مخزن العرفان در تفسیر قرآن

مشخصات کتاب

سرشناسه : امین، نصرت بیگم، ۱۲۶۵ - ۱۳۶۲ .
عنوان و نام پدیدآور : مخزن العرفان در تفسیر قرآن/ بانو مجتهده امین معروف به بانوی ایرانی.
مشخصات نشر : اصفهان: گلبهار، ۱۳۸۹.
مشخصات ظاهری : ۱۵ ج.
شابک : دوره 978-964-5691-84-2 : ؛ ج.۱ 978-964-5691-85-9 : ؛ ج.۲ 978-964-5691-86-6 : ؛ ج.۳ 978-964-5691-87-3 : ؛ ج.۴ 978-964-5691-88-0 : ؛ ج.۵ 978-964-5691-89-7 : ؛ ج.۶ 978-964-5691-90-3 : ؛ ج.۷ 978-964-5691-91-0 : ؛ ج.۸ 978-964-5691-92-7 : ؛ ج.۹ 978-964-5691-93-4 : ؛ ج.۱۰ 978-964-5691-94-1 : ؛ ج.۱۱ 978-964-5691-95-8 : ؛ ج.۱۲ 978-964-5691-96-5 : ؛ ج.۱۳ 978-964-5691-97-2 : ؛ ج.۱۴ 978-964-5691-98-9 : ؛ ج.۱۵ 978-964-5691-99-6 :
یادداشت : کتاب حاضر قبلا تحت عنوان "تفسیر مخزن العرفان در علوم قرآن" توسط نهضت زنان مسلمان در سال ۱۳۶۱ منتشر شده است.
مندرجات : ج.۱. الفاتحه، جزء اول بقره.- ج.۲. سوره بقره.- ج.۳. از اول سوره آل‌عمران تا آخر.- ج.۴. از اول سوره النساء جزء پنجم الی آخر.- ج.۵. الانعام - الاعراف - الانفال.- ج.۶. از اول سوره التوبه الی آخر سوره یوسف.- ج.۷. سوره الرعد الی آخر سوره الاسرار.- ج.۸. از سوره کهف الی سوره حج.- ج.۹. از سوره المومنون تا آخر سوره القصص.- ج.۱۰. سوره العنکبوت الی الفاطر.- ج.۱۱. سوره مبارکه یس تا آخر سوره شوری.- ج. ۱۲. سوره الزخرف تسع و ثمانون آیه و هی مکیه.- ج.۱۳. سوره الرحمن.- ج.۱۴. سوره الملک الی آخر سوره النازعات.- ج.۱۵. سور عبس الی آخر سوره الناس.
عنوان دیگر : تفسیر مخزن العرفان در علوم قرآن.
موضوع : تفاسیر شیعه -- قرن ۱۴
رده بندی کنگره : BP۹۸/الف۸۴ت۷ ۱۳۸۹
رده بندی دیویی : ۲۹۷/۱۷۹
شماره کتابشناسی ملی : ۲۲۴۱۸۱۲

جلد اول‌

اشاره

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم قوله تعالی (فَبَشِّر عِبادِ الَّذِین‌َ یَستَمِعُون‌َ القَول‌َ فَیَتَّبِعُون‌َ أَحسَنَه‌ُ) إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَذِکری لِمَن کان‌َ لَه‌ُ قَلب‌ٌ أَو أَلقَی السَّمع‌َ وَ هُوَ شَهِیدٌ

مقدّمه کتاب و تذکّرات سودمند

اشاره

اللّهم اشرح لی صدری و یسّر لی امری مدت زمانی بود که گاه و بیگاه در فکر بودم که تفسیر مختصری بنویسم و از کلمات آل عصمت (ع) اقتباس نموده و از بیانات مفسرین خوشه چینی نمایم که شاید به اینکه واسطه از مفسرین و از متدبرین در قرآن محسوب گردم لکن متأسفانه موانعی جلو راه خود میدیدم که طی اینکه طریق پر خطر را متعذر بلکه متعسر میپنداشتم.
از طرفی ضعف نفس و فرومایگی سد راه میشد از طرفی تهدید و منع شارع از تفسیر برأی جلوگیر بود و جرأت وارد شدن در اینکه وادی هولناک را نمیکردم لکن از طرف دیگر حس طلب نمیگذاشت راحت باشم.
مدتی بین خوف و رجا بودم، گاهی حس طلب امر مینمود، گاهی

صفحه : 3
خوف و جبن غالب میگشت و یأس کلی دامن گیرم میشد

(ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه تو است عرض خود میبری و زحمت ما میداری)
لکن پس از آنکه مأیوس شدم که بتوانم تفسیر کاملی بنویسم نظر به اینکه (المیسور لا یسقط بالمعسور) بنا گذاردم اقتباس نمایم از مشکات انوار ولایت و اقتصار نمایم بترجمه تحت اللفظی آیات و توضیح دهم بعض آیات محکمات را و پیرامون متشابهات نگردم و از دانشمندان و علماء علم تفسیر تقاضا مینمایم اگر باشتباه و خلافی برخورد نمودند با ذکاوت و دانش خود اصلاح نمایند و خورده گیری نکنند و حمل بر معنی صحیح نمایند و بنظر مهربانی در آن نگرند و نیز بزبان نیازمندی از مبدء بی‌نیاز خواهانم و مسئلت مینمایم که اگر لغزش و اشتباهی در آن پدید گشته بکرم و بخشش خداوندیش عفوم نماید و مورد عتاب و سخط واقعم نسازد زیرا که با اینکه فکر کوتاه و بیان قاصر هرگز مدعی نیستم که بتوانم تفسیر کاملی بنویسم همین قدر خواستم از اینکه دریای گران فیض الهی قطره‌ای بذائقه جانم رسد و از اینکه خرمن احسان خوشه‌ای نصیبم گردد و از اینکه گلستان گل عذار ربوبی گل بچینم و روح کثیف خود را معطر نمایم و باید دانست که قرآن مجید کلام بزرگی است که از معدن الوهیت نازل گردیده و البته مطالب مندرجه در آن از حیطه ذهن کوچک بشر خارج است و مخصوص بآن کسی است که مخاطب بآن گردیده و پس از آن محوّل بخلفاء و جانشینان آن بزرگوار است و مثل گفتگوها و مکاتبات بشر با یکدیگر نیست و با آنکه (تر و خشگی نیست مگر آنکه در کتاب مبین است) بیشتر مطالبی که راجع باحکام و قوانین اسلامی است بطور اشاره

صفحه : 4
بلکه برمز بیان فرموده آری مکالمات بزرگان نسبت باشخاص کوچک باید همین طور باشد که در الفاظ مختصری معانی بسیار مفیدی مندرج گردانند.
ببین چطور اگر سلطان نامه بیکی از نمایندگان خود بنویسد بیشتر مطالب را سر پیچیده و بطور رمز بیان مینماید که کلمات در معنی بزرگ است لکن در صورت مختصر بنظر میآید.
و نیز اگر تمام خصوصیات و جزئیات از شرائط و مقدمات عبادات و معاملات و حدود و غیر اینها را بتفصیل در آن درج مینمود از حد فصاحت و بلاغت و اعجاز خارج میگشت و یکی از کتابهای مفصّل معمولی بشمار میرفت بلکه بایستی قرآن چندین جلد شود اینکه است که در یک کلمه مختصر مطالب بسیاری مندرج نموده که هم معجزه باشد و هم کتاب قانونی وَ لا رَطب‌ٍ وَ لا یابِس‌ٍ إِلّا فِی کِتاب‌ٍ مُبِین‌ٍ کتاب مبین تفسیر بقرآن شده هیچ تر و خشگی نیست مگر آنکه در قرآن ضبط و ثبت گردیده و در کافی از صادق آل محمّد [ص] روایت میکند (خداوند قرآن را تبیان هر چیزی قرار داده و قسم بخدا که فرو نگذارده چیزی که مردم محتاج بآن باشند مگر آنکه در قرآن نازل شده و پیغمبر [ص] بیان فرموده در حدیث دیگر است (چیزی نیست که دو نفر در آن اختلاف نمایند مگر آنکه دستور العمل و حکمش در قرآن داده شده، در کتاب کافی در پاره‌ای از احادیث دارد که (پیغمبر اکرم [ص] نهی فرمود از قیل و قال و گفتگوهای زیاد و افساد مال، کسی گفت یا رسول اللّه [ص] در کجای قرآن است فرمود: لا خَیرَ فِی کَثِیرٍ مِن نَجواهُم إِلّا مَن أَمَرَ بِصَدَقَةٍ

صفحه : 5
أَو مَعرُوف‌ٍ أَو إِصلاح‌ٍ بَین‌َ النّاس‌ِ«1» سوره نساء آیه 114 و نیز فرموده وَ لا تُؤتُوا السُّفَهاءَ أَموالَکُم‌ُ الَّتِی جَعَل‌َ اللّه‌ُ لَکُم قِیاماً«2» سوره نساء آیه 4

پاره‌ای از فضائل قرآن مجید

مرام و هدف پیمبران اصولا بر آشنا نمودن توده مردم است بوظائف عبودیت و طریق سیر بسوی مبدء و آشنا شدن بعالم ربوبیت و عالم گردیدن بوظائف اجتماعی و فردی و قرآن مجید پیش رو و برنامه کاملی است که بشر را بسوی سعادت رهبری مینماید، و طریق کسب فضیلت و رستگاری را بوی میآموزد قرآن دوای هر دردی و درمان هر مرضی است قال اللّه تبارک و تعالی وَ نُنَزِّل‌ُ مِن‌َ القُرآن‌ِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحمَةٌ لِلمُؤمِنِین‌َ وَ لا یَزِیدُ الظّالِمِین‌َ إِلّا خَساراً«3» سوره بنی اسرائیل آیه 85 و قرآن داروی امراض ظاهری و باطنی بشر است و دستور العمل زندگانی وی را از آغاز تا انجام حیات او بنیکوترین طریق بیان مینماید.
در اثر عمل نمودن بتعلیمات قرآن رشته محکمی بین انسان و آفریننده او پدید میگردد، قرآن آن عروة الوثقی الهی است که هر کس چنگ بر آن زند از هر خطری محفوظ ماند
-----------------------------------
(1) خیر و خوبی نیست در زیادتی نجوی مگر برای کسی که امر کند بصدقه یا عمل نیکی یا اصلاح نمودن بین مردم
(2) عطا و بخشش ننمائید مالهای خود را بین بیخردان و مردمان سفیه آن چنان مالهایی را که قرار داده خداوند برای قوام وجود شما و بقاء حیات شما
(3) و نازل گردانیدیم از قرآن چیزی که آن شفاء و رحمت است از برای مؤمنین لکن برای ظالمین و ستمکاران زیاد نمیکند مگر خسران و زیانکاری

صفحه : 6
قرآن حبل اللّه متین است وَ اعتَصِمُوا بِحَبل‌ِ اللّه‌ِ جَمِیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا«1» سوره آل عمران آیه 98، و آن ریسمان محکمی است که از حق تعالی بسوی خلق کشیده شده قرآن بزبان رسول اکرم (ص) «ثقل اکبر است» در حدیث مشهور
2» (انی تارک فیکم الثقلین کتاب اللّه و عترتی ان تمسّکتم بهما لن تضلّوا ابدا)«
سؤال میشود یا رسول اللّه (ص) ثقلین چیست فرمود کتاب خدا ثقل اکبر است طرفی بسوی خدا و طرفی بدست شما اگر تمسّک نمائید بآن هرگز گمراه نشوید و ثقل اصغر عترت و اهل بیت منند و اینکه دو از هم جدا نمیشوند تا وقتی که نزد حوض کوثر بر من وارد گردند.
قرآن صراط مستقیم است بسوی حق تعالی وَ أَن‌َّ هذا صِراطِی مُستَقِیماً«3» قرآن جدا کننده بین حق و باطل است تَبارَک‌َ الَّذِی نَزَّل‌َ الفُرقان‌َ عَلی عَبدِه‌ِ لِیَکُون‌َ لِلعالَمِین‌َ نَذِیراً«4» سوره فرقان آیه 2، قرآن نور هدایت است وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنزِل‌َ مَعَه‌ُ«5» سوره اعراف آیه 156 بتعلیمات قرآن صمیمیّت و قومیّت بین افراد بشر تحقّق میپذیرد، بتعلیمات قرآن امور آشفته زندگانی بشر جمع میگردد، و هر کس وظیفه اجتماعات و تکالیف زندگانی خود را میشناسد
-----------------------------------
(1) چنگ بزنید بریسمان خداوند و متفرق نشوید «تمام شما مؤمنین».
(2) من میگذارم بین شما دو چیز سنگینی که آن کتاب خداوند و ذریّه و عترت من است اگر شما باین دو تمسّک نمائید هرگز گمراه نخواهید گردید.
(3) اشاره بقرآن است که پیغمبر اکرم (ص) فرمود اینست طریق مستقیم من.
(4) بزرگوار است کسی که نازل گردانیده فرقان را بر بنده خود یعنی حضرت محمّد (ص) تا اینکه تهدید نماید و بترساند تمام مردم را.
(5) متابعت نمائید آن چنان نوری که فرو فرستاده شد با او یعنی قرآن مجید که از آن تعبیر بنور شده.

صفحه : 7
قرآن جامع تمام قوانین اجتماعی و افرادی بشر است، وظائف عبادات طریق تهذیب اخلاق، قانون معاملات و معاشرات، قانون حقوق، قانون اقتصادی، قانون جنایی و جزائی، قانون قضایی، هر یک را بجای خود و روی قانون عدل بنیکوترین وجهی تأسیس فرموده خلاصه قرآن حاکم عادلی است که وظائف زندگانی بشر را از آغاز تا انجام (از وقتی که نطفه در رحم مادر قرار گرفته تا وقتی که وی را در قبر نهند) بنیکوتر وجهی و شیرین‌ترین بیانی و صحیح‌ترین طریقی دستور فرموده، تمام قوانین و دستوراتی که از اینکه کتاب مقدس آسمانی فهمیده میشود روی میزان عقل و منطق است بلکه اگر تمام عقلاء عالم و قانون‌گذاران روزگار اجتماع نمایند هرگز نتوانند مثل کوچک‌تر قانونی از قوانین قرآن تأسیس نمایند هر کس اینکه کتاب آسمانی را پیش روی خود دارد و برنامه زندگانی خویش را روی میزان و قوانین و دستورات آن اجراء نماید هیچ وقت قدم وی از صراط انسانیّت نلغزد و حقیقت عبودیّت و روح صمیمیّت و علاقه ملیّت در وی ایجاد گردد و فضیلت و سعادت نشأتین نصیب او میگردد قرآن رهبر هدایت و خورشید حقیقت است که از مطلع نور ازلی پرتو انداخته و روز امیدواری و رجاء بانسان مینماید.
نگهداری میزان اعتدال در پرورش روح و جسم بسته بعمل نمودن بدستورات و تعلیمات قرآن است، پیدا نمودن راه تکامل و عمل نمودن بمیزان اعتدال همان عمل نمودن بمقرّرات قرآن است‌

(‌در فهم قرآن بایستی از نور ولایت اقتباس نمود)

چنانچه اشاره شد اسرار و رموز قرآن منحصر بکسی است که مخاطب

صفحه : 8
بوی است، و پس از آن محوّل بکسانی است که تالی قرآن و مظهر و نماینده او و خلفاء و جانشینان اویند، و آنها کسانی میباشند که آیه تطهیر در شأن ایشان نازل گردیده إِنَّما یُرِیدُ اللّه‌ُ لِیُذهِب‌َ عَنکُم‌ُ الرِّجس‌َ أَهل‌َ البَیت‌ِ وَ یُطَهِّرَکُم تَطهِیراً«1» سوره احزاب آیه 33 و راسخین در علمند وَ ما یَعلَم‌ُ تَأوِیلَه‌ُ إِلَّا اللّه‌ُ وَ الرّاسِخُون‌َ فِی العِلم‌ِ«2» سوره آل عمران آیه 5، و در حدیثی از صادق آل محمّد (ص) است (که مائیم راسخون در علم و ما میدانیم تأویل قرآن را) شیخ طبرسی در تفسیر خود از رسول اکرم (ص) در حدیثی صحیح چنین روایت میکند (که برای احدی جایز نیست تفسیر نماید قرآن را مگر بحدیث صحیح و نص‌ّ صریح) و از اینکه قبیل اخبار بسیار است که تفسیر برأی را منع نموده‌اند، و در بیان تفسیر و تأویل فرموده تفسیر (کشف المراد عن اللفظ المشکل، و التأویل ردّ أحد المحتملین الی ما یطابق الظّاهر)«3» لکن از طرف دیگر در قرآن مجید تعریف و تمجید مینماید کسانی را که استنباط از قرآن مینمایند لَعَلِمَه‌ُ الَّذِین‌َ یَستَنبِطُونَه‌ُ مِنهُم«4» و از رسول اکرم (ص) است (که آیات قرآن تاب معانی بسیار دارد حمل نمائید بر بهترین معانی آن) و در جای دیگر قرآن را «تبیان هر چیزی قرار داده» و امثال اینکه آیات و اخبار بسیار است که امر بتدبّر و تفکّر در آیات قرآن
-----------------------------------
(1) اینکه است و جز اینکه نیست که خداوند اراده دارد که ببرد از شما اهل بیت رجس و خباثت معنوی را و طاهر و پاکیزه گرداند شما را از هر خباثتی.
(2) و نمیداند تأویل قرآن را مگر خدا و کسانی که علم در آنها رسوخ نموده.
(3) ظاهر شدن مقصود از لفظ مشکل، ردّ یکی از دو احتمال بر آنچه مطابق ظاهر است.
(4) هر آینه میدانند کسانی که استنباط مینمایند از قرآن.

صفحه : 9
فرموده تا آنکه فهم معانی مندرجه در آن میسر گردد، و اگر تفسیر نمودن قرآن جایز نبود تدبّر در آن لغو و بی‌ثمر مینمود.
و نیز هرگز روا نبود که مذمّت و سرزنش نمایند کسانی را که تدبّر و تفکّر در قرآن نمینمایند أَ فَلا یَتَدَبَّرُون‌َ القُرآن‌َ أَم عَلی قُلُوب‌ٍ أَقفالُها«1» سوره محمّد (ص) آیه 26 بدیهی است که تفکر و تدبر در قرآن همان فهم معانی مندرجه در آن است که بتفکر در قرآن بعضی از اسرار و رموز آن کشف میگردد و فهم معنی لفظ غیر از تفسیر برأی است که موضوع نهی واقع شده و معانی تحت اللفظیه قرآن را هر عرب بدوی میفهمد تدبّر و تفکّر نمیخواهد پس هم امر فرموده بتدبر و تفکر در قرآن و بیان مراد آن و هم نهی فرموده از تفسیر برأی، و بقانون علمی نمیشود امر و نهی راجع بیک موضوع شخصی باشد، بایستی موضوع امر غیر از موضوع نهی باشد.

جمع بین منع از تفسیر برأی و أمر بتدبر در قرآن)

ممکن است امر بتفکر و تدبر راجع باشد بمحکمات قرآن و نهی از تفسیر برأی راجع بمتشابهات و شاهد جمع قوله تعالی مِنه‌ُ آیات‌ٌ مُحکَمات‌ٌ هُن‌َّ أُم‌ُّ الکِتاب‌ِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهات‌ٌ فَأَمَّا الَّذِین‌َ فِی قُلُوبِهِم زَیغ‌ٌ فَیَتَّبِعُون‌َ ما تَشابَه‌َ مِنه‌ُ ابتِغاءَ الفِتنَةِ وَ ابتِغاءَ تَأوِیلِه‌ِ وَ ما یَعلَم‌ُ تَأوِیلَه‌ُ إِلَّا اللّه‌ُ وَ الرّاسِخُون‌َ فِی العِلم‌ِ یَقُولُون‌َ آمَنّا بِه‌ِ کُل‌ٌّ مِن عِندِ رَبِّنا«2» سوره آل عمران آیه 5
-----------------------------------
(1) آیا اینها تدبّر نمیکنند در قرآن آیا بر قلبهای آنها قفل زده شده.
(2) بعضی از آیات قرآن محکماتند آنها ام الکتابند (یعنی اصل کتابند) و دیگر متشابهات و کسانی که قلب آنها را زنگ و کثافت گرفته پیرو متشابهاتند برای آنکه راه فتنه و فساد را بجویند در صورتی که نمیدانند تأویل و تفسیر آن را [.....]

صفحه : 10
تابعین اسلام با اختلاف مذهب و مسلکی که بین آنها است هر کسی در رأی و عقیده خود (خواه صحیح و خواه فاسد) تمسک مینمایند بمتشابهات قرآن و مطابق عقیده و مسلک خود آیات را تفسیر و تأویل مینمایند.
آیات متشابهات مثل اللّه‌ُ نُورُ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ«1» سوره نور آیه 35 الرَّحمن‌ُ عَلَی العَرش‌ِ استَوی«2» هُوَ مَعَکُم أَین‌َ ما کُنتُم«3» و امثال اینها از آیاتی که محتمل معانی بسیار است.
مثلا اشعری در سلب اختیار عبد تمسک مینماید بآیه وَ إِن تُصِبهُم حَسَنَةٌ یَقُولُوا هذِه‌ِ مِن عِندِ اللّه‌ِ وَ إِن تُصِبهُم سَیِّئَةٌ یَقُولُوا هذِه‌ِ مِن عِندِک‌َ قُل کُل‌ٌّ مِن عِندِ اللّه‌ِ«4» سوره نساء آیه 80، که حسنه و سیّئه هر چه باشد آن فعل حق تعالی و عمل وی است و لو ظاهرا عبد مباشر آن باشد.
معتزلی در اثبات اختیار تام برای عبد چنانچه مذهب و طریقه اوست متوسل میگردد بآیات دیگر مثل آیه وَ قُل‌ِ اعمَلُوا فَسَیَرَی اللّه‌ُ عَمَلَکُم وَ رَسُولُه‌ُ وَ المُؤمِنُون‌َ«5» سوره توبه آیه 106، و آیات دیگری که بطور کلّی عمل را نسبت بعبد میدهد در بعضی از احادیث دارد (که دورترین اشیاء بعقول رجال تفسیر قرآن
-----------------------------------
مگر خدا و کسانی که علم و دانش در آنها رسوخ نموده گویند ایمان آوردیم که تماما از نزد پروردگار ما است.
(1) خدا نور آسمان و زمین است.
(2) خدا بر عرش مستولی است.
(3) خدا با شما است هر کجا که باشید.
(4) و اگر حسنه و نیکی بآنها رسد گویند اینکه از نزد خدا رسیده و هر گاه برسد بآنها سیّئه و عمل بدی گویند اینکه از طرف تو است بگو ای پیغمبر (ص) تمامی آنها از نزد پروردگار است.
(5) بگو ای پیغمبر (ص) آنچه خواهید بکنید بزودی می‌بیند عمل شما را خدا و رسول خدا و مؤمنین هم می‌بینند چنانچه تفسیر شده مقصود از مؤمنینی که اعمال مردم را می‌بینند ائمه طاهرین میباشند.

صفحه : 11
است زیرا که در قرآن بعض آیاتی است که اول آن در چیزی و وسط آن در چیزی و آخر آن در چیز دیگری است در حدیث جابر از صادق آل محمّد (ص) است، که قرآن را باطنی است و باطن آن را ظاهری است و دورترین اشیاء بعقل بشر تفسیر قرآنست خلاصه متشابهات قرآن آیاتی است که تاب معانی بسیار دارد اینست که بدون نص صریح و حدیث صحیح که از طرف رسول اکرم و ائمه طاهرین (ص) که در شأن آنها صادق آید قوله تعالی أُولئِک‌َ الَّذِین‌َ هَدَی اللّه‌ُ فَبِهُداهُم‌ُ اقتَدِه«1» سوره انعام آیه 90، و شاهد آن باشد نمیتوان بعقیده و سلیقه تفسیر و تأویل نمود لکن محکمات قرآن و آن آیاتی که معنی آن واضح و جلی است یا فی الجمله خفایی دارد ظاهرا از مورد نهی خارج میباشد و مشمول آیاتی است که امر بتفکّر و تدبّر در آنها شده چطور ممکن است گفته شود آیات قرآن که دستور العمل روزانه ما است و ما موظّفیم که برنامه زندگانی خود را از روی تعلیمات و دستورات آن قرار دهیم و اوامر و نواهی آن را اجرا نمائیم ابدا جایز نباشد در آن نظر کنیم و تأویل و تفسیر و مطلق و مقید و ناسخ و منسوخ آن را بشناسیم.
شیخ طبرسی در کتاب احتجاج از پیغمبر اکرم (ص) چنین روایت میکند (ای مردم تدبر کنید در قرآن و بفهمید آیات قرآن را و نظر کنید در محکمات قرآن و پیرامون متشابهات نگردید) آری البته در فهم ناسخ و منسوخ و تمیز بین محکم و متشابه و نیز در متشابهات و آنچه از آیات معنی آن ظاهر و جلی نیست بایستی تمسک نمائیم
-----------------------------------
(1) آنها کسانی هستند که خداوند آنها را هدایت نموده و تو بهدایت آنها پیروی نما.

صفحه : 12
بابواب علم پیغمبر (ص) و از مشکات نور ائمه طاهرین استضائه و استفاده نمائیم و بفهم ناقص خود متّکی نباشیم که در خلاف افتیم‌

(فضیلت خواندن قرآن و تدبّر در آن)

‌در تفسیر خلاصة المنهج چنین روایت میکند (زهری گفت شنیدم از امام زین العابدین (ع) که قرآن خزینهای علم خداوند است و هر گاه درب آن خزینه گشوده شد بایستی در آن نظر کنی و از دریای منفعت آن در معرفتی بدست آری.
عبد اللّه عباس از رسول اکرم (ص) چنین روایت کرده (شریف‌ترین و بزرگوارترین امت من خوانندگان قرآنند و بعد از آن اشخاصی که شبها مشغول عبادتند و نیز از رسول اکرم (ص) است (که هر گاه کارهای دنیا بر شما مشکل شود و طریق معاش و معاد بر شما پوشیده گردد دست بزنید بر جمال قرآن تا حاجت دنیا و آخرت شما روا گردد و هر کس قرآن را پشت سر اندازد و تلاوت نکند و بر خلاف طریقه قرآن عمل کند وی را بدوزخ کشند و هر که بقرآن تکلّم کند همیشه راست گفتار و درست کردار باشد و هر که بطریق آن حکم کند با عدل و داد گردد و از راه راست برنگشته، و هر کس قرآن را وسیله دنیا و آخرت خود سازد بمراد دنیا و عقبای خود برسد و در زمره صلحاء و اتقیاء باشد و نیز در منهج از عبد اللّه مسعود و او از پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله چنین روایت کرده (قرآن خواندن احسان خداوند است که بآن تمامی افراد بشر را دعوت فرموده پس از خواندن نعمت او بهره‌مند شوید و هر چند توانید فائده آن را برگیرید زیرا قرآن ریسمان محکم است هر کس دست

صفحه : 13
در آن زند هرگز از رحمت واسعه حق تعالی محروم نگردد، قرآن نوری است روشن که گمراهان را بسر منزل مقصود رساند و دوائی است سودمند که دردمندان- و مستمندان از دار الشفاء معرفت آن شفاء می‌یابند و عارف می‌شوند و نجاتی است که هر که تابع آن شود بمرتبه بلند و درجه ارجمند میرسد پس تلاوت قرآن نمائید تا آنکه خداوند سبحان بهر حرفی ده حسنه بنویسد و نمیگویم (الم) را ده حسنه است بلکه میگویم الف را ده حسنه است و لام را ده حسنه و میم را ده حسنه و از علی بن موسی الرضا (ع) است که حضرت رسول (ص) فرمود خانهای خود را از تلاوت قرآن نصیبی بدهید زیرا هر کس در خانه‌ای تلاوت قرآن نماید کارهای دشوار اهل آن خانه آسان گردد و خیر و برکت در آن خانه بسیار شود و هر خانه که در آن قرآن خوانده نشود کار بر اهل آن خانه تنگ گردد و خیر و برکت در آن کم شود.
کلینی از صادق آل محمّد (ص) چنین روایت میکند که وقتی که اولین و آخرین جمع شدند می‌بینند شخصی را در بهترین صورت که صورتی بهتر از آن هرگز ندیده بودند وقتی مؤمنین بوی نظر میکنند می‌بینند قرآنست میگویند اینکه از ما است از مؤمنین میگذرد میرسد بشهداء شهداء گویند اینکه قرآن است از آنجا نیز میگذرد میرسد به پیمبران انبیاء گویند اینکه قرآن است از آنجا نیز میگذرد تا میرسد بیمین عرش خداوند جبّار میفرماید قسم بعزت و جلال خودم که امروز گرامی میدارم کسی که تو را گرامی داشته و خوار و توهین میکنم کسی که تو را توهین نموده.
و از اینکه قبیل اخبار که قرآن در قیامت مجسم میگردد و شفاعت مینماید و خداوند اهل قرآن را گرامی میدارد و کسانی که توهین بقرآن نموده‌اند معذب میگردند بسیار است و برای اختصار بناچار از تفصیل آن خودداری مینمائیم

صفحه : 14
و بعضی از مفسّرین راجع بتجسّم قرآن بیانی دارد که خلاصه ترجمه آن اینکه است، همین طور که برای هر چیزی چهار نحو وجود است: وجود لفظی، وجود کتبی، وجود ذهنی و وجود خارجی، قرآن را نیز چند نحوه وجود متصور است، وجود کتبی قرآن همان است که ظاهر و هویدا است، وجود لفظی آن قرائت و خواندن ما و معصومین و خواندن ملائکه است، وجود ذهنی و علمی قرآن نیز چند قسم است، وجودی در لوح نفس، وجودی که از عالم امر بامر حق تعالی تنزّل نموده در قلب رسول (ص) چنانچه در قرآن مجید است نَزَل‌َ بِه‌ِ الرُّوح‌ُ الأَمِین‌ُ عَلی قَلبِک‌َ لِتَکُون‌َ مِن‌َ المُنذِرِین‌َ«1» سوره شعرا آیه 193، یا آن معانی غیبیه که هنگام قرائت بقلب قاری القاء میگردد قوله تعالی: بَل هُوَ آیات‌ٌ بَیِّنات‌ٌ فِی صُدُورِ الَّذِین‌َ أُوتُوا العِلم‌َ«2» سوره عنکبوت آیه 48 و وجود عینی اجمالی که آن اصل قرآن و حقیقت آن است که از مصدر جلال احدی صادر گشته کِتاب‌ٌ أُحکِمَت آیاتُه‌ُ ثُم‌َّ فُصِّلَت«3» سوره هود آیه 1 (پایان) پس گمان مکن اخبار و احادیثی که از طرف معصومین (ع) رسیده که قرآن در قبر بصورت نیکو انیس مؤمن میگردد و در آخرت مجسّم میشود و تکلم میکند و شفاعت مینماید اینها ضرب المثل باشد و تأویل کنی و حمل بر غیر ظاهرش نمایی
-----------------------------------
(1) روح الامین تفسیر شده بجبرئیل، نزول نمود روح الامین با قرآن بر قلب تو ای رسول اکرم تا آنکه بوده باشی از تهدید کنندگان و بترسانی مردم را از عذاب خدا.
(2) بلکه قرآن آیاتی است ظاهر و هویدا در سینه کسانی که بآنها علم عطا شده.
(3) قرآن کتابی است که آیات آن محکم است پس بتفصیل بیان شده.

صفحه : 15
(قرآن در هر مرتبه‌ای از مراتب موجودات طوری تظاهر مینماید) در محل خود مبرهن گردیده که عوالم وجود در طول یکدیگرند و هر مرتبه پستی نمود و ظهوری از مراتب فوق خود میباشد و در پرتو وی نشو و نما میکند دنیای ما که فعلا در آن نشو و نما میکنیم پست‌ترین و نازل‌ترین مراتب عوالم موجودات است و عالم مجاز و عالم قشر است و موجودات اینکه عالم یک نمودی و یک تظاهری از عالم بالا بیش نیستند. فوق اینکه عالم عالمی که در قوس صعود ما است عالم برزخ است که واسطه بین عالم دنیا و عالم قیامت است عالم برزخ عالم صورت و عالم معنی است و فوق آن نسبت ببشر عالم قیامت است که عالم جمع و عالم حقیقت و عالم حیات است و آن سر حد و منتهای سیر بشر است یکی از اسماء قیامت (الحاقّه) است یعنی حاق‌ّ حقیقت و عین واقع و روزی است که باطن و اسرار هر چیزی ظاهر میگردد یَوم‌َ تُبلَی السَّرائِرُ«1» و نیز عالم حیات است وَ إِن‌َّ الدّارَ الآخِرَةَ لَهِی‌َ الحَیَوان‌ُ لَو کانُوا یَعلَمُون‌َ سوره عنکبوت آیه «264» پس از اینجا معلوم میشود که استبعادی ندارد قرآن در قبر و در عالم برزخ که عالم صورت و معنی است بصورت معنوی خود و بوجه نیکو انیس قاری گردد و نیز در قیامت که عالم حقیقت و حاق‌ّ واقع است وجود عینی و حقیقی
-----------------------------------
(1) قیامت روزی است که باطنها ظاهر میگردد.
(2) بدرستی که عالم آخرت هر آینه عالم حیات است اگر شما میدانستید که آخرت چه عالمی است.

صفحه : 16
قرآن که از عالم حقیقت تنزّل نموده و در اینکه عالم بصورت حروف و کلمه در آمده ظاهر گردد و تکلم نماید و شفاعت کند و توهین نماید کسانی را که بوی توهین نموده‌اند و چون قیامت عالم جمع و عالم حقیقت است آنچه در اینکه عالم از عوارض بشمار میرود در قیامت بحقیقت جوهری خود هویدا میگردد مثل اینکه در اینکه عالم اعمال و افعال بشر از قبیل عوارض و عملی بیش بنظر نمی‌آید لکن در عالم برزخ بصورت مناسب ظاهر میگردد و در قیامت بعین جوهری هویدا میگردد و آثار جوهری از آنها پدید میشود و شاهد بر اینکه مطلب آیات و اخبار چندی است که از مجموع آنها چنین استفاده میشود که اعمال بشر در قبر صورت میگیرد اگر عمل نیک است بصورت نیکو تظاهر می‌نماید و اگر بد است بصورت زشت و موذی پدید می- گردد و تا قیامت صاحبش را اذیّت میکند و ادلّه عقلی نیز تأیید مینماید آنچه را انبیاء و پیشوایان بشر خبر بوقوع آن داده‌اند.
لکن نه اینکه است عملی که در اینکه عالم از عوارض بشمار می‌رود در عالم برزخ و قیامت تغییر حقیقت دهد و جوهر گردد زیرا که قلب ماهیت«1» می- شود و قلب ماهیت محال است بلکه چنانچه گفتیم موجودات در هر عالمی بمناسبت همان عالم تظاهر می‌نمایند.
ببین چگونه قرآن در همین عالم نیز نسبت بدرجه کمال هر کس طوری نمایش میکند بعضی از قرآن نصیبی ندارند غیر از خطوط و حروف و کلمات آن بعضی از معانی تحت اللّفظی آن نیز بهره‌ای میبرند بعضی بالاتر از معانی و اسرار آن حظّی دارند تا برسد بمعانی باطنی که فرمود از برای قرآن باطنی است و باطن آن را نیز باطنی است، تفسیر دارد، تأویل دارد، محکم دارد، متشابه دارد، لکن
-----------------------------------
(1) ماهیت یعنی حقیقت هر شیئی.

صفحه : 17
تأویل و تفسیر متشابهات که معانی چندی در بر دارد مخصوص بآورنده قرآن و نمایندگان وی است.

(بیان تنطاوی در ذیل سوره حمد)

خلاصه ترجمه کلام آن حکیم چنین است که تشبیه مینماید نظریّه مردم را راجع بسوره حمد بزارعی که خودش با طفلش و با خرسواری داخل گردند در مزرعه‌ای و در آنجا سه نفر دیگر نیز حاضر باشند یکی مهندس دیگری عالم طبیعی و سومی حکیم الهی ببین هر یک از آنها بچه نظر آن مزرعه را مینگرند، البته نظریّه هر یک غیر از نظریّه دیگری است، آیا گمان میبری اینکه پنج نفر با آن خر یک طور نظر بآن مزرعه دارند هرگز اینطور نیست.
آن خر در آن مزرعه نمی‌بیند مگر یک دشتی پر از علف و هم‌ّ او اینکه است که شکم خود را از علفزار پر کند و در آنجا چرا نماید.
آن طفل نظریه او بالاتر از خر است، نظر میکند ببهجت و صفاء و منظره عالی آن دشت و تفریح مینماید و از جمال طبیعت لذت میبرد و محظوظ میگردد.
و نظریه زارع فوق نظریه طفل است زیرا وی نظر میکند بآن مزرعه و اندیشه او اینکه است که حاصل آن در موقع در و چقدر است و حساب زارعین و مخارج آن را در نظر میگیرد و دخل و ضرر آن را میسنجد.
و نظریه مهندس بالاتر از زارع است زیرا که بقاعده هندسه طول و عرض مزرعه را میفهمد و مقدار حاصل حبوبات و منافع آن را باندک تأملی بدست می‌آورد.
لکن نظریه حکیم طبیعی از آنها بالاتر است زیرا حکیم طبیعی عدد

صفحه : 18
عناصری که حبوبات از آن تکوّن یافته‌اند میداند و نیز بر کیفیت امتزاج و چگونگی ترکیب عناصر چه در اینکه مزرعه و چه در غیر آن اطلاع دارد و در باره آن رأی میدهد.
و نظریه حکیم الهی از تمام آنها بالاتر و احاطه علمی او بیشتر است زیرا که نظر وی مقصور بر همان مزرعه بخصوص نیست گویا تمام مزارع بلکه تمامی موجودات را در نظر میگیرد و در آن تأمل و فکر میکند که تمام موجودات مادّی با اختلاف شکل و رنگ و بو و طعم و انواع رنگها و طعمهای مختلف که بشمار نمی‌آید و آثار و خواصی که بر هر یک از آنها مترتب می- گردد تماما از عناصر پدید گشته و عدد عناصر از هشتاد بالاتر نیست (لکن در فیزیک عدد عناصر را تا 93 شماره کرده و گویند ممکن است در آینده عناصر دیگری کشف گردد) و بازگشت تمام عناصر بیک عنصر است که حقیقت آن معلوم نیست لکن بعضی آن را اثیر گویند و آن را ترکیب شده از ضوء و کهرباء و حرارت دانند و گویند آن جوهر فردی که هر چیزی از آن تکون یافته و آخرین آراء علمای عصر است ترکیب شده از ذرات کهربایی است که بعضی از آن ذرّات ثابت و بعضی متحرّک است و اینکه دو قسم ذرّات را هسته ایست در وسط ثابت و ذرّات در اطراف آن دوران دارند مثل اینکه تمام سیّارات دور شمس دور میزنند«1» و نیز آن حکیم الهی میداند و می‌فهمد که مرجع و بازگشت تمام قوانین طبیعت حکمتی است فوق آنچه بشود تصوّر نمود، و ناظم و مدبّر و اله عالم
-----------------------------------
(1) فرضیة الکرونی: امروزه در فیزیک مدعی هستند که کلیه اجسام از ساده و مرکب از ذرات بسیار ریز بنام مولکول تشکیل شده و مولکول با آن همه ریزی و کوچکی دارای یک یا چند اتم است و اتم نیز از مقداری الکتریسته مثبت بنام پروتون و مقداری، بقیه در صفحه 22 [.....]

صفحه : 19
ذاتی است که از روی علم و قدرت و حکمت عالم را منظّم و مرتّب گردانیده و گر نه اینکه نظام عالی و اینکه کون مجلل از کجا پدید گشته وَ أَن‌َّ إِلی رَبِّک‌َ المُنتَهی پس از اینجا توان دانست تفاوت مردم را در فهم سوره حمد، زیرا که فاتحه کلام خداست و مزرعه و آنچه در آن است فعل خداست، آیا نمی‌بینی چطور نظریات خلق در مزرعه مختصری متفاوت است همین طور مقایسه نما فهم مردم و آراء آنها را در سوره فاتحه کسی که کلمات قرآن را حفظ مینماید برای تأمین معاش مثل آن خری است که چون در آن مزرعه میرسد هم‌ّ او فقط پر کردن شکم است از علفزار، و آنکه فقط از نغمه و صورت قاری در عروسیها و عزاخانه‌ها لذت برد مثل آن طفل است که فقط از منظره زیبای آن علفزار محظوظ گردد: و نماز گذار که کلمات حمد را مرتّب بخواند و توجّه باو کند و بداند که خدا را ستایش مینماید مثل آن زارع است که غرض وی تنظیم و ترتیب دادن مزرعه و منافع آنست.
آیا اینکه نیست که مفسّر قرآن که تدبّر مینماید در معانی آن مرتبه او فوق مرتبه عابد و نماز گذار است زیرا که او شبیه بمهندس در اینکه مثال است، همین طوری که مهندس نظر وی مقصور بر اینکه مزرعه بخصوص نیست بلکه کلیّه مزرعه‌ها را در نظر میگیرد مفسّر قرآن نیز سوره حمد و تمام آیات قرآن را در نظر میگیرد.
آیا گمان نمی‌بری کسی که کلیه عوالم علوی و سفلی را میشناسد و نظام و جمال عالم را درک مینماید، مرتبه او بالاتر از مرتبه تفسیر کننده ظاهر قرآن است، و آن مثل آن مرد طبیعی یا زارعی است که عالم بعناصر و کیفیت ترکیب و امتزاج آن باشد

صفحه : 20
آیا بالاتر از همه آنها آن کسی نیست که مردم را عالم گرداند بشناسایی باقی علوم تا آنکه آنها ترقّی نمایند و مملکت آنها منظّم و مرتّب گردد و متمدن گردند و دارای سعادت شوند و بتوانند بلاد خود را حفظ نمایند و بعلم و صناعت از غیر بی‌نیاز گردند، و آن مثل همان حکیم الهی است که در مثال گفتیم، آن کسی میباشد که از طریق علم و حکمت معانی مندرجه در قرآن را بفهمد و باین وسیله وصول بسوی حق تعالی پیدا نماید و از اینجا میفهمی معنی کلام رسول اکرم (ص) که فرموده بصاحب قرآن گفته شود
اقرء و ارق و رتّل، کما کنت ترتل فی الدّنیا
یعنی قرآن را قرائت کن و ترقی نما و بترتیب پیش برو همان طوری که در دنیا بترتیب و درجه بدرجه پیش رفته‌ای، پایان ترجمه کلام تنطاوی‌

(خصوصیات و فضائل سوره حمد)

عیّاشی از رسول اکرم (ص) چنین روایت میکند ام‌ّ الکتاب: یعنی سوره حمد افضل و بالاترین سوره هائیست که خداوند در کتاب خود نازل فرموده و سوره حمد شفای هر دردی و مرضی است مگر مرگ در کتاب کافی از امام محمّد باقر (ع) است (کسی که از سوره حمد شفاء نیافت هیچ چیز باعث شفای او نمیشود) از صادق آل محمّد (ص) روایت صحیح دارد (اگر هفتاد مرتبه سوره حمد را بمیّت بخوانند و ببرکت سوره حمد زنده گردد تعجّب ندارد) در روایت دیگر است (مرض و المی نیست مگر آنکه هفتاد مرتبه سوره حمد بر آن خوانده شود ساکت میگردد) و نیز از صادق آل محمّد (ص) است (کسی که وی را علت و مرضی عارض گردد در یقه پیراهن او هفت مرتبه سوره حمد بخوانند اگر شفاء

صفحه : 21
نیافت هفتاد مرتبه بخوانند من ضامنم که شفا یابد) و غیر اینها از احادیث و اخبار در فضیلت سوره حمد بسیار است که برای اختصار بناچار از بیان آن خود داری نمودیم‌

(نامهای سوره حمد)

‌برای اینکه سوره مبارکه نامهایی نهاده‌اند و هر یک از آنها باعتبار معانی و اسراری است که در آن مندرج است فاتحة الکتابش گفته‌اند باعتبار آنکه در بعض اخبار دارد اول سوره‌ای بود که در مکه بحضرت رسول (ص) نازل گردید بعضی از مفسرین گفته‌اند چون اینکه سوره در دنیا سبب فتح و فیروزی و کلید گشایش امور است و در آخرت کلید درهای بهشت است اینست که آن را سوره فاتحه نامیده‌اند 2- سوره حمدش نامند برای آنکه اولش (الحمد للّه) است، در پاره‌ای از تفاسیر دارد که بعضی از عرفاء و دانشمندان گفته‌اند اول چیزی که خداوند خلق نمود عقل مجرد بود و نخستین چیزی که بوجود آمد عاقل روشن دل بود که
(اول ما خلق اللّه نوری)
عقل چون بوجود آمد بسجده افتاد و عاقل چون از نیستی بهستی رسید در بارگاه عزت قیام نمود که الَّذِی یَراک‌َ حِین‌َ تَقُوم‌ُ وَ تَقَلُّبَک‌َ فِی السّاجِدِین‌َ«1» سوره شعراء آیه 118 فرّاش قدرت طعام حکمت و غذای معرفت ترتیب داده در جلو آنها نهاده و ابتداء آن مائده (به الحمد للّه رب‌ّ العالمین) شد پس باین جهت ملقّب بسوره حمد گردید
-----------------------------------
(1) آن خدایی که می‌بیند تو را وقتی که بر میخیزی از مجلس یا از فراش یا برای نماز خواندن و میبیند گردیدن تو را در سجده کنندگان، إبن عباس روایت کرده (یعنی میبیند تو را در صلب پدران تا آدم (ع) که همه از اهل توحید بوده‌اند)

صفحه : 22
3- ام الکتاب و ام القرآنش خوانند زیرا که آن اصل قرآن و جامع و حاوی تمام معانی و اسرار قرآن است و گفته‌اند سوره فاتحه اصل هر کتابی است که از عرش نازل گردیده زیرا که مشتمل بر تمامی معارف و الهیّات و معاد و نبوّت و امامت و قضاء و قدر است (الحَمدُ لِلّه‌ِ رَب‌ِّ العالَمِین‌َ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ) راجع به الهیّات است (مالِک‌ِ یَوم‌ِ الدِّین‌ِ) راجع بمعاد (إِیّاک‌َ نَعبُدُ وَ إِیّاک‌َ نَستَعِین‌ُ) راجع بنفی جبر و قدر است که تمام امور بدست قدرت حق تعالی انجام میگیرد (اهدِنَا الصِّراطَ المُستَقِیم‌َ) هم دلالت بر نبوت و امامت دارد که طریقه و روش آنها طریق مستقیم است و هم اثبات قضاء و قدر الهی میکند و نیز ذلت عبودیت مندرج در اینکه سوره است.
4- وی را سبع المثانی نامیده‌اند برای آنکه هفت آیه است و در هر نمازی دو مرتبه خوانده میشود یا برای آنکه نصف اینکه مبارک سوره در اینکه است که بنده ستایش حق مینماید، و نصف دیگر راجع بعطا و بخشش حق تعالی است نسبت بعبد.
اهل تفسیر چند وجه دیگر نیز در اینجا گفته‌اند: 1- افتتاح کلام- اللّه، افتتاح قرائت قرآن، افتتاح قرائت در نماز 2- اول سوره ایست که نازل گردیده، یا اول کلمه ایست که در لوح محفوظ ثبت گردیده 3- افتتاح ابواب خزائن اسرار کتاب و معانی و رموز آن 4- نخستین سوره‌ایست که در مدینه بر رسول اکرم (ص) نازل گردید.
-----------------------------------
الکتریسته منفی بنام الکترون ساخته شده و وضع قرار گرفتن آنها در اتم باین نحو است که تمام پروتونها و در حدود نصف الکترونها در مرکز اتم تشکیل قسمت سنگینی باسم هسته مرکزی را میدهند و بقیه الکترونها اطراف هسته در یک یا چند مدار بدور هسته میچرخند و با سرعت بسیار زیادی مشغول حرکت میباشند دل هر ذره را که بشکافی || آفتابیش در میان بینی «سعدی»

صفحه : 23

سوره حمد

اشاره

مدینه و هفت آیه است‌

(اعوذ باللّه من الشّیطان الرّجیم)

ترجمه:

پناه میبرم بخداوند تعالی و تقدس از شر شیطانی که رانده شده در گاه الهی است‌

(توضیح)

معمولا کسی که خواهد حضور بزرگی شرفیاب گردد نخستین وظیفه او اینکه است که بدن و لباس خود را تمیز کند، و از کثافات و قذارات شست و شو نماید سپس اذن گیرد و داخل گردد.
پس کسی که خواهد مهیا گردد برای مناجات با قاضی الحاجات و در مقام شتایش و اظهار بندگی در حضور سلطان السلاطین بر آید وظیفه وی اینکه است که ظاهر و باطن خود را از قذارات و کثافات، صوری و معنوی، جسمی و روحی، پاک گرداند و گر نه هرگز لایق حضور در پیشگاه آن ذات پاک قدوس لا یزال نباشد دلی که آلوده بکثافات صوری و معنوی است چگونه لایق پیشگاه قرب است و چطور وی را قدرت است که از راه خلوص با حبیب خود راز و نیاز نماید و چون بالاترین قذارات آن قذارات معنوی است که در اثر وسوسه و دسیسه‌های شیطانی در قلب پدید میگردد، و در دل بشر نفوذ مینماید و قلب و جان را آلوده میگرداند اینکه است که اول بایستی بحق تعالی پناه برد از شر شیطان لعین و از او استعانت و امان طلبید و قلب و دل را از آلودگیهایی که در اثر خواطر شیطانی که در قلب نفوذ نموده پاک نماید سپس شروع کند در حمد و ثناء آن ذات فرد سرمدی

صفحه : 24
در سوره نحل دستور فرموده فَإِذا قَرَأت‌َ القُرآن‌َ فَاستَعِذ بِاللّه‌ِ مِن‌َ الشَّیطان‌ِ الرَّجِیم‌ِ«1» سوره نحل آیه 100 و باید دانست وقتی ممکن است دل انسان قدری از وسوسه شیطانی راحت گردد که متوجه معنی اینکه کلمه باشد و از روی حقیقت با حضور قلب و خلوص نیت پناه بخدا برد از شر شیطان و دیو نفس و از او کمک طلبد و از وی استعانت جوید و دل با زبان یکی گردد و گر نه بمجرد لقلقه لسان بگفتن اینکه کلمه ثمری ندارد بلکه میتوان گفت وقتی بزبان کلماتی می گوید و دل در جای دیگری است گوینده در پناه شیطان است نه در پناه حق تعالی، زیرا قلبی که متوجه بحق نباشد در بند شیطان واقع است.
و چنانچه بعضی از دانشمندان گفته‌اند استعاذه تمام نمیشود مگر بسه چیز: علم، حال، عمل، علم شناسایی نفس بشر است به اینکه عاجز است از جلب نمودن منافع و دفع کردن مضار و آنچه بر ضرر وی است چه در دنیا و چه در عقبی، و شناسایی حق تعالی بقدرت کامله، و توانایی او بر هر چیزی، وقتی در نفس انسان چنین علمی پدید گردید که خود و خدای خود را شناخت یک حالت شکستگی و تواضعی در قلب وی پدید میگردد که آن را حالت خضوع و خشوع گویند وقتی حالت خضوع و خشوع در انسان پدید گردید از چنین حالتی دو صفت و دو حالت نمایان میگردد یکی در قلب و دیگری در زبان زیرا وقتی حالت انکسار و شکستگی در خود یافت قهرا التجاء مینماید بمبدء خود و بزبان که ترجمان قلب است میگوید «اعوذ باللّه» پس عمده در استعاذه علم انسان است بخودش و بپروردگارش و کسی که نشناسد عزت ربوبیت و
-----------------------------------
(1) هنگام قرائت نمودن قرآن پناه ببرید بخدا از شر شیطان رانده شده درگاه احدی.

صفحه : 25
ذلت عبودیت را، هرگز نتواند واقعا بخدا پناه برد.
خلاصه بایستی انسان در تمام حالات پناه بخدا برد و ملتجی بکرم وی گردد مخصوصا طالب علم حقیقی و عمل صحیح که بکمال نمیرسد، مگر باستعانت و کمک او زیرا که در سر راه وی راه زنان بسیار و دشمنان بی شمارند، نفس شریر در طرفی، قوای نفسانی و طبیعی در طرف دیگر، شیاطین جنی و انسی از طرف دیگر، چگونه انسان ضعیف که باعتباری از تمام موجودات ضعیف‌تر و محتاج‌تر بنظر می‌نماید میتواند خود را از دست آنها نجات دهد مگر کسی را که خداوند وی را در پناه خود حفظ نماید اینست که برسول خود که عقل کل بود دستور میفرماید که وَ قُل رَب‌ِّ أَعُوذُ بِک‌َ مِن هَمَزات‌ِ الشَّیاطِین‌ِ«1» سوره مؤمنون آیه 99 ببین چگونه بسیاری از محصلین علوم و راه روان بسوی حقیقت که یا از پا در آمده‌اند و بمقصود نرسیده‌اند یا در بیراهه افتاده‌اند و سیر قهقرایی نموده موهوماتی را حقیقت دانسته و خود را سرنگون نموده‌اند (پناه میبرم بخدای سبحان از شر نفس و شیاطین جنی و انسی)

[سوره الفاتحة (1): آیه 1]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ (1)

ترجمه:

استعانت میجویم بنام خداوندی که جامع تمام صفات کمال و منزّه و مبرّا از جمیع نقایص امکانی است و رحمت واسعه خداوندیش تمامی موجودات را احاطه نموده و جمیع موجودات در دنیا مشمول رحمت رحمانی اویند، و رحمت رحیمی خود را در آخرت مخصوص بمؤمنین و اهل تقوی گردانیده
-----------------------------------
(1) بگو ای رسول اکرم ای پروردگار من پناه میبرم بتو از وسوسه‌های شیطان و دیوان سرکش.

صفحه : 26

(توضیح)

اشاره

خداوند ابتداء نمود کلام خود را باسم «اللّه» زیرا بقاء و ثباتی برای چیزی تصور ندارد مگر بوجهه الکریم چنانچه از رسول اکرم (ص) است در حدیث صحیح
1» «کل امر ذی بال لم یبدء فیه باسم اللّه فهو أبتر»«
روایت از حضرت أمیر المؤمنین علیه السّلام است، که (تمام اسرار خداوند در کتب آسمانی است، و آنچه در کتب آسمانی است مندرج در قرآن است، و آنچه در قرآن است مندرج گردیده در سوره فاتحه، و آنچه در سوره فاتحه مندرج گردیده در بسم اللّه است، و آنچه در بسم اللّه است مندرج در باء بسم اللّه است، و من آن نقطه باء بسم اللّه میباشم إبن عباس رئیس مفسرین چنین روایت میکند که مولی امیر المؤمنین علیه السّلام از اول شب تا آخر شب راجع بباء بسم اللّه حدیث میفرمود که من اندکی از آن را میفهمیدم و فرمود قسم بخدا اگر بخواهم باء بسم اللّه را تفسیر نمایم
2» «لا وقرت سبعین بعیرا»«
از باء بسم اللّه توضیح کلام آن بزرگوار که فرمود (من نقطه باء بسم اللّه میباشم یعنی من جامع قرآنم و کلام اللّه ناطقم) اول نقطه وجود که از سماء قدرت ازلی بارض ممکنات نزول نمود حقیقت محمدی (ص) و نور احمدی بود چنانچه فرمود
«اول ما خلق اللّه نوری»
و در جای دیگر
«اول ما خلق اللّه القلم»
و در جای دیگر
«اول ما خلق اللّه العقل»

«عباراتنا شتی و حسنک واحد و کل الی ذاک الجمال نشیر»
-----------------------------------
(1) هر امر بزرگی که ابتداء او باسم اللّه نشود قطع میگردد و بثمر نمیرسد.
(2) اینکه قدر معانی بیان میکردم برای باء بسم اللّه که اگر می‌نوشتند بقدری میشد که بایستی بار هفتاد شتر نمایند

صفحه : 27
خلاصه در هر مرتبه‌ای از مراتب خلقت اول پیدایش و ظهور آن یک امر وحدانی بسیط بوده، در عالم عقول و اول ما خلق اللّه همان حقیقت محمدی (ص)، در مرتبه نفوس نفس علوی (ع)، در مرتبه طبیعت جوهر بسیط هیولی و ماده، تا برسد بمرتبه الفاظ، که از نقطه بسیط آغاز میگردد، و از نقطه خط، از خط بیست و نه حروف (هجاء)، از ترکیب حروف هجاء کلمه، از کلمه کلام، و سخن گو بتوسط کلام ما فی الضمیر خود را ارائه میدهد و شاید اشاره باین باشد که منم قرآن ناطق، و حقیقت کلام اللّه که از نفس رحمانی و فیض سبحانی در عالم خلقت تظاهر نموده‌ام و منم نقطه جامعه کلام اللّه و تمام معانی کتب الهی در کمون وجود من مندرج است.
در روایتی فرموده (نازل نشد آیه‌ای از آسمان در دریا، و نه در خشگی و نه در شب، و نه در روز، و نه در کوه، و نه در بیابان، و نه در سفر، و نه در حضر مگر آنکه من میدانم در چه وقت نازل گردیده و راجع بچه امری فرود آمده، و من میدانم ظاهر آن را، و باطن آن را، تفسیر آن را و تأویل آن را) و امثال اینکه روایات بسیار است که دلالت دارد بر اینکه تمام علوم قرآن مندرج در قلب آن بزرگوار است پس جا دارد که بفرماید (تمام قرآن مندرج در باء بسم اللّه است و من آن نقطه باء میباشم) تعبیر بنقطه شاید از جهت وحدت و حقیقت ذات مقدس اوست، و اینکه آن حضرت بعد از رسول اکرم (ص) اول ما خلق اللّه است، پیغمبر اکرم (ص) فرمود (من و علی در ابتداء خلقت یک نور بودیم و تسبیح و تهلیل حق تعالی را میکردیم تا آنکه آن نور دو قسمت گردید نیمی در صلب عبد اللّه قرار گرفت، نیمی در صلب ابو طالب) در تفسیر علی بن ابراهیم از صادق آل محمّد (ص) است که (باء) بهاء اللّه

صفحه : 28
(جمال)، «سین» سناء اللّه (رفعت و بزرگی)، «میم» ملک اللّه (سلطنت و بزرگی) است.

(بیان اللّه واله)

‌بین علمای تفسیر گفتار بسیاری است که آیا اسم مخصوصی که دلالت کند بر ذات واجب الوجود در لغت وضع شده یا نه!
جماعتی گویند بازاء ذات مقدس او نمیتوان نامی نهاد، ذاتی که ادراک آن ممکن نیست چگونه توان او را باسمی نامید و چه فائده بر آن مترتب میگردد زیرا نخستین بایستی مسمی را در نظر گرفت سپس بمناسبتی اسمی بر وی نهاد در پاسخ گفته شده آری شکی نیست که ادراک تام و تمام منوط باحاطه تامه است و هرگز ممکن نیست محاط احاطه کند بمحیط خود و حق جل و علا محیط بر همه چیز است چگونه ممکن است محیط در فهم محاط بگنجد هرگز ممکن نیست، اینکه است که کسی نتواند او را بکنه و حقیقت ادراک نماید مگر خودش.
لکن عدم ادراک ذات منافی با وضع اسم نیست، اگر بهیچ وجه راهی برای شناسایی آن ذات مقدس نبود البته صحیح نبود اسمی برای وی قرار داد ولی وقتی آثار بدیع و صنایع عجیب او در اطوار عالم نمایان است چگونه نمیتوان بازاء نمایشات و آثار و صفات و افعال او اسمی و نامی وضع نمود خصوصا واضع خود اوست که مدرک بذات خود است اینکه است که گویند «اسماء اللّه توقیفی است» که آنچه را خودش وضع نموده بایستی ماها او را بهمان اسم بخوانیم و شاید نامی که خودش وضع نموده نام مخصوصی است که دیگری را

صفحه : 29
شامل نگردد، و بنا بر آنکه صحیح باشد اسم مخصوص برای آن ذات یگانه وضع نمودن اسم اعظم است زیرا که شرف علم و ذکر بمناسبت معلوم و مذکور است و اگر اتفاقا از مقربان کسی پیدا شود که اطلاع پیدا نماید بر اسم اعظم و معنی آن بر وی تجلی کند و مکشوف گردد دور نیست که چنین کسی عالم گردد باسرار کاینات و عوالم جسمانیات و روحانیات منقاد و مطیع امر وی گردند و همین است سرّ کرامات و خوارق عاداتی که از انبیاء و اولیاء بروز مینموده و نیز در اینکه اسم اعظم چیست بین علماء و دانشمندان گفتاری است کسی گوید «ذو الجلال و الاکرام است» دیگری گفته «الحی القیوم است» و هر یک شاهدی از حدیث نبوی آورده‌اند، دیگری گفته تمام اسماء الهی اسم اعظم است زیرا که اسم اعظم نسبی است کسی که دل خود را از غیر صاف گرداند، و از محرمات اجتناب نماید و از جاده مستقیم شریعت منحرف نگردد هر اسمی که گوید نسبت بوی همان اسم اعظم است علمای کلام گویند «اللّه» علم و اسم است برای ذات واجب الوجود و باقی اسماء اللّه اوصاف و نعوت آن ذات یگانه‌اند و شاهد بر آن اینکه است که در زمان جاهلیت اعراب خدا را «اللّه» میگفتند و خداوند برسولش خبر میدهد کلام آنها را وَ لَئِن سَأَلتَهُم مَن خَلَق‌َ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌َ وَ سَخَّرَ الشَّمس‌َ وَ القَمَرَ لَیَقُولُن‌َّ اللّه‌ُ«1» سوره عنکبوت آیه 61، و اسم ذات شریف‌ترین اسماء اللّه است زیرا که تمام صفات مندرج در ذات است و نیز اینکه کلمه دوازده هزار و پانصد و شصت جای قرآن گفته شده همین دلیل بر شرافت اینکه اسم مبارک است
-----------------------------------
(1) و اگر سؤال کنی از کفار چه کسی خلقت نموده آسمانها و زمین را و مسخر نموده خورشید و ماه را هر آینه البته گویند خدا

صفحه : 30
از جناب پیغمبر اسلام (ص) چنین نقل میکنند که اسم اعظم در اینکه دو آیه مندرج است وَ إِلهُکُم إِله‌ٌ واحِدٌ لا إِله‌َ إِلّا هُوَ الرَّحمن‌ُ الرَّحِیم‌ُ«1» سوره بقره آیه 158، و در اول سوره آل عمران اللّه‌ُ لا إِله‌َ إِلّا هُوَ الحَی‌ُّ القَیُّوم‌ُ«2» آنچه بنظر قاصر میرسد اینکه است که اسم اعظم مشترک بین اینکه دو آیه یکی اله است و دیگری هو پس بنا بر اینکه حدیث اسم اعظم «اللّه» است که مأخوذ است از (اله) یا (هو) که اشاره بآن موجودی است که غایب از حواس است و در روایتی بحضرت سجاد (ع) نسبت میدهند که از خدا خواستم اسم اعظم را بمن تعلیم کند در خواب بمن نمودند که بگو
«اللّهم‌ّ انّی اسئلک باسمک یا اللّه یا اللّه یا اللّه یا اللّه یا اللّه الّذی لا اله الّا هو رب‌ّ العرش العظیم»
در روایت دیگر دارد که حضرت رسول (ص) فرموده بهترین نامهای خداوند در سه سوره است در سوره بقره اللّه‌ُ لا إِله‌َ إِلّا هُوَ الحَی‌ُّ القَیُّوم‌ُ و در اول آل عمران اللّه‌ُ لا إِله‌َ إِلّا هُوَ الحَی‌ُّ القَیُّوم‌ُ و در (طه) وَ عَنَت‌ِ الوُجُوه‌ُ لِلحَی‌ِّ القَیُّوم‌ِ بدلالت اینکه حدیث بهترین نامهای خداوند «الحی‌ّ القیّوم» میشود زیرا در هر سه آیه ذکر شده و بنا بر آنچه تفسیر شده «الحی‌ّ» زنده‌ای است که مردن ندارد و فعال و دراک است «قیّوم» قائم بذات خود و آنچه موجود است قائم بوی است و علمای تفسیر در معنی «آله» چند وجه گفته‌اند که یکی از معانی
-----------------------------------
(1) اله و خدای شما یکی است و نیست الهی مگر او رحم کننده و مهربان است
(2) خدایی است که نیست الهی مگر او که زنده و پاینده است

صفحه : 31
آن تحیّر میشود و بین علمای کلام گفتاری است که آیا اللّه مشتق است یا جامد عبرانی است یا سریانی لکن مشهور و معروف اینکه است که اللّه اسم معبود بحقی است که جامع تمام صفات کمال و جلال و دارای کل بهاء و کمال بوده باشد و گویند اله ابتداء اسم جنس بوده برای هر معبودی و بعد بکثرت استعمال اختصاص پیدا نموده بمعبود حق جل و علا یعنی واجب الوجود در کتاب کافی است که هشام بن حکم از صادق آل محمّد (ص) سؤال نمود از اسماء اللّه و اشتقاق آنها و اینکه اللّه مشتق از چیست در پاسخ فرمود «ای هشام اللّه مشتق است از اله و اله اقتضاء میکند مألوه را (یعنی الهیت بدون معبودیت تحقق نپذیرد) و اسم غیر مسمی است کسی که عبادت کند اسم را بدون مسمی کافر است و چیزی را عبادت نکرده و کسی که عبادت کند اسم و معنی را آن هم کافر است و دو چیز را عبادت نموده و کسی که فقط معنی را عبادت کند او موحد است و «هو» اشاره بآن وجود مطلق متشخص بذات و متعین بوجود است و آن هویتی است که غائب از حواس و خالی از اوصاف و متعین بذات خود است بدون وصفی و صفتی که غیر ذات اعتبار شود و اینکه اسم مخصوص بمقربین است که در مقام مناجات معبود خود را باین اسم بخوانند زیرا که در نظر شهود اینکه برگزیدگان موجود حقیقی نیست مگر او و بس و آنچه غیر او است در نظر آن مقربان اعدام و لا شی‌ء مینماید زیرا که ممکنند و ممکن در حد ذات و حقیقت خود شیئیت وجودی ندارد پس آنها حق را بدون قیدی و وصفی و صفتی که امتیاز دهد او را از غیر ستایش مینمایند زیرا کثرتی بنظر آنها نمیآید که محتاج بممیز باشد اینکه است که او را با لفظ «هو» میخوانند لکن کسانی که باین حد از شهود و عرفان نرسیده‌اند نتوانند خدا را مجرد

صفحه : 32
از تمام اوصاف و صفات و اسماء ستایش نمایند و رو باو آورند آنها بایستی خدا را باسم «اللّه» خوانند زیرا کسانی که خدا را موجودی دانند و خلق را موجوداتی البته در مقام مناجات بایستی حق را باوصافی بخوانند که ممیز او و مخصوص بوی باشد که امتیاز دهد او را از غیر و آن لفظ «اللّه» است که علم و اسم است برای معبودی که جامع تمامی کمالات و مستجمع جمیع اوصاف نیکو است و گفته‌اند در لفظ «اللّه» و در لفظ «هو» اسرار و نکات و آثاری مندرج است که کسی که با خلوص نیت مداومت نماید بر آن دو اسم ممکن است پرتو نور هویت و ظهور هستی حق سبحانه بر قلب او تابد و اشیاء را از نظر بصیرت وی دور گرداند و بجز هویت حق تعالی در نظر شهود او چیزی نماند و از أمیر المؤمنین علی (ع) است که «خضر نبی را در خواب دیدم و باو گفتم بمن بیاموز چیزی که بدشمنان ظفر یابم فرمود یا علی بگو
« یا هو یا من لا هو الا هو»
چون بسمع همایون حضرت رسالت رسانیدم فرمود یا علی اینکه اسم اعظم بوده که بتو آموخته و در روز بدر همیشه اینکه کلام را مکرر میکردم تا آنکه ظفر یافتم و گفته‌اند از جمله اذکار بسیار معتبر اینکه است « یا هو یا من هو یا من لا هو الا هو یا اول یا ابد یا دهر یا دیهار یا دیهور یا لا اله الا هو» خلاصه «اللّه» یا مأخوذ از «اله» بفتح همزه و کسر لام است که بمعنی تحیر و دهشت است که عقلاء متحیرند در حقیقت ذات خداوندیش و یا مأخوذ از «اله» بفتح همزه و لام است بمعنی معبود بحق و دیگری گفته «اللّه» از «اله» بمعنی سکون است زیرا که بذکر حق تعالی قلوب مطمئن میگردد «الا بذکر اللّه تطمئن‌ّ القلوب» و چنانچه گفته‌اند از خصوصیات مواد اینکه مبارک اسم اینکه است که

صفحه : 33
«اللّه» چهار حرف است و هر یک باعتباری دلالت بر ذات احدی دارند اگر همزه از آن برداری باقی میماند (اللّه) لِلّه‌ِ جُنُودُ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ و اگر یکی دو لام را بر داری باقی میماند «له»به لَه‌ُ ما فِی السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ و اگر لام دوم را نیز برداری میشود (هاء) مضمومه «هو» قُل هُوَ اللّه‌ُ أَحَدٌ و در تلفظ حرف «واو» در «هو» زیاد میشود و اینجا بزرگی و عظمت اینکه نام مبارک معلوم میشود چنانچه احادیث در فضیلت آن نیز بسیار است (الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ) دو صفت و دو اسمند مأخوذ از رحمت واسعه خداوندی رحمن صیغه مبالغه است دلالت دارد بر کثرت رحمت و رحیم صفت مشبهه است دلالت دارد بر ثبات و بقاء و رحمت دائمی حق تعالی و رحمت بمعنی لغوی آن رقت قلبی است که مقتضی احسان میشود و گاهی رقت قلب پدید میگردد بدون اینکه احسانی بشود و گاهی بعکس احسان میشود بدون رقت قلب اینکه است که در روایات دارد که رحمت خداوند همان فضل و احسان اوست بدون رقت قلب و رحمت انسان رقت قلب و عاطفه وی است و خداوند رقت و عاطفه را مرکوزی قلب بشر قرار داده و خود متفرد گردیده بصفت احسان و رحمان و رحیم بر وزن «ندمان و ندیم» است و رحمن اسمی است مخصوص بحق تعالی شامل غیر نمیشود مگر از جهت مظهریت زیرا که تمامی موجودات مشمول رحمت واسعه خداوندی اویند و رحمت رحمانی اوست که احاطه نموده بر تمام اشیاء وَ رَحمَتِی وَسِعَت کُل‌َّ شَی‌ءٍ سوره اعراف آیه 155 أَ لَم تَرَ إِلی رَبِّک‌َ کَیف‌َ مَدَّ الظِّل‌َّ«1» سوره فرقان آیه 47 و قول معصوم علیه السّلام است
«اللهم انی اسئلک
-----------------------------------
(1) آیا ندیدی و نظر نکردی بسوی پروردگار خود که چگونه کشیده- 1»

صفحه : 34
الله‌باسمک الذی بسطت الخیرات»«
و رحمت باین معنی صحیح نیست نسبت بکسی داده شود مگر بحق تعالی زیرا اوست که رحمت او فرا گرفته هر چیزی را و بآن اشعه رحمت رحمانی وی است که تمامی موجودات را بزیور وجود آراسته و همه را مینوازد و روزی میدهد و همه در سایه رحمت رحمانی غیر متناهی او نشو و ارتقاء مینمایند و اینکه قسم از رحمت او سبحانه نسبت بتمام موجودات مساوی است:
انسان، حیوان، جن ملک، فلک، مؤمن، کافر، متقی، فاسق، همه و همه از جوی بار رحمت واسعه او آب مینوشند، و همه را دست الطاف رحمانیش مینوازد

چنان گسترانیده شد خوان دوست بر اینکه خوان یغما چه دشمن چه دوست
آری اول فیض سبحانی که از سماء قدرت ازلی بر ارض ممکنات تابیده همان رحمت واسعه رحمانی او است که ممکنات را از نیستی و عدم بوجود آورده

همه را او نوازد و سازد گر چه از خود بدیگری نپردازد
لکن «رحیم» بر غیر خداوند هم گفته میشود زیرا که رحیم کسی را گویند که عاطفه قلبی او و احسانش بسیار باشد پس از اینکه بیان معلوم شد که «رحمن و رحیم» دو اسم از اسماء خداوند ذو الجلال میباشند و هر دو بمعنی فضل و احسان و کرم غیر متناهی اوست لکن رحمت رحمانی او فرا گرفته تمام موجودات را و هر موجودی بقدر
-----------------------------------
- سایه را شاید مقصود از ظل و کشیدن آن همان وجود اشیاء باشد که همه ظل رحمت واسعه خداوندی اویند و رحمت او محیط بر همه چیز و او قیوم کل و همه قائم بوی‌اند.
(1) خدایا از تو سؤال میکنم باسم آن چنان که پهن نموده‌ای بآن اسم خیرات را

صفحه : 35
استعداد و فراخور خود از آن رحمت نصیبی دارد بلکه میتوان گفت وجود موجودات بعینه همان رحمت رحمانی اوست و رحمت رحیمی او مخصوص باشخاص با ایمان و با تقوی میباشد و دیگران را از اینکه رحمت خاص نصیبی نیست پس اشخاص صالح نیکوکار هم از رحمت رحمانی حق تعالی برخوردارند و هم از رحمت رحیمی او فائزند اینکه است که آنها در نعیم جاودانی متنعم‌اند و در ظل حمایت حق تعالی همیشه محفوظند در مجمع البیان از پیغمبر اکرم (ص) است «که برای خدای عز و جل یکصد رحمت است و از صد نود و نه آن مخصوص ببندگان خالص خداست که در قیامت شامل آنها میگردد و از صد یکی را در دنیا بین تمام خلق خود قسمت نموده در تفسیر روح البیان از پیغمبر اکرم (ص) چنین روایت میکند (که در شب معراج تمام درجات و مراتب بهشت را بمن نمودند دیدم در آن چهار نهر جاری بود: آب، شیر، خمر، عسل، (شاید اشاره بآن چهار نهری است که در قرآن بیان فرموده مَثَل‌ُ الجَنَّةِ الَّتِی وُعِدَ المُتَّقُون‌َ فِیها أَنهارٌ مِن ماءٍ غَیرِ آسِن‌ٍ وَ أَنهارٌ مِن لَبَن‌ٍ لَم یَتَغَیَّر طَعمُه‌ُ وَ أَنهارٌ مِن خَمرٍ لَذَّةٍ لِلشّارِبِین‌َ سوره محمّد آیه 16 وَ أَنهارٌ مِن عَسَل‌ٍ مُصَفًّی آیه 17 از جبرئیل پرسیدم اینکه نهرها از کجا می‌آید و بکجا میرود پاسخ داد که همه آنها بحوض کوثر میریزد ولی منشأ جریان آنها را نمیدانم، پس از آنکه از خدا طلب نمودم بمن بنماید محل جریان آبها را، ملکی نازل شد و بمن سلام نمود و گفت یا محمّد (ص) چشم خود را بر هم گذار چشم خود را بر هم گذاردم پس از آن چشم خود را باز نمودم دیدم درختی و قبه‌ای از در بیضاء و آن قبه دری داشت از یاقوت احمر و قفلی بآن در بود که اگر

صفحه : 36
جن و انس جمع میشدند و روی آن می‌نشستند مثل طائری بودند که بالای کوهی نشسته باشد دیدم آن نهرهای چهار گانه از زیر آن قبه جاری است وقتی خواستم از آنجا بر گردم ملک بمن گفت چرا داخل قبه نمیشوی گفتم چطور داخل شوم در صورتی که قفل بر آن نهاده ملک گفت کلید آن «بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ» است آن گاه دیدم نهرها از چهار طرف قبه جریان دارد و بر چهار طرف قبه نوشته شده «بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ» دیدم نهر آب جاری است از میم، بسم اللّه، و نهر شیر از هاء اللّه، و نهر خمر از میم رحمن، و نهر عسل از میم رحیم پس دانستم که منشأ جریان آبها بسم اللّه است پس از آن مصدر جلال خداوندی خطاب شد یا محمّد (ص) هر کس از امت تو مرا باین اسم یاد کند با قلبی که از ریاء خالی باشد وی را از اینکه آبها سیراب میگردانم صاحب بحر الحقائق گفته آب اشاره بدل زنده بعلم است «و من الماء کل شی‌ء حی» و لبن اشاره بباقی ماندن فطرت اصلیه‌ای است که به بت پرستی و هوای نفسانی و بدعت و کج روی تغییر نکرده باشد (یعنی بهمان صفاء و لطافت فطرت اولیه باقی باشد) و خمر جوشش محبت الهی است: و عسل مصفی کنایه از حلاوت و شیرینی قرب خداوندی است در کتاب تهذیب از امام جعفر صادق (ع) و در کتاب عیون از امام رضا علیه السّلام چنین اخبار مینماید که «بسم اللّه، نزدیک‌تر است باسم اعظم از سیاهی چشم بسفیدی آن».

صفحه : 37

[سوره الفاتحة (1): آیات 2 تا 4]

اشاره

الحَمدُ لِلّه‌ِ رَب‌ِّ العالَمِین‌َ (2) الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ (3) مالِک‌ِ یَوم‌ِ الدِّین‌ِ (4)

ترجمه:

‌هر ثناء و ستایش و شکر گذاری که از ازل تا ابد از هر گوینده‌ای و ستایش کننده‌ای سر زند خدایی را سزد و مخصوص کسی میباشد که تمامی اوصاف جلال و جمال و تربیت کننده و سازنده تمام عالمیان است از انواع و اقسام ملائکه و جن و انس و وحوش و طیور و سباع و حیوانات و غیر اینها که بدست قدرت همه را میپروراند و نشو و نما میدهد و هر موجودی را بفراخور حالش روزی میدهد و اسباب آسایش وی را با حسن وجه فراهم مینماید
آن خدایی که رحمت واسعه رحمانی او تمام موجودات را فراگرفته رحمت خاص رحیمی خود را اختصاص بمؤمنین داده
و سلطان و حاکم روز جزا و پاداش یعنی روز قیامت است‌

(توضیح آیات)

اشاره

(الحَمدُ لِلّه‌ِ) بقاعده عربیت الف و لام الحمد یا الف و لام عهد است یا الف و لام استغراق اگر عهد باشد اشاره بآن حمدی است که لایق قدس او و مخصوص بوی است و آن حمد و ثنائی است که ذات احدی خود را بآن توصیف نموده و آن حمد پیمبران و اولیای الهی است که مخصوص بوی است و اگر استغراق باشد اعتراف باین است که تمام مراتب و درجات کمال و بزرگواری و ثناء و ستایش از هر ستایش کننده‌ای که سر زند مخصوص بآن فرد ازلی و آن موجود سرمدی است «وَ إِن مِن شَی‌ءٍ إِلّا یُسَبِّح‌ُ بِحَمدِه‌ِ» تمام موجودات بحسب حال و قال تسبیح و ستایش مینمایند ذات بی زوال حق را و چنانچه گفته‌اند فرق است بین حمد و مدح که حمد ستایش و ثناء بر فعل جمیل و نیکویی است که از روی اراده و اختیار صادر گشته، و مدح اعم

صفحه : 38
است و چون تمام موجودات فعل اختیاری حق تعالی است و هر موجودی نسبت بخود در منتهای حسن و کمال و محکم کاری است الَّذِی أَحسَن‌َ کُل‌َّ شَی‌ءٍ خَلَقَه‌ُ سوره سجده آیه 7، لهذا فرموده «الحَمدُ لِلّه‌ِ» که حمد را اختصاص بخود داده و نیز بعضی گفته‌اند حمد و شکر یک معنی دارد و بعضی گویند دو معنی دارد حمد در موقع ستایش و ثناء بر اوصاف نیکوی بشری استعمال میشود مثل اینکه عرب در مقام ستایش میگوید «حمدته علی شجاته»«1» و نمیگوید «شکرته علی ذلک» لکن شکر اعم است هم در مقام ستایش بر صفات نیکو استعمال میشود و هم در مقام نعمت پس هر شکری حمد هست لکن هر حمدی شکر نیست‌

(بیان کلام عرفاء راجع بحمد)

چنین گویند حمد اظهار کمال محمود است، و همان طوری که تسبیح اظهار تنزیه و تقدیس و تخلیه حق است از نقایص اوصاف ممکنات، حمد اظهار و اعتراف باوصاف جمال و جلال و کمال وی است و تخلیه ذات مقدس الهی است بتمام اسماء الحسنی و نعوت ذو الجلال آری شاید همین باشد سرّ اینکه در تسبیحات اربع و غیره چنین مأمور گشته‌ایم که در مقام ستایش حق تعالی و اظهار عبودیت و بندگی خود نخستین تخلیه نمائیم ذات مقدس را «بسبحان اللّه» از آنچه لایق مقام قدس او نیست سپس تحلیه نمائیم او را «بالحمد للّه» بآنچه لایق مقام عظمت و جلال خداوندی اوست زیرا که تخلیه قبل از تحلیه است بلکه در واقع تخلیه همان تحلیه است
-----------------------------------
(1) حمد میکنم او را برای اینکه او شجاع است.

صفحه : 39
وقتی در مقام تسبیح و تقدیس گفتیم خداوند جاهل و عاجز نیست او را ستایش نموده‌ایم بعلم و قدرت، جاهل نیست یعنی عالم است عاجز نیست یعنی قادر است، اینکه است که بعضی از دانشمندان گفته‌اند بازگشت صفات کمالیه حق تعالی همان سلب نقایص امکانی است مثلا وقتی می‌بینیم عجز و جهل از صفات نقص بشری بشمار میرود و خداوند منزه و مبرا از نقایص امکانی است او را متصف میگردانیم بنقیض آن و گوئیم عالم و قادر است لکن چون علم و قدرت و باقی صفات جمال احدی از حیطه فهم بشر خارج است لذا در اثبات علم و قدرت و غیره سلب نقیض میکنیم و کأنه گوئیم خداوند عاجز و جاهل نیست و باید دانست که حمد و ثنا و ستایش حق تعالی باوصاف جلال و جمال مخصوص بزبان نیست، بایستی انسان بتمام اعضاء و جوارح علی الدوام مشغول حمد و ستایش و شکر گذاری آن فرد ازلی باشد و آنی از توجه بآن معبود بی‌همتا غافل نگردد وظیفه زبان تلفظ باین کلمات است مثل «الحمد للّه» «سبحان اللّه» «شکرا للّه» و امثال اینها از آنچه بما دستور داده شده که در مقام بندگی و شکرگزاری اظهار نمائیم وظیفه دل پس از تحصیل معرفت کامل حضور و توجه بکسی است که حمد و ستایش او را مینماید، وظیفه اعضاء بدن اینکه است که هر عضوی را بآن عملی که برای آن خلق شده وادار نماید و نه اینکه از عمل فقط نفع شخصی خود را در نظر گیرد و در طلب آن بکوشد بلکه طوری عمل کند که دیگران نیز از عمل او منتفع گردند اینکه است وظیفه انسانیت پس اگر خواهی واقعا از آن اشخاصی باشی که در باره آنها فرموده «و قلیل من عبادی الشکور» و از حامدین و شاکرین محسوب گردی

صفحه : 40
بایستی دل و زبان و تمامی اعضاء تو شکر گذار باشد و از آنچه بتو کرامت شده و موفقیت پیدا نموده‌ای از مال و دانش و قوی و منصب و مقام در راه حق تعالی انفاق نمایی و دیگران را از آن بهره‌مند گردانی بقول شیخ سعدی:

شکرانه بازوی توانا بگرفتن دست ناتوان است
قیصری گفته حمد قول من و فعل من و حال من است، زبان من ترجمان حمدی است که بزبان پیمبران خود را ستوده، و باعضاء و جوارح خود او را حمد مینمایم، به اینکه در خدمت و عبادت و آنچه امر فرموده آن را وادار مینمایم برای اجراء اوامر و توجه بوجهه الکریم.
زیرا همان طوری که لازم است انسان بزبان حمد و شکر نماید پروردگار خود را بایستی بتمام اعضاء شکر گذار و بتمام قوا و جوارح خدمت گذار باشد و اینکه طور سپاس گذاری وقتی انسان را میسر گردد که هر عضوی را وادار نماید بآن عملی که موظف باوست بطور مشروع (عبادة للحق و انقیادا لامره) نه برای حظوظ نفسانی اما شکر حالی متصف شدن روح و قلب است بصفات جمیله و کمالات علمیه و عملیه و متخلق گردیدن باخلاق الهیه زیرا بفرموده پیمبران مردم مأمور و موظفند که باخلاق الهیه خود را بیارایند بطوری که اخلاق نیکو ملکه آنها گردد، پایان.

(بیان اوصاف سه‌گانه حق تعالی)

‌در اینکه مبارک سوره خداوند بعد از اسم جلاله سه صفت از اوصاف جمال و کبریایی خود را تذکر میدهد نخستین آنکه دارای رحمت عام و خاص است که تمام موجودات را در رحمت واسعه خداوندیش نشو و نماء میدهد و همه را برحمت غیر متناهی خود روزی میدهد

صفحه : 41
دوم- رب و مربی تمامی عوالم و نشآت وجود است که بذات پاک خداوندیش از عالم مجردات گرفته تا عالم ماده و هیولای عناصر و آنچه بین آنها است از عالم مجردات، عالم ملائکه، عالم بشر، عالم جن و پری، عالم حیوان برّی و بحری، عالم جمادات، عالم نباتات، با مراتب و طبقات و درجات آنها و با اختلاف بین افراد هر عالمی در شرافت و خسّت هر یک را بدرجه و مناسبت استعدادش مینوازد و پرورش میدهد و همگی تحت تربیت او جل و علا واقعند و مسخر اقتدار او و در ظل عنایت او مفتخرند خلاصه آنکه عوالم غیر متناهی که بجز حق تعالی کسی عالم بآنها نیست همگی تحت تربیت او سبحانه نشو و ارتقاء مینمایند و هر یک را بفراخور حال خود روزی میدهد و آنچه لازمه وجود و بقاء و زندگانی اجتماعی و فردی وی است با حسن وجه عنایت میفرماید بزرگوار پروردگاری است که انسان را بانواع و اقسام گوناگون نعمتها و رحمتهای غیر متناهی خود پرورش داده و نقاش قدرت جسم و جسد وی را در بهترین صورت نقش نموده لَقَد خَلَقنَا الإِنسان‌َ فِی أَحسَن‌ِ تَقوِیم‌ٍ«1» و باطن وی را مرتبط نموده بعالم اعلاء و قلب او را عرش و محل استواء رحمت و سریر محبت و معرفت خود گردانیده
قلب المؤمن عرش الرحمن
و تمامی موجودات مادی را بطفیل وجود وی خلقت فرموده و دل او را گنجینه اسرار ازلی و مخزن انوار جبروتی قرار داده و بتاج کرامت او را برگزیده سر افراز فرموده لَقَد کَرَّمنا بَنِی آدَم‌َ«2» و از هر عالمی از عوالم کبیر در عالم صغیر انسانی نمونه‌ای گذارده
3» «أ تزعم انک جرم صغیر و فیک انطوی العالم الاکبری»«
تا آنکه حکمت و عظمت خود را بجهانیان
-----------------------------------
(1) هر آینه بتحقیق خلق نمودیم انسان را در بهترین صورت، سوره تین آیه 4 [.....]
(2) هر آینه بتحقیق گرامی داشتیم اولاد بنی آدم را، سوره بنی اسرائیل آیه 72
(3) کلام مولی حضرت امیر (ع) است آیا چنین گمان میکنی ای انسان که-

صفحه : 42
بنماید و انسان را رهین منت خود گردانیده در تفسیر روح البیان گفته خداوند انسان را تربیت فرموده و نفس وی را گرامی داشته بتحولات و فیضان انوار در قوای آن و باطن او را تربیت نموده برحمت خود و عبادت کنندگان را تربیت نموده باحکام شریعت و اسرار محبین را بانوار حقیقت و قلوب مشتاقین را بآداب طریقت پاک و منزه است کسی که باستخوان گوش انسان را شنوا گردانید و به پیه چشم وی را بینا گردانید و بگوشت زبان او را گویا گردانید و در لغت رب بچند معنی آمده: سید، مالک، مربی و تربیت کننده، صاحب، اصلاح کننده، وجود دهنده و غیر اینها و در اینکه آیا «رب» از اوصاف ذاتی حق تعالی بشمار میرود یا از اوصاف فعل اوست بین مفسرین گفتاری است گویند اگر «رب‌ّ» را باین معنی بگیریم که قائم بذات خود و مقوّم تمام موجودات است مندرج در صفات ذات میشود و اگر بمعنی دیگری مثل سید، مالک و امثال آن بگیریم از صفات فعل محسوب می- گردد، پایان.
(سوم از اوصاف جلال)
مالک و حاکم روز جز است در آن روز کسی یافت نمیشود که مدعی مالکیت باشد مگر ذات احدیت در «مالِک‌ِ یَوم‌ِ الدِّین‌ِ» قراء یازده قسم قرائت نموده‌اند و اگر بخواهیم وارد گردیم و هر یک را با دلیل و وجه آن بیان نمائیم کلام طولانی میشود در صورتی که بناء ما بر اختصار است
-----------------------------------
- تو جرم و جسد کوچکی هستی در صورتی که عالم بزرگ در تو منطوی و پیچیده شده است.

صفحه : 43
دو قسم از آن یازده قسم که مشهور و معروف است یکی «مالک» با الف و کسر لام و دیگر «ملک» بدون الف، و کسر لام و کاف اگر «مالک یوم الدین» قرائت شود معنی چنین میشود که آن خداوندی که رحمن و رحیم است مالک و صاحب روز قیامت است که کسی در آن روز ادعای مالکیت نمیکند.
و اگر «ملک یوم الدین» خوانده شود یعنی رحمن و رحیمی که سلطان و حاکم روز قیامت است که در آن روز حکم و سلطنت مخصوص بوی است و در اینکه بچه جهت اختصاص داده مالکیت و سلطنت خود را بروز قیامت در صورتی که در همه عوالم و همه جا اوست مالک همه چیز، چیزی نیست نه در دنیا و نه در آخرت که از حیطه اقتدار و مالکیت و سلطنت او خارج باشد در پاسخ گفته‌اند چون در دنیا اشخاصی بوده و هستند که ادعای مالکیت و سلطنت نموده‌اند مثل فرعون و نمرود و امثال اینها بلکه هر کسی نسبت بمال خود مدعی مالکیت است و نیز سلاطین روی زمین خود را سلطان و حاکم میدانند میخواهد بفرماید در آن روز کسی یافت نمیشود که ادعاء مالکیت کند آری قیامت روزی است که پرده از روی کار برداشته میشود و حقیقت امر بر همه افراد بشر ظاهر میگردد آن وقت همه میفهمند که ممکن فاقد همه چیز است حتی مالک نفس خود نیست چه رسد بچیز دیگر پس اختصاص مالکیّت در آن روز شاید از جهت ظهور آنست که مالکیت حق تعالی در آن روز بر همه ظاهر و هویدا میگردد نه اینکه در آن روز حق تعالی مالک همه چیز گردد به اینکه مالکیت را از مالکین سلب نماید و اختصاص بخودش دهد چنانچه بعضی توهم کرده‌اند بلکه از باب اینکه باشد

صفحه : 44
که در آن روز چون حقیقت ظاهر میگردد همه میفهمند که مالک و سلطانی در هیچ وقت غیر از خدا نبوده و نخواهد بود شاید اشاره بهمین روز دارد قول حق تعالی که بعد از فناء موجودات بفرماید «لِمَن‌ِ المُلک‌ُ الیَوم‌َ» امروز سلطنت و مالکیت برای کیست خود در پاسخ بگوید «لِلّه‌ِ الواحِدِ القَهّارِ» برای خدای یکتای بیهمتایی است که قاهر و غالب بر همه چیز است که در آن روز کسی یافت نشود که مدعی مالکیت باشد مگر ذات احدیت و در لحظه‌ای حساب خلایق را میکشد و بهر یک در خور اعمال وی پاداش میدهد
«ان کان خیرا فخیرا و ان کان شرا فشرا»

(سرّ تکرار رحمن و رحیم)

‌در اینجا دو نکته قابل توجه بنظر میرسد که بایستی تذکر دهم:
نخستین خداوند در اینکه سوره مبارکه رحمن و رحیم را دو مرتبه ذکر فرموده دفعه‌ای بعد از بسم اللّه و دفعه‌ای بعد از عالمین و البته در آن اسراری نهفته است و آنچه بنظر قاصر میرسد شاید یکی از اسرار و نکات آن اینکه باشد که ما را متذکر گرداند و تعلیم فرماید که اینکه دو اسم مبارک را مکرر بزبان برانیم و بقلب متذکر باشیم و بنفس خود تلقین نمائیم و باین وسیله مشمول رحمت خاص و عام خداوندی گردیم دانشمندانی که از راه تجربه و عمل خواص و آثار بعض اشیاء را دانسته و فهمیده‌اند چنین معتقدند که تلقین بنفس آثار بسیاری بر آن مترتب میگردد حتی آنکه مریض اگر صبح و شام مکرر بخود بگوید که امروز حالم خیلی بهتر است و مرضم رفع شده بهمین تلقین بخود ممکن است مرض وی رفع گردد یا تسکین یابد

صفحه : 45
و شاید سرش اینکه باشد وقتی کلام از راه زبان وارد گوش گردید و از آنجا در حس‌ّ مشترک آمد و در قوه خیال ضبط گردید و اینکه عمل مکرر گردید آن وقت الفاظ و معانی آن در ذهن نفوذ مینماید بلکه بکثرت استعمال در نفس رسوخ مینماید و دیگر بآسانی نتوان از ذهن بیرون برد ببین چگونه طفل نوزاد که هیچ قادر بر تکلم نیست وقتی مکرر کلماتی و لغاتی بوی تلقین گردید و در ذهن وی نفوذ نمود کم کم خلاقیت پیدا مینماید بر اداء آن کلمات و قدرت پیدا مینماید و زبان وی بحرکت میآید و همان کلمات و غیر آن را میگوید اگر کلماتی بوی تلقین نشده بود از کجا چنین قدرت و توانایی در وی پدید میگردید اینکه است که پیشوایان ما بما دستور داده‌اند که همیشه ذکر حق را بزبان بگوئیم با آگاهی دل تا آنکه معانی دان گردیم یعنی معانی الفاظ در قلب ما نفوذ نماید و حقیقت آشکار گردد تمام عقاید فاسده که بین مردم شیوع دارد روی همین اصل است که اول حرفی بیش نبوده که از کسی شنیده شده و بعد بتکرار و تلقین دیگران در ذهن نفوذ پیدا نموده بطوری که ملکه نفسانی گردیده و اینکه می‌بینی شب و روز مکرر در مکرر در نماز و غیر آن اسماء و اوصاف خدا را می‌گوییم و معانی آن در قلب ما نفوذ نمینماید و ذره‌ای بر دانش و معرفت ما افزوده نمیگردد برای اینکه است که فقط بهمان لقلقه لسان قانع گشته‌ایم و هیچ توجه بمعنی آن نداریم فکر نمیکنیم که برای چه بما دستور داده‌اند که ذکر حق را مکرر نمائیم و الفاظی در ستایش و حمد و ثنای او سبحانه بگوئیم و در گفتن اینکه کلمات چه اسرار و نکاتی نهفته و نمیدانیم که حکمت آن تأثر نفس ما است به اینکه معانی اینکه کلمات در روح و روان ما مرکوز گردد و باین وسیله دارای علم و معرفت گردیم

صفحه : 46
و صفات حمیده انسانی در نفس ما رسوخ نماید و اینکه الفاظ و اذکار وقتی در قلب نفوذ مینماید که دل با زبان همراه باشد و گر نه مثل نقشی ماند که بر آب زده شود هیچ قرار و ثباتی ندارد ذکری که با دل توأم نگردد از زبان وارد گوش میشود لکن از گوش دیگر بیرون میرود و دل از آن متأثر نمی‌گردد.

(نکات دیگری که در اینجا گفته شده)

‌در تفسیر روح البیان شش احتمال میدهد که خلاصه آن را ترجمه مینمایم 1- رحمتی که در بسم اللّه مندرج گردیده رحمت ذاتی است و در فاتحه عرضی است 2- تکرار لفظ رحمن برای اینکه است که دانسته شود بسم اللّه جزء سوره فاتحه نیست«1» 3- ارشاد بندگان است که مکرر اینکه دو صفت را بزبان برانند زیرا که علامت دوستی حق تعالی بسیار یاد نمودن او و ذکر اوست 4- در مقام بیان اینکه است که «رَب‌ِّ العالَمِین‌َ» آن کسی است که صفت رحمانی او احاطه دارد بتمام موجودات و بهمان رحمت عام اوست که همه را روزی میدهد و می‌پروراند و رحیم است که در آخرت می‌آمرزد اینکه است سر اینکه پس از آن فرموده «مالِک‌ِ یَوم‌ِ الدِّین‌ِ» 5- اشاره باین باشد که بحمد و ستایش پروردگار است که رحمت الهی شامل حال بشر میگردد و اول کسی که از بشر حمد حق را نمود حضرت آدم (ع) بود که پس از عطسه گفته «الحمد للّه» سپس خداوند در پاسخ حمد وی فرمود «رحمک اللّه یا آدم»
-----------------------------------
(1) اینکه معنی بمذاق اهل سنت است لکن بمذاق شیعه بسم اللّه جزء سوره است

صفحه : 47
6- تکرار برای اینکه است که بدانیم خداوند فاعل مختار است و بصفت رحمانیش روزی میدهد و مخلوقات خود را میپروراند پایان.
(نکته دوم راجع بسوره حمد)
در اینکه سوره مبارکه نخست صفت رحمت را تذکر داده سپس صفت ربوبیت پس از آن مالکیت او عز و جل را در روز جزا، و در آن نیز البته اسراری و نکاتی مندرج گردیده شاید اشاره باشد که بصفت رحمت خداوندیش و بفیض منبسط الهیش ممکنات را از کتم عدم و نیستی بعرصه وجود و هستی آورده، و پس از خلقت بصفت ربوبیش موجودات را پرورش میدهد و هر یک را بکمال لایق بخود میرساند و ثانیا در سرای دیگر به بنی آدم حیات جدید افاضه مینماید و بر اعمال نیک آنها پاداش نیکو و بر اعمال بد آنها مجازات میفرماید و اینکه منتهای فضل و کرم و احسانست نسبت ببشر که پس از آنکه وی را بخلعت وجود بر افراشته و بتاج کرامت «و لقد کرّمنا بنی آدم» مفتخر نموده و بانواع و اقسام نعمتها وی را رهین منت خود گردانیده هر فردی از بشر را در ادوار خلقت میگرداند تا بمنتهای کمال لایق بخود برساند و باین بیان ترتیب لفظی مطابق میگردد با ترتیب معنوی زیرا مقام الوهیّت و فیّاضیّت که ناشی از رحمت واسعه خداوندی اوست مقدم بر مقام ربوبیّت است، که تربیت بعد از خلقت تحقق می‌پذیرد و ایصال رحمت بنحو پاداش یا مجازات بنحو ایلام و انتقام بعد از کمال وجود مترتب میگردد پس ابتداء و پیدایش وجود بالوهیت و رحمت اوست و بقاء و ثبات و دوام موجودات بربوبیت و تربیت اوست و معاد و بازگشت موجودات نیز بسوی وی است «هُوَ الأَوَّل‌ُ وَ الآخِرُ وَ الظّاهِرُ وَ الباطِن‌ُ»

صفحه : 48
بعضی از مفسرین گفته‌اند در اینکه سوره حمد پنج اسم از اسماء اللّه نام برده شده: اللّه، رب، رحمن، رحیم، مالک.
و بنده بتعلیم الهی در مقام ستایش حق تعالی گویا عرض میکند:
خدایا مرا از نیستی بوجود آوردی پس تو اله و خالق من میباشی و مرا تربیت نمودی و از نقص بکمال آوردی پس تو رب‌ّ و مربّی و پروردگار من میباشی گناه نمودم و مخالفت کردم تو برحمانیت خود مستور نمودی پس تو رحمانی، توبه نمودم بخشیدی پس تو رحیمی لا بد باید دار جزائی باشد که بکیفر اعمال خود برسم پس تو مالک و پادشاه دار جزائی.

صفحه : 49
آیه‌

[سوره الفاتحة (1): آیات 5 تا 7]

اشاره

إِیّاک‌َ نَعبُدُ وَ إِیّاک‌َ نَستَعِین‌ُ (5) اهدِنَا الصِّراطَ المُستَقِیم‌َ (6) صِراطَ الَّذِین‌َ أَنعَمت‌َ عَلَیهِم غَیرِ المَغضُوب‌ِ عَلَیهِم وَ لا الضّالِّین‌َ (7)

ترجمه:

بنده بتعلیم و دستور و بزبان حق سبحانه خدا را مخاطب مینماید و عرض میکند تو را عبادت و بندگی مینمائیم ماها نه غیر تو را و فقط از تو طلب یاری و کمک میجوئیم نه از غیر تو یعنی پروردگارا پرستش و عبودیت و بندگی ما مخصوص بتو است و کسی را در عبودیت و انقیاد و تذلل با تو شریک نمیکنیم و فقط از تو یاری و کمک میخواهیم و اتکاء و امیدواری ما بتو است نه بغیر تو
هدایت و راهنمایی فرما و ثابت دار ما را براه راست
راه کسانی که مورد انعام و اکرام تو واقع گردیده‌اند و ایشان را برگزیده‌ای و گرامی داشته‌ای نه راه کسانی که مورد سخط و غضب تو واقع گشته‌اند و نه راه کسانی که از طریق حق و راه مستقیم منحرف گردیده و گمراه شده‌اند

(توضیح آیات)

اشاره

‌پس از حمد و ثناء الهی و اظهار الوهیّت و ربوبیّت و رحمت غیر متناهی او سبحانه و اعتراف به اینکه او عز و جل هم مبدء وجود است و هم غایت وجود زیرا که بازگشت همه بسوی اوست که مالک و حاکم روز جز است گویا در اینکه اظهارات بنده نخستین خدای نادیده را ستایش مینماید، پس از آنکه انس پیدا نمود بطور حضور و مواجه شفاها خطاب مینماید إِیّاک‌َ نَعبُدُ وَ إِیّاک‌َ نَستَعِین‌ُ

(ترتیب لفظی مطابق ترتیب معنوی است)

و البته در اینکه ترتیب نیز اسراری نهفته و رموزی مندرج گردیده و برای اینکه

صفحه : 50
ترتیب لفظی مطابق گردد با ترتیب معنوی گوئیم شاید اینکه ترتیب اشاره باشد بدرجات معرفت و طریق سیر و سلوک بشر در جاده تکامل که انسان نخستین بایستی بطریق استدلال و براهین عقلی و نقلی اثبات نماید مبدء را و بدل و زبان اعتراف کند بوجود خداوندی که متصف بتمام صفات کمال و منزه و مبرا از تمام نقیصهای امکانی است سپس بمجاهده و کوشش بسیار از طریق ریاضات و عبادات و تهذیب اخلاق بروش شرعی و سیر روحانی خود را از علم الیقین، بعین الیقین، که سر حد بین عبودیت و ربوبیت است که «العبودیة جوهرة کنهها الرّبوبیّة» برساند، و معارف وی بحد شهود و عیان رسد بطوری که گویا خدا را بچشم دل که بمراتب بسیار از چشم سر روشن‌تر و بینایی آن واضح‌تر مینماید مشاهده میکند و با او تکلم مینماید و در مقام بندگی بر آمده و اظهار عبودیت و انقیاد خود میکند و ملتجی بکرم او میگردد بیضاوی در تفسیر خود در اینجا بیانی دارد که خلاصه آن را ترجمه مینمایم بعد از ذکر حمد و اوصاف عظمت و جلالی که مخصوص بذات احدیت است و از روی علم و معرفت بآن صفات تمیز داده میشود از غیرش، بنده خدا را مخاطب میسازد که ای کسی که متصف باین صفات میباشی تخصیص میدهم تو را بعبادت و بندگی و فقط از تو یاری و استعانت میجویم و اینکه بیان ترقی عبد است از طریق برهان بعیان و انتقال از غیب بشهادت و عیان پس گویا کسی که در غیاب خدا را ستایش مینموده اینک بحضور رسیده و حضورا عرض حاجات خود را مینماید پس اول بیان حال عارف است از ذکر و فکر و تأمل در اسماء و اوصاف جلال و جمال آن فرد بیهمتا و تفکر و تدبر در لطائف صنع و آثار خلقت و و اقتداء او تا آنکه سر انجام منتهی گردد بجایی که خوض مینماید در لجّه وصول او یعنی واصل میگردد برحمت حق تعالی و از اهل مشاهده و عیان

صفحه : 51
میگردد و گویا او را عیانا می‌بیند و شفاها با او سخن می‌گوید و عادت عرب اینکه است که برای آنکه شنونده را بنشاط آورند در کلام تفنن مینمایند یعنی اسلوب کلام را عوض میکنند و از اسلوبی باسلوب دیگر عدول مینمایند مثل اینکه گاهی بطور خطاب و حضور سخن میگویند و گاهی اشاره بغایب میکنند، پایان.

(سرّ مقدّم بودن «ایّاک» بر نعبد و نستعین)

‌با اینکه «ایّاک» مفعول است و در کلام عرب بقاعده نحو بایستی اول فعل سپس فاعل آن پس از آن مفعول گفته شود پس روی اینکه قاعده بایستی گفته شود «نعبد ایاک» و «نستعین ایاک» لکن عادت عرب اینکه است که همیشه ایاک و امثال آن را بر فعل مقدم می‌اندازند و علماء نحو و صرف گویند هر جا مفعول و آنچه باید عقب افتد جلو افتد مفید حصر است و اینجا چون مفعول جلو از فعل گفته شده افاده حصر میکند و فعل را منحصر مینماید بهمان مفعول نه غیر آن پس اینکه می‌گوییم «ایاک نعبد» یعنی فقط عبودیت و تذلل و کوچکی ما در مقابل عظمت خداوندی تو است نه غیر تو زیرا که عبد تو و ذلیل تو و فرمان بردار توایم وَ إِیّاک‌َ نَستَعِین‌ُ و فقط از تو طلب یاری می‌کنیم و از تو کمک میخواهیم نه از غیر تو و شاید «إِیّاک‌َ نَعبُدُ» اشاره باشد بتوحید در مقام عبادت و إِیّاک‌َ نَستَعِین‌ُ اشاره بتوحید در مقام افعال و انحصار نمودن عبودیت باو تعالی، و در اینکه دعوی کسی صادق است که در مقام توحید بجایی رسد که در مراتب چهار گانه توحید کامل گشته و در مقام بندگی و عبودیت ثابت قدم گردیده باشد

صفحه : 52
توحید ذات، توحید صفات، توحید افعال، توحید در مقام عبادت و همین طوری که ذات را ذات یگانه و صفات را عین ذات میدانیم بایستی در مقام عبادت نیز غرض ما فقط بندگی و تذلل و انقیاد و عبودیت باشد، یا شکر گذاری، و یا دوستی و محبت باو سبحانه محرک عمل گردد و بهیچ وجه حظ نفسانی حتی ثواب اخروی یا خوف از عذاب در نظر نداشته باشیم آن وقت میتوانیم در عبادت خالص گردیم و نیز بایستی نخستین نظر و هدف و وجهه قلب ما و روی دل ما بطرف معبود باشد سپس بسوی عبادت، و موفقیت خود را از او و بحول و قوه او بدانیم نه از خود بلکه خود را مثل مرده در دست غسّال ببینیم که از خود هیچ حرکتی ندارد و نیز در إِیّاک‌َ نَستَعِین‌ُ وقتی صادق و راست گو میباشیم که بمرتبه موحّدین در مقام افعال رسیده باشیم و «لا مؤثّر فی الوجود الّا اللّه» را نصب- العین خود قرار دهیم و «بعین الیقین» بدانیم که مؤثری در عالم بجز ذات احدی وجود ندارد حتی سوزانیدن آتش و بریدن شمشیر را نیز باراده او و اثر فعل او بدانیم اشتباه نشود نمیگویم انسان مسلوب الاختیار است و اراده و اختیاری از خود ندارد بلکه غرضم اینکه است که موحد در مقام افعال و در مقام عبادت کسی میباشد که در بندگی و عبادت چنان غرق ملاحظه جمال و جلال احدی میگردد که دیگر هیچ التفاتی بخود و عمل خود ندارد و خود و دیگران را در محاط علم و قدرت و حیطه عظمت ان فرد ازلی و آن موجود سرمدی بیند کسی که چنین نظری پیدا نمود که خدا را محیط بر همه چیز و خود را در محاط علم و قدرت او مشاهده نمود آن وقت در کلمه إِیّاک‌َ نَعبُدُ وَ إِیّاک‌َ نَستَعِین‌ُ صادق

صفحه : 53
و راست گفتار خواهد بود زیرا چنین کسی نظر بخود و عمل خود نمیکند مگر از جهت انتساب باو اگر نظر بخود مینماید آینه مانند در خود وجهه حق را مشاهده مینماید و اگر نظر بعمل خود مینماید از او و فعل او و اثر او وسیله قرب او میداند کسی که در اینکه مراتب چهارگانه توحید کامل نگردیده چون زبانش مطابق با قلبش نیست از حرکت زبان و گفتن اینکه کلمات نتیجه کامل نصیب وی نمیگردد و ممکن نیست عمل او و نیتش خالص گردد کسی که بهمه چیز و همه کس امیدوار است و هوای نفس خود را معبود خویش قرار داده و بر هر چه و هر کس امید نفع میبرد مطیع و منقاد وی گشته و در مقابل او سر اطاعت فرود می‌آورد و تواضع و فروتنی می‌نماید چنین کسی را هرگز نتوان موحد نامید بلکه در شماره مؤمنین نیز نتوان وی را محسوب گردانید حدیث از پیغمبر اکرم است (ص) «که ای ابا ذر ایمان کسی کامل نمیگردد تا آنکه بداند اگر تمام مردم بخواهند ضرری بوی زنند یا نفعی بوی رسانند و خدا نخواهد نتوانند اینست که خداوند خطاب بپیغمبر (ص) فرمود «قل لن یصیبنا الّا ما کتب اللّه لنا» بگو ای پیغمبر (ص) هرگز نرسد بما مگر آنچه را خداوند برای
ما تقدیر فرموده بقول آن شاعر

ایاک نعبد بر زبان
دل در خیال اینکه و آن

کفر است اگر گویی یکی شرک است اگر گویی دو تا
اگر گویی خداوند میدانست که ما دارای چنین مقام و مرتبه‌ای در توحید نیستیم پس چرا بما امر فرموده که در شبانه روز چندین دفعه اینطور اظهار نمائیم و بر خلاف آنچه در باطن ما است بزبان بگوئیم

صفحه : 54
در پاسخ گوئیم چنانچه قبلا اشاره نمودیم البته در اینکه اظهارات آثاری است و شاید یکی از اسرار آن اینکه باشد که اینکه کلمات را مکرر بزبان برانیم و تلقین بنفس نمائیم و اگر در حین تلفظ توجه داشته باشیم ممکن است کم کم معانی آنها در قلب ما تأثیر نماید و متصف بآن گردیم و موحد شویم اهدِنَا الصِّراطَ المُستَقِیم‌َ «صراط» در اصل «سراط» بسین بوده برای اینکه منطبق و مناسب گردد با طاء سین را صاد نمودند و در آن پنج طور قرائت شده یکی بسین و یکی بصاد و بسه وجه دیگر نیز قرائت شده که مورد استعمال قراء نیست خلاصه «صراط» را بسین «سراط» یا بصاد «صراط» هر کدام قرائت شود صحیح است در کتاب معانی الاخبار از تفسیر امام حسن عسکری (ع) و او از صادق آل محمّد (ص) چنین نقل مینماید که در تفسیر اهدِنَا الصِّراطَ المُستَقِیم‌َ فرموده (خداوندا ما را ارشاد فرما و ملزم گردان بطریقی که برساند ما را بسوی محبت تو و بدرجات عالیه بهشت تو و باز دار ما را از اینکه متابعت نفس خود نمائیم و هلاک گردیم.
و در تفسیر علی بن ابراهیم از امام صادق (ع) نقل میکند که فرمود (صراط مستقیم أمیر المؤمنین است) آری راه حق و طریقی که منتهی بقرب جوار رب العالمین میگردد همان طریق و راهی است که پیشوایان بشر و ائمه طاهرین ما را بآن رهسپار فرموده‌اند اگر ماها قدم پشت قدم آن بزرگواران نهیم و بروش آنها رفتار نمائیم سعادت‌مندترین خلق و کامیاب ترین مردم خواهیم بود.

(کلام بیضاوی در تفسیر «اهدنا»)

‌برای وضوح مطلب کلام بیضاوی را ترجمه مینمایم چنین گوید قوله تعالی «اهدنا» بیان طلب استعانت و یاری است که بنده از خدا مینماید گویا

صفحه : 55
خداوند میفرماید ای بنده من چگونه تو را یاری نمایم عرض میکند ای خدای من هدایت نما ما را براه مستقیم.
و هدایت راه نمایی بخیر است و انواع و اقسام بیشمار دارد لکن بعضی مترتب بر بعض دیگر است.
اول چیزی که سبب هدایت انسان میشود اینکه است که از طرف مبدء فیّاض، قوا و مشاعری بوی افاضه میگردد مثل قوای حسیّه و عقلیّه که بشر بتواند بآنها مقاصد خود را انجام دهد- (2) علامات و آثار و دلائل و اموری است که بآن بین حق و باطل تمیز داده شود.
(3) ارسال رسل و انزال کتب آسمانی است که طریق و روش سعادت و کامیابی را ببشر می‌آموزد.
(4) از طریق هدایت اینکه است که پرده از قلب انسان برداشته شود و بالهام و رؤیای صادقه اشیاء همان طوری که هست برای وی مکشوف گردد و آنها را مشاهده نماید و اینکه قسم از مشاهده مخصوص بانبیاء و اولیاء میباشد.
و شاید بقسم اول اشاره دارد قوله تعالی رَبُّنَا الَّذِی أَعطی کُل‌َّ شَی‌ءٍ خَلقَه‌ُ ثُم‌َّ هَدی«1» و به دوم قوله تعالی وَ هَدَیناه‌ُ النَّجدَین‌ِ سوره بلد آیه 10 فَاستَحَبُّوا العَمی عَلَی الهُدی«2» سوره فصلت آیه 16 و بسوم نظر دارد
-----------------------------------
(1) خدا آن کس است که خلقت نمود هر چیزی را پس از آن هدایت نمود او را یعنی پس از خلقت راه هدایت را از طریق قوی و مشاعر بوی نمایانید، سوره طه آیه 52
(2) (النجدین) مثل دو راه است حق و باطل در اعتقاد، صدق و کذب در گفتار، جمیل و قبیح در افعال، یعنی قوه تمیز ببشر دادیم که تمیز دهد بین حق و باطل و حسن و قبح را بشناسد پس خود بسوی اختیار دوست دارد کج روی را و ترجیح میدهد کوری را بر هدایت.

صفحه : 56
قوله تعالی: وَ جَعَلناهُم أَئِمَّةً یَهدُون‌َ بِأَمرِنا«1» و بچهارم قوله تعالی أُولئِک‌َ الَّذِین‌َ هَدَی اللّه‌ُ فَبِهُداهُم‌ُ اقتَدِه«2» پایان‌

(امر و دعا در معنی یکی است)

و باید دانست که امر و دعاء در معنی یکی است تفاوت بین آنها بر تبهکاران است که دعاء طلب نمودن دانی است از عالی بطور ذلت و کوچکی، امر طلب نمودن عالی است از دانی بطور علو و استیلاء و بزرگی در پاسخ اعتراض که آیا دین اسلام طریق مستقیم نیست و کسی که بر دین اسلام است چه معنی دارد که مکرر از خدا بطلبد که وی را هدایت نماید بطریق مستقیم بلکه تحصیل حاصل است علماء تفسیر در اینجا چند معنی گفته‌اند:
1- هدایت کن ما را یعنی ثابت بدار ما را بر دین حق زیرا که خداوند خلق را هدایت نمود بدین حق و ملت اسلام مگر آنکه ممکن است لغزشی پیدا شود و شک و ریب برای کسی پدید گردد اینکه است که ما مأموریم از خداوند طلب استقامت نمائیم بر دین حق با زیادتی ایمان چنانچه فرموده وَ الَّذِین‌َ اهتَدَوا زادَهُم هُدی‌ً سوره محمّد آیه 19 2- ثابت گردان ما را بر دین حق در آینده چنانچه در گذشته عمر بر دین حق ثابت بودیم و مطابق همین معنی از أمیر المؤمنین علیه السّلام روایت کرده‌اند آری ممکن همین طوری که در حدوث محتاج بعلت محدثه است در بقاء نیز محتاج بعلت مبقیه است پس باین لحاظ بایستی علی الدوام از خداوند
-----------------------------------
(1) قرار دادیم آنها را پیشوا که بامر ما خلق را هدایت نمایند
(2) آنها کسانی میباشند که خداوند آنها را هدایت نموده و بهدایت آنها هدایت بیاب

صفحه : 57
طلب نمائیم که ما را بر دین حق و صراط مستقیم ثابت دارد و از کج روی و لغزش نگاه دارد و در هیچ حالی ما را بخود وانگذارد که اگر آنی نظر لطف از ما باز دارد طعمه شیطان و اسیر قوای سبعیه و شهویه خواهیم گردید اینکه است که بامر حق تعالی بایستی همیشه ثبات و استقامت از خدا بطلبیم و عرض کنیم رَبَّنا لا تُزِغ قُلُوبَنا بَعدَ إِذ هَدَیتَنا سوره آل عمران آیه 6 3- مقصود دعاء کردن و عرض حاجت نمودن است و دعاء یکی از عبادات بسیار نیکو بشمار میرود زیرا که عرض حاجت نمودن بطور تذلل و فروتنی سبب قرب بحق تعالی میشود و نیز در اینکه آیا مقصود از صراط مستقیم چیست که مأمور گشته‌ایم از خدا طلب کنیم که بآن هدایت یابیم، بین مفسرین گفتاری است 1- مقصود از صراط مستقیم قرآن است نظر بروایتی که از رسول اکرم (ص) و حضرت أمیر المؤمنین (ع) رسیده.
2- طریق مستقیم دین خداست که نیز بازگشت باول مینماید، از رسول اکرم (ص) چنین روایت میکنند که آن جناب سه خط کشید یکی طرف راست خود و دیگر طرف چپ خود و خط دیگر مقابل روی خود و فرمود اینکه راه خداست و اینکه آیه را خواند أَن‌َّ هذا صِراطِی مُستَقِیماً فَاتَّبِعُوه‌ُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُل‌َ فَتَفَرَّق‌َ بِکُم عَن سَبِیلِه‌ِ«1» سوره انعام آیه 154 3- در بسیاری از احادیث از ائمه طاهرین رسیده که طریق مستقیم، پیغمبر (ص) و اوصیاء آن بزرگوار است.
خلاصه، معنی اینکه است که از خداوند مسئلت مینمائیم که ما را هدایت و رهبری فرماید بطریق مستقیمی که سر انجام آن منتهی گردد
-----------------------------------
(1) اینکه است راه راست من متابعت نمائید آن را و پیرامون راههای متفرق نگردید که متفرق میگردید و گمراه میشوید.

صفحه : 58
بمقام قرب رب العالمین و رحمت غیر متناهی او و آن همان راه و طریقی است که انبیاء و اولیای الهی در آن رهسپار گردیده‌اند و از اعوجاج و کج روی که در اثر خدعه نفس اماره و القاء شیطانی در ما پدید میگردد ما را نگاه دارد و در طریق حق و حقیقت ثابت قدم گرداند.
و شاهد بر اینکه مقصود از طریق مستقیم همان طریق انبیاء و اولیاء الهی است اینکه است که پس از آن فرمود، صِراطَ الَّذِین‌َ أَنعَمت‌َ عَلَیهِم راه و روش کسانی که آنها را گرامی داشته‌ای و ایشان مشمول انعام و اکرام تو گردیده‌اند.
در تفسیر اهل بیت است که صِراطَ الَّذِین‌َ أَنعَمت‌َ راه کسانی میباشند که خداوند آنها ستوده و در کلام مجید تعریف از آنها نموده فَأُولئِک‌َ مَع‌َ الَّذِین‌َ أَنعَم‌َ اللّه‌ُ عَلَیهِم مِن‌َ النَّبِیِّین‌َ وَ الصِّدِّیقِین‌َ وَ الشُّهَداءِ وَ الصّالِحِین‌َ وَ حَسُن‌َ أُولئِک‌َ رَفِیقاً سوره نساء آیه 71 شکی نیست که بالاترین نعمتهای الهی نعمت هدایت و ایصال برحمت واسعه رحمانی او و افاضه نور معرفت است در قلب، و اینکه موهبت الهی در اثر ایمان و پیروی اولیاء حق تعالی و متابعت دین اسلام پدید میگردد.
غَیرِ المَغضُوب‌ِ عَلَیهِم وَ لَا الضّالِّین‌َ در بسیاری از اخبار است که (مقصود از کسانی که بغضب خداوند گرفتار شده‌اند یهودیها یعنی موسویانند و مقصود از گمراهان نصاری یعنی عیسویانند و شاهد سرش اینکه باشد که اهل دیانات که بگمان خود سلوک الی اللّه مینمایند و غرض آنها قرب بحق و نزدیکی برحمت وی است یکی از سه قسم خارج نیستند یا در قوس صعود حرکت مینماید و منتهای سیر

صفحه : 59
آنها جوار رب العالمین است یا حرکت قهقرایی مینمایند و هر چه بر شدت حرکت خود بیفزایند بعد آنها زیادتر میگردد یا بیراهه حرکت مینمایند و طریق اول طریق اسلام است که فرمود وَ أَن‌ِ اعبُدُونِی هذا صِراطٌ مُستَقِیم‌ٌ سوره یس آیه 10، و طریق دوم طریق یهودیانست که بغضب حق تعالی که منبعث از بعد وی است نزدیک میگردند و طریق سوم طریق عیسویانست که از حق گمراهند.
بعضی از علمای تفسیر گفته‌اند «صراط مستقیم» عبارت از تحصیل نمودن حد وسط در اخلاق و ملکات نفسانی چهار گانه است که از ارکان علم اخلاق بشمار میرود: عفت، شجاعت، حکمت، عدالت، عفت حد وسط بین شره و خود نفس است و آن میانه روی نمودن در اعمال قوای بهیمیه است که نه واقع گردد در فسق و فجور و زیاده روی در اعمال قوای شهویه تا آنکه قوای حیوانی قوی گردد و مثل اسب شرور صاحب خود را بزمین زند و دیگر جلوگیری آن مشکل گردد و نه آنکه چنان مسامحه نماید در مقتضیّات قوای شهویه که قوا و مشاعر وی ضعیف گردد و بخود نفس گرفتار شود و از کار بیفتد و بار او را بمنزل نرساند.
شجاعت: حد وسط بین جبن و تهوّر است، و آن تعدیل و تعادل میان مقتضیات قوای غضبیه است که جبان و کم دل نباشد که باندک چیزی تحت تأثیر واقع گردد و خود را ببازد و در موقعی که بفرموده عقل یا شرع بایستی اقدام نماید بر امری خود داری نماید و ترس و جبن وی را بگیرد، چنین آدم ضعیف النفسی بهیچ امر مهمی نتواند اقدام نماید و اگر داخل کاری گردد باتمام نخواهد رسانید. و نه آنکه متهوّر و بی‌باک باشد و خود را بدون ارشاد عقلی یا حکم شرعی در مهلکه بیاندازد هیچ یک فضیلت نیست حد وسط که عبارت از شجاعت است یکی از فضائل نفسانی بشمار آید.

صفحه : 60
حکمت: علم بحقیقت اشیاء است که هر چیزی را در مرتبه خود بشناسد و آن حد وسط بین جهل و بلادت یعنی نفهمی و بیخردی، و بین مکر و خدعه و شیطنت است حکیم و خردمند کسی را گویند که عقل و فکر خود را بکار اندازد و در آنچه باید در امور عقلایی فکر کند و تدبر نماید و مسامحه کاری نکند و در آنچه برتر و بالاتر از فکر بشر است خودداری نماید و فکر خود را بزحمت نیندازد و موقعیت خود را در تمام امور بشناسد و پا از گلیم خود درازتر نکشد و نیز حکمت باز میدارد انسان را از خدعه و تدلیس و آنچه بر خلاف وظیفه انسانی است زیرا که حکمت عقل را بزرگ و نفس را قوی و قوای روحانی را جلا میدهد و آدمی را بی‌نیاز میگرداند از آنکه پیرامون تدلیسات نفسانی و خدعه‌های شیطانی گردد بلکه در تمام امور پیش رو وی عقل و طریق او عقلایی است.
عدالت: مساوات و میانه روی بین تمام اخلاق و ملکات نفسانی است و تمامی اخلاق نیکو و ملکات ارجمند ناشی از اینکه چهار ملکه است و عدالت بمعنی حقیقی قدر جامع بین همین چهار ملکه ایست که در بالا بیان نمودیم و کسی که دارای عدالت گردید مشی او و حرکت او بر طریق مستقیم است و همین است صراط مستقیمی که هر کس روش خود را بر آن قرار دهد فائز گردیده و از جمله کسانی میگردد که خداوند در باره او انعام و اکرام فرموده و آنها هدایت شدگانند قوله تعالی الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ لَم یَلبِسُوا إِیمانَهُم بِظُلم‌ٍ أُولئِک‌َ لَهُم‌ُ الأَمن‌ُ وَ هُم مُهتَدُون‌َ سوره انعام آیه «182» شاید مقصود از ظلم هر روش ناروایی باشد که انسان را از حق و حقیقت دور گرداند یهودیها در باره مسیح از حد اعتدال خارج گردیدند بطرف تفریط
-----------------------------------
(1) کسانی که ایمان آوردند و ایمان خود را بظلم نپوشانیدند آنها در محل امن و امانند و هدایت یافته شدگانند

صفحه : 61
افتادند و گفتند مسیح پسر زانیه است، و نصاری در باره او غلو نمودند و گفتند اله و پسر اله است و صراط مستقیم همان عقیده مسلمانان است که او را بنده خدا و رسول او و پیمبر میدانند و نیز بعض مسلمین در باره حضرت امیر علیه السّلام غلو نمودند و او را خدا گفتند و بعضی در باره آن جناب تفریط نمودند و او را چهارم مرتبه و چهارمین خلیفه پیغمبر (ص) دانستند و بعضی دیگر مثل نواصب که دشمن آن مولا گردیدند و آن برگزیده ایزد متعال را لعن و نفرین نمودند و بر صراط مستقیم کسی ثابت مانده که او را امام و خلیفه بلا فصل پیغمبر اکرم (ص) میداند و بامامت او شهادت میدهد

(نعمت دو قسم است نعمت ظاهر و نعمت باطن)

نعمت ظاهر ارسال پیمبران، انزال کتب سماوی، موفقیت انسان برای پذیرفتن اوامر و نواهی حق تعالی، استقامت و پایداری وی در جاده مستقیم منحرف نگردیدن او از طریقی که سر انجام آن قرب برب العالمین است ملتزم گردیدن بوظائف عبودیت و بندگی، متخلق گردیدن باخلاق روحانیین ثابت گردیدن در راستی و درستی بطوری که در هیچ موقعی قدم وی از صراط انسانیت نلغزد نعمت باطن آن نوری است که در ابتداء خلقت از منبع فیض ازلی ترشح نموده بر ارواح بشر و هر فردی از بشر بقدر استعداد و قابلیت ذاتی خود از آن نور استفاده نموده، چنانچه از پیغمبر اکرم (ص) است که «خداوند خلقت نمود خلق را در ظلمت پس از آن از نور خود بر ارواح ترشحی اضافه نمود هر کس قبول آن نور نمود هدایت یافت و هر کس خطا رفت گمراه گردید و بهمان ترشح نور است که راه هدایت گشوده شد پس مؤمنین

صفحه : 62
بهمان ترشحات نور حق نظر دارند و منتظر تظاهرات نور حق میباشند مثل اینکه در موقع باران اول ترشحی از ابر میشود پس از آن باران ریزان میگردد (تفسیر روح البیان)

(‌در فضیلت سوره حمد)

بعضی از دانشمندان در شرافت و فضیلت سوره مبارکه حمد گفته‌اند اینکه سوره مشتمل بر جمیع معارف و امور هفت گانه ایمان است.
بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ اقرار و اعتراف بتوحید ذات و صفات الهی است «الحَمدُ لِلّه‌ِ» اقرار و اعتراف باین است که حمد و ستایش مخصوص بذات احدیت است «رَب‌ِّ العالَمِین‌َ» اقرار و اعتراف بتوحید افعال است که خداوند بذات مقدس خود مربی و پرورش دهنده تمامی عوالم موجودات است، عالم امر، عالم خلق، عالم ملک، عالم جن، عالم حیوان، عالم انسان از شریفترین آنها مثل انبیاء و اولیاء گرفته تا برسد بتابعین و مخالفین که تماما تحت تربیت حق تعالی واقعند «الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ» اشاره برحمت رحمانی اوست که تمام موجودات را فرا گرفته و رحمت رحیمی او که مخصوص نیکان و اهل تقوی و ایمان است.
مالِک‌ِ یَوم‌ِ الدِّین‌ِ اشاره بحقیقت معاد و بازگشت موجودات است بسوی او.
إِیّاک‌َ نَعبُدُ وَ إِیّاک‌َ نَستَعِین‌ُ اعتراف عبد است بعبودیت و تذلل و التجاء و نیازمندی بسوی خداوند و اینکه حالتی است برای انسان بین ابتداء خلقت او که از حق است و انتهای امر وی که بازگشت و رجوع اوست بسوی حق.

صفحه : 63
اهدِنَا الصِّراطَ المُستَقِیم‌َ طلب هدایت و رستگاریست که بنماید بما راه روشن و بفهماند روش و طریق اولیاء خود را و از راه لطف و کرم حقانی خود ما را در طریق مستقیم ثابت قدم گرداند و از کج روی ما را محفوظ دارد و بما افاضه نماید علم و معرفت و بما نشان دهد آیات حقانی خود را و آنچه ما را بفضیلت انسانی میرساند.
صِراطَ الَّذِین‌َ أَنعَمت‌َ عَلَیهِم اشاره بقرآن مجید است که شریف‌ترین کتابهای آسمانی است که بانبیاء قبل نازل گردیده زیرا که نفس رسول اکرم (ص) که جوهر و حقیقت نبوت است، بوجهی کلمه الهیه است که از آن تعبیر بکلمه (کن) میشود، و بوجه دیگر حقیقت محمّدیّه کتاب مبین است که در آن آیات حکمت و معرفت مندرج گردیده، و بوجه دیگر وجود رسول اللّه بعینه صراط است (صراط اللّه العزیز الحمید) و وصول بمعرفت حق سبحانه و تعالی ممکن نیست مگر از طریق معرفت بحقیقت او و براه نمایی او و بارشاد خلفای او.
پایان

صفحه : 64

تفسیر سوره بقره‌

اشاره

(سوره مبارکه بقره دویست و هشتاد و شش آیه) (مدنیّه)

[سوره البقرة (2): آیات 1 تا 3]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
الم (1) ذلِک‌َ الکِتاب‌ُ لا رَیب‌َ فِیه‌ِ هُدی‌ً لِلمُتَّقِین‌َ (2) الَّذِین‌َ یُؤمِنُون‌َ بِالغَیب‌ِ وَ یُقِیمُون‌َ الصَّلاةَ وَ مِمّا رَزَقناهُم یُنفِقُون‌َ (3)

ترجمه‌

‌ذلک اشاره بقرآن است که اینکه کتابی است که شک و ریبی پیرامون آن نمیگردد و هدایت کننده و راه نماینده متقیان است.
متقین کسانی میباشند که ایمان می‌آورند بآن چیزی که از حواس آنها پنهانست و نماز را بپای میدارند و از آنچه بآنها روزی داده‌ایم انفاق میکنند

(توضیح آیات و تشتّت آراء در حروف تهجّی)

اشاره

‌بین دانشمندان و علمای تفسیر گفتاری است که آیا حروف تهجی مثل «الم» و امثال آن که در اوائل سوره‌های قرآن است از متشابهات و اسرار و رموزی است که مطلع بر آن نیست مگر کسی که مخاطب باوست و پس از آن محوّل بخلفاء و جانشینان آن بزرگوار است.
یا آنکه مراد معلوم و محتاج بتفسیر است دلیل قول اول بعض اخباری است که از ائمه طاهرین رسیده، از حضرت أمیر المؤمنین علیه السّلام است که هر چیزی را لبّی است و لب‌ّ قرآن که خالص و برگزیده وی است همان حروف تهجی است که در اول بعضی از سوره‌های قرآن است.
از حضرت صادق علیه السّلام است که (الم) حرفی است از حروف اعظم الهی که در قرآن قطعه قطعه گردیده و هر گاه پیغمبر (ص) و ائمه علیهم السّلام خدا را بآن اسم اعظم بخوانند دعاء آنها بهدف اجابت میرسد.

صفحه : 65
طرفداران قول اول از اینجا استفاده نموده‌اند که حروف مقطعات اوائل سور قرآن اسرار و رموزی میباشند بین حق تعالی و رسول خود و کسی را اطلاعی بر آن نیست مگر راسخین در علم یعنی ائمه (ع) طرفداران قول دوم گویند مراد معلوم است نظر به اینکه صحیح نیست گفته شود در قرآن چیزی یافت شود که فهم آن از ذهن افراد بشر خارج باشد زیرا قرآن کلامی است در منتهی درجه فصاحت و بلاغت، قرآن رهبر هدایت و طریق ارشاد بسوی سعادت و سبب تکمیل نفوس است که وی را از نقص بکمال آرد و از ظلمتکده جهالت بنور علم و دانش رهبری نماید پس چگونه میتوان گفت الفاظ مبهمی در آن یافت میشود که از فهم بشر خارج است، اگر فهم قرآن ممکن نبود بطور کلی نمی‌فرمود:
قَد جاءَکُم بُرهان‌ٌ مِن رَبِّکُم، وَ أَنزَلنا إِلَیکُم نُوراً مُبِیناً«1» سوره نساء آیه 174.
و نیز اگر بعضی از قرآن غیر معلوم بود چگونه اشاره باین مجموعه کتاب آسمانی کرده میفرمود: إِن‌َّ هذَا القُرآن‌َ یَهدِی لِلَّتِی هِی‌َ أَقوَم‌ُ«2» سوره بنی اسرائیل آیه 9 آری ممکن است گاهی از روی حکمت و مصلحتی بعض الفاظ سر پیچیده بیان شود که فهم آن بدون دقت و ضمیمه نمودن مطالب دیگر بآسانی میسر نگردد

(مقالات علمای تفسیر در معنی حروف تهجی)

‌در تفسیر مجمع البیان ده قول گفته که خلاصه آن را بطور فهرست
-----------------------------------
(1) و فرو فرستادیم برای شما نوری که ظاهر و آشکار است تفسیر بقرآن شده
(2) بدرستی که اینکه قرآن هدایت و راه نمایی مینماید بچیزی که ثابت‌تر و پاینده‌تر است.

صفحه : 66
ترجمه مینمایم:
1- حروف اول هر سوره‌ای مفتاح و اسم همان سوره است (زید بن اسلم و حسن) 2- اشاره باسماء اللّه است پس قوله تعالی (الم) الف در مرتبه اول اشاره است «بانا» لام در مرتبه دوم اشاره است به «اللّه» میم در مرتبه سوم اشاره است بعلم و مقایسه کن بآن (المر) و (المص) را «انا اللّه اعلم»«1» و (المر) «انا اللّه اعلم و اری»«2» و (المص) «انا اللّه اعلم و افضل»«3» و کاف در (کهیعص) اشاره بکفایت کننده و «هاء» بهدایت کننده و « یا » بحکیم و «عین» بعلیم و «صاد» بصادق (إبن عباس) و نیز إبن عباس گفته (الم) الف دلالت دارد بر اسم اللّه، لام بر اسم جبرئیل، میم بر اسم محمّد (ص).
3- از علی بن موسی الرضا (ع) است که از صادق آل محمّد (ص) از معنی «الم» سؤال شد پاسخ فرمود: الف را صفات شش‌گانه‌ئی است که مطابق میگردد با شش صفت از صفات حق تعالی 1- الف ابتداء حروف است، حق تعالی نیز مبدء تمام خلق است 2- الف منفرد از باقی حروف است، خداوند نیز منفرد بوجود است 3- الف متصل بحروف نیست، حروف متصل باویند، همین طور خلق متصل بحق‌اند، و او سبحانه متصل بچیزی نیست، تمام خلق محتاج باو و او محتاج بکسی نیست 4- الف منقطع و جدا و مباین از حروف است خداوند نیز منقطع
-----------------------------------
(1) منم خدای عالم‌تر از هر کسی.
(2) منم خدایی که داناتر و بیناترم. [.....]
(3) منم خدایی که عالم‌تر و افضل از هر کس میباشم.

صفحه : 67
و جدا و مباین از خلق است.
5- الف سبب ترکیب و تألیف حروف است حق تعالی نیز سبب تألیف و ترکیب موجودات است.
6- الف مستوی و مستقیم است خداوند نیز عادل و درست کار است (تفسیر ثعلبی) 3- حروف تهجّی اوائل سور قرآنی اسماء اللّهی میباشند متفرق و متشتت اگر مردم میتوانستند آنها را خوب تألیف و ترکیب نمایند میدانستند اسم اعظم الهی را تو می‌گویی (الر، و حم‌ّ، و ن) اینها را وقتی با هم جمع نمودی میشود (الرحمن) و چنین است باقی حروف لکن ما نمیتوانیم و نمیدانیم آنها را چگونه با هم جمع کنیم. (سعید بن جبیر) 4- اینکه حروف اسمهای قرآن است. (قتاده) 5- قسمهایی است که خداوند بآنها قسم یاد نموده و اینکه خداوند بحروف معجمه قسم خورده برای شرف و فضیلت آنها است زیرا که تمام کتب آسمانی و جمیع اسماء اللّه و صفات حسنی الهی و اصول و مبانی کلمات بهمین حروف با اختلاف ترکیب نازل گردیده و گویا خداوند قسم میخورد باین حروف که قرآن کلام اوست. (إبن عباس و عکرمه و اخفش) 6- هر حرفی از آن مفتاح اسمی از اسماء اللّه است و نیست در آن حرفی مگر آنکه راجع بثناء و آلاء حق تعالی است.
7- نیست در آن حرفی مگر آنکه بحساب جمل برای مدت بقاء قومی است. (ابی العلاء) 8- مدت بقاء اینکه امت است علی بن فضال مجاشعی نحوی گفته من حساب نمودم اینکه حروف را که مقاتل گفته بود عدد آن سه هزار و شصت

صفحه : 68
و پنج (3065) گردید و پس از حذف مکررات باقی میماند سیصد و نود و سه (393) و اللّه أعلم بما فیها.
طبرسی در تفسیر مجمع البیان گفته من حساب کردم دیدم همین طور است که علی بن فضال گفته.
و در اخبار رسیده وقتی یهودیان شنیدند «الم» گفتند مدت سلطنت پیغمبر (ص) کم است زیرا که «الم» بحساب ابجد هفتاد و یک (71) است وقتی شنیدند (المر) و (المص) و (کهیعص) فهمیدند مدت بقاء آن زیاد است.
9- کفار وقتی آیات قرآن را میشنیدند مخصوصا دست بر هم میزدند و جنجال میکردند که کلمات قرآن را نشنوند چنانچه در قرآن فرموده لا تَسمَعُوا لِهذَا القُرآن‌ِ وَ الغَوا فِیه‌ِ«1» سوره فصلت آیه 25، اینکه بود که خداوند اینکه حروف را نازل فرمود که کلام غریبی بشنوند و ساکت گردند و گوش بدهند.
10- شاید بخواهد بفهماند اینکه کلامی که شما عاجزید از آنکه مثلش را بیاورید از جنس اینکه حروف است.
اینکه ده احتمال بود که علمای تفسیر راجع بحروف اوائل سوره‌ها ذکر نموده‌اند لکن معتبرترین آنها احتمال سوم است که از سعید بن جبیر نقل شده بود که اینها اسماء اللّه میباشد متفرق و متشتت، هر گاه خوب تألیف و ترکیب گردد اسم اعظم الهی میشود.
و شاهد بر اینکه توجیه همان روایتی است که از صادق آل محمّد (ص) نقل شده که «الم» حرفی است از حروف اسم اعظم الهی که در قرآن متفرق
-----------------------------------
(1) کفار گفتند وقتی پیغمبر (ص) قرآن میخواند خود را بکار لغو مشغول کنید که قرآن را نشنوید.

صفحه : 69
نازل گردیده و هر گاه پیغمبر (ص) یا امام (ع) خدا را بآن اسم بخوانند اجابت میشوند.
اهل معرفت گویند (الف) در الم بمعنی انا است، لام بمعنی لی و میم بمعنی منّی یعنی همه منم و همه از من است و همه مال من است.

(بیان صدر المتألّهین در تفسیر سوره بقره)

مفسرین را در معنی حروف تهجی که در اوائل سور قرآنی است گفتاری میباشد که در تفاسیر ثبت گردیده لکن بهیچ یک از آنها نفس مطمئن و آرام نمیگیرد لکن خوب است اینکه بعضی گفته‌اند که در هر یک از کتابهای آسمانی سرّی است و سرّ قرآن حروف تهجّی است و گویا اینکه کلام اقتباس شده از کلام أمیر المؤمنین (ع) که فرموده «از برای هر کتابی سرّی است و لب‌ّ و جوهر قرآن حروف تهجّی است».
و بعضی از اهل قرآن گویند در (الم) الف اظهار وحدت است ذاتا و صفة و متفرد بودن بوجود حقیقی ازلا و ابدا (کان اللّه و لم یکن معه شی‌ء)«1» و بوجود اشیاء و خلقت موجودات تغییری در وحدت و انفراد او ننمود.
و «لام» اشاره دارد بدو معنی اثبات و نفی، اثبات اشاره دارد به لام تملیک به لَه‌ُ ما فِی السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ«2» و نفی اشاره دارد که نیست در وجود موجود حقیقی مگر او. یا آنکه اثبات اشاره دارد باسم «القیوم» یعنی او موجودیست (قائم بنفسه مقوّم لغیره) و غیر هر چه هست محو است
-----------------------------------
(1) همیشه خدا بود و چیزی با او نبود. و بعضی از عرفاء گفته‌اند: الآن کما کان که هست و چیزی با او نیست.
(2) برای اوست آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است.

صفحه : 70
در قیّومیّت و دیمومیّت او و دلیل بر اینکه سرّ مکتوم آنست که در سوره آل عمران بعد از «الم» فرموده اللّه‌ُ لا إِله‌َ إِلّا هُوَ الحَی‌ُّ القَیُّوم‌ُ«1».
و قریب باین معنی است کلام فیلسوف اسلامی شیخ ابو علی سینا که گفته اینکه حروف اسماء اللّه‌اند بعضی دلالت بر ذات دارند و بعضی بر ذات باضافه بمخلوقاتش و بعضی بر مخلوقات و بعضی بر وجه دیگر و برای بزرگی و عظمت اینکه اسمها است که خداوند در اول سوره‌ها بآنها یاد نموده و صدر المتألهین همین قول را ترجیح داده و در توضیح آن بیان مفصلی دارد که خلاصه و جوهر کشی مقالات او اینکه میشود که مراتب حروف را تطبیق مینماید بمراتب خلقت.
و برای درآمد مطلب چنین اظهار مینماید که همین طوری که ممکن نیست جسم یک دفعه موجود گردد، و تمام زمانها در یک آن واقع گردد، همین طور ممکن نیست کثرات و جزئیّات موجودات قبل از انیّات و هویّات متأصله موجود گردند.
و همین طوری که واحد مبدع اعداد و کثرات است بترتیب بسیط همین طور باری جل جلاله مبدع تمام موجودات است بترتیب بسیط و موجودات را بیک نظام و ترتیب معیّنی مقرّر فرموده به اینکه هویّات و انیّات متأصّله را ابداع نموده قبل از وجود جزئیات و شخصیات آنها و هر قدر موجود شریفتر و کاملتر باشد وحدت در آن ظاهرتر و بحق تعالی نزدیک‌تر است و بر عکس هر قدر خسیس‌تر و دنی‌تر باشد جهات کثرت در وی هویداتر و از حق دورتر است اینکه است که اول چیزی که از مبدء متعال صادر گردیده و در شرافت و عظمت نزدیک‌ترین موجودات است نسبت باو سبحانه عقل کل و ملائکه
-----------------------------------
(1) آن خدایی که نیست الهی مگر او و او زنده و پاینده و قائم بذات و مقوّم غیر است

صفحه : 71
مقربین میباشند که عالم آنها ورای عالم طبیعت است زیرا که آنها موجوداتی میباشند بدون ماده و مدت و مکان و مجردند از آنچه مادیات نیازمند باویند و تغییر و تبدیلی در آنها تصور ندارد و کل عالم مجردات مثل یک شخص متصل بهم میباشند اتصال روحانی دارند نه اتصال جسمانی و آنها عشاق الهی و ابتهاج و سرور آنها بحق است و بطوری فانی فی اللّه گردیده‌اند که از خود هیچ خبر ندارند بلکه تحت اشعه نور الهی مضمحل گردیده‌اند و پس از آن در مرتبه ثانی خلقت نفس کلی و عالم نفوس است از نفس فلک اعظم گرفته تا برسد بنفوسی که متعلق باجسام است و پس از آن در مرتبه سوم اجرام (اسطقسیه) و عناصر و مواد موجودات است و در مرتبه چهارم عالم طبیعت با قوای مندرجه در آن که همیشه در حرکت و سیلان و دائما در کون و فساد است، و عالم طبیعت ظلال و اشباحی میباشند از عالم عقول و نفوس کلیه تا آنجا که گفته‌اند همین طوری که موجودات بعضی مجرد و بسیطند بعضی مادی و مرکب از اجزاء، بعضی اضافه دارند بغیر، بعضی بدون اضافه اعتبار میگردد، حروف نیز بهمین منوال باعتباری مفرد و بسیطند، باعتباری مرکب، باعتباری اضافه دارند بغیر.
پس از آن در بیان کیفیت دلالت حروف بر مراتب موجودات اینطور بیان نموده که بنا بر ترتیب قدیم یعنی ترتیب «ابجد» الف دلالت دارد بر اول موجودات و آنچه تالی وی است بترتیب تا آخر دلالت دارد بر مراتب موجودات و حروفی که دلالت دارد بر ذوات و معانی مقدم است بر آنچه دلالت دارد از جهت اضافه بغیر، و حروفی که در آن اضافه اعتبار میگردد دو قسم است: بعضی یک حرف است مثل «ک» که از حروف عشرات است، و از ضرب «ی» در «ب» که هر دو از حروف آحاد است، میشود بیست (20) و بعضی دیگر در تلفظ دو حرف گفته میشود مثل «لام» که آن نیز از حروف

صفحه : 72
عشرات است، و از حاصل ضرب «ج» در «ی» میشود سی (30).
چون بیانش مفصل و پیچیده است کلام را مختصر مینمائیم و گوئیم پس از بیان اینکه مقدمه چنین گفته: «الف» ابجد دلالت دارد بر ذات باری و «باء» آن بر عقل، و «جیم» آن بر نفس، و «دال» آن بر طبیعت و اینکه وقتی است که بدون اضافه بغیر اعتبار نمائیم لکن باعتبار اضافه بمادون یعنی باعتبار مبدئیت، «هاء هوّز» دلالت دارد بر باری، «واو» بر عقل، «زاء» بر نفس، و «حاء حطّی» دلالت دارد بر طبیعت و باقی ماند «طاء» که دال بر هیولی و عالم ماده است.
و چون عالم «هیولی» و ماده آخرین مراتب موجودات است و ما دونی ندارد که اضافه بآن گردد اینکه است که رتبه آحاد تا اینجا بانتهاء میرسد و شروع میشود بمرتبه ابداع و ایجاد پس در مقام دلالت بایستی بعض آحاد را با بعض دیگر اضافه نمود و چون اضافه مبدء بعقل و عقل بنفس عدد مفرد ندارد ضرب مینمائیم «هاء هوّز» را که مناسب مقام الوهیت است در مقام ایجاد در «ب» ابجد که در مرتبه دوم عقل است حاصل ضرب ده میشود بعدد «ی حطی».
خلاصه حروف آحاد را یا با آحاد یا با عشرات جمع میکنند یا آنکه در یکدیگر ضرب مینمایند تا مناسب گردد با مرتبه‌ای از مراتب ایجاد و روی اینکه قاعده که بیان نمودیم هر گاه تطبیق نمائیم حروف تهجی که در اوائل سور قرآنی است دلالت مینماید بر پاره‌ای از اسماء اللّه تعالی.
تا آنجا که گفته «الم»«1» قسم بمبدء است باضافه بعالم امر و عالم
-----------------------------------
(1) زیرا که در مقام ایجاد و ابداع چنانچه گفته شد که از (هاء) هوز شروع شود نسبت حق تعالی بعالم عقل که اول ما خلق اللّه است نسبت (هاء) میشود (بواو) و ان عدد لام است که سی (30). و نیز نسبت حق تعالی بعالم نفس نسبت (هاء) میشود به (ح) حطی و ان عدد میم است که چهل (40) است.

صفحه : 73
خلق، و «المرا»«1» قسم بمبدء است با اضافه بعالم امر و خلق و اینکه او اول و آخر و مبدء فاعلی و غایی است، «المص» قسم بمبدء است که خالق عالم امر و عالم خلق است و معطی و فیّاض کل موجودات است.
«ص»«2» قسم بعنایت کلیه یا قسم بمرتبه ابداع است که مشتمل کل موجودات است.
«کهیعص»«3» کاف قسم بمبدء است بالنسبة بعالم تکوین «ی» نسبت بعالم ابداع «ع» نسبت بعالم امر و عالم کون و وجود «یس»«4» قسم بعالم فیض یعنی فیض منبسط و عالم عقول و آخر فیض و آن عالم مادیات است.
«حم»«5» قسم بعالم طبیعت است و آنچه واقع گردیده از موجودات مادی و طبیعی و عوالم جسمانیات و قوای مندرجه در آن.
«حم عسق»«6» قسم بمخلوقاتی است که واسطه‌اند بین عالم امر و
-----------------------------------
(1) (راء) دویست است وقتی (یاء) را در خودش ضرب نمودیم یکصد میشود و صد را مکرر نمودیم دویست میشود مطابق عدد (راء) و باین لحاظ (المر)دلالت دارد بر کثرت موجودات و بر تمام عوالم از عالم امر و خلق و اینکه حق سبحانه فیاض کل موجودات است و اوست مبدء فاعلی و غایی موجودات
(2) الف و لام و میم را با هم جمع میکنیم میشود مطابق عدد صاد.
(3) کاف عدد مفردش بیست است و وقتی اضافه شود (باء) با (یاء) آن نیز حاصل ضربش بیست میشود، و (هاء) عدد مفردش پنج است و وقتی اضافه شود به (الف) آن نیز حاصل ضربش پنج میشود. (ع) عدد مفردش هفتاد است و آن حاصل ضرب (یاء) است در (ز).
(4) یاء اول حروف اعشار است و ضرب (واو) در (یاء) شصت میشود مطابق حرف (سین).
(5) (ح) اشاره بعالم طبیعت است و آن نسبت (یاء هوز) است به (ح) حطی که عدد میم است.
(6) (ع) عدد لام و میم است.

صفحه : 74
عالم خلق و آنچه بین عوالم موجودات است و اشاره بابداع کلی است که مشتمل بر تمامی عوالم است.
«طس» قسم بعالم هیولی است که واقع در عالم خلقت است.
«ن» قسم بعالم تکوین و عالم امر است یعنی جمیع عوالم از مجردات و مادیات و آنچه در آنها است.
و غیر از آنچه گفته شد معنی دیگری برای حروف نمیتوان تصور نمود البته مگر آن اسراری که اهل اشاره از راه مشافهه مطلع گردند و خداوند عالم است باسرار کتابش. پایان کلام شیخ بو علی سینا خلاصه چنانچه گفته شد از ابجد تا «یاء حطی» حروف آحاد است و مناسب موجودات بسیط و عالم مجردات میباشند و حروف عشرات مناسب عالم مادیات است و از ترکیب آنها و انضمام بعضی با بعض دیگر کثرت پدید میگردد مناسب عالم کثرات.
حروف آحاد را اضافه مینمائیم بعشرات باعتبار آنکه بواسطه مجردات و موجودات علوی فیض بمادون میرسد و بعضی را با هم جمع مینمائیم و بعضی را در هم ضرب میکنیم تا آنکه حاصل آن مناسب میگردد با یکی از اوائل سور قرآنی و اللّه اعلم بحقایق کلامه.
و بعضی از مفسرین گفته در «الم» سه معنی مندرج است که مناسب مقام الوهیت است:
1- الف یکی است هم در ذات و صفات و هم در وضع و حساب حق تعالی نیز هم منفرد بوجود حقیقی است از لا و ابدا و هم منفرد بصفات ذاتی است «کان اللّه و لم یکن معه شیئی» 2- الف مستقیم است و از کثرت حروف تغییر در آن پدید نمیگردد وجود حق نیز ثابت و پاینده است و کثرت موجودات تغییری در وحدت او نمیدهد

صفحه : 75
3- الف مصدر تمامی حروف است و باستقامت آن حروف معوجه استقامت می‌یابند وجود حق تعالی نیز مبدء تمامی موجودات است و از حقانیت او موجودات محقق و ثابت میگردند.
و باتصال لام و میم اثبات مینماید که هر موجودی غیر از حق سبحانه متصف بدو آیت میباشد و وحدت و فردانیت منحصر بآن ذات بیزوال خداوندی است، و لام اشاره دارد بدو معنی یکی اثبات حقانیت و مالکیت او به لَه‌ُ ما فِی السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ«1» و دیگر نفی وجود غیر یعنی نیست موجودی بالحقیقیه مگر او.
هُدی‌ً لِلمُتَّقِین‌َ مفسرین گویند «هدی» در قرآن بچند معنی آمده:
1- بیان، چنانچه در همین آیه هُدی‌ً لِلمُتَّقِین‌َ قرآن بیان است برای مردمان با تقوی و پرهیزکار، و «هدی» باین معنی در قرآن بسیار آمده مثل هُدی‌ً لِلنّاس‌ِ و امثال آن.
2- بمعنی اسلام، إِنَّک‌َ لَعَلی هُدی‌ً مُستَقِیم‌ٍ و ای پیغمبر هر آینه بر راه مستقیمی یعنی اسلام راه مستقیم است.
3- بمعنی ایمان، أَ نَحن‌ُ صَدَدناکُم عَن‌ِ الهُدی سوره سبا آیه 31، آیا ما بسته گردانیدیم راه ایمان را.
4- بمعنی دعوت، وَ إِنَّک‌َ لَتَهدِی إِلی صِراطٍ مُستَقِیم‌ٍ سوره شوری آیه 52، تو ای پیغمبر مردم را میخوانی بسوی راه راست.
5- بمعنی لطف و نزدیک نمودن انسان را بعبادت و دور گردانیدن او را از معصیت، مثل وَ الَّذِین‌َ اهتَدَوا زادَهُم هُدی‌ً سوره محمّد آیه 18 وَ زِدناهُم هُدی‌ً کسانی که هدایت یافتند خداوند از راه لطف
-----------------------------------
(1) برای اوست آنچه در آسمان و آنچه در زمین است.

صفحه : 76
بر هدایت آنها می‌افزاید و راه اطاعت و بندگی را بآنها میآموزد.
6- بمعنی تورات، وَ لَقَد آتَینا مُوسَی الهُدی هر آینه به موسی عطا نمودیم تورات را.
7- بمعنی لطفی که مخصوص بمؤمنین باشد و کافرین را از آن نصیبی نیست و آن هر کجا از قرآن است که گفته وَ اللّه‌ُ یَهدِی مَن یَشاءُ لطف و مرحمت خداوندی او برای هر کسی است که بخواهد از مؤمنین.
8- بمعنی ثواب و پاداشت نیکو، إِن‌َّ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ یَهدِیهِم رَبُّهُم بِإِیمانِهِم سوره یونس آیه 9، کسانی که ایمان آوردند و عمل نیکو نمودند خداوند بسبب ایمان آنها پاداشت نیکو بآنها کرامت مینماید.
9- بمعنی ارشاد ببهشت، وَ یَهدِیهِم إِلی صِراطٍ مُستَقِیم‌ٍ بمعنی سیرت نیکو و طریقه پسندیده فَبِهُداهُم‌ُ اقتَدِه بسیرت و طریقه آنها تأسی نما.

(اعتراض و پاسخ)

‌برای چه هدایت و راه نمایی قرآن را مخصوص بمتقین قرار داده با آنکه تعلیمات قرآن اختصاص بمتقین ندارد، قرآن هدایت کننده و راه نمای تمام افراد بشر است.
و نیز متقین افرادی میباشند که راه هدایت را یافته و در آن سلوک مینمایند و هرگز ممکن نیست کسی که هدایت نیافته متصف بتقوی گردد پس هدایت قرآن نسبت براه یافتگان، تحصیل حاصل است.

(پاسخ حرف اول)

شاید مقصود اینکه باشد که و لو آنکه قرآن طریق هدایت تمام افراد

صفحه : 77
بشر است لکن فقط اشخاص با تقوی و ایمان از قرآن بهره میبرند و اشاره دارد بآن قوله تعالی إِنَّما أَنت‌َ مُنذِرُ مَن یَخشاها«1» سوره نازعات آیه 45.
مثال قرآن در عالم معنی و حقیقت مثال خورشید است در عالم حس و ظاهر همان طوری که آدم نابینا از اشعه نور خورشید بهره‌ای نمیبرد کسی که چشم دلش کور گردیده و نابینا شده چگونه ممکن است از نور معنوی قرآن بهره‌مند گردد! هرگز ممکن نیست، کسانی از نور قرآن استفاده مینمایند که پرده ظلمانی طبیعت را از جلو چشم دل خود عقب نمایند و بکحل اطاعت و انقیاد آن را جلاء دهند تا آنکه قرآن رهبر و پیش رو آنها گردد.
آری بنور دل توان نور قرآن را مشاهده نمود و به بعضی از اسرار آن واقف گردید و از تعلیمات حقانی آن بهره‌مند شد.

(پاسخ حرف دوم)

‌از مثال بالا جواب اعتراض دوم داده میشود که شاید مقصود از متقین کسانی باشند که بنور قلب از نور قرآن استفاده مینمایند و وقتی نور دل با نور قرآن توأم گردید آن وقت انسان هدایت یافته و بمقصود میرسد پس متقین از دو راه هدایت یافته‌اند بنور دل و بنور قرآن چنانچه در باره آنها فرمود یُثَبِّت‌ُ اللّه‌ُ الَّذِین‌َ آمَنُوا بِالقَول‌ِ الثّابِت‌ِ فِی الحَیاةِ الدُّنیا وَ فِی الآخِرَةِ سوره ابراهیم آیه 27.
پس صحیح است گفته شود متقین کسانی میباشند که بقرآن هدایت گردیده‌اند و از نور قرآن استفاده نموده‌اند نه آنکه هدایت شدگان به قرآن هدایت شوند که تحصیل حاصل شود.
-----------------------------------
(1) اینکه است و جز اینکه نیست که تو میترسانی کسی را که میترسد یعنی کسی که کلام تو در او تأثیر مینماید. [.....]

صفحه : 78
بعبارت دیگر گوئیم همان طوری که تقوی در اول پیدایش و حصول آن علت محدثه میخواهد زیرا که ممکن است و هر ممکنی محتاج بعلت است در بقاء نیز محتاج بعلت مبقیه میباشد و قرآن رهبر هدایت است که رسیدن بمقصود همان عمل نمودن بتعلیمات قرآن است زیرا که انسان هر قدر زکی و پاک و امن باشد اگر قرآن را پیش رو خود قرار ندهد قدم او از صراط انسانیت بلغزد و بمقصود اصلی نائل نگردد پس میتوان گفت تعلیمات قرآن علت مبقیه تقوی است نه علت محدثه.
یا آنکه مقصود از متقین کسانی باشند که از راه عقل و باطن و براهین عقلی طریقی بسوی حق یافته‌اند و قلب و سریره آنها از قذارات اخلاقی و صفات حیوانی و خوی سبعی مصفّی گردیده و چشم دل آنها همیشه بسوی حق نگران است البته چنین اشخاص از دستورات و تعلیمات قرآن کاملا بهره‌مند میگردند و بطریق مستقیم بسوی مبدء خود میشتابند و در راه نوردی خود لغزش پیدا نمینمایند.
کسی که از طریق برهان و و جدان خدای خود را نشناخت و قلب وی آلوده بقذارات اخلاقی و صفات بهیمی و سبعی گردید چگونه ممکن است از کلمات قرآن هدایت گردد.
پس از اینجا معلوم میشود که قرآن و لو آنکه شأنیّت هدایت تمام افراد بشر را دارد و برای هدایت تمام خلق نازل گردیده لکن «متقین» باین معنی که گفته شد انتفاع کامل از قرآن نصیب آنها میگردد.

(تقوی بمعنی لغوی و شرعی)

تقوی بمعنی لغوی مأخوذ از وقایه و حفظ نمودن است از آنچه ضرر رساند قال اللّه تعالی قُوا أَنفُسَکُم وَ أَهلِیکُم ناراً سوره تحریم آیه 6 یعنی

صفحه : 79
نگاه دارید و حفظ نمائید نفس خود و اهل و کسان خود را از آتش، پس تقوی باین معنی حفظ نفس است از آنچه از آن بترسد.
لکن موارد استعمال آن بسیار است که در غیر معنی لغوی با قرینه استعمال میشود، گاهی خوف را تقوی نامند برای آنکه خوف سبب تقوی میشود و گاهی بعکس تقوی را خوف نامند زیرا که تقوی از خوف پدید میگردد.
و در عرف شرع متقی کسی را گویند که باز دارد نفس خود را از آنچه در آخرت بوی ضرر رساند.
در کتاب مجمع البحرین است که شیخ ابو علی در آیه 97 در سوره آل عمران برای اتَّقُوا اللّه‌َ حَق‌َّ تُقاتِه‌ِ سه معنی و سه وجه بیان نموده:
1- بهترین معنی اینکه است که متقی کسی را گویند که اطاعت کند و معصیت نکند، شکر نماید و کفران نعمت ننماید، همیشه متذکر و بیاد خدا باشد، در هیچ موقعی او را فراموش ننماید و غافل از او نگردد و بهمین معنی از ابی عبد اللّه علیه السّلام یعنی حضرت صادق روایت شده.
2- متقی کسی را گویند که خود را از جمیع معاصی باز دارد و پیرامون هیچ خلافی نگردد. (ابی علی جبائی) 3- متقی کسی است که در راه حق تعالی با تمام قوی مجاهده نماید و از ملامت ملامت کنندگان نهراسد و در موقع خوف و امن از طریق اعتدال تجاوز ننماید. (مجاهد)

(مراتب و درجات تقوی)

تقوی مراتب و درجاتی دارد نخستین مرتبه تقوی احتراز نمودن و خودداری از معاصی است چنانچه از رسول اکرم (ص) است «که نمیرسد کسی

صفحه : 80
بمرتبه تقوی مگر وقتی که خودداری نماید از آن چیزی که در آن محذوری و منعی نرسیده که مبادا واقع گردد در آنچه منع شده.
و در آن حدیث مشهور پیغمبر اکرم (ص) اعمال مردم را بسه وجه تقسیم مینماید «حلال بیّن» که حلّیت آن ظاهر و معلوم است «و حرام بیّن» که حرمت آن محقق گردیده «و شبهات بین ذلک» و آنچه بین اینکه دو قسم است و آن حلالی است که مشتبه بحرام شده باشد کسی که از شبهات احتراز نماید هرگز در حرام واقع نخواهد گردید.
و از حضرت أمیر المؤمنین علیه السّلام است که «متقی کسی را گویند که اگر فرضا تمام اعمال و افعال او را در طبقی نهند و اطراف دنیا بگردانند چیز شرم آوری در آن دیده نشود.
از کعب الاخبار پرسش شد که معنی تقوی چیست. در پاسخ گفت آیا در راهی که پر از خاشاک باشد رفته‌اید گفتند آری گفت چگونه رفته‌اید گفتند دامن خود را جمع مینمائیم تا خاری دامن گیر ما نشود گفت تقوی از همین قبیل است یعنی در راه دین همین طور بایستی از معاصی خودداری نمائید دوم از مراتب تقوی اطاعت نمودن و مخالفت ننمودن در تمام «ما جاء به النبی است» از رسول اکرم (ص) چنین روایت میکنند که فرمود تمامی مراتب تقوی مندرج در قول حق تعالی است إِن‌َّ اللّه‌َ یَأمُرُ بِالعَدل‌ِ وَ الإِحسان‌ِ سوره نحل آیه 92.
مرتبه سوم تخلیه سرّ و دل است از کل ما سوی اللّه باین معنی که متقی کسی است که دل خود را باز دارد از آنچه غیر اوست و از خلق ببرد و بحق بپیوندد و از هر چه غیر اوست منقطع گردد و مقصور گرداند نظر خود را بر ملاحظه جمال و جلال و عظمت خداوندی او.
و تقوای حقیقی همین است بلکه میتوان گفت حقیقت تقوی همین

صفحه : 81
است و باقی مراتب لوازم و آثار تقوی میباشند زیرا کسی که تمام توجهش بحق باشد البته پیرامون معاصی نمیگردد و اوامر او را بجان و دل میپذیرد و شاید همین معنی مراد باشد از آنکه در کلام مجید فرموده اتَّقُوا اللّه‌َ حَق‌َّ تُقاتِه‌ِ.
ببین چگونه در اینکه مبارک آیه ایمان بغیب را که اس اساس دیانت است و نیز صلاة و زکات که اصول اعمال است بلکه ایمان و یقین بآخرت را که یکی از اصول دیانت محسوب میگردد از صفات متقین بلکه از صفات و از متفرعات تقوی بشمار آورده البته صفت غیر از موصوف است اگر تقوی همان اجتناب از معاصی یا عمل بطاعات بود بایستی اینکه اوصافی که برای متقین شماره فرمود عین تقوی باشد نه اوصاف متقین و میتوان گفت تقوی همان ایمانی است که محقق و استوار گردیده و از کمال ایمان و استحکام آن ملکه تقوی پدید میگردد.
از اینجا معلوم میشود که اصل تقوی فضیلتی است نفسانی و در باطن انسان مرکوز است و اجتناب و خودداری نمودن از معاصی و عمل طاعات کاشف از او یا از لوازم آن است.
اگر گفته شود ممکن است اینکه صفات معروف تقوی و اوصاف متقین باشد یعنی حقیقت تقوی همین اموری است که در آیه تذکر داده شده نه اینکه حقیقت تقوی چیز دیگری باشد و اینها از صفات و آثار آن بشمار آید پس بنا بر اینکه معنی آیه چنین میشود که تقوی همان ایمان بغیب و عمل بواجبات و یقین بقیامت است.
پاسخ گوئیم اولا سیاق آیه چنین مینماید که اینها اوصاف متقین باشد باعتبار آنکه آنها دارای تقوی میباشند نه از جهت ذاتشان بلکه از جهت تمرکز معنی تقوی در قلبشان، و ثانیا بر فرضی که اینکه اوصاف را

صفحه : 82
معرّف تقوی و صفات متّقین بگیریم نه صفات تقوی گوئیم معرّف غیر از معرّف است نوعا اگر بخواهند چیزی را معرفی نمایند و آن را بشناسانند باوصاف و خصوصیات مخصوصه بآن وی را توصیف میکنند و معرفی مینمایند.
خلاصه موارد استعمال تقوی در آیات و اخبار بسیار است و شاید تعدد معانی آن باعتبار اختلاف موارد استعمال و مراتب آن است گاهی در معنی حقیقی آن استعمال میشود و گاهی در غیر آن و در مثل «من اتقی اللّه» و امثال آن شاید مقصود مرتبه سوم تقوی باشد یعنی کسی که حفظ نماید دل و قلب خود را از توجه بغیر حق تعالی بطوری که امور طبیعی یا نفسانی وی را باز ندارد و مشغول بخود ننماید و در بعض موارد در اجتناب از معاصی و عمل بطاعات و عبادات استعمال گردیده و گاهی در خشیة و ترس و گاهی در ایمان و غیر اینها و البته در هر موردی بایستی با قرینه‌ای که کاشف از مراد باشد همراه باشد و گر نه دلالت بر معنی مقصود ننماید.

(گفتار صدر المتألّهین در معانی تقوی)

‌آن دانشمند بزرگ در تفسیر خود مقاله‌ای راجع بتقوی دارد که خلاصه آن را ترجمه مینمایم، چنین مینویسد باید دانست که در قرآن تقوی بمعانی بسیار آمده:
1- ایمان: مثل قوله تعالی وَ أَلزَمَهُم کَلِمَةَ التَّقوی وَ کانُوا أَحَق‌َّ بِها وَ أَهلَها«1» سوره فتح آیه 26، یعنی کلمه توحید.
و نیز قوله تعالی أُولئِک‌َ الَّذِین‌َ امتَحَن‌َ اللّه‌ُ قُلُوبَهُم لِلتَّقوی«2» سوره حجرات آیه 3.
-----------------------------------
(1) ملزم گردانید آنها را بکلمه توحید و آنها و اهل آنها محق بودند بکلمه توحید.
(2) آنها کسانی میباشند که قلب و دل آنها بتوحید امتحان گردیده.

صفحه : 83
2- خشیة و ترس از خدا: در اول سوره نساء است یا أَیُّهَا النّاس‌ُ اتَّقُوا رَبَّکُم‌ُ«1».
3- توبه: مثل قوله تعالی وَ لَو أَن‌َّ أَهل‌َ القُری آمَنُوا وَ اتَّقَوا«2» سوره اعراف آیه 94، ایمان آورند و توبه نمایند.
4- طاعت و عبادت: قوله تعالی أَن أَنذِرُوا أَنَّه‌ُ لا إِله‌َ إِلّا أَنَا فَاتَّقُون‌ِ«3» سوره نحل آیه 3، و قوله أَ فَغَیرَ اللّه‌ِ تَتَّقُون‌َ.
5- ترک معصیت: مثل قوله تعالی وَ أتُوا البُیُوت‌َ مِن أَبوابِها وَ اتَّقُوا اللّه‌َ«4» سوره بقره آیه 85.
6- اخلاص: در سوره حج فَإِنَّها مِن تَقوَی القُلُوب‌ِ«5» یعنی از خالص بودن قلب.
و نیز باید دانست که تقوی گنجی است از گنجهای پنهان اگر موفق گردی و بآن ظفر یابی خواهی بیابی از جواهر نفیس و درّ گرانبهای آن چیزی که نظیر آن یافت نگردد و نصیب تو خواهد شد مال کثیر و رزق کریم و فائز گردی بفیوضات ربانی و گویا تمامی فضائل نفسانی و خیرات دنیا و آخرت جمع آمده در صفت تقوی و چه بسیار در قرآن مجید تقوی را ستوده و متصفین به آنرا توصیف و تعریف و تمجید نموده.
-----------------------------------
(1) ای مردم بترسید از پروردگار خود و توبه نمائید و پیرامون معصیت نگردید.
(2) اگر اهل آبادیها و قریه‌ها ایمان آورده بودند و توبه کرده بودند.
(3) اینکه تهدید نمایند آنها را که تصدیق نمایند به اینکه نیست الهی مگر تو پس اطاعت نمایند آیا غیر خدا را اطاعت و بندگی مینمایند.
(4) و داخل خانه شوید از درب خانه و معصیت حق ننمائید.
(5) پس اینها از خلوص قلب است.

صفحه : 84

(فضائل و خصوصیات تقوی)

1- مدح و ستایش وَ إِن تَصبِرُوا وَ تَتَّقُوا فَإِن‌َّ ذلِک‌َ مِن عَزم‌ِ الأُمُورِ«1» سوره آل عمران آیه 183.
2- حفظ از اعداء و دشمن وَ إِن تَصبِرُوا وَ تَتَّقُوا لا یَضُرُّکُم کَیدُهُم شَیئاً«2» سوره آل عمران آیه 116.
3- تأیید و یاری حق نسبت بمتقین إِن‌َّ اللّه‌َ مَع‌َ الَّذِین‌َ اتَّقَوا وَ الَّذِین‌َ هُم مُحسِنُون‌َ«3» سوره نحل آیه 123.
4- نجات از شدائد و محنتهای روزگار وَ مَن یَتَّق‌ِ اللّه‌َ یَجعَل لَه‌ُ مَخرَجاً وَ یَرزُقه‌ُ مِن حَیث‌ُ لا یَحتَسِب‌ُ«4» سوره طلاق آیه 2.
5- اصلاح عمل و غفران گناه یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا اتَّقُوا اللّه‌َ وَ قُولُوا قَولًا سَدِیداً یُصلِح لَکُم أَعمالَکُم وَ یَغفِر لَکُم ذُنُوبَکُم«5» سوره احزاب آیه 70.
6- تحصیل محبت خدا فَإِن‌َّ اللّه‌َ یُحِب‌ُّ المُتَّقِین‌َ«6»
-----------------------------------
(1) اگر صبر کنید و تقوی را پیشه خود نمائید صبر و تقوی ناشی از متانت و عزم و بردباری است و در اثر استقامت و متانت و عزم کوه‌های مشکلات و موانع که در جلو ما است کنده میشود و ما را بمقصود و بهدف آرزوی خود خواهد رسانید.
(2) اگر صبر کنید و با تقوی باشید کید و مکر دشمنان بشما ضرر نرساند.
(3) خداوند با کسانی است که با تقوی و نیکو کار میباشند و احسان بغیر میکنند.
(4) برای اشخاص با تقوی در سختیهای روزگار خداوند راه خروجی باز مینماید و روزی میدهد بآنها از راهی که گمان ندارند.
(5) خطاب بمؤمنین است که ای کسانی که ایمان آورده‌اید تقوی پیشه خود کنید و بگوئید گفتار درست و محکم تا آنکه خداوند اصلاح کند کار شما را و بیامرزد گناه شما را.
(6) بدرستی که خدا دوست میدارد پرهیزکاران را.

صفحه : 85
7- قبولی اعمال إِنَّما یَتَقَبَّل‌ُ اللّه‌ُ مِن‌َ المُتَّقِین‌َ«1» سوره مائده آیه 30.
8- متقین را گرامی و عزیز نموده إِن‌َّ أَکرَمَکُم عِندَ اللّه‌ِ أَتقاکُم«2» سوره حجرات آیه 13.
9- بشارت در دنیا و آخرت را تخصیص بمتقین داده الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ کانُوا یَتَّقُون‌َ لَهُم‌ُ البُشری فِی الحَیاةِ الدُّنیا وَ فِی الآخِرَةِ«3» سوره یونس آیه 65.
10- نجات از آتش جهنم ثُم‌َّ نُنَجِّی الَّذِین‌َ اتَّقَوا«4» و قوله تعالی وَ سَیُجَنَّبُهَا الأَتقَی سوره لیل آیه 17.
11- خلود دائمی در بهشت بقوله سبحانه أُعِدَّت لِلمُتَّقِین‌َ«5» سوره آل عمران آیه 127. پس سعادت و فضیلت و تمام خیرات در اثر تقوی پدید میگردد.
إبن عباس از رسول اکرم (ص) چنین روایت میکند «کسی که دوست دارد کریم‌ترین و شریف‌ترین مردم باشد باید با تقوی باشد و کسی که
-----------------------------------
(1) همین است و غیر از اینکه نیست که خداوند قبول می‌کند اعمال مردمان با تقوی را. [.....]
(2) همین است و جز اینکه نیست که گرامیترین شما نزد حق تعالی کسی است که تقوی او بیشتر باشد.
(3) کسانی که ایمان آوردند و با تقوی و پرهیزکار میباشند برای آنها بشارت و مژده نیک است هم در حیات دنیا و هم در عالم آخرت.
(4) پس نجات می‌یابند کسانی که پرهیزکار باشند و نزدیک است دوری بجویند از عذاب اشخاص با تقوی شاید مقصود از بشارت در دنیا همان اشراقات نورانی و اشعه نور معرفت باشد که گاهی در قلب مؤمن با تقوی اشراق میگردد و قلب را نورانی میگرداند.
(5) بهشت و نعمتهای بهشتی آماده شده است برای پرهیزکاران.

صفحه : 86
خواهد قوی‌ترین مردم باشد باید بر خدا توکل نماید، و کسی که دوست دارد غنی‌ترین مردم باشد باید وثوق و اطمینان وی بخداوند زیادتر باشد از آنچه در دست اوست. (پایان) سهل بن عبد اللّه گفته تقوی اینکه است که بپرهیزی از غفلت (یعنی از یاد حق تعالی غافل نگردی) و نفس خود را بازداری از پیروی شهوات و حلق خود را از لذّات مطعومات و جوارح خود را از سیّئات و آنچه خلاف حکم اللّه است، آن وقت امید است که برسی بدرجات و نجات یابی از درکات.
در کتاب بحار از عدة الداعی از صادق آل محمّد (ص) چنین نقل میکند
«ایّما مؤمن اقبل قبل ما یحب‌ّ اللّه اقبل اللّه الیه قبل کل ما یحب‌ّ و من اعتصم باللّه بتقواه عصمه اللّه و من اقبل اللّه علیه و عصمه لم یبال لو سقطت السماء علی الارض و ان نزلت نازلة علی الارض فشملهم بلیّة کانت فی حرز اللّه بالتّقوی من کل بلیّة ا لیس اللّه تعالی یقول إِن‌َّ المُتَّقِین‌َ فِی مَقام‌ٍ أَمِین‌ٍ
»«1».
از اینجا میتوان فهمید که سر چشمه تقوی و آنچه سبب تقوی میشود و تقوی از آن پدید میآید بلکه سر چشمه هر فضیلت و احسانی همان معرفت بحق تعالی و توجه کامل باوست و آنچه در معنی تقوی گفته‌اند که تقوی از وقایه است و وقایه بمعنی نگاه داشتن آن چیزی است که ضرر رساند چنانچه
-----------------------------------
(1) هر مؤمنی که اقبال نماید و رو کند بآنچه خداوند دوست دارد خداوند میگرداند آنچه را که دوست دارد بطرف او و کسی که چنگ بزند بخداوند بسبب تقوی خداوند وی را حفظ مینماید و کسی را که خداوند بوی رو نمود و در حفظ و حمایت حق تعالی قرار گرفت باک ندارد اگر آسمان بزمین بیفتد یا حادثه‌ای در عالم واقع گردد و بلیه‌ای شامل تمام مردم شود در حفظ و حمایت حق است از هر بلائی و آفتی بسبب تقوی آیا نمیبینی که فرموده اینکه است و جز اینکه نیست که متقین در مقام امن و امانند.

صفحه : 87
در قرآن مجید فرموده فَوَقاه‌ُ اللّه‌ُ سَیِّئات‌ِ ما مَکَرُوا«1» وَ وَقاهُم عَذاب‌َ الجَحِیم‌ِ«2» و غیر اینها که بمعنی نگاه داشتن است متفرع بر معرفت بحق و شناسایی وی است.
پس تقوی اگر چه باعتبار معنی لغوی از وقایه است و وقایه بمعنی خودداری نمودن از ضرر است لکن آنچه منشأ حصول ملکه تقوی میشود همان توجه کامل است بحق و اعراض از آنچه بازدارد او را و مشغول نماید از ذکر او و اجتناب از معاصی و پذیرفتن اوامر از متفرعات وی است.
کسی که هدف و نقطه نظر او حق باشد چگونه ممکن است از اطاعت و بندگی او سر بپیچد و مخالفت نماید و بعکس کسی که هدف و مرام وی لذائذ نفسانی و حظوظات طبیعی شد هرگز ممکن نیست بتواند خود را کاملا از معاصی باز دارد.
در بحار از مصباح الشریعه از صادق آل محمّد (ص) چنین روایت مینماید که تقوی سه وجه است:
1- تقوای باللّه فی اللّه و آن ترک حلال است چه جای شبه، و اینکه تقوای خاص الخاص است.
2- تقوای من اللّه و آن ترک شبهات چه جای حرام، و آن تقوای خواص است.
3- تقوایی است که از ترس آتش و عقاب باشد آن تقوای عوام است و تقوی مثل آبی است است که در دریا و نهر جریان دارد و اینکه طبقات و مراتب مثل درختانی است که در اطراف آن نهر روئیده شده است و هر یک از آن
-----------------------------------
(1) پس خداوند حفظ مینماید و نگاه میدارد آنها را از بدیها و ضرر آنچه را که مکر نمودند.
(2) و نگاه میدارد و حفظ مینماید خداوند آنها را از عذاب جهنم.

صفحه : 88
اشجار از آن نهر بهره‌مند میگردند بقدر استعداد و جوهره وجودش و لطافت طبعش و همان طوری که آب نهر منشأ روئیدن اشجار است تقوی منشأ اجتناب از معاصی و عمل بطاعات است.
و اینکه حدیث تأیید مینماید اینکه گفتیم اصل تقوی و آنچه منشأ حصول آن است یک ملکه نفسانی است که در دل انسان جای گزین گردد که در اینکه روایت تشبیه نموده بآبی که در هر جریان دارد و اعمال و افعال بشر را تشبیه فرموده بدرختانی که در اطراف آن روئیده شده البته معلوم است هر قدر آب نهر فراوان‌تر و صاف‌تر باشد از کدورات آنچه در اطراف آن روئیده میشود شاداب‌تر و میوه آن شیرین‌تر میگردد.
همین طور است نهر تقوی که محل آن نفس بشر است هر قدر نفس بشر صاف‌تر باشد از کدورات اوهام شیطانی و قوت و شدت آن غالب گردد بر خواهشهای طبیعی آثار از تقوی در خارج بهتر و بیشتر ظهور و بروز مینماید.
و نیز شاهد بر اینکه مطلب روایتی است که از صادق آل محمّد (ص) رسیده که میفرماید «ای علی بن عبد العزیز گریه آنها تو را فریب ندهد زیرا که تقوی در قلب است».
خلاصه از اینکه مبارک آیه که ایمان بغیب و صلاة و زکاة را از صفات متقین قرار داده معلوم میشود که آخرین مرتبه کمال بشر حصول مرتبه تقوی است و تقوی بهمان معنی که گفتیم دارای مزایای بسیار و منشأ تمام فضائل و سبب صعود بدرجه ارجمند معرفت و شناسایی حق تعالی است.
و سرش اینکه است که نفس انسان لطیف و مثل آینه مصفا بهر چه رو کند صفات آن در آینه قلبش منعکس میگردد و هر گاه توجه کامل بحق و عالم اله و موجودات عالم علوی ملکوتی پیدا نماید البته در آینه قلب وی بعض آثار روحانیین منعکس میگردد و اگر مراقب حال خود گردد که بر

صفحه : 89
طریق مستقیم حرکت نماید و پیرامون مشتهیات نفسانی نگردد آن وقت متمکّن میگردد در جوار قرب رب‌ّ العالمین با ملائکه مقرّبین و متخلّق میگردد باخلاق اللّه چنانچه شیخ حرّ عاملی در کتاب جواهر السنّیة گفته در حدیث قدسی است
1» «تخلق باخلاقی و ان من اخلاقی الصبر»«.
و چنین کسی قرار میگیرد در مقام امن و امان و موجودات ما دون مطیع و منقاد او میگردند اینکه است که در همان حدیث بالا فرمود «اگر آسمان بزمین بیفتد باک ندارد و هر بلیه‌ای نازل گردد بوی ضرر نمیرساند».
الَّذِین‌َ یُؤمِنُون‌َ بِالغَیب‌ِ ایمان در لغت مأخوذ از امن است یعنی تصدیق کننده در امان است از ضرر خود و گاهی در وثوق و اطمینان نیز استعمال میگردد.
(صاحب کشاف)

(‌در شرع چهار معنی در ایمان گفته شده)

1- اقرار بلسان و تصدیق بقلب و عمل بارکان پس ایمان بعرف شرع اسم است برای مجموع معانی سه گانه.
کسی که اقرار کند بزبان بدون اعتقاد قلبی منافق است و کسی که بدل معتقد بمعارف باشد و خودداری نماید از اینکه بزبان اقرار و اعتراف نماید چنین کسی را جاهد و جهود گویند و اشاره بهمین اشخاص دارد قوله تعالی: وَ جَحَدُوا بِها وَ استَیقَنَتها أَنفُسُهُم و کسی که مطابق اعتقاد خود عمل نکند فاسق است، و از حضرت رضا علیه السّلام است که
«ایمان هو التصدیق بالقلب
-----------------------------------
(1) از حق تعالی خطاب برسول اکرم (ص) است که متخلق شو باخلاق خدایی من و اینکه از جمله اخلاق من صبر است. 1»

صفحه : 90
الله‌و الاقرار باللسان و العمل بالارکان»«
2- ایمان تصدیق بقلب و زبان است که بقلب مطمئن باشد بایمان و بزبان تصدیق نماید آنچه را معتقد باوست و بعضی چنین گمان کرده‌اند که مقصود از کلام کلام نفیسی است نه لسانی.
3- جماعتی از صوفیه گویند ایمان عبارت از اقرار بزبان و اخلاص قلب است و در اینجا دو قول است یکی آنکه ایمان فقط معرفت بحق است حتی اگر کسی خدا را بقلب و دل بشناسد و بزبان تصدیق ننماید و بمیرد مؤمن مرده است قول دوم ایمان عبارت از تصدیق بقلب است با معرفت ضروریات شرعی.
4- ایمان فقط اقرار بزبان است مشروط بمعرفت حتی بعضی گفته‌اند منافق ظاهرا از مؤمنین محسوب است اگر چه در باطن کافر است.
در تفسیر علی بن ابراهیم قمی است که ایمان در کتاب اللّه بر چهار وجه آمده: (1) اقرار بزبان، (2) تصدیق بقلب، (3) الاداء، (4) تأیید.
دلیل اول: قوله تعالی: یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا خُذُوا حِذرَکُم فَانفِرُوا ثُبات‌ٍ أَوِ انفِرُوا جَمِیعاً وَ إِن‌َّ مِنکُم لَمَن لَیُبَطِّئَن‌َّ فَإِن أَصابَتکُم مُصِیبَةٌ قال‌َ قَد أَنعَم‌َ اللّه‌ُ عَلَی‌َّ إِذ لَم أَکُن مَعَهُم شَهِیداً«2» سوره نساء آیه 74.
و روایت از صادق آل محمّد (ص) است که اگر اهل مشرق و مغرب
-----------------------------------
(1) ایمان سه رکن دارد 1- تصدیق و اعتقاد قلبی 2- اقرار نمودن بزبان 3- عمل نمودن بارکان.
(2) ای گروه مؤمنین اسلحه خود را بر دارید پس بیرون روید فوج فوج یا با هم بیرون روید و بعضی از شما کسانی هستند که با شما بیرون نمیروند و حرکت نمینمایند و وقتی مصیبتی بشما رسد (شهادت و غارت) آن کس گوید محققا خداوند بمن تفضل نموده زیرا که با شما حاضر نبودم.

صفحه : 91
اینکه کلمه را میگفتند از ایمان خارج میگشتند لکن خداوند برای اقرارشان آنها را مؤمن نامید.
دلیل دوم: قوله تعالی: الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ کانُوا یَتَّقُون‌َ، لَهُم‌ُ البُشری فِی الحَیاةِ الدُّنیا وَ فِی الآخِرَةِ«1» سوره یونس آیه 64 و 65 یعنی تصدیق کردند و قوله تعالی وَ قالُوا لَن نُؤمِن‌َ لَک‌َ«2» یعنی تصدیق تو را نمیکنم و قوله تعالی یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا آمِنُوا«3» ای کسانی که اقرار نموده‌اید تصدیق نمائید پس ایمان مخفی همان تصدیق است و تصدیق مشروط بشروطی است که تصدیق تمام نمیشود مگر باو.
و قوله تعالی لَیس‌َ البِرَّ أَن تُوَلُّوا وُجُوهَکُم قِبَل‌َ المَشرِق‌ِ وَ المَغرِب‌ِ وَ لکِن‌َّ البِرَّ مَن آمَن‌َ بِاللّه‌ِ وَ الیَوم‌ِ الآخِرِ وَ المَلائِکَةِ وَ الکِتاب‌ِ وَ النَّبِیِّین‌َ وَ آتَی المال‌َ عَلی حُبِّه‌ِ ذَوِی القُربی وَ الیَتامی وَ المَساکِین‌َ وَ ابن‌َ السَّبِیل‌ِ وَ السّائِلِین‌َ وَ فِی الرِّقاب‌ِ وَ أَقام‌َ الصَّلاةَ وَ آتَی الزَّکاةَ وَ المُوفُون‌َ بِعَهدِهِم إِذا عاهَدُوا وَ الصّابِرِین‌َ فِی البَأساءِ وَ الضَّرّاءِ وَ حِین‌َ البَأس‌ِ أُولئِک‌َ الَّذِین‌َ صَدَقُوا وَ أُولئِک‌َ هُم‌ُ المُتَّقُون‌َ«4» سوره بقره آیه 172.
-----------------------------------
(1) کسانی که ایمان آوردند و تقوی دارند از برای آنها است بشارت در زندگانی دنیا و در آخرت.
(2) و گفتند هرگز بتو ایمان نمیآوریم.
(3) ای کسانی که ایمان آورده‌اید ایمان آورید. در اینکه مبارک آیه هر یک از مفسرین طوری تفسیر نموده‌اند و بهترین آنها همان است که بعضی گفته‌اند مقصود از ایمان اول درجه ادنای ایمان است و ایمان دوم مرتبه اعلی و فوق ایمان است که خطاب بمؤمنین شده که جدیت کنند و خود را بکمال ایمان برسانند.
(4) نیکی اینکه نیست که در موقع نماز بگردانید روهای خود را بطرف مشرق و مغرب، و لکن نیکو کسی است که ایمان آورد بخدا، و بروز قیامت، و بملائکه [.....]

صفحه : 92
پس کسی که باین شروط پایداری نماید او مؤمن و تصدیق کننده است.
دلیل سوم: در وقتی که حکم قبله محول بکعبه شد اصحاب گفتند یا رسول اللّه آیا نمازهای ما که بروی بیت المقدس خوانده بودیم باطل است اینکه آیه نازل شد وَ ما کان‌َ اللّه‌ُ لِیُضِیع‌َ إِیمانَکُم«1» نماز را ایمان نامید سوره بقره آیه 183.
و ایمان بمعنی تأیید آن روح ایمان است که خداوند در قلب مؤمنین القاء فرموده و در باره آنها گفته لا تَجِدُ قَوماً یُؤمِنُون‌َ بِاللّه‌ِ وَ الیَوم‌ِ الآخِرِ یُوادُّون‌َ مَن حَادَّ اللّه‌َ وَ رَسُولَه‌ُ وَ لَو کانُوا آباءَهُم أَو أَبناءَهُم أَو إِخوانَهُم أَو عَشِیرَتَهُم أُولئِک‌َ کَتَب‌َ فِی قُلُوبِهِم‌ُ الإِیمان‌َ وَ أَیَّدَهُم بِرُوح‌ٍ مِنه‌ُ«2» سوره مجادله آیه 22.
و دلیل آن روایتی است که فرموده
«لا یزنی الزّانی و هو مؤمن و لا یسرق
-----------------------------------
و بکتابهای آسمانی، و بپیمبران، و در راه حق تعالی مال خود را با محبت بآن انفاق نماید، بخویشان و ایتام فقراء، و بفقیران، و کسانی که در غربت معطل و بی پول باشند و لو آنکه در وطن خود ثروتمند باشند، و بسئوال کنندگان، و بغلام و کنیزانی که قرار داد مینمایند با مولای خود که پولی بدهند و آزاد شوند و نیز نیکو کسی است که نماز را بپای دارد، و زکاة مال خود را بدهد، و کسانی که هر گاه عهدی بستند بآن وفاء میکنند، و کسانی که در سختیها و در جنگها و در آنچه بآنها ضرر میرسد صبر مینمایند، اینها کسانی میباشند که تصدیق نموده‌اند و راست گفتار و راست کردارند و اینهایند که متصف بصفت تقوی میباشند.
(1) و هیچوقت خداوند ضایع نمی‌کند ایمان شما را یعنی نماز شما را.
(2) نمییابی تو طائفه‌ای را که ایمان آورده باشند بخدا و بروز قیامت که دوستی و محبت نمایند بکسانی که دشمن خدا و دشمن رسول خدا باشند اگر چه پدران و اولادان و برادران و قوم و عشیره آنها باشند که در قلب آنها ایمان نوشته شده و خداوند ایشان را مؤیّد و مظفّر گردانیده بروح و حقیقت ایمان. 1»

صفحه : 93
الله‌السّارق و هو مؤمن»«
که در حال مخالفت روح ایمان مفارقت میکند تا برگردد بموافقت سؤال میشود چه چیز در آن وقت مفارقت میکند فرمود آن چیزی که در قلب وی نهاده شده پس از آن فرمود (نیست قلبی مگر آنکه برای آن دو گوش است بر یکی ملک مرشد است و بر دیگری شیطان مفتن ملک امر بخیر مینماید و شیطان وی را باز میدارد (پایان)

(روح و حقیقت ایمان در چه کس پدید میگردد)

کسی که دارای عقل نظری و عقل عملی گردید روح ایمان و حقیقت اسلام را می‌یابد و در قلب خود تمرکز میدهد زیرا که چنین کسی بعقل نظری معارف و اصول عقائد خود را روی میزان عقل و منطق صحیح استوار میگرداند و از ذلت تقلید و تعصب آباء و اجداد خود را باوج تحقیق و بمرتبه «علم الیقین میرساند و بجنبه عقل عملی در مقام عمل برمی‌آید آن وقت نخستین وظیفه او اینکه است که با نفس سرکش خود مجاهده نماید تا آنکه نفس سرکش را رام گرداند و لجام او را بدست عقل دهد و وی را مطیع عقل و شرع گرداند پس از آن در مقام عمل روی میزان شرع رفتار کند و مقررات شرع را محترم دارد و بدون آنکه از خود چیزی بآن ضمیمه کند یا بسلیقه و صلاح و ید خود چیزی از آن کم کند «طابق النّعل بالنّعل» عمل نماید.

(عقل نظری چیست و حکمت عملی کدامست)

باید دانست که کمال انسان و کمال ایمان و حقیقت تقوی چنانچه حکماء و دانشمندان گفته‌اند اتصال و ارتباط یافتن بعالم ربوبی و انقطاع از
-----------------------------------
(1) آدم زنا کار زنا نمیکند در حالی که ایمان دارد و نیز سارق و دزد دزدی نمیکند در حالی که ایمان دارد.

صفحه : 94
خلق و رو نمودن بسوی حق و حقیقت و ترک التفات بغیر اوست و تحصیل آن ممکن نیست مگر بتقویت قوه عاقله اولا، بتحصیل معارف از روی میزان عقل و منطق خداوند در کلام مجید خود مکرر انسان را بتفکر و تدبر دعوت فرموده تا آنکه ایمانش از روی عقل و دانش باشد و از ایمان تقلیدی حذر نماید.
انسان هر قدر در کاینات بیشتر فرو رود و در اسرار موجودات بیشتر دقت نماید و با چشم جهان بین خود کمون موجودات را بنگرد بلطائف صنعت مربی عالم بیشتر پی میبرد و احساس میکند که عالم غیر متناهی با روشی منظم بسوی مقصدی که آفریننده او در نظر دارد میشتابد و انجام وظیفه میدهد و آنی سستی نمینماید.
و تقویت قوه عامله ثانیا بتعدیل قوای عملیه روی میزان اعتدال و موازین دین اسلام که یگانه چیزی که بشر را از پرتگاه ذلت باوج رفعت رهبری مینماید و وی را از لغزش و خطاء نگاه میدارد و او را بهدف مقصود و بمنتهی درجه کمال انسانیت میرساند همانا تعلیمات قرآنی است کسی که قرآن را جلو خود و برنامه اعمال روزانه خود را روی دستورات قرآن قرار دهد هیچوقت قدم وی از صراط انسانیت نلغزد.
خلاصه کسی که طالب کمال است نخستین وظیفه او اینکه است که خود را از صفات سبعی و بهیمی تخلیه نماید سپس نفس و سریره خود را باخلاق روحانیین بیاراید و وی را تخلیه و تزیین گرداند باعمال نیک و سجیّه نیکو تا آنکه قلب و سریره وی محل جلوه‌گاه حضرت احدیت گردد در حدیث مشهور از رسول اکرم (ص) است
1» «قلب المؤمن عرش الرّحمن»«.
-----------------------------------
(1) دل و قلب مؤمن تکیه‌گاه خدا و محل رحمت اوست.

صفحه : 95
و نیز در حدیث قدسی است
1» «لا یسعنی ارضی و لا سمائی و لکن یسعنی قلب عبدی المؤمن»«.
و شاید مقصود از حکمتی که در کلام مجید فرموده وَ مَن یُؤت‌َ الحِکمَةَ فَقَد أُوتِی‌َ خَیراً کَثِیراً«2» سوره بقره آیه 272 همانا حکمت نظری و حکمت عملی باشد بهمان معانی که بیان شد زیرا که خیر کثیر نصیب کسی میگردد که اینکه دو جنبه را بکمال رساند.
و از اینجا معلوم میشود سرّ اینکه خداوند متقین را ستوده و تعریف فرموده به اینکه آنها ایمان بغیب دارند و بآخرت هم یقین دارند و اینکه نحو ایمان و یقین تمام نمیگردد مگر «بحکمت نظری» و اعمال قوه عاقله در کسب براهین عقلیه، و نیز متقین را معرفی نموده که نماز را بپای میدارند و زکاة مال خود را بمستحقین آن میدهند و اینکه دو عمل نیز بوجه نیکو تحقق نمیپذیرد مگر «بحکمت عملی».
خلاصه اگر قدری در اینکه آیات تدبّر و تفکّر نمایی خواهی فهمید که آنچه سعادت بشری و کمال انسانی را تأمین مینماید از آنچه راجع بروح و جسد و قلب و بدن و دنیا و آخرت وی است در اینکه چند آیه کوچک بنیکوتر بیابی و مختصرتر کلامی بیان نموده بلکه محور اساس تمدن و امور اجتماعی بشر روی دو پایه علم و عمل استوار میگردد که در اینکه آیات از علم «و حکمت نظری» تعبیر بایمان بغیب نموده و از عمل «و حکمت عملی» تعبیر بنماز و زکاة فرموده.
-----------------------------------
(1) آسمان من و زمین من وسعت مرا ندارند لکن قلب مؤمن بقدری وسیع است که من در آن جای دارم.
(2) کسی را که بوی حکمت داده شد محققا بوی داده شده خیر بسیار.

صفحه : 96

(معنی ایمان و درجات آن)

باید دانست که حقیقت ایمان بمعنی لغوی و شرعی همان عقد قلبی و تصدیق جزمی است و اقرار بزبان و عمل بارکان کاشف و ترجمان همان تصدیق قلبی است زیرا که خداوند هر کجا در قرآن وصف ایمان نموده آن را بدل مربوط گردانیده «کتب فی قلوبهم الایمان» لکن در شرع مطهر کسی که بزبان اقرار بشهادتین ننماید بدون عذر حکم اسلام و ایمان بر وی جاری نیست بلکه حکم بکفر آن میشود زیرا بدون اقرار بزبان و عمل که کاشف از ایمان باشد ایمان ثابت نمیگردد بلکه لجاجت و انکار کاشف از کفر صاحب آن میکند.
و اگر چه ایمان یک حقیقت وحدانی است لکن مراتب و درجات بسیار دارد چنانچه در احادیث و اخبار رسیده که معصومین (ع) درجات ایمان را تشبیه بنردبان هفت پله نموده‌اند و موقعیت هر یک از اینکه درجات را محدود نموده‌اند که صاحب درجه اول را نمیرسد پای در درجه دوم نهد و نیز دوم در سوم و سوم در چهارم تا آخر که هلاک خواهد شد زیرا که خارج از حد وی است مگر وقتی که بمجاهده و کوشش بسیار خود را از اهل درجه بالا گرداند.
از اینجا توان پی برد که اصل دین و حقیقت ایمان و فضیلت تقوی روی اصل درجات معرفت و مراتب یقین استوار میگردد و مؤمنین در مرتبه علم و یقین بسیار تفاوت دارند و تهذیب اخلاق و اعمال نیکو برای تحصیل درجه عالی معرفت و یقین است.
هر عمل نیکی که راه انسان را بسوی معرفت باز میکند و بیقین وی بیفزاید در نظر شارع ارجمندتر و محبوب‌تر است و میتوان اینکه قاعده را مقیاس قرار داد که چون صاحب شریعت عالم بحقایق و اسرار است هر عملی که

صفحه : 97
راه معرفت را بهتر باز میکند و آدمی را بحقیقت نزدیک‌تر میگرداند واجب کرده و اذن بترک آن نداده و نیز آنچه مانع از پیش رفت بشر است حرام نموده و منع فرموده.

(مقصود از ایمان بغیب چیست)

غیب چیزی را گویند که نشود بحواس ظاهره مثل دیدن شنیدن یا بباقی حواس آن را ادراک نمود وجود خداوند غائب از حواس و مشاعر ظاهری ما است قیامت و امور اخروی غائب از انظار ما است و در اینکه زمان تاریک که ما در آن زندگانی مینمائیم وجود انبیاء و ائمه (ع) حتی امام زمان ما که بایستی پیش رو ما و راهنمایی ما باشد و باید در اینکه راه ظلمانی و پر خطری که پیش داریم از نور ولایت او اقتباس نمائیم تا اینکه بمنزل در امن و امان برسیم از نظر ما غائب است و بظاهر دست ما از دامن کرم او کوتاه است اگر چه آن بزرگوار در هیچ حالی غافل از حال شیعیان خود نخواهد بود و همیشه مراقب حال آنها میباشد.
پس از اینجا معلوم میشود که چه مقام ارجمندی دارد کسی که در اینکه زمان که بدترین ازمنه بشمار میرود دارای ایمان کامل باشد و جا دارد که پیغمبر اکرم (ص) چنانچه نقل میکنند بفرماید
1» «وا شوقاه الی اخوانی فی آخر الزمان»«.
ببین چگونه پیغمبر اکرم (ص) با آن جلالت شأن اظهار شوق بملاقات مؤمنین در اینکه زمان فرموده و آنها را برادران خود معرفی نموده.
و نیز در فضیلت مؤمنین در آخر الزمان در حدیث دارد که آنها ایمان آورده‌اند
2» «بسواد علی بیاض»«.
-----------------------------------
(1) چه بسیار شایق و مایلم بدیدار برادران خود که در آخر الزمان بوجود میآیند
(2) بآنچه نوشته شده بر کاغذ از احادیث و اخبار و آیات.

صفحه : 98
اگر مؤمن واقعی که ایمانش از روی تحقیق و فهمیدگی باشد نه از روی تقلید و تعصب آباء و اجداد، یافت شود و از روی حقیقت بدستورات اسلام و تعلیمات قرآن عمل نماید واقعا کبریت احمر است و میتوان گفت از مؤمنین صدر اسلام که زمان غربت اسلام بوده بسیار شریفتر و ارجمندتر است زیرا که آن وقت آنها از وجود شخص رسول اللّه (ص) که شعاعی بود از نور احدیت استفاده مینمودند و کلمات جان بخش خدایی را از زبان معجز نمای او استماع میکردند و آن جذابیت کلام رسول (ص) که خود یکی از کرامات و اعجاز بشمار میرفت آنها را مجذوب مینمود.
و نیز بقدر امروزه شیاطین انسی با آن همه نیرنگهایی که دارند شاید در اطراف عالم موجود و پراکنده نبودند که بانواع و اقسام حیلها و تدلیسها و با لقاء شبهات مردم را فریب دهند و دین و دنیای آنها را خراب کنند «نعوذ باللّه» از رفتن آخر الزمان که زمان شرور و امتحان و ابتلاء است.

(نماز و فضیلت و خصوصیت آن)

توضیح: صلاة در لغت بمعنی دعاء و تبریک و تمجید است قال اللّه تعالی یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیه‌ِ«1» و در عرف شرع اسم است برای اذکار و هیآت مخصوصه که آن را نماز گوئیم و نماز را صلاة گویند برای آنکه متضمن دعاء و اذکار مخصوصه است و الف و لام «الصلاة» الف و لام عهد است و اشاره بنمازهای پنج‌گانه است.
و نماز از عباداتی است که هیچ شریعت و دینی از آن خالی نبوده
-----------------------------------
(1) ای کسانی که ایمان آورده‌اید دعاء و طلب رحمت کنید بر پیغمبر (ص).

صفحه : 99
منتهی وضعیّات و بعضی خصوصیّات آن باعتبار موقعیّت ازمنه و حالات مردم تفاوت داشته اینکه است که فرمود إِن‌َّ الصَّلاةَ کانَت عَلَی المُؤمِنِین‌َ کِتاباً مَوقُوتاً«1» سوره نساء آیه 14.
و در کلمه یقیمون چند معنی گفته شده:
1- تعدیل ارکان نماز، کسی که در ارکان نماز خلل و قصوری واقع نگرداند او نماز را بپای داشته.
2- مداومت و مواظبت نمودن در اوقات نماز و جدیت بر اداء آن در اوقات مخصوصه هر یک، در عرف گویند فلانی مقاومت نمود بر امری، یعنی جدیت و پا فشاری نمود بر حصول آن.
آری بهترین راه کامیابی و مظفریت ثبات و استقامت است ما هیچ ثمری از اعمال و افعال خود نمیتوانیم ببریم مگر در سایه ثبات و پایداری، خداوند برسول اکرم خود خطاب فرموده فَاستَقِم کَما أُمِرت‌َ«2» سوره هود آیه 114.
قوای انسان هر قدر ضعیف و ناقص باشد اگر در عمل کوشش و جدیت کرد و با عزم ثابت و اراده قوی در حصول آن پافشاری نمود البته مظفریت نصیب او میگردد و ترقی و تعالی مییابد، هیچ موجودی بکمال نمیرسد و هیچ عملی منتج نمیگردد مگر در اثر استقامت، کدام یک از اختراعات و صنایع را میتوانید نشان دهید که در اثر استقامت و پایداری پدید نگردیده نکته کلام اینجا است که فرموده یُقِیمُون‌َ الصَّلاةَ که در نماز اقامت و استقامت دارند.
و اینکه متقین را در مقام عمل معرفی فرموده به اینکه نماز را بپای
-----------------------------------
(1) بدرستی که نماز همیشه بود بر مؤمنین کتابی ثبت و نوشته شده.
(2) استقامت و پایدار باش در آنچه بتو امر شده.

صفحه : 100
میدارند و از آنچه بآنها عنایت نموده‌ایم انفاق مینمایند معلوم میشود اینکه دو عمل افضل اعمال و از نیکوترین عبادات بشمار میرود.
اگر خوب دقت کنی خواهی فهمید که در اینکه عمل کوچک «نماز» چه خصوصیات و اسرار و فوائد بزرگی مندرج است نماز معجونی است ساخته شده و دارویی است ترکیب شده برای شفای تمام دردهای بی‌درمان بشر بلکه چرخ سعادت بشر روی دو پایه و دو اصل حرکت میکند یکی بندگی و عبودیت که متفرع بر ایمان و معرفت است و علامت بارز آن نماز است ما خَلَقت‌ُ الجِن‌َّ وَ الإِنس‌َ إِلّا لِیَعبُدُون‌ِ سوره ذاریات آیه 55 که تفسیر نموده‌اند «یعبدون» را بیعرفون که خلقت جن و انس برای عبادتی است که از روی معرفت باشد.
و دیگر انفاق مال و کمک نمودن بآنچه در دسترس وی نهاده شده که اساس تمدن بشری و نظام اجتماعیات روی اساس دیانات و اتفاق و کمک بیکدیگر استوار میگردد.
نماز ساخته شده از وظائف روحانی و بدنی است نماز صحیح قلب پژمرده بشر را طراوت می‌بخشد، نماز روح انسانی را جلاء می‌دهد و دل آدمی را پاک می‌نماید و وی را از فحشاء و منکر باز میدارد نماز وسیله ارتباط با خدا و مدد خواستن از اوست تنها نماز است که روح انسان را بسوی حق تعالی اوج میدهد و از روی اخلاص در پیشگاه قرب احدی بزانو می‌افتد و برکوع و سجود و تسبیح و تهلیل آفریننده خود را حمد و ستایش میکند و بخضوع و تذلل بندگی خود را اظهار مینماید و بنماز وظائف عبودیت انجام میگردد و بسوی حق راه باز مینماید و بفرموده رسول اکرم (ص) «نماز معراج مؤمن و عمود دین است».
و مؤمن با تقوی کسی است که هنگام نماز قلب خود را متوجه و رو بحق

صفحه : 101
گرداند و از او یاری بخواهد و بکرم او استعانت جوید و روی نیازمندی بدرگاه بی‌نیاز خداوند آورند و در مقابل عظمت و کبریایی او خود و همه کس را حقیر و کوچک بیند بلکه خود را هیچ بیند و چنان در دریای عظمت و رحمت حق تعالی غرق گردد که جز انوار فیض غیر متناهی او چیزی در نظر وی جلوه نکند.
و باید دانست که نماز تنها رکوع و سجود و قرائت و تکبیر لسانی نیست روح نماز و حقیقت عبودیت اینکه است که هنگام حضور در پیشگاه عظمت حق تعالی اول دل و سریره انسان متوجه گردد و در مقام ستایش و حمد و ثنای پروردگار حاضر گردد و از او غافل نشود و از سر اخلاص او را ستایش نماید، در کتاب کریم فرموده أَقِم‌ِ الصَّلاةَ لِذِکرِی سوره طه آیه 14، و در جای دیگر لا تَقرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنتُم سُکاری سوره نساء آیه 46.
ببین چگونه در آیه اول نماز را معطل نموده بذکر و یاد خود و امر میفرماید که نماز را بپای دارید برای یاد من و در آیه دوم نهی فرموده از نماز کردن در حال سکر و بیخردی برای اینکه بداند که چه میگوید از اینکه دو آیه میتوان استفاده نمود که بدون توجه نماز مطلوب نیست.
در جای دیگر لَیس‌َ البِرَّ أَن تُوَلُّوا وُجُوهَکُم قِبَل‌َ المَشرِق‌ِ وَ المَغرِب‌ِ وَ لکِن‌َّ البِرَّ مَن آمَن‌َ بِاللّه‌ِ و ملائکته و کتبه و رسله تا آنجا که وَ أُولئِک‌َ هُم‌ُ المُتَّقُون‌َ سوره بقره آیه 172 و ترجمه آن در صفحات قبل بیان شد تکرار نشود سپس وظائف عبودیت و بندگی خود را بآنطوری که در شرع اسلام مقرر شده اظهار نماید بطوری که عمل کاشف و نماینده ایمان و تقوی باشد زیرا چنانچه گفته شد عمل کاشف از ایمان است هر قدر ایمان در قلب محکم تر و خلوص زیادتر باشد عمل صحیح‌تر و تمام‌تر واقع میگردد.

صفحه : 102

(گفتار غزالی در معانی معنوی و روح نماز)

غزالی در احیاء العلوم راجع بمعانی باطنیه نماز کلامی دارد که خلاصه آن را ترجمه مینمایم.
چنین گوید معانی باطنه نماز مندرج در شش چیز است حضور قلب، تفهّم، تعظیم، هیبة، رجاء، حیاء.
مقصود از حضور قلب اینکه است که قلب را خالی گرداند از غیر چیزی که بآن تکلم مینماید یعنی دلش و فکرش مشغول بنماز باشد و حواسش متوجه بکلمات و هر گاه دید فکرش جای دیگر سیر میکند توجه بنماز کند.
تفهّم: وراء حضور قلب است و آن اینکه است که نماز گذار در حال قرائت بمعانی و اسرار قرائت و اذکار توجه داشته باشد و بداند که چه میگوید و مؤمنین در فهم معانی قرآن و دانستن بعض رموز و اسرار آن بسیار تفاوت دارند فهم معانی قرآن و دانستن اسرار آن بسته بصفاء قلب و درجه ایمان است و کسی که در نماز بعد از تحصیل آداب و شرائط آن مراعات نماید جهات باطنی نماز را ممکن است بالهام غیبی بعضی از اسرار و جهات باطنی قرائت و تسبیحات برای وی مکشوف گردد.
تعظیم: معنایی است غیر از حضور قلب و فهم کلمات نماز، آقا وقتی با غلام خود تکلم مینماید غلام با اینکه متوجه بکلمات آقا و ملتفت معانی کلمات هست بزرگی آقا را نیز در نظر دارد.
هیبت: نیز امری است وراء حضور و فهم و تعظیم زیرا هیبت خوفی است ناشی از عظمت، مثلا خوف از عقرب را هیبت نمیگویند، و نیز کسی که بر خورد نماید بامر بزرگی بدون خوف آن را (هائب) نمیگویند یعنی هیبت وی را فرا گرفته چنانچه خوف از سلطان از مهابت و بزرگی اوست

صفحه : 103
و لو آنکه ضرری از او متوجه نباشد.
رجاء: رجاء و امیدواری غیر از حضور و فهم و تعظیم و هیبت است چه بسا شخص از هیبت و بزرگی سلطان خائف و ترسان است و رجاء و امیدواری بفضل و احسان وی ندارد و بایستی بنده هم خائف باشد از حق تعالی که در اثر گناهان مستحق عقاب و سخط خداوندی اوست و هم امیدوار باشد بفضل و کرم بی انتهای او.
«اینکه است که در حدیث دارد، بایستی خوف و رجاء در عبد مثل دو کفه تراز و بقدرهم باشد که هیچ کدام بر دیگری زیادتی نکند» حیاء: غیر از باقی معانی است و آن از ادراک قصور و عدم اتیان بوظائف عبودیت پدید میگردد.
و عمده چیزی که سبب حصول اینکه معانی میگردد اهتمام نمودن بمقام عبودیت است زیرا که حواس و مشاعر انسان تابع دل اوست هم‌ّ انسان و میل او و هدف و مراد او رو بهر چه باشد خواهی نخواهی دل بسوی او میرود و حواس متوجه بوی میگردد.
پس اگر میل داری در نماز یا غیر نماز چشم دلت بسوی حق نگران باشد و از راه خلوص تسبیح و تهلیل و ستایش او نمایی نخستین وظیفه تو اینکه اینکه است که ایمان و معرفت و محبت حق را در دل خود تمرکز دهی و کاری کنی که هم‌ّ خود را مصروف بر آخرت نمایی و آن وقتی محقق گردد که بچشم حقیقت بین خود نظر کنی بحقارت و پستی دنیا و شرافت و فضیلت آخرت و یقین نمایی و بدانی که آخرت بهتر از دنیا است و همت خود را مصروف گردانی بر سعادت اخروی و بدانی که نماز وسیله سعادت و رستگاری است، آن وقت البته دلت متوجه بنماز میگردد و در فهم معانی آن دقت می‌نمایی و عظمت حق را در نظر میگیری و او را ببزرگی و بزرگواری میشناسی و هیبت

صفحه : 104
و عظمت او تو را فرا میگیرد و بکرم او امیدوار میگردی و از قبل تقصیرات خود شرمنده میباشی. «کلام غزالی مفصل است مختصر نمودم» وَ مِمّا رَزَقناهُم یُنفِقُون‌َ

(انفاق چیست و معنی رزق کدام است)

دیگر از اوصاف مؤمنین با تقوی اینکه است که از آنچه بآنها روزی داده‌ایم و عطا و بخشش نموده‌ایم دیگران را بر خوردار مینمایند روزی چیزی را گویند که انسان در حیات و زندگانی خود از آن منتفع گردد اینکه است که در عرف گویند خداوند بفلانی مال و اولاد و علم روزی کرده و مقصود از انفاق هر چیزی است که بوی عطا شده.
در مجمع البیان راجع ببیان آیه چند وجه گفته:
1- مقصود از انفاق زکاة مفروضه است. (إبن عباس) 2- نفقه دادن مرد است باهل و عیال خود زیرا که آیه پیش در حکم زکاة نازل شده. (إبن مسعود) 3- توسعه در نفقه است. (ضحاک) 4- از آنچه بآنها تعلیم نموده‌ایم و آنها را دانا گردانیده‌ایم بدیگران می‌آموزند. (روایت از حضرت صادق (ع) است) 5- بهتر آن است که حمل نمائیم آیه را بر عموم انفاق زیرا که حقیقت رزق شامل میگردد آنچه را که انسان بدون موانع خارجی بتواند از آن منتفع گردد و اینکه آیه دلالت دارد که حرام رزق نیست زیرا که خداوند در مقام مدح و تعریف انفاق کنندگان است و کسی که از مال حرام انفاق مینماید چگونه مستحق اجر و ثواب میباشد. (پایان) و در نظر قاصر بهترین اقوال اینکه است که مقصود از رزق کلیه نعمتهایی

صفحه : 105
است که خداوند ببشر انعام و بخشش نموده و بالاترین همه نعمتهای الهی افاضه نور علم و حکمت است که از اشراق فیض ازلی صادر گشته و قلب تاریک بشر را جلاء داده.
و مقصود از انفاق اینکه است که از آنچه خداوند باو عنایت نموده دیگران را منتفع نماید و همان طوری که بدن رزق دارد و روزی او مواد طبیعی است که بایستی دم بدم بوی برسد و اگر چند روزی غذا باو نرسد میمیرد، روح و دل آدمی نیز محتاج بغذای روحانی است که از مبدء فیاض بقلب افاضه میگردد و همان طوری که بهترین رزقها نسبت بانسان همان افاضه علوم و حکمت است بهترین انفاقات او نیز انفاق علم و دانش و آموختن آن بدیگران است.
و در کلمه «ممّا» همان طوری که دانشمندان گفته‌اند نکته‌ای بنظر می‌آید باصطلاح علماء نحو «من» در کلام عرب برای تبعیض است یعنی بعض، پس معنی آیه مبارکه اینکه میشود که یکی از اوصاف مردمان با تقوی اینکه است که از آن چیزهایی که بآنها بخشش نموده‌ایم بعضی از آن را انفاق مینمایند نه تمام آن را.
در انفاق مالی سرّش معلوم است که انفاق تمام مال که بحدّ اسراف و تبذیر برسد مطلوب نیست بلکه حد وسط مطلوب است چنانچه در تمام صفات و ملکات فضیلت در حد وسط است در قرآن مجید خطاب برسول اکرم است وَ لا تَجعَل یَدَک‌َ مَغلُولَةً إِلی عُنُقِک‌َ وَ لا تَبسُطها کُل‌َّ البَسطِ فَتَقعُدَ مَلُوماً مَحسُوراً«1» سوره بنی اسرائیل آیه 31.
-----------------------------------
(1) قرار مده دست خود را مثل غل در گردنت کنایه از اینکه هیچ ندهی و بسیار پهن مکن که ما یحتاج خود را بدهی پس بنشینی در خانه برهنه و ملامت زده با حسرت بر درک نماز جماعت.

صفحه : 106
و نیز در مقام تعریف فرموده وَ الَّذِین‌َ إِذا أَنفَقُوا لَم یُسرِفُوا وَ لَم یَقتُرُوا وَ کان‌َ بَین‌َ ذلِک‌َ قَواماً«1» سوره فرقان آیه 67، زیرا که بحسب ظاهر مال از انفاق کردن کم میشود اگر چه در معنی و حقیقت زیاد میگردد و نمو میکند.
روایت از حضرت امیر است که «از زکاة دادن در صورت و ظاهر مال کم میگردد لکن در حقیقت و معنی زیاد میشود.
اما علم اگر چه بانفاق و تعلیم و تعلّم نه در ظاهر و نه در معنی کم نمیشود بلکه زیاد میشود لکن ممکن است سرّ دیگری در کار باشد و آن اینکه است که ممکن نیست عالمی بتواند تمام علوم و آنچه در ضمیر خود اندوخته تعلیم دیگری نماید بلکه اصلا عالم نمیتواند علم خود را تحمیل دیگری نماید منتهی بقدر فهم طرفت و ظرفیت او ارائه میدهد بعضی آنچه را که در ذهن او مخفی است و او نیز بقدر استعداد و ظرفیة خود تعلیم میگیرد زیرا که توسعه کلام بقدر توسعه معانی نیست و توسعه گفتار بقدر توسعه قوه فکریّه نیست و سرّش واضح و معلوم است گفتار از زبان و جوارح پدید می گردد و آن از عالم ماده و چشم و جسمانیات است و معانی از قلب و از قوای فکریه ظهور مینماید و آن از عالم ما فوق الطبیعة است و توسعه عالم معانی را هرگز نتوان مقایسه نمود با ضیق عالم طبیعت و ماده.
عالم و لو آنکه در اول مرتبه علم و دانش باشد قوه تکلم و بیان وی نسبت بمعانی مندرجه در ذهن وی محدود است قوه فکریه انسان و علوم و دانش او از عالم روحانیین گرفته شده و از آن عالم غیر متناهی که منبع فیضان فیض غیر متناهی حق تعالی است سر چشمه گرفته تکلم نمودن و ارائه ما فی الضمیر
-----------------------------------
(1) مؤمنین کسانی میباشند که وقتی انفاق میکنند زیاد روی نمیکنند و تنک- گیری هم نمیکنند و حد وسط را مراعات مینمایند. [.....]

صفحه : 107
بتوسط بدن میشود و بدن چون از عالم اجسام است و عالم اجسام نسبت بروح و نفس کوچک است، اینکه است که آنچه در ذهن است از علوم کلیه و معانی حقیقیه در تحت الفاظ نمیگنجد پس هر عالمی خواهی نخواهی بعضی علوم خود را تواند بدیگران بیاموزد نه تمام آن را.
خلاصه بنا بر اینکه رزق را تعمیم دهیم انفاق در آیه که یکی از صفات متقین بشمار آورده منحصر بانفاق مال بلکه منحصر بانفاق مال و علم نمیشود بلکه شامل میگردد آنچه را که خداوند عطاء و بخشش نموده از قوی و مشاعر و عنوان و حیثیّات و غیر اینها که بایستی شخص متّقی مردم را از تمام آنها منتفع گرداند از علمش بدیگران بقدر امکان بتوسط قلم و سخنرانی بیاموزاند بلکه بافعال و کردار و گفتار نیکویی خود مردم را تعلیم کند و هدایت نماید، و طریق سعادت را بآنها نشان دهد و بجاه و حیثیات خود بیچارگان را از مهلکه نجات دهد و بدست خود دست ناتوانی را بگیرد و بپای خود قدم برای کمک و رفع حاجت برادران ایمانی و ملّی خود بردارد.

صفحه : 108

[سوره البقرة (2): آیات 4 تا 5]

اشاره

وَ الَّذِین‌َ یُؤمِنُون‌َ بِما أُنزِل‌َ إِلَیک‌َ وَ ما أُنزِل‌َ مِن قَبلِک‌َ وَ بِالآخِرَةِ هُم یُوقِنُون‌َ (4) أُولئِک‌َ عَلی هُدی‌ً مِن رَبِّهِم وَ أُولئِک‌َ هُم‌ُ المُفلِحُون‌َ (5)

ترجمه:

متقین اشخاصی میباشند که ایمان میآورند بآنچه فرود آمده بسوی تو و آنچه فرود آمده برای پیمبران پیش از تو و نیز متقین بآخرت یقین دارند و چنین اشخاص با تقوی که متصف باین صفات میباشند
اینها در راه هدایتند از جانب پروردگارشان و آنها رستگارند.

(توضیح آیات)

اشاره

‌در تفسیر قمی گفته مقصود از آنچه بپیغمبر اکرم نازل گردیده قرآن است و بآنچه بپیغمبران سلف نازل گردیده باقی کتب آسمانی مثل تورات و انجیل و غیر آنها است.
لکن ظاهر از «ماء» موصوله تعمیم بر می‌آید که شامل قرآن و غیر آن میشود یعنی اشخاص با تقوی کسانی میباشند که ایمان دارند به آنچه از جانب حق تعالی بپیمبران نازل گردیده، قرآن باشد و غیر آن.
شاید تخصیص مؤمنین به اینکه آنها ایمان دارند بنزول قرآن و باقی کتب آسمانی علاوه بر ایمان بخدا و رسول و کتب آنها و از اوصاف متقین بشمار آورده برای اینکه است که آنها ایمان دارند که قرآن کلام خداست و از سماء قدرت خداوندی بارض قلب مبارک رسول اکرم فرود آمده وَ ما یَنطِق‌ُ عَن‌ِ الهَوی إِن هُوَ إِلّا وَحی‌ٌ یُوحی«1» سوره نجم آیه 4.
و کلام و گفتگوی در کیفیت انزال و چگونگی نزول وحی و فرود.
-----------------------------------
(1) یعنی پیغمبر اکرم (ص) از روی هوای نفسانی چیزی نگفته بلکه آنچه فرموده وحی است و از جانب حق تعالی فرود آمده.

صفحه : 109
آمدن آیات قرآنی بسیار است متأسفانه اینجا جای بحث تمام گفتار آنها نیست اجمالا گوئیم.

(‌در چگونگی نزول آیات قرآن بر رسول اکرم)

بعضی از مفسّرین و متکلّمین چنین اظهار مینمایند که جبرئیل در آسمان کلام خدا را می‌شنید و بر پیغمبر (ص) نازل مینمود و برای رفع اعتراض که جبرئیل چگونه کلام خدا را میشنید در صورتی که کلام حق تعالی از جنس حروف و کلمات نیست گفته‌اند خداوند کلمات و حروف را در زبان جبرئیل امین خلق نمود.
و قول دیگر اینکه است که گویند خداوند قرآن را قبلا در لوح محفوظ خلق نموده بود و جبرئیل در آنجا قرائت کرده و بر پیغمبر (ص) نازل نمود.
بعضی حکماء گویند چون ملائکه طبقات و مراتبی دارند بعضی جسمانی و بعضی روحانی بعضی ملائکه علوی و بعضی سفلی که از ملائکه علوی تعبیر بعقول و نفوس مجرده مینمایند و از ملائکه سفلی تعبیر بطبایع و قوای منطبعه میکنند.
و گویند از جمله ملائکه علوی روح القدس است که حامل وحی است باذن اللّه و او را عقل فعّال نامند و گویند کلام خداوند از قبیل اصوات و حروف و عوارض نیست بلکه بازگشت کلام او بقدرت و قادریّت او است و در هر عالمی از عوالم آثار قدرت او طوری ظهور و بروز مینماید.
و جماعت دیگر از حکماء گویند وحی تلاقی روحانی است، یعنی روح رسول مرتبط و متّصل میگردد بمبادی عالیه کلیّه و عقول کلیّه و بآن ملکی که حامل وحی است و از آنجا معانی فرود میآید بقلب رسول، اینکه است که

صفحه : 110
نزول روحانی را تشبیه نموده‌اند بنزول حسّی و اینکه گویند قرآن نازل شده مجاز است نه اینکه حقیقة کلمات و حروف بهمین طوری که دیده میشود نازل گردیده باشد.
لکن اینکه عقیده و اینکه رویّه راجع بآیات قرآن بکلی فاسد و ناتمام است بدو جهت و دو دلیل.
یکی آنکه باتفاق مسلمین و بضرورت اسلامی و بطور تواتر ثابت و مبرهن گردیده که حروف و کلمات و آیات قرآن از طرف حق تعالی بطریق وحی نازل گردیده و کلام خداوند است و مسلمانها منکر آن را کافر میدانند.
و دیگر گوئیم یکی از جهات اعجاز قرآن همان فصاحت و بلاغتی است که از خلال الفاظ و آیات قرآن پدیدار است و فصاحت و بلاغت کلمات قرآنی بطوری است که بیان آن از قوه بشری خارج، و قرآن عبارت از همین کلمات و آیات است نه فقط معانی مندرجه در آن و چون نظم و ترتیب کلمات و حروف قرآن طوری است که ممکن نیست بشر بتواند مثل آن را بیاورد اینکه است که در مقام تحدی و اعجاز قرآن فرموده «اگر جن و انس پشت بپشت هم دهند و بیکدیگر کمک نمایند نتوانند مثل آن را بیاورند و اینکه کلام در رد کسانی است که میگفتند اینکه آیات را خود پیغمبر (ص) ساختگی کرده و نسبت بخدا میدهد.
پاسخ کلام آنها فرمود من بشری هستم مثل شما اگر گوئید قرآن گفتار من است شما نیز میتوانید مثل آن را بگوئید و البته اگر توانسته بودند با آن عداوت و ضدیّتی که داشتند چندین قرآن مثل اینکه قرآن می‌آوردند و اگر آورده بودند منتشر مینمودند و در حفظ آن میکوشیدند و البته خبرش بما رسیده بود.
پس از آنکه ثابت شد که قرآن کلام خداوند است که از مصدر

صفحه : 111
الوهیّت تنزّل نموده و در قالب الفاظ فرود آمده معلوم میشود که پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله بگوش جسمانی استماع قرآن مینموده و بچشم جسمانی رؤیت ملک حامل وحی میکرده زیرا که تحقق کلام بگویند و شنونده استوار میگردد اگر گوینده و شنونده‌ای نباشد کلامی تحقق نپذیرد.
آری حقیقت قرآن و معانی باطنی آن همان است که بطریق وحی بتوسط ملک حامل وحی یا بدون واسطه بقلب مبارک رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله الغاء گردیده اینکه است که در سوره قدر فرموده إِنّا أَنزَلناه‌ُ فِی لَیلَةِ القَدرِ«1» و در سوره شعراء آیه 193 نَزَل‌َ بِه‌ِ الرُّوح‌ُ الأَمِین‌ُ عَلی قَلبِک‌َ لِتَکُون‌َ مِن‌َ المُنذِرِین‌َ بِلِسان‌ٍ عَرَبِی‌ٍّ مُبِین‌ٍ«2» از آیه اول چنین بر می‌آید که نزول قرآن بنا بر اینکه مقصود از ضمیر انزلناه قرآن باشد بدون توسط ملک بقلب مبارک پیغمبر اکرم (ص) فرود آمده و از آیه دوم اینکه آنچه از جانب حق تعالی وحی میرسیده بتوسط روح الامین یعنی جبرئیل (ع) بوده.
لکن کلمات و آیات قرآن هر یک در موقعی مناسب بر قوای ظاهریه پیغمبر (ص) نازل میگردیده و رسول اکرم بهمین چشم سر ملک حامل را مشاهده میفرموده و بهمین گوش سر استماع کلام اللّه مینموده لکن طریق استماع و رؤیت آن غیر از استماع و رؤیت اشیاء دیگر بوده و البته کیفیت نزول آن خارج از فهم ماست.
حکمای الهیین گفته‌اند استماع کلام اللّه و رؤیت ملک اگر چه بهمین گوش و چشم سر پیغمبر است لکن طریق استماع و رؤیت آن غیر از استماع و رؤیت اشیاء دیگر است در محسوسات اول شی‌ء مادی از طریق چشم دیده میشود و از راه کوش کلام شنیده میشود پس از آن بحس مشترک
-----------------------------------
(1) اول سوره قدر بدرستی که ما نازل گردانیدیم قرآن را در شب قدر.
(2) روح الامین فرود آمد بقلب تو تا آنکه بوده باشی تو از بیم دهندگان.

صفحه : 112
که یکی از قوای مدرکه باطنی انسان است ادراک میگردد پس از آن در قوّه خیال که خزینه حس‌ّ مشترک است ضبط میشود.
پس از آن در قوّه متخیّله یا متصرّفه که آن نیز قوّه سوّمی است از قوای باطنه صورت بندی میگردد و در آنجا از آنچه بقوای ظاهریه ادراک نموده قضایایی تشکیل میدهد و از روی آن تشکیلات عمل میکند پس از آن تمامی قضایای تشکیل شده را بحضور عقل که سلطان بدن آدمی است و شرافت انسان بهمان است ارائه میدهند و معقول و مجرد میشود و عقل سالم که مشوب باوهام نباشد تمیز میدهد بین صحیح و فاسد آن و قضایا را طوری ترتیب میدهد که نتیجه صحیح توان از آن استخراج نمود.
لکن در مجردات طریق ادراک عکس اینکه است اول شی‌ء که مجرد از ماده است بعقل ادراک میشود و از آنجا تنزل مینماید بقوه خیال و در قوه متخیله صورت مناسب بخود میگیرد و از آنجا تنزل مینماید بحس مشترک که مدرک محسوسات است و ادراک میشود پس از آن در چشم همان موجود مجرد از ماده بصورت مادی جزئی مناسب آن حقیقت دیده میشود و بگوش استماع صوت و کلام میشود.
پس همان دیدن و شنیدن بچشم و گوش است لکن طریق ادراک آن تفاوت میکند، اینکه است که رسول اکرم (ص) جبرئیل را بصورت (دحیه کلبی) که عربی جوان و خوش صورتی بوده در موقع وحی مشاهده مینمود و با اینکه حال غیر از رسول اکرم (ص) کسی او را نمیدید و کلام وی را کسی دیگر نمیشنید.
و گویند همین است معنی نزول وحی و فرود آمدن کتب سماوی بر پیغمبران (ع) که پیغمبر (ص) بآن قوه ملکوتی و آن تجرد روحانی خود ارتباط مییابد بعالم مجردات آن وقت هر یک از قوی و مشاعر بسهم خود

صفحه : 113
ادراکی مناسب بخود میکنند.
وقتی عقل نبی و رسول که از سنخ مجردات و ذوات نوریه بشمار میآید ادراک مجرّدات نوریّه نمود و بکلّی اعراض از مادّیات و توجّه بعالم حقیقت کرد آن وقت قوه خیال و متخیّله آن حقیقت مجرّده را در بهترین صورت تشکیل میدهند و از آنجا می‌آید در «حس مشترک» که شأن وی ادراک جزئیات طبیعی مادی است آن وقت بصورت شخصی خارجی آن شی‌ء مجرد را جلوه میدهد و رسول بچشم می‌بیند ملکی در بهترین صورت کلمات خدایی را بوی می‌آموزد.
وَ بِالآخِرَةِ هُم یُوقِنُون‌َ قیامت را آخرت نامیده‌اند بمناسبت آنکه اول نشأ جسمانی بشر عالم دنیا است و عالم قیامت نسبت بانسان آخر بحساب میآید، و نیز ابتداء وجود جسمانی وی در نازل‌ترین مراتب خلقت تکون یافته که از ماده و هیولی عناصر تعبیه شده اینکه است که دنیا مأخوذ از دنوّ و پستی است و آخرت آخر مرتبه و آخر درجه کمال بشری است و آخر درجه صعود روحانی وی بشمار میرود که پس آنکه انسان قطع منازل و مراحل نمود از مرتبه روحانیات فرود آمد و در کسوت و لباس ماده در آمد و در عالم طبیعت توطن کرد و با مواد عنصری آمیزش نمود و پس از آن از آنجا نیز سفر کرد و منازلی طی نمود، از مرتبه جمادی بنباتی، از نباتی بحیوانی، از حیوانی بانسانی، و اگر موفق گردید و موقعیت خود را شناخت در درجات کمال سیر مینماید، از رتبه انسانی صعود مینماید بمرتبه ملکوتی و از مرتبه ملکوتی بجبروتی تا برسد بآخر مرتبه کمال و مرتبه‌ای که بشر را ممکن است فوز بآن.
اینکه است که قیامت را آخرت نامند زیرا آخر است نسبت بدنیا

صفحه : 114
و نسبت بدرجات صعود بشری که در آن وقت هر فردی بمنتهی درجه لایق بخود رسیده شقی بمنتهای شقاوت، سعید بمنتهی درجه سعادت فائز میگردد.
و اینکه یقین بآخرت را یکی از اوصاف و علائم تقوی قرار داده در صورتی که یقین بآخرت یکی از مصادیق ایمان بغیب بشمار میرود ظاهرا خصوصیّت آن از جهت اهمیّت آن است زیرا یقین اخص‌ّ از علم و ایمان و اعتقاد است هر یقینی علم هست لکن هر علمی را یقین نمیگویند اعتقاد تقلیدی را اگر چه عرفا علم و اعتقاد گویند لکن چون علم اجمالی بدون تحقیق است بلکه غالبا تصوری بیش نیست آن را «علم الیقین» نمیگویند بلکه میتوان گفت ایمانی که از روی بصیرت و دانستگی نباشد هرگز تصدیق که مناط اعتقاد و ایمانست بدرستی تحقق نپذیرد زیرا چنانچه در عرف میگویند تصدیق بلا تصور محال است کسی که در معارف مخصوصا در معاد و خصوصیات آن خصوص در قسمت جسمانی آن هیچ تصوری نداشته باشد چگونه ممکن است تصدیق جزمی بآن پیدا نماید.
چنانچه در کتاب معاد و آخرین سیر بشر تذکر دادیم کسی میتواند اعتقاد جزمی و ایمان حقیقی بمعاد داشته باشد که مراتب سیر انسان را باندازه‌ای بداند و بدرجات تکامل آن فی الجمله پی ببرد تا آنکه «بعلم الیقین» بداند که بشر برای بقاء خلق شده نه برای فنا.
و نیز از روی حقیقت و بصیرت بفهمد که شالوده انسان و حقیقت بشری ترکیب شده از روح و جسم است نه جسم بتنهایی، انسان است و نه روح بدون جسد را توان انسان نامید، جسد بی‌روح جماد است و جزء جمادات از قبیل سنک و کلوخ محسوب میگردد و روح بدون جسد را نیز نمیتوان حقیقتا انسان نامید زیرا که روح بلا جسد داخل در مجردات و از زمره آنها بشمار میرود شخصیّت و هویّت انسان وقتی بکمال رسد که در قسمت روحانی

صفحه : 115
و جسمانی در هر دو جهت کامل گردد.
کسانی که معاد را روحانی فقط دانند مثل بعضی از حکماء، یا جسمانی فقط مثل بعضی از متشرّعین و متکلّمین، اینها در اشتباهند و کلام هیچ کدام از آنها صحیح نیست قول حق که مطابق باشد با منطق و با براهین عقلی و نقلی همان است که دانشمندان و فضلای حکماء و متکلمین گفته‌اند که انسان در روز رستاخیز با روح و بدن وارد محشر میگردد و بمردن روح و بدن وی معدوم نمیگردد تا آنکه شبهه امتناع اعاده معدوم و شبهه آکل و مأکول و غیر آن پیش آید و تفصیل آن در کتاب معاد و آخرین سیر بشر تا اندازه‌ای درج شده هر کس خواهد بآن جا رجوع نماید.
پس از اینکه بیانات معلوم شد سرّ اینکه یقین بآخرت را از خصوصیّات و متفرّعات تقوی بشمار آورده برای آنست که تقوی از تأکّد ایمان و از مرتبه «علم الیقین» بلکه از «حق الیقین» پدید میگردد اینکه است که یکی از خصوصیات تقوی را یقین بآخرت محسوب گردانیده.
أُولئِک‌َ عَلی هُدی‌ً مِن رَبِّهِم وَ أُولئِک‌َ هُم‌ُ المُفلِحُون‌َ پس از آنکه حق جل و علا پنج صفت از صفات برجسته اهل تقوی را بیان فرمود و متّقین را باین صفات معرّفی نمود در مقام اینکه بر آمده که تذکر دهد که چنین اشخاص هدایت یافته‌اند و سیر و روش اینها در طریق مستقیم است و رستگاری و سعادتمندی نصیب آنان گردیده.
برای هدایت که بمعنی ره نمایی باشد دو معنی شده یکی ارائه طریق و نشان دادن راه و دیگری ایصال بمطلوب و رسانیدن بآن یعنی گاهی انسان راه بمطلوب خود را گم کرده و از کسی که عارف براه است جستجو مینماید و آنکه دانای راه است راهرا نشان میدهد که راه مثلا از اینکه طرف است

صفحه : 116
برو تا بمطلوب خود برسی.
و گاهی عارف براه، راه گم کرده را میبرد تا آنکه وی را بمطلوب رساند و شاید هدایتی که از طریق پروردگار برای متقین است همان ایصال بمطلوب باشد و شاید مقصود اینکه باشد متقین که دارای اینکه اوصاف پنج گانه میباشند آنها فائز گردیده‌اند و باین صفات و ملکات مستعدّ گردیده‌اند که خداوند آنها را بمنتهای کمال برساند و واصل گرداند آنها را برحمت غیر متناهی خود و ایشان را سعادتمند و رستگار گرداند.

صفحه : 117

[سوره البقرة (2): آیات 6 تا 7]

اشاره

إِن‌َّ الَّذِین‌َ کَفَرُوا سَواءٌ عَلَیهِم أَ أَنذَرتَهُم أَم لَم تُنذِرهُم لا یُؤمِنُون‌َ (6) خَتَم‌َ اللّه‌ُ عَلی قُلُوبِهِم وَ عَلی سَمعِهِم وَ عَلی أَبصارِهِم غِشاوَةٌ وَ لَهُم عَذاب‌ٌ عَظِیم‌ٌ (7)

ترجمه:

بدرستی کسانی که کافر شدند و نور ایمان را بظلمت کفر پوشانیدند مساوی است برای آنها چه بترسانی آنها را از عذاب و چه نترسانی آنها را ایمان نمی‌آورند،
خداوند مهر زده است بر قلب آنها و بر گوش و چشم آنها پرده نهاده و برای آنها عذاب بزرگ است.
از اول سوره بقره تا مفلحون در اوصاف مؤمنین و متقین نازل گردیده و اینکه دو آیه در مذمت کفار است.

(توضیح آیات)

اشاره

بقاعده عربیت الّذین مبتداء و موصول، کَفَرُوا سَواءٌ عَلَیهِم صله او، أَ أَنذَرتَهُم تا آخر آیه بجای خبر.
کفر در لغت بمعنی پوشانیدن و مخفی نمودن است و در عرف شرع انکار الوهیت و نبوت و رسالت پیمبران و انکار معاد و آنچه از ضروریات دین بشمار میرود، کسی که انکار نماید ضروریات دین را اگر چه یکی از آنها باشد باتفاق تمام مسلمانها چنین کسی از دائره اسلام خارج و در زمره کفار محسوب میگردد.
لکن ظاهر اینکه است که کافر باین خصوصیت که انذار و تهدید رسول وجود و عدمش نسبت باو مساوی بود یک قسمتی از کفارند و شاید مقصود کفار مکه باشند که کفر آنها از روی جهود و لجاجت بود نه تمام کفار زیرا که بسیاری از کفار بهمان انذار و تهدید رسول اکرم ایمان آوردند.
در تفسیر علی بن ابراهیم قمی از صادق آل محمّد (ص) چنین روایت مینماید «کفر در کتاب خدا به پنج معنی آمده:»

صفحه : 118
1- کفر جحود (انکار) و آن بدو معنی آمده یکی انکاری که از روی علم باشد دیگر انکاری که از روی جهل و نادانی سر زند قسم دوم آن است که خداوند حکایت مینماید از آنها که گفتند ما هِی‌َ إِلّا حَیاتُنَا الدُّنیا نَمُوت‌ُ وَ نَحیا وَ ما یُهلِکُنا إِلَّا الدَّهرُ وَ ما لَهُم بِذلِک‌َ مِن عِلم‌ٍ إِن هُم إِلّا یَظُنُّون‌َ«1» سوره جاثیه آیه 23، و در آن آیه بالا فرموده إِن‌َّ الَّذِین‌َ کَفَرُوا سَواءٌ عَلَیهِم أَ أَنذَرتَهُم أَم لَم تُنذِرهُم لا یُؤمِنُون‌َ«2» پس اینکه جماعت انکار حق نمودند از روی جهل و نادانی.
قسم اول کسانی میباشند که از روی علم و دانش کافر گشتند و خداوند در باره آنها فرموده وَ کانُوا مِن قَبل‌ُ یَستَفتِحُون‌َ عَلَی الَّذِین‌َ کَفَرُوا فَلَمّا جاءَهُم ما عَرَفُوا سوره بقره 83 اینها جماعتی هستند که کافر شدند و انکار نمودند با آنکه میدانستند.
و حضرت صادق علیه السّلام فرموده اینکه آیه در باره یهود و نصاری نازل گردیده چنانچه فرمود الَّذِین‌َ آتَیناهُم‌ُ الکِتاب‌َ یَعرِفُونَه‌ُ کَما یَعرِفُون‌َ أَبناءَهُم«3» سوره بقره آیه 141 زیرا که خداوند نازل فرموده اوصاف پیغمبر (ص) و اوصاف اصحاب پیغمبر (ص) را بهمان نهج و صفت و رویه‌ای که داشتند چنانچه معرفی مینماید اصحاب رسول اللّه را وَ الَّذِین‌َ مَعَه‌ُ أَشِدّاءُ عَلَی الکُفّارِ رُحَماءُ بَینَهُم تَراهُم رُکَّعاً سُجَّداً یَبتَغُون‌َ فَضلًا
-----------------------------------
(1) نیست برای ما مگر همین زندگانی دنیا که میمیریم و زنده میشویم و هلاک نمیکند ما را مگر دهر و در اینکه گفتار آنها علم و دانش ندارند و نیست آنها را مگر گمان و وهم.
(2) بدرستی کسانی که کافر شدند چه بترسانی و تهدید نمایی آنها را و چه نترسانی لا یؤمنون ایمان نمی‌آورند.
(3) کسانی را که بآنها کتاب عطاء نمودیم میشناسند پیغمبر را همان طوری که پسران خود را میشناسند.

صفحه : 119
مِن‌َ اللّه‌ِ وَ رِضواناً سِیماهُم فِی وُجُوهِهِم مِن أَثَرِ السُّجُودِ ذلِک‌َ مَثَلُهُم فِی التَّوراةِ وَ مَثَلُهُم فِی الإِنجِیل‌ِ«1» سوره فتح آیه 29.
و اینها صفات رسول خدا و اصحاب اوست در توراة و انجیل و چون خداوند او را برسالت مبعوث گردانید اهل کتاب او را بآن علامات شناختند چنانچه حق جل و علی فرموده فَلَمّا جاءَهُم ما عَرَفُوا کَفَرُوا بِه‌ِ«2» و قبل از بعثت پیغمبر (ص) یهود بعرب میگفتند ای جماعت عرب نزدیک است پیغمبری در میان شما پیدا شود که ولادتش در مکّه و بمدینه هجرت نماید و اواخری پیغمبران و بهترین آنها است باین علامت که در دو چشمش قرمزی نمایان است و در کتفش خاتم نبوت عبا بخود می‌پیچد و بپاره‌ای از نان و خرما قناعت مینماید و بر خر برهنه سوار میشود و در جهاد و قتال شمشیر خود را بدوش میگذارد و از کسی باک ندارد و چون خداوند رسول خود را مبعوث گردانید حسد بردند و کافر گشتند.
سوم از اقسام کفر کفر برائة است و آن قول حق تعالی است
-----------------------------------
(1) اصحاب پیغمبر کسانی میباشند که سخت و شدیدند بر کفار و بین خود مسلمین با عطوفت و مرحمتند می‌بینی آنها را که رکوع میکنند و سجده مینمایند برای آنکه بجویند فضل خدا و خوشنودی او را اثر سجده در صورت و سیماء آنها ظاهر است که اینکه مثال آنها است در تورات و در انجیل.
(2) در کتب اخبار و تواریخ می‌نویسند یهودیها قبل از ولادت پیغمبر (ص) هر گاه با کفّار چنگ میکردند متوسّل میشدند به پیغمبر آخر الزّمان که اوصافش را در تورات دیده بودند و از خدا ببرکت او درخواست فتح و فیروزی مینمودند وقتی پیغمبر (ص) بدنیا آمد با آنکه او را بآن اوصاف میشناختند همان طوری که هر کس اولاد خود را می‌شناسد کافر شدند و انکار نمودند. و در آیه دیگر وَ جَحَدُوا بِها وَ استَیقَنَتها أَنفُسُهُم ظُلماً وَ عُلُوًّا‌از روی ظلم و سرکشی انکار نمودند با آنکه یقین داشتند.

صفحه : 120
ثُم‌َّ یَوم‌َ القِیامَةِ یَکفُرُ بَعضُکُم بِبَعض‌ٍ«1» سوره عنکبوت آیه 24، یعنی بعضی از بعض دیگر در قیامت بی‌زاری میجویند.
چهارم از اقسام کفر مخالفت و ترک اوامر است دلیل آن قول حق تعالی است وَ لِلّه‌ِ عَلَی النّاس‌ِ حِج‌ُّ البَیت‌ِ مَن‌ِ استَطاع‌َ إِلَیه‌ِ سَبِیلًا وَ مَن کَفَرَ«2» سوره آل عمران آیه 91 اطلاق کفر شده بر کسی که مستطیع باشد و حج را ترک نماید و کفر در اینجا بمعنی ترک اوامر حق تعالی است.
پنجم کفر نعمت و دلیل آن قول حق تعالی است هذا مِن فَضل‌ِ رَبِّی لِیَبلُوَنِی أَ أَشکُرُ أَم أَکفُرُ وَ مَن شَکَرَ فَإِنَّما یَشکُرُ لِنَفسِه‌ِ وَ مَن کَفَرَ«3» سوره نمل آیه 40 یعنی کسی که شکر نعمت حق را ننمود کافر است بمعنی «کفران نعمت» و باین پنج معنی در کتاب خدا اطلاق کفر شده. پایان ظاهرا تمام اینکه معانی پنج گانه که در حدیث راجع بکفر گفته شد بازگشت آن بهمان معنی لغوی میشود زیرا کفر بمعنی اول و دوم پوشانیدن حق و اظهار ننمودن آن است خواه از روی جهل و نادانی باشد یا از روی عناد و دشمنی و حسادت و نیز بمعنی دوم که ترک اوامر است و سوم که کفران نعمت باشد اول آن پرده پوشی از قول حق دوم عدم اظهار نعمتهای غیر متناهی او است.
-----------------------------------
(1) چون روز قیامت شود اهل جهنم از یکدیگر تبری و بیزاری میجویند.
(2) و از برای خداوند حق است بر مردمی که مستطیع میباشند حج خانه خدا و کسی که کافر شد یعنی ترک حج نمود.
(3) حکایت کلام سلیمان نبی (ع) است که در مقام شکر گذاری گفته اینها از فضل و کرم پروردگار من است برای اینکه بیازمایی و امتحان نمایی مرا که آیا شکر میکنم یا کفر آن نعمت میکنم و کسی که شکر کند غیر از اینکه نیست که بازگشت شکرش بخود او است و کسی که کفران نعمت نمود خداوند بی‌نیاز و کریم است.

صفحه : 121
خَتَم‌َ اللّه‌ُ عَلی قُلُوبِهِم وَ عَلی سَمعِهِم وَ عَلی أَبصارِهِم غِشاوَةٌ وَ لَهُم عَذاب‌ٌ عَظِیم‌ٌ ختم در لغت مشترک بین چند معنی است، طبع، آخر، مهر زدن، علامت، و غیر اینها طبع و ختم نیز بدو معنی استعمال شده یکی تأثیر نمودن چیزی در چیز دیگر مثل نقش در انگشتر، و دیگر اثری که از نقش پدید میگردد و گاهی مجازا استعمال میشود در رد و منع.
و در اینجا شاید مقصود همان معنی اول باشد زیرا که فرموده فَطُبِع‌َ عَلی قُلُوبِهِم فَهُم لا یَفقَهُون‌َ«1» سوره منافقون آیه 3 که اعمال بد آنها در قلوب آنها تأثیر نموده و مانع گردیده از فهم و ادراک معارف و علوم حقّه.
در کتاب مجمع البیان در معنی ختم چند وجه گفته:
1- علامت، وقتی کافر کفرش بمرتبه‌ای رسید که خداوند از حال او بداند که دیگر ایمان نمی‌آورد نقطه سیاهی در قلب وی پدید می‌آورد تا آنکه ملائکه مشاهده نمایند و بدانند که اینکه آدم دیگر ایمان نمیآورد و او را لعن نمایند همین طور در قلب مؤمن علامتی میگذارد که ملائکه بفهمند وی مؤمن است و او را ستایش نمایند و برای وی طلب مغفرت کنند. (پایان)

(سؤال و پاسخ)

توهّم نشود که چگونه ممکن است خداوند مهر زند بقلب کافر زیرا وقتی خداوند مهر زند بقلب کافر و دل وی را بسته گرداند از نفوذ نور معرفت دیگر محلی برای اشراق نور معرفت و قبول ایمان در آن باقی نمی‌ماند آن وقت تقصیر کافر چیست زیرا محل ایمان قلب است و قلبی که مطبوع بر کفر گردید هرگز ممکن نیست نور ایمان در آن طلوع نماید و البته کافر
-----------------------------------
(1) قلوب کفار مطبوع بر کفر شده پس آنها کلام حق را نمیفهمند.

صفحه : 122
میگردد زیرا دیگر قدرت بر ایمان ندارد.
و از آن طرف برای کافر عذاب بزرگ مهیّا نموده و عذاب نمودن بر کفر کسی که قدرت بر ایمان ندارد ظلم است بلکه از بالاترین ظلمها بشمار میرود و با عدالت حق تعالی منافی است چگونه ممکن است خداوند عادل رئوف مهربان بنده ضعیف خود را که از روی تفضّل خلقت نموده مطبوع بر کفر نماید و راه قلب وی را ببندد و وی را از اشراق نور ایمان محروم گرداند پس از آن او را عذاب نماید بر کفرش.

(پاسخ)

آری ظلم نسبت بمقام قدس الهی از محالات اولیّه بشمار میرود خداوند از روی فضل و کرم موجودات را خلقت فرموده و از طریق لطف و کرم اسباب هدایت بنی آدم را مهیا نموده و نفس بشر را در ابتداء خلقت طوری خلقت فرموده که نسبت آن بقبول سعادت و شقاوت مساوی است ممکن است قلب وی محل جلوه گاه رحمت حق تعالی گردد چنانچه در حدیث است «قلب المؤمن عرش الرحمن» و محل رفت و آمد ملائکه رحمت شود و ممکن است محل مراوده شیاطین و ظهور آثار بهائم و سباع گردد و چون یکی از الطاف خداوندی نسبت بافراد بشر اینکه است که بشر را در افعال و اعمال خود مختار گردانیده تا آنکه در تمام صفات مظهر و نماینده او باشد چنانچه علمش مظهر علم حق قدرت و اراده و مشیت و باقی اوصافش نیز بقدر کمالش نمایندگی مینمایند اوصاف حق را زیرا که تمام صفات کمالیه در هر موجودی یافت گردد ناشی از کمالات نامتناهی اوست و مختار بودن در عمل یکی از کمالات بلکه از بالاترین کمالات بشمار میرود و انسان چون مظهر اتم‌ّ و نمونه اوصاف الهی است بایستی در اینکه صفت کمال نیز نمایندگی داشته باشد اینکه است که وی را در عمل مختار گردانیده و راه هدایت و شقاوت را بروی وی باز

صفحه : 123
نموده که باختیار خود هر یک را بخواهد اختیار نماید چنانچه فرموده وَ هَدَیناه‌ُ النَّجدَین‌ِ سوره بلد آیه 10 و در جای دیگر إِنّا هَدَیناه‌ُ السَّبِیل‌َ إِمّا شاکِراً وَ إِمّا کَفُوراً«1» سوره دهر آیه 3.
خلاصه وقتی انسان بسوء اختیار خود راه سعادت را بروی خود بسته گردانید بطوری که ملکات ذمیمه در قلب وی راسخ گردید قلب وی تاریک میگردد و دیگر قابل اشراق نور ایمان نیست آن وقت خداوند مهر میزند بقلب او زیرا که هیچ امری در عالم بدون اراده حق تعالی انجام نمیگیرد لکن اراده حق در اینجا وقتی تحقق پذیرد که انسان باختیار خود قلب را از قابلیت هدایت گردیدن بیاندازد و مجبور بر کفر گرداند پس لازمه اعمال زشت آنها اینکه است که قلبشان مطبوع بر کفر گردد لهذا نسبت بخود میدهد که وقتی قابلیت اشراق نور معرفت و ایمان ندارند خداوند مهر میزند بر دل آنها کنایه به اینکه راه دل بسته میگردد و راهی برای نفوذ اشراق نور معرفت باقی نمیماند تا آنکه آنها بفهمند و ایمان آورند.
و بعضی از مفسرین گفته‌اند چون اینکه آیه از متشابهات قرآن است بایستی حمل نمود بمعنایی که منافی با مقام قدس الهی نباشد و چنین گوید که ختم در اینجا بمعنی گواهی است مثل اینکه عرب گوید «تختم علی قول فلان» یعنی تو گواهی میدهی، پس بنا بر اینکه معنی آیه اینکه میشود که خداوند گواهی داد بر دلهای ایشان که نظر نمیکنند یا آنکه خداوند علامتی در دل کافران نهد که ملائکه آنها را بشناسند.
و چنانچه بعضی از مفسرین گفته‌اند تغییر سیاق آیه که خداوند مهر
-----------------------------------
(1) بدرستی که ما هدایت نمودیم و نشان دادیم بانسان راه رستگاری و فضیلت را و او یا شاکر است و بهمان راه هدایت پیش میرود و رستگار میگردد یا کفران مینماید و براه کج میرود و خود را از فضیلت انسانی باز میدارد.

صفحه : 124
زدن و بستن قلب کافر را نسبت بخودش میدهد «ختم اللّه» و پرده پوشی چشم دل کافر را نسبت بخود کافر میدهد «و علی ابصارهم غشاوة» اشاره باین است که بفهماند وقتی کافر باعمال زشت خویش چشم دل خود را پوشانید و پرده نهاد بر قلب خود بطوری که دیگر آثار جلال و جمال الهی را در عالم خلقت نتواند دید و دلی که بایستی محل اشراق نور علم و معرفت ربوبی باشد محل شیاطین قرار داد آن وقت بکیفر عمل آنها خداوند نیز مهر میزند بقلب آنها و راه هدایت را مسدود مینماید.
و همان طوری که ایمان مراتب و درجاتی دارد کفر نیز مراتب و درجاتی دارد و وقتی کفر بمنتهی درجه رسید و کافر را از استعداد و قابلیت هدایت شدن انداخت آن وقت کار او تمام میگردد و قلب وی را می‌بندند و بسته میگرداند.

صفحه : 125

[سوره البقرة (2): آیات 8 تا 10]

اشاره

وَ مِن‌َ النّاس‌ِ مَن یَقُول‌ُ آمَنّا بِاللّه‌ِ وَ بِالیَوم‌ِ الآخِرِ وَ ما هُم بِمُؤمِنِین‌َ (8) یُخادِعُون‌َ اللّه‌َ وَ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ ما یَخدَعُون‌َ إِلاّ أَنفُسَهُم وَ ما یَشعُرُون‌َ (9) فِی قُلُوبِهِم مَرَض‌ٌ فَزادَهُم‌ُ اللّه‌ُ مَرَضاً وَ لَهُم عَذاب‌ٌ أَلِیم‌ٌ بِما کانُوا یَکذِبُون‌َ (10)

ترجمه:

بعضی از مردم کسانی میباشند که میگویند ایمان آوردیم بخدا و ایمان آوردیم بروز قیامت در صورتی که آنها ایمان نیاورده‌اند
بخیال خود خدا و رسول خدا و مؤمنین را فریب میدهند لکن فریب نمیدهند مگر نفس خود را و نمی‌فهمند
در قلب آنها مرض است و خداوند مرض آنها را زیاد میکند و برای آنها است عذاب دردناک برای آنکه بمؤمنین دروغ میگفتند باظهار ایمان و در باطن پیغمبر را تکذیب مینمودند.

(توضیح آیات)

اشاره

‌از «و من النّاس» تا سیزده آیه بیان حال منافقین و کسانی است که از روی تدلیس و خدعه وقتی بمؤمنین برخورد مینمودند اظهار ایمان میکردند و کلمه شهادتین میگفتند و چنین وانمود میکردند که ما با شما میباشیم و وقتی با کفار بودند اظهار کفر خود مینمودند اینکه است که خداوند خبر میدهد برسول خود که مؤمنین را از حال آنها آگاه گرداند که خود را از شر آنها حفظ نمایند و فریب جماعت منافقین را نخورند و بدانند اینها حقیقة مؤمن نیستند و من برای تبعیض است و ناس اسم جنس و لام برای تعریف جنس است یعنی بعضی از جماعت مردم چنین میباشند و گویند انسان را برای اینکه انسان گویند که در روز الست با خدا عهد بست و در دنیا فراموش نمود و انسان مأخوذ از نسیان است یا انسان از انس است که همیشه طالب اینکه است که بمثل خود انس بگیرد

صفحه : 126

معنی خدعه چیست و منافقین چگونه خدعه میکردند

اصل خدع اخفاء نمودن و وا نمودن خلاف باطن و تظاهراتی است که اصل و مبنی صحیحی ندارد و رویّه منافقین بر همین منوال بوده که تظاهر ایمان مینمودند در صورتی که در باطن منکر بودند بلکه در صدد ایذاء مؤمنین و مسلمین برمی‌آمدند و بگمان خود مؤمنین را فریب میدهند و نمیدانستند که خود را فریب میدهند و ضرر نفاق عاید خود آنها میگردد نه بمؤمنین چنانچه فرموده وَ لا یَحِیق‌ُ المَکرُ السَّیِّئ‌ُ إِلّا بِأَهلِه‌ِ«1» سوره فاطر آیه 41 و محرک منافقین بر نفاق جهاتی احتمال داده شده:
1- حفظ جان و مال و عرض خود زیرا که مسلمانها جهاد را بدستور رسول اکرم تا وقتی ادامه میدادند که کفار شهادتین بزبان جاری نمایند.
2- نزد مسلمانها محترم باشند و مؤمنین بنظر اجلال بآنها نظر نمایند.
3- اظهار اسلام مینمودند برای جاسوسی، که تفتیش نمایند و از اسرار مسلمانها اطلاع پیدا نمایند و بکفار خبر دهند.
4- اظهار ایمان میکردند بطمع غنیمت و غیر اینها از اغراض فاسدی که در نظر داشتند و چون رسول اکرم (ص) مأمور بظاهر بود لذا در بسیاری اوقات افشاء سرّ آنها را نمینمود.
فِی قُلُوبِهِم مَرَض‌ٌ فَزادَهُم‌ُ اللّه‌ُ مَرَضاً همین طوری که بدن را صحت و مرض است قلب را نیز مرض و صحت است وقتی مزاج بدن از حد اعتدال خارج گردید به اینکه یکی از اخلاط چهارگانه خون، صفراء، سوداء، بلغم، غلبه نمود بر باقی اخلاط انسان
-----------------------------------
(1) و احاطه نمیکند مکر و اندیشه نمودن بدی مکر باهلش یعنی بمکر کننده [.....]

صفحه : 127
مریض میگردد آن وقت اگر قابل اصلاح باشد بمداوا از حد انحراف برمیگردد بحد اعتدال و مرض بصحت تبدیل میگردد، لکن ممکن است بطوری از اعتدال خارج گردد که علاج پذیر نباشد.

چهار طبع مخالف سرکش چند روزی شوند با هم خوش

چون یکی زین چهار شد غالب جان شیرین برآید از قالب
(سعدی) همین طور قلب را نیز صحت و مرض است علامت صحت بدن ظهور آثار صحیح و حرکات معتدل و افعال پسندیده است صحت قلب عبارت از پیدایش اخلاق نیکو و اعتدال ملکات و صفات حمیده و اعمال پسندیده است.
هر گاه بدن صحیح و سالم باشد افعال طبیعی بطور شایستگی از آن ظهور و بروز مینماید، چشم درست می‌بیند، گوش واضح میشنود دست و پا هر یک عمل خصوصی خود را انجام میدهند و بر خلاف وظیفه خود عمل نمی‌نمایند.
قلب نیز وقتی سالم است که وظائف خصوصی خود را انجام دهد و وظیفه خصوصی قلب کسب معارف و علوم حقیقی است.
خداوند در مقام تعریف قلبی که خالی از قذارات نفسانی است برآمده و فرموده إِلّا مَن أَتَی اللّه‌َ بِقَلب‌ٍ سَلِیم‌ٍ«1» سوره شعراء آیه 78 قلب سالم محل‌ّ اشراق نور علم و ایمان و جلوه‌گاه حضرت احدیّت است همانطوری که مزاج سالم مایل بغذاء نافع بحال خود است قلب سالم نیز مایل بغذای روحانی است که آن کسب علوم و معارف میباشد.
خلاصه قلب وقتی صحیح و سالم است که در صفات و ملکات نفسانی حد وسط را احراز نموده باشد کسی که دارای ملکه عدالت که جامع بین
-----------------------------------
(1) مگر کسی که خداوند بوی عقل سالم عنایت فرموده.

صفحه : 128
حکمت، شجاعت، عفت، است گردید، معلوم میشود که قلب وی سالم است و علامت صحّت قلب اینکه است که محل‌ّ اشراق نور معرفت گردد.
و مرض قلبی بجهاتی شدیدتر و علاج آن صعب‌تر و سخت‌تر از مرض بدنی است و بمراتب بسیار تداوی وی مهمتر و لازم‌تر است زیرا که قلب از شریف‌ترین اجزاء انسانی بشمار میرود بلکه اصل و حقیقت انسان قلب وی است بشری که قلبش مریض شد دیگر اسم انسانیت وی را نشاید بایستی وی را در ردیف حیوانات محسوب گردانید.
هر وقت دیدی قلب تو مایل بکسب علوم و معارف و تحصیل تقوی نیست بلکه مایل بچیزهای باطل و بی معنی است بدان که تو مبتلا بمرض قلبی میباشی، از حضرت امیر (ع) است که
1» «طبع العلیل یمیل الی الأباطیل»«
آن وقت بزودی خود را معالجه نما که اگر در معالجه کوتاهی نمایی مرض مزمن میگردد و معالجه مشکل میگردد.
و غلبه قوای سبعی و بهیمی است که قلب را مریض و کدر میکند و چون هر مرضی را بایستی بضدش معالجه نمود کوشش کن تا قوای حیوانی را رام گردانی و عنان آن را بدست عقل دهی و تحت حکومت عقل وادارش نمایی تا آن را از مرض برهاند و بصحت آورد و اگر در مقام معالجه و علاج مرض قلبی بر نیامدی البته مرض شدیدتر میگردد تا آنکه داخل گرداند تو را در آن کسانی که در باره آنها فرمود فِی قُلُوبِهِم مَرَض‌ٌ فَزادَهُم‌ُ اللّه‌ُ مَرَضاً، وَ لَهُم عَذاب‌ٌ أَلِیم‌ٌ سوره بقره آیه 9.
-----------------------------------
(1) اثر قلب مریض اینکه است که طبع مایل میگردد بچیزهای باطل.

صفحه : 129

[سوره البقرة (2): آیات 11 تا 13]

اشاره

وَ إِذا قِیل‌َ لَهُم لا تُفسِدُوا فِی الأَرض‌ِ قالُوا إِنَّما نَحن‌ُ مُصلِحُون‌َ (11) أَلا إِنَّهُم هُم‌ُ المُفسِدُون‌َ وَ لکِن لا یَشعُرُون‌َ (12) وَ إِذا قِیل‌َ لَهُم آمِنُوا کَما آمَن‌َ النّاس‌ُ قالُوا أَ نُؤمِن‌ُ کَما آمَن‌َ السُّفَهاءُ أَلا إِنَّهُم هُم‌ُ السُّفَهاءُ وَ لکِن لا یَعلَمُون‌َ (13)

ترجمه:

وقتی بمنافقین گفته شد در زمین فساد نکنید گفتند جز اینکه نیست که ما مصلح و اصلاح کننده‌گانیم.
ای مؤمنین آگاه باشید که منافقین مفسد و تبه کارانند و لکن شعور ندارند و نمیدانند چگونه فساد مینمایند.
و وقتی بآنها گفته شد ایمان آورید همان طوری که مردم ایمان آوردند در پاسخ گفتند آیا ما ایمان آوریم همان طوری که مردمان سفیه و بیخرد ایمان آورده‌اند ای مؤمنین آگاه باشید که آنهایی که مؤمنین را سفیه میدانند خود آنها سفیه و بی‌خرداند و لکن نمی‌فهمند.

[ (توضیح آیات)]

اشاره

قالُوا إِنَّما نَحن‌ُ مُصلِحُون‌َ

(چرا منافقین نفاق میکردند)

‌در تفسیر مجمع البیان گفته برای منشأ نفاق منافقین دو احتمال داده اند یکی آنکه آنچه را مؤمنین فساد میدانستند بگمان آنها صلاح بوده زیرا چنین گمان میکردند که اگر نفاق و دو رویی کنند از جفای مؤمنین و کفار هر دو در امانند.
و دیگر آنکه آنچه در باطن آنها مخفی بود انکار میکردند و عمل خود را طور دیگر وانمود میکردند به اینکه میگفتند ما خلاف نمیکنیم و مایل بکفار نیستیم و کتاب را تحریف نمیکنیم و خداوند کلام آنها را رد

صفحه : 130
میکند که ای مؤمنین بدانید که اینکه هایی که فساد را صلاح میدانند اینها مفسدند و لکن شعور ندارند یعنی نمیدانند آنچه میکنند فساد است نه صلاح پایان و اینکه کسانی که خداوند خبر میدهد که در زمین فساد میکنند ظاهرا علمای کفّار و منافقین بودند لکن علم آنها جهل مرکّب و فهم آنها سفاهت و عقل آنها نکراء و شیطنت بود.
آری کبر و نخوت و خودخواهی و خودپسندی چشم عقل را کور می کند و آن غریزه انسانی را فاسد مینماید و مشاعر را تباه میگرداند چنانچه برأی العین مشاهده مینمائیم کسانی که در شهوات نفسانی غوطه ور گردیده‌اند عمل زشت خود را خوب میدانند و خود را از دانشمندان عالی مقدار و از اهل کمال و دانش می‌پندارند و بمردمان با ایمان و با تقوی نسبت سفاهت و بی- خردی میدهند و بنظر حقارت بآنها مینگرند و علماء را جهّال و پست و بیمقدار و خود را از اهل فضل و دانش میدانند.

هر کس که نداند و نداند که نداند در جهل مرکب ابد الدهر بماند
قالُوا أَ نُؤمِن‌ُ کَما آمَن‌َ السُّفَهاءُ

(چه کسی را سفیه گویند)

سفهاء جمع سفیه است مثل علماء که جمع علیم است و حکماء که جمع حکیم است.
سفیه کسی را گویند که عقلش ناقص و رأیش فاسد باشد، و خداوند خبر میدهد که کسانی که مؤمنین را سفیه میدانند و نسبت بی‌خردی و نفهمی بآنها میدهند بدانید که خود آنها سفیه میباشند که از روی نفهمی چنین نسبتی بآنها میدهند.

صفحه : 131
سفیه کسی است که عقل خود را تباه نموده‌

(چه کسی را عاقل گویند)

عاقل کسی را گویند که بتواند بقوه درّاکه خود تمیز دهد بین حق و باطل، کسی که حق‌ّ و اولیای حق‌ّ را نشناسد و اعمال فکر و تدبّر ننماید تا آنکه سعادت خود را تأمین نماید و در جهالت و بیخردی بماند و یوسف عزیز نفس ناطقه خود را مطیع نفس بهیمی خود گرداند و آن را بچاه مذلت خود پرستی ذلیل گرداند البته چنین کسی را نتوان عاقل و دانشمند نامید بلکه وی با حیوانات یکی است بَل هُم أَضَل‌ُّ سَبِیلًا او بدتر و پست‌تر از حیوانات بشمار میرود زیرا که حیوانات فاقد عقل و شعورند.
اینکه عقل موهبتی که خداوند بانسان کرامت فرموده و استعدادی که در وجود وی نهاده انسان ظَلُوماً جَهُولًا«1» از راه جهل و نفهمی ظلم بنفس خود نموده و آن را ضایع گردانیده و عقل خود را در اسارت نفس بهیمی درآورده و راه سیر بسوی عالم ملکوت را بروی خود بسته گردانیده و خود را در لجن زار طبیعت بدست غولان و سبعان قوای حیوانی بزنجیر آرزو و آمال بسته گردانیده.
آیا بایستی چنین اشخاص را سفیه و بیخرد معرفی نمود یا بزرگوارانی که اعمال فکر نموده و قوه عاقله خود را بکار انداختند و در تمام عمر نفس شریف خود را بزحمت انداخته تا آنکه راهی بسوی مبدء خود پیدا نمایند و از راه براهین عقلی و نقلی در مقام برآمده‌اند که راهرا از چاه تمیز دهند
-----------------------------------
(1) إِنّا عَرَضنَا الأَمانَةَ عَلَی السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ وَ الجِبال‌ِ فَأَبَین‌َ أَن یَحمِلنَها وَ أَشفَقن‌َ مِنها وَ حَمَلَهَا الإِنسان‌ُ إِنَّه‌ُ کان‌َ ظَلُوماً جَهُولًا سوره احزاب آیه 72، یعنی عرضه نمودیم امانت خود را بر آسمانها و زمین و کوه‌ها پس ابا نمودند از قبول و تحمل آن و ترسیدند از آن و اینکه بار گران را انسان قبول نمود و بدرستی که انسان بسیار ستمکار و نادان است.

صفحه : 132
و بپای طلب طریق حق را بپیمایند و خود را باعلا درجه قرب رسانند و سعادت حقیقی و فضیلت دائمی برای خود تأمین نمایند بدیهی است که چنین اشخاص در منتهی عقل و خردمندی و زکاوتند اینکه است که چون منافقین سفیه میباشند مؤمنین را سفیه میدانند زیرا که حقیقة ایمان و نور معرفت را نیافته‌اند و از لذائذ و حظوظ معنویات که مؤمنین با تقوی از آن بهره‌مند شده‌اند اینکه تیره‌بختان محرومند البته چنین مردمانی از روی نفهمی منکر حقایق میگردند. و تا اندازه‌ای حق دارند زیرا که چشم ندارند حقایق را بنگرند گوش ندارند کلمات حقّانی را استماع نمایند قلب و دل ندارند که ادراک واقعیّات نمایند صُم‌ٌّ بُکم‌ٌ عُمی‌ٌ فَهُم لا یَرجِعُون‌َ.

صفحه : 133

[سوره البقرة (2): آیات 14 تا 16]

اشاره

وَ إِذا لَقُوا الَّذِین‌َ آمَنُوا قالُوا آمَنّا وَ إِذا خَلَوا إِلی شَیاطِینِهِم قالُوا إِنّا مَعَکُم إِنَّما نَحن‌ُ مُستَهزِؤُن‌َ (14) اللّه‌ُ یَستَهزِئ‌ُ بِهِم وَ یَمُدُّهُم فِی طُغیانِهِم یَعمَهُون‌َ (15) أُولئِک‌َ الَّذِین‌َ اشتَرَوُا الضَّلالَةَ بِالهُدی فَما رَبِحَت تِجارَتُهُم وَ ما کانُوا مُهتَدِین‌َ (16)

ترجمه:

وقتی منافقین ملاقات مینمودند مؤمنین را می‌گفتند ایمان آورده‌ایم و وقتی با شیاطین خود خلوت می‌نمودند می‌گفتند ما با شمائیم و ما باظهار ایمان مؤمنین را سخریه و استهزاء میکنیم
و بکیفر عمل آنها خداوند استهزاء میکند بآنها و طغیان و سرکشی آنها را زیاد مینماید.
و منافقین کسانی میباشند که هدایت را فروختند بضلالت و گمراهی و اینکه معامله برای آنها خسران و زیان دارد و ربح و منفعتی عاید آنها نمیگردد و چون طریق هدایت خود را از دست دادند آنها هدایت نمی‌یابند.

توضیح آیات‌

اشاره

وَ إِذا لَقُوا الَّذِین‌َ آمَنُوا گویند شأن نزول آیه اینست که عبد اللّه ابی و متابعانش علی علیه السلام و جماعتی از مؤمنین را ملاقات نمودند و اظهار دوستی و مودت نسبت بآنها نمودند حضرت امیر (ع) فرمود دست از نفاق و دورویی بردارید گفتند چگونه نسبت نفاق بما میدهید در صورتی که ما مثل شما ایمان آورده‌ایم اینکه بود که خداوند خبر میدهد بمؤمنین که اینها دروغ میگویند و ایمان نیاورده‌اند.
وَ إِذا خَلَوا إِلی شَیاطِینِهِم‌

(مقصود از شیاطین کیانند)

ظاهرا مقصود از شیاطین در اینجا بزرگان و متمولین و رؤسای منافقین

صفحه : 134
میباشند «اذا خلوا» وقتی با آنها خلوت نمودند ما فی الضّمیر خود را اظهار مینمایند که ما نیز مثل شما شیطانی هستیم بصورت انسان.
و شاید اینکه خداوند رؤساء منافقین را شیطان نامیده برای اینست که اینها مثل شیطان شالوده مکر و خدعه و تدلیس میباشند و در واقع شیطان مجسمی میباشند که مردم را اغواء مینمایند و بکج روی وامیدارند بلکه مظهر و نماینده ابلیس لعینند.
اللّه‌ُ یَستَهزِئ‌ُ بِهِم همین طوری که صحیح نیست نسبت کار هجو و بیهوده کاری بخداوند دادن همین طور نمیشود نسبت استهزاء نمودن و سخریه کردن باو سبحانه داده شود زیرا که ذات کبریایی او بالاتر از آن است که متلوّن گردد به اموری که از نقایص بشری و از نقطه ضعف امکانی پدید میگردد.
پس باین لحاظ بایستی آیه را توجیه نمود و حمل بر معنایی کرد که در خور ذات اقدس الهی باشد اینکه است که گفته‌اند شاید معنی استهزاء نمودن ذات احدی اینکه باشد که با آنها معامله استهزاء کند مثل اینکه مدتی کفار را مهلت میدهد و اسباب آسایش و تنعمات حیات و زندگانی دنیوی ایشان را باحسن وجه مهیا مینماید تا وقتی که خوب مطمئن شدند بحیات دنیوی و دنیا آنها را مغرور نمود دفعتا تمام نعمتها را از آنها میگیرد خَسِرَ الدُّنیا وَ الآخِرَةَ ذلِک‌َ هُوَ الخُسران‌ُ المُبِین‌ُ«1» سوره حج آیه 11 پس مهلت دادن بآنها همان استهزاء بآنان است.
و ممکن است گفته شود مقصود از استهزاء خداوند همان عکس العمل آنها است که بازگشت بخود آنها مینماید مثل اینکه فرموده
-----------------------------------
(1) زیان و ضرر نمود هم در دنیا و هم در آخرت و اینکه ضرری است ظاهر و آشکار

صفحه : 135
جَزاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثلُها و اشاره بهمین دارد قول حق تعالی که وَ لا یَحِیق‌ُ المَکرُ السَّیِّئ‌ُ إِلّا بِأَهلِه‌ِ«1» سوره فاطر آیه 41.
در حدیث است کسانی که بمؤمنین استهزاء مینمایند در قیامت درب بهشت را برای آنها باز می‌کنند وقتی خواهند وارد کردند در را می‌بندند اینکه است معنی قول حق جل شأنه الَّذِین‌َ آمَنُوا مِن‌َ الکُفّارِ یَضحَکُون‌َ سوره مطففین آیه 34، و بهمین معنی اشاره دارد در جای دیگر سَخِرَ اللّه‌ُ مِنهُم وَ لَهُم عَذاب‌ٌ أَلِیم‌ٌ سوره توبه آیه 80.
و در تفسیر قمی است که استهزاء حق تعالی عذاب اوست بمجازات استهزاء آنها.
وَ یَمُدُّهُم فِی طُغیانِهِم یَعمَهُون‌َ وامیگذارد آنها را و جلو آنان را رها میکند «مجازاتا لاعمالهم» که آنچه خواهند بر طغیان و سرکشی خود بیفزایند.
أُولئِک‌َ الَّذِین‌َ اشتَرَوُا الضَّلالَةَ بِالهُدی ضلالت بمعنی حیرت است و هدایت راه یافتن، منافقین اختیار نمودند حیرت و ضلالت را بر هدایت و سعادت، کفر اختیار کردند و ایمان را رها نمودند.

(بیان صدر المتألهین در تفسیر آیه)

گفتار آن عالم ربانی را بطور اختصار در اینجا ترجمه مینمایم: چنین گوید در تفسیر خود، اما «شیاطینهم» منافقین با رؤساء خود مساوی بودند در تمرّد حق‌ّ و مخالفت و گناه و نیز در استبداد برأی و انکار حق‌ّ و اظهار باطل بصورت حق با هم شریک بودند.
-----------------------------------
(1) و احاطه نمیکند مکر و کار بد و زشت مگر باهلش یعنی بازگشت عمل بد بکننده اوست.

صفحه : 136
و بدان که هر منافقی حقیقة و واقعا و باطنا شیطان است اگر چه ظاهر وی بصورت انسان نماید زیرا انسانیت بصورت نیست، مناط انسانیت قلب و حالات قلبی بشر است و در قیامت حشر منافقین با شیاطین است زیرا صفت شیطانی در باطن آنان نفوذ نموده مثل، مکر، خدعه، اعتقاد فاسد، اغواء خلق، حب استیلاء تمرد، تجبر، و غیر اینها که از اوصاف شیطانی بشمار میرود.
چه خوش گفته مولوی معنوی «ای آنکه خلاصه چهار ارکانی

دیوی و ددی و ملکی انسانی در تو است هر آنچه غالب آیی آنی»
بیان اینکه مطلب آنست که در انسان دو قوه موجود است یکی قوه علمیّه و دیگری قوّه عملیّه قوّه علمیّه منقسم میگردد بقوّه، عقلیّه، و قوّه، وهمیّه، و قوّه عملیّه منقسم میگردد بشهویّه، و غضبیّه، و سعادت بشر منوط بتکمیل قوه علمیه و قوه عملیه است و قوه عاقله وقتی بکمال میرسد که بتکرار نظر و تدبر در حقیقت موجودات و مطالعه نمودن امور الهیه قوه نظریه وی قوی گردد و طریق استدلال نمودن بوجه صحیح برای او آسان گردد.
و نیز باین است که قوای ادراکیه و قوای محرکه در تحت قوای عقلیه و سیاست آن مسخر گردند و در حکم عقل درآیند و مقهور وی شوند بطوری که نتوانند از حکم عقل تخلف نمایند.
قوای تحریکیه را سه رئیس است: 1- قوه واهمه، که رئیس ادراکات جزئیه است، 2- قوه شهوت، 3- قوه غضب، قوه شهوت و غضب رئیس قوای محرکه‌اند و هر یک از آنها را شعب بسیاری است که بمنزله جنود و خدمه و فرمان برانند.
و اینکه چهار قوه‌ای که در انسان است: یعنی عقل، و هم، شهوت، غضب هر یک از آنها در ابتداء خلقت وی بالقوه‌اند یعنی هیچکدام بفعلیت و تحقق خارجی نرسیده‌اند و فعلیت و تحقق هر یک از آنها منوط باعمال و افعال مناسب

صفحه : 137
آنان است و علامت قوت آنها همان ظهور آثار و اعمال مناسب آن است و وقتی یکی از آن قوای چهارگانه قوی گردید گویا انسان از آنها و داخل آنها گردیده اینکه است سرّ اینکه در احادیث بسیار دارد که در قیامت هر کس بصورت عملش و ملکاتش محشور میگردد.
کسی که در دنیا ادراک نمودن معارف بر وی غالب گردید و مایل گردید بطاعت و عبادت، و خود را تخلیه نمود از وسوسه‌های شیطانی و عادات و قیودات طبیعی و از خلق کناره‌گیری نمود چنین کسی بازگشت وی بعالم ملکوت عالم میشود و محشور میگردد با ملائکه مقربین چنانچه فرمود یَوم‌َ نَحشُرُ المُتَّقِین‌َ إِلَی الرَّحمن‌ِ وَفداً«1» سوره مریم آیه 79.
کسی که غالب گردید بر وی قوای وهمیه باطله و مایل گردید با بداء شبهات و قیاسات فاسده و بمکر و خدعه و ریاء و سمعه و استهزاء و سخریه نمودن ببندگان خدا و شهرت در بلاد و استبداد برأی و متابعت هوای نفس و مخالفت اهل حق و اغواء مردم چنین کسی معاد و بازگشت وی بعالم شیاطین است بلکه خودش شیطانی است بصورت انسان و محشور میگردد با شیطان ملعون چنانچه در کلام حق تعالی است فَوَ رَبِّک‌َ لَنَحشُرَنَّهُم وَ الشَّیاطِین‌َ«2» سوره مریم آیه 69.
و کسی که غالب گردید بر وی «حب الشهوات از زن و اولاد و طلا و نقره» و غیر اینها از آنچه از مقتضیات قوای شهویه اوست معاد و بازگشت وی بسوی حشرات است چنانچه در کتاب کریم فرموده
-----------------------------------
(1) روزی که محشور میگردند متقین بسوی پروردگار خود در حالی که سواره میباشند، و شاید اشاره باشد بمقام بلند اشخاص با تقوی.
(2) قسم بپروردگار تو ای پیغمبر اکرم که هر آینه محشور میکنم آنها را با شیاطین.

صفحه : 138
وَ ما مِن دَابَّةٍ فِی الأَرض‌ِ وَ لا طائِرٍ یَطِیرُ تا آنجا که ثُم‌َّ إِلی رَبِّهِم یُحشَرُون‌َ«1» سوره انعام آیه 38.
و کسی که غالب گردید بر وی صفات سبعیه از ظلم، تعدی، عداوت حب، انتقام، و غیر اینها چنین کسی با سباع و درندگان محشور میگردد وَ إِذَا الوُحُوش‌ُ حُشِرَت سوره تکویر آیه 5.
پس از اینجا توان فهمید که در قیامت حشر مردم بیکی از اینکه انواع چهار گانه است. و محقق گردیده که منافقین حقیقتا نه مجازا بقرینه مشابهت شیطانند زیرا مدار نفاق آنها بر مکر و حیله و تدلیس و ترویج باطل بصورت حق است و باطن آنها بکثرت اعمال شیطانیه منقلب گردیده و بحقیقت شیطانی ظهور نموده تا آنجا که گوید اللّه‌ُ یَستَهزِئ‌ُ بِهِم چون نسبت تلبیس و استهزاء بحق دادن محال است در توجیه آیه پنج معنی گفته شده 1- نسبت استهزاء بحق تعالی دادن از باب مشاکلة جزاء با عمل است چنانچه فرموده وَ جَزاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثلُها«2» در جای دیگر فَمَن‌ِ اعتَدی عَلَیکُم فَاعتَدُوا عَلَیه‌ِ بِمِثل‌ِ مَا اعتَدی عَلَیکُم«3» سوره بقره آیه 190.
2- ضرر استهزاء بخودشان عاید میشود نه بمؤمنین پس گویا خداوند استهزاء میکند بآنها.
3- مقصود از استهزاء حق تعالی همان حقارت و خاری نزد اوست که مترتب بر استهزاء آنها میشود و مجازا لازم استهزاء را استهزاء نامیده‌اند
-----------------------------------
(1) یعنی نیست جنبنده‌ای که در زمین چرا کند و نه در هوا طیران نماید مگر آنکه در قیامت محشور میشود.
(2) جزاء و کیفر هر گناه و عمل بدی مثل آنست.
(3) کسی که ظلم و تعدّی نماید بشما، شما نیز تعدّی کنید باو بمثل آنچه بشما تعدی شده.

صفحه : 139
4- خداوند در دنیا آنها را متنعم میگرداند بانواع نعمتها و در آخرت خلاف آن را مینماید چنانچه آنها خلاف باطن خود را در دنیا ارائه میدادند.
5- خداوند معامله میکند با آنها معامله کسی که استهزاء میکند امّا در دنیا مطّلع میگرداند پیغمبر را بر اسرار آنها، با جدّیت آنها بر کتمان نفاقشان و نیز مدتی آنها را مهلت میدهد تا آنکه آنها در سرکشی و طغیان فرو روند.
اما در آخرت، إبن عباس گفته «وقتی مؤمنین داخل بهشت و کافرین داخل جهنم میگردند منافقین وقتی دیدند درب بهشت باز شده میروند بسوی بهشت وقتی میرسند درب بهشت برویشان بسته میگردد اینکه است معنی قول حق تعالی فَالیَوم‌َ الَّذِین‌َ آمَنُوا مِن‌َ الکُفّارِ یَضحَکُون‌َ«1» و اینکه استهزاء حق است، سوره مطففین آیه 34. (پایان) فَما رَبِحَت تِجارَتُهُم وَ ما کانُوا مُهتَدِین‌َ

(مقصود از تجارت چیست)

‌در محل خود مبرهن گردیده که طبایع جسمیه از اول خلقت تا مآل امرش همیشه در تحوّل و تجدّد و انتقال از حالی بحالی است و روح انسانی را نیز تحوّلاتی است و انسان مسافر بسوی عالم آخرت است و بایستی در اینکه مسافرت منافعی و سودی بدست آورد و سرمایه‌ای که خداوند در فطرت اصلیه وی نهاده که آن قوه و استعداد کمالات بی‌اندازه است بفعلیت آورد و در اینکه مسافرت سود عاید کسی میگردد که سرمایه را تلف ننموده و به استعداد جبلّی که مبدء فیّاض در فطرت و حقیقت وی نهاده خود را باعلی
-----------------------------------
(1) پس امروز (یعنی روز قیامت) کسانی که ایمان آورده بودند بکفار می خندند و آنها را استهزاء مینمایند.

صفحه : 140
درجه انسانی رسانیده اما کسی که سیر معکوس نموده و عوض آنکه بر سرمایه بیفزاید و آنچه در استعداد او بود بفعلیت آورد سرمایه خود را تلف نماید چنین آدمی البته زیان برده و خود را سرنگون ساخته و براه حق و حقیقت رهسپار نگردیده.

صفحه : 141

[سوره البقرة (2): آیات 17 تا 18]

اشاره

مَثَلُهُم کَمَثَل‌ِ الَّذِی استَوقَدَ ناراً فَلَمّا أَضاءَت ما حَولَه‌ُ ذَهَب‌َ اللّه‌ُ بِنُورِهِم وَ تَرَکَهُم فِی ظُلُمات‌ٍ لا یُبصِرُون‌َ (17) صُم‌ٌّ بُکم‌ٌ عُمی‌ٌ فَهُم لا یَرجِعُون‌َ (18)

ترجمه:

مثل منافقین مثال کسی است که در شب تاریک آتش برافروزد تا اطراف خود را ببیند چون که آتش افروخته شد و اطراف وی را روشن گردانید خداوند نور آن آتش را ببرد و آنها را واگذارد در ظلمات و تاریکی که چیزی نبینند.
آنها کرند از استماع کلمات حقانی گنگند از گفتن کلمه حق کورند از دیدن آیات الهی و نشانه‌های قدرت ربانی پس آنها از کفر بایمان باز نمیگردند.

(بیان آیات)

اشاره

مَثَلُهُم کَمَثَل‌ِ الَّذِی‌

(مقصود از مثال چیست)

مثال تشبیه نمودن معقول است بمحسوس که امر معقول را باندازه‌ای در پرده محسوس نشان دهند و به اینکه طریق چیزی دستگیر مخاطب و شنونده گردد و شاید اینکه حق تعالی تشبیه مینماید حال منافقین را بچنین کسی که آتش می‌افروزد که راه را از چاه تمیز دهد ناگهان آتش خاموش میگردد و وی در ظلمت میماند بیان باطن و حقیقت منافقین است که منافقین در ظلمت جهل و بیخردی گرفتارند بخیال خود بعمل نفاق و خدعه که مثال آتش است کار خویش را اندازه‌ای رونق میدهند و برای رسیدن بمقاصد شوم خود آتش فتنه و فاسد می‌افروزند و بهمان تظاهر بایمان روشنی اندکی در اطراف آنها احداث میگردد لکن ظلمت کفر باطنی آنها بحدّی حدّت دارد که روشنی ظاهری را تباه میگرداند و منافق را در ظلمت جهل و بی‌خردی

صفحه : 142
سرگردان مینماید.
و شاید مقصود اینکه باشد که اثر تظاهر ایمان منافقین فقط در اینکه حیات موقت دنیوی است که روشنی مختصری دارد که جان و مال آنها را حفظ مینماید چون مرگ رسید اثر ایمان آنها گرفته میشود و در قیامت در تاریکی کفر میمانند.
صُم‌ٌّ بُکم‌ٌ عُمی‌ٌ فَهُم لا یَرجِعُون‌َ

(مقصود از کری و گنگی و کوری چیست)

کری و گنگی و کوری «عدم و ملکه» است و در موردی استعمال میشود که محل‌ّ استعداد دیدن و شنیدن و تکلّم نمودن را داشته باشد مثلا سنگ یا جماد دیگر را نمیگویند کور و کر و گنگ است فقط اینکه اوصاف در باره انسان و حیوان صادق آید، انسان و حیوانست که هر گاه قوه شنوایی و بینایی از وی گرفته شود گویند کر و کور است.
و همان طوری که دست قدرت الهی در ابتداء خلقت انسان قوه بینایی و شنوایی و باقی قوای طبیعی در وی نهاده که بایستی بمرتبه ظهور و بروز برسد همین طور در باطن وی استعداد قوای روحانی گذاشته که بایستی از قوه بفعل آید و آن کبوتر قدسی روح و روان آدمی بدو بال علم و عمل در جوّ عالم روحانی در پرواز آید و عوالم خلقت را بچشم حقیقت بین خود بنگرد و زمزمه تسبیح و تهلیل قدسیان را بگوش دل خود بشنود و بزبان دل با آنها در راز و نیاز آید.
و ظاهرا مقصود از کری و کوری و گنگی در اینجا فقدان ادراکات معنوی است همین طوری که انسان بچشم سر الوان و اشکال را مینگرد و تمیز میدهد بین آنها و بگوش سر اصوات و کلمات را میشنود و معانی آن را ادراک مینماید و بزبان اظهار میکند آنچه را که در دل خود پنهان نموده

صفحه : 143
همین طور در باطن خود نیز چشم و گوش و قوه بیان دارد چشم دل اگر باز شود موقعیت آن را دارد که آثار حق و نشانه‌های قدرت او را مشاهده نماید و اگر گوش دل باز شود آن وقت خواهد شنید که چگونه تمامی موجودات تسبیح و تمجید مینمایند آن فرد ازلی و آن موجود سرمدی را إِن مِن شَی‌ءٍ إِلّا یُسَبِّح‌ُ بِحَمدِه‌ِ وَ لکِن لا تَفقَهُون‌َ تَسبِیحَهُم«1» سوره بنی اسرائیل آیه 46 و با آنها همراز میگردد.

ما سمیعیم بصیریم هشیم با شما نامحرمان ما خامشیم
(مثنوی) و اگر زبان دل باز شود آنچه بچشم و گوش جان شنیده بتوسط زبان سر ارائه میدهد و اظهار مینماید.
اینکه است که در اینجا خداوند در مقام بیان حال منافقین و کفار برآمده و برسول خود خبر میدهد که اینها بکلی قوای باطنه انسانیه خود را از دست داده‌اند و آن استعدادی که خداوند در اصل خلقت آنها نهاده که بایستی در مرتبه ظهور و بروز رسانند بسوء اختیار خود مضمحل و نابود نموده‌اند و خود را بکلی از آن موهبت الهی محروم گردانیده‌اند و دیگر چشم و گوش و زبان دل آنها کار نمیکند بلکه مفقود الاثر گردیده و در قیامت نیز همین طور وارد محشر میگردند وَ مَن کان‌َ فِی هذِه‌ِ أَعمی فَهُوَ فِی الآخِرَةِ أَعمی وَ أَضَل‌ُّ سَبِیلًا«2» سوره بنی اسرائیل آیه 74.
-----------------------------------
(1) نیست چیزی مگر اینکه تسبیح مینماید بحمد پروردگار لکن شماها نمی فهمید تسبیح آنها را.
(2) کسی که در اینکه عالم دنیا کور باطن باشد پس چنین کسی در آخرت نیز کور است، ممکن است کوری آخرت همان کوری دل باشد که بمراتب بسیار بدتر از کوری چشم سر است، و شاید مقصود، هم کوری دل و هم کوری چشم سر باشد که کسانی که در دنیا چشم دلشان کور است در قیامت چشم دل و چشم سر آنها هر دو کور است، اینست که فرموده «و اضل سبیلا».

صفحه : 144
فَهُم لا یَرجِعُون‌َ

(منافقین چگونه بازگشت نمیکنند)

وقتی قوای باطنه انسان از قوه بفعل نیامد و استعدادی که فیّاض متعال در غریزه وی نهاده بود بسوء اختیار خود بالمره معدوم گردانید دیگر برگشتن برای او تصور ندارد اینکه است که در قرآن خبر میدهد که اینها پس از مردن میگویند: رَب‌ِّ ارجِعُون‌ِ لَعَلِّی أَعمَل‌ُ صالِحاً فِیما تَرَکت‌ُ«1» سوره مؤمنون آیه 101، و از آنها پذیرفته نمیشود و در اینکه عالم نیز وقتی استعداد و جهات قابلی مضمحل گردید و معدوم گشت بر گشتن امکان ندارد ببین چگونه وقتی قوای جوانی که قوای طبیعی است از دست رفت دیگر برنمیگردد، قوای روحانی و باطنی همچنین است.
و شاید خداوند میخواهد برسول اکرم خود بفرماید که بیهوده خود را بزحمت نیانداز اینها گوش باطن ندارند که کلمات خدایی تو را بشنوند زبان حقیقت گو ندارند که تصدیق بکلمه طیّبه توحید نمایند چشم دل ندارند که آیات و نشانهای قدرت خدایی را ببینند.

(یک نکته قابل توجه)

‌در اینکه ترتیب: صم‌ّ، بکم، عمی، که اوّل کری دوّم گنگی سوّم کوری را ذکر فرموده البته اسراری نهفته و شاید اشاره باین باشد که چون انسان بایستی در دو قوس نزول و صعود سیر خود را بانتهاء رساند پس از آنکه در قوس نزول قدم باین عالم نهاد اول وسیله ترقیات و صعود وی بمرکز خود از راه گوش میشود که نخستین بایستی کلماتی از راه گوش ظاهر که شبکه و روزنه
-----------------------------------
(1) پروردگار من برگردان مرا بدنیا شاید عمل صالحی کنم و تدارک ما فات نمایم که آنچه را باید کرده باشم و نکرده‌ام تلافی کنم. [.....]

صفحه : 145
گوش دل است بوی تلقین نمود و ارسال رسل و انزال کتب آسمانی نیز بهمین لحاظ است و از گوش سر بگوش قلب رسد و قلب تصدیق بنماید پس از آن زبان دل گویا گردد و زبان سر که ترجمان دل است اظهار نماید آنچه را در باطن خود مخفی دارد و کلماتی بزبان براند و تصدیق اولیای حق را بنماید.
پس از آنکه بدل و زبان تصدیق نمود و بمقررات و دستورات الهی که برای تکمیل نفس آدمی است عمل نمود آن وقت موفقیت پیدا مینماید که بچشم دل که بمراتب بسیار روشن‌تر و نافذتر از چشم سر است از روزنه چشم سر نظر کند بموجودات و آینه مانند کمالات الهی را از علم و قدرت و حکمت و باقی اسماء حسنی در آنها مشاهده نماید و از همین طریق ترقّیات خود را در قوس صعود بجایی میرساند که برمیگردد بمرکز وجود خود و اینکه اشخاص کسانی میباشند که آیات خدایی را در مرائی موجودات مشاهده مینمایند و اشاره بهمین دارد قول حق تعالی سَنُرِیهِم آیاتِنا فِی الآفاق‌ِ وَ فِی أَنفُسِهِم حَتّی یَتَبَیَّن‌َ لَهُم أَنَّه‌ُ الحَق‌ُّ«1» سوره فصلت آیه 54.
لکن کسانی که اصلا حاضر نیستند استماع کلمات حقانی نمایند و خود نیز چنین قوت و قدرتی ندارند که بدون فرا گرفتن از پیمبران و ارشاد علماء طریق حق را پیدا نمایند و بهمان راه مستقیم سلوک نمایند و تمام عمر خود را در لهو و لعب و امور طبیعی میگذرانند، البته چنین اشخاصی آن استعداد باطنی که در کمون وجود آنها مرکوز است میمیرد و هرگز از قوه بفعل نمی‌آید.
آن وقت است که دیگر تعلیم و تعلم و ارشاد و تبلیغ اثر نمیکند و خنثی
-----------------------------------
(1) بزودی نشان میدهیم آیات و نشانهای قدرت خود را در افقها و مراکز عالم و نیز در نفسهای آنها تا آنکه برای آنها ظاهر و هویدا گردد که اوست حق و حقیقت.

صفحه : 146
میگردد بلکه ممکن است بعکس نتیجه دهد و چنین آدمی سیر معکوس نماید عوض آنکه صعود نماید علی الدوام در طریق سقوط پیش میرود و در باره چنین اشخاصی صادق آید قوله تعالی لَقَد خَلَقنَا الإِنسان‌َ فِی أَحسَن‌ِ تَقوِیم‌ٍ ثُم‌َّ رَدَدناه‌ُ أَسفَل‌َ سافِلِین‌َ«1»

(منافقین را بچه صفاتی توان شناخت)

اخبار و آثاری که در باره صفات منافقین آمده بسیار است از جمله آنها صادق آل محمّد (ص) از پدرانش و آنها از حضرت رسول (ص) روایت میکنند که گفت یا علی «مؤمن را سه علامت است: نماز، روزه، زکاة» و منافق را نیز سه علامت است «چون حدیث کند دروغ گوید، چون وعده دهد خلاف کند، چون امینش دانند خیانت کند.
و نیز عبد اللّه عمر از حضرت رسول (ص) روایت کند که چهار خصلت از علامت نفاق است دروغ در حدیث، عذر در عهد، فجور در خصومت خیانت در امانت.
بعض علماء گویند نفاق در دو چیز است یکی در قول و دیگری در عمل نفاق در کلام اینکه است که بزبان بگوید آنچه را که در دل ندارد چنانچه در آن آیه است وَ إِذا لَقُوا الَّذِین‌َ آمَنُوا قالُوا آمَنّا وَ إِذا خَلَوا إِلی شَیاطِینِهِم قالُوا إِنّا مَعَکُم توضیح آیه گذشت.
و نفاق در عمل اینکه است که عملش ریاء باشد نه برای قرب بحق تعالی و از روی اخلاص عمل نکند و چنین کسی اگر عملی کند از روی کسالت و سستی انجام میدهد و اشاره بهمین اشخاص دارد کلام خداوند وَ لا یَأتُون‌َ الصَّلاةَ إِلّا وَ هُم کُسالی وَ لا یُنفِقُون‌َ إِلّا وَ هُم کارِهُون‌َ
-----------------------------------
(1) بحقیقت ما خلق کردیم انسان را در بهترین صورت پس از آن برگردانیدیم او را در پست ترین پستیها.

صفحه : 147
در حدیث دارد که مردی از اصحاب رسول اللّه حنظله نام وقتی در کوچه میرفت و میگفت من منافقم و بخود بد میگفت ابو بکر باو رسید و گفت چرا خود را منافق میدانی گفت من وقتی نزد پیغمبر میباشم دلم لرزان و اشکم ریزان است لکن وقتی از خدمت او میروم بخانه چنین حالتی ندارم بلکه خندان میشوم میترسم اینکه نفاق باشد در اینکه گفتگو بودند عمر رسید گفت من نیز همین طورم با هم آمدند نزد رسول اکرم (ص) و از او سؤال نمودند که آیا اینکه حالی که ما داریم علامت نفاق است حضرتش در پاسخ فرمود اینکه نفاق نیست بخدا قسم اگر شما باین حال میماندید که پیش منید فرشتگان با شما مسافحه میکردند و دست در دست شما مینهادند.

صفحه : 148

[سوره البقرة (2): آیات 19 تا 20]

اشاره

أَو کَصَیِّب‌ٍ مِن‌َ السَّماءِ فِیه‌ِ ظُلُمات‌ٌ وَ رَعدٌ وَ بَرق‌ٌ یَجعَلُون‌َ أَصابِعَهُم فِی آذانِهِم مِن‌َ الصَّواعِق‌ِ حَذَرَ المَوت‌ِ وَ اللّه‌ُ مُحِیطٌ بِالکافِرِین‌َ (19) یَکادُ البَرق‌ُ یَخطَف‌ُ أَبصارَهُم کُلَّما أَضاءَ لَهُم مَشَوا فِیه‌ِ وَ إِذا أَظلَم‌َ عَلَیهِم قامُوا وَ لَو شاءَ اللّه‌ُ لَذَهَب‌َ بِسَمعِهِم وَ أَبصارِهِم إِن‌َّ اللّه‌َ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ قَدِیرٌ (20)

ترجمه:

منافقین مثل کسی مانند که گرفتار شده باشد در میان باران درشت قطره و شدید که بسرعت از آسمان ریزان باشد و در آن باران بزرگ تاریکی ابر و غرش رعد و جهندگی برق بحدی رسد که از شدت رعد و برق و خوف از مرگ انگشتان خود را در گوششان گذارند خداوند بکافرین احاطه دارد.
و شدت برق بدرجه‌ای است که نزدیک است چشمهای آنها را ببرد و وقتی برق میجهد در روشنی برق قدمی راه میروند و وقتی تاریک میشود می‌ایستند و اگر خدا بخواهد چشم و گوش آنها را میبرد و آنها را کر و کور میگرداند محققا خداوند بر هر چیزی قادر و توانا است.

(توضیح آیات‌

‌در بیان حال منافقین)

‌اینکه دو آیه نیز مثل آیه جلو بیان حال منافقین و تشبیه معقول بمحسوس است و در بعضی روایات دارد که منافقین وقتی می‌آمدند نزد رسول اکرم (ص) انگشتان خود را در گوششان میگذاردند از ترس آنکه مبادا حکم خدا بر کشتن آنها رسیده باشد اینکه بود که خداوند تشبیه نمود آنها را بچنین کسی که از ترس صاعقه انگشت خود را بر گوشش نهد و چون بدیده بصیرت دلیل واضح قرآن را میدیدند نزدیک بود که نور قرآن چشم قلب آنها را

صفحه : 149
فرا گیرد و ایمان بر کفر آنها غالب گردد اینکه بود که کلمات قرآن را تشبیه ببرق مینماید که از شدّت درخشندگی و نورانیّت نزدیک است چشم و گوش دل آنها را برباید و وقتی منافقین فتح و فیروزی در مسلمانها میدیدند مایل باسلام میشدند و وقتی سختی بآنها میرسید متحیر میگشتند حق تعالی تشبیه نموده حال آنها را بحال اهل باران که وقتی برق میجهد چند قدمی پیش میروند وقتی تاریک میشود می‌ایستند و خداوند قادر و تواناست که چشم و گوش منافقین را بگیرد.
در تفسیر مجمع البیان راجع بتفسیر آیه و بیان تشبیهی که شده چند قول گفته:
1- بارانی که از آسمان نازل میگردد تشبیه بقرآن است (و ما فیه من الظلمات) تشبیه است بامتحانات و ابتلاآتی که در قرآن ذکر شده و «رعد» اشاره بزجر است «برق» اشاره ببیانات قرآن است «و صواعق» اشاره بمکافات دنیوی و عذاب اخروی است. (إبن عباس) 2- شدت و راحتی دنیا را تشبیه نموده ببارانی که در آن هم ضرر نصیب انسان میشود و هم نفع عاید آن میگردد و منافق ضرر دنیا را از خود دفع مینماید لکن دنبال نفع آخرت نمیباشد.
3- تشبیه نمود اسلام را بباران زیرا همان طوری که آب حیات بخش بدن است همین طور اسلام حیات بخش روح است و تشبیه نموده ظلمتی که در باران دیده میشود بظلمت کفری که در نفاق آنها است و «رعد» در آن بجهاد در اسلام و کشته شدن در جنگ و تشبیه نمود «خوف» را بوعده عذاب آخرت و شک آنها در دین و تشبیه نموده اظهار اسلام آنها را ببرقی که از ابر بجهد که در اثر اسلام جان و مال و عرض آنها محفوظ ماند و تشبیه نمود عقوبات اخروی را «بصاعقه» که از ابر بجهد و تأیید مینماید اینکه قول را روایتی که تشبیه

صفحه : 150
نموده ایمان منافق را بآن ابری که وصف شد.
4- إبن مسعود و جماعتی از اصحاب روایت نموده‌اند که دو مرد از منافقین از مدینه فرار کردند در بین راه آنها را رعد و برق و باران شدید گرفت که نزدیک بهلاکت رسیدند و میگفتند کاش صبح شود و ما زود خدمت رسول اللّه (ص) رسیم چون صبح شد خدمت رسول اللّه رسیدند و ایمان آوردند اینکه بود که نظر ببزرگی شأن عمل آنها خداوند برای منافقین اهل مدینه مثال آورده‌

(گفتار علماء در علت حدوث برق)

بعضی از مفسرین چنین گویند که رعد صدای فرشتگانی است که ابرها را بشدت و سرعت میرانند و در اطراف عالم میگردانند و از حضرت امیر علیه السّلام است که «برق روشنی تازیانه‌ای است از آهن که فرشتگان بابر میزنند و بروایت دیگر تازیانه ایست از نور.
دیگری گفته مطابق حکمت طبیعی رعد صدای اصطکاک و فشردگی ابرها است بر یکدیگر و برق آتشی است که از ابرها میجهد.
کسی که امور طبیعی را فقط مستند باسباب مادی و طبیعی میداند و از اسباب و علل عالیه چشم پوشیده همین است که گفته‌اند بخارات زمین متصاعد میگردد بهوا و تشکیل ابر میدهد و در اثر اصطکاک ابرها بیکدیگر تولید صدا و صاعقه میگردد (چون بعضی از ابرها دارای بار الکتریسته مثبت و بعضی منفی است در اثر برخورد بهم تولید رعد و برق مینماید) در اثر سردی هوا بخارات منجمد و بسته میگردد گاهی بصورت برق و تگرگ و گاهی بشکل قطرات باران میشود و بزمین برمیگردد و اینها اگر چه روی قاعده طبیعی صحیح است لکن چنانچه حکماء گویند برای هر موجود مادی طبیعی چهار علت است.

(بیان علل چهارگانه)

1- علّت فاعلی 2- علّت غایی 3- علّت صوری 4- علّت مادّی، مثلا

صفحه : 151
نظر کن بتخت ساخته شده یا لباس دوخته شده و باقی موجودات مادی و ببین چگونه هر یک از آنها بدون یکی از آن چهار علت تحقق پذیر نمیباشد علت فاعلی تخت، نجار است که بعمل خود صورت تخت را پدید می‌آورد، علت غایی تحت که محرک عمل نجار گردیده نشستن روی آن تخت است، علت مادی تخت چوب یا آهن یا هر چه از آن تخت میسازند، علت صوری تخت همان صورت تختی است که پس از تحقّق آن سه علّت تحقّق میپذیرد و آن صورت تختی است که بآن لحاظ آن چوب یا آهن را تخت گویند، همین طور است تمام موجودات مادی طبیعی که پس از تحقق اینکه چهار علت پدید میگردد و بدون یکی از آنها وجود آن محال است.
از اینجا توان فهمید کسانی که در رعد و برق قائل بامور غیر طبیعی شده‌اند که آن را مستند بعلل عالیه میدانند و میگویند صدای ملک یا تسبیح ملک یا غیر اینها است غرض آنها علت فاعلی اولیه است یا علت غایی است و چشم از علل مادی و صوری پوشیده‌اند.
و کسانی که حوادث را مستند بامور طبیعی میدانند هدف آنها همان محسوسات است و آنچه بحواس می‌آید و چشم باطن آنها کور است و علل فاعلی و غایی موجودات را نمیشناسند.
صدر المتألهین در تفسیر سوره بقره بیانی دارد که خلاصه آن را در اینجا ترجمه مینمایم چنین گوید بدانکه موجودات مراتبی دارند بعضی فوق بعض دیگر و باین لحاظ علماء نیز درجاتی و مراتبی دارند مثل اینکه حکیم الهی و حکیم طبیعی هدف هر دو نظر و بررسی بحقیقت موجودات است لکن تفاوت بین آنها بسیار است.
هدف و نظر حکیم الهی علل عالیه از مجرّدات و ملائکه مقرّبین است تا برسد بخیر محض و وجود بخت و از آنجا سر رشته میگیرد تا برسد بآخرین

صفحه : 152
مراتب موجودات پس از آن در علت غایی و غایت موجودات بحث مینماید که از کجا آمده و سر انجام بکجا خواهد رفت.
لکن هدف و مرام حکیم طبیعی فقط در خصوصیات مواد و آثار و اموری است که بر مادّیات مترتّب میگردد یعنی در علل و موجبات طبیعی بحث مینماید و آثار و خواص آن را بدست میآورد مادامی که طبیعت برقرار باشد.
خلاصه حکیم الهی بر اثبات هر چیزی برهان «لمّی» می‌آورد و از علل و سبب و اصل اولی موجودات گفتگو میکند لکن نظر و هدف او مقصود بر وجود و هستی آنها نیست او از مبدء وجود میگیرد تا برسد بغایت.
و علل و سبب موجودات دو قسم است قسمی از عالم اعلی و قسمی از عالم ادنی، عللی که راجع بعالم اعلی است فاعل و غایت موجودات است و قسمتی که از عالم ادنی است ماده و صورت موجودات است.
عارف الهی نظر وی دقیق‌تر و عمل او عالی و شریف‌تر از تمام آنها است زیرا که در تمام امور نظر او بحق و هدف نهانی وی علة العلل است و در براهین «اسماء اللّه» را حد وسط قرار میدهد و برای غیر آنها چنین شأن و مقامی نمیباشد و اکثر مردم یا نظر آنها فقط بعالم طبیعت و محسوسات است یا در عالم باطن و اینکه دو دسته هر یک از آنها امور عالم را یک چشمه مینگرند.
و پس از آنکه در حصول رعد و برق چند قول گفته که پاره‌ای از آن را یاد آوری نمودیم چنین گوید تمام اینکه اقوال صحیح است زیرا که هر یک باعتبار مرتبه‌ای از مراتب عالم اظهار عقیده نموده‌اند (پایان) خلاصه هر کس که پیدایش رعد و برق را مستند بامور غیبی و ملائکه موکلین میداند نظر وی بعلل معنوی و امور باطنی است که علت و منشأ امور طبیعی میباشند و کسی که امور عالم را مستند میداند بامور طبیعی اگر چه آن نیز در مرتبه ظاهر درست گفته البته امور طبیعی مسبوق بمادّه و مدّت

صفحه : 153
و باقی علل طبیعی است لکن چون قصور فهم او اجازه نمیدهد که نظر خود را بالا برد و علّت العلل را بنگرد اینکه است که در همین جا توقّف نموده و همه چیز را مستند بطبیعت بیشعور مینماید و چشم از علت حقیقی آن پوشیده.
لکن انسان کامل کسی است که وجهه قلبش و هدف مرادش یکی باشد و همه را مستند بیک حقیقت داند و بداند که علل طبیعی معدّ و شرائطی بیش نیستند و همه مسخّر امر حق عز و جل و مطیع اوامر تکوینی میباشند و اشاره بهمین دارد آنجا که گفته أَ فَرَأَیتُم ما تُمنُون‌َ أَ أَنتُم تَخلُقُونَه‌ُ أَم نَحن‌ُ الخالِقُون‌َ«1» سوره واقعه آیه 58 أَ فَرَأَیتُم ما تَحرُثُون‌َ أَ أَنتُم تَزرَعُونَه‌ُ أَم نَحن‌ُ الزّارِعُون‌َ«2» سوره واقعه آیه 63.
-----------------------------------
(1) آیا چنین گمان میکنید نطفه منی که از شما ریخته میشود شما خلق میکنید آن را یا ما خالق آن میباشیم.
(2) آیا گمان میکنید دانه را که در زمین فرو میکنید شما آن را در زمین میرویانید یا مائیم روینده آن.

صفحه : 154

[سوره البقرة (2): آیات 21 تا 22]

اشاره

یا أَیُّهَا النّاس‌ُ اعبُدُوا رَبَّکُم‌ُ الَّذِی خَلَقَکُم وَ الَّذِین‌َ مِن قَبلِکُم لَعَلَّکُم تَتَّقُون‌َ (21) الَّذِی جَعَل‌َ لَکُم‌ُ الأَرض‌َ فِراشاً وَ السَّماءَ بِناءً وَ أَنزَل‌َ مِن‌َ السَّماءِ ماءً فَأَخرَج‌َ بِه‌ِ مِن‌َ الثَّمَرات‌ِ رِزقاً لَکُم فَلا تَجعَلُوا لِلّه‌ِ أَنداداً وَ أَنتُم تَعلَمُون‌َ (22)

ترجمه:

خطاب از حضرت عزت بتمامی افراد بشر است که امر فرموده بعبادت و بندگی پروردگار، که عبادت و بندگی نمائید آن کسی که خلق کرد شما را و خلق نموده کسانی را که پیش از شما بودند شاید از راه عبادت و بندگی پرهیزکار گردید.
بندگی و عبادت نمائید آن کسی را که زمین را برای شما گسترانید و آسمان را سقف شما قرار داد و آب را از طرف بالا برای شما ریزان نمود و به آب میوه‌جات و انواع و اقسام مأکولات از زمین بیرون آورد که روزی شما باشد پس قرار ندهید برای خداوند ضدّ و ندّ و حال آنکه شما میدانید.

(توضیح آیات)

اشاره

‌پس از آنکه خداوند جلیل بیان نمود حال متقین را و باندازه‌ای عظمت و شأن و اوصاف آنها را تذکر داد و نیز توضیح داد که کافرین کیانند و چطور بر قلب و چشم و گوش ایشان پرده نهاده و بیان فرمود خباثت نفس منافقین را و اینکه قلب و دل آنها مریض است خطاب بتمام افراد بشر مینماید از مؤمن و کافر «مکر اطفال و مجانین که خارج از حکمند» که وظیفه شما اینکه است که عبادت و بندگی نمائید پروردگار خود را و مخالفت ننمائید.
روایت از إبن عباس و حسن است که هر کجا در قرآن « یا ایّها النّاس» دارد در مکه نازل شده و هر جا « یا ایها الّذین آمنوا» دارد در مدینه نازل گردیده و شاید سرش اینکه باشد که هنگام نزول آیه اهل مکه هنوز ایمان

صفحه : 155
نیاورده بودند لکن بسیاری از اهل مدینه وقت نزول آیات مؤمن بودند.
و بعضی از علمای تفسیر چنین گویند حکمت الهی اقتضاء نموده که در کلام خود هر جا مراد جمهور مردمند « یا ایها النّاس» گوید و هر جا مقصود خصوص مؤمنین است « یا ایها الّذین آمنوا» گوید و هر جا مراد اهل ولایت و مؤمن کامل است « یا عبادی» گوید.
و غرض تنبیه و نشان دادن مراتب بشر است که اکثر افراد در مرتبه حیوانی مانده‌اند اگر چه هنوز استعداد ترقی دارند و بعضی قدمی بالاتر نهاده و بمرتبه نفس ناطقه رسیده‌اند و دارای ایمان گردیده‌اند و آنها علماء و دانشمندانند و بعضی قدمی فراتر گذارده و بمرتبه «عقل بالفعل» رسیده‌اند و آنها عباد اللّه و ربانیین میباشند.
و گویند عرب وقتی خواهد یک مطلب مهمی بگوید برای اینکه مخاطب را حاضر گرداند برای شنیدن « یا ایّها النّاس و یا ایّها الانسان» می‌گوید اعبُدُوا رَبَّکُم‌ُ

(معنی عبودیّت و عبادت چیست)

عبودیّت در لغت بمعنی اظهار تذلّل و انقیاد و فرمانبری کوچک است نسبت ببزرگ و عبادت منتهی درجه تذلل است نسبت بکسی که در منتهی درجه فضیلت و احسان و بزرگواری باشد اینکه است که بیشتر امر فرموده که: أَلّا تَعبُدُوا إِلّا إِیّاه‌ُ.
کسی که اندک فهم و شعوری دارد فکر خود را بکار می‌اندازد تا آنکه خود و خدای خود را بشناسد پس از شناسایی خود که از شریفترین موجودات بشمار میرود خدای خود را نیز میشناسد
1» من عرف نفسه فقد عرف ربّه«
-----------------------------------
(1) در حدیث مشهور است کسی که نفس و حقیقت خود را شناخت بهمان شناسایی خود، خدای خود و مربّی خود را میشناسد.

صفحه : 156
چنانچه گفته‌اند خود شناسی کلید خداشناسی است وقتی خود را ببندگی و خدای خود را به الوهیت شناخت میفهمد که بایستی اظهار ذلت و تواضع و بندگی خود را مخصوص گرداند بکسی که جان و هستی او در کف اختیار اوست و علی الدّوام از او فیض میگیرد و اگر لحظه‌ای فیض وجود از «مبدء فیّاض» بوی نرسد فورا از هستی بی‌نصیب میگردد.
رَبَّکُم‌ُ آن مربی و پروردگاری که شما را از نیستی بهستی آورده و آنچه لازمه بقاء و کمال و ترقی و سعادت شماست بنیکوتر وجهی در دسترس شما نهاده زمین را فرش و مهد قرار داده که در آن آسایش نمائید و آسمان را سقف و بالای سر شما قرار داده که باران رحمت بر شما ریزش کند و از اقسام و انواع خوراکی‌ها و میوه‌جات بهره ببرید و روزی خود را بدست آرید.
چه قدر عجیب است که انسان ناسپاس با اینکه همه نعمتهای گوناگون که بشمار نمیآید وَ إِن تَعُدُّوا نِعمَت‌َ اللّه‌ِ لا تُحصُوها«1» سوره ابراهیم آیه 37، که خداوند برای وی مهیا نموده سپاس ولی نعمت خود را نمینماید و او را بوحدت و یگانگی ستایش نمیکند و برای او ضدّ و ندّ میتراشد و چنین گمان میکند که غیر حق تعالی در بقاء و دوام وجود وی مدخلیت دارند مثل اینکه گوید اگر فلانی نبود مثلا مرده بودم یا فلان دواء نبود هرگز مرضم رفع نشده بود و امثال اینها بیچاره نمیداند تمام امور و آنچه هست از حق و مسخر امر وی‌اند و بدون اراده خالق متعال محال است چیزی در عالم انجام گیرد.
باعتباری میتوان تمام موجودات را «عباد اللّه» نامید لکن بعضی باختیار
-----------------------------------
(1) و اگر بخواهید نعمتهای خدا را بشمارید هرگز نتوانید آنها را شماره نمائید و بحساب آورید.

صفحه : 157
عبادت میکنند مثل افراد بشر و جن و ملائکه و بعضی بدون اختیار بلکه مسخر امر تکوینی حق و مجبور در فرمان بری میباشند مثل تمام افراد حیوانات، انواع و اقسام نباتات، انواع و اقسام جمادات، که همگی آنها مسخر و مطیع امر تکوینی میباشند و هیچ یک از آنها از عبادت مرجوعه بخود سستی نمینمایند الَّذِی خَلَقَکُم وَ الَّذِین‌َ مِن قَبلِکُم آن خدایی که شما را از نیستی بهستی و از عدم بوجود آورده و شما را تربیت نموده و آنچه لازمه هستی و بقاء و تعیش شما بوده بنیکوترین وجهی در دسترس شما نهاده.
و آن خدایی که خلقت فرمود کسانی که پیش از شما بودند از آباء و اجداد شما یا مقصود کلیّه موجوداتی است که مقدّمه وجود انسانند از کرات و سیّارات و موجودات ارضی و سماوی و انواع و اقسام موجودات بری و بحری که آنها پیش رو و پیش قراول و شما جوهر و نتیجه و غایت همه موجودات میباشید در حدیث قدسی خطاب برسول اکرم (ص) است
«لولاک لما خلقت الافلاک»
اگر تو نبودی آسمان و زمین را خلق نمیکردم.
خلاصه گوش زد بشر مینماید که خالق و مربی تمامی موجودات حاضره و گذشته و آینده یکی است و مثل و ضد و انبازی برای وی تصور ندارد.

(اعتراض، امر بکسی که تمرّد مینماید لغو است)

چون ظاهرا «اعبدوا ربّکم» خطاب بتمام افراد بشر است و همگی مشمول امر حق و مأمور بعبادتند در اینجا اشکالی بنظر می‌آید که در صورتی که خداوند عالم است که بیشتری مردم اوامر حق را نمیپذیرند و اطاعت نمینمایند پس چگونه آنها را امر بعبادت نموده در صورتی که امر نمودن بکسی که یقینا تمرّد مینماید و عصیان می‌ورزد لغو است بلکه عقلایی نیست.

صفحه : 158
و نیز اگر بمردمان عاصی امر نمی‌نمود گناه آنها و تیره‌بختیشان بمراتب بسیار کمتر بود زیرا چنانچه در محل خود مبرهن گردیده آنها بمخالفت و تمرّد نمودن اوامر حق تعالی مستحق‌ّ عذاب میشوند پس خداوند رئوف مهربان که از راه لطف پیمبرانی فرستاده و کتابهای آسمانی نازل نموده میداند که عاصیان بسیار زیادترند از مطیعان و در اثر نافرمانی عذاب بر آنها مترتب میگردد پس اینکه چه لطف و کرمی است در باره آنها که سبب عذاب آنان گردد.
پاسخ اعتراض اول که امر نمودن بکسی که نمیپذیرد لغو است و کار لغو شایسته حکیم نیست صحیح است و عاصی و غیر عاصی نزد حق تعالی همیشه حاضر و معلومند لکن خطاب و لو آنکه عمومیت دارد ولی مقصود اصلی اشخاصی میباشند که حالت قبول و اطاعت در آنها هست و اوامر حق را می پذیرند لیکن چون تشخیص خارجی در بین نیست و تمام افراد بشر مساوی و یکسان بنظر می‌آید بایستی اوامر بطور اطلاق و شمول باشد تا اینکه حجت نسبت بتمام افراد تمام گردد و کسی نتواند اعتراض نماید که اگر خداوند بمن امر نموده بود و مرا مکلف گردانیده بود اطاعت میکردم و سعادتمند میگردیدم و باین لحاظ چنین گمان کند که لطف حق تعالی در باره او تمام نیست.
پاسخ اعتراض دوم آری عاصی و گنه کار علاوه بر اینکه آن فوائد کذایی که در اثر اعمال و افعال بخصوص بایستی نصیب وی گردد آن را از دست داده و خود را بدرک حیوانیت پرتاب نموده، مخالفت نمودن و عصیان ورزیدن مزید بر تیره‌بختی وی گردیده لکن چون در تمام افراد بشر قوه و استعدادی نهفته که مقتضی کمال و موقعیت استکمال دارد ولی از قوه بفعل رسیدن آن منوط بمحرک خارجی است و لطف خداوند در باره انسانی که استعداد کمال بوی داده اینکه است که آنچه مدخلیت دارد که او را از قوه

صفحه : 159
بفعل آورد و وی را بکمال انسانی برساند در دسترس او بگذارد و گر نه استعداد در او لغو و بی ثمر میگردد و نقض غرض لازم آید و آن مقصود نهانی که استکمال باشد بوجود نمی‌آید.
و عقب ماندن انسان و بکمال نرسیدن او گاهی مستند بعدم وسائل و اموری است که خارج از اختیار وی است و گاهی مستند بسوء اختیار او است که با آنکه تمام وسائل استکمال و ترقیات در دسترس وی بوده خود را محروم نموده و ارسال رسل و انزال کتب آسمانی در باره کافر نیز لطف است و از متممات فیض است که اگر نمیبود لطف حق در باره بشر تمام نبود.
اگر خداوند دستوراتی بتمام افراد بشر نمیداد و راه سعادت و خوشبختی را بآنها نشان نمیداد هرگز آن قوه و استعدادی که در کمون آنها نهاده بفعلیت نمیرسید آن وقت عقب ماندن آنها مستند باو میشد اینکه است که لطف و کرم خداوندی مقتضی ارشاد بطریقی است که انسان را بسعادت و فضیلت رهبری نماید.
و کسی که کفران نعمت ارشاد نمود و باختیار و دانسته طریق هدایت را از دست داد و در بیراهه سلوک نمود عقب ماندن وی منوط بسوء اختیار خود اوست، آنچه راجع بمربّی عالم است در تربیت بشر و اسباب سعادت او تام و تمام است.
خلاصه چون در تمام افراد بشر استعداد کمال گذارده و کمال یافتن منوط بارسال رسل و انزال کتب آسمانی است پس برای اینکه فیض وجود از قبل او تمام شود تمام افراد بشر را مشمول امر و نهی نموده اینکه است که دانشمندان گفته‌اند وجود رسول و تعیین امام لطف است و کرم خداوندی مقتضی چنین لطفی است که مردم را از ضلالت و گمراهی بشاه راه هدایت رهبری نماید.

صفحه : 160
لَعَلَّکُم تَتَّقُون‌َ

(معنی لعل‌ّ چیست و چگونه نسبت امیدواری بخدا توان داد)

کلام در معنی تقوی و مراتب تقوی گذشت چیزی که بایستی گفته شود اینکه است که فرمود لَعَلَّکُم تَتَّقُون‌َ علمای لغت گفته‌اند لعل بمعنی طمع و امیدواری است لکن باین معنی نسبت بحق تعالی نمیتوان داد و در قرآن هر جا لعل آمده یا امیدواری است که راجع بگوینده باشد مثل قوم فرعون که گفتند لَعَلَّنا نَتَّبِع‌ُ السَّحَرَةَ«1» و گاهی امیدواری راجع بشنونده است مثل لَعَلَّه‌ُ یَتَذَکَّرُ أَو یَخشی«2».
و آن رجائی است راجع بموسی (ع) و هارون (ع) که شما با فرعون کلمات نرم و لین بگوئید و امیدوار باشید شاید بپذیرد.
و نیز لعل در قرآن بمعنی «کی» آمده در قصه یوسف لَعَلِّی أَرجِع‌ُ إِلَی النّاس‌ِ لَعَلَّهُم یَعلَمُون‌َ یعنی تا اینکه بر گردم و بمعنی «کان» نیز آمده در سوره شعراء وَ تَتَّخِذُون‌َ مَصانِع‌َ لَعَلَّکُم تَخلُدُون‌َ یعنی گویا شما همیشه جاویدانید و غیر اینها که «لعل» بمعنی بسیار آمده، و در اینجا لَعَلَّکُم تَتَّقُون‌َ یعنی شما عبادت کنید شاید متقی و پرهیز کار گردید یعنی در اثر عبادت ممکن است متصف گردید بصفت حمیده تقوی که آن ملکه نفسانی و حالتی است که در اثر عبودیّت و بندگی متحقّق میگردد و حقیقت عبودیت از کمال ایمان پدید میگردد و از آن عزم و ثبات و استقامت در بنده‌گی تحقق می‌پذیرد.
-----------------------------------
(1) شاید ما متابعت و پیروی نمائیم ساحران را.
(2) شاید فرعون متذکر گردد و بترسد،

صفحه : 161
و چنانچه در توضیح آیه اول گفتیم اینکه ایمان و نماز و زکاة را از خواص و آثار متقین قرار داده چنین فهمیده میشود که تقوی فقط اجتناب از معاصی و عمل بطاعات نیست اینها از اعمال و افعال جسمانی بشمار میروند تقوی ملکه نفسانی است که از کمال ایمان و کمال عمل صالح پدید میگردد بلکه رتبه آن از ایمان بغیب نیز بالاتر است زیرا که ایمان بغیب را با آنکه عمل قلبی است از متفرّعات و خواص‌ّ متّقین قرار داده.
و از لفظ «لعل» میتوان استفاده نمود که هر عبادتی از هر کسی سر زند حتما تقوی آور نیست اگر عبادت دائمی باشد و با تمام آداب و شرائط و با خلوص نیّت که اس‌ّ اساس عبادت است توأم گردید شاید تقوی آور شود چنانچه میبینیم بسیاری از مردم عبادت میکنند لکن از تقوی تهی میباشند و آیه إِنَّما یَتَقَبَّل‌ُ اللّه‌ُ مِن‌َ المُتَّقِین‌َ شاهد بر اینکه مطلب است که عبادتی که از روی تقوی سر زند لایق پیشگاه قرب احدی است.
فَلا تَجعَلُوا لِلّه‌ِ أَنداداً وَ أَنتُم تَعلَمُون‌َ ندّ: بمعنی لغوی اخص از مثل است زیرا هر دو چیزی که در جوهر و حقیقت مشابه یکدیگر باشند هر یک از آن دوراند یکدیگر گویند و دو چیزی که شبیه بهم باشند و لو فقط در عوارض مثل رنگ یا شکل یا غیر آن هر یک از آن دو را مثل هم گویند پس هر ندّی مثل هست لکن هر مثلی ند نیست.
و معنی ظاهر آیه اینکه است که بنوع بشر امر فرموده که خدای یگانه را بپرستید و برای خدا اشباه و امثال از صنمها و بتها و غیر اینها که نمیبینند و نمی‌شنوند و نه شعور دارند قرار ندهید و تخیّلات را رها کنید و چندین هزار خدایان دروغی بر خود نتراشید در صورتی که میدانید کاری از دست

صفحه : 162
آنها ساخته نمیشود و قدرت ندارند که بشما افاضه نمایند نعمتی از نعمتهایی که پروردگار عالم بشما عنایت نموده از خلقت عالم که زمین را گسترانیده و مهد و محل آرامگاه ما قرار داده و آسمان را سقف و بالای سر شما نهاده و باران رحمت بر شما ریزش مینماید برای فراوانی و وسعت روزی شما.
بزرگتر گناهی که در صفحه گیتی و صحیفه اعمال بشر دیده میشود ناشناسی خدای جهان است و کلیّه مفاسد روحیّه و اجتماعیّه از همین جا سر چشمه میگیرد کسی که مبدء کون را نشاخت در اثر ضعف و نادانی و احتیاجات بیشمار توسل مینماید باوهام و خیالات و بوهم خود چندین هزار خدا برای خود میتراشد و چنین گمان میکند که خدایان دروغی کاری از دستشان برمی‌آید و قلب خود را تیره و تار میگرداند و بر بیچارگی و افسردگی خود می‌افزاید.
بزرگترین تفضّلی که در باره انسان شده همانا شناسایی مبدء هستی است کسانی که روح حقیقت و آن نور نهانی عالم را دیدند و باو دل بستند و مواجه باو گشتند هرگز بسنگ و چوب و کلوخ طبیعت دل نمیبندند همیشه با دلی مملوّ از محبت و نشاط لبخند میزنند و چنان آشفته جمال اویند که اقبال و ادبار عالم طبیعت چندان اثری در آنها ندارد زیرا که خورشید جهان تاب معرفت چنان آنها را شیفته خود گردانیده که دیگر نظری بخود ندارند چه جای غیر.
ای انسان «ظلوما جهولا» موقعیت و مقام خود را بشناس و قدمی پیش رو و بجان و دل با مبدء هستی مواجه شو و ببین چه عالم جان فزایی میبینی

«اگر ببینی و دست از ترنج بشناسی
روا بود که ملامت کنی زلیخا را»
آن وقت خواهی فهمید که تمامی ممکنات نسبت باو مثل سرابی بیش نیستند که یَحسَبُه‌ُ الظَّمآن‌ُ ماءً چه جای اینکه ضدّ یا ندّ یا مثل او باشند.

صفحه : 163
آری هر چشمی تاب دیدن آفتاب جهان تاب و اشعّه نور وجود حقیقی را ندارد.

چشم دل باز کن که جان بینی آنچه نادیدنی است آن بینی
دل از غیر بکن و دست نیازمندی بدر خانه بینیاز دراز کن و اظهار ذلّت و عبودیّت و شکستگی بنما:

دست حاجت چه بری نزد خداوندی بر که رحیم است و کریم است و غفور است و ودود
که شاید از راه فضل و کرم از طریق تقوی برای تو راهی باز نماید و تو را مجذوب گرداند آن وقت در مقام امن و امان بیاسایی «ان‌ّ المتّقین فی مقام امین».

صفحه : 164

[سوره البقرة (2): آیات 23 تا 24]

اشاره

وَ إِن کُنتُم فِی رَیب‌ٍ مِمّا نَزَّلنا عَلی عَبدِنا فَأتُوا بِسُورَةٍ مِن مِثلِه‌ِ وَ ادعُوا شُهَداءَکُم مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ إِن کُنتُم صادِقِین‌َ (23) فَإِن لَم تَفعَلُوا وَ لَن تَفعَلُوا فَاتَّقُوا النّارَ الَّتِی وَقُودُهَا النّاس‌ُ وَ الحِجارَةُ أُعِدَّت لِلکافِرِین‌َ (24)

ترجمه:

‌اگر شما در شک و ریب میباشید از آنچه نازل گردانیدیم ما بر بنده خود «محمّد (ص)» و گمان میبرید خودش اینکه کلمات را ساخته پس شما نیز یک سوره مثل آن بیاورید و گواهانی از خود بطلبید غیر از خدا اگر راست گویانید.
و اگر چنین سوره‌ای نیاوردید و هرگز نتوانید آورد پس بترسید از آتش آن چنانی که هیزم و آتش گیرانه آن مردمانند «یعنی کفار» و سنگها که آماده و مهیّا شده آتش میباشند برای کفار.

(توضیح آیات‌

اعجاز قرآن)

‌پس از آنکه خداوند سبحان حال منافقین و کفار را بیان نمود و از راه خلقت آسمان و زمین و انزال باران و روئیدن زمین اثبات صانع و خالق و مربّی عالم را فرمود در مقام اثبات حقانیّت قرآن و صدق رسول بر آمده و نیز برای اینکه بدلیل روشن که تا قیامت هر کس بقدر فهم و ذکاوت خود بتواند اعجاز قرآن را بفهمد و برای همه مردم حجت باشد و نیز رسالت و نبوت رسول اکرم (ص) ثابت گردد در مقام تحدّی و اثبات حقانیّت قرآن بر آمده وَ إِن کُنتُم فِی رَیب‌ٍ مِمّا نَزَّلنا که ای گروه مخالفین اگر گمان میکنید اینکه قرآنی که از عالم قدس فرو فرستادیم بر بنده خاص خود و بصورت الفاظ و حروف در آوردیم از جانب

صفحه : 165
حق تعالی نیست و کلام بشر است شما نیز بظاهر بشریّت بشری هستید مثل او «انا بشر مثلکم» یک سوره مثل قرآن بیاورید و گواهانی از خود و کسانی که مثل شما میباشند از منکرین قرآن بخواهید و مقایسه نمائید با یک سوره قرآن و لو سوره کوچک مثل سوره «کوثر» و امثال آن اگر مثل هم است در تمام خصوصیّات و مزایا آن وقت جا دارد که انکار نمائید که قرآن کلام حق باشد «عبدنا»

(عبدیّت مطلق مخصوص برسول اکرم است)

‌هر جا در قرآن در باره پیمبران عبد گفته با اضافه باسم اوست مثل «عبدنا داود» «عبدنا ایّوب» و اختصاص عبدیّت و عبودیّت مطلق برسول اکرم (ص) اشاره بعلوّ مرتبه و مقام وی است در مرتبه عبودیّت که گویا تمام جهات بشریّت از جسمانیّت و روحانیّت وی فانی گردیده در جهت عبودیت و بندگی و عبد صرف گردیده که از خود هیچ ندارد و مصداق کامل
1» «العبد و ما فی یده کان لمولاه»«
گردیده.
در اینکه آیه اشاره و تلویح ملیحی دارد که نشان میدهد قرآن کلام حق تعالی و در مقام اعجاز فرود آمده نه کلام رسول زیرا که نسبت عبدیت بپیغمبر (ص) میدهد و عبد از خود هیچ ندارد خود و آنچه در دست اوست مال مولای اوست پس آنچه گفته و نسبت بحق‌ّ داده کلام حق‌ّ است ما یَنطِق‌ُ عَن‌ِ الهَوی إِن هُوَ إِلّا وَحی‌ٌ یُوحی«2» سوره دهر آیه 3، و شاید برای
-----------------------------------
(1) بنده و آنچه در دست وی است مال مولا و صاحب اوست.
(2) پیغمبر (ص) از روی هوای نفسانی سخن نمیگوید نیست آن مگر وحی که باو وحی گردیده شده.

صفحه : 166
اینکه باشد که توهم نشود چون پیغمبر (ص) شخص فوق العاده‌ای بوده کلام او نیز فوق کلام باقی افراد بشر است لهذا اعراب نتوانستند مثل کلام او بگویند و در جای دیگر قُل لَئِن‌ِ اجتَمَعَت‌ِ الإِنس‌ُ وَ الجِن‌ُّ عَلی أَن یَأتُوا بِمِثل‌ِ هذَا القُرآن‌ِ لا یَأتُون‌َ بِمِثلِه‌ِ وَ لَو کان‌َ بَعضُهُم لِبَعض‌ٍ ظَهِیراً«1» سوره اسراء آیه 88.
و در جای دیگر أَم یَقُولُون‌َ افتَراه‌ُ قُل فَأتُوا بِعَشرِ سُوَرٍ مِثلِه‌ِ مُفتَرَیات‌ٍ وَ ادعُوا مَن‌ِ استَطَعتُم مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ إِن کُنتُم صادِقِین‌َ«2» سوره هود آیه 13.
و اینکه تا امروز که، یکهزار و سیصد و هفتاد و شش سال از هجرت رسول اکرم (ص) میگذرد و با شدت عداوتی که در هر عصری با دین اسلام داشته و دارند کسی نتوانسته مثل سوره کوچکی از قرآن انشاء نماید خود یکی از معجزات قرآن بشمار میرود زیرا که در کلام عرب «لن» برای نفی ابد است و اینکه پیش گویی قرآن که هرگز در هیچ وقت و زمانی کسی یافت نمیشود که بتواند مثل قرآن یا سوره‌ای از آن بیاورد اخبار بغیب است و اخبار بغیب دلیل دیگری است برای اثبات حقانیّت قرآن.

(قرآن از چه جهت معجزه است)

خارق العاده بودن قرآن نه فقط در فصاحت گفتار و طلاقت بیان است بلکه اعجاز قرآن را طرق بیشماری است که کوچک‌تر آن که هر کس
-----------------------------------
(1) ای پیغمبر بگو اگر هر آینه جن و انس جمع گردند بر اینکه مثل اینکه قرآن را بیاورند نتوانند مثل آن را بیاورند و لو آنکه پشت بپشت هم بگذارند.
(2) آیا میگویند نسبت قرآن بخدا دادن دروغ و افتراست بگو باینها شما ده سوره بهم ببافید مثل قرآن و هر کس را خواهید کمک بگیرید غیر از خدا اگر راست می‌گویید که قرآن از جانب خدا نیست

صفحه : 167
میتواند خود را بآن قانع گرداند و حجت برای وی تمام شود اینکه است که بشهادت تمام فصحاء و ادباء عالم و کسانی که اهل لسانند بیان و اسلوب و نظم حروف و ترکیب کلمات قرآن در درجه علیا و مرتبه قصوی از فصاحت و بلاغت واقع گردیده و چنانچه گفته‌اند علم فصاحت و بلاغت و ادبیات در آن زمان بمنتهی درجه کمال رسیده بود و قرآن بزبان عرب نازل گشته با اینکه حال نتوانستند مثل کوچکترین آیه‌ای از قرآن بیاورند و با آن شدت عداوت و دشمنی که با رسول اللّه (ص) داشتند ببین چگونه راضی بجنگ و خونریزی و اسارت اهل و عیال شدند و معارضه بقرآن نکردند شکی نیست اگر قرآن کلام بشر بود و خود پیغمبر (ص) انشاء نموده بود چون آنها نیز اهل لسان بودند چندین قرآن مثل اینکه قرآن می‌آوردند و ثابت مینمودند که اینکه قرآن کلام خود او است و از طرف حق تعالی نازل نگردیده و اگر آورده بودند البته در محافظت آن میکوشیدند و شایع مینمودند و تا حال باقی مانده بود بلکه دشمنان اسلام در هر وقتی بما ارائه میدادند و برخ ما میکشیدند و در همه جا اعلام مینمودند چه شد که خبری از آن معلوم نیست.
شکی نیست که پیغمبر اکرم (ص) بحسب ظاهر امّی و بی‌سواد بود معلّم و آموزگاری ندیده بود مال و مکنتی نیز برای او نبود در شکم مادر پدر از دست وی گرفته شده در کودکی بی‌مادر گشته و در کفالت جدش عبد المطّلب بحدّ رشد رسیده بود با اینحال عادة محال است همچه کسی از حال پیمبران گذشته و نیز از وقایع آینده که کسی جز خدا نمیداند اطلاع کافی پیدا نماید، آری علوم و دانش او از دیگری اخذ نشده ما یَنطِق‌ُ عَن‌ِ الهَوی إِن هُوَ إِلّا وَحی‌ٌ یُوحی سوره نجم آیه 3، بلکه او قلب عالم وجود و نهاد آفرینش است که خداوند طریق علم و دانش را بوی آموخته و میتوان

صفحه : 168
گفت حقیقت قرآن و محل‌ّ نزول آن همان سینه محمّد (ص) و خلق نازنین اوست و سینه پاک او همان «لوح محفوظ» است که بقلم قدرت علوم اولین و آخرین در آن ثبت و ضبط گردیده و شاید اشاره بهمین دارد قوله تعالی إِنَّه‌ُ لَقُرآن‌ٌ کَرِیم‌ٌ فِی کِتاب‌ٍ مَکنُون‌ٍ لا یَمَسُّه‌ُ إِلَّا المُطَهَّرُون‌َ«1» سوره واقعه آیه 76، و اینکه قرآنی که در دست ما است تظاهرات آن است که از مصدر پاک خداوندی فرود آمده و بصورت حروف و کلمات درآمده برای آنکه افراد بشر از راه گوش بپاره‌ای از حقایق برسند و راهی بسوی فضیلت و سعادت پیدا نمایند.

(معجزه قرآن منحصر بالفاظ و پیش گویی نیست)

کسی که اندک تفکّر و تدبّر نماید در آیات قرآنی و بپاره‌ای از اسرار و معانی و معارف و رموز و دقایق علوم و نکات قرآن اندک اطلاعی پیدا نماید حقایقی می‌یابد که عقل او مات و متحیّر میماند و بی‌اختیار در برابر دستورات و تعلیمات قرآن زانو میزند و خاضع می‌گردد و سر اطاعت بزیر انداخته تسلیم اوامر آن میگردد.
اگر فقط بفصاحت و بلاغت و اسلوب کلام اظهار معجزه و کرامت مینمود شاید کرامت قرآن بر تمام مردم ثابت نمی‌گردید فقط اعراب که اهل زبانند معجزه قرآن را می‌فهمیدند و قرآن هم معجزه پیغمبر (ص) و هم دستور العمل و کتاب قانونی است و آن یگانه کتابی است که جامع بین تمام مزایا و خصوصیات و قوانین است و بایست تا قیامت بماند و تمام افراد از جن و انس موظفند بتعلیمات قرآن عمل نمایند.
-----------------------------------
(1) بدرستی که آن قرآن گرامی است که در کتاب مستور است (کتاب مکنون تفسیر بلوح محفوظ شده) مس‌ّ ننموده آن کتاب را مگر کسانی که پاک گردیده شده‌اند (از قذارات صوری و معنوی).

صفحه : 169
قرآن برای فصحاء و اهل لسان از راه فصاحت و صراحت در بیان معجزه است و حکماء و فلاسفه از راه حکمت حقایقی از قرآن برای آنها مکشوف میگردد، علماء از راه علم و دانش بپاره‌ای از علوم قرآن میرسند، عرفاء از طریق عرفان طریق تحصیل معرفت را از قرآن می‌یابند، ادباء از طریق ادبیات که موضوع علمشان تاریخ، شعر و باقی جهات ادبی است علوم خود را از قرآن تکمیل مینمایند، اشخاص سیاس طریق سیاست مدن را از قرآن فرا میگیرند، مقنّنین قوانین اجتماعی از روی تعلیمات قرآن قانون گذاری مینمایند، حکّام از طریق قرآن قضاوت میکنند و فصل خصومات و نزاع بین اشخاص مینمایند.
هر کس در هر رشته و فضیلت و علمی که وارد است اگر آن فضیلتی که دریافته و کمال دانسته مقایسه نماید بقرآن فوق آن و بالاتر آن را در قرآن می‌یابد و بطریق قرآن ناتمامی کار خود را تمام مینماید و اظهار میکند که چنین فضیلتی از قوه بشری خارج است.
قرآن مجید و فرقان حمید، جامع علوم و معارف دستور تعلیم و تأدیب، طریق تصفیه و تهذیب، اخبار و وقایع امم گذشته، مثال و حکم، مساوات و اخوّت، شرایع الهیّه، قوانین سیاسیّه، دقایق اسرار توحید، راه فوز بسعادت و نجات، حقیقت معرفت و ایمان، وظائف اجتماعات، تعلیم بدعاء و مناجات، طریق عبادات و طاعات، طریق استدلال و مناظره، طریق نظم اجتماعات و تمدّن مدن و سازش با محیط، اشارات و کنایات، امثال و استعارات، دقایق علوم از اوضاع سماوی و خلقت آسمانها و زمین و موجودات علوی و سفلی، از اصناف ملائکه، جن، انسان، حیوانات، نباتات، جمادات و غیر اینها تماما بطور معجزه نمایی در قرآن مجید جمع است و شاید بهمین لحاظ آن را

صفحه : 170
قرآنش نامیده‌اند و اگر بخواهیم برای یک یک از اینکه فضائلی که گفته شد شاهدی از آیات قرآن بیاوریم کلام طولانی میشود پس بناچار از بیان آن خود داری مینمائیم هر کس مراجعه بقرآن نماید بقدر فهم و ذکاوت خود و آنچه را که فضیلت میداند، مزایای قرآن را مییابد.
پس بلحاظ جامعیّت تمامی علوم و حکمت و معارف آن را «قرآنش» گویند و بلحاظ آنکه جدا کننده بین حق و باطل است آن را «فرقانش» نامند و بلحاظ آنکه مبیّن حلال و حرام است «تبیانش» گویند و هر دانشمندی که اندک تدبّر در قرآن نماید میفهمد که هر قدر سطح علوم و دانش بشر وسیع‌تر گردد نکات و اسرار قرآن بیشتر نمایان میگردد، آری دین و شریعتی که بایستی تا قیامت باقی باشد و تمامی خلایق موظفند بآن عمل نمایند و یگانه چیزی که امروزه بدست ماست که هم کتاب قانونی و هم معجزه پیغمبر است قرآن میباشد، البته چنین کتابی باید جامع تمام علوم و فوق دانش هر دانشمندی باشد بطوری که هر قدر دانش بشر رو بترقی رود، بالاتر از آن را در اینکه کتاب مقدّس یافته و راه عذری برای احدی باقی نماند.
خلاصه علوم تمام علمای دنیا و دانش تمام دانشمندان روزگار و سیاست تمام سیاست‌مداران دنیا و قوانین و مقررات سیاسی و آنچه باعث ترقّی و سیادت بشر است سر رشته تمامی آنها از قرآن مجید و قانون محمّدی (ص) گرفته شده.
چنانچه میبینیم تمام فرق و شعب اسلامی در حقانیت مذهب و طریقه خود متمسّک بقرآن میگردند و از آن شاهد می‌آورند و مذهب و طریقه اکثر آنها اگر چه باطل است لکن غرض جامعیّت قرآن است که هر کسی تواند بقرآن پناه برد منتهی الامر برأی شوم خود آیات متشابهات را که

صفحه : 171
فهم آن از حیطه ذهن کوچک بشر خارج است و راجع براسخین در علم است تفسیر و تأویل میکنند و تطبیق مینمایند با مذهب و طریقه باطل خودشان.
چنین کتاب جامعی در جزیرة العرب بین مردمان وحشی بت پرست متکبّر حسود خونخوار که نه حس‌ّ انسانیّت داشتند نه قانون تمدّن و قومیّت میشناختند با اینکه همه رموز و اسرار و دقایق علمی و نکات عرفانی که عقلاء عالم و دانشمندان عالی مقدار در مقابل آن زانو میزنند و اعتراف مینمایند که انشاء اینکه کلمات از عهده بشر خارج است اینکه خود از بالاترین اعجاز بشمار میرود و نظر بهمین اعجاز قرآن است که حتّی کسانی که از روی تعصّب معترف بپیغمبری «خاتم الانبیاء» نیستند او را حکیم و شخص فوق العاده و یکی از اشخاص بزرگ عالم معرفی مینمایند.

(قرآن از گذشته و آینده خبر میدهد)

اخبار از گذشته مثل قصص انبیاء و وقایع تابعین و مخالفین و آنچه در اثر مخالفت آنها مترتّب گردیده و عذاب و آفاتی که بازاء عصیان ورزیدن بر آنها وارد شده تا آنکه هم اظهار معجزه باشد نسبت بشخص او که «امّی» و درس نخوانده بود و هم اندرز و تهدید باشد برای دیگران که از عذاب و نزول بلاء بترسند و عصیان نورزند.
و تاریخ پیغمبران و غیر پیمبران اخبار بغیب است تِلک‌َ مِن أَنباءِ الغَیب‌ِ نُوحِیها إِلَیک‌َ ما کُنت‌َ تَعلَمُها أَنت‌َ وَ لا قَومُک‌َ مِن قَبل‌ِ هذا«1» سوره هود آیه 49، و بعد از قصه یوسف ذلِک‌َ مِن أَنباءِ الغَیب‌ِ نُوحِیه‌ِ إِلَیک‌َ وَ ما کُنت‌َ لَدَیهِم إِذ أَجمَعُوا أَمرَهُم وَ هُم یَمکُرُون‌َ«2» سوره یوسف آیه 102
-----------------------------------
(1) اینکه حکایات اخبار بغیب است که بطریق وحی بر تو نازل نمودیم و قبلا نه تو و نه قوم تو اطلاعی از آن نداشتند. [.....]
(2) اینکه حکایت از خبرهای غیب است که وحی بتو شده و وقتی برادران یوسف

صفحه : 172
و اخبار از آینده میدهد مثل اینکه خبر داد که رومیها غالب میگردند بعد از آنکه مغلوب و شکست خورده بودند غُلِبَت‌ِ الرُّوم‌ُ فِی أَدنَی الأَرض‌ِ وَ هُم مِن بَعدِ غَلَبِهِم سَیَغلِبُون‌َ فِی بِضع‌ِ سِنِین‌َ«1» سوره روم آیه 2، و نیز خداوند خبر داد برسول اکرم خود وقتی که حضرتش از مکه هجرت نموده بود بمدینه که تو بزودی برمیگردی بمکه و داخل مسجد الحرام میگردی إِن‌َّ الَّذِی فَرَض‌َ عَلَیک‌َ القُرآن‌َ لَرادُّک‌َ إِلی مَعادٍ«2» سوره قصص آیه 85، و نیز اشاره بدوام قرآن دارد قوله تعالی: إِنّا نَحن‌ُ نَزَّلنَا الذِّکرَ وَ إِنّا لَه‌ُ لَحافِظُون‌َ«3» سوره حجر آیه 9، و آیات بسیاری که بشارت است برای مؤمنین و تهدید و سرزنش است برای کافرین هم در دنیا و هم در آخرت. در دنیا مثل قوله تعالی: وَعَدَ اللّه‌ُ الَّذِین‌َ آمَنُوا مِنکُم وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ لَیَستَخلِفَنَّهُم فِی الأَرض‌ِ«4» سوره نور آیه 55، قُل هُوَ القادِرُ عَلی أَن یَبعَث‌َ عَلَیکُم عَذاباً مِن فَوقِکُم«5» سوره انعام آیه 65 و نیز در آخرت مثل تمام آیاتی که راجع ببهشت و جهنم و وعد و وعید که در قرآن مجید تذکّر میدهد که تمام اینها اخبار غیبی است.
-----------------------------------
اجتماع نمودند در باره یوسف (ع) که چگونه در باره او مکر کنند تو نزد آنها نبودی.
(1) رومیها مغلوب شدند در اینکه نزدیکیها و آنها بعد از مغلوب شدنشان بزودی غالب میگردند.
(2) ای پیغمبر آن کسی که بر تو قرآن فرستاد هر آینه تو را برمیگرداند بجایگاه اوّلت یعنی مکّه.
(3) ما فرو فرستادیم قرآن را و ما آن را حفظ مینمائیم.
(4) خداوند وعده داده بکسانی که ایمان آورده و عمل نیکو نموده‌اند که هر آینه آنها را خلیفه و سلطان روی زمین گرداند.
(5) ای پیغمبر بگو بمعاندین که خداوند قدرت دارد که بر انگیزاند عذابی از بالای سر شما.

صفحه : 173

(سبک و سیاق قرآن بیک و تیره است اختلافی در آن دیده نمیشود)

دیگر از اعجاز قرآن که امر بتدبّر در آن مینماید اینکه است که اختلافی در آن یافت نمیگردد أَ فَلا یَتَدَبَّرُون‌َ القُرآن‌َ وَ لَو کان‌َ مِن عِندِ غَیرِ اللّه‌ِ لَوَجَدُوا فِیه‌ِ اختِلافاً کَثِیراً«1» سوره نساء آیه 81.
بدیهی است که نشاء مادّی و موجودات جسمانی علی الدّوام در تغیّر و تحوّل و انسان تحت حالات مختلف واقع بلکه هیچ موجودی از موجوداتی که واقع در عالم کون و فسادند یافت نمیگردد که حال و عمل و سجیّه وی همیشه یکسان باشد، اهل صنایع اول اختراع ناقصی مینمایند بعد برخورد بمفاسد آن میکنند، اهل لسان کلماتی میگویند بعد میفهمند اشتباه گفته‌اند، اهل قلم مطالبی مینویسند بعد از مراجعه اشتباهات آن را اصلاح میکنند، فقهاء در بسیاری از مطالب فقهی رأی میدهند بعد ملتفت اشتباه خود میگردند فتوا را عوض میکنند و بر خلاف اول رأی میدهند چنانچه گاهی در یک رساله فتوای مختلف دیده میشود، مصنّفین و مؤلّفین جرائد در نوشته‌جاتشان اختلاف بسیار دیده میشود، و نیز قانون‌گذاران و رؤساء مملکت چه قدر اختلاف در رأی و تدبیر آنها پدید میگردد.
بلکه هر یک از ما در هر کار و شغلی که میباشیم در عمل خود بیک میزان و یک وتیره نمیمانیم اگر اول عمل را با آخر آن مقایسه کنیم میفهمیم چه قدر اختلاف در رأی و سلیقه بعمل آمده.
لکن قرآن مجید با آنکه در مدت بیست و سه سال متدرجا و قطعه قطعه
-----------------------------------
(1) آیا چرا تدبر نمیکنید در قرآن و اگر قرآن از نزد غیر خدا بود هر آینه می‌یافتید در آن اختلاف بسیار.

صفحه : 174
و آیه آیه نازل گردیده و هر آیه‌ای در مورد خاص و راجع بموضوع معیّنی فرود آمده، در مکه، در مدینه، در سفر، در حضر و با آنکه سر رشته تمام شئونات زندگانی بشر از آنچه راجع بامور طبیعی و روحانی و امور اجتماعی و فردی هر یک از افراد است بتمام معنی بدست داده بطوری که هر کس اینکه کتاب مقدّس را پیش روی خود و برنامه زندگانی فردی و اجتماعی خود را روی دستورات و تعلیمات آن قرار دهد هیچوقت قدم وی از صراط انسانیّت و فضیلت نلغزد با اینحال چنانچه می‌بینی نه در معارف و نه در قوانین مدنی و اجتماعی و نه در احکام و طریق عبادات و نه در طریق معاشرت و معاملات اندک اختلافی در آن بنظر نمیآید و تمام آیات و جملات آنهم در لفظ و اسلوب و نظم کلام مرتّب و روی میزان فصاحت و بلاغت استوار گردیده و هم در معنی تناقضی در آن دیده نمیشود و احدی از دانشمندان و اهل معانی نتوانند در آن خدشه نمایند.
و اگر دیدی بعضی از دشمنان قرآن راجع ببعض آیات یا بعضی از مطالب آن خورده گیری نموده‌اند اگر قدری در آن تأمّل کنی میفهمی که ایراد آنها از روی نفهمی و عدم تدبّر در قرآن است قرآن بعضی از آن مفسّر بعض دیگر آن است علم قرآن را از قرآن باید آموخت فهم ناقص بشر و جهل علم نمای انسان کجا تواند بنکات و حقایق قرآن پی ببرد مگر آنکه متوسّل بخود قرآن گردد و آیات قرآنی را با هم جمع کند و در آن تدبّر نماید شاید از برکت و نورانیّت قرآن اندکی از علوم قرآن نصیب وی گردد.

صفحه : 175

(اعتراض و پاسخ)

چگونه توان فصاحت و نظم و ترکیب جملات کلام را یک امر خارق العاده‌ای بحساب آورد در صورتی که وضع خود کلمات و حروف امر عادی و صناعت بشر است وقتی وضع حروف و کلمات از بشر شد البته ترکیب دادن حروف و جمله بندی آن نیز از صناعت بشری بشمار میرود زیرا که ترکیب و نظم کلمات از عوارض محسوب میگردد و متفرّع بر اصل وضع است وقتی موضوع کلام صناعت بشر شد عوارض نیز صناعت بشر است.
و پاسخ چنین اشکال را چنانچه بعضی از علمای تفسیر گفته‌اند از خود قرآن توان داد بقوله سبحانه أَ فَلا یَتَدَبَّرُون‌َ القُرآن‌َ وَ لَو کان‌َ مِن عِندِ غَیرِ اللّه‌ِ لَوَجَدُوا فِیه‌ِ اختِلافاً کَثِیراً سوره نساء آیه 81، که همان عدم اختلاف در نظم و اسلوب و هیئت ترکیبی با ظهور معانی و غیر اینها از آنچه راجع بمحسّنات کلام است چنانچه گفته شد از حیطه قدرت بشری خارج است و اینکه بشر کلمات مفردی وضع نموده که در تخاطب و ارائه ما فی الضمیر بتواند با هم جمع کند و ترکیب نماید بطوری که بتواند مقصود و مطلب خود را بطرف بفهماند منافات ندارد با اینکه در هیئت ترکیبیّه کلام طوری منظّم و مرتّب و روی اسلوب صحیح واقع گردد بحدّی که بمرتبه اعجاز برسد و از تحت قدرت بشر خارج گردد.
شکی نیست که هر جا حسن و جمالی دیده شود یا آثار بدیعی پدید گردد روی اصل صورت ترکیبیه آن است مواد بتنهایی اثری ندارد هر جا حسن و جمالی دیده شود منشأ آن تناسب اجزاء و خصوصیاتی است که از هیئت ترکیبیه آن بعمل آمده و نیز تمام معجونها و داروها بلکه تمام صنایع و اختراعات دست بشری از هیئت ترکیبیّه آن بعمل می‌آید نه مادّه، مادّه

صفحه : 176
در همه جا یکسان است عمده آثار بوضعیّت ترکیب آن است و حروف و کلمات همان مواد کلامند و مقصود از صناعت کلامیه نظم و ترتیب و ترکیب حروف است بطور بدیع که معانی مقصوده بخوبی از آن فهمیده شود و اگر کلمات خوب با هم ترکیب شود و گوینده نیز عالم بتمام شئونات و عارف باشد بآنچه بشر را از نقص بکمال میرساند و نیز بتواند معانی را بطوری در الفاظ بگنجاند که برای همه کس فهم آن آسان باشد و نیز اختلافی بین مندرجات آن بنظر نیاید البتّه چنین کتابی و کلامی با اینکه همه مزایا و خصوصیّات از حیطه قدرت بشری خارج است.
زیرا که قوّه بشری محدود بحدود معیّنی است که ممکن نیست باعتبار قوای بشریت بتواند در امری بتمام جهات آن احاطه نماید مثل اینکه ممکن است عارف گردد بلغت یا بلغاتی لکن در مقام تکلم نمودن نتواند کلمات را با هم ترکیب صحیح نماید بطوری که معنی درستی از آن مفهوم گردد و گاهی میشود انسان وضع حروف و لغات را خوب میداند و نیز بخوبی میتواند حروف را با هم ترکیب کند لکن چندان معلوماتی ندارد که بتوسط کلام آن را ارائه دهد و گاهی با اینکه لغات را میداند و نیز میتواند طوری حروف را با هم تألیف کند که مفهم معنی گردد و اندک معلوماتی نیز دارد که بتوسط کلام ارائه دهد لکن تبحر در بیان و صراحت در گفتار ندارد که مطالب و مقصود خود را بطور شایستگی بشنونده بفهماند.
و نیز بسیار میشود که انسان مطالبی را طرح مینماید و بگمان خود حقیقت را یافته بعد میفهمد خطا کرده بر میگردد اینکه است که یکی از اعجاز قرآن همان عدم اختلاف در وضع و اسلوب و چگونگی کلام و مبانی و اصول و معارف و احکام و قوانین و تعلیمات قرآنی است که تمام آن بطوری مربوط بیکدیگر است که بخوبی نشان میدهد که چنین کتابی از عالم

صفحه : 177
غیر الطبیعة فرود آمده که طریق و رهنمای بشر باشد و وی را از کج روی باز دارد و بجاده سعادت و فضیلت رهبری نماید.
آیا ممکن است انسان طبیعی از روی فهم ناقص خود بتواند احاطه نماید بتمام مزایا و خصوصیّات بشری و آنچه را که در «نشو و ارتقاء» و تدرّج او بمدارج کمال و صعود وی مدخلیّت دارد و بتوسّط کلام معجز نمایی که نظم و اسلوب آن فوق ادراک بشر است بوی بفهماند و بتمام مردم اعلان رسالت نماید و گوید أَن‌َّ هذا صِراطِی مُستَقِیماً فَاتَّبِعُوه‌ُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُل‌َ فَتَفَرَّق‌َ بِکُم عَن سَبِیلِه‌ِ«1» سوره انعام آیه 154، و قوانین وضع نماید که اگر تمام قانون‌گذاران و سیاستمداران عالم جمع شوند نتوانند مثل کوچکتر قانونی از قوانین وی وضع نمایند هرگز ممکن نیست.
و نه اینکه است که بگوئیم مجموعه قرآن بر روی هم رفته معجزه است بلکه هر آیه آیه‌ای از آن معجزه جداگانه‌ای است اینکه است که در همین آیه در مقام تحدّی یک سوره‌ای از سور قرآن را در مقام معارضه در میآورد که «اگر شک دارید در اینکه قرآن کلام خدا باشد یک سوره مثل سوره‌های قرآن بیاورید».
فَإِن لَم تَفعَلُوا وَ لَن تَفعَلُوا فَاتَّقُوا النّارَ الَّتِی وَقُودُهَا النّاس‌ُ وَ الحِجارَةُ توضیح آنکه شماهایی که منکر حقانیت قرآنید وقتی عاجز شدید از اینکه مثل سوره‌ای از قرآن بیاورید دیگر راه عذری برای شما باقی نمیماند و از طرف خداوند حجت بر شما تمام گردیده زیرا که فهمیدید قرآن کلام بشر نیست و از عالم فوق الطبیعة در اینکه عالم نزول نموده پس بایستی
-----------------------------------
(1) اینکه است طریق و روش مستقیم من پس شما بایستی پیروی کنید و در همین راه مستقیم سلوک نمائید و متابعت ننمائید طرق دیگر را که اگر بغیر طریقه من سلوک نمائید از راه حق‌ّ و حقیقت باز میمانید و متفرّق میگردید.

صفحه : 178
مخالفت نورزید و بترسید و احتراز نمائید از آتشی که هیزمش خود شما و سنگ میباشد و مهیّا و آماده شده برای کسانی که کافر بقرآنند.

(اوصاف آتش جهنم)

وقود در لغت هیزمی است که مهیّا شده باشد برای آتش افروختن در مجمع البیان طبرسی گوید «الّتی وقودها» یعنی هیزم آن آتش مردم و سنگ است و حجاره جمع حجر و بمعنی سنگ است، و بعضی گفته‌اند حجاره سنگ کبریت است زیرا که آتش آن خیلی شدید است.
و إبن مسعود و إبن عباس گفته‌اند مقصود از حجاره سنگهایی است که بصورت بت در آورده‌اند مثل قوله تعالی: إِنَّکُم وَ ما تَعبُدُون‌َ مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ حَصَب‌ُ جَهَنَّم‌َ«1» سوره انبیاء آیه 98 و دیگری گفته مقارن نمودن سنگ دلیل بر عظمت و بزرگی آتش جهنم است که آتش آن از سنگ تعبیه شده و دیگری گفته معنی آیه اینکه است که جسدهای اهل جهنم باقی میماند در آتش مثل سنگ و تأیید مینماید آن را قوله تعالی: کُلَّما نَضِجَت جُلُودُهُم بَدَّلناهُم جُلُوداً غَیرَها لِیَذُوقُوا العَذاب‌َ«2» سوره نساء آیه 59.
صدر المتألّهین در اینجا کلامی دارد که خلاصه آن را ترجمه مینمایم چنین گفته امتیاز آتش جهنم از سایر آتشها بچند چیز است: 1- آن آتش اخروی است نه دنیوی و باین حواس درک نمیشود مگر وقتی که از اینکه نشأ تحوّل نماید به نشئه قیامت آن وقت میتوان آن آتش را «بعین الیقین» مشاهده
-----------------------------------
(1) بدرستی که شما و آنچه را غیر از خدا عبادت میکنید مایه بر افروختن دوزخید
(2) هر وقت پوست بدن آنها گداخته شد بدل می‌نمائیم به پوست دیگر تا بچشند عذاب را.

صفحه : 179
نمود چنانچه الآن علما مشاهده میکنند آن آتش را «بعلم الیقین» و شاهد بر اینکه مطلب قول حق تعالی است کَلّا لَو تَعلَمُون‌َ عِلم‌َ الیَقِین‌ِ لَتَرَوُن‌َّ الجَحِیم‌َ ثُم‌َّ لَتَرَوُنَّها عَین‌َ الیَقِین‌ِ«1» سوره تکاثر آیه 9.
2- آن آتشی است که در کمون اشیاء واقع است و از باطن بظاهر سرایت مینماید و باقی آتشها اول بظاهر مستولی میگردد و از ظاهر بباطن نفوذ مینماید.
3- آن آتشی است که از سیّئات و متابعت شهوات تولید میگردد نه از چوب و ذغال و غیر آن و توبه بمنزله آبی است که روی آتش ریخته شود و آن را خاموش گرداند و شاید اشاره بهمین دارد قول حق عز و جل کُلَّما خَبَت زِدناهُم سَعِیراً«2» سوره بنی اسرائیل آیه 99، یعنی آتشی که غالب است بر باطن آنها و سرایت مینماید بظاهر آنها.
و شاید مقصود اینکه باشد که هر وقت آتش از ظاهر آنها فرو نشست و از حیث بدن قدری راحت شدند خداوند مستولی میگرداند بر آنها فکر در حال و عاقبت خودشان و پشیمانی از کرده‌های خود که چگونه خود را از سعادت محروم نمودیم اگر عمل نیک نموده بودیم چه قدر خوشبخت و نیک عاقبت بودیم و بفیض کامل و بدرجات عالیه میرسیدیم و عذاب معنوی که در اثر نافرمانی مترتب میگردد بسیار شدیدتر از عذاب جسمانی است.
4- آن آتشی است که در قلب نفوذ مینماید چنانچه خداوند فرموده نارُ اللّه‌ِ المُوقَدَةُ الَّتِی تَطَّلِع‌ُ عَلَی الأَفئِدَةِ«3» سوره همزه آیه 6
-----------------------------------
(1) آن چنین است، اگر آنها بعلم الیقین بدانند هر آینه می‌بینند جهنم را پس از آن هر آینه می‌بینند بعین الیقین.
(2) هر وقت آتش سست میگردد خداوند بر شدت آن می‌افزاید.
(3) آتش خدا که بر افروخته میشود آن آتشی است که نفوذ می‌نماید و قلب و دل آدمی را خبر دار میکند. [.....]

صفحه : 180
لکن آتش دنیا بقلب سرایت نمی‌کند همین جسم را میسوزاند.
و آتش اخروی دو نوع است: نار جحیم، و نار اللّه، نار اللّه حرارت و سوزندگی آن بسیار شدیدتر از نار جحیم است که سرایت میکند در قلوب منافقین و کافرین و محجوبین از حق تعالی زیرا که استعداد داشتند خود را بدرجات عالیه رسانند و خود را محروم نمودند و محرومی آنها آتشی است که نفوذ در قلب آنها مینماید و آتش جحیم آن آتشی است که از متابعت هواهای نفسانی شراره مینماید و پوست بدن را میسوزاند و اشاره بهمین دارد آنجا که میفرماید کُلَّما نَضِجَت جُلُودُهُم بَدَّلناهُم جُلُوداً غَیرَها لِیَذُوقُوا العَذاب‌َ«1» سوره نساء آیه 59.
5- آتش دنیا تقریبا یک نوع است چندان اختلافی بین اقسام آن نیست لکن آتش جهنم هفت طبقه دارد بعدد مشاعر پنجگانه انسان باضافه وهم و خیال و ابواب بهشت هشت است آن نیز بعدد مشاعر نه گانه باضافه بقلب که متأسفانه درب عقل بسوی بیشتری مردم بسته شده.
و نیز آن عارف ربانی چنین گوید که اهل اشاره و اصحاب بشارت در توجیه آیه وَقُودُهَا النّاس‌ُ وَ الحِجارَةُ چنین گفته‌اند مقصود از ناس افرادی میباشند که فراموش نموده‌اند عهد و میثاقی که خداوند در روز «الست» با آنها بسته بود وَ لَقَد عَهِدنا إِلی آدَم‌َ مِن قَبل‌ُ فَنَسِی‌َ وَ لَم نَجِد لَه‌ُ عَزماً«2» سوره طه آیه 114، و مقصود از حجاره طلا و نقره و باقی معدنیات و نباتات و حیوانات و آنچه را که انسان بوی دلبستگی دارد و آن چیزی است که مراد وی باو حاصل و مطابق شهوات وی است.
-----------------------------------
(1) هر وقت گداخته میشود پوستهای بدن کفار تبدیل گردانیم بپوست دیگر تا آنکه عذاب را بچشند.
(2) و هر آینه ما با آدم در پیش عهد بسته بودیم پس فراموش کرد عهد ما را و عزم و ثباتی در آن نیافتیم.

صفحه : 181
و احتمال دارد که مراد «بناس» انانیّت و منیّت انسان باشد یعنی خودیّت او مادامی که خود را فانی در حق‌ّ نبیند و خود را یک شی‌ء مستقل‌ّ پندارد و مقصود از «حجاره» جسد او باشد که از اجزاء سخت تشکیل گردیده مثل استخوان و ناخن و غیره و در اینجا دو نحو عذاب دارد عذاب روحانی که مترتب بر روح اوست که در اثر جهل و قساوت نفس پدید میگردد چنانچه در جای دیگر است ثُم‌َّ قَسَت قُلُوبُکُم مِن بَعدِ ذلِک‌َ فَهِی‌َ کَالحِجارَةِ«1» سوره بقره آیه 22، و دیگر عذاب جسمانی که در اثر مخالفت مترتب بر جسد میگردد. (پایان) أُعِدَّت لِلکافِرِین‌َ

آیا بهشت و جهنم فعلا موجودند یا بعد موجود میگردند

‌در اینجا بین دانشمندان گفتار بسیاری است بعضی از مفسرین و علمای کلام چنین معتقدند که در قیامت و در روز موعود موجود میگردد و فعلا بهشت و جهنمی وجود ندارد، و بعضی دیگر گویند بهشت و جهنم فعلا موجود و از نظر ما غائب‌اند و هر یک برای اثبات حرف خود از آیات و اخبار شاهد می‌آورند.
میتوان از همین آیه استفاده نمود که بهشت و جهنم موجودند چنانچه در همین جا فرموده «اعدّت» بصیغه ماضی یعنی آماده شده، و در جای دیگر وَ إِن‌َّ جَهَنَّم‌َ لَمُحِیطَةٌ بِالکافِرِین‌َ«2».
و نیز از آیات دیگر بسیاری که راجع ببهشت و جهنم است چنین
-----------------------------------
(1) پس سخت گردید قلبهای آنها بعد از آن پس قلب آنها مثل سنگ گردید.
(2) و بدرستی که جهنم هر آینه محیط است بکافرین یعنی فرا گرفته کافرین را.

صفحه : 182
بر می‌آید که بهشت و جهنم موجودند نه اینکه بعد از اینکه موجود میگردند و سؤال از اینکه بر فرض موجودیّت آیا در کجای عالم موجودند مورد ندارد زیرا عوالم و مخلوقات الهی غیر متناهی است چه بسیار موجودات و عوالمی که در جوّ غیر متناهی وجود دارند که ما از آنها بی‌خبریم حال ما در اینکه عالم شبیه بآن کرمی است که در وسط سیب زندگانی می‌نماید و گمان میکند عالم وجود همان فضای سیبی است که مسکن دارد و هیچوقت در مخیّله وی خطور نمیکند که شاید عوالم دیگری هم وجود دارد که در ذهن کوچک من نیاید.
لکن اینکه اندازه شاید محرز باشد که وقتی عوالم وجود را از حیث رتبه و مرتبه در طول یکدیگر گرفتیم بهشت در مرتبه عالی و در فوق عالم واقع است و جهنم در تحت، خداوند در قرآن فرموده لَقَد خَلَقنَا الإِنسان‌َ فِی أَحسَن‌ِ تَقوِیم‌ٍ ثُم‌َّ رَدَدناه‌ُ أَسفَل‌َ سافِلِین‌َ.
برای ایضاح اینکه بهشت و جهنم موجودند دو اصل مسلّم را بایست در نظر گرفت و در آن دقت نمود نخستین اینکه است که از همین آیه وَقُودُهَا النّاس‌ُ و آیات دیگری مثل آیه بعد کُلَّما رُزِقُوا و آیه قبل أُعِدَّت و آیه یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا قُوا أَنفُسَکُم وَ أَهلِیکُم ناراً وَقُودُهَا النّاس‌ُ وَ الحِجارَةُ«1» سوره بقره آیه 22، و غیر اینها معلوم میشود که آتش جهنّم خود انسان است یعنی انسان مادّه آتش جهنّم است و سنک بنا بر توجیهاتی که شد یا بتهایی باشد که از سنگ میتراشند یا بدن انسان و شاید مقصود قلب کافر باشد که از سنگ سخت‌تر است و بنا بر اینکه معنی اینکه فرمود «انسان و سنگ» عطف سنگ بر انسان» عطف تفسیری
-----------------------------------
(1) خطاب بمؤمنین است که ای کسانی که ایمان آورده‌اید باز دارید خود و اهل خود را از آتشی که هیزم آن مردم و سنگ است.

صفحه : 183
میشود انسانی که مثل سنگ است.
اصل دوم در جای خود مبرهن گردیده که عوالم در طول یکدیگرند هر موجود دانی محل و رتبه‌ای دارد در ما فوق خود که نسبت وی بما فوق نسبت بدن است بجان یا نسبت ماده است بصورت و قوام دانی بعالی است که در پرتو وجود وی نشو و نما میکند و عالی نسبت بدانی مثل روح و روان است نسبت بجسم که قوام جسم بجان و روح است.
پس از اثبات اینکه دو اصل مسلّم گوئیم چون عالم قیامت در طول عالم دنیا و ما فوق او و فعلیت آن است بلکه عالم دنیا یک ظهور و نمودی از عالم آخرت بیش نیست آنچه در اینجا است اصل و حقیقت آن در عالم آخرت است بلکه آخرت تمام آن است با زیادتر، چنانچه از رسول اللّه (ص) چنین روایت میکنند که در وصف دوزخ فرمود «اینکه آتشی که شما در دنیا می‌بینید جزئی است از هفتاد جزء آتش دوزخ و در حدیث دیگر است که جزئی از آتش دوزخ را هفتاد مرتبه شستند تا آنکه بدنیا آوردند.
پس مادّه جهنّم که خود انسان است در اینکه عالم دنیا موجود است زیرا که «وقود» در آیه وَقُودُهَا النّاس‌ُ هیزمی را گویند که مهیّا و آماده شده برای آتش باشد و هیزم قبل از آتش گرفتن مادّه آتش است و مادّه هر شیئی قسمتی و جزئی از آن شی‌ء است زیرا که هر چیزی بمادّه و صورت استوار میگردد پس باین اعتبار بهشت و جهنم در همین عالم نیز موجودند مادّه جهنّم کفّار و فسّاقند و مادّه بهشت اتقیاء و صلحاء میباشند.
و باعتبار اینکه بروز و ظهور جهنم و بهشت در عالم آخرت است و گفتیم که عالم آخرت نسبت بدنیا مثل نسبت جان است ببدن یا مثل صورت است نسبت بماده که آنچه در آخرت است نمونه و ظهوری در اینکه عالم دنیا دارد و آنچه

صفحه : 184
در اینجاست اصل و حقیقت و تمام آن در آنجاست معلوم میشود که فعلیت و وجود بهشت و جهنّم در عالم آخرت است و کافر در اینکه نشأ دنیا بالقوّه در جهنّم است نه بالفعل لکن جهنم محیط بر آنها است و همین طور است حال بهشتیان.
پس از اینکه بیانات معلوم میشود که بهشت و جهنم بحسب ماده و صورت تحقق دارند زیرا که عالم آخرت فوق اینکه عالم و قوام اینکه عالم بوی است و اینکه عالم ظهوری و نمونه‌ای از اوست و شاهد بر آن قوله تعالی وَ إِن‌َّ جَهَنَّم‌َ لَمُحِیطَةٌ بِالکافِرِین‌َ سوره توبه آیه 49، که محیط غیر از محاط است و جهنّمی که بکفّار احاطه نموده همان جهنّم اخروی است که کفار در اینکه عالم در محاط وی میباشند و صورت فعلی اخروی آنها است پس بایستی جهنم اخروی که احاطه بکافرین دارد باعتباری فعلا موجود باشد و گر نه احاطه صادق نیاید.
پس یک جا میگوید «مردم هیزم جهنم‌اند» یعنی ماده جهنم‌اند و یک جا میگوید «جهنم احاطه نموده بکافرین» یعنی جهنم فوق آنها و آنها تحت آن و در پرتو آن قرار گرفته‌اند و نیز در آیه بعد حکایتا از قول بهشتیان میفرماید هذَا الَّذِی رُزِقنا مِن قَبل‌ُ که اینکه همان است که قبلا برای ما تهیه شده بود و از مجموع آنها چنین معلوم میشود که بهشت و جهنم موجودند منتهی تا وقتی در اینکه عالم هستیم راهش بروی ما بسته است و کاملا نمیتوانیم آن را مشاهده نمائیم تا وقتی که بمرگ که بمنزله کبریت است برای جهنمیان آن آتش جهنمی که بسوء اعمال خود که در نفسشان تهیه شده شعله‌ور گردد.
ببین چگونه روح حقیقت و سر معنویت و رموز خلقت در خلال کلمات معجز نمای قرآنی نمودار است.
در صفحات پیش گفتیم هر آیه‌ای از قرآن معجزه جداگانه ایست

صفحه : 185
برای اثبات اینکه قرآن مجید کلام الهی است و از عالم «ما فوق الطّبیعة» فرود آمده اینک گوئیم هر جمله جمله‌ای از قرآن بلکه هر کلمه از آن معجزه جداگانه ایست که خود حاکم صادقی است بر حقانیّت خود.

صفحه : 186

[سوره البقرة (2): آیه 25]

اشاره

وَ بَشِّرِ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ أَن‌َّ لَهُم جَنّات‌ٍ تَجرِی مِن تَحتِهَا الأَنهارُ کُلَّما رُزِقُوا مِنها مِن ثَمَرَةٍ رِزقاً قالُوا هذَا الَّذِی رُزِقنا مِن قَبل‌ُ وَ أُتُوا بِه‌ِ مُتَشابِهاً وَ لَهُم فِیها أَزواج‌ٌ مُطَهَّرَةٌ وَ هُم فِیها خالِدُون‌َ (25)

ترجمه:

خطاب بپیغمبر اکرم (ص) است که بشارت بده بکسانی که ایمان آوردند و عمل نیکو کردند از برای آنها است بهشتهایی که در آن انواع نعمتهای لذیذ است و از زیر درختان یا غرفهای آن آبهای لذیذ مصفّی جریان دارد و هر وقت از میوه آن روزی داده شدند گفتند اینکه همان میوه‌ای است که پیش در دنیا روزی داده شده بودیم، و بمؤمنین میدهند آنچه را خداوند روزی آنها کرده مشابه همین میوه‌های دنیا و برای آنها جفتهایی است که پاکیزه‌اند از قذارات در حالی که اهل بهشت در بهشت جاویدانند.

(توضیح آیات)

بشارت یعنی چه و مؤمنین کیانند

وَ بَشِّرِ: بشارت آن خبری است که در انسان تأثیر نماید و اثر آن در صورت نمایان گردد اگر بشارت فرح انگیز است شگفتگی در بشره نمایان گردد و اگر بامر غم‌انگیز است گرفتگی در بشره نمایان گردد«1».
و بشارت در لغت عرب بر خبر خیر و شر هر دو گفته میشود قوله تعالی
-----------------------------------
(1) وقتی انسان خوشحال میشود خون در بدنش پراکنده میشود اینکه است که فرح پیدا میکند مثل اینکه گیاه پژمرده وقتی آب بآن میرسد اجزاء آن از هم باز میشود و شگفتگی در آن پدید میگردد بعکس وقتی خبر غم انگیزی بوی میرسد خون در بدن او جمع میگردد و منقبض میشود.

صفحه : 187
وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُم بِالأُنثی ظَل‌َّ وَجهُه‌ُ مُسوَدًّا وَ هُوَ کَظِیم‌ٌ«1» سوره نحل آیه 60.
وَ الَّذِین‌َ آمَنُوا ایمان مأخوذ از امن و امان است کسی که قلبش مطمئن بایمان گردید و ریب و شکی در قلبش باقی نماند و اعتقاد خلاف و رویّه ناپسندی و خللی در ایمان و عقایدش یافت نگردید چنین کسی را مؤمن گویند و اقرار بزبان و عمل بارکان کاشف از ایمان قلبی است یا داخل در مرتبه کامل ایمان است زیرا که محل ایمان قلب انسان است وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ عطف است بر آمنوا و بقاعده عربیت بین معطوف و معطوف علیه مغایرت است یعنی نمیشود هر دو یکی باشند.
پس از اینجا میتوان فهمید که عمل صالح جزء ایمان نیست و اینکه در حدیث دارد که «ایمان اعتقاد بقلب و اقرار بزبان و عمل بارکان است» و باعتبار همین حدیث بعضی گفته‌اند عمل صالح جزء ایمان است ممکن است بگوئیم اقرار زبانی کاشف از ایمان است یعنی بدون اقرار بزبان آثار ایمان بر مؤمن بار نمیشود پس اقرار بزبان محقّق ایمان ظاهری است نه محقق اصل ایمان و عمل بارکان جزء کمال ایمان است و ایمان کامل آن است که با عمل صالح توأم گردد.
و باین بیان جمع میشود بین ظاهر آیات که مکرّر در قرآن مجید عطف داده عمل صالح را بایمان و بین حدیث که بظاهر عمل صالح را جزء ایمان قرار داده پس جمع بین قاعده و حدیث باین میشود که گفته شود اصل
-----------------------------------
(1) وقتی بیکی از مشرکین بشارت داده میشود که دختر پیدا کرده روی او سیاه میشود و خشمگین میگردد.

صفحه : 188
ایمان همان اعتقاد جزمی است و اقرار زبانی کاشف از او و محقق آثار خارجی وی است و عمل صالح ناشی و منبعث از کمال ایمان است و اگر جایی دیده شود معطوف و معطوف علیه بیک معنی آمده مثل اینکه گفته شود «زید اعطانی یمینه و شماله» زید بدست راست و چپ خود بمن عطا نمود که معطوف و معطوف علیه را بیک معنی آورده خلاف ظاهر و مجاز است بایستی با قرینه ذکر شود.
آری ایمان کامل منفک‌ّ از عمل صالح نمیشود یعنی عملی که شایسته درگاه احدی و لایق پیشگاه حضور صمدانی باشد آن عملی است که با خلوص نیت و بدستور نمایندگان الهی از انبیاء و سفراء او انجام گیرد بدون اینکه دلخواه و رأی خود عامل و صلاح دید او در عمل مدخلیت داشته باشد.
و چنانچه بعضی گفته‌اند ایمان مثل پی و ستون ماند و عمل صالح مثل بناء و سقفی که بر آن نهند که عمارت بدون آن تمام نمیشود و هر چه ایمان قویتر عمل نیک بیشتر از آن ظهور و بروز مینماید و کسی که هیچ عمل صالح ندارد معلوم میشود یا اصلا ایمان و عقیده بمقدّسات اسلامی ندارد یا اگر ایمان ضعیفی دارد در معرض فناء و زوال است.
بعبارت دیگر کمال انسان در دو قوّه است یکی قوّه عقل و دیگری قوه تحریک و عمل اول را حکماء از آن تعبیر «بعقل نظری» میکنند و دوّم را تعبیر «بعقل عملی» مینمایند عقل نظری اعمال قوّه نظریّه است در کسب معارف از روی براهین عقلیه و عقل عملی عبارت از اخلاق نیکو و اعمال شایسته‌ای است که از روی ایمان صحیح صادر گردد وقتی اینکه دو توأم گردید انسان لایق رحمت الهی و انعامات غیر متناهی میگردد اعمال قوّه نظریّه بدون تحریک قوّه عملیّه مثمر ثمر نمیگردد و نتیجه مطلوبی

صفحه : 189
بدست نمیآید و قوّه تحریک و اعمال قوّه عملیّه بدون اعمال قوّه نظریّه آن نیز مثل نقشی ماند که به آب زده شود قرار و ثباتی ندارد و اثری بر آن مترتب نمیگردد اینکه است که دانشمندان گفته‌اند «علم بلا عمل کالشجرة بلا ثمر» که تشبیه نموده‌اند علم بدون عمل را بدرختی که میوه ندهد و عمل بدون علم مثل بنائی مانند بلا ستون که اصلا تحقق پذیر نیست.
اینکه است که در اینکه آیه کأنه فرموده ای پیغمبر اکرم بشارت ده به کسانی که اینکه دو قوه خدا داده خود را بکار انداختند و زحمت کشیدند و آن را از خمودی بعمل و از قوه بفعل آوردند و از طریق ایمان و عمل، شایسته رحمت الهی گردیدند چنین نعمتهایی برای آنها آماده گردیده و بالاترین نعمتها اینکه است که اهل بهشت همیشه در بهشت جاویدانند و حیاتی است برای آنها که مرگ و فنا در آن راه ندارد اینکه است که بعد از نعمتهای بهشت که بمؤمنین وعده داده فرموده:
وَ هُم فِیها خالِدُون‌َ بدیهی است که لذّت غیر دائم کامل نیست بلکه لذّتی که مشوب بخوف نیستی و زوال باشد نمیتوان حقیقتا لذت نامید آن شاعر عرب گفته:

اشدّ الغم‌ّ عندی فی سرور تیقّن عنه صاحبه انتقالا
و همین طوری که بالاترین لذتهای بهشتیان نعمت خلود و همیشگی آنها است در بهشت بالاترین عذاب جهنمیان نیز خلود و همیشگی آنهاست در جهنّم که آنها را نیز تهدید بخلود در جهنّم نموده.
کُلَّما رُزِقُوا مِنها مِن ثَمَرَةٍ رِزقاً قالُوا هذَا الَّذِی رُزِقنا مِن قَبل‌ُ در تفسیر مجمع البیان در اینجا چند احتمال داده:
1- میوه‌های بهشت هر وقت یکی از آنها کنده میشود فورا مثل آن

صفحه : 190
روئیده میشود پس امر بر بهشتیان مشتبه میگردد و گمان میکنند اینکه همان اولی است. (ابی عبیده و یحیی بن کثیر) 2- اینکه همان است که از پیش در دنیا روزی داده شده بودیم.
(إبن عباس و إبن مسعود) 4- مثل همان است که قبلا بما روزی داده بودند با آنکه میدانند که آن غیر آنها است لکن شبیه بآنها است در مزه و رنگ و بو و خوبی و پاکیزگی (حسن و واصل) شیخ ابو جعفر گفته: بهترین اقوال کلام إبن عباس است، طبرسی در توجیه آیه چنین گوید در تقدیر مثل آن است که در دنیا بوده نه عین آن زیرا آنکه در دنیا بوده معدوم گشته چگونه میشود همان باشد و اینکه مثل ن است که کسی توصیف کند طعامی را کس دیگر بگوید اینکه طعام همان طعامی است که در منزل ما مهیّا میباشد. (پایان) و شاید مقصود از «هذا الذی رزقنا من قبل» اینکه باشد که اینکه همان است که قبلا و آن وقتی که ما در دنیا بودیم برای ما مهیا و آماده شده بود و اینکه دلیل دیگری است که بهشت و جهنم هر یک در وعا خود موجودند.
و ببیان دیگر چنانچه قبلا اشاره شد چون عوالم در طول یکدیگرند یعنی هر مرتبه دانی نمود و نمونه‌هایی است از مرتبه فوق او و هر مرتبه فوقی جامع و حاوی مرتبه تحت خود میباشد پس ممکن است گفته شود آنچه در اینکه عالم وجود دارد بعینه در عالم قیامت موجود است یعنی عالم دنیا منطوی در عالم قیامت است و عالم قیامت محیط است بر عالم دنیا إِن‌َّ جَهَنَّم‌َ لَمُحِیطَةٌ بِالکافِرِین‌َ لکن آنچه در آنجاست در اینجا نمودی از آن بیش نیست زیرا که عالم قیامت عالم جمع است چنانچه در قرآن است یَوم‌َ یَجمَعُکُم لِیَوم‌ِ الجَمع‌ِ سوره تغابن آیه 9، یعنی قیامت روزی

صفحه : 191
است که جمع میکنند شما را برای روز جمع.
و آخرین مرتبه سیر انسانی و منتهی کمال بشری است و آن وقتی است که هر فردی بمنتهی درجه کمال خود یا در سعادت یا در شقاوت میرسد و هر عملی که در اینکه عالم دنیا نموده و آنچه کسب کرده نزد وی حاضر میگردد اینکه است که میگوید ما لِهذَا الکِتاب‌ِ لا یُغادِرُ صَغِیرَةً وَ لا کَبِیرَةً إِلّا أَحصاها در جای دیگر وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً که از اینکه آیات معلوم میشود که آنچه انسان کرده و در نفس خود اندوخته و آنچه دیده و شنیده و چشیده تماما در روز رستاخیز نزد وی حاضر میگردد.
و نیز از ظاهر همین آیه که اشاره مینماید که اینکه بعینه همان است که قبلا روزی ما بود چنین برمیآید که آنچه در اینجاست بحقیقت جوهری خود در آنجا پدیدار است و در جای خود ثابت و مبرهن گردیده که تا ممکن است کلام را بایستی حمل بر ظاهر نمائیم و جایز نیست بدون ضرورت حمل بر غیر ظاهر آن کنیم.
اگر گفته شود مسلما آنچه در دنیا روزی بشر بوده از مأکولات و مشروبات و غیره در وقتی که صور اسرافیل دمیده میشود معدوم میگردد پس بنا بر «امتناع اعاده معدوم» محال است عود نماید.
پاسخ گوئیم بدن عنصری انسان نیز از همین عالم بشمار میرود و بمردن اجزاء آن مضمحل و فانی میگردد با اینکه از مسلّمیات دین اسلام بلکه اتفاقی بین تمام ملل عالم است که در قیامت عود مینماید و انسان با همین بدن عنصری مادی وارد محشر میگردد و منکران را از زمره مسلمین خارج می دانیم پس آنچه راجع ببدن و کیفیت عود آن گفتید در اینجا نیز گفته میشود و اگر بخواهیم وارد اینکه رشته گردیم رشته سخن طولانی میشود و خارج از وضع اینکه کتاب است جای آن و محل بحث آن کتب کلامیه است و برای شخص

صفحه : 192
متدبّر خردمند همان که گفتیم عوالم در طول یکدیگرند و هر مرتبه عالی محیط بر مراتب زیرین است و شمول بر آن دارد و رتبه عالم قیامت فوق عالم دنیاست تا اندازه‌ای مطلب معلوم می‌گردد که چگونه موجودات اینکه عالم در عالم قیامت پدیدارند با اینکه زمان وجودشان منقضی گردیده زیرا که ظهور عالم قیامت بعد از انقضای عالم دنیا است «در خانه اگر کس است یک حرف بس است».
وَ أُتُوا بِه‌ِ مُتَشابِهاً می‌یابند از میوه‌های بهشتی چیزهایی که متشابه و شبیه بیکدیگرند در رنگ لکن در طعم مختلفند. (إبن عباس) وَ لَهُم فِیها أَزواج‌ٌ مُطَهَّرَةٌ بعضی از مفسّرین گویند مقصود «حور العین» است و بسیاری از مفسرین گویند مراد زنهای دنیا میباشند که پاک و پاکیزه شده‌اند از قذارات صوری طبیعی و از قذارات معنوی اخلاقی و قول دوم بهتر و مناسبتر است زیرا که متبادر از ازواج آن است که زوجین از یک جنس باشند و حور العین از جنس انسان نیستند.

صفحه : 193

[سوره البقرة (2): آیه 26]

اشاره

إِن‌َّ اللّه‌َ لا یَستَحیِی أَن یَضرِب‌َ مَثَلاً ما بَعُوضَةً فَما فَوقَها فَأَمَّا الَّذِین‌َ آمَنُوا فَیَعلَمُون‌َ أَنَّه‌ُ الحَق‌ُّ مِن رَبِّهِم وَ أَمَّا الَّذِین‌َ کَفَرُوا فَیَقُولُون‌َ ما ذا أَرادَ اللّه‌ُ بِهذا مَثَلاً یُضِل‌ُّ بِه‌ِ کَثِیراً وَ یَهدِی بِه‌ِ کَثِیراً وَ ما یُضِل‌ُّ بِه‌ِ إِلاَّ الفاسِقِین‌َ (26)

ترجمه:

بدرستی که خداوند شرم نمیکند از آنکه برای شما مثل آورد از مثالها مثل پشه یا آنچه فوق پشه و بزرگتر از آن باشد و اما کسانی که ایمان آورده‌اند بکتاب خدا میدانند که اینکه مثلها حق است و از طرف پروردگار آنها است، اما کسانی که کافر شدند از روی عناد و انکار یا از طریق استهزاء و سخریّه میگویند خداوند چه اراده کرده است باین مثلها که باین مثلها گمراه مینماید جماعت بسیاری را و هدایت و رهنمایی نماید بسیاری از مردم را و گمراه نمیگردند باین مثلها مگر کسانی که فاسق‌اند و روزگار خود را بفسق تباه نموده‌اند و قلب آنها را زنگ گرفته دیگر از کلمات حقّانی متنبّه نمیگردند.

توضیح آیات‌

اشاره

إِن‌َّ اللّه‌َ لا یَستَحیِی‌

(حیاء نسبت بخداوند چه معنی دارد)

حیاء بمعنی لغوی از مقوله انفعال است و از صفات نفسانی بشمار میرود و حیاء در موقع انقباض و شکستگی نفس پدید میگردد و در جایی تحقق پذیرد که عمل قبیحی که شرم آور باشد از انسان سر زند و حیاء باین معنی در باره حق‌ّ سبحانه روا نیست زیرا که او منزّه و مبرّا از صفات ممکنات است پس میتوان گفت اینکه میگویند خدا حیاء نمیکند (سالبه بانتفاء موضوع است) یعنی چون خداوند منزه و مبرا از صفات ممکنات است اصلا

صفحه : 194
موضوع حیاء که عبارت از انقباض و شکستگی نفس باشد نسبت باو معنی ندارد پس شاید مقصود در اینجا از «لا یستحیی» که حیاء نمیکند اینکه باشد که اصلا موضوع حیاء که همان انقباض نفس باشد در او نیست و چنین صفتی در او یافت نمیشود.
و حیاء یکی از محسّنات و اوصاف نیک انسانی بشمار میرود و حدّ وسط بین (وقاحت و بی‌شرمی و بین خجلت در غیر مورد است).
و اینکه در بعض اخبار از ائمه طاهرین (ع) رسیده
1» «ان‌ّ ربّکم حیی‌ّ کریم»«
«روایت را بسلمان فارسی نسبت میدهند» یا در جای دیگر فرموده إِن‌َّ اللّه‌َ لا یَستَحیِی«2» توجیهاتی در باره آن کرده‌اند:
1- مقصود آن چیزی باشد که مترتّب بر حیاء میشود مثل امتناع و خودداری کردن در عمل خداوند حیاء میکند یعنی امتناع نمیکند از عمل.
2- در عمل رادعی و مانعی ندارد.
3- عمل را ترک نمیکند چنانچه حیاء در انسان باعث ترک عمل میشود.
4- نمیترسد زیرا که حیاء بمعنی خشی و ترس نیز آمده.
أَن یَضرِب‌َ مَثَلًا ما بَعُوضَةً غرض از مثال ایضاح مقصود و ظاهر کردن امر معقول است در صورت محسوس تا آنکه عقل بکمک و هم راهی بمقصود بیابد زیرا که عقل انسان مادامی که تعلّق ببدن دارد چنان قوّتی ندارد که روح معنی و حقایق را بدون مزاحمت و هم و خیال درک نماید اینکه است که در کتاب الهی و نیز در کلمات حکماء و فصحاء روح معانی را در قالب مثال ریخته تا آنکه از محسوس پی
-----------------------------------
(1) بدرستی که پروردگار شما با حیاء و با کرم است.
(2) بدرستی که خداوند حیاء میکند.

صفحه : 195
بمعقول برده شود و مطلب واضح گردد.
و تخصیص بپشه و آنچه فوق آن است شاید اشاره باین باشد که کسی گمان نکند تشبیه و مثال آوردن باین اشیاء حقیر لایق مقام قدس و عظمت الهی نیست و دانسته شود که نسبت کبریایی او بصغیر و کبیر یکسان است عالی و دانی حقیر و شریف همه تحت حیطه عظمت اویند و از جویبار رحمت او سیراب میگردند بلکه اگر خوب بنگری خواهی دید که همه موجودات از عالی و دانی مثل حلقه‌های زنجیر با هم بستگی دارند و همه مسخّر اویند و چنان با هم آغشته و مربوط گشته و دست بگردن هم انداخته انجام وظیفه میدهند که گویا یک واحد را تشکیل میدهند یعنی همه یکی گشته‌اند و در خدمت شرکت کرده‌اند.
و در مورد مثال آوردن بایستی مراعات ممثّل و بمناسبت آن مطلبی که اراده ایضاح آن در نظر است مثال آورده شود بزرگی و کوچکی آنچه بآن مثال زده میشود مدخلیت ندارد.
و شاید مقصود از ذکر پشه اشاره بعظمت و لطائف صنعت و آن لطیفه کاریها و حکمتهایی باشد که در خلقت پشه باین کوچکی بکار برده شده.
روایت از صادق آل محمّد (ص) است که فرموده اینکه خداوند ببعوضه مثل زده برای اینکه است که پشه با کوچکی حجمش خلقت او را مساوی با فیل قرار داده و تشبیه بپشه نمود برای تنبیه مؤمنین که نظر کنند بر لطائف صنع باری و عجائب خلقت او چنانچه فرموده أَ فَلا یَنظُرُون‌َ إِلَی الإِبِل‌ِ کَیف‌َ خُلِقَت«1» سوره غاشیه آیه 17.
-----------------------------------
(1) آیا نظر نمیکنید و تدبر نمینمائید در خلقت شتر که خلقت او چگونه است (و آثار قدرت و لطیفه کاریهای حق را در خلقت شتر مشاهده نمائید).

صفحه : 196
فَأَمَّا الَّذِین‌َ آمَنُوا فَیَعلَمُون‌َ أَنَّه‌ُ الحَق‌ُّ مِن رَبِّهِم کسانی که ایمان آورده‌اند و تصدیق نموده‌اند کلام خدا را و میدانند که اینکه کلمات معجز نما از معدن وحی نازل گشته و قلب آنها از کبر و نخوت و حسد خالی شده و روح و روان آنها محل اشراق نور معرفت گردیده برای آنها واضح و هویدا میگردد که اینکه مثالها واضح و بجا است و از طرف پروردگار آنها نازل گردیده.
وَ أَمَّا الَّذِین‌َ کَفَرُوا فَیَقُولُون‌َ ما ذا أَرادَ اللّه‌ُ بِهذا مَثَلًا کسانی که کافر شده‌اند و نور ایمان را در پرده کفر پوشانیدند و چشم حق بین خود را کور نمودند و گوش دل خود را که مهیّا برای استماع کلمات حقانی بود کر کردند از روی جهل یا استهزاء میگویند خداوند از اینکه مثالها چه اراده نموده که جماعتی را هدایت و جماعتی را گمراه نماید.

(‌در شأن نزول آیه گفتاری است)

1- چون آن دو آیه جلو مَثَلُهُم کَمَثَل‌ِ الَّذِی استَوقَدَ ناراً و آیه بعد از آن أَو کَصَیِّب‌ٍ مِن‌َ السَّماءِ«1» نازل گردید منافقین گفتند خداوند اجل‌ّ از اینکه است که اینکه مثالها را بزند برای ردّ قول آنها فرمود خدا شرم نمیکند از مثل زدن و لو بپشه یا فوق آن باشد.
2- منافقین بقصور فهم خود گمان میکردند خداوند نباید چنین مثلهایی بیاورد زیرا که تشبیه بامور جزئیه منوط بآلات و مشاعر جزئی است و شاید شنیده بودند از بعض (متفلسفین) بی‌شعور که خود را منسوب به (فلاسفه) میدانند و بهره‌ای از فلسفه ندارند که علم خداوند بکلیّات تعلّق میگیرد نه بجزئیات اینکه بود که انکار نمودند و گفتند خداوند اینکه مثلهای جزئی
-----------------------------------
(1) تفسیر اینکه دو آیه قبلا شده تکرار نمیکنیم.

صفحه : 197
را باشیاء حقیر نمیآورد و خداوند برای ردّ عقیده فاسد آنها بیان مینماید که علم بحقیقت مثلهایی که در کلام الهی آمده و بکیفیت وحی و الهام ممکن نیست مگر برای کسی که ایمان آورده است بخدا و آیات او و بشناسد قرآنی که نازل گردانیده بر رسول خود و بداند که جاهل مغرور در ضلالت و گمراهی است.
3- وقتی که آیه یا أَیُّهَا النّاس‌ُ ضُرِب‌َ مَثَل‌ٌ فَاستَمِعُوا لَه‌ُ إِن‌َّ الَّذِین‌َ تَدعُون‌َ مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ لَن یَخلُقُوا ذُباباً«1» سوره حج آیه 72 را شنیدند که بتها را تشبیه نموده بذباب و عبادت آنها را بخانه عنکبوت آن وقت یهودیها گفتند چه قدر و منزلتی است برای ذباب و عنکبوت که خداوند بآنها مثل آورد و برای ردّ آنها اینکه آیه نازل گردید.
یُضِل‌ُّ بِه‌ِ کَثِیراً وَ یَهدِی بِه‌ِ کَثِیراً

(چگونه توان نسبت گمراه نمودن بخداوند داد)

ضلال بمعنی لغوی عدول و تجاوز نمودن از طریق راست و درست است و مقابل او هدایت یعنی راه یافتن و سیر نمودن در راه راست میباشد، در کتاب کریم فرموده فَمَن‌ِ اهتَدی فَإِنَّما یَهتَدِی لِنَفسِه‌ِ وَ مَن ضَل‌َّ فَإِنَّما یَضِل‌ُّ عَلَیها«2» سوره یونس آیه 108.
کسی که از راه مستقیم تجاوز نمود چه عمدا و چه سهوا و چه از روی نفهمی و ندانستگی او از راه راست منحرف گردیده و در وادی ضلالت و
-----------------------------------
(1) خطاب بافراد بشر است که ای مردم مثلی برای شما زده شده پس بشنوید آن را کسانی که میخوانند شما را از غیر حق هرگز توانایی ندارند مگسی بیافرینند (یعنی بتهایی که شما را دعوت میکنند بعبادت آنها عاجزند).
(2) کسی که هدایت یافت پس چنین کسی بازگشت هدایت او بخود اوست (یعنی هدایت یافته و سعادتمند گردیده) و کسی که گمراه گردد او نیز گمراهیش عاید خودش میگردد.

صفحه : 198
گمراهی پرتاب شده و یافتن طریق مستقیم بسیار مشکل و استقامت و پایداری در آن صعبتر و مشکل‌تر است اینکه است که دستور رسیده که ماها شبانه روز مکرّر از خداوند مسئلت نمائیم که ما را براه راست هدایت نماید و در طریق بندگی ثابت قدم گرداند «اهدِنَا الصِّراطَ المُستَقِیم‌َ».
روایت از رسول اکرم (ص) است «شیّبتنی» سوره هود وقتی سؤال از سبب آن میشود میفرماید آیه فَاستَقِم کَما أُمِرت‌َ«1» مرا پیر نمود.
علمای نحو گویند همزه باب افعال برای تعدیه فعل لازم است مثل اینکه وقتی گفته شود «خرج» یعنی بیرون رفت «اخرج» بیرونش کردند «ضلال» گمراه شدن «اضلال» گمراه کردن است و باین معنی که گمراه کردن باشد نسبت بحق تعالی مورد ندارد زیرا گمراه نمودن قبیح است و منافی با مقام کبریایی اوست و نیز چنانچه مشاهده مینمائیم خداوند بتمام معنی اسباب هدایت خلق را فراهم نموده چطور ممکن است تصوّر شود با آن رحمت و شفقتی که نسبت بمخلوقات خود دارد مخصوصا انسانی که بدست قدرت خود خلق نموده و تاج کرامت بر سر وی نهاده و وی را بر بسیاری از مخلوقات برتری و فضیلت داده پس از تمام موهبت، وی را گمراه گرداند و با اینکه حال امر نماید بوی که ایمان آورد و از طریق راست منحرف نگردد.
-----------------------------------
(1) خطاب به پیغمبر اکرم (ص) است که استقامت و پایداری نما همانطوری که مأمور گشته‌ای. [.....]

صفحه : 199
گاهی «اضلال» گویند و مقصود سبب اضلال است و گاهی «اضلال» گویند و مقصود گم کردن است اینکه عرب میگوید «اضللت البعیر» یعنی شتر خود را گم کردم.
و گاهی حکم بچیزی میشود که سبب گمراهی میگردد کفار چون گمان کردند مثالهایی که در قرآن زده شده سبب گمراهی است اینکه بود که گفتند «یُضِل‌ُّ بِه‌ِ کَثِیراً وَ یَهدِی بِه‌ِ کَثِیراً» اینکه مثالها سبب گمراهی بسیاری و هدایت بسیاری میشود.
و گاهی اضلال گویند و غرض عملی است که سبب شود انسان گمراه گردد مثل اینکه باطل را زینت نماید و بصورت حق و درستی نمایش دهد تا آنکه انسان را باشتباه اندازد چنانچه فرمود لَهَمَّت طائِفَةٌ مِنهُم أَن یُضِلُّوک‌َ وَ ما یُضِلُّون‌َ إِلّا أَنفُسَهُم«1» سوره نساء آیه 113، یعنی اسباب گمراهی را فراهم مینماید و شیطان گفته وَ لَأُضِلَّنَّهُم وَ لَأُمَنِّیَنَّهُم«2» سوره نساء آیه 118.
و گاهی اضلال گویند و غرض ابطال عمل است مثل قوله تعالی الَّذِین‌َ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَن سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ أَضَل‌َّ أَعمالَهُم«3» و گاهی غرض هلاکت است مثل قوله تعالی:
-----------------------------------
(1) طائفه از کفّار همّت بر اینکه گماشتند که تو را گمراه نمایند و گمراه نمیکنند مگر خود را.
(2) و البتّه آنها را گمراه میکنم و البتّه آنها را بآرزو میاندازم.
(3) کسانی که کافر شدند و بستند طریق سیر بسوی خدا را اعمال آنها باطل است.

صفحه : 200
وَ قالُوا أَ إِذا ضَلَلنا فِی الأَرض‌ِ أَ إِنّا لَفِی خَلق‌ٍ جَدِیدٍ«1» سوره سجده آیه 9 و غیر اینها موارد استعمال بسیار دارد که مفسرین بعضی از آن را در کتب تفسیر خود مندرج نموده‌اند.

(گمراه کردن حق تعالی یعنی چه)

‌بین دانشمندان و مفسرین قرآن در اینکه مقصود از گمراه کردن خداوند آنجا که گفته یُضِل‌ُّ اللّه‌ُ الکافِرِین‌َ وَ یُضِل‌ُّ اللّه‌ُ الظّالِمِین‌َ چیست گفتاری است.
در کلام اللّه در بسیاری از موارد نسبت گمراه کردن بخودش میدهد با اینکه علاوه بر اینکه گمراه کردن حق تعالی بمعنی انحراف نمودن از طریق حق منافی با کرم اوست بلکه منافی با عدل است اجتماع نقیضین یا ضدین میشود زیرا از طرفی اسباب هدایت را فراهم نماید و امر فرماید که ماها بر طریق مستقیم حرکت نمائیم و از طرف دیگر خودش ما را بکج روی وا دارد و پس از آن ما را معذب نماید که چرا از طریق مستقیم منحرف گردیدید اینکه از بالاترین اقسام ظلم بشمار میرود که از هیچ ظالمی بلکه از هیچ عاقلی سر نمیزند چگونه ممکن است چنین ظلمی را نسبت بخداوند رئوف مهربان داد با اینکه اعلام فرموده لَیس‌َ بِظَلّام‌ٍ لِلعَبِیدِ«2» سوره آل عمران آیه 178.
اگر چه احدی از مسلمین نگفته که خداوند مردم را گمراه میکند لکن جماعتی از مسلمین که آنها را اشاعره نامند چون آنها حسن و قبح عقلی قائل نیستند و نیز غیر خدا را مؤثر نمیدانند حتی اعمال مردم را از خوب و بد مستند بحق تعالی میدانند اینکه است که گویند خداوند خالق گمراهی و خالق کفر است و کسی را نمیرسد اعتراض بر او نماید زیرا که
-----------------------------------
(1) گفتند ما چون در زمین هلاک شدیم آیا ما خلقت تازه و جدیدی پیدا کردیم
(2) خداوند چنین نیست که ظلم کننده باشد ببندگان خود.

صفحه : 201
او خالق و صاحب اختیار همه چیز است و در عالم مؤثری غیر از او نیست و بازگشت تمامی امور بدست قدرت اوست و لازمه حرف آنها اینکه میشود که انسان بالکلیّه مسلوب الاختیار است و آنها اگر چه تحاشی دارند و انکار میکنند که بگویند خداوند ظالم است لکن لازمه حرف آنها انکار عدل خداست.
مولایی که مجبور نماید بنده خود را بعمل زشتی پس از آن وی را مجازات نماید که چرا چنین و چنان کردی عقلاء وی را مذمت مینمایند و سرزنش میکند و او را ظالم میدانند اینکه است که عدل را یکی از اصول مذهب جعفریه بشمار آورده‌اند و اختصاص بامامیه داده‌اند.
بعضی از مفسرین گویند معنی اضلال و گمراه نمودن نسبت بحق تعالی دو قسم تصوّر میشود یا گمراهی از دین است یا از بهشت، بمعنی اوّل نسبت دادن بخداوند روا نیست زیرا گمراه نمودن از دین اینست که کسی را بوسوسه یا بدسیسه دیگری از دین خارج نمایند و اینکه عمل شیطانی است که خداوند از زبان وی حکایت مینماید که گفته وَ لَأُضِلَّنَّهُم وَ لَأُمَنِّیَنَّهُم و در جای دیگر وَ یُرِیدُ الشَّیطان‌ُ أَن یُضِلَّهُم«1» و آیات دیگری که اضلال و گمراه شدن را نسبت بشیطان داده بسیار است.
لکن بمعنی دوم که باز داشتن از بهشت باشد میتوان نسبت بخدا داد زیرا کسی که از طریق مستقیم منحرف گردیده بازگشت وی بجهنم است و اینکه طریق عدل است.
پس بنا بر اینکه هر جا نسبت گمراه نمودن بحق تعالی داده شود آن اثر و نتیجه‌ای است که از ضلالت و گمراهی خود انسان پدید گشته که پس از گمراه شدن وی از طریق بهشت بازگشت او بجهنم است باصطلاح «مسبب»
-----------------------------------
(1) شیطان اراده دارد و میخواهد آنها را گمراه نماید.

صفحه : 202
را بجای «سبب» گذارده‌اند، اینکه یک وجه بود برای توجیه آیه.
توجیه دیگری که در اینجا داده شده اینکه است که چون خداوند از روی حکمت قوّه و استعدادی بانسان داده و در افعال شخصی او را مختار گردانیده و جلو وی را رها نموده و اسباب هدایت و گمراهی را در دسترس او گذارده که باختیار خود هر یک از طریق سعادت و شقاوت را که بخواهد اختیار نماید وقتی بسوء اختیار خود در بیراهه قدم زد و از طریق سعادت و فضیلت منحرف گردید و کج روی و اوصاف رذیله عادت و ملکه وی گردید البته گمراه میگردد.
و نیز اگر در طریق مستقیم سلوک نمود و عادات و صفات نیک انسانی عادت و ملکه وی گردید البتّه هدایت یافته و بکسب فضائل و محسنات اخلاقی متصف گردیده.
و باین بیان گمراهی و ضلالت یا هدایت و سعادت را میتوان نسبت بخداوند داد از باب اینکه آنچه سبب گمراهی یا هدایت وی گشته بخلقت الهی است و چون سبب همان اختیاری است که در کف وی نهاده صحیح است گفته شود او گمراه نموده یا سعادت‌مند گردانیده.

(بیان مختصری راجع بجبر و تفویض)

‌در اینکه آیا انسان در افعال خود مختار است یعنی اختیار تام در کف او نهاده‌اند و در افعال و اعمال خود مستقل‌ّ است بطوری که بتمام معنی عمل وی مستند بخود اوست یا بالکلیّه مسلوب الاختیار است و همان طوری که اختیار در ایجاد و وجود خود ندارد همین طور اختیاری در حرکات و سکنات و ارادات خود نیز ندارد، یا امری است و رای اینکه دو قسم که نه بکلی مسلوب الاختیار است و نه مختار صرف است، بلکه چنانچه در آن روایت مشهور معصوم فرموده

صفحه : 203
«امر بین الامرین» چیزی است بین اینکه دو قول.
و قسم اول و دوم را دانشمندان باطل میدانند زیرا که هر دو خلاف تحقیق و از درجه اعتبار ساقط است.
زیرا که بازگشت قول اول باین است که غیر خدا را مؤثر دانند چنانچه جماعتی از مسلمانها که آنها را مفوّضه نامند چنین گویند که خداوند بنی آدم را خلقت نموده و علم و قدرت و اراده بوی عنایت فرموده و اسباب کار وی را مهیّا گردانیده و اختیار تام‌ّ در کف اختیار وی نهاده که هر چه بکند از خوب یا بد باختیار خود میکند بدون آنکه اراده حق تعالی در عمل وی مدخلیت داشته باشد.
و لازمه اینکه طور مختار بودن انسان اینکه میشود که خداوند در اینکه مورد خود را مسلوب الاختیار و مسلوب المالکیت نموده و اینکه عقیده علاوه بر اینکه مخالف آیات قرآنی است که مکرّر در مکرّر مالکیّت و خالقیّت خود را نسبت بتمام مخلوقات و ممکنات اعلام میفرماید لَه‌ُ مُلک‌ُ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ سوره حدید آیه 5 لَه‌ُ المُلک‌ُ وَ لَه‌ُ الحَمدُ سوره تغابن آیه 1 و غیر اینها از آیات بسیاری که خالقیّت و مالکیّت را نسبت بخود میدهد و از باب عموم قدرت و اشاره بشمول خالقیّت وی است که حتّی ضلالت و هدایت را نیز نسبت بخود میدهد که یُضِل‌ُّ مَن یَشاءُ وَ یَهدِی مَن یَشاءُ سوره نحل آیه 93، دانسته شود که بدون اراده و قدرت او چیزی در عالم موجود نخواهد شد.
و نیز مخالف دلیل عقلی است زیرا که در جای خود مبرهن گردیده که شیئی تا بحد وجوب و لزوم نرسد موجود نخواهد شد و آن وقتی است که علّت تامّه شی‌ء موجود گردد و چون در ناموس خلقت چنین مقرّر شده که

صفحه : 204
آنچه در عالم «مکوّنات» یعنی عالم مادّیات و طبیعیّات واقع میگردد منوط باسبابی باشد که مجموعا علت تامه گردد برای وقوع و پیدایش آن زیرا که اوضاع عالم مثل حلقه‌های زنجیر بهم پیوستگی دارد و از جمله آنها همین هدایت یافتن و گمراه شدن است که البته منوط باسبابی است که بعضی باختیار و بعضی خارج از اختیار است و سلسله علل و معلولات منتهی میگردد بواجب الوجود أَلا إِلَی اللّه‌ِ تَصِیرُ الأُمُورُ.
و اینکه قاعده در محل خود محرز گردیده که شی‌ء تا اینکه تمام علل و وسائل وجودش تحقق نپذیرد موجود نمیگردد و تمام وسائل و اسباب وقوع شی‌ء را علت تام گویند.
و اجزاء علّت تام‌ّ برای پیدایش افعال اختیاری انسان بعضی خارج از اختیار وی است مثل استعداد ذاتی و اسبابهای خارجی از قبیل الهام ملکی یا وساوس شیطانی، یا اوضاع آسمانی، یا موقعیت عالم، یا امور دیگری که هر یک باعتباری مدخلیّت دارند، از قبیل زمان، مکان، اخلاق محیط وضعیت خانوادگی، غذای حرام یا حلال، تربیت صحیح یا فاسد، عادات رسومات، همنشین فاسد یا صالح، و تمام اینها و غیر اینها از اوضاع عالم «علّت تامّه» اند برای پیدایش هر چیزی که در عالم واقع گردد و وقتی تمام عوامل طبیعی و نفسانی تحقق یافت آن وقت در عالم موجودی یافت می گردد و اعمال بشر را هر گاه باعتبار نسبت وجودش بمبدء و خالق عالم در نظر گیریم و تمام علل را با هم ملاحظه نمائیم حتی اختیار و اراده وی که جزء اخیر «علت تامه» میشود مجموعا از تحت اختیار وی خارج است و مستند بمربّی عالم و واجب الوقوع است یعنی هر چیزی که علّت تامّه‌اش موجود شده وجودش واجب میگردد و ممکن نیست موجود نگردد پس باین

صفحه : 205
اعتبار افعال اختیاری خارج از اختیار بشر است که مجموعه عوامل طبیعی و غیر طبیعی خارج از تحت اختیار وی است و منسوب بمبدء و خالق و مربی عالم است لکن نسبت بآن جزء اخیر علّت تامّه که بدون آن عمل تحقّق نپذیرد منسوب بفعل اختیاری انسان میشود یعنی اختیاری نمودن طریق سعادت یا شقاوت جزء اخیر علت تامه است بلکه همان اراده انسان و تصمیم گرفتن او بر عمل علت تامه است و باقی علل ناقصه.
بعبارت دیگر تمام اوضاع عالم هر یک بوجهی در افعال و اعمال انسان مدخلیت دارند و محرک وی واقع میگردند که بدون اوضاع عالم عملی واقع نمیگردد لکن مدخلیّت آنها همان قدر است که محرّک و مشوّق انسان میشوند و طریق خوب یا بد را در نظر وی جلوه میدهند و احداث میل در او مینمایند اینکه است که حصول و پیدایش میل از تحت اختیار بشر خارج است لکن هر کس بوجدان خود میفهمد که و لو اینکه تمام اسباب عمل خوب یا بد مهیا باشد و شخص کمال میل بآن عمل داشته و هیچ مانع خارجی جلوگیر آن نبود، باز اگر باختیار خود اراده نکند عملی را آن عمل تحقق پذیر نیست اینکه است مقصود از جزء اخیر علت تامه که گفتیم در واقع تمام علت است و بهمین لحاظ انسان را مختار میدانیم.
از اینجا است که ممکن است عمل اختیاری انسان را حقیقتا نه مجازا نسبت بحق تعالی داد زیرا که تحقق و پیدایش هر چیزی در عالم منوط باسباب خارجی است و تمام آنها تحت اقتدار و اراده حق تعالی انجام میگیرد و نیز میتوان نسبت بعبد داد آن هم حقیقتا نه مجازا زیرا که اراده و اختیار او جزء اخیر علت تامه است که بوجدان برای ما محرز است که عمل ما باراده خودمان انجام می‌گیرد و در اراده نمودن اجباری در کار نیست و آزاد هستیم.

صفحه : 206
و مسلک و رویّه اشاعره نیز باطل است که بکلّی انسان را مضطرّ میدانند در اعمال و افعال خود و در مثل گویند همین طوری که آستین بحرکت دست حرکت میکند اجزاء بدن ما نیز باراده حق تعالی حرکت میکند نه باختیار ما و اینها قائل بهیچ واسطه نیستند حتی سوزانیدن آتش و خنک کردن آب را هم کار خدا میدانند و گویند عادت بر اینکه جاری شده که مثلا جامه که نزدیک آتش برده شد خدا آن را بسوزاند بدون آنکه آتش مدخلیّت داشته باشد در سوزانیدن، و عاقل خردمند میداند اینکه دو رویّه هر دو باطل است اینها هر یک امور عالم را یک چشمه مینگرند و بطرف افراط و تفریط رفته‌اند و قول حق‌ّ و حقیقت مطلب همان است که امامیّه و شیعه اثنی عشریّه میگویند که در عین اینکه اعمال بشر را مستند بحق میدانند عمل خود انسان میدانند خلاصه گاهی اعمال انسان را نسبت میدهیم بقضاء و قدر الهی و نسبت بنظام کلیه عالم باعتبار آنکه عمل انسان نیز مثل باقی موجودات از تحت عوامل طبیعی خارج نیست و نظام عالم مقتضی افعال و شامل اعمال اختیاری بشر نیز میشود و تا علل تامه و عوامل بسیاری موجود نگردد چیزی در عالم تحقّق پذیر نیست و چنانچه حکماء گفته‌اند ممکن تا بحدّ وجوب و لزوم نرسد موجود نخواهد شد و آن وقتی است که علل تامه یعنی تمام اسباب حصول آن موجود و تمام موانع آن برطرف گردد و باین اعتبار از تحت اختیار انسان خارج است و منسوب بمبدء و مربّی عالم است و نسبت بعلّت تامّه و وجود واجب الوجود واجب التحقق است یعنی هر گاه نظر بتمام علل و اسباب وجود عمل نمودیم گوئیم از تحت اراده بشر خارج است و نسبت به تمام وسائل حصول عمل مسلوب الاختیار است لکن چون یکی از اسباب حصول عمل اختیاری انسان همان تصمیم بر عمل و اراده نمودن آن است که

صفحه : 207
جزء اخیر علّت تامّه بشمار میرود و اسباب و وسائل عمل هر قدر مرتّب گردد بدون تحقق جزء اخیر آن ممکن نیست موجود گردد پس باین لحاظ عمل مستند بخود عامل میگردد.
و باین بیان معلوم میشود معنی «امر بین الامرین» که نه حرف اشاعره که بکلی انسان را مسلوب الاختیار میدانند درست و صحیح است و نه کلام مفوضه که تمام عمل را نسبت بانسان میدهند و گمان میکنند خداوند اعمال اختیاری انسان را محوّل بخودش نموده و خود را در اینکه ضمینه مسلوب الاختیار گردانیده «و لا مؤثّر فی الوجود الّا اللّه» را بکلی از نظر انداخته.
زیرا که مسلک دوّم منافی با عموم قدرت و خالقیّت وی است بلکه منافی با وحدت اوست زیرا که لازم آید خلق را با حق تعالی در عمل شریک گردانند و همین طوری که برای خداوند در مرتبه ذات شریکی نیست در مرتبه عمل نیز شریک ندارد.
و مسلک اول منافی با عدل است زیرا که مجبور نمودن بر عمل و مجازات بر آن با عدل خداوندی منافات دارد بلکه بنا بر اینکه ارسال رسل و انزال کتب آسمانی بلکه کلیّه تبلیغ مبلّغین و تدریس مدرسین و وعظ وعّاظ و تمامی انذارات و تعلیمات لغو و بی‌ثمر می‌گردد.
بعبارت دیگر اختیار عبد در طول اختیار حق تعالی و ناشی از اختیار تام وی پدید گشته زیرا که انسان مظهر تام و نماینده تمام صفات الهی است و از جمله صفات حقانی اینکه است که او سبحانه در فعل و عمل خود مختار است، آنچه کند باختیار و به اراده میکند و انسان را نیز از جهت مظهریت در اعمال خود مختار گردانیده که آنچه باراده و دلخواه خود کند اجباری در کار نباشد تا اینکه در عمل نیک مستحق ثواب و پاداش نیکو گردد و در

صفحه : 208
عمل بد مستحق مجازات و بکیفر اعمال خود گرفتار باشد و مختار بودن یکی از خصایص و کمالات انسانی بشمار میرود.
پس از اینکه بیان معلوم شد که همانطوری که نسبت عمل را بخود میدهیم بخدا هم میتوان داد یعنی هر عملی که از انسان سر میزند در عین آنکه منسوب بوی است و باراده و اختیار او واقع گردیده منسوب بحق تعالی و باراده و اختیار وی تحقق پذیرفته، ممکن نیست بدون اراده او امری در عالم واقع گردد.
اینکه افعال و اعمال ما باختیار خود ما انجام میگیرد امر وجدانی است زیرا فرقی است ظاهر بین کسی که او را از بالای بام پرت کنند یا خود باختیار بتوسط نردبان یا غیر آن بزیر بیاید.
و از آن طرف بحکم آنکه هیچ معلولی در عالم بدون علت و سبب موجود نخواهد شد لا بد پدید شدن میل و رغبت در ما نیز منوط باسبابی است که از تحت اختیار ما خارج است و مستند بمسبب الاسباب است.
پس او فاعل مطلق و موجد کل موجودات است لکن یکی از اسباب برای وجود عمل همان اراده و تصمیم خود ماست که بوجدان مییابیم که بدست خود ماست و اجباری در کار نیست.
پس از اینجا معلوم میشود که اراده ما در طول اراده اوست و اختیار ما در طول اختیار اوست همان طوری که ماها مستقل در وجود نیستیم یعنی وجود ما وجود تبعی و ظلی است که در اصل وجود و در دوام وجود در تمام آنان زمان وجود محتاج بواجب الوجود و مرتبط بوجود و اراده آن فرد ازلی میباشیم که علی الدوام از او فیض بما برسد در اعمال و افعال و حرکات و سکنات خود نیز مرتبط بوی میباشیم نه مستقل در وجودیم و نه مستقل‌ّ در عمل یعنی وجود ما ناشی از او و اختیارات ما ناشی از مختار بودن اوست.

صفحه : 209
تصرف ما در مملکت بدن خودمان مثل اینکه است که سلطان کسی را بنمایندگی خودش در بعضی از شهرستانهای متصرفی خود بفرستد و اختیار تام در کف اقتدار وی نهد و نیز دستوراتی بوی بدهد و مقرر فرماید که اگر بر خلاف قانون عمل کند او را مجازات نماید پس از آنکه نماینده سلطان وارد مملکت سلطان گردید باعتبار آن اختیارات موقتی که سلطان بوی داده حکم او در آن مملکت نافذ میگردد آن وقت راجع بامور مملکتی و سیاسی آنچه کند و لو تصرفات عدوانی باشد میتوان نسبت بسلطان داد زیرا که اختیارات وی ناشی از اختیارات سلطان است و بقاء اختیار او نیز بسته ببقاء اراده سلطان میباشد و سلطان خود را مسلوب الاختیار ننموده هر وقت بخواهد میتواند او را معزول نماید اینکه است که در عرف گویند حکم دولت چنین و چنان است و میتوان منسوب بهمان شخص نماینده سلطان داد زیرا که فعلا اراده و حکم بدست وی است خصوصا نسبت بتصرفات جابرانه او که بسوء اختیار خود میکند نه بدستور سلطان لکن آنها نیز چون بازگشتش بآن اختیار تامی است که سلطان بوی داده میتوان نسبت بسلطان داد و اگر چه سلطان بمصالح چندی وی را متصرّف گردانیده لکن چون تصرّف عدوانی نموده و بر خلاف حکم سلطان عمل کرده مجازات میشود.
و ببیان واضح‌تر گوئیم افعال و اعمال انسان را میتوان حقیقة نسبت بخداوند داد چنانچه در سوره نساء آیه 80 خطاب برسول اکرم (ص) است قُل کُل‌ٌّ مِن عِندِ اللّه‌ِ بنا بر تفسیری که کرده‌اند بگو آنچه بشما برسد از خوبی و بدی و تمام اعمال شما از جانب خداوند است زیرا که آثار هر چیزی ناشی از وجود وی است و وجود مستند بحق و ناشی از فیض رحمت اوست.
و میتوان بطور حقیقت نه بنحو مجاز مستند بعامل و ناشی از اراده و

صفحه : 210
اختیار وی دانست زیرا که خداوند اراده نموده که انسان در افعال خود مختار باشد و در عمل آزاد و اینکه یکی از الطاف الهی است در باره بشر پس اختیار انسان ناشی از اختیار حق تعالی و اراده وی ناشی از اراده او و وجود او ظل وجود اوست.
پس از اینکه بیانات میتوان جمع نمود بین آیاتی که چنین بنظر میآید که بعضی منافی با بعض دیگر است، در جایی افعال و اعمال انسان را از بد و خوب نسبت بخود انسان میدهد و بازای اعمال نیک پاداش نیکو و بکیفر و مجازات اعمال بد وعده عذاب میدهد مثل قوله تعالی مَن جاءَ بِالحَسَنَةِ فَلَه‌ُ عَشرُ أَمثالِها وَ مَن جاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلا یُجزی إِلّا مِثلَها«1» سوره انعام آیه 60، و در جای دیگر ما أَصابَکُم مِن مُصِیبَةٍ فَبِما کَسَبَت أَیدِیکُم«2» سوره شوری آیه 30، و غیر اینها از آیات بسیاری که صریحا اعمال خوب و بد را مستند بخود انسان مینماید و جزاء و مجازات مترتب نمیگردد مگر بفعل اختیاری پس بدلالت اینکه آیات بشر در اعمال و افعال خود مختار و از اوست.
و در جای دیگر تمامی امور و حوادثی که در عالم ظهور و بروز مینماید که از جمله آنها اعمال انسان میشود نسبت میدهد بقضاء و قدر مثل آنجا که فرموده ما أَصاب‌َ مِن مُصِیبَةٍ فِی الأَرض‌ِ وَ لا فِی أَنفُسِکُم إِلّا فِی کِتاب‌ٍ مِن قَبل‌ِ أَن نَبرَأَها«3» سوره حدید آیه 22.
-----------------------------------
(1) کسی که عمل نیکی نمود پس برای اوست ده برابر و کسی که مرتکب گردد گناهی و عمل بدی را مجازات نمیشود مگر مثل عمل بد او.
(2) آنچه برسد بشما از گناه خودتان مرتکب شده‌اید و آن چیزیست که بدستهای خود عمل کرده‌اید.
(3) نمیرسد سیّئه و گناهی یا سختی و تعبی در زمین و نه در نفسهای شما مگر آنکه در کتاب یعنی لوح محفوظ ثبت است پیش از آنکه برای شما ظاهر گردد.

صفحه : 211
و در جایی عمل نیک را نسبت بذات حق تعالی میدهد و سیئه و عمل زشت را نسبت میدهد بخود بشر مثل قوله تعالی ما أَصابَک‌َ مِن حَسَنَةٍ فَمِن‌َ اللّه‌ِ وَ ما أَصابَک‌َ مِن سَیِّئَةٍ فَمِن نَفسِک‌َ«1» سوره نساء آیه 78 و در جای دیگر باز تمامی امور را منتسب بخود مینماید آنجا که میگوید وَ إِن تُصِبهُم سَیِّئَةٌ یَقُولُوا هذِه‌ِ مِن عِندِک‌َ قُل کُل‌ٌّ مِن عِندِ اللّه‌ِ«2» سوره نساء آیه 77.
نظر باین آیات بعضی بطرف افراط رفته‌اند و انسان را مختار مطلق میدانند و اراده حق تعالی را در ضمینه اراده انسان نافذ نمیدانند و بعضی بطرف تفریط رفته‌اند و انسان را بکلی مسلوب الاختیار میدانند لکن قول حق همان است که معصوم (ع) فرمود نه آن است و نه آن بلکه چیزی است بین اینکه دو، و در اینکه آن چیزی که بین اینکه دو است کدام است از دانشمندان گفتاری نقل شده که اگر بخواهیم وارد اینکه بحث شویم سخن طولانی میگردد پس متأسفانه از بیان آن خودداری مینمائیم.
و بهترین احتمالات همان است که گفتیم بشر در عمل مختار است و باراده و اختیار عمل خود را انجام میدهد لکن اختیار و اراده وی در طول اختیار و اراده حق تعالی واقع است نه در عرض آن.
باین معنی که خداوند از روی حکمت و شفقت اراده نموده که بشر در اعمال و افعال شخص خود مختار باشد و آزادانه بدلخواه خود عمل کند و وعد و وعیدی که از طرف شرع رسیده اگر چه اوامر مولوی است لکن
-----------------------------------
(1) آنچه بتو برسد از عمل نیک پس آن از جانب خداست و آنچه برسد بتو از گناه و عمل زشت ناشی از نفس تو است.
(2) هر گاه برسد بآنها عمل نیکی یا هر امر نیکی گویند اینکه از نزد خداوند است و هر گاه بآنها برسد عمل بدی یا امر سختی گویند اینکه از طرف تو است ای رسول اکرم بگو بآنها که تمامی امور از نزد خدا و از طرف اوست.

صفحه : 212
غرض رهنمایی است بآنچه صلاح دید بشر است اجباری در کار نیست عمل اجباری ثواب و عقابی بر آن مترتب نمیگردد.
و چون خداوند اراده نمود که انسان در عمل مختار باشد و آزاد باین لحاظ آنچه اراده کند از عمل نیک یا بد همان بعینه مراد و مطلوب حق تعالی و ناشی از آن اختیاری است که در کف اقتدار او نهاده اگر خداوند بخواهد در موقع مخالفت جلو بنده خود را بگیرد و بر خلاف اراده وی اراده نماید البته آن عمل واقع نمیگردد لکن اینکه اراده ثانوی منافی با اراده اولی اوست که وی را مختار گردانیده و نقض غرض میشود زیرا غرض اینکه بود که در عمل مختار و آزاد باشد.
پس هم میتوان بطور حقیقت عمل شخصی هر کسی را نسبت بخدا داد که باراده و خواست او انجام گرفته نظر به اینکه چون اراده نموده که در عمل مختار باشد پس باین لحاظ تمام ارادات شخصی وی مندرج در آن اراده وحدانی اوست یعنی او خواسته در موردی که انسان اراده نماید بر عملی، باراده و اختیار خود آن عمل را انجام دهد پس چگونه میتوان اراده و اختیار شخصی هر کسی را بتمام معنی مستند بخودش نمود در صورتی که اراده او ناشی از اراده حق تعالی و در طول او واقع گردیده و چگونه میتوان وی را مسلوب الاختیار نمود در صورتی که حکمت الهی در ناموس خلقت چنین اقتضاء نموده که در عمل وی را مختار گرداند اینکه است مقصود از اینکه گفته شد اختیار و اراده انسان در طول اختیار و اراده حق تعالی است.
اگر گفته شود اینکه مطلب درست و صحیح است که انسان باراده و دل خواه خود عمل میکند لکن اراده او نیز منوط باسباب و عللی است که بدون آن اسباب و عوامل طبیعی یا نفسانی چیزی حادث نمیگردد پس در اراده کردن مجبور میگردد.

صفحه : 213
پاسخ: آری همانطوری که گفته شد در نظام عالم اینکه طور حکمت اقتضاء نموده که هر حادثی که در عالم واقع میگردد منوط بعلل و وسائل بسیاری باشد که بدون ترتیب آنها موجودی تحقّق نپذیرد لکن مدخلیّت امور خارجی بر عمل انسان بیش از اینکه نیست که همین میل و شوق بر عمل در وی احداث نماید اگر چه احداث میل و شوق نیز اسباب دیگری دارد تا اینکه سلسله موجودات منتهی گردد بواجب الوجود لکن میل و شوق در انسان علت تامه بر وجود فعل و عمل اختیاری وی نمی‌شود مگر وقتی که باختیار اراده نماید انجام دهد عملی را که در تحت اختیار وی است آن وقت بانضمام اراده وی علت تامه تحقق میپذیرد و معلول موجود میگردد و در اراده کردن آنچه شایق و مایل بوی است هیچ اجباری در کار نیست چنانچه هر کس بوجدان و تجربه میداند که مکرر اتفاق افتاده با اینکه شایق و مایل بوده عملی انجام دهد و با آنکه مانع خارجی نیز در کار نبوده اقدام بر عمل ننموده.
اگر گویی در چنین موردی نیز در ترک نمودن عمل مرجّح خارجی پیدا مینماید و وجود مرجح از تحت اختیار وی خارج است و وقتی انسان مایل گردید بعملی و موانعی در جلو خود ندید که وی را از عمل باز دارد ممکن نیست بدون جهت بدل خواه خود عمل نکند زیرا همان طوری که انسان در عمل اختیاری بدون مرجحات داخلی یا خارجی اقدام بر عمل نمینماید بر ترک عمل اختیاری نیز بدون مرجح که جلوگیری از عمل باشد از عمل منصرف نمیگردد.
گوئیم طلب مرجح بر عمل خواه بر فعل باشد و خواه بر ترک همان دلیل بر مختار بودن است اگر انسان در عمل مختار نباشد چگونه در کردن و نکردن دنبال مرجح میرود فاعل موجب اختیاری در دست وی نیست که

صفحه : 214
دنبال مرجح برود.
و از ائمه طاهرین راجع بجبر و تفویض روایات بسیار نقل مینمایند در کتاب توحید از امام رضا علیه السّلام چنین روایت میکند که در حضورش کلام از جبر و تفویض بمیان آدم حضرتش فرمود آیا میخواهید شما را تعلیم نمایم بچیزی که اختلاف و نزاع از بین شما برداشته شود و اگر کسی با شما در اینکه مطلب مجادله کند وی را مجاب نمائید و بر او غالب گردید حاضرین گفتند آری فرمود کسی خدای عز و جل را اطاعت و بندگی نمیکند بطور اکراه و جبر و نیز کسی معصیت نمیکند بغلبه، و امور بندگان خود را مهمل نگذارده و نیز مملکت خود را وانگذارده بلکه او مالک آنچه راست که آنها را مالک گردانیده و قادر است بر آنچه آنها را قادر گردانیده الی آخر و اینکه دو جمله اخیر که مالک آنچه راست که آنها را مالک گردانیده و قادر است بر آنچه آنها را قادر گردانیده تصریح مینماید به اینکه گفتیم اختیار و اراده انسان از تحت اختیار و اراده حق تعالی خارج نیست.
و آن روایت مشهور که از اهل بیت رسیده
«لا جبر و لا تفویض بل امر بین الامرین»
که نه آن طوری است که اشاعره میگویند که بکلی انسان را مسلوب الاختیار میدانند بلکه برای هیچ مؤثری اثر قائل نیستند و نه آن طوری است که مفوّضه میگویند که خداوند انسان را خلق فرموده و اختیار تام در کف قدرت وی نهاده و دیگر راجع بعمل بندگان هیچ اراده‌ای ندارد یعنی خود را مسلوب الاختیار گردانیده.
اینکه است که معصوم میفرماید اینکه دو قول هیچکدام درست نیست امری است بین اینکه دو قول و در اینکه آن معنایی که بین آن دو قول است چیست هر یک از دانشمندان چیزی گفته‌اند لکن بهتر از همه همان است که گفتیم اراده و اختیار بشر در طول اراده و اختیار ازلی حق تعالی واقع است یعنی

صفحه : 215
چون اراده نموده انسان در عمل مختار باشد پس آنچه کند بعینه همان مراد حق است و لو آنکه ببعض اعمال او رضایت ندارد چنانچه فرمود وَ لا یَرضی لِعِبادِه‌ِ الکُفرَ«1» سوره زمر آیه 9 اگر گویی اراده انسان در طول اراده حق تعالی و ناشی از آن است چگونه رضایت بکفر ندارد که آن نیز یکی از امور بشر بشمار میرود.
گوئیم رضایت بکفر دارد از باب اینکه خواسته بشر در عمل مختار باشد زیرا که مختار بودن و آزاد بودن یکی از فضائل و محسناتی است که خداوند از راه فضل و کرم بانسان کرامت فرموده و از باب اینکه کفر کافر را بدرک اسفل میرساند و بحال وی مضرّ است رضایت ندارد بکفر وی پس بجهتی اراده دارد بآنچه انسان اراده میکند و بجهت اعمال زشت بشر پسند حق و رضایت بخش او نیست. «و اللّه عالم بحقایق الامور» وَ یَهدِی بِه‌ِ کَثِیراً دشمنان قرآن گفتند خداوند چه اراده کرده باین مثالها که جماعت بسیاری را گمراه مینماید و جماعت بسیاری را هدایت نماید.

(هدایت یعنی چه)

هدایت یعنی راهنمایی که از روی صدق و صفا باشد و مقابل آن ضلالت و گمراه شدن است البته کسی که در طریق مستقیم قدم نگذاشت در بیراهه می‌افتد و مشی در طریق مستقیم همان معنی هدایت است قرآن مجید مواردی را تذکر میدهد که هدایت و ضلالت هر دو را نسبت بخدا میدهد و اینکه بچه معنی توان نسبت ضلالت را بخداوند داد تا اندازه‌ای در اطراف آن بحث نمودیم،
-----------------------------------
(1) خداوند بکفر بندگان خود راضی نیست.

صفحه : 216

(اقسام هدایت)

مفسرین در معنی هدایت اقسامی شماره نموده‌اند، در تفسیر مجمع البیان گوید هدایت در قرآن بپنج معنی آمده:
1- هدایت یعنی ارشاد و راه نمایی چنانچه در عرف گویند راه را نشان داد و باین معنی شامل جمیع مکلفین میشود که خداوند بارشاد انبیاء بتمام افراد بشر راه نمایی فرموده و بدون راه نما تکلیف نمودن معنایی ندارد، و دلیل بر آن آیات قرآنی است إِنّا هَدَیناه‌ُ السَّبِیل‌َ وَ هَدَیناه‌ُ النَّجدَین‌ِ و غیر اینها از آیات بسیاری که دلالت بر عموم ارشاد دارد.
2- زیادتی الطاف خداوندی که بآن موفقیت حاصل میگردد و بهمین معنی نظر دارد کلام حق تعالی وَ الَّذِین‌َ اهتَدَوا زادَهُم هُدی‌ً«1» یعنی شرح صدر بآنها دادیم سوره محمّد (ص) آیه 19.
3- ایصال بمطلوب و رسانیدن بمقصود چنانچه فرموده یَهدِیهِم رَبُّهُم بِإِیمانِهِم تَجرِی مِن تَحتِهِم‌ُ الأَنهارُ فِی جَنّات‌ِ النَّعِیم‌ِ«2» سوره یونس آیه 9.
4- حکم بهدایت مثل قوله تعالی وَ مَن یَهدِ اللّه‌ُ فَهُوَ المُهتَدِ«3» سوره اعراف آیه 177.
و اینکه سه قسم از هدایت مخصوص بمؤمنین است باقی را از آن نصیبی نیست زیرا که ثابت بودن بر ایمان و موفقیت بر طاعت و ایمان و هدایت یافتن اختصاص بمؤمنین دارد.
-----------------------------------
(1) کسانی که هدایت یافتند بر هدایت آنان افزوده میگردد.
(2) خداوند میرساند مؤمنین را برای ایمانی که دارند ببهشت پر نعمتی که از زیر غرفها یا اشجار آن آبها جاری است. [.....]
(3) کسی را که خداوند هدایت نمود او هدایت یافته.

صفحه : 217
5- جعل و ایجاد هدایت در انسان مثل اینکه در شیئی حرکت ایجاد نماید زیرا که خداوند در طبیعت بشر علومی نهاده که آن را علوم ضروری و بدیهی نامند باصطلاح آن را ادلّیات گویند همین علوم طریق هدایت اوست و اینکه قسم از هدایت نیز مثل قسم اول عموم دارد و نسبت بتمام افراد بشر یکسان است.
و آن هدایتی که خداوند مکلفین را مأمور گردانیده که بخدا ایمان بیاورند و اوامر پیمبران را بپذیرند و مطیع و فرمان بر باشند اینکه قسم از هدایت یافتن بعمل مکلفین انجام میگیرد و راجع بفعل اختیاری آنان است و چون عمل اختیاری است ثواب و پاداش نیک نصیب آنها میگردد و لایق مدح و تمجید میباشند اگر چه هدایت یافتن باین معنی نیز بارشاد خداوند است لکن نظر باطاعت نمودن آنهاست که فرمود کان‌َ سَعیُهُم مَشکُوراً (پایان کلام طبرسی) وَ ما یُضِل‌ُّ بِه‌ِ إِلَّا الفاسِقِین‌َ

(معنی فسق و درجات آن)

فسق در لغت بمعنی تجاوز نمودن از حکم شرع است و در عرف فاسق کسی را گویند که با آنکه خود را از تابعین اسلام میداند بسیاری از احکامی که موظّف بعمل کردن آنست مخالفت نماید و عرفا کافر را فاسق نمیگویند و اینکه در مواردی است قرآن کافر را نیز فاسق معرفی نموده و مؤمن را مقابل فاسق قرار داده مثل آیه أَ فَمَن کان‌َ مُؤمِناً کَمَن کان‌َ فاسِقاً لا یَستَوُون‌َ و در جای دیگر وَ مَن کَفَرَ بَعدَ ذلِک‌َ فَأُولئِک‌َ هُم‌ُ الفاسِقُون‌َ و غیر اینها ظاهرا مقصود از کفر در چنین مواردی معنی لغوی کفر است یعنی پوشانیدن نعمتهای الهی است نه معنی عرفی آن،

صفحه : 218

(فسق و مراتب آن)

همان طوری که کفر و ایمان درجاتی دارد فسق نیز درجاتی دارد و مفسرین برای آن مراتبی گفته‌اند.
1- خطا کاری است که از روی نفهمی و ندانستگی و عدم تمیز بین حق و باطل گناهانی از وی صادر گردد و بیشتری از مردم چنین‌اند که چون عالم بقوانین شرع مطهّر نیستند خطای آنها بسیار است اگر آنها را متنبّه نمایند و تعلیمات قرآنی را بایشان بیاموزند بزودی برمیگردند و توبه میکنند زیرا که حالت اطاعت در آنها هست.
2- گناهانی که از روی غلبه شهوات صادر میگردد با علم و تمیز بقبح عمل و با اطّلاع آنها که چنین اعمالی با مقرّرات شرع منافی است البتّه اینکه قسم از فسق مشکل‌تر از قسم اول است لکن امید بازگشت و توبه نمودن در باره وی میرود.
3- کسی که معتقد بقبح عمل نباشد و کار زشت و هوس رانی را خوب پندارد اینکه چنین فسقی امید بازگشت در آن نیست مگر بندرت اتفاق افتد که چنین کسی متنبه گردد و بازگشت نماید.
4- علاوه بر اینکه معاصی و مخالفت قوانین شرع را قبیح نمیداند کار زشت را نیک میداند و شاید باعمال رکیک خود افتخار نیز بکند و بخود ببالد و مردمان با ایمان و تقوی را سفیه و نفهم داند و گمان کند که اعمال و حرکات وی موافق دستورات و مقررات اسلام است چنین کسی امید بازگشتی برای او نیست.
و برای هر مرتبه از اینکه مراتب چهارگانه که گفته شد نامی نهاده اند (اول) را ضال و گمراه گویند (دوم) را گمراه و فاسق نامند (سوم) را

صفحه : 219
گمراه و فاسق و ظالم گویند (چهارم) را گمراه و فاسق و ظالم و شرور معرفی نمایند.
آن سه دسته اول با فسقی که دارند باز آنها را با ایمان دانند لکن نسبت بدسته چهارم بعضی معتقدند که ایمان از آنها سلب گردیده لکن مادامی که تصدیق قلبی و اعتراف لسانی باقی باشد چگونه توان حکم بکفر آنها نمود مگر وقتی که با اینحال منکر ضروریات دین اسلام باشند.

صفحه : 220

[سوره البقرة (2): آیه 27]

اشاره

الَّذِین‌َ یَنقُضُون‌َ عَهدَ اللّه‌ِ مِن بَعدِ مِیثاقِه‌ِ وَ یَقطَعُون‌َ ما أَمَرَ اللّه‌ُ بِه‌ِ أَن یُوصَل‌َ وَ یُفسِدُون‌َ فِی الأَرض‌ِ أُولئِک‌َ هُم‌ُ الخاسِرُون‌َ (27)

ترجمه:

فاسقین کسانی میباشند که عهد خدا را میشکنند بعد از آنکه پیمان بستند و عهد و میثاق را محکم نمودند، و آنچه را خداوند امر فرموده بپیوندند قطع مینمایند، و در زمین فساد میکنند، اینها زیان کارند و سرمایه خود را از دست داده و تلف نموده‌اند.

(توضیح‌

عهد بستن خداوند با بشر یعنی چه)

‌در قرآن مجید در بسیاری از موارد تذکر میدهد که خداوند با بشر عهد نموده و پیمان بسته یک جا راجع بپیمبران عهد تبلیغ مینماید وَ إِذ أَخَذنا مِن‌َ النَّبِیِّین‌َ مِیثاقَهُم«1» سوره احزاب آیه 7، وَ أَخَذنا مِنهُم مِیثاقاً غَلِیظاً«2» سوره نساء آیه 152، و با علماء عهد بسته که بیان قوانین الهی نمایند و آنچه خداوند نازل نموده و دستور داده در کتب آسمانی کتمان ننمایند وَ إِذ أَخَذَ اللّه‌ُ مِیثاق‌َ الَّذِین‌َ أُوتُوا الکِتاب‌َ لَتُبَیِّنُنَّه‌ُ لِلنّاس‌ِ وَ لا تَکتُمُونَه‌ُ«3» سوره آل عمران آیه 184.
و از تمام بنی آدم عهد گرفته که وقتی پیغمبران آمدند آنها را اطاعت و فرمانبری نمایند یا بَنِی آدَم‌َ إِمّا یَأتِیَنَّکُم رُسُل‌ٌ مِنکُم یَقُصُّون‌َ عَلَیکُم آیاتِی«4» سوره اعراف آیه 33، و نیز با بنی آدم پیمان بسته که اعتراف
-----------------------------------
(1) زمانی که گرفتیم ما از پیغمبران پیمانی از آنها.
(2) و گرفتیم از آنها میثاق محکم،
(3) و وقتی که خداوند میثاق گرفت از آن کسانی که بآنها کتاب عنایت شده که بیان نمایند برای مردم و پنهان ننمایند آن را.
(4) ای بنی آدم وقتی که آمد شما را پیمبرانی از شما که بخوانند برای شما آیات مرا

صفحه : 221
نمایند بوحدت و یگانگی پروردگار عالم و اطاعت شیطان ننمایند وَ إِذ أَخَذَ رَبُّک‌َ مِن بَنِی آدَم‌َ مِن ظُهُورِهِم ذُرِّیَّتَهُم وَ أَشهَدَهُم عَلی أَنفُسِهِم أَ لَست‌ُ بِرَبِّکُم قالُوا بَلی«1» سوره اعراف آیه 17، أَ لَم أَعهَد إِلَیکُم یا بَنِی آدَم‌َ أَن لا تَعبُدُوا الشَّیطان‌َ إِنَّه‌ُ لَکُم عَدُوٌّ مُبِین‌ٌ«2» سوره یس آیه 60.
و خود نیز با آنها عهد بسته که وقتی وفاء نمودند بعهد پروردگار او نیز وفاء بعهد خود نماید که آنها را یاری کند و در دنیا و آخرت حیات پاکیزه بآنها افاضه نماید إِن تَنصُرُوا اللّه‌َ یَنصُرکُم«3» سوره محمّد آیه 8 و نیز آنها را در مقام امین در جایگاه صدق نزد ملک مقتدر قرار دهد إِن‌َّ المُتَّقِین‌َ فِی مَقام‌ٍ أَمِین‌ٍ سوره دخان آیه 51، إِن‌َّ المُتَّقِین‌َ فِی جَنّات‌ٍ وَ نَهَرٍ فِی مَقعَدِ صِدق‌ٍ عِندَ مَلِیک‌ٍ مُقتَدِرٍ سوره قمر آیه 55، محققا مردمان با تقوی در بهشتها و نهرها در جایگاه صدق نزد پادشاه مقتدر میباشند أَوفُوا بِعَهدِی أُوف‌ِ بِعَهدِکُم.
بین مفسرین راجع به اینکه اینکه عهد و میثاق در چه موقعی تحقق پذیرفته گفتاری است، آیا در موقع عهد افراد بشر موجود بودند یا معدوم!
عهد بستن با معدوم معنی ندارد! آیا بشر قبل از وجود مادی دنیوی در عالم دیگر نحو وجودی داشته یا نه، اگر وجود داشته آن چه نحو وجودی است آیا عقل و ادراک داشته یا نه! اگر آن وقت شعور و ادراک داشته بایستی در اینکه عالم نیز متذکر باشد چطور بکلی عهد پروردگار خود را فراموش نموده!
-----------------------------------
(1) وقتی که پروردگارت گرفت از اولاد آدم از پشت آنها ذریه آنها را و آنها را گواه گرفت بر خودشان آیا نیستم من پروردگار شما گفتند بلی.
(2) آیا عهد نبستم با شما ای پسران آدم که عبادت نکنید شیطان را زیرا که شیطان برای شما دشمنی است آشکار.
(3) اگر خدا را یاری کنید خداوند شما را یاری میکند، یاری خدا تفسیر شده بیاری دین خدا.

صفحه : 222
و فاسقی که خداوند معرفی مینماید او را که عهد خدا را شکسته بعد از پیمان بستن او چه وقت با خدا عهد بسته بود و چه عهدی را شکسته گفتگو بسیار است و در اینکه موضوع توجیهاتی شده و هر کس از روی دانش خود طوری تأویل نموده لکن هیچیک از مقالاتی که در اینکه موضوع گفته شده مدرک معتبری که بشود بآن مطمئن گردید در دست نیست.
1- علماء معقول گویند مقصود از عهد و میثاق همان قوه و استعدادی است که خداوند در فطرت بشر نهاده و بهمان قوّه و استعداد است که بادلّه و براهین اثبات مینماید الوهیت و وحدت و باقی صفات جلال و جمال الهی را و نیز تصدیق مینماید انبیاء و حجج را و خود را موظف میداند که اطاعت نماید و مخالفت ننماید و فرمایشات آنها را تصویب نماید.
و شکستن عهد و پیمان عبارت از سجیّه عقل و خلاف فطرت مرکوزی هر فردی است و گفته‌اند همین است مقصود از کلام الهی وَ أَشهَدَهُم عَلی أَنفُسِهِم أَ لَست‌ُ بِرَبِّکُم قالُوا بَلی و بهمین معنی است أَوفُوا بِعَهدِی أُوف‌ِ بِعَهدِکُم.
2- در خصوص جماعتی است که عهد بستند و قسم خوردند وَ أَقسَمُوا بِاللّه‌ِ جَهدَ أَیمانِهِم لَئِن جاءَهُم نَذِیرٌ لَیَکُونُن‌َّ أَهدی«1» سوره فاطر آیه 40، و عهد خود را شکستند.
3- بنا بر روایت مشهور که خداوند ارواح بشر را دو هزار سال پیش از ابدان آنها خلقت فرموده میتوان گفت در همان وقت عهد و پیمان با آنها بسته که اطاعت کنند و مخالفت ننمایند.
4- خطاب حق تعالی أَ لَست‌ُ بِرَبِّکُم و نیز هر کجا عهد و میثاقی
-----------------------------------
(1) و بخدا قسم خوردند بسخت‌ترین قسمها هر آینه اگر آمد آنها را پیمبری که بترساند آنها را از عذاب البته میباشند بر هدایت‌ترین امم.

صفحه : 223
است مخاطب حقیقت انسانی است که در عالم الهی و صنع ربوبی موجود است زیرا که بازای هر نوعی از موجودات رب النوعی است که آن را «مثل افلانی» گویند و تمام افراد آن نوع تحت تربیت رب‌ّ النّوع خود نشو و ارتقاء مینمایند.
5- بهتر توجیهی که در اینجا ممکن است بشود اینکه است که بگوئیم مخاطب بخطاب «أَ لَست‌ُ بِرَبِّکُم» و نیز مقام پیمان و عهد بستن با بنی آدم مقام اولی بشر است در مرتبه ابداع یعنی در مرتبه روحانیّت که حقیقت انسانیّت وی است موقعیت آن را دارد که خداوند او را در مقام مکالمه قرار دهد که پس از آنکه از او اقرار بربوبیّت و وحدانیّت خود گرفت با وی عهد و پیمان بندد که خلاف نکند و بوظیفه خود عمل کند لکن عالم ظلمت و امور طبیعی و تعلق بطبیعت وی را از مقام اولی خود پرتاب نموده و فراموش کرد عهد پروردگار خود را.
و باید دانست که انسان با وحدت شخصیه‌ای که دارد جامع تمامی مراتب و چکیده جمیع موجودات است در هر عالمی رویی دارد و وی را در هر مرتبه مقام و منزلتی است، باعتبار عقلش در عالم عقول محلی دارد، باعتبار روح الهیش در مرتبه روحانیّین مقامی دارد، باعتبار نفس مجرّدش در عالم مجرّدات منزلی دارد باعتبار طبیعت و جسمانیتش در عالم طبع و نفس حیوانی واقع گردیده و اول مرتبه پیدایش او مقام وی است در علم حضوری حق تعالی و انکشاف وجود اوست نزد او سبحانه که شاید تعبیر از اینکه مرتبه بلوح محفوظ شده باشد پس از آن در مرتبه ایجاد و خلقت اول ظهور و پیدایش اوست در عقل کل که اول چیزی است که از مبدء ازلی صادر گردیده و نیز در مراتب نزول در نفس و طبیعت مراتبی دارد تا برسد بمرتبه ماده و هیولی که آخرین مرتبه

صفحه : 224
تنزلات وی است در عالم خلقت و در هر یک از مراتب وی را موقعیت و مقامی است و بر هر مرتبه‌ای از مراتب وجود وی خصوصیاتی و آثاری مترتب میگردد و هر فردی از بشر اگر زنجیر شهوات و آمال طبیعی را از پای عقل خود بیرون نیاورد هرگز صعود بمرتبه روحانیّین وی را میسّر نخواهد شد و در هر مرتبه‌ای از مراتب خلقت اگر عکوف در آن نمود و در آنجا توقف کرد و دلبستگی بآن پیدا نمود و منزل خود قرار داد از اهل آن عالم محسوب میشود و از عوالم دیگر منصرف می‌گردد و غفلت مینماید از معاهده‌ای که با پروردگار در مقام روحانیت خود بسته اینکه است که در مقام مؤاخذه واقع میگردد که چرا عهد خدا را شکستی.
بعبارت واضح‌تر گوئیم فردی از بشر با وحدت شخصیه‌ای که دارد وی را رویی است بحق واله و مبدء عالم و رویی است بنفس و طبیعت خود و بآن وجه حقانی است که موقعیت مکالمه با مبدء خود دارد و آن همان مقام روحانیت وی است که باعتبار تعلق وی بماده اسیر سر پنجه طبیعت گردیده و امور طبیعی چشم و گوش دل او را بسته گردانیده و بر دل وی قفل زده و نمیگذارد بگوش دل نداء حقانی «الست بربّکم» را بشنود و بزبان دل گویا گردد و جواب دهد «بلی» و بآن وجه حقانی وی است که تصدیق مینماید بالوهیت و وحدت و بهمین اعتبار در روز «الست» عهد و میثاق از او گرفته شده.
و شاید اشاره بهمین معنی دارد آنجا که فرموده وَ لَئِن سَأَلتَهُم مَن خَلَق‌َ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌َ لَیَقُولُن‌َّ اللّه‌ُ«1» سوره لقمان آیه 24، که بسجیة عقلیه و بآن رویی که بخدای خود دارند اعتراف مینمایند و بآن رویی که بطبیعت دارند انکار میکنند.
-----------------------------------
(1) اگر سؤال کنی از آنها چه کسی آسمانها و زمین را خلقت نمود البته میگویند خدا

صفحه : 225
در پاسخ اعتراض که اگر انسان از روی فهم و دانستگی اقرار و اعتراف بمقام الوهیت و رسالت داشت و قبول عهد نموده بود اولا در چه وقت اقدام بر اینکه عمل نموده و ثانیا بایستی حالا هم متذکر باشد چطور شد که بکلی عقد پروردگار خود را فراموش نمود.
گوئیم اینکه گویی در چه وقت بود سؤال از وقت موضوع ندارد زیرا در عالم روحانیّین و مجرّدات تقدّم و تأخّر زمانی و مکانی تصوّر ندارد تمام زمانها در آن مرتبه مثل آن واحد و تمام مکانها مثل نقطه واحده بنظر می آید کسی که رجوع بوجدان خود کند در همین عالم طبیعی نیز نداء أَ لَست‌ُ بِرَبِّکُم را بگوش دل میشنود.
و اینکه گویی چگونه فراموش نموده قبول نداریم بکلی عهد پروردگار فراموش شده باشد چطور فراموش کرده با آنکه آن کسی که بظاهر منکر ربوبیت است اگر از وی پرسش نمایی چه کسی آسمان و زمین را خلقت نموده بدون تأمل گوید خدا و آن نیست مگر اثر همان عهدی که در روز «الست» با پروردگار خود بسته منتهی الامر اشتغال بامور مادی پرده روی دانش وی کشیده و از حکم عقل و و جدان خود غفلت مینماید چنانچه در قیامت غفلت را عذر خود قرار میدهد آنجا که میگوید کُنّا عَن هذا غافِلِین‌َ و بسیاری از مفسرین امثال اینکه موارد را حمل بر استعاره و معنی مجازی نموده‌اند لکن تا ممکن باشد بایستی لفظ را حمل بر معنی حقیقی نمود و بهتر از همه اینست که بگوئیم اگر چه برای هر یک از اینکه احتمالاتی که گفته شد وجه صحیحی میتوان فرض نمود وَ لِکُل‌ٍّ وِجهَةٌ هُوَ مُوَلِّیها لکن چون آیه و امثال آن از متشابهات قرآن است بهتر آنست که بگوئیم فهم معنی حقیقی آن از ذهن کوچک ما بیرون است و راجع بآنکسی است که مخاطب باو گشته و پس از او راجع براسخین در علم است که خلفای آن بزرگوار باشند.

صفحه : 226

[سوره البقرة (2): آیه 28]

اشاره

کَیف‌َ تَکفُرُون‌َ بِاللّه‌ِ وَ کُنتُم أَمواتاً فَأَحیاکُم ثُم‌َّ یُمِیتُکُم ثُم‌َّ یُحیِیکُم ثُم‌َّ إِلَیه‌ِ تُرجَعُون‌َ (28)

ترجمه:

‌از روی تعجب یا توبیخ و سرزنش میفرماید چگونه کافر شدید بخدا و انکار حق نمودید و حال آنکه شما مرده بودید پس زنده نمود شما را پس از آن باز شما را میمیراند پس از آن در قیامت شما را زنده میگرداند و بشما حیات جدید میدهد پس از آن بسوی پروردگار بازگشت مینمائید.

توضیح:

وَ کُنتُم أَمواتاً سیاق آیه نزدیک است بآن آیه قالُوا رَبَّنا أَمَتَّنَا اثنَتَین‌ِ وَ أَحیَیتَنَا اثنَتَین‌ِ فَاعتَرَفنا بِذُنُوبِنا فَهَل إِلی خُرُوج‌ٍ مِن سَبِیل‌ٍ«1» سوره مؤمن آیه 11، در اینجا بین دانشمندان گفتاری است:
1- بعضی از مفسرین گفته‌اند از اینکه دو آیه چنین برمیآید که انسان در قبر زنده میگردد که مقصود از موت اول مردن بعد از حیات دنیوی است و مردن دوم مردن بعد از زنده شدن در قبر است و حیات اول حیات دنیوی و حیات دوم حیات اخروی است.
لکن سیاق آیه اول منافی با اینکه حمل است زیرا خطاب باشخاص زنده است که شما قبل از حیات دنیوی مرده بودید و پس از آن خداوند بشما حیات عنایت نمود، و تأویل آیه به اینکه خطاب بزنده‌گان است باعتبار آباء و اجداد آنها خلاف ظاهر کلام است و تا ممکن است بایستی کلام را حمل نمود بر معنی حقیقی آن.
2- در تفسیر مجمع البیان موت اول را حمل نموده بر حالات قبل
-----------------------------------
(1) گفتند پروردگار ما دو مرتبه ما را میراندی و دو مرتبه ما را زنده گردانیدی و اعتراف مینمائیم بگناهان خودمان پس آیا برای بیرون آمدن ما راهی هست

صفحه : 227
از حیات دنیا و موت دوم را بر موت بعد از زندگی دنیا و حیات اول را بر حیات دنیوی و حیات دوم را بر زنده شدن در قبر برای سؤال ثُم‌َّ إِلَیه‌ِ تُرجَعُون‌َ را بر حشر و نشر در قیامت.
لکن ظاهرا اینکه تأویل نیز تمام نیست زیرا که زنده شدن در قبر را یک حیات مستقل در تعداد حیات دنیوی و حیات جاودانی اخروی نمیتوان بشمار آورد زیرا که مناط زنده شدن در قبر چنانچه میتوان از اخبار استفاده نمود فقط برای موضوعیت سؤال است زیرا که سؤال از آدم زنده میشود نه مرده.
3- اکثر مفسرین حیات اول را حیات دنیوی و حیات دوم را حیات اخروی دانسته‌اند و موت اول را عدم حیات قبل از حیات دنیوی و موت دوم را بعد از زندگانی دنیا میدانند و سیاق آیه همین قول مشهور را تأیید مینماید.

توضیح آیات‌

(خلقت بشر و تحوّلات وی در مراتب وجود)

‌اینکه مبارک آیه که ظاهرا در بیان نعم الهی است نسبت بانسان شاید اشاره دارد باطوار و تحولات خلقت بشر که قبل از اینکه قدم بعالم دنیا گذارده مراحلی پیموده وقتی باعتبار جنبه مادیت بحالت عنصری ظهوری داشت و تحت استیلاء قوای روحانی سماوی قرار گرفته بود چون از اینکه مرتبه در مدارج کمال پله‌ای بالا رفت و بمرتبه نباتی رسید در شیره نباتات قدری نفوذ وی توسعه پیدا مینماید و بصورت نباتی تفوق و استیلاء و برتری بر مواد عنصری پیدا می‌کند پس از تحولات گوناگون بصورت جنین در شکم مادر نمودار می‌گردد و در هیچیک از اینکه مراتب دارای حیات انسانی نمیباشد تا آنکه پس از طی مراتب و تحولات بسیار قابل افاضه روح حیوانی میشود و از مبدء فیاض جنبشی بوی داده میشود و دارای حیات میگردد

صفحه : 228
تا وقتی که دائره سیر رحم بانتها رسد و سیر و ارتقاء اینکه نحوه وجود وی کمال یابد و مستعد ورود بعالم دنیا گردد آن وقت با روح انسانی که بوی افاضه شده قدم بعالم خارج میگذارد و بآن روح انسانی است که تاج کرامت وَ لَقَد کَرَّمنا بَنِی آدَم‌َ«1» بر سر او افراشته و بر بسیاری از موجودات ما دون خود استیلاء و برتری پیدا مینماید تا آنکه دوره حیات دنیوی وی بپایان رسد آن وقت تحوّل دیگری میکند و بدن عنصری را رها مینماید برای دوره دیگری از حیات جاودانی و بدن او جسمی میگردد مرده و بی‌روح.
پس پیش از آنکه روح حیوانی بوی افاضه گردد در رحم مادر جسدی بود بدون روح مثل بدن مرده و پس از حیات دنیوی نیز جسدی میگردد بی‌روح.
پس صحیح است گفته شود اینکه دو نحوه موت است موتی قبل از ولوج روح و موتی بعد از پایان حیات دنیوی و در اینکه دو حالت آثار حیاتی از وی نمودار نیست و عرب هر چیز خمود و بی‌اثر را موت گوید، اینکه است که در اینکه مبارک آیه جنین در رحم یا مطلق تحولات قبل از حیات دنیا را موت نامیده که شما مرده و بی‌اثر بودید و دست قدرت یزدانی شما را حرکت و جنبش داد از حالی بحالی و از عالمی بعالمی تا آنکه بحالت کنونی که دارای عقل و شعور و مشاعر و باقی فیوضات از جسم و روح و نفس باشد نمودار گردیدید، و پس از اینکه نیز تحولات دیگری بشما خواهد داد، و بعد از گرفتن اینکه حیات عاریتی دنیوی زندگانی همیشه‌گی و حیات سرمدی بشما افاضه مینماید، و در قوس صعود بازگشت شما بسوی پروردگار است، اگر با ایمان و با تقوی باشید بازگشت شما بسوی رحمت اوست و اگر کافر و شقی و تیره بخت باشید و روزگار خود را بشهوت رانی و هوا پرستی تباه نموده باشید بازگشت شما بسوی غضب و سخط وی است.
-----------------------------------
(1) و بتحقیق گرامی داشتیم اولاد آدم را.

صفحه : 229
پس در اینکه مبارک آیه در مقام سرزنش بر می‌آید که شما چگونه کافر میشوید بآنکسی که اینکه همه نعمت بشما عنایت نموده و عوض آنکه خالق و مربی خود را سپاس‌گزاری نمائید کفران نعمتهای غیر متناهی او را مینمائید و کتمان حق میکنید زیرا که بالاترین نعمتها نعمت حیات است.

(بیان موت و حیات)

‌در تفسیر علی بن ابراهیم قمی گوید حیات در کتاب اللّه بمعانی بسیار آمده:
1- ابتداء خلقت انسان، و اشاره دارد بآن قول حق تعالی فَإِذا سَوَّیتُه‌ُ وَ نَفَخت‌ُ فِیه‌ِ مِن رُوحِی«1» سوره حجر آیه 29، و آن روحی است که خداوند بانسان افاضه نمود و بملائکه امر شد فَقَعُوا لَه‌ُ ساجِدِین‌َ که سجده کنند آدم را.
2- روح نباتی، و آن قوله تعالی: یُحی‌ِ الأَرض‌َ بَعدَ مَوتِها«2» زمین مرده زمینی است که نباتات از آن روئیده نشود پس زنده میشود به روئیدن گیاه.
3- حیات عبارت از دخول در بهشت است، چنانچه در کتاب کریم میفرماید استَجِیبُوا لِلّه‌ِ وَ لِلرَّسُول‌ِ إِذا دَعاکُم لِما یُحیِیکُم«3» سوره انفال آیه 24، یعنی خلود در بهشت و دلیل آن قوله تعالی: وَ إِن‌َّ الدّارَ الآخِرَةَ لَهِی‌َ الحَیَوان‌ُ«4» سوره عنکبوت آیه 64. (پایان)
-----------------------------------
(1) پس وقتی که جسد آدم را تسویه نمودم از روح خودم در وی نفخه دمیدم
(2) زنده میشود زمین بعد از مردن آن [.....]
(3) اجابت نمائید خدا و رسول خدا را وقتی که خواند شما را برای اینکه داخل گرداند شما را در بهشت
(4) بدرستی که خانه آخرت هر آینه دارای حیات است

صفحه : 230

[سوره البقرة (2): آیه 29]

اشاره

هُوَ الَّذِی خَلَق‌َ لَکُم ما فِی الأَرض‌ِ جَمِیعاً ثُم‌َّ استَوی إِلَی السَّماءِ فَسَوّاهُن‌َّ سَبع‌َ سَماوات‌ٍ وَ هُوَ بِکُل‌ِّ شَی‌ءٍ عَلِیم‌ٌ (29)

ترجمه:

خداوند آن کسی است که خلق نمود برای نفع شما تمامی آنچه در زمین است پس اقبال نمود بسوی آسمان پس مرتب گردانید هفت آسمان و او بهر چیزی داناست.

(توضیح)

اشاره

خَلَق‌َ لَکُم ما فِی الأَرض‌ِ جَمِیعاً مفسرین گویند اینکه آیه از بزرگترین شواهد و بالاترین براهین است بر فضیلت و شرافت انسان زیرا پس از آنکه در مقام امتنان، نشآت و تحوّلات بشر را ارائه میدهد و بوی تذکّر میدهد که تو را پس از نیستی بهستی آوردیم و پس از نشو و ارتقاء و استکمالات، اینکه حیات عاریتی را از تو میگیریم و تو را مهیا میگردانیم برای دوره دیگری از حیات جاودانی، در مقام بیان بر می‌آید که آنچه لازمه حیات و بقاء نوع بشر است که عبارت باشد از زمین و آنچه در زمین است از انواع و اقسام معدنیات و دریاها و کوه‌ها و تمام انواع و اقسام جمادات و نباتات و حیوانات و گیاهها و آنچه غیر اینها است بنیکو ترین وجهی و بدیع‌ترین ترتیب و نظامی مقرر فرموده.
و در حکمت زمین و عجایب صنعتی که دست قدرت ازلی در کمون هر چیزی از اجزاء زمین گذارده دو فائده بنظر می‌آید یکی اینکه است که حیات انسان و بقاء نوع بشر منوط بآن است و دیگر آثار قدرت و علم و حکمت در آن نمودار است.
کسی که عقل و فکر خود را بکار اندازد و بنظر عبرت موجودات را

صفحه : 231
بنگرد و اینکه کاخ مجلل را که هزاران فکر بدیع بکوچکترین اسرار آن پی‌نبرد تحت نظر و دقت قرار دهد و در آن تدبر نماید آن وقت خواهد فهمید که چه رموز و اسراری در آن نهفته که بشر کنونی با جدیتی که دارد یکی از چندین هزار میلیون و ملیارد از اسرار نهفته آن را پی نبرده و نخواهد برد بلا تأمل اعتراف مینماید که اینکه کار کرد استاد حکیمی است که از روی دانش و توانایی و حکمت و درستکاری اینکه موجودات مادی را از نیستی به هستی آورده و با ضدّیت و تنافری که بین اجزاء عالم دیده میشود آنها را با هم مربوط نموده و دست یگانگی و الفت بگردن هم انداخته و برای پرورش انسان و بقاء نوع بشر انجام وظیفه میدهند و اوامر تکوینی مربی و ناظم عالم همه را بحرکت آورده و مسخر نموده و برای انسان کمر خدمت بسته‌اند:

ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند تا تو نانی بکف آری و بغفلت نخوری

همه از بهر تو سر گشته و فرمانبردار شرط انصاف نباشد که تو فرمان نبری
و چون بالاترین آثار قدرت و حکمت یزدانی خلقت موت و حیات است الَّذِی خَلَق‌َ المَوت‌َ وَ الحَیاةَ لِیَبلُوَکُم أَیُّکُم أَحسَن‌ُ عَمَلًا«1» سوره ملک آیه 2، که خلقت حیات خصوصا حیات بشری با عقل و تدبیر او باعتراف تمام عقلاء و دانشمندان از عجیب‌ترین اسرار خلقت بشکار میرود اینکه است که در اینکه آیه در مقام امتنان بر بنی آدم بر آمده و موت و حیات انسانی را تذکر میدهد پس از آن لوازمات حیات و آنچه متفرع بر وی است از خلقت زمین و ترتیب آسمانها و نعمتهای گوناگونی که در آن تعبیه شده است گوشزد بشر مینماید که شاید بشر ناسپاس در مقام شکر گذاری و اطاعت ولی نعمت خود بر آید و اعتراف بعبودیت خود و الوهیت معبود خود نماید.
-----------------------------------
(1) آن کسی که خلق نمود موت و حیات را تا اینکه بیازماید شما که کدام یک شما خوب‌ترند از حیث عمل و کردار.

صفحه : 232
و چنانچه فقهاء و مجتهدین گفته‌اند از آن آیه مبارکه خَلَق‌َ لَکُم ما فِی الأَرض‌ِ جَمِیعاً میتوان استفاده نمود که برای انسان جایز و مباح است که از تمام موجودات زمینی و محصولات آن استفاده نماید مگر آنچه را که از آن استثناء شده و از تحت عموم اباحه خارج گردیده و البته اینکه مطلب راجع بمسئله فقهی است و بقاعده حذر و اباحه تمام میشود و از بحث ما خارج است.
ثُم‌َّ استَوی إِلَی السَّماءِ فَسَوّاهُن‌َّ سَبع‌َ سَماوات‌ٍ

(تسویه آسمانهای هفت‌گانه)

استوی در لغت بمعنی اعتدال و استقامت است گاهی گویند «استوی» و مقصود تسویه بین اجزاء چیزی است مثل اینکه در عرف گویند فلان چیز تصفیه شد یا فلان عمل را تسویه نمودیم یعنی آنچه راجع بآن بود فراهم نمودیم و اجزاء آن را مرتب گردانیدیم و گاهی مقصود اعتدال بین چیزی و چیز دیگر است و مساوی گردانیدن با هم مثل اینکه گویند اینکه لباس مساوی با آن لباس است.
در تفسیر مجمع البیان در اینجا احتمالاتی داده شده:
1- «استَوی إِلَی السَّماءِ» یعنی قصد کرد بسوی تصفیه آسمانها مثل اینکه گویند سلطان پس از تدبیر مملکت شام شروع کرد بتدبیر مملکت حجاز.
2- استوی بمعنی استیلاء و غلبه و قاهر است، در جای دیگر است وَ لَمّا بَلَغ‌َ أَشُدَّه‌ُ وَ استَوی آتَیناه‌ُ حُکماً وَ عِلماً یعنی متمکن و غالب گردید عقلش بر هوای نفسانی او و بنا بر اینکه معنی استوی الی السماء یعنی متفرد گردید بمملکت آسمانها و مثل زمین قرار نداد ملک غیر.

صفحه : 233
4- استوی یعنی امر حق تعالی صعود نمود بسوی آسمانها و تقدیرات الهی از آسمان بزمین تنزل نمود.
4- استوی اقبال نمودن هر چیزی است مثل اینکه گویند فلانی اقبال نمود و رو کرد بر فلانه چیز و بنا بر اینکه معنی استَوی إِلَی السَّماءِ یعنی اقبال و رو نمود بآسمانها و تسویه و تعادل قرار داد بین آنها.
(پایان کلام طبرسی) و بعضی از مفسرین در تفسیر «استوی الی السماء» چنین توجیه نموده‌اند که تمام موجودات نسبت باو سبحانه مساوی است چیزی نزدیک باو از چیز دیگری نیست زیرا که او تعالی مثل اجسام نیست که مکانی بوی احاطه نموده باشد و موجودی از حیث مکان نزدیک‌تر باشد باو از موجود دیگر پس چون ذات مقدّس احدی مجرّد از مادّه و لوازم مادّه است نسبت او بتمام موجودات مساوی است و او قیوم کل و محیط بر هر چیزی است وَ نَحن‌ُ أَقرَب‌ُ إِلَیه‌ِ مِن حَبل‌ِ الوَرِیدِ«1» و بنا بر بعضی از اینکه تفاسیری که گفته شد چنین میشود که خلقت زمین قبل از خلقت آسمانها بوده زیرا که «ثم‌ّ» برای تراخی است یعنی بعد از خلقت زمین قصد آسمان نمود با اینکه در جای دیگر دارد وَ الأَرض‌َ بَعدَ ذلِک‌َ دَحاها یعنی زمین را بعد از خلقت آسمانها گسترانید و اینکه صریح است که گسترانیدن زمین بعد از خلقت آسمانها بوده پس ظاهر اینکه دو آیه با هم تنافی دارد.
یکی از توجیهاتی که در اینکه آیه شده اینکه است که اگر چه «ثم‌ّ» برای تراخی و عقب در آمدن در زمان است که فاصله هم در بین باشد لکن
-----------------------------------
(1) و ما نزدیک تریم باو از رک گردن او یعنی رگ حیات او، و اینکه کنایه از شدت قرب و نزدیکی و احاطه حق است بموجودات.

صفحه : 234
گاهی برای تفاوت در شرافت و فضیلت نیز آمده پس «ثم‌ّ» در اینجا اشاره بفضیلت و شرافت و برتری آسمانها است بر زمین نه برای تراخی و عقب افتادن خلقت و پیدایش آسمانها باشد بر خلقت زمین.
لکن ممکن است در توجیه آیات بطوری که با هم وفق دهد گفته شود که مقصود از (استوی الی السماء) اینکه نیست که پس از خلقت زمین شروع شده باشد بخلقت آسمانها و شاید اینکه باشد که ابتدا خداوند یک آسمان خلقت فرموده بدلیل اینکه میفرماید استَوی إِلَی السَّماءِ و سماء را بلفظ مفرد آورده و پس از آن یک آسمان را هفت آسمان نموده بدلیل آنکه فرموده فَسَوّاهُن‌َّ سَبع‌َ سَماوات‌ٍ و سماوات را بلفظ جمع آورده و زمین نیز در اول خلقت مندمج بوده پس آن را گسترانیده بدلیل آنکه فرموده وَ الأَرض‌َ بَعدَ ذلِک‌َ دَحاها و شاید مقصود از «استوی الی السماء» اینکه باشد که ابتدا آسمانها و زمین را نامرتب خلقت نمود پس از خلقت زمین که آن نیز در اول نامرتب خلق شده بود اول شروع نمود بتسویه و تنظیم آسمانها و پس از آنکه هفت آسمان را مرتب و منظم گردانید و پس از آن زمین را که آن نیز نامرتب بود بگسترانید و پهن گردانید و شاهد بر اینکه مطلب آیاتی است که دلالت دارد که آسمانها و زمین بتدریج خلق شده و مرتب گردیده در چند جای قرآن دارد خَلَق‌َ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌َ فِی سِتَّةِ أَیّام‌ٍ و غیر اینکه از آیات و آثاری که دلالت دارد که امر عالم مادیات و طبیعیات بتدریج مرتب گردیده و از نقص بکمال رفته چنانچه در ناموس خلقت چنین مقرر شده که در مادیات هیچ موجودی یافت نمیشود که از ابتدای خلقت تام‌ّ و تمام تکوّن یافته باشد هر موجودی از نقص بکمال میرود و اینکه قاعده تکامل در امور عالم طبیعی حکم فرما است.

صفحه : 235
فَسَوّاهُن‌َّ سَبع‌َ سَماوات‌ٍ

(معنی آسمان و تعداد آن)

عرب هر بلندی بالای زمین را سماء گوید و آسمان را سماء گویند باعتبار آنکه بالای زمین است و تعیین آن بهفت عدد شاید برای اینکه است که در آن کرات هفتگانه میباشد شمس، قمر، مریخ، عطارد، زهره، زحل مشتری، چنانچه گفته‌اند عدد مفهوم ندارد یعنی اینکه در بعضی آیات معین مینماید آسمانها را بهفت آسمان دلیل نمیشود که غیر از آن نیست شاید کرات دیگری وجود داشته باشد لکن چون حین نزول آیات همین هفت عدد از طریق علم هیئت که در آن زمان اهمیتی داشته و مرکوز در ذهن مردمان آن وقت بوده و نزد آنها مسلم و ثابت گردیده بود که عدد افلاک همین قدر است و زیادتر نیست لهذا همین هفت عدد را تذکر میدهد و از زائد آن خود داری مینماید که ذهن‌ها مشوّش نگردد.
و بنا بر اینکه گفته شد که شاید مقصود از هفت آسمان همان مدار سیارات هفت‌گانه باشد اختصاص بآن از باب اهمیت و عظمت آنها است که چون اینکه ستارگان از بین باقی ستارگان امتیاز دارند اینکه است که فقط آنها را تذکر داده و از ما زاد آن صرف نظر نموده «و اللّه عالم بحقایق الامور».

صفحه : 236

[سوره البقرة (2): آیه 30]

اشاره

وَ إِذ قال‌َ رَبُّک‌َ لِلمَلائِکَةِ إِنِّی جاعِل‌ٌ فِی الأَرض‌ِ خَلِیفَةً قالُوا أَ تَجعَل‌ُ فِیها مَن یُفسِدُ فِیها وَ یَسفِک‌ُ الدِّماءَ وَ نَحن‌ُ نُسَبِّح‌ُ بِحَمدِک‌َ وَ نُقَدِّس‌ُ لَک‌َ قال‌َ إِنِّی أَعلَم‌ُ ما لا تَعلَمُون‌َ (30)

ترجمه:

متذکر شو ای پیغمبر وقتی که پروردگار تو بملائکه گفت براستی و درستی که من در زمین خلیفه و نماینده‌ای قرار میدهم ملائکه گفتند آیا قرار میدهی در زمین کسی را که فساد کند در آن و خونریزی نماید و حال آنکه ماها تسبیح می‌کنیم بحمد تو و تقدیس و ستایش مینمائیم تو را خداوند فرمود بدرستی که من میدانم آنچه را که شما نمیدانید،

توضیح آیات‌

اشاره

وَ إِذ قال‌َ رَبُّک‌َ لِلمَلائِکَةِ بین مفسرین گفتاری است که آیا خطاب بتمام ملائکه است یا ملائکه‌ای که در زمین ساکن بودند إبن عباس گوید اول در زمین جن مسکن داشته و پس از انقراض جن قسمتی از ملائکه مأوی و مسکن داشته‌اند وقتی اراده حق جل و علا تعلق میگیرد بایجاد بشر و انسان را خلیفه و جانشین ملائکه ارض گرداند و مطابق بعضی اخبار آنها را نسناس میگفتند آن وقت خطاب میکند بملائکه زمینی که میخواهم در زمین خلیفه و نماینده‌ای قرار دهم و مقصود از خلیفه حضرت آدم ابو البشر (ع) است یا آدم و ذریه او بخلاف آراء، و چون ملائکه میدانستند در ذریّه آدم کسانی پدید میگردند که در زمین فساد میکنند و بناحق خونریزی می‌نمایند اینکه بود که اعتراض نمودند که میخواهی در عوض ما کسانی را قرار دهی که فساد کنند و ما تسبیح و تقدیس و حمد و ستایش تو را مینمائیم و فساد نمی‌کنیم و گفته‌اند مقصود از «ارض» زمین مکه است که اول پیچیده خلق شده و پس از آن گسترده و پهن گردید.

صفحه : 237

(دلالت آیه بر افضلیت انسان از ملائکه)

‌اینکه مبارک آیه دلالت واضح دارد بر شرافت و فضیلت انسان بر قسمتی از ملائکه اگر نگوئیم بر تمام ملائکه زیرا شرافت بسته بکمال و تمامیت وجود است و انسان از بین موجودات بجامعیّت و تمامیّت اختصاص پیدا نموده آنچه در موجودات پراکنده بنظر می‌آید در نسخه جامعه انسانی جمع است و بشر خصوصا کامل آن دارای تمام مراتب و مزایای وجود است اینکه است که منصب خلیفة اللهی پیدا نموده و آدم و ذریه او از انبیاء و اولیاء مطابق اخبار واسطه‌اند در افاضه فیوضات که از مبدء فیاض اول فیض وجود بآنها نازل میگردد و بتوسط آنها بباقی موجودات سرایت مینماید و آنها سمت نیابتی دارند از طرف حق تعالی در سیاست و هدایت خلق.

صفحه : 238

[سوره البقرة (2): آیات 31 تا 32]

اشاره

وَ عَلَّم‌َ آدَم‌َ الأَسماءَ کُلَّها ثُم‌َّ عَرَضَهُم عَلَی المَلائِکَةِ فَقال‌َ أَنبِئُونِی بِأَسماءِ هؤُلاءِ إِن کُنتُم صادِقِین‌َ (31) قالُوا سُبحانَک‌َ لا عِلم‌َ لَنا إِلاّ ما عَلَّمتَنا إِنَّک‌َ أَنت‌َ العَلِیم‌ُ الحَکِیم‌ُ (32)

ترجمه:

خداوند تعلیم نمود بآدم و دانا گردانید او را بتمام اسمها پس از آن اسمایی را که بآدم تعلیم نموده بود وانمود کرد بملائکه پس از آن بملائکه گفت مرا خبردار نمائید باین اسمها اگر راست می‌گویید که خود را بهتر از آدم میدانید
ملائکه گفتند منزه و مبرایی تو ما عالم و دانا بچیزی نیستیم مگر آنچه را تو بما تعلیم نمایی بدرستی که تویی دانا و درست کار.

توضیح آیات‌

اشاره

وَ عَلَّم‌َ آدَم‌َ الأَسماءَ کُلَّها

(آیا اسمایی که بآدم آموختند چه بود)

توضیح: مفسرین گفته‌اند اسم بمعنی علامت و دلیلی است که راه نمای معنی باشد و دلالت نماید بر ذات و صفات مسمی عَلَّم‌َ آدَم‌َ الأَسماءَ خداوند الهام نمود بآدم و فهمانید باو معرفت ذات اشیاء و خواص و آثار موجودات و اسمهای آنها را و او را دانا گردانید باصول علوم و قوانین صناعات و کیفیت ساختن آلات آنها را.
و گویند مقصود از تعلیم دادن آدم کل‌ّ اسماء را اینکه است که او را از اجزاء مختلفه و قوای متباینه خلقت نموده تا آنکه مستعد گردد برای ادراک انواع مدرکات از معقولات و محسوسات و متخیّلات و موهومات و بوی الهام نماید معرفت ذات اشیاء و خواص موجودات را و بوی بیاموزد قوانین صنایع و کیفیت ساختن آلات عمل و آنچه در اختراعات و صنایع مقدمه کار اوست و نیز تمیز دهد بین اولیاء و سعداء و اشقیاء را بشناسد تا اینکه

صفحه : 239
ترقّیات او بجایی رسد که موجودات را بطور مظهریّت و نماینده‌گی اسماء اللّه مشاهده نماید و بفهمد که حق تعالی جامع جمیع کمالات و مبدء تمامی موجودات است و در قوس صعود بجایی رسد که جامع کتاب کبیر آفاقی و انفسی گردد چنانچه از کلمات حضرت أمیر المؤمنین است

«أ تزعم انّک جرم صغیر و فیک انطوی العالم الاکبر».
(پایان کلام شیخ بهاء الدین علی البیضاوی) خلاصه پس از آنکه ملائکه سؤال میکنند چرا آدم را در زمین خلیفه قرار دادی در صورتی که افراد بشر در زمین فساد میکنند و خون یکدیگر را میریزند حق جل جلاله در مقام جواب بر می‌آید و حکمت و فضیلت آدم را بر ملائکه ارائه میدهد و بآدم (ع) میآموزد علومی که ملائکه استعداد آموختن آن را نداشتند تا آنکه ملائکه تصدیق نمایند بر فضیلت او و بدانند برتری آدم از ملائکة از چه راهی است.
و مراد از اسمایی که خداوند بآدم آموخت ممکن است نامهای ملائکه باشد باعتبار انواع و اشخاص آنها یعنی خداوند عالم گردانید آدم را بانواع و اصناف ملائکه و عارف گردانید وی را بخصوصیات هر نوعی از انواع آنها و باین معنی اسم در اینجا بمعنی علامت میشود که هر نوعی از ملائکه را آدم بآن علاماتی که عارف شده بود میشناخت.
و ممکن است مقصود همان معنی وضعی اسم باشد که در عرف نحویّین گویند «اسم لفظی است که دلالت دارد بر معنی فی نفسه و غیر مقترن باشد باحد از منه ثلاثه» لکن ظاهرا مقصود از تعلیم اسماء تعلیم همین الفاظ عرفی نیست که بوضع لفظی تعیین شده باشد اگر چه علم بوضع لفظی نیز بوجهی دلالت بر معنی دارد لکن علم بالفاظ و لغات چندان فضیلتی ندارد بلکه فضیلت در علم و حکمت و شناسایی حقیقت اشیاء است.

صفحه : 240
پس بهتر همان توجیهی است که دانشمندان کرده‌اند که خداوند آدم را از اجزاء مختلفه و قوای متعدّده خلق نموده تا آنکه مستعدّ و مهیّا گردد برای شناسایی حقیقت اشیاء و کلیات و جزئیات آنها و خواص و آثار آنها را بداند و مهیا گردد برای شناسایی اصول و کلیات موجودات و دانا گردد بتهیه نمودن آلات صنایع و عارف گردد بانواع و اقسام صنایع و علوم طبیعی تا آنکه با وحدت و فردیتی که دارد جامع تمام عوالم ملک و ملکوت و عالم ملائکه و عالم صورت و طبیعت گردد و فاقد هیچ مرتبه‌ای از کمالات صوری و معنوی نباشد و باین لحاظ میتوان گفت که انسان شرافت و برتری دارد بر ملائکه و بر تمام موجودات.
ثُم‌َّ عَرَضَهُم عَلَی المَلائِکَةِ فَقال‌َ أَنبِئُونِی بِأَسماءِ هؤُلاءِ إِن کُنتُم صادِقِین‌َ پس از آنکه خداوند تمام اسمهای موجودات یا حقایق آنها را بآدم آموخت و عرضه نمود بر ملائکه از مصدر جلال احدی بملائکه خطاب سرزنش آمیز میرسد اگر شما راست می‌گویید و بهتر از آدم میباشید خبر دهید مرا بحقایق اسماء و معانی و خصوصیات موجودات.

(شرافت علم و فضیلت علماء)

‌از اینکه آیات معلوم میشود که شرافت و فضیلت بعلم و دانش است و آیات و اخبار در فضیلت دانش و علو مقام دانشمندان بیشمار است و نیز ببرهان و و جدان ثابت گردیده که بدانش انسان امتیاز از تمام موجودات پیدا نموده صدر المتألهین در اینجا کلام مفصلی دارد که خلاصه آن را ترجمه می نمایم در فضیلت علم چنین گوید خداوند باول شخص عالم امکان و حبیب خود محمّد (ص) امر فرمود که از پروردگار خود طلب نماید که بر علم و دانش او بیفزاید قُل رَب‌ِّ زِدنِی عِلماً و نیز در مقام امتنان و فضیلت شخص

صفحه : 241
او بر آمده که وَ عَلَّمَک‌َ ما لَم تَکُن تَعلَم‌ُ وَ کان‌َ فَضل‌ُ اللّه‌ِ عَلَیک‌َ عَظِیماً«1» سوره نساء آیه 114.
و در فضیلت علم همین بس که پیغمبر اولو العزم موسی بن عمران (ع) در طلب دانش از خضر (ع) متابعت مینماید هَل أَتَّبِعُک‌َ عَلی أَن تُعَلِّمَن‌ِ مِمّا عُلِّمت‌َ رُشداً«2» سوره کهف آیه 65، سلیمان با آن سلطنت کذایی خود افتخار ننمود بلکه بعلم افتخار مینماید آنجا که میگوید یا أَیُّهَا النّاس‌ُ عُلِّمنا مَنطِق‌َ الطَّیرِ«3».
وقتی سلیمان نبی (ع) بعلم و دانش افتخار نماید جا دارد که انسان کامل الایمان نیز بمعرفت و شناسایی پروردگار و صفات و آثار خدای عالمیان افتخار نماید.
و هدهد با ضعف وجودش بدانش خود افتخار میکند أَحَطت‌ُ بِما لَم تُحِط بِه‌ِ«4» و اگر نبود شرف و فضیلت بعلم و دانش چگونه حیوان ضعیف در حضور سلیمان موقعیت پیدا مینمود که اظهار احاطه علمی نماید و سلیمان علیه السلام تصدیق نماید کلام او را.
و تمام کتب آسمانی اعلام مینماید بفضیلت علم و دانش، در تورات است که خداوند بموسی (ع) خطاب نمود «حکمت را بزرگ دان و من قرار ندادم حکمت را در قلبی مگر آنکه میآمرزم او را، پس تعلّم حکمت کن و خود نیز عمل بحکمت نما پس از آن بدیگران تعلیم کن».
-----------------------------------
(1) و خداوند تعلیم نمود تو را بچیزی که نمیدانستی و همیشه فضل خدا برای تو بزرگ است.
(2) آیا متابعت نمایم تو را برای اینکه بیاموزی مرا از آنچه عالم گردیده‌ای و ترقی نموده‌ای.
(3) ای مردم دانا گردیدم من زبان طیور و مرغها را.
(4) هدهد بسلیمان میگوید من دانا گردیدم بچیزی که تو عالم بآن نیستی.

صفحه : 242
خداوند در زبور بداود (ع) امر نمود که «بگو ببزرگان و رهبانان بنی اسرائیل که معاشرت و مراوده نمایند با علماء و دانشمندان و اگر عالمی نیافتند معاشرت نمایند با مردمان عاقل خردمند زیرا که تقوی و علم و عقل مراتب سه گانه ایست که قرار ندادم یکی از آنها را در احدی که اراده داشته باشم هلاکت او را، و بعضی از دانشمندان گفته‌اند اینکه تقوی را مقدم انداخته برای اینکه است که بدون تقوی علم حقیقی تحقق نپذیرد».
و در انجیل در سوره هفتم فرموده «علم طلب کنید و تعلیم علم نمائید زیرا اگر علم شما را بسعادت نرساند بشقاوت نیز نمیرساند و اگر شما را بلند نکند پائین نمی‌آورد و اگر شما را بی‌نیاز نکند محتاج نمیگرداند و اگر بشما نفع ندهد ضرر نیز نمیرساند و نگوئید میترسیم بدانیم و عمل نکنیم بگوئید امیدواریم که بدانیم و عمل کنیم علم شفاعت مینماید عالم را و بر خداوند حق و ثابت است که عالم را محروم نگرداند و روز قیامت خداوند خطاب میکند که ای جماعت علماء چه چیز است گمان شما بپروردگار خود گویند پروردگارا گمان ما اینکه بود که بما رحم کنی و ما را بیامرزی جواب میرسد همین طور اراده دارم زیرا که من حکمت خود را در شما ودیعه گذارده‌ام برای خیر شما نه برای شر شما پس داخل شوید برحمت من در بهشت من».
بعضی علماء گفته‌اند خداوند بهفت نفر هفت چیز کرامت فرموده بآدم (ع) علم اسماء آموخت وَ عَلَّم‌َ آدَم‌َ الأَسماءَ کُلَّها«1» سوره بقره آیه 29، بخضر (ع) علم فراست آموخت وَ عَلَّمناه‌ُ مِن لَدُنّا عِلماً«2»
-----------------------------------
(1) و تعلیم نمود بآدم تمام اسمها را.
(2) و تعلیم نمودیم باو از جانب خودمان علم.

صفحه : 243
سوره کهف آیه 24، بیوسف (ع) علم تعبیر رَب‌ِّ قَد آتَیتَنِی مِن‌َ المُلک‌ِ وَ عَلَّمتَنِی مِن تَأوِیل‌ِ الأَحادِیث‌ِ«1» سوره یوسف آیه 10، و بداود صنعت زره ساختن وَ عَلَّمناه‌ُ صَنعَةَ لَبُوس‌ٍ لَکُم«2» سوره انبیاء آیه 80، و بسلیمان (ع) منطق طیر آموخت وَ قال‌َ یا أَیُّهَا النّاس‌ُ عُلِّمنا مَنطِق‌َ الطَّیرِ«3» سوره نمل آیه 1، و بعیسی (ع) تورات و انجیل وَ یُعَلِّمُه‌ُ الکِتاب‌َ وَ الحِکمَةَ وَ التَّوراةَ وَ الإِنجِیل‌َ«4» سوره آل عمران آیه 43.
و بسید ما محمّد صلّی اللّه علیه و آله علم شریعت و توحید آموخت وَ عَلَّمَک‌َ ما لَم تَکُن تَعلَم‌ُ«5» سوره نساء آیه 113، الرَّحمن‌ُ عَلَّم‌َ القُرآن‌َ«6» سوره رحمن آیه 1.
علم اسماء بود که آدم را مسجود ملائکه گردانید، بعلم بود که خضر (ع) تلمیذی مثل موسی (ع) و یوشع پیدا نمود، بعلم بود که یوسف (ع) صاحب اهل و سلطنت گردید، بعلم بود که داود (ع) بریاست و درجه رسید، بعلم بود که سلیمان (ع) واجد بلقیس گردید و جن و طیور و باد مسخر امر او بودند، بعلم بود که عیسی (ع) رفع تهمت از مادر خود مریم (ع) نمود، بعلم بود که محمّد صلّی اللّه علیه و آله واجد درجه شفاعت گردید.
پایان خلاصه شرافت و فضیلت علم بقدری است که زبان عاجز از گفتن و
-----------------------------------
(1) پروردگار من عنایت نمودی بمن از ملک و سلطنت و دانا گردانیدی مرا تعبیر خوابها.
(2) و تعلیم نمودیم باو صنعت زره‌سازی را.
(3) ای مردم دانا گردیدم من زبان طیور را.
(4) و دانا گردید او بکتاب و حکمت و بتورات و انجیل. [.....]
(5) خداوند آموخت بتو آنچه را که نبودی بدانی.
(6) پروردگار رحمن تعلیم نمود قرآن را.

صفحه : 244
قلم قاصر از نوشتن است واحدی از عقلای عالم منکر فضیلت علم و شرافت علماء و برتری دانشمندان از نادانان نشده و در جبلی هر فردی است که بدانشمندان احترام میگذارند.
شکی نیست که ترقی و تکامل بشر منوط بدانش است آدم نادان با حیوان یکی است، علم نوری است که از مصدر جلال احدی صادر گشته و از آن اشراقی بر قلب مؤمن کامل پرتو افکنده و اطراف قلب وی را روشن نموده و از شبکه حواس از باطن بظاهر تظاهر مینماید.
و دلیل بر فضیلت علم و دانش و علوّ مقام دانشمندان زیادتر از آن است که در اینکه مختصر گنجیده شود بلکه تعداد آن از شماره و اندازه بیرون است، در فضیلت علم همین بس که بطور تعجب در سوره زمر آیه 13 فرموده هَل یَستَوِی الَّذِین‌َ یَعلَمُون‌َ وَ الَّذِین‌َ لا یَعلَمُون‌َ إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الأَلباب‌ِ«1» و در سوره مجادله آیه 12 یَرفَع‌ِ اللّه‌ُ الَّذِین‌َ آمَنُوا مِنکُم وَ الَّذِین‌َ أُوتُوا العِلم‌َ دَرَجات‌ٍ«2».
و نیز اخبار و احادیثی که دلالت دارد بر فضیلت علم و دانش از تعداد و شماره بیرون است از پیغمبر اکرم (ص) چنین روایت میکنند که فرمود
3» العلماء ورثة الانبیاء«،
و نیز فرمود «میخواهید شما را خبر دهم بسخی‌ترین مردم با جود و بخشش گفتند آری یا رسول اللّه (ص) فرمود من سخی‌ترین هر شخصی از اولاد آدم میباشم و بعد از من سخی‌ترین مردم کسی است که بذل علم نماید و علم خود را منتشر گرداند بین مردم و مردی که
-----------------------------------
(1) آیا مساوی میباشند کسانی که عالم و دانایند با کسانی که از علم و دانش تهی هستند جز اینکه نیست که متذکرند صاحبان عقل.
(2) خداوند بلند نمود مرتبه کسانی را که ایمان آوردند و مرتبه کسانی را که بآنها علم آموخت درجات بسیار.
(3) علماء وارث پیمبرانند.

صفحه : 245
مجاهده نماید در راه خدا تا آنکه کشته شود.
و در جای دیگر چنین میفرماید
1» مداد العلماء افضل من دماء الشّهداء«
و غیر اینها از اخبار بسیاری که بناچار برای اختصار از بیان آن خود داری مینمائیم.

(گفتار دانشمندان که علم نافع چیست)

چیزی که نزد مردم قدری مشتبه شده اینکه است که آیا آن علمی که اینکه قدر توصیف و تمجید در باره آن شده چه علمی است.
متکلمین و حکماء یعنی کسانی که نقطه نظر و هدف آنها شناسایی حقیقت اشیاء است از الهیّات و طبیعیّات و غیر اینها علم نافع را همان علم توحید میدانند زیرا که اس‌ّ فضائل و منشأ هر کمال و فضیلت معرفت کردگار است و شناسایی مبدء کاینات بدون برهان و دلیل میسّر نمیشود و طریق برهان منحصر بعلم حکمت و کلام است و باین دلیل هر جا تعریف علم و دانش شده مقصود همان علم حکمت و کلام است.
علمای اخلاق علم نافع را شناسایی صفات نیکو و امتیاز دادن بین اوصاف و اخلاق نیک انسانی و بین صفات سبعی و بهیمی میدانند زیرا که منشأ هر فضیلت و کمالی تهذیب اخلاق است.
فقهاء و مجتهدین علم نافع را علم فقه و احکام و علم بقوانین فروع می دانند و گویند آن علمی که انسان را نجات میدهد آن است که مقدمه باشد بر عمل نمودن بمقررات شرع مطهر و آن همان علم فقه است.
مفسرین قرآن علم نافع را علم حدیث و تفسیر دانند زیرا که بعلم حدیث و تفسیر حلال و حرام شناخته میشود و واجب از غیر واجب تمیز پیدا
-----------------------------------
(1) مرکّب علماء بهتر است از خون شهداء.

صفحه : 246
میکند و طریق بندگی و عبودیّت بآن محقّق میگردد.
صوفیه علم حقیقی را علم باطن و طریق تصفیه دل و قلب میدانند و گویند آن علمی که انسان را رهبری نماید بجاده سعادت و طریق تجرد و تهذیب اخلاق و پاک نمودن دل را از کثافات اخلاقی و راه سیر الی اللّه تعالی و طریق ذکر و فرا گرفتن آنچه را که در اینکه راه لازم میدانند عارف گرداند، چنین علمی قابل تعریف و تمجید است.
و مخترعین صنایع جدیده و طرفداران آنها مدعی اینند که علم نافع منحصر بهمین اختراعات محیّر العقول دست بشری است، مثل اختراع برق، رادیو، تلگراف بی‌سیم و هزاران اختراعات جدید و چنین گمان میکنند که علم نافع آن علمی است که اثر عملی دارد و آن دانستن خواص و آثار اشیاء است که صنایع و اختراعات منوط بدانش آنست اما دانستن مفاهیم کلیه از قبیل حکمت الهی یا دانستن اصول فقه و غیر اینها چون علم بخواص و آثار موجودات نیست نتیجه‌ای ندارد و آثار عملی بر آن مترتب نمیگردد خلاصه علم و دانش را همان علوم طبیعی و دانایی را شناختن آثار طبیعیات نامند و غیر آن را موهوم و بی‌ثمر دانند.
لکن ندانسته‌اند که پیشوایان بشر و عقلای عالم اعتنایی بعالم طبیعت نداشته و ندارند مگر باقل چیزی که تهیه و توسعه سفر آخرت باشد پس هدف و نقطه بزرگان دین و غرض آنها از دانش همان رهبری بعالم باقی است عالم فانی در نظر آن برگزیده‌گان ارزشی ندارد و کوشش آنها در تقویت روحانی است نه جسمانی.
خلاصه آنچه معلوم و مسلم است اینست که در کلمات بزرگان دین هر جا تعریف و تمجید از علم و دانش شده مقصود آن علمی است که روحانیت بشر را تکمیل نماید و او را از ظلمت طبیعت برهاند و بجاده فضیلت و تکامل

صفحه : 247
رهبری نماید.
اگر چه منکر شرافت علم و دانش حتی مثل دانستن بعض علوم مخترعه و پاره‌ای از صنایع مثل خیّاطی، نجّاری، بنّایی، نقّاشی و غیر اینها نمیتوان شد مخصوصا اختراعات محیر العقول دست بشری که خدمت بزرگی بجامعه بشری و تمدن اجتماعات نموده و انصافا علمای فنون و علمای طبیعی در آسایش بشر رنج فراوان برده‌اند لکن در عوض می‌بینیم ملیاردها از نفوس بشر در اثر همین اختراعات تلف شده و از بین رفته و کسان آنها بمعصیت ایشان گرفتار شده‌اند.
پس از اینجا معلوم میشود که علم نافع که لایق هر گونه تعریف و تمجید است آنست که نفس ناطقه بشر را تکمیل نماید و وی را بحیات همیشگی و زندگانی جاودانی برساند که اول آنها علم توحید و آخر آنها علم شریعت و طریقت است بلکه اول و آخر آن علم توحید است و بس یعنی علم اخلاق و علم احکام مقدمه علم توحید است هر قدر پایه توحید و معرفت محکم‌تر باشد پایه علم محکم‌تر است و بعکس هر قدر پایه علم محکم‌تر باشد پایه توحید محکم‌تر است لکن علم توحید و شناسایی حق تعالی در ابتداء منوط ببرهان و در انتهاء میرسد بوجدان، و برهان بدلیل عقلی پدید میگردد، و و جدان پس از تهذیب اخلاق و تصفیه قلب و ایمان کامل و تقوی حاصل میگردد.
کسی که خواهد معارف وی بمرتبه و جدان برسد بایستی پس از تحصیل ایمان و تهذیب اخلاق بدستورات پیشوایان بشر رفتار نماید و قدم پشت قدم آنها گذارد تا آنکه از برکت آنها بسر حدّ مقام انسانی رسد، برای ما مسلمانان چه روش بهتر از روش پیشوایان ما و چه طریقه‌ای بهتر از تعلیمات کتاب آسمانی ما (قرآن) است که راه نجات و سعادت را بخوبی بما میآموزد

صفحه : 248
و ما را بسر حدّ عبودیّت و بکمال معرفت میرساند اگر ماها بطریقی که بما نشان داده‌اند سلوک نمائیم خوشبخت‌ترین مردم خواهیم بود.
خلاصه عالم حقیقی و دانشمند واقعی کسی را گویند که در قلب وی نوری پدید گردد که وی را بجاده سعادت و حیات همیشگی رهبری نماید و در وی قوت و شوکتی ایجاد نماید که بر قوای طبیعی و سبعی و شهوی بشری غالب گردد و عقل آدمی را از اسارت نفس بهیمی نجات دهد و او را بر سریر مسند انسانیت بنشاند و امور مملکت بدن را مسخر عقلش نماید و بنور و اضائه دانش راه سعادت خود را پیدا نماید و در مهد امن و امان بیاساید.
قالُوا سُبحانَک‌َ لا عِلم‌َ لَنا إِلّا ما عَلَّمتَنا وقتی ملائکه عاجز ماندند از شناسایی اسماء اظهار عجز نمودند و اعتراف بقصور خود کردند و گفتند ما را دانشی نیست مگر آنچه را تو بما بیاموزی.

(علوم ملائکه موهبتی است کسبی نیست)

آنچه از آیات و احادیث بر می‌آید اینست که علوم ملائکه فطری موهبتی است که با ذات آنها بوجود آمده، ملائکه طبقاتی و مراتبی دارند که هر طبقه واجد مرتبه‌ای از کمال میباشند که قابل کم و زیادتی نیست و شاید اشاره بدرجات و مراتب ملائکه دارد آنچه در احادیث است که بعضی از ملائکه علوی همیشه در سجودند و بعضی همیشه در رکوع و بعضی در قیام وَ ما مِنّا إِلّا لَه‌ُ مَقام‌ٌ مَعلُوم‌ٌ.
و نظر بموقعیّت و مقام آنها است که هر یک در حدّ معینی قرار گرفته‌اند و همانطوری که عمل آنها بر و تیره واحده است علوم آنها نیز همین قسم است یعنی همان است که در ابتدای خلقت در فطرت آنها نهاده شده و در وجود

صفحه : 249
آنها جهات استعدادی نیست مگر آنکه افاضه جدیدی از طرف مبدء بشود زیرا چنانچه گفته‌اند ملائکه حالت منتظره ندارند هر کمالی که در خور وجود آنهاست در ابتداء خلقت در اصل وجود آنها نهاده شده لکن انسان چون جامع مراتب و نشآت وجود است بعضی کمالات را بالفعل و بعض کمالات را بالقوه داراست و آنچه را در استعداد وی نهاده‌اند بایستی بسعی و کوشش از قوه بفعل آورد اینکه است که عمل انسان و سعی و کوشش وی در اکتساب کمالاتش مدخلیت عظیم دارد لکن ملائکه هر قدر هم عبادت کنند ذره‌ای بر کمالات ذاتی و علوم فطری آنها افزوده نمیگردد.
أَنت‌َ العَلِیم‌ُ الحَکِیم‌ُ

(مقصود از علیم و حکیم چیست)

حکیم بدو معنی آمده گاهی حکیم گویند و مقصود کسی است که عالم باشد بخصوصیات و آثار موجودات و هر چیزی را بجای خود بشناسد و خوب را از بد و خیر را از شر تمیز دهد و باین معنی مرادف میگردد با علیم و از صفات ذات پروردگار میشود زیرا که علیم صیغه مبالغه است و دلالت دارد بر زیادتی علم باری و احاطه آن بر معلومات و جامعیت آن و علم بآنچه صلاح مخلوقات است و تمیز دادن بین خوب و بد و علم بصلاح و فساد از شئونات اسم علیم است.
و گاهی کسی را حکیم نامند که در عمل درستکار و با تدبیر باشد و هر چیزی را در جای خود نهد و هر گاه حکم کند و در آنچه قضاوت نماید بجا و بموقع باشد بطوری که در مورد اعتراض احدی از عقلاء واقع نگردد و باین لحاظ «الحکیم» از صفات فعل میشود نه از صفات ذات و حمل بر معنی دوم در اینجا مناسبتر است بدو جهت یکی آنکه ملائکه وقتی مقام و

صفحه : 250
مرتبه علمی آدم را شناختند اعتراف مینمایند که تو عالمی بهمه چیز که حقیقت هر چیزی نزد تو واضح و هویدا، و ظاهر و باطن هر چیزی نزد تو مکشوف است و نیز تو حکیمی و در عملی که آدم را خلیفه روی زمین قرار دهی درست کاری و اعتراض بر تو نیست.
و دیگر آنکه اگر «الحکیم» را بمعنی علم بحقیقت موجودات گرفتیم مرادف میگردد با «العلیم» که همان معنی دانستن مصالح و مفاسد امور میشود نه بمعنی ترتیب دادن اشیاء و وضع هر چیزی در موقع خود اینکه است که اگر «الحکیم» را بمعنی فعل و تدبیر در امور گرفته شود در کلام فصیح و بلیغ مناسب‌تر بنظر می‌آید.

صفحه : 251

[سوره البقرة (2): آیه 33]

اشاره

قال‌َ یا آدَم‌ُ أَنبِئهُم بِأَسمائِهِم فَلَمّا أَنبَأَهُم بِأَسمائِهِم قال‌َ أَ لَم أَقُل لَکُم إِنِّی أَعلَم‌ُ غَیب‌َ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ وَ أَعلَم‌ُ ما تُبدُون‌َ وَ ما کُنتُم تَکتُمُون‌َ (33)

ترجمه:

خطاب از مصدر جلال خداوندی صادر میگردد که ای آدم بملائکه خبر بده اسمهای آنها را پس چون آدم بملائکه اطلاع داد باسمهای خودشان، خداوند بملائکه گفت، آیا بشما نگفتم که من میدانم آنچه را که پنهان و غیب است در آسمانها، و آنچه در زمین غیب است، و میدانم آنچه را ظاهر میکنید، و آنچه را پنهان میدارید.

(توضیح)

اشاره

«أَنبِئهُم» معنی لغوی نبأ نبأ و انباء در لغت اخبار دادن بامر بزرگی است که فائده عظیم در بر داشته باشد و علم یا ظن قوی از آن حاصل گردد و هر خبری را در زبان عرب نبأ نگویند بلکه خبری را نبأ گویند که متضمن اینکه سه خصوصیت باشد:
1- بامر مهمی خبر بدهند، 2- بخبر دادن فائده بزرگی در نظر گیرند، 3- شنونده از خبر علم یا مظنه قوی بر وی حاصل گردد اینکه است که در قرآن مجید نبأ عظیم فرموده مثل عَم‌َّ یَتَساءَلُون‌َ عَن‌ِ النَّبَإِ العَظِیم‌ِ سوره عم آیه 1.
پس باین اعتبار بایستی مقصود از اسماء امر بزرگی باشد نه فقط اسم اشیاء یا نامهای ملائکه چنانچه بعضی گمان کرده‌اند.

(مقصود از اسمایی که خداوند تعلیم آدم نمود چیست)

همین طوری که بسیاری از مفسرین گفته‌اند شاید مقصود از اسمایی که خداوند تعلیم آدم نمود و پس از آن بآدم امر نمود که بملائکه خبر دهد اسماء

صفحه : 252
آنها را حقیقت اشیاء و خصوصیات و فوائد موجودات باشد نه فقط الفاظ و لغات.
و شناسایی هر چیزی بحقیقت وقتی تحقق پذیرد که آن چیز بتمام انحاء وجود شناخته شود و برای هر چیزی چهار نحو وجود تصور میشود:
وجود لفظی، وجود کتبی، وجود ذهنی، وجود خارجی، وجود لفظی همان اسمی است که در ابتداء تولد نام شخص قرار میدهند و بآن شناخته میشود و وجود کتبی آن باعتبار وجود لفظی آن است، و وجود ذهنی آن نحو وجود و صورت شخصیه آن است که در ذهن تصور میگردد، و وجود عینی همان شخصیت و نحوه وجود خارجی اشیاء است و علم حقیقی نسبت بهر چیزی شناختن همان وجود عینی خارجی آن است بتمام جهات و عناوین آن از عوارض و جواهر و قوا و مشاعر ظاهری و باطنی و جهات استعدادی و عینی و آنچه در آن مکشوف و ظاهر گشته و آنچه در حقیقت او مخفی و پنهان است نه فقط عوارضی که بمشاعر ظاهری ادراک میگردد اینها شناختن حقیقی بشمار نمیآید اینکه است که در قرآن گفته یَعلَمُون‌َ ظاهِراً مِن‌َ الحَیاةِ الدُّنیا وَ هُم عَن‌ِ الآخِرَةِ هُم غافِلُون‌َ«1» سوره روم آیه 6.
و باعتبار دیگر هر چیزی وجودی دارد در لوح محفوظ و در عالم ملائکه و عقول قدسیه و نحو وجودی دارد در عالم نفوس کلیه و جزئیه بشری و وجودی دارد در عالم طبیع و عالم حس.
خلاصه شاید مقصود از اسمایی که خداوند بآدم آموخت و دستور داد باو که بملائکه بیاموزد آن اسماء را، عالم گردانیدن آدم (ع) باشد بتمام مراتب موجودات از اسم و مسمی و وجودات عینی و وجودات علوی و وجودات سلفی است و نیز مطلع گردانیدن وی باشد بجمیع انحاء موجودات از نحوه وجود مادی گرفته تا برسد بوجود عقلی و از عقلی گرفته تا برسد بمرتبه
-----------------------------------
(1) اینکه جماعت میدانند ظاهری از حیات دنیا را و آنها از آخرت غافلند.

صفحه : 253
هیولی زیرا در جای خود مبرهن گردیده که موجودات از جانب اعلاء بادنی و از ادنی باعلاء مثل حلقه‌های زنجیر با هم بستگی دارند و حکماء از ادنی به اعلی را قوس صعود گویند و از اعلی بادنی را قوس نزول نامند زیرا که حق تعالی در مقام اثبات فضیلت آدم و موقعیت وی و فضیلت و برتری او از ملائکه بر آمده و چنانچه گفته شد برتری و فضیلت فقط بعلم است نه بچیز دیگر.

(آیا ملائکه افضلند یا انسان)

‌بین دانشمندان در اینجا گفتگو بسیار است بعضی ملائکه را افضل از انسان میدانند و بعضی انسان را افضل از ملائکه میدانند.
باعتباراتی میتوان گفت انسان کامل افضل و بالاتر از ملائکه بشمار میرود یکی اینکه است که ملک محدود بحدّ معینی است که از حدّ خود تجاوز ندارد جبرئیل ملک مقرب در شب معراج میگوید
لو دنوت انملة لاحترقت اجنحتی
لکن فرد کامل انسان یعنی حضرت محمّد (ص) از سدرة المنتهی میگذرد و میرسد «بقاب قوسین او ادنی).
و دیگر اینکه است که خداوند آدم را مسجود تمام ملائکه قرار داد آنجا که گوید فَسَجَدَ المَلائِکَةُ کُلُّهُم أَجمَعُون‌َ با اینکه همه تأکید نمیتوان گفت ملائکه افضل از آدم میباشند زیرا که اگر ملائکه از آدم افضل بودند چگونه مأمور میشدند در مقابل آدم اظهار خضوع و افتاده‌گی نمایند و سجده کنند آدم را.
و دیگر اینکه است که خداوند اسماء را تعلیم آدم نمود و وی را معلم ملائکه قرار داد و البته علم آموز بهتر و افضل از دانش آموز بشمار میرود و نیز قبل از اینکه آدم اسماء را تعلیم ملائکه نماید ملائکه دانشی باسماء نداشتند و آدم (ع) بتعلیم الهی عالم بآنها بود و باین لحاظ آدم فضیلت داشت بر ملائکه

صفحه : 254
هَل یَستَوِی الَّذِین‌َ یَعلَمُون‌َ وَ الَّذِین‌َ لا یَعلَمُون‌َ«1».
و در بعضی احادیث معصوم (ع) انسان کامل را افضل از ملک بشمار می آورد بلحاظ آنکه در ملک قوه شهوت و غضب نیست که مجاهده با نفس نماید و از مقتضیات آنها خود داری کند و انسانی که مخالفت هواهای نفسانی نماید و پیروی از عقل و شرع کند بهتر از ملک است.
پس باین اعتبارات میتوان گفت مؤمن کامل بهتر و افضل از ملک است لکن بجهات دیگر چنانچه بسیاری از دانشمندان معتقدند ملک افضل و شریف‌تر از انسان است زیرا شرف و فضیلت هر شیئی بحقیقت جوهری وی است و حقیقت و ذات ملک صرف روحانیت و نورانیت است و منسوب بظلمت هیولایی و ماده نیست و انسان وقتی مراتبی را طی نمود و کامل گردید و از ظلمت ماده و عالم طبیعت رهایی یافت ممکن است باول درجه ملک برسد مثل انبیاء که روحانیت آنها غالب بر جهات جسمانی ایشان است و نیز رسالت انبیاء بتوسط ملائکه بود پس ملک افضل است از انسان.
و از آیات قرآنی نیز شواهدی آورده‌اند بر افضلیت ملک مثل قوله تعالی نَزَل‌َ بِه‌ِ الرُّوح‌ُ الأَمِین‌ُ عَلی قَلبِک‌َ«2» سوره شعراء آیه 193، و در جای دیگر از قول شیطان حکایت مینماید ما نَهاکُما رَبُّکُما عَن هذِه‌ِ الشَّجَرَةِ إِلّا أَن تَکُونا مَلَکَین‌ِ«3» سوره اعراف آیه 19، اگر ملک از بشر افضل نبود چگونه آدم و حواء فریب شیطان میخوردند بامید آنکه بخوردن شجره منهیه ملک شوند.
-----------------------------------
(1) آیا مساوی میباشند کسانی که علم و دانش دارند با کسانی که دانشی ندارند یعنی هرگز مساوی نیستند در فضیلت.
(2) نازل گردید روح الامین با قرآن بر قلب تو.
(3) خداوند نهی نکرد شما دو نفر را از اینکه درخت مگر برای اینکه نبوده باشید دو ملک.

صفحه : 255
و نیز ملائکه همیشه مشغول عبادت و مطیع امر پروردگارند و مقام «عندیت» نزد او دارند چنانچه در باره آنها فرمود إِن‌َّ الَّذِین‌َ عِندَ رَبِّک‌َ لا یَستَکبِرُون‌َ عَن عِبادَتِه‌ِ«1» سوره اعراف آیه 25، و انسان را ظلوما جهولا معرفی نموده.
خلاصه گفتگو بین دانشمندان در اینجا بسیار است که بناچار برای اختصار از بیان آن خود داری مینمایم و بهتر اینکه است که گفته شود ملک و انسان دو نوع متمایز و دو سنخ مختلف میباشند بجهاتی میتوان گفت ملک بحقیقت جوهری که مشوب بظلمت هیولایی نیست و همیشه مشغول فرمانبری و اطاعت و غرق در مشاهده جلال و جمال احدی است اشرف و افضل از انسان بشمار میرود خصوصا ملائکه مقربین مثل جبرائیل و میکائیل و ملائکه حمله عرش و امثال اینها اشرف از افراد کامل انسانند.
و بلحاظ خصوصیات و جامعیتی که در انسان مأخوذ است و آن قوا و استعداد غیر متناهی که برای ترقی و تعالی در بشر نهاده‌اند که ملک فاقد آن است و محدود بحد معینی است باین اعتبارات انسان افضل از ملک است خصوصا از ملائکه مدبّرین که در واقع آنها خدمتگزار بشرند و مسخّر امر پروردگارند و برای حفظ و حراست انسان و تأمین آسایش و معاش وی استخدام گشته‌اند «و اللّه عالم بحقایق الامور».

نه فلک راست میسّرند ملک را حاصل آنچه در سرّ سویدای بنی آدم از اوست
(سعدی)
-----------------------------------
(1) کسانی که نزد حق تعالی هستند آنها تکبّر نمیکنند از عبادت او سبحانه.

صفحه : 256

[سوره البقرة (2): آیه 34]

اشاره

وَ إِذ قُلنا لِلمَلائِکَةِ اسجُدُوا لِآدَم‌َ فَسَجَدُوا إِلاّ إِبلِیس‌َ أَبی وَ استَکبَرَ وَ کان‌َ مِن‌َ الکافِرِین‌َ (34)

ترجمه:

وقتی بملائکه گفتیم سجده کنید آدم را پس تمام ملائکه سجده کردند او را مگر ابلیس که اباء و انکار نمود از سجده کردن و تکبر کرد و گردید از کافرین.

(توضیح)

اشاره

اسجُدُوا لِآدَم‌َ سجده در لغت عبارت است از اعلی درجه اظهار تذلل و کوچکی نمودن در مقابل بزرگ و اظهار نمودن عبودیت و بندگی در برابر او و عبادت اینکه است که بنده در مقام بندگی خود را وا دارد در مقام اطاعت و اینکه اوامر مولا را اجرا نماید بدون آنکه از خود اظهار رأی و سلیقه نماید و بایستی عمل بندگی صلاحیت مولویت مولا را داشته باشد و بدستور خود مولا باشد اینکه است که عبادت وقتی انسان را بمقام عبودیت میرساند که به اوامر الهی بتوسط سفراء او ابلاغ شده باشد و نیز بنده بعنوان انجام وظیفه عمل نماید نه برای مزد و ثواب.
و واضح‌ترین چیزی که ذلت عبودیت و عزت ربوبیة را نشان میدهد سجده است و سجده یا باختیار است یا بدون اختیار سجده اختیاری مخصوص بانسان و جن و ملک است و خطاب بانسان نموده فَاسجُدُوا لِلّه‌ِ وَ اعبُدُوا«1» که انسان مأمور شده باختیار در مقابل عظمت پادشاه جبّار قهّار شریف- ترین اعضاء خود را بر خاک که پست‌ترین موجودات بشمار میرود بگذارد و اظهار بندگی و عبودیت نماید و بپاداش آن اجر جمیل برای آن مهیا گشته.
و سجده بدون اختیار مثل سجده نمودن تمام موجودات از جمادات
-----------------------------------
(1) پس سجده کنید از برای خداوند و عبادت و بندگی نمائید او را.

صفحه : 257
و نباتات و حیوانات است وَ النَّجم‌ُ وَ الشَّجَرُ یَسجُدان‌ِ«1» سوره رحمن آیه 3، که سجده آنها از روی فطرت و غریزه است.
و اینکه ملائکه مأمور شدند که از برای آدم سجده کنند با اینکه سجده مخصوص بخداست در توجیه آن بعضی گفته‌اند ملائکه مأمور شدند که آدم را قبله خود قرار دهند نه آنکه بآدم (ع) سجده کنند یا آنکه مقصود اینکه است که ملائکه منقاد و مطیع آدم (ع) گردند و اظهار نمایند ببزرگی و عظمت آدم (ع) پس سجده ملائکه سجده عظمت و تعظیم و اجلال بود و ملائکه مأمور شدند برای خدمتگزاری اولاد آدم (ع) کمر خدمت بندند، اینکه بود که تمام ملائکه زیر اینکه بار رفتند مگر ابلیس لعین که مقام روحانی آدم (ع) را نمیدانست، فقط صورت جسمانی را میدید و از معنی غافل بود، اینکه بود که خود را شریف‌تر از آدم میدانست لذا منیّت کرد و از سجده نمودن در برابر آدم و اظهار کوچکی در مقابل او خود داری نمود و بمخالفت امر خدای سبحان از مقام شامخی که داشت پرتاب گردید و پس از آنکه مهلت داده شد قسم خورد فَبِعِزَّتِک‌َ لَأُغوِیَنَّهُم أَجمَعِین‌َ«2» که آدم (ع) و اولاد او را گمراه نماید.
شیطان پس از چندین سال عبادت و بندگی بیک محکم امتحان و مخالفت، مردود و لعین گردید وای بر ما اولاد آدم که روزی چندین گناه و خطاء میکنیم و باز امید عفو و بخشش از کرم خداوندی داریم، ولی او از راه فضل و کرم و بزرگواری خود بما وعده داده که هر وقت رو باو آریم و درب رحمت و کرم او را بکوبیم ما را بپذیرد و گناهان ما را ببخشد و ما را عفو فرماید.
-----------------------------------
(1) ستارگان و درختان سجده کننده‌گانند.
(2) قسم بعزت و عظمت تو که اغوا و گمراه مینمایم تمام اولاد آدم را. [.....]

صفحه : 258

(مقصود از سجده و تسبیح موجودات چیست)

‌در کتاب کریم آیات بسیاری است که دلالت دارد بر اینکه تمام موجودات از اشجار و دواب‌ّ و ملائکه و موجودات ارضی و سمائی تماما سجده میکنند برای خداوند وَ لِلّه‌ِ یَسجُدُ مَن فِی السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ طَوعاً وَ کَرهاً«1» سوره رعد آیه 16، وَ النَّجم‌ُ وَ الشَّجَرُ یَسجُدان‌ِ و امثال اینها از آیات بسیار است.
و نیز در آیات دیگر گوشزد بشر مینماید که تمام موجودات تسبیح و تمجید و ستایش مینمایند مقام ربوبیت را وَ إِن مِن شَی‌ءٍ إِلّا یُسَبِّح‌ُ بِحَمدِه‌ِ وَ لکِن لا تَفقَهُون‌َ تَسبِیحَهُم«2» سوره بنی اسرائیل آیه 46، و غیر اینها، بسیاری از مفسرین گویند مقصود از سجده نمودن تمام موجودات از جمادات و نباتات و حیوانات اینکه است که همگی مسخر امر پروردگار و همه ذلیل و منقاد اوامر تکوینی او میباشند و هر یک را بکاری مأمور نموده و همه آنها سر تسلیم و اطاعت بزیر انداخته و از اوامر مرجوعه بآنها سستی نمینمایند.
و مقصود از تسبیح و ستایش نمودن موجودات دلالت وجود و حالات آنهاست بر وجود و وحدت و باقی صفات آن فرد ازلی، و در پاسخ سؤال که دلالت وجود آنها بر وجود مربّی و مدبّر عالم بسیار واضح و هویداست چگونه فرموده وَ لکِن لا تَفقَهُون‌َ تَسبِیحَهُم که شما نمی- فهمید تسبیح آنها، گویند و لو آنکه بسیاری از مردم اعتراف دارند بوجود
-----------------------------------
(1) و برای خداوند سجده میکنند کسانی که در آسمانها و زمین هستند بطور رغبت یا بطور کراهت.
(2) چیزی نیست مگر اینکه حمد و ستایش مینماید پروردگار را لکن شما تسبیح و تقدیس آنها را نمی‌فهمید.

صفحه : 259
صانع مدبر حکیم لکن در موجودات نظر عمیق ندارند و در انواع دلالت آنها تدبر و تفکر نمیکنند اینست که فرموده نمیفهمند یعنی فکر نمیکنند، و بعضی از دانشمندان ماهر در علوم و حکمت گفته‌اند از همین آیات می- توان استفاده نمود که تمام موجودات، زنده و گویا میباشند حتی جمادات زیرا که هر موجودی بقدر اشراق نور وجودی که از مبدء بوی اضافه میگردد صاحب حیات و علم میشود حتی جمادات و نباتات که آنها نیز مقدار کمی از علم و حیات بهره‌ای دارند لکن همین طوری که وجود آنها ضعیف است حیات و علم آنها نیز ضعیف است بطوری که برای مردمان عادی نمایشی ندارد و بزبان حال گویند:

ما سمیعیم و بصیریم و هشیم با شما نامحرمان ما خامشیم
و باید دانست که دلالت موجودات بر وجود مدبر آنها بدو طریق تحقق پذیرد گاهی از راه برهان عقلی و گاهی از راه و جدان سری، و برهان یا لمّی است یا انّی، برهان لمّی در اثبات وجود صانع محل ندارد زیرا که برهان لمّی علّت و سبب پی بمعلول و مسبّب بردن است و برای واجب الوجود علّت و سببی نمیتوان فرض نمود پس در اینجا منحصر میگردد ببرهان انّی که از معلول پی بعلت بردن است و تمامی موجودات دلیل انّی میباشند برای اثبات واجب الوجود جل شأنه زیرا وجود معلول دلیل بر وجود علت وی است و اینکه نحو شناسایی مقدور هر عاقلی است لذا باین اعتبار نمیشود بطور کلی و جمعی خطاب بمؤمنین باشد که شما تسبیح آنها را نمیفهمید زیرا که ایمان بدون تصدیق تحقق ندارد و تصدیق بدون آنکه منتهی بامر ضروری و بدیهی گردد ممکن نیست.
پس مؤمنین مخصوصا مؤمنین صدر اسلام که ایمانشان تقلیدی و اخذ از آباء و اجداد نبوده البته از روی فکر و تحقیق و فهمیدگی ایمان آورده بودند

صفحه : 260
پس بطور کلّی نمیتوان گفت شما نمیفهمید دلالت وجود آنها را بر مدبّر و خالق آنها و شاید مقصود اینکه باشد شما مؤمنین که از روی برهان و دلیل عقلی ایمان آورده‌اید بطریق و جدان و بمشاهده سریّه نمیفهمید تسبیح موجوداترا اما مؤمن کامل حال ارتباط روح و سرّ وی بحقیقت موجودات گویا مشاهده میکند که تمام موجودات کلمات حقند و بچشم دل می‌بیند که هر موجودی باعتبار وجودش خود تسبیح و تهلیل اوصاف حقانی است، یعنی چگونگی دلالت موجودات را بر اوصاف صمدانی مشاهده مینماید.
و نیز برای صاحب قلب سلیم چگونگی سجده نمودن موجودات مکشوف و معلوم است و بچشم دل می‌بیند چگونه موجودات در بندگی و اطاعت کمر خدمت بسته و در اطاعت مرجوعه بآنها آنی سستی نمینمایند.

‌در طبیعت هر موجودی تسبیح مخصوصی نهفته‌

و بنظر قاصر در اینجا وجه دیگری میرسد که ممکن است گفته شود در غریزه هر نوعی از موجودات تسبیح مخصوص و ذکر خاصی نهفته که مخصوص بوی است و همان طوری که هر موجودی از موجودات راجع بتأمین معاش و ادامه زندگانیش غریزه‌ای دارد که بدون فکر و رویّه ما یحتاج خود را فراهم مینماید همین طور بطبیعت و بغریزه‌ای که ناظم و مربی عالم در نهاد وی گذارده هر یک بنحو خاصی شکر میکند و ستایش مینماید آن معبود یکتا را، و غریزه در انواع موجودات مثل فطرت است در انسان و همان طوری که فطرت انسان بر توحید است غریزه انواع حیوانات و نباتات و جمادات هر یک بنحو مخصوص بر تعظیم و ستایش آن فرد ازلی است.
و نمی‌فهمند مگر خواص اولیاء اللّه از انبیاء و اولیاء و کسی که وی را روحی باشد مثل روح سلیمان نبی علیه السّلام که از مورچه حکایت میکند

صفحه : 261
یا أَیُّهَا النَّمل‌ُ ادخُلُوا مَساکِنَکُم البته سلیمان بگوش سر که هر حیوانی دارد استماع کلام مورچه را ننمود بلکه بعلم لدنی و بگوش باطنی استماع نمود کلامی که از زبان سرّ مورچه گویا بود.
و آیات قرآنی و اخبار و احادیث و ادعیه اینکه مطلب را تأیید مینماید در ادعیه صبح از ائمه ما رسیده:
1» سبحان من تسبّح له الانعام باصواتها یقولون سبّوحا قدّوسا، سبحان من تسبح له البحار بامواجها، تسبح لک الدّواب فی مراعیها و الوحوش فی مظانها و السباع فی فلواتها و الطیر فی و کورها، تسبح لک البحار بامواجها و الحیتان فی میاهیها و المیاه علی مجاریها و الهوام فی اماکنها»«
تا آخر، و از اینکه قبیل ادعیه بسیار است.
پس از اینکه بیان خواهی فهمید که دلالت موجودات بر وجود حقانی و صفات ازلی یا از طریق برهان «انّی» است که همین قدر از وجود ممکنات و حدوث آنها پی‌ببریم بوجود واجب الوجودی که منزه از حدوث و امکان است و یا از طریق و جدان است و و جدان دو قسم است گاهی مؤمن عارف همین قدر اجمالا کیفیت ارتباط موجودات را بحق معاینه مینماید و بمشاهده کشفیه برای وی مکشوف میگردد چگونگی قوام و ارتباط موجودات را بحق تعالی و نیز معیّت و قیّومیّت وی را مشاهده مینماید.
و اینکه نحو شناسایی وقتی برای انسان میسّر میگردد که غوّاص‌وار
-----------------------------------
(1) منزه است کسی که تسبیح و ستایش مینمایند او را چهار پایان بصداهای خود و میگویند «سبوحا قدوسا» پاک و منزه است خدایی که تقدیس مینمایند او را دریاها بموجهای خود و ستایش میکنند او را تمام جنبنده‌های زمین در محل چراگاه خود و ستایش مینمایند حیوانات وحشی در مکان خود و حیوانات درنده در مغارها و پرندگان در آشیانها و ماهیان در آبها و آبها در محل جریان خود و حیوانات و حشرات زمینی در مکانهای خود.

صفحه : 262
در بحر عظمت حق تعالی فرو رود بطوری که از خودیت خود در مرتبه شهود اثری باقی نماند و باصطلاح عرفاء «فناء فی اللّه» پیدا نماید و اینکه نحو از و جدان با مراتبی که دارد مرتبه دانی و اول مقام مقربین بشمار میرود لکن مرتبه عالی آن که نماینده‌ای در روی زمین جز انبیاء و خلفای آنها ندارد اینکه است که علاوه بر کشف و شهود و «فناء فی اللّه» در کمون موجودات فرو رود و حقیقت و نحوه وجود هر موجودی و آثاری که بر آن مترتب است در نظر شهود او مکشوف گردد و تمام حالات و غرائزی که در ظاهر و باطن هر شیئی نهفته است برای وی هویدا و واضح گردد.
پس کسی میتواند کیفیت سجده موجودات و چگونگی تسبیح نمودن هر نوعی از انواع ممکنات را بداند که به اینکه مرتبه اخیر از دانش رسیده باشد.
آری چنین فهم و دانشی در خور مقام هر کسی نیست تنها عده اندکی از بشر که لایق مظهریت صفات حقانی گردیده‌اند و نماینده علم و حکمت و قدرت و باقی صفات احدی گشته‌اند اینکه موهبت عظمی نصیب آنان گردیده و اینهایند سفراء الهی و مصداق انسان کامل و جا دارد که در باره آنها گفته شود «لولاک لما خلقت الافلاک».

(مراتب سه‌گانه توحید و درجات موحدین)

مرتبه اول توحید عوام است یعنی عموم مؤمنین که از مرتبه الفاظ و مفاهیم قدمی بالاتر نگذاشته‌اند مرتبه دوم توحید خواص است که بطریق دلیل و برهان در مقام اثبات صانع بر آمده‌اند و ذات و صفات حقانی را از روی دلیل و برهان ثابت مینمایند.
مرتبه سوم توحید خاص الخاص است و در اینجا دو مرتبه است و هر مرتبه‌ای مراتبی در بر دارد مرتبه اول اینکه است که از راه دلیل و برهان قدم بالا نهاده و بمرتبه و جدان و کشف رسیده و کیفیت ارتباط وجود خود و

صفحه : 263
باقی موجودات را بحق تعالی میفهمد و البته اینکه مقام بلندی است که بایستی کوشید تا باین مقام رسید لکن رسیدن باین مرتبه برای کسی که دارای ایمان و تقوی باشد کم و بیشی میسر میگردد.
مرتبه دوم از مرتبه سوم را توحید اخصّی نامند و در اینکه مرتبه حقایق و سرّ وجود مکشوف میگردد و هر موجودی را بحقیقت وجود و اسراری که در آن مخفی است معاینه مینماید و اهل چنین توحیدی نماینده حق تعالی و مظهر اتم اوصاف احدی میباشند و فیض وجود و اشراق نور ازل اول بآنها میرسد و بتوسط آنان بباقی موجودات سرایت مینماید اینکه است که اطاعت اینها اطاعت حق و محبت و دوستی اینکه بزرگواران دوستی خدا.
فَسَجَدُوا إِلّا إِبلِیس‌َ بین علمای تفسیر حرف است که آیا ابلیس از جنس ملائکه خلقت شده بود یا از جنس جن جماعت بسیاری از مفسرین گویند که از جنس ملائکه بود و جماعت دیگری گویند از جنس جن.
دلیل کسانی که گویند ملک بود همین استثناء است یعنی تمام ملائکه سجده کردند بآدم مگر ابلیس که بین ملائکه او مخالفت نمود و سجده نکرد زیرا که خداوند بملائکه امر نمود بسجده کردن بر آدم و بغیر ملائکه امر نفرموده بود و اگر شیطان از جنس جن بود اصلا مأمور بسجده نبود تا اینکه بمخالفت مردود گردد.
و دلیل کسانی که گویند از جنس جن است نه ملک یکی قوله تعالی کان‌َ مِن‌َ الجِن‌ِّ و کان دلالت دارد که ابلیس همیشه از جن بوده نه اینکه بمخالفت و سجده نکردن از جن شده باشد.
و دیگر اگر ابلیس ملک بود هرگز خلاف و خطاء نمیکرد زیرا که آنچه باعث خطاء میشود قوای شهویه و غضبیه است که ملائکه از آن مبرّای

صفحه : 264
میباشند پس از اینجا معلوم میشود که ابلیس از جنس جن بود و استثناء در اینجا استثناء منقطع است مثل اینکه گویند همگی آمدند در منزل مگر حمار و استثنای منقطع یکی از اقسام استثناء بشمار میرود، و اینکه گویند خداوند فقط ملائکه را مأمور نمود بسجده، و اگر جن بود و ملک نبود هرگز مأمور بسجده نبود گوئیم بخود اینکه آیات معلوم میشود که شیطان نیز مأمور بسجده کردن بود زیرا چنانچه از اخبار بر می‌آید شیطان بقدری عبادت نمود که بظاهر خود را از جنس ملک بشمار آورد، و ممکن است در مقام امتحان مأمور بسجده شده باشد «تا سیه روی شود هر که در او غش باشد» و اینکه گویند ملک بود و بمخالفت تغییر حقیقت داد و داخل در جن شد درست بنظر نمی‌آید زیرا که قلب حقیقت و ماهیت محال است پس از اینجا معلوم میشود که در اصل ابلیس جن بوده و بتدلیس خود را داخل ملائکه گردانید.

صفحه : 265

[سوره البقرة (2): آیه 35]

اشاره

وَ قُلنا یا آدَم‌ُ اسکُن أَنت‌َ وَ زَوجُک‌َ الجَنَّةَ وَ کُلا مِنها رَغَداً حَیث‌ُ شِئتُما وَ لا تَقرَبا هذِه‌ِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونا مِن‌َ الظّالِمِین‌َ (35)

ترجمه:

و گفتیم ای آدم تو و زوجه‌ات در بهشت ساکن گردید و از نعمتهای واسع و پاکیزه بهشتی بخورید آنچه میخواهید و نزدیک اینکه شجره نشوید اگر نزدیک اینکه درخت شدید از کسانی میگردید که ظلم بنفس خود نموده‌اید.

(توضیح)

اشاره

وَ قُلنا یا آدَم‌ُ اسکُن نون «قلنا» نون جمع نیست بلکه دلالت دارد بر عظمت و بزرگواری گوینده، «اسکن» در لغت بمعنی قرار و آرامش گرفتن بعد از حرکت است یا سکنی و قرار گرفتن در محل و منزلی است.
أَنت‌َ وَ زَوجُک‌َ الجَنَّةَ

(آیا بهشت آدم چه بهشتی بود)

‌در اینکه آیا بهشت دنیا بود یا بهشت خلد بین مفسرین گفتاری است:
در تفسیر علی بن ابراهیم از صادق آل محمّد (ص) سؤال میشود که آیا بهشت آدم از دنیا بود یا از آخرت حضرتش در پاسخ فرمود بهشت دنیا زیرا که در آن ماه و خورشید طلوع و غروب مینمود و اگر از بهشت آخرت بود هیچوقت از آن بیرون نمیرفتند.
بعضی گفته‌اند آن بهشتی بود در آسمان غیر از بهشت خلد زیرا که بهشت خلد دائمی است کسی که داخل آن گردید هیچ وقت خارج نخواهد گردید و زحمت تکلیف در آن نیست.
و بعضی از مفسرین گویند آن همان بهشت خلدی است که بمتقین

صفحه : 266
وعده داده شده نظر به اینکه الف و لامی که در اول آن واقع شده الف و لام عهد است و اشاره دارد بهمان بهشت خلد و برای رفع اعتراض که چگونه شیطان پس از مردود شدن داخل بهشت خلد گردید گویند شیطان داخل بهشت نشد از خارج با تدلیس آنها را فریب داد و اینکه گویند کسی که داخل بهشت خلد گردید خارج شدن ندارد آن مقامی است که در قیامت بجزای اعمال باشخاص با تقوی عنایت مینمایند نه در ابتداء امر.
پاسخ، ممکن است الف و لام «الجنّة» در آیه الف و لام جنس باشد نه عهد زیرا چنانچه از آیات و روایات معلوم میشود بهشت اقسامی و درجاتی دارد و هر یک را نامی است و شاید به آدم (ع) امر شد که داخل بهشتی گردد که در خور وی است یعنی در خور بدایت وجود او باشد نه آن بهشت موعود که پس از طی مقامات منزل و محل آخری بشر است و اینکه آن را بهشت خلد گویند شاید بمناسبت اینکه باشد که هر که داخل آن گردید در آن جاویدانست بیرون آمدن ندارد چنانچه مکرر در کلام مجید در باره بهشتیان فرموده هُم فِیها خالِدُون‌َ.
و بعضی گفته‌اند ممکن است بهشت آدم همان بهشت دنیا باشد زیرا که آدم در زمین خلق شده بود باین اعتبار بایستی بهشت او نیز در زمین باشد و آن باغی بود در فلسطین یا بین فارس و کرمان و برای امتحان آدم تعیین شده بود و مقصود از هبوط در آیه بعد اهبِطُوا انتقال آدم است بعد از خطیئه بزمین هند و هبوط باین معنی در قرآن استعمال شده است مثل قوله تعالی اهبِطُوا مِصراً.
و همان روایت علی بن ابراهیم قول اول را تأیید مینماید زیرا که ممکن نیست دخول در بهشت آخرت مگر بعد از طی منازل و مراحل که در طول هم واقعند یعنی حکمت الهی چنین اقتضاء نموده که انسان تا اینکه

صفحه : 267
حیات دنیا و پس از آن عالم برزخ را نپیماید نمیتواند وارد بهشت خلد گردد، مثل اینکه تا از عالم صلب پدر و رحم مادر نگذرد پا بر اینکه عالم نخواهد گذشت و ظاهر اینکه است که بهشت منزل اولی آدم (ع) بود که بایستی پس از آن عوالمی را طی کند تا بآن بهشت موعود برسد زیرا که در محل خود مبرهن گردیده که طفره در وجود محال است شی‌ء متحرک هر قدر حرکت سریع نماید باید مسافت را طی کند تا بسر منزل مقصود برسد و خلقت انسان دفعی نیست بلکه تدریجی است و محتاج بماده و مدت است.

(آیا خلقت حواء بچه نحو شده)

‌إبن عباس و إبن مسعود و بعضی دیگر از مفسرین چنین گویند وقتی ابلیس رجیم رانده شد از مقام کریم بلعنت ابدی گرفتار گردید و از بهشت بیرونش کردند آدم تنها ماند و از تنهایی متوحش گردید خداوند حوا را خلق نمود تا آنکه آدم با حوا مأنوس گردد و در بعضی روایات است که آدم را خواب ربود و از پهلوی چپ وی حوا گرفته شد وقتی آدم از خواب بیدار شد دید زنی باجمال پهلوی او نشسته از وی سؤال نمود تو کیستی گفت زنی هستم گفت برای چه خلق شده‌ای گفت برای اینکه با من آرامش یابی و انس بگیری پس ملائکه گفتند اسم اینکه زن چیست گفت حوا و وی را حوا نامیده‌اند که از زنده که آدم باشد بوجود آمده.
در کتاب فقیه از زراره چنین روایت میکنند که از حضرت صادق از خلقت حوا سؤال شد و اینکه گویند وقتی خداوند آدم را خلق نمود از دنده چپ وی حوا را بیرون آورد حضرت در پاسخ فرمود
سبحان اللّه و تعالی عن ذلک علوّا کبیرا
آیا خداوند قدرت نداشت که برای آدم زوجه‌ای خلق کند از غیر دنده او، و اینکه کلام شنیعی است که گفته شود

صفحه : 268
بعضی از آدم زوجه وی واقع گردد تا آنجا که گوید حوا از فاضل طینت آدم خلق گردیده.

«گفتار صدر المتألّهین در تفسیر آیه»

‌آن دانشمند بزرگ در اینجا بیانی دارد که خلاصه آن را ترجمه می کنیم، بدان که از برای انسان کامل در بدایت حالاتش و ابتدای وجودش مقاماتی و درجاتی است چنانچه در انتهای امرش نیز مقامی و موقعیّتی پیدا مینماید و اول مقام او وجود وی است در علم حضوری حق تعالی که خلیفه و نماینده او باشد در زمین و در آن مقام عهد و میثاق از او گرفته شد، مقام دوم مقام مسجودیت وی است که ملائکه مأمور شدند سجده کنند برای آدم در بهشت ارواح و عالم قدس که موقع ظهور تمامی صور اسماء الهیه است، مقام سوم محل تعلق روح ببدن است در عالم علوی سمائی و آن بعد از عالم اسماء میباشد که بواسطه روح حیوانی که واسطه بین عقل و اینکه بدن کثیف است تحقق پذیرفته و انسان بهمین روح لطیف حیوانی در عالم اشباح داخل میگردد در مرتبه حیوانی و بهشت ابدان و اشاره، بهمین مرتبه دارد قوله تعالی یا آدَم‌ُ اسکُن أَنت‌َ وَ زَوجُک‌َ الجَنَّةَ.
مقام چهارم- مرتبه هبوط وی است بسوی عالم ارض و تعلق وی باین بدن ظلمانی که ترکیب شده از اضداد و منشأ عداوت و فساد و باعث محجوبیت اوست از عالم معاد.
تا اینجا تنزلات انسان از فطرت اصلیه بانتهاء میرسد پس از آن در مرتبه عود بمبدء و بازگشت بفطرت در قوس صعود بر عکس سیر نزولی ورد امانات باهلش نیز مقاماتی دارد چنانچه تفصیل آن در مقامات و حالات آخرت بیان شد. (پایان)

صفحه : 269
وَ لا تَقرَبا هذِه‌ِ الشَّجَرَةَ روایت از حضرت امام محمّد باقر (ع) است «لا تقربا» یعنی از اینکه درخت نخورید و خلافی نیست در اینکه مخالفت امر حق تعالی تحقق پیدا نمود و از آن درخت خوردند نه اینکه فقط نهی از نزدیک شدن بآن درخت باشد چنانچه ظاهر آیه است.
و اینکه آیا نهی از خوردن از آن شجره نهی تحریمی بوده یا نهی تنزیهی بعضی چنین معتقدند که برای آدم و حوا خوردن از آن درخت حرام بوده و نهی در اینجا را نهی تحریمی گرفته‌اند و آنها مخالفت کردند و معصیت نمودند و اینکه آیه و امثال آن را شاهد بر عقیده فاسد خودشان آورده‌اند که گناه کردن انبیا را جایز میدانند و منکر عصمت انبیاء میباشند.
لکن قول حق و صحیح که مطابق با براهین عقلی و نقلی است و مطابق با مذهب حقه جعفریه است اینکه است که نهی در اینجا نهی تحریمی نیست بلکه نهی تنزیهی است یعنی برای آدم و حوا حرام نبود تناول از آن درخت بلکه بهتر و اولی بحال آنها اینکه بود که از آن درخت نخورند زیرا که خوردن از آن درخت سبب هبوط آنها گردید و شاید بهمین سبب آنها را نهی نمودند مثل اینکه گویند در راه منشین صدمه میخوری و باین معنی نهی ارشادی میشود نه نهی تحریمی.
و در علم کلام مبرهن و مدلل گردیده که بایستی انبیاء و خلفا از هر گناه و خطیئه معصوم باشند چه صغیره و چه کبیره چه بطور عمد باشد و چه بطور سهو حتی در حال کودکی و عدم بلوغ جایز نمیدانند خطایی از آنها سر زند و عمده دلیل آنها اینکه است که اگر مؤسس قانون الهی جایز الخطاء باشد و لو از روی سهو و فراموش دیگر اطمینان بقول و گفتار او باقی نمیماند و چگونه میتوان مطمئن گردید بقول کسی که جایز الخطاء باشد.

صفحه : 270
و نیز اگر خطا کار باشند در مقام سخط و غضب الهی واقع میگردند و چگونه میتوان قبول نمود که ولی حق تعالی در مورد غضب او واقع گردد و مستحق عذاب شود اینکه است که دانشمندان و اکثر علمای شیعه اینجا و امثال آن را حمل بر ترک اولی نموده‌اند نه گناه اصطلاحی که مرتکب آن مستحق عذاب باشد و اینکه قول صحیحی است که مطابق با دلیل عقلی و نقلی است و آیاتی که ظاهرا نسبت گناه بپیمبران داده شده در اخبار حمل بر ترک اولی نموده‌اند و همین است قول حق و صحیح.
آری میتوان گفت که ترک اولی نسبت بآن بزرگواران بدتر از خطای مردمان عادی بشمار میرود زیرا گناه هر کسی در خور مقام و مرتبه و فهم وی است وظیفه مقربان و کسانی که دائم الحضورند نزد سلاطین غیر از وظیفه آن کارگری است که در نقاط دور دست زراعت یا پیله وری مینماید اگر آنها خلاف مقررات سلطان عمل کنند اندکی مجازات بآنها میکنند لکن نزدیکان که معرفت بمقام سلطنت دارند باندک خلافی مجازات می‌بینند و بآسانی عذر آنها پذیرفته نمیشود.
اینکه است که در خصوص انبیاء چنانچه از روایات میتوان استفاده نمود وقتی مختصر خلافی در خود می‌یافتند چنان خود باخته میشدند که مدتی برو افتاده و بلرزه می‌آمدند و از خود بی‌خود میگشتند تا وقتی که از طریق وحی بر آنها معلوم میشد که خداوند توبه آنها را قبول نموده
حسنات الأبرار سیّئات المقرّبین
بلکه میتوان گفت بالاترین سیئات توجه بنفس و امور طبیعی است که باعتبار لوازم بشریت شاید گاهی آنها را از توجه بحق تعالی باز میداشته نه گناه اصطلاحی زیرا که عظمت نفس آن بزرگواران و علو روحانی آنها بالاتر از آن است که مخالفت نص صریح نمایند در تفسیر مجمع البیان گفته اختلاف است در اینکه آیا نهی «لا تقربا»

صفحه : 271
نهی تحریمی است که برای آدم و حوا حرام نموده بودند تناول از آن درخت را یا نهی تنزیهی است که اولی و بهتر اینکه بود که نزدیک آن درخت نروند و از آن نخورند، شیخ طبرسی گوید نزدیک بطریقه ما همان قول دوم است زیرا که جایز نیست انبیاء مرتکب عمل قبیح گردند نه صغیره و نه کبیره.
و جماعتی از اهل سنت که آنها را معتزله گویند چنین معتقدند که گناه آدم صغیره بوده نه کبیره و اینکه آدم عمدا مرتکب اینکه عمل شده یا سهوا و از روی فراموشی از نهی بود بین آنها گفتگو بسیار است.
و اینکه ما می‌گوییم صحیح نیست نسبت گناه کبیره بپیمبران دادن برای اینکه است که عامل آن مستحق عذاب و مذمت است.
و نیز نزد ما تمام معاصی کبیره است و عامل آن مستحق عقاب است و اینکه بعضی را صغیره و بعضی را کبیره نامند بنسبت است بعضی از گناهان نسبت ببعضی دیگر کوچک حساب میشود و چون استحقاق عقاب و مذمت و مجازات نسبت بانبیاء نمیتوان داد اینکه است که نسبت گناه نیز بآنها دادن صحیح نیست، و نیز اگر بشود آن بزرگواران خطاء کار باشند خلق از آنها نفرت پیدا مینمایند باین معنی که مردم مایل بکسی میباشند و گفتار وی را می پذیرند که مطمئن باشند که از لغزش و خطا مصون است و چون پیمبران برای هدایت خلق فرستاده شده‌اند بایستی طوری باشند که خلق راغب و مایل بآنها گردند و کلام آنها را قبول کنند پس از اینجا میتوان فهمید که خطیئه آدم ترک اولی بود نه گناه کبیره که عامل آن مستحق عقاب باشد.
و اینکه آیا آن درخت منهی چه درختی بوده بعضی انجیر گفته‌اند بعضی انگور بعضی گندم «و از حضرت امیر (ع) است که آن شجره کافور بود» بعضی درخت علم بخیر و شر تشخیص داده‌اند و بعضی بشجره خلد معرفی نموده‌اند خلاصه هر کسی باعتباری بدرختی تشخیص داده.

صفحه : 272
و باید دانست بیرون کردن آدم و حوا را از بهشت از باب انتقام و مجازات نبود بلکه حکمت ربانی چنین تقاضا نموده بود که آدم و حوا هبوط بزمین نمایند و آدم (ع) خلیفه و نماینده حق گردد در روی زمین و افراد بشر در زمین نشو و ارتقاء نمایند و از قوه بفعل و از نقص بکمال آیند و بعمل نیک و بد مستحق ثواب و عقاب گردند که اگر آدم از آن درخت نخورده بود باز بالاخره بایستی از بهشت بیرون رود بدلیل آنکه فرمود إِنِّی جاعِل‌ٌ فِی الأَرض‌ِ خَلِیفَةً که اصلا آدم برای تعمیر زمین و نمایندگی اوصاف الهی در روی زمین خلق شده بود و اگر از آن درخت نخورده بود شاید مکث وی در بهشت و مدت اقامت وی بیشتر بود.

صفحه : 273

[سوره البقرة (2): آیه 36]

اشاره

فَأَزَلَّهُمَا الشَّیطان‌ُ عَنها فَأَخرَجَهُما مِمّا کانا فِیه‌ِ وَ قُلنَا اهبِطُوا بَعضُکُم لِبَعض‌ٍ عَدُوٌّ وَ لَکُم فِی الأَرض‌ِ مُستَقَرٌّ وَ مَتاع‌ٌ إِلی حِین‌ٍ (36)

ترجمه:

‌پس شیطان قدم آدم و حوا را بلغزانید و از آن مرتبه بلندی که داشتند آنها را خارج نمود و گفتیم ای آدم و حواء و ابلیس فرود آئید از بهشت بزمین در حالی که بعضی از شما با بعضی دیگر دشمنید و زمین محل استقامت و استقرار شما است تا هنگام اجل شما.

(توضیح)

«اهبطوا» هبوط در لغت بمعنی تنزل و سقوط نمودن از مرتبه عالی یا مکان عالی است بدانی و گاهی هبوط گویند و مقصود انتقال از مکانی بمکانی است چنانچه در کتاب کریم فرموده اهبِطُوا مِصراً منتقل بمصر گردید.
فَأَزَلَّهُمَا الشَّیطان‌ُ نسبت گمراهی دادن بشیطان برای اینکه است که شیطان بوسوسه سبب لغزش آنها گردید.
و در اینکه شیطان بچه وسیله خود را در بهشت که جای مقربین است وارد نمود با آنکه شیطان بمخالفت امر حق تعالی از مقام قدسی که داشت مردود و رانده شده بود چند قول است:
1- آدم نزدیک درب بهشت بود و شیطان از بیرون او را فریب داد و آن قبل از هبوط وی بود بزمین.
2- شیطان در دهن مار وارد شد و مار بتوسط طاوس خود را در بهشت وارد نمود و بعضی گفته‌اند آدم و حوا فقط صدای شیطان را شنیدید خود او را ندیدند.
بعضی از مفسرین در وجه هبوط آدم (ع) و بیان قوله تعالی بَعضُکُم لِبَعض‌ٍ عَدُوٌّ مقاله‌ای دارد که خلاصه آن را ترجمه مینمایم:

صفحه : 274
انسان در قوس نزول سه منزل و سه مرحله دارد و نیز کاملین از بشر را در قوس صعود سه مرحله است و دو نحو هبوط و دو نحو صعود برای آنها متصور است و آخر منزل تنزل و سقوط او عالم تضاد و عالم ماده است و از ماده تفرقه و کثرت پدید میگردد و کثرتی که ناشی از ماده است سبب ضدیت و فساد و خود خواهی و تنافر و تحاسد و خونریزی و تنازع بقاء احداث مینماید و تمام مفاسدی که در روی زمین پدید میگردد ناشی از ضیق وجود ماده و لوازم ماده است و محدودیت و ضیق وجود سبب نقص خیرات و عدم توسعه و رفاهیت بر اهل آن است اینکه است که بحکم تنازع بقاء تنازع و تحاسد در زمین بسیار است و اینکه فرموده بَعضُکُم لِبَعض‌ٍ عَدُوٌّ اشاره به مان تضادی است که از خواص و آثار اینکه عالم بشمار میرود که محل هبوط آدم و ذریه وی است اینکه بود که ببشر قوه غضب و شهوت داده شد که بقوه غضب دفع مضرات از خود بنماید و بقوه شهوت جلب منافع کند.
و نیز در حکمت الهی و نظام خلقت لازم بود خلیفه و نماینده‌ای در زمین قرار دهد زیرا که انسان مدنی بالطبع است و محتاج بقانونی است که بین آنها حکم فرما باشد که وظیفه هر کسی را روی قانون عدل مقرر نماید و بعضی بر بعض دیگر تعدادی ننمایند و قانون بایستی خدایی باشد تا اینکه مردم بپذیرند پس البته بایستی همیشه نماینده و خلیفه الهی « یا پیمبر یا خلیفه و امامی» در روی زمین باشد و کسی که مدعی اینکه منصب الهی شد بایستی برای اثبات آن معجزات و کراماتی در معرض نمایش در آورد و گر نه از روی پذیرفته نمیشود و وقتی رسالت مدعی نبوت ثابت شد البته مردم کلام او را میپذیرند و خصومت و نزاع از بین مردم مرتفع میگردد.
و بعضی گفته‌اند مقصود از بَعضُکُم لِبَعض‌ٍ عَدُوٌّ آدم (ع) و ذریه او و ابلیس و ذریه وی است زیرا عداوت و فسادی که در روی زمین پدید

صفحه : 275
میگردد ناشی از عداوت و وسوسه شیطان است و دشمنی آدم (ع) نسبت به شیطان محض حکمت و ایمان و خلاصی از شر اوست لکن عداوت شیطان نسبت به آدم (ع) حیله و کفر است. (پایان) وَ لَکُم فِی الأَرض‌ِ مُستَقَرٌّ وَ مَتاع‌ٌ زمین را آرامگاه شما قرار دادیم که از آن بهره و انتفاع ببرید تا هنگام مرگ و در بیان کلمه «مستقرّ» چند قول است إبن مسعود گفته مقصود استقرار در زمین و ودیعه در قبر است إبن عباس گفته مقصود استقرار در زمین ودیعه در صلب پدران است، حسن گفته استقرار در آخرت و ودیعه در دنیا مقصود است زیرا محل استقامت و قرار جایی است که انتقال در آن نباشد و آخرت است که جای قرار گاه و ثبات انسانی است نه دنیا که انسان در تغییر و تبدیل دائمی است.
إِلی حِین‌ٍ شاید مقصود حین مرگ باشد اگر گفتیم خطاب در اهبِطُوا بافراد بشر است و ممکن است مقصود حین قیام قیامت باشد اگر گفتیم خطاب بعموم است زیرا محل استقامت نوع بشر تا قیامت زمین است معنی دوم بسیاق آیه نزدیکتر است.
در تفسیر علی بن ابراهیم قمی است که آدم بعد از خطیئه سقوط نمود بزمین صفا و زمین صفا را صفا گویند برای آنکه صفوة اللّه یعنی آدم صفی (ع) در آنجا هبوط نموده و حواء بزمین مروه سقوط نمود و بهمین مناسبت آن را مروه گویند زیرا که مرئه یعنی زن در آن نزول نموده.
و پس از آنکه آدم (ع) بزمین سقوط نمود چهل روز بسجده افتاد و گریه کرد تا وقتی که جبرئیل (ع) بر او نازل شد و گفت ای آدم (ع) آیا خداوند تو را بدست قدرت خود خلق ننمود و از روح خود در تو ندمید و تو را

صفحه : 276
مسجود ملائکه خود قرار نداد آدم (ع) گفت آری چنین است جبرئیل گفت مگر تو را نهی نفرمود که از شجره نخوری چرا مخالفت امر حق تعالی را نمودی و عصیان کردی آدم (ع) گفت ای جبرئیل شیطان قسم خورد بخدا که من نیک خواه شمایم و هرگز گمان نمیکردم کسی بدروغ بخدا قسم بخورد.

[سوره البقرة (2): آیه 37]

اشاره

فَتَلَقّی آدَم‌ُ مِن رَبِّه‌ِ کَلِمات‌ٍ فَتاب‌َ عَلَیه‌ِ إِنَّه‌ُ هُوَ التَّوّاب‌ُ الرَّحِیم‌ُ (37)

ترجمه:

‌پس آدم از پروردگارش کلماتی گرفت پس خداوند توبه او را پذیرفت زیرا که اوست پذیرنده توبه و مهربانست.

(توضیح)

اشاره

‌علی بن ابراهیم از صادق آل محمّد (ص) چنین روایت میکند که پس از آنکه آدم (ع) در زمین صفا از مفارقت بهشت که در جوار حق تعالی بود در حال سجده چهل روز گریست جبرئیل بر وی نازل گردید و گفت ای آدم چرا اینقدر گریه میکنی آدم گفت ای جبرئیل چگونه گریه نکنم در صورتی که خداوند مرا از جوار خود خارج نمود و بزمین سقوط نمودم جبرئیل گفت ای آدم توبه کن آدم (ع) گفت چگونه توبه نمایم آن گاه خداوند در محل کعبه قبّه‌ای از نور برای او پدید آورد و نور آن اطراف مکه و کوه‌های مکه را فرا گرفت پس آنجا حرم شد و جبرئیل (ع) مأمور گردید که در آنجا علامتی بگذارد و گفت ای آدم برخیز و غسل کن و محرم شو و روزی که آدم (ع) از بهشت سقوط نمود اول ماه ذی القعدة الحرام بود و روزی که محرم شد و داخل در عرفات گردید هشتم ماه ذی الحجة الحرام بود و مأمور شد بتلبیه و چون ظهور روز عرفه شد مأمور شد غسل کند و پس از نماز عصر خداوند کلماتی بوی القاء کرد و آن کلمات اینکه بود
سبحانک

صفحه : 277
اللّهم و بحمدک لا اله الّا انت عملت سوء و ظلمت نفسی و اعترفت بذنبی فاغفر لی انّک انت التّوّاب الرّحیم.
و آدم (ع) با حال گریه و مناجات در عرفات ماند بعد از غروب روانه گردید بسوی مشعر الحرام و چون صبح شد خدا را بکلماتی خواند و خداوند توبه او را قبول نمود پس از آن روانه مکه گردید تا رسید بجمره اول آن گاه شیطان در راه او واقع گردید و گفت ای آدم چه اراده داری جبرئیل گفت ای آدم شیطان را بسنگ رد کن آدم هفت سنگ بشیطان زد و با هر سنگی تکبیر گفت و شیطان در جمره دوم مجددا خود را به آدم رسانید آدم (ع) بامر جبرئیل هفت سنگ بر او زد و با هر سنگی تکبیر گفت آن وقت جبرئیل گفت ای آدم (ع) دیگر شیطان را نخواهی دید پس از آن آدم (ع) داخل کعبه شد و هفت مرتبه طواف نمود آن وقت جبرئیل گفت ای آدم خداوند توبه او را قبول نمود و زوجه تو حوا را بتو میرساند. (پایان) و در اخبار اهل بیت است آدم وقتی در بهشت بود دید اسمهایی بر ساق عرش نوشته شده سؤال نمود صاحب اینکه نامهای مجلل کیانند جبرئیل گفت اینها جلیل‌ترین و بزرگترین خلق خداوند و ذریه تواند و آنها محمّد صلّی اللّه علیه و آله، علی (ع)، فاطمه (ع)، حسن و حسین (ع) میباشند موقع توبه آدم (ع) جبرئیل آن اسمها را به آدم یاد آوری نمود آدم (ع) متوسل گردید بآنها و خدا را بآنها قسم داد خداوند ببرکت آنها توبه آدم را قبول نمود.

(معنی و حقیقت توبه چیست)

‌در عرف شرع توبه رجوع و بازگشت از مخالفت و نافرمانی است به اطاعت و بندگی و در اینکه حقیقت توبه چیست بین علماء گفتگو بسیار است بعضی گویند توبه فقط همان پشیمانی از عمل قبیح و مخالفت حکم شرع

صفحه : 278
مطهر است، دیگری گفته معنی توبه پشیمانی و عزم بر ترک است، قول دیگر اینکه است که توبه سه رکن دارد پشیمانی از خلاف و عزم بر عدم تکرار و تدارک ما فات.
لکن ظاهرا آن شرط سوم در اصل تحقق توبه مدخلیت ندارد آری ممکن است گفته شود اصل توبه همان پشیمانی است و عزم بر عدم معاودت از لوازم آن است و تدارک ما فات از متممات و کمال توبه است یعنی بدون تدارک ما فات توبه نیز تحقق پذیرد لکن توبه کامل نیست و آنچه مخالفت در آن واقع شده اگر از چیزهایی است که قابل تدارک است تبرئه نمیشود مگر وقتی که تدارک آن نماید مثل اینکه عمل واجبی را ترک نموده یا حق غیری در گردن وی است بایستی حتی الامکان خود را بری الذّمه نماید.
و معنی توبه رجوع و بازگشت بسوی حق و امر حق است پس از آنکه بعصیان از اوامر الهی اعراض نموده بود و یکی از اسماء اللّه «توّاب» است و آن لفظی است مشترک بین حق و خلق وقتی نسبت بخلق داده شود رجوع و بازگشت وی است بمبدء خود بعد از اعراض از او زیرا معنی عصیان همان سرپیچی از اوامر مولی و فرار از اوست وقتی توبه نمود بازگشت نموده بسوی او، و تواب نسبت بحق تعالی که فرموده فَتاب‌َ عَلَیه‌ِ بازگشت خداوند است از سخط و غضب برحمت و مغفرت.
و توبه حقیقی نسبت بانسان وقتی تحقق پذیرد که قلب و سریره وی از تعلّقات نفسانی و شهوات طبیعی وارسته گردد و تصفیه شود و بتمام قوی و مشاعر رجوع بمبدء خود نماید زیرا چنانچه از معصوم رسیده
«حب‌ّ الدّنیا رأس کل‌ّ خطیئة»
و تمام معاصی از همین محبت دنیا و تعلقات طبیعی سر چشمه میگیرد و انسان را پایبند شهوات نفسانی مینماید و وی را از حق و حقیقت دور میگرداند با اینکه او سبحانه
اقرب من کل‌ّ قریب
است.

صفحه : 279
لکن وقتی حجب ظلمانی و تعلقات نفسانی برداشته شد و انسان بتمام همت از دار غرور انابه نمود بدار خلود و روی نیازمندی بدر خانه بی‌نیاز آورد و از ذلت گناه و بعدی که در اثر نافرمانی طاری وی گشته استغفار نمود وجهه قلب خود را بسوی او گردانید خداوند نیز بنا بوعده‌ای که داده هُوَ یَقبَل‌ُ التَّوبَةَ عَن عِبادِه‌ِ«1» سوره توبه آیه 105 إِن‌َّ اللّه‌َ یُحِب‌ُّ التَّوّابِین‌َ وَ یُحِب‌ُّ المُتَطَهِّرِین‌َ«2» سوره بقره آیه 222، و در احادیث قدسی است
3» من کان للّه کان اللّه له«
4» من تقرّب الی‌ّ بشبر تقرّبت الیه ذراعا«
،
و امثال اینها او را میپذیرد و قبول میفرماید بلکه در باره توبه کنندگان فرموده فَأُولئِک‌َ یُبَدِّل‌ُ اللّه‌ُ سَیِّئاتِهِم حَسَنات‌ٍ«5» سوره فرقان آیه 70، علاوه بر اینکه آنها را میپذیرد و گرامی و دوست میدارد بجای اعمال زشت آنها اعمال نیک میگذارد ببین بچه درجه و پایه‌ای میرسد لطف خداوندی نسبت ببنده عاصی فراری وقتی بازگشت نمود بمولای خود که هم دوستی خود را نسبت باو اعلان نموده و هم وی را گرامی داشته و از لغزشها و مخالفتهای او چشم پوشیده بلکه سیئات او را تبدیل بحسنات مینماید «گر گدا کاهل بود تقصیر صاحب خانه چیست».
خداوند متعال برای ما دو راه و دو طریق بسوی خود باز نموده که بسیار بر امیدواری ما میافزاید یکی راه توبه است که هر قدر هم عصیان ورزیم امید عفو و بخشش از کرم خداوندی داریم، و دیگری راه دعاء است
-----------------------------------
(1) اوست که قبول میکند توبه بندگان خود را.
(2) بدرستی خداوند دوست میدارد توبه کننده‌گان را و دوست میدارد تطهیر کننده‌گان را.
(3) کسی که بوده باشد برای خدا، خدا نیز برای او است.
(4) کسی که یک وجب بمن نزدیک گردد من یک ذراع بوی نزدیک میگردم.
(5) آنها کسانی میباشند که خداوند تبدیل مینماید گناهان آنها را باعمال نیک

صفحه : 280
ادعُونِی أَستَجِب لَکُم وَ إِذا سَأَلَک‌َ عِبادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیب‌ٌ أُجِیب‌ُ دَعوَةَ الدّاع‌ِ إِذا دَعان‌ِ«1».
و اینکه دو راه باز شده که در هیچ حالی از رحمت و کرم الهی مأیوس نباشیم و بدانیم هر وقت رو باو آریم اگر چه غرق در گناه باشیم بکرم خداوندیش ما را میپذیرد و قبول میکند اینکه است که مقارن نمود «تواب» را «برحیم» که یکی از صفات ذاتیه است و اشاره دارد برحمت خاصی که مخصوص توبه کننده‌گان است.
-----------------------------------
(1) وقتی بنده من از من سؤال نمود من نزدیک باویم و اجابت مینمایم دعوت دعا کننده را وقتی که بخواند مرا.

صفحه : 281

[سوره البقرة (2): آیات 38 تا 40]

اشاره

قُلنَا اهبِطُوا مِنها جَمِیعاً فَإِمّا یَأتِیَنَّکُم مِنِّی هُدی‌ً فَمَن تَبِع‌َ هُدای‌َ فَلا خَوف‌ٌ عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنُون‌َ (38) وَ الَّذِین‌َ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا أُولئِک‌َ أَصحاب‌ُ النّارِ هُم فِیها خالِدُون‌َ (39) یا بَنِی إِسرائِیل‌َ اذکُرُوا نِعمَتِی‌َ الَّتِی أَنعَمت‌ُ عَلَیکُم وَ أَوفُوا بِعَهدِی أُوف‌ِ بِعَهدِکُم وَ إِیّای‌َ فَارهَبُون‌ِ (40)

ترجمه:

گفتیم بآنها سقوط نمائید از آن محلی که دارید تمام شما پس هر گاه از من برای شما دین و هدایتی آمد پس کسی که پیروی کند دین مرا ترس و خوفی برای او نیست و نیز حزن و اندوهی ندارد،
و آنان که کافر شدند و آیات ما را تکذیب نمودند آنها اهل دوزخند و در آنجا جاویدانند.
پس از آن خطاب ببنی اسرائیل است که ای پسران اسرائیل یاد کنید نعمتهایی که بشما عنایت نمودم «مقصود آباء و اجداد آنهایند» و وفا کنید بعهد و میثاقی که با شما یا «با پدران و اجداد شما» بستم تا آنکه من نیز وفا کنم بعهد شما و از من بترسید از شکستن عهد و میثاق.

(توضیح آیات)

‌در پاسخ اعتراض که چرا «قُلنَا اهبِطُوا» تکرار شده دو جهت و دو معنی گفته شده یکی تأکید که دومی تأکید همان اول است و دیگر آنکه مقصود از هبوط اول فرود آمدن آنهاست از بهشت بآسمان دنیا و از هبوط دوم فرود آمدن آنهاست از آسمان دنیا بزمین.
«منها جمیعا» از بهشت یا از آسمان «جمیعا» تأکید است «فامّا یأتینّکم» «امّا» یکی از حروف شرط است مؤکد بنون تأکید ثقیله و شرط مثل مبتدا که خبر میخواهد آن نیز جزا میخواهد و جزاء

صفحه : 282
«امّا (یَأتِیَنَّکُم فَلا خَوف‌ٌ عَلَیهِم)» میباشد یعنی کسی را که طریق هدایت باو رسید و پیروی نمود پیمبران را چنین کسی در محل امن و امان قرار گرفته و خوف و اندوهی برای وی نیست، و بعکس کسی که تصدیق پیمبران ننمود و تکذیب کرد آیات آفاقی و انفسی و آیات قرآنی را چنین کسی جایگاه وی آتش است.
آری تا از طرف مبدء حجت و بینه برای کسی تمام نشود عذاب و مجازات نمودن وی معقول نیست اینکه است که در هر وقت و زمانی بایستی سفراء الهی یا نمایندگان آنها در زمین باشند که مردم را بسوی حق و حقیقت رهبری نمایند چنانچه در سوره بنی اسرائیل آیه 16 فرموده وَ ما کُنّا مُعَذِّبِین‌َ حَتّی نَبعَث‌َ رَسُولًا.
یا بَنِی إِسرائِیل‌َ اسرائیل لقب یعقوب پیغمبر (ص) است و در لغت عبری بمعنی صفوة اللّه است اذکُرُوا نِعمَتِی‌َ الَّتِی أَنعَمت‌ُ عَلَیکُم.
پس از اثبات توحید و نبوت و معاد خداوند جلیل در مقام بر آمده که یهود را متذکر گرداند به نعمتهایی که بپدران و آباء و اجداد آنها عطا فرموده و آنها را از اسارت و بنده‌گی فرعونیان نجات داده و نیز انبیاء و پیمبران بسیاری در میان آنها مبعوث فرموده و آنها را بر عالمیان فضیلت داده و غیر اینها و اینکه نعمتهایی که بپدران و اجداد آنها کرامت نموده در باره آنها حساب مینماید شاید سرش اینکه باشد که تا وقت نزول اینکه آیات هنوز اثر آن نعمتها باقی مانده بود و آنها بشرافت پدران خود بین مردم افتخار مینمودند بعضی از مفسرین گفته که پس از آنکه خداوند بیان توحید و نبوت و معاد فرموده در مقام تعداد نعمتهایی که بعامه بشر عنایت نموده بر آمده که مردم متذکر گردند و از طریق نعمت منعم خود را بشناسند و اینکه بنی

صفحه : 283
اسرائیل را مخاطب ساخته برای اینکه بوده که بین آنها علمایی بودند عالم بتورات و انجیل و بباقی کتب آسمانی نیز واقف بودند.
أَوفُوا بِعَهدِی أُوف‌ِ بِعَهدِکُم شاید مقصود همان عهد و میثاقی است که از فطرت اولیّه بشر گرفته شده که ایمان بخدا و تصدیق به پیغمبران باشد عموما و تصدیق بخاتم انبیاء محمّد (ص) خصوصا زیرا که ایمان بخدا و تصدیق پیمبران اثر ظاهرش اینکه است که نوع بشر را متدرجا بکمال میرساند و بتعلیمات قرآنی موقعیتت پیدا مینماید که حائز مقام قرب گردد و اینکه کمال و تمامیتی است که فوق آن در باره بشر تصور ندارد و اشاره بهمین دارد قوله تعالی الیَوم‌َ أَکمَلت‌ُ لَکُم دِینَکُم وَ أَتمَمت‌ُ عَلَیکُم نِعمَتِی یعنی امروز دین اسلام برای شما کامل گردید و نعمت برای شما تمام شد.
و اینکه بخصوصه بنی اسرائیل را مخاطب ساخته شاید سرش اینکه باشد که گوشزد آنها نماید وقتی برای شما نعمت تمام میشود که شما بعهد فطری اولی خود وفا کنید و تابع دین اسلام گردید و شما بنی اسرائیل و باقی افراد بشر وقتی بعهدی که در روز «الست» بستید وفا کنید أُوف‌ِ بِعَهدِکُم خداوند نیز بعهد خود وفا میکند که پاداش عمل نیک شما اینکه است که خداوند شما را بمنتهی کمال انسانیت برساند و از آن نعمتهای بهشتی که در دار القرار برای شما مهیا نموده شما را برخوردار نماید.
کسانی که بحسن و قبح عقلی قائلند گویند وقتی عبد بعهد خود وفا نمود و اقرار کرد بالوهیت و تصدیق پیمبران نمود و تابع دین اسلام گردید البته برای خداوند لازم و واجب است که بوعده خود وفا کند و آنچه را که پاداش عمل نیک آنها قرار داده بآنها برساند.
لکن جماعتی که آنها را اشاعره نامند چون حسن و قبح عقلی را

صفحه : 284
منکرند گویند اینجا از باب مجاز بالمشاکلة است یعنی پاداش آنها مطابق عمل آنها است نه اینکه وقتی آنها بعهد وفا کردند بر خداوند نیز واجب باشد وفا کند بعهدی که با آنها بسته.
صدر المتألهین در تفسیر خود بیانی دارد که خلاصه آن را در اینجا ترجمه مینمایم چنین گوید مقصود از عهدی که خداوند با بشر بسته همان نور ربانی است که در کلام خود تعبیر بامانت مینماید آنجا که فرموده «ما امانت خود را عرضه نمودیم بر آسمانها و بر زمین و آنها از تحمل آن اباء نمودند و انسان آن امانت را قبول نمود و متحمل گردید و او بسیار ستمکار و ظالم و بسیار نادانست، و آن نوری که بامانت بانسان داده شده در ابتداء خلقت بشری در حجابهای طبیعت پوشیده شده بود لکن بتوسط پیمبران مثل ابراهیم (ع) و موسی و عیسی (ع) در هر دوره‌ای اندازه‌ای آن نور باطنی بشر هویدا گردید لکن تمامی آن نور بتوسط نبی اکرم سید ما خاتم الانبیاء صلّی اللّه علیه و آله ظاهر و هویدا گردید و کسی باین عهد وفا میکند که بشناسد آن نوری که خداوند بقلب رسول اکرم (ص) خود افاضه نموده بلکه حقیقت همان نور رسول است که فرموده قَد جاءَکُم مِن‌َ اللّه‌ِ نُورٌ وَ کِتاب‌ٌ مُبِین‌ٌ.
و آن نور همان لوح ضمیر اوست و آن نوری است الهی و سرّی است از اسرار ربانی اما کتاب کلام الهی است که فرود آمده از طرف حق تعالی تا آنکه آیات او شناخته شود و نیز بوی شناخته شود آیات آفاقیه و انفسیه و انواع موجودات علوی از اقسام ملائکه و احکام قضائیه و قدریه و بوی شناخته شود عموم قدرت و احاطه علمیه او بتمام موجودات و حکمت او در خلقت آسمان و زمین و انبساط نور وجود او بر صفحات ماهیات و هیاکل ممکنات و معرفت قیامت و معاد و بازگشت موجودات بسوی واحد قهار و کسی که به

صفحه : 285
بجمیع معارف قرآنی ایمان آورد ایمان یقینی شهودی و نیز راجع «بجزء عملی» نفس خود را اصلاح نمود همچه کسی بسعادت رسیده و نجات یافته و کسی که در معارف بمرتبه شهود و «عین الیقین» رسید «فَقَد فازَ فَوزاً عَظِیماً» و چنین کسی نزدیک گشته بمقربین که مشاهده میکنند خیر مطلق و جمال مطلق و حسن مطلق را و نور او داخل میگردد در طریق نور آنها اینکه بود وفا بعهدی که انسان با خداوند بسته بود.
لکن عهدی که خداوند با انسان بسته اینکه است که پس از آنکه انسان بعهد خود وفا نمود او سبحانه افاضه نماید بر وی انوار رحمت خود را در هر مقام و مرتبه از مراتب عبودیت و وی را موفق گرداند که از تمام درجات و مقامات حسیّه و خیالیّه و عقلیّه بگذرد تا آنکه برسد بمرتبه اقصی و بر او افاضه کند از نور جمال ازلی خود و واقع گرداند وی را در سلک محبوبین بعد از آنکه در سلک محبین مقامی داشته و قرار دهد او را از واصلین بعد از آنکه در زمره سامعین بوده آن وقت علمش و ایمانش عین میگردد یعنی بمرتبه «عین الیقین» میرسد (پایان) وَ إِیّای‌َ فَارهَبُون‌ِ (الرهبة و الرهب) در لغت بمعنی خوف و ترس از چیزی است با احتراز و اضطرابی که از قبل آن پدید میگردد وَ إِیّای‌َ فَارهَبُون‌ِ یعنی بترسید و حذر کنید از شکستن عهدی که با من بستید که ایمان آرید و اطاعت نمائید پیمبران و سفراء الهی را.
خوف و خشیه حالت انفعالی نفسانی است که منشأ حدوث و پیدایش آن علم یا ظن بوقوع ضرر است بلکه گاهی احتمال ضرر نیز منشأ خوف می‌گردد و پیدایش آن در نفس اختیاری نیست اگر چه در بعضی اوقات مقدمات آن باختیار است.

صفحه : 286
و خوف و خشیه اگر چه در معنی یکی است لکن خشیه اخص از خوف است زیرا که خشیه خوفی است که با هیبت قرین باشد خوف از شخص بزرگ برای عظمت و بزرگی او آن را هیبت و خشیه گویند اینکه است که فرموده إِنَّما یَخشَی اللّه‌َ مِن عِبادِه‌ِ العُلَماءُ علماء و دانشمندانند که از هیبت و عظمت خداوندی میترسند لکن جهّال چون خدا را بعظمت و بزرگی نمیشناسند هیچ ترسی ندارند و اگر از بعضی از معاصی اجتناب نمایند از خوف جهنم و عذاب اخروی است.
آری هیبت و عظمت مقام الوهیت در کسی یافت میگردد که قلب و سریره وی از خار و خاشاک طبیعت پاک گردیده و محل اشراق و جلوگاه نور عظمت جمال و جلال کبریایی گشته و شدت و ضعف آن منوط بدرجه معرفت است، آیا نشنیده‌ای که گویند مولی أمیر المؤمنین (ع) شبی چندین دفعه از هیبت الوهیّت غش میکرد البتّه از ترس جهنّم نبود زیرا که آن جناب معصوم بود و گناهی نداشت که از خوف و سخط الهی اینطور لرزان و هراسان باشد و بحالت غش افتد همان هیبت و جلال خداوندی بود که هنگام مناجات و فناء فی التوحید او را از خود بیخود میگردانید.

صفحه : 287

[سوره البقرة (2): آیات 41 تا 42]

اشاره

وَ آمِنُوا بِما أَنزَلت‌ُ مُصَدِّقاً لِما مَعَکُم وَ لا تَکُونُوا أَوَّل‌َ کافِرٍ بِه‌ِ وَ لا تَشتَرُوا بِآیاتِی ثَمَناً قَلِیلاً وَ إِیّای‌َ فَاتَّقُون‌ِ (41) وَ لا تَلبِسُوا الحَق‌َّ بِالباطِل‌ِ وَ تَکتُمُوا الحَق‌َّ وَ أَنتُم تَعلَمُون‌َ (42)

ترجمه:

وای بنی اسرائیل ایمان آورید بآنچه فرو فرستادم.
قرآن: در صورتی که قرآن تصدیق کننده است آن چیزی را که با شما است «تورات و انجیل» و اول کسی نباشید کافر شده بقرآن و آیات تورات و انجیل را ببهاء اندک نفروشید و از غضب و سخط من احتراز نمائید.
و حق را نپوشانید بباطل و کتمان حق نکنید با اینکه حقانیت قرآن و دین حق برای شما محرز و معلوم است.

(توضیح آیات)

وَ آمِنُوا بِما أَنزَلت‌ُ مُصَدِّقاً لِما مَعَکُم خداوند بیهود امر میفرماید که بایستی ایمان آرید و تصدیق قرآن نمائید زیرا که ایمان بقرآن و تصدیق به اینکه قرآن از جانب خداوند نازل گردیده بعینه همان تصدیق بتورات است و اشاره باین است اگر شما بتورات ایمان دارید همان تورات بشارت داده بقدوم محمّد (ص) و نزول قرآن پس لازمه تصدیق بتورات تصدیق بقرآن است.
و شاید اشاره باین باشد که شما چگونه تصدیق نمیکنید بحقانیت قرآن در صورتی که قرآن تصدیق مینماید آنچه را که نزد شماست از تورات و انجیل و باقی کتب آسمانی لکن حمل بر معنی اول بهتر است زیرا ظاهرا غرض اینکه است که بکتاب خودشان حجت بر آنها تمام شود.
وَ لا تَکُونُوا أَوَّل‌َ کافِرٍ بِه‌ِ شما که اهل کتابید و از علماء و کسانی بشمار می‌آئید که ایمان

صفحه : 288
دارند بخدا و پیمبران را تصدیق نموده‌اند نباید از اول کسانی باشید که کافر بقرآن و منکر حقانیت آن گردیده‌اند که باقی نیز تابع شما گردند و قرآن را تکذیب نمایند.
وَ لا تَشتَرُوا بِآیاتِی ثَمَناً قَلِیلًا در بعضی از روایات رسیده که علمای یهود آیاتی که در شأن پیغمبر اکرم (ص) و بعضی خصوصیات آن بزرگوار در تورات ثبت بود بمتمولین یهودیها میفروختند و آیات تورات را تحریف میکردند و عوض مینمودند و پول میگرفتند خداوند در اینجا آنها را از اینکه عمل شنیع منع میفرماید و سرزنش میکند که شما چگونه روا دارید آیات خدایی را ببهاء اندک بفروشید و بهایی که در عوض تحریف آیات تورات میگرفتند اگر چه مبلغ زیادی بوده لکن نسبت بعمل آنها اندک بشمار می‌آید زیرا که تحریف آیات الهی در شناعت و انحراف از حق عمل بزرگی محسوب میگردد که طلا و نقره هر قدر هم که زیاد باشد در مقابل آن هیچ مینماید و اگر مقصود از ثمن قلیل تحصیل ریاست باشد چنانچه بعضی گفته‌اند آن نیز در مقابل چنین عملی کوچک مینماید.
وَ إِیّای‌َ فَاتَّقُون‌ِ و از من بترسید و مرتکب چنین عمل رکیکی نشوید، و در اینکه در آیه جلوتر امر بخوف مینماید که وَ إِیّای‌َ فَارهَبُون‌ِ بایستی از من بترسید و در اینجا امر بتقوی مینماید وَ إِیّای‌َ فَاتَّقُون‌ِ البته اسرار و نکاتی در آن مندرج است و شاید یکی از نکاتش اینکه باشد که مخالفت عهد و میثاق در موردی است که بایستی انسان بترسد و حذر نماید و عهدی که با خدا بسته نشکند و اینکه خطاب شامل عموم مکلفین می‌شود از عالم و جاهل، اما در مورد فروختن آیات الهی امر آن عظیم‌تر و عقوبت آن شدیدتر

صفحه : 289
است اینکه است که نظر بعظمت مطلب امر بتقوی مینماید که بایستی علمای یهود جدیت نمایند و خود داری کنند و آیات خدایی را ببهاء اندک نفروشند که مستوجب عذاب سخت گردند.
وَ لا تَلبِسُوا الحَق‌َّ بِالباطِل‌ِ وَ تَکتُمُوا الحَق‌َّ وَ أَنتُم تَعلَمُون‌َ تأکید همان آیه بالا است که بعلمای یهود خطاب میکند که البته بتحریف آیات تورات حق را بباطل نپوشانید و آیاتی که در باره پیغمبر اسلام (ص) رسیده مخفی ننمائید بلکه ظاهر کنید زیرا که شما عالمید و حق و باطل را از هم تمیز میدهید.
چه قدر آیات و اخبار در مذمت علماء سوء و دانشمندانی رسیده که بعلم و دانش خود عمل نمیکنند و هر کجا مذمت و سرزنش از چنین دانشمندانی شده مقصود کسانی میباشند که غرض آنها از تحصیل علم تنعم دنیوی و حظوظ نفسانی و طلب جاه و مال و ریاست باشد نه رضای خداوند و تحصیل معرفت او.
در کتاب کافی از حضرت أمیر المؤمنین (ع) چنین روایت میکنند که فرموده «علماء دو قسمند عالمی که بعلمش عمل میکند آن ناجی و اهل نجات است و عالمی که عمل بعلمش نمیکند او هالک است و خود را بهلاکت ابدی رسانیده و اهل جهنم متأذی میشوند از بوی کند عالمی که تارک علم خود باشد متأسف‌ترین اهل جهنم مردی است که مردم را موعظه کند و آنها را دعوت بحق نماید و آنها بپذیرند و اهل بهشت گردند و خودش به متابعت هوای نفس و طول امل و آرزو و آمال از اهل جهنم گردد زیرا که در اثر متابعت نفسانی راه حق بسته میگردد و بطول امل و آرزوهای دور و دراز آخرت را فراموش مینماید».
و نیز روایت در کافی از ابی جعفر (ع) است «کسی که طلب علم می کند برای اینکه بعلماء مباهات نماید یا بسفهاء بزرگی کند یا برای

صفحه : 290
اینکه مردم بوی رو آورند خداوند مقعد و نشیمنگاه او را پر از آتش میکند».
و نیز از صادق آل محمّد (ص) است «خداوند عفو میکند هفتاد گناه عامی را قبل از آنکه یک گناه از عالم عفو نماید» و غیر اینها از اخبار بسیاری که دلالت دارد که شخص عالم یا در معرض سعادت دائمی است یا در معرض هلاکت ابدی است.
و در آیه بالا اگر چه بظاهر خطاب متوجه ببنی اسرائیل و جماعت یهودیها است لکن در واقع اعتراض وارد میشود بر آن علمایی که آنچه از آیات و آثار بر خلاف غرض و مقصد آنها است تأویل میکنند و تحریف مینمایند تا آنکه با غرض آنها وفق دهد.
و بایستی دانست اصلا عالم و دانشمند کسی را گویند که افعالش ارائه دهد گفتارش را و گفتارش کاشف و نماینده باطن و سرّ وی باشد زیرا که علم حقیقی پرتوی است از نور حقیقت و جلوه‌گاه آن قلبی است که از آلودگی اغراض طبیعی پاک گشته و آینه مانند حقایق در آن منعکس گردد و زبان ترجمان، و افعال و اعمال نمایشات آن است، عالمی که بر خلاف علمش عمل میکند عالم نما است و حقیقتا از دانش تهی است کردار و رفتارش گواهی میدهد بر کذب مدعایش.
علم و دانش رهبر نجات و رهبر و سعادت و پیشرو سالکین الی اللّه میباشد علم نوری است که از مبدء فیاض طلوع مینماید و پرتوی از آن در قلب هر کس افتد وی را از ظلمتکده جهل و بیخردی بشاه راه هدایت میکشاند هرگز نمیشود کسی دارای علم حقیقی باشد و بطریق سعادت پیش نرود پس اصلا نباید چنین اشخاصی که بلباس علماء درآمده و خود را داخل در زمره دانشمندان بحساب می‌آورند و از علم و دانش واقعی تهی میباشند در تعداد علماء و دانشمندان بشمار آورد.

صفحه : 291
بلکه میتوان گفت چنین اشخاصی بمراتب بسیار از عوام و جهال پست‌تر و بی‌مقدارترند زیرا سادگی عوام و عدم آلودگی آنها بنیرنگهای شیطانی ممکن است وقتی آنها را بسوی سعادت بکشاند و درب رحمت بسوی آنها باز شود لکن کسی که صورت علم را وسیله مقاصد شوم خود قرار داده و قلب خود را محل نقوش صور الفاظ گردانیده و باصطلاحاتی قانع گشته و از معنی علم و حقیقت دانش تهی گردیده چنین کسی حربه بدست شیطان داده و او را بر نفس ناطقه خود مسلط گردانیده و اینکه بعضی گویند علم حجاب است شاید مقصودشان همین باشد نه علم حقیقی که طریق نجات و راه کسب سعادت و فیروزی را بانسان بنماید و او را از بی‌خردی و جهالت بشاه راه هدایت کشاند و طریق عمل نیکو را بوی بیاموزد تا آنکه در اثر ایمان و تقوی از اهل نجات شود و از حیات خود بهره‌مند گردد.

صفحه : 292

[سوره البقرة (2): آیات 43 تا 44]

اشاره

وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ وَ ارکَعُوا مَع‌َ الرّاکِعِین‌َ (43) أَ تَأمُرُون‌َ النّاس‌َ بِالبِرِّ وَ تَنسَون‌َ أَنفُسَکُم وَ أَنتُم تَتلُون‌َ الکِتاب‌َ أَ فَلا تَعقِلُون‌َ (44)

ترجمه:

‌پس از امر ببنی اسرائیل که بایستی ایمان آورند بپیغمبر اکرم (ص) و پیروی نمایند احکام قرآن را و بدستورات و تعلیمات آن عمل نمایند تأکید مینماید که بایست بپای دارید نماز را و عطاء کنید زکاة را و رکوع کنید با رکوع کنندگان یعنی بنماز جماعت مسلمانها حاضر گردید و با آنها نماز بخوانید
آیا شما امر می‌کنید مردم را بنیکو کاری و عمل نیک و خود را فراموش میکنید در صورتی که تورات را تلاوت میکنید آیا چرا تعقل نمی‌کنید «تا اینکه بدانید که واعظ غیر متّعظ میباشید».

(توضیح آیات)

وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ بعد از ایمان بخدا و رسول و معاد، نماز و زکاة دو رکن از ایمان میباشند که بدون اینکه دو رکن و اینکه دو پایه ایمان استقرار و استحکام پذیر نیست.
در قرآن مجید و در احادیث چه قدر در امر نماز و زکاة تأکید شده و نیز در حفظ اوقات نمازهای پنجگانه تأکید مینماید حافِظُوا عَلَی الصَّلَوات‌ِ وَ الصَّلاةِ الوُسطی که بایستی جدا اوقات نمازها مراعات شود و آن وقتهایی که در شرع مطهر برای نماز معین فرموده مخصوصا نماز وسطی و در اینکه آیا نماز وسطی که در حفظ آن تأکید زیادتری شده کدام یک از نمازهای پنجگانه است بین مفسرین از شیعه و سنی گفتاری است که اینجا جای تفصیل آن نیست و در هر یک قول دارد لکن بیشترین علمای شیعه حمل بر نماز ظهر نموده‌اند و مشهور بین علمای اهل تسنن تفسیر بنماز

صفحه : 293
عصر شده و بعضی بنماز مغرب و بعضی بعشاء و بعضی بصبح تخصیص داده‌اند.
خلاصه غرض اهتمام در امر نماز و مراعات اوقات آن است زیرا که نماز و لو آنکه عمل کوچکی بنظر می‌آید لکن در معنی و حقیقت عمل بزرگی است که جامع و حاوی تمامی وظائف عبودیت است.
در حدیثی از رسول اکرم (ص) است
«بالصّلاة یبلغ العبد الی درجة العلیاء»
در اوائل سوره اندازه‌ای راجع بفضیلت نماز و اهمیت آن ذکر شد لکن چون امر نماز بسیار بزرگ و قابل اهمیّت است موقعیّت دارد که باز اندازه‌ای در بعضی خصوصیات و علل تشریع آن مختصر بیانی بشود.
در قرآن مجید فرموده أَقِم‌ِ الصَّلاةَ لِذِکرِی بپای دارید نماز را برای یاد من از اینکه مبارک آیه میتوان استفاده نمود که علت و سبب تشریع نماز تذکر حق تعالی و یاد اوست.
در حدیثی از حضرت امام رضا (ع) در ضمن مسائلی که محمّد بن مسلم از آن جناب سؤال میکند از علت تشریع نماز است که بچه سبب بمسلمانها دستور نماز داده شده در پاسخ سؤال فرمود علت نماز «اقرار بربوبیت حق جل و علا و اینکه او را ضدی و ندی نیست و قیام و پایداری در مقابل درگاه خالق جبار جل جلاله» ایستادگی و استقامت در مقام بندگی او بطور ذلت و مسکنت و خضوع و اعتراف بگناه و طلب عفو از گناهان گذشته و اینکه هر شبانه روز پنج مرتبه پیشانی را بزمین گذارد و اظهار ذلت و انکسار خود و بزرگی و جلال خداوندی او را نماید و نیز برای اینکه است که همیشه متذکر باشد و در مقابل عظمت او خاضع و ذلیل گردد و با اینکه از دنیا منزجر است از خداوند طلب نماید خیر دنیا و آخرت خود را و نیز برای اینکه شبانه روز مداومت نماید بر ذکر خدا و فراموش ننماید سید و مولای خود را که در اثر فراموشی طغیان ورزد و سرکشی نماید و اینکه

صفحه : 294
همیشه خدا را در نظر داشته باشد و باین وسیله خود را باز دارد از معاصی و از انواع و اقسام فساد و آیات و اخبار در علل تشریع نماز بسیار است بناچار از بیان آن خودداری مینمائیم و تفصیل آن موکول بکتب اخبار است و در کتاب «اربعین هاشمیه» اندازه‌ای در اطراف آن بیان نموده‌ایم مراجعه بآن جا شود.
یکی از دانشمندان در فضیلت نماز چنین مینویسد نماز وسیله ارتباط با خدا و یاری خواستن از اوست مقصود از نماز تنها رکوع و سجود و قرائت قسمتی از آیات قرآن و تکبیر و تهلیل بدون ایمان و حضور قلب نیست بلکه مقصود از نماز اینکه است که روح انسان را برای تقدس اوج دهد تا خدا را از سر اخلاص ستایش کند خداوند فرماید لَیس‌َ البِرَّ أَن تُوَلُّوا وُجُوهَکُم قِبَل‌َ المَشرِق‌ِ وَ المَغرِب‌ِ وَ لکِن‌َّ البِرَّ مَن آمَن‌َ بِاللّه‌ِ وَ الیَوم‌ِ الآخِرِ وَ المَلائِکَةِ وَ الکِتاب‌ِ وَ النَّبِیِّین‌َ وَ آتَی المال‌َ عَلی حُبِّه‌ِ ذَوِی القُربی وَ الیَتامی وَ المَساکِین‌َ وَ ابن‌َ السَّبِیل‌ِ وَ السّائِلِین‌َ وَ فِی الرِّقاب‌ِ وَ أَقام‌َ الصَّلاةَ وَ آتَی الزَّکاةَ وَ المُوفُون‌َ بِعَهدِهِم إِذا عاهَدُوا وَ الصّابِرِین‌َ فِی البَأساءِ وَ الضَّرّاءِ وَ حِین‌َ البَأس‌ِ أُولئِک‌َ الَّذِین‌َ صَدَقُوا وَ أُولئِک‌َ هُم‌ُ المُتَّقُون‌َ«1» بنا بر اینکه مؤمن پاک اعتقاد کسی است که هنگام نماز قلب خود را بسوی خدا متوجه سازد و او را شاهد پرهیزکاری خود قرار دهد و برای
-----------------------------------
(1) برّ و نیکی اینکه نیست که بگردانید رویهای خود را طرف مشرق و مغرب و لکن نیکی کسی راست که ایمان آرد بخدا و بروز قیامت و بملائکه و بکتاب و بپیمبران و انفاق نماید مال خود را با دوستی بآن بنزدیکان و ایتام و فقیران و کسانی که در غربت محتاج میگردند و کسانی که بپای میدارند نماز را و عطا میکنند زکاة را و کسانی که وفا میکنند بعهد خود هر گاه عهد بستند و کسانی که صبر میکنند در سختیها و ضررها و در حال ترس اینکه جماعت کسانی میباشند که تصدیق کرده‌اند و ایمان آورده‌اند و اینهایند متقین.

صفحه : 295
اداء فرائض خویش از او کمک جوید و برای کشف اسرار کاینات از او الهام و توفیق بخواهد.
مؤمن پاک اعتقاد در اثنای نماز و در تمام ساعات زندگانی خویشتن را در مقابل عظمت ذات خدایی حقیر و کوچک می‌بیند وقتی در طیاره می نشینیم و هزار یا چند هزار متر از زمین اوج می‌گیریم کوه‌ها و رودها و شهرها را میبینیم که مانند آثاری حقیر و ناچیز بر زمین نمودار است و در دیده ما همچون خطوطی که بر نقشه جغرافیا رسم کرده باشند جلوه میکند گویی سطح زمین پست و بلندی ندارد ارتفاع کوه بنظر نمیآید بناها بلند نیست رودخانه و چاه فرو رفتگی ندارد همه چیزها با هم برابر است و بر سطح زمین چیزی جز رنگهای مختلف که مقارن و در هم آمیخته است و هر چه بیشتر اوج میگیریم آمیختگی آن بیشتر میشود.
زمین ما در جهانی که هزاران افلاک و ستارگان در آن وجود دارد نمودار نیست و یک ستاره کوچکی بیش نیست و در عرصه نامتناهی وجود مانند شکوفه‌ای حقیر و ناچیز است بنا بر اینکه ما که یکی از ساکنین اینکه کره حقیریم در پیشگاه خالق و مدبر هستی که عظمتش از حد فهم بیرون است چه اندازه کوچک و زبونیم چه خوب است هنگامی که به پیشگاه او توجه داریم و برای تقویت و هدایت خود از او کمک میخواهیم اینکه نکته را بخاطر بیاوریم که همه مردم در پیشگاه، و مال و مقام آنها در اینکه زبونی اثر ندارد بلکه ایمان پاک و فروتنی در پیشگاه خداوند و نیکی و پرهیزکاری اینکه زبونی را چاره میکند.
آری عقل بشر حکم میکند که بنده بایستی در مقام برآید و اظهار نماید عظمت مولا و عبودیت خود را و ستایش کند معبود خود را بآنطوری که در خور جلال و بزرگی اوست، و البته چگونگی وظائف عبودیت را

صفحه : 296
بایستی از طرف خودش مقرر گردد و دستور فرماید لذا بایستی لطفا سفرایی بفرستد تا آنکه بما بیاموزند که چگونه بایستی بوظائف عبودیت قیام کنیم و نیز بما بفهماند که بچه طریقی بایستی ستایش نمائیم و اظهار کنیم عظمت و بزرگواری آن ذات مقدس را.
و پس از تبلیغ رسول ممکن است ببعضی اسرار و خصوصیات عبادات واقف گردیم و بعضی آثار آن را در خود بیابیم و کسی که بهیچ وجه اثر عبادت را در خود نیافت معلوم میشود که عبادت او بطوری که مطلوب شارع است انجام نگرفته چگونه توان نمازی که باز ندارد انسان را از فحشاء و المنکر در تعداد عبادت بشمار آورد در صورتی که فرموده إِن‌َّ الصَّلاةَ تَنهی عَن‌ِ الفَحشاءِ وَ المُنکَرِ بازداشتن از فحشاء و المنکر از اثر و خاصیت صلاة صحیح بشمار می‌آید.
و نیز نماز مصداق و علامت بارزی است برای ابراز عبودیت و بندگی و تواضع و تذلل در مقام خالق جبار و وسیله اقبال و توجه بسوی کردگار و عرض حاجات و استمداد بسوی معبود بی‌همتا.
و نیز بنماز صحیح عبودیت محقق میگردد و عبودیت وسیله معرفت بمعبود میشود کسی که تمام شرائط نماز را از اجزاء و شرائط مخصوصا حضور و توجه کامل بمعبود را مراعات نماید نوری در قلب وی پدید میگردد که معبود و اله خود را میشناسد و آن را «نور بصیرت» گویند.
و نیز نماز کامل منتج قرب جوار احدی است یعنی نماز سبب قرب و منزلت و نزدیکی بمعبود است زیرا چنانچه ثابت و محقق گردیده انسان بهر چه رو آورد و توجه کامل باو داشته باشد بوی نزدیک میگردد و بعضی از اوصاف آن شی‌ء در آینه قلبش هویدا می‌گردد و از اسرار و خصوصیات آن اطلاع پیدا مینماید چگونه ممکن است کسی روی دل خود را بمعبود

صفحه : 297
وادارد و از قرب وی بی‌نصیب گردد هرگز ممکن نیست.
شیخ تنطاوی در تفسیر خود ذیل قوله تعالی: حافِظُوا عَلَی الصَّلَوات‌ِ وَ الصَّلاةِ الوُسطی در جلد اول در صفحه 184 بیان خوبی دارد که در اینجا مختصر ترجمه‌ای از آن مینمایم.
چنین گوید برای نفس انسانی باعتبار تصرف وی در بدن قوای بسیار و افعال بیشمار است و مردم دو فرقه و دو دسته‌اند یکی اینکه قوی و مشاعر را در غفلت صرف مینماید و متابعت هوای نفسانی میکند و قوای خود را رها مینماید مثل اینکه زبان می‌گوید آنچه در قلب خطور میکند و نیز چشم و گوش و باقی اعضاء آزادند مانع و جلوگیری از عقل و شرع در کار نیست و از دیدنیها و شنیدنیها در دام هواها و اغراض شخصی می‌افتند و از حقیقت غافل می‌مانند و دیگری قوای خود را حفظ مینماید و زیاده روی در اعمال آن نمی‌کند و تمام اعمال و افعال خود را محدود می‌نماید بحد معینی و باندازه مخصوصی که از آن تجاوز ننماید، میبیند بمقداری، می‌گوید به اندازه‌ای، میشنود بحدی، تعقل و تدبر مینماید بحدی و میزان خاصی، و خود را موظف میداند که در اعمال و افعال از حکم عقل و شرع خارج نگردد چنین اشخاصی حفظ نموده‌اند «البطاریه» یعنی آن قوه و نیرویی که آن را «کهرباء» منفی و مثبت میگویند و آن قوه مغناطیسیه حیوانیه که در وی ذخیره شده تفریط نمیگردد، وقتی آن قوه مغناطیسیه محفوظ ماند انسان را مساعدت مینماید و وی را ترقی و تعالی میدهد اگر چه مشعر بآن نیست لکن کسی که قوای خود را بیهوده مصرف نمود و مشاعر را متفرق گردانید خود را ضعیف و قوی و شخصیت خویش را از دست داده و دیگر شخصیت و موقعیتی برای وی باقی مینماید لکن چنانچه تجربه شده حفظ قوای، نفس انسان را بزرگ مینماید و بر موقعیت و شخصیت او میافزاید

صفحه : 298
و وی را در انظار بزرگ و محترم مینماید بلکه جذب قلوب میکند و مردم وی را دوست میدارند.
و نیز شیخ تنطاوی گوید من مطلع گردیدم که بناء معلمین و علم آموزان بر اینکه است که بآموزگاران دستور میدادند که برای حفظ اراده مدت کمی فکر خود را محصور نمایند «یعنی فکر خود و خیال خود را نگاه دارند در یک امری و نگذارند متفرق گردد».
و نیز کلماتی بآنها می‌آموختند مناسب غرض و مطلوب آنها که در چند دقیقه‌ای آن کلمات را مکرر نمایند، و نیز بآنها امر مینمودند که در چند دقیقه‌ای هوا را در ریه خود نگاه دارند و نگذارند خارج گردد.
و نیز بآنها توصیه مینمودند که «حدیث نفس» نکنید «یعنی حتی الامکان نگذارید خیالات و موهومات حواس شما را متفرق گرداند» و نیز باز دارید خود را از اینکه در مجالس فخر و مباهات کنید یا اظهار دوستی نسبت بکسی نمائید، و نیز بایستی جدا اجتناب نمائید از مشروبات الکلی و آنچه قوه شهویه شما را زیاد میکند و از هر کلمه‌ای و هر میل و رغبتی که در آن لذتی باشد و بآن آن قوه مغناطیسیه که در باطن شما بودیعه گذارده شده مصرف میشود خودداری نمائید و قوای خود را در پیروی شهوات صرف ننمائید.
و نیز بآنها توصیه مینمودند که کتمان «سرّ» نمائید و سرّ خود و دیگران را فاش نکنید و سکوت و سکون را شعار خود نمائید و میگفتند نتیجه اینها زیادتی قوه اراده است، و قوه اراده نزد آنها بهتر از همه چیز است «یعنی عزم و اراده منشأ تمام خیرات است» و اینها که گفته شد مقاله‌های علمای جمعیه نفسیه امریکایی است که تدوین و تأسیس نموده‌اند.
و نیز از جمله تعلیمات آنها اینکه است که به آموزگاران امر میکنند

صفحه : 299
که هر روزی بقدر نیم ساعت در حجره‌ای ایاب و ذهاب نمایند و شخص خیالی را در نظر گیرند و گویا با او تکلم مینمایند بکلمات نیکویی که مناسب غرض ایشانست و سعی کنند که حواسشان متفرق نگردد و غرض آنها از اینکه تعلیمات قوت عزم و اراده است که مقدمه و پیشرو تمام اقسام کمالات است و نیز گوید من الان در مقام تنقید یا تعریف کلام آنها نیستم غرضم اینکه است که نظیر همین دستورات در دین ما تأسیس گشته آیا خداوند نمیگوید إِن‌َّ السَّمع‌َ وَ البَصَرَ وَ الفُؤادَ کُل‌ُّ أُولئِک‌َ کان‌َ عَنه‌ُ مَسؤُلًا.
و مردم چنین گمان میبرند که اینکه مسئولیت مخصوص بآخرت است و حق اینکه است که مسئولیت اعضاء هم در دنیا است و هم در آخرت.
تا آنجا که می‌گوید خداوند در قرآن مجید پیغمبر خود را امر می نماید که تقویت نماید عزم و اراده خود را فَاصبِر کَما صَبَرَ أُولُوا العَزم‌ِ مِن‌َ الرُّسُل‌ِ.
و میبینی در نماز واجب نموده حفظ قوه فکریه را و اینکه نماز گذار فکر خود را محصور نماید در غرض واحد، آیا همین عمل وحدانی برای تقویت قوه اراده جامع تعلیمات آنها با زیادتر نیست! آیا سعادت و فضیلت برای کسی نیست که قوه عزم و اراده وی قوی گردد، آیا تعجب نمیکنی در کلام الهی وَ استَعِینُوا بِالصَّبرِ وَ الصَّلاةِ ببین چگونه مقارن نموده صبر را با نمازی که با حضور قلب باشد نه نماز اکثر مردمان امروزه.
آیا تمرین امریکائیها به آموزگاران که برای علوّ همت و قوّت عزم و اراده بکار برند اینکه نیست که تنها در اطاقی ایاب و ذهاب نمایند و کلماتی مناسب غرض خود بگویند با توجه نفس، آن تقلید از نماز ما نیست خواه دانسته یا ندانسته.
تا آنجا که گفته «ایضاح» اینکه خداوند میفرماید إِن‌َّ الصَّلاةَ

صفحه : 300
تَنهی عَن‌ِ الفَحشاءِ وَ المُنکَرِ برای تعلیم و تمرین ما است که فکر خود را محصور نمائیم و ملتجی بکرم او و پناه آورنده برحمت او باشیم و در اثر آن قوه عزم و اراده در ما قوت گیرد و قوه «مغناطیسیه» ما قوی گردد و بکمال رسد آیا لب‌ّ تعلیمات امریکائیها که بشاگردان خود دستور میدهند که هر روزی بین پنج دقیقه تا پانزده دقیقه نقطه‌ای را هدف و مواجه نظر خود قرار دهند بطوری که از اینکه طرف و آن طرف نگاه نکنند، همان معنی نماز ما نیست و چنین معتقدند که کسی که اینکه عمل را تمرین نمود و مداومت بر آن کرد عزم و اراده وی قوی میگردد و قدرت پیدا می‌کند در اینکه خودداری نماید از پیروی نمودن شهوات و آمال نفسانی آن وقت یک عضو عاملی میگردد در اجتماعات.
آیا صلاة با حضور قلب از اول تکبیر تا آخر سلام کافی نیست که باز دارد انسان را از فحشاء و منکر، ببین چگونه نماز ما جامع تمامی دستور آنها در حفظ قوه مغناطیسیه میشود با زیادتر زیرا فقط دستور آنها اینکه است که روزی چند دقیقه فکر خود را نگاه دارند به اینکه نقطه‌ای را هدف خود قرار دهند و نظر بآن اندازند و فکر خود را متفرق ننمایند دستور نماز ما اینکه است که علاوه بر اینکه نظر خود را نگاه داریم و نقطه‌ای یعنی «کعبه» را هدف خود قرار دهیم بایستی قلب خود را نیز متوجه معبود خود نمائیم و ملتجی باو باشیم و کلماتی چند مناسب مقام الوهیت او و مرتبه عبودیت خود بگوئیم با اعتقاد دینی تا اینکه باین عمل در حفظ و حراست حق تعالی واقع گردیم و قوه مغناطیسیه ما قوی گردد. (پایان) آری نتیجه نماز کامل همین است که دل آدمی را جلا دهد و قوای روحانی وی را قوی گرداند و بر یقین و استقامت وی بیفزاید و عزم و اراده او را قوت دهد و او را در طریق مستقیم ثابت گرداند بطوری که استیلاء یابد

صفحه : 301
بقوای طبیعی، و شهوات نفسانی وی تابع عقلش گردند، زبان نگوید مگر باذن عقل چشم و گوش و باقی اعضاء همگی مطیع عقل گردند.
و اینکه میبینیم متدینین ما شب و روز پنج مرتبه نماز میخوانند بلکه بنماز جماعت نیز حاضر میگردند و در روحیه آنها اثر بارزی ندارد بلکه در بعضی اشخاص بعکس، عوض آنکه ترقی و تعالی نمایند و بر قوای طبیعی غالب گردند سیر معکوس مینمایند و تنزل می‌کنند و روز بروز بر قوای طبیعیه آنها افزوده میگردد برای اینکه است که نماز را با توجهی که شارع مقدس دستور فرموده و مطلوب وی است انجام نمیدهند نماز اکثر مردم جسم بی‌روح و جسد بی‌سر است.
أَ تَأمُرُون‌َ النّاس‌َ بِالبِرِّ وَ تَنسَون‌َ أَنفُسَکُم وَ أَنتُم تَتلُون‌َ الکِتاب‌َ أَ فَلا تَعقِلُون‌َ اگر چه بظاهر خطاب و اعتراض بعلمای بنی اسرائیل است که دانشمندان آنها در پنهانی توصیه مینمودند بمردم که متابعت دین اسلام نمایند و نیز بآنها امر مینمودند که صدقه بدهند و بیکدیگر نیکی و احسان نمایند لکن خود آنها نه متابعت مینمودند نه بذل مال میکردند، متابعت نمیکردند که مبادا ریاست آنها خلل پیدا نماید و انفاق نمیکردند از ترس اینکه فقیر گردند.
لکن در واقع اعتراض بهر کسی است که مردم را توصیه نماید بعمل نیک و خود را فراموش کند زیرا عقلایی نیست کسی امر کند مردم را به احسان بغیر و نیکو کاری و عمل نیک و احسان بخود نکند که نفس خود را باز دارد از آنچه بوی ضرر میزند اینکه است که در آخر آیه فرموده أَ فَلا تَعقِلُون‌َ چگونه شما تعقل نمیکنید که اول باید خود را وادار نمائید

صفحه : 302
بعمل نیک تا آنکه دیگران از شما سر مشق گیرند و کلام شما در عمق قلبها فرو رود و چنانچه تجربه شده کلامی که فقط از دهان بیرون آید از گوش تجاوز نمیکند لکن کلامی که از دل بروز کند بدل نشیند پس واعظ غیر متّعظ که عملش مصدّق گفتارش نباشد چنین کسی عملش تکذیب میکند کلامش را.
و چون غرض از وعظ و موعظه تأثیر نفوس است و باز داشتن از عمل بد و کسی که عملش مخالف گفتارش شد علاوه بر اینکه کلامش تأثیر ندارد ممکن است نتیجه بعکس دهد زیرا وقتی مردم مطلع شدند که عالم عملش مخالف قولش میباشد و آنچه را که نهی می‌کند خودش در پنهانی مرتکب میگردد در معاصی جرأت پیدا میکنند و چنین پندارند که اینکه اعمال مباح است که اگر خلاف بود چنین شخص دانشمندی چگونه اقدام بر چنین گناهی مینمود اینکه است که گناه عالم بمراتب بسیار قبیح‌تر و شنیع‌تر از گناه جاهل نادان بشمار میآید و شاید نظر بهمین دارد کلام حضرت امیر علیه السّلام که شاید فرموده باشد
«قصم ظهری رجلان عالم متهتّک و جاهل متمسّک»
خلاصه میفرماید دو نفر پشت مرا شکستند عالم بی‌عمل و عابد بی‌علم.
و گفته‌اند: همزه، در أَ تَأمُرُون‌َ النّاس‌َ بِالبِرِّ برای تعجب است که چگونه شما بدیگران امر بنیکی میکنید و نسبت بخود فراموش مینمائید.
و باید دانست که مقصود اینکه نیست که در اینکه موقع که امر بخود نمینمائید بایستی امر بغیر نیز نکنید امر بمعروف و نهی از منکر وظیفه هر مسلمانی است که باید حتی الامکان انجام دهد و اینکه خود یکی از مقررات و دستورات شرع مطهر است، اینجا فقط در مقام سرزنش است که شما امر بنیکی میکنید و خود را از نیکو کاری باز میدارید.

صفحه : 303
و «برّ» در لغت اسم جامعی است برای اعمال خیر و بعضی گفته‌اند «برّ» سه معنی دارد: 1- برّ و نیکویی بپدر و مادر و نسبت به اقارب و خویشان 2- «برّ» در عبادات، 3- «برّ» و نیکی در معاملات.

صفحه : 304

[سوره البقرة (2): آیات 45 تا 46]

اشاره

وَ استَعِینُوا بِالصَّبرِ وَ الصَّلاةِ وَ إِنَّها لَکَبِیرَةٌ إِلاّ عَلَی الخاشِعِین‌َ (45) الَّذِین‌َ یَظُنُّون‌َ أَنَّهُم مُلاقُوا رَبِّهِم وَ أَنَّهُم إِلَیه‌ِ راجِعُون‌َ (46)

ترجمه:

‌در مهمات زندگی خود طلب یاری و استعانت بجوئید بصبر و بردباری و نماز هر آینه بزرگ و ناگوار است مگر برای کسانی که خاشع و خاضعند
و آن اشخاص کسانی میباشند که بدرستی میدانند که ملاقات کننده‌اند پروردگار خود را و بحقیقت آنها بسوی پروردگار خود بازگشت مینمایند.

(توضیح)

‌بین دانشمندان و علمای تفسیر گفتگوست که آیا وَ استَعِینُوا بِالصَّبرِ وَ الصَّلاةِ خطاب مخصوص ببنی اسرائیل است یعنی یهودیها یا خطاب بمسلمانهاست یا مقصود عموم افراد بشر است زیرا تمام مردم همان طوری که مکلف باصول دیانتند مکلف بفروع نیز میباشند.
نظر به اینکه عطف به آیات جلو میباشد اگر چه در ظاهر مخاطب بنی اسرائیل میباشند لکن امر شامل تمام افراد مکلفین میشود که همه مأمورند بصبر و صلاة و اینکه بخصوصه امر بصبر و صلاة شده شاید اشاره باین است که هیچ فضیلت و کمالی عاید بشر نمیگردد مگر از پرتو صبر، و صلاة نیز یکی از مصادیق صبر بشمار میرود، کلید گنجینه کلیه سعادات صبر است، راهی که روح ما را بمنشأ وجود خود نزدیک مینماید صبر است، کمال انسانی و صعود وی از مرحله حیوانیت باوج ملکوتیت از پرتو صبر است علم و معرفت و عمل نیکو و کلیه کمالات روحانی و جسمانی و تحصیل سعادت دنیوی و اخروی کسی را میسر نمیگردد مگر وقتی که چنگ بزند بدامان صبر.
صبر از خصائص انسانی بشمار میرود حیوان و ملک فاقد اینکه فضیلت

صفحه : 305
میباشند در ملک منافی بنظر نمی‌آید که محتاج بصبر باشد حیوان نیز چون فاقد عقل است نمیتوان وی را متصف بصفت حمیده صبر نمود زیرا بردباری وقتی که از روی حکم عقل و شرع پذیرفته شد از فضیلت نفسانی محسوب می گردد و آدمی را بزرگ مینماید و ترقی میدهد و از نقص بکمال می‌آورد و گر نه مجرد خود داری نمودن از بعض ناملایمات ببعضی ملاحظات کمالی تحقق نپذیرد.
و نیز وقتی صبر بمرتبه‌ای رسید که یکی از ملکات و اوصاف محموده محسوب گردید قابل اهمیت است و منتج فوائد بیشمار است لکن اگر ملکه نفسانی نشد و دوام پیدا ننمود، اگر چه بهر اندازه‌ای که باشد باز بی فائده نیست لکن آن فوائد کذایی که گفته شد بر آن مترتب نمیگردد، مگر وقتی که از ملکات حمیده بشمار آید و از قوت نفس پدید گردد آن وقت بسیار قابل اهمیت است.
چه بسیار از آیات و احادیث و اخباری که تعریف و تمجید از صبر نموده و بیان اینکه خداوند برای صابرین پاداش بی‌اندازه مقرر نموده زیرا که صبر در موضوع خود از اعمال شاقه بنظر می‌آید و از روی قوت نفس پدید میگردد و حسن جزا مطابق حسن عمل است عمل هر چند شاقتر و مشکل‌تر باشد البته پاداش آن بیشتر است
(افضل الاعمال أحمزها)
اینکه است که در سوره زمر آیه 13 فرموده إِنَّما یُوَفَّی الصّابِرُون‌َ أَجرَهُم بِغَیرِ حِساب‌ٍ«1» و رحمت و هدایت را شامل حال صابرین گردانیده أُولئِک‌َ عَلَیهِم صَلَوات‌ٌ مِن رَبِّهِم وَ رَحمَةٌ وَ أُولئِک‌َ هُم‌ُ المُهتَدُون‌َ سوره بقره آیه 153.
صبر از قوت و اطمینان نفس و سکونت و آرامش دل پدید می‌گردد آدم
-----------------------------------
(1) محققا خداوند بصابرین اجر بی‌اندازه عنایت مینماید.

صفحه : 306
کم صبر غالبا ضعیف النفس فاقد استقامت و متانت است بلکه ناقص العقل است و در مرتبه انسانیت کامل نیست کسی که بزودی تحت تأثیرات گوناگون و حوادث واقع گردد چنین کسی از درجه اعتبار ساقط است و در هیچ عمل و کاری که وارد میگردد نمیتواند بخوبی آن را انجام دهد و بثمر رساند زیرا در هر عمل و فعلی اول شرط اساسی آن داشتن متانت و استقامت و پایداری بر آن است کسی که کم صبر و کم حوصله شد چگونه میتواند در اعمال بزرگ با اقویای بشر شرکت کند و کار مهمی را انجام دهد و آن را بثمر رساند.
و شاید سرّ اینکه انبیاء عظام را «اولو العزم» نامیده‌اند همین باشد که آن بزرگواران دارای عزم ثابت و در درجه اعلای متانت و استقامت بوده‌اند و چنان در اعلاء کلمه توحید استقامت و پایداری بخرج داده‌اند که مثل کوه پا بر جا بادهای حوادث و مخالف آنها را ذرّه‌ای تکان نمیداده و سر سوزنی بر عزم و اراده و استقامت آنها زیان نمیرسانیده.
خلاصه حقیقت و معنی صبر سکون و آرامش نفس است که از روی قوت نفس و آرامش دل پدید گردد و صابر کسی را گویند که بزودی تحت تأثیر حوادث واقع نگردد و بادهای مخالف او را تکان ندهد و وی را مضطرب نگرداند اینکه است که دانشمندان گفته‌اند جوهر و ذات انسان عقل است و جوهر عقل تمیز است و جوهر تمیز صبر است زیرا عقل است که با انسان امر بصبر مینماید و نیز کسی متصف میگردد بصبر که عقلش بر طبعش غالب گشته و قوای نفسانی وی تحت تسخیر قوای عقلیه وی در آمده باشد و در موقع هیجان قوای طبیعی از حکم عقل و شرع تجاوز ننماید و همچنین در موقع عمل استقامت و پایداری نماید و قوای حسی خود را بزحمت وا دارد تا آنکه هر عضوی از اعضاء وی انجام وظیفه دهند.
و اگر خواهی از صابرین محسوب گردی در هر عمل و شغلی که وارد

صفحه : 307
میشوی استقامت نما و آن را بخوبی و درستی و صحیح انجام بده عمل وقتی ارزش واقعی دارد و قابل اهمیت میگردد که در سایه استقامت و کوشش بسیار انجام گیرد و در مورد آن رنج فراوان برده شود چنانچه تجربه شده که آن صنایع و اختراعاتی که در مورد آن ثبات و استقامت بعمل نیامده بزودی مضمحل و نابود گشته و اثری از وی پدیدار نیست و آنچه در عالم باقی مانده چه از گفتار و چه از اعمال و چه از صنایع و اختراعات دست بشری و آنچه مورد استفاده بشر واقع گردیده در اثر ثبات و استقامت و پایداری در عمل پدید گشته.
بعبارت دیگر در اثر همان صبر و بردباری و سکونت نفس بعمل آمده اینکه است که در حدیث آمده «صبر نسبت بایمان مثل نسبت سر است ببدن، همان طوری که حیات بدن بلکه وجود و تحقق آن بسته بسر است ایمان نیز بدون صبر تحقق پذیر نیست کسی که صبر ندارد ایمان پا بر جا ندارد.
چگونه ممکن است ایمان ثابت ماند در کسی که صبر نمیکند در مشقت عبادت و بر ترک هواهای نفسانی که از بالاترین اقسام صبر بشمار میرود خودداری ندارد و باندک ناملایمی که برخورد مینماید خود را میبازد و مضطرب می‌گردد، چنین اشخاص ضعیف النفس وقتی که حت تأثیر ناملایمات واقع گردند ممکن اس قوه غضب بر آنها مستولی گردد آن وقت شیاطین بکمک قوه واهمه بر آنها ظفر یابند و در نفسشان موهوماتی القاء نمایند و هنگام غلبه و استیلاء قوای غضبیه اصلا آنها را از دین خارج گردانند چنانچه دیده شده بعضی باندک ناملایمی که برخورد می‌نمایند عنان صبر آنها گسیخته میگردد و زبان باعتراض میگشایند که چرا چنین و چنان شد و آنها کسانی میباشند که در وصفشان فرموده وَ مِن‌َ النّاس‌ِ مَن یَعبُدُ اللّه‌َ عَلی حَرف‌ٍ فَإِن أَصابَه‌ُ خَیرٌ اطمَأَن‌َّ بِه‌ِ وَ إِن أَصابَته‌ُ فِتنَةٌ انقَلَب‌َ عَلی وَجهِه‌ِ

صفحه : 308
خَسِرَ الدُّنیا وَ الآخِرَةَ سوره حج آیه 12.
پس برای اتصاف بصفت حمیده صبر دو چیز لازم است یکی معرفت و علم به اینکه آنچه در عالم واقع میگردد از روی حکمت و صلاح نوعی عالم و صلاح شخصی هر فردی است بلکه نظام عالم منوط بآن است، و دیگر تمرین و اینکه انسان بمجاهده با نفس خود را وادار نماید بصبر و بردباری تا اینکه صبر کردن عادت و ملکه او گردد، و اینکه صلوات را بصبر عطف داده شاید برای اینکه است که نماز یکی از علامات ظاهر و مصادیق بارز صبر است، و بیان خاص بعد از عام است، و چنانچه از بیانات گذشته معلوم شد نماز صحیح بآنطوری که مطلوب شارع است و نماز گذار را از فحشاء و منکر باز میدارد بدون اعمال صبر ممکن نیست انجام گیرد.
وَ إِنَّها لَکَبِیرَةٌ إِلّا عَلَی الخاشِعِین‌َ بیان عظمت و اهمیت نماز است که نماز در نظر غیر مؤمن یک امر بزرگ ناگواری می‌آید لکن کسانی که خاشع و خاضع گردیده‌اند از مؤمنین، ایمان و یقین چنان بر قلب آنها مستولی گردیده که در مقابل عظمت حق تعالی بزانو در می‌آیند و بندگی خود را اظهار مینمایند و از روی رغبت و شکستگی نفس بآسانی اقدام بنماز میکنند.
الَّذِین‌َ یَظُنُّون‌َ مفسرین گویند ظن در اینجا بمعنی علم و یقین است زیرا که ظن و شک در اصول دیانات کافی نیست و در کلام عرب بسیار دیده شده که ظن را بجای یقین استعمال کرده‌اند و اشاره دارد به اینکه علم آنها بملاقات پروردگارشان و یقین آنان ببازگشت بسوی او آنها را خاشع گردانیده.

صفحه : 309
مُلاقُوا رَبِّهِم وَ أَنَّهُم إِلَیه‌ِ راجِعُون‌َ ملاقات در لغت مقابله و نزدیک شدن چیزی بچیز دیگر است بطوری که بیکدیگر ملصق گردند و در کلیه ادراک و رؤیت بچشم و ببصیرت نیز استعمال شده، و نظر به اینکه ملاقات بمعنی الصادق در اینجا صحیح نیست زیرا که الصاق حقیقت در دو جسمی است که با هم تماس نمایند اینکه است که بعضی از علمای تفسیر چنین معتقدند که بایستی ثواب یا رحمت در تقدیر گرفت و گوئیم مُلاقُوا رَبِّهِم یعنی ملاقات میکنند ثواب اعمال خود را از جانب پروردگارشان إِلَیه‌ِ راجِعُون‌َ بازگشت میکنند بسوی محشر و قیامت، دیگری گفته ملاقات میکنند رحمت حق را و بازگشت آنان نیز برحمت اوست.
لکن اینکه توجیهات وقتی لازم میشود که نشود کلام را حمل بر ظاهر نمود چه مانعی دارد که گفته شود مقصود از مُلاقُوا رَبِّهِم ادراک باطنی و ارتباط معنوی باشد و لقاء بمعنی ادراک بچشم سر و بچشم بصیرت و رؤیت قلبی هم در لغت و هم در عرف بسیار استعمال شده، در موارد بسیاری از قرآن مجید لفظ لقاء و مشتقاتش آمده و مقصود تماس جسم بجسم نیست بلکه غرض ادراک است مثل قوله تعالی وَ لَقَد کُنتُم تَمَنَّون‌َ المَوت‌َ مِن قَبل‌ِ أَن تَلقَوه‌ُ سوره آل عمران آیه 137، و چون تماس نمودن جسم بجسم سبب ادراک میشود لهذا صحیح است مسبب را که ادراک کردن باشد بجای سبب بیاورند پس بنا بر اینکه بی‌مناسبت نیست که گفته شود مقصود از ملاقات پروردگار ادراک باطنی است از روی بصیرت قلبی و معرفت وجدانی برای اشخاص با ایمان و تقوی پدید میگردد اینکه است که ملاقات پروردگار را یکی از اوصاف خاشعین بشمار آورده، زیرا که خاشعین کسانی میباشند که قلب و دل آنان از عظمت و جلال الهی لرزان و مضطرب است و اینکه صفت

صفحه : 310
برای کسی میسّر میگردد که معرفت وی بمقام الوهیّت بجایی رسد که بچشم دل مشاهده نماید اوصاف الوهیت و مقام ربوبیت را.
خلاصه بهتر و نزدیکتر بسیاق آیه اینکه است که گفته شود خداوند در مقام تعریف و تمجید صابرین و نمازگذاران برآمده که آنها کسانی می باشند که ایمان آنها بحد یقین بلکه «بعلم الیقین، یا حق الیقین» رسیده و مشاهده مینمایند جهت مربوبیت و مخلوقیت خود را بمقام ربوبیت و خالقیت حق تعالی و بوجدان خود مییابند آن ارتباط معنوی که بین آنها و پروردگارشان ثابت است اینکه است که فرموده مُلاقُوا رَبِّهِم که اینها ملاقات کننده پروردگارشان میباشند.
و نیز چنین اشخاصی طریق خود و چگونگی بازگشت خود را بسوی پروردگارشان مشاهده مینمایند و بنا بر اینکه معنی که گفته شد ملاقات پروردگار اختصاص بقیامت ندارد عارفین بمقام ربوبیت در همین عالم و با آنکه در جلباب بشریت و در حجاب طبیعت پیچیده شده‌اند اینکه نحو ملاقات معنوی آنان را میسر است چنانچه از صیغه اسم فاعل «ملاقوا» اینمعنی ظاهر میگردد.
و شاید مقصود اینکه باشد که «خاشعین کسانی میباشند که عمل آنها و عبادتشان برای مزد و ثواب نیست بلکه حب لقاء رحمت حق تعالی و استیلاء عظمت او سبحانه بر قلبشان آنها را وادار نموده بصبر در مرارت و مشقت عبادت و آنچه را موظف بر آنند از اعمال نیکو و بامید لقاء او خود داری مینمایند از آنچه ایشان را دور میگرداند از رحمت او و پشت پا میزنند بر مشتهیات نفسانی خود زیرا که میدانند متابعت نفس و شیطان سدی و حائلی است بین آنها و محبوبشان.
و نیز یقین آنان بلقاء پروردگار سبب آرامش خاطر شریفشان گردیده

صفحه : 311
که در ناملایمات روزگار خودداری نمایند و مثل کوه پا بر جا بادهای مخالف ایشان را ذره‌ای تکان ندهد و نفس مطمئنه آنها حائز مقامی گشته که اگر آنان را ذرّه ذرّه کنند سر سوزنی از یقین و اطمینانشان کاهیده نگردد و هیبت و عظمت آن فرد ازلی چنان سراسر قلب آنها را فرا گرفته که ذلیل و منقاد دستورات و اوامر وی گشته‌اند و صبر و صلاة را دو علامت بارز و دو نشانه ظاهری بشمار آورده از آنچه در کمون نفس بشر مخفی گردیده و کاشف و نماینده ایمان و یقین وی است.

صفحه : 312

[سوره البقرة (2): آیات 47 تا 49]

اشاره

یا بَنِی إِسرائِیل‌َ اذکُرُوا نِعمَتِی‌َ الَّتِی أَنعَمت‌ُ عَلَیکُم وَ أَنِّی فَضَّلتُکُم عَلَی العالَمِین‌َ (47) وَ اتَّقُوا یَوماً لا تَجزِی نَفس‌ٌ عَن نَفس‌ٍ شَیئاً وَ لا یُقبَل‌ُ مِنها شَفاعَةٌ وَ لا یُؤخَذُ مِنها عَدل‌ٌ وَ لا هُم یُنصَرُون‌َ (48) وَ إِذ نَجَّیناکُم مِن آل‌ِ فِرعَون‌َ یَسُومُونَکُم سُوءَ العَذاب‌ِ یُذَبِّحُون‌َ أَبناءَکُم وَ یَستَحیُون‌َ نِساءَکُم وَ فِی ذلِکُم بَلاءٌ مِن رَبِّکُم عَظِیم‌ٌ (49)

ترجمه:

ای بنی اسرائیل یاد کنید نعمت مرا
وقتی که نجات دادیم و رهانیدیم شما را «آباء و اجداد شما را» از فرعون و فرعونیان که شما در شکنجه و عذاب بودید بسخت‌ترین عذاب که میکشتند پسران شما را و زنده میگذاردند دخترها و زنهای شما را و اینکه عمل آفت و بلاء بزرگی بود از طرف پروردگار شما.

(توضیح)

اشاره

‌پس از آنکه خداوند امر میفرماید ببنی اسرائیل که یاد آرید نِعمَتِی‌َ الَّتِی أَنعَمت‌ُ عَلَیکُم در مقام تفضیل نعمت بر می‌آید، و اول نعمتی که بآنها عنایت نموده نجات آنها بود از فرعونیان اینکه است که فرموده وَ إِذ نَجَّیناکُم مِن آل‌ِ فِرعَون‌َ در کشاف گفته آل بمعنی اهل بیت است و اختصاص دارد ببزرگان و سلاطین نمیگویند آل پالان دوز و بعضی دیگر گفته‌اند آل اعم است ابو عبیده گوید از عرب فصیحی شنیدم میگفت آل مکه آل اللّه، بوی گفتم مقصود تو چیست گفت آیا مسلمانها آل اللّه نیستند، روید گفته آل هر چیزی شخص اوست و آل مرد اهل او و قرابت اوست، و بعضی دیگر گویند آل مأخوذ از اول است و هر کس که نسبت بکسی دارد از جهت قرابت جسمانی یا معنوی آن آل وی است و دیگری گفته هر کس که از جهت طبیعی یا معنوی نزدیک بشخص باشد آل وی محسوب میگردد پس همین طور که آل رسول اللّه (ص) ذریه طاهرین اویند بوجهی علمای راسخین نیز آل او

صفحه : 313
بشمار می‌آیند خواه در زمان حیات او باشند یا بعد از او، و وقتی نسبت طبیعی و معنوی با هم جمع گردد مثل ائمه طاهرین (ع) «نور علی نور» نسبت متصاعد میگردد اینکه است که ائمه (ع) مشمول آل و ذریه او میباشند.
یُذَبِّحُون‌َ أَبناءَکُم وَ یَستَحیُون‌َ نِساءَکُم کسان فرعون بچه پسرهای بنی اسرائیل را میکشتند و دخترها و زنهای آنها را نگاه میداشتند برای آنکه خدمتگزار آنها باشند و نیز با آنها اطفاء شهوت نمایند.
و بعضی گفته‌اند مقصود از «سوء عذاب» اعمال شاقّه‌ای بود که بر دخترها و زنها تحمیل مینمودند زیرا که بعضی را بخدمتکاری و بعضی را بعمل زراعت و بعضی را به بنّایی و خشت سازی و گل کشی و بعضی را بخدمت بتها وا میداشتند.

خواب فرعون‌

گویند اینکه فرعون پسرهای بنی اسرائیل را میکشت اینکه بود که در خواب دید آتشی از طرف بیت المقدس شعله کشید و همه خانهای مصر را بسوزانید و بنی اسرائیل را ضرری نرسانید هراسان از خواب بیدار شد و کهنه و معبّرین را جمع نمود که خواب وی را تعبیر نمایند گفتند از بنی اسرائیل پسری متولد میگردد که هلاکت تو بدست اوست اینکه بود که فرعون زنهای قابله را بر زنهای حامله گماشت که هر زنی پسر آورد آن پسر را بکشند و هر زنی دختر آورد وی را نگاه دارند.
وَ فِی ذلِکُم بَلاءٌ مِن رَبِّکُم عَظِیم‌ٌ و برای بنی اسرائیل کشتن پسران و باسارت در آوردن دختران بلاء و فتنه بزرگی بود گویند فرعون، پس از آن خواب بنی اسرائیل را جدا نهی

صفحه : 314
مینمود که با زنهای خود نزدیکی کنند حتی عمران که از بنی اسرائیل بود نمیگذاشت بخانه خود رود و شبها وی را در منزل خودش میخوابانید، شبی عمران دید زنش نزد او حاضر شده گفت در سرای فرعون درها بسته پاسبانان بر در گماشته تو چگونه داخل شدی، در پاسخ گفت من بخودی خود اینجا نیامدم عمران فهمید اینکه امری است خدایی با او خلوت نمود زن عمران بموسی (ع) حامل شد و حمل خود را مخفی میداشت تا وقتی که جناب موسی علیه السلام متولد گردید از ترس مفتشین فرعون او را در تنور انداخت آتش شعله‌ور گردید، پاسبانان چون آمدند آنچه تفتیش کردند بچه‌ای نیافتند رفتند مادر موسی آمد دید از تنور آتش شعله کشیده بسیار متوحش گردید نزدیک تنور آمد دید بچه او دارد با آتش بازی میکند و هیچ آسیبی بوی نرسیده آری فرعون لعین و نیز فرعون منشها و متفرعنین بشر گمان میکنند که بدسیسه کاریها و ظلم و جنایتها میتوانند جلو تقدیرات الهی و سرنوشت شوم خود را بگیرند و نور حق را بظلمت کفر خود بپوشانند غافل از اینکه (کان حکمه مقضیا) یَأبَی اللّه‌ُ إِلّا أَن یُتِم‌َّ نُورَه‌ُ وَ لَو کَرِه‌َ الکافِرُون‌َ آنچه را قلم قدرت بر آن جاری شده تغییر پذیر نخواهد بود، وقتی در قضاء و تقدیرات الهی مقرر گردیده که هلاکت آن ملعون و خرابی مملکت وی بدست پسری از بنی اسرائیل باشد هرگز نمیتوانست بتدبیر و حیله چاره نماید و نگذارد چنین پسری در عالم پدید گردد، و در واقع باین جنایتها و ظلمها تیشه بر ریشه خود نهاد و خود را نابود گردانید و تقدیر در باره او اجرا گردید.
البته در قصص و حکایاتی که در قران مجید تذکر میدهد اسرار و نکاتی مندرج است و مردم را متنبه میگرداند که بسر گذشت پیشینیان، آینده خود را در نظر گیرند و قدری در حال گذشتگان و وقایع و سرگذشت

صفحه : 315
آنان دقت نمایند و بدانند که فَمَن یَعمَل مِثقال‌َ ذَرَّةٍ خَیراً یَرَه‌ُ، وَ مَن یَعمَل مِثقال‌َ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَه‌ُ«1» سوره زلزل آیه 7 و 8.
و باید دانست اگر چه دنیا دار عمل و آخرت دار جزاء است لکن «گندم از گندم بروید جو ز جو» در اینکه عالم نیز بعکس العمل هر کس آثار و نتایج اعمال و افعال خود را خواهد دید و آن آثاری که او را مکافات گویند غیر از مجازاتی است که در روز رستاخیز بکیفر اعمال زشت گنه کاران را مجازات مینمایند و غیر از آن مقامات و درجاتی است که بمطیعین عنایت میگردد زیرا چنانچه مشاهده مینمائیم هر چیزی در عالم خواص و آثاری بر وی مترتب میگردد چطور ممکن است عمل انسان که اساس امور طبیعی منوط بآن است فاقد الاثر باشد منتهی گاهی اثرش بزودی ظاهر و هویدا میگردد و گاهی مدتی در پرده میماند لکن بالاخره بروز و ظهور می‌نماید.
-----------------------------------
(1) کسی که بقدر ذرة المثقالی عمل خیر نماید خوبی آن را می‌بیند، و کسی که بقدر ذرة المثقالی عمل شر کند شر آن را می‌بیند.

صفحه : 316

[سوره البقرة (2): آیات 50 تا 52]

اشاره

وَ إِذ فَرَقنا بِکُم‌ُ البَحرَ فَأَنجَیناکُم وَ أَغرَقنا آل‌َ فِرعَون‌َ وَ أَنتُم تَنظُرُون‌َ (50) وَ إِذ واعَدنا مُوسی أَربَعِین‌َ لَیلَةً ثُم‌َّ اتَّخَذتُم‌ُ العِجل‌َ مِن بَعدِه‌ِ وَ أَنتُم ظالِمُون‌َ (51) ثُم‌َّ عَفَونا عَنکُم مِن بَعدِ ذلِک‌َ لَعَلَّکُم تَشکُرُون‌َ (52)

ترجمه:

و یاد آرید ای بنی اسرائیلیان وقتی را که دریا را برای شما «آباء و اجداد شما» شکافتیم پس شما را نجات دادیم و کسان فرعون را غرق نمودیم و هلاک گردانیدیم و شما چگونگی هلاکت آنان را مشاهده مینمودید،
و یاد آورید وقتی را که با شما وعده نمودیم چهل شب پس شما «آباء و اجداد شما» بعد از غیبت موسی گوساله را بخدایی گرفتید و در اینکه عمل شما ظالم و خطا کار بودید،
پس از آن ما شما را عفو نمودیم و بخشیدیم شاید شما شکر گذارید.

(توضیح آیات)

اشاره

وَ إِذ فَرَقنا بِکُم‌ُ البَحرَ اینکه دوم نعمتی است که خداوند ببنی اسرائیلیان عنایت نموده و بیهودیان یاد آوری مینماید و «فرق» در لغت بمعنی جدایی و افتراق بین دو چیز است که بین آن دو فرجه و فاصله باشد و «بحر اسم است برای آب بسیار که از حیث طول و عرض و عمق وسیع باشد.
در اینجا خداوند در مقام برآمده که چگونگی نجات بنی اسرائیل و هلاکت فرعونیان را بیان فرماید و در اظهار آن البته اسراری نهفته که بآنان یاد آوری نماید آنچه را که ببنی اسرائیلیان انعام و اکرام نموده که دشمن آنان را هلاک فرموده و آنها را سلطان روی زمین گردانیده، و نیز حقانیت و پیمبری حضرت محمّد (ص) و جناب موسی (ع) را بر جهانیان

صفحه : 317
ثابت و هویدا گرداند، و نیز قدرت و عظمت حق سبحانه بر تمام اهل عالم نمایان گردد، زیرا نجات بنی اسرائیل بدست حضرت موسی (ع)، هلاکت فرعونیان، شکافتن دریا، خشک شدن رود نیل، و دوازده طریق شدن و عبور نمودن بنی اسرائیلیان از آن، چیز کوچکی نبوده که فراموش شدنی باشد البته چنین واقعه غریبی تا دامنه قیامت بین مردم شیوع دارد، و آن کرامت و معجزه‌ای است که هم عظمت و قدرت خدایی را ارائه میدهد و هم حقانیت و نبوت حضرت موسی را ثابت میگرداند، و پیمبری حضرت خاتم را نیز ارائه میدهد زیرا که اهل کتاب میدانستند که رسول اکرم (ص) امی و درس نخوانده، و آموزگاری ندیده بود، و آنچه از حکایات انبیاء میفرمود مطابق کتب آنها و تورات است از اینکه رو علم قطعی پیدا نمایند که آنچه را که بزبان معجز نمای خود اظهار مینماید از جانب حق تعالی و بطریق وحی بر او نازل گردیده.
شاید سر اینکه «معجزات حضرت موسی (ع) زیادتر از باقی پیمبران بشمار می‌آید» اینکه باشد که ظاهرا بنی اسرائیلیان مردمان مادی لجوج و کم خرد بودند که با اینکه همه معجزات و کراماتی که از حضرت موسی علیه السلام مشاهده مینمودند دست از لجاجت و خرافاتی که در ذهن آنان رسوخ نموده برنمیداشتند، و بقدری آنها مادی و خرافی بودند که اصلا غیر از ماده و مادیات بموجود مجردی معتقد نبودند، و چنین گمان میکردند که هر کس میتواند خدایی برای خود جعل نماید و از حضرت موسی (ع) خواهش مینمودند که برای هر یک از آنها خدایی بتراشد اجعَل لَنا إِلهاً کَما لَهُم آلِهَةٌ سوره اعراف آیه 134، و پس از آنکه کلام خدا را شنیدند از روی نفهمی و لجاجت گفتند ما میخواهیم خدا را ببینیم و مورد غضب واقع گردیدند اینکه بود سر اینکه خداوند معجزات و کرامات

صفحه : 318
بسیاری بدست آن حضرت جاری گردانید که شاید آنها قدری بخود آینده و بفهمند که عالم دیگری و رأی اینکه عالم و قوت و قدرتی فوق عالم طبیعت وجود دارد و در اینکه معجزات قدرت ما فوق الطبیعة را مشاهده نمایند، و تسلیم اوامر حق تعالی گردند و چون عالم رو بکمال میرود و بایستی تعلیمات پیمبران در هر زمانی در خور استعداد و فهم مردمان همان زمان باشد و در زمان پیمبران سلف بیشتر مردم در معنویات عقب بودند و فقط هدف آنان در امور مادی و طبیعیات بوده باین مناسبت پیمبران در امور مادی و طبیعی اظهار معجزه مینمودند و راجع بمعنویات کمتر تصرف میکردند، و چون امور طبیعی در معرض فناء و زوال است اینکه بود که از کرامات آنها چیزی باقی نمانده، چنانچه می بینیم از معجزات پیمبران اولو العزم مثل جناب موسی (ع) و عیسی (ع) و سایر پیغمبران که در امور مادی تصرف مینمودند نه در امور معنوی امروزه چیزی از آن در دسترس پیروان آنان نیست، لکن عمده معجزه پیغمبر ما (ص) قرآن است که بتمام معنی هم از جهت لفظ و هم از جهت معنی، هم از حیث صورت و هم از حیث سیرت، و هم از حیث قوانین و تشریع احکام الهی، و هم از حیث علوم و معارف در منتهی درجه کمال است.
خلاصه قرآن چون بتمام معنی معجزه است بلکه عمده اعجاز آن راجع بمعنویات و علوم الهی است و معنویات مقتضی بقاء و ثبات میباشد اینکه است که تا قیامت باقی و ثابت و برقرار است، و معجزات حضرت موسی (ع) اگر چه بسیار بزرگ مینمود لکن چون نفوذ در طبیعیات و امور مادی داشت نه در معنویات استعداد بقاء و ثبات نداشت و از بین رفت.
و نیز نظر به کم خردی و نفهمی مردمان زمان پیشین البته آن قوانین تام و تمامی که بشود تا قیامت باقی ماند و مناسب هر زمانی و دوره‌ای باشد

صفحه : 319
موقعیت نداشته لکن ظهور پیغمبر خاتم (ص) چون در دوره‌ای واقع گردید که نوع بشر بارشاد پیمبران پیشین اندازه‌ای رو بکمال رفته بودند اینکه بود که آن قانون کامل الهی که ما فوقی در کمال تصور ندارد بتوسط آن رسول اکرم (ص) بین مردم اجراء گردید اینکه است که تا قیامت باقی و ثابت است، اگر از تعلیمات قرآنی یا از قوانین اسلامی سر سوزنی کم و زیاد گردد ناقص میگردد.
البته چنین است امور مادی و طبیعی هر قدر محکم و هر چند بزرگ بنظر آید در معرض فناء و زوال است، ببین چگونه مملکت پادشاهان مقتدر دنیا و مال ثروتمندان روزگار و عزت و مقام صوری ابناء جهانیان بزودی مضمحل و نابود گشته لکن آثار علمی و قلمی که از دانشمندی در نقطه‌ای از عالم بروز و ظهور نموده، چون بستگی و ارتباط دارد بعالم حقیقت و معنی همیشه محفوظ مانده و حوادث روزگار کمتر میتواند در آن نفوذ نماید و تحت فشار و تصرف عالم طبیعت در آید.
اگر دارای قلب سلیم باشی از اینجا میتوانی اندازه‌ای پی ببری بسرّ کلام حق تعالی که فرموده فَمَن یَکفُر بِالطّاغُوت‌ِ وَ یُؤمِن بِاللّه‌ِ فَقَدِ استَمسَک‌َ بِالعُروَةِ الوُثقی لَا انفِصام‌َ لَها«1» سوره بقره آیه 257.
آری کسی که از باطل رو گردانید و بحق و حقیقت مربوط گردید بحلقه محکمی چنگ زده که گسستگی ندارد، و بحقیقتی پیوسته که انفصال و جدا شدنی ندارد، و خود را بجایی پیوند نموده که پاره شدنی ندارد، همین طور کسی که محبت اولیاء الهی را در قلب خود بپروراند و با آنها بپیوندد همیشه در مهد امن و امان از هر گزندی محفوظ ماند زیرا که ارتباط با آنها
-----------------------------------
(1) کسی که کافر شد بباطل و ایمان آورد بخدا محققا چنگ زده بحلقه محکمی که هرگز گسسته نمیگردد.

صفحه : 320
ارتباط بحق و محبت آنها بعینه محبت بحق تعالی است در زیارت جامعه میخوانی
فمن احبّکم فقد احب‌ّ اللّه
و چنانچه در صفحات پیش تذکر دادیم همین است سرّ شفاعت زیرا که شفاعت از شفع و جفت شدن است، جفت شدن معنوی نه جسمی و آن پیوند قلبی است که از طریق محبت و ارتباط روحانی پدید می‌گردد، محبت یک جاذبه روحانی است که محب و محبوب را با هم مرتبط میگرداند، و شاید همین باشد آن حدیث که از رسول اکرم (ص) روایت میکنند که در قیامت هر کسی محشور میگردد با هر چه دوست میدارد و لو سنگی باشد.

(داستان موسی «ع» با فرعون)

مطابق روایت إبن عباس اینکه است که «خداوند وحی نمود بجناب موسی (ع) که در شب با بنی اسرائیل از مصر بیرون رو وقتی بفرعون خبر رسید که موسی (ع) که با بنی اسرائیل از مصر بیرون رفته با هزار هزار حصان «قشون» غیر از زنها در پی آنان رفت و موسی (ع) ششصد و بیست هزار نفر از بنی اسرائیلیان همراه داشت، اینکه بود که خداوند حکایت میکند که فرعون گفت إِن‌َّ هؤُلاءِ لَشِرذِمَةٌ قَلِیلُون‌َ وَ إِنَّهُم لَنا لَغائِظُون‌َ وَ إِنّا لَجَمِیع‌ٌ حاذِرُون‌َ«1» سوره شعراء آیه 54.
وقتی که حضرت موسی (ع) با بنی اسرائیل رسیدند بساحل دریای نیل دیدند که فرعون در پی آنها و دریا جلو روی ایشان است بسیار متوحش شدند، و گفتند بموسی (ع) ما همیشه در عذاب و شکنجه بودیم چه قبل از آمدن تو و چه بعد از آمدن تو، دشمن عقب ما و دریا جلو ما است، جناب
-----------------------------------
(1) محققا اینکه جماعت بسیار اندک‌اند، و محققا اینها هر آینه ما را بچشم آرند و محققا ماها جماعتی میباشیم که از اعداء حذر میکنیم. [.....]

صفحه : 321
موسی (ع) فرمود: «خداوند بزودی دشمن شما را هلاک خواهد نمود و شما را خلیفه و سلطان روی زمین میگرداند» اینک نظر کنید چگونه خداوند دشمن شما را هلاک میکند، یوشع بن نون گفت چه چیز امر میکنی موسی علیه السّلام فرمود مأمور گردیده‌ام عصای خود را بدریا بزنم و خداوند به دریا امر فرموده که فرمان ببر موسی (ع) را، وقتی موسی (ع) عصای خود را زد بدریا دریا فورا خشکید و بدوازده طریق قسمت گردید تا آنکه برای هر سبط و طائفه‌ای از بنی اسرائیلیان طریق جداگانه‌ای باشد، وقتی فرعون بدریا رسید در حالی که بر اسبی سوار بود جبرائیل بامر پروردگار برطرف مقابل او بر مادیان سوار شد اسب وقتی چشمش بمادیان افتاد جستن نمود و فرعون در دریا غرق گردید و بحکم حق تعالی آب فرا گرفت فرعون و قشون و همراهان وی را و همه آنان را هلاک گردانید.
وَ إِذ واعَدنا مُوسی أَربَعِین‌َ لَیلَةً اینکه آیه را عطف داده بآیات قبل، و سوم نعمتی است که ببنی اسرائیلیان ارائه میدهد، و در مقام سرزنش و خطا کاری بنی اسرائیلیان برآمده که پس از اینکه همه آیات قدرت و نشانه‌های عظمت الهی و معجزاتی که خداوند بدست حضرت موسی (ع) ظاهر نمود و آنها را بچشم خود مشاهده نمودند چون موسی (ع) بوعده‌ای که بوی داده شده بود که سی شب بمیقات و محل وعده‌گاه الهی حاضر گردد و پس از آن ده شب دیگر بآن اضافه گردانید تا آنکه پس از اتمام چهل شب خداوند الواح و تورات را بوی عنایت فرماید که در آن بیان و شفای آنان است، و شما بنی اسرائیلیان کفران نعمت حق تعالی را نمودید و گوساله را بخدایی پذیرفتید و شما بنی اسرائیلیان در اینکه عمل رکیک از حد خود که بایستی در مقام عبودیت و شکر گذاری برآئید تجاوز نمودید و بر خود ظلم کردید، پس از آن خداوند از

صفحه : 322
راه فضل و کرم شما را عفو نمود و عقوبت گناه باین عظمت را از شما برداشت شاید شما متنبه گردید و شکر گذار باشید.

(داستان سامری و گوساله)

مطابق آنچه از إبن عباس روایت میکنند اینکه است که وقتی حضرت موسی (ع) بمحل وعده‌گاه حق تعالی رفت و هارون برادر خود را بنمایندگی خود بین قوم گذارد هارون بآنها چنین اظهار نمود که آنچه طلا و زیور از فرعون و فرعونیان نزد شما موجود است چون نجس و پلید است در آتش بریزید، و سامری مردی بود گوساله پرست و بسیار با گوساله علاقه‌مند بود لکن بتبلیغ حضرت موسی (ع) ایمان آورده بود و چون قدری با اطلاع بود موقعی که فهمید جبرئیل (ع) بصورتی بر حضرت موسی (ع) نازل شده قبضه خاکی از محل عبور او برداشت وقتی قوم موسی (ع) بامر هارون (ع) طلا آلاتی که از فرعونیان گرفته بودند در آتش ریختند سامری نیز آمد در حالی که آن خاک را در کف گرفته بود بهارون گفت بریزم هارون گمان کرد مشتی از طلا است گفت بریز، خاک را ریخت و به طلا آلاتی که در آتش ریخته شده گفت بشکل گوساله شو و صدای گوساله کن فَأَخرَج‌َ لَهُم عِجلًا جَسَداً لَه‌ُ خُوارٌ سوره طه آیه 90، و اینکه آزمایش و امتحانی بود که خداوند خواست قوم موسی را بیازماید که کدام یک از آنها در ایمان ثابتند و کدام یک متزلزل.

(خدعه و نیرنگ سامری)

یکی از دانشمندان در اینجا چنین گوید که نباید حکایت سامری و گوساله باین سادگی باشد چگونه میتوان قبول نمود که عاقل خدا را جسمی داند بصورت گوساله و لو آنکه صدایی هم داشته باشد بدیهی است

صفحه : 323
صنم و بتی که از طلا ساخته شده باشد که نه حس و حرکت دارد و نه عقل و تدبیر، نمیشود اله و خدای عالم باشد، مگر آنکه بگوئیم سامری نیرنگی بکار برده و بآنها چنین وا نمود کرده که سرّ کرامتی که از موسی علیه السّلام ظهور مینماید اینکه است که اطلاع پیدا کرده بر بعضی از طلسمهایی مطابق قوای فلکی و اوضاع آسمانی و من نیز اطلاع از آنها دارم و برای شما طلسمی میسازم بصورت گوساله با صدای عجیب، و آنها را بطمع انداخت که اگر بگوساله سجده کنید شما نیز مثل موسی (ع) میتوانید معجزه‌ای بیاورید و خارق العاده‌ای اظهار نمائید.
و شاید بنی اسرائیلیان چنین گمان میکردند که ممکن است خداوند حلول در جسم نماید یا اینکه اله عالم جسم باشد اینکه بود که سامری آنها را فریب داد و آنان را بغلط انداخت و چنان وانمود کرد که خدای موسی و هارون در گوساله حلول نموده و شما اگر بگوساله سجده کنید بخدای موسی (ع) سجده نموده‌اید.

(یک نکته قابل توجه)

یکی از مفسرین مقاله‌ای دارد که از گفتارش چنین بر می‌آید که در اینکه آیه نکته و سری مندرج است و شاید میخواهد بما بفهماند که ایمان بپیمبران اگر فقط از روی معجزه و کرامات صوری باشد مثل بسیاری از معجزات حضرت موسی (ع) از قبیل قلب عصا باژدها و خشک شدن رود نیل و باقی اعجازی که از آن جناب ظاهر گردید، و نیز مثل شق القمر و تسبیح سنگ ریزه بدست سید ما محمّد (ص) و امثال اینها ممکن است گاهی مشتبه گردد بسحر و شعبده، و ایمانی که از قبل اینها پدید گشته در معرض تزلزل و شک واقع گردد، زیرا که اینکه قبل معجزات راجع بعالم حس و محسوسات است و در عالم حس غلط و اشتباه بسیار است، کسی که ایمانش از روی اژدها

صفحه : 324
شدن عصا شد ممکن است بصدای گوساله سامری کافر گردد.
ایمان وقتی در قلب نفوذ نمود و از راه علم و امور معنوی تحقق پیدا کرد و از راه سر و حقیقت اطلاع کافی بر حقانیت مدعی نبوت پیدا شد البته باقی میماند و از طریق تهذیب اخلاق و اعمال نیکو نمو میکند و محکم میگردد و ثابت می‌ماند. (پایان) آری چنانچه گفتیم شاید همین باشد سر اینکه رسول اکرم (ص) در اثبات نبوّت اکتفاء نفرمود بمعجزات حسّی اگر چه معجزات حسّی نیز از وجود مبارکش بسیار هویدا گردید و عمده معجزه باقیه خود را امور معنوی و حقایق منطوی در قرآن قرار داد که اهل معنی از طریق عقل و باطن بر پاره‌ای از حقایق قرآن اطلاع پیدا کنند و ایمان تحقیقی حاصل نمایند و چنانچه ظاهر و هویداست چون قرآن از قلب عالم حقیقت صادر گردیده برتر و بالاتر از آن است که تحت تأثیر عالم کون و فساد واقع گردد اینکه است که قرآن و تعلیمات قرآن تا قیامت باقی و پاینده است و تا قیامت هیچ حکمی از آن منسوخ نخواهد شد و نیز تابعین قرآن همیشه مفتخر و منصور میباشند، و اگر قصوری و نقطه ضعفی در آنها مشاهده شود بازگشت آن بخود آنها است که آن طوری که بایستی بتعلیمات قرآن عمل نمایند و احکام قرآن را جاری سازند مراعات ننموده‌اند.
ثُم‌َّ عَفَونا عَنکُم مِن بَعدِ ذلِک‌َ عفو در لغت بمعنی تجاوز و مغفرت آمده و در اینجا مقصود اینکه است که خداوند اثر گناه و خطایی که در گوساله پرستی مرتکب گردیدند محو نمود اینکه است که پس از آن فرمود شاید شما شکر گذار نعمتهای الهی باشید و کفران نعمت ننمائید، و اینکه چهارم نعمتی است که ببنی

صفحه : 325
اسرائیلیان یاد آوری مینماید.
لَعَلَّکُم تَشکُرُون‌َ اگر چه برای شکر چند معنی گفته شده لکن در اینجا ظاهرا همان معنی سپاس‌گزاری و عدم کفران نعمتهایی است که بقوم بنی اسرائیلیان داده شده.

صفحه : 326

[سوره البقرة (2): آیات 53 تا 54]

اشاره

وَ إِذ آتَینا مُوسَی الکِتاب‌َ وَ الفُرقان‌َ لَعَلَّکُم تَهتَدُون‌َ (53) وَ إِذ قال‌َ مُوسی لِقَومِه‌ِ یا قَوم‌ِ إِنَّکُم ظَلَمتُم أَنفُسَکُم بِاتِّخاذِکُم‌ُ العِجل‌َ فَتُوبُوا إِلی بارِئِکُم فَاقتُلُوا أَنفُسَکُم ذلِکُم خَیرٌ لَکُم عِندَ بارِئِکُم فَتاب‌َ عَلَیکُم إِنَّه‌ُ هُوَ التَّوّاب‌ُ الرَّحِیم‌ُ (54)

ترجمه:

و عطا و بخشش نمودیم بموسی کتاب تورات را که جدا کننده بین حق و باطل است شاید شما هدایت گردید و رستگار شوید،
و یاد آرید وقتی را که موسی بقوم خود گفت ای قوم محققا شماها بخود ظلم نمودید به اینکه گوساله را بخدایی پذیرفتید پس توبه کنید و بازگشت نمائید بسوی پروردگار خودتان پس بکشید نفس خود را، کشتن نفس بهتر است نزد پروردگار شما و پس از توبه و رجوع شما بسوی خداوند او نیز بازگشت.
میکند بسوی شما بمغفرت زیرا که او بسیار پذیرنده توبه و بسیار مهربان است.

(توضیح آیات)

وَ إِذ آتَینا مُوسَی الکِتاب‌َ وَ الفُرقان‌َ اینکه پنجمین نعمتی است که ببنی اسرائیل ارائه میدهد، و ظاهرا مقصود از کتاب تورات است و فرقان شاید صفت تورات باشد یعنی تورات جدا کننده بین حق و باطل است، و بعضی گفته‌اند مقصود از فرقان چیز دیگری است که یا داخل در تورات بوده یا خارج از آن نظر به اینکه اگر مقصود خود تورات باشد نباید فرقان را عطف بدهند بتورات زیرا بقاعده عربی معطوف و معطوف علیه بایستی غیر از هم باشد.
لکن ظاهر از سیاق آیه همان معنی اول مراد است که فرقان صفت تورات باشد و در وجه تغایر بین معطوف و معطوف علیه همان تغایر صفت

صفحه : 327
و موصوف کافی است.
لَعَلَّکُم تَهتَدُون‌َ لعل بمعنی امیدواری است و نسبت امیدواری بخداوند دادن صحیح نیست و چنانچه در صفحات پیش تذکر داده شد هر جا در قرآن مجید لفظ لعل آمده اشاره باین است که چون انسان در افعال و اعمال خود مختار است پس از پیدایش اسباب عمل امیدواری وقوع فعل آن هست و در اینجا مقصود اینکه است که بنی اسرائیلیان پس از اینکه همه نعمتهای گوناگون که بایشان عنایت شده شاید شکر گذار باشند، و پس از نزول تورات و فرقان، طریق هدایت پیش گیرند و هدایت گردند.
یا قَوم‌ِ إِنَّکُم ظَلَمتُم أَنفُسَکُم بِاتِّخاذِکُم‌ُ العِجل‌َ ظلم بمعنی لغوی و بمعنی اصطلاحی قرار دادن چیزی است در غیر موقع خود و اینجا اشاره باین است که شما بخود ظلم نمودید به اینکه گوساله را بجای اله و معبود خود پذیرفتید و عبادت نمودید، و البته اینکه عمل از بالاترین اقسام ظلم بشمار میرود، اینکه است که در جای دیگر فرموده إِن‌َّ الشِّرک‌َ لَظُلم‌ٌ عَظِیم‌ٌ و شرک بخدا را ظلم عظیم معرفی نموده و نظر ببزرگی گناه و اینکه مجازات بایستی مطابق خطا باشد و گناهی بالا تر از شرک بخدا نیست و نیز برای انسان چیزی از نفس خود بالاتر نیست اینکه بود که بمجازات پرستش گوساله کشتن نفس را قرار داد زیرا نفسی که اقدام بر اینکه عمل شنیع نمود کیفر و مجازات وی کشتن و اعدام وی است و نفسی که عبادت گوساله نمود لایق بندگی حق تعالی نیست باید کشته شود اینکه است که در اینجا توبه را متفرع نمود بکشتن نفس که توبه کنید و نفس خود را بکشید.

صفحه : 328
فَتُوبُوا إِلی بارِئِکُم فَاقتُلُوا أَنفُسَکُم ذلِکُم خَیرٌ لَکُم عِندَ بارِئِکُم توبه یا قتل بهتر است برای شما زیرا که توبه و کشتن نفس پاک میگرداند روح و حقیقت و سرّ شما را از دنائت و خباثت شرک و شما را بنعیم ابدی و بهجت سرمدی فائز میگرداند و خیر و خوبی و سعادت‌مندی وقتی عاید بشر میگردد که قلب و سریره وی از شرک جلی و خفی پاک گردد و بجهات معنوی و حقایق اخروی فائز گردد و اینکه ششمین نعمتی است که ببنی اسرائیلیان ارائه میدهد که شاید آنها بشکرانه اینکه همه نعمتهای الهی سر اطاعت بزیر آرند و تصدیق رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نمایند.
آری کسی که گوساله نفس خود را پرستید کیفر و مجازات ان نفس کشی است نفس سرکش جسور بایستی اعدام گردد تا سلطان روح بر سریر مسند سلطنت بنشیند و مملکت وجود انسانی را تحت حکومت خود در آورد و ابراز فعالیت نماید و هر یک از قوی و مشاعر را بکاری که در خور آنان است وادار نماید.

صفحه : 329

[سوره البقرة (2): آیات 55 تا 56]

اشاره

وَ إِذ قُلتُم یا مُوسی لَن نُؤمِن‌َ لَک‌َ حَتّی نَرَی اللّه‌َ جَهرَةً فَأَخَذَتکُم‌ُ الصّاعِقَةُ وَ أَنتُم تَنظُرُون‌َ (55) ثُم‌َّ بَعَثناکُم مِن بَعدِ مَوتِکُم لَعَلَّکُم تَشکُرُون‌َ (56)

ترجمه:

وقتی گفتید شما (آباء و اجداد شما) ای موسی هرگز ما ایمان نمیآوریم تا وقتی که خدا را آشکارا ببینیم پس شما را صاعقه و عذاب فرا گرفت و شما مشاهده میکردید
و پس از هلاک باز شما را زنده گردانیدیم شاید شما شکر گذار باشید.

(توضیح آیات)

اشاره

صاعقه در لغت بمعنی احداث هیبت و شدتی است که در اجسام پدید میگردد، و بعضی از مفسرین گویند مقصود از صاعقه در اینجا صوت شدیدی بود که از جوّ عالم ظاهر گشته و در آن آتش نمایان گردیده که از آن هیبت و شدتی که پدید گردید آن هفتاد نفر بنی اسرائیلیان مردند و زنده شدن بنی اسرائیلیان بعد از مردنشان هفتمین نعمت و تفضلی است که بآنها ارائه میدهد لَن نُؤمِن‌َ لَک‌َ بنی اسرائیل بعد از اینکه همه معجزات و کراماتی که از موسی بن عمران مشاهده نمودند حتی بخواهش آنها صدای خدا و کیفیت تکلم نمودن حق را با موسی (ع) شنیدند از روی جهل یا طمع یا لجاجت گفتند هرگز ما ایمان نمیآوریم و نفس ما مطمئن نمیگردد مگر وقتی که خدا را آشکارا ببینیم.
و چون کفر و نفاق در باطن آنان تمرکز داشت اینکه بود که ایمان را مشروط بدیدن بچشم نمودند و چنین گمان کردند که خدا جسمی است که بعیان و رؤیت بچشم سر توان او را مشاهده نمود اینکه بود که بکیفر اعمال

صفحه : 330
و اعتقاد خلافی که در نفس آنها رسوخ نموده مورد غضب و سخط الهی گردیدند و آتش غضب بر آنان مستولی گردید و همه آنها را سوزانید و مردند پس از آن بدعاء حضرت موسی خداوند آنها را زنده گردانید.

(دلالت آیه بر عدم امکان رؤیت)

‌اگر چه دلیل عقلی ما را کافی است در اینکه محال است خدا را بچشم سر توان دید زیرا که خدا جسم و جسمانی نیست که بچشم دیده شود و اینکه آیه همان تأیید حکم عقل است چیز زائدی نیست، لکن ابو القاسم بلخی باین آیه استدلال نموده که دیدن حق تعالی محال است و اینکه سؤال آنها دو خطا و دو خلاف در برداشته، یکی انکار پیمبرشان و دیگر طلب رؤیت حق تعالی که بگمان آنها توان او را بچشم دید، و چنین عقیده خلاف بزرگی است که کیفر آن جز سوختن و گداخته شدن بآتش غضب الهی چیز دیگری نیست و نظر ببزرگی چنین امری دارد قوله تعالی فَقَد سَأَلُوا مُوسی أَکبَرَ مِن ذلِک‌َ فَقالُوا أَرِنَا اللّه‌َ جَهرَةً.
هیچ عاقلی انکار ندارد که محال است خدا را بچشم سر توان دید لکن رؤیت حق تعالی بچشم دل یعنی بحقایق ایمان برای انبیاء و اولیاء در مظاهر عالم و بقدر دلالت موجودات و نمایندگی آنها هیچ محظوری ندارد اگر چه محتاج بتصفیه دل و صفای باطن است.
در حدیث مشهور حضرت أمیر المؤمنین علیه السّلام در پاسخ سؤال ذعلب نام که «آیا پروردگار خود را دیده‌ای» فرمود چگونه عبادت میکنم خدایی را که ندیده باشم و پس از آنکه سؤال از کیفیت رؤیت میکند در پاسخ میفرماید بچشم دیده نمیشود لکن بقلب و بحقیقت ایمان ادراک میشود و نیز در روایت دیگری صدوق علیه الرحمة در کتاب توحید چنین روایت

صفحه : 331
میکند «که ابی بصیر از صادق آل محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم سؤال میکند آیا مؤمنین خدا را در قیامت میبینند» در پاسخ فرمود آری و البته قبل از قیامت نیز او را دیده‌اند ابی بصیر میگوید در چه وقت فرمود آن وقتی که گفت أَ لَست‌ُ بِرَبِّکُم قالُوا بَلی پس از آن حضرت ساعتی سکوت نمود و پس از آن فرمود بلکه مؤمنین در دنیا قبل از قیامت نیز او را می‌بینند، آیا تو در اینکه وقت او را نمیبینی ابی بصیر گوید فدای تو شوم اینکه مطلب را بمردم بگویم فرمود نه زیرا وقتی بگویی آدم جاهل نادان رؤیت بآن معنی که تو می‌گویی نمیفهمد و منکر می‌گردد زیرا که دیدن بقلب مثل دیدن بچشم نیست.
اینکه دو حدیث و امثال آن تأیید می‌کند همان حکم عقل را که دیدن خدا را بچشم سر محال است لکن بحقیقت ایمان و بچشم دل که مدرکات آن بسیار جلی‌تر و واضح‌تر مینماید توان خدا را بوجه دید نه بکنه و حقیقت و او را بحقیقت نتوان ادراک نمود زیرا که او محیط است و هرگز محیط محاط نخواهد شد، و ادراک حقیقت بدون احاطه بکنه میسر نیست.
خلاصه فقط بقدر دلالت موجودات خدا را توان بچشم دل دید لکن هر دلی تاب دیدار او را ندارد چه خوش گفته آن مرد کرمانشاهی:

نهان نبود رخش ما کور هستیم ز ناشایستگی زو دور هستیم

و گر نه یار پیداتر ز پیداست رخش زائینه گیتی هویداست

مجو با دیده او را مشکل است اینکه عبث کوشش مکن کار دل است اینکه

اگر چه ذات پاکش لا مکانست چه نیکو بنگری در دل نهانست

غیور است او نه هر دل خانه اوست دل صاحب دلان کاشانه اوست

دلی اندر دل صاحب دلان است که آن دل جای آن آرام جان است

تو گر خواهی بیابی فیض دیدار بجز اینکه دل دل دیگر بدست آر

نداری گر چنین دل تا که وقت است بزن بر دامن صاحب دلی دست

صفحه : 332

که تا از دم نفست وا رهاند ترا تا منزل جانان رساند

اگر جوینده راه خدایی نباشد جز محمّد صلی الله علیه و آله رهنمایی‌

(داستان موسی «ع» و صاعقه آسمانی)

مفسرین چنین روایت میکنند که پس از آنکه از حضرت عزت حکم صادر گردید که بایستی کسانی که بگوساله سجده نموده‌اند کشته شوند تا آنکه توبه آنان قبول گردد پس از کشته شدن و قبول توبه آنها جناب موسی علیه السّلام از بین قوم هفتاد نفر آنها را انتخاب نمود برای میقات پروردگار و ایشان از حضرتش درخواست نمودند که میخواهیم صدای خدا را بشنویم پس از قبول وقتی بکوه نزدیک شدند عمودی از ابر پدید گردید و کوه را پوشانید و حضرت موسی علیه السّلام نزدیک بکوه رسید و در پیشانی او نوری پدید گردید و آن نور بقدری تلألؤ و درخشندگی داشت که کسی را قدرت نظر نمودن بآن نبود و با خدا تکلم نمود و بنی اسرائیل کلام خدا را شنیدند که بموسی (ع) امر و نهی مینمود.
و پس از آنکه کلام خدا تمام شد آن ابری که موسی را فرا گرفته بود عقب رفت، و بنی اسرائیل گفتند ما ایمان نمیآوریم مگر وقتی که خدا را معاینه ببینیم پس صاعقه آنها را گرفت و تمام آنها مردند و پس از آنکه حضرت موسی (ع) غش کرد و بهوش آمد دستهای خود را بسوی آسمان بلند نمود و بطور تضرع و زاری چنین استغاثه نمود که از بین بنی اسرائیل هفتاد نفر انتخاب نمودم که شهود من باشند برای قبول توبه آنها چگونه برگردم و یکی از آنها با من نباشد و همین طور دعا و تضرع و لابه نمود تا وقتی که خداوند آنها را زنده گردانید و چون آن حضرت از حق تعالی طلب قبولی توبه آنها را نمود خطاب رسید که توبه آنها قبول نمیشود مگر وقتی که کشته شوند.

صفحه : 333
در اینجا دو قول است بعضی گفته‌اند پس از قتل و قبول توبه حضرت موسی (ع) از باقیمانده آنان برای استماع کلام خداوند هفتاد نفر را بکوه برد، و بعضی گفته‌اند بردن آنها را بکوه قبل از قبولی توبه آنان بود، و نیز بعضی گفته‌اند آن هفتاد نفر کسانی بودند که بگوساله سجده نکرده بودند بهر حال وقتی بنی اسرائیلیان چنین خواهشی نمودند دریای غضب الهی بتلاطم آمد و آتش غضب شعله‌ور گردید و آنها را هلاک نمود زیرا که آنها خدا را جسمی فرض نمودند و چنین گمان کردند که میتوان خدا را بچشم سر دید و ندانستند که خداوند خالق اجسام است و جسم و جسمانی نیست، و نیز چون پا از گلیم خود برتر نهادند و از روی کبر و نخوت خود را قابل رؤیت دانستند باین دو جهت یکی جهل و بی‌خردی و ندانستگی که خدا جسم و جسمانی نیست که او را بچشم دید و دیگر آن کبر و غلو و طلب چیزی که در خور قابلیت آنها نبود باین دو جهت موقعیت پیدا نمودند برای عذاب و مشمول غضب واقع گردیدند.

صفحه : 334

[سوره البقرة (2): آیات 57 تا 58]

اشاره

وَ ظَلَّلنا عَلَیکُم‌ُ الغَمام‌َ وَ أَنزَلنا عَلَیکُم‌ُ المَن‌َّ وَ السَّلوی کُلُوا مِن طَیِّبات‌ِ ما رَزَقناکُم وَ ما ظَلَمُونا وَ لکِن کانُوا أَنفُسَهُم یَظلِمُون‌َ (57) وَ إِذ قُلنَا ادخُلُوا هذِه‌ِ القَریَةَ فَکُلُوا مِنها حَیث‌ُ شِئتُم رَغَداً وَ ادخُلُوا الباب‌َ سُجَّداً وَ قُولُوا حِطَّةٌ نَغفِر لَکُم خَطایاکُم وَ سَنَزِیدُ المُحسِنِین‌َ (58)

ترجمه:

و ابر را سایه‌بان شما قرار دادیم و برای شما نازل کردیم ترنجبین و مرغ بریان کرده، بخورید از طیبات و خوراکهای پاکیزه از آنچه روزی شما قرار دادیم و بنا فرمانی بما ظلم ننمودند بلکه بنفس خود ظلم کردند و خود را مستحق عذاب و سخط حق تعالی نمودند،
و وقتی ببنی- اسرائیلیان گفتیم داخل شوید در اینکه ده (بیت المقدس) پس بخورید از اطعمه و میوه‌جات آن از هر کجا که بخواهید برای شما گواراست و بآن درب مخصوص که میرسید سجده کنید و کلمه توبه بزبان خود جاری نمائید می‌بخشیم ما گناهان شما را و بزودی بنیکوکاران پاداش نیک بسیار عنایت می‌نمائیم.

(توضیح)

اشاره

وَ ظَلَّلنا عَلَیکُم‌ُ الغَمام‌َ اینکه مبارک آیه ارائه میدهد هشتمین نعمت و تفضلی که خداوند در باره بنی اسرائیلیان عنایت فرموده.
در روایات چنین دارد که وقتی موسی علیه السّلام ببنی اسرائیل فرمود بروید در بیت المقدس و در آنجا عده‌ای یاغی شده‌اند با آنها بجنگید بنی اسرائیلیان کلام حضرت را نپذیرفتند خداوند بر آنها غضب نمود و در مدت چهل سال آنان را در تیه که بیابانی بود هموار و مسافت آن پنج فرسخ در پنج فرسخ بود

صفحه : 335
سر گردان کرد که هر قدر مسافت طی مینمودند که از آنجا بیرون روند باز خود را در جای اول میدیدند و از تابش آفتاب و گرسنگی و تشنگی بی‌تاب گردیدند از موسی (ع) خواهش نمودند که آنان را از اینکه سختی برهاند موسی (ع) دعا کرد خداوند ابر سفید تنکی بر سر آنها سایبان قرار داد که باد خنک از خلال آن میوزید پس از آنکه از گرما خلاص شدند تقاضای خوراک و آب نمودند بدعای حضرت موسی (ع) ترنجبین و مرغ بریان کرده بر آنان میبارید و هر یک بقدر سهم خود بر میداشتند و نیز چشمه آبی روان گردید که بیاشامند.
وَ أَنزَلنا عَلَیکُم‌ُ المَن‌َّ وَ السَّلوی از اول طلوع صبح تا بر آمدن آفتاب مثل برف ترنجبین بر سر آنها میریخت وَ السَّلوی گویند مرغهایی بودند بر شاخهای گل بادی بر آنها میوزید فورا پرهای آنها میریخت بریان شده نزد آنان حاضر میگشت.
وَ إِذ قُلنَا ادخُلُوا هذِه‌ِ القَریَةَ اینکه هشتمین نعمتی است که ببنی اسرائیلیان ارائه میدهد و اینکه آیه مربوط بهمان آیات قبل است.
و اینکه آیا مقصود از «قریه» چه قریه‌ای است بین مفسرین گفتاری است بسیاری از آنها گفته‌اند مقصود بیت المقدس است و دلیل آن قوله تعالی یا قَوم‌ِ ادخُلُوا الأَرض‌َ المُقَدَّسَةَ الَّتِی کَتَب‌َ اللّه‌ُ لَکُم«1» سوره مائده آیه 24، و گفته‌اند شکی نیست که مقصود از اینکه دو آیه یکی است، و إبن عباس و جماعت دیگری از مفسرین گویند آبادی بوده نزدیک بیت المقدس و بعضی دیگر گفته‌اند مقصود از قریه خود مصر است.
-----------------------------------
(1) داخل گردید در زمین پاک و پاکیزه‌ای که خداوند برای شما ثبت گردانیده

صفحه : 336
فَکُلُوا مِنها حَیث‌ُ شِئتُم رَغَداً وَ ادخُلُوا الباب‌َ سُجَّداً وَ قُولُوا حِطَّةٌ از طعامهای فراوان بخورید آنچه بخواهید و داخل آن در شوید در حال سجده، بین مفسرین گفتگو بسیار است که آیا مقصود از «حطّة» در آیه چیست، و نیز آیا آن دربی که بنی اسرائیل مأمور شدند بامر حتمی که وقتی بآن رسند سجده کنند چه دربی بوده جماعتی از مفسرین چنین اظهار میدارند که آن دربی بود در بیت المقدس که آن را «باب حطه» مینامیدند و دیگران گویند آن اول دربی بوده از آن قریه که بنی اسرائیل مأمور شدند از آن درب داخل گردند.
و نیز بین مفسرین گفتاری است که آیا مقصود از سجده همان سجده معهود است که وضع جبهه بزمین باشد یا مقصود انحاء و حال رکوع است زیرا چنانچه گفته‌اند آن درب کوچکی بوده که لا بد بایستی بحال انحناء داخل گردید، و شاید مقصود از سجده حال تواضع و خضوع باشد که بنا بر اینکه معنی «سجّدا» چنین میشود داخل آن درب گردید در حالی که متواضع و منقاد امر حق تعالی باشید و اینکه معنی اقرب باعتبار بلکه متعین است زیرا معنی اول که مقصود سجده معهود باشد با اینکه میفرماید در حال سجده وارد شوید سازش ندارد، و نیز معنی دوم که مقصود چنین باشد که بطور انحناء وارد شوید محتاج بامر نیست زیرا که داخل شدن بدون انحناء ممکن نبوده پس همان معنی سوم معین میشود.
وَ قُولُوا حِطَّةٌ در اینجا نیز دو قول است یا مقصود از «حطّة» کلمه توبه است باین معنی «اللّهم‌ّ حطّ عنا خطایانا» بار خدایا گناهان از ما فرو نه، یا مقصود اینکه است که بایستی تلفظ نمایند بلفظ حطه إبن عباس گفته مقصود گفتن لا اله الا اللّه است.

صفحه : 337

(پاره از عرفا آیه را تأویل نموده‌اند)

چنین گوید ادخُلُوا هذِه‌ِ القَریَةَ الخ خطاب است که ای روندگان بسوی حقیقت در مقامات و منازل خلوص داخل گردید و ای سیر کنندگان در مراتب و تطوّرات نفس بقدم صدق و یقین داخل گردید در عالم علم و عمل و بخورید و تغذیه نمائید از نیکوترین غذاهای علمی و روزیهای معنوی، و داخل شوید از باب انسانیت که آن حقیقت انسان و انسان معنوی است، و ممکن نیست داخل گردید در عالم قدس الهی مگر بولوج و دخول از دربی که در باطن آن درب رحمت است و ظاهر آن عذاب، اشاره باین مبارک آیه است یَوم‌َ یَقُول‌ُ المُنافِقُون‌َ وَ المُنافِقات‌ُ لِلَّذِین‌َ آمَنُوا انظُرُونا نَقتَبِس مِن نُورِکُم قِیل‌َ ارجِعُوا وَراءَکُم فَالتَمِسُوا نُوراً فَضُرِب‌َ بَینَهُم بِسُورٍ لَه‌ُ باب‌ٌ باطِنُه‌ُ فِیه‌ِ الرَّحمَةُ وَ ظاهِرُه‌ُ مِن قِبَلِه‌ِ العَذاب‌ُ یُنادُونَهُم أَ لَم نَکُن مَعَکُم قالُوا بَلی وَ لکِنَّکُم فَتَنتُم أَنفُسَکُم وَ تَرَبَّصتُم وَ ارتَبتُم وَ غَرَّتکُم‌ُ الأَمانِی‌ُّ حَتّی جاءَ أَمرُ اللّه‌ِ وَ غَرَّکُم بِاللّه‌ِ الغَرُورُ«1» سوره حدید آیه 13.
داخل گردید در حالی که خاضع و ساجد باشید، و نیز در حالی که مایل و طالب لقاء حق تعالی و فانی در جلال احدیت گردید و بگوئید یا الهی بردار
-----------------------------------
(1) روزی که مردهای منافق و زنهای منافقه میگویند بکسانی که ایمان آورده‌اند نظر کنید بما تا اقتباس نمائیم از نور شما گفته میشود بآنها بر- گردید بپشتتان و بجوئید نوری پس زده میشود بین مؤمنین و منافقین دیواری که در آن دربی است که باطن آن رحمت است و ظاهر آن از پیش آن عذاب منافقین صدا میزنند که ای مؤمنین آیا ما در دنیا با شما نبودیم مؤمنین گویند آری و لکن فریب داد شما را نفس‌های شما و انتظار بردید و شک کردید و آرزوها شما را مغرور نمود تا وقتی که امر خدا رسید در حالی که شما بخدا مغرور بودید.

صفحه : 338
از ما و زر ما را و محو گردان از ما وساوس شیطانی، و باز دار ما را از خدعه نفوس حیوانی و بیامرز ما را از گناه نفوس ما و جرائم قوای ما که جرمانی و ظلمانی است و نورانی گردان ما را بنور قدس خودت (پایان).
و تأیید می‌نماید اینکه معنی را روایاتی که از طریق اهل بیت علیهم السلام رسیده که گفته‌اند مائیم «باب حطه» شما و آن حدیث مشهور از رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم که فرمود
«انا مدینة العلم و علی بابها»
نیز مؤید همین معنی است.

صفحه : 339

[سوره البقرة (2): آیات 59 تا 60]

اشاره

فَبَدَّل‌َ الَّذِین‌َ ظَلَمُوا قَولاً غَیرَ الَّذِی قِیل‌َ لَهُم فَأَنزَلنا عَلَی الَّذِین‌َ ظَلَمُوا رِجزاً مِن‌َ السَّماءِ بِما کانُوا یَفسُقُون‌َ (59) وَ إِذِ استَسقی مُوسی لِقَومِه‌ِ فَقُلنَا اضرِب بِعَصاک‌َ الحَجَرَ فَانفَجَرَت مِنه‌ُ اثنَتا عَشرَةَ عَیناً قَد عَلِم‌َ کُل‌ُّ أُناس‌ٍ مَشرَبَهُم کُلُوا وَ اشرَبُوا مِن رِزق‌ِ اللّه‌ِ وَ لا تَعثَوا فِی الأَرض‌ِ مُفسِدِین‌َ (60)

ترجمه:

‌پس از آن کسانی که ظلم نمودند بتبدیل نمودن آنچه را دستور داده شده بود بآنها بگفتاری و بکلامی غیر از آن پس نازل نمودیم بر کسانی که ظلم کردند عذابی از آسمان بسبب آنکه فاسق بودند و از فرمان ما بیرون میرفتند،
وقتی موسی طلب آب نمود برای قوم خود پس ما گفتیم بموسی بزن عصای خود را بآن سنگ مخصوص پس سنگ شکافته شد و دوازده چشمه آب از آن جریان نمود (بعدد نقباء بنی اسرائیل که دوازده قبیله و طایفه بودند) و هر یک از آن طایفه چشمه آب خود را میشناختند، ای بنی اسرائیل بخورید و بیاشامید از آنچه خداوند روزی شما نموده و در زمین پراکنده نشوید در حالی که فساد کنید.

(توضیح)

اشاره

«رجز» بکسر راء، بچند معنی آمده و در اینجا مقصود از «رجز» غیر از رجسی است که بمعنی پلیدی و خباثت است و ظاهرا بمعنی عذاب است خلاصه معنی آیه چنانچه مفسرین گفته‌اند اینکه است که وقتی بنی- اسرائیلیان مخالفت نمودند آنچه را خداوند امر فرموده بود از توبه و استغفار یا همان کلمه «حطه» که بمعنی توبه است و از روی جهل و بیخردی اینکه کلمه را باستهزاء گرفتند و کلامی غیر از کلمه «حطه» که مأمور بودند بتلفظ

صفحه : 340
بآن گفتند و باین عمل فاسق گردیدند آن وقت مستحق عذاب و سخط الهی گشتند قَولًا غَیرَ الَّذِی قِیل‌َ لَهُم در اینکه آیا غیر از آن کلمه‌ای که مأمور بودند بگویند چه کلمه‌ای گفتند بین مفسرین گفتاری است، بعضی گویند عوض «حطه» از روی طمع «حنطه حمراء» یعنی گندم قرمز گفتند، و بعض دیگر گویند از روی سخریه و استهزاء عوض «حطه» حنطه گفتند و عوض آنکه از آن درب کوچک که مأمور بودند بطور انحناء و رکوع وارد گردند از روی کبر و نخوت از درب بلند تری داخل گردیدند و باین دو خلاف عذاب بر آنان نازل گردید، و گویند آن عذاب طاعون بوده که در یک ساعت بیست و چهار هزار نفر از آنها هلاک گردیدند و بروایت دیگر هفتاد هزار نفر آنها بمرض طاعون مردند.
وَ إِذِ استَسقی مُوسی لِقَومِه‌ِ اینکه نهمین نعمتی است که خدای جلیل ببنی اسرائیلیان زمان حضرت موسی علیه السّلام عنایت فرموده و آن چنانست که پس از آنکه در تیه از خوردن «من و سلوی» تشنه شدند جناب موسی علیه السّلام از خداوند برای آنان آب طلب نمود خطاب از حضرت عزت رسید که ای موسی عصای خود را بزن بآن سنگ.
اضرِب بِعَصاک‌َ الحَجَرَ ظاهرا الف و لام «الحجر» الف و لام عهد است یعنی عصای خود را بزن بآن سنگ مخصوص و گویند عصای موسی علیه السّلام عصائی بود که آدم علیه السّلام از بهشت آورده بود و بارث بشعیب (ع) رسید و شعیب بموسی داد و طول آن عصا ده زراع بود مطابق قامت موسی علیه السّلام و سر آن عصا دو شعبه داشت و

صفحه : 341
در تاریکی نور از آن تلألؤ می‌نمود و همان عصائی بود که بخواهش موسی (ع) اژدها میکشت، و آن سنگی که از آن آب جریان مینمود سنگی بود کروی بشکل سر آدمی که خداوند از بهشت برای موسی (ع) فرستاده بود، بقول دیگر از زمین کوه طور برداشته بود.
بعضی از مفسرین گویند آن سنگی بود که آدم (ع) از بهشت آورده و بارث بشعیب (ع) رسید و شعیب آن سنگ را با عصا بموسی (ع) داد، و در تفسیر اهل بیت است که وقتی از حضرت موسی (ع) آب طلب نمودند حضرتش دست بدعا برداشت و گفت
«الهی بحق محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم سیدنا الانبیاء و بحق علی علیه السّلام سید الاوصیاء و بحق فاطمة سیدة النساء و بحق الحسن سید اولیاء و بحق الحسین افضل الشهداء و بحق عترتهم و خلفائهم سادات الازکیاء»
که بما آب ده پس از آن خطاب رسید که عصای خود را بزن بفلان سنگ.
فَانفَجَرَت مِنه‌ُ اثنَتا عَشرَةَ عَیناً بدعای جناب موسی (ع) دوازده چشمه آب از آن سنگ جاری گردید هر چشمه ان اختصاص بیک طایفه و یک قبیله‌ای از بنی اسرائیلیان داشت.

(بحث عقلی)

‌در اینجا یک سؤال منطقی پیش می‌آید که بعضی از مفسرین متعرض شده و کلامی دارند که خلاصه آن را ترجمه مینمایم.
سؤال: چگونه ممکن است از یک سنگ کوچک دوازده چشمه آب جاری گردد.
پاسخ: قدرت خداوندی غیر متناهی است آنچه مطابق حکمت و مصلحت اراده نماید فورا انجام میگیرد و معجزاتی که بدست انبیاء جاری میگشت تماما امور غیر عادی و از اسباب ما فوق الطبیعة ظهور و بروز مینمود

صفحه : 342
و از آیات خداوندی بود که شاهد صدق مدعای سفرای الهی باشد و البته معجزه و کرامت بایستی احداث امر خارق العاده باشد زیر که هرگز امور عادی را نمیتوان در تعداد معجزه و کرامت بشمار آورد پس عجب نیست اگر بعض اوقات یک امر غیر عادی برای اثبات نبوت پیغمبری و ظهور کمال قدرت الهی در عالم ظاهر گردد و مثل اینکه امر عجیب بلکه عجیب‌تر آن معجزه‌ای بود که از سید ما محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم در بعضی از جنگها با کفار ظاهر گردید و آن وقتی بود که آب بر قشون و لشگریان حضرتش تنگ شد و بدعای آن بزرگوار از انگشتان مبارکش بقدری آب جاری گردید که تمامی قشون و اصحاب آشامیدند و البته آب از انگشت جاری شدن عجیب‌تر مینماید تا جریان آب از سنگ زیرا جریان آب از سنگ یک امر عادی بشمار میرود منتهی در زیادتی آن و اینکه بدون سابقه بدعای جناب موسی علیه السّلام تحقق پذیرفت غریب مینمود.
چیزی که هست اینکه است که بایستی ثابت نمائیم که چنین امری و لوازم امور غیر عادی بشمار رود ممکن باشد و از محالات عقلیه نباشد زیرا که محال دو قسم است: محال عقلی و محال عادی، محال عقلی اینکه است که اصلا شیئیت و ذاتی نتوان برای آن فرض نمود تا اینکه وجود آن ممکن باشد، لکن محال عادی اینکه است که فی حد ذاته و در تصور عقلی ممکن الحصول باشد یعنی امتناع عقلی نداشته باشد لکن باعتبار ترتیب طبیعی و نظام خلقت غیѢ معهود باشد.
پس در اینجا گوئیم جریان آب بسیار از یک سنگ کوچک امتناع عقلی ندارد اگر چه عادتا وقوع خارجی نداشته اینکه است که محال بنظر میآید.

صفحه : 343
(گفتار صدر المتألّهین در حل‌ّ اشکال)
آن دانشمند چنین گوید که برای امکان و وقوع اینکه موضوع چهار وجه میتوان تصور نمود: 1- آن آبهای عظیم با کثرت و زیادتی که در باطن آن سنگ کوچک بطور تکاثر موجود بوده. 2- آبها بطور تداخل و فشردگی درهم در اجزاء سنگ مخفی ماند و بدعای حضرت موسی تکاثر یافته و جاری گردیده. 3- آن آبها کم‌کم موجود گردیده و بتدریج جریان پیدا نموده. 4- وجود آن آبها خارج از اسباب طبیعی بلکه از توجهات نفسانیه و از تصورات وهمیه پدید گردیده.
و آن دو شق اول باطل و غیر ممکن است زیرا که جسم کوچک مثل آن سنگ ممکن نیست که چیز بزرگ مثل آب بسیار در وی بگنجد اما اینکه گویند آبهای بسیار بطور تداخل در اجزاء سنگ مخفی بوده و بدعای حضرت تکاثر نموده که مناط شق دوم بوده آن نیز باطل است زیرا که در محل خود مبرهن گردیده که تداخل یعنی دخول جسمی در جسم دیگر محال است خصوصا با زیادتی آنچه داخل است.
اما آن دو شق دیگر که ممکن و جائز الوقوع است یکی کم‌کم و بتدریج آب بسیار از سنگ کوچک جریان نماید زیرا که ماده عناصر قابل صور غیر متناهی است لکن بتدریج نه یک دفعه به اینکه اجزاء سنگ و ماده هوا منقلب گردد به آب.
و شق دیگر اینکه است که بگوئیم تکون آب خارج از اسباب طبیعی بلکه از اسباب نفسانی و تصورات و همی تحقق پذیرفته زیرا که در محل خود مدلل نموده‌ایم که نفوس قویه تأثیر مینماید در ماده کاینات به اینکه بقوت عزم و اراده تغییر دهد صور موجودات را بهر طوری که بخواهد و آن از اسباب طبیعی و استعداد مادی خارج است، بلکه نفس قدسی نبوی بآن

صفحه : 344
قوت و شوکتی که دارد ابراز مینماید اموری از ممکن غیب بعالم شهادت و صور جدیدی احداث مینماید و تأثیر نفوس در مواد امری است ظاهر و واقع ببین چگونه نفس ما گاهی تأثیر مینماید در بدن ما زیرا که بدن ما گاهی تحت تأثیر حوادث خارجی واقع می‌گردد و متأثر میشود و گاهی از نفس خودمان متأثر میشود مثل غضب شدید که آن هیئت و کیفیت نفسانی است که از آن حرارت در بدن احداث میگردد و صورت بدن را سیاه می کند، و نیز خوف شدید که احداث برودت مینماید، و مثل غلبه شهوت که احداث منی میکند و غیر اینها از امور نفسانی که تأثیر آنها در بدن ظاهر و هویداست و اینکه تأثیرات نفوس جزئی مردمان عادی است.
پس چه گمان میبری بنفس کلی که تمام مادیات نسبت باو بمنزله بدن جزئی است نسبت بنفس جزئی ما.
(اعتراض بر بطلان شق اول)
اگر گفته شود چگونه محال گرفتی گنجیدن جسم بزرگ در جسم کوچک که مناط شق اول از احتمالات چهارگانه بالا بود در صورتی که روایت صحیح دارد که ممکن است بزرگ در کوچک بگنجد.
صدوق (ره) در کتاب توحید بسند صحیح معتبر از حضرت رضا علیه السّلام چنین روایت میکند که مردی آمد خدمتش و گفت آیا خداوند قدرت دارد آسمانها و زمین و آنچه بین آنها است در تخم مرغی بگنجاند فرمود آری بلکه در کوچکتر از آن نیز قدرت دارد تمام آنها را در چشم تو قرار داده در صورتی که بینایی چشم تو کوچکتر از بیضه است وقتی چشم خود را باز میکنی آسمان و زمین و آنچه بین آنها است در چشم تو نمایان میگردد و اگر بخواهد تو را کور میگرداند، و نیز بهمین مضمون روایت دیگری است که کلینی در کافی از صادق آل محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم روایت میکند.

صفحه : 345
(پاسخ اعتراض)
گوئیم منافاتی نیست بین کلام ما و مضامین روایات زیرا که وجود اجسام در مشاعر و مرائی طور دیگری است خارج از طور جسم ثقیل در جسم ثقیل دیگر مثل او و آنچه را حکم ببطلان آن کردیم وقتی است که جسم سنگینی واقع گردد در جسم سنگینی، مثل آن در یک نشئه مثل همان آب بسیار در سنگ کوچک اما صور اجسام در مشاعر مطلب دیگری است و ظاهرا جواب آن حضرت بسائل جواب اقناعی و بحسب فهم سائل بوده.
و شاهد بر عدم امکان تداخل کبیر در صغیر با صغری که دارد روایت دیگری است که از مولا أمیر المؤمنین علیه السّلام روایت میکنند که وقتی از حضرتش سؤال شد که آیا خداوند قدرت دارد تمام عالم را در تخم مرغی بگنجاند فرمود نمیتوان خدا را متصف بعجز گردانید، خداوند قدرت دارد یا تخم را بزرگ گرداند بقدری که گنجایش عالم را داشته باشد یا عالم را کوچک نماید که بشود در تخم مرغی قرار گیرد.
پس باین روایت میتوان استشهاد نمود که در اینکه نشأ دنیا ممکن نیست جسم بزرگ در جسم کوچک داخل گردد. (پایان) آری گنجیدن جسم بزرگ در جسم کوچک با کبر جسم بزرگ و صغر جسم کوچک ابتداء محال بنظر می‌آید لکن ممکن است جسم بزرگ را در هم بفشارند نه بطور تداخل بلکه بطوری که اجزاء جسم در هم کوبیده گردد و ملحق بهم گردد و جسم کوچک را تکاشف دهند یعنی اجزاء آن را از هم باز کنند تا مناسب هم گردند و همین است معنی معجزه انبیاء و کرامات اولیاء که یکی از خصوصیات نفس قدسی نبی اینکه است که باذن خداوند تصرف نماید در ماده کاینات و چیزی را بچیز دیگر تبدیل نماید و تغییر شکل دهد.

صفحه : 346
پس در اینجا ممکن است گفته شود شاید بدعای حضرت موسی علیه السّلام اجزاء آن سنگ کوچک از هم باز شده و ماده هوای مجاور و مواد دیگر منقلب بآب گردیده و آب بسیار از آن سنگ کوچک جریان نموده و تصرف باین نحو هیچ استبعادی ندارد و دلیل بر محالیت آن نداریم بلکه واقع و محرز است. (و اللّه عالم بحقائق الامور)

صفحه : 347

[سوره البقرة (2): آیات 61 تا 62]

اشاره

وَ إِذ قُلتُم یا مُوسی لَن نَصبِرَ عَلی طَعام‌ٍ واحِدٍ فَادع‌ُ لَنا رَبَّک‌َ یُخرِج لَنا مِمّا تُنبِت‌ُ الأَرض‌ُ مِن بَقلِها وَ قِثّائِها وَ فُومِها وَ عَدَسِها وَ بَصَلِها قال‌َ أَ تَستَبدِلُون‌َ الَّذِی هُوَ أَدنی بِالَّذِی هُوَ خَیرٌ اهبِطُوا مِصراً فَإِن‌َّ لَکُم ما سَأَلتُم وَ ضُرِبَت عَلَیهِم‌ُ الذِّلَّةُ وَ المَسکَنَةُ وَ باؤُ بِغَضَب‌ٍ مِن‌َ اللّه‌ِ ذلِک‌َ بِأَنَّهُم کانُوا یَکفُرُون‌َ بِآیات‌ِ اللّه‌ِ وَ یَقتُلُون‌َ النَّبِیِّین‌َ بِغَیرِ الحَق‌ِّ ذلِک‌َ بِما عَصَوا وَ کانُوا یَعتَدُون‌َ (61) إِن‌َّ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ الَّذِین‌َ هادُوا وَ النَّصاری وَ الصّابِئِین‌َ مَن آمَن‌َ بِاللّه‌ِ وَ الیَوم‌ِ الآخِرِ وَ عَمِل‌َ صالِحاً فَلَهُم أَجرُهُم عِندَ رَبِّهِم وَ لا خَوف‌ٌ عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنُون‌َ (62)

ترجمه:

وقتی شما بنی اسرائیلیان «آباء و اجداد شما» گفتید ای موسی علیه السّلام هرگز ما صبر نمیکنیم بر یک نوع از طعام پس از پروردگار خود بطلب که از زمین برویاند آنچه از زمین روئیده میشود از سبزیجات و خیار و سیر و عدس و پیاز، از مقام رب العزه خطاب رسید که آیا تبدیل می کنید «ترنجبین و مرغ بریان کرده را» بر آنچه پست‌تر از آن است، از تیه فرود آئید در شهری یا در شهر مصر که در آنجا برای شما موجود است آنچه را که طلب نمودید و لازم و ثابت گردید بر علیه آنها ذلت و فقر و بغضب حق تعالی گرفتار شدند زیرا که آنها بآیات الهی کافر گردیدند و پیمبران را بناحق می‌کشتند «مثل یحیی علیه السّلام و زکریا علیه السّلام» و اینکه گرفتار گردیدند برای اینکه بود که نافرمانی نمودند و عصیان ورزیدند،
محققا کسانی که ایمان آوردند «از روی نفاق» و کسانی که یهودی یا نصرانی یا

صفحه : 348
ستاره پرست میباشند از اینان هر که ایمان آورد باخلاص بخدا و ایمان آورد بروز معاد و آخرت و عمل صالح نیکو بجا آورد برای آنها است اجر و پاداش آنها نزد پروردگار آنها است و خوف و حزنی برای آنها نیست.

(توضیح)

اشاره

لَن نَصبِرَ عَلی طَعام‌ٍ واحِدٍ طعام چیزی است که انسان بآن تغذیه مینماید و در بدن عوض ما یتحلل میگردد و امرار حیات بتغذیه و عوض ما یتحلل است.
فَادع‌ُ لَنا اصل دعاء نداء و طلب است، هر گاه عالی از دانی طلب کند آن را امر گویند و هر گاه دانی چیزی از عالی بطلبد آن را دعا گویند.
مِمّا تُنبِت‌ُ الأَرض‌ُ انبات رویانیدن نباتات از زمین است که بامر تکوینی حقانی انجام میگیرد و لکن چون مقام الوهیّت منزه و مبراء است از مباشرت اعمال دنی اینکه است که از اخبار بسیار چنین بر می‌آید که برای هر نوعی از موجودات مادی نوعی از ملائکه را مسخر نموده و مستخدم تربیت آنها قرار داده.
وَ ضُرِبَت عَلَیهِم‌ُ الذِّلَّةُ وَ المَسکَنَةُ ثابت و لازم گردید بر علیه آنها ذلت و فقر و درویشی که حتی متمولین آنها بصورت فقراء خود را ارائه میدهند و چنانچه میبینیم هنوز در بین آنها دولت و سلطنت مستقلی پدید نگردیده و همیشه و در هر کجای عالم که باشند تابع حکومات و مقررات دول اجانب میباشند و مطیع امر غیرند و هر حکمی که در باره آنها اجرا گردد خواهی نخواهی گردن نهند و زیر بار روند و در نظرها خار و بی‌مقدار باشند و اینکه خود یکی از پیش‌گوییها و معجزات قرآن بشمار میرود.

صفحه : 349
وَ باءُو بِغَضَب‌ٍ مِن‌َ اللّه‌ِ و سر انجام کار آنان بسخط و غضب الهی کشید و اینکه خاری و ذلت که بر آنها ثابت و مستدام گردید که هنوز اثر آن ذلت و مسکنت در ذریه و تابعین بنی اسرائیلیان و یهودیها ادامه دارد و بعدها تا قیامت بهمین منوال خواهد بود در اثر اعمال زشت رکیک آنها پدید گردیده.
ذلِک‌َ بِأَنَّهُم کانُوا یَکفُرُون‌َ بِآیات‌ِ اللّه‌ِ وَ یَقتُلُون‌َ النَّبِیِّین‌َ در اینجا تذکر میدهد که آنچه باعث ذلت و خواری آنها گردید دو عمل شنیع بود که در شناعت و رکاکت فوق آن تصور نداشت یکی انکار آیات و معجزات حضرت موسی علیه السّلام و آیات تورات و دیگر کشتن پیمبران و اولیاء حق تعالی بناحق.
و چون بنی اسرائیل پس از اینکه همه معجزات و کراماتی که از حضرت موسی علیه السّلام مشاهده نمودند بدل و زبان منکر آیات الهی شدند و در مقام قتل پیمبران مرسل بر آمدند مثل «یحیی علیه السّلام و زکریا» و خطاکاری و جنایت را بمنتهی درجه رسانیدند اینکه بود که بر آنها حتم و لازم گردید در دنیا خواری و ذلت و در آخرت عذاب و سخط و مشمول غضب الهی گردیدند.

(اعتراض و پاسخ)

‌اگر گفته شود جنایت و خیانتی که از آباء و اجداد بروز و ظهور مینماید چه ربطی بذریه و اولادان آنها دارد آنهایی که بآیات الهی کافر گشتند و پیمبران را بنا حق کشتند بنی اسرائیلیان بودند که در زمان حضرت موسی علیه السّلام جنایتکار گردیده و خیانت مینمودند اینجا خطاب و اعتراض ببنی اسرائیلیان زمان رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است اثر جنایت و خطاکاری پدران را تحمیل بر اولادان نمودن خلاف عدل خداوندی است.

صفحه : 350
در پاسخ گوئیم اولا اینجا در مقام تذکر و یاد آوری داستان آباء و و اجداد آنها است و آن نعمتهایی که خداوند ببنی اسرائیلیان کرامت نموده و آنان در عوض شکر گذاری و فرمان برداری اینطور لجاجت ورزیدند و خود را در معرض سخط و غضب پروردگار در آوردند که آنها پند گیرند و ملتفت باشند که اگر آنها نیز اطاعت پیغمبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ننمایند مشمول غضب الهی گردند.
و در ثانی چون علمای یهود داستان حضرت موسی علیه السّلام و بنی اسرائیل را کاملا میدانستند و درس نخواندن پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را نیز میدانستند بیان چنین مطالبی بعد از مدت زمانی نسبت بجناب او اخبار بغیب است که بدانند کلمات قرآنی تماما وحی منزل است.
و نیز چه فرق است بین علمای یهودی که در عصر رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم میزیستند و علمای عصر حضرت موسی علیه السّلام همان طوری که آنها منکر آیات الهی و معجزات حضرت موسی علیه السّلام شدند و در صدد قتل و ایذاء پیمبران بر آمدند اخلاق و افعال بد آنها در اولادان آنان نیز تأثیر داشت که آنها منکر آیات الهی بودند چه در عصر حضرت عیسی علیه السّلام و چه در عصر حضرت محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم که هم منکر بودند و هم در مقام ایذاء پیمبران بر می‌آمدند و از هیچ نوع ایذاء و تعدی خود داری نمی‌نمودند مگر یهودیها نبودند که میخواستند حضرت مسیح علیه السّلام را بدار بزنند که خداوند او را بآسمان برد که از شر آنان محفوظ ماند چه قدر ظلم و جفا که پیغمبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله و سلّم از یهودیها متحمل گردید.
خلاصه اگر خوب بنگری خواهی دید که داستان بنی اسرائیل زمان حضرت موسی علیه السّلام و یهودیهای دوره باقی پیمبران بعد از او بیک منوال بوده و میباشد همان لجاجت و بیخردی، همان بد جنسی و خود خواهی

صفحه : 351
و خون سردی، همان ضدیت و دشمنی با اولیای حق تعالی که داشتند تماما بارث نصیب اولادهای ایشان گشته اینکه است که آن نفوذ و استیلاء را ندارند و گر نه میدیدی که چه خون ریزیها و جنایاتی که در عالم میکردند.
و شاید همین باشد سرّ اینکه داستان بنی اسرائیلیان عصر حضرت موسی علیه السّلام را تحمیل نموده بر یهودیهای عصر نزول قرآن و آنان را مورد خطاب قرار داده کنایه به اینکه شما نیز مثل آباء و اجداد خود اینکه طوری میباشید که عهد خدا را می‌شکنید و کفران نعمت حق تعالی را مینمائید و در مقام ایذاء پیمبرانید شاید آنها متنبه گردند و سر فرود آرند.
و نیز شاید یهودیها راضی بودند باعمال و افعال آباء خود و در احادیث رسیده (که هر کس راضی باشد بعمل کسی با وی در گناه و ثواب شریک است) و در آن اخبار معصوم (ع) بهمین آیاتی که راجع ببنی اسرائیل است استشهاد فرموده و همین را سرّ خطاب بآنها قرار داده که چون راضی بودند کأنه خود آنها عامل آن اعمال زشت رکیک بودند.
إِن‌َّ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ الَّذِین‌َ هادُوا وَ النَّصاری وَ الصّابِئِین‌َ مَن آمَن‌َ بِاللّه‌ِ در اینکه آیه ایمان دو مرتبه تکرار شده و تکرار بدون سبب در کلام فصیح درست نمیآید البته نکته‌ای دارد و شاید اشاره بدو مرتبه از ایمان باشد و گر نه مثل اینکه است که بگویند کسانی که ایمان آورده‌اند و کسانی که ایمان دارند.
و در توجیه آیه بین مفسرین گفتاری است:
1- مقصود از مؤمنین صدر اول جماعتی از نصاری بوده‌اند که قبل از بعثت رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم مثل سلمان فارسی و ابو ذر غفاری و بحیرای راهب و بعض دیگر که ایمان بآن حضرت داشتند.

صفحه : 352
2- مقصود از مؤمنین اول امم سابقه و مؤمنینی بودند که در عصر حضرت موسی و عیسی علیهما السّلام میزیستند.
3- مقصود از مؤمنین اول مؤمنین صدر اسلامند.
4- مقصود از مؤمنین منافقینند که ابتدا از روی نفاق ایمان آورده‌اند قول معتبرتر اینست که مقصود از ایمان دوم تأکید ایمان اول است، اول ایمان ظاهری، دوم ایمان تحقیقی و واقعی است پس مقصود اینکه است کسانی که اول بزبان ایمان آورده‌اند نه بقلب مثل منافقین صدر اسلام از یهودیها و نصاری و ستاره‌پرستان وقتی واقعا و از روی بصیرت و اخلاص ایمان آرند بخدا و بروز معاد و اعمال نیکو و شایسته بجا آرند، نه از آینده خوف و ترس دارند و نه بر گذشته محزونند.
وَ الیَوم‌ِ الآخِرِ وَ عَمِل‌َ صالِحاً فَلَهُم أَجرُهُم عِندَ رَبِّهِم وَ ...
لا خَوف‌ٌ عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنُون‌َ بعضی از مفسرین گویند نفی خوف و حزن در آیه مخصوص بآخرت است نه در دنیا زیرا چنانچه مشاهده میکنیم غالبا مؤمنین در دنیا زیادتر از کفار در شکنجه و عذابند پس نمیتوان گفت کسانی که ایمان دارند هم در دنیا و هم در آخرت هیچ نحو خوف و ترسی و نه حزنی برای آنها نیست و فارغ البال زندگانی مینمایند.
لکن چنانچه ظاهر آیه ارائه میدهد مؤمنین اگر از روی بصیرت و عقد قلبی ایمان بخدا و روز قیامت آرند همان اتکاء بحق و وثوق برحمت او و رجاء و امیدواری بکرم او آنها را باز میدارد از اینکه خوف و ترسی از آینده و حزن و اندوهی از گذشته بر خود راه دهند.
و نیز گوئیم توجه بحق تعالی باز میدارد انسان را از هر چه غیر اوست و خوف و حزن راجع بالتفات نفسانی و محبت دنیوی است و ایمان واقعی همان ارتباط قلبی و میل و محبت وجدانی بمقام الوهیت است کسی که دارای

صفحه : 353
چنین موهبت عظمی گردید و محبت و معرفت بحق سبحانه تمام شراشر وجود او را گرفت چگونه التفات مینماید بامور نفسانی دنیوی که از فقدانش بترسد و محزون گردد البته چنین ایمان نوری است که ظلمت اوصاف نفسانی و صفات طبیعی را بالمره زایل میگرداند و انسانی که دارای چنین نوری گردید همیشه حتی در حیات دنیوی که شالوده بلاء و مصیبات و گرفتاریست در مهد امن و امان می‌آساید و شاید اشاره بهمین دارد قول حق تعالی إِن‌َّ المُتَّقِین‌َ فِی مَقام‌ٍ أَمِین‌ٍ.

صفحه : 354

[سوره البقرة (2): آیات 63 تا 66]

اشاره

وَ إِذ أَخَذنا مِیثاقَکُم وَ رَفَعنا فَوقَکُم‌ُ الطُّورَ خُذُوا ما آتَیناکُم بِقُوَّةٍ وَ اذکُرُوا ما فِیه‌ِ لَعَلَّکُم تَتَّقُون‌َ (63) ثُم‌َّ تَوَلَّیتُم مِن بَعدِ ذلِک‌َ فَلَو لا فَضل‌ُ اللّه‌ِ عَلَیکُم وَ رَحمَتُه‌ُ لَکُنتُم مِن‌َ الخاسِرِین‌َ (64) وَ لَقَد عَلِمتُم‌ُ الَّذِین‌َ اعتَدَوا مِنکُم فِی السَّبت‌ِ فَقُلنا لَهُم کُونُوا قِرَدَةً خاسِئِین‌َ (65) فَجَعَلناها نَکالاً لِما بَین‌َ یَدَیها وَ ما خَلفَها وَ مَوعِظَةً لِلمُتَّقِین‌َ (66)

ترجمه:

ای بنی اسرائیل یاد آرید وقتی که از شما پیمان گرفتیم (از آباء و اجداد شما) و کوه طور را بالای سر شما فرا داشتیم و دستور دادیم که احکام تورات را با جدیت پیروی کنید شاید شما با تقوی و پرهیزکار گردید،
پس از آن همه تهدید و عهد و پیمان، از حق روی گردانیدید اگر نبود فضل و رحمت خداوند البته در شماره زیان کاران محسوب میگردیدید
محققا دانسته و فهمیده‌اید کسانی که حرمت شنبه را نگاه نداشتند آنان را مسخ نمودیم و گفتیم بوزینه شوید و بوده باشید از زیان کاران،
و اینکه عقوبت مسخ را قرار دادیم کیفر عمل آنها و عبرت برای دیگران و برای اولادان آنها و اینکه موعظه و اندرز باشد برای پرهیزکاران.

(توضیح آیات)

اشاره

وَ إِذ أَخَذنا مِیثاقَکُم اینکه دهمین انعام و تفضلی است که خداوند در باره بنی اسرائیل در عصر حضرت موسی (ع) نموده و در اینجا اخلاف آنها را که یهودیانند متذکر میگرداند که شاید آنها بشکرانه چنین نعمتها بپیغمبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ایمان آرند، و شاید مقصود از میثاق آن عهد و پیمانی باشد که خداوند بتوسط

صفحه : 355
حضرت موسی (ع) از بنی اسرائیل گرفت که متابعت نمایند و بتعلیمات تورات عمل کنند و اینکه عهد و میثاق بعد از آن بود که بکیفر اعمال آنها بامر حضرت عزت جبرئیل کوه را بالای سر آنها افراشت.
و شاید مقصود آن عهدی است که با تمام افراد بشر بسته شده و مرکوزی عقل آنهاست که خدا را پرستش نمایند و شریک و انباز برای او قرار ندهند و پیمبران را تصدیق کنند و بدستور کتابهای آسمانی رفتار نمایند، و بقرینه آیات دیگر که ظاهر در عموم است حمل بر معنی دوم اولی است.
و میثاق بر وزن مفعال است و مأخوذ از وثیقه و برای محکم کاری مثل عهد بستن یا سوگند و قسم خوردن می‌آورند.
(طور) یعنی کوه، و در اینکه آیا کوهی که بر سر آنها افراشته گردیده چه کوهی بوده دو قول است مشهور بین مفسرین اینکه است که همان کوهی بود که حضرت موسی (ع) در آن مناجات مینمود بقرینه الف و لام «الطور» که آن الف و لام عهد است یعنی همان کوه معهود، و بعضی گفته‌اند کوهی بود از کوه‌های فلسطین.
مفسرین گویند پس از آنکه خداوند بر بنی اسرائیل تورات را فرود آورد چون احکام تورات مشکل بود بنی اسرائیل زیر بار نرفتند و مخالفت ورزیدند در مورد غضب و تهدید الهی واقع گردیدند بامر حق تعالی جبرئیل کوهی بمقدار یک فرسنگ در محل لشگرگاه آنها از زمین بلند نمود و بالای سر آنها بمقدار قامت مردی بر افراشت و در هوا معلق نمود، عبد اللّه عباس گفته آن کوهی بود از کوه‌های فلسطین و مثل ابری بالای سر آنها بایستاد و جلو روی آنها آتشی پدید گردید و پشت سر آنها دریای شوری بود که نه از جلو میتوانستند بروند و نه از عقب و آنها برو افتاده و طرف صورت بر زمین نهاده با یک چشم نظر بکوه داشتند که مبادا بر سر آنان فرود آید.

صفحه : 356
خُذُوا ما آتَیناکُم بِقُوَّةٍ روایت از عیاشی است که از حضرت صادق (ع) سؤال میکند «خذوا ما آتیناکم بقوّة» آیا مقصود قوّت بدنی و طبیعی است یا قوّت قلبی و روحانی است، پاسخ فرمود هر دو، هم قوت بدنی و هم قلبی و اخبار دیگری نیز بهمین مضامین رسیده.
و بعضی گفته‌اند مقصود از «بقوة» تصمیم بر عمل و ثبات و استقامت در اطاعت و فرمان برداری است یعنی جدیت کنید در تعلیم گرفتن آنچه در تورات است و استقامت نمائید و پایداری کنید در عمل نمودن بدستورات آن و حلال و حرام آن را مراعات نمائید.

(اعتراض و پاسخ)

چگونه ممکن است کوه با ثقالت و سنگینی که دارد در وسط هوا بدون ستون یا چیزی که متّکی بر آن باشد افراشته شود و مدّتی دوام نماید و اینکه امری است غیر ممکن زیرا مکان طبیعی جسم ثقیل زمین است و اگر بقسر قاسری از مکان طبیعی خارج گردد فورا بر میگردد بمکان خود.
در پاسخ گوئیم اسباب معلّق بودن جسم ثقیل در وسط هوا منحصر باسباب طبیعی نیست، همین طوری که اسباب طبیعی مثل حرارت یا دود که ابر را در جو هوا افراشته میدارد یا قوه جاذبه اطراف که زمین را در وسط نگاه داشته، قوت نفسانی نبی یا ولی وقتی باراده قوی و عزم ثابت بدستور الهی اراده نماید اراده او چنان نفوذی دارد که ممکن است عالم را زیر و رو کند، و همین طوری که هر انسان و حیوانی باراده نفسانی بدن ثقیل خود را حرکت میدهد و جا بجا میشود و باندازه‌ای متصرف در اعضاء

صفحه : 357
خودش میباشد روح نبی بمنزله جان عالم مادیات است و عالم در تحت تصرف اوست و از خصوصیات روح ولایت و مقام نبوت اینکه است که باذن خداوند متصرف در عالم ماده است و ماده موجودات در تصرف اویند پس در اینجا بقوت نفسانی الهی موسی (ع) و اراده او بود که کوه با آن عظمت را از زمین کنده و بالای سر آنها بر افراشته که هم اظهار معجزه شود و هم تهدید باشد و بزرگی و قدرت و استیلاء خداوندی را نیز مشاهده نمایند و بدانند که ممکن است در اثر نافرمانی مورد غضب خداوندی واقع گردند.
چنانچه در آن واقعه مشهور که مولا حضرت أمیر المؤمنین علیه السّلام درب خیبر را با عظمتی که داشت بدو انگشت مبارک از زمین کند و جسر قرار داد که قشون رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم وارد قلعه خیبر گردند، فرمود (درب خیبر را بقوت جسمانی نکندم بلکه بقوت روحانی کندم).
لَعَلَّکُم تَتَّقُون‌َ لعل‌ّ کلمه ترجّی و امیدواری است و هر جا کلمه لعل‌ّ در کلام گفته شود یا راجع بگوینده است یا آن کسی که مخاطب بخطاب است یا کلام در موقعی واقع گردیده که موقع امیدواری است، و چون امیدواری در موقعی آید که گوینده جاهل به عاقبت کار باشد و نمیشود نسبت جهل و نادانی بذات مقدس الهی داد پس در اینجا بایستی لعل یا راجع گردد ببنی اسرائیل که پس از عمل نمودن بتعلیمات تورات آنها امیدوار بودند که متقی و پرهیزکار گردند یا مقام مقام امیدواری است که کسی که باحکام الهی عمل نمود در موقعی قرار گرفته که امید تقوی و رستگاری در باره او میرود.
فَلَو لا فَضل‌ُ اللّه‌ِ عَلَیکُم وَ رَحمَتُه‌ُ لَکُنتُم مِن‌َ الخاسِرِین‌َ اینکه آیه از بزرگترین آیاتی است برای امیدواری کنه کاران که

صفحه : 358
بنی اسرائیل پس از اتمام حجت و ظهور معجزات و کرامات بسیاری که بچشم خود از جناب موسی علیه السّلام مشاهده نمودند و با اینهمه تهدیدات و معاینه نمودن آفات و بلیّات آسمانی باز دست از لجاجت و ضدّیت برنداشتند و مخالفت را بجایی رسانیدند که گوساله را بخدایی پرستش کردند و انکار نبوت نمودند و نقض عهد و پیمان کردند، با اینکه حال باز فضل و کرم خداوندی شامل حال آنان گردید و آنها را از آفات نجات بخشید، اینکه است که گفته‌اند رحمت حق تعالی سبقت دارد بر غضب او، و اهل معرفت گویند رحمت از صفات ذاتی است و غضب امر عرضی است که نسبت بحق دادن باعتبار لغزشها و خطاهایی است که منشأ آن نفس بهیمی بشر است اینکه است که در آن آیه سیئه و خطا را که منشأ غضب است نسبت بنفس بشر میدهد و حسنات را نسبت بخداوند، آری خیر محض از او ناید مگر خیر محض شرور و آفات امر عدمی بیش نیستند و منشأ آن جهات امکانی است نه وجود واحد بحت ازلی.
وَ لَقَد عَلِمتُم‌ُ الَّذِین‌َ اعتَدَوا مِنکُم فِی السَّبت‌ِ «سبت» شنبه و یکی از روزهای هفته بشمار می‌آید، و در معنی سبت بین مفسرین گفتاری است:
1- سبت بمعنی مقداری از روغن است. (زجاج) 2- شنبه را سبت نامیده‌اند بمناسبت اینکه در اینکه روز عالم خلقت شده. (ابو عبیده) 3- جماعتی گویند شنبه را یوم سبت گویند برای اینکه یهود در اینکه روز عملی انجام نمیدهند، دیگری گفته شنبه را یوم سبت گویند برای اینکه یهود در اینکه روز راحت میباشند زیرا که اصل سبت بمعنی سکون و راحتی است و از اینجاست که در قرآن فرموده وَ جَعَلنا نَومَکُم سُباتاً

صفحه : 359
وَ لَقَد عَلِمتُم‌ُ خطاب بطائفة یهود است که شما میدانید که جماعتی از قوم بنی اسرائیل در شهر ایله از دستوری که راجع بروز شنبه داشتند تعدی نمودند، مفسرین از روایات چنین استفاده نموده‌اند که بنی- اسرائیل مأمور بودند که در روز شنبه صید ماهی نکنند و مدتی اینکه حکم بین آنها جریان داشت ماهیان بغریزه خدا داد خود دریافتند در روزهای شنبه همه ماهیان در محلی جمع میشدند و آزادانه سر از آب بیرون میکردند، چون روز بآخر میرسید متفرق میگردیدند تا شنبه دیگر، برای یهودیان اینکه مطلب شاق و ناگوار آمد در مقام بر آمدند حیله‌ای نمایند اینکه بود که در اطراف آن دریا حوضها کندند و در روز جمعه آب در آن حوضها می- انداختند روز شنبه آن حوضها پر از ماهی میشد آخر روز راه آن حوضها را می‌بستند و در روز یکشنبه ماهیان را شکار می‌نمودند و می‌گفتند ما روز یکشنبه ماهی میگیریم و مخالفت امر خدا را نمیکنیم مدتی بدین منوال گذشت کم‌کم جرأت نمودند و در شهر ایله هفتاد هزار مرد بودند که در روز شنبه مشغول شدند بصید ماهی و هر قدر صلحاء و دانشمندان آنها را منع نمودند فائده نبخشید بالاخره داود پیغمبر علیه السّلام در باره آنها نفرین نمود بصورت بوزینه در آمدند و سه روز بیشتر زنده نماندند و همگی آنها مردند.
فَقُلنا لَهُم کُونُوا قِرَدَةً خاسِئِین‌َ امر کونوا امر تکوینی است نه امر تشریعی و باراده حق تعالی و خواست او انجام میگیرد و محتاج بلفظ و کلامی نیست و لفظ «کونوا» در اینجا مثل لفظ «کن» است که در سوره یس آیه 82 فرموده إِنَّما أَمرُه‌ُ إِذا أَرادَ شَیئاً أَن یَقُول‌َ لَه‌ُ کُن فَیَکُون‌ُ.

صفحه : 360

(اعتراض منطقی و بحث عقلی)

‌در صورتی که بطلان تناسخ از محالات اولیه بشمار میرود و بادله محکم قوی ثابت گردیده که موجودی که دارای قوه و استعداد کمال است، وقتی از قوه بفعل آمد و از نقص بکمال رسید ممکن نیست ثانیا عود نماید بحالت اولیه خود یعنی سیر قهقرایی کند و از فعلیت بقوه آید و از کمال بنقص رسد چنانچه تناسخیه چنین معتقدند که انسان پس از مردن عود میکند بجنین در رحم و بصورت طفلی از انسان یا حیوان با اختلاف مذهبی که بین آنها است بر میگردد بدنیا برای اینکه استکمال یابد، کلام آنها بکلی بی اساس است و حرفی است بدون برهان و دلیل بلکه برهان و دلیل اساس رأی سخیف آنها را خراب میکند.
انسانی که مراتبی را طی نموده و کمالاتی کسب کرده و مهیا گردیده برای دوره دیگری از مراتب خلقت و بایستی سیر استکمالی و ارتقایی نماید تا آنکه هر فردی بمنتهای درجه کمال لایق بخود برسد چگونه ممکن است سیر معکوس نماید و آن فعلیات و کمالاتی که دارا گردیده از دست بدهد و بر گردد بحالت کودکی، کدام عقلی قبول میکند که ممکن است انسانی که مراتب کودکی و جوانی و کهولت و پیری را پیموده و از هر مرتبه‌ای فعلیاتی و کمالاتی در خود اندوخته تمام اینها از وی گرفته شود و یک طفلی گردد بی علم و دانش و عاجز و محتاج تا اینکه مجددا کسب کمال نماید هرگز ممکن نیست.
پس در اینجا افرادی از بشر که بامر تکوینی «کونوا» از صورت انسانی مسخ گردیده‌اند و بصورت بوزینه در آمده‌اند، یکی از دو قسم خارج نیستند اگر گفتیم نفس آنها باقی مانده و صورت تبدیل یافته اینکه همان تناسخی است که بادله محکم قوی بطلانش محرز گردیده، و اگر گفتیم

صفحه : 361
شخص انسانی بکلی روح و بدن وی معدوم شده و بوزینه‌ای ایجاد گردیده مخالف ظاهر آیه است زیرا که از آیه چنین بر می‌آید که بامر تکوینی خود آن اشخاصی که مخالفت ورزیدند و احترام شنبه را نگاه نداشتند آنها را اینکه طور مجازات نمودند که عبرت دیگران گردند و باعدام آنها و ایجاد بوزینه چطور آنها مجازات میشوند مجازات وقتی صادق آید که حقیقت انسان با ادراکات نفسانی باقی مانده و بصورت بوزینه در آمده باشند و جلو مردم خجلت کشند و معذب گردند و بازگشت آن بهمان تناسخ میشود که بطلانش واضح است.

(پاسخ اعتراض)

تناسخی که بطلانش ظاهر است اینکه است که روح و نفس انسانی که زندگانی را بدرود گفته و مرده بر گردد ببدن جنین در رحم و اینکه مطلب علاوه بر آن دلیلی که در بالا بر بطلانش گفته شد گوئیم اگر آن بدن دارای روح و جان باشد لازم آید دو روح بیک بدن تعلق گیرد و اینکه از محالات عقلیه بشمار میرود و اگر دارای روح و جان نباشد وقتی مستعد گردید برای فیضان روح البته از مبدء فیاض بمناسبت بدنی که مستعد و آماده شده روح و نفس بوی افاضه میگردد زیرا که بخل در مبدء فیاض تصور ندارد چگونه توان قدرت غیر متناهی و فیض عام الهی را محدود نمود بعدد معدودی از ارواح که اینها متردد باشند در ابدان.
لکن مسخ غیر از تناسخ است، مفسده تناسخ همان است که گفته شد که لازمه تناسخ دو چیز است یکی از فعل بقوه آمدن و از کمال بنقص رسیدن، و دیگری منع فیض از فیاض مطلق و محدود نمودن قدرت غیر متناهی کردگار عالم.
لکن در مسخ گوئیم انسانی که بامر تکوینی الهی از صورت انسانی

صفحه : 362
بصورت حیوانی در آمده آن روح و روان و حقیقت انسانی او بجای خود باقی است لکن آن ملکات رذیله و آن اوصاف حیوانیه‌ای که در نفس وی پدید گردیده وقتی خیلی قوت گرفت ممکن است در ظاهر و در صورت نمایان گردد، اگر چه محل ظهور و بروز ملکات نفسانی «یَوم‌َ تُبلَی السَّرائِرُ» یعنی روز قیامت است چنانچه در اخبار بسیار رسیده که در قیامت هر کسی بصورت ملکات نفسانی خود وارد محشر میگردد، لکن ممکن است در اینکه عالم نیز گاهی برای عبرت دیگران یا باظهار معجزه پیمبران یا حکمت دیگری ظهور نماید.
خلاصه تناسخ که روحی جدا شود از بدن شخصی و تعلق گیرد بجنین در رحم مطلب دیگری است، و مسخ که بدن زنده از صورت اصلی انسانی بصورت حیوانی درآید مطلب دیگر، اولی محال و غیر ممکن و دومی ممکن و واقع زیرا که در مسخ ماده بدن و طبیعت بحال خود باقی است صورت عرضی تغییر یافته لکن در تناسخ بکلی روح از بدن جدا گردیده و ببدن دیگری تعلق گیرد.
پس آن فردی از بشر که بصورت بوزینه در آمده آن همان شخص است که بوده صورت عرضی و هیکل بدن وی تغییر نموده نه اینکه حقیقت روح یا حقیقت بدن وی تغییر یافته باشد پس وی انسان بوزینه نماست یعنی باعتبار ملکه و صفت بوزینه‌ای که در وی رسوخ یافته صورت بوزینه بخود گرفته و شاید کسانی که مسخ شدند و بصورت بوزینه درآمدند می- فهمیدند صورت آنها عوض شده و دیگران نیز آنها را میشناختند چنانچه در قیامت همین طور است که با اینکه هر کسی بصورت اعمال خود ظاهر میگردد هم خودش خود را میشناسد و هم دیگران میفهمند که اینکه فلانی است که بصورت اعمالش جلوه‌گری نموده.

صفحه : 363
و اعتراض به اینکه انسان عبارت از همین هیکل و صورت مخصوص است و در جایی که اینکه هیکل و اینکه صورت تبدیل یابد و بشکل دیگر درآید اینکه شخص معدوم گشته و شی‌ء دیگر بوجود آمده پس اینکه از قبیل ایجاد و اعدام بشمار میرود و نمیتوان گفت حقیقت همان حقیقت انسانی است، صورت عرضی عوض شده.
پاسخ گوئیم چگونه توان انسان را عبارت از همین هیکل محسوس دانست در صورتی که علی الدّوام صورت در تغییر و تبدیل و عوض ما یتحلّل است و هر کسی بوجدان خود میداند که با اینهمه تبدیلات و تغییراتی که در تمام عمر از فربهی و لاغری از پیری و جوانی از رنگ و شکل یافته حقیقت و هویّت وی همان است که بوده پس بتغییر شکل هویّت انسانی عوض نخواهد شد.

صفحه : 364

[سوره البقرة (2): آیات 67 تا 71]

اشاره

وَ إِذ قال‌َ مُوسی لِقَومِه‌ِ إِن‌َّ اللّه‌َ یَأمُرُکُم أَن تَذبَحُوا بَقَرَةً قالُوا أَ تَتَّخِذُنا هُزُواً قال‌َ أَعُوذُ بِاللّه‌ِ أَن أَکُون‌َ مِن‌َ الجاهِلِین‌َ (67) قالُوا ادع‌ُ لَنا رَبَّک‌َ یُبَیِّن لَنا ما هِی‌َ قال‌َ إِنَّه‌ُ یَقُول‌ُ إِنَّها بَقَرَةٌ لا فارِض‌ٌ وَ لا بِکرٌ عَوان‌ٌ بَین‌َ ذلِک‌َ فَافعَلُوا ما تُؤمَرُون‌َ (68) قالُوا ادع‌ُ لَنا رَبَّک‌َ یُبَیِّن لَنا ما لَونُها قال‌َ إِنَّه‌ُ یَقُول‌ُ إِنَّها بَقَرَةٌ صَفراءُ فاقِع‌ٌ لَونُها تَسُرُّ النّاظِرِین‌َ (69) قالُوا ادع‌ُ لَنا رَبَّک‌َ یُبَیِّن لَنا ما هِی‌َ إِن‌َّ البَقَرَ تَشابَه‌َ عَلَینا وَ إِنّا إِن شاءَ اللّه‌ُ لَمُهتَدُون‌َ (70) قال‌َ إِنَّه‌ُ یَقُول‌ُ إِنَّها بَقَرَةٌ لا ذَلُول‌ٌ تُثِیرُ الأَرض‌َ وَ لا تَسقِی الحَرث‌َ مُسَلَّمَةٌ لا شِیَةَ فِیها قالُوا الآن‌َ جِئت‌َ بِالحَق‌ِّ فَذَبَحُوها وَ ما کادُوا یَفعَلُون‌َ (71)

ترجمه:

وقتی موسی بقوم خود گفت بامر خدا گاوی بکشید گفتند ما را مسخره می‌نمایی «کشتن گاو با یافتن قاتل چه مناسبت دارد» موسی گفت پناه میبرم بخدا از اینکه سخن هجو گویم که اینکه کار مردم نادانست
قوم گفتند از خدا بخواه که خصوصیت و چگونگی گاو را معین نماید، موسی گفت خدا میفرماید آن گاوی است نه پیر از کار افتاده و نه جوان کار نکرده بلکه میانه اینکه دو حال باشد حال که معین شد آنچه مأمورید انجام دهید،
باز گفتند از خدا بخواه که رنگ گاو را نیز معین نماید موسی گفت خدا میفرماید گاو زرد زرّینی باشد که رنگ آن بینندگان را بفرح آورد،
باز گفتند از خدا بخواه چگونگی آن گاو را کاملا برای ما روشن نماید که هنوز امر برای ما مشتبه است چون رفع اشتباه شود البته اطاعت

صفحه : 365
نمائیم و بخواست خداوند هر آینه هدایت می‌یابیم،
موسی گفت خدا میفرماید آن گاو آن قدر رام نباشد که زمین بکند و شخم زند و نه آنکه آب کشی نماید و کشت و زراعت را آب دهد و هم بی‌عیب و یک رنگ باشد، قوم گفتند اکنون حقیقت را روشن نمودی و گاوی بهمان اوصاف کشتند، لکن نزدیک بود در اینکه کار نیز نافرمانی کنند.

(توضیح آیات)

‌اینکه آیات حکایت بقره بنی اسرائیل است و بهمین مناسبت اینکه سوره را سوره بقره نامیده‌اند، گاو ماده را بقره و ناقه گویند و گاو نر را ثور نامند.
حکایت گاو چنانچه مفسرین گفته‌اند اینکه است که در بنی اسرائیل کشته‌ای یافتند عامیل نام و ندانستند قاتل وی کیست، و در سبب کشتن او بین مفسرین گفتاری است:
1- مردی بود در بنی اسرائیل بسیار متمول و ثروتمند و وارث وی منحصر بود بیک پسر عمو آن پسر عمو میخواست او بمیرد و مال او را ببرد او را کشت تا مال او را بردارد. (عطا و سدی) 2- عامیل زن صاحب جمالی داشت و پسر عموی او عاشق و مایل او بود و میخواست با او ازدواج کند عامیل را کشت تا بمراد خود برسد.
3- عامیل دختر باجمالی داشت پسر عموی او آن دختر را خواستگاری نمود عامیل قبول ننمود اینکه بود که او را کشت که دختر را بگیرد. (کلبی) 4- بنی اسرائیل مسجدی داشتند دوازده در داشت بعدد اسباط بنی اسرائیل کشته عامیل را نزد دری از آن درها یافتند و از آن درب بدرب دیگر کشیدند اینکه بود که بین بنی اسرائیل نزاع واقع شد آمدند نزد حضرت موسی که قاتل او را پیدا کند. (عکرمه)

صفحه : 366
5- عامیل را پسر عموی او وی را کشت و شبانه کشته او را در خانه مردی انداخت صبح آمد و مطالبه خون بهاء او را نمود بین بنی اسرائیل نزاع واقع گردید آمدند نزد حضرت موسی علیه السّلام و گفتند از خدا بخواه که قاتل را بر ما معلوم کند اینکه بود که چنین دستور رسید. (إبن سیرین) قالُوا أَ تَتَّخِذُنا هُزُواً در کلمه «هزوا» مثل «کفوا» در سوره توحید سه نحو قرائت شده «هزوا و کفوا» بتخفیف همزه و تشدید و او در هر دو و «هزوا و کفوا» بتشدید همزه در هر دو که همزه را مشدد گردانند و واو را تخفیف دهند و «هزوا و کفوا» بتشدید و او بدون همزه و اینکه ضمه دهند زاء در هزوا و کاف در کفوا را.
ادع‌ُ لَنا رَبَّک‌َ دعا نمودن در باره کسی صادق آید که مرتبه وی نازل‌تر و پست‌تر از مدعو و خوانده شده باشد و در غیر چنین موردی نیز مجازا استعمال شده.
یُبَیِّن لَنا ما هِی‌َ چون بنی اسرائیل کشتن گاو را با زنده شدن کشته بی‌مناسبت نمیدانستند چنین گمان میکردند که اینکه اثر بایست در گاو بخصوص باشد و ندانستند که زنده شدن کشته اثر دعاء حضرت موسی (ع) است اینکه بود که در مقام خصوصیات گاو برآمدند و گفتند برای ما بیان نما که آن چه گاوی است.
إِنَّها بَقَرَةٌ لا فارِض‌ٌ وَ لا بِکرٌ عَوان‌ٌ گاوی است نه بزرگ و نه کوچک نه پیر و نه جوان آنچه مأمورید

صفحه : 367
عمل کنید گویند «فارض» گاوی است که از بسیاری سن و پری نازا گردد و «بکر» گاو جوانی است که بحد زائیدن نرسیده باشد باز اسرار نمودند.
ادع‌ُ لَنا رَبَّک‌َ یُبَیِّن لَنا ما لَونُها از پروردگار خود بخواه که برای ما روشن کند که بایستی آن گاو چه رنگ باشد.
قال‌َ إِنَّه‌ُ یَقُول‌ُ إِنَّها بَقَرَةٌ صَفراءُ فاقِع‌ٌ لَونُها تَسُرُّ النّاظِرِین‌َ آن گاوی است زرین و صفای رنگ آن طوری است که نظر کنندگان را مسرور میگرداند، باز لجاجت ورزیدند و گفتند إِن‌َّ البَقَرَ تَشابَه‌َ عَلَینا گفتند گاوها شبیه بیکدیگرند و هنوز مطلب برای ما خوب واضح نیست فرمود آن گاوی است که نه زمین شخم زند و بشکافد و نه آب کشی میکنند مُسَلَّمَةٌ لا شِیَةَ فِیها گاوی است یک رنگ و بی‌عیب گفتند الآن‌َ جِئت‌َ بِالحَق‌ِّ اکنون حقیقت معلوم شد و اشتباه برطرف گردید.
ابو الفتوح رازی در تفسیر خود اینکه جمله اخیر را دلیل میگیرد برای عقیده خود که اصلا از اول مأمور بچنین گاوی بودند لکن مشهور بین مفسرین مطابق با اخبار آل محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم اینست که اگر از همان امر اول إِن‌َّ اللّه‌َ یَأمُرُکُم أَن تَذبَحُوا بَقَرَةً گاوی را ذبح نموده بودند کافی بود و بمطلب خود میرسیدند چون اصرار نمودند و ایراد کردند از روی لجاجتی که گویا در طبیعت آنها نهفته بود کار را برای خود مشکل نمودند.

صفحه : 368

[سوره البقرة (2): آیات 72 تا 74]

اشاره

وَ إِذ قَتَلتُم نَفساً فَادّارَأتُم فِیها وَ اللّه‌ُ مُخرِج‌ٌ ما کُنتُم تَکتُمُون‌َ (72) فَقُلنا اضرِبُوه‌ُ بِبَعضِها کَذلِک‌َ یُحی‌ِ اللّه‌ُ المَوتی وَ یُرِیکُم آیاتِه‌ِ لَعَلَّکُم تَعقِلُون‌َ (73) ثُم‌َّ قَسَت قُلُوبُکُم مِن بَعدِ ذلِک‌َ فَهِی‌َ کَالحِجارَةِ أَو أَشَدُّ قَسوَةً وَ إِن‌َّ مِن‌َ الحِجارَةِ لَما یَتَفَجَّرُ مِنه‌ُ الأَنهارُ وَ إِن‌َّ مِنها لَما یَشَّقَّق‌ُ فَیَخرُج‌ُ مِنه‌ُ الماءُ وَ إِن‌َّ مِنها لَما یَهبِطُ مِن خَشیَةِ اللّه‌ِ وَ مَا اللّه‌ُ بِغافِل‌ٍ عَمّا تَعمَلُون‌َ (74)

ترجمه:

بیاد آرید وقتی که نفسی را کشتید و در موضوع آن یکدیگر را متهم نموده و نزاع بپا نمودید و خداوند آنچه را پنهان داشتید آشکار نمود،
پس گفتیم پاره‌ای از اعضاء آن گاو را بر بدن کشته زنند تا ببینند اینکه طور خداوند مردگان را زنده میگرداند و قدرت کامله خود را برای شما آشکار مینماید که شاید شما تعقل و تفکر نمائید «و آثار قدرت را مشاهده نمائید»
پس با اینکه معجزه باز چنان سخت دل شدید که دلهایتان چون سنگ بلکه سخت‌تر از سنگ گردید زیرا که از پاره‌ای از سنگها نهرها بجوشد و از پاره دیگر سنگها بشکافد و آبی بیرون آید و پاره‌ای از ترس خداوند فرود آیند «ای سنگدلان بترسید» که خدا از کردار شما غافل نیست.

(توضیح آیات)

اشاره

کَذلِک‌َ یُحی‌ِ اللّه‌ُ المَوتی همین طوری که خداوند عامیل را زنده گردانید تا اینکه بشما بنماید آیات و نشانه‌های قدرت خود را همین طور در قیامت زنده میگرداند مرده‌ها را.

صفحه : 369
وَ یُرِیکُم آیاتِه‌ِ لَعَلَّکُم تَعقِلُون‌َ و اینکه همه کرامت و آثار قدرت را مشاهده کنید شاید تعقل و تدبر نمائید در زنده شدن عامیل البته اسراری نهفته یکی از آنها شاید اینکه باشد که بدانند و مشاهده نمایند که انسان بعد از زندگانی دنیا در عالم برزخ وجود دارد و بمردن فانی نمیگردد و دیگر آنکه قدرت و توانایی حق را معاینه نمایند که چگونه در قیامت مرده‌ها را زنده میگرداند چنانچه در آخر آیه فرموده کَذلِک‌َ یُحی‌ِ اللّه‌ُ المَوتی وَ یُرِیکُم آیاتِه‌ِ لَعَلَّکُم تَعقِلُون‌َ همین طوری که خداوند عامیل را در حضور شما زنده گردانید همین طور در قیامت مرده‌ها را زنده میگرداند و اینها نشانها و آیات حقانی است که شاید شما قدری بخود آئید و تعقل و تدبر نمائید در آثار قدرت ازلی.
ثُم‌َّ قَسَت قُلُوبُکُم مِن بَعدِ ذلِک‌َ فَهِی‌َ کَالحِجارَةِ أَو أَشَدُّ قَسوَةً تشبیه مینماید قساوت قلب بنی اسرائیل را بصلابت و سختی سنگ بلکه بدتر زیرا که سنگ با سختی و صلابتی که دارد آبها و نهرها از آن جاری میگردد در صورتی که آب با سنگ باعتباری ضد یکدیگر و منافی با همند آب لین و روان است سنگ سخت و سفت است با اینکه حال از خلال سنگ سیاه خارا آب جریان مینماید و نیز بعضی از سنگها از خوف خدا از محل خود که مستقر و ثابت میباشند فرود می‌آیند.
مقصود از جمله اخیر وَ إِن‌َّ مِنها لَما یَهبِطُ مِن خَشیَةِ اللّه‌ِ اینکه است که سنگ با صلابت و سختی و سنگینی که دارد بامر حق تعالی گاهی هبوط مینماید و امر تکوینی حق را اجابت میکند و اینکه سخت دلان چنان قساوت آنها را گرفته که با اینکه همه معجزات و کراماتی که از حضرت موسی علیه السّلام مشاهده نمودند مثل قطعه قطعه شدن دریا، غرق شدن فرعون و فرعونیان، نجات یافتن بنی اسرائیلیان، سایه انداختن ابر بر سر آنان،

صفحه : 370
نزول «من و سلوی» ترنجبین و مرغ بریان شده برای خوراک آنها، منفجر گردیدن چشمه آب از سنگ، برای آشامیدن آنان، افراشتن کوه طور بالای سر آنها، زنده شدن عامیل و چندین اعجاز دیگر که بچشم خود مشاهده نمودند و آنچه معجزه و خارق العاده از رسول اللّه موسی بن عمران مشاهده مینمودند عوض آنکه حالت اطاعت و انکسار و شکستگی از خود نشان بدهند بر کبر و نخوت و قساوت آنها افزوده میگردید و قلب و دل آنها بطوری سیاه گردیده بود که گویا معجزات حضرت موسی (ع) یک امر عادی در نظر آنها بشمار میرفت با اینکه کمتر پیمبری از پیمبران بقدر حضرت موسی (ع) اظهار کرامت و امور خارق العاده نمود هر چه بنی اسرائیلیها بر لجاجت و تمرد می‌افزودند بر اظهار کرامت پیغمبر آنها افزوده میگشت برای اینکه حجت از طرف حق تعالی تمام گردد.

(ممکن است در اینجا سؤالاتی پیش آید)

1- بیان چنین حکایاتی در کلام اللّه که بایستی تمام مطالبش حکمت آمیز باشد چه مورد دارد.
2- چه مناسبت است بین کشتن گاو و زنده شدن کشته اگر خصوصیت در گاو است و لو گاو با اینکه اوصافی که در آیه بیان دارد باید هر گاوی که باین خصوصیات باشد اگر بکشته زنند زنده گردد و اگر بدعای حضرت موسی (ع) کشته زنده شد زدن گاو کشته بر او لغو میشود، همین بخواهش حضرت بایستی کشته زنده شود و قاتل خود را نشان دهد.
3- اینکه خصوصیات و اوصافی که در آیه ذکر شد چه مدخلیت دارد در آن اثر که کشته را زنده گرداند.

صفحه : 371

(پاسخ سؤال اول)

گوئیم اولا در هر یک از آیات قرآنی رموز و اسراری نهفته که عقل کوچک ما نمیتواند بآنها احاطه نماید اسرار کلام اللّه مخصوص بآنکسی است که مخاطب بوی گردیده و پس از آن محول بخلفاء و کسانیست که تالی تلو او از جانشینان و اولاد آن بزرگوارند.
و در ثانی در اینکه حکایت اسراری بنظر قاصر میرسد شاید یکی اینکه باشد که چون اینکه آیات در مقام تعداد نعمتهایی است که خداوند ببنی اسرائیل عنایت نموده و یکی از آنها همین است که خداوند بخواهش آنها و بدعای حضرت موسی علیه السّلام کشته را زنده گردانید که هم اعجاز باشد و بر یقین آنها افزوده شود و هم علم شهودی و عیانی پیدا نمایند به اینکه انسان بمردن فانی نمیگردد بلکه در عالم برزخ وجود دارد و نیز همه بدانند که خداوند قدرت دارد در قیامت روح بشر را بر گرداند بجسد آنها چنانچه فرمود کَذلِک‌َ یُحی‌ِ اللّه‌ُ المَوتی.
سر دیگری که ممکن است در کار باشد اینکه است که بین یهودیان در عصر رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم دانشمندانی بودند و میدانستند که حضرتش امّی و درس نخوانده است و با اینکه حال تمام وقایع پیمبران گذشته را بطور شایستگی بیان مینماید بفهمند که علوم آن بزرگوار از دیگری اخذ نشده بلکه از قلب آفرینش و نهاد ایجاد اخذ نموده وَ ما یَنطِق‌ُ عَن‌ِ الهَوی إِن هُوَ إِلّا وَحی‌ٌ یُوحی.
سرّ دیگر اصحاب رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بجهود یهودیان و انکار آنان متزلزل نگردند و در دل آنها خطور ننماید که چطور شد یهودیان دانشمند که بفرموده رسول اکرم اوصاف پیغمبر را در کتاب تورات باسم و رسم خوانده و دیده‌اند

صفحه : 372
منکر رسالت میباشند مطلب چیست، بخواهد بآنها بفهماند که یهودیان بلجاجت و خود خواهی و استبداد برأی که در آباء و اجداد آنها بوده بارث برده‌اند اینکه است که دل آنان را در قساوت تشبیه بسنگ بلکه سخت‌تر از سنگ مینماید چه قدر معجزه و کرامت از حضرت موسی (ع) دیدند و بر قساوت آنها افزوده گردید و چنین کسانی بعید نیست دانسته و فهمیده از روی تعصب و عناد ایمان نیاورند.
و نیز بآنها بفهماند که بنی اسرائیل چه مردمان نفهم بی ادبی بودند که بپیغمبر مرسل خود نسبت سخریه و استهزاء میدهند که حضرتش از جفای آنها بخدا پناه ببرد «اعوذ باللّه ان اکون من الجاهلین».
و نیز از روی نفهمی گمان میکردند که زنده شدن مقتول اثر گاو کشته است که باو بخورد اینکه بود که در سؤالات می‌افزودند و کار بر خود مشکل مینمودند.

(پاسخ سؤال دوم)

مفسرین گویند البته کشته بدعای حضرت موسی علیه السّلام زنده گردید لکن چون بنی اسرائیلیان چهل روز عبادت گوساله نمودند و گاو نزد آنها منزلتی داشت خواست بآنها بفهماند که مسئول آنان اجابت نمیشود مگر وقتی که گاو را اعدام نمایند و اخباری نیز بهمین مضمون رسیده و کلام آنها را تأیید مینماید، آری انسان تا وقتی که گاو نفس بهیمی خود را نکشد روح ربانی او زنده نخواهد شد و ابراز فعالیت نخواهد نمود.

(پاسخ سؤال سوم)

اولا چنانچه از اخبار آل محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بر می‌آید و بسیاری از مفسرین نیز گفته‌اند بهمان امر اول إِن‌َّ اللّه‌َ یَأمُرُکُم أَن تَذبَحُوا بَقَرَةً هر

صفحه : 373
گاوی را میکشتند کافی بود و همان اثر را میبخشید که بکشته بزنند و زنده شود و قاتل خود را نشان دهد هر قدر در سؤال افزودند کار مشکل‌تر شد.
و ثانیا شاید حکمت در آن گاو بخصوص همان بوده که در احادیث دارد که جوان صالحی بود در بنی اسرائیل که فرمان بردار و مهربان و مطیع بود نسبت بپدر چنانچه در بعض اخبار است یا نسبت بمادر که در اخبار دیگر است و بازاء همان اطاعت و مهربانی بپدر یا مادر خداوند خواست علاوه از ثواب اخروی در دنیا نیز نفعی عاید وی گردد و در آن وقت گاو باین خصوصیات منحصر بود بگاو آن جوان اینکه بود که حاضر شدند پوست آن گاو را پر از طلا نمایند و بوی بدهند و گاو را از او بخرند.

صفحه : 374

[سوره البقرة (2): آیات 75 تا 77]

اشاره

أَ فَتَطمَعُون‌َ أَن یُؤمِنُوا لَکُم وَ قَد کان‌َ فَرِیق‌ٌ مِنهُم یَسمَعُون‌َ کَلام‌َ اللّه‌ِ ثُم‌َّ یُحَرِّفُونَه‌ُ مِن بَعدِ ما عَقَلُوه‌ُ وَ هُم یَعلَمُون‌َ (75) وَ إِذا لَقُوا الَّذِین‌َ آمَنُوا قالُوا آمَنّا وَ إِذا خَلا بَعضُهُم إِلی بَعض‌ٍ قالُوا أَ تُحَدِّثُونَهُم بِما فَتَح‌َ اللّه‌ُ عَلَیکُم لِیُحَاجُّوکُم بِه‌ِ عِندَ رَبِّکُم أَ فَلا تَعقِلُون‌َ (76) أَ وَ لا یَعلَمُون‌َ أَن‌َّ اللّه‌َ یَعلَم‌ُ ما یُسِرُّون‌َ وَ ما یُعلِنُون‌َ (77)

ترجمه:

ای مؤمنین آیا طمع دارید که یهودیان بدین شما بگردند در صورتی که گروهی از آنها کلام خدا را شنیده و بدلخواه خود تحریف می- نمایند، با آنکه در کلام خدا تعقل کرده و معنی آن را دریافته‌اند،
هر گاه بمؤمنین بر خورد نمودند گفتند ما نیز ایمان آوردیم و چون با یکدیگر خلوت کنند گویند چرا راهی که خدا برای ما گشوده (از علوم) بروی مسلمانان باز کنید تا بکمک همان علوم بر شما محاجه و خصومت کنند چرا فکر نمیکنید تعقل ندارید،
آیا کفار نمیدانند که خداوند بر آنچه پنهان کنند یا آشکار نمایند آگاهست.

(توضیح آیات)

أَ فَتَطمَعُون‌َ أَن یُؤمِنُوا لَکُم همزه «أ فتطمعون» استفهام انکاری است که آیا شما مؤمنین چنین طمع دارید و منتظرید که یهودیانی که بعضی از اوصاف آباء و اجداد آنها را شماره نمودیم و آنان بارث برده‌اند با شما ایمان آرند در صورتی که جماعتی از بنی اسرائیل پس از آنکه آیات خدا را میشنیدند و تعقل میکردند آنان شناخته و فهمیده آیات خدا را تحریف میکردند و تغییر میدادند.

صفحه : 375
یَسمَعُون‌َ کَلام‌َ اللّه‌ِ در اینکه آیا کلام خدا را از که میشنیدند بین مفسرین گفتاریست:
1- از موسی علیه السّلام میشنیدند. (مجاهد و عکرمه و سدی) 2- از خدا میشنیدند و مقصود آن هفتاد نفری میباشند که موسی آنها را با خود بکوه طور برد تا کلام خدا را بشنوند. (إبن عباس) و مقاتل گفته کسانی که کلام خدا را شنیدند گفتند خداوند ما را در عمل مخیر نموده اگر خواهیم بکنیم و اگر خواهیم نکنیم و مقصود از تحریف همین است.
و اینکه آیه تأیید مینماید همان حرفی که گفته شد که اینکه همه آیاتی که در مذمت بنی اسرائیلیان و در قساوت و لجاجت آنها بیان فرموده یکی از اسرارش شاید همین باشد که مؤمنین متزلزل نگردند که چرا علماء یهود و دانشمندان آنها با علم آنها برسالت پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ایمان نمیآورند و گمان نکنند که حقانیت رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بر آنها ثابت نیست بدانند که فهمیده و دانسته خباثت نفس آنها اجازه نمیدهد سر اطاعت فرود آورند و تسلیم اوامر پیغمبر گردند و شما مؤمنین هیچوقت منتظر ایمان آنها نباشید.
وَ إِذا لَقُوا الَّذِین‌َ آمَنُوا قالُوا آمَنّا منافق کسی را گویند که ظاهرش خلاف باطنش را ارائه دهد و تظاهر نماید آنچه را که در باطنش نیست اینکه بود که منافقین وقتی بمؤمنین میرسیدند میگفتند ما نیز مثل شما ایمان آورده‌ایم و در صفحات قبل اندازه‌ای راجع بنفاق منافقین و در سبب نفاق آنها تذکراتی داده شد تکرار نشود.
أَ تُحَدِّثُونَهُم بِما فَتَح‌َ اللّه‌ُ عَلَیکُم وقتی بعضی از اینکه اشخاص منافق بیکدیگر میرسیدند و با هم خلوت

صفحه : 376
مینمودند بعضی ببعض دیگر سرزنش میکردند که نباید آنچه را از تورات در اوصاف رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرا گرفته‌اید برای مسلمانها بگوئید تا آنکه با شما مخاصمه و محاجه کنند نزد پروردگار شما و دیگر عذری برای شما باقی نماند.
گویا اینکه بیخردان و نفهمان چنین گمان میکردند آنچه را از تورات فهمیده‌اند از بشارت قدوم پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و اوصاف مؤمنین اگر اظهار نکنند و در دل نگاه دارند نزد خداوند معذورند و خدا خبر از باطن و سرّ آنان ندارد اینکه بود که در مقام اعتراض و سرزنش آنها بر آمده.
أَ وَ لا یَعلَمُون‌َ أَن‌َّ اللّه‌َ یَعلَم‌ُ ما یُسِرُّون‌َ وَ ما یُعلِنُون‌َ آیا اینکه جماعت یهود نمیدانند که خداوند میداند آنچه در دل نگاه میدارند از اوصاف پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و آنچه را اظهار میکنند و بزبان اظهار میدارند و از اینکه آیاتی که گفته شد و آیات دیگر چنین بر می‌آید که بنی اسرائیلیان «اصالة الماده‌ئی» بودند یعنی غیر از ماده و مادیات و جسم و و جسمانیات موجود مجردی که بکلی منزه و مبرا باشد از ماده و آنچه متعلق بماده است تصور نمی‌کردند و شاید چنین گمان میکردند که خدا موجودی است که تعلق بماده دارد و غالب و قاهر بر ماده است اینکه بود که بفهم ناقص خود گمان میکردند اگر عقیده خود را اظهار نکنند معذورند و خداوند اطلاع از باطن آنها ندارد و میگفتند ما ایمان نمی‌آوریم مگر بآنچه بچشم ببینیم و مشاهده نمائیم چنانچه بحضرت موسی علیه السّلام میگفتند لَن نُؤمِن‌َ لَک‌َ حَتّی نَرَی اللّه‌َ جَهرَةً سوره بقره آیه 52، ما ایمان نمی‌آوریم مگر وقتی خدا را بچشم ببینیم و میگفتند ای موسی اجعَل لَنا إِلهاً کَما لَهُم آلِهَةٌ سوره اعراف آیه 137، چنین گمان می‌کردند که خداوند تعلق بجسم دارد اینکه بود که از پیغمبر خود تقاضا مینمودند که صورتی مثل او

صفحه : 377
ترتیب دهد که آنها بچشم ببینند و عبادت نمایند.
آری کسی که تمام اهتمام و محط نظر و هدف وی امور مادی و طبیعی شد چنین کسی چگونه تواند نظر خود را بالا برد و تعقل نماید موجود مجردی را که منزه و مبرا باشد از ماده و لوازم ماده.

رو مجرّد شو مجرّد را ببین دیدن هر چیز را شرط است اینکه
ببین اشخاصی که سر کار آنها با ماده و طبیعیات است و هدف نهانی آنها و مقصود آنان شناختن مواد موجودات و آثار و خواص اشیاء است چگونه چشم دل آنها کور گردیده که غیر از ماده و خواص ماده موجود دیگری قائل نیستند حتی روح مجرد را نیز منکرند و آن را نیز از خواص ماده میدانند.
روح حقیقت بین ممکن است در کسی ظهور نماید که بظاهر حالت انقیاد و تسلیم داشته و بباطن اندازه‌ای از مادیات اعراض نماید و هدف وی و چشم دلش بسوی مبدء نگران باشد تا آنکه شاید چشم حقیقت بین پیدا نماید و با مبدء کون آشنا گردد،

صفحه : 378

[سوره البقرة (2): آیات 78 تا 79]

اشاره

وَ مِنهُم أُمِّیُّون‌َ لا یَعلَمُون‌َ الکِتاب‌َ إِلاّ أَمانِی‌َّ وَ إِن هُم إِلاّ یَظُنُّون‌َ (78) فَوَیل‌ٌ لِلَّذِین‌َ یَکتُبُون‌َ الکِتاب‌َ بِأَیدِیهِم ثُم‌َّ یَقُولُون‌َ هذا مِن عِندِ اللّه‌ِ لِیَشتَرُوا بِه‌ِ ثَمَناً قَلِیلاً فَوَیل‌ٌ لَهُم مِمّا کَتَبَت أَیدِیهِم وَ وَیل‌ٌ لَهُم مِمّا یَکسِبُون‌َ (79)

ترجمه:

بعضی از عوام یهودیها که خواندن و نوشتن را ندانند تورات را جزء آرزو و آمال باطل خود میدانند و پا بست خیالات و پندار بیهوده خویشند،
پس وای بر آن کسانی که از پیش خود چیزی نوشته و بخدا نسبت میدهند تا ببهای اندک (یعنی بزر و سیم بی‌مقدار دنیا) بفروشند وای بر آنها از آن نوشته‌ها و آنچه از آن بدست آرند.

(توضیح آیات)

وَ مِنهُم أُمِّیُّون‌َ لا یَعلَمُون‌َ الکِتاب‌َ إِلّا أَمانِی‌َّ «منهم» من برای تبعیض است یعنی بعضی از یهودیان امّی میباشند که تورات را نمیدانند و نتوانند بخوانند و بنویسند و بین دانشمندان گفتگو است که چرا کسانی که خواندن و نوشتن را نتوانند آنان را امی گویند، بعضی گفته‌اند امی منسوب است بامه که خلقت باشد یعنی آنها بر همین خلقت اول که چیزی نمیدانستند مانده‌اند و چیزی نیاموخته‌اند، بعض دیگر گویند منسوب بعامّه است یعنی داخل در عامّه خلقند نه داخل در خواص که دانشمندان باشند، کسی دیگر گفته (امّی) منسوب بام‌ّ یعنی مادر است و آنها را امی گویند از جهت آنکه بر همان حال ولادت مانده‌اند.
بعضی یهود نمیدانند کتاب را مگر آنچه را از بر و از دهنها میشنوند و یاد گرفته‌اند و گفته‌اند «امانی» بمعنی تمنی و امیدواری است که عوام

صفحه : 379
یهودیها تمنای باطل میکنند مثل اینکه میگفتند نَحن‌ُ أَبناءُ اللّه‌ِ وَ أَحِبّاؤُه‌ُ سوره مائده آیه 21، ما پسرهای خدا و دوستان او میباشیم، و نیز میگفتند لَن یَدخُل‌َ الجَنَّةَ إِلّا مَن کان‌َ هُوداً أَو نَصاری سوره بقره آیه 105، و امثال اینها که از روی جهل و نادانی بر خود منصب و مقامی امیدوار بودند وَ إِن هُم إِلّا یَظُنُّون‌َ علماء نحو گویند هر جا بعد از ان، الّا باشد بمعنی نفی است یعنی اینها در آن آرزو و آمالی که در دل خود میپرورانند یقین بواقعیت و حقیقت آن ندارند بوهم و گمان موهوماتی را حقیقت می‌پندارند و پایبند آن گشته‌اند.
فَوَیل‌ٌ لِلَّذِین‌َ یَکتُبُون‌َ الکِتاب‌َ بِأَیدِیهِم روایت از حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است که «ویل وادی است در جهنم که بقدری گود است که وقتی که کافر را در آنجا افکنند چهل سال پائین میرود و بقعر آن نرسد و بین مفسرین نیز در معنی ویل گفتاری است:
1- وادی است در جهنم که کوه‌های دنیا در وی افکنند فرو برد (سعید مسیب) 2- وادی است در دوزخ پر از خون و ریم. (إبن زید) 3- کنایه از سختی عذاب است. (عبد اللّه عباس) 4- ویل کلمه ایست که هر مصیبت زده‌ای در حال مصیبت میگوید مثل اینکه میگوید ویله، ویل له، ویح له، ویب له، و امثال اینها که لغاتی است در اینکه معنی. (إبن کیسان) مثل اینکه ما در حال مصیبت یا غیر مصیبت در سختی‌های روزگار می‌گوییم وای وای که شاید مأخوذ از همان ویل باشد

صفحه : 380
خلاصه ویل برای کسانی است که بدست خود کتاب مینویسند.
ثُم‌َّ یَقُولُون‌َ هذا مِن عِندِ اللّه‌ِ مفسرین گویند شأن نزول آیه اینکه بود که وقتی رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم برسالت آمد یهودیان دیدند اینکه شخص دارای همان اوصافی است که در تورات نوشته شده که پیغمبر آخر الزمان «مردی است نیکو صورت، سیاه چشم، جعد مو، و رق تورات را گرفتند و بجای آن نوشتند پیغمبر آخر الزمان مردی باشد کوتاه بالا، ازرق چشم، سرخ مو، وقتی رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم از مکه هجرت فرمود و بمدینه آمد یهودیها بآن علاماتی که در تورات دیده بودند او را شناختند آمدند نزد رؤساء خود و گفتند اینکه همان پیغمبری است که در تورات معرفی شده آنها گفتند اینکه طور نیست و آن و رق توراتی که خود نوشته بودند نزد آنها آوردند و آنها را فریب دادند.
لِیَشتَرُوا بِه‌ِ ثَمَناً قَلِیلًا علمای یهود بخواهش رؤسای یهودیها کتاب تورات را تحریف مینمودند و آنچه در صفات و علامات رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم در آنجا ثبت شده بود عوض می کردند و از رؤساء پول میگرفتند و آنچه می‌گرفتند و لو آنکه مال بسیار بوده لکن در مقابل اینکه عمل شنیع متاع و ثروت دنیا هر قدر هم که زیاد بنظر آید در واقع اندک بشمار میرود و به هیچ وجه با هم مقابلی نمی‌کند اینکه است که ثمنی که می‌گرفتند متصف نموده بقلت.
وَ وَیل‌ٌ لَهُم مِمّا یَکسِبُون‌َ و بازاء عمل آنها ویل که شاید مقصود همان چاه جهنم باشد که دو آن حدیث گفته شد برای خود کسب نموده و آماده کرده‌اند.

صفحه : 381

[سوره البقرة (2): آیات 80 تا 83]

اشاره

وَ قالُوا لَن تَمَسَّنَا النّارُ إِلاّ أَیّاماً مَعدُودَةً قُل أَتَّخَذتُم عِندَ اللّه‌ِ عَهداً فَلَن یُخلِف‌َ اللّه‌ُ عَهدَه‌ُ أَم تَقُولُون‌َ عَلَی اللّه‌ِ ما لا تَعلَمُون‌َ (80) بَلی مَن کَسَب‌َ سَیِّئَةً وَ أَحاطَت بِه‌ِ خَطِیئَتُه‌ُ فَأُولئِک‌َ أَصحاب‌ُ النّارِ هُم فِیها خالِدُون‌َ (81) وَ الَّذِین‌َ آمَنُوا و عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ أُولئِک‌َ أَصحاب‌ُ الجَنَّةِ هُم فِیها خالِدُون‌َ (82) وَ إِذ أَخَذنا مِیثاق‌َ بَنِی إِسرائِیل‌َ لا تَعبُدُون‌َ إِلاَّ اللّه‌َ وَ بِالوالِدَین‌ِ إِحساناً وَ ذِی القُربی وَ الیَتامی وَ المَساکِین‌ِ وَ قُولُوا لِلنّاس‌ِ حُسناً وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ ثُم‌َّ تَوَلَّیتُم إِلاّ قَلِیلاً مِنکُم وَ أَنتُم مُعرِضُون‌َ (83)

ترجمه:

گفتند خداوند هرگز ما را عذاب نکند مگر چند روز معدودی (هفت روز یا چهل روز) بگو بآنان آیا بر اینکه ادعاء خود از خدا عهد و پیمانی گرفته‌اید که آن عهد تخلف پذیر نباشد یا از روی عقیده جاهلانه خود و از روی ندانستگی و نفهمی چیزی نسبت بخدا میدهید،
آری هر کس اعمال زشتی کسب کرد و کردار بدی باو احاطه نمود چنین کسی اهل دوزخ است و در آتش همیشه معذب و جاویدانست،
و کسانی که ایمان آوردند و کارهای نیک و شایسته نمودند آنان اهل بهشت و پیوسته در بهشت جاوید و متنعم خواهند بود،
و یاد آرید وقتی که از بنی اسرائیل عهد گرفتیم که غیر خدا را نپرستند و در باره پدر و مادر و خویشان و یتیمان و فقیران نیکی کنند و بزبان خوش با مردم تکلم نمائید پس شما (طایفه یهود) عهد خدا را شکسته و روی گردانیدید مگر اندکی از شما و شما کسانی هستید که از حکم خدا برگشتید.

صفحه : 382

(توضیح آیات)

قالُوا لَن تَمَسَّنَا النّارُ إِلّا أَیّاماً مَعدُودَةً یهودیان بوهم ناقص خود چنین گمان میکردند که برای آدم گنه‌کار چند روزی بیشتر عذاب نیست، و در اینکه مقصود از آن (ایام معدوده) چند روز است بین مفسرین گفتاری است:
1- چون رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم مدینه آمد یهودیان گفتند مدت عمر دنیا هفت هزار سال است و خدای تعالی ما را بهر هزار سالی یک روز عذاب خواهد نمود و مدت اقامت ما در عذاب هفت روز بیشتر نخواهد بود.
(عبد اللّه عباس و مجاهد) 2- چون مدت گوساله پرستیدن بنی اسرائیلیان چهل روز بوده آنها میگفتند خداوند ما را چهل روز عذاب خواهد نمود. (قتاده و عطا) قُل أَتَّخَذتُم عِندَ اللّه‌ِ عَهداً خطاب برسول خود کرده میفرماید ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بگو باینها آیا شما عهد و میثاق از خدا گرفته‌اید که بیشتر از چند روزی عذاب بما نرسد فَلَن یُخلِف‌َ اللّه‌ُ عَهدَه‌ُ و هرگز خداوند بر خلاف عهد و میثاق خود عمل نکند، همزه أَتَّخَذتُم همزه استفهام است و در اصل اینکه طور بوده (أ اتخذتم) همزه وصل را انداختتد أَتَّخَذتُم شد، بَلی مَن کَسَب‌َ سَیِّئَةً وَ أَحاطَت بِه‌ِ خَطِیئَتُه‌ُ خداوند در مقام رد کلام اینها برآمده که اینکه طور نیست که گمان کرده‌اند که عذاب آنان چند روز معدودی باشد، آری عذاب در خور گناهست مَن کَسَب‌َ سَیِّئَةً کسی که فعل و عملش خطا و عصیان شد

صفحه : 383
وَ أَحاطَت بِه‌ِ خَطِیئَتُه‌ُ و حالت مخالفت نمودن مولا بر وی غالب گردید بطوری که تمام شراشر وجود او را فرا گرفت و خطا کردن و عصیان ورزیدن عادت و ملکه او گردید فَأُولئِک‌َ أَصحاب‌ُ النّارِ چنین کسانی با آتش مصاحب و همراهند زیرا که آن ملکات ردیه و اوصاف رذیله که در اثر مداومت بر معاصی در نفس و سریره خود اندوخته‌اند ملازم با آتش است.
طبرسی در تفسیر خود چنین گوید که در معنی «سیّئة» گفتاری است:
1- مقصود از سیئه در اینجا شرک است. (إبن عباس و مجاهد و قتاده) 2- سیئه گناه کبیره‌ای است که خداوند وعده عذاب بر آن داده.
(السدی) 3- کبیره‌ای است که مجازات آن آتش است. (حسن) و گفتار اول موافق مذهب و طریقه ماست زیرا که فقط شرک است که باعث خود در آتش جهنم میشود و در معنی «احاطت به خطیئته» دو احتمال داده شده:
1- خطا و گناه هر جانبی بوی احاطه نموده کقوله تعالی وَ إِن‌َّ جَهَنَّم‌َ لَمُحِیطَةٌ بِالکافِرِین‌َ 2- احاطت بمعنی هلاکت است مثل قوله تعالی إِلّا أَن یُحاطَ بِکُم و قوله وَ ظَنُّوا أَنَّهُم أُحِیطَ بِهِم و تمام اینها بمعنی هلاکت است و مقصود اینکه است که چنین اشخاص راه نجات بروی آنها بسته گردیده إبن عباس گفته اهل ایمان مشمول اینکه آیه نیستند زیرا که معنی احاطه سیئه اینکه است که گناه از تمام جهات بآنها احاطه نموده و اهل ایمان را وعده خلود در بهشت و ثواب دائمی داده بقوله سبحانه وَ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ أُولئِک‌َ أَصحاب‌ُ الجَنَّةِ هُم فِیها خالِدُون‌َ و ثواب دائمی با عقاب دائمی جمع نخواهد شد. (پایان کلام طبرسی)

صفحه : 384
وَ إِذ أَخَذنا مِیثاق‌َ بَنِی إِسرائِیل‌َ لا تَعبُدُون‌َ إِلَّا اللّه‌َ و یاد آر وقتی که گرفتیم عهد و پیمان از بنی اسرائیل که غیر خدا را پرستش ننمایند و عبادت و بندگی آنها مخصوص بحق باشد، و بعضی مفسرین گفته «لا تعبدون الا اللّه» نهی است در صورت خبر و دلالت دارد بر شدت اهتمام بر اینکه عبادت نکنند مگر خدا را.
لا تَعبُدُون‌َ إِلَّا اللّه‌َ دو طور قرائت شده: 1- «لا یعبدون» بیاء غیبت یعنی عبادت نمیکنند قول (إبن کثیر و حمزه و کسایی) 2- «لا تعبدون» بتاء خطاب عقیده باقی قراء است یعنی از بنی اسرائیل عهد و پیمان گرفتیم که شما بنی اسرائیلیان عبادت نکنید مگر خدا را و هر یک از اینها دلیلی برای اثبات مدعای خود آورده‌اند.
وَ بِالوالِدَین‌ِ إِحساناً و اینکه احسان بوالدین را عطف داده به «لا تعبدوا» و آن را در ردیف عبودیت و بندگی خود آورده برای اهمیت آن است که همین طوری که وظیفه انسان اینکه است که عبادت و بندگی نماید مبدء خود را که از نیستی وی را بهشتی آورده و تمام لوازم زندگانی او را بنیکوترین وجهی ترتیب داده، همین طور پدر و مادر چون واسطه در تربیت و نشو و ارتقاء او میباشند البته بحکم عقل انسان وظیفه شناس میداند که بایستی بازاء احسان پدر و مادر و بپاداش زحمات آنان از هیچگونه محبت و احسانی در باره آنها خود داری ننماید هَل جَزاءُ الإِحسان‌ِ إِلَّا الإِحسان‌ُ و ظاهرا اینکه آیات ارشاد عقلی است که با اوامر مولوی توأم گردیده.
وَ ذِی القُربی وَ الیَتامی وَ المَساکِین‌ِ وَ قُولُوا لِلنّاس‌ِ حُسناً مراتب احسان را مرتب فرموده و قرابت را مورد احسان قرار داده و از مرتبه اعلای قرابت گرفته زیرا که پدر و مادر شجره وجود انسانند و یکی

صفحه : 385
از معدّات و شرایط پیدایش وجود ویند و از علل مادّی بشمار میآیند و پس از آن هر که نزدیک‌تر است بانسان بایستی وی را مورد احسان قرار داد و پس از قرابت، یتیمان بی‌پدر را چون سرپرستار ندارند اهمیت آنها به اینکه مورد احسان واقع گردند بیشتر از غیر است، و پس از آن فقیران آشفته حال بی بضاعت را مورد احسان قرار داده و پس از آن بطور کلی امر فرموده که نسبت بتمام افراد بشر با لهجه نیکو و کلام نیک تکلم نمائید و ظاهرا مقصود از «ناس» جنس بشر است خواه مؤمن و متقی باشد یا کافر و گنه‌کار، خواه نزدیک و هم وطن و هم مشرب باشد یا دور.
بعضی از مفسرین گویند جمله «وَ قُولُوا لِلنّاس‌ِ حُسناً» به آیات جهاد نسخ گردیده و اینکه حکم مخصوص بمؤمنین است که با لهجه نیکو با یک دیگر تکلم نمایند، لکن ظاهرا آیه بر عموم خود باقی است زیرا که دستور جهاد مطلب دیگری است و اینجا در مقام معاشرت و معاملات است و با هم منافی نیست، در کتاب کافی از أبی جعفر علیه السّلام چنین روایت میکنند که در تفسیر آیه فرموده «سخن گوئید با مردم بهتر از آنچه میل دارید با شما سخن گویند» خلاصه اینها وظیفه انسان است راجع بامور اجتماعی و تمدن بشری وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ عطف بدستورات جلو است که بنی اسرائیل مأمور بودند نماز را بپای دارند و زکاة مال خود را بدهند، نماز و روزه و زکاة و کلیات تکالیف و اصول احکام در تمام ادیان بوده و هست منتهی هر وقتی و دوره‌ای باقتضای زمان و مردمان وقت خصوصیات آن تغییر نموده.
دوره اول از خلقت بین افراد مردم و حیوان چندان تفاوتی بنظر نمی‌آمده چنانچه از قرآن توان استفاده نمود که وقتی قابیل پسر حضرت آدم (ع) هابیل برادر خود را کشت متحیر ماند که جسد وی را چه کند

صفحه : 386
بارشاد کلاغی او را دفن نمود، و نیز تاریخ قرنهای سابق نشان میدهد که در اوائل خلقت بشر، مردم چه قدر بیخرد و کم جربزه و نفهم بودند و صفات انسانیت در آنها کمتر یافت میشد و نیز نیروی حیاتی در آنان بندرت ظهور و بروز داشت تا آنکه بتوسط پیمبران و سفراء الهی کم‌کم افراد بشر رو بترقی آمدند، در زمان نوح پیغمبر (ع) پس از طوفان، عالم انسانیت اندازه‌ای رو بکمال آمد پس از آن بتوسط حضرت موسی (ع) چنانچه آیات قرآنی نشان میدهد که بنی اسرائیلیان چه مردمان سفیه مادی لجوج متکبر بودند و فقط عالم را عالم ماده و موجودات را منحصر بمحسوسات میدانستند و شاید مبدء عالم را نیز قوه و متعلق بمادیات میپنداشتند زیرا قصور عقل آنها بود که آنان را در ظلمت طبیعت نگاه داشته و نمیگذاشت قدمی از حکم طبیعت و امور مادی فراتر گذارند و در معقولات سیر نمایند و اگر خوب بنگری می بینی متمدنین امروزه و کسانی که خود و امثال خود را از روشنفکران و دانشمندان میپندارند درجه فهم و دانش آنان از درجه حس و محسوسات بالا نمیرود هر چه هست ماده و عوارض ماده میدانند.
خلاصه چون عالم خلقت رو بتکامل است در هر زمان و دوره‌ای موقعیت داشته که قانون بخصوصی از طرف اله عالم تأسیس گردد و مردم را بجاده حق و حقیقت رهبری نماید، و البته قوانین الهی بمقتضی زمان و مناسب مردمان هر زمانی تفاوت مینماید اینکه است که قوانین و مقررات شرایع و ادیان مختصر تفاوتی در جزئیات آنها دیده میشود، مثل اینکه در شریعت جناب موسی (ع) چون بنی اسرائیلیان مردمان دل سخت متعصب بی‌خردی بودند تکالیف شاقه برای آنها تأسیس گردید هر قدر بر لجاجت و ضدیت می‌افزودند تکلیف را بر خود مشکلتر مینمودند و نیز چون مردمان مادی و طبیعی بودند درب معنویات بروی آنها بسته بود سنن و آداب و وظائف دینی آنها

صفحه : 387
نیز از طریق امور طبیعی تأسیس شده بود، زمان حضرت عیسی (ع) رهبانیین و زهاد بین مردم یافت گردید اینکه بود که جناب عیسی (ع) مردم را بزهد و گوشه‌گیری و ترک دنیا دعوت مینمود، و اینکه دو طریقه اگر چه هر یک بجای خود درست و مطابق حکمت بوده، لکن نسبت بقاƙșƢ عدل طریقه موسی (ع) در طرف افراط و طریقه عیسی (ع) در طرف تفریط واقع شده بود لکن طریق اسلام در حد اعتدال و نقطه وسط بین افراط و تفریط واقع گردیده که اگر قوانین و مقررات آن سر سوزنی کم گردد در طرف تفریط می‌افتد و اگر سر سوزنی زیاد گردد بطرف افراط واقع میگردد، اینکه است که قانون اسلام نسخ بردار نیست، و موقعیّت برای استکمال باقی نگذاشته و نیز چنین قانون مضبوط جامعی که تمامی حرکات و افعال و اعمال مردم را مستوعب گردد که هیچ عمل و فعلی از انسان سر نمیزند مگر آنکه راجع بآن دستوری دارد، در هیچ دین و شریعتی باین جامعیت و کاملیت دیده نشده اینکه است که بایستی اینکه پیغمبر آخرین پیمبران و شریعت او آخرین شرایع باشد و دین او تا قیامت باقی بماند.
ثُم‌َّ تَوَلَّیتُم إِلّا قَلِیلًا مِنکُم وَ أَنتُم مُعرِضُون‌َ شما بنی اسرائیلیان بعد از پیمان عهد خود شکستید و از حکم حق تعالی اعراض نمودید مگر عده محدودی از شما که بعهد و پیمان خود وفا نمودند.

صفحه : 388

[سوره البقرة (2): آیات 84 تا 85]

اشاره

وَ إِذ أَخَذنا مِیثاقَکُم لا تَسفِکُون‌َ دِماءَکُم وَ لا تُخرِجُون‌َ أَنفُسَکُم مِن دِیارِکُم ثُم‌َّ أَقرَرتُم وَ أَنتُم تَشهَدُون‌َ (84) ثُم‌َّ أَنتُم هؤُلاءِ تَقتُلُون‌َ أَنفُسَکُم وَ تُخرِجُون‌َ فَرِیقاً مِنکُم مِن دِیارِهِم تَظاهَرُون‌َ عَلَیهِم بِالإِثم‌ِ وَ العُدوان‌ِ وَ إِن یَأتُوکُم أُساری تُفادُوهُم وَ هُوَ مُحَرَّم‌ٌ عَلَیکُم إِخراجُهُم أَ فَتُؤمِنُون‌َ بِبَعض‌ِ الکِتاب‌ِ وَ تَکفُرُون‌َ بِبَعض‌ٍ فَما جَزاءُ مَن یَفعَل‌ُ ذلِک‌َ مِنکُم إِلاّ خِزی‌ٌ فِی الحَیاةِ الدُّنیا وَ یَوم‌َ القِیامَةِ یُرَدُّون‌َ إِلی أَشَدِّ العَذاب‌ِ وَ مَا اللّه‌ُ بِغافِل‌ٍ عَمّا تَعمَلُون‌َ (85)

ترجمه:

و یاد آرید وقتی که از شما عهد گرفتیم که خون یکدیگر را نریزید و یکدیگر را از خانه و دیار خود نرانید و پس از آنکه بر آن عهد اقرار نمودید و خود شما بر اقرار خودتان گواهید،
پس از آن عهد و پیمان شما بر همان «خوی بد اسلاف خودید» که خون یکدیگر میریزید و مردمان ضعیف را از شهر و دیار خود میرانید و بر ستم بر ضعیفان همدست و پشتیبان یکدیگرید و چون اسیرانی میگیرید برای رها کردن آنان فدیه میگیرید در صورتی که رها کردن و خارج نمودن آنها برای شما حرام شده آیا شما ببرخی از احکام تورات ایمان دارید و ببعضی دیگر کافر میشوید پس جزاء چنین کردار زشتی چیست مگر خواری و ذلت در اینکه جهان و در روز قیامت بازگشت شما بسخت‌ترین عذاب است و خداوند از کردار شما غافل نیست.

(توضیح آیات)

اشاره

وَ إِذ أَخَذنا مِیثاقَکُم لا تَسفِکُون‌َ دِماءَکُم ای بنی اسرائیلیان بیاد آرید وقتی را که از شما «آباء و اجداد شما»

صفحه : 389
عهد و میثاق گرفتیم که خون خود نریزید یعنی خون یکدیگر که از یک طایفه و یک ملت و یک جنس میباشید بمنزله ریختن خون خود شما است وَ لا تُخرِجُون‌َ أَنفُسَکُم مِن دِیارِکُم و خود را از خانه‌ها و شهرهای خود بیرون نکنید، کسی خود را نمی‌کشد و خون خود را نمیریزد و نیز کسی خود را از خانه و دیار خود بیرون نمیکند، مفسرین گویند چون اهل یک کیش و یک ملت مجموعا بمنزله یک نفر میباشند لهذا کشتن بعضی از آنها بمنزله کشتن همه آنها است چنانچه فرموده «المؤمنون کنفس واحده» معنی دیگری نیز کرده‌اند که چون در شرع قصاص ثابت است کشتن غیر بمنزله کشتن خود شخص بشمار میرود چنانچه فرمود وَ لَکُم فِی القِصاص‌ِ حَیاةٌ قاتل بقصاص کشتن غیر گویا خود را کشته.
و جماعتی از مفسرین گفته‌اند اینکه آیه در شأن بنی قریظه و بنی نضیر فرود آمده که خداوند دستور فرموده که آنان یکدیگر را نکشند و کسی را از شهر و دیار خود بیرون نکنند و قوی در مال ضعیف تصرف عدوانی ننماید و اگر از ایشان اسیری گرفتند بدون فدیه گرفتن آنها را رها نمایند.
ثُم‌َّ أَقرَرتُم وَ أَنتُم تَشهَدُون‌َ پس از آن اقرار گردید و پیمان بستید و شما شاهد و گواهید بر اینکه عهد و پیمان، و بین مفسرین گفتگو است که آیا اینکه اقرار و گواهی دادن راجع بیهودیان عصر رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است یا مثل آیات پیش راجع ببنی اسرائیلیان است بعضی چنین معتقدند که راجع ببنی اسرائیل است و بعضی گویند «و انتم» حال است و راجع بیهودیان میباشد یعنی و حال آنکه شما یهودیان در کتابهای خود مشاهده میکنید که آنها چگونه خلاف عهد و پیمان نمودند.

صفحه : 390
ثُم‌َّ أَنتُم هؤُلاءِ تَقتُلُون‌َ أَنفُسَکُم بقاعده عربیت بایستی « یا هؤلاء» باشد لکن عادت عرب اینکه است که هر جا مطلب واضح باشد منادا را بدون « یا » میآورند مثل قوله تعالی یُوسُف‌ُ أَعرِض عَن هذا که بایستی « یا یوسف» باشد « یا » را انداخته‌اند، و بر خلاف دستور ما که نهی نمودیم از اینکه یکدیگر را بکشید «تقتلون انفسکم» خود کشی میکنید شاید اینکه کشتن غیر را بمنزله کشتن نفس خودشان قرار داد برای اینکه باشد که لازمه کشتن برخی از آنها برخ دیگر را کشتن خودشانست، نظر به اینکه وقتی جماعتی و طایفه‌ای بعضی بعض دیگر را بکشند البته ضعیف میگردند و در اثر ضعف دشمن بر آنان مسلط میگردد و دمار از روزگار آنها بر می‌آورد.
تَظاهَرُون‌َ عَلَیهِم بِالإِثم‌ِ وَ العُدوان‌ِ پشت انسان یا حیوان را ظهر گویند، شما بنی اسرائیلیان در عصیان ورزیدن و مخالفت امر تورات نمودن پشتیبان یکدیگرید، وَ إِن یَأتُوکُم أُساری تُفادُوهُم و شما بنی اسرائیلیان با اینکه اهل کیش و ملت خود که بمنزله خود شما بشمار میروند میکشید و باکی از کشتن آنها ندارید وقتی اسیری در دست آنها میبینید فدیه میگیرید در صورتی که کشتن و بیرون کردن آنان و فدیه گرفتن و اسیر را در دست دشمن گذاشتن تمام اینها برای شما حرام است.
أَ فَتُؤمِنُون‌َ بِبَعض‌ِ الکِتاب‌ِ وَ تَکفُرُون‌َ بِبَعض‌ٍ آیا شما ببعض آیات تورات از روی دلخواه خود عمل میکنید و آنچه را که بنفع خودتان گمان میکنید بآن ایمان دارید و آنچه بر خلاف میل و دلخواه خودتان است کفران میورزید، در شأن نزول آیه گویند در

صفحه : 391
مدینه دو طایفه بودند از یهود یکی را قریظه و دیگری را نظیر میگفتند و دو قبیله دیگری نیز قبل از هجرت رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بودند که یکی را اوس و دیگری را خزرج میگفتند، بنی قریظه با اوس یکی و همدست شدند و طائفه نظیر با خزرج اتفاق کردند و با هم جنگ نمودند، و آنهایی که غالب شدند طایفه دیگر را از منزل و دیار خودشان بیرون کردند و اسیرانی از آنها میگرفتند و بدست دشمن میگذاشتند و اینها بر خلاف حکم تورات بود.

جامعه بشری تحت سه حالت واقع میگردد

اول- حالت رفاهیت و سعادت و فضیلت، دوم- حالت اضطرار و سختی سوم- حالت فناء و اضمحلال و نیستی و ناموس خلقت روی اینکه سه پایه دور میزند فَلَن تَجِدَ لِسُنَّت‌ِ اللّه‌ِ تَبدِیلًا.
و در اینکه آیات معجز نما اشاره مینماید که اینکه حالات سه گانه بعضی مترتب بر بعض دیگرند و برای سعادت بشری مبنا و اصول و قواعدی بیان میکند که اگر افراد جامعه مراعات آن اصول نمایند سعادت و فضیلت خود را تأمین نموده‌اند.

اصول هشت‌گانه‌ای که در اینکه آیات تذکر میدهد

1- عبادت اللّه، 2- احسان بوالدین، 3- صله رحم، 4- اکرام یتیم، 5- نیکی بفقیر و مراعات حال مسکین، 6- حسن معاشرت و سخن گفتن با مردم بلهجه نیکو، 7- بپای داشتن نماز، 8- عطا کردن زکاة، که هر یک از اینها یکی از اصول اجتماعات و تمدن بشری بشمار میرود مخصوصا نماز و زکاة که دو رکن از ارکان عبادت و بمنزله دو چرخ زندگانی است که محور جامعه بشری بدوران میچرخد.
حالت دومی که جامعه و یک ملتی بخود میگیرد حالت اضطراب

صفحه : 392
و وحشت است و آن وقتی است که جامعه و اهل ملت و جماعت اینکه اصول هشت گانه را مراعات ننمایند مثل اینکه ترک عبادت کنند و از ذکر حق تعالی اعراض نمایند وَ مَن أَعرَض‌َ عَن ذِکرِی فَإِن‌َّ لَه‌ُ مَعِیشَةً ضَنکاً سوره طه آیه 123، کسی که از ذکر حق تعالی اعراض نمود زندگانی وی سخت و مشکل میشود، و نیز کسی که قطع رحم کند و با مردم بکج خلقی و با لهجه درشت تکلم نماید، و مراعات حال فقیر و بینوا ننماید و نماز و زکاة که دو رکن از ایمان بشمار میرود و سبب ارتباط و ائتلاف بین افراد یک ملت و جامعه بشری است ترک نماید البته افراد چنین ملتی در سختی و اضطراب می‌افتند زیرا وقتی انسان بترک عبادت و بندگی اعراض از حق نمود و قلب و سریره وی از نور ایمان خالی گردید نفس شریر بر وی غالب میگردد آن وقت تحت تأثیر قوای شهویّه و غضبیّه واقع میگردد و حالت سبعیّت و بهیمیّت بر وی غالب میگردد و حیوانی میشود خورنده و درنده و از مرتبه انسانیت ساقط میگردد اینکه است که حالت اضطراب بوی دست میدهد و بهیچ چیز آرامش نمی‌یابد و قناعت و بردباری از وی سلب میگردد و در نتیجه احسان بپدر و مادر و خویشان و نزدیکان نمیکند و نیز بفقراء و بینوایان ترحم نمیکند و چون حالت غضب بر وی استیلاء دارد حسن معاشرت و صراحت در گفتار و ملایمت در کردار از وی گرفته میشود و عوض اینکه با مردم با لهجه نیکو تکلم نماید درشتی و فحاشی مینماید.
حالت سومی که جامعه بخود میگیرد حالت زوال و نیستی است، شکی نیست که هر ملت و جامعه‌ای که چنین اخلاق و صفاتی بین آنها دائر گردد و دوام یابد بزودی رو بفنا و نیستی رهسپار خواهد گردید.
ای کسی که اینکه آیات قرآنی را تلاوت می‌نمایی و از نظر خود میگذرانی قدری در آنها دقت نما و فکر خود را بکار بینداز و نظم و اسلوب کلام را

صفحه : 393
مشاهده نما ببین چگونه تمامی حالات جامعه بشری را و آنچه سبب ترقی و تعالی آنها میشود و بعکس آنچه سبب زبون و نیستی آنان میگردد در چند آیه مختصر بنیکوتر اسلوبی و طرز بدیعی بیان فرموده:
از قوله تعالی (آیه 83) وَ إِذ أَخَذنا مِیثاقَکُم تا آخر آیه ارائه میدهد و دستور میفرماید آنچه را که ترقی و تعالی بشر منوط بآن است و در آیه 84 نهی میفرماید آنچه سبب اضطراب و دشمنی بین افراد ملت و جماعت تولید مینماید و آن خون ریزی و تعدی هر یک بر دیگری است، و آیه 85 اشاره ملیح دارد بآنچه سبب فنا و نیستی ملت و جماعت میگردد زیرا که کشتن اهل کیش و ملت بعضی مر بعض دیگر را و تبعید آنها از خانه و دیارشان بمنزله کشتن نفس آنها و خود آنهاست زیرا که جان و روح جامعه بستگی دارد بافراد آن جامعه وقتی بین افراد خون ریزی و فساد و پراکندگی پیدا شد البته جامعه ضعیف میگردد و در اثر ضعف دشمن بر آنان مسلط میگردد و جان و مال آنها را بتاراج میبرد اینکه است که کشتن غیر را کشتن خود آنها و اخراج غیر را اخراج خود آنها بشمار آورده.
فَما جَزاءُ مَن یَفعَل‌ُ ذلِک‌َ مِنکُم إِلّا خِزی‌ٌ فِی الحَیاةِ الدُّنیا «فما» در مقام استفهام است که آیا جزاء او کیفر چنین اعمالی غیر از ذلت و اضمحلال در دنیا و عذاب آخرت چه میشود باشد.
إِلّا خِزی‌ٌ خزی در لغت بچند معنی آمده:
1- مذلت و خواری، 2- هلاکت و اعدام گردیدن، 3- عذاب 4- یخزی یعنی یستحیی از او شرم دارند و در اینکه خواری و ذلت بنی اسرائیلیان در دنیا بچه نحو بوده بین مفسرین گفتاری است بعضی گفته‌اند آن حکم قصاص بود که قاتل را بکشند و از روی انتقام بکشند قول دیگر

صفحه : 394
حکم جزیه بود که آنها بطور اجبار در حالت ذلت و انکسار بدست خود جزیه را تقدیم مینمودند دیگری گفته خزی در دنیا اشاره دارد به اینکه پیغمبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله و سلّم حکم فرمود بنی نضیر را از شهر و دیار خودشان تبعید نمایند و مردان بنی قریظه را بکشند و زنان آنان را اسیر کنند و همین کافی نبود در کیفر اعمال زشت آنها اینکه بود که میفرماید:
وَ یَوم‌َ القِیامَةِ یُرَدُّون‌َ إِلی أَشَدِّ العَذاب‌ِ اشد افعل التفضیل است و اشاره باین است که عذاب قیامت شدیدتر و سخت‌تر است برای آنها از عذاب دنیا که کشته شدن و اسارت باشد.

صفحه : 395

[سوره البقرة (2): آیات 86 تا 88]

اشاره

أُولئِک‌َ الَّذِین‌َ اشتَرَوُا الحَیاةَ الدُّنیا بِالآخِرَةِ فَلا یُخَفَّف‌ُ عَنهُم‌ُ العَذاب‌ُ وَ لا هُم یُنصَرُون‌َ (86) وَ لَقَد آتَینا مُوسَی الکِتاب‌َ وَ قَفَّینا مِن بَعدِه‌ِ بِالرُّسُل‌ِ وَ آتَینا عِیسَی ابن‌َ مَریَم‌َ البَیِّنات‌ِ وَ أَیَّدناه‌ُ بِرُوح‌ِ القُدُس‌ِ أَ فَکُلَّما جاءَکُم رَسُول‌ٌ بِما لا تَهوی أَنفُسُکُم‌ُ استَکبَرتُم فَفَرِیقاً کَذَّبتُم وَ فَرِیقاً تَقتُلُون‌َ (87) وَ قالُوا قُلُوبُنا غُلف‌ٌ بَل لَعَنَهُم‌ُ اللّه‌ُ بِکُفرِهِم فَقَلِیلاً ما یُؤمِنُون‌َ (88)

ترجمه:

اینان همان کسانی میباشند که متاع و حیات دنیا را خریدند و ملک آخرت را فروختند پس در آخرت هیچ عذاب آنها تخفیف نیابد و هیچکس آنها را یاری نکند،
و ما بموسی کتاب عطا نمودیم و از پی او پیمبرانی فرستادیم و عیسی بن مریم را معجزات و حجتها دادیم و او را بتوسط روح القدس توانایی و قوت بخشیدیم، آیا هر پیمبری که از طرف کردگار عالم او امری بر خلاف میل و نفس شما آرد از روی تکبر و حسد گروهی را تکذیب کرده و گروهی را بقتل میرسانید،
(جماعت کفار) بپیمبران گفتند دلهای ما در حجاب غفلت است از سخنان شما چیزی در نمی‌یابد چنین نیست (و چون دانسته و فهمیده انکار نمودند) خداوند آنها را از رحمت خود دور گردانید و اندکی از آنان ایمان آرند.

(توضیح آیات)

أُولئِک‌َ الَّذِین‌َ اشتَرَوُا الحَیاةَ الدُّنیا بِالآخِرَةِ فَلا یُخَفَّف‌ُ عَنهُم‌ُ العَذاب‌ُ وَ لا هُم یُنصَرُون‌َ اشاره بقوم یهود است که آنها چون آخرت را بدنیا فروختند از آخرت بهره‌ای ندارند و چیزی که جلوگیری عذاب آنها باشد و عذاب آنان را

صفحه : 396
تخفیف دهد درک کار نیست و چون مخالفت و دشمنی کردند با پیمبران و اولیاء الهی دوستی که بتواند شفیع آنان گردد و آنها را یاری نماید و کمک آنها باشد ندارند.
وَ آتَینا عِیسَی ابن‌َ مَریَم‌َ البَیِّنات‌ِ و عیسی پسر مریم را معجزات و کراماتی عنایت نمودیم چنانچه در سوره آل عمران و سوره مائده بعضی از آن معجزات را بیان میفرماید از قبیل: زنده کردن مرده، شفا دادن کور مادر زاد، خبر دادن بآنچه خورده و ذخیره نموده بودند، ساختن کبوتری از گل و نفخه دمیدن بآن و طیران نمودن آن و غیر اینها، و معجزات پیمبران را بیّنه نامیده زیرا چنانچه بیّنه فصل خصومات میکند و شاهد بر دعوای مدعی است همین طور معجزات انبیاء شاهد و دلیل بر مدعای پیغمبری و رسالت آن بزرگواران است.
وَ أَیَّدناه‌ُ بِرُوح‌ِ القُدُس‌ِ «القدس» دو طور قرائت شده إبن کثیر که یکی از قرّاء است بسکون دال «القدس» خوانده و باقی قرّاء بضم‌ّ دال قرائت نموده‌اند، و اینکه مقصود از روح القدس چیست بین مفسرین گفتاری است:
1- مراد از «روح» روح عیسی علیه السّلام است و مقصود از «قدس» حق تعالی است یعنی روحی که از مقام قدوس «الملک القدوس» بعیسی (ع) افاضه شده. (إبن کثیر) 2- مقصود از روح القدس روح خود جناب عیسی (ع) است و قدس صفت اوست و بمعنی طهارت و پاکیزگی است که روح آن حضرت از قذارات منی و غیر آن پاک و طاهر بوده، 3- مقصود از روح القدس جبرئیل امین است و روح نامی از نامهای

صفحه : 397
وی است. (سدی و ضحاک و مجاهد) قول دیگر معنی قدس برکت است یعنی فرشته با برکت و استدلال نموده بقول حق تعالی قُل نَزَّلَه‌ُ رُوح‌ُ القُدُس‌ِ مِن رَبِّک‌َ بِالحَق‌ِّ و غیر اینها که هر کس طوری آیه را توجیه نموده.
أَ فَکُلَّما جاءَکُم رَسُول‌ٌ بِما لا تَهوی أَنفُسُکُم‌ُ مفسرین گویند که شأن نزول آیه چنین است که وقتی رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله حکایت معجزات حضرت عیسی (ع) را بیهودیان گفت آنان گفتند چرا تو که مدعی رسالت و پیغمبری میباشی چنین معجزاتی نمیآوری خداوند در جواب ایراد آنها اینکه آیه را نازل نمود که هر گاه پیغمبری از جانب خدا معجزه و کرامتی آورد مخالف میل شما از روی کبر و نخوت بعضی از شما تکذیب میکنید و نسبت دروغ و سحر و شعبده باو میدهید و پاره‌ای از شما در صدد قتل و ایذاء او بر می‌آئید.
وَ قالُوا قُلُوبُنا غُلف‌ٌ تمام قراء «غلاف» بسکون لام قرائت کرده‌اند مگر إبن محیص که وی بضم لام «غلف» خوانده، و غلف جمع اغلف و بمعنی غلاف و پیچیدگی است.
یهودیان برسول اللّه (ص) گفتند قلبهای ما را پرده گرفته و مستور گردانیده حرفهای تو در ما اثر نمیکند و مقصود آنها اینکه بود که دست از تبلیغ و موعظه بردار کلام تو در ما اثر ندارد و اینکه نظیر آن است که خداوند از آنها حکایت میکند وَ قالُوا قُلُوبُنا فِی أَکِنَّةٍ مِمّا تَدعُونا إِلَیه‌ِ سوره حم سجده آیه 5.

صفحه : 398

[سوره البقرة (2): آیات 89 تا 90]

اشاره

أُولئِک‌َ الَّذِین‌َ اشتَرَوُا الحَیاةَ الدُّنیا بِالآخِرَةِ فَلا یُخَفَّف‌ُ عَنهُم‌ُ العَذاب‌ُ وَ لا هُم یُنصَرُون‌َ (86) وَ لَقَد آتَینا مُوسَی الکِتاب‌َ وَ قَفَّینا مِن بَعدِه‌ِ بِالرُّسُل‌ِ وَ آتَینا عِیسَی ابن‌َ مَریَم‌َ البَیِّنات‌ِ وَ أَیَّدناه‌ُ بِرُوح‌ِ القُدُس‌ِ أَ فَکُلَّما جاءَکُم رَسُول‌ٌ بِما لا تَهوی أَنفُسُکُم‌ُ استَکبَرتُم فَفَرِیقاً کَذَّبتُم وَ فَرِیقاً تَقتُلُون‌َ (87) وَ قالُوا قُلُوبُنا غُلف‌ٌ بَل لَعَنَهُم‌ُ اللّه‌ُ بِکُفرِهِم فَقَلِیلاً ما یُؤمِنُون‌َ (88)

ترجمه:

و چون کتاب آسمانی «قرآن» از نزد خدا برای هدایت آنها آمده با وجودی که کتاب «تورات» ایشان را تصدیق میکرد و خود آنان پیش از بعثت رسول اکرم (ص) انتظار فتح و غلبه بواسطه ظهور پیغمبر خاتم صلّی اللّه علیه و آله بر کافران داشتند «و بنام آن پیغمبر از خداوند طلب فتح و فیروزی مینمودند» وقتی آمد و با علامات شناختند «که همان پیغمبر موعود است» باز کافر شدند «و از نعمت وجود او سپاس‌گزاری ننمودند» پس لعنت خدا بر کافرین باد،
بد معامله با خود کردند که نفس خود را تبدیل کردند بکفر و بنعمت قرآن که از طرف خداوند نازل گردیده کافر شدند و از راه حسد راه ستمگری پیش گرفتند که چرا خدا فضل خود را مخصوص ببعض افراد نموده و باین حسد خود را مورد غضب حق تعالی در آوردند و برای کافران عذاب خوار کننده‌ای مهیا است.

(توضیح آیات)

بروایت إبن عباس یهودیها پیش از بعثت رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم کمک و یاری میجستند و بر طائفه اوس و خزرج بوجود مبارکش برتری و افتخار مینمودند وقتی دیدند در طائفه عرب مبعوث شد و از بنی اسرائیل نیست کافر

صفحه : 399
شدند و آنچه از علامات و نشانهایی که در باره آن جناب گفته بودند انکار کردند معاذ بن جبل و بشر بن براء بن معرور بآنها گفتند ای طائفه یهود بترسید از خدا و ایمان آرید مگر شما نبودید که بر ما برتری میجستید بوجود محمّد (ص) در حالی که ما مشرک بودیم و شما اهل کتاب ما ایمان آوردیم و شما انکار نمودید گفتند اینکه آن شخصی نیست که ما معرفی مینمودیم و برای شما اوصاف و علایم او را میگفتیم پس خداوند اینکه آیه را نازل گردانید.
وَ لَمّا جاءَهُم کِتاب‌ٌ مِن عِندِ اللّه‌ِ مُصَدِّق‌ٌ لِما مَعَهُم وقتی قرآن بر رسول اکرم (ص) فرود آمد در حالی که قرآن تصدیق کننده تورات و انجیل و باقی کتب آسمانی است انکار نمودند، و در اینکه مقصود از تصدیق نمودن قرآن کتب آسمانی را چیست دو قول است یکی آنکه قرآن تصدیق میکند آن اخباری که در تورات و انجیل رسیده و ضبط گردیده و دیگر آنکه قرآن تصدیق میکند که تورات و انجیل حق است و از طرف خداوند نازل گردیده.
وَ کانُوا مِن قَبل‌ُ یَستَفتِحُون‌َ در معنی «یستفتحون» گفتاری است:
1- در جنگها از او کمک و یاری میطلبیدند و میگفتند «اللهم افتح علینا و انصرنا بحق‌ّ النّبی الامّی، اللّهم انصرنا بحق‌ّ النّبی المبعوث الینا»«1».
2- یهودیان قبل از بعثت میگفتند «قد اظل زمان النبی یخرج بتصدیق ما قلنا»«2».
3- یهودیان قبل از بعثت پیغمبر (ص) از علما و دانشمندان خود از
-----------------------------------
(1) خداوندا برای ما گشایش ده و یاری کن ما را بحق پیغمبر امّی خدایا یاری کن ما را بحق پیغمبری که مبعوث گردانی او را بسوی ما.
(2) نزدیک است که بیاید پیغمبری و تصدیق نماید آنچه را که ما می‌گوییم.

صفحه : 400
اوصاف پیغمبر اکرم (ص) سؤال مینمودند و از خصوصیات او میپرسیدند و آنها مطابق تورات اوصاف آن جناب را بیان مینمودند وقتی پیغمبر (ص) مبعوث گردید از روی حسد انکار نمودند.
بِئسَمَا اشتَرَوا بِه‌ِ أَنفُسَهُم «نعم و بئس» دو فعل از افعال مدح و ذم میباشند و «بئسما» در اصل بئس بوده و میم بآن اضافه گردیده بئسما شده مثل اینکه عرب هر گاه در مقام مدح شخص بر آید گوید «نعم الرجل» بسیار خوب مردی است و هر گاه در مقام مذمت و نکوهش کسی بر آید گوید «بئس الرجل» بسیار بد مردی است، و «نعم و بئس» را در جایی آرند که غرض گوینده اینکه باشد که آن کسی را که مخصوص بمدح یا ذم میگردند متصف بتمام مراتب و خصوصیات مدح یا ذم است یعنی آنچه را بآن شخص لایق مدح میگردد یا آنچه را که بآن لایق مذمت میود مستوجب گردیده، پس خداوند در مقام اینکه است که بیان فرماید یهودیانی که نور ایمان را بظلمت کفر پوشانیدند و دانسته و فهمیده از روی عناد انکار رسالت خاتم را نمودند بد معامله‌ای با خود کردند زیرا که باین عمل خود را در معرض همه گونه مذمت و سر- زنش در آوردند.
فَباؤُ بِغَضَب‌ٍ عَلی غَضَب‌ٍ و بازگشت نمودند بغضب پروردگار یعنی خود را در معرض سخط او در آوردند، و در اینکه مقصود از «علی غضب» چیست بین مفسرین گفتاری است:
1- مقصود از غضب اول آن وقتی بود که تورات را تغییر دادند قبل از بعثت پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و غضب دوم وقتی که کافر شدند آنها بمحمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم (عطا و غیر او) 2- غضب اول وقتی بود که بگوساله سجده نمودند و غضب دوم وقتی

صفحه : 401
بود که انکار رسالت رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نمودند. (سدی) 3- غضب اول وقتی بود که منکر حضرت عیسی (ع) شدند و غضب دوم وقتی که منکر حضرت محمّد (ص) گشتند. (حسن و عکرمه و قتاده) 4- «علی غضب» مبالغه و تأکید همان «غضب اول است که دلالت دارد بر شدت غضب. (ابی مسلم و آصم)

صفحه : 402

[سوره البقرة (2): آیات 91 تا 93]

اشاره

وَ إِذا قِیل‌َ لَهُم آمِنُوا بِما أَنزَل‌َ اللّه‌ُ قالُوا نُؤمِن‌ُ بِما أُنزِل‌َ عَلَینا وَ یَکفُرُون‌َ بِما وَراءَه‌ُ وَ هُوَ الحَق‌ُّ مُصَدِّقاً لِما مَعَهُم قُل فَلِم‌َ تَقتُلُون‌َ أَنبِیاءَ اللّه‌ِ مِن قَبل‌ُ إِن کُنتُم مُؤمِنِین‌َ (91) وَ لَقَد جاءَکُم مُوسی بِالبَیِّنات‌ِ ثُم‌َّ اتَّخَذتُم‌ُ العِجل‌َ مِن بَعدِه‌ِ وَ أَنتُم ظالِمُون‌َ (92) وَ إِذ أَخَذنا مِیثاقَکُم وَ رَفَعنا فَوقَکُم‌ُ الطُّورَ خُذُوا ما آتَیناکُم بِقُوَّةٍ وَ اسمَعُوا قالُوا سَمِعنا وَ عَصَینا وَ أُشرِبُوا فِی قُلُوبِهِم‌ُ العِجل‌َ بِکُفرِهِم قُل بِئسَما یَأمُرُکُم بِه‌ِ إِیمانُکُم إِن کُنتُم مُؤمِنِین‌َ (93)

ترجمه:

و چون بطائفه یهودیان گفته شد ایمان آرید بآنچه از نزد خدا «قرآن» نازل گشته گفتند ما فقط بتورات «چون برای ما نازل شده» ایمان آریم و بغیر تورات کافر شدند در صورتی که قرآن حق است و کتاب آنها را تصدیق میکند، بگو ای پیغمبر اگر شما در ادعای ایمان داشتن بتورات راستگو بودید «پیش از اینکه» بکدام حکم تورات پیمبران را میکشتید
و با آن همه آیات روشن و معجزات که موسی برای شما آورد باز گوساله پرستی اختیار نمودید و شما مردمان ظالم و ستمکارید،
و بیاد آرید وقتی که از شما پیمان گرفتیم و کوه طور را بالای سر شما افراشتیم که آنچه فرستادیم با ایمان محکم بپذیرید و سخن حق بشنوید گفتند شنیدیم و عصیان ورزیدیم و دلهای آنها فریفته گوساله شد برای آنکه بخدا کافر بودند بگو ای پیغمبر ایمان شما شما را بکار بد و کردار زشت میدارد اگر ایمان داشته باشید.

صفحه : 403

(توضیح آیات)

وَ إِذا قِیل‌َ لَهُم آمِنُوا بِما أَنزَل‌َ اللّه‌ُ قالُوا نُؤمِن‌ُ بِما أُنزِل‌َ عَلَینا وقتی ببنی اسرائیلیان گویند ایمان آرید بقرآن و بتمام کتب آسمانی که از طرف حق تعالی فرود آمده از روی عناد و عداوت یا از روی کبر و نخوت و تعصّب آباء و اجدادشان انکار کنند و چنین اظهار مینمایند که بهمان تورات که برای ما فرود آمده ایمان داریم و بآنچه غیر آن است انکار مینمائیم.
وَ هُوَ الحَق‌ُّ مُصَدِّقاً لِما مَعَهُم چگونه منکر قرآن میگردند در صورتی که قرآن حق است و تصدیق مینماید آنچه را که با آنها است یعنی گواه بر حقانیت تورات است اشاره باین است که اگر شما پابند گفتار خود بودید و بتورات ایمان داشتید لازمه ایمان بتورات ایمان بقرآن است زیرا که قرآن «صادق مصدق است» هم خودش براستی و درستی است و هم باور کننده تمام کتب آسمانی است.
قُل فَلِم‌َ تَقتُلُون‌َ أَنبِیاءَ اللّه‌ِ و نیز خداوند اعتراض مینماید بآنها و برسول اکرم خود صلّی اللّه علیه و آله و سلّم خطاب میفرماید که بگو بآنان اگر شما راست می‌گویید و باحکام تورات ایمان دارید چرا پدران و پیشینیان شما انبیاء و رسولان خدا را میکشتند در صورتی که بحکم تورات مأمور بودند بدوستی آنها و اینکه اوامر آنها را بپذیرند و و از نواهی آن خود داری نمایند.
وَ لَقَد جاءَکُم مُوسی بِالبَیِّنات‌ِ و نیز در مقام اعتراض بر آمده و وانمود میکند که یهودیانی که مدعی میباشند که ایمان بتورات دارند دروغ میگویند چگونه ایمان بتورات

صفحه : 404
دارند در صورتی که جناب موسی (ع) با آن همه معجزات و کراماتی که بآنان اظهار مینمود مثل ید بیضاء جریان آب از سنگ، خشک شدن دریای نیل اژدها شدن عصا و چندین معجزه و خارق عاداتی که از وجود مبارکش ظاهر گردید پس از اینکه همه کرامات که بچشم خود میدیدند باز گوساله پرست شدند و بجای محبت و دوستی اله عالم محبت بگوساله جای گزین گردید.
آری گوساله پرستی منحصر بقوم موسی (ع) نیست نوع بشر در تمام عمر عبادت و پرستش گوساله نفس خود میکنند أَ رَأَیت‌َ مَن‌ِ اتَّخَذَ إِلهَه‌ُ هَواه‌ُ سوره فرقان آیه 45، کیفر نفس پرستی خود کشی و اعدام است.

صفحه : 405

[سوره البقرة (2): آیات 94 تا 101]

اشاره

قُل إِن کانَت لَکُم‌ُ الدّارُ الآخِرَةُ عِندَ اللّه‌ِ خالِصَةً مِن دُون‌ِ النّاس‌ِ فَتَمَنَّوُا المَوت‌َ إِن کُنتُم صادِقِین‌َ (94) وَ لَن یَتَمَنَّوه‌ُ أَبَداً بِما قَدَّمَت أَیدِیهِم وَ اللّه‌ُ عَلِیم‌ٌ بِالظّالِمِین‌َ (95) وَ لَتَجِدَنَّهُم أَحرَص‌َ النّاس‌ِ عَلی حَیاةٍ وَ مِن‌َ الَّذِین‌َ أَشرَکُوا یَوَدُّ أَحَدُهُم لَو یُعَمَّرُ أَلف‌َ سَنَةٍ وَ ما هُوَ بِمُزَحزِحِه‌ِ مِن‌َ العَذاب‌ِ أَن یُعَمَّرَ وَ اللّه‌ُ بَصِیرٌ بِما یَعمَلُون‌َ (96) قُل مَن کان‌َ عَدُوًّا لِجِبرِیل‌َ فَإِنَّه‌ُ نَزَّلَه‌ُ عَلی قَلبِک‌َ بِإِذن‌ِ اللّه‌ِ مُصَدِّقاً لِما بَین‌َ یَدَیه‌ِ وَ هُدی‌ً وَ بُشری لِلمُؤمِنِین‌َ (97) مَن کان‌َ عَدُوًّا لِلّه‌ِ وَ مَلائِکَتِه‌ِ وَ رُسُلِه‌ِ وَ جِبرِیل‌َ وَ مِیکال‌َ فَإِن‌َّ اللّه‌َ عَدُوٌّ لِلکافِرِین‌َ (98)
وَ لَقَد أَنزَلنا إِلَیک‌َ آیات‌ٍ بَیِّنات‌ٍ وَ ما یَکفُرُ بِها إِلاَّ الفاسِقُون‌َ (99) أَ وَ کُلَّما عاهَدُوا عَهداً نَبَذَه‌ُ فَرِیق‌ٌ مِنهُم بَل أَکثَرُهُم لا یُؤمِنُون‌َ (100) وَ لَمّا جاءَهُم رَسُول‌ٌ مِن عِندِ اللّه‌ِ مُصَدِّق‌ٌ لِما مَعَهُم نَبَذَ فَرِیق‌ٌ مِن‌َ الَّذِین‌َ أُوتُوا الکِتاب‌َ کِتاب‌َ اللّه‌ِ وَراءَ ظُهُورِهِم کَأَنَّهُم لا یَعلَمُون‌َ (101)

ترجمه:

بگو ای پیغمبر اگر خداوند سرای آخرت را با آن همه نعمت بشما اختصاص داده دون سایر خلق بایستی همیشه آرزومند مرگ باشید اگر راست می‌گویید،
و هرگز آرزوی مرگ نخواهند نمود زیرا که بکردار خود (و بآن اعمال زشتی که کرده‌اند عذاب سخت در آخرت برای آنان مهیاست) و خداوند بعمل ستمکاران آگاه است،
و حال آنکه می‌یابی یهودیان را بحیات دنیا حریص‌ترین خلق حتی از مشرکین

صفحه : 406
نیز حریص‌ترند اینکه است که هر نفری از آنان آرزوی هزار سال عمر می کنند و اگر بآرزویش برسد عمر هزار سال وی را از عذاب نرهاند و خداوند بکردار ناپسند آنها آگاهست،
ای پیغمبر بگو بطایفه یهود (که بجبرئیل اظهار دشمنی میکنند) هر کس با جبرئیل دشمن است با خدا دشمن شده زیرا که او بفرمان خداوند قرآن را بقلب پاک تو رسانید تا تصدیق سایر کتب آسمانی نماید و برای اهل ایمان هدایت و بشارت باشد،
و ما برای اثبات پیغمبری تو آیات روشن و دلایل واضح فرود آوردیم و بجز کافران و عنادورزان کسی انکار آن نخواهد نمود،
چرا هر عهد و پیمانی که بستند گروهی می‌شکنند (نه تنها اینان عهدی که بسته‌اند شکستند) بلکه اکثر آنها اصلا ایمان نخواهند آورد،
و چون پیمبری از جانب خدا بر آنان فرستاده شد که بدرستی گواهی میداد کتاب آسمانی که با آنان بود، گروهی از آنها کتاب خدا را پشت سر انداختند (و بحکم آن کتاب که امر مینمود بقرآن بگروند رفتار نکردند) گویا از آن کتاب هیچ نمیدانند

توضیح آیات‌

قُل إِن کانَت لَکُم‌ُ الدّارُ الآخِرَةُ عِندَ اللّه‌ِ خالِصَةً مِن دُون‌ِ النّاس‌ِ از آیات جلو چنین بر می‌آید که یهودیها مدعی بودند که هرگز ماها بآتش تماس نمیکنیم مگر روزهای اندک مقصود همان روزهایی است که پرستش گوساله نموده‌اند لَن تَمَسَّنَا النّارُ إِلّا أَیّاماً مَعدُودَةً، و نیز وقتی بآنها میگفتند ایمان آرید میگفتند ما بکتاب خودمان تورات ایمان آوریم نُؤمِن‌ُ بِما أُنزِل‌َ عَلَینا و چنین گمان میکردند که آنان اهل نجات و سعادتمند و منجی میباشند و سایرین معذب و غیر منجی و بهلاکت ابدی گرفتارند اینکه است که در مقام اعتراض بر می‌آیند که اگر چنین است فَتَمَنَّوُا المَوت‌َ إِن کُنتُم صادِقِین‌َ برسول خود خطاب فرموده بگو بآنها اگر خانه آخرت و نعمتهای

صفحه : 407
بهشتی مخصوص بشماست بایستی برای رسیدن بچنین سعادتی شما موسویان آرزوی مرگ کنید برای آنکه از آفات و بلیات دنیا فارغ شده و بسعادت جاودانی که بگمان باطل خودتان مخصوص بآن گشته‌اید فائز گردید.
وَ لَن یَتَمَنَّوه‌ُ أَبَداً بِما قَدَّمَت أَیدِیهِم و نیز در سوره جمعه آیه ششم در مقام اعتراض بآنهاست که إِن زَعَمتُم أَنَّکُم أَولِیاءُ لِلّه‌ِ مِن دُون‌ِ؟ النّاس‌ِ فَتَمَنَّوُا المَوت‌َ إِن کُنتُم صادِقِین‌َ آری دوست طالب لقاء دوست محب دنبال محبوب، عاشق در پی معشوق، طالب در طلب مطلوب بی‌قرار و سرگردانست.
و چون امور طبیعی و مادی غالبا پرده و حجاب میشود بین حق تعالی و دوستان او و نمیگذارد بطور شایستگی انسان بمبدء خود متوجه گردد و با او انس گیرد اینکه است که لازمه دوستی حق تعالی آرزوی مرگ است و در اینجا خداوند میخواهد دروغ و کذب آنان را ظاهر کند که اگر یهودیها واقعا خانه آخرت را مخصوص بخود میدانستند یا چنین معتقد بودند که فقط اینها دوستان و محبین خدا میباشند نه غیر اینها البته قلبا و زبانا و عملا تمنای مرگ میکردند که کاملا بدون موانع طبیعی بلقاء محبوب خود برسند و هرگز آنان چنین آرزویی نمیکنند چطور آرزوی مرگ میکنند در صورتی که مییابی که اینها علاوه بر آن اعمال زشتی که دارند حریصترین مردم میباشند بر حیات و زندگانی دنیا بلکه یهودیها از تمام کفار و مشرکین نیز بیشتر طالب بقاء و عمر بسیارند.
یَوَدُّ أَحَدُهُم لَو یُعَمَّرُ أَلف‌َ سَنَةٍ و علاوه بر اینکه طالب مرگ نیستند تا بلقاء حق برسند آرزو دارند که بسیار عمر کنند و هر یک از آنان دوست دارند یک هزار سال عمر کنند، تعیین هزار سال کنایه باین است که اینها طالب عمر بسیارند زیرا که بحسب

صفحه : 408
وضع هزار آخرین مرتبه عدد است هر چه زیاد شود تکرار همان هزار است مثل دو هزار، سه هزار تا هر چه بالا رود و اینکه دلیل بر دروغ آنهاست که خودشان میدانند که نه دار آخرت مخصوص بآنها است و نه دوستان خدا میباشند، از راه خود خواهی و خود پسندی و تعصب آباء و اجدادی که می خواهند برخ مسلمانها بکشند که ما و دین ما بر حق است و شما بر باطل و فاسدین چنین کلماتی اظهار میداشتند و خداوند باین علامت ظاهر دروغ آنها را فاش مینماید که دوستاران الهی طالب و مایل بمرگند که بمراد خود برسند.
وَ ما هُوَ بِمُزَحزِحِه‌ِ مِن‌َ العَذاب‌ِ أَن یُعَمَّرَ بقاعده عربیت «ما» حرف نفی است و «هو» را ضمیر شأن گویند و «ان یعمر» مبتدا و خبر آن «بمزحزحه من العذاب» یعنی یهودیان هرگز آرزوی مرگ نمیکنند و چگونه دوست میدارند عمر بسیار را در صورتی که عمر بسیار آنان را از عذاب رهایی نمیدهد و حریص‌ترین مردم میباشند بر اینکه حیات پست دنیوی که مانع و صارف است از آن حیات اخروی و سعادت جاودانی بلکه اینکه جماعت با اینکه بگمان خودشان معتقد بعالم قیامت و حیات بعد از موت میباشند حریص‌ترند بر حیات دنیوی از کفار و مشرکین که بعقیده فاسد آنان انسان پس از موت فانی میگردد.
قُل مَن کان‌َ عَدُوًّا لِجِبرِیل‌َ مفسرین گویند بروایت عبد اللّه عباس شأن نزول آیه اینکه است که یکی از دانشمندان یهود آمد خدمت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و سؤالاتی نمود و جواب صحیح شنید پس از آنکه حجت بر او تمام شد و دیگر عذری برای وی باقی نماند و نمیخواست اسلام آورد گفت کدام فرشته بر تو فرود میآید

صفحه : 409
فرمود همان فرشته‌ای که بر تمام پیمبران فرود میآمده و نام او جبرئیل است گفت او دشمن ماست اگر بجای او میکائیل بود ایمان میآوردیم حضرت از وی سؤال نمود چرا جبرئیل دشمن شماست در پاسخ گفت او ملک عذاب و سخط و اعدام نمودن است، اینکه بود که خداوند اینکه آیه را فرستاد و خطاب به پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است که بگو کسی که دشمن جبرئیل است، جبرئیل ملک وحی است و آن کسی است که باذن خدا فرود آورده قرآن را بقلب مبارک تو.
فَإِنَّه‌ُ نَزَّلَه‌ُ عَلی قَلبِک‌َ بِإِذن‌ِ اللّه‌ِ ترتیب کلام اینکه بود که بفرماید «علی قلبی» بیاء متکلم نه اینکه بفرماید «علی قلبک» بکاف خطاب و از تکلم بخطاب آمدن در آن اسراری است که مفسرین متعرض شده‌اند شاید اشاره باشد که قلب تو وعاء و ظرف قرآن و وحی است و تو فقط مأمور به تبلیغی نه اینکه نزول جبرئیل بامر تو و باراده تو انجام گیرد و تو مالک وحی باشی اینکه است که «باذن اللّه» را بر آن اضافه نمود که معلوم شود که رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم خود را عبد خدا و بنده میداند و خویش را مالک چیزی نمیداند.
و در لغت جبریل قراء هفت طور قرائت نموده‌اند:
1- جبرئیل، بفتح جیم وراء و همزه و اشباع.
(حمزه و کسایی و ابو بکر و خلف) 2- جبریل، بفتح جیم بدون همزه. (إبن کثیر) 3- جبریل، بکسر جیم بدون همزه. (بصریان و مدنیان) 4- جبرائیل، 5- جبرایل، 6- جبرال، 7- جبرئیل.

صفحه : 410
مُصَدِّقاً لِما بَین‌َ یَدَیه‌ِ وَ هُدی‌ً وَ بُشری لِلمُؤمِنِین‌َ قرآن گواهی میدهد بر صدق و درستی تمامی کتب آسمانی از آنچه نزد اوست از تورات و انجیل و زبور و صحف و آنچه خداوند بر پیمبران فرستاده و «هدی» در اینجا بمعنی بیان است و با اینکه هدایت نمودن قرآن برای تمام افراد جن و انس است تخصیص دادن بمؤمنین شاید برای اینکه باشد که فقط مؤمنین میباشند که از قرآن منتفع شده‌اند و بشارت و مژده و سعادتمندی مخصوص بآنهاست.
أَ وَ کُلَّما عاهَدُوا عَهداً نَبَذَه‌ُ فَرِیق‌ٌ مِنهُم بَل أَکثَرُهُم لا یُؤمِنُون‌َ الف «او کلما» برای استفهام است، «واو» برای عطف است، «کلما» ظرف است، «نبذ» طرح کردن و انداختن است، و «من» برای تبعیض است و بقرینه آیات پیش باز اعتراض بیهودیان است که چرا بعضی از آنان هر گاه عهدی با خدا بندند عهد خود را میشکنند و بآن پشت پا میزنند و نه همین عهد و پیمان را میشکنند و پشت پا بر آن میزنند بلکه اصلا آنها ایمان ندارند و شاید اشاره باین باشد که اگر ایمان بخدا و پیمبران داشتند هیچ وقت خلاف عهد و میثاق نمیکردند.
وَ لَمّا جاءَهُم رَسُول‌ٌ مِن عِندِ اللّه‌ِ مُصَدِّق‌ٌ لِما مَعَهُم مقصود از رسول شاید پیغمبر خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم باشد و شاید تمام پیمبران بعد از موسی علیه السّلام باشد زیرا که بقرینه آیات پیش اعتراض بیهودیان است که آنان انکار نمودند تمام پیمبران مرسلی را که ناسخ شریعت جناب موسی علیه السّلام بودند، در صورتی که آن پیمبران گواهی میدادند بر راستی و درستی آنچه در دست آنهاست یعنی تورات.

صفحه : 411
نَبَذَ فَرِیق‌ٌ مِن‌َ الَّذِین‌َ أُوتُوا الکِتاب‌َ کِتاب‌َ اللّه‌ِ طایفه‌ای از علمای یهود کتاب خدا یعنی تورات را که گواهی میدهد بر صدق پیغمبر خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم وَراءَ ظُهُورِهِم پشت سر انداختند و بکلی آن را ترک نمودند و اوصاف رسول اللّه (ص) که در آن ثبت بوده نادیده انگاشتند که گویا هرگز ندیده و ندانسته‌اند.
اینک جزو اول از تفسیر مخزن العرفان در علوم قرآن بپایان رسید بقلم کمتر خادمه‌ای از خدّام آل رسول و کوچکترین ذرّه‌ای از ذراری بتول در روز سه شنبه 11 شهر ذی الحجة الحرام سنة 1376 قمری هجری مطابق سه شنبه 19 تیرماه 1336 شمسی، هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن و هو بکل شی‌ء علیم

جلد دوم

[ادامه تفسیر سوره بقره]

اشاره

تفسیر سوره بقره جزو اول‌

[سوره البقرة (2): آیات 102 تا 103]

اشاره

وَ اتَّبَعُوا ما تَتلُوا الشَّیاطِین‌ُ عَلی مُلک‌ِ سُلَیمان‌َ وَ ما کَفَرَ سُلَیمان‌ُ وَ لکِن‌َّ الشَّیاطِین‌َ کَفَرُوا یُعَلِّمُون‌َ النّاس‌َ السِّحرَ وَ ما أُنزِل‌َ عَلَی المَلَکَین‌ِ بِبابِل‌َ هارُوت‌َ وَ مارُوت‌َ وَ ما یُعَلِّمان‌ِ مِن أَحَدٍ حَتّی یَقُولا إِنَّما نَحن‌ُ فِتنَةٌ فَلا تَکفُر فَیَتَعَلَّمُون‌َ مِنهُما ما یُفَرِّقُون‌َ بِه‌ِ بَین‌َ المَرءِ وَ زَوجِه‌ِ وَ ما هُم بِضارِّین‌َ بِه‌ِ مِن أَحَدٍ إِلاّ بِإِذن‌ِ اللّه‌ِ وَ یَتَعَلَّمُون‌َ ما یَضُرُّهُم وَ لا یَنفَعُهُم وَ لَقَد عَلِمُوا لَمَن‌ِ اشتَراه‌ُ ما لَه‌ُ فِی الآخِرَةِ مِن خَلاق‌ٍ وَ لَبِئس‌َ ما شَرَوا بِه‌ِ أَنفُسَهُم لَو کانُوا یَعلَمُون‌َ (102) وَ لَو أَنَّهُم آمَنُوا وَ اتَّقَوا لَمَثُوبَةٌ مِن عِندِ اللّه‌ِ خَیرٌ لَو کانُوا یَعلَمُون‌َ (103)

(ترجمه)

و پیروی کردند سخنانی را که دیوان و شیاطین در مملکت سلیمان (ع) میخواندند و سلیمان (ع) هرگز بخدا کافر نگشت لکن دیوان همه کافر شدند و بمردم سحر میآموختند و نیز میآموختند بآنها آنچه را که بدو فرشته (هاروت) و (ماروت) در بابل نازل شده بود و هاروت و ماروت به هیچ کس چیزی نمیآموختند مگر آنکه باو میگفتند کار ما فتنه و آزمایش است مبادا کافر شوید و مردم از آنان می‌آموختند چیزی از (سحر) که بین شوهر و زن جدایی افکند و بکسی زیان نمیرسانیدند مگر آنچه را

صفحه : 3
خدا بخواهد و آنچه را که بمردم میآموختند بآنها زیان میرسانید و سودی نداشت محققا میدانستند هر که چنین کند هرگز در عالم آخرت بهره‌ای نخواهد داشت و اگر میدانستند میفهمیدند که ببهای نفوس خود زشت‌ترین متاعی خریداری نموده‌اند،
و اگر اینها ایمان آرند و پرهیزکار گردند بهره‌ای از نزد خداوند بآنان رسد و آن بهتر است اگر بدانند.

توضیح آیات‌

اشاره

وَ اتَّبَعُوا ما تَتلُوا الشَّیاطِین‌ُ عَلی مُلک‌ِ سُلَیمان‌َ بین علمای تفسیر در اینکه مبارک آیه از جهاتی گفتگو است:
1- در اینکه آیا مرجع ضمیر «اتبعوا» یهودیان عصر سلیمانند یا یهودیان عصر پیغمبر خاتم (صلی اللّه علیه و آله و سلّم) یا تماما یعنی اشاره بتمام یهودیانست که باضافه بآن صفات ناشایسته‌ای که بعضی از آن را در آیات قرآنی تذکر میدهد پیروی مینمایند سحره و جادوگران را 2- آیا مقصود از شیاطین کیانند افراد بشری میباشند که پیرو شیاطین گشته در اعمال سحر که شیاطین اخبار سحر بر آنها القاء مینمودند یا افراد جنند و بیشتر از مفسرین گویند مقصود افراد جنند که از شیاطین سحر می‌آموزند و شیاطین از ملائکه کلماتی میدزدیدند و دروغهایی بآن ضمیمه میکردند و بکهنه تلقین مینمودند و در زمان سلیمان نبی (ع) و بعد از او نیز نسبت بسلیمان (ع) میدادند، و بعضی گویند شیاطین علوم سحر را تدوین میکردند و در کتب مینوشتند که مردم تعلیم گیرند و انتشار سحر در عصر حضرت سلیمان (ع) شد تا اینکه مردم گمان کردند که جن غیب میداند و خداوند در قرآن کلام آنها را رد نمود و نیز نسبت سحر را بسلیمان (ع) میدادند و بین مردم منتشر مینمودند که سلیمان (ع) پیغمبر نبود بلکه ساحر بود که بسحر خود جن و انس و باد و حیوانات را مسخر نموده.
و کسانی که گویند مقصود از شیاطین انسی میباشند نظر آنها بروایتی است که در تفسیر قمی و عیاشی از حضرت امام محمّد باقر علیه السلام روایت می‌کنند که چون سلیمان (ع) زندگی را بدرود گفت ابلیس لعین علوم سحر را تدوین نمود و در طوماری

صفحه : 4
بست و پشت او نوشت اینکه ذخائر و گنجینه‌های علوم است که آصف بن برخیا در مملکت سلیمان (ع) تدوین نموده هر کس بخواهد فلان و فلان بایستی چنین و چنان کند و آن را زیر تخت حضرت سلیمان علیه السلام دفن نمود و بعد از او منتشر نمود اینکه بود که کفار گفتند سلیمان (ع) پیغمبر نبود بلکه ساحر بود و خداوند برای رد قبول آنها اینکه آیه وَ اتَّبَعُوا ما تَتلُوا الشَّیاطِین‌ُ عَلی مُلک‌ِ سُلَیمان‌َ را فرود آورد.
و بعضی گویند خود حضرت سلیمان (ع) بسیاری از علومی که خداوند بوی عنایت نموده نوشته بود و از جمله آنها علم سحر بود و در زیر تخت خود پنهان نمود که از بین نرود بعد از فوت او بدست منافقین افتاد اینکه بود که نسبت ساحری و جادوگری بحضرتش دادند لکن سلیمان نبی و معصوم بود و ساحر نبود بلکه عالم بود بعلم سحر.
وَ ما کَفَرَ سُلَیمان‌ُ وَ لکِن‌َّ الشَّیاطِین‌َ کَفَرُوا ساحت قدس سلیمان نبی علیه السلام مبری و منزه و بالاتر از اینکه است که بعمل سحر و جادوگری کافر گردد لکن شیاطین که بمردم سحر میآموختند کافر شدند و شاید مقصود از کفر در اینجا همان معنی لغوی آن باشد که پوشانیدن حق و وانمودن خلاف آن است و عمل سحر همان است که خلاف واقع را نشان میدهد، و غیر اینها از موارد بسیاری که در اینکه آیه مورد بحث مفسرین واقع گردیده و برای اقتصار از تفصیل آن خودداری نمودیم و از عجائب اسرار و رموز قرآنی است که یک آیه مشتمل بر نکات علوم و دقایقی باشد که متفکرین بشر باندک رموز آن پی نبرند.

معنای سحر در لغت و در عرف‌

سحر در لغت عبارت از آن چیزی است که سببش مخفی و نامعلوم باشد و سحر بفتح غذا را گویند برای آنکه در شکم مخفی میگردد و عملش نیز ظاهر نمیشود.
و در عرف شرع چنین عملی را که سببش مخفی و از روی خدعه و تدلیس صورت گیرد و در خیال انسان ارائه دهد آنچه را که بر خلاف واقع است مذمت نموده چنانچه در بیان مذهب سحر فرموده یُخَیَّل‌ُ إِلَیه‌ِ مِن سِحرِهِم أَنَّها تَسعی سوره طه آیه
69

صفحه : 5

بیان اقسام سحر

69سحر اقسام بسیاری و شعب بیشماری دارد که مفسرین پاره‌ای از آن را در ذیل اینکه آیه شرح داده‌اند که در اینجا اجمالا بعضی اقسام آن را یادآوری مینمائیم.
شکی نیست که عمل سحر در عالم بانواع و اقسام بسیاری واقع است و انکار وقوع آن را نتوان نمود منتهی بعضی اقسام آن راجع بهمین علوم طبیعی است که سببش برای غیر اهلش محرز نیست مثل اینکه دیده شود کسی داخل میگردد در آتش و بدنش نمیسوزد برای اینکه اجزایی ببدنش مالیده که از حرارت آتش آسیبی نمی‌بیند یا آنکه خطی مینویسد که غیر از خودش و طرفش کسی نتواند بخواند.
قسم دوم از اقسام سحر از طریق کثرت عمل و معتاد گردیدن بر آن صورت میگیرد مثل معتاد شدن بر خوردن سمیات یا کشیدن بارهای گران و سنگین یا اعمال عجیب دیگری که از روی تمرین و عادت تحقق پذیرد و برای غیر اهلش متعسر بلکه متعذر بنظر می‌آید و اینکه قسم از سحر ظاهرا منعی از طرف شرع بر آن نرسیده بلکه شاید از اقسام سحر بشمار نیاید زیرا سببش معلوم است.
قسم سوم از اقسام سحر شعبده است که از حرکات سریع بعمل می‌آید و از جهت سرعت عمل چنین بنظر می‌رسد که خارج از اسباب طبیعی است لکن کسی که مطیع گردد بر اسباب طبیعی آن میفهمد که سبب آن دو چیز است یکی سرعت عمل که سبب آن حرکت سریع شعبده‌باز است و دیگر خطاء در حس مخصوصا در حس بصر که خطاء در آن بسیار واقع میگردد شعبده‌باز بحاضرین چیزی نشان میدهد و فورا بشکل دیگری در می‌آورد تا حس بصر مشغول باولی است شکل دوم خلاف آن را نشان میدهد و نیز در ضمن عمل کلمات تندی می‌گوید که حواس حاضرین را متوجه بخود گرداند و عمل خود را انجام دهد خلاصه اینکه نوع از سحر تصرف در خیال است که در ذهن حاضرین و در خیال آنها خلاف واقع را ارائه میدهد و از سرعت عمل و بر هم ریختگی مرئیات و مبصرات و مسموعات انجام میگیرد و به هیچ وجه واقعیت ندارد و از پست‌ترین اقسام سحر بشمار می‌آید که بجز خدعه و تدلیس و نشان دادن خلاف واقع چیز دیگری نیست و تحصیل آن

صفحه : 6
نیز فضیلت و کمالی برای انسان نمیآورد و آن از اقسام سحر مذموم بشمار میآید.
قسم چهارم از اقسام سحر آنست که از قوت نفس و قوت عزم و اراده انجام میگیرد و آن را علم (لیمیا) گویند و آن دانا گردیدن بکیفیة ارتباط نفوس جزئیه بشریه است بنفوس عالیه و ارواح قویه و اتصال یافتن بقوای مندرجه در آن و عمل آن تسخیر بعض ارواح جزئیه است مثل ارواحی که موکل بحوادثات اوضاع عالم مادی و طبیعی میباشند و تسخیر جن و ارواح بشریه از شعب آن است و نیز از شعب آن خواب مغناطیسی و حاضر نمودن ارواح و پیش‌گویی و اطلاع یافتن بر مغیبات و غیر اینها است و بحس و عیان پاره از عملیات اینکه قبیل از سحر دیده شده که بطور کلی نمیتوان وقوع آن را انکار نمود چنانچه میگویند مرتاضین در هند چه اعمال غریب و عجیبی از خود نشان میدهند خلاصه بطور کلی نمیتوان انکار نمود که چنین عملیاتی که ظاهرا خارج از اسباب عادی و طبیعی بنظر می‌آید در عالم پدید نگشته و بطور کلی نمیتوان ادعای هر مدعی را نیز قبول نمود.
و چنانچه بعضی از مفسرین گفته‌اند منشأ اینطور عملیات دو چیز است یکی قوت اراده و عزم راسخ و دیگری ایمان بتاثیر وقتی برای انسان یقین بر امری حاصل گردید و اراده نمود بر انجام آن با یقین قطعی بر ظفر یافتن بر آن و مشغول گردید بعملیاتی از ریاضات و دعوات و انقطاء از مألوفات و توجه کامل بآنچه مراد وی است ممکن است خارق العاده‌ای از وی بروز و ظهور نماید.
و خارق العاده هر گاه از طریق قوت اراده و یقین قطعی و عزم راسخ بر عمل پدید گردد گاهی بتوسط عملیات خارجی انجام میگیرد مثل آن اعمالی که برای دوستی بین دو نفر یا دشمنی بین آنها متوسل میگردند ببعضی اشیاء مثل دعوات و بخورات و طلسمات یا غیر آن از آنچه مدخلیت دارد در حصول آن یا وقت حاضر نمودن روح مثل آینه یا آب یا غیر اینها بکار میبرند و یا بدون وسایل خارجی تحقق می‌پذیرد و آن وقتی است که اذعان و یقین بر حصول مراد و نیز عزم و اراده بر عمل چنان در انسان قوی گردد که بقوت وهم و تصمیم بر عمل قدرت پیدا نماید بر حصول آن چیزی که همت بر آن گماشته

صفحه : 7
آری وقوع چنین امری و بالاتر، از انسان غریب نیست زیرا که خلقت انسان طوری است که بهر چه رو آرد و مواجه با او گردد صورت و حقیقت او در مرآت ذاتش پدید میگردد و نیز بر هر امر ممکن همت گمارد و آنچه در انجام دادن آن لازم است و لو آنکه بسیار بعید بنظر آید و مشکل بنماید انجام دهد با یقین قطعی و اعتماد بنفس، بر تحصیل آن توانا می‌گردد زیرا که نفس بشر بنا بر تحقیق از عالم مجردات است و عالم فوق الطبیعه خلقت گردیده و عالم مجردات فوق عالم طبیعیات و محیط بر آن است اینکه است که بریاضات و ترک مألوفات و مشتهیات نفسانی و طبیعی رو می‌آورد بعالم خود (عالم مجردات) و از آنجا استمداد می‌طلبد و ببعض حوادث اطلاع می‌یابد.
و نیز بر فرضی که نفس انسان را از عالم مجردات نگرفتیم و قوه ساریه در جسم دانستیم که از اخلاط و عناصر ترکیب یافته اختلاف قوت و ضعف نفس در بشر قابل انکار نیست چه مانعی دارد که گفته شود که بعضی از نفوس و لو اینکه از عالم جسمانی تکون یافته‌اند لکن یا در اصل خلقت یا بعمل و قوت تصمیم و ارادت و تحمل ریاضات و ترک مألوفات چنان قوت و شوکتی پیدا نمایند که بتوانند امور خارق العاده‌ای انجام دهند یعنی اقدام نمایند بر عملی که از قوه عموم مردم خارج باشد و اینکه مطلب قابل انکار نیست فضیلت انسان بر حیوان بلکه بر ملک نیز بهمین است که انسان هر قدر ترقی نماید و رو بکمال رود حد یقف ندارد و قابل زیادتی است لکن حیوان و ملک اینطور نیستند کمالات آنها محدود بحد معین است که ممکن نیست از آن تجاوز نماید ما مِنّا إِلّا لَه‌ُ مَقام‌ٌ مَعلُوم‌ٌ سورة الصافات آیه 164 اشاره بهمین است.
و نیز تصرفات قوه واهمه در مملکت بدن انسان واضح است و قابل انکار نیست مثل اینکه هر گاه در زمین مسطح حرکت میکند اگر در خط یک وجبی راه برود هیچ لرزه و سقوطی ندارد و زمین نمیخورد لکن اگر سر دیوار بلندی راه برود و لو یک متر عرض آن باشد بتوهم سقوط زمین میخورد و پرت میشود.
و نیز ممکن است انسان بتوهم اینکه مریض است مریض گردد و بتوهم صحت صحت یابد چنانچه یکی از طرق معالجه همین است و تلقین بنفس نیز از همین بابست

صفحه : 8
مثل اینکه اگر مبتلا بمرض است بخود بگوید حالم خوب است و گمان سلامتی بخود ببرد.
و نیز کسی که تدبر کند در افعال و اعمال خود بخوبی میفهمد که عامل در اعضاء و حرکات طبیعی وی همان تصورات نفسانی است که قوه محرکه عضلات را بحرکت می‌آورد زیرا بتصور فعل جمیل انسان مایل می‌گردد بعمل و وقتی میل قوت گرفت تصمیم و اراده پدید میگردد و عمل در خارج انجام میگیرد.
خلاصه وقتی که تصرفات قوه خیال و واهمه را در بدن دانستیم چه مانعی دارد که گفته شود همین طوری که تصورات نفسانی و قوه واهمه در بدن خود نفوذ دارد وقتی بوسائل و معداتی از ریاضیات و ترک مشتهیات نفسانی و تقلیل در غذا و انزواء و غیر اینها با اعمال دیگری قوت گرفت ممکن است نفوذ در بدن غیر نیز بنماید و تصرف در خیال او نماید و غیر واقع را در نظر او امر واقعی نشان دهد یا قوت و شوکتی پیدا نماید که بوسائلی استیلاء یابد بر بعضی نفوس جزئیه از بشر یا جن و آنها را تحت تسخیر خود در آورد و بآنها امر و نهی نماید و آنان نیز بپذیرند برای اینکه تحت حکومت وی واقع گردیده‌اند.
و عمده وسائل آنها در قدرت یافتن بر اینکه قبیل اعمال چنانچه گفته شد دو چیز است یکی ایمان و یقین بتأثیر نمودن اعمالی که بآن متوسل میگردند بر مراد خود و لو آنکه در واقع چنین اعمال منتج چنان آثاری نباشد که آنچه مؤثر است اعتقاد و یقین بتأثیر است نه واقعیت آن چنانچه میتوان گفت کلیه اعمال همین طور است هر عملی که با ایمان و یقین توأم گردید نتیجه‌بخش است و بدون آن اثری بر آن مترتب نخواهد شد اینکه است که شارع مقدس شرط قبولی اعمال را ایمان و یقین راسخ قرار داده که عمل شرعی بدون ایمان قبول نمیشود.
و شرط دیگر بر قدرت و توانایی یافتن آنها بر مراد خود قوت اراده و تصمیم بر عمل است که عمل هر قدر مشکل بنظر آید تردیدی و کسالتی در عزم و اراده بر عمل پدید نگردد و با عزم ثابت در انجام دادن آن بکوشد.

اعتراض‌

چگونه میتوان بعمل ساحر اعتماد نمود و آن را یک امر واقعی پذیرفت در صورتی که

صفحه : 9
بدلالت عقل و شهادت کتب الهی کلیه انواع و اقسام سحر باطل است و در همین مبارک آیه نسبت سحر را بشیاطین داده و شیاطین را باین عمل کافر معرفی نموده و در جای دیگر ساحر را مذمت نموده بقوله تعالی سَحَرُوا أَعیُن‌َ النّاس‌ِ وَ استَرهَبُوهُم«1» سوره اعراف آیه 113. و نیز ساحر از دروغگویان بشمار میآید زیرا که همان مفسده دروغ که (اغراء بجهل) و نشان دادن خلاف واقع باشد در عمل آنها نمودار است و بر دروغ و عمل دروغ اعتماد نتوان نمود.
و نیز اگر عمل ساحر دارای واقعیت و حقیقت باشد فرقی بین سحر و معجزه باقی نمی‌ماند آن وقت بمعجزه نبوت پیمبران ثابت نمی‌گردد و راه عذر برای انکار پیمبری آنها باقی خواهد ماند که گفته شود امر برای ما مشتبه گردید و گمان کردیم معجزه و خارق العاده‌ای که از پیمبران ظهور و بروز مینمود از قبیل سحر ساحران و تدلیس جادوگران است.

پاسخ‌

فرق بین سحر و معجزه از چند راه است:
1- عمل ساحر اگر واقعیتی پیدا کند پس از ریاضات شاقه و عملیات بسیار مشکل که تحمل آن نوعا برای عموم مردم مشکل بلکه بنظر محال مینماید انجام می‌گیرد و معجزه پیمبران ناشی از عنایت ربانی است که خلقت آنها سرشته شده از عالم نور و از مقام علیین است و در اظهار معجزه فقط از عالم الهی استمداد میطلبند، و اگر چه پیمبران نیز قبل از تحمل نبوت و پس از آن چنانچه نقل میکنند ریاضاتی داشتند لکن ریاضت آن بزرگواران در عبادت و بندگی خداوند بوده نه برای جهات نفسانی و انتفاعات مادی دنیوی بلکه کوشش آنها در فناء فی اللّه و از خودگذشتگی است اینکه بود که مظهر و نماینده صفات الهی گشتند و کرامات خود را مستند بحق مینمودند نه بخود.
2- عمل ساحر با نوع عمل انبیاء تفاوت بسیار دارد غالبا عمل ساحر تصرف در قوه
-----------------------------------
(1) سحر کردند چشمهای مردم را و آنها را ترسانیدند

صفحه : 10
خیال و قوه واهمه است که از طریق حواس ظاهره یا غیر آن آنچه همت بر آن گماشته در قوه خیال حاضرین مجسم میگرداند نه اینکه واقعا بتواند تصرف در مواد موجودات کند و حقیقتا تغییر شکل دهد یا معدوم را موجود یا موجود را معدوم گرداند فقط هستی بخش خدا است و بس و تمکن پیمبران در مواد و تغییر شکل دادن اشیاء بقدرت ربانی و خواست الهی انجام میگیرد منتهی الامر خداوند برای اثبات رسالت امور خارق العاده‌ای بدست آنها جاری میگرداند و اگر فرضا بندرت از ساحرین کسی پیدا شود که بتواند اندک تصرفی در مواد کند اگر در بدن خود اوست آن از طریق قوت نفسانی و غلبه قوه ارادی وی است که از طریق ریاضات و ترک مشتهیات طبیعی ممکن است نفس غالب بر طبیعت گردد و در بدن خود تصرف کند مثل اینکه روی آب راه رود و در هوا بدون وسائل خارجی بپرد و اگر تصرف در بدن غیر از انسان یا حیوان باشد شاید آن نیز از راه تصرف در قوه خیال او باشد که بقوت اراده‌ای که در اثر ریاضات وی را پدید گشته اولا تصرف در خیال آن شخص مینماید و در قوه واهمه وی آنچه مراد او است القاء میگرداند آن وقت از راه وهم تسلط می‌یابد در بدن وی و او را تحت تسخیر خود در می‌آورد و امر خارق العاده‌ای اظهار مینماید.
3- سحر غالبا با اسباب خارجی انجام میگیرد و منوط بعملیاتی است که نزد اهلش معلوم است لکن معجزه محتاج بوسائل خارجی نیست بمحض اراده نبی که مظهر و نماینده اراده و قدرت الهی است انجام میگیرد.
4- سحر چون از قوه نفسانی ساحر پدید گشته محدود بوقت بخصوص و مقید بعمل مخصوص است لکن معجزه پیمبران چون از قوت الهی و فیض ربانی پدید گشته محدود بحد خاص و مقید بوقت بخصوصی نیست اینکه است که پیمبران در مواد عالم تصرف مینمایند و باراده حق تعالی کار خدایی میکنند.
5- ممکن نیست سحر با معجزه مقابلی نماید و در برابر آن عرض اندام نماید که بزودی معجزه سحر را معدوم و مضمحل میگرداند زیرا که سحر بمنزله ظلمت است و از تصرفات نفسانی بعمل آمده و معجزه نور است و از مقام شامخ عقل پدید گردیده وقتی

صفحه : 11
نور آمد ظلمت را نابود میگرداند وَ قُل جاءَ الحَق‌ُّ وَ زَهَق‌َ الباطِل‌ُ إِن‌َّ الباطِل‌َ کان‌َ زَهُوقاً«1» سوره بنی اسرائیل آیه 83. اینکه بود در موقعی که سحره فرعون سحر خود را در معرض نمایش در آوردند، جناب موسی (ع) بامر خدای تعالی عصای خود را انداخت و عصا بصورت اژدها بر آمد و فرو برد آنچه را سحره بدروغ نمایش داده بودند چنانچه اشاره بآن دارد قوله تعالی فَأَلقی مُوسی عَصاه‌ُ فَإِذا هِی‌َ تَلقَف‌ُ ما یَأفِکُون‌َ«2» سوره شعراء آیه 44.
6- اگر ساحر عملی کند که مشتبه گردد بمعجزه پیغمبران و بآن عمل مدعی پیغمبری گردد از راه لطف برای خداوند لازم است او را رسوا گرداند تا آنکه دروغش ظاهر گردد و گر نه حجت بر مردم تمام نشده.

اجمالی در اقسام سحر

بعضی از دانشمندان چنین گویند قول کلی در تقسیم سحر و ضبط آن بسیار مشکل است لکن آنچه معروف و متداول نزد اهل آنهاست از اینکه قرار است:
1- علم «شیمیا» است و آن علمی است که بحث میکند در کیفیت ممزوج شدن قوای ارادی با قوای مخصوصه مادی برای تصرف نمودن در امور طبیعی و ناشی از اینکه علم است تصرف در خیال که آن را سحر عیون نامند و اینکه فن صحیح‌ترین از اقسام سحر بشمار میرود.
2- «لیمیا» و آن عملی است که بحث میکند از کیفیت تأثیر ارادی و چگونگی اتصال آن با روح قویه عالیه مثل ارواحی که موکلند بکواکب و حوادث به اینکه مسخر نمایند آنها را یا اتصال بآنها پیدا کنند و استمداد از جن و تسخیر آنها و چنین علمی را فن تسخیرات نامند.
«هیمیا» و آن علمی است که بحث میکند از کیفیت ترکیب قوای عالم
-----------------------------------
(1) بگو آمد حق و ناچیز شد باطل محققا باطل ناچیز است
(2) پس از آنکه موسی (ع) عصای خود را انداخت در آن هنگام عصا بلعید آنچه را بدروغ نمایش دادند

صفحه : 12
علوی با عناصر سفلیه و عجائبی که از آن پدید میگردد و آن علم طلسمات است زیرا که موجودات علوی و اوضاع سماوی ارتباطاتی دارند با حوادث مادی همانطوری که از عناصر مادی و از ترکیب و امتزاج آنها امور طبیعی حاصل می‌گردد همین طور هر گاه ترکیب کنند اشکال سماوی را بطوری که مناسب گردد با حادثی از حوادث مثل موت فلان و بقای فلان با صورت مادی که مناسب آن باشد منتج میگردد یعنی مقصود حاصل میگردد اینکه است معنی طلسم.
4- «دیمیا» و آن علمی است که بحث می‌کند از چگونگی استخدام نمودن قوای مادیه بطوری که در حس پدید گردد آثار خارق العاده‌ای و اینکه قسم از سحر را شعبده گویند و اینکه چهار فن از سحر با فن پنجم که تبدیل نمودن فلزی بفلز دیگر باشد آن را علم «کیمیاء» نامند.
و از جمله علومی که ملحق باین علوم پنجگانه نموده‌اند علم اعداد و اوقاف است که بحث میکند از ارتباطات اعداد و حروف برای حصول مطلوب که حروف را بوضع مخصوص در جدولهای مثلث یا مربع یا غیر آن رسم میکنند و از روی حساب مطالبی در میآورند و از جمله ملحقات بعلم سحر که در اینکه دوره متداول شده خواب مغناطیسی و احضار ارواح است و آن چنانچه گفته شد از تأثیر اراده و تصرف در خیال پدید می‌گردد که در آن کتابهایی تألیف و منتشر گردیده و غرض از آنچه ذکر شد ایضاح اقسام سحر و کهانت بود.
(تفسیر المیزان) ما أُنزِل‌َ عَلَی المَلَکَین‌ِ بِبابِل‌َ هارُوت‌َ وَ مارُوت‌َ در چگونگی «ما» در ما انزل از مفسرین گفتاری نقل میکنند:
1- ماء موصوله و بمعنی الذی است یعنی آن چنان چیزی که نازل گردیده شد و عطف «بما یتلوا» است یعنی یهودیها متابعت کردند هاروت و ماروت را و از آنها سحر آموختند.
2- عطف است بر سحر در قوله تعالی یُعَلِّمُون‌َ النّاس‌َ السِّحرَ، وَ ما أُنزِل‌َ یعنی شیاطین بمردم سحر می‌آموختند.

صفحه : 13
3- إبن عباس و جماعتی از مفسرین چنین گفته‌اند که «ماء» ماء نفی است یعنی سلیمان کافر نشد و خداوند نازل نکرد سحر بر آن دو ملک.
و در «ملکین» یعنی قراء ملکین بکسر لام قرائت کرده‌اند که بمعنی دو پادشاه باشد و اکثر بفتح لام خوانده‌اند که بمعنی دو فرشته است، و گویند «بابل» زمینی است در عراق و آن را بابل گفته‌اند بمناسبت آنکه نمرود موقعی که میخواست بآسمان بالا رود تخت او زمین خورد از هیبت آن زبانهای مردم مبلبل شد یعنی بلکنت افتاد اینکه بود که بکثرت استعمال بابل نامیده شد.
وَ ما یُعَلِّمان‌ِ مِن أَحَدٍ حَتّی یَقُولا إِنَّما نَحن‌ُ فِتنَةٌ خلافی نیست که «ماء» در اینجا بمعنی نفی است یعنی اینکه دو فرشته بکسی از علم سحر چیزی نیاموختند مگر گفتند سحر آزمودن ما بشما برای آزمایش و امتحان است و بعمل سحر کافر نشوید.
جماعتی از مفسرین بروایت إبن عباس چنین گویند که در عهد ادریس پیغمبر (ع) وقتی فرشتگان اعمال بنی آدم را دیدند و گناهان و خطاکاریهای آنان را مشاهده نمودند گفتند خداوندا اینان را در زمین نشاندی تا اینقدر معصیت نمایند از حضرت عزت خطاب رسید اگر شما بجای آنها بودید و شهوت و غضبی که در آنها بود در شما بود شما نیز نافرمانی مینمودید گفتند بار خدایا تو منزهی ما هرگز مخالفت امر تو را نخواهیم نمود خداوند بملائکه فرمود دو ملک از بین خود انتخاب نمائید تا بزمین فرستم ببینید چه میکنند آنها هاروت و ماروت را انتخاب نمودند خداوند شهوت و غضب بنی آدم را در آنها نهاد و آنان را از چند عمل نهی نمود شرک، کفر، شرب خمر، زنا قتل بناحق، آنها فرود آمدند و روزها بین مردم حکومت میکردند و شبها باسم اعظمی که میدانستند بآسمان میرفتند یک ماه نگذشته بود که زن بسیار با جمالی زهره نام از پاریس آمده بود و برای کاری نزد آنها آمد چون آن زن را دیدند شیفته جمال و زیبایی وی گردیدند آنچه از او خواهش وصال نمودند قبول ننمود روز دیگر باز آمد پس از آنکه باز از او درخواست نمودند گفت قبول نمیکنم مگر وقتی که یکی از چند

صفحه : 14
کار انجام دهید یا به بت سجده کنید یا کسی را بکشید یا شرب خمر نمائید با خود اندیشه نمودند که سجده به بت روا نیست و قتل نفس نیز گناه عظیم است آسانتر از همه شرب خمر است حاضر شدند جرعه‌ای از شرب بنوشند وقتی شراب خوردند و مست شدند به بت نیز سجده نمودند آن گاه کسی آنجا آمد برای آنکه از حال آنان مطلع نگردد وی را کشتند و با آن زن خلوت کردند پس از آنچه نهی داشتند مرتکب گردیدند شب خواستند بآسمان روند نتوانستند و اسم اعظم را فراموش نمودند فهمیدند اینکه اثر معصیت آنها است آمدند نزد ادریس نبی (ع) و گفتند ای بنده صالح ما وقتی در آسمان بودیم میدیدیم فقط عبادت تو بود که نزد پروردگار منزلتی داشت از خدا درخواست نما که توبه ما را بپذیرد ادریس گفت خدایا حال اینها بر تو پوشیده نیست خطاب رسید بایستی حتما مجازات شوند عذاب دنیا را میخواهند یا عذاب آخرت را عذاب دنیا را اختیار نمودند بین مفسرین در کیفیت عذاب آنها گفتاری است:
1- آنان را بموی سر آویخته‌اند تا روز قیامت (عبد اللّه مسعود) 2- از کمر بسته شده تا بند پا و در قیدند. (قتاده) 3- بپا آویخته شده‌اند و بشلاق آتشین آنها را میزنند (عثمان بن سعید) 4- بعضی دیگر گفته‌اند سرنگون آویخته شده‌اند و از تشنگی زبان آنها بیرون افتاده در صورتی که بین آنها و آب چهار انگشت بیشتر فاصله ندارد.
اخبار در اینکه باب مختلف وارد شده و بعضی از دانشمندان نظر به اینکه اینکه اخبار با عصمت ملائکه منافی است اینکه اخبار را رد کرده‌اند.
و از بعضی عرفاء است که گویند در اینجا رموز و اسراری نهفته است مقصود از ملکین (عقل نظری و عقل عملی است) و مقصود از زهره نفس ناطقه است که در اصل وجود طاهر و بین الهام عقلانی (عقل نظری و عقل عملی) و بین وسوسه طبیعی و شیطانی واقع گردیده گاهی عقل غالب میگردد و نفس ناطقه را ببالا میکشاند و گاهی طبیعت غالب میگردد و عقل را در قید طبیعت محبوس میگرداند پس مقصود از آن دو ملک عقل بدو مرتبه «نظری و عملی» است که از سماء علو و رفعت دچار عالم طبیعت شده و راهش

صفحه : 15
بسوی عالم اعلا بسته گردیده و مقصود از زهره نفس ناطقه است که بوسوسه شیطانی و امیال طبیعی عقل را پابند میگرداند.
وَ یَتَعَلَّمُون‌َ ما یَضُرُّهُم وَ لا یَنفَعُهُم و مردم از آنها میآموختند چیزی که بر ضرر آنان تمام میشد و برای آنها نفع نمیبخشید

اعتراض‌

‌از یک طرف خداوند دو ملک بزمین میفرستد که علم سحر بمردم بیاموزند و از آن طرف نهی میفرماید از سحر و نسبت سحر بشیاطین میدهد که شیاطین بتعلیم دادن سحر کافر شدند و آموختن سحر را فتنه و آزمایش معرفی نموده و اگر بتوسط آن دو ملک سحر بزمین نمی‌آمد مردم سحر نمی‌آموختند تا آنکه گاهی سحر بمعجزه انبیاء مشتبه گردد و تمیز بین آنان مشکل گردد.
و نیز گویند ملائکه معصومند و تعلیم و تعلم سحر را فقهاء حرام میدانند پس چگونه با هم جمع توان نمود.

پاسخ‌

آری فقهاء تعلیم و تعلم سحر را حرام میدانند و نیز عصمت ملائکه را مسلم میدارند و برای رفع اشکال در اینکه آیه گفتاری از مفسرین نقل شده:
1- بعضی آیه را تأویل نموده‌اند به اینکه گویند «ما» در «ما انزل» ماء نافیه است نه ماء موصوله که خلاصه خداوند تعلیم دادن سحر را از آن دو ملک هاروت و ماروت نفی مینماید و بنا بر اینکه تفسیر معنی آیه چنین میشود که «سلیمان کافر نشد و خداوند نازل ننمود سحر را بتوسط آن دو ملک بلکه تعلیم دادن سحر را اکیدا نهی نمود چنانچه فرموده وَ ما یُعَلِّمان‌ِ مِن أَحَدٍ یعنی هرگز آن دو ملک علم سحر بکسی تعلیم نمی‌نمودند بلکه مردم را آگاه مینمودند که سحر فتنه و امتحان است و بعمل سحر کافر نشوید مثل اینکه گفته شود، امر نکردم کسی را بفلان عمل مگر اینکه بوی گفتم اگر چنین کنی چنان خواهد شد بلکه شیاطین بمردم سحر میآموختند.

صفحه : 16
2- آزمودن و آموختن علم سحر دو قسم تصور دارد اگر آموختن برای اعمال سحر باشد حرام است لکن اگر برای اینکه باشد که بداند سحر چیست و فرق بگذارد بین سحر و معجزه و نیز طریق باطل نمودن سحر را بداند مانعی ندارد و چون آن معنی اول خلاف ظاهر است و تا ممکن است بایستی کلام را حمل بر ظاهر نمود و ظاهر آیه همین معنی دوم را میرساند پس بهتر اینکه است که آیه را حمل بر معنی دوم نمائیم بلکه توان گفت آموختن آن برای همین مقصود شاید داخل باشد در کلیه علومی که تعریف و تمجید در باره آن شده زیرا کسی تا دانا نباشد بعلوم سحر نمیتواند تمیز دهد بین معجزه و سحر و بداند سحر کدام است و معجزه پیمبران که از عالم ما فوق الطبیعه نزول نموده کدام است اینکه است که اولین گروهی که بموسی (ع) ایمان آوردند سحره فرعون بودند زیرا علم تحقیقی پیدا نمودند که کار موسی (ع) از منشأ دیگری نزول نموده و کار خدایی است با اینکه ایمان آوردن آنان در واقع اظهار بطلان عمل خود آنها بود که دروغ خود را فاش کردند و خود را رسوا نمودند لکن چون حقیقت بر آنها مکشوف گردید نتوانستند خودداری نمایند و اظهار ننمایند.
و نیز چنانچه معلوم است ناموس خلقت بین دو نقطه مثبت و منفی استوار گردیده خیر و شر در اینکه عالم مثل دو نقطه پرگار بدور هم میچرخند هر کجا خیر و فضیلتی یافت میشود در مقابل آن شر و فسادی عرض اندام مینماید در مقابل شیرینی تلخی، و در مقابل آسانی دشواری، در مقابل راحتی سختی، در مقابل نفع ضرر، در مقابل خوشی ناخوشی، در مقابل صحت مرض، در مقابل جوانی و نیرومندی پیری و افتادگی، و چنانچه دانشمندان گفته‌اند «تعرف الاشیاء باضدادها» هر چیزی بضدش شناخته میشود اگر تلخی تریاک نباشد هرگز شیرینی شکر نمایان نمیگردد اینست که گویند در مقابل هر موسیی فرعونی است اگر سحر ساحرین نبود کجا حقانیت اعجاز پیمبران معلوم میشد.
آری حکمت الهی چنین تقاضا نموده که تضاد در عالم بسیار باشد بلکه شالوده موجودات عالم طبیعی روی میزان تضاد قرار گرفته اگر روز در عالم نبود چگونه شب پدید می‌گردید اگر اسباب شهوترانی و تعیشات طبیعی در عالم فراهم نبود چگونه

صفحه : 17
بر ترک هواهای نفسانی و اطاعت امر مولی کسی نیرومند میگردید و موفقیت پیدا مینمود برای کسب کمالات نفسانی، و از کمالات صوری و معنوی بهره‌مند میگردید.
و چون از راه لطف و کرم بر خدا لازم است که طریق خیر و شر را بانسان بیاموزد و نیز راه سعادت و شقاوت را برای او باز گرداند که دانسته و فهمیده و باختیار خود بهر طریقی که بخواهد رهسپار گردد اینکه است چنانچه از آیه برمی‌آید آن دو ملک پس از تعلیم دادن علم سحر بمردم میگفتند ما آزمایش و امتحانیم یعنی آوردن علم سحر برای آزمایش و امتحان شما است که سحر و معجزه را بشناسید و از هم تمیز دهید و پیرو پیمبران گردید و از نیرنگ‌بازی شیاطین جنی و انسی فریب نخورید.
ما یُفَرِّقُون‌َ بِه‌ِ بَین‌َ المَرءِ وَ زَوجِه‌ِ پس از آنکه فرمود شیاطین بمردم سحر آزمودند در مقام تأثیر سحر بر آمده که از جمله آثار سحر اینکه است که جدایی می‌اندازد بین مرد و زن او.

اعتراض‌

چگونه ممکن است غیر از خدا کسی یا چیزی در عالم مؤثر باشد مگر اینکه ثنویه را تصویب کنیم که قائل بدو مبدء می‌باشند یکی را فاعل خیرات و او را یزدان نامند و دیگری را فاعل شرور و آن را اهرمن گویند.
پس اگر شیاطین دارای چنین آثاری باشند توهم می‌شود که شیطان که وی را «اهرمن» نامند فاعل شرور باشد پس باین اعتبار برای عالم دو مبدء تصور می‌گردد

پاسخ گوئیم‌

‌برای رفع چنین توهم فرموده وَ ما هُم بِضارِّین‌َ بِه‌ِ مِن أَحَدٍ إِلّا بِإِذن‌ِ اللّه‌ِ گمان نشود غیر از خدا کسی تواند ضرری یا نفعی بکسی برساند آنچه در عالم واقع می‌گردد بخواست او و باذن او انجام می‌گیرد.

اعتراض‌

شکی نیست که فساد بین زن و شوهر که در اینکه مبارک آیه عنوان نمود و از آثار

صفحه : 18
سحر بشمار آورده یکی از اقسام شر و مفسده بشمار می‌آید، چگونه مبدء عالم و واجب الوجود که خیر محض است اذن در عمل شر میدهد و اذن دادن البته همان خواستن اوست و خواستن و اراده کردن همان فعل اوست اگر رضایت بعمل سحر نداشت و اذن در انجام آن نمیداد هیچوقت چنین فسادی در عالم واقع نمیگردید پس بازگشت شرور بمبدء خیرات میگردد «با اینکه از خیر محض جز نکویی ناید»

پاسخ گوئیم‌

چنانچه دانشمندان گفته‌اند شر یا امر عدمی محض است یعنی هر جا شرّی و فسادی پدید گردد بازگشت آن بعدم و نیستی است یا اگر امر وجودی گرفتیم و گفتیم در مقابل خیرات که امر وجودی است عرض اندام دارد و اگر امر عدمی محض بود ممکن نبود در مقابل وجود پایدار بماند گوئیم شریّت بالعرض وجود دارد یعنی شرّ از نقص وجود پدید میگردد، موجود ناقص از جهت نقص وجودش منشأ شرور و فساد میگردد پس از اینکه بیان معلوم میشود که شر و فساد هر چه در عالم واقع گردد مبدء وجودی نمیخواهد زیرا که شر یا امر عدمی است و امر عدمی را همان عدم علت وجود وی کافی است برای نیستی آن و اگر امر وجودی گرفتیم منشأ و بازگشت آن بنقص وجود که آن نیز امر عدمی است برمیگردد و در همین مثال که جدایی بین زن و شوهر باشد و آن را از آثار سحر بشمار آورده همان عدم الفت و اتفاق بین آنان است وقتی الفت و اتفاق برداشته شد لا محاله جدایی و نفاق بین آنها پدید میگردد.
بعبارت واضحتر گوئیم تحقق و وجود هر چیزی در عالم منوط بدو چیز است:
یکی وجود مقتضی، و دیگری عدم مانع، و تمام مقتضیات وجودی از طرف مبدء کائنات تحقق پذیرد منتهی الامر از روی حکمت بشیطان و همچنین بتمام مفسدین عالم تمکن داده که مانع خیر گردند و البته وقتی مانع خیر گشتند شر که همان نبودن خیر است تحقق می‌پذیرد «و یکی از معانی اذن که فرموده إِلّا بِإِذن‌ِ اللّه‌ِ همان تمکن دادن شیاطین است برای مانعیت از امر خیر چنانچه در آن آیه حکایة از قول شیطان فرموده لَأُغوِیَنَّهُم أَجمَعِین‌َ و معلومست که اغوا نمودن و گمراه کردن همان مانعیت از

صفحه : 19
هدایت است که آن امر عدمی است.
خلاصه شر و فساد چون امر عدمی و ناشی از مانعیت خیرات است مبدء وجودی نمیخواهد تا اینکه بگویی غیر از حق تعالی که مبدء خیرات و خیر محض است چیزی نمیشود مبدء شرور گردد پس شرور مبدء دیگری میخواهد همان مانع شدن از نفوذ خیر کافی است در تحقق شریت و فساد.
وَ لَقَد عَلِمُوا لَمَن‌ِ اشتَراه‌ُ ما لَه‌ُ فِی الآخِرَةِ مِن خَلاق‌ٍ محققا ساحرین دانسته و فهمیده‌اند کسی که چنین عملی کند و عمر گرانبهای خود را مصرف نماید در تعلیم گرفتن علم سحر برای اینکه فساد کند و به نشان دادن غیر واقع مردم را فریب دهد بعقل خود میداند که رویه و عمل آنها باطل است و باطل در عالم آخرت ارزشی ندارد اینکه است که چنین اشخاص از نعمت‌های اخروی بهره‌مند نمیگردند.
وَ لَبِئس‌َ ما شَرَوا بِه‌ِ أَنفُسَهُم لَو کانُوا یَعلَمُون‌َ و اگر مفسده سحر و فساد آن را میدانستند می‌فهمیدند که بد معامله‌ای با خود نموده‌اند که حقیقت انسانیت خود را ببهاء اندک و حظ چند روزه بی‌مقدار دنیا فروختند و با اینکه ساحرین میدانستند مفسده سحر را و اینکه در اینکه عمل بهره اخروی ندارند گویا نمیدانند که چگونه سرمایه عمر خود را بمتاع اندک دنیا فروختند و ملتفت قبح عمل خود نیستند یعنی با اینکه میدانند رکاکت و قبح عمل خود را تعقل و تدبر ندارند که چه عمل بدی انجام میدهند و بازگشت آن باین است که علم بعلم ندارند یا میدانند و التفات بآن ندارند.
وَ لَو أَنَّهُم آمَنُوا وَ اتَّقَوا لَمَثُوبَةٌ مِن عِندِ اللّه‌ِ خَیرٌ لَو کانُوا یَعلَمُون‌َ اگر مردم تبدیل مینمودند متابعت کردن شیاطین را و عوض سحر ایمان و تقوی را شعار خود میکردند آنچه از قبل ایمان و تقوی از جانب حق تعالی عائد آنها میگشت

صفحه : 20
بهتر بود برای آنها اگر میدانستند مضرّات سحر چیست و فواید و محسّنات ایمان و تقوی چه مقدار است.
و از اینکه تقوی را مقارن نموده با ایمان معلوم میشود سحر نمودن کفر است در مقام عمل نه در مقام اعتقاد چنانچه در آیه وَ لکِن‌َّ الشَّیاطِین‌َ کَفَرُوا ظاهرا مقصود کفر در مقام عمل است زیرا که معنی کفر پوشانیدن است و ساحر واقع را میپوشاند و خلاف واقع را نشان میدهد پس باین معنی کافر است.

صفحه : 21

[سوره البقرة (2): آیات 104 تا 107]

اشاره

یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا لا تَقُولُوا راعِنا وَ قُولُوا انظُرنا وَ اسمَعُوا وَ لِلکافِرِین‌َ عَذاب‌ٌ أَلِیم‌ٌ (104) ما یَوَدُّ الَّذِین‌َ کَفَرُوا مِن أَهل‌ِ الکِتاب‌ِ وَ لا المُشرِکِین‌َ أَن یُنَزَّل‌َ عَلَیکُم مِن خَیرٍ مِن رَبِّکُم وَ اللّه‌ُ یَختَص‌ُّ بِرَحمَتِه‌ِ مَن یَشاءُ وَ اللّه‌ُ ذُو الفَضل‌ِ العَظِیم‌ِ (105) ما نَنسَخ مِن آیَةٍ أَو نُنسِها نَأت‌ِ بِخَیرٍ مِنها أَو مِثلِها أَ لَم تَعلَم أَن‌َّ اللّه‌َ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ قَدِیرٌ (106) أَ لَم تَعلَم أَن‌َّ اللّه‌َ لَه‌ُ مُلک‌ُ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ وَ ما لَکُم مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ مِن وَلِی‌ٍّ وَ لا نَصِیرٍ (107)

ترجمه:

ای کسانی که ایمان آورده‌اید «برسول اللّه» نگوئید «راعنا» ما را رعایت کن بلکه بگوئید ناظر احوال ما باش و سخن خدا را بشنوید و بدانید که برای کافرین عذاب دردناک مهیاست،
نه کافرین از اهل کتاب و نه مشرکین دوست نمیدارند که خیری از جانب خدا بر شما مسلمانها نازل گردد و لکن خداوند مخصوص میگرداند بفضل و رحمت خود هر کرا بخواهد و خداوند صاحب فضل عظیم است،
هر چه از آیات قرآن نسخ کنیم یا حکم آن را متروک گردانیم بهتر از آن یا مانند آن را میآوریم آیا تو نمیدانی که محققا خداوند بر هر چیزی قادر و تواناست،
آیا نمیدانی که سلطنت و پادشاهی آسمانها و زمین مخصوص باوست و بجز خدا شما را یار و یاوری نخواهد بود‌

توضیح آیات‌

اشاره

یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا چنانچه مفسرین شماره نموده‌اند در هشتاد و پنج جای قرآن مجید خطاب بمؤمنین فرموده بلفظ یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا و چنین خطابی مشعر بشرافت و بزرگواری اینکه امت است زیرا که هیچیک از امم پیمبران سابق باین لفظ مخاطب نگردیدند بلکه در جاهایی از قرآن بلفظ قوم آنها را معرفی نموده مثل «قوم نوح» «قوم هود» و در جای دیگر بلفظ اصحاب آنان را ستوده مثل «اصحاب مدین» «اصحاب الرس» و بعضی از مفسّرین گفته‌اند خطاب یا ایها المؤمنون مخصوص بمؤمنین عصر

صفحه : 22
رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم است از مهاجرین و انصار نظر به اینکه خطابات شفاهیه در هر کجا از قرآن که باشد مخصوص بحاضرین زمان خطاب است و اینکه غائبین و تابعین با حاضرین در احکام مساوی میباشند منافی نیست با اینکه خطابات شفاهیه مخصوص بزمان خطاب باشد.
لکن میتوان گفت اگر چه در مخاطبات عرفی خطاب بمعدوم نمودن معقول نیست لکن در اینجا چون خطاب از طرف حق تعالی است و گذشته و آینده و حاضر و غائب در احاطه علم حضوری او سبحانه یکسان و مساوی است، پس باین لحاظ ممکن است گفته شود وقتی خطاب عزت از مصدر احدیت صادر میگردد یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا مقصود تمام مؤمنین از صدر اسلام تا روز قیامتند و همه مشمول اینکه خطابند صدر المتألهین در اسفار چنین گوید که خطابات قرآن مثل یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا یا أَیُّهَا الإِنسان‌ُ مخصوص باحباء و متألهین و دوستان و نزدیکان است نه غافلین و کسانی که از رحمت او دورند زیرا چنین افرادی از درک رموز و اسرار قرآن نصیبی ندارند مگر الفاظ و کلماتی که بشنوند و اگر لایق بودند خداوند آنها را شنوا میگردانید برای فهم رموز قرآنی وَ لَو عَلِم‌َ اللّه‌ُ فِیهِم خَیراً لَأَسمَعَهُم وَ لَو أَسمَعَهُم لَتَوَلَّوا وَ هُم مُعرِضُون‌َ«1» سوره انفال آیه 23 پایان و إبن عباس از رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم چنین نقل مینماید که «خداوند نازل نفرمود آیه‌ای که در آن «یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا» باشد مگر آنکه علی علیه السلام امیر و رئیس آنها میباشد» و از عبد اللّه عباس است که هر کجا از قرآن «یا أَیُّهَا النّاس‌ُ» است در مکه نازل شده و هر کجا «یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا» است در مدینه نازل گشته.
لا تَقُولُوا راعِنا مفسرین گویند شأن نزول آیه اینکه است که مسلمانان آمدند نزد رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم و گفتند «راعنا» ما را مراعات کن و بما مهلت ده تا آنکه کلام تو را بفهمیم و اینکه لفظ
-----------------------------------
(1) و اگر خدا میدانست که در آنان خیری هست هر آینه آنها را شنوا میگردانید و اگر آنها را شنوا گردانیده بود هر آینه پشت میکردند یعنی «از غیر حق» اعراض مینمودند

صفحه : 23
راعنا بلغت یهودیان دشنام بوده چنانچه در جای دیگر فرموده وَ راعِنا لَیًّا بِأَلسِنَتِهِم وَ طَعناً فِی الدِّین‌ِ«1» سوره نساء آیه 48، یهودیان وقتی اینکه لفظ را شنیدند غنیمت شمردند گفتند ما محمّد را دشنام میدادیم اکنون بهانه بدست آوردیم که او را آشکارا دشنام دهیم میآمدند و میگفتند راعنا یا محمّد و می‌خندیدند و استهزاء میکردند رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم از آن غافل بود سعد معاذ باین لغت آشنا بود و مقصود آنان را فهمید گفت بآن خدایی که محمّد را بحق فرستاده اگر دفعه دیگر اینکه کلمه را بگوئید جواب شما را با شمشیر خواهم داد یهودیان گفتند چرا صحابه و مسلمانان چنین می گویند سعد معاذ گفت آنها خیر و خوبی میطلبند و شما دشنام میدهید.
اینکه بود که خداوند اینکه آیه را فرستاد که چون یهودیها باین کلمه «راعنا» توریه میکنند و دشنام میدهند شما مؤمنین کلمه راعنا نگوئید بلکه بگوئید «انظرنا» نظر کن بما، و بعضی از مفسرین گفته‌اند «انظرنا» یعنی «انتظرته» توقف فرما تا ما کلام تو را بشنویم و در آن تأمل نمائیم.
و در وجه نهی از گفتن کلمه «راعنا» و امر بگفتن «انظرنا» احتمالات دیگری نیز داده شده مثل اینکه گویند اینکه کلمه را اعراب غالبا در مقام سخریه و لغوگویی میگفتند لهذا خداوند مؤمنین را نهی فرمود از اینکه در مقابل رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم چنین کلمه‌ای گویند، یا مقصود یهودیها از کلمه «راعنا» اینکه بوده که تو راعی و چوپان گله ما باش، یا آنکه راعنا کلمه‌ای بود که عالی نسبت بدانی میگفت اینکه بود که مؤمنین را نهی نمودند که در مقام مخاطبه با رسول صلی اللّه علیه و آله و سلّم چنین کلامی بگویند چنانچه در جای دیگر فرموده لا تَجعَلُوا دُعاءَ الرَّسُول‌ِ بَینَکُم کَدُعاءِ بَعضِکُم بَعضاً سوره نور آیه 63.
«وَ اسمَعُوا» استماع نمائید و اطاعت کنید و استماع شما مثل استماع یهود نباشد که گفتند «سمعنا و عصینا» شنیدیم و مخالفت نمودیم.
-----------------------------------
(1) یهودیان چنین میگویند به پیغمبر اکرم (ص) که مهلت ده بما و زبان خود را باین راعنا میجنبانند برای اینکه در دین طعنه زنند.

صفحه : 24
ما یَوَدُّ الَّذِین‌َ کَفَرُوا مِن أَهل‌ِ الکِتاب‌ِ وَ لَا المُشرِکِین‌َ ود در لغت بمعنی دوستی و محبتی که با آرزوی رسیدن بمحبوب آمیخته باشد و در شأن نزول آیه چنین گویند که بعضی از یهودیها اظهار دوستی و خیرخواهی و رفاقت بمؤمنین می‌نمودند و برای اینکه مؤمنین فریب کفار را نخورند خداوند برسول خود خبر میدهد که کفاری که از اهل کتاب می‌باشند با شما دوستی ندارند.
أَن یُنَزَّل‌َ عَلَیکُم مِن خَیرٍ مِن رَبِّکُم کفار و مشرکین از روی حسد و رقابت هرگز دوست نمی‌دارند که خیر و خوبی از طرف پروردگار شما بتوسط رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم برای شما مؤمنین فرود آید.
ظاهرا مقصود از کفار اهل کتاب یهودیانند و مقصود از مشرکین بت‌پرستان و شاید ضدیت یهودیها نسبت بمسلمانها برای اینکه بوده که از آن خودخواهی و حسد و حب‌ّ نفسی که گویا جبلی آنها بوده خود را سزاوارتر می‌دانستند که پیغمبر خاتم صلی اللّه علیه و آله و سلّم بین آنها و از نژاد آنها مبعوث گردد اینکه بود که از راه حسد، کینه‌ورزی مینمودند و از هر راهی که ممکن بود می‌خواستند در مقام ایذاء مؤمنین بر آیند زیرا آنها چنین گمان می‌کردند که مقام نبوت و رسالت مثل باقی مقامات رسالت منوط باسباب ظاهری است که بشود بحقه بازی و تدلیس مقام و منزلتی بدست آورد.
وَ اللّه‌ُ یَختَص‌ُّ بِرَحمَتِه‌ِ مَن یَشاءُ خداوند اختصاص می‌دهد برحمت خود هر کس را بخواهد و ظاهرا مقصود از آن رحمت خاص که بعضی از مقربین مخصوص بآن گشته‌اند آن مقام نبوت و رسالت است و خواستن آن جزافی نیست بلکه از روی حکمت و تدبیر است چنانچه فرموده:
اللّه‌ُ أَعلَم‌ُ حَیث‌ُ یَجعَل‌ُ رِسالَتَه‌ُ«1» سوره انعام آیه 124، مقام نبوت و رسالت مقامی است که تنها عده‌ای از نفوس زکیه حائز آن گردیده‌اند.
-----------------------------------
(1) خدا میداند که مقام رسالت و نبوت را در کجا قرار دهد

صفحه : 25
وَ اللّه‌ُ ذُو الفَضل‌ِ العَظِیم‌ِ آری هر فضل و احسانی که بهر کسی رسد ترشحی است از دریای فیض غیر متناهی الهی که از راه کرم افاضه مینماید بهر که بخواهد بدون اینکه استحقاقی در کار باشد زیرا که او فیاض مطلق است و بخل در مبدء فیاض نیست لکن البته احسان محل قابلی میخواهد تمام پیمبران آمدند که بما بیاموزند آنچه را که بآن موقعیت پیدا نمائیم برای قبول فیض در حدیث از پیغمبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم است
1» ان للّه فی ایام دهرکم نفحات الا فتعرضوا لها«
علی الدوام ترشحات فیض رحمت از مبدء فیاض ریزش دارد و نسیم خنک فیوضات ازلی بر قلب سوخته عشاق الی اللّه میوزد بایستی خود را مهیای قبول رحمت گردانیم و مستعد فیض گردیم.
ما نَنسَخ مِن آیَةٍ نسخ در لغت بمعنی تبدیل و تغییر و زائل نمودن است مثل اینکه عرب گوید «نسخت الشمس الظل» نور خورشید سایه را زائل گردانید.
و نسخ باصطلاح فقهاء منتهای مدت حکم است که پس از مدتی حکم را بردارد و تبدیل نماید بحکم نیکوتر از آن یعنی از همان ابتدایی که فرود آمده موقت بوده بمدت معین نه اینکه اول حکم دائمی باشد و بعد بدایی پدید گشته که حکم برداشته شود چنانچه نسبت باصل شریعتها چنین است که بعضی تبدیل ببعضی گردیده مثل شریعت موسی (ع) بعیسی (ع) و شریعت عیسی (ع) بشریعت سیدنا محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلّم که از اول تشریع محدود بمدت معین و زمان محدودی از روی حکمتی که مقتضی آن بوده انجام گرفته و نسبت ببعضی از احکام شریعت اسلام نیز همین رویه و قاعده جریان داشته و حکمت ربانی چنین تقاضا مینموده که از ابتدا حکم موقت و محدود بمدت معین تأسیس می‌گشته و بگمان مردم حکم دائمی است پس از آنکه مدت حکم منقضی میشد
-----------------------------------
(1) محققا بدانید که در روزهای عمر شما از خدا نفحاتی است آگاه باشید و خود را در معرض آن نفحات در آورید و «شاید مقصود از نفحات فیض رحمانی است»

صفحه : 26
و حکم دیگر بجای آن تأسیس می‌شد میگفتند فلان حکم نسخ گردیده.
بعضی از مفسرین در شأن نزول آیه چنین گویند یهودیها به پیغمبر اسلام طعنه زدند که محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلّم رأی ثابت متین ندارد حکمی می‌آورد بعد پشیمان میشود دستور دیگری میدهد و حکم را عوض می‌نماید اینکه بود که اینکه آیه بر رد آنان فرود آمد، که اینکه کار مثل تبدیل شریعت و دینی بشریعت و دین دیگر بدست خداست نه بدست محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلّم یک وقت مصلحت در دوام حکم و دوام شریعت است مثل دوام شریعت اسلام که بایستی تا قیامت باقی ماند و گاهی مصلحت تقاضا میکند که حکمی از احکام شریعت نسخ گردد برای آنکه مصلحت در دوام آن نیست تا یک مدتی اقتضاء بقاء دارد و پس از آن بحکم دیگری تبدیل گردد و نظیر اینکه آیه آیه دیگری است که:
وَ إِذا بَدَّلنا آیَةً مَکان‌َ آیَةٍ وَ اللّه‌ُ أَعلَم‌ُ بِما یُنَزِّل‌ُ«1» سوره نحل آیه 103 بعضی از علمای تفسیر آیه را تعمیم داده و طوری تفسیر نموده که شامل شود تکوینیات و تشریعیات را و اینکه مقصود از نسخ آیه تبدیل اثر آیه است نه برداشتن اصل آیه و در اینجا مقاله‌ای دارد که خلاصه آن را ترجمه مینمایم.
چنین اظهار مینماید که آیه بمعنی علامت است و مقصود از زائل شدن و تبدیل دادن آن بآیه دیگر نه اینکه است که حقیقتا آیه معدوم گردد و باطل شود بلکه حکمی که از آیه معلوم میشد و آیه دلالت بر آن داشت و از آبار آیه بشمار میرفت برداشته می‌شود زیرا که حکم بر متعلق نموده بر آیه باعتبار وصف علامت بودن آن اینکه است که مقارن نموده بقوله تعالی أَ لَم تَعلَم أَن‌َّ اللّه‌َ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ قَدِیرٌ قدرت دارد علامتی را بردارد و بجای آن علامت دیگر گذارد که مثل آن یا بهتر از آن باشد، پس آیه که از طرف حق تعالی فرود آمده باقی است و حکم آنکه تکلیفی از تکالیف یا اثر دیگری داشته باشد دائمی نیست بلکه مدت دارد که وقتی مدت منقضی گردید حکم برداشته میشود یا آن اثر زائل میگردد و شاهد بر اینکه مطلب اینکه است که نسیان را مقارن بنسخ نموده ما نَنسَخ مِن آیَةٍ أَو نُنسِها یعنی همین طوری که اثر آیه «حکم»
-----------------------------------
(1) وقتی تبدیل نمائیم آیه‌ای بجای آیه دیگر و خداوند داناتر است به آنچه فرود آورد

صفحه : 27
برداشته میشود اثر عملی آن نیز برداشته میشود و علامتی بهتر از آن یا مثل آن بجای آن گذاشته میشود و آیات قرآنی باعتبار علامت و نشانه بودن مختلف میگردد باختلاف اشیاء و از حیث جهات و موارد و موضوعات نیز در هر موردی حکمی و اثری دارد چنانچه آیات قرآن آیات اللّه‌اند باعتبار عجز بشر از اینکه بتواند مثل آن را بیاورد و آیات احکام آیة اللّه‌اند باعتبار حصول تقوی و قرب بحق تعالی و نیز در آیات تکوینی موجودات آفاقیه و انفسیه آیة الله‌اند باعتبار اینکه آنها نشانهای وجود و مظاهر علم و قدرت و صفات جمال و جلال باری میباشند و نمایش میدهند وجود حقانی را و انبیاء و اولیای الهی آیة اللّه اند باعتبار تبلیغ و رهنمایی و ارشاد خلق بسوی حق و حقیقت.
پس باین اعتبار آیه اعم است از آیات قرآنی و غیر آن و برای آیات قرآنی جهات بسیاری توان تصور نمود و هر گاه نسبت ببعضی اثرش زایل گردد نسبت بباقی جهات اثرش باقی ماند مثل اینکه اگر آیه‌ای از آیات اثرش از حیث احکام شرعی برداشته شود اثر دیگرش مثل فصاحت و بلاغت و اعجاز و غیر آن باقی میماند.
و اینکه گفتیم آیه و علامت بودن شی‌ء اعم است و بحیثیات و جهات مختلف می- گردد استظهار نموده‌ایم از عمومی که استفاده میگردد از قوله تعالی أَ لَم تَعلَم أَن‌َّ اللّه‌َ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ قَدِیرٌ، أَ لَم تَعلَم أَن‌َّ اللّه‌َ لَه‌ُ مُلک‌ُ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ و اینکه دو آیه چنان مینماید که بر رد اعتراض یهودیان فرود آمده باشد که ممکن است بدو جهت اعتراض شود:

اعتراض اول‌

آنچه از سماء قدرت و علم ازلی فرود آید بایستی دارای مصلحت تام و تمام باشد و اگر نسخ شود آن مصلحت فوت میگردد و نمیشود مصلحت فوق آن قائم مقام آن گردد زیرا اگر چنین باشد معلوم میشود آیه اولی مشتمل بر مصلحت تام و تمام نبوده بلکه نقصی در آن پدید گشته که مقتضی نسخ گردیده با اینکه مقام الوهیت برتر از آن است که چنین نسبتی بآن داده شود زیرا که قانون‌گذاری او مثل قانون‌گذاری بشر نیست که تحت تأثیر طبیعت واقع گردد و هر روزی رأی تازه‌ای پدید آرد و مطلع گردد

صفحه : 28
بر چیزی که نمیدانسته و اختلاف رأی ناشی از نقطه ضعف بشر و جهل وی پدید میگردد که احاطه بجهات مصلحت ندارند و نیز بشر چنین قدرت و توانایی که حکمی انشاء کند که تخلف‌پذیر نباشد.

پاسخ‌

آنجا که فرموده أَ لَم تَعلَم أَن‌َّ اللّه‌َ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ قَدِیرٌ بخوبی جواب اینکه اعتراض داده میشود یعنی خداوند عاجز نیست از اینکه بجای آیه اول آیه دیگری گزیند که از حیث حکمت و مصلحت مثل آن یا بهتر از آن باشد زیرا که جهات مصلحت محدود بحد معینی نیست و نیز قدرت او غیر متناهی است.

اعتراض دوم‌

‌اگر چه بگوئیم قدرت او سبحانه عموم دارد لکن وقتی چیزی متعلق قدرت گردید و آن شی‌ء موجود شد دیگر از تحت اختیار او بیرون می‌رود مثل اعمال اختیاری بشر که تا مادامی تحت اختیار وی است که صورت عمل خارجی بخود نگرفته وقتی فعل از او صادر گردید دیگر از تحت اختیار وی خارج گردیده پس وقتی حکمی را صادر گردانید یا آیتی نازل نمود دیگر چطور بر میگرداند و نسخ مینماید.

پاسخ گوئیم‌

خداوند از اینکه اعتراض پیش‌بینی کرده باین آیه أَ لَم تَعلَم أَن‌َّ اللّه‌َ لَه‌ُ مُلک‌ُ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ وَ ما لَکُم مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ مِن وَلِی‌ٍّ وَ لا نَصِیرٍ یعنی ملک آسمان و زمین بدست خداست و در هیچ حالی از تحت اختیار او خارج نمیگردد و هر طوری بخواهد در آن تصرف مینماید و کسی مالک چیزی نمیشود نه ابتدائا و نه پس از آنکه خداوند وی را مالک گرداند زیرا که مالک گردانیدن او مثل آن نیست که ماها کسی را مالک گردانیم و ملک از تصرف خودمان خارج گردد چگونه ممکن مالک می‌گردد در حالی که فقیر است در صورتی که غنی بنظر می‌آید پس هر حکمی یا آیتی که در عالم آرد از تحت اختیار او خارج نمی‌گردد پایان

صفحه : 29
آری همین بود منشأ توهم یهودیها که گفتند «ید اللّه مغلولة» که عالم را مثال کارخانه یا ساعتی تصور نمودند که پس از آنکه اجزاء آن مرتب گردید و بکار افتاد بخودی خود مدتی کار میکند، و در رد آنها فرموده غُلَّت أَیدِیهِم بَل یَداه‌ُ مَبسُوطَتان‌ِ دست آنها بسته باد بلکه دو دست خدا باز است که هم قبض می‌کند و هم بسط مینماید می‌دهد و می‌گیرد
(العبد و ما فی یده کان لمولاه)
وجود ممکن اعم از اینکه عین باشد یا حکم آیه باشد یا علامت یا غیر آن وجود استقلالی نیست بلکه چنانچه محققین از حکماء گفته‌اند وجود ربطی و ظلی است هم پیدایش او و هم بقاء آن بسته باراده خالق او است زیرا ممکن در هیچ حالی از حالات هستی و نیستی از حقیقت امکانی بیرون نمی‌رود پس همان طور که در پیدایش محتاج بعلت و سبب است که وی را از نیستی بهستی آرد همین طور در بقاء وجود محتاج بعلت مبقیه است که بایستی علی الدوام از طرف مبدء فیض وجود باو برسد و گر نه فورا معدوم می‌گردد.
گر فیض تو لحظه‌ای بعالم نرسد معلوم شود بود و نبود همه کس خلاصه نظر ببعضی روایات میتوان چنین اظهار نمود که نسخ اختصاص باحکام شرعیه ندارد بلکه در امور تکوینی نیز ممکن است نسخ واقع گردد یعنی در آیات آفاقیه و انفسیه هر گاه مصلحت اقتضا نماید اثر و علامتی را محو میگرداند و بجای آن علامت بهتر میگذارد یَمحُوا اللّه‌ُ ما یَشاءُ وَ یُثبِت‌ُ وَ عِندَه‌ُ أُم‌ُّ الکِتاب‌ِ«1» سوره رعد آیه 39، و شاهد بر اینکه نسخ آیه اعم از احکام و غیر احکام است روایات بسیاری است که از ائمه طاهرین علیهم السلام رسیده در تفسیر نعمانی از امیر المؤمنین علی علیه الصلاة و السلام روایت میکند که حضرتش بعد از بیان عده‌ای از آیات ناسخ و منسوخ فرموده خداوند نسخ نمود آیه ما خَلَقت‌ُ الجِن‌َّ وَ الإِنس‌َ إِلّا لِیَعبُدُون‌ِ«2» سوره ذاریات آیه 26، به آیه وَ لا یَزالُون‌َ مُختَلِفِین‌َ إِلّا مَن رَحِم‌َ رَبُّک‌َ وَ لِذلِک‌َ خَلَقَهُم
-----------------------------------
(1) محو میکند خدا آنچه بخواهد و ثابت میگرداند و نزد اوست ام الکتاب شاید مقصود از ام الکتاب لوح محفوظ باشد که تغییر و تبدیلی در او نیست
(2) خلق نکردم جن و انس را مگر برای عبادت «لیعبدون تفسیر شده به لیعرفون» [.....]

صفحه : 30
یعنی برای رحمت خلق کرد آنها را، سوره هود آیه 120.
و از اینکه حدیث میتوان استفاده نمود که نسخ در آیه اعم است یعنی منحصر باحکام نیست زیرا که ظاهر آیه اول غایت و فایده خلقت جن و انس را منحصر میگرداند بعبودیت و بندگی و آیه دوم فایده خلقت را منحصر میگرداند برحمت خود، پس انحصار اول بانحصار دوم نسخ گردید.
و از اینکه قبیل آیات در کلام اللّه بسیار دیده میشود، در تفسیر عیاشی از امام محمّد باقر علیه السلام چنین روایت میکند که فرموده نسخ شامل بداء نیز میشود یَمحُوا اللّه‌ُ ما یَشاءُ وَ یُثبِت‌ُ وَ عِندَه‌ُ أُم‌ُّ الکِتاب‌ِ لکن چنانچه گفته شد مشهور و معروف بین دانشمندان اینکه است که در امور تکوینیّه هر جا خلاف مطلب ظاهر شد آن را بداء نامند و راجع بامور تشریعیّه هر حکمی که مدت آن سر آمد و دستور دیگری رسید آن را نسخ گویند.
خلاصه فرق است بین نسخ و بداء که نسخ راجع بدستورات شرعی است و بنسخ چنین اظهار میشود که اینکه حکم منسوخ تا اینکه وقت موقعیت اجراء داشته نه بیشتر پس بایستی نسخ گردد زیرا که احکام تابع مصالح عمومی است و حکم دیگر مثل آن یا بهتر از آن جایگزین گردد.
لکن بایستی دانسته شود که تغییر و تبدیل قوانین و مقررات شرع بدست خود شارع است کس دیگر را نمیرسد حتی امام که خلیفه و جانشین پیمبر است در احکام و قوانین برأی و سلیقه خود تصرف نماید و قانونی را تبدیل بقانون دیگر یا حکمی را عوض نماید، قانون محمدی صلی اللّه علیه و آله و سلّم است که تا قیامت موقعیت دارد که بین جامعه بشری ابراز فعالیت نماید.
أَو نُنسِها نَأت‌ِ بِخَیرٍ مِنها أَو مِثلِها مشهور بین قراء «او ننسها» بضم نون است، مگر ابو عمرو بن کثیر که او بفتح نون تلاوت نموده، بنا بقرائت اول ننسها از نسیان و فراموشی است یعنی آیه را از یاد ببریم و نسیان در لغت بمعنی ترک نمودن نیز آمده.

صفحه : 31
و اینکه آیا مقصود از فراموش شدن آیه اینکه است که پیمبر آیه را در موقع نسخ فراموش میکند که اینکه فراموشی بحکمت الهی انجام میگیرد یا مؤمنین و کسانی که آیه را شنیده بودند فراموش میکنند گفتاری از مفسرین نقل شده:
1- نسیان بمعنی ترک است مثل قوله تعالی نَسُوا اللّه‌َ فَنَسِیَهُم سوره 9 آیه 69 خدا را ترک کردند خداوند رحمت خود را نسبت بآنها ترک نمود.
2- بمعنی نسیان و باین معنی نسیان راجع میگردد بامت که وقتی حکم نسخ میشود و مأمور میگرداند بترک عمل بطول ایام حکم فراموش میشود و چون نسیان مخصوصا راجع بوحی و آیات قرآنی منافی با مقام عصمت است اینکه است که نسبت دادن به پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلّم روا نیست.
از سهل بن حنیف چنین روایت میکنند که روزی مردی در مجلس رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلّم بلند شد و گفت یا رسول اللّه چند آیه از قرآن میدانستم و در نماز میخواندم صبح هر چه خواستم آن آیات را بخوانم فراموش کرده بودم حتی یک حرف از آن در نظرم نیامد دیگری برخواست و گفت من هم همین طور آیات را فراموش نمودم، سومی برخواست او نیز همین طور اظهار نمود که آیاتی در نظر داشتم فراموش نمودم حضرت فرمود اینکه آیات نسخ شده و چون آیه‌ای منسوخ گردد خداوند آن را از ذهنها ببرد.
و اگر ننسها را بمعنی ترک گرفتیم معنی آیه چنین میشود که هر آیه‌ای که منسوخ گردید ترک میگردد یا امر میکنیم بترک کردن آن.
نَأت‌ِ بِخَیرٍ مِنها أَو مِثلِها اگر مقصود از آیه آیات احکام باشد معنی آیه چنین میشود که هر آیه‌ای که نسخ نمودیم و از نظر محو گردانیدیم آیه بهتر و جامع‌تر از آن را میآوریم که خوب‌تر و آسانتر و بهتر باشد از آیه اول یا در خوبی و جامعیت مثل آن باشد و اگر از نسخ عمومیت استفاده نمودیم معنی آیه چنین میشود، که آنچه در عالم از امور تکوینی یا تشریعی پدید آوردیم و بعد آن را اعدام نمودیم و محو گردانیدیم بهتر از آن را ایجاد مینمائیم که اصلح و نافعتر باشد

صفحه : 32
آری چون عالم رو بکمال میرود و اجزاء عالم مضبوط و هر جزئی از آن بجای خود قرار گرفته روی اینکه قاعده هر جزئی از عالم اعدام گردد یا حکمی از احکام یا قانونی از قوانین مدنی یا شرعی محو گردد بایستی مثل آن یا بهتر از آن بجای آن گذاشته شود که تبدیل باحسن و نیکوتر گشته و بحال مردم نافعتر باشد.
أَ لَم تَعلَم أَن‌َّ اللّه‌َ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ قَدِیرٌ الف استفهام برای تفریع است آیا نمیدانی یعنی میدانی که خداوند بر همه چیز قدرت و توانایی دارد بعضی از مفسرین عموم قدرت را اختصاص داده بمعدومات نه بموجودات نظر به اینکه آنچه موجود گردیده از مقدریت خارج گردیده «لکن چنانچه گفته شد اینکه حرف منافات دارد با عموم قدرت الهی و اینکه شخص مقایسه نموده قدرت تامه ازلی واجب الوجود را بقدرت خلق که وقتی عملی یا کلامی از او صادر گردید از حیطه اقتدار وی خارج میگردد و ندانسته که مخلوقات و ممکنات نه قبل از وجود و نه بعد از آن در هیچ حالی از اقتدار خدای سبحان خارج نیستند، ماها وقتی عملی انجام دادیم یا حرفی زدیم دیگر قدرت نداریم آن را برگردانیم یا محو سازیم لکن عموم قدرت ازلی الهی میرساند که ممکنات همانطوری که قبل از ایجاد در قبضه قدرت اویند بعد از ایجاد نیز همین طوراند که در هیچ حالی از تحت استیلای او خارج نیستند، وجود ممکن وجود استقلالی نیست که پس از ایجاد بخودی خود باقی بماند و شاید اشاره بهمین مطلب دارد قوله تعالی.
أَ لَم تَعلَم أَن‌َّ اللّه‌َ لَه‌ُ مُلک‌ُ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ «الف» برای تفریع است یعنی میدانی که محققا خداوند مالک آسمانها و زمین اوست و آنچه هست مالک او و تحت اختیار وی است و در هیچ حالی از تصرف او بیرون نمیرود وَ ما لَکُم مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ مِن وَلِی‌ٍّ وَ لا نَصِیرٍ «ماء» نافیه و «من» زائده است، و «ولی» بمعنی دوست صادق «لکم» اشاره بمؤمنین است یعنی جز خدا برای شما یار و یاور و کمک‌کننده‌ای نیست، و ظاهرا اینکه

صفحه : 33
جمله نیز متفرع بر آن دو جمله قبل است که چون قدرت ازلی الهی احاطه دارد بهمه چیز و همه تحت اراده و اختیار وی واقعند و همه ملک او و در تصرف اویند پس فقط اوست دوست شما و امور شما بدست اوست و متصرف در همه چیز است زیرا که او قادر و توانا است کیست بتواند شما را کمک و یاری کند در صورتی که خودش عاجز و فقیر است کسی که خود عاجز و فقیر است چگونه توقع کمک از آن توان داشت، پس مؤمن واقعی کسی است که همیشه دلش بسوی حق نگران باشد و از او یاری طلبد و در تمامی امور دنیوی و اخروی از او کمک بخواهد.
و بعضی از مفسرین آیات ناسخ و منسوخ را در بیست موضع از قرآن تعداد و شماره نموده و پس از تعداد آیات چنین گوید که در بسیاری از آنها گفتگو است که آیا از قبیل ناسخ و منسوخ بشمار میرود یا نه و قدر مسلم را شانزده آیه بحساب آورده، لکن ظاهرا آن شانزده آیه نیز مسلم نیست که از قبیل ناسخ و منسوخ بشمار آید و موضع بحث آن کتب فقهیه است.

صفحه : 34

[سوره البقرة (2): آیات 108 تا 113]

اشاره

أَم تُرِیدُون‌َ أَن تَسئَلُوا رَسُولَکُم کَما سُئِل‌َ مُوسی مِن قَبل‌ُ وَ مَن یَتَبَدَّل‌ِ الکُفرَ بِالإِیمان‌ِ فَقَد ضَل‌َّ سَواءَ السَّبِیل‌ِ (108) وَدَّ کَثِیرٌ مِن أَهل‌ِ الکِتاب‌ِ لَو یَرُدُّونَکُم مِن بَعدِ إِیمانِکُم کُفّاراً حَسَداً مِن عِندِ أَنفُسِهِم مِن بَعدِ ما تَبَیَّن‌َ لَهُم‌ُ الحَق‌ُّ فَاعفُوا وَ اصفَحُوا حَتّی یَأتِی‌َ اللّه‌ُ بِأَمرِه‌ِ إِن‌َّ اللّه‌َ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ قَدِیرٌ (109) وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ وَ ما تُقَدِّمُوا لِأَنفُسِکُم مِن خَیرٍ تَجِدُوه‌ُ عِندَ اللّه‌ِ إِن‌َّ اللّه‌َ بِما تَعمَلُون‌َ بَصِیرٌ (110) وَ قالُوا لَن یَدخُل‌َ الجَنَّةَ إِلاّ مَن کان‌َ هُوداً أَو نَصاری تِلک‌َ أَمانِیُّهُم قُل هاتُوا بُرهانَکُم إِن کُنتُم صادِقِین‌َ (111) بَلی مَن أَسلَم‌َ وَجهَه‌ُ لِلّه‌ِ وَ هُوَ مُحسِن‌ٌ فَلَه‌ُ أَجرُه‌ُ عِندَ رَبِّه‌ِ وَ لا خَوف‌ٌ عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنُون‌َ (112)
وَ قالَت‌ِ الیَهُودُ لَیسَت‌ِ النَّصاری عَلی شَی‌ءٍ وَ قالَت‌ِ النَّصاری لَیسَت‌ِ الیَهُودُ عَلی شَی‌ءٍ وَ هُم یَتلُون‌َ الکِتاب‌َ کَذلِک‌َ قال‌َ الَّذِین‌َ لا یَعلَمُون‌َ مِثل‌َ قَولِهِم فَاللّه‌ُ یَحکُم‌ُ بَینَهُم یَوم‌َ القِیامَةِ فِیما کانُوا فِیه‌ِ یَختَلِفُون‌َ (113)

ترجمه‌

. آیا شما مسلمانان میخواهید از پیغمبر خود پرسش کنید و درخواست نمائید چنان درخواستی که در سابق برین بنی اسرائیلیان از موسی (ع) کردند و کسی که تبدیل نماید کفر را بایمان (که کفر را بجای ایمان گزیند) چنین کسی گمراه گردیده و از راه راست منحرف شده،
بسیاری از اهل کتاب دوست دارند که شما را از ایمان برگردانند بکفر از روی حسدی که از نفس و سریره آنان پدید گردیده پس از آنکه حق بر آنها ظاهر و ثابت شده (و اگر از آنها بر شما ستمی وارد گردید) بگذرید و عفو نمائید تا وقتی که فرمان خداوند «بجنگ یا صلح برسد» البته خداوند بر هر چیزی و بر هر حکمی قادر و توانا است،
ای مسلمانان بپای دارید نماز را و زکاة مال خود بدهید و آنچه از خیر و خوبی که پیش برای خود بفرستید نزد خدا خواهید یافت البته خداوند بآنچه میکنید آگاهست،
و یهودیان گفتند هرگز داخل بهشت نمی‌شود مگر

صفحه : 35
کسی که یهودی باشد یا نصرانی چنین است آرزوی آنها بگو بر اینکه مدعا برهان آورید اگر راست می‌گویید،
آری کسی که تسلیم خدا گردید و نیکوکار شد البته پاداش عمل نیک او نزد پروردگار اوست و برای چنین کسی هیچ خوف و اندوه و حزنی نخواهد بود
یهودیها مدعی اینند که نصاری را چیزی «در دست» نیست و نصاری مدعی اینند که «در دست» یهودیها چیزی نیست در صورتی که هر دو طائفه میخوانند کتاب آسمانی را اینگونه گفتارها نظیر قول کسانی است که نمیدانند کتاب آسمانی را خداوند در روز قیامت بین آنان حکم مینماید.

توضیح آیات‌

أَم تُرِیدُون‌َ أَن تَسئَلُوا رَسُولَکُم کَما سُئِل‌َ مُوسی مِن قَبل‌ُ ظاهرا خطاب بمسلمانها است که از پیغمبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم سؤالاتی مینمودند نظیر سؤالاتی که بنی اسرائیل از جناب موسی میکردند مثل اینکه گفتند «أَرِنَا اللّه‌َ جَهرَةً» و امثال آن و خداوند در مقام سرزنش آنها بر آمده که چون شما بهترین امتها می‌باشید چنین سؤالات احمقانه‌ای که بنی اسرائیل از موسی (ع) مینمودند شما از پیغمبر خود نمائید شما امت وسط و بهترین امم هستید کُنتُم خَیرَ أُمَّةٍ أُخرِجَت لِلنّاس‌ِ تَأمُرُون‌َ بِالمَعرُوف‌ِ وَ تَنهَون‌َ عَن‌ِ المُنکَرِ«1» سوره آل عمران آیه 106 و از مجاهد روایت می‌کنند که وقتی قریش گفتند کوه صفا را برای ما طلا و نقره کن اینکه آیه فرود آمد و از احادیث بر می‌آید چون در ابتداء اسلام مردم از رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلّم ایرادات بی‌مورد می‌گرفتند برای منع آنها اینکه آیه فرود آمده.
و شاید خطاب به یهودیان باشد زیرا که بسیاری از اینکه سوره راجع بیهودیان است و بنا بر اینکه معنی آیه چنین می‌شود که شما بنی اسرائیلیان از پیغمبری که برای شما فرستادیم سؤالاتی می‌کنید که در محال بودن مثل سؤالاتی ماند که قبلا پدران شما از موسی (ع) میکردند.
-----------------------------------
(1) شما (مسلمانها) بهترین امتها میباشید که خارج از مردم گردیده‌اید به اینکه امر بمعروف و نهی از منکر کنید

صفحه : 36
وَ مَن یَتَبَدَّل‌ِ الکُفرَ بِالإِیمان‌ِ شاید اشاره باین باشد که سؤال ناروا از پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلّم نمودن و درخواست نمودن چیز محال و آنچه لایق سؤال نیست کفر است و کسی که تبدیل نماید کفر را به ایمان که بجای ایمان کفر گزیند.
فَقَد ضَل‌َّ سَواءَ السَّبِیل‌ِ چنین کسی راه راست مستقیم را گم کرده و مثل کسی ماند که وسط جاده سرگردان ماند.
وَدَّ کَثِیرٌ مِن أَهل‌ِ الکِتاب‌ِ لَو یَرُدُّونَکُم مِن بَعدِ إِیمانِکُم کُفّاراً مفسرین در شأن نزول آیه چنین گویند که بعد از جنگ احد و شکست خوردن مسلمانها دو نفر از یهودیان بنام فیحاس بن عاد و زید بن قیس بدو نفر از مسلمانها بنام عمار یاسر و حذیفه یمانی برخورد نمودند و گفتند اگر پیغمبر شما حق بود نباید چنین شکستی بخورد شما از او برگردید و بدین ما در آئید.
عمار یاسر گفت شما راجع بنقض عهد و میثاق چه عقیده دارید گفتند شکستن عهد گناه بزرگی است گفتند ما با خدای تعالی عهد کرده‌ایم که هرگز بمحمد صلی اللّه علیه و آله و سلّم کافر نگردیم، فیحاس گفت اینکه مرد کلام درست و صحیح میگوید عمار گفت «رضیت باللّه ربّا و بالإسلام دینا و بمحمد صلی اللّه علیه و آله و سلّم نبیا و بعلی علیه السلام اماما و بالقرآن کتابا و بالکعبة قبلة و بالمؤمنین اخوانا» چون اینکه خبر برسول اکرم رسید فرمود خیر و سعادت و رستگاری یافتید.
حَسَداً مِن عِندِ أَنفُسِهِم مِن بَعدِ ما تَبَیَّن‌َ لَهُم‌ُ الحَق‌ُّ از راه حسدی که مأخوذ در طبیعت آنهاست جدیّت میکنند که شما را از ایمان بکفر برگردانند با اینکه حقیقت و حقانیت دین اسلام بر آنها مکشوف گردیده.

صفحه : 37
فَاعفُوا وَ اصفَحُوا حَتّی یَأتِی‌َ اللّه‌ُ بِأَمرِه‌ِ خداوند امر میفرماید که شما مسلمانها بر جفای کفار صبر کنید و از خطا های آنها در گذرید تا وقتی که دستوری از جانب̠حق تعالی برسد که بایستی با کفار چگونه معامله نمود مفسرین گویند اینکه آیه بآیه فَاقتُلُوا المُشرِکِین‌َ حَیث‌ُ وَجَدتُمُوهُم نسخ گردیده.
أَن‌َّ اللّه‌َ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ قَدِیرٌ محققا خداوند بر هر چیزی قادر و تواناست یعنی غالب و قاهر و تواناست بر اجراء حکم خود و اینکه مسلط گرداند شما را بر کفار و مشرکین و اهل کتاب.
وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ و اقیموا عطف است بآیه فَاعفُوا وَ اصفَحُوا گویا پس از آنکه بمسلمانها امر می‌فرماید که بر جفای کفار صبر و بردباری نمائید تا وقتی که از جانب حق تعالی دستور برسد آنها را وادار مینماید بعبادت و نماز و زکاة.
وَ ما تُقَدِّمُوا لِأَنفُسِکُم مِن خَیرٍ تَجِدُوه‌ُ عِندَ اللّه‌ِ آنچه از اعمال خیر و افعال نیکو پیش فرستادید برای پس از مرگ خود نزد خدا محفوظ است و هدر نرفته، و شاید اینکه تخصیص داده بعمل خیر که آن عمل خیری که پیش می‌فرستید نزد خدا محفوظ است برای تشویق مؤمنین باشد و گر نه بدلالت آیات دیگر آنچه انسان در اینکه دنیا میکند از نیک و بد تماما در دیوان کرام الکاتبین ضبط و ثبت گردیده و بنتیجه خواهد رسید اینکه است که در روز قیامت گوید یا وَیلَتَنا ما لِهذَا الکِتاب‌ِ لا یُغادِرُ صَغِیرَةً وَ لا کَبِیرَةً إِلّا أَحصاها وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً«1» سوره کهف آیه 47 بعضی او مفسرین چنین گویند یافتن عمل و و جدان آن در قیامت چنانچه ظاهر
-----------------------------------
(1) ای وای بر ما چیست اینکه کتاب که کوچک و بزرگی نیست مگر اینکه در آن شماره شده و یافتند آنچه کرده‌اند حاضر نزد خود

صفحه : 38
آیه است معنی ندارد زیرا که عمل باقی نمیماند پس باید جزاء و ثواب عمل مراد باشد یعنی انسان هر عمل خیر یا شریکه در اینکه عالم از وی سر زند در روز رستاخیز به نتیجه آن از ثواب یا عذاب خواهد رسید.
لکن تمام دانشمندان متفقا گویند بایستی کلام را بظاهر آن گذاشت تا وقتی که بشود حمل بظاهر نمود و در اینجا چه مانعی دارد که گفته شود خود اعمال در قیامت بروز و ظهور مینماید زیرا که یکی از نامهای قیامت یوم الجمع است یَوم‌َ یَجمَعُکُم لِیَوم‌ِ الجَمع‌ِ سوره تغابن آیه 9، و شاید اینکه قیامت را عالم جمع نامیده برای اینکه است که آنچه در تمام عوالم ما دون تحقق پذیرفته منطوی در عالم قیامت است زیرا اینکه قاعده مسلم است که هر ما دونی منطوی در ما فوق خود میباشد و عالم قیامت از حیث رتبه و مقام فوق عالم دنیا و عالم برزخ میباشد و روی اینکه قاعده آنچه در اینکه عالم یافت میشود در آن عالم آخرت پدیدار است و اخبار بسیاری نیز شاهد بر آن است.
در روایتی از انس بن مالک است که حضرت امیر المؤمنین علیه السلام بعد از رحلت حضرت فاطمه (س) چند فرد شعر مرثیه‌خوانی نمود پس از آن بقبرستان رفت و گفت «السلام علیکم یا اهل القبور» اموال شما را قسمت کردند و خانه‌های شما را مسکن گردانیدند و زنهای شما شوهر کردند اینها اخباری است که نزد ماست نزد شما چه خبر است هاتفی صدا داد از دنیا گرفتیم آنچه خوردیم و یافتیم آنچه از پیش فرستادیم و آنچه گذاشتیم زیان بردیم.
و روایت از پیغمبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم است «که تو از مالت منتفع نمیگردی مگر آنچه را که خوردی و مصرف کردی و پوشیدی و کهنه گردانیدی یا بدادی و گذشتی.
و در حدیث دیگر شبی حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله و سلّم در منزل عایشه گوسفندی ذبح نمود و بفقرای مدینه میداد چون شب شد حضرتش از عایشه سؤال نمود از آن گوسفند چه مانده گفت هیچ نمانده مگر گردنش فرمود بگو همه مانده مگر گردنش و آن اشاره بکلام الهی است ما عِندَکُم یَنفَدُ وَ ما عِندَ اللّه‌ِ باق‌ٍ«1».
-----------------------------------
(1) آنچه نزد شما است فانی و ناپایدار است و آنچه نزد خداست ثابت و باقی است

صفحه : 39
وَ قالُوا لَن یَدخُل‌َ الجَنَّةَ إِلّا مَن کان‌َ هُوداً أَو نَصاری اهل کتاب گفتند هرگز داخل بهشت نمیشود مگر کسی که یهودی باشد یا نصرانی مفسرین اینکه آیه را دو نحو تفسیر نموده‌اند یکی آنکه خداوند به پیغمبر خود خبر میدهد که یهود و نصاری با همه مخالفت و ضدیتی که با هم دارند که در آن آیه بعد اشاره دارد وَ قالَت‌ِ الیَهُودُ لَیسَت‌ِ النَّصاری عَلی شَی‌ءٍ وَ قالَت‌ِ النَّصاری لَیسَت‌ِ الیَهُودُ عَلی شَی‌ءٍ که هر یک از آن دو طائفه دیگری را باطل میدانند و چون دین اسلام را دشمن قویتر از هر دو میدیدند لذا از روی معاندت و ضدیت گویا با هم همدست شده و برای اینکه اساس دین اسلام را بر چینند و مسلمانان را بکفر تشویق نمایند و لو دین دیگری باشد اینکه بود که بزبان نه باعتقاد منحصر میگردانیدند رفتن ببهشت را بدین یهودیت یا نصرانیت طریق دیگری که در توجیه آیه گفته شده اینکه است که قاعده عرب است که در مقام اخبار بسیار میشود که دو چیز مختلف را بقرینه خارجی با هم جمع میکنند اعتمادا بر اینکه شنونده هر یک را بجای خود فهم کند و بنا بر اینکه معنی آیه چنین میشود که یهودیان گفتند هرگز کسی داخل بهشت نمیشود مگر آنکه یهودی باشد و نصرانیان گفتند هرگز کسی داخل بهشت نمیشود مگر آنکه نصرانی باشد لکن بقرینه آیه پیش که فرموده وَدَّ کَثِیرٌ مِن أَهل‌ِ الکِتاب‌ِ لَو یَرُدُّونَکُم مِن بَعدِ إِیمانِکُم کُفّاراً حَسَداً حمل بر معنی اول بهتر است که اهل کتاب میل داشتند بهر ترتیبی که هست مسلمانها را از دین حق برگردانند و لو آنکه بدین نصرانیت یا یهودیت در آیند و بقرینه قوله تعالی تِلک‌َ أَمانِیُّهُم که آرزوی آنان چنین است معنی دوم اولی است زیرا که هرگز یهودیان چنین آرزویی نداشتند که نصرانیان به بهشت بروند و نیز نصرانیان هرگز آرزو نداشتند که یهودیان بهشت روند.
بَلی مَن أَسلَم‌َ وَجهَه‌ُ لِلّه‌ِ وَ هُوَ مُحسِن‌ٌ فَلَه‌ُ أَجرُه‌ُ عِندَ رَبِّه‌ِ آری کسی که تسلیم نمود وجه خود را یعنی نفس خود را برای خدا و خالص گردانید خود را و تسلیم اوامر او گردید در حالی که نیکوکار باشد پاداش عمل نیک

صفحه : 40
چنین کسی نزد پروردگار وی است.
مفسرین گویند تخصیص بوجه در مَن أَسلَم‌َ وَجهَه‌ُ لِلّه‌ِ یا برای اینکه است که وجه یعنی صورت اشرف اعضاء بدن است و مواجهه و توجه بهر چیزی بصورت میشود یا وجه کنایه از ذات شی‌ء است یعنی کسی که بذات خود تسلیم حق گردید و بتمام قوی و مشاعر رو باو آورد.
اسلام اگر چه همان معنای تسلیم و منقاد گردیدن است لکن مراتب و درجاتی دارد مرتبه اول اسلامی است که مقابل ایمان آرند و بگفتن شهادتین تحقق پذیرد و اشاره بهمین اسلام دارد در آن آیه در جواب کسانی که گفتند ایمان آوردیم خطاب عزت میرسد که بآنها بگو اسلام آورده‌اید نه ایمان.
مرتبه دوم اسلام آن تسلیمی است که پس از ایمان که عبارت از تصدیق بزبان و تصدیق بقلب و عمل بارکان باشد تحقق پذیرد.
و شاید همین باشد مقصود از قوله تعالی یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا ادخُلُوا فِی السِّلم‌ِ کَافَّةً«1» سوره بقره آیه 204، و آن عبارت از تسلیم است بکل ما جاء به النبی بلکه اذعان و تسلیم و ترک اعتراض بآنچه قلم تقدیر بر آن اجراء گردید.
مرتبه سوم که از بالاترین مراتب تسلیم بشمار میرود آن مرتبه خلوص است و آن مقام کسی است که پس از مجاهده با جنود وهم غضب و شهوت بر قوای طبیعی ظفر یافته و خود را در محل امن و امان که جایگاه متقین است مظفرانه ساکن گردانیده:
إِن‌َّ المُتَّقِین‌َ فِی مَقام‌ٍ أَمِین‌ٍ«2» سوره دخان آیه 51 آری کسی که سراسر وجود خود را تسلیم اوامر حق نمود و بتمام قوی و مشاعر متوجه بمقام قدس احدی گردید و قلب و سریره خود را از غیر او خالی گردانید در باره چنین کسی صادق آید مَن أَسلَم‌َ وَجهَه‌ُ لِلّه‌ِ که بحقیقت پشت بخلق گردانیده و روی نیازمندی بدر خانه بی‌نیاز مطلق آورده و بتمام قوی متوجه باو شده چنین کسی حائز منتهی درجه تسلیم گردیده.
-----------------------------------
(1) ای کسانی که ایمان آورده‌اید همگی در آئید در سلّم و سلامتی.
(2) محققا تقوی پیشه‌کاران در محل امن و امان قرار گرفته‌اند.

صفحه : 41
وَ هُوَ مُحسِن‌ٌ حال است از ضمیر «اسلم» یعنی با اینکه بتمام قوی و مشاعر متوجه بحق گردیده اعمال و افعالش نیز بر وجه نیکو بعمل آمده و منقاد و مطیع قانون شرع گردیده چنانچه در حدیثی حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله و سلّم به ابا ذر فرمود «عبادت کن خدا را بطوری که گویا او را می‌بینی و اگر تو او را نمی‌بینی او تو را می‌بیند و اینطور عبادت کردن کاشف از حقیقت ایمان و اسلام است، و در حدیث قدسی است «که عبد در نتیجه عمل نمودن بنوافل بجایی رسد که حق چشم او میشود که باو می‌بیند و گوش او میشود که باو میشنود تا آخر حدیث».
فَلَه‌ُ أَجرُه‌ُ عِندَ رَبِّه‌ِ «عند» در لغت بمعنی قرب و نزدیکی است پس چنین کسی که بتمام قوی و مشاعر تسلیم حق گردید مقام عندیت پیدا می‌کند و آن مقام بلندی است که تنها عده‌ای از نفوس زکیه بشر و ملائکه مقربین دانسته در آن مقام راه یابند در شأن نفوس زکیه شهداء است بَل أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقُون‌َ سوره بقره آیه 149 و در شأن ملائکه مقربین است إِن‌َّ الَّذِین‌َ عِندَ رَبِّک‌َ لا یَستَکبِرُون‌َ عَن عِبادَتِه‌ِ سوره اعراف آیه 205 وَ لا خَوف‌ٌ عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنُون‌َ البته چنین است کسی که مقام عندیت پیدا نموده و در مقام امن و امان منزل گزید چگونه بر گذشته محزون است و بر آینده خوفناک زیرا چنانچه گفته شد کسی که بتمام قوی و مشاعر تسلیم اوامر تکوینی و تشریعی حق گردید و مثل مرده بدست غسال تمامی امور خود را تسلیم بوی نمود بطوری که از خود اراده و خواستی اظهار نمیدارد مگر آنچه را که او خواسته و در باره او اجرا گردانیده چنین کسی دیگر در باره او خوف و حزنی تصور ندارد نه در دنیا و نه در آخرت.
وَ قالَت‌ِ الیَهُودُ لَیسَت‌ِ النَّصاری عَلی شَی‌ءٍ إبن عباس گفته شأن نزول آیه اینکه است که چون نصاری نجران آمدند نزد

صفحه : 42
رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم علمای یهودیان نیز آمدند و راجع بدیانت با هم جدال و بحث نمودند مردی از بین یهودیان بنام رافع بن حرمله برخواست و گفت شما عیسویان (ما انتم علی شی‌ء) هیچید و نبوت حضرت عیسی (ع) و کتاب او را انکار نمود، و یکی از عیسویان برخواست و گفت شما یهودیان هیچید و نبوت حضرت موسی (ع) و کتاب او را انکار نمود وَ هُم یَتلُون‌َ الکِتاب‌َ بقاعده علم نحو «و هم» حال است یعنی اینکه دو فرقه یهود و نصاری بهم چنین گفتند و حال آنکه هر دو کتاب خود «تورات» و «انجیل» را میخوانند و در تورات اوصاف حضرت عیسی (ع) و نبوت او و کتاب انجیل ثبت است و نیز عیسویان کتاب انجیل را می‌خواندند و اوصاف حضرت موسی (ع) و نبوت و کتاب او در انجیل ثبت است.
کَذلِک‌َ قال‌َ الَّذِین‌َ لا یَعلَمُون‌َ مِثل‌َ قَولِهِم اینکه جمله را مفسرین دو طور تفسیر نموده‌اند قولی اینکه است که مقصود آباء و اجداد یهودیان و نصرانیانند که آنها نیز دین یکدیگر را باطل میدانستند، مقاتل گوید مقصود مشرکین عربند که نسبت بحضرت محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلّم چنین میگفتند، فَاللّه‌ُ یَحکُم‌ُ بَینَهُم یَوم‌َ القِیامَةِ فِیما کانُوا فِیه‌ِ یَختَلِفُون‌َ خداوند در مقام تهدید میفرماید هر کسی برأی و عقیده و بر وفق مراد خود حرفی میزند و دعاوی بیجا میکند و خود را مصاب و دیگری را تخطئه مینماید و البته حاکمی بایست بین آنان حکم کند که چه کسی در دعوی صادق و چه کسی بر باطل است و أَحکَم‌ُ الحاکِمِین‌َ خداست و موقع دادگاه حقیقی قیامت است که در آن وقت بحکم الهی حق و باطل بدرستی و خوبی از هم جدا میگردند و هر کسی بحق خود خواهد رسید.

صفحه : 43

[سوره البقرة (2): آیات 114 تا 117]

اشاره

وَ مَن أَظلَم‌ُ مِمَّن مَنَع‌َ مَساجِدَ اللّه‌ِ أَن یُذکَرَ فِیهَا اسمُه‌ُ وَ سَعی فِی خَرابِها أُولئِک‌َ ما کان‌َ لَهُم أَن یَدخُلُوها إِلاّ خائِفِین‌َ لَهُم فِی الدُّنیا خِزی‌ٌ وَ لَهُم فِی الآخِرَةِ عَذاب‌ٌ عَظِیم‌ٌ (114) وَ لِلّه‌ِ المَشرِق‌ُ وَ المَغرِب‌ُ فَأَینَما تُوَلُّوا فَثَم‌َّ وَجه‌ُ اللّه‌ِ إِن‌َّ اللّه‌َ واسِع‌ٌ عَلِیم‌ٌ (115) وَ قالُوا اتَّخَذَ اللّه‌ُ وَلَداً سُبحانَه‌ُ بَل لَه‌ُ ما فِی السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ کُل‌ٌّ لَه‌ُ قانِتُون‌َ (116) بَدِیع‌ُ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ وَ إِذا قَضی أَمراً فَإِنَّما یَقُول‌ُ لَه‌ُ کُن فَیَکُون‌ُ (117)

ترجمه:

کیست ستمکارتر از کسی که منع کند مردم را از مساجد خدا که در آن یاد خدا و اسم آن برده شود و کوشش کند در خرابی مساجد نیست برای آنها که داخل مساجد شوند مگر بر خود ترسان باشند چنین اشخاصی در دنیا برای آنها خواری و ذلت است و در آخرت عذاب بزرگ،
مشرق و مغرب مال خدا و ملک اوست، بهر طرف که رو کنید در آنجا روی خداست و او محیط بر همه جا و بر هر چیزی عالم است،
و گروهی گفتند خدا دارای فرزند است او پاک و منزه و مبرا است بلکه آنچه در آسمان و زمین است ملک اوست و همه فرمانبردار و مطیع اویند،
خداوند پدیدآورنده آسمانها و زمین است و چون اراده نمود چیزی خلق کند بمحض اینکه بگوید باش فورا موجود میگردد.

توضیح آیات‌

اشاره

وَ مَن أَظلَم‌ُ مِمَّن مَنَع‌َ مَساجِدَ اللّه‌ِ در شأن آیه بین مفسرین گفتاری است:
1- قتاده و سدی، گفته‌اند راجع بوقتی است که بخت النصر با قشون زیادی آمدند به بیت المقدس و یحیی بن زکریا را کشتند و بیت المقدس را خراب کردند.
2- بعضی دیگر گفته‌اند او ططواس بن اسیسا بود که با بنی اسرائیل جنگ کرد و بیت لمقدس را خراب نمود و آن را مزبله ساخت و جای کثافات قرار داد و همانطور

صفحه : 44
خراب ماند تا در زمان خلافت عمر وقتی مسلمانان قوت گرفتند آن را عمارت کردند.
3- قول دیگر اینکه است که از ظاهر سیاق آیه اینطور معلوم میشود که مقصود از مانعین مساجد کفار مکه بودند که قبل از هجرت حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله و سلّم بمدینه مانع شدند و نگذاشتند پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلّم داخل مسجد الحرام شود و از ابا عبد اللّه علیه السلام روایت میکنند آنها کفار قریش بودند که نمیگذاشتند رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم وارد مکه و مسجد الحرام شود.
4- در بعضی روایات دیگر دارد که مسلمانها در مکه مسجدی داشتند و کفار مکه آن را خراب کردند.
مساجد جمع مسجد است و مسجد محل سجده‌گاه است و البته بیت المقدس یا مسجد الحرام هر کدام باشد محل سجده بسیار دارد.
وَ سَعی فِی خَرابِها ممکن است اعتراض شود که کفار قریش یا باقی کفار کوشش در خرابی مسجد الحرام نکردند و از آیه چنین برمی‌آید که کفار سعی در خرابی مسجد نمودند از اینجا معلوم میشود که مقصود مسجد الحرام نیست.
بعضی از مفسرین از اینکه اعتراض پیش‌بینی نموده چنین گویند عمارت هر چیزی نسبت بآن فایده و نتیجه‌ای است که بایستی مترتب بر آن گردد و خرابی آن نیز بلحاظ عدم ترتب همان فایده است پس بلحاظ مانع گردیدن آنها از دخول مؤمنین در مسجد- الحرام و نماز خواندن در آنجا صحیح است گفته شود کفار سعی در خرابی مسجد الحرام نمودند أُولئِک‌َ ما کان‌َ لَهُم أَن یَدخُلُوها إِلّا خائِفِین‌َ «اولئک» اشاره بهمان کسانی است که مانع گردیدند از دخول مسلمانها در بیت المقدس یا مسجد الحرام هر کدام باشد پس بر چنین کسانی روا نیست که داخل آن مسجد گردند و اگر بخواهند داخل گردند بایستی مسلمانها مانع گردند اینکه است که فرموده آنان داخل نمیگردند مگر اینکه ترسناکند.

صفحه : 45
لَهُم فِی الدُّنیا خِزی‌ٌ وَ لَهُم فِی الآخِرَةِ عَذاب‌ٌ عَظِیم‌ٌ برای کسانی که مانع از دخول مساجد شدند و خواستند طریق بندگی و عبادت را به بندند نتیجه عمل آنها خواری و ذلت در دنیا و مر ایشان راست در آخرت بکیفر اعمالشان عذاب و شکنجه بزرگ.
وَ لِلّه‌ِ المَشرِق‌ُ وَ المَغرِب‌ُ لام، و للّه، لام تخصیص است، مشرق محل بر آمدن خورشید و مغرب محل غروب آن، و شاید اینکه مالکیت خود را اختصاص داده بمشرق و مغرب که اضافه بطلوع و غروب شمس دارد برای عظمت خورشید است که در عالم مادیات خورشید بسیار مهم و قابل اهمیت است و در آنجا که اظهار بزرگی خود نموده و ربوبیت خود را اضافه مینماید بمشرق و مغرب رَب‌ُّ المَشرِقَین‌ِ وَ رَب‌ُّ المَغرِبَین‌ِ نیز شرافت شمس را میرساند و تثنیه مشرقین و مغربین که پروردگار دو مشرق و دو مغرب است شاید باعتبار اینکه است که مشرق و مغرب زمستان غیر از مشرق و مغرب تابستان است و در جای دیگر بِرَب‌ِّ المَشارِق‌ِ وَ المَغارِب‌ِ شاید باعتبار اینکه باشد که هر روز مشرق و مغربی دارد همین طوری که عقل در عالم مجردات مظهر اتم اوصاف ربوبی است خورشید نیز در عالم مادیات و طبیعیات مظهر و نماینده آثار الهی است و آنچه بهجت و جمال و کمالی در عالم طبیعیّات بنظر می‌آید بنمایندگی نور خورشید تحقق پذیرفته و بنور و ضیاء آن نباتات و گیاهان از زمین روئیده می‌گردد و حیوانات نشو و نما می‌نمایند و جواهرات معدنی از قبیل الماس و یاقوت و زمرد تماما از نفوذ نور خورشید پدید می‌گردند.
بلکه چنانچه کشفیات جدیده امروزه نشان می‌دهد تمام الوان و رنگهای مختلف از سرخی و زردی و سبزی و غیر آن که در موجودات دیده می‌شود تماما همان اشراق نور خورشید است که باختلاف محل و خصوصیت اجسام نمایش می‌نماید و گر نه مواد و اجسام در مرتبه ذات هیچ رنگی ندارند.

صفحه : 46

اعتراض‌

‌اینکه مطلب مخالف و جدان است زیرا بنا بر اینکه تمام الوان از نور شمس پدید گردند بایستی در شب که خورشید از زمین غائب است رنگی ظاهر نباشد با اینکه در روشنی برق و چراغ و ماه بلکه در روشنی ستارگان نیز الوان دیده میشود.

پاسخ‌

آری در شب و در روشنی برق و ماه و غیره الوان پدید می‌گردند لکن باید دانست کسانی که از روی تجربیات بسیار و مطالعات بیشمار چنین اظهار می‌نمایند که تمام الوان از نور شمس پدید می‌گردد معتقدند که نور کواکب و ستارگان و کرات مثل ماه تماما از اشراق نور خورشید است که بر آنها تابیده و آنها را روشن نموده و نیز نور برق و هر چه از آن حرارت و نور تولید گردد باشراق نور شمس تحقق پذیرفته پس جمال طبیعت نمایشی است از جمال خورشید اگر چه خورشید نیز چنانچه گویند از جای «کهکشان» نور می‌گیرد و تماما نمایش است از اشعه جمال احدی و نور جلال سرمدی (سبحان اللّه مالک الملک) یُولِج‌ُ اللَّیل‌َ فِی النَّهارِ وَ یُولِج‌ُ النَّهارَ فِی اللَّیل‌ِ وَ سَخَّرَ الشَّمس‌َ وَ القَمَرَ کُل‌ٌّ یَجرِی لِأَجَل‌ٍ مُسَمًّی«1» سوره فاطر آیه 14 فَأَینَما تُوَلُّوا فَثَم‌َّ وَجه‌ُ اللّه‌ِ «فاء» در «فانما» برای تفریع است یعنی چون مشرق و مغرب کنایه از عالم مادیات و طبیعیات است ملک خدا و مظهر صفت ربوبیت اوست پس بهر طرف رو آورید و توجه نمائید در آنجا روی خداست، «وجه» در کلام عرب بمعنای مختلف استعمال شده اگر چه معنی ظاهر آن که شاید معنی حقیقی آن باشد ذات هر شی‌ء و نفس او را وجه او گویند، و صورت جسمانی شی‌ء را نیز وجه او گویند و روی انسان را
-----------------------------------
(1) در می‌آورد شب را در روز و روز را در شب و مسخر گردانیده خورشید و ماه را که در مدار خود سیر نمایند تا مدت معینی، که بولوج شب روز ناپدید میگردد و نیز بولوج روز شب زایل میگردد و اینکه آیه اشاره دارد بکمال قدرت و استیلای حق تعالی و اینکه تمام موجودات مسخر امر اویند.

صفحه : 47
نیز وجه او گویند، و البته مقصود از وجه خدا صورت جسمانی نیست زیرا که خداوند منزه و مبرا از اوصاف ممکنات است، و نیز نمیتوان وجه را بمعنی ذات و حقیقت گرفت زیرا که «اینما» دلالت بر مکان دارد و خداوند بالاتر از آن است که مکان باو احاطه داشته باشد بلکه او محیط بر زمان و زمانیات و مکان و مکانیات میباشد، و شاید مقصود از وجه خدا که هر کجا رو آرید در آنجا روی خداست و بقرینه مشرق و مغرب که محل طلوع و غروب نور است، اشعه نور حقیقی و انبساط رحمت رحمانی واحد ازلی باشد که فیض وجود او و اشراق نور رحمت وی تمام موجودات را فرا گرفته، و همان طوری که نور شمس موقع طلوع تمام مادیات را فرا میگیرد و همه بنور او پدید و روشن میگردند و در نور آن نشو و ارتقاء مینمایند همین طور نور حق تعالی و فیض منبسط او تمام موجودات از علویات و سفلیات و مجردات و مادیات را فرا گرفته و همه باو موجودند و بقیومیت او باقی و لا ینقطع از او فیض میگیرند و شاید اشاره بهمین معنی دارد قوله تعالی اللّه‌ُ نُورُ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ و مقصود از نور معنی حقیقی آن است «ظاهر بذاته مظهر لغیره» هر چیزی که بخودی خود ظاهر و مظهر و نماینده غیر باشد آن را نور گویند و خداوند نور حقیقی است که بذات و حقیقت خود موجود و ظاهر و هویداست و پیدایش موجودات بنور وجود اوست.
خلاصه اینکه آیه چنین می‌نماید که در مقام اعتراض و نکوهش مشرکین است که اگر مساجد را خراب می‌کنند که در آنجا ذکر خدا نشود مؤمن پاک اعتقاد هر وقت متوجه بحق گردد بهر چه رو آرد در آنجا رحمت حق و فیض وجود او را مشاهده مینماید زیرا که فیض وجود او مشرق و مغرب عالم را فرا گرفته.
إِن‌َّ اللّه‌َ واسِع‌ٌ عَلِیم‌ٌ رحمت وجود او تمامی موجودات را فرا گرفته و علم او محیط است بجمیع کاینات و ظاهر و باطن هر چیزی نزد او مکشوف و هویداست و از اغراض و نیات مردم مطلع و آگاهست.
پس اگر همه موجودات را مشمول فیض حق بدانی و در همه حال روی نیازمندی

صفحه : 48
بدر خانه بی‌نیاز مطلق آری بدان که بهر چه رو کنی باو رو کره‌ای و بهر چه سجده کنی او را سجده نموده‌ای.
که‌وَ قالُوا اتَّخَذَ اللّه‌ُ وَلَداً سُبحانَه‌ُ بَل لَه‌ُ ما فِی السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ یهودیها گفتند عزیر پسر خداست وَ قالَت‌ِ الیَهُودُ عُزَیرٌ ابن‌ُ اللّه‌ِ و نصاری گفتند مسیح پسر خداست وَ قالَت‌ِ النَّصاری المَسِیح‌ُ ابن‌ُ اللّه‌ِ بلکه یهودیها گفتند نَحن‌ُ أَبناءُ اللّه‌ِ وَ أَحِبّاؤُه‌ُ خود را پسر خدا و از دوستان او بشمار آوردند، مشرکین عرب گفتند ملائکه دختران خدایند.
خدایی که مالک و پدیدآوردنده آسمانها و زمین است و آنچه بصفت موجودیت آمده زیر فرمان او و مسخر امر ویند منزه است از اینکه فرزند آورد.
ظاهرا یهود و نصاری که عزیز و مسیح را پسر خدا گفتند مقصود آنها مثل اولاد آوردن انسان و حیوان نیست که جسمی از جسمی بیرون آید زیرا که آنها خدا را جسم نمیدانند مثل باقی اجسام، و شاید چنین توهم مینمودند که روح عیسی (ع) و عزیز از حقیقت حق تولید شده و بجسم و جسد عیسی (ع) و عزیز تعلق گرفته و بصورت بشری نمایان گردیده که بروحانیت خدا و بجسمیت شخص بشری نمایش یافته‌اند چنانچه ظاهرا جهال صوفیه نسبت بعلی بن ابی طالب علیه السلام همین طور معتقدند و علی علیه السلام را خدا و از حق تعالی جدا نمیدانند.
و خداوند در مقام رد آنها خود را تنزیه می‌نمایند که تولید مثل بهر معنی که فرض شود بر خداوند روا نیست زیرا که ولد شبیه والد است و اگر روح عزیز و عیسی (ع) از حق تعالی بطور تولید مثل که ظاهر ولد چنین است صادر شده باشد بایستی روحانیت عیسی (ع) و عزیز در تمام جهات مثل حق تعالی باشد حتی در وجوب وجود و قدم ذاتی و ادله توحید باطل می‌کند کلام آنها را.
و در اینکه دو آیه معجزنما بدو طریق اشاره دارد که عقیده نحیف آنان باطل و غیر موجه است، یکی در آنجا که بعد از نقل کلام آنهایی که گفتند‌که اتَّخَذَ اللّه‌ُ وَلَداً در مقام اعراض ورد آنها فرموده که بَل لَه‌ُ ما فِی السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ اشاره به اینکه

صفحه : 49
اینطور نیست که گمان کرده‌اند بلکه آنچه در آسمانها و زمین است یعنی تمام موجودات ملک خدا و همه مسخر امر ویند پس نسبت بتمام موجودات جنبه مالکیت و استیلاء و تسلط دارد نه جنبه والدیت که تولید مثل نماید‌که کُل‌ٌّ لَه‌ُ قانِتُون‌َ، بَدِیع‌ُ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ پدیدآورنده آسمانها و زمین است، و نیز مالکیت او مثل مالکیت بشر نیست که نسبت بآنچه در تصرف وی است یک نحو تصرف موقتی باشد و مالک حقیقی آن نباشد مالک حقیقی آن کسی است که موجودات را از نیستی بهستی و از هستی به نیستی آرد و نیز دوام وجود هر موجودی بستگی و ارتباط باراده و خواست او دارد.
عمر بن اعین از امام محمّد باقر علیه السلام سؤال می‌کند از قول حق تعالی بَدِیع‌ُ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ پاسخ فرموده خدای عز و جل ابداع نموده «یعنی پدید گردانیده تمام اشیاء را بعلم خود بدون مثالی که قبلا در نظر داشته باشد پس آسمان و زمین را خلقت فرمود در صورتی که پیش از آن آسمان و زمینی نبوده آیا نشنیده‌ای قول خدای تعالی را که فرموده وَ کان‌َ عَرشُه‌ُ عَلَی الماءِ و در کیفیت ابداع و چگونگی خلقت موجودات چنین بیان میکند وَ إِذا قَضی أَمراً فَإِنَّما یَقُول‌ُ لَه‌ُ کُن فَیَکُون‌ُ.
اینکه حدیث تأیید مینماید قول حکما را که گویند سبب ایجاد مخلوقات همان علم بصلاح است زیرا امام میفرماید تمام اشیاء را بعلم خود بدون مثال خلق نموده و در کیفیت ابداع و چگونگی خلقت موجودات چنین بیان مینماید.
وَ إِذا قَضی أَمراً فَإِنَّما یَقُول‌ُ لَه‌ُ کُن فَیَکُون‌ُ «قضی» در قرآن بچند معنی آمده:
1- خلق نمودن مثل فَقَضاهُن‌َّ سَبع‌َ سَماوات‌ٍ فِی یَومَین‌ِ.
2- بمعنی امر تشریعی مثل وَ قَضی رَبُّک‌َ أَلّا تَعبُدُوا إِلّا إِیّاه‌ُ 3- بمعنی حکم وَ اللّه‌ُ یَقضِی بِالحَق‌ِّ و غیر اینها که مفسرین متعرض شده‌اند، و شاید اینجا مراد اراده و حکم باشد که وقتی اراده ازلی بامری تعلق گرفت بمحض همان علم ازلی بصلاح و تعلق اراده بوی آن شی‌ء تحقق میپذیرد و از نیستی بهستی می‌آید و موجود میشود.

صفحه : 50
و در اینجا اشاره لطیف دارد که پدیدار شدن موجودات را تشبیه بحکم حاکم نموده که همانطوری که حکم از حاکم بمجرد اشاره‌ای صادر میگردد بدون اینکه چیزی از وی صادر شود و زایش کند همین طور وقتی اراده حق تعالی بایجاد شی‌ء مراد تعلق میگیرد بمحض اشاره که تعبیر از آن بلفظ «کن» مینماید آن شی‌ء مراد موجود میگردد بدون اینکه تولید مثل شود که در مقام خلقت چیزی از او منفصل گردد یا زایش نماید زیرا که تولید مثل بهر معنایی که فرض شود بایستی ولد از والد منفصل گردد و از آن چیزی زایش نماید که در حقیقت قبلا یا بالفعل یا بالقوه در والد موجود بوده و بعدا از او جدا و منفصل گردد، و پس از زایش زائیده شده چیزی میشود مثل زاینده او و منزه است پروردگار عالم که چیزی مثل او یا شبه او در عالم یافت گردد که اگر چنین بودی بایستی هر یک از موجودات پس از خلقت خدا و واجب الوجود باشند.
لکن باید دانست که در اینجا مطلب بسی دقیق‌تر و بالاتر است زیرا که در اوامر تکوینی و در ابداع و پدید آوردن موجودات محتاج بلفظ و کلامی نیست و لفظ «کن فیکون» در آیه اشاره بسرعت اجابت ممکنات است برای پذیرفتن اوامر تکوینی که بمحض اراده و خواست الهی اجابت مینماید اوامر تکوینی را و در سوره یس آیه 82 فرموده إِنَّما أَمرُه‌ُ إِذا أَرادَ شَیئاً أَن یَقُول‌َ لَه‌ُ کُن فَیَکُون‌ُ

صفحه : 51

[سوره البقرة (2): آیات 118 تا 121]

اشاره

وَ قال‌َ الَّذِین‌َ لا یَعلَمُون‌َ لَو لا یُکَلِّمُنَا اللّه‌ُ أَو تَأتِینا آیَةٌ کَذلِک‌َ قال‌َ الَّذِین‌َ مِن قَبلِهِم مِثل‌َ قَولِهِم تَشابَهَت قُلُوبُهُم قَد بَیَّنَّا الآیات‌ِ لِقَوم‌ٍ یُوقِنُون‌َ (118) إِنّا أَرسَلناک‌َ بِالحَق‌ِّ بَشِیراً وَ نَذِیراً وَ لا تُسئَل‌ُ عَن أَصحاب‌ِ الجَحِیم‌ِ (119) وَ لَن تَرضی عَنک‌َ الیَهُودُ وَ لا النَّصاری حَتّی تَتَّبِع‌َ مِلَّتَهُم قُل إِن‌َّ هُدَی اللّه‌ِ هُوَ الهُدی وَ لَئِن‌ِ اتَّبَعت‌َ أَهواءَهُم بَعدَ الَّذِی جاءَک‌َ مِن‌َ العِلم‌ِ ما لَک‌َ مِن‌َ اللّه‌ِ مِن وَلِی‌ٍّ وَ لا نَصِیرٍ (120) الَّذِین‌َ آتَیناهُم‌ُ الکِتاب‌َ یَتلُونَه‌ُ حَق‌َّ تِلاوَتِه‌ِ أُولئِک‌َ یُؤمِنُون‌َ بِه‌ِ وَ مَن یَکفُر بِه‌ِ فَأُولئِک‌َ هُم‌ُ الخاسِرُون‌َ (121)

ترجمه:

کسانی که ز علم و دانش تهی‌دستند گفتند چرا خداوند با ما سخن نمی‌گوید یا معجزه و علامتی برای ما نمی‌فرستند همین طور پیشینیان از روی نادانی چنین سخنان می‌گفتند دلهای آنان در نفهمی شبیه بیکدیگر است ما ادله و آیات رسالت را بیان کردیم برای کسانی که اهل یقینند،
ای پیغمبر ما تو را بحق فرستادیم که مردم را مژده دهی ببهشت و تهدید نمایی و بترسانی آنها را از عذاب جهنم و تو مسئول کافران که اهل جهنم میباشند نیستی،
هرگز یهود و نصاری از تو خشنود و راضی نمی‌شوند تا اینکه تابع ملت آنها گردی بگو باینها محققا راهی که خدا بنماید همان راه هدایت است و ای پیغمبر اگر تو تابع هوای نفسانی آنها کردی «پس از آنکه طریق هدایت را از راه علم و یقین دریافتی» دیگر خداوند یار و یاور تو نخواهد بود،
کسانی که بآنها کتاب عنایت نمودیم و آن را آن طوری که باید تلاوت نمایند تلاوت کردند آنها اشخاصی میباشند که ایمان می‌آورند بآن کتاب آسمانی و کسی که کافر شد بکتاب خدا آنها زیان‌کارانند

صفحه : 52

توضیح آیات‌

وَ قال‌َ الَّذِین‌َ لا یَعلَمُون‌َ در اینکه کسانی که از روی نادانی چنین گفتند چه مردمانی بودند گفتاری است إبن عباس گفته یهودیانند، مجاهد گفته عیسویانند، قتاده گفته مشرکین عربند.
لَو لا یُکَلِّمُنَا اللّه‌ُ أَو تَأتِینا آیَةٌ مفسرین گویند کفار به پیغمبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم اعتراض مینمودند که چرا خداوند شفاها بما نمیگوید که تو رسول اویی یا اینکه با تو تکلم نماید و ما کلام او را بشنویم همان طوری که با موسی علیه السلام تکلم نمود و آن هفتاد نفر کلام خدا را شنیدند، و چرا علامت و نشانه‌ای برای ما نمیفرستد که شاهد صدق تو باشد.
کَذلِک‌َ قال‌َ الَّذِین‌َ مِن قَبلِهِم مِثل‌َ قَولِهِم مثل اینکه بنی اسرائیلیان بموسی علیه السلام گفتند أَرِنَا اللّه‌َ جَهرَةً«1» و نصاری بعیسی بن مریم علیه السلام گفتند هَل یَستَطِیع‌ُ رَبُّک‌َ أَن یُنَزِّل‌َ عَلَینا مائِدَةً مِن‌َ السَّماءِ«2» تَشابَهَت قُلُوبُهُم دلها و قلبهای معاندین و اهل کفر و فسق شبیه بیکدیگر است و همین طوری که کلام آنها در گفتار مثل یکدیگر اعتراض مینمایند و سخن میگویند قلبهای آنان نیز در قساوت بهم ماند و اینها کسانی میباشند که خداوند در باره آنها فرموده «بچشم و گوش و دل آنان مهر نهادیم» که نه چشم دارند که آثار حقانی را در عالم امکانی مشاهده نمایند و نه گوش دارند که آیات و کلمات معجزنمای الهی را بشنوند و نه دل و قلب دارند که تعقل و تفکر نمایند و حق و باطل را از یکدیگر تمیز دهند» و کلام کفار و اعتراض و ایرادشان ارائه میدهد ما فی الضمیر آنان را زیرا که
-----------------------------------
(1) نشان ده خدا را بما آشکارا
(2) آیا پروردگار تو قدرت دارد که از آسمان غذایی برای ما فرود آورد.

صفحه : 53
زبان ترجمان دل است چون دل آنها در شقاوت و تمرد و ضدیت با اهل حق شبیه بهم است اینکه است که در گفتار نیز سخنان آنان بهم ماند.
قَد بَیَّنَّا الآیات‌ِ لِقَوم‌ٍ یُوقِنُون‌َ ما بطور شایستگی روشن و واضح نمودیم نشانها و علامات و معجزاتی برای اثبات صدق دعوای رسولان خود لکن آن براهین برای کسانی نافع و اثربخش است که دل و سریره آنها از کثافات اخلاقی و خودخواهی و تعصب آباء و اجدادی و حقد و حسد سبعی پاک باشد و پاک طینت و خوش سجیه و دارای حالت تسلیم باشند البته چنین اشخاصی بخوبی میتوانند حق و باطل را از هم تمیز دهند و بچشم دل مشاهده نمایند آیات و نشانهای حقانی را و چنین اشخاصی اهل یقینند که از ظن و شک و تخمین وارسته گردیده و بمرتبه یقین رسیده‌اند.
إِنّا أَرسَلناک‌َ بِالحَق‌ِّ بَشِیراً وَ نَذِیراً خطاب برسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم است که تو پیمبر و فرستاده مایی و ما تو را از روی حقیقت و درستی فرستادیم که هم بشارت دهی اهل ایمان و تقوی را بنعمتها و لذائذی که نه چشمی دیده و نه گوشی شنیده و نه بخاطر احدی خطور نموده و هم آنها را از کیفر اعمال بدشان و مجازات کردار زشتشان بترسانی و تهدید نمایی.
وَ لا تُسئَل‌ُ عَن أَصحاب‌ِ الجَحِیم‌ِ «و لا تسئل» را دو نحو قرائت کرده‌اند جماعتی بجزم خوانده‌اند «و لا تسئل» یعنی تو مپرس، إبن عباس گفته شأن نزول آیه چنین است که روزی رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم با خود اندیشه نمود کاش میدانستم خداوند با کفار چه خواهد کرد اینکه آیه نازل شد که تو جویای حال آنها مباش و جماعت دیگر برفع خوانده‌اند «و لا تسئل» یعنی پرسیده نمیشوی یعنی تو که رسول و فرستاده بحق و درستی میباشی مسئول اهل جهنم نیستی زیرا که تو فقط موظف میباشی که تبلیغ رسالت نمایی و مردم را ببهشت و نعمتهای بهشتی و مقامات اخروی مژده دهی، و از عذاب و سخط الهی و کیفر اعمال

صفحه : 54
بدشان بترسانی لکن وقتی آنان از روی کبر و نخوت دعوت تو را نپذیرفتند و لجاجت ورزیدند تو بوظیفه رسالت خود عمل نموده‌ای دیگر بر تو حرجی نیست و مسئولیتی نداری.
وَ لَن تَرضی عَنک‌َ الیَهُودُ وَ لَا النَّصاری حَتّی تَتَّبِع‌َ مِلَّتَهُم در روایت إبن عباس چنین است که یهودیان مدینه و عیسویان نجران منتظر بودند که رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم در قبله با آنها موافقت نماید چون پیغمبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم بامر حق تعالی قبله را از بیت المقدس بروی کعبه گردانید مأیوس شدند و از آن اظهار محبتی که نسبت بحضرتش و مؤمنین می‌کردند صرف نظر نمودند اینکه بود که خداوند اینکه آیه را فرستاد.
بعضی دیگر از مفسرین در شأن نزول آیه چنین گویند، جماعتی از یهودیها خدمت رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلّم می‌آمدند و میگفتند با ما مدارا کن تا بتو ایمان آریم و چون حضرتش خیلی مایل باسلام آوردن آنها بود با آنها به نیکی و مدارا رفتار مینمود اینکه آیه نازل شد که یهود و نصارا هرگز از تو راضی نمیشوند مگر وقتی که تو تابع آنها گردی.
قُل إِن‌َّ هُدَی اللّه‌ِ هُوَ الهُدی مفسرین گویند مقصود از هدایت اول طریق اسلام است که آن دین خداست و دین اسلام طریق مستقیم است که اگر آدمی بآن طریق سیر نماید بمقصود اصلی خلقت نائل میگردد، و مقصود از هدایت دوم راه یافتن و رسیدن بجایگاه قرب الهی است.
آری غرض از ارسال رسل و انزال کتب آسمانی راه یافتن بسوی قرب الهی است و نزدیک‌ترین راه بسوی اله و قرب او طریق اسلام است اینکه است که دین اسلام و ملت حنیف ابراهیم علیه السلام بطریق مستقیم نامیده شده زیرا که نزدیکترین راه بمقصود راه مستقیم است، و دین یهود و نصاری طریق هدایت نیست بلکه دین ساختگی است که آنان از روی تعصب و برأی فاسد خودشان دسیسه‌ها در دین حضرت موسی علیه السلام و عیسی علیه السلام نموده‌اند و بهواهای نفسانی خودشان عمل مینمایند و چنین دین و آئینی هرگز آدمی را بسعادت نمیرساند بایستی هدایت از طرف حق تعالی باشد و رهنما پیمبری که تأسیس شده باشد برای هدایت.

صفحه : 55
وَ لَئِن‌ِ اتَّبَعت‌َ أَهواءَهُم بَعدَ الَّذِی جاءَک‌َ مِن‌َ العِلم‌ِ اگر چه در ظاهر لفظ و خطاب اشاره بپیغمبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم است که تو اگر تابع هوای آنان گردی لکن شاید مقصود مسلمانها باشند زیرا که هرگز پیغمبر اسلام تابع یهود و نصرانی نمی‌گردید.
ما لَک‌َ مِن‌َ اللّه‌ِ مِن وَلِی‌ٍّ وَ لا نَصِیرٍ کسی را که خداوند بوی علم آموخته و حقانیت دین اسلام بر وی محرز و ثابت گردیده اگر از روی هوای نفسانی تابع یهودیها یا عیسویها گردید دیگر پناهگاهی ندارد زیرا که یگانه ملجأ و پناهگاه بشر کرم و رحمت الهی است و کسی که تابع نفس شد و از حق رو گردانید در دام شیطان گرفتار و از رحمت خاص رحیمی بی‌نصیب می‌گردد. در اینکه معنی و حقیقت هدایت چیست بین دانشمندان گفتاری است و بمذاق هر صنفی معنی جداگانه‌ای دارد.
بمذاق علمای شریعت چهار وجه و چهار معنی برای هدایت گفته شده:
1- هدایتی که برای عموم افراد بشر است و آن امور چهارگانه‌ای است که انسان بآن موقعیت پیدا مینماید برای تحمل تکلیف عقل، فطانت، رفع موانع، نصب ادله.
2- ارسال رسل و انزال کتب آسمانی برای هدایت بشر تعیین شده.
3- هدایت مخصوصی که از طرف حق تعالی نسبت بکسانی است که طریق هدایت را پیش گرفته‌اند و بهدایت پیشوایان راه یافته‌اند و بهمین معنی اشاره دارد قوله تعالی وَ الَّذِین‌َ اهتَدَوا زادَهُم هُدی‌ً.
4- راه یافتن بسوی بهشت.
و هدایت بمذاق کسانی که خود را اهل باطن و علمای طریقت میدانند سه قسم بشمار می‌آید:
1- هدایت عام، 2- هدایت خاص، 3- هدایت خاص الخاص.

صفحه : 56
هدایت عام سلوک در طریق ایمان و اسلام است، هدایت خاص رسیدن بمرتبه یقین است، هدایت یافتن خاص الخاص رسیدن و فائز گردیدن بمرتبه کشف و شهود و عیان است و گویند هدایت یافتن هر کسی بقدر تحصیل تقوی وی پدید میگردد و در تقوی نیز سه مرتبه گفته‌اند، تقوای عام از شرک و کفر، تقوای خاص از گناه و خطا تقوای خاص الخاص خودداری نمودن از نظر بغیر خدای رحمان و کمال آن در فناء در توحید است.
شکی نیست که هدایت یافتن بطریق دوم متفرع بر امور چهارگانه اول است تا آنچه مقدمه تکلیف است انجام نپذیرد و انسان سیر و روش خود را بر طریق راهنمایی رسول باطن (عقل) و رسول ظاهر (شرع) مستدام ندارد بمرتبه دوم از هدایت نائل نخواهد شد، و هدایت یافتن بر طریق سوم یعنی رسیدن بمرتبه کشف و شهود که آن را (عین الیقین) نامند نتیجه و ثمره هدایت یافتن بمرتبه اول و دوم است، و کمال انسانی و سعادت و فضیلت بشری بلکه کمال ایمان وی منوط برسیدن بهمین مرتبه ایمان است که از کمال تقوی پدید می‌گردد.
بعضی از علمای تفسیر چنین اظهار مینمایند که کلام بلیغ آن است که مطالب بسیار مهمی در جملات کوچکی گنجیده شود ببین چگونه در اینکه آیه مختصر چه اسرار و رموزی نهفته از قوله تعالی قُل إِن‌َّ هُدَی اللّه‌ِ هُوَ الهُدی استفاده توان نمود که طریق و ملت یهود و نصاری خالی از هدایت و بر غیر طریق مستقیم است و سیر در طریقه آنان انسان را بمقصود نخواهد رسانید زیرا که دین آنها غیر از مقتضیات هوا های نفسانی آنان چیز دیگری نیست.
و از قوله تعالی وَ لَئِن‌ِ اتَّبَعت‌َ أَهواءَهُم بَعدَ الَّذِی جاءَک‌َ مِن‌َ العِلم‌ِ چنین بر میآید کسی که از دین اسلام اعراض نمود و بچراغ هدایت آن راهی بسوی حق نیافت و بقرب رحمت او فایز نگردید از پناهگاه او خارج گردیده و در دام شیطان گرفتار آمده و دیگر خداوند یار و یاور او نخواهد بود و در پرتگاه ضلالت تا ابد خواهد ماند.
و از قوله تعالی بَعدَ الَّذِی جاءَک‌َ مِن‌َ العِلم‌ِ تا آخر استفاده توان نمود که حقیقت

صفحه : 57
علم و دانش نزد رسول اکرم (ص) است علم و دانش آنان علم‌نماست بلکه جهل مرکب است.
آری معجزه و کرامت منحصر بشق القمر و اژدها شدن عصا نیست هر چرا که نوع بشر عاجز باشند از آوردن آن اگر از نبی صادر گردد در مقام تحدی و اثبات پیمبری آن را معجزه گویند و اگر از ولی صادر گردد آن را کرامت نامند و آیات قرآنی بالاترین معجزه پیغمبر خاتم صلی اللّه علیه و آله و سلّم است زیرا همانطوری که دین و ملت او بایستی تا قیامت باقی ماند البته معجزه او نیز بایستی دائمی باشد و قرآن بالاترین معجزات تمام پیمبران است زیرا که باقی معجزات اگر چه راجع بامور طبیعی بسیار مهم و امر خارق العاده‌ای بشمار میرفت لکن هیچ جهت معنویت در آن پدید نبود و معجزه سید و پیغمبر ما از جهت معنویات حائز مرتبه‌ایست که عقلاء و فیلسوفان عالم بنکته‌ای از نکات آن و بکوچکترین سری از اسرار آن پی نبرند و نیز راجع بالفاظ که از عالم طبیعت بشمار میآید الفاظ و کلماتی موزون نموده که سبک کلمات و جملات و آیات قرآنی طوری سلیس و با اسلوب مرتب گردیده که تمام فصحا و بلغای عرب در مقابل آن زانو میزنند و تا حال با کمال ضدیت و دشمنی که با رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم داشتند نتوانستند آیه‌ای مثل آن بیاورند پس نفس مبارکش بالاترین نفوس انبیاء و دین شریفش بزرگترین ادیان و معجزه باقیه‌اش شریفترین معجزات و قانون خدائیش جامع‌ترین قوانین بشمار میرود اینکه است که بایستی دین و شریعت او تا قیامت باقی ماند زیرا که نسخ‌بردار نیست ناتمامی در آن پدیدار نیست تا قانون دیگری آن را تمام کند.
الَّذِین‌َ آتَیناهُم‌ُ الکِتاب‌َ یَتلُونَه‌ُ حَق‌َّ تِلاوَتِه‌ِ در اینکه مقصود از کسانی که بآنها کتاب عطا شده کیانند از علمای تفسیر دو قول روایت شده بعضی گفته‌اند آنها مؤمنین اهل اسلامند که خداوند برای آنان قرآن را فرود آورده و شاید آن قوله تعالی است یَتلُونَه‌ُ حَق‌َّ تِلاوَتِه‌ِ که تحریص و ترغیب مینماید آنها را و اینکه عبارت و اینکه بیان مناسب مقام مسلمین میباشد و نیز قوله تعالی أُولئِک‌َ یُؤمِنُون‌َ بِه‌ِ ظاهرا ایمان را تخصیص میدهد بچنین اشخاصی که کتاب بآنها عطا شده و اینکه تخصیص مناسب اهل اسلام است نه یهود و نصاری.

صفحه : 58
قول دیگر مقصود از کسانی که بآنها کتاب عطا شده یهودیان و عیسویانی میباشند که به پیمبر اسلام صلی اللّه علیه و آله و سلّم ایمان آورده‌اند و پس از آنکه در آیات پیش در مقام نکوهش و تنقید اهل کتاب بر آمده در اینکه آیه تعریف و تمجیدی می‌نماید کسانی از آنان را که برسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم ایمان آورده و تصدیق حضرتش را نموده‌اند.
یَتلُونَه‌ُ حَق‌َّ تِلاوَتِه‌ِ چنین مؤمنینی که برای آنان قرآن فرود آوردیم میخوانند قرآن را آن طوری که بایستی قرائت شود.
و در اینکه مقصود از حق تلاوت چیست گفتاری است:
1- آنان قرآن را بطور شایستگی و با تأنی و تدبر در آیات و با توجه و خضوع قرائت مینماید و در باره آنها است قوله تعالی الَّذِین‌َ إِذا ذُکِرَ اللّه‌ُ وَجِلَت قُلُوبُهُم 2- آنچه را که از اوصاف رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم که در قرآن است میخوانند و کتمان نمیکنند و بخوبی بیان مینمایند. (کلبی) 3- حرام قرآن را حرام میدانند و حلال آن را حلال همانطوری که نازل شده و تحریف نمیکنند، (عبد اللّه مسعود) 4- بر محکمات قرآن عمل می‌کنند و بمتشابهات آن ایمان دارند و فهم معانی و بیان آن را باهلش وا میگذارند (حسن) 5- در متابعت کردن قرآن کوتاهی نمیکنند و آن طوری که بایستی بیان میکنند و از خود اظهار رأی و عقیده نمی‌نمایند. (مجاهد) اینکه گفتاری که از مفسرین نقل شد مانعة الجمع نیست شاید تمام آنها مراد باشد بقرینه قوله تعالی:
أُولئِک‌َ یُؤمِنُون‌َ بِه‌ِ وَ مَن یَکفُر بِه‌ِ فَأُولئِک‌َ هُم‌ُ الخاسِرُون‌َ اولئک اشاره بمؤمنینی است که متصف بجمیع مراتب ایمان میباشند و مقابل آنان کسانی میباشند که ایمان خود را بکفر پوشانیده‌اند و آنها یا اصلا ایمان ندارند یا (یؤمن ببعض و یکفر ببعض) میباشند.

صفحه : 59

[سوره البقرة (2): آیات 122 تا 124]

اشاره

یا بَنِی إِسرائِیل‌َ اذکُرُوا نِعمَتِی‌َ الَّتِی أَنعَمت‌ُ عَلَیکُم وَ أَنِّی فَضَّلتُکُم عَلَی العالَمِین‌َ (122) وَ اتَّقُوا یَوماً لا تَجزِی نَفس‌ٌ عَن نَفس‌ٍ شَیئاً وَ لا یُقبَل‌ُ مِنها عَدل‌ٌ وَ لا تَنفَعُها شَفاعَةٌ وَ لا هُم یُنصَرُون‌َ (123) وَ إِذِ ابتَلی إِبراهِیم‌َ رَبُّه‌ُ بِکَلِمات‌ٍ فَأَتَمَّهُن‌َّ قال‌َ إِنِّی جاعِلُک‌َ لِلنّاس‌ِ إِماماً قال‌َ وَ مِن ذُرِّیَّتِی قال‌َ لا یَنال‌ُ عَهدِی الظّالِمِین‌َ (124)

ترجمه:

ای بنی اسرائیل یاد آرید نعمتی که بشما عطا نمودم و شما را برگزیدم و برتری دادم بر تمام مردم،
و بترسید و خود را نگاه دارید از عذاب روزی که جزای عمل هر کسی عاید خودش میشود و کسی را بجای دیگری مجازات نخواهند نمود و در آن روز فدایی از کسی قبول نمیشود و نیز شفاعت در آن روز نفع نمی‌بخشد و در آن روز برای احدی یار و یاوری نیست،
(و ای پیغمبر) یاد آر وقتی که ابراهیم را پروردگار او امتحان نمود بکلماتی و از عهده تمامی آن بر آمد و خداوند باو گفت من تو را بپیشوایی خلق برگزیدم و انتخاب نمودم ابراهیم گفت اینکه پیشوایی برای اولاد من نیز خواهد بود خداوند فرمود هرگز عهد من بستمکاران نمیرسد.

توضیح آیات‌

یا بَنِی إِسرائِیل‌َ اذکُرُوا نِعمَتِی‌َ الَّتِی أَنعَمت‌ُ عَلَیکُم تا آخر، در اینکه دو آیه خطاباتی که راجع ببنی اسرائیلیان بود بانتها میرساند و نظیر همین آیه بود که شروع بخطابات شد و بهمین آیه نیز مطلب را خاتمه میدهد که ابتداء کلام و انتهای آن یکی باشد.
و ممکن است در اینجا سؤالی پیش آید که در کلام فصیح تکرار درست بنظر نمی‌آید چگونه در اینجا دو آیه مکرر شده که نه در لفظ با هم تفاوت دارد و نه در معنی.
مفسرین از اینکه اعتراض پیش‌بینی کرده‌اند و چنین پاسخ میدهند که آیه اول برای اینکه است که یهودیان عصر رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلّم متذکر گردند نعمتهایی را که خداوند بپدران آنها عنایت نموده و بشکرانه آن ایمان آرند و کفران نورزند.

صفحه : 60
و آیه دوم در مقام تهدید است که از قیامت و عذاب و روز رستاخیز بترسند و بدانند که در آن روز فریادرسی ندارند و شفاعت کسی در باره آنها نافع نیست و نیز تکرار در باره آنها لطف است که شاید متنبه گردند، و شاید تکرار باعتبار تعدد مخاطبین بخطاب باشد زیرا که اینکه دو آیه در یک وقت فرود نیامده هر وقتی برای تذکر و یادآوری طائفه‌ای از یهودیان نازل گردیده.
وَ إِذِ ابتَلی إِبراهِیم‌َ رَبُّه‌ُ بِکَلِمات‌ٍ فَأَتَمَّهُن‌َّ راجع باین مبارک آیه بین مفسرین هم باعتبار الفاظ و هم باعتبار معانی گفتار بسیاری است که در کتب تفاسیر متعرض گردیده‌اند و در اینجا از کلمات آنان خوشه چینی نموده و ببعضی گفتار آنها اجمالا اشاره مینمایم.
علمای شیعه اثنی عشریه اینکه آیه را از بزرگترین ادله و شواهدی گرفته‌اند بر اینکه بایستی امام دارای مقام عصمت باشد و از هر خطاء و گناهی مبراء و مصون و از هر خلق ناپسند و نکوهیده پاک و منزه و از هر عمل زشتی بر کنار باشد، و روی همین اصل امامیه ثابت نموده‌اند که خلافت و امامت بایستی بنص و تعیین خود رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله یا امام سابق انجام گیرد زیرا که عصمت امر معنوی و مقام بلندی است که کسی را اطلاعی بر آن نیست مگر «علام الغیوب».
پس اگر خواهیم باین آیه بالا اثبات کنیم که امام و خلیفه بعد از رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله بایستی بتعیین پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلّم باشد نه بدست مردم بایستی راجع به الفاظ و معانی اینکه آیه گفتار مفسرین را در نظر گیریم و در آن بحث نمائیم و مطلبی را گوشزد مطالعه کنندگان نمائیم.
مطلب اول: گوئیم «ابتلاء» بمعنی آزمایش و امتحان است و چون امتحان و آزمایش در باره کسی صادق آید که اطلاع بر حقیقت امور ندارد و خداوند عالم بجمیع معلومات غیر متناهی است اینکه است که مفسرین گویند مقصود از ابتلاء آن اوامر و تکالیفی است که ابراهیم علیه السلام بر انجام دادن آن موظف گردیده بود و مجازا آن را «بلوی» و امتحان نامند.

صفحه : 61
مطلب دوم: در اینکه آیا مقصود از کلماتی که ابراهیم علیه السلام موظف گردیده بود بر انجام دادن آن و بآنها آزمایش گردید چه کلماتی بود نیز بین مفسرین گفتاری است بعضی معتقدند که امتحان او راجع بعقاید بوده مثل اینکه موظف شد که نظر کند در زهره و قمر و شمس و با بت‌پرستی معارضه نماید و تسلیم اوامر حق تعالی گردد در کشتن اولاد و صبر بر جفای کفار و آتش نمرودی و غیر اینها که بهر یک از اینها و بغیر اینها خداوند ابراهیم علیه السلام را آزمایش نمود.
قول دیگر اینکه است که مقصود از کلمات همان کلماتی است که خداوند در روز «الست» بآدم آموخت و ملائکه را بآن آزمایش نمود آنجا که گفت فَتَلَقّی آدَم‌ُ مِن رَبِّه‌ِ کَلِمات‌ٍ دیگری گفته مقصود از کلمات همان معنی ظاهری کلمه است که خداوند آزمایش نمود ابراهیم علیه السلام را بگفتاری و اینکه قائل چنین گوید که اگر چه کلمه در قرآن در بسیاری از موارد در اعیان خارجی استعمال شده یعنی از اعیان خارجی بکلمه تعبیر نموده لکن بازگشت آنها نیز بدلالت کلمات و گفتار است و مقصود گوینده اینکه است که بشنونده اعلام کند ما فی الضمیر خود را مثل قوله تعالی إِنَّما قَولُنا لِشَی‌ءٍ إِذا أَرَدناه‌ُ أَن نَقُول‌َ لَه‌ُ کُن فَیَکُون‌ُ سوره نحل آیه 40 و قوله وَ لکِن حَقَّت کَلِمَةُ العَذاب‌ِ سوره زمر آیه 71 و قوله کَلِمَةُ اللّه‌ِ هِی‌َ العُلیا.
خلاصه هر جا کلمه یا کلمات در قرآن مجید آمده یا اخبار بامری است که غرض اعلان و فهمانیدن مطالب مندرجه در آن است یا انشاء و تحمیل نمودن مخاطب است بر انجام دادن عملی که موظف بآن گردیده و ممکن است کلمه از حیث اخبار یا از حیث انشاء بلحاظ عمل خارجی ناقص ماند اینکه است که خداوند کلمات خود را متصف گردانیده بتمامیت وَ تَمَّت کَلِمَت‌ُ رَبِّک‌َ الحُسنی عَلی بَنِی إِسرائِیل‌َ سوره اعراف آیه 133 و در سوره انعام آیه 115 وَ تَمَّت کَلِمَةُ رَبِّک‌َ صِدقاً وَ عَدلًا لا مُبَدِّل‌َ لِکَلِماتِه‌ِ و چون کلمه‌ای که از متکلم صادر میگردد تا لباس عمل نپوشیده ناقص است در اینکه آیه ارائه میدهد که کلمات حق تعالی بتمام عمل رسیده و در باره ابراهیم (ع) تمام گردیده مطلب سوم: بنا بر اینکه مقصود از کلمات همان کلام و گفتار باشد آیا

صفحه : 62
ابراهیم (ع) را بچه کلماتی امتحان نمودند بعضی گویند تسبیح و تهلیلاتی بوده که در هر صبح و شامی ابراهیم (ع) موظف بوده بخواندن آن.
حدیث از حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله و سلّم است که روزی باصحاب فرمود میدانید چرا خداوند ابراهیم را خلیل خود گردانید گفتند نه یا رسول اللّه گفت برای اینکه هر صبح و شام میگفت
سبحان اللّه حین تمسون و حین تصبحون
و از سدی و سعید جبیر است که کلمات اینکه بوده که وقتی بناء کعبه را میکرد می‌گفت
«سبحان اللّه و الحمد للّه و لا اله الا اللّه و اللّه اکبر، و لا حول و لا قوة الا باللّه العلی العظیم»
و چون تمام شد گفت:
رَبَّنا تَقَبَّل مِنّا إِنَّک‌َ أَنت‌َ السَّمِیع‌ُ العَلِیم‌ُ الی قوله إِنَّک‌َ أَنت‌َ العَزِیزُ الحَکِیم‌ُ مطلب چهارم: بنا بر اینکه مقصود از آزمایش ابراهیم (ع) اعمال مخصوص باشد که موظف بر آن گردیده نه قول و گفتار و دعاء و غیر آن چه عمل و چه فعلی را موظف بر آن گردیده بود در آن نیز گفتاری است:
1- سی خصلت است که خداوند در سه آیه برسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم فرستاده در سوره احزاب در آیه 25 از قوله تعالی إِن‌َّ المُسلِمِین‌َ وَ المُسلِمات‌ِ تا قوله تعالی لَهُم مَغفِرَةً وَ أَجراً عَظِیماً ده فضیلت و ده خصلت نیکو را شماره مینماید.
و در اول سوره مؤمنون از قوله تعالی قَد أَفلَح‌َ المُؤمِنُون‌َ الَّذِین‌َ هُم فِی صَلاتِهِم خاشِعُون‌َ تا قوله تعالی أُولئِک‌َ هُم‌ُ الوارِثُون‌َ ده صفت دیگر را بشمار می‌آورد و در سوره توبه آیه 113 از قوله تعالی التّائِبُون‌َ العابِدُون‌َ تا قوله وَ بَشِّرِ المُؤمِنِین‌َ ده فضیلت دیگر را تعداد می‌نماید و باین سی فضیلت ابراهیم آزمایش گردید (عبد اللّه عباس) 2- بمناسک و احکام حج حضرتش را امتحان و آزمایش نمودند. (قتاده و ربیع) 4- دیگری گفته در ابتدا حضرت ابراهیم (ع) را آزمایش نمودند بستاره و ماه و خورشید برای اینکه اثبات نماید که تمامی اینها ممکن و مخلوقند و نیز او را به آتش نمرودی امتحان نمودند 4- قول دیگر حضرتش موظف گردیده به تنظیف در سر و بدن مثل مضمضه،

صفحه : 63
استنشاق، مسواک، تنظیف موی سر و سبیل، استنجا بسنگ پس از آن به آب ختنه کردن، ناخن گرفتن، موی بغل و موی زهار پاک نمودن که مجموع اینها ده قسم از نظافت میشود.
5- مقصود از کلمات احکام اسلام از ذکر «لا اله الا اللّه» و نماز و روزه و زکاة و حج و جهاد و غیر اینها است.
6- بعضی گفته‌اند او را آزمایش نمود بنفس، فرزند، مال، دل، مال به مهمان داد، فرزند بقربان داد تن بنیران داد. دل بخدای رحمان داد! و چون از همه مجرد شد حق تعالی او را خلیل خود گرفت.
اگر چه آنچه مفسرین در اینجا گفته‌اند میتوان با هم جمع نمود لکن بهترین اقوال همان قول اخیر است، آری مرتبه خلت و ولایت مقام کوچکی نیست و بسرادق عزت دست هر بی‌سر و پایی نمیرسد تا از خود فانی نشوی بمرتبه قرب رحمانی نخواهی رسید تا آنچه داری از دست ندهی باو نپیوندی، تا جان و مال و اولاد در راهش فدا ندهی هرگز بجوار قربش نزدیک نگردی، زیرا که قرب هر کسی بقدر بعد از غیر اوست.
قدری تدبر و تفکر نما در کلام سبحان آنجا که خطاب عزت بموسی علیه السلام میرسد فَاخلَع نَعلَیک‌َ إِنَّک‌َ بِالوادِ المُقَدَّس‌ِ طُوی‌ً سوره طه آیه 12. که خلع نعلین تفسیر شده بمحبت زن و فرزند، کسی که خواهد قدم گذارد در بساط قرب احدی بایستی از هر چه غیر اوست مجرد گردد حتی باید خود را نیز فراموش نماید زیرا مقام وحدت مقامی است که هر کسی را در آن راهی نیست تنها عده‌ای از نفوس زکیه پس از آزمایش بسیار بجذابیت حق تعالی ممکن است راهی بسوی او بیابند و از آب زلال معرفت و محبت الهی جرعه‌ای بکام تشنه آنها برسد و در آن مقام بیاسایند و در ملاء اعلا مقامی احراز نمایند.
اگر چه در آیه بیان نفرموده که مقصود از کلمات چیست لکن هر دانشمندی میفهمد که بایستی مقصود از کلماتی که ابراهیم بآن آزمایش شد وظائف سنگینی باشد که خداوند جناب ابراهیم را بآن آزمایش نمود پس از آنکه حضرتش از بوته امتحان بخوبی در آمد بخلعت امامت و پیشوایی او را مفتخر گردانیدند.

صفحه : 64
مطلب پنجم: قوله تعالی إِنِّی جاعِلُک‌َ لِلنّاس‌ِ إِماماً مقصود از امامت چیست پس از آنکه حضرت ابراهیم علیه السلام از عهده امتحان بخوبی در آمد از مصدر جلال خداوندی خطاب عزت میرسد ای ابراهیم حال لایق مقام امامت و پیشوایی تمام افراد بشر گردیده‌ای و ما بتو مقام امامت و سیادت بخشیدیم که تو پیشوا و فرمان‌فرمای مردم و همه مطیع تو باشند.
جماعتی از مفسرین امامت در اینکه آیه را بمعنی نبوت تفسیر نموده‌اند زیرا که مقام نبوت نیز همان پیشوایی بر مردم است، لکن بعضی از مفسرین بر اینکه قول اعتراض نموده که حمل بر معنی نبوت درست در نمی‌آید زیرا کلمه «جاعلک» روی میزان عربیت اسم فاعل است و در علم نحو مقرر گردیده که اسم فاعل عمل نمیکند مگر وقتی که بمعنی حال یا استقبال باشد و در اینجا عمل کرده یعنی مفعول دارد و آن کاف «جاعلک» که مفعول آن است که خدا میفرماید قرار دهنده‌ام تو را پیشوای مردم و اینکه بخشش و موهبتی بود که بعد از مقام نبوت نصیب ابراهیم گردید زیرا اگر نبی نبود چگونه باو وحی میرسید، و نیز چنانچه در محل خود ثابت گردیده امام گردیدن ابراهیم بعد از بشارت بپدید شدن اسمعیل و اسحق بود که ملائکه باو بشارت دادند که دارای اولاد میگردی بنام اسمعیل و اسحق پس چگونه ممکن است که در آن وقت حضرتش دارای مقام پیمبری نبوده باشد پس در آن حال خطاب هم نبی بود و هم رسول پس معلوم میشود مقام امامتی که بابراهیم بخشوده شد فوق مقام نبوت و رسالت بوده.
و جماعتی امامت را بمعنی خلافت گرفته‌اند اینکه نیز درست بنظر نمی‌آید زیرا نبوت تحمل انباء و اخبار از حق است و رسالت تحمل تبلیغ، و خلافت نیابت و منصبی است از طرف رسول، مگر اینکه مقصود از خلافت پیشوایی تمام افراد بشر باشد که امام باین معنی بایستی دارای ولایت کلیه الهیّه باشد و گر نه هرگز لایق چنین منصبی نخواهد بود زیرا که نبوت و رسالت مراتبی دارد آخر مرتبه آن پیشوایی کلی و سیادت بر تمام افراد بشر است و از آیه چنین بر می‌آید که اینکه نحو سیادت و پیشوایی پس از آزمایش بابراهیم عنایت شد بالاتر از اول مرتبه نبوت و رسالت بشمار میرود و آن مقام ارجمندی

صفحه : 65
است که ابراهیم علیه السلام مفتخر بآن گردید اینکه بود که اینکه مقام را برای ذریه خود نیز طلب نمود.
در کتاب کافی از امام صادق علیه السلام است که
«ان اللّه عز و جل اتخذ ابراهیم عبدا قبل ان یتخذه نبیا و ان اللّه اتخذه نبیا قبل ان یتخذه رسولا و ان اللّه اتخذه رسولا قبل ان یتخذه خلیلا و ان اللّه اتخذه خلیلا قبل ان یتخذه اماما فلما جمع له الاشیاء قال إِنِّی جاعِلُک‌َ لِلنّاس‌ِ إِماماً
فمن عظمها فی عین ابراهیم قال‌َ وَ مِن ذُرِّیَّتِی قال‌َ لا یَنال‌ُ عَهدِی الظّالِمِین‌َ قال لا یکون السفیه امام التقی».
اینکه حدیث شریف در مقام بیان اینکه است که ابراهیم مراتبی را پیمود تا بسر حد کمال عبودیت و بندگی نائل گردیده و پس از آنکه خداوند او را ببندگی قبول نمود وی را بمقام نبوت نائل گردانید و پس از مقام نبوت حضرتش را بمقام رسالت مفتخر گردانید و پس از اتمام تمامی کمالات بجایی رسید که لایق مقام امامت و پیشوایی تمام افراد بشر گردید.
از اینجا معلوم میشود که مقام امامت فوق تمام مقامات بشری بشمار میرود حتی از اول مقام رسالت و نبوت نیز برتر و بالاتر است اینکه بود که ابراهیم (ع) پس از آنکه بچنین مقام و رتبه‌ای نائل گردید درخواست مینماید که برای اولاد و ذریه خویش نیز چنین مقامی باشد آنجا که گفت وَ مِن ذُرِّیَّتِی خطاب عزت رسید لا یَنال‌ُ عَهدِی الظّالِمِین‌َ.
خلاصه از اینکه مبارک آیه بضمیمه اینکه حدیث شریف مطالبی توان استخراج نمود 1- اینکه انسان در قوس صعود و ترقیات معنوی بایستی بتدریج و قدم قدم بالا رود چنانچه حضرت ابراهیم (ع) تا وقتی از تمام مقامات فضیلت و کمال نگذشت موقعیت پیدا ننمود که بمرتبه امامت که آخرین سیر کمال بشری و پیشوایی تمام خلائق است نائل گردد.
2- اگر چه البته هر پیمبری و هر خلیفه و نایب پیمبری حائز مقام پیشوایی میباشد لکن چون تفاضل و تفاوت بین پیمبران از حیث مقام و مرتبه و از حیث عمومیت رسالت بسیار بنظر می‌آید و اشاره بهمین مطلب دارد قوله تعالی تِلک‌َ الرُّسُل‌ُ فَضَّلنا بَعضَهُم

صفحه : 66
عَلی بَعض‌ٍ سوره بقره آیه 254، اینکه است که حائز گردیدن مقام امامت که آن ولایت کلیه الهی است پس از طی مقامات و گذشتن از درجات بسیار نصیب اهلش میگردد و چنانچه از اینکه حدیث شریف و شواهد دیگری بر می‌آید اینکه موهبت عظمی و اینکه عطیه گرانبها پس از مقام رسالت و پس از امتحانات بسیار بابراهیم بخشوده شد.
3- شاید بتوان از آیه و روایات چنین استفاده نمود که امامت آن درجه اعلای ولایت کلیه الهیه باشد که باطن و حقیقت نبوت و رسالت است و آن ارتباط یافتن بملکوت عالم و متصرف گردیدن در مواد کائنات و استیلاء یافتن بحقایق موجودات است و اشاره بهمین مقام دارد آنجا که در شأن ابراهیم (ع) فرموده وَ کَذلِک‌َ نُرِی إِبراهِیم‌َ مَلَکُوت‌َ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ وَ لِیَکُون‌َ مِن‌َ المُوقِنِین‌َ سوره انعام آیه 71 و ملکوت بروح و باطن عالم تفسیر شده.
و البته جناب ابراهیم علیه السلام قبل از اینکه موهبت عظمی باعتبار مقام رسالت و نبوتی که داشت حائز مقام ولایت بوده لکن مرتبه اعلای آن که از آخرین مرتبه انسان کامل بشمار میرود پس از امتحانات بسیار نصیب وی گردید و خداوند ملکوت آسمان و زمین را باو ارائه و نشان داد تا اینکه حائز مرتبه یقین گردد و روح ولایت کلیه الهیه در حقیقت وجود شریفش نمودار شود.
و انسان وقتی حائز مرتبه یقین می‌گردد که چشم ملکوتی وی باز گردد و عالم ملکوت و روح و سر و حقیقت هر چیزی برای وی مکشوف گردد و آن را مشاهده نماید و بچشم دل که بمراتب بسیار روشن‌تر و نافذتر است از چشم سر اسرار کاینات را معاینه نماید و علاوه بر شهود و جدایی متصرف گردد در مواد موجودات و باذن رب العالمین تا آنجایی که حکمت اقتضاء داشته تصرف نماید در مواد عالم زیرا که بمقام امامت باین معنی که لایق پیشوایی تمامی موجودات و افراد بشر باشد نمیرسد مگر کسی که صاحب نفس قدسی الهی و مظهر و نماینده تمام اوصاف احدی گشته چنانچه در باره علی علیه السلام گفته شده
«عین اللّه الواسعة و اذن اللّه الناظره و ید اللّه الباسطه»
البته علی علیه السلام چشم و گوش و دست خدا نگشته لکن از زیادتی قرب و نزدیکی بجایی

صفحه : 67
رسیده که نماینده اوصاف الهی گردیده.
و باعتبار دیگر ممکن است گفته شود که اگر چه رسالت و امامت هر دو در معنی پیشوایی شرکت دارند لکن فرقی که هست اینکه است که مقام رسالت فقط تبلیغ و رسانیدن احکام الهی است بخلق که وظیفه رسول از حیث رسالت همین ارائه طریق است که راه خیر و شر و آنچه سعادت و فضیلت بشری بآن تأمین می‌گردد بمردم بنماید لکن امامتی که فوق مرتبه رسالت بشمار میرود فقط مجرد تبلیغ و ارائه طریق نیست بلکه امام صاحب ولایتی است که علاوه بر تبلیغ و نشان دادن طریق هدایت، ایصال بمطلوب نیز مینماید یعنی تابعین خود را بمقصود میرساند زیرا که امام متصرف در ممکنات است و در آنجایی که حکمت اقتضا نماید مطابق مشیت الهی همه طور تصرفی مینماید و در باره چنین اشخاص است که فرموده یَهدُون‌َ بِأَمرِنا.
مطلب ششم: قوله تعالی قال‌َ وَ مِن ذُرِّیَّتِی قال‌َ لا یَنال‌ُ عَهدِی الظّالِمِین‌َ آیا مقصود از عهد چیست و ظالمین کیانند و چرا عهد خداوند بظالمین نمیرسد در اینجا نیز بین مفسرین گفتاری است.
بعضی گویند آن عهد نبوت است بنا بر اینکه مقصود از امامت نبوت باشد و از امام صادق علیه السلام و باقر علیه السلام روایت چنین است که آن عهد امامت است و از ظاهر آیه همین طور معلوم میشود زیرا پس از آنکه جناب ابراهیم (ع) بخلعت امامت و پیشوایی تمام افراد بشر بلکه به پیشوایی تمام خلق مفتخر گردید چنین منصبی را برای ذریه و اولاد خود از خداوند تقاضا نمود.
و جماعت دیگر از مفسرین چنین اظهار میدارند که آن همان عهد و میثاقی است که قبلا خداوند با مؤمنین بسته نه با ظالمین.
و شاید مقصود از عهد علقه محبت و ارتباط بحق باشد که اینکه فضیلت نصیب کسی میگردد که ظلم بنفس خود ننموده زیرا اشخاصی که از راه هوی‌پرستی و مخالفت مولا ظالم بنفس خود میباشند گویا آن فطرت اولیه خود را از دست داده و آن عهد ولایت و آن علقه محبت و رشته ارتباط خود را قطع نموده‌اند چنانچه در سوره بقره در آیة الکرسی

صفحه : 68
تذکر میدهد که وَ یُؤمِن بِاللّه‌ِ فَقَدِ استَمسَک‌َ بِالعُروَةِ الوُثقی لَا انفِصام‌َ لَها که فقط چنگ‌زدگان برشته ولایت الهی مؤمنین میباشند که محبت و معرفت الهی را در قلب و جان خود میپرورانند نه کافرین و ظالمین بنفس خود و اینکه معنی هم باعتبار لفظ و هم باعتبار معنی نزدیکتر بمقصود است زیرا که بعهد و میثاق بستگی بین عهدبستگان پدید می‌گردد پس میتوان گفت شاید مقصود از آن عهدی که بظالمین از جهت ستمکاری آنان نمیرسد همان علقه محبت و رشته ارتباط آنها باشد که خود را از اینکه موهبت عظمی محروم و بی‌نصیب گردانیده‌اند.
و ظاهرا مقصود از ظالم کسی است بر خلاف حکم عقل و شرع عمل نماید و فرد ظاهر آن شرک بخدا است إِن‌َّ الشِّرک‌َ لَظُلم‌ٌ عَظِیم‌ٌ مرتبه نازل‌تر آن هر عمل و کاری است که خارج از وظیفه انسانیت و بر خلاف موقعیت آن باشد.
پس از اینکه مبارک آیه بخوبی معلوم میشود که امام و کسی که بپیشوایی خلق انتخاب گردیده بایستی معصوم و از هر آلایشی پاک و مبرا باشد و یک روح قدسی الهی در او موجود باشد که او را از هر لغزش و خطایی محفوظ دارد و به هیچ وجه نقطه ضعفی و منقصتی در شراشر وجودش یافت نشود، آری چگونه ممکن است قلبی که بقذارات کفر و بت‌پرستی و هزاران کثافات نفسانی آلوده گردیده لایق چنین منصب و مقامی گردد دل پاک و نفس دراک میخواهد که از منبع فیض ازلی بواسطه یا بلاواسطه فیض بگیرد کسی ممکن است پیشوای کل افراد بشر گردد که از هر فرد فردی افضل و از کل بشر ارجمندتر باشد و گر نه ترجیح بلامرجح لازم آید و تمام دانشمندان و عقلای عالم اظهار میدارند که ترجیح بلامرجح یکی از محالات عقلیه بشمار میرود و چون عصمت بهمان معنایی که گفته شد یک امر باطنی و یک صفت نفسانی است و کسی را اطلاعی بر آن نیست مگر «علام الغیوب» اینکه است که بایستی تعیین امام باذن خداوند و بنص رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلّم باشد.
امام فخر رازی در تفسیر کبیر بعد از آنکه امامت را حمل بر معنی نبوت نموده اینجا کلامی دارد که خلاصه آن را ترجمه مینمایم.

صفحه : 69
چنین گوید رافضی‌ها یعنی شیعیان بسه طریق از آیه استدلال می‌کنند که ابی بکر و عمر لایق امامت نیستند.
اول- ابی بکر و عمر کافر بودند و البته در حال کفر از ظالمین محسوب میگشتند زیرا که بشهادت بسیاری از اهل ادبیت در مشتق ذات معتبر نیست و بحکم آیه عهد امامت نه در وقت کفر و نه در وقت دیگر بظالم نمیرسد پس آنها صلاحیت امامت نداشتند.
دوم- عاصی در ظاهر و باطن از ظالمین بشمار میرود و باسلام آوردن و شهادتین بزبان راندن نمیدانیم حال باطن آنها را که آیا اسلام آنان ظاهری بوده یا از خوف و یا بطمع ایمان آورده بودند و یا در باطن نیز از کفر پاک گردید، و از ظلم و گناه عاری گردیده بودند اینکه است که نمیتوانیم آنها را بپیشوایی خلق قبول نمائیم پس کسی لایق چنین منصبی است که معصوم باشد و چون اینها معصوم نبودند موقعیت برای امامت و پیشوایی خلق نداشتند.
سوم- آنها مشرک بودند و هر مشرکی ظالم است و عهد امامت بظالم نمیرسد اما اینکه مشرک بودند باتفاق و اما اینکه مشرک ظالم است بدلالت قوله تعالی لا یَنال‌ُ عَهدِی الظّالِمِین‌َ و پاسخ از اینکه آنها در حال کفر از ظالمین محسوب بودند لکن پس از قبول اسلام دیگر از کفار و ظالمین بحساب نمی‌آیند، چنین گویند که ظالم بر کسی صادق آید که از وی ظلمی پدید شده باشد خواه در زمان گذشته یا حال هر کدام باشد وی را ظالم گویند مثل اینکه روی قانون فقه آدم خواب اگر در بیداری دارای ایمان باشد در حال خواب نیز وی را مؤمن گویند و لو تصدیق که مناط ایمان است در آن حال از وی حاصل نیست، و نیز برای اینکه انسان گاهی حرف میزند و گاهی راه میرود همیشه او را سخن‌گو و حرکت کننده مینامند در صورتی که همیشه حرف نمیزند و همیشه راه نمیرود.
پس از آن در پاسخ گفته کافر را پس از اسلام آوردن و نیز عاصی را پس از توبه کردن دیگر کافر و عاصی نمیگویند، مثل اینکه اگر کسی قسم خورد که بکافر سلام نکند

صفحه : 70
پس از آنکه اسلام آورد اگر بوی سلام کرد چنین کسی مخالفت قسم ننموده.
«کلام فخر رازی بپایان رسید» و ممکن است بدو بیان اینکه پاسخ را رد کنیم اولا هر دانشمندی میفهمد کسی که یک مدت زیادی از عمر گرانبهای خود را در کفر و شرک و مخالفت امر مولای گذرانیده در عرف عقلا وی را از ظالمین محسوب میدارند و صحیح است گفته شود چنین کسی ظلم بخود نموده که عمر گرانبهای خود را در کفر و شرک تلف نموده.
و ثانیا برای شخص با اطلاعی که قدری در کلام اللّه تدبر نماید واضح و هویدا میگردد که اینکه آیه در مقام اینکه است که آن امامتی که پس از مرتبه نبوت بجناب ابراهیم علیه السلام بخشوده شد یعنی آن ریاست عامه و آن ولایت کلیه که نظیر آن را شیعیان در اوصیاء و خلفای پیغمبر خاتم صلی اللّه علیه و آله و سلّم شرط میدانند در خور مقام هر کسی نیست روح طاهر قدسی و سریره پاکی میخواهد که قابل چنین مقامی گردد و علامت و نشانه چنین روح پاکی اینکه است که معصوم باشد و در تمام عمر کوچکتر خلافی از او سر نزند از اینکه جا است که در باره عترت پیغمبر اسلام و کسانی که لایق پیشوایی و امامت بر تمام افراد بشر بودند فرموده، إِنَّما یُرِیدُ اللّه‌ُ لِیُذهِب‌َ عَنکُم‌ُ الرِّجس‌َ أَهل‌َ البَیت‌ِ وَ یُطَهِّرَکُم تَطهِیراً سوره احزاب آیه 33.
آری کسی لایق چنین منصبی است که بتطهیر خدایی طاهر و بفضائل نفسانی متصف باشد و آن امر باطنی است کسی را اطلاعی بر آن نیست مگر «علام الغیوب» اینکه است که شیعیان در پیغمبر و امام عصمت را معتبر میدانند و چون عصمت امر باطنی و فضیلت نفسانی است اینکه است که گویند بایستی امامت و خلافت بنص پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلّم یا امام سابق تحقیق پذیرد و معنی ندارد که اینکه منصب خدایی بدست مردم اجراء گردد بدو جهت:
یکی آنکه مردم اطلاعی از ما فی الضمیر کسی ندارند و دیگر هر عاقل و دانشمندی از طریق عقل دانسته و فهمیده که عموم مردم مگر اندکی از آنان، تحت تأثیر نفس واقعند ممکن است حکم آنها و قضاوتشان هوسانه و از روی میول نفسانی انجام گیرد نه از روی عقل و تدبیر صحیح پس چگونه ممکن است عقل تجویز نماید که میشود چنین امر مهمی بدست مردم اجرا گردد.

صفحه : 71

[سوره البقرة (2): آیات 125 تا 129]

اشاره

وَ إِذ جَعَلنَا البَیت‌َ مَثابَةً لِلنّاس‌ِ وَ أَمناً وَ اتَّخِذُوا مِن مَقام‌ِ إِبراهِیم‌َ مُصَلًّی وَ عَهِدنا إِلی إِبراهِیم‌َ وَ إِسماعِیل‌َ أَن طَهِّرا بَیتِی‌َ لِلطّائِفِین‌َ وَ العاکِفِین‌َ وَ الرُّکَّع‌ِ السُّجُودِ (125) وَ إِذ قال‌َ إِبراهِیم‌ُ رَب‌ِّ اجعَل هذا بَلَداً آمِناً وَ ارزُق أَهلَه‌ُ مِن‌َ الثَّمَرات‌ِ مَن آمَن‌َ مِنهُم بِاللّه‌ِ وَ الیَوم‌ِ الآخِرِ قال‌َ وَ مَن کَفَرَ فَأُمَتِّعُه‌ُ قَلِیلاً ثُم‌َّ أَضطَرُّه‌ُ إِلی عَذاب‌ِ النّارِ وَ بِئس‌َ المَصِیرُ (126) وَ إِذ یَرفَع‌ُ إِبراهِیم‌ُ القَواعِدَ مِن‌َ البَیت‌ِ وَ إِسماعِیل‌ُ رَبَّنا تَقَبَّل مِنّا إِنَّک‌َ أَنت‌َ السَّمِیع‌ُ العَلِیم‌ُ (127) رَبَّنا وَ اجعَلنا مُسلِمَین‌ِ لَک‌َ وَ مِن ذُرِّیَّتِنا أُمَّةً مُسلِمَةً لَک‌َ وَ أَرِنا مَناسِکَنا وَ تُب عَلَینا إِنَّک‌َ أَنت‌َ التَّوّاب‌ُ الرَّحِیم‌ُ (128) رَبَّنا وَ ابعَث فِیهِم رَسُولاً مِنهُم یَتلُوا عَلَیهِم آیاتِک‌َ وَ یُعَلِّمُهُم‌ُ الکِتاب‌َ وَ الحِکمَةَ وَ یُزَکِّیهِم إِنَّک‌َ أَنت‌َ العَزِیزُ الحَکِیم‌ُ (129)

ترجمه:

بیاد آر هنگامی که ما خانه کعبه را مقام امن و جایگاه عبادت قرار دادیم و مقام ابراهیم را محل پرستش و جای نماز مقرر گردانیدیم و از ابراهیم و اسمعیل پیمان گرفتیم حرم خدا را از بت و از هر پلیدی پاک و پاکیزه گردانند برای کسانی که بطواف و اعتکاف حرم می‌آیند و در آنجا رکوع و سجود مینمایند،
و چون ابراهیم گفت پروردگار من اینکه شهر را محل امن و آسایش قرار بده و روزی را برای اهلش از کسانی که ایمان بخدا و روز قیامت آورده‌اند فراوان گردان «خداوند خواهش ابراهیم را اجابت نمود» فرمود کسی که کفران نعمت نمود و سپاس‌گزاری ننمود اگر چه در دنیا اندکی وی را بهره‌مند گردانم لکن در آخرت ناچارش میکنم بر عذاب و آتش جهنم
و وقتی که ابراهیم و اسمعیل دیوارهای کعبه را برافراشتند گفتند پروردگار ما اینکه خدمت را از ما قبول کن تو شنوایی و دعای خلق اجابت می‌کنی و بر اسرار موجودت مطلعی.
ابراهیم و اسمعیل عرض نمودند پروردگارا ما را تسلیم خود گردان و از ذریه و

صفحه : 72
و اولادهای ما قرار بده کسانی که تسلیم امر تو باشند و راه بندگی و پرستش خود را بما بیاموز و از لغزشهای ما درگذر که تویی بخشنده و مهربان،
پروردگارا فرزندان ما را شایسته آن گردان که از بین آنان رسولی بر انگیزی که بر مردم آیات تو را تلاوت نماید و بآنها علم کتاب و حکمت بیاموزد و دل و روان آنان را تزکیه نماید و تویی غالب و عالم و درستکار.

توضیح آیات‌

اشاره

وَ إِذ جَعَلنَا البَیت‌َ مَثابَةً لِلنّاس‌ِ وَ أَمناً خلافی نیست در اینکه بیت در اینکه آیه خانه کعبه است و «مثابه» محل رجوع و بازگشت بمقام است و «امنا» یعنی محل امن و امان.
و خداوند کعبه را ملجأ و پناهگاه و جای امن و امان قرار داد تا هر کسی در آنجا است ایمن باشد حتی کسی که جنایتی یا خون‌ریزی در بیرون حرم نموده هر گاه بحرم کعبه پناه ببرد تا در آنجا است کسی حق ندارد متعرض او گردد و جبرا وی را بیرون آورد و از وی قصاص کند مگر اینکه راه را بر وی ببندند تا مجبورا خودش بیرون آید آن وقت او را مجازات نمایند.
وَ اتَّخِذُوا مِن مَقام‌ِ إِبراهِیم‌َ مُصَلًّی و اتخذوا، را قراء دو نحو قرائت کرده‌اند شیبه و نافع و إبن عامر بفتح خوانده‌اند و باقی قراء بکسر، اگر بفتح خوانده شود اخبار است یعنی گرفتند از مقام ابراهیم محل نماز گاهی و اگر بکسر خوانده شود امر است که بگیرد از مقام ابراهیم نماز گاهی.
در شأن نزول آیه حدیث دارد که روزی رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم با یکی از صحابه از مقام ابراهیم گذر نمود آن شخص گفت آیا اینجا مقام پدر تو ابراهیم نیست فرمود آری گفت چرا در اینجا نماز نمیخوانی گفت خداوند بمن امر نفرموده که در اینجا نماز بخوانم، راوی خبر گوید آن روز بشب نرسیده بود که اینکه آیه نازل گردید وَ اتَّخِذُوا مِن مَقام‌ِ إِبراهِیم‌َ مُصَلًّی.

صفحه : 73
و در اینکه مقام ابراهیم در کجای مسجد الحرام است بین مفسرین گفتاری است نخعی گفته تمام حرم مقام ابراهیم است، یمانی گفته تمام مسجد الحرام مقام ابراهیم است قتاده و مقاتل و سدی گفته‌اند مقام ابراهیم آنجاست که معروف بمقام ابراهیم است و دو رکعت نماز طواف را در آنجا میخوانند و بعضی دیگر گویند در مسجد سنگی است که پای ابراهیم در آن فرو رفته و آنجا مقام ابراهیم است.
وَ عَهِدنا إِلی إِبراهِیم‌َ وَ إِسماعِیل‌َ أَن طَهِّرا بَیتِی‌َ در تفسیر ابو الفتوح چنین مینویسد أَن طَهِّرا بَیتِی‌َ یعنی خانه مرا پاک کنید و مفسرین گویند معنی آیه اینکه است که خانه مرا بر طهارت بنا کنید و عبید عمر و عطا و مقاتل گفته‌اند مقصود اینکه است که خانه مرا از بتان پاک کنید یمانی گفته معنی آیه چنین است که آنجا را خوشبو کنید لِلطّائِفِین‌َ برای کسانی که از آفاق و اطراف آنجا آیند و طواف کنند وَ العاکِفِین‌َ بر آنان که در آنجا اقامت نموده و مسکن خود قرار داده‌اند وَ الرُّکَّع‌ِ السُّجُودِ رکع جمع راکع است و سجود جمع ساجد است عطا که یکی از مفسرین است گفته چون طواف کنند از طواف کنندگان باشند و چون بنشینند از عاکفان گردند و چون نماز کنند از «من الرکع السجود» محسوب گردند عطا از عبد اللّه عباس و او از رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم چنین حدیث کند که فرمود خدای عز و جل در هر شبانه روزی صد و بیست رحمت بخانه کعبه فرستد شصت طواف کنندگان و چهل نماز کنندگان و بیست نظر کنندگان را باشد.
در حدیث است که
«النظر الی الکعبه عبادة»
و سعید بن مسیب گوید هر کس در خانه کعبه نگرد از روی ایمان و احتساب و تصدیق از گناه بیرون آید مثل وقتی که از مادر متولد شده باشد، از عبد اللّه عباس پرسیدند که طواف نمودن بگرد خانه کعبه بهتر است یا نماز خواندن در آنجا گفت برای غربا طواف و برای مجاوران حرم نماز و عطاء بن کثیر از رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم روایت میکند که فرمود «اقامت نمودن در مکه سعادت است و خارج شدن از آنجا شقاوت است» و نیز عبد اللّه عباس از رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلّم چنین روایت میکند که فرمود «هر کس در ماه رمضان در مکه آید و هر قدر که تواند

صفحه : 74
در آنجا مقام کند حق تعالی چندان ثوابش دهد مثل کسی که صد هزار ماه رمضان روزه داشته و بهر روزی که روزه دارد چنان بود که یک بنده آزاد کرده باشد و بهر شبی همچنین و رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلّم اهل حرم را اهل اللّه خواند.
و ابو الفتوح چنین گوید که در اخبار ما چنین آمده که مجاورت در مکه مکروه است و بمدینه مستحب‌ّ.
گویند حسین بن عکاک مردی بود بسیار ثروتمند در مکه مجاور شد و پشت پا زد بر مال و املاک و اسباب خود و سالها در آنجا بماند وقتی همشهریان او بمکه رفتند و باو گفتند تو هیچوقت آرزو نمی‌کنی بوطن باز گردی و بر سر املاک خود آیی گفت چه امید باز گشتن بدنیا گشته‌ای را که رمقی از وی مانده آن گاه اینکه شعر بخواند

«حسب المحب من الحبیب بعلمه ان المحب ببابه مطروح»
گفت عاشق را همان بس که معشوقش بداند که او بر در سرای وی کشته افتاده است.
اما فضیلت نماز در مسجد الحرام از حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله و سلّم است که نماز در مسجد من برابر هزار نماز است که در مسجدهای دیگر خوانده شود و نماز در مسجد الحرام برابر صد نماز در مسجد من باشد. «پایان کلام ابو الفتوح» وَ إِذ قال‌َ إِبراهِیم‌ُ رَب‌ِّ اجعَل هذا بَلَداً آمِناً پس از بناء کعبه جناب ابراهیم دعا میکند که خداوندا اینکه شهر مکه را محل امن و امان گردان و مفسرین گویند ابراهیم چون باعلام حق تعالی میدانست که شهر مکه محل عبادت و جای مناسک حج و عمره و جایگاه مؤمنین است اینطور از حق تعالی درخواست نمود که مردم بطور امن و امان در آنجا حاضر گردند و با دل امن مشغول عبادت شوند.
و نیز چون در آنجا بامر حق سبحانه فرزند خود اسمعیل را با مادرش هاجر رها نموده بود و آن وقت بیابانی بود بی‌آب و علف و مونسی در آنجا یافت نمیشد اینکه بود که حضرتش از خداوند درخواست مینماید که اینکه شهر را امن گردان و عرب بیابان را

صفحه : 75
بلد گوید اگر چه در آن بنائی یافت نگردد.
وَ ارزُق أَهلَه‌ُ مِن‌َ الثَّمَرات‌ِ مَن آمَن‌َ مِنهُم بِاللّه‌ِ وَ الیَوم‌ِ الآخِرِ پس از درخواست امنیت مکه از خداوند تقاضا میکند که ثمرات و فواکه و میوه‌جات در اینکه شهر حاصل آید زیرا ظاهرا در آن وقت مکه بیابانی بوده لم یزرع و برای آنکه مردم در آنجا آسایش نمایند و مشغول عبادت و مناسک حج شوند البته بایستی هم امن باشد و هم حاصلخیز و مفسرین گویند آنکه حضرت دعای خود را اختصاص داد بکسانی که ایمان دارند از امنیت و فراوانی نعمت در صورتی که وقتی امنیت و نعمت حاصل گردیده مؤمن و کافر هر دو از آن بهره میبرند برای اینکه است که چون در آیه پیش وقتی در باره اولاد و ذریه خود مقام امامت میطلبد و جواب میرسد لا یَنال‌ُ عَهدِی الظّالِمِین‌َ و نسبت بظالمین ذریه او دعای او رد میشود اینجا ادب نگاه میداد و درخواست خود را اختصاص میدهد بمؤمنین و کسانی که ایمان بخدا و روز جزا دارند.
وَ مَن کَفَرَ فَأُمَتِّعُه‌ُ قَلِیلًا شاید اشاره باین باشد که مقصود اصلی از تمام نعمتهای دنیوی بلکه مقصود از آفرینش عالم همان اشخاص موحد و مؤمن با تقوی میباشد و چون ناموس خلقت و حکمت نظام عالم روی اینکه پایه استوار گردید که بایستی مؤمن و کافر سعید و شقی صالح و غیر صالح همه و همه از جویبار رحمت حق تعالی سیراب گردند اینکه است که کافر نیز بطفیل مؤمن از اینکه خوان نعمت اندک تمتعی میبرد پس از آن بطور اضطرار و ناچاری داخل آتش می‌گردد و اینکه تمتع بردن از دنیا را نسبت بکافر قلیل و اندک بحساب آورده شاید نظر باصل نعمت دنیا باشد نسبت بآخرت چنانچه فرمود قُل مَتاع‌ُ الدُّنیا قَلِیل‌ٌ یا نظر بشدت عذاب آخرت باشد که در اثر کفران نعمت کفار را مجازات میکنند.

صفحه : 76
ثُم‌َّ أَضطَرُّه‌ُ إِلی عَذاب‌ِ النّارِ پس از آنکه کافر اندک بهره‌ای از امتعه دنیا برد بطور اضطرار او را داخل جهنم می‌کنند و شاید مقصود اینکه باشد که کافر در روز قیامت خودش از روی ناچاری و برای آن آتش کفری که در باطن خود اندوخته چاره‌ای ندارد مگر اینکه خود را در آتش اندازد زیرا که هر چیزی طالب هم جنس خود است و مثل آهن‌ربا که آهن را میرباید آتش جهنم هم جنس خود را میرباید و جذب میکند پس کافر چاره‌ای جز داخل شدن در آتش برای وی نیست زیرا که خودش آتش‌گیرانه جهنم است.
و گمان مکن که وقتی آتش در نفس کافر تعبیه شده دیگر آتش جهنم المی برای وی ندارد اینطور نیست بلکه آن حقیقت انسانی در هیچ حالی عوض نمیشود حقیقت انسان آتش نگشته تا اینکه از آتش المی نبیند و اینکه بطور اضطرار داخل جهنم می‌گردد از باب اینکه است که خود را اهل آنجا می‌بیند و آتش او را میرباید و هم ببدن و هم بروح او الم شدید میرساند لکن چون از اهل جهنم است نمیتواند خارج گردد.
در تفسیر روح البیان در تفسیر آیه بیانی دارد که خلاصه آن را ترجمه مینمایم چنین گوید بدان که بلد در آیه کنایه از صورت جسمانیه است و کعبه قلب است و طواف کعبه طواف قلب بحضرت ربوبیة است و بیت مثال ظاهر فی عالم ملک است یعنی عالم ظاهر محسوس و در باطن آن عالم ملکوت است که بچشم سر دیده نمیشود و در عالم غیب است چنانچه هیکل انسانی در عالم ملک مثال ظاهری است در عالم شهادت و باطن و ملکوت وی قلب اوست که در عالم ملکوت و مخفی از انظار است و عارفی که بتواند طواف حقیقی قلبی کند در باره او توان گفت طواف کعبه حقیقی نموده و حدیث دارد که «برای خداوند بندگانی است که کعبه بآنها طواف میکند نه آنها بکعبه.
و گویند عارفی وقتی اراده نمود بمکه رود پسری داشت بپدر گفت کجا میخواهی بروی گفت بخانه خدا پسر گمان کرد هر کس در آنجا برود خدا را میبیند گفت مرا با خود ببر پدر گفت تو هنوز لایق آنجا نیستی پسر گریه کرد و التماس نمود تا اینکه پدرش حاضر شد او را ببرد وقتی بمیقاتگاه رسیدند پسر افتاد و غش کرد پس از آن مرد

صفحه : 77
پدر در مرگ پسر بسیار متوحش گردید صدایی شنید که تو بطلب خانه آمدی خانه یافتی آن پسر بطلب صاحب خانه آمد و او را دریافت و او نه در بهشت است و نه در زمین بلکه او در مَقعَدِ صِدق‌ٍ عِندَ مَلِیک‌ٍ مُقتَدِرٍ است پس کسی که هدف و وجهه قلب خود را بسوی کعبه حقیقی یعنی بسوی خدا نماید حق تعالی قبله او میشود مثل اینکه آدم قبله ملائکه واقع گردید زیرا که آدم چون تاج کرامت بسر او گذاشته شد و مظهر جلال و جمال احدی گردید قبله تمامی موجودات و پیشرو آنها گردید چنانچه شیخ عطار در منطق الطیر گفته:

«حق تعالی گفت آدم غیر نیست کور چشمی و ترا اینکه سیر نیست»

«شد نفخت فیه من روح آشکار سرّ جانان گشت بر خاک آشکار»
و در جای دیگر گوید:

«از دم حق آمدی آدم تویی
اصل کرّمنا بنی آدم تویی»
«پایان» وَ إِذ یَرفَع‌ُ إِبراهِیم‌ُ القَواعِدَ مِن‌َ البَیت‌ِ وَ إِسماعِیل‌ُ ای رسول اکرم یاد کن وقتی که برداشتند و بلند نمودند ابراهیم و اسمعیل ستونهای خانه کعبه را در اینکه خود ابراهیم بناء کعبه نمود یا پس از آنکه کعبه بطوفان نوح ویران گشته ابراهیم علیه السلام دو مرتبه بنا نهاده بین مفسرین گفتاری است که در کتب تفاسیر متعرض شده‌اند:
1- بنای کعبه را خود ابراهیم علیه السلام نمود و آنجا پشته‌ای بود از ریگ سرخ بشکل قبه.
2- خانه کعبه را اول آدم علیه السلام بنا کرد و بطوفان نوح خراب گردید.
«مجاهد و عمرو بن دینار» و حضرت ابراهیم و اسمعیل دو مرتبه تعمیر نمودند. «عبد اللّه عباس و عطا» 3- از امام محمّد باقر علیه السلام چنین روایت می‌کنند که فرمود با پدرم امام زین العابدین علیه الصلاة و السلام مشغول طواف بودیم ناگاه مردی دست بر پشت او نهاد

صفحه : 78
و گفت یا بن رسول اللّه سؤالی دارم پدرم جواب نداد تا وقتی که از طواف فارغ گردید و در مقام ابراهیم نماز خواند پس از آن سائل را طلب نمود آن مرد برخاست و گفت میخواهم بدانم ابتدا طواف از کجا شد و علت و سببش چه بود پدرم در پاسخ فرمود تو از کجایی گفت از شام فرمود از کدام شهری گفت از بیت المقدس فرمود تورات و انجیل خوانده‌ای گفت آری فرمود ای برادر ابتدای طواف اینکه بود که پس از آنکه خداوند فرمود إِنِّی جاعِل‌ٌ فِی الأَرض‌ِ خَلِیفَةً و ملائکه گفتند أَ تَجعَل‌ُ فِیها مَن یُفسِدُ فِیها و خطاب رسید إِنِّی أَعلَم‌ُ ما لا تَعلَمُون‌َ ملائکه ترسیدند مبادا بر خدا اعتراض نموده باشند و مورد سخط و غضب الهی گردند اینکه بود که بنای تضرع و زاری گذاشتند و گرد عرش الهی طواف میکردند خداوند بنظر رحمت بر آنها نگریست آن گاه در زیر عرش خانه‌ای زبرجد از سبز قرار داد که گرد آن خانه طواف کنند و همان بیت المعمور است که در قرآن مجید نام برده شده و هر روز هفتاد هزار ملائکه در آنجا طواف میکنند تا روز قیامت آن گاه خداوند بملائکه امر فرمود که در برابر اینکه خانه در زمین خانه‌ای بنا کنند بهمین طول و عرض و ارتفاعی که هست تا طواف‌گاه آدمیان باشد آن مرد گفت در تورات و انجیل همین طور ثبت است یا بن رسول اللّه.
و بروایت إبن عباس چون آدم از بهشت بزمین هبوط نمود خطاب رسید ای آدم در زمین خانه‌ای بنا کن که محل عبادت و ذکر و طواف‌گاه مردم باشد همین طوری که دیدی ملائکه در اطراف عرش محل عبادت گاهی داشتند اینکه بود که آدم بکمک جبرائیل خانه کعبه را عمارت نمود.
و نیز بروایت إبن عباس آدم علیه السلام پس از بناء کعبه چهل مرتبه از هند بپای پیاده برای زیارت کعبه بمکه مسافرت نمود و خانه کعبه برپا بود تا وقتی که بطوفان نوح خداوند کعبه را برد بآسمان چهارم و هر روزی هفتاد هزار ملائکه در آنجا طواف میکردند و محل و مکان کعبه خالی بود تا زمان ابراهیم علیه السلام که حضرتش مأمور گردید مجددا کعبه را بنا کند و احادیث و گفتار مفسرین در بنای حجر الاسود و در اینکه چه سنگی بوده

صفحه : 79
و از کجا تهیه شده مختلف رسیده و در بیانش چندان فائده‌ای بنظر نمی‌آید اینکه بود که از شرح و تفصیل آن خودداری نمودیم.
و علی بن ابراهیم از صادق آل محمّد (ع) چنین روایت میکند که کعبه محلی بود بی‌آب و علف و پس از آنکه اسمعیل (ع) از هاجر متولد گردید ساره زوجه ابراهیم (ع) حسد برد و بسیار غمگین گردید و باین لحاظ بحضرت ابراهیم علیه السلام آزار میرسانید زیرا که زن را تشبیه نموده‌اند بضلع معوج اگر آن را بحال خود گذراند از آن انتفاع برده میشود و اگر آن را راست کنند میشکند و از انتفاع می‌افتد چون حضرتش بخدا شکایت نمود مأمور گردید که هاجر و اسمعیل را بیرون ببرد عرض کرد خداوندا آنها را کجا ببرم خطاب رسید ببر آنها را در حرم من و جای امن من و آن اول بقعه‌ای است از زمین که آن را خلق نمودم آن گاه جبرئیل (ع) براق آورد و ابراهیم (ع) و هاجر و اسمعیل سوار شدند بهمراهی جبرئیل از طرف شام که محل سکونت او بود بیرون رفتند بهر جای خوش آب و صفایی که میرسیدند ابراهیم میخواست هاجر و اسمعیل را فرود آورد جبرئیل ممانعت مینمود تا رسید بمکه بیابانی دید لم یزرع جبرئیل گفت مأموری که اسمعیل و مادرش را در اینجا فرود آری چون آنها را فرود آورد و خواست برگردد بسوی ساره هاجر گفت ما را چگونه در اینکه بیابان تنها بی‌آب و غذا میگذاری ابراهیم گفت چنین مأمور شده‌ام و آن کسی که امر نموده شما را در اینجا بگذارم کفایت امر شما را خواهد نمود و برگشت زیرا با ساره عهد کرده بود پیاده نشود فقال رَبَّنا إِنِّی أَسکَنت‌ُ مِن ذُرِّیَّتِی بِوادٍ غَیرِ ذِی زَرع‌ٍ تا قوله تعالی لَعَلَّهُم یَشکُرُون‌َ«1» سوره ابراهیم آیه 40.
چون روز بلند شد اسمعیل تشنه شد هاجر در اطراف بیابان گردش کرد که آبی پیدا کند و آب نیافت و صدا میزد آیا در اینکه بیابان انیسی یافت میشود جوابی نمی‌آمد پس از آن دید اسمعیل پیدا نیست در طلب اسمعیل بکوه صفا بالا رفت و از دور سرابی
-----------------------------------
(1) پس ابراهیم گفت پروردگارا ساکن گردانیدم بعضی از فرزندانم را در بیابان بی‌گیاه (تا آنجا که میگوید) شاید آنها شکرگزار باشند.

صفحه : 80
دید گمان کرد آب است در طلب آب پائین آمد و در وادی صفاء در طلب اسمعیل گردش میکرد تا رسید بمروه و از کوه مروه بالا رفت آن گاه در وادی صفاء سرابی دید بگمان آب پائین آمد و چون اسمعیل را پیدا ننمود برگشت بطرف صفاء دید اسمعیل در آنجا هفت مرتبه سعی صفاء و مروه نموده وقتی نظر کرد دید آب از زیر دو قدم اسمعیل علیه السلام جریان دارد هاجر اطراف آب را بر مل پوشانید و بهمین مناسبت آن آب را زمزم گویند و آن آب جریان پیدا نمود تا بعرفات و مکه رسید و طیور و وحوش اطراف آن آب جمع شدند آن گاه کاروان مسافرین از آن طرف عبور نمودند در اثر اجتماع وحوش و طیور فهمیدند در آنجا آب پیدا شده در طلب آب برآمدند دیدند زنی با طفلی در زیر درختی منزل دارند پس از سؤال از چگونگی حال آنها و جواب، به هاجر گفتند آیا اذن میدهی ما در نزدیکی شما منزل کنیم هاجر گفت باید خلیل الرحمن اذن بدهد وقتی ابراهیم علیه السلام آمد و استیذان حاصل نمودند در نزدیکی آنها خیمه‌ها برافراشتند و اسمعیل علیه السلام و هاجر با آنها انس گرفتند و هر یک از آنها یکی دو تا گوسفند تقدیم اسمعیل نمودند چون ابراهیم (ع) روز دیگر آمد و آن حال را مشاهده نمود بسیار مسرور گردید و هاجر و اسمعیل با آنها زندگی کردند تا وقتی که اسمعیل (ع) بحدّ رشد رسید آن گاه ابراهیم علیه السلام مأمور گردید که خانه کعبه را بنا کند سؤال نمود که در کدام موضع باید بنا کنم خطاب رسید در همان موضعی که قبه آدم بوده و بطوفان نوح زمین خراب شد و خداوند آن قبه را بالا برد و در آن وقت دنیا غرق شد لکن شهر مکه باقی ماند و باین مناسبت مکه را «بیت العتیق» نامند.
پس چون ابراهیم (ع) مأمور گردید که خانه کعبه را بنا کند و نمیدانست در کجا قرار دهد توسط جبرئیل حدّ کعبه معین گردید و ستونهای کعبه و حجر الاسود را از بهشت آورد و حجر الاسود اول سفید بود بسفیدی برف و بکثرت لمس کفار سیاه گردید. پس ابراهیم مشغول بنا گردید و اسمعیل سنگ از کوه میآورد تا اینکه ستونهای آن را بمقدار نه ذرع برافراشتند و حجر الاسود را در موضعی نصب نمودند و دری بسوی مشرق و دری بسوی مغرب در آن باز نمودند و دری که بطرف مغرب باز شده مستجار

صفحه : 81
نامند و هاجر در همانجا منزل گرفت و پس از اتمام، ابراهیم و اسمعیل (ع) در هشتم ذی الحجه در همان آب زمزم غسل کردند و مشغول اعمال حج گردیدند و ابراهیم پس از اتمام بنای خانه کعبه گفت رَب‌ِّ اجعَل هذا بَلَداً آمِناً وَ ارزُق أَهلَه‌ُ مِن‌َ الثَّمَرات‌ِ تا آخر آیه که شرحش داده شد.
رَبَّنا تَقَبَّل مِنّا إِنَّک‌َ أَنت‌َ السَّمِیع‌ُ العَلِیم‌ُ ابو الفتوح رازی گوید اینجا یکی از جاهایی است که کلامی در آن حذف شده بایست اینطور باشد «یقولان ربنا» که ابراهیم و اسمعیل چنین میگفتند « یا ربنا تقبل منا» ای پروردگار ما از ما بپذیر که تو شنوا و دانایی میشنوی گفتار ما را و میدانی افعال و اعمال ما را زیرا که تو سمیع و بصیری.
و نیز گوید آیا سمیع و بصیر دو صفت دیگری میباشند از اوصاف جمال الهی یا بازگشت آن بعلم است یعنی عالم است بشنیدنیها و عالم است بدیدنیها لکن قول صحیح اینکه است که گفته شود مرجع اینکه دو صفت «حی» است که حی بمعنی فعال و دراک است و بینا و شنواست و علیم صیغه مبالغه و برای زیادتی علم اعمال شده. (پایان) آری بهتر همانست که گفته شود سمیع و بصیر دو صفت زائدی از اوصاف ربوبی بشمار نمی‌آیند زیرا اگر چه تمامی اوصاف الهی از علم و قدرت و باقی صفات جمال و جلال یکی و عین ذات الهی میباشند و تعدد باعتبار اضافه بممکنات پدید گشته و گر نه تمام صفات جلال سبحانی ناشی از وجوب وجود و تمامی صفات جمال و کمال لم یزلی ناشی از صفت قیومیت اوست و کثرت باعتبار مفاهیم و اضافات است، لکن ظاهرا در سمیع و بصیر فقط در لفظ تعدد و کثرت دارد و غیر از علم بشمار میآید نه در مفهوم و گر نه همان علم است که گاهی اضافه مینمائیم بمبصرات و گوئیم او تعالی بصیر است و گاهی اضافه مینمائیم بمسوعات و گوئیم او سمیع است.
خلاصه در باقی صفات اگر چه بازگشت همه بذات احدی و صفت قیومیت اوست لکن نظر باضافه موارد و نسبت صفات بممکنات در صفات الهی کثرت مفهومی پدید میگردد چنانچه گوئیم صفات حق سبحانه عین ذات و عین حقیقت و عین وحدت است

صفحه : 82
لکن باعتبار مفاهیم و اضافه آنها بموجودات در عقل و فهم ما و نیز در لفظ و گفتار ما متعدد و منکثر بشمار می‌آید نه در خارج و نفس الامر لکن در اسم «سمیع و بصیر» ظاهرا فقط در لفظ و گفتار ماست که آن را دو اسم از اسماء الحسنی میشماریم، لکن نه در واقع و نفس الامر تعدد و تکثری در کار است و نه در مفهوم و معنی تکثرپذیر است زیرا که در واقع همان علم است که باضافه بدیدنیها بصیر خوانده میشود و باضافه بشنیدنیها سمیع نامیده میشود یعنی از علم که دانستن است یک مفهوم انتزاع میگردد نه مفاهیم متعدد مثل قدرت و اراده که از آنها مفاهیم متعدد بنظر میآید.
رَبَّنا وَ اجعَلنا مُسلِمَین‌ِ لَک‌َ ابراهیم و اسمعیل علیهما السلام از خداوند درخواست مینمایند که پروردگارا ما را منقاد و تسلیم فرمان خود گردان.

ممکن است اعتراض شود

‌که چگونه جناب ابراهیم خلیل الرحمن علیه السلام که یکی از پیمبران اولو العزم بشمار میرود و نیز اسمعیل ذبیح اللّه (ع) درخواست نمایند که خداوند آنها را مسلمان گرداند و لو اسلام را در اینجا بمعنی انقیاد و اطاعت گیریم نه بمعنی اسلام اصطلاحی که اقرار بشهادتین باشد با اینکه اسلام آوردن باین معنی اول مراتب عبودیت است و البته ابراهیم و اسمعیل علیهما السلام بالاتر از آن را دارا بودند پس طلب کردن نبود مگر تحصیل حاصل و تحصیل حاصل محال است.
و نیز اسلام آوردن بهر معنایی که باشد از افعال اختیاری بشمار میرود و درخواست نمودن از حق معنی ندارد مگر آنکه مقدمات آن از علم و قدرت و آنچه مدخلیت دارد بر حصول تکلیف و از تحت اختیار خارج است از خداوند طلب شود و چون حاصل بوده آن نیز تحصیل حاصل میشود.

صفحه : 83

پاسخ‌

اسلام مثل ایمان مراتب و درجاتی دارد مرتبه اول آن همان اقرار بزبان است و شاید اشاره بهمین معنی داشته باشد قوله تعالی قالَت‌ِ الأَعراب‌ُ آمَنّا قُل لَم تُؤمِنُوا وَ لکِن قُولُوا أَسلَمنا«1» سوره حجرات آیه 14، و مرتبه آخر آن تسلیم صرف گردیدن نزد اوامر مولی و تسلیم نمودن جان و مال و تمام هستی خود را در راه رضای او و معاینه نمودن نیستی و فناء خود را در مقابل اقتدار او بلکه انسان بمرتبه معنی حقیقی اسلام که مأخوذ از سلّم و تسلیم است نمیرسد مگر وقتی که در برابر عظمت الهی مثل مرده‌ای گردد بدست غسال و خود و دیگران را منشأ هیچ اثری نداند و بین اینکه دو مرتبه مراتب بسیار است که بایستی طالب راه سعادت بتدریج و بکوشش بسیار خود را از نازلترین مرتبه اسلام ببالاترین مرتبه ایمان و اسلام برساند.
از اینجا پاسخ حرف دوم نیز داده میشود زیرا که اینکه مرتبه از اسلام اگر چه باعتبار مقدماتش از امور اختیاری بشمار میرود لکن پیدایش چنین مرتبه و تحقق و تمکن یافتن بآن در خور مقام هر کس نیست و از تحت اختیار نوع بشر خارج است زیرا که آن منوط بمرتبه ولایت است و چنین مقام و مرتبه کسی را میسر میگردد که درجات کمال را پیموده و با علی درجه انسانیت فائز گردیده باشد و آن امری است الهی و ملکه‌ای است نفسانی و منوط باعمال شاقه‌ای است که تحمل آن برای نوع بشر متعسر بلکه متعذر بنظر می‌آید و چون حصول ملکه نفسانی و تحقق بآن از اختیار انسان خارج است لهذا ابراهیم علیه السلام از خداوند درخواست مینماید که چنین ملکه‌ای بوی کرامت نماید.
وَ أَرِنا مَناسِکَنا وَ تُب عَلَینا إِنَّک‌َ أَنت‌َ التَّوّاب‌ُ الرَّحِیم‌ُ مناسک جمع منسک و بمعنی عبادت است. ابراهیم (ع) از خداوند درخواست مینماید که بیاموز بما طریق بندگی خود را و موفق گردان ما را باعمالی که مراد توست.
-----------------------------------
(1) اعراب گفتند ایمان آوردیم بگو بآنان ایمان نیاورده‌اید بلکه اسلام آورده‌اید.

صفحه : 84
و نسک در لغت بمعنی غسل و شستن است و نماز را در قوله تعالی إِن‌َّ صَلاتِی وَ نُسُکِی نسک نامیده برای اینکه روح را جلاء میدهد و از قذارات معنوی پاک میگرداند وَ تُب عَلَینا و نیز درخواست مینماید که بیامرز ما را (سؤال) چگونه حضرت ابراهیم علیه السلام از خداوند درخواست مینماید که توبه او و ذریه‌اش پذیرفته شود در صورتی که ابراهیم و اسمعیل علیهما السلام هر دو پیمبر و معصوم بودند و هیچوقت گناه و خطایی از آنها سر نزده و توبه طلب بخشش از گناه است، (پاسخ) شاید مقصود از خطایی که پیمبران در مقام طلب بخشش آن بودند مثل اینکه در احادیث رسیده که پیغمبر اسلام صلی اللّه علیه و آله و سلّم روزی هفتاد مرتبه استغفار مینمود برای همان آناتی بوده که باقتضای امور طبیعی و تبلیغ رسالت غافل از حق تعالی و التفات بعالم طبیعت داشتند زیرا که غفلت از عالم ربوبی و اشتغال بامور مادی نسبت بآن بزرگواران از گناهان بزرگ بشمار میرود.
رَبَّنا وَ ابعَث فِیهِم رَسُولًا مِنهُم یَتلُوا عَلَیهِم آیاتِک‌َ ابراهیم علیه السلام پس از بناء کعبه و اجتماع در آنجا ثانیا از پروردگار درخواست مینماید که پیغمبر و رسولی که از خود اهل مکه باشد بین آنان مبعوث گرداند. و چنین رسولی خاتم الانبیاء صلی اللّه علیه و آله و سلّم است که از اهل مکه و بین آنها بپیمبری مبعوث گردیده، اینست که در حدیثی فرموده «من دعای پدرم ابراهیم (ع) و بشارت عیسی (ع) میباشم» و دلیل بر اینکه مقصود از رسول پیغمبر خاتم (ص) است همانست که در آیه فرموده فیهم در مکه و منهم از اهل مکه، و چنین پیمبری نیست مگر رسول اسلام صلی اللّه علیه و آله و سلّم و آن رسولی که آیات آفاقی و انفسی را بمردم می‌آموزد.
وَ یُعَلِّمُهُم‌ُ الکِتاب‌َ وَ الحِکمَةَ وَ یُزَکِّیهِم إِنَّک‌َ أَنت‌َ العَزِیزُ الحَکِیم‌ُ و نیز بآنها علم کتاب و احکام قرآن و قوانین الهی را می‌آموزد «و الحکمة» در اینکه مقصود از حکمتی که در چند جای قرآن تذکر مدهد مثل آنجا که میگوید وَ مَن یُؤت‌َ الحِکمَةَ فَقَد أُوتِی‌َ خَیراً کَثِیراً سوره بقره آیه 282 و نیز در باره

صفحه : 85
بعضی از پیمبران و مقام و شأن آنها بر آمده که بآنها علم و حکمت عنایت نمودیم چیست بین مفسرین گفتاری است:
1- معرفت و شناسایی دین. (مالک بن انس) 2- سنت نبوی. (قتاده) 3- علم باحکامی که نمیتوان فهمید مگر بارشاد رسول. (زید) 4- حکمت در اینجا همان اوصاف کتاب است که آن هم آیاتست و هم حکمت 5- حکمت نوری است در قلب که قلب را روشن و بینا میگرداند و همانطوری که چشم بنور اشیاء را می‌بیند قلب بنور حکمت اشیاء را مشاهده مینماید.
6- حکماء در مقام معرفی حکمت گویند: حکمت علم بحقیقت اشیاء است بقدر طاقت بشریت.
و تمام مقالاتی که گفته شد در معنای اخیر که از حکماء است میتوان جمع نمود و هر یک را در جای خود و نسبت بمقام خویش معرف حکمت قرار داد زیرا که شناسایی دین و سنت نبوی و اوصاف کتاب (قرآن) هر یک یک قسمی از علم بحقیقت اشیاء است و نیز شناسایی حقیقت اشیاء و آنچه دانشمندان از معارف و احکام و قوانین کتاب و سنت فهمیده و رسیده‌اند نوری است که در قلب آنها طلوع نموده و قلبشان را بینا و روشن گردانیده، پس بهتر همان مقاله حکماء است که در معرفی حکمت گفته‌اند «حکمت علم بحقیقت اشیاء است بقدر طاقت بشریت».
وَ یُزَکِّیهِم» و نیز جناب ابراهیم علیه السلام از خدای متعال درخواست مینماید که پیمبری از اهل مکه برای آنها بفرست که روح و روان آنها را از صفات و اخلاق نکوهیده تزکیه نماید و باوصاف و فضائل انسانی بیاراید.
برای واقف شدن باسرار کائنات و شناختن مراحل تکامل که بتعلیمات قرآنی و دستورات نبوی انسان را میسر میگردد مراعات نمودن درجه اعتدال نخستین شرط استکمال و ترقیات انسانی بشمار میرود، کسی که بخواهد از نردبان ترقی و تعالی پله‌ای بالا رود اول شرط اساسی وی اینکه است که جدا در مقام مجاهده بر آید و با نفس شریر

صفحه : 86
خود بجنگند و در میدان نبرد چنان قوت و شوکتی بخرج دهد که مظفرانه روح و روان خود را که آیت ربانی است از اسارت نفس بهیمی بیرون آورد و در مملکت بدن وی را در مقر سلطنت خود بنشاند، چنانچه وظیفه پیغمبر اسلام صلی اللّه علیه و آله و سلّم همین بود که می‌فرماید:
«انی بعثت لأتمم مکارم الاخلاق».
خلاصه در اینکه مبارک آیه در مقام خصوصیات و فضائل رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم برآمده که درخواست ابراهیم اینکه بوده که چنین رسولی بفرست که دارای مزایای چهارگانه باشد: 1- تلاوت کردن آیات تکوینی و تشریعی. 2- آزمودن کتاب و قوانین الهی.
3- آزمودن حکمت و بیان نمودن بعضی از اسرار کائنات. 4- آزمودن طریق تزکیه نفوس و نشان دادن درجه اعتدال که از عمل و مجاهده با نفس شریر انسان را میسر می‌گردد و دو اصل از اصول کمال بشریت است که بدون تکمیل آن ترقی و تعالی بدرجه کمال برای احدی میسر نمی‌شود: یکی تکمیل قوه نظری و دیگر تکمیل قوه عملی که اول را عقل نظری و دوم را عقل عملی گویند.
تکمیل عقل نظری باعمال و بکار واداشتن قوه فکریه و تدبر نمودن در اسرار موجودات و تدبر در نظام عالم و خصوصیات و آثاری که بر هر یک مترتب می‌گردد بقدر طاقت بشریت انجام می‌گیرد و تکمیل اینکه دو جنبه عقلیه را باضافه بعلم تدبیر منزل را حکمت نامند، و از اول تعبیر بحکمت الهی و عقل نظری می‌نمایند و البته سر انجام چنین حکمتی باثبات صانع و بقای روح می‌گردد که بدون جولان دادن روح و بکار انداختن قوه فکریه ایمان تحقیقی بمبدء و معاد برای احدی تحقق نخواهد یافت. و از دوم و سوم تعبیر بحکمت طبیعی و عقل عملی می‌نمایند و تکمیل عقل عملی در تهذیب اخلاق و اعتدال یافتن بین قوای و بکار داشتن هر قوه و مشاعر انسانی را بکاری که در خور آن و وظیفه‌دار آن است انجام می‌گیرد بطوری که از آن فضائل و ملکات چهارگانه نفسانی پدید گردد که عبارت از: شجاعت، عفت، حکمت و عدالت می‌باشد. و جای بیان اینکه

صفحه : 87
ملکات چهارگانه و توضیح آن و آنچه از آثار و خصوصیات بر آن مترتب میگردد کتب اخلاق است که دانشمندان و علمای علم اخلاق ضبط نموده‌اند.
خلاصه کسی که در آیات آفاقی و انفسی تدبر و تفکر نماید و اینکه قوه خدا داد خود را بکار اندازد و باین وسیله فکر خود را توسعه بدهد و وسیع گرداند البته بقدر استعداد خود بر پاره‌ای از اسرار کائنات مطلع میگردد و باین وسیله عقل نظری خود را قوی میگرداند و جلاء میدهد.
و نیز در اثر مشاهده با نفس و تزکیه نمودن روح و روان و رام گردانیدن قوای سبعی و بهیمی عقل عملی قوی میگردد و در اثر آن نوری در باطن پدید میشود و آنچه درش بروی حس بسته بود بقدر صفای ضمیر باز میگردد و بعضی از نادیدنیها دیده میشود آن وقت است که می‌یابد چیزی را «که نه چشمی دیده و نه گوشی شنیده و نه بخاطر احدی خطور نموده».
و ارسال رسل و انزال کتب آسمانی تماما برای تقویت و تکمیل اینکه دو قوه است و پیغمبر اسلام صلی اللّه علیه و آله و سلّم طریق تکمیل نمودن اینکه دو قوه را بنیکوترین وجهی و بشیرین‌تر بیانی بمردم نشان داده و راه رسیدن به آنرا در دسترس آنان گذارده و بوعده ثواب و تهدید از عقاب بشر را از کارهای ناشایسته باز داشته و طریق سعادت و رهبری بجاده فضیلت را با کمال وضوح بانسان آزموده.

صفحه : 88

[سوره البقرة (2): آیات 130 تا 134]

اشاره

وَ مَن یَرغَب‌ُ عَن مِلَّةِ إِبراهِیم‌َ إِلاّ مَن سَفِه‌َ نَفسَه‌ُ وَ لَقَدِ اصطَفَیناه‌ُ فِی الدُّنیا وَ إِنَّه‌ُ فِی الآخِرَةِ لَمِن‌َ الصّالِحِین‌َ (130) إِذ قال‌َ لَه‌ُ رَبُّه‌ُ أَسلِم قال‌َ أَسلَمت‌ُ لِرَب‌ِّ العالَمِین‌َ (131) وَ وَصّی بِها إِبراهِیم‌ُ بَنِیه‌ِ وَ یَعقُوب‌ُ یا بَنِی‌َّ إِن‌َّ اللّه‌َ اصطَفی لَکُم‌ُ الدِّین‌َ فَلا تَمُوتُن‌َّ إِلاّ وَ أَنتُم مُسلِمُون‌َ (132) أَم کُنتُم شُهَداءَ إِذ حَضَرَ یَعقُوب‌َ المَوت‌ُ إِذ قال‌َ لِبَنِیه‌ِ ما تَعبُدُون‌َ مِن بَعدِی قالُوا نَعبُدُ إِلهَک‌َ وَ إِله‌َ آبائِک‌َ إِبراهِیم‌َ وَ إِسماعِیل‌َ وَ إِسحاق‌َ إِلهاً واحِداً وَ نَحن‌ُ لَه‌ُ مُسلِمُون‌َ (133) تِلک‌َ أُمَّةٌ قَد خَلَت لَها ما کَسَبَت وَ لَکُم ما کَسَبتُم وَ لا تُسئَلُون‌َ عَمّا کانُوا یَعمَلُون‌َ (134)

ترجمه:

کیست که از ملت و آئین ابراهیم روی بگرداند و اعراض نماید مگر مردمان سفیه و بی‌خرد در صورتی که ما ابراهیم را در دنیا برگزیدیم و برتری دادیم و او در آخرت از صالحین و شایستگان است،
آن گاه ابراهیم گرامی گردید که پروردگار او فرمود ای ابراهیم تسلیم امر پروردگار شو گفت تسلیم گشتم و منقاد امر پروردگار عالمیان گردیدم.
ابراهیم و یعقوب بفرزندان خود توصیه نمودند که ای فرزندان ما خداوند برای شما دین و آئین پاک انتخاب نموده و شما از آن دین و آئین پیروی کنید بطوری که نمیرید مگر اینکه مطیع و مسلم باشید،
آیا شما مسلمانها حاضر بودید وقتی که یعقوب را موت در رسید در آن هنگام بپسران خود گفت شما بعد از من چه چیز را عبادت مینمائید گفتند ما عبادت میکنیم خدای تو را و خدای آباء تو را ابراهیم و اسمعیل و اسحق که آن خدای یگانه است و ما آن خدای یگانه را منقاد و مطیعیم،
آن گروهی که گذشتند هر چه کردند و کسب نمودند نفع یا ضرر آن برای خود آنهاست و نیز شما آنچه بکنید نفع و ضرر آن عاید خودتان میگردد و شما مسئول کار آنان نخواهید بود.

صفحه : 89

توضیح آیات‌

اشاره

وَ مَن یَرغَب‌ُ عَن مِلَّةِ إِبراهِیم‌َ إِلّا مَن سَفِه‌َ نَفسَه‌ُ بقانون علم عربیت و لغت «رغبة» دو معنی متناقض دارد هر گاه عقب در آید آن را «عن» مثل اینجا که یَرغَب‌ُ عَن مِلَّةِ إِبراهِیم‌َ بمعنی اعراض و نفرت آید و هر گاه عقب در آید آن را «فی» بمعنی شوق و میل آید.
«سَفِه‌َ نَفسَه‌ُ» بعضی گویند «نفسه» مفعول «سفه» است و بعضی گویند «نفسه» تمیز است خلاصه آدم احمق و نادان را سفیه گویند و مقصود اینکه است که آدم سفیه و نادان اعراض می‌نماید از ملت و کیش ابراهیم لکن انسان عاقل دانشمند چون میفهمد و تمیز میدهد بین حق و باطل را و نیز چون فکر و رویه دارد میداند که نجات یافتن و تحصیل نمودن سعادت و فضیلت در پیروی دین حق و مشی در صراط انسانیت است اینکه است که در مقام کوشش بر می‌آید و در اثر کوشش البته تمیز میدهد بین حق و باطل و میفهمد که دین حق همان دین اسلام است که مطابق است با ملت ابراهیم، اینکه است که میفرماید اعراض نمیکند از ملت ابراهیم مگر سفیه و بی‌خرد. و در حدیثی که ظاهرا از امام صادق علیه السلام است که پس از آنکه از حضرتش سؤال از عقل میشود میفرماید
«العقل ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان»
که بعقل خدای رحمن عبادت میشود و بعقل است که انسان تحصیل سعادت و فضیلت مینماید و در اثر آن ببهشت عدن فائز میگردد و در اینجا نکته دیگری نیز بنظر میرسد و شاید مقصود از «مَن سَفِه‌َ نَفسَه‌ُ» اینکه باشد که آدمی که نسبت بنفس خود سفیه و بی‌خرد باشد یعنی خود را نشناسد چنین کسی البته خدای خود را و دین حق را نیز نخواهد شناخت
«من عرف نفسه فقد عرف ربه»
«اعرفکم بنفسه اعرفکم بربه»
کسی که خود را بعبودیت شناخت معبود خود را بالوهیت خواهد شناخت و کسی که خود را بنیازمندی و احتیاج شناخت مبدء خود را به بی‌نیازی و استغناء میشناسد.
خلاصه کسی که پی برد بحقیقت امکانی و فهمید که ممکن است در حد ذات خود

صفحه : 90
هیچ است آنچه از وجود و کمالات وجودی است همه یک اشراقی است از فیض رحمت غیر متناهی ازلی و آن ارتباط معلولیت و مخلوقیت خود را نسبت بآن علت حقیقی و آن موجود سرمدی معاینه نمود و معارف وی بحد (عین الیقین) و کمال رسید و آنچه باقی مردم بگوش میشنوند بچشم دل مشاهده نمود چنین کسی از سفاهت و بی‌خردی بزکاوت و از جهل بعلم، و از نفهمی بخردمندی نائل گردیده، و در نتیجه از دین حق اعراض نمی‌نماید و سر اطاعت و فرمانبرداری بزیر انداخته و تسلیم اوامر حق تعالی میگردد.
وَ لَقَدِ اصطَفَیناه‌ُ فِی الدُّنیا وَ إِنَّه‌ُ فِی الآخِرَةِ لَمِن‌َ الصّالِحِین‌َ و ما ابراهیم را در دنیا شرافت و فضیلت دادیم بر عالمیان و در آخرت او را از بندگان شایسته قرار دادیم. گویند اینکه فضیلت و کرامتی که بابراهیم علیه السلام بخشوده شد اثر دعای خود ابراهیم است آنجا که از پروردگار خود درخواست می‌نماید رَب‌ِّ هَب لِی حُکماً وَ أَلحِقنِی بِالصّالِحِین‌َ إِذ قال‌َ لَه‌ُ رَبُّه‌ُ أَسلِم قال‌َ أَسلَمت‌ُ لِرَب‌ِّ العالَمِین‌َ ظاهرا در اینکه آیه در مقام علت و سبب شرافت ابراهیم است و اینکه ابراهیم را برگزیدیم و او را بخلعت نبوت و اولو العزمی مفتخر نمودیم و نیز وی را مقام خلت بخشیدیم و ملت او را تا قیامت باقی گذاردیم برای اینکه است که وقتی باو گفتیم اسلام آورد و تسلیم شو گفت تسلیم پروردگار عالمیان گردیدم.
ممکن است در اینجا سؤالی پیش آید که اگر ابراهیم اسلام نداشت و آن وقت مأمور گردید که قبول اسلام نماید اولا بایستی قبلا کافر باشد و ظالم بنفس خود و همان طوری که در آیات پیش گفته شد عهد ولایت بظالم نمیرسد و ثانیا اگر اسلام بلکه مرتبه ولایت را نداشت چگونه قابل وحی گردید که از مصدر الوهیت بوی خطاب رسد «اسلم» اسلام آور و اگر گوئید اسلام داشت امر نمودن وی را باسلام لغو و تحصیل حاصل بود معقول نیست کسی که اسلام دارد باو بگویند اسلام آور.
پاسخ: چنانچه در جای دیگر گفته شد اسلام مثل ایمان مراتب بسیار و درجات

صفحه : 91
بیشمار دارد، مرتبه اول آن همان اقرار بزبان و گفتن شهادتین است و لو آنکه اعتقاد قلبی در کار نباشد و چنین اسلامی اگر چه نفع اخروی بر آن مترتب نمی‌گردد لکن در دنیا تا وقتی خلافش ظاهر نشده احکام اسلام بر آن بار میگردد، و مرتبه آخر آن منقاد صرف شدن نزد اوامر و نواهی مولا و تسلیم گردیدن در مقام تقدیرات و تفویض نمودن جمیع امور بر آنچه قلم تقدیر بر آن جاری گردیده بطوری که تمام ارادات و خواهشهای نفسانی شخص مضمحل و ناچیز گردد نزد تقدیرات ازلی.
و در بحار از احادیث معراج است که از ارشاد دیلمی حدیث مفصلی راجع بحقیقت ایمان و اسلام نقل مینماید و در اینجا بطور اختصار ترجمه مینمایم «خطاب از مصدر الوهیت میرسد یا احمد آیا میدانی کدام زندگانی آسان‌تر و کدام حیاتی باقی‌تر است عرض می‌کند یا الهی نمی‌دانم می‌فرماید اما زندگانی گوارا برای کسی است که از یاد من غافل نگردد و نعمت مرا فراموش ننماید و بحق من جاهل و نادان نباشد و در شب و روز طلب رضای من نماید، و اما حیات جاودانی کسی راست که با نفس خود چنان عمل نماید که دنیا در نظر او ناچیز و حقیر و کوچک نماید و آخرت بزرگ و برگزیند هوا و خواهش مرا بر هواهای نفسانی خود و در طلب رضای من باشد و حق نعمت مرا بزرگ شمارد و نعمت‌های مرا متذکر باشد و در آنات شب و روز مراقب من باشد که گناه و معصیتی از وی صادر نگردد و قلب و سریره خود را پاکیزه نماید از آنچه ناپسند من است و بغضب در آورد شیطان را و وساوس او را (یعنی مخالفت شیطان و وسوسه او را نماید) و نگذارد شیطان بر قلب او سلطنت پیدا نماید پس کسی که چنین کند قلب او را ساکن می‌گردانم در دوستی خودم تا اینکه وی را بجایی می‌رسانم که در تمام اوقات هم وی و اشتغال وی اینکه است که حدیث می‌کند و خبر می‌دهد از من باهل محبت من و چشم و گوش او را باز می‌نمایم تا اینکه بچشم و گوش قلبش مشاهده کند جلال و عظمت مرا آن وقت دنیا بر او تنگ می‌گردد و دشمن می‌دارد لذات دنیا را و فرار می‌کند از دنیا مثل اینکه چپان گله خود را از مهلکه فرار می‌دهد و کسی که اینکه طور شد از مردم فرار می‌کند آن وقت از دار فنا منتقل می‌گردد بدار بقاء و دار شیطان بدار

صفحه : 92
رحمن ای احمد چنین کسی را مزین میگردانم بهیئت و عظمت و همین است عیش گوارا و حیات باقی و اینکه مقام کسانی است که بمقام رضا رسیده‌اند پس کسی که عملش برضای من باشد سه خصلت باو میآموزم شکری که جهل و نادانی در آن نیست و ذکری که نسیان در وی پدید نمیگردد و محبتی که محبت غیر را بر محبت من برنگزیند پس وقتی دوست داشت مرا من نیز وی را دوست میدارم و چشم قلب او را باز میگردانم بسوی جلال خودم و از او مخفی نمیگردانم خواص مخلوقات خود را و با او مناجات میکنم در تاریکی شب و روشنایی روز تا اینکه ببرد از خلق و همنشینی و صحبت با آنان و نیز کلام خود و ملائکه را باو میشنوانم و عارف میگردانم وی را بسری که از خلق مستور گردانیده‌ام و در بر او میکنم لباس حیاء را بطوری که تمام مردم از او حیاء کنند رکت مینماید در زمین در حالی که آمرزیده شده است و قلب او را باز و بینا میگردانم و مخفی نمیگردانم بر او چیزی از بهشت و جهنم و مطلع میگردانم وی را بر آنچه بمردم میگذرد از هول و شدت قیامت و آنچه حساب‌گیری میشود از ثروتمندان و فقراء و جهال و دانشمندان و چگونگی خوابیدن در قبر و فرود آمدن منکر و نکیر و سؤال قبر و پس از آن میزان اعمال وی را نصب مینمائیم و نشر میدهیم دیوان اعمال او را و کتاب او را بدست راستش میدهیم پس از آن بین من و او ترجمه کننده‌ای نیست (یعنی واسطه باقی نمیماند) و اینکه هایی که گفته شد از صفات دوستان حق بشمار میرود ای احمد قرار بده هم خود را یکی و زبان خود را یکی و بدن خود را زنده بطوری که در هیچ حالی از من غافل نگردی کسی که از من غافل گردید باک ندارم بهر وادی که هلاک گردد.
و امثال اینکه روایات بسیار است که برای اختصار بناچار از بیانش خودداری مینمایم.
خلاصه مقام تسلیم که جناب ابراهیم علیه السلام مأمور بآن گردید مرتبه چهارم از مراتب اسلام است و عرفاء آن را اسلام اعظم می‌نامند و آن مرتبه بسیار بلندی است و از آخرین مقام مقربین و اولیای الهی بشمار میرود.

صفحه : 93
وَ وَصّی بِها إِبراهِیم‌ُ بَنِیه‌ِ وَ یَعقُوب‌ُ یا بَنِی‌َّ در بعضی از تفاسیر دارد که جناب ابراهیم علیه السلام هنگام وفاتش پسرهای خود را جمع نمود و آنها هشت نفر بودند: اسمعیل علیه السلام مادرش هاجر، اسحق مادرش ساره، مدین، مدائن، یقشان، زمران، یشبق، و شوح. مادر تمام اینها قطورا دختر یقطن کنعانیه بوده که پس از مرگ ساره وی را بزنی گرفت و بزرگترین فرزندان او اسمعیل علیه السلام بود و پس از آن اسحق (ع).
و حضرت ابراهیم (ع) پس از آنکه پسرهای خود را جمع نمود گفت خداوند برای شما دین شایسته‌ای انتخاب نموده و دین خود را حفظ نمائید.
إِن‌َّ اللّه‌َ اصطَفی لَکُم‌ُ الدِّین‌َ فَلا تَمُوتُن‌َّ إِلّا وَ أَنتُم مُسلِمُون‌َ نهی مینماید آنان را از مخالفت نمودن دین حنیف ابراهیم و آنها را توصیه میفرماید که بایستی بر دین و ملت حق استوار باشید تا چون مرگ شما میرسد بر حال اسلام و تسلیم مرده باشید، و شاید مقصود از اسلامی که اولادان خود را دعوت بر آن میکند همان آخر مرتبه تسلیم باشد که از مصدر جلال خداوندی آنجا که خطاب اسلم رسید ابراهیم (ع) مأمور گردیده بود که سر تسلیم بر آن نهد و زیر فرمان آن در آید.
أَم کُنتُم شُهَداءَ إِذ حَضَرَ یَعقُوب‌َ المَوت‌ُ إِذ قال‌َ لِبَنِیه‌ِ و نیز چون هنگام وفات یعقوب (ع) رسید وقتی اولادان او نزد وی آمدند از ایشان سؤال مینماید که بعد از من چه کسی را عبادت میکنید!
ما تَعبُدُون‌َ مِن بَعدِی قالُوا نَعبُدُ إِلهَک‌َ وَ إِله‌َ آبائِک‌َ إِبراهِیم‌َ وَ إِسماعِیل‌َ وَ إِسحاق‌َ إِلهاً واحِداً وَ نَحن‌ُ لَه‌ُ مُسلِمُون‌َ و کرا میپرستید در پاسخ گفتند خدای تو را و خدای پدران تو ابراهیم و اسمعیل

صفحه : 94
و اسحق که آن خدای یگانه است و ما منقاد و تسلیم او میباشیم.

اعتراض‌

چرا پسران یعقوب در پاسخ قول پدر که گفت بعد از من کرا میپرستید نگفتند خدای خود و مبدء کائنات و معبود یگانه را میپرستیم مگر الهیت حق سبحانه اختصاص بابراهیم و اسمعیل و اسحق داشت که اله را اضافه بآنها مینمایند!

پاسخ‌

بعضی مفسرین از اینکه اعتراض پیش‌بینی نموده و گفته در اینکه اضافه دو احتمال میرود: یکی آن خدایی که شما را بپیمبری فرستاده، و دیگر آن معبودی که شما می پرستید و عبادت مینمائید نه بتها و اصنامی که مردمان گمراه عبادت مینمایند.
و احتمال دیگر اینست که شاید سر اضافه نمودن اله را به پیمبران اینکه باشد که چون معرف آن بزرگواران را بمقام الوهیت فوق معرفت خود میدانستند اینکه بود که گفتند خدا را بآنوجهی که شما شناخته و معبود خود میدانید بهمان وجه ما نیز او را پرستش و عبادت مینمائیم زیرا که معبود هر کس همان است که شناخته و هدف و وجهه قلب وی بسوی او نگران است (من کان الهه هواه) کسی که هدف و وجهه قلبش رسیدن بآرزو و آمال نفسانی خود باشد اله و معبود وی همان است یعنی هر چه کند و لو بصورت عبادت نماید غرض اصلی او رسیدن بآن چیزی است که دل و سریره او بستگی بآن دارد.
و در شأن نزول آیه چنین گویند که یهودیان مدعی بودند که وقتی نزدیک شد یعقوب علیه السلام زندگانی دنیا را بدرود گوید باولادان خود توصیه نمود که بر دین یهود باقی باشید خداوند برای رد قول آنها اینکه آیه را فرستاد.

صفحه : 95

[سوره البقرة (2): آیات 135 تا 140]

اشاره

وَ قالُوا کُونُوا هُوداً أَو نَصاری تَهتَدُوا قُل بَل مِلَّةَ إِبراهِیم‌َ حَنِیفاً وَ ما کان‌َ مِن‌َ المُشرِکِین‌َ (135) قُولُوا آمَنّا بِاللّه‌ِ وَ ما أُنزِل‌َ إِلَینا وَ ما أُنزِل‌َ إِلی إِبراهِیم‌َ وَ إِسماعِیل‌َ وَ إِسحاق‌َ وَ یَعقُوب‌َ وَ الأَسباطِ وَ ما أُوتِی‌َ مُوسی وَ عِیسی وَ ما أُوتِی‌َ النَّبِیُّون‌َ مِن رَبِّهِم لا نُفَرِّق‌ُ بَین‌َ أَحَدٍ مِنهُم وَ نَحن‌ُ لَه‌ُ مُسلِمُون‌َ (136) فَإِن آمَنُوا بِمِثل‌ِ ما آمَنتُم بِه‌ِ فَقَدِ اهتَدَوا وَ إِن تَوَلَّوا فَإِنَّما هُم فِی شِقاق‌ٍ فَسَیَکفِیکَهُم‌ُ اللّه‌ُ وَ هُوَ السَّمِیع‌ُ العَلِیم‌ُ (137) صِبغَةَ اللّه‌ِ وَ مَن أَحسَن‌ُ مِن‌َ اللّه‌ِ صِبغَةً وَ نَحن‌ُ لَه‌ُ عابِدُون‌َ (138) قُل أَ تُحَاجُّونَنا فِی اللّه‌ِ وَ هُوَ رَبُّنا وَ رَبُّکُم وَ لَنا أَعمالُنا وَ لَکُم أَعمالُکُم وَ نَحن‌ُ لَه‌ُ مُخلِصُون‌َ (139)
أَم تَقُولُون‌َ إِن‌َّ إِبراهِیم‌َ وَ إِسماعِیل‌َ وَ إِسحاق‌َ وَ یَعقُوب‌َ وَ الأَسباطَ کانُوا هُوداً أَو نَصاری قُل أَ أَنتُم أَعلَم‌ُ أَم‌ِ اللّه‌ُ وَ مَن أَظلَم‌ُ مِمَّن کَتَم‌َ شَهادَةً عِندَه‌ُ مِن‌َ اللّه‌ِ وَ مَا اللّه‌ُ بِغافِل‌ٍ عَمّا تَعمَلُون‌َ (140)

ترجمه:

یهود و نصاری بمسلمانها گفتند بدین و آئین ما آئید تا هدایت گردید و راه راست را بیابید، ای رسول اکرم در جواب آنان بگو ما دین اسلام که ملت و آئین ستوده ابراهیم است پیروی مینمائیم و نمیباشیم از کسانی که مشرک گردیده‌اند،
بگوئید ما ایمان آوردیم بخدا و بآنچه نازل نموده بسوی ما و بآنچه بپیمبران گذشته مثل ابراهیم و اسمعیل و اسحق و یعقوب و فرزندان او فرستاده شد و آنچه بموسی و عیسی عطاء شده و نیز ایمان آورده‌ایم بآنچه عطا گردیده بتمام پیمبران از طرف پروردگار آنها و بین احدی از آنان تفرقه و جدایی نمیاندازیم و تسلیم امر حق گردیده و فرمان‌برداریم،
پس اگر یهود و نصاری ایمان آوردند مثل آنچه را که شما مؤمنین ایمان آورده‌اید بآن محققا هدایت یافته‌اند و اگر از طریق حق اعتراض نمایند و آئین شما را نپذیرند پس محققا آنها بر باطلند (مطمئن باشید) بزودی خداوند شما را از شر

صفحه : 96
آنها نگاه میدارد زیرا که خداوند شنوا و بهمه چیز آگاهست،
رنگ‌آمیزی خداست (که بمسلمانها رنگ ایمان بخشیده) و چه قدر نیکوست آن رنگی که از جانب خداست و ما بآن رنگ ایمان، خدا را عبادت میکنیم،
ای پیغمبر بگو باهل کتاب آیا شما در باره خدا با ما بحث و جدال میکنید در صورتی که او پروردگار ما و پروردگار شما است و برای ماست اعمال ما و برای شماست اعمال شما چیزی که هست ما خدای یکتا را پرستش میکنیم و عبادتمان خالص برای اوست،
آیا شما چنین گمان میکنید که ابراهیم و اسمعیل و اسحق و یعقوب و فرزندان او بر آئین یهود و نصاری بوده‌اند بگو ای پیغمبر بآنها آیا خدا بهتر میداند یا شما و کیست ستمکارتر از کسی که شهادت خدا را کتمان نماید و خداوند از اعمال شما غافل نیست.

توضیح آیات‌

وَ قالُوا کُونُوا هُوداً أَو نَصاری تَهتَدُوا یهودیان بمسلمانان گفتند بدین موسی علیه السلام در آئید تا هدایت گردید و سعادت و فضیلت یابید و نیز عیسویان بآنان گفتند بدین عیسی علیه السلام درآیید تا هدایت و رستگار شوید.
قُل بَل مِلَّةَ إِبراهِیم‌َ حَنِیفاً وَ ما کان‌َ مِن‌َ المُشرِکِین‌َ گویا در مقام اعتراض بآنها خطاب از مصدر جلال احدی صادر میگردد که ای رسول اکرم بآنان بگو شما یهودیان و نصرانیان از دین حق انحراف نموده‌اید و تحت تأثیر نفس خودتان واقع گردیده‌اید و بهوا و هوس خود در دین چیزهایی ضمیمه میکنید و دین خالص مستقیم که در حد وسط قرار گرفته و مایل بافراط و تفریط نیست آن ملت ابراهیم علیه السلام است و ابراهیم مشرک نبود.
و اینکه فرموده ابراهیم از مشرکین نبود شاید کنایه باین باشد که شما یهودیان و نصرانیان مشرک میباشید بدلیل آنکه قرآن از گفتار آنان خبر میدهد قالَت‌ِ

صفحه : 97
الیَهُودُ عُزَیرٌ ابن‌ُ اللّه‌ِ وَ قالَت‌ِ النَّصاری المَسِیح‌ُ ابن‌ُ اللّه‌ِ (1) سوره توبه آیه 30 قُولُوا آمَنّا بِاللّه‌ِ وَ ما أُنزِل‌َ إِلی إِبراهِیم‌َ خطاب بمسلمانها است که شما در جواب یهودیان و نصرانیان بگوئید ما بخدا ایمان آورده‌ایم و آنچه بتوسط رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم از قرآن و قانون محمدی صلی اللّه علیه و آله و سلّم برای ما فرود آمده گرویده‌ایم و نیز آنچه را بپیمبران سابق مثل ابراهیم، اسمعیل اسحق، یعقوب، اسباط، موسی، عیسی و تمام پیمبران علیهم السلام از طرف خدای جلیل نازل گردیده همه را تصدیق می‌نمائیم و اعتراف می‌کنیم که تمامی آنها حق و صدق است، و ما تسلیم تمام پیمبران میباشیم و همه را برسالت و پیمبری قبول داریم و بین آنان جدایی نمی‌اندازیم.
فَإِن آمَنُوا بِمِثل‌ِ ما آمَنتُم بِه‌ِ فَقَدِ اهتَدَوا وقتی شما اهل کتاب فضیلتمند و رستگار میگردید که مثل ما مؤمنین بتمام پیمبران بگروید و همه را تصدیق نمائید زیرا که تمام پیمبران متفق الکلمه می‌باشند در کلمه توحید و قول «لا اله الا اللّه» قُل تَعالَوا إِلی کَلِمَةٍ سَواءٍ بَینَنا وَ بَینَکُم سوره آل عمران آیه 57، خطاب بپیغمبر اکرم است که بآنان بگو بیائید با ما متفق گردید در کلمه توحید و پرستش خدای یکتا.
چون تعلیمات قرآنی و نوامیس الهی تماما حکمت‌آمیز است در اینجا وقتی یهود و نصاری گفتند فقط دین و آئین ماست که هر کس بآن طریق مشی نماید و بآن روش عمل کند بطریق حق و حقیقت رهبری یابد در مقام پاسخ کلام خام آنها بمسلمانها چنین دستور میدهد که شما بگوئید روی میزان عقل و منطق دینی که فضیلت و سعادت بشر را تأمین کند و طریق رستگاری را بوی بیاموزد و او را بسوی حق رهبری نماید دینی است که جامع تمام ادیان و منطوی بر تصدیق تمام پیمبران و کتابهای آسمانی باشد و آن دینی است که بالمره از هوا و هوس و خودخواهی و تعصب آباء و اجداد مبراء

صفحه : 98
گشته و تسلیم اوامر حق گردیده.
و شما که ببعضی از پیمبران میگروید و از بعضی اعراض مینمائید برای اینست که تحت تأثیر نفس و طبیعت واقع گردیده‌اید و آن تعصب اجدادی و خودیت و کبر و منیت و تفرعن است که بر شما استیلا نموده و شما را گمراه کرده و نمیگذارد تسلیم پیمبران گردید و بدین حق و حقیقت اسلام و ملت حنیف ابراهیم علیه السلام در آئید.
و گرویدن و تصدیق نمودن بتمام پیمبران از تعصب و شقاق و میل نفسانی بر کنار است پس روی میزان عقل دین اسلام که جامع تمام ادیان و ملت حنیف ابراهیم تأسیس شده دینی است که انسان را بسعادت میرساند و وی را بجاده حق و حقیقت رهبری مینماید وَ إِن تَوَلَّوا فَإِنَّما هُم فِی شِقاق‌ٍ فَسَیَکفِیکَهُم‌ُ اللّه‌ُ وَ هُوَ السَّمِیع‌ُ العَلِیم‌ُ اگر یهودیان و نصرانیان از روی کبر و عناد و منیت از دین اسلام که جامع بین ادیان است اعراض نمایند، ضدیت و دشمنی آنان ضرری برای مسلمانها ندارد، و نباید مسلمانها از اعراض آنها نگران باشند، زیرا که برای آنها خدا کافی است که امور دین و دنیای آنان را بنیکوتر وجهی اصلاح نماید، و او شنوا است بگفتار آنها و عالم است بکردار ایشان.
آری کسی که بر طریق حق و حقیقت استوار گردید اگر تمام خلق از وی گریزان باشند او در قلعه محکم توحید و در محل امن و امان قرار گرفته إِن‌َّ المُتَّقِین‌َ فِی مَقام‌ٍ أَمِین‌ٍ و از کسی ضرر و زیان بوی متوجه نخواهد شد.
صِبغَةَ اللّه‌ِ وَ مَن أَحسَن‌ُ مِن‌َ اللّه‌ِ صِبغَةً وَ نَحن‌ُ لَه‌ُ عابِدُون‌َ صبغ در لغت بمعنی رنگ است، در تفسیر علی بن ابراهیم است که مقصود از رنگ خدایی اسلام است، و بعضی از مفسرین صبغة را بمعنی فطرت گرفته‌اند فطرت توحید و دین اسلام رنگ خدایی است و چه قدر رنگ اسلام و فطرت توحید نیکو رنگی است که هر کس خود را بآن رنگین و مزین نماید لایق میگردد که در مجلل‌ترین و عالیترین کاخ انسانیت قرار گیرد.

صفحه : 99
اسلام کیمیایی ماند که مس وجود انسانی را تبدیل بطلا مینماید و اینکه از اسلام تعبیر برنگ خدایی نموده شاید برای اینکه است که همین طوری که رنگ سبب ظهور اشیاء میشود و هر چیزی برنگ شناخته میشود همین طور بایستی رنگ اسلام و آثار اسلامی بر هر مسلمانی ظاهر باشد.
در کتاب معانی از امام صادق علیه السلام چنین روایت میکند که فرمود خداوند مؤمنین را در روز میثاق بعهد ولایت رنگ نموده.
بعضی از مفسرین گفته‌اند بسیاری از دانشمندان صبغة اللّه را تفسیر بدین نموده‌اند و در کلام اللّه دین بنامهای مختلف تعبیر شده و بخود نسبت داده، در جایی فطرتش نامیده فِطرَت‌َ اللّه‌ِ الَّتِی فَطَرَ النّاس‌َ در جای دیگر صبغتش خوانده صِبغَةَ اللّه‌ِ در موضعی کلمه‌اش گفته وَ کَلِمَةُ اللّه‌ِ هِی‌َ العُلیا، در جایی دینش نامیده یَدخُلُون‌َ فِی دِین‌ِ اللّه‌ِ أَفواجاً در جایی صراطش نامیده (صراط اللّه هدانی) در جای دیگر نورش گفته یُرِیدُون‌َ لِیُطفِؤُا نُورَ اللّه‌ِ در موضع دیگر سبیلش نامیده ادع‌ُ إِلی سَبِیل‌ِ رَبِّک‌َ بِالحِکمَةِ وَ المَوعِظَةِ الحَسَنَةِ قُل أَ تُحَاجُّونَنا فِی اللّه‌ِ وَ هُوَ رَبُّنا وَ رَبُّکُم بقانون عربیت، همزه أ تحاجوننا استفهام انکاری است خطاب برسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم است که بگو بآنها چگونه راجع بوجود اله عالم یا صفات او با ما محاجه و نزاع میکنید در صورتی که او حلت عظمته خدا و پروردگار ما و شماست.
و در اینکه چه دسته‌ای از کفار در امر اله با حضرتش بحث و مجادله مینمودند بین مفسرین گفتاری است.
1- مقصود مشرکین و طبیعیین میباشند که راجع به اله عالم با رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلّم بحث مینمودند و حضرتش مأمور گردید که بآنان بگوید راجع بپروردگار عالم که خدای ما و شما هر دو است چگونه با هم نزاع کنیم. (راصم) 2- طرف نزاع و بحث یهودیان بودند که میگفتند ما بحق اولی‌تریم زیرا که

صفحه : 100
ما صاحب کتابیم و تمامی علوم اولین نزد ماست و ما پسرهای خدا و دوستان وی می‌باشیم اینکه بود که دستور رسید که رسول اللّه بآنها بگوید پروردگار ما و شما یکی است.
(ابو علی) 3- نزاع و بحث با یهودیان و نصرانیان بوده که آنها عزیر و مسیح را پسران خدا میدانستند دستور رسید که حضرتش آنان را از اینکه عقیده سخیف منع نماید و آنها را ارشاد نماید که خدای یگانه را عبادت کنند. (ابو القاسم بلخی) وَ لَنا أَعمالُنا وَ لَکُم أَعمالُکُم وَ نَحن‌ُ لَه‌ُ مُخلِصُون‌َ اینکه آیه در مقام اینکه است که عمل هر کس عاید خود او میشود وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزرَ أُخری کسی را بگناه کسی نمی‌گیرند و کسی را بجای دیگری مؤاخذه نمی‌نمایند.
وَ نَحن‌ُ لَه‌ُ مُخلِصُون‌َ ظاهرا مقصود از خلوص در اینجا که پیمبر گرامی صلی اللّه علیه و آله و سلّم بخود و مؤمنین تخصیص میدهد در مقابل مشرکین نه فقط خلوص در عمل است بلکه خلوص در مقام توحید مراد است. و شاید اشاره باین باشد که بین ادیان هیچ دین و رویه‌ای در خلوص نیت و پرستش یگانه معبودی که به هیچوجه نه در ذات و نه در صفات و نه در افعال و نه در مقام خلقت و آفرینش و نه در مقام عبادت و پرستش شریک و مثل و انبازی برای آن ذات یکتا نیاورند چنین رویه و روش که خالص از هر شایبه و شرکی باشد منحصر بدین اسلام است، لکن اهل ادیان و مذاهب دیگر اگر چه همگی بصورت و گمان خود خدای یگانه را پرستش می‌نمایند لکن عقاید و توحید آنان مشوب بخودپرستی و مقصود آنها حظوظ نفسانی است.
یهودیان و نصرانیان در خدای واحد یکتا تولید مثل معتقدند یا حلول و اتحاد گویند چنانچه یهودیان عزیر را و مسیحیان مسیح را پسران خدا می‌دانند با اینکه مقام توحید بالاتر و برتر از آنست که نسبت ولد و اولاد بآن داده شود، و نیز یهودیان

صفحه : 101
برای خود مقام و منزلتی نزد حق تعالی قائلند که قرآن خبر میدهد گفتار آنان را که میگفتند نَحن‌ُ أَبناءُ اللّه‌ِ وَ أَحِبّاؤُه‌ُ ما پسرهای خدا و دوستان او میباشیم.
فقط دین اسلام و قرآن محمدی صلی اللّه علیه و آله و سلّم است که بصدای بلند فریاد میزند و بجهانیان اعلام مینماید که کُل‌ُّ شَی‌ءٍ هالِک‌ٌ إِلّا وَجهَه‌ُ کُل‌ُّ مَن عَلَیها فان‌ٍ و پیغمبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم با آن مقامی که اول شخص عالم امکان و اول ما خلق اللّه بشمار میرفت در مقابل عظمت الهی خود را ناچیز معرفی مینمود و منتهای مقام خود را در بندگی و عبودیت و فرمان بری و مأموریت برای تبلیغ رسالت نشان میداد.
در بسیاری از آیات قرآنی خلوص عمل را از خصوصیات عبودیت و مقام بندگی بشمار میآورد مثل اینکه در سوره الصافات فرموده إِلّا عِبادَ اللّه‌ِ المُخلَصِین‌َ در شأن یوسف علیه السلام إِنَّه‌ُ مِن عِبادِنَا المُخلَصِین‌َ در جای دیگر إِلّا عِبادَ اللّه‌ِ المُخلَصِین‌َ و غیر اینها از آیات بسیاری که دلالت واضح دارد که خلوص عمل ناشی از تحقق معنی عبودیت و شناسایی مقام بندگی است.
ممکن نیست کسی دارای خلوص عمل گردد مگر وقتی که در مرتبه توحید خالص شود و معرفت وی بمقام الوهیت کامل گردد زیرا که تمامی اعمال و افعال آدمی بدور نقطه هدف و آرزوی دل و نقطه‌نظر وی دور میزند دل بهر کجا توجه نمود و روح و روان انسانی بهر کجا مایل گردید تمام قوی و مشاعر بسوی همان مقصد رهسپار میگردند.
پس چگونه ممکن است دلی که مشوب بهزار گونه آرزو و آمال درونی گشته و هر آنی مایل بطرفی گردیده و هوس تازه‌ای در خود پرورانیده چنین کسی یک‌دله و یک جهة گردیده و قبله مقصود وی یکی گردد و اعمال و افعال وی خالص شود هرگز ممکن نیست.
اگر خواهی بدانی در عمل خالص گردیده‌ای یا نه ببین چه حالتی و چه آرزویی بر قلب تو مستولی گردیده اگر دیدی جهتی از جهات نفسانی بر تو غالب گردیده و از حب جاه و مال یا ریاست و مقام و حب انتقام یا جهات طبیعی مثل خوردن و خوابیدن و تنبلی و شهوت‌رانی و امثال اینها بدان که بازگشت تمامی اعمال و افعال تو برای

صفحه : 102
انجام همان صفتی است که در نفس تو تمرکز یافته و لو آنکه بصورت عبادت نماید نیتی که شرط عبادت میدانند فقط گفتن قربة الی اللّه نیست بلکه نیت همان چیزی است که داعی بر عمل و محرک و مشوق نفس آدمی است که او را بر عمل وا میدارد.
پس از اینجا توان پی برد که خلوص وقتی تحقق خارجی پیدا میکند که دل و قلب آدمی از غیر حق تعالی خالی گردیده و وجهه روح و روان او بسوی حق نگران گشته و تمام هم‌ّ او یکی شده که در باره چنین کسی توان گفت اعمال و افعال او اعم‌ّ از ارادی و غیر ارادی حتی اعمال طبیعی وی از خوردن و خوابیدن تماما از عبادات محسوب میگردد و چنین کسی علی الدوام در طریق صعود الی اللّه قدم میزند و در هر آنی مقام بالاتری را احراز مینماید تا اینکه حائز مقام قدس گردد.
و شاید همین باشد مقصود از آن حدیث مشهور که فرموده «انما الاعمال بالنیات و انما لکل امرء ما نوی»«1».
از اینکه حدیث شریف دو مطلب توان استخراج نمود یکی عمل وقتی صورت خارجی بخود میگیرد و از اعمال نیک یا بد محسوب می‌گردد که با نیت توأم باشد و نفی عمل بلحاظ نفی نیت که «لا عمل الا بنیة» که در احادیث دیگر از رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم روایت می‌کند که آن نیز همین معنی را می‌رساند، زیرا که اعمال خارجی ظهور و نمایش همانست که در باطن انسان مرکوز و تهیه گردیده و نیک و بد شدن عمل باعتبار نیک و بد بودن ما فی الضمیر و سجیه عامل اوست.
دیگر چیزی که میتوان از اینکه حدیث شریف استخراج نمود اینکه است که حضرتش میخواهد ببشر بفهماند که فائده و نتیجه عمل همان است که محرک عمل و باعث برانگیختن قوی و حرکت عضلات گردیده یعنی بر عمل مترتب نمیگردد مگر آنچه را که مقصود عامل از عمل بوده چنانچه در ذیل همین حدیث فرموده (فمن کان هجرته
-----------------------------------
(1) همین است و غیر از اینکه نیست که اعمال بنیات تحقق پذیرد و برای هر کسی است از عمل آنچه را که در نیت داشته.

صفحه : 103
الی اللّه و رسوله فهجرته الی اللّه و من کان هجرته الی الدنیا یصیبها او امرأة یزوجها فهجرته الی من هاجر الیه)«1».
أَم تَقُولُون‌َ إِن‌َّ إِبراهِیم‌َ وَ إِسماعِیل‌َ بعضی از قراء مثل إبن عامر و حمزه و کسایی و خلف به «تا» قرائت نموده‌اند و باقی به «یاء» اگر بیاء قرائت شود اشاره بغایت است (آیا می‌گویند) و اگر بتاء قرائت گردد اشاره بحاضر است و هر طور قرائت شود مقصود یهودیان و نصرانیانند که آنها می‌گفتند ابراهیم و اسمعیل و اسحق و یعقوب و فرزندان یعقوب یهودی بودند یا نصرانی در مقام اعتراض خطاب بآنهاست که آیا شما بحال و اعمال و روش آنها داناترید یا خدا.
وَ مَن أَظلَم‌ُ مِمَّن کَتَم‌َ شَهادَةً عِندَه‌ُ مِن‌َ اللّه‌ِ وَ مَا اللّه‌ُ بِغافِل‌ٍ عَمّا تَعمَلُون‌َ و کیست ستمکارتر از کسانی که نزد پروردگاری که عالم بر هر چیزی است و از ظاهر و باطن همه کس آگاهست کتمان شهادت میکند.
یهودیان و نصرانیان در تورات و انجیل خوانده و دانسته بودند که ابراهیم و فرزندان او یهودی نبودند و آن را مخفی می‌داشتند و بر خدا و پیمبران دروغ می‌بستند در صورتی که خداوند از اعمال و افعال آنان غافل نیست.
-----------------------------------
(1) کسی که هجرت وی بسوی خدا و رسول اوست پس بسوی خدا و رسول او مهاجرت نموده و کسی که هجرت و عمل او برای دنیا باشد یا غرض او زنی است که با وی ازدواج نماید چنین کسی هجرت کرده بسوی همان چیزی که در نظر داشته یعنی هر کسی نصیب وی از عملش همان است که در نیت داشته. گویند اینکه کلام رسول اللّه (ص) در موقعی بود که بحضور مبارکش گفته شد بعضی از مهاجرین غرض آنان از هجرت و جهاد بدست آوردن غنائم و اساری است نه جهاد فی سبیل اللّه حضرتش در پاسخ فرموده نتیجه عمل همان میشود که باعث بر عمل شده.

صفحه : 104

[سوره البقرة (2): آیات 141 تا 148]

اشاره

تِلک‌َ أُمَّةٌ قَد خَلَت لَها ما کَسَبَت وَ لَکُم ما کَسَبتُم وَ لا تُسئَلُون‌َ عَمّا کانُوا یَعمَلُون‌َ (141) سَیَقُول‌ُ السُّفَهاءُ مِن‌َ النّاس‌ِ ما وَلاّهُم عَن قِبلَتِهِم‌ُ الَّتِی کانُوا عَلَیها قُل لِلّه‌ِ المَشرِق‌ُ وَ المَغرِب‌ُ یَهدِی مَن یَشاءُ إِلی صِراطٍ مُستَقِیم‌ٍ (142) وَ کَذلِک‌َ جَعَلناکُم أُمَّةً وَسَطاً لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَی النّاس‌ِ وَ یَکُون‌َ الرَّسُول‌ُ عَلَیکُم شَهِیداً وَ ما جَعَلنَا القِبلَةَ الَّتِی کُنت‌َ عَلَیها إِلاّ لِنَعلَم‌َ مَن یَتَّبِع‌ُ الرَّسُول‌َ مِمَّن یَنقَلِب‌ُ عَلی عَقِبَیه‌ِ وَ إِن کانَت لَکَبِیرَةً إِلاّ عَلَی الَّذِین‌َ هَدَی اللّه‌ُ وَ ما کان‌َ اللّه‌ُ لِیُضِیع‌َ إِیمانَکُم إِن‌َّ اللّه‌َ بِالنّاس‌ِ لَرَؤُف‌ٌ رَحِیم‌ٌ (143) قَد نَری تَقَلُّب‌َ وَجهِک‌َ فِی السَّماءِ فَلَنُوَلِّیَنَّک‌َ قِبلَةً تَرضاها فَوَل‌ِّ وَجهَک‌َ شَطرَ المَسجِدِ الحَرام‌ِ وَ حَیث‌ُ ما کُنتُم فَوَلُّوا وُجُوهَکُم شَطرَه‌ُ وَ إِن‌َّ الَّذِین‌َ أُوتُوا الکِتاب‌َ لَیَعلَمُون‌َ أَنَّه‌ُ الحَق‌ُّ مِن رَبِّهِم وَ مَا اللّه‌ُ بِغافِل‌ٍ عَمّا یَعمَلُون‌َ (144) وَ لَئِن أَتَیت‌َ الَّذِین‌َ أُوتُوا الکِتاب‌َ بِکُل‌ِّ آیَةٍ ما تَبِعُوا قِبلَتَک‌َ وَ ما أَنت‌َ بِتابِع‌ٍ قِبلَتَهُم وَ ما بَعضُهُم بِتابِع‌ٍ قِبلَةَ بَعض‌ٍ وَ لَئِن‌ِ اتَّبَعت‌َ أَهواءَهُم مِن بَعدِ ما جاءَک‌َ مِن‌َ العِلم‌ِ إِنَّک‌َ إِذاً لَمِن‌َ الظّالِمِین‌َ (145)
الَّذِین‌َ آتَیناهُم‌ُ الکِتاب‌َ یَعرِفُونَه‌ُ کَما یَعرِفُون‌َ أَبناءَهُم وَ إِن‌َّ فَرِیقاً مِنهُم لَیَکتُمُون‌َ الحَق‌َّ وَ هُم یَعلَمُون‌َ (146) الحَق‌ُّ مِن رَبِّک‌َ فَلا تَکُونَن‌َّ مِن‌َ المُمتَرِین‌َ (147) وَ لِکُل‌ٍّ وِجهَةٌ هُوَ مُوَلِّیها فَاستَبِقُوا الخَیرات‌ِ أَین‌َ ما تَکُونُوا یَأت‌ِ بِکُم‌ُ اللّه‌ُ جَمِیعاً إِن‌َّ اللّه‌َ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ قَدِیرٌ (148)

صفحه : 105

ترجمه‌

، آن گروه گذشته آنچه کردند برای خود کردند و شما نیز هر چه کنید بخود میکنید و شما مسئول کار آنان نخواهید بود،
مردمان سفیه بی‌خرد خواهند گفت چه بود سبب اینکه مسلمانها از قبله‌ای که بر آن بودند (بیت المقدس) روی بکعبه آوردند! ای پیغمبر بگو مشرق و مغرب ملک خداست و هر کرا خواهد براه راست هدایت مینماید
اینکه چنین ما شما مسلمانان را بدین و آئین اسلام هدایت نمودیم و بطریق وسطی بیاراستیم (اخلاق خوب و سیرت نیکو) تا گواه مردم باشید (و سایر مردم درستی را از شما بیاموزند) و پیغمبر را گواه شما قرار دادیم (که شما برویه او رفتار نمائید) و ای پیغمبر ما قبله‌ای که بر آن بودی تغییر ندادیم مگر برای آنکه بیازمائیم چه کس تابع پیغمبر و چه کس اعراض میکند و برمیگردد بعقب سر خود و اینکه تغییر قبله بس بزرگ و ناگوار مینماید مگر برای کسانی که خداوند آنها را هدایت نموده و خداوند ضایع نمیگرداند اجر پایداری شما را در راه ایمان زیرا که او بخلق مشفق و مهربان است،
ما مینگریم توجه تو را بآسمان بانتظار وحی و البته میگردانیم روی تو را بقبله‌ای که خوشنود باشی پس رو کن بطرف مسجد الحرام و شما مسلمانان نیز هر کجا باشید (در نماز) روی خود را بآنطرف کنید و اهل کتاب میدانند که اینکه تغییر قبله بحق و درستی از جانب خداست و خداوند از کردار آنان غافل نیست،
و هر آینه هر قدر برای اهل کتاب معجزه و کرامت اظهار نمایی آنها قبله تو را متابعت نمینمایند و تو نیز البته متابعت نمی‌نمایی قبله آنان را و نیز بعضی از ملل تابع بعض دیگر نشوند و اگر تو (پیروانت) تابع میل و دلخواه آنان گردی پس از آنکه علم و دانش را از خدا آموختی البته از گروه ستمکاران خواهی بود،
کسانی که بآنها کتاب عطا نمودیم (یهود و نصاری) محمّد و حقانیت او را خوب میشناسند آن طوری که پسرهای خود را میشناسند و جماعتی از آنها کتمان حق میکنند و حقیقت را اظهار نمینمایند،
حق و حقیقت همان است که از طرف پروردگار بر تو آمد پس البته نباید تو از شک کنندگان باشی،
هر کسی را راهی است بسوی حق پس بشتابید بسوی خیرات (و اعمال نیکو) هر کجا باشید میائید و بازگشت میکنید بسوی خدا تمام شما زیرا که خداوند بر هر چیزی تواناست.

صفحه : 106

توضیح آیات‌

سَیَقُول‌ُ السُّفَهاءُ مِن‌َ النّاس‌ِ در تفسیر علی بن ابراهیم چنین دارد که اینکه آیه عقب آیه بعد فرود آمده اول آیه قَد نَری تَقَلُّب‌َ وَجهِک‌َ فِی السَّماءِ نازل گردید و پس از آن سَیَقُول‌ُ السُّفَهاءُ و گفته شأن نزول آیه اینکه است: یهودیها به پیغمبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم سرزنش می‌کردند که بقبله ما بیت المقدس نماز می‌کند و تابع قبله ماست اینکه بود که حضرتش دلتنگ شد و بسیار غمگین گردید و در دل شب از منزل بیرون رفت و در آفاق آسمان نظر مینمود و منتظر وحی بود که از خدا چه دستور می‌رسد چون ظهر شد در مسجد بنی سالم دو رکعت از نماز ظهر کرده بود که جبرئیل نازل گردید و شانه پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلّم را گرفت و بجانب کعبه گردانید و پس از آنکه حضرتش دو رکعت نماز به بیت المقدس و دو رکعت بسوی کعبه خواند اینکه آیه نازل گردید سَیَقُول‌ُ السُّفَهاءُ مِن‌َ النّاس‌ِ ما وَلّاهُم عَن قِبلَتِهِم‌ُ الَّتِی کانُوا عَلَیها و تحویل قبله بسوی کعبه بعد از آن بود که رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم سیزده سال در مکه و بعد از مهاجرت بمدینه هفت ماه در مدینه بطرف بیت المقدس نماز میخواند.
لکن بسیاری از مفسرین چنین اظهار می‌دارند که اینکه آیات منظم و مرتب است نه تقدم و تأخری در آن پدید گشته و نه آنکه بعض آیات آن نسخ شده باشد و قبل از آنکه دستور قبله داده شود برای توطئه نفس، رسول خود را قبلا مطلع می‌گرداند که بداند بعد از تحویل قبله آنان چه خواهند گفت و بگفته آنها دلتنگ نگردد اینکه بود که بوی خبر می‌دهد که وقتی دستور قبله می‌رسد برای مشرکین و یهودیها و نصرانیها و مردمان سفیه و بی‌خرد اینکار گران آید و گویند چه بر آن داشته که محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلّم از قبله‌ای که آباء و اجداد او بر آن بودند صرف نظر کرده و از آن روی گردانیده.

صفحه : 107
ما وَلّاهُم عَن قِبلَتِهِم‌ُ الَّتِی کانُوا عَلَیها «ما وَلّاهُم» ما استفهامیه در مقام انکار است یعنی چه چیز پیغمبر را بر آن داشته که از قبله‌ای که بر آن نماز میخواند برگشت و بجانب مسجد الحرام روی نمود قُل لِلّه‌ِ المَشرِق‌ُ وَ المَغرِب‌ُ گویا حضرتش در مقام سؤال بر آمده که در جواب کفار و اعتراض آنان چه بگویم خطاب از رب العزت می‌رسد که بگو تمام مکانها و تمام جهات از مشرق و مغرب ملک خداست و عبادت ما برای فرمان‌برداری اوست تعیین قبله بدستور و فرمان وی انجام می‌گیرد و گر نه طرفی بر طرفی مزیت ندارد و وظیفه ما اطاعت نمودن امر مولاست و ما را نمی‌رسد اعتراض بر او نمائیم یا حکمی و قانونی پیش خود تأسیس گردانیم، در شأن مؤمنین فرموده یُثَبِّت‌ُ اللّه‌ُ الَّذِین‌َ آمَنُوا بِالقَول‌ِ الثّابِت‌ِ فِی الحَیاةِ الدُّنیا وَ فِی الآخِرَةِ وَ یُضِل‌ُّ اللّه‌ُ الظّالِمِین‌َ وَ یَفعَل‌ُ اللّه‌ُ ما یَشاءُ«1» سوره ابراهیم آیه 32 در تفسیر روح البیان می‌نویسد یهودیها بهوای نفس خودشان و بصلاح دید خود طرف مغرب را قبله قرار دادند بگمان اینکه جناب موسی علیه السلام در طرف مغرب بوحی مفتخر گردید چنانچه در کلام اللّه خطاب بپیغمبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم نمود وَ ما کُنت‌َ بِجانِب‌ِ الغَربِی‌ِّ إِذ قَضَینا إِلی مُوسَی الأَمرَ«2» سوره قصص آیه 44، و نیز نصاری بدلخواه خود جهت مشرق را قبله خود قرار دادند نظر به اینکه مریم (ع) وقتی از شهر خود بیرون رفت مایل بطرف مشرق گردید قال اللّه تعالی وَ اذکُر فِی الکِتاب‌ِ مَریَم‌َ إِذِ انتَبَذَت مِن أَهلِها مَکاناً شَرقِیًّا«3» سوره مریم آیه 6، لکن مؤمنین اطاعة اللّه و بدستور پیغمبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم که او نیز بحکم الهی بدون اینکه رأی و صلاح دید خودش مدخلیت داشته باشد تعیین قبله نمود. پایان
-----------------------------------
(1) ثابت میگرداند خداوند آنان را که ایمان آوردند بگفتاری که ثابت است در دنیا و آخرت و گمراه میگرداند ستمکاران را و میکند آنچه میخواهد.
(2) و نبودی تو بطرف مغرب آن وقتی که گذارش دادیم بسوی موسی و امر نمودیم. [.....]
(3) ای پیغمبر یاد کن در کتاب مریم را وقتی که کناره‌گیری نمود از کسان خود در طرف شرقی از بیت المقدس.

صفحه : 108
آری طریق بندگی و عبودیت چنین است عبادت بایستی از میل و رأی و صلاح دید شخصی بکلی عاری باشد کسی بمقام عبودیت نمیرسد مگر وقتی که ارادات شخصی خود را تابع اوامر مولا گرداند و اظهار رأی اندیشی و مصلحت‌بینی از خود نداشته و مثل مرده بدست غسال تحت فرمان او قرار گیرد.
یَهدِی مَن یَشاءُ إِلی صِراطٍ مُستَقِیم‌ٍ نزدیک‌ترین طریق بمقصود همان راه مستقیم است و مقصود از طریق مستقیم که هر کس بآن هدایت گردید رستگار میگردد و بمقصود نائل میشود طریق اسلام است و موفق گردیدن بطریق اسلام و عمل نمودن بوظائف اسلامی بهدایت نمودن حق تعالی و خواست او انجام میگیرد.
در سوره انعام آیه 144 فرموده وَ أَن‌َّ هذا صِراطِی مُستَقِیماً فَاتَّبِعُوه‌ُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُل‌َ فَتَفَرَّق‌َ بِکُم عَن سَبِیلِه‌ِ«1» و در حدیث است که رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم پس از نزول اینکه آیه با انگشت مبارک در زمین یک خط مستقیم کشید و چندین خطوط کج و معوج در اطراف آن رسم نمود و فرمود اینکه است راه و طریقه من بسوی حق و حقیقت وَ کَذلِک‌َ جَعَلناکُم أُمَّةً وَسَطاً وسط در لغت بمعنی عدل و حد وسط بین کوتاهی و بلندی است و در خیر نیز استعمال شده و در معنی یکی است زیرا که هر امر خیری عبارت از حد وسط بین افراط و تفریط است.
و در اینکه کاف تشبیه «کذلک» بچه تعلق دارد بین مفسرین گفتاری است بیشتر از مفسرین گویند بکلام پیش تعلق دارد یعنی همانطوری که خداوند شما را هدایت نمود بطریق مستقیم شریعت محمدی صلی اللّه علیه و آله و سلّم همین طور قرار داد شما را «امة وسطا» که طریق اسلام طریقی است عدل و کاملا در حدّ وسط بین افراط و تفریط واقع گردیده
-----------------------------------
(1) اینکه است راه و طریق مستقیم من (که شما را بآن دعوت مینمایم) متابعت و پیروی نمائید و پیرو راههای دیگر نگردید که متفرق میگردید و از راه راست منحرف میشوید.

صفحه : 109
از ابو مسلم محمّد بحراست که گفته وجه تشبیه اینست همانطوری که قرار دادیم قبله شما را وسط که کعبه وسط عالم است همین طور شما را امت میانه قرار دادیم.
لکن ظاهرا همان معنای اول بحقیقت نزدیک‌تر است که مقصود از امت وسط اینکه باشد که شما ملت اسلامی در حد وسط قرار گرفته‌اید که مایل بطرف افراط و تفریط نمیباشید نه بطرف مادیت صرف رفته مثل مشرکین که نقطه‌نظر و هدف آنان امور مادی و طبیعی است و مقصود و منظور آنها حظوظ جسمانی است و ابدا نظر بعالم ما فوق الطبیعه ندارند بلکه عالم را منحصر بمادیات و موجودات را منحصر بطبیعیات می‌پندارند و از عالم ما فوق الطبیعه خبری ندارند.
و نه بطرف روحانیت صرف رفته‌اید مثل رهبانیین از نصاری که جهات جسمانیت و طبیعت که یکی از مظاهر قدرت و حکمت ربوبی بشمار می‌رود و یکی از نشآت و مراحل کمال انسانی و مقدمه فوز بکمالات روحانی وی محسوب میگردد و بدون آن برای بشر کمالی میسر نخواهد شد ضایع نموده و از ثمر انداخته و ندانسته‌اند که فوز بسعادت ابدی و تکمیل قوای روحانی بایستی ابتدا بتوسط قوای طبیعی انجام گیرد، وقتی قوای جسمانی فاسد گردید و فعالیت خود را از دست داد دیگر نفس قدسی بشر وسیله‌ای برای ترقیات خود نه روحانی و نه جسمانی در دست ندارد، زیرا که ترقی و استکمال بشر منوط بکمال دو جنبه عقل نظری و عقل عملی وی است و استکمال هر دو جنبه عقل در اول امر منوط بسلامتی قوای جسمانی است چنانچه دانشمندان گفته‌اند «رأی العلیل علیل» اینکه است که بایستی بدرجه‌ای بدن را نیز سالم و پاکیزه نگاه داشت و حق ضایع گردانیدن آن را نداریم.
خلاصه رهبانیین و مرتاضین روح را بفساد بدن فاسد میگردانند و طبیعیین و مادیین نیز از طریق دیگر روح را فاسد می‌گردانند زیرا که اقتصار نموده‌اند بر تعمیر بدن و ندانسته‌اند که بدن و طبیعت مقدمه‌اند برای کسب سعادت روحانی و بایستی ببدن که مرکب روح است ترقی و تعالی و عروج بمرتبه کمال انسانی و سعادت جاودانی

صفحه : 110
تأمین نمود و اگر غیر از اینکه شد بدن و قوای طبیعی که مقدمه نیل سعاداتند ضایع نموده و نتیجه و فائده‌ای که برای آن وجود یافته‌اند نرسانیده (و هذا ظلم عظیم) لکن دین اسلام و ملت حنیف ابراهیم در حد وسط قرار گرفته و تعلیمات و قوانین و مقررات آن طوری ترتیب و تنظیم گردیده که هم فضائل جسمانی در بر دارد و هم اخلاق و ملکات نفسانی را تصفیه و تعدیل مینماید و هم روح ملکوتی را که نتیجه و غایت وجود بشری است بحد کمال میرساند و بخط مستقیم و ببهترین طریق و نزدیکترین راه وی را بمقصود اصلی نائل میگرداند.
و چون دین اسلام میزان عدل است بین طرفین نه افراطی در قوانین و مقررات آن یافت میگردد و نه تفریطی در دستورات آن دیده میشود اینکه است که امت اسلامی بین امم بامت وسط معرفی گردیده.
لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَی النّاس‌ِ وَ یَکُون‌َ الرَّسُول‌ُ عَلَیکُم شَهِیداً شما را امت وسط قرار داد تا آنکه گواهان باشید برای خلق و رسول گواه شما باشد.
در اینجا بین مفسرین گفتاری است بعضی گویند چون ملت اسلامی در حد وسط واقع گردیده نه مایل بطرف افراط و نه مایل بطرف تفریط میباشد اینکه است که بگواهان بر خلق نامیده شده یعنی اعمال و افعال آنان میزان است برای سنجیدن اعمال باقی خلق و رسول مثال کاملی است برای امت یعنی میزانی است که حال امت بر آن سنجیده می‌شود و امت میزانند برای سنجیدن اعمال تمام خلق.
إبن عباس و جماعت دیگر از مفسرین گویند مقصود از شهداء اینکه است که امت اسلامی در قیامت گواه پیمبران میباشند در تبلیغ رسالت آنها بدلیل روایت جابر که میگوید شنیدم از پیغمبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم که فرمود فردای قیامت من و امتم بر پشته بلندی باشیم و تمام اهل محشر پائین‌تر از ما میباشند و هیچ امتی نیست مگر اینکه آرزو میکند که کاش از امت اینکه پیمبر بودم و هیچ پیغمبری نباشد که امت او وی را تکذیب

صفحه : 111
نکنند مگر آنکه ما برای او گواهی دهیم و آنها گویند شما که در عصر ما نبودید چگونه گواهی میدهید گوئیم ما از پیغمبر خود شنیده‌ایم و باور نمودیم.
3- اینکه امت هم در دنیا گواهند و هم در آخرت.
4- مقصود از شُهَداءَ عَلَی النّاس‌ِ ائمه طاهرین علیهم السلام می‌باشند بدلیل آنکه در شهادت و لو آنکه شهادت در امور جزئی باشد عدالت شرط است و بیشتر مردم عدالت ندارند چگونه ممکن است از آنها شهادت بخواهند پس معلوم می‌شود که مقصود از شهداء قیامت کسانی می‌باشند که شهادت آنها مقبول است و آنها معصومین می‌باشند و اینکه بصیغه جمع آورده اشاره بعظمت شأن ایشانست و همین معنی را در کتاب مناقب از حضرت باقر (ع) و عیاشی از حضرت صادق علیه السلام روایت می‌کنند و بنظر قاصر نگارنده شاید مقصود اینکه باشد که امت اسلامی را در حد وسط قرار دادیم تا آنکه آن قانون محمدی صلی اللّه علیه و آله و اعمال و افعال شما مؤمنین و پیروان آن قانون عدل که مطابق با عقل و منطق است شهادت دهد بر حقانیت دین شما و حجت بر خلق تمام گردد چنانچه اعمال و افعال و روش خود رسول اللّه برای شما حجت و شاهد صادقی است بر صدق گفتار او و اینکه معنی با لفظ «علیکم» در آیه که در مورد الزام گویند مناسب‌تر می‌نماید و نیز نظر بتعلیلی که از لام «لتکونوا» معلوم می‌شود که شما را امت وسط قرار دادم بعلت اینکه گواهان باشید مناسب‌تر مینماید و نیز چون شهداء در آیه مطلق است و مقید بقیامت نیست که گواهی مؤمنین مخصوص بقیامت باشد و گواهی دادن نیز باعتبار فهم عرفی اعم است از گفتار و کردار چنانچه گویند اعمال فلانی شاهد بر مدعای اوست پس اختصاص بقیامت دادن وجهی ندارد مگر اینکه گفته شود روایت جابر تخصیص میدهد آیه را بقیامت.
خلاصه قطع نظر از روایت از آیه چنین فهمیده می‌شود که شما را امت وسط قرار دادیم تا اینکه اعمال و کردار شما گواهی دهد بر صدق ایمان و عقاید و رویه شما و حجت بر خلق تمام گردد چنانچه اعمال و افعال خود رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم گواهست بر حقانیت مدعای او.

صفحه : 112
وَ ما جَعَلنَا القِبلَةَ الَّتِی کُنت‌َ عَلَیها إِلّا لِنَعلَم‌َ مَن یَتَّبِع‌ُ الرَّسُول‌َ در اینجا در مقام علت حکم بر آمده که تغییر قبله از بیت المقدس بسوی کعبه برای اینکه است که موافق از مخالف تمیز داده شود و بدانیم مطیع و فرمانبر کیست و عاصی و مخالف کدام است یعنی تغییر قبله برای امتحان است و نظیر اینکه آیه که در مقام امتحان و آزمایش بر آمده بسیار است مثل آنجا که میفرماید خَلَق‌َ المَوت‌َ وَ الحَیاةَ لِیَبلُوَکُم أَیُّکُم أَحسَن‌ُ عَمَلًا وَ لَقَد فَتَنَّا الَّذِین‌َ مِن قَبلِهِم فَلَیَعلَمَن‌َّ اللّه‌ُ الَّذِین‌َ صَدَقُوا وَ لَیَعلَمَن‌َّ الکاذِبِین‌َ و امثال اینکه آیات در موارد مختلف بسیار رسیده.
در اینجا ممکن است سؤالی پیش آید و گفته شود لنعلم تا اینکه بدانیم در جایی گفته میشود که گوینده جاهل و بی‌خبر باشد از حقیقت امر و در مقام امتحان بر آید اما خدایی که «عالم السر و الخفیات» است و صفحه نفس الامر نزد او مکشوف و ظاهر است چگونه در مقام آزمایش بر میآید تا آنکه پس از آزمایش بر وی ظاهر گردد آنچه را که مخفی و پنهان بوده.
مفسرین از اینکه سؤال پیش‌بینی کرده و در پاسخ توضیحاتی نموده‌اند:
1- مقصود دانستن رسول و اتباع اوست نه دانستن خدا چنانچه شأن بزرگان همین است که عمل تابعین را بخود نسبت میدهند مثل اینکه امیر یا رئیس یا سلطان میگویند ما فلانی را کشتیم یا گویند ما فلانی را زندان نمودیم در صورتی که هیچ یک از آنان خودش بشخصه چنین کاری نکرده و عمل غیر را بخود نسبت میدهد.
2- فرق است بین علم حق تعالی قبل از ایجاد مخلوقات و بعد از ایجاد که اول را علم فعلی گویند و دوم را علم عینی، پس مقصود از دانستن دانستن اوست بعلم عینی بعد از آنکه بعلم فعلی میدانست، و اینجا محل بحث و بیان کیفیت علم حق تعالی و چگونگی آن قبل از ایجاد و بعد از ایجاد نیست.
لکن اینکه توجیه دوم درست بنظر نمی‌آید زیرا که بنا بر تحقیق در علم حق تعالی تغییر و تبدیل راه ندارد علم او پیش از ایجاد ممکنات و پس از خلقت آنها یکی است

صفحه : 113
یعنی علم او حضوری است و همیشه صفحه نفس الامر نزد او مکشوف و هویداست پس فرق گذاشتن بین علم ازلی او قبل از ایجاد و پس از آن بی‌موضوع و بی‌اساس است.
3- خداوند صورت تکلیف را صورت امتحان و آزمایش قرار داده که تکلیف در معنی امتحان است برای خود مکلف که تکلیف کردن مثل آزمایش نمودن است تا اینکه برای خود مکلف معلوم شود مطیع است یا عاصی.
4- اصلا مقصود از علم که فرموده «تا اینکه ما بدانیم» همان امتحان و آزمایش است و چون آزمایش غالبا سبب علم میشود در اینجا مسبب را یعنی علم را بجای سبب یعنی آزمایش قرار داده و اینکه نحو استعمال در کلام عرب بسیار دیده میشود.
5- مقصود از «لنعلم» که بصیغه مضارع گفته شده اگر چه ظاهر کلام اینکه است که تغییر قبله دادیم که بدانیم لکن در معنی اینکه است که چون میدانستیم که کیست موافق و کیست مخالف چنین کردیم.
بهترین توجیهات توجیه چهارم است که مقصود از علم آزمایش است «لنعلم» یعنی تا اینکه بیازمائیم.
مِمَّن یَنقَلِب‌ُ عَلی عَقِبَیه‌ِ برگشتن بسوی دو پاشنه یعنی پست کنایه از اعراض نمودن و رو گردانیدن از متابعت دین اسلام و ظاهرا آیه در مقام رفع توهم است که کسی نگوید اگر صلاح در اینکه بود که قبله مسلمین کعبه باشد چرا از اول تأسیس دین، کعبه را قبله قرار ندادند و مسلمانها مدتی بطرف بیت المقدس نماز میخواندند.
در پاسخ فرموده مشرق و مغرب ملک خداست جهتی دون جهتی مدخلیت ندارد مقصود از تغییر قبله آزمایش است (تا سیه روی شود هر که در او غش باشد) اینست که گفته قبله را تغییر دادیم لِنَعلَم‌َ مَن یَتَّبِع‌ُ الرَّسُول‌َ تا اینکه تمیز داده شود مطیع از عاصی و مؤمن از منافق.

صفحه : 114
وَ إِن کانَت لَکَبِیرَةً إِلّا عَلَی الَّذِین‌َ هَدَی اللّه‌ُ اینکه آیه در مقام نکوهش کسانی است که بظاهر مؤمن و در باطن منافق‌اند که پس از آزمایش و تغییر قبله معلوم میشود و شناخته میشوند کسانی را که خداوند آنان را بطریق حق و حقیقت هدایت نموده که در قبله تابع میگردند و کسانی که آن نخوت و تفرعنی که جبلی آنهاست و آن عصبیتی که از آباء و اجدادشان بارث برده‌اند مانع از اینکه میشود که تغییر قبله دهند.
وَ ما کان‌َ اللّه‌ُ لِیُضِیع‌َ إِیمانَکُم إِن‌َّ اللّه‌َ بِالنّاس‌ِ لَرَؤُف‌ٌ رَحِیم‌ٌ در شأن نزول آیه چنین گویند که پس از آنکه خداوند قبله را گردانید بعضی از اصحاب که با رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلّم نماز خوانده بودند و زندگانی را بدرود گفته مثل اسعد بن زراره و براء بن مغرور و امثال اینان کسان آنها آمدند نزد رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلّم و گفتند آیا آن نمازهایی که ما و آنها بروی بیت المقدس کرده بودیم چه میشود اینکه آیه آمد وَ ما کان‌َ اللّه‌ُ لِیُضِیع‌َ إِیمانَکُم خداوند نمازهایی که ببیت المقدس کرده‌اید باطل نخواهد نمود و بعضی گویند یهودیان چنین سؤالی نمودند و اینکه خداوند در اینکه آیه از نماز تعبیر بایمان نموده لِیُضِیع‌َ إِیمانَکُم یعنی خداوند ضایع نمیکند نماز شما را برای اهمیت نماز است.
قَد نَری تَقَلُّب‌َ وَجهِک‌َ فِی السَّماءِ فَلَنُوَلِّیَنَّک‌َ قِبلَةً تَرضاها از اینکه آیه معلوم میشود که رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم مایل نبود رو ببیت المقدس نماز بخواند و منتظر وحی بود که خداوند وی را گرامی دارد بقبله‌ای که مخصوص بخود و امت خود باشد زیرا چنانچه مفسرین گفته‌اند یهودیها بمسلمانها طعنه میزدند که شما بقبله ما نماز میخوانید و تابع دین ما میباشید و شاید بهمین علت منتظر بودند که پیغمبر اکرم (ص) بدین آنها در آید و روش خود را تابع آنان گرداند.
و در شأن نزول آیه در روایات دارد «که یهودیها بمسلمانها سرزنش مینمودند و افتخار میکردند که شما بقبله ما (بیت المقدس) نماز میخوانید و پیغمبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم را

صفحه : 115
محزون مینمودند اینکه بود که رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم در تاریکی شب از حجره مبارک بیرون آمده و منتظر وحی بود تا اینکه اینکه آیه نازل گردید» و گمان نشود در تغییر دادن قبله غرض شخصی در کار بوده اینکه طور نیست انبیاء در تأسیس احکام تابع وحی و دستور الهی میباشند و مقصود آن بزرگواران فقط بندگی و فرمان‌برداری است بلکه در کلیّه اعمال و گزارشات شخصیه خودشان نیز پیش خود اراده‌ای ندارند نمیگویند مگر باذن حق تعالی حرکت نمیکنند مگر بخواست او عملی انجام نمیدهند مگر بدستور او، در شأن رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم است ما یَنطِق‌ُ عَن‌ِ الهَوی إِن هُوَ إِلّا وَحی‌ٌ یُوحی.
فَوَل‌ِّ وَجهَک‌َ شَطرَ المَسجِدِ الحَرام‌ِ وَ حَیث‌ُ ما کُنتُم فَوَلُّوا وُجُوهَکُم شَطرَه‌ُ مقصود از شطر مسجد الحرام «حجر الاسود» است که اول پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلّم مأمور گردید که روی مبارک را بطرف آن محل بگرداند و پس از آن مؤمنین که در هر کجای عالم نماز میخوانند بایستی بآن طرف مسجد الحرام رو آرند.
وَ إِن‌َّ الَّذِین‌َ أُوتُوا الکِتاب‌َ لَیَعلَمُون‌َ أَنَّه‌ُ الحَق‌ُّ مِن رَبِّهِم مقصود از اهل کتاب یهودیان و نصرانیانند که البته میدانند دین اسلام و تعیین قبله او حق و از طرف پروردگار است زیرا که کتاب آنها تورات و انجیل و باقی کتب آسمانی شاهد بر صدق گفتار و دستورات اوست چنانچه در آیه بعد است:
الَّذِین‌َ آتَیناهُم‌ُ الکِتاب‌َ یَعرِفُونَه‌ُ کَما یَعرِفُون‌َ أَبناءَهُم کسانی که بآنان کتاب داده شد بقدری حقانیت و رسالت پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلّم نزد آنها معلوم و مبرهن است که او را برسالت چنان میشناسند که پسرهای خود را میشناسند یعنی همین طوری که پسرهای خود را بغیر اشتباه نمیکنند محمّد (ص) را بپیمبری و رسالت میشناسند و تردیدی در رسالت او ندارند و از روی لجاجت و تعصب و کبر و خودخواهی نمیخواهند معترف گردند و زیر بار او بروند.
مفسرین گویند اینکه در آیات پیش مخاطب شخص رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلّم بود و در اینکه آیه از خطاب بغیبت آمده چنانچه فرموده «یعرفونه» و بقرینه آیات پیش بایستی

صفحه : 116
«یعرفونک» باشد که میشناسند تو را برای اینست که خدای جلیل خطاب بمؤمنین کرده که بآنها بفهماند اهل کتاب بقدری اوصاف رسول اللّه را در کتاب آسمانی خود دیده‌اند که آن بزرگوار را بآن علائم و صفات بقدری واضح میشناسند مثل اینکه پسرهای خود را میشناسند و با اینکه حال از روی عناد و حسد انکار مینمایند.
الحَق‌ُّ مِن رَبِّک‌َ فَلا تَکُونَن‌َّ مِن‌َ المُمتَرِین‌َ طریق حق و دوستی همانست که از طرف پروردگار تو دستور میرسد و نباید شک و ریبی در نفس تو پدید گردد، اگر چه بظاهر خطاب راجع بشخص رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلّم است لکن چون حضرتش مبراء از شک و ریب میباشد بایستی گفت مقصود امت میباشد وَ لِکُل‌ٍّ وِجهَةٌ هُوَ مُوَلِّیها فَاستَبِقُوا الخَیرات‌ِ أَین‌َ ما تَکُونُوا یَأت‌ِ بِکُم‌ُ اللّه‌ُ جَمِیعاً بهر طرفی رو کنید بطرف حق رو کرده‌اید اینکه آیه تأکید همان آیات پیش است مثل فَأَینَما تُوَلُّوا فَثَم‌َّ وَجه‌ُ اللّه‌ِ قُل لِلّه‌ِ المَشرِق‌ُ وَ المَغرِب‌ُ و امثال اینکه آیات بسیار است.
و اینها اشعار دارد که در عبادات رو کردن بطرفی دون طرف دیگر در اصل عبادت مدخلیتی ندارد مگر بجهاتی و محسناتی که بآن ضمیمه گردد مثل اینکه چون کعبه مکان شریف و محل عبادت و بدست جناب ابراهیم خلیل علیه السلام تعمیر گردیده و نیز چون مکه محل تولد حضرت خاتم الانبیاء صلی اللّه علیه و آله و سلّم گردیده باین اعتبارات خداوند کعبه را قبله مسلمانان قرار داده و البته در اصل تشریع قبله که در تمام ادیان بایست در عبادت رو بطرفی آرند اسرار و رموزی مندرج است که برای اهلش معلوم است.
یکی از دانشمندان گفته بعضی از رموز و اسرار تأسیس قبله اینکه است که چون یکی از قوی و مشاعری که در انسان نهفته عقل است که ادراک کلیات بعهده اوست و دیگر قوه واهمه که ادراک جزئیات مینماید، و دیگر قوّه خیال که متصرف در عالم اجسام و خزینه‌دار مدرکات جزئیه است، و عقل بشر بعلت ضعف وجودش بدون معاونت وهم و خیال نتواند امر عقلی و مجرد صرف را تحت تصرف خود در آورد

صفحه : 117
و در آن عمل نماید مگر بکمک وهم و خیال اینست که وقتی خواست مستحضر گردد برای انجام دادن امر کلی مجرد صورت محسوسی را که در قوه خیالیه خود ذخیره دارد تحت نظر قرار میدهد و باین وسیله بآن امر کلی ظفر می‌یابد مثل اینکه مهندس در نقشه‌کشی و تعیین مقادیر لا بد بایستی یک شکل معینی و یک نقشه خاصی تحت نظر قرار دهد و آن امر کلی را منطبق گرداند بر آن امر جزئی خیالی تا آنکه باعانت و هم و خیال و با منطق تشبیه و تمثیل پیش برود و عمل خود را انجام دهد.
و بنده ذلیل هنگام حضور نزد سلطان مقتدر لا بد بایستی بطرف وی استقبال کند و مواجهه بصورت نماید آن گاه تمام هم خود را مصروف گرداند بر ثنا و ستایش او و آنچه لایق بزرگی او و رتبه پستی و بندگی خویش است اظهار نماید.
و چون عادت بر اینکه است لذا امر شریعت بر همین نهج قرار گرفته که در مقام عبادت رو بطرف قبله نمائیم و نقطه کعبه را نصب العین خود گردانیم تا اینکه حواس ما مقصور بر یک جهت گردد و حواس و مشاعر ما بر یک جهت روی آرد و باین وسیله بر قوت عزم و اراده ما افزوده گردد و بقلب و دل و بتمام همّت متوجّه گردیم و مواجهه نمائیم بآن فرد ازلی و موجود سرمدی و در مقام اظهار بندگی و ستایش و حمد و ثناء و شکرگزاری بآنطوری که از طرف خودش موظف گردیده‌ایم بر آئیم و بندگی خود را در معرض ظهور آریم.
آری چون نوع بشر مقید بعالم طبیعت و دچار حس و تخیلات میباشند اینکه است که در امور عقلانی و جهات معنوی لا بد بایستی استعانت بحس و خیال نمایند، لکن اشخاصی در عالم یافت میگردند که از عالم حس و خیال قدم بالا گذارده و از بند مادیت آزاد گردیده و از تخیلات رهایی پیدا نموده و با صورتهای خیالی عشق نمیورزند و روی دل بکعبه مقصود آورده و بهر طرفی رو آرند در آنجا روی خدا و آثار ذو الجلال بینند فَأَینَما تُوَلُّوا فَثَم‌َّ وَجه‌ُ اللّه‌ِ و مشاهده مینمایند که مشرق و مغرب ملک خدا و نماینده آثار الهی میباشند و چنین اشخاص در جایگاه صدق تمکن و استقرار

صفحه : 118
یافته‌اند و بمقام و منزلت آنها اشاره دارد قوله تعالی إِن‌َّ المُتَّقِین‌َ فِی جَنّات‌ٍ وَ نَهَرٍ فِی مَقعَدِ صِدق‌ٍ عِندَ مَلِیک‌ٍ مُقتَدِرٍ و اینها کسانی میباشند که همیشه مواجه بمبدء کون و در دل مشغول راز و نیاز و شکرگزاری و عبادت و بزبان حال و قال ستایش مینمایند مقام عظمت و بزرگواری آن فرد بیهمتا را.

صفحه : 119

[سوره البقرة (2): آیات 149 تا 157]

اشاره

وَ مِن حَیث‌ُ خَرَجت‌َ فَوَل‌ِّ وَجهَک‌َ شَطرَ المَسجِدِ الحَرام‌ِ وَ إِنَّه‌ُ لَلحَق‌ُّ مِن رَبِّک‌َ وَ مَا اللّه‌ُ بِغافِل‌ٍ عَمّا تَعمَلُون‌َ (149) وَ مِن حَیث‌ُ خَرَجت‌َ فَوَل‌ِّ وَجهَک‌َ شَطرَ المَسجِدِ الحَرام‌ِ وَ حَیث‌ُ ما کُنتُم فَوَلُّوا وُجُوهَکُم شَطرَه‌ُ لِئَلاّ یَکُون‌َ لِلنّاس‌ِ عَلَیکُم حُجَّةٌ إِلاَّ الَّذِین‌َ ظَلَمُوا مِنهُم فَلا تَخشَوهُم وَ اخشَونِی وَ لِأُتِم‌َّ نِعمَتِی عَلَیکُم وَ لَعَلَّکُم تَهتَدُون‌َ (150) کَما أَرسَلنا فِیکُم رَسُولاً مِنکُم یَتلُوا عَلَیکُم آیاتِنا وَ یُزَکِّیکُم وَ یُعَلِّمُکُم‌ُ الکِتاب‌َ وَ الحِکمَةَ وَ یُعَلِّمُکُم ما لَم تَکُونُوا تَعلَمُون‌َ (151) فَاذکُرُونِی أَذکُرکُم وَ اشکُرُوا لِی وَ لا تَکفُرُون‌ِ (152) یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا استَعِینُوا بِالصَّبرِ وَ الصَّلاةِ إِن‌َّ اللّه‌َ مَع‌َ الصّابِرِین‌َ (153)
وَ لا تَقُولُوا لِمَن یُقتَل‌ُ فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ أَموات‌ٌ بَل أَحیاءٌ وَ لکِن لا تَشعُرُون‌َ (154) وَ لَنَبلُوَنَّکُم بِشَی‌ءٍ مِن‌َ الخَوف‌ِ وَ الجُوع‌ِ وَ نَقص‌ٍ مِن‌َ الأَموال‌ِ وَ الأَنفُس‌ِ وَ الثَّمَرات‌ِ وَ بَشِّرِ الصّابِرِین‌َ (155) الَّذِین‌َ إِذا أَصابَتهُم مُصِیبَةٌ قالُوا إِنّا لِلّه‌ِ وَ إِنّا إِلَیه‌ِ راجِعُون‌َ (156) أُولئِک‌َ عَلَیهِم صَلَوات‌ٌ مِن رَبِّهِم وَ رَحمَةٌ وَ أُولئِک‌َ هُم‌ُ المُهتَدُون‌َ (157)

ترجمه:

و از هر کجا بیرون روی پس بگردان روی خود را (در نماز) بطرف کعبه و اینکه حکم محققا حق و از طرف پروردگار تو است و خداوند از اعمال شما غافل نیست،
و از هر مکانی که بیرون رفتی پس بگردان روی خود را بطرف مسجد- الحرام و شما مسلمانها نیز در هر مکانی که باشید در نماز رو بمسجد الحرام آرید تا مردم با شما مجادله نکنند مگر گروه ستمکاران و از خصومت آنها نهراسید و بترسید از نافرمانی من تا نعمت و رحمتم را بر شما تمام کنم و شاید شما باین طریق هدایت

صفحه : 120
گردید،
چنانچه رسول خود را فرستادیم بین شما و او را از (جنس) شما قرار دادیم تا برای شما تلاوت نماید آیات ما را و نفوس شما را از پلیدی و آلودگی جهل پاک و پاکیزه گرداند و بشما حکمت و علم شریعت بیاموزد و بشما تعلیم کند آنچه را که نمیدانید،
ای مؤمنین یاد کنید مرا تا من نیز شما را یاد کنم و شکرگزاری مرا نمائید و کفران نعمتهای مرا ننمائید،
ای اهل ایمان در پیشرفت کار خود کمک و استعانت بجوئید بصبر و بردباری و متوسل گردید بنماز و یاد خدا که محققا خدا با صابرانست،
آن کسی که در راه خدا کشته شد گمان نکنید مرده است بلکه او زنده ابدی است و لکن شما (کیفیت) زندگانی او را نمیفهمید و ادراک نمی‌نمائید،
و هر آینه شما مؤمنین را آزمایش میکنم بسختیها چون ترس و گرسنگی و کمی مال و آفات نفسانی و نقص در زراعت (و ای پیغمبر) بشارت و مژده ده صابرین را،
آنهایی که چون حادثه ناگواری برای آنان پیش آید صبوری پیش گرفته و گویند مالک و صاحب ما خداست و زیر فرمان اوئیم و بسوی او بازگشت مینمائیم،
چنین اشخاصی برای آنهاست صلوات و رحمت از طرف پروردگار آنها و آنان راه یافتگانند.

توضیح آیات‌

اشاره

وَ مِن حَیث‌ُ خَرَجت‌َ فَوَل‌ِّ وَجهَک‌َ شَطرَ المَسجِدِ الحَرام‌ِ چون اینکه آیه با آیه بعد در صورت مثل هم است موهم تکرار شده اینکه است که مفسرین در مقام رفع توهّم بر آمده و گویند اگر چه در صورت مثل هم بنظر می‌آید لکن در معنی و مقصود با هم تفاوت دارند.
از ابو علی که یکی از مفسرین است چنین نقل میکنند که گفته آیه اوّل خطاب بپیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلّم است که هر کجا بیرون شوی باطراف و نواحی مدینه و بآنجاهایی که همیشه رفته بودی و بطرف بیت المقدس نماز میخواندی اکنون چون آنجاها روی بروی کعبه نماز بخوان.
و مقصود از آیه دوم اینکه است که هر گاه سفرهای دو رکنی که میان تو و کعبه

صفحه : 121
مسافت زیاد باشد نباید بعد مسافت تو را باز دارد و روی از کعبه بگردانی و در همه جا در نماز روی خود را بکعبه آر.
لِئَلّا یَکُون‌َ لِلنّاس‌ِ عَلَیکُم حُجَّةٌ تا کسی بر شما ایرادی نیاورد، از اینکه آیه چنین بر میآید که قبلا بحضرتش ایراد نموده بودند چنانچه حسن بصری گوید کفار قریش وقتی پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلّم به بیت- المقدس نماز میخواند طعنه میزدند که از قبله ابراهیم پدرش اعراض نموده وقتی بامر خدا برگشت و بروی کعبه نماز میخواند میگفتند پشیمان شد و برگشت.
و از ابو علی است که گفته مقصود اینکه است که ای پیغمبر هیچ وقت در نماز از کعبه روی مگردان تا مورد طعن دشمنان گردی و بگویند بدلخواه خود بهر طرفی نماز میخواند نه بامر خدا.
إِلَّا الَّذِین‌َ ظَلَمُوا مِنهُم در اینکه آیا اینکه استثناء راجع بکجا و معنی آن چیست و ظالمین کیانند بین مفسرین گفتاری است که ابو الفتوح رازی در تفسیر خود ببعضی از آنها اشاره نموده.
(1) مقصود از مردمی که در اول آیه بناس تعبیر مینماید در قوله تعالی لِئَلّا یَکُون‌َ لِلنّاس‌ِ عَلَیکُم حُجَّةٌ یهودیانند که گفتند اگر براه‌نمایی ما نبود هیچوقت او قبله نمیشناخت و مقصود از «منهم» در قوله تعالی إِلَّا الَّذِین‌َ ظَلَمُوا مِنهُم مشرکین عربند و بنا بر اینکه، معنی آیه چنین میشود که پس از اینکه تو مقاومت نمودی و در همه جا بروی کعبه نماز خواندی دیگر سرزنش یهودیان قطع میگردد که میگفتند بقبله ما بیت المقدس نماز میخواند و قبله را از ما فرا گرفته مگر مشرکین که و لو آنکه تو قبله خود را بگردانی بروی کعبه باز آنها بر شبهه خود باقی میباشند که میگویند اول از قبله ابراهیم پدرش رو گردانید سپس پشیمان شده برگشت و عن قریب بدین ما خواهد آمد. (مجاهد و عطا و قتاده و سدی) 2- روی بر کعبه کن تا کسی را بر تو اعتراض نباشد مگر از روی عناد و ضدیت

صفحه : 122
3- استثنای منقطع است و استثنای منقطع اینکه است که مستثنی از جنس مستثنی منه نباشد پس بنا بر اینکه «الا» در إِلَّا الَّذِین‌َ ظَلَمُوا بمعنی لکن میشود و معنی آیه چنین است روی بکعبه کن تا اینکه احدی نتواند بر تو اعتراض و بحثی نماید مگر ظالمین و معاندین و اینکه مطلب مثل اینکه ماند که کسی بگوید تو را بر من حقی نیست مگر بخواهی زور بگویی و ظلم کنی.
4- در نماز روی بکعبه آر تا بر یهودیان حجت تمام شود زیرا که یهودیان در تورات دیده بودند که پیغمبر خاتم صلی اللّه علیه و آله و سلّم از بیت المقدس روی بمکه نماز میخواند وقتی دیدند مدتی بطرف بیت المقدس نماز میخواند با هم گفتند دیدید که او آن پیمبر موعود نبود تا اینکه آیه تحویل قبله آمد و خداوند قبله را گردانید و با اینکه برای آنان یقین و برسالت حضرتش حاصل گردید باز از روی تعصب و ضدیت رؤسای آنها انکار رسالت نمودند اینکه است که خداوند آنان را ظالم نامید. (پایان) فَلا تَخشَوهُم وَ اخشَونِی وَ لِأُتِم‌َّ نِعمَتِی عَلَیکُم «فلا تخشوهم» عطف بر آیه پیش است و خطاب بمؤمنین مینماید که از یهودیان نترسید که روی بکعبه نماز بخوانید و بترسید از ترک اوامر من، و اینکه قبله شما را گردانیدم برای اینکه بود که نعمت خود را برای شما تمام گردانم:
روایت از حضرت امیر علیه السلام است که نعمت خدا بر بندگانش شش چیز است:
اسلام، قرآن، محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلّم، ستر، عافیت، و استغناء از آنچه که در دست مردم است.
و از تمام نعمت بر مردم ولایت علی علیه السلام است چنانچه فرموده الیَوم‌َ أَکمَلت‌ُ لَکُم دِینَکُم وَ أَتمَمت‌ُ عَلَیکُم نِعمَتِی وَ رَضِیت‌ُ لَکُم‌ُ الإِسلام‌َ دِیناً«1» سوره مائده آیه 5 و نیز در تمامی نعمت اینکه است که در صدر اسلام کعبه بت خانه مشرکین بود و رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم مأمور بود که بروی بیت المقدس نماز بخواند که موهم بت‌پرستی نشود
-----------------------------------
(1) امروز کامل گردانیدم برای شما دین شما را و تمام کردم برای شما نعمت خود را و پسندیدم برای شما دین اسلام را.

صفحه : 123
و وقتی که بتوسط پیغمبر خاتم صلی اللّه علیه و آله و سلّم کعبه از بت پاک گردید آن وقت نعمت برای مسلمانها تمام گردید و قبله آنها کعبه شد.
کَما أَرسَلنا فِیکُم رَسُولًا مِنکُم یَتلُوا عَلَیکُم آیاتِنا وَ یُزَکِّیکُم وَ یُعَلِّمُکُم‌ُ الکِتاب‌َ وَ الحِکمَةَ و نیز از تمام نعمت اینکه است که ما برای شما رسولی فرستادیم که آیات قرآن که کلام الهی است و از ذکر حکیم و از عالم معنی بعالم الفاظ فرود آمده تلاوت نماید و شما را از پلیدی و اخلاق نکوهیده ناپسندیده و صفات و ملکات حیوانیه تزکیه نماید و نیز شما را بخوی انسانی و اوصاف ملکوتی روحانی بیاراید و بشما کتاب و حکمت بیاموزد و بشما بفهماند آنچه را که نمیدانید.
مقصود از کتاب قرآن است و از حکمت در اینجا شاید رموز و اسرار و مطالب معجزه‌آمیز قرآنی است که مجموع قرآن هم کتاب قانونی است و هم معجزه رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم، و هم اعجاز است برای آنکه مشتمل بر چیزی است که فوق حد فهم بشر بشمار میرود و کتاب قانونی است زیرا که تمام قوانین و مقررات دین اسلام را در بر دارد و تمام احکام از عبادات و معاملات و طریق معاشرات و غیر اینها در قرآن ثبت گردیده.
فَاذکُرُونِی أَذکُرکُم وَ اشکُرُوا لِی وَ لا تَکفُرُون‌ِ فاء «فاذکرونی» متفرع و مربوط بآیات پیش است معنی آیه چنین میشود:
پس از آنکه نعمت هدایت بفرستادن انبیاء بتخصیص وجود پیمبر اسلام صلی اللّه علیه و آله و سلّم و کتاب آسمانی (قرآن) بر شما تمام گردید بپای داشت اینکه همه نعمتهای ظاهری و باطنی متذکر گردید و مرا یاد کنید تا من نیز شما را یاد کنم و طریق شکرگزاری و سپاس داری پیشه خود گردانید و کفران نعمتهای مرا ننمائید.
«ذکر» گاهی مقابل غفلت آید و مطلب با اینکه معلوم است شخص متوجه بآن نیست و گوید ملتفت و متوجه بآن نبودم و شاید اشاره بآن دارد قوله تعالی

صفحه : 124
وَ لا تُطِع مَن أَغفَلنا قَلبَه‌ُ عَن ذِکرِنا سوره کهف آیه 38، و بیشترین مردم چنین‌اند که عالم بخدا میباشند لکن اشتغال بدنیا آنها را از ذکر حق تعالی غافل گردانیده، و گاهی ذکر مقابل نسیان آید و آن وقتی است که مطلب بالمره فراموش گردد.
و ذکر بمعنی حقیقی همان است که مقابل غفلت یا نسیان و فراموشی آید و ذکر لسانی بدون توجه معنوی چندان آثاری بر آن مترتب نمیگردد اگر لفظ و معنی با هم توأم گردد بطوری که لفظ کاشف معنی و گوینده هنگام ذکر متوجه بمذکور باشد و او را در نظر آرد البته از ذاکرین محسوب میگردد، لکن ذکر خالی از معنی غیر از لغلغه لسانی چیز دیگری نخواهد بود مگر اینکه بگوئیم خداوند تفضلا ثوابی بر آن مرتبت میگرداند لکن آن ذکری نیست که خداوند نیز بپاداشت آن ذاکر را یاد کند چنانچه فرموده فَاذکُرُونِی أَذکُرکُم که بنده وقتی در مورد رحمت و الطاف رحمانی واقع میگردد و خداوند بنظر لطف و رحمت او را مینگرد که او بتمام قوی و مشاعر رو باو آرد و از غیر بگسلد و باو پیوندد چنین کسی در محیط رحمت حق تعالی واقع گردیده و ذکر او کاشف از ذکر حق و یاد کردن او عظمت حق را دلالت دارد بر یاد حق تعالی وی را و البته چنین ذکری قلبی است نه ذکر لسانی زیرا چنین اثری بر ذکر زبانی بدون تذکر قلبی مترتب نخواهد شد.
و ذکر زبانی از حمد و ستایش و قرائت کتاب الهی را اگر چه ذکر نامیده‌اند مثل اینکه در شأن قرآن است وَ هذا ذِکرٌ مُبارَک‌ٌ أَنزَلناه‌ُ شاید اینها را ذکر میگویند باعتبار اینکه زبان ترجمان دل است اول دل گویا میگردد پس از آن زبان بتوسط الفاظ همان معنی را در لفافه حروف پیچیده اظهار مینماید.
و ممکن است گفته شود برای ذکر مراتبی است مرتبه نازل او همان اذکار زبانی است و مرتبه عالی آن تذکر قلبی است.
خلاصه آن ذکری که ذاکر را در مورد توجه و نظر رحمانی و رحیمی حق تعالی واقع میگرداند همان توجه بحق و بیاد او بودن است.

صفحه : 125
در فضیلت ذکر آیات بسیار و اخبار بی‌شمار وارد گردیده مثل همین آیه فَاذکُرُونِی أَذکُرکُم یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا اذکُرُوا اللّه‌َ ذِکراً کَثِیراً وَ سَبِّحُوه‌ُ بُکرَةً وَ أَصِیلًا«1» سوره احزاب آیه 34، وَ اذکُر رَبَّک‌َ فِی نَفسِک‌َ تَضَرُّعاً وَ خِیفَةً وَ دُون‌َ الجَهرِ مِن‌َ القَول‌ِ بِالغُدُوِّ وَ الآصال‌ِ«2» سوره اعراف آیه 204 و نیز راجع بذکر و فضیلت ذاکرین اخبار و احادیث بقدری از معصومین رسیده که بشمار نمیآید.
از کتاب عدة الداعی است که وقتی رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم با اصحاب بیرون رفت سپس رو بآنها کرده و فرمود
«ارتعوا فی ریاض الجنة»
اصحاب گفتند یا رسول اللّه ریاض الجنة چیست فرمود
«مجالس الذکر اغدوا و روحوا و اذکروا و من کان یحب ان یعلم منزلته عند اللّه فلینظر کیف منزلة اللّه عنده فان اللّه تعالی ینزل العبد حیث انزل العبد اللّه من نفسه و اعلموا ان خیر اعمالکم عنده ملیککم و أزکاها و ارفعها فی درجاتکم و خیر ما طلعت علیه الشمس ذکر اللّه تعالی اخبر عن نفسه فقال انا جلیس من ذکرنی و قال تعالی فَاذکُرُونِی أَذکُرکُم
بنعمتی، اذکرونی بالطاعة و العبادة اذکرکم بالنعم و الاحسان و الراحة و الرضوان»،

توضیح حدیث‌

«ارتعوا فی ریاض الجنة»
تفریح کنید در باغهای بهشت پس از آنکه سؤال میشود: ریاض بهشت چیست، میفرماید مجلسهای ذکر رفت و آمد کنید و مشغول ذکر باشید کسی که دوست دارد بداند منزلت و موقعیت خود را نزد حق تعالی، ببیند چگونه است منزلت حق تعالی نزد او زیرا که خداوند قرار میدهد مقام و منزلت بنده را آن طوری
-----------------------------------
(1) خطاب بمؤمنین است که ای کسانی که ایمان آورده‌اید خدا را بسیار یاد کنید و در صبح و شام تسبیح و تمجید نمائید او را.
(2) خطاب به پیغمبر اکرم (ص) که: پروردگار خود را یاد کن در دل و باطن خود در صبح و شام در حال پنهانی و تضرع بدون صدای بلند «یعنی در دل و آهسته خدا را بخوان»

صفحه : 126
که بنده قرار میدهد خدا را در نفس خود.
ظاهرا مقصود اینکه است که مقام و منزلت هر کسی نزد پروردگار بقدر معرفت وی است بمقام الوهیت بقدری که خدا را می‌شناسی و عظمت و بزرگواری او بر قلب تو مستولی گردیده بهمان قدر شرافت و منزلت نزد او پیدا نموده‌ای اگر خدا را بصفت قدرت شناختی و در مقابل نفوذ قدرت او خود را ناچیز دانستی یا او را بمقام الوهیت شناختی و خود را ببندگی و ذلت یافتی یا اینکه او را بمقام بی‌نیازی و غنا و وجود مطلق دانستی و خود را بفقر و نیازمندی تمیز دادی بدانکه بهره‌ای از اوصاف جمال الوهیت را دارا گشته‌ای یعنی معرفت تو باین اوصاف بقدری است که مظهر و نماینده صفات الهی گردیده‌ای و نور صفات جلال خداوندی در دل تو پرده افکنده و اشراق نموده و در اثر روشنی نور الوهیت خدا را شناخته‌ای زیرا چنانچه در جای خود مبرهن گردیده ممکن نیست انسان چیزی بداند یا معرفت بآن پیدا کند مگر بقدری که در خود او از آن چیز موجود باشد دانشمندان گفته‌اند اگر بقعر دریا روی یا بکرات و اطراف آسمانها بگردی غیر از خود چیزی نیابی.
پس اینکه میفرماید کسی که میخواهد بداند منزلت و مقام وی نزد خداوند چقدر است ببیند منزلت خدا نزد او چقدر است یعنی مقام او بقدری است که دارای صفات الهی گردیده و بهمان قدر خدا را شناخته آن وقت بخدا خدا را میشناسد و در واقع خدا را بقدر خودش شناخته پس مقام او نزد اله بقدر معرفت وی است بنفس خود که آینه مانند در مقابل نور عظمت خداوندی کسب نور نموده و عارف بخود و خدای خود گردیده
من عرف نفسه فقد عرف ربه، اعرفکم بنفسه اعرفکم بربه.
اهل معرفت گویند هر کس خود را بصفت عبودیت شناسد پروردگار خود را بصفت ربوبیت شناسد و هر کس خدا را بعظمت و بزرگواری و سلطنت شناسد خود را بفقر و ذلت و مسکنت شناسد.
از یکی از عرفا پرسیدند خدا را بچه چیز شناختی گفت باین شناختم که هر وقت قصد معصیتی مینمایم عظمت و جلال خداوندی را بیاد میآورم و از معصیت خودداری میکنم.
آری اگر ذره‌ای از نور معرفت در قلبی بتابد اثر آن در ظاهر پدید میگردد و پدید

صفحه : 127
شدن آثار نتیجه ذوق و حال است نه حاصل علم و تصور.
اگر خواهی بدانی که نسبت بمعرفت حائز چه مقامی گشته‌ای ببین در خور چه صفتی از اوصاف جمال احدی پدید گردیده یعنی نماینده آن گردیده‌ای و نور آن در دل تو پرتو افکنده بقدر بروز و ظهور آن صفت ربوبی پی ببر بمنزلت و مقام خودت در عالم اله.
اگر در قلب خود محبت حق یافتی بدان محبوب حق تعالی واقع گردیده‌ای محبت تو نتیجه محبت ربوبی است نسبت بتو یُحِبُّهُم وَ یُحِبُّونَه‌ُ و اگر در خود شوق لقاء حق یافتی بدانکه اثر شوق الهی است که بر دل تو تجلی نموده در حدیث است
«الا طال شوق الأبرار الی لقایی و انی الی لقائهم لاشد شوقا»
و نیز اگر در خود صفت رضا دیدی بدانکه رضای تو ناشی از رضای حق است نسبت بتو رَضِی‌َ اللّه‌ُ عَنهُم وَ رَضُوا عَنه‌ُ اگر خود را مایل بذکر و یاد حق دیدی بدان منظور لطف او واقع گردیده‌ای فَاذکُرُونِی أَذکُرکُم زیرا که جذابیت حق است که بنده را بسوی خود میکشاند اگر مورد الطاف الهی نبودی چنین توفیقی نصیب تو نمیگردید.
در کتاب معانی راوی حسین بزاز است میگوید ابا عبد اللّه علیه السلام بمن فرمود میخواهی خبر دهم تو را بمحکم‌ترین چیزی که خداوند بر خلق فرض نموده گفتم آری گفت بانصاف عمل نمودن با خلق، و مواسات نمودن تو با برادرت (با برادران دینی) و ذکر خدا در هر مکانی اما من نمیگویم،
«سبحان اللّه و الحمد للّه و لا اله الا اللّه و اللّه اکبر»
و گرچه اینها ذکر است لکن مقصود از ذکر خدا در هر جایی وقتی است که همت گماری بر طاعت یا ترک معصیت» و باین مضمون احادیث و اخبار از معصومین بسیار رسیده و جای آن کتب ادعیه است.
وَ اشکُرُوا لِی وَ لا تَکفُرُون‌ِ اینکه شکر و سپاس‌گزاری را ردیف ذکر گردانیده شاید برای اینکه است که بدون تذکر و بیاد آوردن نعمتهای الهی شکر تحقق نپذیرد کسی که غافل از حق تعالی

صفحه : 128
و نعمتهای غیر متناهی اوست چگونه ممکن است سپاس‌گزار و شاکر باشد.
و باید دانست که شکر هر نعمتی اینکه است که آن نعمت را در همان مصرفی که برای آن عطا شده صرف نماید. بقول شیخ سعدی:
شکرانه بازوی توانا بگرفتن دست ناتوانی است مثل اینکه بچشم آیات خلقت و آثار رحمت الهی را بنگرد بگوش آیات قرآنی و کلمات حقانی را استماع نماید و تمام اعضا و جوارح خود را در اطاعت و آنچه وظیفه هر عضوی است در همان چیز صرف نماید فکر و عقل خود را در اسرار موجودات و رموز خلقت بکار اندازد دل و قلب خود را که گنجینه اسرار الهی و عرش رحمانی است از خار و خس اوهام شیطانی تصفیه نماید و جلا دهد تا محل نفوذ رحمت یزدانی و لایق الهام ملکی گردد و کفران نعمت همان است که نعمتهای خدا داد را در غیر مورد رضای او صرف گرداند.
یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا استَعِینُوا بِالصَّبرِ وَ الصَّلاةِ بعضی از مفسرین چنین گفته که از اینکه آیه یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا تا آخر آیه هُم‌ُ المُهتَدُون‌َ که پنج آیه میشود اگر چه مضامین آنها مطلق است لکن ظاهرا مقصود اصلی تحریص و تشویق مؤمنین صدر اسلام است بر جهاد و جنگ با اعداء و نیز اینکه پنج آیه ملتئم و مرتبط بیکدیگر و مقدمه حکم جهاد است و شاید یک دفعه نازل گردیده.
و در جزء اول تفسیر سوره بقره در ذیل آیه یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا استَعِینُوا بِالصَّبرِ وَ الصَّلاةِ اندازه‌ای راجع بصبر و صلاة بحث نمودیم و توضیح دادیم و گفتیم که صبر از بزرگترین ملکات حمیده و پیشرو قافله راه روان بسوی کعبه مقصود است و صلاة هم یکی از مصادیق صبر بشمار میرود.
إِن‌َّ اللّه‌َ مَع‌َ الصّابِرِین‌َ ظاهرا معیتی که اختصاص بصابرین داده شده غیر از معیت حق است با تمام موجودات در قوله تعالی هُوَ مَعَکُم أَین‌َ ما کُنتُم زیرا مقصود از معیت در آنجا معیت قیومیت

صفحه : 129
است که هر موجودی قائم بحق تعالی و موجود بوجود و اراده حقانی اوست، و شاید مقصود از معیت در اینجا اینکه است که کسانی که در راه خدا جهاد میکنند یا کسانی که در مقام تقویت جزء عملی روحانی بر آمده یا در انجام دادن وظائف دینی کوشش می‌کنند و خود را بزحمت می‌اندازند در چنین مواردی صبر و بردباری مینمایند خداوند آنها را کمک و یاری میکند و بپاداشت صبر، نفس و عقل و دل آنها را قوی میگرداند و همیشه با ایشان همراهست.
در تفسیر تنطاوی راجع به اینجا مقاله‌ای دارد که خلاصه آن را ترجمه مینمایم چنین گوید بدان انسان در اینکه عالم دوست دارد که همیشه ترقی و استکمال نماید و راحت و شرافت و سعادت خود را در اینکه میداند که همیشه زنده، جوان، غنی، صحیح و نیرومند باشد و هیچوقت پیر، فقیر، مریض نشود و نیز همیشه با جمال و خوش صورت باشد و هیچوقت فرسوده و اجزاء وی در هم ریخته نگردد، و اینکه آرزو در جبله هر فردی گذارده شده اظهار بکند یا نکند و حال آنکه میبینیم ما در معرض فقر و موت و مرض و نقص مال و فقدان اولاد میباشیم و تمام اینها را بلا و آفت میدانیم، لکن وقتی برای ما بلا و مصیبتی پیش آمد شد و مدتی گذشت کم کم فراموش میکنیم و خداوند ما را بشارت داده وَ بَشِّرِ الصّابِرِین‌َ بشارت برای کسانی است که در امور تدبر و تفکر مینمایند و میدانند که خدا میدهد و می‌گیرد و باین لحاظ صبر و بردباری میکنند.
و در تحمل بلا و مصیبات اسراری نهفته که پاره‌ای از حکماء اسلام و دانشمندان فهمیده‌اند و اظهار میدارند که انسان در اثر سختیها و ناملایمات روزگار روح و روانش ترقی و تعالی مینماید اگر چه خودش مشعر بترقیات روحانی خود نباشد و حکماء گفته‌اند کسی که در معرض سختی‌ها و بلیات واقع نگردد مثل طلایی ماند که از زیر خاک بیرون نیامده و در کوره زرگری در معرض محک واقع نگردیده و از غش ماده پاک نشده تا قابل زینت یا درهم و دینار گشته و با قیمت گردد بلکه بایستی همیشه در خاک مدفون و از انظار پنهان باشد.
اما کسی که در معرض سختیها و ناملایمات واقع گردید و شدائد وی را تربیت

صفحه : 130
نمود در اثر بردباری قوه اراده و عزم وی قوی میگردد و گویا از حوادث ذره‌ای پوشیده که او را نگاه میدارد و مقابل سختیهای روزگار مقاومت مینماید و نیز در اثر صبر دارای سپری میگردد که وی را از غم و حزن نگاه میدارد و او را مستعد میگرداند برای ترقی بآن درجه‌ای که مستعد آن است و بشر هر قدر بیشتر در معرض سختی و ناملایمات واقع گردد روح وی بزرگتر و قوی‌تر می‌گردد.
و نیز مشقتهای دنیا را تشبیه نموده‌اند بدو بال که روح بشر بآن دو بال در عالم سعادت پرواز مینماید و اگر چه در نظر مردم وسعت و راحتی سعادت و فضیلت است لکن کتاب آسمانی میگوید اینطور نیست بلکه بصابرین بشارت ده که سعادت و فضیلت نصیب آنان است، و نیز مردم گویند مردن مصیبت است حکما گویند چنین نیست بلکه مرگ فقط خلاصی از بند طبیعت و ذلت ماده است و قرآن میگوید بَل أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقُون‌َ فَرِحِین‌َ بِما آتاهُم‌ُ اللّه‌ُ مِن فَضلِه‌ِ. پایان وَ لا تَقُولُوا لِمَن یُقتَل‌ُ فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ أَموات‌ٌ بَل أَحیاءٌ وَ لکِن لا تَشعُرُون‌َ نگوئید و گمان نبرید اشخاصی که در راه خدا کشته شده‌اند مردگانند اینطور نیست بلکه آنها زنده‌اند لکن شما کیفیت زندگانی آنها را نمیفهمید و در سوره آل عمران آیه 69 چنین فرموده وَ لا تَحسَبَن‌َّ الَّذِین‌َ قُتِلُوا فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ أَمواتاً بَل أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقُون‌َ بدلالت اینکه آیات و بضمیمه احادیث بسیار و بحکم عقل و بشهادت تمام انبیاء و حکماء انسان بمرگ فانی نمی‌گردد.
شکی نیست که مقصود از اینکه حیات و زندگی حیات پاکیزه حقیقی دائمی است و زندگی همیشه‌گی است که فنا و زوال در آن راه ندارد و کسانی که چنین گمان کرده‌اند که مقصود از حیات کشته شدگان راه حق تعالی ذکر خیر آنان است که در افواه باقی و در اذهان مرکوز است در اشتباهند زیرا چنانچه معلوم است اینکه آیات در مقام بیان شرافت شهداء است که اگر حیات موقتی فانی چند روزه دنیای خود را از دست داده‌اند بپاداشت فداکاری و از خود گذشتگی دارای حیات جاودانی گردیده و مقام عندیت نزد پروردگارشان پیدا نموده‌اند و بارزاق روحانی همیشه متنعم و مسرور میباشند

صفحه : 131
و اینکه در اذهان ذکر خیر آنها بماند یا مردم آنها را بشرافت و فضیلت یاد کنند شرافت و فضیلتی برای آنان تأمین نمیگرداند، آیات قرآنی و کلام الهی بالاتر از آنست که یک امر موهومی را مدرک قرار دهد و چنین فضیلتی راجع بآن اظهار نماید و نیز اگر مقصود چنین باشد اینکه فرموده زنده‌اند و شما نمی‌فهمید و نزد پروردگار روزی دارند و از عطای پروردگار خوشحال و متنعم‌اند تمام اینها لغو میگردد.
پس از اینکه بیان معلوم میشود که اینکه آیات دلالت واضح دارد که مقصود از حیات بعد از مرگ حیات حقیقی و زندگی همیشه‌گی است و آن حیات برزخی است و عالم برزخی عالمی است متوسط بین عالم دنیا و عالم قیامت که بدلالت عقل و نقل ثابت گردیده که انسان پس از مرگ روح وی با بدن مثالی که در صورت مثل همین بدن دنیوی است و آن اصل محفوظ و جوهر حیات است منتقل میگردد در عالم برزخ اگر از سعدا و نیکوکاران است متنعم و اگر از اشقیاء و تیره‌بختان است معذب خواهد بود تا وقتی که قیامت بر پا گردد و برای چشیدن عذاب جسمانی یا ادراک تنعمات جسمانی روح عود مینماید ببدن عنصری جسمانی و تخصیص در آیه بشهداء برای شرافت و فضیلت آنهاست که ایشان پس از شهادت در عالم قدس و در دار کرامت الهی با کمال شرافت مبتهج و متنعم میباشند.
و بین قائلین بحیات پس از مرگ گفتاری است و اختلاف اقوال مبنی بر اینکه است که حقیقت انسانی چیست و چه جزء اوست که پس از مردن باقی ماند.
بعضی از مفسرین در مقام بیان بر آمده که مختصری از آن را در اینجا ترجمه مینمایم:
1- حکماء و بسیاری از دانشمندان متکلمین و کسانی که روح بشر و حقیقت انسانی را مجرد از ماده میدانند باین معنی که گویند روح بشر مثل جسم نیست و از زمان و مکان و مقدار لوازم جسمی مبرا و برکنار است و حلول در ماده ندارد و آن همان است که از آن تعبیر «بمن» میکنیم بنا بر اینکه مطلب خیلی واضح است که پس از فناء بدن روح باقی است و فناء در آن راه ندارد زیرا بدن فانی میگردد بعلت اینکه ترکیب شده از اضداد است، و بقاعده مسلم بین حکماء هر مرکبی بالاخره مندک خواهد گردید اما

صفحه : 132
روح چون ترکیب شده از اجزاء نیست و مجرد و بسیط است اینکه است که پس از فناء بدن باقی میماند.
و بین قائلین به اینکه روح جسم لطیف است و در ماده بدن سریان دارد راجع بحیات برزخی بعضی گویند اجزایی مماثل همین اجزاء ظاهر بدن پدید می‌گردد و روح تعلق بآن میگیرد و بعضی گویند اجزایی مخالف با اجزاء ظاهر بدن است که روح بآن تعلق میگیرد و هر طور باشد در اینکه زندگانی پس از مرگ بچه نحو است و برای چیست راجع بآن نیز گفتاری است:
1- پس از مرگ انسان را زنده میگردانند برای ادراک ثواب اگر نیکوکار و خوش عمل باشد یا برای کیفر و مجازات اگر شقی و کافر باشد، و اعتراض به اینکه ما بدنهای مردگان را میبینیم در قبر پوسیده شده و اجزاء آن از هم پاشیده چگونه آنها زنده می‌گردند.
در پاسخ گویند بنیه شرط حیات نیست ممکن است خداوند افاضه حیات کند بهمان اجزاء و ذرات بدون اینکه محتاج بترکیب و تألیف باشد و دلیل بر آن آیات و اخبار بسیاری است که میت در قبر زنده میگردد و از وی سؤال میشود مثل قوله تعالی رَبَّنا أَمَتَّنَا اثنَتَین‌ِ وَ أَحیَیتَنَا اثنَتَین‌ِ«1» سوره مؤمن آیه 11. و قال اللّه تعالی أُغرِقُوا فَأُدخِلُوا ناراً«2» سوره نوح آیه 25 النّارُ یُعرَضُون‌َ عَلَیها غُدُوًّا وَ عَشِیًّا«3» سوره مؤمن آیه 48. و وقتی عذاب قبر ثابت گردید ثواب بطریق اولی ثابت میشود بدلیل حدیث قدسی
«سبقت رحمتی علی غضبی».
2- روح بشر اجزاء لطیفی است غیر از اجزایی که هیکل ظاهری بدن از آن تشکیل شده و آن اجزاء همیشه زنده‌اند و دارای علم و شعورند که ادراک خود را مینمایند و مثل آتشی که در هیزم مخفی است اینکه روح در بدن مخفی و از انظار ناپدید است و اینکه
-----------------------------------
(1) گویند پروردگار ما ما را دو مرتبه میرانیدی و ما را دو مرتبه زنده گردانیدی.
(2) قوم فرعون (غرق گردیده شدند و داخل آتش گردیدند).
(3) آتش عرضه میشود برای قوم فرعون در صبح‌گاه و شبانگاه.

صفحه : 133
بدن عنصری بنور آن اجزاء لطیف پدید و روشن و زنده و مدرک و متحرک بحرکت اوست و آن اجزاء لطیف تغییر و تبدیل‌پذیر نمیباشد و آن اجزاء را روح و روان مینمایم و وقتی بدن فاسد گشت آن روح باقی و عروج بآسمان و عالم قدس مینماید اگر از سعداء باشد یا برگشت میکند بسوی جهنم و عذاب اگر از اشقیاء و تیره‌بختان باشد.
و نزدیک‌ترین بحقیقت همان قول اول است که نفس بشر مجرّد از مادّه و اجزاء مادّه است و دلیل بر تجرّد نفس که حکما و متکلمین در کتب کلام و حکمت متعرّض گردیده‌اند بسیار است و اینجا جای بحث آن نیست همین قدر گوئیم.
هر کس بوجدان خود میفهمد آن چیزی که اشاره میکند باو و می‌گوید من آن نه اجزاء ظاهری بدن اوست و نه اجزاء باطنی او و ترکیب شده از مجموع آن نیز نمیباشد بلکه چیزی است که بدن و اجزاء بدن را اداره می‌کند و حیات بدن و اجزاء بستگی بآن دارد، دلیل دیگر روح انسان چنان قوه‌ای دارد که معلومات بسیاری در ذهن خود جمع‌آوری مینماید و از آنها یک صورت وحدانی «معقول» بیرون می‌آورد و اگر نفس و روح انسانی مجرد نبود و مادی بود هرگز ممکن نبود بتواند یک امر مجرد معقول ادراک نماید و نیز آنچه انسان بچشم می‌بیند یا بگوش می‌شنود یا بقوای دیگر ادراک می نماید بیک صورت وحدانی در قوه حافظه او باقی میماند و پس از فناء آنها صور آنچه ادراک نموده در ذهن او باقی ماند و نمیشود اینکه صور قائم باشد باجزایی که همیشه در تغییر و تبدیل است شی‌ء باقی بایستی قائم باشد بمحلی که ثابت و پابرجا باشد پس معلوم میشود انسان روحی دارد مجرد از ماده و برتر از مادیات بشمار می‌آید.
و در پاسخ اعتراض که اگر نفس بشر مجرد از ماده و بسیط باشد لازم آید در جهت تجرد مثل خدا باشد، گوئیم اشتراک در سلوب مانعی ندارد مثل اینکه گوئیم انسان حجر و شجر نیست خدا نیز حجر و شجر نیست و نیز گوئیم انسان مادی نیست خداوند نیز ماده ندارد و مجرد است.

صفحه : 134

مادیین راجع بروح و روان بشر چه میگویند

مادیین روح بشر را مادی و از خواص ماده میدانند و مجردی قائل نیستند و منکر وجود خدا میباشند روی همین اصل که گویند ما غیر از ماده و لوازم ماده اثر روحی که منطبق بر ماده نباشد نمیفهمیم تا آنکه حکم کنیم بوجود مجردی که مادی نباشد.
و از آنان چنین نقل شده که راجع بروح و روان آدمی گویند آنچه را ما نفس و روح خوانیم و آن را واحد و ثابت میدانیم چون درست بنگریم بعد از فحس و تجربه معلوم میشود که آن عبارت از مجموعه ادراکات ما است که از طریق خارج اموری وارد اعصاب ما می‌گردد و از آنجا در نهایت سرعت و پی در پی بجزء دماغی میرسد و در آنجا با هم متحد گردیده و بحرکت اجزاء بدن آن معلومات و آنچه از راه خارج وارد گردیده حرکت مینماید، و همان طوری که اجزاء بدن همیشه در تغییر است و علی الدوام عوض ما یتحلل بخود می‌گیرد همین طور مجموعه مدرکات که از آن تعبیر بنفس میکنند و در واقع متکثر و در صورت متحد با هم گردیده‌اند آن نیز عوض میشود لکن بیک شکل و بیک وضع خاص اینکه است که انسان گمان می‌کند که آنچه در ذهن باقی مانده همان صورت اولی است که ببقاء نفس باقی است و نفس را مدرک آن صور ذهنی میداند لکن نفس عبارت از همان صوری است که بتوسط اعصاب از خارج وارد جزء دماغی شده و صورت وحدت بخود گرفته.
خلاصه راجع بروح و روان آدمی گویند آنچه را ما نفس و من میخوانیم و آن را واحد و ثابت میدانیم چون درست بنگریم نتیجه هیچ تأثر ساده مستمری که درک کرده باشیم نیست هر دفعه که آن را بذهن در میآوریم حس و تأثر تازه‌ای است، و در واقع نفس مجموعه ایست از ادراکات که با کمال سرعت دنبال یکدیگر میروند، من، یا نفس، یا روح هر چه اسم گذاریم پی در پی در آمدن تصورات است هم چنان چه اشیاء خارجی نیز پی در پی در آمدن تأثرات و حوادث است در نفس هم مانند رشته مسلسلی است از حوادث که یکدیگر را پی می‌کنند و همان طوری که از حرکت شعله جواله حلقه آتشین نمودار

صفحه : 135
میگردد همانطور هم از تعاقب حوادث و تأثرات تصور ماده و از تعاقب احوال نفسانی تصور نفس در ذهن پدید می‌گردد و منشأ آن قوه خیال است.
و بدو جهت امر برای قائلین بجوهریت نفس مشتبه گردیده و گمان میکنند نفس جوهری است مستقل بذات خود، یکی پی در پی در آمدن معلومات و صور ادراکیه و سرعت ورود آنها در مرکز دماغ، و دیگر باقی ماندن علوم در ذهن با اینکه بدن در تغییر و تبدیل دائمی است.
و گویند اشتباه آنها از جهت خطاء در حس است و ذهن بشر مثل حوضی ماند که از طرفی آب داخل آن گردد و از طرف دیگر بهمان مقدار آب خارج شود که در حس چنین بنظر می‌آید که آب حاضر همان آب اولی است، و نیز اگر شکلی در آن حوض نمایان گردد البته با تبدیل آب آن شکل تبدیل یابد و عوض می‌گردد لکن در حس بصر یکی مینماید و چنین گمان میشود که اینکه همان شکل اولی است.
پس نتیجه مقالات فاسده آنان چنین میشود که روح و نفس مجردی در کار نیست بلکه غیر از ماده و مادیات چیزی قائل نیستند حتی وجود خدا را منکرند و گویند هر چه هست مادی و از تأثرات خارجی پدید گردیده و ادراکات ما از تأثیر و تأثر بین جزء عصبی و مواد خارجی انجام می‌گیرد و چنین گمان میشود که نفس انسان واحد و بسیط است در صورتی که نفس نیست مگر تصویرات متراکمی که از خارج در آن پدید میگردد پس روح و نفس بشر نه واحد حقیقی است و نه بسیط و گویند اگر نفس از کلیه تصورات و صور ذهنی برهنه و عاری گردد معدوم میشود.

پاسخ‌

شکی نیست که ما علم وجدانی بوجود و بمعلومات و مشهودات خود داریم و وقتی رجوع بخود نمائیم خود را بهویت و شخصیت می‌شناسیم بدون اینکه چیزی بخود ضمیمه نمائیم و در هیچ حالی نه در خواب و نه در بیداری از خود غافل نیستیم و همان خودی و هویت خود را نفس یا روح و روان می‌نامیم.

صفحه : 136
و بنا بر اینکه احتمال که همین تصاویر جمع شده در مرکز دماغی را نفس و روح بشر نامیم بدون حقیقت دیگری که مدرک اینکه تصاویر باشد، در صورتی که اینها یک تصاویر ضعیفی هستند از آن محسوسات خارجی که خود آن محسوسات شعور بخود ندارند پس چگونه میشود اینکه معلوماتی که فرع آنها و تصاویر آنهاست علم بخود داشته و مدرک خود باشند.
و اگر گویند هیچ علم و وجدانی نیست و ما به هیچ وجه التفات بوجود هستی خود نداریم اینکه خلاف و جدان ما است زیرا علم بنفس از بدیهیات اولیه بشمار میرود و کسی که منکر بدیهیات گردد قابل مکالمه نیست و اگر بگویند علم بخود و بمعلومات خود داریم گوئیم اینکه علم و ادراک از کجا آمده و محل آن چیست خود اینکه تصاویر جمع شده و موضوع اینکه تصاویر یعنی اجسام و عوارضات آن نه شعور دارند و نه ادراک چطور شد وقتی صور آنها در ذهن آمد مشعر بخود گردیدند و صاحب ادراک و شعور شدند پس بدیهی است که آن چیزی که مدرک اینکه تصاویر است حقیقت دیگری است که از قبیل اجسام و صور اجسام نمیباشد.
و اینکه گویند ما غیر از ماده و لوازم ماده اثر روحی که منطبق بر ماده نباشد نمیفهمیم و عدم فهم و عدم و جدان خود را دلیل بر عدم وجود نفس میگیرند.
گوئیم درست است که چون موضوع بحث آنان ماده و لوازم ماده است و از بس در مادیات فرو رفته‌اند از جهات روحانی بی‌خبر گردیده‌اند لکن «عدم و جدان دلالت بر عدم وجود ندارد» وقتی از طریق ماده و مادیات نتوانستند اثبات امر مجرد نمایند چگونه انکار مینمایند هیچ عاقلی نمیگوید غیر از آنچه ما میدانیم و از راه مشاعر ظاهر ادراک مینمائیم چیز دیگری در عالم وجود ندارد.
آری کسی که مدار امرش فقط تأثرات حسی است در اینکه مرحله زندگانیش انفعالی و تخیلی است چنان در تحت تأثیر ماده قرار می‌گیرد که حتی شخصیت و فطرت اولیه خود را از دست میدهد بلکه وجدانیت خود را نیز فراموش می‌کند چنانچه زندگانی حیوانات و نیز کودکان چنین است لکن کسی که بمرحله انسانی رسیده تعقل

صفحه : 137
و تفکر میکند و اراده و اختیار دارد آن وقت من بودن خود را بخوبی و درستی میفهمد و میداند که او را روحی و جانی است غیر از بدن و اجزاء و اعضاء بدن و غیر از مجموعه جسد و احساسات تصاویری که از خارج داخل ذهن او میگردد و خود را واحد و بسیط مییابد.
گویا مادیین چنین گمان میکنند که حکمایی که قائل بجوهریت و تجرد روحند فقط دلیل آنها همین تصویرات و تخیلاتی است که از راه خارج وارد اعصاب شده و بمرکز دماغ میرسد و دلیل عقلی برای اثبات تجرد نفس ندارند لکن ندانسته‌اند که علاوه بر آن ادله و براهین عقلی که در کتب حکمت و کلام برای اثبات جوهریت و تجرد نفس بشر اقامه نموده‌اند، گویند کسی که رجوع بوجدان خود کند بکشف حضوری و شهودی وجود و وحدت و بساطت نفس خود را و جدان مینماید و وحدت اجتماعی که مادیین گویند که نفس بشر مجموعه‌ایست از تصاویر خارجی که آن تصاویر با هم جمع شده و وحدت پیدا نموده آنها در اشتباهند زیرا وحدتی که از اجتماع صور خارجی در ذهن پدید می‌گردد وحدت اعتباریست نه وحدت حقیقی وحدت اعتباری حقیقتا کثرت است نه وحدت و باعتبار اجتماع صور در محلی آن را واحد میشماریم.
ببیان واضح‌تر گوئیم علم دو قسم است یکی را علم حضوری گویند و دیگری را علم حصولی، علم حضوری همان نحوه وجود و هویت عینی معلوم است نزد عالم مثل علم انسان بخودش و بقوی و مشاعر و آنچه در ذهن وی پدید میگردد از صور محسوسات و معقولات و وجدانیات، و اینکه نحو علم یقینی و خلاف‌پذیر نیست.
و علم حصولی آن علمی است که واقعیت معلوم نزد عالم محرز نیست صور و اشباهی از خارج بتوسط آلات و قوی در ذهن منطبق میگردد از قبیل زمین، آسمان، انسان، حیوان، و غیر اینها از آنچه صور آنها در ذهن منتقش گردیده، و اگر اشتباهی باشد از قبل آلات و مشاعر ظاهری است.
و در اینکه در پاره‌ای از محسوسات ذهن خطا میکند غیر واقع را نشان میدهد حرفی نیست مثل اینکه متحرک را ساکن و اشیاء متفرق را متصل واحد می‌پندارد دور را نزدیک و نزدیک را دور می‌بیند کوچک را بزرگ و بزرگ را کوچک می‌پندارد لکن

صفحه : 138
اینکه اشتباهات از قبل آلات و مشاعر ظاهری پدید گردیده که در ناموس خلقت از روی حکمت و نظام اینکه طور مقرر گردیده و ترتیب داده شده که بشر بتواند از موجودات استفاده نموده تأمین معاش نماید و اگر اشیاء را همان طوری که هستند حس می‌نمود هرگز برای وی ممکن نبود از آنها بتواند استفاده نماید بلکه اعمال او مثل نقش در آب مینمود زیرا که در واقع اشیاء همیشه در حرکت و در تغییرند و نفس بشر آن را ثابت و ساکن می‌بیند و همان صور حاصل شده در ذهن را آن طوری که از خارج منعکس در ذهن گردیده مشاهده مینماید و خطایی در ادراک آن نیست بلکه خطا از قبل آلات حسی است که اشیاء را بر خلاف آنچه هست منعکس میگرداند، مثل اینکه اگر عینک سرخی در چشم بگذاریم همه چیز را سرخ می‌بینید و همان صورت سرخی در ذهن پدید می‌گردد و ذهن همان طوری که در آن پدید گشته مشاهده مینماید و خطایی در آن نیست.
پس از اینکه بیانات بخوبی معلوم میشود که عقیده مادیین که روح و روان آدمی را عبارت از مجموعه تصویرات خارجی میدانند و وحدت و بساطت آن را انکار مینمایند و چنین گمان می‌کنند چون بمرگ آن مجموعه تصویرات خارجی تخلل می‌پذیرد انسان معدوم می‌گردد آنها در اشتباهند بلکه چنان در گرداب طبیعت فرو رفته‌اند که حتی حس شناسایی خود نیز از کف آنها رفته و نه وجودی بر خود قائلند و نه وحدتی در کتاب شاهکار خلقت مینویسد، مادیون می‌گویند روح نیست؟ از آنها سؤال کنید بچه دلیل!
جواب خواهند داد: بدلیل اینکه روح را نمی‌بینیم وجودش را درک نمی‌کنیم و حس نمی‌نمائیم:
از اینکه بزرگواران سؤال کنید، آیا وجود، الکترن را، که در اتم میباشد قبول دارید خواهند گفت البته که قبول داریم.
بپرسید آیا الکترن را دیده‌اید و وجودش را حس و درک نموده‌اید در جواب خواهند گفت، الکترن، قابل رؤیت نیست وجودش را نمیتوان درک نمود و حس کرد

صفحه : 139
زیرا الکترن، مادیت ندارد ولی وجودش محرز و مسلم است از آنان سؤال کنید الکترن، چیست!.
در جواب اظهار خواهند داشت: الکترن، یک چیز نورانی است که مادیت ندارد ولی بسرعت نور بدور هسته مرکزی اتم در چرخش و گردش میباشد.
در اینجا است که میتوان به اینکه بزرگواران ماده‌پرست بخندید و بگوئید ای بزرگواران لجوج و یا عاری از عقل و خرد شما در داخل یک اتم کوچک که بچشمتان نمی‌آید موجود بودن یک چیز نورانی را که ندیده‌اید و بقول خودتان مادیت ندارد و بسرعت نور در حرکت میباشد قبول می‌کنید ولی نمیتوانید قبول کنید بدن شما با اینکه عظمت که از میلیاردها میلیارد میلیارد اتم و هر اتم نسبت بجنس آن از چند الکترن تشکیل یافته دارای نیرویی باشد و یا بعبارت ساده‌تر و باصطلاح متداول و معروف دارای روحی باشد.
تمام مواد دارای نیروهای مخفی غیر قابل تخمین با وسائل سنجش ما میباشد فقط از راه ریاضی و عدد بوجود آنها پی میبریم و مقدار آنها را حساب می‌کنیم، جناب آقا که مادی هستید بموجود بودن نیرویی که نمی‌بینید و قدرت حس کردن آن را ندارید در مورد کوچکترین جزء ماده ساده با جسم کوچک اتم معترف میباشید اما برای اجسامی که از چند ماده ترکیب شده‌اند و موجود زنده کوچکی را ایجاد کرده‌اند وجود چنین نیرویی را انکار می‌کنید، تردیدی نیست چون برای موجود کوچک زنده قائل بوجود نیرو و یا روحی نیستید شخص خود را نیز بدون روح و فاقد نیرویی که حیات‌بخش است میدانید.
اینکه افکار شما از لجاجت سر چشمه می‌گیرد و خود دلیل بر اینست که شخص شما که منکر چنین امر ساده و روشنی میشوید دارای روح عناد و لجاجی میباشید.
پایان سؤال- آیا حقیقت روح چیست و در کجای بدن است و پس از مرگ چگونه است پاسخ- روح چون مجرد و بسیط است نه بچشم دیده میشود و نه از طریق برهان توان

صفحه : 140
آن را معرفی نمود، بچشم دیده نمیشود برای آنکه مجرد از ماده و برتر از مادیاتست ببرهان نتوان آن را شناخت برای آنکه بسیط است نه اجزاء عقلی دارد و نه اجزاء حسی و چون اجزاء عقلی ندارند نتوان آن را تحت حد و برهان قرار داد و جنس و فصل و اجزاء حدی برای آن فرض نمود و نیز چون جسم و جسمانی نیست جا و مکان ندارد.
اینکه است که وقتی از روح سؤال میشود از مصدر جلال خداوندی خطاب میرسد که قُل‌ِ الرُّوح‌ُ مِن أَمرِ رَبِّی وَ ما أُوتِیتُم مِن‌َ العِلم‌ِ إِلّا قَلِیلًا از تو سؤال میکنند از روح بگو روح از عالم امر پروردگار من است، و چون دانش شما فقط راجع بعالم خلق است (عالم ماده و طبیعت) و دانش شما بقدری نیست که بتوانید پی ببرید بعالم امر پروردگار (عالم مجردات) اینکه است که از حقیقت روح بی‌خبرید.
پس ما اگر بخواهیم روح را بشناسیم بایستی خواص و آثار آن را تحت نظر و بازرسی قرار دهیم و بقدر بروز آثار هر موجود زنده‌ای آن نیروی خدایی را فهم نمائیم.
نیرویی که آثار زندگی و حیات را در موجودات مختلف بوجود می‌آورد دارای یک منشأ و یک چیز است که از آن تعبیر بروح می‌کنیم روح نباتی، روح حیوانی، روح انسانی و هر موجودی بقدر استعداد و تشکیلات مواد و اعتدال مزاج و مواد جسمانی وی از آن نیروی خدایی بهره‌مند می‌گردد و آن یک موجود فعال و دراکی است که در هر موجود زنده‌ای ابراز فعالیت میکند و مثال روح در عالم خلقت مثال خورشید است در عالم طبیعت همانطوری که خورشید در عالم مادیات بر هر تر و خشکی میتابد و هر چیز مادی بقدر گنجایش خود از نور خورشید بهره‌مند می‌گردد روح اعظم الهی نیز در عالم وجود افاضه حیات میکند و هر چیز قابلی بقدر استعدادش از آن فیض حیات میگیرد و وقتی که دیگر لایق فیض حیات نیست میمیرد پس مردن مادیات از جهت فقدان جهت قابلی آنها است نه برای فناء روح زیرا که روح فناپذیر نمیباشد.
بعبارت دیگر روح آن نیروی حیاتی است که در هر موجودی بقدر استعداد وجودش نفوذ مینماید و مواد را بحس و حرکت آورده و هر موجود زنده‌ای بقدر نفوذ روح منشأ آثار گردیده و شرافت او بقدر فعالیت روحانی وی است، و هر کس از آن نیروی خدایی

صفحه : 141
که فرمود وَ نَفَخت‌ُ فِیه‌ِ مِن رُوحِی بیشتر بهره‌مند گردید شریف‌تر و ادراکات وی بیشتر و فعالیت او زیادتر است.
ارواح جزئی بشر وقتی دارای حیات پاکیزه و روح پاک جاودانی می‌گردند که از اینکه اکسیر خدایی بیشتر بهره‌مند گردند و روح ناقص ضعیف خود را بپیوندند بروح اعظم الهی که آن اول، «ما خلق اللّه» بشمار میرود و اول چیزی است که از مصدر قدرت غیر متناهی الهی صادر گردیده که گاهی تعبیر از آن بفیض منبسط، گاهی بقلم، گاهی بعقل، گاهی بحقیقت محمدی صلی اللّه علیه و آله و سلّم میشود «عباراتنا شتی و حسنک واحد».
پس از آنکه ثابت شد که روح و روان بشر ماده و مادی نیست دیگر باقی ماندن او بعد از فناء بدن اشکالی ندارد تا وقتی که روح تعلق ببدن دارد بدن زنده و امرار حیات مینماید و مردن عبارت از قطع علاقه روح از بدن لکن بنا بر تحقیق روح پس از جدایی از بدن هیئات و ملکاتی که بتوسط بدن کسب نموده و متصف بآن گردیده بعبارت دیگر فعلیت بدن که در اخبار و آثار از آن تعبیر بقالب مثالی شده همیشه با روح همراهست و همین طور باقی است تا وقتی که در قیامت کبری که آخرین سیر بشر بشمار میرود تحول دیگری پیدا نماید و اصل بفرع وَ جُمِع‌َ الشَّمس‌ُ وَ القَمَرُ و روح ببدن عود نماید آن وقت است که دائره سیر انسانی تمام می‌گردد و روح تازه‌ای بحسب آنچه در ادوار سیرش بدست آورده برای وی پدید می‌گردد اگر از سعداء و نیکوکاران و اصحاب یمین است فَسَلام‌ٌ لَک‌َ مِن أَصحاب‌ِ الیَمِین‌ِ در نعمت و مسرت و بهشت که دار نعمت الهی است جاویدان است و اگر از مقربین است فَرَوح‌ٌ وَ رَیحان‌ٌ وَ جَنَّةُ نَعِیم‌ٍ برای وی است روح و ریحان و بهشت پر نعمت و در ظل رحمت الهی ساکن می‌گردد.
و اگر از تیره‌بختان و گمراهان و اصحاب شمال است فَنُزُل‌ٌ مِن حَمِیم‌ٍ در جهنم بعد که دار غضب الهی است فرود آمده همیشه معذب و از رحمت الهی بی‌نصیب خواهد بود ذلِک‌َ هُوَ الخُسران‌ُ المُبِین‌ُ.

صفحه : 142
وَ لَنَبلُوَنَّکُم بِشَی‌ءٍ مِن‌َ الخَوف‌ِ وَ الجُوع‌ِ وَ نَقص‌ٍ مِن‌َ الأَموال‌ِ وَ الأَنفُس‌ِ وَ الثَّمَرات‌ِ ناملایماتی که بانسان برخورد مینماید یا راجع بمال است یا جان یا اولاد و ترس بر فقدان یکی از اینها.
و شاید سرّ اینکه اول از امور امتحانی خوف را معرفی فرموده همان خوف بر فقدان یکی از اینکه امور سه‌گانه است که قبل از وقوع بر فقدان آنها انسان همیشه میترسد که مبادا آسیبی بآنها برخورد نماید.
در مرتبه دوم جوع و گرسنگی است که در اثر فقر پدید میگردد و روزه یکی از مصادیق آن بشمار میرود.
مرتبه سوم نقص مال است که البته فقدان مال بسیار ناگوار است مخصوصا غنی و ثروتمندی که فقیر گردد.
و در مرتبه چهارم آفات نفسانی است که از زخم خوردن در میدان نبرد و جهاد فی سبیل اللّه یا ابتلا بامراض داخلی یا خارجی پدید میگردد.
و در مرتبه پنجم فقدان ثمرات و شاید مقصود از ثمرات میوه دل انسان اولاد باشد که مرگ اولاد از بالاترین مصیبات و ناملایمات محسوب میگردد، و از باب اینکه ترتیب لفظی مناسب ترتیب معنوی گردد شاید نقص ثمرات را در آخر بیان فرموده.
وَ بَشِّرِ الصّابِرِین‌َ الَّذِین‌َ إِذا أَصابَتهُم مُصِیبَةٌ قالُوا إِنّا لِلّه‌ِ وَ إِنّا إِلَیه‌ِ راجِعُون‌َ خطاب بپیغمبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم است که بشارت ده به اشخاصی که در مصیبات و سختیها صبر و بردباری پیشه خود میکنند و از جزع و فزع خودداری مینمایند.
پس از آنکه مصیبات و ناملایمات را شماره مینماید و مژده و بشارت میدهد به صابرین در مقام بر می‌آید که معرفی نماید صابرینی را که لایق بشارت میباشند کیانند زیرا هر کسی لایق اینکه همه کرامت و فضیلت نیست اینکه است که بشارت را مخصوص میگرداند بکسانی که صبر آنها از روی مبانی و اصل معتبر است که بشارت بده بآنها به صلوات و رحمت و لطف مخصوصی از طرف پروردگارشان و آنان اشخاصی میباشند که وقتی برخورد

صفحه : 143
بمصیبت و ناملایمتی نمودند فورا روی دل آنها بسوی پروردگارشان متوجه می‌گردد و میگویند إِنّا لِلّه‌ِ وَ إِنّا إِلَیه‌ِ راجِعُون‌َ زیرا که «بعلم الیقین یا عین الیقین» دانسته و فهمیده‌اند که هر چه هست ملک خدا و تحت تصرف و اختیار اوست و آنچه در اینکه عالم عنایت نموده از جان و مال و اولاد و تمام حیثیات نسبت ببشر عاریتی است.
و نیز میدانند که آنچه بانسان عنایت نموده از روی حکمت و صلاح‌اندیشی بوده و وقتی هم از وی میگیرد از روی بخل نیست بلکه از روی خیریت وی است نعمت را از او میگیرد که بهتر از آن را بوی عطا کند و نیز بطور علم وجدانی می‌یابند که سر انجام و بازگشت آنها و هر چه هست بسوی حق است.
خلاصه کسی که در ناملایمات از روی اینکه مبانی که بداند و متذکر باشد که جان و مال و آنچه در تصرف اوست ملک خدا و تحت اقتدار اوست و تسلیم اوامر تکوینی او گردد و از روی مبانی صحیح صابر و شاکر باشد البته برای چنین کسی جا دارد که بفرماید:
أُولئِک‌َ عَلَیهِم صَلَوات‌ٌ مِن رَبِّهِم چنین اشخاصی مشمول رحمت حق تعالی میباشند و اینها رستگارانند.
بعضی از مفسرین گویند صلوات از جانب حق تعالی مغفرت و آمرزش است و دیگری گفته صلوات ثنا و ستایش است.
و اینکه صلوات را بصیغه جمع آورده اشاره بکثرت رحمت الهی است و شاید مقصود اینکه باشد که برای صابرین رحمتهای پی در پی است که منقطع نمی‌گردد حدیث از رسول اکرم (ص) است که هر کس هنگام مصیبت اینکه کلمه إِنّا لِلّه‌ِ وَ إِنّا إِلَیه‌ِ راجِعُون‌َ را بگوید خداوند مصیبت او را جبران مینماید به نیکوتر از آن و عاقبت وی بخیر انجامد و خلف صالح باو عنایت نماید.
و در حدیث دیگر است کسی که وی را مصیبتی رسد هر وقت یادش آمد اینکه جمله «انا للّه» را بگوید خداوند باو عطا میکند اجر همان روزی را که باو مصیبت رسیده و لو آنکه مدت زیادی از آن مصیبت گذشته باشد،

صفحه : 144
وَ أُولئِک‌َ هُم‌ُ المُهتَدُون‌َ اینکه جماعت صابرین که هنگام بلاء و مصیبات صبر و شکیبایی مینمایند نظر به اینکه دانسته و فهمیده‌اند که خود و آنچه در دست آنها است ملک خدا و تحت تصرف اوست و نیز بازگشت خود را بسوی او میدانند و نیز بزبان اظهار مینمایند بکلمه إِنّا لِلّه‌ِ وَ إِنّا إِلَیه‌ِ راجِعُون‌َ چنین اشخاصی بدرجه قرب رسیده‌اند و بسوی حق و حقیقت رهسپار گردیده و هدایت یافته‌اند.

صفحه : 145

[سوره البقرة (2): آیات 158 تا 162]

اشاره

إِن‌َّ الصَّفا وَ المَروَةَ مِن شَعائِرِ اللّه‌ِ فَمَن حَج‌َّ البَیت‌َ أَوِ اعتَمَرَ فَلا جُناح‌َ عَلَیه‌ِ أَن یَطَّوَّف‌َ بِهِما وَ مَن تَطَوَّع‌َ خَیراً فَإِن‌َّ اللّه‌َ شاکِرٌ عَلِیم‌ٌ (158) إِن‌َّ الَّذِین‌َ یَکتُمُون‌َ ما أَنزَلنا مِن‌َ البَیِّنات‌ِ وَ الهُدی مِن بَعدِ ما بَیَّنّاه‌ُ لِلنّاس‌ِ فِی الکِتاب‌ِ أُولئِک‌َ یَلعَنُهُم‌ُ اللّه‌ُ وَ یَلعَنُهُم‌ُ اللاّعِنُون‌َ (159) إِلاَّ الَّذِین‌َ تابُوا وَ أَصلَحُوا وَ بَیَّنُوا فَأُولئِک‌َ أَتُوب‌ُ عَلَیهِم وَ أَنَا التَّوّاب‌ُ الرَّحِیم‌ُ (160) إِن‌َّ الَّذِین‌َ کَفَرُوا وَ ماتُوا وَ هُم کُفّارٌ أُولئِک‌َ عَلَیهِم لَعنَةُ اللّه‌ِ وَ المَلائِکَةِ وَ النّاس‌ِ أَجمَعِین‌َ (161) خالِدِین‌َ فِیها لا یُخَفَّف‌ُ عَنهُم‌ُ العَذاب‌ُ وَ لا هُم یُنظَرُون‌َ (162)

ترجمه‌

محققا سعی صفا و مروه از شعائر دین خداست پس کسی که حج کند خانه را یا اعمال عمره نماید باکی نیست که در اینکه دو موضع طواف کند و هر کس براه خیر و نیکی شتابد خدا پاداشت وی را خواهد داد که او پاداش دهنده و عالم بهمه چیز است،
محققا آن کسانی که میپوشانند و مخفی میگردانند آن آیات واضحه را که برای هدایت خلق فرو فرستادیم پس از آنکه در کتاب بیان نمودیم خداوند آنها را لعن میکند و از رحمت خود دور میگرداند و نیز تمام لعنت کنندگان آنها را لعن می‌کنند،
مگر آنهایی که توبه کردند و باصلاح مفاسد امور خود پرداختند و آنچه را مخفی نموده و پنهان داشتند اظهار نمودند توبه آنها را میپذیرم زیرا که من پذیرنده توبه میباشم و بخلق مهربانم،
محققا کسانی که کافر شدند و بحال کفر مردند بر آنان است لعنت خدا و ملائکه و تمام مردم،
آنها در جهنم جاویدانند نه تخفیف عذاب از آنها میشود و نه بآنها بنظر رحمت می‌نگرند.

صفحه : 146

توضیح آیات‌

إِن‌َّ الصَّفا وَ المَروَةَ مِن شَعائِرِ اللّه‌ِ سعی در صفا و مروه یکی از اعمال حج بشمار میرود و آن دو موضع در مکه و دو کوه است که مسافت بین آن دو کوه تحدید شده به هفتصد و شصت ذراع و در لغت صفا اسم سنگ سفت و نرم است و مروه اسم سنگ سفت است، و شعائر، جمع شعیر و بمعنی علامت است فَمَن حَج‌َّ البَیت‌َ أَوِ اعتَمَرَ حج بمعنی قصد، اعتمار بمعنی تعمیر است، و در عرف شرع حج و سعی در صفا و مروه یکی از شرایع و احکام دین بشمار میرود.
در تفسیر ابو الفتوح رازی راجع به اینجا کلام مفصلی دارد که اجمالی از آن را درج مینمایم:
در معنی آیه چنین میگوید إِن‌َّ الصَّفا وَ المَروَةَ مِن شَعائِرِ اللّه‌ِ یعنی طواف بصفا و مروه از شعائر دین خدا است که در اینجا مضاف (یعنی طواف) حذف شده و مضاف الیه که صفا و مروه باشد بجای آن گذارده شده مثل وَ سئَل‌ِ القَریَةَ که در معنی و اسئل اهل القریه میباشد.
و حسن بصری گفته مقصود از شعائر اللّه دین خدا است یعنی طواف و سعی بین آن دو کوه از دین خدا است.
و اصم که یکی از مفسرین است گفته شعائر بمعنی اعلام است یعنی اینکه دو کوه از جمله مواضع عبادت خدا است.
و نیز چنین گوید بین مفسرین در شأن نزول آیه گفتاری است:
1- در جاهلیت دو بت بود یکی بنام اساف و دیگری بنام نابله، اساف مردی بوده در کوه صفا و نابله زنی بوده در کوه مروه و اهل کتاب میگفتند اینها در خانه کعبه زنا کردند اینکه بود که خداوند آنها را بصورت سنگ گردانید و آن سنگ را در صفا و مروه نهادند برای اینکه عبرت دیگران شوند و بمرور ایام مردم چنین پنداشتند که برای

صفحه : 147
عبادت نهاده شده‌اند و آنها را طواف میکردند و دست بر آنها میمالیدند و تقرب میجستند چون اسلام آمد و خانه کعبه را از بتان پاک نمود آن دو بت را بشکستند و مسلمانان بین صفا و مروه سعی نمیکردند زیرا که آن را نوعی از شرک و سنت جاهلیت میپنداشتند اینکه بود که خدای متعال آیه فرستاد إِن‌َّ الصَّفا وَ المَروَةَ مِن شَعائِرِ اللّه‌ِ.
«عبد اللّه عباس» 2- در جاهلیت اهل مکه در بین صفا و مروه صدای جنیان میشنیدند و مردم آنجا را طواف نمیکردند وقتی دیدند رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلّم در آنجا سعی میکند گفتند یا رسول اللّه اینجا جای جنیان و دیوان و عمل بت‌پرستان است اینکه بود که خداوند آیه فرستاد که سعی در آنجا از جمله عبادات و ارکان حج است. «سدی» 3- اهل تهامه که یک طائفه‌ای از عربند در آنجا سعی نمیکردند اینکه بود که آیه آمد که سعی بین صفا و مروه یکی از ارکان حج و داخل مناسک است. «قتاده» تا آنجا که گفته اکنون بین علما گفتگو است شافعی و مالک و احمد و اسحاق سعی بین صفا و مروه را از فرائض و واجبات حج میدانند.
و گویند کسی که نکرد باید قضا کند حتی اگر از مکه بیرون رفته برگردد و بجا آورد.
رأی ابو حنیفه و سفیان ثوری و ابو یوسف و محمّد چنین است که بفدیه و قربانی میتوان جبران نمود و برگشتن و قضا کردن لازم نیست لکن قضا کردن بهتر است و انس و مالک و عبد اللّه زبیر و عطا و مجاهد سعی بین صفا و مروه را سنت و مستحب‌ّ میدانند و گویند در قرائت عبد اللّه عباس و شهر بن حوشب و عبد اللّه مسعود آیه چنین است (فلا جناح علیهما ان لا یطوف بهما) اینها فتاوی و آراء مجتهدین و فقهاء اهل تسنن و سنیها است.
لکن مذهب اهل بیت چنین است که سعی بین صفا و مروه رکنی از ارکان حج است هر کس نکند حج وی صحیح نیست و بایست باین کیفیت بجا آرد که هفت بار بین صفا و مروه مرور کند و از صفا بگیرد و بمروه خاتمه دهد، و چون از کوه صفا پائین آید مستحب‌ّ است هروله کند یعنی خود را تکان دهد و گوید «رب اغفر و ارحم و تجاوز عما

صفحه : 148
تعلم انک انت الاعز الاکرم».
اهل معرفت گفته‌اند سر اینکه اهل حاج بایستی هفت مرتبه در صفا و مروه مرور کنند مثل سائل و فقیری ماند که خواهد در بارگاه سلطان وارد گردد بایستی بدور دولت‌سرای وی بگردد تا وقتی که دستور ورود برسد اینکه است کسی که خواهد در خانه سلطان السلاطین وارد گردد نیز باید اول در صفا و مروه بگردد پس از آن وارد خانه خدا شود.
فَمَن حَج‌َّ البَیت‌َ أَوِ اعتَمَرَ فَلا جُناح‌َ عَلَیه‌ِ أَن یَطَّوَّف‌َ بِهِما کسی که قصد کعبه نمود حرجی برای او نیست که در صفا و مروه طواف کند، اینکه جمله اگر چه مشعر باستحباب است چنانچه بعضی از مفسرین چنین گمان کرده‌اند لکن بدلالت قوله تعالی إِن‌َّ الصَّفا وَ المَروَةَ مِن شَعائِرِ اللّه‌ِ و نیز چون یکی از اعمال حج بشمار میرود بایست حمل بر وجوب نمود و جمله فَلا جُناح‌َ عَلَیه‌ِ شاید برای اینکه باشد که چون در صدر اسلام مسلمانها گمان میکردند برای اینکه صفا و مروه در زمان جاهلیت محل دو بت بوده‌اند نبایست در آنجا سعی نمود اینکه آیه برای رفع همین توهم است که طواف در صفا و مروه از اینکه جهت مانعی ندارد.
و از تفسیر عیاشی چنین روایت میکنند که بعضی از اصحاب از صادق آل محمّد صلوات اللّه علیه سؤال میکنند که آیا سعی بین صفا و مروه واجب است یا سنت پاسخ فرموده واجب است راوی حدیث گوید آیا نیست قول حق تعالی فَلا جُناح‌َ عَلَیه‌ِ یعنی اینکه جمله مشعر باستحباب است حضرت میفرماید اینکه در عمره قضاء است و وقتی که رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله امر فرمود که بتهای نصب شده در صفا و مروه را بیاندازند مردی از اصحاب مشغول کاری گردید تا موقع عمره گذشت اینکه آیه نازل گردید که بر شما مسلمانها باکی نیست با بودن بتها سعی در صفا و مروه نمائید.
وَ مَن تَطَوَّع‌َ خَیراً فَإِن‌َّ اللّه‌َ شاکِرٌ عَلِیم‌ٌ بعضی از قراء مثل حمزه و کسایی «تطوع» را بیا قرائت نموده‌اند «یطوع»

صفحه : 149
و بین مفسرین در معنی اینکه جمله گفتاری است کسانی که سعی بین صفا و مروه را مستحب‌ّ میدانند تمسک بهمین آیه نموده‌اند که مشعر باستحباب است و کسانی که قائل بوجوب سعی بین صفا و مروه شده‌اند گویند اینکه جمله منفصل و جدا از جمله پیش است و اینکه خود نیز عمل سنتی است مثل باقی سنن و مستحبات.
فَإِن‌َّ اللّه‌َ شاکِرٌ عَلِیم‌ٌ شکر نسبت بمقام کبریایی الهی بطور حقیقت درست نمی‌آید زیرا که شکر ثنا و ستایش و اظهار امتنان است و مقام الوهیت بالاتر از اینست که چنین اظهاری نسبت ببنده ذلیل خود بکند مگر اینکه بگوئیم ذات احدیت در مقام لطف و بنده‌نوازی برای تشویق مکلفین چنین اظهار مینماید تا اینکه دانسته شود که تحمل نمودن مشقت در عبادت و بندگی انسان را بجایی میرساند که مورد عنایت الهی و ستایش او میگردد.
إِن‌َّ الَّذِین‌َ یَکتُمُون‌َ ما أَنزَلنا مِن‌َ البَیِّنات‌ِ وَ الهُدی مِن بَعدِ ما بَیَّنّاه‌ُ لِلنّاس‌ِ فِی الکِتاب‌ِ أُولئِک‌َ یَلعَنُهُم‌ُ اللّه‌ُ وَ یَلعَنُهُم‌ُ اللّاعِنُون‌َ تهدید مینماید کسانی را که آیات واضح و ظاهر الهی را که بتوسط پیمبران از عالم قدس فرود آمده برای هدایت خلق پنهان میدارند و اظهار نمی‌نمایند.
بعضی از مفسرین آیه را تخصیص داده بجماعتی از یهودیان که در باره آنها فرود آمده. کلبی از عبد اللّه عباس نقل میکند که سه نفر از علمای یهود بنام کعب اشرف، کعب اسد، عبد اللّه صوریا، احکام تورات را از روی طمع پنهان میکردند چنانچه عبد اللّه عباس گفته که سعد معاذ و معاذ جبل بجماعتی از علمای یهود گفتند آیا شما چیزی از اینکه محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلّم در تورات دیده‌اید گفتند نه خداوند اینکه آیه را فرستاد بنا بر اینکه معنی، عموم آیه تخصیص پیدا میکند بجماعتی.
و جماعتی از مفسرین چنین اظهار مینمایند که آیه بعموم خود باقی است و قول دوم صحیح‌تر بنظر می‌آید زیرا که بر فرض اینکه آیه در مورد خاصی فرود آمده باشد

صفحه : 150
مورد مخصص نمیشود بسیاری از آیات قرآنی چنین است که با اینکه در مورد مخصوصی فرود آمده عمومیت از آن استفاده میگردد پس باعتبار عموم آیه لغت خدا و خلق برای هر کسی است که پس از آنکه مطلع گردید به آیات الهی و دستوراتی که از کتب آسمانی برای هدایت خلق رسیده از معارف و قوانین و احکام آن را کتمان نماید و اظهار نکند که چنین کسی داخل در عموم آیه میگردد.
و نیز تأیید مینماید قول دوم را احادیث و اخبار بسیاری که در مذمت کتمان علم رسیده جماعتی از رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم چنین حدیث میکنند که فرموده «کسی که عالم باشد بعلمی و آن را اظهار ننماید خداوند در قیامت لجام آتشین بدهن وی می‌اندازد.
حدیث دیگر راوی عبد اللّه عباس است که از حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله و سلّم روایت میکند که فرمود «علمای اینکه امت دو مردند یکی آنکه خداوند باو علمی کرامت میکند و او بر مردم بذل مینماید و بخل نمیورزد و برای انفاق آن طمعی ندارد و علم خود را ببهای اندک نمیفروشد برای چنین کسی ماهیان دریا و مرغان هوا استغفار و طلب آمرزش کنند و نزد کرام الکاتبین ثبت گردد و نزد خدا رود بطوری که سید و شریف باشد.
و دیگر آن مردی که خدای سبحان بوی علمی و دانشی کرامت نماید و او بخل ورزد و دانش خود را ببهای اندک بفروشد فردای قیامت چنین کسی را بیاورند در حالی که لگامی از آتش بر سر انداخته و فرشتگان بین مردم ندا کنند که اینکه فلان و پسر فلان است که خداوند بوی علمی داده و او بر بندگان بخل کرده و او بطمع علم خود را ببهای اندک فروخته و همین طور او را معذب میدارند تا وقتی که خلق از حساب فارغ گردند پس از اینکه حدیث بضمیمه احادیث دیگر توان استفاده نمود که آیه بعموم خود باقی است و کسی که کتمان نماید علمی که مردم محتاج باویند در امور دین بلکه در امور دنیا نیز مورد لعن خدا و ملائکه بلکه تمام عقلای عالم واقع میگردد و خداوند وی را از رحمت خود بی‌نصیب میگرداند.

صفحه : 151
إِلَّا الَّذِین‌َ تابُوا وَ أَصلَحُوا وَ بَیَّنُوا فَأُولئِک‌َ أَتُوب‌ُ عَلَیهِم وَ أَنَا التَّوّاب‌ُ الرَّحِیم‌ُ مگر کسانی که بعد از کتمان نمودن دانش خود پشیمان گشته و توبه کنند و سریره خود را از اینکه صفت بخل تصفیه نموده و آن مفاسدی که در اثر مخفی داشتن علم خود مترتب گردیده جبران نمایند و در عوض دانش خود را بنادانان بیاموزند که دیگران نیز بهره‌مند گردند و برای خلق آیات واضح را بیان نمایند خداوند توبه چنین اشخاصی را می‌پذیرد زیرا که خداوند پذیرنده توبه و مهربان است.
إِن‌َّ الَّذِین‌َ کَفَرُوا وَ ماتُوا وَ هُم کُفّارٌ أُولئِک‌َ عَلَیهِم لَعنَةُ اللّه‌ِ وَ المَلائِکَةِ وَ النّاس‌ِ أَجمَعِین‌َ بقاعده عربیت واو اول در «و ماتوا» واو عطف است و واو دوم در «و هم» بمعنی حال یعنی کسانی که کافر شدند و بهمین حال کفر مردند بر آنان است لعنت خدا و لعنت ملائکه و لعنت تمام مردم در حالی که از رحمت خدا دورند، شاید مقصود از ناس که لعنت میکنند عقلاء بشر باشد که تصدیق میکنند و اعتراف مینمایند که چنین کسانی که کافر شدند و در حال کفر مردند آنها از رحمت حق دورند زیرا که عموم مردم ملتفت اینکه مطالب نیستند تا اینکه لعنت کنند، خلاصه کسانی که کافر شدند مورد لعن تمام عقلای عالم واقع میگردند.
خالِدِین‌َ فِیها لا یُخَفَّف‌ُ عَنهُم‌ُ العَذاب‌ُ وَ لا هُم یُنظَرُون‌َ چنین کسانی همیشه در جهنم جاویدانند که مقرّ و جایگاه آنان جهنم است نتوانند از آن بیرون آیند و امهال و مهلتی برای آنها نیست.
بعضی از علمای تفسیر چنین اظهار میدارند قوله تعالی إِن‌َّ الَّذِین‌َ کَفَرُوا وَ ماتُوا وَ هُم کُفّارٌ مقصود کفاری میباشند که مصرند بکفر و عناد و دوری میجویند از قبول حق اما کسانی که متدین بدین حق نگشته‌اند نه از روی عناد بلکه از باب اینکه برای آنها حق ظاهر نشده و تمیز بین حق و باطل نیز برای آنان دشوار است چنین اشخاصی

صفحه : 152
داخل در مستضعفین میباشند که حکم آنها با خداست و شاهد بر اینکه مطلب اینکه است که در بسیاری از آیات کفر را مقید نموده بتکذیب چنانچه در آیات هبوط آدم (ع) که نخستین وقتی است که برای خلق دین تشریع گردیده چنین دارد قُلنَا اهبِطُوا مِنها جَمِیعاً فَإِمّا یَأتِیَنَّکُم مِنِّی هُدی‌ً فَمَن تَبِع‌َ هُدای‌َ فَلا خَوف‌ٌ عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنُون‌َ، وَ الَّذِین‌َ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا أُولئِک‌َ أَصحاب‌ُ النّارِ هُم فِیها خالِدُون‌َ سوره بقره آیه 36 و 37، و مقصود از «الّذین کفروا» در اینجا کسانی میباشند که از روی عناد و ضدیت انکار دین حق نموده‌اند و مخفی میدارند آنچه را که خداوند برای هدایت خلق نازل گردانیده نه هر کس که انکار وی از روی عناد نباشد بلکه از روی جهل و نادانی و عدم تمیز بین حق و باطل امر بر وی مخفی گردیده. (پایان)

صفحه : 153

[سوره البقرة (2): آیات 163 تا 167]

اشاره

وَ إِلهُکُم إِله‌ٌ واحِدٌ لا إِله‌َ إِلاّ هُوَ الرَّحمن‌ُ الرَّحِیم‌ُ (163) إِن‌َّ فِی خَلق‌ِ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ وَ اختِلاف‌ِ اللَّیل‌ِ وَ النَّهارِ وَ الفُلک‌ِ الَّتِی تَجرِی فِی البَحرِ بِما یَنفَع‌ُ النّاس‌َ وَ ما أَنزَل‌َ اللّه‌ُ مِن‌َ السَّماءِ مِن ماءٍ فَأَحیا بِه‌ِ الأَرض‌َ بَعدَ مَوتِها وَ بَث‌َّ فِیها مِن کُل‌ِّ دَابَّةٍ وَ تَصرِیف‌ِ الرِّیاح‌ِ وَ السَّحاب‌ِ المُسَخَّرِ بَین‌َ السَّماءِ وَ الأَرض‌ِ لَآیات‌ٍ لِقَوم‌ٍ یَعقِلُون‌َ (164) وَ مِن‌َ النّاس‌ِ مَن یَتَّخِذُ مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ أَنداداً یُحِبُّونَهُم کَحُب‌ِّ اللّه‌ِ وَ الَّذِین‌َ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلّه‌ِ وَ لَو یَرَی الَّذِین‌َ ظَلَمُوا إِذ یَرَون‌َ العَذاب‌َ أَن‌َّ القُوَّةَ لِلّه‌ِ جَمِیعاً وَ أَن‌َّ اللّه‌َ شَدِیدُ العَذاب‌ِ (165) إِذ تَبَرَّأَ الَّذِین‌َ اتُّبِعُوا مِن‌َ الَّذِین‌َ اتَّبَعُوا وَ رَأَوُا العَذاب‌َ وَ تَقَطَّعَت بِهِم‌ُ الأَسباب‌ُ (166) وَ قال‌َ الَّذِین‌َ اتَّبَعُوا لَو أَن‌َّ لَنا کَرَّةً فَنَتَبَرَّأَ مِنهُم کَما تَبَرَّؤُا مِنّا کَذلِک‌َ یُرِیهِم‌ُ اللّه‌ُ أَعمالَهُم حَسَرات‌ٍ عَلَیهِم وَ ما هُم بِخارِجِین‌َ مِن‌َ النّارِ (167)

ترجمه:

خدای شما خدای یکتاست نیست الهی مگر او که بخشاینده و مهربانست
محققا در خلقت آسمانها و زمین و پی در پی در آمدن شب و روز و کشتیهایی که در دریا برای انتفاع خلق حرکت می‌کنند و آبی که خداوند از بالای فرو فرستاده که بآن زنده میگردد زمین پس از مردن آن و پراکنده نموده در زمین هر جنبنده‌ای را و در وزیدن باد و حرکت ابرها که بین آسمان و زمین مسخرند و تمام اینها هر آینه آیات و علاماتی است برای عاقلان،
و بعضی از مردم کسانی میباشند که (بت یا غیر بتان را) مانند خدا میدانند و آنها را دوست میدارند مثل دوست داشتن خدا لکن اشخاصی که ایمان آورده‌اند محبت و دوستی آنها نسبت بخدا خیلی شدید است و اگر ببینند ستمکاران که بنفس خود ظلم کرده‌اند وقتی که مشاهده نمودند عذاب را (میدانند) که قدرت و قوت

صفحه : 154
مخصوص بخداست و اینکه خداوند سخت عذاب میکند (گناهکاران را)
زمانی که بیزاری جویند رؤسا و پیشوایان باطل از تابعین خود و ببینند شدت عذاب را و اینکه هیچ وسیله‌ای برای آنها باقی نمانده و روابط آنها قطع گردیده،
آن گاه متابعین و رؤساء باطل گویند ما اگر دو مرتبه بدنیا بر می‌گشتیم از اینها بیزاری میجستیم هم چنان چه اینها از ما بیزاری میجویند همین طور می‌نمایانیم بآنها اعمال آنها را که حسرت و پشیمانی است برای آنها و هیچوقت نجات از آتش برای آنها نباشد.

توضیح آیات‌

اشاره

‌اینکه چند آیه مربوط بیکدیگر و بیک نظم و سیاق واقع گردیده.
نخستین در مقام وحدت و صفات الوهیت بر آمده سپس در مقام تذکر افعال و آثاری که دلالت واضح دارند و ارائه میدهند خلاقیت و مالکیت او را و اینکه اوست مدبر و تربیت کننده تمام موجودات که همان نظم و نظام عالم وجود اقوی شاهد و بالاتر دلیلی است بر وجود و وحدت و باقی صفات جلال و جمال خالق عالم.
وَ إِلهُکُم إِله‌ٌ واحِدٌ لا إِله‌َ إِلّا هُوَ الرَّحمن‌ُ الرَّحِیم‌ُ «اله» مأخوذ از اله و بمعنی معبود است چنانچه اندازه‌ای بیان آن در بسم اللّه گذشت «اله واحد» آن کسی که معبود شما و مستحق پرستش و ستایش است و شما را از نیستی بهستی و از عدم بوجود آورده و آنچه لوازم هستی و کمال وجود شما است از توانایی و دانایی و تمامی نعمتهای ظاهری و باطنی بشما افاضه نموده و در کف اقتدار شما نهاده آن خدای یگانه و یکتایی است که نه در مرتبه الوهیت و نه در مرتبه صفات و نه در مرتبه ایجاد و افاضه خیرات شریک و انبازی برای وی نیست.
واحد و احد دو صفت از اوصاف ذو الجلال الهی است احد است یعنی بسیط است و به هیچ وجه نه اجزاء خارجی و نه اجزاء ذهنی نمیتوان برای او فرض نمود و هر موجود ممکن ملک باشد یا فلک حیوان باشد یا انسان جن باشد یا غیر آن هر چه باشد باصطلاح حکماء (زوج ترکیبی است) اگر ترکیب شده از اجزاء خارجی نباشد مرکب از دو

صفحه : 155
چیز است ماهیتی دارد و وجودی پس در وحدت حقیقی و بساطت ذات حق تعالی منفرد بوجود است، و واحد است، در الوهیت خالقیت و ربوبیت و باقی صفات کمال.
گاهی شی‌ء را واحد گویند باعتبار نفی شریک و چیزی که مثل آن است مثل اینکه گویند خورشید یکی است و دومی پیدا ننموده با اینکه ممکن است مثل آن در عالم پیدا شود پس وحدت از صفات ذاتیه خورشید نیست بلکه نسبت بآن امر عدمی است یعنی باعتبار اینکه خورشید دیگری پدید نشده آن را واحد و یکتا گوئیم و گاهی وحدت از اوصاف کمالیه شی‌ء بشمار میرود مثل اینکه گویند فلانی یگانه است در شاعری یا گویند فلانی یگانه است در نجاری یا بنائی یا غیر اینها که اینطور وحدت از صفات کمالیه آن شی‌ء بشمار میرود نه از صفات ذاتیه او.
اما وحدت ذاتی که از ذات و حقیقت شی‌ء منتزع گردد و از ذاتیات وی محسوب گردد یعنی ذات او بذاته منشأ صفت وحدت باشد بدون ضمیمه دیگری که با ذات اعتبار شود مثل صفتی یا کمالی چنین وحدتی منحصر بذات اله عالم است که آن ذات یکتا همین طوری که در وجوب وجود و حقیقت یکی و یکتا است در صفات مثل وحدت و علم و باقی صفات یکتا و یگانه است و تمام صفات کمالیه از ذات بی‌زوال او منتزع میگردند و هیچ ممکنی در وحدت حقه حقیقیه و در باقی صفات ذاتی با او شرکت ندارند.
لا إِله‌َ إِلّا هُوَ بقاعده عربیت «لا» نفی جنس است یعنی اله و معبودی نیست که لایق پرستش و بندگی باشد مگر آن خدای یکتای بیهمتا و اینکه خدایان دروغی که هدف شما و منظور نظر شمایند همه مخلوق او و تحت اقتدار وی واقعند و کاری از دست آنان بر نمیآید نه می‌بینند و نه میشنوند و نه ادراک دارند.
وحدت باین معنی بلحاظ نفی شرک از صفات سلبیه بشمار میرود نه از صفات ثبوتیه که گوئیم در الوهیت و خالقیت شریک ندارد لکن وحدتی که از جمله اول إِلهُکُم إِله‌ٌ واحِدٌ استفاده میشود از صفات ثبوتیه محسوب میگردد زیرا که ذات

صفحه : 156
احدیت در اول ثابت میکند وحدت و الوهیت خود را بدون آنکه نفی الوهیت غیر نماید و در ثانی اثبات الوهیت خود را مینماید باعتبار عدم اله دیگر پس در اول ثابت میکند وحدت حقه حقیقیه را و در ثانی نفی الوهیت غیر مینماید.
و اینکه جمله «لا إِله‌َ إِلَّا اللّه‌ُ» یا «لا إِله‌َ إِلّا هُوَ» را کلمه اخلاص گویند باعتبار اینکه خلاص از ظلمت کفر بنور ایمان باین کلمه طیبه تحقق پذیرد و اینکه کلمه (عروة الوثقی) است وَ یُؤمِن بِاللّه‌ِ فَقَدِ استَمسَک‌َ بِالعُروَةِ الوُثقی لَا انفِصام‌َ لَها و اینکه کلمه کلید بهشت است
بقول رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلّم «مفتاح الجنة کلمة لا اله الا اللّه»
است اینکه کلمه قلعه محکم است
«لا اله الا اللّه حصنی فمن دخل فی حصنی امن من عذابی»
الرَّحمن‌ُ الرَّحِیم‌ُ دو صفت دیگری از اوصاف ربوبیت و خصوصیات ذات الهی است که در اینکه مبارک آیه ارائه میدهد، رحمان است که فیض وجود او و اشعه نور حقیقت او بهمه جا رسیده و همه از خوان نعمت وی برخوردار گردیده و از رحمت واسعه او فیض میبرند، زیرا که در مبدء فیاض بخل نیست و هر شی‌ء ممکن را بآنچه در خور قابلیت و استعداد وی است میرساند و وی را بزیور وجود میآراید و روزی میدهد و وسائل آسایش وی را بنیکوتر وجهی آماده مینماید «رحیم» است که رحمت رحیمی و فیض سبحانی خود را مخصوص گردانیده بعده‌ای از راه‌یافتگان و هدایت شدگان و نزدیکان برحمت خود که در سرای دیگر ایشان را مینوازد و بحیات جاودانی و نعیم همیشه‌گی متنعم میگرداند.
إِن‌َّ فِی خَلق‌ِ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ تا آخر آیه ذات حق جل و علا در اینکه مبارک آیه هفت نمونه از آثار قدرت خود را تعداد و شماره مینماید و باینها استدلال می‌کند بر وحدت و کمال قدرت و احاطت و قیومیت خود.
نخستین دلیل، خلقت آسمان و زمین است که آسمان را بالای سر ما برافراشته و سقف قرار داده، و ماه و خورشید و تمامی ستارگان و کرات و سیارات هر یک را بجای خود با عمل مخصوصی که نظام عالم منوط بآن است مرتب و منظم گردانیده و ما را از نور

صفحه : 157
و حرارت خورشید و ستارگان منتفع و برخوردار گردانیده وَ کُل‌ٌّ فِی فَلَک‌ٍ یَسبَحُون‌َ همه مسخر امر او و تحت فرمان او انجام وظیفه میدهند و هیچ یک از آنان از اوامر مرجوعه بخود آنی سستی نمیورزد و تماما تحت یک نظام معین و روش مخصوصی عمل خود را باتمام میرسانند و زمین را مهد ما و محل آرامگاه ما قرار داده چنانچه در مقام امتنان بر بنی آدم فرموده جَعَل‌َ لَکُم‌ُ الأَرض‌َ قَراراً (و جعل لکم الارض مهادا) وَ اختِلاف‌ِ اللَّیل‌ِ وَ النَّهارِ دومین دلیل بر وحدت اله عالم اختلاف شب و روز و آمد و شد و پی در پی در آمدن آن است، خلاصه گردش کرات و حرکات دائمی آنان دلیل ظاهر و بارزی است بر وجود محرک و گرداننده آنها زیرا که هیچ متحرکی بدون محرک نمیشود، ممکن نیست شیئی بشود خودش خود را حرکت دهد خصوصا اشیایی که هر یک ضد دیگری است که اگر ذره‌ای و سر سوزنی در طریق سیر خود برخورد بهم نمایند هر یک دیگری را نابود و مضمحل میگرداند چگونه ممکن است بدون مدبر و ناظم قادر توانایی که تمامی موجودات علوی و سفلی تحت اقتدار وی مسخر باشند و هر یک برای امر معینی و خدمت مخصوصی تعیین گردیده عالم وجود مطابق نظام و ترتیب تخلف‌ناپذیری قرار گیرد هرگز ممکن نیست.
اگر نبود احاطه علم و قدرت غیر متناهی مبدء عالم و استیلا و اقتدار لم یزلی او که تمامی موجودات را تحت یک نظام در آورده ممکن نبود آنی عالم وجود بپا باشد و ابراز فعالیت نماید، اگر بفرض محال آنی نظر لطف و رحمت خود را از عالم برگیرد اجزاء عالم پراکنده و مندک بلکه بفوریت معدوم می‌گردند.
وَ الفُلک‌ِ الَّتِی تَجرِی فِی البَحرِ بِما یَنفَع‌ُ النّاس‌َ سومین دلیل بر وحدت اله و معبود یکتا حرکت کشتی است در دریا برای اینکه مردم از آن منتفع گردند و طریق کسب و تجارت بتوسط کشتی و حرکت آن در آب تحقق پذیرد و اینکه حرکت کشتی یکی از ادله بر وجود و وحدت اله عالم بشمار آورده شاید برای اینکه باشد که با اینکه چوب سنگین و سفت است و آب لین و روان

صفحه : 158
چوب را طوری خلقت فرموده که بر روی آب بایستد و فرو نرود تا آنکه مردم بتوانند از آن منتفع گردند یا مقصود اینکه باشد که خداوند علم کشتی‌سازی را بانسان آموخت برای آنکه بتواند بتوسط کشتی دریانوردی نماید و قدری از اسرار موجودات واقف گردد و باین وسیله هم انتفاع جسمانی بطریق کسب و عمل ببرد و هم در موجودات تدبر نماید و انتفاع روحانی نصیب وی گردد و نیز باین وسیله قوت جسمانی و روحانی هر دو عاید او گردد.
وَ ما أَنزَل‌َ اللّه‌ُ مِن‌َ السَّماءِ مِن ماءٍ فَأَحیا بِه‌ِ الأَرض‌َ بَعدَ مَوتِها چهارمین دلیل بر وحدت اله باریدن باران است که از آسمان فرو میریزد و زمین مرده را زنده می‌کند و حیوانات و نباتات در زمین نشو و ارتقا مینمایند.
و اینکه اوضاع که بخارات از زمین متصاعد شود و در کره زمهریر منجمد گردد و یا بصورت باران قطره قطره و یا بصورت برف یا تگرگ بزمین بریزد و لو بنظر ظاهر و نزد بیخردان از اوضاع طبیعی بشمار میرود لکن کسانی که در کمون موجودات نظر کنند و بچشم عقل حقیقت موجودات را مینگرند میفهمند که و لو هر چیزی را سببی و علتی است لکن اینها تماما معدات و وسائلی بیش نیستند که از روی حکمت و نظام ترتیب داده شده و علت حقیقی و مسبب الاسباب که همه چیز منتهی باوست و همه تحت اختیار وی است آن یک موجود حقیقی و یک حقیقت وحدانی است که همه را از کتم عدم بعرصه وجود آورده و عالم را بزیور وجود آراسته و بیک نیروی واحد رشته‌های موجودات را مثل حلقه‌های زنجیر با هم پیوند گردانید و هر یک از اشیاء بنوبه خود و بآن نیروی خدایی که نصیب آنان گشته تحت اقتدار آن فرد توانا ابراز فعالیت مینماید و از آن خدمت مرجوعه بخود آنی سستی نمیورزد.
وَ بَث‌َّ فِیها مِن کُل‌ِّ دَابَّةٍ پنجمین دلیل بر وحدت اله عالم پیدایش جانوران است در زمین و انواع و اقسام اشیایی که از زمین روئیده میشود که بعضی خوراک انسان و بعضی لباس وی و بعضی مرکوب

صفحه : 159
وی و بعضی مایه ثروت وی، بزرگ است خدایی که انواع و اقسام جانوران و میکروبهایی در زمین نشو و نما داده و هر پاره‌ای از آنان را مسلط گردانید بر پاره دیگر که اگر نبود قاعده (تنازع بقاء) ممکن نبود بشر بتواند در روی زمین امرار حیات بنماید.
وَ تَصرِیف‌ِ الرِّیاح‌ِ ششمین دلیل بر وحدت اله عالم گردش بادها است گاهی بطرف جنوب گاهی بطرف شمال گاهی بطرف مشرق گاهی بطرف مغرب گاهی نسیم است گاهی لواقح که اشجار بارآور گردند و درختان سبز شوند و گاهی اوراق اشجار را بخشکاند و بریزاند گاهی باران آرد ابرها را پراکنده گرداند گاهی عذاب است گاهی رحمت.
در تفسیر ابو الفتوح چنین مینویسد در خبر است که روزی موسی کلیم اللّه علیه السلام در مناجات با خدای کریم عرض کرد خدایا چیزی از اسرار خلقت بمن بنما خطاب رسید از اینکه کوه پائین رو دهی است و چهار در در آنجا رو بروی هم می‌بینی آن درها را بزن و از آنها سؤال کن آنها چه کسند و صنعت و عمل آنان چیست، موسی علیه السلام از کوه فرود آمد یکی از آن درها را زد و سؤال نمود شما چه کسانید و عمل شما چیست و حاجت شما از خدا کدام است گفتند ما دهقانیم و کار ما کشت و برزگری است و حاجت ما از خدا باران است اگر امسال باران آید ما ثروتمند گردیم که بسیار تخم کشته‌ایم از آنجا رفت و در دیگر را بکوفت و سؤال نمود شما کیستید و کار شما چیست گفتند کار ما درو کردن است و سفال بسیار جمع کرده‌ایم اگر باران کم آید و آفتاب زیاد بتابد ما متمول میگردیم. بدر دیگر رفت گفتند ما حاصل زیاد خرد کرده‌ایم و خرمن نموده‌ایم اگر امسال باد بسیار آید ما متمول میگردیم. بدر چهارمین رفت و گفت شما کیانید و عمل شما چیست گفتند ما درخت غرس میکنیم و درختهای ما بسیار میوه دارد اگر امسال باد کم شود نفع زیاد میبریم.
موسی علیه السلام تعجب نمود و در مقام مناجات عرض می‌کند خدایا یکی از تو باران میخواهد یکی آفتاب یکی باد یکی هوای ساکن حاجات آنها مختلف و تو بر احوال آنان مطلعی که هر یک را مطابق حکمت و مصلحت خشنود گردانی و بوی روزی رسانی.

صفحه : 160
وَ السَّحاب‌ِ المُسَخَّرِ بَین‌َ السَّماءِ وَ الأَرض‌ِ هفتمین دلیل بر وحدت اله عالم حرکت نمودن ابر است بین زمین و آسمان که مسخر امر اله عالم و مبدء کون میباشند و همیشه بین زمین و آسمان حرکت میکنند و بهر جایی که حکمت اقتضاء نموده می‌بارند و آنی از حرکت نمی‌ایستند.
لَآیات‌ٍ لِقَوم‌ٍ یَعقِلُون‌َ اینکه هایی که گفته شد هر آینه آیات و علاماتی است برای اشخاصی که تعقل دارند و فکر میکنند و در نظام عالم تدبر مینمایند و باین طریق پی میبرند که تمامی اوضاع کائنات مرتبط و مربوط بیکدیگر و مثل حلقه‌های زنجیر بهم پیوسته و بیک نظام معین حیرت بخشی انجام وظیفه میدهند و از وحدت عالم و نظام مخصوصی که بین اجزاء آن است پی میبرند که خالق و مدبر و مربی آنان یکی است که اجزاء موجودات را به ترتیب مخصوصی و رویه خاصی بدور هم میچرخاند و همه مسخر امر تکوینی اویند.
خداوند ببشر عقل داده که تمیز دهد بین خیر و شر و صلاح و فساد خود و آنچه برای تأمین زندگانی دنیوی و سعادت اخروی اوست بشناسد و تمیز دهد بین آنچه بر نفع وی یا ضررش تمام میشود و کسانی که سعادت خود را تحصیل نمی‌نمایند یا اینکه است که عقل پا بر جایی ندارند و اینکه می‌بینی در کار دنیای خود بسیار دقیق و حساسند دلیل نمی‌شود که آنها عاقل میباشند بلکه همین کوشش آنها در امر فانی کم‌خردی آنها را نشان میدهد عقل مأخوذ از عقال و پای‌بند شتر است عقل جلو قوای شهوانی طبیعی را میگیرد و پای هواهای نفسانی را می‌بندد و از شرارت و زیاده‌روی آن جلوگیری مینماید پس کسی که جلو نفس و طبیعت خود را رها نموده و پای‌بند بچیزی نیست معلوم میشود در عقل ناقص است.
یا اینکه گوئیم بقدر کافی دارای عقل و تمیز هستند لکن عوض آنکه عقل پای‌بند شهوات شود و جلو شرارت نفس را بگیرد قوای طبیعی پای‌بند عقل گردیده و عقل مطیع هوی گشته و بخواهش وی راهنمایی بفساد میکند و طبیعت نمیگذارد که عقل ابراز

صفحه : 161
فعالیت کند و در راه سعادت بشر پافشاری نماید تا اینکه انسان از طریق تفکر و تدبر ترقی و تعالی نموده و خود را بمنتهی درجه کمال و فضیلت رساند.
چه بسیار در کلام اللّه مجید امر بتفکر و تدبر نموده مخصوصا راجع بشناسایی مبدء که یگانه پیشرو ما در طریق معرفت عقل است که بایستی بقوه فکر و تدبر بدلالت موجودات راهی بسوی حق تعالی پیدا نمود شخص متدبر در نظام خلقت در هر ذره‌ای از ذرات عالم صفات الوهیت و آثار قدرت را مشاهده مینماید.
برگ درختان سبز در نظر هوشیار هر ورقش دفتریست معرفت کردگار «سعدی» عیب کار اینجا است که بیشترین مردم یا اصلا راجع بنظام عالم و اسرار موجودات تدبر ندارند یا اگر بعضی از افراد عقل خود را بکار می‌اندازند و در کمون موجودات فرو میروند فقط غرض آنان اینکه است که از اینکه راه منافع دنیوی بدست آرند و از طریق تجربه و تجزیه مواد موجودات مادی اکتشافات علمی و صنعتی نمایند و اینکه را سعادت و فضیلت میشمارند و بکلی از سعادت روحانی بی‌خبرند بلکه منکر آنند و نمیدانند که سعادت حقیقی و فضیلت انسانی در کسب کمالات روحانی است که حیات همیشه‌گی و خوشی دائمی منوط بآن است حیات چهار روزه فانی دنیوی که مشوب بهزاران غم و اندوه و مصیبات لا ینقطع است چه لایق اینکه زحمات فوق العاده است که بشر شب و روز خود را بزحمت بگذراند بامید اینکه مالی بدست آرد یا مقام و منزلتی بین خلق تحصیل نماید.
وَ مِن‌َ النّاس‌ِ مَن یَتَّخِذُ مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ أَنداداً پس از آنکه آیات توحید را تذکر میدهد ذات احدیت در مقام سرزنش بر میآید که بعضی از افراد بشر برای خدا مثل و ضد می‌گیرند در لغت گاهی «ند» میگویند و مقصود، مثل است، و گاهی «ند» میگویند و مقصود، ضد است، پس «ند» بمعنی مثل و ضد هر دو استعمال شده.
و ظاهرا مقصود از انداد در اینجا بتهایند که مشرکین بتها را بجای خدا میپرستیدند و شاید مقصود رؤسا و بزرگان هر طائفه و عشیره‌اند که در راه اطاعت و دوستی

صفحه : 162
آنان مخالفت امر خدا مینمایند.
و در اینجا نکته‌ای بنظر میرسد شاید اینکه ذات الهی بتها یا رؤسا یا هر چه غیر اوست، ند، خود بشمار آورده برای اینکه باشد که ند، شامل مثل و ضد هر دو میشود و چون ضدین یا مثلین با هم منافی و در یک جا با هم جمع نمیشوند و هر موجود ممکنی غیر از ذات احدیت، در آن دو معنی اعتبار میشود، وجودی دارد و ماهیتی باعتبار اینکه وجودش از فیض وجود حق تعالی پدید گردیده مثال وجودی اوست و باعتبار ماهیت که ناشی از جهات عدمی امکانی است ضد و منافی اوست، پس فرا گرفتن هر چه غیر خداست ند و ضد او بشمار میرود که محبت او با محبت خدا در یک‌دل جمع نمیشود پس شخص موحد بایستی از هر چه غیر از حق تعالی است چشم بپوشد و همیشه چشم دل او بسوی حق نگران باشد اینکه است که در وصف مؤمنین فرموده:
وَ الَّذِین‌َ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلّه‌ِ لکن گروندگان بمقام توحید که از روی حقیقت ایمان آورده‌اند دوستی آنان بمقام الوهیت شدیدتر و ثابت‌تر است از محبت کفاری که برای خدا مثل و ضد میتراشند و بجای حق تعالی آنها را برگزیده و دوست دارند و عبادت مینمایند.
بقاعده عربیت افعل التفضیل را در جایی آرند که چیزی را برتری دهند بر چیز دیگر مثل اینکه گویند شکر بهتر از نمک است البته نمک نیز خوب است لکن شکر خوب تر است و در اینجا ذات احدیت خبر میدهد که گروندگان محبتشان بخدا زیادتر است از محبت کفار.
و در اینکه جمله وَ الَّذِین‌َ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلّه‌ِ دو احتمال میرود یکی آنکه دوستی گروندگان بمقام الوهیت زیادتر است از محبت کفار نسبت ببتها یا رؤساء خودشان.
و دیگر: شاید مقصود اینکه باشد که محبت مؤمنین بخدا زیادتر است از محبت کفاری که برای خداوند ضد و ند میتراشند اگر چه کفار نیز خدا را دوست دارند لکن چون یک‌دله نیستند و دیگری را بجای خدا می‌گیرند اینکه است که محبت مؤمنین

صفحه : 163
بخدا زیادتر از محبت کفار است اگر چه در اصل محبت کفار با مؤمنین شریکند.
پس از اینجا توان پی برد که تمامی افراد بشر بلکه تمامی موجودات بفطرت اولیه خود و بغریزه روحانی خدا را دوست دارند و دوستی بین انسان و مقام الوهیت استوار است و کفار بگمان خود بتها را می‌پرستند که بقرب حق تعالی نائل گردند اینکه است که وقتی سؤال میشود چرا سنگ و چوب را میپرستید گویند لِیُقَرِّبُونا إِلَی اللّه‌ِ زُلفی (سوره زمر آیه 4) که در واقع مقصود و مطلوب آنان وصول بحق است طریق رسیدن به آنرا اشتباه نموده‌اند.
و جماعتی که محبت روحانی را انکار می‌کنند و گویند محبت یک امر شهوانی و ناشی از قوای حیوانی است و تعلق باجسام و جسمانیات دارد و آیاتی که دلالت بر محبت دارد حمل بر معنای مجازی می‌کنند و گویند دوستی بنده نسبت بمقام الوهیت فقط اطاعت و فرمان‌بری است چنانچه فرموده قُل إِن کُنتُم تُحِبُّون‌َ اللّه‌َ فَاتَّبِعُونِی یُحبِبکُم‌ُ اللّه‌ُ«1» سوره آل عمران آیه 31، و محبت خداوند نسبت ببنده ایصال ثواب و افاضه خیرات است اینها در اشتباهند.

محبت چیست و چگونه توان آن را بمقام الوهیت نسبت داد

اصل محبت یک جاذبه عمومی است که تمام ذرات موجودات را بهم پیوسته و هر یک را متصل و مرتبط بیکدیگر مینماید و مجذوب هم میگرداند و اساس خلقت روی همین پایه استوار گردیده و اگر نبود اینکه قوه جاذبه اساس موجودات بهم میخورد و شیرازه عالم وجود از هم گسیخته میگشت.
و محبت بهر شیئی همان میل بطرف وی است و باین معنی محبت انواع و اقسامی پیدا میکند، 1- محبت طبیعی، 2- محبت نفسانی، 3- محبت روحانی، محبت طبیعی ناشی از همان قوه جاذبه‌ای است که قادر حکیم در هر ذره‌ای از ذرات موجودات نهاده که بآن قوه بعضی اجزاء بعضی دیگر را بخود جذب مینماید و در نتیجه صورتی
-----------------------------------
(1) خطاب به پیغمبر اکرم (ص) است که بگو بآنها اگر شما راست می‌گویید و خدا را دوست دارید تابع من گردید تا آنکه خدا شما را دوست دارد.

صفحه : 164
تشکیل میدهد و اگر نبود آن قوه دافعه که در هر موضوعی زائد بر قدر معلوم و اندازه معین را دفع نماید بآن قوه جاذبه تمامی ذرات با هم یکی گشته و یک صورت وحدانی تشکیل میدادند اینکه است که مدبر و ناظم عالم در هر ذره‌ای دو قوه نهاده که به یکی اجزاء را بخود جذب نماید و بدیگری زیاده بر قدر احتیاج را دفع نماید و نیز قوه دیگری است که آن را ماسکه گویند که اجزاء جمع شده را تا مدت محدودی نگاه میدارد.
محبت نفسانی آن میل و رغبت بچیزی است که ملایم با نفس باشد هر چیزی که در ادراک آن لذت و راحت طبیعی باشد محبوب و مطلوب وی است و بعکس آنچه منافی میل طبیعی است از آن الم و نفرت پدید میگردد اینکه است که محبت و شوق لازمه حیات است و چون در جمادات ادراک ملایم و منافی یافت نمی‌گردد و محبت باین معنی نیز در باره آنها صدق نمی‌کند چنانچه حیات نیز که مبدء ادراک و شعور است در آنها مفقود است و محبت نفسانی اقسامی دارد که تمامی آنها ناشی از محبت هر کسی است بخودش محبت روحانی اختصاص بانسان کامل دارد و حیوانات بالمره فاقد اینکه نوع از محبت میباشند و اکثر مردم اگر چه باعتبار فطرت انسانی خود قابل چنین محبتی میباشند لکن امور طبیعی و حظوظات شهوانی آنها را چنان مشغول نموده که آن حس انسانیت را از آنان گرفته و احساس چنین محبتی نمی‌کنند آری کسی که از مرتبه حیوانیت قدمی بالاتر نگذاشته چگونه ممکن است نور محبت که ناشی از معرفت است در قلب وی پدید گردد.
اگر آن چشم قلبی که آن را بصیرت باطنی گویند باز شود خواهی دید چه اندازه ادراک آن قوی و مدرک آن چقدر لذت‌بخش است و لذتی که از ادراک امر روحانی حاصل میگردد هیچ طرف مقایسه نیست با لذت محسوسات مادی اینکه است سرّ اینکه صاحبان عقل و قلب سلیم بقدری اشتیاق بعالم اله و امور روحانی دارند که تمامی لذات مادی را بدور انداخته و چشم و گوش ظاهر خود را بسته تا اینکه چشم و گوش باطنی آنها باز شود و از آن مناظر روحانی محظوظ گردند و تو در عدم ادراک اینکه نوع از محبت معذوری زیرا که محبت فرع معرفت است تا چیزی را نبینی و نشناسی و ادراک حسن

صفحه : 165
و بهاء آن را ننمایی هرگز آن را دوست نخواهی داشت.
وَ لَو یَرَی الَّذِین‌َ ظَلَمُوا إِذ یَرَون‌َ العَذاب‌َ مفسرین گویند «یری» دو طور قرائت شده نافع و إبن کثیر و إبن عامر که سه نفر از قرائند بتا «تری» قرائت کرده‌اند و بنا بر اینکه خطاب برسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم است که موقعی که تو ظالمین را چنین بینی و باقی قراء بیا «یری» خوانده‌اند یعنی وقتی ستمکاران عذاب را معاینه نمایند.
أَن‌َّ القُوَّةَ لِلّه‌ِ جَمِیعاً اگر تو بینی ظالمین و کافرین را وقتی که بینند عذاب را یا وقتی که ستمکاران و کفار مشاهده کنند عذاب را و بطور و جدان بیابند عذاب را آن وقت قدرت و قوت و عظمت و اقتدار الهی را بدرستی می‌یابند و میفهمند که در مقابل قوت و قدرت خداوندی قوتها و قدرتها هیچ است و معبودان دروغی آنان ناچیزند و کاری از دست آنان ساخته نمی‌گردد.
وَ أَن‌َّ اللّه‌َ شَدِیدُ العَذاب‌ِ اگر ستمکاران ببینند روز قیامت را که چگونه از پانصد سال راه جهنم باستقبال آنان آید و مثل مرغی که دانه از زمین برچیند آنها را فرو برد آن وقت خواهند دید که قوت و قدرت خدایراست که مالک و سلطان عالم ملک و ملکوت و سلطان جمیع عالمیان است و همین طوری که صاحب رحمت غیر متناهی است عذاب و سخط او بر کفار و ظالمین شدید و سخت است.
بین دانشمندان و علمای تفسیر راجع بعذاب اخروی مخصوصا خلود در جهنم و عذاب دائمی گفتاری است و بعضی از مفسرین در اینجا بیانی دارد که خلاصه آن را با کم و بیشی ترجمه مینمایم:
چنین گوید راجع بمسئله عذاب دائمی و مخلد بودن در جهنم بین اهل نظر از حیث دلیل عقلی و ظاهر ادله لفظیه گفتاری است.

صفحه : 166
و آنچه ممکن است در اینجا گفته شود اینکه است که گوئیم از جهت ادله لفظیه از کتاب و سنت آیات قرآنی صریح است در اینکه کفار مخلد در جهنم‌اند، و اخبار نیز تأیید مینماید آن را لکن از حیث دلیل عقلی چون عقل فقط کلیات مطالب را ادراک مینماید اینکه است که دستش از جزئیات «ما جاء به النبی» در امر معاد تهی است و چاره‌ای ندارد غیر از آنچه از طرف شرع رسیده تعبدا قبول نماید.
و آنچه توان از طریق دلیل عقلی ثابت نمود اینکه است که گفته شود عذاب و نعمت دو قسم است عقلی و حسی نعمت و عذاب عقلی مترتب میگردد بر نفس بشر از جهت تجرد و جوهریتش و هر گاه اخلاق نیکو و ملکات فاضله حمیده تحصیل نمود پس از مرگ محظوظ میگردد از آنچه ملایم نفس شریف اوست از تصویر صورتهای نیکو و مناظر زیبا و غیر اینها.
و آنچه مترتب میگردد بر اخلاق نکوهیده و رذیله ناشی از همان صفات زشت و اعمال ناپسند حیوانی است که در قبر بصورت حیوانات موذی در آمده وی را میخورند و می‌گزند و اثر طبیعت پست اوست که وی را در بند و غل و زنجیر نموده و نیز اثر همان سیاهی قلب اوست که وی را در محبس تاریکی با همنشینان او از شیاطین انسی و جنی محبوس گردانیده.
خلاصه تعلقات طبیعی و امور شهوانی است که هر یک بصورت مناسب خود در آمده و وی را در بند مینماید و اخلاق و ملکات نکوهیده‌ای که در نفس بشر از کثرت عمل پدید میگردد دو قسم است:
یا اینکه است که آن ملکات و عادات چنان در نفس رسوخ مینماید که جزء ملکات بلکه میتوان گفت جزء طبیعت وی گشته بطوری که دیگر خلاصی از آن متعسر بلکه متعذر بنظر می‌آید.
مثل بخل که یکی از صفات نکوهیده انسانی بشمار میرود و ممکن است طوری در طبیعت انسانیه وی رسوخ نماید و محقق شخصیت او گردد که گویا از طبیعت ثانویه وی محسوب گردیده و اینکه حقیقت در چنین فردی مثل ناطفیت ماند که جزء حیوان شده

صفحه : 167
و او را انسان گردانیده آدم بخیل نیز یک نوع جدیدی میشود تحت نوع کلی انسان پس کسی که اینکه نوع ملکات و اخلاق نکوهیده زشت در روح و جان انسانی وی رسوخ نمود در اثر آن ملکات و اخلاق و آثاری که ناشی از صفات زشت وی است همیشه معذب و ناراحت خواهد بود و عذاب او دائمی است و دیگر موقعیت برای درک فیوضات ندارد زیرا که بمرض روحانی گرفتار است و انسانی که مبتلا بفساد اخلاق گردیده مثل کسی ماند که مبتلی بمرض مالیخولیا باشد و اینکه مرض قابل علاج و بهبودی نباشد ببین چگونه همیشه در اثر فساد قوه واهمه و متخیله او صورتها موحش و ترسناک در نظر وی پدید می‌گردد و او را معذب و ناراحت می‌گرداند و اینکه عذاب ناشی از طبیعت خود اوست که فاسد گردیده نه اینکه از خارج کسی وی را عذاب نماید و با اینکه اینکه موهومات و صوری که در او احداث میشود از طبیعت خودش ظهور نموده از آن متأذی و فراری است زیرا که منافی با حقیقت انسانیه اوست لکن چون رسوخ در نفس نموده از او زائل نمیگردد و همیشه معذب خواهد بود.
لکن هر گاه صفات ناشایسته اینطور در نفس رسوخ پیدا ننماید یعنی طوری نباشد که از ملکات نفسانی بشمار آید که آن حقیقت اولیه انسانی را فاسد گرداند در اینکه صورت ممکن است عذاب نیز موقت باشد و پس از مدتی آن صورت اخلاقیه زائل و بر طرف گردد و حقیقت انسانی بصرافت اولیه خود عود نماید و باین بیان مرتفع میگردد اعتراضاتی که بعضی وارد نموده‌اند:

اعتراضات و پاسخ آن‌

1- خداوند صاحب رحمت غیر متناهی است و تمام موجودات مشمول رحمت غیر متناهی او میباشند پس چگونه ممکن است موجودی که از روی رحمت خلق نموده و خودش از روی حکمت مقتضیات معاصی را در وی نهاده او را عذاب کند که چرا چنین کردی آن هم عذاب دائمی.
2- عذاب عبارت از ادراک چیزی است که منافی با طبع باشد و وقتی عذاب دائمی شد قهرا ملایم با طبع میگردد پس عذاب دائمی معنی ندارد.

صفحه : 168
3- وقتی گناه موقت شد و دائمی نشد بایستی عذاب نیز در خور او موقت و غیر دائمی باشد و گر نه با عدل الهی منافات دارد و عاصی در اندک وقتی در عمر کوتاه خود نافرمانی نموده چگونه سزاوار است همیشه معذب باشد.
4- چون اشقیاء جزء نظام عالم بشمار میروند و بوجود آنان عالم طبیعت تعمیر میگردد و باین لحاظ خدمتگزار اهل سعادت میباشند که اگر آنها نبودند سعداء به سعادت فائز نمیگردیدند پس چگونه مستوجب عذاب آنهم دائمی میباشند.
5- عذاب یا انتقام است که برای تشفی قلب مظلوم از ظالم انتقام کشیده میشود یا برای تنبیه دیگران و عذاب عاصی که در اثر مخالفت اوامر حق تعالی پدید گشته چگونه از قبیل تشفی بشمار میآید زیرا از نافرمانی بنده نقصی و ضعفی در دامن کبریایی او تعالی وارد نمی‌آید تا اینکه بعذاب جبران شود و نیز اگر برای تنبیه دیگران باشد مورد ندارد زیرا که قیامت دار جزاست نه دار عمل موقعیت عمل گذشته که دیگران مجازات عاصی را ببینند و دست از عمل بد بردارند پس عذاب خصوصا دائمی آن بی ثمر و بی‌مورد است.

پاسخ اعتراضات‌

گوئیم بهمان بیانی که شد اجمالا پاسخ تمام اعتراضات داده میشود که عذاب دائمی اثر شقاوت دائمی است که ناشی از نفس آدم شقی و بد عمل است نه برای تشفی است و نه برای انتقام.

پاسخ اعتراض اول‌

اینکه گویند مجازات نمودن بنده ضعیف خصوصا عذاب دائمی منافی با رحمت الهی است.
در پاسخ گوئیم رحمت و شفقتی که نسبت بمقام قدس خداوندی داده میشود غیر از عاطفه و رقت قلبی است که بانسان نسبت میدهند زیرا که رحمت و شفقت انسانی از امور طبیعی پدید گشته و ساحت قدس الهی منزه و مبرا از چنین رحمتی است بلکه رحمت

صفحه : 169
حق تعالی همان افاضه فیض است بمحلی که مستعد و قابل آن است که هر محل قابلی بلسان استعداد از منبع فیوضات رحمانی طلب فیض میکند و عموم رحمت الهی بقدر استعداد هر قابلی فیض میدهد.
رحمت دو قسم است رحمت عام رحمت خاص رحمت عام همان عموم رحمتی است که بر هر قابل و مستعدی افاضه میشود و بخل در مبدء فیاض تصور ندارد، و رحمت خاص مخصوص کسانی است که در صراط انسانیت هدایت یافته و از نزدیکان و مقربان درگاه احدیت گردیده‌اند.
پس از اینجا معلوم میشود که عذاب عاصی منافی با رحمت غیر متناهی الهی نیست بلکه داخل در رحمت عام اوست که هر قابلی را بآنچه در خور قابلیت وی است برساند و معنی عدالت نیز همین است زیرا که عادل کسی را گویند که هر چیزی را در محل خود قرار دهد.

پاسخ اعتراض دوم‌

آری عذاب از جهت اینکه ناشی از نفس و طبیعت آدم شقی و خطاکار است نه بتحمیل دیگری از اینکه جهت ملایم با طبع خبیث وی است لکن چون منافی با نفس روحانی او میباشد اینکه است که از آن متأذی و فراری و گریزان است، مثل اینکه گفتیم کسی که مبتلا بمرض مالیخولیا گردید البته اینکه مرض و آنچه در نظر وی از صور موهومات تشکیل میگردد و او را بوحشت میاندازد از طبع مریض خود ناشی گردیده لکن اینکه طور نیست که گفته شد چون ناشی از مزاج وی است دیگر ناملایم با طبع وی نیست چنانچه اگر فرضا چندین سال نیز اینکه مرض طول بکشد چنین آدم مریضی همیشه در زحمت و مرارت است هیچوقت راحت نمیگردد مگر وقتی که از اینکه مرض شفا یابد.

پاسخ اعتراض سوم‌

‌اگر چه گناه موقت و محدود بمدت معدودی است لکن آثار آن که فساد روح و روان انسانیت باشد غیر موقت و دائمی است زیرا که گناه و لو در یک لحظه باشد مثل شرک بخدا و امثال آن چنان روح لطیف ملکوتی انسان را فاسد و سیاه میگرداند که در

صفحه : 170
نتیجه، ابد الدهر، در ظلمت نفس گرفتار و در قید طبیعت در بند و از آثار اخلاق فاسد خود معذب خواهد بود و دیگر قابل شمول رحمت غیر متناهی الهی نمیباشد و هرگز توبه او قبول نخواهد شد اینکه است که فرموده وَ یَغفِرُ ما دُون‌َ ذلِک‌َ

پاسخ اعتراض چهارم‌

خدمت بخلق کردن وقتی منتج آثار روحانی و فوائد اخروی میگردد که انسان در صراط توحید قدم زند و اعمال وی از راه عبودیت و بندگی تحقق پذیرد، اما کسی که از عمل خواهان همان فوائد طبیعی دنیوی باشد نظر بهمان رحمت عام الهی که هر لایقی را بایستی بآنچه در خور قابلیت وی است برساند اینکه است که خیر و خوبی و نتیجه عملش همان است که در نیت او بوده در کتاب کریم بهمین مطلب اشاره دارد آنجا که فرموده مَن کان‌َ یُرِیدُ العاجِلَةَ عَجَّلنا لَه‌ُ فِیها ما نَشاءُ لِمَن نُرِیدُ ثُم‌َّ جَعَلنا لَه‌ُ جَهَنَّم‌َ یَصلاها مَذمُوماً مَدحُوراً وَ مَن أَرادَ الآخِرَةَ وَ سَعی لَها سَعیَها وَ هُوَ مُؤمِن‌ٌ فَأُولئِک‌َ کان‌َ سَعیُهُم مَشکُوراً کُلًّا نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ مِن عَطاءِ رَبِّک‌َ وَ ما کان‌َ عَطاءُ رَبِّک‌َ مَحظُوراً سوره اسرا آیه 20.
از اینکه مبارک آیه میتوان استفاده نمود که رحمت الهی و فیض منبسط رحمانی در محل قابل فرود می‌آید و چنین رحمت شامل عذاب و رحمت هر دو میشود زیرا که آدم شقی و کافر خود را در محلی قرار داده که رحمت عام حق تعالی که بایستی در باره وی نعمت باشد عذاب و سخط مینماید نظر به اینکه افعال الهی تماما از روی حکمت و عدل انجام میگیرد در نظام عالم نه لغو و عبثی یافت میگردد و نه در مبدء فیاض در محل قابل بخل و منعی پدید میگردد.

پاسخ اعتراض پنجم‌

‌از بیانات گذشته پاسخ اعتراض پنجم نیز داده میشود که عذاب دائمی اخروی نه برای انتقام است نه برای تشفی آری عذاب اخروی برای اینکه است که چون آدم شقی در اثر مخالفت مولا خود را در موقعی قرار داده که موقعیت پیدا نموده بر اینکه به کیفر اعمال مجازات شود پس مجازات برای تشفی و تنبیه دیگران نیست بلکه نتیجه

صفحه : 171
اعمال خود اوست که روی میزان عدل پروردگار هر کسی بایستی بنتیجه اعمال خویش برسد.
و بلاها و مصیباتی که در دنیا بر انسان وارد میگردد آن نیز بمقتضای حکمت و از روی نظام کلیه عالم و مناسب مقتضیات امور شخصیه هر کسی انجام میگیرد.
«پایان» خلاصه تهدیدات شارع راجع بمجازات و کیفر اعمال و اخلاق نکوهیده روی میزان و قانون عدل استوار گردیده عصیان ورزیدن و مخالفت نمودن از اوامر مولا مقتضی عذاب دائمی است و چون عاصی خود را در معرض سخط و غضب الهی واقع گردانیده و در نتیجه از رحمت الهی دور شده باین لحاظ موقعیت پیدا نموده برای عذاب.
لکن بمقتضای «سبقت رحمتی علی غضبی» و نیز چنانچه دانشمندان گفته‌اند رحمت الهی ذاتی است که تمامی موجودات را برحمت واسعه خود ایجاد نموده و غضب امر عرضی است که در اثر عصیان ورزیدن و دور شدن از رحمت بر عاصی مترتب میگردد لهذا تا آنجایی که هنوز قلب و روح ملکوتی انسان بکلی فاسد نگردیده و از قابلیت نیافتاده ممکن است رحمت الهی وی را فرا گیرد و مشمول مغفرت و عفو او گردد.

صفحه : 172

[سوره البقرة (2): آیات 168 تا 175]

اشاره

یا أَیُّهَا النّاس‌ُ کُلُوا مِمّا فِی الأَرض‌ِ حَلالاً طَیِّباً وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُوات‌ِ الشَّیطان‌ِ إِنَّه‌ُ لَکُم عَدُوٌّ مُبِین‌ٌ (168) إِنَّما یَأمُرُکُم بِالسُّوءِ وَ الفَحشاءِ وَ أَن تَقُولُوا عَلَی اللّه‌ِ ما لا تَعلَمُون‌َ (169) وَ إِذا قِیل‌َ لَهُم‌ُ اتَّبِعُوا ما أَنزَل‌َ اللّه‌ُ قالُوا بَل نَتَّبِع‌ُ ما أَلفَینا عَلَیه‌ِ آباءَنا أَ وَ لَو کان‌َ آباؤُهُم لا یَعقِلُون‌َ شَیئاً وَ لا یَهتَدُون‌َ (170) وَ مَثَل‌ُ الَّذِین‌َ کَفَرُوا کَمَثَل‌ِ الَّذِی یَنعِق‌ُ بِما لا یَسمَع‌ُ إِلاّ دُعاءً وَ نِداءً صُم‌ٌّ بُکم‌ٌ عُمی‌ٌ فَهُم لا یَعقِلُون‌َ (171) یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا کُلُوا مِن طَیِّبات‌ِ ما رَزَقناکُم وَ اشکُرُوا لِلّه‌ِ إِن کُنتُم إِیّاه‌ُ تَعبُدُون‌َ (172)
إِنَّما حَرَّم‌َ عَلَیکُم‌ُ المَیتَةَ وَ الدَّم‌َ وَ لَحم‌َ الخِنزِیرِ وَ ما أُهِل‌َّ بِه‌ِ لِغَیرِ اللّه‌ِ فَمَن‌ِ اضطُرَّ غَیرَ باغ‌ٍ وَ لا عادٍ فَلا إِثم‌َ عَلَیه‌ِ إِن‌َّ اللّه‌َ غَفُورٌ رَحِیم‌ٌ (173) إِن‌َّ الَّذِین‌َ یَکتُمُون‌َ ما أَنزَل‌َ اللّه‌ُ مِن‌َ الکِتاب‌ِ وَ یَشتَرُون‌َ بِه‌ِ ثَمَناً قَلِیلاً أُولئِک‌َ ما یَأکُلُون‌َ فِی بُطُونِهِم إِلاَّ النّارَ وَ لا یُکَلِّمُهُم‌ُ اللّه‌ُ یَوم‌َ القِیامَةِ وَ لا یُزَکِّیهِم وَ لَهُم عَذاب‌ٌ أَلِیم‌ٌ (174) أُولئِک‌َ الَّذِین‌َ اشتَرَوُا الضَّلالَةَ بِالهُدی وَ العَذاب‌َ بِالمَغفِرَةِ فَما أَصبَرَهُم عَلَی النّارِ (175)

ترجمه:

ای مردم بخورید آنچه در زمین است که برای شما پاک و حلال است و پیروی مکنید وساوس شیطان را محققا شیطان برای شما دشمنی است آشکار.
شیطان بشما امر مینماید بکارهای زشت فضیحت‌آور و اینکه از روی جهل و بی خردی بخدا نسبت دهید چیزی را که نمیدانید،
و وقتی بکفار گفته شود پیروی نمائید آنچه را که از طرف خداوند فرود آمده آنان گفتند ما پیرو دین پدران خود میباشیم آیا باید پیروی نمایند دین پدران خود را در صورتی که آنها تعقل ندارند و راه هدایت را نیافته‌اند،
و مثال کسانی که کافر شدند در شنیدن کلام انبیاء و عدم ادراک آن مثال

صفحه : 173
حیوانی ماند که با وی سخن گویند و او چیزی از آن ادراک ننماید مگر صوتی و صدایی آنها گنگند و کرند و کورند و چیزی نمیفهمند و تعقل ندارند،
ای کسانی که ایمان آورده‌اید بخورید از غذاهای پاکیزه‌ای که نصیب شما کرده‌ایم و شکر خدا نمائید اگر بنده خدا میباشید و پرستش را مخصوص باو گردانیده‌اید،
محققا خداوند بر شما حرام گردانیده مردار و خون و گوشت خنزیر و هر چرا که بغیر اسم خدا کشته باشند پس کسی که مضطر گردید بخوردن اینها (بقدر سدّ رمق) بدون تجاوز از حد که از روی طغیان و مخالفت امر حق باشد گناهی بر او نیست بدرستی که خداوند آمرزنده و مهربان است،
کسانی که میپوشانند (یهود و نصاری) آیاتی که خداوند نازل نموده در کتابهای آسمانی و ببهای اندک میفروشند (آیاتی که در شأن محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلّم) نازل گردیده داخل نمیکنند در شکمهای خود مگر آتش را و در قیامت خداوند با آنها تکلم نمیکند و آنها را از پلیدی پاک نمی‌گرداند و برای آنان است عذاب دردناک،
آنان گروهی میباشند که گمراهی را گرفتند بجای هدایت و عذاب را بجای آمرزش چقدر توانند بر آتش جهنم صبر نمایند و طاقت آورند.

توضیح آیات‌

یا أَیُّهَا النّاس‌ُ کُلُوا مِمّا فِی الأَرض‌ِ حَلالًا طَیِّباً حلال بمعنی لغوی مقابل حرام و حلیت در مقابل حرمت استعمال میگردد و چیزی را حلال و طاهر گویند که مانعی در استعمال آن نباشد و طیب را در مقابل خبیث در جایی آرند که ملایم با طبع باشد.
مثلا وقتی سخن ملایم با قوه سامعه گردید آن را گفتار طیب گویند و عطریات و ریاحین را طیب نامند برای اینکه ملایم با قوه سامعه است و نیز در ملموسات آنچه ملایم با قوه لامسه است آن را طیب گویند و همچنین در بوئیدنیها و دیدنیها آنچه ملایم با قوه شامه و باصره است آن را طیب نامند.
مفسرین گویند شأن نزول آیه اینکه است که پاره‌ای از قبیله‌های عرب مثل قبیله

صفحه : 174
ثقیف و عامر و صعصعه و بنی مدلج و بعضی از آنان حبوبات و چهارپایان را بر خود حرام کردند اینکه آیه بر رد آنها نازل گردید که آنچه در زمین است طیب و ملایم با طبیعت بشر است و ظاهرا امر کلوا ارشادی است نه مولوی اشاره به اینکه مانعی در اکل و استعمال آن نیست و اینکه آیه یکی از ادله اصل در اباحه بشمار میرود و بعضی گفته‌اند امر کلوا امر مولوی است که کسی را نمیرسد که برأی و صلاح خود چیزی که منعی در باره آن نرسیده بر خود حرام کند که آن بدعت و حرام است.
وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُوات‌ِ الشَّیطان‌ِ خطوات جمع خطوه و بین دو قدم راه رونده را خطوه گویند و خطوات شیطان کنایه از اینکه است که مشی شما و روش و طریق سیر شما پیروی از شیطان نباشد که شیطان از راه دشمنی دیرینه‌ای که با بنی آدم دارد شما را در پرتگاه ضلالت و گمراهی پرتاب میگرداند.
اکثر فقهاء و مفسرین باین آیه استدلال میکنند بر اباحه عامه یعنی برای بشر جایز و مباح است هر نوع تصرفی که بخواهد در زمین بنماید مگر تصرفات عدوانی و آنچه از طرف شارع منع و زجری در باره آن رسیده که چنین تصرفاتی ناشی از تصرفات شیطانی بشمار میرود.
عرفا گویند آنچه در دل انسان خطور مینماید یکی از چهار قسم خارج نیست:
حقانی، ملکی، نفسانی، شیطانی، خاطر حقانی علمی است که از بطن غیب بلاواسطه در دل اهل دل و مقربان حضرت احدیت القاء می‌گردد چنانچه نص کلام مجید است قُل إِن‌َّ رَبِّی یَقذِف‌ُ بِالحَق‌ِّ عَلّام‌ُ الغُیُوب‌ِ سوره سبا آیه 47. خاطر ملکی آن است که راغب و مایل گرداند انسان را بر عمل خیرات و طاعات و وی را تهدید نماید از معاصی و ملامت کند و سرزنش نماید از تقاعد و تکاسل از آنچه وسیله ترقی و تعالی وی است و شاید از الهام ملکی، بنفس لوامه تعبیر شود.
خاطر نفسانی ناشی از خود نفس و منبعث از خواهشهای نفسانی و حظوظ طبیعی

صفحه : 175
است که آنچه را در وی فائده دنیوی تصور گردد و نفس باعتبار حظوظ نفسانی مایل باو میگردد در اطراف آن تصورات صحیح یا فاسد مینماید.
خاطر شیطانی آن خطوراتی است که در نفس القا می‌گردد و داعی میشود بر معاصی و آنچه از طرف عقل و شرع نهی در باره آن رسیده. و شیطان کارش وسوسه کردن و امر کردن بمعصیت است و شاید تعبیر از اینکه نوع خواطر (بنفس اماره) شده.
و در جایی که انسان مستعد و مهیای معاصی است کار او خیلی آسان است صریحا طریق نفس‌پرستی و عصیان‌ورزی را باو مینماید لکن در جایی که دید انسان باعتبار ایمان باین زودی مشغول معصیت نمیگردد آن مکار خیانتکار آدمی را ممکن است از راه عبادت فریب دهد و او را در عبادات و مقدمات بطرف افراط که شرعا مذموم و ناروا میباشد میکشاند مثل اینکه در نیت عبادت یا در طهارت یا در تنظیف لباس بحدی وسوسه مینماید تا اصل عبادتی که مطلوب و مقصود بوده از دست برود در بعضی از روایات دارد
«ان للوضوء شیطانا یقال له الولهان».
و فرق بین خاطر حقانی و ملکی اینکه است که وقتی از طرف حق تعالی خاطری بقلب فرود آمد هیچ خاطری تاب معارضه با آن نکند وَ قُل جاءَ الحَق‌ُّ وَ زَهَق‌َ الباطِل‌ُ إِن‌َّ الباطِل‌َ کان‌َ زَهُوقاً«1» سوره بنی اسرائیل آیه 83.
ممکن است گاهی خاطر ملکی و خاطر نفسانی با هم جمع شود، از یکی از عرفا پرسیدند برهان حق چیست گفت «واردات ترد علی القلوب تعجز النفوس عن تکذیبها» و خاطر شیطانی تا وقتی که ذاکر مشغول ذکر است رفع میشود لکن ممکن است باز عود نماید.
و گویند هیچ یک از خواطر چهارگانه: حقانی، ملکی، نفسانی، شیطانی، بکلی از دل بیرون نمیرود مگر وقت فناء فی التوحید که آن لمحه‌ای بیش نیست و تمیز بین خاطرات که از چه قبیل است بدرستی دست ندهد مگر کسی را که نخست آینه دل خود را از زنگ هوی و هوس بصیقله زهد و تقوی صیقلی دهد تا آنکه از کدورات طبیعی
-----------------------------------
(1) بگو آمد حق و باطل ناچیز گردید و محققا باطل ناچیز است

صفحه : 176
و اخلاقی پاک و مصفی گردد و حقایق امور در آن منعکس گردد و آنچه در قلبش خطور میکند بشناسد.
و کسی که در زهد و تقوی باین درجه نرسیده که بنور قلب خود تمیز بین خواطر برای او آسان گردد بایستی در تمیز بین خواطر و اینکه بشناسد خاطر حقانی کدام است و خاطر ملکی یا نفسانی یا شیطانی چیست رجوع کند بمیزان عقل یا شرع و آنچه بذهنش خطور مینماید اگر مطابق عقل و شرع است از قبیل فرائض و نوافل از واجبات و مستحبات یا آنچه بحکم عقل سلیم از محسنات بشمار آید قبول کند و بداند آن از طرف ملک بقلب وی القاء گردیده و اگر از قبیل محرمات و مکروهات محسوب میگردد یا عقل سلیم آن را مستهجن میشمارد بداند که آن از خواطر شیطانی است و از شر شیطان بخدا پناه برد و مشغول ذکر گردد.
و اگر از قبیل مباحات است و بنظر عقل و شرع رد و منعی در باره آن نرسیده بداند آن چیزی که در ذهن وی خطور نموده از خواطر نفسانی است و طریق تصفیه نفس اینکه است که آنچه از حظوظ نفسانی بشمار میرود و از لوازمات نیست آن را رد کند و آنچه بمخالفت نفس نزدیکتر است یا آنکه از لوازمات حیات و زندگانی اوست قبول کند.
إِنَّما یَأمُرُکُم بِالسُّوءِ وَ الفَحشاءِ وَ أَن تَقُولُوا عَلَی اللّه‌ِ ما لا تَعلَمُون‌َ سجیه و عمل شیطان از روی عداوت و بغض قدیمی خود جز اینکه نیست که شما را امر میکند بآنچه بر ضرر شما تمام میشود از عمل شر که در نتیجه گنه‌کار و عاصی گردید و مثل خود ملعونش از مرتبه و مقامی که در خور شما میباشد پرتاب گردید، و بین مفسرین در معنی فحشاء گفتاری است، سدی، که یکی از مفسرین بشمار میرود گفته زنا است قول دیگر هر معصیتی که در نظر شرع بزرگ نماید و حدی برای آن تعیین شده آن را «فحشاء» گویند، و نیز شیطان بشما امر میکند که بخدا نسبت دهید چیزی را که نمیدانید مثل اینکه بگوئید خدا حبوبات و چهارپایان را برای ما حرام گردانیده یا غیر اینها آنچه را که ندانسته و نفهمیده بخدا نسبت دهید که نسبت دروغ بخدا دادن از وسوسه شیطانی و از فحشاء و منکر بشمار میرود و عمل شیطان است.

صفحه : 177
وَ إِذا قِیل‌َ لَهُم‌ُ اتَّبِعُوا ما أَنزَل‌َ اللّه‌ُ قالُوا بَل نَتَّبِع‌ُ ما أَلفَینا عَلَیه‌ِ آباءَنا در اینکه آیا کسانی که بآنها چنین گفته شد که تابع قرآن گردید و آنها در پاسخ گفتند ما تابع پدران خود میباشیم چه کسانی بودند و عمل پدران آنان چه بوده که گفته‌اند تابع آنها میباشیم در عمل بین مفسرین گفتاری است:
1- آنها مشرکین عرب بودند که وقتی مؤمنین یا شخص رسول اللّه بآنان میگفتند پیرو کتابهای آسمانی گردید انکار مینمودند و میگفتند ما تابع پدران خود میباشیم در بت‌پرستی. (عبد اللّه عباس و ضحاک) 2- وقتی بآنان گفته شد تابع احکام الهی گردید در آنچه حلال نموده یا حرام گویند ما تابع پدران خود میباشیم.
3- وقتی که بیهودیها گفتند تابع قرآن گردید ابا نموده و گفتند ما تابع پدران خودیم.
أَ وَ لَو کان‌َ آباؤُهُم لا یَعقِلُون‌َ شَیئاً وَ لا یَهتَدُون‌َ الف، اولو استفهام است و واو آن عطف است یعنی آیا اینها متابعت و پیروی مینمایند پدران خود را در صورتی که پدران آنان بی‌خرد و نفهم بودند و قوه فکریه خود را بکار نمیانداختند که از طریق عقل و فکر و تعقل و تفکر دین حق بدست آرند و راه حقیقت را بجویند و رستگار گردند.
وَ مَثَل‌ُ الَّذِین‌َ کَفَرُوا کَمَثَل‌ِ الَّذِی یَنعِق‌ُ بِما لا یَسمَع‌ُ إِلّا دُعاءً وَ نِداءً کسانی که کافر شدند مثال آنان مثال اغنام و گوسفندانی است که راعی و چپان آنها را میراند و بصدایی بلند آنان را زجر می‌کند که بیراهه نروند و آنها نمیشنوند مگر صدایی و صوتی.
مثال تشبیه نمودن امر معقول است بامر محسوس که معقول را باندازه‌ای در پرده محسوس نشان دهند و باین طریق چیزی دستگیر شنونده و مخاطب گردد و شاید مقصود

صفحه : 178
اینکه باشد که ای پیغمبر اکرم خواندن تو کفار را برای هدایت و گرویدن بدین مثال راعی و چپانی ماند که برای اینکه گوسفندان متفرق نگردند و طعمه گرگ گردند بصدای بلند آنها را میراند لکن گوسفندان مقصود راعی را نمیفهمند که غرض او نجات آنها است فقط صوتی و صدایی میشنوند.
اینکه مثال بسیار نزدیک بواقع و تشبیه بسیار خوبی است همین طوری که بهائم و چهارپایان در موقع چراگاه فقط صدایی از چپان میشنوند و معنی کلام وی را نمیفهمند همین طور کسی که چشم و گوش دل وی بسته شد از کلمات حقانی فقط حروف و الفاظی میشنود و ابدا معانی باطنی آن را ادراک نمیکند.
صُم‌ٌّ بُکم‌ٌ عُمی‌ٌ فَهُم لا یَعقِلُون‌َ مقصود از کری و گنگی و کوری که در اینکه آیه و آیات دیگر نسبت بکفار و منافقین میدهد البته فقدان قوای ظاهری نیست بلکه مقصود فقدان قوای باطنی است و همین طوری که انسان بچشم سر الوان و اشکال را می‌بیند و بگوش سر اصوات و صداهایی میشنود اگر چشم و گوش دل وی باز شود البته معانی مندرجه در کلام انبیاء و بزرگان دین را بخوبی میفهمد و ادراک مینماید.
مردم در استماع کلام اللّه تقسیم بسه قسم میگردند:
قسمتی از مردم مثل کفار و مغرضین اصلا حاضر نیستند کلمات حقانی را بشنوند چه جای اینکه استماع نمایند هر جا ببینند سخن حقی در میان آمد بیراهه میروند در مثال اینانند که هر گاه کلام حقی بگوششان بخورد غیر از صدایی و ندایی چیزی نمیفهمند قسمت دوم حاضر میشوند برای شنیدن لکن بقدری نفهم و بیخردند که جز یک الفاظ و حروفی که بگوش بشنوند چیزی نمیفهمند و در کلمات حقانی هیچ تدبر و تفکّر ندارند و بیک الفاظی قانع گردیده و بیشتر مردم چنین‌اند که و لو آنکه بزبان بگویند ما ایمان داریم و اقرار بشهادتین نیز بنمایند لکن ایمان آنان تقلیدی و تابع آباء و اجداد خود میباشند و بقرینه آیه پیش ما أَلفَینا عَلَیه‌ِ آباءَنا و نیز قوله تعالی فَهُم لا یَعقِلُون‌َ ممکن است گفته شود آیه صُم‌ٌّ بُکم‌ٌ عُمی‌ٌ فَهُم لا یَعقِلُون‌َ در باره

صفحه : 179
چنین اشخاصی نیز صادق آید.
البته معلوم است مقصود از کری، گنگی، کوری فقدان آلات ظاهری نیست کفار چشم و گوش و زبان جسمانی آنان صحیح بوده بلکه قوای روحانی آنان در اثر عدم تدبر و تفکر بکار نیافتاده و فلج گردیده اینکه است که بسیاری از دانشمندان گفته‌اند ایمان تقلیدی که بکلی خالی از برهان و دلیل عقلی باشد بی‌اساس و بی‌نتیجه است فقط اثر آن اینکه است که بگفتن شهادتین از مسلمانها محسوب میگردند و جان و مالشان در حمایت اسلام محفوظ میماند لکن اثر اخروی ندارد.
آری ایمان بدون تحقق در واقع اسم بلا مسمی و لفظ بدون معنی میباشد چگونه ممکن است انسان عاقل خردمند حاضر گردد که نفهمیده و تحقیق ننموده تحت تأثیر دیگران واقع گردد و چشم و گوش بسته خود را تسلیم عقاید دیگری نماید مگر اینکه گفته شود حس انسانیت از اینان گرفته شده و آن چشم بینا و گوش شنوا و زبان گویای آنان در اثر نفس‌پرستی مفقود گردیده.
قسم سوم از مستمعین کلام اللّه اشخاصی میباشند که استماع کلمات حقانی مینمایند و عقل و فکر خود را نیز بکار انداخته در باره آن فکر میکنند و تدبر مینمایند و بمیزان عقل حق و باطل را میسنجند و هر چه بشنوند تحت بازرسی قرار داده و در آیات تکوینی و تدوینی تعمق مینمایند و عقل خود را از اسارت نفس رهایی داده و در راه شناسایی حق تعالی و ادراک حقیقت بقدر استعداد و موقعیت با نفس شریر خود مجاهده مینمایند تا اینکه مظفرانه بهدایت راهنمایان طریق سیر بسوی حقیقت را پیدا نمایند وَ الَّذِین‌َ جاهَدُوا فِینا لَنَهدِیَنَّهُم سُبُلَنا.
آری وعده حق حق است هر کسی در راه او مجاهده نمود خداوند درب رحمت خود را بسوی وی باز میکند و وی را بسوی خود رهبری مینماید «گر گدا کاهل بود تقصیر صاحب خانه چیست».
خلاصه فقط اشخاصی چشم و گوش دل آنها بینا و شنوا گردیده و از کوری و کری و گنگی دل نجات یافته‌اند که در راه سعادت خود را بزحمت انداخته و ایمان تحقیقی

صفحه : 180
که مطابق با عقل سلیم باشد بدست آورده و در استحکام آن پافشاری مینمایند.
یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا کُلُوا مِن طَیِّبات‌ِ ما رَزَقناکُم اینکه اینجا خطاب را مخصوص بمؤمنین گردانیده که طیبات را بخصوص روزی آنها قرار داده با اینکه خطاب « یا ایها النّاس» مؤمنین را نیز شامل بود دو نکته بنظر میرسد یکی برای مزید امتنان نسبت باهل توحید که گوشزد آنها نماید که غرض اصلی از ایجاد طیبات روزی شما بوده و عموم مردم بطفیلی شما اهل ایمان روزی میخورند و در زمین نشو و ارتقا مینمایند و آیه یا أَیُّهَا النّاس‌ُ کُلُوا مِمّا فِی الأَرض‌ِ حَلالًا طَیِّباً که فقط خوردن طیبات را برای آنان حلال گردانیده نه اینکه برای روزی آنها ایجاد کرده باشد شاهد بر اینکه است زیرا که شکی نیست که غرض از خلقت عالم انسان کامل است که افراد کامل انبیاء بالاخص وجود پیغمبر خاتم صلی اللّه علیه و آله و سلّم میباشد چنانچه فرموده
«لولاک لما خلقت الافلاک»
که نخستین مقصود از خلقت پیدایش نور پاک انوار انبیاء و اولیاء و در ثانی تابعین و کسانی که از نور وجود آن بزرگواران استضائه مینمایند زیرا که گروندگان بمقام توحید از فاضل طینت آنها ایجاد گردیده‌اند.
نکته دیگر مؤمنین را ارشاد مینماید که بخورید از طیباتی که روزی شما قرار دادیم وَ اشکُرُوا لِلّه‌ِ و سپاس‌گزار باشید و اینکه در آیه پیش چنین امری بعموم مردم نمیکند شاید سرش اینکه باشد که عموم مردم مگر اندکی از آنان در اثر هواهای نفسانی و متابعت شیاطین شکر واقعی از آنها ناشی نمیشود اینکه است که در جای دیگر فرموده وَ قَلِیل‌ٌ مِن عِبادِی‌َ الشَّکُورُ بلکه در آن آیه یا أَیُّهَا النّاس‌ُ کُلُوا مِمّا فِی الأَرض‌ِ حَلالًا طَیِّباً وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُوات‌ِ الشَّیطان‌ِ آنان را نهی میفرماید از متابعت شیطان که در اثر پیروی شهوات و اعمال و اخلاق نکوهیده طیبات را تبدیل بخبائث مینماید زیرا همین مأکولات طیب پاکیزه است که جزء طبیعت خبیث آنان گردیده و در پیروی شهوات صرف مینمایند.
نکته کلام اینجاست که یک جا نهی است و یک جا امر، نسبت بعموم مردم که بیشترین آنها کفار و فساق و منافق میباشند اعتراض و نهی است که مأکولات پاکیزه

صفحه : 181
که برای امرار حیات شما و بجای ماندن قوای طبیعی شماست بخورید و متابعت سفرای الهی نمائید و پیروی شیطان و شهوات خود ننمائید، و نسبت بمؤمنین امر است و چون مؤمنین تابع رسولند نه تابع شیطان اینکه است که فقط ارشاد مینماید ایشان را که بشکرانه نعمتهای غیر متناهی الهی سپاس‌گزار باشید «و در جزو اول اینکه تفسیر اندازه‌ای راجع بشکر بحث نمودیم که خلاصه حقیقت شکر اینکه است که هر نعمتی که خداوند بانسان عطا نموده بایستی در همان مصرفی که مقصود از بخشش آن بوده صرف گرداند «شکرا للّه» بتنهایی کافی نیست.
إِن کُنتُم إِیّاه‌ُ تَعبُدُون‌َ ای مؤمنین بخورید از مأکولات پاکیزه که روزی شما قرار دادیم و سپاس‌گزار ولی نعمت خود باشید اگر میدانید فقط معبود شما آن است و جز او غیر را عبادت نمیکنید زیرا بمقتضای ایمان چشم و دل شما بسوی او نگران است و ابقاء حیات و روزی خود را بدست قدرت او میدانید و چشم امید بسوی کرم وی دارید و از غیر بریده و بکرم او پیوند نموده‌اید.
إِنَّما حَرَّم‌َ عَلَیکُم‌ُ المَیتَةَ وَ الدَّم‌َ وَ لَحم‌َ الخِنزِیرِ وَ ما أُهِل‌َّ بِه‌ِ لِغَیرِ اللّه‌ِ پس از آنکه بآیه پیش یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا کُلُوا مِن طَیِّبات‌ِ امر فرموده باکل طیبات و بآیه دیگر امر فرموده باکل آنچه در زمین است و تمام مأکولات را برای انسان مباح گردانیده و باین آیه اخیر استثناء میکند و بیان میفرماید آنچه را که داخل طیبات نیست و از تحت حلیت خارج و از خبائث بشمار میرود.
و مقصود از میته هر جانوری است که بایستی بقانون شرع اسلام ذبح نمایند وقتی او را نکشند تا بمیرد یا بغیر دستور شارع ذبح نمایند آن میته میگردد و اکل آن حرام و نجس است، و نیز خون و گوشت هر حیوانی که بغیر اسم خدا کشته شود تماما از عموم طیبات خارج و تحت خبائث واقع‌اند و مؤمنین مأذون در اکل و استعمال آنها نیستند.

صفحه : 182
فَمَن‌ِ اضطُرَّ غَیرَ باغ‌ٍ وَ لا عادٍ فَلا إِثم‌َ عَلَیه‌ِ پس کسی که مضطر گردید در اکل میته یا باقی منهیات بدون اینکه از راه فساد و طغیان بدست آورده یا اینکه از روی ظلم و تعدی پیدا نموده فَلا إِثم‌َ عَلَیه‌ِ مأذون است که بقدر سد رمق و حفظ جان از اینکه منهیات تناول نماید.
و در بعضی از احادیث «باغ» بظالم تفسیر شده و «عاد» بغاصب، و در روایت دیگر «باغی» کسی را گویند که مخالفت امام نماید و «عادی» آدم دزد است.
و از ابی جعفر و ابی عبد اللّه علیهما السلام روایت میکنند که «باغی کسی است که مخالفت امام نماید و عادی آدم معصیت‌کار است» و در کافی روایت از صادق آل محمّد است که باغی کسی است که شکار کند و صید نماید و عادی سارق و دزد است که در حال اضطرار نیز برای آنها اکل میته حلال نیست آن طوری که برای باقی مسلمانها حلال است و نماز او در سفر قصر نمیشود.
و ممکن است تمام اینها را از مصادیق باغی و عادی در آیه بشمار آورد و از اینکه اخبار چنین استفاده میشود که مردمانی که از روی طغیان و عدوان چیزی بدست آرند حتی در حال اضطرار نیز برای آنان حلال نیست اکل آنچه از روی طغیان بدست آورده لکن برای غیر اینها بقدر سد رمق حلال است.
و بعضی از مفسرین گفته‌اند معنی آیه چنین است که کسی که مضطر گردید بر اکل میته یا باقی منهیات بدون آنکه قصد تعدّی و عدوان داشته بلکه برای حفظ جان اگر بقدر سد رمق از میته یا خون یا گوشت خنزیر تناول نماید گناهی نکرده.
إِن‌َّ اللّه‌َ غَفُورٌ رَحِیم‌ٌ زیرا که خداوند آمرزنده و مهربان است، شاید ذکر «غفور و رحیم» در اینجا باین مناسبت باشد که اکل میته و آنچه در آیه منع شده در هیچ حالی روا نیست لکن برای رفع اضطرار و اینکه تکلیف بما لا یطاق در شرع اسلام نیست در آن موقع بخشوده شده و مسئولیتی برای شخص نیست.

صفحه : 183
إِن‌َّ الَّذِین‌َ یَکتُمُون‌َ ما أَنزَل‌َ اللّه‌ُ مِن‌َ الکِتاب‌ِ وَ یَشتَرُون‌َ بِه‌ِ ثَمَناً قَلِیلًا اعتراض و تهدید باهل کتاب است که آنان بسیاری از آیات و احکام کتابهای آسمانی را کتمان مینمایند.
در تفسیر ابو الفتوح مینویسد که عبد اللّه عباس گفته اینکه آیه در کعب اشرف و کعب اسد وحی و یاسر دو پسران اخطب نازل گردیده زیرا که قبل از بعثت رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم اینان بعوام میگفتند نزدیک است که خداوند رسولی بفرستد در مکه که او از شرب خمر و زنا و ریا نهی نماید و نام او محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلّم است وقتی رسول آمد عوام گفتند اینکه همان است که بما خبر داده بودید آنها بطمع مال و ریاست گفتند اینکه آن پیمبر نیست هنوز او نیامده و اوصاف رسول اللّه را بر خلاف واقع بعوام وانمود کردند اینکه بود که اینکه آیه فرود آمد که آنان کتمان مینمایند آیاتی که در باره پیغمبر خاتم صلی اللّه علیه و آله و سلّم رسیده و ببهای آن اندک مال بیمقدار دنیا را میگیرند. «پایان» أُولئِک‌َ ما یَأکُلُون‌َ فِی بُطُونِهِم إِلَّا النّارَ وَ لا یُکَلِّمُهُم‌ُ اللّه‌ُ یَوم‌َ القِیامَةِ وَ لا یُزَکِّیهِم وَ لَهُم عَذاب‌ٌ أَلِیم‌ٌ اینکه مالی که اینان در عوض کتمان آیات میگیرند آتشی ماند که در شکم آنان فرود می‌آید و بکیفر عملشان بسه عقوبت سخت مبتلا میگردند:
1- اگر چه اکل چنین مال در دنیا گوارا مینماید لکن در قیامت بشکل آتش گشته و در شکم آنها واقع میگردد.
2- در روز قیامت خدا با آنان تکلم نمیکند و در اینکه جمله وَ لا یُکَلِّمُهُم‌ُ اللّه‌ُ سه معنی گفته شده:
اول- بقدری آنها پست و بی‌رتبه‌اند که لایق مکالمه با حق نمیباشند.
دوم- سخنی که خیر آنها در آن باشد از خداوند نمی‌شنوند.
سوم- کنایه باین باشد که بدون سؤال و جواب داخل جهنم میگردند، لکن متبادر بذهن همان معنی اول است.

صفحه : 184
3- بکیفر اعمالشان دیگر لایق بخشش نمیباشند (و برای آنان است عذاب دردناک).
أُولئِک‌َ الَّذِین‌َ اشتَرَوُا الضَّلالَةَ بِالهُدی وَ العَذاب‌َ بِالمَغفِرَةِ فَما أَصبَرَهُم عَلَی النّارِ اشاره بهمان اهل کتاب است که اینان کسانی میباشند که هدایت و رستگاری را تبدیل نمودند بضلالت و گمراهی و مغفرت و آمرزش را بعذاب «فما اصبرهم» ما برای تعجب است که بسیار جای تعجب است چگونه انسان عاقل چنین میکند که دانسته و فهمیده خود را بعذاب مبتلا مینماید و چگونه تواند تحمل عذاب نماید و بعضی از مفسرین گفته‌اند «ما» در اینجا ماء استفهامی است یعنی آیا چگونه بر عذاب توانند صبر نمود.

صفحه : 185

[سوره البقرة (2): آیات 176 تا 179]

اشاره

ذلِک‌َ بِأَن‌َّ اللّه‌َ نَزَّل‌َ الکِتاب‌َ بِالحَق‌ِّ وَ إِن‌َّ الَّذِین‌َ اختَلَفُوا فِی الکِتاب‌ِ لَفِی شِقاق‌ٍ بَعِیدٍ (176) لَیس‌َ البِرَّ أَن تُوَلُّوا وُجُوهَکُم قِبَل‌َ المَشرِق‌ِ وَ المَغرِب‌ِ وَ لکِن‌َّ البِرَّ مَن آمَن‌َ بِاللّه‌ِ وَ الیَوم‌ِ الآخِرِ وَ المَلائِکَةِ وَ الکِتاب‌ِ وَ النَّبِیِّین‌َ وَ آتَی المال‌َ عَلی حُبِّه‌ِ ذَوِی القُربی وَ الیَتامی وَ المَساکِین‌َ وَ ابن‌َ السَّبِیل‌ِ وَ السّائِلِین‌َ وَ فِی الرِّقاب‌ِ وَ أَقام‌َ الصَّلاةَ وَ آتَی الزَّکاةَ وَ المُوفُون‌َ بِعَهدِهِم إِذا عاهَدُوا وَ الصّابِرِین‌َ فِی البَأساءِ وَ الضَّرّاءِ وَ حِین‌َ البَأس‌ِ أُولئِک‌َ الَّذِین‌َ صَدَقُوا وَ أُولئِک‌َ هُم‌ُ المُتَّقُون‌َ (177) یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا کُتِب‌َ عَلَیکُم‌ُ القِصاص‌ُ فِی القَتلی الحُرُّ بِالحُرِّ وَ العَبدُ بِالعَبدِ وَ الأُنثی بِالأُنثی فَمَن عُفِی‌َ لَه‌ُ مِن أَخِیه‌ِ شَی‌ءٌ فَاتِّباع‌ٌ بِالمَعرُوف‌ِ وَ أَداءٌ إِلَیه‌ِ بِإِحسان‌ٍ ذلِک‌َ تَخفِیف‌ٌ مِن رَبِّکُم وَ رَحمَةٌ فَمَن‌ِ اعتَدی بَعدَ ذلِک‌َ فَلَه‌ُ عَذاب‌ٌ أَلِیم‌ٌ (178) وَ لَکُم فِی القِصاص‌ِ حَیاةٌ یا أُولِی الأَلباب‌ِ لَعَلَّکُم تَتَّقُون‌َ (179)

ترجمه:

‌اینکه است که بدرستی خدا فرود آورد کتاب را بحق و درستی و محققا کسانی که اختلاف نمودند در اینکه کتاب هر آینه در خلافی دور از حق خواهند بود،
نیکی اینکه نیست که بگردانید روهای خود را بطرف مشرق و طرف مغرب لکن نیکو کسی است که ایمان آورده باشد بخدا و بروز قیامت و بملائکه و بکتابهای آسمانی و بتمام پیمبران و انفاق نماید مال خود را با محبتی که بآن دارد و بدهد بخویشاوندان و نزدیکان و بیتیمان و فقیران و سؤال کنندگان و رهگذران که محتاج شوند و آزاد کردن بندگان (و نیز نیکوکار کسی است) که نماز را بپای داشته و زکاة مال خود را داده و وفا کننده بعهد و هر گاه عهدی بست بعهد خود وفا نماید و هنگام

صفحه : 186
ترسها و ضررها و سختیها صبر کند کسانی که باین اوصاف آراسته‌اند آنها راستگویانند و آنها پرهیزگارانند،
ای کسانی که ایمان آورده‌اید حکم قصاص برای شما چنین ثبت گردیده که مرد آزاد مقابل مرد آزاد قصاص شود عبد مقابل عبد زن مقابل زن توان قصاص نمود، پس کسی که ببخشد از برادر دینی خود چیزی از قصاص (که ولی مقتول از قصاص بگذرد و دیه بگیرد) پس قاتل باید برضا و رغبت و مهربانی دیه بدهد و اینکه حکم دیه عوض قصاص رحمت و سبکباری است از طرف پروردگار شما پس کسی که از اینکه حکم قصاص تعدی نماید برای اوست عذاب دردناک،
ای صاحبان عقل در قصاص حیات است و شاید شما اهل تقوی گردید تا اینکه از کشتن یکدیگر بپرهیزید.

توضیح آیات‌

اشاره

ذلِک‌َ بِأَن‌َّ اللّه‌َ نَزَّل‌َ الکِتاب‌َ بِالحَق‌ِّ «ذلک» از اسماء اشاره و راجع بآیه پیش است که آن عذاب طاقت‌فرسا و محرومی آنان از استماع سخن حق تعالی و مکالمه با آنها و باقی ماندن آنان در خبائث نفسانی برای اینکه است که خداوند تورات و انجیل را فرود آورد بحق و درستی و آنها در آن اختلاف نمودند.
و بعضی از مفسرین چنین گفته مقصود از آیه اینکه است که چون پاره‌ای از مردم کتابهای آسمانی را پنهان باز نمودند و آیات حقانی را کتمان کردند خداوند آنها را مجازات نموده بعذاب و دوری از رحمت خود و محرومی از مکالمه با آنان.
وَ إِن‌َّ الَّذِین‌َ اختَلَفُوا فِی الکِتاب‌ِ لَفِی شِقاق‌ٍ بَعِیدٍ در معنی جمله «لَفِی شِقاق‌ٍ بَعِیدٍ» از مفسرین گفتاری نقل شده:
1- کفار در جدایی و تفرقه انداختن بین کلمات حقانی از هم بسیار دورند که هر کسی برأی و اندیشه خود چیزی گفته بر خلاف حرف دیگر.
2- آنان در هواهای نفسانی و نیز در گفتارشان بسیار اختلاف دارند.
3- مقصود از کتاب قرآن است که هر یک از کفار راجع بقرآن چیزی گفته

صفحه : 187
بعضی گویند قرآن شعر است، بعضی گویند سحر است، پاره‌ای گویند کهانت است جماعتی گویند کلام اعجمی است، بعضی گویند اساطیر و گفته‌های پیشینیان است لَیس‌َ البِرَّ أَن تُوَلُّوا وُجُوهَکُم قِبَل‌َ المَشرِق‌ِ وَ المَغرِب‌ِ مفسرین گویند چون بعد از تحویل قبله از بیت المقدس بروی کعبه بین یهودیها و مسلمانها نزاع و جدال واقع گردید اینکه بود که اینکه آیه نازل گردید که نیکی و نیکو کاری و مرضی بودن نزد خدای سبحان برو کردن بطرف مشرق، و مغرب نیست چنانچه یهودیها رو بطرف مغرب میکنند و نصرانیها رو بطرف مشرق، بلکه نیکوکار بتمام معنی کسی راست که بتمام جهات روحانی و جسمانی و اخلاقی نیکو باشد بطوری که از تمام شراشر وجود وی نیکی ظاهر شود و از باطن او بظاهرش نمودار گردد و بتمام قوی و مشاعر در راه حق و حقیقت ابراز فعالیت نماید.
وَ لکِن‌َّ البِرَّ مَن آمَن‌َ بِاللّه‌ِ وَ الیَوم‌ِ الآخِرِ «البر» در عرف شرع هر عملی است که نزد شارع مرضی و پسندیده باشد و نیز اسمی است جامع بین تمامی طاعات و محسنات و اعمال خیری که بآن تقرب حاصل آید و بر آن ثواب مترتب گردد.
و مؤمن کسی را گویند که از روی دانستگی و فهمیدگی ایمان آرد بوجود خدا و وحدت و یگانگی او و بتمام صفات جلالیه و جمالیه آن فرد ازلی و نیز تصدیق نماید بعالم آخرت و بداند که پس از اینکه عالم عالمی است پشت اینکه پرده اسراریست و تصدیق نماید بوجود ملائکه و تمام کتب آسمانی و انبیاء مرسلین و «کل ما جاء به النبی».
وَ آتَی المال‌َ عَلی حُبِّه‌ِ ذَوِی القُربی وَ الیَتامی وَ المَساکِین‌َ وَ ابن‌َ السَّبِیل‌ِ وَ السّائِلِین‌َ وَ فِی الرِّقاب‌ِ و نیز نیکوکار کسی میباشد که مال خود را با آن محبتی که بمال خود دارد انفاق نماید و اینکه معنی بنا بر اینکه است که ضمیر «حبه» بمال برگردد یعنی با دوستی مال

صفحه : 188
و ممکن است ضمیر حبه راجع گردد «باللّه» یعنی در راه دوستی حق تعالی مال خود را انفاق میکنند، و معنی اول باعتبار قانون نحوی و لفظی معتبر است لکن معنی دوم بحقیقت و معنویت نزدیکتر مینماید.
و از اینکه ترتیبی که در انفاق بیان شده میتوان استفاده نمود که بعضی از اینکه مراتب اولویت دارند بر بعضی دیگر، نخستین ذوی القربی یعنی خویشاوندان فقیر، پس از آن ایتام اطفال بی‌پدر که سرپرستار ندارند، پس از آن فقراء، پس از آن إبن سبیل که در غربت محتاج و درمانده گردد، پس از آن سؤال کنندگان، پس از آن آزاد کردن غلامان و کنیزان.
وَ أَقام‌َ الصَّلاةَ وَ آتَی الزَّکاةَ و نیز نیکوکار کسی است که نماز را بپای میدارد و زکاة مال خود را میدهد پس از ایمان باصول دیانات صلاة و زکاة دو اصل از اصول فروع و دو چرخ دائره عبودیت است که بدون اینکه دو اصل عبودیت بلکه ایمان تحقق نپذیرد.
وَ المُوفُون‌َ بِعَهدِهِم إِذا عاهَدُوا و نیز نیکوکار کسی است که هر گاه عهدی بست بعهد خود وفا کند.
مفسرین گویند عهد اسمی است جامع بین نذر و عهد و قسم، و نیز شامل میگردد آن عهد و میثاقی که یهودیها با رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلّم بستند بلکه نظر به اینکه آیه در مقام مدح و تعریف مردمان با ایمان و با تقوی است میتوان گفت مقصود از عهد اعم از واجب و مستحب‌ّ است حتی آن قراردادهایی که بعضی از مؤمنین با هم می‌بندند شامل میگردد زیرا وفاء بآن از محسنات ایمانی و اخلاقی بشمار میرود، و همین طوری که خداوند تعریف میکند وفاکنندگان بعهد را مذمت مینماید کسانی را که عهدی می‌بندند و عهد خود را میشکنند و بر خلاف آن عمل مینمایند الَّذِین‌َ یَنقُضُون‌َ عَهدَ اللّه‌ِ مِن بَعدِ مِیثاقِه‌ِ سوره بقره آیه 25، در جزء اول راجع بموضوع نقض عهد اندازه‌ای بحث نمودیم مراجعه نمائید.

صفحه : 189
وَ الصّابِرِین‌َ فِی البَأساءِ وَ الضَّرّاءِ وَ حِین‌َ البَأس‌ِ خداوند متصفین بصبر و کسانی را که در ناملایمات و سختیهای روزگار بردباری مینمایند ستایش مینماید، و در جزء اول اینکه تفسیر اندازه‌ای راجع بفضیلت و خصوصیات صبر بحث نمودیم تکرار نشود.
در اینکه مبارک آیه سه نوع از انواع صبر را شماره مینماید و تماما داخل در محسنات اخلاقی و از فضائل بشری بشمار میرود.
فی البأس تفسیر شده بفقر و سختی امور زندگانی و الضراء هر چیزی است که بانسان ضرر رساند از مرض یا فوت مال یا مرگ اولاد و غیر اینها و گفته‌اند تمامی ناملایمات و مصیبات روزگار که تحمل آن دشوار باشد از فروع «ضراء» بشمار میرود وَ حِین‌َ البَأس‌ِ تفسیر بجهاد و خوف از اعداء شده در جبهه جنگ.
در اینکه آیات معجزنما که از معدن وحی صادر گردیده ارائه میدهد اوصاف و محسنات یک فرد کامل از بشر را که بتمام معنی از جنبه روحانی، جسمانی، اخلاقی، بمنتهی درجه کمال رسیده و حائز مقام قرب گردیده.
زیرا کمال مرتبه روحانی بشر باین است که چشم بصیرتش بنور ایمان مکتحل گردد و بطریق «علم الیقین» بلکه «عین الیقین» بفهمد و بوجدان قلبی بیابد و گواهی دهد که هیچ موجودی مستحق معبودی و لایق مسجودی نیست مگر ذات احدی که یگانه و منزه از شریک و نظیر و مثل و ضد و ندّ است نه در مقابل حکمش حکمی و نه در مقابل قدرتش اقتداری و نه در مقابل سلطنتش ضدی، و نه در مقابل اراده‌اش ندی.
از تغیر و تبدل مصون و هیچ نقصان و انتقالی در قدس جلال و جمالش راه ندارد متصف بجمیع اوصاف جمال و کمال منزه از جمیع نقایص ممکنات و ساحت قدسش از تردد اوهام و افکار خالی.
بزرگ است خدایی که نهایت عقول در اول مرتبه معرفتش متحیر و افکار صاحب نظران در اشعه نور عظمت او کلیل گردیده، مکان و مکانیات و زمان و زمانیات در سعه قیومیت و احاطت احدیت او بی‌اثر و بی‌رونق گشته‌اند و هر چه در عقل و وهم و حواس

صفحه : 190
گنجد ذات حق از آن منزه و مبرا است زیرا همه ممکن و حادث میباشند و موجود حادث و ممکن جز ادراک حادث و ممکنی مثل خود نتواند کرد، غایت ادراک در اینکه مقام عجز است، اینکه است که گفته‌اند «العجز عن درک الادراک ادراک».
و برای ایمان و مقام موحدین مراتب و درجاتی است که اینجا جای تفصیل آن نیست لکن اجمالا گوئیم چنانچه اهل دل گفته‌اند توحید چهار مرتبه دارد.
توحید ایمانی، توحید علمی، توحید حالی، توحید الهی، اول مرتبه ایمان اقرار بزبان و تصدیق بقلب است» و مرتبه آخر که آن را توحید اخص گویند اینکه است که موحد در مرتبه یقین بجایی رسد که آنچه هست در مقابل عظمت الهی ناچیز بیند و مضمون آیه کُل‌ُّ شَی‌ءٍ هالِک‌ٌ إِلّا وَجهَه‌ُ سوره قصص آیه 88، معاینه نماید و بین اینکه دو مرتبه مراتب بسیار است و کتب بیشماری راجع بعلم توحید و سائرین الی اللّه تألیف گردیده، لکن تحصیل علم توحید و معرفت بحق تعالی بخواندن کتب و شنیدن ادله بتنهایی کافی نیست بایستی پس از مجاهده که فرموده وَ الَّذِین‌َ جاهَدُوا فِینا لَنَهدِیَنَّهُم سُبُلَنا از مرتبه نفس و خودخواهی سفر نمود و اینکه سفر بپیمودن مسافت نیست بلکه بپای طلب و از خودگذشتگی بایستی قطع طریق نمود و زاد و توشه اینکه راه تقوی و ایمان است «چنانچه فرموده تَزَوَّدُوا فَإِن‌َّ خَیرَ الزّادِ التَّقوی وَ اتَّقُون‌ِ یا أُولِی الأَلباب‌ِ«1» و از کمال ایمان بخدا ناشی میگردد ایمان بآخرت و ایمان بملائکه کسی که قدرت و عظمت الهی را غیر متناهی دانست البته مخلوقات که آثار قدرت و عظمت و کبریایی او میباشند بی‌انتها میداند پس ایمان بملائکه ناشی از کمال ایمان بخدا بشمار میرود.
و چنانچه آیات قرآنی نشان میدهد ملائکه انواع و اقسامی دارند أُولِی أَجنِحَةٍ مَثنی وَ ثُلاث‌َ بیان کیفیت خلقت آنهاست و وَ الصَّافّات‌ِ صَفًّا بیان مراتب بعضی از آنهاست فَالسّابِقات‌ِ سَبقاً فَالمُدَبِّرات‌ِ أَمراً بیان عمل آنان فَالزّاجِرات‌ِ زَجراً صفت ایشان فَالتّالِیات‌ِ ذِکراً مقامشان فَالمُلقِیات‌ِ ذِکراً اشاره بمرتبه عبودیت و فرمانبری آنهاست و اینکه هر مرتبه‌ای از آنها موظف بر امر مخصوصی میباشند وَ ما مِنّا إِلّا لَه‌ُ مَقام‌ٌ مَعلُوم‌ٌ در شأن آنان است.
-----------------------------------
(1) سوره بقره آیه 193

صفحه : 191
و نیز از کمال ایمان بخدا ایمان بارسال رسل و انزال کتب آسمانی است کسی که خدا را بعلم و حکمت و رأفت شناخت ایمان دارد که عبث و بیهوده‌کاری از ساحت قدس او مبرا است انسان را عبث خلق ننمود نتیجه خلقت عاید خود خلق میگردد ذات بی‌زوال او بالاتر از آنست که از وجود خلق بهره‌ای عاید وی گردد.

(من نکردم خلق تا سودی کنم
بلکه تا بر بندگان جودی کنم) مثنوی
و ارسال پیمبران از روی لطف است که طریق هدایت را بخلق بیاموزند و گر نه نقض غرض لازم می‌آمد زیرا که بدون راه‌نمایان کسی را ممکن نیست طریق حق را پیدا نماید و در آن سلوک بنماید و غرض از خلقت انسان و کمال او در مرتبه معرفت بحق و رسیدن بمقام عبودیت است ما خَلَقت‌ُ الجِن‌َّ وَ الإِنس‌َ إِلّا لِیَعبُدُون‌ِ شاهد آنست و دیگر از تمامیت برّ که در آیه نام برده شد کمال جنبه طبیعی و عملی است در پیروی فرمان عقل و شرع که از مراعات آن «عقل عملی» بکمال میرسد و علامت بارز و ظاهر آن دو چیز است: یکی بذل مال بطوری که مطابق دستور شارع اسلام انجام گیرد نه از روی سلیقه و دلخواه و علامت آن مراعات نمودن مراتب مستحقین است که احسان بهر کسی که در خور مرتبه وی بایست مراعات گردد، و دیگر عبادت بدنی و جوارحی است که بتمام قوی و اعضاء و جوارح در مقام عبودیت آن معبود یکتا بر آید و فرد جامع آن نماز است که نماز یک معجونی است ساخته شده از آنچه عبودیت بآن تحقق می‌پذیرد و در نماز هر یک از اجزاء بدن بشایستگی اظهار عبودیت و ذلت خود و عظمت و بزرگی آفریننده خود مینماید و اینکه طور عبودیت نیز ناشی میشود از کمال ایمان.
سوم از خصوصیات برّ که در اینکه مبارک آیه گوشزد بشر مینماید اموری است که راجع بحسنات اخلاقی است که نسبت بآن نیز دو قسم مهم آن را تذکر میدهد اول وفا نمودن بعهد بتمام اقسام آن که عمل نمودن بآنچه انسان خود را ملتزم بآن گردانیده از محسنات اخلاقی بشمار میرود چه داخل در عبادات باشد یعنی بفرموده شرع آنچه انسان خود را ملتزم بآن گردانیده واجب است مراعات مثل وفا بنذر و عهد و قسم و چه

صفحه : 192
راجع بمعاملات و معاشرات با خلق که از حسن اخلاق حمیده انسانی اینکه است که بقول خود هر گاه بکسی قولی داد یا وعده داد بآن عمل نماید و خلاف قول و وعده ننماید دوم صبر در ناملایمات و آنچه منافی با طبیعت و موقعیت نفسانی است از سختیها و اموری که در ایام حیات بانسان برخورد مینماید که آن نیز از کمال ایمان و عزم ثابت و قوت اراده است تحقق می‌پذیرد.
أُولئِک‌َ الَّذِین‌َ صَدَقُوا وَ أُولئِک‌َ هُم‌ُ المُتَّقُون‌َ کسانی که متصف باین اوصافند اینهایند اهل صدق و صفا و اینهایند اهل تقوی و پرهیزکاری که از روی واقع و حقیقت بدون شائبه شرک و ریا اذعان نموده و بحلقه محکم توحید چنگ زده و دارای ایمان و تقوی گردیده‌اند.
آری کسی که دارای صفت صدق گردید ظاهرش آینه باطن و باطنش مطابق واقع گفتارش مطابق نیاتش افعالش مطابق احوالش آنچه گوید آن کند آنچه اظهار نماید واقع باشد دل و زبانش توأم ظاهر و باطنش یکسان، و صدق حقیقتی است وحدانی که جامع تمامی محسنات اخلاقی و منشأ جمیع نیکیهای انسانی است.
پس از اینجا معلوم میشود سرّ کلام معجزنمای الهی که تمامی خیرات و محسنات را متفرع بر صدق و تقوی نموده که چنین اشخاصی که متصف باین صفات نامبرده میباشند اینها در ایمان و ایقان در گفتار و کردار در عمل و رفتار راستگویانند و دارای ملکه حمیده تقوی گردیده‌اند.
یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا کُتِب‌َ عَلَیکُم‌ُ القِصاص‌ُ فِی القَتلی الحُرُّ بِالحُرِّ الخ خطاب بمؤمنین است که قانون الهی در باره شما چنین جاری گردیده که در مورد قتل و قصاص مرد آزاد در مقابل مرد آزاد قصاص شود و کشته شود عبد در مقابل عبد زن در مقابل زن.
اگر چه از ظاهر قوله تعالی کُتِب‌َ عَلَیکُم‌ُ القِصاص‌ُ حکم لزومی و وجوبی استنباط میگردد که در مورد قتل معین است قصاص بمثل شود لکن بقرینه فَمَن عُفِی‌َ لَه‌ُ مِن أَخِیه‌ِ شَی‌ءٌ در مورد عفو و بخشش سلت که هر گاه ولی دم قاتل را عفو کند

صفحه : 193
حکم وجوبی برداشته میشود و بجای آن دیه بگردن قاتل ثابت میگردد.
فَاتِّباع‌ٌ بِالمَعرُوف‌ِ وَ أَداءٌ إِلَیه‌ِ بِإِحسان‌ٍ بقاعده عربیت فاتباع مبتدا و خبرش محذوف است یعنی بایستی قاتل در موقع دیه دادن بطور معروف تابع گردد و دیه بدهد برای گذشت و احسانی که اولیای مقتول در باره وی مراعات نموده‌اند.
ذلِک‌َ تَخفِیف‌ٌ مِن رَبِّکُم وَ رَحمَةٌ و اینکه حکم که در جایی که ولی مقتول بگذرد و در عوض قصاص دیه بگیرد اینکه تخفیف است از طرف پروردگار شما که از روی رحمت و رأفت حکم قصاص را سبک گردانیده.
از تفسیر عیاشی چنین نقل میکنند که او از صادق آل محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلّم روایت میکند که فرموده قوله تعالی الحُرُّ بِالحُرِّ هر گاه مرد آزاد عبدی را کشت نباید او را بکشند بلکه بایست او را بکتک سخت مجازات نمایند و از وی دیه بگیرند و هر گاه مردی زنی را کشت اولیاء او مخیرند در اینکه دیه بگیرند یا نصف دیه او را بدهند و قصاص نمایند و اخبار دیگری نیز در اینکه خصوص رسیده که فقهاء در کتب فقهیه متعرض گردیده‌اند.
فَمَن‌ِ اعتَدی بَعدَ ذلِک‌َ فَلَه‌ُ عَذاب‌ٌ أَلِیم‌ٌ در اینکه جمله دو احتمال داده شده یکی پس از عفو و دیه اگر ولی دم یعنی اولیای مقتول قصاص کنند بر آنان است عذاب الیم.
و دیگر هر گاه قاتل بعد از تخفیف و عفو از طرف اولیاء مقتول باز فساد کند و آدم‌کشی نماید فَلَه‌ُ عَذاب‌ٌ أَلِیم‌ٌ که در دنیا قصاص میشود یا در آخرت مجازات سخت می‌بیند یا هم در دنیا بکیفر اعمال مجازات میشود و هم در آخرت مبتلا بعذاب و شکنجه میگردد، قول دوم بسیاق آیه نزدیکتر است.
اگر روح حقیقت‌بین در کسی پیدا شود بخوبی تواند از همین قانون قصاص پی

صفحه : 194
ببرد بچگونگی شریعت اسلامی و بفهمد که تمام قوانین و مقررات آن روی میزان اعتدال واقع گردیده نه بطرف افراط رفته و نه بطرف تفریط.
چنانچه گویند طائفه یهود بطرف افراط رفته فقط قصاص میکنند دیه گرفتن را درست نمیدانند نصاری بطرف تفریط رفته قصاص نمیکنند بلکه یا عفو میکنند یا دیه میگیرند و قبل از بعثت حضرت رسول بین اعراب قانون معینی در کار نبوده گاهی قصاص میکردند گاهی دیه میگرفتند و هر گاه از اشراف و بزرگان طائفه آنان کسی کشته میشد مراعات تعادل بین آنها نمیکردند بلکه در عوض یک مرد دو مرد و در عوض یک زن یک مرد و در عوض عبد مرد آزاد را قصاص مینمودند بلکه در عوض یک فرد از اغنیاء چند نفر از فقراء را اعدام مینمودند و اینطور وحشی‌گری بین آنان دائر بود تا وقتی که خورشید اسلام طلوع نمود و قانون قصاص تأسیس گردید.
آری قانون اسلامی است که بحرارت افراط و برودت تفریط از حق و درستی منحرف نگردیده و قانون عدلی در جامعه بشری استوار نموده.
ببین چگونه از یک طرف در قصاص مساوات را مرعی داشته غنی و فقیر در عرض هم مرد بمرد زن بزن عبد بعبد و از طرف دیگر قاتل را بکیفر عمل خود تحت اختیار اولیاء دم قرار داده اگر خواهند قصاص کنند و اگر خواهند ببخشند، و نیز نظر بمراعات اجتماعی عفو و بخشش را رجحان داده بر قصاص، و با اینکه جانی بسبب گناه کبیره فاسق و مطرود گردیده و باین عمل خود را در معرض غضب حق تعالی و مستحق عذاب گردانیده باز وی را در تعداد اخوت و برادری ولی‌ّ دم بشمار آورده آنجا که فرموده فَمَن عُفِی‌َ لَه‌ُ مِن أَخِیه‌ِ شَی‌ءٌ که اینطور بیان دلالت واضح دارد که بمقتضای عاطفه بشری و مراعات دینی بایستی ولی خون عفو نماید در بعضی از تفاسیر راجع بموضوع قصاص بیان خوبی دارد که خلاصه آن را ترجمه مینمایم چنین گوید ملل متمدنه اعتراض نموده‌اند به اینکه قوانین مدنیه تجویز قصاص نمیکند و در اجتماعات امروزه قصاص کردن و فردی را از بین بردن نزد انسان متمدن مستهجن و غیر معقول است و طبیعت بشری از آن نفرت دارد و و جدان انسانی مانع از آنست

صفحه : 195
و نیز گویند بکشته شدن اول فردی از بشر از بین رفت و مفقود گردید و بقصاص و کشته شدن جانی جبران نمیشود بلکه فقدانی است بر فقدانی.
و نیز گویند قصاص کردن و آدم‌کشی ناشی از حب انتقام است و چنین صفتی که از صفات نکوهیده بشمار میرود بایستی بسبب تربیت عامه از بین خلق برطرف گردانید نه اینکه تجویز نمود تا اینکه اینکه صفت در انسان قوی گردد و بر آن افزوده شود.
پس باید قاتل و جانی را تربیت نمود بعقوبات سخت مثل زندان در مدت بسیار با اعمال شاقه و نیز گویند بایست آدم خونی را معالجه نمود زیرا که معلوم میشود مرض عصبانیت در وی شدید است، و عقل وی ناقص است که چنین عملی از وی بروز نموده خلاصه چنین گویند قوانین اجتماعیات امروزه و قوانین مدنیه که ملل راقیه وضع نموده‌اند از قصاص که قتل نفس بنفس باشد انکار دارد بدلیل اینکه اجتماعیات از وجود افراد تشکیل میگردد و بایست کاری کرد که افراد زیاد گردند نه اینکه بقصاص کردن کم شوند.

پاسخ‌

قرآن از تمام اینکه اعتراضات بیک آیه جواب میدهد مَن قَتَل‌َ نَفساً بِغَیرِ نَفس‌ٍ أَو فَسادٍ فِی الأَرض‌ِ فَکَأَنَّما قَتَل‌َ النّاس‌َ جَمِیعاً وَ مَن أَحیاها فَکَأَنَّما أَحیَا النّاس‌َ جَمِیعاً سوره مائده آیه 35.
کسی که یک فرد از بشر را اعدام نماید در غیر مورد قصاص یا در زمین فساد کند مثل اینکه ماند که تمام مردم را اعدام نموده و بعکس کسی که یک نفر را احیا نماید گویا تمامی افراد بشر را حیات بخشیده.
و شاید سرش اینکه باشد که چون قوانین جاریه بین بشر اگر چه وضعی اعتباری است یعنی باعتبار مصالح جامعه بشری تأسیس شده لکن یک فرد با تمام افراد در صدق انسانیت مساوی میباشند پس کسی که یک فرد را اعدام نماید گویا تمام مردم را اعدام نموده زیرا که آن انسانیت مشترکه بین افراد راجع بیک فرد نیز صادق آید و چگونه ملل متمدنه در موقع جنایت و قصاص و رفع فساد جایز نمیدانند کشتن

صفحه : 196
و اعدام نمودن جانی را لکن برای استقلال ملتشان و قومیتشان و ریاستشان چه ملیون و ملیاردهای بشر بی‌گناه را اعدام مینمایند و هیچ باک ندارند علاوه در نظر اسلام انسانی محترم و خون او با قیمت است که بر دین توحید باشد و وزن جامعه بشر با وزن یک نفر موحد مساوی (بلکه بالاتر است). (پایان) وَ لَکُم فِی القِصاص‌ِ حَیاةٌ یا أُولِی الأَلباب‌ِ لَعَلَّکُم تَتَّقُون‌َ در اینکه مبارک آیه یک عالم معنی مندرج است از حیث فصاحت و بلاغت بمرتبه‌ای است که بشهادت اهل لسان و علمای عربیت اینکه کلام فوق کلام بشری بشمار میرود، و نیز از جهت معنی بیک جمله مختصر سرّ حکم قصاص را بنیکوتر وجهی و شیرین‌تر بیانی اظهار نموده که بهمین آیه میتوان از تمام اعتراضاتی که در اینکه قانون خدایی تأسیس شده جواب داده شود.
قصاص اگر چه بظاهر اعدام حیات است لکن بچند جهت در واقع سبب و مؤید حیات میشود: اول وقتی که افراد دانستند که قانون بر اینکه مقرر شده که هر کس کسی را کشت بکیفر عملش وی را می‌کشند برای حفظ جان خود که طبیعی هر کسی است هیچ وقت پیرامون چنین عملی نمیگردد، و در ثانی کسی که بدون جهت برادر دینی و ملی خود را بکشد معلوم میشود آن یک آدم خون‌خوار مفسد جنایت‌کاری است و چنین کسی در جامعه بشری مثل یک عضو فاسدی ماند که اگر آن را قطع نکنند فساد آن بباقی اعضاء سرایت نموده و تمام اعضاء بدن را فاسد مینماید.
و دیگر اگر عفو و دیه فقط بدون قصاص تعیین شده بود ممکن بود در پاره‌ای از مردم فساد واقع گردد به اینکه نظر بحب انتقام بین اولیای دم و قاتل و کسان وی نزاع واقع گردد و کسان کشته شده در مقام انتقام بر آیند و عوض یک خون خونهایی ریخته شود و نفوسی از بین برود و کینه و عداوت دامنه وسیعی پیدا نماید و مدتهایی باقی ماند اینکه است که فهم بعضی از اسرار قصاص را نسبت میدهد بصاحبان عقل و متفرع میگرداند تقوی را بر قصاص نظر به اینکه بقصاص باقی افراد از جنایت‌کاری و آدم‌کشی خودداری مینمایند و برای حفظ جان خود چنین جنایتی نمینمایند.

صفحه : 197

[سوره البقرة (2): آیات 180 تا 185]

اشاره

کُتِب‌َ عَلَیکُم إِذا حَضَرَ أَحَدَکُم‌ُ المَوت‌ُ إِن تَرَک‌َ خَیراً الوَصِیَّةُ لِلوالِدَین‌ِ وَ الأَقرَبِین‌َ بِالمَعرُوف‌ِ حَقًّا عَلَی المُتَّقِین‌َ (180) فَمَن بَدَّلَه‌ُ بَعدَ ما سَمِعَه‌ُ فَإِنَّما إِثمُه‌ُ عَلَی الَّذِین‌َ یُبَدِّلُونَه‌ُ إِن‌َّ اللّه‌َ سَمِیع‌ٌ عَلِیم‌ٌ (181) فَمَن خاف‌َ مِن مُوص‌ٍ جَنَفاً أَو إِثماً فَأَصلَح‌َ بَینَهُم فَلا إِثم‌َ عَلَیه‌ِ إِن‌َّ اللّه‌َ غَفُورٌ رَحِیم‌ٌ (182) یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا کُتِب‌َ عَلَیکُم‌ُ الصِّیام‌ُ کَما کُتِب‌َ عَلَی الَّذِین‌َ مِن قَبلِکُم لَعَلَّکُم تَتَّقُون‌َ (183) أَیّاماً مَعدُودات‌ٍ فَمَن کان‌َ مِنکُم مَرِیضاً أَو عَلی سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِن أَیّام‌ٍ أُخَرَ وَ عَلَی الَّذِین‌َ یُطِیقُونَه‌ُ فِدیَةٌ طَعام‌ُ مِسکِین‌ٍ فَمَن تَطَوَّع‌َ خَیراً فَهُوَ خَیرٌ لَه‌ُ وَ أَن تَصُومُوا خَیرٌ لَکُم إِن کُنتُم تَعلَمُون‌َ (184)
شَهرُ رَمَضان‌َ الَّذِی أُنزِل‌َ فِیه‌ِ القُرآن‌ُ هُدی‌ً لِلنّاس‌ِ وَ بَیِّنات‌ٍ مِن‌َ الهُدی وَ الفُرقان‌ِ فَمَن شَهِدَ مِنکُم‌ُ الشَّهرَ فَلیَصُمه‌ُ وَ مَن کان‌َ مَرِیضاً أَو عَلی سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِن أَیّام‌ٍ أُخَرَ یُرِیدُ اللّه‌ُ بِکُم‌ُ الیُسرَ وَ لا یُرِیدُ بِکُم‌ُ العُسرَ وَ لِتُکمِلُوا العِدَّةَ وَ لِتُکَبِّرُوا اللّه‌َ عَلی ما هَداکُم وَ لَعَلَّکُم تَشکُرُون‌َ (185)

ترجمه:

‌برای شما ثبت شده که وقتی یکی از شما را مرگ برسد اگر مالی باقی گذارده وصیت کند برای پدر و مادر و نزدیکان بطور شایستگی در عرف و اینکه کار سزاوار مقام پرهیزکاران است،
پس کسی که تبدیل نماید وصیت را پس از شنیدن گناه بر کسی است که بر خلاف وصیت عمل نماید بدرستی که خداوند شنوا و داناست،
و کسی که بترسد که از وصیت بوارث جفا و ستمی وارد شود و در مقام اصلاح آن بر آید گناهی بر آن نیست زیرا که خداوند آمرزنده و مهربان است،
ای کسانی که ایمان آورده‌اید نوشته شده و فرض گردیده برای شما روزه چنانچه برای کسانی که پیش از

صفحه : 198
شما بودند (از امم سابقه) شاید شما پرهیزکار گردید،
روزهای معینی است برای روزه (ماه رمضان) پس کسی که از شما مریض باشد یا مسافر پس بهمان عدد از غیر رمضان روزه دارد و کسانی که طاقت روزه ندارند عوض هر روزی فدا دهند بقدری که یک نفر گرسنه سیر شود و کسی که بر نیکی بیفزاید (و بیش از یک گرسنه سیر کند) اینکه کار برای او بهتر است و روزه گرفتن بهتر است برای شما اگر فوائد روزه گرفتن را بدانید،
ماه رمضان آن ماهی است که قرآن در آن ماه فرود آمده برای هدایت بشر و راهنمایی خلق و برای امتیاز بین حق و باطل پس از شما کسی که مشاهده نماید ماه را بایست روزه بگیرد، پس کسی که مریض یا مسافر باشد بهمان عدد از غیر ماه رمضان روزه دارد خداوند برای شما خواسته آسانی را و نخواسته سختی و ناگواری را و باید تکمیل کنید عدد را (ماه رمضان را) و خدا را بعظمت و بزرگی یاد کنید بر اینکه شما را بدین اسلام هدایت نموده که شاید شما سپاس‌گزار باشید.

توضیح آیات‌

کُتِب‌َ عَلَیکُم إِذا حَضَرَ أَحَدَکُم‌ُ المَوت‌ُ ظاهرا از اینکه جمله «کتب علیکم» حکم لزومی بر می‌آید و دلالت دارد بر وجوب وصیت که هر کسی هنگام مردنش اگر مالی دارد بایستی وصیت کند و برای پدر و مادر و نزدیکان برای هر یک سهمی از مال خود معین نماید خصوصا بقرینه حَقًّا عَلَی المُتَّقِین‌َ که در آخر آیه ذکر شده لکن نظر بآیاتی که راجع بارث رسیده و ورثه معین شده جمع بین آیات اینطور میشود که نسبت بخویشاوندان حکم وجوبی برداشته میشود لکن استحباب آن بحال خود باقی میماند.
و بعضی از مفسرین گفته‌اند بقرینه قوله سبحانه حَقًّا عَلَی المُتَّقِین‌َ قطع نظر از جمع بین آیات استحباب استفاده میشود زیرا اگر وصیت حکم وجوبی بود بایستی بفرماید حقا علی المؤمنین یعنی چنین کاری برای مؤمنین محقق گردیده و چون مرتبه تقوی فوق مرتبه ایمان بشمار میرود اینکه است که متفرع گردانیده

صفحه : 199
وصیت نمودن را بتقوی که لازمه آدم متقی اینکه است که هنگام مردنش وصیت نماید برای خویشاوندان خود و آنان را از مال خود محروم ننماید و لو اینکه برای او واجب نیست لکن تقوی مقتضی اینکه است که شخص با تقوی در هر عمل نیکی اقدام نماید.
و چقدر اخبار و احادیث در فضیلت وصیت وارد شده چنانچه از رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم چنین روایت کنند که فرموده
«من مات بغیر وصیة مات میتة الجاهلیة»
و در حدیث دیگر فرموده «از شما کسی نخوابد مگر آنکه وصیت‌نامه وی زیر سرش باشد» و وصیت دو قسم است یکی وصیت و توصیه بحق چنانچه عمل بزرگان و دانشمندان چنین بوده که مخصوصا هنگام مردنشان اهل و اولاد و خویشاوندان خود را جمع می نمودند و آنها را توصیه بحق و درستکاری و تحصیل علم و عمل نیکو و ایمان و تقوی مینمودند، و دیگر وصیت بمال است، و در مقدار وصیت بمال نیز اخباری دارد که زیادتر از ثلث نباید وصیت نمود بلکه کمتر از ثلث نیز بهتر است، در حدیثی از رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلّم است که سعد مریض شد و حضرتش بعیادت او رفتند گفت یا رسول اللّه من مال بسیار دارم و وارث من فقط یک دختر است آیا تمام مال خود را وصیت کنم بدهند فرمود نه گفت دو برابر آن را بدهند فرمود نه، گفت نصف آن را فرمود نه گفت سه یک آن را فرمود آری و ثلث هم زیاد است، پس از آن فرمود اگر فرزندان خود را بخوبی گذاری بهتر از آنست که آنها را بفقر بگذاری که محتاج بدیگران باشند اینکه است که وصیت بر ثلث قرار گرفت بلکه از اینکه حدیث بر می‌آید که ثلث نیز زیاد است بهتر اینکه است که کمتر از ثلث نیز وصیت کند.
فَمَن بَدَّلَه‌ُ بَعدَ ما سَمِعَه‌ُ فَإِنَّما إِثمُه‌ُ عَلَی الَّذِین‌َ یُبَدِّلُونَه‌ُ إِن‌َّ اللّه‌َ سَمِیع‌ٌ عَلِیم‌ٌ کسی که تغییر دهد وصیت را بعد از آنکه استماع وصیت نمود پس چنین کسی گنه کار میگردد، ضمیر «اثمه ببدله» راجع است یعنی کسی که وصیت را تبدیل نمود و باقی ضمائر راجع بوصیت است.
از اینکه آیه معلوم میشود که عمل بوصیت واجب است بلکه از ظاهر آیه چنین

صفحه : 200
بر می‌آید که عمل بوصیت واجب میشود برای هر کسی که استماع وصیت نماید اعم از وصی یا غیر وصی، لکن آیه بعد و آیات و اخبار دیگر تخصیص میدهد وجوب را بوصی و آن کسی که تعیین برای عمل بوصیت شده.
فَمَن خاف‌َ مِن مُوص‌ٍ جَنَفاً أَو إِثماً گویند در قرائت موص بین قراء اختلاف است إبن کثیر و نافع و ابو عمر «من موص» قرائت کرده‌اند و از موصی یوصی ایصاء مأخوذ باشد و باقی قراء «من موص» بتشدید صاد قرائت نموده‌اند بنا بر اینکه از وصی یوصی توصیة مأخوذ باشد لکن معنی یکی است.
«جنفا» جنف بمعنی میل و انحراف است یعنی کسی که بترسد که موصی و وصیت کننده در وصیت کردن انحراف از حق نموده.
فَأَصلَح‌َ بَینَهُم فَلا إِثم‌َ عَلَیه‌ِ إِن‌َّ اللّه‌َ غَفُورٌ رَحِیم‌ٌ در جایی که موصی از طریق حق و درستی در وصیت نمودن انحراف نموده پس در اصلاح نمودن آن گناهی نیست زیرا که خداوند آمرزنده و مهربان است.
در تفسیر قمی از صادق آل محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلّم چنین روایت میکند که «هر گاه مردی وصیت نمود برای وصی جایز نیست وصیت را تغییر دهد مگر وقتی که بغیر طریق حق و بغیر آنچه خداوند دستور فرموده وصیت کرده باشد و در وصیت مراعات جهت اعتدال ننموده و ظلم و تعدی بورثه نموده که در چنین موقعی وصی را رسد که وصیت را روی میزان حق و درستی آورد مثل مردی که وی را ورثه‌ای باشد و تمام مال خود را برای بعضی از ورثه قرار دهد و بعضی دیگر را از مال خود محروم گرداند در چنین موقعی وصی را رسد که روی میزان حق مال را تقسیم نماید و همین است مقصود از قوله تعالی جَنَفاً أَو إِثماً زیرا که جنف، میل ببعضی ورثه است و «اثم» اینکه است که امر کند بعمارت خانهای ویران و گرفتن مسکر پس در چنین موقعی وصی را رسد که بوصیت عمل نکند یا تغییر در آن دهد.
خلاصه از آیه بضمیمه روایات چنین بر می‌آید که اگر وصیت روی میزان عدل

صفحه : 201
بدون تعدی و انحراف از حق و بقدر ثلث یا کمتر واقع گردید برای وصی لازم است که بوصیت عمل نماید لکن در جایی که انحراف در وصیت واقع گردیده یا وصیت بامر نامشروعی شده باشد وصی را رسد که بطریق شرع و قانون اسلام اصلاح نماید.
یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا کُتِب‌َ عَلَیکُم‌ُ الصِّیام‌ُ خطاب بمؤمنین است که ای کسانی که ایمان آورده‌اید برای شما نوشته شده و ثبت گردیده روزه.
از اینکه آیه چنین استفاده میشود که تکلیف روزه اختصاص بمؤمنین دارد و شامل تمامی افراد بشر نمیشود، و اصلا در اینکه آیا کفار مکلف بفروع میباشند همان طوری که مکلف باصول میباشند یا نه بین دانشمندان گفتاری است بیشتر از مفسرین و فقها قائلند که کفار همین طوری که مکلف باصولند مکلف بفروع نیز میباشند و اینکه آیه که خطاب بمؤمنین نموده و حکم روزه را اختصاص بآنها داده نفی تکلیف از کافرین نمیکند زیرا که مفهوم ندارد که بآن نفی تکلیف از غیر مؤمنین کند همین قدر از حکم آنها راجع بروزه ساکت است و ببرهان در محل خود ثابت گردیده که کفار هم مکلف باصول اسلامند و هم مکلف بفروع اسلام.
و اتفاقی بین تمام ملل اسلامی است که رسول خاتم برای جن و انس رسول و پیمبر بوده نه فقط برای یک دسته‌ای که گرویده‌اند بدلیل اینکه یک جا خطاب بعموم مردم نموده میفرماید یا أَیُّهَا النّاس‌ُ یک جا خطاب بجن و انس مینماید یا مَعشَرَ الجِن‌ِّ وَ الإِنس‌ِ یک جا خطاب را مخصوص بمؤمنین مینماید ( یا ایها المؤمنون) و اینجا که تخصیص بمؤمنین مینماید مثل اینکه است که بفرماید یا ایها المصدقون شما که گرویده‌اید و پیرو اسلام گردیده‌اید داخل گردید در ضیافتخانه ما (چنانچه از رسول اکرم است «ادعوکم الی ضیافة اللّه».
کُتِب‌َ عَلَیکُم‌ُ الصِّیام‌ُ بقانون عربیت صیام مصدر از باب ثلاثی مجرد است مثل قیام و در لغت بمعنی امساک

صفحه : 202
است و در عرف شرع در امساک مخصوصی استعمال شده یعنی امساک در وقت معین باندازه معین از چیزهای معین.
کَما کُتِب‌َ عَلَی الَّذِین‌َ مِن قَبلِکُم از پیمبران و امم آنها، در تفسیر مجمع البیان مینویسد در اینجا چند قول است:
1- روزه‌ای که بر ما واجب گردانیده تشبیه نموده بروزه‌ای که بر امم پیش از ما واجب بوده و تشبیه از جهت وقت و عدد نیست بلکه از جهت اصل تشریع و وجوب روزه است. «ابی مسلم و جبائی» 2- بر ما روزه ماه رمضان واجب شد چنانچه بر نصاری واجب بود و آنها ماه رمضان در هر وقت واقع بود در زمستان و تابستان روزه میداشتند بعد روزه را تخصیص دادند بایام ربیع و در عدد زیاد کردند. «شعبی و حسن» لَعَلَّکُم تَتَّقُون‌َ وجوب روزه برای اینکه است که شاید شما متقی و پرهیزکار گردید.
جبائی و بعضی دیگر از مفسرین گفته‌اند لَعَلَّکُم تَتَّقُون‌َ یعنی تا آنکه قلب شما رقیق و لطیف گردد و بتوانید از معاصی خودداری نمائید.
و بروایت هشام بن حکم از امام صادق علیه السلام سؤال میکند از حکمت روزه پاسخ فرموده «روزه واجب شد برای اینکه غنی و فقیر یکسان باشند و اغنیاء الم گرسنگی را بچشند و بفقیر ترحم نمایند. «پایان» گویا خطاب بمؤمنین است که برای شما نوشته شده امساک نمودن و خودداری کردن از پیروی شهوات نفسانی که در مدت معدودی جلو شهوات خود را بگیرید شاید باین وسیله دارای تقوی گردید و با ملائکه علویین آشنا شوید زیرا اگر پرده طبیعت جلو نفس ناطقه بشر را نگیرد شأنیت آن را دارد که از مرتبه طبیعت بالا رود و بمقام روحانیین واصل گردد.
و چنانچه بعضی از مفسرین گفته‌اند روزه سه درجه و سه مرتبه دارد: روزه عوام

صفحه : 203
روزه خاص، روزه خاص الخاص، روزه عوام فقط امساک نمودن است در طول نهار با قصد معین و خودداری نمودن از آنچه در شرع مطهر منع نموده و آن را مبطل روزه قرار داده، روزه خواص امساک نمودن از همان امور معین است باضافه از هر چه عمل آن منافی با تقوی است از دیدنیها و شنیدنیها و غیر آن، و روزه خاص الخاص امساک مما سوی اللّه است یعنی خودداری نمودن از همم دنی و افکار دنیوی و قلب خود را بازداشتن از هر چه غیر خداست بالکلیة از امور دنیا مگر اینکه تهیه و مقدمه برای انجام دادن امر دین و توشه آخرت باشد.
روزه زبان نگاه‌داری آن است از دروغ، فحش، تهمت، غیبت و امثال اینها، روزه چشم خودداری نمودن از نظر ناروا کردن بغیر محارم و بآنچه ممنوع است نظر نمودن بآن، روزه گوش خودداری نمودن از استماع آنچه نهی شده از غنا و غیبت و امثال آن، و روزه نفس عبارت از ترک آرزو و آمال دنیوی و ترک شهوات نفسانی است، روزه قلب تخلیه آن است از محبت دنیا و زینت آن روزه روح تخلیه آن است از آرزوی نعمتهای اخروی، روزه سر قطع نظر نمودن بغیر خدا یعنی باز داشتن روح و روان از آنچه غیر اوست.
أَیّاماً مَعدُودات‌ٍ چون خداوند امت اسلامی را بامت وسط معرفی نموده آنجا که فرموده لتکونوا أُمَّةً وَسَطاً اینکه است که در مقررات و قوانین حد وسط را مراعات نموده که نه مایل بطرف افراط باشد و نه مایل بطرف تفریط نه چنان در شهوات نفسانی فرو روند مثل حیوانات که بجز خوردن و پیروی شهوات چیز دیگری نمیدانند و در نتیجه روح و روان خود را کدر و تاریک گردانند، و نه مثل مرتاضین که بقدری بر خود تنگ گیرند که بدن را ضعیف و ناتوان گردانند هیچیک از اینکه دو طریق درست بنظر نمی‌آید زیرا که روح و بدن در هم تأثیر کامل دارند اگر بدن ضعیف و ناتوان گردد و مریض شود بروح لطمه کلی وارد می‌آید، و نیز اگر روح فعالیت خود را انجام ندهد و خود را از اسارت شهوات آزاد ننماید آن وقت روح که حقیقت انسانی و سلطان بدن است ضعیف میگردد

صفحه : 204
و بر انجام دادن وظیفه خود دیگر قدرت ندارد.
حد وسط همان تعلیمات قرآنی است که در روزه‌های معینی مثل ماه رمضان روزه را فرض و واجب نموده که حد اقل امساک نمودن است از بعض چیزهای طبیعی در ایام معدودی مثل خوردن و آشامیدن و جماع نمودن و خودداری نمودن از پاره‌ای از چیزهای دیگر از آنچه در شرع منور در روزه ماه رمضان دستور فرموده و اینکه اندازه را حد وجوب قرار داده لکن زیاد بر اینکه را در روزه‌های دیگر خصوصا در ماه رجب و شعبان و ایام ذی الحجه روزه آن را مستحب‌ّ گردانیده بلکه بهتر اینکه است که انسان در تمام اوقات در خوردن و آشامیدن و باقی حظوظات طبیعی باندازه‌ای جلو نفس خود را بگیرد تا آنکه صفای قلب پیدا کند و قدری از شهوات نفسانی وی کاهیده گردد.

«اندرون از طعام خالی دار تا در آن نور معرفت بینی

تهی از علم و معرفتی که پری از طعام تا بینی»
«سعدی» فَمَن کان‌َ مِنکُم مَرِیضاً أَو عَلی سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِن أَیّام‌ٍ أُخَرَ چون در شریعت اسلام حفظ سلامتی بدن خیلی اهمیت دارد و بایستی چنین باشد زیرا که بدن مرکوب روح است و باید بار او را بمنزلی که برای وی مهیا شده برساند اگر انسان مریض و ناتوان باشد چگونه تواند در عبادت کوشش نماید و در تحصیل علم و معرفت برآید و بسعادت نائل گردد اینکه است که دستور رسیده کسی که مریض باشد بطوری که روزه اندک زیانی بوی رساند، یا در سفر باشد که در سفر مشقت روزه زیادتر است در اینکه دو موقع بایستی افطار نماید و در روزهای دیگر تلافی کند که هم از ضرر و مشقت محفوظ ماند و هم از فوائد روزه محروم نگردد.
وَ عَلَی الَّذِین‌َ یُطِیقُونَه‌ُ فِدیَةٌ طَعام‌ُ مِسکِین‌ٍ بسیاری از مفسرین گویند ها در «یطیقونه» راجع بصوم است و چنین تفسیر کرده‌اند کسی که طاقت روزه را دارد مخیر است بین روزه داشتن یا فدیه دادن بمدی از طعام در

صفحه : 205
ابتدای اسلام برای سهولت دستور اینطور بود، بعد از آن اینکه حکم نسخ گردید و روزه معین شد بقوله تعالی فَمَن شَهِدَ مِنکُم‌ُ الشَّهرَ فَلیَصُمه‌ُ و در تفسیر یطیقونه سه قول است:
1- برای کسانی که طاقت روزه دارند مخیرند بین روزه گرفتن و فدیه دادن و روزه گرفتن بهتر است. «إبن عباس و شعبی» 2- مقصود از آنهایی که طاقت ندارند زنهای حامله و شیرده و اشخاص پیر است پس از آن حکم نسبت بحامله و مرضعه نسخ گردید. «حسن و عطا» 3- یطیقونه، کسی که طوری گردد که طاقت روزه نداشته باشد و بنا بر اینکه معنی آیه نسخ نشده.
و بعضی از اصحاب ما از امام صادق علیه السلام چنین روایت کرده که در معنی آیه که فرموده «کسانی که طاقت روزه دارند لکن برای پیری یا عطش یا شبه آن نتوانند روزه بگیرند عوض هر روزی بایستی یک مدی از طعام بدهند.
و نیز علی بن ابراهیم از صادق آل محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلّم روایت میکند که فرموده وَ عَلَی الَّذِین‌َ یُطِیقُونَه‌ُ فِدیَةٌ یعنی کسی که در ماه رمضان مریض شد و افطار کرد پس از آن وی را بهبودی حاصل گردید و ماه رمضان دیگر رسید و قضا نکرد بایستی قضای روزه را بگیرد و برای هر روزی مدّی از طعام تصدق نماید. «طبرسی» فَمَن تَطَوَّع‌َ خَیراً فَهُوَ خَیرٌ لَه‌ُ وَ أَن تَصُومُوا خَیرٌ لَکُم با اینکه فدیه دادن و انفاق نمودن عمل خوبی است لکن روزه گرفتن بهتر است برای شما اگر فائده روزه داشتن و امساک کردن را میدانستید اینکه حکم در موقعی بوده که مؤمنین مخیر بودند بین روزه گرفتن و فدیه دادن اما پس از آنکه حکم تخییر نسخ گردید و روزه گرفتن برای اشخاص توانا تعیین گردید دیگر روا نیست روزه را تبدیل نمود بانفاق و ظاهرا حکم تخییر مورد پیدا نمی‌کند زیرا برای آدم مکلف سالمی که مسافر نباشد معین است روزه گرفتن و برای مریض و مسافر معین است افطار و فدیه دادن اگر قضا نکنند مگر راجع بزن پیر و مرد پیر که ممکن است آیه را تخصیص دهیم در

صفحه : 206
مورد آنها که اگر روزه برای آنها مشقت‌آور باشد بتوانند عوض روزه هر روزی مدی از طعام انفاق نمایند و اگر با مشقت و ضعف پیری روزه بگیرند برای آنان بهتر است.
و ممکن است گفته شود اینکه جمله اخیر آیه در مقام تأسیس حکم نیست بلکه در مقام فضیلت روزه است که با اینکه انفاق و بذل مال عمل بسیار نیکی است روزه و امساک نمودن از مشتهیات نفسانی رجحان دارد بر بذل مال.
شَهرُ رَمَضان‌َ الَّذِی أُنزِل‌َ فِیه‌ِ القُرآن‌ُ هُدی‌ً لِلنّاس‌ِ وَ بَیِّنات‌ٍ مِن‌َ الهُدی وَ الفُرقان‌ِ اول بطور اجمال گوشزد مؤمنین مینماید که حکم روزه برای شما تأسیس شده چنانچه بر پیمبران سابق برین و تابعین آنها نیز قانون روزه مقرر بوده. پس از اینکه در آیه اخیر تفصیل میدهد چگونگی روزه را که بایستی در چه اوقاتی روزه گرفت و وظائف روزه‌دار چیست.
اینکه است که مدت روزه داشتن را ماه رمضان مقرر میدارد و اشاره بفضیلت اینکه ماه دارد قوله تعالی الَّذِی أُنزِل‌َ فِیه‌ِ القُرآن‌ُ نزول فرود آمدن چیزی را گویند که از مرتبه عالی تنزل نموده بمرتبه دانی و فرق است بین نزول و انزال که نزول فرود آمدن شی‌ء است دفعة و انزال فرود آمدن شی‌ء است بتدریج و راجع بفرود آمدن قرآن بهر دو قسم در کلام اللّه اشاره دارد مثل همین آیه و امثال آن دلالت دارد که قرآن دفعة بر رسول اللّه فرود آمده و در سوره اسراء آیه 106 فرموده وَ قُرآناً فَرَقناه‌ُ لِتَقرَأَه‌ُ عَلَی النّاس‌ِ عَلی مُکث‌ٍ وَ نَزَّلناه‌ُ تَنزِیلًا که اینکه آیه دلالت دارد که قرآن بتدریج نازل گردیده و بظاهر اینکه دو آیه با هم تنافی دارد و برای رفع تنافی بعضی گفته‌اند نظر ببعض روایات قرآن اول در آسمان دنیا نازل گردید و بعد بتدریج در مدت بیست و سه سال آیه آیه فرود آمده و بعضی گفته‌اند مقصود از نزول قرآن آن اول آیه‌ای بود که در ماه رمضان نازل گردید نه تمام قرآن و ممکن است گفته شود قرآن در شب قدر یک دفعه بقلب مبارکش فرود آمده بدون واسطه و بعد بتدریج هر وقتی در موقع خود بتوسط جبرئیل حضرتش مأمور گردیده که آیه آیه بر مردم تبلیغ نماید زیرا که عالم معنی و باطن عالم جمع است و عالم حس و ظاهر عالم تفرقه و جدایی است پس گوئیم قرآن باعتبار حقیقت که از عالم ذکر حکیم است

صفحه : 207
یک دفعه بر قلب مبارک پیمبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم فرود آمد در عالم ظاهر چون عالم تفرقه است باین اعتبار آیه آیه بتدریج بر بدن مبارکش فرود آمده پس باین اعتبار آیات با هم جمع میشود ماه مبارک رمضان ماهی است که قرآن که کتاب آسمانی و کلام سبحانی است از معدن فیض رحمانی فرود آمده و طریق هدایت و سعادت بشر را بنیکوتر بیانی و ملیح‌ترین و شیرین‌ترین گفتاری ارائه میدهد چنین کتاب جامعی در اینکه ماه فرود آمده و آن را قرآنش نامیده‌اند نظر به اینکه جامع و منطوی تمامی دستورات و قوانین جامعه بشری است و فرقانش گویند نظر به اینکه جدا کننده بین حق و باطل است.
فَمَن شَهِدَ مِنکُم‌ُ الشَّهرَ فَلیَصُمه‌ُ پس از شما کسی که ماه رمضان را مشاهده نموده یعنی بطور قطع و یقین دانست که داخل ماه رمضان گردیده موظف است که حتما روزه بگیرد و اینکه حکم عمومی قطعی است که تمام افراد بالغ عاقل سالم حاضر در موقع مشاهده ماه بایستی روزه بگیرند مگر اشخاصی که در اینکه آیه و آیات دیگر استثناء گردیده‌اند و از حکم عموم خارج شده‌اند، وَ مَن کان‌َ مَرِیضاً أَو عَلی سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِن أَیّام‌ٍ أُخَرَ و کسانی که در اینکه آیه از حکم روزه خارج گردیده‌اند عده‌ای از افراد مکلفین میباشند 1- مریض است، 2- مسافر، 3- شیخ و شیخه و غیر اینها که از عموم خارج گردیده‌اند و فقهاء در کتب فقهیّه حدّ مرض را معین نموده‌اند که آن مرضی که افطار واجب می‌گردد آن مرضی است که بروزه داشتن بر شدت آن افزوده شود یا طولانی گردد یا اصلا در مورد مرض واقع شود که روزه باعث تولید مرض شود که در چنین مواردی بایستی بحکم قرآن افطار نمود و حد سفر و مسافر که چه مسافری و در چه سفری بایست افطار نمود آن را نیز در کتب فقهیه فقهاء عنوان نموده‌اند و همچنین باقی افرادی که از روزه معافند آن را نیز محدود نموده‌اند اینجا جای بیان آن نیست.

صفحه : 208
یُرِیدُ اللّه‌ُ بِکُم‌ُ الیُسرَ وَ لا یُرِیدُ بِکُم‌ُ العُسرَ در عسر و یسر گویند ابو جعفر یزید بن قعقاع در همه جای قرآن سین را حرکت داده عسر و یسر خوانده و باقی قراء سین را ساکن نموده‌اند.
وَ لِتُکمِلُوا العِدَّةَ بعضی لتکملوا بتشدید میم قرائت کرده‌اند و باقی بتخفیف میم و بین علمای تفسیر گفتگو است که آیا واو (و لتکملوا) که واو عطف است عطف بکجاست و لام آن که لام تعلیل است متعلق بکجاست و غرض چیست (فراء) گفته که لام متعلق بمحذوف است و در معنی چنین است که اینکه حکم را مشروع نمودند برای آنکه عدد را تمام کنید مثل اینکه خداوند در حکایت حضرت موسی فرموده وَ کَذلِک‌َ نُرِی إِبراهِیم‌َ مَلَکُوت‌َ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ وَ لِیَکُون‌َ مِن‌َ المُوقِنِین‌َ یعنی بابراهیم ملکوت آسمان و زمین را نشان دادیم برای اینکه از جمله یقین کنندگان باشد، و زجاج گفته «و لتکملوا» عطف بآیه جلو است و معنی آیه چنین است که خداوند برای شما آسانی اراده نموده و سختی و زحمت اراده ننموده و اراده یسر و نفی عسر برای اینکه است که کار برای شما آسان گردد و عدد ماه را تمام بدانید پس بنا بر معنی اول فعل متعلق بمحذوف است و بنا بر قول ثانی فعل متعلق بخود جمله است و نیز در اینکه مقصود از عدد چیست دو قول است:
1- مقصود عدد ماه رمضان است.
2- مقصود عدد ایامی است که در مرض یا مسافرت افطار شده که بایستی عدد را نگاه داشت تا قضاء کنید.
وَ لِتُکَبِّرُوا اللّه‌َ عَلی ما هَداکُم وَ لَعَلَّکُم تَشکُرُون‌َ در اینجا نیز دو قول گفته‌اند قولی اینکه است که برای اینکه خداوند شما را هدایت نموده بدین اسلام و موفق گردانیده شما را بروزه گرفتن که صفای قلب شما در آن است بایستی خدا را بعظمت و جلال و بزرگی ستایش نمائید.
قول دیگر مقصود از «وَ لِتُکَبِّرُوا اللّه‌َ» تکبیر نماز عید است که در روز عید بگویند

صفحه : 209
«اللّه اکبر اللّه اکبر لا اله الا اللّه و اللّه اکبر و للّه الحمد علی ما هدانا و له الشکر علی ما اولانا».
بزرگوار خدای رحمن و رحیمی که مکرر در کتاب کریم بتوسط پیمبر رحمت خود اعلان مینماید که من نسبت ببندگان خود رءوف و مهربانم اگر حکمی میکنم برای سعادت آنان است اگر منعی میکنم برای رفع ضرر ایشان است در جایی گوید ما یُرِیدُ اللّه‌ُ لِیَجعَل‌َ عَلَیکُم مِن حَرَج‌ٍ وَ لکِن یُرِیدُ لِیُطَهِّرَکُم وَ لِیُتِم‌َّ نِعمَتَه‌ُ عَلَیکُم لَعَلَّکُم تَشکُرُون‌َ«1» سوره مائده آیه 9 وَ مَا اللّه‌ُ یُرِیدُ ظُلماً لِلعِبادِ یُرِیدُ اللّه‌ُ لِیُبَیِّن‌َ لَکُم وَ یَهدِیَکُم سُنَن‌َ الَّذِین‌َ مِن قَبلِکُم وَ یَتُوب‌َ عَلَیکُم«2» سوره نساء آیه 31.
آری عالم خلقت و تمامی موجودات که گل سرسبد آن وجود انسانی است جز ظهور رحمت حق تعالی چیز دیگری نیست عالم وجود همان تظاهرات فیض منبسط سبحانی و نمایش رحمت واسعه صمدانی است فَانظُر إِلی آثارِ رَحمَت‌ِ اللّه‌ِ کَیف‌َ یُحی‌ِ الأَرض‌َ بَعدَ مَوتِها آثار شی‌ء بعینه ظهور وی است و وجود موجودات بعینه فیض حق تعالی و ظهور رحمت اوست.
خلاصه- در فضیلت ماه رمضان از طرف پیمبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم و ائمه طاهرین بقدری اخبار و احادیث رسیده که زبان عاجز از گفتار و قلم قاصر از بیان است چنانچه گفته‌اند اینکه ماه ماه قرآن و ماه ایمان است و ماهی است که قبول میشود در آن صدقات و نازل میگردد در آن برکات و گفته‌اند ماه رمضان در ماهها مثل قلب است در بدن و مثل انبیاء ماند در بین مردم.
بروایت سلمان فارسی چون روز آخر شعبان شد رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم خطبه‌ای مشتمل بر حمد و ثنای الهی انشاء فرمود پس خطاب بمردم نمود که ایها النّاس بر شما
-----------------------------------
(1) خدا اراده نکرده که شما را بمشقت و زحمت اندازد لکن مراد او اینکه است که شما را طاهر گرداند (و اراده ننموده ظلم و تعدی نماید ببندگان خود)
(2) خدا میخواهد برای شما بیان کند (آنچه را که خیر و سعادت شما در آن است) و راه نمایی کند شما را بسنن و طریق کسانی که پیش از شما بودند و توبه شما را بپذیرد.

صفحه : 210
وارد شد بزرگ ماهی ماه مبارک رمضان ماهی است که در آن شبی است که بهتر از هزار ماهست ای مردم چه ماه بزرگی بر شما سایه افکنده بزرگ ماهی است که خداوند روزه‌اش را واجب و نماز شبش را مستحب‌ّ گردانیده تا آنجا که میفرماید ماهی است که اولش رحمت و وسطش مغفرت و آخرش آزادی از آتش جهنم است تا آخر حدیث که مفصل است.

صفحه : 211

[سوره البقرة (2): آیات 186 تا 189]

اشاره

وَ إِذا سَأَلَک‌َ عِبادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیب‌ٌ أُجِیب‌ُ دَعوَةَ الدّاع‌ِ إِذا دَعان‌ِ فَلیَستَجِیبُوا لِی وَ لیُؤمِنُوا بِی لَعَلَّهُم یَرشُدُون‌َ (186) أُحِل‌َّ لَکُم لَیلَةَ الصِّیام‌ِ الرَّفَث‌ُ إِلی نِسائِکُم هُن‌َّ لِباس‌ٌ لَکُم وَ أَنتُم لِباس‌ٌ لَهُن‌َّ عَلِم‌َ اللّه‌ُ أَنَّکُم کُنتُم تَختانُون‌َ أَنفُسَکُم فَتاب‌َ عَلَیکُم وَ عَفا عَنکُم فَالآن‌َ بَاشِرُوهُن‌َّ وَ ابتَغُوا ما کَتَب‌َ اللّه‌ُ لَکُم وَ کُلُوا وَ اشرَبُوا حَتّی یَتَبَیَّن‌َ لَکُم‌ُ الخَیطُ الأَبیَض‌ُ مِن‌َ الخَیطِ الأَسوَدِ مِن‌َ الفَجرِ ثُم‌َّ أَتِمُّوا الصِّیام‌َ إِلَی اللَّیل‌ِ وَ لا تُبَاشِرُوهُن‌َّ وَ أَنتُم عاکِفُون‌َ فِی المَساجِدِ تِلک‌َ حُدُودُ اللّه‌ِ فَلا تَقرَبُوها کَذلِک‌َ یُبَیِّن‌ُ اللّه‌ُ آیاتِه‌ِ لِلنّاس‌ِ لَعَلَّهُم یَتَّقُون‌َ (187) وَ لا تَأکُلُوا أَموالَکُم بَینَکُم بِالباطِل‌ِ وَ تُدلُوا بِها إِلَی الحُکّام‌ِ لِتَأکُلُوا فَرِیقاً مِن أَموال‌ِ النّاس‌ِ بِالإِثم‌ِ وَ أَنتُم تَعلَمُون‌َ (188) یَسئَلُونَک‌َ عَن‌ِ الأَهِلَّةِ قُل هِی‌َ مَواقِیت‌ُ لِلنّاس‌ِ وَ الحَج‌ِّ وَ لَیس‌َ البِرُّ بِأَن تَأتُوا البُیُوت‌َ مِن ظُهُورِها وَ لکِن‌َّ البِرَّ مَن‌ِ اتَّقی وَ أتُوا البُیُوت‌َ مِن أَبوابِها وَ اتَّقُوا اللّه‌َ لَعَلَّکُم تُفلِحُون‌َ (189)

ترجمه:

و هر گاه سؤال کنند از تو بنده‌گان من از من بدانند که من نزدیکم و اجابت میکنم دعوت هر کسی که مرا بخواند پس باید دعوت مرا اجابت نمایند و هر آینه باید ایمان آورند بمن شاید براه سعادت ارشاد یابند،
برای شما مسلمانان حلال گردید که در شبهای روزه نزدیکی کنید با زنهای خود آنها بمنزله لباسند برای شما و شما نیز بمنزله لباسید برای آنها و چون خدا میدانست که نفسهای شما خیانتکار است (و اگر غیر از اینکه باشد در گناه می‌افتید) پس از شما پذیرفت و در گذشت و حکم نمود که مباشرت نمائید با زنهای خود و پیروی کنید آنچه را که خداوند برای شما

صفحه : 212
نوشته و حکم نموده (و در شب ماه رمضان) بخورید و بیاشامید تا وقتی که برای شما ظاهر و هویدا گردد خط سفیدی (فجر صادق) از خط سیاهی شب پس از آن روزه را بپایان رسانید تا شب و نیز باید مباشرت با زنهای خود نکنید در حالی که در مسجد معتکف باشید و اینکه احکامی که گفته شد حدود خدا است البته خلاف نورزید و بمخالفت نزدیک نگردید اینچنین خداوند ظاهر میگرداند آیات احکام خود را که شاید شما پرهیزکار گردید
مال یکدیگر را بباطل نخورید و کار را بمحاکمه قاضیان (جور) نیافکنید تا اینکه بعضی از شما مالهای مردم را بناحق نخورید در صورتی که شما میدانید (که اینکه عمل گناه است و روا نیست،)
ای پیغمبر از تو سؤال میکنند که سبب بدر و هلال شدن ماه چیست بگو که در آن نشانی وقتهاست برای عبادت و حج و معاملات مردم و نیکی اینکه نیست از پشت خانه داخل گردید بلکه نیکی اینکه است که تقوی و پرهیزکار باشید و هر کاری را از راه آن و درب آن وارد گردید و از خدا بترسید و تقوی پیشه خود نمائید شاید رستگار گردید.

توضیح آیات‌

اشاره

وَ إِذا سَأَلَک‌َ عِبادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیب‌ٌ بروایت عبد اللّه عباس شأن نزول آیه چنین است که یهودیان گفتند یا محمّد از اینجا تا آسمان پانصد سال راه است و هر آسمانی تا آسمان دیگر پانصد سال راه است پس خدا چگونه دعای ما را میشنود اینکه بود که خدای تعالی اینکه آیه را فرستاد که من نزدیکم و بعد مکانی ندارم.
و نیز بروایت حسن بصری سبب نزول آیه چنین بود که مردی آمد و گفت یا رسول اللّه آیا پروردگار ما نزدیک است که با او مناجات کنیم و او را آهسته بخوانیم یا دور است که بآواز بلندش بخوانیم ایƙÙǢ آیه فرود آمد و گفت ای محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلّم وقتی بندگان من از تو سؤال کنند از من بگو بایشان که من نزدیکم و اجابت میکنم دعوت هر دعوت کننده‌ای را.

صفحه : 213
و چنانچه معلوم و مبرهن است نخستین از شرائط ایمان اینکه است که از طریق برهان قطعی دانسته شود که خداوند مجرد از مادّه و مادیات و منزه از جسم و جسمانیات است تا اینکه قرب و بعد مکانی در باره او صدق کند زیرا که مکان داشتن از لوازم مادیات است موجود مجرد قرب و بعد مکانی ندارد پس نزدیک بودن او نه از حیث مکان است بلکه از جهت احاطه علمی و قیومیت اوست چنانچه فرمود هُوَ مَعَکُم أَین‌َ ما کُنتُم که اینکه معیت قیومیت است که قوام تمام موجودات بقیومیت اوست که فرموده (هو اقرب الیکم من حبل الورید) که من نزدیکترم بشما از رگ گردن شما در تفسیر تنطاوی راجع بچگونگی حق تعالی نسبت بهر کس بیانی دارد خلاصه آن را ترجمه میکنم:
چنین گوید نظر کن بهیکل و جسم خودت ببین چگونه دستت بقوه لامسه مواد صلبه را لمس میکند و زبان تو بقوه ذائقه اجزاء لطیفی که در ماده است میچشد و دماغ تو بقوه شامه اجزاء لطیفی که از مادیات پراکنده شده و آن اجزایی است لطیف‌تر از اجزایی که بذائقه درک میشود استشمام مینماید و گوش تو بقوه سامعه امواج هوا که از فشردگی اجسام پدید می‌گردد میشنود و چشم تو بقوه باصره نظر میکند بنور که لطیف‌تر از ماده بلکه اصل ماده و تکون ماده از نور است و نظر کن بعقل خود که بالاترین مشاعر تو است که ما فوق ماده را ادراک مینماید و ما فوق ماده آن عالم الهی روحانی است و ارواح ما متصل بعالم روحانی است اتصال عقلی نه حسی، معنوی نه جسمانی، و چنانچه هر حاسه‌ای متصل میگردد بآنچه حس نموده باتصالی که مناسب اوست مثل لمس، شم، بصر، همین طور نفوس متصل میگردد بعالم روحی اعلی وَ أَن‌َّ إِلی رَبِّک‌َ المُنتَهی اینکه است معنی قوله تعالی وَ إِذا سَأَلَک‌َ عِبادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیب‌ٌ پس مقصود قرب معنوی است نه حسی و خداوند منزه و مقدس است از مادّه متعالی است از نور و همین است سر قوله تعالی قُل‌ِ الرُّوح‌ُ مِن أَمرِ رَبِّی و
قوله علیه السلام «من عرف نفسه فقد عرف ربه»
پس عقول ما نسبت بعوالم روحی الهی بمنزله چشم است از نور و بمنزله گوش است نسبت بمسموعات و بمنزله حاسه شم است نسبت بمسموعات و لکن

صفحه : 214
چون اکثر مردم در طبیعیات فرو رفته‌اند و ماده بر آنها احاطه نموده اینست که در بسیاری اوقات معلوماتی از جانب خدا بر آنها افاضه میگردد لکن معلومات آنها مخلوط میگردد باوهام، و عقل و منطق میزان قرار داده شده که حق از باطل جدا شود و صحیح نیست اجابت مگر وقتی که قلب توجه کامل نماید بحق و نیز مشروط باین است که بین سائل و مطلوبش مناسبت باشد و اگر بین طالب و مطلوبش مناسبتی باشد و توجه کند بقلبش توجه تام پس از آن بطریق عقل در مقام عمل بر آید البته مطلوبش را مییابد چنانچه حق تعالی فرموده أَمَّن یُجِیب‌ُ المُضطَرَّ إِذا دَعاه‌ُ وَ یَکشِف‌ُ السُّوءَ «پایان» و از بعضی عرفا است که قرب و بعد چهار مرتبه دارد لکن عقل بیشتر از سه مرتبه آن را نتواند فهم کند قرب زمانی، قرب مکانی، قرب عقلی، قرب مکانی مثل اینکه گوئیم قمر بما نزدیکتر است از مشتری زیرا که قمر در آسمان اول است و مشتری در آسمان ششم قرب زمانی مثل اینکه گوئیم مصطفی صلی اللّه علیه و آله و سلّم بما نزدیکتر است از عیسی قرب عقلی مثل اینکه گوئیم علمای امت نزدیکترند بحضرت رسول صلی اللّه علیه و آله و سلّم از بنی امیه و لو آنکه بنی امیه از جهت زمان و مکان نزدیک‌تر بودند به پیغمبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم و اینکه قسم از بعد و قرب اوصاف ملکوت بود اما قرب آفریدگار تعالی شأنه بهر موجودی و سر وَ هُوَ مَعَکُم أَین‌َ ما کُنتُم جز عارف صاحب بصیرت نداند و اینکه مرتبه چهارم قرب است و اینکه است که از حسین حلاج نقل میکنند که در وقت صلاة میگفت «الهم انت المتجلی من کل و المتخلی عن کل جهة» و چون جلالت اینکه قرب بر عارف سایه افکند از مضیق زمان و منجنیق مکان بیرون رفتن از خواص اینطور است و تا شخص از زمان و مکان بیرون نشود طیران او بازل منصور نگردد و اینجا بدایت عالم لا زمان را ازل گویند یا مَعشَرَ الجِن‌ِّ وَ الإِنس‌ِ إِن‌ِ استَطَعتُم أَن تَنفُذُوا مِن أَقطارِ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ فَانفُذُوا لا تَنفُذُون‌َ إِلّا بِسُلطان‌ٍ«1» سوره الرحمن آیه 33.
-----------------------------------
(1) ای جماعت جن و بشر اگر توانا هستید که عروج کنید باطراف آسمانها و زمین عروج کنید لکن نتوانید مگر وقتی که سلطنت و استیلایی پیدا نمائید. شاید مقصود از نفوذ عروج روحانی باشد. [.....]

صفحه : 215
و همچنین در ادراک طی زمان و سرّ قیامت و حشر اجساد و ادراک حقایق و کمال نشاء ثانیه و کمال ایمان بطور نبوت و اعتراف بعجز ادراک غوامض معارف و فهم سایر رموز و اشارات انبیاء از خواص اینکه طور است و همچنین ظهور سلطان عشق و عزت و عزلت و خلوات و مرارات در وصال و فراق از خواص اینکه طور است.

«عقل در کوی عشق ره نبرد تو از اینکه کور چشم چشم مدار»
و اینکه مرتبه از خواص آدمیان است ملائکه را از آن نصیبی نیست چه خطاب یحبهم و یحبونه بانسان است.

«اینکه راه طریقت نه بپای عقلست
خاک قدم عشق ورای عقلست»

«سرّی که فرشته زان بیخبر است ای احمق بی‌عقل چه جای عقلست»
راه عقل و علم تا لب دریای عشق بیش نیست بعد از آن حیرت و بی‌نشانی است

«کس می ندهد ز تو نشانی اینکه است نشان بی‌نشانی»
عجائب اینطور را نهایت نیست و احوال آن جز بسلوک معلوم نگردد و سلوک را غالبا بحکم اجراء ازل شرط جذبه است نه آنکه علی القطع هر که طلب کند بیابد یا هر که سلوک کند بمقصود رسد.

«غواصان را اگر چه سیمی نبود در هر قدمی در یتیمی نبود»

«در عمر بنا در آن چنانی افتد
وان دولت هر سیه کلیمی نبود»
«پایان» أُجِیب‌ُ دَعوَةَ الدّاع‌ِ إِذا دَعان‌ِ فَلیَستَجِیبُوا لِی وَ لیُؤمِنُوا بِی لَعَلَّهُم یَرشُدُون‌َ بعضی از علمای تفسیر گفته‌اند از اینکه آیه هفت نکته توان استخراج نمود:
1- اساس اینکه آیه و جملات آن بصیغه فعل متکلم بنا شده مثل «عن عبادی، اجیب، فلیستجیبوا لی، و لیؤمنوا بی» و اینکه طور کلام دلالت دارد بر کمال عنایت.
2- اینکه فرموده عبادی و نفرموده «النّاس» و آنچه شبیه بآن است که آنهم دلالت بر مزید عنایت دارد.
3- حذف واسطه در جواب زیرا که روی قاعده بایستی کلام چنین باشد «که

صفحه : 216
وقتی از تو از من سؤال میکنند بگو من نزدیکم و نیاوردن کلمه «قال» نیز مزید عنایت را میرساند.
4- کلام را مؤکد نموده «بان‌ّ» که محققا من اجابت میکنم.
5- عبادی صفت عبد است که دلالت واضح دارد بر ثبوت قرب و دوام آن.
6- فلیستجیبوا لی فعل مضارع و برای دوام فعل و تجدد آرند و چنین میرساند که هر وقت خدا را بخوانید اجابت مینماید.
7- مقید نموده اجابت را بزمان خواندن و دعا کردن بقوله إِذا دَعان‌ِ یعنی هر وقت بنده من مرا بخواند اجابت میکنم او را اینکه جمله دلالت واضح دارد که دعا کردن و اجابت نمودن حق تعالی مشروط بشرطی و مقید بزمانی و مکانی و شخص معینی نیست هر کس که از طریق بندگی و عبودیت خدا را بخواند دعای وی مقرون باجابت است.
پس اینکه هفت نکته در آیه اهمیت در دعا و عموم اجابت را میرساند. «پایان»

راجع بدعاء و طلب کردن حوائج ممکن است سؤالاتی پیش آید

1- دلیل بر مشروعیت دعا چیست. 2- چه حکمت و فائده بر دعا مرتب میگردد. 3- آنچه قلم تقدیر بر آن جاری گشته واقع خواهد شد و قضای الهی تغییرپذیر نیست پس دعا کردن و طلب نمودن لغو و بی‌فائده است 4- وعده خدایی تخلف ندارد که فرموده ادعُونِی أَستَجِب لَکُم پس علت چیست که در بسیاری اوقات در دعاء اثر اجابت پدید نمیگردد. 5- آنچه واقع شده و میشود خواه موافق میل انسان باشد یا نباشد از روی حکمت و نظام عالم و مصلحت خصوصی انجام میگیرد بلکه آنچه قلم تقدیر بر آن جاری گردیده و در لوح محفوظ ثبت شده واقع است و تخلف پذیر نمیباشد پس معقول نیست که ما مأمور گردیم که بر خلاف آنچه حکمت بر آن جاری شده که بالاخره بر ضرر خودمان تمام میشود از روی نفهمیدگی و ندانستگی از خدا بطلبیم.

صفحه : 217

پاسخ سؤال اول‌

دلیل بر مشروعیت دعا از آیات قرآنی و احادیث بسیار است بطوری که از متواترات بشمار میرود مثل همین آیه که در مقام توضیح آن میباشیم و قوله تعالی ادعُونِی أَستَجِب لَکُم سوره مؤمن آیه 61. قُل‌ِ ادعُوا اللّه‌َ أَوِ ادعُوا الرَّحمن‌َ أَیًّا ما تَدعُوا ادعُوا رَبَّکُم تَضَرُّعاً وَ خُفیَةً إِنَّه‌ُ لا یُحِب‌ُّ المُعتَدِین‌َ سوره اعراف آیه 53 قُل ما یَعبَؤُا بِکُم رَبِّی لَو لا دُعاؤُکُم سوره فرقان آیه 77 و غیر اینها از آیات دیگر که امر مینماید بدعا.
و اخبار در اینکه خصوص از طرف سنی و شیعه بسیار رسیده در کتاب کافی زراره از امام محمّد باقر علیه السلام چنین روایت می‌کند که «آنجایی که خدای عز و جل میفرماید إِن‌َّ الَّذِین‌َ یَستَکبِرُون‌َ عَن عِبادَتِی سَیَدخُلُون‌َ جَهَنَّم‌َ داخِرِین‌َ مقصود از عبادت در اینجا دعاء است.
و نیز در کافی است که شخصی از امام محمّد باقر علیه السلام سؤال میکند چه عبادتی بهتر است فرمود «نیست چیزی نزد حق تعالی بهتر از اینکه از او سؤال شود از آنچه نزد اوست و مبغوض‌ترین مردم نزد حق تعالی کسی است که تکبر کند و از خدا چیزی سؤال نکند» و غیر اینها از اخبار و احادیث در فضیلت دعا و طلب حوائج از قاضی الحاجات بسیار است که برای اختصار بناچار از تفصیل آن خودداری نمودیم.

پاسخ سؤال دوم‌

نتیجه دعاء و آثاری که بر دعا مترتب میگردد بسیار است و از آیات قرآنی توان بعضی از خواص و آثار آن را بدست آورد مثل اینکه اجابت را مقرون بدعاء نموده ادعُونِی أَستَجِب لَکُم وقتی اجابت میشوید که مرا بخوانید، و دیگر قرب بحق تعالی و نزدیکی بمقام قدس احدی را بر دعا متفرع گردانیده إِذا سَأَلَک‌َ عِبادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیب‌ٌ أُجِیب‌ُ دَعوَةَ الدّاع‌ِ إِذا دَعان‌ِ.
لکن در اینجا نکته‌ای بنظر میرسد آنجا که فرموده من اجابت میکنم دعوت خواننده را وقتی که مرا بخواند یعنی وقتی که خواننده از روی حقیقت و شناسایی مرا بخواند

صفحه : 218
دیلمی در ارشاد القلوب از امیر المؤمنین علیه السلام چنین روایت میکند که استجابت دعا مشروط بچهار شرط است: اول- احضار نیت یعنی هنگام دعا توجه بحق تعالی نماید. دوم- اخلاص و پاکی سریره. سوم- معرفت مسئول که آن کسی را که میخوانید بشناسید. چهارم- انصاف در مسئلت یعنی در طلب از حد خود زیاده‌روی ننمائید.
و از اینکه حدیث و کلمه اذا دعان چنین بر می‌آید که هر کس معرفتش بمقام الوهیت کامل‌تر و توجهش بحق تعالی بیشتر اجابت دعایش سریعتر است.
آری عدیم المعرفة داعی حق نیست تا اینکه دعوتش متضمن اجابت باشد و نیز هنگام دعا متوجه بخدا نیست بلکه بهمان صور خیالی خود توجه دارد و گمان میکند خدا را میخواند و اینکه فرموده ادعونی یعنی مرا بخوانید تا اجابت کنم و کسی که او را نشناسد چگونه ممکن است او را بخواند هرگز ممکن نیست، مگر اینکه داخل در مضطرین گردد که خداوند وعده اجابت بآنها داده أَمَّن یُجِیب‌ُ المُضطَرَّ إِذا دَعاه‌ُ وَ یَکشِف‌ُ السُّوءَ که ممکن است اضطرار سبب اجابت گردد و شاید مقصود از قوله علیه السلام در روایت دیلمی (انصاف در مسئلت) اینکه باشد که بایست داعی در آنچه طلب میکند مناسب حالش باشد و بین او و مطلوبش ارتباطی موجود باشد و چیز بی‌مناسبتی که با نظام وجود شخصی وی یا نظام کلیه عالم منافی باشد طلب ننماید که البته باجابت مقرون نخواهد شد مثل اینکه بدون تحصیل دعا کند از علمای نمره اول گردد، یا بدون تجربه و عمل بخواهد مخترع شود یا بدون بذر پاشیدن و اعمال کشاورزی بخواهد حاصلی بدست آرد و امثال اینها از آنچه مخالف نظام عالم بشمار آید.
و پاسخ اعتراض که وقتی اسباب موجود شد دیگر حاجت بدعاء نیست بدون دعا و طلب نیز مسببات متفرع بر اسباب میگردد.
گوئیم اینکه هایی که گمان میکنی اسبابند در واقع معدات و شرائطی بیش نیستند که حکمت الهی اقتضاء نموده که پس از فراهم شدن اینکه وسائل اثر بر آن مترتب گردد، سبب حقیقی برای ایجاد هر چیزی اراده و مشیت حق تعالی است چنانچه مکرر دیده شده بذر پاشیده میشود و آنچه بایستی در اعمال کشاورزی اعمال بشود بخوبی انجام

صفحه : 219
داده میشود لکن آن طوری که انتظار میرود حاصل بدست نمی‌آید، و نیز میبینیم البته هر کس طالب معلوماتی گردید و دنبال تحصیل آن رفت مقصودش رسیدن بمرتبه عالی آن است و شاید بین هزاران طلبه یکی بمقصود نائل گردد.
پس برای کسی که اندازه‌ای در اوضاع عالم تدبر نماید بخوبی معلوم و واضح می گردد که جزء اخیر علت تامّه که در واقع سبب حقیقی پیدایش موجودات است همان مشیت ازلی است و نتیجه دعا اگر بآنطوری که بایست با شرائطش واقع گردد برای حصول همان تعلق اراده الهی است که در بعضی امور حصول مطلوب مشروط بطلب است و فائده دعا منحصر ببرآمدن حاجت نیست.
دعاء یکی از عبادات بلکه از بالاترین طاعات بشمار میرود اصلا نماز که اینقدر در لسان شارع اهمیت دارد همان دعاء است با شرائط و آداب و هیآت مخصوصی که باعتبار اینکه خصوصیات وضع ثانوی پیدا نموده، و اگر در دعا هیچ فائده‌ای متصور نبود مگر آنکه داعی داخل در سائلین محسوب میگردید در اهمیت دعا کافی بود چه جای آنکه چنانچه از آیات و اخبار برمی‌آید بنده در اثر دعا مورد نظر رحمت الهی و الطاف ربوبی واقع میگردد خطاب برسول اکرم (ص) است قُل ما یَعبَؤُا بِکُم رَبِّی لَو لا دُعاؤُکُم«1» و شاید یکی از اسرار مبتلی شدن انبیاء و اولیاء بمصیبات همین باشد که از خدا سؤال نمایند و از سائلین محسوب گردند و باین واسطه مزید بر قرب آنان گردد.

پاسخ سؤال سوم‌

‌که گویند آنچه قلم تقدیر بر آن جاری شده واقع خواهد گردید و قضای الهی تغییرپذیر نیست، گوئیم آری آن قضایی که تغییرپذیر نیست قضای حتمی است نه معلقی زیرا نظر بآیات و اخبار بسیار قضای الهی دو قسم است یکی قضای حتمی که البته واقع خواهد شد، و دیگر قضای معلقی که مشروط باموری است که بدون آن تحقق نپذیرد مثل اینکه چنین تقدیر شده که فلانی اگر صدقه بدهد یا صله رحم کند فلان مرض و بلاء از وی رفع میگردد و اگر نکند مبتلی گردد مثل اینکه در نظام عالم چنین مقرر شده کسی که مریض شد اگر معالجه کرد شفا می‌یابد و نیز کسی که دنبال کسب و کار رفت
-----------------------------------
(1) خطاب بپیغمبر اکرم است (بگو بمردم اگر دعای شما نبود پروردگار من بشما اعتنایی نداشت)

صفحه : 220
ربح میبرد و کسی که تنبلی کرد زیان میبرد و ناموس خلقت بر اینکه منوال قرار گرفته که مسببات را معلق بر اسباب نموده یعنی برای هر چیزی سببی است که بایستی در حصول مطلوب مراعات آن گردد خلاصه دعاء یکی از اسبابی بشمار آید که برآمدن حاجت در جایی که مشیت حتمی الهی بر خلاف آن حکمفرما نباشد مترتب بر آن میگردد.
و اخبار و احادیث بسیاری نیز در اینکه خصوص رسیده در کتاب کافی از صادق آل محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلّم چنین روایت میکند که بمیسر فرمود «ای میسر دعاء کن و نگو کار گذشته و آنچه باید بشود تقدیر شده و میشود، نزد خدای تعالی منزلتی است که کسی بآن نمیرسد مگر بسئوال و کسی که دهن خود را ببندد و طلب نکند چیزی بوی عطا نمیشود ای میسر نیست دری که زده شود مگر اینکه باز میشود.»
و نیز ممکن نیست حکیم مطلق امر نماید بچیزی که فائده‌ای بر آن مترتب نخواهد شد پس از همان امر بدعاء و وعده اجابت توان استفاده نمود که بعضی از امور معلق بدعا و طلب است.

پاسخ سؤال چهارم‌

آری چنین است وعده الهی تخلف‌پذیر نیست هر کس او را بخواند وی را می پذیرد و مینوازد یعنی وقتی انسان روی دل بطرف حق آورد و دست نیازمندی بدامن کرم او زند بکلی وی را مأیوس نخواهد نمود، لکن اولا اجابت غیر از بر آمدن حاجت است، زیرا نظر بدلالت آیات و اخبار و قوله تعالی أَستَجِب مقصود از استجابت اینکه است که وقتی بنده روی دل بسوی بی‌نیاز مطلق گردانید و بزبان نیازمندی از وی طلب نمود او نیز بلطف و کرم خداوندیش او را میپذیرد و جواب میدهد، لکن عطای مسئول وی تفضل دیگری است که منوط بمصلحت و حکمت است.
و ثانیا دعاء آداب و شرائطی دارد از انتخاب نمودن وقت و مکان و غذای حلال و غیر اینها که بسیار است و در کتب ادعیه ضبط نموده‌اند که کمتر کسی موفق میگردد بمراعات آن خلاصه شاید مقصود از امر بدعا و ترغیب و تحریص و تشویق بر آن توجه بحق

صفحه : 221
تعالی و اقبال بسوی کرم و رحمت او باشد تا آنکه باین وسیله داعی حق بمقام قرب یزدی نائل گردد و از زلال آب معرفت و محبت او قطره‌ای بجگر خشک وی برسد و منزلت و مقامی نزد کردگار عالم پیدا نماید، زیرا دعاء عبارت از توجه بمعبود است و طلب حاجت متفرع بر اوست و اجابت از خواص و آثار آن بشمار میرود، و کسی که خدا را نشناسد چگونه ممکن است هنگام دعاء توجه باو داشته باشد تا آنکه او را بخواند و از او طلب کند و ملتجی بکرم او گردد.
و از جمله آثار دعا اینکه است که وقتی عارف با قلب تصفیه شده پاک از آلایش طبیعت که خالی باشد از کثافات نفسانی و اخلاقی و با عزم راسخ با تمام قوی و مشاعر رو کند بحق خداوند نیز رو میکند باو و قلب او را باز میگرداند و بوی قوت و شوکت و عظمتی افاضه مینماید که بر ما دون خود غالب میگردد آن وقت بآن قوت و شوکتی که خداوند بوی کرامت نموده در ما دون خود باذن حق تعالی تأثیر مینماید و بعضی از حوادث منقاد و مطیع و تحت اختیار وی باذن رب العالمین قرار می‌گیرند آن وقت ممکن است مستجاب الدعوه گردد و مأمول او در عین دعای او انجام گیرد.
لکن اینکه مقام و منزلت کسی را سزد که اولا در تمام اوقات هدف و نقطه‌نظر وی خدا باشد و از خلق منقطع گردیده و بتمام قوی و مشاعر بکرم او پیوسته باشد.
روایت از رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم است که
«ادعوا اللّه دعاء الغریق»
بخوانید خدا را در حالی که بکلی از غیر او مأیوس باشید و ثانیا «لا مؤثر فی الوجود را نصب العین خود نمائید».
و از اینجا پاسخ سؤال پنجم نیز داده میشود که فائده دعاء منحصر ببرآمدن حاجات نیست برآمدن حاجات یکی از آثار و نتایج دعاء بشمار میرود که هر جا حکمت و مصلحت باشد مسئول عنایت میگردد.
و البته مقصود اصلی از دعاء جذب منافع و رفع مضار است منتهی چون داعی از جهات مصلحت و ضرر مطلع نیست ممکن است طلب کند چیزی که بضرر وی تمام شود بگمان اینکه خیر اوست و چون خداوند مطلع و عالم بر عاقبت امور است در اثر دعای

صفحه : 222
او آن خیری که حقیقتا مقصود اصلی وی بوده بوی عطا مینماید.
أُحِل‌َّ لَکُم لَیلَةَ الصِّیام‌ِ الرَّفَث‌ُ إِلی نِسائِکُم مفسرین در شأن نزول آیه چنین گویند که در ماه رمضان از اول شب تا بعد از نماز عشاء مؤمنین مرخص بودند در اکل و شرب و جماع و بعد از آن مأمور بودند که تا شب بعد از مفطرات امساک نمایند و از آنچه روزه را فاسد میگرداند خودداری کنند.
شبی از شبهای ماه رمضان یکی از صحابه که گویند او عمر بوده نماز خفتن با رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلّم کرد و بخانه رفت شهوتش غالب شد و با اینکه نهی داشت با حلال خود نزدیکی نمود، پس از آن پشیمان شد صبح آمد خدمت پیغمبر اکرم و گفت یا رسول اللّه من بشکایت اینکه نفس خطاکار نزد تو آمده‌ام و قضیه شب گذشته را بسمع مبارکش رسانید، جماعت دیگر نیز برخواستند و گفتند یا رسول اللّه بر ما نیز چنین اتفاق افتاده لکن شرم حضور مانع از اظهار گردید آیا در اینکه عمل رخصتی هست حضرتش در پاسخ فرمود رخصت بدست من نیست، پس از آن خداوند اینکه آیه را فرستاد و بمؤمنین رخصت داد و حلال کرد که در شب ماه رمضان تا صبح مأذونند با زنهای خود نزدیکی نمایند.
هُن‌َّ لِباس‌ٌ لَکُم وَ أَنتُم لِباس‌ٌ لَهُن‌َّ زنها لباسند برای شما و شما نیز لباسید برای آنها، معنی لباس ظاهر است که لباس آن چیزی است که انسان بدن خود را بآن میپوشاند و خود را از سرما و گرما حفظ میگرداند و شاید کنایه باشد که زن و شوهر هر یک دیگری را حفظ میکند که در خلاف و حرام واقع نگردند یا برای اینکه است که مثل لباس ملصق بهم میگردند.
از اینکه مبارک آیه و آیات دیگر توان استفاده نمود که زن و مرد در تمام شئونات زندگانی مساوی میباشند مگر آنچه را که اختصاص بمرد پیدا نموده یا آنچه را بزن اختصاص داده‌اند زیرا که لباس مساوی با قامت و قامت مساوی با لباس است.
و نکته قابل توجه اینجا است که نسبت زن و شوهر را تشبیه نموده‌اند بلباس که

صفحه : 223
لباس بستگی بانسان دارد و همان طوری که بشر نمیتواند بدون لباس که وی را از سرما و گرما محفوظ دارد امرار حیات نماید و در عین حال لباس عورت او را میپوشاند و سبب تزیین و مزید بر جمال و فضیلت وی است و از آن لذت میبرد همین طور زن و شوهر هر یک دیگری را محفوظ میدارند که در خلاف افتند و هر یک نسبت بدیگری لباسی میباشند که «یواری به سوأته» که قبایح اعمال وی را میپوشاند و بستگی آنها با هم و آن ارتباط زوجیت و تولید مثل که در زناشویی پدید می‌گردد یک نوع وحدت و یگانگی بین آنان تولید مینماید که در مشکلات امور زندگانی معاون یکدیگر و در خوشی و غم با هم شرکت مینمایند و نیز بطور مشروع از لذائذ طبیعی و شهوی برخوردار میگردند و باین وسیله حیات مقرون بعیش و خوشی و امیدواری می‌یابند.
و نیز ازدواج قوه محرکه انسانی را بهیجان آورده و فعالیت روحی و جسمی در او پدید می‌گردد و آن قوای شهویه‌ای که ناظم و مدبر عالم در طبیعت بشری قرار داده که بآن جذب ملایم شود و بکار می‌اندازد و نفس از خمودی و بی‌قیدی و لاابالی‌گری نجات یافته شایق و مایل بکار و عمل می‌گردد و از روی میل و شوق فعالیت مینماید و تأمین امور معاش و تعمیر عمارت دنیا که یکی از مظاهر قدرت الهی است و بدست انسان بایستی تعمیر شود غالبا در اثر ازدواج صورت می‌گیرد.
اینکه است که شارع مقدس اسلام در امر ازدواج خیلی اهمیت داده و آن را مورد نظر قرار داده و پایه و اساس آن را بر قواعد و اصول عقلی استوار گردانیده و مردم را ترغیب و تشویق نموده بازدواج چنانچه فرموده
«تناکحوا و تناسلوا»
و نیز فرموده
«انی اباهی بکم الامم یوم القیامة و لو بالسقط»
و در مقام تهدید فرموده
«شرار موتاکم العزاب»
بدبخت‌ترین شما کسانی میباشند که زن نگیرند تا وقتی که بمیرند و از رهبانیت منع فرموده.
عَلِم‌َ اللّه‌ُ أَنَّکُم کُنتُم تَختانُون‌َ أَنفُسَکُم ظاهرا اینجا در مقام علت و سبب رخصت است که چون خدا میدانست که نفسهای شما خیانتکار است اینکه است که بر شما تخفیف داد و اذن فرمود که با زنهای خود

صفحه : 224
میتواند در شب ماه رمضان مباشرت نمائید.
جماعتی از مفسرین گفته‌اند آیه دلالت دارد که قبلا در شب ماه رمضان مباشرت با زن حرام بوده و اینکه آیه برای حلیت و رخصت فرود آمده و حرمت نسخ گردیده بدلیل قوله تعالی أُحِل‌َّ لَکُم، کُنتُم تَختانُون‌َ، فَتاب‌َ عَلَیکُم وَ عَفا عَنکُم فَالآن‌َ بَاشِرُوهُن‌َّ که تمام اینها دلالت واضح دارد که در ابتداء اسلام در شب روزه رخصت در جماع نبوده و بعد تجویز شده و حرمت نسخ گردیده.
وَ کُلُوا وَ اشرَبُوا حَتّی یَتَبَیَّن‌َ لَکُم‌ُ الخَیطُ الأَبیَض‌ُ مِن‌َ الخَیطِ الأَسوَدِ مِن‌َ الفَجرِ طلوع فجر دو قسم است یکی را کاذب و دیگری را صادق گویند فجر کاذب آن روشنایی است که از دم افق کشیده میشود بمثال دنباله گرگ و بعد تمام میشود پس از آن فجر صادق طلوع میکند و آن روشنایی است که دم افق پهن می‌گردد و پراکنده میشود در آن وقت بحکم شرع نماز صبح واجب میگردد و روزه‌دار از آن وقت بایستی امساک نماید از آنچه بحکم شرع مفطر روزه است و فجر اول را کاذب گفته‌اند برای آنکه خود را شبیه بصبح صادق نشان میدهد گویند چون اینکه آیه در علامت صبح نازل گردید عد بن حاتم هنگام صبح ریسمان سفید و سیاهی نزد خود گذاشت و در آن نگاه میکرد که وقتی ریسمان سفید از سیاه تمیز داده شد بفهمد صبح شده و دیگر امساک نماید وقتی اینکه خبر بسمع همایون حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله و سلّم رسید بخندید و فرمود مقصود از ریسمان سفید از سیاه سفیدی صبح است از سیاهی شب.
ثُم‌َّ أَتِمُّوا الصِّیام‌َ إِلَی اللَّیل‌ِ پس روزه را تمام بدارید تا شب «من والی» بقاعده عربیت برای ابتداء و انتهای عمل آرند که ابتداء روزه از فجر صادق است و انتهای آن تا شب.
و در اینکه مقصود از شب غیبت و فرو رفتن خورشید است یا تمام شدن شفق مشرقی بین مفسرین گفتاری است، مشهور بین علمای امامیه اینکه است که دخول شب بفرو رفتن

صفحه : 225
خورشید است در طرف مغرب و علامت آن ذهاب حمره مشرقی است زیرا مادامی که قرمزی از طرف مشرق بلند شود و از سمت الرأس نگذرد معلوم نمیشود که خورشید از تمام افق غالب گردیده و ظاهرا مشهور بین علمای اهل تسنن و سنیها مقصود از شب همان فرو رفتن خورشید است خواه خورشید از تمام افق غایب گردیده باشد یا نه و بعقیده بعضی از علمای ما دخول شب محقق میشود به بلند شدن شفق مشرقیه و لو اینکه از سمت الرأس نگذشته باشد همین قدر که قرمزی از دم افق مشرق جدا شود معلوم میشود که خورشید از تمام افق مغرب غائب گردیده و اقوال دیگری در اینکه زمینه از علمای شیعه و سنی نقل شده که اینجا جای بحث آن نیست.
وَ لا تُبَاشِرُوهُن‌َّ وَ أَنتُم عاکِفُون‌َ فِی المَساجِدِ عکوف و اعتکاف بمعنی لغوی ملتزم شدن و ملازمت داشتن بر عملی است مثل اینکه وقتی گفته شود «عکفت بالمکان» یعنی اقامت نمودم در مکان و در عرف شرع عبارت از لبث و اقامت نمودن در مکان مخصوصی است برای عبادت و آن محل بایستی مسجد باشد و در اینکه هر مسجدی مشروع است یا مسجد بخصوص بین فقهاء محل بحث است.
مشهور بین فقهاء امامیه اعتکاف تمام نمیشود مگر بسه شرط:
1- بایستی در یکی از چهار مسجد باشد یا مسجد الحرام، یا مسجد رسول اللّه در مدینه، یا مسجد کوفه، یا مسجد بصره.
2- باید سه روز روزه بدارد که اعتکاف بدون روزه صحیح نیست.
3- در نیت داشته باشد که تا سه روز در مسجد بماند و بایستی در اینکه سه روز خودداری کند و اجتناب نماید از آنچه وظیفه شخص محرم است که از آن خودداری نماید از مباشرت با زن و استعمال بوی خوش و غیر اینها.
و اینکه مخصوصا بایستی معتکف خودداری نماید از آنچه محرم خودداری مینمود شاید برای اینکه باشد که گمان نشود همین طوری که روزه‌دار رخصت جماع

صفحه : 226
دارد در شب ماه رمضان برای معتکف نیز مانعی ندارد، و احکام اعتکاف بسیار است و جای بحث آن کتب فقهیه است.
تِلک‌َ حُدُودُ اللّه‌ِ فَلا تَقرَبُوها اینکه دستورات و احکام و قوانینی است که از جانب خداوند تعیین شده.
«فَلا تَقرَبُوها» گرد آن نگردید و پیرامون آن نشوید یعنی از حدود الهی تعدی نکنید و بر خلاف دستورات و تعلیمات قرآنی عمل ننمائید.
کَذلِک‌َ یُبَیِّن‌ُ اللّه‌ُ آیاتِه‌ِ لِلنّاس‌ِ اینچنین خداوند بیان میکند و واضح مینماید آیات قرآنی را و بیان احکام و ادله حرام و حلال را واضح مینماید، و شما اگر بآن حدود و قوانین الهی عمل نمائید و مخالفت نورزید شاید متقی و پرهیزکار گردید.
لَعَلَّهُم یَتَّقُون‌َ چنانچه در تفسیر جزء اول سوره بقره گفته شد، لعل، چون بمعنی امید امیدواری نسبت بمقام قدس الهی روا نیست اینکه است که در هر جا از کلام اللّه باشد بایستی بعبد برگردد پس بنا بر اینکه معنی جمله چنین میشود که کسانی که بحدود و احکام و قوانین الهی از واجبات و مستحبات عمل می‌کنند و از محرّمات و منهیّات اجتناب مینمایند چنین موقعیت پیدا نموده‌اند که امیدوار باشند که متصف گردند بصفت تقوی.
سؤال- کسی که بدستورات الهی و قوانین اسلامی عمل نماید چنین کسی دارای تقوی گردیده دیگر، لعل که بمعنی امیدواری است در باره او معنایی و موقعیتی ندارد پاسخ- آری، لعل، را در جایی آرند که مطلوب ممکن الحصول باشد و نسبت بچیزی که حاصل شده دیگر آوردن لعل موقعیت ندارد لکن چنانچه مکرر گفته شده تقوی یک ملکه نفسانی و یک فضیلت روحانی است که در جان و روان انسانی پدید می‌گردد و آن صفت است نه عمل لکن تحقق و حصول آن منوط باعمال و اخلاقیات

صفحه : 227
و عقاید انسانی است و تمام دستورات الهی و نوامیس شرعی برای تزکیه نفس و صفای روح آدمی است که در نتیجه صفت و ملکه تقوی در وی پدید گردد اینکه است که میفرماید خداوند آیات خود را برای شما بیان نموده که شما در اثر پیروی نمودن آن شاید موقعیت آن را پیدا نمائید که متصف گردید بصفت تقوی.
وَ لا تَأکُلُوا أَموالَکُم بَینَکُم بِالباطِل‌ِ مفسرین گویند مقصود از خوردن مال «و لا تأکلوا» صرف کردن و تصرف نمودن است یعنی مالهای خود را در باطل صرف ننمائید و اینکه صرف مال را تعبیر باکل نموده شاید برای اینکه است که انسان مال را در ما یحتاج خود از خوراک و پوشاک و مسکن و مقدمات آن صرف مینماید و مقدم بر تمام آنها خوراک است اینکه است که صرف مال را بخوراک تعبیر مینماید.
و مال مأخوذ از میل است و باطل مقابل حق و معنی آیه چنین میشود، مالی که در تصرف شما است و بآن رفع حوائج خود میکنید و تأمین حیات و امرار زندگانی بآن مینمائید بیهوده تلف نکنید بموقع و بجا خرج کنید.
وَ تُدلُوا بِها إِلَی الحُکّام‌ِ لِتَأکُلُوا فَرِیقاً مِن أَموال‌ِ النّاس‌ِ بِالإِثم‌ِ «ادلاء» بمعنی لغوی انداختن دلو را گویند که در چاه انداخته شود برای اینکه آب بیرون آرند و در اینجا اشاره لطیف دارد و کنایه از اینکه است که مالی که دست‌آویز شما است و توانید بآن رفع احتیاجات زندگانی خود نمائید رها نکنید بسوی حکام ظلم که رشوه گیرند و حکم بناحق کنند تا اینکه جماعتی از آنان مالهای مردم را بناحق بگیرند و بخورند.
و چون مال را بناحق گرفتن یعنی در جایی که حق گرفتن و استحقاق آن نباشد گرفتن آن گناه است و خوردن آن نیز گناه است اینکه است که تعبیر باثم نموده که چنین عملی گناه و کننده آن مستوجب عذاب میشود.

صفحه : 228
وَ أَنتُم تَعلَمُون‌َ در صورتی که شما عمل حکام جور را میدانید که آنها حکم بباطل میکنند چگونه مال خود را بیهوده تلف مینمائید.
در کتاب کافی روایت از ابی بصیر است که میگوید سؤال نمودم از امام جعفر صادق (ع) از معنی قوله تعالی وَ لا تَأکُلُوا أَموالَکُم بَینَکُم بِالباطِل‌ِ وَ تُدلُوا بِها إِلَی الحُکّام‌ِ در پاسخ فرمود یا ابا بصیر «خدای عز و جل محققا میدانست که در امت حکامی میباشند که حکم آنها ظلم و جور است و مقصود حکام عدل نیست بلکه مقصود حکام ظلمه و اهل جورند پس خداوند ابا دارد که در قضاوت رجوع کنید بحکام و قاضیان ظلمه ابا محمّد اگر تو را حقی باشد بر مردی و تو را بخواند بسوی حکام ظلم که بین شما قضاوت کنند هر آینه رجوع نموده‌اید بسوی طاغوت که محاکمه کند بین شما و آن قول خدای تعالی است أَ لَم تَرَ إِلَی الَّذِین‌َ یَزعُمُون‌َ أَنَّهُم آمَنُوا بِما أُنزِل‌َ إِلَیک‌َ وَ ما أُنزِل‌َ مِن قَبلِک‌َ یُرِیدُون‌َ أَن یَتَحاکَمُوا إِلَی الطّاغُوت‌ِ و طاغوت تفسیر شده بباطل.
خلاصه چنانچه از آیات بضمیمه روایات بر می‌آید هر حاکم و قاضی که دانسته یا ندانسته بغیر ما انزل اللّه حکم نماید و بدون آنکه شرائط قضاوت در او باشد اگر در مسند قضاوت بنشیند و حکم صادر نماید مال مردم را بباطل تلف نموده و کسانی که در دادگستری رجوع بآنها نمایند رجوع بطاغوت یعنی بباطل نموده‌اند و حکم آنها در باره کسی نافذ نیست.
یَسئَلُونَک‌َ عَن‌ِ الأَهِلَّةِ خطاب به پیغمبر اکرم است که از تو سؤال میکنند از ماهها، اهلّه جمع هلال و مأخوذ از اهلال است و اهلال بمعنی صوت است و بمناسبت آنکه وقت نمودار شدن هلال در شب اول ماه خصوصا شب اول ماه رمضان و شب عید فطر مردم صدا بلند میکنند هلالش نامیده‌اند.
و غرض سؤال از ماهها بطور جمع فائده و علت هلال و بدر شدن آن است نه سؤال

صفحه : 229
از علت تشکیلات و چگونگی آن زیرا چون بایستی جواب مطابق سؤال باشد اگر سؤال از علت و سبب تشکیلات ماه بود که چراگاهی باریک و گاهی پهن و گاهی ناپایدار می‌گردد بایستی علت و سببش را بیان نمایند نه اینکه بفرماید بآن وقتها تحدید می‌گردد.
مفسرین گویند شأن نزول آیه چنین است که معاد جبل و ثعلبة بن انصاری آمدند نزد پیغمبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم و گفتند یا رسول اللّه چه جهت دارد که ماه گاهی باریک میشود و پس از آن کم کم پهن می‌گردد تا آنکه بدر میشود باز دو مرتبه باریک میگردد اینکه آیه فرو آمد قُل هِی‌َ مَواقِیت‌ُ لِلنّاس‌ِ وَ الحَج‌ِّ مواقیت جمع میقات و میقات بمعنی وقت است یعنی وقتی چنین سؤال کردند تو در پاسخ سؤال آنان بگو اینکه تغییرات برای تحدید اوقات است که ماه و سال معلوم شود و وقت عبادت از روزه ماه رمضان و حج و باقی حدود و احکامی که موقت و محدود بوقت معین میباشد شناخته شوند.
وَ لَیس‌َ البِرُّ بِأَن تَأتُوا البُیُوت‌َ مِن ظُهُورِها وَ لکِن‌َّ البِرَّ مَن‌ِ اتَّقی وَ أتُوا البُیُوت‌َ مِن أَبوابِها وَ اتَّقُوا اللّه‌َ لَعَلَّکُم تُفلِحُون‌َ مفسرین گویند شأن نزول آیه چنانچه از روایات استفاده میشود اینکه است که قبل از اسلام که آن را زمان جاهلیت می‌نامیدند عادت اعراب اینکه بود که در حال احرام از درب خانه وارد نمیشدند بلکه پشت خانه را سوراخ میکردند و وارد میشدند باین مناسبت اینکه آیه فرود آمد که اینکه کار نیکی نیست که از پشت خانه داخل گردید بلکه نیکی را کسی داراست که متصف بصفت حمید، تقوی باشد و از درب خانه وارد گردد و باین عمل شاید رستگار گردید.
اگر چه گویند ظاهرا آیه چنین است که امر میفرماید در حال احرام از پشت خانه داخل نشوید که اینکه کار خوبی نیست و امر بآن از اوامر ارشادی است نه مولوی لکن ارشاد دارد و شاید کنایه باشد به اینکه در امتثال احکام الهی و قوانین شرعی بآن وجهی و طریقی که دستور رسیده عمل نمائید و بعقل و رأی خود احکام را تغییر ندهید و هر

صفحه : 230
عملی را از راهش داخل گردید.
از کتاب محاسن برقی از امام محمّد باقر علیه السلام چنین روایت می‌کنند که وقتی از حضرتش سؤال میشود از قوله تعالی وَ أتُوا البُیُوت‌َ مِن أَبوابِها فرمود یعنی هر امری را بوجه خودش و آن طوری که رسیده بیاورید.
و در کافی از صادق آل محمّد چنین روایت دارد که اوصیاء ابواب اللّه‌اند که بطریق آنها توان راهی بحق پیدا نمود و اگر آنها نبودند خدا شناخته نمیشد و خداوند بآنها حجت را بر خلق تمام نموده.
و در حدیث مشهور نبوی است که فرموده
«انا مدینة العلم و علی بابها».

که من شهر علمم علیم در است درست اینکه سخن گفت پیغمبر است
«مثنوی»

صفحه : 231

[سوره البقرة (2): آیات 190 تا 196]

اشاره

وَ قاتِلُوا فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ الَّذِین‌َ یُقاتِلُونَکُم وَ لا تَعتَدُوا إِن‌َّ اللّه‌َ لا یُحِب‌ُّ المُعتَدِین‌َ (190) وَ اقتُلُوهُم حَیث‌ُ ثَقِفتُمُوهُم وَ أَخرِجُوهُم مِن حَیث‌ُ أَخرَجُوکُم وَ الفِتنَةُ أَشَدُّ مِن‌َ القَتل‌ِ وَ لا تُقاتِلُوهُم عِندَ المَسجِدِ الحَرام‌ِ حَتّی یُقاتِلُوکُم فِیه‌ِ فَإِن قاتَلُوکُم فَاقتُلُوهُم کَذلِک‌َ جَزاءُ الکافِرِین‌َ (191) فَإِن‌ِ انتَهَوا فَإِن‌َّ اللّه‌َ غَفُورٌ رَحِیم‌ٌ (192) وَ قاتِلُوهُم حَتّی لا تَکُون‌َ فِتنَةٌ وَ یَکُون‌َ الدِّین‌ُ لِلّه‌ِ فَإِن‌ِ انتَهَوا فَلا عُدوان‌َ إِلاّ عَلَی الظّالِمِین‌َ (193) الشَّهرُ الحَرام‌ُ بِالشَّهرِ الحَرام‌ِ وَ الحُرُمات‌ُ قِصاص‌ٌ فَمَن‌ِ اعتَدی عَلَیکُم فَاعتَدُوا عَلَیه‌ِ بِمِثل‌ِ مَا اعتَدی عَلَیکُم وَ اتَّقُوا اللّه‌َ وَ اعلَمُوا أَن‌َّ اللّه‌َ مَع‌َ المُتَّقِین‌َ (194)
وَ أَنفِقُوا فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ وَ لا تُلقُوا بِأَیدِیکُم إِلَی التَّهلُکَةِ وَ أَحسِنُوا إِن‌َّ اللّه‌َ یُحِب‌ُّ المُحسِنِین‌َ (195) وَ أَتِمُّوا الحَج‌َّ وَ العُمرَةَ لِلّه‌ِ فَإِن أُحصِرتُم فَمَا استَیسَرَ مِن‌َ الهَدی‌ِ وَ لا تَحلِقُوا رُؤُسَکُم حَتّی یَبلُغ‌َ الهَدی‌ُ مَحِلَّه‌ُ فَمَن کان‌َ مِنکُم مَرِیضاً أَو بِه‌ِ أَذی‌ً مِن رَأسِه‌ِ فَفِدیَةٌ مِن صِیام‌ٍ أَو صَدَقَةٍ أَو نُسُک‌ٍ فَإِذا أَمِنتُم فَمَن تَمَتَّع‌َ بِالعُمرَةِ إِلَی الحَج‌ِّ فَمَا استَیسَرَ مِن‌َ الهَدی‌ِ فَمَن لَم یَجِد فَصِیام‌ُ ثَلاثَةِ أَیّام‌ٍ فِی الحَج‌ِّ وَ سَبعَةٍ إِذا رَجَعتُم تِلک‌َ عَشَرَةٌ کامِلَةٌ ذلِک‌َ لِمَن لَم یَکُن أَهلُه‌ُ حاضِرِی المَسجِدِ الحَرام‌ِ وَ اتَّقُوا اللّه‌َ وَ اعلَمُوا أَن‌َّ اللّه‌َ شَدِیدُ العِقاب‌ِ (196)

ترجمه:

ای مؤمنین جهاد کنید در راه خدا با کسانی که با شما جنگ میکنند لکن ستمکار نباشید که خدا ستمکاران را دوست نمیدارد
و هر جا کافران را یافتید

صفحه : 232
بکشید آنها را و آنها را از شهر بیرون کنید همین طور که شما را از شهر و دیار خودتان بیرون کردند و فساد و فتنه‌گری که آنها می‌کنند بدتر از قتل است و نزد مسجد الحرام مقاتله و جنگ نکنید تا وقتی که آنها شروع نمودند بجنگ و خونریزی پس اگر آنها با شما بنای جنگ گذاردند شما بکشید آنها را چنین است جزای کافرین.
و اگر آنها دست از ستم بر دارند (متعرض آنها نشوید) زیرا که خداوند آمرزنده و مهربان است،
و شما جهاد کنید تا وقتی که جلو فساد گرفته شود و دین خالص گردد برای خدا پس اگر آنها دست از فساد برداشتند تعدی نکنید مگر بر ستمکاران،
ماههای حرام مقابل ماههای حرام است کسی که حرمت آن را نگاه نداشت و با شما مقاتله نمودند شما قصاص کنید پس کسی که تعدی کرد و بشما ستم وارد نمود شما نیز مثل ستمی که وارد نموده‌اند تقاص کنید (نه زیادتر و بعدل عمل کنید) و متقی و پرهیزکار باشید و بدانید که خدا با اشخاص با تقوی است،
در راه خدا انفاق نمائید و خود را بدست خود در مهلکه نیندازید و نیکوکار باشید زیرا که خداوند دوست میدارد نیکو کاران را،
تمامی اعمال حج و عمره را برای خدا بپایان رسانید و اگر ترس منعی پیش آید پس آنچه را میسر گردد قربانی کنید و سر نتراشید تا وقتی که قربانی بجای خود برسد (یعنی واقع گردد) پس کسی که از شما مریض باشد یا آزاری از سر داشته (سر بتراشد) پس از آن فدیه بدهد از روزه گرفتن یا صدقه دادن یا قربانی کردن پس از آنکه از ترس یا مرض مطمئن گردید هر کس از عمره تمتع بحج آید بقدری که وی را مسیر است (از شتر یا گاو و یا گوسفند) قربانی کند و اگر استطاعت ندارد باید سه روز در حج روزه بدارد و هفت روز پس از آن وقتی که از حج برگشت که ده روز تمام شود و اینکه عمل روزه برای کسی است که از اهل مکه نباشد و از نافرمانی خدا بترسید و بدانید که خداوند سخت انتقام می‌کشد.

توضیح آیات‌

اشاره

وَ قاتِلُوا فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ الَّذِین‌َ یُقاتِلُونَکُم مفسرین گویند اینکه اول آیه‌ای بود که دستور جهاد داده شد و بروایت إبن عباس

صفحه : 233
در صلح حدیبیه نازل گردید که چون حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله و سلّم از مدینه بیرون آمد برای اینکه عمره بجا آورد و با حضرتش هزار و چهار صد مرد بودند چون بحدیبیه رسیدند کفار مکه آمدند و مانع شدند و نگذاشتند حضرت داخل مکه گردد و چون مأمور بجنگ نبود با آنها صلح کرد و قربانی که با خود آورده بود همانجا کشت و صلح‌نامه‌ای بخط حضرت امیر علیه السلام نوشتند و چنین قرارداد نمودند که سال بعد قریش مکه را تخلیه نمایند و سه روز پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلّم در مکه بماند اعمال حج کند و برگردد چون سال بعد رسید حضرت رسول با اصحاب عازم مکه گردید و با خود اندیشه نمود که مبادا قریش بعهد خود وفا نکنند و مانع او گردند و در آن وقت بایست با آنها جنگ نمود در صورتی که مایل نبود که در ماه حرام و در زمین مکه جنگ واقع گردد آن وقت اینکه آیه نازل گردید و رخصت داده شد که اگر آنها با شما جنگ کردند با آنها جنگ کنید اگر چه در حرم باشد وَ لا تَعتَدُوا إِن‌َّ اللّه‌َ لا یُحِب‌ُّ المُعتَدِین‌َ شما اول شروع بجنگ نکنید.
از ربیع بن انس و عبد الرحمن بن زید بن اسلم چنین نقل میکنند که اینکه آیه در حکم جهاد فرود آمد و حضرت رسول با هر کس که با او جنگ می‌کرد جنگ مینمود و با هر کس که با او جنگ نمی‌کرد کاری نداشت تا وقتی که اینکه آیه نازل گردید فَاقتُلُوا المُشرِکِین‌َ حَیث‌ُ وَجَدتُمُوهُم و با اینکه آیه آیه اول نسخ گردید و از مجاهد و إبن عباس نقل می‌کنند که آیه اول نسخ نشده بلکه «لا تعتدوا» مخصوص بزنها و اطفال است که بآنها تعدی نکنید.
وَ اقتُلُوهُم حَیث‌ُ ثَقِفتُمُوهُم وَ أَخرِجُوهُم مِن حَیث‌ُ أَخرَجُوکُم «ثقف ثقافة» یعنی یافت گردد و ادراک شور خطاب بمؤمنین است که بکشید کفار را هر کجا یافتید آنها را و از مکه بیرونشان کنید همانطوری که شما را از مکه بیرون کردند.

صفحه : 234
وَ الفِتنَةُ أَشَدُّ مِن‌َ القَتل‌ِ و فتنه یعنی شرک بخدا و مخالفت رسول شدیدتر است از قتل در ماه حرام گویند سبب نزول آیه اینکه بوده که مردی از اصحاب در شهر حرام یکی از کفار را کشت مؤمنین باو اعتراض نمودند که چرا در ماه حرام چنین کردی اینکه آیه نازل شد «مجمع البیان» وَ لا تُقاتِلُوهُم عِندَ المَسجِدِ الحَرام‌ِ حَتّی یُقاتِلُوکُم فِیه‌ِ و جهاد نکنید و خونریزی ننمائید در مسجد الحرام مگر وقتی که آنها خواستند با شما بجنگند که برای دفاع و حفظ جان خود با آنها بجنگید.
فَإِن قاتَلُوکُم فَاقتُلُوهُم کَذلِک‌َ جَزاءُ الکافِرِین‌َ پس اگر خواستند با شما بجنگند با آنها بجنگید و آنها را بکشید چنین است جزای کافرین.
فَإِن‌ِ انتَهَوا فَإِن‌َّ اللّه‌َ غَفُورٌ رَحِیم‌ٌ پس اگر کفار امتناع نمودند و باز داشتند خود را از قتال و خونریزی و ایمان آوردند و توبه نمودند خداوند آمرزنده و مهربان است.
وَ قاتِلُوهُم حَتّی لا تَکُون‌َ فِتنَةٌ وَ یَکُون‌َ الدِّین‌ُ لِلّه‌ِ یعنی با کفار و مشرکین جهاد کنید تا اینکه فساد برطرف گردد و دین حق خالص شود.
گویا در اینکه آیه علت و سبب حکم جهاد و خونریزی کفار را بیان می‌فرماید که حکم جهاد دو حکمت دارد یکی رفع فتنه و فساد که در آیه پیش فتنه را شدیدتر از خونریزی بشمار می‌آورد «الفِتنَةُ أَشَدُّ مِن‌َ القَتل‌ِ» که فتنه تفسیر شده بشرک بخدا و مخالفت رسول. و دیگر خالص شدن دین و مخصوص گردیدن آن بخدا یعنی برای اینکه کفار و مشرکین اعدام گردند و باین وسیله اعلان کلمه حق گردد و دین اسلام شایع شود با آنان بجنگید و تمام مردم را بدین حق در آرید.

صفحه : 235
از همین مبارک آیه میتوان سرّ تأسیس جنگ و خونریزی را بدست آورد و جواب اعتراض بعضی کوته‌نظران را داد.

اعتراض نصاری بدین اسلام‌

دین اسلام را دین اجباری و خونریزی نامیده‌اند و گویند بایستی قبول دین از روی میل و اختیار باشد نه باکراه که مردم از ترس شمشیر و قتل و غارت ایمان آرند و گویند اینکه طور تبلیغ که با شمشیر توأم باشد از خصوصیات دین اسلام است پیمبران دیگر چنین نمیکردند.

پاسخ‌

گوئیم آری دین اجباری دین نیست چنانچه در آیة الکرسی گوشزد بشر میکند لا إِکراه‌َ فِی الدِّین‌ِ قَد تَبَیَّن‌َ الرُّشدُ مِن‌َ الغَی‌ِّ غرض از جهاد با کفار که پیغمبر اسلام مأمور بآن گردیده آن طوری که از آیات توان استفاده نمود دو فائده در بر دارد یکی رفع فساد کفار اگر از ترس شمشیر پیغمبر و اصحابش نبود همان ابتدای امر کفار و مشرکین عرب نه اسلامی بپا میگذاشتند نه مسلمانی زیرا که اعراب چنانچه تاریخ نشان میدهد که از تمام اصناف مردم وحشی‌تر متعصب‌تر جسورتر بودند خداوند از آنها خبر میدهد الأَعراب‌ُ أَشَدُّ کُفراً وَ نِفاقاً اعراب خودخواه، متکبر، حسود که نه نظامی بین آنها حکمفرما بود و نه حس انسانیت داشتند نه قومیت و ملیت می‌شناختند نه عاطفه خویشاوندی میدانستند ببین چگونه ابو جهل عموی پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلّم که بایستی بوجود شریف او افتخار کند و در امر رسالت کمک او باشد در نتیجه همان کفر و نفاق که جبلی او بوده چه صدمات فوق العاده بوجود مبارکش وارد نمود و جهادی که در اول اسلام پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلّم مأمور بآن گردید همان طوری که از آیه بالا بر می‌آید وَ قاتِلُوا فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ الَّذِین‌َ یُقاتِلُونَکُم وَ لا تَعتَدُوا دفاع بوده یعنی مسلمانها وقتی اذن در جهاد داشتند که کفار قصد کشتن و ایذاء آنها را داشته باشند نه ابتداء بلکه نهی داشته «و لا تعتدوا» که شما تعدی نکنید و نیز در سوره حج آیه 40 فرموده

صفحه : 236
أُذِن‌َ لِلَّذِین‌َ یُقاتَلُون‌َ بِأَنَّهُم ظُلِمُوا که بسیاری از آیات مشعر باین است که در مقابل تعدی کفار و مشرکین دفاع از خود نمایند.
آری بعضی آیات دیگری هست که بطور اطلاق یعنی در غیر مورد دفاع امر بجهاد مینماید راجع بمشرکین فرموده فَاقتُلُوا المُشرِکِین‌َ حَیث‌ُ وَجَدتُمُوهُم سوره توبه آیه 6. قاتِلُوا المُشرِکِین‌َ کَافَّةً کَما یُقاتِلُونَکُم کَافَّةً سوره توبه آیه 27.
راجع باهل کتاب قوله تعالی قاتِلُوا الَّذِین‌َ لا یُؤمِنُون‌َ بِاللّه‌ِ وَ لا بِالیَوم‌ِ الآخِرِ وَ لا یُحَرِّمُون‌َ ما حَرَّم‌َ اللّه‌ُ وَ رَسُولُه‌ُ وَ لا یَدِینُون‌َ دِین‌َ الحَق‌ِّ مِن‌َ الَّذِین‌َ أُوتُوا الکِتاب‌َ حَتّی یُعطُوا الجِزیَةَ عَن یَدٍ وَ هُم صاغِرُون‌َ سوره توبه آیه 30.
که راجع باهل کتاب در جایی که ایمان نیاورند جز به معین کرده که دلالت بر ذلت و خواری آنها کند.
پس بدلالت قوله تعالی وَ قاتِلُوهُم حَتّی لا تَکُون‌َ فِتنَةٌ امر قتال و جهاد را محدود مینماید تا زمانی که فتنه و فساد برداشته شود و نیز در مقام تأسیس جهاد فرموده وَ لَو لا دَفع‌ُ اللّه‌ِ النّاس‌َ بَعضَهُم بِبَعض‌ٍ لَفَسَدَت‌ِ الأَرض‌ُ سوره بقره آیه 251.
و فائده دوم ابقاء دین و اشاره بهمین معنی دارد قوله تعالی وَ یَکُون‌َ الدِّین‌ُ لِلّه‌ِ علت و سبب جهاد را بیان میکند که شما جهاد کنید تا خباثت شرک و کفر از زمین برداشته شود و دین حق برای خدا خالص گردد و قوله تعالی وَ الفِتنَةُ أَشَدُّ مِن‌َ القَتل‌ِ که فتنه تفسیر شده بشرک مشعر بر اینکه است که گمان نشود چون بکشتن اعدام نفس میشود عقل ابا دارد از آن اینطور نیست بلکه کفر و شرک بخدا بدتر از قتل است یعنی مشرک و کافر را بحال خود گذاشتن و متعرض او نگشتن که یا ایمان آرد یا کشته شود بدتر است از باقی گذاشتن او و نیز دلالت واضح دارد بر اینکه معنی قوله تعالی لِیُحِق‌َّ الحَق‌َّ وَ یُبطِل‌َ الباطِل‌َ وَ لَو کَرِه‌َ المُجرِمُون‌َ که جهاد با کفار برای اینکه است که حق و دین حق بجای خود قرار گیرد و باطل یعنی کفر و شرک و بت‌پرستی باطل و زایل گردد.
خلاصه چنانچه واضح است ارسال رسل و انزال کتب آسمانی برای اعلان کلمه توحید و اخلاص در دین است و جهاد برای رفع موانع و فساد و جلوگیری از شر

صفحه : 237
مفسدان و منافقان و شیاطین انسی است که اینها سد راه افراد بشر میباشند و نیز برای اینکه است که امر رسالت شایع گردد و کسانی که استعداد قبول دارند بفهمند و خواهی نخواهی حاضر گردند وقتی حاضر شدند و بعقل و سریره خود تمیز بین حق و باطل دادند از روی فهمیدگی و دانستگی بمیل و رغبت قبول حق نمایند و چون دین اسلام بایستی تا قیامت باقی ماند و تحقیق هر چیزی منوط بدو چیز است یکی مقتضی و دیگری رفع مانع و شاید قوله تعالی لَقَد أَرسَلنا رُسُلَنا بِالبَیِّنات‌ِ وَ أَنزَلنا مَعَهُم‌ُ الکِتاب‌َ وَ المِیزان‌َ لِیَقُوم‌َ النّاس‌ُ بِالقِسطِ وَ أَنزَلنَا الحَدِیدَ فِیه‌ِ بَأس‌ٌ شَدِیدٌ سوره حدید آیه 25 اشاره بهر دو جهت دارد که ارسال رسل و انزال کتب آسمانی میزانی است عدل و مقتضی اعلان کلمه توحید و موجب خلوص در بندگی است و انزال حدید اشاره باشد که در صورتی ارسال پیمبران و کتب آنها مقتضی ایمان است که مانع در کار نباشد و برای رفع مانع آهن را که شاید اشاره بشمشیر و باقی مهمات جنگی است از سماء قدرت فرود آوردیم برای رفع فساد مفسدین که مانع برداشته شود و کلمه حق نفوذ نماید.
و اینکه نصاری در مقام اعتراض گویند مردم را باجبار داخل در دین میکردند پاسخ گوئیم اصلا دین اجباری معنی ندارد زیرا که دین عبارت از تصدیق زبانی و اذعان قلبی است چگونه ممکن است بزور و اجبار بشود کسی ایمان آرد و اگر فرضا بزبان تنها کسی کلمه شهادتین بگوید و قلبش اذعان بآن نداشته باشد هرگز نمی‌شود چنین کسی را زیر بار احکام و تکالیف برند مثل منافقین که یا از ترس و یا بطمع اظهار ایمان میکردند لکن در مقام عمل رسوا میشدند با اینکه تاریخ نشان میدهد که مؤمنین صدر اول چنان در ایمان خود محکم و پابرجا بودند که از جان و مال و آنچه داشتند در راه اسلام فدا میدادند اعرابی که همیشه برای خونریزی یکدیگر شمشیر کشیده بودند در اثر تعلیمات اسلامی چنان اتحاد و یگانگی بین آنان پدید گردید و تمام آنها زیر لوای توحید چنان مجتمع گردیدند که گویا یک بدن از تمامی آنها تشکیل شده بود آیا عقل قبول میکند که دینی و ایمانی که از روی اجبار و از ترس شمشیر باشد چنین نفوذی پیدا کند هرگز نمیشود اگر ایمان حقیقی در مؤمنین صدر اسلام نبود چگونه مؤمنین میتوانستند اکثر

صفحه : 238
ربع مسکون را در تصرف خود آرند.
خلاصه اگر خوب بنگری میفهمی که جهاد پیغمبر اسلام یا برای دفاع بوده که برای حفظ جان خود و مؤمنین مأمور بجهاد گردیده بود و یا برای رفع فساد و جلوگیری از مفسدین که نمی‌گذاشتند مردم بدین حق در آیند و نیز برای اینکه حکم اسلام نفوذ نماید و مانع برطرف گردد.
و اینکه گویند انبیاء در مقام تبلیغ اقتصار بدعوت مینمودند و متعرض کسی نمیشدند و کسانی که ایمان می‌آوردند برضا و رغبت ایمان می‌آوردند نه باجبار و اکراه کتابهای آسمانی مثل قرآن و چنانچه مفسرین گویند تورات خلاف آن را نشان میدهد در قرآن مجید خبر میدهد که موسی علیه السلام قوم خود را مأمور گردانید بجنگ امالقه آنجا که فرموده إِذ قال‌َ مُوسی لِقَومِه‌ِ تا آنجا که گوید یا قَوم‌ِ ادخُلُوا الأَرض‌َ المُقَدَّسَةَ الَّتِی کَتَب‌َ اللّه‌ُ لَکُم وَ لا تَرتَدُّوا عَلی أَدبارِکُم تا آخر آیه و نیز حکایت سلیمان راجع بشهر سبأ که آنها را بجنگ تهدید مینماید.
آری راجع بزمان حضرت عیسی علیه السلام معلوم نیست جنگی واقع شده باشد البته حضرت عیسی علیه السلام برای حکمتی مأمور بجهاد نبوده و با اینحال ببین چگونه کفار نگذاشتند امرار حیات نماید و بگمان غلط خود او را بدار زدند و خداوند او را بآسمان بالا برد.
الشَّهرُ الحَرام‌ُ بِالشَّهرِ الحَرام‌ِ وَ الحُرُمات‌ُ قِصاص‌ٌ حرمات جمع حرمت است مفسرین گویند مقصود از ماه حرام ماه ذی القعده است که حضرت رسول عازم حج بود و کفار قریش نگذاشتند وارد مکه گردد و آن وقت مأمور بجنگ نبود اینکه بود که حج ننموده برگشت و در هر سالی چهار ماه آن را حرام نامیده‌اند، ذی القعده الحرام، ذی الحجة الحرام، محرم الحرام که اینکه سه ماه از ماههای حرام دنبال یکدیگر است و یک ماه دیگر که ماه رجب باشد که آن نیز از ماههای حرام شمرده میشود جدا افتاده و اینکه چهار ماه را حرام گفتند برای اینکه در اینها جنگ کردن حرام بوده و گویند مؤمنین بقدری حرمت اینکه چهار ماه را مراعات مینمودند که اگر کسی قاتل پدر خود را هم میدید او را رها مینمود و متعرض او نمیشد.

صفحه : 239
بین مفسرین در معنی آیه گفتاری است بعضی گویند چون سال اول که رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم عازم حج شد ماه ذی القعده بود سنه شش که یکی از ماههای حرام بشمار میرفت و سال دوم در سنه هفت بود معنی آیه اینکه است که ماه اول بدل ماه دوم که هر دو ماه ذی القعده بوده و در حرمت مساوی میباشند قول دیگر اینکه است که اینکه جهادی که شما گمان میکنید واقع می‌گردد در صورت ممانعت کردن کفار مکه عوض آن جنگی است که آنها با شما کنند اگر آنها روا میدارند در ماه حرام با شما جنگ کنند شما نیز با آنها بجنگید.
فَمَن‌ِ اعتَدی عَلَیکُم فَاعتَدُوا عَلَیه‌ِ بِمِثل‌ِ مَا اعتَدی عَلَیکُم کسی که بر شما ظلم و تعدی کند شما نیز دفاع از خود کنید بمثل آن ظلمی که بشما وارد نموده اگر چه بعضی از مفسرین گویند مورد نزول آیه همان حج پیغمبر و ممانعت کفار است لکن از آیه تعمیم بر می‌آید مثل آنجا که فرموده وَ جَزاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثلُها.
وَ اتَّقُوا اللّه‌َ وَ اعلَمُوا أَن‌َّ اللّه‌َ مَع‌َ المُتَّقِین‌َ و روش خود را تقوی و پرهیزکاری قرار دهید و بدانید که خدا با مردمان متقی و پرهیزکار است.
وَ أَنفِقُوا فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ امر فرموده بانفاق نمودن در راه خدا و انفاق در خصوص مال شامل میگردد تمام صدقات را چه واجب باشد و چه مستحب‌ّ لکن بقرینه امر «انفقوا» بنا بر اینکه امر حقیقت در وجوب باشد نفقات مستحبه خارج میگردد و شامل واجبات مثل زکاة و خمس و باقی واجبات می‌گردد.
وَ لا تُلقُوا بِأَیدِیکُم إِلَی التَّهلُکَةِ گویند «باء» بایدیکم، زائده و برای تأکید است و معنی آیه چنین میشود که

صفحه : 240
البته دستهای خود را بمهلکه نیاندازید و دست کنایه از قوت و استطاعت است زیرا که دست نماینده توانایی است.
و شاید مقصود چنین باشد که قوت و قدرت خود را در همه کار مراعات نمائید و مال و توانایی خود را محافظت کنید که شما را حفظ کند از اینکه در هلاکت بیفتید و در هر کاری که بحکم شرع یا عقل نباید اقدام کنید داخل نگردید و در همه کار حد وسط را مراعات نمائید تا اینکه از مهلکه حفظ گردید.
در مجمع البیان چنین گوید در معنی آیه بین مفسرین گفتاری است:
1- خود را در مهلکه نیاندازید بر ترک انفاق در راه خدا که در اثر امساک دشمن بر شما غالب گردد. «إبن عباس و جماعتی از مفسرین» 2- مأیوس از رحمت و مغفرت خداوند نباشید که در اثر یأس خود را در معصیت اندازید. «برا بن عازب و عبیدة سلمانی» 3- داخل جنگ نشوید مگر وقتی که وسائل مهیا باشد و قدرت بر دفاع داشته باشید. «بلخی» 4- زیاده‌روی و افراط در انفاق ننمائید که در سختی فقر و تنگدستی معاش بیافتید «جبائی» و قریب باین قول است روایتی که بامام صادق علیه السلام نسبت میدهند که فرموده اگر مردی تمام مال خود را در راه خدا انفاق نماید کار خوبی نکرده زیرا خداوند فرموده:
وَ لا تُلقُوا بِأَیدِیکُم إِلَی التَّهلُکَةِ 5- گمان نیکو بخدا داشته باشید تا از مهلکه نجات یابید. «عکرمه» 6- نیکوکار باشید تا اینکه محتاج نگردید و در مهلکه واقع نگردید.
«عبد الرحمن زید» و بهتر اینکه است که گفته شود آیه شامل بر تمام اینها میشود «و لا تهلکوا» دلالت دارد بر اینکه حرام است اقدام نمودن بر آنچه بر نفس ترسیده شود و نیز دلالت دارد بر جواز ترک امر بمعروف و ترک نهی از منکر در موقع خوف از ضرر و نیز دلالت دارد

صفحه : 241
بر جواز صلح با کفار و در موقع جنگ چنانچه پیغمبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم در سال حدیبیه با کفار قریش صلح نمود و حضرت امیر علیه السلام با معاویه در جنگ صفین و نیز امام حسن علیه السلام با معاویه صلح نمود. «پایان» وَ أَحسِنُوا إِن‌َّ اللّه‌َ یُحِب‌ُّ المُحسِنِین‌َ نیکوکاری میانه‌روی و اقتصاد در کارها است.
بعضی از علمای تفسیر در اینجا کلام خوبی دارد که خلاصه آن را ترجمه مینمایم چنین گوید اینکه پنج آیه از قوله تعالی وَ قاتِلُوا فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ، تا إِن‌َّ اللّه‌َ یُحِب‌ُّ المُحسِنِین‌َ تماما راجع بحدود و احکام و در مقام بیان لوازم یک حکم است وَ قاتِلُوا فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ تا آخر در مقام تأسیس حکم جهاد است «لا تعتدوا» تا آخر تحدید حکم جهاد است از حیث نظام که تعدی نمودن مخالف نظام (یعنی بر خلاف قانون اجتماعی و تمدن است) «و اقتلوهم» تا آخر تحدید حکم جهاد است و تأکید در آن وَ لا تُقاتِلُوهُم عِندَ المَسجِدِ الحَرام‌ِ تا آخر تحدید حکم است از جهت مکان که نهی نموده از جهاد در مسجد الحرام وَ قاتِلُوهُم حَتّی لا تَکُون‌َ فِتنَةٌ تا آخر تأسیس حکم جهاد است و راجع بوقت و مدت که جهاد کنید تا وقتی که رفع فتنه و فساد گردد الشَّهرُ الحَرام‌ُ تا آخر تأسیس حکم جهاد است راجع بدفاع و معامله مثل بمثل «و انفقوا» تا آخر حکم انفاق مالی است برای مجهز نمودن مقدمات جهاد پس باین بیان میتوان گفت مجموع آیات پنجگانه راجع باطراف و حدود و تأسیس حکم جهاد فرود آمده بدون اینکه گفته شود بعضی ناسخ و زایل کننده بعض دیگر است چنانچه بعضی گفته‌اند بلکه غرض از تمامی آنها تأسیس حکم جهاد است با مشرکین مکه که در صدد اعدام مؤمنین و ایذاء آنان بودند. «تفسیر المیزان» وَ أَتِمُّوا الحَج‌َّ وَ العُمرَةَ لِلّه‌ِ فَإِن أُحصِرتُم فَمَا استَیسَرَ مِن‌َ الهَدی‌ِ مفسرین گویند اینکه آیه در حجة الوداع که آخرین حج پیغمبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم بود فرود آمده وَ أَتِمُّوا الحَج‌َّ وَ العُمرَةَ اشاره باین است که عمره یکی از اجزاء

صفحه : 242
و متمّمات حج بشمار میرود که بدون آن حج تمام نمی‌گردد.
و حج همان عمل معروف و مشهور بین مسلمانها است که تشریع آن از زمان ابراهیم علیه السلام شد و بعد از آن نیز در میان اعراب رواج داشت تا زمان پیغمبر اسلام صلی اللّه علیه و آله و سلّم که همان عمل را با خصوصیاتی امضاء نمود و تا قیامت باقی گذاشت.
در تفسیر ابو الفتوح رازی چنین گوید حج سه قسم است: حج تمتع، حج قران حج افراد، حج تمتع حج کسی است که از اهل و اهالی مسجد الحرام نباشد و حج افراد و حج قران کسی راست که از اهل مکه باشد و مسافت منزل وی تا مسجد الحرام بیشتر از دوازده میل از چهار جانب نباشد.
و حج یا واجب است یا مستحب‌ّ ارکان حج واجب دو قسم است یا رکن است یا غیر رکن و ارکان حج تمتع ده عدد است: 1- نیت، 2- احرام از میقات، 3- طواف عمره، 4- سعی بین صفا و مروه برای عمره، 5- نیت حج، 6- احرام برای حج، 7- وقوف بعرفات، 8- وقوف بمشعر، 9- طواف حج، 10- سعی بین صفا و مروه برای حج و آنچه رکن نیست هشت عمل است:
1- لبیک چهارگانه با تمکن، 2- دو رکعت نماز طواف عمره، 3- تقصیر پس از سعی عمره، 4- لبیک موقع احرام حج یا آنچه قائم مقام آن است، 5- قربانی یا آنچه قائم مقام آن است از روزه وقتی نتواند قربانی کند، 6- دو رکعت نماز طواف حج، 7- طواف نساء، 8- دو رکعت نماز طواف نساء و فرق بین حج قران و حج افراد اینکه است که در حج قران قربانی را با خود آرند و در حج افراد نیاورند.
و مستحبات حج تمتع نیز چند چیز است:
1- بلند گفتن لبیک، 2- بمنا رفتن و سنگ انداختن، 3- سر تراشیدن.
و در لغت عمره بمعنی زیارت است و در شرع تخصیص پیدا نموده بزیارت خانه کعبه برای اداء مناسک مخصوص. «پایان»

صفحه : 243
فَإِن أُحصِرتُم فَمَا استَیسَرَ مِن‌َ الهَدی‌ِ وَ لا تَحلِقُوا رُؤُسَکُم حَتّی یَبلُغ‌َ الهَدی‌ُ مَحِلَّه‌ُ احصار بمعنی لغوی حبس و منع است و در اینجا مقصود اینکه است کسی که مانعی پیدا نمود از اتمام نمودن ارکان حج بعد از شروع در آن از مرض یا ترس بکیفر آن آن اندازه‌ای که وی را میسر است فدیه دهد یعنی بعوض ناتمامی حج قربانی کند و بایست سر نتراشد تا اینکه عوض هر عملی که نتوانسته بکند قربانی نماید فَمَن کان‌َ مِنکُم مَرِیضاً أَو بِه‌ِ أَذی‌ً مِن رَأسِه‌ِ فَفِدیَةٌ مِن صِیام‌ٍ أَو صَدَقَةٍ أَو نُسُک‌ٍ اگر کسی از شما در حال احرام مریض باشد یا در سرش مرضی حادث شود از صداع یا غیر آن که برای رفع مرض لا بد بایستی سر بتراشد در همچه موردی سر بتراشد و جبران کند بفدیه دادن.
در روایات از ائمه طاهرین رسیده که فدیه سر تراشیدن در موقع مرض یکی از سه چیز است که مخیر بین آنها است: یا سه روز روزه بگیرد، یا شش مسکین و در بعضی از روایات ده مسکین طعام دهد، یا گوسفندی قربانی کند.
فَإِذا أَمِنتُم فَمَن تَمَتَّع‌َ بِالعُمرَةِ إِلَی الحَج‌ِّ فَمَا استَیسَرَ مِن‌َ الهَدی‌ِ وقتی که از دشمن مطمئن شدید یا از مرض بهبودی حاصل نمودید یا آنچه مانع از اتمام حج باشد برطرف گردید پس از آنچه میسر است برای شما قربانی نمائید.
در تفسیر مجمع البیان چنین گوید که حج تمتع نزد ما برای کسی که از حاضرین مسجد الحرام نباشد واجب و لازم است و حاضرین مسجد الحرام کسانی میباشند که در اطراف مکه دوازده میل فاصله بیشتر ندارد، و کسی که خارج از اینکه حد باشد یعنی بمکه دورتر باشد از حاضرین مکه بشمار نمی‌رود، و بایستی حج تمتع بجا آورد.
و حج تمتع اینکه است که در ماه حج محرم گردد و داخل مکه شود و طواف خانه کعبه نماید و پس از سعی بین صفا و مروه تقصیر کند و محل گردد و از احرام بیرون آید پس از آن ثانیا از مسجد الحرام محرم گردد برای حج و بعرفات برود و از آنجا بمشعر پس از آن برگردد و اعمال حج را تمام کند، و بآنچه در کتب فقهیه ذکر شده و تحدید

صفحه : 244
گردید حج را باتمام رسانید و در بعضی اعمال حج بین فقهاء گفتاری است که جای بحث آن کتب فقهیه است لکن در حج تمتع خلافی نیست در اینکه نظر بظاهر قرآن قربانی واجب است. «پایان» فَمَن لَم یَجِد فَصِیام‌ُ ثَلاثَةِ أَیّام‌ٍ فِی الحَج‌ِّ وَ سَبعَةٍ إِذا رَجَعتُم کسی که قربانی نداشته باشد بایستی در همان مکه سه روز روزه بدارد و پس از برگشتن بوطن نیز هفت روز دیگر «تِلک‌َ عَشَرَةٌ کامِلَةٌ» تا اینکه مجموعا بجبران قربانی آن سه روزی که در مکه روزه داشته با اینکه هفت روز ده روز تمام روزه داشته باشد ذلِک‌َ لِمَن لَم یَکُن أَهلُه‌ُ حاضِرِی المَسجِدِ الحَرام‌ِ حج تمتع برای کسی است که از اهل مکه نباشد و چنانچه گفته شد کسانی را اهل مکه گویند که زیادتر از دوازده میل از چهار طرف از مکه دورتر نباشد.
وَ اتَّقُوا اللّه‌َ وَ اعلَمُوا أَن‌َّ اللّه‌َ شَدِیدُ العِقاب‌ِ در اینجا تأکید اکید دارد که مؤمنین بایستی ترک الحج نکنند و به کسانی که استطاعت دارند امر مینمایند بتقوی که ظاهرا مقصود از تقوی در اینجا اینکه است که اشخاص مستطیع بایستی خود داری نمایند و مخالفت امر حق تعالی ننمایند در ترک حج و بدانند که محققا خداوند سخت مجازات مینماید.
از اینجا است که دانشمندان ترک حج را یکی از گناهان کبیره بشمار آورده‌اند نظر به اینکه گناه کبیره آن گناهی است که در قرآن وعده عذاب بر آن داده شده.
بنا بر آنچه مشهور و معروف است حج در شریعت اسلام سه قسم است: حج تمتع حج قران، حج افراد و فرق است بین حج تمتع و حج قران و افراد به اینکه در حج تمتع عمره مقدم بر حج است و در آن دو قسم مؤخر دیگر در حج تمتع قربانی نمودن واجب است بدلیل قوله تعالی «فَمَا استَیسَرَ مِن‌َ الهَدی‌ِ» و در آن دو قسم مستحب‌ّ و دیگر در عمره تمتع طواف نساء واجب نیست لکن در حج قران و افراد واجب است و در حج تمتع نیز واجب است و فرق است بین حج قران و افراد که در حج قران قربانی را با خود

صفحه : 245
آرند و در حج افراد نیاورند.
و بدلیل همین آیات و بضمیمه روایات بسیار حج تمتع در زمان رسول اللّه واجب بوده لکن عمر بن خطاب در زمان خلافت خود از حج تمتع نهی نموده و روایات بسیار از طرف سنی و شیعه رسیده که وقتی عمر بر مسند خلافت نشست خطبه‌ای انشاء نمود و پس از آن گفت در عهد رسول اللّه (صلی اللّه علیه و آله و سلّم) دو متعه جاری بوده و من از آن دو متعه نهی مینمایم یکی متعه نساء و دیگر متعه حج و هر کسی که اقدام نماید بر یکی از اینکه دو متعه وی را مجازات مینمایم لکن در مذهب جعفری همان حج تمتع که پیغمبر اسلام (صلی اللّه علیه و آله و سلّم) تأسیس فرموده جاری و برقرار است و اینکه یکی از خطاهایی است که در عصر خلافت عمر واقع گردیده زیرا که امام را نمیرسد که تغییر در قوانین و مقررات دین کند بلکه وظیفه امام اینکه است که همان قوانین اسلام را بین مردم اجرا گرداند.

صفحه : 246

[سوره البقرة (2): آیات 197 تا 203]

اشاره

الحَج‌ُّ أَشهُرٌ مَعلُومات‌ٌ فَمَن فَرَض‌َ فِیهِن‌َّ الحَج‌َّ فَلا رَفَث‌َ وَ لا فُسُوق‌َ وَ لا جِدال‌َ فِی الحَج‌ِّ وَ ما تَفعَلُوا مِن خَیرٍ یَعلَمه‌ُ اللّه‌ُ وَ تَزَوَّدُوا فَإِن‌َّ خَیرَ الزّادِ التَّقوی وَ اتَّقُون‌ِ یا أُولِی الأَلباب‌ِ (197) لَیس‌َ عَلَیکُم جُناح‌ٌ أَن تَبتَغُوا فَضلاً مِن رَبِّکُم فَإِذا أَفَضتُم مِن عَرَفات‌ٍ فَاذکُرُوا اللّه‌َ عِندَ المَشعَرِ الحَرام‌ِ وَ اذکُرُوه‌ُ کَما هَداکُم وَ إِن کُنتُم مِن قَبلِه‌ِ لَمِن‌َ الضّالِّین‌َ (198) ثُم‌َّ أَفِیضُوا مِن حَیث‌ُ أَفاض‌َ النّاس‌ُ وَ استَغفِرُوا اللّه‌َ إِن‌َّ اللّه‌َ غَفُورٌ رَحِیم‌ٌ (199) فَإِذا قَضَیتُم مَناسِکَکُم فَاذکُرُوا اللّه‌َ کَذِکرِکُم آباءَکُم أَو أَشَدَّ ذِکراً فَمِن‌َ النّاس‌ِ مَن یَقُول‌ُ رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنیا وَ ما لَه‌ُ فِی الآخِرَةِ مِن خَلاق‌ٍ (200) وَ مِنهُم مَن یَقُول‌ُ رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنیا حَسَنَةً وَ فِی الآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذاب‌َ النّارِ (201)
أُولئِک‌َ لَهُم نَصِیب‌ٌ مِمّا کَسَبُوا وَ اللّه‌ُ سَرِیع‌ُ الحِساب‌ِ (202) وَ اذکُرُوا اللّه‌َ فِی أَیّام‌ٍ مَعدُودات‌ٍ فَمَن تَعَجَّل‌َ فِی یَومَین‌ِ فَلا إِثم‌َ عَلَیه‌ِ وَ مَن تَأَخَّرَ فَلا إِثم‌َ عَلَیه‌ِ لِمَن‌ِ اتَّقی وَ اتَّقُوا اللّه‌َ وَ اعلَمُوا أَنَّکُم إِلَیه‌ِ تُحشَرُون‌َ (203)

ترجمه:

موقع حج در ماههای معین است پس برای کسی که در اینکه ماهها حج واجب شد بایست با زن خود نزدیکی نکند و پیرامون کارهای ناروا (مثل دروغ بد گویی فحش ناسزا) و دعوی و نزاع نگردد و آنچه کار نیک کنید خداوند عالم باوست و ای مسلمانان توشه بردارید و بهترین توشه‌ها تقوی است، و تقوی را شعار خود نمائید ای کسانی که صاحب عقل و خرد میباشید،
بر شما گناهی نیست اینکه (کسب معاش کنید) و طلب کنید فضل و رحمت از پروردگار خودتان و وقتی از عرفات برگشتید

صفحه : 247
نزد مشعر الحرام یاد خدا نمائید و متذکر باشید و ذکر خدا گوئید چنانچه شما گمراه بودید و از گمراهی شما را (براه راست) هدایت نمود،
پس از آن بهمان راهی که مردم میروند بروید (بعرفات) و از خدا طلب آمرزش نمائید زیرا که خداوند پذیرنده توبه و مهربان است،
و پس از آنکه مناسک حج شما بپایان رسید یاد کنید خدا را آن طوری که پدران خود را یاد میکنید بلکه بیشتر از پدران خدا را یاد کنید پس بعضی از مردم کسانی میباشند که میگویند پروردگارا بما از نعمتهای دنیا عطا کن چنین اشخاصی از آخرت بهره‌ای ندارند،
و بعضی از مردم کسانی میباشند که میگویند پروردگارا از نعمت‌های دنیا و آخرت هر دو ما را بهره‌مند گردان و باز دار ما را از عذاب آتش،
چنین اشخاصی بهره‌مند میشوند از آن اعمال نیکی که کسب نموده‌اند و خداوند بحساب مردم زود میرسد،
و ای مسلمانان یاد کنید خدا را در روزهای معین (یعنی ایام تشریق) و باکی نیست و گناهی نکرده کسی که پرهیزکار باشد که دو روز جلو بیاندازد یا دو روز عقب اندازد و تقوی پیشه خود کنید و بدانید که حشر شما بسوی خداوند است.

توضیح آیات‌

الحَج‌ُّ أَشهُرٌ مَعلُومات‌ٌ اهل عربیت گویند «الحج» مبتدا «اشهر» خبر آن و چون بایستی اینکه جمله کلامی در بر داشته باشد تا معنی تمام شود چنین میشود (وقت حج ماههای مشهور است) که بضمیمه اخبار ماه شوال و ذی القعده و ذی الحجه میباشد.
فَمَن فَرَض‌َ فِیهِن‌َّ الحَج‌َّ کسی که در اینکه ماهها مهیای حج شد و بر وی حج واجب گردید بایستی از اینکه چند چیز خودداری نماید.
فَلا رَفَث‌َ وَ لا فُسُوق‌َ وَ لا جِدال‌َ فِی الحَج‌ِّ مفسرین گویند بین قراء در قرائت اینکه چند کلمه اختلاف است إبن کثیر و ابو عمر

صفحه : 248
و یعقوب که سه نفر از قراءاند فَلا رَفَث‌َ وَ لا فُسُوق‌َ بضمه (ث) در رفث و (قاف) در فسوق خوانده‌اند «و لا جدال» را بفتحه لام قرائت نموده‌اند، و ابو رجاء عطاردی بعکس خوانده و باقی قراء تماما چنانچه رسم الخط قرآن نیز چنین است هر سه کلمه را بفتحه خوانده‌اند.
و بنا بر اینکه بفتحه خوانده شود لام در هر سه کلمه بقانون عربیت بمعنی نفی جنس میشود یعنی بکلیه اینکه سه عمل که یکی جماع باشد بطریق علمای شیعه و دیگر تمام معاصی از دروغ و نزاع و فحش در حال حج ممنوع است که بصحت حج خلل میرساند.
و بنا بر اینکه لام در هر سه کلمه لام نفی جنس نباشد و لام، نهی باشد در آن گفتاری است:
1- مقصود «فسوق» اینکه است که مردم را بلقب بد بخوانند بدلیل قوله تعالی وَ لا تَنابَزُوا بِالأَلقاب‌ِ بِئس‌َ الِاسم‌ُ الفُسُوق‌ُ بَعدَ الإِیمان‌ِ «ضحاک» 2- مقصود از فسوق دشنام دادن است بدلیل آنکه از پیغمبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم است فحش دادن بمسلمان فسق است و کشتن او کفر است. «ابراهیم و مجاهد و عطار» 3- فسق شامل میگردد آنچه را که برای محرم حرام است از قبیل صید کردن ناخن گرفتن، موی سر کندن، و آنچه مانند اینها است. «عبد اللّه عمر» و در بعض̠اخبار است «الفسوق» یعنی دروغ گفتن و بسیاری از مفسرین گفته‌اند مقصود از «و لا جدال» مجادله و مخاصمه یعنی نزاع کردن و با هم دشمنی کردن، قرطبی گفته عرب وقتی حج میکردند با هم نزاع مینمودند و هر یک میگفتند حج من بهتر است و آیه در نهی آن وارد شده.
فخر رازی در تفسیر کبیر چنین گفته سرّ اینکه در اینکه آیه بر اینکه سه عمل اقتصار نموده «رفث، فسوق، جدال» نه زیادتر اینکه است که در علوم عقلیه ثابت است که انسان دارای چهار قوه است: شهوانیه، بهیمیه، غضبانیه، سبعیه، وهمیه شیطانیه، عقلیه ملکیه، و مقصود از جمیع عبادات مقهور گردانیدن قوای سه‌گانه است یعنی شهویه، غضبیه، وهمیه.

صفحه : 249
پس قوله تعالی فَلا رَفَث‌َ اشاره بمقهور نمودن قوای شهویه است تحت قوای عقل وَ لا فُسُوق‌َ اشاره بمقهور نمودن قوای غضبیه است که از سرکشی آن تمرد و نافرمانی پدید میگردد وَ لا جِدال‌َ اشاره دارد بمقهور گردانیدن قوه وهمیه تحت فرمان عقل که بلند پروازی نکند و در آنچه شأن وی نیست در ذات خدا و صفات و افعال و احکام او بحث و جدال نکند.
و همین قوای سه‌گانه است که انسان را وادار مینماید که با مردم نزاع و ضدیت نماید و تمام ظلم و تعدیات بشر از همین سه قوه سر چشمه میگیرد اینکه است که در آیه فرموده فَلا رَفَث‌َ وَ لا فُسُوق‌َ وَ لا جِدال‌َ فِی الحَج‌ِّ یعنی کسی که مقصودش معرفت خدا و محبت او باشد و بخواهد اطلاع پیدا نماید بر نور جلال احدی و در سلک خواص از بندگان حق تعالی واقع گردد بایستی جلو اینکه قوای سه‌گانه حیوانی خود را ببندد که هیجان نکنند و اینکه معانی که گفته شد بالاترین اسراری است در حج که میتوان از اینکه آیات استفاده نمود پس سزاوار نیست که عاقل از آن غافل گردد. «پایان» و اینکه در اینکه آیات لفظ حج تکرار شده برای تعدد موارد و متعلقات آنست جایی اشاره دارد باصل تشریع حج و امر باتیان آن جای دیگر اشاره دارد باعمال و خصوصیات آن جایی دیگر اشاره بزمانی است که بایستی در آن وقت حج واقع گردد مثل همین آیه الحَج‌ُّ أَشهُرٌ مَعلُومات‌ٌ که حج بایستی در اوقاتی که تعیین برای حج شده واقع گردد وَ تَزَوَّدُوا فَإِن‌َّ خَیرَ الزّادِ التَّقوی مفسرین گویند شأن نزول آیه اینکه است که جماعتی از یمن بقصد حج آمدند مکه و هیچ زاد و توشه‌ای همراه خود برنداشتند بگمان اینکه ما مهمان خدائیم و خداوند روزی ما را میدهد در راه بیچاره شدند و مجبور بگدایی گردیدند اینکه آیه نازل شد که برای مسافرت دنیای خود توشه بردارید و بهترین توشه‌ها برای سفر آخرت تقوی است تَزَوَّدُوا اشاره بتوشه سفر دنیا است که از متاع دنیا توشه بردارید برای

صفحه : 250
سفر دنیا «خَیرَ الزّادِ التَّقوی» اشاره بتوشه سفر آخرت است که فقط توشه سفر آخرت تقوی است.
وَ اتَّقُون‌ِ یا أُولِی الأَلباب‌ِ در جلد اول تفسیر سوره بقره راجع بمراتب و معانی تقوی اندازه‌ای بحث نمودیم و چنانچه معلوم است در کتاب کریم مکرر در مکرر ذکر تقوی و تأکید در باره آن و اهمیت آن شده.
و بنا بر اینکه برای تقوی چنانچه دانشمندان گفته‌اند مراتب و درجاتی باشد و لفظ تقوی مشترک بین آن معانی باشد پس در هر موقعی که تقوی گفته شود موقعیت آن مورد قرینه بر مراد میشود، زیرا که بقاعده عربیت هر جا لفظ مشترک آرند بایستی با قرینه‌ای که دلالت بر مراد کند توأم باشد و چون در اینجا در موقع حج و عبادات واقع گردیده شاید اشاره باشد بدرجه عالی و آخرین مراتب تقوی که مقصود توجه کامل بحق باشد «فاتقون» یعنی در اعمال و افعال هدف و مراد شما فقط من و بندگی من که خدای شما میباشم باشد که بهیچ وجه حظ نفسانی در نظر نباشد.
و در اینکه آیه معجزنما که از بدیع‌ترین و ملیح‌ترین آیات قرآنی بشمار میرود اول امر میفرماید که برای مسافرت دنیا و تأمین معاش و حفظ بدن بقدر رفع احتیاج امور دنیوی توشه بردارید زیرا که زندگانی دنیا مقدمه و پیش‌رو سفر آخرت است لکن در عین حال بایستی با تقوی توأم باشد کسی که دنیا را برای دنیا بخواهد آخرت خود را بباد داده وَ ما لَه‌ُ فِی الآخِرَةِ مِن نَصِیب‌ٍ لکن کسی که دنیا را برای آخرت بخواهد و از دنیا قناعت کند بقدری که مسافر توشه برای مسافرت خود برمیدارد چنین کسی تمام اعمال و افعال وی زاد و توشه آخرتش میشود.
پس تقوی که زاد و توشه آخرت است با کسب و کار و تأمین امور طبیعی بقدر لزوم منافی نیست بلکه با هم توأم میگردد.
و اشاره بهمین مطلب دارد کلام مولای متقیان امیر المؤمنین علی علیه السلام در
نهج- البلاغه‌1» «و اعلموا عباد اللّه ان المتقین ذهبوا بعاجل الدنیا و آجل الاخرة فشارکوا اهل

صفحه : 251
الدنیا فی دنیاهم و لم یشارکهم اهل الدنیا فی آخرتهم سکنوا الدنیا بافضل ما سکنت و اکلوها بافضل ما اکلت فحظوا من الدنیا بما حظی به المترفون و اخذوا منها ما اخذت الجبابرة المتکبرون ثم انقلبوا عنها بالزاد المبلغ و المتجر الرابح اصابوا لذة الزهد فی دنیاهم و تیقنوا انهم جیران اللّه غدا فی آخرتهم لا ترد لهم دعوة و لا ینقص لهم نصیب من لذة»«
لَیس‌َ عَلَیکُم جُناح‌ٌ أَن تَبتَغُوا فَضلًا مِن رَبِّکُم مفسرین گویند شأن نزول آیه اینکه است که جماعتی از عرب وقتی بحج میرفتند هیچ نحو از تجارتی روا نمیداشتند و اگر کسی تجارت مینمود وی را سرزنش مینمودند اینکه آیه فرود آمد و آنها را مرخص نمود در تجارت کردن.
فَإِذا أَفَضتُم مِن عَرَفات‌ٍ فَاذکُرُوا اللّه‌َ عِندَ المَشعَرِ الحَرام‌ِ خداوند بمؤمنین امر میفرماید که وقتی از عرفات باز آئید یاد کنید خدا را هنگام ورود بمشعر الحرام، در اینکه عرفات را عرفه نامیده‌اند بین مفسرین گفتاری است از ضحاک است اینجا مکانی بوده که پس از آنکه آدم بزمین هند فرود آمد و حوا بجده یکدیگر را جستجو مینمودند بزمین عرفات بهم رسیدند اینکه است که آنجا را عرفات
-----------------------------------
(1) علی علیه السلام در اینکه خطبه در مقام معرفی و فضیلت مردمان با تقوی و پرهیزکار برآمده که پیشه‌وران و پرهیزکاران رفتند و منتفع گردیدند از منافع دنیا و آخرت هر دو زیرا که آنچه اهل دنیا از آن محظوظ میگردند از نعمتهای طبیعی دنیوی پرهیزکاران نیز با آنها شرکت مینمایند ساکن گردیدند در منزلهایی که بهتر از آنان است و خوردند بهترین غذای آنان را پس بهره‌مند گردیدند از دنیا مثل آنچه را که متمولین از آن محظوظ گردیدند و برگشتند از دنیا بسوی آخرت با توشه‌ای که آنها را بمقصد رساند و از تجارت دنیا نفع بسیار بردند و با اینکه از دنیا منتفع گردیدند و در دنیا میباشند بی‌رغبت و بی‌اعتناء بدنیااند و اهل تقوی یقین دارند که فردای قیامت در جوار و همسایگی خدای خودشان ساکن میگردند و نیز متقین حائز مقامی میباشند که دعای ایشان رد نمیشود و نیز فاقد لذتی از لذائذ طبیعی یا روحانی نمیباشند.

صفحه : 252
نامیدند، سدی گفته وقتی اسماعیل از هاجر متولد شد ساره حسد برد و بهاجر گفت برخیز و از نزد من بیرون رو هاجر در زمین عرفات قرار گرفت وقتی ابراهیم خواست آنها را ببیند ساره گفت با من عهد کن از اسب خود فرود نیایی وقتی ابراهیم بآن جا رسید اسماعیل نبود برگشت دفعه دیگر آمد و در زمین عرفات یکدیگر را ملاقات نمودند باین مناسبت آنجا را عرفات نامیده‌اند و اقوال دیگری نیز برای سبب اسم عرفات گفته شده.
و مشعر مأخوذ از شعار است و شعار بمعنی علامت است و گویند مشعر الحرام را مشعر گویند برای اینکه یکی از علامت حج بشمار میرود یعنی ارکان حج است که بدون توقف در آن حج تمام نمیشود و بمؤمنین امر میفرماید که در آنجا یاد خدا کنید و متذکر نعمتهای خدا باشید وَ اذکُرُوه‌ُ کَما هَداکُم که بالاترین نعمت‌ها نعمت هدایت است که شما بایستی متذکر باشید وَ إِن کُنتُم مِن قَبلِه‌ِ لَمِن‌َ الضّالِّین‌َ.
آری تا کسی متذکر نعمتی نباشد هرگز نتواند شکر ولی نعمت خود را نماید اول مؤمنین بایستی متذکر باشند که دین و اسلام آنها را از پرتگاه ضلالت و بی‌خردی بشاهراه هدایت رهسپار گردانیده و پس از آنکه متذکر شدند مایل میگردند که بآن راهی که مأمور شده‌اند بروند تا سعادت خود را دریابند و نیز بوظیفه خود عمل نمایند و طریقه بندگی را باتمام رسانند.
فَإِذا قَضَیتُم مَناسِکَکُم فَاذکُرُوا اللّه‌َ کَذِکرِکُم آباءَکُم خدای جلیل در قرآن مجید مکرر امر فرموده بمداومت نمودن بذکر خود اذکُرُوا اللّه‌َ ذِکراً کَثِیراً سوره احزاب آیه 41 وَ الذّاکِرِین‌َ اللّه‌َ کَثِیراً سوره احزاب آیه 35. و امثال آن که امر میفرماید بذکر و چنانچه قبلا تذکر دادیم و لو اینکه ذکر زبانی را هم ذکر گفته میشود لکن ذکر حقیقی تعلق بقلب دارد زیرا که حقیقت ذکر یاد کردن و بنظر آوردن مذکور است اگر دل متوجه بحق نباشد فقط بلقلقه لسان یکی از اسماء اللّه را بگوید چندان فائده‌ای بر آن مترتب نخواهد شد

صفحه : 253
بلکه حقیقتا معنی ذکر بر آن صادق نمی‌آید.
در بعضی از تفاسیر چنین می‌گوید که بسیاری از مفسرین گفته‌اند عادت عرب اینکه بوده که بعد از اعمال حج می‌آمدند نزدیک کعبه و بپدران خود افتخار می‌کردند که پدر ما چنین و چنان بوده اینکه بود که اینکه آیه فرود آمد که بعد از اداء مناسک حج یاد خدا کنید و ستایش کردگار خود نمائید مثل اینکه اوصاف پدران خود را می‌گویید.
أَو أَشَدَّ ذِکراً نه فقط ستایش حق را بمقدار ستایش پدران خود کنید بلکه بایستی ستایش شما نسبت بخدا که آفریننده شما است و جان شما در قبضه اقتدار اوست بمراتب بسیار زیادتر و بالاتر باشد از ستایش نمودن پدران و شاید اشاره باین باشد که پدران شما فقط سبب اعدادی و مادی وجود شما میباشند و علت حقیقی و سبب واقعی وجود شما آن کسی است که شما را از نیستی بهستی و از عدم بوجود آورده است پس بایستی همیشه بیاد او باشید و او را بستائید.
فَمِن‌َ النّاس‌ِ مَن یَقُول‌ُ رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنیا بعضی از مردم کسانی میباشند که از خدا فقط منافع دنیا میطلبند گویند عادت عرب اینکه بوده که دور کعبه برهنه طواف میکردند و راجع بدنیای خود دعا میکردند (که خدایا ما را از آب باران سیراب گردان و ما را بر دشمنان غالب گردان و ما را بسلامت بوطن خود برسان و امثال اینها که تماما راجع بدنیا و امور طبیعی بوده).
وَ ما لَه‌ُ فِی الآخِرَةِ مِن خَلاق‌ٍ آری کسی که تمام همش دنیا شد و هدف و وجهه قلبش مایل بلذائذ طبیعی و محظوظات مادی گردید چگونه ممکن است از خدا غیر از آنچه مایل باوست طلب نماید و اگر گاهی اوقات بزبان قال راجع بامور اخروی طلبی نماید باز وقتی خوب باطن آن را مینگری بازگشت آن بامور طبیعی میگردد وقتی از دنیا مأیوس می‌گردد آخرت از خدا می‌طلبد و البته نظر بوعده‌ای که داده ادعُونِی أَستَجِب لَکُم آنچه

صفحه : 254
انسان بزبان قال و استعداد از خداوند طلب نماید باو خواهد داد و کسی که منافع مادی و حظوظ طبیعی در نظر داشته باشد و بگوید رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنیا از دنیا که محط نظر و هدف اوست بوی عطا مینماید لکن چون همش دنیا است وی را از آخرت نصیبی نیست.
وَ مِنهُم مَن یَقُول‌ُ رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنیا حَسَنَةً وَ فِی الآخِرَةِ حَسَنَةً در مقام ستایش فرموده مؤمنین کسانی میباشند که بزبان نیازمندی از خدا طلب میکنند نیکی دنیا و نیکی آخرت را و از خدا می‌طلبند که آنها را از عذاب آتش پناه دهد.
و از اینکه مبارک آیه چند مطلب توان استخراج نمود:
1- ستایش مؤمنین و علامت یقینشان اینکه است که در مقام مناجات و طلب اینکه طور دعا میکنند و دیگر اینکه بما بیاموزد که شما در مقام طلب یک جهت نباشید که یا فقط منافع دنیا آرزو کنید یا سعادت آخرت بلکه بایستی منافع دنیا طلب کنید مقدمتا برای فائز شدن بنعیم آخرت و از اینکه نسبت بهر دو حسنه فرموده اشاره باین است که دنیا را برای دنیا نخواهید زیرا که طلب منافع دنیا وقتی در تعداد حسنات بشمار میرود که دنیا را برای تحصیل کردن آخرت بخواهید.
أُولئِک‌َ لَهُم نَصِیب‌ٌ مِمّا کَسَبُوا وَ اللّه‌ُ سَرِیع‌ُ الحِساب‌ِ اولئک اسم اشاره است یعنی چنین اشخاصی که از خداوند طلب میکنند حسنه دنیا و حسنه آخرت را اینها کسانی میباشند که از عمل خود نصیبی عاید آنها می‌گردد و نتیجه اعمال خود را خواهند برد.
در تفسیر ابو الفتوح مینویسد بین مفسرین اختلاف است که مقصود از اینکه دو حسنه دنیا و آخرت چیست روایت از حضرت امیر علیه السلام است که «حسنه دنیا زن صالحه است و حسنه آخرت حور العین وَ قِنا عَذاب‌َ النّارِ مقصود از عذاب نار زن بد است» حسن بصری، چنین گفته حسنه دنیا علم و عبادت است و حسنه آخرت بهشت است، سدی و مقاتل، گفته‌اند حسنه دنیا روزی فراخ و حلال است و حسنه آخرت آمرزش و ثواب. «عطیه» گفته حسنه دنیا علم و عمل است و حسنه آخرت مسامحه در حساب

صفحه : 255
و بهشت است.
و گفتار دیگری نیز از مفسرین نقل شده لکن بهترین تفسیر برای حسنه دنیا و حسنه آخرت همان است که اول گفته شد که بایست از خدا بخواهیم که لوازم حیات دنیوی ما را باحسن وجه در دسترس ما گذارد برای اینکه در تحصیل سعادت اخروی بکوشیم نظر به اینکه
«من لا معاش له لا معاد له»
کسی که طریق معاش و زندگانی دنیوی وی بقدر رفع احتیاج وی منظم و مرتب نباشد کجا فراغت خاطر پیدا می‌نماید که امور معاد خود را تکمیل نماید پس اندازه‌ای نعمت‌های دنیا برای درک سعادت اخروی ضروری است.
وَ اذکُرُوا اللّه‌َ فِی أَیّام‌ٍ مَعدُودات‌ٍ ایام معدودات روز یازدهم و دوازدهم و سیزدهم ذی الحجه است و اینکه سه روز را ایام تشریق نامند و گویند دلیل بر اینکه تخصیص بسه روز داده شده قوله تعالی است فَمَن تَعَجَّل‌َ فِی یَومَین‌ِ تا آخر زیرا یومین دلالت دارد بر اینکه مقصود از ایام سه روز است نظر به اینکه جمع بالف و تا را برای قلت آورند و اقل جمع سه عدد است پس ایام تشریق سه روز است و مفسرین گویند مقصود از ذکر خدا که امر فرموده در ایام تشریق یاد خدا کنند تکبیر است که در رمی حجرات در منی هر سنگی با تکبیر زده شود.
فَمَن تَعَجَّل‌َ فِی یَومَین‌ِ فَلا إِثم‌َ عَلَیه‌ِ وَ مَن تَأَخَّرَ فَلا إِثم‌َ عَلَیه‌ِ لِمَن‌ِ اتَّقی بعضی از مفسرین گفته‌اند «لا» در فلا اثم لای نفی جنس است یعنی کسی که تعجیل کند در دو روز اول هیچ نحو گناهی نکرده در تفسیر مجمع البیان است که فَمَن تَعَجَّل‌َ فِی یَومَین‌ِ رخصت است در اینکه روز دوازدهم جایز است از منی بیرون رفت و بهتر اینکه است که بماند تا روز سیزدهم ذی الحجه که سوم روز تشریق میشود و اگر کسی در روز دوم تشریق حرکت کرد بایستی بعد از ظهر حرکت کند تا قبل از غروب لکن اگر غروب شد دیگر جایز نیست حرکت کند تا روز سوم تشریق و در معنی قوله تعالی فَلا إِثم‌َ عَلَیه‌ِ دو قول است یکی گناهی بر او نیست زیرا بعمل حج

صفحه : 256
سیئات او تبدیل بحسنات گردیده. «إبن سعود» و دیگر نیست گناهی در تقدیم و تأخیر و نفی اثم برای اینکه است که توهم نشود در تقدیم گناه است. «حسن» و در قوله تعالی لِمَن‌ِ اتَّقی نیز دو قول است قولی اشاره باین است که حج مقبول کفاره سیئات و گناهان میشود و قول دیگر چنانچه اصحاب ما روایت کرده‌اند.
و نیز بروایت إبن عباس «لمن اتقی» راجع بتعجیل فی یومین است پس گناهی نیست برای کسی که صبر کند تا انقضاء کوچ دسته آخر اهل حاج از منی و آنچه باقی مانده از احرامش و از ابی عبد اللّه روایت میکنند قوله تعالی فَمَن تَعَجَّل‌َ فِی یَومَین‌ِ یعنی کسی که در اینکه دو روز مرد تمام گناهانش بخشیده میشود و کسی که اجلش تأخیر افتاد یعنی در اینکه دو روز نمیرد اگر از گناهان کبیره اجتناب کند گناهی بر او نیست.
«پایان» وَ اتَّقُوا اللّه‌َ وَ اعلَمُوا أَنَّکُم إِلَیه‌ِ تُحشَرُون‌َ خطاب بمؤمنین است که تقوی را شعار خود نمائید و بدانید که البته بازگشت شما بسوی حق است و در قیامت شما جمع میشوید برای اینکه هر کسی بکیفر اعمال خود برسد از خوب و بد و شاید اشاره باین باشد که از اجتماع خودتان در عرفات و منی و مشعر الحرام و باقی اماکن مشرفه یاد آرید اجتماع خودتان را در روز رستاخیز و متنبه گردید.

صفحه : 257

[سوره البقرة (2): آیات 204 تا 213]

اشاره

وَ مِن‌َ النّاس‌ِ مَن یُعجِبُک‌َ قَولُه‌ُ فِی الحَیاةِ الدُّنیا وَ یُشهِدُ اللّه‌َ عَلی ما فِی قَلبِه‌ِ وَ هُوَ أَلَدُّ الخِصام‌ِ (204) وَ إِذا تَوَلّی سَعی فِی الأَرض‌ِ لِیُفسِدَ فِیها وَ یُهلِک‌َ الحَرث‌َ وَ النَّسل‌َ وَ اللّه‌ُ لا یُحِب‌ُّ الفَسادَ (205) وَ إِذا قِیل‌َ لَه‌ُ اتَّق‌ِ اللّه‌َ أَخَذَته‌ُ العِزَّةُ بِالإِثم‌ِ فَحَسبُه‌ُ جَهَنَّم‌ُ وَ لَبِئس‌َ المِهادُ (206) وَ مِن‌َ النّاس‌ِ مَن یَشرِی نَفسَه‌ُ ابتِغاءَ مَرضات‌ِ اللّه‌ِ وَ اللّه‌ُ رَؤُف‌ٌ بِالعِبادِ (207) یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا ادخُلُوا فِی السِّلم‌ِ کَافَّةً وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُوات‌ِ الشَّیطان‌ِ إِنَّه‌ُ لَکُم عَدُوٌّ مُبِین‌ٌ (208)
فَإِن زَلَلتُم مِن بَعدِ ما جاءَتکُم‌ُ البَیِّنات‌ُ فَاعلَمُوا أَن‌َّ اللّه‌َ عَزِیزٌ حَکِیم‌ٌ (209) هَل یَنظُرُون‌َ إِلاّ أَن یَأتِیَهُم‌ُ اللّه‌ُ فِی ظُلَل‌ٍ مِن‌َ الغَمام‌ِ وَ المَلائِکَةُ وَ قُضِی‌َ الأَمرُ وَ إِلَی اللّه‌ِ تُرجَع‌ُ الأُمُورُ (210) سَل بَنِی إِسرائِیل‌َ کَم آتَیناهُم مِن آیَةٍ بَیِّنَةٍ وَ مَن یُبَدِّل نِعمَةَ اللّه‌ِ مِن بَعدِ ما جاءَته‌ُ فَإِن‌َّ اللّه‌َ شَدِیدُ العِقاب‌ِ (211) زُیِّن‌َ لِلَّذِین‌َ کَفَرُوا الحَیاةُ الدُّنیا وَ یَسخَرُون‌َ مِن‌َ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ الَّذِین‌َ اتَّقَوا فَوقَهُم یَوم‌َ القِیامَةِ وَ اللّه‌ُ یَرزُق‌ُ مَن یَشاءُ بِغَیرِ حِساب‌ٍ (212) کان‌َ النّاس‌ُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَث‌َ اللّه‌ُ النَّبِیِّین‌َ مُبَشِّرِین‌َ وَ مُنذِرِین‌َ وَ أَنزَل‌َ مَعَهُم‌ُ الکِتاب‌َ بِالحَق‌ِّ لِیَحکُم‌َ بَین‌َ النّاس‌ِ فِیمَا اختَلَفُوا فِیه‌ِ وَ مَا اختَلَف‌َ فِیه‌ِ إِلاَّ الَّذِین‌َ أُوتُوه‌ُ مِن بَعدِ ما جاءَتهُم‌ُ البَیِّنات‌ُ بَغیاً بَینَهُم فَهَدَی اللّه‌ُ الَّذِین‌َ آمَنُوا لِمَا اختَلَفُوا فِیه‌ِ مِن‌َ الحَق‌ِّ بِإِذنِه‌ِ وَ اللّه‌ُ یَهدِی مَن یَشاءُ إِلی صِراطٍ مُستَقِیم‌ٍ (213)

صفحه : 258

ترجمه:

بعضی از مردم کسانی میباشند که از گفتار آن تعجب میکنی و مراد آن رسیدن بمتاع دنیا است و خدا را شاهد میگیرد در درستی گفتار خود و اینکه آدم از بدترین دشمنان اسلام است،
و وقتی (از نزد تو دور گردد) کوشش می‌کند که در زمین فساد کند و حاصل زراعت را تباه نماید و نسل بشر را قطع کند و خدا مفسدان را دوست نمیدارد،
و وقتی بوی گفته شود بترس از خدا و فساد مکن غرور و خودپسندی او را بگناه وامیدارد پس جهنم کفایت می‌کند او را و جهنم بد آرامگاهی است،
و بعضی از مردم کسی است که نفس خود را در راه رضای حق تعالی میفروشد و خدا ببندگان خود مهربان است،
ای کسانی که ایمان آورده‌اید همه شما باتفاق داخل شوید در اسلام و تسلیم اوامر حق گردید و متابعت منمائید گامهای شیطان را (و بدانید) که محققا شیطان دشمن ظاهریست برای شما،
پس اگر بعد از آنکه حجت خدا بر شما تمام گردید و پس از ادله روشن که برای هدایت شما آمد گمراه گردیدید (و براه خطا رفتید) پس بدانید که خداوند غالب و درستکار است
آیا اشخاصی که از دین حق لغزش پیدا نمودند چنین انتظار دارند که خداوند با ملائکه بیایند در سایبانها از ابر سفید رقیق ( یا منتظر عذاب خدا میباشند بتوسط ملک عذاب) و امر پروردگار جاری گشته و بازگشت تمام امور بسوی خدا است،
ای رسول اکرم بپرس از بنی اسرائیلیان چقدر از آیات روشن و ادله واضح که برای آنها فرستادیم و کسی که تبدیل گرداند نعمت خدا را پس از آمدن آن پس محققا خداوند سخت انتقام میکشد و مجازات مینماید،
حیات عاریتی دنیا نزد کافرین جلوه نمود که اهل ایمان را مسخره می‌کنند لکن مقام اشخاص با تقوی در قیامت فوق مقام کافرین است و خدا روزی میدهد هر کرا بخواهد بدون اندازه،
مردم یک گروهند خداوند پیمبران را فرستاد که مژده دهند نیکوکاران را و تهدید نمایند زشتکاران را و با پیمبران فرود آورد کتاب‌های آسمانی را تا اینکه بحق و درستی بین مردم حکم کنند در آنچه در آن اختلاف نمایند سپس همان گروه که برای آنان کتاب آسمانی آمد از راه طغیان و تعدی بحقوق یکدیگر در کتاب حق شبهه و خلاف افکندند پس خدا اهل ایمان را از آن ظلمت شبهات و اختلاف آنها براه حق هدایت

صفحه : 259
نمود و خداوند هدایت مینماید هر کرا بخواهد و رهسپار میگرداند وی را براه راست.

توضیح آیات‌

وَ مِن‌َ النّاس‌ِ مَن یُعجِبُک‌َ قَولُه‌ُ فِی الحَیاةِ الدُّنیا بعضی از مردم طوری نطّاق و حرّاف و صراحت در گفتار دارند که تو که پیمبری از گفتار و انطلاق لهجه وی بشگفت می‌آیی فِی الحَیاةِ الدُّنیا مقید نموده به حیات دنیا چون عالم دنیا عالم ظاهر و عالم آخرت عالم باطن و روزی است که حقیقت اشیاء ظاهر و باطنها هویدا میگردد اینکه است که دنیا را معرفی نموده‌اند بعالم غرور که باطنها در آن مخفی و حقیقت پوشیده و پنهانست و بظاهر انسان را فریب میدهد و بر خلاف آنچه هست ارائه میدهد.
وَ یُشهِدُ اللّه‌َ عَلی ما فِی قَلبِه‌ِ وَ هُوَ أَلَدُّ الخِصام‌ِ بقاعده عربیت الد افعل التفضیل از لد لدودا مأخوذ گردیده، و خصام جمع خصم مثل صعب و صعاب و کعب و کعاب و نیز گفته‌اند الخصام مصدر است، و «الد الخصام» یعنی سخت‌ترین و بدترین دشمنان است و چون تو بشری و بمقتضای بشریت ظاهر او را می‌نگری و وجهه دنیوی وی را مشاهده می‌کنی اینکه است که ممکن است حسن کلمات و ظاهر گفتار او ترا بفریبد و گمان کنی او دوست شما و تابع اسلام است لکن خداوند که از ظاهر و باطن همه چیز آگاهست و باطنها نزد او مکشوف و هویداست مشاهده میکند که او بدترین و شدیدترین دشمنهای اسلام است.
در اینکه آیا آیه در باره شخص معینی فرود آمده یا عام است از مفسرین دو قول نقلشده بعضی از مفسرین گفته‌اند شأن نزول آیه چنین است که شخصی بنام حنس بن شریق آمد نزد رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم و بظاهر ایمان آورد و نسبت برسول اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلّم اظهار محبت و دوستی نمود و قسم بخدا خورد که در ادعای دوستی راستگو میباشم و آن آدم منافقی بود که زبانش با دلش یکی نبود و بآن خبث باطنی که داشت چون از حضور مبارکش بیرون رفت گذرش بمزرعه جماعتی از مسلمین افتاد حاصل مزرعه را سوزانید

صفحه : 260
و آدم‌کشی کرد و جنایت نمود.
دیگری گفته آیه عام است راجع بشخص معینی یا اشخاص بخصوصی نیست بلکه آیه در مقام اینکه است که پیمبر اکرم را گوشزد نماید که بزبان چرب و نرم مردم فریفته نگردد و بظاهر آنها ننگرد بلکه باطن و سریره آنان را بنگرد و اینکه آیه نظیر آنجا است که خطاب به پیغمبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم نموده وَ لا تُطِع کُل‌َّ حَلّاف‌ٍ مَهِین‌ٍ هَمّازٍ مَشّاءٍ بِنَمِیم‌ٍ سوره قلم آیه «111».
و اینکه دو قول با هم منافی نیست بسیاری از آیات قرآن چنین است که در مورد بخصوصی فرود آمده لکن مقصود عموم دارد چنانچه گویند مورد مخصص نیست.
وَ إِذا تَوَلّی سَعی فِی الأَرض‌ِ لِیُفسِدَ فِیها تولی بمعنی لغوی سلطنت و ولایت است و نیز بمعنی پشت کردن و اعتراض نمودن استعمال شده و بنا بر اینکه مقصود از «من النّاس» در اول آیه شخص معینی باشد و نیز «تولی» را بمعنی پشت کردن و اعتراض نمودن گرفتیم معنی آیه چنین میشود که به پیغمبر خود خبر میدهد آن کسی که از حسن گفتار و صراحت لحجه او تو را بتعجب آورده و اظهار دوستی و محبت با تو میکند وقتی که از نزد تو بیرون میرود چنین و چنان میکند.
وَ یُهلِک‌َ الحَرث‌َ وَ النَّسل‌َ وَ اللّه‌ُ لا یُحِب‌ُّ الفَسادَ و فساد او اینکه است که زراعت و کشت و کار مردم را فاسد می‌گرداند و نیز بخونریزی و قتل و غارت نسل بشر را تباه می‌گرداند در صورتی که خداوند دوست نمیدارد فساد را.
بعضی از مفسرین لا یحب الفساد را حمل بر فساد در دین نموده نظر به اینکه اینکه عالم عالم تنازع در بقاء و عالم کون و فساد است و بتقدیر ایزد متعال واقع است پس نمیتوان گفت خداوند دوست نمیدارد فساد را اگر فساد روی زمین را که در اثر تضاد بین موجودات
-----------------------------------
(1) خطاب برسول اکرم (ص) است که فرمان مبر آن کسی که بسیار قسم میخورد که سست و بیمقدار است و عیبجو و سخن‌چین است.

صفحه : 261
مادی و از لوازم تنازع در بقاء رخ میدهد دوست نمیداشت چنین تقدیر نمینمود.
لکن اینکه کلام درست بنظر نمی‌آید زیرا که بقرینه قوله تعالی وَ یُهلِک‌َ الحَرث‌َ وَ النَّسل‌َ مقصود از فساد همان تصرّفات عدوانی است که در مال و جان مردم بسوء اختیار بشر واقع می‌گردد.
اگر چه عالم دنیا را عالم تنازع در بقا و عالم کون و فساد نامیده‌اند لکن فسادی که مقتضی طبیعت عالم است و از روی حکمت و نظام عالم تأسیس شده آن فساد نیست بلکه عین رحمت و مقدمه پیدایش موجودات و از مبدء حکیم از روی قانون حکمت در عالم جریان دارد بلکه توان گفت فسادی در عالم طبیعت تصور ندارد زیرا عالم رو بکمال میرود و هر موجود دانی و پستی بمقتضای طبیعت و آن غریزه‌ای که قادر متعال در کمون وی نهاده میکوشد و بصدد کمال برمی‌آید و مرتبه ناقص خود را رها میکند تا آنکه مرتبه بالاتری را اشغال نماید و بکمال مخصوص بخود برسد.
خلاصه هر کس موجودات را بنظر تدبر بنگرد میفهمد که تغییرات و تبدلاتی که در آنها دیده میشود چیز خودسرانه و بیهوده‌ای نیست بلکه تماما لبس بعد از لبس است نه لبس بعد از خلع یعنی چنین نیست که گمان بشود چیزی بکلی مفقود و معدوم شده چیز دیگری پدید گردیده اینکه طور نیست بلکه هر چیزی که پا بدائره وجود گذاشت علی الدوام در استکمال است تا دائره سیرش تمام شود و بغایت فائده‌ای که مربی و ناظم عالم برای آن وی را از نیستی بهستی آورده برسد.
پس فساد در عالم تصور ندارد و هر چیزی بجای خود ثابت و برقرار است (که هر چیزی بجای خویش نیکو است) و چون چنین است جان دارد گفته شود وقتی خداوند خودش خالق کون و فساد است نمیشود گفت فساد را دوست نمیدارد و باین لحاظ گفته شود مقصود از فساد در آیه فساد در دین است آری اگر فسادی در عالم پدید گردد از سوء اختیار بشر پدید گردیده و خداوند چنین فسادی را دوست ندارد.
لکن ممکن است گفته شود فساد اعم است از فساد در دین و فساد در دنیا که منشأ هر یک از آنها سوء اختیار بشر میشود که بآن اختیار موقتی که برای حکمت

صفحه : 262
چندی بوی داده شده عوض اینکه از اینکه موهبت عظمی سعادت خود و دیگران را تأمین کند و عالم را منظم و مرتب گرداند فساد میکند و خود را بدرک حیوانیت میکشاند و دین و دنیای خود و دیگران را تباه میگرداند.
وَ إِذا قِیل‌َ لَه‌ُ اتَّق‌ِ اللّه‌َ أَخَذَته‌ُ العِزَّةُ بِالإِثم‌ِ وقتی بچنین آدمی امر بتقوی شود که از خدا بترس و در زمین فساد نکن عزت نفس و پیشوایی را از طریق گناه و فساد می‌گیرد، از اینکه آیه چنین بر می‌آید که مقصود از «تولی» در آیه پیش ولایت و پیشوایی است بدلیل اینکه وقتی بچنین کسی گویند فساد نکن و جان و مال مردم را تباه نگردان برای عزت و غلبه مرتکب گناه میگردد و عزت را از راه گناه و فساد بدست می‌آورد و خداوند مذمت میکند کسی را که از راه تعدی و ستم پیشوایی بدست آرد، بلکه چنین عزتی عزت نیست عزت حقیقی اولا لایق ذات احدیت است و بس پس از آن آن است که از طرف حق تعالی افاضه گردد بکسی که لایق آن است وَ تُعِزُّ مَن تَشاءُ وَ تُذِل‌ُّ مَن تَشاءُ بِیَدِک‌َ الخَیرُ سوره آل عمران آیه 25. عزت و ذلت بخواست او انجام می‌گیرد.
وَ مِن‌َ النّاس‌ِ مَن یَشرِی نَفسَه‌ُ ابتِغاءَ مَرضات‌ِ اللّه‌ِ رویه و روش قرآن غالبا اینکه است که هر جا مذمت و تنقید نماید جماعتی را در عقب مدح و ستایش میکند جماعت دیگر را و بعکس هر جا تعریف و تمجید باشد در عقب تنقید و مذمت است.
و نیز غالبا هر جا تهدید و عذاب نامبرده شده در عقب تشویق برحمت و مغفرت می‌نماید و شاید سرش اینکه باشد که چون یکی از فضائل بسیار نیک انسانی اینکه است که همیشه بین خوف و رجاء باشد و برای اعتدال حاش که نه جری و مغرور گردد بآیات رحمت و نه مأیوس گردد از رحمت الهی که فرموده لا یَیأَس‌ُ مِن رَوح‌ِ اللّه‌ِ إِلَّا القَوم‌ُ الکافِرُون‌َ سوره یوسف. بایستی همیشه بین خوف و رجا باشد در اخبار آل محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلّم است که (باید خوف و رجا مثل دو طرف میزان بقدر هم باشند که از هیچ

صفحه : 263
طرف زیادتی نکند).
خوف و رجاء دو اصل ایمانی و اخلاقی است و بدون تحقق اینکه دو اصل ایمان کامل نمی‌گردد و از طریق شیعه و سنی روایات بسیاری رسیده که اینکه آیه در شأن مولای متقیان و امیر مؤمنان علی علیه السلام فرود آمده وقتی حضرتش برای حفظ جان پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلّم در فراش آن حضرت خوابید و نفس شریف خود را در معرض اعدام قرار داد که جان رسول اکرم سالم ماند اینکه آیه نازل گردید و بضمیمه روایات معنی آیه چنین میشود که علی آن کسی است که در راه رضای الهی نفس و جان خود را فدا داد پس آیه اول وَ مِن‌َ النّاس‌ِ مَن یُعجِبُک‌َ تا آخر راجع بدشمنان رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم فرود آمده و آیه دوم در باره دوستان صمیمی او که بالاترین آنها وجود مبارک علی علیه السلام است نزول نموده.
و جان‌نثاری و فداکاری او در راه حق و حقیقت بقدری است که دشمن و دوست در باره آن کتابهایی نوشته و همگی معترفند و تصدیق مینمایند که یگانه کسی که در راه محبت او از هیچگونه فداکاری کوتاهی نمی‌نمود علی علیه السلام بود و اخبار بسیاری که از طریق موافق و مخالف رسیده شاهد بر آن است بعضی از علمای بزرگ سنی مینویسند دین اسلام از شمشیر علی علیه السلام و مال خدیجه رواج گرفت.
یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا ادخُلُوا فِی السِّلم‌ِ کَافَّةً خطاب از حضرت عزت بتمامی مؤمنین است که ای کسانی که ایمان آورده‌اید بایستی تمام شما داخل گردید در اسلام و تسلیم اوامر حق و تعلیمات قرآن و قوانین اسلام گردید و بظاهر و باطن تابع و زیر فرمان الهی و اوامر حق تعالی در آئید «و کافة» بقاعده عربیت برای تأکید آرند و در اینجا مؤکد میکند ضمیر جمع در «ادخلوا» را یعنی ای کسانی که پذیرفته‌اید دین اسلام را بایستی تسلیم اوامر و دستورات و مقررات اسلام گردید بدون اینکه پیش خود رأی اندیشی کنید و چیزی در آن زیاد یا از آن کم نمائید بعضی از مفسرین گویند اینکه آیه خطاب بمؤمنین اهل کتاب است که آنها بنا بر عادتی که داشتند بعد از اسلام آوردن بعضی از آنها احکام تورات را مراعات می‌نمودند مثل اینکه باحکام شنبه عمل میکردند و گوشت و شیر شتر را استعمال نمی‌کردند و

صفحه : 264
میگفتند یا رسول اللّه تورات کتاب خدا است بگذار ما در نماز شب بعضی از آیات آن را بخوانیم حضرت میفرمود احکامی که نسخ شده نباید پیرامون آن بگردید.
سلّم و اسلام و تسلیم بیک معنی گفته میشود و اینکه اسلامی که بمؤمنین امر مینماید که داخل آن گردید آن اسلامی است که بعد از مرتبه ایمان تحقق میپذیرد و چنانچه در صفحات پیش تذکر داده‌ایم همین طوری که ایمان مراتب و درجاتی دارد اسلام نیز مراتبی دارد و اشاره دارد بمرتبه اول اسلام قوله تعالی قالَت‌ِ الأَعراب‌ُ آمَنّا قُل لَم تُؤمِنُوا وَ لکِن قُولُوا أَسلَمنا و بعضی عرفاء اینکه قسم از اسلام را اسلام اصغر نامیده‌اند و بمرتبه فوق اینکه اسلام نظر دارد قوله خدای سبحان یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا ادخُلُوا فِی السِّلم‌ِ کَافَّةً که اینکه اسلامی که بمؤمنین امر مینماید که بایستی تمامی شما داخل آن گردید بعد از تحقق مرتبه اول ایمان است زیرا که خطاب بمؤمنین میباشد که مرتبه اول اسلام و اول ایمان را دارا بودند.
و بسیاری از مفسرین گویند اینکه اسلام عبارت از تسلیم و منقاد بودن و ترک اعتراض بر اوامر شرعی و تکوینی است و مسلمان واقعی کسی است که بدل و زبان اذعان نماید که تمام دستورات اسلامی از روی حکمت و درستی آن چنان که بایستی واقع گردد انجام گرفته و اشاره بهمین دارد قول امیر المؤمنین علی علیه السلام در روایت
مرفوعه برقی «ان الاسلام هو التسلیم و التسلیم هو الیقین»
و در کلام اللّه مجید است إِن‌َّ الدِّین‌َ عِندَ اللّه‌ِ الإِسلام‌ُ«1». اشاره بهمین مرتبه است.
پس مسلمان واقعی کسی است که عقل و رأی و هوای خود را تابع و مطیع دستورات قرآنی و نوامیس الهی گرداند و بدستورات شرع مقدس اعتراض و رأی اندیشی ننماید و مطیع و فرمانبر باشد آن وقت ممکن است دارای مرتبه عبودیت گردد و از مطیعین محسوب گردد و در نتیجه شرح صدر پیدا نماید و از کسانی گردد که در باره وی فرموده:
أَ فَمَن شَرَح‌َ اللّه‌ُ صَدرَه‌ُ لِلإِسلام‌ِ فَهُوَ عَلی نُورٍ مِن رَبِّه‌ِ«2» سورة الزمر آیه 23
-----------------------------------
(1) دینی که سبب نجات و رستگاری است فقط اسلام است.
(2) کسی که سینه او باز شده برای اسلام وی دارای نوری است از جانب پروردگار خود.

صفحه : 265
در جای دیگر فَمَن أَسلَم‌َ فَأُولئِک‌َ تَحَرَّوا رَشَداً و در روایت کابلی است که از امام صادق علیه السلام چنین روایت میکند
1» «لو ان‌ّ قوما عبدوا اللّه تعالی وحده لا شریک له و اقاموا الصلاة و آتوا الزکاة و حجوا البیت و صاموا شهر رمضان ثم قالوا لشی‌ء صنعه اللّه او صنعه رسول اللّه الّا صنع بخلاف الذی صنع او وجد ذلک فی قلوبهم لکانوا بذلک مشرکین الی ان قال فعلیکم بالتسلیم»«.
وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُوات‌ِ الشَّیطان‌ِ إِنَّه‌ُ لَکُم عَدُوٌّ مُبِین‌ٌ هر حقی در مقابل آن باطلی و هر طریق درست و مستقیمی در برابر آن نادرستی و کجی است، طریق اسلام طریق حق و راه مستقیم است راه مستقیم اقرب طریق بمقصود است و در مقابل آن راههای کج و معوج بسیار است و طریق شیطان راه کجروی و طریق معوج است که سر انجام آن دوری از رحمت الهی و رسیدن بپرتگاه درک حیوانی و نائل شدن باسفل السافلین طبیعت است و شیطان نسبت بانسان دشمنی است ظاهر و هویدا که از راه دشمنی کوشش میکند که انسان را از راه حق و حقیقت و از دائره اسلام که طریق سلّم و سلامت است در بیراهه کشاند.
اینکه است که خدای رحمان از راه مرحمت و تفضل پیمبران و سفراء خود را فرستاده که طریق سلّم و سلامت را بانسان بیاموزند که بمتابعت شیاطین جنی و انسی از پرتگاه ضلالت بشاهراه هدایت رهسپار گردند و اشاره بهمین دارد قوله تعالی:
فَإِن زَلَلتُم مِن بَعدِ ما جاءَتکُم‌ُ البَیِّنات‌ُ فَاعلَمُوا أَن‌َّ اللّه‌َ عَزِیزٌ حَکِیم‌ٌ اگر شما مؤمنین از پس از معجزات و کراماتی که کاشف بر صدق انبیاء و سفرای
-----------------------------------
(1) اگر مردمانی عبادت کنند خدای یگانه‌ای که شریک و مثلی برای او نیست و نماز را بپای دارند و عطا نمایند زکاة مال خود را و شهر رمضان را روزه دارند پس از آن نسبت بچیزی از دستورات حق تعالی یا فرمایشات رسول اللّه اعتراض نمایند و بگویند اگر چنین و چنان نکرده بود بهتر بود و اگر چه بزبان نگویند و در دل خود اعتراض نمایند بهمین اعتراض داخل در مشرکین میگردند تا آنجا که فرموده بر شما است که تسلیم دستورات الهی و تعلیمات قرآنی گردید.

صفحه : 266
الهی است و پس از آنکه راه عذری برای شما باقی نمانده و مطلب برای شما واضح گردید لغزش پیدا نمودید و از دائره اسلام که طریق سلّم و سلامت و سعادت انسانی در آن است بیرون رفتید بدانید که خداوند غالب و امر او نافذ و حکم او بر آنچه مقتضی حکمت است در باره شما نافذ است.
هَل یَنظُرُون‌َ إِلّا أَن یَأتِیَهُم‌ُ اللّه‌ُ فِی ظُلَل‌ٍ مِن‌َ الغَمام‌ِ ظلل جمع ظلّه و ظلّه آن چیزیست که سایه میاندازد، غمام بمعنی ابر سفید است «و الملائکة» عطف بر اللّه است یعنی آیا چنین انتظار دارند که خدا بیاید با ملائکه در سایبانهایی از ابر سفید.
و چون اینکه آیه از متشابهات قرآن است و در جزء اول اینکه تفسیر گفتیم که در توضیح آیات اقتصار میکنم بر محکمات قرآن و پیرامون متشابهات نمیگردم اینکه است که در اینجا بعضی توجیهاتی که مفسرین در آیه کرده‌اند تذکر میدهم و از خود رأی اندیشی نمیکنم در تفسیر کبیر راجع بتوضیح آیه و بیاناتی که مفسرین در آن کرده‌اند کلام مفصلی دارد که اجمالی از آن را در اینجا ترجمه مینمایم:
چنین گوید قوله تعالی هَل یَنظُرُون‌َ إِلّا أَن یَأتِیَهُم‌ُ اللّه‌ُ در آن چند معنی گفته شده:
1- طریق صلحای گذشتگانست که گفته‌اند پس از آنکه ببراهین و ادله قطعیه ثابت گردیده که رفت و آمد یعنی حرکت کردن و ایاب و ذهاب نمودن نسبت بخدا محال و غیر ممکن است پس علم قطعی پدید میگردد که مقصود از آیه رفت و آمد نیست بلکه مقصود دیگری در کار است و اگر ما بخواهیم معین کنیم که مقصود چیست شاید براه خطا رفته باشیم پس باین لحاظ بهتر است که سکوت کنیم و گوئیم علم آن نزد خدا و رسول است، و همین است مقصود از روایتی که بطریق إبن عباس از معصوم رسیده که قرآن منطوی بر چهار وجه است:
اول- آن وجهی که دانش آن ممکن است لکن مردم دنبال تحصیل آن نمیروند دوم- آن وجهی است که دانشمندان می‌فهمند و تفسیر می‌کنند.

صفحه : 267
سوم- آن وجهی است که فقط از قبل عربیت شناخته میشود (یعنی از ظاهر و از قبل الفاظ فهمیده میشود).
چهارم- وجهی است که نمیداند آن را مگر خدا.
لکن جمهور متکلمین در اینکه آیه توجیهاتی نموده‌اند اول مقصود از قوله تعالی أَن یَأتِیَهُم‌ُ اللّه‌ُ فرود آمدن آیات خدا است و اینکه آمدن آیات را آمدن خودش نامیده برای عظمت شأن آیات است مثل اینکه وقتی لشگر بیایند گویند سلطان آمده و شاهد بر اینکه مطلب آیه بالا است فَإِن زَلَلتُم مِن بَعدِ ما جاءَتکُم‌ُ البَیِّنات‌ُ تا آنجا که میگوید وجه ششم که نزد من واضح‌ترین وجوهست اینکه است که از آن آیه اول یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا ادخُلُوا فِی السِّلم‌ِ کَافَّةً و آیه بعد فَإِن زَلَلتُم مِن بَعدِ ما جاءَتکُم‌ُ البَیِّنات‌ُ راجع بیهودیها و خطاب بآنان است و بنا بر اینکه قوله تعالی هَل یَنظُرُون‌َ إِلّا أَن یَأتِیَهُم‌ُ اللّه‌ُ فِی ظُلَل‌ٍ مِن‌َ الغَمام‌ِ وَ المَلائِکَةُ حکایت یهودیها است و معنی آیه چنین میشود که یهودیها دین تو را قبول نمیکنند مگر اینکه خدا و ملائکه بیایند در سایه‌بانهایی از ابر سفید، آیا نمیبینی آنها با موسی چه کردند مثل اینکه گفتند لَن نُؤمِن‌َ لَک‌َ حَتّی نَرَی اللّه‌َ جَهرَةً.
وقتی گفتیم آیه اعتراض بیهودیها است مانعی ندارد که آیه را بظاهر خود باقی گذاریم زیرا که مذهب یهودیها تشبیه است و آمد و رفت را بر خدا جایز میدانند چنانچه می‌گفتند خدا در کوه طور برای موسی در سایه‌ای از ابر تجلی نموده و چون از حضرت محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلّم چنین خواهشی نمودند اینکه آیه حکایت گفتار سخیف آنان است که بعقیده نادرست خود منتظرند خداوند بر آنها فرود آید پس بنا بر اینکه معنی آیه بظاهر خود باقی است.
و در پاسخ اشکال که اگر معنی آیه اینطور باشد چه وجهی دارد قوله تعالی وَ إِلَی اللّه‌ِ تُرجَع‌ُ الأُمُورُ گوید چون حق تعالی حکایت نمود دشمنی آنان را و اینکه قبول اسلام نمیکنند مگر باین شرط فاسد در مقام تهدید فرموده (بازگشت امور بسوی خدا است) پس از آنکه توجیهاتی از متکلمین نقل میکند گفته نزد من اینکه

صفحه : 268
وجه در آیه بهترین وجوه است. «پایان» ظاهرا همان طوری که فخر رازی اظهار عقیده نموده از جهتی تفسیر خوبی است که در آیه نموده‌اند لکن اینکه گفته از اول آن آیه ادخُلُوا فِی السِّلم‌ِ کَافَّةً تا آخر اینکه آیه وَ إِلَی اللّه‌ِ تُرجَع‌ُ الأُمُورُ تماما در باره یهودیها فرود آمده ظاهرا درست بنظر نمی‌آید زیرا که یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا خطاب بمؤمنین است و بنا بر اینکه توجیه یهودیها قبل از قبول ایمان از پیغمبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم چنین ایرادی مینمودند و نیز آیه اول یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا خطاب بحاضرین است هَل یَنظُرُون‌َ اشاره بغایب است پس از اینجا معلوم میشود که اینکه آیات در یک مورد فرود نیامده موارد آن مختلف است.
لکن میتوان گفت یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا ادخُلُوا فِی السِّلم‌ِ کَافَّةً خطاب بمؤمنین است شما که ایمان آورده‌اید خود را بکمال اسلام برسانید و کاملا منقاد و مطیع اوامر حق تعالی گردید و اینکه آیه «هل ینظرون» تا آخر شرح حال یهودیها باشد که آنان چنین انتظار دارند که خداوند با ملائکه از آسمان فرود آیند، آری کسانی که بگوساله بگمان اینکه خدا در آن حلول نموده سجده کنند ممکن است بگمان فاسد خود چنین انتظاری هم داشته باشند که خدا بر آنها با ملائکه فرود آیند.
و بسیاری از مفسرین گفته‌اند مقصود از قوله تعالی أَن یَأتِیَهُم‌ُ اللّه‌ُ یعنی انتظار دارند که بیاید امر پروردگار مثل اینکه فرموده هَل یَنظُرُون‌َ إِلّا أَن تَأتِیَهُم‌ُ المَلائِکَةُ أَو یَأتِی‌َ أَمرُ رَبِّک‌َ سوره نحل آیه 33. و از حضرت امام رضا علیه السلام چنین روایت میکنند
هل ینظرون الا ان یأتیهم اللّه فی ظلل من الغمام
و نیز قوله تعالی وَ جاءَ رَبُّک‌َ وَ المَلَک‌ُ صَفًّا صَفًّا خداوند متصف بآمد و رفت نمی‌گردد و معنی چنین است که آمد امر پروردگار تو وَ المَلَک‌ُ صَفًّا صَفًّا.
و در آیه توجیهات دیگری نیز شده لکن بهتر همان قول سابقین است که گفته‌اند چون آیه از متشابهاتست خوب است که معنی آیه را محول کنیم بخدا و راسخین در علم.

صفحه : 269
وَ إِلَی اللّه‌ِ تُرجَع‌ُ الأُمُورُ یعنی بازگشت تمام امور بسوی خدا است شاید اشاره باین باشد که بر عکس گمان فاسد یهودیها که منتظرند خدا بتوسط ابر بر آنها فرود آید تمام امور بازگشت بخدا مینماید أَلا إِلَی اللّه‌ِ تَصِیرُ الأُمُورُ که پیدایش هر چیزی از اوست و بازگشت هر چیزی نیز بسوی اوست که مبدء موجودات و غایت و نهایت همه چیز هم اوست.
سَل بَنِی إِسرائِیل‌َ کَم آتَیناهُم مِن آیَةٍ بَیِّنَةٍ خطاب برسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم است که از بنی اسرائیل بپرس چه اندازه از آیات روشن و معجزات واضح که برای آنها فرستادیم، اشاره بمعجزات و کراماتی است که برای اثبات پیمبری جناب موسی علیه السلام خداوند بدست حضرتش جاری نمود و بنی- اسرائیلیان دست از لجاجت و مخالفت بر نداشتند و بانکار خود باقی بودند، از اینکه آیه میتوان استفاده نمود که آیه بالا هَل یَنظُرُون‌َ تا آخر چنانچه گفته شد اعتراض بیهودیها است و آنها چنین انتظاری داشتند و شاید از رسول خاتم صلی اللّه علیه و آله و سلّم چنین خواهشی مینمودند که ما ایمان نمی‌آوریم مگر وقتی که خدا با ملائکه فرود آیند و از قوم یهود و سوء سابقه و نفهمی و بی‌خردی آنان چنین کلام مزخرفی دور نیست.
وَ مَن یُبَدِّل نِعمَةَ اللّه‌ِ مِن بَعدِ ما جاءَته‌ُ فَإِن‌َّ اللّه‌َ شَدِیدُ العِقاب‌ِ تهدید مینماید کسانی را که تبدیل مینمایند نعمت خدا را پس از آمدن نعمت که بر آنان است عذاب سخت.
شاید تهدید در اینکه آیه نیز راجع بیهودیانست که آنها نعمت خدا یعنی تورات که از طرف حق فرود آمده و کتاب آسمانی آنان بوده و در آن اوصاف پیغمبر خاتم ذکر شده تحریف و تبدیل نمودند که کسی که کفران چنین نعمتی بنماید بایستی بداند که خداوند سخت انتقام است و البته آنها بکیفر عمل زشت خود مجازات سخت میبینند.

صفحه : 270
زُیِّن‌َ لِلَّذِین‌َ کَفَرُوا الحَیاةُ الدُّنیا وَ یَسخَرُون‌َ مِن‌َ الَّذِین‌َ آمَنُوا زین و زینت بمعنی لغوی اسم است برای هر چیزی که دارای حسن بسیار باشد و کفر بمعنی پوشیدن و پنهان نمودن است.
و در شأن نزول آیه از مفسرین گفتاری حکایت شده:
1- اینکه آیه در باره ابو جهل و غیر او از رؤسای قریش فرود آمده که آنان ثروتمند و ریاست و مقامی دارا بودند و چون دنیای خود را آراسته میدیدند و بمال و ریاست خود مغرور بودند و فقرای مسلمانها را مسخره مینمودند و می‌گفتند اگر محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلّم حق بود بایستی اشراف و بزرگان تابع او گردند. «إبن عباس» 2- اینکه آیه در باره عبد اللّه ابی و اصحاب و یاران وی فرود آمده که ضعفاء و فقراء مؤمنین را مسخره مینمودند. «مقاتل» 3- اینکه آیه در باره رؤسای یهود فرود آمده که جماعتی از بنی قریظه و نظیر و قینقاع از متمولین یهودیها که آنان فقراء مهاجرین را مسخره مینمودند. «عطاء» لکن آیه عموم دارد اگر هم در مورد خواصی فرود آمده باشد عموم آیه شامل میشود هر کسی را که در مقام مسخره مسلمانی بر آید و اعتراض بر هر کسی است که مؤمنین را برنجاند و وی را توهین نماید.
آری زینت مال و منال دنیا است که خودآرایی می‌کند و عالم حقیقت را می- پوشاند و چشم دل را کور می‌گرداند و نمیگذارد آن تلألؤ و درخشندگی نور ایمان مؤمنین هویدا گردد و اشاره بهمین دارد قوله تعالی زُیِّن‌َ لِلنّاس‌ِ حُب‌ُّ الشَّهَوات‌ِ مِن‌َ النِّساءِ وَ البَنِین‌َ وَ القَناطِیرِ المُقَنطَرَةِ«1» سوره آل عمران آیه 12.
و دنیا را متاع غرور معرفی نموده آنجا که فرموده (و اعلم انها مَتاع‌ُ الغُرُورِ مال و زر و زیور دنیا آدمی را گول میزند و وی را میفریبد و مغرور می‌گرداند.
وَ الَّذِین‌َ اتَّقَوا فَوقَهُم یَوم‌َ القِیامَةِ اشاره باین است که مؤمن با تقوی اگر چه در دنیا که همه چیز را عوضی نشان
-----------------------------------
(1) زینت داده شده برای مردم محبت شهوات از زنها و پسران و مالهای بسیار.

صفحه : 271
میدهد بنظر کوته‌نظران و بی‌خردان که چشم حقیقت‌بین آنان نابینا گردیده مقام و رتبه‌ای ندارند و بنظر توهین آن برگزیدگان را مینگرند لکن در آخرت که حقیقت و واقعیت هر چیزی را نشان میدهد موقعیت و منزلت آنها فوق کفار است و در اینکه مقصود از فوقیت متقین در روز قیامت چیست گفتاری از مفسرین نقل شده:
1- درجات و مقامات مردمان با تقوی در قیامت بلندتر از کفار است.
2- حظ مؤمنین با تقوی در قیامت زیادتر است از حظوظ کفار از امتعه و ریاست دنیا.
3- حال متقین در آخرت بهتر از حال کفار است زیرا که متقین در اعلی علیین میباشند و کفار در سجین و آن مثل قوله تعالی است أَصحاب‌ُ الجَنَّةِ یَومَئِذٍ خَیرٌ مُستَقَرًّا.
«مجمع البیان» فوقیت مقابل تحتیت مراتبی دارد: 1- فوقیت مکانی، 2- فوقیت رتبی، 3- فوقیت معنوی، 4- فوقیت حقیقی.
فوقیت مکانی مثل اینکه گوئیم خورشید بالای سر ما است، فوقیت رتبی مثل اینکه گوئیم مقام و مرتبه بعضی راجع بشئونات زندگانی یا نسبت بدرجه و قرب بسلطان یا غیر آن فوق رتبه دیگران بشمار میآید.
فوقیت معنوی اینکه است که بعضی راجع بکمالات روحانی از دانش و عقل و تدبیر در کارها فوق دیگران باشند فوقیت حقیقی راجع بکمال عقل و تجرد روح و ارتباط یافتن بعالم قدس است که مقام و مرتبه هر کسی بقدر ارتباط وی است بعالم اله و بقول قدسیه که هر کس نزدیکتر بآن عالم است فوق دیگران بشمار می‌آید شاید اشاره باین مرتبه اخیر دارد قوله تعالی وَ الَّذِین‌َ اتَّقَوا فَوقَهُم یَوم‌َ القِیامَةِ بدلیل اینکه تقوی را اضافه نموده بایمان و تقوی فوق ایمان و مقام متقین فوق مقام مؤمنین فاقد تقوی میباشد خلاصه از اطلاق کلمه «فوقهم» در آیه که تخصیص بمرتبه‌ای دون مرتبه دیگر نداده چنین بر میآید که مؤمن با تقوی در قیامت موقعیتی پیدا مینماید و حائز مقام و مرتبه‌ای می‌گردد که مزیت و فضیلت بر باقی خلق پیدا می‌کند و بتمام جهات

صفحه : 272
و مراتب مرتبه و مقام وی فوق دیگران است.
و چون اینکه عالم دنیا عالم ظاهر و عالم آخرت عالم «تبلی السرائر» است که باطنها ظاهر میگردد اینکه است که کفار در اینکه عالم که عالم قشر و مجاز نامیده شده در پرده سیاه طبیعت فرو رفته‌اند و چشم حقیقت‌بین آنان کور گردیده اینکه است که حقیقت مؤمنین و مقام متقین را نمی‌نگرند و گر نه در همین عالم نیز مقام کسانی که متصف بایمان و تقوی میباشند بتمام معنی بالاتر از دیگران است.
پس از اینجا معلوم میشود که مؤمن با تقوی در اینکه عالم نیز حائز مقام و مرتبه‌ای میباشد که دیگران فاقد آنند و اختصاص بقیامت ندارد لکن تحصیل چنین مقامی را بایستی در همین عالم نمود کسی که در اینکه عالم از طریق دانش و عمل نیکو مقام فوقیت بر خود تهیه ننمود در آخرت نیز مقام بلندی نخواهد پیدا نمود و اینکه در آیه اختصاص بقیامت داده شاید نظر باین باشد که در آنجا هر چیزی بحقیقت تظاهر مینماید و پرده و حجابی در کار نیست اینکه است که مقام چنین اشخاصی بر همه کس پدیدار میگردد.
وَ اللّه‌ُ یَرزُق‌ُ مَن یَشاءُ بِغَیرِ حِساب‌ٍ خداوند روزی میدهد هر کس را بخواهد بغیر حساب و بدون آنکه فیض و رحمت او محدود باشد بحدی و اندازه‌ای معین زیرا که فیض و رحمت او غیر متناهی است و هر که را بخواهد بلند میکند و عزت میدهد و هر که را خواهد ذلت میدهد و خوار میگرداند.
لکن باید دانست که خواست و اراده او جزافی نیست آنچه کند از روی حکمت و عدل میکند و آنچه اراده کند بموقع خود انجام میگیرد.
کان‌َ النّاس‌ُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَث‌َ اللّه‌ُ النَّبِیِّین‌َ امت بمعنی لغوی بمعنی دین و ملت است لکن در اینکه تمام مردم و افراد بشر دارای یک دین بودند یعنی چه آیا همه بر دین کفر بودند چنانچه در روایت إبن عباس است یا همه خداپرست بودند چنانچه گویند نظریه قتاده و مجاهد و عکرمه و ضحاک از مفسرین چنین است.

صفحه : 273
و اگر همه کافر بودند آیا در چه وقت کافر بودند، بعضی گفته‌اند بعد از آدم تا زمان نوح علیهما السلام تمام مردم کافر بودند، بعضی دیگر گویند بعد از نوح تا زمان ابراهیم علیه السلام همه کافر بودند.
و پاسخ اعتراض که چگونه ممکن است در زمان ممتدی مردم همه کافر باشند و یک نفر موحد و خداپرست در بین مردم یافت نگردد گویند در میان آنها موحدین یافت میشدند لکن تقیة اظهار نمینمودند.
لکن اینکه جواب درست بنظر نمی‌آید زیرا اولا بدلالت الف و لام النّاس که برای جنس یا استغراق میآورند چنین میشود که تمام افراد بشر کافر بودند تا وقتی پیمبران آمدند برای هدایت آنان و اگر در میان آنها خداپرستی بود الف و لام استغراق که شامل گردد تمام افراد را معنی نداشت.
و در ثانی بنا بر اینکه معنایی که شد باید همه کافر باشند تا وقتی پیمبران مبعوث گردند و بقاعده لطف که متکلمین برای اثبات نبوت و امامت می‌آورند درست نمی‌آید زیرا که گویند در هر زمانی بایستی پیغمبر یا امامی بین مردم حکم‌فرما باشد زیرا که رحمت الهی مقتضی اینکه است که اتمام حجت نماید و خلق را مهمل نگذارد و نیز ممکن نیست زمین خالی از حجت باشد پس چگونه ممکن است در زمانی طولانی مردم را بدون رهنما گذارد.
و نیز ظاهر آیه چنین مینماید که قبلا پیمبری نبوده و بعدا چون مردم کافر بودند خداوند انبیاء را برای هدایت آنان فرستاده در صورتی که اول بشری که خلقت گردید آدم ابو البشر بود و او خود پیمبر بود پس کی مردم کافر بودند تا وقتی انبیاء آمدند و بنا بر توجیه دوم که همه مردم خداپرست بودند نیز ظاهرا درست نمی‌آید زیرا از فاء «فنبیین» که برای تفریع آورند چنین استفاده میشود که چون بر دین حق نبودند پیمبرانی فرستادیم برای هدایت آنان.
و ممکن است در آیه توجیه دیگری بشود چنانچه بعضی از مفسرین گفته‌اند به اینکه گوئیم «ملت» را بمعنی دین و ملت نگیریم بلکه «ملت» را بمعنی تمدن

صفحه : 274
جامعه بشری بگیریم باین لحاظ که گوئیم الف و لام «النّاس» الف و لام جنس است نه استغراق و آیه در مقام اینکه است که چون جنس انسانی مدتی بالطبع است و منفردا نمیتواند زندگانی خود را تأمین نماید بلکه بایستی بکمک یکدیگر زندگانی خود را اصلاح نمایند و تمدن برقرار گردد و از آن طرف حس خودخواهی و تنازع بقاء و حب‌ّ ارتقاء جبلی بشر است که غالب مغلوب را اعدام نماید و چون طبیعت بشری چنین است اگر مصلحتی که مؤید عند اللّه باشد در بین بشر حکم‌فرما نباشد که قانون خدایی بین آنان اجراء نماید و روح و جسم بشر را بوعد و وعید و ببشارت و تهدید از فساد بصلاح آورد نوع بشر رو باضمحلال و نیستی خواهند رهسپار گردید بلکه اگر بشر بتوسط پیمبران طریق سعادت خود را که در تقویت روح و روان بدست می‌آید پیدا ننماید نفس و شهوات حیوانی چنان غالب میگردند که علاوه بر اینکه جهات روحانی آنان فاسد می‌گردد بفساد اخلاقی نیز گرفتار خواهند گردید و در نتیجه روح و جسم آنها هر دو خراب خواهد گردید و باین بیانی که شد اینکه آیه اقوی دلیل میشود که در هر زمانی بایستی قوانین الهی بین مردم حکم‌فرما باشد و دین حق که طریق سعادت و فضیلت بشر را تأمین گرداند ابراز فعالیت نماید و اگر خلق را بدون رهنما مهمل گذارد نقض غرض میشود زیرا غرض از خلقت بشر اینکه است که بکمال انسانی نائل گردد و طریق صلاح و فساد خود را بشناسد و بدون پیشوا و تأسیس قانون خدایی ممکن نیست بشر طریق سعادت را پیدا نماید.
مُبَشِّرِین‌َ وَ مُنذِرِین‌َ وَ أَنزَل‌َ مَعَهُم‌ُ الکِتاب‌َ بِالحَق‌ِّ برای اصلاح جامعه بشری و اینکه روح وحدت و ملیّت و قومیّت بین مردم استوار گردد و تمدن صحیح بین آنان دائر و در نتیجه روحانیت بشر کامل گردد و راه سعادت و فضیلت خود را بجویند خداوند پیمبرانی فرستاده که هم بشارت دهند بآنها ببهشت اگر مطیع و فرمانبر باشند و هم تهدید نمایند و بترسانند آنان را از جهنم و عذاب اگر مخالفت نمایند و با آنها کتاب آسمانی مثل تورات و انجیل و زبور و قرآن و باقی کتب آسمانی فرستاده که شاهد صدق گفتار آنها باشد و نیز قانون خدایی را بین بشر اجرا نمایند.

صفحه : 275
قانون صحیح که بشر را از پرتگاه جهالت و بی‌خردی بشاهراه سعادت و فضیلت رهبری نماید اینکه است که خدایی باشد یعنی بایستی از جایی سر چشمه بگیرد که تحت تأثیر نفس و طبیعت واقع نباشد زیرا که نفس بشر هر قدر مهذّب و پاک باشد باز دانسته یا ندانسته ممکن است تحت تأثیر طبیعت واقع گردد اینکه است که قانون صحیح عادلانه آن است از طرف مبدء عالم وجود بتوسط پیمبران تأسیس گردد و آن میزان عدلی است که قوانین آن محکم و پا برجاست و سر سوزنی مایل بطرف افراط و تفریط نرفته مخصوصا قانون محمدی صلی اللّه علیه و آله و سلّم و نوامیس احمدی صلی اللّه علیه و آله و سلّم که دستوراتش چنان در نقطه اعتدال واقع و روی میزان عقل و منطق استوار گردیده که با هر دوره و زمانی وفق میدهد و گردش روزگار آن را کهنه نمی‌گرداند و برای تکمیل نوع بشر بدون تقیید بافراد معین یا اشخاص بخصوص مجهز و قوانین آن موقعیت آن را دارد که تا قیامت ابراز فعالیت نماید.

صفحه : 276

[سوره البقرة (2): آیات 214 تا 218]

اشاره

أَم حَسِبتُم أَن تَدخُلُوا الجَنَّةَ وَ لَمّا یَأتِکُم مَثَل‌ُ الَّذِین‌َ خَلَوا مِن قَبلِکُم مَسَّتهُم‌ُ البَأساءُ وَ الضَّرّاءُ وَ زُلزِلُوا حَتّی یَقُول‌َ الرَّسُول‌ُ وَ الَّذِین‌َ آمَنُوا مَعَه‌ُ مَتی نَصرُ اللّه‌ِ أَلا إِن‌َّ نَصرَ اللّه‌ِ قَرِیب‌ٌ (214) یَسئَلُونَک‌َ ما ذا یُنفِقُون‌َ قُل ما أَنفَقتُم مِن خَیرٍ فَلِلوالِدَین‌ِ وَ الأَقرَبِین‌َ وَ الیَتامی وَ المَساکِین‌ِ وَ ابن‌ِ السَّبِیل‌ِ وَ ما تَفعَلُوا مِن خَیرٍ فَإِن‌َّ اللّه‌َ بِه‌ِ عَلِیم‌ٌ (215) کُتِب‌َ عَلَیکُم‌ُ القِتال‌ُ وَ هُوَ کُره‌ٌ لَکُم وَ عَسی أَن تَکرَهُوا شَیئاً وَ هُوَ خَیرٌ لَکُم وَ عَسی أَن تُحِبُّوا شَیئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُم وَ اللّه‌ُ یَعلَم‌ُ وَ أَنتُم لا تَعلَمُون‌َ (216) یَسئَلُونَک‌َ عَن‌ِ الشَّهرِ الحَرام‌ِ قِتال‌ٍ فِیه‌ِ قُل قِتال‌ٌ فِیه‌ِ کَبِیرٌ وَ صَدٌّ عَن سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ وَ کُفرٌ بِه‌ِ وَ المَسجِدِ الحَرام‌ِ وَ إِخراج‌ُ أَهلِه‌ِ مِنه‌ُ أَکبَرُ عِندَ اللّه‌ِ وَ الفِتنَةُ أَکبَرُ مِن‌َ القَتل‌ِ وَ لا یَزالُون‌َ یُقاتِلُونَکُم حَتّی یَرُدُّوکُم عَن دِینِکُم إِن‌ِ استَطاعُوا وَ مَن یَرتَدِد مِنکُم عَن دِینِه‌ِ فَیَمُت وَ هُوَ کافِرٌ فَأُولئِک‌َ حَبِطَت أَعمالُهُم فِی الدُّنیا وَ الآخِرَةِ وَ أُولئِک‌َ أَصحاب‌ُ النّارِ هُم فِیها خالِدُون‌َ (217) إِن‌َّ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ الَّذِین‌َ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ أُولئِک‌َ یَرجُون‌َ رَحمَت‌َ اللّه‌ِ وَ اللّه‌ُ غَفُورٌ رَحِیم‌ٌ (218)

ترجمه:

آیا چنین گمان میکنید که داخل بهشت میشوید و نیامده باشد شما را مصیباتی که وارد شده بر کسانی که پیش از شما بودند که بر آنان سختیها و ضررها رسید و مضطرب و پریشان خاطر بودند تا وقتی که رسول و کسانی که باو گرویده بودند پناه بحق آورده گفتند خدایا چه وقت ما را یاری میکنی (ای رسول اکرم) آگاه

صفحه : 277
باش که یاری خدا نزدیک است،
ای پیغمبر از تو سؤال میکنند چطور انفاق کنیم بگو آنچه از خوبی انفاق مینمائید در باره پدر و مادر و ارحام و نزدیکان خودتان و بچه‌های یتیم و فقیران و راهگذران باشد و آنچه کار خیر و خوب بکنید خداوند بر آن آگاهست،
نوشته شده و ثبت گردیده برای شما جهاد کردن با کفار در صورتی که شما کراهت دارید از جنگ کردن و چه بسیار امری برای شما ناگوار است در صورتی که خیر و خوبی شما در آن است و چه بسیار چیزی را دوست دارید که شر است برای شما و خدا دانا و عالم بهمه چیز است و شما نمیدانید،
سؤال مینمایند از تو راجع بجنگ نمودن در شهرهای حرام بگو جنگ نمودن در ماههای حرام گناه بزرگ است و بستن راه خداست و کفر و هتک حرمت مسجد الحرام است و بیرون کردن اهل حرم را از مسجد گناهش بزرگتر است نزد خدا و فتنه‌انگیزی بزرگتر و بدتر از جنگ و جدال است و کافرین همیشه با شما جنگ میکنند تا اینکه اگر قدرت داشته باشند شما را از دین حق برگردانند و کسی که از دین حق برگردد و کافر بمیرد چنین کسی اعمال او در دنیا و آخرت ضایع و باطل می‌گردد و از اهل آتش است و همیشه در آتش جاویدانست،
محققا کسانی که ایمان آورده‌اند و کسانی که از وطن خود هجرت نموده‌اند و در راه خدا جهاد کرده‌اند اینها امیدوار و منتظر رحمت خدا باشند و خداوند آمرزنده و مهربان است.

توضیح آیات‌

أَم حَسِبتُم أَن تَدخُلُوا الجَنَّةَ وَ لَمّا یَأتِکُم مَثَل‌ُ الَّذِین‌َ خَلَوا مِن قَبلِکُم در شأن نزول آیه از مفسرین گفتاری نقل شده:
1- اینکه آیه در روزی فرود آمده که اصحاب رسول اللّه براهنمایی سلمان فارسی دور مدینه را خندق می‌کندند که دشمن وارد نشود و آن وقت چون دشمن آنها را محاصره نموده بود متوحش و مضطرب بودند اینکه بود که خداوند آنها را امر بصبر نمود و اینکه از خدا فتح و فیروزی بطلبند. «قتاده و سدی» 2- اینکه آیه در جنگ احد فرود آمد آن وقتی که لشگر اسلام شکست خوردند کفار بمسلمین طعنه زدند که اگر محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلّم پیمبر بر حق بود چرا شکست خورد و مسلمانها

صفحه : 278
کشته شدند. «بعضی از مفسرین» 3- اینکه آیه در باره مهاجرین از اصحاب رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلّم نازل گردیده که آنان در یاری اسلام دست از مال و دیار خود برداشتند و متحمل همه طور سختی و مرارت گردیدند. «عطاء» خلاصه آیه خطاب بمؤمنین است که شما چنین گمان کردید که لایق بهشت میشوید پیش از آنکه امتحان شوید شما بایستی امتحان شوید همان طوری که ملتهای پیش از شما از کسانی که تابع پیمبران سابق بودند امتحان شدند.
«شیخ طبرسی» مَسَّتهُم‌ُ البَأساءُ وَ الضَّرّاءُ وَ زُلزِلُوا ملتهای پیش از شما چنان در مضیقه و سختی و شدت میافتادند و متزلزل میگردند که سختی آنها بجایی میرسید که حتی پیمبران آنها می‌گفتند.
مَتی نَصرُ اللّه‌ِ که بخدا پناه میبردند و منتظر یاری خدا بودند که آنها را از سختی و شدت برهاند و فتح و فیروزی بآنان کرامت فرماید.
چنانچه مفسرین گفته‌اند در اینجا دو قول است یکی خود مؤمنین پس از آنکه از خدا طلب یاری میکردند پیش خود بمقتضای ایمانی که داشتند متذکر میشدند که وعده الهی حق است و بما وعده فتح و فیروزی داده و بزودی بر دشمن غالب میگردیم.
و دیگر مؤمنین هر امتی از پیغمبر خود سؤال مینمودند که چه وقت وعده گشایش ما میرسد و چه وقت خداوند ما را یاری میکند آن پیمبر میگفت آگاه باشید که بزودی خداوند شما را یاری میکند و از دشمن نجات می‌یابید.
از اینکه مبارک آیه مطالبی توان استخراج نمود یکی اشاره باین است که نعمتهای اخروی محفوف ببلیات دنیوی است و صبر در ناملایمات و پایداری و استقامت

صفحه : 279
در دینداری و بلیات و مصیبات و نارساهایی که انسان در مدت حیاتش بر وی وارد میگردد اگر با متانت و استقامت همراه گردید روحانیت وی را بزرگ میکند آن وقت لایق بهشت که دار کرامت حق و محل سعداء و نیکوکاران است میگردد خصوصا اگر صبر و خودداری در راه دین باشد و بهمین امتحان میگردد اینکه است که در قرآن مجید فرموده أَ حَسِب‌َ النّاس‌ُ أَن یُترَکُوا أَن یَقُولُوا آمَنّا وَ هُم لا یُفتَنُون‌َ، وَ لَقَد فَتَنَّا الَّذِین‌َ مِن قَبلِهِم سوره عنکبوت آیه 1 و 2. آیا مردم چنین گمان میکنند که مجرد اینکه گفتند ایمان آوردیم از آنها قبول میشود و آنها امتحان نمیشوند اینطور نیست بایستی در معرض امتحان در آیند و ما محققا امتحان کردیم آنهایی که پیش از شما بودند.
و دیگر در مقام تسلیت مؤمنین است که شما گمان نکنید که فقط شما گرفتار بلیات می‌شوید تمام ملل دنیا گرفتار بودند زیرا که دنیا دار بلاء و امتحان است.
3- گوشزد مؤمنین مینماید که هر گاه در مورد بلاء و امتحان واقع شدید از خدا یاری بخواهید که بزودی مظفریت و فیروزی نصیب شما خواهد گردید.
یَسئَلُونَک‌َ ما ذا یُنفِقُون‌َ قُل ما أَنفَقتُم مِن خَیرٍ بعضی از مفسرین بروایت إبن عباس که از عطا نقل میکند چنین گویند مردی آمد نزد رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم و گفت من یک دینار مال دارم حضرت فرمود صرف خودت کن پس از آن گفت دو دینار دارم فرمود صرف عیالت کن گفت سه دینار دارم فرمود صرف خدمتگزارت کن گفت چهار دینار دارم فرمود صرف پدر و مادرت کن گفت پنج دینار دارم فرمود در راه خدا انفاق کن.
حدیث دیگر عمرو بن جموع پیر مردی بود و مال بسیاری جمع کرده بود آمد خدمت حضرت رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلّم و گفت یا رسول اللّه چه چیز انفاق کنم و بچه کس بدهم اینکه آیه فرود آمد.
مفسرین گویند «ما» در قوله تعالی ما ذا یُنفِقُون‌َ باعتبار نحو و اعراب در محل رفع است و مبتداء و ذا خبر اوست و بنا بر اینکه معنی چنین میشود چه چیز است آن چیزی که باید انفاق شود، یا اینکه گفته شود، ذا، در، ما ذا، موصوله و بمعنی

صفحه : 280
الذی است و ینفقون صله او و ما ذا بیک معنی باشد بمعنی الذی که خلاصه سؤال از آن چیزی است که بایستی انفاق شود.
ممکن است در اینجا سؤالی پیش آید که جواب بایستی مطابق با سؤال باشد وقتی سؤال میشود از جنس انفاق که چه چیز انفاق کنیم بایستی جواب داده شود بآن چیزی که بایستی انفاق شود نه بکسانی که مستحق انفاق میباشند.
مفسرین از اینکه اعتراض پیش‌بینی کرده‌اند و جوابهایی داده‌اند.
1- ما أَنفَقتُم مِن خَیرٍ آنچه از خیر انفاق میکنید که خیر شامل هر چیز نیکی است که بذل و بخشش گردد و معنی واضح آن مال است یعنی آنچه از مال انفاق میکنید و باضافه موارد انفاق را نیز بیان فرموده که انفاق کامل و نتیجه‌بخش نیست مگر وقتی که در موضوع استحقاق واقع گردد.
2- چون از خارج نزد همه معلوم است که انفاق بمال میشود و چون موضوع انفاق محرز بوده وسائل نیز میدانسته که بایستی بمال انفاق کند و سؤال وی راجع بمستحقین بوده که نمیدانست بچه کس بایستی انفاق نماید اینکه بود که در پاسخ سؤال تعداد و مراتب مستحقین را بیان میفرماید پس بنا بر اینکه، جواب مطابق با سؤال می‌گردد، و نظیر او قوله تعالی ادع‌ُ لَنا رَبَّک‌َ یُبَیِّن لَنا ما هِی‌َ إِن‌َّ البَقَرَ تَشابَه‌َ عَلَینا سوره بقره آیه 65. که آنجا سؤال از بقره میشود و جواب اوصاف بقره را بیان میفرماید و اینطور سؤال و جواب برای ظهور مطلب است که سؤال از شی‌ء بلحاظ آثار یا بعضی از خصوصیات وی است و همین طوری که وقتی سؤال از بقره میشود سؤال راجع بخصوصیات وی است زیرا که معلوم است بقره حیوان است و مقصود از سؤال اوصاف آن است همین طور وقتی سؤال از انفاق میکنند خصوصیات و موارد آن را بیان مینماید برای اینکه موضوع انفاق محرز و معلوم است. «تفسیر کبیر» فَلِلوالِدَین‌ِ وَ الأَقرَبِین‌َ وَ الیَتامی وَ المَساکِین‌ِ وَ ابن‌ِ السَّبِیل‌ِ چون پدر و مادر واسطه و معدّند برای پیدایش وجود اولاد و شجره وجود ویند و ولی نعمت او میباشند و بحکم عقل انسان وظیفه‌شناس بایستی مراعات حقوق آنان

صفحه : 281
را بنماید و به پاداشت زحمات آنها از هیچگونه فداکاری در باره پدر و مادر کوتاهی ننماید.
و اینکه قرآن مجید مرتبه اول از انفاق را تخصیص بآنها داده همان ارشاد بحکم عقل است هَل جَزاءُ الإِحسان‌ِ إِلَّا الإِحسان‌ُ و غالبا وقتی اولاد بحد رشد و جوانی میرسد که پدر و مادر پیر و ضعیف گردیده‌اند و جوانی و مال و آنچه داشته‌اند در پرستاری اولاد فدا داده‌اند بامید اینکه در پیری آنان را کمک نماید و در واقع اولاد مدیون پدر و مادر است اگر بپا داشت زحمات آنان نیکی و احسان در باره آنها نکند و حق آنها را از گردن خود رفع ننماید ظلم در باره آنان نموده و بکیفر آن در دادگاه عدل الهی مستحق مجازات سخت می‌گردد.
و آیات و اخبار در حقوق والدین بسیار وارد شده بقدری احسان بپدر و مادر اهمیت دارد که خداوند در کلام مجیدش احسان بآنها را ردیف عبادت و بندگی خود بشمار آورده آنجا که فرموده وَ إِذ أَخَذنا مِیثاق‌َ بَنِی إِسرائِیل‌َ لا تَعبُدُون‌َ إِلَّا اللّه‌َ وَ بِالوالِدَین‌ِ إِحساناً سوره بقره آیه 83. و اینکه آیه اشاره باین دارد که بعد از اداء حقوق اللّه و وظائف عبودیت مراعات حقوق پدر و مادر اهم وظائف و بالاترین وظیفه دینی و ایمانی است.
و از بعضی روایات نقل شده که «بهشت زیر قدم مادر است» و شاید کنایه باشد اگر آرزوی بهشت داری بایستی خاک زیر قدم مادر را سرمه چشم خود گردانی یعنی مطیع و خدمتگزار وی باشی و بهر قیمتی که تمام میشود رضایت وی را بدست آری.
ببین چقدر اطاعت پدر و مادر اهمیت دارد که بدون رضایت آنان عبادات مستحبه صحیح نیست بلکه نسبت بواجبات اگر چه رضایت آنها شرط نیست لکن کسی که پدر و مادر از وی راضی نباشد عبادات او بدرجه قبول نمیرسد، و عاق والدین را در تعداد گناهان کبیره بشمار آورده‌اند و در اخبار دارد «که بوی بهشت تا پانصد سال راه میرسد و کسی که عاق گردید هرگز بوی بهشت بمشام وی نخواهد رسید.»
خلاصه آیات و اخبار در حقوق والدین بقدری است که از تعداد و شماره بیرون

صفحه : 282
است و راجع بآن کتابهای مستقل نوشته شده اینجا جای بحث تمام آنها نیست همین قدر میخواهم گوشزد مطالعه کنندگان محترم نمایم که کسی که مراعات حقوق والدین ننماید و زجر و جفا نسبت بآنان روا دارد نه از زندگانی دنیا بطور شایستگی بهره‌مند می‌گردد و نه از فیوضات اخروی برخوردار میشود مخصوصا حقوق مادر بسیار است نظر بآن زحمات و مشقتهایی که در پرستاری اولاد متحمل میگردد و اینکه خلاف انصاف و عاطفه بشری و حقوق اجتماعی است که در پیری و شکستگی اولاد جوان نیرومند مراعات حقوق والدین را ننماید و آنها را بخود واگذارد.
و پس از آن هر کس نزدیکتر است بایستی وی را مقدم بر سایرین قرار داد و پس از آن اطفال یتیم که سر پرستار ندارند البته مراعات آنها هم بنظر اجتماعی و هم بنظر فردی لازم و بسیار دارای اهمیت است.
و پس از آن مساکین و فقراء و کسانی که قوت سال خود و عیالات و عائله آنها معوّق و قدرت بر تأمین معاش آنها نداشته‌اند و پس از آن إبن السبیل کسانی میباشند که در غربت بیچاره میگردند بایستی مورد احسان قرار داده شوند.
و اینکه ترتیبی که در اینجا راجع بانفاق گفته شده و در آیه پیش راجع باحسان تعیین شده روی میزان عقل و منطق و ارشاد عقلی استوار گردیده نه اینکه است که اینکه ترتیب لازم باشد یا طوری باشد که با هم جمع نشود اینکه است که فقهاء راجع باین ترتیب حکم بلزوم و وجوب نموده‌اند بلکه اینکه ترتیب را نیکو و مستحب‌ّ دانسته‌اند و وجوب نفقه پدر و مادر هر گاه فقیر باشند بادله دیگری ثابت گردیده و شاید اشاره بهمین استحسان عقلی و امر ارشادی دارد نه مولوی قوله تعالی.
وَ ما تَفعَلُوا مِن خَیرٍ فَإِن‌َّ اللّه‌َ بِه‌ِ عَلِیم‌ٌ ما، در ما تَفعَلُوا ماء موصوله و از آن عموم استفاده میشود یعنی آنچه عمل خوب و نیکو کنید باین ترتیبی که ذکر شد یا بغیر اینکه ترتیب در مورد انفاق مال باشد یا غیر آن خداوند میداند و بمقتضای وعده‌ای که داده جزای خیر میدهد.

صفحه : 283
کُتِب‌َ عَلَیکُم‌ُ القِتال‌ُ وَ هُوَ کُره‌ٌ لَکُم جهاد برای شما مردهای مسلمانها واجب شد و ثابت گردیده در صورتی که جهاد کردن برای شما ناگوار است و از آن گریزانید و کراهت دارید.
خلافی نیست در اینکه جهاد با شرائطش یکی از واجبات بشمار میرود و خلافی که هست در اینکه است که آیا واجب عینی است یا واجب کفایی که وقتی بعضی بقدر کافی اقدام بر آن نمودند از دیگران ساقط میگردد یا نه، دو قول است:
بعقیده بعضی از مفسرین واجب کفایی است، لکن از اطلاقات آیات جهاد چنین بر میآید که واجب عینی است زیرا که خطاب بتمام مؤمنین است مگر آنهایی که بآیات دیگر استثناء گردیده‌اند مثل قوله تعالی لَیس‌َ عَلَی الأَعمی حَرَج‌ٌ وَ لا عَلَی الأَعرَج‌ِ حَرَج‌ٌ وَ لا عَلَی المَرِیض‌ِ حَرَج‌ٌ سوره نور آیه 61. و نیز زنها مشمول حکم جهاد نیستند که از ابتداء حکم شامل آنها نبوده تا اینکه بعضی افراد از آنها استثناء گردند.
و در عصر رسول اللّه دستور جهاد بیک منوال نرسیده بود مادامی که حضرتش در مکه تشریف داشته اصلا دستور جهاد نداشت پس از آنکه بمدینه مهاجرت فرمود چنین دستور رسید که هر کس با مؤمنین بنای جنگ دارد آنان از خود دفاع نمایند و با وی بجنگند که جانشان محفوظ ماند پس از آن دستور رسید که با تمام کفار و مشرکین جهاد کنند قاتِلُوا المُشرِکِین‌َ کَافَّةً و کره، بضم کاف بمعنی لغوی مشقت داخلی و راجع بطبیعت انسان است، و کره بفتح کاف مشقتی است که از خارج بانسان وارد میگردد و دیگری مجبور میگرداند وی را بر عملی که بر وی ناگوار است مثل آنجا که فرموده لا یَحِل‌ُّ لَکُم أَن تَرِثُوا النِّساءَ کَرهاً سوره نساء آیه 18، و نیز آنجا که فرموده فَقال‌َ لَها وَ لِلأَرض‌ِ ائتِیا طَوعاً أَو کَرهاً سوره فصلت آیه 11: بعضی از مفسرین گفته کره، راجع بجهاد بهر دو معنی در باره مؤمنین صادق میآید.
البته مؤمنین طبعا کاره از جهاد بودند نظر به اینکه در جهاد اتلاف نفس و تعب

صفحه : 284
بدن و ضرر مالی و جانی و ناامنی و هرج و مرج و غیر اینها بسیار است که انسان بالطبع از اینگونه امور گریزان است.
و نیز چون عقیده مؤمنین چنین بود که نظر بقلت عددشان و ضعف قوتشان و عدم استعدادشان صلاح در جنگ با کفار نیست و از آن طرف بحکم خدا مجبور بودند بجهاد اینکه بود که باجبار و کراهت داخل در جهاد می‌شدند، و نیز چون مؤمنین بتربیت رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم از آن شفقت و رحمتی که مخصوص بخود حضرتش بود و یکی از اوصاف او «رحمة للعالمین» بود و اشراقی بقلب آنان تابیده کراهت داشتند که نزاع و خونریزی نمایند و اینکه عمل را نیکو نمیدانستند و چون اینکه عقیده بر خلاف تمدن و صلاح جامعه و نظام اسلامی بود فرمود.
وَ عَسی أَن تَکرَهُوا شَیئاً وَ هُوَ خَیرٌ لَکُم در بیان آیات پیش گفته شد که لعل و عسی که بمعنی امیدواری است در باره خداوندی که عالم بهمه چیز و صفحه موجودات نزد او مبرز و مکشوف است درست نمی آید، پس هر جا که چنین کلماتی در قرآن مجید گفته شد بایستی بگوئیم یا رجاء و امیدواری راجع بمخاطب و کسانی است که طرف خطابند یا راجع بموقعیت تخاطب است یعنی موضوع کلام در جایی است که جای امیدواری است، در اینجا نیز چنین است که شمایی که کراهت از جهاد دارید و گمان میکنید جهاد بر ضرر شما تمام میشود اینکه طور نیست که تصور نموده‌اید در جهاد امید خیریت و مظفریت شما در کار است.
وَ عَسی أَن تُحِبُّوا شَیئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُم شما مؤمنین و تمام افراد بشر چون دانا بعاقبت امور نیستید و صلاح و فساد اعمال خود را نمیدانید نه در موضوع جهاد و نه در باقی امور زندگانی و دانا نیستید چه عملی بخیر شما است و چه عملی بضرر شما تمام میشود اینکه است که از روی جهل و نادانی چیزهایی را مکره میباشید و از آن فرار میکنید در صورتی که خیر شما در آن است و

صفحه : 285
بعکس چیزهایی دوست میدارید بگمان اینکه خیر شما در آن است در صورتی که همان شرّ است و بضرر شما تمام می‌گردد.
وَ اللّه‌ُ یَعلَم‌ُ وَ أَنتُم لا تَعلَمُون‌َ چون علم الهی بتمام جهات خیر و شر احاطه دارد و بتمام مصالح و مفاسد امور بشر آشنا است اینکه است که آنچه بشما دستور دهد موافق مصلحت و صلاح دید شما است و شما عارف بمصالح خویش نمیباشید.
آری حال بشر در اینکه عالم بچه‌ای ماند که از روی بیخردی و نفهمی چیزی میطلبد که مضر بحال وی است مثل غذایی که بحال او زیان دارد و از چیزی فرار میکند که نفع وی در آن است مثل اینکه مدرسه رفتن و تحصیل نمودن برای او ناگوار است و اولیای او در آنچه میدانند صلاح او در آن است وادارش می‌نمایند بآن و آنچه را میدانند مضر بحال اوست از آن بازش میدارند.
یَسئَلُونَک‌َ عَن‌ِ الشَّهرِ الحَرام‌ِ قِتال‌ٍ فِیه‌ِ در تفسیر ابو الفتوح رازی است که رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلّم دو ماه پیش از جنگ بدر در ماه جمادی الاخر که هفده ماه از هجرت گذشته بود پسر عمه خود عبد اللّه جحش را با هشت نفر از مهاجرین سعد ابو وقاص، و ابو عکاشة بن المحض الاسدی و عتبة بن عزوان السلمی، و ابو حذیفة بن عتبة بن ربیعه، و سهل بن بیضا، و عامر بن ربیعه، و واقد بن عبد اللّه، و خالد بن کبیر، و نامه‌ای نوشتند برای امیر ایشان عبد اللّه جحش و باو فرمود نامه را باز مکن تا پس از آنکه دو منزل از مدینه بیرون روی و اگر همراهان تو کسی نخواهد بیاید باجبار او را مبر چون دو منزل بیرون رفتند سر نامه باز کرد نوشته بود: بسم اللّه الرحمن الرحیم اما بعد برو با یارانت تا ببطن نخله فرود آیی و راه کاروان قریش را نگاه دار و خبری بما بده پس از آنکه عبد اللّه نامه را خواند به همراهان خود گفت فرموده‌اند شما را باکراه نبرم هر که را آرزوی شهادت است خود بیاید و هر که نخواهد برگردد آنها گفتند ما مطیع خدا و رسول میباشیم و رفتند

صفحه : 286
تا بجایی رسیدند که آنجا را بحر بالا فرع می‌گفتند سعد ابو وقاص شتری گم کرد و بعتبة بن عزوان دستور داد که در طلب شتر رود و عبد اللّه جحش با اصحابش رفتند تا میان طائف و مکه رسیدند آنجا فرود آمدند و منزل کردند دیدند کاروانی از طائف می‌آید که مویز و ادیم داشت و در میان کاروان عمرو بن خضرمی با چند نفر بودند چون آنها اصحاب رسول اللّه را دیدند ترسیدند عبد اللّه جحش گفت اینها ترسیدند یکی را بنشانید و سرش را بتراشید که اینها گمان کنند برای عمره حج آمده‌اید مطمئن گردند، و آن روز روز آخر جمادی الثانی بود و بعضی میگفتند اول ماه رجب است آنها با هم گفتند اگر امشب توقف کنیم فردا اول ماه رجب است و ماه رجب ماه حرام است و نمیتوان جنگ نمود واقد بن عبد اللّه تیری رها کرد و عمر بن خضرمی را کشت و او اول کسی بود که از مشرکین کشته شد و عثمان را باسیری بگرفتند و او نیز اول اسیری بود که در اسلام گرفته شد وقتی اینکه خبر شیوع پیدا نمود قریش طعنه زدند و گفتند محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلّم در ماه حرام خونریزی میکند و جنگ را حلال کرده و در اینکه ماههای حرام مردم از قتل و غارت و خونریزی مطمئن بودند اینکه را نیز حلال نمود چون اینکه خبر برسول للّه رسید حضرت عبد اللّه جحش را طلبید و فرمود من نگفتم در ماه حرام جنگ کنید و خون کسی را بریزید و اسیر بگیرید آنها گفتند ما آخر جمادی الاخر بود جنگ کردیم و خضرمی را کشتیم «پایان» قُل قِتال‌ٌ فِیه‌ِ کَبِیرٌ وَ صَدٌّ عَن سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ وَ کُفرٌ بِه‌ِ صدّ، بمعنی لغوی منع کردن و منصرف ساختن از سبیل اللّه و طریق عبادت است و شاید در اینجا مقصود مناسک حج باشد.
«وَ کُفرٌ بِه‌ِ» ضمیر به راجع بسبیل اللّه است.
بعضی از مفسرین گفته در اینکه آیه کفر در مقام عمل است نه کفر در مقام اعتقاد.
وَ المَسجِدِ الحَرام‌ِ عطف است بسبیل اللّه خلاصه آیه دلالت دارد که جنگ کردن و خونریزی نمودن

صفحه : 287
در ماههای حرام گناه کبیره و کفر در مقام عمل است و باعث باز داشتن از بندگی و مناسک میشود.
و بعضی گویند اینکه آیه بآیه فَاقتُلُوا المُشرِکِین‌َ حَیث‌ُ وَجَدتُمُوهُم سوره توبه آیه 6. نسخ شده لکن ممکن است جمع کنیم بین آیات چنانچه بعضی از مفسرین گفته‌اند به اینکه هر کس حرمت ماههای حرام را نگاه داشت و با شما در مقام جنگ جویی بر نیامد شما نیز متعرض وی نشوید لکن کسی که با شما بنای جنگ گذاشت شما نیز از خود دفاع نمائید.
وَ إِخراج‌ُ أَهلِه‌ِ مِنه‌ُ أَکبَرُ عِندَ اللّه‌ِ وَ الفِتنَةُ أَکبَرُ مِن‌َ القَتل‌ِ چون کفار مکه در مقام عیب‌جویی گفتند اصحاب محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلّم در ماه حرام که موقع امنیت مردم بود خون‌ریزی نمودند آیه در ردّ آنها بر آمده که اگر چه در ماه حرام جنگ و خونریزی روا نیست و از گناهان کبیره بشمار میرود لکن عمل کفار قریش که نسبت برسول اللّه نمودند و حضرتش را از مکه که وطن اصلی او بود بیرون کردند نزد خدا بزرگتر است از آن عملی که اصحاب رسول اللّه کرده‌اند که بگمان اینکه آخر جمادی الاول است تیر زدند و عمرو بن خضرمی را کشتند و نیز فساد کفار بزرگتر از قتل است شاید مقصود از فتنه که بالاتر از قتل بشمار آورده کفر و شرک بخدا است.
وَ لا یَزالُون‌َ یُقاتِلُونَکُم حَتّی یَرُدُّوکُم عَن دِینِکُم إِن‌ِ استَطاعُوا و کفار همیشه در مقام جنگ با شمایند تا وقتی که شما را از دین برگردانند و اینکه آیه با آیات دیگر که در خصوص جنگ با کفار رسیده ممکن است جمع نمود، به اینکه آیاتی که در موضوع جهاد رسیده مختلف است بعضی دلالت دارد که در ماههای حرام جهاد کردن ممنوع است مثل همین آیه یَسئَلُونَک‌َ عَن‌ِ الشَّهرِ الحَرام‌ِ و بعضی آیات دلالت دارد که برای مؤمنین جایز نیست ابتداء شروع بجنگ نمایند مگر وقتی که کفار در مقام ایذاء آنها برآیند و بعضی آیات مثل فَاقتُلُوا المُشرِکِین‌َ حَیث‌ُ

صفحه : 288
وَجَدتُمُوهُم که اختصاص بوقتی دون وقتی ندارد هر وقت دست یافتید آنها را از پا در آرید و بعضی از مفسرین گمان کرده‌اند که اینکه آیات بعضی ناسخ بعضی دیگرند لکن ظاهرا اینکه نظریه درست بنظر نمی‌آید بلکه بدلالت همین آیه وَ لا یَزالُون‌َ تا آخر چنین بر می‌آید که چون کفار همیشه با شما بنای جنگ دارند و در صدد ایذاء شما میباشند شما نیز هر جا آنها را یافتید پیش از آنکه بشما اذیت کنند پیشدستی کنید و آنها را از پا در آرید.
خلاصه چون آیات قرآنی بعضی مفسر بعضی دیگرند ممکن است گفته شود که اصلا تشریع جهاد در اسلام همان دفاع بوده که چون کفار همیشه در صدد قتل مسلمانها بودند امر شد که آنها نیز همیشه و هر جا که بر آنها تسلط یافتند آنها را بکشند اگر پیغمبر اسلام امر بجهاد نکرده بود کفار نمی‌گذاشتند اسلام رونق گیرد همان ابتدا نه پیغمبر میگذاشتند و نه امت.
وَ مَن یَرتَدِد مِنکُم عَن دِینِه‌ِ فَیَمُت وَ هُوَ کافِرٌ فَأُولئِک‌َ حَبِطَت أَعمالُهُم خداوند گوشزد مؤمنین میکند که مشرکین و کفار همیشه همت می‌گمارند که شما را از دین خارج گردانند و از شما اگر کسی از دین خارج گردد و بهمان حال کفر بمیرد اعمال آن حبط می‌گردد، حبط بمعنی لغوی حیوانی را گویند که بزیاد خوردن شکم او باد کند.
و در اینکه مقصود از حبط اعمال چیست بین مفسرین گفتاری است:
1- حبط بطلان عمل و زائل شدن تأثیر آن است و اینکه فرموده کسی که مرتد شد و از دین برگشت اعمال وی حبط می‌گردد یعنی کفر اثر اعمال را طوری باطل می‌کند که دیگر نه در حیات دنیوی برای فاعل نتیجه‌بخش میشود و نه در آخرت فائده‌ای بحال وی دارد زیرا عمل صالح نه فقط حیات‌بخش طیب در آخرت است بلکه در دنیا نیز عمل نیک انسان را همیشه سرشار میدارد و قلب و دل او را باز میگرداند و بنور معرفت و محبت حق روشن میکند چنانچه فرموده مَن عَمِل‌َ صالِحاً مِن ذَکَرٍ أَو أُنثی وَ هُوَ مُؤمِن‌ٌ فَلَنُحیِیَنَّه‌ُ حَیاةً طَیِّبَةً وَ لَنَجزِیَنَّهُم أَجرَهُم بِأَحسَن‌ِ ما کانُوا یَعمَلُون‌َ

صفحه : 289
و کسی که مرتد گردید یا در اصل کافر باشد قلبش تعلق بامر ثابت یعنی وجود حق تعالی ندارد که هنگام نعمت مبتهج بوی باشد و هنگام بلاء و مصیبت خود را بوی تسلی دهد و دلخوش باشد و هنگام حاجت و بیچارگی باو پناه ببرد و عرض حاجت نماید قال اللّه تعالی أَ وَ مَن کان‌َ مَیتاً فَأَحیَیناه‌ُ وَ جَعَلنا لَه‌ُ نُوراً یَمشِی بِه‌ِ فِی النّاس‌ِ کَمَن مَثَلُه‌ُ فِی الظُّلُمات‌ِ لَیس‌َ بِخارِج‌ٍ مِنها سوره انعام آیه 122. از اینکه آیه معلوم میشود که مؤمن را نیز در اینکه عالم برای او حیات نورانی است و کافر را چنین حیاتی نیست و نیز چنین دلالت دارد در آنجا که فرموده فَمَن‌ِ اتَّبَع‌َ هُدای‌َ فَلا یَضِل‌ُّ وَ لا یَشقی وَ مَن أَعرَض‌َ عَن ذِکرِی فَإِن‌َّ لَه‌ُ مَعِیشَةً ضَنکاً وَ نَحشُرُه‌ُ یَوم‌َ القِیامَةِ أَعمی سوره طه آیه 127. کسی که تابع دین حق شود و براه هدایت رهسپار گردد نه هیچوقت گمراه میگردد و نه وی را ترسی و خوفی است و کسی که از یاد حق اعراض نماید چنین کسی در ظلمت طبیعت فرو رفته و زندگانی او تنگ میشود و خداوند جمع نموده بین اقسام سعادت و شقاوت را بقوله ذلِک‌َ بِأَن‌َّ اللّه‌َ مَولَی الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ أَن‌َّ الکافِرِین‌َ لا مَولی لَهُم سوره محمّد آیه 11 پس از اینکه بیان معلوم شد که مقصود از اعمالی که بارتداد حبط میگردد آن اعمالی است که غرض انسان از آن سعادت حیات است نه فقط عبادات و اعمالی که برای قرب بحق میکند زیرا که حبط اعمال نسبت بکفار نیز داده شده مثل آنجا که فرموده یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا إِن تَنصُرُوا اللّه‌َ یَنصُرکُم وَ یُثَبِّت أَقدامَکُم وَ الَّذِین‌َ کَفَرُوا فَتَعساً لَهُم وَ أَضَل‌َّ أَعمالَهُم ذلِک‌َ بِأَنَّهُم کَرِهُوا ما أَنزَل‌َ اللّه‌ُ فَأَحبَطَ أَعمالَهُم «تفسیر المیزان» 2- ارتداد مؤمن درست نیست یعنی هرگز مؤمن واقعی مرتد نمیشود زیرا که اجماعی است که بر ایمان استحقاق ثواب ابدی و کفر استحقاق عقاب ابدی است و جمع بین یک نفر که هم مستحق عقاب باشد و هم مستحق ثواب در یک وقت ممکن نیست پس احباط که حقیقتا شخص مؤمن باشد و بعد برگردد از ایمان درست نیست مگر اینکه از اول در اظهار ایمان یا از روی تقیه باشد یا بطمع یا غیر آن خلاصه ارتداد کشف از اینکه میکند که از اول

صفحه : 290
ایمان حقیقی در بین نبوده بلکه فقط تظاهر بایمان مینموده چگونه ممکن است کسی از روی حقیقت ایمان آورد و عمل نیکو بجا آرد و از ایمان برگردد و آن وقت اعمالش باطل گردد در صورتی که در کلام مجید فرموده أَنِّی لا أُضِیع‌ُ عَمَل‌َ عامِل‌ٍ مِنکُم و معنای حبط عمل در ارتداد اینکه است که خداوند منافق را رسوا میگرداند و عمل ظاهری او را باطل می‌گرداند زیرا معنی حبوط اینکه است که حیوان اینقدر بخورد که شکمش باد کند و بمیرد و وجودش باطل و بی‌اثر گردد و چون عمل منافق وقتی فاش شد که از روی حقیقت نبوده باطل و بی‌اثر می‌گردد و دیگر نه فائده دنیوی بحال وی دارد و نه اخروی لهذا اعمال چنین کسی را حبط گفته‌اند. «ابو الفتوح رازی» 3- بعضی از مفسرین گویند کسانی که مرتد می‌گردند اعمالی که در حین ایمان کرده‌اند باقی میماند تا هنگام مرگ اگر بر نگشتند و توبه نکردند اعمالشان باطل میشود بدلیل قوله تعالی وَ مَن یَرتَدِد مِنکُم عَن دِینِه‌ِ فَیَمُت وَ هُوَ کافِرٌ فَأُولئِک‌َ حَبِطَت أَعمالُهُم فِی الدُّنیا وَ الآخِرَةِ و آیه در مقام بیان حال کفار است که در وقت مردن اگر با ایمان باشند اعمال گذشته آنها نتیجه‌بخش میگردد و گر نه باطل و عاطل میگردد.
4- جماعت دیگری گفته‌اند از همان وقتی که مرتد گردید اعمال وی باطل می‌گردد اگر چه بعد از ارتداد برگردد بایمان و اینکه مقید فرموده بموت برای اینکه است که آخر عمر حال وی معلوم میشود نسبت بکفر و ایمان.
5- قول دیگر شرط بطلان عمل را در اینکه آیه چنین فرموده که اگر کسی مرتد گردد و با حال ارتداد بمیرد در اینصورت اعمالش باطل می‌گردد لکن اگر بعد از مرتد شدن برگشت بایمان اعمال نیک او بحال خود باقی است که مناط حال مردن است.
لکن چنین بنظر می‌آید که بهترین اقوال همان قول ابو الفتوح است که از ارتداد کشف میشود که مرتد از ابتدا ایمان صحیح نداشته و گر نه چگونه ممکن است کسی از روی حقیقت و دانستگی ایمان آرد و بعد برگردد مخصوصا اگر اعمال صالحی

صفحه : 291
و نیز در اینکه زمینه کرده باشد که عمل صالح ایمان را محکم میگرداند و بر یقین میافزاید و ضمیر منکم اگر چه دلالت دارد که مرتد از مؤمنین میباشد و از ایمان برگشته لکن یا ایمانش صوری و تقلیدی بوده یا از روی نفاق ایمان آورده بوده و اعمال وقتی سعادت دنیا و آخرت بآن تأمین میگردد که از روی ایمان واقعی انجام گیرد و قول حق تعالی (که عمل کسی را باطل نمیکند) منصرف بجایی است که عمل از روی ایمان صحیح واقعی انجام گرفته باشد نه از روی خوف و طمع یا بی‌خردی و نفهمی.
بعضی از مفسرین عنوان نموده و مورد بحث قرار داده که آیا گناه و خطاکاری غیر از کفر نیز چنین است که اثر اعمال نیک را میبرد و حبط و باطل میگرداند و بعکس اعمال نیک اثر اعمال بد را میبرد یا هر کدام بجای خود باقی است اگر بد است بحسب آن مجازات میشود و اگر خوب است بحسب آن ثواب داده میشود مگر اینکه بعضی از حسنات و اعمال نیکو اثر بعضی گناهان را میبرد مثل تقوی قوله تعالی یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا إِن تَتَّقُوا اللّه‌َ یَجعَل لَکُم فُرقاناً وَ یُکَفِّر عَنکُم سَیِّئاتِکُم سوره انفال آیه 29 و مثل اجتناب از کبائر إِن تَجتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنهَون‌َ عَنه‌ُ نُکَفِّر عَنکُم سَیِّئاتِکُم سوره نساء آیه 35. یا اینکه کسر و انکسار و موازنه بین آنها واقع میگردد بدلالت آیات و اخبار قول اخیر معتبرتر است لکن نه بطور تحابط باشد که مثلا اعمال بد بکلی اثر اعمال خوب را ببرد و لو آنکه غالب باشد یا بعکس اعمال خوب بکلی اثر اعمال بد را زائل گرداند بلکه در قیامت در میزان حساب موازنه میشود.
آری عمل نیکی که بکلی اثر اعمال بد را باطل و زایل میگرداند بالاترین آنها اسلام و دیگر توبه است که بکلی اثر گناه را زایل میگرداند و دیگر نماز است چنانچه فرموده وَ أَقِم‌ِ الصَّلاةَ طَرَفَی‌ِ النَّهارِ وَ زُلَفاً مِن‌َ اللَّیل‌ِ إِن‌َّ الحَسَنات‌ِ یُذهِبن‌َ السَّیِّئات‌ِ سوره هود آیه 115. لکن از اینکه آیه میتوان استفاده نمود که هر عمل حسنه‌ای که بمرتبه قبول برسد اثر اعمال بد را میبرد زیرا که الف و لام در «الحسنات» یا الف و لام جنس است یا استغراق هر کدام باشد مفید عموم است پس بنا بر اینکه چنین میشود که راجع بسیئات فقط کفر و شرک بخدا و ارتداد است که اعمال

صفحه : 292
حسنه نیکو را فاسد میگرداند لکن راجع باعمال نیک که از حسنات محسوب گردد تمام سیئات و خطیئات را زائل میگرداند مگر شرک بخدا و ارتداد که هیچ عمل نیکی جلوگیری از آن نمیکند حتی توبه که فرمود إِن‌َّ اللّه‌َ لا یَغفِرُ أَن یُشرَک‌َ بِه‌ِ وَ یَغفِرُ ما دُون‌َ ذلِک‌َ لِمَن یَشاءُ زیرا که شرک و ارتداد روح عبادت و موضوع عبودیت را زائل میگرداند بلکه روح انسانی که لطیفه ربانی است میمیراند کسی که کافر بخدا گردید روح انسانیت او مرده.
وَ مَن أَعرَض‌َ عَن ذِکرِی فَإِن‌َّ لَه‌ُ مَعِیشَةً ضَنکاً وَ نَحشُرُه‌ُ یَوم‌َ القِیامَةِ أَعمی«1» سوره طه آیه 123.
إِن‌َّ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ الَّذِین‌َ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ اینکه آیه در مقام ستایش مؤمنین و کسانی است که دست از شهر و دیار خود برداشتند و با رسول اللّه از مکه به مدینه مهاجرت نمودند و در راه خدا جهاد کردند و جان خود را در معرض اعدام قرار دادند.
أُولئِک‌َ یَرجُون‌َ رَحمَت‌َ اللّه‌ِ وَ اللّه‌ُ غَفُورٌ رَحِیم‌ٌ چنین اشخاصی که مال و جان خود را در راه خدا فدا دادند اینها کسانی میباشند که امیدوار برحمت خدایند و خداوند آمرزنده و مهربان است آری کسی حقیقتا امیدوار برحمت و کرم حق است که خود را در معرض رحمت در آورد لکن کسانی که فقط بزبان گویند ما امیدوار برحمت حق میباشیم یا اینکه میگویند خدا کریم است اینکه طور گفتار ناشی از غرور و بیخردی است کسی که حقیقتا امیدوار برحمت الهی باشد بایستی علامت امیدواری وی ظاهر باشد یعنی دل و قلبش همیشه بسوی او نگران باشد و طوق بندگی بگردن آویخته در فرمانبری سستی و تنبلی ننماید
-----------------------------------
(1) کسی که اعراض کند از یاد من زندگانی وی سخت میگردد و محشور میگردانیم او را روز قیامت در حالی که نابینا است.

صفحه : 293
جماعتی از مفسرین در شأن نزول آیه گویند که عبد اللّه بن جحش که در آیه پیش وصفش گفته شد که پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلّم وی را بجنگ فرستاده بود پس از آنکه برگشت آمد نزد رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم و گفت آیا بر اینکه عمل ما اجری هست یا نه اینکه آیه نازل گردید زیرا که عبد اللّه عمه زاده پیغمبر و از مهاجرین و مجاهدین فی سبیل اللّه بود.

صفحه : 294

[سوره البقرة (2): آیات 219 تا 223]

اشاره

یَسئَلُونَک‌َ عَن‌ِ الخَمرِ وَ المَیسِرِ قُل فِیهِما إِثم‌ٌ کَبِیرٌ وَ مَنافِع‌ُ لِلنّاس‌ِ وَ إِثمُهُما أَکبَرُ مِن نَفعِهِما وَ یَسئَلُونَک‌َ ما ذا یُنفِقُون‌َ قُل‌ِ العَفوَ کَذلِک‌َ یُبَیِّن‌ُ اللّه‌ُ لَکُم‌ُ الآیات‌ِ لَعَلَّکُم تَتَفَکَّرُون‌َ (219) فِی الدُّنیا وَ الآخِرَةِ وَ یَسئَلُونَک‌َ عَن‌ِ الیَتامی قُل إِصلاح‌ٌ لَهُم خَیرٌ وَ إِن تُخالِطُوهُم فَإِخوانُکُم وَ اللّه‌ُ یَعلَم‌ُ المُفسِدَ مِن‌َ المُصلِح‌ِ وَ لَو شاءَ اللّه‌ُ لَأَعنَتَکُم إِن‌َّ اللّه‌َ عَزِیزٌ حَکِیم‌ٌ (220) وَ لا تَنکِحُوا المُشرِکات‌ِ حَتّی یُؤمِن‌َّ وَ لَأَمَةٌ مُؤمِنَةٌ خَیرٌ مِن مُشرِکَةٍ وَ لَو أَعجَبَتکُم وَ لا تُنکِحُوا المُشرِکِین‌َ حَتّی یُؤمِنُوا وَ لَعَبدٌ مُؤمِن‌ٌ خَیرٌ مِن مُشرِک‌ٍ وَ لَو أَعجَبَکُم أُولئِک‌َ یَدعُون‌َ إِلَی النّارِ وَ اللّه‌ُ یَدعُوا إِلَی الجَنَّةِ وَ المَغفِرَةِ بِإِذنِه‌ِ وَ یُبَیِّن‌ُ آیاتِه‌ِ لِلنّاس‌ِ لَعَلَّهُم یَتَذَکَّرُون‌َ (221) وَ یَسئَلُونَک‌َ عَن‌ِ المَحِیض‌ِ قُل هُوَ أَذی‌ً فَاعتَزِلُوا النِّساءَ فِی المَحِیض‌ِ وَ لا تَقرَبُوهُن‌َّ حَتّی یَطهُرن‌َ فَإِذا تَطَهَّرن‌َ فَأتُوهُن‌َّ مِن حَیث‌ُ أَمَرَکُم‌ُ اللّه‌ُ إِن‌َّ اللّه‌َ یُحِب‌ُّ التَّوّابِین‌َ وَ یُحِب‌ُّ المُتَطَهِّرِین‌َ (222) نِساؤُکُم حَرث‌ٌ لَکُم فَأتُوا حَرثَکُم أَنّی شِئتُم وَ قَدِّمُوا لِأَنفُسِکُم وَ اتَّقُوا اللّه‌َ وَ اعلَمُوا أَنَّکُم مُلاقُوه‌ُ وَ بَشِّرِ المُؤمِنِین‌َ (223)

ترجمه:

‌از تو سؤال میکنند از حکم شراب و قمار بگو در اینکه دو عمل گناه بزرگ است و منافع و سودی است برای مردم و گناه آنها بزرگتر و زیادتر از نفع آنها است و از تو سؤال میکنند که چه چیز انفاق کنند بگو آنچه زائد بر امور زندگانی شما است اینطور خداوند بیان می‌کند آیات خود را شاید شما بخود آئید و فکر خود را بکار اندازید،
برای اصلاح کار دنیا و آخرت، و سؤال میکنند از تو از چگونگی

صفحه : 295
رفتار با یتیمان بگو کوشیدن در صلاح کار آنها خوب است و اینکه با آنها آمیزش نمائید که آنها برادران دینی شما هستند و خدا میداند مفسد کیست و مصلح کدامست (و خدا کار یتیمان را آسان نموده) و اگر میخواست شما را در امر یتیمان بزحمت میانداخت زیرا که خداوند غالب و درستکار است
ای مسلمانان با زنان مشرکه ازدواج نکنید تا وقتی که ایمان آرند و یک کنیز با ایمان بهتر است از یک زن آزاد مشرک و لو آنکه حسن وی شما را بشگفت آورد و نیز زن با ایمان نباید با مرد مشرک ازدواج کند تا وقتی که ایمان آرد و هر آینه یک بنده با ایمان بهتر است از یک مردی که آزاد و کافر باشد و لو اینکه حسن و کمال ظاهر آن شما را بشگفت آورد زیرا که مشرکین شما را دعوت بآتش میکنند و خداوند شما را (از راه عمل نیک) دعوت ببهشت و مغفرت و آمرزش مینماید بخواست خود و روشن و هویدا مینماید آیات خود را برای مردم شاید آنها متذکر گردند،
و ای پیغمبر از تو سؤال میکنند از حکم حیض بگو آن آزاری است برای زنان در ایام حیض نزدیکی با آنها ننمائید تا وقتی که پاک گردند چون طهارت یافتند نزدیکی با آنها نمائید بآن طوری که خداوند بشما دستور داده بدرستی که خدا دوست میدارد توبه کنندگان را و دوست میدارد طهارت یافته‌گان را،
زنان شما کشت‌زار شمایند و داخل گردید در کشتزار خود از هر راهی که بخواهید و برای نفع خود اعمال نیکی پیش فرستید (و دستورات و اوامر خدا را) نگاهدارید و بدانید محققا شما خدا را ملاقات خواهید نمود و ای رسول اکرم مژده و بشارت بده بکسانی که ایمان آورده‌اند.

توضیح آیات‌

یَسئَلُونَک‌َ عَن‌ِ الخَمرِ وَ المَیسِرِ قُل فِیهِما إِثم‌ٌ کَبِیرٌ خمر بمعنی لغوی ستر و پرده است مقنعه را خمار گویند چون سر و گردن را میپوشاند و بمعنی عرفی و شرعی و آن هر مایعی است که سکر و مستی‌آور باشد و بمناسبت اینکه عقل را میپوشاند هر مسکری را خمرش گویند و المیسر در لغة بمعنی سهولة است و قمار را میسر گفته‌اند برای اینکه بسهولت مال بدست میآید.

صفحه : 296
و مفسرین در شأن نزول آیه چنین گویند که جماعتی از صحابه شرفیاب حضور مبارک حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله و سلّم شدند و گفتند «افتنا فی الخمر و المیسر فانهما مذهبة للعقل مسلبة للمال» وقتی اصحاب از حضرت حکم خمر و میسر را خواستند که خمر عقل را زایل میگرداند و قمار مال را تلف میکند اینکه آیه نازل گردید.
قُل فِیهِما إِثم‌ٌ کَبِیرٌ بعضی از مفسرین اثم کثیر قرائت کرده‌اند و گویند اثم و ذنب در معنی نزدیک بهم و شبیه یکدیگرند و در اینکه از اینکه آیه حرمت بر می‌آید یا نه از بعضی مفسرین نقل میکنند که گفته از اینکه آیه حرمت برنمی‌آید زیرا که حرمت در جایی است که منفعت در آن نباشد و در اینکه آیه فرموده وَ مَنافِع‌ُ لِلنّاس‌ِ پس همین قدر از آیه بر می‌آید که در خمر ضرر است و ضررش زیادتر از نفع آن است لکن اینکه حرف خلاف است زیرا که اثم بمعنی گناه استعمال شده مثل قوله تعالی وَ مَن یُشرِک بِاللّه‌ِ فَقَدِ افتَری إِثماً عَظِیماً سوره نساء آیه 47. اگر حرام نبود چگونه مرتکب آن گناهکار بود.
و در جای دیگر هر حرامی را اثم نامیده قُل إِنَّما حَرَّم‌َ رَبِّی‌َ الفَواحِش‌َ ما ظَهَرَ مِنها وَ ما بَطَن‌َ وَ الإِثم‌َ که هر حرامی اثم و گناهست خصوصا بضمیمه قوله تعالی إِثم‌ٌ کَبِیرٌ و بدلالت آیات دیگر که یک جا فرموده إِنَّمَا الخَمرُ وَ المَیسِرُ وَ الأَنصاب‌ُ وَ الأَزلام‌ُ رِجس‌ٌ مِن عَمَل‌ِ الشَّیطان‌ِ فَاجتَنِبُوه‌ُ تا آنجا که فرموده فَهَل أَنتُم مُنتَهُون‌َ صریح در حرمت است زیرا که نهی دلالت بر حرمت دارد و در جای دیگر لا تَقرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنتُم سُکاری سوره نساء آیه 42. اگر چه نهی در آیه اخیر راجع بنماز است لکن مناط حرمت زایل شدن عقل و باقی مضراتی است که از مشروبات الکلی و مسکرات پدید میگردد مخصوص بنماز نیست.
بعضی از مفسرین توضیح داده مضراتی که از شرب مسکرات عاید انسان میشود که مختصری از آن را ترجمه مینمایم چنین گوید اما شرب خمر مضرات طبیّه‌ای که از آن پدید میگردد در معده و رودها و کبد و ریه و سلسله اعصاب و شرائین و قلب و حواس

صفحه : 297
مثل قوه بینایی و ذائقه و غیر اینها بقدری زیاد است که اطباء و پزشکها جدیدا و قدیما کتابهای بسیاری در آن تألیف نموده‌اند و نیز آنچه احصائیه نشان میدهد چه بسیار کسانی که از اینکه سم‌ّ مهلک مبتلا بچه امراض غریب و عجیب گردیده‌اند اما ضرر مسکرات راجع باخلاق و امور نفسانی از سوء خلق و فحاشی و جنایات و قتل و افشاء سرّ و هتک حرمت دین و ابطال تمام قوانین و نوامیس مدنیت و انسانیت که اساس سعادت حیات بشری بر آن است بسیار است آدم مست نه عفت می‌شناسد نه عرض نه مراعات نفوس مینماید نه مال، نمیداند چه میگوید و نمیفهمد چه میکند و کم جنایتی در عالم واقع میگردد که باعث آن همان مستی و سکر نباشد.
اما ضرر مسکرات راجع بامور روحانی مثل زائل شدن عقل و اختلال در فکر و تغییر اوضاع دماغیه در حال مستی بلکه در حال هشیاری نیز قابل انکار نیست در صورتی که شریعت اسلامی وضع شریعت را روی میزان عقل سلیم قرار داده و نهی شدید فرموده از آنچه باعث بطلان عمل عقل میشود باشد منع مثل خوردن مشروبات و عمل قمار و زیادتر چیزی که بسلامتی عقل ضرر میرساند شرب مسکرات است و بالاترین عملی که حکومت عقل را باطل میگرداند و تعادل اوضاع دماغیه را بهم میزند همان مشروبات است چنانچه بالاتر چیزی که بقول انسان ضرر میرساند و از اعتبار میاندازد کلام زور و دروغ است. «تفسیر المیزان» و در اینکه آیا شرب مسکرات قبل از منع شارع اسلام در عصر پیمبران سابق حلال بوده یا نه در مذهب جعفری معلوم نیست کسی قائل بحلیت آن باشد و ادعای اجماع توان نمود که در هیچ عصری حلال نبوده و هیچ پیمبری شرب مسکرات را تجویز ننموده چگونه ممکن است چنین باشد در صورتی که اصلا ارسال رسل و انزال کتب آسمانی برای تحصیل سعادت دنیوی و اخروی و تأمین امور تمدن و اجتماعیات بشری است و اینکه بتأسیس قوانین الهیه حیات روحانی و جسمانی در انسان تولید گردد و سعادت در اینکه دنیا و آخرت نصیب وی گردد در صورتی که شرب مسکرات بقوای جسمانی و روحانی و اوضاع دماغی بشر صدمه فوق العاده میزند واحدی منکر مضرات مسکرات نشده پس

صفحه : 298
چگونه توان تصور نمود که پیغمبری که برای هدایت خلق مبعوث گردیده تجویز نماید چنین عمل رکیک را و اگر قبول کنیم که اصحاب رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلّم قبل از نهی صریح شرب خمر مینمودند از عادت جاهلیت بوده که قوانین پیمبران پیش متروک شده بود و مردم بعضی که بدیانت حضرت مسیح یا حضرت موسی نبودند بت‌پرست بودند و آنهایی که بدیانت مسیح یا موسی بودند باحکام و دستورات آنها عمل نمیکردند و اینکه بعضی از عیسویان یا موسویان نسبت شرب خمر به پیمبران میدهند مسلما خلاف و غیر واقع و دروغ است ممکن نیست پیمبری که برای هدایت خلق مبعوث شده کاری کند که عقلش زائل گردد تا اینکه در حین زوال عقل نسبت ناروا بخداوند بدهد یا چنین عمل نکوهیده‌ای را که بجان و روح و عرض و ناموس انسان ضرر میرساند تجویز نماید هرگز ممکن نیست.
و اجماعی است که (کل‌ّ مسکر حرام) هر چیزی که سکرآور باشد حرام است حتی اگر اندکی نیز از مسکرات خورده شود آن را نیز حرام دانسته‌اند و چیز بخصوصی مدخلیت در حرمت ندارد از آنچه گرفته شود خواه انگور باشد خواه مویز و خرما و جو هر چه باشد وقتی مستی آورد خوردن آن حرام است زیرا که روایت در اینکه خصوص بسیار رسیده که هر چه بسیارش مستی آورد اندکش نیز حرام است، بروایت ابو الفتوح رازی رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم فرموده هر مشروبی که مستی آورد خواه از انگور و خرما باشد خواه از مویز و جو و گندم و ارزن و عسل گرفته شده باشد اگر مستی‌آور باشد خوردن آن حرام است.
و نیز اخبار در نهی از شرف خمر و عذاب و عقاب و مفاسدی که بر آن مترتب میگردد بقدری زیاد است که در شمار نمی‌آید و در کافی ابی بصیر از معصوم چنین روایت میکند که فرموده «خداوند قرار داد از برای گناهان خانه‌ای و از برای خانه دری و برای در قفلی و برای قفل آن قفل کلیدی و کلید تمام معاصی خمر است و نیز در کافی از ابی عبد اللّه علیه السلام است که فرمود
قال رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلّم «ان الخمر رأس کل اثم»
خمر سر تمام گناهان است و نیز از کافی روایت میکنند که جابر از ابی عبد اللّه نقل می‌کند

صفحه : 299
که فرمود پیغمبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم ده طائفه را لعن نمود: 1- آن کس که مایع مسکرات را غرس میکند، 2- آن کس که حراست آن را میکند و آن را بعمل می‌آورد، 3- آن کس که انگور یا غیر آن را برای گرفتن شراب میفشارد، 4- آن کس که- می‌آشامد، 5- آن کس که ساقی میشود، 6- آن کس که حمل و وضع میکند 7- آن کسی که بارش را بدوش میکشد، 8- آن کسی که میفروشد 9- آن کسی که میخرد، 10- آن کس که میخورد.
و نیز از کافی از صادق آل محمّد علیه السلام چنین روایت میکنند که قال رسول اللّه ملعون ملعون کسی که بنشیند بر سفره‌ای که در آن شرب خمر میشود.
و از کتاب خصال از ابی امامه روایت میکنند که رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلّم فرموده چهار نفرند که خداوند در روز قیامت بآنها نظر نمی‌کند: عاق، منان، منکر قدر، مدمن خمر، و نیز روایت دیگر از رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم است که خداوند قسم خورده که بنده‌ای نیست که در دنیا شرب خمر نموده باشد مگر اینکه در قیامت می‌آشامند بوی از آب حمیم خواه معذب باشد یا آمرزیده پس از آن فرموده شارب الخمر روز قیامت می‌آید در حالی که روی او سیاهست «مزرقة عیناه، بائلا شدقه، سائلا لعابه، و الغا لسانه من قفاه»«1».
بعضی از مفسرین گفته‌اند که تأیید میکند اینکه روایات را قوله تعالی إِن‌َّ شَجَرَةَ الزَّقُّوم‌ِ طَعام‌ُ الأَثِیم‌ِ کَالمُهل‌ِ یَغلِی فِی البُطُون‌ِ کَغَلی‌ِ الحَمِیم‌ِ خُذُوه‌ُ فَاعتِلُوه‌ُ إِلی سَواءِ الجَحِیم‌ِ ثُم‌َّ صُبُّوا فَوق‌َ رَأسِه‌ِ مِن عَذاب‌ِ الحَمِیم‌ِ ذُق إِنَّک‌َ أَنت‌َ العَزِیزُ الکَرِیم‌ُ.
و در مذمت قمار نیز اخبار بسیار رسیده و بدلالت اینکه مقارن با خمر نموده معلوم میشود هم در حرمت و هم در عقوبت و هم در ضرر جانی و مالی قمار دست کمی از
-----------------------------------
(1) یعنی شارب مسکرات روز قیامت میآید در حالی که روی او سیاهست چشمهای وی ازرق گردیده و بگودی فرو رفته آب از دهنش ریزانست لبهایش آویزان گردیده و از پشت سرش بیرون افتاده.

صفحه : 300
شرب خمر ندارد و چنانچه از اخبار بر می‌آید قمار اسم بر هر چیزی است که در آن برد و باخت باشد.
وَ مَنافِع‌ُ لِلنّاس‌ِ شاید مقصود از منافعی که در شرب خمر تصور میشود قوت بدنی و لذت طبیعی موقتی باشد و در قمار منافع مالی خیالی تصور می‌گردد که قمار باز بطمع نفع مشغول قمار می‌شود.
وَ إِثمُهُما أَکبَرُ مِن نَفعِهِما اگر چه اندک منافعی در شرب خمر و قمار بنظر میآید لکن گناه آن که در اثر مخالفت نهی صریح و ضررهای جانی و مالی عاید شخص میگردد بمراتب بزرگتر از آن منافع جزئی خیالی است.
جانا اگر مایل بشراب و مستی میباشی قطره‌ای از شراب عشق حقیقی بذائقه جانت برسان و از «شرابا زنجبیلا» روحت را گرم کن و از «شرابا کافورا» قلب خود را خنک گردان و از «ماء سلسبیل» قوی و مشاعر خود را رونق ده و از آن نهر آب «غیر آسن» که هرگز در آن فساد و تغییری پدید نمی‌گردد جگر سوخته خود را سیراب گردان و حیات جدیدی بر خود تأمین گردان و از آن نهر شیری که قوت بخش جان و روح است خود را محظوظ گردان و بجان و روح خودت قوت بده و از «شرابا طهورا» ذره‌ای بچش تا آنکه مست گردی و پس از مستی بوجد آیی و وقتی مست عشق گشتی از وجد بوجود آیی و از وجود بوجدان و از و جدان بشهود رسی آن وقت خواهی دید چه عالم وسیع جان‌فزایی بنظرت جلوه مینماید.

«اگر ببینی و دست از ترنج بشناسی روا بود که ملامت کنی زلیخا را»
وَ یَسئَلُونَک‌َ ما ذا یُنفِقُون‌َ قُل‌ِ العَفوَ در شأن نزول آیه گفته‌اند وقتی حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله و سلّم راجع بصدقه تأکید فرمود گفتند یا رسول اللّه بیان فرما چه دهیم و چند دهیم و بکی دهیم اینکه بود که اینکه آیه

صفحه : 301
فرود آمد که وقتی از تو از انفاق سؤال نمودند قُل‌ِ العَفوَ عفو بمعنی لغوی زیاد و کثرت است.
بعضی از قراء «العفو» را بضمه قرائت کرده‌اند که خبر مبتدای محذوف باشد که بگو آنچه انفاق میکنید و بعضی بفتحه خوانده‌اند «قل انفقوا العفو».
و در اینکه مقصود از عفو، در آیه چیست بین مفسرین گفتاری است:
1- جماعتی از مفسرین گفته‌اند «عفو» آن مالی است که از قوت سال شخص و عیالات وی زیاد آید.
2- عفو، آن زیادتی مال است که شخص وقتی انفاق نمود درویش و فقیر نشود.
(حسن بصری) 3- عفو آن مال بسیاری است که از انفاق نقصانی در آن پدید نگردد.
«عبد اللّه عباس» 4- صدقه است از راه توانگری. «مجاهد» 5- عفو، انفاق نمودن بقدر متعارف و متوسط است که در طرف افراط و تفریط نیفتد. «عمر بن دینار و عطاء» 6- عفو: انفاق کردن بقدر طاقت است. «ضحاک» 7- مقصود از عفو، اینکه است که هر چه شد از کم و زیاد انفاق شود.
«عبد اللّه عباس» 8- عفو، هر مالی است که حلال‌تر و پاکیزه‌تر باشد برای انفاق.
«تفسیر ابو الفتوح رازی» کَذلِک‌َ یُبَیِّن‌ُ اللّه‌ُ لَکُم‌ُ الآیات‌ِ لَعَلَّکُم تَتَفَکَّرُون‌َ، فِی الدُّنیا وَ الآخِرَةِ اینطور خداوند برای شما ظاهر میگرداند آنچه را که نفع دنیوی و اخروی شما در آن است که هم دنیای شما در اثر حفظ مال تأمین گردد و هم آخرت شما در اثر انفاق زیادتی مال اصلاح شود شاید شما فکر خود را بکار بیاندازید و همیشه راجع بمنافع دنیا و آخرت خود اندیشه نمائید و صلاح و فساد خود را بشناسید.

صفحه : 302
وَ یَسئَلُونَک‌َ عَن‌ِ الیَتامی در شأن نزول آیه دو قول است:
عبد اللّه عباس بروایت عطیّه و ضحّاک و سدی چنین گفته که قاعده عرب در زمان جاهلیت اینکه بوده که نظر به اینکه کار یتیم خیلی اهمیت داشته مال او را از مال خود جدا میکردند و به هیچ وجه مداخله در آن نمی‌نمودند حتی کسی حیوان سواری او را سوار نمی‌شد و بخدمه او خدمتی رجوع نمی‌نمود اینکه بود که پس از آنکه از حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله و سلّم در باره یتیمان سؤال شد اینکه آیه آمد.
قُل إِصلاح‌ٌ لَهُم خَیرٌ بگو اصلاح کار آنها از روی مصلحت بهتر است.
2- جماعت دیگری گفته‌اند چون خداوند در باره مال ایتام سفارش فرموده و آیاتی فرستاده مثل وَ لا تَقرَبُوا مال‌َ الیَتِیم‌ِ و قوله تعالی الَّذِین‌َ یَأکُلُون‌َ أَموال‌َ الیَتامی ظُلماً مردم ترسیدند و یتیمان را از خود دور گردانیدند و غذای آنها را از غذای خود جدا نمودند حتی اگر طعام ایتام چیزی زیاد می‌آمد هیچ تصرف نمی- نمودند تا آنکه خراب میشد و اینکه مطلب بر مردم مشکل شد اینکه بود که از حضرت رسول سؤال نمودند و خداوند آیه فرستاد که اصلاح کردن کار یتیم و حفظ مال او بدون اینکه طمع در مال او کنید یا اجرتی بخواهید برای آنها و نیز برای خودتان بهتر است و اگر صلاح کار یتیم در آن باشد که با آنها آمیزش کنید آنها را از خود دور نگردانید وَ إِن تُخالِطُوهُم فَإِخوانُکُم که آنها برادران شما هستند یعنی همان عملی که با برادران خود میکنید در باره یتیمان نیز مرعی دارید و آنها را از خود مرانید و دور نکنید.
ابو عبیده چنین گوید که اینکه آیه دلیل بر اینکه است که هر گاه چند نفر با هم مسافرت نمودند رواست که با هم یک جا خرج کنند و هم‌خرج باشند و کم و زیادی که بین آنها در خوراک پیدا میگردد هر گاه برضایت باشد باکی نیست.

صفحه : 303
وَ اللّه‌ُ یَعلَم‌ُ المُفسِدَ مِن‌َ المُصلِح‌ِ خدا میداند چه کس غرض او نسبت بمال یتیم فساد است و چه کس غرض او در مخالطة با یتیمان صلاح حال آنان است.
وَ لَو شاءَ اللّه‌ُ لَأَعنَتَکُم و اگر خدا میخواست راجع بکار یتیم شما را بزحمت می‌انداخت.
إِن‌َّ اللّه‌َ عَزِیزٌ حَکِیم‌ٌ خداوند غالب و قاهر است بر آنچه حکم کند حکیم است که آنچه حکم کند مطابق حکمت و صلاحدید است. «تفسیر ابو الفتوح رازی» و در تفسیر قمی از حضرت صادق روایت میکند که چون فرود آمد آیه إِن‌َّ الَّذِین‌َ یَأکُلُون‌َ أَموال‌َ الیَتامی ظُلماً إِنَّما یَأکُلُون‌َ فِی بُطُونِهِم ناراً وَ سَیَصلَون‌َ سَعِیراً هر کس بچه یتیمی نزد او بود از خود او را جدا نمود و چون از رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلّم سؤال نمودند در اخراج آنها اینکه آیه رسید که قُل إِصلاح‌ٌ لَهُم خَیرٌ وَ إِن تُخالِطُوهُم فَإِخوانُکُم فی الدین وَ اللّه‌ُ یَعلَم‌ُ المُفسِدَ مِن‌َ المُصلِح‌ِ.
وَ لا تَنکِحُوا المُشرِکات‌ِ حَتّی یُؤمِن‌َّ مفسرین در شأن نزول آیه چنین گویند که حضرت رسول شخصی که نامش ایمن بود و او را مرثد بن ابی مرثد غنوی می‌گفتند و مرد قوی و شجاع بود فرستاد بمکه که جمعی از مسلمانان که در آنجا بودند بیاورد و در مکه با زنی از مشرکین سابقه رفاقت داشت و نامش عناق بود وقتی آن زن شنید که ایمن بمکه آمده نزد او آمد و گفت بیا ساعتی با هم بنشینیم ایمن گفت اسلام بین من و تو را جدایی انداخته و برای من دیگر چنین کاری روا نیست آن زن گفت با من ازدواج نما گفت بایست از حضرت رسول دستور بخواهم و چون آن زن میدانست که چنین دستوری باو نمیدهد عده‌ای را بسر او ریخت که او را بزدند از دست آنها خود را نجات داد و پس از آنکه کار خود را انجام داد برگشت بمدینه و از رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلّم سؤال نمود اینکه آیه

صفحه : 304
نازل گردید که ازدواج نکنید با زنهای مشرکه تا وقتی که ایمان آرند بعضی گفته‌اند اینکه آیه وَ لا تَنکِحُوا المُشرِکات‌ِ حَتّی یُؤمِن‌َّ بآیه دیگر که در سوره مائده آیه 6 است الیَوم‌َ أُحِل‌َّ لَکُم‌ُ الطَّیِّبات‌ُ وَ طَعام‌ُ الَّذِین‌َ أُوتُوا الکِتاب‌َ حِل‌ٌّ لَکُم وَ طَعامُکُم حِل‌ٌّ لَهُم وَ المُحصَنات‌ُ مِن‌َ المُؤمِنات‌ِ وَ المُحصَنات‌ُ مِن‌َ الَّذِین‌َ أُوتُوا الکِتاب‌َ مِن قَبلِکُم نسخ شده لکن چنانچه بعضی از مفسرین گفته‌اند آیه سوره مائده ناسخ وَ لا تَنکِحُوا المُشرِکات‌ِ نیست زیرا که نهی راجع بزنهای مشرکه است و جواز نکاح راجع بزنهای اهل کتاب از یهودیها و نصرانیها و غیر آنها.
و مشرک اسم فاعل است یعنی آن کسی که برای خدا شریک و انباز قرار میدهد و برای شرک بخدا مراتبی گفته شده فرد واضح آن قائل شدن بتعدد اله و عبادت بتها و طلب شفاعت از اصنام و غیر اینها میباشد و مرتبه پائین‌تر شرک نصرانیها است که بگویند مسیح پسر خدا است و یهودیها که گویند عزیر پسر خدا است یا اینکه گویند ما پسرهای خدا میباشیم چنانچه قرآن بآنها اشاره دارد و مرتبه پائین‌تر شرک در مقام عبادت است که در مقام عبادت خالص نباشد برای خدا و غیری و جهتی در نظر باشد و پائین‌تر از آن شرک در مقام فعل است که شخص متمسک باسباب باشد و اسباب را مستقلا مؤثر داند و چشم از مسبب الاسباب پوشد و تمسک نماید باسباب و مخلصینی که از شر شیطان در امانند کسانی میباشند که در هر چهار مرتبه توحید کامل گردند یعنی توحید در مقام ذات، توحید در مقام صفات، توحید در مقام افعال، توحید در مقام عبادت و هدف و نقطه نظر آنها در مقام امور بحق است و بس و آنها کسانی میباشند که شیطان قسم خورده تمام بنی آدم را گمراه میکنم مگر «مخلصین» اگر چه چنانچه در حدیث دارد مخلصین نیز در خطرند چنانچه کفر نیز مراتبی دارد بالاترین اقسام کفر انکار الوهیت و انکار نبوت و معاد است و پائین‌ترین مراتب کفر ترک واجبات است مثل اینکه تارک حج را کافر نامیده و نیز کسی که ترک بعضی واجبات نماید او را کافر گفته‌اند لکن تارک واجبات را حقیقتا نمیتوان کافر نامید بلکه کسی که ترک بعضی واجبات نماید در صورتی که

صفحه : 305
انکار ضروریات اسلام را ننماید بایستی چنین کسی را فاسق نامید نه کافر.
و آن شرکی که مانع از ازدواج است آن شرک بمعنی اول است که در مقام الوهیت مشرک باشد نه بآن معانی دیگری که در اقسام شرک گفته شد.
وَ لَأَمَةٌ مُؤمِنَةٌ خَیرٌ مِن مُشرِکَةٍ وَ لَو أَعجَبَتکُم کنیز با ایمان بهتر است از زن آزادی که فاقد ایمان و مشرک باشد.
اشاره به اینکه شما جمال صوری را ننگرید رنگ و خال فریبنده و خالی از حقیقت است گل زیبای جمال انسان باندک باد خزان آفاتی بزودی پژمرده می‌گردد و طراوت و زیبایی وی تبدیل میشود جمال حقیقی حسن باطنی است که در اثر ایمان و تقوی پدید میگردد و آن جمال دائمی و همیشگی است که دست تطاول روزگار و تغییر لیل و نهار آن را فاسد نمیگرداند بلکه آفات و بلیات دنیا اگر با صبر و متانت همراه باشد بر نورانیت و قوت و متانت آن می‌افزاید.
وَ لا تُنکِحُوا المُشرِکِین‌َ حَتّی یُؤمِنُوا وَ لَعَبدٌ مُؤمِن‌ٌ خَیرٌ مِن مُشرِک‌ٍ وَ لَو أَعجَبَکُم و لو آنکه مشرک در جمال صوری بحد اعجاب رسیده باشد زیرا خیریت و کمال در جمال باطنی است نه در شمایل ظاهری جمال باطنی جوهر و حقیقت و واقعیت است جمال ظاهر مجاز و نمایش بی‌معنی است جمال باطنی پرتو نور ازلیت است جمال ظاهر صورت بلا حقیقت است.
أُولئِک‌َ یَدعُون‌َ إِلَی النّارِ زن مشرکه و مرد مشرک شما را بآتش دعوت میکنند و خداوند شما را بسوی بهشت میخواند.
در مقام علت حکم و سبب تأسیس آن است که مانع از ازدواج با مشرکین برای اینکه است که زن و شوهر بآن ارتباط و آمیزشی با هم پیدا می‌کنند هر یک مایلند که دیگری را با خود هم کیش و هم‌مسلک و هم عقیده نمایند و بآن جذّابیتی که بین آنان دائر است از راه گفتار و کردار و جهات دیگر در روحیه یکدیگر تأثیر مینمایند

صفحه : 306
اینکه است که ظلمت کفر و آن تیرگی و خباثتی که در قلب مشرک تعبیه شده قرین خود را می‌کشاند بسوی آتش و ممکن است مؤمن را خصوصا کسانی که تازه از شرک بایمان گرویده‌اند برگردانند بحالت شرک زیرا هنوز ایمان در قلب آنان نفوذ ننموده و چون ایمان واقعی پرتو نور ازلی است که بر قلب مؤمن پرتو افکنده و هر کس با مؤمن آمیزش نماید او بآن نور حقیقت وی را رهبری مینماید ببهشت اینکه است که در اینکه مبارک آیه نهی صریح میفرماید که از ازدواج با مشرکین خودداری نمائید

ذره ذره کاندرین ارض و سما است جنس خود را همچه کاه و کهرباء است

ناریان مر ناریان را طالبند نوریان مر نوریان را جاذبند
«مثنوی» وَ اللّه‌ُ یَدعُوا إِلَی الجَنَّةِ وَ المَغفِرَةِ بِإِذنِه‌ِ لکن مؤمن که بحق و حقیقت دعوت میکند دعوت او دعوت خدایی است که شما را میخواند بسوی بهشت و آمرزش باذن حق تعالی و فرمان او یعنی بخواست و اراده او.
وَ یُبَیِّن‌ُ آیاتِه‌ِ لِلنّاس‌ِ لَعَلَّهُم یَتَذَکَّرُون‌َ و خداوند طریق هدایت و راه رسیدن بسعادت را بشما میآموزد و بیان میفرماید که غرض از تعلیمات قرآنی آن چیزی است که بنفع شما تمام شود و شما را از آتش که در نتیجه نافرمانی و اعمال بد شما پدید میگردد نجات دهد شاید شما متذکر گردید و در اثر پیروی دین محمدی صلی اللّه علیه و آله و سلّم صلاح و فساد خود را بشناسید و خود را از پرتگاه جهالت باوج عزت و دانش برسانید.
وَ یَسئَلُونَک‌َ عَن‌ِ المَحِیض‌ِ بقاعده نحو و عربیت محیض و حیض هر دو مصدر و از باب حاض یحیض میباشد و محل اجتماع ماء را حوض گویند و گفته میشود حاضت المرأة تحیض حیضا و محیضا و در عرف شرع حیض خونی است که معروف و مخصوص بزن در موقع معین با صفات معین

صفحه : 307
که بی‌نیاز از وصف و تعریف است.
بعضی از مفسرین از سعید جبیر نقل میکند که او از عبد اللّه عباس چنین حکایت میکند که گفت ندیدم ملتی را که بهتر باشند از اصحاب رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلّم که از حضرتش سؤال نکردند زیادتر از سیزده مطلب و تمام آن در قرآن است:
1- یَسئَلُونَک‌َ عَن‌ِ الأَهِلَّةِ، 2- یَسئَلُونَک‌َ عَن‌ِ الشَّهرِ الحَرام‌ِ، 3- یَسئَلُونَک‌َ ما ذا یُنفِقُون‌َ، 4- یَسئَلُونَک‌َ عَن‌ِ الخَمرِ وَ المَیسِرِ، 5- یَسئَلُونَک‌َ عَن‌ِ الیَتامی، 6- یَسئَلُونَک‌َ عَن‌ِ المَحِیض‌ِ، 7- یَسئَلُونَک‌َ عَن‌ِ السّاعَةِ أَیّان‌َ مُرساها، 8- وَ إِذا سَأَلَک‌َ عِبادِی عَنِّی، 9- یَسئَلُونَک‌َ عَن‌ِ الأَنفال‌ِ، 10- یَسئَلُونَک‌َ عَن‌ِ الرُّوح‌ِ، 11- یَسئَلُونَک‌َ عَن ذِی القَرنَین‌ِ 12- یَسئَلُونَک‌َ عَن‌ِ الجِبال‌ِ.
اینکه در اول سیزده سؤال گفته و بعد بیشتر از دوازده سؤال شماره ننموده شاید باعتبار اینکه است که خمر و میسر دو سؤال در حساب آیند که باین اعتبار سؤالات سیزده عدد میشود.
توضیح آیه: ای محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلّم از تو سؤال میکنند از حیض، مفسرین در شأن نزول آیه چنین گویند چون عادت عرب در زمان جاهلیت اینکه بوده که در موقع حیض از زن بکلی کناره‌گیری میکردند و او را در خانه تنها میگذاشتند و به هیچ وجه با وی معاشرت نمیکردند همانطوری که عادت مجوس بر همین منوال بوده شخصی بنام ابو الدحداح از حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله و سلّم سؤال نمود و گفت: یا رسول اللّه ما بایستی در موقع حیض با زن چه عملی کنیم آن وقت اینکه آیه فرود آمد:
قُل هُوَ أَذی‌ً در معنی «اذی» از مفسرین سه قول نقل شده:
قتاده و سدی گفته‌اند یعنی حیض نجاست و قذارت است، مجاهد گفته: «اذی» بمعنی خون حیض است.
قاضی گفته «اذی» اشاره بایذاء و مشتقی است راجع بزن در ایام حیض و قول سوم اقرب بحقیقت و معتبرتر است و شاید اشاره باین باشد که جماع در حال حیض برای زن

صفحه : 308
ضرر کلی دارد چنانچه اطباء گفته‌اند در حال حیض منافذ رحم باز است و طبیعت مشغول بتطهیر رحم و مهیا کردن آن است برای حمل و ممکن است رگهای نازکی که باز شده برای خارج کردن خون زائد بجماع خدشه‌ای بآن وارد آید و رحم را فاسد گرداند اینکه است که قرآن امر میفرماید که خودداری نمائید از جماع در حال حیض:
فَاعتَزِلُوا النِّساءَ فِی المَحِیض‌ِ امر بدوری نمودن از زن در حال حیض اگر چه مطلق است لکن بقرینه آیه بعد فَأتُوهُن‌َّ مِن حَیث‌ُ أَمَرَکُم‌ُ اللّه‌ُ معلوم میشود فقط امر راجع بجماع است نه مطلق استلذاذ.
لکن بین مفسرین در معنی فَاعتَزِلُوا گفتاری است:
1- اجتناب کنید از جماع با آنها و اینکه قول محمّد بن حسن و إبن عباس و عایشه و قتاده و مجاهد است و موافق طریقه جعفری است که حرام نیست نزدیک شدن با زن در موقع حیض مگر موضع خروج خون فقط.
2- تا حدود پیراهن مانعی ندارد لکن ما دون آن ممنوع است.
ابی حنفیه و شافعی و شریح و سید بن مسیب «مجمع البیان» وَ لا تَقرَبُوهُن‌َّ حَتّی یَطهُرن‌َ حتی برای انتهای حکم است که منع تا وقتی ادامه دارد که پاک نشده و پس از آن حکم برداشته میشود، و یَطهُرن‌َ دو طور قرائت شده در تفسیر ابو الفتوح رازی گوید کوفیان تماما «یطهرن» بدون تشدید قرائت کرده‌اند مگر عاصم که با تشدید قرائت نموده و باقی قراء بدون تشدید قرائت کرده‌اند پس بنا بر اینکه که بدون تشدید باشد معنی آیه چنین میشود نزدیکی نکنید تا وقتی که از حیض پاک شوند و لو آنکه غسل نکرده باشند.
و اگر «یطهرن» با تشدید قرائت شود چنین میشود در حال حیض با زنها نزدیکی نکنید تا وقتی که پاک شوند و غسل کنند.

صفحه : 309
فَإِذا تَطَهَّرن‌َ فَأتُوهُن‌َّ مِن حَیث‌ُ أَمَرَکُم‌ُ اللّه‌ُ پس وقتی که زن از حیض طاهر گردید و غسل نمود نهی برداشته میشود و دیگر منع و ردعی در کار نیست و با آنها آمیزش کنید بآنطوری که خداوند بشما امر فرموده و اسلام مثل باقی احکام راجع بحیض حد وسط را انتخاب نموده نه مثل مجوس و یهودیها که در ایام حیض بکلی زن را خارج مینمودند و تمام بدن او را نجس میدانستند و به هیچ وجه معاشرت با او را روا نمیدانستند و نه مثل نصاری که هیچ منعی بین آنان نبوده و در حال حیض مراعات هیچ حکمی نمیکردند.
و چنانچه بعضی از مفسرین شماره نموده‌اند راجع بحیض بیست حکم در شریعت اسلامی مقرر فرموده بعضی واجب بعضی حرام بعضی مکروه و چون بنای ما بر اختصار است از بیان و تعداد آن خودداری مینمائیم و جای بسط و بیان آن کتب فقهیه است.
إِن‌َّ اللّه‌َ یُحِب‌ُّ التَّوّابِین‌َ وَ یُحِب‌ُّ المُتَطَهِّرِین‌َ پس از آنکه حکم حیض و بیان قذارت حیض را بیان فرموده که حیض نجاست ظاهری است و در ایام حیض مقاربت و نزدیکی با زن روا نیست زیرا که علاوه بر قذارت و نجاست و تنفر طبع از مقاربت ضرر طبیعی و بدنی بزن پدید میگردد و اسلام هم مراعات امور طبیعی را نموده و هم مراعات امور روحانی را فرموده و آیه اشاره باین دارد که چنانچه قذارات و نجاسات بدنی را بایستی بآب شستشو نمود تا رفع گردد نجاسات باطنی که در اثر معصیت و نافرمانی پدید میگردد بایستی بآب توبه و ندامت و رجوع بسوی حق تعالی خانه دل و قلب را شستشو داد تا اینکه پس از پاک شدن محل نفوذ و اشراق نور معرفت گردد «توابین و متطهرین» هر دو صیغه مبالغه است یعنی خداوند دوست میدارد کسانی را که بسیار توبه می‌کنند و ظاهر و باطن خود را از نجاسات صوری و معنوی پاکیزه میگردانند و بسیار در مقام تطهیر ظاهر و باطن خود بر می‌آیند.
در حدیث دارد که رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم روزی هفتاد مرتبه استغفار می‌نمود

صفحه : 310
با اینکه حضرتش معصوم بوده در هیچ موقعی گناه و خلافی از وجود مبارکش سر نزده بود وقتی از آن حضرت از علت توبه سؤال میشد میفرموده توبه من برای آن غفلتهایی است که در اندک اوقاتی در موقع تبلیغ رسالت روی میدهد.
وقتی آن وجود مبارک با تنزه و عصمت و فناء فی اللّه که در باره وجود شریفش خدای جلیل در کتاب مجیدش فرموده ما یَنطِق‌ُ عَن‌ِ الهَوی إِن هُوَ إِلّا وَحی‌ٌ یُوحی چنین باشد ماها که سر تا پا گناه میباشیم و چنان در گرداب طبیعت و نفس‌پرستی فرو رفته‌ایم که خود و خدای خود را فراموش کرده‌ایم بایستی آنی از توبه و ندامت از اعمال نکوهیده خود غافل نباشیم و قلب و دل و سریره خود را بآب توبه از قذارات معنوی پاک و طاهر گردانیم تا اینکه جان و روان ما محل جلوه‌گاه نور احدیت گردد و محبوب خدا گردیم.
نِساؤُکُم حَرث‌ٌ لَکُم زنان شما موضع کشت و زراعت شمایند.
فرق است بین حرث و زرع که زمین زراعتی و آن محلی که در آن بذر پاشیده میشود و تخم‌گیری میشود آن را حرث گویند و آن حاصلی که از زمین روئیده میشود آن را زرع نامند پس رحم زن بمنزله زمین زراعتی است که تخم انسان در آن ریخته میشود.
و اینکه اینکه آیه عقب آیه محیض ذکر شده شاید کنایه باشد که همان طوری که زمین زراعتی بایستی از قذارات پاک و پاکیزه باشد تا آنکه حاصل آن خوب و پاکیزه گردد همین طور بایستی رحم زن نیز از قذارات خون حیض تصفیه گردیده مهیا گردد برای پذیرفتن نطفه و فرزند سالم خوب بعمل آرد.
فَأتُوا حَرثَکُم أَنّی شِئتُم شیخ طبرسی در اینجا کلامی دارد که اجمالی از آن را ترجمه مینمایم: چنین گوید بین مفسرین در معنی اینکه جمله اخیر گفتاری است:

صفحه : 311
1- زنان شما موضع کشت و زراعت شمایند أَنّی شِئتُم از هر جا بخواهید وارد گردید. «قتاده و ربیع» 2- «کیف شئتم» وارد گردید هر طوری که بخواهید. «مجاهد» 3- «متی شئتم» یعنی وارد گردید هر زمانی که بخواهید. «ضحاک» و اینکه معنی اخیر نزد اهل لغت صحیح نیست زیرا که انی در لغت بمعنی اینکه و اینکه مکان است چنانچه گفته میشود «أَنّی لَک‌ِ هذا» کجا از برای تو است چنین امری تا آنجا که گفته مالک باین آیه استدلال کرده بر جواز وطی هر کسی باذن خود در دبر او، و از بسیاری از مفسرین مثل نافع، إبن عمر، زید بن اسلم، و محمّد بن منکدر چنین روایت میکنند، و بسیاری از اصحاب ما نیز چنین گفته‌اند لکن تمام فقهاء مخالفت کرده‌اند و گفته‌اند مقصود از حرث نیست مگر نسل پس بایستی بهمان موضع نسل اقتصار نمود و قائلین به اباحه اعتراض نموده‌اند که آیه را حمل بر موضع نسل نمودن درست نیست زیرا که وقتی زنان ما بمنزله محل زراعتی ما باشند بایستی برای ما مباح باشد هر طوری که بخواهیم وارد گردیم. «پایان» لکن چنانچه فقهاء گفته‌اند متبادر از ظاهر آیه که زن را بمنزله حرث قرار داده دلالت دارد بر اقتصار بهمان موضع نسل نه غیر آن و عمومیت از آن استفاده نمیگردد.
وعده‌ای از اخبار در کافی و تهذیب و غیره تأیید مینماید همان ظاهر آیه را در تفسیر قمی از صادق آل محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلّم چنین روایت می‌کنند که أَنّی شِئتُم یعنی هر زمانی که بخواهید در فرج زیرا که زرع موضع بذر است و تشبیه زن ببذر کنایه بموضع نطفه است و از مجموع اخبار میتوان استفاده نمود که قوله تعالی أَنّی شِئتُم یعنی راجع بهمان موضع مخصوص از هر راهی که بخواهی و هر وقت که بخواهی و هر کجا که بخواهی و بهر کیفیتی که بخواهی مختاری که اینکه توسعه در مقام استمتاع است.
و چنانچه بعضی از علمای تفسیر گفته‌اند اینکه بسیاری از علمای امامیه حکم بجواز داده‌اند با کراهت بادله دیگری است نه باین آیه زیرا که ظاهرا آیه انصراف

صفحه : 312
از اینکه معنی دارد و دلالت بر اینکه طور توسعه ندارد.
و اینکه تشبیه یکی از اشارات لطیفه و بدیعه قرآن است که مرد را تشبیه بزارع و زن را بمزرعه و نطفه را بتخم و اولاد را بمحصول نموده.
وَ قَدِّمُوا لِأَنفُسِکُم خطاب بمؤمنین است که برای خود عمل صالح ذخیره نمائید و شاید مقصود اولاد صالح باشد که یکی از باقیات صالحات اولاد صالح است بقرینه اینکه پس از آنکه احکام حیض و حدود آن را بیان فرمود در مقام تحریص و ترغیب بر آمده باشد که ازدواج کنید تا اینکه نسل بشر زیاد گردد و باین وسیله گوینده کلمه توحید در نوع بشر در عالم منتشر شود و در عالم بشریت عبودیت دائر گردد که فرمود وَ ما خَلَقت‌ُ الجِن‌َّ وَ الإِنس‌َ إِلّا لِیَعبُدُون‌ِ سوره ذاریات آیه 65 که غرض از خلقت جن و انس عبادتی است که از روی معرفت باشد.
و ظاهر از آیه بقرینه آیات دیگر مثل قوله تعالی وَ ما تُقَدِّمُوا لِأَنفُسِکُم مِن خَیرٍ تَجِدُوه‌ُ عِندَ اللّه‌ِ هُوَ خَیراً وَ أَعظَم‌َ أَجراً و امثال آن از آیات بسیار مقصود عمل صالح است که از جمله آنها ازدواج نمودن بقصد پدید شدن و بوجود آمدن اولاد صالح است که برای جامعه نافع باشد.
وَ اتَّقُوا اللّه‌َ وَ اعلَمُوا أَنَّکُم مُلاقُوه‌ُ وَ بَشِّرِ المُؤمِنِین‌َ و نظیر اینکه آیه در قرآن بسیار است مثل قوله تعالی یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا اتَّقُوا اللّه‌َ وَ لتَنظُر نَفس‌ٌ ما قَدَّمَت لِغَدٍ وَ اتَّقُوا اللّه‌َ إِن‌َّ اللّه‌َ خَبِیرٌ بِما تَعمَلُون‌َ سوره حشر آیه 18 که امر بتقوی میفرماید که از خدا بترسید و از حدود و قوانینی که در شریعت اسلامی برای شما مقرر گردیده تجاوز ننمائید و بدانید که البته بازگشت و سر انجام کار شما بسوی پروردگار شما است و حساب شما با وی است، و ای رسول اکرم بشارت و مژده بده بمؤمنین که هنگام لقاء پروردگار بپاداش اعمال نیک صالح خود خواهید رسید.

صفحه : 313

[سوره البقرة (2): آیات 224 تا 231]

اشاره

وَ لا تَجعَلُوا اللّه‌َ عُرضَةً لِأَیمانِکُم أَن تَبَرُّوا وَ تَتَّقُوا وَ تُصلِحُوا بَین‌َ النّاس‌ِ وَ اللّه‌ُ سَمِیع‌ٌ عَلِیم‌ٌ (224) لا یُؤاخِذُکُم‌ُ اللّه‌ُ بِاللَّغوِ فِی أَیمانِکُم وَ لکِن یُؤاخِذُکُم بِما کَسَبَت قُلُوبُکُم وَ اللّه‌ُ غَفُورٌ حَلِیم‌ٌ (225) لِلَّذِین‌َ یُؤلُون‌َ مِن نِسائِهِم تَرَبُّص‌ُ أَربَعَةِ أَشهُرٍ فَإِن فاؤُ فَإِن‌َّ اللّه‌َ غَفُورٌ رَحِیم‌ٌ (226) وَ إِن عَزَمُوا الطَّلاق‌َ فَإِن‌َّ اللّه‌َ سَمِیع‌ٌ عَلِیم‌ٌ (227) وَ المُطَلَّقات‌ُ یَتَرَبَّصن‌َ بِأَنفُسِهِن‌َّ ثَلاثَةَ قُرُوءٍ وَ لا یَحِل‌ُّ لَهُن‌َّ أَن یَکتُمن‌َ ما خَلَق‌َ اللّه‌ُ فِی أَرحامِهِن‌َّ إِن کُن‌َّ یُؤمِن‌َّ بِاللّه‌ِ وَ الیَوم‌ِ الآخِرِ وَ بُعُولَتُهُن‌َّ أَحَق‌ُّ بِرَدِّهِن‌َّ فِی ذلِک‌َ إِن أَرادُوا إِصلاحاً وَ لَهُن‌َّ مِثل‌ُ الَّذِی عَلَیهِن‌َّ بِالمَعرُوف‌ِ وَ لِلرِّجال‌ِ عَلَیهِن‌َّ دَرَجَةٌ وَ اللّه‌ُ عَزِیزٌ حَکِیم‌ٌ (228)
الطَّلاق‌ُ مَرَّتان‌ِ فَإِمساک‌ٌ بِمَعرُوف‌ٍ أَو تَسرِیح‌ٌ بِإِحسان‌ٍ وَ لا یَحِل‌ُّ لَکُم أَن تَأخُذُوا مِمّا آتَیتُمُوهُن‌َّ شَیئاً إِلاّ أَن یَخافا أَلاّ یُقِیما حُدُودَ اللّه‌ِ فَإِن خِفتُم أَلاّ یُقِیما حُدُودَ اللّه‌ِ فَلا جُناح‌َ عَلَیهِما فِیمَا افتَدَت بِه‌ِ تِلک‌َ حُدُودُ اللّه‌ِ فَلا تَعتَدُوها وَ مَن یَتَعَدَّ حُدُودَ اللّه‌ِ فَأُولئِک‌َ هُم‌ُ الظّالِمُون‌َ (229) فَإِن طَلَّقَها فَلا تَحِل‌ُّ لَه‌ُ مِن بَعدُ حَتّی تَنکِح‌َ زَوجاً غَیرَه‌ُ فَإِن طَلَّقَها فَلا جُناح‌َ عَلَیهِما أَن یَتَراجَعا إِن ظَنّا أَن یُقِیما حُدُودَ اللّه‌ِ وَ تِلک‌َ حُدُودُ اللّه‌ِ یُبَیِّنُها لِقَوم‌ٍ یَعلَمُون‌َ (230) وَ إِذا طَلَّقتُم‌ُ النِّساءَ فَبَلَغن‌َ أَجَلَهُن‌َّ فَأَمسِکُوهُن‌َّ بِمَعرُوف‌ٍ أَو سَرِّحُوهُن‌َّ بِمَعرُوف‌ٍ وَ لا تُمسِکُوهُن‌َّ ضِراراً لِتَعتَدُوا وَ مَن یَفعَل ذلِک‌َ فَقَد ظَلَم‌َ نَفسَه‌ُ وَ لا تَتَّخِذُوا آیات‌ِ اللّه‌ِ هُزُواً وَ اذکُرُوا نِعمَت‌َ اللّه‌ِ عَلَیکُم وَ ما أَنزَل‌َ عَلَیکُم مِن‌َ الکِتاب‌ِ وَ الحِکمَةِ یَعِظُکُم بِه‌ِ وَ اتَّقُوا اللّه‌َ وَ اعلَمُوا أَن‌َّ اللّه‌َ بِکُل‌ِّ شَی‌ءٍ عَلِیم‌ٌ (231)

صفحه : 314

ترجمه:

قرار ندهید خدا را در معرض قسمهای خود تا باین واسطه از حقوق مردم تبرؤ نمائید و از مخالفت حق خودداری نمائید و بین مردم اصلاح کنید و خداوند شنوا و دانا است،
خداوند از سوگندهای لغو شما مؤاخذه نمیکند لکن انتقام میکشد از آنچه در دل خود اندوخته‌اید و خدا آمرزنده و بردبار است،
کسانی که با زنهای خود ایلاء کنند (یعنی قسم خورند بر ترک معاشرت با آنها) چهار ماه انتظار بکشند پس اگر برگشتند خداوند آمرزنده و مهربان است،
و اگر تصمیم بر طلاق نمودند خدا بگفتار آنها شنوا و دانا است،
زنهایی که طلاق داده شده‌اند از شوهر نمودن خودداری کنند تا سه طهر بر آنها بگذرد و حلال نیست برای آنها اینکه پنهان نمایند آنچه را که خداوند خلق نموده در رحمهای ایشان اگر میباشند که ایمان داشته باشند بخدا و بروز آخرت و در زمان عدّه شوهرهای آنها حق دادند رجوع نمایند بآنها اگر مقصود آنان اصلاح و سازگاری باشد و زنان را بر شوهران حقوقی است در عرف مثل حقوقی که شوهران بر زنها دارند لکن مردان را بر زنان مزیتی است،
طلاقی که شوهر تواند رجوع کند دو مرتبه است پس شوهر یا زن خود را نگه دارد بطور معروف و نیکی با وی را رها کند باحسان و خوبی و حلال نیست برای شما شوهران که چیزی از مهر زنهای خود بجبر بگیرید مگر اینکه بترسید که آنها بحدودی که برای آنها تعیین شده عمل نکنند پس اگر بترسید از عمل نکردن آنها بحدود الهی باکی نیست برای زن و شوهر که زن چیزی بشوهر بدهد (و طلاق بگیرد) اینکه است حدودی که خداوند تعیین نموده پس تجاوز نکنید و سرکشی ننمائید و کسانی که بحدود الهی عمل نکنند آنها از ظالمین و ستمکارانند،
و اگر بعد از دو طلاق باز (مرتبه سوم) طلاق واقع شد دیگر حلال نیست آن زن بر شوهر مگر اینکه شوهر دیگری اختیار

صفحه : 315
کند پس اگر آن شوهر دوم او را طلاق داد دیگر گناهی نیست برای زن و شوهر اینکه رجوع بهم نمایند اگر بناء دارند که بپای دارند حدود الهی را اینکه حدودی است که خدا ظاهر نموده برای مردمی که عالم باشند (بقوانین شرع)،
و هر گاه زنها را طلاق دادید تا وقتی که عده آنها سر آمد پس نگاه دارید آنها را بطور خوبی و متعارف یا آنکه آنها را رها کنید بطور شایستگی و نگاه ندارید آنها را بطوری که بآنها آزار نمائید و از حق آنها تعدی کنید و کسی که چنین کند بنفس خود ظلم کرده و آیات خدا را بهزو و سخریه نگیرید و متذکر نعمتهای خدا باشید و یاد کنید آنچه برای شما فرستاده از کتاب و حکمت تا آنکه برای شما موعظه و اندرز باشد و پرهیزگار باشید و بدانید که محققا خداوند بهمه چیز عالم و دانا است.

توضیح آیات‌

اشاره

وَ لا تَجعَلُوا اللّه‌َ عُرضَةً لِأَیمانِکُم عرضه بضم بمعنی لغوی چیزی را گویند که صلاحیت پیدا نموده برای عملی مثل اینکه گویند فلانه چیز در معرض فلان عمل واقع گردیده و مثل چیزی که در معرض نمایش در آورند چنانچه جنس را برای فروش عرضه نمایند و در اینکه مبارک آیه نهی فرموده از اینکه خدا را در معرض قسم واقع گردانند و یمین و حلف بمعنی قسم است و در شأن نزول آیه مفسرین گویند عبد اللّه رواحه قسم خورده بود که با دامادش بشیر بن نعمان تکلم نکند و مراوده با وی ننماید و آنچه خواستند بین آنها را اصلاح نمایند قبول نمیکرد و میگفت من قسم خورده‌ام اینکه بود که اینکه آیه نازل گردید و در معنی آیه از مفسرین سه قول گفته شده:
1- قرار ندهید قسم بخدا را علت و مانع از برّ و تقوی و بعذر اینکه گوئید قسم خورده‌ام از کار خیر بازمانید. «حسن و طاووس و قتاده» 2- عرضه بمعنی حجت و دلیل است یعنی قرار ندهید قسم بخدا را دلیل بر منع از تقوی و عمل نیکو که اگر قسم خورده باشید بر ترک عملی و بعد معلوم شود که آن عمل خیر و خوبی است قسم مانع آن نمیشود و برای اینکه قسم خورده‌اید ترک

صفحه : 316
را نکنید. «إبن عباس و مجاهد و ربیع» 3- نهی است که نباید خدا را در معرض قسم قرار دهید که برای هر کار جزئی و کلی یا نیک و بدی بخدا قسم بخورید و بنا بر اینکه قول معنی «ان تبروا» اینکه میشود که میخواهید بطریق قسم خوردن بخدا شما را راستگو و با تقوی دانند.
و از حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله و سلّم روایت میکنند که فرمود «وقتی برای کاری قسم خوردید و بعد دیدید خلاف سوگند بهتر است آن کار را بکنید و پس از آن کفاره قسم را بدهید زیرا که کفاره قسم بگردن شما است.
وَ اللّه‌ُ سَمِیع‌ٌ عَلِیم‌ٌ خداوند شنوا است میشنود قسم خوردن شما را و عالم است بافعال و اعمال و نیات شما.
لا یُؤاخِذُکُم‌ُ اللّه‌ُ بِاللَّغوِ فِی أَیمانِکُم در اخبار بسیار دارد که لغو در قسم که مؤاخذه‌ای بر آن نیست اینکه است که گفته شود «لا و اللّه و بلی و اللّه» یعنی نه و اللّه یا بگوید آری و اللّه که از روی اعتقاد و تصمیم نباشد.
لغو در لغت هر چیزی را گویند که اثر خارجی بر آن مترتب نگردد و بی‌ثمر باشد بعضی از مفسرین از عبد اللّه عباس از والبی از حضرت امیر المؤمنین علیه السلام روایت کرده که «قسم لغو در جایی است که کسی در حال غضب قسم خورده و بر ترک چنین قسمی یعنی قسمی که اثری بر آن مترتب نگردد نه گناهست و نه کفاره‌ای و دلیلش قول نبی اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم که فرموده قسمی نیست در حال غضب و از عبد اللّه عباس است که اینکه طور قسم که جدی نباشد معصیت است و بایستی توبه نمود و کفاره‌ای بر آن نیست و نیز از حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله و سلّم روایت میکنند که چنین فرموده «هر کس قسم خورد بر قطع رحمی یا بر معصیتی یا بر ترک عملی برّ و نیکی بر آن است که مخالفت قسم کند

صفحه : 317
وَ لکِن یُؤاخِذُکُم بِما کَسَبَت قُلُوبُکُم خداوند برای قسمهای لغو شما که از روی حقیقت و تصمیم و دانستگی نباشد شما را مؤاخذه نمیکند لکن در آن قسمهایی که از روی عمد و نیت باشد و مخالفت نمائید مؤاخذه مینماید.
«ما» در بِما کَسَبَت موصوله است و ممکن است راجع بهمان قسم باشد که قسمی که از روی عمد و دانستگی باشد بر ترک آن مؤاخذه میشود اما اگر روی کسب قلبی و تمیز و دانستگی نباشد لغو است و اثری بر آن مترتب نمیشود و ممکن است گفته شود چون ما موصوله عموم دارد حکم مؤاخذه را تعمیم دهیم و گوئیم آنچه از دل و قلب و از روی عمد و دانستگی سر زد چه عمل نیک باشد از گفتار و کردار و اعمال و چه عمل بد باشد خواه قسم باشد یا غیر آن مؤثر واقع میگردد لکن آن عملی که از روی ادراک که محل ادراک قلب انسانی است و تمیز عقلی که محل آن دماغ است سر نزند اثری از ثواب و عقاب بر آن مترتب نمیشود مثل حال نسیان یا خطاء یا غفلت یا جهل بحکم یا جهل بموضوع حکم هر کدام باشد ثواب و عقابی در آن مورد نمیباشد لِلَّذِین‌َ یُؤلُون‌َ مِن نِسائِهِم تَرَبُّص‌ُ أَربَعَةِ أَشهُرٍ ایلاء مأخوذ از الیه بمعنی قسم است لکن در عرف شرع وضع ثانوی پیدا نموده و اختصاص داده شده به اینکه شوهر از روی غضب قسم بخورد که با زن حلال خود نزدیکی نکند و غرضش ایلاء و اذیت او باشد.
«التربص» در لغت بمعنی انتظار کشیدن است که اگر شوهر چنین قسمی بخورد در صورتی که قسم بیکی اسماء مختصه بحق تعالی باشد زن بایستی چهار ماه صبر کند اگر شوهر برنگشت و بزن رجوع ننمود بایستی زن رجوع کند بحاکم شرع که حاکم شرع شوهر را وادار نماید یا رجوع کند بزن و برگردد یا طلاق دهد.
در کافی از امام باقر و صادق (ع) چنین روایت میکنند که «هر گاه مرد قسم خورد که نزدیکی با زن خود نکند تا چهار ماه زن بایستی صبر کند و بر مرد گناهی نیست که تا چهار ماه با حلال خود مقاربت ننماید لکن پس از چهار ماه اگر مرد

صفحه : 318
رجوع بزن ننمود زن رجوع کند بحاکم شرع و او بمرد امر میکند که یا زن را طلاق دهد یا از قسم برگردد و رجوع بزن نماید و اگر رجوع نکرد پس وقتی که حائض شد و طاهر گردید بایستی وی را طلاق دهد و مادامی که زن در عده میباشد شوهر میتواند باو رجوع کند اینکه است آن ایلایی که حکمش در کتاب خدا و سنت رسول اللّه آمده.
وَ المُطَلَّقات‌ُ یَتَرَبَّصن‌َ بِأَنفُسِهِن‌َّ ثَلاثَةَ قُرُوءٍ طلاق در لغت بمعنی تخلیه و رها شدن از قید است و طلاق زن عبارت از رها شدن از قید زوجیت است، «تربص» بمعنی انتظار کشیدن بِأَنفُسِهِن‌َّ خودداری نمودن زن است از شوهر کردن ثَلاثَةَ قُرُوءٍ تأسیس حکم عده است برای جلوگیری از اختلاط نطفه و مخلوط شدن میاه و مقصود حفظ نسل است لکن چون قانون دائر مدار حکمت غالبی است در جایی که مطمئن از اینکه مفسده باشد نیز حکم عده نگاهداشتن برای زن جاری است که بایستی عده نگاه دارد.
قُرُوءٍ جمع قرء از لغات اضداد است که بمعنی حیض و طهر هر دو آمده و در اینکه مقصود از «قروء» در آیه حیض یا طهر است دو قول از مفسرین نقل شده، جماعتی گفته‌اند طهر است یعنی بایستی زن بعد از طلاق سه پاکی نگاه دارد در بین دو مرتبه حیض و اینکه قول زید بن ثابت و عبد اللّه عمر و عایشه و مذهب ما است و بعضی گفته‌اند مقصود از قروء حیض است. (تفسیر ابو الفتوح رازی) و نیز گفته شده دلیل بر اینکه مقصود از «قروء» طهر است نه حیض قوله تعالی است: فَطَلِّقُوهُن‌َّ لِعِدَّتِهِن‌َّ یعنی طهری که در آن مقاربت نشده باشد، و روایت نبوی است که وقتی که إبن عمر زن خود را طلاق داد زنش در حال حیض بود حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود برو و زن خود را برگردان بخانه وقتی پاک شد او را طلاق ده یا وی را نگه دار و اینکه آیه را تلاوت فرمود: إِذا طَلَّقتُم‌ُ النِّساءَ فَطَلِّقُوهُن‌َّ لِعِدَّتِهِن‌َّ یعنی در طهری که مقاربت نشده باشد، و نیز بقرینه جمع که قروء گفته دلالت بر طهر دارد نه حیض بمناسبت اینکه طهر موقعی است که خون حیض در رحم جمع می‌شود و آن را قروء نامند و نظر بجریان آن در موقع حیض آن را نیز قروء گویند.

صفحه : 319
پس بنا بر اینکه معنی قروء اسم میشود برای ایام پاکی و مجازا باعتبار جریان آن در موقع حیض آن را قروء نامند و تا وقتی که بشود لفظ بر معنی حقیقی کرد نباید حمل بر معنی مجازی نمود.
و بعضی از مفسرین گفته‌اند مقصود از قروء سه حیض است و اینکه قول علی علیه السلام است در یک روایت و عمر و عبد اللّه و جماعت دیگری نیز گفته‌اند.
و نیز از حضرت امیر المؤمنین علیه السلام در روایت دیگر است «وقتی زن مطلقه حلال میشود که از حیض سوم پاک شود و غسل کند و نماز بخواند.
بعضی از مفسرین شماره نموده که از اینکه آیه وَ المُطَلَّقات‌ُ تا آنجا که فرموده وَ أَنتُم لا تَعلَمُون‌َ شش حکم از احکام طلاق و آنچه راجع بآن است به بدیع‌ترین اسلوب و ملیح‌ترین بیان و جامع‌ترین ترتیب و محکمترین و ثابت‌ترین قانون اجتماعیه و بالاترین حکمت‌آمیز مدنیه تأسیس شده.
وَ لا یَحِل‌ُّ لَهُن‌َّ أَن یَکتُمن‌َ ما خَلَق‌َ اللّه‌ُ فِی أَرحامِهِن‌َّ و برای زنهای مطلقه حلال نیست که مخفی و پنهان نمایند آنچه را خداوند در رحمهای آنان خلق نموده و در اینکه مقصود از: ما خَلَق‌َ اللّه‌ُ، چیست بین مفسرین گفتاری است:
1- از صادق آل محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلّم روایت میکنند که خداوند برای زن سه چیز واجب نموده حیض و طهر و حمل که روا نیست اینها را مخفی گرداند.
2- مقصود حمل است که برای زن مطلقه حرام است حمل خود را مخفی گرداند «إبن عباس و قتاده» 3- مقصود حیض و حمل است. «إبن عمر و حسین» 4- برای زن حلال نیست حمل خود را کتمان نماید برای اینکه شوهر بوی رجوع نکند. «إبن عباس» «مجمع البیان»

صفحه : 320
إِن کُن‌َّ یُؤمِن‌َّ بِاللّه‌ِ وَ الیَوم‌ِ الآخِرِ مقصود اینکه نیست اگر زنها ایمان بخدا و معاد نداشته باشند جائز است حمل یا حیض یا طهر خود را مخفی گردانند بلکه ظاهرا مقصود اینکه است که ایمان بخدا و اعتقاد به اینکه خداوند عالم بهر چیزی است و ظاهر و باطن نزد او مکشوف است و نیز ایمان بمعاد و اینکه هر کسی بکیفر اعمال خود خواهد رسید مانع از اینکه میگردد که زن حال خود را مخفی دارد.

سؤال‌

چه زنهایی بعد از طلاق عده دارند!

پاسخ‌

زنهای مطلقه هر گاه با آنها نزدیکی و مقاربت شده و نیز اگر یائسه و صغیره نباشند بایستی عده نگاهدارند و آن مشهور و معروف بین فقهاء سه طهر است و آن را تحدید بسه ماه و ده روز کرده‌اند لکن اگر مقاربت و جماع اصلا واقع نشده عده ندارد بدلیل قوله تعالی إِذا نَکَحتُم‌ُ المُؤمِنات‌ِ ثُم‌َّ طَلَّقتُمُوهُن‌َّ مِن قَبل‌ِ أَن تَمَسُّوهُن‌َّ فَما لَکُم عَلَیهِن‌َّ مِن عِدَّةٍ تَعتَدُّونَها و اگر جماع واقع شده و زن حامله باشد عده او تا وقت وضع حمل اوست نه قرء بدلیل قوله تعالی وَ أُولات‌ُ الأَحمال‌ِ أَجَلُهُن‌َّ أَن یَضَعن‌َ حَملَهُن‌َّ ابو الفتوح رازی در تفسیر خود راجع بعده کلامی دارد چنین گفته: اما کلام در عدّه و حکم او: بدان که عده بر دو قسم است عده مطلقه (زنی که او را طلاق داده باشند) وعده زنی که شوهرش مرده باشد و حکم زنی که مطلقه باشد دو قسم است قسمی عده ندارد و قسمی عده دارد آنکه عده ندارد سه قسم است: اول زنی که با او مقاربت نشده باشد، دوم زنی که باعتبار سن بموقع حیض نرسیده باشد، سوم زن یائسه که از کبر سن موقع حیض او گذشته باشد. اما زنهایی که بایستی عده نگاه دارند دو قسمند یکی آنکه حیض نبیند و لکن آنهایی که هم سن او هستند حیض می‌بینند

صفحه : 321
که اینها سه ماه بایستی عدّه نگاه دارند و دیگر زنی که مرتبا حیض ببیند و او را عادت مستمرّ باشد که بایستی تا سه پاکی بعد از حیض عده نگاه دارد یک پاکی بعد از حیضی که طلاق گرفته و دو پاکی بعد از آن و پس از آنکه حیض سوم را دید از عدّه بیرون آید و آن زنی که عادت مستمر ندارد گاهی حیض می‌بیند و گاهی نمیبیند بایستی مراعات هر دو جهت را بنماید هم ماه و هم سه پاکی تا آنجا که گفته اما عده زنی که شوهرش مرده باشد اگر زن آزاد باشد خواه نکاح دائمی باشد یا متعه خواه جماع واقع شده یا نشده هر کدام باشد عده او چهار ماه و ده روز است و در زن مملوکه عده او نصف زن آزاد است. (پایان) وَ بُعُولَتُهُن‌َّ أَحَق‌ُّ بِرَدِّهِن‌َّ فِی ذلِک‌َ إِن أَرادُوا إِصلاحاً و اینکه حکم دوم است نسبت بطلاق، بعوله جمع بعل و بعل در مواردی استعمال میشود که استیلایی باشد و چون شوهر نسبت بزن خود راجع بحقوق زوجیت استیلایی دارد اینکه است که فرموده بُعُولَتُهُن‌َّ یعنی شوهرهای زنهای مطلقه سزاوارترند به اینکه زنهایی که طلاق داده‌اند و هنوز در عده رجعیه میباشند برگردانند بسوی خود لکن در صورتی که مقصود آنها اصلاح باشد نه اضرار نه اینکه بخواهند ضرر بآنها بزنند چنانچه در آیه بعد است وَ لا تُمسِکُوهُن‌َّ ضِراراً لِتَعتَدُوا به اینکه مکرر طلاق دهند و رجوع کنند و غرض آنها اذیّت و آزار باشد نه اصلاح.
وَ لَهُن‌َّ مِثل‌ُ الَّذِی عَلَیهِن‌َّ بِالمَعرُوف‌ِ و زنان را بر مردان حقی است مثل اینکه مردان را بر زنان حقی است.
چون تعلیمات قرآنی بلکه تمام دستورات و مقررات اسلامی روی میزان اصول اجتماعی و مطابق قانون عقل و منطق استوار گردیده و یکی از اصول فطرت و قوانین مدنی و اجتماعی حقوق زناشویی و قوانین ازدواج است که بایستی روی قاعده و میزان صحیح انجام داده شود و قرآن بتمامتر وجهی و صحیح‌ترین قانونی که اهل فن میدانند که در عالم چنین قانون مضبوطی سابقه نداشته قانونی وضع نموده ببین چگونه پس

صفحه : 322
از آنکه زن و شوهر را راجع بحقوق زناشویی مساوی قرار داده بلکه در تمام شؤنات اجتماعی و فردی مثل معاملات، معاشرات، حقوق، تجارات، و غیر اینها چنانچه از اینکه آیه وَ لَهُن‌َّ مِثل‌ُ الَّذِی عَلَیهِن‌َّ بِالمَعرُوف‌ِ استفاده توان نمود و شاید نظر بمساوات زن و مرد دارد آنجا که فرموده هُن‌َّ لِباس‌ٌ لَکُم وَ أَنتُم لِباس‌ٌ لَهُن‌َّ زیرا که لباس مساوی با قامت و قامت مساوی با لباس است و اگر چه مورد اینکه آیه حکم جماع در شب ماه رمضان است چنانچه آیه وَ لَهُن‌َّ مِثل‌ُ الَّذِی عَلَیهِن‌َّ بِالمَعرُوف‌ِ نیز در مورد حقوق زناشویی فرود آمده لکن چنانچه از معصوم رسیده قرآن ظاهری دارد و باطنی و باطن آن را نیز باطنی است که تا هفت بطن تحدید می‌نماید و نیز اشارات و کنایات بسیاری دارد که ما یَعلَم‌ُ تَأوِیلَه‌ُ إِلَّا اللّه‌ُ وَ الرّاسِخُون‌َ فِی العِلم‌ِ و ایضا مورد مخصص نمیشود غالبا احکامی که از قرآن استفاده میشود در موارد خاصی فرود آمده لهذا ممکن است از عموم آیه بین زن و مرد در تمام شئونات زندگانی مساوات استفاده نمود مگر در مواردی که استثناء شده.
وَ لِلرِّجال‌ِ عَلَیهِن‌َّ دَرَجَةٌ پس از آنکه زن و مرد را در حقوق زناشویی مساوی قرار داده و بمیزانی که در شرع و عرف تعیین شده بایستی هر یک مراعات حقوق یکدیگر را نمایند مرد برتری دارد بر زن و شاید مقصود از درجه و استیلاء مرد بر زن راجع بحقوق زوجیّت همان حق استمتاع باشد که شوهر مالک هر گونه استمتاع و حظی است که از زن توان برد که اینگونه استمتاع در مقابل نفقه و تأمین امور زندگانی زن است که بگردن شوهر قرار داده و زن بایستی در مقابل آن تمکین کند.
وَ اللّه‌ُ عَزِیزٌ حَکِیم‌ٌ و خداوند بر همه چیز غالب و در آنچه حکم کند درستکار است.
از میمونه زوجه رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلّم چنین روایت می‌کنند که گفت شنیدم از حضرت رسول که بهترین مردهای امّت من کسی است که نسبت بزن خود بهتر باشد و بهترین

صفحه : 323
زنان امّت من زنی است که نسبت بشوهر بهتر باشد و هر زنی که حامله گردد در هر شبانه روز اجر هزار شهید باو دهند که در راه خدا کشته شده باشد و هر یک از آنها را برتری دهند بر حور العین مثل برتری من از کمتر کسی از امت من و بهترین زنان امت من زنی است که در آنچه معصیت نباشد رضایت شوهر را بدست آرد و بهترین مردان امت من مردی است که با اهلش با لطف و مدارا زندگی نماید مثل مادر نسبت باولاد و چنین مردی در هر شبانه روزی اجر شهید که در راه خدا کشته شده دارد عمر خطاب گفت یا رسول اللّه چطور است که زنی که رضایت شوهر بدست آرد اجر هزار شهید دارد و مرد اجر صد شهید فرمود ندانی که اجر زنان را از اجر مردان نزد خدا بیش است و ثوابش تمامتر و خداوند در بهشت درجات مرد را بلند گرداند هر گاه زن از او راضی باشد نمیدانی بعد از شرک بخدا هیچ گناهی نزد خدا زیادتر نیست از ستم شوهر نسبت بزن از خدا بترسید در باره دو ضعیف زن و یتیم که خداوند راجع باینها از شما سؤال میکند هر کس باینها احسان کند برحمت و رضوان رسد و هر کس باینها بدی کند در معرض سخط حق تعالی واقع می‌گردد تا آخر حدیث.
و نیز از معاذ روایت میکنند که گفت یا رسول اللّه حق زنان بر مردان چیست فرمود اینکه بصورت آنها نزنند و بگفتار زشت آنها را نخوانند و آنچه خود میخورند بآنها دهند و آنچه پوشند آنها را پوشانند و از آنها دوری ننمایند.
و از عبد اللّه عباس روایت میکند که گفت ما نزد پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلّم بودیم زنی از صحابه آمد بالای سر رسول اللّه ایستاد و گفت السلام علیک یا رسول اللّه من از نزد زنها پیغام آورده‌ام و هیچ زنی نیست که اینکه پیغام مرا بشنود و راضی نباشد ای رسول خدای تعالی خدای مردان و زنان است و آدم پدر مردان و زنان است و حوّا مادر مردان و زنان است مردان چون در جهاد کشته شوند زنده‌اند و روزی خورند و ما از اینکه فضیلت محرومیم و ما بایستی در خانه‌ها محبوس باشیم و خدمت مردها را بکنیم آیا برای ما اجری هست فرمود آری سلام مرا بایشان برسان و بگو اطاعت شوهران کردن برابر جهاد و شهادت است لکن کم زنی است که چنین کند. (تفسیر ابو الفتوح رازی)

صفحه : 324
زن و مرد اگر چه در انسانیت شریکند لکن شالوده خلقت زن و مرد از لحاظ قوای دماغی جسمی احساسات طبیعی و مزاجی تفاوت دارد چنانچه تجربه شده مرد اگر چه قوه فکرش زیادتر است لکن زن حسّاس‌تر است.
بعضی از دانشمندان گفته‌اند زن و مرد اگر چه از حیث قوی و احساسات با هم تفاوت کامل دارند ولی هیچکدام قوی‌تر از دیگری نیستند و بواسطه اختلاف طبیعت زن و مرد وظیفه آنها در جامعه مختلف میگردد و مدبر و ناظم عالم هر یک را برای کاری ساخته و سازمان وجود وی برای همان کار است اینکه است که نه کار مرد از زن بطور شایستگی ساخته میشود نه کار زن از مرد و چنانچه تاریخ نشان می‌دهد قبل از اسلام بحکم غلبه قوی بر ضعیف و قانون تنازع بقاء زنها تحت فشار و ستمکاری مردها قرار گرفته بودند و چون اخلاق نیک و وظائف انسانیّت بین اهالی آن زمان وجود نداشت زن را تحت تأثیر خود در آورده و از هیچگونه جفاکاری در باره اینکه موجود جمیل ظریف که مظهر جمال خلقت است خودداری نمی‌نمودند.
اگر چه مرد در بسیاری از صفات و فعالیّت بر زن امتیاز دارد لکن زن را نیز خصوصیاتی است که از آن جهت بر مرد برتری دارد، قلب حساس پر عاطفه، بردبار فداکار، نوع‌دوست، نوع‌پرور، رقیق القلب، مربی عالم زن را طوری خلقت فرموده که مشقت آبستنی، زائیدن، شیر دادن، تربیت اولاد نوزاد، تا مدت مدیدی بلکه در تمام ایام جوانی عهده‌دار باشد.
و بعضی از علماء تفسیر راجع بهویت زن و حقوق آن در جامعه و مقدار ارزش آن در ملل متمدنه و غیر متمدنه قبل از اسلام و بعد از اسلام بیان مفصلی دارد از تفصیل آن خودداری میکنم لکن مختصری از آن را ترجمه مینمایم.
پس از بیان چگونگی نظریه ملل عالم نسبت بزن قبل از اسلام چنین گوید:
اما اسلام یعنی دین حنیفی که قرآن در آن نازل شده شالوده کار زن را نسبت بجامعه عوض نموده و بر خلاف آنچه عقیده اهل عالم بوده هویّت زن و حقوق او را در جامعه نشان داده.

صفحه : 325
راجع بهویت زن در آیات قرآنی تذکر داده که زن و مرد هر دو انسانند و ماده و عنصر وجود مرد و زن یکی است و فضل و برتری برای احدی نیست مگر بتقوی یا أَیُّهَا النّاس‌ُ إِنّا خَلَقناکُم مِن ذَکَرٍ وَ أُنثی وَ جَعَلناکُم شُعُوباً وَ قَبائِل‌َ لِتَعارَفُوا إِن‌َّ أَکرَمَکُم عِندَ اللّه‌ِ أَتقاکُم سوره حجرات آیه 13. و نیز هر فردی از بشر از زن و مرد گرفته شده که زن و مرد ماده وجود انسانند و فضل و برتری را در تقوی قرار داده خواه مرد باشد خواه زن هر کس تقوای او بیشتر باشد فضیلتش بیشتر است.
و نیز فرموده أَنِّی لا أُضِیع‌ُ عَمَل‌َ عامِل‌ٍ مِنکُم مِن ذَکَرٍ أَو أُنثی بَعضُکُم مِن بَعض‌ٍ سوره آل عمران آیه 193. در اینکه آیه تصریح نموده که هیچ عملی نزد خدا ضایع نیست بخلاف کسانی که میگفتند عمل بد زنها راجع بخود آنها است و عمل خوب آنها برای مردها است و بعضکم من بعض نتیجه قول حق تعالی است که إِنّا خَلَقناکُم مِن ذَکَرٍ وَ أُنثی یعنی زن و مرد هر دو از یک نوع و یک سنخند.
و آیه دیگر کُل‌ُّ نَفس‌ٍ بِما کَسَبَت رَهِینَةٌ معلوم میشود هر بشری خواه زن باشد یا مرد گرو اعمال خودش میباشد.
و پس از آنکه معلوم شد که فضیلت و کرامت در تقوی است نه در مرد بودن یا زن بودن و هر گاه اخلاق حمیده مثل درجات ایمان علم نافع، عقل، خلق نیکو، صبر، حلم، سخاوت، شجاعت و باقی اوصاف حمیده در زن باشد که در برابر وی مرد باین اوصاف نباشد چنین زنی فضیلت و برتری دارد بر آن مردی که در درجه او در تقوی و اخلاق نیکو باشد. و نیز آیات دیگر مثل قوله تعالی مَن عَمِل‌َ صالِحاً مِن ذَکَرٍ أَو أُنثی وَ هُوَ مُؤمِن‌ٌ فَلَنُحیِیَنَّه‌ُ حَیاةً طَیِّبَةً وَ لَنَجزِیَنَّهُم أَجرَهُم بِأَحسَن‌ِ ما کانُوا یَعمَلُون‌َ سوره نحل آیه 96 و غیر اینها که دلالت دارد که زن و مرد بلحاظ کسب فضائل مساوی میباشند، و نیز خداوند مذمت نموده کسانی را که بدختر توهین مینمایند آنجا که فرموده وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُم بِالأُنثی.
و نیز راجع بامور اجتماعی و شئون حیاتی اسلام مساوات قرار داده بین زن و مرد و زن را در اراده و عمل مستقل قرار داده و نیز در نتیجه عمل وی را با مرد مساوی گردانیده

صفحه : 326
آنجا که فرموده لَها ما کَسَبَت وَ عَلَیها مَا اکتَسَبَت و در دو جهت زن و مرد با هم فرق دارند یکی آنکه زن را تشبیه به زراعت نموده در تکون و پیدایش وجود بشر و دیگر چون بنیه زن لطیف و هویّت وی ضعیف‌تر از مرد است و اینکه دو جهت تأثیر دارد در حالات او اینکه است که وظائف اجتماعیه‌ای که محول باوست فرق پیدا میکند با مرد، زن راجع بشئون زندگانی وظیفه‌ای دارد و مرد وظیفه دیگری دارد که هر یک بایستی انجام وظیفه دهند.
خلاصه زن و مرد در غالب احکام عبادات و حقوق اجتماعی مساوی میباشند و همان طوری که مرد مستقل در امور اجتماعی است زن نیز استقلال دارد و در غالب امور اجتماعی حق مداخله دارد مثل کسب، عمل، ارث، تجارت، زراعت، تعلیم، تعلم، اخذ حقوق دفاع از دشمن و غیر اینها از مواردی که خلاف اقتضای طبعش نباشد و عمده چیزی که طبیعت زن مقتضی آن نیست قضاوت و ولایت و جهاد است. (تفسیر المیزان) لکن با اینکه زن و مرد در بسیاری از شئونات و امور اجتماعی مثل استقلال فکر، حریت، تصرف ارادی در امور اجتماعی و فردی و تصرف و اختیار او در امور شخصی خود چنانچه فرمود فَلا جُناح‌َ عَلَیکُم فِیما فَعَلن‌َ فِی أَنفُسِهِن‌َّ بِالمَعرُوف‌ِ و غیر اینها مساوی میباشد با اینحال از بعضی جهات دیگر زن با مرد فرق دارد چنانچه اگر مقایسه شود متوسطین از مردها در خصوصیات کمالیه مثل دماغ و قلب و شرائین و اعصاب و قوای بدنی و جثه قوی‌ترند از زن لکن زن نیز بجهاتی مثل عاطفه، رقت قلب، میل بجمال و زینت بر مرد امتیاز دارد و دیگر از امتیازات مرد بر زن اینکه است که حیات مرد حیات تعقلی است و حیات زن حیات احساساتی است.
آری حق زن نیست که در قضاوت شرعی که از روی کتاب الهی و سنت نبوی اخذ شده مداخله نماید نه قضاوتی که در دادگستریها که از روی قوانین خارجه گرفته شده و قضات آن از قوانین شرع بی‌خبرند که چنین قضاوتی نه بر زن رواست نه بر مرد بلکه رجوع بچنین حکوماتی رجوع بطاغوت است که در کلام اللّه از آن نهی شده آنجا که فرموده أَ لَم تَرَ إِلَی الَّذِین‌َ یَزعُمُون‌َ أَنَّهُم آمَنُوا بِما أُنزِل‌َ إِلَیک‌َ وَ ما أُنزِل‌َ

صفحه : 327
مِن قَبلِک‌َ یُرِیدُون‌َ أَن یَتَحاکَمُوا إِلَی الطّاغُوت‌ِ وَ قَد أُمِرُوا أَن یَکفُرُوا بِه‌ِ«1» سوره نساء آیه 63. و چنانچه تفسیر شده طاغوت رجوع بباطل است و آن قاضی که بحکم خدا و روی میزان شریعت حکم ننماید همان طاغوت است که حکم بباطل نموده و نیز خداوند بخودش قسم خورده که ایمان نیاورده‌اند مگر کسانی که در فصل خصومات پیغمبر خود را حکم قرار دهند و تسلیم قضاوت او شوند آنجا که فرموده فَلا وَ رَبِّک‌َ لا یُؤمِنُون‌َ حَتّی یُحَکِّمُوک‌َ فِیما شَجَرَ بَینَهُم ثُم‌َّ لا یَجِدُوا فِی أَنفُسِهِم حَرَجاً مِمّا قَضَیت‌َ وَ یُسَلِّمُوا تَسلِیماً سوره نساء آیه 98 و شاید سرّ اینکه زن روا نیست قاضی گردد و قضاوت نماید اینکه باشد که زن زودتر از مرد تحت تأثیر واقع میگردد و نیز بآن رقّت قلبی که دارد شاید نتواند راجع بجنایات و حدود و قصاص قضاوت بحق‌ّ نماید و آنجا که بایستی قصاص شود از قطع ید سارق و اعدام جانی رقّت قلبش مانع گردد از اینکه حکم قصاص را جاری گرداند.
و سبب دیگر لزوم حجاب و تستر اوست که چنین امور اجتماعی با حجاب منافات دارد اینکه است که شارع اسلام برای زن کاری معیّن فرموده مثل حمل، وضع حمل، ارضاع، پرستاری اطفال، ترتیب منزل و امثال اینها و مشقت کار و کسب را بعهده مرد که قوی‌تر و فعال‌تر است قرار داده.
الطَّلاق‌ُ مَرَّتان‌ِ طلاقی که توان رجوع نمود دو طلاق است و در طلاق سوم دیگر رجوعی نیست هشام از عایشه روایت میکند که گفت زنی آمد و بمن گفت شوهرم مرا چند دفعه طلاق داده و وقتی نزدیک بتمام شدن عدّه میشود رجوع میکند و غرضش اذیّت بمن
-----------------------------------
(1) خطاب برسول اکرم (ص) است که آیا ندیدی کسانی که گمان میکنند ایمان آورده‌اند بآنچه بتو و پیمبران قبل از تو فرود آمده و اراده میکنند که در فصل خصومات و محاکمه بین آنان رجوع بسوی طاغوت نمایند (یعنی باطل) در صورتی که محققا مأمورند که نسبت بآنها مخالفت ورزند.

صفحه : 328
است و در زمان جاهلیت مردهایی که زنهای خود را دوست نمیداشتند و نمیخواستند شوهر دیگری کنند با آنها چنین میکردند پس از آنکه عایشه مطلب را برسول اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلّم عرضه مینماید اینکه آیه فرود می‌آید الطَّلاق‌ُ مَرَّتان‌ِ یعنی طلاقی که در آن رجوع است دو مرتبه است نه زیادتر که در طلاق سوم چنانچه در آیه بعد فرموده فَإِن طَلَّقَها فَلا تَحِل‌ُّ لَه‌ُ دیگر رجوعی نیست مگر اینکه پس از اتمام عده شوهر دیگر کند و طلاق بگیرد و دو مرتبه با شوهر اول ازدواج نماید.
فَإِمساک‌ٌ بِمَعرُوف‌ٍ أَو تَسرِیح‌ٌ بِإِحسان‌ٍ و اینکه حکم سوم است راجع بطلاق از حیث رجوع که پس از دو طلاق بایستی یا بطور شایستگی و متعارف نگاهش دارید یا وی را از قید زوجیت رهایش گردانید با نیکی و احسان.
و شاید آیه اشاره باین باشد که اگر رجوع نمودی از روی عاطفه زناشویی و از روی انس و مودت باشد و اگر او را رها نمودید آن نیز بطور احسان و شایستگی انسانیت باشد که علاوه بر اینکه وقتی حقوق واجبه او را ادا نمودید مزید احسانی نیز در باره وی بنمائید زیرا که وظیفه انسانیت چنین است که پس از آنکه مدتی با مودت و دوستی با هم گذرانیده‌اید سزاوار نیست که از روی سخط و غضب و انتقام‌جویی بخواهید بهمسر خود اذیت و آزار نمائید و بجبر و اکراه او را از خود برانید.
وَ لا یَحِل‌ُّ لَکُم أَن تَأخُذُوا مِمّا آتَیتُمُوهُن‌َّ شَیئاً و اینکه چهارمین حکمی است از احکام طلاق که در اینکه آیه تذکر میدهد که حلال نیست برای شما مردان که آنچه بزنها داده‌اید از مهر و تحفه و لباس و طلا آلات و غیر آن از آنها بگیرید و طلاق دهید چنانچه فرموده وَ إِن أَرَدتُم‌ُ استِبدال‌َ زَوج‌ٍ مَکان‌َ زَوج‌ٍ وَ آتَیتُم إِحداهُن‌َّ قِنطاراً فَلا تَأخُذُوا مِنه‌ُ شَیئاً.

صفحه : 329
إِلّا أَن یَخافا أَلّا یُقِیما حُدُودَ اللّه‌ِ مفسرین در شأن نزول آیه چنین گویند که اینکه آیه در باره جمیله دختر ابی فرود آمده و شوهرش ثابت بن قیس بود و بسیار جمیله را دوست میداشت و جمیله شوهر خود را دوست نمیداشت دو مرتبه آمد نزد پدر خود و از شوهرش شکایت نمود پدرش میگفت برو با شوهر خود بساز آمد نزد رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم و از شوهر شکایت نمود حضرت کسی را فرستاد و او را حاضر نمود و از او سؤال نمود که جهت شکایت جمیله چیست گفت یا رسول اللّه نمیدانم شکایت او از چیست من در تمام روی زمین کسی را بیشتر از او دوست نمیدارم جمیله گفت راست می‌گوید من چیزی در باره او نمیگویم که فردا آیه‌ای آید و من خجل گردم او مرا دوست دارد لکن من او را دوست نمیدارم و اگر مرا رها نکند ترسم کاری کنم که هلاک گردم حضرت بآن مرد فرمودند چه می‌گویی گفت یا رسول اللّه باغی بوی داده‌ام و آن خرماستانی است بمن پس دهد تا او را طلاق دهم جمیله گفت و بیشتر هم میدهم و اینکه اول طلاق خلعی بود که در اسلام واقع گردید و طلاق خلع طلاقی است که از طرف زن سر میزند که بایستی شوهر را راضی کند و طلاق بگیرد.
فَإِن طَلَّقَها فَلا تَحِل‌ُّ لَه‌ُ مِن بَعدُ حَتّی تَنکِح‌َ زَوجاً غَیرَه‌ُ و اینکه پنجمین حکمی است از احکام طلاق که وقتی مرد سه مرتبه زن خود را طلاق داد در مرتبه سوم دیگر حق رجوع ندارد مگر وقتی که شوهر دیگری اختیار کند و پس از آنکه شوهر دیگر با وی مقاربت و نزدیکی نمود او را طلاق دهد پس از انقضای عده ثانیا با شوهر اول ازدواج نماید.
إِن ظَنّا أَن یُقِیما حُدُودَ اللّه‌ِ لکن در صورتی ازدواج دوم رواست که زن و شوهر در نظر داشته باشند که هر یک بوظائف زناشویی بطوری که در شریعت اسلامی مقرر شده عمل نمایند.
و شاید اینکه قید نظر بهمان عادات زمان جاهلیت دارد که برای اینکه بزنها

صفحه : 330
اذیت نمایند آنها را طلاق میدادند نزدیک انقضای عده که میرسید باو رجوع مینمودند اینجا نهی دارد که در صورتی میتوان ازدواج تازه‌ای نمود که چنین قصدی در کار نباشد بلکه از ازدواج دوم مواصلت زناشویی باشد و اینکه یکی از الطاف الهی است که در باره زن اجرا نموده که کمتر تحت تأثیر جفای مردها واقع گردند.
وَ إِذا طَلَّقتُم‌ُ النِّساءَ فَبَلَغن‌َ أَجَلَهُن‌َّ فَأَمسِکُوهُن‌َّ بِمَعرُوف‌ٍ اجل بمعنی لغوی آخر مدت و عاقبت چیزی را گویند و معروف چیزی است که در نظر عقل و شرع پسندیده باشد مقابل منکر که نزد عقل و شرع رکیک و انزجار طبع میآورد.
خطاب بمردها است که هر گاه زنهای خود را طلاق دادید و نزدیک شد که مدت عده منقضی گردد اگر میل دارید آنها را نگاه دارید یعنی رجوع کنید بطور معروف که حقوق آنها را اداء کنید و با ملاطفت و مهربانی با آنها رفتار نمائید.
أَو سَرِّحُوهُن‌َّ بِمَعرُوف‌ٍ وَ لا تُمسِکُوهُن‌َّ ضِراراً لِتَعتَدُوا یا آنها را رها کنید آن نیز بطور متعارف و آنچه بنظر عقل و عرف شایسته باشد و نهی فرموده که زنها را نگاه دارند برای اینکه بآنها ضرر رسانند چنانچه گویند در زمان جاهلیت اعراب چنین میکردند که زنها را مکرر طلاق میدادند چون نزدیک انقضاء عده میرسید رجوع مینمودند برای اینکه شوهر نکنند و مقصودشان اضرار و اذیت بآنان بوده اینکه است که خداوند در چند آیه نهی از اینکه عمل فرموده.
وَ مَن یَفعَل ذلِک‌َ فَقَد ظَلَم‌َ نَفسَه‌ُ و کسی که از مردها چنین کاری کند که برای ستم نمودن و اذیت کردن بزن پس از طلاق رجوع کند بنفس خود ظلم کرده که خود را در معرض سخط خداوند قرار داده و نیز چون ناموس خلقت و نظام تمدن جامعه و توالد و تناسل روی میزان ازدواج قرار گرفته و ازدواج و زناشویی وقتی منتج زندگانی مرتب و سودمند می‌گردد که

صفحه : 331
زن و شوهر هر یک بوظیفه خود رفتار و با میل و محبت با هم آمیزش نمایند وقتی پای ضدیّت و معاندت در کار آمد زندگانی آنها تلخ و عیش آنها مکدر میگردد.
وَ لا تَتَّخِذُوا آیات‌ِ اللّه‌ِ هُزُواً شاید مقصود از آیات، آیات قرآنی و تشریعی باشد و ممکن است مقصود آیات آفاقی یا مطلق آیات باشد، اگر آیات قرآنی باشد معنی چنین میشود که آیاتی که راجع بطلاق و رجوع و عده رسیده مثل قوله تعالی فَإِمساک‌ٌ بِمَعرُوف‌ٍ أَو تَسرِیح‌ٌ بِإِحسان‌ٍ بآن عمل کنید و بی‌اعتناء باحکام و قوانین الهی نباشید، و اگر مقصود مطلق آیات از آفاقی و تشریعی باشد معنی آیه چنین میشود که زن موجود ظریفی است از او استمتاع میبرید و آسایش شما و نسل شما باو تأمین میگردد پس بایستی بخوبی او را نگاهداری نمائید و حقوق او را بهزو و باطل نگیرید که هم عیش دنیوی خود را منقص گردانیده و هم بکفران نعمت خود را در معرض سخط پروردگار در آورده‌اید.
وَ اذکُرُوا نِعمَت‌َ اللّه‌ِ عَلَیکُم وَ ما أَنزَل‌َ عَلَیکُم مِن‌َ الکِتاب‌ِ وَ الحِکمَةِ یاد کنید و متذکر گردید نعمتهایی که بشما عنایت شده از نعمت ازدواج یا مطلق نعمتهای الهی بیاد آرید و نیز متذکر باشید نعمت دین و قرآنی که در آن قوانین و حکمت هر چیزی مندرج گردیده.
وَ اتَّقُوا اللّه‌َ وَ اعلَمُوا أَن‌َّ اللّه‌َ بِکُل‌ِّ شَی‌ءٍ عَلِیم‌ٌ و خودداری نمائید از نافرمانی و مخالفت اوامر و نواهی که بتوسط رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم در قرآن بشما دستور داده شده و بدانید که خداوند بتمام افعال و اعمال و اقوال و نیات شما آگاهست.

صفحه : 332

[سوره البقرة (2): آیات 232 تا 235]

اشاره

وَ إِذا طَلَّقتُم‌ُ النِّساءَ فَبَلَغن‌َ أَجَلَهُن‌َّ فَلا تَعضُلُوهُن‌َّ أَن یَنکِحن‌َ أَزواجَهُن‌َّ إِذا تَراضَوا بَینَهُم بِالمَعرُوف‌ِ ذلِک‌َ یُوعَظُ بِه‌ِ مَن کان‌َ مِنکُم یُؤمِن‌ُ بِاللّه‌ِ وَ الیَوم‌ِ الآخِرِ ذلِکُم أَزکی لَکُم وَ أَطهَرُ وَ اللّه‌ُ یَعلَم‌ُ وَ أَنتُم لا تَعلَمُون‌َ (232) وَ الوالِدات‌ُ یُرضِعن‌َ أَولادَهُن‌َّ حَولَین‌ِ کامِلَین‌ِ لِمَن أَرادَ أَن یُتِم‌َّ الرَّضاعَةَ وَ عَلَی المَولُودِ لَه‌ُ رِزقُهُن‌َّ وَ کِسوَتُهُن‌َّ بِالمَعرُوف‌ِ لا تُکَلَّف‌ُ نَفس‌ٌ إِلاّ وُسعَها لا تُضَارَّ والِدَةٌ بِوَلَدِها وَ لا مَولُودٌ لَه‌ُ بِوَلَدِه‌ِ وَ عَلَی الوارِث‌ِ مِثل‌ُ ذلِک‌َ فَإِن أَرادا فِصالاً عَن تَراض‌ٍ مِنهُما وَ تَشاوُرٍ فَلا جُناح‌َ عَلَیهِما وَ إِن أَرَدتُم أَن تَستَرضِعُوا أَولادَکُم فَلا جُناح‌َ عَلَیکُم إِذا سَلَّمتُم ما آتَیتُم بِالمَعرُوف‌ِ وَ اتَّقُوا اللّه‌َ وَ اعلَمُوا أَن‌َّ اللّه‌َ بِما تَعمَلُون‌َ بَصِیرٌ (233) وَ الَّذِین‌َ یُتَوَفَّون‌َ مِنکُم وَ یَذَرُون‌َ أَزواجاً یَتَرَبَّصن‌َ بِأَنفُسِهِن‌َّ أَربَعَةَ أَشهُرٍ وَ عَشراً فَإِذا بَلَغن‌َ أَجَلَهُن‌َّ فَلا جُناح‌َ عَلَیکُم فِیما فَعَلن‌َ فِی أَنفُسِهِن‌َّ بِالمَعرُوف‌ِ وَ اللّه‌ُ بِما تَعمَلُون‌َ خَبِیرٌ (234) وَ لا جُناح‌َ عَلَیکُم فِیما عَرَّضتُم بِه‌ِ مِن خِطبَةِ النِّساءِ أَو أَکنَنتُم فِی أَنفُسِکُم عَلِم‌َ اللّه‌ُ أَنَّکُم سَتَذکُرُونَهُن‌َّ وَ لکِن لا تُواعِدُوهُن‌َّ سِرًّا إِلاّ أَن تَقُولُوا قَولاً مَعرُوفاً وَ لا تَعزِمُوا عُقدَةَ النِّکاح‌ِ حَتّی یَبلُغ‌َ الکِتاب‌ُ أَجَلَه‌ُ وَ اعلَمُوا أَن‌َّ اللّه‌َ یَعلَم‌ُ ما فِی أَنفُسِکُم فَاحذَرُوه‌ُ وَ اعلَمُوا أَن‌َّ اللّه‌َ غَفُورٌ حَلِیم‌ٌ (235)

ترجمه:

‌پس از آنکه زنها را طلاق دادید و عده آنها بپایان رسید مانع از

صفحه : 333
شوهر کردن آنها نشوید هر گاه بطور مشروع و رضایت بین طرفین ازدواج واقع گردد و اینکه موعظه و اندرزی است برای کسی از شما که ایمان داشته باشد بخدا و بروز آخرت و اینکه دستوراتی که داده شد برای تزکیه و پاک کردن شما است و خدا دانا و عالم است بآنچه صلاح شما است و شما نمیدانید،
و مادرها بایستی دو سال کامل اولاد خود را شیر بدهند هر گاه بخواهند شیر کامل بدهند و بعهده صاحب فرزند (یعنی پدر است) خوراک و پوشاک زن شیر ده بطور معروف تکلیف هر کسی بقدر قوه و طاقت اوست نباید مادر بزحمت و مشقت افتد برای اولاد خود و نه پدر متضرر گردد (زیادتر از قدر متعارف، و وقتی طفل بی‌پدر باشد) باید وارث متحمل مخارج شیر طفل بشوند و هر گاه زن و شوهر بطور رضایت بخواهند از هم جدا شوند باکی نیست و هر گاه بخواهند اولاد خود را شیر بدهند گناهی بر شما نیست اگر اجرت شیر را بقسم متعارف بدهید و خودداری کنید از مخالفت امر خدا، و بدانید که خداوند بآنچه میکنید بینا است،
و از شما مؤمنین کسی که بمیرد زنهای او بایستی چهار ماه و ده روز عده نگاه دارند
پس از آنکه اینکه مدت بپایان رسید باکی نیست بر شما از اینکه آنها را خواستگاری کنید علانیه یا در دل خود مخفی دارید خدا می‌داند که بزودی بآنها اظهار میکنید و نباید با آنها قرارداد سری کنید و کلامی در میان آرید و گفتگو با آنها نکنید مگر بقسم متعارف و تصمیم بر عقد و نکاح نکنید مگر وقتی که عده آنها بپایان رسد و بدانید خدا میداند آنچه در باطن شما است پس از خدا بترسید و بدانید که خداوند آمرزنده و بردبار است.

توضیح آیات‌

وَ إِذا طَلَّقتُم‌ُ النِّساءَ فَبَلَغن‌َ أَجَلَهُن‌َّ فَلا تَعضُلُوهُن‌َّ در شأن نزول آیه از مفسرین دو قول نقل شده بیشتر مفسرین گفته‌اند اینکه آیه در شأن جملاء دختر یسار آمده و او زن ابو الدّحداح بود وی را طلاق داد و رها کرد تا عده وی سر آمد خواست دو مرتبه با وی ازدواج کند برادرش معقل بن یسار مانع شد و گفت

صفحه : 334
و اللّه هرگز نگذارم چرا خواهرم مرا طلاق داد و حال میخواهد دو مرتبه او را بگیرد و چون ابو الدحداح مرد نیکی بود اینکه آیه نازل شد و نهی شد از اینکه مانع گردند از ازدواج و شوهر نمودن زن بعد از طلاق و بعضی مفسرین گفته‌اند در مورد جابر بن عبد اللّه انصاری آمد که او دختر عم خود را بمردی داد و آن مرد او را طلاق داد بعد از انقضاء عده خواست با او ازدواج کند جابر مانع شد اینکه آیه فرود آمد.
فَلا تَعضُلُوهُن‌َّ أَن یَنکِحن‌َ أَزواجَهُن‌َّ ظاهرا نهی در اینجا نهی ارشادی است که نباید اولیاء زن مانع گردند و آنها را منع کنند از اینکه با شوهران خود ازدواج کنند در صورتی که بین زن و شوهر رضایت باشد و هر دو بطیب نفس و بطور شایستگی راغب باشند و اینکه ششمین قانون طلاق است که در آیات قرآن تأسیس شده.
ذلِک‌َ یُوعَظُ بِه‌ِ مَن کان‌َ مِنکُم یُؤمِن‌ُ بِاللّه‌ِ وَ الیَوم‌ِ الآخِرِ و اینکه قوانین اندرزهایی است که خداوند برای اصلاح امور زندگانی و قانون تمدن و اصلاح جامعه بمؤمنین ابلاغ نموده.
ذلِکُم أَزکی لَکُم وَ أَطهَرُ وَ اللّه‌ُ یَعلَم‌ُ وَ أَنتُم لا تَعلَمُون‌َ و اینکه قانون ازدواج که اساس زندگانی و امور اجتماعی و اصلاح خانوادگی و تناسل شما منوط بآن است اگر مراعات شود و روی قانون مضبوطی که از طرف شرع تأسیس شده انجام گیرد شما را بیشتر تزکیه مینماید و بهتر قلب و دل شما از تفرعن و استبداد برأی طاهر میگرداند و از افتراق باتحاد میکشاند و صلاح کار شما را خدا میداند و شما نمیدانید که صلاح شما در اجتماع است نه در تفرقه.
وَ الوالِدات‌ُ یُرضِعن‌َ أَولادَهُن‌َّ حَولَین‌ِ کامِلَین‌ِ یرضعن صیغه مضارع و بمعنی خبر است لکن گاهی صیغه مضارع بمعنی امر استعمال می‌گردد و چنانچه مفسرین گفته‌اند اگر بخواهیم حمل بر معنی اخبار

صفحه : 335
نمائیم که مادرها بچه خود را دو سال شیر میدهند در بسیار جاها خلاف آن دیده شده پس بایستی حمل بر معنی امر نمود یعنی مادرهایی که بخواهند رضاع را تمام کنند بایستی طفل خود را دو سال تمام شیر دهند.
و پس از آنکه احکام طلاق و دستور آن را بیان فرمود شروع نمود در حکم اطفال شیرخوار و آنچه راجع بآنها است از حیث تربیت و ارضاع و بیان اینکه نفقه طفل از شیر و خوراک و لباس بگردن پدر است حتی مادر اگر نخواست طفل خود را شیر دهد و اجرت شیر خود را خواست پدر بایستی متکفّل اجرت شیر طفلش بشود بدلیل اینکه فرموده لِمَن أَرادَ أَن یُتِم‌َّ الرَّضاعَةَ در صورتی که مادر بخواهد شیر طفل خود را تمام بدهد یعنی بر او واجب نیست.
وَ عَلَی المَولُودِ لَه‌ُ رِزقُهُن‌َّ وَ کِسوَتُهُن‌َّ بِالمَعرُوف‌ِ یعنی بر پدر است خوراک و لباس مادر مادامی که شیر میدهد و در مجمع البیان گوید ثوری و ضحاک و اکثر مفسرین گفته‌اند که اینکه حکم راجع بزنهایی است که آنها را طلاق داده‌اند.
لا تُکَلَّف‌ُ نَفس‌ٌ إِلّا وُسعَها که خوراک و لباسی که پدر برای اجرت شیر بمادر بدهد بایستی بقسم متعارف باشد که در عرف لایق بهر کسی میدانند خداوند تکلیف نمیکند احدی را مگر بآنچه مقدور وی است و زیادتر از وسع و طاقت تکلیف ننموده.
لا تُضَارَّ والِدَةٌ بِوَلَدِها نباید مادر بطفل خود ضرر بزند به اینکه از روی غیظ و غضب که با پدر طفل دارد طفل را رها کند و او را شیر ندهد.
وَ لا مَولُودٌ لَه‌ُ بِوَلَدِه‌ِ یعنی نباید پدر نیز ضرر و صدمه زند باولاد خود و او را از مادر بگیرد.

صفحه : 336
از بعض مفسرین است که معنی آیه چنین است پدر و مادر هیچکدام نباید بطفل اذیّت کنند که یا مادر طفل را رها کند و شیر ندهد یا پدر طفل را از مادر بگیرد زیرا که مادر نسبت به بچه خود مهربان‌تر از دایه است.
و از حضرت باقر و صادق علیهما السلام روایت میکنند که معنی آیه چنین است لا تُضَارَّ والِدَةٌ که مادر برای اینکه حمل پیدا نکند و ضرر بطفل شیرخوار وارد آید مانع گردد و نگذارد شوهر با وی نزدیکی کند پس بسبب طفل ضرر زند بپدر طفل که مانع ارضاع با وی گردد و بعضی گفته‌اند معنی آیه اینکه است که پدر نباید به بچه خود ضرر زند به اینکه با وجود اینکه مادر حاضر است که اجرت المثل بگیرد و بچه خود را شیر دهد پدر ممانعت کند و بچه را بدایه بدهد.
وَ عَلَی الوارِث‌ِ مِثل‌ُ ذلِک‌َ در معنی اینکه آیه بین مفسرین گفتار بسیاری است که آیا مقصود از وارث کیست که وقتی پدر نباشد وی بایستی متکفل طفل بشود لکن آنچه ظاهر و متبادر میشود از آیه اینکه است که اگر پدر طفل در حیات باشد مخارج طفل از شیر و باقی امور تربیت او بگردن پدر است و اگر پدر مرده باشد بگردن وارث او تعلّق میگیرد که هر یک از آنان بسهم خود بایستی مخارج طفل را بدهند و احکام و خصوصیات آن راجع بعلم فقه است.
فَإِن أَرادا فِصالًا عَن تَراض‌ٍ مِنهُما وَ تَشاوُرٍ پس اگر پدر و مادر خواستند از روی رضایت و پس از مشورت با یکدیگر راجع به صلاحدید طفل که بچه را از شیر باز کنند بدون اینکه صدمه و آزاری بطفل وارد آید.
فَلا جُناح‌َ عَلَیهِما در اینکه صورت که از روی صلاحدید طفل باشد بر آنها حرجی نیست از اینکه آیه معلوم میشود آنجا که فرموده لا تُضَارَّ والِدَةٌ بِوَلَدِها وَ لا مَولُودٌ لَه‌ُ بِوَلَدِه‌ِ نهی مولوی است که پدر و مادر نبایست کاری کنند که به بچه ضرر و صدمه وارد آید اما اگر از

صفحه : 337
روی صلاحدید طفل او را مثلا کمتر از دو سال شیر دهند یا زیادتر گناهی نکرده‌اند.
وَ إِن أَرَدتُم أَن تَستَرضِعُوا أَولادَکُم خطاب بپدران است که هر گاه بخواهید دایه برای طفل بگیرید برای اینکه مادر از باب شیر نداشتن یا حامله شدن یا پس از طلاق گرفتن بخواهد شوهر کند یا موانع دیگری در کار داشته باشد.
فَلا جُناح‌َ عَلَیکُم إِذا سَلَّمتُم ما آتَیتُم بِالمَعرُوف‌ِ که در چنین موقعی منعی و حرجی نیست خلاصه راجع باسترضاع از اینکه آیات دستورات و احکامی بر می‌آید: 1- اولی و بهتر اینکه است که بچه را دو سال تمام شیر داد.
2- کفالت و اجرت شیر بچه با پدر است نه با مادر، 3- پدر و مادر راجع بشیر نباید ضرر و صدمه به بچه بزنند و اینکه حکم شاید اشاره بآن موقعی است که بین زن و شوهر مشاجره و نزاع واقع گردد بدلیل اینکه بعد از آیات طلاق است و در اینکه میان بطفل بیگناه صدمه وارد آورند مثل اینکه مادر از روی غیظ بچه را بیندازد پیش پدر و پدر نیز متکفل تربیت او نشود چنانچه در بسیار موقع چنین اتفاق افتاده آن وقت یا طفل را سر راه گذارده و یا از بی‌شیری بمیرد یا ضعیف و رنجور و علیل المزاج میگردد اینکه است که در اینکه آیات خداوند نهی بلیغ فرموده که نباید پدر و مادر بطفل ضرر زنند، 4- اگر پدر نباشد برای مخارج استرضاع طفل بایستی وارث آن متحمل مخارج طفل گردند.
5- اگر پدر خواست طفل را از مادر بگیرد و دایه برای او تهیه نماید گناهی و حرجی بر او نیست در صورتی که آنچه در عرف و عادت بایست اجرت شیر را داد بدهد.
وَ اتَّقُوا اللّه‌َ وَ اعلَمُوا أَن‌َّ اللّه‌َ بِما تَعمَلُون‌َ بَصِیرٌ و خودداری کنید از مخالفت حکم اللّه و در تمام امور حکم الهی را مراعات نمائید و بدانید که خداوند بآنچه میکنید بینا است.

صفحه : 338
وَ الَّذِین‌َ یُتَوَفَّون‌َ مِنکُم وَ یَذَرُون‌َ أَزواجاً اینکه آیه راجع بزنانی است که شوهرشان وفات نموده‌اند و توفی چیزی را گویند که بالتمام گرفته شده باشد و بمناسبت اینکه بمردن جان انسان گرفته میشود گویند فلانی وفات نمود.
در اینجا «یتوفون» بصیغه مجهول خوانده شده یعنی کسانی که جانشان گرفته شده و در جای دیگر گرفتن جان را نسبت بملک الموت میدهند و در جایی نسبت ببعضی ملائکه میدهند و در جایی نسبت بخودش چنانچه فرموده اللّه‌ُ یَتَوَفَّی الأَنفُس‌َ حِین‌َ مَوتِها دانشمندان گفته‌اند اینکه اختلاف راجع باختلاف مراتب و درجات انسان است که بعضی از افراد بشر آنها مقربین از انبیاء و اولیاء میباشند و بنا بر تحقیق انبیاء اولو العزم و نیز اولیاء و خلفاء آنها مقام و مرتبه آنها بالاتر از اینکه است که ملائکه حتی ملک الموت که ملک مقرب بارگاه احدیت است مسلط بر آنان گردد و اخذ روح نماید زیرا ممکن نیست دانی مسلط بر عالی گردد و بعضی در مرتبه نازل‌ترند ملک الموت قبض روح آنها را نماید و شاید آنها «اصحاب یمین» باشند که خداوند در سوره واقعه ایشان را ستوده تعریف نموده و کسانی که باقی ملائکه قبض روح آنها را مینمایند اصحاب شمال باشند یَتَرَبَّصن‌َ بِأَنفُسِهِن‌َّ أَربَعَةَ أَشهُرٍ وَ عَشراً زنهایی که شوهرهای آنان وفات نموده‌اند بایستی صبر کنند و خودداری نمایند از شوهر کردن تا چهار ماه و ده روز.
فَإِذا بَلَغن‌َ أَجَلَهُن‌َّ فَلا جُناح‌َ عَلَیکُم فِیما فَعَلن‌َ فِی أَنفُسِهِن‌َّ بِالمَعرُوف‌ِ وقتی که مدت عده سر آمد مانعی نیست در آنچه زنها با خود کنند بطور معروف یعنی شوهر کنند و کسی را نمیرسد که مانع آنها گردد از ازدواج.
بعضی از مفسرین چنین گفته راجع بزن شوهر مرده ملل عالم بر چند دسته بودند

صفحه : 339
قانون بعضی چنین بوده که زن زنده را با شوهر مرده بسوزانند، بعضی زن و شوهر مرده را در قبر دفن مینمودند بعضی منع میکردند که دیگر زن شوهر کند مثل نصاری و بعضی تا مدت یک سال بعد از فوت شوهر درست نمیدانستند زن شوهر کند مثل اعراب در زمان جاهلیت و بعضی تا نه ماه چنانچه در بعضی از ملل راقیه قانونشان همین طور است و بعضی یک مدت بلا معینی را منع مینمودند و اینکه قوانینی بود که از روی سلیقه و صلاحدید خود وضع مینمودند نظر به اینکه ازدواج و امتزاج مبنی بر اساس انس و الفت و محبت است و محبت لوازمی دارد که مراعات آن لازم است و مراعات الفت و محبت اگر چه مشترک بین زن و شوهر است که اگر چنین مراعاتی لازم باشد بایستی از طرفین انجام گیرد که روی اینکه قاعده شوهری که زنش مرده باشد آن نیز باید مدتی برای رعایت انس و محبت خودداری نماید غیر از اینکه مراعات مقام محبت و انس برای زن مناسبتر و لازم‌تر است و شارع اسلام اینکه قاعده را تحدید نموده بچهار ماه و ده روز و حکم فرموده که پس از اینکه مدت دیگر زن آزاد است و مختار نفس خود میباشد کسی را بر وی تسلطی نیست. (تفسیر المیزان) وَ لا جُناح‌َ عَلَیکُم فِیما عَرَّضتُم بِه‌ِ مِن خِطبَةِ النِّساءِ تعریض در لغت مقابل تصریح آمده گاهی کلام صریحا گفته میشود و گاهی بکنایه و اشاره و امثال اینها اظهار میشود و پس از آنکه حکم طلاق و عده و احکام رضاع و شیر دادن را بیان فرموده و اینکه برای زن ممنوع است در حال عده شوهر کند در مقام برآمده که اگر مردی خواستگار زنی شد در حالی که عده وی منقضی نشده اگر بکنایه و اشاره بوی بفهماند که خواستگار وی است گناهی نکرده.
مفسرین گویند تعریض اینکه است که مثلا بگوید خدا بتو جمال و عقل داده و تو زن خوب صالح شایسته‌ای میباشی و من تو را دوست دارم بدون اینکه خواستگاری از او نماید و بعضی دیگر گفته‌اند نیز رواست هدیه و تعارفی برای وی فرستد که اینها علامت خواستگاری وی باشد.

صفحه : 340
أَو أَکنَنتُم فِی أَنفُسِکُم عَلِم‌َ اللّه‌ُ أَنَّکُم سَتَذکُرُونَهُن‌َّ اینکه آیه در مقام بیان اینکه است که زنی که در عدّه است مادامی که عده وی منقضی نگردیده اگر مردی خواستگار او گردد بایستی خودداری نماید از اینکه صریحا اظهار نماید یا باید بکنایه بگوید یا میل خود را مخفی دارد تا وقتی که عده وی منقضی گردد.
و شاید اینکه دستور برای اهمیت اینکه باشد که نباید در عده کسی نزدیک بزن گردد و کلام شهوت‌آمیز بگوید حتی نبایست صریحا خواستگاری او را نماید ممکن است مرد خواستگاری کند و زن قبول نماید و وقتی رضایت طرفین حاصل گردد کانه نکاح واقع گردیده زیرا اگر چه بسیاری از فقهاء صیغه خواندن را در عقد نکاح شرط دانسته‌اند لکن در عقد نکاح و همچنین در تمام معاملات رضایت طرفین اس اساس صحت معامله است اینکه است که فرموده:
وَ لکِن لا تُواعِدُوهُن‌َّ سِرًّا إِلّا أَن تَقُولُوا قَولًا مَعرُوفاً و بایستی با چنین زنهایی که در عده‌اند و عده سری و پنهانی نکنند مثل اینکه تعیین مهر نمایند یا تعارف و هدیه فرستند.
و بین مفسرین در جمله لا تُواعِدُوهُن‌َّ سِرًّا گفتاری است:
1- جماعتی گفته‌اند مقصود از وعده سری زنا است که مرد زن را بفریبد که با من آمیزش کن در خفا وقتی عده‌ات سر آمد تو را عقد میکنم اینکه بود که خداوند از اینکه عمل نهی فرموده.
2- مرد بزن گوید شوهر مکن که تو را بزنی خواهم گرفت. (مجاهد) 3- مقصود اینکه است که در عده با آنها مخفیانه عقد مبندید و بعد از عده آشکار نمائید. (زید بن اسلم) و شاید مقصود اینکه باشد که در حال عده با زن مخفیانه مذاکره زناشویی و قرار داد مهر و غیر آن نکنید بدلیل اینکه وقتی عقد کردن زن در حال عده حرام

صفحه : 341
باشد مقامات آن نیز مخصوصا قراردادی که رضایت طرفین تحقق پذیرد روا نیست زیرا چنانچه گفتیم عمده در معاملات خصوصا در ازدواج رضایت طرفین است حتی بعضی چنین اظهار میدارند که وقتی رضایت حاصل شد نکاح تحقق پیدا نموده و صیغه خواندن کاشف از رضایت طرفین است.
وَ لا تَعزِمُوا عُقدَةَ النِّکاح‌ِ حَتّی یَبلُغ‌َ الکِتاب‌ُ أَجَلَه‌ُ اینکه آیه نیز تأکید آیات قبل است که مادامی که زن در عده است تصمیم نگیرید بر عقد نکاح تا وقتی که مدت عده وی منقضی گردد.
و نیز آیه تأیید آن است که گفتیم رضایت طرفین و تصمیم آنان مقدمه ازدواج بلکه حقیقت خود ازدواج است و اینکه آیات ارشاد باین است که همانطوری که صحیح نیست در عده عقد زناشویی بستن همین طور مقدمات آن از تعیین مهر و عزم و تصمیم بر آن و وعده‌های سری و پنهانی و غیر آن نیز روا نیست.
وَ اعلَمُوا أَن‌َّ اللّه‌َ یَعلَم‌ُ ما فِی أَنفُسِکُم فَاحذَرُوه‌ُ از اینکه نهی و تهدید حذر کنید که خدا عالم است بنیات شما و آنچه شما پنهان میکنید و نیز از نهی در آیه پیش لا تُواعِدُوهُن‌َّ سِرًّا وَ لا تَعزِمُوا عُقدَةَ النِّکاح‌ِ معلوم میشود که نهی در اینجا نهی مولوی است نه نهی ارشادی پس همانطوری که عقد کردن در حال عده حرام است خواستگاری که بطور صراحت و قرارداد و لو اینکه مخفیانه باشد آن نیز حرام و نارواست.
وَ اعلَمُوا أَن‌َّ اللّه‌َ غَفُورٌ حَلِیم‌ٌ اینکه آیه اخیر نیز تأیید مینماید اینکه گفتیم راجع بوعده‌های سری مادامی که زن در عده است نهی مولوی دارد زیرا که آمرزش که در آیه تذکر میدهد که خداوند آمرزنده و بردبار است آن در جایی صدق می‌کند که گناهی واقع شده باشد و بتوبه بخشیده شود.

صفحه : 342

[سوره البقرة (2): آیات 236 تا 245]

اشاره

لا جُناح‌َ عَلَیکُم إِن طَلَّقتُم‌ُ النِّساءَ ما لَم تَمَسُّوهُن‌َّ أَو تَفرِضُوا لَهُن‌َّ فَرِیضَةً وَ مَتِّعُوهُن‌َّ عَلَی المُوسِع‌ِ قَدَرُه‌ُ وَ عَلَی المُقتِرِ قَدَرُه‌ُ مَتاعاً بِالمَعرُوف‌ِ حَقًّا عَلَی المُحسِنِین‌َ (236) وَ إِن طَلَّقتُمُوهُن‌َّ مِن قَبل‌ِ أَن تَمَسُّوهُن‌َّ وَ قَد فَرَضتُم لَهُن‌َّ فَرِیضَةً فَنِصف‌ُ ما فَرَضتُم إِلاّ أَن یَعفُون‌َ أَو یَعفُوَا الَّذِی بِیَدِه‌ِ عُقدَةُ النِّکاح‌ِ وَ أَن تَعفُوا أَقرَب‌ُ لِلتَّقوی وَ لا تَنسَوُا الفَضل‌َ بَینَکُم إِن‌َّ اللّه‌َ بِما تَعمَلُون‌َ بَصِیرٌ (237) حافِظُوا عَلَی الصَّلَوات‌ِ وَ الصَّلاةِ الوُسطی وَ قُومُوا لِلّه‌ِ قانِتِین‌َ (238) فَإِن خِفتُم فَرِجالاً أَو رُکباناً فَإِذا أَمِنتُم فَاذکُرُوا اللّه‌َ کَما عَلَّمَکُم ما لَم تَکُونُوا تَعلَمُون‌َ (239) وَ الَّذِین‌َ یُتَوَفَّون‌َ مِنکُم وَ یَذَرُون‌َ أَزواجاً وَصِیَّةً لِأَزواجِهِم مَتاعاً إِلَی الحَول‌ِ غَیرَ إِخراج‌ٍ فَإِن خَرَجن‌َ فَلا جُناح‌َ عَلَیکُم فِی ما فَعَلن‌َ فِی أَنفُسِهِن‌َّ مِن مَعرُوف‌ٍ وَ اللّه‌ُ عَزِیزٌ حَکِیم‌ٌ (240)
وَ لِلمُطَلَّقات‌ِ مَتاع‌ٌ بِالمَعرُوف‌ِ حَقًّا عَلَی المُتَّقِین‌َ (241) کَذلِک‌َ یُبَیِّن‌ُ اللّه‌ُ لَکُم آیاتِه‌ِ لَعَلَّکُم تَعقِلُون‌َ (242) أَ لَم تَرَ إِلَی الَّذِین‌َ خَرَجُوا مِن دِیارِهِم وَ هُم أُلُوف‌ٌ حَذَرَ المَوت‌ِ فَقال‌َ لَهُم‌ُ اللّه‌ُ مُوتُوا ثُم‌َّ أَحیاهُم إِن‌َّ اللّه‌َ لَذُو فَضل‌ٍ عَلَی النّاس‌ِ وَ لکِن‌َّ أَکثَرَ النّاس‌ِ لا یَشکُرُون‌َ (243) وَ قاتِلُوا فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ وَ اعلَمُوا أَن‌َّ اللّه‌َ سَمِیع‌ٌ عَلِیم‌ٌ (244) مَن ذَا الَّذِی یُقرِض‌ُ اللّه‌َ قَرضاً حَسَناً فَیُضاعِفَه‌ُ لَه‌ُ أَضعافاً کَثِیرَةً وَ اللّه‌ُ یَقبِض‌ُ وَ یَبصُطُ وَ إِلَیه‌ِ تُرجَعُون‌َ (245)

ترجمه:

باکی نیست بر شما هر گاه زنان خود را طلاق دادید و با آنها تماس

صفحه : 343
و نزدیکی ننموده‌اید و نیز مهری برای آنها ثابت ننموده‌اید لکن آنها را بهره‌مند گردانید غنی بقدر استطاعت خود و فقیر نیز بقدر استطاعت خود بهره شایسته‌ای که سزاوار است برای نیکوکاران،
و هر گاه طلاق دهید پیش از آنکه با آنها نزدیکی کرده باشید و برای آنها مهری فرض شده باشد باید نصف مهر را بآنها بدهید مگر آنکه خود آن زن یا کسی که اختیار نکاح (مثل پدر یا جدّ) بدست اوست ببخشد و بگذرد و نزدیکتر بتقوی اینکه است که ببخشند و بگذرند و فراموش نکنید طریق نیکی بین خودتان را زیرا که خداوند بآنچه میکنید بینا است،
باید مواظبت نمائید بر تمام نمازها بالخصوص نماز وسطی و ایستادگی کنید در مقام اطاعت و بندگی خدا و در مقام اطاعت ثابت باشید
پس اگر ترسی در کار باشد بهر طوری که میسّر است پیاده یا سواره نماز بجا آرید و وقتی امن شدید پس خدا را یاد کنید آن طوری که بشما آزموده‌ایم چیزی که نمیدانستید،
و کسانی که از شما مردند و زنهایی از آنها مانده وصیّت کنند که یک سال زنها را در خانه نگهداری کنند و آنها را از خانه بیرون نکنند و هر گاه خود آنها بیرون رفتند بر شما گناهی نیست در آنچه می‌کنند بطور متعارف و خدا غالب و درستکار است
حق‌ّ است برای مردهای با تقوی که هر گاه زنهای خود را طلاق دهند آنها را بهره‌مند کنند،
اینطور خداوند آیات و قوانین برای شما واضح میگرداند شاید شما تعقل نمائید،
آیا ندیدی تو کسانی را که از ترس مرگ از شهر و دیار خود بیرون رفتند و آنها هزاران نفر بودند پس خدا بآنها گفت بمیرید مردند پس زنده نمود آنها را زیرا که خداوند صاحب فضل و رحمت است بر مردم لکن بیشترین افراد بشر شکر نمیکنند و کفران نعمت می‌نمایند،
ای مؤمنین جهاد کنید در راه خدا و بدانید خداوند شنوا و دانا است،
کیست که بخدا قرض بدهد قرض نیکو پس برای او زیاد کند بچندین برابر و خدا میگیرد (آنچه را انفاق نمائید) و خدا گشایش میدهد و بازگشت شما بسوی او است.

صفحه : 344

توضیح آیات‌

لا جُناح‌َ عَلَیکُم إِن طَلَّقتُم‌ُ النِّساءَ ما لَم تَمَسُّوهُن‌َّ خطاب بمردها است که برای شما گناهی نیست که زنان خود را طلاق دهید پیش از آنکه با آنها نزدیکی کرده باشید.
مس کنایه از جماع است و اینکه آیه راجع بحکم طلاق است از جهت تعیین مهر و عدم تعیین.
أَو تَفرِضُوا لَهُن‌َّ فَرِیضَةً وَ مَتِّعُوهُن‌َّ عَلَی المُوسِع‌ِ قَدَرُه‌ُ وَ عَلَی المُقتِرِ قَدَرُه‌ُ که در جایی که زن را طلاق دادید و مهری برای وی تعیین ننمودید و قبل از مقاربت و نزدیکی او را طلاق دادید بایستی وی را بهره‌مند گردانید اینکه است که فرموده وَ مَتِّعُوهُن‌َّ عَلَی المُوسِع‌ِ قَدَرُه‌ُ وَ عَلَی المُقتِرِ قَدَرُه‌ُ که در چنین موردی هر کس بقدر وسع و استطاعت بطور متعارف عرفی بهره‌ای برای زن تعیین نماید.
حَقًّا عَلَی المُحسِنِین‌َ بعضی از مفسرین گفته‌اند بقرینه اینکه حق را تخصیص بنیکوکاران میدهد استحباب استفاده میشود و معلوم میشود اینکه حکم قطعی و بتی نیست بلکه لازمه نیکوکاری و احسان اینکه است که و لو اینکه با زن لمسی و مقاربتی واقع نشده و نیز مهری تعیین نکرده همین قدر که نکاحی واقع گردیده در مورد طلاق هر کسی بقدر استطاعت خود بایستی احسانی در باره زن بکند.
و نیز چنانچه تفسیر شده نفی جناح اشاره بعدم التزام مهر است پس باین دو قرینه که در اول آیه نفی حرج نموده در مورد اینکه قسم از طلاق که مهری تعیین نشده و نیز مقاربتی واقع نگردیده و در آخر آیه حق را اختصاص بنیکوکاران داده معلوم میشود در اینکه قسم از طلاق الزامی بر مرد نیست که حتما احسانی در باره زن نماید آری لازمه نیکوکاری اینکه است که در اینکه مورد هر کسی بقدر استطاعت احسانی در باره زن بکند

صفحه : 345
که رفع دلخوری او بشود و نیز توهینی که در اینکه زمینه بوی شده جبران گردد.
وَ إِن طَلَّقتُمُوهُن‌َّ مِن قَبل‌ِ أَن تَمَسُّوهُن‌َّ وَ قَد فَرَضتُم لَهُن‌َّ فَرِیضَةً بیان قسم دیگری است از طلاق که هر گاه مرد زن خود را طلاق دهد قبل از آنکه با وی مقاربت و نزدیکی نموده در صورتی که مهری برای وی تعیین شده.
فَنِصف‌ُ ما فَرَضتُم إِلّا أَن یَعفُون‌َ أَو یَعفُوَا الَّذِی بِیَدِه‌ِ عُقدَةُ النِّکاح‌ِ که هر گاه مردی زن خود را طلاق دهد پس از آنکه مهری برای وی مقرر نموده لکن هنوز مقاربت و جماعی نشده بایستی نصف مهر را بدهد و ظاهرا اینکه حکم مولوی است که نصف مهر واجب میشود بگردن مرد بدلیل اینکه چنانچه از آیه بر میآید اینکه دین ثابت است مگر در صورتی که زن یا اولیای او مثل پدر یا جد در صورتی که زن صغیره باشد نصف مهر را ببخشند.
وَ أَن تَعفُوا أَقرَب‌ُ لِلتَّقوی وَ لا تَنسَوُا الفَضل‌َ بَینَکُم و گذشتن از مهر نزدیکتر بتقوی است و مناسب با گذشتن و فضیلت انسانی است که اشخاص با تقوی چندان اعتنایی بمال ندارند و بیشتر نظر آنان بفضائل روحانی است اینکه است که فرمود گذشتن از نصف نزدیکتر است بتقوی و از شئونات فضائل انسانی بشمار میرود.
و شاید در اینکه در اینجا فضیلت در گذشت نصف مهر است وجه عقلایی آن اینکه باشد که در جایی که مرد از زن استمتاعی نبرده و حظوظ نفسانی عاید وی نگردیده مالی که از وی گرفته میشود البته از روی طیب نفس و رضایت خاطر نیست و در واقع دادن بلاعوض است اینکه است که با اینکه بحسب قرارداد و نیز برای آن توهینی که قهرا در اینکه عمل بزن وارد میگردد بایستی جبران شود و نصف مهر داده شود لکن طریق فضل و احسان اینکه است که زن بگذرد و شوهر را تبرئه نماید.
خلاصه طلاق قبل از جماع راجع بادای مهر دو قسم تصور دارد و بعد از جماع نیز دو قسم فرض میشود و مجموعش چهار صورت پیدا میکند:

صفحه : 346
1- مرد زن خود را طلاق می‌دهد بدون اینکه مهری برای وی قرارداد کرده باشد و بدون اینکه جماعی واقع شده باشد در اینصورت بطور وجوب و لزوم چیزی بگردن او نیست لکن مستحب‌ّ و نیکو است که هر کسی بقدر استطاعت و بطور متعارف احسانی در باره زنش بکند و دلیل آن همان آیه لا جُناح‌َ عَلَیکُم إِن طَلَّقتُم‌ُ النِّساءَ تا آخر آیه 2- طلاق واقع گردد قبل از جماع لکن قبلا مهری تعیین شده باشد در اینصورت بطور لزوم و وجوب بایستی شوهر نصف مهر را بپردازد و دلیل آن آیه وَ إِن طَلَّقتُمُوهُن‌َّ مِن قَبل‌ِ أَن تَمَسُّوهُن‌َّ وَ قَد فَرَضتُم لَهُن‌َّ فَرِیضَةً فَنِصف‌ُ ما فَرَضتُم مگر اینکه خودش یا اولیای وی ببخشند.
3- اینکه طلاق واقع گردد بعد از تعیین مهر و مقاربت و جماع نیز شده باشد که در اینصورت بطور لزوم و وجوب بایستی شوهر تمام مهر را بپردازد مگر در طلاق خلعی که زن مهر یا چیز دیگری بشوهر میدهد و وی را راضی می‌کند و طلاق می‌گیرد.
4- طلاق واقع گردد بعد از جماع بدون اینکه قبلا مهری مقرر شده باشد حکم اینکه قسم را چنانچه بعضی از مفسرین گفته‌اند از مفهوم همان آیه اول لا جُناح‌َ عَلَیکُم تا آخر توان استخراج نمود زیرا که منطوق آیه عدم جناح را مقیّد نموده بدو چیز یکی جماع واقع نشدن و دیگر عدم تعیین مهر وقتی اینطور شد در طلاق دادن حرجی و کلفتی برای شوهر نیست و بطور لزوم و وجوب چیزی بر او نیست مگر اینکه احسانی در باره زن نماید، لکن مفهوم آیه دو شق پیدا می‌کند یکی آنجایی که طلاق بدهد بعد از جماع بدون تعیین مهر و دیگر طلاق بدهد بعد از تعیین مهر بدون اینکه جماعی واقع شده باشد که از مفهوم آیه بر می‌آید که در اینکه دو صورت برای مرد حرج و کلفتی هست که بایستی مهر بدهد قسم دوم همان بود که بایستی نصف مهر را بدهد مگر اینکه بخشوده شود لکن قسم اول که طلاق دهد بعد از وقوع جماع بدون اینکه مهری قرارداد شده باشد و لو اینکه مقدار مهر در آیه تصریح نشده لکن از مفهوم آیه توان استفاده نمود که برای مرد حرج هست و بایستی مهر بدهد و بادلّه دیگری میشود استظهار نمود

صفحه : 347
که در اینکه صورت بایستی مرد مهر المثل بدهد.
خلاصه بعد از آنکه بعقد نکاحی ازدواج تحقّق پذیرفت و جماع نیز واقع گردید در مورد طلاق و لو اینکه ذکری از مهر نشده باشد بمفهوم همان آیه لا جُناح‌َ توان ثابت نمود که شوهر بایستی مهر المثل بزن بدهد.
حافِظُوا عَلَی الصَّلَوات‌ِ وَ الصَّلاةِ الوُسطی وَ قُومُوا لِلّه‌ِ قانِتِین‌َ حافِظُوا حفظ در لغت بمعنی ضبط مقابل فراموشی و وسطی بمعنی وسط است و چیزی را وسط گویند که بین دو چیز یا بین چیزهایی واقع گردد بطوری که طرفین آن مساوی باشند وَ قُومُوا مداومت نمودن بر چیزی را قنوت و قوام گویند.
پس از آنکه راجع بازدواج و مهر و طلاق و احکام زناشویی که راجع بقانون مدنی و جامعه بشری و از امور طبیعی و دنیوی بشمار میرود دستوراتی فرموده و قوانینی تأسیس نموده که جامعه بشری تنظیم گردد شروع مینماید بآنچه روح انسانی بآن تکمیل میگردد و آن مقام عبودیّت و بندگی است که بالاترین آنها نماز است و اینکه تأکید فرموده بنماز شاید سرّش اینکه باشد که مبادا امور دنیوی و طبیعی که مهم‌ّ آنها همان امر ازدواج است شما را از یاد خدا غافل گرداند اینکه است که امر میفرماید بر حفظ تمامی نمازهای پنجگانه و بالخصوص نمازی که در وسط نمازهای پنجگانه واقع است وَ قُومُوا لِلّه‌ِ قانِتِین‌َ امر بمداومت و استقامت و ایستادگی و پایداری بر تمام نمازها است که جدّا بایستی مراعات نمازها را بنماید.
در اینکه مبارک آیه راجع بنماز که از اهم عبادات بشمار میرود دستوراتی داده شده:
1- ضبط و محافظت نمائید بر تمام نمازها را که با جمیع آداب و شرائط از مقدمات و آنچه در صحت نماز مقرّر نموده و آنچه راجع بامور باطنی نماز و شرط قبولی از حضور قلب که در واقع روح و حقیقت نماز است و تقوی که بدون آن هیچ عملی بمرتبه قبول نمیرسد چنانچه فرموده إِنَّما یَتَقَبَّل‌ُ اللّه‌ُ مِن‌َ المُتَّقِین‌َ واقع گردد.

صفحه : 348
2- تأکید زائدی فرموده راجع بنماز وسطی که مداومت کنید بر نمازها و مداومت نمائید بر نماز وسطی که اینطور تأکید اهمیت نماز را نشان میدهد.
3- امر مینماید بقیام و استقامت که راجع بنماز علاوه بر اینکه بایستی نمازها را حفظ و ضبط کنید با تمام آداب و شرائط انجام گیرد بایستی با متانت و استقامت در مقام عبادت و بندگی خالق متعال ایستادگی نمائید و از روی فرمان‌بری عمل نمائید و بطریق بندگی گردن نهید.
و در اینکه مقصود از نماز وسطی که تأکید زیادتری در باره آن شده کدامیک از نمازهای پنجگانه است بین مفسرین گفتاری است و در هر یک از نمازها قولی دارد و اختلاف اقوال ناشی از اختلاف روایات است.
و شاید اینکه تعیین نشده که مقصود از نماز وسطی کدامیک از نمازها است و روایات نیز در باره آن مختلف رسیده حکمت آن اینکه باشد که بایستی نمازها را مواظبت نمود چنانچه شب قدر نیز تعیین نشده که چه شبی است برای اینکه در تمام شبها عبادت شود و ساعت استجابت دعا در شب و روز جمعه معین نشده برای اینکه در تمام ساعات جمعه دعا بشود و نیز اسم اعظم الهی از بین اسماء اللّه معین نیست که کدامیک از اسماء است برای اینکه خدا را بتمام اسماء خوانده شود و ساعت مرگ معین نشده برای اینکه همیشه منتظر مرگ باشند.
و ممکن است گفته شود چون نماز وسطی بر تمام نمازها صادق آید و هر یک بلحاظی میشود موصوف بوسطی گردد پس باین لحاظ عطف صلاة وسطی بر صلوات از باب تأکید باشد که معنی آیه چنین شود محافظت کنید و بپای دارید نمازهای پنجگانه را و محافظت نمائید هر یک از آنها را که وسط نمازهایند نه اینکه خصوصیت زائدی در یک کدام از آنها باشد و اینکه احتمال اگر چه باعتبار ظاهر لفظ بعید بنظر می‌آید لکن باعتبار معنی و اینکه وسطی بر هر یک از نمازها صادق میآید و تخصیص بیکی از آنها تخصیص بلامخصص و ترجیح بلا مرجح است ظاهرا چندان اشکالی ندارد زیرا که ذکر خاص بعد از عام در کلام عرب بسیار دیده شده که برای تأکید آرند.

صفحه : 349
خلاصه بنا بر اینکه مقصود از نماز وسطی یکی از نمازهای پنجگانه باشد نه تمام آن از مفسرین گفتاری نقل شده که در کتب تفاسیر ضبط نموده‌اند.
1- نماز صبح است نظر به اینکه از موقع طلوع فجر صادق تا بر آمدن آفتاب که موقع نماز صبح است وسط بین شب و روز بشمار میرود نه کاملا از شب محسوب میگردد نه از روز لهذا نماز صبح متصف گردیده بنماز وسطی و طرفداران اینکه قول از حضرت امیر المؤمنین علیه السلام در اینکه خصوص روایتی نقل میکنند و نیز بعضی از صحابه همان قول بنماز صبح را ترجیح داده‌اند و فخر رازی در تفسیر کبیر ده دلیل اقامه نموده برای اثبات اینکه مقصود از نماز وسطی نماز صبح است.
و عمده چیزی که میتوان بآن ترجیح داد که مقصود از نماز وسطی نماز صبح است اینکه است که نظر بآن حدیث معروف «افضل الاعمال احمزها» که بهترین اعمال مشکلترین آنها است و نماز صبح و لو اینکه از حیث عدد رکعات کمتر از باقی نمازها بشمار میرود لکن مشقت آن نسبتا زیادتر است زیرا در تابستان چون شبها کوتاه است از خواب برخاستن برای نماز صبح قدری مشقت دارد و در زمستان صبح که هوا سردتر است از رختخواب گرم برخاستن و با آب سرد که غالبا آب گرم در آن وقت مهیا نیست وضو گرفتن مشکلتر است پس باین لحاظ ممکن است گفته شود مقصود از نماز وسطی که تأکید زیادتری در باره آن شده نماز صبح است که مبادا اشخاص تنبل تن‌پرور نماز صبح را ترک نمایند و نیز از ثلث آخر شب تا بر آمدن آفتاب بهترین موقعی است برای عبادت و مناجات با قاضی الحاجات و حمد و ستایش نمودن آن فرد بی‌همتا زیرا در اینکه وقت نسبتا موهومات کمتر و تراکم خیالات نفسانی که سد بزرگی و پرده غلیظی است بین انسان و معبود خود قدری ضعیف میگردد و شاید روح ملکوتی در اینکه ساعت اندازه‌ای از اسارت نفس بهیمی خلاص گردد پس باین جهات میتوان ترجیح داد که مقصود از نماز وسطی نماز صبح است.
2- نماز وسطی نماز ظهر است زیرا که هم وسط روز واقع است و هم بین نماز صبح و عصر که اول روز و آخر روز است قرار گرفته و طرفداران اینکه قول جماعت بسیاری

صفحه : 350
از صحابه‌اند و گویند ابو حنیفه نیز همین قول را اختیار نموده و حدیثی از رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلّم نقل میکنند که فرموده باشد نماز وسطی نماز ظهر است و نیز از حضرت باقر و صادق (ع) نقل میکنند که مقصود از نماز وسطی نماز ظهر است و فخر رازی برای اثبات اینکه قول نه دلیل اقامه نموده.
3- مقصود از نماز وسطی نماز عصر است که وسط بین نماز ظهر و نماز مغرب است و گویند سیوطی در درّ المنثور پنجاه و چند عدد روایت در اینکه خصوص ذکر نموده و نظر بکثرت روایات طرفداران اینکه قول بسیارند.
در تفسیر قمی چنین گفته پدر من از نضر بن سوید و او از إبن سنان و او از ابا عبد اللّه علیه السلام روایت میکند که حضرتش آیه را اینطور قرائت نموده «حافظوا علی الصلوات و الصلاة الوسطی و صلاة العصر» قوله تعالی قُومُوا لِلّه‌ِ قانِتِین‌َ یعنی مواظبت کنید خود را در نماز که چیزی شما را از نماز باز ندارد و مشغول ننماید.
4- نماز وسطی نماز مغرب است نظر به اینکه نماز مغرب از جهت زمان وسط بین بیاض روز و سواد شب است و از حیث رکعات نیز وسط بین نمازهای چهار رکعتی و دو رکعتی صبح است و نیز در سفر قصر نمیشود و مرجحات دیگری نیز گفته‌اند.
5- جماعتی چنین معتقدند که مقصود از نماز وسطی نماز عشاء است که وسط بین نماز مغرب و نماز صبح است و از خصوصیتی که برای نماز عشاء است اینکه است که اگر کسی بعد از نماز مغرب خوابش برد تا وقتی که نماز عشاء قضا شد بایستی فردای آن شب را روزه بدارد، و مفسرین برای هر یک از اینکه گفتارها ادله بسیاری آورده‌اند و چون بنای ما بر اختصار است بناچار از تفصیل آن خودداری مینمائیم.
لکن چنین بنظر اینکه قاصر میرسد که امر بمحافظت نماز وسطی بعد از امر بمحافظت تمام نمازها شاید رمزی باشد در کلام اللّه و چنانچه گفتیم غرض تأکید در تمام نمازهای پنجگانه باشد زیرا نه از آیه خصوصیتی نسبت بیکی برمی‌آید و نه از سنت روایت معتبری که نتوان مطمئن بآن شد ثابت گردید و ادله متعارضند وقتی ادله با هم تعارض نمودند ساقط میگرداند یعنی از اعتبار می‌افتند و چون وسطی بر

صفحه : 351
تمام نمازها صادق می‌آید پس بهتر اینکه است که حمل بر تأکید نمائیم که اول بطور جمع امر بمحافظت نمازها نموده و بعد نسبت بهر یک یک تأکید مینماید در محافظت و ذکر خاص بعد از عام در کلام عرب و عجم بلکه در تمام لغات معمول است (و اللّه العالم باسرار کلامه).
فَإِن خِفتُم فَرِجالًا أَو رُکباناً پس از تأکید در امر نماز و محافظت بر آن در مقام بیان اینکه است که نماز در هیچ حالی ساقط نمیگردد و اینکه نیز اشاره باهمیت نماز است که در حال خوف خواه در میدان نبرد و جنگ باشد یا وقتی که دشمن در عقب در آید یا خوف از دزد و غیر اینها هر چه خوف‌آور باشد و نتوان بطور امنیت با آداب و شرائط اقدام بنماز نمود ایستاده یا در حال راه رفتن یا سواره در موقع تاخت و تاز مثلا در هر حال بایستی اقدام بنماز نمود و در هیچ موقعی ترک نماز روا نیست.
علی بن ابراهیم قمی در تفسیر خود چنین اظهار مینماید که اینطور نماز خواندن در حال سواره و راه رفتن رخصت است برای خائف و گفته نماز خوف سه قسم است قال اللّه تعالی وَ إِذا کُنت‌َ فِیهِم فَأَقَمت‌َ لَهُم‌ُ الصَّلاةَ فَلتَقُم طائِفَةٌ مِنهُم مَعَک‌َ وَ لیَأخُذُوا أَسلِحَتَهُم فَإِذا سَجَدُوا فَلیَکُونُوا مِن وَرائِکُم وَ لتَأت‌ِ طائِفَةٌ أُخری لَم یُصَلُّوا فَلیُصَلُّوا مَعَک‌َ وَ لیَأخُذُوا حِذرَهُم وَ أَسلِحَتَهُم«1» سوره نساء آیه 101. و یک نوع از صلاة خوف است که در اینکه آیه تذکر داده.
قسم دوم از نماز خوف اینکه است که در سفر اگر از دزد یا درنده بترسد بایستی رو بقبله بایستد و افتتاح نماز نماید و بهمان راه و طریقی که میرفته برود وقتی از قرائت فارغ
-----------------------------------
(1) خداوند به پیمبر خود چنین دستور میدهد (در موقع جنگ) وقتی تو در میان سپاه اسلام باشی و بر آنان نماز بپای داری باید با تو سپاهی مسلح (برای حفاظت قشون اسلام) بپا بایستند و با تو نماز بخوانند و چون سجده نماز بجای آرند اینکه سپاه قشون برای محافظت بروند و آنهایی که نماز نخوانده‌اند در نماز آیند با لباس جنگ.

صفحه : 352
شد و خواست سجده کند اگر قدرت دارد باز روی خود بقبله نماید و اگر قدرت ندارد همانطوری که میرود توجه نماید و اگر سواره باشد بایماء و اشاره بسر رکوع و سجود نماید قسم سوم در میدان جنگ و نبرد با دشمن اگر توانست پیاده شود و نماز بخواند برای هر رکعتی یک تکبیر بگوید و حضرت امیر علیه السلام در جنگ صفین پنج نماز بهمین طور بجای آورد که برای هر رکعتی یک تکبیر گفت. «پایان» و از تفسیر عیاشی از صادق آل محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلّم چنین روایت میکنند که فرموده:
فَإِن خِفتُم فَرِجالًا أَو رُکباناً وقتی بترسد از درنده یا دزد تکبیر بگوید و ایماء کند یعنی رکوع و سجود را باشاره اداء کند.
و از فقیه از صادق آل محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلّم چنین روایت میکنند که «هر گاه جای خوفناکی باشید و از دزد یا سبع بترسید بر همان مرکوب نماز فریضه بجای آرید» و راجع بنماز خوف و اقسام آن روایات بسیار رسیده و محل بحث آن کتب اخبار است.
فَاذکُرُوا اللّه‌َ کَما عَلَّمَکُم ما لَم تَکُونُوا تَعلَمُون‌َ پس از آنکه از دشمن مطمئن گشتید خدا را یاد کنید آن طوری که خداوند بتوسط رسول اکرم خود صلی اللّه علیه و آله و سلّم بشما آزموده.
شاید اشاره باین باشد که در عبادت و ذکر خداوند بسلیقه و صلاحدید خود یا دیگران نباید عمل کنید بلکه بایستی اعمال شما مطابق تعلیم رسول و تعلیمات قرآنی باشد اگر غیر از اینکه شد بدعت و نارواست و از عبادات محسوب نمی‌گردد و عبودیت‌آور نمیباشد زیرا مقام عبودیت وقتی تحقق می‌پذیرد که عمل بامر مولا و دستورات وی انجام گیرد مطیع هر کس شدی بنده او گشته‌ای اگر بدلخواه خود عمل کنی بنده هوای نفس خودی اگر مطیع شیطان شدی بنده آنی اگر مطیع رحمان شدی عمل تو در پیشگاه قدس احدی ارزش پیدا میکند و بمقام بندگی و عبودیت مفتخر میگردی.

صفحه : 353
وَ الَّذِین‌َ یُتَوَفَّون‌َ مِنکُم وَ یَذَرُون‌َ أَزواجاً وَصِیَّةً لِأَزواجِهِم مَتاعاً إِلَی الحَول‌ِ جماعتی از قراء وَصِیَّةً بضمّه قرائت نموده‌اند و باقی بفتحه.
یعنی کسی که نزدیک بمردنش رسیده و زنهایی دارد بایستی وصیّت کند که یک سال ورثه از آنان نگاهداری کنند و آنها را متمتّع گردانند و خوراک و پوشاک و تمام لوازم زندگانی ایشان را متحمّل گردند.
غَیرَ إِخراج‌ٍ فَإِن خَرَجن‌َ فَلا جُناح‌َ عَلَیکُم فِی ما فَعَلن‌َ فِی أَنفُسِهِن‌َّ مِن مَعرُوف‌ٍ بایستی ورثه آنان را بیرون نکنند لکن اگر آنها باختیار خود بیرون رفتند برای شما مردها گناهی و حرجی نیست در آنچه زنها نسبت بخود میکنند از آنچه معمول و متعارف است که بعد از منقضی شدن عدّه بخواهند شوهر کنند.
و در اینکه مقصود از فَلا جُناح‌َ در آیه چیست از مفسرین گفتاری نقل شده:
1- بعضی گفته‌اند در صورتی که باختیار خود بیرون رفتند بر شما گناهی نیست در اینکه نفقه را قطع نمائید.
2- واجب است برای زنی که شوهرش مرده یک سال در خانه شوهر بماند و اگر زودتر خودش بیرون رفت حق اقامه‌اش باطل میگردد. (حسن و سدی) 3- گناهی نیست برای شما در اینکه منع نکنید آنها را از بیرون رفتن زیرا یک سال در خانه شوهر ماندن برای زن واجب نیست بلکه مستحب‌ّ است. (جبائی) 4- گناهی نیست هر گاه بعد از عده شوهر کنند (من معروف) یعنی طلب نکاح کنند.
لکن از ظاهر آیه همان قول اوّل متبادر بذهن می‌گردد که اگر زن در خانه شوهر ماند برای ورثه واجب باشد نگاهداری او و اگر خودش باختیار خود بیرون رفت و شوهر کرد یا نخواست در خانه شوهر بماند برای ورثه چیزی نیست.
وَ اللّه‌ُ عَزِیزٌ حَکِیم‌ٌ خداوند غالب و درستکار است که آنچه حکم کند مطابق حکمت و منطق و

صفحه : 354
صلاحدید جامعه بشری است.
و اتفاقی بین علمای فقه است که اینکه آیه نسخ شده و از ابا عبد اللّه علیه السلام است اول اسلام چنین بود که وقتی مردی میمرد ورثه وی تا یک سال زنهای او را نگاه میداشتند و از اصل مال مخارج آنان را میدادند پس از یک سال آنها را از خانه بیرون میکردند بدون ارث پس از آن بآیه میراث که ثمن یا ربع نصیب زن مقرر شد اینکه آیه نسخ گردید و زن از نصیب خود باید خرج کند و در روایت دیگر فرموده اینکه آیه نسخ شده بآیه یَتَرَبَّصن‌َ بِأَنفُسِهِن‌َّ أَربَعَةَ أَشهُرٍ وَ عَشراً یا نسخ شده بآیه میراث (مجمع البیان) از ظاهر گفتار مفسرین چنین بر میآید که حکم اینکه آیه بکلی بآیه عده متوفی عنها زوجها و بآیه میراث نسخ شده لکن ممکن است گفته شود اگر اجماعی بر خلاف نباشد اینکه آیه را با آن آیاتی که راجع بارث و عده رسیده با هم جمع نمود به اینکه طور که آنها را حمل بر وجوب نمود و اینکه آیه را حمل بر استحباب یعنی اینکه وصیت کردن نیکو است چنانچه بعضی گفته‌اند.
و نیز اخراج ننمودن وارث زن را از خانه شوهر بعد از وفات او حمل بر استحباب نمود بدلیل آنکه حکم را معلق گردانیده بر میل و اراده زن که اگر خواست و ماند و از خانه شوهر بیرون نرفت روا نیست که تا یک سال ورثه او را از خانه بیرون کنند بلکه سزاوار است که بطور معروف از وی پذیرایی نمایند و اگر بیرون رفت دیگر بر آنها حرجی نیست و بایستی نصیب او را از مال شوهر بدهند.
وَ لِلمُطَلَّقات‌ِ مَتاع‌ٌ بِالمَعرُوف‌ِ حَقًّا عَلَی المُتَّقِین‌َ ممکن است آیه راجع بتمام اقسام طلاق باشد چنانچه بعضی از مفسرین گفته‌اند، لکن ظاهرا بقرینه متاع در آیه مقصود از مطلقات آن قسم از طلاقی است که قبلا نه جماع واقع شده باشد و نه مهری برای زن تعیین گشته که آیه تأکید همان آیه باشد که فرموده لا جُناح‌َ عَلَیکُم إِن طَلَّقتُم‌ُ النِّساءَ ما لَم تَمَسُّوهُن‌َّ أَو تَفرِضُوا لَهُن‌َّ فَرِیضَةً تا آخر، که بایستی مرد بقدر استطاعت و بقسم متعارف مقداری از مال خود

صفحه : 355
زن را بهره‌مند گرداند و اندک مالی که از آن بهره برده میشود آن را متاع گویند و بقرینه قوله تعالی حَقًّا عَلَی المُتَّقِین‌َ اگر چه بعضی از مفسرین گفته‌اند دلالت بر استحباب دارد که متقین باقتضای تقوی در اینکه زمینه حقی بر خود قائلند لکن بقرینه کلمه حقا که دلالت بر الزام دارد و در آخر هر دو آیه ذکر شده ظهور در وجوب دارد و ممکن است اختصاص دادن بمتقین برای اینکه باشد که تقوی مانع می‌شود که آدم متقی ترک امر واجب بنماید اگر چه در آن آیه پیش که فرموده حَقًّا عَلَی المُحسِنِین‌َ چنانچه استظهار نمودیم با نفی جناح که در اینکه قسم از طلاق عنوان فرموده اشعار باستحباب داشت زیرا که معنی آیه چنین میشود که اینجا موقعیت دارد برای احسان بدون اینکه الزامی و حرجی در کار باشد لکن وقتی اینکه آیه را با آیه فَلا جُناح‌َ عَلَیکُم بنا بر اینکه اینکه آیه تأکید همان آیه باشد با هم جمع کنیم نظر بتأکیدی که از آن فهمیده میشود مشعر بوجوب است نه استحباب یعنی در اینکه قسم از طلاق که نه مهری معین شده باشد و نه جماعی واقع شده واجب است مرد بقدر استطاعت چیزی به زن بدهد.
کَذلِک‌َ یُبَیِّن‌ُ اللّه‌ُ لَکُم آیاتِه‌ِ لَعَلَّکُم تَعقِلُون‌َ اینکه چنین خداوند بیان میکند آیات خود را شاید شما تعقل کنید و تفکر نمائید ظاهرا مقصود از آیات در اینجا آیات قرآنی است که تأسیس احکام می‌نماید لَعَلَّکُم تَعقِلُون‌َ اگر شما عقل و فکر خود را بکار بیاندازید و در آیات و تعلیمات قرآنی و نوامیس الهی تفکر و تدبر نمائید میفهمید که قوانین و دستورات دین اسلام بالاترین معجزه و کرامتی است برای حقانیت آن زیرا که تمام دستورات دین محمدی صلی اللّه علیه و آله و سلّم مطابق عقل و منطق است.
آری بالاترین نعمتی که خداوند بانسان کرامت نموده همان قوه عقل و فکر است که اختصاص بانسان دارد و همان قوه تمیزی است که راجع بعلوم و معارف حق و باطل را از هم تمیز میدهد و راجع بعملیات ضار و نافع خیر و شر را میشناسد و باعتباری آن را (عقل نظری و عقل عملی) گویند.
تعقل و تفکر رهبر نجات و کلید سعادت است کسی بمقام و رتبه‌ای نخواهد رسید

صفحه : 356
مگر از پرتو تفکر و تدبر ایمان تقلیدی کسی را بسعادت و فضیلت نمیرساند کسی از پرتگاه بیخردی و جهالت بشاهراه هدایت رهسپار میگردد که اینکه قوه خداداد خود را بکار اندازد.
و چه بسیار در کتاب کریم و قرآن مجید بالفاظ مختلف تأکید فرموده که تفکر کنید و در خلقت آسمان و زمین و باقی مخلوقات تدبر نمائید آنجا که گفته.
أَ فَلَم یَسِیرُوا فِی الأَرض‌ِ فَتَکُون‌َ لَهُم قُلُوب‌ٌ یَعقِلُون‌َ بِها أَو آذان‌ٌ یَسمَعُون‌َ بِها فَإِنَّها لا تَعمَی الأَبصارُ وَ لکِن تَعمَی القُلُوب‌ُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ سوره حج آیه 42 و در حدیث وقتی از معصوم سؤال از عقل میشود در پاسخ میفرماید
«العقل ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان»
یعنی از روی عقل و تدبر در آیات الهی نظر کنید پس از شناسایی در مقام عمل برائید و کسب فضیلت کنید.
أَ لَم تَرَ إِلَی الَّذِین‌َ خَرَجُوا مِن دِیارِهِم وَ هُم أُلُوف‌ٌ حَذَرَ المَوت‌ِ گاهی دیدن بچشم را رؤیت گویند و گاهی دیدن بچشم دل را که آن را بصیرت نامند رؤیت گویند و اعتقاد جزمی را نیز گاهی بر آن اطلاق رؤیت کنند أَ لَم تَرَ همزه استفهام انکاری است أُلُوف‌ٌ جمع الف است خطاب به پیغمبر است آیا ندیدی یعنی میدانی کسانی که چندین هزار نفر بودند و از ترس مرگ از شهر و دیار خود بیرون رفتند و خداوند بامر تکوینی حکم موت آنها را صادر نمود و تمام آنها مردند پس از آن زنده گردانید آنها را.
پس از آیات احکام از آداب حج و روزه و نماز و بیان حرمت خمر و بیان احکام ازدواج و طلاق و عده و مهر و ارضاع و غیر اینها در مقام تهدید بر آمده و برای اظهار قدرت و استیلاء خود حکایت اشخاصی را مینماید که اینها از ترس مردن فرار کردند و گمان کردند توانند از حکم خدا یعنی مرگ فرار کنند که کسی گمان نکند بتواند از احکام الهی سر بپیچد و مخالفت نماید و اینکه می‌بینیم بسیاری از مردم شب و روز در نافرمانی و مخالفت بسر میبرند و آسیبی بآنها نمیرسد البته اینکه مهلت مصالح چندی در بر دارد که مربی عالم و حکیم علی الاطلاق عالم بر اوست.

صفحه : 357
در اینکه آیا اینکه الوف از مردم که از مرگ فرار کردند و بامر خدا مردند چه کسانی بودند و شهر آنها کجا بود و بچه گناهی گرفتار مرگ شدند و پس از آن بچه سبب زنده شدند و حکمت در زنده شدن آنها چه بود راجع باین مقالات بین مفسرین گفتار بسیاری است که هر یک طوری بیان کرده‌اند و در اخبار و احادیث از معصومین نیز باختلاف روایت شده در تفسیر قمی است که وقتی در شام مرض طاعون بسیار شد پس جماعت بسیاری از ترس مردن از شام بیرون رفتند در بیابانی و تمامی آنها در یک شب مردند و مرده‌های آنها ماند تا وقتی که استخوانهایشان پدید گردید و راهگذران بپای خود استخوانها را از توی راه عقب میزدند پس از آن خداوند آنها را زنده نمود و مدتهای مدیدی زندگانی کردند تا وقتی که بمرگ طبیعی مردند.
و از کتاب احتجاج از صادق آل محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلّم در معنی آیه چنین روایت میکنند که فرمود خداوند زنده گردانید طائفه بسیاری را که از طاعون فرار نمودند پس خداوند امر کرد بمردن آنها و آنها مردند و مدت زمانی بدن آنها ماند تا وقتی که استخوان آنها پوشیده گردید و بندهای بدن آنها از هم جدا شد و خاک گشتند پس خداوند آنها را زنده گردانید در وقتی که خواست بدعای پیمبری که نام او حزقیل بود که او دعاء کرد و اجزاء بدن آنان جمع گردید و ارواح آنها برگشت با بدان آنها بهمان هیئتی که اول بودند و هیچ یک از آنها باقی نماند مگر اینکه زنده گردید و مدتهای مدیدی زندگانی نمودند.
و روایات دیگری بهمین مضامین در کافی و غیر آن رسیده و اگر بخواهیم گفتار مفسرین را راجع باین آیه تذکر دهیم سخن طولانی میگردد و چندان فائده‌ای در گفتار آنها بنظر نمی‌آید.
فَقال‌َ لَهُم‌ُ اللّه‌ُ مُوتُوا ثُم‌َّ أَحیاهُم إِن‌َّ اللّه‌َ لَذُو فَضل‌ٍ عَلَی النّاس‌ِ خلاصه در اینکه مبارک آیه و بیان اینکه حکایت اسراری و رموزی نهفته چنانچه تمامی قصص و حکایات قرآنی چنین است.
اول آیه تهدید و انذار است و بیان اینکه انسان در هر کجای عالم باشد از

صفحه : 358
حیطه اقتدار او خارج نیست و تقدیرات الهی در باره وی نافذ است و چون بعد از آیات احکام و نوامیس الهی است شاید اشاره دارد به اینکه همانطوری که نمیتوان از تحت اقتدار او خارج گردید هر کجا روی ملک او و تمام اجزاء موجودات زیر فرمان اویند همانطور نمیتوان از تحت فرمان او خارج گردید که هر کس از فرمان او سرپیچید بزودی در قهر و غلبه او واقع میگردد و آخر آیه وعده و رجاء و امیدواری است اول وعید است آخر وعده اول را میترساند از عذاب دنیوی بمرگ بیموقع و هلاکت، آخر امیدوار میگرداند بحیات و زندگانی قانون قرآن اینطور است که هر جا وعده بثواب دهد در عقب وعید و تهدید بعذاب میدهد و بعکس هر جا تهدید بعذاب نماید در پس آن امیدوار میگرداند بثواب و رحمت.
و اینطور بیان اشاره باین است که انسان بایستی همیشه بین خوف و رجاء باشد در حدیثی از صادق آل محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلّم رسیده که از پدر بزرگوار خود چنین نقل مینماید که فرموده «هیچ بنده مؤمنی نیست مگر آنکه در قلب او دو نور موجود است نور خوف و نور رجاء اگر با هم موازنه کنند (یعنی اگر با هم بسنجند) ذره‌ای با هم تفاوت ندارند.
آری خوف و رجاء دو اصل بزرگ و دو شرط مهم از اصول اخلاقی و ایمانی بشمار میرود و تساوی آنها عبارت از اعتدال و حد وسط ما بین یأس از کرم خداوندی و غرور نفسانی برحمت ایزدی پدید میگردد، تساوی بین خوف و رجاء و اعتدال آن یک شرط اساسی از اصول دیانت و اول قدم راه سعادت و پیش قراول قافله راه روان بسوی خدا میباشد.
و ممکن نیست کسی بتواند قدم در راه سعادت و فضیلت گذارد مگر از پرتو خوف و رجاء زیرا ابتداء قوای سبعی و بهیمی در انسان غالب و مستولی است اگر نبود تازیانه خوف از عذاب و نوید رحمت و امیدواری بثواب ممکن نبود اینکه نفس سرکش طاغی یاغی رام گردد و بار اطاعت بر گردن نهد و مادامی که انسان گرفتار هوی و هوس و مبتلا بهزار گونه آرزو و آمال است چگونه تواند توجه نماید بعالم اله و از انوار فیض او استمداد طلبد اینکه است که خداوند در بسیاری از آیات قرآنی وعده و تهدید بعذاب و نوید بمغفرت و ثواب را مقابل هم انداخته که نه مأیوس باشیم

صفحه : 359
از کرم خداوندی و نه بغرور نفس و امید رحمت دست از عمل برداریم.
و سرّ دیگری که از اینکه آیه بنظر میرسد اینکه است که از اینکه حکایت بما بفهماند زنده شدن در قیامت واقع است همان طوری که اینکه جماعت بسیار پس از مردن و پراکنده شدن اجزاء بدن زنده شدند اینطور خداوند اجزاء خاک شده مردگان را در قیامت زنده میگرداند.
وَ لکِن‌َّ أَکثَرَ النّاس‌ِ لا یَشکُرُون‌َ و اینکه بیشترین افراد بشر شکرگزار نیستند چنانچه در جای دیگر وَ قَلِیل‌ٌ مِن عِبادِی‌َ الشَّکُورُ برای اینکه است که شکر یکی از خصوصیات و امتیازات انسان کامل بشمار میرود و مقصود از چنین شکری که اختصاص بانسان کامل دارد نه فقط شکر زبانی است مثل گفتن «شکرا للّه» یا «حمدا للّه» بلکه مقصود آن شکری است که یکی از اوصاف حمیده و ردیف صفات فاضله انسانی و آن حصول حالت و ملکه امتنان و سپاس‌گزاری است که پس از حصول ملکات و اوصاف چندی در نفس تمرکز مینماید که از جمله آنها شناختن نعمت و منعم است وقتی خدا را ببزرگی شناختیم البته هر نعمتی را بزرگ میدانیم و قدرشناسی میکنیم و دیگر حقیقت شکرگزاری باین است که هر نعمتی را بمصرفی که برای آن افاضه نموده بموقع خودش اجرا نمائیم و در غیر موقع آن صرف ننمائیم.
وَ قاتِلُوا فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ وَ اعلَمُوا أَن‌َّ اللّه‌َ سَمِیع‌ٌ عَلِیم‌ٌ و جهاد کنید در راه خدا و بدانید که خداوند شنوا و دانا است.
بین مفسرین در اینجا دو قول است یکی آنکه خطاب بهمان کسانی است که مردند و بعد زنده شدند که اصلا سبب اینکه بعذاب گرفتار شدند همین بوده که از جهاد فی سبیل اللّه فرار نمودند اینکه بود که عذاب برای آنها نازل گردید و پس از آنکه زنده گشتند باز مأمور بجهاد شدند.
و دیگر آنکه خطاب بامت پیغمبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم است که امر مینماید آنها را

صفحه : 360
بجهاد فی سبیل اللّه و اگر معنی اول باشد باید کلامی در تقدیر گرفت و بایستی بگوید گفته شد بآنها جهاد کنید. و اگر کلام بوجه خود بدون حذف و اضماری واقع شود بهتر است پس باین اعتبار معنی دوم بهتر است لکن باعتبار اینکه عذاب بدون تقصیر وارد نمیشود و نیز بدون جهت مردگان زنده نمیشوند و البته یک دفعه مردن آنها بسببی بوده و نیز زنده شدن آنها از روی حکمتی بوده معنی دوم بهتر بنظر میآید که سبب گرفتاری آنان مخالفت امر بجهاد بوده باشد.
مَن ذَا الَّذِی یُقرِض‌ُ اللّه‌َ قَرضاً حَسَناً فَیُضاعِفَه‌ُ کیست آن کس که بخدا قرض دهد قرض نیکو اینطور خطاب و کلام را برای تشویق آرند و در اینکه آیه امر نفرموده و کسی را ملزم ننموده که حتما بایستی انفاق کنی مثل اینکه امر الزامی فرموده بجهاد و باقی واجبات بلکه بطور استفهام که کیست که بخدا قرض دهد اهمیت انفاق را میرساند و نکته کلام اینجا است که خود را مدیون بشمار آورده اشاره به اینکه همین طوری که مدیون ملزم است که دین را ادا کند کأنه خداوند نیز خود را ملزم نمودم که عوض دهد با منافع بسیار.
قرض در لغت بمعنی قطع است و قیچی را مقراض گویند برای اینکه ناخن و پارچه و چیزهای دیگر را قطع میکند.
و وام را قرض گویند باعتبار اینکه قطعه‌ای از مال بریده میشود و اینکه اینکه آیه شامل تمام انفاقات میشود یا اختصاص بمستحبات دارد ظاهر از سیاق آیه چنین بر میآید که مقصود آن انفاقاتی است که زائد بر قدر واجب باشد و ممکن است مقصود از قرض بخدا قرض الحسنه ببندگان خدا باشد.
و بعضی از مفسرین گفته‌اند معنی آیه چنین است که کیست قرض دهد محتاجین از بندگان خدا را.
در حدیث آمده روز قیامت خداوند خطاب عتاب‌آمیز می‌کند ببعضی مردم که ای بنده من از تو طعام خواستم ندادی آشامیدنی خواستم ندادی جامه خواستم ندادی گوید بار خدایا تو منزهی کی و چه وقت از من طعام و شراب و جامه خواستی

صفحه : 361
من ندادم جواب میرسد فلان بنده گرسنه من از تو طعام خواست و فلان برهنه از تو جامه خواست ندادی امروز فضل خود را از تو باز گیرم همان طوری که تو از وی بازگرفتی.
و اینکه آیه دلالت دارد که دادن بفقیر حقیقتا دادن بخدا است چنانچه فرموده أَ لَم یَعلَمُوا أَن‌َّ اللّه‌َ هُوَ یَقبَل‌ُ التَّوبَةَ عَن عِبادِه‌ِ وَ یَأخُذُ الصَّدَقات‌ِ و همین طوری که انفاق کردن در راه خدا فضیلت دارد قرض دادن ثوابش زیادتر است، حدیث از حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله و سلّم است که بر در بهشت نوشته شده که صدقه را ده برابر حسنه است و قرض را هیجده برابر.
از سفیان ثوری است که گفته چون آیه مَن جاءَ بِالحَسَنَةِ فَلَه‌ُ عَشرُ أَمثالِها فرمود آمد پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلّم گفت بار خدایا اینکه آیه آمد مَثَل‌ُ الَّذِین‌َ یُنفِقُون‌َ أَموالَهُم فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ کَمَثَل‌ِ حَبَّةٍ گفت خدایا بیفزا اینکه آیه آمد إِنَّما یُوَفَّی الصّابِرُون‌َ أَجرَهُم بِغَیرِ حِساب‌ٍ (تفسیر ابو الفتوح) فَیُضاعِفَه‌ُ لَه‌ُ أَضعافاً کَثِیرَةً کسی که بخدا قرض داد خداوند بچندین برابر مال وی را زیاد میکند و اینکه زیادتی راجع بفوائد و انتفاعات دنیوی است که در اثر انفاق مترتب بر مال میگردد و البته ثواب اخروی که تفضلا خداوند بمحسنین عنایت میکند زیادتر است.
وَ اللّه‌ُ یَقبِض‌ُ وَ یَبصُطُ مفسرین گویند وَ اللّه‌ُ یَقبِض‌ُ وَ یَبصُطُ یعنی خدای تعالی روزی را تنگ میگرداند و فراخ مینماید بدلیل اینکه قبض بمعنی امساک آمده در قوله تعالی وَ یَقبِضُون‌َ أَیدِیَهُم که اعتراض بکسانی است که نفقه را تنگ می‌گیرند و بسط بمعنی وسعت در رزق آمده بدلیل اینکه فرموده وَ لَو بَسَطَ اللّه‌ُ الرِّزق‌َ لِعِبادِه‌ِ و گویند قبض و بسط کنایه از بخل و سخاوت است.

صفحه : 362
و شاید اینکه سه جمله راجع باول آیه باشد که پس از آنکه مردم را تشویق و تحریص مینمایند بر انفاق مال و خود را مدیون میشمارد برای مزید احسان بخواهد بفرماید آنچه میدهید خدا میگیرد بدلیل قوله تعالی وَ یَأخُذُ الصَّدَقات‌ِ و خدا زیاد میکند و وسعت میدهد مال شما را فَیُضاعِفَه‌ُ لَه‌ُ أَضعافاً کَثِیرَةً وَ إِلَیه‌ِ تُرجَعُون‌َ و بازگشت و سر انجام کار شما بسوی اوست و آنچه کنید از خوب و بد نزد او خواهید یافت.
آری اساس قومیت و مدنیت و ملیت روی دو اصل و دو پایه استوار گردیده یکی بذل جان و دیگری بذل مال، ملل راقیه عالم مدیون جوانهای رشید جنگجو میباشند که در اثر فداکاری روح مدنیت و ملیت را قوت و شوکت داده‌اند و اهل ملت خود را از اسارت بیگانگان رهایی داده و در سریر عزت و سیادت و شرافت زندگانی خود را ادامه میدهند.
شکی نیست که قوت و شوکت هر ملل و جامعه‌ای بثروت آن جامعه و بذل مال و مواسات و انفاق بین اهل آن جامعه صورت میگیرد چنانچه معروف و مشهور بین تمامی ملل اسلامی است بلکه باعتراف تمام دانشمندان عالم دین اسلام بدو چیز قوت گرفت: یکی شمشیر علی علیه السلام و دیگری مال خدیجه.
اینکه است که در اینکه آیات خداوند پس از آنکه امر میفرماید بجهاد با کفار توصیه میفرماید بانفاق و اینقدر انفاق مالی را اهمیت میدهد که گویا خود را مدیون بحساب می‌آورد، و شاید اشاره باین باشد که کسی که مال خود را در راه قوت و شوکت جامعه اسلامی مصرف نماید گویا وام بخدا داده زیرا که یاری دین خدا یاری اوست چنانچه فرموده إِن تَنصُرُوا اللّه‌َ یَنصُرکُم که چنین تفسیر شده که مقصود از یاری کردن خدا یاری کردن دین خدا است.

صفحه : 363

[سوره البقرة (2): آیات 246 تا 254]

اشاره

أَ لَم تَرَ إِلَی المَلَإِ مِن بَنِی إِسرائِیل‌َ مِن بَعدِ مُوسی إِذ قالُوا لِنَبِی‌ٍّ لَهُم‌ُ ابعَث لَنا مَلِکاً نُقاتِل فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ قال‌َ هَل عَسَیتُم إِن کُتِب‌َ عَلَیکُم‌ُ القِتال‌ُ أَلاّ تُقاتِلُوا قالُوا وَ ما لَنا أَلاّ نُقاتِل‌َ فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ وَ قَد أُخرِجنا مِن دِیارِنا وَ أَبنائِنا فَلَمّا کُتِب‌َ عَلَیهِم‌ُ القِتال‌ُ تَوَلَّوا إِلاّ قَلِیلاً مِنهُم وَ اللّه‌ُ عَلِیم‌ٌ بِالظّالِمِین‌َ (246) وَ قال‌َ لَهُم نَبِیُّهُم إِن‌َّ اللّه‌َ قَد بَعَث‌َ لَکُم طالُوت‌َ مَلِکاً قالُوا أَنّی یَکُون‌ُ لَه‌ُ المُلک‌ُ عَلَینا وَ نَحن‌ُ أَحَق‌ُّ بِالمُلک‌ِ مِنه‌ُ وَ لَم یُؤت‌َ سَعَةً مِن‌َ المال‌ِ قال‌َ إِن‌َّ اللّه‌َ اصطَفاه‌ُ عَلَیکُم وَ زادَه‌ُ بَسطَةً فِی العِلم‌ِ وَ الجِسم‌ِ وَ اللّه‌ُ یُؤتِی مُلکَه‌ُ مَن یَشاءُ وَ اللّه‌ُ واسِع‌ٌ عَلِیم‌ٌ (247) وَ قال‌َ لَهُم نَبِیُّهُم إِن‌َّ آیَةَ مُلکِه‌ِ أَن یَأتِیَکُم‌ُ التّابُوت‌ُ فِیه‌ِ سَکِینَةٌ مِن رَبِّکُم وَ بَقِیَّةٌ مِمّا تَرَک‌َ آل‌ُ مُوسی وَ آل‌ُ هارُون‌َ تَحمِلُه‌ُ المَلائِکَةُ إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَآیَةً لَکُم إِن کُنتُم مُؤمِنِین‌َ (248) فَلَمّا فَصَل‌َ طالُوت‌ُ بِالجُنُودِ قال‌َ إِن‌َّ اللّه‌َ مُبتَلِیکُم بِنَهَرٍ فَمَن شَرِب‌َ مِنه‌ُ فَلَیس‌َ مِنِّی وَ مَن لَم یَطعَمه‌ُ فَإِنَّه‌ُ مِنِّی إِلاّ مَن‌ِ اغتَرَف‌َ غُرفَةً بِیَدِه‌ِ فَشَرِبُوا مِنه‌ُ إِلاّ قَلِیلاً مِنهُم فَلَمّا جاوَزَه‌ُ هُوَ وَ الَّذِین‌َ آمَنُوا مَعَه‌ُ قالُوا لا طاقَةَ لَنَا الیَوم‌َ بِجالُوت‌َ وَ جُنُودِه‌ِ قال‌َ الَّذِین‌َ یَظُنُّون‌َ أَنَّهُم مُلاقُوا اللّه‌ِ کَم مِن فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَت فِئَةً کَثِیرَةً بِإِذن‌ِ اللّه‌ِ وَ اللّه‌ُ مَع‌َ الصّابِرِین‌َ (249) وَ لَمّا بَرَزُوا لِجالُوت‌َ وَ جُنُودِه‌ِ قالُوا رَبَّنا أَفرِغ عَلَینا صَبراً وَ ثَبِّت أَقدامَنا وَ انصُرنا عَلَی القَوم‌ِ الکافِرِین‌َ (250)
فَهَزَمُوهُم بِإِذن‌ِ اللّه‌ِ وَ قَتَل‌َ داوُدُ جالُوت‌َ وَ آتاه‌ُ اللّه‌ُ المُلک‌َ وَ الحِکمَةَ وَ عَلَّمَه‌ُ مِمّا یَشاءُ وَ لَو لا دَفع‌ُ اللّه‌ِ النّاس‌َ بَعضَهُم بِبَعض‌ٍ لَفَسَدَت‌ِ الأَرض‌ُ وَ لکِن‌َّ اللّه‌َ ذُو فَضل‌ٍ عَلَی العالَمِین‌َ (251) تِلک‌َ آیات‌ُ اللّه‌ِ نَتلُوها عَلَیک‌َ بِالحَق‌ِّ وَ إِنَّک‌َ لَمِن‌َ المُرسَلِین‌َ (252) تِلک‌َ الرُّسُل‌ُ فَضَّلنا بَعضَهُم عَلی بَعض‌ٍ مِنهُم مَن کَلَّم‌َ اللّه‌ُ وَ رَفَع‌َ بَعضَهُم دَرَجات‌ٍ وَ آتَینا عِیسَی ابن‌َ مَریَم‌َ البَیِّنات‌ِ وَ أَیَّدناه‌ُ بِرُوح‌ِ القُدُس‌ِ وَ لَو شاءَ اللّه‌ُ مَا اقتَتَل‌َ الَّذِین‌َ مِن بَعدِهِم مِن بَعدِ ما جاءَتهُم‌ُ البَیِّنات‌ُ وَ لکِن‌ِ اختَلَفُوا فَمِنهُم مَن آمَن‌َ وَ مِنهُم مَن کَفَرَ وَ لَو شاءَ اللّه‌ُ مَا اقتَتَلُوا وَ لکِن‌َّ اللّه‌َ یَفعَل‌ُ ما یُرِیدُ (253) یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا أَنفِقُوا مِمّا رَزَقناکُم مِن قَبل‌ِ أَن یَأتِی‌َ یَوم‌ٌ لا بَیع‌ٌ فِیه‌ِ وَ لا خُلَّةٌ وَ لا شَفاعَةٌ وَ الکافِرُون‌َ هُم‌ُ الظّالِمُون‌َ (254)

صفحه : 364

ترجمه:

آیا ندیدی آن گروه بنی اسرائیل را بعد از موسی (ع) وقتی تقاضا کردند از پیمبری که بسوی آنها فرستاده شده بود که رئیس برای ما تعیین نما که در راه خدا جهاد کنیم آن پیمبر گفت وقتی جهاد برای شما واجب گردد مبادا نافرمانی کنید گفتند چگونه حاضر نمی‌گردیم در راه خدا جهاد کنیم در صورتی که ما را از شهر و دیار و پسرهای خود بیرون کردند پس چون برای آنها جهاد واجب گردید از حکم جهاد اعراض نمودند مگر عده کمی از آنها و خدا دانا است بستمکاران
و پیمبر آنها گفت خداوند طالوت را بپادشاهی انتخاب نموده گفتند چگونه طالوت بر ما سلطان باشد در صورتی که ما بسلطنت شایسته‌تریم زیرا که او را ثروت و مالی نیست آن پیمبر در جواب آنها گفت خدا او را برگزید و برتری داد بر شما و او را بعلم و دانش و قوّت جسمانی بر شما افزونی بخشید و خداوند سلطنت عطا می‌کند بهر کس بخواهد،
و پیمبر آنها بآنها گفت نشانه شاهی او اینکه است که تابوتی که در آن سکینة است و از آل موسی و از آل هارون باقی مانده ملائکه آن را از جانب پروردگار حمل نموده‌اند و اینکه تابوت هر آینه نشانه و علامتی است برای شما اگر شما ایمان دارید

صفحه : 365
پس وقتی طالوت لشگر کشید بسپاه خود گفت خدا شما را آزمایش مینماید بنهر آبی کسی که از آن آب آشامید از من نیست و کسی که از آن نیاشامید از من است مگر آنکه یک کفی از آن بگیرد پس تمام لشگر از آن آب آشامیدند مگر عده کمی از آنها اینکه بود که وقتی طالوت و سپاه وی مواجه با دشمن شدند لشگر ترسیدند و گفتند ما طاقت جنگ کردن با جالوت و سپاه او را نداریم و آن عده کم (که از آن آب نیاشامیده بودند) و بملاقات رحمت خدا امیدوار بودند گفتند چه بسیار عده قلیلی که بخواست خدا غالب گشته بر جماعت بسیار و خداوند با صابرین است،
و وقتی سپاه طالوت مقابل شدند با سپاه جالوت (در مقام مناجات) گفتند پروردگارا ما را صبر ده و قدمهای ما را ثابت گردان و ما را یاری کن و غالب گردان بر قوم کافرین.
پس بیاری خدا قشون جالوت را شکست دادند و داود جالوت را کشت و خداوند بداود سلطنت و حکمت عنایت نمود و دانا گردانید او را از آنچه میخواست و اگر نبود که بعضی دفع کنند فساد بعضی دیگر را هر آینه زمین فاسد می‌گشت و لکن خداوند صاحب فضل و رحمت است بر تمام اهل عالم،
اینها که گفته شد آیات خدایی است (که ای رسول اکرم) بر تو قرائت نمودیم زیرا که تو از جمله رسولان مرسلی،
و بعضی از رسولان را برتری و فضیلت دادیم بر بعضی دیگر بعضی از پیمبران کسی است که خدا با او تکلم نمود و درجات بعضی از آنها را بلند نمود و بعیسی بن مریم معجزات ظاهر عطا نمودیم و او را مؤید نمودیم بروح القدس (جبرئیل) و اگر خدا میخواست بعد از آمدن پیمبران و ظهور معجزات ظاهر دیگر مردم نزاع و جدال نمیکردند لکن بعضی ایمان آوردند (و تصدیق پیمبران نمودند) و بعضی کافر شدند و اگر خدا میخواست نزاع و جدال بین مردم نبود لکن خدا بآنچه اراده‌اش (از روی حکمت و مصلحت‌اندیشی) تعلق گرفت عمل میکند،
ای کسانی که ایمان آورده‌اید از آنچه روزی شما کرده‌ایم در راه خدا انفاق نمائید پیش از اینکه بیاید شما را روزی که در آن روز نه بیع و خرید و فروشی و نه دوستی و نه شفیعی (که شما را یاری و کمک نماید) و کسانی که کافر شدند آنها ستمکارانند.

صفحه : 366

توضیح آیات‌

أَ لَم تَرَ إِلَی المَلَإِ مِن بَنِی إِسرائِیل‌َ مِن بَعدِ مُوسی إِذ قالُوا لِنَبِی‌ٍّ لَهُم‌ُ ابعَث لَنا مَلِکاً نُقاتِل فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ «ملاء» جماعت بسیاری را گویند که از بزرگان و اشراف باشند خطاب به پیغمبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم است که آیا ندیدی یعنی تو از راه وحی میدانی و بچشم دل می- بینی که جماعت بسیاری از اشراف بنی اسرائیل از پیغمبر خود خواهش نمودند که برای ما پادشاهی تعیین نما که با ما در راه خدا جهاد نماید و در اینکه پیمبر آنها که بود بین مفسرین گفتاری است:
1- یوشع بن نون از ذریه ابراهیم (ع) بوده. (قتاده) 2- نامش شمعون بوده که نسبت وی بیعقوب میرسد. (سدی) 3- بعضی دیگر گفته‌اند اشموئیل بوده که بزبان عبرانی اسماعیل باشد (تفسیر ابو الفتوح رازی) جماعتی از مفسرین گفته‌اند چون جناب موسی (ع) زندگانی را بدرود گفت و یوشع بن نون را خلیفه گردانید و او در بین مردم احکام تورات را اجرا مینمود تا هنگام موت کالب را خلیفه خود گردانید، پس از آن خداوند حزقیل را بپیمبری فرستاد و در زمان وی بنی اسرائیل طغیان نمودند و عهد خود را فراموش کردند و بت‌پرستی را آغاز نمودند خداوند الیاس را بپیمبری فرستاد و پس از الیاس الیسع بپیمبری آمد و تمامی آن پیمبران بهمان شریعت جناب موسی (ع) قیام کردند تا آنکه بر آنان دشمنی پدید گردید که وی را بلشنا می‌گفتند و او از طائفه جالوت بود و جالوتیان از ساحل بحر روم تا بمصر و فلسطین را تصرف نمودند و بر بنی اسرائیل استیلاء و تصرف یافتند بعضی از آنان را می‌کشتند بعضی را اسیر میگرفتند تا چهار صد و چهل نفر از شاهزادگان آنها را ببردگی و اسیری گرفتند و جزیه بر آنها نهادند و تورات را از آنان گرفتند و بنی اسرائیل را سخت تحت فشار آنها بودند و پیمبری بین آنها نبود و از

صفحه : 367
خدا میخواستند که پیغمبری بین آنان مبعوث گرداند که دفع شرّ دشمن از آنها بکند و نزدیک بود که بکلی نسل نبوت از بین آنها مفقود گردد فقط زنی از آنها آبستن بود امیدوار بودند که آن طفل پیمبر باشد تا آنکه آن زن پسری زائید و نام وی را اشموئیل نهادند، وقتی از مادر متولد شد تکبیر گفت چون بزرگ شد در بیت المقدس او را بپیری سپردند که از علمای بنی اسرائیل بود و باو علم تورات میآموخت چون بالغ شد شبی آن پسر در پهلوی پیر خفته بود جبرائیل بصدای همان پیر وی را صدا زد کودک از خواب جست و گفت ای پیر تو مرا صدا زدی گفت بخواب خیز است، ثانیا باز او را صدا زد پیر باو گفت جواب مده و بخواب دفعه سوم جبرئیل پیدا شد و باو گفت تو پیمبری برخیز و پیام خود را بمردم برسان وقتی او رسالت خود را بمردم ابلاغ نمود گفتند از خدا بخواه برای ما پادشاهی فرستد که در راه خدا جهاد کند، و در آن وقت جنگ کردن فقط راجع بسلاطین بود و تعیین قوانین و احکام با پیمبران.
و بعضی از مفسرین گفته‌اند خداوند اشموئیل را بپیمبری فرستاد و او چهل سال پیغمبری کرد و جامعه بنی اسرائیلیان را اصلاح نمود پس از آن جالوت و امالقه پدید گشتند آن وقت بنی اسرائیلیان گفتند پادشاهی برای ما تعیین نما که ما با او در راه خدا جنگ کنیم. (پایان) قال‌َ هَل عَسَیتُم إِن کُتِب‌َ عَلَیکُم‌ُ القِتال‌ُ أَلّا تُقاتِلُوا هل بمعنی استفهام و عسی از افعال مقاربه است، و بعضی از قراء عسیتم بکسر سین قرائت نموده‌اند و باقی بفتحه و اگر بکسر سین قرائت شود بمعنی عصیان و مخالفت میشود یعنی اشموئیل گفت شاید وقتی برای شما جنگ نوشته شود و لازم گردد شما مخالفت کنید و بجنگ حاضر نشوید گفتند:
قالُوا وَ ما لَنا أَلّا نُقاتِل‌َ فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ وَ قَد أُخرِجنا مِن دِیارِنا وَ أَبنائِنا ما استفهامیه است یعنی چگونه ما حاضر نمیشویم بجهاد کردن در صورتی که ما را از دیار و خانه‌ها و فرزندان و اهل خود بیرون کردند.

صفحه : 368
فَلَمّا کُتِب‌َ عَلَیهِم‌ُ القِتال‌ُ تَوَلَّوا إِلّا قَلِیلًا مِنهُم پس از آنکه خداوند سلطانی برای آنها گماشت و مأمور بجهاد شدند از قول خود برگشتند و از جنگ اعراض نمودند و حاضر نشدند بجنگ نمودن مگر اندکی از آنان وَ قال‌َ لَهُم نَبِیُّهُم إِن‌َّ اللّه‌َ قَد بَعَث‌َ لَکُم طالُوت‌َ مَلِکاً پس از آنکه از پیغمبر خود خواهش نمودند سلطانی برای آنها بگمارد که با دشمنان آنان بجنگد آن پیمبر گفت خداوند طالوت را برای شما سلطان قرار داده گفتند چگونه طالوت بر ما سلطان باشد در صورتی که ما سزاوارتریم بممالک داری و طالوت مردی است فقیر و بی‌بضاعت.
قال‌َ إِن‌َّ اللّه‌َ اصطَفاه‌ُ عَلَیکُم وَ زادَه‌ُ بَسطَةً فِی العِلم‌ِ وَ الجِسم‌ِ پیمبر در پاسخ گفت خدا طالوت را بر شما تفوّق و برتری داده بدو چیز یکی بعلم و دیگری بجسم.
بعضی از مفسرین چنین گفته بنی اسرائیلیان گفتند طالوت نه از خاندان نبوت مثل موسی و عیسی است و نه از خاندان سلطنتی است مثل داود و سلیمان و علاوه فقیر و درویش است و چنین کسی چگونه لایق سلطنت میباشد.
پیمبر در پاسخ گفت شرافت بمال و نسب نیست سلطنت شخصیّت و لیاقت میخواهد و آن بمال و مکنت نیست بلکه بعلم سیاست و مملکت‌داری و قوّت و شجاعت بدنی است و او را طالوت می‌گفتند بمناسبت اینکه قامت وی خیلی بلند بوده و از اولادان إبن یامین بشمار میرفت.
وَ اللّه‌ُ یُؤتِی مُلکَه‌ُ مَن یَشاءُ وَ اللّه‌ُ واسِع‌ٌ عَلِیم‌ٌ تمام عوالم وجود ملک خدا است قبض و بسط بدست اوست تُعِزُّ مَن تَشاءُ وَ تُذِل‌ُّ مَن تَشاءُ وقتی صدر و ذیل آیه را با هم جمع کنیم چنین استفاده میشود که با اینکه عالم ملک خدا است و از راه کرم و احسان بهر کس هر چه بخواهد عطا می‌کند و هر

صفحه : 369
تصرفی که بخواهد در آن میکند و کسی را نرسد بر او اعتراض نماید که چرا چنین و چنان کردی با اینحال آنچه کند از روی حکمت و نظام و مصلحت کون می‌کند ساحت قدس مربی و ناظم عالم از عبث و بیهوده‌کاری منزه و مبرا است.
وَ قال‌َ لَهُم نَبِیُّهُم إِن‌َّ آیَةَ مُلکِه‌ِ أَن یَأتِیَکُم‌ُ التّابُوت‌ُ فِیه‌ِ سَکِینَةٌ در اینکه در آن تابوتی که نشانه سلطنت طالوت بود چه بوده بین مفسرین گفتاری است و اختلاف آنان ناشی از اختلاف اخبار است:
1- مقصود از تابوت صندوق تورات است و چون بنی اسرائیل بعد از موسی (ع) طغیان نمودند و سرکشی کردند خداوند آن صندوق را از میان آنها بالا برد و پس از آنکه آنها از آن پیمبر نشانه‌ای برای سلطنت طالوت خواستند آن صندوق بتوسط ملائکه بزمین فرود آمد نزد طالوت. (إبن عباس) 2- خداوند برای آدم صندوقی فرود آورد که در آن تماثیل تمام پیمبران از آدم تا خاتم صلی اللّه علیه و آله و سلّم نقش شده بود و از چوب شمشاد تعبیه شده بود و بمقدار سه ذرع در دو ذرع طول و عرض داشت و اینکه صندوق نزد آدم (ع) بود و بعد از آدم بین اولاد وی دست بدست میگشت تا بیعقوب (ع) رسید پس از آن بدست بنی اسرائیلیان بود تا بموسی رسید و موسی (ع) تورات و بعضی چیزهای دیگر در آن نهاد و بین بنی اسرائیل دائر بود و چون بنی اسرائیلیان مخالفت ورزیدند خداوند امالقه را بر آنها مسلط گردانید و تابوت را از آنان ربودند و در جاهای کثیف مثل مستراح و محل کثافات گذاردند و هر کس در آن مستراح میرفت مبتلا میگردید بمرض بواسیر اینکه بود که خداوند صندوق را از آنها گرفت و چهار ملک برای محافظت آن گماشت وقتی مردم نشانه پادشاهی طالوت را خواستند آن صندوق را بتوسط آن چهار ملک بطالوت رسانید، و گفتگوی دیگری نیز در اینجا شده که در بیان او چندان فایده‌ای بنظر نمی‌آید.
فِیه‌ِ سَکِینَةٌ مِن رَبِّکُم آن صندوقی بود که در آن سکونت و اطمینان نفس از طرف پروردگار شما پدید میگردید بعضی از دانشمندان چنین اظهار داشته‌اند که لفظ سکینه در سه معنی استعمال شده.

صفحه : 370
1- همان صندوقی است که نشانه پادشاهی طالوت قرار داده و آن معجزه پیمبری از پیمبران بوده که وقتی در میدان جنگ میگذاشتند صدایی از آن بیرون میآمده که قلب دشمن را میلرزانیده.
2- آن لطائف حکمتی است که خداوند القاء مینماید بزبان فیلسوفی که در مقام بیان حکمت و فلسفه است، 3- آن الهامات و اسراری است که خداوند بطریق وحی بقلب انبیاء القاء میگرداند یا آن چیزی است که بقلوب مؤمنین ظهور و بروز میگرداند و آن قوّت و روح و نوری است از طرف حق تعالی که خائف را مطمئن میگرداند و محزون را تسلی میدهد چنانچه در کتاب کریمش فرموده فَأَنزَل‌َ اللّه‌ُ سَکِینَتَه‌ُ عَلی رَسُولِه‌ِ وَ عَلَی المُؤمِنِین‌َ و بعضی گفته‌اند تابوت قلب است و سکینة آنچه در اوست از علم و اخلاص و ذکر خدا که قلبها بآن مطمئن میگردند و آمدن او اشاره بقلبی است که جای علم و وقار است. (مجمع البیان) آری چنانچه از اخبار و گفتار مفسرین بر میآید آن تابوتی که نشانه سلطنت طالوت قرار داده اگر چه ظاهرا صندوقی بوده محسوس و منطوی بر اسرار و رموز محیر العقول لکن قرآن ظاهری دارد و باطنی و باطن آن را نیز باطنی است که معصوم تا هفت بطن میشمارد.
و چنانچه بعضی از دانشمندان گفته‌اند برای آیات قرآنی چهار مرتبه است که هر یک از اینکه چهار مرتبه را عرض عریضی است: عبارات، اشارات، لطائف، حقائق که فهم هر مرتبه‌ای از آن راجع بمرتبه‌ای از ایمان است و همین طوری که مردم در معرفت و ایمان تفاوت دارند در فهم آیات و اسرار قرآنی نیز همه بیک درجه نیستند.
پس شاید مقصود از قوله تعالی سَکِینَةٌ مِن رَبِّکُم اطمینان نفس و سکونت و استقامت در دین و ثبات در توحید و ایمان یقینی باشد بدون تزلزل و اضطراب زیرا که از خصوصیات ایمانی که بدرجه اطمینان برسد اینکه است که قلب و دل انسانی را مثل کوه پابرجا میگرداند که بادهای مخالف اوهام وی را تکان نمی‌دهد و نیز در مشکلات زندگانی چون اتکاء و بستگی خود را بحقیقت میداند بحلقه محکمی چنگ زده که گسستگی ندارد و نظیر اینکه آیه در قرآن مجید بسیار است مثل آنجا که

صفحه : 371
فرموده هُوَ الَّذِی أَنزَل‌َ السَّکِینَةَ فِی قُلُوب‌ِ المُؤمِنِین‌َ و کسی که فاقد چنین سکونت و اطمینان قلبی باشد همیشه در ظلمات افکار و تهاجم موهومات و خیالات فاسده شیطانی گرفتار و مغلوب هواهای نفسانی و هموم و غموم بر وی مسلط گشته هر گوشه خاطرش مبتلا بغمی خانه دلش از ظلمات و هم و طبع تیره و تار گردیده و چون عالم طبیعت همیشه در کون و فساد و تغیر و تبدل است اینکه است کسی که چنگ نزند بحلقه محکم توحید و از مبدء عالم استمداد نجوید آن سکونت قلبی که عبارت از اطمینان نفس بمقام توحید است وی را میسر نگردد و در نتیجه خانه دلش را جای و مأوای شیاطین گردانیده و مثل عالم طبیعت که داخل در وی است همیشه در اضطراب و نزول است و سکونت برای وی میسر نیست چگونه ممکن است کسی که خود را مقید بچنین عالمی نموده سکونت برای وی میسر گردد همین طوری که عالم طبیعت در تغیر و تبدل دائمی است قلب انسان هواپرست نیز بدنبال وی در حرکت است لکن قلب موحد مثل کوه پابرجا ثابت و استوار و از تزلزل روزگار متزلزل نمی‌گردد زیرا که اتکاء و بستگی وی بجایی است و خود را قائم بکسی گردانیده که ساحت قدس او برتر از عالم طبیعت و منزه و مبرا از آفات امکانی و عدم در حقیقت او تعالی راه ندارد و البته چنین کسی در محل امن و امان قرار گرفته إِن‌َّ المُتَّقِین‌َ فِی مَقام‌ٍ أَمِین‌ٍ وَ بَقِیَّةٌ مِمّا تَرَک‌َ آل‌ُ مُوسی وَ آل‌ُ هارُون‌َ تَحمِلُه‌ُ المَلائِکَةُ نزدیکترین و خصوصی‌ترین بشخص را آل او گویند و بعضی گویند آل شخص خود آنست زیرا که نزدیکترین بشخص و خصوصی‌ترین او خودش نسبت بخودش می‌باشد و پس از آن اولاد و ذریه وی نزدیکترین و خصوصی‌ترینند نسبت بوی.
و شاید نظر بهمین دو جهت دارد اینکه آل رسول خاتم صلی اللّه علیه و آله و سلّم) را منحصر گردانیده‌اند بعلی و فاطمه و حسن و حسین و ذریه طاهرین او صلوات اللّه علیهم اجمعین زیرا که باتفاق شیعه و سنی علی علیه السلام خصوصی‌ترین مردم بود برسول اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلّم و از حیث حسب و نسب و مقام و فاطمه سلام اللّه علیها نزدیکترین مردم بود به پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلّم زیرا که

صفحه : 372
حضرتش یگانه فرزندی بود که از او باقی مانده بود و نیز ذریه او نزدیکترین مردمند برسول اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلّم بلکه توان گفت چون در اینکه زنها غیر از حجت وقت کسی از ذریه فاطمه معلوم نیست جز سادات آنها نیز از آل پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلّم محسوب میشوند و بنا بر اینکه توسعه صلواتی که برسول صلی اللّه علیه و آله و سلّم و آل او فرستاده میشود شامل سادات هم میشود.
(و هذا فوز عظیم) و شاید مقصود از «بقیه» در آیه که موسی (ع) و هارون باقی گذاشته بودند تورات و بعض الواحی بوده که نزد خواص آنها بودیعه باقی مانده و در آن صندوق نهاده بودند و چون آن صندوق نظر بمحتویاتش محترم بوده لهذا ملائکه حافظ و مستخدم آن گماشته بودند.
فَلَمّا فَصَل‌َ طالُوت‌ُ بِالجُنُودِ قال‌َ إِن‌َّ اللّه‌َ مُبتَلِیکُم بِنَهَرٍ پس از آنکه بنی اسرائیلیان سلطنت طالوت را قبول نمودند و تسلیم وی گردیدند جماعت بسیاری از آنان با او حرکت کردند برای جهاد با جالوت طالوت بآنان اظهار نمود که خداوند شما را میآزماید به اینکه در بین راه بنهر آبی برخورد می‌نمائید.
فَمَن شَرِب‌َ مِنه‌ُ فَلَیس‌َ مِنِّی وَ مَن لَم یَطعَمه‌ُ فَإِنَّه‌ُ مِنِّی از من نیست هر کس از آن آب آشامید یعنی از اهل قشون من نیست و از مجاهدین فی سبیل اللّه محسوب نمی‌گردد و کسی که از آن آب نیاشامید آن از من است یعنی از مجاهدین فی سبیل اللّه بشمار میرود.
إِلّا مَن‌ِ اغتَرَف‌َ غُرفَةً بِیَدِه‌ِ اینکه جمله استثناء گردیده از جمله وَ مَن لَم یَطعَمه‌ُ یعنی کسی که از آن نهر نیاشامید مگر بقدر مشتی بکف دست خود چنین کسی از من نیست.

صفحه : 373
فَشَرِبُوا مِنه‌ُ إِلّا قَلِیلًا پس تمام آن قشون انبوه از آن آب خوردند مگر اندکی از آنان که با شدت عطش از آشامیدن آب خودداری نمودند.
و در احادیث و اخبار از طریق شیعه و سنی رسیده که آن عده‌ای که از آن آب نخوردند سیصد و سیزده مرد بودند و در حدیث از رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم است که روز بدر فرمود امروز عدد اصحاب ما عدد اصحاب طالوت است و عدد اصحاب رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلّم در آن روز سیصد و سیزده نفر بودند و از آن جماعت بسیار که گویند هفتاد هزار یا هشتاد نفر مرد جنگی بودند همه آب خوردند مگر اندکی و آنها کسانی بودند که یا اصلا از آن آب نخوردند یا بمشتی قناعت نمودند.
آری همیشه امتحان بین افراد بشر جریان داشته و دارد (تا سیه روی شود هر که در او غش باشد) و منافق و دروغگو رسوا گردد ببین چگونه در ابتدای امر تدلیس شیطان ظاهر گردید در آنجا که مأمور گردید بآدم سجده کند تا اینکه حقیقت شیطانیت وی آشکار گردد و ساحت قدس ملائکه بتلبیس ابلیسیت آن لعین آلوده نگردد و معلوم شود که او شیطانی است بصورت خود را شبیه بملائکه گردانیده.
پس از آن در افراد بشر خود آدم و حوا امتحان گردیدند بنهی از خوردن شجره پس از آن دو پسران آدم هابیل و قابیل در بوته امتحان در آمدند بلکه پیمبران نیز بنوبه خود هر یک در مورد امتحان واقع می‌گردیدند و نیز در زمان هر پیمبری از پیمبران بمحض اظهار ایمان از کسی پذیرفته نمی‌گردید مگر وقتی که از بوته امتحان خالص بیرون میآمدند و اشاره بهمین دارد آنجا که فرموده أَ حَسِب‌َ النّاس‌ُ أَن یُترَکُوا أَن یَقُولُوا آمَنّا وَ هُم لا یُفتَنُون‌َ، وَ لَقَد فَتَنَّا الَّذِین‌َ مِن قَبلِهِم فَلَیَعلَمَن‌َّ اللّه‌ُ الَّذِین‌َ صَدَقُوا وَ لَیَعلَمَن‌َّ الکاذِبِین‌َ«1» سوره عنکبوت آیه اول.
-----------------------------------
(1) آیا مردم چنین گمان میکنند که بمحض اینکه بگویند ایمان آوردیم از آنان پذیرفته میشود و آنها را در مورد آزمایش نمی‌آورند و بحقیقت آزمودیم کسانی که پیش از آنها بودند تا اینکه معلوم شود و تمیز داده شود که راستگو کیست و دروغگو کدامست.

صفحه : 374
پس آن کس که در جاده شریعت و حقیقت قدم میگذارد بایستی چشم و گوش خود را باز کند و مواظب و مراقب حال خود باشد که در موقع امتحان مردود نگردد و جوهر وجود وی از بوته امتحان خالص بیرون آید و گر نه رسوا میگردد و دروغ او فاش میشود.
فَلَمّا جاوَزَه‌ُ هُوَ وَ الَّذِین‌َ آمَنُوا مَعَه‌ُ پس از آنکه طالوت با آن عده قشون از آن نهر آب گذشتند.
قالُوا لا طاقَةَ لَنَا الیَوم‌َ بِجالُوت‌َ وَ جُنُودِه‌ِ ظاهرا آنهایی که چنین گفتند آن عده لشگریانی بودند که از آن آب نهر آشامیده بودند که اثر نفس‌پرستی در آنان بروز نموده گفتند ما طاقت مقاومت با جالوت و قشون وی نداریم اینکه بگفتند و از طالوت برگشتند.
قال‌َ الَّذِین‌َ یَظُنُّون‌َ أَنَّهُم مُلاقُوا اللّه‌ِ کسانی که گمان میکردند خدا را ملاقات می‌کنند، مفسرین گویند ظن در بسیاری از آیات قرآن بمعنی علم آمده و ملاقات خدا یعنی نزدیک شدن بثواب و رحمت خدا پس بنا بر اینکه معنی آیه چنین میشود آن جماعتی که یقین داشتند برحمت خدا و اینکه بپاداش عمل خود خواهند رسید گفتند.
کَم مِن فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَت فِئَةً کَثِیرَةً بِإِذن‌ِ اللّه‌ِ چه بسیار عده کمی که بخواست خداوند غالب شدند بر جماعت بسیار.
وَ اللّه‌ُ مَع‌َ الصّابِرِین‌َ و خداوند با اشخاص صابر و بردبار است اگر چه بدلالت آیه مبارکه:
وَ هُوَ مَعَکُم أَین‌َ ما کُنتُم ذات احدیت بآن معنایی که منافی با مقام قدس نباشد با هر فردی از مؤمنین همراهست بلکه با هر موجودی معیت قومیّت دارد و بهر کسی نزدیکتر از رگ گردن وی است یا او نَحن‌ُ أَقرَب‌ُ إِلَیه‌ِ مِن حَبل‌ِ الوَرِیدِ لکن

صفحه : 375
خصوصیت زائدی که بصابرین نسبت میدهد شاید از باب زیاده نسبتی است که اشخاص بردبار و فداکار خصوصا کسانی که جان گرانبهای خود را در راه رضای حق تعالی فدا میدهند پدید گشته زیرا که مجاهدین و فدویان راه خدا در اثر بردباری و مقاومت و عزم ثابت و قوت اراده و روح جدیدی در آنان بروز و ظهور مینماید و همیشه زنده و جاویدند بحیات روحانی و علی الدوام افاضه میگردد بآنها نور رحمتی که رهبر و پیشرو آنها میگردد تا اینکه بجوار حق تعالی نزدیک گردند پس همانطوری که آنها با خدا میباشند باعتبار مقاومت و ایستادگی و پایداری در مقام بندگی خداوند نیز نسبت بآنها مزید عنایت دارد و همیشه مشمول رحمت و نظر لطف او هستند و چنین نور و روح جدیدی بدون صبر و متانت و استقامت در طریق حق و بندگی و تحصیل تقوی کسی را میسر نخواهد شد.
وَ لَمّا بَرَزُوا لِجالُوت‌َ وَ جُنُودِه‌ِ قالُوا رَبَّنا أَفرِغ عَلَینا صَبراً وَ ثَبِّت أَقدامَنا وَ انصُرنا عَلَی القَوم‌ِ الکافِرِین‌َ وقتی قشون طالوت که شاید همان سیصد و سیزده نفر بودند برخورد نمودند به قشون جالوت و دیدند که عدد آنها بسیار است و گویند آنان هفتاد و شش هزار نفر بودند و جالوت مردی بود کهن و شجاع در برابر آنان خود را ضعیف و ناتوان پنداشتند اینکه بود که بخدا پناه بردند و از او یاری و کمک طلبیدند، و چون میدانستند ظفر و پیروزی دنبال صبر پدید میگردد و بدون صبر و ثبات و استقامت فتح و غلبه نصیب کسی نمیگردد (در اثر صبر نوبت ظفر آید) اینکه بود که فقط از خداوند طلب صبر و استقامت و ثبات گردند و گفتند خدایا بریزان بر ما صبر و ما را در طریق بندگی ثابت قدم گردان و مظفریت و فیروزی بما کرامت فرما.
فَهَزَمُوهُم بِإِذن‌ِ اللّه‌ِ وَ قَتَل‌َ داوُدُ جالُوت‌َ مفسرین گویند از جمله کسانی که با طالوت از نهر گذشتند شخصی بود ایشا نام و او پدر داود و ایشا سیزده پسر داشت و داود کوچکتر از همه آنها بشمار میرفت

صفحه : 376
هم بسن و هم بجثه و داود گوسفندچرانی میکرد و نظر بهمان کوچکی و خردی او پدرش وی را در میدان جنگ نیاورده بود طالوت بامر خدا داود را طلبید و داود با فلاخنی سنگی زد و جالوت را کشت و قشون او از ترس فرار نمودند.
وَ آتاه‌ُ اللّه‌ُ المُلک‌َ وَ الحِکمَةَ وَ عَلَّمَه‌ُ مِمّا یَشاءُ و خداوند بداود هم سلطنت عطا نمود و هم حکمت و نبوت و دانا گردانید او را بآنچه مشیت و اراده او بآن قرار گرفته.
وَ لَو لا دَفع‌ُ اللّه‌ِ النّاس‌َ بَعضَهُم بِبَعض‌ٍ لَفَسَدَت‌ِ الأَرض‌ُ و اگر نبود که دفع و رفع کنند بعضی فساد بعضی را هر آینه زمین فاسد میگشت و نظیر اینکه آیه در جای دیگر راجع بجهاد با اعداء و بیان حکمت آن فرموده:
وَ لَو لا دَفع‌ُ اللّه‌ِ النّاس‌َ بَعضَهُم بِبَعض‌ٍ لَهُدِّمَت صَوامِع‌ُ وَ بِیَع‌ٌ وَ صَلَوات‌ٌ وَ مَساجِدُ یُذکَرُ فِیهَا اسم‌ُ اللّه‌ِ کَثِیراً سوره حج آیه 41.
و بعضی از مفسرین اینکه آیه و امثال آن را حمل نموده‌اند بر قاعده (تنازع بقاء و انتخاب طبیعی) که تنازع بقاء اینکه است که روی قاعده طبیعی هر موجودی مجبورا میکوشد در حفظ بقاء خود و در اینکه زمینه آنچه منافی با بقاء وی است با وی تنازع و معارضت مینماید و در اینکه منازعه قوی غالب و ضعیف تحت تأثیر وی واقع میگردد و نیز بقاعده انتخاب طبیعی طبیعت از بین افراد یک نوع یا بین انواع هر نوعی یا فردی که کاملتر و مجهزتر باشد باقی میگذارد و باقی انواع یا افراد را منقرض میگرداند و اگر نبود اینکه تنازع بقاء و انتخاب طبیعی عالم رو بفنا میرفت.
اینکه خلاصه قاعده طبیعی است که علمای طبیعی از روی تجربه بدست آورده‌اند و اینکه قاعده و لو باندازه‌ای درست بنظر میآید لکن بطور کلی نمیتوان اینکه قاعده را تصدیق نمود زیرا اگر چنین باشد بایستی از روی (تنازع بقاء) هر موجودی برای حفظ وجود و بقاء خود موجودات ضعیف را اعدام نماید و بغلبه اقویاء نسل ضعفاء منقرض گردد با اینکه اینکه طور نیست بلکه بتجربه و علوم طبیعی معلوم و محقق

صفحه : 377
گردیده که چه بسیار انواع و افراد موجودات قوی فانی و منقرض گردیده و افراد و انواع ضعیفی که باقی مانده بلکه گوئیم البته عالم طبیعت روی یک قاعده مضبوطی قرار گرفته و علیت و معلولیت بین اجزاء عالم جریان دارد لکن تمام اجزاء آن تحت یک علیت حقیقی و یک عامل واقعی مسخر میباشند که از روی حکمت و نظام عالم هر نوع ضعیفی را تحت تأثیر نوع قوی‌تر از خود قرار داده که در مورد غلبه نوع ضعیف نوع قوی از فساد و زیادتی آن جلوگیری نماید و آن زیادتی و غلبه آن را که بفساد میانجامد باصلاح آرد اینکه است که می‌بینیم میکربهای خوردی که بچشم نمیآیند خوراک میکروبهای قوی‌تر از آن قرار داده و نیز آنها را خوراک حشرات زمین گردانیده بهمین ترتیب هر ما فوقی را مسلط نموده بر آنچه تحت او واقع گردیده مثلا ماهی را مسلط نموده بر کرمهای آبی که بآنها تغذیه نمایند و بعضی از همان ماهیان خوراک کبوتران میشوند بهمین ترتیب عالم طبیعی سیران مینماید و اگر نبود (تنازع بقاء) بعضی انواع زیادتی مینمود و عالم را فاسد می‌گردانید.
چون در کلیه عالم طبیعی چنین است عالم تمدن انسانی نیز همین طور است که تحت عامل واقعی و مربی حقیقی بایستی فساد آن را تبدیل بصلاح نماید و افراد مفسد آن که بمنزله عضو زائد در بدن اجتماع است زایل گردانند تا اینکه بدن تمدن سالم ماند اینکه است که هر جامعه‌ای که روی قاعده مضبوطی استوار گردیده و هر یک از افراد آن بوظائف اجتماعی خود عمل می‌کنند بقاعده (انتخاب طبیعی) برای بقاء شایسته‌ترند و بعکس هر جامعه‌ای که افراد آن در طرف افراط و تفریط رفته‌اند بزودی مضمحل و منقرض میگردند و شاید آیه اشاره بهمین مطلب دارد که (اگر نبود دفاع بعضی از بعضی دیگر زمین فاسد میگشت) یعنی فساد بعضی از افراد سرایت مینمود بباقی و تمامی اهل زمین فاسد می‌گشتند و اینکه از فساد افراد بشر بفساد زمین تعبیر نموده نکته‌ای بنظر میرسد که مقصود از فساد زمین عدم انتفاع از آن باشد که وقتی تمدن و جامعه بشری فاسد گشت گویا زمین فاسد گشته زیرا که دیگر انتفاعی که

صفحه : 378
بایست از زمین برده شود که زمین را مهد و محل آرامگاه بشر قرار داده چنانچه فرموده الَّذِی جَعَل‌َ لَکُم‌ُ الأَرض‌َ مَهداً وَ جَعَل‌َ لَکُم فِیها سُبُلًا لَعَلَّکُم تَهتَدُون‌َ سوره زخرف آیه 9 چنین آرامشی از اهل زمین سلب و تمام اهل آن متزلزل میگردند.
تِلک‌َ آیات‌ُ اللّه‌ِ مفسرین گویند تلک اشاره دارد بهمان اخباری که در آیات پیش بیان فرموده که بامر تکوینی حق تعالی یک دفعه صد هزار نفر مردند و پس از آن بخواست خداوند زنده شدند و نیز آیه بعد که حکایت طالوت و جالوت بمیان آورده و اینکه با شجاعت و کثرت قشون جالوت مغلوب گردید و داود که بظاهر بنا بر اینکه مفسرین گویند آن وقت طفلی بوده وی را بپاره سنگی کشت اینها آیات قدرت خدایی است.
نَتلُوها عَلَیک‌َ بِالحَق‌ِّ وَ إِنَّک‌َ لَمِن‌َ المُرسَلِین‌َ که اینکه آیات و امور خارق العاده‌ای بود که بطور حقیقت و درستی و از طریق وحی بر تو تلاوت نمودیم تا اینکه ثابت شود که تو محققا از جمله پیمبرانی که اخبار پیشینیان بتوسط جبرئیل یا بغیر واسطه بر تو از طرف مبدء عالم القاء می‌گردد و تو بمردم خبر می‌دهی.
چنانچه حکماء گفته‌اند شخص پیمبر بایستی عقل نظری و عقل عملی او در منتهی درجه حدت و شدت باشد که بعقل نظری عارف گردد و احاطه نماید بعالم ملک و ملکوت و از گذشته و آینده مطلع گردد و خبر دهد چنانچه در باره ابراهیم خلیل (ع) فرموده نُرِی إِبراهِیم‌َ مَلَکُوت‌َ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ و بعقل عملی متصرف گردد در مواد ممکنات و بخواست خداوند هر طور تصرفی که منافی حکمت نباشد بتواند انجام دهد یعنی بایستی نبی دارای قوت و شوکتی باشد که ماده موجودات تحت تصرف وی آیند و بهر شکلی و طرزی که بخواهد بتواند ماده را تغییر دهد یعنی عالم ملک تحت استیلاء و تصرف او در آیند و مظهر و نماینده صفات الهی گردد.

صفحه : 379
تِلک‌َ الرُّسُل‌ُ فَضَّلنا بَعضَهُم عَلی بَعض‌ٍ تلک اشاره است بجماعت پیمبرانی که در قرآن و غیر قرآن ذکری از آنها شده که اینکه پیمبران و سفرای الهی و لو آنکه تماما در اصل فضیلت مشترکند که همه ایشان دارای فضیلت نبوت و ولایت کلیه الهیه میباشند لکن بعضی بر بعضی برتری دارند همه آن بزرگواران در یک رتبه و مقام نمیباشند.
مِنهُم مَن کَلَّم‌َ اللّه‌ُ بعضی از پیمبران که ظاهرا مقصود موسی کلیم اللّه باشد حضرتش را اختصاص داده بمنصب کلیم اللهی اگر چه اینکه فضیلت منحصر بآن جناب نبود چنانچه در حدیث است که خدای متعال در شب معراج با پیغمبر خاتم صلی اللّه علیه و آله و سلّم نیز تکلم نمود لکن منصب کلیم- اللهی مخصوص بآن حضرت میباشد و اینکه آیا سخن گفتن خدا با موسی بچه نحو و کیفیتی بود در کتب حکمت و کلام حکما و متکلمین متعرض شده‌اند اینجا جای بحث آن نیست لکن همین قدر بایست دانست که سخن گفتن حق تعالی مثل سخن گفتن ماها با یکدیگر نیست که برای ارائه ما فی الضمیر خود محتاج بآلات مثل لب و دهان و زبان و صوت و صدا باشیم بلکه شاید چنین باشد که ایجاد صوت و صدا می‌نمود در کوه یا درخت و امثال آن با اینکه در آن موقع تمام اجزاء عالم حتی اجزاء بدن خود موسی (ع) بامر تکوینی گویا می‌گشتند بندای إِنِّی أَنَا اللّه‌ُ.
و حضرت امیر المؤمنین علیه السلام در نهج البلاغه در خطبه‌ای فرموده «آن کسی که با موسی تکلم نمود و باو آیات بزرگ خود را نشان داد بدون آلات و نطق با او سخن گفت».
آری تمامی موجودات باعتباری کلمات حقند که نمایش میدهند اوصاف ربوبی و وجود سرمدی را لکن البته اختصاص موسی (ع) بمنصب کلیم اللهی خصوصیت زائدی دارد که بآن لحاظ حضرتش مخصوص گردیده باین موهبت عظمی.
وَ رَفَع‌َ بَعضَهُم دَرَجات‌ٍ و درجه و منزلت بعضی از پیمبران را بلند گردانیده مثل اینکه حضرت ابراهیم

صفحه : 380
علیه السلام را بخلعت خلت سر افراز گردانید و او را خلیل خود نامید وَ اتَّخَذَ اللّه‌ُ إِبراهِیم‌َ خَلِیلًا و بداود (ع) سلطنت و نبوت بخشید و جن و انس و باد و طیور را برای سلیمان (ع) مسخر گردانید.
و مثل سید و نبی ما محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلّم که حضرتش را از تمام انبیاء و سفرای خود برتری داده بجهاتی مثل منصب حبیب اللهی و رسالت و پیمبری او بر تمام جن و انس وَ ما أَرسَلناک‌َ إِلّا کَافَّةً لِلنّاس‌ِ و دوام شریعتش تا قیامت و نسخ تمام شرایع و ادیان بدین شریفش و نامیدنش (برحمة للعالمین و خاتم النبیین) و بلندی مقامش به قاب‌َ قَوسَین‌ِ أَو أَدنی و معجزه باقیه‌اش قرآن مجید که تا قیامت ابراز فعالیّت می‌کند بطوری که هیچ کرامت و معجزه‌ای در برابر قرآن و اینکه کلام الهی که هم معجزه و هم کتاب قانونی است نتواند عرض اندام نماید و کرامات پیمبران سلف منحصر بزمان خودشان بوده امروز تابعین آنها چیزی در دست ندارند که بتوانند برخ ما بکشند و اثبات دین خود را نمایند و فضایل و خصوصیات حضرتش بقدری است که زبان عاجز از گفتار و قلم قاصر از بیان است اگر نبود همان خاتمیت و دوام شریعتش تا قیامت کافی بود برای اثبات برتری او بر تمام پیمبران و علو مقام و منزلتش نزد کردگار عالمیان.
و چنانچه گفته‌اند «العطیات علی قدر القابلیات» البته اختصاص هر پیمبری از پیمبران بمنصبی و خصوصیتی بمناسب مقام و منزلت آنان است و برتری بعضی بر بعضی راجع بکمالات روحانی آنها و مقامشان در مرتبه توحید و معرفت و محبت نسبت بذات احدیت است که از آن تعبیر بولایت کلیه الهیه می‌کنند.
و از بعضی عرفاء است که آخر درجه ایمان اول درجه ولایت و آخر درجه ولایت اول درجه نبوت و آخر درجه نبوت اول درجه رسالت و آخر درجه رسالت اول درجه اولو العزمی و آخر درجه اولو العزمی مرتبه خاتمیت است و بین هر مرتبه تا مرتبه دیگر مراتب بسیار است.
و چون بعد بین ممکن و واجب غیر متناهی است هر قدر مرتبه بشر بالا رود چون ممکن الوجود است باز امکان صعود ببالاتری دارد و درجه پیغمبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم اگر چه

صفحه : 381
بالاترین درجات بشمار میرود لکن چون ممکن بمرتبه واجب نخواهد رسید اینکه است که هر قدر مقامش بالا رود باز قابل صعود بمرتبه بالاتری است و شاید همین باشد سرّ اینکه ما مأموریم در نماز و غیر نماز بروح مبارکش سلام و درود بفرستیم و از خدا بخواهیم که درجه او را بلند گرداند اگر چه توجیه شده که فایده صلوات عاید خودمان میشود زیرا که بآن اندازه‌ای که برای ممکن ممکن باشد صعود نماید نسبت بحضرتش محقق گردیده زیرا که درجه و مقام آن بزرگوار بمقام (قاب قوسین) رسیده لکن چون رحمت الهی غیر متناهی و نیز علو مقام بشر محدود نیست بحدی که تجاوز از آن ممکن نباشد اینکه است که هر قدر مقام انسان بالا رود باز موفقیت برای بالاتری دارد که مشمول رحمت غیر متناهی الهی گردد پس کلام را بظاهرش گذاریم اولی بنظر میآید.
وَ آتَینا عِیسَی ابن‌َ مَریَم‌َ البَیِّنات‌ِ وَ أَیَّدناه‌ُ بِرُوح‌ِ القُدُس‌ِ و عیسی بن مریم را صاحب معجزات ظاهر گردانیدیم مثل زنده کردن مرده و شفا دادن کور مادرزاد و نزول مائده سماوی و غیر اینها و او را برگزیدیم و مؤید گرداندیم بروح القدس آن روح قدسی که پاک و پاکیزه بوده از قذارات بشری و بتوسط جبرئیل نفخه دمیده شد در مریم و نظر بعلو مقام اوست که روح مبارکش را نسبت بخودش میدهد و عیسی بن مریم (ع) در جای دیگر بروح اللّه معرفی مینماید و چون خداوند اجل‌ّ از آنست که دارای روح باشد چه جای اینکه روح بشر گردد البته اینکه نسبت باعتبار شدت قرب و منزلت وی است نزد خالق متعال.
ممکن است در اینجا سؤالی پیش آید که تخصیص دادن حضرت عیسی (ع) را ببینات با اینکه اظهار معجزات و کرامات از تمام پیمبران ظاهر گردیده اگر نگوئیم معجزات حضرت موسی (ع) زیادتر بوده حتما کمتر از کرامات آن حضرت نبوده پس اینکه تخصیص برای چیست مفسرین در پاسخ گویند چون یهودیها نسبت زنا میدادند بمریم صدیقه (س) لذا برای رفع تهمت آن معصومه از بین پیمبران عیسی (ع) را مخصوص گردانید به اینکه هم صاحب معجزات ظاهر و هم دارای روح قدسی الهی است از طرف حق تعالی بوی افاضه گردیده بود.

صفحه : 382
و شاید مقصود اختصاص او بهمان روح قدسی باشد که در فقره اخیر آیه فرموده وَ أَیَّدناه‌ُ بِرُوح‌ِ القُدُس‌ِ که حضرتش از بین انبیاء اختصاص پیدا نموده بآن روح قدسی که در پیدایش او در مریم دمیده شده و معجزات و کراماتی که از حضرتش ظهور و بروز مینمود از قبل همان روح قدسی بود نه فقط مقصود اظهار کرامات باشد.
وَ لَو شاءَ اللّه‌ُ مَا اقتَتَل‌َ الَّذِین‌َ مِن بَعدِهِم مِن بَعدِ ما جاءَتهُم‌ُ البَیِّنات‌ُ اگر اراده و مشیت الهی اقتضاء داشت که پس از اینهمه معجزات و کراماتی که از انبیاء مشاهده نمودند نزاع و جدال از بین آنها برداشته شود و نفاق آنها تبدیل باتحاد و یگانگی گردد و باجبار آنها را متحد گرداند البته حکم الهی و اراده ایزدی نافذ بود لکن چون منافی با اختیار میگردید لهذا آنها را بحال خود گذاشت.
وَ لکِن‌ِ اختَلَفُوا فَمِنهُم مَن آمَن‌َ وَ مِنهُم مَن کَفَرَ و چون حکمت ازلی اقتضاء ننموده که بطور اجبار اتحاد و یگانگی بین آنها استوار گردد و بروح ایمانی با هم یکی گردند و اتحاد و وحدت بین آنها حکومت نماید و همگی بحق و حقیقت بگروند که از اجتماع آنها یک روح وحدانی تشکیل شود و نزاع و جدال از بین مردم برداشته شود اینکه بود که بعد از پیمبران اختلاف بین پیروانشان و غیر آنان پدید گردید بعضی مؤمن و بعضی کافر گردیدند.
وَ لَو شاءَ اللّه‌ُ مَا اقتَتَلُوا وَ لکِن‌َّ اللّه‌َ یَفعَل‌ُ ما یُرِیدُ و با اینکه بعضی مؤمن و بعضی کافر بودند اگر خدا میخواست صلح عمومی بین افراد بشر دائر مینمود که دست از جنگ و خونریزی یکدیگر بر میداشتند و لکن اراده حق تعالی نافذ و آنچه حکمت اقتضاء میکند انجام میگیرد.
از اینکه آیه بضمیمه آیات پیش که وَ لَو لا دَفع‌ُ اللّه‌ِ النّاس‌َ بَعضَهُم بِبَعض‌ٍ لَفَسَدَت‌ِ الأَرض‌ُ و غیر آن چنین بر می‌آید که اینکه نزاع و جدالی که بیشتر اوقات بین مردم دائر است و تاریخ کمتر وقتی را نشان میدهد که در یک گوشه زمین جنگ و خونریزی نباشد از روی حکمت و نظام عالم است که اگر «تنازع بقاء» نبود و بعضی بعض

صفحه : 383
دیگر را اعدام نمینمودند خون فاسد در بدن جامعه بشری طغیان مینمود و بدن جامعه را فاسد میگردانید و عالم رو بفنا و اضمحلال میرفت.
یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا أَنفِقُوا مِمّا رَزَقناکُم خطاب بجماعت مؤمنین است که ای کسانی که بحق و بدین حق گرویده‌اید از آنچه خداوند روزی شما نموده انفاق کنید.
مما از اسماء اشاره و عموم دارد اگر چه باعتبار فهم عرفی انفاق منصرف ببذل مالی است لکن باعتبار عمومی که از «الذی» استفاده میشود و معنی حقیقی موصولات چنین است امر به «انفقوا» شامل میگردد آنچه را که خداوند بانسان بخشش نموده اعم از علم مال مقام قوت شوکت و آنچه مردم محتاج بآنند که امر میفرماید بمؤمنین که آنچه بشما عطا نمودم شما بمحتاجین آن بذل و بخشش نمائید.
مِن قَبل‌ِ أَن یَأتِی‌َ یَوم‌ٌ لا بَیع‌ٌ فِیه‌ِ وَ لا خُلَّةٌ وَ لا شَفاعَةٌ توصیه باین است که آنچه توانید پیش فرستید برای روزی که در آن روز نه کسب و تجارتی میسر است که بتوانید انتفاع ببرید و نه دوست و رفیقی دارید که از وی کمک طلبید و نه شفیعی و نه یار و یاور و دوستی هست که دست بدامان وی بزنید بلکه تمام درها در آن روز بسته میگردد و راه نجاتی ندارید پس امروز که وقت کسب و تجارت دارید برای روز بیچارگی و درماندگی خود فکری کنید و آنچه خداوند بشما عطا فرموده انفاق نمائید.
از اینجا توان پی برد که بهترین توشه برای سفر قیامت انفاق و کمک بخلق است خواه بعلم و مال و مقام باشد خواه بزور بازو و دست و پا و زبان که گویا خدای رحمان چنین نعمتهایی بانسان کرامت فرموده که هم در اثر آن امور دنیوی وی تأمین گردد و هم مایه تجارت اخروی شود و ربح آن در سرای دیگر عاید وی گردد.

صفحه : 384

[سوره البقرة (2): آیات 255 تا 257]

اشاره

اللّه‌ُ لا إِله‌َ إِلاّ هُوَ الحَی‌ُّ القَیُّوم‌ُ لا تَأخُذُه‌ُ سِنَةٌ وَ لا نَوم‌ٌ لَه‌ُ ما فِی السَّماوات‌ِ وَ ما فِی الأَرض‌ِ مَن ذَا الَّذِی یَشفَع‌ُ عِندَه‌ُ إِلاّ بِإِذنِه‌ِ یَعلَم‌ُ ما بَین‌َ أَیدِیهِم وَ ما خَلفَهُم وَ لا یُحِیطُون‌َ بِشَی‌ءٍ مِن عِلمِه‌ِ إِلاّ بِما شاءَ وَسِع‌َ کُرسِیُّه‌ُ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌َ وَ ا یَؤُدُه‌ُ حِفظُهُما وَ هُوَ العَلِی‌ُّ العَظِیم‌ُ (255) لا إِکراه‌َ فِی الدِّین‌ِ قَد تَبَیَّن‌َ الرُّشدُ مِن‌َ الغَی‌ِّ فَمَن یَکفُر بِالطّاغُوت‌ِ وَ یُؤمِن بِاللّه‌ِ فَقَدِ استَمسَک‌َ بِالعُروَةِ الوُثقی لا انفِصام‌َ لَها وَ اللّه‌ُ سَمِیع‌ٌ عَلِیم‌ٌ (256) اللّه‌ُ وَلِی‌ُّ الَّذِین‌َ آمَنُوا یُخرِجُهُم مِن‌َ الظُّلُمات‌ِ إِلَی النُّورِ وَ الَّذِین‌َ کَفَرُوا أَولِیاؤُهُم‌ُ الطّاغُوت‌ُ یُخرِجُونَهُم مِن‌َ النُّورِ إِلَی الظُّلُمات‌ِ أُولئِک‌َ أَصحاب‌ُ النّارِ هُم فِیها خالِدُون‌َ (257)

ترجمه:

خدای یگانه‌ای که نیست الهی مگر او زنده و پاینده و قائم بذات است او را خواب و پینه‌کی فرا نمی‌گیرد ملک او در تصرف اوست آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است کی است که در خواسته شفاعت کند نزد او مگر کسی را که اذن در شفاعت بدهد می‌داند آنچه را جلو خلق و آنچه را عقب آنها واقع می‌گردد و کسی را احاطه بعلم او نیست مگر بآنچه بخواهد کرسی‌ّ سلطنت و اقتدار و بزرگواری او فرا گرفته آسمانها و زمین را نگهبانی آسمان‌ها و زمین برای او مشکل نیست اوست بزرگوار و بلند مرتبه،
اجباری در دین نیست خداوند ظاهر و هویدا نموده طریق رشد و هدایت را از سرکشی و طغیان پس کسی که از باطل برگشت و بحق و حقیقت گروید و ایمان آورد بخدا چنین کسی محققا چنگ زده بحلقه محکمی که گسستگی ندارد و خداوند شنوا و دانا است،
خدا دوست کسانی است که ایمان آورده‌اند بیرون می- آورد آنها را از ظلمت کفر بنور ایمان و کسانی که کافر شدند آنها دوست‌داران باطل

صفحه : 385
و در طریق باطل‌اند از نور آنها را بظلمت رهبری نماید و چنین کسانی یاران آتش‌اند و در آن جاویدانند.

توضیح آیات‌

اللّه‌ُ لا إِله‌َ إِلّا هُوَ الحَی‌ُّ القَیُّوم‌ُ کمترین آیه‌ای از آیات قرآنی است که بقدر آیة الکرسی فضیلت در قرائت آن رسیده باشد حدیثی از ابی إبن کعب رسیده که گفته رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلّم از من پرسش نمود کدام آیه از آیات قرآن بزرگتر و عظیم‌تر بنظر میآید گفتم خدا و رسولش بهتر میدانند تا سه مرتبه سؤال نمود همین جواب گفتم پس از آن گفتم آیة الکرسی رسول اللّه دست بر سینه من نهاد و فرمود (گوارنده باد تو را علم یا ابا منذر) پس از آن فرمود بآن خدایی که جان من بامر اوست اینکه آیه را زبانی است که نزد ساق عرش خدا را تقدیس و ستایش مینماید و هر کس عقب هر نماز فریضه آیة الکرسی بخواند خداوند خودش قبض روح وی را نماید و مثل کسی باشد که با پیمبران جهاد کرده و شهید شده.
و نیز بروایت إبن مسعود حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله و سلّم فرموده سیّد آیه‌های قرآن آیة الکرسی و قل هو اللّه احد است که نزد خدا بزرگتر از هر چیزی است.
و از حضرت امیر المؤمنین علیه السلام است که کدام عاقل وقت خواب آیة الکرسی و آمن الرسول نخواند که آن کنز عرش است.
و از صادق آل محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلّم است که او از پدرانش و آنها از حضرت امیر المؤمنین علیه السلام و او از رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلّم چنین روایت میکنند که فرمود وقتی آیة الکرسی از کنز عرش فرود آمد هر بتی که در مشرق و مغرب بود برو افتاد.
و نیز از رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم است که اینکه آیه در خانه‌ای خوانده نمیشود مگر آنکه شیطان تا سه روز نتواند گرد آن خانه بگردد و تا سی روز هیچ جادویی در آنجا تأثیر نکند و فرمود ای علی اینکه آیه را بیاموز و بفرزندانت نیز بیاموزان.

صفحه : 386
و در حدیث دیگر هر کس اینکه آیه را پشت نمازهای فریضه‌اش بخواند هیچ چیز وی را مانع از بهشت نمی‌گردد مگر مرگ و کسی بر اینکه آیه مداومت نمی‌نماید مگر صدیقی یا عابدی و کسی که وقت خواب آیة الکرسی بخواند خداوند خودش و خانه‌اش و خانه چند همسایه که در اطراف وی است ایمن میگرداند و غیر اینها از اخبار و احادیث در فضیلت آیة الکرسی بسیار است.
از بعضی دانشمندان است که آیة الکرسی سیادت و شرافت دارد بر هر یک یک از آیات قرآنی و از جامع‌ترین و شامل‌ترین معارف و خصوصیات علم توحید بشمار میرود و روح قرآن و جوهر و لب‌ّ آیات و روح معانی در آن مندرج است و زبده معارف از معرفت ذات الهی است و صفات و افعال او در آن منطوی است و هیچ آیه از آیات الهی اینطور جامع بنظر نمی‌آید.
زیرا «اللّه» اشاره دارد بذاتی که متصف است بواجب الوجودی و غنای ذاتی لا إِله‌َ إِلّا هُوَ اشاره دارد بتوحید ذات و نفی شریک و انباز و مثل و ضد و ند الحَی‌ُّ القَیُّوم‌ُ اشاره دارد بصفات جمال و جلالت و عظمت خداوندی او مثل علم و قدرت و حکمت و اراده و مشیت که تمامی صفات ذو الجلال منطوی در معنی حیات است زیرا که «حی» موجود فعال و دراک را گویند و ذات احدیت بذات خود دراک و فعال است که ادراک هر مدرکی منطوی و ناشی از ادراک اوست چنانچه هر کجا علم و قدرت و کمالی در عالم مشاهده گردد ترشحی است از منبع فیض ازلی و قطره‌ای است از دریای رحمت غیر متناهی.
«قیوم» است که قائم بذات خود و قوام هستی تمامی موجودات و هر کمال و بهایی که در ممکنات دیده میشود بازگشت آن بقیومیت اوست زیرا که ممکن در مرتبه ذات فاقد هر کمال و فضیلتی است و لیسیت ذاتی دارد که از خود هیچ ندارد و قوله تعالی أن به یا أَیُّهَا النّاس‌ُ أَنتُم‌ُ الفُقَراءُ إِلَی اللّه‌ِ وَ اللّه‌ُ هُوَ الغَنِی‌ُّ الحَمِیدُ اشاره بهمان فقر ذاتی و لیسیت وجودی است.

صفحه : 387
لا تَأخُذُه‌ُ سِنَةٌ وَ لا نَوم‌ٌ اشاره دارد بصفات قدسیه تنزیهیه سلبیه زیرا که در آن تنزیه و تقدیس ذات احدیت است از نواقص ممکنات که بازگشت آن بقدم ذاتی و وجود واجبی می‌گردد.
لَه‌ُ ما فِی السَّماوات‌ِ وَ ما فِی الأَرض‌ِ اشاره دارد بمقام افعال ذو الجلال که تمامی عوالم وجود از محسوسات و مادیات گرفته تا مجردات از عالم نفوس و عقول و ملائکه مقربین تماما ملک او و در قبضه اقتدار و تحت سلطنت و استیلاء وی و مسخر ویند.
یَعلَم‌ُ ما بَین‌َ أَیدِیهِم وَ ما خَلفَهُم اشاره باحاطه علم تفصیلی اوست که هر فردی از موجودات گذشته و آینده و آنچه در عالم واقع شده و میشود تماما منطوی در علم ازلی و ازلا و ابدا مکشوف و حاضر نزد قیوم متعال میباشند.
وَسِع‌َ کُرسِیُّه‌ُ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌َ اشاره دارد بسعه علم تفصیلی و سعه احاطه و سلطنت و عظمت و اقتدار خداوندی آن حی متعال و اسرار دیگری که در آن منطوی است وَ لا یَؤُدُه‌ُ حِفظُهُما اشاره دارد بکمال قدرت و عدم دثور و خستگی در عمل که ناشی از جهات جسمانی و لوازم طبیعی است.
وَ هُوَ العَلِی‌ُّ العَظِیم‌ُ اشاره دارد بعلو عظمت خداوندی او.
پس کسی که در اینکه مبارک آیه تأمل نماید بخوبی می‌یابد که چگونه تمام اوصاف جمال و جلال و عظمت کبریایی مبدء عالم در آن منطوی است. «پایان» چنانچه مفسرین شماره نموده‌اند آیه الکرسی پنجاه کلمه و یکصد و پنجاه حرف است اللّه‌ُ لا إِله‌َ إِلّا هُوَ الحَی‌ُّ القَیُّوم‌ُ اللّه مبتداء لا نفی جنس الا استثناء هو ضمیر غائب مذکر مرجع و بازگشت آن باللّه است الحَی‌ُّ القَیُّوم‌ُ دو اسم از اسماء الحسنی و دو صفت از اوصاف جمال است.
در اینکه مبارک آیه پنج اسم از اسماء اعظم الهی را تذکر میدهد:
1- اللّه‌ُ با اختلاف اقوال که آیا مشتق است یا جامد اسم است یا صفت

صفحه : 388
و بنا بر اینکه مشتق باشد مبدء اشتقاق آن چیست، و نیز آیا از چه لغتی مأخوذ گردیده عربی یا سریانی و مقالات بسیاری که در اینکه زمینه شده اتفاقی بین دانشمندان است که «اللّه» علم و اسم و مخصوص بآن ذاتی است که جامع تمام اوصاف جلال و جمال و فضایل و کمالات باشد و راجع بلفظ و معنی اللّه در بسم اللّه مختصر بیانی شد تکرار نشود.
لا إِله‌َ إِلّا هُوَ پس از اسم ذات در مقام اوصاف بر می‌آید که آن ذات یگانه‌ای است که در مرتبه معبودیت و مألوهیت شریک و انبازی برای وی نیست و بلای نفی جنس، بکلی معبودیت غیر را منفی مینماید و معبودیت و عبودیت را منحصر میگرداند بآن هویت مطلقه الهیه و «هو» اشاره دارد بهمان ذات و هویتʢ که کامل مطلق و در مرتبه کمال بالاتر از آن است که بتصور آید و ما فوق هر کمال و بهایی است که ممکن بتواند وی را ستایش نماید چگونه بشر تواند احاطه نماید بذاتی که محیط بر او و مستولی بر تمام موجودات و شراشر ممکنات است تا اینکه بتواند توصیف نماید آن ذات یگانه را بآنطوری که لایق عظمت و بزرگواری اوست مگر آن طوری که خودش خود را معرفی نموده.
«الحی» صفت مشبه و دلالت بر دوام و ثبات دارد و اینکه صفت سوم از اوصاف جمال ایزدی بشمار میرود که در اینکه آیه تذکر میدهد.
و حیات در انسان و حیوان آن قوه‌ای را گویند که مبدء حس و حرکت و مبدء افعالی است که منوط باحساسات حسی و مبدء علم و اراده و شعور است و موجود فعال دراک را موجود زنده میگویند.
پس حیات در هر موجودی یک نحو صفتی است که از آثار آن علم و ادراک و حس و اراده در انسان و حیوان پدید میگردد و در نباتات آثار حیات آن همان قوه نامیه اوست که وقتی مفقود گردید گیاه میخشکد و از انتفاء می‌افتد و نیز انسان و حیوان بفقدان حیات آثار خارجی آنان از حس و ادراک و عمل منتفی میگردد.
و حیات باشتراک لفظی و معنوی مشترک بین حیات حقیقی ذاتی و حیات عرضی

صفحه : 389
اعتباری است حیاتی که نسبت بحق میدهند حیات حقیقی ذاتی است که عین ذات است مصداقا نه مفهوما زیرا باعتبار مفهوم ذهنی حیات نیز مثل باقی صفات جلال الوهیت غیر از ذات و یکی از صفات بشمار میرود و علم و قدرت و اراده و مشیّت لازمه حیاتی است که با ذات الوهیت یکی و عین حقیقت اوست و حیات هر موجودی غیر از آن عرضی و اعتباری است بدلیل آنکه هر موجود زنده‌ای غیر از ذات الوهیت در حالی که متصف بحیات است ممکن است بمیرد و فاقد حیات گردد.
خلاصه در ممکن هر صفت و فضیلتی که یافت شود و منسوب بوی گردد عرض و خارج از ذات وی است و بعکس در واجب هر صفت و کمالی که نسبت بآن ذات مقدس داده شود عین ذات و عین حقیقت و هویت مطلقه اوست.
و حیات با اینکه مشترک معنوی است بین مصادیق آن مثل وجود مراتب و درجات بسیار دارد و نازلترین آنها حیات نباتی است چنانچه فرموده أَن‌َّ اللّه‌َ یُحی‌ِ الأَرض‌َ بَعدَ مَوتِها و مقصود از حیات زمین آثار خارجی مثل روئیدن گیاه و نشو و ارتقاء نباتات است مرتبه بالاتر حیات حیوانی و حیات دنیوی انسانی است که باضافه بر حیات نباتی دارای حس و حرکت و نمو و ادراک و اراده و احساسات است و بالاتر از آنها حیات برزخی انسانی است که واسطه بین مادیت و تجرد می‌باشند که از جهت جهات حیوانی از حس و ادراک با حیوانات یکی است و از جهت ادراک و تمیز عقلی و کسب علوم و معارف از حیوانات امتیاز یافته و منفرد بنوع گردیده اینکه است که آثار حیات از علم و قدرت و ادراک معقولات در اینکه نشاء دنیوی از وی بروز و ظهور می‌نماید و بالاتر از آن حیات حقیقی اخروی است که حیات اخروی فوق حیات نباتی حیوانی و انسان دنیوی بشمار می‌رود زیرا که آن حیاتی است که مرگ ندارد احسانی است که فقدان ندارد بقایی است که فناء ندارد در چند جای از کلام مجید حیات دنیا را نسبت بحیات اخروی حیات عاریتی معرفی نموده و آن را متاع اندک و منشأ لهو و لعب بشمار آورده آنجا که فرموده وَ مَا الحَیاةُ الدُّنیا إِلّا مَتاع‌ُ الغُرُورِ سوره حدید آیه 2. و در جای دیگر وَ ما هذِه‌ِ الحَیاةُ الدُّنیا إِلّا لَهوٌ وَ لَعِب‌ٌ وَ إِن‌َّ الدّارَ

صفحه : 390
الآخِرَةَ لَهِی‌َ الحَیَوان‌ُ لَو کانُوا یَعلَمُون‌َ سوره عنکبوت آیه 34.
لکن همین حیات حقیقی اخروی که خداوند آن را ستوده و کلیه عالم آخرت را عالم حیات نامیده و سعادت و فضیلت را مخصوص بحیات پاکیزه اخروی گردانیده چون صفت ممکن است و ممکن در حدّ ذات خود فاقد وجود و حیات و هر نوع کمالی است که بشود تصور نمود و در وجود و حیات و باقی کمالات وی قائم بوجود حق و باقی ببقاء اوست از خود هیچ ندارد اینکه است که حیات پاکیزه اخروی نیز بقیاس بحیات حقیقی واجبی حیات عرضی است نه ذاتی.
پس نتیجه اینکه شد که فقط و فقط حیات حقیقی مثل باقی صفات ذو الجلال از علم و قدرت و اراده و مشیت که از حیات ناشی می‌گردد نسبت بممکن عرضی و نسبت بواجب ذاتی است حی مطلق کسی است که علمش محیط بر تمام کائنات و حیات هر جنبنده‌ای ناشی از حیات او و موت و عدم در ساحت قدس او راه ندارد، و شاید همین باشد سرّ اینکه «الحی» را مقارن نموده «بالقیوم» هُوَ الحَی‌ُّ القَیُّوم‌ُ آن زنده و پاینده‌ای که قائم بذات خود و قوام تمامی موجودات بقیومیت او است هر جا حیاتی و کمالی یافت شود جز نمایندگی و مظهریت آن فرد ازلی چیز دیگری نیست عالم ظهور وجود او و مرآت اوصاف و کمالات آن کامل مطلق است.
باعتباراتی میتوان گفت الحَی‌ُّ القَیُّوم‌ُ اسم اعظم الهی است چنانچه بسیاری از مفسرین چنین اظهار مینمایند بدلیل اینکه همانطوری که گفته شد حیات منشأ علم و قدرت و باقی صفات کمالیه است و حی موجود زنده‌ای را گویند که آثار حیاتی از حس و حرکت ارادی در حیوان و باضافه علم و قدرت و ادراک معقولات در انسان بروز و ظهور نماید.
پس چون «الحی» صفتی است که تمامی اسماء الحسنی الهی در آن مندرج و منطوی است و در معنی عبارت از همان بروز و ظهور اسماء اللّه است اینکه است که بزرگترین و شریف‌ترین اسماء الهی بشمار میرود.
«القیوم» صیغه مبالغه و بمعنی قیومیت و قوام بنفس که عبارت از وجود واجبی

صفحه : 391
است که آن ذات مقدس قائم بنفس و تمامی موجودات قائم باو و موجود بوجود اویند و هیچ موجودی از حیطه وجود و قیومیّت آن فرد متعال خارج نیست و تمام اوصاف جلال و کمال ناشی از اینکه دو اسم مبارک است و باعتبار دیگر تمام صفات حقیقة ناشی از تأکد وجود واجبی و حیات حقیقی اوست و تمام صفات اضافی از عالمیت و قادریت و غیر اینها ناشی از قیومیت آن فرد ازلی است.
پس از اینجا معلوم میشود که الحَی‌ُّ القَیُّوم‌ُ بالاترین و بزرگترین اسماء الهی بشمار میرود و از اسماء مخصوصه بذات الهی است پس باین اعتبار توان آن را اسم اعظم نامید و ابو امامه از حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله و سلّم چنین روایت میکند که فرموده مهمترین و بزرگترین اسماء الهی در سه سوره قرآن است در سوره بقره و آل عمران و طه عمر بن ابی سلمه گفت اندیشه کردم که هیچ اسمی نیست که در اینکه سه سوره مطابق هم باشد مگر الحَی‌ُّ القَیُّوم‌ُ در سوره بقره لا إِله‌َ إِلّا هُوَ الحَی‌ُّ القَیُّوم‌ُ در آل عمران الم اللّه‌ُ لا إِله‌َ إِلّا هُوَ الحَی‌ُّ القَیُّوم‌ُ در سوره طه وَ عَنَت‌ِ الوُجُوه‌ُ لِلحَی‌ِّ القَیُّوم‌ِ لا تَأخُذُه‌ُ سِنَةٌ وَ لا نَوم‌ٌ دیگر از اوصاف جلال خداوندی اینکه است که فرا نگیرد او را خواب و نه پینکی سنه مرتبه اول خواب و مقدمه آن است که آن را پینکی گویند و نوم آن عشوه سنگینی است که بر قلب وارد میگردد.
پس از بیان اوصاف جمال و کمال از وحدت و الوهیت و حیات و قیومیت در مقام اوصاف جلال و تنزیه ذات مقدس بر آمده و از خود تعریف و تمجید نموده که قوت و قدرت و عظمت او بقدری است که خستگی که خواب یا پینکی آورد در ساحت قدس خداوندیش راه ندارد.
بعضی از مفسرین چنین گویند در ذات احدیت خواب و پینکی نیست زیرا که خواب آفت است و آفت بر او روا نیست، خواب تغییر است و تغییر بر او روا نیست خواب قهر است یعنی امر غیر اختیاری است و چنین امری بر وی روا نیست خواب برای آسایش رنج و تعب است و رنج و تعب و آسایش بر او روا نیست، خواب ضد علم است یعنی

صفحه : 392
جهل و بیخردی و نفهمی بر او روا نیست و نوم برادر مرگ است و مرگ بر او روا نیست عبد اللّه انصاری چنین گفته از حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله و سلّم پرسیدند در بهشت خواب هست فرمود نه زیرا که خواب برادر مرگ است و مرگ در بهشت نیست.
لَه‌ُ ما فِی السَّماوات‌ِ وَ ما فِی الأَرض‌ِ پادشاهی آسمانها و زمین مخصوص بذات مقدس خداوندی اوست یعنی قوام آسمانها و زمین و آنچه در آنست ملک حق و در تصرف اوست.
و اینکه جمله متفرع بر جمله پیش است و شاید اشاره باین باشد که چون آسمانها و زمین و منطویات آن ملک خدا و در تصرف و تحت اقتدار اوست و وجود همه آنها قائم بآن ذات احدیت است و اگر آنی غفلت نماید (بهم ریزند قالبها) بلکه یک دفعه تماما بر میگردند بحال نیستی اولی خود اینکه است که ناظم و مدبر عالم بایستی خواب و غفلت در ساحت کبریایی او راه نداشته باشد.
مَن ذَا الَّذِی یَشفَع‌ُ عِندَه‌ُ إِلّا بِإِذنِه‌ِ مَن ذَا الَّذِی استفهام است یعنی کیست که بتواند واسطه گردد در ایصال فیض مگر بامر او و اوست سلطان مطلق.
شفع، مقابل «وتر» است و شفیع کسی را گویند که قرین دیگری گردد و در امر خیری وی را کمک نماید و واسطه گردد در رسیدن بآنچه مطلوب و مقصود اوست.
بعضی از مفسرین چنین اظهار میدارد که شفاعت یکی از اسباب و واسطه ایصال خیر است خواه راجع بامور تکوینی باشد یا تشریعی در امور تکوینی مقصود از توسط همان اسبابی است که بتوسط آن از مبدء متعال بمادون فیض میرساند إِلّا بِإِذنِه‌ِ اشاره بآن دارد که اسباب مسخر امر حق‌اند و بمشیت و امر تکوینی او اسباب واسطه در فیض میگردند و آنان منتظر فرمان اویند و در تشریعیات در مقام مجازات اخروی آن نیز بامر حق کسان لایق مأذون در شفاعتند که واسطه در ایصال فیض گردند که بتوسط آنها فیض بخشش و عفو باشخاص عاصی و افاضه رحمت باهل ایمان و تقوی برسانند.

صفحه : 393
اینکه آیه نظیر آیه دیگری است که فرموده اللّه‌ُ الَّذِی خَلَق‌َ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌َ وَ ما بَینَهُما فِی سِتَّةِ أَیّام‌ٍ ثُم‌َّ استَوی عَلَی العَرش‌ِ ما لَکُم مِن دُونِه‌ِ مِن وَلِی‌ٍّ وَ لا شَفِیع‌ٍ سوره الم سجده آیه 4. و در بحث شفاعت گفته شد که همانطوری که شفاعت بامور تشریعیه منطبق میگردد همانطور با امور تکوینیه نیز منطبق میگردد. (تفسیر المیزان) یَعلَم‌ُ ما بَین‌َ أَیدِیهِم وَ ما خَلفَهُم در اینکه مرجع ضمیر مغایب در ایدیهم و خلفهم بکجا عود مینماید بین مفسرین گفتاری است.
1- ایدیهم یعنی آنچه پیشروی آنها است از امور دنیا و آنچه پشت سر آنها است از امور آخرت. (مجاهد و سدی) 2- ما بَین‌َ أَیدِیهِم آنچه هنوز واقع نشده از امور دنیا وَ ما خَلفَهُم آنچه بر آنها از امور دنیا گذشته یعنی گذشته و آینده آنها را میداند. (إبن جریح) و غیر اینها از مقالاتی که در اینکه زمینه گفته شده.
لکن بهتر اینکه است که گفته شود اطلاق آیه شامل میگردد آنچه را برای بشر واقع شده و میشود و اشاره دارد به اینکه تمامی امور نزد خلاق متعال مکشوف و ظاهر است و احاطه دارد بر تمام مراتب و خصوصیات انسان آنچه راجع بدنیای اوست از گذشته و آینده و آنچه راجع بامور اخروی وی است از سعادت و شقاوت و آنچه بر آن مترتب گردد.
و ظاهرا اینکه آیات متفرع بر یکدیگر است که اول الوهیت و معبودیت را منحصر میگرداند بذات اقدس خود و بعد در مقام بر میآید که گوشزد بشر نماید که معبود بحق آن کسی است که حی است یعنی دراک و فعال است و افعال او جزافی نیست و (قیوم) است که قائم بخود و تمامی موجودات قائم باو میباشند پس از آن در مقام صفات تنزیهی بجمله لا تَأخُذُه‌ُ سِنَةٌ وَ لا نَوم‌ٌ اشاره میکند که معبود بحق آن کسی است که بهیچ وجه تغییر و تبدیلی در ساحت کبریایی وی راه ندارد و بجمله یَعلَم‌ُ ما بَین‌َ أَیدِیهِم وَ ما خَلفَهُم اشاره مینماید باحاطه علمیه خود که از بالاترین صفات ذو الجلال

صفحه : 394
بشمار میرود که چیزی و موجودی نیست که از احاطه وجود و قیومیت آن فرد متعال خارج باشد و آنچه نزد خلق مخفی مانده نزد او مکشوف و هویدا است.
وَ لا یُحِیطُون‌َ بِشَی‌ءٍ مِن عِلمِه‌ِ إِلّا بِما شاءَ اشاره باین است که همین طوری که وجود بشر بلکه تمامی ممکنات محدود و تحت اقتدار اویند علم و احاطه او نیز محدود است علم غیر متناهی مخصوص بحضرت احدیت است و بهر کسی بقدر استعدادش و باندازه‌ای که مشیتش اقتضاء نماید از منبع علم ازلی الهی ترشح مینماید که هر علم و دانش و کمالی که در عالم دیده میشود قطره‌ای از دریای فیض غیر متناهی حق تعالی ترشح نموده و قلوب مرده بشر را بنور دانش زنده میگرداند.
وَسِع‌َ کُرسِیُّه‌ُ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌َ «وسع» وسعت بمعنی پهنی و فراخی است کرسی محل استیلاء و قرارگاهست و اینکه آن کرسی که در خور ذات احدیت باشد و توان نسبت باو داد چیست بین مفسرین گفتاری است.
1- مقصود از کرسی علم خدا است زیرا که دفتر را کراسیه گویند (و شاید بشود تعبیر از آن بلوح محفوظ نمود). (عبد اللّه عباس و سعید جبیر و مجاهد) 2- مقصود از کرسی عظمت و سلطنت است و عرب ملک قدیم را کرسی خوانند و کرسی اصل هر چیزی است.
3- کرسی اهل و منسوبان است وَسِع‌َ کُرسِیُّه‌ُ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌َ یعنی آسمان و زمین فرا گرفته بندگان مرا.
لکن چنین بنظر می‌رسد که بهترین گفتارها همان است که گفته شود مقصود از کرسی مقر سلطنت و کنایة از احاطه رحمت و استیلای وجود آن فرد ازلی باشد.
حدیثی از ابو ذر غفاری است که گوید از رسول خدا پرسیدم کدام آیه از تمام آیات بزرگتر و عظمت آن زیادتر است فرمود آیة الکرسی آن گاه فرمود نیست هفت آسمان در جنب کرسی مگر چون حلقه‌ای در بیابان.

صفحه : 395
و در روایات آمده که «در میان عرش و کرسی هفتاد حجاب است از نور و هفتاد هزار حجاب از ظلمت اگر آن حجابها نبودی حمله کرسی از نور حمله عرش میسوختند».
از حسن بصری است که مقصود از کرسی عرش است. بعض مفسرین گفته‌اند کرسی نام فرشته‌ای است و اضافه بضمیر اللّه اضافه تشریفیه است که دلالت دارد بر بلندی مقام آن فرشته.
و باید دانست که قرآن مجید ظاهری دارد و باطنی صورتی دارد و معنایی روحی دارد و قالبی اینکه است که قرآن را «ام الکتاب» نامند و هر یک از آن وجوه که گفته شد صحیح است در مورد خود و بایستی حمل بر معنی حقیقی آن نمود و چون عموم خلق یا اصالة یا بالتبع مخاطب بخطابات قرآنی میباشند و فهم مردم در ادراک بسیار متفاوت و مختلف است پس بایستی آیات قرآن طوری باشد که هر کس بقدر فهم و استعداد خود از اینکه کلام ربانی بهره‌مند گردد.
از اینجا معلوم میشود که آن کسی که عرش و کرسی و امثال آن را حمل بر معنی جسمی نموده باعتباری درست است و آنکه حمل بر معنویات نموده و گفته مقصود از عرش و کرسی مقر سلطنت و استیلای حق است آن نیز باعتباری درست گفته لکن نباید اقتصار بر یک جهت نمود بلکه بایستی حمل بر معنای جامع نمود بطوری که شامل صورت و معنی هر دو بشود و گفته شود شاید مقصود از کرسی تمام ما خلق اللّه از آسمانها و زمین و کرات و سیارات و آنچه در آنها و آنچه خارج از آنها از موجودات علوی و سفلی و روحانیون و تمام انواع و اقسام ملائکه و مجردات و بالجمله تمام مخلوقات و ممکنات باشد و اینکه تمام موجودات را کرسی خود نامید اشاره باستیلاء و احاطه و قیومیت اوست که تمام موجودات مقر سلطنت و تحت حیطه اقتدار و بزرگواری و عظمت خداوندی وی است.
صدر المتألهین در اینجا بیان مفصلی دارد مختصری از آن را ترجمه مینمایم چنین گفته خداوند خلق نکرده چیزی در عالم صورت مگر آنکه نظیر آن در عالم معنی موجود است و خلق نکرده چیزی در عالم معنی یعنی عالم آخرت مگر آنکه حقیقت

صفحه : 396
آن در عالم حق است و آن عالم غیب الغیب است زیرا که عوالم متطابق و هر مرتبه دانی مثال عالم بالاتر از آن است، و مرتبه عالی حقیقت مرتبه دانی است و همین طور مراتب در طول یکدیگرند تا برسد بحقیقت الحقایق پس آنچه در اینکه عالم است مثال و قالب آن چیزی است که در عالم آخرت موجود است و آنچه در عالم آخرت است مثال و اشباح حقایق و اعیان ثابته است که آنها مظاهر و نماینده اسماء اللّه میباشند و در عالم چیزی خلق نشده مگر اینکه مثال و انموذجی دارد در عالم انسانی و ما در حقیقت عرش و کرسی اقتصار میکنیم بمثال در عالم انسانی.
پس بدان مثال عرش در ظاهر عالم انسانی قلب اوست و در باطن آن جان انسانی وی است و در باطن باطن وی نفس ناطقه اوست که آن محل استواء جوهر قدسی و خلیفة اللّه و سلطان بدن است در اینکه عالم صغیر انسانی، و مثال کرسی در ظاهر سینه اوست و در باطن روح طبیعی است که محل نفوذ نفس حیوانی است که فرا گرفته قوی طبیعی هفتگانه از غاذیه و نامیه و مولده و جاذبه و ماسکه و هاضمه و دافعه و عرض قابلیت جسد که فرا گرفته محل قابلیت اجزاء بدن را.
و بسیار عجیب و جای تعجب است که عرشی که محل استواء رحمن قرار داده بقوله تعالی الرَّحمن‌ُ عَلَی العَرش‌ِ استَوی در حدیث قدسی فرموده «لا یسعنی ارضی و لا سمائی و انما یسعنی قلب عبدی المؤمن» و در جای دیگر «قلب المؤمن عرش الرحمن».
و بعضی گفته‌اند عرش نسبت بقلب انسانی مثل حلقه‌ای ماند در بیابان. (پایان) وَ لا یَؤُدُه‌ُ حِفظُهُما وَ هُوَ العَلِی‌ُّ العَظِیم‌ُ بزرگ است خدایی که حفظ آسمانها با اینکه رفعت و زمین با اینکه وسعت و ثقالت نسبت بقدرت و عظمت خداوندی او اندک و بیمقدار است و او بالاتر و بزرگتر از هر چیزی است که بتوان تصور نمود و بزرگوار است که عظمت و بزرگواری او طوری است که آسمانها با اینکه عظمت و اینکه کرات با اینکه کثرت نامحدود و اینکه سیارات با شدت حرکتی که دارند در مقابل عظمت و قوت و شدت وجود مطلق غیر متناهی قادر متعال

صفحه : 397
هیچ مینمایند اینکه است که حفظ و نگاهداری آنها برای وی زحمت‌آور نیست.
آری عالم اجسام و طبیعیات از سماویات و ارضیات و موجودات جوی با آن کثرت و سعه وجودی که دارند و کلیه عالم طبیعت و جسمانیات نسبت بعالم نفوس اندک بشمار میآیند، و عالم نفوس نسبت بعالم عقول و مجردات و قدوسیین کوچک و بی‌مقدار محسوب میگرداند و عالم مجردات نسبت بعالم ربوبی و مظاهر اسماء و صفات سبحانی ظهور و بروز ندارد و تماما یک ترشحی از دریای فیض الهی بیش نیستند وجود تمامی موجودات ناشی از فیض رحمت و بقای آنان نیز بسته باراده و فیض لم یزلی اوست.
لا إِکراه‌َ فِی الدِّین‌ِ قَد تَبَیَّن‌َ الرُّشدُ مِن‌َ الغَی‌ِّ در دین اجباری نیست و خداوند بتوسط سفراء خود ظاهر و هویدا گردانیده طریق هدایت و سعادت بشر را که هر کس طالب هدایت است ارشاد شود بطریق حق و حقیقت و راه هدایت برای وی روشن گردد و از کجروی ایمن گردد و نیز از طغیان و سرکشی افراد بشر جلوگیری شود.
بعضی از مفسرین در شأن نزول آیه چنین گویند که اینکه آیه در موقعی فرود آمده که مرد انصاری غلامی داشت صبیح نام و میخواست باکراه وی را مسلمان نماید اینکه آیه فرود آمد که قبول دین بایستی از روی اراده و اختیار باشد نه باکراه.
و در شأن نزول آیه گفتار دیگری نیز هست.
خلاصه آیه در مقام اینکه است که قبول دین که عبارت از ایمان بوحدانیت حق تعالی و برسالت و معاد و باقی معارف باشد اجباری نیست هر کسی بایستی از روی اختیار و دانستگی و فهمیدگی قبول نماید چیزی که هست کرم و لطف خداوند مقتضی آن است که راه هدایت و سعادت بشر را از طریق عقل و تبلیغ پیمبران بآنان بنمایاند که بتبلیغ پیمبران با اعانت عقل از طغیان قوای نفسانیه جلوگیری شود و طریق رسیدن بسرحد سعادت بشری واضح نماید و پس از آنکه راه هدایت واضح گردید هر کس بخواهد باختیار طریق هدایت را پیش گیرد تا اینکه بمقصود نائل گردد.

صفحه : 398
از اینجا معلوم میشود که اعتراض بعضی از عیسویان که دین اسلام بضرب شمشیر رواج گرفت اصلا اینکه حرف بی‌موضوع و بی‌اساس است زیرا که دین عبارت از اعتقاد و تصدیق قلبی است و در اعتقادیات اجبار معنی ندارد و چگونه ممکن است کسی را مجبور نمایند که تو بایستی چنین اعتقادی داشته باشی راجع باعمال ظاهری ممکن است کسی را اجبار نمایند بر عملی که مایل بآن نباشد لکن در ایمان و قبول دین که عمل قلبی است و دین عبارت از تصدیق و اعتقاد است چون کسی را تسلط بر قلب نیست اجباری نیز در کار نیست.
و باین بیان معلوم میشود لا إِکراه‌َ فِی الدِّین‌ِ اخبار است نه انشاء یعنی خبر میدهد که دین اجباری اصلا دین نیست.
و نیز اینکه بعضی از مفسرین چنین اظهار مینمایند که اینکه آیه بآیه جهاد نسخ شده اینکه هم بنظر درست نمیآید زیرا که موضوع تشریع جهاد مطلب دیگری است و اینکه اکراهی در دین نیست مطلب دیگر و چنانچه در صفحات پیش گفته شد شاید یکی از تأسیس جهاد دفاع از دشمن و حفظ جان و ناموس مسلمانان بوده و حکمت دیگرش چون پیمبر اسلام مبعوث شده برای تمام افراد بشر بود پس بایستی جهاد کند تا اینکه صیت اسلام بتمامی نقاط عالم برسد و همه بفهمند چنین شخصی با آن اوصافی که در کتابهای آسمانی خود دیده‌اند مبعوث بپیمبری شده و اشخاص لایق ایمان آرند و بر تمام مردم اتمام حجت شود و اگر حضرتش معارضه با کفار نمیکرد اسم مبارکش در اطراف عالم کمتر شیوع پیدا مینمود آن وقت اشخاص لایق از فیض ایمان محروم میگردیدند.
فَمَن یَکفُر بِالطّاغُوت‌ِ وَ یُؤمِن بِاللّه‌ِ طاغوت در لغت بمعنی طغیان و مبالغه در زیاده‌روی در شرارت است و جمع و مفرد آن یکسانست و در اینکه مقصود از طاغوت در آیه چیست که کفر آن را مقابل ایمان بخدا آورده بین مفسرین گفتاری است:
1- مقصود طاغوت شیطان است. (عبد اللّه عباس)

صفحه : 399
2- مقصود صنم یعنی بت است. (مقاتل و کلبی) 3- مقصود کاهن و ساحر است. 4- چیزی از غیر خدا که وی را عبادت و پرستش نمایند طاغوت است. 5- طاغوت هر کسی نفس وی است چنانچه فرموده.
إِن‌َّ النَّفس‌َ لَأَمّارَةٌ بِالسُّوءِ سوره یوسف آیه 53 و چون طاغوت مأخوذ از طغیان است و تمام فسادها و طغیانها ناشی از نفس خود انسان بروز می‌نماید باین مناسبت حمل بر معنی اخیر مناسب‌تر بنظر میآید لکن ممکن است گفته شود هر چیز باطلی را طاغوت گویند و لازمه ایمان بخدا که روکردن بحق و حقیقت است پشت کردن بهر باطلی است پس لازمه ایمان بخدا پشت کردن و اعراض کردن از غیر وی است.
وَ یُؤمِن بِاللّه‌ِ ایمان عبارت از تصدیق قلبی بمعارف و اصول دیانات است و راجع به اینکه آیا اقرار لسانی و عمل جوارحی در اصل ایمان مأخوذ است یا نه در صفحات پیش مختصر بیانی نمودیم و گفتیم ظاهرا حقیقت ایمان همان تصدیق قلبی است و اقرار بلسان و عمل بجوارح کاشف از آن است زیرا که زبان ترجمان دل و عمل تظاهری است از آنچه در باطن انسان مخفی است اینکه است که ایمان باطنی تا وقتی که بزبان اقرار بشهادتین نشده احکام ایمان بر آن جاری و مترتب نمیگردد.
فَقَدِ استَمسَک‌َ بِالعُروَةِ الوُثقی لَا انفِصام‌َ لَها عروة طناب دلو را گویند و اشاره باین است کسی که کافر گردد بطاغوت و ایمان آرد بخدا مثل کسی ماند که چنگ زده بریسمان محکمی که گسستگی ندارد و هرگز پاره شدن ندارد البته باید چنین باشد کسی که از طغیان نفس سرکش جسور خود جلوگیری نمود و قلب و دل خود را از غیر خدا گسسته گردانید و بریسمان ایمان و عمل صالح کاملا پیوند خود را بمقام الوهیت محکم گردانید و علقه محبت خود را بخدا بسته نمود، چنین کسی در مقام امن و امان قرار گرفته إِن‌َّ المُتَّقِین‌َ فِی مَقام‌ٍ أَمِین‌ٍ

صفحه : 400
وَ اللّه‌ُ سَمِیع‌ٌ عَلِیم‌ٌ میشوند بدون آلت گوش اقرار و اعتراف مؤمنین را و عالم است بآنچه در قلب و سریره خود اندوخته‌اند از عقاید باصول ایمانی و تصدیق قلبی و از ظاهر و باطن هر کس آگاهست.
اللّه‌ُ وَلِی‌ُّ الَّذِین‌َ آمَنُوا «ولی» در کلام عرب بمعنی بسیار آمده و نیز مورد استعمال آن زیاد است:
دوست، یاری کننده، مولی، صاحب اختیار، والی تدبیر کننده، سید، آقا، اولی بتصرف و غیر اینها که علمای لغت متعرض شده‌اند و در هر جا که لفظ ولی‌ّ آرند بایستی با قرینه‌ای که تعیین مراد کند همراه باشد و گر نه کلام مجمل میشود و در اینجا بقرینه مقام مقصود اینکه است که خداوند دوست و یاور کسانی است که ایمان آورده‌اند.
یُخرِجُهُم مِن‌َ الظُّلُمات‌ِ إِلَی النُّورِ خداوند مؤمنین را بیرون می‌آورد از ظلمت جهل و کفر و ضلالت بسوی نور هدایت و ایمان، و اینکه تشبیه نموده جهل و بی‌خردی و ضلالت را بظلمت، و ایمان و هدایت را بنور شاید نظر باین باشد که چون نور بمعنی حقیقی نه مجازی چنانچه بعضی از مفسرین چنین گمان کرده‌اند چیزی را گویند که ظاهر بخود و ظاهر کننده غیر خود است و حقیقت و روح و ایمان همانست که بذات خود ظاهر و نمایان و ظاهر کننده نفس قدسیه بشر است زیرا که روح و روان انسانی در ابتدا در پرده‌های ظلمانی طبیعت مخفی و مستور است اگر هدایت حق بوی نرسد در ظلمت طبیعت و بیخردی ماند و هیچ ابراز فعالیت نمیکند و بنور ایمان است که از ظلمت طبیعت و جهالت بیرون آمده و تجرد ذاتی و نور باطنی خود را مکشوف میگرداند و تظاهر مینماید.
ممکن است در اینجا سؤالی پیش آید که اشخاصی که ایمان آورده‌اند البته از ظلمت کفر رهایی یافته و بنور ایمان پیوند گردیده‌اند چنانچه ایمان را بنور معرفی نموده پس دیگر ظلمتی باقی نمانده تا اینکه خداوند مؤمنین را از ظلمت بیرون آورد بنور

صفحه : 401
ایمان زیرا که ظاهر آیه که «آمنوا» را بصیغه ماضی که دلالت بر گذشته دارد بیان فرموده و «یخرجهم» را بصیغه مضارع که دلالت بر آینده دارد آورده.
پس از آیه چنین استفاده میشود کسانی که قبلا ایمان آورده بودند بعدا آنها را از ظلمت بنور میآوریم و اینکه نیست مگر تحصیل حاصل.
پاسخ: گوئیم اولا صیغه مضارع مخصوص بآینده نیست گاهی در زمان حال استعمال می‌شود و مقصود بیان حال مؤمنین است که بایمان از ظلمت کفر خلاص شده و در حال بنور ایمان روشن گشته‌اند.
و ثانیا ایمان مراتبی دارد اول مرتبه آن اقرار بشهادتین است بضمیمه تصدیق اجمالی و مرتبه آخر آن تحقیق یافتن بمقام عبودیت و مقام تسلیم و انقیاد تام‌ّ است و هر مرتبه‌ای از آن نسبت بمرتبه بالاتر از آن ظلمت است که بایستی بنور ایمان از آن ظلمت بیرون آید و کسی کاملا از نور ایمان برخوردار گردیده که روح ایمان و نور اسلام در قلبش نفوذ نموده و بکلی از ظلمت شرک و هواپرستی عاری گردیده و شراشر وجودش بنور ایمان روشن گردیده و اینکه نوری است که خداوند وعده فرموده عنایت نماید باشخاصی که زیر بار اسلام رفته و بوظایف ایمان عمل میکنند به اینکه آنها را بکمال ایمان برساند چنانچه در جای دیگر در باره آنها فرموده زادَتهُم إِیماناً فَهُوَ عَلی نُورٍ وَ الَّذِین‌َ کَفَرُوا أَولِیاؤُهُم‌ُ الطّاغُوت‌ُ کسانی که کافر شدند دوستاران آنها طاغوتند و چنانچه گفته شد هر چیز باطلی را طاغوت گویند و چون شیاطین شالوده و مظهر باطلند شاید آیه اشاره باین باشد که کسی که کافر شد دوست او شیطان است نه رحمان.
یُخرِجُونَهُم مِن‌َ النُّورِ إِلَی الظُّلُمات‌ِ طاغوت که دوستاران کفارند آنان را از نور بظلمت میکشاند در اینکه آیا مقصود از آن نوری که در کفار بوده و طاغوت آنها را از نور بظلمت میکشانند چیست، بین مفسرین گفتاری است بهترین آنها اینکه است که گفته شود مقصود از آن نور که بظلمت

صفحه : 402
کفر پوشیده میگردد همان نور توحیدی است که خداوند در فطرت بشر نهاده و شیاطین از طریق قوای طبیعی و وهمی بر انسان تسلط یافته وی را اغوا میگرداند و بظلمت کفر و نفس‌پرستی آن نور توحیدی که در فطرت او تعبیه شده پوشیده میگرداند أُولئِک‌َ أَصحاب‌ُ النّارِ هُم فِیها خالِدُون‌َ کسانی که در اثر متابعت کردن طاغوت کافر شدند و فطرت اولیه خود را باطل و زایل گردانیدند و آن روح و حقیقت انسانیت خود را زایل نمودند و آن فطرت توحیدی که در آن تعبیه شده بود از کف دادند آنها یاران آتش‌اند و جایگاه همیشگی آنها بمناسبت ظلمت نفسشان که فاقد نور توحید گردیده و سنخیت با آتش گشته جهنم است.
در بعض اخبار است که جهنم بقدری تاریک است که اهل آن از تاریکی بفغان می‌آیند آری کسی که در تاریکی و ظلمت نفس چنان گرفتار گردیده که نه خود را می بیند و نه خدای خود را می‌شناسد و شیطان و نفس سرکش بکلی نور علم و ایمان و توحید را از وی ربوده البته بایستی جایگاه همیشگی وی جهنم که شالوده ظلمت و دوری از اشراق شمس وجود احدیت است با شیاطین همراه باشد

صفحه : 403

[سوره البقرة (2): آیات 258 تا 263]

اشاره

أَ لَم تَرَ إِلَی الَّذِی حَاج‌َّ إِبراهِیم‌َ فِی رَبِّه‌ِ أَن آتاه‌ُ اللّه‌ُ المُلک‌َ إِذ قال‌َ إِبراهِیم‌ُ رَبِّی‌َ الَّذِی یُحیِی وَ یُمِیت‌ُ قال‌َ أَنَا أُحیِی وَ أُمِیت‌ُ قال‌َ إِبراهِیم‌ُ فَإِن‌َّ اللّه‌َ یَأتِی بِالشَّمس‌ِ مِن‌َ المَشرِق‌ِ فَأت‌ِ بِها مِن‌َ المَغرِب‌ِ فَبُهِت‌َ الَّذِی کَفَرَ وَ اللّه‌ُ لا یَهدِی القَوم‌َ الظّالِمِین‌َ (258) أَو کَالَّذِی مَرَّ عَلی قَریَةٍ وَ هِی‌َ خاوِیَةٌ عَلی عُرُوشِها قال‌َ أَنّی یُحیِی هذِه‌ِ اللّه‌ُ بَعدَ مَوتِها فَأَماتَه‌ُ اللّه‌ُ مِائَةَ عام‌ٍ ثُم‌َّ بَعَثَه‌ُ قال‌َ کَم لَبِثت‌َ قال‌َ لَبِثت‌ُ یَوماً أَو بَعض‌َ یَوم‌ٍ قال‌َ بَل لَبِثت‌َ مِائَةَ عام‌ٍ فَانظُر إِلی طَعامِک‌َ وَ شَرابِک‌َ لَم یَتَسَنَّه وَ انظُر إِلی حِمارِک‌َ وَ لِنَجعَلَک‌َ آیَةً لِلنّاس‌ِ وَ انظُر إِلَی العِظام‌ِ کَیف‌َ نُنشِزُها ثُم‌َّ نَکسُوها لَحماً فَلَمّا تَبَیَّن‌َ لَه‌ُ قال‌َ أَعلَم‌ُ أَن‌َّ اللّه‌َ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ قَدِیرٌ (259) وَ إِذ قال‌َ إِبراهِیم‌ُ رَب‌ِّ أَرِنِی کَیف‌َ تُحی‌ِ المَوتی قال‌َ أَ وَ لَم تُؤمِن قال‌َ بَلی وَ لکِن لِیَطمَئِن‌َّ قَلبِی قال‌َ فَخُذ أَربَعَةً مِن‌َ الطَّیرِ فَصُرهُن‌َّ إِلَیک‌َ ثُم‌َّ اجعَل عَلی کُل‌ِّ جَبَل‌ٍ مِنهُن‌َّ جُزءاً ثُم‌َّ ادعُهُن‌َّ یَأتِینَک‌َ سَعیاً وَ اعلَم أَن‌َّ اللّه‌َ عَزِیزٌ حَکِیم‌ٌ (260) مَثَل‌ُ الَّذِین‌َ یُنفِقُون‌َ أَموالَهُم فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ کَمَثَل‌ِ حَبَّةٍ أَنبَتَت سَبع‌َ سَنابِل‌َ فِی کُل‌ِّ سُنبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ وَ اللّه‌ُ یُضاعِف‌ُ لِمَن یَشاءُ وَ اللّه‌ُ واسِع‌ٌ عَلِیم‌ٌ (261) الَّذِین‌َ یُنفِقُون‌َ أَموالَهُم فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ ثُم‌َّ لا یُتبِعُون‌َ ما أَنفَقُوا مَنًّا وَ لا أَذی‌ً لَهُم أَجرُهُم عِندَ رَبِّهِم وَ لا خَوف‌ٌ عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنُون‌َ (262)
قَول‌ٌ مَعرُوف‌ٌ وَ مَغفِرَةٌ خَیرٌ مِن صَدَقَةٍ یَتبَعُها أَذی‌ً وَ اللّه‌ُ غَنِی‌ٌّ حَلِیم‌ٌ (263)

صفحه : 404

ترجمه:

آیا ندیدی آن کسی که بآن سلطنتی عطا شده بود در مقام محاجه در گفتگو با ابراهیم برآمد وقتی که ابراهیم گفت پروردگار من کسی است که زنده میکند و میمیراند گفت من زنده میکنم و میمیرانم ابراهیم گفت خدا خورشید را از مشرق طلوع میدهد (اگر تو راست می‌گویی) خورشید را از مغرب در آور آن کافر از جواب عاجز و مبهوت ماند و خدا هدایت نمیکند قوم ستمکاران را
یا بمانند کسی که بدهکده‌ای عبور نمود که خراب و ویران شده بود با خود گفت چگونه خدا زنده میکند اینها را بعد از مردنشان پس بخواست خدا آن شخص مرد و پس از صد سال وی را زنده گردانیدیم و باو گفت چند مدت خواب رفتی گفت یک روز یا بعضی از روز گفت بلکه صد سال مردی نگاه کن بطعام و مشروب خود ببین چگونه فاسد نگشته و نظر کن بخر خود (که اجزاء آن پوسیده و از هم متفرق گشته بود) و هر آینه تو را آیة و نشانه قرار میدهیم برای مردم (تا معتقد بمعاد گردند) و نظر کن باستخوان خر خود و ببین چگونه در هم پیوند میکنیم پس از آن بر آن گوشت میپوشانیم پس از آنکه برای (عزیز حقیقت معاد) ثابت و واضح گردید گفت دانستم که خداوند بر هر چیزی توانا است.
وقتی ابراهیم گفت پروردگار من بمن بنما چگونه مرده‌ها را زنده میگردانی خدای تعالی باو گفت آیا ایمان بمعاد نداری ابراهیم گفت آری ایمان دارم لکن غرضم اینکه است که قلبم مطمئن گردد خطاب از مصدر عزت رسید چهار کبوتر بگیر و گوشت آنها را مخلوط بهم گردان و هر جزئی از آن را بر سر کوهی بنه پس هر یک از آن کبوترها را باسم بخوان تا بسوی تو بشتاب پرواز نمایند و بدان که خداوند بر هر چیز غالب و درستکار است
مثل کسانی که مالهای خود را در راه خدا انفاق مینمایند مثل دانه‌ای ماند که یک دانه هفت خوشه بروید و در هر خوشه‌ای صد دانه باشد و خدا بر هر کس بخواهد باز زیاد میکند و خداوند بهمه چیز احاطه دارد و دانا بآن است
کسانی که مالهای خود را در راه خدا انفاق مینمایند پس از آن منتی بر آن بخشش خود بفقیران نمیگذارند و نیز اذیتی بآنها نمیکنند اجر آنها نزد پروردگار آنهاست و هیچ ترسی و خوفی برای آنان نیست و محزون نمیباشند،
گفتار نیک و طلب مغفرت نمودن برای

صفحه : 405
فقیر بهتر از بخششی است که همراه آن اذیت و منتی باشد (و باید دانست) که خداوند بی‌نیاز و بردبار است.

توضیح آیات‌

اشاره

أَ لَم تَرَ إِلَی الَّذِی حَاج‌َّ إِبراهِیم‌َ فِی رَبِّه‌ِ همزه «الم» همزه استفهام انکاری است و خطاب برسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم است که آیا ندیدی یعنی بعلم الیقین یا بعین الیقین دیدی و دانستی «الذی حاج‌ّ» محاجه از باب مفاعله آمده و در جایی آرند که خصومت و گفتگو بین دو نفر باشد و هر یک بخواهند در دعوی دیگری را مغلوب و مجاب نمایند و مفسرین گویند آنکه با ابراهیم علیه السّلام در باره اله محاجه نمود نمرود پسر کنعان بود که بدو واسطه نسبت وی بنوح نبی علیه السّلام میرسید و او اول کسی بود که تاج سلطنت بر سر نهاد و دعوی خدایی نمود.
أَن آتاه‌ُ اللّه‌ُ المُلک‌َ مجاهد گفته دو نفر موحد و دو نفر کافر سلطنت روی زمین نصیب آنان گردید دو نفر موحد یکی سلیمان نبی (ع) بود که تمامی روی زمین مسخر امر او گشتند و دیگر ذو القرنین و آن دو نفر کافر یکی نمرود و دیگری بخت النصر، و آیا وقت مجادله ابراهیم با نمرود چه وقت انجام گرفت قبل از اینکه ابراهیم بتها را بشکند یا بعد از آن.
بعضی از مفسرین گفته‌اند بعد از آنکه ابراهیم بتها را شکست و آتش نمرودی برافروخته گردید نمرود با ابراهیم در مقام گفتگو و مجادله برآمد که آن خدایی که ما را بعبادت او میخوانی کیست ابراهیم (ع) گفت رَبِّی‌َ الَّذِی یُحیِی وَ یُمِیت‌ُ پروردگار من آن کسی است که زنده میکند و میمیراند.
سؤال نمرود که رب و پروردگار تو کیست از روی فطرت بوده که خداوند فطرت هر کسی را بر توحید قرار داده اینکه است که هر فردی از بشر باعتبار فطرت

صفحه : 406
اولیّه خود بحکم عقلش روی دلش بسوی حق نگران است لکن چشم دل انسانی در پشت پرده‌های ظلمانی طبیعت از قبل ضعف وجود، قصور و کوتاهی عقل، احتیاجات گوناگون، میول و مقتضیات طبیعی جهالت نفسانی وساطت اسباب و معدات خارجی که مدبر حکیم در میان نهاده برای رفع احتیاجاتش هر یک حجابی است بین انسان و مبدء که از بی‌خردی و نفهمی همیشه دنبال وسائط میدود و چشم از مسبب الاسباب پوشیده اسباب را مستقل‌ّ در مؤثریت می‌پندارد.
اینکه است که پاره‌ای از افراد بشر مطیع هوای نفس شده‌اند و خود و عمل خود را مؤثر در امور میدانند و اعتماد بنفس را مدرک پندارند و بنده و فرمان‌بردار هوای نفس خودند.
و بعضی غیر خود از سلاطین و رؤساء و ارکان مملکت را مؤثر در نفع و ضرر خود میدانند و عبادت عبده اصنام از همین قبیل بوده که بگمان ناقص خود بتها که جمادی نبودند برای آنان منزلت و مقامی نزد حق تعالی تصور مینمودند اینکه بود که بآنها سجده میکردند و از آنان یاری میطلبیدند چنانچه قرآن مجید از آنها خبر میدهد که میگفتند ما نَعبُدُهُم إِلّا لِیُقَرِّبُونا إِلَی اللّه‌ِ زُلفی که بفطرت خود میدانستند که جمادند و خالق آسمان و زمین نیستند لکن چون خود را ضعیف و محتاج بوسائل میدانستند و گمان میکردند بتها مقام و منزلتی نزد حق تعالی دارند اینکه بود که آنها را عبادت میکردند و آنان را واسطه در فیض قرار میدادند.
همین ضعف وجود و بیخردی و احتیاجات گوناگون بشری سبب شده که شیاطین بکمک نفس بهیمی و سبعی بر انسان مسلط گشته و وی را در بیراهه میکشاند و بامید نفع و ضرر احتیاج یکی را بزر و زیور دنیا مفتون نموده و وی را فریب داده و بعض چیزها را در نظر میآراید و جلوه میدهد زُیِّن‌َ لِلنّاس‌ِ حُب‌ُّ الشَّهَوات‌ِ مِن‌َ النِّساءِ وَ البَنِین‌َ وَ القَناطِیرِ المُقَنطَرَةِ مِن‌َ الذَّهَب‌ِ وَ الفِضَّةِ سوره آل عمران آیه 12 و بعضی که شأن آنها بالاتر است ارباب انواع قائلند و آنها را واسطه در فیض میدانند و از تمام اینها پست‌تر و بیمقدارتر اشخاصی میباشند که بسنگ و در و قبرهای

صفحه : 407
پوسیده و بپاره اموری که هیچ مأخذ ندارد متوسل میگردند و از آن چیزهای بی‌معنی حاجت میطلبند و از روی بی‌خردی و نفهمی گمان میکنند که اینها را منزلت و مقامی است و کسانی که بغیر خدا رو کنند و از غیر خدا حاجت طلبند آنان و لو آنکه بصورت مسلمانانند لکن در معنی مشرک در مقام عبادتند چه فرق است بین اینها و کسانی که به بت سجده میکنند آنها نیز بتها را واسطه میدانستند لکن مستقلا آنها را عبادت می‌نمودند.
بهر چه غیر از خدا نظر استقلالی داشته باشی و آن را مؤثر دانی و چنین گمان کنی مستقلا از دستش کاری برمی‌آید آن معبود تو است و او را عبادت و بندگی کرده‌ای.
ببین چگونه پیشوایان بشر از انبیاء و اولیاء با آن جلالت شأنشان مردم را بسوی خدای یگانه سوق میدادند و صریحا اعلام مینمودند أَنَا بَشَرٌ مِثلُکُم میگفتند ما هم مخلوق ضعیفی هستیم مثل شما که محتاج و نیازمند بمبدء یکتا می‌باشیم همین قدر مأمور بتبلیغ گردیده‌ایم که شما را بسوی خدای یگانه ارشاد نمائیم اگر ماها بروش پیشوایان خود عمل میکردیم و قدم پشت قدم آنان نهاده جلو میرفتیم خوشبخت‌ترین مردم و سعادتمندترین آنان بشمار میرفتیم.
قال‌َ إِبراهِیم‌ُ فَإِن‌َّ اللّه‌َ یَأتِی بِالشَّمس‌ِ مِن‌َ المَشرِق‌ِ فَأت‌ِ بِها مِن‌َ المَغرِب‌ِ در مقام مجادله ابراهیم بنمرود گفت اگر گمان تو چنین است که زنده میکنی و میمیرانی خدای من خورشید را از مشرق بیرون آرد تو امر نما خورشید از مغرب بدر آید.
فَبُهِت‌َ الَّذِی کَفَرَ وَ اللّه‌ُ لا یَهدِی القَوم‌َ الظّالِمِین‌َ در مقابل اینکه کلام نمرود و متابعین وی مبهوت و مجاب گشتند و نتوانستند جواب بگویند زیرا که فطرت آنان گواهی می‌داد که اوست اله و پروردگار عالم و به هیچ وجه وجود ناقص و نارسای آنها مدخلیت در سماویات ندارد اینکه بود که در اینجا

صفحه : 408
زبانش قطع شد و نتوانست بگوید من خورشید را از مشرق بیرون می‌آورم لکن در تدبیر زمین چون خود را مالک و متصرف میدانست بگمان پلیدش مردن و زنده شدن مردم بدست وی است هر کرا خواهد میکشد و هر که را خواهد زنده میگذارد.
أَو کَالَّذِی مَرَّ عَلی قَریَةٍ وَ هِی‌َ خاوِیَةٌ عَلی عُرُوشِها آیه جلو راجع بتوحید بود و اینکه آیه و آیه بعد عطف داده شده باین آیه و راجع بمعاد و کیفیت زنده شدن مردگان در روز قیامت و دفع انکار منکرین معاد است که بطور تعجب فرموده آیا دیدی چنین کسی که بر آن ده گذر نمود.
کاف «کالذی» زائده و واو «و هی» حال، است خاویة، در لغت بمعنی خالی آمده، عروش جمع و عرش بمعنی سقف و بمعنی تخت نیز آمده قال اللّه تعالی وَ لَها عَرش‌ٌ عَظِیم‌ٌ و در اینکه آیا آن گذرنده که بود بین مفسرین گفتاری است 1- جماعتی گفته‌اند عزیز شرحیا بوده 2- ارمیا إبن حلیقا و او از سبط هارون پسر عمران بوده 3- خضر نبی بوده 4- مردی بوده کافر که در امر معاد شک داشته.
و نیز راجع به اینکه آن در کجا و چه زمینی بوده نیز چند قول است، ضحاک گفته آن از زمین بیت المقدس بود، إبن زید گفته آن زمینی بود که مردگانش آنهایی بودند که از وبا گریختند و یک دفعه مردند که بیانش در آیات پیش ذکر شد.
قال‌َ أَنّی یُحیِی هذِه‌ِ اللّه‌ُ بَعدَ مَوتِها آن گذرنده از روی تعجب نه انکار گفت چگونه خداوند اینکه بدنهای پوسیده را زنده میکند بعد از مردنشان.
در تفسیر روح البیان چنین استفاده نموده که بنی اسرائیل وقتی طغیان نمودند و در زمین فساد کردند خداوند بکیفر اعمالشان بخت النصر را بر آنها مسلط نمود و بخت النصر با شش هزار علامت وارد شام گردید و شام را تصرف نمود و بنی اسرائیل را سه قسمت نمود قسمتی از آنان را کشت و قسمتی را اسیر نمود و قسم باقی مانده را

صفحه : 409
تبعید گردانید و بین آنها صد هزار پسر بود که بین سلاطینی که با هم همدست بودند تقسیم نمود و از آن جمله عزیز بود که پس از آنکه از دست آنها نجات یافت سوار خری شد و بسوی بیت المقدس روانه گردید و از منظره و ویرانی بیت المقدس متوحش گردید و از روی تعجب گفت أَنّی یُحیِی هذِه‌ِ اللّه‌ُ بَعدَ مَوتِها چگونه خداوند اینکه را زنده مکند بعد از مردن آن، و نیز در توجیه آیه چنین اظهار می‌نماید که تعجب عزیز راجع بتعمیر بیت المقدس بوده نه مردگان زیرا که ضمایر در هذه و موتها عاید بخرابی بیت المقدس می‌شود نه مردگان و بنا بر اینوجه معنی آیه چنین میشود که چگونه خداوند تعمیر میکند بیت المقدس را بعد از خرابی آن. (پایان) ظاهرا اینکه توجیه بنظر درست نمی‌آید بچند دلیل:
1- تعمیر دهی بلکه شهری تعجب‌آور نیست که پیمبری مثل عزیز تعجب کند در چگونگی تعمیر آن.
2- موت و حیات بر جمادات صادق نمی‌آید و اینکه در کلام اللّه است یُحی‌ِ الأَرض‌َ بَعدَ مَوتِها موت و حیات زمین راجع به نباتات است که از زمین میروید نه خاک و عمارات آن.
3- بقرینه باقی حکایت که در آیه بیان شده که عزیز صد سال مرد و بعد از صد سال زنده شد و خر پوسیده او نیز زنده شد شاهد ظاهری است که تعجب او راجع بزنده شدن مردگان بوده نه تعمیر دهی پس معنی آیه چنین می‌شود که عزیز گفت چگونه اهل اینکه زمین زنده می‌شوند بعد از مردنشان و اینکه آیه نظیر قوله تعالی است وَ سئَل‌ِ القَریَةَ و مقصود اهل قریه می‌باشد و نظیر اینکه آیه در کلام اللّه و نیز در کلمات فصحا بسیار دیده شده فَأَماتَه‌ُ اللّه‌ُ مِائَةَ عام‌ٍ ثُم‌َّ بَعَثَه‌ُ پس از آنکه عزیز تعجب کرد که چگونه مردگان در قیامت زنده می‌گردند بامر خداوند او مرد و بعد از یکصد سال وی را زنده گردانید به همان طوری که قبل از مردنش زندگانی می‌نمود.

صفحه : 410
قال‌َ کَم لَبِثت‌َ قال‌َ لَبِثت‌ُ یَوماً أَو بَعض‌َ یَوم‌ٍ قال‌َ بَل لَبِثت‌َ مِائَةَ عام‌ٍ پس از آنکه عزیز را زنده گردانیدیم بتوسط ملکی یا ندایی از وی سؤال شد چه قدر خواب رفتی گفت یا یک روز یا بعضی از روز.
فَانظُر إِلی طَعامِک‌َ وَ شَرابِک‌َ لَم یَتَسَنَّه وَ انظُر إِلی حِمارِک‌َ وَ لِنَجعَلَک‌َ آیَةً لِلنّاس‌ِ بوی خطاب شد نگاه کن و ببین چگونه طعام و مشروب تو فاسد نگشته و بهمان حال اولیه خود باقی است و نیز نظر کن و ببین چگونه خر تو استخوان و پوست و گوشت آن پوسیده گردیده و از هم پاشیده و برای نشانه قدرت خود ترا زنده گردانیدیم تا مردم بدانند که قدرت بر هر چیزی داریم.
در اینکه مبارک آیه دو علامت و نشانه برای کمال قدرت خود نشان میدهد یکی راجع بهمین عالم که روی قاعده طبیعی طعام و خوردنی و نیز آشامیدنی در مدت کمی فاسد و خراب میگردد و ماندن طعام تا یکصد سال از محالات عادی بشمار میرود میخواهد ببشر بفهماند که قدرت و استیلای او فوق عالم طبیعت است و اصلا در مقابل قدرت غیر متناهی آن قادر متعال محالی متصور نمیگردد بلکه اراده او نافذ و قدرت او مستولی بر هر ممکنی است و نظام طبیعی نیز بامر تکوینی الهی روی پایه حکمت آراسته گردیده و دیگر راجع بامر معاد و عالم قیامت که زنده شدن مردگان در روز رستاخیز امری است ممکن و قادر حکیم توانا است بر عود دادن ارواح بجسدهایشان.
وَ انظُر إِلَی العِظام‌ِ کَیف‌َ نُنشِزُها ثُم‌َّ نَکسُوها لَحماً پس از آنکه بعد از صد سال روح مفارقت کرده عزیز بر میگردد ببدنش و زنده میگردد خطاب عزت میرسد اگر خواهی قدرت الهی را بنگری نظر کن باستخوان پوسیده خرت و ببین چگونه قادر توانا اینکه استخوانها را با هم تضمیم میگرداند و بروی آن گوشت میرویاند و خرت را زنده می‌گرداند و اعصاب و رگها و تمام اعضای آن را با یکدیگر تنظیم می‌گرداند و بر روی آن گوشت میرویاند و خرت را زنده می‌گرداند.

صفحه : 411
فَلَمّا تَبَیَّن‌َ لَه‌ُ قال‌َ أَعلَم‌ُ أَن‌َّ اللّه‌َ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ قَدِیرٌ وقتی عزیز برأی العین مشاهده میکند و بعین الیقین می‌بیند کیفیّت زنده شدن خر خود را پس از پوسیدگی استخوانها و مندک گشته‌گی اعضای آن شهادت می‌دهد بنفوذ قدرت الهی و تصدیق می‌کند که محالی در قبال قدرت غیر متناهی او تصور ندارد.
وَ إِذ قال‌َ إِبراهِیم‌ُ رَب‌ِّ أَرِنِی کَیف‌َ تُحی‌ِ المَوتی قال‌َ أَ وَ لَم تُؤمِن وقتی ابراهیم (ع) گفت پروردگار من بمن نشان ده بطوری که بچشم ببینم چگونگی زنده شدن مرده‌ها را از مصدر جلال احدیت خطاب میرسد آیا بمعاد ایمان نداری.
چون امر معاد بسیار مهم و عقول بشر از درک حقیقت آن و کیفیت وقوع و چگونگی آن عاجز است حتی پیمبر مثل ابراهیم خلیل با آن عظمت شأنش و علو مقامش از خدای خود تقاضای رؤیت میکند که از «علم الیقین» «بعین الیقین» برسد و بچشم سر کیفیت وقوع آن را مشاهده نماید و ایمانش بدرجه اطمینان رسد اینکه بود که وقتی گفت رَب‌ِّ أَرِنِی کَیف‌َ تُحی‌ِ المَوتی و جواب شنید که آیا ایمان نداری گوید:
قال‌َ بَلی وَ لکِن لِیَطمَئِن‌َّ قَلبِی پاسخ گوید آری ایمان دارم لکن می‌خواهم قلبم مطمئن گردد.

اعتراض‌

چگونه ابراهیم طلب رؤیت می‌کند با اینکه پیمبران خصوصا کسانی که اولوا العزم نامیده شده‌اند البته در معارف بدرجه شهود و عیان رسیده‌اند و بایستی بچشم دل عالم دنیا و آخرت را مشاهده نمایند و پس از مشاهده سؤال کردن از چگونگی آن مورد ندارد.

پاسخ‌

آری اینکه غیر از نبی اطلاع از ذوق و درجه عرفان نبی ندارد لکن

صفحه : 412
معلوم است که عوالم وجود در نظر آن برگزیدگان مکشوف است و اخباری که راجع بعالم قبر و برزخ و قیامت و غیر اینها میدهند و از روی کشف و شهود و بضمیمه وحی است و تا چنین دانشی در آنان نباشد لایق وحی نمیباشند نه اینکه است که فقط از راه گوش و چشم استماع وحی نمایند یا رؤیت ملک کنند.
چیزی که هست فرق دیدن بدل و دیدن بچشم چشم دل راجع بامور عقلانی و کلیات معنوی و موجودات مجرده نفوذ دارد لکن راجع بمحسوسات و موجودات جزئی مادی بایستی بتوسط آلات جسمانی ادراک شود، زیرا که خداوند برای ادراک هر نوعی از موجودات حاسه‌ای بانسان کرامت فرموده چشم دل مخصوص بامور معنوی و ادراک مجردات و عوالم ما فوق الطبیعه نفوذ دارد و چشم سر مخصوص باجسام طبیعیه و موجودات مادیه است و اگر چه بچشم دل نیز توان مادیات را ادراک نمود لکن بطور کلی و وجود سعی که ادراک وجود جزئیات در ضمن کلیات برای اهلش مکشوف و پدیدار میگردد نه بطور جزئی و خصوصیات فردی.
پس شاید طلب رؤیت ابراهیم زنده شدن مردگان را اینکه بوده که پس از آنکه بطریق کشف و عیان و وحی اطلاع از عوالم بعد از موت داشت چون راجع بامور مادّی و جسمانی بود و خصوصیات و کیفیات مادی را بایستی بچشم سر مشاهده نمود اینکه بود که از پروردگار طلب رؤیت بچشم سر نمود.
بعبارت واضح‌تر گوئیم اگر چه ابراهیم (ع) بمقتضای عقل و قوه ملکوتی و بصیرت باطنی خود بچگونگی زنده شدن مردگان عالم بود لکن بمقتضای قوای جسمانی و آرامش نفس حیوانی که لازمه حیات جسمانی است میل داشت آنچه را بچشم دل مشاهده مینماید در مرتبه حس بچشم سر نیز مشاهده نماید تا آنکه نفس شریفش راجع بمعاد جسمانی از هر دو جهت آرامش یابد اینکه بود که در پاسخ أَ وَ لَم تُؤمِن گفت آری ایمان دارم و لکن میخواهم قلبم باعتبار قوای جسمانی نیز آرام گیرد (و اللّه العالم باسرار کلامه).

صفحه : 413
قال‌َ فَخُذ أَربَعَةً مِن‌َ الطَّیرِ فَصُرهُن‌َّ إِلَیک‌َ پس از آنکه تقاضای ابراهیم علیه السّلام بسمت قبول رسید خطاب شد چهار کبوتر بگیر، صر در «صرهن‌ّ» در لغت بمعنی میل دادن است یعنی آنها را با خود مأنوس و مایل بخود گردان، لکن مشهور بین مفسرین بقرینه جمله بعد اینطور میشود که چهار مرغ بگیر و قطعه قطعه گردان.
ثُم‌َّ اجعَل عَلی کُل‌ِّ جَبَل‌ٍ مِنهُن‌َّ جُزءاً ثُم‌َّ ادعُهُن‌َّ یَأتِینَک‌َ سَعیاً پس از آنکه آنها را قطعه قطعه گردانیدی هر جزئی از آن را بر سر کوهی بنه و هر یک از آنان را باسم صدا کن که صاحب آن اسم اجابت میکند تو را و بشتاب نزد تو آید.
وَ اعلَم أَن‌َّ اللّه‌َ عَزِیزٌ حَکِیم‌ٌ تا اینکه بدانی خداوند غالب و درستکار است، در تفسیر قمی علی بن ابراهیم از پدرش و او از إبن ابی عمیر و او از ابی ایوب و او از ابی بصیر و او از امام صادق (ع) چنین روایت میکند که «ابراهیم علیه السّلام دید مرداری در ساحل دریا افتاده و سباع و درندگان بری و بحری او را میخورند تعجب نمود و گفت رَب‌ِّ أَرِنِی کَیف‌َ تُحی‌ِ المَوتی قال‌َ فَخُذ أَربَعَةً مِن‌َ الطَّیرِ تا آخر آیه، اینکه بود که ابراهیم (طاوس، خروس کبوتر و کلاغ) اینکه چهار مرغ را گرفت و پس از کشتن آنها را در هم کوبید و اجزاء آن را با هم مخلوط گردانید و هر جزئی از آن گوشتهای کوبیده را بر سر کوهی نهاد و منقار یک یک آنها را گرفت و باسم آن کبوتر را صدا زد و گفت باذن خدا و امر او زنده شوید آن وقت اجزاء گوشت از هم پراکنده گردید و بدن هر یک از آنان تشکیل داده طیران نمودند بسوی ابراهیم آن وقت ابراهیم گفت أَن‌َّ اللّه‌َ عَزِیزٌ حَکِیم‌ٌ (پایان) چنانچه معلوم است اینکه آیه و آیه جلو از بالاترین شواهد و بهترین دلیلی است برای اثبات معاد جسمانی که در روز رستاخیز روح بشر عود مینماید ببدن جسمانی دنیوی.

صفحه : 414

اعتراض‌

‌از ظاهر اینکه حدیث چنین بر می‌آید که ابراهیم وقتی دید آن مرده را حیوانات بری و بحری میخورند و هر قطعه بدن وی جزء حیوانی میگردد همان شبهه آکل و مأکول که مشهور بین منکرین معاد است بنظرش می‌آید که در قیامت اجزایی که جزء بدن دیگری گردیده عود آن چگونه است آکل زنده میشود یا مأکول نمیشود هر دو زنده شوند زیرا که در اینکه فرض بدن مأکول جزء بدن آکل شده دیگر از مأکول چیزی باقی نیست که بگوئید در قیامت اجزای آن با هم جمع میشوند و روح عود مینماید ببدن پس بایستی فقط آکل زنده شود نه مأکول و نمیشود هر دو زنده شوند و اینکه آیه که چهار مرغ را بگیر و اجزاء آن را با هم مخلوط گردان تا آخر آیه جواب شبهه آکل و مأکول را نمیدهد زیرا که اجزاء آن طیور بعینه موجود بوده و جزء یکدیگر نشده بود منتهی از هم متفرق گردیده و پس از آنکه ثانیا با هم ضمیمه گردیده بحالت اولیه خود برمیگردد.

پاسخ‌

‌از همین آیه شبهه آکل و مأکول نیز رد میشود زیرا چنانچه حکماء گویند شیئیت شی‌ء بصورت است یعنی صورت نوعی نه شخصی نه «بماده» پس وقتی آن چهار کبوتر بکوبیدن در هم از صورت حیوانی و کبوتری بیرون رفتند بطوری که اجزای هر یک از آنان بدیگری مخلوط گردید دیگر آنها را کبوتر ننامند آن وقت بمخلوط شدن آنان در هم وجود کبوتری مفقود گردید و پس از اجتماع مواد باذن قادر متعال حیات جدیدی پیدا مینمایند همین طور است آنجایی که انسان را حیوانی یا انسان دیگر بخورد انسان جزء حیوان یا انسان دیگری نگردیده بلکه صورت انسانی از وی گرفته شده و نزد حافظ الصور محفوظ است و نیز حیات انسانی او قائم بنفس انسانی وی است نه قائم باجزاء بدنش تا آنکه گوئید وقتی حیوانی یا انسانی انسانی را بخورد جزء او میگردد و راجع بزنده شدن در قیامت شبهه آکل و مأکول پیش آرید آری روح حیوانی که ناشی از بخاراتی است که از قلب متصاعد بدماغ میشود قائم ببدن است که آنهم بمردن

صفحه : 415
فانی میگردد و جزء دیگری نمیشود بلکه ممکن است گفته شود بدن انسان و نیز قوای فعاله آن از تغذیه و تنمیه و باقی افعال نفسانیه بدن قائم بنفس انسانی است که بمردن از بدن مفارقت مینماید و آن باقی مانده را که بدنش می‌نامند در واقع اسکلتی و شکلی از بدن حقیقی بیش نیست بدن حقیقی ظل روح انسانی و پرتو اوست و هر کجا روح انسانی جای گرفت بدن فعلی و حقیقی او با وی است چنانچه بعقل و نقل ثابت شده که در عالم برزخ نفس با صورت مثالی که صورت فعلی وی است همراهست مگر نمیبینی در بسیاری از اخبار رسیده که در قیامت هر کسی بصورت عملش وارد محشر می‌گردد اگر نبود اینکه بدن حقیقی انسانی ناشی از نفس و پرتو روح وی است چگونه در قیامت که هر چیزی بحقیقت ظهور و بروز مینماید بدن بصورت اخلاق تظاهر مینمود.
خلاصه بمردن چیزی از حقیقت انسانی شخص کاهیده نمیگردد فقط ماده اولیه بدن او بصورت دیگری در آمده و بخراب گردیدن و مندک شدن عالم دنیا تمام صور موجودات مادّی جسمانی اعدام میگردد و بدلالت قوله تعالی یَوم‌َ تُبَدَّل‌ُ الأَرض‌ُ غَیرَ الأَرض‌ِ یعنی روزی که تبدیل میگردد زمین بغیر زمین توان استشهاد نمود که وقتی که عالم دنیا خراب گردیده ماده موجودات که حکماء قدیم آن را (هیولی) میگفتند و حکمای اخیر نیرو یا اثیر یا هر چه اسم نهند بصورت اخروی در آید ارواح بشر بحکم قادر متعال ثانیا بهمان ماده اولیه تعلق گیرند آن وقت صورت برزخی بامر تکوینی تعلق گیرد بماده و انسان تحوّل دیگری پیدا نماید و با روح و جسم وارد عالم آخرت گردد زیرا که ماده اولیه که آن را مادة المواد گویند قابل افاضه هر نوع صورتی است و حیات جدیدی که در خور عالم قیامت باشد بوی افاضه می‌شود تا اینکه علاوه بر عذاب و ثواب روحانی طعم عذاب و ثواب جسمانی را نیز بچشد زیرا که ادراکات جسمانی منوط بآلات جسمانی است و جسم ترکیب شده از ماده و صورت است صورت بلا ماده را جسم نگویند و ماده بلا صورت را جسم ننامند و اگر بخواهیم راجع بمعاد روحانی و جسمانی بحث نمائیم سخن طولانی می‌گردد و اجمالی از آن را در کتاب معاد و آخرین سیر بشر تذکر داده‌ایم هر کس میل دارد رجوع بآن جا نماید.

صفحه : 416
مَثَل‌ُ الَّذِین‌َ یُنفِقُون‌َ أَموالَهُم فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ کَمَثَل‌ِ حَبَّةٍ از آیات قرآنی و احادیث نبوی و غیر آن چنین استفاده میشود که یکی از ارکان دین اسلام انفاق فی سبیل اللّه و اعانت و دستگیری بفقراء و مستمندان است بلکه توان گفت بعد از اصول معارف، اسلام روی دو پایه میچرخد یکی صلاة، دیگری زکاة اگر یکی از اینکه دو پایه خلل یابد چرخ تمدن اسلامی فعالیت خود را از دست میدهد نمیبینی چگونه در کلام مجید مکرّر در مکرر امر بصلاة و زکاة مینماید و اینکه در بسیاری از آیات زکاة را مقارن بصلاة گردانیده شاید سرش همین باشد که اگر اینکه دو اصل روی میزان صحیح انجام گرفت پیکر اسلام تعادل و استقرار می‌یابد زیرا که بصلاة مقام عبودیت که جوهر و لب معرفت است محقق میگردد و بزکوة و انفاق مال تمدن جامعه بشری که مقدمه کسب سعادت و فضیلت است منظم میشود آن وقت اسلام روی پایه صحیح استوار میگردد.
هر جامعه‌ای که افق افراد آن از جهت معاش و زندگانی نزدیک بهم باشند و روی قانون منظمی که هر مرتبه‌ای نسبت بمرتبه بالاتر بیک درجه و اندک تفاوتی بین آنان باشد آن جامعه متعادل و افراد آن با هم متوافق و هر یک بوظیفه خود عمل مینمایند لکن اگر جامعه تعادل خود را از دست داده و بین افراد از حیث ثروت و مال تفاوت فاحش پدید گردیده نفاق و دشمنی بین آنان شیوع مینماید و در نتیجه هیچیک از افراد بوظیفه خود عمل نمیکند و چون قانون مضبوطی بین آنها حکم فرما نیست آن جامعه بزودی منحل میگردد.
و نیز چون دنیا مقدمه آخرت است و چنانچه گفته‌اند
(من لا معاش له لا معاد له)
کسی که امور معاشش منظم نگردید هرگز امور معادش نیز منظم نخواهد شد اینکه است که مقنن قانون اسلام اکیدا امر فرموده بانفاق مال که اغنیاء فقرا را از قسمتی از مال خود بهره‌مند گردانند که هم فقیر از سختی فقر رهایی یابد و غنی نیز با آن علاقه مفرطی که نسبت بمال خود دارد اگر در راه خدا انفاق نماید لایق پاداش بزرگ میگردد

صفحه : 417
اینکه است که شارع اسلام گاهی بوعده ثواب و گاهی بوعید و تهدید بعذاب و گاهی بنمو و زیاد شدن مال و گاهی بغفران و جبران گناه مردم را تحریص و تشویق میگرداند بر انفاق مال برای اینکه افق زندگانی فقیر قدری بالا رود و اغنیاء نیز قدری از مالشان کاسته گردد و باین وسیله فقرا و اغنیاء با هم توافق نمایند و دست بدست هم داده کاخ تمدن را بالا برند و تمام افراد جامعه با هم زندگانی آرامی نمایند و دنیا و آخرت خود را اصلاح گردانند، و نیز قدری محبت دنیا که ناشی از مال و ثروت است از دل اغنیاء بیرون رود و باین وسیله برحمت حق تعالی نزدیک گردند.
أَنبَتَت سَبع‌َ سَنابِل‌َ فِی کُل‌ِّ سُنبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ انفاق فی سبیل اللّه که غرض رضای خدا باشد بدون ریاء و شهرت یا داعی دیگری غیر از طریق بندگی دانه‌ای ماند که از زمین بیرون آید و در آن هفت خوشه باشد و در هر خوشه‌ای یکصد دانه اشاره به اینکه یکی به هفتصد برابر زیاد میشود و اینکه نتیجه و فایده دنیوی است که مترتب میگردد بر انفاق فی سبیل اللّه.
وَ اللّه‌ُ یُضاعِف‌ُ لِمَن یَشاءُ وَ اللّه‌ُ واسِع‌ٌ عَلِیم‌ٌ و خداوند می‌افزاید و زیاد میکند برای هر کس که بخواهد، شکی نیست که جزاف و بیهوده‌کاری در ساحت قدس پروردگار راه ندارد و مشیت و خواست او روی قانون و حکمت است، پس اینکه فرموده افزون میکنم برای هر کسی که بخواهم بدون جهت افزون نمیکند هم بخشش و عنایت و بسط او از روی حکمت و نظام عالم وجود انجام میگیرد و هم گرفتن و باز داشتن فیض او از روی قاعده ناموس خلقت پدید میگردد یک جا باضعاف مضاعف وعده میدهد یک جا به هفتصد برابر یک جا برای هر کار نیکی ده برابر حسنه وعده میدهد.
باید دانست که بر اصل انفاق آثار و خواصی است قطع نظر از خصوصیات دیگری که بر آن ضمیمه گردد چنانچه اگر کافری هم بدون قصد قربت از روی عاطفه و ترحم چیزی انفاق نماید آثار خارجی آن اینکه است که اندازه‌ای مال وی یا مال اولاد وی نمو

صفحه : 418
میکند و زیاد میشود و نیز با وی دوست میگردد، و نیز از شر فقیر ایمن میگردد خلاصه بانفاق زندگانی دنیوی وی ینظم میگردد.
و اگر مسلمان بمقتضی ایمان چنین کاری کند فائده وی چندین برابر زیادتر و آثار خارجی آن هم در دنیا و هم در آخرت بمراتب بسیار افزون‌تر میشود و هر گاه با محسنات دیگر ضمیمه گردد مثل خلوص نیت و پاک بودن مال از حرام و بمستحق و محل قابل رسیدن توأم گردد البته آثار خارجی آن از نمو مال و باقی آثار باضعاف مضاعف زیادتر میگردد وَ اللّه‌ُ واسِع‌ٌ عَلِیم‌ٌ اشاره بسعه و استیلاء و احاطه علمیه او است که بقدرت غیر متناهی آنچه بخواهد افاضه مینماید و باعمال و نیات هر کسی عالم و بینا است و هر کس را در خور اعمالش و استعدادش عوض میدهد.
الَّذِین‌َ یُنفِقُون‌َ أَموالَهُم فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ ثُم‌َّ لا یُتبِعُون‌َ ما أَنفَقُوا مَنًّا وَ لا أَذی‌ً کسانی که مالهای خود را در راه خدا انفاق مینمایند بدون اینکه منتی بر فقیر نهند یا بخشش آنان با زخم زبان یا آزار دیگری همراه باشد.
لَهُم أَجرُهُم عِندَ رَبِّهِم وَ لا خَوف‌ٌ عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنُون‌َ کسانی که اینکه طور در راه رضای حق تعالی بدون قصد انتفاع و با نیت خالص انفاق مال مینمایند و بدون اینکه منتی بر فقیر بگذارند نیز آزاری بوی نرسانند پاداش عمل نیک آنان نزد پروردگار آنها است، ظاهرا آیه اشاره بر اینکه دارد که برای چنین کس علاوه بر زیاد شدن مال به هفتصد برابر یا زیادتر اجر اخروی آنها نزد پروردگار آنها محفوظ است زیاد شدن مال اثر وضعی و دنیوی انفاق است اثر اخروی آن بجای خود است.
وَ لا خَوف‌ٌ عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنُون‌َ در معرض امر ناگوار واقع شدن خوف‌آور است و فقدان امر مطلوب حزن‌آور

صفحه : 419
و شاید اشاره باین باشد که چون پاداش هر عملی بایستی در خور همان عمل باشد کسی که مال خود را با محبت مفرطی که بمال دارد در راه خشنودی حق تعالی انفاق نماید و باین وسیله خوف فقر را از فقیر باندازه‌ای بردارد خداوند خوف از فقر در دنیا و خوف از عذاب اخروی را از وی باز خواهد داشت و او را ایمن میگرداند، و نیز چون فقیر را بمنت نهادن و ایذاء زجر ننموده و وی را محزون نگردانیده خداوند وی را از حزن و اندوه آخرت ایمن میگرداند.
و شاید مقصود اینکه باشد که چنین کسی پاداش عملش نزد خدا محفوظ است نباید از انفاق کردن بترسد بر فقر خود و نیز متأسف و محزون نباشد بر اینکه مال از دستش رفته بلکه بداند که مالش نزد خدا باقی و بچندین برابر تضاعف مینماید و افزون میشود قَول‌ٌ مَعرُوف‌ٌ وَ مَغفِرَةٌ خَیرٌ مِن صَدَقَةٍ یَتبَعُها أَذی‌ً کلام نیکو و طلب مغفرت نمودن بهتر و نیکوتر است از صدقه و انفاقی که همراه آن اذیت بفقیر باشد.
غنی در مقابل سائل فقیر یا اینکه است که احسان و بخششی در باره او میکند لکن دنبال او زخم زبانی باو میزند یا اینکه اصلا بوی اعتنایی نمیکند و میگذرد یا احسانی باو میکند و زخم زبانی و اذیتی بوی هم نمیکند، اینکه آیه اشعار دارد که آنجایی که در باره فقیر احسان میکنید بایستی خودداری کنید که مبادا بفقیر اذیتی از کلام درشت یا بنحو دیگر آزارش کنید و دل او را بشکنید و آنجایی که در باره او انفاق نمیکنید اقلا بکلام نیک و احسان لسانی دل وی را خوش کنید، و شاید مقصود از مغفرت اینکه باشد که هر گاه سائل در اثر عدم احسان درشتی نمود و سخن ناشایسته‌ای گفت پرده‌پوشی کنی و تو بسخن نیکو وی را رد کنی اگر چنین کنی بهتر از اینکه است که چیزی بفقیر بدهی و او را دل شکسته گردانی زیرا که آن مالی که بوی داده‌ای بزودی تمام میشود لکن جراحت دل او که در اثر زخم زبان بوی زده‌ای بزودی التیام نمییابد.

صفحه : 420
وَ اللّه‌ُ غَنِی‌ٌّ حَلِیم‌ٌ خدا بی‌نیاز و غنی بالذات است اگر بخواهد فقیر را ثروت‌مند میگرداند و اینکه بعضی را فقیر و بعضی را غنی میگرداند البته در آن اسراری است یکی ناموس خلقت و نظام کون باین است که همه مردم در غنا و ثروت یک طور نباشند، و دیگر لطف و کرم خداوندی مقتضی اینکه است که هر کسی را بفیض برساند غنی از راه بخشش فیض بگیرد فقیر از راه صبر و بردباری بر فقر که بلای عظیمی است نتیجه کامل عاید او گردد

صفحه : 421

[سوره البقرة (2): آیات 264 تا 269]

اشاره

یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا لا تُبطِلُوا صَدَقاتِکُم بِالمَن‌ِّ وَ الأَذی کَالَّذِی یُنفِق‌ُ مالَه‌ُ رِئاءَ النّاس‌ِ وَ لا یُؤمِن‌ُ بِاللّه‌ِ وَ الیَوم‌ِ الآخِرِ فَمَثَلُه‌ُ کَمَثَل‌ِ صَفوان‌ٍ عَلَیه‌ِ تُراب‌ٌ فَأَصابَه‌ُ وابِل‌ٌ فَتَرَکَه‌ُ صَلداً لا یَقدِرُون‌َ عَلی شَی‌ءٍ مِمّا کَسَبُوا وَ اللّه‌ُ لا یَهدِی القَوم‌َ الکافِرِین‌َ (264) وَ مَثَل‌ُ الَّذِین‌َ یُنفِقُون‌َ أَموالَهُم‌ُ ابتِغاءَ مَرضات‌ِ اللّه‌ِ وَ تَثبِیتاً مِن أَنفُسِهِم کَمَثَل‌ِ جَنَّةٍ بِرَبوَةٍ أَصابَها وابِل‌ٌ فَآتَت أُکُلَها ضِعفَین‌ِ فَإِن لَم یُصِبها وابِل‌ٌ فَطَل‌ٌّ وَ اللّه‌ُ بِما تَعمَلُون‌َ بَصِیرٌ (265) أَ یَوَدُّ أَحَدُکُم أَن تَکُون‌َ لَه‌ُ جَنَّةٌ مِن نَخِیل‌ٍ وَ أَعناب‌ٍ تَجرِی مِن تَحتِهَا الأَنهارُ لَه‌ُ فِیها مِن کُل‌ِّ الثَّمَرات‌ِ وَ أَصابَه‌ُ الکِبَرُ وَ لَه‌ُ ذُرِّیَّةٌ ضُعَفاءُ فَأَصابَها إِعصارٌ فِیه‌ِ نارٌ فَاحتَرَقَت کَذلِک‌َ یُبَیِّن‌ُ اللّه‌ُ لَکُم‌ُ الآیات‌ِ لَعَلَّکُم تَتَفَکَّرُون‌َ (266) یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا أَنفِقُوا مِن طَیِّبات‌ِ ما کَسَبتُم وَ مِمّا أَخرَجنا لَکُم مِن‌َ الأَرض‌ِ وَ لا تَیَمَّمُوا الخَبِیث‌َ مِنه‌ُ تُنفِقُون‌َ وَ لَستُم بِآخِذِیه‌ِ إِلاّ أَن تُغمِضُوا فِیه‌ِ وَ اعلَمُوا أَن‌َّ اللّه‌َ غَنِی‌ٌّ حَمِیدٌ (267) الشَّیطان‌ُ یَعِدُکُم‌ُ الفَقرَ وَ یَأمُرُکُم بِالفَحشاءِ وَ اللّه‌ُ یَعِدُکُم مَغفِرَةً مِنه‌ُ وَ فَضلاً وَ اللّه‌ُ واسِع‌ٌ عَلِیم‌ٌ (268)
یُؤتِی الحِکمَةَ مَن یَشاءُ وَ مَن یُؤت‌َ الحِکمَةَ فَقَد أُوتِی‌َ خَیراً کَثِیراً وَ ما یَذَّکَّرُ إِلاّ أُولُوا الأَلباب‌ِ (269)

ترجمه:

ای اشخاص با ایمان صدقات خود را بمنت نهادن بمستحق و ایذاء بوی باطل نکنید مثل آن کسی که مال خود را از روی ریاء و نشان دادن بمردم انفاق مینماید و ایمان بخدا و روز آخرت ندارد مثال چنین کسی مانند اینکه است که دانه

صفحه : 422
بریزد روی سنگ سختی که خاک روی آن را گرفته و باران درشت قطره بر وی ریزش کند که غبار آن نیز بشوید که نتوانند حاصلی از آن تحصیل کنند و خداوند هدایت و رهنمایی نمیکند جماعت کفار را،
و مثال کسانی که مالهای خود را انفاق میکنند برای خوشنودی خدا با کمال اطمینان نفس (بلطف خدا) مثل دانه‌ایست که در زمین هموار بریزند و باران بسیار بر آن ریزش کند پس حاصل آن دو برابر گردد (که منتظر بود) و اگر باران درشت قطره بر آن نریزد و باران ملایم بر آن ریزد (و بثمر رسد) و خدا بآنچه میکند بیناست،
آیا دوست میدارد یکی از شماها که او را باغی باشد از خرما و انگور که زیر درختان آن آب جاری باشد و در آن از هر میوه‌ای موجود باشد و برسد بپیری و اولادهای کوچکی داشته باشد ناگاه بادی آتشبار بوزد و تمام حاصل وی را بسوزاند (اینکه مثال کسانی است که عمل آنها برای ریاء و خودنمایی است) اینکه چنین خداوند برای شما بیان میکند آیات خود را شاید تفکر و تدبر نمائید،
ای مؤمنین در راه خدا انفاق کنید از پاکیزه‌ترین چیزی که بدست آورده‌اید و از آنچه برای شما از زمین بیرون آورده‌ایم و چیزهایی که خودتان از آن چشم میپوشید و اعتنایی ندارید انفاق ننمائید و بدانید که خداوند بذات خود بی‌نیاز و صاحب صفات ستوده است،
شیطان بشما وعده فقر میدهد و بشما امر بفحشاء و منکر مینماید و خداوند بشما وعده مغفرت و آمرزش و احسان میدهد و خدا صاحب رحمت غیر متناهی و بهر چیز عالم و دانا است
خدا فیض حکمت و دانش عطا میکند بهر کس بخواهد و کسی که باو حکمت عنایت گردید باو خیر بسیاری عطا نموده و متذکر نیستند و نمیفهمند مگر صاحبان عقل.

توضیح آیات‌

یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا لا تُبطِلُوا صَدَقاتِکُم بِالمَن‌ِّ وَ الأَذی خطاب بمؤمنین نموده که بخششهای خود را بمنت نهادن بر فقیر بی‌نوا و ایذاء بآن باطل نکنید ظاهرا مقصود از بطلان در مورد منت و ایذاء انتفاء اثر آن

صفحه : 423
است که انفاق و احسان بفقیر وقتی نتیجه دارد که با منت و اذیت همراه نباشد کَالَّذِی یُنفِق‌ُ مالَه‌ُ رِئاءَ النّاس‌ِ وَ لا یُؤمِن‌ُ بِاللّه‌ِ وَ الیَوم‌ِ الآخِرِ آن کسی که بمنت و ایذاء بفقیر صدقات خود را باطل نماید مثل کسی ماند که از روی ریاء و نشاندادن بمردم انفاق میکند زیرا که بخدا و روز قیامت ایمان ندارد و فقط هدف و وجهه نظر وی مردمند پس همانطوری که عمل ریایی باطل است نه اثر دنیوی بر آن مترتب میگردد و نه اخروی همین طور است منت نهادن بر فقیر و ایذاء آن در مقابل چیزی که باو احسان میشود.
فَمَثَلُه‌ُ کَمَثَل‌ِ صَفوان‌ٍ عَلَیه‌ِ تُراب‌ٌ فَأَصابَه‌ُ وابِل‌ٌ فَتَرَکَه‌ُ صَلداً لا یَقدِرُون‌َ عَلی شَی‌ءٍ مِمّا کَسَبُوا عمل آدم ریاکار بسنگ نرمی ماند که مقداری خاک روی آن را گرفته باشد و بقطره‌های درشت باران خاک‌ها شسته شود و سنگی و تیرگی آن نمایان گردد.
اینکه تشبیه ظاهرا اشاره بآن دارد که همانطوری که دانه پاشیدن روی سنگ سختی که قدری خاک روی آن را گرفته و لو آنکه ابتداء قبل از ریزش باران درشت گمان میشود حاصلخیز است که هر گاه باران بر آن بریزد نباتات از آن پدید میگردد وقتی باران ریزش نمود سنگی آن ظاهر میگردد و بذری که در آن پاشیده شده نیز فاسد گردیده چنین است حال آدم ریاکار وقتی باران غضب پروردگار ریزش نماید و پرده از روی کار برداشته گردد در روز تُبلَی السَّرائِرُ آن تیرگی و سنگی و سختی باطن آن نمایان میگردد و بر خلاف آنکه انتظار میرفت معلوم می‌گردد که بذر عمر تلف گردیده و نتیجه‌ای از اعمال خود نخواهد گرفت آن وقت مصداق اینکه آیه میگردد وَ قَدِمنا إِلی ما عَمِلُوا مِن عَمَل‌ٍ فَجَعَلناه‌ُ هَباءً مَنثُوراً در حدیثی از رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلّم است که فرمود «روز قیامت مردی را بیاورند بوی گویند مال بتو دادیم چه کردی گوید صدقه دادم انفاق نمودم گویند برای آن کردی که مردم گویند فلانی سخی و کریم است کس دیگر را آرند گویند ما تو را

صفحه : 424
قوت و شجاعت دادیم چه کردی گوید جهاد کردیم گویند برای آن کردی که مردم گویند فلانی شجاع و دلیر است، کس دیگر را آرند گویند بتو علم بخشودیم چه کردی گوید علم آموختم و بدیگران علم آزمودم گویند چنین کردی تا مردم بگویند فلانی عالم و دانشمند است و هر سه را بدوزخ برند.
وَ مَثَل‌ُ الَّذِین‌َ یُنفِقُون‌َ أَموالَهُم‌ُ ابتِغاءَ مَرضات‌ِ اللّه‌ِ در مقابل عمل ریاکاران که حاصل و نتیجه‌ای از اعمال خود نمیگیرند تشبیه مینماید عمل کسانی را که از روی اطمینان نفس برای خشنودی خدا انفاق مال مینمایند که مثل کسی ماند که دانه بیفشاند در زمین هموار و باران درشت بر آن ریزش نماید که حاصل آن دو برابر گردد و وقتی زمین هموار و حاصلخیز گردید بباران کم نیز بثمر میرسد و جمله اخیر آیه شاید اشاره باین باشد که عمل وقتی از ریاء خالی گردید و لو آنکه عمل اندک بنظر آید نموّ میکند و کمش بسیار و اندکش بیشمار میگردد.
وَ اللّه‌ُ بِما تَعمَلُون‌َ بَصِیرٌ خداوند بتمام اعمال و افعال و نیّات شما بیناست آری عمل وقتی بنتیجه میرسد که ظاهرش بزیور آداب و نوامیس شرعیه آراسته و باطنش از خار و خاشاک و کثافات ΙȘϘΙȘǙǙʢ وارسته گردیده و بروح ایمان و تقوی و خلوص نیت پرورش یافته چنین عملی در پیشگاه عظمت الهی پذیرفته و لایق قدر و منزلت شایانی است آن وقت است که یک دانه به هفتصد بلکه باضعاف مضاعف برابر میشود.
پس عمده چیزی که بایستی در عبادات مراعات نمود تصحیح نیت است که بسیار کار مشکلی است حدیث از پیغمبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم است «لکل امرئ ما نوی» نتیجه عمل همان است که در نیت عامل بوده و نیت اینکه نیست که در دل بگذرانی یا بزبان بگویی اینکه عمل را برای رضای خدا و قربة الی اللّه می‌کنم ممکن است دروغ بگویی اگر خواهی بدانی که مقصود اصلی تو در اعمال و افعال تو چیست بدقت در باطن خود نظر

صفحه : 425
کن و ببین چه جهتی از جهات دنیا یا آخرت یا محبت حق بر دل تو غالب گشته اگر میل بحظوظات دنیوی بر تو غالب گردیده مثل حب مال یا جاه یا غیر آن بدان که تمامی اعمال و افعال تو بدور آن میچرخند و لو بصورت عبادت باشد و گمان کنی برای خدا میکنی زیرا تمام اعضا و مشاعر انسانی تابع دل او است که هیچ حرکت اختیاری از وی صادر نمیشود مگر بامر قلب اینکه است که نیت از عمل جدا نمیشود.
و اگر جهات اخروی از شوق ببهشت یا خوف از جهنم بر دل غالب گشت آن اعمالی که در اینکه زمینه می‌شود از خودخواهی و حب نفس خارج نیست اگر چه بعضی علماء گفته‌اند در اینجا داعی بداعی است یعنی مقصود چنین کسی از عمل فرمان برداری مولی است که در آخرت تفضلا عوض دهد لکن توان گفت که در اینصورت نیز عمل خالص نیست تا اینکه در پیشگاه الهی دارای ارزش باشد در واقع چنین عمل نفس‌پرستی است نه خداپرستی حتی چنانچه بعض عرفاء گفته‌اند اگر در عبادت قصد تقرب بحق باشد یا مقصود بردن حظ از عبادت باشد آن نیز مخل بخلوص است زیرا در اینصورت نیز نظر بخود دارد و خواهان مقام و منزلتی است بلکه خالص اینکه است که بکلی از خود- خواهی عاری گشته و آن وقتی است که محبت الهی مستولی بر قلب گردیده و همان محبت اقتضای وصل و تقرب کند و اعضاء و جوارح بامر نفس مشغول خدمتگزاری و تحصیل رضای محبوب بر آیند نه اینکه مقصود از عبادت اینکه باشد که نزد خدا قرب و منزلتی پیدا نمایی یا فائده دنیوی یا اخروی از عبادت نصیب تو گردد که بازگشت تمامی اینها بنفس‌پرستی میگردد نه خداپرستی.
أَ یَوَدُّ أَحَدُکُم أَن تَکُون‌َ لَه‌ُ جَنَّةٌ مِن نَخِیل‌ٍ وَ أَعناب‌ٍ تَجرِی مِن تَحتِهَا الأَنهارُ لَه‌ُ فِیها مِن کُل‌ِّ الثَّمَرات‌ِ باز برای وضوح تشبیه مینماید عمل آدم ریاکار را بکسی که باغستانی داشته که در آن انواع و اقسام اشجار و نخلها غرس نموده و از زیر درختان آن آبها جریان داشته و میوه‌جات آن نیز بسیار باشد.

صفحه : 426
وَ أَصابَه‌ُ الکِبَرُ وَ لَه‌ُ ذُرِّیَّةٌ ضُعَفاءُ فَأَصابَها إِعصارٌ فِیه‌ِ نارٌ فَاحتَرَقَت و پیری صاحب اینکه نخلستان را گرفته و اولادهای کوچکی دارد که بایستی از اینکه نخلستان تأمین معاش خود و کودکان نماید ناگاه باد و برقی بجهد و نخلستان را بسوزاند کَذلِک‌َ یُبَیِّن‌ُ اللّه‌ُ لَکُم‌ُ الآیات‌ِ لَعَلَّکُم تَتَفَکَّرُون‌َ خداوند برای شما اینطور بیان میکند آیات خود را شاید شما قدری بخود آئید و فکر خود را بکار اندازید.
ببین خداوند چگونه تشبیه مینماید عمل ریاکار و اذیت کننده بفقیر را بچنین کسی که عمری زحمت کشیده و برای تأمین آتیه خود و اطفال کودک خود باغی و نخلستانی تهیه نموده و دل خوش داشته که در پیری و افسردگی نتیجه بگیرد بیک رعد و برقی که بجهد عمل وی ضایع و دست او خالی میگردد، چنین است حال کسی که بریاء یا منت نهادن و اذیت کردن بفقیر عمل خود را باطل میکند که ریاء آتشی ماند که تمام محصولات اعمال نیک آدمی را میسوزاند و نابود میگرداند.
بعضی از مفسرین چنین اظهار مینماید که در مورد ریاء و منت نهادن بر فقیر ثواب عمل حبط میگردد لکن بهتر اینکه است که گوئیم از اول عمل صحیح واقع نگردیده تا اینکه مستحق ثواب گردد و بعدا بریاء یا ایذای بفقیر حبط گردد فقط صورت عبادت بوده زیرا ریاء در روح عبادت که همان نیت که محرک عمل است واقع میگردد.
یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا أَنفِقُوا مِن طَیِّبات‌ِ ما کَسَبتُم در اینکه مبارک آیه بمؤمنین امر فرموده که بایستی از پاکیزه‌ترین اموالی که بدست آورده‌اید که آن مال حلال و پاکی است که از راه کسب حلال مثل تجارت یا زراعت یا صناعت یا اعمال دیگری انفاق نمائید زیرا که خدا پاک است و عمل پاک را می‌پذیرد.

صفحه : 427
وَ لا تَیَمَّمُوا الخَبِیث‌َ مِنه‌ُ تُنفِقُون‌َ وَ لَستُم بِآخِذِیه‌ِ در شأن نزول آیه گویند چون جماعت انصار برای صدقه خرما می‌آوردند بامر حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله و سلّم خرماها را در بند میکردند و میان دو استوانه می‌آویختند تا فقرا از آنها بخورند مردم از بین خرماها خرمای بد تعبیه میکردند اینکه آیه فرود آمد و از اینکه عمل نهی فرمود که بایستی در انفاق اشیاء پاکیزه را انتخاب نمود نه اشیاء پست و بازمانده‌ای که اگر بشما بدهند باکراه و غمض عین میگیرید.
إِلّا أَن تُغمِضُوا فِیه‌ِ مفسرین گویند جمله «إِلّا أَن تُغمِضُوا» چند قسم قرائت شده: زهری بفتح تا و ضم میم قرائت نموده حسن بصری بفتح تا و کسر میم خوانده و بعض دیگر بضم تا و فتح میم خوانده و گویند قرائت صحیح نزد عامه بضم تا و کسر میم از اغماض و چشم بر هم گذاشتن مأخوذ گردیده و آیه اشاره باین است که چیزی بفقیر نده که اگر فرضا کسی بتو چنین چیزی میداد تو نمیگرفتی مگر از روی اکراه و چشم پوشیدن از پستی و بیمقداری آن مثل اینکه بیشتر مردم در مقام انفاق از خوردنی و پوشیدنی یا غیر آن هر چه دیگر بکارشان نمیخورد احسان بفقیر میکنند در صورتی که در آیه بالا مؤمنین را مأمور گردانیده که از پاکیزه‌ترین محصولات کسب خودشان انفاق کنند در جای دیگر لَن تَنالُوا البِرَّ حَتّی تُنفِقُوا مِمّا تُحِبُّون‌َ الشَّیطان‌ُ یَعِدُکُم‌ُ الفَقرَ وَ یَأمُرُکُم بِالفَحشاءِ شیطان بوسوسه شما را از فقر میترساند که انفاق مال و احسان بفقرا فقر و پریشانی آرد و نیز شما را امر مینماید بکار زشت فضیحت‌آور مثل بخل ورزیدن و جمع‌آوری مال از هر راهی که ممکن باشد و لو بغش‌ّ در معاملات و دزدی و اعمال ظالمانه و بشما تلقین مینماید که مال خود را ذخیره کن و اگر بذل و بخشش نمایی مالت تمام میشود و محتاج میگردی غافل از اینکه انفاق بموقع مانند تجارتی ماند که خسران و زیانی در آن پدید نمیگردد. چنانچه تجربه شده اشخاص سخی هیچوقت معطل

صفحه : 428
و بیچاره نمیگردند چه بسیار دیده شده که اولادان و اعقاب آنان ثروتمند و با عزت گردیده‌اند، اینکه نتیجه دنیوی سخاوت است چه جای آثار اخروی در حدیث دارد که سخاوت درختی است در بهشت که شاخهای فراوان دارد هر آدم سخی دست بیکی از شاخها گرفت وارد بهشت میگردد حتی در حدیث نیز دارد حاتم برای کفرش جهنم میرود لکن برای سخاوتش آتش وی را نمیسوزاند.
لکن باید دانست که سخاوت غیر از تبذیر و اسراف و ولخرجی است سخاوت انفاق مال است بمستحقین و در موردی که عقل و شرع آن را نیکو و بجا دانند.
وَ اللّه‌ُ یَعِدُکُم مَغفِرَةً مِنه‌ُ وَ فَضلًا وَ اللّه‌ُ واسِع‌ٌ عَلِیم‌ٌ شیطان نظر بفقر ذاتی خود و بآن دشمنی دیرینه‌ای که باولاد آدم دارد بشما وعده فقر میدهد و خداوند از راه لطف و کرم وعده مغفرت و احسان میدهد و سعادت و فضیلت را در بذل و احسان منطوی گردانیده آنجا که فرموده وَ مَن یُوق‌َ شُح‌َّ نَفسِه‌ِ فَأُولئِک‌َ هُم‌ُ المُفلِحُون‌َ یکی از مفسرین چنین گوید در اینجا دو وعده عنوان شده یکی از شیطان و دیگری از خدای رحمان وعده شیطان غرور آرد وعده رحمان سرور وعده شیطان از راه وسواس و بخل آمده وعده رحمان از راه وحی و تنزیل آمده وعده شیطان مثل سراب ماند وعده رحمان ثواب و مغفرت آرد، وعده شیطان دروغ و کذب و خلاف واقع نشان میدهد وعده رحمان صدق و عین واقع را مینمایاند.
پس بوعده شیطان مغرور مشو که او تو را دشمنست و تو نیز او را دشمن گیر لا تَعبُدُوا الشَّیطان‌َ إِنَّه‌ُ لَکُم عَدُوٌّ مُبِین‌ٌ او تو را از راه دشمنی بمعصیت میخواند و از درویشی میترساند و خدای رحمان تو را مینوازد و کار تو را آسان میسازد و وعده خوبت میدهد و مرتبه بلندت می‌نهد و خدای جل جلاله توانگر است تو را وعده فضل و رحمت و مغفرت میدهد عطای او بسیار است وعده او خلف ندارد کثیر الفضل و قدیم- الاحسان است پس بایستی خود را حفظ نمایی و بوسوسه شیطانی راه فضل و کرم غیر متناهی الهی را بر خود نبندی. (تفسیر ابو الفتوح)

صفحه : 429
یُؤتِی الحِکمَةَ مَن یَشاءُ وَ مَن یُؤت‌َ الحِکمَةَ فَقَد أُوتِی‌َ خَیراً کَثِیراً در اینکه مقصود از حکمتی که بخیر کثیر معرفی شده چیست در اخبار و کتب مفسرین حکمت بمعنی مختلف آمده و راجع بآن اندازه‌ای در توضیح آیه رَبَّنا وَ ابعَث فِیهِم رَسُولًا مِنهُم یَتلُوا عَلَیهِم آیاتِک‌َ وَ یُعَلِّمُهُم‌ُ الکِتاب‌َ وَ الحِکمَةَ بحث نمودیم.
و از بعض عرفاست که حکمت علم لدنی است دیگری گفته آن نور الهی است که بآن تمیز داده میشود بین الهام و وسواس، دیگری گفته حکمت تجرید سر و خالی کردن دل است از غیر خدا، و بهترین گفتار همان رأی اول است یعنی علم لدنی زیرا حکمت همان نوری است که «یقذفه اللّه فی قلب من یشاء من عباده» و راجع باعراب «یؤتی» نیز گفتاری از قراء گفته شده: یعقوب بکسر تا قرائت کرده وَ مَن یُؤت‌َ الحِکمَةَ و اعمش بآن ضمیر غائب اضافه نموده و من یؤتی اللّه الحکمة» و باقی قراء بجزم تا قرائت نموده‌اند «و من یؤتی الحکمة»

صفحه : 430

[سوره البقرة (2): آیات 270 تا 276]

اشاره

وَ ما أَنفَقتُم مِن نَفَقَةٍ أَو نَذَرتُم مِن نَذرٍ فَإِن‌َّ اللّه‌َ یَعلَمُه‌ُ وَ ما لِلظّالِمِین‌َ مِن أَنصارٍ (270) إِن تُبدُوا الصَّدَقات‌ِ فَنِعِمّا هِی‌َ وَ إِن تُخفُوها وَ تُؤتُوهَا الفُقَراءَ فَهُوَ خَیرٌ لَکُم وَ یُکَفِّرُ عَنکُم مِن سَیِّئاتِکُم وَ اللّه‌ُ بِما تَعمَلُون‌َ خَبِیرٌ (271) لَیس‌َ عَلَیک‌َ هُداهُم وَ لکِن‌َّ اللّه‌َ یَهدِی مَن یَشاءُ وَ ما تُنفِقُوا مِن خَیرٍ فَلِأَنفُسِکُم وَ ما تُنفِقُون‌َ إِلاَّ ابتِغاءَ وَجه‌ِ اللّه‌ِ وَ ما تُنفِقُوا مِن خَیرٍ یُوَف‌َّ إِلَیکُم وَ أَنتُم لا تُظلَمُون‌َ (272) لِلفُقَراءِ الَّذِین‌َ أُحصِرُوا فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ لا یَستَطِیعُون‌َ ضَرباً فِی الأَرض‌ِ یَحسَبُهُم‌ُ الجاهِل‌ُ أَغنِیاءَ مِن‌َ التَّعَفُّف‌ِ تَعرِفُهُم بِسِیماهُم لا یَسئَلُون‌َ النّاس‌َ إِلحافاً وَ ما تُنفِقُوا مِن خَیرٍ فَإِن‌َّ اللّه‌َ بِه‌ِ عَلِیم‌ٌ (273) الَّذِین‌َ یُنفِقُون‌َ أَموالَهُم بِاللَّیل‌ِ وَ النَّهارِ سِرًّا وَ عَلانِیَةً فَلَهُم أَجرُهُم عِندَ رَبِّهِم وَ لا خَوف‌ٌ عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنُون‌َ (274)
الَّذِین‌َ یَأکُلُون‌َ الرِّبا لا یَقُومُون‌َ إِلاّ کَما یَقُوم‌ُ الَّذِی یَتَخَبَّطُه‌ُ الشَّیطان‌ُ مِن‌َ المَس‌ِّ ذلِک‌َ بِأَنَّهُم قالُوا إِنَّمَا البَیع‌ُ مِثل‌ُ الرِّبا وَ أَحَل‌َّ اللّه‌ُ البَیع‌َ وَ حَرَّم‌َ الرِّبا فَمَن جاءَه‌ُ مَوعِظَةٌ مِن رَبِّه‌ِ فَانتَهی فَلَه‌ُ ما سَلَف‌َ وَ أَمرُه‌ُ إِلَی اللّه‌ِ وَ مَن عادَ فَأُولئِک‌َ أَصحاب‌ُ النّارِ هُم فِیها خالِدُون‌َ (275) یَمحَق‌ُ اللّه‌ُ الرِّبا وَ یُربِی الصَّدَقات‌ِ وَ اللّه‌ُ لا یُحِب‌ُّ کُل‌َّ کَفّارٍ أَثِیم‌ٍ (276)

ترجمه:

آنچه انفاق کنید یا نذر کنید خدا عالم باو است و برای ستمکاران (که حق فقرا را ندهند) یار و یاوری نیست،
اگر صدقات را ظاهر و علانیه دهید خوب است و اگر در خفاء بفقیر بدهید آن بهتر است (و بپاداش آن) میپوشاند

صفحه : 431
گناهان شما را بآنچه میکنید خداوند آگاهست
خطاب برسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم است که بعهده تو نیست هدایت کردن مردم خدا هدایت میکند هر کس را که بخواهد و آنچه شما مؤمنین انفاق کنید فایده آن عاید خود شما میشود و بایست انفاق نکنید مگر برای خوشنودی خدا و آنچه خیر و خوبی کنید پاداش تمام از جانب خدا بشما میرسد و بشما هرگز ستم نخواهد رسید،
صدقات مخصوص فقیرانی است که در راه خدا درمانده شده‌اند و توانایی بر حرکت و کسب و عمل ندارند و از فرط عفاف فقر خود را مخفی میدارند که آن کسی که دانا بحال آنان نیست گمان میکند که غنی و مال دارند و بایست آنها را بسیما و علامات بشناسید که هرگز از مردم چیزی سؤال نکنند و آنچه شما مؤمنین از خیرات انفاق میکنید خداوند عالم باوست
آن کسانی که اموال خود را در راه خدا انفاق میکنند در شب و روز در خفا و ظاهر اجر آنها و پاداش عمل آنها نزد پروردگار آنها است هرگز از آینده خوفناک و از گذشته محزون نمیباشند،
کسانی که ربا میخورند برنمیخیزند مگر بمانند کسی که بوسوسه شیطان مخبط و دیوانه شده زیرا که گمان میکنند معامله خرید و فروش مثل ربا است و خداوند بیع را حلال کرده و ربا را حرام نموده پس کسی که بموعظه پروردگار دست از عمل ربا بردارد خدا از عمل گذشته او میگذرد و امر او بسوی خدا است و کسانی که از اینکه عمل دست برندارند آنها اهل آتشند و در آن جاویدانند،
خداوند سود ربا را نابود گرداند و صدقات را افزونی دهد و خدا دوست نمیدارد مردم کافر گنه‌کار را.

توضیح آیات‌

وَ ما أَنفَقتُم مِن نَفَقَةٍ أَو نَذَرتُم مِن نَذرٍ در عرف شرع نذر آنست که انسان خود را ملزم میگرداند بر عملی و نذر دو قسم است مشروط و غیر مشروط یعنی یا نذر را معلق میگرداند بشرطی یا بدون شرط بر خود عمل نیکی ثابت و لازم میگرداند قال اللّه تعالی حکایة از مریم که گفت:
إِنِّی نَذَرت‌ُ لِلرَّحمن‌ِ صَوماً

صفحه : 432
و صیغه نذر چنین است که بگوید «نذرت للّه ان کان کذا» یعنی اگر فلان حاجت من انجام گرفت «فلله علی‌ّ کذا» عمل نیک مثل انفاق یا نماز مستحب‌ّ یا روزه یا غیر آن که در موقع بر آمدن حاجت وفاء بنذر واجب و ترک آن کفاره دارد و در نذر غیر مشروط که فقط بگوید «فلله علی کذا» آیا وفاء بنذر واجب میشود یا نه بین فقهاء اختلاف است بیشترین آنها گویند نذر منعقد میشود و نیز وفاء نمودن بآن لازم می گردد و جای بحث آن کتب فقهیه است.
و وفای بنذر در جایی لازم میشود که در متعلق آن رجحان باشد و گر نه اگر بر امر مکروهی یا حرامی نذر کند مثل اینکه نذر کند اگر حاجت من بر آمد فلان عمل حرامی را مرتکب گردم اصلا منعقد نمیگردد و نیز بایستی نذر بر انجام دادن عملی نماید که در نظر شارع حرام یا مکروه نباشد مثل اینکه نذر کند اگر موفق گردد بر فعل حرامی فلان عمل نیک بکند آن نیز صحیح نیست و نذر منعقد نمیگردد.
و نذر در معنی لغوی از انذار آمده و آن اخباری است که در آن تخویف و تهدید باشد مقابل تبشیر که آن اخباری است که در آن سرور و مسرت باشد.
فَإِن‌َّ اللّه‌َ یَعلَمُه‌ُ وَ ما لِلظّالِمِین‌َ مِن أَنصارٍ آنچه شما مؤمنین انفاق کنید یا آنچه نذر کنید خدا میداند و کسانی که بخود و دیگران ظلم کرده‌اند یار و یاوری ندارند، شاید مقصود از ظالمین در اینجا کسانی میباشند که بفقرا ظلم میکنند مثل اینکه حقوق مالی آنها را از زکاة و خمس و مالی که بنذر و غیر اینها که بایستی بفقراء داد ندهند چنین اشخاصی در قیامت که موقع بیچارگی و درماندگی است یار و یاوری ندارند.
إِن تُبدُوا الصَّدَقات‌ِ فَنِعِمّا هِی‌َ اگر صدقات را آشکارا دهید خوب است، مفسرین در شأن نزول آیه چنین گویند که از رسول اکرم سؤال شد چگونه صدقه دهیم صدقات و انفاقات را آشکار کنیم یا مخفی داریم اینکه آیه فرود آمد که مخیرید بخواهید آشکار دهید خوب است.

صفحه : 433
وَ إِن تُخفُوها وَ تُؤتُوهَا الفُقَراءَ فَهُوَ خَیرٌ لَکُم و اگر مخفی دارید و در پنهانی احسانی در باره فقیر بکنید آن بهتر است در حدیثی نسبت میدهند بپیغمبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم که «صدقه مخفی دادن خشم و غضب خدا را مینشاند» و در حدیث دیگر صدقه مخفی گناه را میبرد مثل آبی ماند که آتش را خاموش میگرداند و هفتاد بلا را رفع میگرداند.
و بعضی از مفسرین نظر ببعض اخبار فرق گذارده‌اند بین صدقات واجب مثل زکاة، خمس، کفارات و غیر اینها و بین صدقات مستحب‌ّ که گویند در واجب آشکارا دادن بهتر است و در مستحب‌ّ پنهان نمودن اولی است، لکن از ظاهر آیه عموم بر می آید که نسبت بواجب و مستحب‌ّ هر دو مخفی دادن و از انظار پنهان نمودن بهتر است مگر در جایی که دهنده متهم باشد بتارک زکاة که در اینجا ظاهر نمودن اولی است.
و شاید آن روایتی که علی بن ابراهیم از صادق آل محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلّم نقل مینماید که «صدقه واجب را علانیه باید داد و مستحب‌ّ را پنهان» سرش همین باشد.
خلاصه نظر بعموم آیه آنجایی که اتهامی یا ریایی در کار نباشد در تمامی صدقات چه واجب و چه مستحب‌ّ علانیه و آشکار دادن خوب است و پنهان نمودن بهتر است وَ یُکَفِّرُ عَنکُم مِن سَیِّئاتِکُم بعضی از قراء «تکفّر» بتاء قرائت کرده‌اند یعنی صدقه گناهان را میپوشاند و بعضی بیاء قرائت نموده‌اند یعنی خداوند بصدقات گناهان را میپوشاند و بعضی بنون «نکفر» قرائت کرده‌اند یعنی ما بصدقات گناهان را میپوشانیم «من» در «سیئاتکم» بمعنی تبعیض است که صدقات بعضی از گناهان را میپوشاند نه همه گناهان را.
لَیس‌َ عَلَیک‌َ هُداهُم وَ لکِن‌َّ اللّه‌َ یَهدِی مَن یَشاءُ راجع بتفسیر آیه از مفسرین گفتاری نقل شده است 1- خطاب بپیمبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم است که تو را نمیرسد که صدقات را از کفار باز داری برای

صفحه : 434
اینکه ایمان آرند و اینجا نظیر قول حق تعالی است أَ فَأَنت‌َ تُکرِه‌ُ النّاس‌َ حَتّی یَکُونُوا مُؤمِنِین‌َ. (إبن عباس و سعید بن جبیر) و بنا بر اینکه معنی بکفار صدقه مستحب‌ّ دادن مباح است.
2- بر تو نیست که بتوانی کسی را برسانی بثواب و ایصال ببهشت همین قدر وظیفه تو که پیمبری اینکه است که مردم را رهنمایی کنی بطریق ایمان و سعادت. 3- تو را نمیرسد که مردم را بسوی خودت رهنمایی کنی بعد از آنکه آنها را هدایت نموده‌ای بایمان و طاعت. (مجمع البیان) قول دوم بحقیقت نزدیک‌تر است زیرا که هدایت دو معنی دارد یکی راه‌نمایی بمقصود، و دیگری رساندن بمقصود که اولی وظیفه پیمبران است که راه هدایت و طریق کسب سعادت و فضیلت را بمردم برسانند و آنها را بجاده حق و حقیقت رهبری نمایند و دومی که رساندن بمقصود باشد کار خدایی است از عهده بشر خارج است اینکه است که گویا میفرماید ای پیمبر گرامی خود را بزحمت نینداز وظیفه تو تبلیغ رسالت و رهنمایی بود که کردی و ما هر کس را بخواهیم بمقصود میرسانیم و وی را بکمال انسانیت نائل میگردانیم و نظیر اینکه آیه در آیات قرآنی بسیار است.
وَ لکِن‌َّ اللّه‌َ یَهدِی مَن یَشاءُ و لکن خدا هدایت میکند هر کس را بخواهد مکرر گفته شده درست است که هدایت یافتن معلق بمشیت الهی است چنانچه در بسیاری از آیات تذکر داده لکن باید دانست که جزاف و بیهوده‌کاری از ساحت قدس خداوند بیرون است مشیت در محل قابل نفوذ میکند وقتی انسان باختیاری که قادر مختار در کف اقتدار وی نهاده خود را در معرض رحمت خداوندی در آورد فیاض علی الاطلاق منع فیض نمیکند و وی را بسوی سعادت و کسب فضیلت رهبری مینماید، غرض اینکه است که گمان نشود بدون سبب و مرجح یکی را هدایت و دیگری را خذلان نماید و در مقابل عمل خود بنده ضعیف ذلیل خود را عذاب نماید که چرا چنین و چنان کردی اینطور نیست زیرا چنین عملی منافی با عدل است چه جای رحمت که انسان بلکه کلیه موجودات را از روی رحمت رحمانی خلقت فرموده

صفحه : 435
بلکه همه ظهوری و پرتوی از رحمت واسعه او بیش نیستند.
وَ ما تُنفِقُوا مِن خَیرٍ فَلِأَنفُسِکُم آنچه کنید از خیرات و مبرات و کارهای شایسته خوب و نیکو عاید خود شما میشود و نتیجه خوبی آن بشما خواهد رسید شاید اشاره باین است که خدا محتاج بعمل خیر شما نیست زیرا که او غنی بالذات است و شما محتاج و نیازمندید و بایستی کاری کنید که در معرض رحمت الهی واقع گردید.
وَ ما تُنفِقُون‌َ إِلَّا ابتِغاءَ وَجه‌ِ اللّه‌ِ وَ ما تُنفِقُوا مِن خَیرٍ یُوَف‌َّ إِلَیکُم وَ أَنتُم لا تُظلَمُون‌َ خداوند در اینکه آیه در مقام تعریف و تمجید مؤمنین بر آمده که مؤمنین انفاق نمیکنند مگر برای خشنودی خدا و شاید اشاره باین باشد که وقتی عمل خیر و منتج نتیجه میگردد و برای شخص فایده دارد که با نیّت خالص توأم باشد که بجز وجه اللّه و رضای او چیزی در نظر نداشته باشد وقتی عمل اینطور شد عمل خیر است و بازگشت آن بخود عامل می‌گردد.
و بعضی از مفسرین گفته وَ ما تُنفِقُون‌َ نهی است بصورت خبر، یعنی مؤمن آن است که انفاق نمیکند مگر بای خشنودی و رضای خدا.
لِلفُقَراءِ الَّذِین‌َ أُحصِرُوا فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ پس از آنکه مردم را تحریص و تشویق نموده بانفاق فی سبیل اللّه و وعده رحمت و مغفرت و پاداش بزرگ بانفاق کنندگان داده شده در مقام محل‌ّ و مورد انفاق برآمده که بایستی چه کسانی را مورد بخشش و انفاق خود قرار دهید و آنان فقرایی میباشند که محصور و عاجز و بینوا گردیده‌اند که دیگر کاری از آنها ساخته نمیشود.
مفسرین گویند اینکه آیه در مورد اصحاب صفه فرود آمده و آنها چهار صد نفر از مهاجرین بودند که با رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلّم از مکه بمدینه مهاجرت نموده بودند و آنان در مسجد منزل داشتند روزی رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم بر آنها گذر نمود چون فقر آنها را دید

صفحه : 436
فرمود از امت من هر کس اینکه طور فقیر و راضی و قانع باشد در بهشت از رفیقان من است.
لا یَستَطِیعُون‌َ ضَرباً فِی الأَرض‌ِ یَحسَبُهُم‌ُ الجاهِل‌ُ أَغنِیاءَ مِن‌َ التَّعَفُّف‌ِ تَعرِفُهُم بِسِیماهُم لا یَسئَلُون‌َ النّاس‌َ إِلحافاً آن فقیری که از پیری یا مرض یا غیر آن کاری از وی بر نیاید و چنان عفیف باشد و فقر خود را مخفی دارد که گمان شود آن غنی‌ّ و ثروتمند است لکن از صورت و سیمای آن فقر نمایان باشد و آنها چنین اشخاصی میباشند که با شدت فقر دست گدایی و ذلت نزد کسی دراز نمیکنند چنین کسانی را بایستی مورد احسان قرار داد.
وَ ما تُنفِقُوا مِن خَیرٍ فَإِن‌َّ اللّه‌َ بِه‌ِ عَلِیم‌ٌ و آنچه از خیر و خوبی بذل و بخشش نمائید خداوند بآن آگاه است وَ ما تُنفِقُوا ماء موصوله و مفید عموم است شاید مقصود از انفاق در اینجا خیر رساندن بغیر باشد چه بتوسط مال باشد و چه بتوسط زبان که کلام نیکی در مقام خیرخواهی مسلمانان انجام دهد.
الَّذِین‌َ یُنفِقُون‌َ أَموالَهُم بِاللَّیل‌ِ وَ النَّهارِ سِرًّا وَ عَلانِیَةً در شأن نزول آیه بین مفسرین گفتاری است مجاهد از عبد اللّه عباس چنین روایت کرده که اینکه آیه در شأن علی بن ابی طالب فرود آمده زیرا وقتی آیه پیش نازل گردید حضرتش چهار درهم داشت یکی شب داد و یکی روز یکی را آشکارا داد و یکی پنهان و شاید سرّ اینکه چهار درهم مال اندک را خداوند مالها نامید اینکه است که وقتی عمل از روی تقوی و ایمان و صدق و صفا صادر گردید اندکش بسیار و قلیلش کثیر محسوب میگردد و بسیاری از مفسرین شیعه و سنی معترفند که بسیار از آیات قرآنی در شأن مولی علی علیه السّلام فرود آمده.

صفحه : 437
فَلَهُم أَجرُهُم عِندَ رَبِّهِم وَ لا خَوف‌ٌ عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنُون‌َ کسانی که اینطور انفاق نمایند پاداش عمل نیک آنان نزد پروردگار آنها است، مفسرین نفی خوف و حزن را بقیامت تفسیر نموده‌اند که انفاق کنندگان در قیامت خوف و حزنی برای آنان نیست، لکن نظر باطلاق آیه که مقیّد بقیامت نیست شاید مقصود اینکه باشد که وقتی مؤمنین تصدیق نمودند و باور کردند که پاداش عمل آنها نزد پروردگارشان محفوظ است دیگر در انفاق کردن خوف و ترسی از فقر ندارند و نیز محزون نمیباشند که بانفاق مالشان تلف گردیده زیرا کسی که مال خود را میدهد بامید اینکه باضعاف مضاعف عوض بگیرد چگونه خائف و محزون میگردد بر اتلاف مال.
الَّذِین‌َ یَأکُلُون‌َ الرِّبا پس از آنکه فضیلت احسان بفقرا و انفاق فی سبیل اللّه را بیان نمود که در واقع گذشتن از مال است در راه خدا در مقابل آن در خباثت گرفتن مال است بلا عوض و بقدری که انفاق و گذشت آن در راه حق تعالی فضیلت و سعادت‌آور است گرفتن نزول مال چون بلا عوض است خباثت‌آور و باعث دوری از رحمت حق تعالی میشود.
ربا در لغت بمعنی زیادتی است و در عرف شرع آنچه بر رأس المال اضافه میشود بلا عوض آن را ربا گویند.
و حرمت ربا اتفاقی بین جمیع مسلمین است و روایت از امام صادق علیه السّلام است که یک درهم از ربا گناه آن بزرگتر است از زنای با محارم و در آیات دیگر اکیدا نهی فرموده از اکل ربا و بقدری در نظر اسلام گناه ربا خوردن بزرگ نشان میدهد که بعد از شرک بخدا و ضدیت با دین اسلام حتی زنا و شرب خمر و قماربازی هیچ گناهی بقدر ربا گرفتن بزرگ نیست پس مسلما ربا خوردن از گناهان کبیره بلکه اکبر کبائر بشمار میرود و در بعضی از روایات است که گناه آن مقابل هفتاد زنایی است که با مادر خود کرده باشد و نیز اتفاقی است که آنچه بربا گرفته میشود بایستی بصاحبش رد نمود و اگر

صفحه : 438
صاحبش مقصود شده باشد از جانب او باید صدقه داد و در اینکه موضوع چیزی که ربا در آن واقع میگردد چیست ظاهرا اتفاقی بین فقهای ما اینکه است که ربا در هر چیز است که بوزن یا کیل معامله شود. یعنی ربای معاملی نه ربای قرضی.
و از کتاب تهذیب بروایت بیّاع سائری است که راوی گوید سؤال نمودم از ابی عبد اللّه «ع» ربا چیست فرمود دراهم بدراهم مثلین بمثل حنطة بحنطه و از کتاب فقیه بروایت زراره از ابی عبد اللّه «ع» است که ربا نیست مگر در چند چیزی که وزن کنند یا کیل نمایند، و فقها گویند ربا بین زن و شوهر و پدر و فرزند نیست که زن از شوهر و فرزند از پدر بگیرد و ربا گرفتن از کافر را نیز جایز میدانند.
و چنانچه بعضی از مفسرین گویند بین فقهاء سنی در موضوع ربا اختلاف است ابو حنیفه و تابعین وی و اهل عراق و مذهب شافعی و اهل حجاز اینکه است که ربا فقط در اثمان مثل طلا و نقره است و در مأکولات و مشروبات و چیزهای دیگر ربا نیست و بمذهب مالک عکس آنست که ربا را در مأکولات میداند و جای تفصیل آن کتب فقهیه است لا یَقُومُون‌َ إِلّا کَما یَقُوم‌ُ الَّذِی یَتَخَبَّطُه‌ُ الشَّیطان‌ُ مِن‌َ المَس‌ِّ آدم رباخور را تشبیه مینمایند بکسی که تعادل وجود خود را از دست داده و مثل کسی ماند که مرض صداع و خبط دماغ پیدا نموده و بمداخله شیاطین در مغز وی دیوانه شده باشد و نتواند مستقیما راه برود.
شاید کنایه باین باشد که انسان وقتی دارای استقامت میگردد و مستقیما تواند حرکت بسوی مقصود نماید و بآخرین کمال انسانی نائل گردد که در تمام امور درجه اعتدال و حد وسط را مراعات نماید، و مراعات درجه اعتدال در امور اجتماعی نخستین شرط قانون تمدن است کسی که مال مردم را بربا و بلاعوض میگیرد چنین کسی از حد اعتدال خارج گردیده و استقامت در طریق انسانیت از وی سلب شده وقتی تعادل قوای انسانیت از وی گرفته شد و در طریق انسانیت نتوانست حرکت کند مثل آدم دیوانه ماند که قوه ممیزه وی مختل گردیده اینکه است که قبح عمل خود را که گرفتن مال بلاعوض تصرف عدوانی است دیگر ادراک نمی‌کند و ربا خوردن را کار نیکو

صفحه : 439
میداند و نمیفهمد گرفتن مال بلاعوض منجرّ باختلال تمدن جامعه بشری میگردد و وقتی جامعه مختل گردید وضعیت تمام افراد جامعه دگرگون میگردد وقتی افراد جامعه‌ای در مهد امن و امان توانند زیست بنمایند که وضعیت جامعه روی پایه صحیحی استوار گردیده باشد، آدم رباخوار چنین گمان میکند بگرفتن مال غیر ثروتمند میگردد و لو آنکه آن دیگر فقیر و بینوا گردد نمیداند بالاخره ضرر فقرا نیز باین سرایت خواهد نمود.
ذلِک‌َ بِأَنَّهُم قالُوا إِنَّمَا البَیع‌ُ مِثل‌ُ الرِّبا و چون آدم رباخوار از قانون تمدن منحرف گردیده و مثل آدم دیوانه حس‌ّ انسانیت از وی گرفته شده اینکه است که گمان میکند ربا مثل خرید و فروش است.
وَ أَحَل‌َّ اللّه‌ُ البَیع‌َ وَ حَرَّم‌َ الرِّبا چگونه ممکن است آدم عاقل که بمداخله شیطان اختلال دماغی پیدا ننموده گمان کند ربا مثل بیع است در صورتی که خداوند خرید و فروش را حلال نموده و ربا را حرام گردانیده.
و بسیاری از مفسرین راجع باول آیه لا یَقُومُون‌َ إِلّا کَما یَقُوم‌ُ الَّذِی یَتَخَبَّطُه‌ُ الشَّیطان‌ُ مِن‌َ المَس‌ِّ نظر باخباری که در بیان آیه رسیده اینطور معنی کرده‌اند که آدم رباخوار روز قیامت از قبر بر میخیزد مثل آدم دیوانه که شیطان بوی مس‌ّ نموده و بحال دیوانگی وارد محشر میگردد لکن همان معنی که گفته شد بسیاق آیه مناسب‌تر بنظر میآید زیرا که ظاهرا در اینجا آیه در مقام کیفر و مجازات اخروی نیست بلکه در مقام اینکه است که رباخوارگی منافی با حکم عقل و بر خلاف حس انسانیت است و شاید احادیث نظر باین دارد که نتیجه عدم استقامت در صراط انسانیت چنین است که در قیامت دیوانه وارد محشر گردد.

صفحه : 440
فَمَن جاءَه‌ُ مَوعِظَةٌ مِن رَبِّه‌ِ فَانتَهی فَلَه‌ُ ما سَلَف‌َ وَ أَمرُه‌ُ إِلَی اللّه‌ِ کسی که بموعظه پروردگارش متعظ گردید و از اینکه عمل رباخوری یا هر عمل بدی خودداری نمود و از عمل گذشته توبه و بازگشت نمود خداوند او را عفو میکند و امر او راجع بحق تعالی است که در باره وی چه عملی کند و چه حکمی فرماید اکثر مفسرین اینکه جمله فَلَه‌ُ ما سَلَف‌َ وَ أَمرُه‌ُ إِلَی اللّه‌ِ را اختصاص بربا داده‌اند که آن کسی که پس از حکم قرآن از اینکه عمل شنیع رباخوری دست بردارد و توبه کند عمل گذشته او ضرری بحال وی نمیزند و حکمش راجع بپروردگار است لکن بعضی از مفسرین اینکه جمله را حمل بر معنی کلی نموده‌اند که فقط اینکه حکم مخصوص بربا باشد بلکه تمام گناهان را شامل میگردد که آن کسی که بحکم قرآن و موعظه پروردگار دست از هر معصیت و گناهی بردارد و توبه کند عمل گذشته وی از حیث عذاب بخشوده میشود لکن در مورد حقوق اللّه مثل واجبات یا حقوق النّاس بایستی جبران کند.
(پایان) آری ممکن است معنی عموم از آیه استفاده نمود که کسی که بموعظه قرآن از هر عمل نکوهیده‌ای خواه ربا باشد یا غیر ربا دست برداشت و توبه نمود «فَلَه‌ُ ما سَلَف‌َ» عمل گذشته وی بنفعش تمام میشود زیرا بضمیمه آن آیه که راجع بتوبه‌کنندگان از معاصی فرموده (الّذین یبدلون سیئاتهم بالحسنات) چنین استفاده میشود که اثر توبه و خودداری نمودن از گناهان چنین است که سیئات را تبدیل مینماید بحسنات.
وَ مَن عادَ فَأُولئِک‌َ أَصحاب‌ُ النّارِ هُم فِیها خالِدُون‌َ و کسی را که نهی و موعظه پروردگار وی را متنبه نکند که بعد از توبه یا بدون توبه عمل ربا را تکرار نماید چنین کسانی یاران جهنم‌اند و در جهنم جاویدانند.
اینکه جمله و نیز جمله فَأذَنُوا بِحَرب‌ٍ مِن‌َ اللّه‌ِ در مقام بزرگی و عظمت حرمت رباخوری است که چنین تهدیدی راجع بهیچ گناهی و معاصی فرعی نشده و بزرگی گناه رباخوری را نظیر شرک بخدا و دشمنی با دین خدا محسوب گردانیده.

صفحه : 441
یَمحَق‌ُ اللّه‌ُ الرِّبا وَ یُربِی الصَّدَقات‌ِ خداوند بی‌برکت نموده ربا را و نمو و زیادتی داد در صدقات و نظیر اینکه آیه آیه دیگری است در سوره روم که گویند آن آیه مکی است و پیش‌تر از اینکه آیه فرود آمده وَ ما آتَیتُم مِن رِباً لِیَربُوَا فِی أَموال‌ِ النّاس‌ِ فَلا یَربُوا عِندَ اللّه‌ِ وَ ما آتَیتُم مِن زَکاةٍ تُرِیدُون‌َ وَجه‌َ اللّه‌ِ فَأُولئِک‌َ هُم‌ُ المُضعِفُون‌َ خلاصه معنی چنین است اینکه گمان میکنید بربا گرفتن مال شما زیاد میشود نه چنین است بلکه بزکوة مال زیاد میشود و نمو میکند.

صفحه : 442

[سوره البقرة (2): آیات 277 تا 283]

اشاره

إِن‌َّ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّکاةَ لَهُم أَجرُهُم عِندَ رَبِّهِم وَ لا خَوف‌ٌ عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنُون‌َ (277) یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا اتَّقُوا اللّه‌َ وَ ذَرُوا ما بَقِی‌َ مِن‌َ الرِّبا إِن کُنتُم مُؤمِنِین‌َ (278) فَإِن لَم تَفعَلُوا فَأذَنُوا بِحَرب‌ٍ مِن‌َ اللّه‌ِ وَ رَسُولِه‌ِ وَ إِن تُبتُم فَلَکُم رُؤُس‌ُ أَموالِکُم لا تَظلِمُون‌َ وَ لا تُظلَمُون‌َ (279) وَ إِن کان‌َ ذُو عُسرَةٍ فَنَظِرَةٌ إِلی مَیسَرَةٍ وَ أَن تَصَدَّقُوا خَیرٌ لَکُم إِن کُنتُم تَعلَمُون‌َ (280) وَ اتَّقُوا یَوماً تُرجَعُون‌َ فِیه‌ِ إِلَی اللّه‌ِ ثُم‌َّ تُوَفّی کُل‌ُّ نَفس‌ٍ ما کَسَبَت وَ هُم لا یُظلَمُون‌َ (281)
یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا إِذا تَدایَنتُم بِدَین‌ٍ إِلی أَجَل‌ٍ مُسَمًّی فَاکتُبُوه‌ُ وَ لیَکتُب بَینَکُم کاتِب‌ٌ بِالعَدل‌ِ وَ لا یَأب‌َ کاتِب‌ٌ أَن یَکتُب‌َ کَما عَلَّمَه‌ُ اللّه‌ُ فَلیَکتُب وَ لیُملِل‌ِ الَّذِی عَلَیه‌ِ الحَق‌ُّ وَ لیَتَّق‌ِ اللّه‌َ رَبَّه‌ُ وَ لا یَبخَس مِنه‌ُ شَیئاً فَإِن کان‌َ الَّذِی عَلَیه‌ِ الحَق‌ُّ سَفِیهاً أَو ضَعِیفاً أَو لا یَستَطِیع‌ُ أَن یُمِل‌َّ هُوَ فَلیُملِل وَلِیُّه‌ُ بِالعَدل‌ِ وَ استَشهِدُوا شَهِیدَین‌ِ مِن رِجالِکُم فَإِن لَم یَکُونا رَجُلَین‌ِ فَرَجُل‌ٌ وَ امرَأَتان‌ِ مِمَّن تَرضَون‌َ مِن‌َ الشُّهَداءِ أَن تَضِل‌َّ إِحداهُما فَتُذَکِّرَ إِحداهُمَا الأُخری وَ لا یَأب‌َ الشُّهَداءُ إِذا ما دُعُوا وَ لا تَسئَمُوا أَن تَکتُبُوه‌ُ صَغِیراً أَو کَبِیراً إِلی أَجَلِه‌ِ ذلِکُم أَقسَطُ عِندَ اللّه‌ِ وَ أَقوَم‌ُ لِلشَّهادَةِ وَ أَدنی أَلاّ تَرتابُوا إِلاّ أَن تَکُون‌َ تِجارَةً حاضِرَةً تُدِیرُونَها بَینَکُم فَلَیس‌َ عَلَیکُم جُناح‌ٌ أَلاّ تَکتُبُوها وَ أَشهِدُوا إِذا تَبایَعتُم وَ لا یُضَارَّ کاتِب‌ٌ وَ لا شَهِیدٌ وَ إِن تَفعَلُوا فَإِنَّه‌ُ فُسُوق‌ٌ بِکُم وَ اتَّقُوا اللّه‌َ وَ یُعَلِّمُکُم‌ُ اللّه‌ُ وَ اللّه‌ُ بِکُل‌ِّ شَی‌ءٍ عَلِیم‌ٌ (282) وَ إِن کُنتُم عَلی سَفَرٍ وَ لَم تَجِدُوا کاتِباً فَرِهان‌ٌ مَقبُوضَةٌ فَإِن أَمِن‌َ بَعضُکُم بَعضاً فَلیُؤَدِّ الَّذِی اؤتُمِن‌َ أَمانَتَه‌ُ وَ لیَتَّق‌ِ اللّه‌َ رَبَّه‌ُ وَ لا تَکتُمُوا الشَّهادَةَ وَ مَن یَکتُمها فَإِنَّه‌ُ آثِم‌ٌ قَلبُه‌ُ وَ اللّه‌ُ بِما تَعمَلُون‌َ عَلِیم‌ٌ (283)

صفحه : 443

ترجمه:

محققا کسانی که ایمان آوردند و نیکوکارند و نماز را بپای میدارند و زکاة مال خود را میدهند پاداش عمل نیک آنها نزد پروردگار ایشان است و نه خوفی است بر آنها و نه آنکه آنها محزونند
ای اهل ایمان ایمان آرید و خودداری نمائید از نافرمانی خدا و دست از ربا بردارید اگر واقعا مؤمن میباشید،
پس اگر ربا را ترک نکردید اعلام کرده‌اید بجنگ با خدا و با رسول خدا و اگر از رباخوارگی توبه کنید برای شما است اصل مال خودتان نه ستم بکسی روا دارید و نه ستم بشما وارد گردد،
و اگر از کسی طلب‌کارید که توانا بر رد آن نیست وی را مهلت دهید تا توانگر گردد و اگر باو ببخشید بهتر و نیکوتر است از برای شما اگر بفائده آن دانا باشید،
بترسید از روزی که در آن روز بازگشت بخدا مینمائید و در آن روز هر کس کاملا بپاداش عمل خود خواهد رسید و بکسی ستم وارد نمیگردد
ای کسانی که ایمان آوردید وقتی معامله‌ای بین شما واقع گردید با مدت معینی پس باید نوشته شود و باید نویسنده درستکاری معامله شما را بنویسد و کاتب نباید از نوشتن اباء نماید همانطوری که خداوند نوشتن را بوی تعلیم داده باید بنویسد پس باید کاتب بنویسد و مدیون امضاء نماید و باید از خدا که پروردگار اوست بترسد و از آنچه قرارداد شده چیزی کم نکنید پس هر گاه مدیون سفیه باشد یا ضعیف و قادر بر نوشتن نباشد باید ولی‌ّ او بدرستی بنویسد و دو مرد از مردهای خودتان را شاهد گیرید و اگر دو مرد نباشد دو زن از آن کسانی که طرفین معامله راضی میباشند و اگر یکی از آن دو زن شاهد (قضیه معامله را) فراموش کرد آن زن دیگر بیاد او آورد و وقتی شاهدها را طلب کردند برای اداء شهادت نباید امتناع کنند از شهادت دادن و مسامحه نکنید از نوشتن معامله با آن مدتی که معین شده چه

صفحه : 444
معامله کوچک باشد چه بزرگ اینکه کار درست‌تر است نزد خدا و محکم‌تر است برای شهادت و نزدیکتر باین است که شک و اشتباهی (در معامله واقع نگردد) مگر وقتی که معامله نقدی حاضر باشد که دست بدست گردد پس در چنین موردی باکی نیست بر شما اینکه ننویسد آن را، و گواه گیرید هر گاه معامله نمودید و نباید بنویسنده و شاهد ضرری وارد گردد و چنین عملی برای شما فسق (و نافرمانی از حکم حق است) از نافرمانی حق خودداری نمائید و خداوند مصالح و مفاسد امور را بشما تعلیم میکند و او بهر چیزی عالم و داناست
و اگر شما در سفر باشید و نویسنده‌ای (برای سند معامله خود نیافتید) پس رهن بگیرید و اگر بعضی از شما مطمئن باشید بر بعضی دیگر آن رهن را نزد وی امانت گذارید و بایست از پروردگار خود بترسید و کتمان شهادت نکنید و کسی که کتمان شهادت نمود بدل گناه‌کار است و خدا بآنچه میکنید دانا و عالم است.

توضیح آیات‌

إِن‌َّ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّکاةَ خداوند در مقابل اعمال نکوهیده که بالاترین آنها عمل ربا و گرفتن مال بلاعوض را بحساب آورده در مقام ستایش مؤمنین و کسانی که بوظیفه ایمانی خود عمل میکنند و دو پایه چرخ ایمان و خداپرستی یعنی نماز و زکاة را بپای داشته و در طریق عبودیت و بندگی استوار گردیده‌اند و اعمالشان شایسته پیشگاه قرب الهی است بر آمده و فرموده:
لَهُم أَجرُهُم عِندَ رَبِّهِم وَ لا خَوف‌ٌ عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنُون‌َ پاداش عمل نیک آنان نزد پروردگار آنهاست و در مهد امن و امان زیست مینمایند چنین اشخاصی نه خوف و نه ترسی از آینده دارند و نه حزنی و غمی از گذشته بخود راه دهند و اینکه جمله لا خَوف‌ٌ عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنُون‌َ در آیات قرآنی بسیار دیده میشود و بسیاری از مفسرین در تمام موارد حمل بر قیامت میکنند که در قیامت برای

صفحه : 445
چنین اشخاصی حزن و خوفی نیست نظر به اینکه اگر بخواهیم باطلاق و ظاهرش باقی گذاریم درست در نمیآید زیرا که دنیا دار بلا و مصیبت است بلکه غالبا مؤمنین بیشتر دچار بلا و محنت میگردند پس بایستی حمل بر قیامت کرد.
لکن چون جمله مطلق است حمل بظاهر کردن اولی بنظر میآید مگر چنین نیست که ایمان وقتی بمرتبه یقین برسد بآن علقه و ارتباطی که در اثر ایمان در قلب پدید میگردد انسان خود را مرتبط گردانیده برشته محکمی که گسسته‌گی ندارد قوله تعالی یُؤمِن بِاللّه‌ِ فَقَدِ استَمسَک‌َ بِالعُروَةِ الوُثقی لَا انفِصام‌َ لَها و در قلعه محکمی محفوظ گردیده که دست تطاول روزگار از دامن او کوتاه است پس برای چنین کسی چگونه جای خوف و حزنی باقی میماند بلکه خود را در مهد امن و امان میبیند إِن‌َّ المُتَّقِین‌َ فِی مَقام‌ٍ أَمِین‌ٍ یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا اتَّقُوا اللّه‌َ وَ ذَرُوا ما بَقِی‌َ مِن‌َ الرِّبا خطاب بکسانی است که بحق و حقیقت گرویده‌اند که تقوی و پرهیزگاری پیشه خود نمائید و آنچه از ربا نگرفته‌اید بصاحبش واگذارید.
إِن کُنتُم مُؤمِنِین‌َ اگر از روی حقیقت و واقعیت ایمان آورده‌اید از اینکه آیه چنین بر میآید که قبل از فرود اینکه آیه عمل ربا بین مردم معمول بوده و در اینکه آیات اکیدا نهی میفرماید و بمؤمنین تذکر میدهد که در ربا که بگمان شما نفع دارد و مال زیاد میشود اینکه گمان فاسدی است بلکه بعکس ربا خسران‌آور و تباه‌کننده است.
فَإِن لَم تَفعَلُوا فَأذَنُوا بِحَرب‌ٍ مِن‌َ اللّه‌ِ وَ رَسُولِه‌ِ ای مؤمنین بدانید اگر فرمان نبرید و باقیمانده ربا را بصاحبش رد نکنید «فأذنوا» پس بدانید که شما در مقام محاربه و جنگ با خدا و رسول خدا میباشید یعنی اعلان جنگ با خدا و با رسولش داده‌اید «فأذنوا» را گویند دو طور قرائت شده حمزه و عاصم بروایت ابو بکر «فاذنوا» بالف وصل و صیغه امر که فأذنوا از ایذان

صفحه : 446
است قرائت کرده‌اند و بفتح الف «فاذنوا» که مأخوذ از اذن یأذن میباشد قرائت کرده‌اند و اصل کلمه از «اذن» یعنی گوش گرفته شده و شاید باین مناسبت در اینجا استعمال شده که پس از آنکه مردم از طریق استماع آیات قرآنی عالم بنهی و مفسده رباخواری گردیده و با اینکه حال دست از ربا برنداشتند و باقی مانده از ربا را بصاحبش رد ننمودند بایستی بدانند که در مقام محاربه با خدا برآمده‌اند که فرمان او را نپذیرفتند و نیز محاربه و ضدیت با رسول خدا نموده‌اند که اعتنایی بتبلیغات او نکردند وَ إِن تُبتُم فَلَکُم رُؤُس‌ُ أَموالِکُم لا تَظلِمُون‌َ وَ لا تُظلَمُون‌َ و اگر از اینکه عمل شنیع توبه کنید و آن زیادتی که ظالمانه و بلاعوض گرفته‌اید بصاحبش رد کنید اصل مال برای شما است که بگیرید نه ظلم و تعدی کنید در گرفتن نزول مال و نه قبول ظلم کنید در نگرفتن اصل مال.
چون قانون عادلانه‌ای که بایستی بین مردم در معاملات اجرا گردد اینکه است که بایستی تقابل و تعادل بین حقوق مراعات گردد و هر عملی ما بازاء و اجرتی داشته باشد و هر مالی در مقابل مالی یا عملی حساب گردد و بطریق عادلانه و بالسویه مراعات گردد و گر نه از قانون عدل تجاوز نموده اینکه است که در موضوع ربا میفرماید نه ظلم و تعدی کنید در گرفتن مال بلاعوض که در ربا گرفتن چنین است و نه حاضر شوید که مال شما هدر رود.
وَ إِن کان‌َ ذُو عُسرَةٍ فَنَظِرَةٌ إِلی مَیسَرَةٍ (کان) کان تامه است نه ناقصه که محتاج باسم و خبر باشد در جایی که برای مدیون مشکل باشد ادای دین بایستی بوی مهلت دهید تا وقتی که بآسانی بتواند اداء دین نماید.
وَ أَن تَصَدَّقُوا خَیرٌ لَکُم إِن کُنتُم تَعلَمُون‌َ در جایی که برای مدیون مشکل باشد اداء دین اگر بگذرید و وی را تبرئه نمائید برای شما بهتر است اگر میدانستید که در اینکه عمل چه سعادتی نصیب شما خواهد شد.

صفحه : 447
ظاهرا آن جمله اول که مهلت دادن مدیون باشد از سیاق آیه وجوب استفاده میشود و از جمله «ان تصدقوا» استحباب فهمیده میشود.
وَ اتَّقُوا یَوماً تُرجَعُون‌َ فِیه‌ِ إِلَی اللّه‌ِ ثُم‌َّ تُوَفّی کُل‌ُّ نَفس‌ٍ ما کَسَبَت وَ هُم لا یُظلَمُون‌َ در اینکه آیه تأکید و تهدید مینماید کسانی را که مرتکب عمل ربا میشوند بلکه هر عمل نکوهیده‌ای که بلسان شرع و عقل در باره آن نهی رسیده که بایستی خودداری نمایند از مخالفت مولی و در نظر گیرند روزی را که بازگشت میکنند بسوی خدا و در آنجا هر کس بکیفر اعمال خود خواهد رسید و هر کس را مطابق عملش عوض میدهند و در آن وقت میزان عدل الهی بر پا خواهد گردید (ان کان خیرا فخیرا و ان کان شرا فشرا).
یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا إِذا تَدایَنتُم بِدَین‌ٍ إِلی أَجَل‌ٍ مُسَمًّی فَاکتُبُوه‌ُ «تداینتم» از باب تفاعل و بر وزن تقابل و تضارب آمده و آن عملی است که بین دو نفر انجام گیرد.
پس از آنکه حق جل و علا فضیلت انفاق فی اللّه و مفسده رباخوری را بیان فرموده و بیع را حلال و ربا را حرام نمود در مقام برآمده که قانونی بین بشر تأسیس فرماید که در معاملات و معاشرات ضرر بر کس وارد نیاید باتلاف سرمایه و نیز بگرفتن مال ربوی خسران مال نشود اینکه است که دستور میدهد که وقتی معامله سمی کنید و در بین مدت قرار دادید بایستی آن را بنویسید از عبد اللّه عباس است که گفته چون خدای عز و جل معامله ربوی را حرام نمود در عوض بیع سلمی را تجویز فرمود که بر هیچ کدام از بایع و مشتری ضرر وارد نیاید اینکه است که امر فرموده که بایستی بنویسید برای اینکه بفراموشی اختلاف و نزاع بین شما واقع نگردد.
وَ لیَکتُب بَینَکُم کاتِب‌ٌ بِالعَدل‌ِ لام «لیکتب» امر غایب است یعنی باید نویسنده عادل باشد که در نوشتن از طریق عدل و درستی تجاوز ننماید.

صفحه : 448
وَ لا یَأب‌َ کاتِب‌ٌ أَن یَکتُب‌َ کَما عَلَّمَه‌ُ اللّه‌ُ همانطوری که خداوند از روی فضل و احسان علم نویسندگی عنایت نموده سزاوار نیست برای نویسنده از نوشتن بخل ورزد گویند چون در عصر رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلّم نویسندگان کم بودند اینکه است که تأکید مینماید در نوشتن که نویسندگان بشکرانه اینکه تفضل بایستی از نوشتن معامله خودداری ننمایند و در اینکه آیا نوشتن بر نویسنده واجب است یا نه و نیز قبول شهادت بحق برای شاهد واجب است یا نه از مفسرین گفتاری نقل شده لکن از سیاق آیه چنانچه مشهور بین فقهاء ماست استحباب بر میآید و نیز بدلالت آن آیه که فرموده «وَ لا یُضَارَّ کاتِب‌ٌ وَ لا شَهِیدٌ» چنین فهمیده میشود که نه نوشتن برای نویسنده واجب است و نه قبول شهادت برای شاهد و نیز اجرت گرفتن برای نوشتن مانعی ندارد.
فَلیَکتُب وَ لیُملِل‌ِ الَّذِی عَلَیه‌ِ الحَق‌ُّ وَ لیَتَّق‌ِ اللّه‌َ رَبَّه‌ُ و بایستی نویسنده بنویسد و مدیون املاء نماید و از خدا بترسید و از تقلب و غش در معامله خودداری نمائید و چیزی در آن کم و زیاد ننمائید.
فَإِن کان‌َ الَّذِی عَلَیه‌ِ الحَق‌ُّ سَفِیهاً أَو ضَعِیفاً أَو لا یَستَطِیع‌ُ أَن یُمِل‌َّ هُوَ فَلیُملِل وَلِیُّه‌ُ بِالعَدل‌ِ وَ استَشهِدُوا شَهِیدَین‌ِ مِن رِجالِکُم و در جایی که مدیون نادان یا طفل یا بیسواد یا گنگ باشد و قدرت بر املا نمودن ندارد بایستی ولی‌ّ هر کدام یک از اینها املا بنماید یعنی بگوید تا کاتب بنویسد و دو شاهد مرد بگیرند بر معامله.
در تفسیر ابو الفتوح مینویسد مذهب ابو حنیفه و سفیان و مالک و شافعی و بیشتر فقهاء و مذهب شریح و إبن سیرین اینکه است که گواهی بنده در دین قبول است و نزد ما هم چنین است که در قبول شهادت حریت شرط نیست آنچه شرط است ایمان و عدالت است و دلیل ما قول حق تعالی است وَ الصّالِحِین‌َ مِن عِبادِکُم وَ إِمائِکُم (پایان)

صفحه : 449
فَإِن لَم یَکُونا رَجُلَین‌ِ فَرَجُل‌ٌ وَ امرَأَتان‌ِ مِمَّن تَرضَون‌َ مِن‌َ الشُّهَداءِ و اگر دو مرد نباشند که شهادت بر حق دهند یک مرد و دو زن از اشخاص عادل در صورتی که شهادت آنها نافذ باشد تعیین نمایند.
عدالت دو قسم است بعرف علمای اخلاق عدالت عبارت از آن معنایی است که جامع بین، حکمت، شجاعت، عفت باشد که از مجموع فضائل سه‌گانه ملکه عدالت پدید میگردد و البته متصفین باین قسم از عدالت بسیار کم یابند.
و بعرف متشرّعه عدالت خودداری نمودن از منهیات شرعیّه و گناهان کبیره و عدم اصرار بر صغائر و از آنچه خلاف مروت یعنی آنچه در عرف مستهجن و رکیک بنظر میآید و عدم اخلال بواجبات است و بسیاری از علماء علامت عدالت را حسن ظاهر میدانند بطوری که ظاهر کاشف از باطن باشد و تفصیل آن راجع بکتب فقهیه است.
أَن تَضِل‌َّ إِحداهُما فَتُذَکِّرَ إِحداهُمَا الأُخری «ان» بمعنی شرط «تضل‌ّ» بمعنی فراموشی یعنی اگر در موقع اداء شهادت یکی از آن دو زن موضوع شهادت را فراموش کرد دیگری وی را متنبه گرداند و شاید غلبه فراموشی در زن یکی از اسراری باشد که در شهادت دو زن را مقابل یک مرد قرار داده‌اند.
وَ لا یَأب‌َ الشُّهَداءُ إِذا ما دُعُوا در بیان اینکه جمله از مفسرین گفتاری نقل شده (1) مقصود تحمل شهادت است که هر گاه کسی را بطلبند که بر کسی گواه شود که در موقع شهادت شاهد بر قضیه باشد نباید انکار کند (2) در صورتی گواه شدن و قبول شهادت کردن واجب است که کس دیگری نباشد که تحمل شهادت نماید یعنی قبول شهادت واجب کفایی است نه واجب عینی (3) تحمل شهادت و گواه شدن نه واجب عینی است نه واجب کفایی بلکه شخص مخیر است خواهد قبول میکند و خواهد قبول نمیکند.
بعضی از مفسرین چنین اظهار داشته‌اند که اینکه جمله در مقام اداء شهادت است که

صفحه : 450
آن کس که گواه شد و قبول شهادت نمود اگر مانعی در کار نباشد و نیز اگر قضیه را فراموش نکرده باشد در موقع اداء شهادت بر او شهادت دادن واجب است.
ظاهرا همین قول اخیر مطابق واقع و حقیقت است زیرا بقرینه آن جمله بعد لا یُضَارَّ کاتِب‌ٌ وَ لا شَهِیدٌ با اینکه جمله وَ لا یَأب‌َ الشُّهَداءُ إِذا ما دُعُوا و نیز بضمیمه قوله تعالی در آخر آیه وَ لا تَکتُمُوا الشَّهادَةَ وَ مَن یَکتُمها فَإِنَّه‌ُ آثِم‌ٌ قَلبُه‌ُ وقتی آیات را با هم جمع نمودیم دلالت واضح دارد و از مجموع آنها چنین استفاده توان نمود که ابتداء بر کسی واجب نیست تحمل شهادت نماید نه واجب کفایی و نه عینی لکن وقتی قبول شهادت نمود و موقع اداء شهادت رسید و از وی طلب شهادت شد نباید کتمان شهادت نماید بلکه بر او واجب است شهادت بحق دهد.
وَ لا تَسئَمُوا أَن تَکتُبُوه‌ُ صَغِیراً أَو کَبِیراً إِلی أَجَلِه‌ِ بایستی از نوشتن ملول نشوید اعم از اینکه دین اندک باشد یا بسیار.
ذلِکُم أَقسَطُ عِندَ اللّه‌ِ وَ أَقوَم‌ُ لِلشَّهادَةِ وَ أَدنی أَلّا تَرتابُوا ذا اسم اشاره و کاف خطاب بجماعت است یعنی ای جماعت حاضرین در موقع معامله یا دین اگر چنین کنید که نوشته‌ای در میان گذارید بقسط و عدالت بدرستی نزدیکتر و برای شهادت دادن محکم‌تر است و برای اینکه شک و اشتباهی پیرامون شما نشود بهتر.
إِلّا أَن تَکُون‌َ تِجارَةً حاضِرَةً تُدِیرُونَها بَینَکُم اینکه دستورات وقتی است که معامله سلف یا نسیه یا قرض یا غیر آن باشد که خدای رحمان از راه لطف و شفقت و جلوگیری از نزاع و فساد اینطور دستور فرموده لکن اگر معامله نقدی باشد که دینی و طلبی در کار نباشد در اینجا محتاج به اینکه گونه چیزها نمیباشد وَ إِن کُنتُم عَلی سَفَرٍ وَ لَم تَجِدُوا کاتِباً فَرِهان‌ٌ مَقبُوضَةٌ رهان جمع رهن است و بمعنی گرو و هر گاه در سفر باشید و گواهی نیابید که

صفحه : 451
شاهد بر معامله باشد و نیز نویسنده‌ای نیابید که معامله را بنویسد در چنین جایی بایستی از مدیون چیزی بعنوان رهن بگیرید.
فَإِن أَمِن‌َ بَعضُکُم بَعضاً فَلیُؤَدِّ الَّذِی اؤتُمِن‌َ الخ اما در جایی که مطمئن باشید بر مدیون که خیانت نمیکند در اینکه صورت امانتی که برهن گرفته‌اید بوی رد کنید.
اینکه اوامر در اینجا ظاهرا تمامش یا اکثرش اوامر ارشادی است نه مولوی و جلوگیری از نزاع و فساد است.
دانشمندان و مفسرین گفته‌اند در اینکه مبارک سوره بقره پانصد حکم بیان شده که بیست و پنج حکم آن در همین آیه راجع بمعامله شماره شده 1- إِذا تَدایَنتُم بِدَین‌ٍ إِلی أَجَل‌ٍ مُسَمًّی فَاکتُبُوه‌ُ چون مالی بکسی دادید بنویسید 2- نویسنده عادل باشد تا ظلم و تعدی واقع نشود 3- نباید نویسنده امتناع از نوشتن نماید 4- بایستی مدیون املا کند و اقرار نماید و نویسنده بنویسد 5- آن کسی که پول میگیرد یا معامله سلّم میکند بایستی او را موعظه نمود که از خدا بترس و غش و تقلبی در معامله راه مده 6- در جایی که معامله راجع بسفیه و طفل و ضعیف و دیوانه باشد که نتواند بدرستی املاء کند بایستی ولی او نیابت نماید از طرف وی 7- علاوه از املاء مدیون و نوشتن بایستی شهودی بر صدق قضیه در بین باشد که خلافی و اشتباهی واقع نشود 8- آنجایی که دو مرد حاضر نباشند یک مرد و دو زن را بایستی گواه گرفت 9- هر مرد و زنی شایستگی گواهی ندارند باید شهود عادل باشد 10- در مقام علت حکم که چرا دو زن مقابل یک مرد است برای اینکه اگر یک زن فراموش کرد دیگری وی را متذکر گرداند 11- آن کس که تحمل شهادت نمود و صاحب حق وی را طلبید برای اداء شهادت نباید از اقامه شهادت ابا کند 12- هر گاه دین اندک باشد برای کمی آن از نوشتن و گواه گرفتن نباید خودداری نمایند 13- اگر برای اندک نیز گواه بگیرند و بنویسند نزد خدا بعدالت نزدیکتر خواهد بود 14- اینطور استحکام در باب معامله و حقوق نزد خداوند محکم‌تر و درست‌تر است 15- اینطور عمل برای رفع شک بهتر است

صفحه : 452
16- اظهار نموده که اینکه قانون از نوشتن و گواه طلبیدن و تحمل شهادت و اداء شهادت و عدالت شاهد اینکه امور در جایی است که معامله نسیه یا معامله سلّم یا قرض و دین باشد لکن معامله نقدی محتاج به اینکه گونه امور نمیباشد 17- در تجارت نقدی اگر چه نوشتن نمیخواهد لکن گواه میخواهد و بایستی شاهد بحق گواهی دهد 18- باز نمود که کسی که بر خلاف واقع شهادت دهد فاسق است 19- موعظه میفرماید آنها را که از خدا بترسید 20- تذکر میدهد که بدانید اینکه قوانین از جانب خداوند است زیرا که اوست عالم بآنچه صلاح یا فساد در آن است 21- اگر در سفر باشید و نوشتن میسر نشود وثیقه و رهنی باید بگیرید 22- اظهار مینماید که وثیقه و رهن گرفتن در جائیست که اطمینانی بر مدیون نباشد که اگر اطمینان در بین باشد وثیقه و گرو لازم نیست 23- بایستی از خدا بترسید و بآنکس که بوی اطمینان شده خلاف ننماید و خود را خائن نگرداند 24- موعظه بشاهد است که نباید شاهد کتمان شهادت کند 25- اگر کتمان شهادت کنی دلت که امیر و سلطان بدنت میباشد خائن و آثم و فاجر گردد و وقتی دلت فاسد گشت اعضاء که تحت اختیار ویند چه فضیلت دارند. (تفسیر ابو الفتوح) بعضی دیگر از مفسرین از آیه بیست حکم استخراج نموده‌اند نظر به اینکه بعضی از اینکه استظهاراتی که ابو الفتوح نموده حکم زائدی نیست بلکه یک حکم است بدو عنوان در آیه تقریر شده و اگر خواهی مطلب معلومت گردد بآیه مراجعه نما و در آن دقت کن.

صفحه : 453

[سوره البقرة (2): آیات 284 تا 286]

اشاره

لِلّه‌ِ ما فِی السَّماوات‌ِ وَ ما فِی الأَرض‌ِ وَ إِن تُبدُوا ما فِی أَنفُسِکُم أَو تُخفُوه‌ُ یُحاسِبکُم بِه‌ِ اللّه‌ُ فَیَغفِرُ لِمَن یَشاءُ وَ یُعَذِّب‌ُ مَن یَشاءُ وَ اللّه‌ُ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ قَدِیرٌ (284) آمَن‌َ الرَّسُول‌ُ بِما أُنزِل‌َ إِلَیه‌ِ مِن رَبِّه‌ِ وَ المُؤمِنُون‌َ کُل‌ٌّ آمَن‌َ بِاللّه‌ِ وَ مَلائِکَتِه‌ِ وَ کُتُبِه‌ِ وَ رُسُلِه‌ِ لا نُفَرِّق‌ُ بَین‌َ أَحَدٍ مِن رُسُلِه‌ِ وَ قالُوا سَمِعنا وَ أَطَعنا غُفرانَک‌َ رَبَّنا وَ إِلَیک‌َ المَصِیرُ (285) لا یُکَلِّف‌ُ اللّه‌ُ نَفساً إِلاّ وُسعَها لَها ما کَسَبَت وَ عَلَیها مَا اکتَسَبَت رَبَّنا لا تُؤاخِذنا إِن نَسِینا أَو أَخطَأنا رَبَّنا وَ لا تَحمِل عَلَینا إِصراً کَما حَمَلتَه‌ُ عَلَی الَّذِین‌َ مِن قَبلِنا رَبَّنا وَ لا تُحَمِّلنا ما لا طاقَةَ لَنا بِه‌ِ وَ اعف‌ُ عَنّا وَ اغفِر لَنا وَ ارحَمنا أَنت‌َ مَولانا فَانصُرنا عَلَی القَوم‌ِ الکافِرِین‌َ (286)

(ترجمه)

ملک خدا است آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است و اگر ظاهر کنید آنچه را در باطن خود دارید یا آنها را پنهان کنید همه را خدا در حساب شما خواهد آورد پس می‌بخشد هر کسرا بخواهد و عذاب میکند هر کس را که بخواهد و خدا بر هر چیز تواناست
رسول ایمان آورد بر آنچه از جانب پروردگارش بر او فرود آمد و تمام مؤمنین نیز ایمان آوردند بخدا و ملائکه او و کتب آسمانی و تمام پیمبران که جدایی نینداختند بین احدی از پیمبران خدا و گفتند شنیدیم و اطاعت نمودیم پروردگارا ما از تو آمرزش میطلبیم و بسوی تو است بازگشت همه
خداوند تکلیف نکرده کسی را مگر بقدر طاقت او نیکیهای هر کس بنفع او است و بدیهایش نیز بضروری تمام میشود (مؤمنین) پروردگارا از ما مؤاخذه مکن در آنچه فراموش کردیم یا بخطا عمل نمودیم پروردگارا ما را تکلیف نکن باعمال شاقّی که به پیشینیان نمودی

صفحه : 454
پروردگارا بار نکن بر ما آنچه را که در طاقت ما نیست و ببخش ما را (و از خطاهای ما) درگذر و رحم کن ما را تو مولی و صاحب اختیار ما میباشی و یاری کن ما را و غالب گردان ما را بر گروه کافرین.

توضیح آیات‌

اشاره

لِلّه‌ِ ما فِی السَّماوات‌ِ وَ ما فِی الأَرض‌ِ آسمان و زمین و آنچه در زمین است تماما ملک خدا و در تحت استیلاء و تصرف او است و موجودی از موجودات یافت نمیشود که خارج از ملک او و از تحت حکومت وی بیرون باشد.
وَ إِن تُبدُوا ما فِی أَنفُسِکُم أَو تُخفُوه‌ُ یُحاسِبکُم بِه‌ِ اللّه‌ُ ابداء در لغت بمعنی اظهار است و اخفاء مقابل اظهار پنهان کردن چیزی را گویند و اشاره باین است که چون تمام موجودات ملک خدا و تحت تصرف او واقعند و علم او محیط بر تمام اشیاء است لا یَعزُب‌ُ عَنه‌ُ مِثقال‌ُ ذَرَّةٍ فِی السَّماوات‌ِ وَ لا فِی الأَرض‌ِ و همانطوری که ظاهر یعنی عالم ملک از طبایع و مادیات و محسوسات ملک او و تحت تصرف او و حاضر و مکشوف نزد او تعالی و تقدّس میباشند همین طور عالم ملکوت عالم ملائکه و روحانیین و عالم جبروت، عالم عقول و مجردات مکشوف و مبرّز و ظاهر نزد او میباشند اینکه است که آنچه نزد خلق ظاهر و نمایان باشد یا آنچه از نظرها مخفی و پنهان است نزد او ظاهر و تعداد اعمال و حساب او نیز ضبط است.
و در اینکه مقصود از «تخفوه» چیست از مفسرین گفتاری نقل شده: 1- بمناسبت اینکه بعد از آیه معامله و دین و شهادت واقع گردیده اینکه آیه راجع بکتمان شهادت است که اگر شهادت را مخفی دارید خداوند میداند و بحساب می‌آورد وَ لا تَکتُمُوا الشَّهادَةَ 2- مقصود دوستی با کفار است چنانچه در سوره آل عمران قُل إِن تُخفُوا ما فِی صُدُورِکُم أَو تُبدُوه‌ُ یَعلَمه‌ُ اللّه‌ُ مقاتل و واقدی

صفحه : 455
3- آیه عام است و حکم آن منسوخ است و گویند پس از ورود اینکه آیه جماعتی از اصحاب آمدند نزد رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم و شکایت نمودند که در قرآن آیه‌ای نیامده که برای ما سخت‌تر باشد از اینکه آیه زیرا که حدیث نفس از تحت اختیار ما خارج است چیزهایی در دل ما میگذرد بدون اختیار ما و قدرت بر دفع خواطر نداریم آن وقت اینکه آیه فرود آمد لا یُکَلِّف‌ُ اللّه‌ُ نَفساً إِلّا وُسعَها زیرا خطوراتی در دل آدمی علی الدوام میگذرد از تحت اختیار خارج است و بر امر غیر اختیاری تکلیف نیست.
4- مقصود از «تخفوه» که خداوند آن را بحساب میآورد اعتقادات و ارادات و کراهات و ظنونی است که امر بوی تعلق میگیرد 5- مقصود از «ما فی انفسکم» آن چیزهایی است که در نفس مستقر گردد از ملکات و اخلاق حمیده و نکوهیده و فضایل و رذائل مثل ایمان و کفر و حب‌ّ و بغض و امثال اینها زیرا که منشأ تمام افعال خارجی همان صفات نفسانی است لکن مادامی اینها را بحساب میآورند که آثار خارجی بر آن مترتب گردد چنانچه فرموده لا یُؤاخِذُکُم‌ُ اللّه‌ُ بِاللَّغوِ فِی أَیمانِکُم وَ لکِن یُؤاخِذُکُم بِما کَسَبَت قُلُوبُکُم سوره بقره آیه 255.
6- مقصود از «تخفوه» نیّت اعمال است که حسن و قبح عمل بسته بنیت عمل است خداوند بنیّت و قصد شما آگاهست و کار خوب و بد شما را بحسب نیات بحساب میآورد.
لکن بهتر اینکه است که گفته شود آنچه بقلب و دل انسان خطور میکند یکی از دو قسم خارج نیست یا همان خواطری است که بدون اختیار بعمل قوه متخیله در قلب پدید میگردد و میگذرد و باقی نمیماند و چون ورود و خروج آن از تحت اختیار خارج است البته سؤال و عقابی راجع بآن نمیشود و نیز بحساب نمیآید.
و دیگر آن خواطری است که باختیار در قلب وارد میشود و منشأ اثر خارجی میگردد و آن را حدیث نفس گویند و بقوه متصرفه خود شخص در ذهنش میآورد و در اینکه قسم دوم چون از افعال اختیاری بشمار میآید هر گاه آثار خارجی بر آن مترتب گردانید شکی نیست که محسوب خواهد شد (ان خیرا فخیرا و ان شرا فشرا) لکن اگر اثر خارجی بر آن مترتب نگردید و لو آنکه چون عمل دل است و باختیار پدید گردیده بحساب

صفحه : 456
میآید لکن تا وقتی که در مقام عمل خارجی نیامده شاید عقابی بر آن مترتب نگردد.
خلاصه ظاهرا مقصود از آیه اینکه است آنچه را شما از اعمال خود ظاهر کنید یا آنچه را در دل خود پنهان دارید از نیات خوب یا بد و آنچه بگمان و ظن نسبت بکسی دهید إِن‌َّ بَعض‌َ الظَّن‌ِّ إِثم‌ٌ حساب تمام آنها نزد خداوند محفوظ است پس بنا بر اینکه معنی محسوب شدن نیات و آنچه در باطن تمرکز یافته از صفات و اخلاق و عقاید اعم‌ّ از اینکه است که مجازات داشته باشد یا نداشته باشد بلکه آیه در مقام اینکه است که تمامی اعمال و افعال ظاهری و باطنی شما ثبت است و حساب آن نزد خدا است.
فَیَغفِرُ لِمَن یَشاءُ وَ یُعَذِّب‌ُ مَن یَشاءُ وَ اللّه‌ُ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ قَدِیرٌ از اینکه جمله اخیر آیه چنین بر میآید که همین طوری که ظاهر کردن عمل نکوهیده موقعیت دارد برای عذاب همین طور آنچه در قلب مخفی و محرک گناهی بشود آن نیز استحقاق عذاب میآورد چنانچه فرموده وَ لکِن یُؤاخِذُکُم بِما کَسَبَت قُلُوبُکُم و قوله سبحانه إِن‌َّ السَّمع‌َ وَ البَصَرَ وَ الفُؤادَ کُل‌ُّ أُولئِک‌َ کان‌َ عَنه‌ُ مَسؤُلًا لکن چون عذاب را معلق نموده بر مشیت که هر کرا بخواهد میآمرزد و هر کرا خواهد عذاب میکند راه امید برای گنه‌کاران باز میشود که عذاب برای مؤمن حتمی نیست بلکه نظر
بحدیث «سبقت رحمتی علی غضبی»
جهت عفو و بخشش رجحان پیدا میکند.
بعضی از مفسرین در کیفیت نظم و ترتیب آیه گویند پس از آنکه خداوند در اینکه سوره مبارکه جمع نموده بین مبانی شرع از علم دیانات از توحید نبوت معاد و از علم فروع صلاة، زکاة، قصاص، حج، صوم، جهاد، احکام حیض، طلاق، عده، مهر خلع، ایلاء، رضا، بیع، ربا، دین، پس از اینکه احکام در مقام تهدید برآمده که گوشزد بشر نماید که آسمان و زمین و آنچه در آنها است ملک خدا و تحت تصرف و استیلای او است و نیز علم او احاطه دارد و ظاهر و باطن نزد او مکشوف و پدیدار است و هر کرا خواهد بعمل نکوهیده وی عذاب میکند و هر کرا خواهد میبخشد و کسی را بر وی بحثی نیست پس بایستی خودداری کنید و مخالفت نوامیس شرع را ننمائید.

صفحه : 457

اخبار و احادیث در فضیلت آمن الرسول‌

آمَن‌َ الرَّسُول‌ُ بِما أُنزِل‌َ إِلَیه‌ِ مِن رَبِّه‌ِ حدیث از رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم چنین دارد که فرمود در آخر سوره بقره آیاتی است که هم قرآن است و هم دعا و هم رضای خدا در آن است و نیز از حضرتش عبد اللّه عباس روایت میکند که فرمود «شب معراج وقتی مرا بآسمان بردند چون بسدرة المنتهی رسیدم مرا سه تحفه دادند نماز پنجگانه و آخر سوره بقره و آمرزش امت من کسانی که بخدا شرک نیاوردند» و اخبار در فضیلت قرائت کردن «آمن الرسول» بسیار است.
الف و لام «الرسول» عهد است و اشاره بپیمبر اسلام است که خداوند خبر میدهد که رسول ما ایمان دارد بر آنچه از نزد پروردگارش بر وی فرود آمده و هیچ نوع شک و ریبی پیرامون یقین آن نمی‌گردد و از القائات نفسانی و وسوسه شیطانی مصون است.
اینکه مبارک آیه که ضمیمه گشته بسوره بقره گویا مجملی و مختصری از تمام سوره میباشد زیرا اول سوره راجع باصول و فروع دیاناتست از توحید- معاد- صلاة- زکاة و باقی فروع که بِما أُنزِل‌َ إِلَیه‌ِ شامل همه آنها میگردد و اول مرتبه ایمان تصدیق و ایمان خود رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم است که ایمان شهودی و عیانی دارد بآنچه بدون واسطه بقلب مبارکش فرود میآید و آنچه برأی العین مشاهده مینماید از آیات آفاقی و انفسی و نیز آنچه بتوسط ملک حامل وحی بر او نازل میگردد.
وَ المُؤمِنُون‌َ کُل‌ٌّ آمَن‌َ بِاللّه‌ِ پس از آن خداوند تصدیق مینماید ایمان مؤمنین را و اینکه منفرد گردانیده ایمان پیغمبر را و پس از آن ایمان مؤمنین را عطف بآن داده در آن اسراری است و شاید یک سرش اینکه باشد که ایمان پیغمبر اسلام در درجه اول شهود و یقین است و ایمان مؤمنین بآن درجه از شهود نمیرسد و دیگر برای شرافت و مقام او است.
و پس از آنکه در سوره راجع بعبادات و معاملات حقوق و سیاسات بیان وافی نموده و برای هر یک قوانین و احکام و اصول و مبانی در میان آورده از راه لطف و مرحمت در مقام برآمده که گوشزد بشر نماید که وضع اینکه قوانین برای نفع شما است

صفحه : 458
اگر خوب کنید عاید خود شما میگردد و اگر بد کنید آن نیز بخود کرده‌اید و خداوند شما را تکلیف ننموده بچیزی که از عهده شما خارج باشد.
وَ مَلائِکَتِه‌ِ وَ کُتُبِه‌ِ وَ رُسُلِه‌ِ پس از آن در وصف مؤمنین برآمده و بایمان و مقام ایشان اشاره مینماید که اهل ایمان و گرویدگان تماما بدون اینکه اختلافی بین آنان باشد تماما متحد الکلمه اعتراف مینمایند بمقام الوهیت و اعتراف مینمایند باصناف ملائکه و طبقات و مراتب آنها و دیگر از اوصاف مؤمنین اینکه است که ایمان دارند بتمام کتب آسمانی و جمیع پیمبران.
و اعتراف و ایمان داشتن بتمام پیمبران و کتب آسمانی اختصاص بامت اسلامی دارد لکن باقی فرق و اهل ادیان (یؤمن ببعض و یکفر ببعض) میباشند یهودیها تا جناب موسی علیه السّلام را قبول دارند و باقی پیمبران و کتب آسمانی را انکار میکنند عیسویها تا حضرت عیسی علیه السّلام را تصدیق میکنند و پیمبر خاتم و قرآن مجید را منکرند لکن دین اسلام است که جامع بین اصول و فروع و تمامی قوانین و مقدسات ادیان بحق را محترم میدارد و قوانین آنها را میپذیرد و مخصوصا مذهب اثنی عشری که حتی خلفای بحق را یعنی ائمه دوازده‌گانه را میپذیرد و محبت آن بزرگواران را فرض و واجب میداند لا نُفَرِّق‌ُ بَین‌َ أَحَدٍ مِن رُسُلِه‌ِ اشاره بحال و مقام اهل توحید و ایمان است که باعتبار ایمان و یقین گویا چنین میگویند که ما جدایی و تفرقه نمیاندازیم بین یک نفر از گروه انبیاء مرسل و تمام آنها را بپیمبری میپذیریم.
وَ قالُوا سَمِعنا وَ أَطَعنا در اینجا نیز خبر میدهد از سیرت مؤمنین که اهل ایمان کسانی میباشند که گفتند قول حق را شنیدیم و تصدیق نمودیم و مطیع و فرمان بریم.

صفحه : 459
غُفرانَک‌َ رَبَّنا وَ إِلَیک‌َ المَصِیرُ غفران بمعنی پرده‌پوشی و کتمان است و شاید مقصود اینکه باشد که مؤمنین بزبان حال و قال چنین گویند که خدا یا امر تو را شنیدیم و اطاعت کردیم و تو بر لغزشها و خطاهای ما پرده‌پوشی نما زیرا که بازگشت ما و اعمال ما بسوی تو است.
لا یُکَلِّف‌ُ اللّه‌ُ نَفساً إِلّا وُسعَها وسع مقابل ضیق و تنگی است خداوند تکلیف ننموده کسی را مگر بقدر طاقت و قدرت او راجع بایمان و معارف هر کسی بقدر سعه عقل و فهمش بایستی در مقام شناسایی مبدء و معاد برآید تا آنکه ایمان تحقیقی وی را میسر گردد و زیادتر از گنجایش فهم و ادراکش نباید خوض در معارف نماید و راجع بعملیات نیز اول از شروط تکلیف قدرت بر عمل است که بدون قدرت و توانایی موضوع تکلیف تحقق نپذیرد اصلا معقول نیست بکسی که عاجز از اداء تکلیف باشد اوامر مولوی تعلق گیرد.
از اینکه آیات چنین معلوم میشود که عمده چیزی که در مقام عبودیت و بندگی بسیار قابل اهمیت است ایمان و تسلیم است که پس از آنکه مؤمنین از روی حقیقت گفتند ما کلام حق را شنیدیم و اطاعت کردیم خداوند رءوف مهربان از راه لطف و کرم گویا میگوید ما نیز تکلیف سخت و دشوار برای شما مقرر نکردیم بلکه بقدر وسع و طاقت بلکه کمتر از طاقت آن نیز برای نفع خودت تکالیفی بر تو تعیین نمودیم.
لَها ما کَسَبَت وَ عَلَیها مَا اکتَسَبَت شاید اشاره باین باشد که تکالیف آسانی که برای تو مقرر نمودیم و آنچه امر فرمودیم برای نفع تو است و آنچه را نهی نمودیم برای جلوگیری از ضرر و منقصت تو است پس آنچه عمل خوب کنی خوبی او عاید خودت میگردد و نیز آنچه بد کنی بضرر خودت تمام میشود ذات اقدس الهی غنی‌ّ بالذات است.

گر جمله کاینات کافر گردند بر دامن کبریائیش ننشیند گرد

صفحه : 460
رَبَّنا لا تُؤاخِذنا إِن نَسِینا أَو أَخطَأنا زبان حال مؤمنین است که در مقام نیازمندی گویند پروردگارا در جایی که ما حکمی را فراموش کردیم یا خطاء گناهی مرتکب شدیم ما را مورد مؤاخذه قرار مده.
اینکه آیه اشعار دارد که همانطوری که عمل عمدی مورد مؤاخذه واقع میگردد عمل غیر عمدی که از روی فراموشی یا خطاء واقع گردد آن نیز موقعیت دارد برای مؤاخذه و گر نه طلب عفو و تقاضای عدم مؤاخذه بی‌محل‌ّ بود و اگر چه نسیان و خطاء امر غیر اختیاری است لکن مقدمات آن در بعضی از موارد اختیاری است اگر کسی مواظب عملی باشد کمتر اتفاق میافتد فراموشش گردد و اگر مراقب حال خود باشد کمتر بخطا میافتد پس غالبا فراموشی و خطاکاری ناشی از مسامحه و لاقیدی پدید میگردد و آن فعل اختیاری است اینکه است که وظیفه مؤمن کامل اینکه است که بزبان نیازمندی از بینیاز مطلق عفو و بخشش بطلبد.
رَبَّنا وَ لا تَحمِل عَلَینا إِصراً کَما حَمَلتَه‌ُ عَلَی الَّذِین‌َ مِن قَبلِنا (اصر) در لغت بمعنی ثقل و سنگینی آمده و بعضی گویند بمعنی حبس است و هر دو معنی قریب بیکدیگرند.
و نیز مؤمنین در مقام طلب و دعا گویند پروردگارا بر ما تحمیل مگردان تکالیف سنگین و مشکل چنانچه تحمیل نمودی بر اممی که پیش از ما بودند.
شاید اشاره بتکالیفی است که بر بنی اسرائیلیان ثابت بود چنانچه در اخبار رسیده که خداوند در هر شبانه روزی پنجاه رکعت نماز بر امت حضرت موسی علیه السّلام مقرر نمود زکاة آنها ربع مال بود و چون جامه آنها نجس میشد بآب پاک نمیشد بایستی نجاست را ببرند و مأمور بودند که تمام نماز را در مسجد بخوانند و وقتی آب نبود تیمم بخاک برای آنان مشروع نبود و هر گاه گناهی میکردند علامت آن در صورت آنها نمایان میشد و در خانه‌ای که گناه می‌کردند بر در آن خانه نوشته میشد که فلانی چنین گناهی کرده و اینکه قول جماعتی از مفسرین است و دلیل آنها قول حق تعالی وَ یَضَع‌ُ عَنهُم إِصرَهُم وَ الأَغلال‌َ الَّتِی کانَت عَلَیهِم بعضی دیگر در معنی آیه چنین اظهار مینمایند که

صفحه : 461
لا تَحمِل عَلَینا إِصراً یعنی ما را بگناهی مبتلا نکن که در آن توبه و کفاره نباشد رَبَّنا وَ لا تُحَمِّلنا ما لا طاقَةَ لَنا بِه‌ِ و در اینجا از مفسرین گفتاری نقل شده 1- راجع بتکلیف ما لا یطاق است که پروردگارا بر ما تحمیل مگردان آنچه را طاقت نداریم لکن اینکه قول معتبر نیست زیرا که تکلیف بما لا یطاق اصولا معقول نیست چگونه ممکن است چنین تکلیفی از حکیم صادر گردد تا اینکه دعا کنیم چنین تکلیفی برای ما مقرر نگردان 2- مقصود وسوسه و حدیث نفس است 3- مقصود غلبه شهوت است 4- عشق و محبت است که خارج از اختیار در نفس پدید میگردد.
و شاید مقصود مطلق تقدیرات و مصیباتی است که تحمل آن ناگوار و مشقت‌آور است مثل امراض گوناگون و اتلاف مال و اولاد و مطلق چیزی که خارج از طاقت باشد که در واقع خداوند بما میآموزد که اینطور از خدا طلب کنید که تقدیرات را بر شما سهل و آسان گرداند وَ اعف‌ُ عَنّا وَ اغفِر لَنا وَ ارحَمنا أَنت‌َ مَولانا فَانصُرنا عَلَی القَوم‌ِ الکافِرِین‌َ خداوند از راه لطف و کرم بما میآموزد که در مقام توبه و خطاهای خودمان روی نیازمندی بدر خانه بی‌نیاز مطلق آریم و از او چنین درخواست نمائیم که از لغزش و خطاهای ما درگذر و قلم عفو و رحمت بر گناهان ما بکش و ما را یاری کن که استیلاء و تسلط یابیم بر جماعت کفار- اینک جزو دوم سوره بقره تفسیر کنز العرفان در علوم قرآن بپایان رسید بقلم کمترین خادمه‌ای از خدام آل رسول و کوچکترین ذرّیه‌ای از ذراری بتول در روز دوشنبه 18 شهر جمادی الثانیة سنه 1378 هجری مطابق دوشنبه 18 دیماه 1337 شمسی و هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن و هو بکل‌ّ شیئی علیم

جلد سوم

اشاره

‌از اول سوره آل عمران تا آخر بقلم:
کمترین خادمه‌ئی از خدام آل رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و کوچکترین ذره از ذراری بتول علیها سلام و امة من اماء اللّه تعالی

صفحه : 2

‌سورة آل عمران‌

اشاره

مدنیة کلها و هی مأتا آیة

[سوره آل‌عمران (3): آیات 1 تا 7]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
الم (1) اللّه‌ُ لا إِله‌َ إِلاّ هُوَ الحَی‌ُّ القَیُّوم‌ُ (2) نَزَّل‌َ عَلَیک‌َ الکِتاب‌َ بِالحَق‌ِّ مُصَدِّقاً لِما بَین‌َ یَدَیه‌ِ وَ أَنزَل‌َ التَّوراةَ وَ الإِنجِیل‌َ (3) مِن قَبل‌ُ هُدی‌ً لِلنّاس‌ِ وَ أَنزَل‌َ الفُرقان‌َ إِن‌َّ الَّذِین‌َ کَفَرُوا بِآیات‌ِ اللّه‌ِ لَهُم عَذاب‌ٌ شَدِیدٌ وَ اللّه‌ُ عَزِیزٌ ذُو انتِقام‌ٍ (4)
إِن‌َّ اللّه‌َ لا یَخفی عَلَیه‌ِ شَی‌ءٌ فِی الأَرض‌ِ وَ لا فِی السَّماءِ (5) هُوَ الَّذِی یُصَوِّرُکُم فِی الأَرحام‌ِ کَیف‌َ یَشاءُ لا إِله‌َ إِلاّ هُوَ العَزِیزُ الحَکِیم‌ُ (6) هُوَ الَّذِی أَنزَل‌َ عَلَیک‌َ الکِتاب‌َ مِنه‌ُ آیات‌ٌ مُحکَمات‌ٌ هُن‌َّ أُم‌ُّ الکِتاب‌ِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهات‌ٌ فَأَمَّا الَّذِین‌َ فِی قُلُوبِهِم زَیغ‌ٌ فَیَتَّبِعُون‌َ ما تَشابَه‌َ مِنه‌ُ ابتِغاءَ الفِتنَةِ وَ ابتِغاءَ تَأوِیلِه‌ِ وَ ما یَعلَم‌ُ تَأوِیلَه‌ُ إِلاَّ اللّه‌ُ وَ الرّاسِخُون‌َ فِی العِلم‌ِ یَقُولُون‌َ آمَنّا بِه‌ِ کُل‌ٌّ مِن عِندِ رَبِّنا وَ ما یَذَّکَّرُ إِلاّ أُولُوا الأَلباب‌ِ (7)

صفحه : 3
سوره آل عمران سوره آل عمران مدنی است و عدد آیات آن دویست و کلماتش چهار صد و چهل و هشت است و چهارده هزار و پانصد و بیست حرف است.
و از إبن عباس روایت شده که رسول صلّی اللّه علیه و آله گفت هر که سوره آل عمران را در روز جمعه بخواند خدا فرشتگان بر او صلوات فرستند تا وقتی که آفتاب فرو میرود.
و نیز زرین جیش از ابی بن کعب روایت کرده که رسول گفت هر که سوره آل عمران را بخواند بهر آیتی از آن او را امانی بدهند بر پل دوزخ.
و عبد اللّه مسعود روایت کرده که هر که سوره آل عمران را بخواند او توانگر است راوی خبر گوید از رسول [ص] که او گفت البقرة و آل عمران را بیاموزید آنها دو ستاره تابانند و فردای قیامت بصورت دو فرشته بیایند و خواننده‌شان را شفاعت کنند و ببهشت ببرند.
و در روایت دیگر هر کس سورة البقره و آل عمران را در شب جمعه بخواند فردای قیامت او را دو پر بدهند که بر صراط مثل طیور بپرد.

[ترجمه آیات]

بنام ایزد هستی بخش صاحب رحمت عام و خاص
جهان را خدائی نیست جز آنکسی که زنده و پاینده است [2]
بتدریج بسوی تو کتاب یعنی (قرآن) را بحق و درستی فرستاد که دلیل راستی کتب آسمانی است که پیش از آن بوده و پیش از آن تورات و انجیل را نازل کرد
که راه نماینده باشد برای مردم و فرو فرستاد فرقان را (جدا کننده حق و باطل) [3] همانا برای کسانیکه بآیات خدا کافر شدند عذاب سخت آماده شده و خدا غالب و صاحب انتقام است [4]
و چیزی بر خدا نه در زمین و نه در آسمان پنهان نیست

صفحه : 4
[5]
خدا آنکسی است که «یُصَوِّرُکُم» شما را در رحمها صورت بندی میکند و مینگارد هر طوری که بخواهد و آفریننده جز او نیست او غالب و درستکار است [6]
خدا آنکسی است که بر تو قرآن را فرستاد که بعضی از آنست آیات محکم و استوار که ثابت و محکم (و بی اشتباه و بی احتمال) که آنها ام‌ّ کتاب است یعنی اصل کتاب است و آیات دیگر که محتمل و مشتبه است (یعنی ذو احتمالین است) و آنهائیکه در دلهایشان میل از حق است بباطل آنان پیرو متشابهات قرآن میگردند آیاتی را میجویند که متشابه است برای جستن فتنه و عدول از ظاهر آن و معنی متشابهات را جز خدا کسی نمیداند و آنهائیکه در دانش متمکن گردیده و در آنها علم رسوخ کرده میگویند ما ایمان آوردیم بقرآن تمام (آیات) از نزد پروردگار ما است و ما گرویدیم و باین دانش پی نبردند مگر صاحبان عقل.

صفحه : 5

(توضیح آیات)

الم اللّه‌ُ لا إِله‌َ إِلّا هُوَ الحَی‌ُّ القَیُّوم‌ُ «الم» از متشابهات قرآن بشمار میرود و متشابهات آیاتی است که در باره آن فرموده «وَ ما یَعلَم‌ُ تَأوِیلَه‌ُ إِلَّا اللّه‌ُ» و سکوت در آن اولی است لکن بعضی از مفسرین از إبن عباس روایت کرده‌اند که گفته الف اشاره به اللّه و لام اشاره بجبرئیل و میم اشاره بمحمد صلّی اللّه علیه و آله است و گفته که اینکه تفسیر دلالت کند که مبدء قرآن از خدا است که الف مبدء مخارج حروف است و مبدء لام که اوسط مخارج است بر جبرئیل دلالت دارد و مخرج میم که منتهای مخارج است دلالت دارد بر مصطفی که منتهای قرآن است.
و نیز گفته‌اند الف اشاره باحدیت است و لام اشاره بلطف و میم بملک و معنی چنین میشود «الاحد اللطیف الملک» و غیر اینها از مفسرین توجیهات دیگری کرده‌اند لکن چون آیه از متشابهات است سکوت در آن اولی است راجع باین آیه در (آیة الکرسی) بیان مختصری شده که اللّه اسم است برای ذات مقدس یا صفت است و اینکه آیا از چه لغتی گرفته شده و مبدء اشتقاق آن چیست لکن با اختلاف آراء اتفاقی بین دانشمندان است که (اللّه) یا بوضع ثانوی علم است و دلالت دارد بر ذات واجب الوجود که جامع تمام کمالات و سر چشمه تمام فیوضات و منزه و مبراء از تمام نواقص ممکنات است.
از بعضی از مفسرین نقل کرده که در معنی اللّه و اشتقاق آن گفته (هو الذی یحق له العبادة و الذی یؤل الاشیاء الیه) اللّه آن خداوندی است که عبادت کردن و گردن نهادن ویرا سزا است- و بازگشت هر چیز و هر کار با علم او و با حکم او است.
لا إِله‌َ إِلّا هُوَ پس از اسم ذات در مقام معرفی و اوصاف مسمی برمیآید که و لو اینکه

صفحه : 6
آن ذات بی زوال باعتبار آثار و مبدئیت ظاهر و ظاهرتر از ظاهر است زیرا که آن هویت که از لفظ «هو» استفاده میشود اشاره بهویت بسیطه است که بخود ظاهر و ظاهر کننده ممکنات است زیرا که موجود ممکن باعتبار ذاتش فاقد وجود و در موجودیت محتاج بآنکسی است که حقیقت وجود و هستی ذاتی او است و کسیکه موجودات را باین لحاظ نگریست اول علت او را نگریسته است اینست که نزد عاقل دانشمند هر چه بیند باو خدا را بیند. سید عارفین مولای متقیان و آن موحد حقیقی علی بن ابی طالب علیه السّلام بنا بر آنچه نقل میکنند فرموده:
«ندیدم چیزی را مگر اینکه پیش از او و بعد از او و با او خدا را دیدم- باختلاف روایات» «إِلّا هُوَ» یعنی اله و معبودی نیست مگر او اشاره به اینکه که آن هویّت که مسمی به «اللّه‌ُ» است ذات یگانه‌ایست که در مرتبه معبودیت و مألوهیت کفوی و شریکی و انبازی در مقابل او نیست (و به لاء نفی جنس) بکلی معبودیت غیر را نفی مینماید و معبودیت و عبودیت را منحصر مینماید بهمان ذات و هویتی که کامل مطلق و ما فوق هر کمال و بهائی است که ممکن نیست بشر بتواند تصور کند یا بشود بکنه بذهن بشر خطور نماید زیرا که او سبحانه محیط است و علم بهر چیزی بدون احاطه بآن ممکن نیست و هرگز محیط محاط نخواهد گردید اینکه است که شناسائی خداوند تعالی بکنه و حقیقت برای ممکن محال است مگر بقدر دلالت آثار آنهم باز از قبل خود او است بقول شاعر:

آن خداوندی که هستی ذات اوست جمله اشیاء مصحف آیات اوست
اینکه است که گفته‌اند خدا را بخدا بشناسید یعنی تا او خود را بدل بنده نشناساند و شواهد قوی در دل وی ثبت نکند. بنده بمعرفت او راه نبرد اینکه است که از رسول نقل میکنند که گفته
«و اللّه لو لا اللّه ما اهتدینا، و لا تصدّقنا و لا صلینا»
و مؤید اینکه حدیث قوله تعالی است حکایت از اهل بهشت «وَ قالُوا الحَمدُ لِلّه‌ِ الَّذِی هَدانا لِهذا وَ ما کُنّا لِنَهتَدِی‌َ لَو لا أَن هَدانَا اللّه‌ُ» [کشف الاسرار]

صفحه : 7
لا إِله‌َ إِلّا هُوَ اشاره بتوحید ذات مجرد از ماسوی است خلاصه اینکه کلمه «لا إِله‌َ إِلّا هُوَ» اشاره دارد بتوحید ذات مجردا از ما سوی حتی در مرتبه توحید حقیقی صفات و اسماء او را نیز راهی نیست.
از علی علیه السلام روایت شده که در قسمتی از خطبه شریفش فرموده
«اول الدین معرفته، و کمال معرفته التصدیق به و کمال التصدیق به توحیده و کمال توحیده الاخلاص له و کمال الاخلاص له نفی الصفات عنه، لشهادة کل صفة انها غیر الموصوف و شهادة کل موصوف انه غیر الصفة
الخ«1» آری شاید اشاره بهمین مطلب دارد که در آیه اینجا و در آیة الکرسی و در موارد دیگر مثل «قُل هُوَ اللّه‌ُ أَحَدٌ» ذات متعال اول خود را بلفظ «هو» که دلالت بر هویت مطلقه دارد، معرفی نموده و سپس بصفات حقیقیه خود را ستایش مینماید که آن هویت مطلقه را بآن صفات حقیقیه و اسماء سرمدیه بخوانیم و دست حاجت بدرگاه آن بی‌نیاز مطلق برآوریم، که اگر قدیم تعالی خود را از قبل صفات بما نشناسانیده بود ما راهی بسوی شناسائی او نداشتیم و طریق التجاء باو را نمیدانستیم، و متحیر میماندیم که او را بچه لفظی و کلمه‌ئی که در خور وصف جلال آن ذات متعال است ستایش نمائیم و او را بخوانیم و بچه صفاتی او را ستایش نمائیم و چون ما چنین جرأتی نداریم که پیش خود و بعقل ناقص خود نامی برای شناسائی مبدئمان وضع کنیم اینکه است که گفته‌اند اسماء اللّه توقیفی است پس ماها بایستی در ستایش مبدئمان اختصار نمائیم بر آن اسمائی که
-----------------------------------
(1) اول دین (یعنی اصل و حقیقت دین) شناسائی خدا است، و کمال شناسائی او باور کردن و گرویدن باوست و تصدیق تام توحید و یگانه دانستن او است و کمال توحید خالص نمودن عمل است برای او و کمال اخلاص خالی نمودن او است از صفات (یعنی باید او بدون صفات که معرف ذات باشد شناخته شود) بدلیل اینکه هر صفتی غیر از موصوف است، مثل اینکه میگوئیم خدا آنکسی است که متصف بچنین صفاتی است، و هر موصوفی غیر از صفت است، و دوئیت بهر معنائی فرض شود منافی با وحدانیت او است.

صفحه : 8
از طرف خودش بتوسط رسولش بما اذن داده.
الحَی‌ُّ القَیُّوم‌ُ دو صفتی است از اوصاف ذاتیه آن هویت مطلقه الهیه و اشاره دارد بصفات جمال و جلالت و عظمت کبریائی خداوندی مثل: علم، قدرت، حکمت، اراده مشیت، ذو الجلال و تمام صفات منطوی در «حی‌ّ» است زیرا که «حی» موجود زنده، فعال و دراک را گویند و ذات احدیت بذات خود دراک و فعال است و ادراک هر مدرکی منطوی و ناشی از ادراک او است زیرا که او مدرک ذات خود و مدرک آثار خود است و هیچ موجودی ذاتا و صفتا از تحت اختیار او خارج نیست، اینکه است که ادراک هر مدرکی و فعل هر فاعلی ناشی از قدرت آنفرد متعال است «قیوم» است که قائم بذات خود است و قوام هستی تمام ممکنات و موجودات از مجردات و مادیات و موجودات علوی و سفلی باو است و همه را بزیور وجود خود آراسته و هر کمال و بهائی که در هر موجودی دیده میشود بازگشت آن بقیومیت او است، و رحمت رحمانی او است که بر ممکنات پرتو افکنده و همه را از نیستی بهستی آورده زیرا که ممکن در مرتبه ذاتش فاقد هر کمال و فضیلتی است که از خود هیچ ندارد. گفته‌اند ممکن فی ذاته «لیس» است، و واجب متعال «ایس» است زیرا که لیسیت ذاتی ممکن است، قوله تعالی أن به «یا أَیُّهَا النّاس‌ُ أَنتُم‌ُ الفُقَراءُ إِلَی اللّه‌ِ وَ اللّه‌ُ هُوَ الغَنِی‌ُّ الحَمِیدُ» آیه اشاره بهمان فقر ذاتی و لیسیت وجودی ممکن است.
خلاصه در ممکن هر صفتی و فضیلتی یافت شود و منسوب بوی گردد عرض و خارج از ذات وی است، و بعکس در واجب هر صفتی و کمالی که نسبت بآن ذات مقدس داده شود عین ذات و عین حقیقت آن فرد متعال و عین هویت مطلقه او خواهد بود.
باعتباراتی میتوان گفت «الحَی‌ُّ القَیُّوم‌ُ» اسم اعظم الهی است چنانچه بسیاری از مفسرین چنین اظهار نموده‌اند بدلیل اینکه همان طوری که گفته شد حیات

صفحه : 9
منشأ علم، قدرت و باقی اوصاف کمال است، و «قیوم» اشاره بآن حقیقتی است که قائم بذات خود و قوام تمامی موجودات بقیومیت او است، هر جا کمالی و بهائی یافت شود جز نمایندگی و مظهر آن فرد ازلی چیز دیگری نخواهد بود اینکه است که چون «الحَی‌ُّ القَیُّوم‌ُ» صفتی است که جمیع اسماء الحسنی منطوی در آنست از بزرگترین اسماء اللّه بشمار میرود، و در آیة الکرسی در جلد دوم اینکه تفسیر راجع باین اسم شریف تا اندازه‌ئی تذکر داده شد رجوع بآن جا شود.
ابو امامة از حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله روایت کرده که گفته مهمترین و بزرگترین اسماء اللّه در سه سوره قرآن است در سوره بقره، آل عمران، طه. عمر بن ابی سلمه گفت اندیشه کردم که هیچ اسمی نیست که در اینکه سه سوره مثل هم باشد مگر «الحَی‌ُّ القَیُّوم‌ُ» در سوره بقره «لا إِله‌َ إِلّا هُوَ الحَی‌ُّ القَیُّوم‌ُ» در آل عمران «الم اللّه‌ُ لا إِله‌َ إِلّا هُوَ الحَی‌ُّ القَیُّوم‌ُ» در سوره طه «وَ عَنَت‌ِ الوُجُوه‌ُ لِلحَی‌ِّ القَیُّوم‌ِ» نَزَّل‌َ عَلَیک‌َ الکِتاب‌َ بِالحَق‌ِّ فرق است بین انزال و تنزیل. تنزیل فرود آمدن تدریجی است. انزال فرود آمدن دفعی است مثل قوله تعالی «إِنّا أَنزَلناه‌ُ فِی لَیلَةِ القَدرِ» در سورة القدر. قوله تعالی حکایة از کفار که گفتند «لَو لا نُزِّل‌َ عَلَیه‌ِ القُرآن‌ُ جُملَةً واحِدَةً» گفتند چرا قرآن مثل تورات یک دفعه فرود نیامده. و نیز تنزیل را برای مبالغه و کثرت آرند یعنی قرآن مدتی در موقع حاجت آیه آیه فرود آمده تا اینکه فرا گرفتن آن آسان‌تر و پاینده‌تر باشد. در جای دیگر «کَذلِک‌َ لِنُثَبِّت‌َ بِه‌ِ فُؤادَک‌َ وَ رَتَّلناه‌ُ تَرتِیلًا» در جای دیگر «وَ قُرآناً فَرَقناه‌ُ لِتَقرَأَه‌ُ عَلَی النّاس‌ِ عَلی مُکث‌ٍ» در اینکه آیه ارشاد بر اینکه است که اینکه کتاب (قرآن) که بر تو فرود آمده حق است، حق را مقابل باطل آرند هر چیز محقق و ثابتی را حق نامند خدای متعال را از اینکه جهت حق گویند که عین حقیقت و حقیقة حقانیت است و حق است مقابل باطل «جاءَ الحَق‌ُّ وَ زَهَق‌َ الباطِل‌ُ» باطل را در او راهی نیست و قرآن

صفحه : 10
چون از طرف حق فرود آمده حق است یعنی آن امر ثابت پا بر جا است و باطل را بسرادق عظمت آن راهی نیست «لا یَأتِیه‌ِ الباطِل‌ُ مِن بَین‌ِ یَدَیه‌ِ وَ لا مِن خَلفِه‌ِ» مُصَدِّقاً لِما بَین‌َ یَدَیه‌ِ قرآن تصدیق کننده آنچیزی است که پیش از او است و یا موافق باقی کتب آسمانی است.
بعضی از مفسرین گفته مقصود از «بَین‌َ یَدَیه‌ِ» کتاب تورات و انجیل است چنانچه خدای متعال در سوره مائده ابتداء از فرستادن تورات و بعد از آن از فرستادن انجیل سخن بمیان آورده. [پایان] آیه خبر میدهد و ارشاد بر اینکه است که قرآن بحق و از طرف حق تعالی فرود آمده و تصدیق کننده آنچیزی است که بین دو دست او است، شاید مقصود از «یدیه» دو دست پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله باشد و مراد از دو دست او همان کتابهای آسمانی مثل تورات و انجیل باشد یعنی قرآن تصدیق میکند آنچه در آنها است و تصدیق رسول بحقانیت آنها منافات ندارد با آن آیاتیکه صریحا خبر میدهد به اینکه که بنی اسرائیل تورات را تحریف کردند آنجا که فرموده «وَ لَقَد أَخَذَ اللّه‌ُ مِیثاق‌َ بَنِی إِسرائِیل‌َ» تا فرموده «وَ جَعَلنا قُلُوبَهُم قاسِیَةً یُحَرِّفُون‌َ الکَلِم‌َ عَن مَواضِعِه‌ِ وَ نَسُوا حَظًّا مِمّا ذُکِّرُوا بِه‌ِ»«1» مائده آیه 13.
و همچنین در باره نصاری و در تحریف انجیل فرموده «وَ مِن‌َ الَّذِین‌َ قالُوا إِنّا نَصاری أَخَذنا مِیثاقَهُم فَنَسُوا حَظًّا مِمّا ذُکِّرُوا بِه‌ِ»«2» مائده آیه 14، زیرا مقصود کلمه تورات و انجیل است که فعلا بدست یهود و نصاری است نه تمامی آیات آن.
-----------------------------------
(1) حقیقة خدا از بنی اسرائیل میثاق گرفت- و ما قرار دادیم قلبهای آنها را سخت که کلمات را از جای خود تحریف کردند و بهره‌ئی که باید از آن ببرند فراموش کردند [.....]
(2) و بعضی از آنهائی که گفتند ما نصرانی میباشیم از آنها میثاق گرفته بودیم پس آن بهره‌ئی که باید از ذکر ببرند فراموش کردند.

صفحه : 11
وَ أَنزَل‌َ التَّوراةَ وَ الإِنجِیل‌َ مِن قَبل‌ُ تورات و انجیل را عطف داده به «نَزَّل‌َ عَلَیک‌َ» در اول آیه یعنی همین طوری که قرآن را بر تو فرود آوردیم، پیش از تو تورات و انجیل را نازل گردانیدیم هُدی‌ً لِلنّاس‌ِ وَ أَنزَل‌َ الفُرقان‌َ اشاره به اینکه که تمام کتب آسمانی: قرآن، تورات، انجیل هر یک بجای خود برای هدایت بشر و راه‌نمائی و ارشاد است.
از کتاب صحاح لغت نقل میکنند که در لغت فرقان گفته «فرقان» چیزی را گویند که بین حق و باطل جدائی اندازد و فاروق باشد.
وَ أَنزَل‌َ الفُرقان‌َ از علی بن ابراهیم از صالح بن السدی از جعفر بن بشیر از سعد اسکاف روایت شده که گفت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله فرموده سوره‌های بزرگ قرآن بجای تورات بمن عطاء شده، و سوره‌های مئین بجای انجیل (گفته‌اند «سوره‌های مئین» هر یک صد آیه است).
طبرسی (ره) در مجمع البیان گفته سوره‌های سبع طوال: البقرة، آل عمران، نساء، مائده، انعام، اعراف و انفال است که با توبه یک سوره بشمار میرود- تا آنجا که گفته: المئین آنها سوره‌هائی هستند که صد آیه میباشند و اول آنها سوره بنی اسرائیل و آخر آنها سورة المؤمنون است.
در اصول کافی از علی بن ابراهیم از پدرش و او از إبن سنان روایت کرده که گفت: از ابا عبد اللّه سؤال کردم از قرآن و فرقان که آیا اینکه هر دو یکی میباشند یا دواند، گفت قرآن تمام کتاب است و فرقان محکمات است که واجب است بآن عمل شود.
و نیز از صحیفه سجادیه است که در دعای ختم قرآن گفته «قرآنا و فرقانا» که بآن جدا کرده‌ئی بین حلال خود و حرام خود را.
خلاصه چنانچه مفسرین گفته‌اند قرآن بمعنی جمع است یعنی تمام آیات

صفحه : 12
قرآن و فرقان مصدر است مثل سبحان و غفران، و مقصود اسم فاعل است که برای تأکید و مبالغه بصیغه مصدر آمده یعنی جدا کننده بین حق و باطل.
إِن‌َّ الَّذِین‌َ کَفَرُوا بِآیات‌ِ اللّه‌ِ لَهُم عَذاب‌ٌ شَدِیدٌ وَ اللّه‌ُ عَزِیزٌ ذُو انتِقام‌ٍ خداوند در بسیاری از آیات خبر میدهد که بکیفر کفر کافرین و شرک آنها عذاب شدید مهیّا گردانیده- و در اینکه آیه باضافه خود را به «عزیز» که بغالب و قاهر ترجمه شده، و دیگر به «ذو انتقام» تهدید نموده مشعر بر اینکه عذاب از روی انتقام است.
[سؤال] انتقام در جائی گفته میشود که تشفی آورد یا در جائی که ظالم دست از ظلم یا اعمال بدی که کرده بردارد، و نیز تهدید دیگران باشد و خدای رءوف مهربان منزّه از آنست که بنده ضعیف خود را از روی تشفی عذاب کند زیرا که ساحت قدس او بالاتر از اینکه است که از کفر و ایمان کدورتی در او پدید آید و بمجازات بخواهد تشفی یابد.
و نیز دیگر در قیامت که موقع پاداش اعمال است، جای عمل نیست که غرض باز داشتن عاصی و کافر یا دیگران از کفر یا عمل بد باشد، پس نتیجه عذاب آنهم از روی انتقام چیست.
[پاسخ] عذاب شدیدی که بکافر وعده داده اولا منحصر بقیامت نیست اینکه عذابی است که بکیفر کفر در دنیا نیز اثر واقعی آن بر کافر و عاصی میرسد اگر چه نمیفهمند و ثانیا نه برای تشفی است و نه برای انتقام است- بلکه چون در اثر گناه و بکیفر کفر که کافر و عاصی بر خلاف وظیفه عبودیت و اطاعت امر مولی عمل نموده و خدای تعالی برای جلوگیری از اعمال بد نهی فرموده و عاصی را تهدید بعذاب کرده و وعده خدا حق است و البته آنچه وعده داده خواهد رسید- و چون عذابی که در قیامت بکافر و عاصی میرسد بنظر سطحی و استعمالات عرفی شبیه بانتقام است

صفحه : 13
شاید باین اعتبار استعارة و مجازا آنرا انتقام نامیده و گر نه ذات احدی بالاتر از اینکه است که از کفر و ایمان و اطاعت و معصیت یک فرد ضعیف رنج در دستگاه کبریائی پدید آورد و بمجازات بخواهد تشفی یابد.
و نکته دیگری که بنظر میرسد اینکه است که آیه عذاب شدید را نسبت بکافر مقیّد بآخرت ننموده بلکه ممکن است گفته شود چون منشأ کفر و عمل خلاف از درون و باطن کافر و عاصی بروز مینماید و حقیقت انسان قلب و باطن او است معلوم میشود که چنین کسی خود را از رحمت حق تعالی انداخته وقتی نور رحمت باو نرسید، مورد غضب میگردد و آدمی را چه عقوبتی از آن بالاتر و چه عذابی است از آن سخت‌تر که مورد لطف و رحمت پروردگارش واقع نگردد و آثار اینکه عذاب هم در همین عالم پدیدار است زیرا دلی که لطیفه الهی است و قلبیکه آنرا «عرش الرحمن» نامیده در اثر کفر و نفس پرستی با خزف یکسان گردیده و اصلا از نور معرفت در آن چیزی نمودار نیست. و تمتعات دنیوی که بآن دل خوش کرده اگر خوب بنگری خواهی دید که با اینکه هر قدر انسان در طلب آن پافشاری کند و خود را بزحمت اندازد نفس او را ارضاء نمیکند، زیرا که روح جاودانی وی در طلب چیز دیگری است اشتباها گمان کرده که خواهش روح در فراهم آوردن مال و جاه یا چیز دیگری است، اگر انسان قدری بخود آید و گوش فرا دارد ناله روح را میشنود که در زنجیر قوای حیوانی دست و پای او را بسته و نمیگذارد قدمی بالا رود، پس میتوان گفت چه عذابی است پس از عذاب جسمانی که بکیفر گناه بگنهکار خواهد رسید از عذاب روحانی و دوری از رحمت اله که مبدء و مرجع است بالاتر با اینکه غایت و فائده وجود انسانی ادراک قرب برحمت او است و در بیان آن گفته (لِیَجزِی‌َ الَّذِین‌َ أَساؤُا بِما عَمِلُوا وَ یَجزِی‌َ الَّذِین‌َ أَحسَنُوا بِالحُسنَی) سوره نجم آیه 31.
یعنی تا بد کاران را باعمال ناشایسته پاداش دهد و نیکوکاران را پاداش نیکو دهد

صفحه : 14
آیا اینکه عذاب شدید که حقیقتش در آخرت بروز و ظهور مینماید و نکبتش در دنیا است چیز دیگری است، ولی متأسفانه خبر نداریم و عذاب دنیوی را در فقدان مال و جاه و عناوین دیگر می‌پنداریم و هر وقت فاقد یکی از اینها شدیم شاید گمان کنیم بغضب خدا گرفتار شده‌ایم.
خلاصه عذاب که بکافرین وعده داده شده و خود را «ذو انتقام» نامیده اینکه نیست که بنظر سطحی گمان میشود که خدای رءوف بعذاب بنده گنهکار تشفی مینماید خدا منزه از اینکه است که تحت تأثیر واقع گردد عذاب گنهکار مجازات است نه تشفّی.
در مجمع البیان از کلبی و محمّد بن اسحاق و ربیع بن انس نقل کرده که اینان گفته‌اند اوائل سوره آل عمران تا حدود هشتاد و چند آیه در باره وفد نجران یعنی رسولانی که از طرف نصارای نجران بمدینه آمده بودند نازل شده و آنان شصت نفر سواره بودند که چهارده نفر آنها از اشراف نجران محسوب میشدند و سه نفر از اینکه چهارده نفر کسانی بودند که مرجع اصلی کارهایشان قرار گرفته: یکی عاقب که نامش عبد المسیح و سمت امیری قوم را داشت و صاحب مشورت آنان محسوب بوده بطوری که از رأیش تخطی نمیکردند.
دیگری سیّد که اسمش أبهم و معتمد اصلی و پناهگاه و فریاد رس آنان شمرده میشد و همچنین صاحب رحل یعنی رخت و اسباب و وسائل سفری آنان بوده.
سومی ابو حارثة بن علقمه که اسقف و پیشوای بزرگ دینی آنها بشمار میرفت و در بین نصاری بقدری مقام داشت که ملوک و پادشاهان روم بخاطر علم و دانشش ثروت هنگفتی باو داده، کلیساهای متعددی بنام او ساخته بودند او تمام کتب دینی آنها را حفظ داشت.
اینکه عده شصت نفری با لباسهای فاخر مخصوصی وارد مدینه شدند و در مسجد رسول صلّی اللّه علیه و آله وارد گردیدند و آن وقتی بود که پیغمبر [ص] نماز عصرش را با مسلمانان انجام داده بود. اینکه رسولان بقدری ظاهر شوکت آمیزی داشتند

صفحه : 15
جامه‌های دیبا و حله‌های قیمتی پوشیده بودند که بعضی از اصحاب که در آن موقع آنها را دیده بود گفت ما رسولانی بزیبائی آنان ندیده بودیم هنگامیکه وارد مسجد شدند وقت نماز مذهبیشان رسید بعادت خود ناقوس زدند و بنماز ایستادند. اصحاب رسول خواستند ممانعت کنند نگذارند نماز بخوانند حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله فرمود بآنها کاری نداشته باشید، مشغول نماز شدند و مشرق را قبله خود قرار دادند و نمازشان را خواندند، پس از نماز سیّد و عاقب متوجه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله شده آغاز سخن کردند، حضرت بآن دو نفر فرمود اسلام اختیار کنید و در پیشگاه الهی تسلیم شوید آن دو اظهار داشتند که ما پیش از تو اسلام اختیار کرده و مسلمان شده‌ایم (کنایه از اینکه دین ما که دین نصرانی است، همانا اینکه دین واقعی است) حضرت فرمود شما چگونه مسلمانید و کارهایتان خود شاهد عدم تسلیم بحضرت ربوبی است- زیرا اولا برای خدا فرزند قائل شده و عیسی را پسر خدا میدانید- دیگر اینکه عبادت صلیب را نموده و گوشت خنزیر میخورید با اینکه تمام اینها مخالف با ادعاء شما است.
سخن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله که به اینکه جا رسید همگی آنان در مقام اعتراض برآمدند گفتند اگر عیسی پسر خدا نیست پدرش که بوده، حضرت فرمود آیا شما قبول دارید که هر پسری باید بپدر خود شباهت داشته باشد، گفتند آری فرمود آیا اینکه طور نیست که خدای حی است و نمی‌میرد و عیسی علیه السّلام میمیرد گفتند بلی پس پیغمبر [ص] فرمود آیا نمیدانید که قوام هر چیزی بخدای ما است و حفظ روزی موجودات با او است گفتند بلی همین طور است- فرمود آیا عیسی از اینکه اوصاف چیزی داشته عرضه داشتند نه- فرمود آیا میدانید هیچ چیز از موجودات آسمان و زمین بر خدا مخفی و پوشیده نیست و خداوند بر همه آنها عالم و دانا است گفتند میدانیم- فرمود آیا عیسی میدانست چیزی مگر آنچه خدا باو یاد داده گفتند نه- گفت آیا میدانید که خدای ما همان است که عیسی را در شکم مادرش صورتگری کرده آن طور که خواست و آن خدائیست که نه میخورد

صفحه : 16
و نه میآشامد و نه حدث از او صادر میشود، گفتند همین طور است- فرمود آیا چنین نیست که عیسی را مادرش مانند اطفال دیگر در شکم حمل کرده و بعد چون مادرهای دیگر او را زائیده و عیسی پس از ولادت تغذی کرده و خوردن و آشامیدن داشته و از او حدث دفع میشد گفتند آری فرمود پس چگونه او پسر خدا است با اینکه هیچگونه شباهتی بپدرش ندارد- سخن که به اینکه جا رسید همگی ساکت شدند نتوانستند جوابی بگویند. خداوند متعال باین جهت ابتدای سوره آل عمران را تا حدود هشتاد و چند آیه در باره آنان نازل فرمود.
[پایان بیان طبرسی- بنقل تفسیر المیزان] إِن‌َّ اللّه‌َ لا یَخفی عَلَیه‌ِ شَی‌ءٌ فِی الأَرض‌ِ وَ لا فِی السَّماءِ اشاره است بعموم قدرت و نفوذ تدبیر و علم ازلی پروردگار، و خداوند چگونگی علم خود را ببشر خاطر نشان میکند که بدانند که آنچه در آسمانها است از کرات و ستارگان و سیارات و موجودات سماوی از ماه و خورشید و کهکشانها و موجودات از روحانیین و ملائکه و آنچه در زمین است از جمادات و نباتات و حیوانات همه و همه موجودات برّی و بحری در علم حضوری ازلی و ابدی قیوم متعال ازلا و ابدا حاضر است و او تعالی محیط بهمه آنها است «لا یَعزُب‌ُ عَنه‌ُ مِثقال‌ُ ذَرَّةٍ فِی السَّماوات‌ِ وَ لا فِی الأَرض‌ِ) سوره سبأ آیه 3.
و باید دانست که علم حق تعالی محیط بر موجودات و عین ذات مقدس او است صفت زائد بر ذات نیست علمش بموجودات ازلی و از قبل علم او است بذات خود که عالم بخود و آثار و افعال خود و فیاضیت و سعه فیض مقدس و رحمت واسعه رحمانی او است، پیش از موجودات و پس از آنها و با آنها تماما ذاتا و صفاتا و افعالا همه نزد او حاضر است زیرا که بنا بر تحقیق و باعتراف دانشمندان علم حق تعالی حضوری است نه حصولی چنانچه بعضی گمان کرده‌اند.
هُوَ الَّذِی یُصَوِّرُکُم فِی الأَرحام‌ِ کَیف‌َ یَشاءُ ذات متعال در اینکه آیه خود را توصیف مینماید و از طریق دلیل انّی که از

صفحه : 17
اثر پی بمؤثر بردن است و بالاتر از همه تصویر، صورت انسانی است هر طوری که مشیّتش اقتضاء نموده انگاشته سفید، سیاه، خوش اندام، زشت قیافه. در ظلمات ثلاث: ظلمت شکم، ظلمت رحم، ظلمت مشیمه (یعنی بچه دان) صورت انسانی را با آن طراوت و زیبائی بقدرت کامله و علم سرمدی خود مینگارد و پس از اتمام آن بقول حکماء از عقل فعال و بلسان اخبار بتوسط ملک اعظم روح انسانی را در خور استعداد جنین بوی افاضه میکند و نظر بشرافت آنروح که از منبع فیاض مطلق افاضه شده روح انسانی را نسبت بخود میدهد و خود را به «أَحسَن‌ُ الخالِقِین‌َ» میستاید با اینکه در باره خلقت بزرگ عالم از ملائکه و روحانیین و آفرینش زمین و آسمانها و عالم ملک و ملکوت بخود نبالیده و خلقت چیزی از بزرگترین مخلوقات از عقل اول و روح اعظم گرفته تا آخرین مرتبه نفوس و ارواح هیچ روحی را بخود نسبت نداده و روح انسانی را منسوب بخود نموده و به «نَفَخت‌ُ فِیه‌ِ مِن رُوحِی» آنرا معزز و محترم گردانیده.
لا إِله‌َ إِلّا هُوَ العَزِیزُ الحَکِیم‌ُ الهی و آفریننده‌ئی نیست مگر آنهویّت و حقیقتی که غائب از انظار و غالب و مستولی بر موجودات و حکیم درستکار که بقدرت کامله خود از روی حکمت و نظام آفرینش در رحمها تصویر میکند هر گونه صورتی که مشیّت ازلی و فیض سرمدی او بر وفق صلاح جامعه در عالم قضاء مقرر گردیده «لا رادّ لقضائه و لا تدبیر لحکمه» هر چیزی را بجای خود قرار داده.
هُوَ الَّذِی أَنزَل‌َ عَلَیک‌َ الکِتاب‌َ مِنه‌ُ آیات‌ٌ مُحکَمات‌ٌ هُن‌َّ أُم‌ُّ الکِتاب‌ِ آن خدای عزیز حکیم آنکسی است که قرآن و فرقان را بر تو نازل گردانید و در آن آیاتی است که بعضی از آن آیات محکم است و بعضی متشابه شاید مقصود از محکمات قرآن آن آیاتی است که دست تصرف از تفسیر و تأویل و حمل کردن بر غیر معنی ظاهر در آن کوتاه است بقدری ظاهر و بیّن است و چنان محکم و ثابت و استوار است که بهیچ وجه نمیتوان در آن تصرف

صفحه : 18
نمود و چنین آیاتی را به «ام‌ّ الکتاب» نامیده اشاره به اینکه که چنین آیاتی اصل کتاب است و آنرا به «مُحکَمات‌ٌ» توصیف فرموده نظر به اینکه که متقن و محکم و ثابت است و اینکه آنرا «أُم‌ُّ الکِتاب‌ِ» نامیده شاید اشاره بآن آیاتی است که مشتمل بر قوانین و احکام امور مسلمین است و آنچه راجع باصول دیانت و فروع است از حلال و حرام. و خلاصه آن آیاتیکه دستور العمل روزانه بشر مطابق حکم الهی در اصلاح امور معاش و معاد در آن است بدون ضمیمه آیات دیگر از تفسیر و تأویل یا بضمیمه حکم عقل یا روایات یا غیر اینها از خود آیات بمجرد نظر و تدبر و غیر آن ظاهر باشد.
در مجمع البیان در توضیح آیه چنین گفته پس از بیان انزال قرآن کیفیت و چگونگی نزول آنرا بیان کرده قوله تعالی «هُوَ الَّذِی أَنزَل‌َ عَلَیک‌َ الکِتاب‌َ» یعنی قرآن «مِنه‌ُ آیات‌ٌ مُحکَمات‌ٌ هُن‌َّ أُم‌ُّ الکِتاب‌ِ» یعنی اصل کتاب «و اخر متشابهات» در محکم و متشابه عقاید و گفته‌هائی است.
1- محکم آنچیزی است که از ظاهر آن بدون قرینه‌ای که بآن متصل باشد و بدون چیزی که دلالت بر مراد کند و مقصود معلوم شود بجهت وضوح معنی مثل قوله تعالی «إِن‌َّ اللّه‌َ لا یَظلِم‌ُ النّاس‌َ شَیئاً، و لا یَظلِم‌ُ مِثقال‌َ ذَرَّةٍ» و امثال آن از آن چیزهائی که در فهمیدن مراد از آنها بدلیلی احتیاج نباشد.
و متشابه- چیزی است که از ظاهر آن مقصود معلوم نشود مگر اینکه با دلیلی مقترن باشد که دلالت بر مراد از آن کند زیرا ظاهر آن مشتبه است مثل قوله تعالی «وَ أَضَلَّه‌ُ اللّه‌ُ عَلی عِلم‌ٍ» و اینکه اضلال غیر از اضلال در قول او است که فرموده «وَ أَضَلَّهُم‌ُ السّامِرِی‌ُّ» زیرا که گمراه کردن سامری قبیح است و گمراه کردن خدا نیکو است و همین است معنی قول مجاهد که گفته «محکم چیزی است که معانی او مشتبه نشود، و متشابه چیزی است که معانی آن مشتبه گردد و جز اینکه نیست که اشتباه در امور دین واقع میگردد مثل توحید

صفحه : 19
و نفی التشبیه و جور آیا نمی‌بینی قوله تعالی «ثُم‌َّ استَوی عَلَی العَرش‌ِ» که در لغت احتمال دارد مثل استواء و نشستن بر تخت است- یا اینکه بمعنی قهر و استیلاء است، و معنی اول (یعنی بمعنی لغوی) بر خدای تعالی جایز نیست.
2- محکم آیات ناسخه است و متشابه آیات منسوخه [إبن عباس] 3- محکم آیاتی است که در آن احتمال تأویل نباشد مگر یک وجه و متشابه آنست که دو وجه یا زیادتر احتمال تأویل بدهد.
[محمّد بن جعفر بن الزبیری و ابی علی جبائی] 4- محکم آنست که الفاظش مکرر نگردد و متشابه آنست که الفاظش مکرر گردد مثل حکایت موسی و غیر آن. [إبن زید] 5- محکم آنست که تعیین تأویلش معلوم باشد و متشابه آنست که تعیین تأویلش معلوم نباشد مثل قیام ساعت. [جابر بن عبد اللّه] و اینکه «أُم‌ُّ الکِتاب‌ِ» را مفرد گفته نه جمع و نگفته «امّهات الکتاب» دو وجه در آن گفته شده: 1- بطور جواب است مثل اینکه گفته شده چه چیز است ام الکتاب در پاسخ گفته شده «هن‌ّ ام الکتاب» مثل اینکه گفته میشود کیست نظیر زید، گفته شود مائیم مثل زید. 2- آیات بتمامها اصل کتاب است و چنین نیست که هر آیه محکم ام الکتاب و اصل آن باشد زیرا که «ام الکتاب» جاری مجرای اصل واحد است در بیان و حکمت- و مثل او است قوله تعالی «وَ جَعَلنَا ابن‌َ مَریَم‌َ وَ أُمَّه‌ُ آیَةً» و نگفت آیتین زیرا که شأن آندو یکی است در اینکه عیسی را آورد بدون مردی که بین آنها باشد- پس نبود آیة برای مریم مگر بعیسی و برای عیسی آیة نبود مگر بمریم- و اگر میخواست هر یک از آنها را آیة بشمار آورد میگفت آیتین. [پایان] در بعضی از تفاسیر متجاوز از پانزده قول در معنی مراد از محکم و متشابه از مفسرین نقل کرده و در هر یک از آنها اشکال وارد نموده که ما اگر بخواهیم اقوال و اشکالات وارده بر آنها را بیان کنیم سخن طولانی میگردد باضافه چندان

صفحه : 20
فائده‌ئی در آن بنظر نمیآید- وقتی نظر کردیم باول سوره هود «الر کِتاب‌ٌ أُحکِمَت آیاتُه‌ُ» و در سوره زمر آیه 24 «کِتاباً مُتَشابِهاً مَثانِی‌َ» و در اینجا فرمود «هُوَ الَّذِی أَنزَل‌َ عَلَیک‌َ الکِتاب‌َ مِنه‌ُ آیات‌ٌ مُحکَمات‌ٌ هُن‌َّ أُم‌ُّ الکِتاب‌ِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهات‌ٌ» در اینکه دو آیه قرآن را باین دو قسم محکم و متشابه توصیف میکند. آیه اول سوره هود اشاره دارد به اینکه که آیات قرآن بتمامه محکم و متقن است و واقع و ثابت است و دست تصرف در آن کوتاه است «و متشابها» در سوره زمر و در اینجا گویا استثناء از محکمات است یعنی آیات قرآن تماما محکم و دلالتش بر معنای مقصود واضح و جلی است و آنها را بام‌ّ الکتاب توصیف و بعض آیات و لو اینکه آنهم نسبت بمعنی خود محکم و ثابت است، لکن مثل الفاظ مشترک محتمل چند معنی است که بضمیمه آیات دیگر یا دلائلی باید مراد را پیدا نمود و بمعنی مراد تخصیص داد.
و اینکه هم یکی از رموز آیات قرآن است و شاید یکی از اسرار است که اختبار و آزمایش مؤمن از منافق باشد چنانچه در همین آیه فرموده:
فَأَمَّا الَّذِین‌َ فِی قُلُوبِهِم زَیغ‌ٌ فَیَتَّبِعُون‌َ ما تَشابَه‌َ مِنه‌ُ ابتِغاءَ الفِتنَةِ بین منافق و مؤمن جدا میشود زیرا که اینکه آیه ارشاد بر اینکه است که آیات متشابهات آنهائی است که چند معنی در آن احتمال بدهد و کسانی که در قلبشان زیغ و کجی است و در رأی و عقیده‌شان اضطراب دارند برای اعمال رکیکشان و رفع قلق نفسانی و ارضاء نفسشان و جلوگیری از اعتراض دیگران بآیات متشابهات تمسک مینمایند تا اینکه میول نفسانی خود را در فساد اجراء نمایند و اینکه عمل آنان خود دلیل بارزی است که چنین کسانی اصلا تمسکشان بآیات نه برای فهم آن و عمل بر طبق آنست بلکه غرضشان مکر و خدعه است و میخواهند عمل شوم خود را با آیات تطبیق دهند و سرپوشی بر فساد نمایند و فتنه بین مسلمانان اندازند.

صفحه : 21
وَ ابتِغاءَ تَأوِیلِه‌ِ چنین کسانی برای فتنه و فساد آیات متشابهات یعنی آن آیاتی را که در الفاظ یا در معانی ظاهر شباهت بهم دارند آنچه را که موافق غرض و مقصود آنها است بدون اینکه با آیات دیگر که قرینه مراد باشد میگیرند و برخ مردم میکشند وَ ما یَعلَم‌ُ تَأوِیلَه‌ُ إِلَّا اللّه‌ُ وَ الرّاسِخُون‌َ فِی العِلم‌ِ از آیه چنین معلوم میگردد که تأویل متشابهات را کسی جز خدا نمیداند «وَ الرّاسِخُون‌َ فِی العِلم‌ِ» را عطف داده به «وَ ما یَعلَم‌ُ».
یَقُولُون‌َ آمَنّا بِه‌ِ کُل‌ٌّ مِن عِندِ رَبِّنا [سؤال- تأویل یعنی چه و راسخین در علم کیانند] در معنی آیه «فَأَمَّا الَّذِین‌َ فِی قُلُوبِهِم زَیغ‌ٌ» گفته شده در باره کسانی است که از راه حقیقت منحرف و رو بباطل روند گفته میشود «زاغ الشمس من کبد السماء» و قوله تعالی «فَلَمّا زاغُوا أَزاغ‌َ اللّه‌ُ قُلُوبَهُم» اینهائیکه در دل آنها زیغ است که مایل بکج روی شده‌اند همواره رجوع بمتشابهات می‌کنند و آیات قرآن را برأی و سلیقه خود مطابق مقصود خود تأویل می‌کنند بمعنی منحرف گردیدن از ظاهر لفظ بسوی معنای غیر ظاهر.
و مفسرین در شأن نزول اینکه آیه گفته‌اند اینکه آیه در باره یهودیان آمده و بروایتی از إبن عباس نقل شده که متشابهات آنست که بر یهودیان در حروف تهجی مشتبه شده، گفته‌اند کعب اشرف و حی‌ّ بن اخطب با جماعتی نزد رسول صلّی اللّه علیه و آله آمدند و گفتند بما رسیده که در جمله آنچه بر تو فرود آمده «الم» است و اگر اینکه حق است ما مدت ملک تو را میدانیم که چند خواهد بود و تا کی خواهد بود پیش از هفتاد و یک سال نخواهد بود و اینکه تأویل بر حساب جمل است- الف یکی، لام سی، میم چهل. رسول صلّی اللّه علیه و آله گفت بیشتر از اینکه هم هست «المص» گفتند «ص» نود، پس صد و شصت و یک سال خواهد بود، گفتند مانند اینکه دیگر هست «المر» گفتند اینکه بسیار بر او بیفزود دویست و هفتاد و یکی میشود

صفحه : 22
و اینکه بر ما مشتبه شده ندانیم بیشتر گیریم یا کمتر و ما بتو ایمان نخواهیم آورد اینکه بود که رب‌ّ العالمین در باره ایشان اینکه آیه را فرستاد:
«هُوَ الَّذِی أَنزَل‌َ عَلَیک‌َ الکِتاب‌َ مِنه‌ُ آیات‌ٌ مُحکَمات‌ٌ هُن‌َّ أُم‌ُّ الکِتاب‌ِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهات‌ٌ» یعنی بر یهود مشتبه شد وقتی حروف را بر حساب حمل تشبیه کردند.
اگر کسی بگوید در متشابهات چه حکمتی است- چرا تمام آیات محکمات نیست! جواب آنست که تشریف و تخصیص علماء است تا بمقیاس فهم معانی دقیق را از آیات استخراج کنند و بهمین معنی از عامه خلق امتیاز می‌یابند و نیز مستحق ثواب اخروی میگردند برای اینکه در استنباط خاطر و فکر خویش را میرنجانند و اگر همه محکمات بود حاجت بتکلف نظر و اتعاب فکرت نبودی و آن ثواب حاصل نیامدی، معنی دیگر آنست که دانایان چون در متشابهات تأمل کنند و از دریافت معانی عاجز گردند نقص خویش بینند و عجز خویش بشناسند و آنکه در راه بندگی راست روند زیرا که بندگی عجز خود شناختن است و بدرماندگی خود اقرار کردن است. [کشف الاسرار] وَ الرّاسِخُون‌َ فِی العِلم‌ِ یَقُولُون‌َ آمَنّا بِه‌ِ کُل‌ٌّ مِن عِندِ رَبِّنا و آنان کسانی میباشند که علم در قلبشان نفوذ کرده و رسوخ نموده و متصف گردیده‌اند بآن علمی که در شأن آنها است «العلم نور یقذفه اللّه علی قلب من یشاء من عباده» و آن موهبت خدائی که بآن «یعزّ من یشاء و یذل‌ّ من یشاء بیده الخیر» و آن بزرگواران کسانی میباشند که در بندگی بمقام رضا و تسلیم رسیده‌اند و در آیات الهی و نوامیس شرعی از پیش خود رأی اندیشی نمی‌کنند و میگویند بآنچه از نزد پروردگار ما آمده ایمان آوردیم و تسلیم امر پروردگارمان میباشیم اینهایند کسانی که بمقام عبودیت رسیده‌اند.
بین مفسرین اختلاف است در اینکه آیا راسخون بواو عطف بر اللّه است باین معنی که تأویل متشابه را کسی نمیداند مگر خدا (وَ الرّاسِخُون‌َ فِی العِلم‌ِ) که اینها میدانند و میگویند «آمنا به کل من عند ربنا».

صفحه : 23
در مجمع البیان گفته اینکه قول إبن عباس و ربیع و محمّد بن جعفر بن زبیر و اختیار ابی مسلم است- و از ابی جعفر علیه السّلام روایت شده که گفت رسول اللّه افضل امت از همه راسخین در علم است که همانا میداند آنچه را که خدا از تأویل و تنزیل بر او نازل گردانیده و نازل نمی‌کرد خدا بر او چیزی که دانا نکند او را بتأویلش و خود آنحضرت و اوصیاء بعد از او تمام آنرا میدانستند.
و مؤید اینکه قول اینکه است که صحابه و تابعین اجماع کردند بر تفسیر جمیع قرآن و دیده نشده که در چیزی از آن توقف کرده باشند و آنرا تفسیر نکرده باشند بعذر اینکه اینکه متشابه است و نباید تفسیر کرد و نمیداند آنرا مگر خدا و إبن عباس در همین آیه مورد بحث میگفت من از راسخین در علم هستم.
و قول دیگر اینکه و او در (وَ الرّاسِخُون‌َ) و او استیناف است و بنا بر اینکه قول تأویل متشابه را نمیداند مگر خدا، و باید بس از قوله تعالی (وَ ما یَعلَم‌ُ تَأوِیلَه‌ُ إِلَّا اللّه‌ُ) وقف کرد و ابتداء کرد به (وَ الرّاسِخُون‌َ فِی العِلم‌ِ یَقُولُون‌َ آمَنّا بِه‌ِ) و الراسخون مبتداء میشود و خبر او (یَقُولُون‌َ) است.
[و اینکه قول عایشه و عروة بن زبیر و حسن و مالک و اختیار کسائی و فراء و جبائی است] و اینها چنین گفته‌اند که راسخین تأویل متشابه را نمیدانند لکن بآن ایمان میآورند و بنا بر اینکه تأویل آیه راجع است بمدت اجل اینکه امت و وقت قیام ساعت و قیامت و فناء دنیا و وقت طلوع شمس از مغرب و نزول عیسی علیه السّلام و خروج دجّال و امثال اینها از آن چیزهائی که در علم خدا مخزون است.
و بنا بر اینکه تأویل یعنی متأول مثل قوله تعالی (هَل یَنظُرُون‌َ إِلّا تَأوِیلَه‌ُ یَوم‌َ یَأتِی تَأوِیلُه‌ُ) یعنی (موعود) میآید، و قوله تعالی (کُل‌ٌّ مِن عِندِ رَبِّنا) یعنی محکم و متشابه تماما از نزد پروردگار ما است (وَ ما یَذَّکَّرُ) یعنی در آیات خدا تفکر نمی‌کنند و متشابه آنرا بمحکم برنمیگردانند (إِلّا أُولُوا الأَلباب‌ِ) یعنی مگر ذو و العقول.
قاضی ماوردی گفته خداوند تمام قرآن را توصیف بمحکم کرده بقوله تعالی

صفحه : 24
(الر کِتاب‌ٌ أُحکِمَت آیاتُه‌ُ) و نیز تمام آنرا توصیف نموده به اینکه که متشابه است بقوله تعالی (اللّه‌ُ نَزَّل‌َ أَحسَن‌َ الحَدِیث‌ِ کِتاباً مُتَشابِهاً) پس معنی احکام اتقان یعنی احکام آن متقن است و با متقن بودنش ممنوع است زیرا که احکام و معانی آن خالی از خلل و اعتراض است پس تمام قرآن از اینکه جهت محکم است.
و قوله (متشابها) یعنی یشبه بعضه بعضا فی الحسن و الصدق و الثواب و البعد عن الخلل و المتناقض و هو کله من هذا الوجه متشابه. [پایان] از تفسیر عیاشی از ابی بصیر از حضرت صادق علیه السّلام نقل شده که فرمود کسی که قرآن را به رأی خود تفسیر نماید اگر مطابق واقع باشد مزدی ندارد و اگر خطاء باشد از رحمت الهی دور گردد که از آسمان بما دورتر خواهد بود.
باز در همان تفسیر از یعقوب بن یزید از یاسر از حضرت رضا علیه السّلام نقل شده که فرمود اظهار رأی در کتاب خداوند کفر است.
و از تفسیر صافی نقل شده که از پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله روایت میکنند که فرمود کسیکه قرآن را برأی خود تفسیر کند جایگاهش آتش دوزخ است.
صاحب تفسیر المیزان در توجیه حدیث گفته اینکه رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله فرمود کسی که قرآن را به رأی خود تفسیر کند مقصود از رأی اعتقادی است که از روی اجتهاد برای انسانی حاصل شود گاهی هم بسخنی که از روی هوی و هوس و یا باصطلاح بمیزان استحسان گفته شود رأی میگویند، بهر حال چون در فرمایش آنحضرت کلمه رأی را بخود تفسیر کنند اضافه کرده و تعلق داده است معلوم میشود که نهی از مطلق اجتهاد در تفسیر قرآن نفرموده تا بالملازمه بر سخن اخباریها که میگویند در مورد تفسیر آیات باید تنها و تنها بروایاتی که از اهل بیت علیهم السلام در آن زمینه رسیده قناعت کرد و کوشش عقل و غیر آنرا کنار گذارد، ما چگونه کلام اخباریها را در اینکه جهت قبول کنیم با اینکه در بسیاری از آیات قرآن به اینکه که عربی مبین و روشن است معرفی کرده و بتدبر و تفکر در آن امر فرموده و همچنین اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام هم

صفحه : 25
در روایات زیادی بمسلمان دستور داده‌اند که بقرآن رجوع کنید و صحت و سقم روایات را با عرضه کردن بقرآن شریف تشخیص بدهید.
پر واضح است که اضافه و تعلقی که در رأی بخود اعمال شده میرساند که موضوع نهی شده اینکه است که مفسر در رشته تفسیر جنبه استقلال بخود بگیرد و تنها بوسائلی که برای تشخیص کلام عربی بکار برده میشود اکتفا کند آری اینکه روش نزد افراد انسانی متداول است که هر گاه کلامی را شنیدند از هر کس و هر گوینده‌ئی باشد فورا قواعد معمولی که برای پی بردن بمعنی و مراد آن سخن دارند بکار برده و بزودی نتیجه میگیرند و میگویند از اینکه سخن چنین مطلبی اراده کرده است.
تا آنجا که گفته (توضیح) چنانچه در بحثهای سابق گذشت آیات قرآن شریف در عین اینکه کلماتش جدا و منفصل از یکدیگرند یک کلام متصل بوده پاره‌ئی از آیات آن نسبت به پاره دیگر توضیحاتی را اعطاء میکند، چنانچه از امیر المؤمنین علیه السلام نقل شده که فرموده بعضی از آیات مقصود بعض دیگر را شرح داده و بمراد آن گواهی میدهد، بنا بر اینکه روشی که بین افراد انسانی در تشخیص مراد متکلم متداول میباشد در اینجا نمیتوان جاری شود به اینکه که یک آیه را گرفته بخواهیم با اعمال قواعد مقرره‌ئی که در علوم مربوطه گفته شده مقصود را بدست آوریم، بلکه تنها راه صحیح در فهم کلام الهی اینکه است که در هر موضوعی تمام آیات مناسب آنرا ملاحظه نموده با کوشش مخصوصی که در تدبّر تمام آنها بکار برده میشود مقصود آنرا استفاده نمود، چنانچه همین موضوع از آیه شریفه «أَ فَلا یَتَدَبَّرُون‌َ القُرآن‌َ وَ لَو کان‌َ مِن عِندِ غَیرِ اللّه‌ِ لَوَجَدُوا فِیه‌ِ اختِلافاً کَثِیراً» نساء آیه 82 برمیآید.
نتیجه بدست آمد که تفسیر برأی یعنی همان نحو تفسیری که مورد نهی قرار گرفته آن است که مفسر بخواهد با اعمال قواعد مقرره و متداوله کلام الهی را با همان روش که گفتار دیگران را بررسی میکرد مورد بررسی قرار دهد

صفحه : 26
تا آنجا که گفته خلاصه کلام آنکه موضوعی که مورد نهی قرار گرفته استقلال مفسر در تفسیر قرآن و اعتماد داشتن بر نفس خود بدون رجوع بغیر است و لازمه اینکه نهی اینکه است که مفسر باید استمداد از غیر جسته و بآن رجوع نماید- و واضح است که آن غیر باید یا کتاب الهی یا سنت باشد، اینک گوئیم اما سنت نیست زیرا که چنانچه تذکر دادیم. خود سنت مسلمانان را مأمور برجوع بقرآن کرده و دستور صادر شده که سنت یعنی اخبار و احادیث را بقرآن عرضه کنند تا بآن وسیله صحت و سقم آنرا با مطابقت یا مخالفت با قرآن تشخیص دهند، بنا بر اینکه معلوم میشود که آن غیر حتما خود قرآن شریف میباشد یعنی مفسر باید با نفس قرآن آنرا تفسیر کند و بوسیله خود قرآن آن مقصود اصلیش را بدست آورد اینکه بود تفسیر برأی و نکته نهی از آن. [پایان] پس از آن از تفسیر عیاشی نقل میکند که امام صادق [ع] فرمود قرآن محکمی دارد و متشابهی، بمحکم آن ایمان بیاور و عمل کن، ولی بمتشابهش ایمان آور و عمل منما، و اینکه گفته خدا است که فرموده کسانی که دلهایشان از حق برگشته تنها آیات متشابهه را دنبال میکنند تا باعث گمراهی مردم باشند و بخیال خود بتأویل قرآن نائل شوند، با اینکه جز خدا کسی تأویل آنرا نمیداند، ولی راسخون فی العلم میگویند ما ایمان آوردیم که تمامی آن از نزد خدا است، و راسخین در علم آل محمّد صلّی اللّه علیه و آله میباشند.
و از کتاب کافی از امام باقر علیه السّلام نقل کرده‌اند که در حدیثی فرموده منسوخات از متشابهاتند.
و در کتاب عیون از امام رضا [ع] نقل شده که فرموده کسیکه متشابه قرآن را بمحکمش رد نماید بصراط مستقیم راه برده، سپس فرمود در اخبار ما هم متشابهی چون متشابه قرآن وجود دارد، پس متشابهات را بمحکمات رجوع دهید و بدون رجوع از آنها پیروی منمائید که گمراه خواهید شد.
و از کافی از هشام بن حکم نقل میکنند که گفته موسی بن جعفر [ع] برایم

صفحه : 27
حدیث فرمود تا آنجا که فرمود ای هشام خداوند از یکدسته مردم صالح چنین حکایت میکند: که گفتند پروردگارا دلهای ما را پس از آنکه هدایت کردی منحرف مساز و از نزد خود رحمتی بر ما موهبت کن که تو تنها بخشنده‌ئی، اینان کسانی میباشند که میدانند که دلها پس از هدایت ممکن است منحرف شده به نابینائی برگردد. آری تا کسی از خداوند عقلی پیدا نکند از او نمیترسد و تا از او دانشی نیابد دلش بمعرفت ثابتی که حقیقتش را در قلب خود بیند استوار نخواهد شد.
هیچکس چنین رتبه‌ئی ندارد جز آنکه کردارش گواه صدق گفتارش شود و پنهان او موافق آشکارش باشد زیرا که خداوند عزیز دلیل باطن پوشیده هر چیز را تنها ظاهر آن قرار داده است.
اینکه بود بیان صاحب تفسیر المیزان و خودش پیشی گرفته و بر خود دو اشکال وارد کرده و سپس جواب داده. اشکال اول- شکی نیست که قرآن فرستاده شده تا مردم آنرا درک نموده و استفاده کنند چنانچه جمله شریفه «إِنّا أَنزَلنا عَلَیک‌َ الکِتاب‌َ لِلنّاس‌ِ» زمر 41 «هذا بَیان‌ٌ لِلنّاس‌ِ» آل عمران 128 و مانند آن همین مطلب را روشن میکند، و از طرفی باز شکی نیست که مبین و مفسر آن نفس نفیس رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله میباشد چنانچه خداوند متعال در آیه شریفه فرموده «وَ أَنزَلنا إِلَیک‌َ الذِّکرَ لِتُبَیِّن‌َ لِلنّاس‌ِ ما نُزِّل‌َ إِلَیهِم» نحل آیه 44.
آری کتاب الهی را پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله برای صحابه بیان فرمود و تابعین یعنی کسانیکه پس از صحابه روی کار آمدند همان نکات را یاد گرفتند بنابر اینکه آنچه را در غالب احادیث و روایات از حضرت رسول [ص] نقل کرده‌اند معلوم است که آن از فرمایشات نبوی است و بنص قرآن از آن تجاوز نتوان کرد و قسمتهائی که بدون اسناد به پیغمبر [ص] در باره‌اش گفتگو کرده‌اند گر چه مانند احادیث حجیّتش محرز نیست لکن چون میدانیم که مطالبی است که یا از کلمات نبوی استفاده شده یا از روی ذوقی که تعلیمات مکتب اسلام بآنها نشان داده.
چگونه ممکن است مطلبی بر آنان پوشیده مانده باشد با اینکه اهل لسان

صفحه : 28
بودند و در ادبیات عربی کاملا کنجکاوی کرده و در اخذ حقایق قرآن از مصدر رسالت بی اندازه کوشش مینمودند اگر کسی صفحات تاریخ را از نظر بگذراند و داستان مساعی مردان دین را در آن قسمت مطالعه کند بصدق گفتار ما خواهد رسید باری از اینجا روشن میشود که عدول از طریقه و روش آنان و دست برداشتن از سنّت حسنه‌اشان یعنی تفسیر کردن آیه‌ئی از آیات قرآنی را بغیر اقوال و آراء ایشان بدعت است و سکوت از قسمتهائی که آنان ساکت بودند امری لازم است.
آری آنچه آنان نقل کرده‌اند برای شخصی که اراده فهم کتاب الهی را داشته باشد کافی است زیرا چنانچه سیوطی گفته شماره احادیثی که در تفسیر قرآن از پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و صحابه و تابعین بما رسیده به هفده هزار میرسد چگونه ممکن است اینکه عده زیاد از روایات ما را از غیر خود مستغنی و بی‌نیاز نسازد.
[پاسخ] در سابق گذشت که آیات شریفه‌ئی که مردم را بطور عموم از کافر و مؤمن و از کسانی که در عهد نزول کتاب الهی بوده‌اند و با اشخاصیکه بعدا بوجود آمده‌اند دعوت به تعقل و تدبّر در قرآن نموده مخصوصا آیه «أَ فَلا یَتَدَبَّرُون‌َ القُرآن‌َ وَ لَو کان‌َ مِن عِندِ غَیرِ اللّه‌ِ لَوَجَدُوا فِیه‌ِ اختِلافاً کَثِیراً» بطور آشکارا دلالت دارد که معارف قرآنیه را میتوان با بحث و کنجکاوی در آیات شریفه‌اش بدست آورد و بآن وسیله اختلافی که در نظر ابتدائی بین بعض آیات با بعض دیگر دیده میشود مرتفع ساخت زیرا آیه شریفه «أَ فَلا یَتَدَبَّرُون‌َ القُرآن‌َ» تا آخر در مقام تحدی است و میخواهد با عدم وجود اختلاف در آن حقانیت کتاب الهی را ثابت کند، در اینکه صورت معنی ندارد که فهمیدن معانی قرآن را موکول بفهم صحابه و تابعین نماید.
بلکه بالاتر نمیتوان در چنین مقامی درک معانی آنرا به بیانات نبوی [ص] حواله داد زیرا که کلام رسول اللّه [ص] در چنین زمینه‌ئی یا کلامی است که

صفحه : 29
موافق و مطابق ظاهر کتاب الهی است و یا مخالفت دارد، پر واضح است که در صورت موافقت احتیاجی بآن نیست زیرا که خود طرف پس از تدبر و بحث همان معنا را درک میکند و در صورت مخالفت سازگاری با مقام تحدی نداشته و نمیتواند حجتی را بر خصم اقامه کند.
آری در باره شرح و تفصیل دادن احکام فرعی چاره‌ئی جز استفاده کردن از بیانات نبوت [ص] نیست چنانچه خود قرآن شریف هم اینکه قبیل مطالب را به توضیحات نبی اکرم (ص) ارجاع و حواله داده است و آیه شریفه «ما آتاکُم‌ُ الرَّسُول‌ُ فَخُذُوه‌ُ وَ ما نَهاکُم عَنه‌ُ فَانتَهُوا» سوره حشر آیه 70، و آنچه در معنای آن هست بهمین قسمت مربوطند و همچنین قسمتهائی که راجع به قصص و داستانها و یا مربوط به تفاصیل معاد میباشد در آنها هم بیانات پیغمبر (ص) حتمی و لازم است.
خلاصه از سخنان بالا روشن میشود که شأن رسول اللّه (ص) در چنین مقامی تنها و تنها جنبه تعلیم و آموزشی است فقط یک راه نمائی است که استاد آگاه بوسیله آن ذهن شاگرد و متعلم را برای درک چیزی که بر او سنگین بود ارشاد و رهبری مینماید- زیرا که آموزش و تعلیم بزرگترین کاری را که انجام میدهد آسان کردن راه تربیت و نزدیک کردن بآن میباشد نه اینکه استاد راهی ایجاد کند و یا موضوعی که برای شاگرد وجود نداشت بیافریند.
اشکال دوم که خود آنشخص محترم بخود اعتراض نموده و فرموده:
بصحت پیوسته که رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله در آخرین خطبه‌ئی که ایراد کرده چنین فرموده که من دو چیز نفیس میان شما بامانت میگذارم که یکی بزرگتر از دیگری است، بزرگتر کتاب پروردگار و کوچکتر عترت و اهل بیت من است شما اگر توصیه مرا در باره آن دو مراعات نموده و بدامن هر دو متمسک شوید هرگز گمراه نخواهید شد، اینکه فرمایش را سنی و شیعه بطریق متواتر از عده زیادی از صحابه پیغمبر (ص) روایت کرده‌اند دانشمندان حدیث شماره آنها را به

صفحه : 30
سی و پنج نفر صحابه رسانیده‌اند. و در بعضی نقلهای آن دارد که رسول (ص) فرمود آن دو هرگز از هم جدا نمیشوند تا در حوض کوثر بر من وارد گردند.
باری اینکه حدیث دلالت روشن بر حجیت قول اهل بیت دارد که تنها آنچه از آنان راجع به تفسیر قرآن رسیده واجب الاتباع است یعنی باید اکتفاء بهمان مقدار کرد و گر نه تفرقه و جدائی بین قرآن و اهل بیت پیش آمده و مرتکب نهی الهی شده‌ایم.
پاسخ اینکه اعتراض را مفسر محترم چنین میگوید: میگوئیم آنچه در باره معنی اتباع و پیروی پیغمبر [ص] در جلوتر متذکر شدیم در اینجا عینا در اتباع اهل بیت میگوئیم که روشن است که حدیث شریف نمیخواهد حجیت ظاهر آیات شریفه قرآن را باطل نماید و تنها حجیت را مخصوص ظاهر بیانات اهل بیت کند- چگونه اینکه معنی تصور دارد با اینکه خود رسول اکرم (ص) فرمود قرآن و اهل بیت از هم جدا نمیشوند و حجیت را برای هر دوی آنها ثابت فرموده و معنای حجیت هر دوی آنها اینکه است که قرآن در دلالت کردن بر معانی و کشف معارف الهیه لازم الاتباع است و عترت در راهنمائی مردم بطریق صحیح آن و هدایت نمودن آنان باغراض و مقاصد کتاب الهی مدخلیت کامل دارد تا آخر کلامش.
آری فرمایشات مفسر دانشمند تماما صحیح لکن در اینکه بطور کلی سنت یعنی اخبار و احادیث را در تفسیر آیات معتبر ندانسته بدلیل اینکه خود معصومین (ع) مسلمانان را دستور داده‌اند که سنت یعنی اخبار و احادیث را بقرآن عرضه کنید تا باین وسیله صحت و سقم آنرا با مطابقت و مخالفت قرآن تشخیص دهید چنانچه در پاسخ اشکال دوم گفته شد.
اینکه مطلب بطور کلی آنطور که مفسر بیان کرده که از ظاهر آن چنین بنظر میآید که اخبار و احادیث بخودی خود بدون عرضه کردن بقرآن معتبر نمیباشد درست نمیآید.

صفحه : 31
چگونه میتوان احادیث صحیح و معتبر را بدون تطبیق با آیات قرآن معتبر ندانست در صورتی که باجماع امامیه ائمه طاهرین علیهم السلام مفسر و مبیّن قرآنند مخصوصا بنابر اینکه مقصود از راسخین فی العلم ائمه اطهار باشند وقتی بنص قرآن علم بمتشابهات نزد آنها باشد چگونه توان گفت اخبار معتبری که از قبل آنها در تفسیر صادر گردیده باید بآن اعتنا ننمود اگر چنین باشد چه فرق است بین کلام معصوم با غیرش با اینکه یکی از مدارک چهارگانه که در اصول فقه برای استنباط احکام مقرر گردیده سنت است که بین تمام فقهای شیعه و سنی مطرح شده اگر سنت یک مدرک مستقل نبود چگونه در اصول فقه استدلال باخبار را معتبر میدانستند و بر طبق آن عمل مینمودند در صورتی که اهلش میدانند وقتی در فروع حکمی از قرآن که مخالف با نص صحیح معتبری که بدون معارض باشد معارضه نمود بعذر اینکه قرآن قطعی السند است و دلالتش ظنی است و حدیث صحیح ظنی السند و دلالتش قطعی است در موقع تعارض بحدیث عمل میکنند نه بقرآن بلکه عمومات قرآن را بحدیث تخصیص میدهند.
و آنجا که خود معصومین علیهم السلام اجازه داده‌اند که احادیث را بقرآن عرضه کنید در مورد تعارض بین چند حدیث است نه بطور کلی چنانچه از ظاهر کلام مفسر معلوم میگردد.
آری تفسیر برأی در جائیکه آیه از محکمات و واضح نباشد و محتاج بتفسیر و تأویل باشد در چنین موردی بایستی رجوع بخود قرآن یا نص صحیح نمود تفسیر برأی جایر نیست.
آنچه بنظر میرسد اینکه اعتراضاتی که بر بیانات مفسر محترم وارد آمده بسیار بجا و بموقع است و جوابهائی که داده شده و لو اینکه بسیار متین و بنظر ابتدائی درست مینماید لکن از چند جهت مورد اعتراض است:
1- در بیان ایشان تناقض دیده میشود زیرا که در پاسخ اینکه اعتراض که رسول اکرم (ص) در آخر عمر فرموده من از میان شما میروم و دو چیز بزرگ بین

صفحه : 32
شما میگذارم کلام اللّه و عترت من و اینکه دو هرگز از هم جدا نمیشوند تا آخر گفته قرآن در دلالت کردن بر معنی لازم الاتباع است و عترت در راهنمائی مردم بآن مراد و مقاصد کتاب الهی مدخلیت کامل دارد.
آیا آنهائیکه در تعیین متشابهات قرآن بفرمایشات و احادیث صحیحه که از عترت رسیده تمسک میکنند مگر غیر از اینکه است که میخواهند آنها را بوجه صحیح در معرفت آیات هدایت نمایند که پس از راهنمائی آنها معرفت بمراد حق تعالی پیدا نمایند.
و نیز آنجا که گفته آری در باره شرح و تفصیل دادن احکام فرعی و قصص و بعضی از خصوصیات معاد چاره‌ئی جز استفاده کردن از بیانات نبوی صلّی اللّه علیه و آله نیست و گفته شأن رسول اللّه [ص] در چنین مقامی تنها جنبه تعلیم و آموزشی است فقط یک راه‌نمائی است که استاد آگاه بوسیله آن ذهن شاگرد را برای چیزی که بر او سنگین بود ارشاد و رهبری مینماید، از اینکه بیانات برمیآید که ایشان اعتراف مینماید که در فهم متشابهات قرآن بایستی از قبل معصومین بمراد الهی هدایت شد و بدون راهنمائی آنها ممکن است شخص گمراه گردد و اینکه بیان با اصل مطلب که در سابق گفتیم آیات شریفه بطور عموم از کافر و مؤمن و آنهائیکه در عهد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله بودند یا آنکه بعد بوجود آمده‌اند را بتعقل و تدبر در قرآن دعوت نموده و بآیه «أَ فَلا یَتَدَبَّرُون‌َ القُرآن‌َ» تا آخر تمسک کرده و گفته که مقصود آیات شریفه را میتوان با بحث و کنجکاوی بدست آورد- در اینکه صورت معنی ندارد که فهمیدن معانی قرآن را موکول بفهم صحابه و تابعین نماید بلکه بالاتر نمیتوان در چنین مقامی درک معانی آنرا ببیانات نبوی صلّی اللّه علیه و آله حواله داد زیرا که کلام رسول اللّه (ص) یا موافق و مطابق ظاهر کتاب الهی است یا مخالفت دارد در صورت موافقت احتیاجی بآن نیست زیرا که خود طرف پس از تدبر و بحث همان معنی را می‌فهمد و در صورت مخالفت با مقام تحدّی سازگار نیست و نمیتوان حجتی را بر خصم اقامه نمود

صفحه : 33
آیا در اینکه گفتار تعارض بنظر نمیآید، یکجا بطور کلی استشهاد مینماید بآیه «أَ فَلا یَتَدَبَّرُون‌َ القُرآن‌َ الخ» در آخر تمسک کرده و گفته در فهم قرآن همان تدبر و کنجکاوی کافی است نه تفسیر مفسرین لازم است نه قول رسول صلّی اللّه علیه و آله و نه روایات معصومین لازم است، و یک جا لزوم بیانات رسول را اختصاص میدهد بفروع و قصص و خصوصیات معاد اگر بیان رسول [ص] در فهم آیات معتبر نباشد در هیچ جا معتبر نیست و آن اشکالی که قول رسول یا موافق با آیات است یا مخالف در فروع نیز بعینه جاری و محتمل است پس در فروع هم نباید باحادیث و سنّت رجوع نمود هر چه شخص خودش از جمع بین آیات فهمیده معتبر است و نیز گفته آنچه را که قرآن دلالت بر آن دارد و خدای متعال آنرا در کلام خود اراده نموده برای مردم توضیح داده و بیان میکند نه آنکه آنحضرت [ص] معانی و مطالبی را گفته باشد که از خود قرآن و کلام الهی قابل فهم نباشد ابدا چنین نیست اگر آدمی آیه شریفه «کِتاب‌ٌ فُصِّلَت آیاتُه‌ُ قُرآناً عَرَبِیًّا لِقَوم‌ٍ یَعلَمُون‌َ» و آیه «هذا لِسان‌ٌ عَرَبِی‌ٌّ مُبِین‌ٌ» و مانند آنرا از سایر آیات نظری کند خواهد فهمید که قرآن کتابی است که دارای آیات تفصیل داده شده میباشد و قرآن در بیان مقاصد خود بتنهائی کافی است تا آنجا که در بیاناتش فرموده تمام فرمایشاتی که راجع بعرضه کردن روایات بقرآن و تشخیص صحیح و فاسد فرموده‌اند تماما گواه بر اینکه است که میتوان جمیع مطالبیکه از پیغمبر نقل شده از کتاب الهی و قرآن استفاده کرد.
آری اگر کلمات قرآنی متوقف بر بیانات نبوی باشد دور بوده و بطلان آن از واضحات میباشد.
اگر اینکه بیان اخیر از صاحب تفسیر باشد نه از مترجم که اشتباها ترجمه شده باشد خیلی بعید است زیرا که چنانچه در جای خود مدلل شده و در معنی دور گفته‌اند هر گاه دو شیئی هر یک متوقف بر دیگری باشد که آندیگر هم از همان جهت توقف بر آن داشته باشد اینکه دور باطل است که بطلانش ضروری

صفحه : 34
است خلاصه بطلان دور از جهت توقف داشتن شیئی است بر نفس خود.
بنابر اینکه گفته شود بیانات قرآنی موقوف است بر بیانات نبوی آیا بعینه بیانات نبوی هم موقوف است بر بیانات قرآنی تا اینکه لازم آید توقف شیئی بر نفس خود، بعبارت دیگر دور باطل توقف داشتن درک معنی شیئی یا درک وجود شیئی است بر درک معنی یا وجود خود آن شیئی، و بطلان دور برای اینکه است که لازم میآید یک شیئی از یک جهت هم مقدم بر خود و هم مؤخر از خود باشد.
حاصل برای رفع لزوم دور باید چنین گفته شود که اگر بیانات نبوی نبود اصلا بیانی برای آیات قرآن تصور نداشت با اینکه چنین نیست قرآن خودش فی حد ذاته بیانست چنانچه آیه بالا «کِتاب‌ٌ فُصِّلَت آیاتُه‌ُ» و نیز قوله تعالی (هذا لِسان‌ٌ عَرَبِی‌ٌّ مُبِین‌ٌ) دلالت واضح دارد بر اینکه قرآن خود بیانست و ظاهرا احدی منکر اینکه معنی نشده و گفته باشد فقط فهمیدن معانی قرآن موکول بفهم صحابه و تابعین بلکه فقط ببیانات نبوی حواله داده شده باشد تا اینکه با آیاتیکه دلالت صریح دارد که قرآن خود بیان است منافات داشته باشد بلکه دور محال لازم آید.
آری قرآن خودش در حد ذات خود بیان است لکن در نزد شخص دانشمند ظاهر است که قرآن برای عموم افراد بشر و هدایت خلق نازل گردیده و لکن چون برای عموم مردم فهم بیانات قرآن میسر نیست اگر نبود بیان رسول و خلفاء معصومین که رسول اکرم [ص] آنها را در آن حدیث مشهور «تارک فیکم الثقلین کتاب اللّه و عترتی) ردیف قرآن قرار داده چگونه عموم مردم میتوانستند از بیانات قرآن بدرستی استفاده نمایند بلکه غیر از رسول و ائمه معصومین کسی را نرسد که دعوی کند که من عالم بتمام قرآنم حتی بقول بعضی از دانشمندان بین تمام مسلمین بعد از رسول [ص] فقط عارف بتمام قرآن از ناسخ و منسوخ، عام و خاص، مطلق و مقید و باقی خصوصیات فقط علی علیه السّلام بود هر یک از صحابه

صفحه : 35
بعضی از آنرا میدانستند.
خلاصه مطلب اینکه است که قرآن فی حد ذاته خود اگر چه بیان کاملی است محتاج بتعلیم و آموزش رسول و راسخین فی العلم است و همین طوری که مفسر محترم در ضمن بیانش فرموده شأن رسول اللّه [ص] در چنین مقام تنها جنبه تعلیم و آموزش است فقط یک راهنمائی است که استاد آگاه بوسیله آن ذهن شاگرد و متعلم را برای درک چیزی که بر او سنگین بود ارشاد و رهبری مینماید نه اینکه استاد راهی ایجاد کند یا موضوعی که برای شاگرد وجود نداشت بیافریند تا آخر.
آری مردم در فهم بیانات قرآن محتاج برسول و ائمه طاهرین علیهم صلوات اللّه میباشند نه اینکه بدون بیانات نبوی قرآن دارای بیان نباشد اگر آیات قرآنی در خودش بیان نبود رسول او را چگونه بیان میکرد همان بیان قرآن است که بتوسط رسول و اولوا الامر باید بمردم برسد زیرا که عموم مردم بلکه خواص نیز از فهم تمام خصوصیات قرآن قاصرند.
دوم از اعتراضاتیکه بر مفسر محترم وارد میآید چنین است که در فرمایشاتش گفته موضوع نهی شده تفسیر برأی اینکه است که مفسر در رشته تفسیر جنبه استقلال بخود بگیرد و تنها بوسائل آنچه که برای تشخیص کلام عربی بکار برده میشود اکتفاء کند، اگر اینکه روشی که بین افراد انسانی متداول است که هر گاه کلامی شنیدند از هر کسی و هر چه باشد در آن فورا قواعد معموله بین خودشان را ریخته و نتیجه میگیرند که گوینده از اینکه سخن چنین مطلبی را اراده نموده.
پاسخ- اینجا مطلب خلط شده، اولا کوئیم آیا قرآن کتاب آسمانی مسلمانها نیست آیا نباید تمام مسلمین از قرآن استفاده کنند اگر قواعد عربی که نزد ما معلوم است و بین دانشمندان در فهم زبان عربی بکار برده میشود کنار بگذاریم و از قواعد دیگری که نزد ما مجهول است بخواهیم از آیات و احادیث و غیر

صفحه : 36
آن استفاده کنیم در صورتی که عمل کردن بقواعد عرفی نسبت بهر عرفی معتبر است چنانچه در وصف قرآن فرموده «هذا لسان عربی مبین» بایستی آیات را با عرف عرب منطبق گردانید، و اگر غیر از اینکه باشد لازم آید که هیچ مسلمانی بهیچ وجه نتواند و لو از ترجمه تحت اللفظی قرآن استفاده نماید.
آری راجع بآیات متشابهات چنین است نه بمحکمات اگر چه در متشابهات نیز همان الفاظ و قواعد معموله در زبان عربی بکار برده میشود منتهی الامر چون در متشابهات محتمل چند معنی است در تعیین مراد مفسر بایستی یا بمحکمات قرآن یا بسنت تمسک نماید.
و ثانیا اینکه اشکال برای کسی درست میآید که بخواهد خودش بتنهائی و مستقلا متشابهات قرآن را تفسیر و تأویل کند لکن کسیکه در دلالت آیات و راه یابی بمقاصد آن که محل بحث است تمسک نماید بآیات محکمات یا بسنت از حدیث نبوی یا روایت صحیح که از معصومین علیهم السلام نیز از روی همان قواعد عرفی که در دست هر قوم و ملتی است با آنها سخن میگویند نه بعرف دیگر که بمفهوم آن نرسد.
خلاصه در اینجا خاطر نشان میکنم که غرض اینکه نیست که بخواهم اشکال و اعتراض بر مفسر فاضل وارد گردانم.
خود را کوچک‌تر از اینکه میدانم که از دانشمندان عالی انتقاد کنم و به گفتارشان خورده‌گیری نمایم روی سخن بدیگران است آنهائیکه چندان بصیرتی در فهم آیات قرآن ندارند از اینکه فرمایشات ممکن است خود را ببازند و از حد خود تجاوز نمایند و در تفسیر و تعویل کلام اللّه بفریب نفس گرفتار گردند و گمان کنند بمحض فراگرفتن اندازه‌ئی از قواعد عربی میتوانند بدون تمسک باخبار آل عصمت علیهم السلام آیات متشابهات را برأی و سلیقه خود تفسیر و تأویل کنند و مبتلا بتفسیر برأی منهی عنه گردند.
آری اینکه دعاوی که کسی جز معصوم بتواند در فهم تمام آیات از محکمات.

صفحه : 37
و متشابهات با اینکه در متشابهات فرموده «وَ ما یَعلَم‌ُ تَأوِیلَه‌ُ إِلَّا اللّه‌ُ» و ظاهر آیه چنین مینماید که حق تعالی علم بمتشابهات را اختصاص بخودش داده که حتی رسولش نیز پی بآن نمیبرد و اگر تعمیم دهیم و گوئیم شامل معصومین علیهم السلام هم میگردد در چنین صورتی چگونه ممکن است غیر از معصوم و آنهائیکه راسخین در علمند و مؤید من عند اللّه میباشند بدون تمسک باحادیث و روایات و گفتار مفسرین آنهائیکه در عهد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله شاهد قضیه بودند معانی واقعی آیات را درک کند و چگونه تواند پی ببرد بجمیع خصوصیات از جمع کردن بین آیات و بحث و کنجکاوی بتمام خصوصیات آن از حفظ تمام آیات اولا و معنای تحت اللفظی آن ثانیا و شناختن و تمیز دادن بین ناسخ و منسوخ آن ثالثا و نیز پی بردن بعام و خاص و مطلق و مقید و نیز در متشابهات اول عالم گردیدن بآنچه در آیه محتمل است و تخصیص دادن بآن معنائی که مراد الهی بوده آنهم بطور ظهور و یقین نه ظن و استحسان و غیر اینها بطوریکه تفسیر برأی لازم نیاید چنانچه مفسر محترم مدعی آنست دست پیدا کند بسیار بعید است.
لکن با اینکه حال ما منکر امکان آن نیستیم لطف و رحمت الهی نسبت بمؤمن صالح بسیار است آری مؤمن خلّص را سزد که در اثر منقاد گردیدن بحکم خدا و رسول و اهل عصمت از اولاد طاهرین او سلام اللّه علیهم نور علم از مشکوة ولایت در قلبش تابش نموده و پس از اخذ علم از آن بزرگواران بر بعضی از اسرار قرآن بدون ظن و گمان علم در قلب او هجوم آورد و بعض حقایق بر وی مکشوف گردد و از بعض غرائب قرآن استفاده نماید و از عجائب آن استنباط کند زیرا که کرم الهی عام است وقف بر بعضی دون بعضی نگردیده منتهی قلب سلیم و دل پاک بی آلایش میخواهد که لایق تجلیات نور علم و دانش گردد و کسیکه چنین باشد توان وی را از راسخین فی العلم بشمار آورد زیرا اخبار و آیات دلالت دارد که قرآن برای صاحبان فهم میدانی است وسیع و مجالی است بلند قال اللّه تعالی «أَ فَلا یَتَدَبَّرُون‌َ القُرآن‌َ أَم عَلی قُلُوب‌ٍ أَقفالُها» و نیز فرموده

صفحه : 38
«وَ نَزَّلنا عَلَیک‌َ الکِتاب‌َ تِبیاناً لِکُل‌ِّ شَی‌ءٍ» و در جای دیگر «لَعَلِمَه‌ُ الَّذِین‌َ یَستَنبِطُونَه‌ُ» چنانچه ظاهرا اینکه آیات دلالت واضح دارد که برای اهلش یعنی علماء خبیر آنهائیکه دارای بصیرت و بینای علوم قرآن میباشند لازم است در آیات تدبّر کنند و از آن استنباط علوم و معارف نمایند.
و شاید اینکه منع از تفسیر برأی شده یکی از دو جهت باشد: یکی اینکه مفسر بمیل و هوای نفسانی خود آنچه مطابق غرض و میل او است متشابهات را تفسیر و تأویل کند چنانچه فرموده «فَأَمَّا الَّذِین‌َ فِی قُلُوبِهِم زَیغ‌ٌ فَیَتَّبِعُون‌َ ما تَشابَه‌َ مِنه‌ُ الخ».
و دیگر مفسر بظاهر عربیت و باستحسان عقل بدون کنجکاوی در خصوصیات آنچه در تفسیر معتبر است از حذف و اضمار و تقدیم و تقدیر و الفاظ مبهم و عام و خاص و مطلق و مقید و غیر اینها از ناسخ و منسوخ در تفسیر مسارعت کند مسلّم چنین کسی از غلط و اشتباه محفوظ نمیماند و تفسیر برأی لازم میآید.
در تفسیر صافی بروایت عیاشی باسناده از جابر که گفت از ابا جعفر علیه السّلام چیزی از تفسیر قرآن سؤال کردم بمن جواب داد باز از همان در مرتبه ثانی سؤال کردم حضرتش جواب دیگری داد غیر از جواب اول که در روز قبل داده بود، گفتم فدایت شوم در همین مطلب بمن روز قبل جوابی غیر از اینکه دادی، گفت ای جابر همانا از برای قرآن بطنی و باطنی است و باطن را باطنی است و ظاهری است و ظاهر را ظاهری است ای جابر در عقول رجال چیزی دورتر نیست از تفسیر قرآن همانا آیه‌ئی است که اول آن در چیزی و آخر آن در چیز دیگری است و آن کلامی است متصل که در وجوهی صرف گردیده.
و از امیر المؤمنین علیه السّلام نیز روایت شده که فرموده نیست آیه‌ئی از قرآن مگر اینکه برای آن چهار معنی است: ظاهر، باطن، حدّ، مطلع. ظاهر تلاوت آیات، باطن فهم معانی، حدّ احکام حلال و حرام، مطلع آنچه مراد خدا است از آن بر بنده.

صفحه : 39
و از امام صادق علیه السّلام روایت شده که فرموده
کتاب اللّه علی اربعة اشیاء:
العبارت و الاشارت و اللطائف و الحقایق»
عبارت برای عوام، اشارت برای خواص لطائف برای اولیاء، حقائق برای انبیاء.
خلاصه غرض ما از اینکه گفتاری که راجع بتفسیر متشابهات ایراد نمودیم یادآوری دو چیز است: یکی همینکه گفته شد ممکن است کسانیکه چندان بصیرتی در فهم آیات ندارند چون در طبیعت بشر حب‌ّ علو و برتری و تفوق گذاشته شده ممکن است از اینکه گفتار مفسر محترم بعضی را غرور نفس بگیرد و گمان کند بمحض اینکه بقواعد عربی آشنا گردیده و فهم آیات محکمات تا اندازه‌ئی برای وی میسر گردیده حق دارد که در متشابهات از روی قواعد عربی و جمع آوردن چند آیه اظهار نظر کند و دست از دامن ائمه دین بردارد و بگمان اینکه در اثر بحث و کنجکاوی میشود هر کسی بدون تمسک بمعصومین علیهم السلام بتمام اسرار و معانی آیات مطلع گردد و در نتیجه مبتلا گردد بتفسیر برأی که منهی عنه است.
و دیگر در ولایت و اعتقاد به اینکه که بعد از رسول [ص] در فهم قرآن و بیان تفسیر و تأویل آن امام لازم است سست گردد چنانچه در احادیث معتبر رسیده که آنهائیکه در امر خلافت مخالفت رسول صلّی اللّه علیه و آله را نمودند گفتند «حسبنا کتاب اللّه» یعنی ما در امر دینمان کتاب خدا قرآن کافی است و محتاج بامام منصوص نمیباشیم.
با اینکه نزد علمای امامیه یکی از ادله‌ئی که در مبحث اثبات امامت اقامه نموده‌اند اینکه است که چون قرآن مبیّن و مفسر لازم دارد و بجز امام معصوم و منصوص علیه کسی را میسر نیست که بتمام آیات قرآن از محکمات و متشابهات مطلع گردد پس بحکم عقل قطعی پس از رسول امام منصوص لازم است.
مرحوم فیض کاشانی رحمه اللّه در بعضی از مقدمات تفسیر صافی پس از بیان احادیثی که راجع بتفسیر متشابهات و منع آن رسیده توجیه کرده بیان

صفحه : 40
جالبی دارد که برای وضوح اجمالی از آنرا در اینجا ترجمه مینمایم:
چنین گوید من میگویم تحقیق قول در متشابهات و تأویل آن مقتضی است که کلام مبسوطی عقلائی بیاوریم و از علم بابی بگشائیم که برای اهلش هزار باب علم گشاده گردد.
پس میگویم «و باللّه التوفیق اینکه برای هر معنی از معانی حقیقتی و روحی است و آنرا صورت و قالبی است و برای یک حقیقت گاهی صور و قالب متعدد میگردد و همانا الفاظ برای حقایق و ارواح وضع گردیده و برای وجود آنها است که در قالب الفاظ ریخته شده و حقیقة الفاط استعمال میگردد در حقایق و ارواح برای اتحادیکه بین الفاظ و حقایق موجود است.
مثل اینکه لفظ قلم وضع گردیده برای آلت نقش بستن صور در الواح بدون اینکه در قلم اعتبار شود از چوب باشد یا آهن یا غیر آن بلکه در آن نه جسمیت معتبر است و نه اینکه نقش محسوس باشد یا معقول و نه اینکه لوح که در آن نقش میگردد کاغذ باشد یا چوب بلکه مجرد اینکه آلت باشد برای اینکه در آن نقش شود و همین است فقط حقیقت لوح و روح آن، پس اگر در وجود چیزی باشد که بواسطه او علوم نوشته شود در لوح قلبها پس سزاوار است که آن خلق قلم باشد اینکه است که خدای تعالی فرمود «عَلَّم‌َ بِالقَلَم‌ِ عَلَّم‌َ الإِنسان‌َ ما لَم یَعلَم» بلکه قلم حقیقی او است زیرا که آن فقط روح قلم و حقیقت قلم است بدون اینکه با او چیزی باشد که خارج از قلم است و چنین است میزان که وضع شده برای معیار شناختن مقادیر و وزن اشیاء و آن یک معنی واحد است که حقیقت و روح میزان است و برای او قالبهای مختلف و صور متفرق است، بعضی جسمانی و بعضی روحانی چنانچه در آن جرمها و سنگینیها وضع میشود مثل ذی الکفین و قپان و آنچه از قبیل اینها است، و میزان گفته میشود بر آنچه بآن مواقیت و ارتفاعات وزن میگردد مثل اسطرلاب و آنچه بآن خطوط و دوائر وزن میگردد مثل فرجار، و آنچه بآن وزن میگردد اعمده مثل شاقول، و آنچه

صفحه : 41
بآن وزن میگردد خطوط مثل مسطر، و آنچه بآن وزن میگردد شعر مثل عروض و آنچه بآن وزن میگردد فلسفه مثل منطق، و آنچه بآن وزن میگردد بعض مدرکات مثل حس و خیال، و آنچه بآن وزن میگردد علوم و اعمال که آن میزان روز قیامت است، و آنچه کل بآن وزن میگردد و آن عقل کامل است الی غیر ذلک از موازین.
و بالجمله میزان هر چیزی از جنس وی تعیین میگردد و لفظ میزان در هر یک از آنها باعتبار حدّ و حقیقت موجود وی است که در آنست و بهمین نحو قیاس میشود هر لفظی و معنائی.
و تو وقتی راه یافتی بسوی ارواح میگردی روحانی و برای تو درهای ملکوت گشوده میگردد و اهل میگردی برای رفاقت با ملاء اعلی و آنها خوب رفقائی میباشند، پس چیزی نیست در عالم حس و عالم شهادت مگر اینکه برای وی در عالم ملکوت مثال و صورت امر روحانی است و آن روح مجرد او و صرف حقیقت وی است، و عقول جمهور مردم در حقیقت نسبت بعقول انبیاء و اولیاء امثله میباشند پس نیست برای انبیاء و اولیاء اینکه با آنها تکلم کنند مگر به ضرب الامثال زیرا که آنها مأمورند که با مردم بقدر عقولشان تکلم نمایند و قدر عقول آنان در خواب و نائم یا نسبت باین نشأه غالبا برای آنها چیزی مکشوف نمی‌گردد مگر بمثل اینکه است کسیکه تعلم حکمت کند بغیر اهلش در خواب می‌بیند در و جواهر بگردن خوگ معلق گردانیده و مثل کسیکه در شهر رمضان پیش از فجر اذان گوید در خواب بیند بدهنها و فروج مردم مهر زده و امثال آن بر اینکه قیاس است و سرّ آن علاقه مخفی است که بین نشئات موجود است
«النّاس نیام اذا ماتوا انتبهوا»
یعنی مردم خوابند وقتی مردند آنوقت عارف میگردند بحقایق آنچه را که بمثال شنیده‌اند و می‌شناسند ارواح و حقیقت آنها را و بعقلشان می‌فهمند که آن مثالها قشر حقایق بودند «قال اللّه سبحانه انزل من السماء ماءا فسالت اودیة بقدرها فاحتمل السیل زبدا رابیا» پس علم را

صفحه : 42
بآب مثل زده و قلبها را باودیه و ضلال را بزبد و در آخر آیه تنبیه فرموده بقوله تعالی «کَذلِک‌َ یَضرِب‌ُ اللّه‌ُ الأَمثال‌َ» پس هر چه را که فهم تو طاقت فهم آنرا ندارد قرآن مثل میآورد و القاء میگرداند بتو بوجهیکه در خواب بروحت در لوح محفوظ مطالعه کنی تا اینکه بر تو تمثل پیدا کند بمثالیکه مناسب آنست اینکه است که محتاج بتعبیر است پس تأویل (آیات) جاری مجرای تعبیر خواب است و مفسر دور قشر دور میزند، و چون بایست با مردم بقدر عقولشان و مقامشان تکلم شود.
پس کسیکه بخواهد بکل مردم خطاب کند وی را واجب و لازم است که از کل نصیبی در او باشد زیرا که قشریه از ظاهر بینان درک نمیکنند مگر معانی قشریه را چنانچه قشر انسان و آنچه در ظاهر و بشره بدن او است بآن نمیرسد مگر قشر معانی که در جلد و غلاف از سواد و صور الفاظ ضبط شده اما روح معانی و سرّ و حقیقت آنرا درک نمیکنند مگر صاحبان عقل و آنانند راسخین فی العلم و بهمین جهت بود که نبی صلّی اللّه علیه و آله برای بعض اصحابش در دعاء گفته
«اللهم فقّهه فی الدین و علّمه التأویل»
و برای هر یک از راسخین حظ و بهره‌ئی است کم یا زیاد و ذوقی است ناقص یا کامل و درجاتی است برای آنها در ترقی اطوار درجات و غور در آن و اسرار و انوار آنها اما رسیدن بمنتها و وصول باقصی درجات برای احدی طمعی در آن نیست اگر چه دریاها برای شرح آنها مرکب گردد و درختها قلم شود قوله تعالی «لَو کان‌َ البَحرُ مِداداً لِکَلِمات‌ِ رَبِّی لَنَفِدَ البَحرُ قَبل‌َ أَن تَنفَدَ کَلِمات‌ُ رَبِّی وَ لَو جِئنا بِمِثلِه‌ِ مَدَداً».
و از آنچه گفته شد سبب اختلاف آیات و اخباریکه در اصول دین وارد شده ظاهر گردید و سبب اختلاف و اخباریکه در اصول دین وارد گردید اینکه است که مخاطب بخطاب طائفه‌های متشتت و عقول مختلف است اینکه است که لازم میآید که بقدر فهم و مقام هر یک از مخاطبین سخن گفته شود پس کل صحیح است و از حیث حقیقت در آن نه اختلافی است و نه مجازی اصلا و مناسب اینجا مثال مشهور

صفحه : 43
کوران و فیل است و علی هذا کسیکه از متشابهات چیزی نفهمد از جهت اینکه اگر حمل بظاهر کند با اصول صحیحه دینیه و عقاید حقه یقینیه نزد او تناقض مینماید پس برای چنین کسی لازم است که اختصار کند بر صورت لفظ و از خود چیزی ظاهر نکند و علم آنرا حواله کند بخدا و راسخین فی العلم پس آن منتظر نسیم رحمت خدا و در معرض نفحات الهی گردد که در آینده بر وی مفتوح گردد امری از جانب او «لِیَقضِی‌َ اللّه‌ُ أَمراً کان‌َ مَفعُولًا» همانا خدای سبحان جماعتی را که متشابهات را بدون علم تأویل میکنند مذمت نموده بقوله «فَأَمَّا الَّذِین‌َ فِی قُلُوبِهِم زَیغ‌ٌ فَیَتَّبِعُون‌َ ما تَشابَه‌َ مِنه‌ُ ابتِغاءَ الفِتنَةِ وَ ابتِغاءَ تَأوِیلِه‌ِ وَ ما یَعلَم‌ُ تَأوِیلَه‌ُ إِلَّا اللّه‌ُ وَ الرّاسِخُون‌َ فِی العِلم‌ِ». [پایان]

صفحه : 44

[سوره آل‌عمران (3): آیات 8 تا 14]

اشاره

رَبَّنا لا تُزِغ قُلُوبَنا بَعدَ إِذ هَدَیتَنا وَ هَب لَنا مِن لَدُنک‌َ رَحمَةً إِنَّک‌َ أَنت‌َ الوَهّاب‌ُ (8) رَبَّنا إِنَّک‌َ جامِع‌ُ النّاس‌ِ لِیَوم‌ٍ لا رَیب‌َ فِیه‌ِ إِن‌َّ اللّه‌َ لا یُخلِف‌ُ المِیعادَ (9) إِن‌َّ الَّذِین‌َ کَفَرُوا لَن تُغنِی‌َ عَنهُم أَموالُهُم وَ لا أَولادُهُم مِن‌َ اللّه‌ِ شَیئاً وَ أُولئِک‌َ هُم وَقُودُ النّارِ (10) کَدَأب‌ِ آل‌ِ فِرعَون‌َ وَ الَّذِین‌َ مِن قَبلِهِم کَذَّبُوا بِآیاتِنا فَأَخَذَهُم‌ُ اللّه‌ُ بِذُنُوبِهِم وَ اللّه‌ُ شَدِیدُ العِقاب‌ِ (11) قُل لِلَّذِین‌َ کَفَرُوا سَتُغلَبُون‌َ وَ تُحشَرُون‌َ إِلی جَهَنَّم‌َ وَ بِئس‌َ المِهادُ (12)
قَد کان‌َ لَکُم آیَةٌ فِی فِئَتَین‌ِ التَقَتا فِئَةٌ تُقاتِل‌ُ فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ وَ أُخری کافِرَةٌ یَرَونَهُم مِثلَیهِم رَأی‌َ العَین‌ِ وَ اللّه‌ُ یُؤَیِّدُ بِنَصرِه‌ِ مَن یَشاءُ إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَعِبرَةً لِأُولِی الأَبصارِ (13) زُیِّن‌َ لِلنّاس‌ِ حُب‌ُّ الشَّهَوات‌ِ مِن‌َ النِّساءِ وَ البَنِین‌َ وَ القَناطِیرِ المُقَنطَرَةِ مِن‌َ الذَّهَب‌ِ وَ الفِضَّةِ وَ الخَیل‌ِ المُسَوَّمَةِ وَ الأَنعام‌ِ وَ الحَرث‌ِ ذلِک‌َ مَتاع‌ُ الحَیاةِ الدُّنیا وَ اللّه‌ُ عِندَه‌ُ حُسن‌ُ المَآب‌ِ (14)

صفحه : 45

[ترجمه]

ای پروردگار ما دلهای ما را منحرف نگردان (که از حق میل بباطل کنیم) پس از آنکه ما را هدایت کردی و از جانب خود رحمتی بر ما ببخش بدرستی که تو بخشنده‌ئی [8]
ای پروردگار ما همانا که تو جمع کننده مردمانی در روزی که شکی در وقوع آن نیست زیرا که حقیقة خدا از وعده خود تخلف نخواهد نمود [9]
محققا آنانکه کافر شدند هرگز از عذاب خدا دفع نکند و باز ندارد از آنها هیچ چیز نه مال آنها و نه فرزندان آنها و آن گروه ایشانند آتش‌گیرانه جهنم [10]
همچون عادت تابعین فرعون و آنهائی که پیش از آنها بودند که بآیات ما تکذیب کردند پس خدا آنها را بگناهانشان گرفت و خدا سخت عقوبت کننده است [11]
ای محمّد (صلّی اللّه علیه و آله) بگو بآنهائیکه کافر شدند زود باشد که در دنیا مغلوب گردید و بسوی جهنم محشور شوید و آتش بد قرارگاهی است برای شما [12]
همانا برای شما آیت و نشانه‌ایست در دو گروه که با هم تلاقی کردند (یعنی مقابل هم شدند) دسته‌ئی در راه خدا جنگ کردند و دسته دیگر کافر بودند در حالیکه آنها مؤمنین را با چشم خود دو برابر آنچه بودند میدیدند و خدا کمک و یاری میکند هر کس را که بخواهد همانا در اینکه عبرتی است برای صاحبان بینائی قلب [13]
برای مردم زینت داده و آراسته شده دوستی شهوات از زنها و پسران و مالهای زیاد که گرد آورده‌اند از طلا و نقره و اسبان نشان کرده شده و چهار پایان و کشت‌زار (یعنی زمینهای زراعتی تمام اینها سرمایه زندگانی دنیا است و بازگشت نیکو نزد خدا است [14].

صفحه : 46

(توضیح آیات)

رَبَّنا لا تُزِغ قُلُوبَنا بَعدَ إِذ هَدَیتَنا وَ هَب لَنا مِن لَدُنک‌َ رَحمَةً گویا آیه حکایت میکند قول و سخن راسخین فی العلم را آنهائیکه بزیور علم آراسته گردیده‌اند و در متشابهات قرآن رأی اندیشی نمیکنند و آنرا برأی و سلیقه خود بدون مدرک صحیحی تفسیر و تأویل نمینمایند و با اظهار بندگی و کوچکی و نادانی در مقام مناجات گویند ای پروردگار ما دلهای ما را از طریق حق مپیچان و منحرف نگردان به اینکه که متشابهات را بر آنچه پسند تو نیست تأویل و تفسیر کنیم، از حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله حدیث میکنند که فرموده
«قلب إبن آدم بین اصبعین من اصابع الرحمن ان شاء اقامه علی الحق و ان شاء اذاعه عنه»
یعنی قلب اولاد آدم بین دو انگشت پروردگار رحمانست اگر بخواهد آنرا پایدار میدارد و اگر بخواهد او را وا میگذارد.
«بَعدَ إِذ هَدَیتَنا» پس از آنکه ما را بحق هدایت نمودی و از راه لطف بما تفضّل کردی و ما را موفق گردانیدی که در آیات تو نظر کنیم و باین وسیله راهی بسوی رحمت و فضل تو و آیات تشریعی که از حاق حقیقت و منبع احسان تو تراوش نموده بیابیم و قلب و دل خود را بکلمات روح افزای جان بخش تو روشن گردانیم.
إِنَّک‌َ أَنت‌َ الوَهّاب‌ُ «وهّاب» بر کسی صادق آید که بلا عوض و بدون غرض عطاء کند و ظاهرا از تتمه مناجات راسخین در علم است که در نیایش و اظهار شکر گذاری گویند ای پروردگار ما رحمت را بما افاضه نما زیرا که تو عطاء میکنی بدون عوض.
رَبَّنا إِنَّک‌َ جامِع‌ُ النّاس‌ِ لِیَوم‌ٍ لا رَیب‌َ فِیه‌ِ ای پروردگار ما تو جمع کننده مردمی در روزی (روز قیامت) که در آن شکی نیست، ظاهرا از جمله سجایا و خصوصیات راسخین که از آنها حکایت میکند اینکه

صفحه : 47
است که بمعاد و روز رستاخیز اعتراف مینمایند و گویا ایمان پاک و حقیقت یقین خود را ارائه میدهند و گویند بار خدایا تو مردم را جمع میکنی در آنروزی که در آن شکی نیست و آنروز قیامت است که خلق اولین و آخرین را با هم جمع میکنی فرموده حق تعالی در سوره هود آیه 105 «یَوم‌ٌ مَجمُوع‌ٌ لَه‌ُ النّاس‌ُ وَ ذلِک‌َ یَوم‌ٌ مَشهُودٌ» و در سوره نساء آیه 89 «اللّه‌ُ لا إِله‌َ إِلّا هُوَ لَیَجمَعَنَّکُم إِلی یَوم‌ِ القِیامَةِ لا رَیب‌َ فِیه‌ِ» در وقوع آن شکی نیست.
إِن‌َّ اللّه‌َ لا یُخلِف‌ُ المِیعادَ همانا خداوند وعده داده و وعده او تخلف پذیر نیست.
«میعاد» بر وزن «مفعال» مأخوذ از وعد است مثل «میقات» که مأخوذ از «وقت» است.
گویا حق تعالی راسخین را باین خصوصیات از گفتار خودشان معرفی مینماید که آنها باین فضائل و خصوصیات شناخته شوند تا اینکه بدانیم که آنها جماعتی میباشند که آنچه از پروردگارشان بتوسط رسولش رسیده تسلیم دارند و در متشابهات برأی و سلیقه خود آیات ربانی را تفسیر و تأویل نمیکنند و گویند تمامش از نزد پروردگار ما نازل گردیده اینکه است که چنین کسانی را «اولوا الالباب» نامیده، و دیگر از خصوصیات و معرفی آنها چنین است که با آن قلب پاک و حقیقت ایمانیکه دارند از خدای خود در مقام نیایش طلب میکنند که قلب ما را حفظ کن که مبادا پس از آنکه هدایتمان کردی لغزش پیدا کنیم. و دیگر از خصوصیات آنها اینکه است که بمعاد و بازگشت و اجتماع مردم در روز رستاخیز در صعید واحد اعتراف مینمایند زیرا که راسخین از روی دانشی که بنظام آفرینش پیدا کرده‌اند میدانند که دعوت دین و ارسال رسل و انزال کتب و اصلا غرض از خلقت انسانی و کوشش او در سیر کمال مقدمه برای عالم حشر است.
و چنانچه آیه اینکه جماعت راسخین را اولوا الالباب نامیده برای اینست که باعتراف تمام انبیاء و عقلاء عالم پس از اینکه نشأه و اینکه عالم دنی البته عالمی فوق

صفحه : 48
آنست زیرا اگر کسی بنظر تدبر در موجودات نظر کرد و اشیائی را که پس از نیستی و عدم بوجود آمده‌اند نگریست خواهد دید که علی الدوام در سیر استکمالی قدم میزنند تا بمنتهای کمال لائق بخود برسند چنانچه می‌بینیم یکدانه و حبّه گندم یا جو یا چیز دیگر وقتی در زمین کاشته شد در سیر استکمالی قدم میزند آب و هوا و حرارت را بخود میگیرد و بدست تربیت ازلی کوشش میکند که خود را بکمال لایق بخودش برساند قوله تعالی در وصف آنروز فرموده «إِن‌َّ یَوم‌َ الفَصل‌ِ مِیقاتُهُم أَجمَعِین‌َ یَوم‌َ لا یُغنِی مَولًی عَن مَولًی شَیئاً وَ لا هُم یُنصَرُون‌َ إِلّا مَن رَحِم‌َ اللّه‌ُ» سوره دخان آیه 40.
آری شخص متفکر که مصداق آن راسخین فی العلمند کسی را مینامند که پس از آنکه با نظر دقت و تدبر سرتاسر موجودات را بنگرد و با فکر عمیق شالوده خلقت را زیر و رو گرداند تا اینکه تجلیات و ظهورات قانون ازلی و فیض وجود سرمدی را در هر یک از ذرات عالم جلوه‌گر می‌بیند آنوقت بچشم حق بین خود مبدء و معاد خود را بنگرد و بفهمد که پس از اینکه عالم عالمی است و پشت اینکه پرده اسراریست و سر انجام بعالمی خواهد رسید که فنا پذیر نخواهد بود وقتی جریان عالم هستی و قانون تکامل که سرتاسر عالم هستی را گرفته در نظر خود مجسم نمود خواهد فهمید از کجا آمده و چه بوده و برای چه آمده و بکجا خواهد رفت.
آنوقت بدرستی معلوم میشود که «راسخین فی العلم» کسانی هستند که پرده جهالت از جلو چشمشان برداشته شده و از روی دانستگی و حقیقت اعتراف مینمایند و گویند پروردگار ما، تو کسی هستی که در روز معاد همه را با هم جمع میکنی و آنروزی است که شکی در آن نیست، و شاید غرضشان اینکه باشد که ما در مرتبه «علم الیقین بجائی رسیده‌ایم که شک و ریبی در وعده تو و جمع شدن تمام افراد بشر در روز معاد که وعده‌گاه تو است در ما وجود ندارد، یا اینکه بخواهند بگویند بقدری مطلب معاد و جمع شدن مردم در صعید واحد در نظر

صفحه : 49
عقل واضح و جلی است که اصلا شک و ریبی پیرامون آن نخواهد بود.
مسئله معاد از اهم‌ّ مطالب و از بزرگترین مسائل اصول دیانت است مخصوصا معاد جسمانی و اجتماع افراد بشر در صعید واحد و حشر و نشر و حساب و صراط و میزان و باقی عقبات که واقعا اگر نبود گفتار انبیاء مرسلین و آیات قرآنی که مؤمنین تعبّدا قبول کنند بندرت کسی پیدا میشد که بتواند قطع نظر از اخبار انبیاء و رسل بدلیل عقل خود راهی و لو اجمالا بطریق فهم آن پیدا کند. شیخ ابو علی سینا مشهور بشیخ الرئیس از علماء شیعه با آن ذکاوت و ید طولانی که در حکمت الهی و فلسفه داشته راجع باثبات معاد جسمانی چنانچه از او حکایت شده اظهار عجز میکند و گفته ما معاد جسمانی را فقط تعبّدا بگفته‌های رسول قبول میکنیم زیرا که از طریق دلیل عقل نمیتوان اثبات نمود که در قیامت ما با روح و جسم مبعوث میگردیم خلاصه آنحکیم دانشمند معاد روحانی را بدلیل عقلی ثابت میکند و معاد جسمانی را از طریق نقل اثبات مینماید.
آری «راسخین فی العلم» آنکسانی میباشند که علومشان از سر چشمه دریای فیض ازلی قطره‌ئی بقلبشان ترشح نموده و دل و قلبشان را رونق داده و علوم حقیقی را از سر چشمه‌اش میگیرند، و آن همان نوری است که فرموده «یقذفه اللّه علی قلب من یشاء من عباده» اینکه است که آن بزرگواران گویا میخواهند اظهار کنند که ای پروردگار ما بیقین و علمی که در قلبمان رسوخ نموده تصدیق میکنیم که وعده تو حق است و تمام افراد بشر را در روز میعاد جمع خواهی کرد و شک و ریب از قلب ما زائل گردیده زیرا که علوم ما بمرتبه «عین الیقین» رسیده یعنی ببصیرت باطنی چنان یقین در قلبمان رسوخ نموده که دیگر قابل زوال نیست و شک و ریب بالمره زائل گردیده.
إِن‌َّ الَّذِین‌َ کَفَرُوا لَن تُغنِی‌َ عَنهُم أَموالُهُم وَ لا أَولادُهُم مِن‌َ اللّه‌ِ شَیئاً آیه در وصف کسانی است که کفر ورزیدند و بمال و اولاد و باقی عناوین دنیوی دل خوش کردند و گمان کردند مال و اولاد آنان را از حق بی‌نیاز میگرداند

صفحه : 50
و دین حق را انکار کردند و زیر بار حکم خدا نرفتند- دیگر اینکه جهودان ندانستند که مال و اولاد هرگز کسی را از حق بی‌نیاز نمیگرداند زیرا که آنچه هست مال خدا و ملک او و تحت اختیار وی است و بدست غیر او عاریتی است بمحض اراده حق تعالی از وی گرفته میشود و انسان همیشه نیازمند باو است و برای ممکن بی‌نیازی تصور ندارد و او فقیر الی اللّه است، زیرا که ممکن بخود «لیس» و بحق «ایس» است چگونه شخص عاقل چنین گمان میکند که مال و اولاد وی را از حق بی‌نیاز میگرداند در حالیکه در هر آنی آنچه را که بآن مینازد ممکن است از وی گرفته شود.
وَ أُولئِک‌َ هُم وَقُودُ النّارِ آتشگیره را وقود نامند چنین مردمانی آتشگیره آتشند- قوله تعالی در سوره بقره آیه 22 «وَقُودُهَا النّاس‌ُ وَ الحِجارَةُ».
شاید آیه اشاره باین باشد که همین طوری که کافرین در دنیا منشأ فساد و گمراهی مردمند در قیامت که هر چیزی بحقیقت جوهری خود بروز و ظهور پیدا میکند چنین مردمان فاسدی که منشأ فسادند در آنجا «وقود» و هیزم جهنمند که شرّ آنها ظاهر میگردد.
و در قیامت بعیان می‌بینند که مالشان مار بوده و اولادشان مثل غل و زنجیر آنها را در بند کرده قوله تعالی در سوره معارج آیه 11 فرموده «یوم یَوَدُّ المُجرِم‌ُ لَو یَفتَدِی مِن عَذاب‌ِ یَومِئِذٍ بِبَنِیه‌ِ وَ صاحِبَتِه‌ِ وَ أَخِیه‌ِ وَ فَصِیلَتِه‌ِ الَّتِی تُؤوِیه‌ِ» اینکه آیات انسان را یادآور میشود که البته روزی خواهد آمد که انسان حاضر است که اگر میشد و بر فرض تمام دنیا را دارا بود فداء دهد و از عذاب برهد کسیکه ایمان در قلبش تمرکز نموده امروز که روز چاره و دسترسی است علاج روز بیچارگی و درماندگی خود را بقدر امکان میکند که آنوقت نا امید و حسرت زده و مأیوس نگردد.

صفحه : 51
کَدَأب‌ِ آل‌ِ فِرعَون‌َ وَ الَّذِین‌َ مِن قَبلِهِم کَذَّبُوا بِآیاتِنا آیه چنین مردمان کافری را که بمال و اولادشان می‌نازند و گمان میکند مال و اولاد آنان را از دین حق بی‌نیاز میگرداند.
تشبیه میکند بآل فرعون و آنهائیکه پیش از آن از کافرین بودند مثل قوم عاد و ثمود و باقی کفار که با آن قوت و نیرو و مال چون آنها آیات خدا را تکذیب کردند.
«فَأَخَذَهُم‌ُ اللّه‌ُ بِذُنُوبِهِم» مال و منال و قوت آنها جلوگیری از عذاب نکرد و خدای تعالی آنها را بعذاب شدید گرفت- اینکه آیه نظیر قوله تعالی در سوره عنکبوت آیه 39 «فَکُلًّا أَخَذنا بِذَنبِه‌ِ» میباشد.
وَ اللّه‌ُ شَدِیدُ العِقاب‌ِ خداوند در موقع عقوبت سخت انتقام است چنانچه در موقع فضل کثیر الاحسان است.
قُل لِلَّذِین‌َ کَفَرُوا سَتُغلَبُون‌َ وَ تُحشَرُون‌َ إِلی جَهَنَّم‌َ وَ بِئس‌َ المِهادُ ای رسول صلّی اللّه علیه و آله باین کافرین بگو بزودی شما مغلوب خواهید گردید و حشر شما بسوی جهنم است که آن بد جایگاهی است- در اینجا مغلوب و در آخرت معذّب خواهید بود «خَسِرَ الدُّنیا وَ الآخِرَةَ ذلِک‌َ هُوَ الخُسران‌ُ المُبِین‌ُ» در اینکه مقصود از آیه کیانند که آیه بمغلوب گردیدن آنها خبر میدهد از مقاتل نقل شده که مقصود مشرکین مکه‌اند و گفته معنی آیه اینکه است که ای محمّد (صلّی اللّه علیه و آله) بمشرکین مکه بگو بزودی شما در جنگ کشته و مغلوب میگردید و بجهنم روید (چون روز بدر آمد رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله بکفار مکه گفت
«ان‌ّ اللّه غالبکم و حاشرکم الی جهنم»
خداوند خبر داده که بشما غلبه خواهد کرد و حشر شما بسوی جهنم است.
بقول دیگر مقصود یهودیانند- کلبی گفته از ابو صالح از عبد اللّه بن عباس که چون رسول صلّی اللّه علیه و آله روز بدر بر یهودیان غالب گردید گفتند بخدا اینکه پیغمبر

صفحه : 52
امی است که تورات بما وعده داده و ما صفت و نعت او را در تورات خوانده‌ایم و رایة او منصور است و مردود نیست و خواستند باو ایمان آورند گفتند صبر کنیم تا دفعه دیگر بنگریم اگر دست او باشد ایمان آریم چون روز احد اصحاب را نکبتی رسید شک آوردند و گفتند اینکه مرد آن نیست که ما گمان کردیم و ایمان نیاوردند. و بین آنان و رسول عهدی بود تا مدتی پیش از انقضاء مدت آنعهد را شکستند- کعب اشرف با شصت سوار بمکه آمد بنزد ابو سفیان و با او عهد بستند که یهودیان را جمع کنند و بروند بمدینه و با رسول جنگ کنند، حضرت رسول در بازار بنی قنیفقاع گفت
یا معشر الیهود احذروا من اللّه مثل ما انزل بقریش یوم البدر»
از خدا بترسید که بر شما نکبتی فرود آید مثل آنچه روز بدر بقومش وارد آمد تا آخر. [ابو الفتوح] و اقوال دیگری نیز در شأن نزول آیه گفته شده مختصر کردیم.
خلاصه از اینکه آیات چنین برمیآید که حق تعالی بمردم خاطر نشان میکند که مال و اولاد کافرین که باو دل بسته‌اند و خود را از حق تعالی بی‌نیاز میدانند هرگز آنها را از خدا بی‌نیاز نخواهد گردانید و آنها آتشگیرانه جهنمند.
و اینکه کفار شباهت دارند بآل فرعون و بآن کافرین که پیش از آنها بودند مثل آل ثمود و قوم لوط و دیگران که آیات حقه را انکار کردند که ما آنها را بعذاب سخت گرفتیم.
پس از تهدید کافرین بعذاب آیه متعرض حال مشرکین و کفار شده و برسولش خبر میدهد و امر میکند که باین کافرین بگو بزودی شما مغلوب گردیده و جمیعا وارد جهنم میگردید و جهنم بد جایگاهی است برای شما.
قَد کان‌َ لَکُم آیَةٌ فِی فِئَتَین‌ِ التَقَتا فِئَةٌ تُقاتِل‌ُ فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ وَ أُخری کافِرَةٌ یَرَونَهُم مِثلَیهِم رَأی‌َ العَین‌ِ «قَد کان‌َ لَکُم آیَةٌ» بقولی خطاب بیهود است و بقولی بقریش و بقولی خطاب بمؤمنین است که آنها را یادآور میشود که برای شما آیتی و نشانه‌ئی

صفحه : 53
نمایاندیم و مفسرین گفته‌اند «فی فئتین» استیناف است بر تقدیر «منهم» و آیه بیان حال آن دو گروه کرده- یعنی آن دو گروهی که در جنگ مقابل هم گردیدند «منهم» یعنی بعضی از آنها یک گروه از آنها لشگر اسلام بودند که در راه خدا جنگ میکردند و گویند آنها سیصد و سیزده نفر بودند- از آنها هفتاد و هفت نفر مهاجر و دویست و سی شش نفر از انصار «وَ أُخری کافِرَةٌ» و گروه دیگر از کفار و آنان لشگر ابو جهل بودند و شماره آنها نهصد و پنجاه نفر بود «یَرَونَهُم مِثلَیهِم» مؤمنین لشگر کفار را بچشم خود دو برابر میدیدند با اینکه لشگر کفار سه برابر لشگر اسلام بودند.
در منهج گفته اینکه دو برابر میدیدند برای اینکه بود که خدای تعالی بمؤمنین وعده داده بود که مؤمنین را بر کافرین که دو برابر آنهایند غالب گرداند قال اللّه تعالی «مِائَةٌ صابِرَةٌ یَغلِبُوا مِائَتَین‌ِ» و چون مؤمنین کافرین را دو برابر خود دیدند بوعده الهی مستظهر و بنصرت و غلبه خود متیقن گردیدند و ثابت قدم شدند و بر آنها غالب گردیدند. و بقولی ضمیر «یرون» راجع بکفار است یعنی مؤمنین کافرین را دو برابر خود میدیدند در صورتی که آنها سه برابر مؤمنین بودند، و اینکه پس از آن بود که حق تعالی مؤمنین را در نظر کفار کم نشان داد آنجا که گفت «وَ یُقَلِّلُکُم فِی أَعیُنِهِم» خدای تعالی عدد مؤمنین را در نظر کفار کم نمایاند تا اینکه کفار جرأت کنند و داخل جنگ گردند و چون داخل جنگ شدند مؤمنین را دو برابر خود دیدند و از شدت خوف مغلوب و منکوب گردیدند و اینکه از علامات واضحه و معجزات بینه حضرت خاتمیت صلوات اللّه علیه و آله بود و گفته و مؤید اینکه قول قرائت اول «تَرَونَهُم» بخطاب است که ناقع قرائت کرده و عبد اللّه بن مسعود روایت کرده که در ابتداء امر که لشگر کفار در نظر ما درآمدند ما گمان کردیم آنان ششصد و بیست و شش نفرند دو برابر ما و پس از آن هر بار که در آنها نگاه میکردیم کمتر از مرتبه اول مینمود تا اینکه گمان کردیم آنها کمتر از ما میباشند یکی میگفت هفتاد نفرند دیگری میگفت

صفحه : 54
صد نفرند- وقتی جنگ تمام شد ما از اسیران پرسیدیم شما چند نفر بودید گفتند هزار مرد. [پایان] وَ اللّه‌ُ یُؤَیِّدُ بِنَصرِه‌ِ مَن یَشاءُ إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَعِبرَةً لِأُولِی الأَبصارِ شاید آیه اشاره باشد به اینکه که هر کس را خدا بخواهد او را در یاری و کمک کردن بدین حق موفق میکند و او را مظفر و منصور میگرداند و همانا در اینکه واقعه جنگ بدر با قلّت مؤمنین و کثرت کافرین با مجهز بودن آنان در مهمان جنگی و نیز نشان دادن عده کثیر را بقلیل و قلیل را بکثیر و غالب گردانیدن قلیل را بر کثیر، و صاحبان عقل بایستی در اینکه گونه امور تامل کنند و عبرت گیرند و بدانند دست خدا روی دستها است و اینکه را نیز باید بدانند واقعه جنگ بدر یکی از بزرگترین معجزات رسول و نبی خاتم صلّی اللّه علیه و آله بشمار میرود که در اوائل اسلام بمسلمانها نشان داد.
زُیِّن‌َ لِلنّاس‌ِ حُب‌ُّ الشَّهَوات‌ِ مِن‌َ النِّساءِ وَ البَنِین‌َ آیه یادآوری میکند که برای مردم تزیین و آراسته گردیده دوستی شهوات نفسانی از زنان و پسران و باقی امور طبیعی از «القَناطِیرِ المُقَنطَرَةِ مِن‌َ الذَّهَب‌ِ وَ الفِضَّةِ وَ الخَیل‌ِ المُسَوَّمَةِ وَ الأَنعام‌ِ وَ الحَرث‌ِ» قنطار بمعنی مال بسیار است بعضی گفته‌اند هزار مثقال طلا است و بقول دیگر هشتاد هزار مثقال نقره در عدد قنطار اختلاف است همین قدر معلوم است که مال بسیار است.
«وَ الخَیل‌ِ المُسَوَّمَةِ» مسوّمة مأخوذ از سمو بمعنی علامت است و بقولی اسم اسب چرانده است و بقولی آنها اسبهائی هستند که آنها را برای جنگ مهیا گردانیده‌اند و بقول دیگر مسومه اسبهای نیکو را گویند.
و افراد بشر منهمک و فرو رفته در شهواتند و پیروی نمودن خواهشهای نفسشان را دوست دارند قوله تعالی «أَحبَبت‌ُ حُب‌َّ الخَیرِ».
و در اینکه فاعل اینکه تزیین کیست بقولی حق تعالی است که فاعل همه چیزها است و برای امتحان که چه کسی مجاهده با نفس میکند و بر خلاف میول قوای

صفحه : 55
شهوانی که مخالف مقام بندگی است عمل مینماید قوله تعالی در سوره کهف آیه 7 «إِنّا جَعَلنا ما عَلَی الأَرض‌ِ زِینَةً لَها لِنَبلُوَهُم أَیُّهُم أَحسَن‌ُ عَمَلًا» و چه کسی موافقت نفس نموده و خارج از حکم الهی گردیده.
و اینکه بعضی تزیین را نسبت بشیطان داده‌اند نظر به اینکه است که آیه در مقام ذم است و شیطان کار و عملش اغوا کردن است و خودش شالوده فساد است اینکه است که موجبات شهوات نفسانی را در نظر انسان آراسته میگرداند. و از جبائی نقل میکنند که گفته رحمان مزین چیزهای نیکو است و شیطان مزین چیزهای قبیح است.
و از بعضی از مفسرین است که اینکه آیه و آیه بعد بمنزله بیان و شرحی است که نسبت بآیه «إِن‌َّ الَّذِین‌َ کَفَرُوا لَن تُغنِی‌َ عَنهُم أَموالُهُم وَ لا أَولادُهُم مِن‌َ اللّه‌ِ شَیئاً» گفته شده زیرا اینکه آیه چنین مینماید که کافرین معتقد بودند که مال و اولاد آنها را از خدا بی‌نیاز ساخته دیگر ندانسته‌اند که فاعل مطلق خدا است و تزیین دهنده شهوات برای زندگانی دنیا است و غرض اصلی از زندگانی دنیا سعادت اخروی است. [پایان] آری آنچه منشأ حب و دوستی انسان میشود بمال و اولاد و باقی عناوین برای ارضاء قوای شهوت و غضب و حب حیات است و معلوم است حیات بستگی دارد باعمال شهوات و تزیین آن در نظر انسان برای بقاء و حیات او است و البته تزیین و آراسته‌گی در نظر انسان از حکمت تامه الهی ناشی گردیده که انسان برای بقاء و تعمیر عالم دنیا اینکه عناوین در نظرش جلوه کند و آنرا برای خود و دیگران تأمین گرداند، اگر حب نفس و بقاء و شهوات نبود چگونه آدمی محتاج بمال و باقی عناوین مثل اولاد و حب جاه و برتری از دیگران و غیر اینها میشد و اگر جز اینکه بود چگونه امور دنیا تعمیر میگردید و چگونه اولاد نوزاد بمشقتهای گوناگون پدر و مادر بحد رشد میرسید.
خلاصه اینکه گفته شده حب شهوات را شیطان در نظر انسان زینت داده

صفحه : 56
و او را مایل بمحبت دنیا گردانیده درست بنظر نمیآید، چگونه توان گفت شیطان فاعل و ایجاد کننده تزیین است، فقط عمل شیطان تحریک است نه ایجاد و آن ملعون بالقاء در نفس محرک انسان است در کارهای قبیح نه تزیین دهنده فاعل مطلق خدا است و بس و تزیین دنیا در نظر آدمی آنهم از روی حکمت است زیرا که حقیقت انسان و استکمال او موقوف بر اینکه است که پا در اینکه عالم طبیعت گذارد که حیات دنیا یکی از مراحل سیر انسانی بسوی کمال بشمار میرود و همان طوری که معلوم است حیات دنیوی یعنی پای گذاردن در اینکه عالم طبیعت و استکمال بآن موقوف و محتاج است بقوای طبیعی مثل شهوت و غضب و آنچه مقدمه آنست و تزیین آنها برای اینکه است که مایل بآن گردد و ما یحتاج خود را بدست آورد تا اینکه مدتی حیاتش ادامه پیدا نماید و اینکه منزل دانی را بپایان رساند و از اینجا بما فوق آن سفر نماید.
اینکه است که در آیه بآنچه لازمه حیات دنیا است از دوستی مردها نسبت بزنها از روی غریزه جنسی و ارضاء قوه شهوانی تناسلی و حکمت آن بقاء نوع انسانی است و محبت پدر و مادر نسبت باولاد برای اینکه متکفل رشد او بشوند و چنین است محبت مال که آنهم بکوشش و عمل و زحمت بدست آوردن و نگاه داشتن برای تمدن جامعه و رفع احتیاج بشر است و نیز برای آمیزش کردن افراد بشر و بهم کمک نمودن و احتیاج پیدا نمودن هر یک بدیگری و بهم کمک دادن برای بدست آوردن مال و نیز پیدا نمودن منابع و معدنهائیکه در زمین تعبیه شده و بدست آوردن آنها خود یکی از اسرار خلقت و از بدایع صنع پروردگار عالم بشمار میرود که در انسان حس کنجکاوی گذاشته که ببعضی از نعمتهای الهی متمتع گردد، و نیز از خیل المسومة محبت بسواری و نگاهداری نوع حیوانات علف خوار خود حکمتی دارد که اگر احتیاج انسان بچنین حیواناتی از انعام نبود چون اینکه حیوانات نوعا محتاج بکفالت انسانند وقتی انسان برای حب نفس و انتفاع و احتیاج بآنها مواظب حال آنها نمیشد شاید نسل انواع چهار پایان

صفحه : 57
باقی نمیماند، و نیز حکمت حب انسان بزراعت و حرث خیلی واضح است که اصلا بقاء بلکه وجود انسان بسته بخوراک و پوشاک است و تمام اینها برای انتفاع انسان است.
خلاصه تزیین اینکه امور در نظر انسان از حکمت تامه سرمدیه الهیه تراوش نموده و همین طوری که حق تعالی ایجاد کننده انسان است با شهوات او اموریکه سبب حیات و بقای او است در نظرش زینت داده و اینکه خود لطف و رحمتی است از طرف فیاض متعال.
و اینکه آیه نظیر قولی تعالی که در سوره کهف آیه 7 فرموده (إِنّا جَعَلنا ما عَلَی الأَرض‌ِ زِینَةً لَها لِنَبلُوَهُم أَیُّهُم أَحسَن‌ُ عَمَلًا) یعنی همانا ما قرار دادیم آنچه در زمین است زینت زمین برای اینکه آنها را (یعنی اولاد آدم را) بیازمائیم که کدام یک عملشان نیکوتر است، اینکه است که در آخر آیه فرموده:
ذلِک‌َ مَتاع‌ُ الحَیاةِ الدُّنیا وَ اللّه‌ُ عِندَه‌ُ حُسن‌ُ المَآب‌ِ پروردگار رحمن ببشر یادآوری میکند و گویا فرموده‌ای بشر بدان اینکه نعمتهائی که بتو عنایت نمودیم آنها را در نظر تو جلوه دادیم اینها یک متاع اندکی است که برای برای انتفاع حیات دنیوی بتو عطا نمودیم که در حیات دنیا از آنها بهره‌مند گردی و خود را بزیور علم و عمل بیارائی تا اینکه بازگشت تو بسرای باقی و ملاقات رحمت پروردگارت بنیکوتر وجهی باشد نه اینکه مشغول زخارف دنیوی شوی و دل باین عاریت سرا ببندی و مقصود اصلی پروردگارت را و آن حکمتی که برای آن آفریده شده‌ئی که استکمال تو است و آن سرمایه عمرت را که بتوانی بآن حیات جاودانی تهیه کنی و نعمت همیشگی یابی در اثر پیروی شهوات برایگان از دست بدهی و موقع بازگشت با دست خالی و حسرت زده با بار گناه بسرای باقی رهسپار گردی و آنچه را که از متاع دنیا و حظوظات نفسانی که دل بوی بسته بودی از کفت رفته و با دست تهی ناله برآری و التماس کنی که یک روز دیگر مرا بدنیا برگردانید تا اینکه تدارک ما فات نمایم از تو پذیرفته نخواهد گردید.

صفحه : 58

[سوره آل‌عمران (3): آیات 15 تا 22]

اشاره

قُل أَ أُنَبِّئُکُم بِخَیرٍ مِن ذلِکُم لِلَّذِین‌َ اتَّقَوا عِندَ رَبِّهِم جَنّات‌ٌ تَجرِی مِن تَحتِهَا الأَنهارُ خالِدِین‌َ فِیها وَ أَزواج‌ٌ مُطَهَّرَةٌ وَ رِضوان‌ٌ مِن‌َ اللّه‌ِ وَ اللّه‌ُ بَصِیرٌ بِالعِبادِ (15) الَّذِین‌َ یَقُولُون‌َ رَبَّنا إِنَّنا آمَنّا فَاغفِر لَنا ذُنُوبَنا وَ قِنا عَذاب‌َ النّارِ (16) الصّابِرِین‌َ وَ الصّادِقِین‌َ وَ القانِتِین‌َ وَ المُنفِقِین‌َ وَ المُستَغفِرِین‌َ بِالأَسحارِ (17) شَهِدَ اللّه‌ُ أَنَّه‌ُ لا إِله‌َ إِلاّ هُوَ وَ المَلائِکَةُ وَ أُولُوا العِلم‌ِ قائِماً بِالقِسطِ لا إِله‌َ إِلاّ هُوَ العَزِیزُ الحَکِیم‌ُ (18) إِن‌َّ الدِّین‌َ عِندَ اللّه‌ِ الإِسلام‌ُ وَ مَا اختَلَف‌َ الَّذِین‌َ أُوتُوا الکِتاب‌َ إِلاّ مِن بَعدِ ما جاءَهُم‌ُ العِلم‌ُ بَغیاً بَینَهُم وَ مَن یَکفُر بِآیات‌ِ اللّه‌ِ فَإِن‌َّ اللّه‌َ سَرِیع‌ُ الحِساب‌ِ (19)
فَإِن حَاجُّوک‌َ فَقُل أَسلَمت‌ُ وَجهِی‌َ لِلّه‌ِ وَ مَن‌ِ اتَّبَعَن‌ِ وَ قُل لِلَّذِین‌َ أُوتُوا الکِتاب‌َ وَ الأُمِّیِّین‌َ أَ أَسلَمتُم فَإِن أَسلَمُوا فَقَدِ اهتَدَوا وَ إِن تَوَلَّوا فَإِنَّما عَلَیک‌َ البَلاغ‌ُ وَ اللّه‌ُ بَصِیرٌ بِالعِبادِ (20) إِن‌َّ الَّذِین‌َ یَکفُرُون‌َ بِآیات‌ِ اللّه‌ِ وَ یَقتُلُون‌َ النَّبِیِّین‌َ بِغَیرِ حَق‌ٍّ وَ یَقتُلُون‌َ الَّذِین‌َ یَأمُرُون‌َ بِالقِسطِ مِن‌َ النّاس‌ِ فَبَشِّرهُم بِعَذاب‌ٍ أَلِیم‌ٍ (21) أُولئِک‌َ الَّذِین‌َ حَبِطَت أَعمالُهُم فِی الدُّنیا وَ الآخِرَةِ وَ ما لَهُم مِن ناصِرِین‌َ (22)

صفحه : 59

[ترجمه]

ای محمّد بگو آیا میخواهید شما را آگاه گردانم ببهتر از اینها (که محبوب شما است) بر آنکسانیکه متقی و پرهیزکاری پیشه کرده‌اند نزد پروردگارشان بهشتهائی است که از زیر آن نهرها جریان دارد و برای آنها است زنهای پاکیزه و خوشنودی خداوند (از همه آنها بهتر خواهد بود) و خدا ببندگان خود بینا است [15]
همان کسانیکه میگویند پروردگارا ما ایمان آوردیم پس گناه ما را بیامرز و عذاب آتش را از ما باز دار [16]
(آنان صبر کنندگان و راست گویان و فرمان برداران و انفاق کنندگان و طلب آمرزش کنندگان در سحرهایند (17)
خدا گواهی میدهد که الهی نیست مگر او و فرشتگان و صاحبان علم نیز بر یکتائی او ثابت و گواهند که الهی نیست مگر او که توانا و درستکار است [18]
همانا دین ثابت و پسندیده نزد خدا دین اسلام است و آنهائیکه کتاب بآنها عطا گردیده شده اختلاف نکردند مگر پس از آنکه بحقانیت قرآن عالم شدند از روی طغیان و دشمنی بین آنها و کسیکه بآیات خدا کافر شود همانا خدا بسرعت حساب کننده است [19]
پس اگر (اینکه کافرین) با تو (در دین) محاجه کردند بگو خود و پیروانم را تسلیم امر خدا کرده‌ام و ای رسول بآنهائیکه کتاب داده شده و آنهائیکه امّی میباشند بگو آیا اسلام آورید اگر اسلام آورند حقیقة هدایت می‌یابند و اگر سرپیچی کنند و اعراض نمایند همانا وظیفه تو تبلیغ است و خدا ببندگان خود بینا است [20]
همانا کسانی که بآیات خدا کفر میورزند و پیمبران را بناحق میکشند و کسانی را از مردم میکشند که بعدالت امر میکنند آنها را مژده ده بعذاب دردناک [21]
آنهایند که اعمالشان در دنیا و آخرت تباه گردیده و برای آنها یار و یاوری نخواهد بود [22].

صفحه : 60

(توضیح آیات)

قُل أَ أُنَبِّئُکُم بِخَیرٍ مِن ذلِکُم لِلَّذِین‌َ اتَّقَوا عِندَ رَبِّهِم جَنّات‌ٌ تَجرِی مِن تَحتِهَا الأَنهارُ پس از آنکه ذات متعال در آیات بالا مؤمنین را خاطر نشان میکند که مال و اولاد و باقی عناوین دنیوی هرگز کافرین را از عذاب خدا بی‌نیاز نمیگرداند چنانچه آل فرعون و آن کفاریکه پیش از آنها بودند مثل قوم عاد و ثمود که در اثر کفر و تکذیب آیات الهی خداوند آنان را بسبب گناهانشان بعذاب سخت گرفت- شاید آیه بعد برای تنبیه مؤمنین اشاره باین باشد که عذاب آل فرعون و دیگران منحصر بعذاب اخروی نبوده بلکه در همین عالم نیز آنان مبتلا بغرق و عذاب گوناگون گردیدند همین طور کفار زمان رسول صلّی اللّه علیه و آله در همین عالم اثر کفرشان را فهمیدند و عذاب دنیا در هر جا که مصلحت در وقوعش ایجاب نماید نمونه‌ایست از عذاب آخرت و کفار آتش گیره جهنمند.
و یک نمونه کوچک آن قضیه جنگ بدر است که در اینکه آیات یادآوری نموده که کفار با مجهز بودن مهمات جنگی و کثرت مردان جنگجو و قلّت مسلمین و کمی وسائل از زاد و توشه و باقی اموریکه در جنگ لازم است که بدون آنها عادتا ظفر یافتن بر دشمن غیر میسّر است با اینکه حال خداوند در مظفر گردانیدن رسولش بآنان نشان میدهد که بدانند در جائیکه اراده حق تعالی بر امری تعلق نگرفته مال و اولاد و باقی عناوین دنیوی کسی را از حق بی‌نیاز نمیگرداند و مال و اولاد و باقی عناوین دنیوی را که برای بشر زینت داده شد برای رفع احتیاج زندگانی دنیوی است و انسان خردمند نباید دل بآن ببندد و تمام همش را مصروف بر آن گرداند- نیکی و سعادت و کمال و پیروزی که حسن عاقبت منوط بآن است نزد خدا است که نتیجه حیات سعادت‌مندان و مؤمن با تقوی است.

صفحه : 61
قُل أَ أُنَبِّئُکُم الخ ظاهرا اینکه آیه برای بیان جمله (وَ اللّه‌ُ عِندَه‌ُ حُسن‌ُ المَآب‌ِ) ذکر شده که بانسان خاطر نشان کند که حق تعالی مال و اولاد و باقی عناوین دنیوی را در نظر او زینت داده که در حیات دنیا و رفع احتیاجات آسوده خاطر شوند و پس از آن در اصلاح نفس و روح و روان جدیت کنند و بحیات حقیقی سرمدی فائز گردند زیرا که حیات دنیا مقدمه حیات آخرت است تا آدمی از دغدغه طبیعت آرام نگردد اصلاح روح و روان و صفای قلب بر وی میسر نمیگردد اینکه است که در آخر آیه فرموده «ذلِک‌َ مَتاع‌ُ الحَیاةِ الدُّنیا» و در اینکه آیه برسولش خطاب نموده که باینها بگو آیا میخواهید شما را خبردار کنم بزینتی که بهتر از اینکه زینت دنیا است که برای مؤمن با تقوی نزد پروردگارش مهیا گردیده.
و در بیان زینتی که بهتر از زینت دنیا باشد بهشتهائی را معرفی نموده که از زیر درختها یا غرفه‌های آنها چشمه‌های آب علی الدوام چنانچه در آیات دیگر اشاره کرده جریان دارد و آن مؤمنین با تقوی خواهند بود و نیز یادآوری کرده که در آن بهشتها زنهای پاکیزه وجود دارند- ذکر ازواج مطهره با اینکه در بهشت که از رحمت الهی بروز و ظهور نموده همه طور نعمتی مهیا است، شاید برای اهمیت متاع دنیا باشد زیرا که نظر بغریزه جنسی انسان راجع بازدواج و جفت نیکو لذت بخش خیلی اهمیت میدهد.
وَ رِضوان‌ٌ مِن‌َ اللّه‌ِ وَ اللّه‌ُ بَصِیرٌ بِالعِبادِ چون آیه در وصف مؤمنین با تقوی است و معلوم است که منتهای آرزوی مؤمن متقی رضایت و خشنودی حق تعالی است که نیکی حسن عاقبت منوط بهمان است که خدا از بنده راضی باشد و خداوند تعالی در سوره بینه آیه 8 فرموده «رَضِی‌َ اللّه‌ُ عَنهُم وَ رَضُوا عَنه‌ُ» خداوند از آنها راضی و آنها نیز از خدا راضی میباشند- معلوم است رضایت حق تعالی از بنده وقتی است که بنده کاملا با ایمان و تقوی و مطیع امر خدا و رسولان او باشد و رضایت بنده از خدا وقتی است که

صفحه : 62
وی را پاداش نیکو دهد و دل و سریره او را پر از معرفت و محبت خودش یعنی خالقش گرداند که منتهای طلب و آرزوی مؤمن با تقوی همین است زیرا که بالاترین کرامتی که حق تعالی نسبت ببندگان خاص خود دارد اینکه است که بالقاء محبت و معرفت بخودش (یعنی پروردگار) او را گرامی دارد و از مقربین درگاهش بشمار آورد زیرا که بدون شناسائی بعضی از اوصاف الهی و عظمت سرمدی قلب مؤمن آرام نمیگیرد و انس برای او میسّر نمیشود و چنانچه جمله «رَضِی‌َ اللّه‌ُ عَنهُم وَ رَضُوا عَنه‌ُ» مشعر بر آن است، علامت رضایت حق تعالی از بنده وقتی هویدا میگردد که بنده هم از خدا بدل و زبان راضی باشد و اظهار رضایت نماید و لو اینکه بانواع و اقسام بلاها و مصیبات دنیوی مبتلا گردد و اینکه از بالاترین فضائلی است که برای انسان کامل ممکن است میسر گردد «وَ اللّه‌ُ بَصِیرٌ بِالعِبادِ» خداوند بحال بندگانش و بتمام حالات او از رضاء داشتن بر آنچه بر او تقدیر شده یا سخت آوردن بر آنچه خلاف میل او است بینا و آگاه است، و شاید اشاره باین باشد که خدا بینا و آگاهست بر آنچه بندگان صالح او از نعمتهای دنیوی و خیر او است باو عطا نماید یا از او باز دارد، و نیز میتوان اینکه معنی را از آیه «یا أَیَّتُهَا النَّفس‌ُ المُطمَئِنَّةُ ارجِعِی إِلی رَبِّک‌ِ راضِیَةً مَرضِیَّةً» سوره حجر آیه 28 استفاده نمود.
در اینکه آیه خدای متعال بندگانی را که صاحب نفس مطمئنه‌اند گرامی داشته و آنها را بجوار رحمت خود میطلبد و بوی خطاب شفقت آمیز مینماید که ای کسیکه صاحب نفس مطمئنه گردیده‌ئی و سالهای سال در آرزوی قرب او گذرانیده‌ئی بر گرد بسوی پروردگارت در حالی که تو از او راضی و او هم از تو راضی است و کسیکه بگوش دل چنین سخنی را یا در حال مرگ یا نزد احضار در قیامت یا ایام حیاتش بنا بر اختلاف آراء از مولای خود بشنود چه حالی خواهد داشت آیا نزد او اینکه چنین کرامت بالاتر از درجات بهشتی و نعمتهای غیر متناهی دنیا و آخرت نیست.

صفحه : 63
آری وقتی میتوانیم بخشنودی خدا و رضایت او پی ببریم که خود را امتحان کنیم که آیا اولا بنده مطیع هستیم یا نه و ثانیا آیا در تمام حالات از نعمت و بلا و سختی و رفاه حال ما یکسان است یا در حال نعمت چنانچه بیشتر مؤمنین چنینند راضی و خوشنود و شاکرند و در حال بلا و سختی و مصیبات نمیتوانند رضایت خود را نگاه دارند، اگر خیلی کوشش کنند بزبان نمیآورند لکن در دل ناراحت میباشند واقعا اینکه آزمایش بزرگی است که البته شخص صالح و شاکر و راضی از غیرش آزمایش میگردد.
الَّذِین‌َ یَقُولُون‌َ رَبَّنا إِنَّنا آمَنّا فَاغفِر لَنا ذُنُوبَنا وَ قِنا عَذاب‌َ النّارِ چنانچه ظاهر است آیه راجع بمتقین و پرهیزکاران است و بچند صفت حسنه نیکوکاران را ستایش کرده و قول آنها را حکایت میکند و باین آیه و آیه بعد آنان را میستاید و معرفی مینماید:
1- در مقام مناجات گویند پروردگار ما، ما ایمان آوردیم ظاهرا غرض آنها نه خود ستائی و نه منت گذاردن است زیرا که شأن شخص با تقوی بالاتر از اینکه است که بخواهد در مقابل مولای خود که خود را بنده و فقیر الی اللّه میداند اظهار خودنمائی نماید بلکه در مقابل عظمت و جلال خداوندی پروردگار عالم مانند عبد ذلیل و مرده بدست غسال خودیت خود را فراموش مینماید و همه چیزها را ناچیز بنظر میآورد و نیز چگونه ممکن است در مقام اظهار ایمان باشد و حال آنکه میداند موفق شدن او بایمان چنانچه فرموده «بَل‌ِ اللّه‌ُ یَمُن‌ُّ عَلَیکُم أَن هَداکُم لِلإِیمان‌ِ» خود فضیلت دیگری است که پروردگارش نصیبش کرده و او منت بر وی دارد، هرگز بنده صالح پرهیزگار چنین فکری در قلبش خطور نمیکند که بخواهد اظهار خودیت کند چه جای آنکه منت گذارد بلکه همیشه بزبان و قلب شکرگزار و سپاس گذار ولی نعمت خود میباشد و از او طلب زیادتی ایمان و موفق گردیدن بر عمل صالح مینماید و اینکه اظهار که گویند پروردگارا ما ایمان آوردیم برای اینکه است که نعمت ایمان که بآنها روزی کرده اظهار نمایند چنانچه در سوره

صفحه : 64
الضحی آیه 11 برسولش امر فرموده «وَ أَمّا بِنِعمَةِ رَبِّک‌َ فَحَدِّث» و در اثر شکر گذاری نعمتش زیاد گردد.
و نیز پرهیزگاران میگویند پروردگارا ایمان آوردیم پس گناهان ما را بیامرز و ما را از عذاب آتش نگاه دار در واقع اینکه آیات که صفات متقین را بشمار آورده شاید برای ارشاد دیگران است که مؤمن متقی پرهیزکار بایستی همیشه روی دلش بسوی پروردگارش باشد و چنان خوف و خشیت مقام عظمت الهی بر قلبش مستولی گردیده که با اینکه متقی و پرهیزکار است و همیشه خائف و لرزان است میخواهد در پناه حق تعالی از عذاب جهنم محفوظ باشد.
الصّابِرِین‌َ وَ الصّادِقِین‌َ وَ القانِتِین‌َ وَ المُنفِقِین‌َ وَ المُستَغفِرِین‌َ بِالأَسحارِ در اینکه آیه پنج صفت و پنج فضیلت مخصوص پرهیزکاران و در باره آنان نام برده که باین پنج فضیلت در اینکه آیه و مناجاتی که در آیه پیش یادآوری کرده متقین شناخته گردند:
1- الصابرین، صابر بطور اطلاق شامل کسی میگردد که در هر امر مکروهی که بوی اصابت نمود از مصیبات و ناملایمات دارای چنان نفس قوی باشد که خود را نبازد و اختیار از دستش بیرون نرود و جزع و فزع ننماید و مثل کوه راسخ در مقابل طوفان بلاء خود را محکم نگاه دارد، اینکه مرتبه اول صبر است و اینکه صفت جمیله اختصاص بمتقین ندارد بلکه یکی از علامت شجاعت بشمار میرود.
مرتبه دوم که اختصاص بمؤمن متقی دارد اینکه است که راجع بعبادات و طاعات و بندگی و عبودیت پایدار باشد و در عبادات و خیرات سستی و تنبلی بخود راه ندهد و اوامر مولا را بجان و دل بپذیرد و بر طبقش عمل بنماید. مرتبه سوم صبر بر ترک معصیت است و چنانچه گفته‌اند صبر بر ترک معصیت از تمام اقسام صبر بالاتر و فضیلت آن بیشتر است زیرا که جلوگیری از شهوات نفسانیه مخصوصا وقتی که قوای شهوانی بحرکت آمد و بفرض مانعی جلوگیر نشد در اینکه حال چیزیکه تواند جلو آنرا بگیرد فقط ایمان و تقوی است چون بر خلاف شهوات

صفحه : 65
عمل کردن در موقع غلبه آن کار آسانی نیست، یک ایمان راسخ و نفس زکیه میخواهد که در اینکه موقع مؤمن بتواند خود را نگاه دارد اینکه است که صبر را در اینکه آیه یکی از اوصاف متقین بشمار آورده زیرا که بجز در پرتو ایمان و تقوی ممکن نیست کسی در تعداد و در زمره صابرین محسوب شود.
2- «وَ الصّادِقِین‌َ» را بصابرین عطف داده یعنی دوم از خصوصیات پرهیزکاران اینست که آنها راستگویانند.
صدق بمعنای عرفی بر کسی صادق آید که در گفتار و کردار و عمل صادق باشد قولش هم مطابق واقع و هم مطابق عقیده وی انجام گیرد در سخنانش دلش با زبانش همراه باشد بر خلاف عقیده‌اش سخن نگوید اگر با کسی اظهار دوستی و رفاقت نمود مخصوصا با دوستان خدا ثابت قدم باشد، اگر با کسی وعده کرد بر خلاف وعده خود عمل ننماید و خلاف وعده نکند.
3- «وَ القانِتِین‌َ» قنوت خضوع و اظهار کوچکی بنده است که در مقابل عظمت خداوندی مینماید یا بمعنی فرمان برداری امر خدا است در نهان و آشکارا و در اینکه آیه قنوت را سوم از خصوصیات متقین بشمار آورده زیرا مؤمن متقی کسی است که معرفت و محبت حق تعالی در جان و قلبش ریشه دوانیده و شاخه‌ئی از آن اطراف دل و جانش را فرا گرفته اینکه است که در همه حال خاضع و در فرمان برداری راسخ است.
4- «وَ المُنفِقِین‌َ» را عطف بقانتین داده یعنی چهارم از اوصاف متقین انفاق کردن است که از راه حلال برای خشنودی و رضای حق تعالی بمستحقین انفاق میکند اگر چه در عرف انفاق در بخشش مال شایع است- لکن در معنی و حقیقت هر امر خیری را که خداوند بانسان کرامت نموده از مال و علم و شهرت و ریاست اگر بمردم مخصوصا بمؤمنین در مورد احتیاجشان بخشش کند شاید داخل منفقین فی سبیل اللّه گردد، در حدیثی آمده که هیچ روزی آفتاب نتابیده مگر اینکه در پهلوی آن دو فرشته باشد و گویند بار خدایا هر نفقه کننده را عوض ده و هر

صفحه : 66
بازدارنده‌ئی را مالش را در ورطه تلف انداز. [منهج الصادقین] 5- «وَ المُستَغفِرِین‌َ بِالأَسحارِ» را عطف بمنفقین داده یعنی از جمله فضائل پرهیزکاران اینکه است که در سحرها که وقت مناجات با قاضی الحاجات است و موقع استجابت دعا است آنان از پروردگارشان طلب آمرزش مینمایند.
از تفسیر اهل بیت نقل میکنند که آیه در شأن علی علیه السّلام نازل گردیده اما الصابرین نظیر آن قوله تعالی (وَ الصّابِرِین‌َ فِی البَأساءِ وَ الضَّرّاءِ وَ حِین‌َ البَأس‌ِ) و اما الصادقین فنظیره قوله تعالی (وَ الَّذِی جاءَ بِالصِّدق‌ِ وَ صَدَّق‌َ بِه‌ِ) و اما القانتین فنظیره (أَمَّن هُوَ قانِت‌ٌ آناءَ اللَّیل‌ِ ساجِداً وَ قائِماً) و اما المنفقین فنظیره (الَّذِین‌َ یُنفِقُون‌َ أَموالَهُم بِاللَّیل‌ِ وَ النَّهارِ سِرًّا وَ عَلانِیَةً) و اما المستغفرین فنظیره (کانُوا قَلِیلًا مِن‌َ اللَّیل‌ِ ما یَهجَعُون‌َ وَ بِالأَسحارِ هُم یَستَغفِرُون‌َ).
از ابی عبد اللّه علیه السّلام روایت شده کسیکه در وقت سحر هفتاد مرتبه استغفر اللّه گوید از اهل اینکه آیه محسوب میگردد.
شَهِدَ اللّه‌ُ أَنَّه‌ُ لا إِله‌َ إِلّا هُوَ وَ المَلائِکَةُ وَ أُولُوا العِلم‌ِ قائِماً بِالقِسطِ لا إِله‌َ إِلّا هُوَ العَزِیزُ الحَکِیم‌ُ شهادت مأخوذ از شهود است و شهود مشاهده و بعیان دیدن چیزی را گویند که در موقع شهادت بآن اقرار میکنند.
شاید شهادت دادن حق تعالی بر نفس خود که الهی و معبودی جز او نیست اشاره بتوحید ذات است که خداوند خودش شهادت میدهد و خبر میدهد خالق و آفریننده و مدبر عالم یکی است و مشرکین که با اله الهانی قائل میگردند که در تدبیر عالم یا در آفرینش شریک خدا باشند آنان در اشتباهند خودش بذاته گواه و دال بر ذات خود و وحدت و اوصاف جلال و جمال خود میباشد در دعا میخوانیم
( یا من دل‌ّ علی ذاته بذاته و تنزّه عن مجانسة مخلوقاته)
وَ المَلائِکَةُ وَ أُولُوا العِلم‌ِ قائِماً بِالقِسطِ یعنی ملائکه ببزرگی و عظمت او شهادت میدهند و صاحبان دانش از پرتو

صفحه : 67
دانش و علم و موهبتی که بآنها داده شده شهادت میدهند، بقسط یعنی بعدالت به اینکه که الهی نیست که مستحق پرستش باشد مگر آن خدای یکتا یعنی خود حضرت حق تعالی و تمام انواع و اقسام ملائکه و تمام علماء حقیقی شهادت میدهند بر وحدانیت اله عالم و بر عدالت و در قیامت در مرتبه عبودیت استوارند و کجی در آنها نیست.
العَزِیزُ الحَکِیم‌ُ دو صفت از اوصاف کبریائی خود را تذکر میدهد اشاره به اینکه که آن الهی که متصف بالوهیت و وحدت است هم «عزیز» و غالب و مستولی بر تمام مخلوقات است و آنچه غیر او است در تحت قیومیت و احاطه علمیه وی است و هم «الحَکِیم‌ُ» است که کلیه امور آفرینش را از روی حکمت و صلاح و درستی انجام میدهد در انجام امور عالم محتاج بشریک و معاون و کمک کار نیست، باراده ازلی خود میآفریند و بصفات ذاتیه خود موجودات را پرورش میدهد و هر کس را درخور خودش روزی میدهد و بکمال لایق باستعدادش میرساند.
بروایتی حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله فرمود هر که اینکه آیه را ساعتی که در خواب میرود بخواند تا آخر و پس از آن بگوید
«و انا علی ذلک من الشاهدین رب العالمین»
خدای تعالی هفتاد هزار ملک بر وی گمارد تا روز قیامت بر او استغفار کنند.
و در روایت دیگر آیه را تا آخر بخواند و بعد بگوید
«و انا اشهد بما شهد اللّه و استودع اللّه هذه الشهادة فهی لی عند اللّه ودیعة»
روز قیامت اینکه خواننده را بیاورند و رب العالمین گوید
«ان لعبدی هذا عهدا و انا احق من وافی بالعهد ادخلوا عبدی الجنة»
گوید اینکه بنده را با من عهدی است و کیست از من سزاوارتر بوفای عهد بنده من او را ببهشت فرود آرید.
إِن‌َّ الدِّین‌َ عِندَ اللّه‌ِ الإِسلام‌ُ گفته‌اند جمله مستأنفه است که برای تأکید جمله اول آورده یعنی همانا دین پسندیده نزد خدا اسلام است نه ملت یهود و نصاری.

صفحه : 68
اشاره به اینکه که دین پسندیده نزد حق تعالی همین دین اسلام است که آن دین پسندیده نزد حق تعالی دین انقیاد و تسلیم و عبودیت است «اسلام» مأخوذ از سلّم و انقیاد و استقامت در مقام بندگی است.
در سوره آل عمران آیه 85 فرموده من به «وَ مَن یَبتَغ‌ِ غَیرَ الإِسلام‌ِ دِیناً فَلَن یُقبَل‌َ مِنه‌ُ» کسیکه تابع دینی گردد غیر از اسلام هرگز از وی پذیرفته نخواهد گردید یعنی اجر و پاداشی برای عمل وی نیست.
از تفسیر علی بن ابراهیم نقل میکنند که امیر المؤمنین علیه السّلام در بعضی از خطبه‌های خود فرمود
«لانسبن‌ّ- الیوم الاسلام نسبة لم ینسبه احد قبلی»
یعنی اسلام را نسبت میدهم بنسبتی که پیش از من احدی چنین نسبتی بآن نداده و آن اینکه است.
«الاسلام هو التسلیم و التسلیم هو الیقین و الیقین هو التصدیق و التصدیق هو الاقرار و الاقرار هو العمل و العمل هو الاداء»
بعد از آن آنحضرت گفته مؤمن دینش را از ربّش میگیرد نه از رأیش و همانا ایمان مؤمن از عملش شناخته میشود و کفر کافر بانکارش معلوم میگردد
«ایها النّاس دینکم حق»
و سیئه که در اینکه دین واقع گردد بهتر از حسنه‌ئی است که در غیر آن واقع شود.
مرحوم مهدی الهی قمشه‌ای در توجیه آیه «شَهِدَ اللّه‌ُ» چنین گفته معنی شهادت خدا بر یکتائی خویش اینکه است که هر کس معنی الهیت را فهم کند بیقین داند که الهیت و وحدت و یگانگی ذاتی او است چه آنکه حقیقت او کل وجود و هستی صرف است و اینکه معنی را ثانی و دو تائی محال، زیرا ثانی نیستی است پس در حقیقت معنی الهیت خود بزرگترین شاهد و دلیل یکتائی او است، مشرکین چون بمعنی الهیت پی نبردند که کل وجود و وجود کل است او را در حدود ماهیات ممکنه تصور کرده و بر او شریک فرض نمودند و البته هر ممکن را مثل و مانند ممکنی است، اما واجب متعال که برتر از حدود ممکنات است حقیقتش یگانه

صفحه : 69
و وجود مطلق و هستی صرف شبیه و نظیر او معدوم و ثانی او ممتنع است.
[پایان] [بین دانشمندان در توجیه «أُولُوا العِلم‌ِ» اختلاف است] 1- بقولی آنها پیمبرانند که بر اینکه گواهی میدهند. 2- إبن کیسان گفته صحابه رسولند از مهاجر و انصار. 3- مقاتل گفته احبار اهل کتابند آنهائیکه ایمان آوردند چون عبد اللّه سلام و غیر او. 4- سدی و کلبی گفته‌اند علماء مؤمنانند 5- در تفسیر اهل بیت علیهم السلام است که اولوا العلم علی امیر المؤمنین است بیان قوله تعالی «وَ مَن عِندَه‌ُ عِلم‌ُ الکِتاب‌ِ» اگر علمای اهل اسلام یا علمای اهل کتاب یا مهاجر و انصار و صحابه باشند و آیه محتمل و شامل ایشان باشد علی علیه السّلام اولیتر و از صحابه بالاتر و رئیس و رأس ایشان است و اگر از اهل بیت گوئی او اول و پیشوای ایشان است و اگر از علمای ایمان گوئی او مقدم ایشان است و اگر احبار اهل کتاب گوئی او بکتاب ایشان از ایشان عالم‌تر است زیرا که بروایتی خودش فرموده
«و اللّه لو ثنیت لی الوسادة حکمت بین اهل التوریة بتوراتهم و بین اهل الانجیل بانجیلهم و بین اهل الزبور بزبورهم و بین اهل القرآن بقرآنهم حتی یزهو کل الکتاب من هذه الکتب و یقول یا رب ان علیا قد قضا بقضائک
حدیث طویل» و اینکه آیه در عطف آن بر فرشتگان مانند آن آیه است که خدای تعالی فرموده «فَإِن‌َّ اللّه‌َ هُوَ مَولاه‌ُ وَ جِبرِیل‌ُ وَ صالِح‌ُ المُؤمِنِین‌َ» و اینکه خدای تعالی علما را بر فرشتگان عطف داده نظر ببزرگی قدر و منزلت ایشان است و آن عالمی است که خدای تعالی را باسماء حسنی و صفات علیا بشناسد و علمای اعلام اسلامند و چراغهای زمینند و امان اهل او جابر انصاری از رسول صلّی اللّه علیه و آله روایت کرده که فرموده ساعتی که عالم تکیه کند بر فراش خود و در علمش نظر کند بهتر است از عبادت هفتاد سال که عامی عبادت کند.

صفحه : 70
انس بن مالک از حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله روایت کرده که فرموده علم بیاموزید زیرا که تعلمش حسنه و درسش تسبیح و بحث آن جهاد و تعلیمش بکسی که نمیداند صدقه است و تذکرش بکسی که نمیداند قربت است
لانه معالم الحلال و الحرام
تا آخر حدیث که مفصل است. [ابو الفتوح رازی] وَ مَا اختَلَف‌َ الَّذِین‌َ أُوتُوا الکِتاب‌َ إِلّا مِن بَعدِ ما جاءَهُم‌ُ العِلم‌ُ [سخنان مفسرین که اهل کتاب کیانند] 1- بعضی گفتند مقصود از کتاب تورات است و اهل آن یهودیانند که در آن اختلاف کردند. [ربیع] 2- محمّد بن جعفر گفته مقصود انجیل است و اهل آن نصاری هستند.
جبائی گفته جنس است یعنی آنهائی را که قبلا بآنان کتاب داده شده از تورات و انجیل.
ربیع گفته وقتی نزدیک موت موسی علیه السّلام رسید هفتاد حبر از دانشمندان بنی اسرائیل را طلبید و تورات را بآنها سپرد و یوشع بن نون را بر ایشان خلیفه گردانید چون دو سه قرن بگذشت فرزندان آنها با هم نزاع کردند و خونها ریختند و اینکه پس از آن بود که علم تورات و بیان احکام آن بر آنها آمده بود.
بَغیاً بَینَهُم وَ مَن یَکفُر بِآیات‌ِ اللّه‌ِ آیه اخبار باین است که اهل کتاب یهودیان باشند یا نصاری یا هر دو را شامل میگردد زیرا که من موصوله «مَن یَکفُر» عموم دارد و ظاهرا تمام آیات الهی از تورات و انجیل و قرآن را نیز شامل میگردد و آنان پس از آنکه عالم گردیدند بحقانیت کتابشان که از طرف پروردگارشان برای هدایت آنها فرود آمده طغیان کردند و فساد آنان نبود مگر از راه ظلم و فساد و طلب شهرت و ریاست که نسبت بهم و بآیات الهی ظلم و تعدی و طغیان نمودند.
و کسانیکه بآیات خدا کافر گردند و آیات را بغیر وجهش تأویل و تفسیر نمایند یا اصلا انکار کنند که از جانب خدا است یا طور دیگر نسبت بآیات خدا

صفحه : 71
فَإِن‌َّ اللّه‌َ سَرِیع‌ُ الحِساب‌ِ جحود کنند.
چنین مردمانی بزودی در مورد حساب واقع میگردند.
آیه تهدید است که بدانید اهل کتاب آنهائی که پس از آنکه حق بر آنها ثابت شد و عالم شدند بحقانیت قرآن و انکار کردند بزودی خداوند بحساب آنها سرعت مینماید، شاید اشاره باین باشد که بآنها مهلت نمیدهد که در قیامت بحسابشان رسیدگی نمایند بلکه پیش از آن بعذابهای کذایی قیامت بکیفر اعمالشان میرسند.
فَإِن حَاجُّوک‌َ فَقُل أَسلَمت‌ُ وَجهِی‌َ لِلّه‌ِ وَ مَن‌ِ اتَّبَعَن‌ِ پس از آنکه حق تعالی در آیات بالا بیان ایمان و اسلام را بمیان آورد خطاب برسولش مینماید و باو دستور میدهد که وقتی اهل کتاب که چنانچه مفسرین گفته‌اند شاید مقصود نصارای نجران بودند که با حضرتش در امر عیسی علیه السّلام نزاع و مجادله میکردند، و شاید مقصود یهودیان یا تمام علمای اهل کتاب باشند و باطلاقش شامل میگردد هر کس که در توحید و دین با تو محاجه و نزاع کند بگو من وجه خود را یعنی نفس و قلب و آن روح و روان و سریره خود را تفویض بحق تعالی نمودم و همه اعضاء و جوارح خود را تسلیم امر پروردگارم گردانیدم و بهیچ وجه کسی را در بندگی و فرمان برداری با او شریک نمینمایم و نیز مؤمنین آنهائیکه تابع منند «وَ مَن‌ِ اتَّبَعَن‌ِ» عطف بر یاء متکلم است یعنی من و آنهائیکه ایمان آوردند چنینند که بتمام وجه خود را تسلیم حق تعالی گردانیده و مطیع امر مولاء شده‌اند و بکلی از شک و ریب پاک گردیده‌اند و ایمان حقیقی و خلوص در قلبشان جای گزین گردیده اشاره به اینکه که ایمان حقیقی همین است.
وَ قُل لِلَّذِین‌َ أُوتُوا الکِتاب‌َ وَ الأُمِّیِّین‌َ أَ أَسلَمتُم فَإِن أَسلَمُوا فَقَدِ اهتَدَوا آیه باز خطاب برسولش نموده که باهل کتاب بگو و نیز از آنهائیکه امّی و درس نخوانده‌اند سؤال کن آیا شما اسلام آوردید.

صفحه : 72
شاید مقصود از سؤال که آیا شما اسلام آورده‌اید چنین باشد که باید بدانید اسلام حقیقی و ایمان فقط بگفتن شهادتین نیست مؤمن حقیقی و مسلمان واقعی کسی میباشد که بوجه خود یعنی بحقیقت و سریره رو بحق آرد و مطیع امر پروردگارش گردد.
آیه مشعر بر اینکه است که همزه «أَ أَسلَمتُم» استفهام انکاری است یعنی اعمال و افعالتان نشان میدهد که شما اسلام نیاوردید فقط لقلقه زبان است و برای نفع دنیوی از حفظ جان و مال بدست آوردن منافع مالی یا غیر اینها اظهار اسلام کرده‌اید.
فَإِن أَسلَمُوا فَقَدِ اهتَدَوا وَ إِن تَوَلَّوا فَإِنَّما عَلَیک‌َ البَلاغ‌ُ وَ اللّه‌ُ بَصِیرٌ بِالعِبادِ خطاب باهل کتاب از یهودیان و نصاری از علماء آنها و عوام آنها کرده که اگر شما ایمان آورید حقیقة هدایت یافته‌اید و رستگار شده‌اید و بنفع خودتان تمام میشود که سعادت و کمال و رستگاری در اثر اسلام و ایمان نصیب شما خواهد گردید و اگر از حق و اسلام اعراض نمائید آنهم بضرر خودتان تمام خواهد شد و اینکه جحودان و کفار که از اسلام و قرآن اعراض میکنند باید بدانند که اعراض آنان ضرری و منقصتی بر تو که رسول ما میباشی نمیرسد فقط وظیفه تو تبلیغ است و اینکه باید رسالات ما را بآنها برسانی وظیفه دیگری نداری و خدا بینا و بر عمل بندگانش آگاهست.
إِن‌َّ الَّذِین‌َ یَکفُرُون‌َ بِآیات‌ِ اللّه‌ِ وَ یَقتُلُون‌َ النَّبِیِّین‌َ بِغَیرِ حَق‌ٍّ الخ بقولی مقصود از آیات قرآنست و بقول دیگر حجتهای روشن و برهان صادق جلی بر وحدانیت و فردانیت حق تعالی که از قبل آفاقی و انفسی آیات تکوینی آفاقی و تشریعی قرآنی هویدا است آنهائیکه با اینکه ظهور آیات کافر شدند و انکار الوهیت و وحدت اله عالم را کردند و باضافه پیمبران را بناحق کشتند و نیز بقتل رسانیدند آنهائی را که از روی حقیقت مردم را امر بعدل و درستکاری مینمودند چنین مردمانی را مژده ده بعذاب دردناک.

صفحه : 73
در صورتی که هر یک از اینکه چند عمل که کفار مرتکب میگردیدند عذاب سخت را ایجاب میکند چه خواهد بود در شدت عذاب کسیکه هم بآیات خدا کافر گردد و انکار کند و هم پیمبری از پیمبران را بکشد یا مصلحی را که امر بعدل میکند زجر نماید مسلما عذابش مضاعف میگردد.
بعضی از مفسرین گفته ابو عبیده جراح گفت یا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله از اینکه مردمان در قیامت عذاب چه کسی سخت‌تر است رسول [ص] جواب داد «من قتل نبیا» کسیکه پیمبری بکشد یا کسیکه کسی را بکشد که امر بمعروف یا نهی از منکر میکند و همین آیه را خواند پس از آن گفت ای ابا عبیده بنی اسرائیل چهل و سه پیمبر را بیکساعت از اول روز کشتند پس صد و دوازده مرد از نیک مردان و عابدین بنی اسرائیل برخواستند که بآنها امر بمعروف و نهی از منکر نمایند آن صد و دوازده مرد را در آخر روز کشتند، مفسرین گفته‌اند اینکه ملوک بنی اسرائیل بودند از آن یهودیان که پس از موسی [ع] برخواستند و اینکه آیه در باره آنان نازل گردید. [کشف الاسرار] أُولئِک‌َ الَّذِین‌َ حَبِطَت أَعمالُهُم فِی الدُّنیا وَ الآخِرَةِ وَ ما لَهُم مِن ناصِرِین‌َ چنین مردمانی که اینکه طور عمل مینمایند اگر اعمال زشت خوبی هم کرده باشند حبط میگردد و سبب هلاکت آنها میشود هم در دنیا که بشومی اعمال زشت خود پابند و هلاک میگردند و هم در آخرت که بعذاب سخت گرفتار خواهند گردید و از عذاب نجات دهنده‌ئی نمی‌یابند، با اینکه دنیا جای مهلت است و جای مجازات آخرت است لکن شومی اعمال ظالمین طوری است که در دنیا نیز آثار مهلکی از آن پدیدار میگردد مثل اینکه سلاطین جور بر آنها مسلط میگردند یا در دنیا ببدنامی ظالم و مفسد شناخته میگردند یا غیر اینها از آفات دنیا که البته بظالم و ستمکار وارد خواهد گردید.

صفحه : 74

[سوره آل‌عمران (3): آیات 23 تا 30]

اشاره

أَ لَم تَرَ إِلَی الَّذِین‌َ أُوتُوا نَصِیباً مِن‌َ الکِتاب‌ِ یُدعَون‌َ إِلی کِتاب‌ِ اللّه‌ِ لِیَحکُم‌َ بَینَهُم ثُم‌َّ یَتَوَلّی فَرِیق‌ٌ مِنهُم وَ هُم مُعرِضُون‌َ (23) ذلِک‌َ بِأَنَّهُم قالُوا لَن تَمَسَّنَا النّارُ إِلاّ أَیّاماً مَعدُودات‌ٍ وَ غَرَّهُم فِی دِینِهِم ما کانُوا یَفتَرُون‌َ (24) فَکَیف‌َ إِذا جَمَعناهُم لِیَوم‌ٍ لا رَیب‌َ فِیه‌ِ وَ وُفِّیَت کُل‌ُّ نَفس‌ٍ ما کَسَبَت وَ هُم لا یُظلَمُون‌َ (25) قُل‌ِ اللّهُم‌َّ مالِک‌َ المُلک‌ِ تُؤتِی المُلک‌َ مَن تَشاءُ وَ تَنزِع‌ُ المُلک‌َ مِمَّن تَشاءُ وَ تُعِزُّ مَن تَشاءُ وَ تُذِل‌ُّ مَن تَشاءُ بِیَدِک‌َ الخَیرُ إِنَّک‌َ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ قَدِیرٌ (26) تُولِج‌ُ اللَّیل‌َ فِی النَّهارِ وَ تُولِج‌ُ النَّهارَ فِی اللَّیل‌ِ وَ تُخرِج‌ُ الحَی‌َّ مِن‌َ المَیِّت‌ِ وَ تُخرِج‌ُ المَیِّت‌َ مِن‌َ الحَی‌ِّ وَ تَرزُق‌ُ مَن تَشاءُ بِغَیرِ حِساب‌ٍ (27)
لا یَتَّخِذِ المُؤمِنُون‌َ الکافِرِین‌َ أَولِیاءَ مِن دُون‌ِ المُؤمِنِین‌َ وَ مَن یَفعَل ذلِک‌َ فَلَیس‌َ مِن‌َ اللّه‌ِ فِی شَی‌ءٍ إِلاّ أَن تَتَّقُوا مِنهُم تُقاةً وَ یُحَذِّرُکُم‌ُ اللّه‌ُ نَفسَه‌ُ وَ إِلَی اللّه‌ِ المَصِیرُ (28) قُل إِن تُخفُوا ما فِی صُدُورِکُم أَو تُبدُوه‌ُ یَعلَمه‌ُ اللّه‌ُ وَ یَعلَم‌ُ ما فِی السَّماوات‌ِ وَ ما فِی الأَرض‌ِ وَ اللّه‌ُ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ قَدِیرٌ (29) یَوم‌َ تَجِدُ کُل‌ُّ نَفس‌ٍ ما عَمِلَت مِن خَیرٍ مُحضَراً وَ ما عَمِلَت مِن سُوءٍ تَوَدُّ لَو أَن‌َّ بَینَها وَ بَینَه‌ُ أَمَداً بَعِیداً وَ یُحَذِّرُکُم‌ُ اللّه‌ُ نَفسَه‌ُ وَ اللّه‌ُ رَؤُف‌ٌ بِالعِبادِ (30)

صفحه : 75

[ترجمه]

ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله آیا ندیدی آنهائی را که از کتاب بهره‌ئی داشتند چون خوانده شوند بسوی کتاب خدا که بین آنها حکم کند پس جماعتی از آنها روی میگردانند در حالیکه اعراض کننده‌اند [23]
باین سبب مطیع امر خدا نمیشوند که گفتند هرگز آتش بما اصابت نمیکند مگر روزهائی شمرده شده (یعنی اندک) و آنها را در دینشان مغرور گردانید آنچه را که دروغ می‌بستند [24]
پس چگونه خواهد بود حال آنها وقتی که جمع آوریم آنانرا برای روزی که در آن شکی نیست و بر هر نفس جزای تمام داده میشود آنچه را که عمل کرده در حالیکه بآنها ستم نمیشود [25]
بگو ای خدائی که مالک و صاحب مملکتی تو بهر کس خواهی ملک و سلطنت می‌بخشی و از هر کس خواهی ملک را میگیری و هر کس را خواهی عزیز و غالب میگردانی و هر کس را خواهی ذلیل میگردانی تمام خوبیها بدست تو است و تو بر هر چیز توانائی [26]
شب را در روز پنهان سازی و روز را در شب ناپدید میگردانی و زنده را از مرده بیرون آری و مرده را از زنده بیرون آری و بهر کس خواهی بغیر حساب روزی میدهی [27]
نباید مؤمنین کافرین را بغیر مؤمنین دوستان خود گیرند و کسیکه چنین کند از طرف خدا بر وی فضیلتی نیست مگر اینکه از شر کافرین بترسد (و تقیه کند) و خدا شما را از عذاب خود میترساند و بازگشت امور بدست خدا است [28]
ای محمّد (صلّی اللّه علیه و آله) بگو اگر آنچه را که در قلب خود دارید پنهان کنید یا ظاهر گردانید خدا میداند و میداند آنچه را که در آسمانها است و آنچه در زمین است و خدا بر هر چیزی توانا است [29]
روز که هر کسی آنچه عمل خوب کرده نزد خود حاضر می‌بیند و آنچه عمل بد کرده دوست دارد که بین او و عمل بدش بسیار دور باشد و خدا از خودش شما را میترساند و او رءوف و مهربان است بهمه بندگانش [30]

صفحه : 76

(توضیح آیات)

أَ لَم تَرَ إِلَی الَّذِین‌َ أُوتُوا نَصِیباً مِن‌َ الکِتاب‌ِ یُدعَون‌َ إِلی کِتاب‌ِ اللّه‌ِ لِیَحکُم‌َ بَینَهُم آیه خطاب برسولش نموده که ای رسول صلّی اللّه علیه و آله آیا ندیدی یعنی دیدی آنهائی را که پاره‌ئی از کتاب بآنها داده شده (ظاهرا مقصود از کتاب تورات باشد و نصیبا شاید بعضی از تورات مراد باشد زیرا که گفته‌اند یهودیها کتاب تورات را تحریف کردند و بعضی از آن در دست آنها مانده) که بآنان گفته میشد بیائید بسوی کتاب خدا (تورات) که بین شما حکم کند.
ثُم‌َّ یَتَوَلّی فَرِیق‌ٌ مِنهُم وَ هُم مُعرِضُون‌َ آنها پشت میکنند در حالیکه از حکم خدا اعراض کرده‌اند، از بعضی از تفاسیر نقل شده که شأن نزول آیه اینکه بود که روزی حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله جماعتی از یهود را باسلام دعوت مینمود نعمان بن ابی اوفی گفت ای محمّد [ص] در حضور علمای دین خود با تو مناظره میکنم حضرت رسول [ص] فرمود آن صحیفه تورات که مشتمل بر وصف من است بیاورید و در اینکه محکمه آنرا حکم سازم آنها از اینکه قول اباء کردند و آیات تورات را حاضر نکردند اینکه بود که خدای تعالی فرموده اینها را میخوانند بکتاب تورات که بین آنها حکم نماید.
بعضی دیگر گفته‌اند روزی حضرت رسالت [ص] در مدارس اهل کتاب رفت نعیم بن عمرو و حارث بن زید گفتند ای محمّد [ص] تو بر چه مذهب و بر چه دینی میباشی گفت من بر دین ابراهیم گفتند ابراهیم یهودی بود فرمود کتاب تورات را بیاورید تا میان ما و شما حکم کند حق تعالی خبر داده که ایشان را بتورات میخوانند و جماعتی از آنها که رؤسای آنانند از حق اعراض کنندگانند.
[منهج الصادقین] در مجمع در توجیه آیه گفته (لِیَحکُم‌َ بَینَهُم) سه قول احتمال داده شده:

صفحه : 77
1- یعنی «لِیَحکُم‌َ بَینَهُم» در نبوت محمّد (ص) [ابی مسلم و جماعتی] 2- «لِیَحکُم‌َ بَینَهُم» در امر ابراهیم و اینکه دین او اسلام است.
3- «لِیَحکُم‌َ بَینَهُم» در امر رجم و حکم آن، و از إبن عباس روایت شده که گفته مردی و زنی از اهل خیبر زنا کردند و آنها بین جماعت یهود صاحب شرافت بودند و در کتاب آنها حکم رجم داشتند و اهلشان برای شرافتشان از رجم کراهت داشتند و امید داشتند که نزد رسول (ص) در امر آنها رخصت باشد و مطلب را نزد رسول اللّه (ص) آوردند حضرت حکم برجم نمود، نعمان بن اوفی و نجر بن عمر گفتند یا محمّد (ص) حکم رجم بر آنها صادر کردی و در کتاب آنها رجم نیست رسول اللّه (ص) گفت تورات بین من و شما است گفتند بر ما انصاف کن حضرت فرمود چه کسی از شما عالم‌تر است بتورات گفتند مردی است اعور که در فدک منزل دارد بنام إبن صوریا پس فرستادند او را آوردند و او آمد مدینه و جبرئیل وصف او را بر رسول اللّه بیان کرده بود وقتی آمد رسول (ص) فرمود توئی إبن صوریا گفت آری حضرت گفت تو عالم‌ترین یهودیان میباشی گفت اینکه طور گمان میکنند، رسول (ص) توراتیکه در آن رجم بود طلبید وقتی إبن صوریا بآیه رجم رسید دستش را روی آن گذاشت و باقی آنرا خواند إبن سلام گفت یا رسول اللّه اینکه مرد از آیه تجاوز کرد و برخواست و دست إبن صوریا را از آیه بلند کرد و بر رسول اللّه و بر یهودیان قرائت کرد که محصن و محصنه هرگاه زنا کردند و ببینه ثابت کردید حکم آنها رجم است و هر گاه زن آبستن باشد پس از وضع حمل باید او را رجم کنند پس رسول اللّه حکم رجم را بر یهودیان ثابت گردانید و از اینکه حکم یهودیان بر رسول صلّی اللّه علیه و آله غضب کردند اینکه بود که اینکه آیه نازل گردید. [پایان] ثُم‌َّ یَتَوَلّی فَرِیق‌ٌ مِنهُم وَ هُم مُعرِضُون‌َ بنابراین قول وقتی رسول [ص] از تورات خودشان حکم رجم را بر زناکار ثابت گردانید جماعتی از آنها از داعی حق و متابعت تورات اعراض کردند و جحود

صفحه : 78
نمودند و بخود مغرور شدند و گفتند:
قالُوا لَن تَمَسَّنَا النّارُ إِلّا أَیّاماً مَعدُودات‌ٍ بقولی گفتند فقط خدا بقدر همان روزهای معدوده و آن چهل روز بوده که بنی اسرائیل عبادت گوساله کردند ما را عذاب میکند، و بقولی گفتند فقط روزهای اندکی خداوند ما را عذاب میکند.
وَ غَرَّهُم فِی دِینِهِم ما کانُوا یَفتَرُون‌َ و یهودیها بطوری بخود و دینشان مغرور گردیدند که قرآن از آنان حکایت کرده که میگفتند «نَحن‌ُ أَبناءُ اللّه‌ِ وَ أَحِبّاؤُه‌ُ» ما پسران خدا و دوستان او میباشیم اینکه بود که نفسشان آنها را مغرور گردانید و زیر بار حکم رسول نمیرفتند آری همین غرور است که هر کسی بهمان دین و رویه و عملی که در دست دارد مینازد و شیطان و نفس آنرا در نظرش میآراید و نمیگذارد آدمی در فکر اصلاح نفس و صحت و فساد رویه‌اش برآید و همین خود پسندی و غرور و کبر است که آدمی را بچاه خود سری نگاه میدارد و نمیگذارد قدمی بجاده تکامل پیش برود چنانچه همین کبر و خود پسندی بود که شیطان را از مقام رفیعش پرتاب نمود و وی را از پست‌ترین موجودات گردانید و بخاک مذلت انداخت انسان مغرور تابع شیطان گردیده بطوریکه بعضی با اینکه میدانند رویه و عملشان صحیح نیست بسا تعصب دینی یا قومی یا جهات دیگر چنان آنها را فریب داده که دانسته و فهمیده بر خلاف حق حکم و عمل میکنند و چنانچه معلوم است اینکه عیب که از تمام عیوب بدتر و اگر بر خلاف حق باشد عذابش از هر گناهی صعب‌تر است در میان علماء که خود را علمای شریعت میدانند آنهائیکه غرضشان از تحصیل علم شهرت و پیشوائی عوام و جهات مادی است بیشتر شیوع دارد که هرگاه مطلب حقی که مخالف عقاید عموم باشد بر آنها ثابت گردید برای اینکه عوام از آنها نرنجند و لطمه بعوام‌فریبی آنها وارد نیاید هیچ اظهار نمیکنند و راضی میشوند که عوام بیچاره در جهل بمانند که مبادا باظهار کلمه حق

صفحه : 79
لطمه‌ئی بانتفاع آنها وارد گردد (پناه میبریم بخدا از شر نفس اماره و شیطان) قُل‌ِ اللّهُم‌َّ مالِک‌َ المُلک‌ِ تُؤتِی المُلک‌َ مَن تَشاءُ وَ تَنزِع‌ُ المُلک‌َ مِمَّن تَشاءُ وَ تُعِزُّ مَن تَشاءُ وَ تُذِل‌ُّ مَن تَشاءُ بِیَدِک‌َ الخَیرُ إِنَّک‌َ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ قَدِیرٌ آیه ترجمه شده و واضح است محتاج بتوضیح نیست، خلاصه آیه چنانچه گفته‌اند و شأن نزولش نیز مشعر بر آنست در ردّ گفتار یهودیان و استهزاء منافقین نازل گردیده که بدانند عزت و ذلت بدست حق تعالی است هر کس را خواهد عزیز میگرداند و هر که را خواست ذلیل میکند و اینکه را بایستی مؤمنین بدانند عزت و ذلت حقیقی در درجات و درکات آخرت است، عزیز واقعی کسی است که در قیامت در درجات ابرار و محل قرب ایزد متعال واقع گردد و ذلیل کسی است که از رحمت حق تعالی دور و در درکات جحیم واقع گردد.
مفسرین از جعفر بن محمّد از آبائش از نبی صلّی اللّه علیه و آله روایت کرده‌اند که گفته وقتی خدا اراده کرد که فاتحة الکتاب و آیة الکرسی و قُل‌ِ اللّهُم‌َّ مالِک‌َ المُلک‌ِ تا قوله بغیر حساب را نازل گرداند آنرا بعرش معلق گردانید و بین آنها و خدا حجابی نبود و گفتند یا رب همانا ما را هبوط میدهی بدار گناه و بسوی کسیکه تو را بغضب میآورد و ما معلقیم بمحل قدس، خدای تعالی گفت هیچ بنده‌ئی نباشد که هر روز در عقب فریضه اینکه آیه را بخواند مگر اینکه او را در حظیره قدس جای دهم بر آنچه باشد و هر روزی هفتاد مرتبه بچشم مرحمتم او را نگاه کنم و هر روز هفتاد حاجتش را روا کنم و کنیة آن مغفرت و آمرزش است و او را از هر دشمنی در پناه گیرم و او را بر دشمن نصرت دهم و او را از بهشت هیچ مانعی نباشد مگر مرگ یعنی وقتی مرد داخل بهشت میگردد.
از معاذ جبل روایت شده که گفت روزی از روزهای آدینه خواستم برای نماز آدینه بمسجد رسول [ص] روم مرد یهودی را بر من دینی بود و او در راه من نشسته بود تا از من مطالبه کند یکی دو بار بیرون آمدم و هر بار برای احتراز از او بازگشتم تا نماز آدینه از من فوت شد چون رسول [ص] مرا دید گفت ای معاذ چرا برای نماز آدینه نیامدی گفتم یا رسول اللّه [ص] سبب چنین بود

صفحه : 80
فرمود ای معاذ خواهی تو را چیزی بیاموزم که اگر چندان که زمین کنجد تو را وام باشد خدای عز و جل از تو قضاء کند گفتم آری یا رسول اللّه (ص) گفت بگو «قُل‌ِ اللّهُم‌َّ مالِک‌َ المُلک‌ِ»، الی قوله: «بِغَیرِ حِساب‌ٍ» آنگاه بگو
« یا رحمن الدنیا و الاخرة و رحیمهما تعطی من تشاء منهما و تمنع من تشاء منهما فاقض عنی دینی»
معاذ گفته من اینکه آیه را یاد گرفتم و میخواندم.
[توجیه مفسرین در شأن نزول آیه] 1- قتاده گفته سبب نزول آیه اینکه بود که رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم از خدا خواست که ملک فارس را بامت او دهد خدای تعالی اینکه آیه را فرستاد.
2- عبد اللّه عباس و انس مالک گفتند چون رسول فتح مکه کرد بامت وعده ملک فارس و روم داد منافقین و یهودیان گفتند محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را مکه و مدینه را بس نیست که تمنای ملک فارس و روم میکند خدای تعالی اینکه آیه را فرستاد عبد اللّه بن عمر و عمرو بن عوف از پدرش از جدش روایت کرده که عام احزاب رسول [ص] باشاره سلمان فرمان داد که دور مدینه را خندق کندند و هر چهل ذرع آنرا بده مرد از صحابه داد سلمان گاهی نزدیک مهاجر میرفت و گاه نزد انصار و گاه بر اوس و گاه بر خزرج و ایشان را نشاط میداد و تحریص میکرد مهاجر گفتند سلمان از ما است، انصار گفتند سلمان از ما است و همچنین اوس و خزرج تا بین آنها نزاع واقع گردید و میخواستند با هم جنگ کنند خبر برسول [ص] رسید حضرت رسول نزد آنها آمد و فرمود شما بر چه نزاع میکنید گفتند اختلاف ما در سلمان است هر یک میگوئیم سلمان از ما است حضرت فرمود اینکه چه دعوی است که در سلمان میکنید سلمان از ما اهل بیت است.
عمرو بن عوف گفته من و سلمان و حذیفة بن یمان و نعمان بن مقرن مزنی با شش انصاری در فاصله چهل گز کار میکردیم و مشغول بودیم سنگی پدید آمد بزرگ و سخت که آهنها در آن کار نمیکرد ما بسلمان گفتیم رسول [ص] را خبر بده تا چه فرماید رها کنیم یا از خط بگذریم و ما روا نداریم که از خطی که رسول [ص]

صفحه : 81
کشیده تعدی کنیم سلمان رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله را از حکایت سنگ خبر داد حضرت برخواست و نزدیک خندق آمد و آن سنگ را نگریست آنگاه کلنک را از دست سلمان گرفت و داخل خندق گردید و یک کلنگ بر سنگ زد سنگ شکافته گردید و دو ثلث آن شکسته شد و نوری از آن پدید گردید که همه مدینه روشن گردید پنداشتی چراغی است در خانه، رسول تکبیر گفت تکبیر فتح و مسلمانها تکبیر گفتند آنگاه ضربتی دیگر زد و دو ثلث دیگر سنگ شکافت حضرت تکبیر گفت و مسلمانها تکبیر گفتند و بزدن سوم تمام سنگ شکافت و نوری هویدا گردید، رسول [ص] تکبیر سلمان گفت یا رسول اللّه (صلّی اللّه علیه و آله) امروز ما عجائبی دیدیم که تا حال ندیده بودیم حضرت فرمود چون ضربت اول زدم و نوری هویدا گردید قصرهای خسرو و مدائن کسری را بمن نمودند گویا آنها را خانه‌های سگ پنداشتی و جبرئیل بمن خبر داد که امت من بر آن ظفر یابند آنگاه که ضربت دوم را زدم آن نور که دیدی پیدا شد آنجا قصرهای قیصر از زمین روم هویدا شد پنداشتی خانه‌های سگان است و جبرئیل بمن خبر داد که امت من بر آن ظفر یابند، آنگاه ضربت سوم را زدم نور پیدا شد در آنجا قصرهای صنعا را نمودند گویا خانه‌های سگان است جبرئیل مرا خبر داد که امت من بر آن ظفر یابند، مسلمانان باین بشارت شادمان شدند و گفتند الحمد للّه که خدای تعالی پس از خطر بما وعده ظفر داد.
منافقین گفتند چقدر کار شما عجیب است از ترس خندق میکنید و از شهر نتوانید بیرون روید و اینکه چنین آرزوهای باطل میکنید اینکه بود که خدای تعالی اینکه آیه «قُل‌ِ اللّهُم‌َّ» تا آخر را فرستاد که بدانند مالک الملک خدا است بهر که خواهد و هر چه خواهد میدهد تا اینکه تعجب نکنند که اینکه عده قلیل امت چگونه آرزوی ملک روم و فارس و یمن را میکنند. [پایان]

صفحه : 82
تُولِج‌ُ اللَّیل‌َ فِی النَّهارِ وَ تُولِج‌ُ النَّهارَ فِی اللَّیل‌ِ و لوج بمعنی دخول چیزی در چیز دیگری است و چنانچه مفسرین گفته‌اند و لوج شب در روز و ولوج روز در شب عبارت از همان اختلاف محسوسی است که در مدت سال بین شب و روز پدیدار است گاهی مثل زمستان بتدریج قطعه از روز داخل شب میگردد و شب دراز میشود و روزها کوتاه و بعکس مثل تابستان قطعه‌ئی از شب بتدریج داخل روز میگردد و روزها بلند و شبها کوتاه میگردد و اینها تمام در امکنه شمالی است لکن در امکنه جنوبی قضیه بعکس است یعنی هنگامی که در بلاد شمالی روزها بلند است در بلادهای جنوبی روزها کوتاه و شبها بلند است و نیز موقعیکه در بلادهای جنوبی روزها کوتاه است در بلادهای شمالی روزها بلند است پس خداوند علی الدوام شبها را در روز داخل می‌گرداند و روزها را در شبها، و اینکه گفته‌اند در خط استواء و همچنین در قطب جنوب و شمال روز و شب مساوی است اینکه هم درست نیست زیرا مساوی بودن شب و روز در دو نقطه شمال و جنوب در حس اینکه طور می‌نماید لکن در واقع در آنجا نیز کمی تفاوت می‌کند وَ تُخرِج‌ُ الحَی‌َّ مِن‌َ المَیِّت‌ِ وَ تُخرِج‌ُ المَیِّت‌َ مِن‌َ الحَی‌ِّ [سخنان مفسرین در توجیه آیه] 1- بقولی حیوانرا از نطفه مرده بیرون آورد و نطفه را از حیوان زنده.
2- مرغ از تخم مرده پدید آید و تخم از مرغ زنده بیرون آید. 3- درخت و خوشه از دانه برآید و دانه از خوشه 4- حسن بصری گفته مؤمن از کافر پدید آید و کافر از مؤمن و گفته مؤمن زنده دل است و کافر مرده دل قوله تعالی (أَ وَ مَن کان‌َ مَیتاً فَأَحیَیناه‌ُ وَ جَعَلنا لَه‌ُ نُوراً یَمشِی بِه‌ِ فِی النّاس‌ِ کَمَن مَثَلُه‌ُ فِی الظُّلُمات‌ِ لَیس‌َ بِخارِج‌ٍ مِنها)«1».
-----------------------------------
(1) آیا کسیکه مرده (جهل و گمراهی باشد) و ما او را زنده گردانیدیم و بوی روشنی علم دادیم که بین مردم راه میرود مثل کسی ماند که در ظلمات جهل و گمراهی بسر برد.

صفحه : 83
5- بقول دیگر معنی آیه اینکه است که پاک از پلید بیرون آید و پلید از پاک، حکمت از دل کافر بیرون آید و در آن قرار نمیگیرد و سفسطه در زبان عارف قرار نمیگیرد.
و توجیهات دیگری نیز در آیه از مفسرین نقل شده لکن معلوم و واضح است که مقصود از اینکه آیه و آیه بالا بیان عموم قدرت و استیلاء و مالکیت و حکمت و نفوذ علم و حکمت خداوندی و ذات متعال است که آنکسی که مالک عالم ملک و عالم ملکوت است هر طور تصرفی که اراده ازلی و فیض سرمدی او بخواهد در ملک خود انجام میدهد و مانع و رادعی برای جلوگیری نفوذ و حکم او و تدبیر او در مملکتش وجود ندارد «لا مانع لفیضه و لا رادّ لقضائه».
وَ تَرزُق‌ُ مَن تَشاءُ بِغَیرِ حِساب‌ٍ آنکسیکه متصرف در امور عالم و خالق و مدبر نظام مخلوقات است شب را بروز میآورد و روز را بشب و هر یک را در دیگر ولوج داده و داخل میگرداند و بیک تدبیر و نظام حیرت بخشی امور عالم را منظم میگرداند و اضداد را با هم مرتبط گردانیده تاریکی را در روشنائی و روشنائی را در تاریکی داخل میگرداند و نیز مرده را از زنده و زنده را از مرده بیرون میآورد تا اینکه باین ترتیب امور عالم را بنیکوتر وجهی و صحیح‌تر اسلوبی برقرار گرداند و هر یک از موجودات را در خور خودش بطور لایق بمرتبه و احتیاجاتش روزی او را در دسترس وی میگذارد.
و هر گاه مشیتش اقتضاء نماید و هر کس را بخواهد البته از روی حکمت و نظام خلقت و آفرینش نه جزافی زیرا که حق تعالی از کار عبث منزّه و مبراء است و نیز نسبت او بتمام موجودات یکسانست او را بغیر حساب روزی میدهد، روزی انسان چنانچه معلوم است منحصر بخوراک و پوشاک بلکه بجاه و مال و عناوین جسمانی نیست بالاترین روزی آدمی فضائل روحانی است از علم و حکمت و معرفت بمقام کبریائی و هدایت یافتن بطریق مستقیم که سر انجام آن قرب بجوار

صفحه : 84
رب العالمین است و غرض اصلی و علت غائی از وجود بشر و تشکیلاتی که برای پیدایش و حیات او بدست قادر متعال انجام گرفته اینکه است که وی را از عالم ما فوق الطبیعه در عالم طبیعت فرود آرند و در طریق سیر نور وی استکمال یافته بکمال لایق روحانی برسد و در جوار رحمت ایزد متعال متمکن و ارجمند گردد چنین کسی است که مبدء متعال وعده داده که او را روزی میدهد بغیر حساب چنانچه راجع بشهداء راه حق تعالی فرموده «بَل أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقُون‌َ» گمان نکنید کسانی که در راه خدا کشته شدند اینها مرده‌گانند بلکه اینها زنده و نزد پروردگارشان روزی دارند، معلوم است روزی آنها کرامات و افاضاتی است که پی در پی از مبدئشان بآنها میرسد و بفیوضات جسمانی و روحانی هر دو محظوظ میگردند.
لا یَتَّخِذِ المُؤمِنُون‌َ الکافِرِین‌َ أَولِیاءَ مِن دُون‌ِ المُؤمِنِین‌َ آیه مؤمنین را نهی مینماید که نباید کافرین را بغیر مؤمنین دوستان خود بگیرند، اشاره به اینکه که سزاوار نیست مؤمن پاک سیرت که قلب او مملو از نور محبت الهی گردیده با کافر سیاه دل که دشمن خدا و رسول و مؤمنین میباشد طرح دوستی اندازد بلکه برای مؤمن سزاوار است که با مؤمن که هم زی او است دوستی و رفاقت نماید: و شاید یکی از حکمت‌های نهی از دوستی و رفاقت با کفار آن آثار قهری و طبیعی است که از قبل مراوده و مجالست با مردمان پلید در اشخاص صالح و پاکدل پدید میگردد و هرگز کافر دوست حقیقی مؤمن نخواهد شد اگر هم اظهار دوستی کند از روی نفاق است نه حقیقت.
از عبد اللّه عباس روایت شده که جمعی از انصار با گروهی از کفار چون عمرو بن حجاج و سلام بن ابی حقیق که یهودی بودند طرح دوستی افکندند و با آنها عقد موالات و برادری در بین آوردند و هر قدر عبد اللّه جبیر ایشان را منع میکرد فائده نمی‌بخشید حق تعالی اینکه آیه را فرستاد و مؤمنین را از دوستی با آنها نهی فرمود.

صفحه : 85
و بقولی شاید مقصود نهی از اینکه باشد که آنها را اعانت نکنید یعنی کافرین را یاری نکنید.
وَ مَن یَفعَل ذلِک‌َ فَلَیس‌َ مِن‌َ اللّه‌ِ فِی شَی‌ءٍ إِلّا أَن تَتَّقُوا مِنهُم تُقاةً الخ در مجمع البیان در توجیه آیه چنین گفته چون خدای سبحانه بیان کرد که خودش مالک دنیا و آخرت است و قادر بر اعزاز و اذلال است و مؤمنین از موالات کسیکه نه نزد آنها عزتی است و نه ذلتی است از دشمنهای او (بی‌نیازند) تا اینکه (مؤمنین) رغبت بنمایند در آنچه نزد او است و نزد دوستان او از مؤمنین است غیر از دشمنهای او از کافرین پس گفت «لا یَتَّخِذِ المُؤمِنُون‌َ الکافِرِین‌َ أَولِیاءَ) سزاوار نیست که مؤمنین کفار را دوستان خود بگیرند برای تقویت آنها و بآنها پناه گیرند و بآنها اظهار محبت و دوستی نمایند چنانچه در مواردی از قرآن فرموده قوله تعالی «لا تَجِدُ قَوماً یُؤمِنُون‌َ بِاللّه‌ِ وَ الیَوم‌ِ الآخِرِ یُوادُّون‌َ مَن حَادَّ اللّه‌َ وَ رَسُولَه‌ُ الخ» و قوله» «لا تَتَّخِذُوا الیَهُودَ وَ النَّصاری أَولِیاءَ لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُم أَولِیاءَ» و قوله «مِن دُون‌ِ المُؤمِنِین‌َ» یعنی واجب است دوستی انداختن با مؤمنین و اینکه نهی است از دوستی انداختن مؤمنین با کفار و معاونت و کمک کردن بآنها، و بقولی نهی از ملاحظه نمودن کفار است. [إبن عباس] و اولیاء جمع والی و آن کسی را گویند که ولایت کند امر کسی را که رضایت داشته باشد بفعل آنکسی که متقوم و یاور او باشد و آن معنی بدو وجه جریان پیدا میکند یکی معین (بیاری کردن) و دیگر معان قوله تعالی «اللّه‌ُ وَلِی‌ُّ الَّذِین‌َ آمَنُوا» یعنی خدا مؤمنین را اعانت میکند به اینکه که آنها را ظفر و نصرت میدهد و گفته شده «المؤمن ولی اللّه» یعنی مؤمن از خدا اعانت میجوید به اینکه که او را یاری نماید.
«وَ مَن یَفعَل ذلِک‌َ» یعنی کسیکه چنین کرد که کافرین را بغیر مؤمنین دوستان خود گرفت «فَلَیس‌َ مِن‌َ اللّه‌ِ فِی شَی‌ءٍ» یعنی چنین کسی از اولیاء خدا نیست و خدا از وی بری است، و بقولی در چیزی از ولایت و دوستی خدا داخل

صفحه : 86
نیست، و بقولی از دین خدا چیزی در وی نیست پس از آن استثناء کرده «إِلّا أَن تَتَّقُوا مِنهُم تُقاةً» یعنی مگر اینکه کفار غالب باشند و مؤمنین مغلوب و در اینکه صورت مؤمن بترسد از اینکه موافقت خود را ظاهر نگرداند و با آنان بنیکی معاشرت ننماید پس در چنین موقعی جایز است که بظاهر و زبان با آنها اظهار دوستی کند و تقیة با آنها مدارا نماید برای اینکه از خود دفع ضرر نماید بدون اینکه معتقد بر جواز باشد.
و اینکه آیه دلالت دارد که تقیه در دین موقع خوف بر نفس جایز است و اصحاب ما (یعنی جماعت امامیه) گفته‌اند در تمام احوال هر گاه ضرورت ایجاب نمود جایز است اظهار دوستی آنها بزبان و تقیه با آنها مدارا نمودن برای باز داشتن خود را از ضرر آنها بلکه در بعض اوقات برای اصلاح و لطف آنها واجب میگردد.
تا آنجا که گفته «وَ یُحَذِّرُکُم‌ُ اللّه‌ُ نَفسَه‌ُ وَ اللّه‌ُ رَؤُف‌ٌ بِالعِبادِ» یعنی از خدا بترسید و حذر کنید از عذاب او از اینکه کافرین را بر باقی معاصی دوستان خود بگیرید. و ذکر نفس در آیه برای محقق گردیدن اضافه است مثل اینکه گفته میشود از شیر حذر کنید از صولت و قوت و پاره کردن او نه از عین او و جسم او.
«وَ إِلَی اللّه‌ِ المَصِیرُ» یعنی مرجع و بازگشت همه امور بسوی خدا است و بقولی بازگشت امور بسوی حکمت او است. [پایان] قُل إِن تُخفُوا ما فِی صُدُورِکُم أَو تُبدُوه‌ُ یَعلَمه‌ُ اللّه‌ُ الخ خطاب برسول [ص] کرده که بمؤمنین بگو اگر آنچه در سینه‌های شما است پنهان گردانید یا ظاهر نمائید خدا عالم بآنست.
ظاهرا اینکه مطلب راجع بآیه بالا است و اشاره به اینکه که بایستی مؤمنین بدانند و آگاه باشند که آنچه در سینه‌های خود از دوستی و مودّتیکه با کفار داشتند و در دل مخفی دارند یا در موقع لزوم ظاهر گردانند خداوند عالم بآنست زیرا که چیزی در آسمان و زمین از علم او مخفی نیست، و نیز باید بدانند که او بر هر

صفحه : 87
چیز قادر و توانا است و آیه تهدید و وعید است که مؤمنین گمان نکنند که حق تعالی از نیات و اعمال سرّی آنان مطلع نیست.
از مقاتل روایت میکنند که چنین گفته اینکه آیه در باره حاطب بن ابی بلیعه نازل گردید با جماعتی از اصحاب رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم که با کفار مکه اظهار دوستی میکردند وقتی حضرت رسول میخواست مکه رود حاطب نامه نوشت و بدست زنی داد که بمکه ببرد و خبر رفتن رسول را بدوستانش برساند خدای تعالی رسولش را خبردار کرد آنحضرت امیر المؤمنین علیه السّلام و زبیر را در عقب آنزن فرستاد نامه را گرفتند و بمکه آوردند و در سوره ممتحنه آیه 1 شرح آن داده شده رجوع بآن جا شود و در شأن نزول آیه وجه دیگر نیز گفته شده.
یَوم‌َ تَجِدُ کُل‌ُّ نَفس‌ٍ ما عَمِلَت مِن خَیرٍ مُحضَراً آیه راجع بروز قیامت است و بمناسبت آیه بالا مؤمنین را خبر میدهد و تهدید مینماید که بدانید روز قیامت روزی است که آنچه از خوب و بد کرده‌اید نزد شما حاضر است گمان منمائید آنچه مخفیانه بر خلاف وظیفه‌ئی که دارید که باید با کفار طرح دوستی نیندازید و اسراری که بین مسلمین برای نصرت اسلام مخفی داشته‌اند فاش ننمائید و بر خلاف آن عمل کنید چنین عملی بنفع شما تمام میشود چنین نیست بلکه در قیامت اعمالتان حاضر و بنتیجه خواهید رسید.
خلاصه چنانچه از آیات و احادیث برمیآید چون عالم قیامت عالم جمع و عالم حقیقت است آنچه در اینکه عالم واقع گردد جوهر و حقیقت و اصل آن همانست که در عالم قیامت ظاهر و هویدا میگردد بلکه میتوان گفت آنچه در اینکه عالم واقع میگردد نمونه‌ایست که لب‌ّ آن و جوهر و حقیقت و اصل آن و تمام آن همانست که در عالم قیامت ظاهر و هویدا میگردد.
و چون عالم قیامت عالم ثبات و قرار است کهنه‌گی و فنا و تغییر و حدوث در آن راه ندارد اینست که تمام اعمال و افعال و حرکاتیکه انسان در اینکه عالم کرده با نتایج و خصوصیات و آثاری که بر هر یک بایستی مترتب گردد نزد وی حاضر میگردد

صفحه : 88
و اشاره بهمین مطلب دارد قوله تعالی «وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً»«1» اینکه است که در آنوقت چنانچه قرآن خبر میدهد انسان از روی تعجب گوید «یا وَیلَتَنا ما لِهذَا الکِتاب‌ِ لا یُغادِرُ صَغِیرَةً وَ لا کَبِیرَةً إِلّا أَحصاها»«2» بلکه میتوان گفت صحیفه اعمال همان نفس آدمی است زیرا هر عمل و فعلی که از وی صادر میگردد اثری در نفس میگذارد تا آنکه کم کم بکثرت عمل ملکه نفسانی حاصل گردد چنانچه مشاهده مینمائیم وقتی عمل بحد عادت رسید خلق و ملکه نفسانی از وی تولید میگردد و ممکن است بکثرت عمل خلق دیگر و ملکه ثانوی از آن ناشی گردد و اگر کثرت اعمال و افعال بحدی ملکه نفسانی نمیرسید تعلیم و تمرین و تربیت بی محل و لغو و بی اثر بود و عقلاء بر آن اقدام نمینمودند علاوه بر اینکه هر کسی بوجدان خود میفهمد کارهائی که بر آن مداومت نموده و عادت نفسانی وی گردیده حالتی از آن که تعبیر بملکه میشود در نفسش پدیدار شده که زوال آن متعسر بلکه در بعض موارد محال بنظر میآید.
خلاصه قیامت که یکی از اسامی آن «یَوم‌َ تُبلَی السَّرائِرُ» است آن روزی است که باطنها ظاهر میگردد و تمامی اعمال و افعال و عقائدی که هر فردی از بشر در ذهن خود پنهان گردانیده تماما ظاهر و هویدا گشته و بنتیجه میرسد و راجع باین مطلب اندازه‌ئی در کتاب معاد و آخرین سیر بشر ضبط شده رجوع بآن جا شود.
-----------------------------------
(1) انسان در قیامت تمام اعمال خود را حاضر می‌بیند که گویا همانوقت مشغول عمل است.
(2) ای وای بر ما چه بوده است اینکه نامه که کوچک و بزرگی فرو نگذارده مگر اینکه تمام آنرا شمرده و ضبط نموده.

صفحه : 89

[سوره آل‌عمران (3): آیات 31 تا 41]

اشاره

قُل إِن کُنتُم تُحِبُّون‌َ اللّه‌َ فَاتَّبِعُونِی یُحبِبکُم‌ُ اللّه‌ُ وَ یَغفِر لَکُم ذُنُوبَکُم وَ اللّه‌ُ غَفُورٌ رَحِیم‌ٌ (31) قُل أَطِیعُوا اللّه‌َ وَ الرَّسُول‌َ فَإِن تَوَلَّوا فَإِن‌َّ اللّه‌َ لا یُحِب‌ُّ الکافِرِین‌َ (32) إِن‌َّ اللّه‌َ اصطَفی آدَم‌َ وَ نُوحاً وَ آل‌َ إِبراهِیم‌َ وَ آل‌َ عِمران‌َ عَلَی العالَمِین‌َ (33) ذُرِّیَّةً بَعضُها مِن بَعض‌ٍ وَ اللّه‌ُ سَمِیع‌ٌ عَلِیم‌ٌ (34) إِذ قالَت‌ِ امرَأَت‌ُ عِمران‌َ رَب‌ِّ إِنِّی نَذَرت‌ُ لَک‌َ ما فِی بَطنِی مُحَرَّراً فَتَقَبَّل مِنِّی إِنَّک‌َ أَنت‌َ السَّمِیع‌ُ العَلِیم‌ُ (35)
فَلَمّا وَضَعَتها قالَت رَب‌ِّ إِنِّی وَضَعتُها أُنثی وَ اللّه‌ُ أَعلَم‌ُ بِما وَضَعَت وَ لَیس‌َ الذَّکَرُ کَالأُنثی وَ إِنِّی سَمَّیتُها مَریَم‌َ وَ إِنِّی أُعِیذُها بِک‌َ وَ ذُرِّیَّتَها مِن‌َ الشَّیطان‌ِ الرَّجِیم‌ِ (36) فَتَقَبَّلَها رَبُّها بِقَبُول‌ٍ حَسَن‌ٍ وَ أَنبَتَها نَباتاً حَسَناً وَ کَفَّلَها زَکَرِیّا کُلَّما دَخَل‌َ عَلَیها زَکَرِیَّا المِحراب‌َ وَجَدَ عِندَها رِزقاً قال‌َ یا مَریَم‌ُ أَنّی لَک‌ِ هذا قالَت هُوَ مِن عِندِ اللّه‌ِ إِن‌َّ اللّه‌َ یَرزُق‌ُ مَن یَشاءُ بِغَیرِ حِساب‌ٍ (37) هُنالِک‌َ دَعا زَکَرِیّا رَبَّه‌ُ قال‌َ رَب‌ِّ هَب لِی مِن لَدُنک‌َ ذُرِّیَّةً طَیِّبَةً إِنَّک‌َ سَمِیع‌ُ الدُّعاءِ (38) فَنادَته‌ُ المَلائِکَةُ وَ هُوَ قائِم‌ٌ یُصَلِّی فِی المِحراب‌ِ أَن‌َّ اللّه‌َ یُبَشِّرُک‌َ بِیَحیی مُصَدِّقاً بِکَلِمَةٍ مِن‌َ اللّه‌ِ وَ سَیِّداً وَ حَصُوراً وَ نَبِیًّا مِن‌َ الصّالِحِین‌َ (39) قال‌َ رَب‌ِّ أَنّی یَکُون‌ُ لِی غُلام‌ٌ وَ قَد بَلَغَنِی‌َ الکِبَرُ وَ امرَأَتِی عاقِرٌ قال‌َ کَذلِک‌َ اللّه‌ُ یَفعَل‌ُ ما یَشاءُ (40)
قال‌َ رَب‌ِّ اجعَل لِی آیَةً قال‌َ آیَتُک‌َ أَلاّ تُکَلِّم‌َ النّاس‌َ ثَلاثَةَ أَیّام‌ٍ إِلاّ رَمزاً وَ اذکُر رَبَّک‌َ کَثِیراً وَ سَبِّح بِالعَشِی‌ِّ وَ الإِبکارِ (41)

صفحه : 90

[ترجمه]

ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله بگو اگر خدا را دوست میدارید مرا متابعت کنید که خدا شما را دوست دارد و گناهان شما را بیامرزد و خدا آمرزنده و مهربان است [31]
بگو فرمان خدا و رسول را پیروی کنید پس اگر از اطاعت آنها رو گردانیدید (و کافر شدید) همانا خدا کافرین را دوست نمیدارد [32]
بحقیقت خدا برگزید آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران را بر جهانیان فضیلت داد [33]
فرزندانی میباشند بعضی از آنها از بعض دیگر و خدا شنوا و دانا است [34]
یاد کن وقتی که زن عمران گفت پروردگار من برای تو نذر کردم فرزندی که در شکم من است (برای خدمت تو) آزاد کنم پس از من قبول کن همانا تو شنوا و دانائی [35]
پس وقتی که وضع حمل کرد گفت پروردگار من «وَضَعتُها أُنثی» دختر زائیدم و مرد مثل زن نیست و من او را مریم نامیدم و من او و ذریه او را در پناه تو آوردم از شرّ شیطان رانده شده [36]
پس پروردگار دعای او را بنیکوئی پذیرفت و پرورش داد مریم را بتربیت نیکو و زکریا کفالت مریم را بعهده گرفت و هر وقت زکریا بر مریم در محراب وارد میشد طعامی نزد او میدید گفت ای مریم اینکه طعام از کجا است مریم گفت اینکه از نزد خدا آمده همانا خداوند بهر کس بخواهد روزی میدهد بغیر حساب و اندازه [37]
در اینجا بود که زکریا خدای خود را خواند گفت پروردگار من از جانب خود بمن فرزند پاکیزه‌ئی ببخش بحقیقت تو دعا را میشنوی [38]
و ملائکه او را ندا دادند در حالیکه او در محراب برای نماز ایستاده بود که خدا تو را مژده میدهد بیحیی

صفحه : 91
که تصدیق کننده است بکلمه از خدا و او بزرگ و پارسا و پیمبری است از نیکوکاران [39]
زکریا گفت پروردگار من کجا میشود برای من پسری باشد در حالیکه مرا پیری رسیده و زن من عقیم و نازا است ملائکه گفتند بدینگونه خدا میکند آنچه را بخواهد [40]
زکریا گفت پروردگار من برای من نشانه‌ئی قرار بده گفت نشانه اینکه است که تو تا سه روز نتوانی بر مردم سخن گوئی مگر باشاره و بسیار پروردگارت را در صبح و شام تسبیح نما [41]
.

صفحه : 92

(توضیح آیات)

قُل إِن کُنتُم تُحِبُّون‌َ اللّه‌َ فَاتَّبِعُونِی یُحبِبکُم‌ُ اللّه‌ُ وَ یَغفِر لَکُم ذُنُوبَکُم وَ اللّه‌ُ غَفُورٌ رَحِیم‌ٌ ظاهرا چون کفار مخصوصا یهودیها مدّعی بودند که ما دوستان خدا و ابناء اللّه) پسران او میباشیم و خود را از مخصوصان محبین خدا بشمار میآوردند شاید نظر به اینکه که هر چیزی علائمی دارد که بآن شناخته میشود آیه اعتراض بآنها نموده که شمائی که ادعاء میکنید ما محبین و دوستان خدا میباشیم و نسبت نزدیکی باو داریم اگر شما در اینکه ادعاء صادقید بایستی مطیع امر خدا باشید.
چنانچه در جای خود ثابت شده محبت یک جاذبه عمومی است که محب‌ّ را بمحبوب جذب مینماید و بهمین جاذبه عمومی است که تمام ذرات موجودات بهم مرتبط گردیده و اساس عالم روی همین پایه قرار گرفته اگر اینکه جاذبه نبود شیرازه موجودات از هم گسیخته میگردید و محبت بهر شیئی میل و رغبت باو است و هر چیزی که در ادراک آن لذت و راحت باشد محبوب و مطلوب است و بر عکس هر چیزی که در ادراک آن الم و نفرت پدید گردد منافی و مبغوض است پس اصل محبت ادراک چیزی است که ملایم با طبع مدرک باشد.
و محبت دو قسم است روحانی و جسمانی: روحانی اینکه است که آنچه محبوب دوست داشت محب هم همان را خواهان و در طلب آن روان است و از جمله علامت حصول آن در قلب که جایگاه حب و معدن صدق و ولایت ولاء است و حب بآن شناخته میشود و از آثارش بشمار میآید اینکه است که هر کس او را بهتر راهنمائی بسوی محبوبش نماید و از اوصاف و محسنات او بگوید و دل و جانش را که از آتش فراق محبوبش گداخته شده بکلمات شیرین جان بخشش خنک گرداند در پی او میرود و مطیع وی میگردد.
و چون دین اسلام دین توحید و طریق سیر الی اللّه میباشد اگر چه دین

صفحه : 93
و شریعت تمام پیمبران همین بوده بلکه ارسال رسل و انزال کتب آسمانی بلکه غایت و فائده آفرینش عالم همین است که حق تعالی بوحدت و بساطت از قبل آثار جلال و جمال خداوندی شناخته شود لکن چنانچه برای صاحبان بصیرت واضح است کامل‌ترین ادیان در هدایت کردن خلق بسوی وحدت حق تعالی دین اسلام است و البته کسیکه چشم قلبش قدری باز شده باشد و واقعا طالب کمال حقیقی که از پرتو دین مبین اسلام و سلوک در آن بدست میآید میتواند راهی بسوی آن کمال حقیقی پیدا نموده البته کسیکه طالب چیزی باشد در طلب آن کوشش میکند تا بمراد برسد و اگر در طلب صادق باشد خدای جلیل راه رسیدن بآنرا برایش باز میگرداند اینکه است که بپیمبرش امر فرموده «قُل هذِه‌ِ سَبِیلِی أَدعُوا إِلَی اللّه‌ِ عَلی بَصِیرَةٍ أَنَا وَ مَن‌ِ اتَّبَعَنِی وَ سُبحان‌َ اللّه‌ِ وَ ما أَنَا مِن‌َ المُشرِکِین‌َ» سوره یوسف آیه 108.
ای پیغمبر بمردم بگو طریق من و پیروانم همین است که از روی بصیرت مردم را بسوی خداوند هدایت مینمایم و خدا را منزه و مبرا دانم از شریک و من از مشرکین نمیباشم.
بعضی از دانشمندان محبت بنده را نسبت بحق تعالی و محبت خدا را نسبت ببنده بمعنی حقیقی آن منکرند نظر به اینکه که محبت اقتضاء وصل میکند و واصل شدن مخلوق بخدا محال است اینکه است که در معنی قوله تعالی «وَ الَّذِین‌َ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلّه‌ِ» که صریح در اینکه است که یکی از صفات و خصوصیات مؤمنین اینکه است که دوستی آنها نسبت بحق تعالی خیلی شدید است گویند مقصود از محبت خدا ببنده رضای او و کشف حجب از قلبشان است که در فرمان برداری در طرف تفریط واقع نگردند، و محبت بنده بخدا طلب افاضه کردن ثواب و قبول طاعات آنها است و گفته‌اند تعبیر از آن بمحبت استعاره است.
لکن چون محبت همان تعلق قلب است بطرف محبوب و چنانچه در جای خود مدلل گردیده اخلاص در دین وقتی بطور کامل محقق میگردد که قلب انسانی

صفحه : 94
بغیر خداوند حتی بمقامات اخروی مثل درجات بهشتی یا خلاصی از جهنم چه جای امور نفسانی تعلق نداشته باشد بلکه تنها قلب و جانش متعلق بخدا باشد پس معلوم است که اخلاص در دین تنها با حب الهی صورت میگیرد اگر مقصود از مخلصین طلب دوستی خدا و رسیدن بجوار قرب او نباشد و فرض اینکه دلش از حظوظات و آنچه غیر از حق است خالی گشته و بمرتبه خلوص رسیده در اینکه صورت غایت عملش چیست برای چه قلبش از دنیا و آخرت بالتمام خالی گردیده و یک دله رو بمبدء خود آورد چیزی نمیماند مگر حب الهی که آن جذّابه رحمت او است که بنده را بسوی رحمت خود کشانیده و در اینکه مورد چیز دیگری نخواهد بود، اگر آن چشم قلبی تو که آنرا بصیرت باطنی گویند باز گردد خواهی دید چه اندازه ادراک آن قوی است و مدرک آن چه قدر لذیذ و مطلوب است و لذتی که از ادراک امر روحانی پدید میگردد هیچ طرف مقایسه با محسوسات مادی نیست و بقدریکه روح بر محسوسات برتری دارد ادراک او نیز بر ادراکات جسمانی برتری دارد، محبت فرع معرفت است عدیم المعرفة از اینکه لذت حقیقی محروم است.
آری چنین حبّی در دل بنده از طرف حب الهی که فرموده «یُحِبُّهُم وَ یُحِبُّونَه‌ُ» که آن از همان جذّابه حب الهی است سر چشمه گرفته که بنده خالص خود را بسوی خود نزدیک میگرداند و او را بسوی رحمت خود میکشاند و البته همه مؤمنین میدانند که وصول و واصل گردیدن بذات حق تعالی محال و غیر واقع است، مؤمن نیز طالب امر محال نیست بلکه مقصودش نزدیک شدن بجوار قرب احدی و ادراک معرفت حقیقی و شناسائی آثار بزرگواری او است که دل و جانش را فرا گرفته و آرزوی او تحصیل محبت پروردگار خودش و واقع گردیدن در سلک اولیاء و دوستان او است و حب الهی باین معنی محقق و واقع است و هیچ مؤمن حقیقی دل و جانش از محبت الهی خالی نخواهد بود و نیز بدون آن خلوص عمل بحقیقت میسر نخواهد گردید اگر بنده‌ئی خدا را

صفحه : 95
برای نعمتهائی که باو داده و میدهد دوست دارد چنین کسی عملش خالص نخواهد گردید زیرا که خدا را دوست داشته که از نعمتهای او محظوظ میگردد.
آری اگر بنده خود را از جهت اینکه اثری است از فیض وجود مبدء و آفریننده‌اش دوست دارد و از همین جهت که اثر ضعیفی است از آثار رحمت او خود را بشناسد چنانچه معصوم فرموده
«من عرف نفسه فقد عرف ربّه»
چنین بنده دوست داشتن خودش دوست داشتن خدا است و شناختن خودش شناختن خدا است.
در بیان آیه در تفسیر صافی چنین گفته در کافی و عیاشی از حضرت صادق علیه السّلام چنین نقل میکنند که فرموده‌اند آیا دین جز حب‌ّ چیز دیگری است پس از آن اینکه آیه «قُل إِن کُنتُم تُحِبُّون‌َ اللّه‌َ فَاتَّبِعُونِی یُحبِبکُم‌ُ اللّه‌ُ» را تلاوت فرموده بعد از آن محقق کاشانی گفته من میگویم محبت از عبد میل نفس است بچیزی از کمالی که در آن نفس درک میکند بطوریکه تحمیل کند و نزدیک کند او را بآن کمال، و حب از خدا رضای او است بر عبد و گشودن حجاب از قلب او، و بنده وقتی که عالم گردید که کمال حقیقی نیست مگر مخصوص بخدا و آنچه از کمال می‌بینید از خودش یا از غیر خودش او از خدا و باو و بسوی او است دوستی او نمیباشد مگر برای او و در او و اینکه طور شناسائی اقتضاء دارد که مراد عبد از طاعت و رغبت او در چیزی باشد که وی را باو نزدیک گرداند، پس علامت محبت عبد بخدا اراده طاعت و عبادت و کوشش بلیغ است در متابعت کسیکه وسیله باشد بسوی معرفت بخدا و محبت او از آنکسانیکه عارفا بخدا و محب و محبوب او میباشند.
پس کسیکه صفات او چنین باشد بسبب طاعت او بوجه مخصوص باین صفات میرسد و مخصوص باین صفات رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و کسانیکه نزدیک باویند، پس کسیکه خدا را دوست میدارد لا بد است در عبادتش و سیرتش و اخلاق و احوالش تابع رسول باشد تا اینکه خدا او را دوست دارد- همانا بمتابعت رسول قرب

صفحه : 96
بحق تعالی حاصل میگردد و بتقرّب باو بنده محبوب خدا میشود چنانچه فرموده
«و ان‌ّ العبد لیتقرب الی‌ّ بالنوافل حتی احبّه»
و نیز چون رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم حبیب خدا است پس هر که ادعاء کند محبت خدا را لازمه او محبت رسول است زیرا که محبوب محبوب محبوب است و محبت جز بمتابعت او و سلوک راه او قولا و عملا و حالا و سیرة چیز دیگری نیست و دعوی محبت خدا متمشی نمیگردد مگر باینها زیرا رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم قطب محبت و مظهر آنست پس کسی را که از متابعت او نصیبی نیست از محبتش نیز نصیبی ندارد.
و کسیکه تابع او گردید آنطوریکه حق متابعت او است باطنش و سرّش و قلبش و نفسش مناسبت پیدا میکند با باطن رسول و سرّ او و قلب او و نفس او زیرا که رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم مظهر محبت خدا است و باین مناسبت لازم میآید که برای اینکه تابع بقدر از متابعت رسول [ص] قسطی از محبت خدا پدید گردد و نور محبت از باطن رسول بباطن او سریان نماید و او بواسطه رسول میگردد محبوب خدا و محب او، و کسیکه تابع رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نگردیده و باطنش مخالف باطن رسول گردیده باطنش از وصف محبوبیت دور میگردد و بسرعت محبت از قلب او زائل میگردد زیرا اگر خدا او را دوست ندارد او محبوب خدا نیست و در حکم رسول است کسی را که خدا و رسولش امر نمودند بمتابعت و محبت او و آنها ائمه و اوصیاء علیهم السلامند، در کافی از حضرت صادق علیه السّلام در حدیثی فرموده کسیکه دوست دارد که بداند خدا او را دوست دارد باید عمل کند بطاعت خدا و ما را اطاعت کند (یعنی تابع امر ما گردد) آیا نشنیده‌ئی قول خدای عز و جل که بنبی خود صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرموده «قُل إِن کُنتُم تُحِبُّون‌َ اللّه‌َ فَاتَّبِعُونِی یُحبِبکُم‌ُ اللّه‌ُ وَ یَغفِر لَکُم ذُنُوبَکُم» و قسم بخدای عز و جل که بنده عبادت نمیکند خدا را ابدا مگر اینکه خدای تعالی داخل میگرداند در طاعتش متابعت ما را و قسم بخدا عبدی تابع ما نمیگردد مگر اینکه خدا او را دوست میدارد و لا و اللّه احدی ادعاء نمیکند متابعت ما را ابدا مگر اینکه دشمن ما است و لا و اللّه احدی دشمن ما

صفحه : 97
نیست مگر معصیت خدا را کرده و کسیکه عاصی باشد یعنی مخالفت امر خدا را کرده خدای تعالی او را در قیامت خار میگرداند و او را برو در جهنم میاندازد.
[پایان] اگر خواهی اولیاء خدا را بحقیقت بشناسی و تابع آنها گردی بایستی اول نفس خود را از خودخواهی و خود پرستی صیقلی کنی تا اینکه حجب ظلمانی که بین تو و عالم نورانی است مرتفع گردد و برای تو صفای روحانی پدید آید آنوقت بتجلی روح، خدا را بشناسی و بشناختن حق تعالی بنفوس قدسیه مقربان درگاهش پی ببری و هر کدام از آنها را در مرتبه لایق بخود بشناسی و قدم پشت قدم آن بزرگواران گذاری و پیش رو و مطیع آنها گردی زیرا اگر خدا را بحکمت و رأفت بشناسی آنها را بنور و صفای قلب خواهی شناخت زیرا که آنها جلوه رحمت واسعه حق تعالی میباشند. اگر خدا را نشناسی چگونه توانی رسولش را بشناسی و او را دوست داری و مطیع او گردی. [پایان] آری نور است مدرک نور چشمیکه نور بینائیش فاسد شده هرگز نتواند ادراک نور کند تا اینکه بنور اشکال و الوان را درک نماید انبیاء و اولیاء مراتب فیض منبسط حق تعالی میباشند تا فیاض را نشناسی نتوانی مراتب فیضش را بشناسی نور آفتاب را بآفتاب توان شناخت و همچنین بخود نور توان بین مراتب نور تشخیص داد.
در حدیثی از معصوم روایت شده که فرمود اتصال مؤمن بخدا زیادتر است از اتصال شعاع خورشید بخورشید و اکثر خلق راهی بسوی معرفت و محبت بمقام کبریائی احدی نیست مگر بتوسط نفوس قدسیه محمّد و آل محمّد صلوات اللّه علیهم اجمعین و چنک زدن بدامن فضل آنها و منقاد گردیدن بحکم آنها و متابعت کردن اوامر و نواهی الهی جل‌ّ شأنه.
خلاصه محبتی که از روی معرفت بمقام ولایت و امامت باشد آن بعینه معرفت و محبت حق تعالی است و اگر کسی بقدر خردلی دارای محبتی که از روی

صفحه : 98
معرفت باشد داشته باشد داخل جهنم نخواهد گردید نه محبت سطحی عامیانه مفسرین گفته‌اند اینکه آیه در باره کعب اشرف و یاران او از یهودیان فرود آمده چون حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم آنها را بدین اسلام دعوت کرد و نیز سیّد و عاقب از نصاری گفتند «نحن أبناء اللّه و أحبّاؤه» نحن ابناء اللّه سخن نصاری است، و أحباؤه سخن یهودیان است یعنی ما خود دوستان و نزدیکان باوئیم و باو نزدیک‌تر از آنیم که تو ما را بآن میخوانی وقتی بآنها گفتند اگر شما دوستان خدائید چرا بر شما غضب و لعنت است گفتند اینکه مثل آنست که پدر بر پسرش غضب گیرد لکن از روی نبرد و دوستی او را رها ننماید.
اینکه بود که رب‌ّ العالمین خطاب برسولش نموده که بگو اگر راست میگوئید و خدا را دوست میدارید مرا دوست دارید که از جهت رسالت و نبوت نسبت باو دارم و پیرو من گردید و در آنچه از طرف پروردگارم میآورم بپذیرید و اطاعت نمائید تا خدا شما را دوست دارد.
و در آیات علامت دیگری نیز برای دوستی بنده بخدا آرزوی مرگ را نشانه دوستی بخدا بحساب میآورد در سوره جمعه فرمود «إِن زَعَمتُم أَنَّکُم أَولِیاءُ لِلّه‌ِ مِن دُون‌ِ النّاس‌ِ فَتَمَنَّوُا المَوت‌َ إِن کُنتُم صادِقِین‌َ» اگر گمان میکنید خدا را دوست میدارید بغیر مردم پس آرزوی مرگ کنید اگر راست گویانید که آرزوی مرگ برای رسیدن بقرب رحمت او را علامت دوستی خدا نشان میدهد زیرا که محب همیشه طالب نزدیکی بمحبوب خودش میباشد و چون لوازمات جسم و شهوات نفسانی گاهی جلوگیر او میگردد و بمردن از قید بدن و شهوات که مانع خلوص و وارسته‌گی او است خلاص میگردد اینکه است که طالب مرگ میشود که یکدل و یک جهت رو باو کند و بلقاء رحمت و انس باو دل و جانش حیات تازه‌ئی بخشد و از تمام قیود بشری برهد و در جوار قرب ایزدی و در مقام امین در مقعد صدق عند ملیک مقتدر بیاساید.

صفحه : 99
إِن‌َّ اللّه‌َ اصطَفی آدَم‌َ وَ نُوحاً وَ آل‌َ إِبراهِیم‌َ وَ آل‌َ عِمران‌َ عَلَی العالَمِین‌َ پس از آنکه بیهودیان و نصاری که ادعاء دوستی با خدا میکردند خاطر نشان میکند که هر چیزی را علامتی است و علامت دوستی خدا اطاعت امر او است که از قبل رسول بمردم ابلاغ میگردد.
در اینکه آیه یادآوری میکند که خداوند پیمبران مثل آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران را برسالت و نبوّت برگزید و بر تمام عالمیان فضیلت و برتری داد.
شاید اشاره باین باشد که خداوند در هر زمانی بمقتضاء وقت رسولی فرستاده و مردم را موظف گردانیده که مطیع امر او گردند و آنها را بر تمام اهل زمانشان فضیلت و برتری داده و هر یک از آنها نسبت باهل زمان خودشان فضیلت و برتری داشتند و لو آنکه بین پیمبران از جهت فضیلت تفاوت بوده چنانچه فرموده «تِلک‌َ الرُّسُل‌ُ فَضَّلنا بَعضَهُم عَلی بَعض‌ٍ» بعضی از رسولان را بر بعض دیگر فضیلت دادیم در مجمع در توجیه آیه چنین گفته «إِن‌َّ اللّه‌َ اصطَفی» یعنی خدا اختیار کرد و برگزید «آدم و نوح» را برای نبوت خودش «وَ آل‌َ إِبراهِیم‌َ وَ آل‌َ عِمران‌َ عَلَی العالَمِین‌َ» یعنی بر دو عالم زمان هر یک از آنها را یا اینکه انبیاء را از آنها قرار داد و بقولی دین آنها را اختیار کرد مثل قوله تعالی «وَ سئَل‌ِ القَریَةَ» (یعنی از اهل قریه سؤال کن» و بقولی آنها را بر غیرشان اختیار کرده بنبوت و غیر آن از امور جلیله که خداوند آنان را گرامی داشت برای مصالح خلق و بقولی آدم را اختیار کرد به اینکه که او را بغیر واسطه آفرید و او را در بهشت منزل داده و ملائکه را مأمور گردانید باو سجده کنند و او را برای ملائکه و بشر رسول قرار داد و باو نبوت و طول عمر و اجابت دعا عطاء کرد و قوم او را غرق کرد و بسفینه او را نجات داد و ابراهیم را بخلّة و سرد شدن آتش اختصاص داد و نمرود را هلاک گردانید.
قوله و آل ابراهیم و آل عمران بقولی مقصود خود ابراهیم و خود عمران است مثل قوله «وَ بَقِیَّةٌ مِمّا تَرَک‌َ آل‌ُ مُوسی وَ آل‌ُ هارُون‌َ» یعنی موسی و هارون،

صفحه : 100
و بقولی آل ابراهیم از اولادان او موسی و اسحق و اسباط بودند و در آنها داود و سلیمان و یونس و زکریا و یحیی بودند و در آنها نیز نبی ما صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بود زیرا که او از اولاد اسماعیل است، و بقولی آل ابراهیم آنها مؤمنینند و آنهائیکه متمسکند بدین اسلام میباشند. [عباس و حسن] و اما آل عمران بقولی آنها نیز آل ابراهیمند چنانچه گفته «ذریة بعضها من بعض» پس آنها موسی و هارون دو پسر عمران و او عمران بن یصهر بن فاهت إبن یعقوب بود و بقولی آل عمران مریم و عیسی و او عمران بن اشهم بن امون از ولد سلیمان بن داود که او پدر مریم بود زیرا که آل رجل از اهل بیتی است که منتسب باو است. [حسن و وهب] و در قرائت اهل بیت آل محمدند و گفته‌اند که آل ابراهیم آل محمدند صلّی اللّه علیه و آله و سلّم از آنهائیکه اهل او میباشند و آنها کسانی میباشند که خدای تعالی آنها را طاهر گردانیده و معصومینند که منزّه‌اند از قبایح زیرا که خدای تعالی اختیار نمیکند و برنمیگزیند مگر کسی را که چنین باشد و ظاهر او در طهارت مثل باطن او باشد پس علی هذا اصطفی مختص بکسی است از آل ابراهیم و آل عمران که معصوم باشد خواه نبی باشد یا امام.
و گفته‌اند اصطفاء دو قسم اسم یکی «اصطفیته لنفسه» خدا قرار داد او را خالصا لوجهه یعنی خالص برای خودش و مختص بخود، دوم او را برگزید برای غیر خود یعنی او را بر غیرش فضیلت داد و او را بتفضل اختصاص داد و بنا بر اینکه وجه اگر گفته شود چگونه آنها را قبل از عمل اختصاص بتفضل داده.
پاسخ- وقتی معلوم باشد که صلاح مکلفین تمام نمیشود مگر بآنها پس لا بد است که اول مبادرت نماید در وصف آنها و خبر دهد بآنچه در آنها است از حسن شمایل و اعمال آنها و تشویق کند بسوی آنها از زکاوة و جلال آنها تا اینکه برای مردم داعی حاصل گردد به اینکه که از آنها قبول کنند و حکم آنها را انقیاد نمایند، و اینکه آیه دلالت دارد بر افضلیت انبیاء بر ملائکه علیهم السلام- و صلاة و سلام تمام عالمیان از ملائکه و غیر آنها بر روان پاک آنها

صفحه : 101
باد که خدا آنها را اختیار نمود و بر تمام عالمیان فضیلت داد.
وَ اللّه‌ُ سَمِیع‌ٌ عَلِیم‌ٌ در آیه دو قول است یکی سمیع است میشنود آنچه ذرّیه میگویند عالم است بآنچه در ذهنشان مخفی میدارند فلذلک از اینکه جهت آنها را تفضل بر غیر داده زیرا که استقامت آنها در اقوالشان و افعالشان نزد حق تعالی معلوم است.
و بقولی سمیع است یعنی شنوا است بآنچه زن عمران در دل نذر کرده بود و علیم است بآنچه در دل مخفی داشت. [پایان] إِذ قالَت‌ِ امرَأَت‌ُ عِمران‌َ رَب‌ِّ إِنِّی نَذَرت‌ُ لَک‌َ ما فِی بَطنِی مُحَرَّراً فَتَقَبَّل مِنِّی إِنَّک‌َ أَنت‌َ السَّمِیع‌ُ العَلِیم‌ُ آیات از «قالَت‌ِ امرَأَت‌ُ عِمران‌َ» تا آخر آیه 27 ترجمه شده واضح است محتاج بتوضیح نیست.
خلاصه شرح اینکه آیات چنانچه مفسرین گفته‌اند چنین است خداوند رسولش را یادآور میکند که یاد کن وقتی را که زن عمران در مقام مناجات گفت پروردگارا نذر کردم که فرزندی که در رحم دارم در راه خدمت تو آزاد گردانم- شاید مقصودش اینکه بوده که او را مخصوص بخدمت گذاری بیت المقدس گردانم نذر مرا بپذیر زیرا که تو شنوا و عالمی و باسرار همه کائنات آگاهی- چون مادر مریم وضع حمل نمود دید نوزاد دختر است از روی حسرت گفت پروردگارا دختر زائیدم و خدا بآنچه زائیده‌ام داناتر است و گویا میخواسته بگوید من امید داشتم پسر باشد لکن خدا میداند چه حکمتهائی در وجود اینکه دختر پنهانست و پسر مثل دختر نیست.
مفسرین گفته‌اند که اینکه معنی در جمله «وَ اللّه‌ُ أَعلَم‌ُ بِما وَضَعَت» نهفته است و قوله «وَ لَیس‌َ الذَّکَرُ کَالأُنثی» جمله مستأنفه است و کلام خدا است خدا میداند که زن هارون دختر زائید و اگر پسر زائیده بود آن حکمتهائی که در اینکه دختر هست در پسر نبود زیرا اگر چه ممکن بود پسری مثل عیسی با معجزات باشد

صفحه : 102
لکن بر وجود اینکه دختر آیات دیگری است: اولا باید از وجود اینکه دختر عیسی بی پدر متولد گردد که آیت باشد برای عالمین- و ثانیا در گهواره سخن گوید و حکمتهای دیگری که در او است.
سپس زن عمران گفت من اینکه دختر را مریم نام نهادم- گفته‌اند مریم در عرف آنها کنیزک را میگفتند، و او و ذریه‌اش را از شرّ شیطان رجیم در پناه تو آوردم، پس خداوند او را بنیکوئی پذیرفت و او را بتربیتی نیکو پرورش داد و او را خادمه بیت المقدس قرار دادند.
کلبی گفته چون مریم از مادر متولد شد مادر او را در خرقه‌ئی پیچید و به بیت المقدس فرستاد و رئیس احبار زکریا بود گفت من بر تکفل او اولی‌ترم زیرا که خواهر او زن من است پس از آن قرعه زدند بنام زکریا آمد کفالتش را بعهده زکریا گذاردند و هر وقت زکریا داخل بیت المقدس میشد و مریم را در محراب عبادت مشاهده میکرد میدید مائده‌ئی نزد او حاضر است. چون زکریا متکفل مریم بود تعجب میکرد که اینکه مائده و غذا از کجا بر مریم میآید اینکه بود که سؤال کرد و گفت «یا مَریَم‌ُ أَنّی لَک‌ِ هذا» اینکه غذا از کجا بر تو آمد «قالَت هُوَ مِن عِندِ اللّه‌ِ إِن‌َّ اللّه‌َ یَرزُق‌ُ مَن یَشاءُ بِغَیرِ حِساب‌ٍ» محراب مکانی را نامند که مخصوص عبادت باشد- راغب در مفردات گفته اینکه محراب مسجد را محراب گفته‌اند برای اینکه است که در آنجا محاربه و جنگ شیطان و هوای نفس با عقل صورت میگیرد- و بعضی گفته‌اند جهتش اینست که چون آدمی باید در چنین جائی خود را از شغلهای دنیوی و تفرقه حواس دور سازد لذا بآن محراب میگویند و بعضی دیگر گفته‌اند اصل در معنی آن «محراب البیت» یعنی صدر مجلس بوده بعد بمناسبت آن صدر مسجد را محراب نامیدند و بمشابهت آن صدر خانه را هم محراب گفته‌اند. [پایان] و بعضی از مفسرین گفته‌اند کلمه «رزقا» که نکره آمده مشعر بر اینکه است که آن رزق غیر معهود بوده چنانچه گفته‌اند زکریّا نزد مریم میوه زمستانی را

صفحه : 103
در تابستان و میوه تابستانی را در زمستان میدید. [پایان] مفسرین گفته‌اند محمّد بن المنکدر از جابر انصاری روایت کرده که رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله چند روز باو غذا نرسید در حجره زنان گردید غذا نبود بحجره فاطمه آمد و گفت یا بنیّه آیا طعامی نزد تو هست گفت جانم فدای تو هیچ نیست بمسجد رفت همسایه فاطمه سلام اللّه علیها دو قرص نان و پاره‌ئی گوشت برای فاطمه فرستاد در صورتی که شوهر و طفلان فاطمه گرسنه بودند دست بطعام نگذاشت و گفت قسم بخدا که باین غذا پیغمبر خدا را سیر میکنم و یکی از فرزندان را نزد پدر فرستاد و او را طلبید چون رسول آمد گفت تن و جانم قربان تو یک غذای اندکی همسایه آورده و آن غذا در جعبه‌ئی بود درش گذاشته بود جعبه را نزد رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم آورد چون سر جعبه را برداشتند جعبه پر از نان و گوشت بود فاطمه تعجب کرد رسول گفت ای دختر
«انّی لک»
اینکه غذا از کجا آمد فاطمه گفت
«هو من عند اللّه یرزق من یشاء بغیر حساب»
رسول گفت خدا را شکر میکنم که مرا از دنیا بیرون نبرد تا دیدم آنچه را که زکریا از مریم دید.
هُنالِک‌َ دَعا زَکَرِیّا رَبَّه‌ُ قال‌َ رَب‌ِّ هَب لِی مِن لَدُنک‌َ ذُرِّیَّةً طَیِّبَةً إِنَّک‌َ سَمِیع‌ُ الدُّعاءِ گفته‌اند چون زکریا چنین کرامتی از مریم دید رغبت کرد که خدا اولاد صالحی باو کرامت کند و پیر شده بود و زنش عقیم و نازا بود لکن چون میدانست که خدای تعالی قدرت دارد که در چنین حالی نیز اولادی بوی کرامت نماید اینکه بود که در مقام مناجات گفت «رب‌ّ هب لی من لدنک ذریة طیبة» زکریا از خدای تعالی اولاد طیّب می‌طلبد یعنی نسلی که از قذارات طبیعی و شهوات نفسانی پاک و صالح باشد «إِنَّک‌َ سَمِیع‌ُ الدُّعاءِ» زکریا در مناجات اظهار مینماید که من چنین اولاد طیبی از تو میطلبم و میدانم که تو دعا را میشنوی یعنی تو شنوائی و هر کس تو را بخواند دعای او را میشنوی.
فَنادَته‌ُ المَلائِکَةُ وَ هُوَ قائِم‌ٌ یُصَلِّی فِی المِحراب‌ِ دعای زکریا بهدف اجابت رسید و خدای جلیل پس از پیری زکریا و عقیم

صفحه : 104
بودن زنش بوی پسری بنام یحیی عنایت فرمود که ظاهرا از خدا اولادی طلبیده بود که در کرامات و محاسن اخلاقی نظیر مریم صدیقه باشد و در حالی که زکریا در محراب بعبادت مشغول بود ملائکه باو نداء میکنند:
أَن‌َّ اللّه‌َ یُبَشِّرُک‌َ بِیَحیی مُصَدِّقاً بِکَلِمَةٍ مِن‌َ اللّه‌ِ وَ سَیِّداً وَ حَصُوراً وَ نَبِیًّا مِن‌َ الصّالِحِین‌َ از آیه چنین معلوم میشود که خداوند پیش از آنکه نطفه یحیی بسته شود او را بیحیی نام گذارد چنانچه در سوره مریم آیه 70 فرمود یا «یا زَکَرِیّا إِنّا نُبَشِّرُک‌َ بِغُلام‌ٍ اسمُه‌ُ یَحیی لَم نَجعَل لَه‌ُ مِن قَبل‌ُ سَمِیًّا» آیه بیحیی مژده میدهد ای زکریا ما بتو پسری میدهیم که نام او یحیی است و همنامی در سابق نداشته.
و در آیه چند فضیلت دیگر نسبت بیحیی تذکر میدهد یکی از صفات یحیی تصدیق کننده بکلمه است یعنی یحیی که تصدیق کننده بعیسی بود که او کلمة اللّه نامیده شده زیرا خدای تعالی عیسی را کلمه نامید آنجا که در باره او فرموده و «بِکَلِمَةٍ مِنه‌ُ» و گفته‌اند خدای تعالی عیسی را «کلمة» خوانده برای اینکه بکلمه «کن» آفریده شده، یحیی اول کسی بود که بعیسی بن مریم ایمان آورد و شش ماه بزرگتر از عیسی علیه السّلام بود و با هم پسر خاله بودند و یحیی را پیش از آنکه عیسی [ع] را بآسمان ببرند کشتند.
دوم از فضائل یحیی که در آیه نام برده شده اینست که او را سیّد نامیده زیرا که او در علم و حلم و تقوی مهتر و بزرگ و رئیس و سید قوم بود- و بقولی در دین سید بود.
سعید جبیر گفته سید یعنی مطیع خدا- قتاده گفته سید یعنی عالم و ورع سخنان دیگری نیز در معنی سید گفته شده و بهترین رأی اینست که گفته‌اند سید و بزرگ کسی را سزد که نزد حق تعالی گرامی باشد.
سوم از فضائل نام برده شده در آیه اینستکه گفته «حَصُوراً» گفته‌اند حصور مأخوذ از حصر است و حصر بمعنی حبس است و از او است

صفحه : 105
حصار و حصر بمعنی احتباس و حبس کردن از جماعتی از مفسرین نقل شده که گفته‌اند «حصور» کسی را گویند که خود را از زنان بازدارد و مقاربت نکند و بنا بر اینکه قول حصور «فعول» بمعنی فاعل است یعنی خود را از شهوات باز دارد.
روایتی از ابو هریره نقل میکنند که رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم گفته هر کس از بنی آدم را گناهی بوده جز یحیی که او
«کان سیدا و حصورا و نبیا من الصالحین»
قال‌َ رَب‌ِّ أَنّی یَکُون‌ُ لِی غُلام‌ٌ وَ قَد بَلَغَنِی‌َ الکِبَرُ وَ امرَأَتِی عاقِرٌ ظاهرا وقتی بشارت چنین پسری بزکریا میرسد از روی تعجب میگوید ای پروردگار من چگونه ممکن است مرا پسر باشد در صورتی که روی قانون و حکمتی که در سراسر عالم حکمفرما است چون خودم پیر شده‌ام و زنم عقیم و نازا است چگونه ممکن است چنین پسری آورم «قال‌َ کَذلِک‌َ اللّه‌ُ یَفعَل‌ُ ما یَشاءُ» قال‌َ رَب‌ِّ اجعَل لِی آیَةً قال‌َ آیَتُک‌َ أَلّا تُکَلِّم‌َ النّاس‌َ ثَلاثَةَ أَیّام‌ٍ إِلّا رَمزاً پس از آنکه مژده چنین پسری بنام یحیی با چنین اوصاف برجسته بزکریا داده شد گفت خدایا آیة و نشانه‌ئی بمن بده که بحامله شدن زوجه‌ام باین پسر مطلع گردم شاید مقصودش اینکه بود که در موقع بسته شدن نطفه یحیی بیشتر در حمد و ثنای الهی و شکر گذاری قیام نماید از حق تعالی جواب میرسد نشانه حمل او اینکه است که سه روز با مردم تکلم نمیکنی مگر برمز و اشاره.
وَ اذکُر رَبَّک‌َ کَثِیراً وَ سَبِّح بِالعَشِی‌ِّ وَ الإِبکارِ و پروردگار خود را در صبح و شام بسیار یاد کن اشاره به اینکه که برای اینکه آیة بزرگ که در پیری با زن عقیم نازا خدای جلیل دعای تو را پذیرفت و بتو اولاد صالح عنایت نمود جای دارد که تو بشکرانه چنین نعمتی در «عشی» که گفته‌اند عشی از زوال آفتاب است تا شب و از وقت نماز شام است تا پاره‌ئی از شب «و الا بکار» دخول در اول نهار است یعنی در شب و روز پروردگار خود را یاد کن و مشغول ذکر و دعاء باش و شکر گذاری ولی نعمت خود باش.

صفحه : 106

[سوره آل‌عمران (3): آیات 42 تا 51]

اشاره

وَ إِذ قالَت‌ِ المَلائِکَةُ یا مَریَم‌ُ إِن‌َّ اللّه‌َ اصطَفاک‌ِ وَ طَهَّرَک‌ِ وَ اصطَفاک‌ِ عَلی نِساءِ العالَمِین‌َ (42) یا مَریَم‌ُ اقنُتِی لِرَبِّک‌ِ وَ اسجُدِی وَ ارکَعِی مَع‌َ الرّاکِعِین‌َ (43) ذلِک‌َ مِن أَنباءِ الغَیب‌ِ نُوحِیه‌ِ إِلَیک‌َ وَ ما کُنت‌َ لَدَیهِم إِذ یُلقُون‌َ أَقلامَهُم أَیُّهُم یَکفُل‌ُ مَریَم‌َ وَ ما کُنت‌َ لَدَیهِم إِذ یَختَصِمُون‌َ (44) إِذ قالَت‌ِ المَلائِکَةُ یا مَریَم‌ُ إِن‌َّ اللّه‌َ یُبَشِّرُک‌ِ بِکَلِمَةٍ مِنه‌ُ اسمُه‌ُ المَسِیح‌ُ عِیسَی ابن‌ُ مَریَم‌َ وَجِیهاً فِی الدُّنیا وَ الآخِرَةِ وَ مِن‌َ المُقَرَّبِین‌َ (45) وَ یُکَلِّم‌ُ النّاس‌َ فِی المَهدِ وَ کَهلاً وَ مِن‌َ الصّالِحِین‌َ (46)
قالَت رَب‌ِّ أَنّی یَکُون‌ُ لِی وَلَدٌ وَ لَم یَمسَسنِی بَشَرٌ قال‌َ کَذلِک‌ِ اللّه‌ُ یَخلُق‌ُ ما یَشاءُ إِذا قَضی أَمراً فَإِنَّما یَقُول‌ُ لَه‌ُ کُن فَیَکُون‌ُ (47) وَ یُعَلِّمُه‌ُ الکِتاب‌َ وَ الحِکمَةَ وَ التَّوراةَ وَ الإِنجِیل‌َ (48) وَ رَسُولاً إِلی بَنِی إِسرائِیل‌َ أَنِّی قَد جِئتُکُم بِآیَةٍ مِن رَبِّکُم أَنِّی أَخلُق‌ُ لَکُم مِن‌َ الطِّین‌ِ کَهَیئَةِ الطَّیرِ فَأَنفُخ‌ُ فِیه‌ِ فَیَکُون‌ُ طَیراً بِإِذن‌ِ اللّه‌ِ وَ أُبرِئ‌ُ الأَکمَه‌َ وَ الأَبرَص‌َ وَ أُحی‌ِ المَوتی بِإِذن‌ِ اللّه‌ِ وَ أُنَبِّئُکُم بِما تَأکُلُون‌َ وَ ما تَدَّخِرُون‌َ فِی بُیُوتِکُم إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَآیَةً لَکُم إِن کُنتُم مُؤمِنِین‌َ (49) وَ مُصَدِّقاً لِما بَین‌َ یَدَی‌َّ مِن‌َ التَّوراةِ وَ لِأُحِل‌َّ لَکُم بَعض‌َ الَّذِی حُرِّم‌َ عَلَیکُم وَ جِئتُکُم بِآیَةٍ مِن رَبِّکُم فَاتَّقُوا اللّه‌َ وَ أَطِیعُون‌ِ (50) إِن‌َّ اللّه‌َ رَبِّی وَ رَبُّکُم فَاعبُدُوه‌ُ هذا صِراطٌ مُستَقِیم‌ٌ (51)

صفحه : 107

[ترجمه]

یاد کن وقتی را که ملائکه گفتند ای مریم همانا خداوند تو را برگزید و طاهر گردانید و بر زنان جهانیان فضیلت داد [42]
ای مریم فرمان بردار خدا باش و سجده کن و با رکوع کنندگان رکوع نما [43]
(ای محمّد] اینکه از خبرهای غیب است که بتو وحی میکنیم و تو نزد آنها حاضر نبودی وقتی قلمهای قرعه میانداختند که کدام یک مریم را کفالت کنند و نزد آنها نبودی وقتی که با هم در باب کفالت مریم نزاع میکردند [44]
یاد کن وقتی که ملائکه گفتند ای مریم خدا تو را مژده میدهد بکلمه‌ئی که نامش مسیح عیسی بن مریم است در دنیا و آخرت آبرومند و از جمله نزدیکان است [45]
و در گهواره و کودکی با مردم سخن گوید و او از جمله شایسته‌گان است [46]
مریم گفت پروردگار من کجا و چگونه برای من پسر باشد در حالیکه بشری مرا مس ننموده ملائکه گفت اینکه چنین خدا میآفریند آنچه را که بخواهد وقتی بامری حکم کرد باو گوید باش او خود موجود میگردد [47]
و باو تعلیم کتاب و حکمت کند و تورات و انجیل میآموزد
و او رسول و فرستاده شده بسوی بنی اسرائیل (و بآنها گفت) من بسوی شما آمده‌ام با معجزاتی از پروردگار شما و از گل صورتی مثل هیئت پرنده‌ئی میسازم و در آن نفخه میدمم پس باذن خدا پرنده میگردد و آدم کور مادر زاد و پیسی دار را (شفا میدهم) و باذن خدا مرده را زنده میکنم و شما را خبر میدهم بآنچه میخورید و آنچه را که در خانه‌های خودتان ذخیره میکنید همانا در اینها آپت و نشانه‌ئی است اگر بوده باشید که ایمان آورید [48]
(و گفت) تصدیق کننده‌ام بآنچه بین دو دست من است از تورات و هر آینه برای شما حلال میکنم بعض آنچیزیکه بر شما حرام شده بود و آمده‌ام بر شما با معجزه‌هائی از جانب پروردگار شما پس از خدا بترسید و پیرو من گردید [49]
همانا خدا پروردگار من و پروردگار شما است بس او را عبادت کنید [50] و همین است راه راست [51].

صفحه : 108

(توضیح آیات)

اشاره

وَ إِذ قالَت‌ِ المَلائِکَةُ یا مَریَم‌ُ إِن‌َّ اللّه‌َ اصطَفاک‌ِ وَ طَهَّرَک‌ِ وقتی مریم در بیت المقدس مشغول عبادت شد و بخدمت گذاری آن مکان مقدس قیام نمود و بمقام عبودیت رسید و در پیشگاه عزت لایق مقام بندگی و شرافت گردید مورد مخاطبه و قبول افتاد و ببندگی او را پذیرفتند آنوقت او را بجند فضیلت معزز و محترم گردانیدند.
1- یوحی که ملائکه باو وحی رسانیدند و باو بشارت دادند و گفته‌اند مقصود از ملائکه جبرائیل است که او را روح القدس نامند و او را باسم نداء کردند ای مریم و باین نحو تکلم کردن یک خصوصیت زائدی را میرساند و اشاره به اینکه که او محبوبه اللّه است.
2- «اصطفیک» ای مریم همانا خدا تو را برگزید «و طهّرک» و تو را پاک و خالص و از تمام خباثات جسمانی و نفسانی پاک گردانید، طهارت باطنی او معلوم است که معصومه و در مدت عمر گناهی از او صادر نگشته بود، و طهارت جسمانی او گفته‌اند از قذاراتیکه زنان عالم مبتلایند مثل حیض و نفاس از آن وارسته بود. گفته‌اند اگر اصطفاء متعدی بعلی شود مفید معنی تقدم است و آن غیر از اصطفاء مطلق است که بمعنای تسلیم است.
وَ اصطَفاک‌ِ عَلی نِساءِ العالَمِین‌َ از اینکه در یک آیه در شأن مریم دو مرتبه اصطفاء گفته شده چنین استفاده میشود که اصطفاء اول همان تقدم او است بر تمام مردم در مرتبه و مقام نسبت بزمان خودش، و اصطفاء دوم چون متعدی بعلی شده تقدم او است بر زنهای جهانیان برای اینکه در او نفخه الهی دمیده شده و بعیسی حامله گردید اگر چه از آیه چنین برمیآید که خداوند مریم را بر تمام زنان اول عالم تا آخر فضیلت و برتری داده لکن وقتی با احادیث معتبری که از رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و ائمه طاهرین علیهم السلام

صفحه : 109
رسیده بآن ضمیمه کنیم اطلاقش مقید میگردد بغیر فاطمه علیها سلام.
بعضی از مفسرین گفته چگونه توان گفت مریم از فاطمه (ع) افضل است در صورتی که به اتفاق شیعه و سنی رسول صلّی اللّه علیه و آله فرموده
«فاطمة بضعه منی و هی نور عینی و ثمرة فؤادی و روحی التی بین جنبی و هی حوراء انسیة،
تا آخر حدیث پس بنا بر اینکه حدیث که فاطمه پاره تن پیغمبر [ص] باشد او برابر نباشد با مریم که پاره تن عمران است.
و میتوان اطلاق آیه را باین احادیث و آن حدیثی که از رسول صلّی اللّه علیه و آله روایت شده که فرموده
«ابنتی فاطمة سیدة نساء العالمین»
مقید گردانید بزمان خود مریم [ع] نه زنان عالمیان که حتی از فاطمه [ع] پاره تن پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم برتر باشد.
و نیز از رسول [ص] حدیث کرده‌اند که در عالم چهار زن را اختصاص بفضیلت داده: مریم صدیقه، آسیه زن فرعون، خدیجه بنت خویلد، فاطمه دختر محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بعضی از مفسرین گفته اینک در مقابل اینکه سؤال که تقدم مریم بر زنان در جمیع جهات بوده یا در بعض آن̮ میگوئیم: آنچه از آیه «إِذ قالَت‌ِ المَلائِکَةُ یا مَریَم‌ُ إِن‌َّ اللّه‌َ یُبَشِّرُک‌ِ بِکَلِمَةٍ مِنه‌ُ الخ»«1» و آیه «وَ الَّتِی أَحصَنَت فَرجَها فَنَفَخنا فِیها مِن رُوحِنا وَ جَعَلناها وَ ابنَها آیَةً لِلعالَمِین‌َ» انبیاء آیه 12. و آیه «وَ مَریَم‌َ ابنَت‌َ عِمران‌َ الَّتِی أَحصَنَت فَرجَها فَنَفَخنا فِیه‌ِ مِن رُوحِنا وَ صَدَّقَت بِکَلِمات‌ِ رَبِّها وَ کُتُبِه‌ِ وَ کانَت مِن‌َ القانِتِین‌َ»«2» تحریم آیه 12 ظاهر میشود که تقدم او
-----------------------------------
(1) ای رسول یاد کن وقتی که ملائکه گفتند ای مریم خدا تو را مژده میدهد بکلمه از خودش
(2) و آن زنی یعنی مریم که او رحم خود را نیکو گردانید پس ما در آن نفخه دمیدیم از روح خودمان و مریم بکلمات پروردگار و کتب او تصدیق کرد و او از بندگان مطیع خدا بود.

صفحه : 110
بجهت مقام عجیبی است که راجع بولادت عیسی (ع) نصیبش شده.
اما موضوعات دیگری که در ضمن آیات قضیه ذکر شده مانند تطهیر مریم تصدیق نمودنش بکلمات الهی و کتب آسمانی و همچنین محدثه بودنش و غیر اینها که اموری است که اختصاص بمریم نداشته برای غیر او هم پیدا شده- اینکه بعضی گویند مریم خودش بر زنان عالم تقدم پیدا کرده اطلاق آیه آنرا دفع مینماید [تفسیر المیزان] یا مَریَم‌ُ اقنُتِی لِرَبِّک‌ِ وَ اسجُدِی وَ ارکَعِی مَع‌َ الرّاکِعِین‌َ قنوت بمعنی ملازم داشتن اطاعت با خضوع است و معنی رکوع و سجود هم ظاهر است و شاید مقصود از قوله تعالی «مَع‌َ الرّاکِعِین‌َ» یعنی با آنها مشغول عبادت باش.
و از تکرار نداء که اول در مقام فضیلت مریم است که ملائکه گویند « یا مریم» و بوی خبر میدهند که خداوند تو را برگزیده و طاهر گردانیده و بر زنان جهانیان فضیلت داده، و خطاب دوم «یا مَریَم‌ُ اقنُتِی» شاید میخواهد او را متوجه گرداند که تو بشکرانه چنین فضیلتی که بتو کرامت کرده بایستی در مقام اطاعت قیام نمائی و خود را در مقام عبودیت بجائی رسانی که محبوبه حق تعالی گردی و محل ودیعه الهی و قبول روح پاک پیمبر اولو العزم یعنی حضرت عیسی شوی.
ذلِک‌َ مِن أَنباءِ الغَیب‌ِ نُوحِیه‌ِ إِلَیک‌َ وَ ما کُنت‌َ لَدَیهِم إِذ یُلقُون‌َ أَقلامَهُم أَیُّهُم یَکفُل‌ُ مَریَم‌َ چون داستان مریم و مادر او که ظاهرا از خدا اجازه میخواهد که بچه‌ئی که در رحم دارد برای خدمت گذاری بیت المقدس آزاد کند و نیز داستان مریم وقتی متولد گردید و مادرش او را ببیت المقدس فرستاد و بین رهبانیین گفتگو درگرفت که کدام یک کفالت مریم را عهده‌دار شوند و چنانچه آیه خبر میدهد در اینکه موضوع بین آنها نزاع و مخاصمه درگرفت و بالاخره بنا بقرعه شد، و گفته‌اند قرعه در آنوقت چنین بود که قلمها را در آب می‌انداختند هر کدام روی

صفحه : 111
آب میآمد آن برده بود، زکریا هم رئیس بیت المقدس بوده و هم شوهر خواهر مریم و قلم هم بنام او روی آب آمد اینکه بود که زکریا کفالت مریم را بعهده گرفت و اینکه داستان نزد حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم که کتب آنها را ندیده بود نامعلوم بود یا اینکه چون انجیل تحریف شده تفصیل آن در کتب عهدین در دست نبوده و معلوم است اطلاع یافتن بر هر قضیه و داستانی بایستی یا بتوسط تاریخ و یا درس از معلم یا باخبار یا بطریق وحی دانسته شود و چون داستان مریم و نیز مقام او را و حامله شدنش بعیسی [ع] از قبل اینها یا از جهت تحریف شدن انجیل و یا از جهت امی بودن رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم میسر نبود اینکه است که آنرا از اقسام وحی بشمار آورد.
إِذ قالَت‌ِ المَلائِکَةُ یا مَریَم‌ُ إِن‌َّ اللّه‌َ یُبَشِّرُک‌ِ بِکَلِمَةٍ مِنه‌ُ اسمُه‌ُ المَسِیح‌ُ عِیسَی ابن‌ُ مَریَم‌َ وَجِیهاً فِی الدُّنیا وَ الآخِرَةِ وَ مِن‌َ المُقَرَّبِین‌َ «وجیها» منصوب و حال است یعنی مکینا شریفا ذا قدر و جاه، و تقرب اینکه است که او را بآسمان بردند.
در اینکه آیات چند مرتبه بلفظ یا مریم خطاب نموده و ظاهرا اول «یا مَریَم‌ُ إِن‌َّ اللّه‌َ اصطَفاک‌ِ» مژده باو است که ای مریم ما تو را بین زنها برگزیدیم و از قذارات جسمانی و روحانی طاهر گردانیدیم، و «یا مَریَم‌ُ» دوم امر باو کرده که در عبادت و عبودیت قیام نما، و «یا مَریَم‌ُ» سوم او را بشارت میدهد بپسری که نام او مسیح است و در دنیا و آخرت مورد لطف الهی و از جمله مقربین است وَ یُکَلِّم‌ُ النّاس‌َ فِی المَهدِ وَ کَهلًا وَ مِن‌َ الصّالِحِین‌َ و ظاهرا برای دل خوشی و امیدواری مریم و شاید برای اینکه مریم بداند اگر جوانی خود را بعبادت و زهد و تقوی گذرانیده خدای کریم او را ببهترین نعمتها که اولاد صالح است بهره‌مند نموده بلکه بدون شوهر بهترین اولادی که روشنی چشم او و میوه دل او است بوی کرامت فرموده بوسیله اینکه جملات باو خبر میدهد و دو فضیلت در اینکه آیه از عیسی علیه السّلام تذکر میدهد: یکی در گهواره

صفحه : 112
در حال کودکی باذن خدا با مردم سخن میگوید که مادرش را از تهمت مبرا گرداند و دیگر او را از صالحین و نیکوکاران بشمار میآورد.
قالَت رَب‌ِّ أَنّی یَکُون‌ُ لِی وَلَدٌ وَ لَم یَمسَسنِی بَشَرٌ وقتی ملائکه مریم را بعیسی [ع] مژده دادند که خداوند بتو پسری باین اوصاف کرامت مینماید ظاهرا از روی تعجب میگوید چگونه ممکن است پسر آورم در صورتی که بشری مرا مس ننموده البته مریم با آن جلالت شأنش میدانسته که خداوند بر همه چیز قدرت دارد و در مقابل عموم قدرت الهی محالی نیست و برای رفع اشکال که چگونه مریم تعجب میکند بعضی از مفسرین دو جواب داده‌اند: یکی از جهت خرق عادت که در هیچ زمان و دوره‌ئی چنین امری واقع نگردیده و اینکه جای تعجب است اگر چه در قبال قدرت عام خداوندی هیچ جای تعجب نیست. دوم سؤال مریم [ع] از جهت شک در عموم قدرت نبوده بلکه از جهت استفهام بود که خواست بفهمد اینکه مطلب چگونه واقع میگردد و از سرّ او مطلع گردد.
قال‌َ کَذلِک‌ِ اللّه‌ُ یَخلُق‌ُ ما یَشاءُ إِذا قَضی أَمراً فَإِنَّما یَقُول‌ُ لَه‌ُ کُن فَیَکُون‌ُ در ضمن جوابی که بمریم در مقابل سؤالش داده دو مطلب بسیار مهم را بوی تذکر میدهد: یکی بوی خواطر نشان میکند که قدرت او عام است که آنچه را بخواهد میکند و مانع و رادعی در مقابل خواست ایزدی تصور ندارد و نیز در عموم قدرت او محالی بنظر نمیآید.
دوم- در بیان کیفیت آفرینش ممکنات و بیان سرعت اجابت آنها مریم را یادآوری مینماید که وقتی اراده حق تعالی بآفرینش شیئی تعلق کرفت بوی گوید باش فورا آن ممکن موجود میگردد زیرا که در موقع آفرینش لفظ معنی ندارد،

[‌در توجیه «کن فیکون]

‌از مفسرین چند وجه نقل کرده‌اند لکن ظاهرا «کن» اشاره بسرعت باجابت

صفحه : 113
ممکنات است که وقتی حق تعالی اراده کرد بوجود ممکنی از ممکنات بمحض اراده آن شیئی مراد موجود میگردد زیرا که در موقع آفرینش لفظ معنی ندارد و لفظ «فیکون» سرعت اجابت و قبول ممکن را میرساند و ممکن است گفته شود مقصود از لفظ کن همان امر تکوینی است فیکون اجابت تکوینی است.
قال‌َ کَذلِک‌ِ اللّه‌ُ یَخلُق‌ُ ما یَشاءُ بعض مفسرین گفته اینجا «یَخلُق‌ُ ما یَشاءُ» گفت و در قصه زکریا «یَفعَل‌ُ ما یَشاءُ» فرق اینکه است که بزکریا بر طبق عادت که بین خلق در آفرینش روان است فرزند داد پس لفظ فعل لایق‌تر باشد زیرا که عام است و مریم را فرزند داد نه بر عادت توالد و تناسل بلکه بر ابداع محض و خلقت مخصوص اینکه است که لفظ خلق در آن لایق‌تر باشد زیرا از لفظ فعل خاص‌تر است.
«إِذا قَضی أَمراً» معنی قضا برگذار کردن کاری و تمام کردن آن است از روی گفتار یا از روی کردار اما از روی گفتار مانند آنست که رب العالمین فرموده «وَ قَضی رَبُّک‌َ أَلّا تَعبُدُوا إِلّا إِیّاه‌ُ» «وَ قَضَینا إِلی بَنِی إِسرائِیل‌َ فِی الکِتاب‌ِ» و از روی کردار مثل اینکه فرموده «فَقَضاهُن‌َّ سَبع‌َ سَماوات‌ٍ» و هم از روی فعل است «قضی فلان دینه» «و قضی نحبه» و اینجا هر دو وجه احتمال دارد.
فَإِنَّما یَقُول‌ُ لَه‌ُ کُن فَیَکُون‌ُ گفته‌اند اینکه خطاب تکوینی بمخاطب در حال تکوّن صورت میگیرد نه بمخاطب قبل از تکون و نه بمخاطب بعد از تکون و گر نه اینکه خطاب صورت نپذیرد و درست نیاید، و درست آنست که اینکه خطاب بآن چیزیست که در علم حق تعالی موجود است اگر چه معدوم الذات است و هر چه معلوم حق بود در حکم موجود باشد پس خطاب آن درست آید. [کشف الاسرار] وَ یُعَلِّمُه‌ُ الکِتاب‌َ وَ الحِکمَةَ وَ التَّوراةَ وَ الإِنجِیل‌َ وَ رَسُولًا إِلی بَنِی إِسرائِیل‌َ آیه عطف است بر «نُوحِیه‌ِ إِلَیک‌َ» از جمله فضائلی که خدای تعالی از عیسی علیه السّلام بمریم بشارت میدهد اینکه است که باو کتاب خط نوشتن بدست و حکمت

صفحه : 114
که شاید در اینجا مقصود از حکمت همان علم بتوراة و انجیل آن کتابیکه برای عیسی [ع] نازل گردیده. و بقولی علم بحلال و حرام. و بقولی تمام کتب و صحیفه‌هائی است که بر پیمبران نازل گردیده، گفته‌اند آخر پیمبران بنی اسرائیل عیسی علیه السّلام بود «وَ التَّوراةَ وَ الإِنجِیل‌َ» عطف بر حکمة است و از عطف توراة و انجیل بر حکمت معلوم میشود که مقصود از حکمت اعم از علم تورات و انجیل است و از قبیل عطف خاص بر عام است.
أَنِّی قَد جِئتُکُم بِآیَةٍ مِن رَبِّکُم آیه مقول قول عیسی [ع] است که وقتی ببنی اسرائیلیان گفت من فرستاده و رسول خدایم و از جانب پروردگارتان با معجزه آمده‌ام قوم گفتند آن معجزه چیست گفت:
أَنِّی أَخلُق‌ُ لَکُم مِن‌َ الطِّین‌ِ کَهَیئَةِ الطَّیرِ فَأَنفُخ‌ُ فِیه‌ِ فَیَکُون‌ُ طَیراً بِإِذن‌ِ اللّه‌ِ گفت همانا من از گل مثل هیئت پرنده‌ای خلقت میکنم آفرینش و خلقت بمعنی ابداع و اختراع است و ابتداع و اختراع مخصوص بخدا است که شیئی را از عدم بوجود آورد و اینکه عیسی خلقت پرنده را نسبت بخودش میدهد و گوید من چنین میکنم مقصودش اینکه است که چون من رسول خدایم برای اثبات رسالتم که خلیفه و نماینده اویم در اینکه زمینه آنچه بکنم بامر او و بمشیت او انجام گرفته اینست که در جمله بعد تصریح مینماید که عمل من یعنی ساختن شکل پرنده در اثر فرمان الهی نسبت بمن دارد لکن «فَیَکُون‌ُ طَیراً بِإِذن‌ِ اللّه‌ِ» طیر شدن و پرنده واقعی گردیدن اگر چه نماینده خلیفه خدایم کار من نیست و از عهده من خارج است آن کار خدا و باذن او یعنی باراده او تحقق پذیرد «و لا خالق الا اللّه» و در اینکه آن پرنده چه مرغی بود گفته‌اند خفاش بود زیرا که خفاش پستان دارد و شیر میدهد و دندان نیز دارد.
توضیح- ایجاد و ابداع یعنی چیزی را از عدم بوجود آوردن کار خدا است لکن اندازه‌گیری و صورت عرضی یعنی جمع کردن اجزاء یک شیئی که در

صفحه : 115
اشیاء صورت ساز و نقاش میسازد هم میشود نسبت بخدا داد مثل صورت جنین که در رحمها بدست قدرت حق تعالی انجام میگیرد کار مخلوق نیست و هم میشود نسبت بخلق داد در بعض موارد چنانچه در همین آیه حکایة از قول عیسی است که گفته «أَنِّی أَخلُق‌ُ لَکُم مِن‌َ الطِّین‌ِ» که تصویر کردن صورت پرنده را بخودش نسبت میدهد- و نیز نفخه دمیدن بآنرا باز نسبت بخود میدهد لکن بقولش «فَیَکُون‌ُ طَیراً بِإِذن‌ِ اللّه‌ِ» طیر خارجی گردیدن کبوتر را نسبت باذن خدا میدهد زیرا که طیر شدن و وجود جوهری پیدا نمودن ابداع و اختراعی است که مخصوص بذات احدیت است هیچ ممکن بخودی خود نتواند معدومی را ایجاد کند و وجود عینی خارجی بوی بدهد و نه آنرا اعدام نماید و بکلی وی را نیست گرداند، آری میتوان صورت عرضی آنرا تبدیل گرداند بصورت دیگر حتی هر گاه انسانی یا حیوانی را کشت فقط عمل وی سبب افتراق و جدائی انداختن بین روح و جسد او است نه روحش بکلی معدوم میگردد و نه مواد بدنش منتهی از شکلی بشکل دیگر تغییر مینماید و معجزات پیمبران و تصرف آنها در مواد در جائیکه حکمت ایجاب میکرده تماما باذن خدا و خواسته او انجام میگرفته در مجمع البیان گفته «أَنِّی أَخلُق‌ُ لَکُم مِن‌َ الطِّین‌ِ کَهَیئَةِ الطَّیرِ» یعنی من اندازه‌گیری میکنم برای شما و برای شما تصویر میکنم از گل مثل صورت پرنده «فَأَنفُخ‌ُ فِیه‌ِ» یعنی در گل اندازه گرفته «فَیَکُون‌ُ طَیراً بِإِذن‌ِ اللّه‌ِ» و قدرت او.
و بقولی بامر خدا و گفت پس میگردد طیر باذن خدا و در تصویر و نفخ پرنده نگفت باذن خدا زیرا که تصویر کردن طین بر هیئة طیر و نفخ در آن از آن چیزهائی است که تحت مقدور عباد هست اما قرار دادن گل را پرنده بطوری که گوشت و خون پیدا نماند و حیات یابد از آن چیزهائی است که غیر خدا کسی قدرت بر آن ندارد اینکه است که گفت باذن اللّه تا اینکه دانسته شود که آن عمل خدا است نه کار عیسی [ع]. [پایان]

صفحه : 116
وَ أُبرِئ‌ُ الأَکمَه‌َ وَ الأَبرَص‌َ وَ أُحی‌ِ المَوتی بِإِذن‌ِ اللّه‌ِ از گفتار عیسی [ع] که در مقام اثبات رسالت خود مردم را خبر میدهد گفته من کور را شفا میدهم، بقولی اکمه آدم کور است و بقولی کسی است که شب کور باشد و چون علت چشم در بین مردم خیلی اهمیت دارد اینکه بود که اول اکمه را یادآور میشود و بعد برص را و میگوید نیز آدم برص دار را شفا میدهم و چون مداوای اینکه دو مرض متعسر است اینکه بود که از بین امراض اینکه دو مرض را اختصاص داده.
وَ أُحی‌ِ المَوتی بِإِذن‌ِ اللّه‌ِ در اینکه آیه نیز شفا دادن کور و ابرص را بخودش نسبت میدهد و زنده شدن مردگان را بدست خود موکول میکند باذن خدا که من باذن خدا چنین کاری میکنم اگر چه تمام معجزات پیغمبران موقوف باذن خدا و باراده او سبحانه انجام میگیرد لکن در خلقت و زنده شدن مردگان و میراندن مخصوص بخدا است اگر چه همان ابتداء برای اثبات نبوتشان باشد لکن آیات مشعر بر اینستکه برای اهمیت خلق، حیات، ممات در موارد خاص اذن ثانوی میخواهد همانطوری که در زنده شدن مرغ گفته شد.
وَ أُنَبِّئُکُم بِما تَأکُلُون‌َ وَ ما تَدَّخِرُون‌َ فِی بُیُوتِکُم آیه مقول قول عیسی است که از جمله معجزات من چنین است که شما را خبر میدهم بآنچه میخورید و آنچه در خانه‌های خود ذخیره میکنید.
از کلبی نقل میکنند که چون حضرت عیسی علیه السّلام گفت من کور و ابرص را شفا میدهم و مرده زنده میکنم قوم گفتند اینها سحر است ما از اینکه جنس معجزه نمیخواهیم بگو ما در خانه خود چه خورده‌ایم و چه ذخیره کرده‌ایم گفت چنین می‌کنم که شما طلب میکنید آنگاه یک یک را میگفت که تو فلان غذا را خوردی و چه مقدار در خانه ذخیره کردی چهل مرد با هم اتفاق کردند و هر یک غذاهای مختلف در خانه آوردند مقداری معین خوردند و مقداری معین بنهادند آنها آمدند

صفحه : 117
و گفتند ما را خبر بده چه قدر خوردیم و چه قدر نهادیم جبرئیل او را خبر میداد و یک یک را بآنها میگفت.
إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَآیَةً لَکُم إِن کُنتُم مُؤمِنِین‌َ حضرت عیسی [ع] پس از آنکه معجزاتیکه ظاهرا در اول مبعوث گردیدن او بود انجام میدهد بمردم خبر میدهد که من از جانب خدای تعالی بر شما فرستاده شده‌ام و معجزاتی در کف من نهاده شده که دلیل گفتار من باشد و اینها آیت و نشانه‌ایست که صدق گفتار مرا تأیید مینماید اگر شما از گرویدگان و مؤمنین بوده باشید.
وَ مُصَدِّقاً لِما بَین‌َ یَدَی‌َّ مِن‌َ التَّوراةِ وَ لِأُحِل‌َّ لَکُم بَعض‌َ الَّذِی حُرِّم‌َ عَلَیکُم گفته‌اند «وَ مُصَدِّقاً» عطف بر «رَسُولًا إِلی بَنِی إِسرائِیل‌َ» است و آن کلام عیسی علیه السّلام است که میخواهد بفرماید خداوند مرا رسول بر بنی اسرائیل قرار داده در حالیکه تصدیق کننده و باور دارنده‌ام آنچه را که در توراتیکه بین شما موجود است و بر شما حلال میکنم بعض آنچه را که بر شما حرام شده بود.
و اینکه کلام که بعض چیزهائی که بر شما حرام شده حلال میگردانم مقصود بعضی از چیزهائی است که در توراة خدای تعالی بر آنها حرام کرده قوله تعالی «فَبِظُلم‌ٍ مِن‌َ الَّذِین‌َ هادُوا حَرَّمنا عَلَیهِم طَیِّبات‌ٍ أُحِلَّت لَهُم» سوره نساء آیه 16.
چنانچه گفته‌اند گوشت شتر، پیه بعض طیور و ماهی در تورات بر بنی اسرائیل حرام شده بود چون انجیل بعضی از احکام تورات را نسخ نموده اینجا عیسی [ع] ببنی اسرائیل خبر میدهد که من بحکم خدا بعضی از آنچه بر شما در تورات حرام شده بود حلال میکنم.
و بقولی بنی اسرائیل بعضی از چیزهائی که بر آنها حلال بود حرام کرده بودند، عیسی علیه السّلام میگوید بعض چیزهائی که در تورات بر شما حلال بود و خودتان بر خود حرام کرده‌اید برای شما حلال میکنم.

صفحه : 118
وَ جِئتُکُم بِآیَةٍ مِن رَبِّکُم فَاتَّقُوا اللّه‌َ وَ أَطِیعُون‌ِ إِن‌َّ اللّه‌َ رَبِّی وَ رَبُّکُم من از جانب پروردگارتان آیت و حجتی آورده‌ام پس شما باید بپرهیزید از اینکه مخالفت حکم خدا را نمائید همانا خداوند پروردگار من و پروردگار شما است.
شاید تصریح به «رَبِّی وَ رَبُّکُم» بدینجهت است که خواسته خاطرنشان کند که مبادا در اثر معجزات و آیاتی که برای اثبات رسالت خدای تعالی بمن کرامت نموده فکر فاسدی در شما تولید نماید و نسبت خدائی بمن بدهید و شما بایستی بدانید که من بنده و رسول خدایم.
و شاید حضرت عیسی [ع] بامر خدا پیش بینی کرده که مردم از قبل معجزات مخصوصا زنده کردن مرده چنین توهم نکنند که عیسی جز نبوت نسبت دیگر بخدا داشته باشد.
إِن‌َّ اللّه‌َ رَبِّی وَ رَبُّکُم فَاعبُدُوه‌ُ هذا صِراطٌ مُستَقِیم‌ٌ اینکه است که بآنها امر فرموده که از گفتار خلاف بپرهیزید و بدانید خدائی که پروردگار شما است پروردگار من هم همانست من بنده خدا میباشم او را عبادت کنید و راه مستقیم که سر انجام آن قرب جوار رب‌ّ العالمین است اینست که در عبادت و طاعت غیری را شریک خدا نیاورید و بتمام جهات موحّد گردید تا بقرب جوار احدی فائز گردید.

صفحه : 119

[سوره آل‌عمران (3): آیات 52 تا 63]

اشاره

فَلَمّا أَحَس‌َّ عِیسی مِنهُم‌ُ الکُفرَ قال‌َ مَن أَنصارِی إِلَی اللّه‌ِ قال‌َ الحَوارِیُّون‌َ نَحن‌ُ أَنصارُ اللّه‌ِ آمَنّا بِاللّه‌ِ وَ اشهَد بِأَنّا مُسلِمُون‌َ (52) رَبَّنا آمَنّا بِما أَنزَلت‌َ وَ اتَّبَعنَا الرَّسُول‌َ فَاکتُبنا مَع‌َ الشّاهِدِین‌َ (53) وَ مَکَرُوا وَ مَکَرَ اللّه‌ُ وَ اللّه‌ُ خَیرُ الماکِرِین‌َ (54) إِذ قال‌َ اللّه‌ُ یا عِیسی إِنِّی مُتَوَفِّیک‌َ وَ رافِعُک‌َ إِلَی‌َّ وَ مُطَهِّرُک‌َ مِن‌َ الَّذِین‌َ کَفَرُوا وَ جاعِل‌ُ الَّذِین‌َ اتَّبَعُوک‌َ فَوق‌َ الَّذِین‌َ کَفَرُوا إِلی یَوم‌ِ القِیامَةِ ثُم‌َّ إِلَی‌َّ مَرجِعُکُم فَأَحکُم‌ُ بَینَکُم فِیما کُنتُم فِیه‌ِ تَختَلِفُون‌َ (55) فَأَمَّا الَّذِین‌َ کَفَرُوا فَأُعَذِّبُهُم عَذاباً شَدِیداً فِی الدُّنیا وَ الآخِرَةِ وَ ما لَهُم مِن ناصِرِین‌َ (56)
وَ أَمَّا الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ فَیُوَفِّیهِم أُجُورَهُم وَ اللّه‌ُ لا یُحِب‌ُّ الظّالِمِین‌َ (57) ذلِک‌َ نَتلُوه‌ُ عَلَیک‌َ مِن‌َ الآیات‌ِ وَ الذِّکرِ الحَکِیم‌ِ (58) إِن‌َّ مَثَل‌َ عِیسی عِندَ اللّه‌ِ کَمَثَل‌ِ آدَم‌َ خَلَقَه‌ُ مِن تُراب‌ٍ ثُم‌َّ قال‌َ لَه‌ُ کُن فَیَکُون‌ُ (59) الحَق‌ُّ مِن رَبِّک‌َ فَلا تَکُن مِن‌َ المُمتَرِین‌َ (60) فَمَن حَاجَّک‌َ فِیه‌ِ مِن بَعدِ ما جاءَک‌َ مِن‌َ العِلم‌ِ فَقُل تَعالَوا نَدع‌ُ أَبناءَنا وَ أَبناءَکُم وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُم وَ أَنفُسَنا وَ أَنفُسَکُم ثُم‌َّ نَبتَهِل فَنَجعَل لَعنَت‌َ اللّه‌ِ عَلَی الکاذِبِین‌َ (61)
إِن‌َّ هذا لَهُوَ القَصَص‌ُ الحَق‌ُّ وَ ما مِن إِله‌ٍ إِلاَّ اللّه‌ُ وَ إِن‌َّ اللّه‌َ لَهُوَ العَزِیزُ الحَکِیم‌ُ (62) فَإِن تَوَلَّوا فَإِن‌َّ اللّه‌َ عَلِیم‌ٌ بِالمُفسِدِین‌َ (63)

صفحه : 120

[ترجمه]

چون عیسی از آنها احساس کفر کرد گفت کیست که مرا بسوی خدا کمک کند حواریون گفتند مائیم یاوران (دین خدا) بخدا ایمان آوردیم و گواه باش به اینکه که ما تسلیم شدگانیم [52]
(گفتند) ای پروردگار ما ما ایمان آوردیم بآنچه نازل کرده‌ئی و پیرو رسول گردیدیم پس نام ما را در صحیفه گواهی دهندگان بنویس [53]
(یهودیان) با خدا مکر کردند و خدا با آنها مکر کرد و خدا بهترین مکر کنندگان است [54]
یاد کن وقتی را که خدا گفت ای عیسی من قبض میکنم روح تو را و تو را بسوی خودم بالا میبرم و تو را طاهر میگردانم از آنکسانی که کافر شدند و پیروان تو را تا روز قیامت برتری دهم بر آنهائیکه کافر شدند پس از آن بازگشت شما بسوی من است پس بین شما حکم میکنم در آنچه در در آن اختلاف میکنید [55]
و آنهائیکه کافر شدند آنها را در دنیا و آخرت عذاب میکنم عذاب سخت و برای آنها یاری کننده‌ئی نخواهد بود [56]
و آن کسانیکه ایمان آوردند و عمل شایسته نمودند اجر آنها بتمام داده میشود و خدا ستمکاران را دوست نمیدارد [57]
اینکه حکایات که بر تو میخوانیم از آیات و ذکر خدای حکیم است [58]
همانا مثل عیسی نزد خدا (در بی پدر متولد شدن) مثل آدم است که او را از خاک آفرید پس باو گفت بوده باش فورا موجود گردید [59]
سخن حق همان است که از پروردگار تو است پس تو از جمله شک کننده‌گان نبوده باش [60]
کسیکه در امر عیسی پس از آنکه علم باو بر تو آمده نزاع و جدال نمود بگو بیائید (برای نفرین) حاضر کنیم پسرهای ما و پسرهای شما و زنان ما و زنهای شما و نفسهای ما و نفسهای شما و با هم نفرین کنیم و لعنت خدا را بر دروغ گویان قرار دهیم [61]
همانا اینکه داستانی است حق و ثابت و نیست الهی مگر خدا و بحقیقت او است غالب و درستکار [62]
پس از آن اگر اعراض کردند خدا بفساد کنندگان عالم است [63]
.

صفحه : 121

(توضیح آیات)

اشاره

فَلَمّا أَحَس‌َّ عِیسی مِنهُم‌ُ الکُفرَ قال‌َ مَن أَنصارِی إِلَی اللّه‌ِ چون عیسی [ع] از جماعت یهودیان احساس کفر کرد و دریافت و بدانست که در مقام قتل او میباشند و دانستن او از طرف وحی بود یا بقرائن حال و گفتار آنان هر چه احساس نموده البته باذن حق تعالی عمل نموده زیرا که رسولان موظفند که در امر رسالت بسیار پافشاری بنمایند و فرار کردن عیسی [ع] از قوم از ترس کشته شدن نبود آنهم البته بایستی بفرمان خدای تعالی انجام گیرد.
خلاصه وقتی عیسی بن مریم احساس کفر از قوم نمود و شاید فهمید کمر قتل او را بسته‌اند از آنها فرار کرد تا بجماعت حواریین رسید و گفته‌اند آنها جماعت گازران بودند که جامه را می‌شستند و سپید میکردند وقتی بآنها رسید و از آنها یاری خواست که بر یهودیان ظفر یابد و گفت «مَن أَنصارِی إِلَی اللّه‌ِ» انصار جمع نصیر است چنانچه اشهاد جمع شهید است، و «الی» بمعنی مع است قوله تعالی «وَ لا تَأکُلُوا أَموالَهُم إِلی أَموالِکُم» یعنی مع اموالکم، کیست مرا با خدا یاری کند، و بقولی الی بمعنی فی است- کیست مرا در راه خدا یاری کند.
در منهج از عطا نقل میکنند که گفته مریم عیسی را از کودکی بصباغی سپرد که بزرگ صباغان بود تا صنعت صباغی بیاموزد روزی استاد بعیسی گفت مرا بفلان ده مهمی واقع شده چند روزی آنجا میروم اینکه جامه‌ها را بهمان رنگی که نشان کرده‌ام رنگ کن چون استاد رفت عیسی همه جامه را در خم نیل ریخت و گفت «اللهم اخرجها علی ما ارید» چون استاد آمد گفت جامه را کجا بردی گفت همه در همین خم است استاد گفت وای بر تو اینکه چه عملی بود کردی هر یک را رنگی دیگر بایستی کرد چنانچه بتو آزمودم و فریاد برکشید و فغان درگرفت مردم جمع شدند عیسی گفت ای استاد چرا اینکه همه شیون میکنی بیا بکنار خم جامه‌ها را بهر رنک که میخواهی من بیرون میآورم استاد بکنار خم آمد و گفت فلان

صفحه : 122
جامه باید سرخ باشد و فلان دیگر زرد و فلان لعلی و فلان کبود و فلان سبز عیسی هر کدام را که از خم بیرون میآورد آن بهمان رنگ بود که استاد خواسته بود صباغان و اهل بازار که اینکه را مشاهده کردند دانستند که از قدرت خدائی است و هیچ بشری بر مثل آن قادر نیست پس عیسی آنها را دعوت کرد و آنان دکان و خانه‌های خود را گذاشتند و ملازمت عیسی را اختیار کردند و همیشه با او بودند و آیات و عجائب او را مشاهده مینمودند و بصیرت آنان زیاد میگردید.
و بعضی گفته‌اند آنها گازران بودند و جامه‌ها را سفید میکردند اینکه بود که آنها را حواریون گفتند، بقول دیگر آنان ملوک بودند که دایم لباس سفید میپوشیدند عیسی از آنها طلب کرد که او را بر یهود یاری کنند ایشان اطاعت کردند و مطیع و منقاد او گردیدند.
إبن عون گفته پادشاهی صلحای روزگار خود را جمع کرد و ضیافت نمود و عیسی در میان ایشان بود چون سفره بگستردند پادشاه نگاه کرد در طعامی که نزد عیسی نهاده بودند که بعادت سائر مردمان از آن میخورد و اصلا از آن کم نمیشد بوی گفتند تو کیستی گفت عیسی بن مریم رسول خدای تعالی، عیسی علیه السّلام پادشاه را دعوت کرد ایمان آورد و خواص ملوک که با او بودند تصدیق وی را کردند و همه ملت را گذاشتند و پیرو او گردیدند و کمر ملازمت او بر میان بستند.
در انوا گفته «حواری الرجل خالصته» مأخوذ از حور بفتح واو که بمعنی بیاض خالص است و منه الحواریاة للخضریات لخلوص الوانهن و لطافتهن، و اصحاب عیسی از جهت خلوص نیت و پاکی سریره مسمی باسم حواریین گردیدند و در روایتی رسیده که حواریین دوازده نفر بودند که آنها در سهل و جبل و بر و بحر ملازم عیسی [ع] بودند چون گرسنه میشدند میگفتند یا روح اللّه ما گرسنه‌ایم عیسی دست بزمین میزد بعدد هر مردی دو نان بیرون میآمد و چون تشنه میشدند دست بر زمین میزد آب بیرون میآمد، روزی گفتند در روی زمین هیچکس بهتر از ما نیست اگر گرسنه شویم بما طعام میدهی و اگر تشنه شویم بما

صفحه : 123
آب میدهی و در صحبت و خدمت تو مستفید میشویم و عجائب و غرائب از تو مشاهده میکنیم عیسی گفت بهتر از شما کسی است که از کسب دست خود خورد آنها گازری اختیار کردند و جامه‌های مردم را میشستند و باجرت آن قناعت میکردند خلاصه حواریون در جواب عیسی گفتند ما انصار دین خدائیم یعنی یاوران دین خدائیم. [پایان] قال‌َ الحَوارِیُّون‌َ نَحن‌ُ أَنصارُ اللّه‌ِ آمَنّا بِاللّه‌ِ وَ اشهَد بِأَنّا مُسلِمُون‌َ پس از آنکه عیسی از یهودیان احساس کفر کرد و فهمید در مقام قتل او برآمده‌اند از حواریین طلب یاری کرد و گفت کیست مرا در راه خدا یاری کند جماعت حواریین گفتند ما یاران خدا میباشیم یعنی یاوران دین خدائیم بخدا ایمان آوردیم و تو را گواه میگیریم به اینکه که ما تسلیم امر خدا گردیده‌ایم.
رَبَّنا آمَنّا بِما أَنزَلت‌َ وَ اتَّبَعنَا الرَّسُول‌َ حواریین در مقام مناجات با قاضی الحاجات گفتند پروردگار ما ما بر آنچه نازل کرده‌ئی ایمان آورده‌ایم و تابع رسول تو یعنی عیسی [ع] گردیدیم.
فَاکتُبنا مَع‌َ الشّاهِدِین‌َ نام ما را در جمله شاهدین و گواهان بنویس- از مفسرین در اینجا دو قول نقل شده: 1- عطا گفته «مع النبیین» نام ما را با پیمبران بنویس زیرا که هر پیمبری گواه امت میباشد.
2- عبد اللّه عباس گفته «مع محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم» و امت او و بیان آن «وَ جِئنا بِک‌َ عَلی هؤُلاءِ شَهِیداً» و قوله «وَ کَذلِک‌َ جَعَلناکُم أُمَّةً وَسَطاً لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَی النّاس‌ِ».
وَ مَکَرُوا وَ مَکَرَ اللّه‌ُ وَ اللّه‌ُ خَیرُ الماکِرِین‌َ تدبیر لطیف را مکر گویند و بقولی مکر سعی در فساد است و عرب گفته مکر اللیل وقتی که شب تاریک گردید.
یهودیان مکر کردند و مکر آنها تدبیر در امر عیسی بود که چگونه او را

صفحه : 124
بکشند و گفته‌اند بنی اسرائیل او را از شهر بیرون کردند پس از مدتی باز آمد و بنای تبلیغ گذاشت اینکه بود که همه قصد کشتن او را کردند «وَ مَکَرَ اللّه‌ُ» از فرا نقل کرده‌اند که گفته مکر از بنده خدعه و حیله و فساد است و از خدای تعالی استدراج بندگان و معنی استدراج ناگاه گرفتن است قال اللّه تعالی «سَنَستَدرِجُهُم مِن حَیث‌ُ لا یَعلَمُون‌َ».
عبد اللّه عباس گفته معنی مکر اینکه است که هر گاه بنده گناهی نو کند خدا باو نعمتی نو کند.
إِذ قال‌َ اللّه‌ُ یا عِیسی إِنِّی مُتَوَفِّیک‌َ وَ رافِعُک‌َ إِلَی‌َّ وَ مُطَهِّرُک‌َ مِن‌َ الَّذِین‌َ کَفَرُوا وَ جاعِل‌ُ الَّذِین‌َ اتَّبَعُوک‌َ فَوق‌َ الَّذِین‌َ کَفَرُوا إِلی یَوم‌ِ القِیامَةِ در مجمع البیان گفته چون آنچه را که قوم عیسی از مکر و خدعه و اراده قتل او را کردند بیان کرد در عقب آن اظهار نموده آنچه را که بر او از لطف تدبیر و حسن تقدیر عطا کرده و فرموده «إِذ قال‌َ اللّه‌ُ یا عِیسی إِنِّی مُتَوَفِّیک‌َ» و در معنی آن چند قول نقل شده:
1- قبض کننده توام به اینکه که تو را از زمین بسوی آسمان بلند میکنم بدون وفاتیکه بمیری. [از حسین و کعب و إبن جریح و إبن زید و کلبی و غیر اینها] و بنا بر اینکه قول در معنی «مُتَوَفِّیک‌َ» دو تأویل است: یکی تو را بسوی خود بلند میکنم که از تو بدست آنها چیزی نرسد و اینکه مثل قول آنها است «توفات کذا و استوفاته» یعنی او را بالتمام گرفتم، و دیگر «انی مستلمک من قولهم انی استلمته» یعنی «توفات منه کذا» یعنی تو را از دست آنها خلاص کردم 2- من تو را میرانیدم میرانیدن خواب و تو را بسوی خودم در خواب بلند کردم، عن الربیع که گفته: خدای تعالی عیسی را در حال خواب از زمین بلند نمود بدلیل قوله تعالی «وَ هُوَ الَّذِی یَتَوَفّاکُم بِاللَّیل‌ِ» یعنی یمیتکم، زیرا که خواب برادر مرگ است و قال اللّه «یَتَوَفَّی الأَنفُس‌َ حِین‌َ مَوتِها وَ الَّتِی لَم تَمُت فِی مَنامِها» 3- «انی متوفیک وفاة نوم» یعنی تو را در خواب بسوی خودم بلند میکنم

صفحه : 125
از إبن عباس و وهب که گفته‌اند خدای تعالی او را سه ساعت میرانید مردن خواب و دلیل بر آن قوله تعالی «وَ هُوَ الَّذِی یَتَوَفّاکُم بِاللَّیل‌ِ» یعنی یمیتکم، زیرا که نوم برادر مرگ است، قال اللّه تعالی «یَتَوَفَّی الأَنفُس‌َ حِین‌َ مَوتِها وَ الَّتِی لَم تَمُت فِی مَنامِها» یعنی خدا نفسها را میمیراند آن نفسهائی که در خواب نمرده و اما نحویون میگویند کلام بر تقدیم و تأخیر است یعنی همانا من بلند کننده توام و میراننده توام زیرا که واو موجب ترتیب نیست بدلالت قوله تعالی «فَکَیف‌َ کان‌َ عَذابِی وَ نُذُرِ» و النذر قبل العذاب است، و نیز بدلالت قوله تعالی «وَ ما کُنّا مُعَذِّبِین‌َ حَتّی نَبعَث‌َ رَسُولًا» [و اینکه قول از صحاک نقل شده] و دلیل بر او از نبی [ص] روایت شده که گفته عیسی بن مریم لم یمت و انه راجع الیکم قبل یوم القیمة» یعنی عیسی بن مریم نمرده قبل از روز قیامت بسوی شما برمیگردد. و بحدیث صحیح از او است که گفته شما چگونه میباشید وقتی که پسر مریم برگردد بسوی شما در حالیکه امام شما و از شما است.
[مسلم و بخاری در حدیث صحیح نقل کرده‌اند] پس بنا بر اینکه حدیث فرمود ای عیسی من قبض کننده توام بموت پس از نزول تو از آسمان یعنی تو را بآسمان بالا میبرم بعد تو را از آسمان فرود میآورم و میمیرانم.

[و قوله «رافِعُک‌َ إِلَی‌َّ» فیه قولان]

1- تو را بلند میکنم بسوی آسمان خودم و اینکه رافعک گفته که تو را بلند میکنم بسوی سمائی برای عظمت امر آسمان است یعنی تو را بلند کننده‌ام بسوی موضعی که بر تو چیزی نبوده باشد مگر امر من.
2- بلند کننده توام بسوی کرامت خود چنانچه حکایة از ابراهیم است که گفته «إِنِّی ذاهِب‌ٌ إِلی رَبِّی سَیَهدِین‌ِ» یعنی میروم بجائی که پروردگار من مرا امر نموده و ابراهیم رفتن خود را بشام همان رفتن بسوی پروردگارش نامیده و قوله «وَ مُطَهِّرُک‌َ مِن‌َ الَّذِین‌َ کَفَرُوا» در آن دو قول است یکی مطهرک

صفحه : 126
طاهر میکنم تو را بخارج تو را از بین آنها و نجات یافتن تو از ستم آنان زیرا که آنها ارجاس رجس و نجس‌اند و مقام تو بین آنها مثل ملاقات نجاست است وقتی که محتاج گردی بهم نشینی آنها.
2- «تطهره منعه» یعنی تو را منع میکنم از کفر آنها و تو را مانع میگردم از آن عملی یعنی آن همی که دارند و خواهند تو را بکشند زیرا آن رجس و نجس است و خدا از آن تو را طاهر میگرداند. [جبائی] وَ جاعِل‌ُ الَّذِین‌َ اتَّبَعُوک‌َ فَوق‌َ الَّذِین‌َ کَفَرُوا إِلی یَوم‌ِ القِیامَةِ یعنی و قرار دهنده کسانی میباشیم که بتو ایمان آورده‌اند فوق کسانی که نبوت تو را انکار کردند و تو را در عز و غلبه و ظفر و نصرت تکذیب نمودند و بقولی در برهان و حجت تو را تکذیب کردند و مقصود نصاری میباشند إبن زید گفته آیا نمی‌بینی یهود هر جا که باشند ذلیل‌تر از نصاری بشمار میروند از اینکه جهت مملکت مستقل ندارند اگر چه در مملکت نصاری باشند مثل بلاد روم و غیر آنها پس نصارا عزیزترند از یهود و فوق آنهایند تا روز قیامت.
و جبائی گفته در آیه دلالتی است که بر یهود مملکتی نیست تا روز قیامت.
و بقولی یعنی اینها تابع امت محمدند و آنها را تبع گفته اگر چه برای آنها شریعتی علی حده است و در آنها در صورت و معنویت تبعیت یافت میشود اما صورت مثل اینکه گفته میشود فلانی تابع فلانی است وقتی پس از او آمده و اما در معنی مثل اینکه گفته میشود نبی ما صلّی اللّه علیه و آله و سلّم تصدیق کننده بود بعیسی و کتاب او و بر کسیکه غیر او را تصدیق میکند گفته میشود که او تابع گردیده شریعت نبی ما را و سایر انبیاء را و آنان در ابواب توحید متحدند پس علی هذا او هم تابع گردیده وقتی که معتقد باشد باعتقاد او و قائل باشد بقول او- و اینکه قول اوجه است زیرا که در آن ترغیب است باسلام و دلالت دارد بر اینکه امت محمّد [ص] طاهرینند تا روز قیامت و برای اینکه کسیکه (عیسی را) اله بخواند اینها حقیقة تابع عیسی نگردیده.

صفحه : 127
«ثُم‌َّ إِلَی‌َّ مَرجِعُکُم» یعنی مصیر شما و بازگشت شما بسوی من است «فَأَحکُم‌ُ بَینَکُم» یعنی بین شما قضاوت میکنم «فِیما کُنتُم فِیه‌ِ تَختَلِفُون‌َ» بین شما در امر عیسی حکم میکنم. [پایان] فَأَمَّا الَّذِین‌َ کَفَرُوا فَأُعَذِّبُهُم عَذاباً شَدِیداً فِی الدُّنیا وَ الآخِرَةِ وَ ما لَهُم مِن ناصِرِین‌َ ظاهرا آیه متفرع بر آیه بالا است که افراد بشر را خاطر نشان کرده و بآنها خطاب مینماید که بدانید بازگشت همه‌تان بسوی خدا است و او است حاکم عادل که در آنچه در آن اختلاف میکنید بین شما حکم نماید.
آنهائیکه پس از اتمام حجت کافر شدند مثل جماعت یهود و باقی کفار که پیمبران و رسولان خدا را زجر کردند و تکذیب نمودند آنها را عذاب سخت مینمائیم هم در دنیا و هم در آخرت و بقرینه آیه جلوتر که مشعر بر اینکه بود که عیسویان همیشه استیلاء و توفق بر یهودیان دارند شاید در اینجا خواهد بفرماید عذاب یهودیان تا آخر دنیا باقی است و اینکه جماعت مورد غضب الهی واقع گردیده‌اند که عذابشان منحصر بقیامت نیست در دنیا هم همیشه پست و بی مقدارند نه مملکت و استیلائی و نه دولتی بلکه تحت دول دنیا میباشند که هر حکمی خواهند در باره آنها انجام دهند و یار و یاوری ندارند که از آنها دفاع کند.
وَ أَمَّا الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ فَیُوَفِّیهِم أُجُورَهُم در مقابل عذاب شدیدی که کفار را تهدید کرده مؤمنین را وعده میدهد که آنهائیکه بایمانشان اعمال صالحه ضمیمه کرده‌اند اجر و پاداش ایشان را بالتمام میدهد و چنانچه معلوم است و در اکثر آیات قرآن دیده میشود هر جا ایمان ذکر شده با عمل صالح مثل اینجا یا تقوی را با او آورده، از اینجا معلوم میشود که ایمان بدون عمل صالح یا تقوی که اینکه دو مرتبط بیکدیگرند کامل نمیگردد زیرا که ظاهرا تقوی جامع تمام اعمال صالح است و ایمان بدون تقوی در صحرای قیامت چندان ارزشی ندارد.

صفحه : 128
وَ اللّه‌ُ لا یُحِب‌ُّ الظّالِمِین‌َ حق تعالی کافرین را از ستمکاران بحساب آورده زیرا که ستمی بالاتر از کفر نیست کافر هم بخود ستم نموده و خود را مستحق عذاب گردانیده و از مقام و مرتبه‌ئی که درخور انسانیت بوده و بایستی در اثر ایمان و اعمال صالح بهره‌مند گردد خود را محروم گردانیده و مستحق عذاب شدید شده و هم بمقدسات دین خدا ستم نموده و کفران نعمت ایمان و عمل صالح که در اثر آن میتوانست مقام بلندی بر خود احراز نماید و محبت خدا را که بالاترین سعادت است جذب کند در عوض سخط او را که بدترین عذاب جهنم است بر خود لازم گردانیده.
ذلِک‌َ نَتلُوه‌ُ عَلَیک‌َ مِن‌َ الآیات‌ِ وَ الذِّکرِ الحَکِیم‌ِ ذالک اشاره بداستان عیسی و کیفیت ارتفاع او بسوی مقام قدس او و خطاب شفقت آمیز پروردگارش که من تو را از دست یهودیان میگیرم و بسوی خودم نزدیک میکنم نموده.
و خطاب برسولش میکند که ما اینکه آیات را بر تو حکایت میکنیم «وَ الذِّکرِ الحَکِیم‌ِ» شاید مقصود اذ ذکر قرآن باشد و حکیم صفت او که از علم لدنی ازلی حق تعالی تراوش کرده، و بقولی اشاره بلوح محفوظ است.
خلاصه مقصود اینکه است که اینکه آیاتیکه بتوسط ملک وحی بر تو خوانده میشود از جانب خدای حکیم است تا اینکه دانسته شود که آنچه بر خلق میخوانی از دهنها یا از کتابها نگرفته‌ئی بلکه حق و از طرف حکیم خبیر بر تو فرود آمده تا اینکه آیت صدق گفتار تو باشد.
إِن‌َّ مَثَل‌َ عِیسی عِندَ اللّه‌ِ کَمَثَل‌ِ آدَم‌َ خَلَقَه‌ُ مِن تُراب‌ٍ ثُم‌َّ قال‌َ لَه‌ُ کُن فَیَکُون‌ُ پس از آنکه در آیات بالا داستان عیسی علیه السّلام را و کیفیت تبلیغ او و انکار یهودیان و ضدیت آنها و سر انجام کار عیسی را بپایان رسانید اشاره بکیفیت آفرینش و چگونگی آن برآمده و خلقت او را که بی پدر بوجود آمده تشبیه بآدم که بدون پدر و مادر از خاک بامر «کن» کلمه وجودی آفریده شده.

صفحه : 129
مفسرین گفته‌اند بعد از حکایت عیسی نصارای نجران زبان باعتراض گشوده گفتند ای محمّد چرا عیسی را دشنام میدهی و نام بندگی بر او مینهی اینکه از تو بسندیده نیست سید عالم فرمود آیا نام عبد اللّه بر عیسی دشنام است او بنده‌ایست فرستاده خدا
«کلمة القیها الی العذراء البتول»
آتش غضب عاقب و سید که رؤساء وفد نجران بودند بر افروخت گفتند آیا دیده‌ئی ولدی بی پدر مخلوق گردد اینکه بود که حق تعالی اینکه آیه فرستاد «إِن‌َّ مَثَل‌َ عِیسی عِندَ اللّه‌ِ» تا آخر.
الحَق‌ُّ مِن رَبِّک‌َ فَلا تَکُن مِن‌َ المُمتَرِین‌َ آیه اگر چه خطاب برسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است ای محمّد بدان که حق را شریک و انبار نیست و پروردگار تو در وحدت و حقانیت بی شریک و بی مثل و بی نظیر است و از خلق بی‌نیاز و همه ممکنات نیازمند باویند و ایجاد و اختراع منحصر بآن ذات و حقیقت فردانیت است علت موجده و علت مبقیه فقط ذات حقانیت او است مبادا از مغالطه کاریها و جزاف‌گوئیهای مشرکین شک و ریبی بر تو پدید گردد.
البته خدای تعالی بعلم ازلی میدانست که رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم آن عقل کل آن مخلوق اول که شالوده معرفت و توحید است هیچ وقت شک و ریبی پیرامون او نمیگردد و مثل جبل راسخ در وحدت شناسی چنان ثابت و مستقر است که بادهای اوهام و تشکیک مشرکین او را تکان نخواهد داد، شاید چنین خطابها برای تأکید و اهمیت مطلب است و شاید اشاره باین باشد که اصلا تو گوش بحرفها و مزخرفات کافرین و مشرکین نده که اینها بطمع افتند که در عقیده با آنها همراهی کنی و شاید چنانچه بعضی گفته اگر چه خطاب بشخص رسول است لکن مقصود امتند که از گفتار عیسویان در قلبشان خللی عارض نگردد.
فَمَن حَاجَّک‌َ فِیه‌ِ مِن بَعدِ ما جاءَک‌َ مِن‌َ العِلم‌ِ فَقُل تَعالَوا نَدع‌ُ أَبناءَنا وَ أَبناءَکُم وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُم وَ أَنفُسَنا وَ أَنفُسَکُم ظاهرا آیه متفرع بر آیات بالا است و مرجع ضمیر «فیه» عیسی علیه السّلام است و خطاب برسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است که اگر اینکه جماعت نصاری در امر عیسی با تو پس از

صفحه : 130
آنکه تو دانا گردیدی بحکایت عیسی و دانستی که مثل عیسی در بندگی و مخلوقیت و بی پدر بدنیا آمدن مثال آدم است که بدون پدر و مادر پس از آنکه بقدرت ایزدی از خاک سرشته شده بود بامر «کن» تکوینی بوجود آمده ارشاد بر اینکه است آنکسی که قدرت داشت آدم را بی پدر و مادر بیافریند البته قدرت داشت آدم را بدون پدر بوجود آورد ظاهرا آیه راجع بنصاری است که پس از آنکه رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله از طریق برهان اثبات مینماید که عیسی بنده و رسول خدا است و آنها انکار میکنند خطاب میرسد ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله باینهائیکه با تو راجع بعیسی محاجه میکنند بگو پس از آنکه من از طریق وحی عالم گردیدم و راجع بعیسی حق گفتم اگر کلام مرا نمی‌پذیرید و رسالت مرا انکار دارید راه دیگری نداریم مگر اینکه در حق هم دعای بد نمائیم یعنی نفرین کنیم پس بگو بیائید ما پسرهای خود را میآوریم شما هم پسرهای خود را بیاورید، ما زنهای خود را میآوریم شما هم زنهای خود را بیاورید، ما نفسهای خود را حاضر میکنیم شما نیز نفسهای خود را حاضر گردانید، پس از اینکه در مقابل هم جمع شدیم در باره هم نفرین کنیم لعن و عذاب خدا دروغگو را بگیرد.
ثُم‌َّ نَبتَهِل فَنَجعَل لَعنَت‌َ اللّه‌ِ عَلَی الکاذِبِین‌َ «نَبتَهِل» را هم بدعای با تضرع ترجمه کرده‌اند و هم بلعنت کردن.
گفته‌اند در اینجا مخاطب نمایندگان مسیحیانی بودند که در سال دهم هجرت از نجران بحضور پیغمبر آمدند و نام پیشوای آنها عبد المسیح بود اینکه جماعت در مسجد رسول آمدند و چون آنها دست از الوهیت مسیح بر نداشتند بوحی الهی رسول صلّی اللّه علیه و آله از آنها خواست که در باره یکدیگر نفرین کنند و چون آن وعده بفردای آنروز قرار شد اسقف مسیحیان شب بآنها گفت اگر با خانواده خود بیاید بدانید که او بکار خود مطمئن میباشد حاضر نشوید و اگر با اصحاب آمد حاضر گردید با وی مباهله کنید.

صفحه : 131
در کشف الاسرار گفته روز مباهله بیست و یکم از ماه ذی الحجه بود و تمام مسلمین از سنی و شیعه بدون اختلاف نقل کرده‌اند که در روز مباهله رسول [ص] برای نفرین رو بصحرا نهاد و دست حسن علیه السّلام را گرفت و حسین علیه السّلام در بغل خود قرار داد و فاطمه علیها سلام از پشت پدر و علی علیه السّلام از عقب با هم روان شدند و رسول صلّی اللّه علیه و آله بآنها دستور داد که چون من دعا کنم شما آمین گوئید.
دانشمندان و مهتران نصاری وقتی آنها را اینکه طور دیدند ترسیدند و گفته‌اند ای جماعت نصاری «انا نری وجوها لو سألوا اللّه عز و جل ان یزیل جبلا من مکانه لأزاله فلا تبتهلوا فتهلکوا و لا یبقی علی وجه الارض نصرانی الی یوم القیامة»«1» وقتی ترسایان اینکه سخنان از بزرگان خویش شنیدند همه ترسیدند و از مباهله گذشتند و طلب صلح کردند و حزیه قبول کردند به اینکه که هر سال دو هزار حله بدهند، هزار در ماه صفر و هزار در ماه رجب مصطفی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم با آنها صلح بست آنگاه رسول خدا گفت
«و الذی نفسی بیده لو تلاعنوا لمسخوا قردة و خنازیر و لاضطرم علیهم الوادی نارا و لاستأصل نجران و اهله حتی الطیر علی الشجر و لما حال الحول علی النصاری کلهم حتی هلکوا»
«2».
رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم گفت آتش آمد بر هوا ایستاد اگر ایشان مباهله کرده بودند در همه روی زمین از آنها یکی باقی نمیماند، و اصحاب مباهله پنج نفر بودند:
-----------------------------------
(1) بزرگ آنها که گفته‌اند بنام عاقب بود گفت ای جماعت من رویهائی می‌بینم که اگر از خدا طلب کنند کوه از جای خودش زائل میگردد پس شما برای نفرین حاضر نشوید که هلاک خواهید گردید و احدی تا روز قیامت از نصاری در روی زمین باقی نمیماند.
(2) قسم بآنکسیکه نفس من بدست او است اگر آنها برای نفرین حاضر شده بودند مسخ میگردیدند بخوک و میمون و بر آنها بیابان آتش میشد و نجران و اهلش مستأصل میگردیدند حتی کبوتر بر درخت و چنین بود حال نصاری تا اینکه تمامشان هلاک میگردیدند.

صفحه : 132
مصطفی صلّی اللّه علیه و آله و زهرا [ع] و مرتضی و حسن و حسین علیهم السلام آن ساعت که بصحرا شدند رسول ایشان را در پناه خود گرفت و گلیم بر ایشان پوشانید و گفت
«اللهم ان‌ّ هؤلاء اهلی»
جبرئیل آمد و گفت
« یا محمّد [ص] و انا من اهلکم»
چه باشد یا محمّد اگر مرا بپذیری و در شماره اهل بیت خویش آری، رسول (ص) گفت
« یا جبرئیل و انت منا»
ای جبرئیل تو هم از مائی، جبرئیل بازگشت و در آسمانها مینازید و فخر میکرد و میگفت
«من مثلی و انا فی السماء طاوس الملائکة و فی الارض اهل بیت محمّد صلّی اللّه علیه و آله»
یعنی کیست مثل من که در آسمان رئیس فرشتگانم و در زمین از اهل بیت محمّد [ص] خاتم پیمبرانم. [پایان] در مجمع گفته باجماع مفسرین مراد «بابنائنا» حسن و حسین [ع] دو پسر پیغمبرند و اینکه پسر دختر إبن است فی الحقیقة.
و إبن ابی علان که یکی از ائمه معتزله است گفته آیه دلالت دارد که حسن و حسین در آن وقت بالغ بودند زیرا که مباهله جایز نیست مگر با اشخاص بالغ و اصحاب ما گفته‌اند صغر سن و نقصانش قبل از رسیدن بحدّ احتلام و بلوغ راجع بتعلق احکام شرعیه است و منافی با کمال عقل نیست و چون آنها در آن وقت در کمال نیکی بودند محال نیست که در آن وقت در کمال عقل بوده باشند باضافه نزد ما ممکن است بگوئیم بخرق عادت خدای تعالی آنها را نخصیص داده باشد بچیزی که دیگران با آن شرکت نداشته باشند پس اگر صحیح که گفته شود در اینکه سن کمال عقل غیر معتاد است گوئیم بر ائمه جائز است نه بر غیر آنها و اینکه دلالت دارد بر اختصاص آنها و بلندی مرتبه آن بزرگواران و مؤید آن احادیثی است که از نبی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم رسیده که گفته
«هذان امامان قاما او قعدا»
. «و نسائنا» اتفاقی است که مراد فاطمه [ع] بوده زیرا که غیر از او زن دیگری در مباهله حاضر نبوده و اینکه دلالت دارد بر تفضیل زهرا [ع] بر تمام زنها و مؤید آن آنست که خبر آمده که نبی [ص] فرموده
«فاطمة بضعة منی،
هر کس او را اذیت کند مرا اذیت میکند و گفته خداوند غضب میکند بغضب فاطمه [ع]

صفحه : 133
و راضی میشود برضایت فاطمه [ع] و بروایت صحیح از حذیفه نقل شده که گفته شنیدم که رسول [ص] میگفت ملکی بر من آمد و مرا بشارت داد که فاطمه سیّده زنان اهل بهشت و زنان امت منند، و از شعبی از سروق از عایشه که گفت نبی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بفاطمه در خفا چیزی گفت فاطمه خندید از او سؤال کردم گفت بمن فرمود آیا رضایت نداری که سیده نساء هذه الامة و نساء المؤمنین باشی اینکه بود که خندیدم «و نسائکم» یعنی هر کس را بخواهی از زنهای خودتان را.
«و انفسنا» یعنی علی خاصه که انفسنا مخصوص بعلی علیه السّلام است و جایز نیست گفته شود که مقصود خود پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است زیرا که جایز نیست شخص خودش خود را بخواند و صحیح است که غیر خود را بخواند و وقتی گفت انفسنا لا بد باید اشاره بغیر رسول باشد و چون احدی نگفته در مباهله غیر علی و فاطمه و حسنین علیهم السلام کسی حاضر بوده و اینکه دلالت دارد بر منتهای فضل و علوّ درجه علی [ع] در اینکه در فضل بجائی برسد که احدی بآن درجه نرسیده باشد زیرا که در اینجا او را قرار داده نفس رسول [ص] و احدی در اینکه مقام نزدیک باو نیست و از آنچه از روایات مؤکد مینماید اینکه را آن حدیث صحیح است از نبی صلّی اللّه علیه و آله که سؤال کرده شد از بعض اصحاب او گوینده گفت علی است حضرت گفت از تو سؤال کردم از مردم و از نفس خودم سؤال ننمودم و نیز قول رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم لزیدة الاسلمی ای یزید علی را دشمن مدار زیرا که او از من است و من از اویم همانا مردم از درختهای متفرق آفریده شده‌اند و من و علی از یک درخت خلق شده‌ایم.
«و انفسکم» یعنی هر کس را که میخواهید از مردهای خودتان.
«ثم نبتهل» یعنی در دعا تضرع کن از إبن عباس و بقولی نلتعن فنقول لعن الکاذبین فنجعل لعنة اللّه علی الکاذبین».
در اینکه آیه دلالت است بر اینکه نصاری دانستند که حق با رسول است اینکه بود که از مباهله امتناع کردند و بر ضرر خود اقرار نمودند و قبول جزیه

صفحه : 134
نمودند و اگر نمیدانستند حقیقت رسول را از مباهله امتناع نمیکردند و خفت جزیه دادن را بر خود روا نمیداشتند.
إِن‌َّ هذا لَهُوَ القَصَص‌ُ الحَق‌ُّ وَ ما مِن إِله‌ٍ إِلَّا اللّه‌ُ وَ إِن‌َّ اللّه‌َ لَهُوَ العَزِیزُ الحَکِیم‌ُ [پایان] همانا بحقیقت و درستی اینکه داستان عیسی و کید یهودیان و عروج عیسی علیه السلام بآسمان تماما حق و صدق است و الهی و معبودی نیست مگر او و هر آینه او است خدای غالب و درستکار.
فَإِن تَوَلَّوا فَإِن‌َّ اللّه‌َ عَلِیم‌ٌ بِالمُفسِدِین‌َ پس از اینکه همه آثار صدق اگر اینکه کافرین معاندین از قبول اسلام امتناع ورزیدند و از حق اعراض نمودند محققا خدای تعالی بآنهائیکه در مقام تباهکاری و فساد کوشش میکنند عالم و دانا است و آنها بپاداش عملشان خواهند رسید.

صفحه : 135

[سوره آل‌عمران (3): آیات 64 تا 73]

اشاره

قُل یا أَهل‌َ الکِتاب‌ِ تَعالَوا إِلی کَلِمَةٍ سَواءٍ بَینَنا وَ بَینَکُم أَلاّ نَعبُدَ إِلاَّ اللّه‌َ وَ لا نُشرِک‌َ بِه‌ِ شَیئاً وَ لا یَتَّخِذَ بَعضُنا بَعضاً أَرباباً مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ فَإِن تَوَلَّوا فَقُولُوا اشهَدُوا بِأَنّا مُسلِمُون‌َ (64) یا أَهل‌َ الکِتاب‌ِ لِم‌َ تُحَاجُّون‌َ فِی إِبراهِیم‌َ وَ ما أُنزِلَت‌ِ التَّوراةُ وَ الإِنجِیل‌ُ إِلاّ مِن بَعدِه‌ِ أَ فَلا تَعقِلُون‌َ (65) ها أَنتُم هؤُلاءِ حاجَجتُم فِیما لَکُم بِه‌ِ عِلم‌ٌ فَلِم‌َ تُحَاجُّون‌َ فِیما لَیس‌َ لَکُم بِه‌ِ عِلم‌ٌ وَ اللّه‌ُ یَعلَم‌ُ وَ أَنتُم لا تَعلَمُون‌َ (66) ما کان‌َ إِبراهِیم‌ُ یَهُودِیًّا وَ لا نَصرانِیًّا وَ لکِن کان‌َ حَنِیفاً مُسلِماً وَ ما کان‌َ مِن‌َ المُشرِکِین‌َ (67) إِن‌َّ أَولَی النّاس‌ِ بِإِبراهِیم‌َ لَلَّذِین‌َ اتَّبَعُوه‌ُ وَ هذَا النَّبِی‌ُّ وَ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ اللّه‌ُ وَلِی‌ُّ المُؤمِنِین‌َ (68)
وَدَّت طائِفَةٌ مِن أَهل‌ِ الکِتاب‌ِ لَو یُضِلُّونَکُم وَ ما یُضِلُّون‌َ إِلاّ أَنفُسَهُم وَ ما یَشعُرُون‌َ (69) یا أَهل‌َ الکِتاب‌ِ لِم‌َ تَکفُرُون‌َ بِآیات‌ِ اللّه‌ِ وَ أَنتُم تَشهَدُون‌َ (70) یا أَهل‌َ الکِتاب‌ِ لِم‌َ تَلبِسُون‌َ الحَق‌َّ بِالباطِل‌ِ وَ تَکتُمُون‌َ الحَق‌َّ وَ أَنتُم تَعلَمُون‌َ (71) وَ قالَت طائِفَةٌ مِن أَهل‌ِ الکِتاب‌ِ آمِنُوا بِالَّذِی أُنزِل‌َ عَلَی الَّذِین‌َ آمَنُوا وَجه‌َ النَّهارِ وَ اکفُرُوا آخِرَه‌ُ لَعَلَّهُم یَرجِعُون‌َ (72) وَ لا تُؤمِنُوا إِلاّ لِمَن تَبِع‌َ دِینَکُم قُل إِن‌َّ الهُدی هُدَی اللّه‌ِ أَن یُؤتی أَحَدٌ مِثل‌َ ما أُوتِیتُم أَو یُحاجُّوکُم عِندَ رَبِّکُم قُل إِن‌َّ الفَضل‌َ بِیَدِ اللّه‌ِ یُؤتِیه‌ِ مَن یَشاءُ وَ اللّه‌ُ واسِع‌ٌ عَلِیم‌ٌ (73)

صفحه : 136

[ترجمه]

بگو ای اهل کتاب بیائید بسوی آن کلمه‌ئی که بین ما و شما یکسان است یعنی کلمه حق و اینکه پرستش نکنیم مگر خدا را و چیری را با او شریک نیاوریم و بعضی بعض دیگر را بغیر خدا بربوبیت نگیریم پس اگر (کفار) از حق رو گردانیدند پس شما بگوئید گواه باشید که ما تسلیم شدگان خداوندیم [64]
ای اهل کتاب برای چه راجع بابراهیم با هم نزاع و مجادله میکنید در حالی که تورات و انجیل نازل نشد مگر بعد از زمان ابراهیم آیا تعقل نمیکنید [65]
شما آنهائید که در آنچه بآن علم ندارید محاجه میکنید (یعنی حجت میطلبید) پس چرا گفتگو میکنید در چیزی که بآن علم ندارید و خدا میداند و شما نمیدانید [66]
ابراهیم یهودی نبود و نصرانی نبود لکن از دینهای باطل پاک و باسلام مایل بود و ابراهیم از مشرکین نبود [67]
همانا سزاوارترین مردم بابراهیم کسانی میباشند که پیروی او را نمودند و بوی ایمان آوردند و خدا یاور مؤمنین است [68]
طائفه‌ئی از (یهود) اهل کتاب همّت بر اینکه گماشتند که شما را گمراه گردانند و گمراه نمیکنند مگر خودشان را و نمیدانند [69]
ای اهل کتاب برای چه بآیات خدا کافر میشوید در حالیکه (بر صحت آن) گواهید [70]
ای اهل کتاب برای چه حق را بباطل میپوشانید و حق را پنهان میگردانید در صورتی که شما (حقانیت آنرا) میدانید [71]
جماعتی از اهل کتاب گفتند در اول روز ایمان آرید بر آنچه فرستاده شده بر کسانیکه ایمان آورده‌اند و در آخر روز کافر گردید شاید مؤمنین از ایمانشان برگردند [72]
و ایمان نیاورید مگر بکسی که تابع دین شما گردید ای رسول بگو همانا هدایت دین خدا است که بکسی عطا شده مثل آنچه بشما داده شده آیا شما حجت میآورید نزد پروردگارتان بگو فضل و فزونی بدست خدا است بهر کس بخواهد عطا میکند و خدا فزونی دهنده و دانا است [73].

صفحه : 137

(توضیح آیات)

قُل یا أَهل‌َ الکِتاب‌ِ تَعالَوا إِلی کَلِمَةٍ سَواءٍ بَینَنا وَ بَینَکُم مفسرین در شأن نزول آیه گفته‌اند شأن نزول آیه تا قوله تعالی «وَ اللّه‌ُ وَلِی‌ُّ المُؤمِنِین‌َ» اینکه بود که نصارای نجران در مدینه آمدند و یهودیان مدینه با آنها مصاحبه کردند و بینشان در باره ابراهیم علیه السّلام نزاع واقع گردید نصاری گفتند ابراهیم از ما بود و ما باو اولیتریم و یهودیان نیز چنین گفتند بحکومت نزد رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم آمدند رسول گفت «ما کان‌َ إِبراهِیم‌ُ یَهُودِیًّا وَ لا نَصرانِیًّا» ابراهیم نصرانی و یهودی نبود و شما باو اولیتر نمیباشید بلکه مسلمان بود و من باو اولیترم یهودیان گفتند ای محمّد [ص] همانا تو را می‌باید که در باره تو ما آن گوئیم که نصاری در باره عیسی گفتند و عیسویان گفتند تو را می‌باید که ما تو را آن گوئیم که یهودیان عزیر را گفتند خدای تعالی اینکه آیه را فرستاد و هر دو فرقه را رد نمود و برسولش خطاب نمود که باینها بگو «تعالوا» یعنی بیائید «الی کلمة سواء» بسخنی مستوی «سواء» مصدر است و در آن مفرد و تثنیه و جمع و مذکر و مؤنث یکسان است یعنی بیائید بسوی سخنی که در میان ما و شما راست و درست است.
و گفته‌اند در مصحف إبن مسعود است «الی کلمة عدل» یعنی عادلة و بقولی «الی کلمة سواء» یعنی نصفة کلمة انصاف مثل اینکه گفته میشود «دعا فلان الی سواء و السویة یعنی انصاف.
أَلّا نَعبُدَ إِلَّا اللّه‌َ وَ لا نُشرِک‌َ بِه‌ِ شَیئاً وَ لا یَتَّخِذَ بَعضُنا بَعضاً أَرباباً مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ در مجمع البیان گفته «أَن لا تَعبُدُوا إِلَّا اللّه‌َ» اینکه عبادت و پرستش نکنید مگر خدا را زیرا که عبادت محقق و سزاوار نیست مگر او را «و لا تشرک به» در عبادت چیزی را با او شریک نیاورید «وَ لا یَتَّخِذَ بَعضُنا بَعضاً أَرباباً مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ» در معنی آیه اختلاف است بقولی معنی اینکه جمله اینکه است که نگیرید «بعضا»

صفحه : 138
یعنی عیسی را رب نگیرید زیرا که عیسی [ع] بعضی از مردم بشمار میآید.
و بقولی احبار (مرتاضین) را ارباب نگیرید به اینکه که آنان را اطاعت کنید اطاعت ارباب مثل اینکه گفته شود «اتَّخَذُوا أَحبارَهُم وَ رُهبانَهُم أَرباباً مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ» و از ابی عبد اللّه علیه السّلام روایت شده که فرموده
«ما عبدوهم من دون اللّه و لکن حرموا لهم حلالا و احلوا لهم حراما»
یعنی احبار را عبادت ننمودند فقط احبار حرام را بر آنها حلال گردانیدند و حلال را حرام و آنها گرفتند و پذیرفتند و اینکه بود اخذ و گرفتن ارباب را بغیر خدا، و نیز روایت شده که چون اینکه آیه نازل شد عدی بن حاتم گفت یا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله ما آنها را عبادت نکرده‌ایم حضرت فرمود آیا نبود که برای شما حلال کردند و حرام نمودند پس قول آنها را گرفتید گفت آری، نبی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود اینکه همانست «فان تولوا» (پس شما ای مسلمانان) در مقابل اعراض آنها از حق و تجدید نمودن اقرار و مخالفت نمودن با آنها بگوئید «اشهدوا بانا مسلمون» یعنی در حال اخلاص مقرون بتوحید چنین کلمه را بزبان جاری نمائید. [پایان] و بعضی در کلمه «سواء» گفته‌اند مقصود آن کلمه توحیدی است که تمام پیمبران متفق بر آن بودند و هیچ یک از رسولان در آن اختلاف نکرده‌اند و تمام کتب الهی شاهد بر آنست و آن اینست «ان لا نعبد الا اللّه» و برای او شریک قرار ندهیم و نگوئیم مسیح یا عزیر را إبن اللّه و عبادت رهبانیین را نکنیم.
ممکن است آیه را اینکه طور توجیه کنیم به اینکه که گفته شود چون بدلالت آیات بالا روی سخن بیهود و نصاری است و شاید مقصود از «کلمه» عبارت از آن اصلی باشد که تمام اهل ادیان و کلیه افراد دیانات و آنهائی که در اصل وجود حق تعالی و اله عالم متفق الکلمه میباشند و همه معتقد و معترفند که عالم را مبدء و الهی است بلکه فطرت همه موجودات شاهد بر آنست و اینکه کلمه اصل و معنی دین است بلکه همه بزبان اظهار مینمایند که خدا یکی است حتی نصاری در تثلیث و اقانیم ثلاثه مدعی وحدتند سه شیئی مباین و ممتاز از هم نمیگویند چنانچه از گفتارشان

صفحه : 139
برمیآید که سه را یکی و یکی را سه مینامند.
خلاصه شاید مقصود از آن «کلمه» که فرموده «سَواءٍ بَینَنا وَ بَینَکُم» کلمه توحید وجود حق تعالی باشد که اصل دیانات و پایه هر دینی و ملتی است بلکه در اصل وحدت نیز اختلافی نیست اختلاف بین مؤمنین و باقی ادیان در مراتب وحدت است که آن وحدت حقیقی که جامع باشد بین وحدت ذات و صفات و افعال و معبودیت منحصر بدین مقدس اسلام است، نصاری و نیز یهود خدا را در ذات یکی میدانند لکن در صفات او را منزه و مبرا از صفات مخلوقین ستایش نمیکنند چنانچه تولید مثل و اولاد داشتن را بآن ذات متعال نسبت میدهند آن ذاتی که منزه از صفات ممکنات است و نیز در عمل غیر خدا را متصرف در عالم میدانند و نیز در مقام عبودیت غیر را در عبادت شریک خدا میگردانند.
و آیه ارشاد بحکم عقل باشد که بحکم عقل سلیم ما باید عبادت و پرستش ننمائیم مگر خدا را و چیزی را شریک او نگردانیم نه در صفات حقیقیه و نه در تدبیر عالم و آن حقیقت واحد احد را منزه و مبرا گردانیم از نواقص امکانی و برای او شریک و مثل نگوئیم و نیز پرستش و عبودیت را منحصر باو گردانیم و نباید بعضی از خودمان را که مخلوق و ممکن و محتاج الی اللّه میباشیم بعضی دیگر را ارباب و معبود خود بگیریم عبودیت و پرستش و بندگی مخصوص بمقام کبریائی است.
واقعا اگر دلیلی نداشتیم برای اثبات حقانیت دین اسلام مگر ارشاد بکلمه طیبه «لا إِله‌َ إِلَّا اللّه‌ُ» و هدایت یافتن ما بوحدت حقه حقیقیه توحید ما را کافی بود الان در عالم چه دینی و چه رویه‌ئی و چه روشی غیر از دین اسلام ممکن است ما را بسر حدّ معرفت بمقام الوهیت که اصل هر کمال و فضیلتی است و منشأ هر نیکی و احسانی است و منتهای هر درجه و مقامی است برساند مگر پرتو دین اسلام و چنگ زدن بریسمان محکم ایمان که اگر بوظائف عبودیت عمل نمائیم و در عبادت و خلوص کامل گردیم ممکن است داخل در بندگان خاص گردیم و در

صفحه : 140
«مَقعَدِ صِدق‌ٍ عِندَ مَلِیک‌ٍ مُقتَدِرٍ» متمکن گردیم» اللهم ارزقنا.
فَإِن تَوَلَّوا فَقُولُوا اشهَدُوا بِأَنّا مُسلِمُون‌َ چنانچه ظاهر است در اینکه آیات راجع بارشاد نصاری بسیار مبالغه نموده اول راجع بداستان مریم و مادرش آیاتی آورده و سخن گفته سپس راجع بعیسی و رو برو شدن با یهودیها و معجزاتیکه برای اثبات رسالت از او ناشی گردیده و یاری جستن او از حواریین- و حضرتش در اینکه من بنده خدا و رسول اویم بسیار پا فشاری کرده و نیز در انجام دادن وظیفه بندگی رسالت خود را با حسن وجه انجام داده پس از انجام امر رسالت و تصمیم گرفتن یهودیها برای قتل او خدای تعالی خبر میدهد که برای حفظ او از کید یهودیان گفتیم «یا عِیسی إِنِّی مُتَوَفِّیک‌َ وَ رافِعُک‌َ إِلَی‌َّ الخ» تو را بسوی خود بالا میبریم و تو را از کید و ظلم آنها حفظ میکنیم و باقی حکایت او، و استدلال رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله که عیسی علیه السّلام مثل آدم ابو البشر بنده و رسول خدا است و چون نصاری در امر عیسی [ع] لجاج کردند حضرتش حاضر گردید برای نفرین که باطل از حق جدا گردد در اینکه عمل نیز جماعت نصاری حاضر نگردیدند تا اینکه آیه اخیر نازل گردید و بآنها پیش نهاد کرد که بیائید در آن کلمه‌ئی که بین ما و شما مساوی است و همه معترف بآنیم و بزبان اظهار میکنیم اتفاق کنیم و همه‌مان در عبادت و پرستش برای او شریک نگیریم و غیر او را مولی و ارباب خود قرار ندهیم خلاصه همگان در کلمه توحید و یکتا پرستی متفق گردیم.
یا أَهل‌َ الکِتاب‌ِ لِم‌َ تُحَاجُّون‌َ فِی إِبراهِیم‌َ وَ ما أُنزِلَت‌ِ التَّوراةُ وَ الإِنجِیل‌ُ إِلّا مِن بَعدِه‌ِ در شأن نزول آیه مفسرین گفته‌اند چون دانشمندان یهود و نصارای نجران راجع بابراهیم نزاع کردند و هر یک ادعاء میکردند که ابراهیم از ما و بر دین ما بوده اینکه بود که حق تعالی ادعای هر دو را باطل کرد و اینکه آیه «لِم‌َ تُحَاجُّون‌َ فِی إِبراهِیم‌َ» را نازل گردانید.
و اعتراض بآنها که «لِم‌َ تُحَاجُّون‌َ» و اشاره به اینکه که هر ادعائی برای اثبات

صفحه : 141
آن دلیل میخواهد و شما جماعت یهود و نصاری بچه دلیل چنین ادعاء میکنید که ابراهیم از شما و بر دین شما بوده بلکه اضافه بر اینکه دلیل بر اثبات گفتارتان ندارید دلیل بر خلاف آن دارید زیرا که تورات و انجیل بعد از زمان حضرت ابراهیم فرود آمده و گفته‌اند بین ابراهیم و موسی علیهما السلام هزار سال بود و بین عیسی و ابراهیم دو هزار سال.
أَ فَلا تَعقِلُون‌َ همزه استفهامی برای انکار آمده آیا چرا شما تعقل نمیکنید یعنی چرا شما در گفتار و عقائدتان فکر و رویه ندارید و تعقل نمیکنید در صورتی که زمان ابراهیم دو هزار سال پیش از زمان موسی و عیسی علیهما السلام بوده چگونه گوئید ابراهیم یهودی یا نصرانی بود یهودیت و نصرانیت از ملت موسی و عیسی پدید گردیده زیرا که تورات و انجیل بعد از زمان ابراهم نازل شده.
ها أَنتُم هؤُلاءِ حاجَجتُم فِیما لَکُم بِه‌ِ عِلم‌ٌ فَلِم‌َ تُحَاجُّون‌َ فِیما لَیس‌َ لَکُم بِه‌ِ عِلم‌ٌ وَ اللّه‌ُ یَعلَم‌ُ وَ أَنتُم لا تَعلَمُون‌َ در کلمه‌ها انتم گفته‌اند اهل کوفه بمد و همزه قرائت کرده‌اند و باقی بمد بی همزه خوانده‌اند و اصل کلمه انتم است و ها تنبیه و همچنین است هؤلاء که اصل کلمه اولاء است و ها تنبیه است و اینکه مثل آن ماند که کسی بگوید «اینکه انت» تو کجائی و تو او را جواب دهی «ها انا» یعنی من همین جا هستم.
ظاهرا آیه تنبیه اهل کتاب است و اعتراض بآنها که شما در چیزی که بآن علم دارید یعنی در کار محمّد صلّی اللّه علیه و آله که در کتاب تورات و انجیل بوصف و علامت و آثار خوانده‌اید و میدانید و از روی عناد در باره او محاجه میکنید و خود را بنادانی و شک در او بشبهه می‌اندازید در صورتی که در آنچه علم دارید اظهار بی اطلاعی میکنید و در چیزی که علم ندارید و در کتاب شما نیست که ابراهیم یهودی بود یا نصرانی با هم نزاع میکنید و خدا شأن و مقام ابراهیم و رویه وی را میداند و شما نمیدانید.

صفحه : 142
ما کان‌َ إِبراهِیم‌ُ یَهُودِیًّا وَ لا نَصرانِیًّا وَ لکِن کان‌َ حَنِیفاً مُسلِماً وَ ما کان‌َ مِن‌َ المُشرِکِین‌َ ابراهیم یهودی نبود نصرانی نبود هیچ بر خدا شریک نگرفت مسلمان بود از غل و غش امور طبیعی وارسته بود یکتا پرست بود گفته‌اند حنیف بمعنی موحد و مخلص است خداوند او را موصوف نمود بحنیف و مسلم شاید اشاره باین باشد که شما یهودیان که مدعی اینید که ابراهیم از شما است شما مشرکید که بر خدا اولاد قائل شده‌اید ابراهیم مشرک نبود موحد و مسلمان بود «ِن‌َّ الدِّین‌َ عِندَ اللّه‌ِ الإِسلام‌ُ» دین حق نزد خدا اسلام است اصل اسلام مأخوذ از سلّم است سالم گردیدن و خالی شدن از پرستش غیر حق تعالی و با او انباز نگرفتن و مصداق کامل اینکه دین همین اسلام است که تابعین او بایستی بتمام قوی و مشاعر رو باو آرند و یک دل و یک جهت مطیع امر اله گردند و عبادت و عبودیت را منحصر باو گردانند و ابراهیم علیه السّلام مصداق کامل چنین دینی بشمار میرفت اینکه است که او را متصف گردانیده به «حنیفا مسلما و ما کان من المشرکین که شما جماعت یهود و نصاری بر آن میباشید یعنی چون شما مشرکید ابراهم از شما تبری میجوید.
إِن‌َّ أَولَی النّاس‌ِ بِإِبراهِیم‌َ لَلَّذِین‌َ اتَّبَعُوه‌ُ وَ هذَا النَّبِی‌ُّ وَ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ اللّه‌ُ وَلِی‌ُّ المُؤمِنِین‌َ ظاهرا آیه بیهودیان و نصرانیان خبر میدهد که کسی را سزد که خود را بابراهیم نسبت دهد و خود را از کیش او و داخل در ملت او گرداند و در پی او باشد که موحد باشد.
بروایتی از نبی صلّی اللّه علیه و آله نقل میکنند که فرموده
«لکل نبی ولاة من المؤمنین و ان ولیی منهم ابی و خلیل ربی»
پس از آن اینکه آیه را قرائت کرد «إِن‌َّ أَولَی النّاس‌ِ بِإِبراهِیم‌َ الخ».
از بعض مفسرین است که اولی مأخوذ از ولی است و عرب قرب را ولی گویند مثل اینکه گفته شود «هو ولی منه» یعنی او نزدیک باو است و معنی آیه

صفحه : 143
اینکه است که نزدیک‌تر بابراهیم آنانند که در پی او بودند- و اینکه محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و امت او را سزد که گویند ما بر دین ابراهیم هستیم.
در کشف الاسرار است قوله تعالی «یا أَهل‌َ الکِتاب‌ِ لِم‌َ تُحَاجُّون‌َ فِی إِبراهِیم‌َ الخ» از روی حقیقت اینکه آیه اشارتست بلطف خدا با بنده‌گان و پسندیدن طاعت ایشان و جزای آن دادن باضعاف کردار ایشان چون خلیل اللّه که در راه توحید منزل داشت و در حقیقت تفرید هر چیز جز اللّه بگذاشت و همه در باخت، مال بمهمان داد و فرزند بقربان داد، و خود را بنیران. رب العالمین آن از وی پسندید و از وی حکایت کرده و گفت «فَإِنَّهُم عَدُوٌّ لِی إِلّا رَب‌َّ العالَمِین‌َ» ابراهیم آنست که هر چه دون ماست همه را بدشمن گرفت و دوستی ما بر همه اختیار کرد بزبان حال گوید:

امروزه که ماه من مرا مهمان است بخشیدن جان و دل مرا پیمانست

دل را خطری نیست سخن در جانست جان افشانم که روز جان افشانست
لا جرم رب العزة نقاب ضنت بر روی خلت وی فرو گذاشت و حجاب غیرت در میان وی و خلق نگذاشت، همه در وی دعوی کردند که وی ما راست، رب العزة گفت نی که او خدا راست «وَ اتَّخَذَ اللّه‌ُ إِبراهِیم‌َ خَلِیلًا» جهودان و ترسایان و مشرکان هر کسی در وی دعوی کردند، رب العزة او را از همه بری‌ء کرد و بخود قریب کرد و «ما کان‌َ إِبراهِیم‌ُ یَهُودِیًّا وَ لا نَصرانِیًّا وَ لکِن کان‌َ حَنِیفاً مُسلِماً» نظیر اینکه قصه سلمان است بروز خندق هر کس در او دعوی کرد مهاجران گفتند از ما است، انصار گفتند از ما است. مصطفی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم گفت نه آن و نه اینکه بلکه از ما است «السلمان منا اهل البیت» سلمان در جستن دین حق و راه مصطفی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم چندان ریاضت بر خود نهاد تا خود را تسلیم کرد تا او را ببندگی بفروختند چنانچه در قصه وی بیاید که بدایت کار که طالب حق بور و در جست و جوی مصطفی صلّی اللّه علیه و آله و دین وی بود در دیار حجاز زنی از جهنیه او را بخرید و او را شبانی فرمود و زبان حالش میگوید:

صفحه : 144

گردان گردان ببندگیت افتادم آن دولت شد که تا گفتمی آزادم
لا جرم چون آزادی خویش در آرزوی مشاهده مصطفی صلّی اللّه علیه و آله خرج کرد مصطفی [ص] با وی اینکه کرامت کرد که از همه باز پرید و با پناه عصمت خویش گرفت «من رفع خطوة الینا وجد نعمة لدینا و من وقع علیه غبار مرکبنا ظهرت علیه آثار نعمنا. و
فی الخبر من تقرب الی شبرا تقربت الیه ذراعا، و من تقرب الی ذراعا تقربت الیه باعا و من اتانی مشیا اتیته هرولة
، بعزت عزیز که اگر یک قدم در راه خدمت حق برداری هزاران نواله نعمت از مائده لطفش برداری
«منک یسیر خدمة و منه کثیر نعمة، منک قلیل طاعة و منه جلیل رحمة، منک قدم واحد و منه کرم وافر»
. خلیل قدمی چند برداشت در راه حق چنانچه گفت
«انی ذاهب الی ربی»
رب العزة آن قدم از او پسندید و جهانیان را بر اتباع آن خواند «فاتبعوا ملة ابراهیم خلیلا» ابراهیم روی بما نهاد و هر که ما را میخواهد تا بر پی او روان باشد، فرمان آمد که یا محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم یا مهتر عالم یا سید ولد آدم ابراهیم را فرزند توئی- و قرة العین مملکت توئی تو سزاوارتری که اتباع وی کنی که قدر امیران، امیران دانند، و اینکه امت تو بهترین امم ایشانند، اینکه است که رب العالمین گفت «إِن‌َّ أَولَی النّاس‌ِ بِإِبراهِیم‌َ لَلَّذِین‌َ اتَّبَعُوه‌ُ وَ هذَا النَّبِی‌ُّ وَ الَّذِین‌َ آمَنُوا» آنکه تابع و متبوع همه فراهم گرفت و تاج ولایت و محبت بر فرق ایمان ایشان نهاد و گفت «اللّه‌ُ وَلِی‌ُّ الَّذِین‌َ آمَنُوا» خدا یار و دوست مؤمنانست و بایشان نزدیک و لطیف و مهربانست و مهربانی او نه امروز بلکه از ازل تا جاویدان.
[پایان] مفسرین از کلبی و إبن عباس و صحابه روایت کرده‌اند که چون جعفر بن ابی طالب و اصحابش از مکه بحبشه هجرت کردند و رسول صلّی اللّه علیه و آله بمدینه مهاجرت کردند و پس از آنکه واقعه بدر و شکست قریش واقع گردید، مشرکین قریش و جمعی از بزرگان آنها کشته شده بودند بعضی از آنها در دار الندوه جمع گردیدند

صفحه : 145
و در اینکه باب اندیشه کردند رأی آنان بر اینکه قرار گرفت که بمعاونت نجاشی که پادشاه یمن بود از رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و اصحابش انتقام کشند- اینکه بود که مالی عظیم با تحف و هدایا بعمرو بن عاص و عمارة بن ابی معیط و عبد اللّه ابی ربیعة داده نزد نجاشی فرستادند و باو پیغام دادند که جعفر بن ابی طالب و اصحابش از ما گریخته و بجانب تو آمده و اینها جماعتی میباشند که در دین مخالف تواند و بر مذهب و طریقه تو طعنه میزنند و گفتند ما آمده‌ایم تا تو را از حال و حکایت آنها آگاه نمائیم که دشمن تو و بدخواه تواند و از نزدیک مردی آمده‌اند دروغ گو- جادوگر بدروغ میگوید من رسول خدایم و فرستاده او بخلق و در اینکه دعوی کسی تابع وی نگردیده مگر از اینکه سفهاء و نازیرکان و یا پس افتادگان چند کس که با وی برخواسته‌اند و او را یاری میکنند و ما که قریشیم و سران و سروران عربیم آنها را پیچانیدیم و با شعبی از زمین خود راندیم و کسی در آنها نباید مگر گرسنه‌گان و برهنه‌گان و گوشه افتادگان و اکنون که کار بر ایشان دشوار و جای بر ایشان ناخوش گردید- إبن عم خویش را نزد تو فرستاد تا دین تو بر تو بزیان آرد و ملک بر تو تباه کند و رعیت را بر تو بشورانند و نظام کار تو را بر هم زنند، اکنون ما آمده‌ایم تا ایشان را بدست ما دهی تا شرّ آنها را از تو باز داریم، و نشانه درستی اینکه حال اینکه است که ایشان وقتی که نزد تو آیند سجده نکنند و خدمت و تحیت ننمایند.
نجاشی کسی فرستاد و جعفر و اصحابش را بخواند چون بدر سرای نجاشی رسیدند جعفر از بیرون آواز داد «یستأذن علیک حزب اللّه» نجاشی گفت «فلیدخلوا بامان اللّه و ذمته» پس در آمدند و سجده نکردند و تحیتی که عادت ایشان بود نکردند، نجاشی گفت چرا سجده نکردید چنانچه دیگران میکنند گفتند «نسجد للّه الذی خلقک و ملک» سجده بآن کسی میکنیم که تو را آفریده و صاحب ملک گردانیده و آن تحیت که تو میگوئی وقتی میکردیم که بت پرست بودیم، نجاشی از کتاب تورات و انجیل شناخته بود که آنچه ایشان میگویند حق است هیچ نگفت

صفحه : 146
پس از آن گفت آنکس که آواز داد و اذن داخل شدن طلبید که بود جعفر گفت من بودم نجاشی گفت اکنون تو سخن گو جعفر گفت تو سلطانی و از اهل کتاب خدائی در حضرت تو سخن زیاد نگویم که ترک ادب است مختصر گویم از اینکه دو نفر عمرو بن عاص و عمار بن ابی معین بپرس که ما آزاده‌گان یا بندگانیم اگر بندگانیم و از مولای خود گریخته‌ایم ما را بصاحبان خویش بفرست، نجاشی گفت ای عمرو اینها چه کسانند بنده یا آزادند، عمرو گفت بل احرار کرامند و آزاده‌گانند، جعفر گفت از اینها بپرس هرگز خون بناحق ریخته‌ایم تا از ما قصاص خواهند عمرو گفت لا و لا قطرة جعفر گفت بپرس هرگز مال مردم بناحق و بغضب برده‌ایم تا باز دهیم عمرو گفت «لا و لا قیراطا منه» نجاشی گفت پس شما از آنها چه خواهید عمرو گفت ما همه بر یک دین بودیم آن دین که آباء و اجداد ما بر آن دین بودند و بر آن رفتند اکنون ایشان آن دین بگذاشتند و دین دیگری گرفتند و ما همه بر دین خویش مانده‌ایم نجاشی گفت ای جعفر آن چه دینی بود که داشتید و بگذاشتید و اکنون چیست که دارید جعفر گفت ما اول بر دین شیطان بودیم بت پرستی و کافری بخدای عز و جل و فرمان برداری از شیطان و اکنون خدا ما را بدین اسلام هدایت کرد از خدا رسول آمد و کتاب آورد چون کتاب عیسی و ما را هدایت کرد و کتاب او موافق کتاب عیسی و دین او است، نجاشی فرمود ناقوس زدند و هر قسیسی و راهبی که بود حاضر شد و نجاشی آنها را سوگند داد که بآن خدائی که انجیل را برای عیسی [ع] فرستاده هیچ یافتید در کتاب خویش که میان عیسی و قیامت پیغمبر مرسلی بیاید گفتند خواهد بود که عیسی را بآن بشارت داده و گفته «من آمن به فقد آمن بی و من کفر به فقد کفر بی» نجاشی گفت ای جعفر آن مرد از کار دین بشما چه فرماید جواب داد که کتاب خدا بر ما خواند و امر بمعروف کند و نهی از منکر نماید، نیکوئی با همسایگان و خویشاوندان و نواختن یتیمان و ما را بعبادت یک خدا خواند آن خدائی که یگانه و یکتا است، بی شریک و بی نظیر و بی همتا است: نجاشی گفت از آن کتاب که

صفحه : 147
بر شما میخواند چیزی بخوان، جعفر سوره عنکبوت و سوره روم را خواند، نجاشی و اصحاب او بسیار گریستند و گفتند ای جعفر «زد من هذا الحدیث الطیب» جعفر بر آنها سوره کهف را خواند.
عمرو بن عاص چون آن حال را دید خواست نجاشی را بخشم آورد گفت اینها بعیسی و مادرش ناسزا گویند نجاشی گفت ای جعفر در عیسی و مادرش چه گوئید جعفر سوره مریم را خواند، نجاشی مانند سر خلالی برآشفت و گفت و اللّه عیسی بر آنچه اینها گفته‌اند باین قدر افزونی نگفت آنگاه بجعفر و اصحاب او گفت در زمین من ایمن روید که کسی را نیست و نرسد که بشما ناسزا گوید و برنجاند که شما حزب ابراهیمید- عمرو گفت ای نجاشی کیست حزب ابراهیم «هؤلاء الرهط و صاحبکم الذی جاءوا من عنده و من اتبعهم» گفت حزب ابراهیم اینکه گروهند و آنکسیکه از نزد او آمده‌اند، مشرکین اینکه سخن را ندانستند و ادعا کردند که ابراهیم از ما بود و ما اولیتریم بابراهیم و بدین او پس رب العالمین در شأن ایشان و آن خصومت که در ابراهیم میگرفتند و دعوی میکردند اینکه آیه را در مدینه فرستاد بر وفق قول نجاشی.
«إِن‌َّ أَولَی النّاس‌ِ بِإِبراهِیم‌َ لَلَّذِین‌َ اتَّبَعُوه‌ُ الخ» اینکه حکایت را بسیاری از مفسرین با مختصر اختلافی نقل کرده‌اند.
وَدَّت طائِفَةٌ مِن أَهل‌ِ الکِتاب‌ِ لَو یُضِلُّونَکُم آیه بمؤمنین خبر میدهد شاید برای اینکه آنها را آگاه نماید که جماعت و طائفه‌ئی از اهل کتاب که ظاهرا یهودیها میباشند زیرا که جماعت جحود دوست داشتند و آرزو کردند و در سدد اغواء کردن مؤمنین و اصحاب رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بسیار پا فشاری میکردند که بهر قیمتی تمام میشود آنها را از دین خارج گردانند گفته‌اند خطاب بعمار و معاذ و حذیفه است و لو بمعنی ان است یعنی جماعتی از اهل کتاب آرزویشان اینکه است که شما را از دین حق گمراه گردانند.

صفحه : 148
وَ ما یُضِلُّون‌َ إِلّا أَنفُسَهُم وَ ما یَشعُرُون‌َ اینها مکر میکنند که با دسیسه کاریها و خدعه‌ها توانند شما مؤمنین را از دین حق و اسلام خارج گردانند، دیگر نمیدانند که مؤمنین در حفظ و کنف حق تعالی از شرّ آنها محفوظند و آنها از روی جهالت و بی خردی چنین گمان میکنند که میتوانند شما را گمراه نمایند، و گفته‌اند اضلال بمعنی اهلاک است مثل قول آنها «اذا اضللنا فی الارض» یعنی اهلکنا- اهل کتاب میخواهند شما را هلاک کنند در صورتی که اینکه آرزوی آنها بخودشان برمیگردد که آنها گمراه نمیکنند یا هلاک نمیگردانند مگر خودشان را و مشعر بآن نیستند که خدا یار و یاور مؤمنین است و دشمنی با آنها و فساد نمودن بضرر خودشان تمام میشود که خودشان سبب قتل و اسارت و هلاکتشان خواهند گردید.
یا أَهل‌َ الکِتاب‌ِ لِم‌َ تَکفُرُون‌َ بِآیات‌ِ اللّه‌ِ وَ أَنتُم تَشهَدُون‌َ آیه اعتراض بیهود و نصاری است که چگونه و چرا شما بآیات خدا کافر میشوید اشاره به اینکه که شما که اهل دیانتید و معتقد بوجود خدا میباشید چرا بآیات او کافر میگردید شاید مقصود از «آیات اللّه» آیات قرآن باشد که ظاهر و بین و خودش دلیل صدق خود میباشد و دال بر صدق رسول است انکار میکنید و شاید مقصود آیات تورات و انجیل باشد که متضمن و گواه اوصاف پیغمبر آخر الزمان صلّی اللّه علیه و آله میباشد در صورتی که شما گواهی میدهید که تورات و انجیل حق است و اوصاف رسول اللّه [ص] را در آن دیده‌اید.
یا أَهل‌َ الکِتاب‌ِ لِم‌َ تَلبِسُون‌َ الحَق‌َّ بِالباطِل‌ِ وَ تَکتُمُون‌َ الحَق‌َّ وَ أَنتُم تَعلَمُون‌َ و نیز باز اعتراض باهل کتاب است که «لم» بچه علت و سبب شما حق را بباطل میپوشانید و حق را که شاید مقصود آیات تورات باشد بباطل پنهان میگردانید یعنی باطل را که تحریف آیات تورات باشد بصورت حق در میآورید در صورتی که شما اوصاف رسول اکرم را میدانید و در آیات تورات خوانده‌اید و شما را در حقانیت او شکی نیست از روی عناد و دشمنی با اسلام دانسته و فهمیده کتمان

صفحه : 149
میکنید و انکار مینمائید ولی بایستی بدانید که آن چراغی که ایزد افروخته بدم سرد شما منطفی نخواهد گردید «و اللّه متم نوره و لو کره المشرکون» وَ قالَت طائِفَةٌ مِن أَهل‌ِ الکِتاب‌ِ آمِنُوا بِالَّذِی أُنزِل‌َ عَلَی الَّذِین‌َ آمَنُوا وَجه‌َ النَّهارِ مفسرین گفته‌اند دوازده نفر از اهل خیبر و غزییه متفق شدند که از روی مکر اول روز بدین محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم در آیند و در آخر روز چنین بنمایند که ما در کتاب خود تأمل کردیم و از علماء تحقیق نمودیم و بسیار با احبار و دانشمندان مجادله نمودیم بطلان دین شما بر ما روشن شد و نشانه نبی موعود در پیمبر شما نیست ممکن است باین حیله بعضی از اصحاب در دین مردد گردند و گمان کنند که اینکه سخن از روی گزاف نخواهد بود و با وجود علم و انصاف آنچه حق باشد نخواهند نهفت و باین سبب از طریق محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم منحرف خواهند گردید- حق تعالی مؤمنین را از اینکه مکر آنها خبردار گردانید و اینکه آیه «وَ قالَت طائِفَةٌ مِن أَهل‌ِ الکِتاب‌ِ الخ» نازل گردید.
از جماعتی از مفسرین نقل میکنند که گفته‌اند اینکه آیه در باره قبله نازل گردیده وقتی که برسول صلّی اللّه علیه و آله امر شد که در نماز از بیت المقدس رو بکعبه نماز کند اینکه مطلب بر یهودیان شاق آمد کعب اشرف و مالک بن خیف بجماعت خود گفتند در اول روز ایمان آورید، اول روز یعنی نماز صبح و متوجه کعبه شوید و در نماز عصر از آن روی ببیت المقدس بگردانید تا اینکه مسلمانها بگویند اینها که عالم‌تر از ما بودند از اینکه قبله یعنی کعبه رو گردانیدند پس ما نیز رجوع کنیم ببیت المقدس.
وَ لا تُؤمِنُوا إِلّا لِمَن تَبِع‌َ دِینَکُم و چون یهودیان فهمیدند مسلمانها بر مکر آنها مطلع گردیدند بتابعین خود گفتند ایمان نیاورید مگر برای کسیکه تابع دین شما و کیش شما گردد:
شاید مقصودشان چنین بوده که اگر رسول [ص] ببیت المقدس نماز خواند تابع او گردید و اگر بکعبه نماز خواند تابع نگردید.

صفحه : 150
قُل إِن‌َّ الهُدی هُدَی اللّه‌ِ خطاب برسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است که بگو هدایت از خدا است هر کس را خدا بخواهد او را موفق میگرداند و اسلام میآورد و او را بر اسلام ثابت میگرداند و مکر و حیله شما نفعی نمیبخشد «قُل إِن‌َّ الفَضل‌َ بِیَدِ اللّه‌ِ» و بگو فضل و رحمت بدست خدا است بهر کس خواهد عطا میکند.
در مجمع گفته در معنی آیه مفسرین بر چند قولند یکی از آنها اینست که که گفته‌اند تصدیق نکنید مگر بکسی که بوی علم و حکمت و بیان و حجت عطا شده باشد مثل اینکه بشما عطا شده مگر کسیکه تابع دین شما است از اهل کتاب و بقولی یهودیان خیبر بیهودیان مدینه گفتند نزدیک آنها نشوید که بصحبت آنها فریب خورید، و بقولی گفتند شما نمیشناسید بحق مگر کسی را که تابع دین شما باشد «أَو یُحاجُّوکُم عِندَ رَبِّکُم» یا محاجه کنید نزد پروردگارتان زیرا که دین شما صحیح‌تر است از دین آنها پس بر آنها «مؤمنین» نزد خدا بر شما حجتی ندارند و تمام اینها از کلام یهود است. و قوله تعالی «قُل إِن‌َّ الهُدی هُدَی اللّه‌ِ و قُل إِن‌َّ الفَضل‌َ بِیَدِ اللّه‌ِ یُؤتِیه‌ِ مَن یَشاءُ» کلام خدا است جوابا بیهود، در رد آنها بگو هدایت هدایت خدا است و فضل بدست خدا است پس بر آنها سزاوار نیست که انکار کنند بر احدی که عطا شود مثل آنچه بآنها عطا شده [حسن و ابو علی فارس] دوم «وَ لا تُؤمِنُوا إِلّا لِمَن تَبِع‌َ دِینَکُم» کلام یهود است و بعد از آن جمله «قُل إِن‌َّ الهُدی هُدَی اللّه‌ِ» کلام خدا است و جواب یهود و رد بر آنها است یعنی بگو ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله هدایت هدایت خدا است و فضل بید او است که عطا میکند مثل آنچه بشما (در نظر مسلمین) عطا شده مثل قوله «یُبَیِّن‌ُ اللّه‌ُ لَکُم أَن تَضِلُّوا» یعنی «ان لا تضلوا» و اینکه محاجه نکنید نزد پروردگارتان زیرا که بر آنها حجتی نیست و «هُدَی اللّه‌ِ» بدل است از «هُدَی» و خبر آن «أَن یُؤتی أَحَدٌ مِثل‌َ ما أُوتِیتُم» و اضافه در اینجا معلوم است پس حذف شد اول و دوم بجای او واقع گردید. [سدی و إبن جریح]

صفحه : 151
و ابو العباس مبرد گفته در اینجا چیزی حذف نشده و معنی اینکه است بگو (ای محمّد) هدایت هدایت خدا است کراهة «أَن یُؤتی أَحَدٌ مِثل‌َ ما أُوتِیتُم» یعنی از آنچه مخالف دین خدا است زیرا که خدا هدایت نمیکند کسی را که کافر و کاذب باشد پس هدایت خدا دور است از غیر مؤمنین- و چنین است تفسیر قوله تعالی «یُبَیِّن‌ُ اللّه‌ُ لَکُم کراهة» از اینکه گمراه گردید- و جماعتی گفته‌اند تقدیر اینکه است بگو ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله اینکه هدایت بسوی خیر هدایت خدا است پس ای یهود جحود نکنید اینکه باحدی عطا شود از نبوت مثل اینکه بشما عطا شد با اینکه نزد پروردگارتان محاجه کنید یعنی از آنها قبول نمیشود.
[قتاده و ربیع و جبائی] و بقولی هدایت هدایت خدا است یعنی حق آنست که خدا امر کرده پس هدایت را تفسیر کرده و گفته «أَن یُؤتی أَحَدٌ مِثل‌َ ما أُوتِیتُم أَو یُحاجُّوکُم» پس مولی آن شرع است و ما یحتاج به آن عقل است و تقدیر کلام اینکه است که هدایت هدایت خدا است که مشروع گردانیده و ما یحتاج باو عقل است که بآن عهد کرده پس اینجا چهار قول بود که گفته شد- و سوم آنها اینکه است که از اول آیه تا آخر در تقدیر و معنی کلام خدا است و در تقدیر و معنی چنین است «و لا تؤمنوا ایها المؤمنون» ای مؤمنین متابعت نکنید مگر کسی را که تابع دین شما است و آن دین اسلام است و تصدیق نکنید (و نپذیرید) قول کسی را که گفته عطا گردیده شده پس نبی‌ّ نیست پس از نبی شما و شریعتی نیست بعد از شریعت شما تا روز قیامت- و تصدیق نکنید به اینکه که برای احدی بر شما حجت باشد نزد پروردگار شما برای اینکه دین شما بهترین دینها و اینکه هدایت هدایت خدا است و اینکه فضل بدست خدا است پس آیه تمامش خطاب از جانب خدا بمؤمنین میباشد نزد تلبیس یهود برای مؤمنین تا اینکه گمراه نگردند.
و بر اینکه (توجیه) دلالت دارد آنچه ضحاک گفته اینکه یهود گفتند ما نزد پروردگارمان محتاج هستیم بکسیکه مخالفت کند ما را در دین ما پس خداوند

صفحه : 152
بیان کرد آنها مغلوبند و محکوم و اینکه مؤمنین غالبند و پیروز و قوله تعالی «قُل إِن‌َّ الفَضل‌َ بِیَدِ اللّه‌ِ» اراده کرده بآن نبوت و بقولی حجج آنچنانی که خدا بمحمد و کسانیکه با او میباشند، و بقولی نعم دین و دنیا، و قوله «بِیَدِ اللّه‌ِ» یعنی در ملک خدا و هو القادر علیه العالم بجملته «یُؤتِیه‌ِ مَن یَشاءُ» و در اینکه دلالت است که نبوت باستحقاق نیست و همچنین امامت زیرا که معلق بمشیت گردانیده و اللّه واسع الرحمة جواد- و بقولی واسع المقدور «یَفعَل‌ُ ما یَشاءُ» عالم است بمصالح خلق، و بقولی بعلم «حَیث‌ُ یَجعَل‌ُ رِسالَتَه‌ُ» هر جا بخواهد رسالتش را قرار میدهد «یَختَص‌ُّ بِرَحمَتِه‌ِ مَن یَشاءُ وَ اللّه‌ُ ذُو الفَضل‌ِ العَظِیم‌ِ» و تفسیر اینکه آیه در سوره بقره در عشر پس از صدم بیان شده و در اینکه آیات معجزه باهره است برای نبی ما زیرا که در آن اخبار است از باطنها که کسی آنرا نمیداند مگر علام الغیوب و نیز در آن دفع کید آنها است و لطف است برای مؤمنین در ثبات بر عقایدشان. [پایان]

صفحه : 153

[سوره آل‌عمران (3): آیات 74 تا 79]

اشاره

یَختَص‌ُّ بِرَحمَتِه‌ِ مَن یَشاءُ وَ اللّه‌ُ ذُو الفَضل‌ِ العَظِیم‌ِ (74) وَ مِن أَهل‌ِ الکِتاب‌ِ مَن إِن تَأمَنه‌ُ بِقِنطارٍ یُؤَدِّه‌ِ إِلَیک‌َ وَ مِنهُم مَن إِن تَأمَنه‌ُ بِدِینارٍ لا یُؤَدِّه‌ِ إِلَیک‌َ إِلاّ ما دُمت‌َ عَلَیه‌ِ قائِماً ذلِک‌َ بِأَنَّهُم قالُوا لَیس‌َ عَلَینا فِی الأُمِّیِّین‌َ سَبِیل‌ٌ وَ یَقُولُون‌َ عَلَی اللّه‌ِ الکَذِب‌َ وَ هُم یَعلَمُون‌َ (75) بَلی مَن أَوفی بِعَهدِه‌ِ وَ اتَّقی فَإِن‌َّ اللّه‌َ یُحِب‌ُّ المُتَّقِین‌َ (76) إِن‌َّ الَّذِین‌َ یَشتَرُون‌َ بِعَهدِ اللّه‌ِ وَ أَیمانِهِم ثَمَناً قَلِیلاً أُولئِک‌َ لا خَلاق‌َ لَهُم فِی الآخِرَةِ وَ لا یُکَلِّمُهُم‌ُ اللّه‌ُ وَ لا یَنظُرُ إِلَیهِم یَوم‌َ القِیامَةِ وَ لا یُزَکِّیهِم وَ لَهُم عَذاب‌ٌ أَلِیم‌ٌ (77) وَ إِن‌َّ مِنهُم لَفَرِیقاً یَلوُون‌َ أَلسِنَتَهُم بِالکِتاب‌ِ لِتَحسَبُوه‌ُ مِن‌َ الکِتاب‌ِ وَ ما هُوَ مِن‌َ الکِتاب‌ِ وَ یَقُولُون‌َ هُوَ مِن عِندِ اللّه‌ِ وَ ما هُوَ مِن عِندِ اللّه‌ِ وَ یَقُولُون‌َ عَلَی اللّه‌ِ الکَذِب‌َ وَ هُم یَعلَمُون‌َ (78)
ما کان‌َ لِبَشَرٍ أَن یُؤتِیَه‌ُ اللّه‌ُ الکِتاب‌َ وَ الحُکم‌َ وَ النُّبُوَّةَ ثُم‌َّ یَقُول‌َ لِلنّاس‌ِ کُونُوا عِباداً لِی مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ وَ لکِن کُونُوا رَبّانِیِّین‌َ بِما کُنتُم تُعَلِّمُون‌َ الکِتاب‌َ وَ بِما کُنتُم تَدرُسُون‌َ (79)

صفحه : 154

[ترجمه]

(خدای تعالی) اختصاص میدهد برحمت خودش هر کس را که بخواهد و خدا صاحب فضل بزرگست [74]
و بعضی از اهل کتاب کسی است که اگر قنطاری از مال نزد وی امانت گذاری بسوی تو رد میکنند و بعضی بقدری نادرستند که اگر دیناری باو امانت دهی پس نمیدهد مگر وقتی که بر علیه او ایستادگی کنی و یهودیان چنین گفتند که برای ما راهی بسوی امیین (یعنی عربها) نیست و بر خدا دروغ می‌بندند در حالیکه میدانند [75]
آری کسیکه بعهد خود وفا کرد و پرهیزگار گردید همانا خدا پرهیزگاران را دوست میدارد [76]
کسانیکه عهد و پیمان خدا را ببهای اندک فروختند آنها را در آخرت نصیبی نیست و خدا با آنها سخن نمیگوید و روز قیامت بسوی آنها نظر نمیکند و آنان را (از گناه) پاک نمیگرداند و برای آنها است عذاب دردناک [77]
و بعضی (از اهل کتاب) طائفه‌ئی میباشند که زبان خود را میگردانند بکتاب تا اینکه مردم گمان کنند از کتاب است و میگویند او از نزد خدا است و آن از نزد خدا نیست و بخدا دروغ می‌بندند در حالیکه میدانند [78]
برای هیچ بشری نسزد که (چون) خدا کتاب و نبوت و حکم باو عطا کند بمردم بگوید شما بندگان من گردید نه بندگان خدا، و لکن (پیمبران) بمردم گویند خدا شناسان باشید بسبب آنچه از کتاب تعلیم میگیرید و از آنچه تدریس میکنید [79].

صفحه : 155

(توضیح آیات)

یَختَص‌ُّ بِرَحمَتِه‌ِ مَن یَشاءُ وَ اللّه‌ُ ذُو الفَضل‌ِ العَظِیم‌ِ پس از بیان گفتگوی یهود با اهلش و خدعه و تلبیس آنها آیه بمؤمنین ابلاغ فرموده که خداوند مخصوص میگرداند برحمت خودش هر کس را که بخواهد شاید مقصود از رحمت مقام نبوت و رسالت باشد که چنین رحمتی بسته بمشیت و خواست الهی است و آن رحمت خواصی است که مخصوص بانبیاء و رسولان قرار داده، بعضی گفته‌اند مقصود قرآن و اسلام است «وَ اللّه‌ُ ذُو الفَضل‌ِ العَظِیم‌ِ» و خدا بمؤمنین صاحب فضل بزرگ است که قرآن را برای هدایت آنها نازل گردانیده، و بقول دیگر آیه عام است و رحمتش شامل میگردد بر هر کس که مشیتش اقتضاء نموده و لایق آن باشد.
آری میتوان رحمت خدا را تقسیم کرد برحمت عام و رحمت خاص بعبارت دیگر برحمت رحمانی که منبعث از اسم رحمت است. و رحمت رحیمی که از اسم رحیم شناخته میشود، و رحمت رحمانی رحمت عامی است که شمول دارد و بر تمام ماهیات و حقایق امکانیه احاطه کرده و شمول نموده و تمام موجودات امکانیه مشمول همان رحمت عام الهی میباشند در دعاء است «و برحمتک التی وسعت کل شی‌ء» صدر المتألهین صاحب اسفار گفته موجودات با کثرتشان و درجاتشان و مراتبشان و تقدم و تأخرشان «یجمعها حقیقة واحدة الهیة» شاید مقصودش از حقیقت واحده الهیه همان فیض منبسط و رحمت عام الهی باشد که ذره‌ئی از ذرات عالم وجود نیست که مشمول اینکه رحمت عام نباشد و اینکه رحمت رحمانی است که جمادات و نباتات و حیوانات و تمام عالم ملک و ملکوت و عقول و نفوس و مجردات و مادیات را فرا گرفته، و رحمت رحیمی که منبعث از اسم رحیم است اختصاص بمؤمنین دارد و بین مؤمنین مراتبی است که هر مؤمنی بقدر سعه و قوت ایمانش از آن رحمت خاص بهره‌مند گردیده چه قدر فرق است بین مؤمن با تقوی و غیر

صفحه : 156
آن و نیز بین مراتب متقین از جهت مراتب تقوی بسیار متفاوت است زیرا آن مؤمن پرهیزکاری که بکل وجه رو بحق دارد و هدف و مقصود اصلی او وجهه حق تعالی و رضای او باشد نه کمالات نفسانی یا مقامات اخروی چگونه چنین انسان کاملی را توان مقایسه نمود با آن مؤمن با تقوی که هدف اصلی او فائز شدن بدرجات بهشتی یا کمالات نفسانی باشد پس کسانی مخصوص میباشند برحمت خاص الهی که در آیه فرموده «یَختَص‌ُّ بِرَحمَتِه‌ِ مَن یَشاءُ» ظاهرا چنین اشخاصی میباشند و شاید مقصود از «مَن یَشاءُ» چنین باشد که باین مقام و مرتبه نمیرسد مگر کسی که خدا بخواهد از انبیاء و اولیاء که مشیت و خواست الهی او را بچنین فضیلتی معزز گردانیده نه عمل بنده و اینکه موهبت خاصی است مخصوص بانبیاء و اولیاء.
وَ اللّه‌ُ ذُو الفَضل‌ِ العَظِیم‌ِ آخر آیه متمم اول آیه «یَختَص‌ُّ بِرَحمَتِه‌ِ مَن یَشاءُ» است که معلوم میکند که آن رحمت خاصی که بهر کس بخواهد عطا کند آن ناشی از فضل عظیم حق تعالی است زیرا که او صاحب فضل بزرگ است و اینکه طور بیان مشعر بر همان معنی است که گفته شد مقصود از آیه بیان رحمت خاصی است که مخصوص باشخاص مخصوصی است که مؤید بتأییدات الهیه و مشمول رحمت رحیمیه کردیده‌اند و مصداق کامل چنین مردمانی در مرتبه اول انبیاء و رسولانند و بین آنها تفاوت بسیار است قوله تعالی «تِلک‌َ الرُّسُل‌ُ فَضَّلنا بَعضَهُم عَلی بَعض‌ٍ» و پس از آن بین خلفای آنها نیز تفاوت بسیار است.
وَ مِن أَهل‌ِ الکِتاب‌ِ مَن إِن تَأمَنه‌ُ بِقِنطارٍ یُؤَدِّه‌ِ إِلَیک‌َ وَ مِنهُم مَن إِن تَأمَنه‌ُ بِدِینارٍ لا یُؤَدِّه‌ِ إِلَیک‌َ إِلّا ما دُمت‌َ عَلَیه‌ِ قائِماً آیه در مقام بیان حال اهل کتاب از یهودیها و نصرانیها برآمده که بعضی از آنها چنینند که اگر قنطاری از مال نزد آنها بامانت یا قرض بگذاری برمیگردانند بسوی تو.
گفته‌اند قنطار یک هزار و دویست اوقیه طلا است و مقصود عند اللّه است.

صفحه : 157
و بقول دیگر قنطار عبارت از پوست گاو پر از طلا است و غرض مال بسیار است و بعضی چنان خباثت و رذالت نفسانی بر آنها غالب گردیده که هر گاه یک دیناری بعنوان قرض یا ودیعه نزد آنها بگذاری و از آنها طلب کنی بتو پس نمیدهند مگر اینکه همیشه بر او بایستی و از وی مطالبه کنی و بر او بیّنه آوری گفته‌اند مقصود فیحاص و بعضی از مفسرین گفته مقصود بکسانیکه قائمون بر مال کثیرند نصاری میباشند زیرا که غالب در آنها امانت است و مقصود بخیانتیان یهودیانند که اکثر آنان خائنند و بر آنها اعتماد نکنید.
مفسرین گفته‌اند نظر بروایتی یهود میگفتند مالهای عرب از ما است که از ما غصب کرده‌اند و بهر طور که فرصت یابیم از آنها بگیریم بر ما حلال خواهد بود و حق تعالی از اینکه گفتار آنها خبر میدهد بقوله تعالی:
ذلِک‌َ بِأَنَّهُم قالُوا لَیس‌َ عَلَینا فِی الأُمِّیِّین‌َ سَبِیل‌ٌ که میگفتند بر ما بر خیانت عرب که خواننده و نویسنده نمیباشند راهی نیست یعنی گناهی نیست و عقوبتی در آخرت نداریم و عقیده آنان اینکه بود که کسی که تورات را نداند امی است و مال امی را بر خود حلال میدانستند و میگفتند در تورات نوشته که بر ما جایز است با کسی که مخالفت دین خود کند خیانت کنیم از مقاتل روایت میکنند که گفته میان یهودیان معامله بود آنان که صاحب حق بودند مسلمان شدند چون وقت ادای مال رسید گفتند ما نباید چیزی بشما بدهیم زیرا شما دین ما را رها کرده‌اید و دین محمّد صلّی اللّه علیه و آله اختیار کرده‌اید و در کتاب ما است که مال غیر ملت بر ما حلال است حق تعالی آنها را تکذیب نمود بقوله تعالی:
وَ یَقُولُون‌َ عَلَی اللّه‌ِ الکَذِب‌َ وَ هُم یَعلَمُون‌َ اینها بر خدا دروغ می‌بندند در حالی که میدانند خیانت حرام است و در هیچ دینی خیانت را حلال ننموده.
از رسول صلّی اللّه علیه و آله روایت شده که هنگام نزول اینکه آیه فرمود
«کذب اعداء اللّه

صفحه : 158
ما من شیئی فی الجاهلیة الا و هو تحت قدمی الا الامانة فانها مؤداة الی البر و الفاجر
دروغ گفتند دشمنان خدا هیچ چیز در جاهلیت نیست مگر که زیر قدم من است و در تحت تصرف من مگر امانت که لازم است ادا گردیده شود بنیکوکار و بدکار. [منهج الصادقین] بَلی مَن أَوفی بِعَهدِه‌ِ وَ اتَّقی فَإِن‌َّ اللّه‌َ یُحِب‌ُّ المُتَّقِین‌َ آری کسیکه بعهدی که بسته وفا کند عهد مطلق است شامل میگردد عهد با خلق از امانت و پیمان و غیر آن که معاهده شده بین آنها و میتوان گفت شامل میگردد عهدی که خدا با انسان بسته بقوله تعالی «أَ لَم أَعهَد إِلَیکُم یا بَنِی آدَم‌َ أَن لا تَعبُدُوا الشَّیطان‌َ إِنَّه‌ُ لَکُم عَدُوٌّ مُبِین‌ٌ» (بلی) اثبات چیزی است که آنرا نفی نموده یعنی چنین نیست که یهودیان و غیر آنها گمان کرده‌اند که در خیانت کردن حرجّی نیست بلکه بر آنها در خیانت کردن بمال عرب حرج و اثم است، جمله بعد استیناف است.
کسیکه بعهدی که با خدا در تورات بسته باداء امانت و ترک خیانت یا عهدی که خدای تعالی در ازل با او بسته یا آنکه در تورات و انجیل امر کرده باطاعت رسول آخر الزمان «و اتقی» و پرهیز کند از حرام و مخالفت حق تعالی «فَإِن‌َّ اللّه‌َ یُحِب‌ُّ المُتَّقِین‌َ» آیه متفرع بر تمام اینها است که جامع آن تقوی است یعنی خداوند پرهیزکاران را دوست میدارد، و نیز آیه مشعر بر اینکه است که خداوند دوست میدارد کسانی را که دارای دو فضیلت و دو صفت نیکوی پسندیده باشند یکی کسیکه بعهدی که بسته با هر کس از کافر و مؤمن وفا کند و خیانت عهد و امانت نکند و دیگر در تمام امور متقی و پرهیزکار باشد چه در رد امانت و چه در اعمال و افعال که در اوامر و نواهی از مخالفت خودداری نماید.
چنانچه معلوم است تقوی یک صفت حمیده و خلق پسندیده و ملکه نفسانی است که در روحیه انسان نفوذ مینماید و ویرا از هر صفت بدی محفوظ میدارد که اگر انسان دارای چنین حسن اخلاقی و صفت روحانی نگردید ممکن نیست که

صفحه : 159
تمام اعمالش یا اکثر آن رضایت بخش واقع گردد تا اینکه محبوب حق تعالی و مورد الطاف الهی واقع گردد.
از حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم روایت کرده‌اند که فرموده هر کس در او سه خصلت باشد منافق است اگر چه نماز خواند و روزه دارد و زکوة دهد و دعوی ایمان کند 1- چون خبر دهد دروغ گوید. 2- چون وعده کند خلاف نماید.
3- چون امانت باو دهند خیانت کند.
و نیز از آنحضرت روایت کرده‌اند چون کسی را که امین گردانند بر امانتی و اداء آن کند با آنکه قدرت بر آن داشته که رد نکند حق تعالی باو حور العین تزویج میکند هر چه بخواهد.
مفسرین گفته‌اند کلبی روایت کرده که جماعتی از علماء و احبار یهود در سال قحطی نزد کعب بن اشرف آمدند و از وی گندم خواستند او گفت چه میگوئید در باره اینکه مرد که ادعای نبوت میکند گفتند او پیغمبر خدا است کعب از اینکه سخن در غضب شد گفت میخواستم که عطائی بسیار وصله بی شمار از طعام و کسوه و نقد بشما رسانم و شما برای اینکه سخن خود را از آن محروم گردانیدید بروید که من یک دینار بشما نرسانم آنها از اینکه سخن پشیمان شدند گفتند شاید اینکه کار بر ما مشتبه شده باشد ما را مهلت ده تا برویم محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را ببینیم و در کتاب خود نگریم و نعت و صفات او را با کتاب خود مقابله کنیم و ببینیم موافق است یا مخالف کعب قبول کرد پس نزد پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله آمدند و صفت او را مشاهده کردند و چون در تورات نظر نمودند صفات او را موافق با تورات دیدند آن آیات را تحریف و تغییر دادند و صفاتی ضد آنرا بجای آن نوشتند و نزد کعب رفتند و گفتند ما غلط کرده بودیم صفات پیغمبر آخر الزمان که در تورات نوشته مخالف صفات اینکه شخص است که دعوی نبوت میکند و آیاتیکه تحریف کرده بودند بر او خواندند کعب بسیار خوشحال شد ایشان را طعام و انواع عطا رعایت نمود اینکه بود که حق تعالی اینکه آیه را فرستاد.

صفحه : 160
إِن‌َّ الَّذِین‌َ یَشتَرُون‌َ بِعَهدِ اللّه‌ِ وَ أَیمانِهِم ثَمَناً قَلِیلًا حق تعالی در اینکه آیه مذمت مینماید کسانی را که عهد و پیمان خدا را که شاید عهدی باشد که با رسول خدا بستند و ایمان آوردند عهد خود را شکستند و آنرا ببهای اندک فروختند.
کسانی که عملشان چنین باشد بچهار عقوبت پاداش و مجازات خواهند گردید 1- در آخرت از فیوضات رحمت الهی و دار کرامت ایزدی محروم خواهند بود و نصیبی از بهشت موعود برای آنها نیست. 2- خدا با آنها سخن نمیگوید 3- خدا در قیامت بآنها نظر رحمت نمیکند زیرا که نظر حق تعالی همان افاضه رحمت او است در حدیث است که
«ان اللّه لا ینظر الی صورکم و لا الی اعمالکم و لکن ینظر الی قلوبکم»
یعنی خداوند بصورتهای شما و اعمال شما ننگرد بلکه قلب شما را بنگرد یعنی مناط دل انسانست.
و در قوله تعالی «لا یُکَلِّمُهُم‌ُ اللّه‌ُ» نیز دو وجه گفته شده.
4- آنها را تزکیه ننماید یعنی از خطاها و گناهان پاک نمیگرداند و برای آنها عذاب دردناک آماده شده.
و در «لا یَنظُرُ إِلَیهِم» دو وجه گفته شده یکی با آنها سخنی که نافع و خیری بحالشان باشد نمیگوید و بقول دیگر اینکه استخفاف باشد که آنان در نظر حق تعالی خفیف و بی مقدارند و حساب آنها را ملائکه میکشند.
از ابو هریره روایت میکنند که گفته رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرموده سه کسند که خدای تعالی با ایشان سخن نگوید و ایشان را ننگرد و آنها را سخت عذاب کند 1- مردی که او را آبی زیاد بی مصرف باشد در رهگذر مردم آنرا باز دارد 2- مردی که بر کسی بیعتی کند برای دنیا اگر مراد خود از او بیاید وفا کند و اگر نیاید بآن وفا نکند. 3- مردی که متاعی دارد مشتری آید بخرد او گوید بچندی خواستند بخرند و او سوگند خورد بدروغ که چند خواستند بخرند و آن مرد آن سخن را باور دارد و بخرد و آن بها را بدهد.

صفحه : 161
و نیز امیر المؤمنین علیه السّلام از رسول صلّی اللّه علیه و آله روایت کرده که گفت نگر که بدروغ سوگند نخوری که آن سراها را ویران و خالی رها کند، و نیز ابو هریره از رسول روایت کرده که گفت سوگند بدروغ متاع از پیش ببرد و برکت از کسب بردارد. [ابو الفتوح] وَ إِن‌َّ مِنهُم لَفَرِیقاً یَلوُون‌َ أَلسِنَتَهُم بِالکِتاب‌ِ لِتَحسَبُوه‌ُ مِن‌َ الکِتاب‌ِ وَ ما هُوَ مِن‌َ الکِتاب‌ِ آیه بمؤمنین خبر میدهد که بعضی از فرقها که گفته‌اند آنها جماعتی از یهود بودند مثل کعب اشرف وحی اخطب و مالک بن الصیف و ابو یاسر و شعبة بن عمرو الشاعر که اینها «یَلوُون‌َ أَلسِنَتَهُم بِالکِتاب‌ِ» مقصود از کتاب تورات است که یهودیان زبان می‌پیچیدند بکتاب یعنی از خود چیزی میخواندند در تغییر صفت محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و بآوازی بلند همان طوری که تورات را میخواندند و می‌نمایانیدند که تورات است تا اینکه گمان شود تورات است در صورتی که از تورات نمیباشد.
وَ یَقُولُون‌َ هُوَ مِن عِندِ اللّه‌ِ وَ ما هُوَ مِن عِندِ اللّه‌ِ و چنین میگفتند و می‌نمانیدند که اینکه تورات است و از نزد خدا آمده وَ یَقُولُون‌َ عَلَی اللّه‌ِ الکَذِب‌َ وَ هُم یَعلَمُون‌َ و بر خدا دروغ می‌بستند در حالی که میدانستند از جانب خدا نیست و آیات را خودشان بدلخواه خود آنطوریکه میخواستند تغییر میدادند و تحریف میکردند از جویر نقل کرده‌اند که گفته ضحاک از عبد اللّه بن عباس روایت کرده که آیه راجع بهر دو فرقه است هم یهودیان و هم نصرانیان که آنها در تورات و انجیل تصرف کردند و آنرا تغییر و تبدیل دادند و آنچه در اینکه دو کتاب از ذکر دین مسلمانی بود بیفکندند اینکه بود که اینکه آیه فرود آمد و خدای تعالی بمؤمنین خبر میدهد و آنها را مطلع میگرداند که مبادا فریب گفتار رکیک کفار را بخورند ما کان‌َ لِبَشَرٍ أَن یُؤتِیَه‌ُ اللّه‌ُ الکِتاب‌َ وَ الحُکم‌َ وَ النُّبُوَّةَ ثُم‌َّ یَقُول‌َ لِلنّاس‌ِ کُونُوا عِباداً لِی مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ از مقاتل و ضحاک نقل میکنند که گفته‌اند مقصود از بشر عیسی علیه السّلام

صفحه : 162
است و از کتاب انجیل و آیه در وفد نجران آمده، عبد اللّه عباس و عطا گفتند مراد از بشر محمّد [ص] است و از کتاب قرآن است، و گفته‌اند مقصود از «وَ الحُکم‌َ» حکمت است و بقولی فهم و علم است و بقول دیگر مقصود احکام شرع است قوله تعالی «أُولئِک‌َ الَّذِین‌َ آتَیناهُم‌ُ الکِتاب‌َ وَ الحُکم‌َ وَ النُّبُوَّةَ» و بقولی که نزدیک‌تر بحقیقت میماند ما در «ما کان‌َ» نفی است نه نهی یعنی برای بشر نسزد که دعوی ربوبیت کند و مردم را ببندگی بگیرد.
و سبب نزول اینکه آیه اینکه بود که وفد نجران و جماعتی از یهودیان گفتند ای محمّد همانا تو خواهی ما تو را بپرستیم چنانچه خدا را میپرستیم اینکه آیه فرود آمد رسول گفت معاذ اللّه مرا بر خلاف اینکه فرستادند ما مردم را نهی میکنیم که بدون حق تعالی کسی را پرستش ننمایند.
حسن بصری گفته سبب نزول آیه اینکه بود که جماعتی از صحابه گفتند یا رسول اللّه ما بر تو سلام کنیم همان طوری که بعضی بر بعض دیگر سلام میکنند و تو را مزیتی نباشد آیا ما را دستور باشد که بر تو سجده کنیم رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم گفت سجده جز خدا را نشاید و لکن در حق من اکرام زیادت کنید و حق هر صاحب حقی را بشناسید اینکه بود که خدای تعالی اینکه آیه فرستاد.
در باب معجزات رسول در روایتی نقل شده که مردی انصاری شتری در مدینه داشت و مدتی آن شتر را داشت چون آن شتر پیر شد و از کار افتاد خواست او را بکشد چون آلت نحر حاضر کرد آن شتر فرار کرد و آمد تا بدر مسجد آواز داد و بزبان فصیح گفت السلام علیک یا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بشکایت فلان نزدیک تو آمده‌ام مدتی دراز است خدمت او را میکنم اکنون چون پیر شده‌ام و از کار باز مانده‌ام میخواهد مرا بکشد رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم کس فرستاد او را طلبید و گفت اینکه شتر را بمن بفروش یا بمن ببخش او گفت یا رسول اللّه تن و جان من فدای تو باد حکم جان و مال من تو راست رسول [ص] آن شتر را از وی قبول کرد و او را آزاد گردانید او در مدینه میگردید و او را هیچ آب و گیاهی منع نمیکردند

صفحه : 163
و میگفتند «هذا عتیق رسول اللّه» اینکه آزاد کرده رسول خدا است.
ابو الفتوح رازی گفته در اینجا ارشادی است و آن اینکه است که شتری که بحمایت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم آمد رسول او را بخواست و آزاد کرد همه کس او را حرمت داشت- هفتاد سال است که دست در فتراک او زده و خویشتن بر او و خانه او بسته امید باشد که فردا تو را شفاعت کند و از آتش دوزخ برهاند چنانچه آن شتر را از کشتن برهانید- تا آنجا که گفته صحابه رسول صلّی اللّه علیه و آله که آن دیدند گفتند یا رسول اللّه بهیمه تو را سجده میکند دستور باشد که ما تو را سجده کنیم، رسول گفت
«لا ینبغی السجود الا للّه»
سجده جز خدا را نشاید کرد و اگر رخصت بودی که مخلوق مخلوقی را سجده کند میفرمودم تا زنان شوهران را سجده کنند [پایان] وَ لکِن کُونُوا رَبّانِیِّین‌َ بِما کُنتُم تُعَلِّمُون‌َ الکِتاب‌َ وَ بِما کُنتُم تَدرُسُون‌َ بنابر اینکه «ما» در اول آیه ماء نفی باشد چنین میشود نمیباشد بشری که بوی کتاب و حکمت و نبوت عطا شده و بمردم بگوید «کُونُوا عِباداً لِی مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ» بنده من باشید نه بنده خدا، و لکن او را سزد که بگوید «کُونُوا رَبّانِیِّین‌َ» بوده باشید که بآنچه از کتاب و شرایع دانستید بمردم بیاموزید و آنها را تربیت نمائید تا طریق دین داری و عبودیت را فرا گیرید.
در کشف الاسرار گفته «و لکن یقول کونوا ربانیین» پیغمبر [ص] بامت خویش اینکه را گوید که راستان و استواران و نیک خواهان باشید و بآموزندگان مهربان- اصل ربانی اینکه است در معنی کسی که بعلم خلق خدا را می‌پروراند ابتداء بکمیت علم آن در آمیزد پس آنگه مهینه علم و طاقت هر متعلم را مینگرد و بفهم هر طالب میکوشد ترتیب هر چه در آن مورد هست نگاه میدارد.
زجاج گفته «رَبّانِیِّین‌َ» منسوب برب‌ّ است و الف و نون در تسمیه برای مبالغه بر آن زیاد کردند و بقولی او منسوب بربّان بر وزن فعلان از رب‌ّ یرب و معنای آن «المتخصص بالعلم» آنچنانی که تربیت میکند باستفاده و افاده

صفحه : 164
و آن روز که إبن عباس را بخاک سپردند إبن حنفیه محمّد بن علی بن ابی طالب [ع] گفت
«مات الیوم ربانی هذا الامة»
قومی گفته‌اند (ربّانی عالمی بود خدائی) و گفته‌اند ربانی کسی بود که در وی هم فقه باشد و هم حکمت و هم ولایت و اینکه دین خدا را بخلق میآموزد و ایشان را بر آن میدارد.
«بِما کُنتُم تُعَلِّمُون‌َ الکِتاب‌َ» حجازی و بصری بتخفیف خواندند و اینکه اختیار ابو عبیده است و باقی قراء بتثقیل خوانند و اینکه اختیار ابو حاتم است اگر بتخفیف خوانی اشاره بفضیلت متعلمانست و اگر بتثقیل خوانی تفصیل و نواخت معلمانست.
«وَ بِما کُنتُم تَدرُسُون‌َ» یعنی تقرءون کما قال اللّه تعالی «وَ دَرَسُوا ما فِیه‌ِ» از إبن عباس روایت شده که گفته رسول اللّه [ص] گفت
«ما من مؤمن ذکرا او انثی حرا او مملوکا الا و للّه حق واجب ان یتعلم من القرآن و یتفقه فیه ثم قرأ هذه الایة
«وَ لکِن کُونُوا رَبّانِیِّین‌َ بِما کُنتُم تُعَلِّمُون‌َ الکِتاب‌َ وَ بِما کُنتُم تَدرُسُون‌َ» در اینکه آیه هم تشبیه متعلمانست و هم تشبیه معلمان را میگوید «کونوا حکماء عاملین بما علمتم فان الحکیم فی الحقیقة من عمل بما علم، و کان محکما بعلمه احکامه لعلمه بانه حکیم» نه اینست که در علم بکوشد و روایت و درایت آن بجای آرد و بس- حکیم او است که علم را بعمل زیور کند و کردار فرا گفتار پیوندد، جماعتی از یاران رسول [ص] در مسجد قبا فراهم شدند و مذاکره‌ها میکردند- مصطفی صلّی اللّه علیه و آله بر آنها وارد شد فرمود
«تعلموا ما شئتم ان تعلموا فلن یأجرکم اللّه حتی تعملوا»
چندانکه خواهید علم بیاموزید و برخوانید- اما تا عمل فرا علم نپیوندید زیرا آنچه دانید کار نکنید هرگز بثواب آن جهانی و نواخت الهی نرسید. و عن ابی دردا «ویل لمن لا یعلم امره- و ویل لمن یعلم و لا یعمل سبع مرات» و یحیی بن معاذ باصحابش میگفت قصرهای شما قیصریه (یعنی مثل قیصر روم ماند) و خانه‌های شما کسرویه (مثل خانه‌های کسری میماند) و ابوابکم طاهریة (یعنی مجلل) و مرکبهای شما بمراکب قارون میماند) و مذاهب شما

صفحه : 165
شیطانیه- فاین المحمدیة.
اما تنبیه معلمان از روی اشارت اینکه است که چون دیگران را راه سعادت مینمانید و بر علم و عمل میخوانید، نگرید تا خود را فراموش نکنید «أَ تَأمُرُون‌َ النّاس‌َ بِالبِرِّ وَ تَنسَون‌َ أَنفُسَکُم» حاتم اصم میگوید «لیس فی القیامة اشد حسرة من رجل علم النّاس علما فعلموا به و لم یعمل هو به- ففازوا بسببه و هلک و فی معناه انشد»

( یا واعظا للناس قد اصبحت متهما اذ عبت منهم امورا انت تأتیها)
[پایان] لعنت مردم در آن دو وجه دارد یکی چون مردم یعنی افراد بشر بقسمت اولی یا مؤمنند یا کافر مؤمنین که البته از کافرین بیزارند و از خدا دوری آنها را از رحمت می‌طلبند و آنهائی که کافرند مسلمانها را لعنت میکنند که چرا مسلمان شدید و پس از آنکه ایمان آوردید چرا کافر شدید و دیگر شاید مقصود از ناس عقلای مردم باشد زیرا که انسان حقیقی همان عقلاء مردمند نه سفهاء و معلوم است که تمام عقلای عالم چنین کسی را مذمت میکنند و بقولی کافر نیز مرتد را که از خدا برگشته لعنت میکند زیرا همه مدعی اینند که ما بر حقیم و مرتد از حق برگشته را لعن میکند.

صفحه : 166

[سوره آل‌عمران (3): آیات 80 تا 89]

اشاره

وَ لا یَأمُرَکُم أَن تَتَّخِذُوا المَلائِکَةَ وَ النَّبِیِّین‌َ أَرباباً أَ یَأمُرُکُم بِالکُفرِ بَعدَ إِذ أَنتُم مُسلِمُون‌َ (80) وَ إِذ أَخَذَ اللّه‌ُ مِیثاق‌َ النَّبِیِّین‌َ لَما آتَیتُکُم مِن کِتاب‌ٍ وَ حِکمَةٍ ثُم‌َّ جاءَکُم رَسُول‌ٌ مُصَدِّق‌ٌ لِما مَعَکُم لَتُؤمِنُن‌َّ بِه‌ِ وَ لَتَنصُرُنَّه‌ُ قال‌َ أَ أَقرَرتُم وَ أَخَذتُم عَلی ذلِکُم إِصرِی قالُوا أَقرَرنا قال‌َ فَاشهَدُوا وَ أَنَا مَعَکُم مِن‌َ الشّاهِدِین‌َ (81) فَمَن تَوَلّی بَعدَ ذلِک‌َ فَأُولئِک‌َ هُم‌ُ الفاسِقُون‌َ (82) أَ فَغَیرَ دِین‌ِ اللّه‌ِ یَبغُون‌َ وَ لَه‌ُ أَسلَم‌َ من فِی السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ طَوعاً وَ کَرهاً وَ إِلَیه‌ِ یُرجَعُون‌َ (83) قُل آمَنّا بِاللّه‌ِ وَ ما أُنزِل‌َ عَلَینا وَ ما أُنزِل‌َ عَلی إِبراهِیم‌َ وَ إِسماعِیل‌َ وَ إِسحاق‌َ وَ یَعقُوب‌َ وَ الأَسباطِ وَ ما أُوتِی‌َ مُوسی وَ عِیسی وَ النَّبِیُّون‌َ مِن رَبِّهِم لا نُفَرِّق‌ُ بَین‌َ أَحَدٍ مِنهُم وَ نَحن‌ُ لَه‌ُ مُسلِمُون‌َ (84)
وَ مَن یَبتَغ‌ِ غَیرَ الإِسلام‌ِ دِیناً فَلَن یُقبَل‌َ مِنه‌ُ وَ هُوَ فِی الآخِرَةِ مِن‌َ الخاسِرِین‌َ (85) کَیف‌َ یَهدِی اللّه‌ُ قَوماً کَفَرُوا بَعدَ إِیمانِهِم وَ شَهِدُوا أَن‌َّ الرَّسُول‌َ حَق‌ٌّ وَ جاءَهُم‌ُ البَیِّنات‌ُ وَ اللّه‌ُ لا یَهدِی القَوم‌َ الظّالِمِین‌َ (86) أُولئِک‌َ جَزاؤُهُم أَن‌َّ عَلَیهِم لَعنَةَ اللّه‌ِ وَ المَلائِکَةِ وَ النّاس‌ِ أَجمَعِین‌َ (87) خالِدِین‌َ فِیها لا یُخَفَّف‌ُ عَنهُم‌ُ العَذاب‌ُ وَ لا هُم یُنظَرُون‌َ (88) إِلاَّ الَّذِین‌َ تابُوا مِن بَعدِ ذلِک‌َ وَ أَصلَحُوا فَإِن‌َّ اللّه‌َ غَفُورٌ رَحِیم‌ٌ (89)

صفحه : 167

[ترجمه]

و خدا بشما امر نمیکند که ملائکه و پیمبران را خدایان بگیرید آیا شما را امر بکفر میکند پس از آنکه شما مسلمانید [80]
(یاد کن) وقتی که خدا از پیمبران عهد و میثاق گرفت که همانا بشما از کتاب و حکمت بدهم پس از آنکه از نزد من رسولی بر شما آمد که تصدیق کننده باشد آنچه با شما است بایستی البته باو ایمان آرید و البته باید او را یاری کنید آیا اقرار کردید بطوریکه بآن وفا کنید (پیمبران) گفتند اقرار کردیم (و قبول نمودیم) خدا فرمود شهادت دهید و من از جمله گواهانم [81]
پس کسیکه بعد از اینکه اقرار انکار کند چنین جماعتی از فاسقین و تبه کارانند [82]
آیا دینی بغیر دین خدا دینی (و رویه‌ئی) میجوئید در حالیکه تسلیم اینکه دین شده است هر کسیکه در آسمانها و زمین است بعضی بمیل و رغبت و بعضی بجبر و کراهت و بسوی او بازگشت کنندگانند [83]
ای رسول بگو ایمان آوردیم بخدا و بآنچه بر ما نازل شده و آنچه بر ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط فرود آمده و آنچه بموسی و عیسی و انبیاء از جانب پروردگارشان عطاء شده و بین احدی از آنها جدائی نمیاندازیم و ما امر خدا را گردن نهادگانیم [84]
و کسیکه غیر از اسلام پیرو دینی گردد هرگز خدا از او قبول نخواهد کرد و او در آخرت از زیان کاران است [85]
چگونه خدا هدایت میکند جماعتی را که پس از ایمانشان و شهادتشان به اینکه که رسول حق و از جانب خدا است و پس از آنکه بر آنها آیتهای روشن آمده (انکار مینمایند) و خدا جماعت ستمکاران را هدایت نخواهد کرد [86]
چنین است پاداش و جزای کفر کافرین که بر آنها است لعنت خدا و لعنت ملائکه و لعنت تمام مردم است [87]
و آنها در جهنم جاویدانند و نه عذاب آنها تخفیف داده داده میشود و نه منتظرانند که عذابشان سبک گردد و نه مورد نظر (رحمت الهی)

صفحه : 168
میگردند [88]
مگر کسانی که پس از انکار توبه کردند و خود را اصلاح گردانیدند و خداوند آمرزنده و مهربان است [90]

(توضیح آیات)

وَ لا یَأمُرَکُم أَن تَتَّخِذُوا المَلائِکَةَ وَ النَّبِیِّین‌َ أَرباباً از عاصم و حمزه و إبن عامر نقل شده که کلمه «یَأمُرَکُم» را بنصب خوانده‌اند و به لا بجمله پیش عطف داده‌اند و باقی قراء برفع خوانده‌اند و بعضی گفته‌اند استیناف است.
و نیز در معنی آیه اختلاف کرده‌اند نقل از زجاج است که «ان تتخذوا الملائکة» خدا امر نمیفرماید که فرشتگان و پیمبران را خدا گیرید- و از إبن جریح و جماعتی از مفسرین گفته‌اند «و لا یأمرکم محمّد ص» رسول نمیفرماید مرا خدا بگیرید.
و بقول دیگر «و لا یأمرکم البشر» هیچ انسانی نمیگوید فرشتگان را خدا بگیرید چنانچه مشرکین عرب گفتند.
ظاهرا آیه اعتراض بتمام مشرکین است مثل صابئین آنهائیکه ملائکه را دختران خدا میگفتند و آنهائیکه بپیمبران نسبت خدائی میدادند مثل عیسویان که عیسی بن مریم را بعضی پسر خدا و بعضی خدا و بعضی ثالث ثلاثه مینامیدند یا جحود که عزیر را پسر خدا میگفتند لکن آیه مشعر بر اینکه است که روی کلام بهمان جماعت نصرانیان باشد زیرا که آیات بالا راجع بآنها بود که در اینجا شاید بخواهد بفرماید هیچ وقت حضرت عیسی علیه السّلام چنانچه دأب تمام پیمبران همین بوده آنحضرت نگفته و شما را امر ننمود که ملائکه یا پیغمبران را خدایان خود بگیرید بلکه چنانچه قرآن خبر میدهد از همان موقع تولدش تا آخر همیشه اظهار مینموده که من بنده خدا و رسول اویم و پرستش نکنید مگر خدای واحد احد را

صفحه : 169
أَ یَأمُرُکُم بِالکُفرِ بَعدَ إِذ أَنتُم مُسلِمُون‌َ همزه «أَ یَأمُرُکُم» در صورت استفهام است و در معنی تقریع و انکار است.
آیا ممکن است و میتوان گفت که پس از آنکه شما بارشاد رسول ایمان آوردید و بوحدت اله عالم اعتراف نمودید شما را امر بکفر نماید، ضمیر «کم» در آیه اشاره بتمام افراد بشر است که چگونه ممکن است آنها را امر بکفر نماید که بگوید پیمبران و ملائکه را بخدائی بگیرید هرگز چنین نخواهد بود.
وَ إِذ أَخَذَ اللّه‌ُ مِیثاق‌َ النَّبِیِّین‌َ لَما آتَیتُکُم مِن کِتاب‌ٍ وَ حِکمَةٍ ثُم‌َّ جاءَکُم رَسُول‌ٌ مُصَدِّق‌ٌ لِما مَعَکُم لَتُؤمِنُن‌َّ بِه‌ِ وَ لَتَنصُرُنَّه‌ُ مفسرین گفته‌اند حمزه بکسر لام خوانده و باقی بفتح لام قرائت کرده‌اند و نافع «آتیناکم» بجمع خوانده و باقی بر اخبار مخاطب بر نفس خود، و میثاق بر وزن مفعال از وثیقه و در معنی عهد و عقد است مثل سوگند دادن آنکسی که بلام مفتوح خوانده در آن چند قول است: اخفش گفته لام ابتداء است و ما موصوله و آنچه از پس او است صله او است و «من» تبیین است و در تقدیر «للذین آتیتکم من کتاب و حکمة لتؤمن به» و اینکه جمله در جای خبر است یعنی آنچه را که من بشما دادم از کتاب و حکمت بآن ایمان آرید، و لام دوم در قوله تعالی «لَتُؤمِنُن‌َّ بِه‌ِ» قسمی در آن مضمر است گویا خدای تعالی گفته «لَتُؤمِنُن‌َّ بِه‌ِ» یعنی از پیمبران عهد گرفتم که آن کتاب و حکمت که بشما دهم پس از آنکه پیمبری آید که آن کتاب شما را تصدیق کند شما باو ایمان آرید و او را یاری کنید، قول دیگر ما مبتداء است و قوله «مِن کِتاب‌ٍ» در جای خبر است و من زائد است و معنی اینکه است که آنچه ما بشما دادیم کتاب و حکمت است «ثُم‌َّ جاءَکُم» یعنی «یجیبکم» پس پیمبری بر شما آید که او کتاب شما را تصدیق کند یعنی محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم حق شما اینکه است که باو ایمان آرید و او را یاری کنید نحویین بر اینکه قول طعنه زده‌اند و گفته‌اند «من» در جائی زائده است که کلام نفی باشد اما در اثبات حکم بزیاده من نکند گفته نمیشود «جاءنی من رجل»

صفحه : 170
انما یقال «ما جاءنی من رجل و ما فی الدار من رجل» و بر اینکه قول لام هم جواب قسم باشد در قوله «لَتُؤمِنُن‌َّ بِه‌ِ» لَتُؤمِنُن‌َّ بِه‌ِ مبرد و زجاج گفتند لام تأکید است و یا مجازات است و لام در آن در تقدیر اینکه است «انهما اتیکم» لان کتاب و حکمت انیتکم و جواب شرط لتؤمنن به و لتنصرنه و مثال او «لَئِن شِئنا لَنَذهَبَن‌َّ بِالَّذِی أَوحَینا إِلَیک‌َ» یعنی اگر میخواستیم میبردیم آنچیزی را که بتو وحی کردیم و جواب شرط «لَتُؤمِنُن‌َّ بِه‌ِ وَ لَتَنصُرُنَّه‌ُ» میباشد.
و کسائی گفته «لَتُؤمِنُن‌َّ بِه‌ِ» متصل بکلام اول است و جواب شرط فی قوله «فَمَن تَوَلّی بَعدَ ذلِک‌َ» و معنی اینکه است که ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم یاد کن چون خدای تعالی عهد پیمبران را بست که آنچه من دادم تو را بنا بر اینکه ما موصوله باشد یا هر چه من دادم بشما بر آنکه ما شرط باشد از کتاب و حکمت پس رسول مصدق بر شما آید که از صفت او آن باشد که باو ایمان آرید و او را یاری کنید و گوید اقرار دادی و عهد من بر آن بستید گواه باشید که من گواهم که هر که پس از آن برگردد او از فاسقانست تا آنجا که گفته اما آنکه لام را مکسور خواند گفت لام اضافه است و ما موصوله بمعنی الذی و لام تعلق باخذ دارد یعنی میثاق پیغمبران را گرفت برای آنچه از کتاب و حکمت بآنها داد، ثم جاءکم در تقدیر اذ جاءکم پس اگر پیمبری بشما آید که کتاب شما را تصدیق کند باو ایمان آرید و او را نصرت دهید و لام جواب قسم است که اخذ میثاق بجای آنست.
تا آنجا که گفته «إِذ أَخَذَ اللّه‌ُ مِیثاق‌َ النَّبِیِّین‌َ» بین مفسرین اختلاف است که مراد بآیه کی است و از که عهد گرفتند بعضی گفته‌اند از تمام پیمبران عهد گرفتند که بعضی بعضی را تصدیق کنند و بامتان خود بفرمایند تا بهمه ایمان آرند و معنی نصرت ایمان و تصدیق و متابعت است. [سعید و جبیر] و طاوس و حسن و قتاده و سدی از امیر المؤمنین علی علیه السّلام روایت کرده‌اند

صفحه : 171
که گفت خدای تعالی جل جلاله هیچ پیمبری را نفرستاد مگر اینکه از او عهد گرفت که بمحمد مصطفی صلّی اللّه علیه و آله ایمان آرد و قوم را فرماید تا باو ایمان آرند و اگر در روزگار آنها ظاهر گردید نصرتش دهند. [ابو الفتوح] و نیز در مجمع البیان از امیر المؤمنین علیه السّلام روایت شده که فرمود خدای تعالی از انبیای گذشته پیمان گرفت که بامتهای خود مبعث و صفات رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را خبر دهند و بآمدنش بشارت دهند و آنان بامتهای خود فرمان دهند که او را تصدیق کنند.
و باز در مجمع البیان از امیر المؤمنین علیه السّلام روایت شده که راجع بآیه «أَ أَقرَرتُم وَ أَخَذتُم» فرموده آیا اقرار دارید و از امتهای خود بر آن پیمان گرفتید پیغمبرها و امت‌هایشان گفتند بآنچه فرمان دادی اقرار داریم خدای تعالی فرمود ای پیمبران بر امتهای خود گواه باشید که من با شما از گواهان بر شما و امتتان خواهم بود.
قال‌َ أَ أَقرَرتُم وَ أَخَذتُم عَلی ذلِکُم إِصرِی استفهام برای تقریر است، ذات متعال برسولش خبر میدهد که پس از اخذ میثاق از پیمبران و امتشان آنها را مورد سؤال قرار میدهد که آیا اقرار کردید و معتقد شدید و فرا گرفتید بطوریکه در اینکه عهد وفا کنید انبیاء و امت گفتند اقرار کردیم و میثاق را پذیرفتیم.
و اینکه آیه نظیر آنجا است که در آیه ذر فرموده «وَ إِذ أَخَذَ رَبُّک‌َ مِن بَنِی آدَم‌َ مِن ظُهُورِهِم ذُرِّیَّتَهُم وَ أَشهَدَهُم عَلی أَنفُسِهِم أَ لَست‌ُ بِرَبِّکُم قالُوا بَلی» که در مرتبه ازل تمام افراد بشر اعتراف میکنند بوحدت و ربوبیت حق و در اینکه عالم عهد خود را فراموش میکنند و اینکه آیه نیز مشعر بر اینست که تمام امم در مرتبه ابداع بعهد و میثاق اعتراف میکنند که هر رسولی آمد باو ایمان آرند و در اینکه مرتبه ثانوی حب نفس و تعصب جاهلیت آنرا فراموش کرده و انکار مینمایند و با اینحال همین طور که فطرتشان بر توحید گماشته شده بر تصدیق رسولان هم گذاشته شده که اگر خودشان باشند و آن عقل و روح خدا دادشان تصدیق خواهند نمود.

صفحه : 172
قال‌َ فَاشهَدُوا وَ أَنَا مَعَکُم مِن‌َ الشّاهِدِین‌َ حق تعالی گفت بصیغه ماضی آورده یعنی در همان مرتبه اخذ میثاق خطاب برسولان و امتشان نموده که شهادت دهید بر آنچه عهد کردید و بعضی بعضی را گواه گیرید و من که خدای شمایم با شما از گواهانم فَمَن تَوَلّی بَعدَ ذلِک‌َ فَأُولئِک‌َ هُم‌ُ الفاسِقُون‌َ پس کسیکه از آن عهد و میثاق برگردد و اعراض نماید از آن عهد یا از ایمان پس چنین جماعتی برون رفتگان از دایره ایمانند اشاره به اینکه که آنهائیکه بآن عهد اولی که خدا با بشر بسته و فطرتشان را نیز شاهد بر اینکه قرار داده که باید تابع پیمبران گردند هرگاه از اطاعت سرپیچند محققا اینها فاسق و از تبه روزگارانند.
أَ فَغَیرَ دِین‌ِ اللّه‌ِ یَبغُون‌َ وَ لَه‌ُ أَسلَم‌َ مَن فِی السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ طَوعاً وَ کَرهاً وَ إِلَیه‌ِ یُرجَعُون‌َ مختصر معنائی که ممکن است از اینکه آیه بدست بیاید و آنچه بنظر بدوی میرسد اینکه است که آیه متفرع بر آیه پیش است که متضمن اخذ میثاق از نبیین بود و شاید مقصود از گرفتن اخذ میثاق از نبیین در مرتبه اول وحدت دین خدا و اجراء کلمه توحید باشد که در ازل از رسولان عهد و پیمان گرفته شد که وقتی کتاب و حکمت بشما عطاء گردید شما در مقام توحید ثابت قدم باشید، و در مرتبه ثانی شاید خطاب بمردم باشد که پس از آنکه رسولی آمد که تصدیق کننده آنچیزی است که با شما است از وحدت کلمه توحید و دین حق شما پیمبران و امتتان باو ایمان آرید و او را یاری کنید و نصرت دهید و ایمان آوردن انبیاء پیشین همان اخبار آنها است بامتشان نوح بموسی و موسی بعیسی و عیسی علیه و علیهم السلام بمحمد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و همچنین هر پیمبری بپیمبر بعد از خود و ظاهرا روی سخن بنصاری است که بحکم خدا البته خبر داده و در انجیل ثبت نموده که پس از من برسول امّی پیغمبر اسلام [ص] ایمان آرید و او را یاری نمائید و نیز موسی [ع]

صفحه : 173
در تورات خبر داده بآمدن رسول آخر الزمان [ص] و ایمان آوردن امت تابع گردیدن پیمبر بعد و یاری کردن او است چون دین خدا یکی است و رسولان همگی در کلمه توحید متفق بودند هیچ یک بر خلاف دیگری سخن نگفته.
و پس از آنکه ذات متعال از رسولان اقرار گرفت که هم خودشان متحد در کلمه باشند و هم برسولان بعد از خودشان ایمان داشته باشند و هم بامتشان خبر دهند که برسولان بعد از خود ایمان آرند و آنها را یاری کنند.
أَ فَغَیرَ دِین‌ِ اللّه‌ِ یَبغُون‌َ وَ لَه‌ُ أَسلَم‌َ مَن فِی السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ طَوعاً وَ کَرهاً وَ إِلَیه‌ِ یُرجَعُون‌َ همزه استفهام در مقام انکار است و اینکه آیه نیز متفرع بر آیه بالا است و اعتراض باهل دیانات نموده که شمائی که مدعی دین حق میباشید چگونه دین غیر حق را پیروی میکنید و تسلیم دین حق که اسلام است نمیگردید در صورتی که تمام موجوداتیکه در آسمانها و زمین میباشند بعضی بطوع و رغبت و بعضی بطوع و اکراه مطیع دین حقند.
ظاهرا مقصود از اسلام در اینجا انقیاد داشتن و تسلیم گردیدن باوامر تکوینی است که تمام موجودات و مخلوقات از عالم اعلا عالم ما فوق الطبیعة و عالم دانی از جمادات و نباتات و حیوانات و افراد بشر خواه و ناخواه مطیع اوامر تکوینی میباشند و ذره‌ئی تخلف نتوانند نمود و چون اسلام دین حق است یعنی دین فطری است که فطرت هر بشری بر آن گواهست اینکه است که هر کس طالب حق و دین حق باشد بایستی رجوع بفطرت اولیه خود نماید و امر تکوینی را منطبق گرداند با امر تشریعی و تابع دین حق و دین اسلام گردد.
«وَ إِلَیه‌ِ یُرجَعُون‌َ» بازگشت تمام امور بسوی خدا است و مآل امور خلائق و مبدء آفرینش و بازگشت خلائق بسوی او است «هو المبدء و المعاد» شاید جمله اخیر تهدید منکرین رسول اسلام باشد و اشاره به اینکه که باید کافرین و منکرین بدانند که سر انجام کارشان و بازگشتشان بسوی آنکسی است

صفحه : 174
که تمام موجودات مطیع اوامر تکوینی و تسلیم اویند و مورد سؤال واقع خواهند گردید و بکیفر اعمال نکوهید، خود خواهند رسید.
قُل آمَنّا بِاللّه‌ِ وَ ما أُنزِل‌َ عَلَینا وَ ما أُنزِل‌َ عَلی إِبراهِیم‌َ وَ إِسماعِیل‌َ وَ إِسحاق‌َ الخ اینکه آیه را میتوان شاهد گرفت بر آن توجیه اخیر «وَ إِذ أَخَذَ اللّه‌ُ مِیثاق‌َ النَّبِیِّین‌َ» تا آخر.
که گفته شد شاید از اخذ میثاق از پیمبران اتفاق در وحدت و کلمه توحید و دین خدا و اجرای آن باشد و دیگر هر رسولی که آمد و مصدق دین حق است باو ایمان آرید و بامتتان امر کنید که آنها نیز باو ایمان آرند و او را یاری کنند اینکه است که میشود گفت اینکه آیه مفسر و مبین همان آیه باشد که مجددا امر برسولش میکند که بخلق بگو ما ایمان آوردیم «آمَنّا» بصیغه جمع آورده یعنی من و امتم از مؤمنین ایمان آوردیم بخدا و آنچه از کتاب و حکمت بر ما نازل گردیده و آنچه بر تمام پیمبران نازل گردیده.
لا نُفَرِّق‌ُ بَین‌َ أَحَدٍ مِنهُم وَ نَحن‌ُ لَه‌ُ مُسلِمُون‌َ ما یعنی من و امتم مؤمنین بین احدی از پیمبران تفرقه نمیاندازیم یعنی بهمه آن بزرگواران ایمان داریم، و جمله دوم برای تأکید و محقق گردانیدن همان جمله اول «آمَنّا بِاللّه‌ِ» است که بمردم خاطر نشان کند که بدانید ایمان آوردن ببعضی از انبیاء دون بعضی خلاف است مثل ایمان آوردن یهودیان بموسی و انکار عیسی و نیز ایمان آوردن عیسویان بعیسی بدون ایمان بمحمد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم خلاف حکم خدا است زیرا تمام پیمبران در توحید و معاد که اینکه دو اصل دین و پایه آنست متفق القول و متفق الکلمه میباشند انکار یکی از آنها در واقع انکار تمام آنها است.
وَ نَحن‌ُ لَه‌ُ مُسلِمُون‌َ اینکه است که فرموده چون پیمبران در دین حق تعالی و وحدت کلمه توحید متفق میباشند ما مؤمنین تسلیم و منقاد و در امر حق تعالی تسلیم میباشیم اینکه است

صفحه : 175
که هیچ یک از ما بر خلاف دیگری سخن نمیگوئیم زیرا که انکار یکی از آنها در واقع انکار تمام آنها است.
من که‌وَ مَن یَبتَغ‌ِ غَیرَ الإِسلام‌ِ دِیناً فَلَن یُقبَل‌َ مِنه‌ُ وَ هُوَ فِی الآخِرَةِ مِن‌َ الخاسِرِین‌َ‌من که «وَ مَن یَبتَغ‌ِ غَیرَ الإِسلام‌ِ دِیناً» جمله مستأنفه پس از انکار و اعتراض بر منکرین دین اسلام بآنان خبر میدهد که بایستی بدانند که کسیکه تابع دینی غیر الاسلام گردد به «لن» که دلالت بر نفی ابدی دارد جمله را مؤکد گردانیده که تابعین ادیان بدانند که بدون قبول دین اسلام که دین جامع و کاملی است و در واقع در اصول و فروع جامع و حاوی تمام ادیان حقه و منطبق بر معارف الهیه و سنن نبوی است و تمام دستوراتش مطابق عقل کامل و وجدان صحیح واقع گردیده اگر شما کافرین پیرو دین اسلام نشوید و مطیع و منقاد اوامر و نواهی آن نگردید هرگز بکمال انسانیت نخواهید رسید وقتی انسان بتوسط ایمان صحیح و عمل نیکو بکمال نرسید در اثر اتلاف سرمایه عمرش که باید کامل گردد و کامل نگردید سرمایه را از دست داده و در نتیجه در آخرت که مآل امر او است و بایستی حظ وافر از عمرش برده باشد از زیانکاران محسوب میگردد کَیف‌َ یَهدِی اللّه‌ُ قَوماً کَفَرُوا بَعدَ إِیمانِهِم وَ شَهِدُوا أَن‌َّ الرَّسُول‌َ حَق‌ٌّ وَ جاءَهُم‌ُ البَیِّنات‌ُ از بسیاری از مفسرین نقل کرده‌اند که اینکه آیه در باره جماعتی فرود آمده که اینها پس از ایمان آوردنشان و پس از آنکه حقانیت رسول را مشاهده کردند و گواهی داده بودند کافر شدند و از ایمان برگشتند و آنان دوازده نفر بودند که پس از اسلام بدار الکفر پیوستند چون طعمة بن اسوق و حارث بن سوید بن صامت و مقیس بن خبابه و چند نفر دیگر و امثال اینها.
وَ اللّه‌ُ لا یَهدِی القَوم‌َ الظّالِمِین‌َ خدای تعالی جماعت ستمکاران را که بکفر و الحاد بخود ستم نمودند هدایت نمیکند وقتی کافر را مطلقا ظالم و ستمکار نامند چنانچه در آیات اشاره بآن شده

صفحه : 176
چه خواهد بود حال کافری که مرتد شده باشد و پس از ایمان بکفر برگردد چنین کسی که البته عمل او بسیار قبیح و جرم وی بغایت رسیده و چنین کسی نه اینکه بخودش ستم کرده بلکه بدین حق و اسلام نیز ظلم کرده و معلوم است که پاداش چنین کسی که پس از دانستگی و علم بحقانیت اسلام مرتد گردیده اینکه است که فرموده أُولئِک‌َ جَزاؤُهُم أَن‌َّ عَلَیهِم لَعنَةَ اللّه‌ِ وَ المَلائِکَةِ وَ النّاس‌ِ أَجمَعِین‌َ برای کافرین مرتد سه عذاب وعده داده: 1- آنان بپاداش ارتدادشان مشمول لعنت خدا و ملائکه و تمام افراد بشر گردیده‌اند و لعنت خدا همان دوری از رحمت خدا است و لعنت ملائکه نیز بیزاری ملائکه است از آنها که عذاب سخت را ایجاد میکند و باید دانست که بدلالت «من» موصوله که افاده عموم میکند و «لن» که دلالت بر نفی ابدی دارد معلوم میشود که هر کس چه در زمان حیات ظاهری رسول اسلام صلّی اللّه علیه و آله چه پس از رحلت آنحضرت اگر پیرو دین دیگری گردد و دین محمدی [ص] را واگذارد و رویه دیگری غیر قانون اسلام اختیار کند و تابع گردد و لو تابع دین موسی [ع] یا عیسی [ع] گردد هرگز از وی قبول نخواهد شد و
حلال محمّد حلال الی یوم القیمة و حرام محمّد [ص] حرام الی یوم القیمة»
و دین محمدی صلّی اللّه علیه و آله کامل است که تا قیامت ابراز فعالیت میکند و جامع تمام قوانین حقه و دینی است که تمام قوانین آن روی میزان عدالت واقعی قرار گرفته اگر کسی قدری در احکام و دستورات آن دقت نماید بدرستی و حقیقت خواهد فهمید کوچکتر قانون و احکام آن نیست مگر اینکه مطابق عقل سلیم و قانون منطق استوار گردیده اینکه است که انسان خردمند را نسزد که سر سوزنی از آن قوانین حقه تخلف نماید.
ای انسان عاقل اگر طالب کمال جسمانی و روحانی میباشی یا سعادت میخواهی یا عزت دارین میجوئی یا طالب معرفتی و امیدواری که راهی بقرب پروردگار خود پیدا نمائی یا بهشت موعود می‌طلبی یا آنچه از کمالات انسانیت را خواهانی تماما و جمیعا از آن دفتر الهی بطلب که «لا رطب و لا یابس الّا فی

صفحه : 177
کتاب مبین» قدری چشم دل باز کن و در قرآن کریم که کتاب قانونی و معجزه رسول ما است نظر نما از آن بطلب که اگر بحسن نیّت در آن نظر کنی هر چه خواهی در آن می‌یابی.
2- خلود مرتدین در جهنم و عدم تخفیف عذاب آنها از اینجا معلوم میشود که غیر از مرتدین باقی اقسام کفار مخلد در جهنم نیستند ممکن است برای بعضی از اقسام آنها فرجی حاصل گردد و نیز عذاب آنها تخفیف گردد نسبت بمرتدین آنهائیکه بدون توبه مردند حتمی و لزومی است.
3- «وَ لا هُم یُنظَرُون‌َ» و نیز جماعت مرتدین انتظار نمیبرند که عذاب آنها تخفیف یابد یا از عذاب نجات گردند إِلَّا الَّذِین‌َ تابُوا مِن بَعدِ ذلِک‌َ وَ أَصلَحُوا فَإِن‌َّ اللّه‌َ غَفُورٌ رَحِیم‌ٌ مگر آنهائیکه پس از مرتد گردیدن توبه کردند و نفس و قلب خود را اصلاح کردند شاید مقصود از اصلاح چنین باشد که قلب خود را شایسته ایمان واقعی گردانیدند خداوند آمرزنده و مهربان است که توبه آنها را میپذیرد.

[سوره آل‌عمران (3): آیات 90 تا 95]

اشاره

إِن‌َّ الَّذِین‌َ کَفَرُوا بَعدَ إِیمانِهِم ثُم‌َّ ازدادُوا کُفراً لَن تُقبَل‌َ تَوبَتُهُم وَ أُولئِک‌َ هُم‌ُ الضّالُّون‌َ (90) إِن‌َّ الَّذِین‌َ کَفَرُوا وَ ماتُوا وَ هُم کُفّارٌ فَلَن یُقبَل‌َ مِن أَحَدِهِم مِل‌ءُ الأَرض‌ِ ذَهَباً وَ لَوِ افتَدی بِه‌ِ أُولئِک‌َ لَهُم عَذاب‌ٌ أَلِیم‌ٌ وَ ما لَهُم مِن ناصِرِین‌َ (91) لَن تَنالُوا البِرَّ حَتّی تُنفِقُوا مِمّا تُحِبُّون‌َ وَ ما تُنفِقُوا مِن شَی‌ءٍ فَإِن‌َّ اللّه‌َ بِه‌ِ عَلِیم‌ٌ (92) کُل‌ُّ الطَّعام‌ِ کان‌َ حِلاًّ لِبَنِی إِسرائِیل‌َ إِلاّ ما حَرَّم‌َ إِسرائِیل‌ُ عَلی نَفسِه‌ِ مِن قَبل‌ِ أَن تُنَزَّل‌َ التَّوراةُ قُل فَأتُوا بِالتَّوراةِ فَاتلُوها إِن کُنتُم صادِقِین‌َ (93) فَمَن‌ِ افتَری عَلَی اللّه‌ِ الکَذِب‌َ مِن بَعدِ ذلِک‌َ فَأُولئِک‌َ هُم‌ُ الظّالِمُون‌َ (94)
قُل صَدَق‌َ اللّه‌ُ فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبراهِیم‌َ حَنِیفاً وَ ما کان‌َ مِن‌َ المُشرِکِین‌َ (95)

صفحه : 178

[ترجمه]

همانا کسانی که بعد از ایمان کافر شدند
و مردند در حالیکه کافر بودند (بفرض) اگر بقدر پری زمین طلا فدا بدهند هرگز از آنها قبول نخواهد شد و برای آنان عذاب دردناک آماده شده و برای آنها یاری کننده‌ئی نیست [91]
انسان هرگز ببرّ و نیکوئی نمیرسد مگر وقتی که از آنچه دوست دارد انفاق کند و هر چیزی که انفاق کنید همانا خداوند عالم باو است [92]
تمام انواع و اقسام خوراکیها برای بنی اسرائیل حلال بود مگر آنچه را که اسرائیل بر خودش پیش از نزول تورات حرام کرده بود ای رسول بیهودیان بگو تورات را بیاورید و بخوانید اگر شما راست میگوئید [93]
و آنهائیکه پس از اینکه بر خدا دروغ بندند آن جماعت از ستمکارانند [94]
ای رسول بگو راست گفته است خدا پس پیرو ملت ابراهیم گردید که پاک و پاکیزه است و ابراهیم از شرک آورندگان نبوده [95].

صفحه : 179

(توضیح آیات)

إِن‌َّ الَّذِین‌َ کَفَرُوا بَعدَ إِیمانِهِم ثُم‌َّ ازدادُوا کُفراً لَن تُقبَل‌َ تَوبَتُهُم وَ أُولئِک‌َ هُم‌ُ الضّالُّون‌َ آیه رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را یادآوری میکند و خبر میدهد بفضاحت و دنائت آنهائی که پس از ایمانشان کافر گردیدند و پس از آن بر کفرشان افزودند و به «لن» که برای نفی ابد آرند اعلان میکند آنهائیکه چنین بودند از مرتدین میباشند که هرگز توبه آنها قبول نخواهد گردید و چنین جماعتی از گمراهان خواهند بود که هیچ وقت در جاده هدایت نخواهند افتاد.
چون اینکه آیه با آیه پیش که هر دو راجع بارتداد است بظاهر با هم تنافی دارد زیرا در آن آیه به «إِلَّا الَّذِین‌َ تابُوا» تصریح نمود بقبولی توبه آنها که وقتی توبه نمودند خداوند توبه آنها را قبول میکند و در اینکه آیه به «لن» که برای نفی ابدی میآورند تصریح فرموده که هرگز توبه آنها قبول نخواهد شد.
و مفسرین برای جمع بین اینکه دو آیه بعضی گفته‌اند عدم قبول توبه دسته دوم برای اینکه است که در وقت مشرف گردیدن آنها بر هلاکت توبه کنند که وقت الجاء و اضطرار است و قبول توبه در وقت اختیار است قوله تعالی «وَ لَیسَت‌ِ التَّوبَةُ لِلَّذِین‌َ یَعمَلُون‌َ السَّیِّئات‌ِ حَتّی إِذا حَضَرَ أَحَدَهُم‌ُ المَوت‌ُ» که در موقع موت توبه قبول نخواهد گردید، یا اینکه توبه آنها نیست مگر از روی نفاق یا اینکه چنانچه بعضی گفته‌اند آیه تصریح مینماید «ثم ازدادوا کفرا الی کفرهم» اینان چنین بودند هر وقت آیه‌ئی نازل میشد آنها تکذیب میکردند و شاید میگفتند اینکه ساختگی است که محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم اینکه الفاظ را بهم بافته و بخدا نسبت میدهد و چنین کسانی هرگز توبه آنها قبول نمیگردد زیرا که توبه آنها اگر هم اظهار کنند بطور اخلاص واقع نخواهد گردید و شاید اشاره بهمین باشد توجیه قوله تعالی که در آخر آیه فرموده «وَ أُولئِک‌َ هُم‌ُ الضّالُّون‌َ» که گویا علت عدم قبولی

صفحه : 180
توبه آنها را بیان نموده که اینان چون در گمراهی قدم میزنند و علی الدوام کفری بر کفرشان افزوده میگردانند از قابلیت توبه و قبول آن افتاده‌اند و بقولی «الضالون» یعنی چنین کسانی از حق و راه درست دور افتاده‌گانند و بقولی «الضالون» یعنی الهالکون، المعذبون اینها در هلاکت و عذاب واقع گردیده‌اند.
إِن‌َّ الَّذِین‌َ کَفَرُوا وَ ماتُوا وَ هُم کُفّارٌ فَلَن یُقبَل‌َ مِن أَحَدِهِم مِل‌ءُ الأَرض‌ِ ذَهَباً وَ لَوِ افتَدی بِه‌ِ آیه خبر میدهد که آنهائیکه کافر شدند و در حال کفر مردند اگر بقدر پری زمین از طلا فدا بدهند از آنها قبول نخواهد گردید، آیه آیات بالا را مؤکد میگرداند و در مقام اینست که دانسته شود عمل کافر هر قدر هم زیاد باشد مثل اینکه بفرض بقدری مالک طلا باشد که تمام روی زمین را گرفته و تمام آنرا فدا بدهد هرگز از وی قبول نخواهد شد زیرا که شرط اولی قبولی اعمال ایمان باصول دیانت است و فاقد ایمان هر قدر اعمالش بنظر نیکو آید از وی قبول نخواهد گردید أُولئِک‌َ لَهُم عَذاب‌ٌ أَلِیم‌ٌ وَ ما لَهُم مِن ناصِرِین‌َ و برای کافرین در آخرت عذاب دردناک مهیا گردیده و ناصر و یاری کننده‌ئی برای کافرین نخواهد بود.
آری ایمان در هر قلبی پدید گردد کیمیائی است که مس اعمال را طلا میکند و عمل هر قدر کوچک بنظر آید در پرتو ایمان حقیقی و خلوص بزرک و ذی قیمت میگردد و کم و زیادی ارزش عمل بسته بدرجات ایمان و اعمال صالح است و کافر با اضافه بر اینکه اعمال نیکش در بازار قیامت ارزش ندارد بپاداش کفرش عذاب سخت برای او مهیا گردیده و چون تمام موجودات دوست دوستان خدا و دشمن دشمنان خدا میباشند اینکه است که کافر در قیامت نه دوستی دارد و نه یاوری که او را شفاعت کند و از عذاب برهاند.
لَن تَنالُوا البِرَّ حَتّی تُنفِقُوا مِمّا تُحِبُّون‌َ وَ ما تُنفِقُوا مِن شَی‌ءٍ فَإِن‌َّ اللّه‌َ بِه‌ِ عَلِیم‌ٌ اصل برّ مأخوذ از برّ بمعنی سعه مقابل بحر است و بیابان را برّ گویند

صفحه : 181
مقابل بحر (دریا) در مجمع البیان گفته فرق بین برّ و خیر اینکه است که برّ آن نفعی است که و اصل بغیر میشود با قصد بآن.
و المعنی «لَن تَنالُوا البِرَّ» یعنی هرگز اهل طاعت درک نمیکنند رحمت خدای تعالی را و مفسرین در معنی «بر» اختلاف کرده‌اند که «بر» چیست بقولی آن بهشت است. [إبن عباس و مجاهد] و بقولی آن طاعت و تقوی است. [مقاتل و عطا] و بقولی «بر» یعنی شما هرگز مردم با تقوی و صالح نمیباشید «حَتّی تُنفِقُوا» مگر اینکه انفاق کنید. [حسن] «حَتّی تُنفِقُوا مِمّا تُحِبُّون‌َ» یعنی حتی تنفقوا المال و اینکه در انفاق کنایه به «بر» شده برای اینست که تمام مردم مال را دوست دارند، و بقولی آنچه را که از نفیس‌ترین اموالشان باشد نه رذل‌ترین مالشان لقوله تعالی «وَ لا تَیَمَّمُوا الخَبِیث‌َ مِنه‌ُ تُنفِقُون‌َ» و بقولی آن زکوة واجبه است و آنچه را که خدای تعالی در اموال واجب گردانیده. [إبن عباس و حسن] و بقولی آنچه را که انسان انفاق میکند در راه خیرات «بر» است.
[مجاهد و جماعتی] از ابی طفیل روایت شده که جامه‌ئی خریدم و از خوبی آن تعجب کردم پس آنرا صدقه دادم و گفت از رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم شنیدم که میگفت کسیکه بر نفس خود ایثار کند (یعنی آنچه خود محتاج است بآن در راه خدا انفاق کند) در روز قیامت خدای تعالی بهشت را بر او ایثار میکند و کسیکه چیزی را دوست دارد و او را برای خدا قرار دهد در روز قیامت خدای تعالی میگوید بندگان در دنیا بین یکدیگر بنیکوئی مکافات میکردند امروز من آنها را ببهشت مکافات کنم و روایت شده که ابا طلحه را خانه‌ئی بود و دوست‌ترین مالهای او نزد او بود وقتی اینکه آیه آمد آنرا بین خویشاوندانش قسمت نمود پس رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود
«بخ بخ لک مال رابح»
یعنی به به ای ابا طلحه اینکه مالی است که تو را

صفحه : 182
سود میدهد و گفت مصلحت در آن دانم که آنرا بر خویشان خود وقف کنی او گفت یا رسول اللّه آنچه فرمود همان طور میکنم.
و إبن عمیر کنیزی داشت که او را دوست میداشت او را آزاد کرد و اینکه آیه را تلاوت فرمود و پس از آن گفت اگر نبود برای اینکه نمیخواهم برگردم بآنچه در راه خدا انفاق کردم همانا آنرا بنکاح خود در میآوردم. و اباذر غفاری را میهمانی بود باو گفت من شغلی دارم برو در فلان موضع من شترهائی دارم یکی از آنرا بیاور آن شخص رفت یک شتر لاغر آورد اباذر گفت چرا شتر فربه نیاوردی آنشخص گفت برای اینکه برای خودت باشد که وقتی بآن حاجت پیدا کنی اباذر گفت روز حاجت من روزی است که در قبر باشم با اینکه خدا فرموده «لَن تَنالُوا البِرَّ حَتّی تُنفِقُوا مِمّا تُحِبُّون‌َ».
از اباذر غفاری روایت کرده‌اند که گفت تو را در مالت سه انباز است یعنی سه شریک است: یکی قدر که دستور آن با تو نیارد و از تو طلب نکند که کدام ببرد بهتر و بدتر (یعنی آفت خدائی) دوم وارث است که منتظر آنست که تو چشم بر هم نهی تا مالت را ببرد، و انباز سوم توئی که اگر بتوانی بکن که تو عاجزترین سه گانه نباشی بکن آنچه خدای تعالی گفت «لَن تَنالُوا البِرَّ حَتّی تُنفِقُوا مِمّا تُحِبُّون‌َ» و اینکه اینکه شتر نزد من از دوست‌ترین چیزی است از مال من پس دوست داشتم برای خود پیش بفرستم.
و بعضی مفسرین گفته اینکه آیه بر فتوت دلالت دارد که حق تعالی باین آیه بما فتوت آموخت و گفت «لَن تَنالُوا البِرَّ حَتّی تُنفِقُوا مِمّا تُحِبُّون‌َ» برّ من ببرّ خود دریابی که من با تو کنم آنچه با برادران خود کنی به اینکه که بمال و جاه خود بآنها انفاق کنی و آنچه را که دوست داری بدهی در اینجا بده تا آنجا یعنی در قیامت بتو مقابل آن بعدل بدهند و بفضل زیادتر عطا کنند و نگر تا گمان نبری که آنچه تو میکنی از خیر و بر بر من پوشیده است.

صفحه : 183
وَ ما تُنفِقُوا مِن شَی‌ءٍ فَإِن‌َّ اللّه‌َ بِه‌ِ عَلِیم‌ٌ فاء فان اللّه جواب شرط است و اگر چه خدای تعالی عالم است در هر حالی و در آن دو وجه گفته شده یکی در تقدیر «وَ ما تُنفِقُوا مِن شَی‌ءٍ» یعنی آنچه انفاق کنید کم باشد یا زیاد خدا پاداش میدهد زیرا که او عالم است و چیزی بر او پنهان نیست، و وجه دیگر در تقدیر اینکه است که خدا بآن عالم است بحدیکه عمل بر آن واقع گردیده از حسن نیت یا قبح آن.
اگر گفته شود چگونه فرموده «لَن تَنالُوا البِرَّ حَتّی تُنفِقُوا مِمّا تُحِبُّون‌َ» در صورتی که فقیر ببهشت میرسد اگر چه انفاق نکرده، در پاسخ گفته شده «کلام خرج مخرج الحث علی الانفاق» و آن مقید بامکان است و اینکه بطور اطلاق گفته برای مبالغه و ترغیب است و او اینکه است که گفته شود هرگز نمیرسد بنیکی کامل بر شریفترین وجوه حتی تنفقوا مما تحبون، و از إبن عمر روایت شده که گفته سائلی از نبی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم از اینکه آیه سؤال نمود گفت آن اینکه است که مال را انفاق کند کسیکه شجیج است و مال را دوست دارد و از فقر بترسد.
در کشف الاسرار چه خوب گفته قوله تعالی «لَن تَنالُوا البِرَّ حَتّی تُنفِقُوا مِمّا تُحِبُّون‌َ» من انفق محبوبه من الدنیا وجد مطلوبه من المولی و من انفق الدنیا و العقبی وجد الحق تعالی و شتان ما بینهما» یکی مال باخت در دنیا ببرّ بخدا رسید، یکی ثواب باخت و در عقبی بوصل اللّه رسید، هر که امروز بمال و جاه بماند فردا از ناز و نعمت درماند و هر که فردا با ناز و نعمت بماند از راز ولی نعمت باز ماند.

بهر چز راه باز افتی چه کفر آن حرف و چه ایمان بهر چز دوست وامانی چه زشت آن نقش و چه زیبا
«حَتّی تُنفِقُوا مِمّا تُحِبُّون‌َ» من تبعیض در سخن آورد میگوید اگر بعضی هزینه کنی از آنچه دوست داری «ببرّ» مولی رسی دلیل کند که اگر همه هزینه کنی بقرب مولی رسی، ای بیچاره چون میدانی که ببرّ او نرسی تا آنچه دوست

صفحه : 184
داری ندهی پس چه طمع داری که بیار رسی با اینکه همه غوغا و سودا که در سر داری.
[پایان] کُل‌ُّ الطَّعام‌ِ کان‌َ حِلًّا لِبَنِی إِسرائِیل‌َ إِلّا ما حَرَّم‌َ إِسرائِیل‌ُ عَلی نَفسِه‌ِ مِن قَبل‌ِ أَن تُنَزَّل‌َ التَّوراةُ تمام انواع خوراکیها برای بنی اسرائیل پسران یعقوب حلال بود «حل» مصدر است که صفت طعام واقع گردیده و مفرد و جمع و مؤنث و مذکر آن یکی است قوله تعالی «لا هُن‌َّ حِل‌ٌّ لَهُم» سوره ممتحنة آیه 10.
در تفسیر مجمع از إبن عباس و مجاهد و ضحاک نقل کرده که چون اینکه آیه نازل شد که «فَبِظُلم‌ٍ مِن‌َ الَّذِین‌َ هادُوا حَرَّمنا عَلَیهِم طَیِّبات‌ٍ أُحِلَّت لَهُم» یعنی بشومی ظالم و معصیت یهودیان بعضی طعامهای پاک حلال را چون لحوم ماهی و شحوم غنم و بقر و امثال آن برایشان حرام گردانیدیم یهودیان از اینکه آشفته شدند گفتند اینها همیشه محرم بوده است حق تعالی آنرا تکذیب نموده و گفت که خوردن همه طعامها بر یعقوب و اولاد او حلال بود «إِلّا ما حَرَّم‌َ إِسرائِیل‌ُ عَلی نَفسِه‌ِ» مگر آنچه را که یعقوب بر خود حرام گردانیده چون گوشت و شیر شتر، و نزد عکرمه هر دو گوشه کبد و کلیتین و شحوم مگر شحوم پشت و اینکه برای اینکه بود که یعقوب را عرق النساء عارض شد نذر کرد که اگر خدا مرا شفا دهد هر طعام و شراب که دوست‌تر دارم بر خود حرام سازم حق تعالی او را شفا بخشید و گوشت شتر و شیر او را که از همه مطعومات و مشروبات پاکیزه‌تر بود «تقربا الی اللّه و وفاء لنذره» بر خود حرام ساخت یهودیان بمتابعت او از آنها اجتناب نمودند گفتند تورات بحرمت اینها حکم کرده حق تعالی فرمود چنین نیست که اینها میگویند بلکه یعقوب اینها را بسبب نذر بر خود حرام کرده.
«مِن قَبل‌ِ أَن تُنَزَّل‌َ التَّوراةُ» پیش از اینکه تورات فرود آید و ای رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم اگر اینان انکار کنند بگو تورات را بیاورید «إِن کُنتُم صادِقِین‌َ» صاحب منهج گفته یهود جسارت نکردند بر آوردن تورات چون میدانستند

صفحه : 185
پیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم در اینکه باب راست میگوید و آنها دروغ میگویند و اینکه دلیل است بر صحت نبوت حضرت رسالت [ص] زیرا که اینکه اخبار از غیب است و رسول [ص] تورات را ندیده بود. [پایان] در مجمع گفته در کیفیت تحریم کردن یعقوب بعضی از اشیاء را اختلاف است نزد بعضی باجتهاد او بوده و نزد بعضی بنذر چنانچه گذشت، و بعضی گفته‌اند آن بنصی بود که از حق تعالی بر او وارد گردیده، و بعضی گفته‌اند حرام کردن یعقوب اینها را از قبیل تحریم زهاد بود که اشیاء لذت آور را بر خود حرام گردانند و بنا بر اینکه اجتهاد باشد دلالت نمیکند بر جواز اجتهاد پیمبران در مسائل شرعیه چنانچه بعضی گمان کرده‌اند زیرا که میتوان گفت که اجتهاد آنها باذن حق تعالی باشد پس آن در حکم تحریم آنست. [پایان] فَمَن‌ِ افتَری عَلَی اللّه‌ِ الکَذِب‌َ مِن بَعدِ ذلِک‌َ فَأُولئِک‌َ هُم‌ُ الظّالِمُون‌َ آیه مفتریان بر خدا را از ظالمین و ستمکاران بشمار آورده و اعتراض بیهودیان است که چیزی را که خدا حرام ننموده مثل همان خوردن گوشت و شیر شتر و بعضی چیزهای دیگر اینها بدروغ نسبت بخدا میدهند که خدای تعالی اینها را حرام کرده و نسبت بدین ابراهیم میدهند و آنها در اینکه نسبت از چند جهت خطا کرده‌اند: یکی افتراء بخدا که بدترین گناهان کبیره بشمار میرود و نسبت دروغ بحکم او میدهند، و دیگر نسبت بدین ابراهیمی که در دین ابراهیم حرام بوده، سوم اعتراض برسول که تو بر ملت ابراهیم چنانچه مدعی آن میباشی عمل نمیکنی اینکه است که بجمله اسمیه «هُم‌ُ الظّالِمُون‌َ» ظلم آنها را در اینکه نسبت مؤکد گردانیده اشاره به اینکه که ظلمشان بسیار قبیح است و مجازاتش شدید خواهد بود.
قُل صَدَق‌َ اللّه‌ُ فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبراهِیم‌َ حَنِیفاً وَ ما کان‌َ مِن‌َ المُشرِکِین‌َ خطاب برسول است که ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم باین یهودیان بگو که خدای تعالی راست گفت در آن خبر که داد قوله «کُل‌ُّ الطَّعام‌ِ کان‌َ حِلًّا لِبَنِی إِسرائِیل‌َ

صفحه : 186
إِلّا ما حَرَّم‌َ إِسرائِیل‌ُ عَلی نَفسِه‌ِ» «فَاتَّبِعُوا» پس متابعت کنید طریقه و ملت ابراهیم را «حَنِیفاً» حال است یعنی پیروی کنید از ملت یا سنت ابراهیم در حالیکه میل کننده بود از ادیان باطله بدین حق و ابراهیم از مشرکین نبود بلکه موحد حقیقی بود.
ظاهرا آیه ارشاد بیهودیان است که شمائی که میگوئید ما تابع دین ابراهیم میباشیم دین و ملت ابراهیم مطابق همین دین اسلام است که شما را بآن میخوانم و چون شریعت رسول صلّی اللّه علیه و آله مطابق و موافق شریعت ابراهیم علیه السّلام بود اینکه است که فرمود «فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبراهِیم‌َ حَنِیفاً».
در منهج گفته بدان که صحیح آنست که پیغمبر ما [ص] متعبد بشریعت انبیای سابق نبود و لیکن شریعت او موافق شریعت ابراهیم [ع] بود اینکه بود که فرمود «فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبراهِیم‌َ» و بقولی از اول بعثت بطریق الهام و منام بدین اسلام مأمور بود. [پایان]

صفحه : 187

[سوره آل‌عمران (3): آیات 96 تا 103]

اشاره

إِن‌َّ أَوَّل‌َ بَیت‌ٍ وُضِع‌َ لِلنّاس‌ِ لَلَّذِی بِبَکَّةَ مُبارَکاً وَ هُدی‌ً لِلعالَمِین‌َ (96) فِیه‌ِ آیات‌ٌ بَیِّنات‌ٌ مَقام‌ُ إِبراهِیم‌َ وَ مَن دَخَلَه‌ُ کان‌َ آمِناً وَ لِلّه‌ِ عَلَی النّاس‌ِ حِج‌ُّ البَیت‌ِ مَن‌ِ استَطاع‌َ إِلَیه‌ِ سَبِیلاً وَ مَن کَفَرَ فَإِن‌َّ اللّه‌َ غَنِی‌ٌّ عَن‌ِ العالَمِین‌َ (97) قُل یا أَهل‌َ الکِتاب‌ِ لِم‌َ تَکفُرُون‌َ بِآیات‌ِ اللّه‌ِ وَ اللّه‌ُ شَهِیدٌ عَلی ما تَعمَلُون‌َ (98) قُل یا أَهل‌َ الکِتاب‌ِ لِم‌َ تَصُدُّون‌َ عَن سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ مَن آمَن‌َ تَبغُونَها عِوَجاً وَ أَنتُم شُهَداءُ وَ مَا اللّه‌ُ بِغافِل‌ٍ عَمّا تَعمَلُون‌َ (99) یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا إِن تُطِیعُوا فَرِیقاً مِن‌َ الَّذِین‌َ أُوتُوا الکِتاب‌َ یَرُدُّوکُم بَعدَ إِیمانِکُم کافِرِین‌َ (100)
وَ کَیف‌َ تَکفُرُون‌َ وَ أَنتُم تُتلی عَلَیکُم آیات‌ُ اللّه‌ِ وَ فِیکُم رَسُولُه‌ُ وَ مَن یَعتَصِم بِاللّه‌ِ فَقَد هُدِی‌َ إِلی صِراطٍ مُستَقِیم‌ٍ (101) یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا اتَّقُوا اللّه‌َ حَق‌َّ تُقاتِه‌ِ وَ لا تَمُوتُن‌َّ إِلاّ وَ أَنتُم مُسلِمُون‌َ (102) وَ اعتَصِمُوا بِحَبل‌ِ اللّه‌ِ جَمِیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا وَ اذکُرُوا نِعمَت‌َ اللّه‌ِ عَلَیکُم إِذ کُنتُم أَعداءً فَأَلَّف‌َ بَین‌َ قُلُوبِکُم فَأَصبَحتُم بِنِعمَتِه‌ِ إِخواناً وَ کُنتُم عَلی شَفا حُفرَةٍ مِن‌َ النّارِ فَأَنقَذَکُم مِنها کَذلِک‌َ یُبَیِّن‌ُ اللّه‌ُ لَکُم آیاتِه‌ِ لَعَلَّکُم تَهتَدُون‌َ (103)

صفحه : 188

[ترجمه]

اول خانه‌ئی که برای عبادت‌گاه مردم وضع گردیده همان خانه بکه است که مبارک و با برکت و برای جهانیان هدایت است [96]
و در آن بکه است نشانه‌های آیات خدا و مقام ابراهیم است و کسیکه در مکه داخل گردد در محل امن قرار گرفته و زیارت خانه کعبه بر هر کسی که استطاعت دارد واجب است و کسیکه بوجوب حج کافر گردد همانا خدای تعالی از جهانیان بی‌نیاز است [97]
ای رسول باهل کتاب بگو برای چه بآیات خدا کافر شدید در حالیکه خدا گواه است بر آنچه عمل میکنید [98]
بگو ای اهل کتاب برای چه راه خدا را بستید برای کسیکه ایمان آورده و او را براه کج و طغیان وا میدارید در حالیکه شما بزشتی اینکه عمل آگاهید و خدا از آنچه شما انجام میدهید غافل نیست [99]
ای کسانیکه ایمان آورده‌اید اگر مطیع جماعتی از اهل کتاب گردید شما را بعد از ایمانتان بکفر برمیگردانند [100]
و چگونه شما کافر میگردید در حالیکه آیات خدا بر شما خوانده شده و رسول او در میان شما است و کسیکه بخدا متمسک گردد حقیقة براه راست هدایت یافته [101]
ای کسانیکه ایمان آورده‌اید حکم خدا را نگاه دارید آنطوریکه شایسته نگاهداری است تا نمیرید مگر در حالیکه شما مسلمان باشید [102]
و تمام شما مسلمانان تمسک نمائید بریسمان (حکم اسلام) و متفرق نگردید و همیشه نعمت خدا را بر خودتان یاد کنید وقتی که شما با هم دشمن بودید و خدا بین قلبهای شما الفت انداخت و با هم برادر گردیدید و در پرتگاه آتش بودید و خدا شما را از آن نجات داد اینکه چنین خدا آیاتش را برای شما ظاهر میگرداند شاید شما هدایت یابید [103].

صفحه : 189

(توضیح آیات)

إِن‌َّ أَوَّل‌َ بَیت‌ٍ وُضِع‌َ لِلنّاس‌ِ لَلَّذِی بِبَکَّةَ مُبارَکاً وَ هُدی‌ً لِلعالَمِین‌َ همانا اول خانه‌ئی که برای مردم تأسیس شده و وضع برای عبادت گردیده خانه کعبه است، در آیه راجع بخانه کعبه سه فضیلت یادآوری میکند:
1- اول خانه‌ئی است که برای عبادت و مخصوص بآن وضع گردیده و اینکه خانه کعبه را متصف گردانیده باول خانه‌ئی که برای عبادت تأسیس شده با اینکه قبلا مردم ببیت المقدس برای عبادت رو میکردند چنانچه عبادت‌گاه مریم و زکریا بوده، میشود گفت اولیت از جهت زمان بوده زیرا که خانه کعبه بدست ابراهیم و اسماعیل بامر حق تعالی برای عبادت‌گاه مردم تأسیس گردیده و بیت المقدس را سلیمان محل عبادت قرار داده که قرنها بعد از ابراهیم میزیسته، و میشود گفت اولیت مکه شاید از جهت شرافت خانه کعبه باشد بر تمام معبدها.
2- اینکه خانه کعبه را مبارک نامیده یعنی او را بتبرک و برکت و خیر و عظمت توصیف گردانیده و چون مبارک از باب مفاعله از برکت است که عبارت باشد از خیر کثیر پس کعبه را مبارک نامیده و چون خیر زیاد و فراوان از خیرات دنیوی و اخری در آن است.
3- «وَ هُدی‌ً لِلعالَمِین‌َ» شاید اشاره باین باشد که فیض و برکت خانه کعبه اختصاص ببعضی دون بعضی ندارد بلکه فیض آن عام است هر قومی و طائفه‌ئی در تجاراتشان و معاملاتشان و بدست آوردن مال و ارزاق از برکت آن فیض میبرند و اینکه خیرات و برکاتیکه از مکه نصیب مردم گردیده از دعای ابراهیم است که در سوره ابراهیم آیه 137 بآن تصریح شده «رَبَّنا إِنِّی أَسکَنت‌ُ مِن ذُرِّیَّتِی بِوادٍ غَیرِ ذِی زَرع‌ٍ عِندَ بَیتِک‌َ المُحَرَّم‌ِ رَبَّنا لِیُقِیمُوا الصَّلاةَ فَاجعَل أَفئِدَةً مِن‌َ النّاس‌ِ تَهوِی إِلَیهِم وَ ارزُقهُم مِن‌َ الثَّمَرات‌ِ لَعَلَّهُم یَشکُرُون‌َ».
و گفته‌اند خدای تعالی در اینکه آیه هفت فضیلت برای کعبه شمرده که در

صفحه : 190
باره بیت المقدس نشمرده، و نیز گفته‌اند چون یهودیان اختلاف کردند در تأویل آیه «إِن‌َّ أَوَّل‌َ بَیت‌ٍ وُضِع‌َ لِلنّاس‌ِ» بعضی گفتند مقصود اول بقعه‌ئی است که از زمین بر روی آب پدید آمد که خداوند زمین کعبه را از کف سفید بیافرید و پس از دو هزار سال زمین را آفرید یعنی زمین را از زیر خانه کعبه بیرون آوردند.
[عبد اللّه عمر و مجاهد و قتاده و سدی] و بقولی اول بقعه‌ئی که در روی زمین بنا کردند خانه کعبه بود بروایتی از علی بن الحسین زین العابدین علیه السّلام از سبب طواف پرسیدند گفت خدای تعالی در زیر عرش خانه‌ئی قرار داد که آنرا بیت المعمور گویند که در سوره و الطور فرموده «وَ البَیت‌ِ المَعمُورِ» و فرشتگان را امر فرمود دور آن طواف کنند تا طواف عرش را رها کنند تا آسان‌تر باشد برای آنها آنگاه فرشتگان زمین را فرمود تا برابر آن در روی زمین آنجا که امروز خانه کعبه است خانه بنا کردند بر شکل آن در طول و عرض و نامش را ضراح نهادند و آنان که در زمین بودند بر گرد آن طواف میکردند چنانچه اهل آسمان گرد بیت المعمور.
و بقول دیگر اول خانه‌ئی که آدم در زمین بنا کرد کعبه بود.
[عبد اللّه عباس] از إبن شهرآشوب از امیر المؤمنین علیه السّلام چنین نقل کرده‌اند که راجع بآیه «إِن‌َّ أَوَّل‌َ بَیت‌ٍ وُضِع‌َ لِلنّاس‌ِ» مردی از آنحضرت پرسید آیا خانه کعبه اولین خانه است که در روی زمین ساخته شد حضرت فرمود نه پیش از آن هم خانه‌هائی بوده لکن خانه کعبه اولین خانه مبارکی است که برای پرستش و عبادت کردن بندگان درست شده در آنجا هدایت و رحمت و برکت جمع است اول کسیکه آنرا بنا کرد ابراهیم بود بعدا که خراب شد قومی از عرب آنرا ساختند برای مرتبه سوم عمالقه آنرا بنا کردند و پس از آن قریش آنرا درست نمودند.
صاحب المیزان گفته احادیث راجع بدحو الارض و بسط یافتن زمین از زیر کعبه زیاد نقل شده اینکه روایات مخالفتی با کتاب الهی ندارند و نه برهانی

صفحه : 191
آنرا دفع کرده مگر آنچه علمای طبیعی قدیم می‌پنداشتند که زمین عنصری بسیط است آنهم که بطلانش امروز روشن شده و بی‌پایگی‌اش ثابت گشته است و آیات قرآن دلالت دارد که تشریع عمل حج پس از اتمام یافتن خانه کعبه قرار گرفته قوله تعالی در سوره بقره آیه 125 «وَ عَهِدنا إِلی إِبراهِیم‌َ وَ إِسماعِیل‌َ أَن طَهِّرا بَیتِی‌َ لِلطّائِفِین‌َ وَ العاکِفِین‌َ وَ الرُّکَّع‌ِ السُّجُودِ»«1» و نیز در سوره حج آیه 127 خطاب بحضرت ابراهیم علیه السّلام است «وَ أَذِّن فِی النّاس‌ِ بِالحَج‌ِّ یَأتُوک‌َ رِجالًا وَ عَلی کُل‌ِّ ضامِرٍ یَأتِین‌َ مِن کُل‌ِّ فَج‌ٍّ عَمِیق‌ٍ»«2».
آری آیه اخیر خود میرساند که دعوت ابراهیم [ع] و اعلان حج بزودی مورد قبول عامه مردم واقع شده عده زیادی از بلاد نزدیک و دور چادرنشین و شهری برای انجام دادن عمل حج خواهند آمد. [پایان] آیات و احادیثی که در فضیلت مکه و عمل حج وارد شده بسیار است و خدای تعالی آنرا بیت العتیق نامیده بمعنی کریم که دلالت دارد بر کرامت و بزرگواری آن که آن خانه آزاد و از دست ظالمان و جباران سرکش محفوظ داشت که قصد آن نکردند و او را شهر الحرام و مسجد الحرام و بیت الحرام نامید یعنی با شکوه و با وقار و جای امن و امان و نزول‌گاه انبیاء و منبع نبوت و ولایت و رسالت و مهبط وحی و قرآن، فِیه‌ِ آیات‌ٌ بَیِّنات‌ٌ مَقام‌ُ إِبراهِیم‌َ وَ مَن دَخَلَه‌ُ کان‌َ آمِناً در آن خانه نشانه‌های ظاهر است و در بیان نشانه‌های ظاهر و معرفی آن دو علامت آورده یکی مقام ابراهیم علیه السّلام است، بعضی گفته‌اند تمام مسجد و کعبه مقام ابراهیم است و بقول دیگر همان سنگی است که اکنون هنوز در آنجا محفوظ است و جای دو قدم ابراهیم از چپ و راست در آنجا پدیدار است و پیش
-----------------------------------
(1) از ابراهیم و اسماعیل پیمان گرفتیم که خانه مرا برای طائفین و معتکفان و راکعان و ساجدان پاکیزه دارند.
(2) مردم راههای حج را پیاده و سواره و از هر راه دور بسوی تو آیند.

صفحه : 192
خانه برابر مشرق در حقه و غلاف پوشیده میدارند.
و فضیلت دیگری که در آیه یادآوری کرده «وَ مَن دَخَلَه‌ُ کان‌َ آمِناً» اینکه امن در اثر دعای ابراهیم [ع] است که گفت «رَب‌ِّ اجعَل هذا بَلَداً آمِناً» ابراهیم دعا کرد تا مکه حرمی ایمن گردد چنانچه هر جانی که در او گریزد ایمن بود و هر صید و وحشی که در آنجا رود او را نگیرند و اینکه امنیت از اثر دعای ابراهیم است که خداوند منت بر او و جهانیان گذاشت قوله تعالی «أَ وَ لَم یَرَوا أَنّا جَعَلنا حَرَماً آمِناً وَ یُتَخَطَّف‌ُ النّاس‌ُ مِن حَولِهِم».
در کشف الاسرار گفته «فیه آیات بینات» در آن خانه نشانهای روشن است که آن حق است و حقیقت یکی از آن نشانها مقام ابراهیم است از روی ظاهر قدم ابراهیم است بر سنگ خاره که روزی بوفا مخلوقی در آن قدم برداشت لا جرم رب العالمین اثر آن قدم را قبله جهانیان ساخت، اشارتی عظیم است کسی را که یک قدم بوفا، حق از بهر حق بردارد، و چه عجب اگر باطن وی قبله نظر حق شود اما از روی باطن، گفته‌اند مقام ابراهیم ایستادن‌گاه او است در خلت و اینکه قدم وی در راه خلت چنان درست آمد که هر چه داشت همه در باخت، هم کل و هم جزء و هم غیر. کل نفس او است، جزء فرزند او، غیر مال او. نفس بغیر آن داد و فرزند بقربان داد و مال بمهمان داد.

امروز که ماه من مرا مهمان است بخشیدن جان و دل مرا پیمانست

دل را خطری نیست سخن در جانست جان افشانم که روز جان افشانست
[پایان] در اصول کافی علی بن ابراهیم از پدرش و عبد اللّه صلت جمیعا عن حماد بن عیسی از حریز بن عبد اللّه از زراره از ابی جعفر [ع] روایت کرده که گفت
«بنی الاسلام علی خمسة اشیاء: 1- الصلوة 2- و الزکوة 3- و الحج 4- و الصوم 5- و الولایة»
زراره گفت پس گفتم کدام یک از اینها بهتر است حضرت فرمود ولایة افضل است برای اینکه کلید آنها است و والی دلیل است بر باقی (یعنی صاحب ولایت رهنما

صفحه : 193
و دلیل است بر باقی) زراره گوید گفتم پس از آن کدام افضلند گفت نماز رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود
«الصلوة عمود دینکم»
زراره گفت پس از آن کدام یک افضلند حضرت گفت زکوة زیرا که زکوة را مقارن نماز کرده و قبل از آن ابتداء بصلاة نموده و رسول اللّه [ص] فرمود
«الزکوة تذهب الذنوب»
زراره گوید گفتم آنکه پهلوی او است در فضل گفت حج قال اللّه عز و جل «لِلّه‌ِ عَلَی النّاس‌ِ حِج‌ُّ البَیت‌ِ مَن‌ِ استَطاع‌َ إِلَیه‌ِ سَبِیلًا وَ مَن کَفَرَ فَإِن‌َّ اللّه‌َ غَنِی‌ٌّ عَن‌ِ العالَمِین‌َ» و رسول فرمود یک حج مقبول بهتر است از بیست نافله و کسیکه باین بیت طواف کند و هفت عدد بشمارد و رکعاتش را نیکو بجا آورد خداوند او را میآمرزد الی آخر حدیث.
وَ لِلّه‌ِ عَلَی النّاس‌ِ حِج‌ُّ البَیت‌ِ مَن‌ِ استَطاع‌َ إِلَیه‌ِ سَبِیلًا گفته‌اند لام «للّه» برای ایجاب و اختصاص است مثل اینکه گفته شود برای فلان یعنی اینکه چیز مخصوص بفلانی است یعنی او راست و جز او را نیست «عَلَی النّاس‌ِ» لفظ عام است که شامل میگردد شریف و وضیع و برّ و فاجر و مؤمن و کافر را اینکه است نظر بعموم آیه کفار مکلف بحج و عمره میباشند اهل لغت گفته‌اند «الج» بفتح مصدر و بکسر اسم است و حج در لغت بمعنی قصد است و در شرع بقصد مکان مخصوص در ایام مخصوصه اطلاق گردیده لاداء مناسک مخصوصه.
مَن‌ِ استَطاع‌َ إِلَیه‌ِ سَبِیلًا «من» بدل ناس است بدل بعض از کل است و تقدیر در آیه «وَ لِلّه‌ِ عَلَی النّاس‌ِ» یعنی مستطیعین از آنها.
اما اینکه استطاعت بچه چیز محقق میگردد در آن اختلاف است:
در مجمع گفته و معنی «مَن‌ِ استَطاع‌َ إِلَیه‌ِ سَبِیلًا» برای خدا است بر ذمّه کسانیکه از مردم استطاعت دارند حج بیت راهی یعنی کسیکه راهی از طریق نفس و استطاعت بدنی یا مال استطاعت مالی پیدا کند.
و در استطاعت اختلاف است بقولی آن زاد و راحله است [إبن عباس و إبن عمر]

صفحه : 194
و بقولی استطاعت آنچیزی است که بآن ممکن باشد بمکه برسد بهر وجهیکه امکان داشته باشد [حسن] و معنی آن قدرت بر وصول بمکه است و از ائمه ما [ع] چنین روایت شده که استطاعت عبارت از وجود زاد و و راحله و نفقه کسی را که نفقه او لازم است از مال یا ضیاع یا حرفه که او را کفایت کند با صحت نفس و خالی بودن موانع بازگشت و امکان سیر.
«وَ مَن کَفَرَ» یعنی کسیکه جحود و انکار کند وجوب حج را و اعتقاد بوجوبش نداشته باشد کافر است. [إبن عباس و حسن] فَإِن‌َّ اللّه‌َ غَنِی‌ٌّ عَن‌ِ العالَمِین‌َ خدای تعالی مردم را متعبد نگردانیده برای اینکه محتاج بعبادت آنها بوده و همانا آنها را متعبد گردانیده که او را عبادت کنند باعمال حج برای اینکه عالم بوده بآن مصالح و فائده‌هائی که در اعمال حج منطوی است.
و بقولی مقصود بآن یهودند که چون نازل گردید قوله تعالی من به «وَ مَن یَبتَغ‌ِ غَیرَ الإِسلام‌ِ دِیناً فَلَن یُقبَل‌َ مِنه‌ُ» گفتند ما مسلمینیم پس آنها را امر بحج نمود و اینها حج ننمودند و علی هذا معنی «من کفر» یعنی کسیکه حج را ترک کند از اینکه جماعت (یهود) او کافر است «فَإِن‌َّ اللّه‌َ غَنِی‌ٌّ عَن‌ِ العالَمِین‌َ» و بقولی مقصود از کفر کفران نعمت است زیرا که امتثال امر خدا شکر نعمتهای او است و از ابی امامه از نبی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم روایت شده که گفته کسیکه باز ندارد وی را از حج حاجتی ظاهری از قبیل مرض حابس یا سلطان جائر و حج نکند باو گفته میشود اگر خواهی یهودی باش و اگر خواهی نصرانی (یعنی از دین اسلام تارک حج بدون عذر موجه خارج است).
از ابی عبد اللّه علیه السّلام روایت شده که گفت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرموده حج و عمره فقر و گناه را میبرد همچنانچه کوره آهن گران چرکی و رنگ آهن را زایل میگرداند.
و اینکه آیه دلالت دارد بر فساد قول کسیکه گفته استطاعت با فعل تحقق

صفحه : 195
میپذیرد زیرا که خدای تعالی حج را واجب کرده بر کسیکه استطاعت دارد و بر غیر مستطیع واجب ننموده و استطاعت ممکن نیست تحقق گیرد مگر بعد از حج قُل یا أَهل‌َ الکِتاب‌ِ لِم‌َ تَکفُرُون‌َ بِآیات‌ِ اللّه‌ِ وَ اللّه‌ُ شَهِیدٌ عَلی ما تَعمَلُون‌َ پس از آنکه آیات پیش مؤمنین را یادآوری میکند که ملت ابراهیم در پیش او حنیف و نیکو بود و اشاره میکند که دین من یعنی دین اسلام مطابق ملت ابراهیم است و اول خانه‌ئی که ابراهیم برای عبادت وضع نمود کعبه بود که در آن مقام ابراهیم است و برای کسانیکه استطاعت دارند حج را واجب گردانید و منکر آنرا کافر بشمار آورد. باهل کتاب اعتراض میکند که شاید مقصود یهودیها باشند یا تمام اهل کتاب که مصداق کامل از اهل کتاب یهودیان و نصاری میباشند و شاید توبیخ و سرزنش بآنها از جهت اینکه باشه که شمائی که ادعاء میکنید که تابع فرمان حقیم و خدا را عالم میدانید «لِم‌َ تَکفُرُون‌َ بِآیات‌ِ اللّه‌ِ» چگونه بآیات خدا کافر میگردید شاید مقصود از آیات تورات و انجیل آن آیاتی باشد که ببعثت رسول امّی خبر داده باسم و نسب او را معرفی نموده در صورتی که خدا بر اعمال و افعال و گفتار شما گواهست که دانسته و فهمیده از روی عناد و لجاج انکار میکنید و حق را بر دیگران میپوشانید.
قُل یا أَهل‌َ الکِتاب‌ِ لِم‌َ تَصُدُّون‌َ عَن سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ مَن آمَن‌َ تَبغُونَها عِوَجاً وَ أَنتُم شُهَداءُ اینکه آیه نیز خطاب باهل کتاب میکند و اعتراض بآنان مینماید که برای چه راه خدا را بر کسیکه ایمان آورده می‌بندید و آنرا براه کج میاندازید و در صدد آنید که راه را بر مؤمنین صد نمائید در حالیکه شما گواهان میباشید که راه حق طریق اسلام است و خدای تعالی غافل از حال و اعمال شما نیست.
مراد بلفظ استفهام توبیخ و سرزنش آنها است که شما که راه خدا را می‌بندید باید اقامه دلیل نمائید گویا فرمود «هاتُوا بُرهانَکُم» شما بایستی بر چنین عمل برهان بیاورید.

صفحه : 196
وَ مَا اللّه‌ُ بِغافِل‌ٍ عَمّا تَعمَلُون‌َ و باید بدانید که خداوند از آنچه میکنید از اغواء کردن مؤمنین و بستن راه حق تعالی غافل نیست.
در منهج گفته مقصود از «مَن آمَن‌َ» عمار یاسر و رفقای اویند که یهودیان آنها را بکیش خود میخواندند و از انوار نقل میکنند که گفته تکرار خطاب مبالغه است در تقریع و نفی عذر ایشان و اشعار به اینکه که هر یک از اینکه دو امر (صدّ کردن از راه خدا و بکجی انداختن) مستقبح است فی نفسه و مستقل باستجلاب عذاب، زید اسلم گوید آیه مخصوص بیهود است که سنگ فتنه در میان اوس و خزرج که از اهل اسلام بودند می‌انداختند و تعادی و تجاذب که در جاهلیت میان ایشان واقع شده بود بیاد ایشان میآوردند تا بمثل آن عود کنند و از اسلام ارتداد نمایند، و از حسن روایت شده که در باره یهود و ترسایان است که بعرب میگفتند اینکه محمّد صلّی اللّه علیه و آله آن محمدی نیست که ما وصف او را در تورات و انجیل خوانده‌ایم و پیمبران ما را بآن بشارت داده‌اند، و قوله تعالی «تَبغُونَها» حال است از ضمیر «یصدون» مشتق از «بغیه» بمعنی طلب یعنی چرا در صدد آنید که صد مؤمنین کنید از ایمان در حالیکه راه خدا را طلب میکنید «عِوَجاً» بکجی و انحراف که تلبیس میکنید و در وهم مردم می‌اندازید که در کتاب موسی علیه السّلام نسخ نیست و در کتاب محمّد صلّی اللّه علیه و آله نسخ است و صفات او را آنطوریکه در تورات است تغییر میدهید و امثال آن و باین طور آتش فتنه را در میان آنها برافروخته میگردانید، و صد مردمان از آن ضلال و اضلال است تا آنجا که گفته آنها احتیال میکردند اینکه بود که خدای تعالی فرمود «وَ مَا اللّه‌ُ بِغافِل‌ٍ عَمّا تَعمَلُون‌َ».
گفته‌اند شماس بن قیس یهودی مرد پیری بود و قاسی القلب شدید الکفر و العناد و کینه ورز و حسود و عیبجو و بدگوی مسلمانان بود روزی از مجمع اوس و خزرج گذشت دید ایشان حلقه زده‌اند و متفق الکلمه‌اند و از روی محبت و وداد با هم مجالست نموده‌اند و متفق الرأی شده‌اند و در جاهلیت میان ایشان

صفحه : 197
حرب و قتال بود چون مسلمان شدند آن خصومت باتحاد و دوستی تبدیل گردید چون شماس دوستی و اتحاد آنها را بدید آتش حسد و حقد او اشتعال نموده با خود گفت اگر اینها باین طریق باشند بر ما غلبه کنند و بر ما کار تباه گردد شخصی را فرستاد تا میان آنها بنشیند و از واقعات بقاس که جنگ عظیمی بود بین آن دو قبیله و اینکه خزرج در آن جنگ مغلوب گردید، سخنی در میان آورد و قصیده که در آن ایام مشتمل بر مذمت خزرج گفته بودند بخواند چون ذکر اینکه محاربه بمیان آمد و ابیات قصیده بمسامع خزرجیان رسید از غایت آشفتگی آنها نیز زبان بهجای اوسیان گشودند و ایشان تحمل ننموده آغاز سب خزرجیان گشودند کار بجنگ و مجادله کشید فی الحال جبرئیل با اینکه آیات نازل گردید پیغمبر اسلام بمعرکه آنها درآمد و در قلب دو صف قرار گرفت و فرمود با وجود اینکه من در میان شمایم داعیه رسوم جاهلیت را وا نمیگذارید پس از آنکه خداوند شما را باسلام گرامی گردانیده طریق دین داری فرو میگذارید آنها دانستند که اینکه از نزغات شیطان و کید دشمنان است فی الحال استغفارکنان سلاحها بریختند و اشک ریزان یکدیگر را در کنار گرفتند و صلح کردند و دانستند که اگر فرمان یهود را ببرند از ایمان بکفر باز میگردند. [پایان] یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا إِن تُطِیعُوا فَرِیقاً مِن‌َ الَّذِین‌َ أُوتُوا الکِتاب‌َ یَرُدُّوکُم بَعدَ إِیمانِکُم کافِرِین‌َ آیه خطاب شفقت آمیز بمؤمنین نموده شاید مورد خطاب همان مؤمنینی بودند که یهودی بنام شماس بن قیس و یاران او که در شأن نزول آیه گفته‌اند مقصود باشد که آنها آتش فتنه را بپا کردند.
لکن شأن نزول مخصص آیات نیست آیات مطلق است و لو در مورد خاصی فرود آمده باشد.
خلاصه آیه مؤمنین را خاطر نشان میکند که بدانید دشمنان دین بسیارند اگر تابع طائفه‌ئی از آنها گردید یعنی یهود شما را از ایمان بکفر برمیگردانند

صفحه : 198
پس از آنگه ایمان آورده‌اید و ظاهرا اینکه جماعتی که مورد خطاب یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا گردیده‌اند ایمانشان از روی حقیقت و واقعیت بوده که شأنیت چنین خطابی را داشته‌اند.
وَ کَیف‌َ تَکفُرُون‌َ وَ أَنتُم تُتلی عَلَیکُم آیات‌ُ اللّه‌ِ وَ فِیکُم رَسُولُه‌ُ چگونه شما پس از ایمان و اتمام حجت و دانشی که در اثر تلاوت آیات خدا برای شما پدید گردیده برمیگردید بهمان زمان جاهلیت «وَ کَیف‌َ تَکفُرُون‌َ» استفهام در مقام انکار و تعجب آمده یعنی چگونه شما پس از ایمان و آیات در حالیکه رسول خدا در میان شما است کافر میگردید و اینکه مطلب خیلی غریب و مورد تعجب است که با وجود اینکه نور ساطع و آیات معجز نمای آن وجود مبارک که آئینه سر تا پا نمای اوصاف جلال و جمال احدی است بکفر برگردید.
وَ مَن یَعتَصِم بِاللّه‌ِ فَقَد هُدِی‌َ إِلی صِراطٍ مُستَقِیم‌ٍ و یک دستور کلی و یک طریقی که انسان را از تمام لغزشها و فسادهای داخلی و از کید نفس و شیاطین و فسادهای خارجی از دشمنان دین و شیاطین انسی که بدتر از شیاطین جنی بنظر میآیند باز دارد اینکه است که فرموده کسیکه بخواهد از اینکه آفات محفوظ ماند بایستی چنک بزند بعروة الوثقی ایمان قوله تعالی در سوره بقره آیة الکرسی «فَمَن یَکفُر بِالطّاغُوت‌ِ وَ یُؤمِن بِاللّه‌ِ فَقَدِ استَمسَک‌َ بِالعُروَةِ الوُثقی لَا انفِصام‌َ لَها» کسیکه چنک بزند بدین خدا و قرآن را پیش روی خود قرار دهد و از شرّ شیطان جنی و انسی خود را در پناه او قرار دهد همانا طبق وعده‌ئی که داده او را براه مستقیم و طریق حق هدایت نموده و از شر هر ذی شری ویرا محفوظ میدارد.
یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا اتَّقُوا اللّه‌َ حَق‌َّ تُقاتِه‌ِ در اینکه آیه خدای تعالی بمؤمنین امر فرموده بتقوی و مؤکد گردانید تقوی را بآنطوریکه حق تقوی است.

صفحه : 199
وَ لا تَمُوتُن‌َّ إِلّا وَ أَنتُم مُسلِمُون‌َ و شما بحال تقوی باقی باشید در حالیکه مسلمان بمیرید، شاید مقصود چنین باشد که بایستی تقوی چنان ملکه و جزء حالات نفسانی شما گردد که در هیچ حالی از شما جدا نشود تا وقتی که از دنیا بروید با اینکه حالت باشید.
چنانچه معلوم است کمتر آیه‌ئی در قرآن مجید آمده که امر بایمان بدون ضمیمه تقوی ذکر شده باشد هر جا امر بایمان شده تقوی یا عمل صالح ردیف آن قرار داده.
پس باین لحاظ نخست بایستی معنی لغوی تقوی معلوم گردد سپس استعمالات شرعی و عرفی آن دانسته شود اصل اتّقی اوتقی از باب افتعال بوده و او قلب بتاء شده و در هم ادغام گردیده و مجردش وقی و مصدر وقی الوقایة و وقایه در لغت بمعنی حفظ است.
و بسیاری از دانشمندان گفته‌اند مقصود از «اتَّقُوا اللّه‌َ حَق‌َّ تُقاتِه‌ِ» جدیت نمودن بر ترک محرمات و اجتناب از شبهات بلکه بعض مباحات و بذل جهد در فعل طاعات و نگاه داشتن نفس و حفظ او از عذاب خدا است.
لکن ممکن است «اتَّقُوا اللّه‌َ» را بر همان معنی لغوی باقی گذاریم بدون صرف نمودن بر معنی دیگر زیرا که تا ممکن است کلام را بر معنی لغوی خود گذاشت جایز نیست حمل بر معنی دیگری نمود زیرا که آن خلاف اصل است مگر در موردی که ضرورت ایجاب نماید و در اینجا ضرورتی نیست و شکی نیست که حمل تقوی را بر ترک محرمات و غیر آن محتاج باین است که چیزی در آن اضافه شود مثل اینکه گفته شود «اتَّقُوا اللّه‌َ» نگاه دارید نفس خود را از عذاب خدا، در اینکه هنگام تقوی را حمل کرده‌ایم بر معنای مجازی و آنرا از معنی لغوی آن منصرف گردانیده‌ایم بدون ضرورت.
پس ممکن است تقوی را حمل کنیم بر معنی حقیقی آن و بنا بر اینکه «اتَّقُوا اللّه‌َ حَق‌َّ تُقاتِه‌ِ» در آیه چنین میشود که خدا را در قلب خود نگاه دارید بدوام توجه و اقبال بتمام همت بسوی او و انقطاع از غیر بجناب او بطوریکه مشغول

صفحه : 200
نشوید از او بغیر او و حق تقوی همین است که مؤمن بتمام همت رو باو آورد و ملحق باو گردد و از او بغیر التفات نکند.
و اجتناب از معاصی و فعل طاعات چنانچه در بعضی از اخبار آمده تفسیر بلازم او است و شاید تفسیر بلازم تقوی کرده‌اند برای اینکه عقول اکثر مردم از درک معنی حقیقی آن قاصر است و وظیفه حجج الهی اینکه است که بقدر عقول مردم با آنها سخن گویند تا اینکه بر ضعفاء امر مشتبه نگردد و بگمراهی نیفتند و شاید چون اتیان بواجبات و ترک محرمات سبب طهارت نفس میگردد مجازا بعلاقه سببیة و مسببیة عمل بواجبات و ترک محرمات را تقوی نامیدند زیرا فعل واجبات و ترک محرمات ناشی از تقوی است.
در بحار از عدة الداعی از عبد اللّه سنان از ابی عبد اللّه علیه السّلام چنین روایت کرده
«ایّما مؤمن اقبل قبل ما یحب اللّه اقبل اللّه علیه قبل کل ما یحب و من اعتصم باللّه بتقواه عصمه اللّه و من اقبل اللّه علیه و عصمه لم یبال لو سقطت السماء علی الارض و ان نزلت نازلة علی اهل الارض فشملهم بلیة کانت فی حرز اللّه بالتقوی عن کل بلیة الیس اللّه یقول «إِن‌َّ المُتَّقِین‌َ فِی مَقام‌ٍ أَمِین‌ٍ»
. در اربعین هاشمیه در شرح حدیث گفته:
از اینکه حدیث شریف استفاده میشود آنچه را که در معنی تقوی گفته شد زیرا قوله «اقبل» اقبال مقابل ادبار است پس معنی چنین میشود کسیکه توجه کند بسوی خدای تعالی و رو کند بطرف آنچه را که خدای تعالی دوست میدارد و متابعت کند راه رضای او را و امتثال کند اوامر او را و اجتناب کند از نواهی «اقبل اللّه عز و جل» خدای تعالی بسوی او رو میکند. و اینکه نظیر قول او است «یُحِبُّهُم وَ یُحِبُّونَه‌ُ» و قوله تعالی «فَاذکُرُونِی أَذکُرکُم» و در اینکه کلمات و امثال آن رموز و اسراری است که نه مقام و نه افهام وسعت ذکر آنرا دارد.
و قوله تعالی در اینکه حدیث شریف
«لم یبال لو سقطت السماء علی الارض»
نظیر قوله تعالی «أَلا إِن‌َّ أَولِیاءَ اللّه‌ِ لا خَوف‌ٌ عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنُون‌َ»

صفحه : 201
در تفسیر برهان از إبن شهرآشوب از تفسیر وکیع از عبد خیر نقل شده که گفت از علی بن ابی طالب علیه السّلام معنای «یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا اتَّقُوا اللّه‌َ حَق‌َّ تُقاتِه‌ِ» را پرسیدم فرمود بخدا سوگند غیر خاندان پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم کسی بآن عمل نکرده، مائیم که خدا را در خاطر داشته هرگز فراموش نکرده‌ایم شکر گذاریش نموده هرگز کفرانش نکرده‌ایم، اطاعتش نموده و هرگز معصیتش نکرده‌ایم.
چون اینکه آیه نازل شد صحابه پیغمبر [ص] گفتند ما را طاقت آن نیست پس خدای تعالی آیه «فَاتَّقُوا اللّه‌َ مَا استَطَعتُم» را نازل گردانید، وکیع گفت اینکه حدیث چه قدر بشما توانائی بخشید. [تفسیر المیزان] و نیز از در المنثور نقل کرده که حاکم در مستدرک و إبن مردویه از طریق دیگر از إبن مسعود نقل کرده‌اند که گفت رسول خدا در معنی «اتَّقُوا اللّه‌َ حَق‌َّ تُقاتِه‌ِ» فرمود چنانچه با اطاعتش معصیتی نباشد و با یادش فراموشی همراه نشود باز در همان کتاب از خطیب از انس روایت کرده که گفت رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود هیچ بنده‌ئی حق تقوای خدا را رعایت نکرده مگر آنکه بداند که آنچه باو رسیده از او تجاوز نمیکرد و آنچه از او تجاوز نموده هرگز باو نمیرسید.
[پایان] و نیز اشاره بصعود عبد دارد بتقوی و کمال توکله قوله تعالی «وَ مَن یَتَوَکَّل عَلَی اللّه‌ِ فَهُوَ حَسبُه‌ُ» و سرّ ذلک اینکه است که نفس انسان از جهت لطافتی که دارد مستعد قبول کل کمالات است و بهر چه رو کند صفات او را بخود میگیرد و هم رنگ او میشود پس هر گاه رو کرد و توجه نمود بسوی ذوات خبیثه شریره شیطانیه یا بشریه یا بسوی امور دنیه دنیویه لا محاله صفات آنرا بخود میگیرد و با او در ظلمت طبیعت مستقر میگردد و بالاخره خوف و حزن و بلا و محنت نصیب او میشود زیرا چون طبیعت از منبع وجود خیر دور است و در مرتبه نازل از مراتب واقع گردیده اینکه است که بموت و فنا و اضمحلال و تفرق اجزاء پیچیده شده.

صفحه : 202
و اگر توجه کرد بسوی ذوات شریفه علویه ملکوتیه و امور جلیله اخرویه لا محاله صفات آنرا بخود میگیرد و متخلق میگردد باخلاق آنها و از جمله صفات آنها اینست که از طاعت خدا تخطی نمیکنند و طرفة العینی مخالفت نمیکنند و بغیر او التفاتی ندارند مگر بآنچه امر فرموده.
پس وقتی انسان چنین شد یعنی وقتی بتمام همتش توجه کرد بسوی خدا در نتیجه مستقر میگردد در جوار قرب رب‌ّ العالمین با ملائکه مقربین و انبیاء المرسلین و اولیائه المعصومین صلوات اللّه علیهم اجمعین آنوقت متخلق میگردد باخلاق اللّه چنانچه در روایت مشهور فرموده «العبودیة جوهرة کنهها الربوبیة» و از اینکه بیان برای تو ظاهر میشود قوله تعالی «إِن‌َّ المُتَّقِین‌َ فِی مَقام‌ٍ أَمِین‌ٍ» و نیز اشاره بمعنی حقیقی تقوی دارد روایتی که در بحار از مصباح الشریعه از حضرت صادق علیه السّلام نقل میکند که فرموده «التقوی علی ثلاثة اوجه تقوی باللّه فی اللّه و هو ترک الحلال فضلا عن شبهة و هو تقوی خاص الخاص، و تقوی من خوف النار و العقاب و هو ترک الحرام و هو تقوی العام، و مثل تقوی مثل آب است جاری در نهر و مثل اینکه طبقات ثلاثه در معنی تقوی مثل اشجاری است که غرس شده باشد بر حافه اینکه نهر من کل لون و جنس رهر درختی از آن نهر آب میخورند بقدر جوهرش و طعمش و لطافتش و کثافتش.
و شاهد بر توجیهی که شد قول او است «و مثل التقوی الخ» زیرا که تقوی را مثل آب قرار داده و طبقات ثلاث را حاصل از او پس همینطوریکه آب اصل است در پیدایش اشجار همچنین تقوی اصل است در حصول اجتناب از محرمات و شبهات بلکه مباحات.
و نیز در بحار از کتاب صفات الشیعه شیخ صدوق باسناده از علی بن عبد العزیز روایت میکند که گفته ابا عبد اللّه فرمود یا علی بن عبد العزیز تو را گریه مخالفین مغرور نگرداند زیرا که تقوی در قلب است تا آنچه که گفته:
از جمیع اینها بر تو ظاهر میگردد صحت آنچه گفتیم از اینکه تقوی عبارت

صفحه : 203
است از اقبال قلب بسوی خدای تعالی بتمام قوی و منقطع گردیدن از غیر او و چنک زدن بلطف و کرم او.
آری لازمه تقوی ورع از محارم اللّه است که منفک از تقوی نیست بلکه لازمه لا ینفک او است چگونه ممکن است کسیکه همیشه متذکر حق تعالی و بیاد او باشد عمل منافی رضای او از وی صادر گردد زیرا فرض اینکه است که شخص متقی مستغرق الهم‌ّ در ملاحظه آثار جلال و جمال ایزد متعال میباشد. لکن کسی که از او غافل گردید چیزی مانع او نمیگردد از نفس پرستی و ارتکاب چیزیکه سخط حق را ایجاب نماید. [پایان] و باقی در اربعین هاشمیه در شرح حدیث ثلاثین بیان شده رجوع بآن جا شود.
و از جمله چیزهائی که مشعر بمعنی حقیقی تقوی است آخر آیه «وَ لا تَمُوتُن‌َّ إِلّا وَ أَنتُم مُسلِمُون‌َ» زیرا دوام تقوی در حالی محقق میگردد که ملکه نفسانی شده باشد و در قلب نفوذ نموده که در هیچ وقت از شخص متقی جدا نگردد و با همان حال تقوی بمیرد لکن در اعمال چنین دوامی نیست.
و نیز بمعنی حقیقی تقوی اشعار دارد قوله تعالی در سوره تغابن آیه 16 «فَاتَّقُوا اللّه‌َ مَا استَطَعتُم» شاید اشاره باین باشد بقدری که قدرت دارید تقوی را از دست ندهید که معلوم میشود متصف گردیدن بتقوی بسیار مشکل است.
آری جای تردید نیست که پدید شدن تقوی با اختلاف مردم در قوی و استعداد که خیلی متفاوت است مخصوصا حق تقوی که در آیه ذکر شد بآن معنائی که گفتیم در وسع و طاقت اکثر مردم نیست مگر کمی از اشخاص بر جسته که مؤید بتأییدات الهی گردیده‌اند و آنها فقط مخلصین میباشند که از سر چشمه الطاف الهی قطره‌ئی بمشام جانشان رسیده و در اینکه مقام عکوف نموده‌اند و بفیوضات غیر متناهی ارجمند گردیده‌اند و ظاهرا برای همین مشکل بودن آنست که معصومین [ع] تقوی را در لفافه ترک معاصی و اجتناب از محرمات پیچیده‌اند که شاید مؤمنین از راه عمل نیکو و ترک محرمات با خلوص نیت بقدر استعدادشان بآن معنای

صفحه : 204
حقیقی تقوی فائز گردند و نور ایمان در قلبشان نفوذ کند و ببعض درجات تقوی ارجمند کردند، و معلوم میشود اجتناب از محرمات و ترک نواهی با عمل طاعات طریق بسوی تقوی است اینکه است که بطور کلی بتمام مؤمنین امر بتقوی میکند یعنی اعمالیکه تقوی آور است پس بایستی همه در طریق تقوی قدم زنند و معلوم است تقوی یک فضیلت روحی و ملکه نفسانی است که در قلب انسان مهذب و وارسته از محبت دنیوی نفوذ مینماید و آن سیر باطنی است که پس از تهذیب اخلاق و عمل بطاعات و متخلق گردیدن باخلاق روحانیین در روحیه پاک ظهور مینماید و آدمی خودش چنین قدرتی ندارد که در خود بیاورد مگر بجذابیت حق تعالی.
وَ اعتَصِمُوا بِحَبل‌ِ اللّه‌ِ جَمِیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا وَ اذکُرُوا نِعمَت‌َ اللّه‌ِ عَلَیکُم در کشف الاسرار گفته قوله تعالی «یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا اتَّقُوا اللّه‌َ حَق‌َّ تُقاتِه‌ِ» هر جا که «یا أَیُّهَا النّاس‌ُ» گفت «اتَّقُوا رَبَّکُم‌ُ» در آن پیوست «اتَّقُوا رَبَّکُم‌ُ» خطاب عموم است تقوای ایشان بر دیدار نعمت است و همت ایشان پرورش تن برای خدمت حق جل شأنه و «اتَّقُوا اللّه‌َ» خطاب اهل نواخت و کرامت است که تقوای ایشان بر مراقبت منعم است و قصد ایشان روح در مشاهدت حق و شتان ما بینهما «اتَّقُوا رَبَّکُم‌ُ» خطاب مزدوران است و «اتَّقُوا اللّه‌َ» خطاب عارفان، مزدوران در طلب ناز و نعمتند و عارفان در طلب راز ولی نعمت، مزدوران از اللّه غیر او خواهند و عارفان خود اللّه خواهند تا آنجا که گفته:
گفته‌اند که تقوی بر سه قسم است: یکی تقوای عقوبت اندر صبر کردن از معاصی چنانچه گفت «وَ اتَّقُوا النّارَ الَّتِی أُعِدَّت لِلکافِرِین‌َ» دیگر تقوی اندر شکر نعمت چنانچه گفت «و اتقوا ربکم» دیگر تقوی برؤیت وحدانیت بی اعتبار ثواب و عقاب چنانچه گفت «اتَّقُوا اللّه‌َ حَق‌َّ تُقاتِه‌ِ» اول تقوای ظالمان است، دیگر تقوای مقتصدانست: دیگر تقوای سابقان.
قوله تعالی «وَ اعتَصِمُوا بِحَبل‌ِ اللّه‌ِ جَمِیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا» اول گفت «وَ مَن یَعتَصِم بِاللّه‌ِ فَقَد هُدِی‌َ إِلی صِراطٍ مُستَقِیم‌ٍ» و در آخر گفت «وَ اعتَصِمُوا بِحَبل‌ِ اللّه‌ِ جَمِیعاً»

صفحه : 205
و در میان گفت «اتَّقُوا اللّه‌َ» سرّ ترتیب اینکه کلمات آنست که بنده قصد اعتصام داشت به اللّه و راه آن جز تقوی نیست، و حقیقت تقوی تحصیل طاعات است و تحصیل طاعات جز بکتاب و رسول نیست که حبل اللّه عبارت از آنست، میگوید دست در حبل اللّه زنید تا بتقوی برسید و از تقوی باعتصام او رسید و از اعتصام بتوکل رسید و از توکل باستسلام رسید از وسائط مستغنی شد و بحق قائم گشت فهو الذی قال اللّه عز و جل فیه «فاذا احببته کنت سمعه الذی یسمع به و بصره الذی یبصر به الحدیث» و گفته‌اند اعتصام سه ضرب است، ضرب اول دست بتوحید زدن، چنانچه گفت «فَقَدِ استَمسَک‌َ بِالعُروَةِ الوُثقی» دیگر دست بقرآن زدن و بآن کار کردن، و ذلک فی قوله تعالی «وَ مَن یَعتَصِم بِاللّه‌ِ» اینکه حق اعتصام است و هر حقی را حقیقتی است حقیقت اینکه دست اعتماد بضمان اللّه زدن است و دست مهر بلطف مولی زدن [پایان] پس از آنکه ذات متعال در آیه بالا بمؤمنین امر بتقوی و محقق گردانیدن آنرا بقوله تعالی «اتَّقُوا اللّه‌َ حَق‌َّ تُقاتِه‌ِ» مسجل گردانیده در اینکه آیه که ظاهرا عطف بآیه بالا است گویا بمؤمنین توصیه و امر فرموده که برای حفظ جامعه‌تان و نیز برای باز شدن راهتان بسوی رحمت پروردگارتان و حفظتان از دشمنهای داخلی مثل نفس اماوه و شیاطین و دشمنان ظاهری مثل کفار و منافقین تمامتان جمعا چنک بزنید بریسمان محکم توحید و قرآن قوله تعالی در سوره بقره آیة الکرسی «فَمَن یَکفُر بِالطّاغُوت‌ِ وَ یُؤمِن بِاللّه‌ِ فَقَدِ استَمسَک‌َ بِالعُروَةِ الوُثقی لَا انفِصام‌َ لَها».
پس از ایمان قرآن کتاب جامع کاملی است که راه سعادت را برای انسان باز میکند کسیکه قرآن را پیش روی خود قرار داد و بدستورات آن عمل نمود تمام امور دنیوی و اخروی او بشایستگی اصلاح خواهد گردید، در اینکه آیه مبارکه اول امر فرموده چنک بزنید بریسمان محکم دین خدا و جمله بعد «وَ لا تَفَرَّقُوا» و از هم متفرق نگردید یک حکم عمومی جامعی است که هر یک از افراد دست بدست

صفحه : 206
هم نهند و با هم در تقویت دین اسلام کوشش نمایند که اگر مثل امت موسی [ع] که شعبه شعبه شدند و امت عیسی [ع] که در امر عیسی متشتت گردیدند اگر با هم اتفاق نکنید شما هم مثل آنها متفرق خواهید گردید.
در منهج از دادان روایت کرده که گفته روزی در مسجد نزد امیر المؤمنین علیه السّلام رفتم رأس جالوت سر احبار یهود و جاثلیق پیشوای عیسویان بودند که بعنف تمام آنها را نزد حضرت آوردند حضرت رو برأس جالوت کرد و فرمود یا رأس الجالوت میدانی یهودان بعد از موسی [ع] چند فرقه شدند گفت در کتاب نگرم و بگویم حضرت گفت
«لعنک اللّه من رئیس قوم»
خدا لعنت کند رئیس قومی را که وقتی از حلال و حرام دینشان سؤال شود بگوید باید در کتاب نظر کنم و بگویم آیا اگر کتاب سوخته شود یا سرقت گردد تو چه خواهی کرد، پس از آن رو بجاثلیق کرد و گفت پس از عیسی عیسویان بر چند فرقه شدند گفت بر چهل و پنج فرمود دروغ میگوئی بخدا قسم من تورات و انجیل را بهتر از شما میدانم امت موسی هفتاد و یک فرقه شدند و هفتاد فرقه آنها هالکند مگر یک فرقه که ناجی است و اینها آنانند که خدا فرمود «وَ مِن قَوم‌ِ مُوسی أُمَّةٌ یَهدُون‌َ بِالحَق‌ِّ» و امت عیسی پس از او هفتاد دو فرقه شدند یکی از آنها ناجی است و بافی هالک و آنها آن جماعتند که حق تعالی در شأن آنها فرموده «تَری أَعیُنَهُم تَفِیض‌ُ مِن‌َ الدَّمع‌ِ مِمّا عَرَفُوا» و از امت پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله هفتاد و سه فرقه شدند یکی از آنها رستگارند و باقی هالک و آن فرقه ناجیه آنهایند که در شأن ایشان فرموده «وَ مِمَّن خَلَقنا أُمَّةٌ یَهدُون‌َ بِالحَق‌ِّ وَ بِه‌ِ یَعدِلُون‌َ» و آنها شیعه منند- و حدیث مشهور متواتر
«الحق مع علی و علی مع الحق یدور حیث ما دار»
مصداق اینکه است و مضمون حدیث راجع باین است که حق با علی است و علی با حق دور میزند و میگردد با علی هر جا که علی است یعنی هر دو لازم و ملزوم یکدیگرند و از هم منفک نمیشوند.
روایت شده که چون حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود
«ستفرق امتی علی ثلاثة

صفحه : 207
و سبعین، فرقة منها ناجیة و الباقی هالکة»
یعنی بزودی امت من هفتاد و سه فرقه میگردند یک فرقه ناجی و باقی هالک و زیانکارند گفتند یا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرقه ناجیه کیانند فرمود اهل بیت من و تابعین ایشان و بعد از آن گفت
«مثل اهل بیتی کمثل سفینة نوح من رکب فیها نجی و من تخلف عنها غرق»
یعنی مثل اهل بیت من مثل کشتی نوح است هر کس در او نشست از غرق نجات یافت و هر کس تخلف کرد هلاک و غرق گردید. [پایان] وَ اذکُرُوا نِعمَت‌َ اللّه‌ِ عَلَیکُم إِذ کُنتُم أَعداءً فَأَلَّف‌َ بَین‌َ قُلُوبِکُم فَأَصبَحتُم بِنِعمَتِه‌ِ إِخواناً آیه مؤمنین را بزمان جاهلیت و بربریتشان یادآوری میکند که یاد کنید زمانی را که با هم دشمن بودید و با یکدیگر ضدیت مینمودید تا اینکه بنور اسلام خداوند شما را روشن گردانید و اینکه از بالاترین نعمتهای خدا است که موفق گردانید شما را بر قبول ایمان و از برکت اسلام دشمنی شما تبدیل بدوستی گردید و تفرق شما تبدیل باتفاق و یگانگی گردید و بین شما اخوت و برادری ایجاد گردانید.
در حدیث مشهور حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله بین اصحاب اخوت و برادری انداخت و هر یک را با دیگری برادر گردانید و علی بن أبی طالب علیه السّلام را با خودش برادر کرد اینکه است که یکی از القاب علی [ع] را اخو الرسول گویند و معلوم است غرض حضرت همان اتفاق جامعه اسلام بود و اتحاد و یگانگی بین مؤمنین که یکی از نعمتهای بزرگ خداوندی بشمار میرود.
وَ کُنتُم عَلی شَفا حُفرَةٍ مِن‌َ النّارِ فَأَنقَذَکُم مِنها شفا برء و سفه طرف چاهست مثل جانب و جانبه یعنی شما مؤمنین در زمان جاهلیت در شرف آتش جحیم بودید و بنعمت اسلام از آتش نجات یافتید، غرض اینکه قدر نعمت اسلام را بدانید و باتفاق و دوستی با هم علم اسلام را بلند کنید و نگذارید بمخالفت با هم آن ورق زمان جاهلیت شما عود کند و شیرازه اسلام

صفحه : 208
را پاره کنید و برگردید بزمان جاهلیت.
کَذلِک‌َ یُبَیِّن‌ُ اللّه‌ُ لَکُم آیاتِه‌ِ لَعَلَّکُم تَهتَدُون‌َ اینکه چنین خدای تعالی آیات خود را ظاهر گردانیده «لَعَلَّکُم» بجای تعلیل است یعنی بیان کرد آیات خود را که شاید شما مؤمنین راه هدایت و رستگاری خود را بیابید و در آن قدم زنید و هدایت و رستگار گردید.

صفحه : 209

[سوره آل‌عمران (3): آیات 104 تا 112]

اشاره

وَ لتَکُن مِنکُم أُمَّةٌ یَدعُون‌َ إِلَی الخَیرِ وَ یَأمُرُون‌َ بِالمَعرُوف‌ِ وَ یَنهَون‌َ عَن‌ِ المُنکَرِ وَ أُولئِک‌َ هُم‌ُ المُفلِحُون‌َ (104) وَ لا تَکُونُوا کَالَّذِین‌َ تَفَرَّقُوا وَ اختَلَفُوا مِن بَعدِ ما جاءَهُم‌ُ البَیِّنات‌ُ وَ أُولئِک‌َ لَهُم عَذاب‌ٌ عَظِیم‌ٌ (105) یَوم‌َ تَبیَض‌ُّ وُجُوه‌ٌ وَ تَسوَدُّ وُجُوه‌ٌ فَأَمَّا الَّذِین‌َ اسوَدَّت وُجُوهُهُم أَ کَفَرتُم بَعدَ إِیمانِکُم فَذُوقُوا العَذاب‌َ بِما کُنتُم تَکفُرُون‌َ (106) وَ أَمَّا الَّذِین‌َ ابیَضَّت وُجُوهُهُم فَفِی رَحمَت‌ِ اللّه‌ِ هُم فِیها خالِدُون‌َ (107) تِلک‌َ آیات‌ُ اللّه‌ِ نَتلُوها عَلَیک‌َ بِالحَق‌ِّ وَ مَا اللّه‌ُ یُرِیدُ ظُلماً لِلعالَمِین‌َ (108)
وَ لِلّه‌ِ ما فِی السَّماوات‌ِ وَ ما فِی الأَرض‌ِ وَ إِلَی اللّه‌ِ تُرجَع‌ُ الأُمُورُ (109) کُنتُم خَیرَ أُمَّةٍ أُخرِجَت لِلنّاس‌ِ تَأمُرُون‌َ بِالمَعرُوف‌ِ وَ تَنهَون‌َ عَن‌ِ المُنکَرِ وَ تُؤمِنُون‌َ بِاللّه‌ِ وَ لَو آمَن‌َ أَهل‌ُ الکِتاب‌ِ لَکان‌َ خَیراً لَهُم مِنهُم‌ُ المُؤمِنُون‌َ وَ أَکثَرُهُم‌ُ الفاسِقُون‌َ (110) لَن یَضُرُّوکُم إِلاّ أَذی‌ً وَ إِن یُقاتِلُوکُم یُوَلُّوکُم‌ُ الأَدبارَ ثُم‌َّ لا یُنصَرُون‌َ (111) ضُرِبَت عَلَیهِم‌ُ الذِّلَّةُ أَین‌َ ما ثُقِفُوا إِلاّ بِحَبل‌ٍ مِن‌َ اللّه‌ِ وَ حَبل‌ٍ مِن‌َ النّاس‌ِ وَ باؤُ بِغَضَب‌ٍ مِن‌َ اللّه‌ِ وَ ضُرِبَت عَلَیهِم‌ُ المَسکَنَةُ ذلِک‌َ بِأَنَّهُم کانُوا یَکفُرُون‌َ بِآیات‌ِ اللّه‌ِ وَ یَقتُلُون‌َ الأَنبِیاءَ بِغَیرِ حَق‌ٍّ ذلِک‌َ بِما عَصَوا وَ کانُوا یَعتَدُون‌َ (112)

صفحه : 210

[ترجمه]

و باید باشند از شما مسلمان جماعتی که خلق را بخیر و صلاح بخوانند و امر باعمال نیکو و نهی از اعمال بد بنمایند و اینکه جماعت اینهایند رستگاران [104]
و شما مؤمنین نبوده باشید مثل آنکسانیکه متفرق شدند و اختلاف کردند پس از آنکه آیات و ادله روشن برای آنها آمده بود و از برای چنین جماعتی عذاب بزرگ مهیّا گردیده [105]
در روزی که رویهائی سفید و رویهائی سیاه و بآنکسانی که روهای آنها سیاه گردیده (گفته میشود) که آیا شما پس از ایمانتان کافر شدید پس عذاب را بچشید بسبب اینکه کافر شدید [106]
و اما آنکسانیکه در قیامت رویهای آنها سفید است آنان مشمون رحمت خدایند (و در دار رحمت الهی) جاویدانند [107]
اینکه آیات خدا است که بحق و حقیقت بر تو میخوانیم و خدا اراده ننموده که بر جهانیان ستم کند [108]
و برای خدا است آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است و بازگشت امور بسوی او است [109]
شما مؤمنین بهتر امتی هستید که برای مردم بیرون آورده شده‌اید که امر بمعروف و نهی از منکر میکنید و بخدا ایمان آورده‌اید و اگر اهل کتاب ایمان آرند همانا برای آنها خیر و خوب است بعضی از آنها ایمان آورده و بیشترین آنها فاسقند [110]
هرگز آنها بشما ضرر نمیرسانند مگر اندک اذیتی و اگر بجنک شما آیند از جنک بپشت برمیگردند پس هیچوقت منصور نخواهند گردید [111]
(بر یهودیان) ذلّت و خواری زده شده هر کجا که رو آرند مگر اینکه پناه ببرند بریسمان ایمان بخدا و بمردم متوسل گردند و در مورد غضب الهی واقع گردیده‌اند و فقر و گدائی بر آنان ثابت گشته و ذلت آنها برای اینست که بآیات خدا کافر شدند و پیمبران را بناحق میکشتند و اینکه کفر و قتل بسبب آن بود که نافرمانی کردند و از حدود خدا تجاوز میکردند [112]
.

صفحه : 211

(توضیح آیات)

وَ لتَکُن مِنکُم أُمَّةٌ یَدعُون‌َ إِلَی الخَیرِ وَ یَأمُرُون‌َ بِالمَعرُوف‌ِ وَ یَنهَون‌َ عَن‌ِ المُنکَرِ پس از آنکه در آیات بالا مؤمنین را بسه مطلب بسیار بزرگ که اساس ایمان بلکه کمال و بقاء و شرافت حقیقت انسانی روی پایه آن قرار گرفته 1- تقوی که اساس اولیه دیانت است که اندازه‌ئی شرح آن داده شد 2- اعتصام و چنک زدن بدین حق که آن نیز بر اساس تقوی و از پایه آن بشمار میرود 3- همیشه نعمتهای خدا را در نظر آرید و بشکرانه آن با هم اتفاق و وحدت نمائید تا از شرّ و فتنه کافرین در امان باشید.
در اینکه آیات باز بمؤمنین توصیه مینماید بامر بمعروف و نهی از منکر که بایستی شما مؤمنین چنین باشید که مردم را باعمال خیر بخوانید و از منکر و اعمال ناشایسته نهی نمائید.
وَ أُولئِک‌َ هُم‌ُ المُفلِحُون‌َ اشاره بجماعتی است که در اینکه چهار مطلب که دو قسم آن راجع بامور قلبی است که آثار آن در خارج پدیدار میگردد بتقوی و اعتصام بخدا و یک قسم آن راجع باخلاق و حفظ جامعه مؤمنین است که با یکدیگر دوستی و مودّت کنند و همدیگر را از شرّ دشمنان حفظ نمایند و قسم چهارم که در حفظ جامعه بسیار لازم و مفید است آن امر بمعروف و نهی از منکر است که اگر امر بمعروف و نهی از منکر از میان جامعه مطرود گردد شیرازه قوانین اسلام سست میگردد و در اثر آن هرج و مرج و فساد جامعه را فرا میگیرد و بالنتیجه مفسدین در اصل دین و ایمان رخنه می‌یابند و دین خلل می‌یابد اینکه است که شارع اسلام بحکم قرآن امر فرموده بوجوب امر بمعروف و نهی از منکر قوله تعالی «کُنتُم خَیرَ أُمَّةٍ أُخرِجَت لِلنّاس‌ِ تَأمُرُون‌َ بِالمَعرُوف‌ِ وَ تَنهَون‌َ عَن‌ِ المُنکَرِ».
و چنانچه معلوم است امر بمعروف و نهی از منکر حسنه نیکوئی است که

صفحه : 212
نفع آن عام است هم نسبت بآمر و هم نسبت بمأمور: نسبت بآمر اگر فضائلی که در باطن از علم و دانش نهفته بمعرض ظهور نرساند یعنی در باطن آنرا در اثر گفتار و یادآوری دیگران نپروراند و بعمل در اثر کردار و گفتار خود رونق ندهد کم‌کم آنرا بدست فراموشی میسپارد و کالعدم میگردد زیرا که در سخن و کلام آثاری است که از تلقین بنفس پدید میگردد و در باطن نفوذ مینماید، شاید یکی از حکمت ذکر و دعا که بزبان باید آورد بطوریکه گوینده خودش بشنود همین باشد که سخن از دهان خارج گردد و بگوش بشنود و برگردد بذهن و اینکه یک نوع تلقینی است که در نفس نفوذ مینماید و انسان مطالبیکه میدانسته تازه میشود و بر عملش افزوده میگردد و فائده مطالب کتب دانشمندان نیز همین اثر را دارد و نیز شنیدن مواعظ و لو اینکه خود انسان مطالبی را بداند وقتی که از کسی میشنود همان که در ذهن ناخودآگاه خود مخفی بوده در معرض ظهور میآید و فائده امر بمعروف و نهی از منکر نسبت بمأمور خیلی واضح است آنهائیکه جاهل و نادانند البته بشنیدن امر خیر ممکن است دانا گردند بآنچه خیر و صلاحشان در آنست و اعمال نیک بنمایند مخصوصا اگر امر کننده بخیر خودش عامل بآن باشد لکن چنانچه تجربه شده آنکسیکه میگوید چیزی را که خودش عمل نمیکند شنونده از یک گوش میشنود و از گوش دیگر بیرون میکند لکن کسانیکه بعلمشان عمل میکنند از روی ایمان و بحسن نیّت و دیگران را ارشاد مینمایند بسوی صلاح در گفتارشان بسیار تأثیر مترتب میگردد و نیز در نهی از منکر کسیکه خودش مرتکب اعمال قبیح میگردد چگونه ممکن است دیگران بحرف او اعتنا نمایند چه جای آنکه در آنها تأثیر کند و آنان را از منکرات باز دارد بلکه ممکن است از نهی چنین کسیکه نهی از منکر میکند و خودش بآن عمل میکند اصل عقیده بعضی بمقدسات دین سست گردد که اگر اعمال زشت ما خلاف بود چنین کسی که مفاسد آنرا میداند عمل نمیکرد خلاصه در بین مفسرین اختلاف است که «من» در «مِنکُم أُمَّةٌ» من تبعیض

صفحه : 213
است یا من تبیین، اگر من تبعیض باشد وجوب امر بمعروف و نهی از منکر واجب کفائی میگردد که در جائی که بقدر کافی مردمانی باشند که بر اینکه عمل اقدام نمایند از گردن دیگران ساقط میگردد و اگر من تبیین باشد بر همه مؤمنین واجب عینی است.
در مجمع البیان گفته «وَ لتَکُن مِنکُم أُمَّةٌ» «من» در اینجا برای تبعیض است بنا بر قول اکثر مفسرین بعلت اینکه امر بمعروف و نهی از منکر واجب عینی نیستند و آن دو از واجبات کفائی میباشند پس هر طائفه‌ئی که بر اینکه عمل قیام نمودند از گردن باقی ساقط میکردد و کسیکه گفته «من» در اینجا تبیین است گفته متخصص بآن مخاطبین میباشند نه باقی اجناس مثل قوله تعالی «فَاجتَنِبُوا الرِّجس‌َ مِن‌َ الأَوثان‌ِ».
در آنجا گفته المعنی «وَ لتَکُن مِنکُم أُمَّةٌ» یعنی از شما جماعتی میباشند «یَدعُون‌َ إِلَی الخَیرِ» که میخوانند بسوی خیر «وَ یَأمُرُون‌َ بِالمَعرُوف‌ِ» یعنی بطاعت «وَ یَنهَون‌َ عَن‌ِ المُنکَرِ» یعنی از معصیت «وَ أُولئِک‌َ هُم‌ُ المُفلِحُون‌َ» یعنی فائزون (و در اینکه معروف چیست و منکر کدام است گفته) بقولی آنچه که خدا و رسولش بآن امر نموده آن معروف است و آنچه را که خدا و رسولش از آن نهی نموده آن منکر است، و بقولی آنچه را که بعقل و شرع حسنش شناخته شود آن معروف است و منکر آنچیزی است که عقل و شرع آنرا منکر دانند و موقعش و محلش در دین بزرگ باشد زیرا که خدای تعالی فلاح و رستگاری را معلق گردانیده بامر بمعروف و نهی از منکر و بیشتر از متکلمین قائل براینند که آن دو از فروض کفائی میباشند و بعضی از آنها از فروض عینی میدانند.
و شیخ ابو جعفر رحمه اللّه همین قول را اختیار نموده- و صحیح اینکه است که اینکه حکم از دلیل سمعی است و در عقل چیزی نیست که بر وجوبش دلالت داشته باشد مگر از جهت دفع ضرر- و ابو علی جبائی گفته که امر بمعروف و نهی از منکر عقلا واجب است و دلیل سمعی مؤکد آنست- و از جمله روایتی که در اینکه

صفحه : 214
خصوص وارد گردیده آن روایتی است که حسن از نبی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نقل کرده که گفت کسیکه امر کند بمعروف و نهی کند از منکر پس او خلیفة اللّه است در زمین و خلیفه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و خلیفه کتاب او است، و از درة إبن ابی لهب است که گفته مردی آمد بسوی نبی [ص] در حالی که حضرت در منبر بود گفت یا رسول اللّه بهترین مردم چه کسی است گفت آنکسی است که بیشتر امر بمعروف و نهی از منکر میکند و تقوای او بیشتر است و رضای او.
ابو درداء گفته همانا امر بمعروف و نهی از منکر نمی‌کنند تا اینکه خداوند بر آنها مسلط میگرداند سلطان ظالمی را که اکرام نمیکند بزرگ شما را و به اطفال شما رحم نمی‌کند و خوبان شما دعا میکنند و خدا مستجاب نمی‌کند دعاء آنها را و از خدا یاری می‌طلبند و یاری نمی‌کند آنها را و استغاثه میکنند بسوی خدا و بفریاد آنها نمیرسد و طلب بخشش از خدا میکنید و عفو نمی‌کند حذیفه گفته بر مردم میآید زمانی که جیفه حمار دوست‌تر است برای آنها از مؤمن که امر کند آنها را بمعروف و نهی کند از منکر. [پایان]
علی بن ابراهیم عن هارون بن مسلم عن مسعدة بن صدقة قال سمعت ابا عبد اللّه علیه السّلام یقول و یسئل عن الامر بالمعروف و النهی عن المنکر اواجب هو علی الامة جمیعا فقال لا، فقیل له و لم‌ّ، قال انما هو علی القوی المطاع العالم بالمعروف من المنکر، لا علی الضعیف الذی لا یهتدی سبیلا الی ای‌ّ من ای‌ّ، یقول من الحق الی الباطل،
و الدلیل علی ذلک کتاب اللّه قوله تعالی «وَ لتَکُن مِنکُم أُمَّةٌ یَدعُون‌َ إِلَی الخَیرِ وَ یَأمُرُون‌َ بِالمَعرُوف‌ِ وَ یَنهَون‌َ عَن‌ِ المُنکَرِ» فهذا خاص غیر عام کما قال اللّه تعالی «وَ مِن قَوم‌ِ مُوسی أُمَّةٌ یَهدُون‌َ بِالحَق‌ِّ وَ بِه‌ِ یَعدِلُون‌َ» و لم یقل علی امة موسی و لا علی کل قومه و هم یومئذ امم مختلفة و الامة واحدة فصاعدا کما قال سبحانه و تعالی «إِن‌َّ إِبراهِیم‌َ کان‌َ أُمَّةً قانِتاً لِلّه‌ِ» یقول مطیعا للّه تعالی الحدیث طویل اخذنا منه موضع الحاجة.
از اینکه حدیث شریف رجع بامر بمعروف و نهی از منکر مطالبی میتوان

صفحه : 215
استفاده نمود:
1- امر بمعروف و نهی از منکر بر تمام مؤمنین واجب عینی نیست بلکه واجب کفائی است که هرگاه عده‌ئی اقدام نمودند از باقی ساقط میگردد.
2- بر اشخاصی واجب میگردد که دارای چند فضیلت باشند:
یکی قوی باشد یعنی قوت ارشاد بمعروف و منع کردن از منکر در او موجود باشد نه ضعیفی که نتواند از عهده آن برآید.
دوم- مطاع باشد که مردم بقول او وقع بگذارند و اطاعت نمایند اگر مطاع نباشد باضافه بر اینکه اعتناء بسخن او ندارند ممکن است آنان در مقام اذیت او نیز برآیند در اینصورت علاوه بر اینکه بر او واجب نیست بلکه از باب وجوب تقیه شاید اقدام برای او حرام باشد، و نیز از اینجا میتوان استفاده نمود که در جائی امر بمعروف و نهی از منکر واجب است که اضافه بر آنچه گفته شد گوینده احتمال بدهد که حرف او اثر دارد اما در جائی که هیچ احتمال قبول ندهد برای او واجب نباشد.
سوم عالم باشد بمعروف و منکر یعنی بداند معروف چیست و منکر کدام است لکن کسیکه نداند و جاهل باشد ممکن است بجای معروف از روی ندانسته‌گی امر بمنکر نماید و بعکس بجای نهی از منکر نهی از معروف کند.
وَ لا تَکُونُوا کَالَّذِین‌َ تَفَرَّقُوا وَ اختَلَفُوا مِن بَعدِ ما جاءَهُم‌ُ البَیِّنات‌ُ آیه مربوط بآیات بالا است که راجع بامور مدنی و جامعه مسلمین است چنانچه گفته شد مؤمنین را بسه مطلب مهم ارشاد نموده: تقوی، چنگ زدن بدین خدا و امر بمعروف و نهی از منکر که اگر جامعه روی اینکه سه پایه قرار گیرد مدینه فاضله بوجود خواهد آمد و گویا آیه اشاره باین باشد که پس از آنکه بتعلیمات اسلامی جامعه شما مؤمنین روی پایه صحیح قرار گرفته در اثر تشتت آراء و سلیقه‌های مختلف از هم متفرق نگردید تا اینکه وحدت جامعه متشتت گردد و وحدتتان تبدیل بتفرق و نفاق گردد مثل آنهائی که در اثر اختلاف آراء

صفحه : 216
متشتت و پراکنده گردیدند و پس از اتفاقشان اختلاف بینشان پدید گردید، پس از آنکه معجزات ظاهر بر آنها آمد، و چنین کسانی پس از اتمام حجت و آیات روشن که هیچ جای شک و ریب و عذری باقی نگذاشت در دین اختلاف کردند و برای جماعتی عذاب بزرگ مهیا گردیده معلوم است نظر ببزرگی حق تعالی عذابی را که بزرگ بشمار آورده چه قدر بزرگ است که فهم بزرگی آن از حیطه فکر بشر خارج است.
مفسرین گفته‌اند که قوله تعالی «کَالَّذِین‌َ تَفَرَّقُوا» اشاره بیهود و نصاری است که در میان هر یک فرق مختلفه متعدده نمودار گردید و اختلافشان از روی عداوت و تفرعن سر چشمه گرفته و اینها چند فرقه شدند چون: عنانیه و سامریه و موشکائیه از یهود و چند فرقه چون: ملکائیه و نسطوریه و یعقوبیه از نصاری و اختلاف یهود پس از پانصد سال از موت موسی [ع] شروع گردید، و اختلاف نصاری پس از سیصد سال از بالا بردن عیسی [ع] پدید گردید.
وَ أُولئِک‌َ لَهُم عَذاب‌ٌ عَظِیم‌ٌ «أُولئِک‌َ» اشاره بجماعتی است که بین مردم اختلاف و تفرقه انداخته‌اند و وعید است نسبت بمردمانی از اهل کتاب که چنین عمل نمودند و بپاداش عملشان عذاب بزرگ برای آنان مهیا کردیده و تهدید مؤمنین است که خود را از چنین عملی که تفرقه بین مسلمین و مؤمنین ایجاب نماید حفظ نمایند.
اگر چه ظاهرا مصداق کامل آیه همان یهود و نصاری بنظر میآید که در دین اختلاف کردند و تفرقه انداختند لکن مناظ حکم که تفرقه و اختلاف انداختن بین جماعتی است مخصوصا جماعت مؤمنین که بین طائفه‌ئی با طائفه دیگر از آنها اختلاف اندازند البته عذاب عظیم شامل آنها نیز میگردد.
یَوم‌َ تَبیَض‌ُّ وُجُوه‌ٌ وَ تَسوَدُّ وُجُوه‌ٌ مفسرین گفته‌اند سفید شدن صورت کنایه از ظهور بهجت و سرور است که در صورت تأثیر نموده و صورت را سفید گردانیده و سیاه شدن صورت کنایه از غم

صفحه : 217
و خجلت است که اثر آن در صورت نمایان میشود و آنرا سیاه میگرداند چنانچه گفته‌اند در آن روز یعنی روز قیامت اهل حق موسوم باشند ببیاض الوجه و بیاض الصحیفة و اشراق البشیرة و نور در پیش قدم آنها است قوله تعالی در سوره الحدید آیه 13 در باره منافقین فرموده «یَوم‌َ یَقُول‌ُ المُنافِقُون‌َ وَ المُنافِقات‌ُ لِلَّذِین‌َ آمَنُوا انظُرُونا نَقتَبِس مِن نُورِکُم قِیل‌َ ارجِعُوا وَراءَکُم فَالتَمِسُوا نُوراً فَضُرِب‌َ بَینَهُم بِسُورٍ لَه‌ُ باب‌ٌ باطِنُه‌ُ فِیه‌ِ الرَّحمَةُ وَ ظاهِرُه‌ُ مِن قِبَلِه‌ِ العَذاب‌ُ الخ».
آری چون روز قیامت عالم جمع و عالم حقیقت و عالمی است که باطنها ظاهر میگردد و روزی است که هر چیزی بحقیقت خود ظهور مینماید قوله تعالی «یَوم‌َ یَجمَعُکُم لِیَوم‌ِ الجَمع‌ِ» اینکه است که در آنروز ظاهر مرءآت باطن و باطن نور فشانی میکند بر ظاهر بلکه ظاهر و باطن یکی میگردد قوله تعالی «وَ جُمِع‌َ الشَّمس‌ُ وَ القَمَرُ» و نیز روز قیامت روزی است که تمام موجودات صاحب حیات و سخن گویند چنانچه اعضاء بدن انسان بر علیه خود بامر ایزد متعال شهادت میدهند قوله تعالی در سوره یس آیه 65 فرموده که «الیَوم‌َ نَختِم‌ُ عَلی أَفواهِهِم وَ تُکَلِّمُنا أَیدِیهِم وَ تَشهَدُ أَرجُلُهُم بِما کانُوا یَکسِبُون‌َ».
روز قیامت مردان و زنهای منافقین باهل ایمان میگویند نگاه کنید تا ما از نور شما روشنائی بگیریم بآنان گفته میشود برگردید و از پشت سرتان نور بگیرید، یعنی بدنیا برگردید و از آنجا تحصیل نور کنید پس از آن بین منافقین و مؤمنین دیواری زده میشود که در آن حصاره دری است که باطن آن رحمت است و ظاهرش از قبل منافقین عذاب است تا آخر.
و شاید یکی از اسرارش اینکه باشد که چون عالم قیامت ما فوق عالم دنیا است و البته هر ما فوقی جامع و حاوی ما تحت خود میباشد زیرا که انسان پس از پیدایش نشأه دنیوی‌اش و فعلیت روحانیش و پس از آنچه در علم مقرر شده بود استکمال یابد منتقل بعالم برزخ میگردد پس از آن با جسم دنیویش و روح تکمیل شده منتقل بعالم قیامت میگردد زیرا که قیامت آخرین مرتبه سیر او

صفحه : 218
است و دیگر حالت منتظره‌ئی برای او نیست.
پس از اینجا میتوان پی برد که دنیا و آخرت دو حالت از حالات انسانی است که حالت دانی آن عالم دنیا است و فوق آن عالم برزخ است از موقع مرگ تا روز قیامت و فوق آن عالم جمع و عالم کمال انسانی است و آن وقتی است که تمام قوی و استعدادش که قادر متعال در بدو خلقت در وی ذخیره نموده بفعلیت رسیده و دیگر حالت منتظره‌ئی برای وی باقی نمانده و آنوقت بمرتبه نتیجه میرسد «ان کان خیرا فخیرا و ان کان شرا فشرا» و مرک یک تحولی است از مرتبه دانی بمرتبه عالی- اینکه است که مؤمن موحد که ایمان در قلبش نفوذ نموده و روح و جانش را باشراق نور معرفت نورانی گردانیده روشنائی قلبش مثل خورشید در افق محشر نمایان گردیده نور افشانی میکند و پرتو آن در صورت انسان کامل نمایان میگردد و اهل محشر از نور او استفاده مینمایند چنانچه در بعضی از احادیث آمده که مؤمن وارد میگردد و صورت او مثل ماه روشنی میدهد.
فَأَمَّا الَّذِین‌َ اسوَدَّت وُجُوهُهُم أَ کَفَرتُم بَعدَ إِیمانِکُم فَذُوقُوا العَذاب‌َ بِما کُنتُم تَکفُرُون‌َ از آیه چنین استفاده میشود که سیاه رویان کسانی میباشند که پس از ایمان کافر گردیدند که از شدت خجلت و پشیمانی روی آنان سیاه میگردد و از مصدر جلال خداوند بآنها خطاب سخط آمیز میرسد که بپاداش عملتان عذاب الیم را بچشید.
و در اینکه چه وقت ایمان داشتند و پس از آن کافر شدند که در مقام سرزنش بآنها گفته میشود آیا کافر شدید پس از ایمانتان- بقولی آنهایند که ایمان آوردند و بعد مرتد گردیدند- و بقول دیگر بعد از ایمانشان که در عالم ذر اقرار کرده بودند، و بقولی مقصود منافقینند که بزبان اقرار بشهادتین نمودند و در دل انکار دارند، و قول دیگر آنستکه مراد اهل کتاب میباشند که کافر شدند بنبی خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بعد از اینکه قبل از ظهورش بنعت و صفات او که در تورات

صفحه : 219
و انجیل است ایمان آورده و کافر شدند، و قول دیگر آنکه اهل بدعت و هوا از اینکه امت میباشند بآنان گفته میشود بمجازات کفرتان عذاب را بچشید.
وَ أَمَّا الَّذِین‌َ ابیَضَّت وُجُوهُهُم فَفِی رَحمَت‌ِ اللّه‌ِ هُم فِیها خالِدُون‌َ چنانچه گفته شد چون روز قیامت روزی است که باطنها ظاهر میگردد و تمام افراد بشر یکدیگر را بحقیقت میشناسند و نیز ملائکه و کتبه و کرام الکاتبین که کاتب اعمالند و تمام موجودات علوی و سفلوی و پیمبران که شاهد اعمال امت خود میباشند تماما او را مینگرند و نظاره میکنند و در آنوقت چیزی مخفی نمیماند زیرا که یکی از اوصاف قیامت «تبلی السرائر» است که باطنها ظاهر میگردد بلکه مؤمن کامل بفراست چنانچه در حدیث است «اتقوا فراسة المؤمن فانه ینظر بنور اللّه» در همین دنیا در بشره مؤمنین که مشکات و چراغ یا نور توحیدند سفید رویان را مشاهده مینماید.
و در توجیه اینکه سفید رویان عرصه قیامت و سیاه رویان در آن روز کیانند از مفسرین چند قول نقل شده:
1- عطاء گفته سفید رویان مهاجرین و انصارند و سیاه رویان بنی قریظه و بنی النضیرند.
2- إبن عباس گفته سفید رویان تمام موحّدانند و سیاه رویان اهل بدعتند 3- ابو امامه باهلی آنهائیکه در آخرت رویهای آنها سیاه میگردد خوارجند چنانچه از نبی صلّی اللّه علیه و آله روایت شده که فرموده
«انهم یمرقون من الدین کما یمرق السهم من الرمیة»
یعنی خوارج از دین بجهند همچنان طوری که تیر از کمان بیرون جهد.
و اقوال دیگری نیز راجع بسفیدی و سیاهی صورت کافرین در روز معاد گفته شده لکن چون آیه مطلق است اختصاص بجماعتی دون جماعتی ندارد بلکه میتوان گفت سیاهی و سفیدی صورت ناشی از سیاهی و سفیدی باطن بروز و ظهور مینماید البته قلبیکه بنور ایمان و تقوی و عمل صالح نورانی گردیده اثر آن

صفحه : 220
در بشره هویدا میگردد مخصوصا در آخرت که هر چیزی بحقیقت ظاهر میگردد و شاید سیاهی صورت کافر در قیامت اشاره بسیاهی قلب او و سفیدی صورت مؤمن اشاره بنور و روشنائی باطن و سریره او است که در عالم محشر نور افشانی میکند آری سفید رویان قیامت مؤمنانی میباشند که در هر زمانی پیرو پیمبر زمان خودشان بودند و پس از بعثت تابع شرع مطهر اسلام گردیدند و آنان کسانی میباشند که قلبشان بنور ایمان سفید گردیده و روحشان در اثر اعمال صالح تلألؤ نموده و اثر آن در صورتشان نمودار گردیده.
تِلک‌َ آیات‌ُ اللّه‌ِ نَتلُوها عَلَیک‌َ بِالحَق‌ِّ وَ مَا اللّه‌ُ یُرِیدُ ظُلماً لِلعالَمِین‌َ خطاب برسولش نموده که اینکه آیاتی است که بحق و حقیقت بر تو تلاوت کرده‌ایم.
از بعضی مفسرین است که نکره آوردن ظلم و واقع شدنش در سیاق نفی مفید استغراق است پس بنا بر اینکه آیه دلالت دارد که بطور استغراق از خود نسبت بجهانیان نفی ظلم میکند یعنی اراده نکرده هیچ نحو ظلم و دشمنی بچیزی و موجودی از موجودات نماید زیرا چنانچه معلوم است ستم بر کسی توان نسبت داد که یا محتاج و فقیر باشد و بمال دیگران استغناء بخواهد یا بر وی ستم وارد شده که برای انتقام و تشفی قلب که اضافه بر استیفاء حق است ظلم و ستم بر طرفش وارد آورد یا غیر اینها که ناشی از جهل یا طغیان نفس امّاره پدید میگردد لکن بکسیکه ساحت قدسش منزه و مبراء از صفات امکانی است و مستغنی بالذات است هیچگونه ظلم و ستمی نمیتوان نسبت بوی داد.
پس از آنکه حق تعالی در آیه بالا نفی کلیه ظلم از خود نموده فرموده وَ لِلّه‌ِ ما فِی السَّماوات‌ِ وَ ما فِی الأَرض‌ِ وَ إِلَی اللّه‌ِ تُرجَع‌ُ الأُمُورُ گویا در اینکه آیه حق جل‌ّ و علا علت اصلی نفی ظلم را از خود نمودار میکند و بشر را خاطر نشان میگرداند بدو مطلب که علت و اس‌ّ اساس عدم ظلم از مقام کبریائی خالق عالم چیست و آن دو مطلب یکی اشاره بعلت فاعلی و دیگر

صفحه : 221
اشاره بعلت غائی موجودات است.
پس «وَ لِلّه‌ِ ما فِی السَّماوات‌ِ وَ ما فِی الأَرض‌ِ» اشاره بعلت فاعلی عالم است که آنچه در آسمانها و زمین است ملک او و مخصوص باو است و چون مالک و متصرف در تمام اوضاع عالم و جهانیان است هر تصرفی نسبت بنظام عالم بکند تصرف عدوانی ننموده بلکه اضافه بر اینکه مالک است مصلح امور و «أَحسَن‌ُ الخالِقِین‌َ» است که نظام موجودات را بوجه نیکو مقرر فرموده و نیز کسیکه اینکه عالم مجلل و مزین را فقط باراده از روی رحمت واسعه خود از عدم بدون معاون و شریک بعرصه وجود آورده او غنی بالذات است و چنانچه گفته شد ظلم و ستم نمودن میتوان نسبت بکسی داده شود که محتاج باشد نه بغنی بالذات که ساحت وجودش از ظلم و ستم بمخلوقات ضعیفش مبراء است.
وَ إِلَی اللّه‌ِ تُرجَع‌ُ الأُمُورُ همین طوری که او مبدء و پدید آورنده موجودات و علت فاعلی است همین طور او عز و جل علت غائی و بازگشت موجودات بسوی او است «هو المبدء و المعاد» و هستی و نیستی همه ممکنات بید قدرت او است پس چگونه میتوان تصور نمود که آنچه را خودش از راه لطف عطاء نموده باخذ عدوانی که عبارت از ظلم و ستم بغیر است از مخلوقات ضعیفش بگیرد هرگز ممکن نیست و هیچ عاقلی چنین تصوری نخواهد نمود.
و خلاصه اینکه اینکه آیات از دو جهت حق را از ظلم مبراء میگرداند یکی از جهت مالکیت که فرموده «وَ لِلّه‌ِ ما فِی السَّماوات‌ِ وَ ما فِی الأَرض‌ِ» که چون مالک است هر چه بکند در ملک خود کرده در مال غیر نیست که گمان کند تصرف عدوانی نموده.
و دیگر از جهت غایت که در نظام عالم و حکمتی که در آن بکار برده دلیل بارزی است بر اینکه از روی عدل و حکمت و کرم هر ممکنی را بقدر استعداد و قابلیتش بوی افاضه وجود کرده و نظام خلقت را مرتب گردانیده اینست که در نعم و بخششهای

صفحه : 222
الهی تفاوت پدید گردیده و کوته نظران شاید گمان کنند که نسبت ببعضی ستم شده دیگر ندانند که چه‌قدر بینشان تفاوتها است از جهت نظام آفرینش و تفاوت افراد بشر بی‌خبرند و در اثر جهل نسبتهای ناروا بمقام کبریائی میدهند.
کُنتُم خَیرَ أُمَّةٍ أُخرِجَت لِلنّاس‌ِ تَأمُرُون‌َ بِالمَعرُوف‌ِ وَ تَنهَون‌َ عَن‌ِ المُنکَرِ وَ تُؤمِنُون‌َ بِاللّه‌ِ در ترجمه آیه از مفسرین چند قول نقل شده لکن ممکن است گفته شود چنانچه از ظاهر آیه میتوان استفاده نمود که آیه در مقام بیان شرافت اینکه امت مرحومه بر آمده و بآنها خطاب نموده و تذکر میدهد و بدو صفت اینکه امت را از باقی امم امتیاز داده که از خصوصیت شما مؤمنین که بهترین امم میباشید که بین افراد بشر ظهور نموده‌اید یکی آنکه بخدا ایمان آورده‌اید و دیگر آنکه امر بمعروف میکنید و نهی از منکر مینمائید.
اینکه اینکه دو صفت را مناط خیریت اینکه امت بشمار آورده مشعر بر اینکه است که در باقی امم اینکه صفات بطور شایستگی مفقود است تمام امم بزبان گویند بخدا ایمان آورده‌ایم لکن بنا بر تحقیق هیچ ملتی و دینی غیر از دین اسلام توحید حقیقی در بینشان دائر نیست یا تثلیث گویند یا تولید مثل بر خدای واحد احد قائل میگردند و نیز چنانچه ظاهر است امر بمعروف و نهی از منکر که نظام جامعه و وحدت ملّی و حفظ از تفرق بین جامعه منوط بآنست ظاهرا بین هیچ جامعه‌ئی عملی نیست.
در مجمع البیان گفته مفسرین اختلاف کرده‌اند در اینکه خطاب راجع بکی است بقولی خطاب مخصوص بمهاجرین و خاصه است [إبن عباس و سدی] و بقولی در إبن مسعود و ابی‌ّ بن کعب و معاذ بن جبل و سالم مولی ابی حذیفه وارد شده. [عکرمة] و بقولی خطاب مخصوص باصحاب رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است [ضحاک] و بقولی خطاب بصحابه است و لکن سائر امت را هم شامل میگردد.

صفحه : 223
پس از آن مناقب آنها را یادآوری مینماید پس گفت «تَأمُرُون‌َ بِالمَعرُوف‌ِ» بطاعات «وَ تَنهَون‌َ عَن‌ِ المُنکَرِ» از معاصی.
اگر گفته میشود همانا قبیح ایضا شناخته میشود به اینکه که قبیح است پس برای چه نیکوئی را تخصیص داد باسم معروف پاسخ- قبیح را قرار داد بمنزله چیزی که شناخته نمیشود برای خمول و سقوط او و حسن را قرار داده بمنزله نبیه جلیل القدر که شناخته میشود و بنباهة و علوّ شأنش «تُؤمِنُون‌َ بِاللّه‌ِ» یعنی بتوحیده و عدله و دینه».
«وَ لَو آمَن‌َ أَهل‌ُ الکِتاب‌ِ» یعنی اگر اهل کتاب تصدیق میکردند بنبی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و آنچه برای او آمده «لَکان‌َ خَیراً لَهُم» همانا برای آنها بهتر بود در دنیا و در آخرت زیرا که در دنیا از قتل نجات می‌یافتند و در آخرت از عذاب و بدرجات بلند بهشت فائز میگردیدند «مِنهُم‌ُ» بعضی از اهل کتاب «المُؤمِنُون‌َ» یعنی بعضی از آنها معترفند بآنچه کتب آنها از صفات نبی صلّی اللّه علیه و آله بشارت باو داده مثل عبد اللّه بن سلام و اصحاب او از یهود و نجاشی و اصحاب او از نصاری «وَ أَکثَرُهُم‌ُ الفاسِقُون‌َ» یعنی آنهائی که از طاعت خدا خارج گردیده‌اند و اینکه آنها را بفسق متصف گردانیده نه کفر که اعظم است برای اینکه است که غرض اعلان بر اینکه امت است که اینها خارج گردیده‌اند از آنچه کتابشان واجب گردانیده بر آنها که اقرار بحق نمایند در نبوت نبی ما، و بقولی آنها در کفار بمنزله فساقند در قضاوت که خارج گردیدند بمنزله حال فاحشه که آن شنیع‌تر و افطع است.
[پایان] لَن یَضُرُّوکُم إِلّا أَذی‌ً وَ إِن یُقاتِلُوکُم یُوَلُّوکُم‌ُ الأَدبارَ ثُم‌َّ لا یُنصَرُون‌َ از راغب نقل شده که در مفردات گفته «أَذی‌ً» ضرری است که برسد بحیوانی در ناحیه جسم یا جان و یا تبعات آندو چه ضرر دنیوی باشد یا اخروی [پایان] اینکه آیات چنانچه ظاهر است مربوط بآیاتی است که راجع باهل کتاب بخصوص جماعت یهودیان نازل گردیده زیرا که اینکه آیه بمؤمنین خبر میدهد

صفحه : 224
که شما از شرّ اهل کتاب محفوظید و به «لن» که برای نفی ابد میآورند مؤمنین را مطمئن میگرداند که هرگز آنها نتوانند بشما اذیت کنند مگر اندکی شاید مقصود از «إِلّا أَذی‌ً» همان اذیتهای زبانی و انکار آنان و مخفی داشتن آیات تورات و انجیل که در باره رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم وارد شده یا بد گفتن و فحش دادن بمؤمنین در غیاب آنها یا حضور آنها یا غیر آنها و هرگاه با شما در مقام مبارزه و جنک برآیند نتوانند مقاومت نمایند پشت بجنک کرده فرار میکنند.
از مقاتل نقل میکنند که گفته رؤساء جهودان چون کعب و نعمان و ابو رافع و ابو یاسر و کنانه و إبن صوریا نزد عبد اللّه بن سلام آمدند و اصحاب او از مؤمنان اهل کتاب و آنها را ملامت و سرزنش کردند بر مسلمانی آنها، خدای تعالی اینکه آیه را فرستاد و گفت اینکه یهودیان بشما هیچ ضرر نتوانند رسانید مگر ایذاء بزبان از طعنه و وعید بدروغ یا کلمه‌ئی از کلمات کفر که بگویند و شما را بیازارند وَ إِن یُقاتِلُوکُم یُوَلُّوکُم‌ُ الأَدبارَ و اگر با شما جنگ کنند پشت بجنگ میکنند و چنانچه گفته‌اند اینکه آیه از جمله معجزات و پیش‌گوئیهای قرآن است که برسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم خبر داده زیرا که از غیب خبر میدهد و گفته‌اند بعضی از آنها با رسول و صحابه از بنی قریضه و بنی النضیر و بنی قینقاع و یهود خیبر جنگ کردند منهزم شدند پس آیه دلیل صحت نبوت است.
ثُم‌َّ لا یُنصَرُون‌َ گفته‌اند «ثُم‌َّ» برای تراخی نیست و برای عطف است یعنی چون اینها خواستند با شما جنگ کنند یاری کرده نمیشوند یعنی کسی آنها را بر ضرر مسلمین یاری نمیکند.
ضُرِبَت عَلَیهِم‌ُ الذِّلَّةُ أَین‌َ ما ثُقِفُوا إِلّا بِحَبل‌ٍ مِن‌َ اللّه‌ِ وَ حَبل‌ٍ مِن‌َ النّاس‌ِ وَ باءُو بِغَضَب‌ٍ مِن‌َ اللّه‌ِ آیه راجع بیهودیان است و گفته‌اند مقصود مذلّت و خواری است که هر کجا

صفحه : 225
باشند ذلیل و بی‌مقدارند مگر اینکه دست آویز گردند بریسمان عهد و پیمان با خدا و رسول و مؤمنین یا اینکه متمسک گردند بمردم و خود را بعهد و پیمان در پناه خدا یا مردم از قتل و اسارت و غیر اینها محفوظ بدارند و بخشم خدا بازگشتند یعنی از اعمال بدشان خود را در مورد غضب خدا واقع گردانیدند.
وَ ضُرِبَت عَلَیهِم‌ُ المَسکَنَةُ گفته‌اند مقصود از مسکنة مذلّت است نه فقر زیرا از یهودیان آنهائی که مال دار و متمول میباشند باز در لباس گدائی خود را مینمایانند «المَسکَنَةُ» بر وزن مفعلة بمعنی سکونست یعنی بذی درویشی مینمایند.
ذلِک‌َ بِأَنَّهُم کانُوا یَکفُرُون‌َ بِآیات‌ِ اللّه‌ِ وَ یَقتُلُون‌َ الأَنبِیاءَ بِغَیرِ حَق‌ٍّ ذلِک‌َ بِما عَصَوا وَ کانُوا یَعتَدُون‌َ آیه اشاره بعلت و سبب ذلت و مسکنة و در مورد غضب الهی واقع گردیدنشان و عذاب دنیوی باضافه بر عذاب اخروی آنها را چند جهت و سبب بیان نموده:
1- اینها بآیات خدا کافر گردیدند. 2- و پیمبران را بناحق کشتند، شاید از ناحق کشتن پیمبران ناحق بودن بنظر خودشان مقصود باشد که یهودیان با اینکه آنها را بر حق میدانستند از روی عناد و حسد و تعصب آن بزرگواران را بستم میکشتند و چنانچه گفته‌اند یهودیان هفتاد نفر از انبیاء بنی اسرائیل را بناحق کشتند اینکه بود که کفر و ظلم آنها ذلّت و مسکنت آنان را ایجاب نمود «ذلِک‌َ بِما عَصَوا» اشاره بهمین است که عمل آنها بود که سبب ذلت و خواری آنها گردید.
اگر گفته شود که اینکه آیات در زمان رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نازل گردید و در آن وقت یهودیان پیمبری نکشتند که مورد غضب الهی واقع گردند.
پاسخ- اولا خداوند از سریره آنها خبر دارد که چنینند اگر قوت و قدرتی یافتند همه طور گناه و فساد میکردند همین طور می‌بینیم اگر قوت و شرکتی پیدا کنند از هیچ گونه ظلم و تعدی بر مؤمنین حتی بر غیر آنها فروگذار نخواهند نمود و ثانیا چون آنها راضی باعمال آباء و اجدادشان بودند با گناه آنها شریکند [و اللّه العالم باسرار کلامه]

صفحه : 226

[سوره آل‌عمران (3): آیات 113 تا 120]

اشاره

لَیسُوا سَواءً مِن أَهل‌ِ الکِتاب‌ِ أُمَّةٌ قائِمَةٌ یَتلُون‌َ آیات‌ِ اللّه‌ِ آناءَ اللَّیل‌ِ وَ هُم یَسجُدُون‌َ (113) یُؤمِنُون‌َ بِاللّه‌ِ وَ الیَوم‌ِ الآخِرِ وَ یَأمُرُون‌َ بِالمَعرُوف‌ِ وَ یَنهَون‌َ عَن‌ِ المُنکَرِ وَ یُسارِعُون‌َ فِی الخَیرات‌ِ وَ أُولئِک‌َ مِن‌َ الصّالِحِین‌َ (114) وَ ما یَفعَلُوا مِن خَیرٍ فَلَن یُکفَرُوه‌ُ وَ اللّه‌ُ عَلِیم‌ٌ بِالمُتَّقِین‌َ (115) إِن‌َّ الَّذِین‌َ کَفَرُوا لَن تُغنِی‌َ عَنهُم أَموالُهُم وَ لا أَولادُهُم مِن‌َ اللّه‌ِ شَیئاً وَ أُولئِک‌َ أَصحاب‌ُ النّارِ هُم فِیها خالِدُون‌َ (116) مَثَل‌ُ ما یُنفِقُون‌َ فِی هذِه‌ِ الحَیاةِ الدُّنیا کَمَثَل‌ِ رِیح‌ٍ فِیها صِرٌّ أَصابَت حَرث‌َ قَوم‌ٍ ظَلَمُوا أَنفُسَهُم فَأَهلَکَته‌ُ وَ ما ظَلَمَهُم‌ُ اللّه‌ُ وَ لکِن أَنفُسَهُم یَظلِمُون‌َ (117)
یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِن دُونِکُم لا یَألُونَکُم خَبالاً وَدُّوا ما عَنِتُّم قَد بَدَت‌ِ البَغضاءُ مِن أَفواهِهِم وَ ما تُخفِی صُدُورُهُم أَکبَرُ قَد بَیَّنّا لَکُم‌ُ الآیات‌ِ إِن کُنتُم تَعقِلُون‌َ (118) ها أَنتُم أُولاءِ تُحِبُّونَهُم وَ لا یُحِبُّونَکُم وَ تُؤمِنُون‌َ بِالکِتاب‌ِ کُلِّه‌ِ وَ إِذا لَقُوکُم قالُوا آمَنّا وَ إِذا خَلَوا عَضُّوا عَلَیکُم‌ُ الأَنامِل‌َ مِن‌َ الغَیظِ قُل مُوتُوا بِغَیظِکُم إِن‌َّ اللّه‌َ عَلِیم‌ٌ بِذات‌ِ الصُّدُورِ (119) إِن تَمسَسکُم حَسَنَةٌ تَسُؤهُم وَ إِن تُصِبکُم سَیِّئَةٌ یَفرَحُوا بِها وَ إِن تَصبِرُوا وَ تَتَّقُوا لا یَضُرُّکُم کَیدُهُم شَیئاً إِن‌َّ اللّه‌َ بِما یَعمَلُون‌َ مُحِیطٌ (120)

صفحه : 227

[ترجمه]

تمام اهل کتاب یکسان نمیباشند جماعتی از آنها در ساعات شب قیام مینمایند و آیات خدا را میخوانند و آنها سجده میکنند [113]
ایمان میآورند بخدا و روز قیامت و امر بمعروف و نهی از منکر میکنند و در اعمال خیر مسارعت مینمایند و اینها از شایسته‌گانند [114]
و آنچه از عمل خیر میکنید پس هرگز ناسپاس داشته نخواهید شد یعنی نقصان بثواب اعمال شما نمیرسد که نقص ثواب را کفران فرموده چنانیکه توفیه ثواب را شکر فرموده در قوله «کان‌َ سَعیُهُم مَشکُوراً» و خدا دانا است باعمال پرهیزکاران [115]
همانا کسانیکه کافر شدند هرگز نه مال آنها و نه اولادانشان آنها را از عذاب خدا باز نمیدارد و چنین جماعتی یاران آتشند و آنها در آن جاویدانند [116]
مثل آنچه کافرین در اینکه حیات دنیا انفاق میکنند مثال بادی ماند که در آن سرمای سخت باشد و برسد بزراعت قوم ستمکاری و آنرا نابود گرداند و خدا بآنها ستم ننموده و نفسهایشان بخودشان ستم نموده‌اند [117]
ای کسانی که ایمان آورده‌اید از غیر خودتان دوست خالص نگیرید آنها تقصیر نمیکنند در باره شما از روی تباهی بحقیقت دشمنی آنها از دهنهایشان ظاهر است و آنچه را از بغض در سینه‌هایشان مخفی گردانیده‌اند بزرگ‌تر است همانا ما آیات را برای شما بیان میکنیم اگر شما تعقل کنید [118]
اینکه گروهی که آنان را دوست دارید آنها شما را دوست نمیدارند و شما بتمام کتابها ایمان آورده‌اید و وقتی اینکه کافرین با شما ملاقات کردند گفتند ما نیز ایمان آورده‌ایم و وقتی در خلوت روند از غیظ انگشتانشان را میگزند ای رسول بگو بغیظتان بمیرید همانا خدا بآنچه در سینه‌ها است آگاهست [119]
(خطاب بمؤمنین است) که هر گاه امر نیکی بشما اصابت نماید (و خوشحال شوید) کافرین بدشان میآید و اگر امر ناگواری بشما رسد خوشحال میگردند و اگر شما صبر کنید و پرهیزکار باشید کید آنها بشما هیچ ضرری نخواهد رسانید همانا خدا بآنچه کافرین میکنند احاطه دارد [120]
.

صفحه : 228

(توضیح آیات)

لَیسُوا سَواءً مِن أَهل‌ِ الکِتاب‌ِ أُمَّةٌ قائِمَةٌ یَتلُون‌َ آیات‌ِ اللّه‌ِ آناءَ اللَّیل‌ِ وَ هُم یَسجُدُون‌َ مفسرین گفته‌اند وقتی جماعتی از اهل کتاب مثل عبد اللّه بن سلام و یاران وی مثل ثعلبه و اسد و اسید اسلام آوردند یهودیان بآنها طعنه زدند و آنها را از اشرار قوم بشمار آوردند زیرا که گفتند اینان بر خلاف اسلاف با ما مخالفت کردند خدای تعالی اینکه آیه را فرستاد که دانسته شود که اینها بهترین مردمانند و بچند صفت آنان را ستایش نمود و بر باقی فضیلت و برتری داده:
1- «أُمَّةٌ قائِمَةٌ» در معنی «قائِمَةٌ» چند قول است: 1- آنها جماعتی میباشند از اهل کتاب که بر امر خداوند ثابت و مستقرند 2- بعضی قائمه را بمعنی عادله گرفته‌اند یعنی بر طریق مستقیم ثابتند 3- و بقولی آنها امت پاینده بطاعت خدا و بر امر دین مستقرند 4- یعنی صاحب طریقه مستقیمه هستند خلاصه کلام «قائِمَةٌ» مطلق است و بر آنچه در آیات بعد در وصف آنها گفته شامل میگردد و شاید اشاره باین باشد که اینها در ایمان و امر دین بر جاده شریعت ثابت و مستقر و پایدارند.
2- از فضیلت آنها چنین است که اینکه جماعت در آنات و ساعات شب بتلاوت آیات قرآن مداومت نموده در حالی که سجده میکنند، اگر خواهیم جمع کنیم بین اینکه دو فضیلت آنها که تلاوت آیات قرآن در حال سجده باشد همان معنی تهجد و نافله است شب میشود که در آن هم تلاوت آیات است و هم سجده.
در منهج از ثوری نقل میکند که گفته مراد نماز غفیله است که ما بین عشائین گذارده میشود، و از حضرت رسالت صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نقل شده که هر کس میان نماز شام و خفتن دو رکعت نماز بگذارد در رکعت اول یک بار فاتحه و سیزده بار «إِذا زُلزِلَت‌ِ» و در رکعت دوم فاتحه یک مرتبه و پانزده مرتبه «قُل هُوَ اللّه‌ُ أَحَدٌ» بخواند اگر در هر سال یکبار اینکه نماز را بخواند از جمله محسنان باشد و اگر هر ماه یک بار

صفحه : 229
بخواند از جمله موقنان باشد و اگر در هر شب آدینه بخواند از جمله مخلصان باشد و اگر هر شب بخواند با من در بهشت مزاحمت کند و ثواب آنرا جز خدا نداند تا آنجا که گفته آیه دلالت دارد بر عظمت مرتبه نماز شب.
و از حضرت رسالت صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نقل شده که
«رکعتان یرکعهما العبد فی جوف اللیل الاخیر خیر له من الدنیا و ما فیها و لو لا انّی اشق علی امتی لفرضتها علیهم»
دو رکعت نماز که بنده در نصف آخر شب بگذارد بهتر است از دنیا و آنچه در او است و اگر نه آن بودی که بر امت من نماز شب دشوار است بر آنها واجب مینمودم و نیز در حدیث است که حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله به امیر المؤمنین علیه السّلام سه مرتبه فرمود
« یا علی علیک بصلاة اللیل»
و نیز فرموده
«من کثر صلاته باللیل حسن وجهه بالنهار»
کسیکه در شب بسیار نماز بخواند در روز صورت او نیکو و با طراوت باشد، و گفته‌اند مقصود از آیه «یَسعی نُورُهُم بَین‌َ أَیدِیهِم» در سوره حدید نماز گذاردن در شب میباشد. [پایان] یُؤمِنُون‌َ بِاللّه‌ِ وَ الیَوم‌ِ الآخِرِ وَ یَأمُرُون‌َ بِالمَعرُوف‌ِ وَ یَنهَون‌َ عَن‌ِ المُنکَرِ وَ یُسارِعُون‌َ فِی الخَیرات‌ِ 3- از اوصاف خجسته اینها اینکه است که بخدا و روز قیامت ایمان آورده‌اند معلوم میشود ایمان آنها از روی حقیقت و دانستگی انجام گرفته که مخصوص بذکر گردیده و ایمان بخدا و وحدانیت او و اعتراف بمعاد و قیامت اس‌ّ اساس دیانت و دو پایه ایمان است که پیکر دین روی اینکه دو پایه قرار گرفته.
4- اینکه اشخاص مؤمنین امر بمعروف و نهی از منکر میکنند معلوم میشود پس از ایمان اینکه دو فضیلت یعنی امر بمعروف و نهی از منکر از تمام اعمال فرعیه مهم‌تر و در جامعه لازم‌تر است.
5- «یُسارِعُون‌َ فِی الخَیرات‌ِ» اشاره به اینکه که اینها اشخاصی میباشند که در تمام اعمال خیر پیشی میگیرند و میتوان گفت که اینان داخل در سابقینی هستند که در سوره واقعه در باره آنها فرموده «وَ السّابِقُون‌َ السّابِقُون‌َ أُولئِک‌َ المُقَرَّبُون‌َ»

صفحه : 230
مسارعة از باب مفاعله از سرعت و بمعنی مبادرت و پیشی گرفتن در مجمع البیان در فرق بین سرعت و عجله چنین بیان کرده: فرق بین سرعت و عجله اینکه است سرعت پیشی گرفتن در آنچه در نظر عقل و شرع جایز و نیکو و محمود باشد و ضدّ آن ابطاء است یعنی کندی کردن در انجام ندادن امور خیریه و آن مذموم است و عجله پیشی گرفتن در آنچیزیکه سزاوار نیست پیشی گرفتن در آن و ضدّ آن اناة است و آن محمود و پسندیده است. [پایان] وَ أُولئِک‌َ مِن‌َ الصّالِحِین‌َ «أُولئِک‌َ» اشاره بجماعتی است که متصف باین صفات پنجگانه نام برده شده در آیات است که آنکسانی که متصف باین فضائل باشند آنان از صالحین و رستگارانند.
«مِن‌َ» در «مِن‌َ الصّالِحِین‌َ» میشود تبعیضی باشد که آنهائیکه متصف باین صفاتند بعضی از صالحین و شایسته‌گانند، و بقولی آیه در باره إبن سلام و تابعین او فرود آمده و ظاهرا «مِن‌َ» بیانی است که مطلق کسانی که متصف باین صفات میباشند از صالحین و رستگارانند اختصاص بجماعتی دون جماعتی ندارد.
وَ ما یَفعَلُوا مِن خَیرٍ فَلَن یُکفَرُوه‌ُ وَ اللّه‌ُ عَلِیم‌ٌ بِالمُتَّقِین‌َ کفر بمعنی پوشانیدن است و ظاهرا در اینجا مقابل شکر آمده مثل قوله تعالی «وَ مَن تَطَوَّع‌َ خَیراً فَإِن‌َّ اللّه‌َ شاکِرٌ عَلِیم‌ٌ» بقره آیه 154 یعنی خداوند اعمال خوب و خیر شما را هرگز ضایع نمیگرداند و سپاس گذاری میکند ظاهرا کفرا در اینجا بمعنی عدم سپاس گذاری آورده شده پس بنا بر اینکه معنی آیه چنین میشود که کسیکه عمل خیری انجام دهد هرگز خداوند عمل او را ضایع نمیگرداند بلکه او را ستایش میکند.
و در اینجا ممکن است سؤالی پیش آید که در آیه به «لن» که برای نفی ابد میآورند یعنی هرگز عمل خیر پوشیده نمیشود منافات دارد با آیات و احادیثی که بعضی گناهان مثل ارتداد یا گناهان کبیره اعمال خیر را حبط میکند

صفحه : 231
و حبط بمعنی پوشانیدن است یا از اثر انداختن و در اینکه آیه و آیاتی بطور وضوح فرموده هرگز عمل خیر را خداوند نمیپوشاند زیرا که با آن عظمت خداوندی خود اظهار سپاس گذاری مینماید و اطلاق آیه دلالت دارد بر اینکه بنده هر قدر گناه کند هر گاه اعمال نیکی انجام دهد گناهانش سبب حبط اعمال نیکش نمیگردد حتی اگر مرتد گردد آنچه پیش از ارتداد عمل خیر نموده پاداش آن بجای خود باقی است عمل بعدی آنرا ضایع نمیگرداند و اینکه مطلب جز ارتداد و شرک که اینکه دو باجماع مسلمین حبط اعمال خیر را ایجاب میکند مسلم نیست بلکه عدل خدا مقتضی است در جائیکه عمل با ایمان و صحیح واقع گردید گناهان که سبب عذاب میگردد بجای خود پاداش بد بینند و اعمال نیک هم بجای خود پاداش نیک قوله تعالی «لا أُضِیع‌ُ عَمَل‌َ عامِل‌ٍ مِنکُم مِن ذَکَرٍ أَو أُنثی» و شاید میزان قیامت که مقام سنجش عمل است بمنظور همین مطلب بپا میگردد که هم عدل حق تعالی نمایان گردد بر عذاب گنهکاران و هم غفاریتش ظاهر گردد بر عفو و بخشش تباه‌کاران و عاصیان و هم کرمش بر مطیعان.
[پاسخ] گوئیم اولا بر فرض عموم «فَلَن یُکفَرُوه‌ُ» ما من عام الا و قد خص بآیات بسیار دیگر تخصیص خورد در شرک و ارتداد که اجماع و اتفاق مسلمین بر آنست که اعمال خوب را حبط مینماید زیرا که مرتد و مشرک دیگر قابل رحمت الهی نیست و در گناهان کبیره نیز آیات و اخباری رسیده که بعض گناهان سبب حبط اعمال نیک میشود و ثانیا ممکن است در پاسخ گفته شود بدلیل قوله تعالی که در آیه بالا گفته «وَ أُولئِک‌َ مِن‌َ الصّالِحِین‌َ» اشاره بجماعتی باشد که در آن آیات بالا بیان شده که متصف بآن صفات پنجگانه نام برده شده در آن آیات است که اصلا در اینجا عموم ندارد بلکه مخصوص بآنکسانی است که متصف بآن فضائل باشند و آنان از صالحین و رستگارانند که نظر باوصاف حسنه آنها گناهان صغیره آنها را میپوشاند، و نیز قوله تعالی در همان آیه «وَ اللّه‌ُ عَلِیم‌ٌ بِالمُتَّقِین‌َ» و شاهد بر آن

صفحه : 232
قوله تعالی «إِنَّما یَتَقَبَّل‌ُ اللّه‌ُ مِن‌َ المُتَّقِین‌َ» «إِن‌َّ أَکرَمَکُم عِندَ اللّه‌ِ أَتقاکُم» که از متقین اعمال قبول میشود پس نظر باین آیات میتوان گفت که اعمال وقتی نیک بشمار میآید که با تقوی توأم باشد و هر عملی که با تقوی توام نباشد بدرستی نمیتوان آنرا خیر مطلق و قابل ستایش نامید و آن عمل را مقید بخیر گردانید.
إِن‌َّ الَّذِین‌َ کَفَرُوا لَن تُغنِی‌َ عَنهُم أَموالُهُم وَ لا أَولادُهُم مِن‌َ اللّه‌ِ شَیئاً بعضی از مفسرین در شأن نزول آیه گفته‌اند اینکه آیه در باره کعب بن اشرف و اصحاب او وارد شده که اینان بایست بدانند که هرگز نه مال و نه اولادشان جلوگیر عذاب آنها نمیگردد و از عذاب که در اثر کفر بآنان اصابت مینماید مانع نمیشود و نفی شیئی در آیه دلالت بر نفی عام دارد یعنی با کفر هیچ یک از اولاد یا مال بایشان نفع نمیرساند و آنها را از عذاب باز نمیدارد و تخصیص بمال و اولاد برای اینکه است که اینکه دو نزد انسان اعزّ اشیائند و آدمی باین دو چیز خیلی اهمیت میدهد و گمان میکند که بمال و اولاد نیرومند میگردد و در همه چیز و همه وقت کمک کار و معین او میباشند و بواسطه مال و اولاد از حق تعالی مستغنی و بی‌نیاز گردیده اینکه است که آیه بآنها خاطر نشان میکند که وقتی مال و اولاد که اینقدر بآن اهمیت میدهد نتوانست شما را از عذاب نجات دهد چیزهای دیگر بطریق اولی نمیتواند نجات دهد شما را از عذاب.
وَ أُولئِک‌َ أَصحاب‌ُ النّارِ هُم فِیها خالِدُون‌َ «أُولئِک‌َ» یعنی اینکه جماعت که خواه مقصود همان کعب بن اشرف و یاران او باشند چنانچه بعضی گفته‌اند نظر بمناسبت آیات جلو و عقب که در باره یهودیان فرود آمده یا مطلق کفار باشند چونکه «الَّذِین‌َ کَفَرُوا» موصول عموم دارد و مطلق کفار را شامل میگردد و نیز بی‌نیاز نکردن مال و اولاد از عذاب خدا آنهم نسبت بکفار یکسانست که تمام یاران جهنمند همه در آتشند و در آتش جاویدانند آری جاوید بودن آنها در آتش اهمیت بیشتری را میرساند اینست که چنانچه بعضی گفته‌اند شاید آیه راجع بهمان کعب بن اشرف و اصحاب وی فرود آمده

صفحه : 233
باشد زیرا چنانچه تاریخ نشان میدهد اینها باضافه بر کفر در اسلام خیلی فساد کردند و برسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و مؤمنین اذیت نمودند.
مَثَل‌ُ ما یُنفِقُون‌َ فِی هذِه‌ِ الحَیاةِ الدُّنیا کَمَثَل‌ِ رِیح‌ٍ فِیها صِرٌّ بقولی مقصود ابو سفیان و اصحاب او بودند که در روز جنگ بدر بر عداوت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نفقه دادند. [یمان] مقاتل گفته مقصود نفقه دادن عوام یهودیان است که رشوه برؤساء خودشان میدادند مجاهد گفته مقصود جمله نفقه‌های کفار است که بر کارهای دنیا صرف میکنند و حق تعالی آنرا مثل زده و تشبیه کرده بباد تندی که در او صرّی باشد و مفسرین در معنی صرّ اختلاف کرده‌اند:
عبد اللّه بن عباس گفته باد سموم است که بحرارتیکه دارد حبوبات را فاسد میکند و مردم را میکشد و خدای تعالی بآن حال مردم را مثل آورده.
إبن کیسان گفته «فِیها صِرٌّ» صوت و صریر آنرا گویند که در آن آوازی باشد، و بیشتر مفسرین گفته‌اند «فِیها صِرٌّ» یعنی برد شدید. [ابو الفتوح] أَصابَت حَرث‌َ قَوم‌ٍ ظَلَمُوا أَنفُسَهُم فَأَهلَکَته‌ُ خدای تعالی انفاق مال یا اعمال نیک کفار و کسانیکه بنفسهای خود ستم نمودند هر گاه انفاق مال یا اعمال دیگری انجام دادند را تشبیه کرده بمزرعه‌ئی که باد تندی بر وی بوزد و آنرا فاسد و تباه گرداند.
و «حَرث‌َ قَوم‌ٍ ظَلَمُوا» گفته که دانسته شود که خدا ظالم و جفا کار نیست بلکه همین طور که ظالمین مزرعه نفس خودشان را در اثر باد تند آمال نفسانی و خواهشهای طبیعی را فاسد و تباه گردانیده‌اند عکس العمل آنها چنین میشود که اعمالیکه سرمایه عمر آنها است و بایستی در بازار قیامت منافع خوبی عایدشان گردد در اثر کفر و ظلم تباه گردانیده‌اند و از آن جز حسرت و ندامت ندارند و با دست خالی مبتلا بعذاب و مورد سخط الهی میگردند اینکه است که در آخر آیه

صفحه : 234
فرموده: وَ ما ظَلَمَهُم‌ُ اللّه‌ُ وَ لکِن أَنفُسَهُم یَظلِمُون‌َ خدا بآنها ستم ننموده که اعمال و زراعت ظالمین را بباد تند تباه کرده بلکه اعمال و کفر و ظلم ظالمین تباه شدن زراعت ظالمین را ایجاب نموده و اینها آثاری است که از جانب حق تعالی بر اعمال بد مترتب میگردد زیرا که در قضای حتمی اینکه طور حکمت اقتضاء نموده که برای هر عملی آثاری مترتب میگردد
«ان کان خیرا فخیرا و ان کان شرا فشرا»
البته هر عاقلی میفهمد که امور عالم جزافی نیست نظام عالم بدست قادر حکیم از روی حکمت تامه سر چشمه گرفته برای هر چیزی و هر عملی علت و غایتی و اثری تعیین گردیده و اینکه فرموده «وَ ما ظَلَمَهُم‌ُ اللّه‌ُ» برای اینست که کسی گمان نکند که خدا در ضایع گردانیدن عملشان بآنها ستم نموده بلکه بایست بدانند که اینکه ظلم و ستم ناشی از نفس خود ظالم است که بصورت باد «صِرٌّ» ظهور نموده و اعمال آنها را فاسد گردانیده بلکه ظالم از اول عملش صحیح واقع نشده تا اینکه خدا ضایع گردانیده باشد.
یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِن دُونِکُم لا یَألُونَکُم خَبالًا وَدُّوا ما عَنِتُّم گفته‌اند بطانة و ولیجه بمعنی خصیص وصف کسی است که دیگری را بر اسرار خود مطلع میگرداند و اینکه استعاره است از «بطانة الثوب» که متصل ببدن است.
در آیه حق تعالی بمؤمنین خطاب نموده که فرا نگیرید «بطانة» یعنی دوست خالص که از غیر خودتان باشد یعنی بغیر از مؤمنین دوستی نگیرید و اسرار خود را باو نگوئید و وثوق بغیر مؤمنین نداشته باشید.
ابو امامه از رسول صلّی اللّه علیه و آله روایت کرده که مراد باین طائفه خوارجند.
و در شأن نزول آیه گفته‌اند بروایت إبن عباس جماعتی از اهل ایمان با منافقین طرح مصادقه و مخالطه انداخته بودند حق تعالی آنها را منع نمود و فرمود محبت باطنی با آنها در دل خود راه ندهید.

صفحه : 235
«لا یَألُونَکُم خَبالًا» خبال بفتح باء بمعنی فساد است و انسان دیوانه را خبال گویند زیرا که عقل او فاسد گردیده «و رجل مخبّل الرأی» یعنی فاسد الرأی «وَدُّوا ما عَنِتُّم» آیه در سبب و علت نهی از دوستی آنها بمؤمنین یادآوری میکند که اینها چنینند که ضرر و مشتق شما را دوست میدارند.
در مجمع البیان گفته خدا مؤمنین را نهی فرموده از دوستی و مخالطه با کفار از ترس فتنه برانگیختن آنها با مؤمنین و گفت «یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا» یعنی ای کسانیکه ایمان آورده‌اید «لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِن دُونِکُم» یعنی کافرین را دوستان و خواص خودتان بغیر مؤمنین نگیرید به اینکه که اسرار خودتان را نزد آنها فاش کنید و قوله «مِن دُونِکُم» یعنی بغیر اهل ملت خودتان پس از آن حق تعالی علت نهی- از مواصلت با آنها را بیان نموده «لا یَألُونَکُم خَبالًا» یعنی آنها در آنچه مؤدی بفساد شما میگردد کوتاهی نمیکنند و وا نمیگذارند جدیت و کوشش خود را در ضرر شما، زجاج گفته در ضرر شما چیزی باقی نمیگذارند (یعنی جدیت خود را در ضرر شما بکار میبرند) و گفته اصل خبال ذهاب شیئی است و قوله «وَدُّوا ما عَنِتُّم» یعنی آرزوی آنها ادخال مشقت است بر شما و بقولی آرزوی آنها گمراهی و ضلالت شما است از دینتان و بقولی آرزوی آنها اینست که بر شما مشقت تحمیل نمایند.
«قَد بَدَت‌ِ البَغضاءُ مِن أَفواهِهِم» یعنی نشانه عداوت آنها با شما از زبانهای آنها و دهنها و کلامشان ظاهر است «وَ ما تُخفِی صُدُورُهُم أَکبَرُ» و آنچه در سینه‌هایشان از بغض مخفی کرده‌اند بزرگتر از آن است که از زبانشان بروز مینماید «قَد بَیَّنّا لَکُم‌ُ الآیات‌ِ» یعنی برای شما ظاهر گردانیدیم دلالتهای واضحات تا اینکه ولی و دوست خود را از دشمن تمیز دهید «إِن کُنتُم تَعقِلُون‌َ» اگر تعقل کنید و بدانید و دوست و دشمن خود را بشناسید و بقولی اگر بوده باشید عقلاء و بدانید موعظه‌های خدا و منافع آنرا و بقولی اگر از عقلاء باشید خداوند بشما بیان شافی عطاء نموده. [پایان]

صفحه : 236
ها أَنتُم أُولاءِ تُحِبُّونَهُم وَ لا یُحِبُّونَکُم وَ تُؤمِنُون‌َ بِالکِتاب‌ِ کُلِّه‌ِ وَ إِذا لَقُوکُم قالُوا آمَنّا وَ إِذا خَلَوا عَضُّوا عَلَیکُم‌ُ الأَنامِل‌َ مِن‌َ الغَیظِ «ها أَنتُم» ظاهرا برای تنبیه و آگاهندن مؤمنین است که فریب منافقین را نخورند و بدانند که آنها از روی مکر و تدلیس با شما اظهار دوستی و رفاقت میکنند و در واقع دشمن شمایند و شما از روی حقیقت آنان را دوست میدارید و بتمام کتب پیمبران موسی و عیسی و ابراهیم علیهم السلام ایمان دارید و عمل منافقین چنین است که وقتی شما را ملاقات کردند گفتند ما ایمان آورده‌ایم لکن وقتی در خلوت میروند در دلشان بقدری با شما بغض و عداوت دارند که انگشتان خود را از غیض بدندانهایشان میگزند.
قُل مُوتُوا بِغَیظِکُم إِن‌َّ اللّه‌َ عَلِیم‌ٌ بِذات‌ِ الصُّدُورِ خطاب برسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است که بگو باین منافقین بمیرید در اثر غیظ و حسدی که با مؤمنین و اهل اسلام دارید و هر قدر شما دشمنی خود را مخفی دارید خدای تعالی عالم است بآنچه در سینه‌هایتان از بغض و حسد انگاشته‌اید و «مُوتُوا» در واقع نفرین و دعای بد است در باره منافقین و در معنی خدا شما را بکشد و مرده باشید و بین مسلمانان فساد نکنید.
إِن تَمسَسکُم حَسَنَةٌ تَسُؤهُم وَ إِن تُصِبکُم سَیِّئَةٌ یَفرَحُوا بِها الخ آیه مؤمنین را مطلع میگرداند که از جمله خباثت نفس منافقین و دشمنان اسلام با مؤمنین اینکه است که اینان چنینند که هرگاه نیکی و نصرتی و غنیمتی بشما رسید از آن ضدیت و دشمنی که با شما دارند ناراحت میگردند و خواهان ضرر شما میباشند و وقتی ضرری و آفتی یا شکستی بشما اصابت نمود خوشحال میگردند و اگر شما مؤمنین بر جفای کفار صبر کنید و تقوی را شعار خود گردانید و از مخالطه و دوستی با اعداء دین بپرهیزید کید آنها بشما ضرر نخواهد رسانید زیرا که خدا یار و یاور شما است و باعمال و افعال و نیّات شما آگاهست و علم او بر تمام اعمال و افعال شما احاطه دارد و هیچ چیزی بر او پنهان نیست.

صفحه : 237

[سوره آل‌عمران (3): آیات 121 تا 129]

اشاره

وَ إِذ غَدَوت‌َ مِن أَهلِک‌َ تُبَوِّئ‌ُ المُؤمِنِین‌َ مَقاعِدَ لِلقِتال‌ِ وَ اللّه‌ُ سَمِیع‌ٌ عَلِیم‌ٌ (121) إِذ هَمَّت طائِفَتان‌ِ مِنکُم أَن تَفشَلا وَ اللّه‌ُ وَلِیُّهُما وَ عَلَی اللّه‌ِ فَلیَتَوَکَّل‌ِ المُؤمِنُون‌َ (122) وَ لَقَد نَصَرَکُم‌ُ اللّه‌ُ بِبَدرٍ وَ أَنتُم أَذِلَّةٌ فَاتَّقُوا اللّه‌َ لَعَلَّکُم تَشکُرُون‌َ (123) إِذ تَقُول‌ُ لِلمُؤمِنِین‌َ أَ لَن یَکفِیَکُم أَن یُمِدَّکُم رَبُّکُم بِثَلاثَةِ آلاف‌ٍ مِن‌َ المَلائِکَةِ مُنزَلِین‌َ (124) بَلی إِن تَصبِرُوا وَ تَتَّقُوا وَ یَأتُوکُم مِن فَورِهِم هذا یُمدِدکُم رَبُّکُم بِخَمسَةِ آلاف‌ٍ مِن‌َ المَلائِکَةِ مُسَوِّمِین‌َ (125)
وَ ما جَعَلَه‌ُ اللّه‌ُ إِلاّ بُشری لَکُم وَ لِتَطمَئِن‌َّ قُلُوبُکُم بِه‌ِ وَ مَا النَّصرُ إِلاّ مِن عِندِ اللّه‌ِ العَزِیزِ الحَکِیم‌ِ (126) لِیَقطَع‌َ طَرَفاً مِن‌َ الَّذِین‌َ کَفَرُوا أَو یَکبِتَهُم فَیَنقَلِبُوا خائِبِین‌َ (127) لَیس‌َ لَک‌َ مِن‌َ الأَمرِ شَی‌ءٌ أَو یَتُوب‌َ عَلَیهِم أَو یُعَذِّبَهُم فَإِنَّهُم ظالِمُون‌َ (128) وَ لِلّه‌ِ ما فِی السَّماوات‌ِ وَ ما فِی الأَرض‌ِ یَغفِرُ لِمَن یَشاءُ وَ یُعَذِّب‌ُ مَن یَشاءُ وَ اللّه‌ُ غَفُورٌ رَحِیم‌ٌ (129)

صفحه : 238

[ترجمه]

(یاد کن ای رسول) وقتی که تو در صبحگاه برای صف آرائی جنک از منزل بیرون آمدی و مهیّا میگردی برای مؤمنین جاهای ایستادن برای جنگ را و خدا (بحال شما) شنوا و عالم است [121]
یادآور وقتی را که دو طائفه‌ئی از مؤمنین (در جنگ) ترسناک و بد دل شدند که برگردند بمدینه در حالیکه خدا ولی و دوست آنها است و باید بر خدا توکل کنند توکل کنندگان [122]
و همانا بحقیقت خدا شما را در جنگ بدر یاری کرد (و نصرت داد) در حالیکه شما ضعیف بودید پس ای اهل ایمان از خدا بترسید شاید از شکر گذاران باشید [123]
وقتی بمؤمنین میگفتی آیا برای شما کافی نیست پروردگار که هزار ملائکه برای یاری شما بزمین نازل گردانید [124]
«بَلی إِن تَصبِرُوا الخ» یعنی مدد نماید خدا شما را اگر صبر کنید و بپرهیزید از مخالفت پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و بیایند بطرف شما دشمنان بیدرنگ مدد کند خدا شما را به پنج هزار ملائکه نشان کننده‌گان اسبهای خود را [125]
و خدا اینکه ملائکه را قرار نداد مگر برای اینکه برای شما مژده باشد و برای اینکه البته قلبهای (شما مؤمنین) مطمئن گردد بملائکه و یاری و مددکاری نیست مگر از جانب خدای غالب درستکار [126]
و خدا چنین کرد تا اینکه دشمنان شما را بر طرف نماید و آنان را بکوبد و آنها برگردند در حالیکه ناامید باشند [127]
ای رسول بدست تو امری نیست که کسی را توبه دهی یا اینکه آنها را عذاب کنی همانا آنها ستمکارانند [128]
ملک خدا و مخصوص باو است آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است هر کسی را خواهد میآمرزد و هر که را خواهد عذاب میکند و خدا آمرزنده و مهربان است [129]
.

صفحه : 239

(توضیح آیات)

وَ إِذ غَدَوت‌َ مِن أَهلِک‌َ تُبَوِّئ‌ُ المُؤمِنِین‌َ مَقاعِدَ لِلقِتال‌ِ وَ اللّه‌ُ سَمِیع‌ٌ عَلِیم‌ٌ «غَدَوت‌َ» از ماده غدوّ بمعنی بیرون رفتن در صبحگاهان است «التبؤة» بمعنی آماده کردن مکان برای غیر و یا ساکن گردیدن غیر در مکان است.
از راغب اصفهانی نقل شده که گفته «اهل الرجل» کسانی میباشند که با آن رجل وجه جامع داشته باشند و آن وجه جامع یا نسب است و یا خانه و یا غیر اینکه دو از قبیل دین و شهر و صنعت- و گفته میشود «اهل الرجل» و مراد از آن زوجه او است یا کسانیکه در خانه او میباشند مانند زن و فرزند و خادم و غیر اینها و همچنین اطلاق میشود بر جمیع کسانیکه با شخص دارای نسبتند مانند اقوام و خویشان و در محاورات گفته میشود اهل فلان شهر و مراد کسانی هستند که در آن شهر اقامت نموده و آنرا وطن خود اختیار کرده‌اند و گفته میشود اهل فلان دین و مراد پیروان آن دین میباشند و نیز گفته میشود اهل فلان صنعت و مراد مستقلین و استادان آن صنعت میباشند و ظاهرا چنانچه بعضی گفته‌اند مقصود از اهل رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله بستگان آن حضرتند و معنی آیه اینست که وقتی از بستگان و خویشاوندانت خارج شدی و اینکه بعضی اختصاص بیکنفر داده‌اند درست بنظر نمیآید زیرا اگر چنین باشد باید کلمه‌ئی در تقدیر گرفت و گفته شود «خرجت من بیت اهلک» ولی در کلام قرینه‌ئی بر اینکه تقدیر نیست.
ترجمه آیه شده و واضح است و محتاج بتوضیح نیست.
خلاصه چنین گفته‌اند نظم آیات بما چنین مینماید که نظر بربط آیه با آیات بالا که حق تعالی فرمود اگر شما صبر کنید و متقی باشید کید کافرین بشما ضرر نمیرساند و زیان نمیزند بلکه خداوند بشما نصرت میدهد و فیروزی بخشد همان طوری که روز بدر شما را یاری کرد و اگر از فرمان رسول صلّی اللّه علیه و آله مخالفت کنید

صفحه : 240
چنان میشود که روز احد واقع گردید آنوقتیکه در بامداد رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بیامد تا آخر.
آری چنانچه از خود آیات بعد مفهوم میشود که شکست خوردن مؤمنین در جنگ احد آزمایشی بود بلکه میتوان گفت که نسبت بمؤمنین مجازاتی بود که آنها در امر جهاد بعضی بر خلاف فرمان رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم اظهار رأی مینمودند در صورتی که بایست بدون رأی اندیشی در مقابل رأی و فرمان رسول [ص] بگویند سمعا و طاعة نه اینکه هر یک رأی در میان آرند و حضرت را مردد گردانند.
بین مفسرین در اینکه روز که چه روزی بود اختلاف است، حسن بصری گفته روز بدر بوده، مقاتل گفته روز احزاب بوده و اکثر مفسرین گفته‌اند روز احد بوده و اینکه قول صحیح‌تر است زیرا که هم با آیات مناسب‌تر است و هم با اخبار.
در ترجمه تفسیر المیزان چنین مینویسد که از امام صادق علیه السّلام روایت شده که فرموده علت وقوع جنگ احد اینکه بود که چون قریش پس از دادن هفتاد کشته و هفتاد اسیر از جنگ بدر بمکه مراجعت کردند، ابو سفیان جمعیت قریش را مخاطب ساخته گفت مگذارید زنان بر کشته‌های بدر گریه کنند زیرا اشک چشم حزن را از بین میبرد دشمنی نسبت با محمّد [ص] را از قلبهای آنان زایل میکند و اینکه ممنوعیت تا پایان جنگ احد باقی بود و پس از اینکه جنگ بود که اجازه گریه و ندبه را بزنان خود دادند در هر صورت طائفه قریش بعزم جنگ با پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم با سه هزار سوار و دو هزار پیاده از مکه خارج شدند و زنان خویش را بهمراه آوردند.
چون اینکه خبر به پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم رسید اصحاب خود را جمع نمود آنان را تحریص و ترغیب بر جهاد فرمود در اینکه بین عبد اللّه بن ابی‌ّ بن سلول بپیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم پیشنهاد خارج نشدن از مدینه را کرد و گفت بهتر است در شهر مانده در کوچه‌های تنگ آن با دشمن بجنگیم در اینکه صورت ناچار مردان ضعیف و زنان

صفحه : 241
و بندگان و کنیزان نیز در دهانه کوچه‌ها و از پشت‌بامها بجنک خواهند پرداخت و تا کنون سابقه ندارد که ما داخل حصارها و درون خانه‌های خود باشیم و دشمن بر ما پیروز شود و اتفاقا هر وقت بعزم جنک از خانه‌های خود خارج شده و از شهر بیرون رفته‌ایم دشمن بر ما پیروز شده و شکست خورده‌ایم.
سپس سعد بن معاذ و چند نفری از قبیله اوس برخواسته گفتند یا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله تا کنون کسی از عرب قدرت اینکه در ما طمع کند نداشته در صورتی که ما مردمی مشرک و بت پرست بودیم چگونه در اینکه موقع که تو در میان ما میباشی قدرت طمع کردن در ما را دارند، نه حتما باید از شهر خارج شده با دشمن بجنگیم اگر از ما کسی شهید شد شربت شهادت را نوشیده است و اگر هم کسی نجات یافت بافتخار جهاد در راه خدا نائل شده است.
پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله اینکه پیشنهاد را پذیرفت و با یکنفر از صحابه خویش برای مهیّا کردن میدان جنک از شهر خارج شد و در همین مورد است که خدا میفرماید «وَ إِذ غَدَوت‌َ مِن أَهلِک‌َ الایة» ولی عبد اللّه بن ابی‌ّ بن سلول از همراهی با پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم خود داری نمود و جماعتی از طائفه خزرج نیز از او متابعت کردند.
قریش باحد رسیدند و پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله اصحاب خود را که هفتصد تن بودند مهیای جنک کرد و عبد اللّه بن جبیر را با پنجاه تیرانداز مأمور نگهبانی درّه‌ئی نمود که میترسید دشمن در آنجا کمین کرده و از پشت سر لشکر اسلام را مورد حمله قرار دهند، و بعبد اللّه جبیر فرمود شما در هر صورت از نگهبانی دره غفلت نکنید و لو اینکه ما دشمن را تا مکه مجبور بعقب نشینی کنیم و اگر هم دشمن ما را منهزم نمود و ما را تا مدینه مجبور بعقب نشینی نمود باز هم شما از مراکز خود دور نشده دست از نگهبانی دره بر ندارید.
از آنطرف هم ابو سفیان خالد بن ولید را با دویست سوار مأمور مراقبت آن دره کرد، و گفت شما در آنجا کمین کنید و وقتی که جنک مغلوبه شد و دو لشگر بهم ریختند از دره خارج شوید و از پشت سر لشگر اسلام را مورد حمله

صفحه : 242
قرار دهید.
پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله لشگر خود را مهیای جنک کرد، پرچم را بدست علی [ع] داد انصار حمله خود را بدشمن شروع کرده آنان را شکست سختی دادند، دشمن‌ها از برابر لشگر اسلام فرار کردند و سربازان رشید اسلام آنها را تعقیب مینمودند.
خالد بن ولید که شکست قریش را قطعی دید خواست از راه دره خارج شده از پشت سر لشگر اسلام را مورد حمله قرار دهد ولی تیراندازان عبد اللّه جبیر آنها را مجبور بعقب نشینی کردند.
در اینموقع یاران عبد اللّه متوجه میدان جنگ شده و میدیدند که سربازان فاتح اسلام دشمن را شکست داده از غنائم بهره‌مند میشوند.
جریان را بعبد اللّه جبیر تذکر دادند و اضافه کردند که اگر ما در اینجا بمانیم از غنائم بی بهره خواهیم ماند عبد اللّه بآنها گفت از خدا بترسید مگر دستور پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله را نشنیدید که فرمود در هر صورت از دره جدا نشوید و کمال مراقبت را در حفظ دره بنمائید.
تیراندازان سخن او را گوش ندادند یکی بعد از دیگری مراکز خود را رها نموده برای گرفتن غنیمت از دره دور شدند، فقط عبد اللّه جبیر با دوازده نفر آنجا ماندند.
درگیر و دار جنگ علی [ع] پرچم‌دار قریش را که طلحة بن ابی طلحه عبدی از طائفه بنی عبد الدار بود کشت بلا فاصله پرچم را ابو سعید بن ابی طلحه بدست گرفت علی علیه السّلام او را هم کشت، برای سومین بار پرچم را مسافع بن ابی طلحه برداشت علی [ع] او را هم بدرک و اصل گردانید و بالاخره تا نه مرتبه اینکه عمل تکرار و هر دفعه هم علی [ع] بردارنده پرچم را که همه از بنی عبد الدار بودند بقتل میرسانید تا اینکه در آخر کار یکی از بندگان سیاه چهره بنی عبد الدار بنام صواب پرچم را بلند کرد علی علیه السّلام دست راست او را قطع کرد او هم بلافاصله

صفحه : 243
پرچم را بدست چپ گرفت دست چپش را نیز علی [ع] با ضربه برنده‌ئی قطع فرمود صواب که دو دست خود را از دست داده بود پرچم را با بازوهای خود بسینه چسبانده متوجه ابو سفیان شد و باو گفت آیا وظیفه خود را نسبت ببنی عبد الدار بانجام رسانیدم و پس از آنکه گفتارش را با ابو سفیان رساند علی علیه السّلام باو رسیده و با ضربه شمشیری که بسرش نواخت او را بدرک واصل گردانید.
برای دهمین بار پرچم فرو افتاد ولی غمره دختر علقمه کنانیه آنرا بلند کرد از آنطرف هم خالد بن ولید که اصحاب عبد اللّه بن جبیر را متفرق دید حمله خود را بدره شروع کرد در اینکه حمله بود که بقیه یاران عبد اللّه فراری شدند و فقط عده کمی باقی ماند که آنان را هم خالد بن ولید در مدخل دره بشهادت رسانید و چون اینکه مانع را از سر راه برداشتند از دره خارج شده و از پشت سر لشگر اسلام را مورد حمله قرار دادند.
لشگر شکست خورده قریش همینکه پرچم خود را برافراشته دیدند بمیدان جنک برگشته و در پناه آن حمله خود را بلشکر اسلام شروع کردند حمله بقدری سخت بود که لشگر اسلام بسختی منهزم و از هر طرف فرار کرده رو بکوهها نمودند.
و چون پیغمبر فرار اصحاب خود را مشاهده فرمود کلاه خود را از سر برداشته و همی فرمود بسوی من آئید که من رسول خدایم بکجا فرار میکنید آیا از خدا و رسول فرار میکنید.
در اینکه موقع هند دختر عتبه در میان لشگر قریش فعالیت فوق العاده‌ئی را شروع کرده بود و در میان سپاه ایستاده و اگر سربازی را میدید که از میدان جنگ فرار میکند سرمه دانی را با میلش بطرف او برده و باو میگفت ای زن بهتر است که با اینکه سرمه دان چشمان خود را سرمه کنی و باین ترتیب احساسات و غیرت سربازان فراری را تحریک نموده دوباره او را بجنک مسلمین برمیگرداند حمزة بن عبد المطلب که در سپاه پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بود حملات سختی بقریش مینمود لشگر از مقابل او فرار نموده حتی یکنفر هم در مقابلش باقی نمیماند

صفحه : 244
هند که مراقب اینکه جریانات بود با دادن وعده و نویدهائی بغلام جبیر بن مطعم که وحشی نام داشت او را مأمور کشتن یکی از سه نفر (پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم، علی علیه السّلام حمزه [ع]) نمود وحشی گفت اما کشتن پیغمبر که از عهده من خارج است، و اما علی را دیدم که بسیار متوجه و مراقب خود میباشد بنا بر اینکه باو هم نمیتوانم طمعی داشته باشم ولی نسبت بحمزه کمین کرده و او را میدیدم که بسختی لشگر دشمن را متلاشی میسازد.
در همین بین گذارش بمن افتاد و همینکه از کنار من گذشت بجوئی رسید که آب کناره‌های آنرا نا مرتب و دارای چین و شکن کرده بود در اثر برخورد با همین چین و شکن‌ها و فرو رفتگی‌ها بود که حمزه بدون اینکه متوجه باشد بزمین خورد و من از اینکه موقعیت استفاده کرده بلافاصله اسلحه خود را کشیدم و او را هدف قرار دادم ضربه من درست بلگن خاصره او اصابت کرد و بقدری شدید بود که خاصره او را شکافته و از زیر سینه‌اش خارج شد همین ضربه بود که حمزه را از پای درآورده و او را بزمین زد خود را باو رسانده و شکمش را پاره کردم جگر او را بیرون آورده برای هند بردم و باو گفتم اینکه جگر حمزه است- هند آنرا از من گرفته و بدهانش گذارد و شروع بجویدن کرد ولی خداوند آنرا در دهانش سخت و مانند استخوان نمود و هند آنرا از دهان خارج کرده و بطرفی پرتاب کرد و پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود خداوند فرشته‌ئی را مأمور کرد تا آنرا برداشته بجای خود باز گرداند.
راوی گفت هند بسوی حمزه آمد او را مثله کرد گوشها و دست و پا و بعض اعضای دیگر او را برید.
لشگر اسلام بسختی شکست خوردند و همه فرار کردند کسی جز ابو دجانه سماک پسر خرسه و علی [ع] در رکاب پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم باقی نماند هر حمله‌ئی که از جانب دشمن بسوی پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم میشد علی [ع] آنرا دفع مینمود تا اینکه شمشیر علی شکست پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم شمشیر خود را که موسوم بذو الفقار بود بعلی

صفحه : 245
داد سر انجام پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بسوی ناحیه احد جایگزین شد و در آنجا سنگر گرفت و علی [ع] با کمال رشادت میجنگید تا آنکه بنا بنقل علی بن ابراهیم در تفسیر خود هفتاد زخم بسر و صورت و بدن و شکم و پاهای آنحضرت وارد آمد و در همین موقع بود که جبرئیل نازل شد و عرضه داشت ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم اینکه است معنی مواسات پیغمبر فرمود او از من و من از اویم جبرئیل اضافه کرد و گفت من هم از شما دوتایم و امام صادق [ع] میفرماید که پیغمبر [ص] جبرئیل را بین زمین و آسمان بروی کرسی از طلا مشاهده نمود که میگوید
«لا سیف الا ذو الفقار و لا فتی الا علی»
. [پایان] إِذ هَمَّت طائِفَتان‌ِ مِنکُم أَن تَفشَلا وَ اللّه‌ُ وَلِیُّهُما وَ عَلَی اللّه‌ِ فَلیَتَوَکَّل‌ِ المُؤمِنُون‌َ آیه برسولش خبر میدهد که یاد کن وقتی را که دو طائفه از شما مؤمنین «أَن تَفشَلا» بد دلی کردند و شاید قصد بازگشتن نمودند و بعضی گفته‌اند که مقصود باین «هَمَّت» عزم است، بعضی گفته‌اند مراد از اینکه «هَمَّت» خطور بقلب است و اینکه معنی چنانچه بسیاری از مفسرین گفته‌اند اولی‌تر است بدو جهت یکی از خود آیه که فرموده «وَ اللّه‌ُ وَلِیُّهُما» تا آخر و دیگر عزم بر فرار از گناهان بزرگ است و آیه شفقت و رحمت نسبت بمؤمنین اظهار میدارد.
مفسرین گفته‌اند اینکه دو گروه یکی بنی سلمه بودند از خزرج و دیگری از بنو حارثه از اوس.
و گفته‌اند رسول [ص] وقتی بجنک احد رفت هزار مرد با او بودند و بروایت دیگر نهصد و پنجاه نفر بودند.
بروایتی چون لشگر رسول [ص] بجائی رسیدند که آنرا شواز گویند عبد اللّه بن ابی‌ّ بن سلول برگشت با سیصد مرد و گفت چه مهم است ما را که بدست خویش خود را علف شمشیر قریش کنیم ابو جابر سلمی از عقب او میرفت و میگفت ای عبد اللّه از خدا بترس رسول خدا و مسلمین را رها میکنی و می‌روی اینکه دو گروه قصد رفتن کردند بروند توفیق خدا آنها را دریافت و نرفتند اینکه بود

صفحه : 246
که خداوند اینکه همه نعمت بآنها عطاء فرمود که خود را یاور و مدد کار آنان خواند و امر بتوکل فرمود که ای مؤمنین بایستی بر خدا اتکاء و توکل نمائید.
خلاصه چنانچه گذشت پس از آنکه دو لشگر کفر و اسلام در مقابل هم ایستادند و رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم لواء مهاجرین و انصار را بدست علی [ع] داد و حضرت شجاعان مشرکین را بدوزخ رسانید و علم داران آنها را از پا درآورد لوای آنها نگونسار گردید و مشرکین شکست خورده فرار کردند اهل اسلام در غنیمت افتادند.
تیراندازان که گماشته دهنه کوه احد بودند با اینکه پیغمبر سفارش نموده بود که ما خواه غالب یا مغلوب گردیم شما اینکه موضع را رها ننمائید.
آنان وقتی دیدند اصحاب مشغول غنائم گردیده‌اند بر امید تاراج غنائم رو بلشکرگاه آوردند هر چند عبد اللّه جبیر که رئیس آنها بود در منع مبالغه نمود و از تأکید حضرت رسول [ص] آنان را آگاهانید بجائی نرسید و گفته‌اند جمعی اندک که عدد آنها بده نمیکشید با وی توقف کردند و باقی بسخن امیر خود التفات ننموده متوجه اخذ غنیمت شدند.
و خالد بن ولید و عکرمة بن ابی جهل با جمعی که در پشت کوه پنهان شده بودند چون رخنه کوه را از محافظان خالی دیدند و لشگر اسلام را مشغول غنیمت دیدند بیکباره بر سر عبد اللّه جبیر ریختند و او و یارانش را شهید کردند و از عقب لشگر اسلام برآمدند و صف آنها را از هم پاشیده و فتح منعکس گردید و خبر فتح کفار و بگریختگان رسید بازگشتند و اهل ایمان و مرکز توحید را در میان گرفتند و هفتاد مرد از ایشان را کشتند.
و گفته‌اند در آنحال لشگر اسلام سه قسمت شدند، قسمتی بهزیمت بحوالی مدینه رفتند و بشهر درآمدند و قسمتی دیگر سراسیمه و حیران گرد میدان میگشتند و برخی بسعادت شهادت فائز گردیدند و هیچکس با رسول خدا نماند مگر امیر المؤمنین [ع] و ابو دجانه انصاری و سهل بن حنیف و آخر ابو دجانه انصاری و سهل بن حنیف نیز فرار نمودند و همین امیر المؤمنین بماند.

صفحه : 247
از روضة الاحباب نقل میکنند که گفته روز احد چون مؤمنین رو بهزیمت گذاشتند و حضرت رسول [ص] را تنها گذاشتند و آنحضرت خشمناک گردید و با امیر المؤمنین [ع] نگریست که در پهلوی او ایستاده بود و فرمود
« یا علی مالک لم تفرّ مع النّاس»
یا علی چرا بدیگران ملحق نشدی گفت یا رسول اللّه [ص]
«ان‌ّ لی بک اسوة»
بدرستی مرا بتو اقتداء است تو مقتدای منی چگونه از تو جدا شوم.
در منهج گفته بروایتی چهار کس از کفار قریش با یکدیگر معاهده کردند که رسول خدا را بقتل رسانند إبن شهاب و إبن قمیسه و إبن حمید و إبن عتبة بن وقاص پس در محلی که اشرار غلبه کردند و ابرار مغلوب شده بگوشه‌ئی افتاده بودند و حضرت رسول [ص] با امیر المؤمنین [ع] و سهل و ابو دجانه ایستاده بودند و امیر المؤمنین [ع] مشغول جنک بود آنسنگدلان سخت دل میدان آرزو را بر مراد خود یافتند دست جرأت از آستین وقاحت برآوردند و سنگها حواله آن معدن جواهر رسالت و جلالت کردند إبن قمیسه سنگی چند حواله آن حضرت کرد یکی از آن بر آینه پیشانی نورانی آنحضرت که محراب قلوب جهان صدق و صفا و طاق ابروی دلجوی آنکعبه حلم و وفاء بود آمد و بغایت مجروح گشت چنانچه خون روان گشت و قطرات بر محاسن مبارک او فرود میآمد و حضرت آنرا با ردای اطهر پاک مینمود و نمیگذاشت بر زمین بچکد و میفرمود اگر قطره‌ئی خون بر زمین افتد همانا عذاب از آسمان بر اهل زمین نازل گردد و إبن سهل سنگی بر بازوی مبارکش فرود آورد و آنرا مجروح گردانید و إبن وقاص سنگی بر لب و دندان مبارکش زد بطوری که لب لطیفش بشکافت و از اثر آن دندان رباعیه وی از طرف پائین شکسته شد و یکی از آن گوهرهای شب چراغ از درج یاقوتی بیرون افتاد و در اینکه محل که آنحضرت را رسیده بود إبن قمیسه شمشیر حواله آنحضرت کرد سید عالم از شمشیر او احتراز نمود در مغاکی افتاد رخسار تابان او از نظر ابرار و اشرار پنهان گشت روز روشن بر دیده دوستان چون شب تاریک

صفحه : 248
گردید- و چشم روزگار از مشاهده آثار چشم زخم اغیار خیره شد إبن قمیسه ملعون گمان کرد که خورشید شرع مبین بعین حامیه فناء غروب کرد و ماه اوج کمال بمغرب فوت و زوال متواری شد قوم خود را مژده داد که کار محمّد صلّی اللّه علیه و آله را ساختم و دل از مهر او پرداختم شیطان از زبان او فرا گرفت و آواز برآورد که «الا قد قتل محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم» بدانید که محمّد کشته شد آواز ابلیس بمدینه رسید و بیک لحظه اینکه خبر جان سوز انتشار یافت اهل شرک از اینکه خبر جان سوز شادمان گردیدند بگرفتن غنیمت مشغول شدند سیّد عالم پس از زمانی از مغاک بیرون آمد و بجانب شعب توجه نمود دید برخی از اصحاب ببالای کوه ملتجی شده‌اند کلاه خود را از سر مبارک برداشت و بایشان آواز داد و فرمود که
«الی‌ّ انا رسول اللّه اینکه تفرون عن اللّه و عن رسوله»
بجانب من بشتابید چون صدای حضرت را شنیدند یک و دو بسوی حضرت میشتافتند تا سی نفر دور حضرت جمع شدند و امیر المؤمنین علیه السّلام نیز از کشتن کفار که بر رسول خدا حمله کرده بودند فارغ شده بود متوجه پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله شد و بیکبار بر کفار هجوم کردند و در اندک فرصتی دمار از روزگار کفار برآوردند و همه آنها منهزم گردیده بمکه شتافتند تا آنجا که گفته فتح و نصرتی که در آن روز از رسول [ص] و اصحاب واقع گردید برای ثبات قدم و رسوخ مقام امیر المؤمنین [ع] و جان‌بازی او در خدمت حضرت رسالت [ص] بود.
و حافظ ابو محمّد عبد العزیز جنابذی در کتاب معالم العترة النبویة روایت کرده مرفوعا بمقبس بن محمّد و او از پدر خود که گفت شنیدم از امیر المؤمنین علیه السّلام که گفت روز احد شانزده ضربت بمن رسیده بود که در چهار ضربت آن بزمین افتاده بودم پس مردی نیکورو و خوشبو نزد من آمد و انگشت مرا بگرفت و برخیزانید و گفت متوجه حرب شو که تو در طاعت خدا و رسول اوئی و خدا و رسول از تو خشنودند رفتم نزد رسول [ص] و قضیه را بعرض مبارک رسانیدم حضرت فرمود یا علی آنمرد را نمیشناسی گفتم یا رسول اللّه او را نمیشناسم لکن

صفحه : 249
بصورت او را مشابه دحیه کلبی یافتم فرمود یا علی خدا چشم تو را روشن گرداند مژده باد تو را که آنکس که دست تو را گرفت و برخیزانید و بحرب دشمنان تو را ترغیب نمود جبرئیل بود پس من باین مژده قوه تمام یافتم و بهر دو دست دشمنان خدا را میکشتم و شرّ او را از رسول خدا دفع میکردم تا آنکه سرهای دلاوران و سرداران را بر خاک مذلت انداختم و چون کفار دیدند سرداران لشکر ایشان بر دست امیر المؤمنین [ع] کشته شدند هیچ کس را جرئت نشد که در مقابل آنحضرت آید بالضروره فرار بر فرار دادند و بمکه مراجعت کردند و پیغمبر [ص] با اصحاب ظفر پیکر متوجه مدینه شدند که ناگاه حضرت فاطمه علیها سلام از دور نمایان شد و سبب بیرون آمدنش از مدینه آن صدائی بود که از ناحیه مشرکین بلند گردید که محمّد کشته شد چون نزدیک رسید روی پدر بزرگوارش را خون آلوده دید بگریه افتاد فورا آب حاضر کرد و روی اطهر آن حضرت را شست و بروایتی امیر المؤمنین [ع] آب را در سپر خود میکرد و بر سر و روی آنحضرت میریخت و فاطمه [ع] دست میمالید. [پایان] لَقَد نَصَرَکُم‌ُ اللّه‌ُ بِبَدرٍ وَ أَنتُم أَذِلَّةٌ بدر موضعی است ما بین مکه و مدینه و گفته‌اند آنرا بدرش نامیده‌اند بمناسبت اینکه صاحب آن بقعه بدر بن کلده بوده اینکه بود که آنرا بدر نامیدند خدای تعالی مؤمنین را یادآوری میکند بداستان جنک بدر که در آن وقتی که عدد شما کم بود و عدد دشمن بسیار و با اینکه عدد کمی که داشتی خداوند شما را نصرت داد پس متقی و پرهیزگار گردید شاید شکر گذار شوید.
از إبن عباس روایت شده که در روز بدر از مهاجرین هفتاد و هفت مرد بودند و از انصار دویست و سی و شش که مجموع آن سیصد و سیزده تن بودند و از مشرکین قریب بهزار نفر و یکصد اسب در میان آنها بود و در میان مسلمانان هیچ کس اسب نداشت مگر مقداد بن اسود و دیگران پیاده بودند و سه شتر در میان ایشان بود و از اکثر کتب نقل شده که در روز بدر در مشرکین نهصد و پنجاه مرد

صفحه : 250
جنگی بودند و هفتصد شتر در میان داشتند و بیشتر آنها با سلاح بودند و لشکر اسلام سیصد و سیزده نفر و بقولی سیصد و پنج نفر و اکثر ایشان صلاح نداشتند.
فَاتَّقُوا اللّه‌َ لَعَلَّکُم تَشکُرُون‌َ خطاب بمؤمنین است که ای مؤمنین حکم خدا را نگاه دارید و از مخالفت رسول بپرهیزید شاید شکر گذار گردید.
إِذ تَقُول‌ُ لِلمُؤمِنِین‌َ أَ لَن یَکفِیَکُم أَن یُمِدَّکُم رَبُّکُم بِثَلاثَةِ آلاف‌ٍ مِن‌َ المَلائِکَةِ مُنزَلِین‌َ چنانچه ظاهر است مقصود از «أَذِلَّةٌ» در آیه بالا نه ذلت مقابل قوّت است چگونه میتوان مؤمنین را ضعیف و ناتوان بشمار آورد در صورتی که وجود رسول [ص] و امیر [ع] در میان آنها بوده قوله تعالی «وَ لِلّه‌ِ العِزَّةُ وَ لِرَسُولِه‌ِ وَ لِلمُؤمِنِین‌َ» سوره منافقین آیه 21، بلکه ذلت در اینجا را میتوان بمعنی قلّت عدد گرفت- و رسول بآنان اطمینان بدهد که اگر عدد شما کم باشد خداوند سه هزار ملائکه را برای یاری شما بزمین نازل میگرداند.
بَلی إِن تَصبِرُوا وَ تَتَّقُوا وَ یَأتُوکُم مِن فَورِهِم هذا یُمدِدکُم رَبُّکُم بِخَمسَةِ آلاف‌ٍ مِن‌َ المَلائِکَةِ مُسَوِّمِین‌َ آری خداوند فرشتگان را در بدر بیاری شما فرستاد، از اینکه آیه که ظاهرا راجع بجنگ بدر است دو نکته میتوان استفاده نمود، یکی امتنان نسبت بمؤمنین که در روز بدر که عدد شما کم بود و چنانچه گفته‌اند اول جهادی بود که در مدینه با قریش واقع گردید حق تعالی ملائکه را بیاری شما فرستاد که قلبتان مطمئن بایمان گردد و در اوامر رسول [ص] و جهاد در راه خدا با اطمینان خاطر با کفار بجنگید و از کثرت عدد آنان و قلت خودتان ضعف و بد دلی بخود راه ندهند.
و دیگر فقرات آیه مشعر بر اینکه است که پس از نمودار شدن چنین امر که فرشتگان با اینکه وظیفه آنها جنک با بشر نیست و برای اطمینان و قوت

صفحه : 251
ایمان مؤمنین مأمور شدند که در میدان مبارزه داخل گردند با اینکه حال در جنگ احد هم در امر رسول [ص] اختلاف کردند که بعضی گفتند در خود مدینه با دشمن مبارزه کنند و بعضی گفتند باید بیرون رویم در خارج مبارزه با دشمن کنیم شاید اگر آنان متفقا برأی شخص رسول [ص] تن میدادند و از خود رأی اندیشی نمینمودند برای آنها بهتر بود و باضافه چنانچه جمله «أَن تَفشَلا» مشعر بر اینکه است، و گفته‌اند بعضی در استقامت در امر جهاد بد دل شدند بطوریکه میخواستند از جنگ برگردند.
شاید اینکه دو چیز چنین ایجاب نمود که شما در مورد آزمایش واقع گردید و در جنگ احد شکست خورید با اینحال اگر از امتحان خالص بیرون آمدید و از مخالفت امر رسول [ص] احتراز نمودید و کفار بر شما ریختند خدا شما را مدد میدهد به پنج هزار ملائکه نشان دار و ظاهرا اینکه آیه که خداوند وعده داده بمؤمنین که اگر صبر کنید و با تقوی باشید خداوند شما را به پنج هزار ملائکه نشان دار مدد میدهد راجع بجنگ احد باشد اگر چه بعضی گفته‌اند که در آیه هیچ قرینه‌ئی بر اینکه حمل نیست و دلیلی بر آن نداریم و اما در جنگ احزاب و حنین اگر چه بشهادت آیاتی از قبیل قوله تعالی «إِذ جاءَتکُم جُنُودٌ فَأَرسَلنا عَلَیهِم رِیحاً وَ جُنُوداً لَم تَرَوها» احزاب آیه 91، ملائکه‌ئی برای یاری مؤمنین نازل شده است.
لکن چنانچه از آیه «بَلی إِن تَصبِرُوا وَ تَتَّقُوا» استفاده میشود در صورتی اینکه طور آنها را یاری میکنیم که با صبر و تقوی باشند و از اطلاق آیه چنین برمیآید که ظفر و فیروزی را معلق گردانیده بر صبر و تقوی که مؤمنین در اثر اینکه دو صفت حمیده همیشه مظفر و فیروزمندند مصداق کاملش مورد جهاد و نبرد با اعداء ظاهر میگردد و شامل تمامی جنگها میشود و میتوان شاهد گرفت بر اینکه اطلاق و عموم آیه را در آیه بعد:
وَ ما جَعَلَه‌ُ اللّه‌ُ إِلّا بُشری لَکُم وَ لِتَطمَئِن‌َّ قُلُوبُکُم بِه‌ِ

صفحه : 252
مرجع ضمیر «جَعَلَه‌ُ اللّه‌ُ» امداد کردن ملائکه است و مشعر بر اینکه است که ملائکه‌ئی برای یاری مؤمنین در موقع جنگها نزول میکند که اطمینان قلب مؤمنین باشند که وقتی نفرات خود را زیاد دیدند اطمینان قلب پیدا میکنند نه اینکه ملائکه مثل بشر با شمشیر و نیزه جنگ کنند مگر در جنگ بدر که آیات مشعر بر اینکه است که ملائکه بصورت بشر درآمده و با کفار جنگ کردند.
وَ مَا النَّصرُ إِلّا مِن عِندِ اللّه‌ِ العَزِیزِ الحَکِیم‌ِ «ما» نافیه بطور اطلاق خبر میدهد که بایستی بدانند هر کجا ظفر و مظفریتی و غلبه و استیلائی باشد وجود ندارد مگر از جانب خدای غالب درستکار از اطلاق آیه و بقرینه «العَزِیزِ الحَکِیم‌ِ» چنین برمیآید که در هر جائی که غلبه و ظفری پدیدار گردد خواه از طرف مؤمنین باشد یا کفار آنهم بخواست حق تعالی از روی حکمت و مصلحت ظاهر گردیده «العَزِیزِ الحَکِیم‌ِ» همه ضعیف و ناتوان و او غالب و توانا لکن آیه بعد مظفریتیکه از جانب خدا است را اختصاص بمؤمنین میدهد.
لِیَقطَع‌َ طَرَفاً مِن‌َ الَّذِین‌َ کَفَرُوا أَو یَکبِتَهُم فَیَنقَلِبُوا خائِبِین‌َ لام در «لِیَقطَع‌َ» متعلق است بآیه شریفه «وَ لَقَد نَصَرَکُم‌ُ اللّه‌ُ بِبَدرٍ» الکبت بمعنی کوبیدن بذلت و خواری است یعنی خداوند مؤمنین را یاری نمود و آنها را غالب و مظفر گردانید تا اینکه لشگر کفر کوبیده و منهدم و خورد کردند و شکست خورده و نا امید برگردند.
در کشف الاشرار گفته قوله تعالی «وَ لَقَد نَصَرَکُم‌ُ اللّه‌ُ بِبَدرٍ وَ أَنتُم أَذِلَّةٌ الخ» اینکه رقم ذلت که برایشان کشید از روی قلت عدد است و نظر عامه اما از آنجا که نظر خاص است و حقیقت کار است کسی که اللّه وی را یار است او را چون توان گفت که حقیر و خوار است.
پیر طریقت در مناجات گفت خداوندا بشناخت و زندگانیم بنصرت تو شادانیم و بکرامت تو نازانیم بعزّ تو عزیزانیم خداوندا بتو زنده‌ایم هرگز کی میمیریم

صفحه : 253
که بتو شادمانیم هرگز چون اندوهگین نئیم که بتو نازانیم بی تو چون بسر آریم که بتو عزیزانیم هرگز چون ذلیل شویم تا آنجا که گفته:
إِذ تَقُول‌ُ لِلمُؤمِنِین‌َ أَ لَن یَکفِیَکُم اینکه نصرت دادن بواسطه ملک، اکرام مؤمنانست و زیادتی نعمت بر ایشان و سکون دل ایشان که نظر بعضی از ایشان از حاشیه ظاهر بر نگشته بود پنداشته بودند که نصرت همه با عدد است اما آنانکه نور یقین در دل ایشان جای داشت و سرّ ایشان با وعده «اللّه» آرام داشت نظر خاص ایشان آنجا رسید که «وَ مَا النَّصرُ إِلّا مِن عِندِ اللّه‌ِ» گفته‌اند آنجا که نصرت ملکی بود چه حاجت بمدد ملکی بود، همانست که جای دیگر گفت «کَم مِن فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَت فِئَةً کَثِیرَةً بِإِذن‌ِ اللّه‌ِ» چون باذن اللّه گفت چه باک اگر لشگر اندک بود و عدد کم یاران ضعیف، ضعیف‌تر از لشگر مرغ نبود و قوی‌تر از اصحاب فیل نبود، هین تا چه رسد بایشان از آن مرغان» و کهتر و کمتر از پشه نیاید، و جبّار طبعی قوی‌تر از نمرود نبود ببین تا چون هلاک شد و بدست پشه‌ئی درماند تا بدانی که نصرت و هزیمت همه از خدا است نواخت و سیاست همه از او است، و کارها همه بید او است و بمشیت او است، همین است که با سید اولین و آخرین گفت «لَیس‌َ لَک‌َ مِن‌َ الأَمرِ شَی‌ءٌ» ای سیّد ترا از کار چیزی نیست، آن همه منم که خداوندم من بودم و من باشم کارها همه خود گذارم، راه خود نمایم، دل خود گشایم، بکسی باز نگذارم، و هم از اینکه باب است آنچه گفت «وَ لِلّه‌ِ ما فِی السَّماوات‌ِ وَ ما فِی الأَرض‌ِ» ملک ملک او است- امر امر او است- حکم حکم او اختیار اختیار او- آنرا که خواهد خواهد و آنرا که خواهد خواند و آنرا که خواهد داند «فمن شاء عذّبه و من شاء قرّبه» «من شاء هداه و من شاء اغواه»- [پایان] لَیس‌َ لَک‌َ مِن‌َ الأَمرِ شَی‌ءٌ أَو یَتُوب‌َ عَلَیهِم أَو یُعَذِّبَهُم فَإِنَّهُم ظالِمُون‌َ از إبن عباس و انس بن مالک و حسن و قتاده و ربیع روایت شده که در شأن نزول آیه گفته‌اند چون روز احد لب و دندان مبارک حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله بسنگ

صفحه : 254
جفاء آزرده شد و شهادت حمزه و الم شدید و آلام بسیار بخاطر مبارک وارد گردید در خاطر مبارکش خطور نمود که بتیر نفرین آنان را بیازارد.
و بقول دیگر چون إبن ابی‌ّ با سیصد منافق از لشگر برگشتند و باین جهت آثار تأنی و جبن در بعضی از اصحاب پدیدار گردید حضرت غمگین شد خواست بر ایشان نفرین کند اینکه آیه نازل گردید «لَیس‌َ لَک‌َ مِن‌َ الأَمرِ شَی‌ءٌ الخ» یعنی ای رسول امر اینکه جماعت از استیصال و اصلاح یا عذاب آنها بدست تو نیست وظیفه تو تبلیغ رسالت است.
اگر اینکه روایات صحیح باشد و واقعا بقلب حضرت خطور کرده باشد بآنها نفرین کند شاید چنانچه گفته‌اند حکمت در نهی نفرین علم حق تعالی باین باشد که بعضی از آنها ایمان میآورند یا اولادهایشان در زمان آینده ایمان خواهند آورد لکن نظر بقوله تعالی که رسول صلّی اللّه علیه و آله خود را «برحمة للعالمین» معرفی نموده و توصیف کرده با اینکه حال خیلی بعید است که اصلا بقلب مبارکی که مظهر و نماینده رحمت واسعه حق تعالی است خطور کند که بآنها نفرین نماید و آنان را بعذاب استیصالی هلاک گرداند.
ممکن است راجع بآیه گفته شود که جمله معترضه بین واقعه احد و جنک احد و جنگ بدر واقع شده مشعر بر اینکه است که مؤمنین را بیاگاهاند که تمام امور بدست قدرت حق تعالی انجام میگیرد که مؤمنین نه در مورد فتح و فیروزی حضرت را تحسین کنند و نه در مورد شکست ایمانشان سست گردد و او را توبیخ کنند بلکه بایستی بدانند که تمام امور بدست قدرت و حکمت قادر متعال انجام گرفته.
و مفسرین گفته‌اند اینکه جمله «لَیس‌َ لَک‌َ مِن‌َ الأَمرِ شَی‌ءٌ» جمله معترضه است میان قوله تعالی «أَو یَکبِتَهُم فَیَنقَلِبُوا» و قوله تعالی «أَو یَتُوب‌َ عَلَیهِم» یعنی خدا شما را نصرت داد بیکی از چهار چیز.
1- تا شکسته شود رکن دولت ایشان بقتل و اسارت رؤساء آنها.

صفحه : 255
2- یا از شوکت لشگر اسلام بهزیمت روند و از جنک فرار کنند. 3- یا آنان را توبه دهد چون مسلمان شوند. 4- یا آنها را عذاب کند وقتی بر کفر خود مصر باشند و خلاصه اینکه آیه خطاب برسولش نموده که امر خلق بدست خدا است هر کس را خواهد می‌بخشد هر کس را خواهد عذاب میدهد هر که را خواهد موفق بتوبه میگرداند و ایمان میآورد و عذاب آنها را معلق بر عمل خودشان نموده بقوله تعالی «فَإِنَّهُم ظالِمُون‌َ» اینان چون ستم نموده‌اند مستحق عذابند.
وَ لِلّه‌ِ ما فِی السَّماوات‌ِ وَ ما فِی الأَرض‌ِ آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است همه ملک خدا و در تحت تصرف او است یعنی آفریننده و تدبیر کننده و خالق و مالک همه علویات و سفلیات او است هر که را خواهد میآمرزد و هر که را خواهد عذاب میکند.
و باید دانست که آمرزش و عذاب جزافی نیست از روی حکمت و علم ازلی هر که قابل بخشش باشد میآمرزد و هر که مستوجب عذاب است عذاب میکند.
یَغفِرُ لِمَن یَشاءُ وَ یُعَذِّب‌ُ مَن یَشاءُ وَ اللّه‌ُ غَفُورٌ رَحِیم‌ٌ چنانچه در بسیاری از آیات حق تعالی خود را برحمت و آمرزش معرفی مینماید تا اینکه انسان در هیچ حالی از رحمت حق تعالی ناامید نگردد چنانچه در حدیث قدسی است که رحمت خدای تعالی بر غضبش سبقت دارد تا همیشه امیدوار برحمت باشیم که «لا یَیأَس‌ُ مِن رَوح‌ِ اللّه‌ِ إِلَّا القَوم‌ُ الکافِرُون‌َ» سوره یوسف آیه 87.

صفحه : 256

[سوره آل‌عمران (3): آیات 130 تا 139]

اشاره

یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا لا تَأکُلُوا الرِّبَوا أَضعافاً مُضاعَفَةً وَ اتَّقُوا اللّه‌َ لَعَلَّکُم تُفلِحُون‌َ (130) وَ اتَّقُوا النّارَ الَّتِی أُعِدَّت لِلکافِرِین‌َ (131) وَ أَطِیعُوا اللّه‌َ وَ الرَّسُول‌َ لَعَلَّکُم تُرحَمُون‌َ (132) وَ سارِعُوا إِلی مَغفِرَةٍ مِن رَبِّکُم وَ جَنَّةٍ عَرضُهَا السَّماوات‌ُ وَ الأَرض‌ُ أُعِدَّت لِلمُتَّقِین‌َ (133) الَّذِین‌َ یُنفِقُون‌َ فِی السَّرّاءِ وَ الضَّرّاءِ وَ الکاظِمِین‌َ الغَیظَ وَ العافِین‌َ عَن‌ِ النّاس‌ِ وَ اللّه‌ُ یُحِب‌ُّ المُحسِنِین‌َ (134)
وَ الَّذِین‌َ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً أَو ظَلَمُوا أَنفُسَهُم ذَکَرُوا اللّه‌َ فَاستَغفَرُوا لِذُنُوبِهِم وَ مَن یَغفِرُ الذُّنُوب‌َ إِلاَّ اللّه‌ُ وَ لَم یُصِرُّوا عَلی ما فَعَلُوا وَ هُم یَعلَمُون‌َ (135) أُولئِک‌َ جَزاؤُهُم مَغفِرَةٌ مِن رَبِّهِم وَ جَنّات‌ٌ تَجرِی مِن تَحتِهَا الأَنهارُ خالِدِین‌َ فِیها وَ نِعم‌َ أَجرُ العامِلِین‌َ (136) قَد خَلَت مِن قَبلِکُم سُنَن‌ٌ فَسِیرُوا فِی الأَرض‌ِ فَانظُروا کَیف‌َ کان‌َ عاقِبَةُ المُکَذِّبِین‌َ (137) هذا بَیان‌ٌ لِلنّاس‌ِ وَ هُدی‌ً وَ مَوعِظَةٌ لِلمُتَّقِین‌َ (138) وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحزَنُوا وَ أَنتُم‌ُ الأَعلَون‌َ إِن کُنتُم مُؤمِنِین‌َ (139)

صفحه : 257

[ترجمه]

ای کسانیکه ایمان آورده‌اید ربا نخورید در حالتی که چند برابر بر منافعتان افزوده شود و از خدا بترسید شاید رستگار گردید [130]
و بپرهیزید از آنعذابیکه برای کافرین آماده شده [131]
و خدا و رسول را اطاعت کنید شاید که شما مورد ترحم گردید [132]
و سرعت کنید بسوی اسباب آمرزش از پروردگارتان و بهشتی که پهنای آن بقدر آسمانها و زمین است و برای پرهیزکاران آماده شده [133]
آنکسانیکه در سختی و آسانی مال خود را انفاق میکنند و نیز کسانی که در مورد خشم غیظ خود را فرو مینشانند و از مردم گذشت میکنند و خدا نیکوکاران را دوست میدارد [134]
و آنهائی که هرگاه عمل ناشایسته‌ئی کردند یا بنفس خود ستم نمودند خدا را یاد کردند و برای گناهانشان طلب آمرزش نمودند و کیست که گناهان را بیامرزد مگر خدا و بر آنچه خطا کرده‌اند اصرار نکردند (یعنی تکرار نمیکنند) در حالیکه زشتی گناه را میدانند [135]
آن گروه پاداش ایشان آمرزش است از پروردگارشان و بهشتهائی که نهرها از زیر درختان آن جریان دارد در حالی که در آن بهشت جاویدانند و چه نیکو است پاداش عمل کنندگان [136]
بتحقیق که پیش از شما واقعه‌هائی گذشته پس شما در زمین گردش کنید و بنگرید که چگونه بود سر انجام تکذیب کنندگان [137]
اینکه نظر کردن برای مردم دلیلی است روشن و پند و اندرز است و برای پرهیزکاران هدایت است [138]
و ای مؤمنین سست نشوید و غمناک نگردید در حالیکه شما علوّ و برتری دارید اگر در ایمان ثابت قدم باشید [139]

صفحه : 258

(توضیح آیات)

یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا لا تَأکُلُوا الرِّبَوا أَضعافاً مُضاعَفَةً خطاب بمؤمنین است که ای کسانیکه ایمان آورده‌اید ربوا نخورید در حالیکه افزوده و چند برابر باشد اضعاف در پول است و مضاعفه در مدت در مجمع البیان گفته ربوا زیادتی بر اصل مال است بتأخیر از مدتیکه تعیین شده و بقولی آن ربوای زمان جاهلیت است. [عطا و مجاهد] و در اضعافا مضاعفة دو قول از مفسرین نقل شده: 1- زیاد کند ربوا را بتأخیر مدت پس از مدت برای زیادتی ربوا که هرگاه مدت تأخیر رسید بر آن بیفزاید 2- اموال شما را بر اموال خودش اضافه نماید و در آن داخل کند هر معامله حرامی را برای اینکه مالش زیاد گردد.
و وجه تحریم ربوا آن مصلحتی است که خدای تعالی عالم بر آن است و در آن مصلحت تقریبا وجوهی گفته شده:
1- برای اینکه ربوا از بیع جدا گردد در سوره بقره «أَحَل‌َّ اللّه‌ُ البَیع‌َ وَ حَرَّم‌َ الرِّبا) 2- برای او وقت تعیین میکند و اختصاص بآن میدهد برای بدل گرفتن آن و اینکه منافی مکارم اخلاق است که باید قرض داده شود و منتظر باشد وقتی را که مدیون بتواند عوض بدهد بدون زیاده و اینکه چنین از ابی عبد اللّه علیه السّلام روایت شده.
و اینکه در اینجا تحریم ربوا را اعاده نمود با اینکه در سوره بقره ذکر شده برای دو امر است یکی تصریح بنهی پس از اخبار بتحریم وی برای اینست که حرمت آن در منتهی درجه باشد و تأکید نهی در احتراز از آن است و دیگر برای اینکه است که ربوا باضعاف مضاعفه منجر نگردد.
وَ اتَّقُوا اللّه‌َ لَعَلَّکُم تُفلِحُون‌َ- وَ اتَّقُوا النّارَ الَّتِی أُعِدَّت لِلکافِرِین‌َ پرهیز کنید از معصیت آن و بقولی بپرهیزید از عقاب بر معصیت آن

صفحه : 259
(لَعَلَّکُم تُفلِحُون‌َ) تا اینکه نجات یابید بآنچه بشما میرسد آنچیزی را از ربوا که معامله گرده‌اید و فائز گردید بثواب بهشت (ای مؤمنین) بپرهیزید از آن مالیکه ایجاب میکند داخل گردیدن بآتش را آن آتشی که مهیا و آماده شده برای کافرین.
و اینکه اختصاص داده آماده شدن آتش را برای کافرین برای اینکه است که آتش بالذات برای کافرین است و بالتبع برای گنه‌کاران از مؤمنین مثل قوله تعالی «أُعِدَّت لِلمُتَّقِین‌َ» و معلوم است غیر متقین از اطفال و مجانین داخل میگردند.
و حسن گفته تخصیص کفار بمعدّ بودن آتش برای آنها مانع نیست از مشارکت غیر آنها با آنها چنانچه تخصیص مرتدین بسیاهی صورت مانع نیست از مشارکت غیر آنها از سائر کفار با آنها و مثل آن در قرآن بسیار است و تخصیص دادن چیزی بذکر دلالت ندارد بر اینکه آنچه غیر او است بخلاف آنست.
وَ أَطِیعُوا اللّه‌َ وَ الرَّسُول‌َ و اطاعت کنید خدا را در آنچه بشما امر نموده و اطاعت کنید رسول را در آنچه برای شما مشروع گردانیده (لَعَلَّکُم تُرحَمُون‌َ) یعنی اطاعت کنید شاید رحم گردیده شوید و مورد عذاب واقع نگردید.
اگر گفته شود اگر اطاعت رسول همان طاعت خدا باشد وجه تکرار چیست!
گوئیم تکرار برای دو چیز است یکی طاعت رسول است در آنچه میخواند با قصد بطاعت خدا، و دیگر چنین گفته تا دانسته شود اینکه کسیکه اطاعت کند رسول را در آنچه او را میخواند پس او مبادرت کرده بسوی امر خدا.
و در وجه اتصال اینکه آیه بآیات قبل دو قول است: یکی اتصال امر بطاعت بنهی از اکل ربوا پس گویا گفته بس اطاعت کنید خدا را در آنچه شما را نهی کرده از اکل ربوا و غیر آن، دوم آنچه را که محمّد بن اسحاق گفته که مقصود معاقبه و مجازات کسانی است که در روز احد مخالفت کردند رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را در حفظ

صفحه : 260
مراکزشان و آنرا محافظت ننمودند و مشغول باخذ غنیمت شدند و اینکه سبب شکست خوردن اصحاب رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم گردید. [پایان] خلاصه چنانچه در سوره بقره آیه 276 راجع بآیه «الَّذِین‌َ یَأکُلُون‌َ الرِّبا لا یَقُومُون‌َ إِلّا کَما یَقُوم‌ُ الَّذِی یَتَخَبَّطُه‌ُ الشَّیطان‌ُ مِن‌َ المَس‌ِّ» گفته شده که آدم ربا خوار را تشبیه نموده بآدم دیوانه که شیطان وی را مس نموده و از خرد بیگانه گردیده اشاره به اینکه که ربا خوارگی با عقل و خرد منافات دارد زیرا مالیکه میشود از طریق معامله بیع و شراء زیاد کرد و مردم را در رفاهیت انداخت چگونکه آدم عاقل بربا میدهد و راکد میگذارد که اضافه بر اینکه نموّی نکند خود مال نیز ممکن است تلف گردد اینکه است که فرموده «أَحَل‌َّ اللّه‌ُ البَیع‌َ وَ حَرَّم‌َ الرِّبا» چنانچه هر عاقلی که قدری در احکام شرع تدبر کند بطور وضوح میداند و میفهمد که تمام قوانین شرع مطهّر اسلام مطابق با عقل و منطق است اگر در جامعه‌ئی معامله ربوا شیوع پیدا کند و معامله بیع و شراء کم گردد باندک زمانی آن جامعه باضمحلال و نیستی سقوط مینماید و اهلش فقیر و محتاج میگردد و تمدن جامعه تبدیل بتوحش میگردد.
و حرمت ربوا اتفاقی بین تمام ملت مسلمین است و نیز عقل شاهد بر آنست و اخبار و احادیث در حرمت آن بسیار است چنانچه در بعضی از اخبار بقدری گناه ربوا را بزرگ بشمار آورده که پس از شرک بخدا ربوا خوارگی را بدتر از زنا و شرب خمر فرموده و هیچ گناهی را بزرگ‌تر از آن نشمرده و آنرا از گناهان کبیره بلکه اکبر کبائر بحساب آورده و در جلد دوم اینکه تفسیر تا اندازه‌ئی راجع بآن بیان شده.
وَ سارِعُوا إِلی مَغفِرَةٍ مِن رَبِّکُم وَ جَنَّةٍ عَرضُهَا السَّماوات‌ُ وَ الأَرض‌ُ در سورة الحدید آیه 21 «عَرضُها کَعَرض‌ِ السَّماءِ وَ الأَرض‌ِ» فرموده گاهی عرض را مقابل طول آرند و گاهی عرض گویند و مقصود سعه و گسترش آن میباشد و عرض بمعنی اول اشاره باین میشود که وقتی عرض بهشت مثل عرض

صفحه : 261
آسمانها و زمین باشد طول آن که غالبا طول هر چیزی زیادتر از عرض آنست در وسعت چه قدر خواهد بود، و اگر معنی دوم باشد کنایه از اینکه میشود که بهشت بقدری وسیع است که ذهن بشری قادر بر احاطه آن نیست.
از مجمع البیان نقل میکنند که گفته روایت شده که از پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم سؤال شد اگر بهشت بوسعت آسمانها و زمین است جهنم در کجا است پیغمبر [ص] در جواب فرمود منزه است خدا وقتی روز میآید شب در کجا است.
و مفسرین اینکه روایت را چنین تفسیر کرده‌اند که مراد رسول [ص] اینست که نار معلوم علم الهی است چنانچه شب در موقع پدید آمدن روز نیز متعلق علم الهی است.
اینکه تفسیر درست بنظر نمیآید زیرا که سائل از مکان جهنم سؤال کرده و غرض او چنین است که وقتی بهشت تمام آسمانها و زمین را پر نموده دیگر جائی برای جهنم باقی نمیماند.
و شاید اینکه رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نظر بقصور فهم سائل که عالمی وسیع‌تر و عالی‌تر از همین عالم دنیا و وسعت آن نتواند درک کند اجمالا خواهد باو بفهماند که عالم آخرت و بهشت و جهنم و لو اینکه جسمانی است لکن نمیتوان آنرا مقایسه نمود بعالم دنیا زیرا که عالم آخرت فوق عالم دنیا است و محیط بر آنست حتی میتوان گفت که اینکه تشبیهی که در آیه شده که عرض بهشت مثل عرض آسمانها و زمین است کنایه است به اینکه که وقتی عرض بهشت چنین باشد طول آن چه قدر خواهد بود و مشعر بر اینست که همین طوری که اینکه عالم دنیا با ضیق و تنگی آن روز روشن و هم شب تاریک در بر دارد عالم آخرت با وسعت و فراخی آن چگونه گنجایش بهشت و جهنم را نداشته باشد.
آیا میتوان زمین قیامت را که بفرموده قرآن خلق اولین و آخرین در صعید واحد با هم اجتماع مینمایند با زمین دنیا مقایسه نمود هرگز ممکن نیست وقتی عالم آخرت چنین وسیع باشد که گنجایش تمام افراد از جن و انس بلکه

صفحه : 262
نظر ببعض احادیث حیوانات را داشته باشد ببین چقدر وسیع است و وجهش همین است که گفته شده که عالم آخرت فوق عالم دنیا و محیط بر آنست و عالم دنیا در طول آنست نه در عرض تا بتوان با هم مقایسه نمود زیرا که دنیا در مرتبه نزولی آخر مرتبه انسانی است بخلاف عالم آخرت که پس از استکمال او در اینکه مرتبه نازله بمرتبه فوق آن صعود مینماید و آن عالم البته خیلی وسیع است.
أُعِدَّت لِلمُتَّقِین‌َ چنین بهشت وسیعی که پهنای آن بقدر آسمان و زمین است چه رسد بطول آن برای پرهیزکاران آماده گردیده و برای متقین مهیا شده.
آیه بافراد بشر از راه لطف و شفقت امر میفرماید که مسارعت کنید و پیشی گیرید بسوی مغفرت و آمرزش از طرف پروردگارتان بچنین بهشت که باین وسیعی است که اینکه بهشت آماده شده برای متقین.
اینکه کلمه «أُعِدَّت» مشعر بر اینکه است که بهشت موعود که بمؤمنین وعده داده حالا هم در جای خود و در سعه علم حضوری حق تعالی و در عالم ما فوق اینکه عالم طبیعت موجود است و چنین است که جهنم که در سوره توبه آیه 49 فرموده «وَ إِن‌َّ جَهَنَّم‌َ لَمُحِیطَةٌ بِالکافِرِین‌َ» که دلالت ظاهر دارد بر اینکه در واقع و حقیقت کافرین در همین حیات دنیا در جهنمند.
الَّذِین‌َ یُنفِقُون‌َ فِی السَّرّاءِ وَ الضَّرّاءِ یعنی پرهیزکاران کسانی هستند که انفاق میکنند در حالت آسانی و حالت سختی و اینکه اول صفت آنها است.
دوم از صفات متقین «وَ الکاظِمِین‌َ الغَیظَ» یعنی آنها کسانی میباشند که کظم غیظ میکنند.
گفته‌اند کظم در لغت بمعنی بستن سر مشک است پس از پر شدن آن و بطور استعاره در انسانی که سرشار از حزن و غضب شود و از اظهار آن خودداری میکند استعمال میگردد.

صفحه : 263
غیظ عبارت از یک هیجان روحی است که بانسان بعد از آنکه با ناملائمات فراوانی رو برو شد دست میدهد بخلاف غضب که غضب وقتی بانسان دست میدهد که بخواهد انتقام و مجازات کند اینست که نسبت بخدا غضب اللّه میگویند لکن اغتاظ اللّه نمیگویند.
وَ العافِین‌َ عَن‌ِ النّاس‌ِ وَ اللّه‌ُ یُحِب‌ُّ المُحسِنِین‌َ آیه اشاره است به اینکه که اینکه اوصاف حسنه‌ایکه از انفاق در همه حال و کظم غیظ و گذشت و عفو از کسیکه بوی ستم نموده که در آیه یادآور شده اینها اوصاف و فضائل اخلاقی است که مؤمنین که قلب و روحشان درگرفته بنور توحید گردیده از سجیّه پاک آنها نمایان میگردد اینکه است که مورد حب حق تعالی و رحمت او میگردند.
و معلوم است که نیکوکاری وقتی با ایمان و تقوی توأم گردید مورد نظر رحمت و حب الهی میگردد لکن کافر اگر کار نیک کند چنین فضیلتی برای او نخواهد بود همین قدر نظر به اینکه که فرموده «هَل جَزاءُ الإِحسان‌ِ إِلَّا الإِحسان‌ُ» پاداش نیکی کاری وی را در همین دنیا که محط نظر او بوده بوی عطاء مینماید و در آخرت نصیبی برای او نخواهد بود.
در اینکه آیه و آیه بعد بعضی از اوصاف متقین را بیان فرموده که دانسته شود و اشخاص با تقوی از غیر آن شناخته گردد و یکی از اوصاف آنها اینکه است که در همه حال انفاق میکنند هم در حال توانگری و هم در حال درویشی.
و اینکه صفت ارجمندی است که کسیکه دارای آن باشد او را سخی مینامند و از جمله فضائلی است که در تعریف عدالت مأخوذ است که فاقد آن در تعداد عادلین داخل نمیباشد اینکه است که در اینجا اول صفات متین و اهل بهشت را سخاوت بشمار آورده.
از ابو هریره روایت شده که رسول صلّی اللّه علیه و آله فرمود آدم سخی بخدا نزدیک

صفحه : 264
است و ببهشت نزدیک است و از جهنم دور است و بخیل از خدا دور است و بآتش نزدیک است و نادان سخی دوست‌تر است بسوی خدا از عالم بخیل.
و نیز بروایتی فرموده سخی نزدیک است بخدا و نزدیک است ببهشت و بمردمان و دور است از دوزخ و بخیل دور است از خدا و از مردمان و بدوزخ نزدیک است.
و انس از رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم روایت کرده که گفته سخاوت درختی است در بهشت شاخه‌های آن در دنیا است هر کس دست بشاخه‌های آن بزند او را ببهشت برد و بخل درختی است در دوزخ شاخه‌های در زمین است هر که دست بشاخه‌ئی از شاخه‌های آن زند او را بدوزخ برد. [منهج الصادقین] وَ الَّذِین‌َ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً أَو ظَلَمُوا أَنفُسَهُم ذَکَرُوا اللّه‌َ فَاستَغفَرُوا لِذُنُوبِهِم وَ مَن یَغفِرُ الذُّنُوب‌َ إِلَّا اللّه‌ُ و از جمله فضیلت متقین که در اینکه آیات تذکر داده اینکه است که هرگاه عمل زشت و قبیحی از آنان سر زند یا باعمال زشتی که کرده و بخود ستم نموده که خود را در معرض غضب پروردگار واقع گردانید چنانچه صفات متقین است خدا را یاد میآورد و اعتراف بگناه خود کرده و از پروردگارش پوزش میطلبد و عفو و بخشش میخواهد زیرا که میداند کسی قدرت ندارد که گناهان را بیامرزد مگر خدا و در اثر توبه بجای سیئات او چنانچه در باره توبه کنندگان از راه شفقت و رحمت در سوره فرقان آیه 70 فرموده «یُبَدِّل‌ُ اللّه‌ُ سَیِّئاتِهِم حَسَنات‌ٍ» نیکی گذارد مگر خدای مهربان.
وَ لَم یُصِرُّوا عَلی ما فَعَلُوا وَ هُم یَعلَمُون‌َ و نیز از جمله صفات متقین که در اینکه آیه یادآوری مینماید اینکه است که متقین چنینند که بر آنچه از عمل زشت کرده‌اند پس از توبه بازگشت بآن نمیکنند زیرا که میدانند اصرار بر اعمال زشت از اشخاص پرهیزکار سزاوار نیست و با صفت تقوی مناقی خواهد بود.

صفحه : 265
أُولئِک‌َ جَزاؤُهُم مَغفِرَةٌ مِن رَبِّهِم وَ جَنّات‌ٌ تَجرِی مِن تَحتِهَا الأَنهارُ خالِدِین‌َ فِیها وَ نِعم‌َ أَجرُ العامِلِین‌َ (أُولئِک‌َ) اشاره باشخاص متقی و پرهیزکارانست که در آیه بالا اوصاف و فضائل آنها را شرح داده و آنها را برحمت و مغفرت از طرف پروردگارشان امیدوار گردانیده و بآنان وعده داده که بپاداش اعمال نیکشان مورد لطف و مغفرت پروردگارشان واقع گردیده‌اند و نیز برای آنها بهشتهائی آماده کرده که از زیر غرفه‌ها یا درختان آنها نهرهائی جریان دارد و بالاترین نعمتهای بهشتی خلود در آن است که همیشه چنین اشخاصی در بهشتهائی که از فیض رحمت واسعه الهی بروز نموده جاویدان و شادانند و با اینکه تمام نعمتها از حیات دنیوی گرفته و آنچه بانسان از وجود و حیات و طریق فلاح و روزی و اینکه همه نعمتهای جسمانی و روحانی حتی اگر سعادتی و روحانیتی و ایمان خالص و غیر اینها نصیب وی گردد از خوان احسان او سر زده اگر تقوی و ایمان و غیر آن چه از نعمتهای دنیوی باشد یا اخروی حتی هرگاه موفق بتوبه یا عمل صالح گردد همه بتوفیق و عطای او است با اینحال مغفرت و بهشت که بوی کرامت میکند جزاء و پاداش عمل خود بنده بشمار آورده چنانچه در آیه فرموده «أُولئِک‌َ جَزاؤُهُم» و در آخر آیه فرموده «وَ نِعم‌َ أَجرُ العامِلِین‌َ» که اینکه نعمتها را اجر عمل بنده قرار داده و اینکه منتهای تفضل و کرم است نسبت ببنده ضعیف که او را خاطر نشان کرده که بداند خواه عمل بد کند یا خوب باختیار خودش کرده اگر جهنم و دار عذاب داشته بدست خود مهیّا نموده «بِما قَدَّمَت أَیدِیهِم» و اگر بهشت و مقامات بلند اخروی نصیب وی گردد آنهم پاداش اعمال خود او است «لَیس‌َ بِظَلّام‌ٍ لِلعَبِیدِ» و اینکه آیه و آیات دیگر نظیر همین آیه دلالت صریح دارد که انسان در عمل مختار است و اجباری در آن نیست خود او است که میتواند باعمال نیک خود را مورد رحمت قرار دهد و مستحق بهشت گرداند یا باختیار خود پیرو قوای نفسانی و شیطانی گردد و مستحق جهنم و عذاب گردد.

صفحه : 266
چگونه عاقل تصور میکند که خدای مهربانی که انسان را از روی لطف و کرم آفریده و اینکه همه نعمتها در دسترس او گذارده باراده خودش نه باراده عبد او را مجبور بمعصیت نماید تا اینکه مستحق عذاب گردد هرگز چنین نخواهد بود از کتاب درّ المنثور نقل شده که در ذیل آیه شریفه «وَ الکاظِمِین‌َ الغَیظَ وَ العافِین‌َ عَن‌ِ النّاس‌ِ الخ» بیهقی اینکه روایت را در باره علی بن الحسین علیه السّلام روایت کرده که یکی از کنیزان آنحضرت آب بدست آنحضرت میریخت تا آماده نماز شود ناگهان ظرف آب از دستش افتاد و صورت آنحضرت را زخم کرد حضرت از روی غیظ سر بجانب او بلند کرد، کنیز بلا فاصله گفت خدا میفرماید «وَ الکاظِمِین‌َ الغَیظَ» حضرت فرمود غیظ خود را فرو بردم، کنیز گفت «وَ العافِین‌َ عَن‌ِ النّاس‌ِ» حضرت فرمود خدا از تو عفو کند کنیزک گفت «وَ اللّه‌ُ یُحِب‌ُّ المُحسِنِین‌َ» حضرت فرمود برو که آزادت کردم.
و نیز از کتاب مجالس از عبد الرحمن غنم الدوسی نقل شده که آیه شریفه «وَ الَّذِین‌َ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً الخ» در باره بهلول نباش«1» نازل شده و بهلول کسی بوده که شغل خود را نبش قبور قرار داده بود، تا اینکه در یک موقع قبر دختر یکی از انصار را نبش کرده و آن دختر را از قبر خارج کرده و کفن او را دزدیده و آن دختر بسیار زیبا و سفید اندام بود همینکه چشم بهلول باو افتاد شیطان او را وسوسه کرد تا اینکه سر انجام با دختر مرده عمل زنا انجام داد ولی پس از ارتکاب عمل پشیمان شده و بمحضر پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم آمد او را راه ندادند او هم ناچار از مردم کناره‌گیری کرد و در یکی از کوههای مدینه مشغول عبادت و گریه شد.
و گفته‌اند که خدمت رسول گفتند که جوانی درب خانه بسیار گریه میکند او را طلبید وقتی که آمد نزد حضرت از او سؤال کرد که ای جوان سبب گریه تو چیست گفت چگونه گریه نکنم و مرا گناهانی است که اگر خدا ببعضی از آن مرا بگیرد داخل آتشم میگرداند و نمی‌بینم مگر اینکه گناه مرا گرفته و هرگز مرا نمیآمرزد رسول صلّی اللّه علیه و آله فرمود آیا برای خدا شریک قرار داده‌ئی گفت «اعوذ
-----------------------------------
(1) اینکه داستان بهلول نباش بدو طریق با کمی اختلاف تکرار شده

صفحه : 267
باللّه ان اشرک بربی شیئا» گفت آیا کسی را کشته‌ئی که خدا قتل او را حرام کرده گفت نه، رسول گفت خدا گناه تو را میآمرزد اگر چه مثل کوهها باشد، جوان گفت گناه من بزرگتر از کوهها است، نبی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم گفت خدا گناه تو را میآمرزد اگر چه بقدر تمام زمین‌ها و کوهها و درختها و تمام روی زمین و آنچه از خلایق در او است باشد گفت گناه من بزرگتر است رسول [ص] گفت میآمرزد تو را اگر چه گناه تو مثل آسمانها و ستارگان و عرش و کرسی باشد جوان گفت گناه من بزرگتر است پس نبی باو نظر غضب نمود و گفت ای جوان وای بر تو گناه تو بزرگتر است یا پروردگار تو آنوقت آنجوان برو افتاد و گفت منزهست پروردگار من چیست که بزرگتر از پروردگار من باشد او بزرگتر از هر عظیمی است حضرت فرمود پس گناه عظیم را میآمرزد پروردگار عظیم جوان گفت لا و اللّه یا رسول اللّه پس جوان ساکت شد حضرت باو فرمود آیا یکی از گناهانت را بمن خبر میدهی گفت آری:
کار من هفت سال اینکه بود که قبرها را میشکافتم و کفن مردگان را بیرون میآوردم تا اینکه دختری از انصار مرد وقتی وی را دفن کردند و رفتند و شب آمد من رفتم و قبر را شکافتم و کفن دختر را بیرون آوردم و او را برهنه روی قبرش انداختم و رفتم شیطان بمن وسوسه کرد که مگر ندیدی شکمش را و رکبتش را و سفیدی او را و شیطان هی بمن وسوسه کرد تا اینکه نتوانستم عنان خود را بگیرم و با او جماع کردم و او را بجای خودش گذاشتم و برگشتم ناگاه از پشت سرم صدائی شنیدم که گفت وای بر تو از دیّان یوم الدین روز که من و تو را نگاه میدارند اینکه طور که مرا در جماعت مرده‌گان عریان گردانیدی و مرا از قبرم بیرون آوردی و کفن مرا بردی و مرا جنب گذاردی تا روز حساب من پس وای بر تو و جوانی تو بر آتش، جوان گفت من گمان نمیکنم دیگر بوی بهشت را بشنوم یا رسول اللّه [ص] پس حضرت فرمود دور شو از من ای فاسق میترسم از

صفحه : 268
آتش تو بسوزم چیست بتو نزدیک‌تر از آتش و حضرت اشاره باو میکرد و میگفت او را از من دور کنید.
پس آنجوان رفت در کوههای مدینه و در آنجا بدست و گردن خود غل بسته و ندا میکرد یا رب عبد تو بهلول بین دو دست تو غل بسته یا رب تو ذلت مرا میدانی یا رب من از کرده خود پشیمانم و نزد نبی تو رفتم مرا از خود مطرود کرد و خوف مرا زیاد کرد پس از تو سؤال میکنم باسم تو و جلال تو و عظمت سلطنت تو اینکه مرا ناامید نگردانی و مرا از رحمت خودت دور نگردانی آنجوان تا چهل شب و روز گریه میکرد تا اینکه سباع دور او جمع شدند پس از چهل شب و روز دست بسوی آسمان بلند کرد و گفت خدایا اگر توبه مرا قبول کردی و دعای مرا اجابت نمودی برسول خود الهام کن و اگر اجابت نکرده‌ئی آتشی بفرست مرا بسوزاند یا عقوبتی در دنیا که مرا هلاک گرداند و مرا از فضیحه روز قیامت خلاص گرداند پس خدای تعالی اینکه آیه را نازل گردانید «وَ الَّذِین‌َ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً» (یعنی زنا) «أَو ظَلَمُوا أَنفُسَهُم» یعنی ارتکاب گناهی که بزرگتر از زنا است (یعنی نبش قبر و غصب کفنها) «ذَکَرُوا اللّه‌َ فَاستَغفَرُوا لِذُنُوبِهِم» یقول خافوا للّه فعجّلوا التوبة) یعنی از خدا بترسیدند و در توبه عجله کردند، خدای تعالی گفت ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله عبد من بسوی تو آمد تو او را مطرود کردی کجا برود و از چه کس سؤال کند که او را بیامرزد و کیست که گناه را بیامرزد غیر از من.
پس چون اینکه آیه نازل شد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم رفت بسوی اصحاب و تبسّم مینمود و باصحابش فرمود کیست که محل او را بشناسد معاذ گفت یا رسول اللّه [ص] در فلان موضع است پس حضرت با اصحابش بطرف او رفتند و آن جوان را می‌طلبیدند دیدند بین دو کوه ایستاده و دست خود را بگردنش بسته و صورتش سیاه شده و از شدت گریه مژگانش ریخته و میگوید «سیّدی فما احسنت خلقی و احسنت صورتی فلیت شعری ماذا ترید بی افی النار تحرقنی او فی جوارک

صفحه : 269
تسکننی اللهم ان خطیئتی اعظم من السموات السبع و من کرسیک الواسع و عرشک العظیم فلیت شعری تغفر خطیئتی ام تفضحنی بها یوم القیمه) همین طور میگفت و خاک بسر میکرد و میگریست بطوری که وحوش و سباع و طیور در اطرافش جمع شده بودند.
پس رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بنزد او آمد و دستش را از گردنش برداشت و خاک از سر و صورتش پاک کرد و فرمود مژده باد تو را ای جوان تو
«عتیق اللّه»
هستی یعنی آزاد شده‌ئی از آتش آنوقت باصحابش فرمود اینکه طور ذنوب خود را تدارک کنید و مثل اینکه جوان توبه کنید. [نور الثقلین] قَد خَلَت مِن قَبلِکُم سُنَن‌ٌ فَسِیرُوا فِی الأَرض‌ِ فَانظُروا کَیف‌َ کان‌َ عاقِبَةُ المُکَذِّبِین‌َ «قَد خَلَت الخ» یعنی بتحقیق که گذشته است پیش از شما «سنن» یعنی واقعه‌ها از غم و شادی و راحت و محبت و غیره، و سنن جمع سنة است و بمعنی طریقه و رفتار قرار داده شده‌ئی است که بآن اقتداء نمایند و از اینکه است سنة رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله، و بعضی گفته‌اند سنت بمعنی امت است یعنی امتها، و بعضی گفته‌اند سنن بمعنی امثال است یعنی امثال شما قبل از شما گذشته است پس در زمین سیر کنید و ببینید چگونه بوده است سر انجام کار تکذیب کنندگان پیغمبران در آیه مردم را ارشاد مینماید که در زمین سیر کنید و بنظر عبرت آثار گذشته‌گان را بنگرید و آثار عذابی که بر جماعت گنهکاران در اثر کفر و تکذیب پیمبران رسیده ببینید و متنبه گردید.
در بسیاری از آیات امر شده که بروید و خرابی و ویرانی منازل ستمکاران را بنگرید مثل عماراتی که عادیان و کفار دیگر از سنک ساخته و آثار آنمردمان قوی هیکل و زورمند را ببینید که چگونه بیک بادی که از منشأ غضب الهی در اثر کفر و ظلم آنها وزیده ویران گردیده و بخود آئید و پند بگیرید و بدانید که نسبت حق تعالی بتمام موجودات یکسان است هرگاه بلائی و آفاتی و بلیاتی بکسی رسید چه بلاهای دنیوی باشد و چه اخروی «بِما قَدَّمَت أَیدِیهِم» در اثر اعمال

صفحه : 270
و افعال خودمان است و چنین است هر لطف و کرامتی که ببنده برسد اگر چه از معدن فضل و رحمت غیر محدود یزدان پاک تفضلا عنایت گردیده لکن رحمت الهی در محل قابل نفوذ میکند نه غیر آن چنانچه دانشمندان گفته‌اند «العطیات علی قدر القابلیات» زیرا که آنچه در عالم واقع میگردد مطابق با حکمت و صلاح دید عالم است انسان بایستی در اثر ایمان و عمل صالح و تقوی خود را در معرض نفحات رحمت الهی قرار دهد چنانچه معصوم [ع] فرموده
«ان‌ّ فی ایّام دهرکم نفحات الا فتعرّضوا لها»
علی الدوام از معدن فضل الهی نفحات رحمت میوزد و ما باید خود را در معرض گرفتن آن واقع گردانیم.

گر گدا کاهل بود تقصیر صاحب خانه چیست
هذا بَیان‌ٌ لِلنّاس‌ِ وَ هُدی‌ً وَ مَوعِظَةٌ لِلمُتَّقِین‌َ «هذا» اشاره بآیات بالا است که اینکه مطالبیکه در اینکه آیات از صفات متقین بشمار آورده و تذکر داده شد آنها پنج صفت بود.
1- انفاق در سختی‌ها و آسانیها. 2- کظم غیظ در مورد غضب و انتقام.
3- عفو و درگذشت از کسی که بوی ستم کرده. 4- یاد خدا و توبه و انابه و طلب آمرزش موقعیکه عمل بدی از او سرزد. 5- اصرار بر گناهان ننمودن.
اینها بیان و طریق هدایت و ارشاد است برای مردم که هر کس رستگاری و سعادت خواهد بایستی باین مواعظ قرآن متعظ گردد و هدایت یابد لکن متقین و پرهیزکارانند که از مواعظ قرآن پند گرفته و راه هدایت را می‌پیمایند.
وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحزَنُوا وَ أَنتُم‌ُ الأَعلَون‌َ إِن کُنتُم مُؤمِنِین‌َ ظاهرا چنانچه گفته‌اند آیه اشاره بواقعه جنک احد دارد و خطاب بمؤمنین نموده که شما از شکست خوردن در جنک احد سست نشوید و محزون نگردید در صورتی که اگر بظاهر در جنگها فتح و فیروزی نصیبتان گردد یا شکست خورید شما در واقع فاتح و فیروزمندید اگر واقعا مؤمن باشید، به «ان» شرطیه» آیه را خاتمه میدهد مشعر بر اینکه در آنجائیکه بظاهر دشمن بر شما غالب گردید در

صفحه : 271
اثر نافرمانی بعضی از مؤمنین بود که خطای آنها در مخالفت امر رسول صلّی اللّه علیه و آله و طلب غنیمت و غیر آن از اموری که مؤمنین با رسول مخالفت نمودند که آیه میخواهد گوشزد مؤمنین کند که شما از جهت ایمان علوّ و برتری بر تمام عالمیان دارید اگر مؤمن باشید و آیه دلالت واضح دارد که جماعت مؤمنین از جهت ایمان علوّ و برتری بر تمام افراد بشر دارند بشرط اینکه واقعا مؤمن باشند مشعر بر اینکه در صورتی علوّ و برتری دارند که بوظائف ایمان و بحکم خدا و رسول عمل کنند و اگر عمل نکنند علو و برتری ندارند.
مثل مؤمنین اینکه زمان حاضر که باسم و زبان ادّعای ایمان و اسلام مینمایند لکن پای عمل که میآید بوظائف ایمان عمل نمینمایند اینکه است که بظاهر کفار که خود را ملت مترقیه مینامند بر مسلمان از جهت عناوین دنیوی پیش افتاده‌اند و خود را از آنها افضل میدانند دیگر نمیدانند که مسلمانها و لو اینکه اسلامشان فقط بهمین شهادتین باشد در واقع و حقیقت علو بر تمام کفار دارند.

صفحه : 272

[سوره آل‌عمران (3): آیات 140 تا 148]

اشاره

إِن یَمسَسکُم قَرح‌ٌ فَقَد مَس‌َّ القَوم‌َ قَرح‌ٌ مِثلُه‌ُ وَ تِلک‌َ الأَیّام‌ُ نُداوِلُها بَین‌َ النّاس‌ِ وَ لِیَعلَم‌َ اللّه‌ُ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ یَتَّخِذَ مِنکُم شُهَداءَ وَ اللّه‌ُ لا یُحِب‌ُّ الظّالِمِین‌َ (140) وَ لِیُمَحِّص‌َ اللّه‌ُ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ یَمحَق‌َ الکافِرِین‌َ (141) أَم حَسِبتُم أَن تَدخُلُوا الجَنَّةَ وَ لَمّا یَعلَم‌ِ اللّه‌ُ الَّذِین‌َ جاهَدُوا مِنکُم وَ یَعلَم‌َ الصّابِرِین‌َ (142) وَ لَقَد کُنتُم تَمَنَّون‌َ المَوت‌َ مِن قَبل‌ِ أَن تَلقَوه‌ُ فَقَد رَأَیتُمُوه‌ُ وَ أَنتُم تَنظُرُون‌َ (143) وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاّ رَسُول‌ٌ قَد خَلَت مِن قَبلِه‌ِ الرُّسُل‌ُ أَ فَإِن مات‌َ أَو قُتِل‌َ انقَلَبتُم عَلی أَعقابِکُم وَ مَن یَنقَلِب عَلی عَقِبَیه‌ِ فَلَن یَضُرَّ اللّه‌َ شَیئاً وَ سَیَجزِی اللّه‌ُ الشّاکِرِین‌َ (144)
وَ ما کان‌َ لِنَفس‌ٍ أَن تَمُوت‌َ إِلاّ بِإِذن‌ِ اللّه‌ِ کِتاباً مُؤَجَّلاً وَ مَن یُرِد ثَواب‌َ الدُّنیا نُؤتِه‌ِ مِنها وَ مَن یُرِد ثَواب‌َ الآخِرَةِ نُؤتِه‌ِ مِنها وَ سَنَجزِی الشّاکِرِین‌َ (145) وَ کَأَیِّن مِن نَبِی‌ٍّ قاتَل‌َ مَعَه‌ُ رِبِّیُّون‌َ کَثِیرٌ فَما وَهَنُوا لِما أَصابَهُم فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ وَ ما ضَعُفُوا وَ مَا استَکانُوا وَ اللّه‌ُ یُحِب‌ُّ الصّابِرِین‌َ (146) وَ ما کان‌َ قَولَهُم إِلاّ أَن قالُوا رَبَّنَا اغفِر لَنا ذُنُوبَنا وَ إِسرافَنا فِی أَمرِنا وَ ثَبِّت أَقدامَنا وَ انصُرنا عَلَی القَوم‌ِ الکافِرِین‌َ (147) فَآتاهُم‌ُ اللّه‌ُ ثَواب‌َ الدُّنیا وَ حُسن‌َ ثَواب‌ِ الآخِرَةِ وَ اللّه‌ُ یُحِب‌ُّ المُحسِنِین‌َ (148)

صفحه : 273

[ترجمه]

‌اگر بشما مؤمنین (در جهاد بدر زخمی رسید همانا بجماعت کافرین نیز جراحتی و آسیبی مثل آن رسیده اینکه روزگار را بین مردم باختلاف میگردانیم تا اینکه خدا امتحان کند صبر کسانی را که ایمان آوردند و اینکه از شما مؤمنین گواهانی فرا گیرد و خدا ستمکاران را دوست نمیدارد [140]
و فائده دیگر از مداوله آنستکه اهل ایمان را از گناهان پاک و پاکیزه گرداند و کافرین را نابود سازد [141]
آیا شما مؤمنین گمان کردید که در بهشت داخل میگردید و حال آنکه ندانسته باشید صبر کنندگان از شما آنهائیکه در راه خدا جهاد کردند [142]
(وَ لَقَد کُنتُم) و همانا شما آرزو میکردید مرگ را پیش از اینکه آنرا ملاقات کنید یعنی بمیدان جنگ برسید وقتی اسباب مرگ را یعنی جهاد را دیدید و شما نگاه میکردید بیاران خود که کشته میشدند [143]
و نیست محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم مگر پیغمبری که پیش از او پیمبرانی آمدند آیا وقتی او مرد یا کشته شد شما که ایمان آورده‌اید برمیگردید بر عقبهایتان یعنی بر همان کفری که داشتید و کسیکه برگردد بخدا ضرر نرساند ابدا و خداوند بزودی شکر کنندگان را پاداش نیکو میدهد [144]
و نبوده باشد نفسی که بمیرد مگر باذن خدا و آنرا وقتی است معین که در کتاب (یعنی لوح محفوظ) نوشته شده و کسیکه اراده کند منافع دنیا بوی داده میشود و کسیکه مرادش ثواب آخرت باشد از آخرت بوی عطا میگردد و بزودی شکر کننده‌گان را پاداش میدهیم [145]
چه بسیار از پیمبرانی که در یاری او بسیاری از پیروانش جنگ کردند پس بسبب آنچه بآنان در جهاد رسید سستی ننمودند و از جنگ کردن ضعیف نگردیدند و فروتنی در مقابل کفار ننمودند و خدا صابرین را دوست میدارد [146]
و نبود گفتار آن لشگر مگر گفتند ای پروردگار بیامرز ما و گناهان ما را و اسراف ما را در کار خودمان و قدمهای ما را در مقابل کفار ثابت گردان و ما را یاری ده بر قوم ناگرویدگان،
پس خدا ایشان را پاداش داد در دنیا و دیگر بایشان عطاء نمود نیکوئی ثواب آخرت را و خدا نیکوکاران را دوست دارد
.

صفحه : 274

(توضیح آیات)

إِن یَمسَسکُم قَرح‌ٌ فَقَد مَس‌َّ القَوم‌َ قَرح‌ٌ مِثلُه‌ُ وَ تِلک‌َ الأَیّام‌ُ نُداوِلُها بَین‌َ النّاس‌ِ قرح بفتح قاف در لغت آثار جراحتی را گویند که در اثر برخورد با عوامل خارجی پدید آمده باشد- و قرح بضم قاف اثر جراحتی را گویند که از عوامل درونی پدید شده باشد مانند دمّل و امثال آن.
و چنانچه ظاهر است اینکه آیه و آیه قبل «وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحزَنُوا وَ أَنتُم‌ُ الأَعلَون‌َ» راجع بجنگ احد است، راغب گفته «و هن» ضعف اخلاقی و یا ضعف جسمی است و مقصود از اینکه ضعف و سستی در دین و جنگ در یاری آن است «حزن» ضد فرح و خوشحالی است و وقتی انسان محزون میگردد که چیزیکه مورد تعلق او بوده از دستش گرفته شود یا در معرض تلف باشد.
خلاصه مفسرین گفته‌اند اینکه آیه راجع بجنگ احد است که مؤمنین در آن جنگ هم خیلی آسیب دیدند و هم بعضی از آنها سست شدند زیرا که شاید گمان میکردند که چون بر حقند هیچوقت در موقع نبرد با دشمنان دین شکست نمیخورند و آنهائیکه هنوز در ایمان راسخ نشده بودند چنین گمان میکردند که نصرت و فیروزی فقط در فتح و غالب گردیدن در جنگ و نبرد با دشمنان دین است اینکه بود که وقتی در جنگ احد بظاهر دشمن غالب شد در بعضی از آنها و هن و سستی عارض گردید دیگر ندانستند که فتح و مظفریت حقیقی برای کسی میسّر است که بر نفس اماره خودش غالب گردد و در دین داری هر قدر آزمایش گردد ذره‌ئی خدشه‌ئی و گزندی بایمانش وارد نگردد.
اینکه است که بمؤمنین خطاب نمود که «وَ لا تَهِنُوا» ای مؤمنین هرگاه در جنگ شکست خوردید و دشمن غالب گردید سست نشوید و محزون نگردید و بدانید که شما چه در ظاهر در جنگ غالب یا مغلوب گردید اگر واقعا ایمان آورده‌اید و ایمان در قلبتان جای گزین گردیده «أَنتُم‌ُ الأَعلَون‌َ» شما بر تمام

صفحه : 275
افراد بشر علو و برتری دارید.
گفته‌اند در جنگ احد هفتاد و دو نفر از انصار کشته شدند و پنج نفر از مهاجرین: 1- حمزة بن عبد المطلب 2- مصعب بن عمیر صاحب رایت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم 3- عبد اللّه إبن جحش إبن عمة رسول اللّه [ص] 4- عثمان بن شماس 5- سعد مولی عتبة و هفتاد مرد دیگر مجروح گردیدند یکی از ایشان علی بن أبی طالب علیه السّلام بود که گفته‌اند زیادتر از شصت جراحت بر بدن مبارکش وارد گردید و رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم دست بر آن زخمها میمالید و باذن خدا شفا می‌یافت و گفته‌اند ضربتی بر چشم قتادة بن نعمان وارد گردید که چشمش بیرون افتاد رسول [ص] چشم او را بجای خودش نهاد چشمش مثل اولش گردید.
و نیز آیه برای شکیبائی مؤمنین آنان را خاطر نشان میکند و جنگ بدر را در نظر آنان میآورد که اگر شما در جنک احد آیتی دیدید و بعضی از جوانها و مردان جنگی خود را از دست دادید مشرکین نیز در جنگ بدر مثل آنرا دیدند در سوره آل عمران آیه 159 فرموده «أَ وَ لَمّا أَصابَتکُم مُصِیبَةٌ قَد أَصَبتُم مِثلَیها وَ تِلک‌َ الأَیّام‌ُ نُداوِلُها بَین‌َ النّاس‌ِ یعنی اینکه روزها که مدار زندگانی بر آن است بین مردم میگردانیم که روزی بدولت و عشرت بگذرانند و روزی بنکبت و عسرت.
بروایتی روز احد ابو سفیان با جمعی از مشرکین بر سر کوه رفتند و گفتند پسر ابی قحافه و پسر ابی خطاب و رسول کجایند عمر گفت اینک رسول خدا و اینک ابو بکر و اینک من چه میخواهی گفت «یوما بیوم و ان‌ّ الایام دول و الحرب سجال» روزی بروزی است روز بدر شما فائق شدید و امروز ما پس برابر باشیم و ایام دست بدست میگردد و هر وقتی از جماعتی است و جنگ در گردش است و هر وقت فتح از کسی است رسول صلّی اللّه علیه و آله بعمر فرمود بگو ما و شما برابر نیستیم کشته‌های ما در بهشتند و کشته‌های شما در جهنم پس پیغمبر آواز داد
«اللّه مولینا و لا مولی لکم»
خدا یار و مددکار ما است و شما را هیچ ناصر و معاونی نیست،

صفحه : 276
ابو سفیان گفت «اعل هبل» هبل که آن بت بزرگ ما است بلند مرتبه است و ما را یاری دهنده است، حضرت فرمود
«اللّه اعلی و اجل‌ّ»
حن تعالی بزرگتر و اجل‌ّ از همه کس است.
گفته‌اند از قتاده و حسن و ربیع و سدی و إبن اسحق روایت شده که تصریف و تحویل حق تعالی ایام دولت و نکبت را میان مسلمانان و کافران برای تخفیف محنت است بر مسلمانان و تشدید تکلیف بر ایشان در زمان دیگر تا بجهت صبر کردن بر آن بمثوبت جلیله فائز گردند نه آنکه حق تعالی کفار را بر مسلمانها از روی محبت نصرت دهد زیرا که کفار مبغوض و دور از رحمت میباشند و خدای تعالی امور دنیا را منقلب و متداول گردانیده برای اینکه مؤمن مطمئن نگردد بآن و رغبت بآن نکند و حریص نشود در آنچه لذت آن فانی است و سعی کند در در امور آخرت که نعم آن دائمی است و مقیم در آن مسافر است.
و دیگر آنکه اگر همیشه دولت با مؤمنین باشد و نکبت همیشه با کافرین کفار از جهت ترفع و لذائذ و تمتع دنیوی داخل در اسلام میشدند نه بقصد قربت و قصد رحمت و رضای حضرت عزت و مثوبت اینکه بود که حکمت الهی اقتضاء نموده که ایام دول در میان مؤمن و کافر دائر باشد تا ایمان آوردن هیچکس مشوب باغراض نفسانی و دنیوی نگردد بلکه محض قربت و قصد ثواب بوده باشد و خدای تعالی علت تداول را بچند وجه بیان میکند:
1- وَ لِیَعلَم‌َ اللّه‌ُ الَّذِین‌َ آمَنُوا عطف است بر علت محذوفه یعنی «نداولها» برای چنین و چنان و برای اینکه بداند خدا که چه کس ایمان آورده.
و گفته‌اند «وَ لِیَعلَم‌َ اللّه‌ُ» که بصیغه مضارع آورده در صورتی که چیزی از ازل و ابد بر خدا مخفی نیست و علم او بهمه چیزها احاطه دارد برای اینکه است که علمی که در مکمن غیب است در مرتبه شهود آید و آنهائیکه ایمان آورده‌اند در ایمان ثابت قدم گردند و بقولی «و لیعلم» تا اینکه بداند خدا کسانیکه ثابت

صفحه : 277
بر ایمانند و تمیز داده شوند از آنهائی که متزلزل در آنند و گفته‌اند کلام از باب تمثیل است پس گفته ما چنین کردیم شبیه قول کسی است که اراده داشته باشد کسی را امتحان کند که بر ایمان ثابت هست یا نه و گر نه حق تعالی در ازل عالم بود بعلم حضوری شهودی که چه کس در ایمان ثابت است و چه کس متزلزل بلکه میتوان گفت اینکه آزمایشی که برای خود مؤمنین است که هم خودشان ایمان خود را تمیز دهند که از کجا سر رشته گرفته و بکجا منتهی میگردد و هم بر دیگران معلوم گردد و مؤمن واقعی را از غیر آن تمیز دهند.
و بقولی «و لیعلم اولیاء اللّه الّذین آمنوا» میباشد بحذف مضاف و وضع مضاف الیه بجای آن یعنی خداوند چنین کرده برای تفخیم اولیاء اللّه یعنی تا اولیاء اللّه بدانند و بشناسند کسانی را که گرویده‌اند.
وَ یَتَّخِذَ مِنکُم شُهَداءَ جمله عطف بآیه جلو است خدای تعالی روزها را بین مردم متداول گردانیده روزی بنفع کسی و روزی بضرر کسی تمام میگردد یعنی چنین کردیم که کدام یک از شما در معرکه جهاد جان فدا کرده و ثبات قدم ورزیدید و کدام یک تخلف کردید و تا اینکه شهدای احد را بمقام ارجمند رسانیم.
از نجم الدین نقل میکنند که در کبری گفته «و لا تهنوا یا سائرین الی اللّه فی السیر الی الیه» و محزون نگردید بر آنچه از شما فوت شده از تمتعات دنیویه و کرامات اخرویه «وَ أَنتُم‌ُ الأَعلَون‌َ» از اهل دنیا و آخرت در مقام و مرتبه نزد پروردگارتان اگر بوده باشید از کسانیکه ایمان آورده‌اند باین اخبار یعنی سائرین الی اللّه اگر در اثناء مجاهدات و انواع بلاء و ابتلاء بشما زخمی رسیده همانا بانبیاء و اولیاء نیز انواع محنها و بلاها و ابتلائات نیز رسیده «ایام نداولها بین السائرین» روزی در نعمت و روزی در نقمت برای اینکه خدا آنها را در مورد امتحان قرار بدهد و آنها را مستعد گرداند برای مقام شهادت- و آن مبتلاها شما را روزی بنعمت و روزی بنقمت در اثناء سیر میگرداند ای صاحبان شهود و

صفحه : 278
مشاهده «وَ اللّه‌ُ لا یُحِب‌ُّ الظّالِمِین‌َ» و خدا دوست نمیدارد کسانی را که استعداد خود را در غیر طلب حق تعالی و سیر بسوی او صرف نمودند.
وَ لِیُمَحِّص‌َ اللّه‌ُ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ یَمحَق‌َ الکافِرِین‌َ یعنی هر همّی و غمی که در راه خدا نصیب مؤمنین گردد در طلب حق آن تکفیر گناه آنها و تطهیر قلوبشان و خالص گردیدن روحهای آنها و ثابت گردیدن اسرار آنها میگردد و آنچه بکافرین رسد از نعمت و دولت آن سبب کفر آنان و زیاد کردن طغیانشان و کوری قلبشان و تمرّد نفوسشان و مخط ارواحشان و سحق اسرارشان است پس اهل محبت و معرفت از ابتلاء خالی نمیگردند بکمی مال یا ذلّت یا علت زیرا که مقتضی حکمت چنین است آیا ندیده‌ئی قول رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم که فرموده
«اشد البلاء علی الانبیاء ثم اولیاء»
. حکایت شده که عیسی [ع] بکوهی رفت در آنجا عابدی را دید که خدا را عبادت مینمود و نزد او چشمه‌ئی از آب بود برای آشامیدنش و طهارتش، عیسی علیه السّلام بر او سلام کرد پس از رد سلام سؤال کرد که چند وقت است که تو در اینجا میباشی و خدا را عبادت میکنی گفت هشتاد سال است و از خدا حاجتی میخواهم و برآورده نشده تو نبی او هستی برای من سؤال کن عیسی گفت حاجت تو چیست گفت اینکه قلب مرا از معرفت و محبت خودش ساکن گرداند و قبول نشده عیسی [ع] از همان چشمه وضوء گرفت و دو رکعت نماز خواند و حاجت عابد را طلب نمود و رفت و مدتی بعد برگشت دید آنمکان خالی است چشمه آب فرو رفته و بستان خراب شده عیسی [ع] گفت خدایا از تو سؤال کردم باو معرفت و محبت عطاء کنی او را قبض روح کردی بوی وحی رسید ای عیسی مگر نمیدانی که خراب دنیا در معرفت و محبت من است و کسیکه مرا بشناسد و دوست دارد ساکن نمیگردد مگر بسوی من اگر خواهی او را ببینی برو در فلان وادی وقتی عیسی [ع] در آن محل رفت دید آن شخص نشسته و عقلش زائل و متحیر گردیده و چشمش بآسمان دوخته عیسی [ع] صدا زد ای عابد نمی‌شنید او را حرکت داد نفهمید پس خداوند بعیسی وحی نمود ای عیسی بعزت و جلال خودم اگر او را با شمشیر پاره پاره کنند

صفحه : 279
نمیفهمد و اقل ذره‌ئی از محبت و معرفت باو عطاء کردیم پس او گوید نظر کن بسوی اهل اللّه و ببین که دنیای آنها خراب است و از بلا خالی نمیباشند پس ای بنده کوشش کن در تصحیح دین شاید بمقام یقین و تمکن برسی زیرا که میراث مجاهده مشاهده است.

چو یوسف کسی در صلاح و تمیز بسی سال باید که گردد عزیز
[تفسیر المیزان] وَ لِیُمَحِّص‌َ اللّه‌ُ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ یَمحَق‌َ الکافِرِین‌َ تمحیص در لغت بمعنی پاکیزه کردن یک شیئی است از آلودگیهای خارجی و نیز بمعنی اختبار و امتحان است و محق بمعنی نابود کردن تدریجی یک شیئی است آیه عطف بآیه جلو است و شاید در مقام بیان علت و سبب گردانیدن ایّام است بین مردم و ظاهرا در حکمت تداول ایام سه سبب تذکر میدهد:
1- تا اینکه خداوند کسانی را که ایمان آورده‌اند البته معلوم است که حق تعالی بعلم حضوری خود از ازل و ابد میداند و بتمام امور باعیانها و اشخاصها و آنچه در عالم ممکنات است و از روی حکمت قلم تقدیر بر آن جاری شده آگاهست و همه چیز از اشخاص و افراد و معانی و صور و جواهر و اعراض موجودات نزد او حاضر است در ازل و چیزی از او پنهان نیست تا اینکه پس از وقوع خارجی آن معلوم گردد پس شاید مقصود از «لِیَعلَم‌َ» که بصیغه مضارع آورده چنین باشد تا اینکه بداند یعنی بلحاظ ظهور آثار خارجی ایمان آنها ظاهر گردد علم خدا که محققا در ازل حقایق اشیاء و نحوه وجود خارجی ممکنات نزد او حاضر بوده معلوم او گردد.
خلاصه شاید آیه اشاره باین باشد که ما ایام را بین مردم میگردانیم گاهی بر ضرر آنها و گاهی بنفع آنها تا اینکه مؤمنین آزمایش گردند که کدام یک در ایمان راسخ و پابرجا میباشند و کدام یک چنین نیستند.
2- «و یتخذ منکم شهداء» اینکه جمله نیز مربوط به «وَ لِیَعلَم‌َ اللّه‌ُ» است

صفحه : 280
یعنی برای اینکه خدا بداند کسانی را که ایمان آورده‌اند و گواهان شما باشند یعنی گواهانی از خود شما مجاهدین بگیرد.
و اینکه آیه «وَ لِیُمَحِّص‌َ اللّه‌ُ الَّذِین‌َ آمَنُوا» مشعر بر اینکه است که ما چنین کردیم یعنی روزگار را بین مردم گردانیدیم تا اینکه مؤمنین را در اثر گردش ایام از آلودگیهای خارجی پاک گردانیم و کافرین را پس از آزمایش نابود گردانیم أَم حَسِبتُم أَن تَدخُلُوا الجَنَّةَ وَ لَمّا یَعلَم‌ِ اللّه‌ُ الَّذِین‌َ جاهَدُوا مِنکُم وَ یَعلَم‌َ الصّابِرِین‌َ آیه مربوط بآیات بالا است و نظر بگمان غلط مؤمنین دارد و خطاب بآنها است که آیا شما چنین گمان کردید که همین قدر که ایمان آوردید و داخل در مؤمنین گردید بدون آزمایش که آیا در دین ثابت قدم میباشید یا وقتی که مورد امتحان میرسد متزلزل میگردید و با اینحال داخل بهشت میگردید پیش از اینکه امتحان شده باشید در صورتی که هنوز پای مجاهده بمیان نیامده که ظاهر گردد کدام یک از شما در علم خدا که چیزی از او پنهان نیست چگونه میباشید اینکه گمان درست نیست، شاید اشاره باین باشد که دیگر بین مؤمنین خلّص که از روی حقیقت داخل در دین شده‌اند و غیر آن فرقی باقی نمیماند، بعضی گمان میکنند که مؤمنین بایستی همیشه در نبرد با دشمن و در کارهای دنیویشان مظفر و منصور باشند دیگر نمیدانند که دنیا دار ابتلاء و آزمایش است مخصوصا مؤمنین بایستی در مورد امتحان واقع گردند تا اینکه بین مؤمن واقعی و بین متظاهر بایمان فرق گذاشته شود و شاید یکی از حکمت تأسیس جنگ با کفار و مشرکین همین باشد که در مورد مجاهده با کفار چگونه معامله میکنند.
وَ یَعلَم‌َ الصّابِرِین‌َ مربوط بهمان آیه اول است. و اشکال به اینکه که خدائی که علمش بهمه چیز از گذشته و آینده احاطه دارد همیشه میدانسته که صابرین در جهاد کیانند و غیر اینها کیانند و آزمایش از برای کسی است که از حقیقت امر مطلع نباشد و بامتحان بخواهد بفهمد و نظیر اینکه اشکال در بسیاری از آیات که بصیغه مضارع

صفحه : 281
آمده و ظاهرش دلالت دارد که خدا نمیدانسته و آزمایش میکند برای اینکه بداند مثل قوله تعالی در سوره عنکبوت آیه 3 «فَلَیَعلَمَن‌َّ اللّه‌ُ الَّذِین‌َ صَدَقُوا وَ لَیَعلَمَن‌َّ الکاذِبِین‌َ» و در جلد هشتم اینکه تفسیر تا اندازه‌ئی راجع بآن بحث شده رجوع بآن جا نمائید.
پاسخ چنانچه در جای خود مبرهن گردیده که علم خدا حضوری و محیط بتمام کائنات است و شاید مقصود از امتحان دانستن مؤمنین یا خود انسان باشد که خداوند ایّام را بین مردم متداول نموده یعنی گردانیده تا اینکه ظاهر گردد و تمیز داده شوند صابرین از غیر آنها و علامت ظاهرش در مورد جهاد با کفار پدید میگردد تداول ایّام بین مردم که روزی بنفع کسی و روزی بضرر کسی است از روی حکمت و عدل خداوندی سر رشته گرفته.
چون در ناموس خلقت مقرر گردیده که مردم مدتی بالطبع باشند و باجتماع و با هم زندگانی نمایند احدی نمیتواند بتنهائی امور معاش خود را تأمین نماید و لازمه اجتماع اینکه است که افراد یک جامعه از حیث اخلاق و عادات و عمل و ثروت نزدیک بهم باشند چنانچه در خلقت هم باید نزدیک بهم باشند اختلاف زیاد بین مردم اختلاف بین جامعه پیدا میکند و اگر غیر اینکه باشد تمدنشان مختل میگردد و نتوانند با هم آمیزش کنند اینکه است که باید روزگار بین مردم بگردد و اختلاف اندکی که بین مؤمنین و کافرین پدید میگردد نسبت بمؤمنین رحمت است و نسبت بکافرین عذاب است از حیث آلام و مصیبات مؤمنین بمصیبات و آلام دنیوی بر ثواب آنها و استحکام قلب آنها افزوده میشود و کافرین شاید سبب تخفیف عذاب آنها کردد.
و نیز چون نوعا هیچ انسانی در مدت عمرش از عمل نیکی خالی نیست و بوعید الهی کافرین و معاندین در قیامت مخلد در آتشند اینکه است که بمقتضای عدل الهی بایستی در دنیا که مراد آنها است بپاداش اعمال نیکشان برسند چنانچه فرموده «وَ مَن کان‌َ یُرِیدُ حَرث‌َ الدُّنیا نُؤتِه‌ِ مِنها وَ ما لَه‌ُ فِی الآخِرَةِ مِن نَصِیب‌ٍ» سوره

صفحه : 282
شوری آیه 19.
و نیز البته غیر از معصوم هر فردی باقتضای قوای حیوانی لغزشهائی و خلافهائی در مدت عمر از او پدید میگردد و لطف خدا مقتضی اینکه است که مؤمنین واقعی در قیامت مورد رحمت الهی و بهشت که دار کرامت او است در مقام امن و امان قرار گیرند روی اینکه حساب باید در دنیا مبتلا گردند بآفات و بلیاتی که هم کفاره گناه آنها گردد و هم در اثر صبر مشمول رحمت خدا که در باره صابرین فرموده «أُولئِک‌َ عَلَیهِم صَلَوات‌ٌ مِن رَبِّهِم وَ رَحمَةٌ» سوره بقره آیه 152 و نیز چون کفار در آخرت که دار بقاء است بعذاب مبتلا میگردند و آسایشی برای آنان نیست کرم وجود الهی مقتضی اینکه است که از زندگانی دنیا قدری تمتع ببرند و نیز دنیا را برای آسایش مؤمنین تأمین گردانند که مؤمنین هم از زندگانی دنیا متمتع گردند و هم در اثر ایمان و تقوی بدرجات عالیه اخروی فائز گردند.
وَ لَقَد کُنتُم تَمَنَّون‌َ المَوت‌َ مِن قَبل‌ِ أَن تَلقَوه‌ُ فَقَد رَأَیتُمُوه‌ُ وَ أَنتُم تَنظُرُون‌َ ظاهرا آیه مربوط بآیه بالا است که شما گمان کردید که داخل بهشت میشوید پیش از اینکه در مورد آزمایش واقع گردید و پیش از اینکه ظاهر گردد که در مقام جهاد با کفار کدام یک از شما استقامت دارید و کدام یک سستی مینمائید خلاصه مفسرین گفته‌اند خطاب بکسانی است که در جنک بدر حاضر نشده بودند در صورتی که پیش از وقوع آن آرزو میکردند که کاش با رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم در جهاد حاضر بودیم و صبر میکردیم (و باحدی الحسنیین) فائز میگردیدیم یا بر اعداء غالب میشدیم یا شهید میشدیم و بمحل کرامت میرسیدیم و چون وقت جنگ احد رسید نزد رسول آمدند و اصرار میکردند که با مجاهدین روانه شوند اینکه بود که حق تعالی بآنان خطاب نموده که شما پیش از آنکه اسباب شهادت را مشاهده کنید تمنّا میکردید «مِن قَبل‌ِ أَن تَلقَوه‌ُ» یعنی اینکه آرزوی شما وقتی بود که اسباب کشته شدن خود را مشاهده نمیکردید «فَقَد رَأَیتُمُوه‌ُ وَ أَنتُم تَنظُرُون‌َ»

صفحه : 283
و وقتی که در میدان جنک دیدید چگونه مجاهدین شهید میگردند و شما میگریختید و گفته‌اند آیه اعتراض بچنین اشخاص نموده که شما قبلا آرزو میکردید که در جهاد با مؤمنین همراه باشید و از زمره مجاهدین فی اللّه بشمار آئید وقتی پای جنگ و قتل و اسارت بمیان آمد از جنک گریزان شدید.
وَ ما مُحَمَّدٌ إِلّا رَسُول‌ٌ قَد خَلَت مِن قَبلِه‌ِ الرُّسُل‌ُ أَ فَإِن مات‌َ أَو قُتِل‌َ انقَلَبتُم عَلی أَعقابِکُم آیه مشعر است بر سرزنش مجاهدین و آنهائیکه در جنک احد وقتی دیدند دشمن غالب گردیدند فرار کردند بعضی گریختند و بمدینه برگشتند و بعضی در کوههای اطراف پنهان گردیدند و رسول را تنها بدست دشمن گذاشتند و همان طوری که گفته شد فقط امیر المؤمنین علیه السّلام با یک نفر دیگر در یاری رسول ماندند پس از آنکه حضرت اشخاصی را که پشت بجنک کرده و فرار کرده بودند ملامت مینماید آنها زبان بعذر گشوده و گفتند ما چون آواز قتل تو را شنیدیم روزگار ما شوریده شد و از غایت ترس و دهشت بگریختیم اینکه بود که خدای تعالی دفع عذر آنها را کرده و اینکه آیه را فرستاد.
که نیست بنده ستوده من محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم مگر رسولی که پیش از او رسولانی گذشته بودند پس اگر حضرت مرد یا کشته گردید شما بپشت خود بر میگردید یعنی مرتد میشوید و دست از جهاد بر میدارید.
خلاصه گویا عذر فرار کنندگان از میدان جنک که گفتند ما از خبر کشته شدن تو شوریده شدیم و روزگار بر ما سخت گردید و بی تابانه گریختیم از آنان پذیرفته نگردید.
و آیه در مقام سرزنش و توبیخ آنها بر آمده و اشاره به اینکه که اینجا جای آزمایش شما بوده که اگر شما واقعا بخدای محمّد صلّی اللّه علیه و آله ایمان آورده بودید و ایمان در دل شما جایگزین شده بود میدانستید که اسلام دین خدائی است که بتوسط رسولش برای هدایت جن و انس فرستاده شده و بایستی تا قیامت بین مردم

صفحه : 284
ابراز فعالیت نماید: علت موجده و علت مبقیه دین اسلام خدا است فقط محمّد صلّی اللّه علیه و آله واسطه در رسانیدن اینکه دین خدائی است و پس از موت یا قتل او قائم بمرسل یعنی قائم بخدا است و باید تا قیامت در زمین باقی بماند برای اینکه بر مردم حجت تمام گردد.
و شاید آیه میخواهد مؤمنین مجاهدین و فرار کنندگان از جبهه جنک را خاطر نشان کند که شما امتحان و آزمایش خود را در اینکه مبارزه بخوبی دادید تا اینکه برسولش معلوم گردد که شما پس از او با دینش چه خواهید کرد.
آری هر کس اندک تأملی در واقعه جنک احد بنماید و عمل مجاهدین را تحت مطالعه قرار دهد بخوبی بر وی ظاهر میگردد که همین مهاجرین و انصار بودند که در جنگ احد پیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را بدست دشمن تنها گذاشتند و گریختند و بالاخره پس از او دین او را واژگون گردانیدند و بر غیر مراد پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و فرمان الهی در نصب خلیفه بر مراد خود عمل نمودند و در تعیین خلیفه مخالفت کردند نص‌ّ رسول صلّی اللّه علیه و آله را و چه جفاها که بذریه آنسرور و یگانه اولاد او که باتفاق سنّی و شیعه حضرتش مکرر فرموده بود
«فاطمة بضعة منی»
و نیز بدامادش که بنص قرآن در آیه مباهله بمنزله نفس پیغمبر [ص] بشمار آورده حق او را غصب کردند و او را خانه نشین گردانیدند و نگذاردند حق بجای خود قرار گیرد که اگر گذارده بودند حق بجای خود قرار گیرد آنوقت مؤمنین مصداق آن آیه بالا میگردیدند که خطاب بآنها نموده و فرموده «أَنتُم‌ُ الأَعلَون‌َ إِن کُنتُم مُؤمِنِین‌َ» و معلوم میشد که چگونه مؤمنین بر تمام مردمان جهان علوّ و برتری پیدا مینمودند و چگونه دین اسلام بر تمام ادیان تفوق و سیادت مینمود لکن چون در همه وقت مردم باید در مورد آزمایش واقع گردند حکمت الهی چنین مقتضی گردید که اختلاف بین مسلمانها پدید گردد تا اینکه مؤمن واقعی از غیرش تمیز داده شود «وَ لَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللّه‌ِ تَبدِیلًا- فلعنة اللّه علی القوم الظالمین»

صفحه : 285
وَ مَن یَنقَلِب عَلی عَقِبَیه‌ِ فَلَن یَضُرَّ اللّه‌َ شَیئاً پس از آنکه در اول آیه تذکر داده که هر گاه شما پس از موت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم از دین برگردید بعقب خود یعنی بزمان جاهلیت گمان نکنید که بخدا ضرری وارد گردد.
اشاره به اینکه که «فَلِلّه‌ِ الحُجَّةُ البالِغَةُ» بر خدا است که حجت را بر خلق تمام گرداند و رسولانی با معجزه‌ها برای هدایت افراد بشر بفرستد و عدل الهی مقتضی اینکه است که انسان را در عمل بتکالیف مختار گرداند وقتی انسانیکه در باره او «ظلوما جهولا» گفته دانسته و فهمیده زیر بار تکلیف که بنفع خودش تمام میشود نرود و طغیان نموده براه کج برود ضرر بخودش وارد گردانیده خداوند منزه و مبراء است از اینکه محتاج بعمل بنده ضعیف خود باشد.
وَ سَیَجزِی اللّه‌ُ الشّاکِرِین‌َ بلکه با اینکه ذات احدیت مستغنی است از عمل بنده ضعیف خود از راه فضل و کرم بزودی بشکر کنندگان پاداش نیکو میدهد.
شاید مقصود از شاکرین در اینجا مجاهدین در جبهه جنک باشد مخصوصا آنهائیکه در جنک احد پس از غلبه دشمن رسول را تنها نگذاشتند و او را تا نفس آخر و تا جان در بدن داشتند دست از یاری او برنداشتند و مصداق کامل آن علی علیه السّلام بود که تمام کسانی که در آنوقت شاهد قضیه بوده‌اند گفته‌اند وقتی دشمن غالب گردید همه از ترس جنک گریختند مگر آنحضرت و یک نفر دیگر که او مواظب رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بود و علی بن ابی طالب [ع] با آن گروه دشمن جنگ مینمود تا اینکه هفتاد ضربت ببدن مبارکش وارد گردید پس میتوان گفت مصداق کامل شکر کنندگان که حق نعمت اسلام را مراعات کردند همان حضرت میباشد.
و همان طوری که گفته شد شاید یک حکمت اینکه مؤمنین در جنک احد شکست خوردند آزمایش و امتحان بوده که مؤمنین واقعی از غیر آنها تمیز داده شوند و دانسته شود که چه کس در دین داری ثابت قدم و چه کس بر خلاف آنست

صفحه : 286
قوله تعالی «أَ حَسِب‌َ النّاس‌ُ أَن یُترَکُوا أَن یَقُولُوا آمَنّا وَ هُم لا یُفتَنُون‌َ وَ لَقَد فَتَنَّا الَّذِین‌َ مِن قَبلِهِم فَلَیَعلَمَن‌َّ اللّه‌ُ الَّذِین‌َ صَدَقُوا وَ لَیَعلَمَن‌َّ الکاذِبِین‌َ» اول سوره عنکبوت«1» و نیز قوله تعالی «وَ لِیُبلِی‌َ المُؤمِنِین‌َ مِنه‌ُ بَلاءً حَسَناً»«2» و غیر اینها از آیات بسیاری که بمؤمنین خاطر نشان میکنند که مواظب باشند در جائیکه پای امتحان بمیان آمد از بوته امتحان درست بیرون آیند و لغزش پیدا ننمایند و حق نعمت اسلام و باقی نعمتهای الهی را نگاه دارند و هر نعمتی را بآن حکمتی که غرض از عطاء آن بوده بمصرف خود برسانند تا اینکه نعمتشان زیاد گردد.
و در بعض آیات شکر را مقابل کفر بشمار آورده مثل قوله تعالی «و من شکر فانما یشکر لنفسه و من کفر فان الله غنی عن العالمین».
وَ ما کان‌َ لِنَفس‌ٍ أَن تَمُوت‌َ إِلّا بِإِذن‌ِ اللّه‌ِ کِتاباً مُؤَجَّلًا و نیست برای هیچ نفسی اینکه بمیرد و از کالبد بدن جدا گردد مگر باذن خدا و بمشیت او و آنچه در ازل در عالم قضاء و قدر و در لوح محفوظ مقرر گردیده «لا یَستَأخِرُون‌َ ساعَةً وَ لا یَستَقدِمُون‌َ» سوره نحل آیه 63، سوره یونس آیه 50، سوره اعراف آیه 32. و از آن وقت مقرر ساعتی یعنی آنی نه عقب می‌افتد نه جلو.
خلاصه حق تعالی تحریص و ترغیب نموده مؤمنین را بجهاد که از ترس کشته شدن از جنک فرار منمائید و بدانید اگر اجل موقتی شما رسیده خواه در رختخواب آسایش باشید یا در میدان جنک مرک شما را فرا خواهد گرفت و هرگاه
-----------------------------------
(1) آیا مردم چنین گمان کردند که آنها را بمجرد اینکه بگویند ایمان آوردیم وا میگذاریم و آنان را آزمایش نمیکنیم و همانا محققا امتحان کردیم آنهائی را که پیش از اینها بودند تا اینکه بداند خدا آنهائیکه (در ایمان) راستگو بودند و بداند آنهائیکه دروغگو بودند.
(2) و همانا ما مؤمنین را آزمایش میکنیم بابتلاء نیکو.

صفحه : 287
اجل موقت شما هنوز نرسیده در جنک باشید و مقابل دشمن شما از کشته شدن محفوظ خواهید ماند.
وَ مَن یُرِد ثَواب‌َ الدُّنیا نُؤتِه‌ِ مِنها وَ مَن یُرِد ثَواب‌َ الآخِرَةِ نُؤتِه‌ِ مِنها آیه ارشاد بر اینکه است که مرگ و حیات بدست خود آدمی نیست انسان هر قدر خود را از مرگ حفظ کند و در جای استراحت خود را محفوظ گرداند که مبادا مرگ وی را دریا بد فائده بخش نخواهد بود وقتی مدت سر آمد و اجل رسید خواهد مرد فقط انسانیکه طالب شرافت و فضیلت و سعادت خود میباشد چون در عمل مختار است در اعمال اختیاری میتواند خود را در اثر اعمال نیک بسعادت و مقامات بلند اخروی رساند و میتواند پیرو هوای نفسانی گردد و خود را بدرک نفس پرستی پرتاب نموده و مستحق عذاب و سخط الهی گرداند.
اینکه است که آیه بصدای بلند بمردم اعلام میکند که ای انسان بدان که تو بالاخره بنتیجه اعمال خودت خواهی رسید و بآنچه آن مراد و مقصود تو بوده بتو بازگشت خواهد نمود اگر مقصود و مراد تو از اعمال نیک بدست آوردن منافع دنیوی و رسیدن بحظوظات نفسانی و جبلی باشد البته خدای جلیل که فرموده «أَنِّی لا أُضِیع‌ُ عَمَل‌َ عامِل‌ٍ مِنکُم مِن ذَکَرٍ أَو أُنثی» سوره عمران آیه 193، آنچه مراد تو از عمل بود بتو خواهد رسانید و اگر مقصود تو از عمل نیکی که کرده‌ئی و بوجه خودش واقع گردیده پاداش اخروی باشد همین طوری که در سوره شوری آیه 19 فرموده «مَن کان‌َ یُرِیدُ حَرث‌َ الآخِرَةِ نَزِد لَه‌ُ فِی حَرثِه‌ِ وَ مَن کان‌َ یُرِیدُ حَرث‌َ الدُّنیا نُؤتِه‌ِ مِنها وَ ما لَه‌ُ فِی الآخِرَةِ مِن نَصِیب‌ٍ» خلاصه کسیکه بعمل خیر خود مرادش آخرت باشد در ثواب او افزائیم و هر کس که مرادش از عمل خیری که کرده پاداش دنیوی باشد از همین دنیا که مراد او بوده پاداش میدهیم و در آخرت برای او از عملش بهره و نصیبی نخواهد بود وَ سَنَجزِی الشّاکِرِین‌َ و از رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم روایت شده که
«من کانت نیّته طلب الاخرة جعله اللّه

صفحه : 288
غناه فی قلبه و جمع له شمله و آتیه الدنیا و هی راغمة، و من کانت نیّته طلب الدنیا جعل اللّه الفقر بین عینیه و شتت علیه شمله و لا یأتیه الا ما کتب له
«1» و نیز در حدیث مشهور فرموده
«انما الاعمال بالنیات»
«2» وَ کَأَیِّن مِن نَبِی‌ٍّ قاتَل‌َ مَعَه‌ُ رِبِّیُّون‌َ کَثِیرٌ فَما وَهَنُوا لِما أَصابَهُم فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ وَ ما ضَعُفُوا وَ مَا استَکانُوا ظاهرا آیه نیز برای تشویق و ترغیب بامر جهاد برسول و بمؤمنین خبر میدهد که چه بسیار از پیمبران که جنک کردند با کفار و با آن پیغمبر بودند اتباع و پیروان او و بر آنچه بآنها رسید از زخم و جراحت و کشته شدن بدست دشمن آن جماعت در امر جهاد سستی و تنبلی ننمودند و در یاری دین استقامت و پایداری مینمودند و از خود ضعف و شکستی نشان ندادند و در مقابل دشمن فروتنی ننمودند.
اشاره به اینکه که مؤمنین بایستی عمل پیشینیان را سر مشق خود بگیرند و در امر جهاد استقامت و متانت و رشادت نشان دهند.
و در اینکه ربیون بسیار که با انبیاء بودند و با کفار جنک میکردند چه کسانی بودند بقولی آنها فقهاء و علماء و عباد و زهاد زمانشان بودند و ربیون منسوب برب است یعنی آنها منسوب برب بودند یعنی منسوب بعلم یا بعبادت پروردگار بودند نظیر آن روایتی که منسوب بامیر المؤمنین علیه السّلام است (که مردم را سه قسمت نموده: 1- عالم ربانی. 2- متعلم علی سبیل نجاة 3- همج رعاع
-----------------------------------
(1) کسیکه نیت او از عمل طلب آخرت باشد خداوند قرار میدهد غنای او را در قلب او و پراکندگی امورش را جمع میکند و بر او دنیا میآید در حالیکه از آن اعراض داشته، و کسیکه نیت او دنیا باشد یعنی هم‌ّ او دنیا و مزخرفات طبیعی باشد خدا قرار میدهد فقر را بین دو چشم او و امورش را متشتت و پراکنده میگرداند و از دنیا نمی‌یابد مگر بقدریکه برای او نوشته و تقدیر شده است. [.....]
(2) عمل از حیث خوبی و بدی و نفع اخروی بسته بنیت عامل آنست.

صفحه : 289
انباع کل ناعق» که مقصود از علمای ربانی کسانی میباشید که علومشان از طرف حق تعالی و بافاضه الهی نور معرفت در قلب آنها تابش نموده.
و بقولی ربیّون تابعینند و ربانیون ولاة و حکامند، و بقولی ربیون جماعت بسیارند- و در عین المعانی گفته ربّی نام سپاهی است که کم‌تر از ده‌هزار نباشند و اینکه قول منسوب بابی جعفر علیه السّلام است.
و نزد بعضی «قاتل» راجع بنبی است یعنی نبی جنک کرد و آنچه بعد از او است جمله حالیه است یعنی چه بسیار پیمبری که جنک کردند با کفار در حالیکه با او جماعت بسیار بودند. [منهج] وَ اللّه‌ُ یُحِب‌ُّ الصّابِرِین‌َ و خدا صابرین را که در جهاد و یاری دین حق صبر و بردباری کردند دوست میدارد «یُحِبُّهُم وَ یُحِبُّونَه‌ُ أَذِلَّةٍ عَلَی المُؤمِنِین‌َ أَعِزَّةٍ عَلَی الکافِرِین‌َ» سوره مائدة آیه 59.
آری کسی را که خدا دوست داشت علامت دوستی خدا نسبت ببنده اینست که او را موفق میگرداند که در یاری دین او کوشش بسیار نماید و از هیچ گزندی از کشته شدن و هر گونه آسیبی که ممکن است بوی برسد از اسارت و جراحت و غیر اینها ملالی بخاطرش نرسد و نیز بنده‌ئی که خدا را دوست داشت علامتش اینکه است که در آن حدیث فرمود
«التجافی عن دار الغرور و الانابة الی دار الخلود
خلاصه کسی را سزد که مدّعی دوستی حق تعالی باشد که دل بدنیا نبدد و مثل کسی ماند که سر پا می‌نشیند برای آمادگی کاری که خود را مهیا و آماده گردانید برای اطاعت فرمان پروردگارش و همیشه منتظر نفحات رحمت الهی است و روی دلش بسوی او نگران است.
اگر چه مصداق کامل صابرین در مورد جهاد در راه خدا و استقامت در آن پدید میگردد لکن صبر چه در مورد بلاء و چه مورد حفظ نفس و خودداری در مورد غلبه قوای شهویه و غضبیه و از فرمان الهی تخطی و تجاوز ننمودن و چه

صفحه : 290
در مورد اطاعت اوامر و نواهی شرع هر کدام باشد صبر یکی از فضائل و خصوصیات انسان کامل بشمار میآید در سوره زمر آیه 13 فرموده «إِنَّما یُوَفَّی الصّابِرُون‌َ أَجرَهُم بِغَیرِ حِساب‌ٍ» و در فضیلت صبر همین بس که در کلام اللّه درود و رحمت و هدایت را برای صابرین مقرر فرموده «أُولئِک‌َ عَلَیهِم صَلَوات‌ٌ مِن رَبِّهِم وَ رَحمَةٌ وَ أُولئِک‌َ هُم‌ُ المُهتَدُون‌َ» سوره بقره آیه 152، و در اخبار آل محمّد صلّی اللّه علیه و آله بقدری تعریف و تمجید و فضیلت صبر رسیده که اینجا جای بیان آن نمیباشد و در سیر و سلوک در روش اولیاء اللّه تا اندازه‌ئی بیان شده رجوع بآن جا شود.
خلاصه قوله تعالی «وَ اللّه‌ُ یُحِب‌ُّ الصّابِرِین‌َ» خدا صبر کنندگان را دوست میدارد اگر چه آیه اطلاق دارد و شامل میگردد هر کس را که مؤمن باشد و بدستور خدا و رسول عمل کند یا در ترک گناه و اجتناب از معاصی بردباری نماید و نیز در بلاها و شدائد روزگار تحمل کند و بی‌طاقت نگردد لکن در اینجا بقرینه آیاتی که راجع بمجاهدین رسیده ظاهرا نظر بآنهائی است که در مورد نبرد با دشمن بردبار باشند و از خود سستی و ضعف نشان ندهند و چنین است در آن دو آیه بالا «سَنَجزِی الشّاکِرِین‌َ» که برای اهمیت تکرار گردیده.
وَ ما کان‌َ قَولَهُم إِلّا أَن قالُوا رَبَّنَا اغفِر لَنا ذُنُوبَنا وَ إِسرافَنا فِی أَمرِنا وَ ثَبِّت أَقدامَنا وَ انصُرنا عَلَی القَوم‌ِ الکافِرِین‌َ مقول قول ربیّون یعنی آن مردمان صالحی که در یاری دین با پیمبران جنک کردند که آیه برای چنین جماعتی خصوصیاتی و فضائلی برسولش یادآور میشود و آن چند فضیلت است که بعضی از آن در آیه بالا بیان شده.
1- آنان در جنک آنچه بآنها از سختی اصابت نمود در امر جهاد نه سستی از خود نشان دادند و نه ضعف و زبون پیرامون آنان گردید.
2- راجع بهمین آیه با آنکه در امر جهاد و از خود گذشته‌گی چنین استقامت داشتند باز خود را در مقابل پروردگارشان با اظهار گناه و شرمندگی طلب آمرزش میکردند و از خدای خود در مقام مناجات جند حاجت می‌طلبیدند

صفحه : 291
1- آمرزش گناه و انلاف عمر در آنچه در غیر اطاعت اسراف کرده‌اند.
2- طلب استقامت و پایداری در مقام عبودیت که لرزش قدم در بندگی پیدا ننمائیم 3- طلب یاری میکردند که میگفتند پروردگارا ما را یاری کن و بر اعداء غالب و مظفر گردان.
فَآتاهُم‌ُ اللّه‌ُ ثَواب‌َ الدُّنیا وَ حُسن‌َ ثَواب‌ِ الآخِرَةِ وَ اللّه‌ُ یُحِب‌ُّ المُحسِنِین‌َ خدای ببرکت دعای آنها و اعمال نیکشان و استغفار و صبر بر جهاد با اعداء دین بآنها «ثَواب‌َ الدُّنیا» از مظفریت و غلبه و بدست آوردن غنائم «وَ حُسن‌َ ثَواب‌ِ الآخِرَةِ» عنایت کرده و دیگر بآنها عطاء نمود بپاداش عمل نیکشان مقامات اخروی از مغفرت و نعیم جنت و بالاتر از همه رضوان و رضای منان و کلمه «حُسن‌َ ثَواب‌ِ الآخِرَةِ» مشعر بر اینکه است که برای چنین مردمانی است بهترین ثواب آخرت که آن رضای حضرت حق و فائز گردیدن بدرجه شهادت باشد و کلمه «إِنَّما» در آیه «إِنَّما یُوَفَّی الصّابِرُون‌َ» نیز مشعر بر اینکه است که نزد حق تعالی ثواب آخرت و رضای او مهم‌تر و بالاتر است.
خلاصه اینکه آیات گویا بمؤمنین مجاهدین اعلام مینماید که اشخاص بزرک عالم چنین بودند که در دین‌داری و یاری دین و پیمبرانشان اینکه طور استقامت مینمودند و شما مؤمنین که بهترین امم میباشید که در باره شما است «کنتم خیر امة أخرجت للناس الخ» بایستی عمل آنها را سر مشق بگیرید و در دین‌داری و جهاد ثابت قدم باشید ترس و سستی و بطالت بخود راه ندهید.

صفحه : 292

[سوره آل‌عمران (3): آیات 149 تا 154]

اشاره

یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا إِن تُطِیعُوا الَّذِین‌َ کَفَرُوا یَرُدُّوکُم عَلی أَعقابِکُم فَتَنقَلِبُوا خاسِرِین‌َ (149) بَل‌ِ اللّه‌ُ مَولاکُم وَ هُوَ خَیرُ النّاصِرِین‌َ (150) سَنُلقِی فِی قُلُوب‌ِ الَّذِین‌َ کَفَرُوا الرُّعب‌َ بِما أَشرَکُوا بِاللّه‌ِ ما لَم یُنَزِّل بِه‌ِ سُلطاناً وَ مَأواهُم‌ُ النّارُ وَ بِئس‌َ مَثوَی الظّالِمِین‌َ (151) وَ لَقَد صَدَقَکُم‌ُ اللّه‌ُ وَعدَه‌ُ إِذ تَحُسُّونَهُم بِإِذنِه‌ِ حَتّی إِذا فَشِلتُم وَ تَنازَعتُم فِی الأَمرِ وَ عَصَیتُم مِن بَعدِ ما أَراکُم ما تُحِبُّون‌َ مِنکُم مَن یُرِیدُ الدُّنیا وَ مِنکُم مَن یُرِیدُ الآخِرَةَ ثُم‌َّ صَرَفَکُم عَنهُم لِیَبتَلِیَکُم وَ لَقَد عَفا عَنکُم وَ اللّه‌ُ ذُو فَضل‌ٍ عَلَی المُؤمِنِین‌َ (152) إِذ تُصعِدُون‌َ وَ لا تَلوُون‌َ عَلی أَحَدٍ وَ الرَّسُول‌ُ یَدعُوکُم فِی أُخراکُم فَأَثابَکُم غَمًّا بِغَم‌ٍّ لِکَیلا تَحزَنُوا عَلی ما فاتَکُم وَ لا ما أَصابَکُم وَ اللّه‌ُ خَبِیرٌ بِما تَعمَلُون‌َ (153)
ثُم‌َّ أَنزَل‌َ عَلَیکُم مِن بَعدِ الغَم‌ِّ أَمَنَةً نُعاساً یَغشی طائِفَةً مِنکُم وَ طائِفَةٌ قَد أَهَمَّتهُم أَنفُسُهُم یَظُنُّون‌َ بِاللّه‌ِ غَیرَ الحَق‌ِّ ظَن‌َّ الجاهِلِیَّةِ یَقُولُون‌َ هَل لَنا مِن‌َ الأَمرِ مِن شَی‌ءٍ قُل إِن‌َّ الأَمرَ کُلَّه‌ُ لِلّه‌ِ یُخفُون‌َ فِی أَنفُسِهِم ما لا یُبدُون‌َ لَک‌َ یَقُولُون‌َ لَو کان‌َ لَنا مِن‌َ الأَمرِ شَی‌ءٌ ما قُتِلنا هاهُنا قُل لَو کُنتُم فِی بُیُوتِکُم لَبَرَزَ الَّذِین‌َ کُتِب‌َ عَلَیهِم‌ُ القَتل‌ُ إِلی مَضاجِعِهِم وَ لِیَبتَلِی‌َ اللّه‌ُ ما فِی صُدُورِکُم وَ لِیُمَحِّص‌َ ما فِی قُلُوبِکُم وَ اللّه‌ُ عَلِیم‌ٌ بِذات‌ِ الصُّدُورِ (154)

صفحه : 293

[ترجمه]

ای کسانیکه ایمان آورده‌اید اگر اطاعت کنید کافرها را شما را بعقبهایتان (زمان جاهلیت) بر میگردانند پس بر میگردید در حالیکه ضرر و خسران برده‌اید [149]
بلکه یار و مددکار شما خدا است و او بهترین یاری کنندگان است [150]
نرودی ترس و رعب در قلبهای کافرین میاندازیم بسبب اینکه بر خدا شریک آوردند چیزی را که دلیل و حجتی بر اثبات آن نیست و منزلگاه (مشرکین) جهنم است و آتش برای ستمکاران بد منزلگاهی است [151]
همانا بحقیقت خدا راست و درست گردانید وعده خود را وقتی که (غلبه خود را بر دشمنان) باذن خدا حس کردید تا وقتی که (در جنک احد) سست گردیدید (و در امر جهاد) با هم نزاع کردید و مخالفت نمودید پس از آنکه بشما نمودیم (از فتح و غلبه) آنچه را که دوست میداشتید بعضی از شما کسی است که مرادش دنیا است و بعضی از شما کسی است که مراد و مقصدش آخرت است پس خدا از پیشرفت و غلبه شما را بازداشت تا اینکه آزموده شوید و همانا شما را عفو کرد و خداوند بر مؤمنین صاحب فضل و احسان است [152]
یاد آرید وقتی را که از دشمن میگریختید و از شدت وحشت نظر باحدی نداشتید و رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم شما را برای کمک دیگران میخواند و توجه نکردید تا بپاداش آن غمی بر غم شما افزوده گردید تا اینکه محزون نگردید بر آنچه از شما فوت شده و نه آنچه بشما برسد و خدا بهر چه کنید آگاه خواهد بود [153]
سپس بر شما از پس غمتان امنیت فرستاد بطوریکه جماعتی را خواب گرفت و جماعت دیگر از شما در نفسشان آنان را بهم و غم انداخت که باضطراب افتادند و گمان ناروائی بحق بردند مثل گمان زمان جاهلیت و میگفتند آیا ما را پس از اینکه امر جنک چیزی (فرجی هست) ای رسول (ص) بگو تمام امور بدست خدا است در دل خود از تو پنهان میدارند چیزی که ظاهر نمیگردانند میگویند اگر برای ما از فتح و ظفر چیزی بود در اینجا مغلوب نمیگردیدیم بگو اگر در خانه‌های خود و در رختخواب باشید و بر شما کشته شدن نوشته شده بود بشما خواهد رسید و همانا خدا (اینکه

صفحه : 294
قتل و غارت را بر شما گماشته) برای اینکه شما را بیازماید و تا اینکه پاک و خالص گرداند آنچه در قلبهای شما است خدا عالم است بآنچه در سینه‌های شما است [154]
.

صفحه : 295

(توضیح آیات)

یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا إِن تُطِیعُوا الَّذِین‌َ کَفَرُوا یَرُدُّوکُم عَلی أَعقابِکُم فَتَنقَلِبُوا خاسِرِین‌َ اینکه چند آیه مربوط بآیات بالا است که راجع بجنگ احد بود که ظاهرا بعضی از مؤمنین از شکست خوردگی در جنگ احد چنانچه در آیات جلو اشاره نموده و هن و سستی از خود نشان میدادند اینکه است که در اینکه آیه خطاب بمؤمنین نموده و آنان را خاطر نشان میکند که ای کسانیکه ایمان آورده‌اید اگر شما اطاعت کفار کنید شما را بر میگردانند بپاشنه‌های خودتان یعنی اگر مطبع آنها شوید و فریب آنها را بخورید بهمان زمان جاهلیت منقلب میگردید در حالیکه خسران و زیان برده‌اید.
شاید اشاره باین باشد که اگر تابع کفار گردید عوض اینکه از اعمالتان از ایمان و اسلام مجاهده با کفار بسعادت و درجات اخروی فائز گردید نتیجه معکوس میبرید و اعمال شما هباءا منثورا گردیده و سقوط مینمائید و بجز خسران و زیانکاری چیزی نصیب شما نخواهد گردید.
بَل‌ِ اللّه‌ُ مَولاکُم وَ هُوَ خَیرُ النّاصِرِین‌َ «بَل‌ِ» اضراب است، ای مؤمنین چنین نیست که گمان کرده‌اید که اگر در پناه کفار و مشرکین باشید از خطرات محفوظ میمانید اینکه گمان شما فاسد است فقط موالی و دوست شما خدا است که غالب و قاهر و مستولی بر تمام موجودات است و او بهترین یاری کنندگان است، بهتر بودن خدای تعالی از کافرین ظاهرا بلحاظ عقیده کفار است که از غیر حق تعالی یاری میطلبند، و شاید اشاره باین باشد که اگر بگمان غلط نظر کمک و یاری از کفار داشته باشید خدا چون غالب بر همه چیز است او بهتر یاری کنندگان است.

صفحه : 296
سَنُلقِی فِی قُلُوب‌ِ الَّذِین‌َ کَفَرُوا الرُّعب‌َ بِما أَشرَکُوا بِاللّه‌ِ ما لَم یُنَزِّل بِه‌ِ سُلطاناً یعنی بزودی می‌اندازیم در قلب کفار ترس را بسبب اینکه شریک قرار دادند برای خدا چیزی را که خدا قرار نداده است بر آن حجت و برهانی که عذر آنها باشد.
از سدی نقل میکنند که چون ابو سفیان و یارانش پس از واقعه احد رو بمکه رفتند در اثناء راه أبو سفیان گفت برگشتن ما خطاء بود چون اینها جماعت اندکی بودند و اگر چه شما مجروح و ناتوان گردیده‌اید لکن اکثر آنها مقتول و مجروح و ناتوان گردیده‌اند ما باید برگردیم و بیکباره بر آنها هجوم آریم و همه آنها را مستأصل کنیم پس عزم بر گشتن نمودند حق تعالی ترس و رعب در دل آنان افکند و نتوانستند مراجعت کنند و پیش از اینکه واقعه خدای تعالی برسولش خبر میدهد و از عزم و اراده آنها رسولش را آگاه میگرداند.
و «بِما أَشرَکُوا الخ» شاید اشاره باین باشد که اینکه ترس و رعبی که در دل مشرکین افتاد برای اینکه بود که آنها برای خدا شریک قرار دادند و پرستش نمودند چیزی را که هیچ قوّت و شوکتی نداشتند که بتابعین خود اطمینان و سکونت نفس بدهند و امیدوار باشند که در شدائد آنان را یاری کنند و مؤمنین میدانستند همان طوری که آیات مشعر بر آنست که شکست خوردن آنها در بعض موارد از باب آزمایش بوده مثل جنک احد و غیره نه از جهت حقارت آنها و در همان حال باز مؤمنین اتکاء و پشتبانی و امیدشان بپروردگار عالم بود که غالب و قاهر و مستولی بر همه موجودات است و میدانستند که آنچه بر ایشان در امر جهاد یا غیر آن پیش آید بنفع آنها تمام میشود نه بر ضرر آنها لکن مشرکین چنین مرجع و تکیه‌گاهی نداشتند فقط متکی بنفس خبیث خود بودند اینکه بود که البته لطف حق تعالی مقتضی بر اینکه است که آنان را بیاگاهاند که بدانند و لو اینکه در موردی از روی حکمت غلبه و مظفریتی بر آنها پیش آید آن موقتی است است علوّ و غلبه واقعی با مؤمنین است که مولی و ناصر آنها خدا است و کافرین

صفحه : 297
بالاخره زبون و ذلیل خواهند گردید همان طوری که در فتح مکه ظاهر گردید که رسول اسلام بدون جنک بر اهل مکه غالب گردید و همه حلقه بندگی بگردن انداختند و بنده فرمان بردار او گردیدند.
وَ مَأواهُم‌ُ النّارُ وَ بِئس‌َ مَثوَی الظّالِمِین‌َ و دوزخ جای آنها است و بد آرامگاهی است برای کافرین جایگاه و مآل آنها آتش است.
اشاره به اینکه که آنهائیکه بخدا کافر شدند هم در دنیا زیان بردند که از عمرشان بهره نیکو نبردند و سر انجام کارشان ببدبختی و سوء عاقبت خواهد کشید و هم در آخرت که سر انجام کار است همیشه معذب خواهند بود.
روایت شده که حق تعالی بطوری ترس در دل کفار انداخت که با اینکه داخل مکه شده بودند میترسیدند که مبادا اصحاب رسول صلّی اللّه علیه و آله بر سر آنها ریزند گویند رسول میفرمود
«نصرت بالرعب مسیرة شهر»
نصرت داده شدم بدخول خوف در دل کفار باندازه سیر در یک ماه.
وَ لَقَد صَدَقَکُم‌ُ اللّه‌ُ وَعدَه‌ُ إِذ تَحُسُّونَهُم بِإِذنِه‌ِ حَتّی إِذا فَشِلتُم وَ تَنازَعتُم فِی الأَمرِ از محمّد بن کعب القرطی نقل میکنند که گفته چون رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم از جنگ احد بمدینه بازگشت جماعتی از مجاهدین گفتند اینکه محنت و شکست از کجا بما رسید در صورتی که خدای تعالی بما وعده نصرت و ظفر داده بود بقوله تعالی «بَلی إِن تَصبِرُوا وَ تَتَّقُوا الخ» پروردگار عالمیان بجواب آنان اینکه آیه فرستاد «وَ لَقَد صَدَقَکُم‌ُ اللّه‌ُ وَعدَه‌ُ» گفته‌اند اینکه وعده آن بود که رسول خدا قبلا خواب دیده بود که بر دشمنان ظفر یافته و چون خواب پیمبران وحی است اینکه بود که آنرا وعده نامیده و صدق آن وعده آن بود که فرموده «وَ لَقَد صَدَقَکُم‌ُ اللّه‌ُ وَعدَه‌ُ» و اینکه وعده در اول وهله جنگ احد واقع شد که مسلمانها بر کفار غلبه کردند و در آخر کفار غلبه نمودند و در آیه «إِذ تَحُسُّونَهُم بِإِذنِه‌ِ» یعنی شما سریعا آنان را باذن خدا کشتید و ظفر شما را بود و در بیان علت و سبب غلبه کفار فرموده

صفحه : 298
«حَتّی إِذا فَشِلتُم» «حتی» غایت است بمعنی الی، اشاره به اینکه که وعده خدا حق است و شما را ظفر و غلبه بود تا اینکه شما بد دل شدید. [پایان] وَ تَنازَعتُم فِی الأَمرِ وَ عَصَیتُم مِن بَعدِ ما أَراکُم ما تُحِبُّون‌َ آیه مؤمنین را خاطر نشان میکند که بدانند عمل خودشان بود که آنان را مغلوب کرد و شکست داد و گر نه وعده حق تعالی حق است و بر شما مظفریت بود تا وقتی که بد دل شدید و با یکدیگر مخالفت کردید ظاهرا مخالفت آنها اینکه بود که تیراندازان بطلب غنیمت دره‌ئی را که مأمور بحفظ آن بودند واگذاشتند و در لشگرگاه افتادند و رئیس آنها عبد اللّه بن جبیر هر قدر ممانعت نمود فائده نبخشید کفار وقتی دره را خالی دیدند دره را گرفتند و عبد اللّه را که سالار آنها بود با چند نفر دیگر که مانده بودند کشتند و در مسلمانها در افتادند.
«مِن بَعدِ ما أَراکُم» گفته‌اند «أَراکُم» در موضع اعطاکم است نظیر آنجا است که فرموده «سَأُرِیکُم دارَ الفاسِقِین‌َ» یعنی ساعطیکم ارض مصر یعنی بر آنها منت گذاشت در اینکه زمین مصر را بایشان داد در ابتداء روز ظفر و غلبه با مسلمانان بود چون بر خلاف قول پیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم در حفظ دره عمل نمودند در آخر روز اوضاع دگرگون کردید فتح بشکست و شادی مسلمانان بغم و حزن مبدل گردید.
مِنکُم مَن یُرِیدُ الدُّنیا وَ مِنکُم مَن یُرِیدُ الآخِرَةَ ظاهرا آیه اشاره بآن عده تیرانداز است که مأمور بحفظ دره بودند بعضی از آنها چون مقصود اصلیشان بدست آوردن غنائم بود وقتی دیدند جنک خاتمه پیدا نموده و مسلمانان مشغول غنیمتها گردیده‌اند سفارش رسول صلّی اللّه علیه و آله را در حفظ دره نادیده گرفتند و در میدان جنگ ریختند و چنانچه گفته شد عبد اللّه جحش که سالار آنان بود و با چند نفر دیگر که ماندند کشته شدند و بدرجه شهادت فائز گردیدند.

صفحه : 299
ثُم‌َّ صَرَفَکُم عَنهُم لِیَبتَلِیَکُم شاید مقصود اینکه باشد که پس از آنکه سستی و نزاع در اول وهله و اختلاف که بین شما پدید آمد بر خلاف رأی پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سرپیچی شما مسلمین از امر رسول در حفظ دره چنین ایجاب نمود که اول خداوند شما را از مشرکین باز داشت تا شما را آزمایش کند یعنی اینکه اختلافات بین شما پدید گردید تا امتحان گردید که چه کس مؤمن واقعی و ثابت قدم در دین و طالب آخرت است و چه کس منافق و طالب دنیا است.
وَ لَقَد عَفا عَنکُم وَ اللّه‌ُ ذُو فَضل‌ٍ عَلَی المُؤمِنِین‌َ با اینکه از بوته امتحان خوب بیرون نیامدید خدای تعالی شما را عفو نمود زیرا که خداوند بر مؤمنین صاحب فضل و کرم است.
آیه مشعر بر اینکه است که حق تعالی از آن نظر خاصی که نسبت بمؤمنین دارد مادامیکه ایمان در دل آنها هست و لو اینکه خلافی مرتکب گردند پس از پشیمانی عفو میفرماید.
إِذ تُصعِدُون‌َ وَ لا تَلوُون‌َ عَلی أَحَدٍ در لغت اصعاد بمعنی رفتن و دور شدن در سطح زمین است بخلاف صعود که رفتن بطرف بالا است مثل اینکه گفته میشود «صعد فی السلم» یعنی بنردبان بالا رفت و بعضی گفته‌اند اصعاد بمعنی صعود نیز استعمال میشود.
و بعضی گفته‌اند ظرف یعنی «اذ» در آیه متعلق بمحذوف است یعنی یاد کنید و گفته‌اند میشود جمله در اصل چنین باشد «اذکروا اذ تصعدون» و کلمه «وَ لا تَلوُون‌َ» بمعنی التفات و میل است.
از مجمع نقل شده که گفته جز در کلام منفی استعمال نمیگردد خلاصه آیه دلالت دارد بر اینکه وقتی لشکر کفر بر لشکر اسلام غلبه کردند و لشکر اسلام متفرق گردیدند و بطوری از اطراف پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم متفرق گشته و پراکنده شدند «تَلوُون‌َ» مشتق از «لی‌ّ العنق» است بمعنی رو نگردانیدن و عدم توجه یعنی

صفحه : 300
رجوع نمیکردید و التفات بهیچ کس از یاران خود نمیکردید حتی رسول را از غایت خوف و دهشت نمینگریستید.
وَ الرَّسُول‌ُ یَدعُوکُم فِی أُخراکُم و رسول شما را میخواند «فِی أُخراکُم» یعنی پیغمبر جماعتی که در آخر جمعیت فراریان و نزدیک بحضرتش بودند میخواند و میگفت
«الی‌ّ عباد اللّه فانّی رسول اللّه»
ای بندگان خدا باز گردید و بمن توجه کنید من رسول خدایم و بمن توجه ننمودید «فاثابکم غم بغم» فاء «فاصابکم» عطف است بر «صرفکم» چون چنین کردید خداوند شما را منهزم گردانید و شما را مکافات کرد.
فَأَثابَکُم غَمًّا بِغَم‌ٍّ در جامع الجوامع طبرسی است «فاصابکم» عطف است بر «صرفکم» یعنی پس خدا شما را مجازات کرد «بغم» وقتی از او گردیدید یعنی از جنگ فرار کردید و شما را مبتلا کرد بسبب غمی که برسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم رسانیدید که او را مخالفت کردید- یا غمی که متصل بود بغمی که اراجیف گفتند رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله کشته شده و بزخم و قتل و ظفر یافتن مشرکین و فوت غنیمت «لِکَیلا تَحزَنُوا عَلی ما فاتَکُم» برای اینکه محزون نشوید بر آنچه از غنیمت بشما نرسیده «وَ لا ما أَصابَکُم» و نیز محزون نگردید از شدائد که در راه خدا بشما رسیده «وَ اللّه‌ُ خَبِیرٌ بِما تَعمَلُون‌َ» یعنی خدا عالم است باعمال شما. [پایان] در توجیه آیه از مفسرین آراء دیگری نیز نقل شده لکن ظاهرا بهترین گفتار در توجیه «فَأَثابَکُم غَمًّا بِغَم‌ٍّ» یعنی بشما رسانید غمی که در جنگ شکست خوردید در اثر مخالفت رسول [ص] و پس از آن بشما رو آورد غمی که فوق شکست شما و ظفر مشرکین بود و آن نداء اراجیف بود که گفت «قد قتل محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم» که البته بر مؤمنین اینکه غمی بود بالای غمی.
و شاید «لِکَیلا تَحزَنُوا عَلی ما فاتَکُم» اشاره باین باشد که پاداش غم و اندوه شما از آنچه از حزن بر شما گذشت و شما را منصرف گردانید آنوقتی بود

صفحه : 301
که بنا بر آنچه نقل شده کعب بن مالک پس از آن صدای وحشت انگیز کشته شدن رسول بصدای بلند صدا زد
« یا معشر المسلمین ابشروا هذا رسول اللّه [ص]»
و گفت من دو چشم او را از زیر کلاه خود دیدم پس از اینکه صدا جماعتی از اصحاب که فرار کرده بودند دور حضرتش جمع شدند پس ممکن است گفته شود قوله تعالی «لِکَیلا تَحزَنُوا عَلی ما فاتَکُم» چنین مژده سلامتی رسول صلّی اللّه علیه و آله برای مؤمنین فرح انگیز بود که بر آنچه از آنها گرفته شده از مظفریت و غنائم محزون نگردند «وَ لا ما أَصابَکُم» و نه از زخم و قتل و غیر آنها ملول گردند اشاره به اینکه که وقتی نعمت بزرگی بانسان برسد تمام هموم و غموم او را زایل میگرداند.
وَ اللّه‌ُ خَبِیرٌ بِما تَعمَلُون‌َ و خدا عالم است بآنچه شما میکنید از خیر و شرّ اول شما را بنعمت امتحان میکند پس از آن در اثر کفران نعمت و وظیفه نشناسی نعمت تبدیل میگردد بنقمت چنانچه در همین جنک احد مصداق کامل آن نمایان گردیده که اول فتح و غلبه شایانی برای مؤمنین ظاهر گردید و در اثر کفران نعمت و عصیان رسول صلّی اللّه علیه و آله نعمت تبدیل گردید بنقمت قوله تعالی «لَئِن شَکَرتُم لَأَزِیدَنَّکُم وَ لَئِن کَفَرتُم إِن‌َّ عَذابِی لَشَدِیدٌ».
ثُم‌َّ أَنزَل‌َ عَلَیکُم مِن بَعدِ الغَم‌ِّ أَمَنَةً نُعاساً یعنی پس از غم وقتی که ایمن گردیدند بر آنها فرو فرستادیم «نعاسا» خوابی سبک که خواب جماعتی از شما مؤمنین را گرفت معلوم میشود خواب پس از امنیت دست میدهد «یَغشی طائِفَةً مِنکُم» که خواب جماعتی از شما مؤمنین را فرا گرفت آنهائی که مؤمن حقیقی بودند و گفته‌اند آنان جماعتی از مؤمنین خلّص بودند که پس از غلبه مشرکین دور رسول جمع شدند.
از أبی طلحة نقل شده که در مصاف بطوری خواب بر ما غلبه کرد که یکی از ما شمشیر از دستش افتاد گرفت باز از دستش افتاد.

صفحه : 302
در منهج گفته در روایت صحیح ثابت شده که اینکه خواب مخصوص بحضرت امیر المؤمنین علیه السّلام و حارث بن صمه و سهل بن حنیف و بعضی دیگر از متابعین آنهائی بود که ایمان کامل داشتند.
عبد اللّه زبیر از پدر خود روایت کرده که گفت من با رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بودم چون خوف و غم ما سخت شد خواب و نعاس بر اصحاب واقع گردید که از معتب بن قشیر شنیدند که میگفت «لو کان لنا من الامر شیئی ما قتلنا هیهنا» پنداشتند که اینکه را در خواب می‌بینند و حق تعالی بر سبیل منت و تذکیر نعمت اینکه آیه را فرستاد و فرمود بعد از غم و اندوه و هم تمام و جراحت و هزیمت امن تمام بر شما نازل کردیم تا بمرتبه‌ئی که خواب بر شما غلبه کرد و مسلّم است که خواب با راحتی و امنیت پدید میگردد نه با خوف و خشیت. [پایان] وَ طائِفَةٌ قَد أَهَمَّتهُم أَنفُسُهُم در اینکه آیات بدرستی معیار شناسائی مؤمن خالص را نشان میدهد که مؤمنین آنهائی که مطمئن بایمان گردیده‌اند پس از امن که شاید پس از فراق از جنک بود خواب آنها را گرفت لکن جماعت دیگر از مؤمنین که شاید ضعفاء مؤمنین بودند نه مؤمن حقیقی که آنان را بدو صفت معرفی نموده و با مؤمنین بجنک احد رفته بودند، اول چون هم آنها منافع نفسانی و حظوظات مادی بوده نه اطاعت رسول [ص] اینکه بود که قلق و اضطراب آنها را مهموم و ناراحت گردانید و مقصودی نداشتند مگر خلاصی نفس خودشان «یَظُنُّون‌َ بِاللّه‌ِ غَیرَ الحَق‌ِّ ظَن‌َّ الجاهِلِیَّةِ» دوم از صفات آنها گمان میکردند بخدا گمان غیر الحق مثل گمان اهل جاهلیت از مشرکین که گمان میکردند امر رسالت پیغمبر [ص] باتمام نخواهند رسید و وعد و وعید او غیر واقع است.
یَقُولُون‌َ هَل لَنا مِن‌َ الأَمرِ مِن شَی‌ءٍ آیه مقول قول منافقین است یا آنهائیکه ایمانشان کامل نبوده و مردد بودند که در حال غلبه دشمن بمؤمنین میگفتند آیا از اینکه جنک از ظفر و نصرت

صفحه : 303
برای ما چیزی هست یعنی آیات از مظفریت و بدست آوردن غنیمت ما را نصیبی هست «هَل» استفهام انکاری است یعنی چنین نیست که ما منتظر بودیم و اگر میدانستیم که نصرت خواهیم داشت باختیار از مدینه بیرون میآمدیم نه باجبار و اگر بیرون نیامده بودیم کشته نمیشدیم.
قُل إِن‌َّ الأَمرَ کُلَّه‌ُ لِلّه‌ِ یُخفُون‌َ فِی أَنفُسِهِم ما لا یُبدُون‌َ لَک‌َ یَقُولُون‌َ لَو کان‌َ لَنا مِن‌َ الأَمرِ شَی‌ءٌ ما قُتِلنا هاهُنا قُل لَو کُنتُم فِی بُیُوتِکُم لَبَرَزَ الَّذِین‌َ کُتِب‌َ عَلَیهِم‌ُ القَتل‌ُ إِلی مَضاجِعِهِم یعنی ای محمّد [ص] بگو بدرستی که همه کارها باراده خدا است منافقین در قلبشان نهان میسازند آنچه را که آشکار نمیکنند برای تو در خلوت با یکدیگر میگویند اگر ما را از کار خود چیزی بود اینجا کشته نمیشدیم.
خطاب برسول است که باینها بگو امر بدست خدا است برای هر کس آنطوری که در ازل مطابق نظام عالم در لوح محفوظ از روی حکمت مقرر گردیده واقع خواهد شد اگر برای شما قتل نوشته شده شما از منزلگاه خود بیرون میآمدید یا در همان جایگاه خود میماندید دشمن بر شما میتافت و کشته میشدید.
و بعضی از مفسرین گفته از اینکه جواب چند مطلب بر آنان روشن میگردد 1- کشته شدن کسانیکه از شما در معرکه جنک کشته شدند دلیل بر اینکه نیست که شما بر حق نمیباشید و نیز بطوریکه شما پنداشته‌اید دلیل بر اینکه نیست که امر غلبه و فیروزی برای شما نمیباشد بلکه قضاء الهی که از آن گریزی نیست بر اینکه جاری شده که اینکه کشته شدگان در اینکه مکان از مرکب حیات ساقط گشته و کشته شوند و اگر شما خود از مکان خود بیرون نیامده بودید آنهائیکه سرنوشتشان کشته شدن است بپای خود بقتلگاه خویش میآمدند بنا بر اینکه گریزی از مرگ که حتی ساعتی هم جلو و عقب نمیافتد نیست.
2- اینکه سنّت قطعی الهی بر عمومی و همه‌گانی بودن ناموس ابتلاء و امتحان است و ناچار اینکه ناموس در زندگی شما و آنان واقع شدنی بوده و روی اینکه اصل

صفحه : 304
بیرون آمدن شما و انجام گرفتن اینکه جنگ خواه و ناخواه شدنی او از امور غیر قابل اجتناب بوده است بنا بر اینکه چاره‌ئی نبود جز اینکه بیرون آئید و اینکه جنگ انجام گیرد تا اینکه کشته شدگان بآنچه باید برسند رسیده و بدرجات خویش نائل گردند و شما نیز بآنچه باید برسید رسیده باشید پس از امتحان و روشن شدن وضعتان از نظر طرز تفکر و نیروی ایمان یا شرک یکی از دو طرف سعادت یا شقاوت برایتان تثبیت گردد. [المیزان]

صفحه : 305

[سوره آل‌عمران (3): آیات 155 تا 161]

اشاره

إِن‌َّ الَّذِین‌َ تَوَلَّوا مِنکُم یَوم‌َ التَقَی الجَمعان‌ِ إِنَّمَا استَزَلَّهُم‌ُ الشَّیطان‌ُ بِبَعض‌ِ ما کَسَبُوا وَ لَقَد عَفَا اللّه‌ُ عَنهُم إِن‌َّ اللّه‌َ غَفُورٌ حَلِیم‌ٌ (155) یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا لا تَکُونُوا کَالَّذِین‌َ کَفَرُوا وَ قالُوا لِإِخوانِهِم إِذا ضَرَبُوا فِی الأَرض‌ِ أَو کانُوا غُزًّی لَو کانُوا عِندَنا ما ماتُوا وَ ما قُتِلُوا لِیَجعَل‌َ اللّه‌ُ ذلِک‌َ حَسرَةً فِی قُلُوبِهِم وَ اللّه‌ُ یُحیِی وَ یُمِیت‌ُ وَ اللّه‌ُ بِما تَعمَلُون‌َ بَصِیرٌ (156) وَ لَئِن قُتِلتُم فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ أَو مُتُّم لَمَغفِرَةٌ مِن‌َ اللّه‌ِ وَ رَحمَةٌ خَیرٌ مِمّا یَجمَعُون‌َ (157) وَ لَئِن مُتُّم أَو قُتِلتُم لَإِلَی اللّه‌ِ تُحشَرُون‌َ (158) فَبِما رَحمَةٍ مِن‌َ اللّه‌ِ لِنت‌َ لَهُم وَ لَو کُنت‌َ فَظًّا غَلِیظَ القَلب‌ِ لانفَضُّوا مِن حَولِک‌َ فَاعف‌ُ عَنهُم وَ استَغفِر لَهُم وَ شاوِرهُم فِی الأَمرِ فَإِذا عَزَمت‌َ فَتَوَکَّل عَلَی اللّه‌ِ إِن‌َّ اللّه‌َ یُحِب‌ُّ المُتَوَکِّلِین‌َ (159)
إِن یَنصُرکُم‌ُ اللّه‌ُ فَلا غالِب‌َ لَکُم وَ إِن یَخذُلکُم فَمَن ذَا الَّذِی یَنصُرُکُم مِن بَعدِه‌ِ وَ عَلَی اللّه‌ِ فَلیَتَوَکَّل‌ِ المُؤمِنُون‌َ (160) وَ ما کان‌َ لِنَبِی‌ٍّ أَن یَغُل‌َّ وَ مَن یَغلُل یَأت‌ِ بِما غَل‌َّ یَوم‌َ القِیامَةِ ثُم‌َّ تُوَفّی کُل‌ُّ نَفس‌ٍ ما کَسَبَت وَ هُم لا یُظلَمُون‌َ (161)

صفحه : 306

[ترجمه]

همانا آنهائیکه از شما در روز (جنگ احد) وقتی دو لشگر (مؤمن و کافر) بجنگ برخورد کردند و از شما مؤمنین آنهائیکه بجنگ پشت کردند در اثر اعمال بدشان شیطان آنان را لغزانید و خدا آنها را عفو کرد همانا خدا آمرزنده و بردبار است [155]
ای کسانیکه ایمان آورده‌اید نبوده باشید مثل کسانیکه کافر شدند (یعنی منافقین) که آنها برای برادران خود که کشته شده بودند یا در زمین برای تجارت رفته بودند و مردند گفتند اگر نزد ما بودند نمی‌مردند و کشته نمیشدند همانا خدا اینکه آرزوها و گمان باطل را در قلب آنها انداخته تا اینکه برای آنها حسرت باشد و خدا زنده میکند و میمیراند هر کس را که بخواهد نه حذر کردن و نه جنگ کردن و خدا بآنچه میکنید بینا است [156]
(ای مؤمنین) اگر مردید یا کشته شدید هر آینه آمرزش و رحمت خدا بهتر است از آنچه جمع میکنید [157]
ای مؤمنین اگر مردید یا کشته شدید همانا بسوی خدا محشور میگردید [158]
ای رسول بسبب رحمت خدا است که دل تو را نرم کرده اگر سخت دل و غلیظ القلب بودی مردم از اطراف تو پراکنده میشدند پس خلاف آنها را ببخش و برای آنها طلب آمرزش نما و در کار و عمل با آنها مشورت کن و در امریکه تصمیم گرفتی بر خدا توکل کن و خدا توکل کنندگان را دوست میدارد [159]
ای مؤمنین اگر خدا شما را یاری کند بر شما کسی غالب نمیگردد و اگر خدا شما را مخذول گرداند (یعنی واگذارد) پس از او کی تواند شما را یاری کند و باید مؤمنین بر خدا توکل کنند [159]
و نباشد و نسزد برای هیچ نبی اینکه خیانت کند و کسیکه خیانت کند در قیامت بجزای عملش خواهد رسید و بهر کس پاداش عملش بآنچه کرده داده میشود و بکسی ستم گردیده نمیشود (160) و نسزد هیچ پیغمبری را که در غنائم خیانت کند و هر کس خیانت کند در روز قیامت میآورد آنچیزی را که خیانت کرده و هر نفسی پاداش داده میشود بر آنچه عمل نموده و بکسی ستم گردیده نمیشود [161]
.

صفحه : 307

(توضیح آیات)

إِن‌َّ الَّذِین‌َ تَوَلَّوا مِنکُم یَوم‌َ التَقَی الجَمعان‌ِ إِنَّمَا استَزَلَّهُم‌ُ الشَّیطان‌ُ بِبَعض‌ِ ما کَسَبُوا اینکه آیه و آیه بعد دنباله همان واقعه جنگ احد است که از ظاهر آیه چنین برمیآید که بعضی از مجاهدین در اثر شکست خوردنشان در جنگ احد حالت یأس و سستی و تأسف بر شهداء و بزرگان قومشان بر آنها حسرتی روی داد و گفته‌اند بیشتر در آن جنگ از انصار کشته شدند و از مهاجرین چهار نفر زیادتر شهید نشدند و منشأ افسردگی آنها اینکه بود که شاید گمان میکردند که حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله بدلخواه خود اینکه معرکه جنگ را فراهم آورده.
آیه خبر میدهد و رسولش را آگاه میگرداند که آنها را متذکر گرداند که سبب شکست خوردنشان اینکه بود که وقتی دو لشگر کفر و اسلام بهم ریخته بودند در آنروز بعضی از شما رو از جبهه جنگ گردانیدید چون چنین کردید شیطان بشما دست یافت و شما را لغزانید و اینکه تسلط شیطان برای اینکه بود که از جنگ اعراض نمودید و شاید نظر بقوله تعالی «بِبَعض‌ِ ما کَسَبُوا» که بصیغه ماضی آورده مقصود چنین باشد که در اثر اعمال بدی و گناهانی که قبلا کرده بودید گناه دیگری پیرامونتان گردید و شما از جنگ اعراض کردید و بحرص و طمع غنیمت مخالفت رسول نمودید اینکه بود که شیطان شما را لغزانید و شکست خوردید وَ لَقَد عَفَا اللّه‌ُ عَنهُم إِن‌َّ اللّه‌َ غَفُورٌ حَلِیم‌ٌ و با آن گناهانی که قبلا نموده بودید و گناهانی که از قبل اعراض و پشت کردن بجنگ کردند شما را بخشیدیم.
راغب در مفردات گفته «عفا» العفو القصد لتناول الشیئی یقال عفاه و اعتفاه ای قصده متناولا ما عنده و عفت الریح الدار قصدتها متناولة آثارها» شاعر گفته «اخذ البلی آیاتها».

صفحه : 308
و «عفت الدار» گویا قصد کرده پوسیدگی و خرابی آنرا و «عفا النبت و الشجر» قصد کرده زیادتی آنرا مثل قول تو که گوئی شروع کرد گیاه در زیادتی «و عفوت عنه» قصد کردم زائل شدن گناه او را در حالیکه صرف نظر کردم از گناهش و در حقیقت مفعول متروک است و عن متعلق بمضمر است «فالعفو» بمعنی تجافی و اعراض کردن یا گذشتن از گناه است قوله تعالی «فَمَن عَفا وَ أَصلَح‌َ» «وَ أَن تَعفُوا أَقرَب‌ُ لِلتَّقوی» و نیز قوله تعالی «خُذِ العَفوَ» یعنی چیزیکه قصد آن و تناول آن آسان باشد و قول آنها «اعطی عفوا» پس عفوا مصدر در موضع حال است یعنی داد و حال او حال عافی بود یعنی قاصد گرفتن.
خلاصه از موارد استعمال آن چنین برمیآید که عفو قصدی است که برای بدست آوردن و میل بچیزی انجام گیرد، بعضی از مفسرین گفته بهمین عنایت است که عفو نسبت بخداوند داده میشود چه آنکه گویا خداوند قصد بنده خود را میگیرد و سپس او را بدون هر گناهی وا میگذارد، و از همین جا ظاهر میگردد که مغفرت که عبارت از پرده پوشی است در عالم اعتبار متفرع بر عفو است چه آنکه گناه قبلا گرفته شده از بین میرود و در نتیجه مستور و پنهان میگردد و دیگر نه بر خود گناه کار و نه بر دیگران نمودار نیست قوله تعالی «وَ اعف‌ُ عَنّا وَ اغفِر لَنا» سوره بقره آیه 286. [پایان] و بنا بگفته راغب عفو هم بمعنی گرفتن چیز پوسیده بی ثمر است و هم بمعنی زیادتی و عطا کردن است اینکه است که در آخر آیه فرموده «إِن‌َّ اللّه‌َ غَفُورٌ حَلِیم‌ٌ» خداوند هم مفسده و قذارت گناه را از بنده میگیرد زیرا که حلیم است و هم در عوض چنانچه در سوره فرقان آیه 70 راجع بتوبه کنندگان فرموده «یُبَدِّل‌ُ اللّه‌ُ سَیِّئاتِهِم حَسَنات‌ٍ» یعنی گناه توبه کنندگان از معاصی را تبدیل میگرداند بحسنات که عوض هر گناهی در اثر توبه و پشیمانی حسنه‌ئی نوشته میشود.
با اینکه بعضی از مجاهدین در جنگ احد باغواء شیطان خطاء کردند

صفحه : 309
و شاید مقصود همان عده‌ئی باشند که بطمع بدست آوردن غنیمت در حفظ درّه مخالفت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را نمودند و عمل آنها بود که شکست مجاهدین را ایجاب نمود و اینکه گناه بزرگی بود که آنان مرتکب گردیدند با اینکه حال خدای کریم وعده بخشش بآنها میدهد و شاید مقصود همان جماعتی باشند که در موقع غلبه دشمن از جنگ رو گردانیدند که چون خطاکار بودند شیطان آنان را لغزانید و معنی دوم مناسب‌تر است.
یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا لا تَکُونُوا کَالَّذِین‌َ کَفَرُوا وَ قالُوا لِإِخوانِهِم إِذا ضَرَبُوا فِی الأَرض‌ِ أَو کانُوا غُزًّی لَو کانُوا عِندَنا ما ماتُوا وَ ما قُتِلُوا ترجمه آیه شده و واضح است محتاج بتوضیح نیست. و خلاصه آنکه آنهائیکه بظاهر ایمان آورده بودند و هنوز ایمان در باطن آنان رسوخ ننموده بود پس از جنگ احد و کشته شدن جوانانشان و نیز شاید انجام معرکه جنگ را فقط بدلخواه رسول میدانستند نه بامر خدای تعالی اینکه بود که اظهار تأسف مینمودند و میگفتند اینهائیکه در جنگ کشته شدند اگر از منزلشان بسفر نمیرفتند یا اینکه در جنگ وارد نشده بودند و نزد ما مانده بودند نه میمردند و نه کشته میشدند ..
گویا آیه ایشان را توبیخ و سرزنش مینماید که شمائی که ایمان آورده‌اید بایستی در ایمان راسخ باشید و گفتارتان مثل کافرین و منافقین نباشد که دوستان خود را منع میکردند از جهاد فی سبیل اللّه و آنها را از کشته شدن میترسانیدند لِیَجعَل‌َ اللّه‌ُ ذلِک‌َ حَسرَةً فِی قُلُوبِهِم وَ اللّه‌ُ یُحیِی وَ یُمِیت‌ُ و لام «لِیَجعَل‌َ» لام عاقبت است مثل آیه آل فرعون «لِیَکُون‌َ لَهُم عَدُوًّا وَ حَزَناً» یعنی آنها آن گفتار را گفتند تا عاقبت امر آنها باین کشد که خدای تعالی آن اعتقاد باطل آنان را در قلب آنها حسرت گرداند و بدانید که خدا زنده میدارد نه حذر کردن و او میمیراند نه جهاد رفتن.
و پاسخ گفتار فاسد آنها همانست که در آیه بالا فرموده «قُل لَو کُنتُم فِی

صفحه : 310
بُیُوتِکُم لَبَرَزَ الَّذِین‌َ کُتِب‌َ عَلَیهِم‌ُ القَتل‌ُ إِلی مَضاجِعِهِم الح» اشاره به اینکه که اگر شما واقعا ایمان آورده باشید میدانید که در لوح محفوظ و کتاب آفرینش برای هر کسی مدت و اجلی مقرر گردیده که «لا یَستَأخِرُون‌َ ساعَةً وَ لا یَستَقدِمُون‌َ» و برای هر کسی آنچه معین گردیده بآن خواهد رسید «لا تدبیر لحکمه و لا راد لقضائه» وَ اللّه‌ُ بِما تَعمَلُون‌َ بَصِیرٌ گویا فرموده ای کسانیکه تظاهر بایمان میکنید و قلب شما مطئن بایمان نگردیده بدانید که خدای تعالی بآنچه شما از گفتار و اعمال و کردار میکنید بینا است بر او چیزی مخفی نخواهد بود.
وَ لَئِن قُتِلتُم فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ أَو مُتُّم لَمَغفِرَةٌ مِن‌َ اللّه‌ِ وَ رَحمَةٌ خَیرٌ مِمّا یَجمَعُون‌َ در واقع آیه ارشاد بحکم عقل است که وقتی شما بدلالت ایمانتان دانستید که برای هر کسی وقتی تعیین شده که محققا واقع خواهد گردید عقلتان گواهی میدهد که موقع اجل حتمی اگر در راه خدا بمیرید و در نتیجه مشمول رحمت و مغفرت الهی گردید برای شما بهتر خواهد بود از آنچه جمع‌آوری میکنید وَ لَئِن مُتُّم أَو قُتِلتُم لَإِلَی اللّه‌ِ تُحشَرُون‌َ شاید مقصود از «مُتُّم» که در اینکه دو آیه ردیف «قُتِلتُم» انداخته مردن در راه جهاد باشد که مجاهد فی سبیل اللّه در راهی که بعزم جهاد میرود هرگاه بمرگ طبیعی بمیرد یا بدست کفار کشته شود هر کدام باشد چون در راه خدا و برای یاری دین حق حرکت میکرده مثل همانهائی است که در حال نبرد با اعداء کشته میشوند حشرشان و بازگشتشان بسوی رحمت خدا و مغفرت او است.
و لکن چون «مُتُّم» مطلق است شامل میگردد هر مؤمنی را که در ایمان ثابت قدم گردیده و ایمان در قلبش نفوذ نموده خواه در رختخواب منزلش بمیرد یا در جنگ یا سفر جهاد هر کجا باشد اینکه فضیلت با او هست یعنی حشرشان و بازگشتشان بسوی رحمت و مغفرت خدا است.

صفحه : 311
فَبِما رَحمَةٍ مِن‌َ اللّه‌ِ لِنت‌َ لَهُم وَ لَو کُنت‌َ فَظًّا غَلِیظَ القَلب‌ِ لَانفَضُّوا مِن حَولِک‌َ «فظ» در لغت بمعنی خشن و قسی القلب (یعنی سخت دل) و فاقد رقّت و رأفت قلب است و «انفضاض» بمعنی پراکندگی است.
پس از سرزنش بمؤمنین آنهائی که در جنگ احد خلاف امر رسول صلّی اللّه علیه و آله کردند و نیز در مورد غلبه دشمن از جنگ رو گردانیدند و باضافه مجاهدین را سرزنش مینمودند که چرا اینان داخل جنگ شدند که کشته شوند.
ظاهرا دل رسول صلّی اللّه علیه و آله از آنها آزرده شده بود گویا آیه بالا در مقام ستایش رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است که ای رسول رحمت چون تو مظهر و نماینده رحمت الهی میباشی همان مظهریت تو که مظهر و نماینده رحمت الهی میباشی چنین ایجاب نموده که با آنهمه خطائی که از آنها سر زد تو بهمان رحمتی که از جانب خدا دارا بودی و متصف «برحمة للعالمین» گردیدی از جرم آنها بگذر و آنان را باذن خدا عفو بنما.
و لو اینکه از جاهای دیگر معلوم و محقق است که یکی از روش و طریق اثبات پیمبری آنحضرت [ص] اخلاق حسنه و خلق نیکوی او بوده که چنانچه گفته‌اند خلق شریفش بسیاری را مجذوب گردانیده و بهمین جهت ایمان آوردند و چنانچه بعضی گفته‌اند حسن معاشرت و مدارا نمودن آنحضرت با دوست و دشمن منحصر در اینکه مورد نبوده و گویا غرض از اینکه آیات برای اینکه است که روش پیغمبر را امضاء نموده و بگوید اصولا که پیمبر اکرم [ص] جز بر طبق امر الهی قدم بر نمیدارد و روش متین او مورد تصویب و رضای الهی است. [پایان] خلاصه آیه خطاب برسولش نموده که تو برحمت خدا و تفضل او است که چنین صفت ارجمند رحمت بخلق پیدا کرده‌ئی و آنچه از آنها خلاف و خطاء می‌بینی غمض عین نموده و گذشت میکنی و مدارا مینمائی زیرا اگر خشن و قسی القلب بودی مردم از اطراف تو فرار میکردند و در نبرد با دشمنانت در جنگها حاضر نمیگردیدند و تنها میماندی و در اجرای امر رسالت یار و یاوری نداشتی

صفحه : 312
فَاعف‌ُ عَنهُم وَ استَغفِر لَهُم وَ شاوِرهُم فِی الأَمرِ ظاهرا آیه برای تألیف قلوب مؤمنین و مشدد گردیدن امور تبلیغی و استحکام امر رسالت رسولش را موظف میگرداند بسه عمل نیکو که میتوان گفت آن پی‌ریزی تبلیغ و اول وظیفه هر رسولی و مبلّغی است و آن سه عمل.
1- «فَاعف‌ُ عَنهُم» ظاهرا امر «فَاعف‌ُ» مطلق است که در همه جا طرف عفو و گذشت را مراعات نما مگر در احکام شرعی که باجماع مسلم گردیده که اگر خلافی بشود چه در واجبات و چه در محرمات عفو آن بدست پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نیست و آن بتوبه و تدارک ما فات بخشیده میشود ظاهرا اذن برسول داده که در مواردی که مصداق کاملش در موارد جهاد و اوضاع جنگی که بصلاح دید رسول تعیین میگردد اگر چه آنهم رسول باذن خدا عمل میکند قوله تعالی «وَ ما یَنطِق‌ُ عَن‌ِ الهَوی إِن هُوَ إِلّا وَحی‌ٌ یُوحی» سوره نجم آیه 3 و 4 شاهد بر اینکه است لکن در امثال اینکه موارد که بظاهر مؤمنین از امر رسول تخلف ورزند و رسول نظر بآن رأفت و رحمتی که مظهر رحمت الهی است از آنها عفو میکند خداوند عمل رسولش را امضاء نموده اینکه بود که رسول صلّی اللّه علیه و آله پس از جنگ احد و آن خلاف کاریهائی که از بعضی بلکه از اکثر مؤمنین نمودار گردید و سبب شکست آنها شد عفو فرمود 2- «وَ استَغفِر لَهُم» و نیز رسول را مخاطب قرار میدهد که پس از آنکه آنان را عفو کردی و در مقام مؤاخذه برنیامدی برای آنها طلب آمرزش نما چون مخالفت رسول مخالفت خدا است تو در باره آنها از خدا طلب آمرزش نما.
در اینجا نکته دقیقی مندرج است و آن اینست که دانسته شود که آمرزش گناه مخصوص بحق تعالی است رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم همین قدر مأذون گردیده که در مواردی که صلاح میداند وقتی تخلف نمودید از آنها مؤاخذه ننماید و گذشت کند 3- «وَ شاوِرهُم فِی الأَمرِ» سوم از دستوراتی که راجع بمؤمنین داده شده امر برسولش مینماید که در امور جامعه هرگاه کاری خواسته باشی انجام دهی با اصحاب مشورت نما چنانچه از مواردی مخصوصا در اعمال جنگی چنین استنباط میشود

صفحه : 313
که عمل پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله چنین بوده و خدای تعالی اینکه عمل رسول را [ص] مثل همان عفو و طلب آمرزش امضاء نموده و چنانچه گفته شد سجیّه پاک رسول رحمت و طریق معاشرتش با دشمنان چه جای دوستان چنین بوده که در همه جا با خلق بمدارا و حسن خلق رفتار میکرده.
و چون عمل پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم سرمشق دیگران است و نیز عفو و طلب و آمرزش او چون اینکه سه عمل تألیف قلوب مؤمنین و رقت و شفقت آنها را نسبت برسول ایجاب مینماید اینکه است که گفتیم خدای تعالی همان رویه رسولش را نسبت بخلق امضاء نموده و گر نه رسول صلّی اللّه علیه و آله که عقل کل‌ّ و اول ما خلق اللّه بشمار میآید چه حاجت داشت که در امور جامعه و صلاح دید از دیگران استمداد جوید تمام اوامر و نواهی الهی از روی حکمت و صلاح خلق انجام گرفته فَإِذا عَزَمت‌َ فَتَوَکَّل عَلَی اللّه‌ِ إِن‌َّ اللّه‌َ یُحِب‌ُّ المُتَوَکِّلِین‌َ ای رسول پس از انجام عمل و وسائل کار و و تصمیم بر عمل بر خدا توکل کن زیرا که خدای تعالی متوکلین را دوست میدارد.
اگر چه رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را مخاطب قرار داده که وقتی بر عمل تصمیم گرفتی بر خدا توکل نما لکن امّت را نیز شامل میگردد.
البته معلوم است که توکل و اتکاء بر خدای تعالی فقط بزبان نیست اصلا توکل عمل قلبی است آنهم نه ساختگی بلکه کسی را ممکن است که پس از انجام وظیفه و تصمیم بر عمل حقیقتا نه مجازا توکل بر خدا نماید یعنی توکل وقتی تحقق می‌پذیرد که ایمان بحد یقین رسیده باشد «و لا مؤثر فی الوجود الا اللّه» را نصب العین نموده و بداند اگر چه انسان در اعمال اختیاری خود مختار است لکن ایجاد و اعدام هر چیزی بدست حق تعالی و اراده او تحقق میگیرد، از جنید نقل میکنند که گفته توکل آنست که بکلی بر او اقبال و از هر چه دون او است اعراض کنی.
ثوری گفته توکل آن باشد که تدبیر خود را باو واگذاری تا او و کیل تو

صفحه : 314
باشد- دیگری گفته توکل اکتفاء عبد ذلیل است برب جلیل مثل اکتفاء خلیل بجلیل وقتی که نظر نکرد بعنایت جبرئیل علیه السّلام.
بحاتم اصم گفتند حد توکل تو تا کجا است گفت بنای آن بر چهار چیز است:
1- شناخته‌ام که روزی مقدر من را کسی نخورد از آنم باکی نیست. 2- دانستم که عمل مرا کسی غیر از من نکند پیوسته بآن مشغولم. 3- دانستم که مرگ ناگاه میآید استعداد آن میکنم. 4- دانستم که خدا بمن نگران است کاری نکنم که شرم آور باشد.
خلاصه از مفسرین راجع بتوکل و منشأ و علامت آن روایاتی نقل شده لکن اس‌ّ اساس توکل آنست که انسان پس از اقرار بوحدانیت و صفات جلال و جمال خداوندی و علم به اینکه که تمام امور بدست قدرت و مشیت او انجام میگیرد و پس انجام دادن وظائفی که در عملی بر هر کسی مقرر گردیده تمام اتکاء و امید او بر خدای تعالی باشد و خود را مثل مرده بدست غسال بنگرد و فاعل حقیقی فقط او را بداند.
لکن باید دانست که توکل مانع از عمل و کسب و کار نیست زیرا که حکمت الهی بر اینکه جاری گشته که انسان باید در عمل کوشش نماید زیرا که هر فردی نسبت باعمال مرجوعه بخودش یکی از عمّال دستگاه خلقت بشمار میرود اگر کسی دنبال کسب و عمل نرود نسبت بنظام آفرینش تبه‌کاری و عصیان نموده وقتی می‌بینیم تمام ذرّات موجودات هر یک بوظیفه خود مشغول عملی است میدانیم که ناظم عالم اینکه طور عالم را مرتب گردانیده.
آری باید در جامعه هر کسی بوظیفه خود عمل کند لکن در عین حال بایستی در عمل اموری را مراعات نماید یکی در معاملات از حق خود تجاوز نکند و اخذ عدوانی ننماید و دیگر زیادتر از قدر حاجت در دنیا فرو نرود و بجمع مال و عناوین دیگر حریص نگردد و از همه بالاتر که اس‌ّ اساس توکل روی پای آن قرار گرفته تمام امید و اتکاء او بمبدء موجودات و خالق عالم باشد نه

صفحه : 315
بعمل خود بلکه خود را از عمل مثل بنده‌ئی داند که بامر مولی کار میکند و ببیند موظف بر چه عملی است انجام بدهد.
بعضی از مفسرین گفته «فَإِذا عَزَمت‌َ فَتَوَکَّل عَلَی اللّه‌ِ» عزم را حقیقتی است و مایه حقیقت آن درستی مراد است و جمع دل مایه آن صلابت است در دین و غیرت بر امر و استقامت وقت و عزم سه قسم است: یکی عزم توبه، دیگر عزم خدمت و دیگر عزم حقیقت و بناء همه بر توکل است، و توکل را اصلی است و شرطی و ثمره‌ئی، اصل آن یقین است و شرط آن ایمان «و هو اشار الیه بقوله تعالی و علی اللّه فتوکلوا ان کنتم مؤمنین» و ثمره آن محبّت حق تعالی است و دلیل آن قوله تعالی است «إِن‌َّ اللّه‌َ یُحِب‌ُّ المُتَوَکِّلِین‌َ».
إِن یَنصُرکُم‌ُ اللّه‌ُ فَلا غالِب‌َ لَکُم وَ إِن یَخذُلکُم فَمَن ذَا الَّذِی یَنصُرُکُم مِن بَعدِه‌ِ وَ عَلَی اللّه‌ِ فَلیَتَوَکَّل‌ِ المُؤمِنُون‌َ یعنی اگر خدا شما را عزیز کند و نصرت دهد چه کس تواند شما را بشکند و خوار گرداند، و اگر بعکس اینکه باشد که خدا بخواهد شما را خوار گرداند چه کس تواند شما را نصرت دهد و یاری کند.
راجع بآیه جلو است که مؤمنین را خاطر نشان میکند که اگر در امور توکل و اتکاء شما بر خدا باشد و خدا بخواهد بشما مظفریت دهد و غنیمت نصیب شما گرداند کسی یا چیزی جلو خواسته او را نتواند بگیرد و اگر بخواهد در جنگها یا غیر آن شکست بخورید و زیان ببرید کسی چنین قدرتی ندارد که شما را یاری کند پس بایستی تمام اعتماد شما در همه جا چه در جنگ و چه در غیر بر کرم او باشد- شاید اینکه آیه نیز مثل آن آیات بالا نظر بهمان اشخاصی باشد که در جنگ احد بحرص غنیمت دره کوه را که مأمور بحفظ او بودند رها نمودند که گویا بآنان یادآور میشود که آنوقتیکه خدا خواست مؤمنین فتح کنند با آن عده کمی که داشتند و کثرت دشمن بدون مهمات جنگی فاتح گردیدند و آنوقتیکه خواست شکست خورند بپاداش مخالفت خودشان پس از فتح شکست خوردند

صفحه : 316
در کشف الاسرار گفته قوله تعالی «إِن یَنصُرکُم‌ُ اللّه‌ُ فَلا غالِب‌َ لَکُم» هر که را قلم نصرت از درگاه عزت بر ناصیه روزگار او کشیدند- یگانه عالم گشت و قطب مرکز سیادت و نشانه اهل مملکت و قبله آمال خداوندان حیرت.
«وَ إِن یَخذُلکُم فَمَن ذَا الَّذِی یَنصُرُکُم مِن بَعدِه‌ِ» هر که را صفت خذلان از درگاه بی‌نیازی روی نماید. بحکم قهر پرده تجمل از روی کار او بردارند و رقم مهجوری بر حاشیه وقت او نهند و مردود همه عالم گردانند تا از سر مهجوری و درد بازماندگی اینکه نوحه بر خود میکند که:

«بای‌ّ نواحی الارض ابغی وصالکم و انتم ملون مالخوکم قصد»

گفتم که بر اوج برین شد بختم و ز ملک نهاده چون سلیمان تختم

اکنون که بمیزان خرد بر سنجم از نیک دونیان کم آمد رختم
به داود علیه السّلام وحی رسید که « یا داود ان وضعتک فمن ذا الذی یرفعک و ان رفعتک فمن ذا الذی یضعک و ان اعززتک فمن ذا الذی یذلک و ان نصرتک فمن ذا الذی یخذلک و ان خذلتک فمن ذا الذی ینصرک» حدیث نصرت میرود و نصرت لا محاله بر دشمن بود و هیچ دشمن تو را چون هوای نفس نیست- و الیه اشار النبی صلّی اللّه علیه و آله
«اعدی عدوک نفسک بین جنبیک»
چون دشمن قوی تو نفس بود هر آینه جهاد با وی صعب‌تر و بزرگتر بود چنانچه سیّد کائنات گفت
«رجعنا من الجهاد الاصغر الی الجهاد الاکبر»
[پایان] وَ ما کان‌َ لِنَبِی‌ٍّ أَن یَغُل‌َّ وَ مَن یَغلُل یَأت‌ِ بِما غَل‌َّ یَوم‌َ القِیامَةِ ثُم‌َّ تُوَفّی کُل‌ُّ نَفس‌ٍ ما کَسَبَت وَ هُم لا یُظلَمُون‌َ ترجمه آیه شده و واضح است و محتاج بتوضیح نیست. از عکرمه روایت شده که إبن عباس در شأن نزول آیه گفته روز بدر از بعضی از صحابه گلیمی مفقود گردید منافقین حواله برسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم کردند خدای تعالی اینکه آیه فرستاد. و جریر از ضحاک از عبد اللّه بن عباس روایت کرده که گفت آیه در جنگ هوازن آمد چون رسول [ص] غنیمت می‌بخشید مردی سوزنی پنهان بر گرفت خدای تعالی اینکه آیه فرستاد

صفحه : 317
و اینکه توجیه بر قرائت آنکس درست آید که خواند «ما کان‌َ لِنَبِی‌ٍّ أَن یَغُل‌َّ» بضم یا و فتح غین علی الفعل المجهول یعنی نباشد که با هیچ پیغمبر خیانت کنند.
از محمّد بن اسحاق بن یسار است که گفته آیه در باره وحی آمده یعنی هیچ پیغمبری نباشد که در وحی خدا با امت خیانت کند و در آن زیاده و نقصان نماید و توجیهات دیگری نیز از مفسرین نقل شده لکن اینکه معنی اخیر که در اینجا گفته شد بحقیقت نزدیک‌تر مینماید زیرا که شاید منافقین چون بنای آنها بر اینکه بود که مؤمنین را بوسوسه اندازند و آنها گمان کنند که در بعضی از امور مخصوصا راجع بجهاد و مبارزه با کفار رسول صلّی اللّه علیه و آله رأی خود و صلاح دید خود را در حکم خدا دخالت میدهد آیه برای اینکه باشد که مؤمنین را خاطر نشان کنند و بدانند که هیچ رسولی را نرسد که در امر خدا خیانت نماید و رأی خود را در حکم خدا دخالت دهد چگونه ممکن است رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بخدا خیانت کند در صورتی که فرموده «وَ مَن یَغلُل یَأت‌ِ بِما غَل‌َّ یَوم‌َ القِیامَةِ» هر کس خیانت کند در آنچه کرده باشد روز قیامت بیارند یعنی وی را بمیان آرند در حساب یا جزای آنرا بستانند.

صفحه : 318

[سوره آل‌عمران (3): آیات 162 تا 168]

اشاره

أَ فَمَن‌ِ اتَّبَع‌َ رِضوان‌َ اللّه‌ِ کَمَن باءَ بِسَخَطٍ مِن‌َ اللّه‌ِ وَ مَأواه‌ُ جَهَنَّم‌ُ وَ بِئس‌َ المَصِیرُ (162) هُم دَرَجات‌ٌ عِندَ اللّه‌ِ وَ اللّه‌ُ بَصِیرٌ بِما یَعمَلُون‌َ (163) لَقَد مَن‌َّ اللّه‌ُ عَلَی المُؤمِنِین‌َ إِذ بَعَث‌َ فِیهِم رَسُولاً مِن أَنفُسِهِم یَتلُوا عَلَیهِم آیاتِه‌ِ وَ یُزَکِّیهِم وَ یُعَلِّمُهُم‌ُ الکِتاب‌َ وَ الحِکمَةَ وَ إِن کانُوا مِن قَبل‌ُ لَفِی ضَلال‌ٍ مُبِین‌ٍ (164) أَ وَ لَمّا أَصابَتکُم مُصِیبَةٌ قَد أَصَبتُم مِثلَیها قُلتُم أَنّی هذا قُل هُوَ مِن عِندِ أَنفُسِکُم إِن‌َّ اللّه‌َ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ قَدِیرٌ (165) وَ ما أَصابَکُم یَوم‌َ التَقَی الجَمعان‌ِ فَبِإِذن‌ِ اللّه‌ِ وَ لِیَعلَم‌َ المُؤمِنِین‌َ (166)
وَ لِیَعلَم‌َ الَّذِین‌َ نافَقُوا وَ قِیل‌َ لَهُم تَعالَوا قاتِلُوا فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ أَوِ ادفَعُوا قالُوا لَو نَعلَم‌ُ قِتالاً لاتَّبَعناکُم هُم لِلکُفرِ یَومَئِذٍ أَقرَب‌ُ مِنهُم لِلإِیمان‌ِ یَقُولُون‌َ بِأَفواهِهِم ما لَیس‌َ فِی قُلُوبِهِم وَ اللّه‌ُ أَعلَم‌ُ بِما یَکتُمُون‌َ (167) الَّذِین‌َ قالُوا لِإِخوانِهِم وَ قَعَدُوا لَو أَطاعُونا ما قُتِلُوا قُل فَادرَؤُا عَن أَنفُسِکُم‌ُ المَوت‌َ إِن کُنتُم صادِقِین‌َ (168)

صفحه : 319

[ترجمه]

آیا کسیکه پیرو خشنودی خدا شد (و تابع حکم رسول گردید) مثل کسی ماند که خود را در معرض سخط خدا در آورده (و چنین کسی) جایگاه وی جهنم است و جهنم بد بازگشتی است [162]
(پیروان حق را) درجاتی است نزد خدا و خدا بآنچه میکنید آگاهست [163]
همانا بحقیقت خدا بر مؤمنین منت نهاد وقتی که از خودشان بر آنها رسولی مبعوث گردانید که برای آنها آیات خدا را بخواند و نفوس آنها را تزکیه و پاک گرداند و بآنها کتاب (قرآن) و حکمت بیاموزد بدرستی که آنها قبلا در گمراهی هویدا بودند (164)
آیا آنگاه که بشما (مؤمنین در جنگ احد) صدمه‌ئی رسید (از شکست) که دو برابر آنرا در جنگ بدر بدشمن وارد گردید خواهید گفت از کجا اینکه صدمه بما رسید بگو ای رسول که اینکه از ناحیه خودتان است همانا خدا بر هر چیزی توانا است [165]
و آن صدمه‌ئی که روز تلاقی دو لشگر بشما اصابت کرد آن بخواست خدا بود تا اینکه مؤمنین آزمایش شوند (و مؤمن از منافق تمیز داده شود) [166]
و برای اینکه معلوم شود آنهائی که در دین نفاق کردند و بآنان گفته شد بیائید در راه خدا جهاد کنید یا دشمن را دفع کنید گفتند اگر ما بفنون جنگی دانا بودیم تابع شما میشدیم و اینان مردمانی بودند که آن روز بسوی کفر نزدیک‌تر بودند از ایمان و چیزی بزبان میگویند که در قلبهای آنان نیست و خدا داناتر است بآنچه مخفی میدارند (167)
آنهائیکه نشستند و بجنگ نرفتند و ببرادرانشان گفتند اگر بجنگ نرفته بودند و اطاعت ما را کرده بودند کشته نشده بودند ای رسول بگو مرگ را از خود باز دارید اگر راست میگوئید [168]

صفحه : 320

(توضیح آیات)

أَ فَمَن‌ِ اتَّبَع‌َ رِضوان‌َ اللّه‌ِ کَمَن باءَ بِسَخَطٍ مِن‌َ اللّه‌ِ وَ مَأواه‌ُ جَهَنَّم‌ُ وَ بِئس‌َ المَصِیرُ در شأن نزول آیه گفته‌اند چون رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله امر کرد که مؤمنین برای جنگ احد بیرون روند جماعتی از منافقین قعود نموده و از امر رسول [ص] تخلف کردند اینکه آیه فرود آمد.
در مجمع البیان در توجیه آیه گفته چون خدای تعالی بیان کرده که بهر کسی جزاء داده میشود آنچه را که از خیر یا شرّ کسب کرده در عقب آن بیان نموده که آنهائیکه کسب خیر یا شر کرده‌اند کیانند: پس گفته «أَ فَمَن‌ِ اتَّبَع‌َ رِضوان‌َ اللّه‌ِ» در توجیه آن چند قول است.
1- آیا کسیکه متابعت کرد خشنودی خدا را در عمل بطاعت او مثل کسی ماند که در عمل بمعصیت خود را در معرض سخط خدا در آورده.
[إبن اسحق] 2- کسیکه تابع خشنودی خدا گردید در ترک غلول «کَمَن باءَ بِسَخَطٍ مِن‌َ اللّه‌ِ» در عمل غلول.
[حسن و ضحاک و مختار طبری است زیرا که اینکه آیه شبیه‌تر بآیه بالا است] 3- آیا کسیکه متابعت کرد خشنودی خدا را در جهاد در راه او مثل کسی ماند که خود را در معرض سخط خدا قرار داده در فرار از جنگ و دوری از آن و اینکه وجه مطابق آنچیزی است که در سبب نزول آیه گفتیم [زجاج و جبائی] «وَ مَأواه‌ُ جَهَنَّم‌ُ» یعنی مصیر و بازگشت او بجهنم است «وَ بِئس‌َ المَصِیرُ» یعنی جهنم بد مکان بازگشتی است و آیه استفهام است و مراد تقریر است و فرق بین آن دو فرقه یعنی آن کسیکه متابعت کرد خوشنودی خدا را مثل کسی نیست که در معرض سخط خدا واقع گردیده «هُم دَرَجات‌ٌ عِندَ اللّه‌ِ» یعنی آنها صاحب درجاتند نزد خدا پس مؤمنون صاحب درجات بلندند و کافرین صاحب درجات

صفحه : 321
خسیسه میباشند- و در معنی آن دو قول گفته شده یکی آنکه مقصود اختلاف در مرتبه اهل ثواب و عقاب است بآنچه بر اهل ثواب است از نعمت و کرامت و برای اهل عقاب است از عذاب و مهانت و غیر ذالک از درجات مجازا و توسعا- دوم آنکه مراد اختلاف مراتب کل از دو فرقه است زیرا که بهشت را طبقاتی است بعضی فوق بعضی چنانچه در روایت آمده اینکه اهل بهشت همانا می‌بینند اهل علیین را همان طور که ستاره در افق آسمان دیده میشود و برای آتش درکاتی است که بعضی پائین‌تر از بعضی «وَ اللّه‌ُ بَصِیرٌ بِما یَعمَلُون‌َ» یعنی عالم است و در اینکه ترغیب است برای مردم در متابعت مرضات الهی و ترسانیدن آنها در آنچه سخط او است و اعلان است به اینکه که پنهانی عبادت بندگان نزد او واضح است و توثیق به اینکه است که خداوند ضایع نمیگرداند عمل هیچ عمل کننده‌ئی را زیرا که نزد او چیزی پنهان نیست پس ثواب میدهد خدا بر طاعت و عقاب میکند بر معصیت [پایان] هُم دَرَجات‌ٌ عِندَ اللّه‌ِ کسیکه تابع رضای الهی گردید در آنچه بوی امر کرده یا نهی نموده آیا در ترک غلول و سرکشی بکسی ماند که بسخط خدا بازگشته چنین نیست بلکه آنها را درجاتی است نزد خدا.
آیه ارشاد بر اینکه است که گمان نشود آنهائیکه غلو کردند و از امر خدا و طلب رضای او سرپیچیدند و خود را در معرض سخط و غضب او واقع گردانیدند و بازگشت آنان بجهنم و دار غضب الهی است آنان مساوی و برابرند با کسانیکه در طلب رضوان و خوشنودی حق تعالی قدم میزنند و در تمام حالات رضای او را میطلبند چگونه ممکن است اینکه دو مساوی باشند طالبین رضای حق تعالی در محل رفعت و کرامت در درجات بهشتی نزد پروردگار خود معزز و محترمند و در دار عزت و کرامت در محل قدس برای آنها درجه‌ئی است فوق درجه.
درجات جمع درجه است اشاره به اینکه که اهل بهشت همه یکسان نیستند بلکه درجات ایشان متفاوت و مقاماتشان مختلف است منزل هر یک بمناسبت ایمان

صفحه : 322
و تقوی و اعمال و نیّاتشان بسیار از هم جدا است هر کسی را محل و مقامی است درخور خود.
و در حدیثی معاذ بن جبل از حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله نقل کرده بهشت یکصد درجه دارد و از هر درجه‌ئی تا درجه دیگر بقدر دوری آسمان و زمین است و بهشت اعلا فردوس است و عرش بر فردوس است و تمام آبهای بهشت از فردوس جریان دارد. [پایان] آنکسی که خیانت نکند و طالب رضوان خدا گردد بهشت جایگاه او است و بوعده حق تعالی که تخلف ندارد در آن جاویدان است و آنکسی که غلو نمود و از حکم خدا و امر او بازگشت او بعینه بازگشت بسخط حق تعالی است و جایگاه همیشگی او جهنم است زیرا که جهنم دار غضب الهی و کیفر گنهکاران است و همان طور که برای بهشت درجاتی در خور بنده‌گان صالح است جهنم را نیز درکاتی است هر درکه‌ئی در خور مردمان کافر و فاسدی میباشد.
بعض مفسرین گفته آنکس که خیانت نکند خشنودی خدا با او است و آنکس که خیانت کند خشم و سخط خدا بر او است و آنکس که امروز سخط خدا بر او است فردا دوزخ جای او است چنانچه گفت «وَ مَأواه‌ُ جَهَنَّم‌ُ وَ بِئس‌َ المَصِیرُ» و بعضی گفته‌اند که درکات جهنم نیز هفت است درکه اول جای گنهکاران اهل توحید است و گفته‌اند در آن آتش نیست لکن حرارت آتش بآن میرسد (زیرا که آتش بر اهل توحید حرام است) دوم لظی، سوم سقر، چهارم حطمه پنجم جحیم، ششم سعیر، هفتم هاویه. اینکه شش درکه اخیر جای کفار و مشرکین است که در آن جاویدانند.
وَ اللّه‌ُ بَصِیرٌ بِما یَعمَلُون‌َ برای اینکه خاطر نشان کند و همه بدانند که آنچه هر کس میکند خدای تعالی بآن بینا و آگاهست و برای هر عمل جزا و پاداشی مقرر فرموده «ان خیرا فخیر و ان شرا فشر» و در روز رستاخیز هر کس بپاداش عملش خواهد رسید

صفحه : 323
لَقَد مَن‌َّ اللّه‌ُ عَلَی المُؤمِنِین‌َ إِذ بَعَث‌َ فِیهِم رَسُولًا مِن أَنفُسِهِم در لام «لَقَد» قسم مندرج است خدای تعالی فرموده «مَن‌َّ اللّه‌ُ عَلَی المُؤمِنِین‌َ» در مفردات راغب گفته «و المنة النعمة الثقیلة» و بر دو وجه گفته شد یکی آنکه نعمت بالفعل باشد مثل اینکه گفته شود «من‌ّ فلان علی فلان» وقتی که نعمت سنگین باشد و بهمین معنی است قوله تعالی «لَقَد مَن‌َّ اللّه‌ُ عَلَی المُؤمِنِین‌َ» «وَ لَقَد مَنَنّا عَلی مُوسی وَ هارُون‌َ» و دیگر اینکه است که بگفتار منت گفته شود و اینکه قبیح است بین مردم مگر در موقع کفران نعمت در قرآن فرموده «لا تُبطِلُوا صَدَقاتِکُم بِالمَن‌ِّ وَ الأَذی» «إِذ بَعَث‌َ فِیهِم رَسُولًا مِن أَنفُسِهِم» خدای تعالی مؤمنین را تخصیص داده بنعمت بزرگ خود و آن نعمت وجود رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله است و با اینکه نعمت وجود نبی صلّی اللّه علیه و آله عام است برای عالمیان شاید تخصیص بمؤمنین برای اینکه باشد که مؤمنین بهدایت او ارشاد شدند و انتفاع یافتند اینکه است که نعمت وجود نبی [ص] نسبت بآنها بزرگ‌تر است «مِن أَنفُسِهِم» یعنی رسول را از جنس بشر قرار دادیم برای اینکه افراد بشر بتوانند از او انتفاع برند کلام او را بشنوند و بچشم او را ببینند اگر غیر از اینکه بود از جنس ملک یا جن یا غیر آن رسولی میفرستادیم شما نه او را میدیدید و نه کلام و سخن او را می‌شنیدید و نه از او بهره‌ئی می‌یافتید.
که رسول از جنس بشر ارسال گردیده «یَتلُوا عَلَیهِم آیاتِه‌ِ» و رسول را بسه فضیلت اختصاص داده: 1- برای شما آیات قرآن را تلاوت میکند و آیاتی که متضمن دستور العمل اعمال روزانه شما است از حلال و حرام و آنچه را که سعادت شما را تأمین مینماید بر شما میخواند. 2- «وَ یُزَکِّیهِم» یعنی «یصلحهم» شما را از فساد اخلاقی تزکیه و اصلاح میگرداند تا اینکه از خبث اخلاقی طاهر گردید و قابل اشراق نور معرفت شوید. 3- «وَ یُعَلِّمُهُم‌ُ الکِتاب‌َ وَ الحِکمَةَ» کتاب یعنی قرآن و گفته‌اند که مقصود از حکمت مواعظ و نصائحی است که در قرآن است از حلال و حرام.

صفحه : 324
وَ إِن کانُوا مِن قَبل‌ُ لَفِی ضَلال‌ٍ مُبِین‌ٍ اگر مقصود او ضمیر «فِیهِم» در آیه اعراب باشند معلوم است که آنها پیش از اسلام در گمراهی هویدا غوطه‌ور بودند همه مسرف و خونخوار و حسود و متکبر و متصف بتمام صفات نکوهیده حیوانی بودند که بوئی از انسانیت بمشام جان آنها نرسیده بود و بنعمت اسلام از ضلالت و گمراهی بجاده هدایت رهسپار گردیدند و اگر عام باشد آنهم معلوم است که هر فردی از بشر پیش از ایمان در گمراهی قدم میزند و بنور اسلام هدایت می‌یابد.
أَ وَ لَمّا أَصابَتکُم مُصِیبَةٌ قَد أَصَبتُم مِثلَیها همزه «أَ وَ لَمّا» همزه استغبار است. و او برای عطف جمله بر جمله قبل است و چون الف استفهام باید در صدر کلام باشد بر واو عطف عطف مقدم شده.
مفسرین گفته‌اند که آیه راجع بجنگ احد و جنگ بدر است اول آیه «أَصابَتکُم مُصِیبَةٌ» یعنی حین اصابتکم القتل و جرح اشاره بجنگ احد است «قَد أَصَبتُم مِثلَیها» در جنگ بدر است زیرا که در جنگ احد هفتاد نفر از مسلمانان کشته شدند و هفتاد نفر در جنگ بدر از مشرکین کشته شدند و هفتاد نفر اسیر گرفتند.
«قُلتُم أَنّی هذا» گویا مؤمنین منتظر چنین بلیه‌ئی نبودند که در جنگ شکست بخورند و میگفتند چگونه اینکه بلا بما رسید در صورتی که ما مسلمانیم و رسول خدا بین ماها است اینکه بود که پروردگار عالمیان در پاسخ آنها فرموده «قُل هُوَ مِن عِندِ أَنفُسِکُم» اینکه شکستی که در روز احد بشما وارد گردید از قبل تقصیر خودتان بود.
در توجیه جمله اخیر از مفسرین سه وجه نقل شده: 1- اینکه پیش آمد از نزد خود شما است یعنی نافرمانی شما در حفظ دره که ترک نمودید و رو بغنیمت آوردید و وعده نصرت مشروط بود بثبات قدم و مطاوعت شما در امر جنگ و عدم ثبات شکست را ایجاب نمود.

صفحه : 325
2- شکست شما ناشی از عدم مطاوعت شما در امر رسول صلّی اللّه علیه و آله و با پیغمبر مخالفت کردنتان در بیرون رفتنتان از مدینه زیرا که حضرت بشما امر نمود که در مدینه متحصن گردید و بیرون نروید شما گفتید ما در جاهلیت با اینکه مشرک و کافر بودیم چون دشمن متوجه ما میشد ما از مدینه بیرون میرفتیم و با آنها جنگ میکردیم اکنون که ما مسلمان شدیم و خدا تو را بپیغمبری بما فرستاده چرا بیرون نرویم و بر سر دشمن نتازیم و فرمان رسول را نبردید و بیرون رفتید و مغلوب گشتید. [اینکه قول قتاده و ربیع است] 3- و بقول دیگر شکست شما برای اینکه بود که خلاف امر پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم کردید که در روز بدر بشما گفت کفار را بکشید و اسیر نکنید و از آنها فدا نگیرید زیرا که حکم الهی در باره آنها قتل است نه اسیر گرفتن و فدیه و شما گفتید ما از ایشان فدیه میگیریم تا منتفع شویم و موجب توسعه رزق ما بشود و اینکه مخالفت چنین شکست را ایجاب نمود.
و اینکه قول از امیر المؤمنین و عبیده و سلمان و مروی از امام محمّد باقر [ع] است [پایان] إِن‌َّ اللّه‌َ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ قَدِیرٌ همانا خداوند بر هر چیزی توانا است، اشاره به اینکه که قدرت حق تعالی عام است البته قادر بود با اینکه در مخالفت امر رسول صلّی اللّه علیه و آله تقصیر کردید شما را فاتح و مظفر گرداند و بر مشرکین غالب گردید لکن حکمت الهی در نظام خلقت مقتضی اینکه است که هر کسی را بپاداش عملش اعم از خیر یا شر هر چه هست برساند آری و اگر چه رحمت او عام است لکن محل قابل میخواهد و محروم شدن شما از فتح اینکه بود که در اینکه مورد خود را از قابلیت لطف حق تعالی انداخته و مغلوب گردیده‌اید.
وَ ما أَصابَکُم یَوم‌َ التَقَی الجَمعان‌ِ فَبِإِذن‌ِ اللّه‌ِ اینکه آیه مربوط بآیه بالا است و مؤمنین را یادآوری می‌کند روزی را یعنی

صفحه : 326
روز جنگ احد را که دو لشگر یعنی دو گروه مسلمان و کافر که گروه ابو سفیان بود و اینکه دو سپاه رو برو شدند «فَبِإِذن‌ِ اللّه‌ِ» یعنی بخواست و قضاء و قدر الهی بود که مشرکین غالب گردیدند و گفته‌اند اینکه جمله «فَبِإِذن‌ِ اللّه‌ِ» برای تسلیت مؤمنین است که گویا بآنها میفرماید اینکه واقعه شکست شما بقضاء و قدر الهی بود و شما باید بقضاء و خواسته الهی تن بدهید و شاکی نباشید تا اینکه مثاب گردید «وَ لِیَعلَم‌َ المُؤمِنِین‌َ» عطف است بر فعل محذوف و متضمن باذن است و در تقدیر «ما اصابکم یوم التقی الجمعان فلتخلیة مخالفتکم و لیعلم» یعنی مصیبتی که در آن روز بشما رسید برای مخالفت شما بود بامر پیغمبر علیه السّلام و بجهت آنکه مؤمنین را متمیز سازد یعنی ایمان ایشان را ظاهر گرداند.
«وَ لِیَعلَم‌َ الَّذِین‌َ نافَقُوا» و تا متمیّز گرداند نفاق آنان را که نفاق ورزیدند یعنی نفاق عبد اللّه بن ابی‌ّ و اصحاب او را آشکار سازد، و بنابراین تسمیه تمیز بعلم از قبیل تسمیه شیئی است بلازم یعنی تا علم او سبحانه تعلق گیرد بظهور ایمان مؤمنان و ظهور نفاق منافقان تا آنکه حق تعالی با آنها معامله آنان را کند که اول ندانسته باشند حقیقت حال آنها را و بعد از آن بر ایشان منکشف و ظاهر گردد. و ملخص معنی آنکه تا اینکه ایمان و نفاق آنها بر عالمیان ظاهر گردد و بر همه کس معلوم شود که در میان آنها مؤمن کیست و منافق کیانند.
[منهج الصادقین] وَ قِیل‌َ لَهُم تَعالَوا قاتِلُوا فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ أَوِ ادفَعُوا قالُوا لَو نَعلَم‌ُ قِتالًا لَاتَّبَعناکُم اینکه آیه نیز عطف است بر «نافقوا» وقتی مؤمنین بمنافقین گویند بیائید در راه خدا جهاد کنید یا از دشمن دفاع نمائید و داخل در صله آنست و شاید جمله مستأنف باشد وقتی بمنافقین گفته میشود بیائید با مشرکین جنگ کنید اگر ایمان دارید در راه رضای خدا و اگر ایمان ندارید شرّ آنها را از خودتان دفع کنید برای نفع دنیا که در اهل و مال شما فساد نکنند.
منافقین در پاسخ مؤمنین گفتند که اگر ما مراسم و مقدمات جنگ را میدانستیم

صفحه : 327
همانا تابع شما میگردیدیم و در کارزار جنگی داخل میگردیدیم بقولی میگفتند اگر میدانستیم که مقاتله میان شما و مشرکین واقع خواهد گردید با شما داخل میگردیدیم لکن نظر بقلت شما و کثرت آنها محال بود که بتوانید با آنها بجنگید بلکه تا شما را ببینند فورا دمار از روزگار شما بردارند پیش از آنکه شما دست بجنگ بردارید و نیز اگر دانیم که در آنجا جنگ واقع خواهد شد با شما میآئیم لکن گمان نمیکنیم که محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم با اقربای خود جنگ کند لا بد با آنان صلح مینماید.
هُم لِلکُفرِ یَومَئِذٍ أَقرَب‌ُ مِنهُم لِلإِیمان‌ِ یَقُولُون‌َ بِأَفواهِهِم ما لَیس‌َ فِی قُلُوبِهِم وَ اللّه‌ُ أَعلَم‌ُ بِما یَکتُمُون‌َ «لام» در «لِلکُفرِ» بمعنی «الی» است یعنی اینکه منافقین بسوی کفر در آن روز نزدیک‌تر بودند تا بایمان زیرا گفتارشان و قولشان شاهد بر اینکه است که بکفر نزدیکترند زیرا که ظاهرا در وقوع جنگ یا کفار مشکوک نبودند و میخواستند که مؤمنین داخل جنگ نشوند یا از جنگ فرار کنند زیرا که آنها پشتیبان مشرکین بودند که میخواستند مؤمنین را از وارد شدن بجنگ احتراز دهند اینکه است که حق تعالی از باطن آنها خبر میدهد که اینها بزبانشان چیزی میگویند که در باطنشان غیر آنست و خدا عالم‌تر است از آنچه از نفاق و دروغ مخفی میدارند زیرا که میدانستند البته جنگ واقع خواهد گردید و نیز بخوبی مراسم و خصوصیات نبرد با دشمن را هم میدانستند و با اینکه حال اظهار نادانی و عدم توانائی میکردند.
الَّذِین‌َ قالُوا لِإِخوانِهِم وَ قَعَدُوا لَو أَطاعُونا ما قُتِلُوا ظاهرا آیه مقول قول آنهائی است از منافقین که از جنگ تقاعد نمودند و از بیرون رفتن با مؤمنین خودداری کردند آنها از روی تأسف بکسان و برادران شهداء احد پس از واقعه جنگ میگفتند «قعدوا» حال است از ضمیر «قالوا» مقدر به (قعد) یعنی منافقین چنین گفتند در حال تأسف اگر در خانه‌های

صفحه : 328
خود نشسته بودند و بجنگ نرفته بودند که اگر فرمان ماها را برده بودند و بجنگ نرفته بودند کشته نمیشدند همین طور که ما نرفتیم و کشته نشدیم.
قُل فَادرَؤُا عَن أَنفُسِکُم‌ُ المَوت‌َ إِن کُنتُم صادِقِین‌َ ای رسول بآنهائیکه چنین گفتند بگو اگر- راست میگوئید مرگ را از خود دفع کنید و همیشه زنده بمانید. از کشاف نقل میکنند که گفته در آنروز که منافقین چنین گفتند هفتاد نفر از ایشان را مرگ رسید.
و خلاصه اینکه آیه نظیر آیات پیش است که کفار راجع بکسانیکه در جنگ رفته و کشته شده بودند میگفتند اگر بسفر یا در جنگ نرفته بودند و نزد ما مانده بودند کشته نمیشدند و حق تعالی در جواب آنها فرموده «وَ اللّه‌ُ یُحیِی وَ یُمِیت‌ُ» خدا زنده میکند و میمیراند اشاره به اینکه که مرگ و حیات بدست خدا است و برای هر فردی مدتی است که در ازل مقدر گردیده وقتی اجل فرا رسید خواه در جنگ باشد یا در رختخواب استراحت نه آنی عقب میافتد و نه آنی جلو «لِکُل‌ِّ أُمَّةٍ أَجَل‌ٌ فَإِذا جاءَ أَجَلُهُم لا یَستَأخِرُون‌َ ساعَةً وَ لا یَستَقدِمُون‌َ» سوره اعراف آیه 32

صفحه : 329

[سوره آل‌عمران (3): آیات 169 تا 178]

اشاره

32وَ لا تَحسَبَن‌َّ الَّذِین‌َ قُتِلُوا فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ أَمواتاً بَل أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقُون‌َ (169) فَرِحِین‌َ بِما آتاهُم‌ُ اللّه‌ُ مِن فَضلِه‌ِ وَ یَستَبشِرُون‌َ بِالَّذِین‌َ لَم یَلحَقُوا بِهِم مِن خَلفِهِم أَلاّ خَوف‌ٌ عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنُون‌َ (170) یَستَبشِرُون‌َ بِنِعمَةٍ مِن‌َ اللّه‌ِ وَ فَضل‌ٍ وَ أَن‌َّ اللّه‌َ لا یُضِیع‌ُ أَجرَ المُؤمِنِین‌َ (171) الَّذِین‌َ استَجابُوا لِلّه‌ِ وَ الرَّسُول‌ِ مِن بَعدِ ما أَصابَهُم‌ُ القَرح‌ُ لِلَّذِین‌َ أَحسَنُوا مِنهُم وَ اتَّقَوا أَجرٌ عَظِیم‌ٌ (172) الَّذِین‌َ قال‌َ لَهُم‌ُ النّاس‌ُ إِن‌َّ النّاس‌َ قَد جَمَعُوا لَکُم فَاخشَوهُم فَزادَهُم إِیماناً وَ قالُوا حَسبُنَا اللّه‌ُ وَ نِعم‌َ الوَکِیل‌ُ (173)
فَانقَلَبُوا بِنِعمَةٍ مِن‌َ اللّه‌ِ وَ فَضل‌ٍ لَم یَمسَسهُم سُوءٌ وَ اتَّبَعُوا رِضوان‌َ اللّه‌ِ وَ اللّه‌ُ ذُو فَضل‌ٍ عَظِیم‌ٍ (174) إِنَّما ذلِکُم‌ُ الشَّیطان‌ُ یُخَوِّف‌ُ أَولِیاءَه‌ُ فَلا تَخافُوهُم وَ خافُون‌ِ إِن کُنتُم مُؤمِنِین‌َ (175) وَ لا یَحزُنک‌َ الَّذِین‌َ یُسارِعُون‌َ فِی الکُفرِ إِنَّهُم لَن یَضُرُّوا اللّه‌َ شَیئاً یُرِیدُ اللّه‌ُ أَلاّ یَجعَل‌َ لَهُم حَظًّا فِی الآخِرَةِ وَ لَهُم عَذاب‌ٌ عَظِیم‌ٌ (176) إِن‌َّ الَّذِین‌َ اشتَرَوُا الکُفرَ بِالإِیمان‌ِ لَن یَضُرُّوا اللّه‌َ شَیئاً وَ لَهُم عَذاب‌ٌ أَلِیم‌ٌ (177) وَ لا یَحسَبَن‌َّ الَّذِین‌َ کَفَرُوا أَنَّما نُملِی لَهُم خَیرٌ لِأَنفُسِهِم إِنَّما نُملِی لَهُم لِیَزدادُوا إِثماً وَ لَهُم عَذاب‌ٌ مُهِین‌ٌ (178)

صفحه : 330

[ترجمه]

چنین گمان نکن که آنکسانی که در راه خدا شهید شدند مردگانند بلکه آنها زنده هستند و نزد پروردگارشان روزی داده میشوند [169]
در حالتی که آنها بفضل و رحمتی که پروردگارشان بآنها عطاء نموده شادمانند و باشخاصی که پشت آنهایند و هنوز بآنها نپیوسته‌اند شادمانند و یا اینکه شادمانند از اینکه هیچ ترس و حزنی برای آنها نیست [170]
و شادی شهداء بنعمت از جانب خدا و فضل او و اینکه خدا اجر مؤمنین را ضایع نمیگرداند [171]
آنانکه دعوت خدا و رسول را اجابت کردند پس از آنکه (در جنگ) رنج و الم بآنان اصابت نمود و از آنها آنکسانی که نیکوکار و پرهیزکارند اجر عظیم خواهد بود [172]
آنکسانیکه مردم بآنها گفتند جماعتی از مردم برای (قتل شما) جمع شده‌اند پس بترسید از آنها و حذر کنید (تهدید منافقین) بر ایمان مؤمنین افزوده گردید و گفتند خدا ما را کافی است و او خوب وکیلی است [173]
پس مؤمنین بنعمت و فضل خدا برگشتند از حمراء الاسد یا بدر صغری و هیچ آسیبی بآنها نرسید و تابع خوشنودی خدا گردیدند و خدا صاحب فضل بزرگ است [174]
همانا حقیقة شیطانست که دوستان خود را میترساند پس شما (از مشرکین) نترسید و از من (که خدا هستم) بترسید اگر ایمان دارید [175]
ای رسول سرعت کافرین در کفر تو را محزون نگرداند آنهائی که سرعت در کفر میکنند همانا هرگز چیزی بخدا ضرر نمیرسانند خدا اراده نموده که در آخرت بهره‌ئی برای آنها نباشد و برای آنها عذاب عظیم آماده شده [176]
بحقیقت آنانکه بخریدند کفر را بایمان یعنی تبدیل کردند ایمان را بکفر هرگز ضرری بخدا نرسانده‌اند و برای آنان است عذاب دردناک [177]
نپندارند آنهائیکه کافر شدند که مهلت دادن ما بآنها برای آنها خیر است بلکه ما آنان را مهلت داده‌ایم تا اینکه گناه آنها زیاد گردد و عذاب خوار کننده برای آنها آماده شده است [178]

صفحه : 331

(توضیح آیات)

وَ لا تَحسَبَن‌َّ الَّذِین‌َ قُتِلُوا فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ أَمواتاً بَل أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقُون‌َ خطاب برسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نموده و شامل مؤمنین نیز میگردد و چنانچه بعضی از مفسرین گفته‌اند ممکن است که خطاب اینکه آیه نیز بدنبال خطاب جمله «فَادرَؤُا عَن أَنفُسِکُم‌ُ المَوت‌َ إِن کُنتُم صادِقِین‌َ» باشد.
مراد از موت در آیه شریفه از کار افتادن مراکز شعوری و عدم توانائی بر انجام کار است اینست که هر دو بدنبال احیاء ذکر شده چه آنکه پس از کلمه «أَحیاءٌ» هم ذکر ارتزاق که نوعی کار است شده و هم ذکر فرح و استبشار که از مراکز شعوری انسان چشمه میگیرد بمیان آمده. [پایان] «وَ لا تَحسَبَن‌َّ» البته مپندارید و گمان نبرید «الَّذِین‌َ قُتِلُوا فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ» که آنهائیکه در راه خدا کشته شدند «أَمواتاً» آنان مرده‌گانند «بَل أَحیاءٌ» بلکه آنها زندگانند «عِندَ رَبِّهِم» در نزد پروردگارشان روزی داده میشوند و ارتزاق مینمایند «فَرِحِین‌َ» آنان شادمانانند «بِما آتاهُم‌ُ اللّه‌ُ» بآنچه خدا بآنها عطاء نموده «مِن فَضلِه‌ِ» از فضل خود و بر نعمت آنها افزون کرده.
مفسرین گفته‌اند که آیه در شأن شهداء بدر و احد فرود آمده، شهداء بدر چهارده نفر بودند شش نفر از مهاجرین و باقی از انصار که در راه خدا کشته شدند و بعضی گفته‌اند آیه در شأن شهداء جنگ احد فرود آمده و آنها هفتاد مرد بودند چهار نفر از مهاجرین و باقی از انصار.
مفسرین از عبد اللّه بن عباس و إبن مسعود و جابر روایت کرده‌اند که رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بصحابه فرمود چون برادران شما روز احد شهید شدند حق تعالی روح آنها را در اجواف مرغان سبز بال جای داد که در هوای بهشت طواف کنند و بر شاخه‌های طوبی آشیانه سازند و از جویبار فردوس آب خورند و از مطعومات بهشت بخورند و بوقت استراحت مقیل ایشان قنادیل زرین است که در سایه

صفحه : 332
عرش آویخته و ایشان گویند خداوندا چه کسی خبر دهد یاران و برادران ما را از اینکه نعمت که یافته‌ایم تا رغبت ایشان بجهاد و اجتهاد در آن زیاد گردد حق تعالی برای شناسائی حال آنان اینکه آیه را فرستاد و مؤید اینکه روایت حدیث مشهوری است که از رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نقل شده که در باره جعفر بن أبی طالب که در غزوه احد شهید گردید فرموده
«رأیت له جناحان یفر بهما مع الملائکة فی الجنة
. یعنی جعفر را دیدم که با دو بال با ملائکه در بهشت پرواز میکرد.
اینکه دو حدیث اشاره بعلو درجه شهداء و مقام ارجمند آنها است و دلیل واضحی است برای اثبات بقای انسان پس از مرگ در عالمی که فوق اینکه دنیا و واسطه بین عالم دنیا و عالم قیامت است که آخرین مقام سیر انسان است که آنچه در کمون او بالقوه مخفی بود بفعلیت میرسد و دیگر حالت منتظره‌ئی برای وی باقی نمیماند.
و در محل خود مبرهن گردیده که انسان دارای شئونات و فضائل و کراماتی است که دست قدرت ازلی در کمون خلقت اینکه نوع از خلقت گذارده از عقل و نفس و روح و روان و جسم و برای هر یک از اینکه عطیات درجات و مراتبی است که ممکن است آدمی و هر فردی از بشر در هر یک از اینکه فضائل بدرجات عالی برسد و نیز چنانچه در جای خود ثابت گردیده انسان برای بقاء خلق شده نه برای فناء زیرا محقق گردیده که حقیقت انسان ترکیب شده از روح و بدن است و در هر نشأه از مراتب سیرش بایستی روح با بدن مناسب بآن مرتبه باشد.
سؤال- چون بعیان می‌بینیم انسان وقتی مرد و روح از بدنش مفارقت کرد پس از چند روزی بدن فاسد و مندک گردیده پس از آن روح و نفس که گفته شده بدن غلاف روح است و هر جا نفس و روح هست بایستی با بدن همراه باشد. و از آنطرف بدلیل عقل و نقل ثابت گردیده که انسان پس از مرگ منتقل میگردد بعالم برزخ پس در عالم برزخ وی را چگونه بدنی است که بآن باقی باشد آیا روح در بدن دیگر میرود و اینکه تناسخی است که بطلان آن محقق گردیده.

صفحه : 333
پاسخ- چنانچه در جای خود مبرهن گردیده و ببرهان و وجدان می‌یابیم که بدن ما دو طرف و دو جنبه دارد یکی متغیر و متجدد و فانی که آنی بیک حال باقی نمیماند و ثابت گردیده که لا ینقطع اجزاء او میمیرد و از نو زنده میشود و اینکه مطلب برای اهلش محسوس است.
و دیگری ثابت و دائم و اینکه لب‌ّ و حقیقت بدن محسوس است که همیشه با روح همراه است و شاهد بر اینکه مطلب اینکه است که اگر در مدت حیات چندین مرتبه شکل و عوارض بدن تو مثل مقدار و کیفیات وی از طراوت و فرسودگی و چاقی و لاغری تو کم و زیاد شود و تغییر و تبدیل یابد چیزی از بدن تو یعنی بدنی که جزء انسانیت و شخصیت تو است و بآن تشخیص فردی پیدا نموده‌ئی کم و زیاد نمیشود و تو بوجدان می‌یابی که آن بدنیکه محل نفوذ روح تو است پا بر جا و برقرار است، و نیز دیگران با تغییر عوارض بدن ظاهری از تو همان می‌بینند که قبلا دیده بودند با اینکه در علوم جدیده ثابت گردیده که علی الدوام اجزاء بدن در تغییر و تبدیل دائمی است پیر با آن همه تغییر در شکل و قیافه همان جوان است و جوان همان کودک است.
آیا ممکن است یک شیئی وحدانی از یک جهت هم متغیر و متجدد باشد و هم ثابت بدیهی است که هرگز ممکن نیست زیرا که تجدد و حدوث مخالف و نقیض یکدگرند و اجتماع نقیضین در یک محل از محالات عقلیه بشمار میرود.
پس از اینجا بخوبی میتوان فهمید که آن بدنی که جزء انسان و از مشخصات او بشمار میرود و از اول عمر تا آخر باقی است غیر از اینکه بدن محسوس است و آن جوهر است نه عرض و غلاف روح است و اینکه بدن از عوارض خارجیه بشمار میرود، در کتاب «معاد یا آخرین سیر بشر» تا اندازه‌ئی راجع بقالب مثالی و عالم برزخ بحث شده بآن جا رجوع شود.
خلاصه پس از آنکه از طریق وجدان و برهان ثابت گردیده که انسان پس از مردن یا متنعم است بانواع نعمتها مثل همین آیه که در باره فضیلت شهداء آمده و غیر اینها یا معذب

صفحه : 334
است مثل قوله تعالی در آل فرعون «النّارُ یُعرَضُون‌َ عَلَیها غُدُوًّا وَ عَشِیًّا» و غیر آن که دلالت واضح دارد بر بقاء بدن پس از موت.
و با اینکه نزد دانشمندان محقق گردیده که نفس انسان مجرد از ماده است و در تعریف انسان گفته‌اند «جسم نامی متحرک بالارادة ناطق» که معلوم میشود نفس با بدن که جزء ماهیت او است همیشه و در هر نشأه‌ئی همراه هست.
خلاصه از اینها که گفته شد و غیر اینها که فضلاء گفته‌اند و بدلیل عقلی و نقلی ثابت گردیده معلوم میشود که نه روح و نه بدن انسان پس از مرگ معدوم نمیگردد، و نیز سرش اینکه است که انسان بایستی برای ادراک نعمتهای جسمانی یا عذابهای جسمانی دارای بدن باشد و نمیتوان گفت داخل بدن دیگری خارج از خود میگردد که بنا بر اینکه تناسخ لازم آید و بطلان تناسخ نیز بعقل و نقل ثابت گردیده، پس گوئیم در باطن اینکه بدن کثیف بدن لطیفی است که لب و جوهر و حقیقت اینکه بدن محسوس است که آنرا قالب مثالی گویند و آن بدن لطیف از شدت لطافت و نورانیت بسرعت میتواند مخصوصا اگر با روح کامل باشد در اقطار عالم سیر کند و دیگر زمان و مکان مانع او نیست زیرا که او فوق زمان و مکان و در عالم مافوق الطبیعه است.
و شاید مقصود از آن حدیث که فرمود جعفر پس از شهادت با دو بال طیران میکند همان قالب مثالی باشد، و همین طور که برای پرندگان بالهای جسمانی است برای ارواح خصوصا شهداء بالهای روحانی است که پس از شهادت بدو بال ایمان و تقوی طیران میکنند. و نیز آن حدیث که فرموده شهداء در جوف مرغان سبز بال جای دارند و در هوای بهشت طواف میکنند تا آخر شاید اشاره بهمین جسم لطیف شهداء باشد که از شدت لطافت و نورانیت و سعه قوّت ایمانشان جنین قدرت و سعه وجودی دارید زیرا که اگر بخواهیم حدیث را بظاهرش بگذاریم ظاهرا منافی با شرافت نفس انسانی است مخصوصا شهداء که مقام آنها بالاتر از اینکه است که در جوف مرغی حبس گردند و بتوسط یک حیوانی آنها سیر در اطراف نمایند اینکه توجیهی است که ممکن است در اینکه روایت بشود

صفحه : 335
البته علم آن نزد خدا و اولیاء او است.
و ظاهرا اشاره بهمین بدن مثالی و برزخی دارد مثنوی مولوی که گفته:

روح را توحید اللّه خوشتر است غیر ظاهر دست و پای دیگر است

دست و پا در خواب بینی و ائتلاف آن حقیقت دان آن مدانش از گزاف

آن توئی که بی بدن داری بدن پس مترس از جسم جان بیرون شدن

روح دارد بی بدن بس کار و بار مرغ باشد در قفس بس بی قرار

باش تا مرغ از قفس آید برون تا ببینی هفت چرخ او را زبون
فَرِحِین‌َ بِما آتاهُم‌ُ اللّه‌ُ مِن فَضلِه‌ِ تا دو آیه بعد که در مقام تفضلات و کراماتی است که خدای تعالی بشهداء کرامت فرموده در اینکه آیات چند نکته یادآور میگردد:
1- مپندارید که شهداء مرده‌گانند بلکه آنها زنده‌اند که نمیمیرند.
2- «عِندَ رَبِّهِم» شهداء نزد پروردگارشان مثل ملائکه مقربین مقام عندیت دارند 3- «یُرزَقُون‌َ» و شهداء علی الدوام از خوان رحمت الهی و نعمتهای غیر متناهی او ارتزاق مینمایند.
4- «فَرِحِین‌َ بِما آتاهُم‌ُ اللّه‌ُ مِن فَضلِه‌ِ» شهداء همیشه در ظل‌ّ رحمت و الطاف بی پایان حق تعالی مسرور و خوشحالند و بآنچه بآنها عطاء گردانیده فرحناکند و بالاترین لذت و خوشی آنها در رضای پروردگار آنها است و ابتهاج زیادتر از اینکه تصور ندارند که مورد نظر لطف حق تعالی واقع گردیده‌اند.
5- وَ یَستَبشِرُون‌َ بِالَّذِین‌َ لَم یَلحَقُوا بِهِم مِن خَلفِهِم أَلّا خَوف‌ٌ عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنُون‌َ الخ.
و شادمانی میکنند بآنهائیکه در پشت آنهایند و هنوز ملحق بآنان نگردیده‌اند.
از آیه میتوان استفاده نمود که عالم برزخ فوق اینکه عالم دنیا و محیط و مستولی بر آنست و ارواح عالی از انبیاء و اولیاء و شهداء بلکه مؤمنین کاملا بر اوضاع اینکه عالم و افراد بشر و وقایعی که در آن واقع خواهد گردید اطلاع کامل

صفحه : 336
دارند چنانچه در روایتی رسیده که ارواح شبهای جمعه بکسانشان نزدیک و آنها را موعظه و نصیحت میکنند، و میشود اینکه آیه را شاهد بر آن گرفت و گفته شود ارواح شهداء از شدت سرور و ابتهاجی که از نعم الهی نصیبشان گردیده و خود مسرور و شادمانند نظر ببیت خود میکنند یعنی کسانیکه از اهل آنها هنوز ملحق بآنها نشده‌اند و شاید بآن احاطه و علمی که بآنها عطاء گردیده میدانند که آنها نیز شربت شهادت را خواهند نوشید اینکه است که مسرور و خوشحالند که آنها نیز بچنین مقامی خواهند رسید و با یکدیگر گویند آگاه باشید که آنها نیز مثل ما بمقامی خواهند رسید و در منزل امن و امان قرار میگیرند که دیگر نه خوفی از آینده و نه حزنی از گذشته برای آنها تصور ندارد زیرا که حیات دنیا است که محفوف بآلام و مصائب و بلیات است و چنانچه آیه خبر میدهد شهداء حیاتی دارند که در پیرامون آن مرگی نیست و سرور و ابتهاجی دارند که فناء در عقب ندارد و در ظل عرش رحمت الهی جاویدانند و اینکه منتهای فضل و رحمتی است که شهداء را بآن معزز و محترم گردانیده و اینکه توجیهی که در آیه نمودیم اگر چه گویا در گفتار مفسرین دیده نشده لکن ظاهرا با معنای آیه مناسب است [و اللّه العالم باسرار کلامه] یَستَبشِرُون‌َ بِنِعمَةٍ مِن‌َ اللّه‌ِ وَ فَضل‌ٍ وَ أَن‌َّ اللّه‌َ لا یُضِیع‌ُ أَجرَ المُؤمِنِین‌َ اینکه آیه مؤکّد همان آیات بالا است و بیان سرور و ابتهاج شهداء است بنعمتها و تفضلاتیکه پروردگارشان بآنها کرامت نموده و آخر آیه یعنی «وَ أَن‌َّ اللّه‌َ لا یُضِیع‌ُ أَجرَ المُؤمِنِین‌َ» مشعر بر اینکه است که اینکه تفضلات که در باره شهداء گفته شامل مؤمنین نیز میگردد زیرا که فضل و رحمت الهی نسبت ببندگان صالح عام است، آری البته شهداء که جان خود را در راه اطاعت امر خدا و یاری اسلام فدا داده‌اند البته برای آنها مزایا و کرامات زائد مهیّا و استحقاق دارند چنانچه آیه بعد مؤمنین را اختصاص میدهد بقوله تعالی:

صفحه : 337
الَّذِین‌َ استَجابُوا لِلّه‌ِ وَ الرَّسُول‌ِ مِن بَعدِ ما أَصابَهُم‌ُ القَرح‌ُ اینکه آیه در مقام معرفی مؤمنین است که جلو نام برده شده و آنها مجاهدین میباشند که پس از آنکه خدا و رسول را اجابت کردند پس از آنکه جراحتی بآنها اصابت نموده لِلَّذِین‌َ أَحسَنُوا مِنهُم وَ اتَّقَوا أَجرٌ عَظِیم‌ٌ «لِلَّذِین‌َ» خبر مقدم و مبتداء مؤخر «أَجرٌ عَظِیم‌ٌ» است و جمله در محل رفع خبر است برای «الَّذِین‌َ استَجابُوا» و «مِن بَعدِ» «مِن» بیانیه است نه «من» تبعیضیه، و ممکن است «من» «تبعیضیه» باشد نه بیانیه و اشاره باشد بآنهائیکه از مجاهدین باین دو صفت میباشند یعنی نیکوکار و با تقوی چنین مقاماتی و اجر عظیم برای آنها مهیّا گردیده نه تمامشان زیرا که چنانچه معلوم است تمام مجاهدین در خلوص و تقوی در یک درجه نمیباشند، در حدیث رسیده که خدمت رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم عرض شد بعضی از مجاهدین در جهاد نیّتشان خالص نیست برای کسب غنائم و زنهای اسیر بجنگ میروند حضرت فرمود
«لکل امرء ما نوی»
برای هر کسی است آنچه برای او نیّت نموده یعنی هر کسی آنچه از عمل قصد داشته بآن خواهد رسید.
و خلاصه اینکه آیه در مقام بیان مدح شهداء است آنهائیکه پس از آنکه زخم خورده و جراحت ببدنشان رسیده باز مداومت بجهاد مینمایند و آنان نیکوکار و متقی و پرهیزکارند برای آنان است اجر بزرگ.
از بعض عرفاء است که پس از بیان مقام شهداء چنین گفته کسی که حیاتش بنفس باشد مماتش برفتن روح او است از بدنش و کسیکه حیاتش بپروردگارش باشد منفک میگردد از حیات طبع بسوی حیات اصل و آن زندگانی حقیقیه است و وقتی که کشته شده بشمشیر شریعت حی‌ّ باشد و مرزوق چگونه باشد حال کسی که کشته باشد بشمشیر صدق و حقیقت.

هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد بعشق ثبت است بر جریده رحمت دوام ما

صفحه : 338
کاشانی گفته کشته شدگان در راه خدا دو صنفند مقتول بجهاد الاصغر و بذل نفس برای رضای خدا چنانچه ظاهر است و مقتول بجهاد اکبر و شکستن نفس و کشتن او بطریق حب‌ّ و شکستن نفس و قمع هوی چنانچه از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله روایت شده که پس از رجوع از بعض غزوات و جنگها فرمود از جهاد اصغر برگشتیم بسوی جهاد اکبر، و فرمود اینکه دو صنف از مجاهدین اینها مرده‌گان نیستند بلکه زنده‌اند و نزد پروردگارشان بحیات حقیقیه در حالیکه مجرد و برهنه گردیده‌اند از کثافات طبیعت مقربین میباشند نزد حضرت قدس روزی میخورند در بهشت معنوی از ارزاق المعنویة یعنی معارف و حقایق و استشراق الانوار و یرزقون در بهشت صوریه همان طوری که زندگان روزی میخورند از هر دو قسم «هم معنویه و هم صوریه» زیرا که بهشت را مرا نبی است بعضی معنویه و بعضی صوریه و برای هر یک از آنها درجاتی است بر حسب معارف و علوم و مکاسب و اعمال.
پس معنویه جنة الذات و جنة الصفات است و تفاضل درجات آنها باعتبار درجات معارف آنها است و ترقّی در ملکوت و عالم جبروت و عالم صورت در بهشت افعال و تفاوت درجات آنها باعتبار تفاوت اعمال و تدرج در مراتب عالم ملک من السموات العلی و بهشت جامع تمام اینها است، و آنچه در حدیث نسبت بشهداء احد رسیده پس
«طیر الخضر»
در حدیث اشاره باجرام سماویه و قنادیل مقصود کواکب است یعنی ارواح آنها تعلق دارد بنیّرات از اجرام سماویه نظر بنزاهت آنها و انهار بهشت منابع علوم و «مشارعها» یعنی ثمرات آنها از حالات و معارف و انهار و اثمار صوریه بر حسب بهشت معنویه با صوریه آنها زیرا که آنچه در دنیا یافت میگردد از خوردنیها و آشامیدنیها و سایر لذتها از پوشیدنیها و آنچه از آن لذت برده میشود تماما در آخرت و در عالم مثال موجود است و در طبقات سماویه لذیذتر و پاکیزه‌تر موجود است.
«یَستَبشِرُون‌َ» و نیز مسرورند بسبب نجات یافتن از عقاب که لازمه نقص

صفحه : 339
و تقصیرات و نجات یافتن از حزن بر قوت نعمتهای دنیا زیرا که رسیده‌اند بچیزیکه اشرف و اصفی و الذّ و ابقی است از بهشتهای افعال و فضلی که زائد است بر جنات صفات که برضوان نامیده شده ببهشت رضوان و بهشت ذات آن اجر ایمان آنها است. [پایان] پس لا بد است سالک راه آخرت را از بذل مال و بدن و روح تا آنکه برای وی انواع فتوح حاصل گردد و طمع را از لطف بی نهایت دوست قطع مکن چه لاف عشق زدی سر بباز و چابک باش. تفسیر روح البیان الَّذِین‌َ قال‌َ لَهُم‌ُ النّاس‌ُ إِن‌َّ النّاس‌َ قَد جَمَعُوا لَکُم فَاخشَوهُم فَزادَهُم إِیماناً وَ قالُوا حَسبُنَا اللّه‌ُ وَ نِعم‌َ الوَکِیل‌ُ الخ ترجمه آیات شده و واضح است و محتاج بتوضیح نیست. از جمله فضائل و محسناتیکه نسبت بمجاهدین فی سبیل اللّه شماره نموده باضافه بآنهائیکه گفته شد امور چندی است.
1- وقتی مردم ظاهرا آنان منافقین بودند که در جنگ احد یا در غزوات دیگر میخواستند مجاهدین مؤمنین را بترسانند بآنان میگفتند عدّه‌ئی که برای محاربه با شما آمده‌اند از قشون ابی سفیان یا غیر آنها عده بسیارند و شما تاب نبرد با آنها را ندارید بترسید و خود را در مهلکه نیندازید و تن بکشته شدن ندهید 2- «فَزادَهُم» إِیماناً» فضیلت دوم بجای اینکه مؤمنین مجاهدین از وسوسه آن شیاطین انسی رعب و ترسی در آنها ایجاب کند بر ایمان آنها افزوده میگردد و در جای خود بدلیل عقل و نقل مبرهن گردیده که ایمان قابل شدت و ضعف است آری هر قدر ایمان در اثر عبادت و طاعت و مجاهده با نفس بیشتر در قلب نفوذ کند قوت و شدت آن افزونی می‌یابد تا بجائی که مؤمن مثل کوه راسخ میشود و بادهای تند مخالفین آنرا تکان نمیدهد و از جای در نبرد.
3- در بیان گفتار نیک آنها است که از ما فی الضمیر آنان خبر میدهد که در پاسخ سخنهای ناروای منافقین گفتند «حَسبُنَا اللّه‌ُ وَ نِعم‌َ الوَکِیل‌ُ»

صفحه : 340
چون مؤمنین منافقین را میشناختند و میدانستند که آنها چون بظاهر اظهار ایمان میکنند و در باطن ایمان ندارند و وقتی مؤمنین مأمور بجهاد شدند آنها نیز بایستی باعتبار اظهارشان با آنها مماشات کنند اینکه بود که آنها را میترسانیدند و مؤمنین بر علیه آنان میگفتند «حَسبُنَا اللّه‌ُ» خدا ما را کافیست که هم در امور دنیا و هم در موقع رو برو شدن با دشمن ما را یاری نماید «وَ نِعم‌َ الوَکِیل‌ُ» و اتکاء و توکل ما بر او است که او خوب وکیلی است که تدبیر امور بدست قدرت او انجام گیرد.
خلاصه مؤمنین در پاسخ سخن منافقین اظهار ایمان و یقین ثابت نمودند و گویا اظهار میدارند که ما بازگشت بپروردگارمان کرده‌ایم و سر فرمان برداری بر اوامر رسولش نهاده‌ایم و حساب ما بر او است و او بخوبی بحساب ما خواهد رسید.
فَانقَلَبُوا بِنِعمَةٍ مِن‌َ اللّه‌ِ وَ فَضل‌ٍ لَم یَمسَسهُم سُوءٌ وَ اتَّبَعُوا رِضوان‌َ اللّه‌ِ 4- از فضائل و خصوصیات مجاهدین سه فضیلت است که در اینکه آیه نسبت بآنها مرعی داشته.
1- چون مجاهدین از روی خلوص نیت و استقامت در ایمان در عمل جهاد وارد شده بودند فرمود آنان بازگشت نمودند به نعمتی از ثواب و قبول اعمالشان که آنهم نعمتی است از نعمتهای بی‌پایان پروردگار آنها.
2- «وَ فَضل‌ٍ» یعنی آن بزرگواران از جهاد بازگشت نمودند اضافه بر جزاء و پاداش جان بازی آنها در راه خدا فضل زائدی که در خور تفضلات الهی است دریافته‌اند و آن قرب بجوار رحمت است و بآنها هیچ بدی و صدمه‌ئی نرسید 3- فضیلتی که از تمام فضائل بالاتر و شریف‌تر بشمار میرود اینکه است که اینها بازگشت کردند در حالیکه پیروی کرده‌اند خوشنودی پروردگارشان را.
وَ اللّه‌ُ ذُو فَضل‌ٍ عَظِیم‌ٍ فضل خدا نسبت بمجاهدین بسیار بزرگ است زیرا که آنان شرّ مشرکین

صفحه : 341
را از مؤمنین دفع مینمایند و نیز ثبات و استقامت بمؤمنین میدهند مخصوصا نسبت بمجاهدین که دیگر در یاری دین حق استقامت نمایند تا اینکه تفضلات عظیم شامل حال آنها گردد که هم در دنیا مظفر و فیروزمند گردند و بر کفار و مشرکین غالب شوند و هم در آخرت مقام بلندی را از درجات قرب احراز نمایند إِنَّما ذلِکُم‌ُ الشَّیطان‌ُ یُخَوِّف‌ُ أَولِیاءَه‌ُ فَلا تَخافُوهُم وَ خافُون‌ِ إِن کُنتُم مُؤمِنِین‌َ جمله مستأنفه اینکه آیات مربوط بآیه بالا «الَّذِین‌َ قال‌َ لَهُم‌ُ النّاس‌ُ الخ» مؤمنین را خاطر نشان میکند که اینها شیاطین انسی میباشند که دوستان خود را میترسانند و شما مؤمنین که دوستان شیاطین نیستید از وسوسه اینان نترسید اگر ایمان و اطمینان بخدا دارید زیرا که لازمه ایمان اتکاء و توکل بر خدا است و «نون» شرطیه آیه را خاتمه میدهد مشعر بر اینکه لازمه ایمان بلکه حقیقت ایمان همان تصدیق بعظمت و استیلاء و نفوذ قدرت خداوندی است که بایستی در قلب و روح مؤمن نفوذ نموده و بداند و تصدیق یقینی پیدا نماید که تمام قدرتها در مقابل قدرت عام او ناچیز است وقتی شخص مؤمن بر حسب ایمانش چنین تصدیق یقینی در قلب و روحش پدید گردید البته آنوقت است که تمام امید و اتکاء او بر خالقش میباشد و گوید «حَسبُنَا اللّه‌ُ وَ نِعم‌َ الوَکِیل‌ُ».
وَ لا یَحزُنک‌َ الَّذِین‌َ یُسارِعُون‌َ فِی الکُفرِ إِنَّهُم لَن یَضُرُّوا اللّه‌َ شَیئاً یُرِیدُ اللّه‌ُ أَلّا یَجعَل‌َ لَهُم حَظًّا فِی الآخِرَةِ وَ لَهُم عَذاب‌ٌ عَظِیم‌ٌ جمله مستأنفه، گویا رسول بسیار دلتنگ و محزون میگردید از کفر و شرک کافرین و مشرکین چنانچه آیات دیگر نیز مشعر بر همین است و خداوند برای تسلی دل رسولش و اینکه باو خاطر نشان کند و او را بیاگاهاند که اینکه می‌بینی برای کافرین نعمتهای دنیا است و از بعضی از تمتعات دنیوی محظوظند تو محزون مباش که در اثر منابع و منافع دنیوی اینها قوّت و زور پیدا نموده و بر علیه تو قیام مینمایند و بتو و بمؤمنین ضرر میرسانند هر قدر دولت و ثروت و تمتعات اینها زیاد گردد هرگز چنین قدرتی پیدا نمیکنند که بخدا «یعنی اولیاء

صفحه : 342
خدا» ضرری وارد آورند بلکه نعمتها و حظوظ دنیا بآنها داده شد زیرا که خدا دائم الفضل و قدیم الاحسان است و فرموده «لا أُضِیع‌ُ عَمَل‌َ عامِل‌ٍ مِنکُم مِن ذَکَرٍ أَو أُنثی» برای اینستکه خدا اراده کرده در آخرت بهره‌ئی و حظّی برای آنان نباشد اگر اعمال خوبی دارند بهره خود را از همین حیات دنیوی ببرند که رحمت و نعمتش نسبت بخلق عالم تمام گردد و احدی از فیض رحمت خدا بی بهره نگردد و مأیوس نشود.
إِن‌َّ الَّذِین‌َ اشتَرَوُا الکُفرَ بِالإِیمان‌ِ لَن یَضُرُّوا اللّه‌َ شَیئاً وَ لَهُم عَذاب‌ٌ أَلِیم‌ٌ بحقیقت آنانکه بخریدند کفر را بایمان یعنی تبدیل کردند ایمان را بکفر هرگز زیان بخدا نرسانند بسبب اشترائشان بلکه ضرر ایشان بخودشان عائد گردد و برای آنان است عذاب دردناک.
وَ لا یَحسَبَن‌َّ الَّذِین‌َ کَفَرُوا أَنَّما نُملِی لَهُم خَیرٌ لِأَنفُسِهِم إِنَّما نُملِی لَهُم لِیَزدادُوا إِثماً وَ لَهُم عَذاب‌ٌ مُهِین‌ٌ راجع بهمان آیه جلو است، یعنی نپندارند آن کسانیکه کافرند اینکه مهلت میدهیم آنها را بهتر و خوبی است ایشان را، و بنا بر قرائتی که سیاهی قرآن بآن نیست، خطاب برسولش نموده که تو گمان مبر مهلتی که بکافرین داده شده و از تمتعات دنیا آنان را خورسند گردانیده خیر و خوب و سعادت باشد برای آنها بلکه اینکه مهلت برای اینکه است که خوب بحیات دنیا مطمئن گردند و بخوبی خباثت قلب خود را ظاهر گردانند و آنچه از فسق و فجور از دستشان بر میآید از ضدیت با دوستان خدا و ظلم و ستم باولیاء او و فساد در زمین و بستن راه حق تعالی بر دوستان او و غیر اینها فروگذار ننمایند و وقتی که آنچه در سریره آنها مخفی بود ظاهر گردانیدند مستحق عذاب میشوند اینکه است که فرمود «وَ لَهُم عَذاب‌ٌ مُهِین‌ٌ» برای کافرین عذاب خوار کننده مهیّا گردیده یعنی در اثر اعمال بدشان مستحق عذاب گردیدند.

صفحه : 343

[سوره آل‌عمران (3): آیات 179 تا 184]

اشاره

ما کان‌َ اللّه‌ُ لِیَذَرَ المُؤمِنِین‌َ عَلی ما أَنتُم عَلَیه‌ِ حَتّی یَمِیزَ الخَبِیث‌َ مِن‌َ الطَّیِّب‌ِ وَ ما کان‌َ اللّه‌ُ لِیُطلِعَکُم عَلَی الغَیب‌ِ وَ لکِن‌َّ اللّه‌َ یَجتَبِی مِن رُسُلِه‌ِ مَن یَشاءُ فَآمِنُوا بِاللّه‌ِ وَ رُسُلِه‌ِ وَ إِن تُؤمِنُوا وَ تَتَّقُوا فَلَکُم أَجرٌ عَظِیم‌ٌ (179) وَ لا یَحسَبَن‌َّ الَّذِین‌َ یَبخَلُون‌َ بِما آتاهُم‌ُ اللّه‌ُ مِن فَضلِه‌ِ هُوَ خَیراً لَهُم بَل هُوَ شَرٌّ لَهُم سَیُطَوَّقُون‌َ ما بَخِلُوا بِه‌ِ یَوم‌َ القِیامَةِ وَ لِلّه‌ِ مِیراث‌ُ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ وَ اللّه‌ُ بِما تَعمَلُون‌َ خَبِیرٌ (180) لَقَد سَمِع‌َ اللّه‌ُ قَول‌َ الَّذِین‌َ قالُوا إِن‌َّ اللّه‌َ فَقِیرٌ وَ نَحن‌ُ أَغنِیاءُ سَنَکتُب‌ُ ما قالُوا وَ قَتلَهُم‌ُ الأَنبِیاءَ بِغَیرِ حَق‌ٍّ وَ نَقُول‌ُ ذُوقُوا عَذاب‌َ الحَرِیق‌ِ (181) ذلِک‌َ بِما قَدَّمَت أَیدِیکُم وَ أَن‌َّ اللّه‌َ لَیس‌َ بِظَلاّم‌ٍ لِلعَبِیدِ (182) الَّذِین‌َ قالُوا إِن‌َّ اللّه‌َ عَهِدَ إِلَینا أَلاّ نُؤمِن‌َ لِرَسُول‌ٍ حَتّی یَأتِیَنا بِقُربان‌ٍ تَأکُلُه‌ُ النّارُ قُل قَد جاءَکُم رُسُل‌ٌ مِن قَبلِی بِالبَیِّنات‌ِ وَ بِالَّذِی قُلتُم فَلِم‌َ قَتَلتُمُوهُم إِن کُنتُم صادِقِین‌َ (183)
فَإِن کَذَّبُوک‌َ فَقَد کُذِّب‌َ رُسُل‌ٌ مِن قَبلِک‌َ جاؤُ بِالبَیِّنات‌ِ وَ الزُّبُرِ وَ الکِتاب‌ِ المُنِیرِ (184)

صفحه : 344

[ترجمه]

هرگز خدا مؤمنین را وانگذارد بر آنچه شما منافقین بر آن هستید (بلکه آزمایش میکند) تا اینکه آدم خبیث بد عمل را از آدم پاک و طیّب تمیز دهد و هرگز خدا شما را مطلع بر غیب نمیگرداند و لکن خدا از بین پیمبران خود هر کس را خواهد بر میگریند (برای اطلاع بر غیب) پس بخدا و رسولان او ایمان آورید و اگر ایمان آرید و پرهیزکار گردید برای شما اجر بزرگی است [179]
و چنین گمان نکنند آنهائیکه بآنچه خدا از فضل خود بآنان عطا کرده بخل میورزند و آن عمل خیر باشد برای آنها بلکه برای آنها شر است در آنچه بخل ورزیدند و آنچه را که باید انفاق کنند انفاق نکردند در روز قیامت طوق کرده میشود بگردن آنها آنچه را که بخل کرده و نداده‌اند و از برای خدا است میراث اهل آسمانها و اهل زمین و خدا بآنچه میکنید آگاهست [180]
همانا بحقیقت خدا شنید سخن آنهائی را که گفتند خدا فقیر است و ماها اغنیاء و متمول میباشیم بزودی مقاله فاسد آنان را خواهیم نوشت و دیگر می‌نویسیم کشتن پدران آنها پیمبران را بناحق و میگوئیم بچشید عذاب آتش سوزنده را [181]
و اینکه عذاب حریق پشت آن اعمالی است که بدستهای خود پیش فرستادید و همانا خداوند نسبت ببندگان خود ظالم و ستمکار نیست [182]
آنهائیکه گفتند همانا خدا با ما عهد کرده که بهیچ پیمبری ایمان نیاوریم مگر اینکه بر ما قربانی بیاورد که آتش آنرا بخورد ای رسول بگو پیش از من رسولانی با معجزه‌ها آمدند و بآنچه از معجزه‌ها که خواستید آوردند پس برای چه آن پیمبران را کشتید اگر راست میگوئید [183]
(ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) اگر اینکه کفار تو را تکذیب کردند همانا پیمبران پیش از تو را که با معجزه‌ها و زبور و کتاب روشن آمدند تکذیب کردند [184]

صفحه : 345

(توضیح آیات)

ما کان‌َ اللّه‌ُ لِیَذَرَ المُؤمِنِین‌َ عَلی ما أَنتُم عَلَیه‌ِ حَتّی یَمِیزَ الخَبِیث‌َ مِن‌َ الطَّیِّب‌ِ در توجیه آیه چند وجه از مفسرین نقل شده:
1- مشرکین گفتند ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله تو ادعا میکنی هر کس بمن ایمان آرد از اهل بهشت است و خدا از او راضی است و آنکه بمن ایمان نیاورد از اهل جهنم است و خدا بر او خشمناک است اکنون بگو از ما کیست که بتو ایمان دارد و کیست که ایمان نیاورده خدای تعالی اینکه آیه را فرستاد.
2- رسول [ص] گفت امت مرا در گل بمن وا نمودند بر همان صورتهائی که بر آنند همان طوری که بر آدم عرضه نمودند و بر من معلوم کردند که کیست که بمن ایمان میآورد و کیست که بمن ایمان ندارد منافقین گفتند عجب است کار محمّد صلّی اللّه علیه و آله که ادعاء میکند آنهائی را که هنوز بدنیا نیامده‌اند و در کتم عدمند میدانم و منافقین در لشگر او و پیش روی اویند و نمیداند مؤمن کیست و کافر کدامند چون اینکه خبر بسمع رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله رسید بمنبر تشریف برد و پس از خطبه و حمد و ثنای الهی فرمود چیست که مردم مرا نمیشناسند و در علم من طعن میزنند و اگر از من بپرسند از امروز تا روز قیامت آنها را خبر دهم، عبد اللّه بن حذافة الهی برخواست و گفت یا رسول اللّه [ص] پدر من کیست حضرت گفت حذافة، عمر بن خطاب برخواست و گفت «رضیت باللّه ربا و بالإسلام دینا و بالقرآن اماما و بک نبیا فاعف عنا عفی اللّه عنک» ما راضی شدیم که خدای تعالی خدای ما است و اسلام دین ما و قرآن پیشوای ما و تو پیغمبر مائی ما را عفو کن که خدا تو را عفو کند فرمود «فهل انتم منتهون» و از منبر پایین آمد، عبد اللّه حذافة چون بمنزل رفت مادرش گفت ای پسر چرا مرا بر پیغمبر عرضه کردی گفت برای اینکه مردم سخنانی میگفتند خواستم تا حقیقت نسب خود را بدانم و اینکه سخن مردم بر تو راست است یا دروغ چون رسول اینکه گفت دیگر کسی نتواند چیزی بگوید. [سدی]

صفحه : 346
3- بهترین توجیه در اینکه است که بعضی از دانشمندان گفته‌اند اینکه خطاب بمؤمنین است «ما کان اللّه لیذرکم یا معشر المؤمنین علی ما انتم علیه من التباس المنافق بالمؤمن و المؤمن بالمنافق حتی یمیز المنافق من المؤمن» یعنی خدا چنین نیست که شما مؤمنین که آمیخته بمنافقینید را فرو گذارد و بین شما و آنها تمیزی قرار ندهد و خدا بر آنست که تمیز قرار دهد بین مؤمن و منافق و آن تمیز آنست که تکلیف بجهاد کند و امر نماید بتقویت کردن و نصرت دادن دین اسلام تا اینکه هر کس منافق است از جهاد سرپیچی کند و هر کس مؤمن است با رسول صلّی اللّه علیه و آله برخیزد و با اعداء دین بجنگد و اینکه آزمایش در جنگ احد ظاهر گردید.
بعضی از مفسرین در پاسخ سؤالی که ممکن است بشود و اینکه توهم پیش آید که خداوند میتوانست اینکه متمایز شدن پاک طینتان از بد سرشتان را از راه دیگری تأمین نماید بدون اینکه مردم را رو بروی یکدیگر با یک سلسله بلاهائی بنام امتحان قرار دهد یعنی در مردم چنین خاصیتی قرار میداد که خود آنان و خود مردم هم را شناخته و باین ترتیب مؤمن و منافق را از هم تمیز دهند و گفته برای همین توهم است که فرموده علم غیب و اطلاع از کنه روحی مردم مخصوص ذات الهی و برگزیدگان از پیمبران او است که بوسیله وحی آنها را بر کنه امور مطلع میگرداند و اینکه اطلاع بر غیب در عموم طبقات مردم نیست. [پایان] وَ ما کان‌َ اللّه‌ُ لِیُطلِعَکُم عَلَی الغَیب‌ِ وَ لکِن‌َّ اللّه‌َ یَجتَبِی مِن رُسُلِه‌ِ مَن یَشاءُ آیه اشاره باین است که حکمت الهی در نظام خلقت مقتضی اینکه است که شما را بر غیب مطلع نگرداند تا اینکه بدانید آنچه در قلبهای مردم است از ایمان یا کفر و لکن خدا برمیگزیند و اختیار میکند برای رسالت خود هر کسی را که بخواهد پس او را بر اموریکه غائب از حواس‌ّ شما است آگاه میگرداند و او را اختصاص میدهد بعلم غیب اشاره به اینکه که از رسولان هر کدام بهتر صلاحیت دارد برای تبلیغ و اصلاح خلق او را بعلم غیب اختصاص میدهد.

صفحه : 347
فَآمِنُوا بِاللّه‌ِ وَ رُسُلِه‌ِ وَ إِن تُؤمِنُوا وَ تَتَّقُوا فَلَکُم أَجرٌ عَظِیم‌ٌ خطاب بمؤمنین یا بتمام افراد بشر است که بخدا و رسولان او ایمان آرید و اگر ایمان آرید و متقی و پرهیزکار باشید برای شما است اجر عظیم نظر ببزرگی حق تعالی اجریکه برای مؤمنین با تقوی وعده داده بسیار بزرگ است.
و از «إِن» شرطیه در «وَ إِن تُؤمِنُوا» میتوان استفاده نمود که اجر عظیم مترتب میگردد بر ایمان و تقوی و شکی نیست که خدای متعال دائم الفضل کثیر الاحسان است و بدون ایمان و تقوی قدرت دارد ببنده ضعیف خود اجر بدهد و بوی احسان نماید لکن حکمت الهی بر اینکه استوار گردیده که بنده از طریق ایمان و تقوی لائق کرامتهای بی پایان گردد و تفاوت پیدا شود بین بنده مطیع و عاصی تا اینکه عدل الهی بر تمام جهانیان ظاهر گردد، و نیز انسان در اثر اطاعت و عبادت مرتبه عبودیت و بندگی پیدا کند و مستعد فیوضات غیر متناهی گردد البته فیوضات غیر متناهی محل قابل میخواهد تا وقتی انسان خود را از حضیض حیوانیت باوج انسانیت نرساند که آن منوط بایمان و تقوی است هرگز لایق کرامتهای غیر متناهی نخواهد گردید اینکه است که گفته‌اند ثواب استحقاقی است یعنی ایمان و تقوی اجر عظیم ایجاب مینماید.
وَ لا یَحسَبَن‌َّ الَّذِین‌َ یَبخَلُون‌َ بِما آتاهُم‌ُ اللّه‌ُ مِن فَضلِه‌ِ هُوَ خَیراً لَهُم بَل هُوَ شَرٌّ لَهُم جمله «لا یَحسَبَن‌َّ» دو طور توضیح شده: 1 مپندارند آنهائیکه از روی بخل و دنائت طبعشان از آنچه خداوند از روی فضل و کرم بآنان عطاء نموده از اموال بخل میورزند و گمان میکنند انفاق نکردن و مال را برای خود نگاه داشتن خوب است برای آنها مشهور اینکه طور جمله را معنی کرده‌اند، لکن از جماعتی مثل نافع و إبن کثیر و کسائی و ابو عمر نقل شده که آنها بخطاب میخوانند یعنی تو ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله مپندار که آنهائیکه بخل میورزند که بخل برای آنها بهتر باشد، و بنا بر معنی اول آیه در معنی چنین میشود که باید بخیلان گمان نکنند

صفحه : 348
بخل و انفاق نکردن مالیکه خدا بآنها کرامت کرده برای آنها بهتر باشد چنین نیست بلکه بخل ورزیدن برای آنها شرّ است.
سَیُطَوَّقُون‌َ ما بَخِلُوا بِه‌ِ یَوم‌َ القِیامَةِ از کتاب کافی از علی بن ابراهیم عن ابیه عن إبن ابی عمیر از عبد اللّه بن مسکان از محمّد بن مسلم است که گفته از ابا عبد اللّه علیه السّلام سؤال کردم از قول خدای تعالی «سَیُطَوَّقُون‌َ ما بَخِلُوا بِه‌ِ یَوم‌َ القِیامَةِ» فرمود ای محمّد احدی نیست از آنهائیکه نگاه داشتند چیزی از زکات مالشان را مگر اینکه خدای تعالی روز قیامت آنرا قرار میدهد اژدهائی که طوق میگردد بگردن او و گوشت او را میدرد تا وقتی که از حساب فارغ گردد پس از آن گفت همین است قوله تعالی «سَیُطَوَّقُون‌َ ما بَخِلُوا بِه‌ِ یَوم‌َ القِیامَةِ» یعنی آنچه را که از زکوة بخل کرده و نداده‌اند.
و بروایتی یونس از عبد اللّه بن سنان و او از ابی عبد اللّه علیه السّلام است که گفت رسول خدا فرمود نیست کسیکه ذره‌ئی از زکوة مالش را منع کند یعنی ندهد نخل خرما باشد یا زراعت یا کرم یعنی مو انگور مگر اینکه خدای تعالی خاک زمینش را از هفت طبقه زمین طوق میگرداند بگردنش تا روز قیامت و اخبار و احادیث باین مضامین بسیار رسیده که گناه مانع زکوة بسیار است و از گناهان کبیره بشمار میرود.
وَ لِلّه‌ِ مِیراث‌ُ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ وَ اللّه‌ُ بِما تَعمَلُون‌َ خَبِیرٌ مخصوص بخدا و برای او است میراث آسمانها و زمین- شاید اشاره باین باشد که مال در دست شما عاریه است و مالک حقیقی آن خدا است و تشبیه بارث برای اینکه باشد که مالیکه بدست شما است و پس از مرگ شما بازگشت بخدا که صاحب آنست مینماید و در اینکه چهار روزه دنیا برای امتحان در تصرف شما گذارده و از شما گرفته خواهد شد و خدا بآنچه شما در مال امانتی او تعالی عمل میکنید آگاهست.

صفحه : 349
لَقَد سَمِع‌َ اللّه‌ُ قَول‌َ الَّذِین‌َ قالُوا إِن‌َّ اللّه‌َ فَقِیرٌ وَ نَحن‌ُ أَغنِیاءُ بقرینه جمله بعد «سَنَکتُب‌ُ ما قالُوا وَ قَتلَهُم‌ُ الأَنبِیاءَ بِغَیرِ حَق‌ٍّ» ظاهرا اینکه گفتار از یهود است و شاید وقتی شنیدند آیه «مَن ذَا الَّذِی یُقرِض‌ُ اللّه‌َ قَرضاً حَسَناً الخ» را چنین گمان کرده باشند که خدا محتاج است که از بندگان قرض میطلبد و نیز چون میدیدند که بعضی از مؤمنین مبتلا بفقر و فاقه‌اند میگفتند اگر خدا غنی بود بمؤمنین وسعت میداد پس خدایشان قدرت ندارد مؤمنین را بی‌نیاز گرداند و پیمبرش باسم زکوة از متمولین پول میگیرد و بآنها میدهد از اینجا معلوم میشود خدا فقیر است و ما غنی و بی‌نیاز.
سَنَکتُب‌ُ ما قالُوا وَ قَتلَهُم‌ُ الأَنبِیاءَ بِغَیرِ حَق‌ٍّ مقصود از نوشتن نگهداری و ثابت بودن امر است چنانچه هر چه را بخواهند فراموش نشود می‌نویسند «سَنَکتُب‌ُ» یعنی آنچه اینها گفتند از سخنان ناهنجارشان در دفتر اعمالشان ضبط و ثبت میگردانیم.
اینکه گفتار آن بی خردان خواه یهودیان باشد چنانچه آیات نشان میدهد یا غیر آنها هر که چنین گفته، و نیز کشتن پیمبران بغیر حق یعنی بغیر حقی که در نظر آنان کشتن آنها صحیح باشد که اینکه دو گناهی است بسیار بزرگ، اولی بزرگتر از دومی است زیرا که فقیر بودن خدا ارائه میدهد عجز او را و عجز منافی با قدرت و اقتدار پروردگار عالم است، و شاید نظر بهمین عجز داشتن خدای تعالی و اینکه از قدرت و استیلای او نمیترسیدند که انبیاء را که رسولان خدا میباشند میکشتند و هیچ باک نداشتند، و گفته‌اند بنی اسرائیلیان هفتاد نفر از پیمبران را کشتند اینها عذابشان را ایجاب نمود.
وَ نَقُول‌ُ ذُوقُوا عَذاب‌َ الحَرِیق‌ِ ظاهرا اینکه قول که فرموده میگوئیم مقصود اینکه است که پس از مرگ بآنان گوئیم بچشید عذاب آتش سوزان را جزاء بگفتار رکیک و عمل قبیحتان.

صفحه : 350
ذلِک‌َ بِما قَدَّمَت أَیدِیکُم وَ أَن‌َّ اللّه‌َ لَیس‌َ بِظَلّام‌ٍ لِلعَبِیدِ اینکه آتش عذابی است که خودتان بدست خود ایجاب نمودید و مستحق آن گردیدید و خدای تعالی ظلم کننده ببندگان خود نیست و اینکه «ظلام» را بصیغه مبالغه آورده شاید برای اینکه باشد که خدای تعالی هیچ نحو ظلم و ستمی نسبت ببنده ضعیف خود روا ندارد و اینکه عذابهای کذائی که برای کافرین و گنهکاران مهیا نموده از روی عدل و پاداش اعمال خود آنها است و چون یکی از صفات حقیقی ذات الهی عدل است و لازمه دستگاه سلطنت خداوندی او چنین است در قیامت که هر چیزی بجای خود ظهور و بروز مینماید جهنم که در دادگاه الهی عبارت از زندان مجازات مجرمین و ناشی از اعمال بد آنها ظهور نموده مهیا گردد و اگر غیر از اینکه باشد منافی با عدل و نقض وعید و خلاف انذار قول رسولان است که برای هدایت خلق و اتمام حجت بایستی «بَشِیراً وَ نَذِیراً» باشند که باین وسیله هم مردمان را بترسانند از عذاب و هم آنان را مژده دهند بثواب تا اینکه خوف از عذاب و شوق بثواب محرّک عمل نیک گردد.
خلاصه جهنم و دار عذاب ناشی از عدل است که هر چیزی بجای خود قرار گرفته و در قیامت که هر موجودی بمنتهای کمال خود میرسد و بفعلیت اخیر خود نائل میگردد اعمال انسان خوب باشد یا بد آنهم بفعلیت اخیر و سر انجام خود خواهد رسید و البته غایت و نتیجه کفر و ظلم جز عذاب جهنمی چیز دیگری نخواهد بود که روی میزان عدل بایستی کافر و ظالم بنتیجه اعمال خود برسند مگر اینکه نظر به اینکه که فرموده «سبقت رحمتی غضبی» در محل قابل رحمت بر غضب سبقت گیرد و گنهکار مورد رحمت و عفو و بخشش واقع گردد.
الَّذِین‌َ قالُوا إِن‌َّ اللّه‌َ عَهِدَ إِلَینا أَلّا نُؤمِن‌َ لِرَسُول‌ٍ حَتّی یَأتِیَنا بِقُربان‌ٍ تَأکُلُه‌ُ النّارُ «الَّذِین‌َ» بدل قوله تعالی است در آیه پیش «لَقَد سَمِع‌َ اللّه‌ُ قَول‌َ الَّذِین‌َ قالُوا» یعنی آنهائیکه از یهودیان گفتند خدا فقیر و ما توانا میباشیم باز چنین گفتند که خدا بما عهد بسته که ایمان نیاوریم برسولی مگر وقتی که قربانی آورد

صفحه : 351
آتش بخورد.
کلبی روایت کرده که کعب بن اشرف و مالک بن ضیف و حی‌ّ بن اخطب و جماعت دیگر از یهودیان خدمت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم آمدند و گفتند ای محمّد [ص] تو ادعا میکنی که من پیمبر و از جانب خدا بپیمبری فرستاده شده‌ام و کتابی بمن داده و خدا با ما عهد کرده که بهیچ کسی که دعوی پیمبری میکند ایمان نیاورید مگر وقتی که قربانی آرد و آتش آنرا بخورد و اگر تو در اینکه ادعا صادقی قربانی بیاور و آتش آنرا بخورد تا ما بتو ایمان آریم.
مفسرین گفته‌اند قربانی کردن و غنیمت گرفتن بر بنی اسرائیل حلال بود هرگاه قربانی میکردند علامت قبولی آن اینکه بود که آتش سفیدی با صدای خفیفی آهسته میآمد و آن قربانی میسوخت- و حکم غنیمت هم چنین بود که وقتی مقبول نشده بود بحال خود میماند.
از عطاء نقل میکنند که گفته بنی اسرائیل چون ذبیحه میکشتند آنچه از گوشت نکوی او بود میآوردند در جائی که سقف نداشت و پیمبر وقت میآمد در آن محل و با خدا مناجات میکرد و بنی اسرائیل در بیرون مینگریستند که آتشی میآمد و آن قربانی را میگرفت و پیغمبر بسجده میافتاد.
از سدی نقل شده که گفته خدای تعالی ببنی اسرائیل فرمود بهیچ پیمبری ایمان نیارید مگر قربانی بیاورد که آتش آنرا بخورد تا نوبت بعیسی علیه السّلام و محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم رسد چون ایشان شما را دعوت کنند ایمان آورید و مطالبه قربانی نکنید اینکه بود که حق تعالی گفت باینها بگو:
قُل قَد جاءَکُم رُسُل‌ٌ مِن قَبلِی بِالبَیِّنات‌ِ وَ بِالَّذِی قُلتُم پیش از من پیمبران با معجزات بسیار آمدند که از جمله معجزات آنها شاید همین بوده و آنچه خواستید از معجزات آوردند فَلِم‌َ قَتَلتُمُوهُم إِن کُنتُم صادِقِین‌َ اگر شما با معجزاتیکه از آنها صادر شده ایمان آورده بودید پس چرا آنها

صفحه : 352
را مثل زکریّا و یحیی کشتید.
و لو اینکه اینکه خطاب سخط آمیز بیهودیان عصر رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است که آنان پیمبری نکشتند ولی چون آنها از نژاد بنی اسرائیل بودند و آباء و اجداد آنها عملشان چنین بوده چنانچه گفته‌اند هفتاد پیمبر را در زمانشان کشتند با آن همه معجزاتیکه از آنها ظاهر شده بود و چون شما در قساوت و پلیدی مانند هم میباشید اگر در آن زمان بودید با آنها در قتل پیمبران و فساد با هم همدست میشدید و چون راضی بفعل آنها هستید مانند آنها میباشید.
فَإِن کَذَّبُوک‌َ فَقَد کُذِّب‌َ رُسُل‌ٌ مِن قَبلِک‌َ جاءُوا بِالبَیِّنات‌ِ وَ الزُّبُرِ وَ الکِتاب‌ِ المُنِیرِ «الزُّبُرِ» جمع زبور است و گفته‌اند آن کتابی است که مقصور باشد بر حکم مأخوذ از «زبرت الشی‌ا اذا حبسته» و یا بمعنی زاجر است مأخوذ از «زبرته اذا زجرته» و کتاب در عرف قرآن آنچیزی است که متضمن شرایع و احکام باشد و لذا در همه مواضع قرآن کتاب و حکمت متعاطف واقع شده‌اند.
[منهج الصادقین] ظاهرا مقصود از آیه تسلیت رسول است که پیمبران سلف با آنهمه معجزات آمدند و آباء و اجداد اینها دانسته و فهمیده پس از اتمام حجت آنها را تکذیب نمودند و چه قدر رنجها که از کفار مخصوصا از یهودیها کشیدند پس تکذیب اینان چیز تازه‌ئی نیست.

صفحه : 353

[سوره آل‌عمران (3): آیات 185 تا 192]

اشاره

کُل‌ُّ نَفس‌ٍ ذائِقَةُ المَوت‌ِ وَ إِنَّما تُوَفَّون‌َ أُجُورَکُم یَوم‌َ القِیامَةِ فَمَن زُحزِح‌َ عَن‌ِ النّارِ وَ أُدخِل‌َ الجَنَّةَ فَقَد فازَ وَ مَا الحَیاةُ الدُّنیا إِلاّ مَتاع‌ُ الغُرُورِ (185) لَتُبلَوُن‌َّ فِی أَموالِکُم وَ أَنفُسِکُم وَ لَتَسمَعُن‌َّ مِن‌َ الَّذِین‌َ أُوتُوا الکِتاب‌َ مِن قَبلِکُم وَ مِن‌َ الَّذِین‌َ أَشرَکُوا أَذی‌ً کَثِیراً وَ إِن تَصبِرُوا وَ تَتَّقُوا فَإِن‌َّ ذلِک‌َ مِن عَزم‌ِ الأُمُورِ (186) وَ إِذ أَخَذَ اللّه‌ُ مِیثاق‌َ الَّذِین‌َ أُوتُوا الکِتاب‌َ لَتُبَیِّنُنَّه‌ُ لِلنّاس‌ِ وَ لا تَکتُمُونَه‌ُ فَنَبَذُوه‌ُ وَراءَ ظُهُورِهِم وَ اشتَرَوا بِه‌ِ ثَمَناً قَلِیلاً فَبِئس‌َ ما یَشتَرُون‌َ (187) لا تَحسَبَن‌َّ الَّذِین‌َ یَفرَحُون‌َ بِما أَتَوا وَ یُحِبُّون‌َ أَن یُحمَدُوا بِما لَم یَفعَلُوا فَلا تَحسَبَنَّهُم بِمَفازَةٍ مِن‌َ العَذاب‌ِ وَ لَهُم عَذاب‌ٌ أَلِیم‌ٌ (188) وَ لِلّه‌ِ مُلک‌ُ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ وَ اللّه‌ُ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ قَدِیرٌ (189)
إِن‌َّ فِی خَلق‌ِ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ وَ اختِلاف‌ِ اللَّیل‌ِ وَ النَّهارِ لَآیات‌ٍ لِأُولِی الأَلباب‌ِ (190) الَّذِین‌َ یَذکُرُون‌َ اللّه‌َ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلی جُنُوبِهِم وَ یَتَفَکَّرُون‌َ فِی خَلق‌ِ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ رَبَّنا ما خَلَقت‌َ هذا باطِلاً سُبحانَک‌َ فَقِنا عَذاب‌َ النّارِ (191) رَبَّنا إِنَّک‌َ مَن تُدخِل‌ِ النّارَ فَقَد أَخزَیتَه‌ُ وَ ما لِلظّالِمِین‌َ مِن أَنصارٍ (192)

صفحه : 354

[ترجمه]

‌هر نفسی (شربت) مرگ را خواهد چشید و جز اینکه نیست که در قیامت پاداش اعمال شما بالتمام داده میشود و کسیکه از آتش نجات یافت و در بهشت داخل گردید چنین کسی حقیقة فائز گردیده (و بسعادت رسیده) و حیات دنیا نیست مگر متاع فریبنده [185]
بخدا قسم که البته شما از قبل مالتان و نفسهایتان آزمایش خواهید شد و از سخنان ناروای آنهائیکه پیش از شما بآنها کتاب عطا شده و نیز از مشرکین اذیت بسیار بشما میرسد و اگر شما صبر کنید و پرهیزگار باشید همانا آن سبب تقویت نفس و قوت اراده است [186]
یاد کن وقتی را که خدا میثاق گرفت از آنهائی که بآنها کتاب عطا کرده که همانا البته (آنچه در آنست) برای مردم بیان کنند و پنهان ندارند آنان عهد خدا را پشت سر انداختند (و بآن عمل نکردند) و آیات کتاب را بپول اندک فروختند پس بد معامله‌ئی کردند [187]
ای رسول گمان مکن که آنهائیکه خوشحالند بآنچه کردند از پوشیدن نعت تو و دوست دارند که مردم بآنچه از (عمل خیر) نکرده‌اند ستایش کنند البته گمان مدار که از عذاب نجات یابند و برای آنها عذاب دردناک آماده شده [188]
و مخصوص بخداست مملکت آسمانها و زمین و خدا بر هر چیزی توانا است [189]
همانا در آفرینش آسمانها و زمین و پشت هم بر آمدن شب و روز آیات و نشانه‌هائی است برای صاحبان عقل [190]
آنکسانیکه خدا را نشسته و ایستاده و خوابیده یاد میکنند و در آفرینش آسمانها و زمین فکر میکنند و میگویند ای پروردگار ما اینها را بیهوده نیافریده‌ئی تو از هر عیب و نقصی منزه و مبرائی ما را از عذاب آتش نگه دار [191]
ای پروردگار ما کسی را که داخل آتش کنی وی را خوار کرده‌ئی و برای ستمکاران دوست و یاوری نخواهد بود [192]

صفحه : 355

(توضیح آیات)

کُل‌ُّ نَفس‌ٍ ذائِقَةُ المَوت‌ِ نفس چنانچه اهل لغت گفته‌اند بر چند معنی آمده: 1- بمعنی تن 2- جان 3- حیات 4- ذات 5- شیئی 6- همّت 7- اراده 8- انفة و حمیت و ظاهرا نفس در اینجا بمعنی تن انسان است که هر تنی و هر نفری از افراد بشر طعم مرگ را خواهد چشید.
ابو هریره از حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم روایت کرده که چون خدای تعالی خاک آدم را از زمین برداشت و از آن آدم را آفرید زمین بخدا نالید از آنچه از آن برداشته بود حق تعالی فرمود من هر چه از تو برداشته‌ام بتو دهم و هیچ آدمی نباشد مگر اینکه او را در بقعه‌ئی دفن کنند که خاک او را از آنجا گرفته باشند بیانش قوله تعالی «مِنها خَلَقناکُم وَ فِیها نُعِیدُکُم وَ مِنها نُخرِجُکُم تارَةً أُخری) وَ إِنَّما تُوَفَّون‌َ أُجُورَکُم یَوم‌َ القِیامَةِ خدای متعال بشر را باین آیات میآگاهاند و آنان را خاطر نشان میکند که بدانند و ملتفت باشند که حیات دنیا مرگ در عقب دارد و هر کس بپاداش عمل خود خواهد رسید از خیر و شرّ و اینکه آیه و بسیار از آیات دیگر باین مضمون که برای هر عملی اگر خوب باشد پاداش خوب می‌یابد و اگر بد باشد مجازات بد خواهد داشت دلیل واضح است که انسان در عمل مختار است اجباری در کار نیست زیرا که هر دانشمندی حکم میکند که عمل اجباری کننده او نه استحقاق ثواب دارد و نه عقاب اگر ثواب تفضلا عطاء گردد عاصی بهیچ معنائی مستحق عقاب نخواهد گردید با اینکه آیات و اخبار پر است که برای گنهکار دار عذاب مهیا گردیده فَمَن زُحزِح‌َ عَن‌ِ النّارِ وَ أُدخِل‌َ الجَنَّةَ فَقَد فازَ یعنی کسیکه در قیامت از آتش دور گردید و نجات یافت و او را داخل بهشت گردانیدند چنین کسی فائز گردیده بفیوضات الهی و در مقام امن و امان در جوار

صفحه : 356
رحمت حق تعالی قرار گرفته.
قوله تعالی «وَ بَینَهُما حِجاب‌ٌ» یعنی بین اهل بهشت و اهل جهنم حجاب و پرده‌ئی است بنام اعراف و آن محلی است بین جنة و نار [إبن عباس و مجاهد] و جبائی گفته اعراف در شرف آن محل است و بقولی اعراف صراط است وَ عَلَی الأَعراف‌ِ رِجال‌ٌ در اینکه مقصود از رجال کیانند بقولی آنها جماعتی میباشند که حسنات و سیئاتشان مساوی است و سیئاتشان حائل میگردد بین آنان و بهشت و حسناتشان حائل میگردد بین آنها و جهنم و میمانند تا وقتی که خدا بین آنها حکم کند آنچه بخواهد پس از آن آنان را داخل بهشت میگرداند.
[إبن عباس و إبن مسعود] یَعرِفُون‌َ کُلًّا بِسِیماهُم آیه صریح است در اینکه برای بشر غیر از بهشت و دوزخ مقام دیگری هست و آن اعراف است و آن مقامی است بین بهشت و جهنم.
و آن مکان عالی مرتفعی است بین بهشت و جهنم، مفسرین گفته‌اند در آن مردانی میباشند چنانچه آیه خبر میدهد که جلالت قدر و مقامشان بدرجه‌ئی است که هر کس را بسیما و علاماتی میشناسند و در تفسیر جلد سیزدهم در سوره اعراف آیه 44 در اینکه اعراف چیست و مقصود از حجاب و اهل اعراف کیانند و در قیامت اعراف در چه محل واقع است و گفتار بعضی از مفسرین و بیان بعض احادیثی که از حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و ائمه طاهرین علیهم السلام رسیده که علی علیه السّلام و اوصیاء او صلوات اللّه علیهم رجال اعرافند در جلد سیزدهم مخزن العرفان در سوره اعراف آیه 44 اندازه‌ئی بیان شده هر کس خواهد بآن جا رجوع کند از حضرت رسول [ص] روایت کرده‌اند که چون از سکان جهنم سؤال شد که آنان کیانند فرموده برای جهنم درهائی است:
باب اول الهاویه و در آن منافقینند، باب دوم الجحیم و در آن مشرکینند

صفحه : 357
باب سوم سقر و در آن صائبونند، باب چهارم لظی در آن جان و ابلیس و مجوسند باب پنجم الحطمه و در آن جای یهودیان است، باب ششم السعیر و در آن جای نصاری است، باب هفتم نار و آن جای موحدین معصیت کاران است که سه روز داخل جهنم میگردند الی آخر روایت.
در تفسیر روح البیان گفته بدان بعد از آتش یعنی دوری از آتش و دخول در بهشت و اجتناب از معاصی و مسارعت بطاعات میسر میگردد و سبب آن فرار از نفس و دخول در مقام قلب حاصل میشود همانا کسیکه در حرم قلب داخل گردید در محل امن و امان قرار گرفته، چنانچه خدای تعالی فرموده «وَ مَن دَخَلَه‌ُ کان‌َ آمِناً» و کسیکه سوی حرم قلب واصل گردید حقیقة از انواع الم فارغ گردیده و اینکه بمدت عاجله یعنی بهشت دنیای او است، بعضی عارفین گفته بهشت عاجله آن بهشت معرفت است و اینکه بزرگ‌ترین اسباب دخول بهشت کلمه اخلاص و توحید است خدا ما و شما را موفق دارد.
پس بدان که نفسها سه قسمند قسمتی از آن میمیرند و حشری برای بقاء ندارند مثل سایر حیوانات و قسمتی در دنیا میمیرند و در آخرت محشور میگردند مثل نفوس انسان و ملائکه و جن و شیاطین، و قسمی در دنیا میمیرند و در دنیا و آخرت محشور میگردند جمیعا و آن نفوس خواص از انسانی است چنانچه حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرموده
«المؤمن حی‌ّ فی الدارین»
بنا بر اینکه در دنیا او را موت معنوی است چنانچه رسول [ص] بآن اشاره نموده بقوله مؤمن در دنیا و آخرت زنده است با اینکه در دنیا مرده است و بهمین معنی آنحضرت اشاره نموده که «موتوا قبل ان تموتوا» و آن عبارت است از فناء فی اللّه باللّه للّه- و برای وی است در دنیا حیات معنوی قوله تعالی «أَ وَ مَن کان‌َ مَیتاً فَأَحیَیناه‌ُ وَ جَعَلنا لَه‌ُ نُوراً یَمشِی بِه‌ِ فِی النّاس‌ِ» و آن بقاء است بنور اللّه، پس در قول اول «کل شی‌ء ذائقة الموت» اشاره باین است که هر نفسی مستعد است برای فناء فی اللّه پس لا بد برای او موت است پس کسیکه موتش باسباب باشد حیات او نیز

صفحه : 358
بتوسط اسباب است و کسیکه فناء او باللّه باشد بقاء او نیز باللّه است «و انما توفّون اجورکم علی قدر تقواکم و فجورکم» کسیکه دوری جوید از نار طبیعت و خارج گردد از جحیم طبع بر دو قدم شریعت و طریقت در بهشت حقیقت داخل گردد. [پایان] وَ مَا الحَیاةُ الدُّنیا إِلّا مَتاع‌ُ الغُرُورِ و نیست متاع دنیا و نعمتهای آن مگر اینکه انسان را گول میزند و مغرور میگرداند لکن کسیکه بدنیا پشت کند و رو بآخرت نماید و زیادتر از قدر حاجت از دنیا طلب نکند و بایمان و تقوی خود را از عذاب جحیم نجات دهد فائز گردیده بفیوضات بزرگ از رسیدن بمقامات بهشتی و حشر با اولیاء اللّه و نعمتهائی که نه چشمی دیده و نه گوشی شنیده و نه بخاطری خطور کرده «اللهم‌ّ ارزقنا» لَتُبلَوُن‌َّ فِی أَموالِکُم وَ أَنفُسِکُم وَ لَتَسمَعُن‌َّ مِن‌َ الَّذِین‌َ أُوتُوا الکِتاب‌َ مِن قَبلِکُم وَ مِن‌َ الَّذِین‌َ أَشرَکُوا أَذی‌ً کَثِیراً در لام «لَتُبلَوُن‌َّ» قسم مندرج است که خداوند قسم یاد میفرماید که البته شما مسلمانها را در مورد امتحان واقع میسازیم، اشاره به اینکه که بمجرد اینکه اظهار ایمان نمائید از شما پذیرفته نمیگردد مگر وقتی که در مورد امتحان واقع گردید، و در اینکه آیه بیان کرده که شما بچند چیز آزمایش میگردید:
1- در مالهای خودتان بکم شدن و تلف گردیدن یا بزکوة دادن و انفاق نمودن و بردباری شما در موقع خسران مال و نیز راجع بجمع کردن و ذخیره نمودن که از کجا بدست آرید و در چه محلی مصرف نمائید.
2- «وَ أَنفُسِکُم» و نیز شما آزمایش میشوید در نفسهای خودتان بصبر در موقع اذیت کفار در جنگ یا در مرض که صبر و تحمل و بردباری شما بچه درجه است.
3- «وَ لَتَسمَعُن‌َّ» و اینکه سخنان ناهنجار بشنوید از آنهائیکه بآنها کتاب داده شده یعنی یهود و نصاری.

صفحه : 359
4- «وَ مِن‌َ الَّذِین‌َ أَشرَکُوا» و نیز از آنهائیکه شرک آوردند «أَذی‌ً کَثِیراً» سخنانی از مشرکین میشنوید که از گفتار آنان بسیار متأذی و نگران میگردید و شاید مقصود از «أَذی‌ً کَثِیراً» چنین باشد که شما آزمایش میشوید از تمام اینها که گفته شد تا معلوم شود که در ثبوت ایمان و استحکام آن در چه درجه و پایه‌ئی میباشید.
مفسرین گفته‌اند مقصود از «الَّذِین‌َ أَشرَکُوا» کعب بن اشرف و اتباع او میباشند که رسول صلّی اللّه علیه و آله و اصحاب را هجو کردند و مشرکین را در بد گفتن بمسلمانان تحریص مینمودند و غزل میگفتند و در آن ذکر زنهای مسلمانان را میآوردند و آنها را بانواعی بسیار ایذاء میکردند تا اینکه خداوند او را بدست بعضی از مسلمانان کشته گردانید و بدرک رسانید و چون در جای دیگر در اینکه تفسیر تا اندازه‌ئی شرحش داده شده برای اینکه تکرار نشود از تفصیلش خودداری نمودیم.
و نیز گفته‌اند سبب نزول آیات اینکه بود که رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نامه‌ئی بفنحاص بن عازورا بدست ابی بکر فرستاد و او را باسلام دعوت نمود و بنماز و زکات ترغیب کرد و گفت اگر او سخن ناملایمی گفت باو جواب نده تا بمن برگردی ابی بکر رفت و نامه را بوی داد چون وی مطالعه کرد گفت مگر خدای شما بما محتاج است که از ما چیز میخواهید ابو بکر گفت میخواستم شمشیر بکشم سفارش رسول صلّی اللّه علیه و آله بنظرم آمد هیچ نگفتم و برگشتم اینکه بود که خدای تعالی اینکه آیه را فرستاد.
خلاصه اینکه آیه مؤمنین را چنانچه ظاهر است خاطر نشان میکند که خدای تعالی شما را بانواع و اقسام بلاها و آفاتیکه از قبل مالتان و جانتان بشما میرسد و آن اذیتهائی که از قبل کفار و مشرکین از گفتار و ناسزائیها که نسبت بخودتان و پیمبرتان میدهند بهمه اینها امتحان میگردید.
وَ إِن تَصبِرُوا وَ تَتَّقُوا فَإِن‌َّ ذلِک‌َ مِن عَزم‌ِ الأُمُورِ خطاب متوجه بمؤمنین است که اگر بر اذیتهای کفار صبر کنید و از غیر

صفحه : 360
فرمان خدا و رسول خودداری نمائید و عمل بر خلاف نکنید اینکه از ثبات و استواری بر دین است، اشاره به اینکه که از اینکه دو صفت که میتوان گفت اس‌ّ صفات حسنه و مایه تمام صفات پسندیده انسانی است که ممکن نیست کسی بدون اینکه دو فضیلت دارای کمال انسانیت گردد ممکن است آدمی در اثر صبر و متانت و تقوی و خودداری بر آنچه بر خلاف وظیفه مؤمن کامل است عمل کند چنان روح فضیلت و متانت و استقامت در دین و ثبات بر عمل صالح در آن احداث گردد که دارای قوّت عزم و اراده قوی گردد و همین عزم ثابت و اراده قوی است که انسان را بمراتب عالیه میرساند.
وَ إِذ أَخَذَ اللّه‌ُ مِیثاق‌َ الَّذِین‌َ أُوتُوا الکِتاب‌َ لَتُبَیِّنُنَّه‌ُ لِلنّاس‌ِ وَ لا تَکتُمُونَه‌ُ چنانچه مفسرین گفته‌اند و از آیه نیز میتوان استفاده نمود در مقام مذمت اهل کتاب است که با اینکه خداوند از اهل کتاب یعنی یهود و نصاری عهد و میثاق گرفت که آنچه در تورات و انجیل است از حلال و حرام و اوصاف نبی خاتم صلّی اللّه علیه و آله برای مردم بیان کنند و چیزی از فضائل او را کتمان ننمایند آنان بر عکس خلاف عهد نمودند «فنبذوه وراء ظهورهم» آنها عهد و فرمان خدا را پشت سر انداختند، اشاره به اینکه که حکم خدا را مخالفت کردند و بدست فراموشی سپردند و ابدا بآن نظر ننمودند.
وَ اشتَرَوا بِه‌ِ ثَمَناً قَلِیلًا فَبِئس‌َ ما یَشتَرُون‌َ و با عهد و میثاق خدا مخالفت کردند و آیات کتاب را معامله کردند و آنرا ببهای اندک بیمقدار فروختند و آن بد معامله‌ئی بود که کردند زیرا که آن معامله ربح نداشت بلکه زیان آور بود.
چنانچه گفته‌اند اینکه عمل عوام و سفله یهودیان بود که حق را بباطل یعنی بمال بی مقدار دنیا میفروختند که چون هر سال از احبار و علمایشان پول میگرفتند و علمایشان آنها را وامیداشتند بر کتمان حق که مبدأ ضرر بریاست آنها بخورد و نیز برای خوش آمدنشان و پول گرفتن از آنها آیات تورات و انجیل را ببهای

صفحه : 361
اندک که بدست آورند و پنهان میکردند و عمل آنان چنان ایجاب مینمود که نعیم جاودانی را بحطام فانی بی مقدار دنیوی تبدیل کنند و خود را مورد غضب الهی و سخط او در آورند.
آیه مشعر بر اینکه است که اظهار حق واجب است و کتمان آن در مورد لزوم جایز نیست و برای علماء لازم است که احکام و اصول دیانت را بعوام بفهمانند و در موقع شهادت و فتوا کتمان ننمایند.
از ثعلبی نقل شده که در تفسیر خود گفته حسن و عمّار روایت کرده که حکم بن عتبه از نجم خزاز روایت کرده که از علی بن أبی طالب شنیدم که فرمود «حق تعالی فرا نگرفت بر اهل جهل که تعلیم گیرند تا اینکه فرا گرفت بر اهل علم که تعلیم دهند و بعد از آن چهل حدیث برای من بیان کرد.
و محمّد بن کعب گفته بر عالم حلال نیست که بر علم خاموش شود و جاهل را که بر جهل ساکت گردد و بعد از آن در باره عالم اینکه آیه را تلاوت فرمود «وَ إِذ أَخَذَ اللّه‌ُ مِیثاق‌َ الَّذِین‌َ أُوتُوا الکِتاب‌َ الخ» و در باره جاهل اینکه آیه را خواند «فَسئَلُوا أَهل‌َ الذِّکرِ إِن کُنتُم لا تَعلَمُون‌َ».
و از قتاده نیز روایت شده که آیه مذکور برای بیان عهدی است که خدا از علماء فرا گرفته که آنچه میدانند بگویند و پنهان نکنند زیرا که کتمان آن مؤدی بهلاکت ابدی است پس واجب است بر هر کس که عالم بکتاب آسمانی است خواه تورات و انجیل خواه قرآن که احکام و اوامر آنرا بمردمان برساند و اخفای آن ننماید تا بعذاب اخروی گرفتار نگردد. [منهج الصادقین] لا تَحسَبَن‌َّ الَّذِین‌َ یَفرَحُون‌َ بِما أَتَوا وَ یُحِبُّون‌َ أَن یُحمَدُوا بِما لَم یَفعَلُوا آیه ترجمه شده و واضح است و محتاج بتوضیح نیست، و خلاصه اینکه چنانچه مفسرین گفته‌اند آیه در بیان مذمت کسانی است که خود را ستایش میکنند بآنچه نکرده‌اند، و نیز آن میثاقیکه خدای تعالی از آنها گرفته بود که اوصاف محمّد صلّی اللّه علیه و آله که در کتابشان آمده بگویند پنهان کردند و دوست دارند که مسلمانان

صفحه : 362
باعمال نکرده آنان را ستایش کنند و آنها را از علماء و دانشمندان بحساب آرند فَلا تَحسَبَنَّهُم بِمَفازَةٍ مِن‌َ العَذاب‌ِ وَ لَهُم عَذاب‌ٌ أَلِیم‌ٌ «لا تَحسَبَن‌َّ» اول دو طور توجیه شده بعضی گفته‌اند خطاب بخود رسول است که تو چنین گمان مکن که آنان خوشحالند بآنچه کرده‌اند، و بعضی «یحسبن» بیاء غائب خوانده‌اند یعنی خود کافرین که چنین کرده‌اند و بعهد خدا عمل نکردند و دوست دارند ستوده شوند گمان نکنند که از عذاب نجات یافته‌اند چنین نیست که گمان کرده‌اند و برای آنها عذاب دردناک آماده شده و گفته‌اند «تَحسَبَنَّهُم» دوم میشود آنرا تأکید همان معنی اول گرفت «الَّذِین‌َ یَفرَحُون‌َ» مفعول اول و «بِمَفازَةٍ مِن‌َ العَذاب‌ِ» مفعول دوم.
وَ لِلّه‌ِ مُلک‌ُ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ وَ اللّه‌ُ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ قَدِیرٌ و برای خدا و ملک او و در تصرف او است مملکت آسمانها و زمین و او بر هر چیزی از ایجاد و اعدام آن توانا است.
بعض از مفسرین گفته قریش از یهود پرسیدند معجزه موسی علیه السّلام چه بود گفتند ید بیضاء و عصا و معجزات دیگر را بمیان آوردند، از معجزه عیسی [ع] سؤال کردند زنده شدن مردگان و شفاء مرضی و باقی معجزات او را گفتند، نزد رسول صلّی اللّه علیه و آله آمدند گفتند ما از معجزات موسی [ع] و عیسی [ع] خبر یافته‌ایم از تو هم معجزه میخواهیم اگر کوه صفا را طلا کنی آنرا علامت یگانگی خدای تو میدانیم و ایمان میآوریم اینکه بود که حق تعالی اینکه آیه را فرستاد إِن‌َّ فِی خَلق‌ِ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ وَ اختِلاف‌ِ اللَّیل‌ِ وَ النَّهارِ لَآیات‌ٍ لِأُولِی الأَلباب‌ِ «لِأُولِی الأَلباب‌ِ» صاحبان عقلی را گویند که خالص شده باشد از اوهام.
ظاهرا چون مشرکین دلیل خواستند برای اثبات وحدانیت و وحدت خدای تعالی اینکه آیه فرود آمد که آنها را خاطر نشان کند که نظر کنند بخلقت و آفرینش آسمانها و زمین و گردش اجزاء عالم و چگونگی در آمدن شب در روز و روز در شب و حرکت دوری و عدم استکاک و ولوغ در هم و بهم پیوستگی موجودات و نظامی

صفحه : 363
که در سراسر عالم برقرار است و از وحدت عالم وحدت آفریننده او را بنگرند و نزد شخص عاقل متفکر مخفی نیست که وحدت صنع دلیل بر وحدت صانع است و نیز نظام عالم که هر چیزی در جای خود قرار گرفته و حکمتی که در موجودات و در هر یک از اجزاء عالم در آسمانها و زمین و آنچه بین آنها بنظر میآید تماما شاهد بارزی است بر علم و قدرت و حکمت آفریننده آنها الَّذِین‌َ یَذکُرُون‌َ اللّه‌َ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلی جُنُوبِهِم وَ یَتَفَکَّرُون‌َ فِی خَلق‌ِ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ رَبَّنا ما خَلَقت‌َ هذا باطِلًا ظاهرا آیه در مقام اوصاف و فضیلت صاحبان عقل است که کسانیکه عقلشان خالص گردیده و از شوائب اوهام خالی شده اوصافشان چنین است که در همه حال ایستاده و نشسته و بر پهلو خوابیده خدا را یاد میکنند و در آفرینش و عجائب آفرینش آسمانها و زمین تفکر مینمایند و بزبان حال و قال میگویند ای پروردگار ما اینکه عالم مجلل و اینکه نظام بدیع که در سراسر موجودات سماوی و ارضی پدیدار است بیهوده نیافریده‌ئی بلکه غایت و فائده بزرگی در نظر بوده ممکن است گفته شود مقصود از ذکری که صاحبان عقل در تمام حالات از حال ایستادگی و نشسته‌گی و موقعیکه بپهلو افتاده‌اند دارند و از آن غافل نمیگردند آن ذکر قلبی و سرّی باشد که با فکر همراهست وقتی انسان در باطن خود علی الدوام توجه بمبدء و خدای خود داشته باشد و در تمام حالات متذکر و مشغول یاد او باشد چنین کسی چنین فضیلت و شرافتی برای او پدید آید و توان گفت که در تمام حالات مشغول ذکر است.
سُبحانَک‌َ فَقِنا عَذاب‌َ النّارِ از صفات «اولی الالباب» یعنی صاحبان عقل اینکه است که در مقام مناجات عرض میکند ای پروردگار ما اینکه عالم را با اینکه نظام که در تمام آن حکمت و مصلحت نمودار است بیهوده خلقت ننموده‌ئی اشاره به اینکه که صاحب عقل و دانش بآن نور قلبش و فهم ذکاوتش که در اثر ذکر و یاد خدا نصیبش شده و قلبش جلاء

صفحه : 364
یافته گویا بنور قلبش برای او پدید میگردد که اینکه عالم مجلل و ایجاد بنی آدم بیهوده خلقت نشده بلکه پشت اینکه عالم عالمی است و عقب اینکه پرده اسراری است و انسان با اینکه همه اسرار خلقت که در کالبد او تعبیه شده بمرگ فانی نمیگردد چگونه ممکن است تصور شود که انسانی که بید قدرت الهی آفریده شده با اینکه همه اسراریکه در کمون او است فانی گردد البته چنین نخواهد بود بلکه سرّ بزرگی در نظر است و باید دار جزائی باشد که هر فردی بنتیجه اعمال خود برسد و اگر غیر از اینکه باشد وجود انسان لغو و بی ثمر خواهد بود و کار لغو از ساحت کبریائی اله عالم خارج است اینکه است که صاحبان عقل علی الدوام بقال و حال خدای خود را میخوانند و نجات از عذاب آتش غضب پروردگارشان را میطلبند.
رَبَّنا إِنَّک‌َ مَن تُدخِل‌ِ النّارَ فَقَد أَخزَیتَه‌ُ وَ ما لِلظّالِمِین‌َ مِن أَنصارٍ مقول قول صاحبان عقل است که در مقام مناجات میگویند ای پروردگار ما کسی را که داخل در آتش کنی او را خوار کرده‌ئی و از نظر رحمت انداخته‌ئی و برای ستمکاران یار و یاوری نیست.
در تفسیر روح البیان راجع باین آیات بیانی دارد که برای توضیح مختصری از آنرا ترجمه مینمائیم:
و «فَقِنا عَذاب‌َ النّارِ» یعنی «من عذاب النار» و آن پاداش کسانی است که آنرا نمیشناسند (یعنی نمیدانند که آسمانها و زمین بیهوده آفریده نشده) و گفته فائده فاء در «فَقِنا» آن علم صاحبان عقل است بچیزی که برای آن آسمانها و زمین آفریده شده و استعاره است و در آن اشاره است بعظمت ذکر خدا و اشاره بسه مرتبه ذکر است: 1- ذکر بزبان 2- تفکر بقلب 3- معرفت بروح زیرا که ذکر بزبان منجر میگردد بذکر قلب و آن تفکر است در قدرت خدا و ذکر قلب منجر میگردد بمقام روح پس باین واسطه حقایق اشیاء را میشناسد و مشاهده میکند حکم الهی را در خلقت خدا و پس از مشاهده میگوید «رَبَّنا

صفحه : 365
ما خَلَقت‌َ هذا باطِلًا» پس سزاوار است که مؤمن در تمام احوال بزبانش ملازم ذکر خدا باشد تا اینکه بقلبش سرایت نماید پس برسد بذکر روح و برای او یقین و معرفت حاصل گردد و از ظلمت جهل خلاص شود و منور گردد بنور معرفت و بعضی گفته‌اند معنی «لا إِله‌َ إِلَّا اللّه‌ُ» برای عوام یعنی نیست معبودی مگر خدا، و برای خواص نیست محبوبی و نه مقصودی مگر خدا، و برای اخص خواص نیست موجودی مگر خدا زیرا که چنین کسی در اینکه حالت مستهلک گردیده در بحر شهود پس مشعر بچیزی نیست مگر خدای تعالی و از تفسیر صفی نقل شده که برای توحید چهار مرتبه است و آن تقسیم است بلب و لب اللب و قشر و برای فشر نیز قشر است و مثل زده‌اند برای افهام ضعیفه بجوز در قشر بالا و قشر سفلی زیرا که در آن دو قشر است و یک لب و در آن لب روغن است و آن لب لب است.
پس مرتبه اول از توحید اینکه انسان بزبان بگوید «لا إِله‌َ إِلَّا اللّه‌ُ» و قلبش خالی باشد از آن یا منکر باشد مثل منافق. دوم اینکه قلب او تصدیق کند بمعنی مثل عوام مسلمین و آن اعتقاد است، سوم اینکه آنرا مشاهده کند بواسطه نور الهی و آن اینست که ببیند اشیاء را صادرة من الواحد القهّار.
چهارم اینکه نبیند در وجود الّا وجودا واحدا و آن مشاهدة الصدیقین است و آن فناء در توحید است یعنی او از رؤیت نفسش فانی گردیده.
پس اولی موحد است بمجرد زبان و فائده آن حفظ مال و جان او است در دنیا از شمشیر، و الثانی موحد است بمعنی اینکه بقلبش معتقد است بمفهوم لفظ آن و قلبش خالی از کذب است بآنچه اعتقاد کرده و عقد قلب بر آن بسته لکن انشراحی و انقباضی برای او نیست و اینکه حفظ میکند صاحبش را از عذاب آخرت اگر با اینکه حال بمیرد و بواسطه معاصی ضعیف نشده باشد.
و سوم موحدی است باین معنی که مشاهده نمیکند مگر فاعل واحد را وقتی برای او مکشوف گردید که بالحقیقة فاعلی برای او نیست اینطوریکه بر او

صفحه : 366
هست زیرا که چنین کسی عقد قلب بسته و بهمین عقد قلبی است که در ضعیف کردن معاصی حیله میکند که آنرا تحلیل کند و آنرا بدعت نامند.
چهارم موحّد است بمعنی آنکه نمی‌بیند غیر از واحد و اینکه غایة القصوی است در توحید.
پس اول مثل پوست اول است در جوز و دوم مثل پوست دوم است در آن و سوم مثل لب‌ّ آن و چهارم مثل روغنی است که از آن جوز و بادام بیرون میآورند و همین طور که پوست اول جوز فائده‌ئی در آن نیست و تلخ است همین طور توحید بمجرد زبان فائده‌ئی در آن نیست لکن مدتی برای حفظ لب لازم است و همچنین مجرد اعتقاد مفهوم بدون کشف کثیر النفع است نسبت باول که مجرد نطق بلسان باشد و ناقص القدر است نسبت بکشف و المجاهدة که انشراح قلب و باز شدن صدر و اشراق نور حق تعالی در آن پدید گردد و همین است مراد قوله تعالی «أَ فَمَن شَرَح‌َ اللّه‌ُ صَدرَه‌ُ لِلإِسلام‌ِ فَهُوَ عَلی نُورٍ مِن رَبِّه‌ِ» و نیز قوله تعالی «فَمَن یُرِدِ اللّه‌ُ أَن یَهدِیَه‌ُ یَشرَح صَدرَه‌ُ لِلإِسلام‌ِ» و همان طور که لب نفس است نسبت بقشر زیرا که آن مقصود است لکن باز خالی نیست از شوب نسبت بروغن آن همچنین اینکه توحید خالی نیست از ملاحظه غیر و التفات بکثرت مخلوقات نسبت بکسیکه نبیند مگر واحد حق را. [پایان] بروایتی معصوم فرموده «لا تتفکروا فی اللّه فانکم لا تقدرون قدره» میگوید در ذات خدا تفکر نکنید که شما بقدر او نرسید- و او را بسزای او نشناسید، و مبادی جلال و عظمت او را در نیابید- نه از آنکه جلال او پوشیده است بر خلق بلکه از آنکه بس ظاهر و روشن است، و بصیرت آدمی بس ضعیف و عاجز طاقت دریافت آن ندارد بلکه در آن مدهوش و متحیّر و سرگردان میشود، همچون خفاش که بروز بیرون نیاید از آنکه چشم او ضعیف است، طاقت نور آفتاب ندارد- اینکه خود درجه عوام است، اما بزرگان و صدیقان را قوت اینکه نظر باشد گاه گاه اما بر دوام نه- همچون مردم که در قرص آفتاب یک نظر میتوانند کرد

صفحه : 367
اما بیش از یک نظر نه که اگر مداومت کند بیم نابینائی بود، پس اگر خواهد که تفکر کند در عجائب صنع وی میکند که هر چه در وجود است همه نوری است از انوار قدرت و عظمت حق جل‌ّ جلاله، و اگر طاقت دیدن قرص آفتاب بر دوام ندارد، طاقت دیدن شعاع نوری که بر زمین است را دارد و از آن جز روشنائی و دانائی نیفزاید. [تفسیر کشف الاسرار]

صفحه : 368

[سوره آل‌عمران (3): آیات 193 تا 200]

اشاره

رَبَّنا إِنَّنا سَمِعنا مُنادِیاً یُنادِی لِلإِیمان‌ِ أَن آمِنُوا بِرَبِّکُم فَآمَنّا رَبَّنا فَاغفِر لَنا ذُنُوبَنا وَ کَفِّر عَنّا سَیِّئاتِنا وَ تَوَفَّنا مَع‌َ الأَبرارِ (193) رَبَّنا وَ آتِنا ما وَعَدتَنا عَلی رُسُلِک‌َ وَ لا تُخزِنا یَوم‌َ القِیامَةِ إِنَّک‌َ لا تُخلِف‌ُ المِیعادَ (194) فَاستَجاب‌َ لَهُم رَبُّهُم أَنِّی لا أُضِیع‌ُ عَمَل‌َ عامِل‌ٍ مِنکُم مِن ذَکَرٍ أَو أُنثی بَعضُکُم مِن بَعض‌ٍ فَالَّذِین‌َ هاجَرُوا وَ أُخرِجُوا مِن دِیارِهِم وَ أُوذُوا فِی سَبِیلِی وَ قاتَلُوا وَ قُتِلُوا لَأُکَفِّرَن‌َّ عَنهُم سَیِّئاتِهِم وَ لَأُدخِلَنَّهُم جَنّات‌ٍ تَجرِی مِن تَحتِهَا الأَنهارُ ثَواباً مِن عِندِ اللّه‌ِ وَ اللّه‌ُ عِندَه‌ُ حُسن‌ُ الثَّواب‌ِ (195) لا یَغُرَّنَّک‌َ تَقَلُّب‌ُ الَّذِین‌َ کَفَرُوا فِی البِلادِ (196) مَتاع‌ٌ قَلِیل‌ٌ ثُم‌َّ مَأواهُم جَهَنَّم‌ُ وَ بِئس‌َ المِهادُ (197)
لکِن‌ِ الَّذِین‌َ اتَّقَوا رَبَّهُم لَهُم جَنّات‌ٌ تَجرِی مِن تَحتِهَا الأَنهارُ خالِدِین‌َ فِیها نُزُلاً مِن عِندِ اللّه‌ِ وَ ما عِندَ اللّه‌ِ خَیرٌ لِلأَبرارِ (198) وَ إِن‌َّ مِن أَهل‌ِ الکِتاب‌ِ لَمَن یُؤمِن‌ُ بِاللّه‌ِ وَ ما أُنزِل‌َ إِلَیکُم وَ ما أُنزِل‌َ إِلَیهِم خاشِعِین‌َ لِلّه‌ِ لا یَشتَرُون‌َ بِآیات‌ِ اللّه‌ِ ثَمَناً قَلِیلاً أُولئِک‌َ لَهُم أَجرُهُم عِندَ رَبِّهِم إِن‌َّ اللّه‌َ سَرِیع‌ُ الحِساب‌ِ (199) یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا اصبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا وَ اتَّقُوا اللّه‌َ لَعَلَّکُم تُفلِحُون‌َ (200)

صفحه : 369

[ترجمه]

ای پروردگار ما بدرستیکه شنیدیم ما ندای ندا کننده را که میخواند خلق را بسوی ایمان و ایمان آوردیم ای پروردگار ما پس گناهان ما را بیامرز و بدیهای ما را بپوشان و ما را با نیکوکاران بمیران (یعنی با آنها محشور گردان [193]
ای پروردگار ما بما عطاء نما آنچه را که از قبل رسولانت بما وعده داده‌ئی و ما را روز قیامت رسوا مگردان همانا تو خلف وعده نخواهی کرد [194]
پس پروردگار آنها دعای آنان را اجابت کرد (و فرمود) من عمل هیچ عمل کننده‌ئی از شما (مؤمنین) را مرد باشد یا زن ضایع نمیگردانم بعضی از شما از بعض دیگرید آنکسانیکه از وطنشان مهاجرت کردند و از شهرشان بیرونشان کردند و در راه رضای من اذیت کشیدند هم کشتند و هم کشته شدند البته گناهان آنها را میپوشانم و البته آنان را داخل میگردانم در بهشتهائی که از زیر (درختها یا غرفه‌های آن) نهرها جریان دارد اینکه پاداشی است از جانب خدا و نزد خدا است ثواب نیکو [195]
ای رسول رفت و آمد کسانی از کفار در شهرها تو را نفریبد [196]
زندگانی دنیا تمتعی است اندک پس از آن جایگاه آنها جهنم است و آن بد قرارگاهی است [197]
لکن کسانی که خدا ترس و پرهیزگار شدند برای آنها بهشتهائی آماده شده که از زیر آن نهرها جریان دارد و جایگاه جاودانی آنها است که از نزد خدا پیش‌کش شده و آنچه نزد خدا است برای نیکوکاران بهتر است [198]
و همانا بعضی از اهل کتاب کسی است که بخدا و آنچه بسوی شما (مؤمنین) فرود آمده و آنچه بسوی آنها نازل شده ایمان میآورند در حالیکه خاشع و متواضعند برای خدا و آیات را ببهای اندک نفروشند چنین جماعتی پاداش آنها نزد پروردگار آنها است و خدا حساب بندگان را بسرعت میکشد [199]
ای کسانیکه ایمان آورده‌اید صبر کنید بر اطاعت خدا و بالخصوص در جهاد با کفار و آماده باشید برای جهاد در سر حدّها و پرهیزگار باشید شاید رستگار شوید
.

صفحه : 370

(توضیح آیات)

رَبَّنا إِنَّنا سَمِعنا مُنادِیاً یُنادِی لِلإِیمان‌ِ أَن آمِنُوا بِرَبِّکُم فَآمَنّا گفته‌اند ایقاع فعل بر مسمع و حذف مسموع بجهت دلالت وصف مسمع است و مسموع در آن مبالغه است و در تنکیر منادی و اطلاق آن و بعد از آن در تقیید آن بایمان تعظیم و تفخیم شأن منادی است زیرا که هیچ منادی ایمان نیست.
و اینکه اینکه منادی کیست اکثر مفسرین گفته‌اند آن محمّد صلّی اللّه علیه و آله است که مردم را بایمان دعوت کرده.
و محمّد بن کعب قرطی و قتاده گفته‌اند آن قرآن است زیرا که بسیاری از افراد بشر رسول را ندیده‌اند لکن قرآن بآنها رسیده.
هر کدام باشند نظر باطلاق آیه بهتر اینکه است که گفته شود منادی حقیقی رب‌ّ العالمین است که بزبان رسولان و سفراء خود مردم را بایمان میخوانند و منادیان مخفی از روحانیین و بشر بقول و عمل و بزبان و دل در ظاهر و در خفاء علی الدوام در گوش دل مردم طنین اندازند که بپروردگار خود ایمان آرید و برای او شریک قرار ندهید زیرا که دل محل ودیعه الهی است و نیز فطرت بشر بر توحید است اگر غرض و مرض در او نباشد انسان بفطرت اولیه خود روی دلش بسوی پروردگارش میباشد و بسوی او نگران است و حرف حق را بدل و جان میپذیرد.
اینکه است که آنهائی که دلشان در اثر دوام ذکر خدا که وصفشان در آیه پیش گذشته که آنها در همه حال ایستاده و نشسته و بپهلو خوابیده مشغول ذکر خدایند شاید چنین اشخاصی «باذن واعیه» و آن گوش تصفیه شده و بنور ایمان پر گردیده آن ندای مخفی را میشنود اینکه است که دلشان بآب رحمت الهی پر گردیده بزبان و دل گویند «فَآمَنّا» پس گویند:

صفحه : 371
رَبَّنا فَاغفِر لَنا ذُنُوبَنا وَ کَفِّر عَنّا سَیِّئاتِنا وَ تَوَفَّنا مَع‌َ الأَبرارِ در دل و جان و زبان بیاد حق تعالی مشغول و در مقام مناجات میگویند ای پروردگارا ما ایمان آوردیم پس گناهان و لغزشهای ما را عفو کن و ما را بمیران با نیکوکاران از صالحین بندگان خود.
رَبَّنا وَ آتِنا ما وَعَدتَنا عَلی رُسُلِک‌َ وَ لا تُخزِنا یَوم‌َ القِیامَةِ و نیز آیه مقول قول ذاکرین است که در مقام دعا و طلب حاجت از قاضی الحاجات عرض میکنند خدایا ما بدل و جان شنیدیم منادیان که در وادی شریعت ما را خواندند «وَ أَنِیبُوا إِلی رَبِّکُم» و بازگشتیم و گردن نهادیم چه میشود که از راه لطف بار دیگر ما را بخوانی و اینکه دل مرده ما را زنده کنی که بما وعده داده‌ئی «دَعاکُم لِما یُحیِیکُم» و بما عطاء کن آنچه را که بتوسط رسولان خود بما وعده داده‌ئی از نعمتهای دنیوی و اخروی و آن مقامات محموده و بهشتهای موعود و ما را در قیامت در اثر مخالفت و اعمال زشتمان نزد بندگان صالح خود از انبیاء و اولیاء و صلحاء مؤمنین خوار مگردان.
إِنَّک‌َ لا تُخلِف‌ُ المِیعادَ بعضی از مفسرین گفته اینکه کلام مستأنف است یعنی تو خلاف نکن وعده‌ئی که بمؤمن داده‌ئی که او را ثواب دهی و دعای او را اجابت نمائی و با اینکه معلوم است هیچ وقت خدای تعالی خلف وعده نخواهد نمود چنین کلامی از اهل تقوی از جهت انقطاع بخدا و تضرّع و شکسته نفسی است بسوی او مثل قوله تعالی «رَب‌ِّ احکُم بِالحَق‌ِّ» با اینکه محققا حکم خدا حق است.
فَاستَجاب‌َ لَهُم رَبُّهُم أَنِّی لا أُضِیع‌ُ عَمَل‌َ عامِل‌ٍ مِنکُم مِن ذَکَرٍ أَو أُنثی «فَاستَجاب‌َ» متفرع بر دعاء و مناجات اولی الالباب است که پس از اینکه آنها بزبان حال و قال پروردگار خود را از روی نیاز و دعا خواندند بآنها خاطر نشان میکند که بدانند وعده خدا حق است که «اجیب دعوة المضطرین» اجابت میکنم دعوت هر کس را که روی دل بمن آرد و اینکه ضایع نمیکنم عمل هیچ

صفحه : 372
عمل کننده‌ئی را مرد باشد یا زن.
بَعضُکُم مِن بَعض‌ٍ بعضی از شما از بعض دیگر میباشند یعنی همه از مرد و زن در انسانیت مشترکید و مناط صحت ایمان و عمل است زن از مرد پیدا شده و مرد از زن و همه از یک پدر و مادر.
از ضحاک نقل شده که گفته یعنی هیچ فرقی در طاعت بین مردان و زنان نیست و از روی خلقت یکی میباشند و از روی اطاعت یکی هستند هر کس اطاعت کند اگر مرد باشد یا اگر زن ثواب یابد و اگر معصیت کند جزاء یابد اگر خدا عفو کند اگر مرد باشد اگر زن در اینجا هیچ فرقی نیست فرق بعلم است و عمل اما علم قوله تعالی «وَ الَّذِین‌َ أُوتُوا العِلم‌َ دَرَجات‌ٍ» و قوله تعالی «هَل یَستَوِی الَّذِین‌َ یَعلَمُون‌َ وَ الَّذِین‌َ لا یَعلَمُون‌َ» و اما العمل فقوله تعالی «إِن‌َّ أَکرَمَکُم عِندَ اللّه‌ِ أَتقاکُم» و قوله تعالی «امّن هو قانت آناء اللیل و اطراف النهار الخ».
و از حضرت رسول علیه السّلام روایت شده که
«النّاس کاسنان المشط»
مردم مثل دندانه‌های شانه‌اند یعنی بهم پیوسته و مساویند سعادت و فیروزمندی در اثر ایمان و تقوی پدید میگردد.
فَالَّذِین‌َ هاجَرُوا وَ أُخرِجُوا مِن دِیارِهِم وَ أُوذُوا فِی سَبِیلِی وَ قاتَلُوا وَ قُتِلُوا آیه مشعر بر اینکه است که از بین مؤمنین کسانی را از باقی بزیادتی فضل و اجر بر عملشان اختصاص داده و آنها مجاهدین فی سبیل اللّه میباشند.
و میتوان آنان را به پنج دسته قسمت نمود: اول «فَالَّذِین‌َ هاجَرُوا» آنهائی که باختیار از وطنشان بیاری رسول صلّی اللّه علیه و آله از مکه بمدینه در عقب آن بزرگوار دست از مال و اولاد و وطن مألوف خود برداشتند.
دوم «وَ أُخرِجُوا» و آنها را که مشرکین از وطنشان بیرونشان کردند مثل جعفر عموی رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و بعض دیگر که در اثر ظلم مشرکین از مکه بحبشه رفتند که از ستم کافرین در امان باشند و خود رسول که از ترس مشرکین شبانه

صفحه : 373
از مکه فرار کرد.
سوم «و اوذوا فی سبیلی» و آنهائی که در راه اطاعت حق تعالی و حفظ ایمان چه مقدار رنج کشیدند مثل بلال و صهیب که گفته‌اند آنها را بانواع و اقسام اذیت بشتم و ضرب آزار نمودند.
چهارم «وَ قاتَلُوا» و نیز آنهائی که با دشمن جنک کردند و هیچوقت پشت بدشمن نکردند مثل امیر المؤمنین و بعض دیگر چنانچه موافق و مخالف گفته‌اند که حضرتش در جنک احد در یاری دین هفتاد ضربت ببدن مبارکش وارد آمد و از جنگ فرار ننمود.
پنجم «وَ قُتِلُوا» و نیز آنهائی که در یاری اسلام جنگ کردند و کشته شدند مثل حمزه و سایر شهداء.
لَأُکَفِّرَن‌َّ عَنهُم سَیِّئاتِهِم وَ لَأُدخِلَنَّهُم جَنّات‌ٍ تَجرِی مِن تَحتِهَا الأَنهارُ ظاهرا آیه مهاجرین و مجاهدین فی سبیل اللّه را اختصاص میدهد بمزید عنایت زیرا که در آیه قبل بطور اطلاق فرموده «أَنِّی لا أُضِیع‌ُ عَمَل‌َ عامِل‌ٍ مِنکُم مِن ذَکَرٍ أَو أُنثی» یعنی خدای تعالی اجر و پاداش هیچ عمل کننده‌ئی را مرد باشد یا زن ضایع و بی ثمر نمیگرداند پس از آن «بفاء تفریع» مهاجرین و مجاهدین را بذکر تخصیص میدهد که آنهائیکه مهاجرت کردند و کشتند و کشته شدند «لَأُکَفِّرَن‌َّ عَنهُم سَیِّئاتِهِم» تا آخر آیه که آنها بمزایائی از باقی مؤمنین امتیاز یافته‌اند: 1- همین عملشان کفاره گناهان آنها میشود و لو اینکه توبه نکرده باشند و ظاهرا اینکه فضیلت را اختصاص میدهد بهمان مهاجرین و مجاهدین و باقی مؤمنین را چنین فضیلتی نیست که بایستی از گناهانشان توبه کنند» و دیگر بلام «لَأُکَفِّرَن‌َّ عَنهُم وَ لَأُدخِلَنَّهُم» که قسم در آن مندرج است و نون تأکید بخشش آنها و دخول آنها را در بهشتهائی که موصوف کرده بنهرهای جاری و آنرا مؤکد گردانیده بقوله تعالی «ثَواباً مِن عِندِ اللّه‌ِ» اشاره به اینکه که اینها ثواب و بخششی است از نزد خدا، اینکه طور بیان چنین ارائه میدهد که پاداشی که بمجاهدین

صفحه : 374
عطاء میشود اضافه بر عمل آنها است که ثواب عملشان بجای خود خداوند تفضلا ثوابهای بی اندازه‌ئی نآنها عطاء مینماید و شاهد بر آن قوله تعالی «وَ اللّه‌ُ عِندَه‌ُ حُسن‌ُ الثَّواب‌ِ» که از آیه استفاده میشود که آن بزرگواران «عندیت» دارند نزد خدای تعالی مثل ملائکه مقربین.
و چنانچه ظاهر است تمام اینکه وعده‌ها و تفضلاتیکه نسبت بمجاهدین خاطرنشان میکند برای تشویق آنها است که بدانند بفداکاری و مشقتهای خودشان که بمال و جانشان در راه خدا دادند و بیرق اسلام را بلند کردند چه سعادتی نصیبشان گردید و عمل آنها نزد پروردگارشان چه بسیار ذی قیمت و پاداش بی اندازه برای آنها مهیا گردیده.
لا یَغُرَّنَّک‌َ تَقَلُّب‌ُ الَّذِین‌َ کَفَرُوا فِی البِلادِ مفسرین گفته‌اند که اینکه آیه راجع بمشرکین عرب آمده اصحاب گفتند ای عجب کفار در نعمت و فراهیت و حسن تجارت و لهو و لعب میگذارنند و مسلمانها از گرسنگی مشرف بمرگند اینکه بود که خدای تعالی اینکه آیه را فرستاد و بظاهر خطاب برسول است که ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم تو را مغرور نگرداند رفتن و آمدن کافرین برای تجارت در شهرها لکن مقصود مؤمنین میباشند که رفت و آمدن مشرکین با یهودیها بنا بر قولی آنها را فریب ندهد و بنا بر ظاهر که خطاب بخود رسول است که با اینکه حق تعالی میدانست که رسول او هیچ نظر بدنیا و اینکه عاریت سرا نداشت که بمال و ریاست و خوشی جسمانی مشرکین و کافرین مغرور گردد یا اینکه اصلا اعتنائی بدنیا و تنعم آن داشته باشد، شاید مقصود ثبات بر آن و تأکید در آنست که مبادا نعمت دنیوی در نظرت بزرگ آید مثل قوله تعالی «وَ لا تُطِع‌ِ الکافِرِین‌َ» که اینکه طور خطابات برای تأکید و اهمیت مطلب است مَتاع‌ٌ قَلِیل‌ٌ ثُم‌َّ مَأواهُم جَهَنَّم‌ُ وَ بِئس‌َ المِهادُ مال و متاع دنیا و آنچه آدمی از نعمتهای دنیوی بدست آرد یک متاع و نعمت اندکی است که نسبت بنعمتهای آخرت چیزی بحساب نمیآید پس از آن

صفحه : 375
جایگاه کافرین جهنم و دار عذاب است و آن بد جایگاهی است.
از حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله روایت است که فرموده نیست آنچه در دنیا است در جنب آخرت مگر مانند آنکه یکی از شما انگشت خود را در دریا فرو برد بس باید بنگرد که از دریا چه بانگشت او چسبیده و با وجود قلت سریع الزوال است و باسرع زمان زائل میگردد پس کفار هر قدر و هر چند در تحصیل نعم محقر دنیوی تازند عاقبت آنرا دربازند. [پایان] لکِن‌ِ الَّذِین‌َ اتَّقَوا رَبَّهُم لَهُم جَنّات‌ٌ تَجرِی مِن تَحتِهَا الأَنهارُ خالِدِین‌َ فِیها نُزُلًا مِن عِندِ اللّه‌ِ وَ ما عِندَ اللّه‌ِ خَیرٌ لِلأَبرارِ پس از آنکه رسول صلّی اللّه علیه و آله و مؤمنین را خاطر نشان میکند که متاع نا چیز دنیا که بهره‌ئی بکافرین داده شده شما را فریب ندهد زیرا که آن بهره‌ئی است که سر آمد آنان را بدار عذاب و جهنم میکشاند.
لکن کسانیکه نگاه داشتند فرمان پروردگارشان را و از یاد حق تعالی غفلت ننمودند برای آنها آماده و مهیا گردیده بهشتهائی که از زیر درختها یا غرفه‌ها یا هر دو علی الدوام آب و شیر و عسل چنانچه در جاهای دیگر گفته شده جریان دارد [خالدین فیها] بالاترین نعمت بهشتیان خلود آنها است در بهشت که دار کرامت الهی است چنانچه بالاترین عذاب کفار خلود آنها است در جهنم «نُزُلًا مِن عِندِ اللّه‌ِ» «نُزُلًا» حال است از جنات و عامل در آن طرف و «نزل» آن چیزی را گویند از طعام و شراب و مأکولات که اول ورود مهمان پیش کش او نمایند یعنی بهشت و نعمتهای آن پیش کشی اهل تقوی چنین بهشتهائی و کراماتی از نزد پروردگارشان باشد که آنها را گرامی داشته آیا چه خواهد بود مقام و منزلت آنها و آن نعمت بزرگی که در آن نزد پروردگارشان مقام دارند نمیتوان گفت مگر آنچه را که بمتقین وعده داده در قوله تعالی «إِن‌َّ المُتَّقِین‌َ فِی جَنّات‌ٍ وَ نَهَرٍ فِی مَقعَدِ صِدق‌ٍ عِندَ مَلِیک‌ٍ مُقتَدِرٍ» و قوله تعالی «وَ رِضوان‌ٌ مِن‌َ اللّه‌ِ أَکبَرُ» همین است الطاف الهی و همین است «عندیت» که بآن اشاره فرموده «و ما عند اللّه

صفحه : 376
خیر للابرار.
وَ إِن‌َّ مِن أَهل‌ِ الکِتاب‌ِ لَمَن یُؤمِن‌ُ بِاللّه‌ِ وَ ما أُنزِل‌َ إِلَیکُم وَ ما أُنزِل‌َ إِلَیهِم در شأن نزول آیه از جابر و قتاده و إبن عباس روایت شده که چون نجاشی پادشاه حبشه بود بنام اصحبه که بمعنی عطیه است و مخفیانه بپیغمبر صلّی اللّه علیه و آله ایمان آورده بود وفات کرد جبرئیل رسول را از فوت او خبردار نمود حضرت صحابه را جمع کرد و فرمود بیائید تا بر برادر خود که در غیر زمین شما فوت شده نماز گذارید و بمقبره بقیع آمد حق تعالی حجاب را از پیش روی رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم برداشت تا جنازه او را در حبشه دید منافقین گفتند محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بر کسیکه او را ندیده نماز میخواند که از ترسایان حبشه است و هرگز او را ندیده.
عطاء گفته آیه در چهل مرد از اهل نجران آمده که از بنی حارث بن کعب بودند و سی و دو مرد از حبشه و هشت مرد از روم که ایشان بر دین عیسی علیه السّلام بودند و بمحمد [ص] ایمان آوردند.
إبن جریح و إبن زید گفتند که در باره عبد اللّه بن سلام و تابعین او آمده.
مجاهد گفته آیه راجع بمؤمنین اهل کتاب آمده که در وصف جمله آنها گفته از اهل کتاب کسی هست که بخدا ایمان آورده و «لَمَن» نکره موصوفه است که آنکسی که بخدا و کتاب شما قرآن ایمان آورده و نیز بتورات و انجیل ایمان دارد «خاشِعِین‌َ لِلّه‌ِ» در حالیکه متواضعینند نسبت بخدا.
لا یَشتَرُون‌َ بِآیات‌ِ اللّه‌ِ ثَمَناً قَلِیلًا شاید مقصود چنین باشد که آیات تورات و انجیل را که در وصف محمّد [ص] آمده را بپول اندک نمیفروشند.
أُولئِک‌َ لَهُم أَجرُهُم عِندَ رَبِّهِم «أُولئِک‌َ» اشاره بآن اهل کتابی است که از یهود و نصاری که بخدا و بتمام پیمبران و کتابهای آسمانی ایمان آوردند.
و نظر بعظمت عمل آنان است که اجرشان «عندیت» و خصوصیت پیدا

صفحه : 377
نموده نزد پروردگارشان و آن اجر و پاداشی است که وعده فرمود «أُولئِک‌َ یُؤتَون‌َ أَجرَهُم مَرَّتَین‌ِ».
إِن‌َّ اللّه‌َ سَرِیع‌ُ الحِساب‌ِ همانا خداوند بزودی و بسرعت حساب مؤمنین را خواهد کشید اشاره به اینکه که خدای تعالی نظر بلطف و رحمتی که نسبت بمؤمنین دارد روا نمیدارد که ایشان در دادگاه عدل الهی و پای میزان حساب معطل گردند و بسرعت بحساب آنها رسیدگی میکند تا اینکه زود بثواب و درجات بلند خود نائل گردند- و گفته‌اند که حق تعالی همه خلایق را در یک موضع جمع میکند و بیک نداء در آن واحد با همه سخن گوید و هر کسی مخصوص خود را از آن میفهمد و تخصیص دادن اهل کتاب برای اینست که آنان مطمئن گردند که جزاء اعمالشان متوقّر و بسیار خواهد بود تا اینکه از سرزنش اقوامشان دلتنک نگردند و همین طور که آیه بالا در مذمت آن کسانی از اهل کتاب بود که آنها حق را کتمان کردند و بپول اندک بی‌مقدار دنیا آیات تورات و انجیل را که راجع بنبی‌ّ خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بود فروختند، اینکه آیه در مقام فضیلت آنهائی است از اهل کتاب که برسول اسلام ایمان آوردند و اظهار حق نمودند.
یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا اصبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا «صبر» حبس نفس است بر مکروه، در آیه بمؤمنین امر بصبر فرموده و آنرا بسه جمله مؤکد گردانیده: اول بطور اطلاق فرموده «اصبِرُوا» ای مؤمنین صبر کنید یعنی در تمام سختیها و ناراحتیها که بر خورد مینمائید خودداری نمائید چون بدون صبر و تحمل مشاق هیچ عمل بنتیجه نمیرسد، و چنانچه معلوم است مظفریت بدون صبر و بردباری و ثبات در شدائد و بلیات و دوام بر عمل کسی را میسر نمیگردد، در جای خود مدلل گردیده که هر جا صبر بطور اطلاق گفته شود منصرف بسه قسم میگردد: صبر در طاعت، صبر در بلیات و مصائب و صبر در ترک معاصی و خودداری کردن از آنچه در عقل و شرع مذموم و منهی عنه است، و مفسرین

صفحه : 378
نظر بجمله «صابِرُوا وَ رابِطُوا» «اصبِرُوا» را حمل بر صبر بر ایمان و بر عبادات کرده‌اند، لکن ظاهرا برای اینکه تخصیص وجهی نیست زیرا که آن دو جمله بعد «صابِرُوا وَ رابِطُوا» میشود مؤکد «اصبِرُوا» باشد یا تخصیص پس از تعمیم باشد «وَ صابِرُوا» بعض مفسرین گفته‌اند مقصود صبر بر جهاد با دشمنان دین است و بعضی تعمیم داده‌اند که آیه امر فرموده بجنگید با دشمنان دین و با دشمنان نفس خودتان از هواهای نفسانی و شیاطین و چون صبر بر مخالفت هوا و میولات نفسانی شدیدتر است اینکه است که به «صابِرُوا» امر بصبر را مؤکد گردانیده زیرا که هم جهاد در دار الحرب با کفار و هم جهاد با نفس از تمام اقسام صبر مهم‌تر است اینکه است که ب «صابِرُوا» امر بصبر را مؤکد گردانیده.
«وَ رابِطُوا» بقولی یعنی ساخته و آماده باشید برای جنک با کفار و گفته‌اند مرابطه آنست که لشگر اسلام در سر حدهای شهر اسلام اسبها و اسلحه‌های خود را آماده بگذارند تا از اذیت کفار جلوگیری نمایند.
و بنا بروایتی انتظار نماز است بعد از نمازی که خوانده یعنی مهیّا و آماده باشد برای نماز بعد.
از جابر روایت کرده‌اند که گفته هر کس یک روز در راه خدا مرابطه کند میان او و دوزخ هفت خندق پدید آید که فراخی هر یک چند برابر آسمان و زمین باشد.
از بعضی از مفسرین است که گفته «اصبِرُوا» امرهای اینکه آیه اطلاق دارد شامل میگردد تمام صبرها را از صبر بر طاعت و صبر بر شدائد و صبر بر ترک معصیت همه را شامل میگردد و مراد از آن صبرهای فردی است بدلیل اینکه آنرا در مقابل صبرهای اجتماعی قرار داده و «صابِرُوا» صبر اجتماعی است و گفته بدیهی است که صبر و تحمل عمومی و همه‌گانی از نظر قدرت و نیرو و اثر بالاتر از صبر و تحمل فردی است و اینکه مطلب محسوس است که فرد بتنهائی و جدائی از اجتماع با فردی که در اجتماع و وابسته بآن است خیلی تفاوت دارد

صفحه : 379
چه آنکه در طرف اجتماع و همکاری‌های اجتماعی است که قدرتهای فردی بیکدیگر پیوند شده و نیروی عظیمی بوجود میآورد.
«وَ رابِطُوا» اینکه کلمه از نظر معنی اعم از معنی مصابره است و بطور کلی مراد اینکه است که انسان چه حال آسایش و راحتی و چه در بلاء و سختی لازم است که قدرتهای معنوی خود را روی هم ریخته و کلیه شئون حیاتی خویش را در پرتو یک تعاون و همکاری اجتماعی بسامان برساند.
و چون اینکه همکاری اجتماعی بمنظور نیل بسعادت واقعی دنیا و آخرت است پس از کلمه «رابِطُوا» بلافاصله جمله «وَ اتَّقُوا اللّه‌َ لَعَلَّکُم تُفلِحُون‌َ» آورده شده و بدیهی است که یک سعادت واقعی و کامل جز در پرتو همکاری اجتماعی میسّر نیست چه آنکه در غیر اینکه صورت اگر هم سعادتی بدست آید یک سعادت کامل و همه جانبه نخواهد بود. المیزان [پایان] وَ اتَّقُوا اللّه‌َ لَعَلَّکُم تُفلِحُون‌َ امر بمؤمنین است که ای کسانیکه ایمان آورده‌اید بترسید از اینکه مخالفت نمائید امر و نهی خدا را شاید که رستگار شوید و خود را از قبایح و آنچه بر خلاف امر خدا است باز دارید و در موقع نزول بلاء و مصیبات خودداری نمائید و گفتار خلاف یا عمل ناروائی در آن زمینه ننمائید و در مشقت طاعات و عبادات کوشش کنید و خود را در مقابل فرمان حق تعالی و مجاهدات از نبرد با دشمنان دین و دشمنان باطن خود یعنی شیطان و نفس امارة بالسوء مجاهده نمائید و خود را محکم ببندید تا اینکه مستعد فیوضات الهی گردانید و قلب و دل شما بنور ایمان و تقوی روشن گردد.
در کشف الاسرار گفته اینکه باز مرهی دیگر است و نواختی دیگر نداء فضیلت و خطاب کرامت و رهی را گواهی دادن بایمان و طاعت «اصبِرُوا» خطاب با نفس است «صابِرُوا» با دل است «رابِطُوا» با جان است» نفس را گوید بر طاعت و خدمت صبر کن، دل را میگوید بر بلاء و شدت صبر کن، جان را میگوید با

صفحه : 380
سوز شوق و درد مهر صبر کن «و اللّه هو الصبور» از اینکه زندان اگر خواهی که چون یوسف برون آئی بدرد دوری یوسف صبوری چون زلیخا کن و گفته‌اند «اصبروا فی اللّه و صابروا باللّه و رابطوا مع اللّه» صبر فی اللّه صبر عابدان است در مقام خدمت بامید ثواب، صبر باللّه صبر عارفان است در مقام حرمت بآرزوی و صال، صبر مع اللّه صبر محبان است در حال مشاهده در وقت تجلی دیده در نظاره نگران و دل در دیده حیران و جان از دست مهر بفقان.
[پایان]

صفحه : 381
از خوانندگان گرامی خواهشمندم که علاوه بر اینکه غلطنامه اگر باغلاط دیگری بر خوردید از آنچه در چاپ رخ داده یا از قلم مصحح سر زده پس از مطالعه با نظر عیب پوشی تصحیح فرمائید.
صفحه/ سطر/ غلط/ صحیح 3/ 4/ فرشتکار/ فرشتگان 5/ 4/ و یعلم و ما یعلم 8/ 11/ بزیور خود/ بزیور وجود خود 165/ 5/ نکردید/ بنگرید 165/ 19/ انظار/ انتظار 166/ 9/ بتغ/ بتیغ 169/ 20/ مبتداء/ مبتداء 173/ 18/ و زدره‌ئی/ و ذره‌ئی 212/ 13/ آنهاییکه/ آنهائیکه 222/ 6/ بنیه/ بیّنه 223/ 8/ اگر/ اگر اهل کتاب 232/ 17/ الار/ النار 250/ 20/ حهاد/ جهاد 295/ 9/ شویه/ شوید 298/ 18/ کرکون/ دگرگون 299/ 21/ جز/ اذ جز 360/ 3/ مبدء/ مبادا

جلد چهارم

اشاره

‌از اول سورة النساء جزو پنجم الی آخر سورة المائدة جزو ششم بقلم:
کمترین خادمه‌ئی از خدام آل رسول (ص) و کوچکترین ذره‌ئی از ذراری بتول (ع) و امه من اماء اللّه تعالی

صفحه : 2
هدف عالی هستی و روح حقیقت و صداقت در خلال کلمات روح‌افزای الهی نمایان است‌

‌سورة النساء

اشاره

مدنیة و هی مائة و خمس و سبعون آیة

[سوره النساء (4): آیات 1 تا 4]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
یا أَیُّهَا النّاس‌ُ اتَّقُوا رَبَّکُم‌ُ الَّذِی خَلَقَکُم مِن نَفس‌ٍ واحِدَةٍ وَ خَلَق‌َ مِنها زَوجَها وَ بَث‌َّ مِنهُما رِجالاً کَثِیراً وَ نِساءً وَ اتَّقُوا اللّه‌َ الَّذِی تَسائَلُون‌َ بِه‌ِ وَ الأَرحام‌َ إِن‌َّ اللّه‌َ کان‌َ عَلَیکُم رَقِیباً (1) وَ آتُوا الیَتامی أَموالَهُم وَ لا تَتَبَدَّلُوا الخَبِیث‌َ بِالطَّیِّب‌ِ وَ لا تَأکُلُوا أَموالَهُم إِلی أَموالِکُم إِنَّه‌ُ کان‌َ حُوباً کَبِیراً (2) وَ إِن خِفتُم أَلاّ تُقسِطُوا فِی الیَتامی فَانکِحُوا ما طاب‌َ لَکُم مِن‌َ النِّساءِ مَثنی وَ ثُلاث‌َ وَ رُباع‌َ فَإِن خِفتُم أَلاّ تَعدِلُوا فَواحِدَةً أَو ما مَلَکَت أَیمانُکُم ذلِک‌َ أَدنی أَلاّ تَعُولُوا (3) وَ آتُوا النِّساءَ صَدُقاتِهِن‌َّ نِحلَةً فَإِن طِبن‌َ لَکُم عَن شَی‌ءٍ مِنه‌ُ نَفساً فَکُلُوه‌ُ هَنِیئاً مَرِیئاً (4)

صفحه : 3
(سورة النساء) مفسرین گفته‌اند سورة النساء تمامش مدنی است، و بقول بعضی در قرآن هر جا (یا أَیُّهَا النّاس‌ُ) ذکر شده در مکه نازل گردیده و هر جا ( یا ایها المؤمنون) خطاب نموده در مدینه فرود آمده، و بعضی دیگر گفته تمامش مدنی است مگر دو آیه و آن قوله تعالی (إِن‌َّ اللّه‌َ یَأمُرُکُم أَن تُؤَدُّوا الأَمانات‌ِ إِلی أَهلِها) و آیه (یَستَفتُونَک‌َ فی النساء قُل‌ِ اللّه‌ُ یُفتِیکُم فِی الکَلالَةِ) تا آخر که اینکه دو آیه در مکه نازل گردیده.
و عدد آیاتش صد و هفتاد و هفت است نزد شامیان و صد و هفتاد و شش نزد کوفیان و صد و هفتاد و پنج نزد دیگران، و اختلاف در دو آیه است (تَضِلُّوا السَّبِیل‌َ) که کوفی است (فَیُعَذِّبُهُم عَذاباً أَلِیماً) که شامی است.
و عدد حروفش سه هزار و هفتصد و چهل و پنج کلمه و شانزده هزار و پانصد و سی حرف است.
و ابو امامه از ابی بن کعب روایت کرده که رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود هر کس سورة النساء را بخواند مثل کسی باشد که بهر وارثی که مستحق میراث شده صدقه داده و او مثل کسی ماند که آزادی از اسیری بخرد و آزاد کند و از شرک بری‌ء گردد و از آنکسانی گردد که در مشیت خدا عفو شده باشد و خداوند از او راضی و خوشنود باشد.

[ترجمه]

بنام ایزد هستی بخش صاحب رحمت عام و خاص
ای مردم از عذاب پروردگارتان بترسید آنکسیکه شما را از یک تن آفریده و از آن یک تن جفت او را آفریده و از آن دو در زمین مردهای بسیار و زنان بسیار پراکنده گردانیده و بپرهیزید از آن خدائی که بنام او از یکدیگر

صفحه : 4
حاجت می‌طلبید و از قطع ارحام بپرهیزید همانا خدا همیشه رقیب و نگهبان شما است [1]
مالهای یتیمان را بآنها بدهید و مالهای حرام را بمالهای حلال پاک خود تبدیل نکنید و مالهای یتیمان را با مالهای خودتان نخورید و چنین عمل گناه بزرگی است [2]
و اگر میترسید که در مال ایتام بعدل رفتار نکنید پس نکاح کنید آن زنی را که موافق طبع شما است، دو یا سه یا چهار، و اگر بترسید که بعدالت بین آنها رفتار ننمائید، یک زن یا یک کنیز اختیار کنید که اینکه بعدالت نزدیک‌تر است [3]
و مهر زنان را در کمال رضایت و طیب خاطر بآنها بپردازید و هرگاه از مهر خود چیزی برضایت بشما دادند بگیرید و بخورید که آن بر شما گوارا و حلال خواهد بود [4]
.

صفحه : 5

(توضیح آیات)

یا أَیُّهَا النّاس‌ُ اتَّقُوا رَبَّکُم‌ُ خطاب بتمام افراد بشر است و اول وظیفه و حکمی که برای تمام افراد بشر مقرر فرموده تقوی است، و تقوی مأخوذ از وقایه و نگاهداری است و مراتبی دارد و موارد استعمال آن در کلام اللّه بسیار است، و ظاهرا در اینجا چون اینکه سوره مبارکه راجع باحکام و قوانین اجتماعی و تمدّن اسلامی است مردم را دعوت نموده و احکام و دستوراتی برای بشر مقرّر گردانیده از ارث و قانون زناشوئی و مطالب دیگر، اینکه است که میتوان گفت خصوصیت ذکر تقوی در اینجا، و تخصیص به (رَبَّکُم‌ُ) که اشاره بصفت ربوبیت حق تعالی است نکته‌ئی دارد که برهنمائی زندگی و اجتماعی بشر مربوط است و باین وسیله سعادت افراد در پرتو عمل بقانون الهی بدرجه کمال میرسد.
و خلاصه اینکه آیه امر بتمام افراد بشر است بخصوص مؤمنین که نگاه دارید حکم پروردگار خود را و قانون الهی را که پروردگار شما از جهت ربوبیت و پرورش شما بتوسط رسولش ابلاغ کرده و در مرتبه عمل آرید.
بعضی از مفسرین از ابو سعید خدری و او از پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم روایت میکند که فرمود
(اتقوا اللّه فانّها جامع کل‌ّ خیر)
یعنی تقوی جامع تمام خوبیها است، و نزد اهل تحقیق تقوی اجتناب نمودن از هر چیزی است که جز از خدا باشد، و از بزرگان اهل تحقیق نقل میکند که گفته‌اند: تقوی کل تقوی کسی را سزد که قول او قول خدا باشد و هر گاه قصدی کرد نیّت او خدا باشد و در آن غیر خدا نباشد.
الَّذِی خَلَقَکُم مِن نَفس‌ٍ واحِدَةٍ ظاهرا مقصود اینکه است که تمام افراد بشر از یک مرد و زن خلقت شده‌اند با کثرتیکه بین افراد است و تماما در حقیقت انسانیت یکی و متحد میباشند و از یک اصل و ریشه

صفحه : 6
پیدایش نموده‌اند و شاهد آن خود آیه است که فرموده (خَلَقَکُم مِن نَفس‌ٍ واحِدَةٍ) زیرا که ضمیر (کم) راجع بتمام افراد است.
وَ خَلَق‌َ مِنها زَوجَها راغب گفته بهر نر و ماده‌ئی که از طبقه حیوان باشد و با یکدیگر جفت گردند زوج گفته میشود، و معنای وسیع آن القاء قید حیوانیت است، بنابراین بهر دو موجودی که با یکدیگر قرین باشند چه حیوان و چه غیر حیوان زوج گفته میشود، و وسیع‌تر از آن اطلاق زوج است بر هر چیزی که با چیز دیگر که مانند یا ضدّ او است همراه باشد قال اللّه تعالی (فَجَعَل‌َ مِنه‌ُ الزَّوجَین‌ِ الذَّکَرَ وَ الأُنثی) (وَ زَوجُک‌َ الجَنَّةَ) و زوجه در مؤنث لغت پستی است. [پایان] در اینکه خدای تعالی حواء را از چه چیز آفریده دو قول است، اکثر مفسرین و مشهور بین آنها اینکه است که پس از آفرینش آدم علیه السّلام حواء را از دنده چپ آدم بیرون آورده لکن بعض اخبار آنرا انکار مینماید.
در تفسیر عیّاشی از عمرو بن ابی المقدام از پدرش روایت کرده (قال سألت ابا جعفر علیه السّلام من ای‌ّ شی‌ء خلق اللّه الحواء) وقتی سائل از حضرت سؤال میکند که خدا حواء را از چه چیز آفرید حضرت فرمود مردم چه میگویند! گفت میگویند خدا حواء را از دنده‌ئی از دنده‌های آدم [ع] خلق کرده فرمود دروغ میگویند آیا خدا عاجز بود که او را از غیر دنده آدم خلقت گرداند، سائل گوید گفتم (جعلت فداک) یا بن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم پس او را از چه چیز خلق کرده!
فرمود پدرم از پدران خود مرا خبر داد که رسول اللّه [ص] فرمود خدای تعالی مشتی از خاک برداشت و بدست راست با هم مخلوط گردانید و هر دو دست او یمین است و از آن آدم را خلقت نمود و از زیادتی خاک آدم حواء را آفرید.
و نیز در کتاب علل الشرایع در ضمن حدیث طویلی از زرارة از ابا عبد اللّه علیه السّلام نقل میکند که گفته از ابا عبد اللّه [ع] از خلقت حواء سؤال نمودم که مردم میگویند خدای عز و جل حواء را از دنده چپ آدم آفریده، حضرت فرمود

صفحه : 7
(سبحان اللّه و تعالی عن ذلک)
آیا خداوند قادر نبود زوجه آدم را از غیر دنده او خلق کند و اینکه کلام شنیعی است که گفته شود، بعضی از اجزاء آدم با بعضی اجزاء دیگرش نکاح کردند تا آخر.
و طنطاوی در تفسیر جواهر گفته بدان که راجع بکیفیت خلقت آدم [ع] و حواء در قرآن دلیل قطعی نیامده مگر بقدری که عقول بشر اقتضاء فهم آنرا دارد و نفوس بتوانند فهم نمایند، و امّا تفصیل آن در کتب سماوی نیست مگر بقدریکه مقدمه باشد برای مطالبی که مربوط بآن است، و علماء از عرب و عجم در تفصیل و بیان آن کوشیده‌اند و جای تعجب است که بحقیقت و کیفیت آن پی نبرده‌اند و باصل حقیقت نرسیده‌اند تا آخر بیانش که توضیح میدهد که آنچه دانشمندان راجع بپیدایش موجودات گفته‌اند اغلب آن مخالف واقع است.
و از بعض مفسرین است که گفته ظاهر جمله (وَ خَلَق‌َ مِنها زَوجَها) اینکه است که میخواهد بگوید زوج اینکه فرد هم مثل خودش از همین نوع است و اینکه افراد پراکنده هم همه از یک اصل میباشند، بنابراین لفظ (من) نشریه است و اینکه آیه همان معنائی را بیان میکند که در آیات ذیل بیان شده میفرماید (وَ مِن آیاتِه‌ِ أَن خَلَق‌َ لَکُم مِن أَنفُسِکُم أَزواجاً لِتَسکُنُوا إِلَیها وَ جَعَل‌َ بَینَکُم مَوَدَّةً وَ رَحمَةً) روم آیه 20 (وَ اللّه‌ُ جَعَل‌َ لَکُم مِن أَنفُسِکُم أَزواجاً وَ جَعَل‌َ لَکُم مِن أَزواجِکُم بَنِین‌َ وَ حَفَدَةً) نحل آیه 74، و نظیر همین آیه است (وَ مِن کُل‌ِّ شَی‌ءٍ خَلَقنا زَوجَین‌ِ) الذاریات آیه 49، پس آنچه از کتب تفسیر ذکر شده که آیه در صدد بیان اینکه مطلب است که جفت اینکه فرد از خودش گرفته شده و اینکه طور که در بعض اخبار است که خداوند زن آدم را از یکی از دنده‌های وی آفریده هیچ شاهدی از خود آیه بر آن نمی‌توان یافت. (المیزان) آری چنانچه گفته شده چون در خود آیه از کیفیت خلقت حواء بیانی نشده و احادیثی که در اینکه خصوص رسیده مختلف است میتوان گفت که همان طوری که در بعض اخبار است خدای تعالی حواء را از بقیّه طینت آدم آفریده

صفحه : 8
و بنابراین معنی آیه چنین میشود که خدا آدم را آفریده و از زیادتی گل او حواء را آفریده، و اینکه معنی بحقیقت نزدیک‌تر مینماید زیرا که زن و مرد هر دو انسانند و باید از یک ماده آفریده شده باشند.
وَ بَث‌َّ مِنهُما رِجالًا کَثِیراً وَ نِساءً و از آدم و حواء در زمین مردهای بسیار و زنهای بی‌شماری منتشر گردانید آیه در مقام امتنان بر بشر و اظهار لطف بر اینکه نوع از موجودات و برتری او بر بسیار از انواع برآمده و بیان فرموده که اولا آدم و حواء را از حقیقت وحدانی آفریده بدون آنکه از نوع دیگری گرفته شده باشد و در ثانی تمام افراد اینکه نوع واحد را بدون مدخلیت چیز دیگری و جهت دیگری که بآن ضمیمه گردد منتشر گردانیده و اینکه کمال قدرت خود و جامعیت آدم و منفرد بودن نوع بشر را در کمال میرساند و اینکه افراد بشر مرتبط بهم و هر یک دیگری را در تحصیل کمالات و رفع احتیاجات کمک مینمایند اگر بین افراد بهم پیوسته‌گی و اتحاد پدید گردد دیگر محتاج بمعاون خارجی نمیباشند.
وَ اتَّقُوا اللّه‌َ الَّذِی تَسائَلُون‌َ بِه‌ِ وَ الأَرحام‌َ چون غرض اصلی از آفرینش انسان اینست که از راه علم و عمل بکمال کامل برسد و تحصیل کمال بدون تقوی که اس‌ّ اساس کمال است برای کسی میسّر نخواهد گردید اینکه است که در اینجا ذکر تقوی را مقدّم انداخته و در اینکه آیه انسان را خاطر نشان مینماید و پس از اظهار کمال قدرت که شما را از یک نفس آفریدم، شاید در مقام برآمده که بایستی بشر بداند که هیچ نفسی کامل نمیگردد مگر بتقوی یعنی کسیکه طالب کمال جسمانی و روحانی باشد لابد باید دو عمل را مراعات نماید: یکی تقوی و ظاهرا مقصود از تقوی در اینجا نگاه داشتن و مراعات کردن احکام الهی و آن خدائی است که در موارد مهم باو قسم یاد میکنید یا در گفتگوهای خود او را شاهد و گواه گفتار خودتان قرار میدهید و دیگر (وَ الأَرحام‌َ) که عطف است بر ضمیر مستتر (وَ اتَّقُوا اللّه‌َ) یعنی

صفحه : 9
حکم خدا را در باره ارحام مراعات نمائید و اینکه آیه نظیر همان آیه چهلم در سوره نساء است که فرموده (وَ اعبُدُوا اللّه‌َ وَ لا تُشرِکُوا بِه‌ِ شَیئاً وَ بِالوالِدَین‌ِ إِحساناً و تقوای دوم که از ضمیر مستتر (وَ الأَرحام‌َ) فهمیده میشود تقوای خاص است پس از عام که در باره ارحام سفارش بیشتری شده.
شاید اشاره باین باشد که تمدن و جامعه بشری و تأمین زندگانی جمعی و فردی شما منوط بنیکی نمودن با اقرباء و خویشاوندان شما است و همین طوری که حق جل‌ّ و علا در باره بندگی و نگاهداری امر خود بندگان را مأمور بتقوی گردانید در باره ارحام نیز امر بتقوی نمود.
در مجمع البیان در توجیه (وَ الأَرحام‌َ) گفته همین طوری که خدا را بعظمت و بزرگی بدهنهای خودتان ستایش میکنید همین طور او را باطاعت بزرگ شمارید، و بمعنی دیگر (تَسائَلُون‌َ بِه‌ِ) یعنی حقوق و حوائج و آنچه بین شما است از او طلب میکنید، و معنی (وَ الأَرحام‌َ) یعنی خود را نگاه دارید از اینکه قطع رحم کنید. [إبن عباس و قتاده و مجاهده و ضحاک و از ابی جعفر علیه السّلام) پس بنابراین توجیه (وَ الأَرحام‌َ) منصوب و عطف است بر اسم اللّه و دلالت بر وجوب صله رحم دارد و مؤیّد آن حدیث نبوی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است که فرموده (قال اللّه تعالی خدا گفت من رحمانم و رحم را آفریدم و آنرا از نام خودم مشتق گردانیدم، کسیکه باو پیوندد من باو پیوندم و هر کس از او ببرد من از او ببرم و نظیر آن اخبار بسیاری راجع بصله رحم رسیده.
و اصبغ بن نباته از امیر المؤمنین علیه السّلام چنین روایت کرده که فرموده بحقیقت هر گاه یکی از شماها در آن چیزیکه می‌پسندد غضب کرد پس بسبب آن داخل در آتش میگردد پس هر مردی از شما که بر ذی رحم خود غضب نمود و پس از آن با او مصافحه نمود قرار میگیرد زیرا که خویشاوند وقتی با خویشاوند خود مصافحه نمود غضب او قرار میگیرد و بدرستی که رحم متعلق بعرش الهی است و نداء میکند که ای خدا رحمت خودت را متصل گردان بکسیکه صله رحم

صفحه : 10
میکند و رحمت خودت را قطع کن بکسیکه قطع رحم میکند. [پایان] إِن‌َّ اللّه‌َ کان‌َ عَلَیکُم رَقِیباً آیه بشر را خاطر نشان میکند که بدانید همیشه خداوند رقیب و حافظ اعمال شما است.
وَ آتُوا الیَتامی أَموالَهُم وَ لا تَتَبَدَّلُوا الخَبِیث‌َ بِالطَّیِّب‌ِ یتامی جمع یتیم است و یتیم طفل کودکی را گویند که بی پدر گردیده، و آیه باولیاء ایتام امر فرموده که شمائی که ولایت و وصایت در مال یتیم دارید مالهای ایتام را بآنها بدهید به اینکه طور که در حالیکه صغیر میباشند خرج آنها بنمائید و پس از رشد و بلوغ مالشان را بخودشان تسلیم کنید و مال یتیم که بر شما حرام و خبیث است داخل مالهای پاک خود منمائید.
وَ لا تَأکُلُوا أَموالَهُم إِلی أَموالِکُم إِنَّه‌ُ کان‌َ حُوباً کَبِیراً مقصود از (لا تَأکُلُوا) تصرف عدوانی در مال یتیم است و مقصود اینکه است که وقتی مال یتیمی در تصرف شما در آمد بنحوی آنرا نگاه دارید که داخل مال خودتان نگردد زیرا که تصرف ظالمانه در آن گناهی است بزرگ.
وَ إِن خِفتُم أَلّا تُقسِطُوا فِی الیَتامی فَانکِحُوا ما طاب‌َ لَکُم مِن‌َ النِّساءِ مَثنی وَ ثُلاث‌َ وَ رُباع‌َ فَإِن خِفتُم أَلّا تَعدِلُوا فَواحِدَةً أَو ما مَلَکَت أَیمانُکُم ذلِک‌َ أَدنی أَلّا تَعُولُوا در شأن نزول اینکه آیه در صحیح بخاری از عایشه نقل کرده‌اند که گفته در زمان رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم دختر یتیمی تحت تربیت کسی بود و ولایت تصرّف در مال او داشت و میخواست با او ازدواج کند و حق خدمت و مهر او را ندهد و در مال او تصرف تام نماید اینکه آیه (وَ إِن خِفتُم أَلّا تُقسِطُوا فِی الیَتامی) تا آخر نازل گردید اشاره به اینکه که اگر بر نفس خود مطمئن نیستید که بتوانید در باره دختران یتیم مراعات عدالت نمائید و حق آنها را بدهید از نکاح کردن با آنها خودداری کنید و از زنهای دیگر دو تا و سه تا و چهار عدد بگیرید و بین آنها تسویه و

صفحه : 11
عدالت را مراعات نمائید.
در اینکه آیات راجع بسه مطلب که از بزرگترین و عموم‌ترین قوانین جامعه بشری بشمار میرود و تمدّن مدنی و اصلاح بین جمعیات منوط بعدالت و میانه روی بآن است طرح ریزی نموده و بنیکوتر وجهی و بواضح‌تر بیانی در باره اینکه مطالب احکام و قوانینی ترتیب میدهد و مسلمانان را موظف بر اجراء آن میدارد و دانشمندان میدانند که بقدری اینکه سه قانون که یکی قانون زناشوئی و دیگر قانون ارث و سوم راجع بایتام روی میزان حکم عقل و منطق استوار گردیده که اگر نبود مگر همین سه قانون بر حقانیت و کامل بودن دین اسلام کافی بود چه جای قوانین دیگر که هر یک در جای خود استوار است.
اهل دانش اگر بنظر تحقیق بنگرند می‌بینند در همین یک آیه در مال یتیم و در تعدّد زوجات چگونه عدالت را مراعات نموده و بقدری از آیه تأکید بر میآید که حتی در جائیکه انسان بر نفس خود بترسد که مبادا اگر دختر یتیمی را بزنی گرفت و مال او در تصرّف وی است و نتوانست مراعات عدالت نماید و بخواهد در مال او تصرف کند بایستی از اینکه ازدواج خودداری نماید که در خلاف واقع نگردد.
و نیز راجع بتعدّد زوجات باز دستور میدهد که در جائیکه نتوانید بین زنها بعدالت عمل نماید بیکی یا بکنیزی که در تصرف شما است قناعت کنید و اینکه عمل برای شما بهتر است که عیال مند شوید و نتوانید از نفقه آنها برآئید و منجر باین گردد که حق بعضی ضایع گردد.
وَ آتُوا النِّساءَ صَدُقاتِهِن‌َّ نِحلَةً فَإِن طِبن‌َ لَکُم عَن شَی‌ءٍ مِنه‌ُ نَفساً فَکُلُوه‌ُ هَنِیئاً مَرِیئاً چون در زمان جاهلیت اعراب متکبر متعصّب مشرک که از مزایای انسانی بهره‌مند نبوده و ستمگری و زور و آدم کشی را کمال خود میدانستند اینکه بود که بر زن که ضعیف‌تر از مرد میپنداشتند و مردها را قوی و نیرومند میدانستند هیچ حقّی برای زن قائل نبودند و هیچ شرائطی در باره زن اجراء نمی‌کردند ظاهرا حتی اگر مهری در ابتداء برای او قرار میدادند آنرا بر خود مباح

صفحه : 12
میدانستند و از ارث پدر و مادر و اقرباء او را محروم میکردند.
و خلاصه در آن زمان بجای علم جهل و بجای حق یک سلسله آزادی باطل سفیهانه حکومت داشت و ظلم و تعدّی سرتاسر عربستان را فرا گرفته بود تا وقتی که نور اسلام فضاء عربستان را فرا گرفت و حق هر ذی حقّی را روی میزان عدل خدائی تعیین نمود (جاءَ الحَق‌ُّ وَ زَهَق‌َ الباطِل‌ُ).
اینکه است که آیه حکم فرموده و بمردها دستور داده که شما حق ندارید که بتعدّی ظالمانه حقوق زنها را بگیرید مگر زنی که بطیب خاطر خواست چیزی بشوهرش ببخشد و بدهد آنرا بخورید خوردنی خوشگوار و سازگار.

صفحه : 13

[سوره النساء (4): آیات 5 تا 10]

اشاره

وَ لا تُؤتُوا السُّفَهاءَ أَموالَکُم‌ُ الَّتِی جَعَل‌َ اللّه‌ُ لَکُم قِیاماً وَ ارزُقُوهُم فِیها وَ اکسُوهُم وَ قُولُوا لَهُم قَولاً مَعرُوفاً (5) وَ ابتَلُوا الیَتامی حَتّی إِذا بَلَغُوا النِّکاح‌َ فَإِن آنَستُم مِنهُم رُشداً فَادفَعُوا إِلَیهِم أَموالَهُم وَ لا تَأکُلُوها إِسرافاً وَ بِداراً أَن یَکبَرُوا وَ مَن کان‌َ غَنِیًّا فَلیَستَعفِف وَ مَن کان‌َ فَقِیراً فَلیَأکُل بِالمَعرُوف‌ِ فَإِذا دَفَعتُم إِلَیهِم أَموالَهُم فَأَشهِدُوا عَلَیهِم وَ کَفی بِاللّه‌ِ حَسِیباً (6) لِلرِّجال‌ِ نَصِیب‌ٌ مِمّا تَرَک‌َ الوالِدان‌ِ وَ الأَقرَبُون‌َ وَ لِلنِّساءِ نَصِیب‌ٌ مِمّا تَرَک‌َ الوالِدان‌ِ وَ الأَقرَبُون‌َ مِمّا قَل‌َّ مِنه‌ُ أَو کَثُرَ نَصِیباً مَفرُوضاً (7) وَ إِذا حَضَرَ القِسمَةَ أُولُوا القُربی وَ الیَتامی وَ المَساکِین‌ُ فَارزُقُوهُم مِنه‌ُ وَ قُولُوا لَهُم قَولاً مَعرُوفاً (8) وَ لیَخش‌َ الَّذِین‌َ لَو تَرَکُوا مِن خَلفِهِم ذُرِّیَّةً ضِعافاً خافُوا عَلَیهِم فَلیَتَّقُوا اللّه‌َ وَ لیَقُولُوا قَولاً سَدِیداً (9)
إِن‌َّ الَّذِین‌َ یَأکُلُون‌َ أَموال‌َ الیَتامی ظُلماً إِنَّما یَأکُلُون‌َ فِی بُطُونِهِم ناراً وَ سَیَصلَون‌َ سَعِیراً (10)

صفحه : 14

[ترجمه]

اموالی را که خدا قوام زندگانی شما را بر آن مقرر داشته بتصرّف سفیهان ندهید و بقدر احتیاج نفقه و لباس بآنها بدهید و بگفتار نیک آنان را خرسند کنید [5]
و یتیمان را آزمایش کنید تا وقتی که بحدّ رشد و بلوغ و بحد نکاح رسیدند اموالشان را بتصرف آنها بدهید و مالهای آنها را پیش از بلوغ و بزرگ شدن از ترس آنکه بزرگ شوند و مالشان را بگیرند بگزاف نخورید (و از اولیاء) کسیکه غنی است از برداشتن مال یتیم خودداری کند (یعنی برای حق خود چیزی از مال یتیم نگیرد) و کسیکه از اولیاء فقیر است بقدر متعارف چیزی بردارد و بخورد و وقتی مال یتیم را بتصرفش دادید شاهد بگیرید و خدا برای محاسبه خلق کافی است [6]
برای مردها قسطی است معیّن و برای زنها نیز قسطی است از آنچه پدر و مادر و نزدیکان او باقی گذارده‌اند چه مال کم باشد یا زیاد هر یک را نصیبی است که در حکم خدا تعیین گردیده [7]
و چون در تقسیم ترکه میّت نزدیکان و یتیمان و فقیران حاضر شدند هر یک را چیزی از آن بدهید و بآنان بسخن نیکو جواب دهید [8]
و باید اولیاء بترسند از اینکه از پشت مرگ آنها ذریّه ضعیفی باشند و آنها در چنین مجلس تقسیم حاضر شوند و کسی بآنها چیزی ندهد پس باید از خدا بترسید و بآنان بگفتار نیکو جواب دهید (و چند معنی دیگر برای اینکه آیه در مجمع البیان و منهج ذکر نموده [9]
همانا کسانیکه اموال یتیمان را بظلم و تعدّی میخورند چنین کسانی حقیقة در شکم خود آتش میکنند و بزودی در آیند در آتش افروخته [10]

صفحه : 15

(توضیح آیات)

وَ لا تُؤتُوا السُّفَهاءَ أَموالَکُم‌ُ [سخنان مفسرین در معنی آیه] 1- مقصود از سفهاء زنها و بچه‌ها میباشند.
[إبن عباس و سعید بن جبیر و حسن و ضحاک و ابی مالک و قتاده] و همین معنی را ابو الجارود از ابی جعفر علیه السّلام روایت کرده.
إبن عباس گفته وقتی مرد فهمید زنش و پسرش هر دو سفیهند و مال را تلف میکنند سزاوار نیست که آنها را بر مالش مسلّط گرداند.
2- مقصود از سفهاء فقط زنانند. [مجاهد و إبن عمر] و از حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم روایت میکنند که فرموده آتش برای سفهاء آفریده شده و سه مرتبه گفت
(و ان‌ّ السفهاء النساء)
بعد فرمود بدانید که سفیهان زنانند.
از انس بن مالک روایت شده که گفته زنی سیاه با جرئت در گفتار و با نمک آمد نزد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و گفت پدر و مادرم فدای تو ای رسول اللّه [ص] در باره ما خیر و خوبی بگو بمن رسیده که تو تمام شرها و بدیها را در باره ما میگوئی، پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود در باره شما چه گفته‌ام آن زن گفت ما را سفیهان نامیده‌ئی، رسول [ص] گفت خدا در قرآن شما را سفهاء نامیده آن زن گفت ما را نواقص گفته‌ئی، پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم گفت بس است نقصان شما را که در هر ماه پنج روز نمیتوانید نماز بخوانید (یعنی ایّام حیض).
پس از آن رسول صلی اللّه علیه و آله فرمود آیا بس نیست یکی از شما را اینکه وقتی حامله میشود اجر مرابط دارد (مرابط کسی را گویند که در سر حد مسلمانان ایستاده که دشمن وارد نشود) و وقتی که زائید مثل کسی میباشد که در راه خدا کشته شده و چون شیر

صفحه : 16
دهد بهر جرعه برای وی مثل آزاد کردن بنده‌ئی از اولاد اسماعیل میباشد، و چون برای شیر دادن بچه از خواب بیدار شود بهر بیداری برای او است از ثواب مثل آزاد کردن بنده‌ئی از اولاد اسماعیل.
و اینکه ثوابها برای زنهای مؤمنات با خشوع و فروتن و صبر کنندگانست که در خانه خود کفران نمیکنند و نیز تکلیف دشوار بشوهر خود نمیکنند.
انس گفت آن زن سیاه گفت چه بسیار فضیلتی است آنچه گفتی اگر نبود آنچه در عقب او است از شرط.
یعنی کفران زندگی با شوهر و تکلیف ننمودن او را بامر دشوار.
3- آیه عام است و شامل میگردد هر سفیهی را از صبی یا مجنون یا کسیکه محجور باشد و قریب اینکه قول است آنچه از ابی عبد اللّه علیه السّلام روایت شده که سفیه شارب الخمر است و کسانیکه جاری مجرای او میباشند، و اینکه قول اولی است زیرا که آیه عام است. [مجمع البیان] در کنز العرفان گفته تخصیص دادن سفهاء را بزنها یا اولاد یا یتیمی که مالش در دست ولی‌ّ او باشد عدول نمودن از ظاهر و خارج گردیدن از حقیقت است و تخصیص عموم بر خلاف اصل است.
و دیگر سفیه در عرف فقهاء کسی را گویند که اموال خود را در غیر اغراض صحیح صرف کند و چنین کسی مستوجب حجر است و هر کسی متّصف بسفاهت باشد داخل آیه است خواه زن باشد یا مرد خواه اولاد بالغ باشد یا غیر بالغ. [پایان] الَّتِی جَعَل‌َ اللّه‌ُ لَکُم قِیاماً وَ ارزُقُوهُم فِیها وَ اکسُوهُم وَ قُولُوا لَهُم قَولًا مَعرُوفاً آیه ارشاد بر اینکه است که مالیکه خدا بشما عطاء نموده برای تأمین زندگانی دنیوی و أخروی شما او را حفظ نمائید و بدست سفهاء ندهید و زن و اولاد یا کس دیگر اشخاص سفیهی را مسلط بر مال خود نگردانید و آن اندازه‌ئی که بایستی باهل خود انفاق نمائید از خوراک و پوشاک در باره آنها کوتاهی نکنید لکن اصل مال را که قوام زندگانی شما بآن است بسفهاء ندهید و بکلام نیکو

صفحه : 17
آنها را خوشنود نمائید که آزرده نشوند.
وَ ابتَلُوا الیَتامی حَتّی إِذا بَلَغُوا النِّکاح‌َ فَإِن آنَستُم مِنهُم رُشداً ظاهرا مقصود از ابتلاء در آیه امتحان است، و ایناس بمعنی مشاهده ایست که همراه با الفت و محبّت باشد زیرا که کلمه ایناس از انس گرفته شده و انس با الفت و محبت همراهست، و رشد مقابل غی‌ّ بمعنی کج روی و بیراهه رفتن بسوی فساد است پس رشد راه یافتن بسوی هدفهای زندگی است.
فَادفَعُوا إِلَیهِم أَموالَهُم یعنی وقتی که یتیم بحد رشد رسید مالش را باو بدهید و حدّ رشد یتیم را تعیین کرده بموقع نکاح و آن موقعی است که پسر یا دختر طلب ازدواج میکنند خلاصه آیه پس از نهی که مال خود را بدست سفهاء ندهید در اینکه آیه باولیاء ایتام امر فرموده که آنها را امتحان کنید تا وقتی که در آنها رشد و صلاحیت نگاهداری مال خود را یافتید و غالبا رشد و صلاحیت وقتی ظاهر میگردد که بوقت بلوغ رسیده باشد پس مالشان را بدهید، و علامت در پسر چنانچه در کتب فقهیه تحدید شده یکی از چند چیز است یا احتلام با روئیدن موی خشن در عانه یا پانزده سالگی، و در دختر یا حیض است یا نه سالگی.
ظاهرا آیه اشاره باین است که مناط رشد صلاحیت داشتن آنها است برای حفظ مالشان آنوقت بایستی اولیاء مال یتیم را بوی رد کنند.
در مجمع البیان در توجیه (حَتّی إِذا بَلَغُوا النِّکاح‌َ) گفته یعنی حتی برسند بحدّی که قدرت بر مواقعه و انزال منی داشته باشند و مقصود از بلوغ احتلام نیست زیرا که بعضی از مردم محتلم نمیشوند یا احتلامشان عقب میافتد و اینکه قول اکثر مفسرین است، و بعض مفسرین کسی است که گفته (اذا کمل عقله) یعنی وقتی که یتیم عقلش کامل گردید و در او رشد یافتید مالش را تسلیمش کنید و اینکه قول اولی است، و بعضی دیگر گفته‌اند که مالش را تسلیمش نکنید مگر وقتی که سن‌ّ او بپانزده سالگی برسد و لو اینکه عاقل باشد، و اصحاب ما (یعنی

صفحه : 18
جماعت امامیه) گفته‌اند حد بلوغ یا کامل شدن پانزده سالگی است یا روئیدن موی خشن است بر عانه. [پایان] چون مسئله فقهی است جای بحث آن کتب فقهیه است.
وَ لا تَأکُلُوها إِسرافاً وَ بِداراً أَن یَکبَرُوا الخ آیه ترجمه شده و واضح است محتاج بتوضیح نیست و خلاصه اینکه خدای جلیل باولیاء ایتام حکم الزامی مینماید که باید خیلی مواظب مال ایتام باشید و از خوردن و اسراف کردن مال یتیم خودداری نمائید اگر غنی است که هیچ حقّی بر خود نگیرد و اگر فقیر است بقدر متعارف اجرت بگیرد، شاید مقصود اینکه باشد که بقدر اقل اجرت المثل از مال یتیم بگیرد و پس از آنکه یتیم بحد رشد رسید مالش را تحویل او بدهد و شاهد و گواه بگیرد و خدا برای گواه بودن کافی است، و جمله اخیر تهدید و اشاره باهمیت مال یتیم است که خدا گواهست که شما نسبت بمال یتیم چگونه عمل میکنید.
لِلرِّجال‌ِ نَصِیب‌ٌ مِمّا تَرَک‌َ الوالِدان‌ِ وَ الأَقرَبُون‌َ وَ لِلنِّساءِ نَصِیب‌ٌ مِمّا تَرَک‌َ الوالِدان‌ِ وَ الأَقرَبُون‌َ مِمّا قَل‌َّ مِنه‌ُ أَو کَثُرَ نَصِیباً مَفرُوضاً مفسرین در شأن نزول آیه چنین گفته‌اند اوس بن صامت انصاری فوت شد زنی داشت و سه دختر دو پسر عم او یکی بنام قتاده و دیگری بنام عرفطه، مال او را گرفتند و بزن و دختران او چیزی ندادند و در جاهلیت چنین بود که بزنان و کودکان میراث نمیدادند میگفتند مال را باید بکسی داد که جنگ کند و غنیمت آرد آن زن برخواست و در مسجد نزد رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم آمد و گفت یا رسول اللّه اوس بن صامت دعوت حق را لبیک گفت یعنی مرد و سه دختر و مرا رها کرد و من زنی هستم و چیزی ندارم و او مال بسیار داشت و پسران عم‌ّ او مال را گرفتند و چیزی بمن و فرزندان او ندادند حضرت آنها را طلبید و اینکه مطلب را بآنها گفت گفتند یا رسول اللّه [ص] آنها که بر اسب نمی‌نشینند و با دشمن جنگ نمیکنند بآنها چیزی باید داد حضرت فرمود بروید تا خدای تعالی

صفحه : 19
چه فرماید اینکه بود که خدای تعالی اینکه آیه را فرستاد که (لِلرِّجال‌ِ نَصِیب‌ٌ مِمّا تَرَک‌َ الوالِدان‌ِ وَ الأَقرَبُون‌َ تا آخر.
و مقصود از (الرجال) پسرانند و مقصود از (النساء) دخترانند زیرا که فرموده (مِمّا تَرَک‌َ الوالِدان‌ِ وَ الأَقرَبُون‌َ) و مقصود تعیین و نصیب و حظ و بهره است، و (نَصِیب‌ٌ) بر وزن فعیل و بمعنی مفعول است (نَصِیباً مَفرُوضاً) اخفش گفته منصوب بفعل مقدر است یعنی (جعل ذلک نصیبا مفروضا) و تفصیل اینکه آیه را در (یُوصِیکُم‌ُ اللّه‌ُ) بیان کرده.
وَ إِذا حَضَرَ القِسمَةَ أُولُوا القُربی وَ الیَتامی وَ المَساکِین‌ُ فَارزُقُوهُم مِنه‌ُ وَ قُولُوا لَهُم قَولًا مَعرُوفاً چون حق تعالی در آیه پیش بیان نمود کسانی را که ارث میبرند در اینکه آیه بیان میکند حال کسانی را که ارث نمیبرند و در اینکه آیه مردم در دو جهت اختلاف کرده‌اند:
1- آیه از محکمات است و منسوخ نیست.
[إبن عباس، سعید بن جبیر، حسن، ابراهیم، مجاهد، شعبی، زهری، سدی و از حضرت باقر علیه السّلام روایت شده و بلخی و جبائی و زجاج و اکثر مفسرین و فقهاء اینکه طور گفته‌اند] 2- آیه بآیات ارث نسخ گردیده [سعید بن مسیّب و ابی مالک و ضحاک] و نیز بین آنهائیکه آیه را از آیات محکمات گرفته‌اند دو قول است:
1- امر در آن برای وجوب و لزوم است بآنطوریکه ورثه راضی باشند [مجاهد] 2- دیگر اینکه حکم مستحب است (وَ إِذا حَضَرَ القِسمَةَ أُولُوا القُربی وَ الیَتامی وَ المَساکِین‌ُ) یعنی وقتی اینکه جماعت موقع قسمت میراث حاضر شدند و امیدوار باشند قسمتی بآنها داده شود (فَارزُقُوهُم مِنه‌ُ) یعنی پیش از قسمت کردن ترکه، چیزی بآنها عطاء کنید.
و در اینکه مخاطب بخطاب (فَارزُقُوهُم) کیانند دو قول است یکی مخاطب

صفحه : 20
ورثه‌اند که مأمورند چیزی باینهائیکه در آیه ذکر شده و در میراث سهمی ندارند عطاء کنند. [إبن عباس و إبن زبیر و حسن و سعید بن جبیر] و بقول دیگر مخاطب آن کسی است که آثار مرگ بر او ظاهر شده و میخواهد وصیّت کند پس باو امر شده که وصیت کند برای کسانیکه ارث نمی‌برند و مقداری از مالش را بآنها بدهند. [إبن عباس و سعید بن مسیّب و طبری و اکثر مفسرین] وَ قُولُوا لَهُم قَولًا مَعرُوفاً یعنی بآنهائیکه در آیه بالا گفته با سخن نیکو آنها را راضی کنند نه کلام خشن، در اینجا نیز بین مفسرین اختلاف است، سعید بن جبیر گفته خداوند بولی‌ّ میّت امر کرده در جائیکه ورثه صغیر باشند بآنهائیکه در آیه ذکر شد (از ذوی القربی و ایتام و مساکین) بگوید اینکه مال یتیمان است و اینها کودکند و شما را در آن حقّی نیست و من مالک نیستم که مال آنها را بشما بدهم.
و بقول دیگر آیه راجع بوصی است که او باین جماعت ذوی القربی بکلام نیکو سخن گوید و در باره آنها دعا کند بغنا و ثروت و امثال آن.
و بقول دیگر آیه راجع بموصی است به اینکه که برای ذوی القربی وصیّت کند و بدیگران قول معروف بگوید. [پایان] وَ لیَخش‌َ الَّذِین‌َ لَو تَرَکُوا مِن خَلفِهِم ذُرِّیَّةً ضِعافاً خافُوا عَلَیهِم فَلیَتَّقُوا اللّه‌َ وَ لیَقُولُوا قَولًا سَدِیداً بعضی از مفسرین در توجیه آیه چنین گفته پس از آنکه خدای تعالی مردم را بقول معروف امر فرموده در عقب آنها را تهدید نموده (وَ لیَخش‌َ) یعنی اولیاء کسانی میباشند که اگر پس از خودشان ذریّه صغاری داشتند بر آنها میترسیدند پس آنها باید همین طوری که نسبت باولاد خودشانند که پس از آنها مضطر نگردند باید نسبت باولاد غیر نیز همین طور باشند از نیکی و شفقت و رعایت آنها در حفظ تربیتشان و مالشان و اینکه حقّی است واجب بر آنها (فَلیَتَّقُوا اللّه‌َ) یعنی در امر یتامی از خدا بترسند که در آن اهمال نکنند (وَ لیَقُولُوا قَولًا سَدِیداً)

صفحه : 21
بگویند مثل آنچه میگویند برای اولادشان از شفقت و حسن ادب و تعلیم با اخلاص إِن‌َّ الَّذِین‌َ یَأکُلُون‌َ أَموال‌َ الیَتامی ظُلماً إِنَّما یَأکُلُون‌َ فِی بُطُونِهِم ناراً وَ سَیَصلَون‌َ سَعِیراً آیه اکیدا خورندگان مال یتیمان را تهدید مینماید که آنهائیکه مال ایتام را بدون حق میخورند همانا حقیقة آتش در شکمشان میکنند.
آری آیه خاطرنشان میکند که اگرچه در ظاهر خورنده آن لذّت میبرد لکن نمیداند که آنچه از مال یتیم خورده در حقیقت هیزم آتش بوده که در قیامت آتش میگیرد و شعله‌ور میشود و چه آتشی که از غضب خدا افروخته شده و آن همان آتشی است که فرموده (الَّتِی تَطَّلِع‌ُ عَلَی الأَفئِدَةِ).

صفحه : 22

[سوره النساء (4): آیات 11 تا 12]

اشاره

یُوصِیکُم‌ُ اللّه‌ُ فِی أَولادِکُم لِلذَّکَرِ مِثل‌ُ حَظِّ الأُنثَیَین‌ِ فَإِن کُن‌َّ نِساءً فَوق‌َ اثنَتَین‌ِ فَلَهُن‌َّ ثُلُثا ما تَرَک‌َ وَ إِن کانَت واحِدَةً فَلَهَا النِّصف‌ُ وَ لِأَبَوَیه‌ِ لِکُل‌ِّ واحِدٍ مِنهُمَا السُّدُس‌ُ مِمّا تَرَک‌َ إِن کان‌َ لَه‌ُ وَلَدٌ فَإِن لَم یَکُن لَه‌ُ وَلَدٌ وَ وَرِثَه‌ُ أَبَواه‌ُ فَلِأُمِّه‌ِ الثُّلُث‌ُ فَإِن کان‌َ لَه‌ُ إِخوَةٌ فَلِأُمِّه‌ِ السُّدُس‌ُ مِن بَعدِ وَصِیَّةٍ یُوصِی بِها أَو دَین‌ٍ آباؤُکُم وَ أَبناؤُکُم لا تَدرُون‌َ أَیُّهُم أَقرَب‌ُ لَکُم نَفعاً فَرِیضَةً مِن‌َ اللّه‌ِ إِن‌َّ اللّه‌َ کان‌َ عَلِیماً حَکِیماً (11) وَ لَکُم نِصف‌ُ ما تَرَک‌َ أَزواجُکُم إِن لَم یَکُن لَهُن‌َّ وَلَدٌ فَإِن کان‌َ لَهُن‌َّ وَلَدٌ فَلَکُم‌ُ الرُّبُع‌ُ مِمّا تَرَکن‌َ مِن بَعدِ وَصِیَّةٍ یُوصِین‌َ بِها أَو دَین‌ٍ وَ لَهُن‌َّ الرُّبُع‌ُ مِمّا تَرَکتُم إِن لَم یَکُن لَکُم وَلَدٌ فَإِن کان‌َ لَکُم وَلَدٌ فَلَهُن‌َّ الثُّمُن‌ُ مِمّا تَرَکتُم مِن بَعدِ وَصِیَّةٍ تُوصُون‌َ بِها أَو دَین‌ٍ وَ إِن کان‌َ رَجُل‌ٌ یُورَث‌ُ کَلالَةً أَوِ امرَأَةٌ وَ لَه‌ُ أَخ‌ٌ أَو أُخت‌ٌ فَلِکُل‌ِّ واحِدٍ مِنهُمَا السُّدُس‌ُ فَإِن کانُوا أَکثَرَ مِن ذلِک‌َ فَهُم شُرَکاءُ فِی الثُّلُث‌ِ مِن بَعدِ وَصِیَّةٍ یُوصی بِها أَو دَین‌ٍ غَیرَ مُضَارٍّ وَصِیَّةً مِن‌َ اللّه‌ِ وَ اللّه‌ُ عَلِیم‌ٌ حَلِیم‌ٌ (12)

صفحه : 23

[ترجمه]

‌خدا بشما وصیت فرموده نسبت باولادتان که برای پسر از ارث دو برابر حظّ دختر باشد پس اگر اولاد میت دو دختر یا زیادتر باشد فرض همه دو ثلث از ترکه است و اگر دختر یکی باشد برای او نصف ترکه است و برای هر یک از پدر و مادر یک سدس از ترکه است در صورتی که میت را اولاد باشد و اگر او را اولاد نباشد و وارث او ابوین باشند برای مادر ثلث ترکه است و اگر برای میت برادر باشد برای مادر سدس ترکه است و اینکه تقسیم پس از اداء وصیتی است که بآن وصیت شده باشد یا دین پدران شما و اولادان شما و نمیدانید کدام یک پرفائده‌ترند برای شما و اینکه احکام فریضه ایست از جانب خدا زیرا که او عالم و دانا است بمصالح امور و او حکیم و درستکار است [11]
و برای شما مردها است نصف ترکه زنان شما اگر برای آن زن ولدی نباشد و اگر او را اولاد باشد پس برای شما ربع ترکه او است و اینکه ارث پس از وصیت آن زن است و پس از اداء قرض او و برای زنها ربع ترکه شما است اگر برای شما اولاد نباشد و اگر شما را اولاد باشد ثمن ترکه است پس از وصیتی که کرده‌اید یا دین، و اگر مردی بمیرد و وارث او فقط کلاله باشد یا زن باشد و وارث او کلاله و آن میت را برادر مادری باشد یا خواهر مادری برای هر یک از آن برادر و خواهر مادری شش یک مال میباشد و اگر برادر و خواهر مادری وی زیادتر باشند آنها شرکاء در ثلثند پس از وصیتی که بآن وصیت شده یا دین که اداء شود در صورتی که وصیت و دین ضرر بر ورثه نباشد و اینها حکمی است از جانب خدا و او دانا بمصالح امور و بردبار است [12]
. (و ضرر وصیت آنستکه زائد بر ثلث باشد و ضرر دین اینکه است که میت دروغی اقرار بدین کرده باشد).

صفحه : 24

(توضیح آیات)

یُوصِیکُم‌ُ اللّه‌ُ فِی أَولادِکُم لِلذَّکَرِ مِثل‌ُ حَظِّ الأُنثَیَین‌ِ بین مفسرین در شأن نزول آیه اختلاف است:
محمّد بن المنکدر از جابر بن عبد اللّه چنین روایت کرده که گفته مریض شدم و رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و ابو بکر بعیادت من آمدند و آنها راه میرفتند که من بیهوش شدم پس پیغمبر [ص] آب خواستند و وضو گرفتند چون آب وضوء او بر من ریخت بهوش آمدم گفتم ای رسول خدا در مال خود چطور رفتار کنم پس حضرت ساکت شد و آیه مواریث نازل گردید.
و بقول دیگر آیه در باره عبد الرحمن برادر حسان شاعر نازل گردید.
[مجمع البیان] (یُوصِیکُم‌ُ اللّه‌ُ) یعنی خدا شما را امر میکند و بر شما واجب میگرداند (فِی أَولادِکُم) یعنی در باره میراث اولاد شما و اینکه اجمال است و تفصیل آن (لِلذَّکَرِ مِثل‌ُ حَظِّ الأُنثَیَین‌ِ) است یعنی بهره ذکور از اولادان شما دو برابر است و اینکه حکم در جائی است که ذکور و اناث با هم باشند و در حال انفراد اگر میت را یک پسر باشد تمام مال را میبرد و هرگاه دو دختر یا زیادتر باشند دو ثلث مال نصیب آنها میگردد و دلیل بر آن قوله تعالی (فَإِن کُن‌َّ نِساءً فَوق‌َ اثنَتَین‌ِ) یعنی اگر اولاد همه دختر باشند و اولاد پسر با آنها نباشند (فَوق‌َ اثنَتَین‌ِ) یعنی زیادتر از دو نفر باشند (فَلَهُن‌َّ ثُلُثا ما تَرَک‌َ) پس برای آنها است دو بخش از سه بخش از میراث، و ضمیر در (ثُلُثا) راجع بما ترک میّت است اگر چه ذکر نشده زیرا چون آیه در میراث است معلوم میشود که مقصود ما ترک میّت است و قوله تعالی (لِلذَّکَرِ مِثل‌ُ حَظِّ الأُنثَیَین‌ِ) دلالت دارد بر اینکه حکم دو دختر حکم یک پسر است زیرا که همانطوریکه برای اینکه دو ثلث است با یک بنت همین طور جایز است برای دو بنت ثلثین و چون بیان نمود آنچه را که دلالت

صفحه : 25
دارد بر حکم بنتین عقب او فرموده (فَإِن کُن‌َّ نِساءً فَوق‌َ اثنَتَین‌ِ فَلَهُن‌َّ ثُلُثا ما تَرَک‌َ) در مجمع گفته اگر باقی مانده‌گان از نساء زیادتر از دو نفر باشند (فَلَهُن‌َّ ثُلُثا ما تَرَک‌َ) ظاهرا اینکه کلام اقتضاء دارد که دو دختر مستحق ثلثین نباشند لکن اجماع امّت بر اینکه است که حکم دو دختر حکم همان است که زیادتر باشند و در آیه چند وجه ذکر شده.
1- در آیه بیان حکم بنتین و مازاد آنها است زیرا که معنی آیه اگر بوده باشند دو بنت و زیادتر برای آنان است (ثُلُثا ما تَرَک‌َ) مگر اینکه قبلا (فَوق‌َ اثنَتَین‌ِ) ذکر شده چنانچه از نبی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم روایت شده که زن زیادتر از سه روز مسافرت نکند مگر اینکه با شوهر یا از محارم همراه باشد.
2- ابو العباس مبرد گفته آیه دلیل بر اینکه است که برای بنتین دو دختر دو ثلث است پس بدان که زیادتر از بنتین برای آنها ثلثان است.
3- اینکه ما به بنتین دو ثلث میدهیم بدلیل اینکه مسمّائی برای آنها فرض نشده و دلیل آن قوله تعالی (یَستَفتُونَک‌َ فی النساء قُل‌ِ اللّه‌ُ یُفتِیکُم فِی الکَلالَةِ) تا آخر، پس همین طوری که برای خواهر نصف تعیین شده برای دختر هم نصف ما ترک تعیین شده، و نیز دلیل بر آن اجماع است بر اینکه که حکم بنتین در استحقاق ثلثین حکم بنات است در استحقاق مگر آنچه از إبن عباس روایت شده که برای بنتین نصف است و اینکه ثلثین فرض حکم ثلاث از بنات است، و از نظام حکایت شده که از إبن عباس روایت کرده که برای بنتین نصف و قیراط است زیرا که برای یک بنت نصف است و برای سه ثلثین وقتی گفت (لِلذَّکَرِ مِثل‌ُ حَظِّ الأُنثَیَین‌ِ) معلوم میشود که برای ذکور ثلثان و برای انثی الثلث معلوم میشود که برای دو دختر دو ثلث است پس سزاوار است که بوده باشد برای بنتین آنچه بین آن دو تا است.
(وَ إِن کانَت واحِدَةً فَلَهَا النِّصف‌ُ) و اگر (مولود یا متروک واحدة) یک بنت باشد برای او نصف ما ترک میّت است.

صفحه : 26
وَ لِأَبَوَیه‌ِ لِکُل‌ِّ واحِدٍ مِنهُمَا السُّدُس‌ُ مِمّا تَرَک‌َ إِن کان‌َ لَه‌ُ وَلَدٌ پس از آنکه حکم ارث اولاد را تعیین گردانید شروع نمود بارث والدین که هرگاه میّت را ولد باشد برای هر یک از پدر و مادرش شش یک مال میّت است و فرقی نیست بین اینکه یک ولد باشد یا زیادتر و نیز با او دخترانی باشند یا نباشند در تمام صور برای پدر و مادر با بودن ولد سدس است و اگر یکی باشد باقی مال حق او است و اگر چند نفر اولاد ذکور باشند مال بالسّویه بینشان تقسیم میگردد و اگر ذکور و اناث با هم باشند (لِلذَّکَرِ مِثل‌ُ حَظِّ الأُنثَیَین‌ِ) است و اگر فقط یک بنت باشد برای وی نصف است و برای هر یکی از ابوین سدس و برای هر دو دو سدس است و نزد ائمه ما باقی رد میگردد بدختر و یکی از ابوین یا هر دو بر قدر سهام آنها است بدلالت قوله تعالی (وَ أُولُوا الأَرحام‌ِ بَعضُهُم أَولی بِبَعض‌ٍ فِی کِتاب‌ِ اللّه‌ِ) و ثابت گردیده که قرابت والدین و قرابت ولد متساویند زیرا که ولد بنفسه بمیت نزدیک است چنانچه والدین بنفسها نزدیکانند باو و اولاد اولاد قائم مقام ولد صلبی میباشند با پدر و مادر که هر یک از آنها قائم مقام کسی است که بمیّت نزدیک است و در اینکه مسئله بین فقهاء اختلاف است.
فَإِن لَم یَکُن لَه‌ُ وَلَدٌ وَ وَرِثَه‌ُ أَبَواه‌ُ فَلِأُمِّه‌ِ الثُّلُث‌ُ یعنی اگر برای میّت اولاد نباشد و وارث او پدر و مادرش باشند پس برای مادرش ثلث مال میت میباشد.
ظاهر آیه دلالت دارد بر اینکه باقی برای پدر است و اجماع بر اینکه است پس اگر برای میّت زن باشد و زوج داشته باشد نصف ترکه سهم او است و برای مادر ثلث است و باقی برای پدر است و اینکه مذهب إبن عباس و ائمه ما است و کسی که در اینکه مسئله گفته برای مادر ثلث ما بقی مال است خلاف ظاهر گفته و اگر عوض زوج زوجه باشد برای او ربع مال است و برای مادر ثلث و باقی مال پدر است.

صفحه : 27
فَإِن کان‌َ لَه‌ُ إِخوَةٌ فَلِأُمِّه‌ِ السُّدُس‌ُ یعنی اگر برای میّت برادر و خواهر باشد و پدر، و مادر در اینکه صورت مادر شش یک میبرد و اخوه حاجب میشود از اینکه مادر ثلث ببرد با اینکه اخوه ارث نمیبرد.
و إبن عباس گفته مادر از ثلث بسدس محجوب نمیگردد بکمتر از سه نفر از برادران و خواهران چنانچه آیه چنین اقتضاء میکند و اصحاب ما امامیه میگویند مادر از ثلث بسدس محجوب نمیگردد مگر بدو برادر یا بیک برادر و دو خواهر یا چهار خواهر ابوینی یعنی پدر و مادری یا پدری تنها و اخوه مادری حاجب نمیشوند، و در اینکه مطلب بین فقهاء اختلاف است، و گفته‌اند عرب در بسیاری از کلامشان اثنین را بلفظ جمع آورده، و از سیبویه حکایت شده که گفته (انهم یقولون وضعا رحالهما یریدون رحلی راحلتیهما) و قال تعالی (وَ کُنّا لِحُکمِهِم شاهِدِین‌َ) یعنی حکم داود و سلیمان. و قتاده گفته اینکه برادر میّت مادر را از ارث محجوب میگرداند با اینکه برادر ارث نمیبرد برای اینکه است که معونه پدر باشد که متکفل نفقه و نکاح اولاد بوده و مادر نفقه دهنده نیست و اینکه کلام دلالت دارد بر اینکه رأی او بر اینکه است که برادر مادری تنها مادر را از ارث محجوب نمیکند برای اینکه بر پدر لازم نمیآید نفقه آنها بدون خلاف. [پایان] مِن بَعدِ وَصِیَّةٍ یُوصِی بِها أَو دَین‌ٍ آباؤُکُم وَ أَبناؤُکُم لا تَدرُون‌َ أَیُّهُم أَقرَب‌ُ لَکُم نَفعاً فَرِیضَةً مِن‌َ اللّه‌ِ إِن‌َّ اللّه‌َ کان‌َ عَلِیماً حَکِیماً چون اینکه آیه و آیه بعد ترجمه شده و واضح است محتاج بتوضیح نیست و خلاصه اینکه پس از بیان احکام ارث ورثه را یادآوری مینماید که بایستی تقسیم مال میّت پس از انجام وصیّت او و پس از اداء دین او باشد، و در قوله تعالی (لا تَدرُون‌َ أَیُّهُم أَقرَب‌ُ لَکُم نَفعاً) از مفسرین در توجیه آیه چند قول نقل شده و بهترین وجوه اینکه است که گفته شود که شما نمیدانید کدام یک از ورثه نفع

صفحه : 28
اخرویشان برای شما بیشتر است زیرا که بعض ارحام بعض دیگر را شفاعت میکنند اگر درجه والد بلندتر باشد ولد خود را شفاعت میکند، و نیز ولد والد را شفاعت میکند که درجه او بلند شود (عَلِیماً حَکِیماً) او است دانا بمصالح و مفاسد امور و او است حکیم درستکار که تمام اوامر و نواهی او از روی حکمت و نظام عالم تعیین گردیده.
و بعضی در معنی آیه گفته‌اند شما نمیدانید که کدام یک از شما پیش از دیگری فوت میشوید تا اینکه وارث بمال او منتفع گردد، و باقی فقرات آیه واضح است و ظاهرا در آن اختلافی نیست و از محکمات آیات بشمار میرود.
وَ إِن کان‌َ رَجُل‌ٌ یُورَث‌ُ کَلالَةً أَوِ امرَأَةٌ وَ لَه‌ُ أَخ‌ٌ أَو أُخت‌ٌ فَلِکُل‌ِّ واحِدٍ مِنهُمَا السُّدُس‌ُ فَإِن کانُوا أَکثَرَ مِن ذلِک‌َ فَهُم شُرَکاءُ فِی الثُّلُث‌ِ الخ کلالة خبر کان یعنی اگر رجل موروث منه یا وارث کلاله باشد و کلالة حال است از ضمیر یورث، و کلاله در اصل مصدر است و گفته میشود بر کسی که نه ولد دارد و نه والد و دارای برادر و خواهر باشد و صفت است برای موروث یا وارث.
و از ائمه علیهم السّلام روایت شده که کلاله بر برادر و خواهر اطلاق میگردد و در آیه گفته شده کلاله کسی است که از طرف مادر برادر و خواهر دارد و در آخر سوره کسی است که از طرف مادر و پدر خواهر و برادر دارد یا از طرف پدر فَلِکُل‌ِّ واحِدٍ مِنهُمَا السُّدُس‌ُ فَإِن کانُوا أَکثَرَ مِن ذلِک‌َ فَهُم شُرَکاءُ فِی الثُّلُث‌ِ در مجمع گفته در معنی کلاله اختلاف است جماعتی از صحابه و تابعین از جمله آنها ابو بکر و عمر و إبن عباس در یکی از دو روایت از او و قتاده و زهری و إبن زید گفته‌اند آن غیر از ولد و والد است، و در روایت دیگر از إبن عباس او غیر از والد است و ضحاک و سدی گفته کلاله اسم میتی است که از آن ارث برده میشود، و از ائمه [ع] روایت شده که کلاله اخوه و اخوات است و آنچه در اینکه آیه ذکر شده اخوه و اخوات میباشند که از قبل مادر باشند، و در آخر

صفحه : 29
سوره کسیکه از طرف اب و ام یا از قبل آباء میباشند (أَوِ امرَأَةٌ) عطف است بر قوله تعالی (وَ إِن کان‌َ رَجُل‌ٌ) و معنای آیه چنین میشود و اگر مردی (کلاله) باشد یا زنی کلاله باشد از مالش ارث برده میشود بنا بر قول کسیکه گفته خود میّت کلاله نامیده شده و کسیکه گفته وارث را کلاله گویند پس در معنی اگر مردی در حال تکلل ارث برده شده یا زنی تکلل باشد حکمش چنین است و اینکه قول إبن عمر و اهل کوفه است و مؤیّد اینکه قول روایتی است که از جابر نقل شده که گفته من مریض بودم و رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم آمد گفتم میراث چگونه است و حال آنکه ارث میبرند از من کلاله (یعنی پدر و مادر اولاد ندارم) پس اینکه آیه فرائض نازل گردید و کلاله در نسب کسی است که با میت مساوی باشد در کلاله بودن از اخوه و اخوات و ولد و والد کلاله نمیباشند زیرا که آنها اصل نسبند که نسب میت بآنها منتهی میگردد و غیر از ولد و والد از آنها خارجند همین قدر از جهت ولادت نسب آنها بمیت میرسد، پس بنابراین معنای (الکَلالَةِ) مثل اکلیل که بر سر میگذارند زائد است و اصل نیست امّا ولد و والد دو طرف انسانند از او جدا نمیباشند وقتی مرد دو طرف آنها رفته اینکه است که زائل شدن دو طرف (کلاله) نامیده شده.
و قوله تعالی (وَ لَه‌ُ أَخ‌ٌ أَو أُخت‌ٌ) یعنی برادر و خواهر امّی که از مادر یکی باشند (فَلِکُل‌ِّ واحِدٍ مِنهُمَا السُّدُس‌ُ فَإِن کانُوا أَکثَرَ مِن ذلِک‌َ فَهُم شُرَکاءُ فِی الثُّلُث‌ِ) در اینجا ذکر و انثی را مساوی قرار داده که برای هر یک از آنها سدس مال است که آنها در میراث متساوی ارث میبرند و خلافی نیست که برادر و خواهر امّی در میراث متساویانند تا آنجا که فرموده اختلاف در مواریث بین فقهاء بسیار است کسی که بخواهد بمحل خودش یعنی کتب فقهیه مراجعه نماید.
مِن بَعدِ وَصِیَّةٍ یُوصِی بِها أَو دَین‌ٍ یعنی بعد از انفاذ وصیتی که وصیت کرده شده است بآن یا پس از اداء دین اگر داشته.

صفحه : 30
غَیرَ مُضَارٍّ وَصِیَّةً مِن‌َ اللّه‌ِ وَ اللّه‌ُ عَلِیم‌ٌ حَلِیم‌ٌ یعنی در حالتی که میت زیان آورنده نباشد بر ورثه در وصیت خود و در دین خود، و ضرر در وصیت آنستکه زائد بر ثلث باشد، و ضرر در دین آنستکه اقرار کند میت بقرض خود بکسیکه در ذمّه او چیزی ندارد بقصد ضرر زدن بوارث و دفع او از ارث.

صفحه : 31

[سوره النساء (4): آیات 13 تا 19]

اشاره

تِلک‌َ حُدُودُ اللّه‌ِ وَ مَن یُطِع‌ِ اللّه‌َ وَ رَسُولَه‌ُ یُدخِله‌ُ جَنّات‌ٍ تَجرِی مِن تَحتِهَا الأَنهارُ خالِدِین‌َ فِیها وَ ذلِک‌َ الفَوزُ العَظِیم‌ُ (13) وَ مَن یَعص‌ِ اللّه‌َ وَ رَسُولَه‌ُ وَ یَتَعَدَّ حُدُودَه‌ُ یُدخِله‌ُ ناراً خالِداً فِیها وَ لَه‌ُ عَذاب‌ٌ مُهِین‌ٌ (14) وَ اللاّتِی یَأتِین‌َ الفاحِشَةَ مِن نِسائِکُم فَاستَشهِدُوا عَلَیهِن‌َّ أَربَعَةً مِنکُم فَإِن شَهِدُوا فَأَمسِکُوهُن‌َّ فِی البُیُوت‌ِ حَتّی یَتَوَفّاهُن‌َّ المَوت‌ُ أَو یَجعَل‌َ اللّه‌ُ لَهُن‌َّ سَبِیلاً (15) وَ الَّذان‌ِ یَأتِیانِها مِنکُم فَآذُوهُما فَإِن تابا وَ أَصلَحا فَأَعرِضُوا عَنهُما إِن‌َّ اللّه‌َ کان‌َ تَوّاباً رَحِیماً (16) إِنَّمَا التَّوبَةُ عَلَی اللّه‌ِ لِلَّذِین‌َ یَعمَلُون‌َ السُّوءَ بِجَهالَةٍ ثُم‌َّ یَتُوبُون‌َ مِن قَرِیب‌ٍ فَأُولئِک‌َ یَتُوب‌ُ اللّه‌ُ عَلَیهِم وَ کان‌َ اللّه‌ُ عَلِیماً حَکِیماً (17)
وَ لَیسَت‌ِ التَّوبَةُ لِلَّذِین‌َ یَعمَلُون‌َ السَّیِّئات‌ِ حَتّی إِذا حَضَرَ أَحَدَهُم‌ُ المَوت‌ُ قال‌َ إِنِّی تُبت‌ُ الآن‌َ وَ لا الَّذِین‌َ یَمُوتُون‌َ وَ هُم کُفّارٌ أُولئِک‌َ أَعتَدنا لَهُم عَذاباً أَلِیماً (18) یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا لا یَحِل‌ُّ لَکُم أَن تَرِثُوا النِّساءَ کَرهاً وَ لا تَعضُلُوهُن‌َّ لِتَذهَبُوا بِبَعض‌ِ ما آتَیتُمُوهُن‌َّ إِلاّ أَن یَأتِین‌َ بِفاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ وَ عاشِرُوهُن‌َّ بِالمَعرُوف‌ِ فَإِن کَرِهتُمُوهُن‌َّ فَعَسی أَن تَکرَهُوا شَیئاً وَ یَجعَل‌َ اللّه‌ُ فِیه‌ِ خَیراً کَثِیراً (19)

صفحه : 32

[ترجمه]

آنچه از احکام و اوامر گفته شد از حدود امر خدا است و هر کس امر خدا و رسول او را اطاعت کرد خدا او را داخل میگرداند در بهشتهائی که از زیر اشجار آن نهرها جریان دارد و در آن بهشتها جاویدانند و اینکه است سعادت و فوز بزرگ [13]
و هر کس خدا و رسول او را نافرمانی کند و از حدودی که مقرّر گردانیده تجاوز نماید خدا او را در جهنم داخل میگرداند و در آن جاویدانند و برای او عذاب خوار کننده‌ئی مهیّا است [14]
و از زنهای شما زنانی که عمل فاحشه کنند، پس ای حکام شریعت طلب گواهی کنید از خودتان چهار نفر از مؤمنین اگر آن چهار نفر شهادت دادند پس از آن آنها را در خانه‌ها نگاه دارید تا وقتی که بمیرند یا اینکه خدا بر اینها راهی باز کند [15]
و آن دو مرد و زن که زنا کردند آنان را برنجانید پس اگر توبه کردند و اصلاح نمودند از اذیت آنها اعراض نمائید زیرا که خدا پذیرنده توبه و مهربان است [16]
جز اینکه نیست که خدا توبه کسانی را می‌پذیرد و قبول میکند که از روی نادانی عمل بدی کرده‌اند و سپس بزودی از آن پشیمان گردیده توبه میکنند و خدا دانا و درستکار است [17]
و قبول توبه نیست برای کسانیکه گناهان کردند تا وقتی که مرگ بر یکی از آنها حاضر گردید آنوقت گوید من الآن توبه کردم و نیز توبه‌ئی نیست بر آنهائیکه مردند در حالیکه کافر بودند آن جماعت کسانی میباشند که برای آنها عذاب دردناک آماده شده [18]
ای اهل ایمان برای شما حلال نیست که زنان را بمیراث بگیرید باکراه و بر زنها سخت‌گیری نکنید که قسمتی از مهر آنها را بگیرید مگر وقتی که از آنها فاحشه‌ئی ظاهر شد و در زندگانی با زنها بخوشی و خوبی رفتار کنید و صبر کنید چه بسا چیزی ناپسند شما است در حالیکه خدا در آن خیر بسیار قرار داده [19]

صفحه : 33

(توضیح آیات)

تِلک‌َ حُدُودُ اللّه‌ِ وَ مَن یُطِع‌ِ اللّه‌َ وَ رَسُولَه‌ُ یُدخِله‌ُ جَنّات‌ٍ تَجرِی مِن تَحتِهَا الأَنهارُ خالِدِین‌َ فِیها (تِلک‌َ) اشاره باحکامی است که در آیات بالا راجع بیتمامی و مواریث بیان شده و آنها را حدود خدا نامیده زیرا که احکام شریعت حدودی است که بر مکلفین تعیین گردیده و جایز نیست مکلّفی از آن حدود تجاوز نماید و کسیکه مراعات حدود الهی را نمود و خدا و رسول را اطاعت کرد پاداش عمل چنین کسی بهشتهائی است که از زیر درختهای آن علی الدوام نهرهای آب جریان دارد.
وَ ذلِک‌َ الفَوزُ العَظِیم‌ُ و اینکه الطاف و کرامات فوز بزرگی است و مخصوص بکسانی است که فرمان خدا و رسولش را اطاعت میکنند.
وَ مَن یَعص‌ِ اللّه‌َ وَ رَسُولَه‌ُ وَ یَتَعَدَّ حُدُودَه‌ُ یُدخِله‌ُ ناراً خالِداً فِیها وَ لَه‌ُ عَذاب‌ٌ مُهِین‌ٌ دأب قرآن بر اینکه است که هر جا یا اکثر جاها وقتی ذکری از کرامات و مقامات بلند نیکوکاران برده شود در مقابل یادآور میگردد درجات پست و عذاب ناگوار کسانی را که مخالفت اوامر الهی را نموده‌اند زیرا که نبی خاتم صلّی اللّه علیه و آله را مبشر و نذیر نامیده، و چنانچه در اخبار رسیده بایستی خوف و رجاء در مؤمن مثل دو کفه میزان مساوی باشد هیچکدام بر دیگری زیادتی ننماید.
(حُدُودُ) جمع حدّ است و شامل تمام قوانین اسلام میگردد، و ظاهرا آیه دلالت بر اینکه دارد کسیکه از تمام حدود الهی تعدّی کند و هیچ حدی از حدود الهی را مراعات ننماید و خدا و رسولش را مخالفت کند عذاب چنین کسی مثل عذاب کفار است که در جهنم جاویدانند زیرا کسیکه از تمام حدود از احکام و واجبات و اوامر و نواهی تعدی کند و از امر خدا و رسول سرکشی نماید در ردیف کفار قرار گرفته و عذاب کفار بر او جاری خواهد گردید مگر اینکه قبل از مرگ توبه کند.

صفحه : 34
وَ اللّاتِی یَأتِین‌َ الفاحِشَةَ مِن نِسائِکُم فَاستَشهِدُوا عَلَیهِن‌َّ أَربَعَةً مِنکُم فَإِن شَهِدُوا پس از بیان احکام ارث و طبقات ارث برنده‌گان شروع نموده ببیان حکم زن فاحشه و بمردهای مؤمنین دستور فرموده که هرگاه زنی از زنان شما یعنی شوهرداران زنا داد پس ای حکّام شریعت طلب شاهد کنید بر کار آنها پس اگر بشرائط مقرّره شهادت دادند فَأَمسِکُوهُن‌َّ فِی البُیُوت‌ِ حَتّی یَتَوَفّاهُن‌َّ المَوت‌ُ أَو یَجعَل‌َ اللّه‌ُ لَهُن‌َّ سَبِیلًا پس چنین زنی را در خانه نگاه دارید یعنی او را در خانه حبس کنید تا بمیرد یا خدا راه خلاصی بر وی باز کند که از حبس نجات یابد.
مفسّرین گفته‌اند پس از آنکه اصحاب آخر آیه را شنیدند که خدا راه نجاتی برای چنین زنانی باز کند متوجه شدند که آنراه کدام است حضرت فرمود
(البکر بالبکر جلد مائة و تغریب عام و الشیب بالشیب جلد مائة و الرجم)
یعنی اگر مرد بی‌زن و زن بی‌شوهر زنا کردند باید هر یک را یکصد تازیانه حدّ بزنند و اگر مرد زن‌دار و زن شوهردار زنای محصنه کنند حدّ آنها صد تازیانه و رجم است، و ظاهرا حکم اول که حبس زن زناکار باشد نسخ شده و بجای آن حکم حدّ بر غیر محصنه و رجم بر محصنه بجای آن آمده و حکم اشهاد و استشهاد باقی مانده.
و بعضی فاحشه در آیه را تعمیم داده‌اند که زنا و سحق را شامل گردد و سحق آن عمل رکیکی است که بعضی از زنها با بعض دیگر انجام میدهند، لکن از لفظ فاحشه همان زنا متبادر میگردد و مشهور و معروف بین مفسرین نیز همان زنا مراد است.
در مجمع گفته بعضی از اصحاب ما گفته‌اند کسیکه بر او رجم واجب گردید اول جلد است بعد رجم و باین مطلب حسن و قتاده و جماعتی از فقهاء قائلند، و اکثر اصحاب ما اینکه را بشیخ و شیخه اختصاص میدهند، امّا غیر آنها جز از رجم چیز دیگر بر ایشان نیست، و نزد جمهور مفسّرین حکم اینکه

صفحه : 35
آیه منسوخ است و همین طور از ابی جعفر و ابی عبد اللّه [ع] روایت شده، و بعضی گفته‌اند غیر منسوخ است زیرا که حبس مؤیّد نیست بلکه مستند بغایتی است و بیان غایت شیئی نسخ ذی الغایت نباشد چنانچه اگر گفته میشود (افعلوا کذا الی رأس الشهر) و در اینکه قول نظر است و بین اینکه دو موضع فرق است زیرا که معلق کردن برأس شهر محتاج ببیان صاحب شرع نیست بخلاف آیه که بیان آن وظیفه شرع است وَ الَّذان‌ِ یَأتِیانِها مِنکُم یعنی آن دو نفر که مرتکب فاحشه گردیده‌اند، در اینجا از مفسرین چند قول نقل شده: 1- (وَ الَّذان‌ِ) یعنی آن مرد و زن. [حسن و عطاء] 2- بکران از رجال و نساء. [سدی و إبن زید] 3- دو مرد از زناکار. [مجاهد] و اینکه قول صحیح نیست زیرا که اگر چنین باشد معنائی برای تثنیه (الَّذان‌ِ) نیست زیرا که وعد و وعید نمیآید مگر بلفظ جمع که (الّذین) باشد یعنی برای هر یک از آنها میباشد یا باید بلفظ واحد آید که بر جنس دلالت میکند اما تثنیه فائده‌ئی در آن نیست، و ابو مسلم گفته مقصود آن دو مردی است که برای فاحشه با هم خلوت کرده باشند و فاحشه در آیه اول یعنی (وَ اللّاتِی یَأتِین‌َ الفاحِشَةَ) مساحقه است و در آیه دوم مقصود لواط است و نزد او حکم اثنین ثابت و غیر منسوخ است و اهل عراق بهمین تأویل قائل شده‌اند و نزد آنها در لواط و سحق حدی نیست و اینکه قول بعید است زیرا که آنچه جمهور مفسرین گفته‌اند اینکه است که مقصود از فاحشه در آیه زنا است و اینکه حکم در آیه منسوخ است بحدی که در سوره فرض نموده.
و حسن و مجاهد و قتاده و سدی و ضحاک و غیر اینها و بلخی و جبائی و طبری و بعضی از آنها گفته‌اند که اینکه آیه نسخ شده بآیه جلد و رجم در صورتی که هر دو ثیّبه باشند.

صفحه : 36
فَآذُوهُما فَإِن تابا وَ أَصلَحا فَأَعرِضُوا عَنهُما (فَآذُوهُما) در معنی آن دو قول است:
1- اذیت کردن آنها را بزبان و کتک زدن بکفش. [إبن عباس] 2- سرزنش کردن و توهین کردن آنها. [حسن و قتاده] حسن گفته اول اذیت کردن است زیرا که آیه اول اذیّت است پس آن حبس سدی گفته حبس در ثیّبین و اذیّت و رنجانیدن در بکرین (دختر بی‌شوهر و پسر بی‌زن) و بقولی حبس برای زنها است و اذیت برای مردها، و فرّاء گفته گفته آیه اخیر آیه اول نسخ گردیده (فَإِن تابا) اگر توبه کردند (وَ أَصلَحا) و عمل صالح بجا آوردند (فَأَعرِضُوا عَنهُما) دست از آنها بردارید و متعرض آنها نشوید [بیان طبرسی بپایان رسید] إِن‌َّ اللّه‌َ کان‌َ تَوّاباً رَحِیماً (توّاب) صیغه مبالغه است و دلالت دارد بر بسیاری یعنی همانا خداوند بسیار قبول کننده توبه است و بسیار ببندگانش مهربان است.
إِنَّمَا التَّوبَةُ عَلَی اللّه‌ِ لِلَّذِین‌َ یَعمَلُون‌َ السُّوءَ بِجَهالَةٍ ثُم‌َّ یَتُوبُون‌َ مِن قَرِیب‌ٍ ظاهرا اینکه آیه و آیه بعد مرتبط بآیه بالا میباشد زیرا که آن آیات بتوبه ختم گردیده، و توبه در لغت بمعنی برگشت است و در اینجا مقصود برگشت از مخالفت بموافقت است وقتی نسبت بعبد داده شود، (علی) بمعنی علو و استیلاء است و لام بمعنی نفع است، و توبه نسبت بحق تعالی موفّق گردانیدن بنده است بتوبه و دیگر قبول توبه او وقتی توبه نمود.
بعضی از مفسرین گفته بازگشت بنده بسوی خدا مساوی با دو برگشت خدای تعالی است بسوی بنده زیرا که توبه یک عمل پسندیده‌ئی است که محتاج بنیرو است و نیرو دهنده خدا است که بنده را موفّق میگرداند که از عمل ناپسند برگردد وقتی که موفّق بتوبه گردید محتاج بتطهیر از آلودگی گناهان و آمرزش است که بار دیگر مشمول عنایت و رحمت و آمرزش خدا قرار گیرد، و اینکه

صفحه : 37
دو عنایت و برگشت همان دو توبه‌ئی میباشند که توبه بنده را در میان گرفته‌اند در سوره توبه آیه (118) فرموده (ثُم‌َّ تاب‌َ عَلَیهِم لِیَتُوبُوا) اینکه همان توبه اولی است و نیز توبه دومی در سوره بقره آیه (160) فرموده (فَأُولئِک‌َ أَتُوب‌ُ عَلَیهِم) بنده در میان اینکه دو توبه قرار گرفته. [پایان] و چون خدای جلیل خودش ببنده‌گانش وعده بخشش داده گویا خود را متعهد گردانیده که بنده گنهکار وقتی از جهت نافرمانی و سرپیچی از فرمان پروردگارش پشیمان گردید و روی نیازمندی بدر خانه بی‌نیاز آورد او را بپذیرد و از جرم او گذشت نماید اینکه است که بلفظ (علی) که بمعنی ضرر است و لام (لِلَّذِین‌َ) که بمعنی نفع است گویا در عهده خود گذارده که توبه عبد را قبول نماید و وفای بعهد لازم است.
لکن از آیه چنین برمیآید که در دو مورد خداوند متعهد قبول توبه عبد گردیده یکی در جائی که عمل رکیک از روی جهالت واقع گردد و دیگر بزودی پشیمان گردد و توبه کند.
و وقتی توبه در چنین موردی واقع گردید نظر بعهدی که خدای تعالی کرده و برخود لازم گردانیده توبه بنده را قبول میکند (بِجَهالَةٍ) در موضع حال است یعنی کسانیکه از روی جهالت عمل بد میکنند. مفسرین جهالت را تعمیم داده‌اند که هر کس عمل بد میکند جاهل و سفیه است یعنی نادان است زیرا آدم سفیه تابع شهوات میگردد و از اطاعت مولی سرپیچی میکند و آدم عاقل و دانا هرگز چنین نمیکند، و نیز گفته‌اند مقصود از (مِن قَرِیب‌ٍ) در آیه قبل از حضور موت است، از إبن عباس نقل میکنند که گفته پیش از اینکه بر او وارد گردد سلطان موت، و نیز گفته‌اند که گناه اعم‌ّ است خواه شرک و کفر باشد و خواه معصیت و ترک اوامر و اتیان بمناهی هر کدام باشد اطلاق آیه شامل آن میگردد و آیه بعد که (وَ لَیسَت‌ِ التَّوبَةُ لِلَّذِین‌َ یَعمَلُون‌َ السَّیِّئات‌ِ حَتّی إِذا حَضَرَ أَحَدَهُم‌ُ المَوت‌ُ الخ)، بیان همین (قَرِیب‌ٍ) است که در آیه بالا گفته شده

صفحه : 38
که مقصود از (قَرِیب‌ٍ) شرف حضور موت است یعنی تا وقتی توبه مورد قبول میگردد که یقین بموت نشده باشد وقتی یقین بموت کرد توبه نتیجه بخش نخواهد بود مثل توبه فرعون وقتی برود نیل غرق گردید و امثال او.
در کتاب فقیه از آخرین خطبه حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نقل میکند که فرمود هر کس یک سال قبل از مرگش توبه کند خدا توبه او را می‌پذیرد و سپس فرمود یک سال بسیار است هر کس یک ماه قبل از مرگش توبه کند خدا او را میآمرزد سپس فرمود یک ماه نیز بسیار است هر کس یک روز پیش از مرگ هم توبه کند خدا او را میآمرزد سپس فرمود هر کس یک ساعت قبل از موتش توبه کند خدا او را میآمرزد سپس فرمود یک ساعت هم زیاد است هر کس توبه کند و روحش به اینکه جا رسیده باشد و بگلوی خود اشاره فرمود خدا او را میآمرزد.
و جمع بین اخبار همان است که از حضرت صادق علیه السلام روایت شده که وقتی از حضرتش از آیه (وَ لَیسَت‌ِ التَّوبَةُ لِلَّذِین‌َ یَعمَلُون‌َ السَّیِّئات‌ِ) سؤال شد حضرت در پاسخ فرمود توبه در موقعی است که آن عالم را نبیند یعنی وقتی که محتضر عالم برزخ را معاینه نبیند.
یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا لا یَحِل‌ُّ لَکُم أَن تَرِثُوا النِّساءَ کَرهاً مفسرین گفته‌اند که از روایات و تواریخ چنین نقل شده که در زمان جاهلیت اعراب نسبت بزنها بی‌رحمانه عمل میکردند از جمله ظلم آنها بزنها اینکه بود که مردی که میمرد جز مادر میّت کسان دیگرش را جزء ترکه میّت بحساب میآوردند و بارث میبردند باین ترتیب که یکی از ورثه پارچه‌ئی بر زن میّت می‌انداخت و او را مالک میشد و اگر زن میل داشت میتوانست بدون مهر با او ازدواج کند و اگر زن بازدواج با او مایل نبود او را حبس میکرد و اگر میخواست میتوانست او را بدیگری تزویج کند و از مهر او استفاده نماید و اگر نمیخواست مانع ازدواج او بدیگری میشد تا موقعی که میمرد و اگر صاحب مال بود از مالش استفاده میکرد، اینکه آیه ظاهرا نهی از همان عادت دیرینه یعنی ارث بردن

صفحه : 39
زنان است، و چنانچه بعضی از مفسرین گفته‌اند آیه از اینکه سنّت زشت منع میکند اینکه است که فرموده (لا یَحِل‌ُّ لَکُم أَن تَرِثُوا النِّساءَ کَرهاً) یعنی آنها را بطریق ارث نگیرید در صورتی که آنها کراهت داشته باشند (کَرهاً) بفتح کاف و ضم‌ّ آن هر دو قرائت شده، و بقولی او را نگاه میداشتند تا بمیرد، و بقولی (لا یَحِل‌ُّ لَکُم) یعنی بر شما جایز نیست آنها را نگاه دارید برای اینکه از آنها با عدم رضایتشان ارث ببرید، و بعضی از مردها بزنش اذیّت مینمود تا اینکه مالش را بدهد وَ لا تَعضُلُوهُن‌َّ لِتَذهَبُوا بِبَعض‌ِ ما آتَیتُمُوهُن‌َّ إِلّا أَن یَأتِین‌َ بِفاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ شیخ طبرسی در جامع الجوامع در توجیه (إِلّا أَن یَأتِین‌َ بِفاحِشَةٍ) گفته که مقصود نشوز و بذاء و معصیت و اذیت کردن بزوج و اهل او میباشد یعنی مگر وقتی که بد خلقی و ناسازگاری و مخالفت از طرف زن باشد که در چنین موقعی مردها در طلب خلع و سخت گیری با زنها معذورند (وَ لا تَعضُلُوهُن‌َّ إِلّا أَن یَأتِین‌َ بِفاحِشَةٍ) مگر وقتی که از زن فاحشه‌ئی یعنی عمل زنا صادر گردد تا آنجا که گفته (وَ عاشِرُوهُن‌َّ بِالمَعرُوف‌ِ) و آن وسعت دادن در نفقه و مدارا نمودن با او در قول و فعل و باقی امور است (فَإِن کَرِهتُمُوهُن‌َّ) یعنی اگر با او بودن را کاره باشید (او را دوست ندارید) برای کراهت داشتن نفستان از آنها مفارقت و متارکه نکنید زیرا که بسا نفس از چیزی کراهت دارد در صورتی که خدا در آن خیر بسیار گذارده بلکه با او محبّت کنید.

صفحه : 40

[سوره النساء (4): آیات 20 تا 24]

اشاره

وَ إِن أَرَدتُم‌ُ استِبدال‌َ زَوج‌ٍ مَکان‌َ زَوج‌ٍ وَ آتَیتُم إِحداهُن‌َّ قِنطاراً فَلا تَأخُذُوا مِنه‌ُ شَیئاً أَ تَأخُذُونَه‌ُ بُهتاناً وَ إِثماً مُبِیناً (20) وَ کَیف‌َ تَأخُذُونَه‌ُ وَ قَد أَفضی بَعضُکُم إِلی بَعض‌ٍ وَ أَخَذن‌َ مِنکُم مِیثاقاً غَلِیظاً (21) وَ لا تَنکِحُوا ما نَکَح‌َ آباؤُکُم مِن‌َ النِّساءِ إِلاّ ما قَد سَلَف‌َ إِنَّه‌ُ کان‌َ فاحِشَةً وَ مَقتاً وَ ساءَ سَبِیلاً (22) حُرِّمَت عَلَیکُم أُمَّهاتُکُم وَ بَناتُکُم وَ أَخَواتُکُم وَ عَمّاتُکُم وَ خالاتُکُم وَ بَنات‌ُ الأَخ‌ِ وَ بَنات‌ُ الأُخت‌ِ وَ أُمَّهاتُکُم‌ُ اللاّتِی أَرضَعنَکُم وَ أَخَواتُکُم مِن‌َ الرَّضاعَةِ وَ أُمَّهات‌ُ نِسائِکُم وَ رَبائِبُکُم‌ُ اللاّتِی فِی حُجُورِکُم مِن نِسائِکُم‌ُ اللاّتِی دَخَلتُم بِهِن‌َّ فَإِن لَم تَکُونُوا دَخَلتُم بِهِن‌َّ فَلا جُناح‌َ عَلَیکُم وَ حَلائِل‌ُ أَبنائِکُم‌ُ الَّذِین‌َ مِن أَصلابِکُم وَ أَن تَجمَعُوا بَین‌َ الأُختَین‌ِ إِلاّ ما قَد سَلَف‌َ إِن‌َّ اللّه‌َ کان‌َ غَفُوراً رَحِیماً (23) وَ المُحصَنات‌ُ مِن‌َ النِّساءِ إِلاّ ما مَلَکَت أَیمانُکُم کِتاب‌َ اللّه‌ِ عَلَیکُم وَ أُحِل‌َّ لَکُم ما وَراءَ ذلِکُم أَن تَبتَغُوا بِأَموالِکُم مُحصِنِین‌َ غَیرَ مُسافِحِین‌َ فَمَا استَمتَعتُم بِه‌ِ مِنهُن‌َّ فَآتُوهُن‌َّ أُجُورَهُن‌َّ فَرِیضَةً وَ لا جُناح‌َ عَلَیکُم فِیما تَراضَیتُم بِه‌ِ مِن بَعدِ الفَرِیضَةِ إِن‌َّ اللّه‌َ کان‌َ عَلِیماً حَکِیماً (24)

صفحه : 41

[ترجمه]

و اگر خواستید زن خود را رها کنید و بجای او زن دیگر بگیرید و مال بسیاری مهر او کرده‌اید چیزی از او پس نگیرید آیا از آن زن بباطل و ستم چیزی میگیرید و آن گناهی است هویدا [20]
و چگونه میگیرید در حالی که بعضی از شما ببعضی از او رسیده است (یعنی مجامعت کرده‌اید) و باضافه زنان از شما میثاق محکم و عهدی استوار گرفته‌اند [21]
و بنکاح در نیاورید آن زنهائی را که پدران شما نکاح کرده‌اند مگر آنچه را که قبلا کرده‌اند (یعنی در زمان جاهلیت) زیرا که آن فاحشه و خصلتی است ناپسند و مبغوض خدا و مؤمنین است و بد راهی است طریق کسیکه او را پسندد [22]
و بر شما حرام شده ازدواج با مادرهایتان و دخترهایتان و خواهرهایتان و مادرانی که شما را شیر داده‌اند و خواهرهای رضاعی شما و نیز (برای شما) حرام شده دخترهائی که در خانه شما تربیت شده از آن زنهائی که با آنها هم بستر شده‌اید و نیز حرام است برای شما زنهای پسران شما که از صلب شما بوجود آمده‌اند و حرام است که جمع کنید بین دو خواهر مگر آنچه گذشته است همانا خدا بسیار آمرزنده و مهربان است [23]
و نکاح زنان شوهردار برای شما حرام است مگر آنچه از کفار بدستهای خود بغنیمت گرفته و مالک شده‌اید و خدا بر شما نوشته است حرام بودن اینکه زنهائی که ذکر شد پس مخالفت نکنید و بر شما غیر از آنچه گفته شد حلال است تا اینکه بمالهای خود آنها را بنیکوئی بگیرید و از زنا کننده‌گان نباشید و از هر زنی که تمتع بردید مهر او را بدهید و اینکه عمل فریضه و واجب است و برای شما حرجی نیست در آنچه بصلح و رضایت گرفتید پس از آنکه رد آن واجب بود همانا خداوند دانا بمصالح و درست کار است [24]

صفحه : 42

(توضیح آیات)

وَ إِن أَرَدتُم‌ُ استِبدال‌َ زَوج‌ٍ مَکان‌َ زَوج‌ٍ وَ آتَیتُم إِحداهُن‌َّ قِنطاراً فَلا تَأخُذُوا مِنه‌ُ شَیئاً أَ تَأخُذُونَه‌ُ بُهتاناً وَ إِثماً مُبِیناً از بعض مفسرین است که در توجیه آیه گفته مردی اراده کرد زنش را رها کند او را بفاحشه‌گی نسبت داد تا اینکه مضطر گردد به اینکه که مهرش را باو برگرداند خدای تعالی اینکه آیه را نازل گردانید که اگر شما خواستید زن خود را تبدیل بزن دیگر کنید و زن دیگری بجای او بگیرید و بآنها قنطاری داده باشید یعنی مهر آنها قنطار باشد (مال زیاد را قنطار گویند) نباید از او بگیرید (أَ تَأخُذُونَه‌ُ) همزه استفهام در مقام انکار است که آیا شما حق آنها را میگیرید در حال بهتان که نسبت ناروا بآنها داده‌اید و اینکه گناهی است ظاهر و هویدا.
وَ کَیف‌َ تَأخُذُونَه‌ُ وَ قَد أَفضی بَعضُکُم إِلی بَعض‌ٍ وَ أَخَذن‌َ مِنکُم مِیثاقاً غَلِیظاً گفته‌اند مقصود از (مِیثاقاً غَلِیظاً) عقد نکاح است، گویا در مقام سرزنش بچنین مردمانی برآمده که شما چگونه چنین عمل میکنید و حق زوجیت و آن عهد و میثاق که در موقع عقد با شما بسته شده را نادیده میگیرید و حق آنها را میگیرید (وَ قَد أَفضی) گفته‌اند که مقصود از (أَفضی) جماع است یا مقدمات جماع یعنی در صورتی که با آنها جماع کرده‌اید و هم بستر شده‌اید، از آیه کمال ممانعت از چنین عملی برمیآید و در اداء حقوق زن تأکید نموده.
و نیز از آیه چنین برمیآید که در اندازه و مقدار مهر حدّ معیّنی مقرّر نشده بسته برضایت طرفین است، و گفته‌اند وقتی عمر بالای منبر از زیادتی مهر منع کرد زنی برخواست و گفت آیا ما را از آنچه خدا برای ما قرار داده و اختیارش را بدست ما نهاده منع میکنی و اینکه آیه (وَ آتَیتُم إِحداهُن‌َّ قِنطاراً) را خواند عمر خجل گردید و گفت (کل‌ّ افقه من عمر حتی النساء) و اظهار نفهمی خود نمود و از رأی خود برگشت.

صفحه : 43
وَ لا تَنکِحُوا ما نَکَح‌َ آباؤُکُم مِن‌َ النِّساءِ إِلّا ما قَد سَلَف‌َ در شأن نزول آیه گفته‌اند ابو قبیس که یکی از صالحین انصار بود پس از فوت او پسر او قبیس بزن پدر گفت بیا زن من باش، زن گفت تو بجای فرزند منی ندانم اینکه کار جایز است یا نه باید از رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بپرسم نزد رسول آمدند که در اینکه باب خدا چه حکم کرده اینکه آیه نازل شد (وَ لا تَنکِحُوا ما نَکَح‌َ آباؤُکُم تا آخر) و گفته‌اند (ما) در (ما نَکَح‌َ) بمعنی من موصوله است یعنی نکاح نکنید آن کسی را که پدران شما نکاح کرده‌اند و بلفظ جمع آورده که شامل میگردد پدر و پدر پدر و بالاتر را، و میشود که (ما) مصدریه باشد و بمعنی جنس که آزاد و بنده را شامل گردد، و نیز شامل گردد عقد و ملک یمین را، و نیز میشود نهی شامل گردد آن زنی را که پس از عقد پدر با او جماع کرده باشند یا نکرده باشند و ظاهرا نهی تمام اقسام را شامل میگردد.
(إِلّا ما قَد سَلَف‌َ) یعنی بر آنچه در زمان پیش عمل شده که خدا از آن گذشته و عفو کرده و بر اینکه وجه استثناء منقطع میشود.
إِنَّه‌ُ کان‌َ فاحِشَةً وَ مَقتاً وَ ساءَ سَبِیلًا بقول بعضی مقصود از فاحشه زنا است یعنی زن پدر را بزنی گرفتن زنا است و دیگری گفته اینکه عمل منکر و ناپسندی است زیرا که زنا را در جائی آرند که هیچ عقدی و قراردادی در کار نباشد و اینجا چنین نیست و سؤال از اینکه است که عقد چنین زنی جایز است یا نه (وَ مَقتاً) اینکه عمل مبغوض و ناپسند است و اینکه بد راه و طریقی است و خلاف انسانیت است.
حُرِّمَت عَلَیکُم أُمَّهاتُکُم وَ بَناتُکُم وَ أَخَواتُکُم وَ عَمّاتُکُم وَ خالاتُکُم وَ بَنات‌ُ الأَخ‌ِ وَ بَنات‌ُ الأُخت‌ِ الی آخر آیه چون آیه ترجمه شده و واضح است محتاج بتوضیح نیست، خلاصه چنانچه ظاهر است مقصود از (حُرِّمَت) حرمت نکاح و ازدواج است زیرا که حرمت هر چیزی بمناسبت استفاده از آن است مثل اینکه حرمت خمر آشامیدن آنست

صفحه : 44
و نیز حرمت میته خوردن آن است.
و در آیه هفت نوع از زنان را از جهت نسب حکم بحرمت نموده و هفت نوع از جهت سبب.
هفت نوع که از جهت نسب حرامند: 1- امّهات مادرها و آنچه بالا رود یعنی مادر مادر و مادر پدر از جهت پدر یا مادر. 2- دخترها و هر چه پائین آید از نواده‌ها. 3- خواهرها. 4- دخترهای خواهرها چه خواهرهای ابوینی باشند یا امّی یا ابی که عقد تمام آنها حرام است. 5- عمّه‌ها آنهم عمّه پدر و مادر هر چه بالا رود. 6- خاله‌ها آنهم هر چه بالا رود. 7- دختران برادرها و دختران خواهرها آنهم هر چه پائین آید.
(أُمَّهات‌ُ) شامل جدّات میشود خواه از قبل پدر باشد یا مادر هر قدر بالا رود. و نیز بنات صلبی باشد یا دختران پسر یا دختران دختر هر قدر پائین آید و نیز اخوات ابوینی باشند یا از قبل اب یا ام‌ّ، و عمّه‌ها را نیز شامل میگردد عمّه‌های مادر و عمّه‌های پدر را که تمام اینها از جهت نسب ازدواج با آنها حرام است.
و هفت قسم دیگر از زنهائی که ازدواج با آنها از جهت سبب حرام است 1- مادرهای رضاعی که شارع مقدّس رضاع را در حرمت بمنزله نسب قرار داده است 2- خواهر رضاعی چنانچه فرموده (وَ أَخَواتُکُم مِن‌َ الرَّضاعَةِ) و زوج زن شیر دهنده بجای پدر رضیع میشود و پدرهای او بمنزله جدّ او میشوند و خواهر شوهر او عمّه او میشود و خواهر زن شیر دهنده خاله او میشود و هر اولادی که زن شیردهنده پیش از رضاع و بعد از آن پیدا کند برادران و خواهران او میشوند و مادر مرضعه جدّه او و خواهران او خواه پدری یا مادری او باشند خاله‌های او میشوند بدلیل قول نبی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم که فرموده
(یحرم من الرضاع ما یحرم من النسب)
و در عموم منزله بین علماء خلاف است و قوله تعالی (وَ أُمَّهات‌ُ نِسائِکُم) شامل میگردد تحریم نکاح مادرهای زوجات و جدّه‌های آنها چه نزدیک و چه دور و همین طوری که از جهت نسب ازدواج با آنها حرام است همین طور از جهت رضاع

صفحه : 45
حرام است.
(وَ رَبائِبُکُم‌ُ اللّاتِی فِی حُجُورِکُم) یعنی دخترهائی که در ضمانت و تربیت شمایند و ولد زن را ولد نامیده زیرا که غالبا در حمایت و تربیت زوج بدون شوهر قرار گرفته و آنرا اینکه طور نامیده ولو اینکه چنین نباشد و اینکه است سبب تحریم دختر زن بر شوهرش، و همچنین حرام است دختر زن بر شوهرش و بنت بنتها دختر دخترش نزدیک باشند یا دور زیرا که اسم ربیبه بر آن صادق میآید قوله تعالی (مِن نِسائِکُم‌ُ اللّاتِی دَخَلتُم بِهِن‌َّ) جمله متعلق است به (رَبائِبُکُم‌ُ) یعنی ربیبه‌ئی که از زنهای مدخول بها است بر مرد حرام است و اگر مدخول بها نباشد یعنی جماع واقع نشده باشد (با) در (بِهِن‌َّ) برای تعدیه است یعنی در بستر داخل شده باشد و آنچه جاری مجرای جماع است از لمس بشهوت که آن نیز جاری مجرای جماع است و مذهب ابی حنیفه و مذهب ما امامیه هم همین است (یعنی در اینکه مورد نیز ربائب) حرام میگردند.
(وَ حَلائِل‌ُ أَبنائِکُم‌ُ) یعنی و حرّم علیکم نکاح ازواج ابنائکم (الَّذِین‌َ مِن أَصلابِکُم) نه آنکه فقط او را باین نام بخوانید، چنانچه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم زن پسر خوانده خود زینب بنت جحش را وقتی که از زید مفارقت کرد با او ازدواج نمود (وَ أَن تَجمَعُوا بَین‌َ الأُختَین‌ِ) یعنی برای شما حرام است جمع بین اختین که دو خواهر را با هم بزنی بگیرید نه در نکاح جایز است و نه در ملک یمین و جمع آنها در مالکیت جایز است (إِلّا ما قَد سَلَف‌َ) و لکن آنهائی را که قبلا پیش از نهی عمل نموده‌اید مغفور است خدا آنرا بخشیده بدلیل قوله تعالی (إِن‌َّ اللّه‌َ کان‌َ غَفُوراً رَحِیماً) إبن عباس گفته خدا از زنها هفت نفر را از نسب حرام گردانیده و از سبب نیز هفت قسم را حرام گردانیده و اینکه آیه را تلاوت نمود. [طبرسی] وَ المُحصَنات‌ُ مِن‌َ النِّساءِ إِلّا ما مَلَکَت أَیمانُکُم کِتاب‌َ اللّه‌ِ عَلَیکُم (وَ المُحصَنات‌ُ) عطف است بر (حُرِّمَت) در آیه بالا، و نیز بر شما حرام است محصنات یعنی زنهای شوهردار و (إِلّا) استثناء است یعنی مگر آنچه را که

صفحه : 46
در دار کفر بغنیمت از کفار بدست شما آمده که آن برای شما حلال است اگر چه در دار کفر شوهردار بودند (کِتاب‌َ اللّه‌ِ عَلَیکُم) مصدر است و حکم حلیّت را مؤکّد میگرداند که در کتاب خدا اینکه طور نوشته و ثبت گردیده.
وَ أُحِل‌َّ لَکُم ما وَراءَ ذلِکُم أَن تَبتَغُوا بِأَموالِکُم و جمله (أُحِل‌َّ لَکُم) عطف است بر فعل مضمر که نصب کتاب اللّه از آنست یعنی حق تعالی نوشته است و بر شما ثابت گردانیده حرمت آنچه را که ذکر شد و برای شما حلال گردانیده آنچه را که غیر از محرماتی است که ذکر شد تا اینکه بمال خودتان طلب کنید مهر زنان آزاد و قیمت کنیزان را (مُحصِنِین‌َ غَیرَ مُسافِحِین‌َ) یعنی در حالتی که بآن تزویج و تسرّی که بشما دستور داده عفت خود را نگاه دارید و بزنا و خلاف عفت نیفتید.
(فَمَا استَمتَعتُم بِه‌ِ مِنهُن‌َّ) یعنی هر چه از زنها استمتاع بردید، مرجع ضمیر (بِه‌ِ) (ما) در (فَمَا استَمتَعتُم) میباشد یعنی آنچه از آن زنها تمتّع میبرید و آن نکاح منقطع است بمهر معیّن در مدت معیّن.
اینکه آیه بمذهب اهل بیت علیهم السّلام دلیل بر متعه زبها است و إبن عباس إبن مسعود و سعید بن جبیر و جماعتی از تابعین چنین گفته‌اند و مذهب امامیّه بر همین است و اینکه طور قرائت شده (فَمَا استَمتَعتُم بِه‌ِ مِنهُن‌َّ الی اجل مسمّی فَآتُوهُن‌َّ أُجُورَهُن‌َّ) یعنی آنزنهائی را که اینکه طور عقد کردید پس مهر آنها را بدهید و بمجرد عقد تمتع دادن مهر آنها واجب میگردد.
وَ لا جُناح‌َ عَلَیکُم فِیما تَراضَیتُم بِه‌ِ مِن بَعدِ الفَرِیضَةِ بعض مفسرین در معنی آیه گفته (مِن‌َ) استیناف است یعنی پس از انقضاء مدت بر شما باکی نیست اگر بخواهید تجدید عقد کنید.
إِن‌َّ اللّه‌َ کان‌َ عَلِیماً حَکِیماً همانا خداوند بمصالح و مفاسد امور عالم دانا و حکیم است و آنچه حکم کند عین صلاح دید و مطابق نظام عالم و تدبیر امور بنی آدم است.

صفحه : 47
در منهج گفته شعبه گفت از حکم پرسیدم که حدیث نکاح متعه چیست، گفت از امیر المؤمنین علیه السّلام شنیدم که گفت
(لو لا ان‌ّ عمر نهی عن المتعة ما زنی الّا شقی‌ّ)
فرمود اگر عمر از متعه نهی نکرده بود از کسی زنا واقع نمیشد مگر از شقی و بین شیعه و سنّی مشهور است که گویند عمر گفته که (متعتان کانا علی عهد رسول اللّه حلالا انا انهی عنهما و اعاقب علیهما متعة النساء و متعة الحج) و اینکه دلیل واضحی است بر حلیّت متعه زیرا که
(حلال محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم حلال الی یوم القیمة و حرام محمّد [ص] حرام الی یوم القیمة)
.

صفحه : 48

[سوره النساء (4): آیات 25 تا 30]

اشاره

وَ مَن لَم یَستَطِع مِنکُم طَولاً أَن یَنکِح‌َ المُحصَنات‌ِ المُؤمِنات‌ِ فَمِن ما مَلَکَت أَیمانُکُم مِن فَتَیاتِکُم‌ُ المُؤمِنات‌ِ وَ اللّه‌ُ أَعلَم‌ُ بِإِیمانِکُم بَعضُکُم مِن بَعض‌ٍ فَانکِحُوهُن‌َّ بِإِذن‌ِ أَهلِهِن‌َّ وَ آتُوهُن‌َّ أُجُورَهُن‌َّ بِالمَعرُوف‌ِ مُحصَنات‌ٍ غَیرَ مُسافِحات‌ٍ وَ لا مُتَّخِذات‌ِ أَخدان‌ٍ فَإِذا أُحصِن‌َّ فَإِن أَتَین‌َ بِفاحِشَةٍ فَعَلَیهِن‌َّ نِصف‌ُ ما عَلَی المُحصَنات‌ِ مِن‌َ العَذاب‌ِ ذلِک‌َ لِمَن خَشِی‌َ العَنَت‌َ مِنکُم وَ أَن تَصبِرُوا خَیرٌ لَکُم وَ اللّه‌ُ غَفُورٌ رَحِیم‌ٌ (25) یُرِیدُ اللّه‌ُ لِیُبَیِّن‌َ لَکُم وَ یَهدِیَکُم سُنَن‌َ الَّذِین‌َ مِن قَبلِکُم وَ یَتُوب‌َ عَلَیکُم وَ اللّه‌ُ عَلِیم‌ٌ حَکِیم‌ٌ (26) وَ اللّه‌ُ یُرِیدُ أَن یَتُوب‌َ عَلَیکُم وَ یُرِیدُ الَّذِین‌َ یَتَّبِعُون‌َ الشَّهَوات‌ِ أَن تَمِیلُوا مَیلاً عَظِیماً (27) یُرِیدُ اللّه‌ُ أَن یُخَفِّف‌َ عَنکُم وَ خُلِق‌َ الإِنسان‌ُ ضَعِیفاً (28) یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا لا تَأکُلُوا أَموالَکُم بَینَکُم بِالباطِل‌ِ إِلاّ أَن تَکُون‌َ تِجارَةً عَن تَراض‌ٍ مِنکُم وَ لا تَقتُلُوا أَنفُسَکُم إِن‌َّ اللّه‌َ کان‌َ بِکُم رَحِیماً (29)
وَ مَن یَفعَل ذلِک‌َ عُدواناً وَ ظُلماً فَسَوف‌َ نُصلِیه‌ِ ناراً وَ کان‌َ ذلِک‌َ عَلَی اللّه‌ِ یَسِیراً (30)

صفحه : 49

[ترجمه]

و هر کسی که از شما توانائی ندارد که زنان پارسا و آزاد بگیرد از زنان کنیزان مؤمنه که مالک آن شده‌اید آنرا بزنی اختیار کنید و خدا بمراتب ایمان شما آگاه‌تر است بعضی از شما از بعض دیگر و با کنیزان مؤمنه نکاح کنید باذن اهل آنها یعنی مالک او که مهر آنرا بطور متعارف بدهید در صورتی که آن کنیزان عفیفه باشند نه زناکار و نه آنهائی که بپنهانی دوست و رفیق میگیرند پس وقتی که آنها شوهردار شدند و بعد عمل فاحشه‌گی نمودند باید نصف حدیکه بر زنهای آزاد معین است آنان را مجازات کنید و حکم گرفتن کنیزان برای کسی است که بترسد در زنا واقع میگردد و اگر خودداری کنید (یعنی با کنیزان ازدواج نکنید) برای شما بهتر است و خدا آمرزنده و مهربان است [26]
خدا میخواهد راه سعادت را برای شما بیان نماید و شما را راه‌نمائی کند بسنن کسانیکه پیش از شما بودند و بر شما آسان کند احکام سختی که بر امم سابقه بود یا (شما را) ارشاد کند بمنع از معاصی و بآنچه کفاره گناهان شما باشد و خدا بمصالح شما دانا است و درستکار است در آنچه حکم میکند
و آنانکه پیروی شهوات خود را میکنند میخواهند شما از راه راست میل بباطل کنید میل کردن بزرگ [27]
خدا اراده نموده تکلیف شما را آسان گرداند و انسان ضعیف آفریده شده [28]
ای کسانیکه ایمان آورده‌اید مال یکدیگر را بباطل نخورید مگر اینکه تجارت باشد از روی رضا و رغبت طرفین سودی ببرید و نفسهای خود را نکشید همانا خدا بشما رحیم و مهربان است [29]
و هر کس که از روی عداوت و ظلم قتل نفس نمود بزودی وی را داخل آتش میگردانیم و چنین کاری بر خدا آسان است [30]
.

صفحه : 50

(توضیح آیات)

وَ مَن لَم یَستَطِع مِنکُم طَولًا أَن یَنکِح‌َ المُحصَنات‌ِ المُؤمِنات‌ِ فَمِن ما مَلَکَت أَیمانُکُم مِن فَتَیاتِکُم‌ُ المُؤمِنات‌ِ (الطول) بمعنی غنا و توانگری است یعنی کسیکه قدرت مالی ندارد که زنهای آزاد بگیرد و مهر و آنچه در شأن زن پارسای شرافت‌مند است از کابین و غیر آن خرج کند از کنیزان مؤمن محصنات بگیرد (محصنات) بفتح صاد اسم مفعول و مشتق از احصان و بمعنی منع است و از حصن و حصین گرفته شده و در اینجا مقصود کنیزان عفیف است که کابین آنها کمتر است اختیار کند و اینکه خطاب بمؤمنین است (مِن فَتَیاتِکُم‌ُ) یعنی (من امائکم) یعنی از کنیزان مؤمنین نه از مخالفین در دین (وَ اللّه‌ُ أَعلَم‌ُ بِإِیمانِکُم) و خدا عالم‌تر است بایمان شما و فضیلت بعضی از شما بر بعض دیگر.
خلاصه ظاهرا آیه در مقام اینکه است که فضیلت و رجحان در ایمان است نه نسب و حسب و جهات صوری بسا میشود که ایمان امه کنیز بیشتر از زن آزاد با حسب و نسب باشد و نیز بعضی از زنها ایمانشان کامل‌تر از بعضی از مردها باشد پس کمال و فضیلت در ایمان است نه در کمالات صوری پس حق شما چنین است که فضیلت ایمانی را در نظر گیرید و نکاح کنیزان را وقتی مؤمن و پرهیزکار باشند بر خود عار ندانید.
فَانکِحُوهُن‌َّ بِإِذن‌ِ أَهلِهِن‌َّ وَ آتُوهُن‌َّ أُجُورَهُن‌َّ بِالمَعرُوف‌ِ مُحصَنات‌ٍ غَیرَ مُسافِحات‌ٍ چند شرط در نکاح کنیز مقرّر گردانیده: 1- آنها را باذن ولی و صاحبشان بگیرید. 2- (وَ آتُوهُن‌َّ أُجُورَهُن‌َّ) کابین و مهر آنها را بقدر معمول و متعارف بدهید. 3- از کنیزان عفیف نیکوکار اختیار کنید نه کنیز زناکار بی‌عفت.
4- از آن کنیزانی نباشند که دوست پنهانی میگیرند چنانچه عادت جاهلیت چنین بوده که مرد زن را از روی هوای نفس دوست میگرفت و با او رفاقت مینمود و زن مردی را بهمین طریق دوست میگرفت و آیه نهی نموده که چنین زنانی

صفحه : 51
و کنیزانی را بزنی نگیرید.
فَإِذا أُحصِن‌َّ فَإِن أَتَین‌َ بِفاحِشَةٍ فَعَلَیهِن‌َّ نِصف‌ُ ما عَلَی المُحصَنات‌ِ مِن‌َ العَذاب‌ِ مقصود از محصنات در اینجا زنهای آزادند و (عذاب) حد زنا است که شرع آنرا مقرّر گردانیده، شافعی از حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم روایت کرده که فرموده
(اقیموا الحدود علی ما ملکت ایمانکم)
ذلِک‌َ لِمَن خَشِی‌َ العَنَت‌َ مِنکُم یعنی نکاح کنیز برای کسی از شما جایز است که از عزبی بترسد که مبادا در حرام افتد که دین وی تباه گردد یا بترسد که بزنا افتد و مستحق حدّ شود در دنیا و عذاب در آخرت.
وَ أَن تَصبِرُوا خَیرٌ لَکُم وَ اللّه‌ُ غَفُورٌ رَحِیم‌ٌ یعنی و اگر خودداری کنید از اینکه در حرام افتید و کنیز را بزنی نگیرید برای شما بهتر است و خدا آمرزنده و مهربان است، شاید اشاره باین باشد که گرفتن کنیز و اولاد از او پیدا کردن شایستگی ندارد لکن برای ضرورت عزوبت از روی تفضّل اذن داده زیرا که او در عمل اضطراری آمرزنده و مهربان است که مؤاخذه نکند.
یُرِیدُ اللّه‌ُ لِیُبَیِّن‌َ لَکُم وَ یَهدِیَکُم سُنَن‌َ الَّذِین‌َ مِن قَبلِکُم وَ یَتُوب‌َ عَلَیکُم وَ اللّه‌ُ عَلِیم‌ٌ حَکِیم‌ٌ خدای تعالی اراده کرده که برای شما بیان کند شرایع دین شما را و آنچه صلاح امر شما است و خیر و فضیلت شما در آن است در امر دنیا و آخرتتان و برای شما ظاهر گرداند و شما را هدایت و راه‌نمائی کند بسنن و طریق نیاکان شما از آن پیمبرانی که پیش از شما بوده‌اند و بآن راه رستگار شدگان از ملّت ابراهیم و اسماعیل و باقی برگزیده‌گان و آن دین حنیفی که پیشینیان داشتند در تحریم محرمات و عمل نمودن بواجبات (وَ یَتُوب‌َ عَلَیکُم) و میخواهد شما را از عمل منکرات و آنچه که شما را از فضائل اخلاقی باز میدارد و بمنکرات میکشاند

صفحه : 52
راه‌نمائی گرداند و خدا عالم و دانا است بآنچه صلاح شما در آن است و حکیم و درستکار است.
از رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم روایت شده که فرموده بر شما باد که زنا نکنید و در آن شش مفسده است سه در دنیا و سه در عقبی. آن سه که در دنیا است: 1- آبروی را میبرد. 2- فقیری آورد. 3- عمر را کوتاه میکند. و آن سه که در عقبی است: 1- بسخط خدا مبتلا گردد. 2- مفاسد بد بیند. 3- در آتش جاوید بماند.
وَ اللّه‌ُ یُرِیدُ أَن یَتُوب‌َ عَلَیکُم وَ یُرِیدُ الَّذِین‌َ یَتَّبِعُون‌َ الشَّهَوات‌ِ أَن تَمِیلُوا مَیلًا عَظِیماً یعنی خدا میخواهد توبه شما را قبول گرداند یا شما را موفق گرداند بتوبه کردن و کسانیکه پیروی آرزوهای نفس خود میکنند بسیار میل دارند و خواهند شما را از راه راست بباطل میل دهند و شما با آنها در پیروی شهوات و استحلال محرمات موافقت نمائید.
و بعضی از مفسرین گفته که شاید اشاره بمجوس یا یهودیان باشد که وقتی آیه تحریم خواهرزاده و برادرزاده نازل گردید اعتراض کردند که چرا نکاح دختر عمّه و دختر خاله حلال است با اینکه عمّه و خاله حرامند و اگر خواهر حرام است چرا خواهرزاده حرام است و خواستند مؤمنین را منحرف گردانند اینکه بود که اینکه آیه نازل شد که خدا میخواهد شما را از کار قبیح باز دارد و پاک گردید قوله تعالی (یُرِیدُ اللّه‌ُ بِکُم‌ُ الیُسرَ وَ لا یُرِیدُ بِکُم‌ُ العُسرَ) و در عین حال از اعمال زشت که ضرر بدین و دنیای شما میرساند خودداری نمائید و در نکاح کنیز و دختر عمّه و خاله مجاز گردید.
یُرِیدُ اللّه‌ُ أَن یُخَفِّف‌َ عَنکُم وَ خُلِق‌َ الإِنسان‌ُ ضَعِیفاً خدای جلیل از راه لطف و کرم بتشریع شرایع و سنن خواسته است که باین انسان ضعیف تخفیف بدهد مخصوصا بشریعت اسلام که دین سهله سمحه است

صفحه : 53
و جمع کند بین سعادت جسمانی و روحانی بشر را که بسعادتین فائز گردد و باز تکلیف بر او گران نباشد.
از إبن عباس نقل میکنند که گفته در اینکه سوره هشت آیه است که برای فرزند آدم بهتر است از آنچه آفتاب بر آن بتابد 1- (یُرِیدُ اللّه‌ُ لِیُبَیِّن‌َ لَکُم) 2- (وَ اللّه‌ُ یُرِیدُ أَن یَتُوب‌َ عَلَیکُم) 3- (یُرِیدُ اللّه‌ُ أَن یُخَفِّف‌َ عَنکُم) 4- (إِن تَجتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنهَون‌َ عَنه‌ُ) 5- (إِن‌َّ اللّه‌َ لا یَغفِرُ أَن یُشرَک‌َ بِه‌ِ) 6- (إِن‌َّ اللّه‌َ لا یَظلِم‌ُ مِثقال‌َ ذَرَّةٍ) 7- (مَن یَعمَل سُوءاً أَو یَظلِم نَفسَه‌ُ) 8- (ما یَفعَل‌ُ اللّه‌ُ بِعَذابِکُم).
یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا لا تَأکُلُوا أَموالَکُم بَینَکُم بِالباطِل‌ِ إِلّا أَن تَکُون‌َ تِجارَةً عَن تَراض‌ٍ مِنکُم آیه بتمام مؤمنین خطاب نموده که ای کسانیکه بخدا و رسول و معاد ایمان آورده‌اید مال یکدیگر را بر خود مباح ندانید و بناحق مال یکدیگر را نخورید مثل دزدی بتمام اقسامش از فریب دادن یا غش‌ّ در معامله یا ربا یا قمار و کم فروشی و غیر اینها که تمام اقسامش بهر عنوان و اسمی باشد داخل خوردن مال بباطل است و با هم تجارت و معامله صحیح بنمائید بطوریکه از طرفین رضایت و طیب خاطر حاصل گردد تا اینکه دوستی شما برقرار ماند و مال حرام داخل مالتان نگردد که رقابت و دشمنی بینتان پدید آید.
وَ لا تَقتُلُوا أَنفُسَکُم إِن‌َّ اللّه‌َ کان‌َ بِکُم رَحِیماً چون مؤمنین حقیقة با هم مثال نفس واحده مانند اگر از راه ایمان و توحید با هم دوستی کنند و در گفتار و کردار و در ظاهر و باطن در عمل صادقانه با هم رفتار نمایند و در معاملات و معاشرات با هم بخوبی و درستی معاشرت کنند مخصوصا در معاملات دروغ و خدعه در کار نباشد و تجارت (عَن تَراض‌ٍ مِنکُم) صورت گیرد دشمنی بینشان پدید نمیگردد و اگر جز اینکه نباشد ممکن است دشمنی بینشان پدید گردد و بسا میشود که در مقام قتل یکدیگر برمیآیند و شاید آیه که

صفحه : 54
فرموده (وَ لا تَقتُلُوا أَنفُسَکُم) مقصود اینکه باشد که چون مؤمنین بمنزله نفس واحده میباشند کشتن بعضی کشتن دیگری است اینکه است که فرموده (المؤمنین کنفس واحدة) و وقتی چنانچه فرموده (وَ أَنتُم‌ُ الأَعلَون‌َ إِن کُنتُم مُؤمِنِین‌َ) علوّ و برتری بر خلق جهان پیدا مینمایند که با هم متّحد باشند و آن وقتی ممکن است که با تمام جهات با هم اتّحاد داشته باشند و اتحاد و پیوستگی در همان معاملات و داد و ستد معلوم میگردد.
و شاید از (وَ لا تَقتُلُوا أَنفُسَکُم) خود را نکشید نهی از تهوّر و بی‌باکی و داخل گردیدن در جائیکه عقل و شرع منع از آن نموده باشد چنانچه فرموده (وَ لا تُلقُوا بِأَیدِیکُم إِلَی التَّهلُکَةِ) و ممکن است گفته شود مقصود از هلاکت نفس یک معنی اعم‌ّ اراده شده باشد که نه فقط نفس حیوانی مراد باشد بلکه نفس ناطقه انسانی را نیز شامل گردد یعنی آن نفسیکه لطیفه ربّانی است که در باره آن پس از خلقت جسد بقوله تعالی (وَ نَفَخت‌ُ فِیه‌ِ مِن رُوحِی) بانسانی کرامت کرده و او را بتاج (وَ لَقَد کَرَّمنا بَنِی آدَم‌َ) برگزیده بمتابعت نفس حیوانی و بهوای نفسانی او را هلاک و فاسد نگردانید، و میتوان آیات بالا را شاهد بر اینکه توجیه گرفت زیرا که همان خوردن مال حرام و متابعت شهوات نفس انسانی را میمیراند و نیز آیه بعد هم دلالت بر همین معنی دارد.
وَ مَن یَفعَل ذلِک‌َ عُدواناً وَ ظُلماً فَسَوف‌َ نُصلِیه‌ِ ناراً وَ کان‌َ ذلِک‌َ عَلَی اللّه‌ِ یَسِیراً و آیه ارائه میدهد که عدوان و ستم ببندگان خدا رسانیدن آتش جهنم را آماده میگرداند و آن در اثر کشتن و قتل نفس انسانی و در اثر متابعت کردن هوا نفس آتش جهنم را ایجاب میگرداند.

صفحه : 55

[سوره النساء (4): آیات 31 تا 35]

اشاره

إِن تَجتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنهَون‌َ عَنه‌ُ نُکَفِّر عَنکُم سَیِّئاتِکُم وَ نُدخِلکُم مُدخَلاً کَرِیماً (31) وَ لا تَتَمَنَّوا ما فَضَّل‌َ اللّه‌ُ بِه‌ِ بَعضَکُم عَلی بَعض‌ٍ لِلرِّجال‌ِ نَصِیب‌ٌ مِمَّا اکتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصِیب‌ٌ مِمَّا اکتَسَبن‌َ وَ سئَلُوا اللّه‌َ مِن فَضلِه‌ِ إِن‌َّ اللّه‌َ کان‌َ بِکُل‌ِّ شَی‌ءٍ عَلِیماً (32) وَ لِکُل‌ٍّ جَعَلنا مَوالِی‌َ مِمّا تَرَک‌َ الوالِدان‌ِ وَ الأَقرَبُون‌َ وَ الَّذِین‌َ عَقَدَت أَیمانُکُم فَآتُوهُم نَصِیبَهُم إِن‌َّ اللّه‌َ کان‌َ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ شَهِیداً (33) الرِّجال‌ُ قَوّامُون‌َ عَلَی النِّساءِ بِما فَضَّل‌َ اللّه‌ُ بَعضَهُم عَلی بَعض‌ٍ وَ بِما أَنفَقُوا مِن أَموالِهِم فَالصّالِحات‌ُ قانِتات‌ٌ حافِظات‌ٌ لِلغَیب‌ِ بِما حَفِظَ اللّه‌ُ وَ اللاّتِی تَخافُون‌َ نُشُوزَهُن‌َّ فَعِظُوهُن‌َّ وَ اهجُرُوهُن‌َّ فِی المَضاجِع‌ِ وَ اضرِبُوهُن‌َّ فَإِن أَطَعنَکُم فَلا تَبغُوا عَلَیهِن‌َّ سَبِیلاً إِن‌َّ اللّه‌َ کان‌َ عَلِیًّا کَبِیراً (34) وَ إِن خِفتُم شِقاق‌َ بَینِهِما فَابعَثُوا حَکَماً مِن أَهلِه‌ِ وَ حَکَماً مِن أَهلِها إِن یُرِیدا إِصلاحاً یُوَفِّق‌ِ اللّه‌ُ بَینَهُما إِن‌َّ اللّه‌َ کان‌َ عَلِیماً خَبِیراً (35)

صفحه : 56

[ترجمه]

‌اگر از گناهان بزرگ که نهی کرده شده‌اید دوری کردید ما از گناهان دیگر شما درگذریم و شما را بمقام بلند نیکو داخل میگردانیم [31]
آرزو نکنید آنچه را که خدا بعضی از شما را بر بعض دیگر برتری داده برای مردها بهره‌ئی است از آنچه کسب کرده‌اند و برای زنها نیز بهره‌ئی است از آنچه عمل نموده‌اند و آنچه خواهید از فضل خدا بطلبید همانا خداوند بهر چیزی دانا است [32]
و از برای هر یک از زنها و مردها میراث برندگانی قرار دادیم از آنچه پدر و مادر آنها باقی بگذارند و خویشان نزدیک که ارث برنده میباشند و با هر کس که عهد و پیمان حقوقی بسته‌اید حق آنها را اداء کنید و نصیب آنان را بدهید همانا خدا بر هر چیزی گواهست [33]
مردها را بر زنها تسلطی است (زیرا که کارگذار آنها و قائم بامور معاش آنهایند) بسبب آنچه خدا بعضی را بر بعضی برتری داده و برای اینکه مردها از مالشان بزنها نفقه میدهند پس زنان شایسته مطیع و نگهدارنده حقوق شوهرانند و در غیاب شوهران حفظ میکنند آنچه را که خدا حفظ نموده- و آن زنانی که از مخالفت و تمکین نکردن آنها میترسید در مرتبه اول آنها را موعظه و نصیحت کنید اگر نپذیرفتند از آنها در رختخواب دوری کنید و اگر فائده نبخشید آنها را بزنید پس اگر اطاعت کردند دیگر هیچگونه حق ستم بر آنها ندارید همانا که خداوند بزرگوار و عظیم الشأن است [34]
و اگر بترسید از اینکه بین زن و شوهر مخالفت و جدائی افتد، از طرف کسان زن حکمی و از کسان مرد حکمی برگزینید که اگر آنها اراده اصلاح کنند خدا بین آنها سازگاری می‌اندازد همانا خدا عالم و خبیر است [35]

صفحه : 57

(توضیح آیات)

إِن تَجتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنهَون‌َ عَنه‌ُ نُکَفِّر عَنکُم سَیِّئاتِکُم وَ نُدخِلکُم مُدخَلًا کَرِیماً ترجمه آیه شده و واضح است، لکن در اینکه مقصود از گناهان کبیره چیست و کبائر چند عدد است بین علماء اختلاف است و چون در آیه بالا نهی از منهیّات شده در اینکه آیه در مقام برآمده که اگر از گناهان بزرگ که نهی شده‌اید اجتناب نمائید همان خودداری از آنها کفاره گناهان کوچک شما میشود و در مقام ارجمند شما را داخل میگردانیم.
در اصل مطلب که اجتناب از کبائر کفاره صغائر یعنی گناهان کوچک میگردد خلافی نیست اشکال و خلاف در اینکه است که گناهان کبیره چه گناهی است.
در مجمع گفته در معنی کبیره اختلاف است:
1- هر گناهی که خدا وعده عذاب در آخرت داده و در دنیا حدّ بر او واجب کرده آن کبیره است. [سعید بن جبیر و مجاهد] 2- تمام گناهانی را که خدای نهی کرده کبیره است [إبن عباس] و مذهب اصحاب ما است زیرا که آنها گفته‌اند تمام معاصی از جهت قبحشان کبیره است لکن بعضی بزرگتر از بعض دیگر است و در گناهان صغیره‌ئی نیست و صغیره بودن نسبت بآن گناهی است که از آن بزرگ‌تر است و عقاب آن بیشتر است و اینکه دو قول بهم نزدیکند.
3- معتزله گفته‌اند صغیره آن گناهی است که عقابش کمتر از ثواب صاحبش باشد پس عقاب لازم بر آن گناه باتفاق بین آنها حبط میگردد و در اینکه آیا مثل آن از ثواب صاحبش حبط میگردد دو قول است 1- ابو القاسم و قائلین بموازنه گفته‌اند حبط میشود.
2- ابو علی جبائی گفته حبط نمیشود بلکه ساقط میشود کمترش و بیشترش

صفحه : 58
بحال خود باقی میماند.
و کبیره نزد آنها گناهی است که عقابش از ثواب صاحبش بزرگتر باشد و گفته‌اند هیچ صغیره‌ئی نیست مگر اینکه جائز است کبیره باشد و در تعریف و شناسانیدن صغائر اغراء بمعصیت است بجهت اینکه وقتی مکلف فهمید ضرری ندارد و دلش خواست بجا می‌آورد.
و نیز گفته‌اند وقتی شخص از کبائر اجتناب نمود واجب است آمرزش صغائر و مؤاخذه از آن نیکو نیست، و در ظاهر آیه چیزی نیست که بر اینکه دلالت داشته باشد و معنی آن بنا بر آنچه کلبی از إبن عباس روایت کرده اینکه است (ان تجتنبوا الذنوب التی اوجب اللّه فیها الحدّ) و در آن اسم نار برده شده (نکفّر عنکم ما سوی ذلک) یعنی اگر اجتناب کنید و دوری نمائید از هر گناهی که در آن حدّ و اسم آتش برده شده ما غیر آنرا میپوشانیم از نماز تا نماز دیگر و از جمعه تا جمعه دیگر و از شهر رمضان تا شهر رمضان دیگر در اینکه زمانها یعنی گناهانی که بین اینها است میپوشانیم.
و گفته شده که معنی آن اینست اگر اجتناب کردید از کبائری که نهی شده‌اید در اینکه سوره از مناکح و اکل مال بباطل و غیر آن از اوّل سوره تا اینجا و ترک کردید در آینده میپوشانیم آنچه را که پیش کرده‌اید، و لذا گفته است إبن مسعود که هر چه را که خدا در اوّل سوره نهی نموده تا سی آیه آنها کبیره است، و مؤید اینکه قول است از قرآن قوله تعالی (قُل لِلَّذِین‌َ کَفَرُوا إِن یَنتَهُوا یُغفَر لَهُم ما قَد سَلَف‌َ) و قوله (وَ لا تَنکِحُوا ما نَکَح‌َ آباؤُکُم مِن‌َ النِّساءِ إِلّا ما قَد سَلَف‌َ).
وَ نُدخِلکُم مُدخَلًا کَرِیماً یعنی (مکانا طیّبا حسنا لا ینقصه شی‌ء) و امّا تفصیل گناهان کبیره موبقه بنا بر آنچه از روایات نقل شده و ما در اینجا جمله‌ئی قانع کننده آنرا یادآوری مینمائیم بروایت عبد العظیم بن عبد اللّه حسنی از ابی جعفر محمّد بن علی عن ابیه

صفحه : 59
علی بن موسی الرضا عن موسی بن جعفر علیهم السلام که گفته عمرو بن عبید بصری بر ابی عبد اللّه جعفر بن محمّد الصادق [ع] داخل شد چون سلام کرد و نشست و اینکه آیه را خواند (الَّذِین‌َ یَجتَنِبُون‌َ کَبائِرَ الإِثم‌ِ وَ الفَواحِش‌َ) و ساکت گردید حضرت فرمود چرا ساکت شدی گفت دوست دارم که کبائر را از کتاب بشناسم گفت آری ای عمرو 1-
اکبر کبائر الشرک باللّه لقوله تعالی (إِن‌َّ اللّه‌َ لا یَغفِرُ أَن یُشرَک‌َ بِه‌ِ)
و گفته (مَن یُشرِک بِاللّه‌ِ فَقَد حَرَّم‌َ اللّه‌ُ عَلَیه‌ِ الجَنَّةَ وَ مَأواه‌ُ النّارُ) 2-
یأس من روح اللّه لأن‌ّ اللّه یقول (لا یَیأَس‌ُ مِن رَوح‌ِ اللّه‌ِ إِلَّا القَوم‌ُ الکافِرُون‌َ)
3- پس از آن امن از مکر اللّه زیرا که فرموده (فَلا یَأمَن‌ُ مَکرَ اللّه‌ِ إِلَّا القَوم‌ُ الخاسِرُون‌َ) 4- و بعض دیگر عقوق والدین زیرا که خدای تعالی قرار داده عاق را (جَبّاراً شَقِیًّا) در قوله (وَ بَرًّا بِوالِدَتِی وَ لَم یَجعَلنِی جَبّاراً شَقِیًّا) 5- و بعضی از آنها قتل النفس التی حرّم اللّه الا بالحق، زیرا که فرموده (وَ مَن یَقتُل مُؤمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُه‌ُ جَهَنَّم‌ُ خالِداً فِیها) 6- قذف محصنات زیرا که فرموده (إِن‌َّ الَّذِین‌َ یَرمُون‌َ المُحصَنات‌ِ الغافِلات‌ِ المُؤمِنات‌ِ لُعِنُوا فِی الدُّنیا وَ الآخِرَةِ وَ لَهُم عَذاب‌ٌ عَظِیم‌ٌ) 7- اکل مال یتیم از راه ظلم لقوله تعالی (الَّذِین‌َ یَأکُلُون‌َ أَموال‌َ الیَتامی ظُلماً الخ) 8- فرار از جنگ زیرا که خدا فرموده (وَ مَن یُوَلِّهِم یَومَئِذٍ دُبُرَه‌ُ إِلّا مُتَحَرِّفاً لِقِتال‌ٍ أَو مُتَحَیِّزاً إِلی فِئَةٍ فَقَد باءَ بِغَضَب‌ٍ مِن‌َ اللّه‌ِ وَ مَأواه‌ُ جَهَنَّم‌ُ وَ بِئس‌َ المَصِیرُ) 9- خوردن ربا زیرا که خدا فرموده (الَّذِین‌َ یَأکُلُون‌َ الرِّبا لا یَقُومُون‌َ إِلّا کَما یَقُوم‌ُ الَّذِی یَتَخَبَّطُه‌ُ الشَّیطان‌ُ مِن‌َ المَس‌ِّ) و گفته (فَإِن لَم تَفعَلُوا فَأذَنُوا بِحَرب‌ٍ مِن‌َ اللّه‌ِ وَ رَسُولِه‌ِ) 10- سحر زیرا که فرموده (وَ لَقَد عَلِمُوا لَمَن‌ِ اشتَراه‌ُ ما لَه‌ُ فِی الآخِرَةِ مِن خَلاق‌ٍ) 11- زنا زیرا که خدا فرموده (وَ مَن یَفعَل ذلِک‌َ یَلق‌َ أَثاماً یُضاعَف لَه‌ُ العَذاب‌ُ یَوم‌َ القِیامَةِ وَ یَخلُد فِیه‌ِ مُهاناً) 12- و الیمین الغموس یعنی قمم دروغ زیرا که گفته (إِن‌َّ الَّذِین‌َ یَشتَرُون‌َ بِعَهدِ اللّه‌ِ وَ أَیمانِهِم ثَمَناً قَلِیلًا أُولئِک‌َ لا خَلاق‌َ لَهُم فِی الآخِرَةِ الخ) 13- و الغلول قال اللّه تعالی (وَ مَن یَغلُل یَأت‌ِ بِما غَل‌َّ یَوم‌َ القِیامَةِ) 14- منع الزکوة المفروضة زیرا که فرموده (یَوم‌َ یُحمی عَلَیها فِی نارِ

صفحه : 60
جَهَنَّم‌َ فَتُکوی بِها جِباهُهُم وَ جُنُوبُهُم وَ ظُهُورُهُم الخ) 15- شهادت زور 16- کتمان شهادت زیرا که فرموده (وَ مَن یَکتُمها فَإِنَّه‌ُ آثِم‌ٌ قَلبُه‌ُ) 17- شرب خمر زیرا که آن را قرین بت پرستی فرموده 18- ترک نماز عمدا و ترک چیزی از آنچه خدا واجب گردانیده زیرا که رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرموده کسیکه عمدا نماز را ترک کند بری شده از ذمّه خدا و رسولش 19- نقض عهد 20- قطع رحم، زیرا که خدا در باره آنها فرموده (أُولئِک‌َ لَهُم‌ُ اللَّعنَةُ وَ لَهُم سُوءُ الدّارِ) پس از آن عمرو بیرون رفت و بگریه صدا بلند نمود و میگفت هلاک شد کسیکه برأی خود گفت و در فضل و علم شما نزاع کرد.
و از نبی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم روایت شده که فرمود کبائر هفت عدد است: 1- بزرگتر از همه شرک بخدا 2- قتل نفس مؤمنة 3- خوردن ربا 4- اکل مال یتیم 5- قذف محصنه 6- عقوق والدین 7- فرار از جنگ، پس کسیکه وارد قیامت شد و از اینها مبرّا است میباشد با من در بحبوحه بهشتی که درهایش از طلا است. و سعید بن جبیر روایت کرده که مردی بابن عباس گفت کبائر چند میباشد آیا هفت است گفت بهفتاد نزدیک‌تر است تا بهفت غیر از اینکه با استغفار کبیره‌ئی نیست و با اصرار صغیره‌ئی نیست، و اینکه دو روایت را واحدی در تفسیرش با سندی از پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و إبن عباس نقل نموده. [پایان] و در جلد ششم تفسیر مخزن العرفان همین حدیث مشروحا بیان شده.
و میتوان گفت کبیره بودن و صغیره گناه نسبت بعامل او است، معلوم است که گناه عالم با گناه جاهل در صغیره و کبیره بودن مساوی نیستند، و نیز چنین است گناه شخص عاقل که با مخالفت عقلش مرتکب گناه گردد و باین اعتبار صغیره جاهل کبیره عالم و عاقل است. خلاصه باین اعتبار صغیره و کبیره گناه نسبت باشخاص است نه اصل عمل زیرا که عمل بهر یک از نواهی گناه بزرگ است تفاوت در عامل آنست چنانچه ترک اولی‌ئی که از معصومین صادر گردد نسبت بشخص او خیلی بزرگ است اینکه است که گفته‌اند در باره آنها (حسنات الابرار سیّئات

صفحه : 61
المقرّبین).
در تفسیر المیزان از غزالی نقل میکند در احیاء العلوم گفته اجتناب از گناه کبیره اگر از روی قدرت و اراده باشد کفاره گناه صغیره حساب میشود مثل کسی که میتواند بزنی تجاوز کند ولی خودداری میکند و بنگاه و لمس اکتفا مینماید، پس خودداری او در تنویر قلب او مؤثّرتر است از اثر ظلمانی نمودن آنرا در نگاه با جنبی و لمس او اینکه است معنی کفّاره، ولی اگر مردی نداشت یا ناتوان بود یا از عواقب اخروی آن ترسید و نکرد اینکه دیگر کفّاره نمیشود یا آنکس که بخوردن شراب اگر چه حلال باشد میل ندارد، نخوردن شراب مقدمات آنرا از قبیل شنیدن موسیقی کفّاره نمیشود فقط کسی که بشراب و موسیقی هر دو علاقه دارد، گرچه بموسیقی میپردازد ولی با مجاهدات از شراب خودداری میکند اینکه مجاهدت وی تاریکی گناه سماع موسیقی را از وی بردارد اینها احکام آخرت میباشد.
و در جای دیگر گفته هیچ چیز تاریکی دل را که گناهی آورده باشد زائل نمیکند بجز نور ثوابیکه ضدّ آن است و بین دو ضدّ هم مناسبتی موجود است یعنی باید هر گناهی بثوابی از جنس خود جبران شود همین طور که سفیدی سیاهی را میبرد و گرمی سردی را و اینکه درجه بندی گناهان هم از الطاف خدا است تا بهر صورت هست محو و زائل شود و در اینکه طریقه امید بمحو بیشتر از آنستکه یک نوع طاعت آورده شود گرچه آنهم بالاخره در محو گناه مؤثّر است [پایان] وَ لا تَتَمَنَّوا ما فَضَّل‌َ اللّه‌ُ بِه‌ِ بَعضَکُم عَلی بَعض‌ٍ لِلرِّجال‌ِ نَصِیب‌ٌ مِمَّا اکتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصِیب‌ٌ مِمَّا اکتَسَبن‌َ، الی آخر آیه بعد چون آیات ترجمه شده و واضح است محتاج بتوضیح نیست، و خلاصه اینکه خدای جلیل بمؤمنین توصیه فرموده که در آنچه برای شما تعیین شده چه راجع بتقدیرات و خلقت که هر کسی طوری آفریده شده آنهم بانواع و اقسام خلقت از زشتی و زیبائی، زن بودن یا مرد بودن، و نیز راجع بمقرّرات و احکام شرعیه

صفحه : 62
از تقسیم ارث یا باقی احکام که بایست بدانند آنچه را که خداوند نصیب هر کسی قرار داده فضلی است از جانب او و نصیب هر کسی بمناسبت فعل و عمل و سجیّه وی است پس باید هر کسی بر آنچه هست راضی و خوشنود باشد و از خدا طلب فضل و رحمت کند نه اینکه بر دیگری حسد برد یا اینکه بنصیب خود راضی نباشد زیرا که او سبحانه و تعالی بهر چیزی از آنچه نصیب او کرده عالم و بصلاح دید او عارف است او تعیین گردانیده و بخل در مبدء فیّاض نیست.
وَ لِکُل‌ٍّ جَعَلنا مَوالِی‌َ مِمّا تَرَک‌َ الوالِدان‌ِ وَ الأَقرَبُون‌َ ظاهرا آیه اشاره بآیات ارث دارد و توصیه باوامر و احکامی است که در آیات ارث بتفصیل بیان فرموده همین طوری که قبل از اینکه در تفاصیل قوانین ارث وارد گردد بطور قاعده کلّی فرمود (لِلرِّجال‌ِ نَصِیب‌ٌ مِمّا تَرَک‌َ الوالِدان‌ِ وَ الأَقرَبُون‌َ) و فرموده (وَ لِکُل‌ٍّ جَعَلنا مَوالِی‌َ تا آخر) و شاید مقصود از موالی همه آنهائی باشند که در آیات ذکر شده از ابوین و اولاد و غیر آنها از طبقات سه گانه ابوین و اولاد.
وَ الَّذِین‌َ عَقَدَت أَیمانُکُم یعنی با آنهائیکه عقد و پیمان خصوصی بسته‌اید و مخالفت کرده‌اند نصیبشان را بدهید، و گفته‌اند حکم اینکه آیه بآیه (وَ أُولُوا الأَرحام‌ِ بَعضُهُم أَولی بِبَعض‌ٍ فِی کِتاب‌ِ اللّه‌ِ) نسخ گردیده.
و ممکن است گفته شود نظر باستحکام قانون ارث که بسیار مهم و قابل تحقیق است سفارش بیشتری شده که بر کسی تعدّی نشود و به نصیبی که برای او مقرّر گردیده باو برسد، و در مجمع گفته در آیه اقوال دیگری هست که بنا بر بعض آنها آیه منسوخ نشده.
الرِّجال‌ُ قَوّامُون‌َ عَلَی النِّساءِ بِما فَضَّل‌َ اللّه‌ُ الخ (قیم) کسی را گویند که مهم کس دیگر را انجام دهد، و قیّام صیغه مبالغه است، و فضل فزونی بعضی است نسبت ببعض دیگر و چون غالبا بالطبع

صفحه : 63
هم در تدبیر و هم در نیرومندی و تحمّل شدائد مردها بر اغلب زنها فزونی دارند و چنانچه دانشمندان گفته‌اند و نیز بتجربه معلوم شده زندگانی زنها احساسی و عاطفی است و بر نازک‌کاری و ظرافت تکیه دارد باین جهات (وَ بِما أَنفَقُوا مِن أَموالِهِم) یعنی و نیز از جهت انفاق مردها بر زنها و مهر و بعض خصوصیات دیگر فرموده (بِما فَضَّل‌َ اللّه‌ُ) خدای تعالی مردها را در اینکه جهات بر زنها فضیلت داده و باید دانست که اینکه فضیلت و برتری مردها بر زنها از جهت قوّت عقلی و نیروی بدنی بطور کلّی بر کلّی است نه بطور شمول بر تمام افراد زیرا چنانچه معلوم است خیلی از زنهائی بوده و هستند که در تدبیر و عقل بلکه در قوای بدنی بر بعضی از مردها فضیلت دارند.
فَالصّالِحات‌ُ قانِتات‌ٌ حافِظات‌ٌ لِلغَیب‌ِ بِما حَفِظَ اللّه‌ُ الخ پس از بیان فضیلت مردها بر زنها ظاهرا آیه در مقام بیان فضیلت زنها برآمده که فضیلت زنها در چیست و شاید میخواهد خاطر نشان کند که همین طوری که مردها را بر زنها برای آنجهاتی که بعضی از مردها را فضیلت داده بر بعض از زنها همین طور بعضی زنها را نیز بر بعض دیگر آنها فزونی داده و فضیلت زن در اینکه صفاتی است که بعضی از آنها در آیه بیان شده: 1- (صالحات) زنهای صالح و شایسته 2- (قانِتات‌ٌ) قنوت بمعنی اطاعت و خضوع دائمی است 3- (حافِظات‌ٌ لِلغَیب‌ِ) یعنی حفظ میکنند خودشان و عورتشان را در حال غائب بودن ازواجشان.
وَ اللّاتِی تَخافُون‌َ نُشُوزَهُن‌َّ فَعِظُوهُن‌َّ وَ اهجُرُوهُن‌َّ فِی المَضاجِع‌ِ نشوز بمعنی سرپیچی از اطاعت شوهر است از روی تکبّر و بدلالت (تَخافُون‌َ) ظهور علائم و آثار آنست. و برای جلوگیری از تمکین نکردن زن از شوهرش خدای تعالی بمردها بسه عمل دستور میدهد که بترتیب برای علاج نشوز زن عمل نمایند و ظاهرا اینکه حکم ارشادی است نه مولوی که بطور وجوب و لزوم باشد که وقتی علائم ظهور نشوز زن خود را دید بسه علاج دست بزند 1- (فَعِظُوهُن‌َّ)

صفحه : 64
او را موعظه و نصیحت کنید 2- (وَ اهجُرُوهُن‌َّ فِی المَضاجِع‌ِ) اگر موعظه سودی نبخشید از بستر او دوری نمائید 3- اگر اینکه دو عمل فائده نبخشید (وَ اضرِبُوهُن‌َّ) موقع آن میرسد که او را بزنید.
فَإِن أَطَعنَکُم فَلا تَبغُوا عَلَیهِن‌َّ سَبِیلًا آیه پس از حکم ارشادی برای جلوگیری از نشوز زن از آن سه عمل هر یک پس از دیگری فرموده پس اگر زن تمکین نمود دیگر هیچ ستم بر او روا ندارید اشاره به اینکه که قوّت و برومندی شما مردها سبب نشود که بخود مغرور گردید و چنین گمان کنید که ستم نمودن بر زن که ضعیف‌تر از خود میدانید روا است بایست بدانید خدا بزرگ و غالب است و حق‌ّ مظلوم را از ظالم میگیرد.
وَ إِن خِفتُم شِقاق‌َ بَینِهِما فَابعَثُوا حَکَماً مِن أَهلِه‌ِ وَ حَکَماً مِن أَهلِها و هرگاه برای اصلاح بین زن و شوهر باین اموریکه در آیات بالا تعیین کرد کافی نشد و ترسیدید جدائی و دشمنی بین زن و شوهر از اینکه جهات یا بجهات دیگر تولید گردد در اینکه مورد باید بین آنها داوری شود باین طور که (حَکَماً مِن أَهلِه‌ِ) داوری از کسان مرد (وَ حَکَماً مِن أَهلِها) و داوری از طرف زن و هر یک حکم را تفویض باو بنمایند اگر واقعا آنها اراده اصلاح دارند خداوند بین آنها اتفاق و دوستی ایجاد مینماید، آیه اشاره باین است که بدانید سبب لمّی تمام امور خدا است و اراده و خواست او غالب و حاکم بر امور است باید تمام امور را باو تفویض کنید.

صفحه : 65

[سوره النساء (4): آیات 36 تا 43]

اشاره

وَ اعبُدُوا اللّه‌َ وَ لا تُشرِکُوا بِه‌ِ شَیئاً وَ بِالوالِدَین‌ِ إِحساناً وَ بِذِی القُربی وَ الیَتامی وَ المَساکِین‌ِ وَ الجارِ ذِی القُربی وَ الجارِ الجُنُب‌ِ وَ الصّاحِب‌ِ بِالجَنب‌ِ وَ ابن‌ِ السَّبِیل‌ِ وَ ما مَلَکَت أَیمانُکُم إِن‌َّ اللّه‌َ لا یُحِب‌ُّ مَن کان‌َ مُختالاً فَخُوراً (36) الَّذِین‌َ یَبخَلُون‌َ وَ یَأمُرُون‌َ النّاس‌َ بِالبُخل‌ِ وَ یَکتُمُون‌َ ما آتاهُم‌ُ اللّه‌ُ مِن فَضلِه‌ِ وَ أَعتَدنا لِلکافِرِین‌َ عَذاباً مُهِیناً (37) وَ الَّذِین‌َ یُنفِقُون‌َ أَموالَهُم رِئاءَ النّاس‌ِ وَ لا یُؤمِنُون‌َ بِاللّه‌ِ وَ لا بِالیَوم‌ِ الآخِرِ وَ مَن یَکُن‌ِ الشَّیطان‌ُ لَه‌ُ قَرِیناً فَساءَ قَرِیناً (38) وَ ما ذا عَلَیهِم لَو آمَنُوا بِاللّه‌ِ وَ الیَوم‌ِ الآخِرِ وَ أَنفَقُوا مِمّا رَزَقَهُم‌ُ اللّه‌ُ وَ کان‌َ اللّه‌ُ بِهِم عَلِیماً (39) إِن‌َّ اللّه‌َ لا یَظلِم‌ُ مِثقال‌َ ذَرَّةٍ وَ إِن تَک‌ُ حَسَنَةً یُضاعِفها وَ یُؤت‌ِ مِن لَدُنه‌ُ أَجراً عَظِیماً (40)
فَکَیف‌َ إِذا جِئنا مِن کُل‌ِّ أُمَّةٍ بِشَهِیدٍ وَ جِئنا بِک‌َ عَلی هؤُلاءِ شَهِیداً (41) یَومَئِذٍ یَوَدُّ الَّذِین‌َ کَفَرُوا وَ عَصَوُا الرَّسُول‌َ لَو تُسَوّی بِهِم‌ُ الأَرض‌ُ وَ لا یَکتُمُون‌َ اللّه‌َ حَدِیثاً (42) یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا لا تَقرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنتُم سُکاری حَتّی تَعلَمُوا ما تَقُولُون‌َ وَ لا جُنُباً إِلاّ عابِرِی سَبِیل‌ٍ حَتَّی تَغتَسِلُوا وَ إِن کُنتُم مَرضی أَو عَلی سَفَرٍ أَو جاءَ أَحَدٌ مِنکُم مِن‌َ الغائِطِ أَو لامَستُم‌ُ النِّساءَ فَلَم تَجِدُوا ماءً فَتَیَمَّمُوا صَعِیداً طَیِّباً فَامسَحُوا بِوُجُوهِکُم وَ أَیدِیکُم إِن‌َّ اللّه‌َ کان‌َ عَفُوًّا غَفُوراً (43)

صفحه : 66

[ترجمه]

خدای یگانه را بپرستید و چیزی شریک او قرار ندهید و بپدر و مادر و خویشان و نزدیکان و ایتام و فقیران نیکی کنید و بهمسایه نزدیک یا خویش و بهمسایه دور یا بیگانه و یار و مصاحب و مسافران درگذران و آنهائی را که مالک گردیده‌اید (بهمه اینها احسان و نیکی کنید) همانا خدا دوست نمیدارد کسی را که خرامنده بتکبر و فخر کننده باشد (36)
و خدا دوست نمیدارد آنهائی را که بخیلند و مردم را امر ببخل مینمایند و آنچه خدا از فضلش بآنها عطا کرده مخفی میدارند و ما برای کافرین عذاب خوارکننده مهیّا نموده‌ایم [37]
(و خدا دوست نمیدارد کسانی را) که مالهای خود را بریاء و نشان دادن بمردم انفاق میکنند و ایمان ندارند نه بخدا و نه بروز قیامت و اینان یاران شیطانند و هر کس که شیطان قرین (و همنشین) او باشد او بد رفیقی گرفته است [38]
و برای کافرین چه ضرر داشت اگر بخدا و روز قیامت ایمان میآوردند و از آنچه خدا روزی آنها کرده انفاق میکردند و خدا باعمال آنها دانا است [39]
همانا خدا هم وزن ذره‌ئی بکسی ستم نمیکند و اگر آن مثقال ذرّه عمل نیک باشد ثواب آنرا دو چندان میکند و از جانب خود اجر بزرگ باو میدهد [40]
پس چگونه است حال وقتی که از هر امتی گواهی آریم و ای رسول تو را بر آن جماعت گواهان گواه آوریم [41]
روز قیامت روزی است که آنهائیکه کافر شدند و رسول را مخالفت کردند دوست میدارند که با خاک زمین یکسان گردند و از خدا چیزی پنهان نتوانند کرد [42]
ای کسانیکه ایمان آورده‌اید نزدیک نماز نشوید در حال مستی تا اینکه بدانید چه میگوئید و نیز نزدیک نماز نشوید در حالیکه جنب باشید تا وقتی که غسل کنید مگر در حال مسافرت (و نیافتن آب) و اگر مریض باشید یا قضاء حاجتی دست داده یا با زنان معاشرت کرده باشید و آب برای غسل نیافتید پس تیمم کنید بر خاک پاک و صورت و دستهای خود را مسح کنید همانا خداوند بسیار عفو کننده و بسیار آمرزنده است [43]
.

صفحه : 67

(توضیح آیات)

وَ اعبُدُوا اللّه‌َ وَ لا تُشرِکُوا بِه‌ِ شَیئاً وَ بِالوالِدَین‌ِ إِحساناً در کشف الاسرار از شیخ انصاری رحمه اللّه نقل میکنند که گفته توحید مسلمانان بیان سه حرف است اثبات صفت بی‌افراط و نفی تشبیه بی‌تعطیل، بر ظاهر برفتن بی‌تخلیط. حقیقت اثبات آنست که هر چه خدا گفت که از خود بر بیان است مصطفی گفت که از حق بر عیان است تصدیق و تسلیم بر آن پیش‌گیری و بر ظاهر آن ببستی و آنرا مثل نزنی و از صنعت بر نگردانی و بخیال گرد آن نگردی که اللّه در علم آید در خیال نیاید و از تفکر در چگونگی آن بپرهیزی و تکلیف و تأویل در آن مجوئی و از گفتن و شنیدن آن نپیچی، تا آنجا که گفته اینکه است توحید سمعی و شناخت خبری باین توحید ببهشت رسند و از دوزخ برهند. اما توحید دیگر توحید عارفان و حلیّت صدیقان سخن در اینکه توحید نه کار آب و گل است و نه جای زبان و دل است موحّد آید و بزبان چه گوید که حالش خود زبان است، عبارت چون کند از آن توحید که عبارت از آن عین نهان است، اینکه توحید نه از خلق است که آن از حق نشان است از آن است که رستاخیز دل و غایت جان است. [پایان] چون انسان مدنی بالطبع است یعنی باید در اجتماعات زندگانی نماید و زندگانی انفرادی برای کسی میسّر نیست اینست که بایستی یک عاطفه عمومی و یک نحو ارتباطی بین افراد دائر گردد بطوریکه بین جامعه بشری یک نوع وحدت عمومی برقرار گردد چنین وحدتی وقتی ممکن است که انسان در مرتبه اوّل یکتابین و یگانه پرست گردد اوّل بطور شایستگی خدای واحد یکتا را عبادت کند و چیزی را بر او انباز نگیرد و از طریق صله دوستی او مخلوقات او را دوست دارد و با آنها بطور حقیقت پیوند نماید همان طوری که با اهل خود دارد تا اینکه جامعه بشری بوجه نیکو برقرار گردد.

صفحه : 68
اینکه است که فرموده خدا را عبادت کنید و در عبادت برای او شریک نیاورید و پس از آن نظر باهمیّت احسان نیکی کردن بپدر و مادر را بعبادت خدا عطف داده، و اینکه آیه نظیر آنجا است که فرموده (وَ قَضی رَبُّک‌َ أَلّا تَعبُدُوا إِلّا إِیّاه‌ُ وَ بِالوالِدَین‌ِ إِحساناً).
وَ بِذِی القُربی وَ الیَتامی وَ المَساکِین‌ِ همان طوری که امر بعبادت حق تعالی و نیکی بپدر و مادر شده امر شده که بنزدیکان از خویشاوندان نیز نیکی و احسان کنید چه آنهائیکه در جوار و نزدیک شمایند و چه آنهائیکه دور از شما میباشند، و بقولی مقصود از (الجارِ الجُنُب‌ِ) همسایه‌گانند چه خویش باشند و چه غریبه و چه همسایه نزدیک باشند و چه دور بایستی بآنها احسان و نیکی کنید.
وَ الصّاحِب‌ِ بِالجَنب‌ِ وَ ابن‌ِ السَّبِیل‌ِ وَ ما مَلَکَت أَیمانُکُم (وَ الصّاحِب‌ِ بِالجَنب‌ِ) مصاحب و رفیق و دوست است هم در سفر و هم در حضر یا در عمل و کسب و کار و شریک و معاون است که مراعات آنها را در دوستی و محبّت و رفاقت باید مراقبت نمود (وَ ابن‌ِ السَّبِیل‌ِ) مسافری است که از اهلش و وطنش منقطع گردیده و در غربت واقع گردیده که همراهی و محبّت نسبت بچنین کسی لازم است، و بقولی مقصود از (ابن‌ِ السَّبِیل‌ِ) در اینجا مهمان است که مهمان را باید گرامی داشت (وَ ما مَلَکَت أَیمانُکُم) بنده و اسیرانی میباشند که شما مالک آنها شده‌اید که در مواردی از قرآن در باره آنها سفارش بیشتری شده إِن‌َّ اللّه‌َ لا یُحِب‌ُّ مَن کان‌َ مُختالًا فَخُوراً شاید مقصود از (مختال) آن آدم متکبّر خودخواهی باشد که مراعات هیچ حقّی از حقوق الهی و حقوق بندگان خدا را نمیکند که چنین کسی را خدا دوست نمیدارد.
از صحیح مسلم بروایت انس نقل میکنند که حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود
(لا یدخل الجنة عبد لا یأمن جاره بوائقه)
بهشت نمیرود بنده‌ئی که همسایه‌اش

صفحه : 69
از شرّ او ایمن نباشد.
در منهج روایت کرده که شخصی نزد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم آمد و گفت یا رسول اللّه دلم سخت شده و از رقّت و نرمی دور گشته، فرمود برو و با پدر و مادر نیکوئی کن و مسکینان را طعام بده و دست بر سر یتیمان فرود آور و طعامشان ده و از همسایه که خویش تواند یا بیگانه صله و عطاء وا مگیر و ایشان را مرنجان، گفت یا رسول اللّه [ص] حق همسایه بر همسایه چه چیز است فرمود از حقوق او آنست که اگر تو را بخواند اجابت کنی و اگر فقیر باشد او را دستگیری کنی و اگر قرض خواهد بدهی و اگر باو خیری رسد او را تهنیت گوئی و اگر باو مصیبتی برسد دل داریش دهی و اگر بمیرد بجنازه‌اش حاضر شوی و دیوار بر بالای دیوار او بلند نسازی تا از او منع باد کند و او را بمنع مطبوخات خود نرنجانی، پس از آن فرمود:
(الجیران ثلاثة، جار له ثلاثة حقوق حق الجوار و حق القرابة و حق الاسلام، و جار له حقان حق الجوار و حق القرابة، و جار له حقان حق الجوار و حق الاسلام، و جار له حق واحد حق الجوار و هو المشرک من اهل الکتاب)
. خلاصه معنی حدیث اینکه میشود که همسایه‌ئی که هم خویش و هم مسلمان باشد سه حق دارد و آنکه خویش نباشد دو حق دارد و همسایه کافر از اهل کتاب یک حق دارد.
و نیز انس از رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم روایت کرده که فرموده
(من آذی جاره فقد آذانی و من آذانی فقد آذی اللّه)
یعنی هر کس همسایه را اذیت کند مرا اذیت کرده و هر کس مرا اذیت کرد خدا را اذیت کرده، پس از آن فرمود جبرئیل همیشه مرا در باره همسایه توصیه مینمود تا اینکه گمان کردم که از من باو میراث میرسد. [پایان]

صفحه : 70
الَّذِین‌َ یَبخَلُون‌َ وَ یَأمُرُون‌َ النّاس‌َ بِالبُخل‌ِ وَ یَکتُمُون‌َ ما آتاهُم‌ُ اللّه‌ُ مِن فَضلِه‌ِ وَ أَعتَدنا لِلکافِرِین‌َ عَذاباً مُهِیناً آیه ترجمه شده و واضح است و محتاج بتوضیح نیست. و خلاصه اینکه (الَّذِین‌َ یَبخَلُون‌َ) بقرینه آیه بالا که فرموده (إِن‌َّ اللّه‌َ لا یُحِب‌ُّ مَن کان‌َ مُختالًا فَخُوراً) خدا آدم فخرکننده بخیل را دوست ندارد ارشاد باین است که چون حق تعالی جواد مطلق است و یکی از صفات برجسته انسانی صفت جود و بخشش است که آدم سخی بوجهی مظهر و نماینده صفت (الجواد) است اینکه است که آنکسانیکه بخل میورزند و حقوقیکه از طرف حق تعالی بر آنها واجب شده اداء نمیکنند و نیز نسبت بحقوقی که باید اداء کنند امتناع مینمایند و مانع از انفاق دیگران هم میشوند برای آنهائیکه جلو فضل خدا را میگیرند عذاب خوارکننده مهیّا گردیده زیرا چنین کسانی از رحمت خدا خیلی دورند و در مرتبه بعد از رحمت واقع گردیده‌اند.
از إبن عباس روایت شده که اسامة بن حبیب و بحر بن عمرو و رفاعة بن زید از یهود بودند از روی نصیحت بانصار میگفتند مال خود را باین مرد (یعنی پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) و یاران او از مهاجرین ندهید که بزودی فرومایه و محتاج خواهید شد و معلوم نیست کار اینها بکجا خواهد کشید اینکه آیه آمد که خدا دوست نمیدارد اینکه جماعت را که بخل میورزند و مردم را امر ببخل مینمایند و اوصاف رسول را که در توراتیکه بآنها عطاء شده کتمان مینمایند و اوصاف برجسته او را میپوشانند و برای کافرین که شاید مقصود همان کفاری باشند که فضائل و مناقب رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را که در تورات ثبت است میپوشانند عذاب خوار کننده‌ئی مهیّا گردیده.
وَ الَّذِین‌َ یُنفِقُون‌َ أَموالَهُم رِئاءَ النّاس‌ِ وَ لا یُؤمِنُون‌َ بِاللّه‌ِ وَ لا بِالیَوم‌ِ الآخِرِ آیه را عطف داده بر (الَّذِین‌َ یَبخَلُون‌َ) و از سدی نقل شده که آیه در باره منافقین و جماعتی از مشرکین مکه نازل گردیده که آنها در دشمنی با رسول

صفحه : 71
مالها انفاق مینمودند که مردم را بسوی خود بکشانند و در دشمنی اسلام و فساد در دین با هم همدست شوند و کافرین کسانی میباشند که نه بخدا و نه بروز قیامت ایمان ندارند.
وَ مَن یَکُن‌ِ الشَّیطان‌ُ لَه‌ُ قَرِیناً فَساءَ قَرِیناً شیطان بد دوست و همدمی است که در روز قیامت وقتی تیر او بهدف رسد و اکثر بنی آدم را بگمراهی بجهنم واصل نموده گوید (یا لَیت‌َ بَینِی وَ بَینَک‌َ بُعدَ المَشرِقَین‌ِ فَبِئس‌َ القَرِین‌ُ).
وَ ما ذا عَلَیهِم لَو آمَنُوا بِاللّه‌ِ وَ الیَوم‌ِ الآخِرِ وَ أَنفَقُوا مِمّا رَزَقَهُم‌ُ اللّه‌ُ وَ کان‌َ اللّه‌ُ بِهِم عَلِیماً چه ضررت است بر کفار و مشرکین اگر بخدا و روز قیامت ایمان آرند و از آنچه خدا بآنها روزی نموده در راه خدا و برای خوشنودی او انفاق کنند نه برای نشان دادن بمردم یا در دشمنی و ضدّیت با اسلام مال خود را بدهند در حالیکه خداوند باعمال و نیّات آنها عالم است یا اینکه چون خدا عالم و دانا است میداند که هرگز اینکه کافرین جهود ایمان نخواهند آورد.
إِن‌َّ اللّه‌َ لا یَظلِم‌ُ مِثقال‌َ ذَرَّةٍ وَ إِن تَک‌ُ حَسَنَةً یُضاعِفها وَ یُؤت‌ِ مِن لَدُنه‌ُ أَجراً عَظِیماً بین دانشمندان اختلاف است که «ذره» چیست از إبن عباس نقل شده که آن مورچه‌ئی است که کوچک‌تر از آن مورچه‌ئی نیست. بقول دیگر آن ذرّه‌های دم خورشید است که از روزنه‌ای تابیده و آرای دیگری نیز در معنی ذرّه گفته شده. و خلاصه اینکه مقصود از ذرّه چیز کوچکی است که کوچک‌تر از آن چیزی نباشد.
و شاید مقصود از اینکه خدای تعالی بمثقال ذرّه‌ئی ببندگان خود ستم روا ندارد اینستکه نه بقدر ذره‌ئی از گناه ناکرده را عذاب کند و نه ذره‌ئی از ثواب عمل خیر را مهمل و بدون پاداش میگذارد اگر عمل خیر با ایمان توأم

صفحه : 72
باشد (یُضاعِفها) هم در دنیا عوض دهد و هم مزد بمراتب بزرگتر در آخرت عنایت کند و اگر کافر عمل خیری انجام دهد چنانچه وعده فرموده در همین دنیا بوی پاداش نیکی دهد ولی در آخرت او را نصیبی نخواهد بود.
فَکَیف‌َ ِذا جِئنا مِن کُل‌ِّ أُمَّةٍ بِشَهِیدٍ وَ جِئنا بِک‌َ عَلی هؤُلاءِ شَهِیداً (فَکَیف‌َ) اینکه کلمه تعظیم است بلفظ تعجّب و در ضمن آن توبیخ منافقین و مشرکین عرب و یهودیان است که در زمان رسول اللّه میزیستند که چگونه است حال آنان در روز رستاخیز قیامت که بر هر امّت و جماعتی گواهان از پیمبران آنها آریم چنانچه در جاهای دیگر فرموده (لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَی النّاس‌ِ وَ یَکُون‌َ الرَّسُول‌ُ عَلَیکُم شَهِیداً) و تو را که پیمبر اینکه امتی میآوریم که بر آن انبیاء گواه باشی و نیکان را بر نیکی و بدان را بر بدی گواهی دهی که اینها چه کردند، معلوم است گواهی رسول و پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم در قیامت منحصر بامّت و جماعت زمان خودش نیست بلکه در قیامت شاهد و گواه تمام اعمال امّت است تا روز قیامت آنهائیکه زیر لوای اسلام بودند و اعمال خوب و بد آنها بر حضرتش عرضه خواهد گردید.
یَومَئِذٍ یَوَدُّ الَّذِین‌َ کَفَرُوا وَ عَصَوُا الرَّسُول‌َ لَو تُسَوّی بِهِم‌ُ الأَرض‌ُ حمزه و کسائی (تُسَوّی) بفتح و تخفیف سین باماله خوانده‌اند و مدنی و شامی بفتح و تشدید سین بدون اماله قرائت کرده‌اند.
آیه در مقام بیان حال کفار و مخالفین رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم برآمده که در روز قیامت که هر رسولی گواه امّت خود است چنان امر بر کافرین و تکذیب کنندگان رسولان سخت میگردد که آرزو دارند و دوست دارند که با زمین مساوی گردند و اینکه آیه نظیر آنجا است که فرموده (وَ یَقُول‌ُ الکافِرُ یا لَیتَنِی کُنت‌ُ تُراباً) کاش خاک بودم و بچنین روزی گرفتار نشده بودم.
شاید مقصود از (وَ لا یَکتُمُون‌َ اللّه‌َ حَدِیثاً) اینکه باشد که چگونه قدرت دارند مخصوصا در مقابل گواهان از پیمبران چیزی پنهان گردانند.

صفحه : 73
یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا لا تَقرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنتُم سُکاری حَتّی تَعلَمُوا ما تَقُولُون‌َ خطاب بمؤمنین نموده که ای کسانیکه ایمان آورده‌اید نزدیک نماز نشوید در حالیکه مست باشید، بقولی در حال مستی داخل مساجد نشوید، و نظیر آیه قول معصوم است که گفته بچه‌ها و مجانین را از مسجدها دور کنید، و بقولی مقصود سکر خواب است.
در کشف الاسرار است که:
(یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا لا تَقرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنتُم سُکاری) سکر مستی است و مستی بتفاوت است، و مستان مختلفند، یکی از شراب خمر مست است، یکی از شراب غفلت، یکی از حب‌ّ دنیا، یکی از رعونت نفس و خویشتن دوستی و اینکه از همه صعب‌تر است که خویشتن دوستی مایه گبرکی است و تخم بیگانگی و ستر بی‌دولتی و اصل همه تاریکی‌ها.

اگر صد بار در روزی شهید راه حق گردی هم از گبران یکی باشی چه خود را در میان بینی

تو خود کی مرد آن باشی که دل را بی‌هوا خواهی تو خود کی درد آن داری که تن را بی‌هوان بینی
او که از خمر مست است و از آن ترسان و از بیم عقوبت لرزان و غایت کار او حرقتست در آتش عقوبت، گرش نیامرزد و باشد که خود بیامرزد که گفته است (إِن‌َّ اللّه‌َ یَغفِرُ الذُّنُوب‌َ جَمِیعاً) امّا آنکس که مستی از نخوت نفس است و کبر و خویشتن پرستی کار او بر خطر است، استدراج و مکر و بیم فرقت جاودان [پایان] وَ لا جُنُباً إِلّا عابِرِی سَبِیل‌ٍ حَتَّی تَغتَسِلُوا الخ ترجمه آیه شده و واضح است و محتاج بتوضیح نیست و جای بحث در احکام و خصوصیات آن کتب فقهیه است که اینکه آیات را با احادیث و باقی فوائد اجتهادیه جمع میشود و احکام طهارات از موارد غسل و وضو و تیمم خارج گردد

صفحه : 74

[سوره النساء (4): آیات 44 تا 50]

اشاره

أَ لَم تَرَ إِلَی الَّذِین‌َ أُوتُوا نَصِیباً مِن‌َ الکِتاب‌ِ یَشتَرُون‌َ الضَّلالَةَ وَ یُرِیدُون‌َ أَن تَضِلُّوا السَّبِیل‌َ (44) وَ اللّه‌ُ أَعلَم‌ُ بِأَعدائِکُم وَ کَفی بِاللّه‌ِ وَلِیًّا وَ کَفی بِاللّه‌ِ نَصِیراً (45) مِن‌َ الَّذِین‌َ هادُوا یُحَرِّفُون‌َ الکَلِم‌َ عَن مَواضِعِه‌ِ وَ یَقُولُون‌َ سَمِعنا وَ عَصَینا وَ اسمَع غَیرَ مُسمَع‌ٍ وَ راعِنا لَیًّا بِأَلسِنَتِهِم وَ طَعناً فِی الدِّین‌ِ وَ لَو أَنَّهُم قالُوا سَمِعنا وَ أَطَعنا وَ اسمَع وَ انظُرنا لَکان‌َ خَیراً لَهُم وَ أَقوَم‌َ وَ لکِن لَعَنَهُم‌ُ اللّه‌ُ بِکُفرِهِم فَلا یُؤمِنُون‌َ إِلاّ قَلِیلاً (46) یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ أُوتُوا الکِتاب‌َ آمِنُوا بِما نَزَّلنا مُصَدِّقاً لِما مَعَکُم مِن قَبل‌ِ أَن نَطمِس‌َ وُجُوهاً فَنَرُدَّها عَلی أَدبارِها أَو نَلعَنَهُم کَما لَعَنّا أَصحاب‌َ السَّبت‌ِ وَ کان‌َ أَمرُ اللّه‌ِ مَفعُولاً (47) إِن‌َّ اللّه‌َ لا یَغفِرُ أَن یُشرَک‌َ بِه‌ِ وَ یَغفِرُ ما دُون‌َ ذلِک‌َ لِمَن یَشاءُ وَ مَن یُشرِک بِاللّه‌ِ فَقَدِ افتَری إِثماً عَظِیماً (48)
أَ لَم تَرَ إِلَی الَّذِین‌َ یُزَکُّون‌َ أَنفُسَهُم بَل‌ِ اللّه‌ُ یُزَکِّی مَن یَشاءُ وَ لا یُظلَمُون‌َ فَتِیلاً (49) انظُر کَیف‌َ یَفتَرُون‌َ عَلَی اللّه‌ِ الکَذِب‌َ وَ کَفی بِه‌ِ إِثماً مُبِیناً (50)

صفحه : 75

[ترجمه]

آیا نمی‌نگری بسوی آنان که از علم تورات بآنها بهره‌ئی داده شده تبدیل میکنند هدایت را بضلالت و میخواهند که شما را گمراه گردانند [44]
و خدا بدشمنان شما عالم‌تر است و دوستی خدا شما را کافی است و بس است برای شما یاری خدا و دوستی او [45]
بعضی از یهودیها کلام خدا را از جای خود تغییر میدهند و میگویند شنیدیم و مخالفت نمودیم، و گفتند بشنو و ناشنوا باش و گفتارشان زبان بازی و تمسخر در دین است و اگر اینها میگفتند شنیدیم و اطاعت کردیم و بشنو و بما نگاه کن همانا برای آنها بهتر و راست‌تر بود لکن خدا بسبب کفرشان بر آنها لعنت کرد پس ایمان نمیآورند مگر کمی از آنها [46]
ای کسانیکه بشما کتاب عطا شده ایمان آرید بآنچه ما نازل کرده‌ایم (قرآن) که تصدیق کننده کتاب شما است پیش از آنکه رویهائی را محو گردانیم و برگردانیم بپشتشان یا آنها را از رحمت خود دور گردانیم همان طوری که اهل شنبه را دور گردانیدیم و میباشد امر (و حکم خدا) واقع گردیده [47]
و محققا خدا نمیآمرزد شرک را و میآمرزد هر گناهی را که غیر از شرک باشد برای هر کس که بخواهد و کسیکه شرک آورد حقیقتا بخدا افتراء زده و آن گناه بزرگی است [48]
ای رسول آیا نمینگری بسوی آنان که خود را میستایند بلکه خدا هر کسی را خواهد تزکیه میکند و بقدر رشته وسط خرمائی ستم گردیده نمیشوند [49]
ببین چگونه بخدا افتراء میزنند و دروغ می‌بندند و همان گناه ظاهر بر آنها کافی خواهد بود [50]
.

صفحه : 76

(توضیح آیات)

أَ لَم تَرَ إِلَی الَّذِین‌َ أُوتُوا نَصِیباً مِن‌َ الکِتاب‌ِ یَشتَرُون‌َ الضَّلالَةَ وَ یُرِیدُون‌َ أَن تَضِلُّوا السَّبِیل‌َ همزه (أَ لَم) بمعنی استفهام و در مورد انکار آمده و ظاهرا خطاب برسول است که آیا تو ندیدی یعنی البته می‌بینی و میدانی آنهائی را که نصیبی از کتاب بآنها داده شده که ظاهرا مقصود مذمّت جماعتی از یهود است که بهره‌ئی از تورات برده‌اند و عوض آنکه آنرا سرمایه هدایت و رشد خود گردانند و حیات باقیه برای خودشان و کسان خود قرار دهند آنان بآیات تورات ضلالت و گمراهی را خریدند و مرادشان از آیات تورات گمراه نمودن و در بیراهه رفتن است نه هدایت، و ظاهرا اینکه آیه مربوط بآیات پیش است و در مذمّت یهود که در صدد گمراه کردن مؤمنین از انصار برآمده بودند که عمل اینان چنین است که هدایت را بضلالت و گمراهی میفروشند و آیات تورات را تحریف مینمایند.
بعضی از مفسرین چنین گفته از اینکه آیات معلوم میشود که بعضی از یهود با مؤمنین طرح دوستی می‌انداختند و بخیرخواهی تظاهر مینمودند و در نتیجه ایشان را فریب داده و ببخل و خودداری از انفاق وادار میکردند تا بدین وسیله آنها را از پیش روی و هدایت بازدارند پس در باره آنها نازل شد اینکه آیات [پایان] وَ اللّه‌ُ أَعلَم‌ُ بِأَعدائِکُم وَ کَفی بِاللّه‌ِ وَلِیًّا وَ کَفی بِاللّه‌ِ نَصِیراً اگر چه مفسرین اینکه دو آیه را حمل بر علماء یهود کرده‌اند که عمل بعض آنها چنین است لکن اطلاقش تمام اهل کتاب از یهودیان و نصرانیان و غیر اینها را شامل میگردد بلکه میتوان گفت که شامل منافقین از مسلمین نیز میگردد به اینکه که الف و لام الکتاب جنس باشد که شامل تمام کتابهای آسمانی بشود حتی قرآن مجید که منافقین به آن نیرنگ بازیها تظاهر باسلام میکنند و از راه خود اسلام میخواهند مؤمن با تقوی را فریب دهند و باسم اسلام راه گمراهی و ضلالت

صفحه : 77
را برای آنها باز کنند و اینکه نیرنگ بازیها منحصر بزمان رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نبوده که بسیار از مردم در هر دینی و مذهبی که هستند شیّادانی میباشند که بتوسط همان تقوی و خلوصی که بعض مؤمنین دارند از همان راه آنها را فریب داده و در جاده بدبختی و ضلالت می‌اندازند، چنانچه عمل شیطان نیز همین‌طور است که هر کس را از راه خودش فریبش میدهد.
و آیه بمؤمنین خاطر نشان میکند که خدا بدشمنان شما از خودتان عالم‌تر است مواظب و مراقب حال خود باشید و در ایمان و اطاعت امر رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ثابت قدم باشید و اتکاء و امید شما بر پروردگارتان باشد که برای شما دوستی و یاری او کافی است.
مِن‌َ الَّذِین‌َ هادُوا یُحَرِّفُون‌َ الکَلِم‌َ عَن مَواضِعِه‌ِ گفته‌اند (مِن‌َ) در (مِن‌َ الَّذِین‌َ) بیانیّه است و بیان جمله قبلی است (الَّذِین‌َ أُوتُوا نَصِیباً) یا بیان است برای جمله (بِأَعدائِکُم) و میشود گفت جمله (مِن‌َ الَّذِین‌َ هادُوا) خبر است برای مبتداء محذوف که (یُحَرِّفُون‌َ الکَلِم‌َ) صفت آن است و در معنی چنین میشود که (مِن‌َ الَّذِین‌َ هادُوا قوم یُحَرِّفُون‌َ) و بقول دیگر ممکن است معنی آیه چنین باشد (مِن‌َ الَّذِین‌َ هادُوا من یُحَرِّفُون‌َ).
آری حق تعالی اینکه قوم یهود را در مواضعی از تحریف کنندگان کلمات خدا توصیف فرموده و عمل آنان را در تحریف آیات یا بتغییر الفاظ و یا جابجا کردن آیات یا دس‌ّ در سبک عبارات یا باسقاط بعض از کلمات تورات یا زیاد کردن در آن یا غیر اینها از بیان نمودن و ترجمه کردن جمله‌های آن بیان نموده وَ یَقُولُون‌َ سَمِعنا وَ عَصَینا یهودیان بطور استهزاء میگفتند کلمات قرآن یا گفتار رسول را شنیدیم و مطیع نخواهیم گردید، و در جمله دوم (وَ اسمَع غَیرَ مُسمَع‌ٍ) دو قول است یکی بشنو اگر تو گوئی قبول نمیکنم و دیگر بشنو که نشنوی.

صفحه : 78
وَ راعِنا لَیًّا بِأَلسِنَتِهِم وَ طَعناً فِی الدِّین‌ِ گویند اینکه کلمه (راعِنا) بزبان آنها دشنام بوده یا کلمه استهزاء و مرادشان طعنه در دین بوده.
وَ لَو أَنَّهُم قالُوا سَمِعنا وَ أَطَعنا وَ اسمَع وَ انظُرنا لَکان‌َ خَیراً لَهُم وَ أَقوَم‌َ وَ لکِن لَعَنَهُم‌ُ اللّه‌ُ بِکُفرِهِم فَلا یُؤمِنُون‌َ إِلّا قَلِیلًا لعنت بمعنی دوری از رحمت خدا است، خدای تعالی یهودیان را در اثر کفرشان و گفتار رکیکشان لعنت کرد یعنی آنان را از رحمت خود دور گردانیده و چون از فیض رحمت رحمانی و رحیمی حق تعالی دور گردیدند هرگز ایمان نخواهند آورد مگر اندکی از آنها.
یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ أُوتُوا الکِتاب‌َ آمِنُوا بِما نَزَّلنا مُصَدِّقاً لِما مَعَکُم مِن قَبل‌ِ أَن نَطمِس‌َ وُجُوهاً آیه ترجمه شده و واضح است و محتاج بتوضیح نیست، مفسرین گفته‌اند (طمس وجوه) محو چهره‌هائی است که انسان برای سعادت منتظر آینه امید خود نموده و بآن رو میکند ولی نه محوی که موجب نیستی چهره‌ها و فنای آنها شود و آثار آنرا بکلی ببرد بلکه محوی که موجب برگشت رویها بپشت و قهقرائی شدن رفتارشان میگردد اینکه است که از روی فطرت خود سعادت را میجویند ولی در پشتشان میباشد و بهر سو رو آرند مقصد را پشت‌سر میاندازند. [پایان] و خلاصه اینکه آیه خطاب بتمام اهل کتاب از یهودیها و نصرانیها و مجوسیها که خود را اهل کتاب میدانند امر فرموده که (آمِنُوا) ایمان آرید بقرآنیکه در سینه محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است و گواه دهنده کتابهای شما است، اشاره به اینکه که قرآن برخلاف کتابهای شما نیست بلکه موافق با آنها است و مضامین آن با کتابهای آسمانی یکسان است پس بچه جهت شما تکذیب میکنید و تکذیب شما در واقع تکذیب تمام کتب سماوی است.
آری انسانی که بایستی علی الدوام رو بحقیقت و سعادت رهسپار گردد تا

صفحه : 79
تا بآن سعادت حقیقی که مال امر هر دانشمند عاقلی است برسد اگر بخدعه نفس و اغواء شیطانی بیراهه رفت عوض اینکه صعود بمدارج انسانیّت نموده و سعادت خویش را بیابد هر چه پیش میرود نزول بدرکات بعد کرده و در چاه مذلّت از رحمت دورتر میگردد و بلعنت نزدیک‌تر میشود، و گفته‌اند فرق بین (طمس) و (لعن) که در باره مسخره‌کنندگان از یهود گفته شده اینکه است که طمس موجب تغییر مسیر اشخاص مورد غضب میشود بدون تغییر دادن خلقت ولی در لعن مانند (أَصحاب‌َ السَّبت‌ِ) تغییر مسیرشان با تغییر خلقت انسانی و تبدیل بصورت حیوانی و بوزینه انجام میگیرد.
إِن‌َّ اللّه‌َ لا یَغفِرُ أَن یُشرَک‌َ بِه‌ِ وَ یَغفِرُ ما دُون‌َ ذلِک‌َ لِمَن یَشاءُ الخ اینکه آیه بالاترین راه امیدواری را برای ماها بازگردانیده که هرگاه مشیّتش اقتضاء نمود تمام گناهان اهل توحید را میبخشد و لو اینکه گنه کار توبه نکرده باشد زیرا که آمرزش را معلّق بمشیّت کرده با اینکه با توبه بنا بر وعده‌ئیکه شده آمرزش حتمی است و شرطی در وی نیست زیرا که در جای دیگر فرموده (وَ مَن یَعمَل سُوءاً أَو یَظلِم نَفسَه‌ُ ثُم‌َّ یَستَغفِرِ اللّه‌َ یَجِدِ اللّه‌َ غَفُوراً رَحِیماً) و باین آیات کلام معتزله و جماعتی از خوارج ردّ میشود که گفته‌اند هر کس از اهل گناهان کبیره بغیر توبه بمیرد مخلّد در جهنّم است و میگویند میان ایمان و شرک منزلی نیست و گناه‌کاران را مشرک میدانند حتّی بعضی از آنها صغائر را نیز شرک میدانند.
در مجمع البیان گفته از کلبی نقل شده که اینکه آیه در باره وحشی و یاران او فرود آمده که پس از آنکه حمزه را شهید کرد و بمکه آمدند و مزد کشتن حمزه را آزاϠکردن او را قرار داده بودند و بوعده وفاء نکردند از عمل خود پشیمان شدند برسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نامه نوشتند، باین مضمون که ما بر عمل خود پشیمانیم و چیزی مانع اسلام ما نمیشود مگر اینکه سخن که فرمودی (وَ الَّذِین‌َ لا یَدعُون‌َ مَع‌َ اللّه‌ِ إِلهاً آخَرَ وَ لا یَقتُلُون‌َ النَّفس‌َ الَّتِی حَرَّم‌َ اللّه‌ُ إِلّا بِالحَق‌ِّ وَ لا یَزنُون‌َ) تا آخر

صفحه : 80
دو آیه، و چون ما باو شرک آورده‌ایم و نفسی که خدای تعالی حرام گردانیده بود بقتل رسانیدیم و زنا کرده‌ایم پس اگر نبود اینکه آیه تابع تو میشدیم، (إِلّا مَن تاب‌َ وَ آمَن‌َ وَ عَمِل‌َ عَمَلًا صالِحاً) تا آخر دو آیه، رسول دو آیه را برای وحشی و یاران او فرستاد چون آن دو آیه را خواندند نوشتند به پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم که اینکه شرط شدید و تکلیف صعبی است میترسیم که عمل صالح بجا نیاوریم پس از اهل اینکه آیه نباشیم حق تعالی اینکه آیه را فرستاد (إِن‌َّ اللّه‌َ لا یَغفِرُ أَن یُشرَک‌َ بِه‌ِ وَ یَغفِرُ ما دُون‌َ ذلِک‌َ لِمَن یَشاءُ) پیمبر اینکه آیه را برای آنها فرستاد، پس فرستادند نزد پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم که ما خوف داریم که از اهل مشیّت او نباشیم اینکه آیه آمد (قُل یا عِبادِی‌َ الَّذِین‌َ أَسرَفُوا عَلی أَنفُسِهِم لا تَقنَطُوا مِن رَحمَةِ اللّه‌ِ إِن‌َّ اللّه‌َ یَغفِرُ الذُّنُوب‌َ جَمِیعاً) پس پیغمبر [ص] فرستاد آیه را برای آنها، چون اینکه آیه را خواندند ایمان آوردند و نزد پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم آمدند، پیغمبر اسلام آنها را قبول کرد پس بوحشی فرمود خبر ده مرا که چگونه کشتی حمزه را پس چون خبر داد که چگونه کشتم پیغمبر [ص] فرمود
(ویحک غیّب شخصک عنّی)
ای وحشی خود را از من پنهان کن و از پیش نظر من برو پس از آن وحشی بشام رفت و آنجا ماند تا مرد.
أَ لَم تَرَ إِلَی الَّذِین‌َ یُزَکُّون‌َ أَنفُسَهُم بَل‌ِ اللّه‌ُ یُزَکِّی مَن یَشاءُ وَ لا یُظلَمُون‌َ فَتِیلًا گفته‌اند اینکه آیه و آیه بعد در باره یهودیها فرود آمده که خود را تزکیه میکردند گاهی میگفتند (نَحن‌ُ أَبناءُ اللّه‌ِ وَ أَحِبّاؤُه‌ُ) و گاهی طفل خود را نزد رسول میبردند و میگفتند آیا اینکه طفل گناه دارد میفرمود نه میگفتند ما هم مثل اینکه طفل بی‌گناهیم هر گناهی در روز کنیم خدا آنرا در شب میآمرزد و هر گناهی در شب کنیم در روز میآمرزد اینکه است که خدای تعالی برسولش میفرماید انظُر کَیف‌َ یَفتَرُون‌َ عَلَی اللّه‌ِ الکَذِب‌َ وَ کَفی بِه‌ِ إِثماً مُبِیناً ای رسول بنگر که اینکه کافرین ملحدین چگونه بر خدا دروغ می‌بندند مثل اینکه میگویند ما پسرهای خدا و دوستان او میباشیم و در بزرگی گناه آنها همین افترا و دروغ کافی است.

صفحه : 81

[سوره النساء (4): آیات 51 تا 58]

اشاره

أَ لَم تَرَ إِلَی الَّذِین‌َ أُوتُوا نَصِیباً مِن‌َ الکِتاب‌ِ یُؤمِنُون‌َ بِالجِبت‌ِ وَ الطّاغُوت‌ِ وَ یَقُولُون‌َ لِلَّذِین‌َ کَفَرُوا هؤُلاءِ أَهدی مِن‌َ الَّذِین‌َ آمَنُوا سَبِیلاً (51) أُولئِک‌َ الَّذِین‌َ لَعَنَهُم‌ُ اللّه‌ُ وَ مَن یَلعَن‌ِ اللّه‌ُ فَلَن تَجِدَ لَه‌ُ نَصِیراً (52) أَم لَهُم نَصِیب‌ٌ مِن‌َ المُلک‌ِ فَإِذاً لا یُؤتُون‌َ النّاس‌َ نَقِیراً (53) أَم یَحسُدُون‌َ النّاس‌َ عَلی ما آتاهُم‌ُ اللّه‌ُ مِن فَضلِه‌ِ فَقَد آتَینا آل‌َ إِبراهِیم‌َ الکِتاب‌َ وَ الحِکمَةَ وَ آتَیناهُم مُلکاً عَظِیماً (54) فَمِنهُم مَن آمَن‌َ بِه‌ِ وَ مِنهُم مَن صَدَّ عَنه‌ُ وَ کَفی بِجَهَنَّم‌َ سَعِیراً (55)
إِن‌َّ الَّذِین‌َ کَفَرُوا بِآیاتِنا سَوف‌َ نُصلِیهِم ناراً کُلَّما نَضِجَت جُلُودُهُم بَدَّلناهُم جُلُوداً غَیرَها لِیَذُوقُوا العَذاب‌َ إِن‌َّ اللّه‌َ کان‌َ عَزِیزاً حَکِیماً (56) وَ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ سَنُدخِلُهُم جَنّات‌ٍ تَجرِی مِن تَحتِهَا الأَنهارُ خالِدِین‌َ فِیها أَبَداً لَهُم فِیها أَزواج‌ٌ مُطَهَّرَةٌ وَ نُدخِلُهُم ظِلاًّ ظَلِیلاً (57) إِن‌َّ اللّه‌َ یَأمُرُکُم أَن تُؤَدُّوا الأَمانات‌ِ إِلی أَهلِها وَ إِذا حَکَمتُم بَین‌َ النّاس‌ِ أَن تَحکُمُوا بِالعَدل‌ِ إِن‌َّ اللّه‌َ نِعِمّا یَعِظُکُم بِه‌ِ إِن‌َّ اللّه‌َ کان‌َ سَمِیعاً بَصِیراً (58)

صفحه : 82

[ترجمه]

آیا نمی‌نگری بسوی آنانکه از تورات بهره‌ئی داده شده که آنان بجبت و طاغوت (یعنی دو بت مشرکین) ایمان آورده‌اند و بکافرین میگویند راه شما بهدایت نزدیک‌تر است از آنهائیکه ایمان (بخدا و رسول) آورده‌اند [51]
آنها جماعتی میباشند که خدا آنان را لعنت کرده و کسی را که خدا لعنت کند (یعنی از رحمت خود دور کند) برای او یاوری نمییابی هرگز [52]
آیا برای آنها بهره‌ئی است از پادشاهی دنیا و در آنهنگام بمقدار گودی پشت هسته خرما بکسی انفاق نمیکنند [53]
آیا حسد میبرند از آنچه خدا از فضلش عطا نموده (بر هر کس که خواسته) همانا ما بآل ابراهیم کتاب و حکمت عطا نمودیم و بآنها مملکت بزرگ عطا کردیم [54]
پس بعضی از آنها ایمان آورده‌اند و بعضی مانع راه دین گردیدند و برای کیفر عمل آنان جهنم کافی است [55]
محققا آنهائیکه بآیات ما کافر شدند بزودی آنها را در آتش درآوریم و هر وقت پوستهای آنها بسوزد آنرا بپوست دیگر تبدیل کنیم تا اینکه عذاب را بچشند همانا خدا غالب و درست کار است [56]
و آنکسانیکه ایمان آوردند و اعمال نیکو نمودند بزودی آنها را در بهشتهائی داخل میگردانیم که از زیر درختهای آنها نهرها جریان دارد و در آن بهشتها همیشه جاویدانند و در آن بهشتها برای آنها جفتهائی است پاکیزه و آنها را در سایه رحمت خود داخل میگردانیم [57]
همانا خدا شما را امر میکند که امانات را باهلش رد کنید و وقتی بین مردم حکمی صادر نمودید بعدل حکم کنید همانا خدا بشما پند نیکو میدهد و او شنوا و بینا است [58]
.

صفحه : 83

(توضیح آیات)

أَ لَم تَرَ إِلَی الَّذِین‌َ أُوتُوا نَصِیباً مِن‌َ الکِتاب‌ِ یُؤمِنُون‌َ بِالجِبت‌ِ وَ الطّاغُوت‌ِ ظاهرا و چنانچه بسیاری از مفسرین گفته‌اند راجع بیهودیان است که بعضی از آنان بجبت و طاغوت که نام دو بت بزرگ مشرکین بوده ایمان آوردند و در معنی جبت و طاغوت چند قول از مفسرین نقل شده:
1- بقول عکرمه نام دو صنم است که میان مشرکین معروف بوده و آنرا پرستش میکردند.
2- ضحّاک گفته جبت اینجا حی‌ّ بن اخطب و طاغوت کعب بن اشرف است که هر دو از رؤساء جهودان بودند.
3- بقولی جبت نام بتها و طاغوت نام سدنه بتان یعنی خدمتکاران و تیمارداران آنهایند.
4- بقول دیگر جبت نام ساحر و طاغوت نام کاهن. [ابی العالیه] 5- و بقول دیگر هر چه را خدا حرام کرده آنرا جبت گویند، و از رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نقل میکنند که فرموده
(القیافة و الطرق و الطیرة من الجبت)
القیافة:
زجر الطیر، و الطرق: الضرب بالحصی و هو ضرب من الکهانة.
و بعضی از مفسرین در شأن نزول آیه چنین گفته کعب بن اشرف پس از واقعه احد با هفتاد سوار از یهودیان بقصد اینکه با مشرکین اتحاد کند و در جهاد با رسول اللّه [ص] تدبیری بکار ببرند بمکه رفت و در خانه ابو سفیان فرود آمد ابو سفیان او را گرامی داشت و او را ترغیب و تحریص نمود و هر یک از یهودیانی که با وی بودند بمحلّی فرود آورد و بابو سفیان گفت بایستی سی مرد از ما و سی مرد از شما در خانه کعبه برویم و آنجا عهد کنیم و پیمان گیریم که بقدریکه میتوانیم در کشتن محمّد [ص] کوشش کنیم و در خود فترتی نیابیم تا ویرا از بین ببریم قریش گفتند شما اهل کتابید و محمّد اهل کتاب است ما از شما ایمن نیستیم

صفحه : 84
که شاید میل شما با او باشد و آمدن شما به اینکه جا مکر باشد اگر خواهید از شما مطمئن باشیم اینکه بتهای ما را سجده کنید و بآن ایمان آرید، آن دو بت را سجده کردند اینکه است که خدای تعالی برسولش خبر میدهد که أَ لَم تَرَ إِلَی الَّذِین‌َ أُوتُوا نَصِیباً مِن‌َ الکِتاب‌ِ یُؤمِنُون‌َ بِالجِبت‌ِ وَ الطّاغُوت‌ِ ای محمّد [ص] آیا نمی‌بینی اینکه علماء و رؤساء یهودیان را که به جبت و طاغوت ایمان میآورند و آنان را سجده میکنند، پس از آن ابو سفیان بکعب گفت تو مردی از اهل کتاب خدائی و تورات خوانده‌ئی و دانسته‌ئی و ما امّی‌های عربیم چون می‌بینی دین محمّد و کار او بهتر است یا دین ما، راه وی بحق نزدیک‌تر است یا راه ما، کعب گفت بگو دین شما و راه شما چیست، ابو سفیان گفت ما جماعتی مهمان‌داران و مهمان دوستانیم بروز مهمانی شتران فربه میکشیم و مهمان را گرامی داریم و اسیران را باز خریم و رحم پیوندیم و خانه کعبه را عمارت کنیم و گرد آن طواف کنیم و اهل حرم خدا مائیم و بر دین پدران خویش بمانده‌ایم، و محمّد دین پدران خویش بگذاشته و قطع رحم نموده و دین نو آورده و بما گوید پیرو ما گردید، کعب گفت (انتم و اللّه اهدی سبیلا) قسم بخدا شما بر راست‌ترید از محمّد و دین شما نیکوتر است از دین وی، اینکه است که خدای تعالی فرموده:
(وَ یَقُولُون‌َ لِلَّذِین‌َ کَفَرُوا) یعنی بابی سفیان و اصحاب او میگویند (هؤُلاءِ أَهدی مِن‌َ الَّذِین‌َ آمَنُوا سَبِیلًا) شما بر طریق هدایت اولی‌ترید از محمّد و اصحاب او (أُولئِک‌َ الَّذِین‌َ لَعَنَهُم‌ُ اللّه‌ُ).
آنهائیکه چنین گفتند یعنی کعب و یاران او خدا بر ایشان لعنت کرد (وَ مَن یَلعَن‌ِ اللّه‌ُ فَلَن تَجِدَ لَه‌ُ نَصِیراً) یعنی آنکس را که خدا از رحمت خودش دور گردانید بر او یار و یاوری نمییابی (و هو مخذول فی دعواه مغلوب فی حجّته) و خذلان و پستی یهود در تمام ادیان ظاهر است زیرا که اینان اکثر عنادا بودند با اهل اسلام و آنان کسانی میباشند که بنای کارشان بر اینکه است که حق را کتمان

صفحه : 85
میکنند در صورتی که میدانند.
و وقتی آن عهد و میثاق بین کعب و ابو سفیان محکم گردید و بر اجراء آن وعده گذاشتند کعب بمدینه برگشت و در سرای خود آرام گرفت، رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم محمّد بن مسلم انصاری و ثابت بن معاذ و جماعتی را مخفیانه فرستاد که کعب را بکشند، محمّد بن مسلم گفت دستور میدهی که در نزد او هر چه خواهیم گوئیم یعنی بطور خدعه، رسول [ص] اذن داد آنها رفتند و از رسول خدا مذمّت نمودند و گفتند چه قدر بلا که از دست محمّد کشیدیم و از عمل خود که برای رفع تأمین معاش مینمودیم باز ماندیم چه شود که تو چند دستی خرما بما وام دهی تا از محمّد بگریزیم، کعب خندید و گفت اکنون او را شناختید و دروغ وی را بدانستید، آنگاه گفت اگر شما چیزی از من میخواهید زنان و پسران خود را نزد من بگذارید، محمّد بن مسلم گفت ما شرم داریم و تو مردی با شکوه و وقاری برای تو زشت بود که زنان ما را گرو بگیری و برای ما زشت است نزد عرب که پسران خود را گرو گذاریم. کعب گفت اکنون هر چه خواهید گرو گذارید گفتند شمشیرهای خود را گرو میگذاریم و در روز نتوانیم بیاوریم در شب میآوریم چون شب شد آنها شمشیرها را نزد کعب بردند کعب در غرفه بخلوتگاه نشسته بود و دختر عموی خود را نو بزنی گرفته بود و عروس بود و آن دختر کاهنه بود کهانت میدانست چون برخواست که از غرفه بزیر آید وی گفت زنهار مرو که من بوی خون از تو میشنوم، کعب گفت از من دور شو کیست که بتواند مرا بکشد اینان که آمده‌اند برادر رضاعی من محمّد بن مسلمه و ثابت بن معاذ همسایه و دوست من است اگر خفته باشم مرا بیدار نکند از آن غرفه بزیر آمد و بوی مسک را که بر عروس با او بود مسلمانان شنیدند گفتند به چه بوی خوبی ما در آرزوی چنین بوئی بودیم نزدیک آی تا حظّی از آن بوی ببریم و دستی بسرت فرود آریم او نزدیک‌تر شد، ایشان در وی آویختند و شمشیر زدند و آن دشمن خدا و رسول را کشتند و رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم قبلا بآنها قرار داده بود

صفحه : 86
وقتی او را کشتند تکبیر گویند آنوقت آنها صدا بتکبیر بلند نمودند آنشب جماعتی از اصحاب از مسجد رو بقبرستان میرفتند و حضرت از بقیع رو بمسجد میآمد و منتظر تکبیر بود و اصحاب که با او بودند خبری از آن واقعه نداشتند وقتی حضرت صدای تکبیر شنید تکبیر گفت پس معلوم شد که کعب را کشتند.
چون کعب کشته شد روز بعد حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم امر فرمود که اصحاب اسلحه جنگی پوشیدند و بجنگ یهودیان رفتند و آنها جماعت بسیار بودند از قبیله بنی نضیر و چون جحودیان دانستند آنها را از مدینه بیرون خواهند کرد خانه‌های خود را بدست خود خراب کردند برای اینکه مسلمانان در آن منزل نگیرند و مالهای خود را بباد فنا میدادند و درختهای خرما را میبریدند خلاصه رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم آنها را از مدینه بیرون کرد و بشام فرستاد اینکه است قوله تعالی (هُوَ الَّذِی أَخرَج‌َ الَّذِین‌َ کَفَرُوا مِن أَهل‌ِ الکِتاب‌ِ مِن دِیارِهِم لِأَوَّل‌ِ الحَشرِ الخ) أَم لَهُم نَصِیب‌ٌ مِن‌َ المُلک‌ِ فَإِذاً لا یُؤتُون‌َ النّاس‌َ نَقِیراً گفته‌اند (أَم لَهُم نَصِیب‌ٌ مِن‌َ المُلک‌ِ) (أَم) منقطعه و معادل همزه استفهام نیست که آنرا (أَم) متصله مینامند و در تقدیر چنین است (بل لهم نصیب من الملک) یعنی یهود را از پادشاهی نصیبی نیست که مردم تابع آنها گردند و اگر بفرض از پادشاهی و مال بهره‌مند شوند در آنهنگام بقدر گودی میان هسته خرما بمردم چیزی ندهند و اینکه مبالغه در خسّت آنها است.
أَم یَحسُدُون‌َ النّاس‌َ عَلی ما آتاهُم‌ُ اللّه‌ُ مِن فَضلِه‌ِ (أَم) اضراب است از اعطاء آنها یعنی نه همین است که آنان چیزی بکسی نمیدهند بلکه حسد بر مردم میبرند و حسد آنها یا با قبیله‌های عرب است یا با پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و اصحاب او بر آنچه خدا از فضل خود بآنها عطا کرده از مقام نبوّت و کتاب و غلبه و مظفریت بر دشمنان دین، یا اشاره و تنقید آنها است بآن صفت خبیثه حسد که در باطن کفار مخصوصا یهودیها تمرکز نموده.

صفحه : 87
فَقَد آتَینا آل‌َ إِبراهِیم‌َ الکِتاب‌َ وَ الحِکمَةَ وَ آتَیناهُم مُلکاً عَظِیماً یا حسدشان بر اینکه بوده که خداوند برسولش هم نبوّت داده و هم عزّت و غلبه و هم زیادتر از چهار زن بر او مباح گردانیده.
اینکه است که برای رفع توهّم آنها در کثرت ازدواج و تفضّلات دیگر فرموده چگونه اینها بر پیغمبر [ص] حسد میبرند در صورتی که پیمبران پیش نیز هم دارای نبوّت و سلطنت بودند و هم زنهای متعدد میگرفتند مثل اینکه گفته‌اند داود علیه السّلام یکصد زن داشت و سلیمان علیه السّلام یکهزار زن در حباله او بودند و در تفسیر اهل بیت از امام محمّد باقر علیه السّلام است که مقصود از ناس در آیه محمّد و آل محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم میباشند، و مراد بحاسد حسد آنان بر نبوت رسول و امامت اهل اطهار او [ص] است.
خلاصه برای جلوگیری از سخنهای بیهوده کفار که در مقام مذمت رسول [ص] با هم نجوی میکردند و بگمان فاسد خود میخواستند نقطه ضعفی بر مقام بزرگواری آن عقل کل‌ّ و قطب دائره امکان وارد آرند تذکر میدهد که به پیمبران مراجعه کنید و ببینید که پروردگارشان چه تفضلاتی در باره آنها فرموده، پس اگر حسد میبرید بآنها هم حسد برید چنانچه بآل ابراهیم مثل اسحاق و اسماعیل و پیمبران پس از آنها مثل یعقوب و یوسف و غیر اینها سه مرتبه بزرگ اعطاء کرده:
1- کتاب مثل تورات و انجیل. 2- حکمت که بداود علم قضاوت و داوری و فصل خصومات داده. 3- ملکا عظیما، بسلیمان آن مملکت بزرگ که همین طوری که حضرتش از خدا طلب کرده بوده در روی زمین کسی در سلطنت بپایه او نرسیده و دیگر نخواهد رسید، و نیز بیوسف علیه السّلام پس از بندگی وی را بمقام پادشاهی و سروری رسانید.
فَمِنهُم مَن آمَن‌َ بِه‌ِ وَ مِنهُم مَن صَدَّ عَنه‌ُ وَ کَفی بِجَهَنَّم‌َ سَعِیراً بعضی از مفسرین چنانچه ظاهر آیه چنین مینماید گفته‌اند راجع بقوم یهود

صفحه : 88
است که بعضی از یهودیان کسی است که برسول اسلام ایمان آورده و کسی است که اعراض نموده و بنبوّت آن حضرت تصدیق ننموده بلکه راه دیگران را نیز از طریق هدایت بسته گردانیده و آنها را برگردانیدند، و بقولی ضمیر (منهم) راجع بامّت حضرت ابراهیم است یعنی امّت ابراهیم [ع] که بعضی بوی گرویدند و بعضی مثل امّت تو تصدیق او را نکردند و بکیفر عمل آنها آتش سوزان جهنم کافی است.
إِن‌َّ الَّذِین‌َ کَفَرُوا بِآیاتِنا سَوف‌َ نُصلِیهِم ناراً کُلَّما نَضِجَت جُلُودُهُم بَدَّلناهُم جُلُوداً غَیرَها لِیَذُوقُوا العَذاب‌َ إِن‌َّ اللّه‌َ کان‌َ عَزِیزاً حَکِیماً گفته‌اند اینکه آیه نیز در باره یهودیان است در بیان محل‌ّ قرار آنها در قیامت و رسیدن آنان بعذاب جاویدان فرموده از عمر بن خطّاب نقل میکنند که گفته از رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم شنیدم که میگفت در ساعتی صد بار پوست آنها را تبدیل میکنند.
حسن گفته هر روز هفتاد بار سوخته شوند یعنی هر باری که سوخته شوند فرمان آید که چنانچه بودی بهمان بازگرد تا دیگر باره میسوزی پوست تو پیاپی میشود تا عذاب تو نو میشود.
در تفسیر کشف الاسرار چنین گفته که اگر کسی گوید آن پوست نو که میآفریند عاصی نیست چگونه او را عذاب میکنند.
پاسخ- همان پوست سوخته را نو میکنند و بازآرند نه پوست دیگری چنانچه قادر است آن پوست که در خاک میریزند همان را نو میکند و باز میآفریند پس نه تبدل در اصل آمده بلکه تغییر در حال آمده، و بنای اینکه قاعده بر اینکه است که «غیر» را در دو معنی استعمال میکنند، بر معنی تضاد و تنافی و بر معنی تغیّر و تبدّل، و معنی تضاد و تنافی آنست که گویند (اللیل غیر النهار و الذکر غیر الانثی و هی تلک الارض بعینها غیر انّها بدّلت جبالها و انهارها و اشجارها) و بعرف و عادت کسی را بینی تندرست، پس او را بینی زار و ضعیف چون از وی

صفحه : 89
پرسی گوید من نه آنم که تو دیدی با آنکه او همان است که متغیر گشته.
[پایان] و نیز در پاسخ اشکالات بالا دو جواب است یکی اینکه گوئیم شکّی نیست که اصل و سلطان بدن روح آدمی است نه جسد زیرا که بدن و قوی و مشاعر جسمانی تماما تحت فرمان روحند از خود اختیاری ندارند که عمل خوب یا بدی انجام دهند، و نیز آنچه ببدن از خارج وارد میگردد مدرک آن روح است نه بدن، پس بنا بر اینکه روح گنهکار مقصّر است نه بدن او و روح حسّاس است نه بدن و عذاب یا نعمتی که ببدن وارد میگردد در واقع بروح وارد گردیده نه ببدن.
و دیگر چنانچه در کتاب معاد و آخرین سیر بشر خاطر نشان کرده‌ایم و گفته‌ایم باید دانست که یکی از اشتباهات بزرگی که انسان را از درک حقیقت دور کرده همانست که گمان میکند نفس در بدن و قائم بوی و بدن در جهانست درست است که آنچه از بدن محسوس است و بقوای حسّاسه ادراک مینمائیم جز جهان و از عوارض خارجی بشمار میرود لکن مقصود اینکه است که اول بقوای باطنی شیئی را ادراک مینمائیم و پس از تصدیق و اراده بر انجام آن عضلات را بحرکت میآوریم، از اینجا معلوم میشود که بدن یکی از شئونات نفس ناطقه انسانی است.
بالاترین دلیل بر اینکه بدن در نفس است نه نفس در بدن اینکه است که در مدت عمر چندین مرتبه شکل و عوارض بدن مثل مقدار و کیفیات بدن کم و زیاد میشود و در تغییر و تبدیل دائمی است و با اینکه حال از بدن واقعی کم و زیاد نمیگردد یعنی بدنیکه جزء انسانیّت و تشخص فردی تو است و بوی تحقق و شخصیت فردی پیدا نموده‌ئی کم و زیاد نمیشود تو خود را همان میدانی که وقتی کودک و وقتی جوان و وقتی پیر گردیده‌ئی، چنانچه علوم امروزه نشان میدهد که انسان در ترکیب و تحلیل دائمی است

صفحه : 90
و گویند در علم فیزیولوژی و علم تشریح و علم طب‌ّ محسوس کرده‌اند که بدن انسان علی الدوام در تحلیل و ترکیب است یعنی متصل سلولهای بدن او میمیرند و از منافذ بدن بتوسط چرک و عرق و اشک و باقی فضولات از بدن خارج میشوند و بتوسط غذا و هوا از نو سلولهای زنده وارد بدن میگردند و جزء بدن و عوض ما یتحلل میشوند، پس بنا بر اینکه انسان لا ینقطع در تغییر و تبدیل و مرگ و حیات دوره زندگانی خود را میگذراند، گویند در ظرف چند روز بکلی اجزاء بدن عوض میشود و اجزاء شخص امروز بالتمام غیر از اجزاء چند روز قبل است، و تعجب در اینجا است که با اینحال و تغییرات باز همان شخص اوّلی است، پیر همان جوان و جوان همان کودک است، و اینکه مطلب که انسان در تحلیل و تبدیل دائمی است و اجزاء بدن او علی الدوام در تجدّد و حدوث است اینکه مطلبی است که حکماء و فلاسفه و دانشمندان متّفق برآنند اینکه است که اگر در چند روز غذا باو نرسد که عوض ما یتحلل باشد میمیرد.
خلاصه مرگ و حیات دو امر وجودی و دو حالت و دو کیفیتی است که هر یک پس از دیگری عارض انسان میگردد و قیامت روز بروز و ظهور کمالات و خصوصیاتی است در نشئات پس از موت ظاهر میگردد و در هیچ عالمی از بین نمیرود قوله تعالی (الَّذِی خَلَق‌َ المَوت‌َ وَ الحَیاةَ).
میتوان بدن انسان را تشبیه نمود ببذریکه در زمین پاشیده میشود که در زمین میپوسد و از آن اجزاء اصلیه اعمی که در باطن آن است پس از آنکه آب و هوا و حرارت را بخود جذب نمود قوّت میگیرد و آماده میگردد برای دوره دیگری از حیات و ازدیاد مینماید مثل اینکه یک دانه صد دانه یا هفتصد دانه بلکه زیادتر میگردد و سر از خاک بیرون میآورد در حالیکه سبز و خرّم گردیده زنده شدن مرده‌گان در قیامت نیز همین طور است گمان نکن بشر بمردن فانی میگردد چنین نیست بلکه انسان روحا و جسما در تمام حالات و عوالم سیرش موجود است و فناءپذیر نخواهد بود بمردن عالمش عوض میشود و در روز رستاخیز

صفحه : 91
پس از کمال سیرش و راه نوردی با تمام قوی ظاهری و باطنی و سجل اعمالش بحکم قادر متعال برای محاکمه در محکمه عدل الهی حاضر میگردد و بپاداش اعمال خود خواهد رسید (ان کان خیرا فخیرا و ان کان شرّا فشرّا) همین است سرّ اینکه در قرآن مجید مکررا زنده شدن مرده‌گان را در قیامت تشبیه نموده بزنده شدن زمین در فصل بهار پس از آنکه در زمستان مرده بود یعنی گیاهی از آن نمودار نبود و باقی مطالب راجع بعالم قیامت در کتاب معاد و آخرین سیر بشر ثبت شده بآن جا رجوع شود.
وَ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ سَنُدخِلُهُم جَنّات‌ٍ تَجرِی مِن تَحتِهَا الأَنهارُ خالِدِین‌َ فِیها أَبَداً الخ چون آیه ترجمه شده و واضح است محتاج بتوضیح نیست و خلاصه اینکه همین طوری که دأب قرآن بر اینکه است هر جا ذکری از کفار و مشرکین و عذاب آنها شده در مقابل بیانی از نعمتهائی که برای مؤمنین مهیّا گردیده را یادآوری نموده و در اینجا نیز پس از وعید عذاب کفار وعده نعمتهائی که برای ابرار و مؤمنین مهیّا نموده باحسن وجه بیان فرموده زیرا که نبی‌ّ امّی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را (ببشیر و نذیر) موصوف گردانیده.
إِن‌َّ اللّه‌َ یَأمُرُکُم أَن تُؤَدُّوا الأَمانات‌ِ إِلی أَهلِها الخ بحقیقت خدا بشما امر میکند که امانات را بسوی اهلشان ادا کنید.
در مجمع گفته در معنی اینکه آیه چند قول است: یکی آیه شامل کسی میگردد که در امانات مؤتمن باشد یعنی او را امین دانسته‌اند، و امانات خدا اوامر و نواهی او است، و امانات عباد در آنچیزی است که بعضی از مردم بعض دیگر را امین میدانند و امانات از مال و غیره نزد آنها میسپارند و اینکه قول از ابی جعفر و ابی عبد اللّه علیه السّلام روایت شده.
بعضی از مفسرین در شأن نزول آیه چنین گفته که عباس بن عبد المطلب عم‌ّ رسول اللّه [ص] صاحب سقایة زمزم بود که از پدرش عبد المطلب بارث بدست

صفحه : 92
او بود، روز فتح مکه رسول خدا بر منبر تشریف برد و در منبر خطبه فتح خواند عباس گفت یا رسول اللّه باید خدمت و کلیدداری کعبه با سقایت زمزم با هم قرار دهی (یعنی کلیدداری کعبه را بمن دهی) رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم عثمان بن طلحه حجبی را طلبید و کلید کعبه را از وی خواست طلحه کلید را از مادرش گرفت و برسول داد چون رسول خدا خواست کلید را بعباس بدهد اینکه آیه نازل گردید (إِن‌َّ اللّه‌َ یَأمُرُکُم تا آخر).
و خلاصه اینکه خدای تعالی در اینکه آیه بنده‌گان خود را باداء امانات امر فرموده، در کشف الاسرار چنین گفته امانات از روی اشارت و بر مذاق اهل طریقت یکی اسلام است در صدر بنده نهاده، دیگر ایمان در فؤاد بنده تعبیه نموده، سوم معرفت در قلب نهاده، چهارم محبّت در سرّ پنهان کرده. و هر یکی از اینکه امانت‌ها خیانتی در آن گنجد از جهت دیو در صدر وسوسه گنجد، در فؤاد شبهت شود از جهت نفس، در قلب زیغ شود از جهت هوا، در سرّ فرشته شود و دیدار فرشته در تعبیه سرّ خیانت است در امانت محبت.
جنید از اینجا گفت چون او را از تعبیه سرّ پرسیدند گفت (سرّ بین اللّه لا یعلمه ملک فیکتبه، و لا شیطان فیفسده، و لا هوی فیمیله) دست دیو بذکر خدا از صدر کوتاه کن که میگوید عزّ جلاله (إِذا مَسَّهُم طائِف‌ٌ مِن‌َ الشَّیطان‌ِ تَذَکَّرُوا فَإِذا هُم مُبصِرُون‌َ) دست نفس از فؤاد کوتاه کن بسلاح مجاهدت که میگوید (وَ الَّذِین‌َ جاهَدُوا فِینا لَنَهدِیَنَّهُم سُبُلَنا) دست هوا از قلب کوتاه کن بتسلیم که گفت (آمَنّا بِه‌ِ کُل‌ٌّ مِن عِندِ رَبِّنا) دست فرشته بغیرت از سرّ کوتاه کن که غیرت شرط دوستی است چنانچه مهر رکن دوستی است، گهی مهر پرده بردارد تا رهی در شادی و رامش آید، گهی غیرت پرده فرو گذارد تا رهی در خواهش آید، گهی مهر در بگشاید تا رهی بعیان بسازد، گهی غیرت در بندد تا رهی در آرزو عیان میزارد، کسی کورا عیان باید، خبر پیشش محال آید، چه سازد با عیان خلوت، کجا دل در خبر آید.

صفحه : 93

[سوره النساء (4): آیات 59 تا 65]

اشاره

یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا أَطِیعُوا اللّه‌َ وَ أَطِیعُوا الرَّسُول‌َ وَ أُولِی الأَمرِ مِنکُم فَإِن تَنازَعتُم فِی شَی‌ءٍ فَرُدُّوه‌ُ إِلَی اللّه‌ِ وَ الرَّسُول‌ِ إِن کُنتُم تُؤمِنُون‌َ بِاللّه‌ِ وَ الیَوم‌ِ الآخِرِ ذلِک‌َ خَیرٌ وَ أَحسَن‌ُ تَأوِیلاً (59) أَ لَم تَرَ إِلَی الَّذِین‌َ یَزعُمُون‌َ أَنَّهُم آمَنُوا بِما أُنزِل‌َ إِلَیک‌َ وَ ما أُنزِل‌َ مِن قَبلِک‌َ یُرِیدُون‌َ أَن یَتَحاکَمُوا إِلَی الطّاغُوت‌ِ وَ قَد أُمِرُوا أَن یَکفُرُوا بِه‌ِ وَ یُرِیدُ الشَّیطان‌ُ أَن یُضِلَّهُم ضَلالاً بَعِیداً (60) وَ إِذا قِیل‌َ لَهُم تَعالَوا إِلی ما أَنزَل‌َ اللّه‌ُ وَ إِلَی الرَّسُول‌ِ رَأَیت‌َ المُنافِقِین‌َ یَصُدُّون‌َ عَنک‌َ صُدُوداً (61) فَکَیف‌َ إِذا أَصابَتهُم مُصِیبَةٌ بِما قَدَّمَت أَیدِیهِم ثُم‌َّ جاؤُک‌َ یَحلِفُون‌َ بِاللّه‌ِ إِن أَرَدنا إِلاّ إِحساناً وَ تَوفِیقاً (62) أُولئِک‌َ الَّذِین‌َ یَعلَم‌ُ اللّه‌ُ ما فِی قُلُوبِهِم فَأَعرِض عَنهُم وَ عِظهُم وَ قُل لَهُم فِی أَنفُسِهِم قَولاً بَلِیغاً (63)
وَ ما أَرسَلنا مِن رَسُول‌ٍ إِلاّ لِیُطاع‌َ بِإِذن‌ِ اللّه‌ِ وَ لَو أَنَّهُم إِذ ظَلَمُوا أَنفُسَهُم جاؤُک‌َ فَاستَغفَرُوا اللّه‌َ وَ استَغفَرَ لَهُم‌ُ الرَّسُول‌ُ لَوَجَدُوا اللّه‌َ تَوّاباً رَحِیماً (64) فَلا وَ رَبِّک‌َ لا یُؤمِنُون‌َ حَتّی یُحَکِّمُوک‌َ فِیما شَجَرَ بَینَهُم ثُم‌َّ لا یَجِدُوا فِی أَنفُسِهِم حَرَجاً مِمّا قَضَیت‌َ وَ یُسَلِّمُوا تَسلِیماً (65)

صفحه : 94

[ترجمه]

ای کسانیکه ایمان آورده‌اید فرمان خدا و رسول و فرمان داران (از جانب خدا و رسول را اطاعت نمائید) و اگر در امری نزاع نمودید بحکم خدا و رسول بازگردید اگر بخدا و روز قیامت ایمان دارید و اینکه عمل برای شما بهتر است و مآل آن نیکوتر خواهد بود [59]
آیا ندیدی کسانی را که گمان میکنند بآنچه بسوی تو نازل گردیده و آنچه پیش از تو فرود آمده ایمان آورده‌اند و میخواهند طاغوت را حاکم خود گردانند (و در محاکمه باو رجوع نمایند) در حالیکه مأمورند که باو کافر گردند و شیطان میخواهد آنان را گمراه گرداند بگمراهی دور [60]
وقتی بآنها گفته میشود بیائید بآنچه خدا و رسولش حکم کرده آنگاه منافقین را میبینی که از تو اعراض میکنند [61]
چگونه است حال آنها وقتی که سبب عملی که قبلا کرده‌اند مصیبتی بآنها اصابت نمود آنگاه نزد تو میآیند و بخدا قسم یاد میکنند که ما قصدی جز نیکی و تألیف بین خصمین نداشتیم [62]
اینکه جماعت کسانی میباشند که خدا میداند آنچه را که در قلبهای آنها است پس از آنها اعراض کن و آنان را موعظه نما و بگفتار نیک دل‌نشین آنها را هدایت گردان [63]
و ما رسولی نفرستادیم مگر اینکه مردم باذن خدا آنها را اطاعت کنند و اگر اینکه منافقین پس از آنکه بمخالفت تو بنفسهای خود ستم نمودند میآمدند نزد تو و از خدا طلب آمرزش مینمودند و تو نیز برای آنها طلب آمرزش میکردی همانا خدا را مییافتند پذیرنده توبه و مهربان [64]
و قسم بپروردگار تو که اینها اهل ایمان نمیشوند مگر وقتی که در خصومتشان تو را حکم قرار دهند پس از آن در خودشان حرجی نمی‌یابند در آنچه حکم کرده‌ئی و از جان و دل تسلیم امر تو باشند [65]
.

صفحه : 95

(توضیح آیات)

یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا أَطِیعُوا اللّه‌َ وَ أَطِیعُوا الرَّسُول‌َ وَ أُولِی الأَمرِ مِنکُم پس از آنکه در آیات بالا خدای جلیل بیان نشر احسان بین طبقات و مذمّت منافقین که در صدد خاموش کردن چراغ هدایت و راه بستن طریق نجات بوده و هستند فارغ گردید باصل مقصود و طریق نجات مؤمنین و استوار گردانیدن جامعه اسلامی پرداخت و برای رفع نزاع در محاکمات و ارجاع هر فرعی باصل خود بمؤمنین امر فرموده که بایستی در هر پیش آمدی چه در اصول دیانت چه در فروع و چه در معاملات و معاشرات با یکدیگر مطیع امر خدا و رسول و صاحبان امر گردید.
و برای وضوح مختصری از بیانات مجمع البیان را ترجمه مینمایم چون در آیه پیش ابتداء کرد بترغیب ولات در رسانیدن حقوق رعیّت و انصاف و مساوات بین برّیة در اینکه آیه ترغیب فرمود رعیّت را بر اطاعت ولات و اقتداء بآنها و رجوع بسوی آنها اینکه است که فرموده (یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا أَطِیعُوا اللّه‌َ الخ) یعنی باید ملازم گردید بر طاعت خدا در آنچه بشما امر و نهی فرموده و ملازم گردید بر طاعت رسول او و اینکه اطاعت رسول را از اطاعت خدا جدا گردانید با اینکه اطاعت رسول همان اطاعت خدا است مبالغه در بیان و قطع توهّم کسی است که گمان میکند اطاعت رسول در غیر آنچه در قرآن است لازم نیست و نظیر آیه قول او است که گفته کسیکه اطاعت رسول را نمود اطاعت خدا را کرده و آنچه رسول برای شما آورد او را بگیرید و آنچه را نهی کرده از آن خود را بازدارید امتثال اوامر او امتثال اوامر خدا است (وَ ما یَنطِق‌ُ عَن‌ِ الهَوی) یعنی رسول بدلخواه خود حکم نمیکند.
و بقولی معنی (أَطِیعُوا اللّه‌َ) یعنی خدا را اطاعت کنید در فرائض و واجبات (وَ أَطِیعُوا الرَّسُول‌َ) رسول را اطاعت کنید در سنن.
[کلبی]

صفحه : 96
و قول اول صحیح‌تر است زیرا که طاعت رسول همان طاعت خدا است و امتثال اوامر او همان امتثال اوامر خدا است امّا معرفت به اینکه که او رسول خدا است آن معرفت برسالت او است و آن تمام نمیشود مگر بعد از معرفت بخدا یعنی شناختن رسول را برسالت متفرع بر معرفت مقام الوهیت است زیرا لطف الهی برای هدایت خلق ارسال رسول را ایجاب مینماید، و اطاعت رسول واجب است هم در ایّام حیاتش و هم بعد از وفاتش زیرا که متابعت شریعتش برای تمام مکلّفین لازم است و بعلم ضروری معلوم و ثابت است که حضرتش تمام مردم حاضر و غائب را خواند تا روز قیامت چنانچه معلوم است که او رسول بوده برای تمام و جمیعشان تا روز قیامت.
قوله (وَ أُولِی الأَمرِ مِنکُم) از مفسرین دو قول نقل شده، یکی از آن دو قول اینکه است که گفته‌اند مقصود از الوالامر امراء و رؤساء میباشند.
[ابو هریره و إبن عباس در یکی از روایتین و میمون بن مهران و سدی] و اینکه قول را جبائی و بلخی و طبری اختیار کرده‌اند قول دوم الوالامر علمائند.
[إبن عباس در روایت دیگر و مجاهد و حسن و عطا و جماعتی] و بعضی گفته‌اند عند نزاع واجب است رجوع بآنها نه بولات و امّا اصحاب ما (یعنی جماعت امامیه) از حضرت باقر و صادق علیهما السّلام روایت کرده‌اند که اولو الامر ائمه از آل محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است که خداوند بطور اطلاق اطاعت آنها را واجب گردانیده همین طوری که طاعت خودش و رسولش را واجب گردانیده و جایز نیست خدا واجب گرداند اطاعت احدی را بطور اطلاق مگر کسیکه عصمتش ثابت شده باشد که باطنش مثل ظاهرش میباشد و ایمن باشیم از او غلط و امر بقبیح را، و اینکه فضائل در افراد علماء و امراء و غیر آنها محقق نیست و خدا بزرگ‌تر از اینکه است که امر کند بطاعت کسیکه گناه میکند یا امر کند بانقیاد کسانیکه در قول و فعل مختلفند زیرا که اطاعت مختلفین در قول و فعل

صفحه : 97
محال است چنانچه محال است جمع کند در آنچه در آن اختلاف کرده‌اند و از آن چیزهائی که دلالت دارد بر اینکه مطلب اینکه است که خدای تعالی اطاعت اولوا الامر را مقارن نکرد باطاعت رسولش کما اینکه مقارن نمود طاعت رسولش را بطاعت خودش مگر برای اینکه اولی الامر فوق تمام خلق میباشند همین طوری که رسول فوق اولی الامر و فوق سائر خلق است و اینکه صفت ائمه هدی از آل محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است آنکسانیکه عصمتشان و امامتشان ثابت گردیده و تمام امت متفقند بر علوّ رتبه آنها و عدالتشان.
[پایان] فَإِن تَنازَعتُم فِی شَی‌ءٍ فَرُدُّوه‌ُ إِلَی اللّه‌ِ وَ الرّسُول‌ِ جماعتی از مفسرین در توجیه آیه گفته‌اند وقتی که در چیزی از امور دینتان نزاعی پیدا نمودید رجوع کنید بکتاب خدا و سنت نبی [ص] لکن جماعت امامیّه گفته‌اند هرگاه راجع بامور دینی اختلاف پیدا نمودید رجوع به اولی الامر یعنی ائمه معصومین که پس از فوت رسول قائم مقام اویند بنمائید زیرا که رجوع بآنها رجوع برسول است بدلالت امر (أَطِیعُوا الرَّسُول‌َ) که متضمن امر اطاعت اولی الامر است، و بدلیل عقل و نقل پس از رحلت رسول کسی غیر از علی بن أبی طالب علیه السّلام مولائی و مولای جمیع مؤمنین لایق اینکه مقام نبوده که بامر اطیعوا لازم و واجب باشد تمام مؤمنین در اخذ احکام و سنن رجوع باو بنمایند زیرا که بحکم عقل صریح کسی باید صاحب امر و منصب خلافت باشد که در تمام کمالات و مقام عصمت تالی تلو رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم باشد و امر باطاعت رسول متضمن امر باطاعت او باشد و اگر برای ما در اثبات امامت حضرتش و ائمه طاهرین علیهم السلام که عصمت و مقام بلندشان باجماع ثابت گردیده نبود مگر همین یک آیه ما را کافی بود.
إِن کُنتُم تُؤمِنُون‌َ بِاللّه‌ِ وَ الیَوم‌ِ الآخِرِ ذلِک‌َ خَیرٌ وَ أَحسَن‌ُ تَأوِیلًا به (إِن) شرطیه مطلب را مؤکّد میگرداند که اگر شما واقعا بخدا و برسول ایمان آورده‌اید باید بر خود لازم دانید که در تمام اختلافهای دینی رجوع

صفحه : 98
کنید برسول و صاحبان امر که اگر چنین نکنید و رجوع بغیر کردید معلوم میشود در ایمان ثابت قدم نیستید و رجوع کردن برسول و اولو الامر برای شما خیر و خوبی و دارای حسن عاقبت است.
أَ لَم تَرَ إِلَی الَّذِین‌َ یَزعُمُون‌َ أَنَّهُم آمَنُوا بِما أُنزِل‌َ إِلَیک‌َ وَ ما أُنزِل‌َ مِن قَبلِک‌َ یُرِیدُون‌َ أَن یَتَحاکَمُوا إِلَی الطّاغُوت‌ِ الخ ظاهر آیه استفهام و تقریع است بر مطالب بالا و سرزنش بآنهائی است که دعوی آنرا دارند که ما بآنچه تو گوئی ایمان داریم و نیز اظهار مینمایند که بکتب متقدّمین یعنی تورات و انجیل نیز ایمان داریم با اینکه حال میخواهند محاکمه کنند نزد طاغوت، و در اینکه طاغوت چیست از مفسرین چند قول نقل شده [سخنان مفسرین در توجیه طاغوت] 1- مراد بتانند و آیه در باره منافقین فرود آمده [حسن بصری و جبائی] 2- مقصود از طاغوت مردی کاهن است نام او ابو برده و حکایت آن اینکه بود که بین منافقی با یک یهودی خصومتی پدید گردید. یهودی گفت نزد محمّد [ص] برویم، منافق گفت نزد ابو برده کاهن برویم، خدای تعالی اینکه آیه را فرستاد.
[قتاد شعبی و سدی] 3- مقصود کعب بن اشرف است که منافقی با یک یهودی نزاعی پیدا نمود جهود گفت نزد محمّد رویم که او رشوه نگیرد، منافق گفت نزد کعب بن اشرف رویم کلبی از ابی صالح از إبن عباس نقل میکند که آیه در باره مرد منافق بنام بشر فرود آمد که میان او و یهودی خصومتی بود یهودی گفت نزد محمّد [ص] رویم، منافق گفت نزد کعب بن اشرف رویم یهودی اصرار نمود، نزد محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم آمدند رسول برای یهودی حکم داد، منافق بیرون آمد و گفت بیا نزد عمر بن خطاب رویم، یهودی گفت سبحان اللّه نزد رسول رفتیم او حکم کرد اکنون گوئی نزد عمر رویم پیش عمر رفتند و قضیه را بعمر گفتند و یهودی گفت اکنون برأی رسول راضی نیست عمر گفت صبر کنید تا من بیرون آیم شمشیر

صفحه : 99
زد و منافق را کشت و گفت اینکه رأی من است بر کسیکه بحکم خدا و پیمبرش راضی نباشد.
و از حضرت صادق و باقر علیهما السلام روایت شده که آیه عموم دارد و شامل میگردد هر حاکمی را که بخلاف حق حکومت کند.
وَ قَد أُمِرُوا أَن یَکفُرُوا بِه‌ِ وَ یُرِیدُ الشَّیطان‌ُ أَن یُضِلَّهُم ضَلالًا بَعِیداً بنا بر اینکه مقصود از طاغوت هر حاکمی باشد که برخلاف حق حکم کند هر کسی که رجوع کند بحکّام ظالم که برخلاف حق حکم میکنند مخالفت امر خدا را کرده و مشمول اینکه امر میگردد زیرا که مأمور بوده که بچنین حکّامی کافر گردد و شیطان آنها را از طریق حق و راه صحیح گمراه گردانیده.
وَ إِذا قِیل‌َ لَهُم تَعالَوا إِلی ما أَنزَل‌َ اللّه‌ُ وَ إِلَی الرَّسُول‌ِ رَأَیت‌َ المُنافِقِین‌َ یَصُدُّون‌َ عَنک‌َ صُدُوداً اگر اینکه آیه را با آیات بالا جمع کنیم میتوان در توجیه آیات گفته شود مقصود از آیه جلو (أَن یَتَحاکَمُوا إِلَی الطّاغُوت‌ِ) همین طوری که در روایت از حضرت صادق و حضرت باقر علیهما السّلام نقل شده بطور عموم مقصود از طاغوت هر حاکمی باشد که بغیر حق حکم کند و نظر بمورد خاصی نداشته و شأن نزول اینکه آیه راجع بآن دو نفری که بینشان نزاعی واقع گردید که آن دو نفر بقول قتاده و إبن جریح مسلمانی با منافقی نزاع نمودند و محتاج بمحاکمه شدند مسلمان رسول را اختیار نمود و منافق طاغوت را.
و خلاصه اینکه آیه برسولش خبر میدهد که وقتی مسلمان بمنافق گوید بیا محاکمه را نزد رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ببریم آن منافق اباء میکند و از حکم حق که رسول در باره آنها کند اعراض مینماید و ظاهرا میخواسته حکم بحق بینشان اجراء نگردد و خواسته محاکمه را ببرند نزد رشوه‌گیران و بر علیه مسلمان حکم جاری نماید.

صفحه : 100
فَکَیف‌َ إِذا أَصابَتهُم مُصِیبَةٌ بِما قَدَّمَت أَیدِیهِم ثُم‌َّ جاؤُک‌َ یَحلِفُون‌َ بِاللّه‌ِ الخ آیه ظاهرا راجع بآیات جلو است (کیف) بمعنی چگونگی است یعنی چگونه باشد حال منافقین وقتی که مصیبتی بآنها برسد، مفسرین گفته‌اند مقصود کشته شدن منافق است بدست عمر بپاداش ردّ کردن حکم رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و رجوع کردن او بطاغوت پس از آن کسان او میآیند بسوی تو و عذرخواهی میکنند یا میآیند برای اینکه دیه قتل آن منافق را بگیرند (ثُم‌َّ جاؤُک‌َ) عطف است بر (أَصابَتهُم) یا بر (یَصُدُّون‌َ) یعنی منافقین میآیند نزد تو و در مقام عذرخواهی گویند (إِن أَرَدنا إِلّا إِحساناً وَ تَوفِیقاً) ما نخواستیم حکم تو را ردّ کنیم بلکه غرض ما نبود مگر نیکی یعنی نخواستیم برای اتمام کار و اجراء شدن حکم مرافعه جدلی در مجلس تو پدید گردد و خواستیم بین متخاصمین اتفاق و ائتلاف پدید گردد.
و بعضی از مفسرین گفته که میشود اینکه جمله (إِن أَرَدنا الخ) سخن کسان مقتول باشد که بطلب خون آمده بودند و گفته ما اراده نکردیم از رفتن نزد عمر مگر اینکه عمر بما احسان نماید و بین دو خصم را اتفاق دهد. [پایان] أُولئِک‌َ الَّذِین‌َ یَعلَم‌ُ اللّه‌ُ ما فِی قُلُوبِهِم فَأَعرِض عَنهُم وَ عِظهُم وَ قُل لَهُم فِی أَنفُسِهِم قَولًا بَلِیغاً پس از بیان آمدن اولیاء خون نزد رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم در طلب خون یا برای عذرخواهی که مقصود ردّ کردن حکم نبوده برسول خبر میدهد که خدا میداند آنچه در قلبهای آنها است از نفاق و کید و خدعه، و برسولش سه دستور میدهد که در باره آنها اجراء نماید 1- تو از آنها اعراض نما یعنی اعتنائی بسخنان آنها نکن. 2- آنها را موعظه کن زیرا که وظیفه پیمبران همان ارشاد بسوی حق تعالی است. 3- دیگر با اینها سخن بلیغ بگو شاید مقصود از سخن بلیغ سخنان ارزنده است که در دلهای آنان مؤثر باشد و آنها را از نفاق بازدارد.
و بعضی از مفسرین گفته‌اند اینکه آیه در باره عبد اللّه بن ابی سلول فرود آمده

صفحه : 101
و مقصود از مصیبت مذلّتی بود که در جنگ بنی المصطلق باو رسید که آنرا غزوه مریع میگویند، و چون سوره منافقین نازل شد بنا بر خشوع و عذرخواهی گذارد و تفصیل آن در جای دیگر بیان شده، خلاصه آیه پس از بیان حال منافقین و سرزنش و ملامت آنها بر ردّ سخنهای رسول اکرم [ص] و بیان حکمت در بعثت انبیاء و مأمور گردانیدن مردم را بر اینکه مطیع امر آنها گردند اینکه است که فرموده وَ ما أَرسَلنا مِن رَسُول‌ٍ إِلّا لِیُطاع‌َ بِإِذن‌ِ اللّه‌ِ ظاهر و معلوم است که اطاعت رسول اطاعت خدا است رسول آنچه گوید و بمردم امر نماید گفته او گفته خدا است و ردّ بر او ردّ بر حق تعالی است، اینکه است که اگر کسی انکار حکمی از احکام قرآن یا حدیثی از احادیث معتبر کند چنین کسی مرتدّ و کافر است (بِإِذن‌ِ اللّه‌ِ) یعنی آنکسیکه ببرهان یقینی رسالتش محقق گردید آنچه گوید باذن خدا گفته چنانچه در شأن رسول اکرم است (وَ ما یَنطِق‌ُ عَن‌ِ الهَوی إِن هُوَ إِلّا وَحی‌ٌ یُوحی) وَ لَو أَنَّهُم إِذ ظَلَمُوا أَنفُسَهُم جاؤُک‌َ فَاستَغفَرُوا اللّه‌َ وَ استَغفَرَ لَهُم‌ُ الرَّسُول‌ُ لَوَجَدُوا اللّه‌َ تَوّاباً رَحِیماً از حسن بصری روایت شده که اینکه آیه در باره دوازده مرد یهودی آمد که با هم بر نفاق با پیغمبر اتفاق کرده بودند خدای تعالی برسولش خبر داد، پس حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم مجلسی تعیین نمود و آنها را حاضر گردید و فرمود از شما آن دوازده نفر که اتفاق کرده بودید اگر برخیزید و استغفار کنید من برای شما شفاعت میکنم هر چند رسول اینکه مطلب را اعاده مینمود هیچکس برنخواست پس حضرت هر یک از آنها را بنام و نسب اسم برد و آنها را میان مردم رسوا گردانید آنوقت گفتند یا رسول اللّه برای ما استغفار کن حق تعالی اینکه آیه را فرستاد حضرت فرمود اگر اول استغفار کرده بودید از شما پذیرفته میشد لکن چون نکردید اکنون دیگر شما را بسوی خدا و رسول راهی نیست و از شما قبول

صفحه : 102
نمیگردد و امر فرمود آنها را از مجلس بیرون کردند.
فَلا وَ رَبِّک‌َ لا یُؤمِنُون‌َ حَتّی یُحَکِّمُوک‌َ فِیما شَجَرَ بَینَهُم ثُم‌َّ لا یَجِدُوا فِی أَنفُسِهِم حَرَجاً مِمّا قَضَیت‌َ وَ یُسَلِّمُوا تَسلِیماً تفسیر قوله تبارک اسمه (شَجَرَ) بمعنی اختلاف است و از تداخله گرفته شده وقتی شاخهایش درهم داخل گردد و در اینجا مقصود اختلاف و مشاجره بین مردم است یعنی قسم بپروردگار تو که اینکه امّت ایمان نیاورده‌اند مگر وقتی که امر بینشان مختلط میگردد رجوع بتو کنند و تو بین آنان حکم کنی، از انوار نقل میکنند که گفته (لاء) اول زائده است و برای تأکید است نه برای قسم و معنی کلام فَوَ رَبِّک‌َ) کقوله (فَوَ رَبِّک‌َ لَنَسئَلَنَّهُم) و از اینکه قبیل است (لاء) در کریمه (لِئَلّا یَعلَم‌َ) که برای تأکید و جواب علم است (وَ لا یُؤمِنُون‌َ) جواب قسم است تا آخر کلامش.
در مجمع گفته (لا) برای ردّ کلام است (فکانّه قیل فلیس الامر کما تزعمون انّهم آمنوا و هم یخالفون حکمک) یعنی گویا حق تعالی فرموده حقیقت ایمان نیست چنانچه گمان میبرید که با وجود مخالفت حکم تو ایمان دارند پس از آن استیناف قسم کرده که بخدا سوگند ایمان نیارند تا آنکه تو را حکم سازند در آنچه با یکدیگر منازعه کنند.
[پایان]

صفحه : 103

[سوره النساء (4): آیات 66 تا 75]

اشاره

وَ لَو أَنّا کَتَبنا عَلَیهِم أَن‌ِ اقتُلُوا أَنفُسَکُم أَوِ اخرُجُوا مِن دِیارِکُم ما فَعَلُوه‌ُ إِلاّ قَلِیل‌ٌ مِنهُم وَ لَو أَنَّهُم فَعَلُوا ما یُوعَظُون‌َ بِه‌ِ لَکان‌َ خَیراً لَهُم وَ أَشَدَّ تَثبِیتاً (66) وَ إِذاً لَآتَیناهُم مِن لَدُنّا أَجراً عَظِیماً (67) وَ لَهَدَیناهُم صِراطاً مُستَقِیماً (68) وَ مَن یُطِع‌ِ اللّه‌َ وَ الرَّسُول‌َ فَأُولئِک‌َ مَع‌َ الَّذِین‌َ أَنعَم‌َ اللّه‌ُ عَلَیهِم مِن‌َ النَّبِیِّین‌َ وَ الصِّدِّیقِین‌َ وَ الشُّهَداءِ وَ الصّالِحِین‌َ وَ حَسُن‌َ أُولئِک‌َ رَفِیقاً (69) ذلِک‌َ الفَضل‌ُ مِن‌َ اللّه‌ِ وَ کَفی بِاللّه‌ِ عَلِیماً (70)
یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا خُذُوا حِذرَکُم فَانفِرُوا ثُبات‌ٍ أَوِ انفِرُوا جَمِیعاً (71) وَ إِن‌َّ مِنکُم لَمَن لَیُبَطِّئَن‌َّ فَإِن أَصابَتکُم مُصِیبَةٌ قال‌َ قَد أَنعَم‌َ اللّه‌ُ عَلَی‌َّ إِذ لَم أَکُن مَعَهُم شَهِیداً (72) وَ لَئِن أَصابَکُم فَضل‌ٌ مِن‌َ اللّه‌ِ لَیَقُولَن‌َّ کَأَن لَم تَکُن بَینَکُم وَ بَینَه‌ُ مَوَدَّةٌ یا لَیتَنِی کُنت‌ُ مَعَهُم فَأَفُوزَ فَوزاً عَظِیماً (73) فَلیُقاتِل فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ الَّذِین‌َ یَشرُون‌َ الحَیاةَ الدُّنیا بِالآخِرَةِ وَ مَن یُقاتِل فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ فَیُقتَل أَو یَغلِب فَسَوف‌َ نُؤتِیه‌ِ أَجراً عَظِیماً (74) وَ ما لَکُم لا تُقاتِلُون‌َ فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ وَ المُستَضعَفِین‌َ مِن‌َ الرِّجال‌ِ وَ النِّساءِ وَ الوِلدان‌ِ الَّذِین‌َ یَقُولُون‌َ رَبَّنا أَخرِجنا مِن هذِه‌ِ القَریَةِ الظّالِم‌ِ أَهلُها وَ اجعَل لَنا مِن لَدُنک‌َ وَلِیًّا وَ اجعَل لَنا مِن لَدُنک‌َ نَصِیراً (75)

صفحه : 104

[ترجمه]

‌اگر ما بر آنها حکم کرده بودیم که خودهایتان را بکشید یا از شهرهای خود بیرون روید عمل نمیکردند مگر کمی از آنها و اگر آنها بآنچه وعظ و نصیحت کرده شدند عمل میکردند بر ایشان خیر و خوب بود و پایداریشان در دین محکم‌تر بود [66]
و در آنهنگام بپاداش عمل آنها همانا اجر عظیم بآنان کرامت مینمودیم [67]
و هر آینه هدایت میکردیم آنها را براه راست [68]
و هر کس خدا و رسول او را اطاعت کند چنین مردمانی با کسانی میباشند از انبیاء و صدیقین و شهداء و صالحین از آنهائیکه خدا بآنها انعام کرده و ایشان نیکو رفقائی میباشند [69]
اینکه است فضل از جانب خدا و علم خدا برای آنها کافی است [70]
ای کسانیکه ایمان آورده‌اید اسلحه جنگی خود را برگیرید و دسته دسته با هم بیرون روید [71]
همانا بعضی از شما منافقین کسانی میباشند که در رفتن درنگ میکنند و هرگاه بشما مصیبتی رسید میگوید خدا بر من انعام کرده که با آن شهداء نبودم [72]
و هرگاه از جانب خدا فضلی بشما برسد گویا هرگز بین شما و او دوستی نبوده که میگوید کاش من با آنها بودم و بفوز عظیم فائز میگردیم [73]
ای مؤمنین آنهائیکه آخرت را بدنیا فروختند جنگ کنید و کسیکه در راه خدا جنگ کند چه کشته شود یا غالب گردد ما بزودی بوی اجر بزرگ خواهیم داد [74]
چیست شما را که در راه خدا جهاد نمیکنید در صورتی که از مردها و زنها و اطفال مستضعفین میباشند که میگویند پروردگارا ما را از اینکه شهری که اهلش ستمکارند خارج گردان و از جانب خودت برای ما دوستی که متولّی کار ما باشد قرار بده و از جانب خودت برای ما یاری کننده‌ئی بفرست [75]

صفحه : 105

(توضیح آیات)

وَ لَو أَنّا کَتَبنا عَلَیهِم أَن‌ِ اقتُلُوا أَنفُسَکُم أَوِ اخرُجُوا مِن دِیارِکُم ما فَعَلُوه‌ُ إِلّا قَلِیل‌ٌ مِنهُم شاید ضمیر (عَلَیهِم) راجع بمسلمین باشد که خدای تعالی برسولش خبر میدهد که اگر ما بر اینکه امّت نوشته بودیم یعنی واجب گردانیده بودیم که خودکشی کنید همان طوری که ببنی اسرائیلیان برای قبولی توبه آنها واجب کردیم، یا بر اینها حکم صادر میکردیم که از شهر خودتان بیرون روید همانطوریکه بر بنی اسرائیل حکم کردیم، اینها عمل نمیکردند مگر عدّه کمی از آنها.
پس جمله (ما فَعَلُوه‌ُ إِلّا قَلِیل‌ٌ مِنهُم) بجای اخبار از جامعه مؤمنین است و ظاهرا استثناء از عموم است و اشاره به اینکه که اگر میخواستیم تکالیف مشکل بر اینها بار کنیم اینکه امّت طاقت نمیآوردند و زیر بار تکلیف نمیرفتند مگر اندکی از مؤمنین واقعی که آنها بقدری ایمان در قلب و روحشان نفوذ نموده که اگر چنین حکمی در باره آنها وارد میکردیم عمل میکردند و البته چنین اشخاصی از مؤمنین خلّص میباشند که از مقامات گذشته و بمرتبه تسلیم رسیده‌اند.
وَ لَو أَنَّهُم فَعَلُوا ما یُوعَظُون‌َ بِه‌ِ لَکان‌َ خَیراً لَهُم وَ أَشَدَّ تَثبِیتاً و اگر اینکه امّت چنین باشند که آنچه بآنها بیاموزی و موعظه کنی عمل کنند آن برای آنها بهتر و از حیث استکمال ایمان و نفوذ آن در قلب ثابت و محکم‌تر است قوله تعالی (یُثَبِّت‌ُ اللّه‌ُ الَّذِین‌َ آمَنُوا بِالقَول‌ِ الثّابِت‌ِ) سوره ابراهیم آیه 32، خدا استوار میگرداند کسانی را که با گفتار ثابت استوار گردیدند البته قول ثابت جز آیات قرآنی و احادیث معصومین نخواهد بود.
وَ إِذاً لَآتَیناهُم مِن لَدُنّا أَجراً عَظِیماً یعنی پس از اینکه مؤمنین بارشاد رسول ارشاد یافتند و ایمان در قلب آنها

صفحه : 106
محکم گردید نتایج نیکو عایدشان خواهد گردید از جمله فوائدی که مترتب میگردد بر عمل آنها اینکه است که از جانب ما برای آنان اجر عظیم و خیر کثیر عایدشان میگردد.
وَ لَهَدَیناهُم صِراطاً مُستَقِیماً نزدیک‌ترین راهها بسوی مقصود راه مستقیم است و راه مستقیم بسوی قرب ایزد متعال همان پیروی از گفتار رسول و عمل بآیات قرآن است و هدایت یافتن باین راه بهدایت حق تعالی محقق میگردد، آیه بمؤمنین نوید میدهد که اگر شما بوعظ و موعظه رسول عمل نمودید خدای تعالی بنزدیک‌ترین راهها شما را بسوی خودش هدایت مینماید و از راههای کج و معوج شیطانی در امان خدا محفوظ خواهید ماند.
وَ مَن یُطِع‌ِ اللّه‌َ وَ الرَّسُول‌َ فَأُولئِک‌َ مَع‌َ الَّذِین‌َ أَنعَم‌َ اللّه‌ُ عَلَیهِم مِن‌َ النَّبِیِّین‌َ وَ الصِّدِّیقِین‌َ، تا آخر آیه بعد چون آیات ترجمه شده و واضح است محتاج بتوضیح نیست، و خلاصه برای تحریص و ترغیب در اطاعت و پیروی امر رسول مؤمنین را وعده میدهد که آنهائی که مطیع امر خدا و رسول گردند حشر آنها با آنکسانی است که خدا بآنها انعام و تفضّل نموده و آنها را برگزیده و گرامی داشته از انبیاء و صدیقین و شهداء و صالحین آنهائی که در راه خدا جان فدا دادند و اینها خوب رفقائی میباشند و اینکه فضل و بخششی است از جانب خدا که در اثر اطاعت نمودن امر خدا و رسول عاید مؤمن میگردد (وَ کَفی بِاللّه‌ِ عَلِیماً) نظر به اینکه که ایمان و عقد بنده‌گی و اطاعت در قلب است و فقط خدای تعالی (عالم السرّ و الخفیات) است اینکه است که فرموده علم خدا کافی است به اینکه که چه کسی واقعا مطیع امر خدا و رسول است و چه کس عاصی و جسور، و اینکه فضائل و کرامات کسی را سزد که عقد بنده‌گی بگردن انداخته و در مقابل فرمان الهی رأی اندیشی نمیکند.

صفحه : 107
در مجمع البیان گفته ابو البصیر از ابی عبد اللّه علیه السّلام روایت کرده که فرموده ای ابا محمّد خدا شما شیعیان را در کتابش ذکر کرده سپس اینکه آیه را تلاوت فرمود (وَ مَن یُطِع‌ِ اللّه‌َ، الی قوله: وَ حَسُن‌َ أُولئِک‌َ رَفِیقاً) پس فرمود نبی رسول اللّه است و ما یعنی ائمه صدیقین و شهداء هستیم و شما شیعیان صالحین میباشید پس بصلاح متصف شو همچنانچه خدا شما را نام گذارده به (الصّالِحِین‌َ).
بعضی از مفسرین در بیان آن چهار دسته که عبارت از پیغمبران و صدیقین و شهداء و صالحین باشند گفته (اما پیغمبران کسانی هستند که بایشان وحی نازل میشد و خبر غیب نزد آنها بوده و ما بیش از اینکه از حالشان خبری نداریم جز آنچه از آثار دعوتشان بجا مانده. و امّا (شهداء) قبلا گذشته و گفته‌ایم که بگواهان اعمال مردم شهداء گفته میشود نه بشهیدان میدان جنگ فقط. و امّا (صالحین) کسانی هستند که صلاحیت نعمت خدا را دارند.
و امّا (صدّیقین) آنچه لفظ بر آن دلالت دارد صیغه مبالغه صدق است، صدق در قول و عمل، صدق در عمل اینکه است که عمل مطابق قول باشد زیرا که عمل نشانه اعتقاد است و کسیکه در قول خود راستگو است از ضمیر خود خبر میدهد صدق در قول هم آن است که مطابق واقع باشد و چون خود قول هم یک نوع عمل است، کسیکه در عمل صادق باشد فقط از آنچه آنرا راست میپندارد و حق میداند خبر میدهد پس در گفتار وی (صدق خبری) (و مخبری) هر دو موجود است پس صدیق کسی است که اصلا دروغ نمیگوید و نیز کاری جز حق نمیکند بدون پیروی نفس آنچه را که حق میداند میگوید و چیزی جز حق نمی‌بیند، پس وی حقایق اشیاء را می‌بیند سخن حق میگوید کار حق میکند.
اینکه مراتب چهارگانه مرتب و منظمند، اول پیمبران که بزرگانند سپس صدّیقین که شاهد حقایق و اعمالند، سوم شهداء که ناظران اعمالند، چهارم صالحین که آماده عنایات پروردگارند (وَ حَسُن‌َ أُولئِک‌َ رَفِیقاً) یعنی (من حیث الرفاقة) و تمیز جمله قبل است و گفته‌اند برای همین بصورت جمع نیامده یعنی

صفحه : 108
(رفقاء) نگفته و (رفیقا) گفته چنانچه گفته‌اند که معنی اینست که هر یک از آنها رفیقند. [تفسیر المیزان] ذلِک‌َ الفَضل‌ُ مِن‌َ اللّه‌ِ وَ کَفی بِاللّه‌ِ عَلِیماً (ذلِک‌َ) اشاره باین است که مؤمن وقتی با اینکه چهار طائفه از اولیاء نزدیک میگردد و رفاقت بینشان پدید میگردد که رشته ایمان بگردن انداخته و مطیع امر رسول گردند و دارای اینکه کرامت را سزد که بچنین انعام و تفضلی از جانب خدا برخوردار گردد و علم خدا کافی است بدرجات ایمان و ارتباط مؤمن با اینکه بزرگان که هر قدر ایمان در قلب مؤمن قوی‌تر و شدیدتر باشد ارتباط با آنها زیادتر میگردد و رفاقت بینشان محکم‌تر میشود.
یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا خُذُوا حِذرَکُم فَانفِرُوا ثُبات‌ٍ أَوِ انفِرُوا جَمِیعاً (الحذر و الحذر) بمعنی حذر کردن از امر مخوف است (خُذُوا حِذرَکُم) امر بمؤمنین است حذر کنید و نفس خود را از دشمن محفوظ گردانید، و از حضرت باقر علیه السّلام روایت شده که یعنی (خذوا اسلحتکم) و اسلحه را حذر نامید بمناسبت اینکه اسلحه انسان را از دشمن حفظ میگرداند پس گویا فرموده ای مؤمنین خود را باسلحه حفظ گردانید و بجنگ دشمنان بروید (ثبات) یعنی جماعات متفرقه و دسته دسته جدا جدا (أَوِ انفِرُوا جَمِیعاً) یا تمامتان جمیعا یک دفعه بروید و بر دشمن هجوم آرید.
وَ إِن‌َّ مِنکُم لَمَن لَیُبَطِّئَن‌َّ فَإِن أَصابَتکُم مُصِیبَةٌ قال‌َ قَد أَنعَم‌َ اللّه‌ُ عَلَی‌َّ إِذ لَم أَکُن مَعَهُم شَهِیداً (لام لیبطئن) لام قسم است یعنی بدرستیکه از شما کسی هست که بخدا قسم یاد کرده که در جهاد سستی کند، و خطاب راجع بقشون حضرت رسول است و مقصود از مبطئون منافقین میباشند (فَإِن أَصابَتکُم مُصِیبَةٌ الخ) راجع بآنهائی است از منافقین که بجهاد نرفتند که اینها وقتی مصیبتی و صدمه‌ئی در جهاد بمؤمنین اصابت مینمود میگفتند (قَد أَنعَم‌َ اللّه‌ُ عَلَی‌َّ إِذ لَم أَکُن مَعَهُم شَهِیداً)

صفحه : 109
همانا که اینکه فضل و نعمتی است از حق تعالی بر من که داخل در جنگ نبودم که بمن میرسید آنچه بمؤمنین رسید.
وَ لَئِن أَصابَکُم فَضل‌ٌ مِن‌َ اللّه‌ِ لَیَقُولَن‌َّ کَأَن لَم تَکُن بَینَکُم وَ بَینَه‌ُ مَوَدَّةٌ یا لَیتَنِی کُنت‌ُ مَعَهُم فَأَفُوزَ فَوزاً عَظِیماً خلاصه آیه در مقام بیان حال منافقین و مقول قول آنها است که آنها چنین میباشند در مورد جهاد سستی می‌نمایند و با مؤمنین همراهی نمیکنند و هرگاه زخمی و قتلی برای مؤمنین پدید گردید گوید اینکه تفضّلی بود از جانب خدا که من با آنها بجهاد نرفتم که بر من وارد گردد آنچه بر آنها وارد گردید و هرگاه فتحی و غلبه‌ئی برای آنها آید حسرت میخورد که کاش بجنگ رفته بودم و حال بهره عظیمی عاید من میگردید.
فَلیُقاتِل فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ الَّذِین‌َ یَشرُون‌َ الحَیاةَ الدُّنیا بِالآخِرَةِ وَ مَن یُقاتِل فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ فَیُقتَل أَو یَغلِب فَسَوف‌َ نُؤتِیه‌ِ أَجراً عَظِیماً (یَشرُون‌َ) روش حال کفار و مشرکین چنین است که اینان معامله میکنند و حیات دائمی ارجمند آخرت را تبدیل مینمایند بحیات پست بی‌مقدار دنیای فانی و معلوم است در اینکه معامله سود نمیبرند بلکه ضرر و خسران بزرگ عایدشان خواهد گردید.
پس از آن بمجاهدین فی سبیل اللّه وعده میدهد وعده نیکو که کسیکه در راه خدا جهاد کرد چنین کسی از زمره زیانکاران خارج گردید خواه در راه خدا کشته شود و شهید گردد یا بر دشمن ظفر یابد و غالب شود، و بکلمه (فَسَوف‌َ) وعده را نزدیک میگرداند که بزودی بآنها اجر عظیم عنایت مینماید، معلوم است عظمت حق تعالی در وعده (اجر عظیم) انعام و اکرام بی‌نهایت را ایجاب مینماید.
وَ ما لَکُم لا تُقاتِلُون‌َ فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ وَ المُستَضعَفِین‌َ مِن‌َ الرِّجال‌ِ وَ النِّساءِ وَ الوِلدان‌ِ الَّذِین‌َ یَقُولُون‌َ رَبَّنا أَخرِجنا مِن هذِه‌ِ القَریَةِ الظّالِم‌ِ أَهلُها الخ خطاب بمؤمنین است که چیست شما را یعنی شما چه عذری و ایرادی در

صفحه : 110
جهاد با اعداء دارید با اینکه اسباب موجبه برای جنگ فی سبیل اللّه در طاعت اله و اعلاء کلمه حق مهیّا است، و در توجیه مستضعفین دو طور گفته شده: یکی اینکه (مستضعفین) مجرور و عطف است بر (فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ) یعنی چگونه شما جهاد نمیکنید در راه خدا برای خلاص شدن مستضعفین از رجال و نساء و اطفال. دوم منصوب باشد بر معنی (فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ) زیرا که (فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ) عام است تمام جهات خیر را شامل میگرد و از جمله آنها خلاص مستضعفین از مؤمنین است از دست کفار که آن عظیم‌ترین خیرات است، گفته‌اند مقصود از مستضعفین مؤمنین مکّه بودند و مشرکین راه آنها را از هجرت کردن بمدینه بسته بودند و آنها در فشار و ایذاء مشرکین مکّه بودند اینکه بود که خدا را میخواندند که از دست مشرکین نجات یابند و میگفتند پروردگارا ما را از اینکه محل‌ّ که اهلش ظالم و مشرکند خارج گردان و از جانب خودت برای ما یاری و مددکاری قرار بده که شرّ اعداء را از ما دفع کند.

صفحه : 111

[سوره النساء (4): آیات 76 تا 81]

اشاره

الَّذِین‌َ آمَنُوا یُقاتِلُون‌َ فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ وَ الَّذِین‌َ کَفَرُوا یُقاتِلُون‌َ فِی سَبِیل‌ِ الطّاغُوت‌ِ فَقاتِلُوا أَولِیاءَ الشَّیطان‌ِ إِن‌َّ کَیدَ الشَّیطان‌ِ کان‌َ ضَعِیفاً (76) أَ لَم تَرَ إِلَی الَّذِین‌َ قِیل‌َ لَهُم کُفُّوا أَیدِیَکُم وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ فَلَمّا کُتِب‌َ عَلَیهِم‌ُ القِتال‌ُ إِذا فَرِیق‌ٌ مِنهُم یَخشَون‌َ النّاس‌َ کَخَشیَةِ اللّه‌ِ أَو أَشَدَّ خَشیَةً وَ قالُوا رَبَّنا لِم‌َ کَتَبت‌َ عَلَینَا القِتال‌َ لَو لا أَخَّرتَنا إِلی أَجَل‌ٍ قَرِیب‌ٍ قُل مَتاع‌ُ الدُّنیا قَلِیل‌ٌ وَ الآخِرَةُ خَیرٌ لِمَن‌ِ اتَّقی وَ لا تُظلَمُون‌َ فَتِیلاً (77) أَینَما تَکُونُوا یُدرِککُم‌ُ المَوت‌ُ وَ لَو کُنتُم فِی بُرُوج‌ٍ مُشَیَّدَةٍ وَ إِن تُصِبهُم حَسَنَةٌ یَقُولُوا هذِه‌ِ مِن عِندِ اللّه‌ِ وَ إِن تُصِبهُم سَیِّئَةٌ یَقُولُوا هذِه‌ِ مِن عِندِک‌َ قُل کُل‌ٌّ مِن عِندِ اللّه‌ِ فَما لِهؤُلاءِ القَوم‌ِ لا یَکادُون‌َ یَفقَهُون‌َ حَدِیثاً (78) ما أَصابَک‌َ مِن حَسَنَةٍ فَمِن‌َ اللّه‌ِ وَ ما أَصابَک‌َ مِن سَیِّئَةٍ فَمِن نَفسِک‌َ وَ أَرسَلناک‌َ لِلنّاس‌ِ رَسُولاً وَ کَفی بِاللّه‌ِ شَهِیداً (79) مَن یُطِع‌ِ الرَّسُول‌َ فَقَد أَطاع‌َ اللّه‌َ وَ مَن تَوَلّی فَما أَرسَلناک‌َ عَلَیهِم حَفِیظاً (80)
وَ یَقُولُون‌َ طاعَةٌ فَإِذا بَرَزُوا مِن عِندِک‌َ بَیَّت‌َ طائِفَةٌ مِنهُم غَیرَ الَّذِی تَقُول‌ُ وَ اللّه‌ُ یَکتُب‌ُ ما یُبَیِّتُون‌َ فَأَعرِض عَنهُم وَ تَوَکَّل عَلَی اللّه‌ِ وَ کَفی بِاللّه‌ِ وَکِیلاً (81)

صفحه : 112

[ترجمه]

‌آن کسانیکه ایمان آوردند در راه خدا جنگ میکنند و آنهائی که کافر شدند در راه شیطان جنگ میکنند پس ای مؤمنین دوستان شیطان را بکشید بحقیقت کید شیطان سست و ضعیف است [76]
آیا ندیدی کسانی را که بآنها گفته شد از جنگ دست بازدارید و نماز را بپای دارید و زکوة بدهید پس وقتی امر جهاد بر آنها صادر گردید گروهی از آنها میترسند از اینکه با مشرکین جنگ کنند مثل ترسیدن از خدا بلکه شدیدتر و گفتند ای پروردگار ما برای چه بر ما جنگ ثابت کردی چرا تأخیر نینداختی تا اجلیکه بهمه کس نزدیک است بآنها بگو متاع دنیا اندک است و آخرت بهتر است برای کسی که بپرهیزد از نافرمانی خدا و ستم گردیده نخواهد شد بمقدار رشته و هسته خرمائی [77]
دریابد شما را مرگ هر کجا که بوده باشید اگر چه بوده باشید در قصرهای آراسته اگر بمنافقین خیری رسد گویند آن از نزد خدا است و اگر بآنان شرّی اصابت نماید گویند اینکه از نزد تو است (ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) بگو تمامش از نزد خدا است و چیست اینکه قوم نادان را که از فهم سخن دورند [78]
آنچه از نیکی بتو رسد از جانب خدا است و هر بدی که بتو رسد از نفس تو است و ما تو را برسالت بسوی مردم فرستادیم (که تبلیغ احکام کنی) و خدا کافی است که بر رسالت تو گواه باشد [79]
کسیکه رسول را اطاعت کند همانا خدا را اطاعت کرده و کسی که اعراض کند ما تو را نگهبان آنها قرار نداده‌ایم [80]
منافقین گویند ما تو را اطاعت میکنیم وقتی که از نزد تو بیرون رفتند در شب طائفه‌ئی از آنها گفتند غیر از آنچه با تو گفتند و خدا مینویسد آنچه را که در شب تدبیر میکنند پس (ای رسول) از آنها اعراض کن و بر خدا توکّل نما و خدا کافی است که قائم بامور است [81]
.

صفحه : 113

(توضیح آیات)

الَّذِین‌َ آمَنُوا یُقاتِلُون‌َ فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ وَ الَّذِین‌َ کَفَرُوا یُقاتِلُون‌َ فِی سَبِیل‌ِ الطّاغُوت‌ِ از جمله خصوصیات مؤمنین که در اینکه آیه تذکر میدهد اینکه است که مؤمنین در راه خدا جهاد میکنند (سَبِیل‌ِ) را دو طور معنی کرده‌اند یکی جهاد و دیگری طریق بهشت و بهتر اینکه است که گفته شود مؤمنین در طاعت خدا جهاد میکنند که آن طریق بهشت است و ثواب را ایجاب میکند، و کافرین در راه طاغوت جنگ میکنند، بقولی مقصود از طاغوت شیطان است و بقولی کاهن است و بقول دیگر آنچه را که غیر از خدا عبادت شود آن طاغوت است.
فَقاتِلُوا أَولِیاءَ الشَّیطان‌ِ إِن‌َّ کَیدَ الشَّیطان‌ِ کان‌َ ضَعِیفاً از اینکه آیه معلوم میشود که مقصود از طاغوت شیطان است و ارشاد بمؤمنین است که شما مؤمنین چون ارتباطتان و تمسکتان بعروه محکم توحید است با قوّت قلب با یاوران شیطان بجنگید و همین طوری که شیطان ضعیف است کید و مکرش نیز ضعیف است و در پایه محکمی قرار نگرفته و بزودی کیدش منحل خواهد گردید و شما ظفر مییابید.
أَ لَم تَرَ إِلَی الَّذِین‌َ قِیل‌َ لَهُم کُفُّوا أَیدِیَکُم وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ در شأن نزول آیه از کلبی نقل میکنند که گفته در شأن عبد اللّه بن عوف زهری و مقداد بن أسود کندی و قدامة بن مظعون و سعد بن ابی وقاص نازل شده که چون در مکه آنها از مشرکین رنج میکشیدند گفتند یا رسول اللّه اذن بده که با آنها جنگ کنیم بدرستی که بما اذیّت کردند، حضرت فرمود مرا امر بجنگ ننموده‌اند باید صبر کرد تا وقتش برسد چون رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بمدینه هجرت نمود و از جانب خدا حکم جنگ بدر صادر گردید رسول اللّه [ص] گفت باید جهاد کرد، و آنانکه بدروغ در مکه آرزوی جنگ با کفار را داشتند که باید جهاد کرد بدشان آمد و اظهار کراهت و ضعف نمودند خدای تعالی اینکه آیه را

صفحه : 114
فرستاد که بآنهائیکه در مکه گفته شد پیش از نزول آیه جهاد (کُفُّوا أَیدِیَکُم) دست از جنگ بازدارید و بنماز و زکوة اکتفاء کنید.
فَلَمّا کُتِب‌َ عَلَیهِم‌ُ القِتال‌ُ إِذا فَرِیق‌ٌ مِنهُم یَخشَون‌َ النّاس‌َ کَخَشیَةِ اللّه‌ِ أَو أَشَدَّ خَشیَةً الخ آیه ترجمه شده و واضح است و محتاج بتوضیح نیست. و خلاصه اینکه آیه سرزنش بآن مؤمنین میباشد که اینها بقدری از کفار میترسند مثل ترسیدنشان از خدا بلکه ترسشان از کفار شدیدتر از ترس خدا است اینکه است که اینها در مقام اعتراض میگویند چرا خدا بر ما حکم جنگ صادر گردانید که مرگ ما نزدیک گردد قوله تعالی (کُتِب‌َ عَلَیکُم‌ُ القِتال‌ُ وَ هُوَ کُره‌ٌ لَکُم) گفته‌اند اینکه آیه در باره جماعتی از مؤمنین آمد که هنوز در ایمان راسخ نبودند و ضعیف دل بودند و ایمان آنها کمال و قوّتی نداشت زیرا که ایمان قوی و قوّت دل میخواهد که در چنین موردی که هنوز اسلام خیلی قوی نگردیده و احتمال میرفت که مؤمنین شکست بخورند بعضی از جنگ و جهاد سستی کنند و اینکه دلیل بر نفاقشان نبوده زیرا که طبیعت بشری است که از مرگ میترسد و فرار میکند و معلوم میشود آنهائیکه از جهاد کراهت داشتند مؤمن بودند لکن ایمانشان کمال و فزونی نداشت بر طبیعت بشری غالب گردد که با اطمینان قلب وارد جهاد گردند اینکه بود که سستی مینمودند.
قُل مَتاع‌ُ الدُّنیا قَلِیل‌ٌ وَ الآخِرَةُ خَیرٌ لِمَن‌ِ اتَّقی وَ لا تُظلَمُون‌َ فَتِیلًا برسول خطاب میرسد که اینکه جماعت را خاطرنشان نما و بگو تمتع بردن از دنیا و زندگانی آن در جنب آخرت بسیار اندک است زیرا که دنیا دار فانی است که بقاء و ثباتی در آن نیست و آخرت دار باقی است که برای اشخاص متقی و پرهیزکار بهتر است و گمان نکنید که خدای مهربان خواهد بشما ستم کند و بقدر رشته در هسته خرما ستم نخواهید شد.
آری آخرت برای مؤمن نیکوکار سرای امن و امان و جوار حضرت ربّانی و نعیم آن دائمی است چگونه توان دار فانی بی‌مقدار که لذائذ و حظوظ خیالی

صفحه : 115
آن عین الم و خوشی آن عین غم و راحتی آن با مشقّت توأم گردیده مقایسه کنیم با آخرت که برای پرهیزکاران محل‌ّ امن و امان است و در ظل‌ّ رحمت الهی همیشه شادمانند.
أَینَما تَکُونُوا یُدرِککُم‌ُ المَوت‌ُ وَ لَو کُنتُم فِی بُرُوج‌ٍ مُشَیَّدَةٍ گویند (مُشَیَّدَةٍ) مأخوذ از (شید) است و بمعنی چیز محکم است، باز آیه مؤمنین را یادآور میشود که بدانید وقتی که حکم مرگ وارد گردید هر کجا که باشید اگر چه در قلعه محکم مطوّل که دست کسی بآن نرسد خود را محفوظ گردانید مرگ شما را در می‌یابد اشاره به اینکه که شما چه برای جهاد و جنگ با کفار حاضر گردید یا خود را در محل محفوظ دارید موقع مرگ خواهید مرد و اگر موقعش نرسید در هر جا که باشید ولو در میدان جنگ محفوظ میباشید پس ترس شما از جهاد کردن بی محل است.
وَ إِن تُصِبهُم حَسَنَةٌ یَقُولُوا هذِه‌ِ مِن عِندِ اللّه‌ِ وَ إِن تُصِبهُم سَیِّئَةٌ یَقُولُوا هذِه‌ِ مِن عِندِک‌َ قُل کُل‌ٌّ مِن عِندِ اللّه‌ِ گفته‌اند مقصود از حسنه نعمت و طاعت است و از بلیه بلاء و معصیت است قال اللّه تعالی (وَ بَلَوناهُم بِالحَسَنات‌ِ وَ السَّیِّئات‌ِ لَعَلَّهُم یَرجِعُون‌َ) یعنی اگر بآنها نعمتی برسد از وسعت و آسایش آنرا بخدا نسبت میدهند و اگر بآنها بلیّه‌ئی برسد از مرض و قحطی آنرا بتو نسبت میدهند و میگویند از جهت تو و بشومی تو است چنانچه آیه از قوم موسی [ع] حکایت میکند (وَ إِن تُصِبهُم سَیِّئَةٌ یَطَّیَّرُوا بِمُوسی وَ مَن مَعَه‌ُ) وقتی بلائی بآنها وارد میشد فال بد میزدند بموسی و تابعین او، و نیز از قوم صالح حکایت میکند که وقتی بلیه‌ئی بر آنها وارد میشد میگفتند (اطّیرنا بک و قومک) ما بتو و قوم تو فال بد میزنیم، مفسرین در شأن نزول آیه گفته‌اند جماعتی از یهود و منافقین موقع جنگ و قحطی و آفاتیکه بآنان میرسید چنین میگفتند که نزول اینکه بلیات از شومی محمّد [صلّی اللّه علیه و آله و سلّم] است و آنچه از نعمت و خوشی برسد از خدا است اینکه بود که خدای تعالی سخن ناروای

صفحه : 116
آنها را ردّ میکند که ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم باینان بگو بلاء و آفات و خوشی و رفاهیت و نعمت تماما از نزد خدا است (اللّه‌ُ یَبسُطُ الرِّزق‌َ لِمَن یَشاءُ وَ یَقدِرُ) سوره رعد آیه 26.
معلوم میشود کسانیکه چنین میگفتند آنها مشرک در مقام فعل بودند یعنی گمان میکردند در تدبیر و نظام عالم و در تقدیرات بشود عمل کسی مدخلیت نماید دیگر ندانستند که عالم خلقت بیک نظام معین انجام گرفته و تقدیرات تخلّف ناپذیری از روی حکمت بدست قادر توانا تحقق یافته و کسی را در اصل خلقت و تدبیر امور تصرفی نخواهد بود، آری چنانچه در سوره انفال آیه 55 (ذلِک‌َ بِأَن‌َّ اللّه‌َ لَم یَک‌ُ مُغَیِّراً نِعمَةً أَنعَمَها عَلی قَوم‌ٍ حَتّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنفُسِهِم) چنین نیست که نعمتی که خدا بقومی عطاء نمود تغییر بدهد مگر اینکه نفسانیات خود را تغییر بدهند که اعمال خودشان ایجاب میکند که نعمت را از آنها سلب نماید فَما لِهؤُلاءِ القَوم‌ِ لا یَکادُون‌َ یَفقَهُون‌َ حَدِیثاً گویا به (مال) که در مورد تعجب آرند در مقام سرزنش برآمده و اشاره بجماعتی است که خالی از ادراک و شعورند که چیست آنها را که خدا را فیّاض مطلق و دائم الاحسان نمیدانند در صورتی که آنچه بتقدیر عزیز علیم واقع گردد عین خیر و صلاح است.
ما أَصابَک‌َ مِن حَسَنَةٍ فَمِن‌َ اللّه‌ِ وَ ما أَصابَک‌َ مِن سَیِّئَةٍ فَمِن نَفسِک‌َ اگرچه از ظاهر آیه چنین بر میآید که خطاب برسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است لکن بقرینه آیات دیگر نظیر فرموده حق تعالی (وَ ما أَصابَکُم مِن مُصِیبَةٍ فَبِما کَسَبَت أَیدِیکُم وَ یَعفُوا عَن کَثِیرٍ) و غیر اینها گویا خطاب بعموم افراد بشر نموده که ای بشر بدان هر خیر و نیکی و نعمت که بتو برسد از فضل و کرم الهی بروز و ظهور نموده زیرا که او خیر محض است از خیر جز خیر نیاید و بتو امتحانا و امتنانا تفضل نموده و آنچه از بلاها و مصیبات و ناگواریها بتو رسد از نفس تو است اعمال زشت تو است که بلاء و مصیبات را ایجاب نموده، اشاره به اینکه که تو خودت

صفحه : 117
دوستی رسول دوستی خدا و اطاعت رسول اطاعت خدا است از جهت نقص وجودت و اعمال ناپسندت خود را در معرض بلیات واقع گردانیده‌ئی یعنی خودت سبب بلیات خود شده‌ئی.
وَ أَرسَلناک‌َ لِلنّاس‌ِ رَسُولًا وَ کَفی بِاللّه‌ِ شَهِیداً ای رسول تو بگفتار ناروای کفار آزرده مشو و من تو را برای مردم رسول قرار دادم فقط وظیفه تو تبلیغ رسالت است و تقدیرات امور بدست تو نیست بدست مبدء عالم است (تُعِزُّ مَن تَشاءُ وَ تُذِل‌ُّ مَن تَشاءُ بِیَدِک‌َ الخَیرُ).
مَن یُطِع‌ِ الرَّسُول‌َ، الی قوله تعالی وَ کَفی بِاللّه‌ِ وَکِیلًا کسیکه پیغمبر را اطاعت کند حقیقتا خدا را اطاعت کرده.
بروایتی پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم روزی فرمود
(من احبّنی فقد احب‌ّ اللّه و من اطاعنی فقد اطاع اللّه و من عصانی فقد عصی اللّه)
یعنی دوست داشتن من دوستی خدا است و اطاعت کردن امر من همانا اطاعت خدا است، منافقین گفتند محمّد [ص] نهی از شرک نمیکند مگر برای اینکه او را خدای خود بگیریم همانطوری که نصاری عیسی را بخدائی گرفتند اینکه آیه نازل گردید.
(وَ مَن تَوَلّی) یعنی هر کس از فرمان تو اعراض کند، ما تو را بر آنها نگهبان نفرستادیم، بر تو است تبلیغ و بس.
(وَ یَقُولُون‌َ) منافقین در حضور تو گویند از ما است فرمان‌برداری تو و چون از نزد تو بیرون روند جماعتی از آنان شب را بروز آورند و با یکدیگر میگویند غیر آنچه تو با ایشان میگوئی و خدا در نامه اعمال آنها آنچه را که در شب تدبیر میکنند از مخالفت قول تو مینویسد، ای رسول از آنها اعراض نما و بخدا توکّل کن، بس است خدا که بامور بنده‌گان قائم و برای اینکه کفایت شرّ منافقین نماید متصرف در احوال آنها باشد و انتقام تو را از آنها بکشد.

صفحه : 118

[سوره النساء (4): آیات 82 تا 89]

اشاره

أَ فَلا یَتَدَبَّرُون‌َ القُرآن‌َ وَ لَو کان‌َ مِن عِندِ غَیرِ اللّه‌ِ لَوَجَدُوا فِیه‌ِ اختِلافاً کَثِیراً (82) وَ إِذا جاءَهُم أَمرٌ مِن‌َ الأَمن‌ِ أَوِ الخَوف‌ِ أَذاعُوا بِه‌ِ وَ لَو رَدُّوه‌ُ إِلَی الرَّسُول‌ِ وَ إِلی أُولِی الأَمرِ مِنهُم لَعَلِمَه‌ُ الَّذِین‌َ یَستَنبِطُونَه‌ُ مِنهُم وَ لَو لا فَضل‌ُ اللّه‌ِ عَلَیکُم وَ رَحمَتُه‌ُ لاتَّبَعتُم‌ُ الشَّیطان‌َ إِلاّ قَلِیلاً (83) فَقاتِل فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ لا تُکَلَّف‌ُ إِلاّ نَفسَک‌َ وَ حَرِّض‌ِ المُؤمِنِین‌َ عَسَی اللّه‌ُ أَن یَکُف‌َّ بَأس‌َ الَّذِین‌َ کَفَرُوا وَ اللّه‌ُ أَشَدُّ بَأساً وَ أَشَدُّ تَنکِیلاً (84) مَن یَشفَع شَفاعَةً حَسَنَةً یَکُن لَه‌ُ نَصِیب‌ٌ مِنها وَ مَن یَشفَع شَفاعَةً سَیِّئَةً یَکُن لَه‌ُ کِفل‌ٌ مِنها وَ کان‌َ اللّه‌ُ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ مُقِیتاً (85) وَ إِذا حُیِّیتُم بِتَحِیَّةٍ فَحَیُّوا بِأَحسَن‌َ مِنها أَو رُدُّوها إِن‌َّ اللّه‌َ کان‌َ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ حَسِیباً (86)
اللّه‌ُ لا إِله‌َ إِلاّ هُوَ لَیَجمَعَنَّکُم إِلی یَوم‌ِ القِیامَةِ لا رَیب‌َ فِیه‌ِ وَ مَن أَصدَق‌ُ مِن‌َ اللّه‌ِ حَدِیثاً (87) فَما لَکُم فِی المُنافِقِین‌َ فِئَتَین‌ِ وَ اللّه‌ُ أَرکَسَهُم بِما کَسَبُوا أَ تُرِیدُون‌َ أَن تَهدُوا مَن أَضَل‌َّ اللّه‌ُ وَ مَن یُضلِل‌ِ اللّه‌ُ فَلَن تَجِدَ لَه‌ُ سَبِیلاً (88) وَدُّوا لَو تَکفُرُون‌َ کَما کَفَرُوا فَتَکُونُون‌َ سَواءً فَلا تَتَّخِذُوا مِنهُم أَولِیاءَ حَتّی یُهاجِرُوا فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ فَإِن تَوَلَّوا فَخُذُوهُم وَ اقتُلُوهُم حَیث‌ُ وَجَدتُمُوهُم وَ لا تَتَّخِذُوا مِنهُم وَلِیًّا وَ لا نَصِیراً (89)

صفحه : 119

[ترجمه]

آیا چرا در قرآن تدبّر نمیکنید و اگر از نزد غیر خدا بود همانا در آن اختلاف بسیار مییافتید [82]
و چون بمنافقین خبری بیاید از امن یا خوف آنرا فاش میکنند و اگر آنان رد میکردند برأی رسول و صاحبان حکم هر آینه آنهائیکه صاحب استنباطند از آنها میدانستند که باید حکم را افشاء کرد یا اخفاء نمود و اگر نبود فضل و رحمت خدا بر شما همانا تابع شیطان میگردیدید مگر اندکی از شما [83]
پس ای رسول در راه خدا جنگ کن و کسی جز خودت تکلیف گردیده بر آن نشده و مؤمنین را ترغیب گردان بر جهاد شاید خدا از شما بازدارد شدت کارزار از آنهائی که کافر شدند به اینکه که در دل آنها ترس اندازد و خدا در هیبت و صولت (بالاتر) و در عقوبت شدیدتر است [84]
کسیکه در امر خیری واسطه گردد بهره‌ئی از ثواب نصیب وی میگردد و کسیکه در امر شرّی واسطه گردد برای او نصیبی میباشد از وبال آن و خدا بر هر چیزی توانا و نگهبان و گواه میباشد [85]
و وقتی کسی بر شما سلام و تحیّتی کرد شما بنیکوتر او را تحیّت گوئید یا مطابق تحیت او را پاسخ دهید همانا خدا بر هر چیزی حساب کننده است [86]
خدا است و نیست الهی مگر او همانا البته خدا شما را جمع میکند (از قبور) بسوی روز قیامت و شکی در آن نیست و کی است از خدا راست‌گوتر در گفتار [87]
پس چیست شما مؤمنین را که راجع بمنافقین دو فرقه شده‌اید و خدا بکیفر اعمالشان آنها را باز گرداند آیا اراده میکنید آنها را هدایت نمائید کسی را که خدا گمراهش گردانید تو هرگز برای او راه هدایتی نمییابی [88]
دوست داشتند آن بر گشتگان که شما کافر گردید همچنانکه خودشان کافر شدند شما از آنها کسی را دوست خود نگیرید تا وقتی که در راه خدا مهاجرت کنند پس اگر از ایمان اعراض کردند هر کجا آنها را یافتید بگیرید و بکشید و از آنان نه دوستی بگیرید و نه یاوری [89]
.

صفحه : 120

(توضیح آیات)

أَ فَلا یَتَدَبَّرُون‌َ القُرآن‌َ وَ لَو کان‌َ مِن عِندِ غَیرِ اللّه‌ِ لَوَجَدُوا فِیه‌ِ اختِلافاً کَثِیراً از جمله دلیل‌هائی که برای اثبات حقّانیت قرآن در اینکه آیه تذکر میدهد عدم اختلاف در آیات قرآنی است و اینکه عدم اختلاف برای کسی ظاهر میگردد که در قرآن تدبّر نماید و آیات را با هم بسنجد اینکه است که بصورت استفهام انکاری اعتراض نموده که چرا در قرآن تدبّر نمیکنید تا اینکه حقانیت قرآن بر شما واضح گردد اگر تدبر میکردید و آیات را با هم مرتبط میگردانیدید میفهمیدید که تمامش بیک نسق و یک اسلوب در کمال فصاحت و بلاغت واقع و مییافتید که چگونه راجع بهر مطلبی و حکمی که بیان نموده در بیانش تعارض و تنافی وجود ندارد، هر سوره‌ئی که ملاحظه میشود غالبا دیده میشود که آیات آخرش مربوط به آیات اوائل او یا نتیجه او است، و نیز راجع بحکایات و داستانهای انبیاء و گذشته‌گان تعارضی در بیان آنها یافت نمیگردد بخلاف داستانهای بشر که حکایت شده که چقدر اختلاف و تناقض‌گوئی در آن دیده میشود حتی در گفتار حکماء و دانشمندان چه در گفتارشان چه در تألیفاتشان تناقض بسیار دیده میشود مثل اینکه گاهی در جائی مطلبی میگویند و در جای دیگر عکس آن یا ضدّش را میآورند.
اینکه است که یکی از معجزات قرآن عدم اختلاف در آیات و در نظم کلمات و معانی است، اگر قدری در آیات دقّت کنید بخوبی میفهمید که اینکه نحو بیان با اینکه خصوصیاتی که مخصوص بخود او است از عهده بشر خارج است.
در مجمع گفته در اینجا چند قول است: 1- اگر از نزد غیر بود در آن اختلاف و تناقض مییافتی از جهت حق و باطل [قتاده و إبن عباس] 2- اختلاف در اخبار از سرائر آنها. [زجاج] 3- از جهت بلاغت و عدم آن و اینکه قول از ابی علی است.

صفحه : 121
4- تناقض بسیار چه کلام بشر در حینی که بطول انجامید خالی از تناقض در معانی و اختلاف در لفظ نیست و همه‌اش منفی است و کما قال جلّت عظمته (لا یَأتِیه‌ِ الباطِل‌ُ مِن بَین‌ِ یَدَیه‌ِ وَ لا مِن خَلفِه‌ِ). [إبن عباس] وَ إِذا جاءَهُم أَمرٌ مِن‌َ الأَمن‌ِ أَوِ الخَوف‌ِ أَذاعُوا بِه‌ِ آیه خبر میدهد که وقتی خبری از امن یا صلح یا ظفر یا خوف از جنگ آمد فاش میگردانند، و گفته‌اند که اینکه آیه در شأن منافقی آمد که رسول در پنهانی باو خبر داده بود که روزی بر دشمن ناگاه حمله میآوریم و نمیخواست اینکه سخن فاش شود آن منافق که شنیده بود عمدا فاش گردانید.
وَ لَو رَدُّوه‌ُ إِلَی الرَّسُول‌ِ وَ إِلی أُولِی الأَمرِ مِنهُم لَعَلِمَه‌ُ الَّذِین‌َ یَستَنبِطُونَه‌ُ مِنهُم در اینکه مقصود از اولی الامر کیانند قبلا گفته شد که بعضی گفته‌اند علمائند و بقولی رؤساء و باجماع امامیه معصومینند که از خطاء و اشتباه محفوظند و صاحبان امرند که حقایق را از قرآن استخراج میکنند چنانچه فرمود همانا آنها میدانند آنچه را که استنباط نموده‌اند.
وَ لَو لا فَضل‌ُ اللّه‌ِ عَلَیکُم وَ رَحمَتُه‌ُ لَاتَّبَعتُم‌ُ الشَّیطان‌َ إِلّا قَلِیلًا شاید آیه اشاره باین باشد که تمام مردم تابع شیطانند مگر عدّه کمی از آنهائیکه از خطاء و سهو محفوظند و آن قلیل همانا معصومینند و آنها کسانی میباشند که پس از پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم مفسّر قرآن و حافظ احکامند.
فَقاتِل فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ لا تُکَلَّف‌ُ إِلّا نَفسَک‌َ وَ حَرِّض‌ِ المُؤمِنِین‌َ عَسَی اللّه‌ُ أَن یَکُف‌َّ بَأس‌َ الَّذِین‌َ کَفَرُوا وَ اللّه‌ُ أَشَدُّ بَأساً وَ أَشَدُّ تَنکِیلًا بعضی از مفسرین گفته (فاء) در اول آیه جواب آنست که گفت (وَ مَن یُقاتِل فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ فَیُقتَل أَو یَغلِب فَسَوف‌َ نُؤتِیه‌ِ أَجراً عَظِیماً) پس معنی چنین میشود که اگر اراده درک اجر بزرگ داری پس قتال کن.
و قول دیگر اینکه است که (فَقاتِل فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ) متصل بآن آیه دیگر است (وَ ما لَکُم لا تُقاتِلُون‌َ فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ) پس قتال کن در راه خدا.

صفحه : 122
و از کلبی نقل میکنند که گفته سبب نزول آیه اینکه بود که بعد از واقعه احد رسول خدا با أبو سفیان وعده کرد که موسم بدر صغری با هم آیند و جنگ کنند چون وقت میعاد رسید رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم باصحاب گفت باید داخل جهاد شویم و بوعده‌ئی که داده‌ایم عمل کنیم بعضی اظهار کراهت نمودند و بر آنها دشوار گردید اینکه بود که اینکه آیه نازل گردید ای محمّد [ص] (فَقاتِل فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ) تو بیرون رو و جهاد کن اینکه حکم جز بر تو ننهاده‌اند.
چنانچه مفسرین گفته‌اند مقصود اینکه نیست که بر دیگران حکم جهاد نیست بلکه مقصود اینکه است تو را بعمل دیگران الزام نمیکنند (لا تُکَلَّف‌ُ إِلّا نَفسَک‌َ) یعنی بر تو تکلیف نشده مگر عمل خودت از عمل دیگران ضرری بر تو نیست (وَ حَرِّض‌ِ المُؤمِنِین‌َ) مؤمنین را ترغیب کن بر جهاد و از ثواب جهاد و فضیلت آن برای آنها سخن گو، اینکه بود که رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم مؤمنین را از فضیلت جهاد خبردار گردانید و مکرّر فرمود (جاهِدُوا فِی اللّه‌ِ) و میفرمود جهاد دری است از درهای بهشت و امثال اینکه کلمات را تکرار مینمود (عَسَی اللّه‌ُ أَن یَکُف‌َّ بَأس‌َ الَّذِین‌َ کَفَرُوا) الخ یعنی تو را از شرّ قریش محفوظ میدارد، و مؤمنین را بظفر و نصرت امیدوار مینمود و آنها را موعظه میفرمود که نباید از دشمن بترسید باید از خدا بترسید اگر از خدا بترسید شرّ دشمن را از شما دفع میکند و شما را مظفّر و منصور میگرداند.
مَن یَشفَع شَفاعَةً حَسَنَةً یَکُن لَه‌ُ نَصِیب‌ٌ مِنها شفاعت مأخوذ از شفع و ضدّ وتر است وقتی کسی شفیع کسی گردید جفت او و ثانی او میگردد، و شفاعت حسنه اینکه است که کسی شرّ ظالمی را از مؤمن دفع کند لوجه اللّه برای خوشنودی خدا.
و بقولی شفاعة حسنه دعوت مسلم است بسوی ایمان زیرا که آن بمعنی شفاعت است بسوی خدا، و در حدیثی رسیده کسی که ببرادر مسلم خود در غیاب او دعا کند دعای او اجابت میشود و ملک باو گوید برای تو است دو مثل آن.

صفحه : 123
وَ مَن یَشفَع شَفاعَةً سَیِّئَةً یَکُن لَه‌ُ کِفل‌ٌ مِنها کفل بمعنی نصیب است کسیکه در امر شرّی شفیع کسی و جفت او گردد از آن شرّ چیزی نصیب او و مقارن او میگردد وَ کان‌َ اللّه‌ُ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ مُقِیتاً در معنی (مقیت) پنج قول از مفسرین نقل شده:
1- مقتدر 2- مقتدر عند اللّه 3- حفیظ و نگاه‌دار بود 4- گواه باشد 5- خبردهنده باشد.
خلاصه اینکه فرموده خداوند بر هر چیزی مقتدر و غالب است و مطابق اعمال و نیّت شما پاداش میدهد (ان خیرا فخیرا و ان شرّا فشرّا) وَ إِذا حُیِّیتُم بِتَحِیَّةٍ فَحَیُّوا بِأَحسَن‌َ مِنها أَو رُدُّوها إِن‌َّ اللّه‌َ کان‌َ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ حَسِیباً خدای متعال در اینکه آیه امر فرموده که هرگاه تحیّت داده شدید بتحیتی پس تحیّت گوئید تحیت دهنده را بنیکوتر از تحیت او، و تحیّة اگر چه اطلاق دارد و هر نوع تحیت و تعارفی را شامل میگردد لکن چنانچه بنای مفسرین بر اینکه است مصداق کاملش سلام است امر در آیه را بوجوب جواب سلام حمل نموده‌اند، و امر دلالت بر وجوب دارد و در آیه قید نشده که جواب سلام مسلمان و مؤمن واجب است پس باطلاق آیه توان گفت ولو کافر سلام کند باید باو رد نمود یا مطابق آن یا زیاده و تخییر بین زیاده و ترک آن است و سلام دعاء بر سلامتی است، اگر گفت (السلام علیکم) سزاوار اینکه است که هرگاه از اهل ایمان باشد در جواب گفته شود (السلام علیکم و رحمة اللّه و برکاته).
از حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم روایت شده که فرموده وقتی یکی از یهود و نصاری بر شما سلام کرد شما در جواب بگوئید و علیکم، و گفته‌اند یهودیها در سلام بر مسلمانها تند میگفتند (السام علیکم) و سام بمعنی مرگ است شما در جواب بگوئید و علیکم یعنی آنچه گفتی بر خودت باد.
در مجمع البیان گفته ابی امامه از مالک بن تیهان روایت کرده که کسیکه

صفحه : 124
گفت
(السلام علیکم)
ده حسنه برای او نوشته میشود و کسیکه گفت
(السلام علیکم و رحمة اللّه)
بیست حسنه برای او نوشته میشود و کسیکه گفت
(السلام علیکم و رحمة اللّه و برکاته)
سی حسنه برای او نوشته میشود.
(إِن‌َّ اللّه‌َ کان‌َ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ حَسِیباً) همانا خدا بر هر چیزی میباشد محاسب و حفیظ و تمام اعمال و افعال و نیّات شما را میداند و بر هر عملی اجری و پاداشی مقرر فرموده همین سلام مؤمنین بر یکدیگر از بهترین اعمال نیک بشمار میرود در مجمع البیان در ذیل آیه (وَ إِذا حُیِّیتُم) گفته علی بن ابراهیم در تفسیر خود از صادقین علیهما السلام روایت کرده که مراد از تحیّت در اینکه آیه سلام و غیر او است از نیکیهای دیگر.
و در کافی باسناد خود از سکونی روایت میکند که گفت رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود سلام مستحب است و جواب آن واجب است.
باز در کافی باسناد خود از جرّاح مدائنی روایت میکند که فرمود باید کوچک بر بزرگ و کسیکه راه میرود بر آنکه نشسته و افراد کم بر افراد زیاد سلام کنند.
باز در کافی باسناد خود از عیینه (خ ل) از مصعب از حضرت صادق علیه السّلام نقل میکند که فرموده افراد کم بافراد زیاد ابتداء سلام کنند، شخص سواره بر پیاده، اسب سوار بر خرسواران ابتداء سلام کنند. [المیزان] امثال اینکه روایات بسیار است و فضیلت سلام کننده ولو آنکه سلام کردن مستحب است و جواب آن واجب، عمل مستحب در اینجا فضیلت دارد بر عمل واجب و سزاوار اینکه است که مؤمنین وقتی بهم میرسند پیش‌دستی کنند در سلام که ثواب آن بسیار است و محبت و دوستی بین آنها پدید میگردد.
اللّه‌ُ لا إِله‌َ إِلّا هُوَ لَیَجمَعَنَّکُم إِلی یَوم‌ِ القِیامَةِ لا رَیب‌َ فِیه‌ِ وَ مَن أَصدَق‌ُ مِن‌َ اللّه‌ِ حَدِیثاً لام (لَیَجمَعَنَّکُم) لام قسم و (حَدِیثاً) منصوب و تمیز است مثل اینکه گفته میشود کی است نیکوتر از زید (مِن) در لفظ استفهام و در معنی تقریر

صفحه : 125
است و (إِلی) بمعنی فی میباشد.
یعنی نیست الهی مگر او قسم بخدا که شما را در قیامت که محقق الوقوع و شکّی در وقوع آن نیست جمع میکند (وَ مَن أَصدَق‌ُ مِن‌َ اللّه‌ِ حَدِیثاً) و کی است صادق‌تر از خدا از حیث گفتار و (یَوم‌ِ القِیامَةِ) روزی است که بامر پروردگار تمام مرده‌گان از قبر بمیعاد پروردگارشان میشتابند و همه در صعید واحد جمع میگردند.
(لَیَجمَعَنَّکُم) جمع نمودن حق تعالی افراد بشر را در قیامت بدو معنی است یکی جمع نمودن اعضاء آدمی را که در خاک پوسیده و متفرق گردیده برمیگرداند آنرا بصورت اول بطوریکه هم خودش خود را میشناسد که از حیث جسمانیت و روحانیت با تمام قوی و مشاعر جسمانی و روحانی همانست که در دنیا زندگانی مینمود و هم دیگران وی را میشناسند. و دیگر تمام افراد بشر از سابقین و لاحقین همه پای میزان حساب در دادگاه عدل الهی با هم اجتماع مینمایند و هر کسی بسزای عمل خود خواهد رسید.
فَما لَکُم فِی المُنافِقِین‌َ فِئَتَین‌ِ وَ اللّه‌ُ أَرکَسَهُم بِما کَسَبُوا در مجمع البیان گفته کلام را عود داده بذکر منافقین و فرموده (فَما لَکُم) چیست بر شما ای مؤمنین که در امر جماعت منافقین دو فرقه مختلف گردیده‌اید و بعضی از شما آنان را تکفیر میکنید و بعضی تکفیر نمیکنید (وَ اللّه‌ُ أَرکَسَهُم بِما کَسَبُوا) یعنی خدا آنها را بسوی کفار رد کرد زیرا که اظهار کفر نمودند.
[إبن عباس] و بقولی آنها را برای کفرشان هلاک گردانید. [قتاده] (أَ تُرِیدُون‌َ أَن تَهدُوا) آیا میخواهید حکم کنید بهدایت کسیکه خدا او را گمراه نامیده.
خلاصه آیه اعتراض بآنهائی است که میگفتند کافر نیستند و میخواهند از کشتن آنها دفاع کنید با اینکه خدا بضلالت آنها حکم نموده.

صفحه : 126
تا آنجا که گفته (وَ مَن یُضلِل‌ِ اللّه‌ُ فَلَن تَجِدَ لَه‌ُ سَبِیلًا) کسی را که خدا نسبت ضلالت باو داد حکم غیر خدا بهدایت او نفع نمی‌بخشد.
در شأن نزول آیه گفته شده که آیه در باره جماعتی فرود آمده که از مکه بمدینه آمدند و اظهار اسلام نمودند نزد مسلمین پس از آن بمکه رجوع کردند برای اینکه هوای مدینه را وخیم دانستند پس در مکه اظهار شرک کردند و با مال التجاره بیمامه مسافرت نمودند پس مسلمانها اراده کردند با آنها جنگ کنند پس از آن با هم اختلاف کردند بعضی گفتند با آنها جنگ نمیکنیم برای اینکه ایمان آورده‌اند و بعضی دیگر گفتند اینها مشرکند اینکه بود که در باره آنان آیه نازل گردید. [مجاهد و حسن] و همین طور از ابی جعفر علیه السّلام روایت شده.
و بقول دیگر آیه در باره جماعتی وارد شده که در جنگ احد تخلف کردند و گفتند (لَو نَعلَم‌ُ قِتالًا لَاتَّبَعناکُم) پس بین اصحاب رسول اختلاف واقع گردید که جماعتی گفتند آنها را میکشیم و جماعتی گفتند آنها را نمی‌کشیم پس آیه بالا نازل گردید. [بیان طبرسی اجمالا بپایان رسید] وَدُّوا لَو تَکفُرُون‌َ کَما کَفَرُوا فَتَکُونُون‌َ سَواءً فَلا تَتَّخِذُوا مِنهُم أَولِیاءَ یعنی آن برگشته‌گان از دین تمنّی میکنند و دوست میدارند که شما مسلمانان کافر شوید تا با یکدیگر مساوی باشید پس ای مسلمانان شما کسی را از آنها دوست خود نگیرید تا وقتی که ایمان آرند و از مکه بمدینه مهاجرت نمایند در راه رضای خدا یعنی هجرت آنها از اغراض دنیوی خالی باشد پس اگر اعراض کردند آنها را بگیرید و بکشید هر کجا که آنها را یافتید و از آنها نگیرید نه دوستی و نه یاری و نه مددکاری.

صفحه : 127

[سوره النساء (4): آیات 90 تا 93]

اشاره

إِلاَّ الَّذِین‌َ یَصِلُون‌َ إِلی قَوم‌ٍ بَینَکُم وَ بَینَهُم مِیثاق‌ٌ أَو جاؤُکُم حَصِرَت صُدُورُهُم أَن یُقاتِلُوکُم أَو یُقاتِلُوا قَومَهُم وَ لَو شاءَ اللّه‌ُ لَسَلَّطَهُم عَلَیکُم فَلَقاتَلُوکُم فَإِن‌ِ اعتَزَلُوکُم فَلَم یُقاتِلُوکُم وَ أَلقَوا إِلَیکُم‌ُ السَّلَم‌َ فَما جَعَل‌َ اللّه‌ُ لَکُم عَلَیهِم سَبِیلاً (90) سَتَجِدُون‌َ آخَرِین‌َ یُرِیدُون‌َ أَن یَأمَنُوکُم وَ یَأمَنُوا قَومَهُم کُلَّما رُدُّوا إِلَی الفِتنَةِ أُرکِسُوا فِیها فَإِن لَم یَعتَزِلُوکُم وَ یُلقُوا إِلَیکُم‌ُ السَّلَم‌َ وَ یَکُفُّوا أَیدِیَهُم فَخُذُوهُم وَ اقتُلُوهُم حَیث‌ُ ثَقِفتُمُوهُم وَ أُولئِکُم جَعَلنا لَکُم عَلَیهِم سُلطاناً مُبِیناً (91) وَ ما کان‌َ لِمُؤمِن‌ٍ أَن یَقتُل‌َ مُؤمِناً إِلاّ خَطَأً وَ مَن قَتَل‌َ مُؤمِناً خَطَأً فَتَحرِیرُ رَقَبَةٍ مُؤمِنَةٍ وَ دِیَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلی أَهلِه‌ِ إِلاّ أَن یَصَّدَّقُوا فَإِن کان‌َ مِن قَوم‌ٍ عَدُوٍّ لَکُم وَ هُوَ مُؤمِن‌ٌ فَتَحرِیرُ رَقَبَةٍ مُؤمِنَةٍ وَ إِن کان‌َ مِن قَوم‌ٍ بَینَکُم وَ بَینَهُم مِیثاق‌ٌ فَدِیَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلی أَهلِه‌ِ وَ تَحرِیرُ رَقَبَةٍ مُؤمِنَةٍ فَمَن لَم یَجِد فَصِیام‌ُ شَهرَین‌ِ مُتَتابِعَین‌ِ تَوبَةً مِن‌َ اللّه‌ِ وَ کان‌َ اللّه‌ُ عَلِیماً حَکِیماً (92) وَ مَن یَقتُل مُؤمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُه‌ُ جَهَنَّم‌ُ خالِداً فِیها وَ غَضِب‌َ اللّه‌ُ عَلَیه‌ِ وَ لَعَنَه‌ُ وَ أَعَدَّ لَه‌ُ عَذاباً عَظِیماً (93)

صفحه : 128

[ترجمه]

‌اینکه استثناء است (از فَخُذُوهُم وَ اقتُلُوهُم در آیه قبل) مگر آنهائی را که بجماعتی که بین شما و آنها عهد و میثاقی است پناهنده شدند یا پیوندی نمودند بجماعتی که نزد شما آمدند در حالیکه دل تنگ بودند و کراهت داشتند که با شما جنگ کنند یا جنگ کنند با قوم خود از کفار و اگر خدا خواسته بود همانا آنها را بر شما مسلّط کرده بود و با شما جنگ میکردند پس اگر از شما کناره‌گیری کردند و با شما جنگ نکردند و بسوی شما القاء تسلیم نمودند یعنی امان طلبیدند در اینکه صورت) خدا قرار نداده برای شما در کشتن آنها راهی [90]
بزودی جماعت دیگری را مییابید که اراده دارند باظهار اسلام از شما ایمن باشند و باظهار کفر از قوم خودشان ایمن گردند و هرگاه رد گردیده شوند بآن فتنه باز گردند پس اگر از جنگ با شما کناره‌گیری نگیرند و از شما امان نطلبند و دست از جنگ با شما بازندارند پس آنها را هر جا که یافتید بگیرید و بکشید و برای شما بر آن گروه حجتی ظاهر قرار داده [91]
و بر مؤمن جایز نیست که عمدا مؤمنی را بکشد مگر بخطاء و هر کس بخطاء مؤمنی را کشت باید بنده مؤمن را آزاد کند و اینکه دیه ایست مسلّم که باید باهل مقتول برسد مگر اینکه اهل مقتول گذشت کند از حق خود پس اگر آن مقتول از جماعتی باشد که دشمن شما میباشند در صورتی که آن مقتول مؤمن بوده پس بر قاتل او واجب است که بنده مؤمنی را آزاد کند و هرگاه بوده باشد آن مقتول از جماعتی که بین آنها و شما مسلمانان عهد و پیمان است بر قاتل واجب است که دیه او را باهلش بدهد و یک بنده مؤمنی را نیز آزاد کند و هرگاه بنده‌ئی نیافت که آزاد کند باید دو ماه پی در پی روزه بگیرد اینکه توبه ایست از حکم خدا و خدا عالم و درستکار است [92]
و کسیکه عمدا مؤمنی را بکشد کیفر او جهنم است و در آن جاویدان است و لعنت و غضب خدا بر او است و برای او عذاب الیم آماده شده [93]
.

صفحه : 129

توضیح آیات‌

إِلَّا الَّذِین‌َ یَصِلُون‌َ إِلی قَوم‌ٍ بَینَکُم وَ بَینَهُم مِیثاق‌ٌ أَو جاؤُکُم حَصِرَت صُدُورُهُم (إِلَّا) استثناء از آیه بالا (فَخُذُوهُم وَ اقتُلُوهُم) میباشد که راجع بمنافقین بود که آنها از هجرت با رسول برگشتند بمکه که چنین امر فرموده بود که آنها را هر جا یافتید بگیرید و بکشید مگر آنهائیکه (یَصِلُون‌َ) پیوند و پناه آورده‌اند بگروهیکه بین شما و آنها میثاق و پیمان واقع شده، گفته‌اند مقصود قبیله خزاعه بودند که هر کس بآنها پناه آرد در جوار حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم باشد (أَو جاؤُکُم حَصِرَت صُدُورُهُم) اینکه جمله حال است باضمار (قد) یا بیان (جاؤُکُم) (حصر) بمعنی ضیق و انقباض است (أَو) عطف بجمله پیش است یعنی با اینکه جماعت مقاتله نکنید وقتی که نزد شما آمدند در حالیکه تنگ دل و فشرده خاطر باشند از اینکه با شما جنگ کنند (أَو یُقاتِلُوا قَومَهُم) یا با قوم خود جنگ کنند از کفار، و گفته‌اند اینان بنی مدلج بودند که بعد از واقعه احد سراقة بن مالک مدلجی را خدمت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرستادند و پیمان بستند که با پیغمبر [ص] جنگ نکنند و با قریش نیز بهمین طریق عهد کردند.
و از حضرت باقر علیه السّلام روایت شده که مقصود بنی اسلمند که بلال بن عویم اسلمی را نزد رسول [ص] فرستادند و با یکدیگر معاهده کردند که جنگ نکنند و نیز حمایت مشرکین ننمایند، و نزد بعضی بنی اشجعند که بمدینه آمدند و رئیس آنها مسعود بن رخیل بود رسول خدا [ص] آنها را مهمانی کرد و از سبب آمدن آنها پرسید گفتند آمده‌ایم که با هم معاهده کنیم که با یکدیگر جنک نکنیم رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم با آنها عهد بست (وَ لَو شاءَ اللّه‌ُ) و اگر خدا میخواست و حکمت او اقتضاء میکرد (لَسَلَّطَهُم عَلَیکُم) همانا آنها را بر شما مسلّط میگردانید یا اینکه ترس از شما را از دل آنان بیرون میبرد و سینه آنها را باز میگردانید و قلبشان را قوّت میداد (فَلَقاتَلُوکُم) و با شما جنک میکردند

صفحه : 130
(فَإِن‌ِ اعتَزَلُوکُم) اگر آنها از شما کناره‌گیری کردند (فَلَم یُقاتِلُوکُم) و با شما جنک نکردند و با شما صلح کردند و امان خواستند (فَما جَعَل‌َ اللّه‌ُ لَکُم عَلَیهِم سَبِیلًا) در اینکه صورت شما را بر آنها راهی نیست که آنها را بکشید یا مال آنها را ببرید. و باتّفاق اینکه آیه بآیه (فَإِذَا انسَلَخ‌َ الأَشهُرُ الحُرُم‌ُ) منسوخ است.
[منهج الصادقین] سَتَجِدُون‌َ آخَرِین‌َ یُرِیدُون‌َ أَن یَأمَنُوکُم وَ یَأمَنُوا قَومَهُم الخ آیه ترجمه شده و واضح است محتاج بتوضیح نیست. و خلاصه اینکه گفته‌اند آیه راجع بقوم بنی غطفان یا بنی اسد است که آنان بمدینه آمدند و اظهار اسلام کردند و غرضشان اینکه بود که از شما اهل اسلام ایمن باشند و چون از مدینه برگشتند کافر شدند که از اهل خود ایمن باشند.
کُلَّما رُدُّوا إِلَی الفِتنَةِ أُرکِسُوا فِیها گفته‌اند (فتنه) در اینجا بمعنی شرک است چنانچه گفت (وَ الفِتنَةُ أَشَدُّ مِن‌َ القَتل‌ِ) و در وصف آن جماعت فرموده هرگاه بسوی (فتنه) یعنی جنک با اسلام یا در فساد بین مسلمین خوانده شوند (أُرکِسُوا فِیها) از آن فتنه باز گردیده شوند.
فَإِن لَم یَعتَزِلُوکُم وَ یُلقُوا إِلَیکُم‌ُ السَّلَم‌َ وَ یَکُفُّوا أَیدِیَهُم فَخُذُوهُم وَ اقتُلُوهُم پس اگر اینکه جماعت از جنک با شما کناره نگیرند یعنی دست از جنک با شما مسلمین برندارند پس آنها را هر کجا یافتید بگیرید و بکشید وَ أُولئِکُم جَعَلنا لَکُم عَلَیهِم سُلطاناً مُبِیناً آیه مسلمانها را در کشتن و غارت کردن کفار و منافقین اذن و تسلط داده از حضرت صادق [ع] روایت شده که اینکه آیه در باره عیینة بن حصن فزاری نازل شده که چون در شهر آنها قحطی شد نزد رسول [ص] آمد و با حضرت موادعه نمود که در بطن نخل اقامه نماید و آنحضرت متعرض او و قومش نشود و او منافق بود و آن حضرت وی را
(الاحمق المطاع فی قومه)
نام نهاده بود.

صفحه : 131
وَ ما کان‌َ لِمُؤمِن‌ٍ أَن یَقتُل‌َ مُؤمِناً إِلّا خَطَأً وَ مَن قَتَل‌َ مُؤمِناً خَطَأً فَتَحرِیرُ رَقَبَةٍ مُؤمِنَةٍ وَ دِیَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلی أَهلِه‌ِ إِلّا أَن یَصَّدَّقُوا در (الّا) استثنائیه دو قول است بعضی استثناء منقطع گرفته‌اند نظر به اینکه که کلام در عدم جواز کشتن مؤمن تمام شد تا قوله تعالی (أَن یَقتُل‌َ مُؤمِناً) بعد فرمود (فان کان القتل خطأ) و بعضی گفته‌اند استثناء متصل است یعنی نباید مؤمن را عمدا کشت مکر خطاء واقع گردد.
مفسرین گفته‌اند آیه در باره عیّاش بن ابی ربیعه مخزومی وارد گردیده و او پیش از هجرت در مکه نزد رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم آمد و ایمان آورد چون رسول بمدینه آمد نتوانست در مکه بماند در بعض کوهای مدینه رفت و جای گرفت و چون خبر اسلام او بمادرش رسید او جزع و بی‌تابی بسیار نمود و اسلام آوردن او و رفتنش بروی ناگوار گردید و بپسرانش أبو جهل و حارث که برادران عیاش بودند گفت بخدا که در هیچ سقفی نروم و هیچ طعامی و شرابی نخورم تا نروید و او را پیش من نیاورید آنها بر خواستند و با حارث بن زید در آنجا که جایش را شناخته بودند رفتند و باو گفتند مادرت سوگند خورده که در سایه نرود و غذا نخورد و آب ننوشد تا تو را نبیند و با او عهد کردند و سوگند خوردند که او را نیازارند و در باب دین بر او اکراه نکنند و چون سوگند مادر و عهد آنها را شنید از کوه بزیر آمد و دست بدست آنها داد آنها او را گرفتند و دستهای او را بستند و هر برادری وی را صد تازیانه بزد و او را نزد مادرش آوردند و مادرش قسم یاد نمود که او را از بند رها نکند تا کافر نشود چون کار بر او سخت شد آنچه از او می‌خواستند گفت او را رها کردند، حارث بن زید که با آنها همراه بود او را ملامت کرد و گفت ای عیاش اینکه چه کاری بود که کردی نه بدین پدرانت ماندی و نه در دینی که رفته بودی اگر اینکه که رفته بودی حق بود از هدایت برگشتی و اگر باطل بود مدتی در باطل گذرانیدی و امثال چنین سخنان موحش میگفت عیاش گفت و اللّه هر کجا تو را یافتم تا تو را نکشم بر نگردم آنگاه

صفحه : 132
برخاست و در مدینه رفت و اسلامش را تازه کرد و در مدینه جای گرفت پس از آن حارث بن زید نیز در مدینه آمد و اسلام آورد و آنوقت عیّاش غائب بود و خبر از اسلام آوردن حارث نداشت یک روزی حارث را دید باو حمله آورد و او را کشت مردم باو گفتند چرا او را کشتی او مسلمانست گفت نمیدانستم و پشیمان شد و نزد رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم رفت و حکایت را برسول گفت و قسم خورد که من اسلام آوردن او را نمیدانستم، اینکه بود که خدای تعالی اینکه آیه را نازل گردانید در مجمع البیان گفته (وَ إِن کان‌َ مِن قَوم‌ٍ بَینَکُم وَ بَینَهُم مِیثاق‌ٌ فَدِیَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلی أَهلِه‌ِ وَ تَحرِیرُ رَقَبَةٍ مُؤمِنَةٍ) یعنی اگر مقتول از قومی باشد که بین شما و آنها عهد و میثاقی بوده یعنی عهد و ذمّه‌ئی و از اهل حرب نباشد دیه قتل که آزاد کردن بنده مؤمنی است قاتل باهلش تسلیم کند و اینکه روایت از صادق علیه السلام نقل شده.
و اختلاف در وصف مقتول است که آیا مؤمن است یا کافر اگر گفته شود کافر بوده قاتلش را لازم آید که برای عهدی که شده دیه او را بدهد.
[إبن عباس، زهری، شعبی، نخعی، قتاده، إبن زید) و اگر گفته شود مؤمن بوده برای قاتلش لازم میآید که دیه او را بقومش از مشرکین بدهد زیرا که او اهل ذمّه است.
[حسن و ابراهیم] و اصحاب ما امامیه چنین گفته‌اند که دیه او را بوارث مسلمان او بدهند نه بکفّار و لفظ میثاق ذمّه و عهد را شامل میگردد.
(فَمَن لَم یَجِد) یعنی قدرت بر آزاد کردن رقبه مؤمنه ندارد (فَصِیام‌ُ شَهرَین‌ِ مُتَتابِعَین‌ِ تَوبَةً مِن‌َ اللّه‌ِ) تا اینکه خدا از او قبول توبه کند زیرا که توبه فعل خدا است و بقولی مراد از توبه در اینجا از جانب خدا تخفیف است زیرا که جایز گردانید برای قاتل عدول از قصاص را بصیام الی آخر.
[پایان]

صفحه : 133
وَ مَن یَقتُل مُؤمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُه‌ُ جَهَنَّم‌ُ خالِداً فِیها وَ غَضِب‌َ اللّه‌ُ عَلَیه‌ِ وَ لَعَنَه‌ُ وَ أَعَدَّ لَه‌ُ عَذاباً عَظِیماً ترجمه آیه شده و واضح است محتاج بتوضیح نیست، خلاصه از اینجا مقام مؤمن معلوم میشود که مؤمن چه قدر نزد خدا ذی قدر و محترم است که همان طوری که کافر و مشرک مخلّد در جهنم و مشمول غضب خدا است کشنده مؤمن از روی عمد و لو اینکه قاتل مؤمن باشد همین حکم را دارد.

صفحه : 134

[سوره النساء (4): آیات 94 تا 100]

اشاره

یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا إِذا ضَرَبتُم فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ فَتَبَیَّنُوا وَ لا تَقُولُوا لِمَن أَلقی إِلَیکُم‌ُ السَّلام‌َ لَست‌َ مُؤمِناً تَبتَغُون‌َ عَرَض‌َ الحَیاةِ الدُّنیا فَعِندَ اللّه‌ِ مَغانِم‌ُ کَثِیرَةٌ کَذلِک‌َ کُنتُم مِن قَبل‌ُ فَمَن‌َّ اللّه‌ُ عَلَیکُم فَتَبَیَّنُوا إِن‌َّ اللّه‌َ کان‌َ بِما تَعمَلُون‌َ خَبِیراً (94) لا یَستَوِی القاعِدُون‌َ مِن‌َ المُؤمِنِین‌َ غَیرُ أُولِی الضَّرَرِ وَ المُجاهِدُون‌َ فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ بِأَموالِهِم وَ أَنفُسِهِم فَضَّل‌َ اللّه‌ُ المُجاهِدِین‌َ بِأَموالِهِم وَ أَنفُسِهِم عَلَی القاعِدِین‌َ دَرَجَةً وَ کُلاًّ وَعَدَ اللّه‌ُ الحُسنی وَ فَضَّل‌َ اللّه‌ُ المُجاهِدِین‌َ عَلَی القاعِدِین‌َ أَجراً عَظِیماً (95) دَرَجات‌ٍ مِنه‌ُ وَ مَغفِرَةً وَ رَحمَةً وَ کان‌َ اللّه‌ُ غَفُوراً رَحِیماً (96) إِن‌َّ الَّذِین‌َ تَوَفّاهُم‌ُ المَلائِکَةُ ظالِمِی أَنفُسِهِم قالُوا فِیم‌َ کُنتُم قالُوا کُنّا مُستَضعَفِین‌َ فِی الأَرض‌ِ قالُوا أَ لَم تَکُن أَرض‌ُ اللّه‌ِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فِیها فَأُولئِک‌َ مَأواهُم جَهَنَّم‌ُ وَ ساءَت مَصِیراً (97) إِلاَّ المُستَضعَفِین‌َ مِن‌َ الرِّجال‌ِ وَ النِّساءِ وَ الوِلدان‌ِ لا یَستَطِیعُون‌َ حِیلَةً وَ لا یَهتَدُون‌َ سَبِیلاً (98)
فَأُولئِک‌َ عَسَی اللّه‌ُ أَن یَعفُوَ عَنهُم وَ کان‌َ اللّه‌ُ عَفُوًّا غَفُوراً (99) وَ مَن یُهاجِر فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ یَجِد فِی الأَرض‌ِ مُراغَماً کَثِیراً وَ سَعَةً وَ مَن یَخرُج مِن بَیتِه‌ِ مُهاجِراً إِلَی اللّه‌ِ وَ رَسُولِه‌ِ ثُم‌َّ یُدرِکه‌ُ المَوت‌ُ فَقَد وَقَع‌َ أَجرُه‌ُ عَلَی اللّه‌ِ وَ کان‌َ اللّه‌ُ غَفُوراً رَحِیماً (100)

صفحه : 135

[ترجمه]

ای اهل ایمان وقتی که برای جنگ بیرون رفتید تحقیق کنید و بآنهائیکه اظهار ایمان میکنند نگوئید تو مؤمن نیستی که باین وسیله (با آنها جنگ کنید و غنیمت ببرید) و مال دنیا را بجوئید (بدانید) که نزد خدا غنائم و مال بسیار است حال شما از اول که اسلام آوردید چنین بود پس خدا باستقامت شما باسلام نعمت بزرگ بشما عطا کرده پس بایستی از حال مردم تحقیق کنید (و نفهمیده بکسی نسبت کفر ندهید) همانا خدا بآنچه میکنید آگاه است [94]
هرگز مؤمنانی که هیچ عذری (برای جهاد با کفار ندارند) با مجاهدین که بمال و جانشان در راه خدا جهاد نمودند مساوی نیستند خدا مجاهدین بمال و جان را بر قاعدین فضیلت داده بدرجه‌هائی و هر یک از قاعدین معذور و مجاهدین را وعده نیکو داده و مجاهدین را بر نشسته‌گان برتری داده باجر بزرگ [95]
و درجات از او و آمرزش و رحمت است (برای مجاهدین در راه خدا) و همانا خداوند آمرزنده و مهربان است [96]
حقیقة آنهائی را که ملائکه جان آنها را میگیرند در حالیکه آنان بنفس خود ستمکاران بودند (بترک هجرت با رسول) فرشتگان از آنها پرسش میکنند شما در زمین در چه کاری بودید از امر دین پاسخ گویند ما در زمین از ضعفاء بودیم ملائکه گویند آیا زمین خدا وسیع نبود چرا مهاجرت نکردید پس جایگاه آنها جهنم است و بد بازگشتی است جهنم [97]
مگر آن گروه که واقعا ضعیف و عاجز بودند که چنین ضعفائی را از مردها و زنان و کودکان که راه چاره‌ئی برای هدایت آنها نیست [98]
چنین کسانی نزدیکند بعفو خدا که خدا آنها را معاف گرداند و ببخشد و عفو کند و خدا درگذرنده و آمرزنده است [99]
و کسیکه در راه خدا مهاجرت کند مییابد در زمین جایهای وسیع و فراخی و کسیکه از خانه‌اش بیرون رود در حالتی که بسوی خدا و رسولش هجرت کرده باشد پس مرگ وی را دریابد بحقیقت اجر او نزد خدا ثابت گردیده خدا آمرزنده و مهربان است [100]
.

صفحه : 136

توضیح آیات‌

یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا إِذا ضَرَبتُم فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ فَتَبَیَّنُوا مفسرین گفته‌اند اینکه آیه در موقعی نازل گردید که رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم از جنگ خیبر مراجعت فرموده بود و اسامة بن زید را با جماعتی بیکی از ناحیه‌های فدک از دهات یهودیها فرستاده بود برای اینکه آنها را باسلام دعوت نمایند، مردی بنام مرداس بن نهیک فدکی در یکی از دهات سکونت داشت وقتی فهمید لشگر رسول اللّه [ص] میآیند اهل و عیال و دارائیش را در ناحیه‌ئی از کوه جمع کرد و رو بجمعیت می‌آورد و میگفت (اشهد ان لا اله الّا اللّه و ان‌ّ محمدا رسول اللّه) اسامة بن زید از پهلوی او گذشت و با نیزه او را زد و کشت موقعی که در مراجعت بحضور حضرت رسید باو خبر داد حضرت فرمود مردی را کشتی که بوحدانیت خدا و رسالت من شهادت داده اسامه گفت از ترس کشته شدن اینکه کلمه را گفت فرمود تو از دل او پرده برداشتی و گفته زبانش را نپذیرفتی با اینکه در آنچه در نفس خود داشت عالم نبودی، اسامه قسم یاد نمود که دیگر کسی را که بلا اله الّا اللّه و محمّد رسول اللّه شهادت داد نکشد و اینکه بود که از جنگهای امیر المؤمنین علیه السّلام تخلّف مینمود.
در همین باره اینکه آیه (وَ لا تَقُولُوا لِمَن أَلقی إِلَیکُم‌ُ السَّلام‌َ لَست‌َ مُؤمِناً تَبتَغُون‌َ عَرَض‌َ الحَیاةِ الدُّنیا الخ نازل گردید.
و آرای دیگر نیز از مفسرین در شأن نزول آیه نقل شده بعضی گفته‌اند که همین حکایت راجع بمقداد بن اسود است، بقول دیگر مربوط بابو درداء است، و بقول دیگر راجع به محلم بن جثامه است و بعضی گفته‌اند که داستان بطور ابهام ذکر شده خلاصه آیه اشاره است به اینکه که کسی که شهادتین بزبان جاری کرد جان و مالش محفوظ است، و نهی بمؤمنین است که شما برای غنیمت بدست آوردن

صفحه : 137
و متاع ناچیز دنیا کسیکه شهادتین بزبان جاری نمود نباید بکشید بلکه تبین و تحقیق کنید و قتل بنا حق نکنید و بدانید که خدا از نیّت و اعمال شما آگاهست لا یَستَوِی القاعِدُون‌َ مِن‌َ المُؤمِنِین‌َ غَیرُ أُولِی الضَّرَرِ وَ المُجاهِدُون‌َ فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ بِأَموالِهِم وَ أَنفُسِهِم از زید بن ثابت روایت شده که چون اینکه آیه نازل شد لفظ (غَیرُ أُولِی الضَّرَرِ) در او نبود إبن ام‌ّ مکتوم گفت من خدمت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم رفتم و گفتم یا رسول اللّه حال من چون باشد که نابینایم و از جهاد عاجزم همان حال آثار وحی بر حضرت رسول [ص] ظاهر شد و گفته در آن وقت ران آنحضرت بر ران من بود بقدری سنگین که نزدیک بود رانم خورد شود پس از کشف حال فرمود بنویس (غَیرُ أُولِی الضَّرَرِ).
خلاصه آیه برای تشویق مجاهدین فی سبیل اللّه فرموده آن مؤمنینی که در راه خدا بمالهای خود و جانهای خود مجاهده کردند که مالشان و جانشان را برای یاری دین حق فدا دادند چنین اشخاصی در مقامات و درجات مساوی نیستند با آن مؤمنینی که بدون عذر و ضرر موجّه قعود نمودند و نشستند و از رفتن بجهاد خودداری نمودند.
آری چگونه میتوان مقایسه نمود مؤمنی را که بمال و جان که شدّت محبت اینکه دو چیز نزد همه کس معلوم است در راه خدا و یاری دین بر حق جهاد کند با آنکسانی که با ادّعای ایمان بدون عذر موجّه که عقلاء او را معذور دانند عذر بیاورد و از رفتن بجهاد استنکاف نماید (دَرَجَةً) برای مجاهدین فی سبیل اللّه درجه‌ایست یعنی فضیلت و مقاماتی است که برای نشسته‌گان از جهاد نیست و ظاهرا مقصود از درجه مقامات بلند اخروی بهشتی و فضائل روحانی است و نیز درجه دنیوی از ظفر و غلبه بر دشمن و بدست آوردن غنیمت و نام نیکو و غیر اینها همه را شامل میگردد.

صفحه : 138
وَ کُلًّا وَعَدَ اللّه‌ُ الحُسنی خدای جلیل شاید برای اینکه آنهائی از مؤمنین که با حقیقت ایمان و خلوص نیّت بسیار مایلند که بتوانند با مجاهدین در میدان جنگ حاضر گردند لکن عاجزند نخواسته آنها را از رحمت خود ناامید گرداند گویا آنها را تسلّی داده که برای تمام مؤمنین وعده نیکو است.
وَ فَضَّل‌َ اللّه‌ُ المُجاهِدِین‌َ عَلَی القاعِدِین‌َ أَجراً عَظِیماً عدل و لطف الهی مقتضی است که مجاهدین را بر قاعدین یعنی آنهائیکه با عذر بجهاد نرفته‌اند فضیلت و برتری دهد زیرا که در اینکه مورد برای مجاهدین دو عمل بوده یکی ایمان کامل و دیگری عمل آنهم چه عملی که جان و مالشان را در مورد خطر قرار دادند که بایستی بپاداش آن دو عمل تفضلاتی در باره آنها اجراء گردد، لکن مؤمنی که از قبل عذر موجّه از فضیلت جهاد بازمانده فقط از جهت حسن نیّت و آرزوی جهاد نمودن با مؤمنین که در دل خود داشته مستحق اجر نیکو میگردد.
اینکه است که آیه مؤمنین مجاهدین را خبر میدهد و خاطرنشان میگرداند که شما فضیلت و برتری دارید بر نشسته‌گان از جهاد و لو اینکه بر آنها از جهت ایمان و حسن نیّتشان نیکوئی هست لکن برای شما که یاری دین اسلام را کردید برتری بر آنها و پاداش بزرگ است.
دَرَجات‌ٍ مِنه‌ُ وَ مَغفِرَةً وَ رَحمَةً وَ کان‌َ اللّه‌ُ غَفُوراً رَحِیماً آیه در مقام فضیلت مجاهدین و تشویق آنها بر جهاد است که مؤمنین مجاهدین را بر غیر آنها فضیلت میدهد و بچند کرامت آنها را معزز و محترم میگرداند:
1- به (دَرَجات‌ٍ مِنه‌ُ) برای آنها در آخرت مقامات و پایه‌های بلندی است گفته‌اند مراد هفتاد درجه است که میان هر درجه‌ئی تا درجه دیگر مقدار دویدن اسب تندرو در مدّت هفتاد خریف است اشاره ببلندی هر درجه از درجه دیگر است چنانچه در حدیث است که
(ان‌ّ اللّه فضل المجاهدین علی القاعدین سبعین درجة)

صفحه : 139
بین کل‌ّ درجتین مسیرة سبعین خریفا للفرس الجواد المضمر) 2- (وَ مَغفِرَةً) مجاهدین مشمول مغفرت و آمرزشند، ظاهرا مقصود اینکه است که و لو اینکه شخص مجاهد گنهکار هم باشد بهمین جهاد کردن در راه خدا گناهان و خطاهایش عفو میگردد.
3- (وَ رَحمَةً) مجاهدین در معرض رحمت حق تعالی قرار گرفته‌اند.
تکرار آیات در فضیلت مجاهدین و درجات بلند آنها برای اهمیت امر جهاد است در اول که اسلام ضعیف بود و دشمنهای سرسخت که در صدد خاموش کردن چراغ هدایت بودند اسلام بجان بازی مؤمنین کاملین قوت گرفت و تمام مؤمنین رهین منّت آنهایند اگر در اول بروز اسلام جماعتی جان و مالشان را در راه تقویت اسلام فدا نداده بودند چگونه تا حال دین برقرار بود و فعّالیت مینمود بعضی برای رفع تکرار گفته آن فضائلی که در آیه اول آمده راجع بمجاهدین میدان مبارزه و نبرد با کفار مقصود است و فضائلی که در آیه بعد آمده راجع بمجاهدین با نفس است که اهمیت آن زیادتر و زحمت آن نیز بیشتر است چنانچه در حدیث است که حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم پس از جهاد بعضی از غزوات فرموده
(رجعنا من الجهاد الاصغر الی الجهاد الاکبر)
شاید مقصود از جهاد اکبر که بزرگتر از جهاد ببدن و جان باشد همان جنگیدن و مبارزه با نفس خطاکار باشد إِن‌َّ الَّذِین‌َ تَوَفّاهُم‌ُ المَلائِکَةُ ظالِمِی أَنفُسِهِم قالُوا فِیم‌َ کُنتُم قالُوا کُنّا مُستَضعَفِین‌َ فِی الأَرض‌ِ الخ مفسرین در شأن نزول آیه گفته‌اند جمعی از مسلمانان که بظاهر شهادتین گفته بودند چون قیس بن فاکة و قیس بن ولید و امثال اینها با وجود قدرت که از مکه بمدینه هجرت کنند و نکردند وقتی که رؤسای قریش بطرف بدر برای جنگ با مسلمین میآمدند آنها بهمراهی مشرکین بحربگاه حاضر گردیدند و بشمشیر مسلمانان کشته شدند اینکه آیه در باره آنها آمد که آنهائیکه ملائکه جان آنها را گرفتند (ظالِمِی أَنفُسِهِم) در حالیکه بنفسهای خود از هجرت نکردن از مکه بمدینه و داخل شدنشان در حرب قریش اینها در مورد توبیخ و سرزنش

صفحه : 140
ملائکه قابض ارواح واقع گردیدند و ملائکه بطور ملامت و تبکیت بآنها گفتند شما در دین خود در چه مرتبه‌ئی بودید آنان در پاسخ ملائکه گفتند (کُنّا مُستَضعَفِین‌َ فِی الأَرض‌ِ) ما از ضعفای اهل مکّه بودیم و بمدینه هجرت ننمودیم ملائکه بآنها گفتند (أَ لَم تَکُن أَرض‌ُ اللّه‌ِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فِیها) مگر زمین خدا وسیع نبود که شما از شرّ مشرکین بجای دیگری بروید و با مشرکین همراهی نکنید چنانچه جماعتی بحبشه رفتند.
فَأُولئِک‌َ مَأواهُم جَهَنَّم‌ُ وَ ساءَت مَصِیراً (فَأُولئِک‌َ) اشاره بجماعتی است که برای یاری رسول از مکه بدون عذر موجّه بمدینه هجرت ننمودند و داخل در حرب مشرکین گردیدند که بپاداش عملشان مأوا و جایگاه آنها جهنم است و جهنم بد منزلگاهی است.
از امام محمّد باقر علیه السّلام روایت شده که آیه مذکوره در باره پنج کس نازل گردیده: 1- حارث بن زمعة الاسود 2- أبو العاص 3- علی بن امیة بن خلف 4- قیس بن ولید بن مغیرة 5- قیس بن الفاکة بن المغیرة که اینها با رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم هجرت نکردند و چون مشرکین ببدر حاضر شدند اینان قلب لشگر اسلام دریدند و گفتند (غَرَّ هؤُلاءِ دِینُهُم) یعنی مسلمانان را دینشان مغرور کرده و همه در بدر کشته شدند و فرشتگان بر پشت و رویشان میزدند و میگفتند (ذُوقُوا عَذاب‌َ الحَرِیق‌ِ).
از حضرت رسول [ص] روایت شده که
(من فرّ بدینه من ارض الی ارض و ان کان شبرا من الارض استوجب الجنة و کان رفیق ابراهیم و محمّد [ص]
کسیکه برای حفظ دینش از زمینی بزمین دیگر فرار کند اگرچه بمقدار یک وجب باشد برای وی بهشت واجب میگردد و رفیق ابراهیم و محمّد [ص] میباشد إِلَّا المُستَضعَفِین‌َ مِن‌َ الرِّجال‌ِ وَ النِّساءِ وَ الوِلدان‌ِ لا یَستَطِیعُون‌َ حِیلَةً وَ لا یَهتَدُون‌َ سَبِیلًا الخ استثناء منقطع است یعنی لیکن کسانی که واقعا ضعیف و عاجزند از مردان

صفحه : 141
و زنان و کودکان که بر چاره‌سازی استطاعت و توانائی ندارند و راه مدینه را نمیشناسند که هجرت بنمایند بمدینه.
فَأُولئِک‌َ عَسَی اللّه‌ُ أَن یَعفُوَ عَنهُم وَ کان‌َ اللّه‌ُ عَفُوًّا غَفُوراً خدای جلیل بمستضعفین از مؤمنین وعده عفو میدهد با اینکه از جهت ضعف و عدم قدرت بر مهاجرت معذور بودند و گناهی نکرده بودند که مورد عفو گردند، شاید مقصود از عفو در اینجا نه از جهت گناهست بلکه مقصود پذیرفتن عذر آنها است بر ترک تکالیفی که بر اقویاء بشر میس بود.
وَ مَن یُهاجِر فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ یَجِد فِی الأَرض‌ِ مُراغَماً کَثِیراً وَ سَعَةً ترجمه آیه شده و واضح است محتاج بتوضیح نیست.
راغب گفته (الرغام) بفتح راء، بمعنی خاک نرم است (رغم الف فلان رغما) یعنی بینی او بخاک رسید.
بعضی از مفسرین در معنی آیه چنین گفته هر کس در راه خدا یعنی در جستجوی مرضات الهی برای دارا شدن دین از نظر علم و عمل مهاجرت کند در زمین جاهای بسیاری خواهد یافت که هرگاه در پاره‌ئی از جاها بر اثر یک مانعی نتوانست دین خدا را برپا دارد بجای دیگر هجرت کند و در آنجا براحتی بکوبیدن مانع و دشمنی با آن بپردازد و چون مانع با او بدشمنی و نزاع میپرداخت بدانجا پناهنده میشود چنین شخصی در زمین وسعتی خواهد یافت. [منهج] و از تفسیر قمی نقل شده که از ضریس کناس روایت میکند که گفت بحضرت باقر علیه السّلام گفتم فدایت شوم آن گنهکارانی که میمیرند در حالیکه امامی ندارند و عارف بولایت شما نیستند ولی موحّد و مقرّ بنبوّت حضرت محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم میباشند چه حالی دارند فرمود آنها در همان گودالها میمانند و بیرون نمیآیند هر کس عمل صالح داشته باشد و عداوت و دشمنی ما از او بروز نکرده باشد روزنه‌ئی بطرف بهشتی که خدا آنرا در سمت مغرب (شاید مقصود بهشت برزخی باشد) خلقت کرده باز میکند آنگاه روح و راحت بهشتی در همان

صفحه : 142
گودال بوی میرسد تا روز قیامت که خدا را ملاقات میکند [تفسیر المیزان] و نیز از خصال از حضرت صادق علیه السلام نقل میکند که از جدّش حضرت علی علیه السّلام روایت کرده که فرمود بهشت هشت درب دارد از یک درب انبیاء و صدّیقین وارد میشوند، از یک درب شهداء و صالحین وارد میشوند و از پنج درب دیگر دوستان و شیعیان ما تا آنجا که فرموده از یک درب سایر مسلمانانی که شهادت بلا اله الّا اللّه میدادند و بمقدار ذرّه‌ئی هم در قلبشان دشمنی ما اهل بیت وجود نداشته داخل میشوند.
[پایان]

صفحه : 143

[سوره النساء (4): آیات 101 تا 106]

اشاره

وَ إِذا ضَرَبتُم فِی الأَرض‌ِ فَلَیس‌َ عَلَیکُم جُناح‌ٌ أَن تَقصُرُوا مِن‌َ الصَّلاةِ إِن خِفتُم أَن یَفتِنَکُم‌ُ الَّذِین‌َ کَفَرُوا إِن‌َّ الکافِرِین‌َ کانُوا لَکُم عَدُوًّا مُبِیناً (101) وَ إِذا کُنت‌َ فِیهِم فَأَقَمت‌َ لَهُم‌ُ الصَّلاةَ فَلتَقُم طائِفَةٌ مِنهُم مَعَک‌َ وَ لیَأخُذُوا أَسلِحَتَهُم فَإِذا سَجَدُوا فَلیَکُونُوا مِن وَرائِکُم وَ لتَأت‌ِ طائِفَةٌ أُخری لَم یُصَلُّوا فَلیُصَلُّوا مَعَک‌َ وَ لیَأخُذُوا حِذرَهُم وَ أَسلِحَتَهُم وَدَّ الَّذِین‌َ کَفَرُوا لَو تَغفُلُون‌َ عَن أَسلِحَتِکُم وَ أَمتِعَتِکُم فَیَمِیلُون‌َ عَلَیکُم مَیلَةً واحِدَةً وَ لا جُناح‌َ عَلَیکُم إِن کان‌َ بِکُم أَذی‌ً مِن مَطَرٍ أَو کُنتُم مَرضی أَن تَضَعُوا أَسلِحَتَکُم وَ خُذُوا حِذرَکُم إِن‌َّ اللّه‌َ أَعَدَّ لِلکافِرِین‌َ عَذاباً مُهِیناً (102) فَإِذا قَضَیتُم‌ُ الصَّلاةَ فَاذکُرُوا اللّه‌َ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلی جُنُوبِکُم فَإِذَا اطمَأنَنتُم فَأَقِیمُوا الصَّلاةَ إِن‌َّ الصَّلاةَ کانَت عَلَی المُؤمِنِین‌َ کِتاباً مَوقُوتاً (103) وَ لا تَهِنُوا فِی ابتِغاءِ القَوم‌ِ إِن تَکُونُوا تَألَمُون‌َ فَإِنَّهُم یَألَمُون‌َ کَما تَألَمُون‌َ وَ تَرجُون‌َ مِن‌َ اللّه‌ِ ما لا یَرجُون‌َ وَ کان‌َ اللّه‌ُ عَلِیماً حَکِیماً (104) إِنّا أَنزَلنا إِلَیک‌َ الکِتاب‌َ بِالحَق‌ِّ لِتَحکُم‌َ بَین‌َ النّاس‌ِ بِما أَراک‌َ اللّه‌ُ وَ لا تَکُن لِلخائِنِین‌َ خَصِیماً (105)
وَ استَغفِرِ اللّه‌َ إِن‌َّ اللّه‌َ کان‌َ غَفُوراً رَحِیماً (106)

صفحه : 144

[ترجمه]

وقتی مسافرت کنید در زمین بر شما گناهی نیست که از نمازتان کم کنید اگر بترسید که کافرین شما را (بکشند) یا بفتنه اندازند همانا بحقیقت کافرین میباشند بر شما (مؤمنین) دشمن هویدا [101]
(ای محمّد) وقتی تو در میان ایشان باشی و خواهی نماز را برپا داری باید یک عده‌ئی برای حذر از دشمن با تو نماز بگذارند و با خود اسلحه داشته باشند و وقتی سجده کردند باید آنهائی که نماز نمیکنند پشت شما باشند و چون یک رکعت تمام شد نماز کرده‌ها بروند بصف لشگر و آن عده دیگر که نماز نخوانده‌اند بیایند و با تو یک رکعت دیگر را بخوانند و باید برای حذر نمون از دشمن اسلحه خود را بردارند کافرین دوست دارند که شما از اسلحه و متاع خودتان غافل گردید پس بیکدفعه بر شما حمله کنند و اسلحه و متاع شما را غارت کنند و هیچ گناهی بر شما نیست اگر بر شما از باران رنجی باشد یا مریض باشید اینکه اسلحه خود را زمین گذارید و سپر خود را بردارید خدا برای کافرین عذاب خوار کننده مهیّا گردانیده [102]
وقتی نماز را بپایان رسانیدید پس خدا را یاد کنید در حال ایستاده و نشسته و وقتی بپهلو خوابیده‌اید پس چون از خوف مطمئن گشتید نماز را بپای دارید همانا نماز بر مؤمنین نوشته شده و فرض است [103]
و در طلب کافرها سستی نکنید اگر شما از جهاد مجروحید آنها نیز مجروحند و شما از خدا چیزی امیدوار میباشید که آنان امیدوار نیستند خدا دانا و درست کار است [104]
بحقیقت ما بر تو قرآن را نازل گردانیدیم بحق تا بین مردم حکم کنی بآنچه خدا تو را آشنا گردانیده و نبوده باشی برای خیانت کنندگان دشمن [105]
و از خدا طلب آمرزش کن همانا خدا میباشد آمرزنده مهربان [106]

صفحه : 145

(توضیح آیات)

وَ إِذا ضَرَبتُم فِی الأَرض‌ِ فَلَیس‌َ عَلَیکُم جُناح‌ٌ أَن تَقصُرُوا مِن‌َ الصَّلاةِ الخ آیه ظاهرا امر ارشادی است بمسافرین که وقتی شما در زمین مسافرت کردید گناهی نیست برای شما که از نماز کم کنید.
آیه اطلاق دارد حالت خوف از دشمن و حالت امن هر دو را شامل میگردد لکن جمله دوم (إِن خِفتُم أَن یَفتِنَکُم‌ُ الَّذِین‌َ کَفَرُوا) نظر به «ان شرطیه» ظاهرا از آیه چنین بر میآید که در جائی کوتاه کردن صلاة جایز است که خوف در کار باشد اینکه است که از مفسرین در توجیه آیه چند قول نقل شده:
1- هر گاه بترسید از فتنه و فساد آنهائیکه بر نفس شما و دین شما کافر شدند 2- بترسید از آنهائیکه کافر شدند که در نماز شما را بکشند [إبن عباس] مثل آن قوله تعالی (عَلی خَوف‌ٍ مِن فِرعَون‌َ وَ مَلَائِهِم أَن یَفتِنَهُم) یعنی از فرعون بترس از اینکه آنها را بکشد.
3- بترسند که آنها را بنوعی از عذاب معذب گردانند.
در مجمع گفته ظاهرا آیه چنین دلالت دارد که قصر جایز نیست مگر در موقع خوف لکن ما ببیان نبی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم عالم گردیدیم بجواز قصر در موقع امن از ضرر همان طوری که در ضرر جایز است و احتمال میرود که ذکر خوف در آیه (قد خرج مخرج الاعم، و فی الاغلب علیهم فی اسفارهم) یعنی غالبا در سفرها آنها ترس از دشمن داشتند و از دشمنان میترسیدند و مثل آن در قرآن بسیار است [توجیه مفسرین در قصر نماز در سفر] شافعی گفته رخصت است و جبائی نیز همین قول را اختیار کرده.
ابو حنیفه گفته آن عزیمت و واجب است و مذهب اهل بیت نیز همین است زراره و محمّد بن مسلم گفتند ما بابی جعفر علیه السلام گفتیم چه میگوئید در نماز در سفر چگونه و چه مقدار است گفت خدا میگوید (وَ إِذا ضَرَبتُم فِی

صفحه : 146
الأَرض‌ِ فَلَیس‌َ عَلَیکُم جُناح‌ٌ أَن تَقصُرُوا مِن‌َ الصَّلاةِ) پس تقصیر در سفر واجب است مثل اینکه در حضر تمام واجب است گفتم در آیه گفته (فَلَیس‌َ عَلَیکُم جُناح‌ٌ أَن تَقصُرُوا مِن‌َ الصَّلاةِ) و نگفت (افعَل) پس چگونه قصر واجب است همان طوری که تمام واجب است حضرت گفت قال تعالی فی الصفا و المروة (فَمَن حَج‌َّ البَیت‌َ أَوِ اعتَمَرَ فَلا جُناح‌َ عَلَیه‌ِ أَن یَطَّوَّف‌َ بِهِما) آیا نمیبینی اینکه طواف صفا و مروه واجب و فرض است زیرا که خدای تعالی در کتابش ذکر کرده و نبی عمل نموده و همچنین تقصیر نماز در سفر چیزی است که رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم عمل میکرد و در قرآن ذکر کرده گفت گفتم پس کسیکه در سفر چهار رکعت نماز کند آیا باید اعاده کند نمازش را یا نه گفت اگر آیه تقصیر و تفسیر آن بر او خوانده شده باید نماز را که چهار رکعت خوانده اعاده کند و اگر بر او قرائت نشده و ندانسته پس اعاده‌ئی بر او نیست و نماز در سفر هر فریضه‌ئی دو رکعت است مگر نماز مغرب که آن سه رکعت است و در آن تقصیر نیست و رسول اللّه در سفر و حضر سه رکعت میخواند.
و اینکه خبر دلالت دارد که فرض مسافر با فرض کسیکه اقامت دارد فرق دارد و طائفه امامیه بر اینکه مطلب اجماع دارند و روایت شده که برای مسافر واجب است دو رکعت بدون قصر و نزد آنها خوف بتنهائی موجب قصر میشود و در آن بین فقهاء خلاف است جماعتی از صحابه و تابعین قائلند که مقصود خدای تعالی در آیه قصر صلاة خوف است از صلاة سفر نه از نماز حاضر زیرا که نماز سفر نزد آنها دو رکعت تمام است بدون قصر و بعضی از صحابه جابر بن عبد اللّه و حذیفه یمان و زید بن ثابت و إبن عباس و ابو هریره و کعب بودند.
و امّا حدّ سفر که در آن قصر واجب میگردد نزد ما امامیه هشت فرسخ است و بقولی سیر کردن سه روز و سه شب و آن مذهب ابی حنیفه و اصحاب او است و بقولی ستّة عشر فرسخا چهل و هشت میل و اینکه مذهب شافعی است، و گفته وجه اتصال آیه بما قبلش اینکه استکه چون امر بجهاد و هجرت رسید حکم صلاة در سفر

صفحه : 147
و موقع خوف را ذکر فرموده رحمة از طرف حق تعالی و تخفیفا برای بنده‌گانش [پایان] وَ إِذا کُنت‌َ فِیهِم فَأَقَمت‌َ لَهُم‌ُ الصَّلاةَ فَلتَقُم طائِفَةٌ مِنهُم مَعَک‌َ وَ لیَأخُذُوا أَسلِحَتَهُم الخ آیه تا آخرش دستور نماز خوف است و ترجمه شده و واضح است و محتاج بتوضیح نیست و خلاصه برای وضوح بیشتری گوئیم چنانچه معلوم است حق تعالی برسولش امر فرموده که وقتی تو در نماز خوف امام جماعت میباشی طرز اداء نماز جماعت و بیان حکم آن اینکه است که باید جماعتیکه با تواند دو دسته شوند دسته‌ئی از آنها با تو نماز کنند و اسلحه خود را با خود بردارند و جماعتی مقابل دشمن بایستند و نماز گذاران را حراست نمایند.
فَإِذا سَجَدُوا فَلیَکُونُوا مِن وَرائِکُم پس چون نماز گذاران با تو سجده کنند آن دسته حراست کننده باید پشت سر شما قرار گیرند و از شما و وسائل جنگ پاسبانی کنند.
وَ لتَأت‌ِ طائِفَةٌ أُخری لَم یُصَلُّوا فَلیُصَلُّوا مَعَک‌َ وَ لیَأخُذُوا حِذرَهُم وَ أَسلِحَتَهُم وقتی نماز دسته اول که با رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نماز خواندند تمام گردید و باید آن دسته دیگر که نماز نخوانده‌اند بیایند و با تو نماز کنند و اینان نیز مثل دسته اول اسلحه خود را بردارند.
در کتاب من لا یحضره الفقیه باسناد خود از عبد الرحمن بن ابی عبد اللّه از حضرت صادق علیه السّلام روایت میکنند که فرمود پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم در جنگ ذات الرقاع«1» با اصحاب نماز کرد و اصحاب را دو دسته نمود یکدسته را در برابر دشمن قرار داد و یک دسته را پشت سر خودش، حضرت تکبیر گفت، اصحاب هم تکبیر گفتند مشغول قرائت شد آنان ساکت بودند، پیغمبر رکوع کرد آنان هم رکوع کردند
-----------------------------------
(1) جنگی که در سال ششم هجری در نزدیکی نجد با طائفه غطفان و بنی محارب و بنی انمار در جائی بنام ذات الرقاع پیش آمد.

صفحه : 148
پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بسجده رفت اصحاب با او سجده کردند رسول اللّه هم قیام را طول داد و اصحاب برای خودشان (بطور فرادی) یک رکعت دیگر خواندند و بیکدیگر سلام گفتند و برخواستند و بطرف دسته دیگر که در برابر دشمن ایستاده بودند رفتند و در برابر دشمن ایستادند و آن دسته آمدند و پشت سر پیغمبر [ص] ایستادند و بهمان ترتیب پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم تکبیر گفت آنها هم گفتند هنگام قرائت ساکت بودند و با رکوع پیغمبر رکوع و با سجده او سجده کردند پیغمبر [ص] نشست تشهد خواند و بر آنان سلام کرد آنان پس از سلام برخواستند و یک رکعت برای خودشان (بطور فرادی) خواندند و بیکدیگر سلام کردند خداوند خطاب برسول میفرماید (وَ إِذا کُنت‌َ فِیهِم فَأَقَمت‌َ لَهُم‌ُ الصَّلاةَ) الی (کِتاباً مَوقُوتاً) اینست نماز خوف که خدا بپیغمبرش دستور داده.
وَدَّ الَّذِین‌َ کَفَرُوا لَو تَغفُلُون‌َ عَن أَسلِحَتِکُم وَ أَمتِعَتِکُم فَیَمِیلُون‌َ عَلَیکُم مَیلَةً واحِدَةً آیه مؤمنین را یادآوری میکند که ملتفت باشید که کفار در کمین گاهند و دوست میدارند که شما را غافل گیر کنند و منتظرند که از اسلحه جنگی و متاع از رخوت و البسه خالی گردید و تمامشان یک دفعه بشما حمله آورند پس شما باید مواظب باشید در موقع نبرد با دشمن خود را از اسلحه خالی ننمائید.
وَ لا جُناح‌َ عَلَیکُم إِن کان‌َ بِکُم أَذی‌ً مِن مَطَرٍ أَو کُنتُم مَرضی أَن تَضَعُوا أَسلِحَتَکُم وَ خُذُوا حِذرَکُم الخ پس از اینکه مجاهدین را میآگاهاند که باید در هیچ موقعی در طریق جهاد با کفار از اسلحه خالی نباشید لکن در موقع ضرورت مثل موقعیکه در باران باشید و اسلحه شما سنگین گردد و مشقّت آورد یا مریض باشید و نتوانید سنگینی اسلحه را تحمّل نمائید در اینکه دو موقع اذن میدهد که برای شما گناهی نیست یعنی مجازید اسلحه خود را زمین بگذارید لکن بایستی مراقب خود باشید و از دشمن حذر کنید که بر شما هجوم نیاورند همانا خداوند برای

صفحه : 149
کافرین عذاب خوار کننده مهیّا گردانیده.
مفسرین در شأن نزول آیه گفته‌اند حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم برای جنگ بغزوه‌ئی رفته بود همینکه بعسفان رسید دید مشرکین عرب صف کشیده‌اند و اسباب جنگ را مهیّا نموده‌اند حضرت نیز بفرمود تا لشگر اسلام در مقابل صف کشند وقت نماز پیش آمد و سواد لشگر کفار میان قبله و سپاه مؤمنین حائل بود حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بمؤمنین امر بنماز کرد صحابه اقامه نماز بستند و کفار رکوع و سجود مسلمانان را میدیدند، پس از نماز مسلمین کفار حسرت خوردند که کاش در بین نماز بر آنان حمله نموده بودیم یکی از آنها گفت اینها نماز دیگری هم دارند وقتی مشغول شدند بر آنها هجوم آورید نمازشان را بهم نمیزنند و بیک حمله دمار از روزگار آنها برآوریم هنوز وقت نماز عصر نرسیده که جبرئیل نازل گردید و ترتیب نماز خوف را تعلیم پیغمبر [ص] نمود.
از إبن عباس روایت کرده‌اند که گفته اینکه آیه (لا جُناح‌َ عَلَیکُم) تا آخر در باره پیغمبر اکرم [ص] فرود آمده و شأن نزولش اینکه بود که حضرت بجنگ مخایف و بنی انهار رفته بود در منزلی با مسلمانان فرود آمد و مشرکین آنها را مشاهده مینمودند رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم برای قضای حاجت بیرون رفت و بطوری دور شد که یک رودخانه بین او و اصحاب فاصله افتاد وقتی از قضای حاجت فارغ شد رودخانه از شدّت باران پر شده بود رودخانه بین حضرت و اصحاب حائل شد و پیمبر [ص] در پناه درختی نشست مردی بنام الغورث بن حارث المحاری حضرتش را دید همراهان غورث باو گفتند اینکه محمّد [ص] است که از اصحاب خود جدا شده است غورث گفت خدا مرا بکشد اگر او را نکشم اینکه بگفت و شمشیر بدست گرفت و از کوه فرود آمد پیغمبر تا وقتی که غورث شمشیر کشید متوجه نگردید غورث گفت الان چه کسی تو را از چنگال من نجات میدهد حضرت فرمود (اللّه‌َ) آن دشمن خدا فورا برو در افتاد و بزمین غلطید پیغمبر [ص] برخواست و شمشیرش را گرفت و فرمود غورث الان چه کسی جلو مرا میگیرد او گفت هیچکس، باو

صفحه : 150
گفت الان شهادت به (لا إِله‌َ إِلَّا اللّه‌ُ) و بندگی من و پیمبری من میدهی گفت نه ولی عهد میکنم که هرگز با تو نجنگم و بدشمنانت یاری نکنم شمشیرش را پس داد، غورث گفت بخدا که تو بهتر از منی فرمود من باین عمل سزاوارترم غورث بنزد یاران خود رفت باو گفتند غورث ما دیدیم با شمشیر بالای سرش ایستاده‌ئی چه چیز جلوت را گرفت گفت بخدا شمشیر را فرود آوردم که او را بزنم نمیدانم چه کسی شانه‌هایم را بسختی حرکت داد که برو افتادم و شمشیر از کفم افتاد و محمّد [ص] پیشی جست و شمشیر را گرفت، چیزی نگذشت که رودخانه آرام گرفت و رسول اللّه نزد اصحاب آمد و حکایت را بیان نمود.
فَإِذا قَضَیتُم‌ُ الصَّلاةَ فَاذکُرُوا اللّه‌َ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلی جُنُوبِکُم فَإِذَا اطمَأنَنتُم فَأَقِیمُوا الصَّلاةَ آیه ترجمة شده و واضح است محتاج بتوضیح نیست، بعضی از مفسرین گفته‌اند مقصود اینکه است که وقتی از نماز خوف فارغ شدید (فَاذکُرُوا اللّه‌َ قِیاماً) یعنی در حال ایستاده که شمشیر میزنید و در حال نشسته که تیر می‌اندازید و در حالیکه تیر خورده‌اید و بپهلو افتاده‌اید خدا را یاد کنید.
و بقول دیگر مقصود اینکه است که در همه حال ایستاده و نشسته و خوابیده خدا را یاد کنید، و بقول دیگر در همه حال از خدا بترسید حتی در حال خوردن و خوابیدن خدا را فراموش ننمائید.
إِن‌َّ الصَّلاةَ کانَت عَلَی المُؤمِنِین‌َ کِتاباً مَوقُوتاً همانا نماز برای مؤمنین نوشته شده و ثبت گردیده و بر آنها ثابت است هم در سفر و هم در حضر در هیچ حالی از مکلف ساقط نمیشود حتی در جائی که رو بروی دشمن باشد.
در کشف الاسرار گفته بدانکه نماز رازی است میان بنده و خدا که در اینکه راز هم نیاز است و هم ناز امروز نیاز است و فردا ناز، امروز رنج است و فردا گنج، امروز باری گران فردا روح و ریحان، امروز کدو کار و فردا کام و بازار

صفحه : 151
امروز رکوع و سجود و فردا وجود و شهود.
و از شرف نماز است که رب‌ّ العالمین صد و دو جایگه در قرآن ذکر آن کرده و آنرا سیزده نام نهاده: صلاة، قنوت، قرآن، تسبیح، کتاب، ذکر، رکوع، سجود، حمد، استغفار، تکبیر، حسنات، باقیات.
مصطفی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم گفت
(الصلوة معراج المؤمن)
و گفت
(الصلوة مأدبة اللّه فی الارض)
و علماء سلف گفته‌اند (الصلاة عرش المریدین، و نزهة العارفین، و وسیلة المذنبین، و بستان الزاهدین).
و گفته‌اند نماز گذارنده را هفت کرامت است: هدایت، کفالت، کفایت رحمت، قربت، درجت، مغفرت، و اول قدم شرک بی‌نمازی است که رب‌ّ العزة گفت (ما سَلَکَکُم فِی سَقَرَ قالُوا لَم نَک‌ُ مِن‌َ المُصَلِّین‌َ) و صلاة را اسم ایمان نهاد آنجا که گفت (وَ ما کان‌َ اللّه‌ُ لِیُضِیع‌َ إِیمانَکُم) یعنی صلاتکم، و بنماز وعده روزی داد آنجا که گفت (وَ أمُر أَهلَک‌َ بِالصَّلاةِ) الی قوله (نَحن‌ُ نَرزُقُک‌َ) و عدد نمازهای فرائض بر وفق اصول شرایع پنج آمد.
مصطفی [ص] اصول شرایع را گفت
(بنی الاسلام علی خمس)
و اصول فرائض
(خمس صلوات فی الیوم و اللیل)
یعنی چون بنده اینکه پنج نماز را بشرط و وقت خویش بگذارد رب‌ّ العزة وی را ثواب جمله اصول شرایع بدهد.
و هیأت نماز چهار است: قیام، رکوع، سجود، قعود. حکمت در آن اینست که جمله موجودات بر چهار شکلند: بعضی بر هیأت قائمات راستند و آن درختانند، بعضی بر هیأت راکعان سر فرود افکنده و آن ستورانند، بعضی بر هیأت ساجدان رو بخاک نهاده و آن حشراتند: و بعضی بر زمین نشسته بر هیأت قاعدات و آن حشیش و نباتات است. چنانچه رب‌ّ العزة گفته بنده مؤمن در خدمت ما اینکه چهار هیأت بجای آر: قیام رکوع، سجود و قعود تا ثواب تسبیح همه خلایق بیایی، و اینکه اینکه نمازها بعضی دو رکعت فرمود چون نماز بامداد و بعضی سه رکعت چون نماز شام، و بعضی چهار رکعت چون نماز پیشین و خفتن

صفحه : 152
از آنست که بنده دو قسم است: یکی روح، دیگر تن. نماز دو گانه‌ئی یکی شکر روح است و دیگر شکر تن، و در باطن آدمی سه گوهر است عزیز: یکی دل، دوم عقل، سوم ایمان نماز سه گانه شکر اینکه سه خلعت است. و باز ترکیب آدمی از چهار طبع است نماز چهار گانه‌ئی شکر آن چهار طبع است.
تا آنجا که گفته از اینکه لطیف‌تر شنو هر عبادتی که بنده‌گان آرند و هر ذکری که فرشتگان کنند جمله چون تأمّل کنی در دو رکعت نماز جمع است هم جهاد، هم حج، هم زکوة و هم روزه تا آنجا که گفته در نماز معنی زکوة است، زکوة پاکی مال است و نماز پاکی تن (خُذ مِن أَموالِهِم صَدَقَةً تُطَهِّرُهُم وَ تُزَکِّیهِم بِها) (إِن‌َّ الحَسَنات‌ِ یُذهِبن‌َ السَّیِّئات‌ِ) اینکه پاکی جان است و آن پاکی مال، اینکه از آن تمام‌تر و شریف‌تر است و فی معناه
روی ان رسول اللّه رأی رجلا یقول «اللهم اغفر لی و ما اریک تغفر لی» فقال النبی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ما اسوء ظنک بربّک فقال یا رسول اللّه انی اذنبت فی الجاهلیة و الاسلام فقال ما فی الجاهلیة فقد محاه الاسلام و ما فی الاسلام تمحوه صلوات الخمس، فانزل اللّه تعالی (وَ أَقِم‌ِ الصَّلاةَ طَرَفَی‌ِ النَّهارِ الایة)
و در نماز معنی حج است حج احرام و احلام است و و نماز را نیز تحریم و تحلیل است و در نماز معنی حج تمام‌تر و شرف وی شامل‌تر و اللّه اعلم.
[پایان] وَ لا تَهِنُوا فِی ابتِغاءِ القَوم‌ِ إِن تَکُونُوا تَألَمُون‌َ فَإِنَّهُم یَألَمُون‌َ کَما تَألَمُون‌َ الخ ترجمه آیه شده و واضح است محتاج بتوضیح نیست.
و هن بمعنی ضعف و سستی است (الم) در برابر لذّت است جمله (تَرجُون‌َ) حال برای جمع غائب است.
خلاصه ذات احدیث مؤمنین را یادآور میشود که در جهاد با کفار تهاون و سستی نکنید زیرا اگر با خود بیندیشید و تأمّل کنید میفهمید که در مورد نبرد با دشمن شما چه قدر بر کفاری که در مقابل شما جنگ میکنند مزیت دارید همین طوری که شما الم میکشید زخم میخورید کشته میگردید آنها نیز همین‌طور

صفحه : 153
چنین آلامی را می‌بینند.
وَ تَرجُون‌َ مِن‌َ اللّه‌ِ ما لا یَرجُون‌َ وَ کان‌َ اللّه‌ُ عَلِیماً حَکِیماً و فضیلت شما بر آنها اینکه است که آن نور ایمان و حقیقت تقوی که در قلبتان نفوذ کرده چنین ایجاب نموده که در اعمالتان امیدوار برحمت الهی و فیوضات اخروی اضافه بر شرافت و منافع دنیوی میباشد و آنان چنین امیدی ندارند فقط برای منافع ناچیز دنیوی از بدست آوردن غنائم و مظفریت خیالی خود را بزحمت میاندازند و اینکه تفاوت بزرگی است بین شما و آنها و عمده مظفریت مؤمنین از روی ایمان و امید آنها سر رشته گرفته و گر نه چون در بیشتر جنگهائی که در اسلام واقع گردیده عدد کافرین بسیار زیادتر از عدد مسلمین بوده و نیز در مهمّات جنگی آنها مجهّزتر بودند با اینحال غالبا شکست میخوردند و اینکه نبوده مگر از جهت ایمان مؤمنین که بقوّت ایمان و خلوص شمشیر میزدند.
إِنّا أَنزَلنا إِلَیک‌َ الکِتاب‌َ بِالحَق‌ِّ لِتَحکُم‌َ بَین‌َ النّاس‌ِ بِما أَراک‌َ اللّه‌ُ وَ لا تَکُن لِلخائِنِین‌َ خَصِیماً مفسرین در شأن نزول آیه گفته‌اند کلبی از إبن عباس روایت کرده که گفت اینکه آیه در باره مرد انصاری بنام طعمة بن ابیرق وارد گردیده که او زره‌ئی از همسایه که رفاعة بن زید بود دزدیده و آن زره در انباری بود که در آن آرد بود آن زره را گرفت و از خانه انصاری بخانه مرد یهودی بنام زید بن سمیر رفت و در راه که میرفت آرد از او میریخت صبح که طلب درع کردند و ندیدند در طلبش برآمدند و بر اثر آرد که ریخته بود روان شدند تا بخانه إبن سمیر وارد شدند آن یهودی را گرفتند و گفتند اینکه زره را تو دزدیده‌ئی گفت آنرا طمعة بن ابیرق پیش من بودیعه گذارده و جماعتی از یهودیان بر آن شهادت دادند و باو گفتند زره را بتو نسبت میدهند او سوگند خورد که از آن خبر ندارم قوم برخواسته و بشکایت نزد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم رفتند و گفتند یا رسول اللّه [ص] نبینی رفاعه را که از خانه او یهودی زره‌ئی دزدید و در خانه یهودی یافته‌اند

صفحه : 154
دست از یهودی برداشته و در مردی از ما آویخته است حضرت طعمة بن ابیرق را طلب نمود و آنها را خواست و همه را حاضر کرد و بین آنها محاوره واقع گردید رسول از حسن ظن‌ّ بمرد مسلمان اتهام بیهودی را گمان کرد خواست با یهودی خصومت کند خدای تعالی اینکه آیه را فرستاد، روایات دیگری نیز در شأن نزول آیه گفته شده مختصر نمودیم.
و خلاصه اینکه خدای تعالی در اینکه آیه برسولش خطاب نموده که ما اینکه کتاب (یعنی قرآن) را بدرستی و راستی بر تو فرستادیم تا تو بین مردم حکم کنی بآنچه خدای تعالی از حقایق و احکام بتو نمودار نموده (وَ لا تَکُن لِلخائِنِین‌َ خَصِیماً) برای خیانت کننده‌گان خصومت منما (وَ استَغفِرِ اللّه‌َ) و از خدا طلب آمرزش کن که او آمرزنده و مهربان است.
اینکه آیه دلیل نیست که رسول صلّی اللّه عęʙǢ و آله و سلّم میخواسته حکم بنا حق بنماید زیرا که در محل خود مبرهن گردیده که انبیاء از کبیره و صغیره معصومند.
شاید اینکه آیه و امثال آن که دلالت بر تهدید دارد مثل قوله تعالی (لَئِن أَشرَکت‌َ لَیَحبَطَن‌َّ عَمَلُک‌َ) معلوم است هرگز رسول با آن نفس قدسی برای خدا شرک نمیآورد و اینجا برای پیش‌گیری از اینکه است که مبادا رسولش مایل بطرف داری آن مرد دزد مسلمان گردد برای اسلامش و گر نه محال است رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم حکم بناحق را برای دل خواهی خود یا دیگران جاری گرداند.

صفحه : 155

[سوره النساء (4): آیات 107 تا 115]

اشاره

وَ لا تُجادِل عَن‌ِ الَّذِین‌َ یَختانُون‌َ أَنفُسَهُم إِن‌َّ اللّه‌َ لا یُحِب‌ُّ مَن کان‌َ خَوّاناً أَثِیماً (107) یَستَخفُون‌َ مِن‌َ النّاس‌ِ وَ لا یَستَخفُون‌َ مِن‌َ اللّه‌ِ وَ هُوَ مَعَهُم إِذ یُبَیِّتُون‌َ ما لا یَرضی مِن‌َ القَول‌ِ وَ کان‌َ اللّه‌ُ بِما یَعمَلُون‌َ مُحِیطاً (108) ها أَنتُم هؤُلاءِ جادَلتُم عَنهُم فِی الحَیاةِ الدُّنیا فَمَن یُجادِل‌ُ اللّه‌َ عَنهُم یَوم‌َ القِیامَةِ أَم مَن یَکُون‌ُ عَلَیهِم وَکِیلاً (109) وَ مَن یَعمَل سُوءاً أَو یَظلِم نَفسَه‌ُ ثُم‌َّ یَستَغفِرِ اللّه‌َ یَجِدِ اللّه‌َ غَفُوراً رَحِیماً (110) وَ مَن یَکسِب إِثماً فَإِنَّما یَکسِبُه‌ُ عَلی نَفسِه‌ِ وَ کان‌َ اللّه‌ُ عَلِیماً حَکِیماً (111)
وَ مَن یَکسِب خَطِیئَةً أَو إِثماً ثُم‌َّ یَرم‌ِ بِه‌ِ بَرِیئاً فَقَدِ احتَمَل‌َ بُهتاناً وَ إِثماً مُبِیناً (112) وَ لَو لا فَضل‌ُ اللّه‌ِ عَلَیک‌َ وَ رَحمَتُه‌ُ لَهَمَّت طائِفَةٌ مِنهُم أَن یُضِلُّوک‌َ وَ ما یُضِلُّون‌َ إِلاّ أَنفُسَهُم وَ ما یَضُرُّونَک‌َ مِن شَی‌ءٍ وَ أَنزَل‌َ اللّه‌ُ عَلَیک‌َ الکِتاب‌َ وَ الحِکمَةَ وَ عَلَّمَک‌َ ما لَم تَکُن تَعلَم‌ُ وَ کان‌َ فَضل‌ُ اللّه‌ِ عَلَیک‌َ عَظِیماً (113) لا خَیرَ فِی کَثِیرٍ مِن نَجواهُم إِلاّ مَن أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَو مَعرُوف‌ٍ أَو إِصلاح‌ٍ بَین‌َ النّاس‌ِ وَ مَن یَفعَل ذلِک‌َ ابتِغاءَ مَرضات‌ِ اللّه‌ِ فَسَوف‌َ نُؤتِیه‌ِ أَجراً عَظِیماً (114) وَ مَن یُشاقِق‌ِ الرَّسُول‌َ مِن بَعدِ ما تَبَیَّن‌َ لَه‌ُ الهُدی وَ یَتَّبِع غَیرَ سَبِیل‌ِ المُؤمِنِین‌َ نُوَلِّه‌ِ ما تَوَلّی وَ نُصلِه‌ِ جَهَنَّم‌َ وَ ساءَت مَصِیراً (115)

[ترجمه]


صفحه : 156
و خصومت مکن از کسانیکه با نفسهای خودشان خیانت میکنند همانا که خدا دوست نمیدارد کسیرا که بوده باشد بسیار خیانت کننده و گنهکار [107]
مردم خیانتکار از مردم شرم دارند و از خدا شرم نمیکنند در حالیکه خدا با آنها است در آن وقتی که در شب تدبیر میکنند در آن چیزی که خدا نمی‌پسندد و بآنچه میکنند خدا احاطه دارد [108]
آگاه باشید شمائید که در اینکه حیات دنیا از خیانت کاران جدال کرده‌اید پس چه کس میتواند در روز قیامت از طرف آنها با خدا جدال کند آیا کیست نگهبان آنها (و نگذارد خدا آنها را عذاب کند) [109]
و کسیکه عمل بدی انجام دهد (که ضررش بغیر رسد) یا بنفس خود ستم کند پس از آن از خدا طلب آمرزش نماید خدا را آمرزنده و مهربان مییابد [110]
کسیکه گناهی مرتکب گردد جز اینکه نیست که بخود زیان رسانیده و میباشد خدا دانا و درست‌کار [111]
و هر کس خطائی یا گناهی کند پس بکس بی‌گناهی تهمت زند پس برداشته دروغی مبهوت کننده و گناه هویدائی [112]
و اگر نبود فضل خدا و بخشایش او همانا گروهی از کفار همّت بر اینکه میگماشتند که تو را گمراه گردانند و گمراه نمیگردانند مگر نفسهای خود را و بهیچ وجه تو را زیان نتوانند رسانید و خدا بر تو کتاب و حکمت نازل گردانیده و تو را دانا گردانیده بچیزیکه قبلا دانا نبودی و فضل خدا بر تو بسیار بزرگست [113]
هیچ خیری در سخنان سرّی آنها نیست مگر کسیکه امر کند در صدقه دادن یا عمل معروف یا اصلاح بین مردم و سخن سرّی گوید و کسیکه برای رضای خدای تعالی نجوی کند بزودی پاداش بزرگ باو عطا کنیم [114]
و هر کس با رسول مخالفت کند پس از آنکه راه هدایت بر وی ظاهر گردیده و غیر طریق مؤمنین را پیروی کند او را بهمان راه گمراهی واگذاریم و او را در جهنم در میآوریم و آن بد بازگشتی است [115]
.

صفحه : 157

توضیح آیات‌

وَ لا تُجادِل عَن‌ِ الَّذِین‌َ یَختانُون‌َ أَنفُسَهُم إِن‌َّ اللّه‌َ لا یُحِب‌ُّ مَن کان‌َ خَوّاناً أَثِیماً آیه مربوط به آیه جلو است که در شأن نزول آیه گفته شد در اینکه آیه نیز تأکید نموده و برای اهمیت حکم بر رسولش نهی مینماید و نهی را مؤکد میگرداند که برای نفع خائنین و لو آنکه از مسلمانها باشد مجادله منما، آیه خیانت را نسبت بنفس خائن داده، اشاره به اینکه که هر کس خیانت کند بنفس خودش خیانت کرده زیرا که ضرر خیانت باو گشت بخود خائن میکند زیرا که خیانتکار خود را از رحمت حق تعالی محروم گردانیده و خدا کسانی را که بسیار خیانت میکنند دوست نمیدارد زیرا که چنین کسی بسیار گناه‌کار است و (خَوّاناً) را که بصیغه مبالغه آورده یعنی بسیار خیانت‌کار، دلالت ندارد که خیانت نمودن کم را خدا دوست میدارد زیرا که خیانت کم و زیادش هر دو گناه را ایجاب مینماید و از بس خیانت عمل رکیک و قبیحی است کمش هم موجب گناه است و زیاد بحساب مینماید نقل از مجمع البیان است که گفته خطاب اگر چه بظاهر به پیغمبر است لکن مراد تأدیب امت مرحومه است که آنها بجدال و مخاصمه قبل از تحقیق و تبیین وجه حق مبادرت نکنند زیرا که آنحضرت از جمیع معاصی مبراء است و یا آنکه عتاب بآنحضرت است که مبادا قصد مجادله کند برای نفع خصم و تبرئه او از عملی که از او صادر شده و قصدیکه بعد از ظن‌ّ غالب شود از جهت امارات ظاهره چون شهادت شهود و غیر آن مستلزم اثم نیست.
[پایان] یَستَخفُون‌َ مِن‌َ النّاس‌ِ وَ لا یَستَخفُون‌َ مِن‌َ اللّه‌ِ وَ هُوَ مَعَهُم اینکه آیه نیز مربوط بآیات بالا است و گفته‌اند بنی ظفر کسان طعمه آن مسلمان خائن در شب توطئه کردند که طعمه قسم دروغ بخورد نظر به اینکه که چون او مسلمان اسب رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم از او قبول خواهد نمود و گواهی ما را میشنود و بقول یهودی که کافر است التفات نخواهد نمود.

صفحه : 158
اینکه بود که حق تعالی اینکه آیه را فرستاد که اینها چنین‌اند که جماعت بنی ظفر از مردم و رسوائی دزدی میترسند و خیانت خود را پنهان میگردانند و از خدا نمیترسند در حالی که خدا با آنها است.
إِذ یُبَیِّتُون‌َ ما لا یَرضی مِن‌َ القَول‌ِ وَ کان‌َ اللّه‌ُ بِما یَعمَلُون‌َ مُحِیطاً یعنی خدا با آنها است وقتی که در شب مخفیانه با هم قرار داد میکنند که برای طبرئه طعمه چیزی بگویند که خدا راضی نیست و دیگر نمیدانند که خدا بآنچه میکنند احاطه دارد یعنی علم خدا بهمه اشیاء محیط است (لا یَعزُب‌ُ عَنه‌ُ مِثقال‌ُ ذَرَّةٍ فِی السَّماوات‌ِ وَ لا فِی الأَرض‌ِ الخ) سوره سبأ آیه 3.
ها أَنتُم هؤُلاءِ جادَلتُم عَنهُم فِی الحَیاةِ الدُّنیا فَمَن یُجادِل‌ُ اللّه‌َ عَنهُم یَوم‌َ القِیامَةِ أَم مَن یَکُون‌ُ عَلَیهِم وَکِیلًا آیه ترجمه شده و واضح است محتاج بتوضیح نیست. و خلاصه اینکه ظاهرا اینکه چند آیه در اطراف همان داستان طعمه و رفاعة و آن مرد یهودی وارد شده که حکایتش گذشت و اینکه آیه اخیر باستفهام انکاری اعتراض بکسان طعمه خیانتکار مینماید که ای گروهی که شما از طرف او مجادله میکنید و میخواهید او را تبرئه نمائید و دزدی را بگردن یهودی بگذارید اینکه مجادله شما اگر بخیال خودتان نافع باشد فقط در حیات دنیا نفع دارد پس کیست آنکه خصومت کند با خدا و دفع خیانت کند از آنها در قیامت یا آیا کیست که باشد بر آنها نگهبان که نگذارد خدا آنها را عذاب کند.
وَ مَن یَعمَل سُوءاً أَو یَظلِم نَفسَه‌ُ ثُم‌َّ یَستَغفِرِ اللّه‌َ یَجِدِ اللّه‌َ غَفُوراً رَحِیماً پس از توبیخ و سرزنش خیانت‌کاران شاید نظر به اینکه که گنهکاران از رحمت و مغفرت حق تعالی مأیوس نگردند به (مَن) موصوله که عموم دارد گنهکاران را امیدوار میگرداند که هر کس عمل بدی کند یا بنفس خود ظلم نماید پس از آن پشیمان گردد و از خدای تعالی طلب عفو و بخشش کند خدا را آمرزنده و مهربان مییابد، و آیه مشعر بر اینکه است که قبول توبه تفضّلی است نسبت

صفحه : 159
بکرم الهی نه اینکه عبد مستحق بخشش باشد.
[سخنان مفسرین در توجیه آیه] در آیه تردید انداخته‌اند بین (مَن یَعمَل سُوءاً أَو یَظلِم نَفسَه‌ُ) بقولی مقصود از عمل سوء آن گناهی است که ستم بغیر شده باشد مثل دزدی و خیانت و ظلم و ستم بمخلوقات و غیر اینها و ظلم بنفس ترک آن اعمالی است که راجع بخود انسان باشد از ترک واجبات یا مرتکب شدن محرمات مثل ترک نماز و روزه و عمل زنا و لواط و غیر اینها.
2- مقصود از عمل سوء گناهان صغیره است و ظلم بنفس گناهان کبیره است وَ مَن یَکسِب إِثماً فَإِنَّما یَکسِبُه‌ُ عَلی نَفسِه‌ِ وَ کان‌َ اللّه‌ُ عَلِیماً حَکِیماً اینکه آیه و آیه بعد ظاهرا در اطراف همان حکایت طعمه و قومش جماعت بنی ظفر فرود آمده و چون ترجمه شده و ظاهر است محتاج ببیان نیست.
و خلاصه اینکه آیات مؤمنین را خاطر نشان میکند که بدانند هر کس گناهی مرتکب شود مثل طعمه که زره را دزدید ضررش بر نفس خودش وارد میگردد از رسوائی دنیا و عذاب آخرت و خدا عالم باعمال و درستکار است.
وَ مَن یَکسِب خَطِیئَةً أَو إِثماً الخ راغب در مفردات گفته اگر کسی بخواهد کاری انجام دهد ولی برحسب اتفاق کار دیگری از او سر زند میگویند (اخطأ) یعنی بخطاء رفت و اگر عمل همان طور که خواسته انجام یافته میگویند (اصاب) یعنی بصواب رفت، گاهی هم بکسی که عمل ناپسندی انجام داده یا اراده ناپسندی کرده میگویند (اخطأ) و لذا میگویند (اصاب الخطاء و اخطأ الصواب). و همچنین میگویند (اصاب الصواب و اخطأ الخطاء) راغب میگوید خطیئه و سیئه از نظر معنی متفاوت ولی اکثر خطیئه در جائی گفته میشود که عمل انجام شده مورد قصد نبوده بلکه قصد شخص باعث بوجود آمدن آن شده مثل کسیکه شکار میزند ولی تیرش بانسان میخورد یا شراب میآشامد و در حال مستی مرتکب جنایت میشود سبب فعل خطائی دو طور

صفحه : 160
است یک نوع سببی است که انجام دادن آن ممنوع است مثل شراب خواری و خطاهائی که از اینکه عمل متولد میگردد که اینکه طور خطاء مورد عفو و گذشت نیست و نوع دیگر سببی است که از آن منع نشده مثل تیر زدن بشکار.
[تفسیر المیزان نقل از مفردات راغب] کسیکه خطائی یا گناهی از وی صادر گردد مثل همان طعمه که زره را دزدید و آنرا بگردن یهودی انداخت که در اینکه عمل او بی‌گناه بود و طعمه باو تهمت زد او بار گناه بزرگی را با خود برداشته پس از آن بطور امتنان بپیمبرش خطاب نمود که ای رسول اگر نبود فضل خدا و رحمت او بر تو که تو را بتوسط وحی باین قضیّه خطای طعمه و بی‌گناهی یهودی آگاهانید جماعتی از قوم بنی ظفر همّت بر اینکه گماشته بودند که تو را از حکم بحق بخطاء اندازند (لَهَمَّت طائِفَةٌ) جواب (لَو لا) است که بفضل خدا است که تو را از کار آنها مطلع گردانید و آنان در ضلالت و گمراهی نمی‌اندازند مگر نفسهای خودشان را، اشارة به اینکه که خائنین هر قدر همّت بر اینکه گمارند که تو را بخطاء بیندازند چون دست خدا بالای دستها است خدعه و مکر آنها بازگشت بخودشان میکند و بهیچ وجه نه کم و نه زیاد نتوانند بتو ضرر رسانند یا تو را در اشتباه اندازند.
(وَ أَنزَل‌َ اللّه‌ُ عَلَیک‌َ الکِتاب‌َ وَ الحِکمَةَ وَ عَلَّمَک‌َ ما لَم تَکُن تَعلَم‌ُ وَ کان‌َ فَضل‌ُ اللّه‌ِ عَلَیک‌َ عَظِیماً) پس از بیان خیانت کاری طعمه و عالم گردانیدن رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم آیه در مقام امتنان برسولش خطاب نموده که ای نبی‌ّ اکرم ما بر تو کتاب قرآن که (لا رَطب‌ٍ وَ لا یابِس‌ٍ إِلّا فِی کِتاب‌ٍ مُبِین‌ٍ) که تفسیر بقرآن شده یعنی تر و خشکی نیست مگر اینکه در کتاب روشن لوح محفوظ ثبت گردیده چنین کتابی بتو کرامت نمودیم و نیز بتو حکمت عطاء نمودیم، شاید مقصود از حکمت همان علم لدنّی باشد یعنی تو را بحقیقت هر چیزی آگاه گردانیدیم و تو را بآنچه قبلا نمیدانستی مطلع و دانا کردیم که در تمام امور حکم بحق نمائی و فضل خدا بر تو خیلی بزرگ است.

صفحه : 161
بعضی از مفسرین گفته منّتی است که رب‌ّ العزّة بر مصطفی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم مینهد و فضل خود را بر وی اظهار میکند و او را در پرده عصمت میدارد و دست دشمن را از وی کوتاه میکند و بخصایص و فضایل ازلی او را میآراید، و بعلم خصوصیت میستاید که (وَ عَلَّمَک‌َ ما لَم تَکُن تَعلَم‌ُ) بعضی گفته‌اند که آن علم بخدا و بجلال او است، و علم بعبودیت نفس او، و مقدار حال او در استحقاق عزّت و کمال او (و یقال علّمتک من مکنون اسراری ما لم تکن تعلم الّا بی) [کشف الاسرار] لا خَیرَ فِی کَثِیرٍ مِن نَجواهُم إِلّا مَن أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَو مَعرُوف‌ٍ أَو إِصلاح‌ٍ بَین‌َ النّاس‌ِ راغب گفته (ناجیته) یعنی با فلانی سری صحبت کردم و اصل اینکه کلمه اینکه است که کسی با رفیقش در (نجوه) یعنی جای دور یا بلندی (که دیگران نفهمند) صحبت کند.
[پایان] خلاصه مطلب سرّی گفتن را (نجوی) میگویند و دو نفریکه با هم سرّی حرف بزنند مثل اینکه آیه (وَ إِذ هُم نَجوی) سوره اسراء آیه 50 گویند نجوی کرده‌اند، و گفته‌اند اینکه آیه نیز مربوط بآیات بالا است که راجع بطعمه و یهودی بود، و بیان جمله (إِذ یُبَیِّتُون‌َ ما لا یَرضی مِن‌َ القَول‌ِ) است زیرا اینکه چند آیه مربوط بهمند لکن شامل مطلق مذاکرات سرّی میشود چنانچه اکثر آیات قرآن چنین است که اگر چه در موارد خاصی وارد شده لکن اطلاقش عموم دارد که حکم کلی را بیان فرموده که خیر و خوبی در نجوی یعنی سخنان سرّی نیست مگر در موارد خاصّی که از آن جمله امر بصدقه و احسان یا سخن معروف پسندیده یا اصلاح بین مردم مقصود باشد که در چنین مواردی خیر است، بعضی از مفسرین گفته استثناء (إِلّا مَن أَمَرَ بِصَدَقَةٍ) استثناء منقطع است و معنایش اینکه است که هر کس امر کند بصدقه و اصلاح و چه و چه در اینگونه موارد خوبی وجود دارد و خدا در اینکه آیه دعوت بخیر را امر نامیده و اینکه از قبیل استعاره است، و نیز اینکه خیری که در گفتگوی سرّی امر بآن شده سه چیز

صفحه : 162
بشمار آورده: صدقه یا معروف یا اصلاح بین مردم با اینکه صدقه از افراد معروف است در عین حال جدا ذکر شده، شاید از آنجهت که صدقه از افراد معروف یعنی کار نیک است که طبعا احتیاج بیشتری بنجوی دارد.
[تفسیر المیزان] وَ مَن یَفعَل ذلِک‌َ ابتِغاءَ مَرضات‌ِ اللّه‌ِ فَسَوف‌َ نُؤتِیه‌ِ أَجراً عَظِیماً آیه پس از تفصیل موارد خیر بودن نجوی بطور اجمال در مقام بیان اینکه است که بطور کلی دانسته شود در چه موردی نجوی خیر است و آن در جائی است که غرض رضای الهی باشد و در چه موردی منهی عنه است.
خلاصه نجوی اگر امر بخیر که رضای الهی در آن ملحوظ باشد واقع گردد (فَسَوف‌َ نُؤتِیه‌ِ أَجراً عَظِیماً) اینکه چنین نجوی خیر است و بزودی بپاداش او اجر عظیم عطاء میشود (وَ مَن یُشاقِق‌ِ الرَّسُول‌َ الخ) و هرگاه برای مشاقّه با رسول نجوی کنید و غرضتان مخالفت با او و شقاق یعنی تفرقه انداختن بین مؤمنین باشد پس از آنکه راه هدایت برایتان ظاهر گردید و حجت برایتان تمام گردید و از طریق و روش مؤمنین تجاوز نمودید.
نُوَلِّه‌ِ ما تَوَلّی وَ نُصلِه‌ِ جَهَنَّم‌َ وَ ساءَت مَصِیراً یعنی کسیکه با رسول مشاقّه نمود یعنی مخالفت کند و برخلاف حکم او عمل نماید ما او را بهمان راهی که در اینجا رفته بود در آخرت راه میاندازیم.
شاید اشاره باین باشد که آنهائیکه با رسول مخالفت نمودند و بطریق و روش مؤمنین پیش نرفتند و راه شیطانی را پیش گرفتند ما او را بهمان راه رفته سوق میدهیم و سر انجام او جهنم است و جهنم برای آنها بد باز گشتی است.

صفحه : 163

[سوره النساء (4): آیات 116 تا 126]

اشاره

إِن‌َّ اللّه‌َ لا یَغفِرُ أَن یُشرَک‌َ بِه‌ِ وَ یَغفِرُ ما دُون‌َ ذلِک‌َ لِمَن یَشاءُ وَ مَن یُشرِک بِاللّه‌ِ فَقَد ضَل‌َّ ضَلالاً بَعِیداً (116) إِن یَدعُون‌َ مِن دُونِه‌ِ إِلاّ إِناثاً وَ إِن یَدعُون‌َ إِلاّ شَیطاناً مَرِیداً (117) لَعَنَه‌ُ اللّه‌ُ وَ قال‌َ لَأَتَّخِذَن‌َّ مِن عِبادِک‌َ نَصِیباً مَفرُوضاً (118) وَ لَأُضِلَّنَّهُم وَ لَأُمَنِّیَنَّهُم وَ لَآمُرَنَّهُم فَلَیُبَتِّکُن‌َّ آذان‌َ الأَنعام‌ِ وَ لَآمُرَنَّهُم فَلَیُغَیِّرُن‌َّ خَلق‌َ اللّه‌ِ وَ مَن یَتَّخِذِ الشَّیطان‌َ وَلِیًّا مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ فَقَد خَسِرَ خُسراناً مُبِیناً (119) یَعِدُهُم وَ یُمَنِّیهِم وَ ما یَعِدُهُم‌ُ الشَّیطان‌ُ إِلاّ غُرُوراً (120)
أُولئِک‌َ مَأواهُم جَهَنَّم‌ُ وَ لا یَجِدُون‌َ عَنها مَحِیصاً (121) وَ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ سَنُدخِلُهُم جَنّات‌ٍ تَجرِی مِن تَحتِهَا الأَنهارُ خالِدِین‌َ فِیها أَبَداً وَعدَ اللّه‌ِ حَقًّا وَ مَن أَصدَق‌ُ مِن‌َ اللّه‌ِ قِیلاً (122) لَیس‌َ بِأَمانِیِّکُم وَ لا أَمانِی‌ِّ أَهل‌ِ الکِتاب‌ِ مَن یَعمَل سُوءاً یُجزَ بِه‌ِ وَ لا یَجِد لَه‌ُ مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ وَلِیًّا وَ لا نَصِیراً (123) وَ مَن یَعمَل مِن‌َ الصّالِحات‌ِ مِن ذَکَرٍ أَو أُنثی وَ هُوَ مُؤمِن‌ٌ فَأُولئِک‌َ یَدخُلُون‌َ الجَنَّةَ وَ لا یُظلَمُون‌َ نَقِیراً (124) وَ مَن أَحسَن‌ُ دِیناً مِمَّن أَسلَم‌َ وَجهَه‌ُ لِلّه‌ِ وَ هُوَ مُحسِن‌ٌ وَ اتَّبَع‌َ مِلَّةَ إِبراهِیم‌َ حَنِیفاً وَ اتَّخَذَ اللّه‌ُ إِبراهِیم‌َ خَلِیلاً (125)
وَ لِلّه‌ِ ما فِی السَّماوات‌ِ وَ ما فِی الأَرض‌ِ وَ کان‌َ اللّه‌ُ بِکُل‌ِّ شَی‌ءٍ مُحِیطاً (126)

صفحه : 164

[ترجمه]

خداوند کسی را که باو شرک آورد نخواهد بخشید و غیر شرک (از گناهان) هر کسی را مشیتش قرار گیرد میبخشد و کسی که بخدا شرک آورد محققا گمراه گردیده (و از طریق سعادت) بمسافت بسیار دور افتاده [116]
مشرکین غیر از خدا نمیخوانند مگر بتهای بی‌شعور را یا شیطان سرکش را [117]
خدا شیطان را لعنت کرده و شیطان گفت همانا من البته از بندگانت نصیبی میگیرم [118]
هر آینه آنها را گمراه میگردانم و آنان را بآرزوی باطل دور میاندازم و امر میکنم آنها را که گوش حیوانات را ببرند که علامت باشد برای بتها) و امر میکنم که خلقت خدا را تغییر دهند و کسیکه بغیر خدا شیطان را دوست خود قرار دهد زیان برده زیان فاحش روشن [119]
شیطان (بنی آدم را) وعده میدهد و آنها را بآرزو میاندازد و وعده شیطان نیست مگر فریب [120]
اینکه جماعت جایگاه آنها جهنم است و گریز گاهی نخواهند یافت [121]
و کسانی که ایمان آوردند و اعمال نیکو کردند بزودی آنان را داخل میگردانیم در بهشتهائی که از زیر درختان آن نهرها جریان دارد و در آن همیشه جاویدانند وعده خدا حق است و کیست که در گفتار صادق‌تر از خدا باشد [122]
نیست آرزوی شما و نه آرزوی اهل کتاب کسیکه عمل بدی انجام دهد پاداش داده شود و نمی‌یابد غیر از خدا دوستی و نه یاوری [123]
و هر کسی که از مرد یا زن عمل نیکو نماید در حالیکه مؤمن باشد چنین جماعتی داخل بهشت میگردند و بقدر پرده پشت هسته خرمائی بآنها ستم نمیگردد [124]
و کیست که از جهت دین نیکوتر باشد از کسیکه اسلام آورد و تسلیم امر حق تعالی گردد و بسوی او رو آورد در حالیکه نیکوکار باشد و تابع ملّت ابراهیم خلیل گردد در حالیکه مایل است بدین اسلام و خدا ابراهیم را دوست خود گرفته [125]
مخصوص بخدا و ملک او است آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است و خدا بهر چیزی احاطه دارد [126]
.

صفحه : 165

توضیح آیات‌

إِن‌َّ اللّه‌َ لا یَغفِرُ أَن یُشرَک‌َ بِه‌ِ وَ یَغفِرُ ما دُون‌َ ذلِک‌َ لِمَن یَشاءُ الخ پس از داستان طعمه و رفاعه و یهودی که در آیات بالا بیان شد اینکه آیه بطور کلی تفضلا گنهکاران را بعفو و کرم خود امیدوار مینماید که اگر مشیّت الهی قرار گرفت خدای تعالی تمام گناهان را میبخشد مگر شرک بخدا زیرا شرک قابل آمرزش نیست، و وعده بخشش برای ما گنهکاران تفضل و بخشش بزرگی است و آیه آمرزش را مقید بتوبه هم ننموده بلکه بطور اطلاق وعده بخشش داده لکن مقید بمشیّت و خواست خود گردانیده و معلوم است خواستن الهی جزافی نیست.
شاید در موردی مشیت الهی اقتضای بخشش میکند که در بنده گنهکار صفات و ملکات خوبی باشد که بآن صفات و ملکات حمیده بشود اعمال بدش جبران گردد یا اعمال بسیار نیکوئی دارد که روی اعمال بدش را میگیرد، یا راجع بمعرفت در مقام توحید مقام بلندی را احراز کرده باشد.
خلاصه چون لطف و کرم الهی نسبت بتمام مخلوقاتش یکسانست نمیشود گفت خداوند بدون سبب زائد بر اصل ایمان گناهان بعضی را بدون توبه می‌بخشد و دیگران را عذاب میکند.
مفسرین در شأن نزول آیه گفته‌اند ضحاک از إبن عباس روایت کرده که از اعراب پیرمردی نزد رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم آمد و گفت یا رسول اللّه پیرم و در گناه غرق شده‌ام مگر اینکه تا خدا را شناخته‌ام باو شرک نیاورده‌ام و بجز او کسی را دوست نگرفته‌ام و از روی جرأت و بی‌ادبی با خدا معصیت نکرده‌ام و طرفة العینی گمان نبرده‌ام که خدا از من و گرفتن من و عقوبت کردن بمن عاجز است و اعتقاد کرده‌ام که من از خدا نتوانم بگریزم اکنون پشیمانم و توبه میکنم و از خدا آمرزش میطلبم پس حال من نزد خدا چگونه است اینکه بود که

صفحه : 166
خدای تعالی اینکه آیه را فرستاد (إِن‌َّ اللّه‌َ لا یَغفِرُ أَن یُشرَک‌َ بِه‌ِ الخ) إِن یَدعُون‌َ مِن دُونِه‌ِ إِلّا إِناثاً ظاهرا مقصود از اناث بتها میباشند که مشرکین آنها را پرستش میکردند و در اینکه بچه جهت بتها را اناث نامیده از مفسرین چند قول نقل شده:
1- مشرکین بتهای خود را بنام اناث و زنان نام گذاشتند و آنها چهار بت بزرگ بودند: ازلام و مناة و عزّی و نایله، و اوثان بتهای بی صورت را گویند و اصنام بتهای با صورت را نامند و از عبد اللّه زید است که گفته (إِلّا إِناثاً) یعنی بگمان آنها اناث بودند زیرا که ملائکه را (بنات اللّه) خواندند.
[زجاج و سدی و إبن مالک و إبن زید] 2- مقصود از اناث موات است که در آن روح نیست مثل شجره و خشبه که مؤنث لفظی است نه معنوی [عبد اللّه بن عباس و قتاده و حسن بصری] و عروه از پدرش روایت کرده که در مصحف عایشه چنین است (الّا اوثانا) جمع وثن، عبد اللّه عباس خوانده (ألا اثناآ) جمع وثن، آنگاه واو را قلب بالف کردند مثل وجه و اوجه، و وجوه، دیگری نیز در توجیه لفظ (إِناثاً) گفته شده که چندان فائده‌ئی در بیان آن نیست.
وَ إِن یَدعُون‌َ إِلّا شَیطاناً مَرِیداً و اینکه مشرکین عبادت نمیکنند مگر ابلیس را که مردود و خارج از طاعت خدا شده چنانچه گفته میشود (مرد الرجل یمرد مرودا- اذا عنّی و خرج عن الطاعة).
و گفته‌اند (مَرِیدٍ) یک صفتی از صفات شیطان است، و (مَرِیدٍ) کسی را گویند که از هر صفت خیری خالی است، و در اناث معنی تأثّر و انفعال نهفته اینکه است که جنس ماده هر حیوانی را (انثی) گویند. و اینکه در آیه بتها و هر نوع معبودی غیر از خدا را (اناث) نامیده برای اینست که اینها دارای قابلیت و انفعالند و نمیتوانند آنچه را که عبادت کننده‌گانشان توقع دارند انجام

صفحه : 167
دهند قوله تعالی (إِن‌َّ الَّذِین‌َ تَدعُون‌َ مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ لَن یَخلُقُوا ذُباباً وَ لَوِ اجتَمَعُوا لَه‌ُ وَ إِن یَسلُبهُم‌ُ الذُّباب‌ُ شَیئاً لا یَستَنقِذُوه‌ُ مِنه‌ُ ضَعُف‌َ الطّالِب‌ُ وَ المَطلُوب‌ُ ما قَدَرُوا اللّه‌َ حَق‌َّ قَدرِه‌ِ)«1» سوره حج آیه 73 و 74، و اینکه معنی دیگری است که برای (إِناثاً) که در آیه است گفته شده غیر از معنی اول که بعضی گفته‌اند مراد از (إِناثاً) در اینکه آیه نام بتهای آنها است که (لات و عزّی و مناة) باشد.
و از بیضاوی نقل شده که گفته (مَرِیدٍ) کسی را گویند که از هر گونه خیری بطور کلّی عاری است، مارد و مرید یعنی کسیکه هیچ رابطه‌ئی با خیر و خوبی نداشته باشد، اصل اینکه ترکیب در باره زمین صاف و بی‌آب و علف بوده (صَرح‌ٌ مُمَرَّدٌ) بمعنی عرصه و ساحت ساده و هموار است، و همچنین غلام امرد یعنی پسری که صورتش مو در نیاورده، و شجره مرداء یعنی درختی که برگهای آن ریخته همه از همین ماده است.
[پایان] لَعَنَه‌ُ اللّه‌ُ وَ قال‌َ لَأَتَّخِذَن‌َّ مِن عِبادِک‌َ نَصِیباً مَفرُوضاً خدای متعال در اینکه آیه دوری شیطان را از رحمت خود اعلام میکند تا اینکه بشر بداند هر کس مطیع شیطان گردد آنهم از رحمت خدا دور است.
و وقتی خدای تعالی باو گفت (وَ إِن‌َّ عَلَیک‌َ لَعنَتِی إِلی یَوم‌ِ الدِّین‌ِ) شاید شیطان در آن وقت گفته باشد (لَأَتَّخِذَن‌َّ مِن عِبادِک‌َ نَصِیباً مَفرُوضاً) چون مرا از رحمت خود دور گردانیدی من از بنده‌گان تو بهره مقرّر کرده میگیرم.
از حضرت رسول [ص] روایت میکند که در حین تلاوت اینکه آیه فرموده
(من بنی آدم تسعة و تسعون فی النار و واحد فی الجنة)
و در حدیث دیگر است که از آنحضرت پرسیدند که از هزار کس چند نفر ببهشت خواهند رفت فرمود
-----------------------------------
(1) آنهائی را که بغیر خدا میخوانید هرگز نتوانند مگسی بیافرینند اگر چه تمامشان بیکدیگر کمک بنمایند و اگر مگس از آنها چیزی بر باید از آن نتوانند بگیرند طالب و آنچه را که از او میطلبند هر دو ضعیفند قدر خدا را آنطور که باید ندانسته‌اند (خدا با قدرت و توانا است) سوره حج آیه 73 و 74)

صفحه : 168
از هزار کس نهصد و نود و نه بدوزخ خواهند رفت و یکی ببهشت اصحاب مضطرب و گریان شدند فرمود یکی از سایر امم و باقی از یأجوج و مأجوج.
در تفسیر منهج گفته حق تعالی در اینکه آیه اولا برهان آورده بر اینکه شرک در غایت ضلالت است بر سبیل تعلیل گفته آنچه را که مشرکین شریک خدا میگردانند آنان منفعل و غیر مختارند و خدای بحق قادر مختار و فاعل غیر منفعل است.
و بعد از آن استدلال کرده که عبادت اوثان عبادت شیطان است و عبادت شیطان فضیع‌ترین ضلالت است بسه وجه:
1- مرید شیطان یعنی مریدی است منهمک در گمراهی که مصدر هیچ عمل خیر نمیشود پس عبادت او پس از هدایت عین ضلالت و گمراهی خواهد بود 2- او از جهت ضلالت ملعون است اینکه است که اطاعت او مستجلب ضلالت و لعنت میباشد.
3- او در غایت عداوت با بنی آدم و سعی و کوشش وی در هلاک گردانیدن بنده‌گان است و دوستی کردن با چنین کسی که دارای چنین صفتی است منتهای گمراهی و ضلالت است چه جای عبادت او.
[پایان] و نیز مقول قول ابلیس است که در اینکه آیه حکایت میکند که پس از آنکه شیطان از بارگاه قدس الهی رانده شد و بلعنت ابدی گرفتار گردید و شاید پس از مهلت خواستن و اذن او که بر بنی آدم تسلط داشته باشد گفته (وَ لَأُضِلَّنَّهُم) همانا من آنها را از طریق حق گمراه میگردانم و بوساوس شیطانی آنها را مغرور میگردانم که خدا کریم است هر چه میخواهی بکن میآمرزد یا باطل را در نظر آنها جلوه میدهم که کار قبیح را خوب پندارند و آنها را از راه حق بباطل بوسیله وسوسه بکمک شهوات نفسانی میکشانم (وَ لَأُمَنِّیَنَّهُم) و همانا آنها را در اثر زینت دادن دنیا و آرایش آن بآرزو و آمال میافکنم و بطوری آنها را مشغول بآرایش و متاع دنیا سر گرم میگردانم که مبدء و معاد را

صفحه : 169
از یاد آنها ببرم (وَ لَآمُرَنَّهُم) و چنان آنها را مطیع و عبد خود گردانم که آنچه بآنان امر کنم بپذیرند (فَلَیُبَتِّکُن‌َّ آذان‌َ الأَنعام‌ِ) چنانچه بامر من گوشهای چهار پایان را بشکافند، اشاره بعمل مشرکین است که حیوانات را چهار قسم میکردند «بحیره، سائبه، وسیله، حام» که نصیبی برای بتهای خود بگذارند و تفصیل اینکه چهار قسم در سوره مائده گذشت.
وَ لَآمُرَنَّهُم فَلَیُغَیِّرُن‌َّ خَلق‌َ اللّه‌ِ و همانا بتابعین خود امر مینمایم که در خلقت خدا تصرف کنند و تغییر دهند مثل خصه کردن انسان یا تغییر دادن صورت و دندان، و شاید آیه امرد کردن مرد و تراشیدن ریش یا بشکل دیگر در آوردن اندام را از جهت لباس یا چیزهای دیگر را نیز شامل گردد.
از حضرت باقر و صادق علیهما السلام روایت شده که مقصود اینکه است که دین خدا را تبدیل و تغییر دهند قوله تعالی (فِطرَت‌َ اللّه‌ِ الَّتِی فَطَرَ النّاس‌َ عَلَیها لا تَبدِیل‌َ لِخَلق‌ِ اللّه‌ِ ذلِک‌َ الدِّین‌ُ القَیِّم‌ُ) یعنی دین خدا آن دینی که خلق بر آن هستند تبدیل دهند اینکه قول از إبن عباس و مجاهد و حسن و قتاده و جماعتی نقل شده، و اینکه توجیه بحقیقت نزدیک‌تر مینماید زیرا که خدای حکیم هر چیزی را بوجه خاصّی که حکمت در آن مأخوذ بوده تعیین گردانیده و چون دین خدا متناسب فطرت انسانی است تبدیل کردن آن بوسوسه شیطانی است که آدمی را وادار میگرداند بر اینکه آنرا بمیل خود تغییر دهد، و نیز حمل بر اینکه معنی تمام محسنات شرعیه را شامل میگردد.
از زجاج نقل است که گفته معنی آیه اینکه است که مشرکین احکام خدا را باغراض خودشان تغییر دادند زیرا چهارپایان را آفرید که از آنها انتفاع ببرند آنها (بحیره و سائبة) را بر خود حرام گردانیدند (شمس و قمر) را آفرید برای آنکه از آن منتفع گردند آنها از آن عدول کرده آنها را معبود خود قرار دادند.

صفحه : 170
وَ مَن یَتَّخِذِ الشَّیطان‌َ وَلِیًّا مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ فَقَد خَسِرَ خُسراناً مُبِیناً و کسیکه شیطان را دوست خود گرفت و تابع وی گردد همانا حقیقة زیان برده و سرمایه عمر گران مایه خود را که میتوانست بآن سعادت حقیقی و قرب جوار احدی و مقامات بلند اخروی را برای خود تهیه کند برایگان از دست داده و اینکه خسران و زیان کاری است بس ظاهر و هویدا، (یَعِدُهُم وَ یُمَنِّیهِم) شیطان بتابعینش وعده میدهد وعده دروغ و باطل را در نظر آنها جلوه میدهد و میآراید تا اینکه آنها را بآرزو اندازد.
وَ ما یَعِدُهُم‌ُ الشَّیطان‌ُ إِلّا غُرُوراً و وعده‌های شیطان نیست مگر فریب و گول زدن.
أُولئِک‌َ مَأواهُم جَهَنَّم‌ُ وَ لا یَجِدُون‌َ عَنها مَحِیصاً خدای تعالی افراد بشر را یادآوری میکند که اینها از دشمنی شیطان با بنی آدم مطّلع کردند و از او و وعده‌های او حذر کنند و بدانند که متابعت شیطان و پیروی او عاقبت وخیمی دارد و نیز بدانند کسیکه تابع شیطان گردید منزل و جایگاه وی جهنم است و از جهنم گریز گاهی ندارد یعنی در جهنم جاویدانست.
وَ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ سَنُدخِلُهُم جَنّات‌ٍ تَجرِی مِن تَحتِهَا الأَنهارُ پس از آنکه در آیه بالا در وصف مشرکین فرموده آنها نمیخوانند یعنی تابع نمیگردند مگر اناث یعنی بتها را که عاجز و ضعیفند و کاری از آنها ساخته نمیشود و عبادت نمیکنند مگر شیطان سرکش را و طریق چگونگی گمراه گردانیدن شیطان بنی آدم را از قول خود شیطان تذکر داده و نتیجه و سر انجام تابعین شیطان را نیز وانمود گردانیده که مآل و جایگاه آنان جهنم خواهد بود پس در مقابل تابعین شیطان و مآل امر آنها، تابعین حق و سر انجام حال آنها را ببشر خاطر نشان میکنند که همان طوری که مآل ضلالت و گمراهی که دامن گیر تابعین شیطان گردیده و بالاخره آنان را بدار عذاب و جهنم میکشاند (أُولئِک‌َ مَأواهُم جَهَنَّم‌ُ) و راه فرار گاهی برای آنها نیست، در مقابل در باره

صفحه : 171
مؤمنین و آنهائیکه اعمال صالح کرده‌اند وعده داده که: بزودی آنها را داخل میگردانیم در بهشتهائی که از زیر درختهای آن نهرها جریان دارد.
خالِدِین‌َ فِیها أَبَداً وَعدَ اللّه‌ِ حَقًّا وَ مَن أَصدَق‌ُ مِن‌َ اللّه‌ِ قِیلًا همین طوری که جهنّمیان در جهنم راه فرار بر آنها بسته شده و گریز گاهی ندارد بمؤمن صالح وعده خلود در بهشت داده که دار کرامت الهی است و او را امیدوار و دل خوش میگرداند.
لَیس‌َ بِأَمانِیِّکُم وَ لا أَمانِی‌ِّ أَهل‌ِ الکِتاب‌ِ مَن یَعمَل سُوءاً یُجزَ بِه‌ِ وَ لا یَجِد لَه‌ُ مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ وَلِیًّا وَ لا نَصِیراً اسم لیس محذوف است و در تقدیر (لیس الامر بامانیّکم) و جار و مجرور یعنی (بامانیّکم) در جای خبر (لیس) میباشد و محل‌ّ او نصب است یعنی چنین نیست که امر منطبق بآرزو و خواست شما مؤمنین و نه مطابق آرزوی اهل کتاب باشد بلکه هر کس عمل بدی کرد پاداش داده میشود و گنهکار از غیر خدا نه دوستی مییابد و نه کسی که او را از عذاب نجات دهد.
[سخنان مفسرین در شأن نزول آیه] 1- یهودیان بمسلمانان گفتند دین ما قدیمتر و پیمبر ما پیش از پیمبر شما است و کتاب ما پیش از کتاب شما است، مسلمانان گفتند ما از شما بهتریم که پیمبر ما بهترین پیمبران و خاتم انبیاء است و شرع ما ناسخ شرایع و کتاب ما ناسخ کتابها است خدای تعالی اینکه آیه فرستاده.
[ضحاک و قتاده] 2- مشرکین گفتند بعث و نشر و حساب و کتاب و ثواب و عقاب نخواهد بود و بر اعمال ما پاداش نیست.
[مجاهد] 3- یهودیان گفتند (لَن تَمَسَّنَا النّارُ إِلّا أَیّاماً مَعدُودَةً) دوزخ بما نرسد مگر چند روز اندکی، خدای تعالی اینکه آیه فرستاد و بیان نمود که اینکه کار نه بآرزوی شما است و نه بآرزوی اهل کتاب و بنابراین قول خطاب بمشرکین و کافرین میباشد و بر قول اول خطاب بمسلمانان

صفحه : 172
است و اینکه قول اولی‌تر است زیرا که مورد آیه تهدید و وعید و ملامت است و باین معنی بکافرین اولی‌تر است.
[أبو الفتوح] و میتوان توجیه دیگری نیز در آیه نمود چنانچه از بعض مفسرین نقل شده و آن اینکه است که گوئیم از آیات پیش و گفتار مؤمنین که حکایت کرده‌اند چنین برمیآید که مؤمنین منتظر بودند چون ایمان آورده‌اند حق دارند که رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم در نزاعها و مشاجرات از آنان طرف‌داری کند و هرگاه بین آنها و کافرین نزاعی واقع گردد بنفع آنها بر علیه دیگران حکم جاری گرداند نظر به اینکه که چون ایمان آورده‌اند بر پیغمبر [صلّی اللّه علیه و آله و سلّم] حقّی دارند و بطوریکه در قرآن خبر میدهد اهل کتاب نیز همین توقّع را از پیمبران خود داشتند و بقدری یهود و نصاری خود را بزرگ میدانستند که میگفتند (نَحن‌ُ أَبناءُ اللّه‌ِ وَ أَحِبّاؤُه‌ُ) سوره مائده آیه 21، و اینکه است که از گفتار آنها نقل فرموده که گفتند (لَیس‌َ عَلَینا فِی الأُمِّیِّین‌َ سَبِیل‌ٌ) سوره آل عمران آیه 69.
خلاصه آیه میفرماید جریان امور مطابق آرزوهای شما مؤمنین یا جماعتی از شما و مطابق آرزوهای اهل کتاب نیست بلکه مطلب دائر مدار عمل است اگر عمل خیر باشد زایش خیر است و اگر شرّ باشد نتیجه و پاداشش شرّ است [اللّه العالم باسرار کلامه].
پس آیه استیناف از آیات جلو است و اشاره به اینکه که باسم اینکه مؤمن و داخل در اسلامم بدون عمل کردن بدستورات اسلام از جزاء عمل بد چیزی جلوگیر نمیشود کسیکه عمل بدی انجام دهد مطابق عدل الهی باید پاداش یابد، و میتوان گفت آیه خلاصه آیات بالا و قطع طمع مؤمنین است که گمان نکنند چون ایمان آورده‌اند اعمال بدشان بدون توبه بخشیده میشود و مجازات نمیشوند چنین نیست و آدم گنهکار نمییابد بغیر خدا دوست و یاوری گویا میخواهد گوشزد عاصی بنماید و آنان را امیدوار کند که فقط دوست و یاری کننده در همه حال خدا است در هیچ حالی نباید از کرم او مأیوس گردید زیرا که یأس از

صفحه : 173
رحمت خدا کفر است قوله تعالی در سوره یوسف آیه 87 (لا یَیأَس‌ُ مِن رَوح‌ِ اللّه‌ِ إِلَّا القَوم‌ُ الکافِرُون‌َ).
وَ مَن یَعمَل مِن‌َ الصّالِحات‌ِ مِن ذَکَرٍ أَو أُنثی وَ هُوَ مُؤمِن‌ٌ فَأُولئِک‌َ یَدخُلُون‌َ الجَنَّةَ وَ لا یُظلَمُون‌َ نَقِیراً (مَن) در (مِن‌َ الصّالِحات‌ِ) تبعیضی است و (مَن) در (وَ مَن یَعمَل) موصوله است و عموم دارد یعنی هر کس که بعضی از اعمال نیکو انجام دهد در حالیکه مؤمن باشد چنین کسی داخل بهشت میگردد اشاره به اینکه که بهشت نام زد مؤمن نیکوکار است کافر و مشرک و لو عملش نیک باشد از بهشت بی نصیب است اینکه است که اینکه آیه و همچنین آیات دیگر ارائه میدهد بدون ایمان هر قدر عمل بنظر صالح باشد عامل آن مستحق بهشت نمیشود زیرا که کفر اعمال نیک را حبط میکند بلکه حقیقة وقتی عمل را میتوان صالح نامید که با ایمان توأم باشد قوله تعالی (أُولئِک‌َ الَّذِین‌َ کَفَرُوا بِآیات‌ِ رَبِّهِم وَ لِقائِه‌ِ فَحَبِطَت أَعمالُهُم فَلا نُقِیم‌ُ لَهُم یَوم‌َ القِیامَةِ وَزناً) سوره کهف آیه 105 (وَ مَن أَحسَن‌ُ دِیناً مِمَّن أَسلَم‌َ وَجهَه‌ُ لِلّه‌ِ وَ هُوَ مُحسِن‌ٌ الخ) چه کسی نیکوتر و محکم‌تر میباشد دین و روش او از آنکسی که وجهش را خالص گرداند برای خدا در حالیکه نیکوکار هم باشد (محسن) یعنی موّحد و نیز تابع گردد ملّت ابراهیم حنیف را و خدا ابراهیم خلیل را بدوستی خودش امتیاز داد و ملّت ابراهیم علیه السّلام همان دین محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است.
خلاصه آیه ارشاد بر اینکه است که چون هر فردی از بشر بفطرت مایل بدینی و روشی است اگر رجوع بعقل خود کند مییابد که هیچ دین و روشی نیکوتر نیست از آن دینی که وجهه او یعنی روی او بسوی خدا است و آن دین اسلام است که مطابق ملت ابراهیم خلیل است.
و ملک خدا و در تصرّف او است آنچه در آسمانها و زمین است و علم او بهمه چیزها احاطه دارد.

صفحه : 174

[سوره النساء (4): آیات 127 تا 134]

اشاره

وَ یَستَفتُونَک‌َ فِی النِّساءِ قُل‌ِ اللّه‌ُ یُفتِیکُم فِیهِن‌َّ وَ ما یُتلی عَلَیکُم فِی الکِتاب‌ِ فِی یَتامَی النِّساءِ اللاّتِی لا تُؤتُونَهُن‌َّ ما کُتِب‌َ لَهُن‌َّ وَ تَرغَبُون‌َ أَن تَنکِحُوهُن‌َّ وَ المُستَضعَفِین‌َ مِن‌َ الوِلدان‌ِ وَ أَن تَقُومُوا لِلیَتامی بِالقِسطِ وَ ما تَفعَلُوا مِن خَیرٍ فَإِن‌َّ اللّه‌َ کان‌َ بِه‌ِ عَلِیماً (127) وَ إِن‌ِ امرَأَةٌ خافَت مِن بَعلِها نُشُوزاً أَو إِعراضاً فَلا جُناح‌َ عَلَیهِما أَن یُصلِحا بَینَهُما صُلحاً وَ الصُّلح‌ُ خَیرٌ وَ أُحضِرَت‌ِ الأَنفُس‌ُ الشُّح‌َّ وَ إِن تُحسِنُوا وَ تَتَّقُوا فَإِن‌َّ اللّه‌َ کان‌َ بِما تَعمَلُون‌َ خَبِیراً (128) وَ لَن تَستَطِیعُوا أَن تَعدِلُوا بَین‌َ النِّساءِ وَ لَو حَرَصتُم فَلا تَمِیلُوا کُل‌َّ المَیل‌ِ فَتَذَرُوها کَالمُعَلَّقَةِ وَ إِن تُصلِحُوا وَ تَتَّقُوا فَإِن‌َّ اللّه‌َ کان‌َ غَفُوراً رَحِیماً (129) وَ إِن یَتَفَرَّقا یُغن‌ِ اللّه‌ُ کُلاًّ مِن سَعَتِه‌ِ وَ کان‌َ اللّه‌ُ واسِعاً حَکِیماً (130) وَ لِلّه‌ِ ما فِی السَّماوات‌ِ وَ ما فِی الأَرض‌ِ وَ لَقَد وَصَّینَا الَّذِین‌َ أُوتُوا الکِتاب‌َ مِن قَبلِکُم وَ إِیّاکُم أَن‌ِ اتَّقُوا اللّه‌َ وَ إِن تَکفُرُوا فَإِن‌َّ لِلّه‌ِ ما فِی السَّماوات‌ِ وَ ما فِی الأَرض‌ِ وَ کان‌َ اللّه‌ُ غَنِیًّا حَمِیداً (131)
وَ لِلّه‌ِ ما فِی السَّماوات‌ِ وَ ما فِی الأَرض‌ِ وَ کَفی بِاللّه‌ِ وَکِیلاً (132) إِن یَشَأ یُذهِبکُم أَیُّهَا النّاس‌ُ وَ یَأت‌ِ بِآخَرِین‌َ وَ کان‌َ اللّه‌ُ عَلی ذلِک‌َ قَدِیراً (133) مَن کان‌َ یُرِیدُ ثَواب‌َ الدُّنیا فَعِندَ اللّه‌ِ ثَواب‌ُ الدُّنیا وَ الآخِرَةِ وَ کان‌َ اللّه‌ُ سَمِیعاً بَصِیراً (134)

صفحه : 175

[ترجمه]

ای رسول در باره میراث زنان از تو فتوی میخواهند (ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) بگو خدا بیان میکند حکم میراث ایشان را و نیز بیان میکند برای شما آنچه خوانده میشود برای شما در قرآن در باره یتیمان که زنانند، آن زنهائی که بآنها نمیدهید آنچه را که از میراث برای آنها فرض گردیده و رغبت میکنید که آنها را بنکاح خود درآورید، و دیگر قرآن بیان میکند حکم ضعیفان از فرزندان را و اینکه برای انجام مهمات یتیمان در مهر و ارث آنها بعدل و راستی قیام نمائید و آنچه از نیکوئی در باره یتیمان میکنید بحقیقت خدا بآن عالم و دانا است [127]
و اگر زنی بترسد که شوهرش با او بد سلوکی یا اعراض کند بر آنها گناهی نیست که با هم اصلاح کنند و صلح بهتر است و نفسها حاضر و مهیّا میباشند برای بخل و اگر نیکی کنند و بپرهیزند همانا خدا بآنچه میکنند آگاهست [128]
و هرگز نتوانید بین زنها عدالت نمائید اگرچه بر عدالت کردن حریص باشید پس میل بسیار ببعضی نکنید (و بعضی) دیگر را محروم گردانید و او را معلّق بگذارید و اگر صلح کنید و پرهیزگار باشید همانا خدا آمرزنده و مهربان است [129]
و اگر از هم جدا شوند خدا هر یک را از سعه رحمتش بی نیاز میگرداند و خدا وسعت دهنده و درستکار است [130]
و برای خدا و ملک او است آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است و حقیقة بآنهائیکه قبل از شما کتاب داده شده و نیز بشما وصیت کردیم که از خدا بترسید و اگر کافر شوید پس بدرستیکه از خدا است آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است و او بی‌نیاز و ستوده است [131]
و مخصوص بخدا است آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است و کافی است خدا که کفایت کند امر آنها را [132]
ای مردم اگر خدا بخواهد شما را میبرد و جماعت دیگر میآورد و او بر چنین کاری توانا است [133]
هر کسیکه اراده کند ثواب و خیر دنیا را پس نزد خدا است ثواب دنیا و آخرت و خداوند شنوا و بینا است [134]
.

صفحه : 176

توضیح آیات‌

وَ یَستَفتُونَک‌َ فِی النِّساءِ قُل‌ِ اللّه‌ُ یُفتِیکُم فِیهِن‌َّ وَ ما یُتلی عَلَیکُم فِی الکِتاب‌ِ فِی یَتامَی النِّساءِ اینکه آیه بازگشت باوائل سوره است که راجع بارث و ازدواج و زنهای یتیم بود، گفته‌اند آیه جواب اعتراض عیینة بن حصین است که بر حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم اعتراض نموده بود که چرا هر یک از دختر و خواهر را نصف میراث میدهی و ما میراث نمیدهیم مگر بکسی که جنگ کند و غنیمت بدست آرد، آنوقت اینکه آیه نازل گردید که رسول بگو خدا فتوی میدهد یعنی اینکه طور حکم میکند و اعتراضی بر حکم خدا نیست (اللّه‌ُ یُفتِیکُم) افتاء بمعنی تبیین مبهم است یعنی خدا بیان مینماید (وَ ما یُتلی) عطف است بر (اللّه‌ُ) یعنی حکم خدا راجع بدختران یتیم چنین است، راغب گفته فتیا و فتوی در جواب از احکام مشکله گفته میشود (استفتیته فافتانی بکذا) از فلانی استفتاء کردم او هم چنین فتوی داد.
[پایان] از کلبی نقل میکنند که او از أبو صالح از إبن عباس روایت کرده که او گفته آیه راجع بدختران ام‌ّ کجة و میراث آنها از پدرشان آمده و حکایت آن در اول سوره گفته شده، و مفسرین چنین گفته‌اند که عادت عرب در جاهلیت اینکه بود که دختر یتیمی که ولایت او بیکی از آنها تعلّق داشت هرگاه دارای مالی بود و جمالی داشت آن ولی‌ّ او را بزنی میگرفت و مالش را میبرد و اگر جمال نداشت از شوهر کردن او مانع میگردید تا وقتی بمیرد مالش را بردارد، خدای تعالی باین آیه آنها را از اینکه عمل نهی نمود.
اللّاتِی لا تُؤتُونَهُن‌َّ ما کُتِب‌َ لَهُن‌َّ وَ تَرغَبُون‌َ أَن تَنکِحُوهُن‌َّ الخ ای رسول از تو طلب فتوی میکنند نسبت بآن زنهائی که ارثی برای آنها نوشته شده و ثابت گردیده نمیدهند و میخواهند با آنها ازدواج کنند.

صفحه : 177
در مجمع گفته در قوله (لا تُؤتُونَهُن‌َّ، الی آخر) چند قول است:
1- (وَ ما یُتلی عَلَیکُم) در ارث زنهای صغیره وارد شده و آن آیات فرائض است که در اول سوره رسیده و اهل جاهلیت به اناث و آنچه بر آنها نوشته شده و نیز بمولود ارث نمیدادند تا وقتی کبیر شود و میگفتند باید بپسران شجاع جنگ کن خود ارث داد، و اینکه قول إبن عباس و سعید بن جبیر و مجاهد است و از ابی جعفر علیه السّلام نیز روایت شده.
2- مهر زنان خود را و ارث زنان یتیم را نمیدادند و حق تعالی آنها را از اینکه عمل منع کرد بقوله (وَ إِن خِفتُم أَلّا تُقسِطُوا فِی الیَتامی فَانکِحُوا ما طاب‌َ لَکُم، تا آخر) و بیان آن در اول سوره گذشت و اینکه قول از عایشه نقل شده و همین قول را ابی علی جبائی اختیار کرده و طبری قول اول را اختیار کرده.
3- (ما کُتِب‌َ لَهُن‌َّ) نکاح است که حق تعالی امر بآن فرموده در قوله (وَ أَنکِحُوا الأَیامی، تا آخر) و اولیاء زنان را از نکاح منع میکردند، و اینکه قول از حسن و قتاده و سدی و ابی مالک و ابراهیم روایت شده.
گفته‌اند در خانه مردی دختری بود در اختیار او و آن دختر مالی داشت و راغب بازدواج او نبود آن مرد او را در منزل حبس نمود بطمع اینکه بمیرد و مال او را ببرد.
سدی گفته جابر بن عبد اللّه انصاری دختر عموی یتیمی داشت که کور و بد شکل بود و از پدرش مالی بوی رسیده بود و جابر رغبت نداشت که او را بزنی بگیرد و او را شوهر نمیداد از ترس اینکه شوهرش مال او را ببرد اینکه بود که از رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم سؤال نمود اینکه آیه نازل گردید وَ تَرغَبُون‌َ أَن تَنکِحُوهُن‌َّ معنی آیه بر قول اول و سوم (وَ تَرغَبُون‌َ أَن تَنکِحُوهُن‌َّ) یعنی از نکاحهن‌ّ، از ازدواج آنها بی‌رغبت باشید (و لا تؤتونهن نصیبهن‌ّ من المیراث) و خواهید نصیب آنها را از میراث ندهید که مبادا رغبت کند بگرفتن او را بزنیّت غیر شما پس بآنها ظلم کرده‌اید از دو راه: اول ندادن ارث آنها و منع از نکاح آنها [پایان]

صفحه : 178
خلاصه آیه بمؤمنین امر فرموده که راجع بدختران یتیم و پسران یتیم که ضعیفند و قادر بر حفظ مالشان نیستند بقسط و عدل عمل کنید، اشاره به اینکه که ایتامی که در کفالت شما میباشند باید در تربیت آنها و مالشان بخوبی ایستادگی کنید که حق آنها تفریط نشود و بدانید بر آنچه از عمل خیر در باره آنها انجام میدهید خدا عالم و دانا است.
وَ إِن‌ِ امرَأَةٌ خافَت مِن بَعلِها نُشُوزاً أَو إِعراضاً فَلا جُناح‌َ عَلَیهِما أَن یُصلِحا بَینَهُما صُلحاً وَ الصُّلح‌ُ خَیرٌ آیه ترجمه شده و واضح است و محتاج بتوضیح نیست، و خلاصه اینکه راجع بحکم نزاع بین زن و شوهر دستور میدهد که در جائیکه زن بترسد که شوهرش از وی اعراض کند (فَلا جُناح‌َ) یعنی هیچ گناهی نیست که با هم اصلاح کنند و اگر بینشان اصلاح شود بهتر است.
در تفسیر قمی در ذیل آیه بالا گفته اینکه آیه در باره دختر محمّد بن مسلمه که زن رافع بن خدیج بود نازل شد، زن خدیج پیر شده بود شوهرش رافع با زن جوانی ازدواج کرد رافع اینکه زن را بیشتر از دختر محمّد بن مسلمه دوست میداشت دختر محمّد بن مسلمه بشوهرش گفت چرا از من اعراض میکنی و آن زنت را بر من ترجیح میدهی رافع گفت او زن جوانی است و من از او بیشتر خوشم میآید اگر میل داری قرار بگذار که او دو یا سه روز حق داشته باشد و تو یک روز، دختر محمّد بن مسلمه رضایت نداد رافع او را یکبار طلاقش داد و بار دیگر نیز طلاق داد مرتبه سوم دختر محمّد بن مسلمه بشوهرش گفت من راضی نمیشوم مگر اینکه بین من و او بمساوات رفتار کنی خدا فرماید (وَ أُحضِرَت‌ِ الأَنفُس‌ُ الشُّح‌َّ) دختر محمّد بن مسلم دلش بنصیب خود راضی نشد و بخل بر او غالب گردید و در نتیجه رافع از او اعراض کرد که باین امر رضا بشود یا برای سومین مرتبه او را طلاق دهد اینکه بار دختر محمّد بن مسلمه راضی شد و با شوهرش بهمان ترتیبی که مذاکره شده بود مصالحه کرد

صفحه : 179
قوله تعالی (فَلا جُناح‌َ عَلَیهِما أَن یُصلِحا بَینَهُما صُلحاً وَ الصُّلح‌ُ خَیرٌ) وقتی که زن رافع راضی شد و استقرار یافت، رافع نتوانست میانشان بعدالت رفتار کند لذا آیه بعد نازل شد.
وَ لَن تَستَطِیعُوا أَن تَعدِلُوا بَین‌َ النِّساءِ وَ لَو حَرَصتُم فَلا تَمِیلُوا کُل‌َّ المَیل‌ِ فَتَذَرُوها کَالمُعَلَّقَةِ مراد از معلّقة اینکه است که پیش یک زن بیاید و دیگری را بحال خود گذارد که نه بیوه و نه شوهردار باشد اینکه رویّه در چنین موردی در صورتی که زن اقرار کند و راضی باشد (بدون اکراه) بآنچه شوهر با او مصالحه کرده نه بر مرد و نه بر زن عیبی ندارد ولی در صورتی که زن امتناع کرد مرد میتواند او را طلاق گوید و یا بین هر دو بمساوات رفتار کند و کار دیگری در وسع او نیست در کافی باسناد خود از حلبی روایت میکند که از حضرت صادق علیه السّلام در باره آیه (وَ إِن‌ِ امرَأَةٌ خافَت مِن بَعلِها نُشُوزاً أَو إِعراضاً) سؤال کردم حضرت فرمود مقصود زنی است که با مردی بسر میبرد و آن مرد او را خوش ندارد و باو میگوید من میخواهم تو را طلاق بدهم زن میگوید مکن من خوشم نمیآید که مرا مورد شماتت قرار دهی ولی در باره حق شب من هر طور میخواهی رفتار کن و هر حق دیگری دارم همه را بتو واگذار کردم و مرا بحال خود واگذار اینکه است که خدا میفرماید (فَلا جُناح‌َ عَلَیهِما أَن یُصلِحا) صلح همین است.
(تفسیر المیزان) وَ إِن تُصلِحُوا وَ تَتَّقُوا فَإِن‌َّ اللّه‌َ کان‌َ غَفُوراً رَحِیماً پس از آنکه خاطرنشان میکند که صلح نمودن بین زن و شوهر بهتر است سپس در امر صلح و موافقت کردن تأکید میکند که اگر نیکوکار و متّقی و پرهیزکار باشید همانا خداوند آمرزنده و مهربان است و بآنچه میکنید از موافقت یا مخالفت با همسر خود آگاه است، آیه چنین ارائه میدهد که رضایت خدا در صلح است (وَ لَن تَستَطِیعُوا أَن تَعدِلُوا بَین‌َ النِّساءِ وَ لَو حَرَصتُم فَلا تَمِیلُوا کُل‌َّ)

صفحه : 180
(المَیل‌ِ فَتَذَرُوها کَالمُعَلَّقَةِ وَ إِن تُصلِحُوا وَ تَتَّقُوا فَإِن‌َّ اللّه‌َ کان‌َ غَفُوراً رَحِیماً) از تفسیر نورالثقلین بروایت علی بن ابراهیم از پدرش از نوح بن شعیب و محمّد بن الحسن که گفته إبن ابی العوجاء از هشام بن حکم سؤال کرد و گفت آیا خدا حکیم نیست، هشام گفت آری او احکم الحاکمین است گفت بمن خبر بده از قول او که گفته (فَانکِحُوا ما طاب‌َ لَکُم مِن‌َ النِّساءِ مَثنی وَ ثُلاث‌َ وَ رُباع‌َ فَإِن خِفتُم أَلّا تَعدِلُوا فَواحِدَةً) آیا اینکه حکم واجب نیست، هشام گفت آری واجب است، إبن ابی العوجاء گفت بمن خبر بده از قوله تعالی (وَ لَن تَستَطِیعُوا أَن تَعدِلُوا بَین‌َ النِّساءِ آلخ) کدام حکیم اینکه نحو تکلم میکند.
چون هشام نتوانست جواب إبن ابی العوجاء را بدهد بسوی مدینه حرکت کرد و نزد ابی عبد اللّه علیه السلام وارد گردید حضرت فرمود هشام برای چه در اینکه موقع که وقت حج و عمره است آمده‌ئی هشام میگوید جانم فدای تو باد برای امر مهمّی آمده‌ام، إبن ابی العوجاء از من سؤالی کرده نتوانستم جواب گویم حضرت فرمود آن چه بود هشام گفت قضیّه را باو گفتم حضرت فرمود قول خدای تعالی (فَانکِحُوا ما طاب‌َ لَکُم مِن‌َ النِّساءِ مَثنی وَ ثُلاث‌َ وَ رُباع‌َ فَإِن خِفتُم أَلّا تَعدِلُوا فَواحِدَةً) یعنی در نفقه، و اما قوله تعالی (وَ لَن تَستَطِیعُوا أَن تَعدِلُوا بَین‌َ النِّساءِ وَ لَو حَرَصتُم فَلا تَمِیلُوا کُل‌َّ المَیل‌ِ فَتَذَرُوها کَالمُعَلَّقَةِ) یعنی در مودّت و محبت پس چون هشام با اینکه جواب برگشت و بابن أبو العوجاء خبر داد، گفت قسم بخدا اینکه جواب از خودت نیست.
در مجمع البیان گفته پس از آنکه حق تعالی صلح و نشوز بین زوجین را بیان نمود در عقب آن در آورد که بشما تکلیف نشده آنچه را که قدرت بر آن ندارید (وَ لَن تَستَطِیعُوا أَن تَعدِلُوا بَین‌َ النِّساءِ وَ لَو حَرَصتُم) یعنی هرگز قدرت ندارید که در محبت و مودّت در قلب بین زنها مساوات قرار دهید و لو اینکه حریص باشید بتمام کوشش زیرا که اینکه کار (یعنی القاء محبت در قلب) در عهده شما نیست اینکه است که مکلّف بآن نمیباشید و بر آنچه از عهده شما خارج

صفحه : 181
است مؤاخذه نمیشوید (إبن عباس- حسن- قتاده) و بقولی (لَن تَستَطِیعُوا) یعنی قدرت ندارید که در تمام امور از نفقه، کسوه، عطیه، مسکن، صحبت، نیکی، خوش روئی و غیر اینها بینشان مساوات نمائید و مقصود اینکه است که اینکه طور مساوات بین زنها برای شما مشکل است زیرا که میل شما ببعضی از آنها زیادتر است (فَلا تَمِیلُوا کُل‌َّ المَیل‌ِ) یعنی از آن زنی که بهوای نفسانی مالک نیستید او را دوست دارید از وی بتمام جهات عدول نکنید تا اینکه شما را وادار کند که بر پیشین آنها بر اداء حق واجبی آنها که بر شما است از حق قسمت و نفقه و کسوه و معاشرت بمعروف باز دارد (فَتَذَرُوها کَالمُعَلَّقَةِ) یعنی آنرا که باو میل ندارید واگذارید مثل کسیکه نه صاحب شوهر است و نه زن بیوه بی‌شوهر، إبن عباس و حسن و قتاده و غیر آنها و همین قول از ابی جعفر و ابی عبد اللّه علیهما السلام نقل شده.
[پایان] و خلاصه اینکه آیات مشعر بر اینکه است که تعدد زوجات در صورتی جایز است که مساوات و عدالت بین زنها استوار گردد و کسی که نتواند بین زنها مساوات را مراعات نماید باید بر یک زن قناعت کند در اول سوره فرموده (فَإِن خِفتُم أَلّا تَعدِلُوا فَواحِدَةً) و در اینجا بیان همان آیه است که (وَ لَن تَستَطِیعُوا أَن تَعدِلُوا بَین‌َ النِّساءِ وَ لَو حَرَصتُم فَلا تَمِیلُوا کُل‌َّ المَیل‌ِ) بعضی خواسته‌اند از جمع بین آیات چنین استفاده کنند که چون اول عدالت و مساوات بین زنها را واجب گردانیده و مساوات بین آنها بتمام جهات باین میشود که در تمام امور از نفقه و کسوه و دوستی و قسمت و باقی امور حتی در میل نفسانی مراعات عدالت بین زنها بشود و همین‌طور که آیه ارشاد کرده که (لَن تَستَطِیعُوا أَن تَعدِلُوا) بر چنین مساواتی که حتی در میل نفسانی مراعات شود هرگز قدرت ندارید زیرا که میل و محبّت نوعا از تحت اختیار بشر خارج است پس نتیجه اینکه میشود که همین طور که در آیه فرموده (فَواحِدَةً) چون چنین قدرتی ندارید پس نباید کسی زیادتر از یک زن اختیار کند.

صفحه : 182
لکن اینکه استظهار از آیات که نتیجه‌اش القاء تعدّد زوجات در اسلام باشد درست نیست زیرا که از اوّل اسلام تا حال بنای متدیّنین حتی ائمه طاهرین علیهم السلام بر جواز تعدّد زوجات بوده و عملا نیز هر یک چنانچه تاریخ نشان میدهد هر یک از آن بزرگواران چند زن داشتند پس بنابراین باید یا گفته شود که مقصود از عدالت بین زنها در باقی حقوق آنها است مثل نفقه و خوش روئی و باقی جهات زناشوئی زیرا خدای تعالی بامری که از تحت اختیار انسان خارج است تکلیف نمیکند (لا یُکَلِّف‌ُ اللّه‌ُ نَفساً إِلّا وُسعَها) و محبت و میل نفسانی نوعا از تحت اختیار بشر خارج است.
یا گفته شود مقصود از عدالت که در آیه امر فرموده (أَن تَعدِلُوا) شامل مساوات میل نفسانی هم بشود لکن غرض عدالت واقعی حقیقی نیست که مرد بهیچ یک میل نفسانیش زیادتر از دیگری نباشد بلکه عدالت تقریبی است یعنی نما است بطوری که با هر یک چنین رفتار کند که گمان کند او را خیلی دوست میدارد.
و اینکه قسم توجیه را میتوان از ذیل آیه که فرموده (فَلا تَمِیلُوا کُل‌َّ المَیل‌ِ فَتَذَرُوها کَالمُعَلَّقَةِ) استخراج نمود زیرا که باین آیه میتوان بین آیات را جمع نمود که خلاصه‌اش چنین میشود که برای مرد تعدّد زوجات را تجویز میکند در صورتی که بتواند مراعات حقوقی که در شرع مقرّر شده از نفقه و کسوه و منزل و غیر اینها را بدرستی انجام دهد و دیگر عدالت و تساوی بین آنها و لو عدالت تقریبی و عملی باشد بین آنها مراعات نماید و اگر بر اینکه تساوی بر خود قدرتی نمی‌بیند بیک زن اکتفاء نماید.
وَ إِن تُصلِحُوا وَ تَتَّقُوا فَإِن‌َّ اللّه‌َ کان‌َ غَفُوراً رَحِیماً اینکه آیه بازگشت بهمان آیات بالا (وَ إِن‌ِ امرَأَةٌ خافَت مِن بَعلِها نُشُوزاً أَو إِعراضاً) مینماید و بمردان تأکید و ترغیب نموده که اگر در اعراض و ناراحتی باصلاح بپردازید و از نفس پرستی خودداری کنید همانا خدای تعالی

صفحه : 183
آمرزنده و مهربان است، شاید اشاره باین که اگر شما در موقع ناراحتی گذشت کنید خدای آمرزنده و مهربان است.
وَ إِن یَتَفَرَّقا یُغن‌ِ اللّه‌ُ کُلًّا مِن سَعَتِه‌ِ وَ کان‌َ اللّه‌ُ واسِعاً حَکِیماً و اگر بین زن و شوهر اصلاح نشد و نتوانستند با هم توافق کنند و از هم جدا شدند خدای تعالی هر یک را از سعه رحمتش بی‌نیاز میگرداند، شاید اشاره باین است که ملک خدا وسیع است و نیز غریزه جنسی بین افراد بشر جاری است وقتی نتوانستند با هم سازش نمایند از هم جدا شوند و هر یک با دیگری آمیزش نماید چنانچه تذکره نویسان در تواریخ نوشته‌اند در زمانهای پیش مخصوصا در اعراب وحشی برای زن هیچ ارزش قائل نبودند و هیچ حقّی از ارث یا حقوق زناشوئی برای زن منظور نداشتند و همیشه زن در شکنجه مردهای ستمگر واقع میگردید و همچنین حقوق ایتام صغیر را مراعات نمیکردند و ارث او را میبردند تا وقتی که خورشید اسلام از پشت افق تاریک عربستان طلوع نمود و حقوق عادلانه بین جامعه و تمدّن انسانی تشریع نمود و برای زن حقوقی قائل گردید از ارث و غیره و زن را در تمام شئونات جامعه مگر در بعض اموری که در خور زن نبوده با مردها تساوی قرار داده، از جمله حقوق زناشوئی که برای شوهر حقوقی تعیین فرمود که بایستی زن کاملا مراعات نماید و در مقابل حقوقی نیز برای زن تشریع فرمود که نسبت بزن باید شوهر مراعات نماید و هرگاه زن و شوهر هر یک مراعات حق دیگر را بکند زندگانی عادلانه‌ئی بین آنها برقرار میگردد و بخوشی و کامیابی بسر میبرند، پیغمبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله و سلّم حق بزرگی بر سر جامعه مخصوصا بر زنها دارد.
اگر در آیه سوم همین سوره نساء تعدد زوجات را برای مردها جایز گردانید میتوان گفت که آنهم مراعات نوع زنها را در نظر گرفته که بعضی از زنهای بیوه بی‌سرپرست نمانند و نیز حکمتهای دیگری هم دارد مثل کثرت نسل بشر و غیر اینها و چون بر زن اینکه عمل ناگوار است در مقابل عدالت و تساوی

صفحه : 184
بین زنها را برای مردان واجب گردانیده چنانچه در اول سوره فرموده (فَإِن خِفتُم أَلّا تَعدِلُوا فَواحِدَةً) که در چنین موردی که بترسید نتوانید تساوی بین زوجات قرار دهید بایستی بیک زن اکتفاء کنید و در آیه 128 (وَ لَن تَستَطِیعُوا أَن تَعدِلُوا بَین‌َ النِّساءِ الخ) آیه ارشاد بر اینکه است که چون قدرت ندارید کاملا مراعات عدالت بین زنها نمائید اگرچه حریص بر آن باشید پس تمام میلتان را بیک کدام نیندازید و دیگری را کاملا محروم نمائید که مثل زن بی‌شوهر باشد.
و در مورد نشوز و ناسازگاری بین زن و شوهر ببین چه دستور عادلانه حکیمانه مقرر گردانیده اگر از طرف زن باشد بمرد دستور داده که بهر ترتیبی که هست زن را آرام گرداند در سوره نساء آیه 38 قوله تعالی (وَ اللّاتِی تَخافُون‌َ نُشُوزَهُن‌َّ فَعِظُوهُن‌َّ وَ اهجُرُوهُن‌َّ الخ) و در آنجائیکه میترسید جدائی بین شما واقع گردد نیز دستور فرموده بقوله تعالی در آیه 39 (وَ إِن خِفتُم شِقاق‌َ بَینِهِما فَابعَثُوا حَکَماً مِن أَهلِه‌ِ وَ حَکَماً مِن أَهلِها الخ) با اینکه ترتیب اگر باز موافقت بینشان حاصل نگردید در سوره نساء آیه 129 فرموده (وَ إِن یَتَفَرَّقا یُغن‌ِ اللّه‌ُ کُلًّا مِن سَعَتِه‌ِ) در چنین موردی است که اگر از هم جدا شوند خداوند هر یک از زن و شوهر را از دیگری بی نیاز میگرداند گویا پس از انجام اینکه وسائل موقع اینکه میرسد که از هم جدا شوند.
و تکرار اینکه آیه دلالت دارد بر اینکه خدا غنی و حمید است و اشاره بآن جا است که فرموده (یُغن‌ِ اللّه‌ُ کُلًّا مِن سَعَتِه‌ِ) یعنی خدا متکفل کفایت زوجین است وَ لِلّه‌ِ ما فِی السَّماوات‌ِ وَ ما فِی الأَرض‌ِ ملک خدا و تحت قیومیت و اقتدار او است آنچه در آسمانها از کرات و آنچه در زمین است و ستارگان و ماه و خورشید و منظومه شمسی و انواع و اقسام ملائکه سماوی و عدد انواع و افراد جمادات و نباتات و حیوانات از موجودات زمینی و غیر اینها که جز حق تعالی عالم بر تمام آنها و کیفیت حدوث و مدت بقاء و عدد انواع و افراد موجودات و خصوصیات آنها کسی مطلع نیست (وَ لا یُحِیطُون‌َ

صفحه : 185
بِشَی‌ءٍ مِن عِلمِه‌ِ إِلّا بِما شاءَ) مگر بقدریکه بر بعضی از افراد بر جسته خود بیاموزد «سوره بقره آیه 256».
وَ لَقَد وَصَّینَا الَّذِین‌َ أُوتُوا الکِتاب‌َ مِن قَبلِکُم وَ إِیّاکُم أَن‌ِ اتَّقُوا اللّه‌َ آیه اشاره باهمیّت تقوی و خودداری از ترک آنچه خلاف حکم خدا است و چون تقوی یکی از ملکات حمیده و صفات پسندیده انسانی است در هر نفسی که رسوخ نمود و ملکه گردید صاحبش را از تمام صفات نکوهیده و اوصاف رذیله حیوانیه باز میدارد تقوی بمعنی حقیقی در هر قلبی رسوخ نمود مثل آب پاک تمام قذارات نفسانی را میشوید و آنرا پاک میگرداند و مؤمن متّقی پیرامون هیچ امری که خلاف عقل یا شرع باشد نمیگردد و کیمیای سعادت را در پرتو تقوی باید بدست آورد اینکه است که در آیه فرموده ما بتمام کسانی که بآنها کتاب عطاء کردیم از یهود و نصاری و نیز بشما مؤمنین توصیه و سفارش میکنم (أَن‌ِ اتَّقُوا اللّه‌َ) خود را متصف بتقوی گردانید.
در مصباح الشریعه از حضرت صادق علیه السلام روایت کرده که فرموده آنچه را که توصیه کنندگان از اولین و آخرین بآن توصیه و سفارش کرده‌اند جمع کرده در یک کلمه و آن تقوی است قوله تعالی (وَ لَقَد وَصَّینَا الَّذِین‌َ أُوتُوا الکِتاب‌َ مِن قَبلِکُم وَ إِیّاکُم أَن‌ِ اتَّقُوا اللّه‌َ) و در آن است کل و جمیع عبادات صالحه و بتقوی رسید آنکه رسید بدرجات عالیه.
وَ إِن تَکفُرُوا فَإِن‌َّ لِلّه‌ِ ما فِی السَّماوات‌ِ وَ ما فِی الأَرض‌ِ وَ کان‌َ اللّه‌ُ غَنِیًّا حَمِیداً یعنی اگر شما کافر گردید همانا آنچه در آسمانها و زمین است ملک خدا است و او بی نیاز از خلق است، و شاید مقصود ترک وصیّت باشد، و شاید مقصود از کفر در اینجا کفران نعمت باشد که هر نعمتی را در مورد خود و بوظیفه‌ئی که باید در باره آن اجراء گردانید بغیر مورد صرف کنند چون آیات راجع بزناشوئی بود و از جمله نعمتهای خدا غریزه جنسی و قانون ازدواج است که بین افراد بشر دائر گردیده و احکامی برای آن تأسیس گردانیده کسیکه اینکه نعمت

صفحه : 186
را روی قانون الهی و آن طوری که وظیفه او است انجام ندهد کفران نعمت کرده و اینکه نیز از اقسام کفر در عمل بشمار میآید.
و آیه ارشاد بر اینکه است که اینکه قوانین و شریعت سهله سمحه که بتوسط رسول برای نفع و سعادت شما وضع گردیده اگر بدستورات آن عمل کنید بنفع شما تمام میگردد و اگر نکنید بدانید که آنچه در آسمانها و زمین است ملک خدا و در تصرف او است و خدا از اعمال شما بی‌نیاز است.
إِن یَشَأ یُذهِبکُم أَیُّهَا النّاس‌ُ وَ یَأت‌ِ بِآخَرِین‌َ وَ کان‌َ اللّه‌ُ عَلی ذلِک‌َ قَدِیراً آیه تهدید است و ذات متعال در بیان مالکیت و سعه فیض و عموم قدرت خود بشر را خاطر نشان میکند که بدانید نه طاعت شما باو نفع میبخشد و نه کفر و عصیان شما باو ضرر میزند هرگاه حکمت و صلاح خداوندی ایجاب نماید تمام افراد بشر را میبرد و فانی میگرداند چنانچه در موقع طوفان نوح تمام مردم را بآب هلاک گردانید و افراد دیگری بوجود آورد و چنین کاری برای او آسان است همین طوری که بیک اراده که بلفظ (کن) آمده قوله تعالی (إِنَّما أَمرُه‌ُ إِذا أَرادَ شَیئاً أَن یَقُول‌َ لَه‌ُ کُن فَیَکُون‌ُ) سوره یس آیه 82، اشاره بسعه نفوذ اراده و حکم او است و گر نه محتاج بلفظی هم نیست آنچه اراده کند فورا موجود میگردد.
در مجمع البیان گفته (إِن یَشَأ یُذهِبکُم أَیُّهَا النّاس‌ُ وَ یَأت‌ِ بِآخَرِین‌َ) وقتی اینکه آیه نازل گردید حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم دست بپشت سلمان زد و گفت اینها قوم اینند یعنی عجمند.
مَن کان‌َ یُرِیدُ ثَواب‌َ الدُّنیا فَعِندَ اللّه‌ِ ثَواب‌ُ الدُّنیا وَ الآخِرَةِ وَ کان‌َ اللّه‌ُ سَمِیعاً بَصِیراً چون در آیه بالا تذکر داد که شما اگر متّقی و پرهیزکار باشید یا کافر گردید خدا مالک آسمانها و زمین است و بی‌نیاز از خلق است بطوریکه اگر بخواهد همه شما را میبرد و خلق دیگری میآورد، آیه مشعر بر اینکه است که چون انسان در اعمالش طالب نفع است یا بدست آوردن منافع دنیای دنی‌ّ یا بدست

صفحه : 187
آوردن نفع آخرت و سرای باقی است هر کدام که باشد دنیا و آخرت و منافع دنیا و آنچه از دنیا می‌طلبید و آرزوی بدست آوردن آنرا دارید یا طالب ثواب آخرتید هر کدام باشد آن بدست خدای تعالی است و از خزینه احسان او بروز و ظهور میکند پس باید رو باو آرید و از او بخواهید زیرا که هر فضیلتی از خزینه احسان او تراوش مینماید در سوره شوری آیه 19 میفرماید (مَن کان‌َ یُرِیدُ حَرث‌َ الآخِرَةِ نَزِد لَه‌ُ فِی حَرثِه‌ِ وَ مَن کان‌َ یُرِیدُ حَرث‌َ الدُّنیا نُؤتِه‌ِ مِنها وَ ما لَه‌ُ فِی الآخِرَةِ مِن نَصِیب‌ٍ) کسیکه اراده کند زراعت آخرت را ما در زراعت او میافزائیم (یعنی زراعتش را برکت میدهیم و نفعش را زیاد میکنیم و بهر عمل نیک اخروی او را پاداش فراوان میدهیم) و کسیکه مرادش از عمل نفع دنیوی باشد از همان دنیا مرادش را میدهیم لکن در آخرت از عملش نصیبی عاید او نخواهد گردید و خدای تعالی باعمال و افعال و نیات بنده‌گانش بآن حقیقت حقانی بسیطش آگاه است و هم شنوا و هم بینا است، از إبن ابی یعفور روایت میکنند که گفته شنیدم از ابا عبد اللّه علیه السلام که فرمود کسیکه قلبش بدنیا تعلق گرفته تعلق وی بسه خصلت است 1- همی که فنا پذیر نیست 2- آرزوئی که درک نمیکند 3- جاهی که باو نمیرسد.

صفحه : 188

[سوره النساء (4): آیات 135 تا 141]

اشاره

یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا کُونُوا قَوّامِین‌َ بِالقِسطِ شُهَداءَ لِلّه‌ِ وَ لَو عَلی أَنفُسِکُم أَوِ الوالِدَین‌ِ وَ الأَقرَبِین‌َ إِن یَکُن غَنِیًّا أَو فَقِیراً فَاللّه‌ُ أَولی بِهِما فَلا تَتَّبِعُوا الهَوی أَن تَعدِلُوا وَ إِن تَلوُوا أَو تُعرِضُوا فَإِن‌َّ اللّه‌َ کان‌َ بِما تَعمَلُون‌َ خَبِیراً (135) یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا آمِنُوا بِاللّه‌ِ وَ رَسُولِه‌ِ وَ الکِتاب‌ِ الَّذِی نَزَّل‌َ عَلی رَسُولِه‌ِ وَ الکِتاب‌ِ الَّذِی أَنزَل‌َ مِن قَبل‌ُ وَ مَن یَکفُر بِاللّه‌ِ وَ مَلائِکَتِه‌ِ وَ کُتُبِه‌ِ وَ رُسُلِه‌ِ وَ الیَوم‌ِ الآخِرِ فَقَد ضَل‌َّ ضَلالاً بَعِیداً (136) إِن‌َّ الَّذِین‌َ آمَنُوا ثُم‌َّ کَفَرُوا ثُم‌َّ آمَنُوا ثُم‌َّ کَفَرُوا ثُم‌َّ ازدادُوا کُفراً لَم یَکُن‌ِ اللّه‌ُ لِیَغفِرَ لَهُم وَ لا لِیَهدِیَهُم سَبِیلاً (137) بَشِّرِ المُنافِقِین‌َ بِأَن‌َّ لَهُم عَذاباً أَلِیماً (138) الَّذِین‌َ یَتَّخِذُون‌َ الکافِرِین‌َ أَولِیاءَ مِن دُون‌ِ المُؤمِنِین‌َ أَ یَبتَغُون‌َ عِندَهُم‌ُ العِزَّةَ فَإِن‌َّ العِزَّةَ لِلّه‌ِ جَمِیعاً (139)
وَ قَد نَزَّل‌َ عَلَیکُم فِی الکِتاب‌ِ أَن إِذا سَمِعتُم آیات‌ِ اللّه‌ِ یُکفَرُ بِها وَ یُستَهزَأُ بِها فَلا تَقعُدُوا مَعَهُم حَتّی یَخُوضُوا فِی حَدِیث‌ٍ غَیرِه‌ِ إِنَّکُم إِذاً مِثلُهُم إِن‌َّ اللّه‌َ جامِع‌ُ المُنافِقِین‌َ وَ الکافِرِین‌َ فِی جَهَنَّم‌َ جَمِیعاً (140) الَّذِین‌َ یَتَرَبَّصُون‌َ بِکُم فَإِن کان‌َ لَکُم فَتح‌ٌ مِن‌َ اللّه‌ِ قالُوا أَ لَم نَکُن مَعَکُم وَ إِن کان‌َ لِلکافِرِین‌َ نَصِیب‌ٌ قالُوا أَ لَم نَستَحوِذ عَلَیکُم وَ نَمنَعکُم مِن‌َ المُؤمِنِین‌َ فَاللّه‌ُ یَحکُم‌ُ بَینَکُم یَوم‌َ القِیامَةِ وَ لَن یَجعَل‌َ اللّه‌ُ لِلکافِرِین‌َ عَلَی المُؤمِنِین‌َ سَبِیلاً (141)

صفحه : 189

[ترجمه]

ای کسانیکه ایمان آورده‌اید ایستادگان بعدل باشید و ایستادگان باشید بر گواهان (حکم خدا) اگر چه بر ضرر خودتان یا پدر و مادرتان یا خویشاوندانتان تمام شود اگر غنی باشند (مشهود علیه) یا فقیر خدا اولی است بآنها پس متابعت هوای نفس نکنید و از حق عدول ننمائید و اگر زبانهای خودتان را از گواهی راست بپیچانید با از ادای شهادت اعراض کنید خدا بآنچه میکنید آگاهست [135]
ای کسانیکه ایمان آورده‌اید بخدا و برسول و بکتابیکه بر رسولش نازل گردانیده و بکتابیکه قبلا فرستاده ایمان آرید و ثابت باشید و کسیکه بخدا و بملائکه او و کتب و رسل او و بقیامت کافر گردد حقیقة گمراه گردیده گمراهی بسیار دور [136]
همانا کسانیکه ایمان آوردند پس از آن کفر ورزیدند سپس ایمان آوردند سپس کفر ورزیدند پس از آن در کفر ازدیاد نمودند خدا آنها را نمیآمرزد و آنها را براء راست هدایت نمیگرداند [137]
منافقین را مژده ده که برای آنها عذاب دردناک مهیّا و آماده شد. [138]
آن منافقینی که بغیر مؤمنین کافرین را دوستان خود گرفتند آیا نزد کافرین عزّت می‌طلبند همانا که کل عزّت نزد خدا است [139]
و بدرستیکه قرآن اینکه حکم را بر شما نازل گردانید که وقتی شنیدید که بآیات خدا کفر آورده شد و باستهزاء گرفته شد (ای مؤمنین) شما با منافقین ننشینید تا وقتی که در حکایتی غیر از آن مشغول گردند و اگر در آنحال با آنها نشینید در آن هنگام شما مثل آنان میگردید همانا خداوند کافرین و منافقین را جمع کند و در جهنم اندازد [140]
آن کسانی که انتظار میبرند که بر شما نکبتی واقع شود- پس اگر بر شما از جانب خدا فتحی بوده باشد منافقین بمؤمنین گفتند آیا ما با شما نبودیم- و اگر برای کافرین بهره‌ئی از غلبه بر مؤمنین بوده باشد منافقین بکافرین گفتند آیا ما بر شما غالب نبودیم و شما را از مؤمنین ممنوع گردانیدیم که بر شما غالب گردند همانا خداوند در روز قیامت بین شما مؤمنین و منافقین حکم میکند و هرگز خدا قرار نمیدهد برای کافرین بر مؤمنین راهی (یعنی حجتی) که آنها را ملزم گرداند [141]

صفحه : 190

توضیح آیات‌

یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا کُونُوا قَوّامِین‌َ بِالقِسطِ شُهَداءَ لِلّه‌ِ وَ لَو عَلی أَنفُسِکُم (القسط و الاقساط العدل یقال اقسط الرجل اقساطا اذا عدل و اتی بالقسط) یعنی شیئی را بپای دار در حقیقت عدالت و قوّام فعّال از قیام است و قوّام کسی را گویند که عادت او قیام داشتن بر عمل باشد.
آیه خطاب بمؤمنین است که ای کسانیکه ایمان آورده‌اید در عدالت و قسط پایدار باشید و بعدالت عمل کنید (قَوّامِین‌َ بِالقِسطِ) کسانی هستند که بطور اتم و اکمل در تمام امور بعدل و عدالت عمل مینمایند.
عدالت حقیقی چنانچه در کتب اخلاق تشریح شده حدّ وسط بین صفات و اخلاق انسانی است و کسی ممکن است دارای صفت عدالت گردد که دارای چهار فضیلت از صفات حمیده و اخلاق پسندیده گردد: حکمت، شجاعت، عفّت، سخاوت، و از مجموع اینها ملکه و فضیلت عدالت حاصل میگردد. حکمت حدّ وسط بین سفاهت«1» و بلاهت«2» است. شجاعت حدّ وسط بین جبن«3» و تهوّر«4» است. عفّت حدّ وسط بین خمود«5» و شره«6» است. سخاوت حدّ وسط بین بخل و اسراف است.
خلاصه عادل حقیقی کسی را گویند که در تمام امور حدّ وسط را انتخاب کند و تشخیص وسط حقیقی بسیار مشکل است لکن برای ما مسلمانان معیار و میزان شناختن حد وسط همان احکام الهی است که شارع مقدس اسلام برای ما معیّن کرده چنانچه می‌بینیم برای هر عملی از اعمال حکمی مقرر فرموده که اگر ما در تمام امور عمل خود را مطابق همان احکام قرار دهیم اول شخص عادل روی زمین خواهیم گردید.
و چنانچه ظاهر است آیه ناظر بعمل نمودن و معاشرت نمودن بطور عدالت
-----------------------------------
(1)- استعمال قوه فکریه در امور بی‌فائده
(2)- تعطیل قوه فکریه
(3)- ترسیدن بیجا
(4)- نترسی در موقع ترس
(5)- تعطیل قوه طبیعیه
(6)- شکم پرستی و عیاشی

صفحه : 191
است که نتیجه و اثر عدالت واقعی است، کسیکه بعدالت متصف گردید تمام اعمالش از قول و فعل عادلانه واقع میگردد.
پس از آنکه حق تعالی یادآوری کرد که بدانید دنیا و آخرت ملک خدا و در تصرف قدرت او است امر فرمود که شما مؤمنین عمل خود را نسبت بدیگران بر وجه عدالت قرار دهید و بر اینکه طور عمل پایدار باشید (شُهَداءَ لِلّه‌ِ) یعنی گواهان برای خدا باشید و برای خدا شهادت دهید (وَ لَو عَلی أَنفُسِکُم) در موقع شهادت حکم بحق و قسط را مراعات نمائید و لو اینکه بضرر خودتان تمام شود در تفسیر قمی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرموده مؤمن بر مؤمن هفت حق دارد و از همه واجب‌تر اینکه است که حق بگوید و لو آنکه آن بضرر خودش یا پدر و مادرش باشد و برای خاطر آنها از حق رو گردان نشود أَوِ الوالِدَین‌ِ وَ الأَقرَبِین‌َ إِن یَکُن غَنِیًّا أَو فَقِیراً فَاللّه‌ُ أَولی بِهِما در اینکه آیه در امر شهادت تأکید بلیغ نموده که شهادت را بعدل و قسط لوجه اللّه بپای دارید و لو اینکه شهادت یعنی اقرار بحق بر ضرر خودتان یا ضرر پدر و مادرتان باشد اگر اینها غنی باشند شما برای تمتع و فائده بدست آوردن خود شهادت بناحق ندهید و اگر اینها فقیر باشند برای ترحّم و ارفاق بآنان نیز شهادت برخلاف ندهید زیرا که خدا اولی است که بآنها ترحم نماید و امور آنها را کفایت کند.
فَلا تَتَّبِعُوا الهَوی أَن تَعدِلُوا پس شما نباید تابع هوی و دل خواهی خود باشید و از روی هوای نفسانی شهادت بناحق بدهید بگمان اینکه در مورد پدر و مادر مراعات مصلحت و کمک بآنها کرده باشید بلکه باید در شهادت در هر موردی که باشد مراعات عدالت نمائید و برای خدا و خوشنودی او شهادت دهید.
وَ إِن تَلوُوا أَو تُعرِضُوا فَإِن‌َّ اللّه‌َ کان‌َ بِما تَعمَلُون‌َ خَبِیراً آیه تهدید است که هرگاه زبان خود را در شهادت بحق بگردانید یعنی

صفحه : 192
برخلاف شهادت دهید یا از شهادت دادن بحق اعراض نمائید. شاید مقصود کتمان شهادت باشد که دو موردی که باید شهادت بر ضرر خود یا اقربای خود بدهید اعراض کنید باید بدانید که خداوند بآنچه میکنید از شهادات یا غیر آن آگاه است و در مورد مجازات واقع میگردید.
یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا آمِنُوا بِاللّه‌ِ وَ رَسُولِه‌ِ وَ الکِتاب‌ِ الَّذِی نَزَّل‌َ عَلی رَسُولِه‌ِ وَ الکِتاب‌ِ الَّذِی أَنزَل‌َ مِن قَبل‌ُ [سخنان مفسرین در توجیه آیه] 1- بقولی خطاب بآنکسانی است که شهادتین گفته‌اند و بخدا و برسول و معاد اجمالا ایمان آورده‌اند آیه امر فرموده که بخصوصیات معارف الهی و بصفات والای خداوندی از عموم قدرت و احاطه علمیه حق تعالی و خصوصیت و مقام انبیاء و کتابهای آسمانی مثل تورات و انجیل و غیر اینها و خصوصیات قرآن و اعجاز آن و باقی معارف ایمان حقیقی آرید و بایمان اجمالی قناعت نکنید که آن کافی نیست.
2- خطاب باهل کتاب است که آنان ببعض کتاب و رسولان ایمان آوردند و ببعضی کافر شدند (وَ یَقُولُون‌َ نُؤمِن‌ُ بِبَعض‌ٍ وَ نَکفُرُ بِبَعض‌ٍ) آیه امر نموده که بخدا و رسول او محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و قرآن و بتمام کتبی که پیش از شما نازل گردیده ایمان آرید 3- خطاب بمنافقین است که شمائی که بزبان از روی نفاق ایمان آورده‌اید بقلب هم از روی اخلاص ایمان آرید.
وَ مَن یَکفُر بِاللّه‌ِ وَ مَلائِکَتِه‌ِ وَ کُتُبِه‌ِ وَ رُسُلِه‌ِ وَ الیَوم‌ِ الآخِرِ فَقَد ضَل‌َّ ضَلالًا بَعِیداً و کسیکه بیکی از اینها که در آیه ذکر شد بخدا و پیمبران و کتابهای آسمانی کافر گردید و محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و قرآن و معاد و قیامت را انکار نمود همانا چنین کسی گمراه گردیده و از جاده حق تعالی منحرف شده.
و ممکن است گفته شود خطاب بمؤمنین است که شمائی که ایمان آورده‌اید از قبل تقوی و عمل صالح ایمان را در قلب خود تمرکز دهید که در قلبتان نفوذ

صفحه : 193
نماید و مستقرّ گردد تا اینکه نفس امّاره و شیطان شما را بیراهه نبرد و نسبت ببعض مقدّسات دین دچار شک و تردید گردید که هرگاه بیکی از وجود ملائکه یا نسبت ببعض کتب الهی یا ببعضی از پیمبران یا راجع بمعاد شکّی عارض شما گردید از دین خارج گشته و کافر میگردید و در گمراهی بعید واقع میشوید در تفسیر کشف الاسرار در توجیه آیه (یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا آمِنُوا بِاللّه‌ِ وَ رَسُولِه‌ِ) گفته ایمان دو قسم است یکی از روی برهان و یکی از روی عیان، برهان اوّل راه استدلال است، عیانی یافت روز وصال است، برهانی استعمال دلائل عقول است، عیانی رسیدن بدرجات وصول است، از روی اشارت گوید ای شما که ایمان برهانی بدست دارید بکوشید تا بایمان عیانی رسید، ایمان عیانی چیست، بچشم اجابت فرا مجیب نگریستن، بچشم انفراد فرا فرد نگرستن بچشم حضور فرا حاضر نگریستن، بدوری از خود نزدیکی حق را نزدیک بودن و بغیبت از خود حضور وی را بکرم حاضر بودن، وی جل‌ّ جلاله نه از قاصدان دور است، نه از مریدان غائب، عزّ جلاله میگوید (وَ نَحن‌ُ أَقرَب‌ُ إِلَیه‌ِ مِن حَبل‌ِ الوَرِیدِ) پیر طریقت گفت خداوندا موجود نفسهای جوانمردانی، حاضر دلهای ذاکرانی از نزدیک نشان میدهند و برتر از آنی و از دورت میپندارند و نزدیکتر از جانی.

گفتم صنما مگر که جانان منی اکنون که همی نگه کنم جان منی
و توجیه اول اگر چه بسیاق آیه نزدیک‌تر مینماید لکن توجیه اخیر بحقیقت مناسب‌تر است، و نیز مؤیّد اینکه توجیه آیه بعد است که فرموده:
إِن‌َّ الَّذِین‌َ آمَنُوا ثُم‌َّ کَفَرُوا ثُم‌َّ آمَنُوا ثُم‌َّ کَفَرُوا ثُم‌َّ ازدادُوا کُفراً لَم یَکُن‌ِ اللّه‌ُ لِیَغفِرَ لَهُم وَ لا لِیَهدِیَهُم سَبِیلًا اگر کسانیکه ایمان آورده بودند ایمان در قلبشان تمرکز پیدا نموده بود و از روی حقیقت و دانسته گی ایمان آورده بودند هرگز ایمانشان تبدیل بکفر نمیگردید

صفحه : 194
شیخ طبرسی رحمة اللّه علیه در جامع الجوامع در تفسیر آیه بالا گفته است (إِن‌َّ الَّذِین‌َ آمَنُوا ثُم‌َّ کَفَرُوا) آنها یهودند که بموسی [ع] و تورات ایمان آوردند سپس بسبب کفرشان بمحمد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بر کفرشان افزودند (ثُم‌َّ آمَنُوا) یعنی آنهائی که از نصاری بعیسی [ع] و انجیل ایمان آوردند پس از آن از جهت کفرشان بمحمد [ص] کافر شدند پس از آن بقرآن کافر گردیدند و بر کفرشان افزوده گردید.
و بقولی آیه در باره جماعتی از اهل کتاب نازل شده که آنها برای بشک انداختن مسلمانها اوّل اظهار ایمان کردند سپس اظهار کفر نمودند و ما در ذیل آیه قوله تعالی (آمِنُوا بِالَّذِی أُنزِل‌َ عَلَی الَّذِین‌َ آمَنُوا وَجه‌َ النَّهارِ وَ اکفُرُوا آخِرَه‌ُ لَعَلَّهُم یَرجِعُون‌َ) راجع بآیه بیانی کرده‌ایم.
و بقولی آنان منافقین بودند که اظهار ایمان بمحمد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم کردند پس از آن کافر شدند و باز باو ایمان آوردند و بعد کافر گردیدند پس اینها باصرارشان بر کفر بر کفرشان افزوده گردید تا مردند.
و إبن عبّاس گفته در اینکه آیه داخل است هر منافقی که در عهد نبی [ص] بود لَم یَکُن‌ِ اللّه‌ُ لِیَغفِرَ لَهُم وَ لا لِیَهدِیَهُم سَبِیلًا چنین مردمانی را خدا نمیآمرزد و آنها را براه راست هدایت نمیگرداند در اینکه آیه غفران و هدایت را که لطف است به (لام لیغفر) که برای مبالغه آمده مؤکّد میگرداند که شامل متصفین باین صفات نمیگردد و آنان از مغفرت و هدایت محرومند.
[پایان] بَشِّرِ المُنافِقِین‌َ بِأَن‌َّ لَهُم عَذاباً أَلِیماً ای رسول بمنافقین خبر بده که برای آنها عذاب دردناک آماده شده.
الَّذِین‌َ یَتَّخِذُون‌َ الکافِرِین‌َ أَولِیاءَ مِن دُون‌ِ المُؤمِنِین‌َ أَ یَبتَغُون‌َ عِندَهُم‌ُ العِزَّةَ فَإِن‌َّ العِزَّةَ لِلّه‌ِ جَمِیعاً (عزّة) بمعنی شدّت و صلابت است و چیز کمیاب را نیز عزیز گویند

صفحه : 195
برای اینکه بر طالبش دشوار و سخت است.
مژده ده بآن منافقینی که کافرین را دوستان خود گرفتند نه مؤمنین را آیا اینکه منافقین از کافرین عزّت می‌طلبند یعنی چنین گمان میکنند که بمتابعت آنها ثروت‌مند و عزیز و غالب میگردند.
همزه (أَ یَبتَغُون‌َ) استفهام انکاری است یعنی گمان آنها غلط است بلکه تمام عزت حقیقی مخصوص بخدا است و مؤمنین از جهت ایمانشان عزت دارند قوله تعالی (وَ لِلّه‌ِ العِزَّةُ وَ لِرَسُولِه‌ِ وَ لِلمُؤمِنِین‌َ) سوره منافقون آیه 8.
فی که‌وَ قَد نَزَّل‌َ عَلَیکُم فِی الکِتاب‌ِ أَن إِذا سَمِعتُم آیات‌ِ اللّه‌ِ یُکفَرُ بِها وَ یُستَهزَأُ بِها فَلا تَقعُدُوا مَعَهُم حَتّی یَخُوضُوا فِی حَدِیث‌ٍ غَیرِه‌ِ آیه بمسلمین یادآوری میکند که ما قبلا در آیات پیش نازل کردیم که وقتی شما برخورد بکفار کردید و شنیدید که بآیات خدا (قرآن) استهزاء و سخریه میکنند با آنها ننشینید و بگذرید تا وقتی که مشغول صحبت دیگری شوند و ظاهرا آیه 67 در سوره انعام اشاره بقوله تعالی است (وَ إِذا رَأَیت‌َ الَّذِین‌َ یَخُوضُون‌َ فِی آیاتِنا فَأَعرِض عَنهُم حَتّی یَخُوضُوا فِی حَدِیث‌ٍ غَیرِه‌ِ الخ) سوره انعام در مکه نازل شده و سوره نساء در مدینه فرود آمده.
مفسرین گفته‌اند چون منافقین با یهودیان و کافرین می‌نشستند بقرآن طعن می‌زند و در مسلمانی مسلمانان عیب جوئی میکردند خدای تعالی اینکه آیات را نازل گرداند و آنها را نهی فرمود.
گفته‌اند که ضحاک از إبن عباس نقل کرده که گفته تمام محدثان و مبتدعیان تا روز قیامت در اینکه آیه داخلند.
فی که (إِنَّکُم إِذاً مِثلُهُم) یعنی با آنها ننشینید که در گناه مثل آنها میگردید یعنی اگر با آنها بنشینید در چنین حالیکه بر مسلمانان استهزاء میکنند در آنهنگام شما در خلاف و خطاء مثل آنان میگردید.
اذا از عمل الغاء گردیده زیرا که در میان مبتدا و خبر واقع شده و گفته‌اند

صفحه : 196
در اینجا جزاء شرطی محذوف است و در معنی چنین میشود (فان تقعدوا معهم انکم اذن مثلهم) اگر با آنها بنشینید مثل آنها میگردید، و نظیر همین آیه است که در حدیث فرموده
(من تشبّه بقوم فهو منهم)
کسیکه خود را شبیه بقومی کند از آنها محسوب میگردد، و نیز قوله علیه السّلام
(من احب‌ّ عمل قوم خیرا کان او شرا کان کمن عمله)
کسیکه دوست دارد عمل قومی را خواه خیر و خوب باشد یا شر مانند کسی ماند که آن عمل را نموده، و نیز قوله علیه السّلام
(من مشی مع ظالم فقد اجرم)
کسیکه با ستمکار مشی و همراهی کند گنهکار گردیده قال اللّه تعالی (وَ لا تَرکَنُوا إِلَی الَّذِین‌َ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُم‌ُ النّارُ)فی که إِن‌َّ اللّه‌َ جامِع‌ُ المُنافِقِین‌َ وَ الکافِرِین‌َ فِی جَهَنَّم‌َ جَمِیعاً خدای تعالی منافقین و کافرین را با هم در جهنم جمع خواهد نمود، منافقین آنهایند که بزبان اظهار ایمان میکنند و بزبان نیز شهادتین میگویند لکن در باطن منکرند و در عصر حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم منافقین برای حفظ جان و مالشان و برای بدست آوردن غنیمت حتی با مؤمنین بجهاد میرفتند که اگر فتح و مظفریت نصیب مسلمانها شد آنها باسم مسلمانی غنیمت ببرند و هرگاه علامت شکست ظاهر میشد از جنگ فرار میکردند و در کفار داخل میگردیدند اینکه است که در سوره نساء آیه 144 فرموده (إِن‌َّ المُنافِقِین‌َ فِی الدَّرک‌ِ الأَسفَل‌ِ مِن‌َ النّارِ) الَّذِین‌َ یَتَرَبَّصُون‌َ بِکُم فَإِن کان‌َ لَکُم فَتح‌ٌ مِن‌َ اللّه‌ِ قالُوا أَ لَم نَکُن مَعَکُم ظاهرا (الَّذِین‌َ) صفت منافقین است که چون آنان غالبا باجبار از ترس شمشیر مؤمنین یا بطمع اسلام می‌آوردند و در باطن دشمن اسلام و مؤمنین بودند و انتظار میکشیدند که آفات و بلیّاتی بمؤمنین و برسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم اصابت نماید، و گفته‌اند در آیه کلامی محذوف است و در معنی چنین میشود (الّذین یتربصون بکم ایّها المؤمنون) احد الامرین یا فتح و ظفر و یا (دائِرَةُ السَّوءِ) یعنی ای مؤمنین منافقین انتظار میکشند یکی از دو چیز را یا فتح و ظفر که اگر از جانب

صفحه : 197
خدا فتح رسید گویند آیا ما با شما نبودیم.
وَ إِن کان‌َ لِلکافِرِین‌َ نَصِیب‌ٌ قالُوا أَ لَم نَستَحوِذ عَلَیکُم وَ نَمنَعکُم مِن‌َ المُؤمِنِین‌َ و اگر مظفریت نصیب کافرین گردید بکافرین میگویند بجاسوسی ما که از اسرار آنها بشما خبر میدادیم شما ظفر یافتید و شما را از آسیب و ضرر مسلمین حفظ نمودیم.
فَاللّه‌ُ یَحکُم‌ُ بَینَکُم یَوم‌َ القِیامَةِ وَ لَن یَجعَل‌َ اللّه‌ُ لِلکافِرِین‌َ عَلَی المُؤمِنِین‌َ سَبِیلًا و خدا در قیامت بین شما مؤمنین و کافرین و منافقین حکم میکند و هر کسی را در خور اعمال و عقاید و افعالش پاداش میدهد و هرگز خدا قرار نمیدهد که کافرین بر مؤمنین راه یابند یعنی ظفر و غلبه بر مؤمنین پیدا نخواهند نمود، و بعضی از مفسرین گفته سبیل حجت است هرگز خدا کافرین را بر مؤمنین حجت ندهد از حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام و إبن عباس روایت شده که گفته‌اند در قیامت کافرین را بر مؤمنین نزد خدا حجتی نباشد تا آنکه نزد خدا حکومت کنند.

صفحه : 198

[سوره النساء (4): آیات 142 تا 151]

اشاره

إِن‌َّ المُنافِقِین‌َ یُخادِعُون‌َ اللّه‌َ وَ هُوَ خادِعُهُم وَ إِذا قامُوا إِلَی الصَّلاةِ قامُوا کُسالی یُراؤُن‌َ النّاس‌َ وَ لا یَذکُرُون‌َ اللّه‌َ إِلاّ قَلِیلاً (142) مُذَبذَبِین‌َ بَین‌َ ذلِک‌َ لا إِلی هؤُلاءِ وَ لا إِلی هؤُلاءِ وَ مَن یُضلِل‌ِ اللّه‌ُ فَلَن تَجِدَ لَه‌ُ سَبِیلاً (143) یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الکافِرِین‌َ أَولِیاءَ مِن دُون‌ِ المُؤمِنِین‌َ أَ تُرِیدُون‌َ أَن تَجعَلُوا لِلّه‌ِ عَلَیکُم سُلطاناً مُبِیناً (144) إِن‌َّ المُنافِقِین‌َ فِی الدَّرک‌ِ الأَسفَل‌ِ مِن‌َ النّارِ وَ لَن تَجِدَ لَهُم نَصِیراً (145) إِلاَّ الَّذِین‌َ تابُوا وَ أَصلَحُوا وَ اعتَصَمُوا بِاللّه‌ِ وَ أَخلَصُوا دِینَهُم لِلّه‌ِ فَأُولئِک‌َ مَع‌َ المُؤمِنِین‌َ وَ سَوف‌َ یُؤت‌ِ اللّه‌ُ المُؤمِنِین‌َ أَجراً عَظِیماً (146)
ما یَفعَل‌ُ اللّه‌ُ بِعَذابِکُم إِن شَکَرتُم وَ آمَنتُم وَ کان‌َ اللّه‌ُ شاکِراً عَلِیماً (147) لا یُحِب‌ُّ اللّه‌ُ الجَهرَ بِالسُّوءِ مِن‌َ القَول‌ِ إِلاّ مَن ظُلِم‌َ وَ کان‌َ اللّه‌ُ سَمِیعاً عَلِیماً (148) إِن تُبدُوا خَیراً أَو تُخفُوه‌ُ أَو تَعفُوا عَن سُوءٍ فَإِن‌َّ اللّه‌َ کان‌َ عَفُوًّا قَدِیراً (149) إِن‌َّ الَّذِین‌َ یَکفُرُون‌َ بِاللّه‌ِ وَ رُسُلِه‌ِ وَ یُرِیدُون‌َ أَن یُفَرِّقُوا بَین‌َ اللّه‌ِ وَ رُسُلِه‌ِ وَ یَقُولُون‌َ نُؤمِن‌ُ بِبَعض‌ٍ وَ نَکفُرُ بِبَعض‌ٍ وَ یُرِیدُون‌َ أَن یَتَّخِذُوا بَین‌َ ذلِک‌َ سَبِیلاً (150) أُولئِک‌َ هُم‌ُ الکافِرُون‌َ حَقًّا وَ أَعتَدنا لِلکافِرِین‌َ عَذاباً مُهِیناً (151)

صفحه : 199

[ترجمه]

بدرستیکه منافقین مکر میکنند با دوستان خدا و خدا جزاء دهنده آنها است بر مکر و فریبشان و وقتی برمیخیزند برای نماز میایستند با کسالت برای نشان دادن بمردم نماز میخوانند و خدا را یاد نمیکنند مگر کمی [142]
بین مؤمنین و کافرین مرددند نه بسوی مؤمنین یک دل میروند و نه بسوی کافرین و کسی را که خدا گمراه گردانید هرگز تو برای آنها راهی نمییابی [143]
ای کسانیکه ایمان آورده‌اید کافرین را بغیر مؤمنین دوستان خود نگیرید آیا اراده دارید که قرار دهید از برای خدا بر عذاب خودتان حجتی روشن [144]
همانا منافقین در پائین‌تر درجه از آتش میباشند و هرگز تو برای آنها یاری کننده‌ئی نمییابی [145]
مگر آنهائیکه توبه کردند و خود را اصلاح گردانیدند و بخدا تمسّک کردند و دینشان را برای خدا خالص گردانیدند چنین جماعتی با مؤمنین میباشند و بزودی خدا بمؤمنین اجر بزرگ عطاء مینماید [146]
اگر شکر کردید و ایمان آوردید خدا شما را عذاب نمیکند و او قبول شکر کننده و دانا است [147]
خدا دوست نمیدارد آشکارا کردن سخن بد را مگر آشکارا کردن کسی که بر وی ستم شده باشد و همانا خدا شنوا و عالم است [148]
اگر نیکی را ظاهر گردانید یا مخفی کنید یا از جرم کسی عفو کنید پس بدرستیکه خدا عفو کننده و توانا است [149]
کسانیکه بخدا و پیغمبران او کافر شدند و میخواهند بین خدا و پیغمبران او جدائی اندازند و میگویند ببعضی ایمان میآوریم و ببعضی کافر میشویم و مرادشان اینست که بین ایمان و کفر فرا گیرند راهی را [150]
چنین مردمانی حقّا و بحقیقت کافرند و برای کافرین عذاب خوار کننده مهیّا کرده‌ایم [151]
.

صفحه : 200

توضیح آیات‌

إِن‌َّ المُنافِقِین‌َ یُخادِعُون‌َ اللّه‌َ وَ هُوَ خادِعُهُم از جمله صفات رذیله منافقین اینکه است که با دوستان خدا خدعه و مکر میکنند یعنی معامله خدعه میکنند و گفته‌اند مقصود از خدعه با خدا خدعه با پیغمبر خدا است که چنانچه گفته شد نزد رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم میآیند و برای اینکه جان و مالشان محفوظ ماند شهادتین میگویند و در باطن ایمان ندارند و خدعه با رسول خدعه با خدا است چنانچه در سورة الفتح آیه 10 فرموده (إِن‌َّ الَّذِین‌َ یُبایِعُونَک‌َ إِنَّما یُبایِعُون‌َ اللّه‌َ یَدُ اللّه‌ِ فَوق‌َ أَیدِیهِم) که تنزیلا دست پیمبرش را بجای دست کبریائی خودش بشمار آورده، در اینجا نیز خدعه با رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را خدعه با خودش نامیده یا اینکه بحذف مضاف است مثل (وَ سئَل‌ِ القَریَةَ) یعنی اهل القریة.
و در قوله تعالی (وَ هُوَ خادِعُهُم) جمله حالیه است منافقین بگمان خودشان با خدا خدعه میکنند در حالیکه خدا با آنها خدعه میزند، در اینجا در قوله تعالی (وَ هُوَ خادِعُهُم) دو احتمال داده شده یکی خدای تعالی با آنها معامله خدعه کنندگان میکند هم در دنیا و هم در آخرت و بالاخره در دنیا و آخرت نفاق منافقین را ظاهر میگرداند و عذاب الیم در آخرت برای آنها مهیّا گردانیده، و دیگر جزاء خدعه را خدعه گفته از باب مشاکلت مثل قوله تعالی (جَزاءُ (سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ) و نیز قوله تعالی (وَ مَکَرُوا وَ مَکَرَ اللّه‌ُ) و بعضی از مفسرین گفته‌اند از آنچه کار خدا صورت خدعه دارد اینکه است که آنها را در دنیا واگذارده که حیات و نعمت دهد و برسول گفته که احکام اسلام را بر آنان جاری فرماید با اینکه میداند آنها کافرند و ایمان نمیآورند، و اما خدعه با آنها در قیامت اینکه است که آنها را واگذارند تا بعقب مؤمنین میروند و از عقبات میگذرند تا بدر بهشت میرسند و چون بدر بهشت رسند زبانه آتش جهنم

صفحه : 201
آنها را بخود کشید.
[پایان] وَ إِذا قامُوا إِلَی الصَّلاةِ قامُوا کُسالی یُراؤُن‌َ النّاس‌َ وَ لا یَذکُرُون‌َ اللّه‌َ إِلّا قَلِیلًا در اینکه آیه دو صفت دیگر از اوصاف نکوهیده کافرین را یادآوری مینماید یکی آنکه وقتی بنماز می‌ایستند بطور کسالت و سستی میایستند زیرا که برای اطاعت امر خدا نماز نمیخوانند بلکه برای نمایش دادن بخلق که ما از مؤمنین میباشیم می‌ایستند.
و دیگر آنکه اینان چنینند که یاد خدا نمیکنند مگر کمی شاید مقصود از (قَلِیلًا) همین باشد که بعضی گفته‌اند منافقین وقتی بنماز می‌ایستادند فقط تکبیر را بلند میگفتند که مردم گمان کنند نماز میخوانند و اگر دلهای منافقین با خدا بود یعنی ایمان بخدا داشتند البته بسیار یاد خدا را میکردند.
گفته‌اند کسی عبد الکریم بن ابی العوجاء را که دید نماز میخواند باو گفت اینکه عمل مخالف طریق تو است، گفت (عادة البلد و ریاضة الجسد و حمایة الاهل و الولد) یعنی عادت اهل شهر است و ریاضت بدن و حمایت اهل و ولد است.
مُذَبذَبِین‌َ بَین‌َ ذلِک‌َ لا إِلی هؤُلاءِ وَ لا إِلی هؤُلاءِ در مجمع البیان گفته، میگویند (ذبذبته فتذبذب) یعنی یک چیزی را حرکت دادم و بحرکت درآمد، اینکه مثل حرکت دادن چیزی است که بجائی بسته‌گی داشته است.
[پایان] و مذبذب عبارت از چیزی است که بین دو طرف باشد بدون اینکه بیکی بسته‌گی داشته باشد و اینکه یکی دیگر از صفات منافقین است که آنها (مذبذب) بین ایمان و کفرند نه داخل در کفارند که از آنها محسوب گردند و نه داخل در مؤمنین میباشند زیرا که آنها فقط بظاهر دعوی اسلام میکنند و در باطن خالی از ایماینند.
وَ مَن یُضلِل‌ِ اللّه‌ُ فَلَن تَجِدَ لَه‌ُ سَبِیلًا و چون منافقین در اثر نفاقشان با رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و مؤمنین خود را از هدایت

صفحه : 202
خدائی محروم گردانیدند خدا آنها را از هدایت شدن بطریق اسلام و راه یافتن بسوی حقیقت توحیدی بی‌نصیب گردانیده و وقتی کسی را خدا گمراه گردانید پس تو که رسولی برای هدایت یافتن آنها راهی نمییابی، اشاره به اینکه که کسی را که خدا هدایت نکرد تو راهی نداری که او را بطریق اسلام واقعی و توحید حقیقی راه نمائی کنی اینکه است که منافقین بین دو راه ضلالت و گمراهی مانده‌اند و اینکه خود عذاب سختی است که آدمی همیشه بین دو امر مهم مردد باشد و بهیچ طرف مطمئن نگردد.
یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الکافِرِین‌َ أَولِیاءَ مِن دُون‌ِ المُؤمِنِین‌َ آیه خطاب بمؤمنین است که ای کسانیکه ایمان آورده‌اید کافرین را بغیر مؤمنین دوستان خود قرار ندهید یعنی اگر واقعا ایمان آورده‌اید باید با مؤمنین دوستی بیندازید که دوستان هم باشید و یکدیگر را کمک و یاری کنید أَ تُرِیدُون‌َ أَن تَجعَلُوا لِلّه‌ِ عَلَیکُم سُلطاناً مُبِیناً (سلطان) بمعنی حجّت و دلیل است، همزه استفهام در مقام انکار و سرزنش آمده، شاید آیه بمؤمنین خاطرنشان میکند که اگر با کافرین دوستی انداختید گویا می‌خواهید برای خدا حجّتی بر ضرر خودتان آرید یعنی اگر چنین کنید برای خدا حجّتی بر ضرر خودتان قرار داده‌اید که شما را عذاب بفرماید باین دلیل که از کفّار محسوب هستید.
إِن‌َّ المُنافِقِین‌َ فِی الدَّرک‌ِ الأَسفَل‌ِ مِن‌َ النّارِ (درک) بفتح دال و راء و گاهی هم بسکون راء قرائت شده.
راغب گفته (درک) مثل درج پله نردبان است درج باعتبار صعود یعنی بالا رفتن و درک باعتبار نزول پائین آمدن است اینکه است که مقامات بهشت را درجات گفته‌اند و در مورد جهنم درکات گفته میشود و از نظر اینکه در آتش پائین آمدن منظور شده جهنم را (هاوِیَةٌ) از هوی‌ّ بمعنی فرود آمدن نامیده‌اند. [پایان]

صفحه : 203
خلاصه آیه در مقام بیان عاقبت و سر انجام اعمال منافقین است که نفاقشان چنان پستی و نزول برای آنان ایجاب نموده که پائین درکات جهنم را منزل و فرودگاه آنها گردانیده.
در کشف الاسرار گفته آورده‌اند که منافقین را بدوزخ فرستند، در درک اول، مالک گوید ( یا نار خذیهم) ای آتش آنها را بگیر آتش گوید ولایت ما بر زبان است و بر زبان وی هر چند بمجاز باشد کلمه توحید رانده و راه را بما فرو گرفته، بدرک دوم رسد آتش همین گوید تا برسد بدرک هشتم چون بدرک هشتم رسد آتش گوید ولایت ما بر دل است نه بر زبان، بیار تا از دل چه نشان داری و در دل وی جز نشان شرک و کفر نباشد، آتش دروی گیرد اینکه است که (رَب‌ِّ العِزَّةِ گفت (إِن‌َّ المُنافِقِین‌َ فِی الدَّرک‌ِ الأَسفَل‌ِ مِن‌َ النّارِ).
[پایان] وَ لَن تَجِدَ لَهُم نَصِیراً ای رسول تو هرگز برای آنان نمییابی کسی را که یاور آنها باشد و عذاب را از آنان بردارد.
از عبد اللّه بن عمر نقل میکنند که گفته سه گروهند که در قیامت عذاب آنها سخت‌تر از عذاب دیگران است: 1- منافقین که در باره آنها است (إِن‌َّ المُنافِقِین‌َ فِی الدَّرک‌ِ الأَسفَل‌ِ مِن‌َ النّارِ) 2- آنهائیکه بمائده عیسی بن مریم (ع) کافر شدند که در باره آنها گفته (فَإِنِّی أُعَذِّبُه‌ُ عَذاباً لا أُعَذِّبُه‌ُ أَحَداً مِن‌َ العالَمِین‌َ) 3- در باره آل فرعون که فرموده (أَدخِلُوا آل‌َ فِرعَون‌َ أَشَدَّ العَذاب‌ِ).
و گفته‌اند در منافق سه صفت است که بآن شناخته میشود و لو اینکه نماز کند و روزه بگیرد و ادّعای اسلام کند. 1- چون سخن گوید دروغ گوید.
2- چون وعده کند خلاف وعده نماید. 3- چون او را امین دانند خیانت کند اینها علامت نفاق است و آدم منافق باین صفات از مؤمنین جدا میگردد.
إِلَّا الَّذِین‌َ تابُوا وَ أَصلَحُوا وَ اعتَصَمُوا بِاللّه‌ِ وَ أَخلَصُوا دِینَهُم لِلّه‌ِ پس از آنکه در آیات بالا وعید سخت بمنافقین داده اینکه آیه از منافقین

صفحه : 204
استثناء میکند آنهائی را که متّصف بچند صفت گردند: 1- توبه و بازگشت کنند از نفاق بسوی ایمان و توبه تنها و لو اینکه گفته شود چنانچه در محلّش بیان شده فقط پشیمانی و عزم بر عدم رجوع بگناه باشد چنانچه از آیه استفاده میشود در مورد منافقین بتنهائی کافی نیست زیرا که نفاق در قلب منافق ریشه دوانده اینکه است که پس از (تابُوا) فرموده (وَ أَصلَحُوا).
دوم از عملی که منافق باید انجام دهد اینکه است که قلب و سریره خود را اصلاح کند که ماده نفاق ریشه کن گردد و چون خود منافق بقدرت خود چنین قدرتی ندارد که خود را اصلاح کند فرموده ( (وَ اعتَصَمُوا بِاللّه‌ِ) بخدا چنگ بزند و از او یاری بخواهد.
و چنگ زدن بخدا و تمسّک باو باین است که دین را برای او خالص کند و بدستور رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و احکام قرآن عمل نماید اگر باین سه مطلبی که گفته شد عمل نمود آنوقت از آن مؤمنینی خواهد گردید که در باره آنها است (فَمَن یَکفُر بِالطّاغُوت‌ِ وَ یُؤمِن بِاللّه‌ِ فَقَدِ استَمسَک‌َ بِالعُروَةِ الوُثقی لَا انفِصام‌َ لَها) آیة الکرسی، یعنی کسیکه بطاغوت کافر گردید و بخدا ایمان آورد حقیقة چنگ زده بریسمان محکمی که گسسته‌گی ندارد.
فَأُولئِک‌َ مَع‌َ المُؤمِنِین‌َ وَ سَوف‌َ یُؤت‌ِ اللّه‌ُ المُؤمِنِین‌َ أَجراً عَظِیماً از سیاق آیات بر میآید که مقصود از مؤمنین در اینجا مؤمنین خلّص میباشند که در آیات بعضی از صفات آنها را خاطر نشان کرده مثل قوله تعالی در اول سورة المؤمنون که فرموده (قَد أَفلَح‌َ المُؤمِنُون‌َ الَّذِین‌َ هُم فِی صَلاتِهِم خاشِعُون‌َ الخ) و نیز آیات دیگر که در اوصاف مؤمن واقعی یادآور شده.
خلاصه آیه تذکر میدهد که اگر منافقین با همین اوصافی که گفته شد بازگشت نمودند با مؤمنینند و از جمله مؤمنین و داخل در آنهایند و بمؤمنین بزودی پاداش بزرگ داده میشود.

صفحه : 205
ما یَفعَل‌ُ اللّه‌ُ بِعَذابِکُم إِن شَکَرتُم وَ آمَنتُم وَ کان‌َ اللّه‌ُ شاکِراً عَلِیماً از آیه چنین مینماید که خطاب بمنافقین باشد زیرا که آیات پیش در باره آنها فرود آمده و ظاهرا در اینکه آیه اشاره باین است که خدا احتیاجی بشما و عمل شما ندارد و نمیخواهد شما را عذاب کند همان نفاق و کفر شما است که عذاب را برای شما ایجاب مینماید و اگر شما شکر نعمتهائی که در دست دارید بنمائید که شاید کنایه از نعمت اسلام است که در دست‌رس شما گذارده شده (وَ آمَنتُم) و ایمان واقعی آوردید خدای رئوف مهربان شکر شما را قبول میکند.
بعضی از مفسرین گفته روی خطاب بمؤمنین جریان دارد لکن ظاهرا اینکه معنی بنظر درست نمیآید زیرا که مؤمنین کسانی میباشند که هم ایمان دارند و هم شکر گذارند و اینکه نسبت بآنها بان شرطیه گفته شود اگر شکر کردید و ایمان آوردید خدا شما را عذاب نمیکند تحصیل حاصل است، بکسی اینکه جمله (إِن شَکَرتُم وَ آمَنتُم) گفته میشود که نه ایمان آورده باشد و نه شکر گذار باشد (و اللّه عالم باسرار کلامه.
لا یُحِب‌ُّ اللّه‌ُ الجَهرَ بِالسُّوءِ مِن‌َ القَول‌ِ إِلّا مَن ظُلِم‌َ خدا دوست نمیدارد ظاهر کردن بدی کسی را بزبان یعنی عیب کسی را فاش گرداند مگر کسیکه بر وی ستم شده باشد که بر ظالم نفرین کند یا نزد قاضی و حاکم تظلّم نماید که حقّش را از ظالم بگیرند.
و میتوان گفت در مورد تظلّم حرمت غیبت برداشته میشود زیرا که آیه مطلق است خواه در مورد انتقام از ظالم باشد یا فقط برای اینکه وقتی مظلوم از ظالم شکایت و بد گوئی کرد و لو نزد قاضی نباشد قدری دلش تسلی مییاید لکن در صورتی جایز است که دروغ و بهتان در او نباشد، و در روایتی است که شخصی جمعی را ضیافت نمود و طعامی نزد آنها حاضر نکرد آنها هر جا میرسیدند از بیمروتی او شکایت میکردند و مردم ایشان را بر اینکه شکایت عتاب مینمودند اینکه آیه در عذر آن جماعت نازل شد.

صفحه : 206
در مجمع البیان در معنی اینکه کلام از مفسرین چند قول نقل کرده:
1- در مورد یاری خواستن جایز نیست کسی دشنام گوید مگر کسی که بر وی ستم شده باشد برای چنین کسی طوری نیست که تا آنجائیکه دین اجازه داده از جور ظالم یاری بجوید.
[حسن و سدی] و از ابی جعفر علیه السّلام نیز همین طور روایت شده و نظیر او است قوله تعالی (وَ انتَصَرُوا مِن بَعدِ ما ظُلِمُوا).
2- خدا دوست ندارد بلند نفرین کردن بر کسی را مگر بر آنکسی که ستم شده باشد یعنی در اینکه صورت برای مظلوم جایز است که در باره او دعای بد کند و اینکه قول از إبن عباس روایت شده و نزدیک باین است قول قتاده.
3- خدا دوست نمیدارد که احدی را مذمّت کنند و شکایت نمایند و ببدی نام او را ببرند مگر اینکه مظلوم باشد که شکایت کردن و اظهار مراد کردن او جایز است و اینکه ظلم او را بر مردمان ظاهر گرداند تا مردم از او حذر کنند و اینکه قول مجاهد است.
[پایان] وَ کان‌َ اللّه‌ُ سَمِیعاً عَلِیماً خدا میشنود شکایت مظلوم را از ظالم خواه صدا بشکایت ظالم بلند کند یا آهسته بگوید و نیز عالم است بصدق صادق و کذب کاذب چیزی نزد خدا مخفی نیست.
إِن تُبدُوا خَیراً أَو تُخفُوه‌ُ أَو تَعفُوا عَن سُوءٍ فَإِن‌َّ اللّه‌َ کان‌َ عَفُوًّا قَدِیراً اگر شما ظاهر گردانید آنچه بگفتار یا اعمال نیکی که کسی در باره شما کرده از باب تشکّر و اظهار نیکی او یا مخفی دارید و اظهار نکنید یا در باره کسیکه بشما تعدّی کرده عفو و بخشش نمائید یا در مقام انتقام برآئید خدا آمرزنده و توانا است.
ظاهرا آیه ارشاد بر اینکه است که در مورد تظلّم اذن داده که برای استیفاء حق خودتان ظلم ظالم را اظهار کنید لکن در اینکه آیه شاید اشاره باین مینماید

صفحه : 207
که برای مؤمنین بهتر اینکه است که هرگاه عمل خیری یا احسانی از برادر مؤمن در باره آنها اجراء گردید هم اظهار کنند و هم از آنها تشکّر نمایند و هرگاه ستمی باو رسید عفو کند و از انتقام کشیدن غمض عین نماید و بداند خداوند هم آمرزنده است و هم قدرت دارد که از طرف مظلوم پاداش ظلم ظالم را بدهد.
إِن‌َّ الَّذِین‌َ یَکفُرُون‌َ بِاللّه‌ِ وَ رُسُلِه‌ِ وَ یُرِیدُون‌َ أَن یُفَرِّقُوا بَین‌َ اللّه‌ِ وَ رُسُلِه‌ِ وَ یَقُولُون‌َ نُؤمِن‌ُ بِبَعض‌ٍ وَ نَکفُرُ بِبَعض‌ٍ وَ یُرِیدُون‌َ أَن یَتَّخِذُوا بَین‌َ ذلِک‌َ سَبِیلًا أُولئِک‌َ هُم‌ُ الکافِرُون‌َ حَقًّا وَ أَعتَدنا لِلکافِرِین‌َ عَذاباً مُهِیناً پس از بیان اوصاف و اعمال و سجیه منافقین در مقام بیان حال اهل کتاب برآمده و بعضی از اوصاف نکوهیده آنان را تذکر میدهد که آنهائیکه از یهود و نصاری بخدا و پیمبران کافر شدند آنان خواستند تفرقه اندازند بین خدا و رسولان او و میگفتند ما ببعضی از پیمبران ایمان داریم و ببعضی انکار مینمائیم مثل اینکه یهودیان بحضرت موسی و انبیاء پیش از او [ع] ایمان داشتند و بحضرت عیسی و پیمبران بعد [ع] کافر میباشند چنین است حال عیسویان که بعیسی و پیمبران پیش از او ایمان آوردند و بحضرت محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم کافر شدند و اینها بسوی راه ضلالت و گمراهی پیش میروند.
چنین مردمانی که ببعضی از پیمبران ایمان دارند و ببعضی ایمان ندارند اینان محققا کافرند و از زمره مؤمنین خارجند و عذاب سخت خوار کننده برای آنها مهیّا گردیده.

صفحه : 208

[سوره النساء (4): آیات 152 تا 159]

اشاره

وَ الَّذِین‌َ آمَنُوا بِاللّه‌ِ وَ رُسُلِه‌ِ وَ لَم یُفَرِّقُوا بَین‌َ أَحَدٍ مِنهُم أُولئِک‌َ سَوف‌َ یُؤتِیهِم أُجُورَهُم وَ کان‌َ اللّه‌ُ غَفُوراً رَحِیماً (152) یَسئَلُک‌َ أَهل‌ُ الکِتاب‌ِ أَن تُنَزِّل‌َ عَلَیهِم کِتاباً مِن‌َ السَّماءِ فَقَد سَأَلُوا مُوسی أَکبَرَ مِن ذلِک‌َ فَقالُوا أَرِنَا اللّه‌َ جَهرَةً فَأَخَذَتهُم‌ُ الصّاعِقَةُ بِظُلمِهِم ثُم‌َّ اتَّخَذُوا العِجل‌َ مِن بَعدِ ما جاءَتهُم‌ُ البَیِّنات‌ُ فَعَفَونا عَن ذلِک‌َ وَ آتَینا مُوسی سُلطاناً مُبِیناً (153) وَ رَفَعنا فَوقَهُم‌ُ الطُّورَ بِمِیثاقِهِم وَ قُلنا لَهُم‌ُ ادخُلُوا الباب‌َ سُجَّداً وَ قُلنا لَهُم لا تَعدُوا فِی السَّبت‌ِ وَ أَخَذنا مِنهُم مِیثاقاً غَلِیظاً (154) فَبِما نَقضِهِم مِیثاقَهُم وَ کُفرِهِم بِآیات‌ِ اللّه‌ِ وَ قَتلِهِم‌ُ الأَنبِیاءَ بِغَیرِ حَق‌ٍّ وَ قَولِهِم قُلُوبُنا غُلف‌ٌ بَل طَبَع‌َ اللّه‌ُ عَلَیها بِکُفرِهِم فَلا یُؤمِنُون‌َ إِلاّ قَلِیلاً (155) وَ بِکُفرِهِم وَ قَولِهِم عَلی مَریَم‌َ بُهتاناً عَظِیماً (156)
وَ قَولِهِم إِنّا قَتَلنَا المَسِیح‌َ عِیسَی ابن‌َ مَریَم‌َ رَسُول‌َ اللّه‌ِ وَ ما قَتَلُوه‌ُ وَ ما صَلَبُوه‌ُ وَ لکِن شُبِّه‌َ لَهُم وَ إِن‌َّ الَّذِین‌َ اختَلَفُوا فِیه‌ِ لَفِی شَک‌ٍّ مِنه‌ُ ما لَهُم بِه‌ِ مِن عِلم‌ٍ إِلاَّ اتِّباع‌َ الظَّن‌ِّ وَ ما قَتَلُوه‌ُ یَقِیناً (157) بَل رَفَعَه‌ُ اللّه‌ُ إِلَیه‌ِ وَ کان‌َ اللّه‌ُ عَزِیزاً حَکِیماً (158) وَ إِن مِن أَهل‌ِ الکِتاب‌ِ إِلاّ لَیُؤمِنَن‌َّ بِه‌ِ قَبل‌َ مَوتِه‌ِ وَ یَوم‌َ القِیامَةِ یَکُون‌ُ عَلَیهِم شَهِیداً (159)

صفحه : 209

[ترجمه]

و کسانیکه ایمان آوردند بخدا و رسولان او و بین احدی از پیمبران را تفرقه نینداختند بزودی خداوند پاداش بآنها عطا میکند و خدا آمرزنده و مهربان است [152]
ای رسول اهل کتاب [یهودیان] از تو سؤال میکنند که کتابی از آسمان یکدفعه بر آنها نازل کنی اینان از موسی بزرگتر از اینکه سؤال کردند و گفتند نشان ده خدا را بما بعیان و بسبب ظلمشان صاعقه آنها را گرفت و پس از آنکه معجزات بر آنها آمد گوساله پرست شدند پس ما آنها را عفو کردیم و بموسی سلطنت ظاهر عطا نمودیم [153]
و کوه طور را بالای سر آنها برافراشتیم بجهت اینکه قبول میثاق بنمایند و بآنها گفتیم در حال سجده داخل درب گردید و گفتیم بآنها که در روز شنبه تعدّی نکنید و از آنها میثاق محکم گرفتیم [154]
پس چون آنها پیمان شکستند و بآیات خدا کافر شدند و انبیاء را بغیر حق کشتند و گفتند قلبهای ما بسته شده آنها را عقوبت کردیم بلکه بسبب کفر آنها خدا بقلب آنها مهر زده اینکه است که از اینها بجز عدّه معدودی ایمان نمیآورند [155]
و بسبب کفرشان و قولشان که بر مریم بهتان عظیم زدند آنها را عذاب نمودیم [156]
و نیز بگفتار آنها که ما مسیح عیسی بن مریم رسول خدا را کشتیم و او را نکشتند و نه بدار زدند بلکه بر آنها امر مشتبه گردید آنها را عذاب نمودیم و همانا آنهائیکه در آن اختلاف کردند در شکّند و برای آنها علمی نیست مگر متابعت گمان و نکشتند عیسی را یقینا [157]
بلکه خدا او را بسوی خودش بالا برد و خدا غالب و درست کار است [158]
و از اهل کتاب کسی باقی نمیماند مگر اینکه پیش از موت عیسی بن مریم باو ایمان میآورد و او در روز قیامت بر او گواهست [159]
.

صفحه : 210

توضیح آیات‌

وَ الَّذِین‌َ آمَنُوا بِاللّه‌ِ وَ رُسُلِه‌ِ وَ لَم یُفَرِّقُوا بَین‌َ أَحَدٍ مِنهُم أُولئِک‌َ سَوف‌َ یُؤتِیهِم أُجُورَهُم وَ کان‌َ اللّه‌ُ غَفُوراً رَحِیماً آیه در مقابل عمل کفار که بین خدا و رسولانش تفرقه انداختند و گفتند (نُؤمِن‌ُ بِبَعض‌ٍ وَ نَکفُرُ بِبَعض‌ٍ) و در آیه بالا گفته شد که اینان یهودیان و نصرانیان بودند، و مؤمنین را که بتمام انبیاء ایمان آورده‌اند و بین رسولان تفرقه نینداخته‌اند ستایش فرموده و مقول قول آنها است آنجا که گفت (قُل آمَنّا بِاللّه‌ِ وَ ما أُنزِل‌َ عَلَینا) و همین طوری که در باره کافرین گفت (وَ أَعتَدنا لِلکافِرِین‌َ عَذاباً مُهِیناً) در باره مؤمنین فرموده (أُولئِک‌َ سَوف‌َ یُؤتِیهِم أُجُورَهُم الخ) قوله تعالی در جای دیگر (فَأَمَّا الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ فَیُوَفِّیهِم أُجُورَهُم) و باضافه بر پاداش عمل مؤمنین و مزد آنها در آخر آیه بمؤمنین خاطر نشان میکند که پروردگار شما (غَفُورٌ) است گناهانتان را میآمرزد (رَحِیم‌ٌ) است که شما مورد رحمت الهی واقع گردیده‌اید.
یَسئَلُک‌َ أَهل‌ُ الکِتاب‌ِ أَن تُنَزِّل‌َ عَلَیهِم کِتاباً مِن‌َ السَّماءِ گفته‌اند که اینکه سؤال را کعب بن الاشرف و فنحاص بن عاذورا از حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نقل کرده‌اند.
ظاهرا چنانچه از آیات دیگر معلوم میگردد مقصود از اهل کتاب یهودیان و نصرانیانند که آنها گویا قرآن را کتاب آسمانی و معجزه رسول نمیدانستند و در هر زمانی مردم از اینکه قبیل اعتراضات بپیمبران مینمودند و بانچه در دست رس آنها بوده قانع نبودند و چیز دیگری میطلبیدند برای اینکه برای انکارشان بهانه‌ئی در دستشان باشد اینکه است که آیه یادآور میشود که ای رسول اهل کتاب از تو سؤال میکنند که از آسمان کتاب برای آنها بیاوری مثل اینکه برای موسی بن عمران الواح تورات یکدفعه فرود آمد و گویا اعتراضشان بقرآن

صفحه : 211
برای اینکه بود که قطعه قطعه و آیه آیه نازل گردیده.
و بقولی آنها سؤال کردند که بر اعیان و بزرگان آنها کتابی بیاید که امر کند بتصدیق رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم، و بقول دیگر سؤال آنها اینکه بود کتابی مخصوص بآنها بیاید و غرض آنها تحکّم و زورگوئی و ایراد گرفتن در معجزات بود نه طلب حق و ظهور حقیقت و گفته‌اند که اگر آنها واقعا برای استرشاد طلب میکردند خدا بآنها عطاء مینمود.
فَقَد سَأَلُوا مُوسی أَکبَرَ مِن ذلِک‌َ فَقالُوا أَرِنَا اللّه‌َ جَهرَةً فَأَخَذَتهُم‌ُ الصّاعِقَةُ بِظُلمِهِم گویا برسول خطاب میکند که تو از ایرادات اینها محزون مباش زیرا که بنی اسرائیل با آن همه معجزاتیکه از حضرت موسی معاینه نمودند از او بزرگتر از اینها سؤال کردند و گفتند که خدا را واضح و جلی‌ّ بما نشان بده بطوریکه بچشم سر او را مشاهده نمائیم و بپاداش اینکه خلاف بزرگ و تمنّا کردن محال صائقه آنها را گرفت و هلاک گردیدند و بیان و تفسیر اینکه آیات در سوره بقره و جاهای دیگر شده.
و چنانچه تعداد و شماره شده «16 گناه» از قوله تعالی (أَرِنَا اللّه‌َ) تا قوله (أَجراً عَظِیماً) در اینکه آیات از یهودیها یادآور میشود.
اول- گفتند (أَرِنَا اللّه‌َ جَهرَةً) خدا را عیانا بما نشان بده یا گفتند خدا را آشکارا بما بنما و در سوره بقره بیانش شده (فَأَخَذَتهُم‌ُ الصّاعِقَةُ) و آنها را هلاک گردانید.
دوم- (ثُم‌َّ اتَّخَذُوا العِجل‌َ مِن بَعدِ ما جاءَتهُم‌ُ البَیِّنات‌ُ) یعنی پس از معجزات ظاهر هویدا بنی اسرائیل بگوساله سامری که از طلا ساخته بود سجده کردند و عبادت خدا را ترک نمودند (فَعَفَونا عَن ذلِک‌َ وَ آتَینا مُوسی سُلطاناً مُبِیناً) و ما آنها را عفو کردیم و بموسی استیلا و سلطنت و حجت ظاهر عطا نمودیم سوم- (وَ رَفَعنا فَوقَهُم‌ُ الطُّورَ بِمِیثاقِهِم) و بپاداش مخالفت کردنشان

صفحه : 212
باحکام تورات کوه طور را بالای سر آنان افراشتیم بطوریکه ترسان بودند که کوه برسرشان افتد (بِمِیثاقِهِم) یعنی بمخالفت عهدشان.
بروایت إبن عباس کوه طور بقدر پهنای لشگرگاه موسی گسسته شد و بر بالای سر آنها افراشته گردید و بآنها گفتند اگر بتورات ایمان نیاورید و بشرایط آن عمل ننمائید اینکه کوه را بر سر شما فرود می‌آوریم آنها از ترس نصف روی خود را بر زمین گذاردند و بیک چشم کوه را مینگریستند و میگفتند (حنطة) بجای اینکه بآنها گفته شده بود که بگوئید (حِطَّةٌ) یعنی (احطط من خطایا).
چهارم- (وَ قُلنا لَهُم‌ُ ادخُلُوا الباب‌َ سُجَّداً) و بآنها گفتیم داخل در اینکه درب شوید و حال آنکه سجده کنندگان باشید، قتاده گفته آن دری از درهای بیت المقدس بود و گفته‌اند که آن درب بنام اوایلپا یا بنام اریحا بود.
پنجم- (وَ قُلنا لَهُم لا تَعدُوا فِی السَّبت‌ِ) و بآنها گفتیم از حکم شنبه تجاوز نکنید و بآنچه را که برایتان حلال نیست عمل ننمائید و در شنبه هیچ عملی از صید ماهی و غیر آن نکنید و آنها در شنبه مخالفت نمودند و صید ماهی کردند.
ششم- (فَبِما نَقضِهِم مِیثاقَهُم) و در تقدیر است که (فنقضوا میثاقهم ففعلنا بهم ما فعلنا).
(ما) در (ما فعلنا) زائده است و برای تأکید آورده و در معنی (فعاقبناهم بنقضهم میثاقهم) یعنی بسبب نقض عهدشان آنها را عذاب کردیم.
و چون بنی اسرائیل نقض میثاق کردند که عهد کرده بودند پیمبران را نکشند و باحکام تورات عمل کنند و خلاف عهد نمودند ما بآنها کردیم آنچه کردیم و کیفر آنها را در آیات دیگر بیان کرده.
هفتم- (وَ کُفرِهِم بِآیات‌ِ اللّه‌ِ) از جمله خلاف آنها اینکه بود که بآیات خدا یعنی الواح تورات و آیات قرآن کافر گردیدند.

صفحه : 213
هشتم- (وَ قَتلِهِم‌ُ الأَنبِیاءَ بِغَیرِ حَق‌ٍّ) مثل کشتن زکریّا و یحیی و پیمبران دیگر که در قرآن اجمالا بآنها اشاره کرده.
نهم- (وَ قَولِهِم قُلُوبُنا غُلف‌ٌ) (غُلف‌ٌ) جمع (اغلف) است یعنی گفتند بر قلبهای ما پرده و غشاوت است اینکه بود که آنها بپیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم میگفتند آنچه تو میگوئی ما نمی‌فهمیم و گویا میخواستند بگویند خدا ما را اینکه طور کرده که دعاوی پیغمبران را نمی‌فهمیم و اینکه عذر آنها باشد در عدم قبول کلام آنها.
دهم- (بَل طَبَع‌َ اللّه‌ُ عَلَیها بِکُفرِهِم فَلا یُؤمِنُون‌َ إِلّا قَلِیلًا).
آیه به (بَل) اضراب سخن آنها را ردّ میکند که کفر و جحود آنان و گناهانشان چنین ایجاب کرده که قلبهایشان را از علم و دانش محجوب گردانیده اینکه است که از بنی اسرائیلیین ایمان نمیآورند مگر کمی از آنها.
یازدهم- (وَ بِکُفرِهِم) عطف است به (بِکُفرِهِم) در آیه پیش عطف خاص بر عام یعنی (بجحودهم بعیسی علیه السّلام).
دوازدهم- (وَ قَولِهِم عَلی مَریَم‌َ بُهتاناً عَظِیماً) یهودیان بمریم دختر عمران نسبت بزرگی و تهمت عظیمی دادند یعنی او را که معصومه بود متهّم بزنا کردند.
سیزدهم- (وَ قَولِهِم إِنّا قَتَلنَا المَسِیح‌َ عِیسَی ابن‌َ مَریَم‌َ رَسُول‌َ اللّه‌ِ) گفته‌اند یهودیها ادّعاء کردند که ما مسیح را کشتیم و نصاری آنها را بر اینکه عمل تصدیق نمودند لکن قرآن آنها را تکذیب کرده و فرموده (وَ ما قَتَلُوه‌ُ وَ ما صَلَبُوه‌ُ وَ لکِن شُبِّه‌َ لَهُم) نه مسیح را کشتند و نه او را بدار زدند و امر بر آنان مشتبه گردید.
[سخنان مفسرین در توجیه آیه] در مجمع البیان گفته در کیفیت تشبیه و چگونگی آن اختلاف است.
1- از إبن عباس چنین روایت شده که گفته چون خدای تعالی آنهائی را که عیسی و مادرش را سب کردند مسخ کرد (و آنان را بصورت خوک گردانید) یهودیها از دعای وی ترسیدند و یهودا که رئیس و بزرگ یهودیان بود ترسید که

صفحه : 214
حضرت عیسی علیه السّلام بر او دعای بد کند یهودیان را جمع نمود و بر قتل عیسی [ع] اتّفاق کردند و خدای تعالی جبرئیل را برای یاری او فرستاد که او را اعانت کند و از آنها جلوگیری نماید و همین است معنی قوله تعالی (وَ أَیَّدناه‌ُ بِرُوح‌ِ القُدُس‌ِ) پس یهودیها دور عیسی [ع] جمع شدند و قرار دادند از او سؤال کنند حضرت عیسی در جواب فرمود ای جماعت یهود خدا شما را دشمن میدارد پس یهودیها ریختند دور او که او را بکشند، جبرئیل او را در خانه‌ئی محفوظ گردانید و از روزنه‌ئی که در سقف خانه بود عیسی علیه السّلام را بآسمان برد پس یهوذا که رئیس یهودیان بود مردی از یارانش بنام ططیانوس را در آن خانه فرستاد که عیسی را بکشد و چون او داخل خانه شد و عیسی را ندید مشغول تفحص بود که عیسی را پیدا کند چون طول کشید گمان کردند که با او جنگ میکند پس خداوند شبه عیسی را بر آن انداخت و چون برگشت بسوی جماعت او را کشتند و بدار زدند و بقولی صورت او را شبیه صورت عیسی [ع] گردانید نه بدن او را و بعضی از قوم گفتند صورت صورت عیسی است و جسد جسد ططیانوس است و بعضی گفتند اگر ططیانوس است پس عیسی کو و اگر عیسی است ططیانوس کجا است و امر بر آنها مشتبه گردید.
دوم- وهب بن منیّه گفته عیسی با هفت نفر از حواریین در خانه‌ئی بود یهودیها بآنها احاطه نمودند که عیسی را بکشند وقتی داخل شدند خداوند همه آنها را بشکل عیسی درآورد یهودیان بآنها گفتند ما را سحر کرده‌اید یا عیسی را بما نشان دهید یا تمام شما را میکشیم حضرت عیسی باصحابش گفت کدام یک از شما امروز نفس خود را ببهشت میفروشد، مردی از آنها بنام سرخس گفت من با آنها بیرون میروم و گفت منم عیسی و قوم او را گرفتند و بدار زدند و در همان روز خدا عیسی را بالا برد.
[قتاده و مجاهد و إبن اسحاق بر همین قولند] و در عدد حواریین اختلاف کرده‌اند و غیر از وهب کسی نگفته که تمام

صفحه : 215
آنها شبیه عیسی گردید بلکه گفته‌اند یکی از آنها شبیه عیسی گردید و عیسی از بین آنها بیرون رفت، و طبری گفته قول وهب اقوی است زیرا اگر یکی از آنها شبیه عیسی شده جا نداشت که عیسی [ع] بگوید کدام یک از شما نفسش را ببهشت میفروشد پس از آن او از میان آنها بیرون شد و وی را کشتند و عیسی بالا رفت زیرا که عیسی بر آنها مشتبه شده بود و چون یکی از آنها کشته شد باز امر بر آنها مشتبه گردید و أبو علی جبائی گفته رؤساء یهود انسانی را گرفتند و کشتند و او را در محل بلندی بدار زدند و برای احدی ممکن نبود که نزدیک آن محل بشود و گفتند ما عیسی را کشتیم تا عوام آنها گمان کنند که عیسی کشته شده و آنها بخانه‌ئی که در آن عیسی بود احاطه نمودند در حالی که عیسی بالا رفته بود و ترسیدند که بالا رفتن عیسی ایمان آوردن یهودیان را ایجاب نماید اینکه بود که امر را بر آنها مشتبه گردانیدند و آنهائیکه اختلاف کردند غیر کسانی بودند که او را بدار زدند.
و بقولی یکی از حوارییّن منافقی سی درهم از یهودیان گرفت که عیسی را نشان بدهد پس از آن پشیمان شد و ترسید بطوریکه خود را کشت و او بنام بودس زکریّا بود و بعضی از نصاری میگویند بودس بشکل عیسی در آمد و او را بدار زدند هر چه گفت من عیسی نیستم کسی هستم که او را بشما نشان دادم قبول نکردند.
و بقولی مسیح را با ده نفر از اصحابش در خانه‌ئی حبس کردند پس یک یهودی نزد آنها آمد خداوند او را شبیه عیسی گردانید و عیسی را بآسمان برد و آن مرد یهودی را بجای عیسی کشتند.
وَ إِن‌َّ الَّذِین‌َ اختَلَفُوا فِیه‌ِ لَفِی شَک‌ٍّ مِنه‌ُ گفته‌اند پس از بالا رفتن عیسی [ع] اختلاف بین عوام یهودیان واقع گردید نه بین علمای آنها زیرا که آنها دانستند که عیسی کشته نشده [جبائی] و بقولی جماعتی از یهود گفتند عیسی کشته شد و جماعتی گفتند عیسی کشته نشده

صفحه : 216
ما لَهُم بِه‌ِ مِن عِلم‌ٍ إِلَّا اتِّباع‌َ الظَّن‌ِّ یعنی آنهائیکه گفتند عیسی کشته شده تابع گمانشان گردیدند و گمان کردند کشته شده و اینکه در کشته شدن عیسی شک کردند برای اینکه بود که چون میدانستند عدد کسانی را که در خانه با عیسی هستند و چون داخل خانه شدند یکی از آنها را که ندیدند اینکه بود که در کار عیسی [ع] امر بر آنان مشتبه گردید و کشتند آنکه را که کشتند و اینکه توجیه بر قول کسی است که گفته یهودیان داخل خانه شدند در وقتی که اصحاب هنوز متفرق نشده بودند لکن آنهائیکه وقتی داخل شدند اصحاب متفرق شده بودند اختلافشان در اینکه است که آیا عیسی در آنهائی است که مانده‌اند یا آنهائیکه بیرون رفته‌اند.
حسن در معنی آیه گفته (فاختلفوا فیه) در عیسی اختلاف کردند دفعه‌ئی گفتند او بنده خدا است، دفعه‌ئی گفتند او پسر خدا است، دفعه‌ئی گفتند او خدا است.
وَ ما قَتَلُوه‌ُ یَقِیناً در مرجع (ها) در (قَتَلُوه‌ُ) اختلاف است بقولی عود بظن میکند یعنی بگمان خودشان او را بیقین نکشتند مثل اینکه گفته شود او را بدانسته گی که آن عیسی است نکشتند و در آن تحقیق نکردند.
(إبن عباس) و بقول دیگر مرجع ضمیر (قَتَلُوه‌ُ) عیسی است از باب تأکید خبر نفی کرده است قتل عیسی را.
[پایان] بَل رَفَعَه‌ُ اللّه‌ُ إِلَیه‌ِ وَ کان‌َ اللّه‌ُ عَزِیزاً حَکِیماً خدای تعالی اینکه حکایت را در سوره آل عمران آورده آنجا که فرموده (إِذ قال‌َ اللّه‌ُ یا عِیسی إِنِّی مُتَوَفِّیک‌َ وَ رافِعُک‌َ إِلَی‌َّ) سوره 2 آیه 25.
بعضی از مفسرین گفته در اینکه آیات بصراحت و آشکارا خبر میدهد که یهودیان عیسی را نکشتند و نه بدار زدند بلکه خدای تعالی او را از دست آنها نجات داد و بسوی خودش بالا برد.

صفحه : 217
و سیاق آیه ادّعای اهل کتاب را رد میکند یعنی عیسی از دار و کشته شدن نجات یافت وقتی آیه صریحا خبر میدهد که عیسی را نه کشتند و نه بدار زدند و خدا او را بالا برد، معلوم میشود عیسی با همین جسم عنصری بآسمان بالا رفته و آنهائیکه میگویند عیسی را بدار زدند و کشتند و روحش بالا رفته آیه آنها را تکذیب میکند بقوله (وَ ما قَتَلُوه‌ُ وَ ما صَلَبُوه‌ُ) زیرا بالا رفتن روح پس از مردن شرافت مخصوصی نیست و سیاق آیه آبی از اینکه است زیرا که بالا بردن عیسی برای اینکه بوده که از دست یهودیان نجات یابد و او را نکشند.
و اینکه عمل نسبت بعیسی بن مریم که هم ولادتش بطریق غیر عادی انجام گرفته و هم طریق زندگانیش چنانچه گفته‌اند از طریق متعارف خارج بوده و تمام امورش غیر عادی انجام گرفته پس بنابراین اینطور حفظ او و نجات دادنش از دست یهودیان اینکه هم یکی از معجزات او و بطریق غیر عادی انجام گرفته باشد و اصلا مبنای تمام معجزات پیمبران روی اصل خارق العاده واقع گردیده و معجزاتیکه از انبیاء مثل ابراهیم و موسی و مرده زنده کردن عیسی و معجزات دیگران کمتر از بالا بردن عیسی با بدن نیست.
وَ إِن مِن أَهل‌ِ الکِتاب‌ِ إِلّا لَیُؤمِنَن‌َّ بِه‌ِ قَبل‌َ مَوتِه‌ِ مفسرین گفته‌اند (إِن) در (وَ إِن) نافیه و مبتداء محذوف است و کلام در سیاق نفی واقع شده بر مبتداء محذوف دلالت دارد و معنی آیه اینکه است (و ان احد من اهل الکتاب الا لیؤمنن‌ّ به الخ) و ضمیر در (بِه‌ِ) و در (یَکُون‌ُ) راجع بعیسی است، امّا در ضمیر (قَبل‌َ مَوتِه‌ِ) اختلاف است بعضی گفته‌اند ضمیر (بِه‌ِ) بمبتداء محذوف بر میگردد یعنی (احد) و معنی آیه اینکه میشود که نیست احدی از اهل کتاب مگر اینکه پیش از مرگش بعیسی ایمان میآورد یعنی بهنگام احتضارش بر وی حقانیّت و بنده و رسول بودن او معلوم میگردد اگرچه اینکه ایمان برای او فائده بخش نخواهد بود و عیسی هم روز قیامت بر همه آنها شاهد است خواه باو ایمان آورده باشند که بآن منتفع

صفحه : 218
گردند یا چنین ایمانی نیاورده باشند.
و در مجمع گفته خدای تعالی خبر داده که باقی نمیماند احدی از آنها مگر اینکه باو ایمان میآورند فقال (وَ إِن مِن أَهل‌ِ الکِتاب‌ِ إِلّا لَیُؤمِنَن‌َّ بِه‌ِ قَبل‌َ مَوتِه‌ِ) و بین مفسرین اختلاف است و چند قول نقل شده: یکی از آنها اینکه است که هر دو ضمیر یعنی ضمیر (بِه‌ِ) و ضمیر (مَوتِه‌ِ) راجع بمسیح است- یعنی احدی از اهل کتاب از یهودی و نصرانی باقی نمیماند مگر اینکه بمسیح ایمان میآورند پیش از موت مسیح و آن وقتی است که خدای تعالی او را بزمین نازل میگرداند در وقت خروج حضرت مهدی [عج] در آخر الزمان برای کشتن دجّال پس در آن وقت تمام ملّتها ملت واحد میگردند و آن ملت حنیف اسلام دین ابراهیم است.
[إبن عباس] و ابی مالک و حسن و قتاده و إبن زید و اینکه در وقتی است که ایمان برای آنها فائده ندارد.
و طبری همین قول را اختیار کرده و گفته آیه مخصوص بآن کسانی از آنها است که در آن زمان میباشند.
و علی بن ابراهیم در تفسیرش گفته که پدرم از سلیمان بن داود منقری از ابی حمزه ثمالی از شهر بن حوشب برای من حدیث کرد که حجاج بن یوسف بمن گفت آیه‌ئی از کتاب اللّه است که مرا متحیر کرده و آن قوله تعالی (وَ إِن مِن أَهل‌ِ الکِتاب‌ِ إِلّا لَیُؤمِنَن‌َّ بِه‌ِ قَبل‌َ مَوتِه‌ِ) و قسم بخدا که من هر آینه امر میکنم یهودی و نصرانی را گردن بزنند پس تا رمق دارد او را مینگرم و نمیبینم زبانش حرکت کند تا وقتی که بچشم میبینم میمیرد، راوی گوید گفتم (اصلح اللّه الامیر) اینکه طور نیست بر آنچه شما تأویل کردید گفت او چگونه است است، گفتم عیسی بن مریم پیش از قیامت بزمین فرود میآید و ملتی از یهود و نصرانی یا غیر او باقی نمیماند مگر اینکه پیش از موت عیسی باو ایمان آرند و عیسی پشت سر مهدی [ع] نماز میخواند حجاج گفت (ویحک) تو از کجا چنین میگوئی و اینکه

صفحه : 219
معنی را از کجا آورده‌ئی، راوی گوید گفتم حدیث کرد مرا (الباقر محمّد بن علی بن الحسین بن علی [ع] بن أبی طالب) حجّاج گفت و اللّه اینکه سخن را از سر چشمه زلال گرفته‌ئی.
و أبو القاسم بلخی نیز همین طور گفته و زجاج اینکه توجیه را ضعیف دانسته و گفته از اهل کتاب در آن وقت اندکی میمانند و آیه اقتضاء عموم دارد مگر اینکه تمام نصاری میگویند عیسی در آخر الزمان از آسمان فرود میآید و ما باو ایمان میآوریم تا آنجا که گفته:
سوم- در معنی آیه گفته شده که نیست اهل کتابی مگر اینکه بمحمد [ص] قبل موتش ایمان میآورد (و عکرمه) اینکه وجه را اختیار کرده، و نیز اصحاب ما (یعنی جماعت) امامیه اینکه قول را اختیار کرده‌اند و طبری اینکه قول را ضعیف شمرده و گفته اگر اینکه قول صحیح بود چگونه جایز بود که پس از مرگشان احکام کفار را بر آنها جاری کنند و اینکه اشکال درست نیست زیرا که ایمان پس از زمان تکلیف بی‌فائده است لکن اینکه وجه سوم درست نیست از جهت اینکه ذکر نبی‌ّ ما محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم در آیه نیست و ضرورت ایجاب نمیکند که ضمیر را بمحمد [ص] برگردانیم و چون آیه راجع بعیسی [ع] است باید ضمیر را باو برگردانیم.
وَ یَوم‌َ القِیامَةِ یَکُون‌ُ عَلَیهِم شَهِیداً یعنی در روز قیامت عیسی علیه السّلام بر آنها شاهد است که رسالت پروردگارش را بآنها رسانیده و بر نفس خود اقرار بعبودیت نموده و اینکه آنها را دعوت ننموده که او را اله دانند.
[قتاده و إبن جریح] و بقولی شهادت میدهد بتصدیق کسیکه او را تصدیق کرده و تکذیب آنکه را که او را تکذیب نموده.
[ابی علی جبائی] و اینکه آیه دلالت دارد بر اینکه هر کافری هنگام مرگش ایمان میآورد و لو اینکه ایمان در آنوقت برای او نفع نمیبخشد و غیر مقبول است مثل ایمان

صفحه : 220
فرعون در هنگام ناامیدی او از نجات یافتن از غرق و آن وقتی است که تکلیف زائل گردیده و نزدیک باین وجه است آنچه را که امامیه گفته‌اند محتضر از تمام ادیان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و خلفای او را نزد مردن می‌بینند.
و از علی علیه السلام روایت شده که بحارث همدانی گفت:
یا حار همدان من یمت یرنی من مؤمن او منافق قبلا یعرفه طرفه و اعرفه بعینه و اسمه و ما فعلا
و اگر اینکه روایت صحیح باشد مقصود از رؤیت آنها در آن حال علم بثمره ولایت آنها یا عداوت آنها است بطور یقین یعنی بعلامات نفوسشان آنها را میشناسند چنانچه روایت شده که انسان وقتی که مرگ را معاینه می‌بیند میفهمد که از اهل بهشت است یا از اهل جهنم [کلام طبرسی بپایان رسید]

صفحه : 221

[سوره النساء (4): آیات 160 تا 166]

اشاره

فَبِظُلم‌ٍ مِن‌َ الَّذِین‌َ هادُوا حَرَّمنا عَلَیهِم طَیِّبات‌ٍ أُحِلَّت لَهُم وَ بِصَدِّهِم عَن سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ کَثِیراً (160) وَ أَخذِهِم‌ُ الرِّبَوا وَ قَد نُهُوا عَنه‌ُ وَ أَکلِهِم أَموال‌َ النّاس‌ِ بِالباطِل‌ِ وَ أَعتَدنا لِلکافِرِین‌َ مِنهُم عَذاباً أَلِیماً (161) لکِن‌ِ الرّاسِخُون‌َ فِی العِلم‌ِ مِنهُم وَ المُؤمِنُون‌َ یُؤمِنُون‌َ بِما أُنزِل‌َ إِلَیک‌َ وَ ما أُنزِل‌َ مِن قَبلِک‌َ وَ المُقِیمِین‌َ الصَّلاةَ وَ المُؤتُون‌َ الزَّکاةَ وَ المُؤمِنُون‌َ بِاللّه‌ِ وَ الیَوم‌ِ الآخِرِ أُولئِک‌َ سَنُؤتِیهِم أَجراً عَظِیماً (162) إِنّا أَوحَینا إِلَیک‌َ کَما أَوحَینا إِلی نُوح‌ٍ وَ النَّبِیِّین‌َ مِن بَعدِه‌ِ وَ أَوحَینا إِلی إِبراهِیم‌َ وَ إِسماعِیل‌َ وَ إِسحاق‌َ وَ یَعقُوب‌َ وَ الأَسباطِ وَ عِیسی وَ أَیُّوب‌َ وَ یُونُس‌َ وَ هارُون‌َ وَ سُلَیمان‌َ وَ آتَینا داوُدَ زَبُوراً (163) وَ رُسُلاً قَد قَصَصناهُم عَلَیک‌َ مِن قَبل‌ُ وَ رُسُلاً لَم نَقصُصهُم عَلَیک‌َ وَ کَلَّم‌َ اللّه‌ُ مُوسی تَکلِیماً (164)
رُسُلاً مُبَشِّرِین‌َ وَ مُنذِرِین‌َ لِئَلاّ یَکُون‌َ لِلنّاس‌ِ عَلَی اللّه‌ِ حُجَّةٌ بَعدَ الرُّسُل‌ِ وَ کان‌َ اللّه‌ُ عَزِیزاً حَکِیماً (165) لکِن‌ِ اللّه‌ُ یَشهَدُ بِما أَنزَل‌َ إِلَیک‌َ أَنزَلَه‌ُ بِعِلمِه‌ِ وَ المَلائِکَةُ یَشهَدُون‌َ وَ کَفی بِاللّه‌ِ شَهِیداً (166)

صفحه : 222

[ترجمه]

‌پس بسبب ستمی که یهودیان کردند و بسبب اینکه راه خدا را از بسیاری از مردم بستند طیّباتی که بر آنها حلال بود حرام گردانیدیم [160]
و بسبب اینکه آنها مال ربا میگرفتند با اینکه بآنها نهی شده بود و مال مردم را بباطل میخوردند بر آنها حرام کردیم طیّبات را و ما برای کافرین از آنها عذاب دردناک آماده کرده‌ایم [161]
لکن از آنها کسانیکه در علم رسوخ پیدا کرده‌اند و مؤمنین آنهائیکه ایمان آورده‌اند بآنچه بسوی تو نازل گردیده و آنچه پیش از تو نازل شده و آنهائیکه نماز را بپای میدارند و زکوة میدهند و مؤمنین بخدا و روز قیامت بزودی باین جماعت پاداش بزرگ عطا مینمائیم [162]
همانا ما بتو وحی کردیم همان طوری که بسوی نوح و پیمبران بعد از او وحی کردیم و ما وحی نمودیم بسوی ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط و عیسی و ایّوب و یونس و هارون و سلیمان و بداود زبور عطا نمودیم [163]
و پیمبرانیکه قبلا حکایت آنها را بر تو گفتیم و پیمبرانیکه داستان آنها را بر تو نگفتیم و خدا با موسی بدون واسطه سخن گفت [164]
رسولان را فرستاد بشارت دهندگان و ترسانندگان تا اینکه پس از آمدن رسولان مردم را بر خدا حجتی نباشد و خدا غالب و درستکار است [165]
لکن خدا گواهی میدهد که آنچه بر تو نازل کرده بعلم او است و ملائکه نیز گواهی میدهند و کافی است که خدا گواه باشد بر نبوّت تو [166]
.

صفحه : 223

توضیح آیات‌

فَبِظُلم‌ٍ مِن‌َ الَّذِین‌َ هادُوا حَرَّمنا عَلَیهِم طَیِّبات‌ٍ أُحِلَّت لَهُم اینکه جمله عطف است بآیه یا (فَبِما نَقضِهِم) و یا بدل آنست.
مفسرین گفته‌اند (فَبِظُلم‌ٍ) اشاره است بآن جنایات و خلافهائی که از یهودیها صادر شده مثل نقض میثاق و تخلّف از حکم شنبه و بهتان بمریم و امثال اینها که آیات بالا اشاره بآن نموده و اینکه اعمال آنها باعث شده که طیّباتی که قبلا بر آنها حلال بود حرام گردانیدیم و ارتکاب محظورات باعث تحریم طیّبات گردید مثل قوله تعالی (حرّم علیهم کل ذی ظفر).
وَ بِصَدِّهِم عَن سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ کَثِیراً 14- از جمله خطاهای یهودیان اینکه بود که آنها مردمان بسیاری را از راه خدا گمراه گردانیدند.
وَ أَخذِهِم‌ُ الرِّبَوا وَ قَد نُهُوا عَنه‌ُ وَ أَکلِهِم أَموال‌َ النّاس‌ِ بِالباطِل‌ِ 15 و 16- از خطای یهودیان گرفتن ربا بود در صورتی که بآنها نهی از ربا شده بود که رشوه و ربا نگیرند، و خوردن آنها اموال مردم را بباطل.
وَ أَعتَدنا لِلکافِرِین‌َ مِنهُم عَذاباً أَلِیماً اعمال و افعال یهودیها باعث شد که عذاب الیم برای کافرین آنها آماده گردانیدیم.
در کشف الاسرار گفته ارتکاب المحظورات یوجب تحریم المباحات) اگر لطافتی و کرامتی در بنده‌ها بینی از آنست که ظاهر شریعت را نگاه داشته‌اند و تعظیم آن بجان و دل خواسته تا لا جرم بروح مناجات و لطائف مواصلات رسیده و اگر بعکس آن سیاستی و قهری بینی از آن است که بچشم انکار در حرم شریعت نگریسته‌اند، و در متابعت نفس امّاره محظورات دین را بکار داشته‌اند. آری چنین است هر کس که از ظاهر شریعت دست بدارد جمال حقیقت از وی روی بپوشد

صفحه : 224
هر که امر و نهی را پست دارد چه عجب اگر ایمان و معرفت از دل وی رخت بردارد لکِن‌ِ الرّاسِخُون‌َ فِی العِلم‌ِ مِنهُم وَ المُؤمِنُون‌َ یُؤمِنُون‌َ بِما أُنزِل‌َ إِلَیک‌َ وَ ما أُنزِل‌َ مِن قَبلِک‌َ الخ آیه ترجمه شده و واضح است محتاج بتوضیح نیست، و خلاصه اینکه اینکه آیه استثناء و استدراک از اهل کتاب است و (الرّاسِخُون‌َ) (وَ المُؤمِنُون‌َ) بر آن عطف شده مبتداء است و (یُؤمِنُون‌َ) خبر است، و میشود گفت استثناء از آیه بالا است که در مذمّت یهودیان و جنایات و خطاهائی که از آنها ظاهر گردید که اعمال آنها عذاب الیم را برای ایشان ایجاب نموده.
و شاید آیه جواب اهل کتاب باشد که از رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم سؤال کردند که بر آنها کتابی از آسمان نازل گرداند و در پاسخ قول آنها است که فرموده باشد کسانیکه چنین سؤالی از تو میکنند آنها رسوخ در علم و دانش ننموده‌اند لکن مؤمنین از آنها که بآنچه بسوی تو و پیمبران نازل شده و آنان متصف بصفاتی میباشند که نماز را بپای میدارند و زکوة میدهند و ایمان بخدا و روز قیامت دارند بزودی بآنها اجر عظیم کرامت مینمائیم و آنهائیکه علم در قلبشان رسوخ نموده و آنهائیکه بحقیقت ایمان آورده‌اند آنها ایمان دارند و میدانند آنچه بر تو نازل گردیده و آنچه بر پیمبران پیش از تو فرود آمده تماما حق و صدق است در کشف الاسرار گفته راسخان در علم ایشانند که علم شریعت بیاموختند و آنکه باخلاص آنرا کار بستند تا علم حقیقت اندر سر بیافتند چنانچه مصطفی گفت
(من عمل بما علم ورثه اللّه علما لم یعلم)
هر کس علم شریعت را کار بند نبود آن علم ضایع کرد و بروی حجت گردد و هر که مرآن را کار بند بود آن علم ظاهر حجت او گردد و علم حقیقت بعطا بیابد.
طبرسی در جوامع الجامع در تفسیر آیه گفته اینکه آیه جواب اهل کتاب است پس از آنکه از رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم سؤال کردند که از آسمان بر آنها کتابی فرود آورد خدای تعالی باین آیه بر آنها احتجاج نموده به اینکه که ارسال اینکه رسول مثل

صفحه : 225
بیان آیه/ (انا او حینا الیک کما او حینا الی نوح الخ) ارسال پیمبران پیشین از انبیاء گذشته است و معجزات بر دست او ظاهر گردیده همین طوری که بر دست آنها جاری گردید (وَ آتَینا داوُدَ زَبُوراً) زبور جمع زبر است و حمزه بضم‌ّ زا خوانده و آن کتابی است که بر داود نازل گردیده.
[پایان] از مجمع نقل شده که گفته در نصب (المُقِیمِین‌َ) اختلاف است، سیبویه و بصریین گفته‌اند بنا بر مدح منصوب است بتقدیر (اعنی المقیمین الصلاة) اگر گوئید (مررت بزید الکریم) از کنار زید کریم گذشتم مقصودتان اینکه است که زید کریم را از زید غیر کریم تمیز دهید و بشناسانید در اینکه صورت باید کریم را جرّ دهید (که صفت زید باشد) ولی اگر مقصودتان مدح و ثنا باشد مختارید که نصب دهید و بگوئید (مررت بزید الکریم) گویا گفته‌اید (اذکر الکریم) و یا رفع دهید و بگوئید الکریم بتقدیر هو یعنی (هو الکریم) و عده‌ئی گفته‌اند (المُقِیمِین‌َ) عطف بر (هم) در (مِنهُم) است باین معنی (لکن الراسخون فی العلم منهم و من المقیمین الصلاة).
و عده دیگر گفته‌اند (المُقِیمِین‌َ) عطف بر کاف در (مِن قَبلِک‌َ) است، یعنی (بما انزل من قبلک و من قبل المقیمین) و گفته شده که (المُقِیمِین‌َ) عطف بر کاف در (إِلَیک‌َ) یا کاف در (قَبلِک‌َ) است ولی اینکه اقوال اخیر بعقیده بصریین جایز نیست زیرا اسم ظاهر را بدون اعاده جار بر ضمیر مجرور عطف نمیکنند [پایان] إِنّا أَوحَینا إِلَیک‌َ کَما أَوحَینا إِلی نُوح‌ٍ وَ النَّبِیِّین‌َ مِن بَعدِه‌ِ وَ أَوحَینا إِلی إِبراهِیم‌َ وَ إِسماعِیل‌َ وَ إِسحاق‌َ الخ بعضی از مفسرین گفته اینکه آیه در مقام تعلیل جمله (یُؤمِنُون‌َ بِما أُنزِل‌َ إِلَیک‌َ) برآمده و بنابر اینکه حاصل معنی اینکه میشود که اینکه عده نام برده شده در آیه بالا بتو ایمان میآورند زیرا که ما چیز تازه‌ئی که از جهت ادّعاء و جهات مختلف با آنچه با پیغمبران سابق فرق داشته باشد نداده‌ایم بلکه جریان بدون

صفحه : 226
هیچ اختلاف بر یک نهج است.
[پایان] خلاصه آیه خطاب برسول است که ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ما بتو وحی کردیم همان طوری که بر پیمبران سابق مثل نوح و پیمبرانی که پس از او بودند وحی کردیم.
و وحی بپیمبران یا بارسال کلامی بود بتوسط ملک وحی مثل تکلم کردن جبرئیل و انزال آیات قرآن یا تکلّم کردن خدا با رسول مثل نداء حق تعالی بموسی و تکلم کردن با محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم یا با نزال الواح و نوشته‌های تورات بود بر موسی از إبن عباس روایت میکنند که او و جماعتی از مفسرین گفته‌اند سبب نزول آیه اینکه بود که چون آیه‌ئی که پیش از اینکه است از قوله تعالی (یَسئَلُک‌َ أَهل‌ُ الکِتاب‌ِ أَن تُنَزِّل‌َ عَلَیهِم کِتاباً مِن‌َ السَّماءِ) تا آخر نازل گردید رسول بر یهودیان خواند آنها را خشم گرفت و گفتند (ما أَنزَل‌َ اللّه‌ُ عَلی بَشَرٍ مِن شَی‌ءٍ) خدا بر هیچ آدمی کتابی نفرستاد خدای تعالی بر ردّ آنها اینکه آیه را فرستاد و گفت ما بر تو وحی کردیم همان طوری که بنوح و پیمبرانیکه پس از نوح بودند وحی فرستادیم و خدا در قرآن نوح را در دو جا پهلوی پیغمبر ما نام برده یکی در اینکه آیه و دیگر در قوله تعالی (وَ إِذ أَخَذنا مِن‌َ النَّبِیِّین‌َ مِیثاقَهُم وَ مِنک‌َ وَ مِن نُوح‌ٍ) و گفته‌اند اختصاص نوح از بین پیمبران بذکر بچند جهت است یکی آنکه پس از آدم میتوان گفت که او أبو البشر بود زیرا که در زمان نوح تمام افراد بشر و حیوانات جز آنهائیکه در کشتی با او بودند همه هلاک گردیدند. و دیگر آنکه او اول پیمبرانی بود که صاحب شرع گردید، و اول کسی بود که کتاب بر او نازل گردید.
و دیگر او شیخ الانبیاء بود و عمر او درازتر از همه انبیاء گردید. و گفته‌اند معجزه او در بدنش ظاهر گردید که دو هزار و پانصد سال عمر کرد و یک دندانش نیفتاد، و بروایتی وقتی مرگش رسید ملک الموت باو گفت یا شیخ الانبیاء دنیا را چگونه یافتی گفت چون خانه‌ئی که دو درب دارد از یک درب در آمدم و از درب دیگر بیرون میروم، و نیز گفته‌اند هیچ پیغمبری در دعوت قومش بقدر

صفحه : 227
او مبالغه و کوشش ننموده چنانچه در قرآن حکایة از قول او فرموده (رَب‌ِّ إِنِّی دَعَوت‌ُ قَومِی لَیلًا وَ نَهاراً الخ) و آنچه آنها را در شب و روز در سرّ و علانیه دعوت کرد اجابت ننمودند، قوله تعالی (وَ قَوم‌َ نُوح‌ٍ مِن قَبل‌ُ إِنَّهُم کانُوا هُم أَظلَم‌َ وَ أَطغی) و گفته‌اند بعد از رسول ما صلّی اللّه علیه و آله و سلّم اول کسی که سر از قبر بیرون میآورد نوح [ع] است و نیز خدای تعالی در قوله (إِنَّه‌ُ کان‌َ عَبداً شَکُوراً) او را ستوده است و در قیامت او را مقام شاکرین میدهد.
(وَ أَوحَینا إِلی إِبراهِیم‌َ) و بابراهیم وحی کردیم و بفرزندانش اسماعیل و اسحاق و فرزند اسحاق یعقوب و با سباط که فرزندان یعقوبند و آنها دوازده سبط بودند از دوازده پسر او بآنها نیز وحی کردیم.
(وَ عِیسی وَ أَیُّوب‌َ) که او را از صابرین توصیف نموده (وَ یُونُس‌َ) صاحب ماهی که بپاداش ترک اولی مدتی در شکم ماهی او را حبس گردانید.
(وَ هارُون‌َ) برادر موسی (وَ سُلَیمان‌َ) پسر داود (وَ آتَینا داوُدَ زَبُوراً) و بداود زبور عطاء نمودیم و در زبور دو وجه گفته شده یکی جمع (زبره) مصدر بمعنی اسم مفعول و زبور بمعنی مزبور مثل کتاب بمعنی مکتوب، و بمعنی دیگر زبور جمعی است باختلاف حرکات اگر چه لفظ در صورت یکی است پس زبور بفتح زاء واحد است و بضم زاء جمع است.
در تفسیر أبو الفتوح گفته در خبر است که داود [ع] زبور را گرفت و رو بصحرا کرد علمای بنی اسرائیل در پس او ایستادند و مردمان در پس علماء ایستادند و جنّیان از پشت مردم ایستادند و مرغان هوا از صدای خوش داود پر در پر گسترده و بر آنها سایه انداختند.
و در حدیث است که رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم در منقبت امیر المؤمنین علیه السّلام در ضمن حدیث طولانی فرموده
(اذا کان یوم القیمة
، خداوند بعلی [ع] قوّه‌ئی کرامت مینماید مثل قوه جبرئیل
(و من النور)
مثل نور آدم
(و من الجمال)
مثل جمال یوسف
(و من الصوت)
مثل صوت داود
(و هو خطیب اهل الجنة فی الجنة)

صفحه : 228
یعنی خدای تعالی علی را در قیامت قوتی دهد مثل قوت جبرئیل و بقدری باو نور دهد که بآدم داد و او را جمالی دهد مانند یوسف و او خطیب اهل بهشت است در بهشت.
[پایان] وَ رُسُلًا قَد قَصَصناهُم عَلَیک‌َ مِن قَبل‌ُ وَ رُسُلًا لَم نَقصُصهُم عَلَیک‌َ (ای رسول) ما قبلا در آیات دیگر داستان بعض رسولان را بر تو گفتیم و حکایت رسولانی بر تو نگفتیم و نام آنها را نبردیم.
شاید آیه اشاره باین باشد که اینکه اندازه که گفته شده از سرگذشت پیمبران برای اهل بصیرت کافی است که حجت بر مردم تمام شده.
وَ کَلَّم‌َ اللّه‌ُ مُوسی تَکلِیماً بخلق صوت خدای تعالی در شجره با موسی تکلم نمود اینکه مراتب وحی او بود، بعض مفسرین گفته اگر تکلم خدا با موسی در ذروه طȘѠ‌بود اما با پیمبر ما در غرفه نور بود که (فَأَوحی إِلی عَبدِه‌ِ ما أَوحی) و بر آنکلام موسی تمام بنی اسرائیل خبر یافتند و بر اینکه وحی هیچ عارف اطلاع نیافت مگر بتعلیم محمدی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و تخصیص موسی برای اظهار فضیلت او است.
و تمام انبیاء بعد از موسی [ع] تا عیسی [ع] در احکام تابع تورات بودند و میان تورات و انجیل کتابیکه جامع احکام شرایع باشد نازل نگردیده و زبور که بر داود آمد محض موعظه بود اصلا ذکر احکام در آن نشده بود.
رُسُلًا مُبَشِّرِین‌َ وَ مُنذِرِین‌َ لِئَلّا یَکُون‌َ لِلنّاس‌ِ عَلَی اللّه‌ِ حُجَّةٌ بَعدَ الرُّسُل‌ِ (رُسُلًا) بدل از رسل اول است (مُبَشِّرِین‌َ وَ مُنذِرِین‌َ) حال است برای رسولان، لام (لِئَلّا) لام غرض است یعنی رسولان را فرستادم برای اینکه بر مردم حجت تمام گردد زیرا پس از پی‌درپی در آمدن رسولان با معجزه‌ها و آیات روشن برای اینکه راه و روش سعادت خود را بیابند و مبدء و معاد و سر انجام خود را بفهمند و در طریق مستقیم توحید سلوک نمایند در صورتی که گفتار آن بزرگواران مطابق عقل سلیم و مطابق با فطرت انسانی است اگر باختیار خود دانسته و فهمیده

صفحه : 229
در بیراهه تابع نفس بهیمی و شیطان گردیدند حجت بر آنها تمام شده و کسی نتواند بگوید ما ندانستیم و عقل ما بتنهائی وافی نبود و چرا خدای رءوف مهربان برای ما هادی و رهنمائی نفرستاد اگر فرستاده بود ما تابع راه روان و هادیان حق میشدیم و بسعادت کامیاب میگردیدیم.
وَ کان‌َ اللّه‌ُ عَزِیزاً حَکِیماً و خداوند غالب است و بر آنچه میکند مستولی و درستکار است و از روی حکمت هر پیمبری را بنوعی از وحی و اعجاز هر یک از آنها را در خور اهل زمانشان قرار داد و فرستادن انبیاء و رسل از روی تدبیر و استحکام در امر خلقت و اتمام نعمت است جزاف و بیهوده‌کاری از ساحت مقدّس پروردگار عالم دور است.
لکِن‌ِ اللّه‌ُ یَشهَدُ بِما أَنزَل‌َ إِلَیک‌َ أَنزَلَه‌ُ بِعِلمِه‌ِ وَ المَلائِکَةُ یَشهَدُون‌َ وَ کَفی بِاللّه‌ِ شَهِیداً گفته‌اند از علمای یهود جماعتی بمجلس حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم آمدند بآنها فرمود شما بخدا میدانید که من پیغمبر خدایم گفتند ما نمیدانیم و هیچ گواهی در اینکه باب نزد ما نیست اینکه آیه نازل شد که اگر اینان گواهی نمیدهند لکن خدا گواهی میدهد بحقانیت آنچه را که بتو یعنی قرآن را که بسوی تو نازل گردانیده است که معجزه جلی‌ّ است و حقّانیتش هویدا است و نیز ملائکه حامل وحی و غیر آن شاهد و گواهند که قرآن از طرف حق تعالی بر رسولش فرود آمده.
و در بیان (أَنزَلَه‌ُ بِعِلمِه‌ِ) گفته‌اند جمله مستأنفه است و بیان خصوصیت قرآن است و جار و مجرور در محل نصب است یعنی قرآن را نازل گردانید که متلبس بود بعلم خاص او و آن علم بتألیف و ترکیب حروف و آیات آن است بر نظم و اسلوبی که هر شخص بلیغی را عاجز گردانید و یا مقصود نازل کرده بعلم بر آنکسیکه مستعدّ و لایق نبوت است یا نازل کرد بعلم بر آنچه مردم در معاد و معاش خودشان محتاجند پس جار و مجرور بنا بر دو وجه اول حال است از

صفحه : 230
فاعل، و بنا بر وجه سوم حال است از مفعول و جمله در حکم تفسیر ما قبل خود است.
[منهج الصادقین] خلاصه آیه در مقام بیان شرافت و بزرگواری قرآن است که دانسته شود قرآن از حاق حقیقت صادر گردیده و فهم معانی و رموزات آن منطوی در علم حق تعالی و از حیطه علم بشر خارج است اینکه است که در متشابهات قرآن فرموده (وَ ما یَعلَم‌ُ تَأوِیلَه‌ُ إِلَّا اللّه‌ُ) سوره آل عمران آیه 5.

صفحه : 231

[سوره النساء (4): آیات 167 تا 173]

اشاره

إِن‌َّ الَّذِین‌َ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَن سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ قَد ضَلُّوا ضَلالاً بَعِیداً (167) إِن‌َّ الَّذِین‌َ کَفَرُوا وَ ظَلَمُوا لَم یَکُن‌ِ اللّه‌ُ لِیَغفِرَ لَهُم وَ لا لِیَهدِیَهُم طَرِیقاً (168) إِلاّ طَرِیق‌َ جَهَنَّم‌َ خالِدِین‌َ فِیها أَبَداً وَ کان‌َ ذلِک‌َ عَلَی اللّه‌ِ یَسِیراً (169) یا أَیُّهَا النّاس‌ُ قَد جاءَکُم‌ُ الرَّسُول‌ُ بِالحَق‌ِّ مِن رَبِّکُم فَآمِنُوا خَیراً لَکُم وَ إِن تَکفُرُوا فَإِن‌َّ لِلّه‌ِ ما فِی السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ وَ کان‌َ اللّه‌ُ عَلِیماً حَکِیماً (170) یا أَهل‌َ الکِتاب‌ِ لا تَغلُوا فِی دِینِکُم وَ لا تَقُولُوا عَلَی اللّه‌ِ إِلاَّ الحَق‌َّ إِنَّمَا المَسِیح‌ُ عِیسَی ابن‌ُ مَریَم‌َ رَسُول‌ُ اللّه‌ِ وَ کَلِمَتُه‌ُ أَلقاها إِلی مَریَم‌َ وَ رُوح‌ٌ مِنه‌ُ فَآمِنُوا بِاللّه‌ِ وَ رُسُلِه‌ِ وَ لا تَقُولُوا ثَلاثَةٌ انتَهُوا خَیراً لَکُم إِنَّمَا اللّه‌ُ إِله‌ٌ واحِدٌ سُبحانَه‌ُ أَن یَکُون‌َ لَه‌ُ وَلَدٌ لَه‌ُ ما فِی السَّماوات‌ِ وَ ما فِی الأَرض‌ِ وَ کَفی بِاللّه‌ِ وَکِیلاً (171)
لَن یَستَنکِف‌َ المَسِیح‌ُ أَن یَکُون‌َ عَبداً لِلّه‌ِ وَ لا المَلائِکَةُ المُقَرَّبُون‌َ وَ مَن یَستَنکِف عَن عِبادَتِه‌ِ وَ یَستَکبِر فَسَیَحشُرُهُم إِلَیه‌ِ جَمِیعاً (172) فَأَمَّا الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ فَیُوَفِّیهِم أُجُورَهُم وَ یَزِیدُهُم مِن فَضلِه‌ِ وَ أَمَّا الَّذِین‌َ استَنکَفُوا وَ استَکبَرُوا فَیُعَذِّبُهُم عَذاباً أَلِیماً وَ لا یَجِدُون‌َ لَهُم مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ وَلِیًّا وَ لا نَصِیراً (173)

صفحه : 232

[ترجمه]

بدرستی کسانیکه کافر شدند و راه خدا را بر مردم بستند حقیقة گمراه گردیدند بگمراهی دور از سعادت [167]
همانا آنهائیکه کافر شدند خدا آنها را نمیآمرزد و آنها را براه راست هدایت نمیکند [168]
مگر براه جهنم که همیشه در آن جاویدانند و چنین کاری بر خدا آسانست [169]
ای مردم از جانب حق تعالی رسولی بر شما آمد بسخنی درست پس ایمان آورید خیر است برای شما و اگر کافر شدید پس همانا برای خدا است آنچه در آسمانها و آنچه در زمین و خدا عالم و درستکار است [170]
ای اهل کتاب در دینتان غلو نکنید و بر خدا است مگوئید مگر حق جز اینکه نیست که مسیح عیسی بن مریم رسول خدا است و کلمه او است که بمریم القاء نموده و روحی است از جانب او پس بخدا و پیمبران او ایمان آرید و نگوئید ثلاثة اگر باز دارید خود را بهتر است برای شما همانا خدا اله یکتا است و منزّه و مبراء است از اینکه برای او اولاد باشد و آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است از آن او است و کافی است که خدا نگهبان باشد [171]
هرگز نه مسیح و نه ملائکه مقرّبین از بنده بودن خدا استنکاف ندارند و هر کس از بندگی خدا سرپیچد و تکبّر ورزد بزودی خدا همه را بسوی خودش محشور خواهد کرد [172]
پس کسانیکه ایمان آورده و عمل شایسته انجام داده‌اند پاداش آنها را بطور کامل خواهد داد و بیفزاید بر جزاء ایشان از فضل خودش و امّا کسانی که استنکاف کرده‌اند و تکبّر ورزیده‌اند آنان را عذاب الیمی خواهد کرد و بجز خدا یار و یاوری برای خود نخواهند یافت [173]
.

صفحه : 233

توضیح آیات‌

إِن‌َّ الَّذِین‌َ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَن سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ قَد ضَلُّوا ضَلالًا بَعِیداً نظر بآیات بالا که در مقام نکوهش و خطاهای یهودیان بود اینجا نیز شاید وصف کسانی است که کافر شدند بنبوت محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم از یهود و نصاری و رسالت رسول [ص] را انکار نموده‌اند و گفتند اینکه پیمبری نیست که در تورات و انجیل وعده داده شده و باضافه بر کفر خودشان بالقاء شبهه راه خدا و طریق مستقیم دین اسلام و قرآن را بر دیگران بستند چنین کسانی چون حقیقة هم خود گمراه گردیدند که بگفتارشان از راه راست باز ماندند و هم سدّ راه دیگران شدند اینکه است که فرموده اینها در گمراهی بسیار دور از حقیقت واقع گردیده‌اند که باز گردیدنشان براه راست خیلی بعید است که گویا کفر و جحود در باطنشان ریشه دوانیده.
إِن‌َّ الَّذِین‌َ کَفَرُوا وَ ظَلَمُوا لَم یَکُن‌ِ اللّه‌ُ لِیَغفِرَ لَهُم وَ لا لِیَهدِیَهُم طَرِیقاً ظاهرا آیه مربوط بآیه جلو است و در مقام نکوهش آنها است که آنهائیکه انکار دین حق یعنی اسلام و قرآن کردند و ستم کردند بر محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بانکار نبوّت او یا بمردمان بمنع ایشان از ایمان.
(وَ ظَلَمُوا) عطف به (کَفَرُوا) است شاید مقصود از (ظَلَمُوا) همان بستن آنها راه حق بر مردم باشد، و میشود مقصود جنایات و خطاهائی باشد که در آیات بالا نسبت بیهودیان داده یا ستم‌هائی که برسول و مؤمنین میکردند و چون اینان هم متصف بکفر و سد نمودن راه هدایت و ظلم و ستم نمودن بر بندگان خدا بودند اینکه خطاهای بزرگ را ایجاب نموده قوله تعالی (خَتَم‌َ اللّه‌ُ عَلی قُلُوبِهِم) که بر قلب آنها مهر خورده و از قابلیت هدایت بیفتند اینکه است که فرموده (لَم یَکُن‌ِ اللّه‌ُ لِیَغفِرَ لَهُم الخ) لام (لِیَغفِرَ) برای تأکید نفی است که آنهائیکه هم بآیات کافر شدند و هم ستم کردند هیچ وقت خدا آنها را نمیآمرزد و نیز هرگز آنان را

صفحه : 234
بطریق هدایت رهبری نمیگرداند.
إِلّا طَرِیق‌َ جَهَنَّم‌َ خالِدِین‌َ فِیها أَبَداً وَ کان‌َ ذلِک‌َ عَلَی اللّه‌ِ یَسِیراً گفته‌اند (إِلّا) استثناء متصل است که اول هدایت نشدن آنها را بهیچ راهی نفی میکند سپس سیر کردن طریق جهنّم را اثبات مینماید و چون پیمودن راه جهنّم خود راه و طریق و روشی است که کافرین و ظالمین در زندگانی خود در آن رهسپارند اینکه است که آیه رسول و مؤمنین را آگاه میگرداند که بدانید کافرین و ستم‌کاران علی الدوام از راه حق منحرف گردیده و سیرشان بسوی جهنم است زیرا که انسان در تمام آنات عمرش چون حدّ یقف ندارد و همیشه با زمان در حرکت است یا رو بکمال و صعود میرود یا رو بخذلان و نزول قدم میزند، اینکه است که در روایتی از امیر المؤمنین علیه السّلام روایت شده که فرموده
(من ساوی یوماه فهو مغبون و من کان غده شرّا من امسه فهو ملعون)
یعنی هر کس دو روزش مساوی باشد و ترقی معنوی نکرده باشد مغبون است زیرا که سرمایه عمر خود را در بیهوده تلف نموده، و هر کس فردای او بدتر از دیروزش باشد ملعون است چونکه بایستی آدمی علی الدوام رو بکمال رود و برحمت حق تعالی نزدیک گردد و چنین کسی رو بنقص رفته، و وقتی از قابلیت هدایت افتاد و هدایت نگردید البته جایگاه همیشگی او جهنّم است.
یا أَیُّهَا النّاس‌ُ قَد جاءَکُم‌ُ الرَّسُول‌ُ بِالحَق‌ِّ مِن رَبِّکُم فَآمِنُوا خَیراً لَکُم خطاب (یا أَیُّهَا النّاس‌ُ) بتمام افراد بشر است که همانا برای شما مکلفین از جانب پروردگارتان رسول بحق آمد (الف و لام (الرسول) ظاهرا الف و لام عهد است و مقصود همان نبی خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است که بحق یعنی بدرستی و حقیقت از طرف حق تعالی برای ارشاد شما فرستاده شده (فَآمِنُوا) امر الزامی است که بایستی حتما ایمان آرید (خَیراً لَکُم) زیرا که خیر و سعادت شما در اینکه است که ایمان آرید.

صفحه : 235
وَ إِن تَکفُرُوا فَإِن‌َّ لِلّه‌ِ ما فِی السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ وَ کان‌َ اللّه‌ُ عَلِیماً حَکِیماً ذیل آیه اشاره است به اینکه که خدا منزّه و مبراء است و محتاج بایمان و اعمال شما نیست خواه کافر گردید یا ایمان آرید ضرر و نفعی بدستگاه الوهیت و عظمت خداوندی او نمیزند زیرا که ملک او و در قبضه اقتدار او است آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است و خداوند هم عالم است بآنچه خیر و صلاح شما در آنست و هم حکیم و درستکار است که مطابق حکمت هر کس لایق نبوّت و رسالت بود از بین بشر برای شما برسالت انتخاب نموده تا اینکه شما رستگار گردید و بکمال انسانیّت برسید.
یا أَهل‌َ الکِتاب‌ِ لا تَغلُوا فِی دِینِکُم وَ لا تَقُولُوا عَلَی اللّه‌ِ إِلَّا الحَق‌َّ در اینکه آیه خدای تعالی خطاب باهل کتاب از یهودیان و نصرانیان نموده و آنان را از غلوّ کردن در دین نهی فرموده (غلو) بمعنی تجاوز نمودن از حق است اینکه است که آنهائیکه در باره امیر المؤمنین [ع] چیزی بر خلاف گفتند آنها را غالی میگویند.
و از بعضی مفسرین نقل میکنند که آیه راجع باصناف نصاری آمده و آنان چند صنفند: نسطوریان، یعقوبیان، ملکائیان، مرقوسیان، ترسایان نجران.
یعقوبیان گفتند عیسی خدا است، نسطوریان گفتند عیسی پسر خدا است، مرقوسیان گفتند (ثالِث‌ُ ثَلاثَةٍ) است و اینکه طور کلمات ناسزا برای خدا میگویند در مجمع البیان گفته (یا أَهل‌َ الکِتاب‌ِ) (بقول حسن) خطاب بیهود و نصاری است و گفته نصاری در باره مسیح غلو نمودند و گفتند او پسر خدا است و بعضی گفتند او خدا است و بعضی گفتند او (ثالِث‌ُ ثَلاثَةٍ) است اب و إبن و روح القدس، و یهود غلو کردند و گفتند او ولد زنا است پس غلو لازم قول هر دو فرقه است، و ابی علی و ابی مسلم و جماعتی از مفسرین گفته‌اند غلو مخصوص بنصاری است و (لا تَغلُوا فِی دِینِکُم) یعنی در دینتان افراط نکنید و از حق تجاوز ننمائید (وَ لا تَقُولُوا عَلَی اللّه‌ِ إِلَّا الحَق‌َّ) یعنی نسبت بخدا بگوئید او جل‌ّ جلاله واحد

صفحه : 236
است و برای او نه شریکی است و نه ولد و نه رفیقی و در عیسی نگوئید او پسر خدا یا شبه او است زیرا که آن قول بغیر حق است (إِنَّمَا المَسِیح‌ُ) قبلا معنی مسیح را گفتیم. و بقولی او را مسیح نامیدند برای اینکه در زمین مشی و حرکت مینمود (عِیسَی ابن‌ُ مَریَم‌َ) بیان قول او است (المَسِیح‌ُ) عیسی بن مریم است نه إبن اللّه چنانچه نصاری گمان کرده‌اند- و نه پسر پدری آن طوری که یهود گمان کرده‌اند (رَسُول‌ُ اللّه‌ِ) خدای تعالی او را بسوی خلق فرستاد نه آن طوری که آن دو فرقه که هر دو بر باطلند (که او را خدا یا پسر خدا گفته‌اند) (وَ کَلِمَتُه‌ُ) یعنی عیسی آفریده شده بکلمة (کن) میباشد [حسن و قتاده] و بقول ابی علی جبائی مردم باو هدایت میگردند همان طوری که بکلام اللّه و وحی او هدایت میگردند (کَلِمَتُه‌ُ) بشارت خدای تعالی است که بزبان ملائکه بمریم مژده داده چنانچه فرموده (إِذ قالَت‌ِ المَلائِکَةُ یا مَریَم‌ُ إِن‌َّ اللّه‌َ یُبَشِّرُک‌ِ بِکَلِمَةٍ) و همین است مقصود بقوله (أَلقاها إِلی مَریَم‌َ) چنانچه گفته میشود (القیت الیک کلمة حسنة) یعنی بمریم گفتم و بقولی در رحم مریم عیسی [ع] را آفریدم.
[جبائی] (وَ رُوح‌ٌ مِنه‌ُ) در آن چند قول است: 1- او را روح خود نامیده برای اینکه جبرئیل بامر خدا در پیراهن مریم روح دمید و چون بامر حق تعالی بود نسبت بخود داد، و بقولی روح عیسی را برای عظمت و جلالش نسبت بخود داده چنانچه گفته (الصوم لی و انا اجزی به) و من جزاء میدهم بآن تا آنجا که گفته 2- مردم در دینشان زنده میشوند همان طوری که ارواح بروح زنده میشوند [جبائی] پس معنی (وَ رُوح‌ٌ مِنه‌ُ) او را نبی قرار دادیم که مردم پیرو او گردند و بسنن او اقتداء نمایند و هدایت گردند.
3- خدا باو حیات داد بدون توسط جماع و نطفه چنانچه عادت اللّه چنین است.
[ابی عبیده]

صفحه : 237
4- (و رحمة منه) قوله تعالی در موضع دیگر (وَ أَیَّدَهُم بِرُوح‌ٍ مِنه‌ُ) یعنی (بِرَحمَةٍ مِنه‌ُ) پس عیسی را قرار داد رحمت بر کسیکه باو ایمان آورده و تابع او گردیده زیرا که او آنها را بسوی رشد هدایت نموده.
5- معنی (رَوح‌ِ اللّه‌ِ) اینکه است که او را خدا آیة آفریده و تصویر کرده پس از آن او را بسوی مریم ارسال کرد و در قلب مریم داخل گردانید و او را عیسی نامیده.
[ابی العالیه از ابی بن کعب] 6- مقصود از روح در اینجا جبرئیل است و بنا بر اینکه معطوف است بر ضمیری که در القاها است یعنی جبرئیل القاء کرد بسوی مریم روح من اللّه یعنی خدا القاء کرد بسوی مریم (روح من اللّه) از جانب خودش (فَآمِنُوا بِاللّه‌ِ وَ رُسُلِه‌ِ) خدا امر فرموده به اینکه که تصدیق کنید بخدا و پیمبران او و بوحدانیّت او اقرار نمائید (وَ لا تَقُولُوا ثَلاثَةٌ) و نگوئید خدایان سه‌اند خطاب بنصاری است که نگوئید الهان سه‌اند.
[زجاج] بقولی اینکه توجیه صحیح نیست زیرا که نصاری سه اله نگفته‌اند لکن میگویند اله یکی است و سه اقانیم گویند: اب و إبن و روح القدس یعنی نگوئید (اللّه ثلاثة) اب و إبن و روح القدس و قول آنها را که تشبیه کرده‌اند بجوهر واحد (ثلاثة اقانیم) مثل اینکه گفته میشود چراغ یکی است و در آن سه چیز است روغن و فتیله و آتش (یعنی چراغ با اینکه یکی است سه چیز در او است و چنین است شمس که یکی است لکن جسم است و شعاع و ضوء و اینکه تشبیه غلط است برای اینکه ما نمیگوئیم چراغ یکی است بلکه مرکب از اشیائی است و همچنین شمس همین طوری که میگوئیم عشره واحد است و خانه یکی است با اینکه در آن اشیاء بسیار است و اگر گفتند خدا یکی است و اله واحد است وحدت حقیقیه با قول آنها بثلاثه متناقض است و اگر گفتند در واقع مرکب از اجزائی است همین طور که در چراغ و غیر آن است با اینکه گفتند خدا یکی است منافی است پس باید دست از قولشان (ثلاثة) بردارند زیرا که بین اینکه دو واسطه

صفحه : 238
نیست خدا فرموده اگر خود را از اینکه مقاله منع کنید برای شما (خَیراً لَکُم) بهتر است.
(إِنَّمَا اللّه‌ُ إِله‌ٌ واحِدٌ) یعنی اینکه طور نیست که شما گفته‌اید که او (ثالث ثلاثه) است زیرا کسیکه برای او ولد و رفیق باشد جایز نیست او را اله و معبود گوئیم و لکن خدا آنکسی است که او را الوهیت و الهیت باشد و عبادت بر او محقق باشد و آن الهی است واحد که برای او نه ولد و نه شبیه و نه رفیق و نه شریکی است پس از آن خدای تعالی نفس خود را تنزیه مینماید (سُبحانَه‌ُ أَن یَکُون‌َ لَه‌ُ وَلَدٌ) یعنی منزّه و مبرّا است از آنچه لایق بمقام کبریائی نیست (لَه‌ُ ما فِی السَّماوات‌ِ وَ ما فِی الأَرض‌ِ) ملکا و ملکا و خلقا و او مالک و متصرف است آنچه را که در آسمانها و زمین و آنچه بین آنها است و مدبّر آنها است و از جمله مخلوقات عیسی است پس چگونه مملوک و مخلوق پسر میشود برای مالک و آفریننده خود (وَ کَفی بِاللّه‌ِ وَکِیلًا) و خدا کافی است که مدبر و مربی و رازق باشد آنچه را که در آسمانها و زمین است.
و بقولی کافی است که خدا حافظ اعمال بندگان باشد تا اینکه مطابق اعمالشان پاداش دهد، و اینکه آیه کافی برای تسلی دل رسول و وعید است برای کسانی که در باره حق تعالی آنچه را که سزاوار بآن نیست بگویند و نسبت دهند.
[پایان] لَن یَستَنکِف‌َ المَسِیح‌ُ أَن یَکُون‌َ عَبداً لِلّه‌ِ وَ لَا المَلائِکَةُ المُقَرَّبُون‌َ (لَن) برای نفی ابد است یعنی مسیح استکبار و امتناع نمیکند از اینکه بنده خدا باشد و متصف بمقام عبودیت گردد و نیز ملائکه مقربین امتناع ندارند و عار نمیدانند از اینکه بنده خدا باشند و جماعتی باین آیه که ملائکه را بمسیح عطف داده خواسته‌اند استدلال کنند بر اینکه مقام ملائکه بالاتر از بشر است نظر به اینکه که ملائکه را عطف بمسیح داده و آن عطف عالی است بر دانی و مفسرین در پاسخ گفته‌اند در اینجا نام بردن مسیح و ملائکه برای تفضیل نیست بلکه برای جواب دو گروه است عیسویان که عیسی را پسر خدا نامیدند و مشرکین عرب

صفحه : 239
که ملائکه را دختران خدا گفتند و نظر بعقیده آنها بوده که ملائکه را در اظهار بندگی بعقیده شما دختران خدا میباشند عطف بعیسی داده یا اینکه چون عیسی بی‌پدر متولد شده گفتند عیسی پسر خدا است آیه برای ردّ آنها گفته ملائکه نیز بی‌پدر و مادر بوجود آمدند با اینکه حال از بنده بودن استکبار نداشتند در کشف الاسرار گفته سبب نزول آیه (لَن یَستَنکِف‌َ المَسِیح‌ُ أَن یَکُون‌َ عَبداً لِلّه‌ِ) اینکه بود که ترسایان نجران گفتند یا محمّد [ص] چرا همیشه صاحب ما را عیب میکنی رسول خدا گفت در وی چه میگویم که آن بد است گفتند میگوئی او بنده خدا است، رسول گفت او را عیب و عار نیست که بنده خدا است در آن حال جبرئیل آمد و اینکه آیه را آورد (لَن یَستَنکِف‌َ المَسِیح‌ُ أَن یَکُون‌َ عَبداً لِلّه‌ِ وَ لَا المَلائِکَةُ المُقَرَّبُون‌َ) و گفته‌اند مقصود از ملائکه المقربون حمله عرشند و آنها را ذکر کرده برای اینکه بعضی از کفار آنها را اله گرفته‌اند.
جماعتی که گفته‌اند فرشتگان افضل از انبیاء میباشند باین آیه تمسک کرده‌اند که فرموده (وَ لَا المَلائِکَةُ المُقَرَّبُون‌َ) و جواب داده شده که اینکه درست نیست زیرا که نام بردن ملائکه برای افضلیت آنها نیست بلکه آیه جواب دو گروه است یکی عیسویان که عیسی را فرزند خدا میدانند و دیگر مشرکین عرب که فرشتگان را خدایان ساخته و عبادت آنها را کردند رب العالمین در رد آنها گفت عیسی ننگ ندارد که بنده خدا باشد ای ترسایان نه او و نه فرشتگان که مقربان و گرامی نزد خدایند در بندگی خدا استنکاف ندارند و بیشترین بشرند که ننک میدانند از بندگی خدا پس معلوم شد که اینجا بر ردّ فریقین است نه بر وجه تفضیل.
و جواب دیگری نیز داده شده که چون عیسویان گفتند عیسی نه چون دیگران آفریده شدگانند که از پدر و مادر بوجود میآیند و عیسی بی‌پدر بوجود آمد پس روا نیست که او را چون دیگران بنده گویند رب‌ّ العزة وانمود که وجود او بی‌پدر عجب‌تر از فرشتگان نیست که بی‌پدر و مادرند و اینکه همه بنده‌گان اویند و از بندگی ننک ندارند.

صفحه : 240
جواب سوم آنست که رب العزة خطاب بآنها مطابق اعتقاد آنها کرده که اعتقاد داشتند ملائکه بر بنی آدم افضلند و اینکه مذهب معتزله و کرامیه و خوارج است اما معتقد جمهور اهل حق در اینکه مطلب آنست که انبیاء و مؤمنین بر فرشتگان فضل دارند که آن فضل و کرامت و خصوصیات قربت است که رب العزة با پیغمبران و مؤمنان فرزند آدم کرد و با فرشتگان نکرد که فرشتگان اگر چه بحضرت الهیت نزدیکترند لکن بحجب هیبت و نور عزت محجوبند و پیغمبران و مؤمنان بنور مشاهدت و نسیم انس و ضیاء و کشف و کرامت محبّت مخصوصند و دلیل تخصیص و تفضیل ایشان بر فرشتگان اینکه است که رب العزة بر ایشان ثناء کرد و گفت (یُحِبُّهُم وَ یُحِبُّونَه‌ُ) و در حق ابراهیم خلیل علیه السّلام علی الخصوص گفت (وَ اتَّخَذَ اللّه‌ُ إِبراهِیم‌َ خَلِیلًا) و پیغمبران را گفت (إِنّا أَخلَصناهُم بِخالِصَةٍ ذِکرَی الدّارِ وَ إِنَّهُم عِندَنا لَمِن‌َ المُصطَفَین‌َ الأَخیارِ) و مؤمنین را گفت (إِن‌َّ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ أُولئِک‌َ هُم خَیرُ البَرِیَّةِ).
تا آنجا که گفته و از رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم روایت شده که گفت
(ما من شیئی اکرم عند اللّه من بنی آدم یوم القیامة)
گفته شد یا رسول (وَ لَا المَلائِکَةُ) آیا ملائکه افضل نیستند! گفت ملائکه مجبولند مثل شمس و قمر یعنی شمس و قمر در حرکاتشان و اقوالشان مسخران و محمولان علیها هستند و ملائکه در معنی مثل کسی مانند که بر طاعت حمل شده باشد زیرا که در آنها موانعی نیست که آنها را از اطاعت باز دارد زیرا که آنان را نفس و شهوت و غضب نیست که امر ببدی و مخالفت نماید و نیز آنها را شیطانی نیست که وسوسه کند و دنیا را در نظرشان زینت دهد و آرزو و آمال بر آنها چیره گردد و ملائکه وقتی طاعت کردند طاعت آنها بمنزله عادت است مثل نفس کشیدن متنفس و پریدن طائر- و آیا طاعت مجاهد و مکابر مساوی است با اینکه همه دشمنان مثل کسیکه در روح و راحت است.
[پایان]

صفحه : 241
وَ مَن یَستَنکِف عَن عِبادَتِه‌ِ وَ یَستَکبِر فَسَیَحشُرُهُم إِلَیه‌ِ جَمِیعاً در اینکه آیه بطور عموم تمام کسانی را که از عبادت و بندگی خدا استکبار کردند و عار دانستند که زیر بار فرمان بروند آگاهانیده به اینکه که بایست متکبران و جباران بدانند که تمام بنی آدم را در محشر جمع میگردانیم.
گویا فرموده همین طوری که در دنیا شما را از نیستی بوجود آوردیم و حیات و مرگ خودتان بدست شما نیست آمدنتان نیز در عرصه قیامت بدست خودتان نخواهد بود آن خدای غالب و قاهر شما را جمع میکند و در دادگاه الهی در معرض سؤال واقع میگردید.
و متکبران و جباران سه فرقه‌اند با تفاوت بین آنها: گروهی بر خدای تعالی تکبر کردند مثل فرعون و نمرود و ابلیس و کسانی که دعوی خدائی داشتند و از بندگی ننگ داشتند و آنهایند کسانی که در باره آنها فرموده (کَذلِک‌َ یَطبَع‌ُ اللّه‌ُ عَلی کُل‌ِّ قَلب‌ِ مُتَکَبِّرٍ جَبّارٍ).
و گروهی بر رسول تکبر کردند چون کفار قریش و غیر آنها که گفتند آیا ببشری همچون خود سر فرود آوریم چرا فرشته نفرستاد (وَ قالُوا لَو لا نُزِّل‌َ هذَا القُرآن‌ُ عَلی رَجُل‌ٍ مِن‌َ القَریَتَین‌ِ عَظِیم‌ٍ) [سوره زخرف آیه 30] مثل ولید بن مغیره از اهل مکه یا عروة بن مسعود ثقفی از اهل طائف و جماعت دیگر آنها هستند که خود را بزرگ میشمرند و بچشم حقارت ببنده‌گان خدا نگاه میکنند و خود را بزرگ میدانند، و بروایتی از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم سؤال میکنند که کبر چیست گفت آن است که مطیع حق نگردد و بچشم حقارت بمردم نگرد، و بروایتی چون متواضعی بینید با وی تواضع کنید و بر متکبر تکبر کنید تا حقارت و مذلّت وی ظاهر گردد.
در مجمع گفته (فَسَیَحشُرُهُم) یعنی (فسیبعثهم الیه جمیعا) یعنی آنها را را در موعدشان (روز قیامت) نزد خودش جمع میکند و معنی قوله (إِلَیه‌ِ) یعنی موضع آنچنانی که غیر از او کسی مالک تصرف نیست مثل اینکه گفته میشود

صفحه : 242
فلان امر راجع بامیر است یعنی کسی جز امیر مالک آن نیست و مقصود مکانی نیست که امیر در آن است.
فَأَمَّا الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ فَیُوَفِّیهِم أُجُورَهُم وَ یَزِیدُهُم مِن فَضلِه‌ِ آیه بمؤمنین وعده میدهد که آنهائیکه ایمان آوردند و عمل صالح نمودند خدای تعالی آنچه وعده فرموده بآنها پاداش اعمال نیکشان را میدهد و از فضل و کرمش بر اجر آنها می‌افزاید و زیاد میکند چنانچه در جائی بده برابر حسنه و در جای دیگر الی سبعین ضعفا و در جای دیگر الی سبعمائة و در جائی (الی اضعاف کثیرة) و چنانچه معلوم است اصل اجر و مزدی که برای مؤمنین مطیعین وعده داده در واقع تفضل است و بعنوان اجر نظر ببزرگی مقام مؤمن اظهار فرموده اشاره به اینکه که مؤمن و عملش ذی قدر است و گر نه وظیفه عبد بندگی است اجریکه برای عمل مؤمن وعده داده تفضل صرف است وانگهی فائده عمل نیک مؤمن بنفع خودش تمام میشود خدای عز و جل مستغنی بذات است نه از عمل نیک فائده‌ئی عاید او میگردد و نه از عصیان و مخالفت ضرری میبرد.
وَ أَمَّا الَّذِین‌َ استَنکَفُوا وَ استَکبَرُوا فَیُعَذِّبُهُم عَذاباً أَلِیماً وَ لا یَجِدُون‌َ لَهُم مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ وَلِیًّا وَ لا نَصِیراً همین طوری که در مقابل عمل صالح مؤمنین تضاعف اجر و پاداش بآنها وعده فرموده در مقابل استکبار کافرین عذاب سخت مهیا نموده و همین طوری که اجری که در عمل مؤمنین وعده فرموده تفضلی است نه استحقاقی همین طور عذاب الیم که برای کافرین و کسانیکه استنکاف و کبر میورزند از اطاعت حق تعالی و عذاب کافرین نه برای تشفی یا انتقام است خدای جلیل که بنده ضعیف خود را از لطف و کرم آفریده از کفر و ایمان بنده خود بی‌نیاز است بلکه عذاب الیم را خود کافر و عاصی از دست خود فراهم نموده چنانچه در مواردی از قرآن مجید اظهار فرموده (بِما قَدَّمَت أَیدِیهِم) اینکه عذابهائی است که خودشان بدست خودشان و باعمال رکیک و کفر و استکبارشان بمقام کبریائی و رسولان حق تعالی ایجاب نموده‌اند اصلا کافر نجس

صفحه : 243
و خبیث است و لایق دار کرامت الهی نیست و چون لایق نیست البته مردود است و چون لایق کرامت نیست در مورد عذاب واقع میگردد و چون دانسته و فهمیده پس از اتمام حجت کفر و جحود ورزیده در مورد غضب الهی واقع گردیده‌اعوذ باللّه من غضب الجبار).

[سوره النساء (4): آیات 174 تا 176]

اشاره

یا أَیُّهَا النّاس‌ُ قَد جاءَکُم بُرهان‌ٌ مِن رَبِّکُم وَ أَنزَلنا إِلَیکُم نُوراً مُبِیناً (174) فَأَمَّا الَّذِین‌َ آمَنُوا بِاللّه‌ِ وَ اعتَصَمُوا بِه‌ِ فَسَیُدخِلُهُم فِی رَحمَةٍ مِنه‌ُ وَ فَضل‌ٍ وَ یَهدِیهِم إِلَیه‌ِ صِراطاً مُستَقِیماً (175) یَستَفتُونَک‌َ قُل‌ِ اللّه‌ُ یُفتِیکُم فِی الکَلالَةِ إِن‌ِ امرُؤٌ هَلَک‌َ لَیس‌َ لَه‌ُ وَلَدٌ وَ لَه‌ُ أُخت‌ٌ فَلَها نِصف‌ُ ما تَرَک‌َ وَ هُوَ یَرِثُها إِن لَم یَکُن لَها وَلَدٌ فَإِن کانَتَا اثنَتَین‌ِ فَلَهُمَا الثُّلُثان‌ِ مِمّا تَرَک‌َ وَ إِن کانُوا إِخوَةً رِجالاً وَ نِساءً فَلِلذَّکَرِ مِثل‌ُ حَظِّ الأُنثَیَین‌ِ یُبَیِّن‌ُ اللّه‌ُ لَکُم أَن تَضِلُّوا وَ اللّه‌ُ بِکُل‌ِّ شَی‌ءٍ عَلِیم‌ٌ (176)

صفحه : 244

[ترجمه]

ای مردمان بدرستی برای هدایت شما از جانب پروردگارتان برهانی محکم آمد (رسولی از جانب پروردگار) و با او نوری ظاهر نازل گردانیدیم بسوی شما [174]
پس آنانکه بخدا ایمان آوردند و چنگ زدند بکتاب او پس بزودی آنها را در بخشایشی از خود داخل میگرداند و براه راست بسوی او هدایت مینماید [175]
ای پیغمبر از تو در باره میراث کلاله (برادر پدری و مادری یا پدری تنها فتوی میخواهند) بگو اگر مردی مرد و او را فرزندی نبود و خواهری دارد او را نصف ترکه است و آن مرد میراث میبرد از خواهر و اگر برای خواهر اولادی نباشد تمام ترکه را برادر میبرد و اگر میت را دو خواهر باشد برای آنها دو ثلث ترکه است و اگر برای میت برادران و خواهران باشند برای ذکور دو برابر اناث است خدا احکام را برای شما بیان میکند تا گمراه نگردید و خدا بهر چیزی دانا است [176]
.

صفحه : 245

توضیح آیات‌

یا أَیُّهَا النّاس‌ُ قَد جاءَکُم بُرهان‌ٌ مِن رَبِّکُم وَ أَنزَلنا إِلَیکُم نُوراً مُبِیناً آیه خطاب میکند بافراد بشر که از جانب حق تعالی که پروردگار شما است برهان یعنی شاهد و بیان واضح آمده و نوری ظاهر بسوی شما فرستاده شده که شما را از طریق باطل بسوی حق و حقیقت رهبری گرداند.
در مجمع البیان گفته (یا أَیُّهَا النّاس‌ُ) خطاب نموده بتمام مکلفین از سایر ملل آنهائی که در اینکه سوره قصص آنها را ذکر نموده (قَد جاءَکُم بُرهان‌ٌ مِن رَبِّکُم) یعنی از جانب خدا بر شما حجتی آمد که آن دلیل و برهانی است بر آنچه بآن مأمور گردیده‌اید و آن برهان محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است یا آنچه با او است از معجزات قاهره تامّه که او شاهد صدق او است و گفته شده آن قرآن است (وَ أَنزَلنا إِلَیکُم (معه) نُوراً مُبِیناً) که برای شما بیان میکند حجت واضحه را و شما را هدایت میکند بسوی آنچه در آن نجات شما است از عذاب الیم عقاب او و اینکه نور قرآن است.
[مجاهد و قتاده و سدی] [و از ابی عبد اللّه علیه السّلام است که آن نور ولایت علی علیه السّلام است] فَأَمَّا الَّذِین‌َ آمَنُوا بِاللّه‌ِ وَ اعتَصَمُوا بِه‌ِ آنهائیکه بوحدانیّت خدا ایمان آوردند و ببعث محمّد [ص] اعتراف کردند و تمسک نمودند بنوری که بر نبی‌ّ خودش نازل گردانیده (فَسَیُدخِلُهُم فِی رَحمَةٍ مِنه‌ُ) یعنی نعمة منه.
[إبن عباس] (وَ فَضل‌ٍ) یعنی آنچه بر آنها از کرامت و تضعیف حسنات منبسط گردانیده و آنچه از نعم بر آنها زیاد کرده بر آنچه استحقاق داشتند (وَ یَهدِیهِم إِلَیه‌ِ صِراطاً مُستَقِیماً) و آنها را موفق گردانیده برای رسانیدن بآنها آن فضلی که اولیاء خود را بآن تفضل داده و آنها را محکم گردانیده برای سلوک کردن بر نهج کسیکه بر او انعام کرده از اهل طاعتش و انتفاء آثار آنها تا اینکه (مردم) منتفع گردند

صفحه : 246
بهدایت آنها و آشنا گردیدن بسنة آنها و متابعت کردن دین آنها و آن آنصراط مستقیمی است که خدا آنرا برای بندگان خود پسندیده است.
یَستَفتُونَک‌َ قُل‌ِ اللّه‌ُ یُفتِیکُم فِی الکَلالَةِ إِن‌ِ امرُؤٌ هَلَک‌َ لَیس‌َ لَه‌ُ وَلَدٌ وَ لَه‌ُ أُخت‌ٌ فَلَها نِصف‌ُ ما تَرَک‌َ در شأن نزول آیه مفسرین اختلاف کرده‌اند: در مجمع از جابر بن عبد اللّه روایت کرده که گفت من مریض شدم در حالی که نه یا هفت خواهر داشتم پیغمبر بر من وارد شد و بصورتم دمید و من بهوش آمدم و گفتم یا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم برای خواهرانم دو ثلث وصیت کنم، فرمود نیکی کن، گفتم نصف، گفت نیکی کن، آنگاه بیرون رفت و مرا بحال خود گذارد و باز برگشت و فرمود ای جابر من نمی‌بینم که تو از اینکه مرض بمیری و خدا در باره سهم خواهرانت آیه‌ئی فرستاده و برای آنان دو ثلث قرار داده، میگویند جابر میگفت اینکه آیه در باره من نازل شد.
و قتاده گفته هم صحابه در قسمت کلاله بود اینکه آیه نازل گردید، جابر گفته اینکه آیه در مدینه نازل شده، و إبن سیرین گفته اینکه آیه در مسیری نازل گردید که رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم با اصحاب بود و اینکه آیه را آیه صیف گفته‌اند، و خدای تعالی دو آیه راجع بکلاله نازل گردانیده یکی از آنها در شتاء و آن آیه‌ئی است که در اول سوره نازل گردانیده و دیگر در صیف بود و آن همین آیه است، و از عمر بن خطّاب روایت شده که گفته از رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم سؤال از کلاله کردم فرمود تو را کافی است آیة الصیف.
چون خدای تعالی در اول سوره بعضی از سهام فرائض را بیان کرد سوره را بباقی آن خاتمه داد و گفت (یَستَفتُونَک‌َ) ای محمّد [ص] در میراث کلاله از تو فتوی میخواهند (قُل‌ِ اللّه‌ُ یُفتِیکُم) یعنی برای شما حکم کلاله را بیان میکند و کلاله اسم است برای برادرها و خواهرها.
[عن الحسن] و از ائمه ما علیهم السلام اینکه طور روایت شده.

صفحه : 247
و بقولی آن غیر از والد و ولد است.
[ابی بکر و جماعتی از مفسرین] (إِن‌ِ امرُؤٌ هَلَک‌َ لَیس‌َ لَه‌ُ وَلَدٌ) سدی گفته و برای او ولد از ذکر و انثی نباشد و اینکه قول موافق با مذهب امامیّه است و معنی او اینکه است اگر مردی مرد و برای او نه اولاد باشد و نه پدر و ما والد را باجماع بآن ضمیمه نمودیم و برای اینکه لفظ کلاله خبر ده از آن است زیرا که کلاله اسم است برای نسبی که محیط بمیت است غیر از آنکه ملصق بآن شده و پدر چسبیده شده بولد است چنانچه ولد چسبیده شده بر والد است و برادرها و خواهرها احاطه دارند بمیت (وَ لَه‌ُ أُخت‌ٌ) یعنی اگر برای میّت خواهر ابوینی یا پدری تنها و ذکر اولاد مادر در اول سوره گفته شده و برای خواهر نصف ما ترک میت است (وَ هُوَ یَرِثُها إِن لَم یَکُن لَها وَلَدٌ) یعنی اگر خواهر مرده باشد و برای او اولاد نباشد و او را برادری باشد پدری و مادری یا برادر پدری تمام مال را برادر ارث میبرد و آن برادر چه از پدری و مادری باشد یا از پدر تنها مال تمامش مال او است بلاخلاف در صورتی که نه ولد باشد و نه والد (فَإِن کانَتَا اثنَتَین‌ِ) یعنی اگر خواهر دو نفر باشند (فَلَهُمَا الثُّلُثان‌ِ مِمّا تَرَک‌َ) از برای آن دو خواهر دو ثلث است از ترکه برادر یا خواهرش که مرده (وَ إِن کانُوا إِخوَةً رِجالًا وَ نِساءً) یعنی هرگاه اخوه رجال و نساء یعنی برادرها و خواهرها جمع باشند از ابوینی یا از اب (فَلِلذَّکَرِ مِثل‌ُ حَظِّ الأُنثَیَین‌ِ) و در قوله سبحانه (إِن‌ِ امرُؤٌ هَلَک‌َ لَیس‌َ لَه‌ُ وَلَدٌ وَ لَه‌ُ أُخت‌ٌ فَلَها نِصف‌ُ ما تَرَک‌َ وَ هُوَ یَرِثُها إِن لَم یَکُن لَها وَلَدٌ) دلالت دارد بر اینکه برادر و خواهر ارث نمیبرند در صورتی که هر کدام دختری داشته باشند زیرا که خدای تعالی در ترکه خواهر و برادر شرط کرده نبودن ولد را و ولد شامل دختر و پسر هر دو میگردد بلاخلاف بین اهل لغت و آن روایتی که گفته اخوات با بنات عصة آن خبر واحد است و مخالف نص قرآن است و همین طوری که ما گفتم إبن عباس گفته و از سادات اهل البیت نیز همین طور روایت شده (یُبَیِّن‌ُ اللّه‌ُ لَکُم) خدای تعالی امور ارث بردن شما را معین گردانیده (أَن

صفحه : 248
تَضِلُّوا) برای اینکه گمراه نگردید یا اینکه در حکم آن خطاء نکنید، و بقولی خدای تعالی تمام احکام را بیان فرموده تا اینکه در دین خودتان هدایت یابید.
[ابی مسلم] وَ اللّه‌ُ بِکُل‌ِّ شَی‌ءٍ عَلِیم‌ٌ ذیل آیه بیان اینکه است که خدای سبحانه عالم است بجمیع آنچه عباد باو محتاج میباشد از امر معاششان و معادشان و بر آنچه حکمت ایجاب میکند، و نزول آیه اول سوره متضمن میراث ولد و والد است و آیه بعد از آن بیان میراث ازواج و زوجات و اخوه و اخواتیکه از قبل ام‌ّ بود، و اینکه آیه که سوره بآن ختم گردید متضمن میراث اخوه و اخوات مادری و پدری است و برادر و خواهر پدری تنها در وقتی که برادر و خواهر ابوینی نباشد و متضمن است قوله تعالی (وَ أُولُوا الأَرحام‌ِ بَعضُهُم أَولی بِبَعض‌ٍ فِی کِتاب‌ِ اللّه‌ِ) و چون نزدیک بودن بمیت سبب استحقاق ارث است پس هر کس نزدیک‌تر بمیت است اولی است بمیراث از آنکه دورتر است و خلاف بین فقهاء در اینکه مسائل و فروع آن راجع بکتب فقهیه است.
[بیان طبرسی بپایان رسید]

صفحه : 249

‌سورة المائدة

اشاره

‌سورة المائده نزد جماعتی مثل إبن عباس و مجاهد مدنی است و جعفر بن بشر و شعبی گفته‌اند تمامش مدنی است مگر آیه (الیَوم‌َ أَکمَلت‌ُ لَکُم دِینَکُم) که در حجة الوداع فرود آمده وقتی که آنحضرت بر بالای راحله بود.
و عدد آیات آن صد و بیست است در نظر کوفی و صد بیست و سه است نزد بصری و در نظر باقی صد و بیست و دو است و خلاف در سه آیه است (بِالعُقُودِ) (وَ یَعفُوا عَن کَثِیرٍ) کوفی است (فَإِنَّکُم غالِبُون‌َ) بصری است.
ابی بن کعب از حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم چنین روایت کرده که هر کس سوره مائده را قرائت کند حق تعالی بعدد هر یهودی و نصرانی که در دنیا نفس کشیدند ده حسنه میدهد و ده سیئه از وی محو مینماید و ده درجه او را بلند میگرداند مفسرین گفته‌اند نزول سوره در وقتی بود که حضرتش بر بغله شهباء سوار بود در آن حال وحی او را ثقیل ساخت و بطوری او را سنگین گردانید که مرکوب را از رفتن باز داشت و ایستاد و شکم او بزمین نزدیک گردید حضرت بیهوش شد و دست خود را بر سر شیبة بن وهب جحمی گذاشت پس از آنکه بهوش آمد سر مبارک را برداشت و اینکه سوره را بر ما قرائت فرمود و آنچه در اینکه سوره بود بآن عمل نمود و نیز بما امر نمود بآن عمل نمائیم.
و در حدیثی از حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم روایت شده که در خطبه حجة الوداع فرموده سورة المائده آخرین سوره ایست از قرآن که بمن نازل شده حلالش را حلال دانید و حرامش را حرام.
[منهج الصادقین]

صفحه : 250
سورة المائدة مدنیة و هی مائة و عشرون آیة کوفی. ثلاث و عشرون آیة بصری، و اثنان و عشرون آیة فی الباقین.
[مجمع]

[سوره المائدة (5): آیات 1 تا 2]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا أَوفُوا بِالعُقُودِ أُحِلَّت لَکُم بَهِیمَةُ الأَنعام‌ِ إِلاّ ما یُتلی عَلَیکُم غَیرَ مُحِلِّی الصَّیدِ وَ أَنتُم حُرُم‌ٌ إِن‌َّ اللّه‌َ یَحکُم‌ُ ما یُرِیدُ (1) یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا لا تُحِلُّوا شَعائِرَ اللّه‌ِ وَ لا الشَّهرَ الحَرام‌َ وَ لا الهَدی‌َ وَ لا القَلائِدَ وَ لا آمِّین‌َ البَیت‌َ الحَرام‌َ یَبتَغُون‌َ فَضلاً مِن رَبِّهِم وَ رِضواناً وَ إِذا حَلَلتُم فَاصطادُوا وَ لا یَجرِمَنَّکُم شَنَآن‌ُ قَوم‌ٍ أَن صَدُّوکُم عَن‌ِ المَسجِدِ الحَرام‌ِ أَن تَعتَدُوا وَ تَعاوَنُوا عَلَی البِرِّ وَ التَّقوی وَ لا تَعاوَنُوا عَلَی الإِثم‌ِ وَ العُدوان‌ِ وَ اتَّقُوا اللّه‌َ إِن‌َّ اللّه‌َ شَدِیدُ العِقاب‌ِ (2)

صفحه : 251

[ترجمه]

بنام ایزد هستی بخش صاحب رحمت عام و خاص
حق تعالی خطاب بتمام مؤمنین نموده ای کسانیکه ایمان آورده‌اید بآنچه با خدا یا با یکدیگر عهد و پیمان بسته‌اید عمل کنید (بدانید حیوانات زبان بسته علفخوار) برای شما حلال گردیده جز آنچه را که بعدا برای شما بیان خواهد شد و جز آن صید را که شما در حال احرام بحج یا عمره صید کرده باشید همانا خداوند بآنچه خواهد حکم مینماید [1]
ای کسانیکه ایمان آورده‌اید شعائر خدا را حلال نشمارید (یعنی مناسک حج یا نشانه‌های دین را تغییر ندهید) و نیز ماههای حرام را برای جنگ با کفار حلال ندانید و نه هدی و قلائد را (یعنی متعرض قربانیهای حاجیان نشوید چه آنهائی که علامت قربانی بگردن داشته باشند چه نداشته باشند) و نیز متعرض زوارین بیت الحرام که در طلب خشنودی خدا و فضل او آمده‌اند نشوید و چون از احرام بیرون آمدید صید کنید و باید شما را دشمنی گروهی از قریش که شما را از مسجد الحرام در سال حدیبیه بیرون کردند بر آن ندارد که از آنان انتقام بکشید و در نیکوکاری و تقوی بیکدیگر کمک کنید نه بر ظلم و تعدّی و از گناه و مخالفت امر حق تعالی بپرهیزید (و بدانید) همانا خداوند در مورد غضب سخت انتقام است [2]

صفحه : 252

توضیح آیات‌

یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا أَوفُوا بِالعُقُودِ (و فی بعهده و اوفی بعهده) بیک معنی آمده، و العقد و العهد بمعنی معقود است، و عقود عهد اللّه است آنچنان عهدی که خدا با بندگانش عهد بسته و آنها را ملزم گردانیده بایمان باو و تحلیل حلال و تحریم حرام او، و بقولی آن قراردادی است از بیع و نکاح و غیر آن که مردم بین هم قرار میگذارند.
آیه خطاب بمؤمنین فرموده که ای کسانیکه ایمان آورده‌اید بعهدهای خود وفا کنید، و چون (العقود) اطلاق دارد میتوان گفت اطلاقش شامل میگردد تمام عهدها و قراردادهائی که بعضی با بعضی دیگر میکنند، مثل عقد شرکت، عقد نکاح، عقد بیع و امثال آنها- یا عقدهائی که با خدا بسته‌اید مثل عقود شرعیه از قبیل نذر و عهد و قسم- و وفاء بعهد یعنی قیام نمودن بر او و (أَوفُوا بِالعُقُودِ) امر است و امر دلالت بر وجوب دارد، پس وفاء کردن بعقدهای شرعیه الزامی از طرف حق است بنا بر قول إبن عباس که گفته مراد عهود خدا است که بر بنده‌گان ایجاب نموده در حلال و حرام و فرائض و حدود.
و برای وضوح اجمالی از بیانات مجمع البیان را ترجمه مینمایم:
(أَوفُوا بِالعُقُودِ) یعنی بالعهود، از إبن عباس و جماعتی از مفسرین در اینکه عهود چیست اختلاف نموده‌اند و چند قول از آنها نقل شده:
1- مقصود آنعهدهائی است که اهل جاهلیت بعضی با بعض دیگر معاهده میکردند که در موقعی که در مقابل ستم واقع میگردند یکدیگر را یاری کنند و از هم پشتیبانی نمایند و همین است معنی حلف.
[إبن عباس، مجاهد، ضحاک، ربیع بن انس، قتاده، سدی] 2- عهدهائی که خدای تعالی از بنده‌گانش گرفته به اینکه که ایمان آورند و اطاعت کنند و در آنچه برای آنها حلال کرده یا حرام نموده اطاعت نمایند [إبن عباس]

صفحه : 253
و در روایت دیگر از إبن عباس است که گفته تمام عهود همانهائی است که در قرآن حلال کرده یا حرام نموده و آنچه را که واجب گردانیده پس نباید از آنها تعدی کنید و نقض عهد نمائید و اینکه قول را تأیید مینماید قوله تعالی (وَ الَّذِین‌َ یَنقُضُون‌َ عَهدَ اللّه‌ِ مِن بَعدِ مِیثاقِه‌ِ- الی قوله: سُوءُ الدّارِ).
3- مقصود عهودی است که مردم بین هم می‌بندند و شخص بر نفس خودش ثابت میگرداند مثل عقد ایمان و عقد نکاح و عقد عهد و عقد بیع و عقد قسم.
4- امری است از جانب خدا باهل کتاب به اینکه که وفا کنند بآنچه خدا در تورات و انجیل از آنها میثاق گرفته که رسول ما را و آنچه از نزد ما آورده تصدیق نمایند.
[إبن جریح و ابی صالح] و قوی‌ترین اینکه گفتارها قول إبن عباس است که گفته مقصود بعقود عقود خدا است آن عقودی که بر بندگانش در حلال و حرام و حدود واجب گردانیده و داخل است در اینکه قول جمیع اقوال دیگر.
[پایان] أُحِلَّت لَکُم بَهِیمَةُ الأَنعام‌ِ إِلّا ما یُتلی عَلَیکُم حیوان چهار پا را بهیمه نامند خواه از حیوانات بری باشد یا بحری و اصناف آنها از شتر و گاو و میش و بز که آنها را ازواج ثمانیه نامند، و بقولی (بَهِیمَةُ الأَنعام‌ِ) آهو و گاو وحشی و نحو آنها را شامل میگردد. و بعضی گفته‌اند گویا از بهیمة الانعام اراده شده آنحیواناتی را که مثل انعام و نزدیک بآنهایند از جنس بهائم و برای مشابهت بانعام اضافه کرده و اینکه اضافه بیانی است مثل اینکه گویند (خاتم فضة) انگشتر از نقره تعبیه شده یعنی بهیمه از انعام است و تمام اقسام انعام بر شما حلال است مگر آنچه را که در قرآن از اقسام حلیت استثناء کرده و حکم بحرمت نموده مثل قوله تعالی (حُرِّمَت عَلَیکُم‌ُ المَیتَةُ) که در اینکه آیه میته از اقسام حلیّت خارج گردیده و از اکل آن منع شده.
غَیرَ مُحِلِّی الصَّیدِ وَ أَنتُم حُرُم‌ٌ إِن‌َّ اللّه‌َ یَحکُم‌ُ ما یُرِیدُ و نصب غیر برای حال آمده و از ضمیر در (لَکُم) است یعنی برای شما بهیمة الانعام حلال است در حالی که صید را حلال ندانید در آنحالیکه محرم

صفحه : 254
باشید برای حج یا غیر آن همانا خدای تعالی در حلیّت و حرمت حکم میکند آنچه را که اراده نموده.
یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا لا تُحِلُّوا شَعائِرَ اللّه‌ِ وَ لَا الشَّهرَ الحَرام‌َ وَ لَا الهَدی‌َ وَ لَا القَلائِدَ (شَعائِرَ) جمع شعیر است و مقصود اعلام حج و اعمال آن است و شعائر اللّه را نام و علم قرار داده برای تمام اعمال حج از طواف و سعی و نسک یعنی مواقف و غیر اینها (وَ لَا الشَّهرَ الحَرام‌َ) یعنی ماههای حرام را بسبب جنگ حلال نکنید و ماههای حرام چهار است: رجب و ذی القعده و ذی الحجة و محرم و (هدی) آن قربانی است که بیت الحرام میبرند و قلائد جمع قلاده است، و در آن دو معنی گفته‌اند یکی قلائد بمعنی مقلد است و مقصود آن قربانی‌هائی است که (مشرکین) بگردن آنها قلاده می‌انداختند، گفته‌اند عادت اهل جاهلیت چنین بوده که هر کس بمکه میرفت برای حج و عمره چوب سمره بگردن خود می‌بست تا علامت باشد و کسی متعرض او نشود و چون برمیگشت قلاده‌ئی از موی در گردن می‌کرد برای اینکه علامت باشد برای اینکه از حج میآید و کسی قصد اهانت و قتل و غارت او را نکند- معنی دیگر قلائد حج عین قلاده است نه مقلدات یعنی متعرض قلائد نشوید و برای مبالغه آمده.
وَ لَا آمِّین‌َ البَیت‌َ الحَرام‌َ یَبتَغُون‌َ فَضلًا مِن رَبِّهِم وَ رِضواناً یعنی از پروردگار خود فضل و خوشنودی بجوئید.
(و لا قاصدین بیت الحرام) مفسرین در معنی اینکه جمله گفته‌اند آمین و حاجین و قاصدین بیت الحرام بیک معنی است- چون در عرب نه ماه پیوسته جنگ و نزاع بین آنان دائر بود و از یکدیگر در امان نبودند اینکه بود که هر کس برای مکه هدی میبرد و نشانه آن بر خودش یا بر شترش همین قلائد بود که بآن نشان امنیّت می‌یافت و کسی قصد وی نمیکرد- و چون قانون اسلام ظاهر گردید ابتداء برای مصلحت مسلمانان

صفحه : 255
هم چنین میکردند در آخر اینکه حکم منسوخ گردید و اینکه آیه نازل گردید (فَاقتُلُوا المُشرِکِین‌َ حَیث‌ُ وَجَدتُمُوهُم) و آیه (فَلا یَقرَبُوا المَسجِدَ الحَرام‌َ بَعدَ عامِهِم هذا) یعنی اکنون هیچ مشرک و کافر را روا نیست که حج کند. یا خود را بقلائد و هدی ایمن گرداند.
وَ إِذا حَلَلتُم فَاصطادُوا وقتی از احرام بیرون آمدید پس صید کنید، امر (فَاصطادُوا) اذن بعد از منع است یعنی پس از محل‌ّ گردیدن، دیگر در صید کردن حرجی نیست و مباح است.
لا یَجرِمَنَّکُم شَنَآن‌ُ قَوم‌ٍ أَن صَدُّوکُم عَن‌ِ المَسجِدِ الحَرام‌ِ أَن تَعتَدُوا یعنی بغض و عداوت کفار که راه شما را از مسجد الحرام بستند شما را بر اینکه ندارد که بر آنها تعدّی و ستم کنید و از حدّ و حق خودتان تجاوز نمائید.
مفسرین گفته‌اند مقصود اینکه است که نباید دشمنی آنهائیکه در سال حدیبیه بشما تعدّی کردند و نگذاشتند داخل مکه و طواف بیت شوید باعث شود که شما بآنها تعدّی کنید و حرمت حرم را نگاه ندارید.
وَ تَعاوَنُوا عَلَی البِرِّ وَ التَّقوی وَ لا تَعاوَنُوا عَلَی الإِثم‌ِ وَ العُدوان‌ِ وَ اتَّقُوا اللّه‌َ إِن‌َّ اللّه‌َ شَدِیدُ العِقاب‌ِ خدای تعالی بتمام مکلفین امر فرموده بر معاونت و مظاهرت و یاری کردن و کمک نمودن بیکدیگر بر تقوی و پرهیزگاری (وَ تَعاوَنُوا) عطف بجمله بالا نیست تا اینکه در موضع نصب باشد، بلکه مبتدا و کلام مستأنف است. و تعاونوا از باب مفاعله است و شاید اشاره باین باشد که بایستی تمام مؤمنین دست بدست هم دهند و هر یک دیگری را توصیه نمایند در نیکی نمودن و نیز یکدیگر را توصیه نمایند در برّ و تقوی و پشت بپشت هم گذارند تا اینکه بر کفار غالب گردند و بر تمام عالمیان علوّ و برتری پیدا کنند نه اینکه بکسی تعدّی کنند و از حق خودشان تجاوز نمایند، و یکدیگر را یاری نکنید بر گناه و بر ستمکاری

صفحه : 256
که آن انتقام کشیدن است در زمین حرم، و ای مؤمنین حکم خدا را مراعات نمائید و از حق خودتان پا بیرون ننهید و بدانید همانا خدا سخت انتقام است.

[سوره المائدة (5): آیات 3 تا 5]

اشاره

حُرِّمَت عَلَیکُم‌ُ المَیتَةُ وَ الدَّم‌ُ وَ لَحم‌ُ الخِنزِیرِ وَ ما أُهِل‌َّ لِغَیرِ اللّه‌ِ بِه‌ِ وَ المُنخَنِقَةُ وَ المَوقُوذَةُ وَ المُتَرَدِّیَةُ وَ النَّطِیحَةُ وَ ما أَکَل‌َ السَّبُع‌ُ إِلاّ ما ذَکَّیتُم وَ ما ذُبِح‌َ عَلَی النُّصُب‌ِ وَ أَن تَستَقسِمُوا بِالأَزلام‌ِ ذلِکُم فِسق‌ٌ الیَوم‌َ یَئِس‌َ الَّذِین‌َ کَفَرُوا مِن دِینِکُم فَلا تَخشَوهُم وَ اخشَون‌ِ الیَوم‌َ أَکمَلت‌ُ لَکُم دِینَکُم وَ أَتمَمت‌ُ عَلَیکُم نِعمَتِی وَ رَضِیت‌ُ لَکُم‌ُ الإِسلام‌َ دِیناً فَمَن‌ِ اضطُرَّ فِی مَخمَصَةٍ غَیرَ مُتَجانِف‌ٍ لِإِثم‌ٍ فَإِن‌َّ اللّه‌َ غَفُورٌ رَحِیم‌ٌ (3) یَسئَلُونَک‌َ ما ذا أُحِل‌َّ لَهُم قُل أُحِل‌َّ لَکُم‌ُ الطَّیِّبات‌ُ وَ ما عَلَّمتُم مِن‌َ الجَوارِح‌ِ مُکَلِّبِین‌َ تُعَلِّمُونَهُن‌َّ مِمّا عَلَّمَکُم‌ُ اللّه‌ُ فَکُلُوا مِمّا أَمسَکن‌َ عَلَیکُم وَ اذکُرُوا اسم‌َ اللّه‌ِ عَلَیه‌ِ وَ اتَّقُوا اللّه‌َ إِن‌َّ اللّه‌َ سَرِیع‌ُ الحِساب‌ِ (4) الیَوم‌َ أُحِل‌َّ لَکُم‌ُ الطَّیِّبات‌ُ وَ طَعام‌ُ الَّذِین‌َ أُوتُوا الکِتاب‌َ حِل‌ٌّ لَکُم وَ طَعامُکُم حِل‌ٌّ لَهُم وَ المُحصَنات‌ُ مِن‌َ المُؤمِنات‌ِ وَ المُحصَنات‌ُ مِن‌َ الَّذِین‌َ أُوتُوا الکِتاب‌َ مِن قَبلِکُم إِذا آتَیتُمُوهُن‌َّ أُجُورَهُن‌َّ مُحصِنِین‌َ غَیرَ مُسافِحِین‌َ وَ لا مُتَّخِذِی أَخدان‌ٍ وَ مَن یَکفُر بِالإِیمان‌ِ فَقَد حَبِطَ عَمَلُه‌ُ وَ هُوَ فِی الآخِرَةِ مِن‌َ الخاسِرِین‌َ (5)

صفحه : 257

[ترجمه]

‌برای شما حرام گردید گوشت میته و خوک و آن ذبیحه‌ئی که بغیر نام خدا کشته‌اند و نیز برای شما حرام گردیده هر حیوانی که بخفه کردن یا بچوب زدن یا از بلندی افکندن یا بشاخ زدن بهم بمیرند و نیز نیم خورده درندگان مگر آنچه را که دریابید در حالیکه زنده باشند و شما آنرا ذبح کنید و نیز آن حیوانی را که بنام بتها میکشند و آن حیوانی را که بتیرهای قداج قسمت کنند اینها فسق است امروز (که جمعه است یا عرفه) کافرین از دین شما ناامید شدند پس از آنها نترسید و از من بترسید امروز (که روز غدیر خم است) برای شما کامل گردانیدم دین شما را و نعمت خودم را بر شما تمام گردانیدم و دین اسلام را بر شما اختیار نمودم و کسی که در موقع گرسنگی مضطر گردید و از روی اضطرار در صورتی که بگناهی از آنچه حرام بوده مایل نبود مرتکب چیز حرامی گردید خدای تعالی آمرزنده و مهربان است [3]
ای رسول از تو سؤال میکنند چه چیز برای آنها حلال گردیده بگو چیزهای پاک و دیگر برای شما حلال است شکار آنچه را که بشکار کننده تعلیم داده‌اید مثل سگ و باز شکاری در حالیکه شما آنها را ادب کرده‌اید و بآنها میآموزید از آن چیزهائی که خدا بشما یاد داده است پس از آنچه آن سگ یا باز شکاری گرفته و برای شما نگاه داشته بخورید و موقع ارسال آن شکار نام خدا را یاد کنید و از خدا بترسید بحقیقت خدا زود حساب کننده است
و طعامی که اهل کتاب بشما میدهند برای شما حلال است و نیز طعامی که شما بآنها میدهید و نیز نکاح زنهای پارسای مؤمنین و نیز زنهای پارسا از آنهائیکه پیش از شما بآنها کتاب عطاء شده برای شما حلال است در صورتی که مهر و حقوق آنها را بدهید در حالتی که برای نکاح عفت و صلاح جوئید نه اینکه مجاهر بزنا باشید و نه فراگیرنده دوستان پنهانی و هر کس بدین اسلام کافر گردید عمل او حبط و باطل میگردد و در آخرت از زیانکاران محسوب خواهد گردید [5]
.

صفحه : 258

توضیح آیات‌

حُرِّمَت عَلَیکُم‌ُ المَیتَةُ وَ الدَّم‌ُ وَ لَحم‌ُ الخِنزِیرِ وَ ما أُهِل‌َّ لِغَیرِ اللّه‌ِ آیه در مقام بیان استثناء از قوله تعالی (إِلّا ما یُتلی عَلَیکُم) در آیه اول سوره مکلفین را مخاطب قرار داده به (حُرِّمَت عَلَیکُم‌ُ الخ) یعنی برای شما حرام گردیده شده میته و انتفاع از آن و میته هر حیوانی است که دارای نفس سائله یعنی خون جهنده باشد از حیوانات بری و طیور از آنچه خدای تعالی اکل آنرا حلال نموده خواه اهلی باشد و خواه وحشی که آنها بدون تذکیه بمیرند، و از نبی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم روایت شده که فرموده
(میتتان مباحان السمک و الجراد)
یعنی میته ماهی و ملخ مباحند.
گفته‌اند اصل (میته) میتوت بوده از مات یموت، و کسی بتشدید نخوانده مگر ابو جعفر مدنی و بعضی از علماء گفتند فرق است بین تخفیف و تشدید، و گفته‌اند میت بتخفیف یاء آنرا گویند که اصلا در او روح نبوده و بعد زائل شده باشد و میّت بتشدید یاء آنرا گویند که قبلا روح داشته و بعد گرفته شده و بعضی از اهل لغت گفته‌اند آنکه صاحب نفس سائله (یعنی خون جهنده) باشد از حیوانات حلال گوشت آنرا میته بتخفیف یاء گویند و انسان مرده را میّت مشدّد خوانند، و رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ملخ و ماهی را میته خوانده و گفت
(میتتان مباحتان الجراد و السمک)
. (وَ الدَّم‌ُ) در شأن نزول آیه گفته‌اند عرب و بعضی دیگر در روده خون میکردند و بر آتش میگذاشتند و میخوردند اینکه بود که اینکه آیه نازل گردید و در آیه دیگر قوله تعالی (أَو دَماً مَسفُوحاً) که خون را توصیف بخون ریخته شده کرده تا اینکه امتیاز داده شود از خونی که پس از ذبح در جگر حیوان یا با گوشت او چسبیده شده باشد.
[أبو الفتوح] در مجمع گفته (اما الطحال) سپرز نزد ما حرام است اگر با گوشت در

صفحه : 259
یکجا در یک دیگ پخته شود، از علی علیه السّلام و إبن مسعود و اصحاب آنها روایت بر کراهت آنها رسیده نه حرمت، و جماعت امامیّه اجماع بر حرمت کرده‌اند و سائر فقهاء قائلند که مباح است.
[پایان] (وَ لَحم‌ُ الخِنزِیرِ) سوم از آنچه در اینکه آیه حرمتش را تذکر میدهد گوشت خوک است که باجماع مسلمین بتمام اقسامش خوردنش حرام و نجس است فرق نمیکند خواه اهلی باشد یا وحشی و هر چه باو تعلق دارد بظاهرش یا بباطنش از پیه و پوست تماما حرام و پلید است.
(وَ ما أُهِل‌َّ لِغَیرِ اللّه‌ِ بِه‌ِ) (ما) موصوله و در محل‌ّ رفع است و عطف بر جمله اول آیه است یعنی حرّم علیکم و آن هر حیوانی است که بر کشتن آن نام خدا برده نشود که یکی از شرائط حلال شدن ذبیحه اینکه است که کشنده آن نام خدا را ببرد- و بعضی از مفسرین گفته‌اند اگر در حین کشتن فراموش کرد لکن در نیّت داشت مانعی ندارد یعنی ذبیحه حرام نمیشود.
و شرط دیگری که در صحت ذبح و حیلت ذبیحه گفته‌اند اینکه است که مسلمان از هر فرقه‌ئی که باشد اگر بدشمنی با آل محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم معروف نباشد و ذابح متصدّی ذبح گردد حلال است و اگر کشنده حیوان از هر صنفی از اصناف کفار باشد آن حیوان نجس و حرام میگردد (وَ ما أُهِل‌َّ لِغَیرِ اللّه‌ِ بِه‌ِ) یعنی هنگام ذبح نام بتها را بزبان آرند که تمام اینکه اقسام حرام و خوردنش جایز نیست.
در مجمع البیان گفته آیه دلالت دارد که ذبیحه هر کسی که مخالف اسلام است اکلش جایز نیست زیرا که آنها اسم غیر خدا را یاد میکنند یا شرع موسی را یا عیسی را متحد بخدا یا پسر خدا میگیرند و امّا آنهائیکه اظهار اسلام میکنند و مذهبشان تجسم یا تشبیه یا جبر و مخالف میباشند نزد ما اکل ذبیحه آنها جایز نیست و بین فقهاء خلاف است.
[پایان] (وَ المُنخَنِقَةُ) آن حیوانی است که خفه کنند إبن عباس گفته مشرکین

صفحه : 260
گاو و گوسفند را می‌گرفتند و چنان گلوی او را می‌فشردند تا خفه شود و بمیرد آنوقت میخوردند لکن ظاهرا آیه اطلاق دارد و بهر نحوی که بدون ذبح شرعی حیوان حلال گوشت بمیرد میته و نجس و حرام میگردد.
(وَ المَوقُوذَةُ) حیوانی است که بچوب و عصاء حیوان را بزنند تا بمیرد (وَ المُتَرَدِّیَةُ) آن حیوانی است که از کوه یا جای بلند بیفتد و بمیرد اینکه قول از إبن عباس و سدی چنین نقل شده: که اگر گوسفندی یا گاوی در چاهی بیفتد و آنرا نتوان بیرون آورد و بر ذبح کردنش راهی نباشد بهر نحوی که آنرا بکشند حلال است زیرا که آن موقع ضرورت است.
(وَ النَّطِیحَةُ) آن حیوانی است که حیوان دیگر بآن شاخ بزند و بمیرد (وَ ما أَکَل‌َ السَّبُع‌ُ إِلّا ما ذَکَّیتُم) و نیم خورده سبع حرام است مگر اینکه تا زنده است آن را دریابید و خودتان ذبح نمائید.
در مجمع البیان گفته اختلاف است که استثناء بچه برمی‌گردد بقولی بتمام آنچه قبلا ذکر شد برمی‌گردد غیر از آنچیزی که قبول تزکیه نمی‌کند مثل خوک و خون و اینکه قول از علی علیه السّلام و إبن عباس نقل شده. و بقولی آن استثناء از تحریم است نه از محرمات زیرا که میته و خنزیر را تذکیه نیست، پس معنی حرّمت علیکم یعنی بر شما حرام است باقی آنچه ذکر شد مگر آنچه از محللات که خدا برای شما پس از تذکیه کردن حلال گردانیده.
(وَ ما ذُبِح‌َ عَلَی النُّصُب‌ِ) و او جمله را عطف داده بجمله بالا یعنی بر شما حرام است آنچه را که برای بتها ذبح می‌کنید و (نصب) آن بتهائی بوده که مشرکین در زمان جاهلیت عبادت آنها را می‌کردند [مجاهد و إبن جریح و قتاده) و گفته‌اند که آنها سیصد و شصت سنگ بوده که آنرا اوثان می‌نامیدند، و صنم سنگی است که مصوّر باشد بصورت و نقش و هیئت و شکل آدمی.
(وَ أَن تَستَقسِمُوا بِالأَزلام‌ِ) آن تیرهائی بود که در جاهلیت در بعضی نوشته بودند (امرنی ربی) و در دیگری نوشته بودند (نهانی ربی) و در بعضی چیزی ننوشته

صفحه : 261
بودند وقتی می‌خواستند کاری از تجارت یا مسافرت یا غیر آن انجام دهند آن تیرها را می‌گردانیدند اگر تیری می‌آمد که نوشته بود (امرنی ربی) می‌کردند و اگر (نهانی ربی) می‌آمد نمی‌کردند و اگر ننوشته می‌آمد اعاده می‌کردند و در هم مخلوط می‌کردند و باز درمی‌آوردند و غیر اینها گفتار دیگری نیز از مفسرین نقل شده- خلاصه بین آنها انواع و اقسام چیزهائی بوده بآن تطیّر می‌زدند و بروایتی حضرت صلّی اللّه علیه و آله و سلّم از تمام اقسام تطیّر زدن نهی فرموده و گفته
(من تکهّن و استقسم او تطیّر طیرة ترده عن سفر لم ینظر الی الدرجات العلی یوم القیمة)
یعنی هر کس کهانت کند یا استقسام بازلام کند یا زجر مرغ کند برای سفر کردن در قیامت درجات اعلا را ننگرد.
جمله (ذلِکُم فِسق‌ٌ) یا اشاره بخصوص استقسام است یا اشاره بتمام جملاتی است که در آیه نهی گردیده.
[أبو الفتوح] الیَوم‌َ یَئِس‌َ الَّذِین‌َ کَفَرُوا مِن دِینِکُم فَلا تَخشَوهُم وَ اخشَون‌ِ الیَوم‌َ أَکمَلت‌ُ لَکُم دِینَکُم وَ أَتمَمت‌ُ عَلَیکُم نِعمَتِی وَ رَضِیت‌ُ لَکُم‌ُ الإِسلام‌َ دِیناً امروز که دین شما مؤمنین قوّت گرفته کافرین از اینکه بتوانند رخنه‌ئی در دین پیدا کنند و ضرری بر شما وارد نمایند ناامید شدند.
آیه ترجمه شده و واضح است و محتاج بتوضیح نیست.
خلاصه از إبن عباس و سدی نقل میکنند که گفته‌اند روز عرفه از حجة الوداع بود که اینکه آیه نازل گردید زیرا که در آن روز عرب بیشتر اسلام آوردند و بعضی دیگر گفته‌اند آن روز جمعه بود که حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم پس از خطبه نگاه کرد دید جماعت بسیاری حاضرند و هیچ مشرک بین آنها نیست همه مسلمانند شاد گردید خدای تعالی اینکه آیه را نازل گرداند و از حضرت باقر و صادق علیهما السلام روایت کرده‌اند که اینکه آیه در روز غدیر نازل گردید پس از آنکه رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم دست علی علیه السّلام را گرفت و بر منبر برد و امامت آن حضرت را بر قوم عرضه کرد پس از آنکه گفت
(الست اولی بکم من انفسکم)
فرمود
(من کنت مولاه

صفحه : 262
فهذا علی‌ّ مولاه اللهم و ال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله)
یَسئَلُونَک‌َ ما ذا أُحِل‌َّ لَهُم قُل أُحِل‌َّ لَکُم‌ُ الطَّیِّبات‌ُ وَ ما عَلَّمتُم مِن‌َ الجَوارِح‌ِ مُکَلِّبِین‌َ تُعَلِّمُونَهُن‌َّ مِمّا عَلَّمَکُم‌ُ اللّه‌ُ (ما ذا) استفهامی است و در محل‌ّ رفع است و در تقدیر (ای‌ّ شی‌ء احل‌ّ لهم) یعنی ای رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم مؤمنین از تو می‌پرسند که خدا چه چیز را حلال گردانیده در پاسخ آنها بگو خدا طیبات را حلال کرده.
بعضی گفته‌اند مقصود از پاکیزه‌ها طعام لذیذ است و از لذّت تعبیر بطیّب کرده‌اند.
[أبو القاسم بلخی] (وَ ما عَلَّمتُم) گفته‌اند محذوفی در کلام هست و در معنی (و صید ما علمتم من الجوارح) (واو) عطف داده (عَلَّمتُم) را بطیبات یعنی بر شما حلال است صید آنچه را که تعلیم داده باشید از سگ‌ها و آنها را جوارح نامند و مفرد آن جارحه است.
در مجمع گفته جوارح سگها است فقط و اینکه قول إبن عمر و سدی است، و از ائمه ما علیهم السّلام همین طور روایت شده که همان سگهائی می‌باشند که تعلیم داده شده‌اند که خدا صید چنین سگهای تعلیم داده شده را حلال کرده که صید کرده و نزد صاحبشان آرند و آنان را بکشند بدلیل قوله تعالی (فَکُلُوا مِمّا أَمسَکن‌َ عَلَیکُم) و علی بن ابراهیم در تفسیرش از أبی بکر حضرمی از ابی عبد اللّه علیه السّلام روایت کرده که گفت از صید بزاة و صقور و کلاب نخور مگر آنچه را که از صید کلاب تزکیه شده باشد پس گفتم اگر سگ معلّم آنرا کشته باشد فرمود بخور، قال اللّه (و ما علمتم من الجوارح مکلبین تعلمونهن‌ّ مما علّمکم اللّه) وقتی که اسم خدا بر آن برده شده همان تزکیه او است و آن اینکه است (بسم اللّه و اللّه اکبر، الی آخر کلامه) [پایان] وَ اتَّقُوا اللّه‌َ إِن‌َّ اللّه‌َ سَرِیع‌ُ الحِساب‌ِ ظاهرا آیه امر نموده بتقوی در نگاه داشتن حکم خدا و تهدید مینماید

صفحه : 263
کسانی را که از حکم خدا در حلیّت و حرمت مخالفت نمایند که همانا خدا بسرعت در قیامت بحساب شما رسیدگی خواهد نمود و بپاداش اعمالتان خواهید رسید.
الیَوم‌َ أُحِل‌َّ لَکُم‌ُ الطَّیِّبات‌ُ وَ طَعام‌ُ الَّذِین‌َ أُوتُوا الکِتاب‌َ حِل‌ٌّ لَکُم وَ طَعامُکُم حِل‌ٌّ لَهُم نظر بظاهر آیه که طعام صاحبان کتاب را حکم بحلیّت نموده و طعام اطلاق دارد و شامل میگردد تمام اقسام طعام را اعم از مطبوخی که در آن گوشت باشد یا نباشد اینکه است که بسیاری از مفسرین اهل تسنن و بعضی از امامیّه ظاهرا حکم بحلیّت کرده‌اند.
لکن اینکه رأی مخالف با آن شرطی است که در حلیّت نموده که بایستی موقع ذبح حیوان اسم خدا برده شود و در (ما أُهِل‌َّ لِغَیرِ اللّه‌ِ) حکم بحرمت کرده و مسلّما اهل کتاب چنین نمی‌کنند و اگر اسم خدا را ببرند با توجهی نیست که ما معتقد بوحدت و تنزیه او می‌باشیم خدائی را که خودشان می‌پرستند نام می‌برند.
و آیه اگر چه اطلاق دارد لکن اخبار بسیار آنرا مقید گردانیده بغذائی که در آن گوشت حیوان نباشد.
در تفسیر عیاشی از هشام بن سالم از ابی عبد اللّه علیه السّلام در قوله تعالی (وَ طَعام‌ُ الَّذِین‌َ أُوتُوا الکِتاب‌َ حِل‌ٌّ لَکُم) حضرت فرمود مقصود عدس و حبوب و اشباه ذالک می‌باشد و نظیر اینکه حدیث احادیث دیگری از معصومین علیهم السّلام رسیده که مقصود طعامی است که در آن گوشت حیوانی نباشد بلکه از حبوبات و سبزیجات طبخ شده و گفته‌اند غالبا طعام منصرف بحبوباتی است که از گندم و جو و عدس و غیره ترتیب داده شده باشد پس اطلاق آیه منصرف می‌گردد بغذای غیر حیوانی (وَ طَعامُکُم حِل‌ٌّ لَهُم) شاید مقصود اینکه باشد که چون غذای با شرائطی که گفته حلیّت واقعی دارد بر همه حلال است یا مقصود حلیّت در نظر آنها است که حلال می‌دانند.

صفحه : 264
وَ المُحصَنات‌ُ مِن‌َ المُؤمِنات‌ِ وَ المُحصَنات‌ُ مِن‌َ الَّذِین‌َ أُوتُوا الکِتاب‌َ مِن قَبلِکُم (واو) عطف داده محصنات را بجمله پیش یعنی برای شما مؤمنین حلال گردیده ازدواج کنید با زنهای مؤمنات عفیفه و نیز بر شما حلال گردیده ازدواج کنید با زنهای عفیفه از اهل کتاب آنهائی که قبلا برای آنها کتاب فرستاده شده از یهودیان و نصرانیان.
در مجمع البیان گفته در معنی آیه اختلاف است: 1- بقولی اهل کتاب فرق نمی‌کند خواه حرّ و آزاد باشند یا اماء و کنیز باشند حربی باشند یا ذمّی.
[مجاهد و حسن و شعبی و غیر آنها] 2- و بقول دیگر مقصود زنهای آزادند خواه ذمی باشند و خواه حربی 3- و اصحاب ما یعنی جماعت امامیّه گفته‌اند که جایز نیست عقد دائمی نکاح بر کتابیه لقوله تعالی (وَ لا تَنکِحُوا المُشرِکات‌ِ حَتّی یُؤمِن‌َّ) و لقوله تعالی (وَ لا تُمسِکُوا بِعِصَم‌ِ الکَوافِرِ) و آیه را تأویل کرده‌اند به اینکه که مراد به (المُحصَنات‌ُ مِن‌َ الَّذِین‌َ أُوتُوا الکِتاب‌َ) آنهایند از آن زنهائی که ایمان آورده‌اند، و مراد بمحصنات مؤمنات آنهایند که در اصل زائیده شده‌اند بر اسلام، و اینکه حکم برای اینکه است که جماعتی از زنهائی که پس از کفر ایمان آورده بودند دوری می‌کردند اینکه بود که خدای تعالی فرموده حرجی در آن نیست از اینکه جهت حکم آنرا جدا گردانید، و أبو القاسم بلخی نیز قائل بهمین قول است، و گفته‌اند جایز است که آیه مخصوص باشد بنکاح متعه و ملک یمین که آن نزد ما بهر دو وجه وطی آنها جایز است، و بروایت ابو جارود از ابی جعفر علیه السّلام که گفته اینکه آیه بآیه (وَ لا تَنکِحُوا المُشرِکات‌ِ حَتّی یُؤمِن‌َّ) و قوله تعالی (وَ لا تُمسِکُوا بِعِصَم‌ِ الکَوافِرِ) منسوخ گردیده.
[پایان] إِذا آتَیتُمُوهُن‌َّ أُجُورَهُن‌َّ مُحصِنِین‌َ غَیرَ مُسافِحِین‌َ وَ لا مُتَّخِذِی أَخدان‌ٍ حلال بودن زنهای اهل کتاب را مقیّد گردانیده در جائیکه مهر آنها را بدهید، در معنی محصنین دو قول نقل شده: یکی (عاقدین علیها) یعنی در

صفحه : 265
حالی که آنها را عقد کرده باشید و بقول دیگر یعنی در حالی که شما پارسا باشید نه زنا کننده (وَ لا مُتَّخِذِی أَخدان‌ٍ) اخدان جمع خدن است و گویند در عرب رسم بود مردی زنی را بدوستی می‌گرفت یا زنی مردی را و هر یک دیگری را بمنزله نکاح بحساب می‌آوردند و چنین عملی را زنا نمی‌نامیدند اینکه است که از اینکه عمل نهی فرموده.
وَ مَن یَکفُر بِالإِیمان‌ِ فَقَد حَبِطَ عَمَلُه‌ُ وَ هُوَ فِی الآخِرَةِ مِن‌َ الخاسِرِین‌َ و کسیکه ایمانش را تبدیل گرداند بکفر یعنی عمل بواجبات و قواعد اسلام نکند همانا اعمالش حبط میگردد یعنی ثواب برای اعمال او نیست و در آخرت از زیان کاران محسوب خواهد گردید.

صفحه : 266

[سوره المائدة (5): آیات 6 تا 11]

اشاره

یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا إِذا قُمتُم إِلَی الصَّلاةِ فَاغسِلُوا وُجُوهَکُم وَ أَیدِیَکُم إِلَی المَرافِق‌ِ وَ امسَحُوا بِرُؤُسِکُم وَ أَرجُلَکُم إِلَی الکَعبَین‌ِ وَ إِن کُنتُم جُنُباً فَاطَّهَّرُوا وَ إِن کُنتُم مَرضی أَو عَلی سَفَرٍ أَو جاءَ أَحَدٌ مِنکُم مِن‌َ الغائِطِ أَو لامَستُم‌ُ النِّساءَ فَلَم تَجِدُوا ماءً فَتَیَمَّمُوا صَعِیداً طَیِّباً فَامسَحُوا بِوُجُوهِکُم وَ أَیدِیکُم مِنه‌ُ ما یُرِیدُ اللّه‌ُ لِیَجعَل‌َ عَلَیکُم مِن حَرَج‌ٍ وَ لکِن یُرِیدُ لِیُطَهِّرَکُم وَ لِیُتِم‌َّ نِعمَتَه‌ُ عَلَیکُم لَعَلَّکُم تَشکُرُون‌َ (6) وَ اذکُرُوا نِعمَةَ اللّه‌ِ عَلَیکُم وَ مِیثاقَه‌ُ الَّذِی واثَقَکُم بِه‌ِ إِذ قُلتُم سَمِعنا وَ أَطَعنا وَ اتَّقُوا اللّه‌َ إِن‌َّ اللّه‌َ عَلِیم‌ٌ بِذات‌ِ الصُّدُورِ (7) یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا کُونُوا قَوّامِین‌َ لِلّه‌ِ شُهَداءَ بِالقِسطِ وَ لا یَجرِمَنَّکُم شَنَآن‌ُ قَوم‌ٍ عَلی أَلاّ تَعدِلُوا اعدِلُوا هُوَ أَقرَب‌ُ لِلتَّقوی وَ اتَّقُوا اللّه‌َ إِن‌َّ اللّه‌َ خَبِیرٌ بِما تَعمَلُون‌َ (8) وَعَدَ اللّه‌ُ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ لَهُم مَغفِرَةٌ وَ أَجرٌ عَظِیم‌ٌ (9) وَ الَّذِین‌َ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا أُولئِک‌َ أَصحاب‌ُ الجَحِیم‌ِ (10)
یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا اذکُرُوا نِعمَت‌َ اللّه‌ِ عَلَیکُم إِذ هَم‌َّ قَوم‌ٌ أَن یَبسُطُوا إِلَیکُم أَیدِیَهُم فَکَف‌َّ أَیدِیَهُم عَنکُم وَ اتَّقُوا اللّه‌َ وَ عَلَی اللّه‌ِ فَلیَتَوَکَّل‌ِ المُؤمِنُون‌َ (11)

صفحه : 267

[ترجمه]

ای کسانیکه ایمان آورده‌اید وقتی خواهید برای نماز بایستید باید صورتهای خود را و دستهای خود را تا مرفق بشوئید و بسرهای خود و پاهای خودتان تا کفین مسح نمائید و اگر جنب باشید غسل کنید و اگر مریض یا در سفر باشید یا آنکه یکی از شما را احتیاج بمستراح افتد یا با زنان مجامعت کرده باشید و آب نیابید که خود را تطهیر کنید در اینکه صورت بایستی بخاک پاک تیمّم کنید و بآن خاک صورت و دست خود را مسح کنید و خداوند حرج و سختی برای شما اراده ننموده و لکن اراده نموده شما را طاهر گرداند و نعمت خود را بر شما تمام کند شاید شما نعمتهای او را شکر نمائید [6]
(خطاب بمؤمنین نموده) یاد کنید نعمتهای خدا را که بر شما ارزانی داشته و یاد کنید عهد او را که بر شما استوار گردانیده آنوقتی که گفتید شنیدیم و اطاعت کردیم و از خدا بترسید همانا خداوند بآنچه در سینه‌ها مخفی است آگاهست [7]
ای کسانی که ایمان آورده‌اید باید برای اطاعت خدای تعالی قیام کننده‌گان بحق باشید گواهان براستی و دشمنی گروهی از مشرکین شما را بر آن نϘǘјϠ‌که در باره آنها بعدالت رفتار ننمائید (و باید) در باره آنها بعدل رفتار کنید زیرا که نزدیک‌ترین چیزها بتقوی عدالت است و از خدا بترسید همانا که خدا بهر چه میکنید آگاه است [8]
خدا بآنهائی که ایمان آورده‌اند و اعمال نیکو کرده‌اند وعده داده که برای آنها است آمرزش و اجر بزرگ [9]
و آنهائی که کافر شدند و آیات ما را تکذیب نمودند آن جماعت اهل جهنّم خواهند بود [10]
ای کسانیکه ایمان آورده‌اید یادآور شوید نعمت خدا را بر شما آنوقتی که گروهی قصد کردند بر شما دست یابند (و خدا) دستهای آنها را از شما باز داشت (و ای مؤمنین) از خدا بترسید پس باید مؤمنین بر خدا توکل کنند [11]
.

صفحه : 268

توضیح آیات‌

یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا إِذا قُمتُم إِلَی الصَّلاةِ فَاغسِلُوا وُجُوهَکُم وَ أَیدِیَکُم إِلَی المَرافِق‌ِ وَ امسَحُوا بِرُؤُسِکُم وَ أَرجُلَکُم إِلَی الکَعبَین‌ِ الخ آیه نظیر قوله تعالی است (فَإِذا قَرَأت‌َ القُرآن‌َ فَاستَعِذ بِاللّه‌ِ) در اینکه وقتی اراده کردید بنماز بایستید (فَاغسِلُوا وُجُوهَکُم وَ أَیدِیَکُم) پس صورت و دستهای خود را بشوئید، و بین مفسرین اختلاف است که آیا هرکس قیام بنماز کند وضوء بر او واجب است یا نه مذهب امامیّه و بیشتر فقهاء و مفسرین بر اینکه است که در آیه محذوفی هست و آن اینکه است که (اذا قمتم الی الصلاة و انتم علی حدث فاغسلوا الخ) و در حدّ شستن صورت گفته‌اند طولا از رستنگاه موی سر است تا آخر زنخ، و عرضا آنچه را فرا گیرد انگشت ابهام و وسطی و در حدّ شستن دست بدلالت آیه از مرفق است تا سر انگشتان، و خود مرفق در آیه ذکر نشده لکن اکثر فقهاء شستن مرفق را واجب دانسته‌اند بدلالت احادیثی که از ائمه علیهم السّلام رسیده و باجماع مسلمین در شستن دست کسیکه از مرفق شروع کند وضوی او صحیح است لکن در مذهب امامیّه واجب دانسته‌اند (وَ امسَحُوا بِرُؤُسِکُم) مقصود کشیدن و مسح کردن بسر است و رأی اصحاب ما امامیّه اینکه است که بکمتر چیزی که بآن اسم مسح صدق میکند در وجوب مسح کافی است و مذهب شافعی نیز همین است.
(وَ أَرجُلَکُم إِلَی الکَعبَین‌ِ) بجر و نصب لام هر دو خوانده شده، بجر عطف میشود به (بِرُؤُسِکُم) و بنصب عطف بموضع جار و مجرور میشود و هر کدام باشد دلالت میکنند بر مسح نه بر غسل، و حد مسح رجلین را محدود کرده‌اند تا مفصل.
[طبرسی] در کافی از علی بن ابراهیم از پدرش و محمّد بن اسماعیل از فضل بن شاذان جمیعا از حمّاد بن عیسی از حریز از زراره نقل کرده‌اند که گفت بابی جعفر علیه السّلام

صفحه : 269
گفتم (الا تخبرنی) آیا بمن خبر نمیدهی که از کجا دانستی و گفتی مسح ببعض سر و ببعض پاها است، حضرت خندید و گفت ای زراره رسول اللّه چنین گفته و قرآن از جانب خدا اینکه چنین نازل شده زیرا که خدای عز و جل میگوید (فَاغسِلُوا وُجُوهَکُم) پس ما فهمیدیم که باید تمام صورت شسته شود پس از آن گفته (وَ أَیدِیَکُم إِلَی المَرافِق‌ِ) پس از آن بین دو جمله جدا کرد و گفت (وَ امسَحُوا بِرُؤُسِکُم) وقتی گفت بسرهایتان مسح کنید بدلالت «با» فهمیدیم که مقصود مسح ببعض سر است، پس رجلین را وصل برأس نمود همان طوری که یدین را وصل بوجه کرده و گفت (وَ أَرجُلَکُم إِلَی الکَعبَین‌ِ) فهمیدیم که مسح ببعض پاها است تا آخر روایت.
حدیثی در کافی از علی بن ابراهیم نقل شده که زراره و بکیر آن دو نفر از ابی جعفر علیه السّلام از وضوی حضرت رسول سؤال کردند حضرت طشتی یا ظرف کوچکی طلبید و در آن آب بود بدست راستش مشتی بصورتش ریخت و تمام صورتش را شست پس مشت دیگر بدست چپ برداشت و دست راستش را از مرفق تا سر انگشت‌ها شست پس مشت دیگر بدست راستش برداشت و دست چپ را مثل دست راستش تا سر انگشت شست پس از آن سرش را و دو قدم را بهمان تری دستش مسح کرد و آب دیگری برنداشت پس از آن گفت داخل نکنید انگشتان خود را تحت الشراک پس از آن فرمود ان‌ّ اللّه عز و جل میگوید (إِذا قُمتُم إِلَی الصَّلاةِ فَاغسِلُوا وُجُوهَکُم وَ أَیدِیَکُم) و جایز نیست که از صورت چیزی بماند که بآن آب نرسد و امر کرده که دو دست تا مرفقین شسته شود و نباید چیزی از آن خشک بماند، و اگر از سرش یا چیزی از دو قدمش از کعبین که ما بین انگشتان او است مسح کرد مجزی است، زراره گفته ما گفتیم کعبان کجا است امام فرمود یعنی مفصل نه استخوان ساق پس ما گفتیم مفصل چیست گفت آن از استخوان ساق است و چون مسئله وضوء فقهی است و نیز بنای ما بر اختصار است در خصوصیات و احکام وضوء بایستی رجوع بکتب فقهیه نمود.

صفحه : 270
وَ إِن کُنتُم جُنُباً فَاطَّهَّرُوا وَ إِن کُنتُم مَرضی أَو عَلی سَفَرٍ أَو جاءَ أَحَدٌ مِنکُم مِن‌َ الغائِطِ أَو لامَستُم‌ُ النِّساءَ فَلَم تَجِدُوا ماءً فَتَیَمَّمُوا صَعِیداً طَیِّباً آیه ترجمه شده و واضح است و محتاج بتوضیح نیست و خلاصه اینکه خدای متعال از روی فضل و کرم و نظر به اینکه که شرع اسلام ملّت حنیف سهله سمحه است و حرج و سختی در آن یافت نمیگردد اینکه است که برای طاهر گردیدن انسان از حدث و خبث بطوری که مشقتی نیز بر او ایجاب نگردد حکم فرموده در موردی که مریض باشید یا مسافر (أَو جاءَ أَحَدٌ مِنکُم مِن‌َ الغائِطِ) یا یکی از شما از زمین گودال آمد و اینکه کنایه از قضاء حاجت است، یا مباشرت با زنها کرده باشید و آب نیابید برای تطهیر بخاک پاک تیمّم کنید و روی خود را و دستهایتان را مسح نمائید زیرا که خداوند برای شما مؤمنین حرج و سختی اراده ننموده یعنی غرض از اینکه احکام اینکه نیست که شما را در مشقّت اندازد غرض خالص و پاک گردیدن شما است که از تمام کثافات پاک گردید.
در تفسیر کشف الاسرار گفته حکمت در اینکه در حال ضرورت طهارت را از خاک قرار داده نه از چیز دیگر برای اینکه است که رب العالمین آدم را از آب و خاک آفرید تا آدمی پیوسته بر آگهی بوده و شرف خویش در آن بداند و شکر اینکه نعمت بجای آرد و آدم از اینکه جهت بر ابلیس شرف یافت که ابلیس از آتش بود و آدم از خاک و خاک بهتر از آتش است که آتش عیب نما است و خاک عیب‌پوش، هر چه بآتش دهی عیب آنرا بنماید، سیم سره از ناسره پدید آرد، زر مخشوش از خالص پیدا کند، باز خاک عیب پوش است هر چه بوی دهی بپوشد عیب ننماید، و نیز آتش سبب قطع است و خاک سبب وصل، با آتش بریدن و کشتن است با خاک پیوستن و داشتن است، ابلیس از آتش بود لا جرم بگسست آدم از خاک بود لا جرم پیوست، و نیز طبع آتش تکبّر است برتری طبع جوید خاک تواضع است فروتری خواهد، برتری ابلیس را بدان آورد

صفحه : 271
که گفت (أَنَا خَیرٌ) فروتری آدم را که گفت (رَبَّنا ظَلَمنا أَنفُسَنا) ابلیس گفت من و گوهر من، آدم گفت: نه من، بلکه خدای من.
حکمتی دیگر که در طهارت آب و خاک را تخصیص داده‌اند- گفته‌اند هر جا که آتش افتد زخم آنرا بآب و خاک بنشانند، و مؤمن را دو آتش در پیش است یکی آتش شهوت در دنیا دیگر آتش عقوبت در عقبی، رب العالمین آب و خاک را سبب طهارت وی گردانید تا امروز در آتش شهوت بر وی بنشاند و فردا آتش عقوبت.
و نیز در اقسام طهارات پس از قوله (یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا إِذا قُمتُم إِلَی الصَّلاةِ فَاغسِلُوا وُجُوهَکُم الخ) بیانی دارد که مختصری از آنرا در اینجا بیان مینمائیم چنین گفته طهارت ظاهر سه قسم است: 1- طهارت از نجاست 2- طهارت از حدث 3- طهارت از فضولات تن مثل ناخن و موی و غیر آن، و هر یک شرحی دارد که بجای دیگر گفته شود- و در طهارت باطن سه وظیفه است: 1- طهارت جوارح از معصیت، چون غیبت و دروغ و حرام خوردن و خیانت کردن و در نامحرم نگریستن، چون اینکه طهارت حاصل گردد بنده آراسته فرمان برداری و حرمت داری گردد- و اینکه درجه ایمان پارسایان است- نشان وی آنست که همیشه ذکر حق او را بر زبان است- و ثمره وعده در دل و تازگی منّت در جان. وظیفه دوم طهارت دل است از اخلاق ناپسندیده چون عجب و حسد و کبر و ریاء و حرص و عداوت و رعونت، عجب آینه دوستی خراب کند. حسد قیمت مردم ناقص کند.
کبر آینه دل تاریک کند. ریاء چشمه طاعت خشک کند.
بنده چون از اینکه آلایشها طهارت یافت در شماره متّقیان است، نشان وی آنست که از رخصت بگریزد و در بهشت نیاویزد پیوسته ترسان و لرزان و از دوزخ گریزان بلقمه‌ئی و خرقه‌ئی راضی جهان و جهانیان را باز گذاشته و خود را در بوته اندوه بگداخته ایمان مایه وی و تقوی زاد وی، آخرت مقصد وی با اینکه همه پیوسته بزبان تضرع میزارد و میگوید الهی هر کس بر چیزی و من

صفحه : 272
ندانم بر چه‌ام بیمم همه آن که کی پدید آید که من که‌ام- پیوسته در جست و جویم از بی‌قراری در میدان بی‌طاقتی میپویم در میان کارم امّا بوئی نمیبویم مرکب وا ایستاد و قدم بفرسود همراهان برفتند و اینکه بیچاره را جز تحیر نیفزود (قد تحیرت فیک خذ بیدی یا دلیلا لمن تحیّر فیکا) وظیفه سوم طهارت سرّ است از هر چه دون حق، یقول اللّه عز و جل (قُل‌ِ اللّه‌ُ ثُم‌َّ ذَرهُم) اینکه طهارت امروز حلیت ایشان است که فردا جام شراب طهور در دست ایشان است، امروز نور امید در دلشان می‌تابد و فردا نور عیان در جان امروز از شوق آب جگر در دیده روان، و فردا آب مشاهدت در جوی ملاطفت روان، امروز صبح شادی از مطلع آزادی برآمده، و فردا عنایت در آسمان معاینت ترقّی گرفته، نشان اینکه طهارت اینکه است که مهر دنیا بشوید، رسوم انسانیّت محو کند، و حجاب تفرقه بسوزد تا دل در روضه انس بنازد، و جان در خلوت عیان با حق پردازد- آن جوان مرد نکو گفت، که آخر روزی از اینکه طبل آوازی برآید، و از آن کریم باشد، قاجان- باجان- محب‌ّ رازی، عجب کاری و طرفه بازاری- اینکه است مؤانست من غیر مجانست، چون هم جنس نیست اینکه انس چیست، چون هم کفوی نیست اینکه مهر چیست، چون تو او را ندیده‌ئی اینکه بی‌طاقتی چیست، چون شراب در عنب است اینکه مستی چیست، چون انتظار همه محنت است اینکه وجد چون آتش چیست، چون اینکه طریق همه بلاء است اینکه لذّت چیست.

هر چند بر آتشم نشاند غم تو غمناک شوم گرم نماند غم تو
[پایان) وَ اذکُرُوا نِعمَةَ اللّه‌ِ عَلَیکُم وَ مِیثاقَه‌ُ الَّذِی واثَقَکُم بِه‌ِ إِذ قُلتُم سَمِعنا وَ أَطَعنا وَ اتَّقُوا اللّه‌َ إِن‌َّ اللّه‌َ عَلِیم‌ٌ بِذات‌ِ الصُّدُورِ در تفسیر علی بن ابراهیم است قوله تعالی (وَ اذکُرُوا نِعمَةَ اللّه‌ِ عَلَیکُم وَ مِیثاقَه‌ُ الَّذِی واثَقَکُم بِه‌ِ) گفته چون رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم از مؤمنین بولایة میثاق

صفحه : 273
گرفت- گفتند شنیدیم و اطاعت کردیم پس از آن نقض میثاق کردند در مجمع البیان گفته (وَ مِیثاقَه‌ُ الَّذِی واثَقَکُم بِه‌ِ) در آن چند قول است تا آنجا که گفته: دوم مقصود از میثاق آنچیزی است که در حجة الوداع بیان نموده از تحریم المحرمات. و کیفیت طهارت و وجوب ولایت و غیر ذالک [پایان] [ابی جارود از ابی جعفر علیه السّلام] خلاصه ظاهرا خدای متعال مؤمنین را خاطر نشان می‌کند بدو مطلب یکی آن بیعتی که با رسول کردند و دین و کتاب و سنّت و طاعت و امر و نهی و تصدیق بآیات و کلمات صحف و آنچه از احوالات قیامت و حشر و نشر خبر دادند همه را پذیرفتند و گفتند (سَمِعنا وَ أَطَعنا) و دیگر چنانچه از مجاهد نقل شده که گفته (میثاق) آن عهدی است که رب‌ّ العزّه روز میثاق از ذریه آدم گرفت آنوقتیکه از صلب آدم ظاهر گردیدند و همه بربوبیّت او اقرار دادند و گفتند (سمعا و طاعة) و امروز هر بالغی که بر موجب آن اقرار عمل کند و ایمان آرد مؤمن و از اهل سعادت و نجات خواهد بود پس از آن فرموده (وَ اتَّقُوا اللّه‌َ) اینکه تهدید بر نقض عهد است که از خدا بترسید و بدانید که خدا بآنچه در سینه‌های شما پنهان است عالم است و خلاف عهد و میثاق ننمائید.
یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا کُونُوا قَوّامِین‌َ لِلّه‌ِ شُهَداءَ بِالقِسطِ وَ لا یَجرِمَنَّکُم شَنَآن‌ُ قَوم‌ٍ عَلی أَلّا تَعدِلُوا اینکه آیه و آیه بعد ترجمه شده و واضح است و خلاصه اینکه خدای متعال در اینکه آیات بمؤمنین اندرز فرموده که مبادا عداوت شما با اهل مکه شما را بر اینکه دارد که در مقام تقاص و انتقام برآئید و بر خلاف عدالت با آنها عمل کنید اعدِلُوا هُوَ أَقرَب‌ُ لِلتَّقوی وَ اتَّقُوا اللّه‌َ إِن‌َّ اللّه‌َ خَبِیرٌ بِما تَعمَلُون‌َ چنانچه در محل‌ّ خود بیان شده عدالت عبارت از تعدیل بین قوای حیوانی است. و مراعات حدّ وسط بین قوی و اعتدال قرار دادن بین قوای متضاده، و عدالت فضیلت و ملکه‌ئی است در نفس آدمی که از سه صفت حمیده تحقق می‌یابد

صفحه : 274
1- حکمت، که عبارت از تعدیل بین دو صفت است از صفات عاقله و آن حد وسط بین سفه در طرف نقصان فهم و بله در طرف زیادتی، و مقصود از سفه استعمال قوّه فکریه است در چیزهائی که نباید در آن فکر نمود و حکماء آنرا «جربزه» می‌گویند و تعطیل اینکه قوه یعنی اهمال نمودن و بکار نینداختن قوّه فکریه را در آنچه بایستی در آن اعمال نظر و فکر نمود و مراعات حد وسط و تعدیل بین آنرا حکمت نامند. 2- شجاعت و آن تعدیل و حد وسط قرار دادن بین تهور در طرف افراط و زیاده‌روی قوّه غضبیه است که برخلاف عقل بر امر هولناکی اقدام نماید، و جبن یعنی ترسیدن بیجا و عدم اعمال قوّه غضب و ترس در غیر مورد خطر هر دو مذموم است و حدّ وسط بین آن دو را شجاعت نامند.
3- عفّت و آن تعدیل و حدّ وسط قرار دادن بین دو قوّه شهوانی است که عبارت از خمود نفس و خودداری از آنچه قوای طبیعی محتاج بآن است بقدر لزوم و زیاده‌روی در شهوات که آنرا شره نامند و مراعات حدّ وسط بین آنها که برای جذب منافع و بقاء بدن خلفت و حفظ الصحه منوط بآن است آنرا عفت نامند و چون عدالت حدّ وسط بین ظلم و انظلام است که خدای تعالی بمؤمنین امر فرموده که مراعات عدالت نمایند (قَوّامِین‌َ لِلّه‌ِ) در امر بعدالت و در حدّ وسط قرار دادن در امور مبالغه نموده و آنرا در شرف تقوی بشمار آورده زیرا که بدون ملکه عدالت ملکه تقوی میسّر نخواهد شد.
وَعَدَ اللّه‌ُ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ لَهُم مَغفِرَةٌ وَ أَجرٌ عَظِیم‌ٌ خدای تعالی بمؤمنین وعده داده که هرگاه ایمان آرند و عمل صالح که شایسته مقام بندگی باشد کنند آنان را بیامرزد و اجر و پاداش بزرگ که در خور کرم و بزرگی او است بوی کرامت نماید.
فرق است بین وعد و وعید، وعد خبری است متضمن نفع موعود یعنی آن فائده‌ئی که وعده داده شده و مقصود کرامات الهی است که ببندگان خود وعده داده شده که در اثر بندگی بایشان عطا کند.

صفحه : 275
و وعید خبری است متضمن مضرّت و شرّ، و گفته‌اند لفظ وعد و وعید هرگاه مقیّد باشد بخیر یا بشرّ صلاحیت هر دو را دارد لکن اگر مطلق باشد وعد در خیر می‌آید و وعید در شرّ.
وَ الَّذِین‌َ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا أُولئِک‌َ أَصحاب‌ُ الجَحِیم‌ِ چنانچه عادت قرآن بر اینکه است که هر جا نامی از مؤمنین و درجات و فضائل آنها برده شود در مقابل ذکری از کفار و درکات و عقاب و مجازات آنان یادآور می‌شود- زیرا که باید دانست که ایمان مؤمن کامل نمی‌گردد مگر وقتی که همیشه خوف و رجاء مثل دو کفه ترازو در قلب او مقابل باشند و بترغیب و ترهیب و خوف و رجاء در میزان عدل استوار گردد نه از کرم غیر متناهی ایزد متعال مغرور گردد و دست از بنده‌گی و اطاعت بردارد و در معاصی بامید بخشش الهی جرئت کند و نه از سخط و عذاب چنان درمانده شود که منجر بنا امیدی گردد بلکه بامید فضل و رحمت همیشه امیدوار و از سخط و غضب «شدید العقاب» دائم لرزان باشد و در پرتو اینکه دو صفت و فضیلت متصف بصفت حمیده عدالت گردد یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا اذکُرُوا نِعمَت‌َ اللّه‌ِ عَلَیکُم إِذ هَم‌َّ قَوم‌ٌ أَن یَبسُطُوا إِلَیکُم أَیدِیَهُم فَکَف‌َّ أَیدِیَهُم عَنکُم [سخنان مفسرین در توجیه آیه] 1- اینکه آیه برسول خدا فرود آمد و وی در هفتم غزا بود در بطن نخل کافرین مکر ساختند و اتفاق کردند که چون محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و یاران او در نماز شوند و سر بسجده نهند ما بر ایشان حمله کنیم که ایشان نماز دوست دارند و نماز بگذارند در اینکه همّت بودند که رب‌ّ العالمین جبرئیل را فرستاد بنماز خوف و در اینکه آیت بر ایشان منت نهاد که دست دشمن از شما کوتاه کردم و شما را از مکر ایشان خبر دادم.
[قتاده] 2- رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم در بعضی از سفرها به منزل فرود آمد و یاران همه متفرق گشتند و رسول خدا صلاح که داشت از خود باز کرد و در درختی درآویخت

صفحه : 276
و در سایه آن درخت نشست اعرابی درآمد و شمشیر رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم برگرفت و رو برسول [ص] نهاد و گفت «من یمنعک منی» کی است که تو را از من منع کند، رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم گفت
«اللّه یمنعک منّی»
خدا تو را از من باز میدارد، سه بار اینکه سخن گفت پس اعرابی شمشیر در نیام کرد و هراسی بر وی افتاد و یاران فراهم آمدند و جبرئیل در اینکه حال اینکه آیت آورد.
[عبد اللّه] 3- مجاهد و عکرمه و کلبی گفتند سبب فرود اینکه آیت اینکه بود که قریظه و نضیر با رسول خدا عهد داشتند که قتال نکنند و یکدیگر را در دیات یاری دهند و رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ایشان را در دیاتشان یاری دهد و آنها رسول را در دیات مسلمانها یاری کند پس دو مرد معاهد بدست مسلمانان کشته شدند اولیای مقتول طلب دیه نمودند رسول خدا برخواست و به یهود بنی نضیر وارد شد و أبو بکر و عمر و عثمان و علی علیه السّلام و عبد الرحمن عوف با وی بودند در نزد کعب اشرف رفتند و بنی النضیر آنجا حاضر بودند رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم برای دیه دو مرد از ایشان استعانت خواست بنا باقتضاء آن عهدی که در پیش رفته بود ایشان در پذیرفتند و رسول خدا [ص] و یاران را در خانه بنشاندند و خود بخلوت رفتند و مکر ساختند گفتند اگر هرگز بر وی ظفر یابیم امروز وقت آن است کیست که شایسته اینکه کار است عمرو بن حجاش بن کلیب گفت اینکه کار من است و من مرد آنم، آسیاسنگی عظیم بر سر وی فرو گذارم و شما را از او باز رهانم، رفت با جماعتی و اینکه مکر ساخته، رب العالمین جبرئیل را فرستاد و رسول را از مکر ایشان خبر داد، رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم برخواست و بیرون رفت و علی [ع] بر جای خود گذاشت بر در آن سرای و خود سوی مدینه رفت پس ایشان نیز بیرون آمدند و از پی رسول برفتند رب‌ّ العالمین در میان اینکه قصه آیت فرستاد آنکه در عقب آیه از بنی اسرائیل خبر داد «وَ لَقَد أَخَذَ اللّه‌ُ مِیثاق‌َ بَنِی إِسرائِیل‌َ الخ» [کشف الاسرار]

صفحه : 277

[سوره المائدة (5): آیات 12 تا 16]

اشاره

وَ لَقَد أَخَذَ اللّه‌ُ مِیثاق‌َ بَنِی إِسرائِیل‌َ وَ بَعَثنا مِنهُم‌ُ اثنَی عَشَرَ نَقِیباً وَ قال‌َ اللّه‌ُ إِنِّی مَعَکُم لَئِن أَقَمتُم‌ُ الصَّلاةَ وَ آتَیتُم‌ُ الزَّکاةَ وَ آمَنتُم بِرُسُلِی وَ عَزَّرتُمُوهُم وَ أَقرَضتُم‌ُ اللّه‌َ قَرضاً حَسَناً لَأُکَفِّرَن‌َّ عَنکُم سَیِّئاتِکُم وَ لَأُدخِلَنَّکُم جَنّات‌ٍ تَجرِی مِن تَحتِهَا الأَنهارُ فَمَن کَفَرَ بَعدَ ذلِک‌َ مِنکُم فَقَد ضَل‌َّ سَواءَ السَّبِیل‌ِ (12) فَبِما نَقضِهِم مِیثاقَهُم لَعَنّاهُم وَ جَعَلنا قُلُوبَهُم قاسِیَةً یُحَرِّفُون‌َ الکَلِم‌َ عَن مَواضِعِه‌ِ وَ نَسُوا حَظًّا مِمّا ذُکِّرُوا بِه‌ِ وَ لا تَزال‌ُ تَطَّلِع‌ُ عَلی خائِنَةٍ مِنهُم إِلاّ قَلِیلاً مِنهُم فَاعف‌ُ عَنهُم وَ اصفَح إِن‌َّ اللّه‌َ یُحِب‌ُّ المُحسِنِین‌َ (13) وَ مِن‌َ الَّذِین‌َ قالُوا إِنّا نَصاری أَخَذنا مِیثاقَهُم فَنَسُوا حَظًّا مِمّا ذُکِّرُوا بِه‌ِ فَأَغرَینا بَینَهُم‌ُ العَداوَةَ وَ البَغضاءَ إِلی یَوم‌ِ القِیامَةِ وَ سَوف‌َ یُنَبِّئُهُم‌ُ اللّه‌ُ بِما کانُوا یَصنَعُون‌َ (14) یا أَهل‌َ الکِتاب‌ِ قَد جاءَکُم رَسُولُنا یُبَیِّن‌ُ لَکُم کَثِیراً مِمّا کُنتُم تُخفُون‌َ مِن‌َ الکِتاب‌ِ وَ یَعفُوا عَن کَثِیرٍ قَد جاءَکُم مِن‌َ اللّه‌ِ نُورٌ وَ کِتاب‌ٌ مُبِین‌ٌ (15) یَهدِی بِه‌ِ اللّه‌ُ مَن‌ِ اتَّبَع‌َ رِضوانَه‌ُ سُبُل‌َ السَّلام‌ِ وَ یُخرِجُهُم مِن‌َ الظُّلُمات‌ِ إِلَی النُّورِ بِإِذنِه‌ِ وَ یَهدِیهِم إِلی صِراطٍ مُستَقِیم‌ٍ (16)

صفحه : 278

[ترجمه]

و همانا خداوند از بنی اسرائیل عهد گرفت و دوازده نفر بزرگتر از بین آنها برانگیختیم که هر یک رئیس هر سبطی باشند و خدا بآنها گفت من در همه حال با شمایم، اگر شماها نماز را بپای دارید و زکوة بدهید و برسولان من ایمان آرید و آنها را تقویت نمائید و بخدا قرض بدهید قرض نیکو هر آینه گناهان شما را و کارهای بدی که کرده‌اید میپوشانم و همانا شما را داخل میگردانم در بهشتهائی که از زیر درختان آن نهرهائی جریان دارد و کسی که از شما پس از ایمان (آوردن) کافر گردید چنین کسی حقیقة از راه راست گمراه گردیده [12]
پس بسبب شکستن عهدشان آنان را لعنت کردیم، و قلبهای آنها را سخت گردانیدیم کلمات خدا را از جای خود تحریف نمودند و بهره‌ئی از آنچه پند داده شده بودند بآن ترک کرده- ای رسول تو همیشه بر خیانت کاری آنها مگر کمی از آنان مطلع می‌گردی- پس از آن درگذر و از ایذای آنها روی بگردان- همانا خداوند نیکوکاران را دوست میدارد [13]
و از آنکسانی که گفتند ما نصرانی می‌باشیم پیمان گرفتیم، و آنها نیز بهره‌ئی از آنچه بآنها پند داده بودیم ترک کردند- ما هم بکیفر عملشان همیشه تا روز قیامت بین آنها عداوت و بغض جریان دادیم و بزودی خدا آنان را خبر می‌کند بآنچه بودند عمل می‌کردند [14]
ای اهل کتاب همانا رسول ما برای شما آمد و برایتان بیان می‌کند بسیاری از آنچه را که از کتاب پنهان میدارید و از بسیاری از خطاهای شما درمی‌گذرد، و همانا از جانب خدا آمد نور و کتاب ظاهر (یعنی قرآن) [15]
و خدا بآن نور می‌نماید هر که را که پیروی خوشنودی او کند و راههای سلامت از عذاب را (بوی می‌آموزد) و آنها را بیرون میآورد از تاریکی بروشنائی باذن خودش و راه‌نمائی می‌کند آنها را براه راست [16]
.

صفحه : 279

توضیح آیات‌

وَ لَقَد أَخَذَ اللّه‌ُ مِیثاق‌َ بَنِی إِسرائِیل‌َ وَ بَعَثنا مِنهُم‌ُ اثنَی عَشَرَ نَقِیباً الخ پس از آنکه حق تعالی شرّ یهود را که در آیه بالا بیان کرده که جماعتی از یهودیان همّت بر آن گماشته بودند که رسول و اصحاب او را بقتل رسانند و خدای تعالی رفع شرّ آنها را از رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و مؤمنین کرد در اینکه آیه در مقام خبث فطرت یهودیان برآمده و بعض حالات آنها را در زمان حضرت موسی [ع] برای رسولش بیان مینماید.
(وَ لَقَد أَخَذَ اللّه‌ُ مِیثاق‌َ بَنِی إِسرائِیل‌َ) یعنی پس از آنکه خدا از بنی اسرائیل میثاق و عهد گرفت و آنرا بقسم مؤکّد گردانید که عبادت را برای خدا خالص گردانند و بانبیاء و آنچه از احکام و شرایع بر آنها میآورند عمل کنند (وَ بَعَثنا مِنهُم‌ُ اثنَی عَشَرَ نَقِیباً) یعنی ما بموسی امر کردیم که از اسباط دوازده‌گانه بنی اسرائیل دوازده مرد انتخاب نماید.
برای وضوح مختصری از بیان طبرسی رحمة اللّه را در اینجا ترجمه مینمایم پس از هلاکت فرعون خدای تعالی بمصریان بنی اسرائیل امر کرد که بروید بسوی اریحا از زمین شام و جبابره در آنجا ساکن بودند و بآنها گفت قرارگاه شما را آنجا قرار دادم، و بموسی امر نمود که از هر سبطی یک نفر نقیب بگیرد که نگهبان قومش باشد و عمل کند بآنچه باو امر شده به اینکه که بر جبابره خروج کنند و با آنها جنگ کنند و قائد در پیش آنها باشد و از بنی اسرائیل میثاق گرفت و نقباء را کفیل آنها قرار داد و با آنها حرکت کرد، پس وقتی بزمین آن جبابره نزدیک شدند، نقباء در مقام تجسّس برآمدند و دیدند در آنجا مردمان قوی‌ّ بزرگ جثه می‌باشند پس برگشتند و بموسی خبر دادند، و موسی بآنها امر کرد که اینکه امر را مخفی دارید لکن آن نقباء بقومشان خبر دادند مگر کالب بن یوفنا از سبط یهودا و یوشع بن نون از سبط افرائیم بن یوسف و اینکه دو نفر از نقباء بودند

صفحه : 280
و بقولی پنج نفر از نقباء اینکه مطلب را مخفی گردانیدند و باقی فاش کردند، و نقیب کسی را گویند که از حالات قوم تفتیش میکند مثل اینکه عریف کسی را گویند که معرّفی میکند.
(وَ قال‌َ اللّه‌ُ إِنِّی مَعَکُم) یعنی من یاور شما و معین شمایم و شما را معزّز و مظفّر میگردانم و دستهای دشمن را از شما باز میدارم، و بقولی (و لقد اخذنا میثاقهم) یعنی از آنان پیمان گرفتیم بایمان و عدل و از بین آنها دوازده رئیس و ملک برگزیدیم که در بین آنها بعدالت عمل نمایند، و لام در (لَئِن أَقَمتُم‌ُ) موطئه برای قسم است و (لَأُکَفِّرَن‌َّ) جواب قسم است و تماما شرط است برای (فَمَن کَفَرَ بَعدَ ذلِک‌َ مِنکُم) یعنی بعد از اخذ میثاق (فَقَد ضَل‌َّ) یعنی خطاء کرده و از راه واضح گمراه گردیده و در مورد مذمّت واقع گردیدند.
[جامع الجوامع] فَبِما نَقضِهِم مِیثاقَهُم لَعَنّاهُم وَ جَعَلنا قُلُوبَهُم قاسِیَةً حق تعالی باین آیه رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را تسلیت میدهد که اگر جهودان عصر تو عهد و پیمان تو را شکستند جهودان روزگار موسی علیه السّلام اینکه چنین کردند و من آنها را لعنت کردم و از رحمت خود دور گردانیدم و (ما) در (فَبِما) صله است و در آن نفی مأخوذ است یعنی چون نقض میثاق کردند (لَعَنّاهُم) یعنی نقض عهد آنها لعنت ما را بر خودشان ایجاب نمود و نیز قلبهای آنها را سخت گردانیدیم.
از حسن بصری است که گفته مقصود از لعن در آیه همان مسخ است در قوله تعالی (کُونُوا قِرَدَةً خاسِئِین‌َ) و چون بعضی از قرّاء (قسیّة) قرائت نموده بعوض (قاسِیَةً) میگوئیم که (قسیّة و قاسیة) دو لغتند بیک معنی مثل علیة و و عالیة و زکیة و زاکیة، و از إبن عباس است که قاسیة یعنی دل آنها خشک و غلیظ گردید که بموعظه نرم نشود.
یُحَرِّفُون‌َ الکَلِم‌َ عَن مَواضِعِه‌ِ وَ نَسُوا حَظًّا مِمّا ذُکِّرُوا بِه‌ِ (کلم) جمع کلمة است مثل تمر تمرة و کلام جنس است و در معنی آیه

صفحه : 281
دو قول نقل شده یکی در اثر قساوت قلبشان واژگون گردیده و معنی کلام را بد میکنند و دیگر آنکه کلام را تحریف میکنند یعنی از معنی خود تغییر میدهند قوله تعالی (وَ یَقُولُون‌َ هُوَ مِن عِندِ اللّه‌ِ وَ ما هُوَ مِن عِندِ اللّه‌ِ).
وَ نَسُوا حَظًّا مِمّا ذُکِّرُوا بِه‌ِ یهودیان بسبب نقض میثاقشان و قساوت قلبشان فراموش کردند نصیب خودشان را از آنچه در کتابشان بآنها امر شده بود از متابعت محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و بپا داشتن حقوق.
وَ لا تَزال‌ُ تَطَّلِع‌ُ عَلی خائِنَةٍ مِنهُم إِلّا قَلِیلًا مِنهُم فَاعف‌ُ عَنهُم وَ اصفَح إِن‌َّ اللّه‌َ یُحِب‌ُّ المُحسِنِین‌َ (خائِنَةٍ) صفت است و موصوف محذوف است یعنی (فرقة خائنة) یا اینکه (خائِنَةٍ) بمعنی خائن است و (ها) را برای مبالغه آورده‌اند، و خلاصه اینکه شاید خدای تعالی میخواهد بپیمبرش گوش زد نماید که خیانت و غدر عادت دیرینه یهودیان است، مگر کمی از آنها که خیانت نمی‌کنند مثل إبن سلام و اصحاب او که ایمان آوردند ای محمّد [ص] اگر ایمان آوردند تو از آنها درگذر.
و مفسرین گفته‌اند اطلاق (فَاعف‌ُ عَنهُم وَ اصفَح) بآیه (قاتِلُوا الَّذِین‌َ لا یُؤمِنُون‌َ بِاللّه‌ِ) نسخ گردیده لکن (إِن‌َّ اللّه‌َ یُحِب‌ُّ المُحسِنِین‌َ) که علت امر بصلح و عفو است از کافرین خیانت کار معلوم میشود که آیه نسخ نشده شاید مواردش فرق میکند وَ مِن‌َ الَّذِین‌َ قالُوا إِنّا نَصاری أَخَذنا مِیثاقَهُم فَنَسُوا حَظًّا مِمّا ذُکِّرُوا بِه‌ِ فَأَغرَینا بَینَهُم‌ُ العَداوَةَ وَ البَغضاءَ إِلی یَوم‌ِ القِیامَةِ، تا آخر آیه بعد.
چون اینکه آیات ترجمه شده و واضح است محتاج بتوضیح نیست.
خلاصه اینکه در اینکه آیات خبر میدهد که از جماعت نصاری پیمان گرفتیم چنانچه از یهودیان عهد گرفتیم و اینکه گفتند ما نصاری میباشیم گفته‌اند برای اینکه بود که خود را بنصران یا ناصره نسبت میدادند و آن قریه‌ئی بود که عیسی علیه السّلام در آن بود یا برای اینکه بود که میگفتند (نَحن‌ُ أَنصارُ اللّه‌ِ) و آنها نیز مثل

صفحه : 282
یهودیان از آنچه در انجیل امر شده بود که ایمان آورند (بفارقلیط) که محمّد مرسل است صلّی اللّه علیه و آله و سلّم عمل ننمودند اینکه بود که بشومی عملشان و نقض عهدشان بین خودشان عداوت انداختیم که آنطوری که گفته‌اند چند فرقه شدند «نسطوربه» که میگویند عیسی پسر خدا است «یعقوبیه» که میگویند خدا همان مسیح پسر مریم است است و «ملکائیه» که میگویند خدا سه تا است سومی «اللّه» و همه دشمن یکدیگرند و قول دیگر اینکه است که بین یهود و نصاری دشمنی انداختیم در تفسیر کشف الاسرار در ذیل آیه گفته قوله تعالی «یا أَهل‌َ الکِتاب‌ِ قَد جاءَکُم رَسُولُنا یُبَیِّن‌ُ لَکُم کَثِیراً. الی آخر» اینکه آیه وصف رسول خدا است و دلیل علم و حلم وی در آن پیدا است

فاظهار ما ابدی دلیل علمه و العفو عما اخفی برهان حلمه
آنچه از اسرار ایشان اظهار کرده دلیل است بر کمال نبوّت و صحت رسالت، و علم بی‌شبهت- و آنچه عفو کرد از آن نفاق که ایشان در دل داشتند و بظاهر خلاف آن مینمودند و رسول خدا [ص] از آن خبر داشت و پرده از روی آن بر نداشت- آن دلیل بر خلق عظیم و حلم کریم وی، و نشان کمال و حلم وی آنست که روزی در مسجد مدینه نشسته بود اعرابی از قبیله بنی سلیم در آمد و در میان جامه وی سوسماری پنهان کرده بود و با رسول خدا سخن درشت گفت، چنانچه اجلاف عرب گویند بی‌محابا، گفت یا محمّد [ص] به لات و عزی که من هرگز کسی از تو دروغ زن‌تر ندیده‌ام نه از مردان و نه از زنان، یا محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بلات و عزّی که در روی زمین بر من کسی از تو دشمن‌تر کسی نیست- عمر موقع خطاب حاضر بود از آن ناسزا که می‌شنید خشم گرفت- برخاست و گفت یا رسول اللّه دستوری ده تا اینکه دشمن خدا و رسول را بتیغ خویش سر بردارم و زمین را از نهاد وی پاک گردانم یا رسول اللّه آرام و سکون در دل عمر کی آید و در تو سخن ناسزا از زبان بیگانه بشنود رسول خدا نرمک فرا عمر گفت یا عمر ساکت باش، و او را یک ساعت بمن واگذار، آنکه روی فرا اعرابی کرد، گفت

صفحه : 283
ای جوانمرد اینکه سخن بدین درشتی چرا میگوئی نمیدانی من در آسمان و زمین امینم- و پسندیده جهانیانم و دست مؤمنانم- و تیمار برایشانم مرا زشت مگو که نه خوب بود- اعرابی از آن درشتی لختی را کم کرد، گفت یا محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم مرا ملامت مکن بر آنچه گذشت، بلات و عزی که بتو ایمان نیارم تا اینکه سوسمار براستی تو گواهی دهد، رسول خدا در آن سوسمار نگریست سوسمار بتواضع پیش آمد و سرک می‌جنبانید که چه میفرمائی یا محمّد، رسول گفت
« یا ضب‌ّ من ربّک»
ای سوسمار خدای تو کیست، سوسمار بجواب فصیح جواب داد:
خدای من جبار کائنات است- خالق موجودات است- مقدر احیان و اوقات است دارنده زمین و سماوات است، فرمان و سلطان وی در آسمان و زمین و بحر و فضا و هوا رواست. آنگه گفت
«و من انا یا ضب‌ّ»
ای سوسمار من که‌ام که تو را از اینکه پرسنده‌ام، گفت «انت رسول رب العالمین و خاتم النبیین و سیّد الاولین و الاخرین» تو رسول خدائی بجهانیان و خاتم پیمبران سرور و سالار عالمیان، و در قیامت شفیع عاصیان و مایه مفلسان.
اعرابی چون اینکه سخن بشنید در شورید پشت بداد تا رود، رسول خدا گفت ای اعرابی چنانچه آمدی باز میگردی و بدین خورسندی. گفت یا محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نه چنانچه آمدم باز میگردم. بدان خدای که جز وی خدائی نیست که چون درآمدم بر روی زمین در دلم از تو دشمن‌تر کسی نبود و اکنون که باز میگردم بر روی زمین از تو عزیزتر کسی نیست، پس رسول خدا بر وی اسلام عرضه کرد و مهری از اسلام بر دل وی نهاد- آنگه گفت یا اعرابی معیشت تو از چیست گفت بوحدانیّت اللّه و بنبوّت تو یا محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم که در بنی سلیم از من درویش‌تر کسی نیست. رسول خدا یاران را گفت دهد وی را شتری تا من او را ضامن باشم بناقه‌ای از ناقه‌های بهشت. عبد الرحمن عوف بر پای خواست و گفت یا رسول اللّه ابی و امی بر من است که وی دهم ماده شترش بده ماهه آبستن.
از یحیی کهتر و از اعرابی مهتر سرخ موی آراسته چون عروسی همی آید خرامان رسول گفت تو شتر خویش صفت کردی تا من آنرا که ضمان کرده‌ام نیز صفت

صفحه : 284
کنم: شتری است اصل آن از مروارید- گردنش از یاقوت سرخ- دو بنا گوش وی از زمرد سبز- پاهایش از انواع جواهر- پالانش از سندس و استبرق- چون بر وی نشستی تو را میبرد تا بکنار حوض من. پس عبد الرحمن شتر بیاورد و بوی داد آنگه مصطفی گفت یا اخا سلیم خدای را عز و جل بر تو فریضه‌هائیست چون نماز و روزه و زکوة و حج. و نخستین چیزی نماز است تا تو را آن چندان بیاموزم که بدان نماز توانی کرد. اعرابی پیش رسول نشست و سوره الحمد و معوّذتین و سوره اخلاص آموخت. رسول بیاران نگریست گفت چه شیرین است ایمان و مسلمانی. چون با هیبت است اینکه دین حنیفی، دین پاک و ملت راست و کیش درست. آنگه اعرابی را بر نشانید و باز گردانیده و گفت نگر تا خدا را بنده باشی و نعمتها را شاکر و بر بلاها صابر و بر مؤمنین مشفق و مهربان قَد جاءَکُم مِن‌َ اللّه‌ِ نُورٌ وَ کِتاب‌ٌ مُبِین‌ٌ اشاره است تا نور توحید از موهبت الهی در دل بنده نتابد بجمال شریعت مصطفی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و در بیان کتاب و سنّت بینا نگردد- از آنکه نور بنور هم توان دید و روشنائی توان یافت- دیده‌ای که رمص«1» بدعت دارد، نور سنّت کجا بیند، چشم نابینا از روشنائی آب چه بهره دارد.
[پایان] یا أَهل‌َ الکِتاب‌ِ قَد جاءَکُم رَسُولُنا یُبَیِّن‌ُ لَکُم کَثِیراً مِمّا کُنتُم تُخفُون‌َ مِن‌َ الکِتاب‌ِ خطاب باهل کتاب است که ای جماعت یهود و نصاری رسول ما برای شما آمد که برای شما ظاهر گرداند بسیاری از آنچه را که شما از روی عناد مخفی می‌کنید چون صفات محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم که در کتابها بشما خبر داده شده و خدای تعالی در میگذرد از بسیاری از آنچه کرده‌اید و برای شما از جانب خدا آمد (نور) یعنی محمّد [ص] و کتاب روشن یعنی قرآن.
-----------------------------------
(1) الرمص وسخ ابیض فی مجری الدمع من العین (المنجد)

صفحه : 285
یَهدِی بِه‌ِ اللّه‌ُ مَن‌ِ اتَّبَع‌َ رِضوانَه‌ُ سُبُل‌َ السَّلام‌ِ یعنی هدایت میکند خدا بآن نور و قرآن کسی را که پیروی کند رضایت خدا را بایمان آوردن و خدا راههای سلامت را باو مینماید که آن طریق قرب بجوار رب العالمین است و موجب سلامتی از جمیع آفات است (وَ یُخرِجُهُم مِن‌َ الظُّلُمات‌ِ إِلَی النُّورِ بِإِذنِه‌ِ) و نیز او را از تاریکیهای کفر و جهل بتوفیق و خواست او بسوی راه مستقیم که نزدیک‌ترین راهها است بقرب حق تعالی او را راه‌نمائی مینماید و آن راهی است که هیچ کجی و اعوجاجی در آن یافت نمیگردد.

صفحه : 286

[سوره المائدة (5): آیات 17 تا 26]

اشاره

لَقَد کَفَرَ الَّذِین‌َ قالُوا إِن‌َّ اللّه‌َ هُوَ المَسِیح‌ُ ابن‌ُ مَریَم‌َ قُل فَمَن یَملِک‌ُ مِن‌َ اللّه‌ِ شَیئاً إِن أَرادَ أَن یُهلِک‌َ المَسِیح‌َ ابن‌َ مَریَم‌َ وَ أُمَّه‌ُ وَ مَن فِی الأَرض‌ِ جَمِیعاً وَ لِلّه‌ِ مُلک‌ُ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ وَ ما بَینَهُما یَخلُق‌ُ ما یَشاءُ وَ اللّه‌ُ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ قَدِیرٌ (17) وَ قالَت‌ِ الیَهُودُ وَ النَّصاری نَحن‌ُ أَبناءُ اللّه‌ِ وَ أَحِبّاؤُه‌ُ قُل فَلِم‌َ یُعَذِّبُکُم بِذُنُوبِکُم بَل أَنتُم بَشَرٌ مِمَّن خَلَق‌َ یَغفِرُ لِمَن یَشاءُ وَ یُعَذِّب‌ُ مَن یَشاءُ وَ لِلّه‌ِ مُلک‌ُ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ وَ ما بَینَهُما وَ إِلَیه‌ِ المَصِیرُ (18) یا أَهل‌َ الکِتاب‌ِ قَد جاءَکُم رَسُولُنا یُبَیِّن‌ُ لَکُم عَلی فَترَةٍ مِن‌َ الرُّسُل‌ِ أَن تَقُولُوا ما جاءَنا مِن بَشِیرٍ وَ لا نَذِیرٍ فَقَد جاءَکُم بَشِیرٌ وَ نَذِیرٌ وَ اللّه‌ُ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ قَدِیرٌ (19) وَ إِذ قال‌َ مُوسی لِقَومِه‌ِ یا قَوم‌ِ اذکُرُوا نِعمَت‌َ اللّه‌ِ عَلَیکُم إِذ جَعَل‌َ فِیکُم أَنبِیاءَ وَ جَعَلَکُم مُلُوکاً وَ آتاکُم ما لَم یُؤت‌ِ أَحَداً مِن‌َ العالَمِین‌َ (20) یا قَوم‌ِ ادخُلُوا الأَرض‌َ المُقَدَّسَةَ الَّتِی کَتَب‌َ اللّه‌ُ لَکُم وَ لا تَرتَدُّوا عَلی أَدبارِکُم فَتَنقَلِبُوا خاسِرِین‌َ (21)
قالُوا یا مُوسی إِن‌َّ فِیها قَوماً جَبّارِین‌َ وَ إِنّا لَن نَدخُلَها حَتّی یَخرُجُوا مِنها فَإِن یَخرُجُوا مِنها فَإِنّا داخِلُون‌َ (22) قال‌َ رَجُلان‌ِ مِن‌َ الَّذِین‌َ یَخافُون‌َ أَنعَم‌َ اللّه‌ُ عَلَیهِمَا ادخُلُوا عَلَیهِم‌ُ الباب‌َ فَإِذا دَخَلتُمُوه‌ُ فَإِنَّکُم غالِبُون‌َ وَ عَلَی اللّه‌ِ فَتَوَکَّلُوا إِن کُنتُم مُؤمِنِین‌َ (23) قالُوا یا مُوسی إِنّا لَن نَدخُلَها أَبَداً ما دامُوا فِیها فَاذهَب أَنت‌َ وَ رَبُّک‌َ فَقاتِلا إِنّا هاهُنا قاعِدُون‌َ (24) قال‌َ رَب‌ِّ إِنِّی لا أَملِک‌ُ إِلاّ نَفسِی وَ أَخِی فَافرُق بَینَنا وَ بَین‌َ القَوم‌ِ الفاسِقِین‌َ (25) قال‌َ فَإِنَّها مُحَرَّمَةٌ عَلَیهِم أَربَعِین‌َ سَنَةً یَتِیهُون‌َ فِی الأَرض‌ِ فَلا تَأس‌َ عَلَی القَوم‌ِ الفاسِقِین‌َ (26)

صفحه : 287

[ترجمه]

حقیقة کافر شدند آنهائیکه گفتند همانا خدا مسیح پسر مریم است ای محمّد بگو پس کی است بتواند جلوگیری کند چیزی را اگر خدا بخواهد مسیح إبن مریم و مادرش را و هر کس که در زمین است هلاک گرداند- و مختص بخدا است پادشاهی آسمانها و زمین و آنچه بین آسمانها و زمین است آنچه میخواهد میآفریند و خدا بر هر چیزی توانا است [17]
یهود و نصاری گفتند که ما پسرهای خدا و دوستان او میباشیم (ای محمّد) بگو اگر چنین است پس چرا شما را برای گناهانتان عذاب میکند، بلکه شما بشری میباشید از آنچه خدا آفریده، هرکس را بخواهد میآمرزد و هرکس را بخواهد عذاب میکند و مختص بخدا است سلطنت آسمانها و زمین و آنچه بین آنها است و بازگشت همه بسوی او است [18]
ای اهل کتاب رسول ما بر شما آمد در موقعی که پیمبری نبود تا اینکه حقایق دین را برای شما بیان نماید تا شما نگوئید برای ما رسولی نیامد که بما مژده دهد یا ما را بترساند، پس همانا آن رسول مژده دهنده و بیم‌دهنده برای شما آمد، و خدا بر هر چیزی توانا است [19]
(ای محمّد) یاد کن وقتی را که موسی بقومش گفت ای جماعت نعمت خدا را یادآور شوید چون بین شما پیمبران قرار داد و شما را سلاطین روی زمین گردانید و بشما عطا کرد چیزی

صفحه : 288
را که باحدی از عالمان زمانتان عطا ننموده بود [20]
ای قوم من بسر زمین مقدسه آنچنانی که خدا برای شما نوشته وارد گردید و بر پشت خود بر نگردید که زیان‌کار خواهید گردید [21]
قوم گفتند ای موسی همانا در آنجا گروه ستمکاران میباشند و ما هرگز داخل نمیگردیم تا وقتی که آن جماعت از آنجا خارج گردند و اگر از آنجا خارج گردند ما داخل خواهیم شد [22]
دو نفر مرد خدا ترس که خدا بر آنها انعام کرده بود گفتند ای جماعت در اینکه درب داخل گردید وقتی که وارد گردید، شما از غلبه کننده‌گانید و بر خدا توکل نمائید اگر از مؤمنین میباشید [23]
جماعت گفتند ای موسی ما هرگز و ابدا مادامیکه اینکه جباران در آنجا میباشند داخل نمیگردیم تو با پروردگارت برو و با آنها جنگ کنید ما در همین جا خواهیم نشست [24]
موسی [ع] گفت ای پروردگار من، همانا من مالک نیستم مگر بر نفس خودم و برادرم پس بین ما و گنهکاران جدائی انداز [25]
خدا فرمود (چون اینان مخالفت کردند) آن ارض مقدسه حرام است بر آنها چهل سال سرگردان و متحیّر میگردند در زمین تیه پس اندوهناک مباش بر کروه بیرون رفتگان از فرمان [26]
.

صفحه : 289

توضیح آیات‌

لَقَد کَفَرَ الَّذِین‌َ قالُوا إِن‌َّ اللّه‌َ هُوَ المَسِیح‌ُ ابن‌ُ مَریَم‌َ الخ خلاصه اینکه مفسرین گفته‌اند قائل باین قول جماعت یعقوبیه از عیسویان میباشند که میگفتند خدا مسیح پسر مریم است. و برای ابطال قول آنها برسولش امر فرموده که باینان بگو چگونه شما چنین گمان میکنید مخلوقی که قادر و توانا بر بقاء و حفظ خودش نیست اله عالم باشد در صورتی که از نیستی بهستی آمده و حادث گردیده زیرا که شکّی نیست که زائیده شده از مریم است و وجود مریم پیش از وجود او بوده پس حادث است و هر حادثی مسبوق بعدم است و نیز پس از حدوث مالک حیات و بقاء خود نیست بلکه هم محتاج بعلت محدثه و هم علت مبقیه میباشد و وجود هر مخلوقی بسته باراده خالق او است گویا خدای جلیل خطاب میکند بتمام مسیحیان چه آنهائیکه عیسی [ع] را خدا دانند یا آنهائیکه او را پسر خدا یا ثالث ثلاثه معرفی میکنند به اینکه که رجوع بعقل خود کنید که اگر خدا خواست عیسی پسر مریم و مادرش را هلاک گرداند یا مشیّتش بر اینکه تعلق گیرد که آنچه در زمین است هلاک و نابود گرداند چه کسی میتواند جلو قدرت او را بگیرد زیرا که آسمانها با آن عظمت و زمین با آن سعه و آنچه بین آنها است تماما ملک حق تعالی و در تصرف قدرت او است هر چه را اراده نمود میآفریند و هر چه را خواست اعدام مینماید هیچ مانع و رادعی جلوگیر قدرت و مشیّت و نفوذ حکم او نیست.
واقعا جای تعجب است چگونه انسان عاقل چنین توهّم میکند که آنکه از مادر متولد گردیده او خدا یعنی آفریننده کائنات باشد، شاید اینکه میگفتند مسیح پسر مریم خدا است مقصودشان اینکه نبود که آسمان و زمین و عالم را عیسی بن مریم آفریده و از عدم بوجود آورده و شاید نظر به اینکه که میدیدند عیسی کارهای خدائی میکند، مرده زنده میکند، کور مادرزاد را بینا میگرداند

صفحه : 290
گمان میکردند از شدّت قرب با خدا متحد گردیده یا نعوذ باللّه خدا در او حلول نموده چنانچه مشرکین نیز گمان میکردند خدای تعالی تدبیر امور عالم را محول بآن چیزهائی که آلهه مینامیدند گردانیده البته هر کدام از اینها باشد خلاف است و آیه پاسخ تمام چنین گفتارهای رکیک را باحسن وجه داده و ارشاد بر اینکه است که همه بدانند که حق تعالی بقدرت تامّه و مشیّت کامله خود هر چه خواهد می‌آفریند و هر چه را خواهد اعدام میگرداند خودش متصرف در تمام امور است کسی را در امر خلقت تصرفی نیست و نظام عالم را واگذار بکسی ننموده وَ قالَت‌ِ الیَهُودُ وَ النَّصاری نَحن‌ُ أَبناءُ اللّه‌ِ وَ أَحِبّاؤُه‌ُ خدای تعالی برسولش خبر میدهد که یهودیان و نصرانیان چنان بخود مغرور شدند که گفتند ما از شدّت نزدیکی و قربمان بخدا پسرهای او و دوستان او هستیم.
از إبن عباس نقل میکنند که گفته سبب نزول آیه اینکه بود که وقتی حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم آنها را از عذاب خدا ترسانید، گفتند چگونه ما را میترسانی در صورتی که هر قدر زیاد گناه کنیم خدا ما را عقوبت نخواهد نمود زیرا که ما پسران او و دوستان اوئیم.
و از حسن بصری است که گفته اینکه گفتار آنها که ما پسرهای خدا و دوستان اوئیم از باب مبالغه است یعنی بقدری بخدا نزدیکیم همان طوری که پسر بپدر نزدیک است و بقدری خدا بر ما مهربان است که پدر بر فرزند و ما را عقوبت نخواهد نمود.
قُل فَلِم‌َ یُعَذِّبُکُم بِذُنُوبِکُم بَل أَنتُم بَشَرٌ مِمَّن خَلَق‌َ یَغفِرُ لِمَن یَشاءُ وَ یُعَذِّب‌ُ مَن یَشاءُ خدای تعالی در پاسخ دعوی آنها برسولش خطاب نموده که باینها بگو اگر چنین می‌باشید یعنی پسرهای خدا و دوستان او میباشید پس چگونه شما را برای گناهانتان عذاب میکند پدر اولادش را هرگز عذاب نمیکند.

صفحه : 291
شاید مقصود آن عذابهائی باشد که در زمان حضرت موسی و نیز در زمان حضرت عیسی در اثر نافرمانی و مخالفت نمودن با موسی و عیسی علیهما السلام دامن‌گیر قومشان میشد (بَل) اضراب است یعنی چنین نیست که شما گمان کرده‌اید که امتیازی بین شماها و باقی افراد بشر باشد خدا هر کسی را بخواهد میآمرزد و هر کسی را بخواهد در اثر مخالفت عذاب میکند نسبت خدای عز و جل بتمام افراد بشر مساوی است اگر بیامرزد بفضل و کرم او است و اگر عذاب کند از روی عدل و استحقاق عبد است و مملکت آسمانها و زمین همه ملک او و در قبضه اقتدار او است کسی را در مملکت او تصرفی نیست.
یا أَهل‌َ الکِتاب‌ِ قَد جاءَکُم رَسُولُنا یُبَیِّن‌ُ لَکُم عَلی فَترَةٍ مِن‌َ الرُّسُل‌ِ اصل کلمه فترة فتور است و بمعنی سستی است اشاره به اینکه که روزگاری پیمبران نیامدند گویا سستی پدید گردید تا وقتی که نبی خاتم آمد زیرا پس از حضرت عیسی [ع] تا مدتی پیمبر مرسل نیامد بقولی مدت بین محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و عیسی بن مریم ششصد سال بود و بقول دیگر پانصد و پنجاه سال فاصله افتاد اینکه است که حق تعالی از راه امتنان بافراد بشر و اهل کتاب تذکر می‌دهد که پس از زمان فترة رسول خودمان را برای شما فرستادیم.
أَن تَقُولُوا ما جاءَنا مِن بَشِیرٍ وَ لا نَذِیرٍ فَقَد جاءَکُم بَشِیرٌ وَ نَذِیرٌ آیه تذکر می‌دهد که ما برای اتمام حجّت و احسان بیشتر رسول خودمان را فرستادیم که قاطع عذر شما باشد و نگوئید بر ما پیمبری نیامد که ما را از عذاب بترساند و بنعمتهای اخروی مژده دهد تا اینکه از روی ترس از عقاب و وعده بثواب عمل نیک نمائیم و از خطاء اجتناب کنیم حال رسول ما آمد و شما را هم مژده بثواب داد و هم تهدید بعذاب نمود و خدا بر هر چیزی توانا است وَ إِذ قال‌َ مُوسی لِقَومِه‌ِ یا قَوم‌ِ اذکُرُوا نِعمَت‌َ اللّه‌ِ عَلَیکُم خدای تعالی در اینکه آیه برسولش یادآوری میکند بعض نعمتهائی را که ببنی اسرائیلیان کرامت کرده و بیان مینماید آن وقتی را که موسی بقومش

صفحه : 292
گفت یاد کنید نعمتهائی را که حق تعالی بشما عنایت نمود، و سه نعمت از نعمتهائی را که بآنها عنایت کرده خاطر نشان مینماید.
(إِذ جَعَل‌َ فِیکُم أَنبِیاءَ) اول در شما پیمبرانی قرار دادیم.
مفسرین گفته‌اند که پیمبران بنی اسرائیل از سبط «لاوی» بودند و آنها آن هفتاد نفر مردانی بودند که موسی آنها را از بین قوم خود برگزید و با خود بمناجات برد و بصاعقه هلاک گردیدند و پس از آن زنده شدند و بعد از موسی علیه السّلام و هارون پیغام بران بودند.
دوم (وَ جَعَلَکُم مُلُوکاً) یعنی پس از آنکه شما بنده و در تحت اسارت فرعون و قبطیان بودید شما را سلطان قرار دادیم و مملکت مصر را در تصرف شما درآوردیم، و بقولی (مُلُوکاً) یعنی شما را توانگر گردانیدیم تا از یکدیگر بی‌نیاز گردید.
سوم (وَ آتاکُم ما لَم یُؤت‌ِ أَحَداً مِن‌َ العالَمِین‌َ) و بشما چیزی عطاء کردیم از شکافته شدن دریاها و هلاکت دشمنانتان و من‌ّ و سلوی و سایه انداختن ابر بر سر شما و غیر اینها که چنین نعمتهائی باحدی عطاء ننموده بودیم.
یا قَوم‌ِ ادخُلُوا الأَرض‌َ المُقَدَّسَةَ الَّتِی کَتَب‌َ اللّه‌ُ لَکُم وَ لا تَرتَدُّوا عَلی أَدبارِکُم فَتَنقَلِبُوا خاسِرِین‌َ در اینکه مقصود از ارض مقدسه چه زمینی است بقولی ارض بیت المقدس است. و بقولی فلسطین و دمشق، و بقولی اردن، و بقول دیگر زمین شام است و بیت المقدس قرارگاه انبیاء و مسکن مؤمنین بود آنهائیکه نامشان در لوح محفوظ نوشته شده که ارض مقدسه برای آنها است.
موسی علیه السّلام بقومش توصیه فرمود که ای جماعت در ارض مقدسه که برای شما تعیین شده داخل شوید (وَ لا تَرتَدُّوا عَلی أَدبارِکُم) یعنی برنگردید از زمینی که مأمور بدخول آن شده‌اید، و بعضی گفته‌اند یعنی رجوع نکنید از فرمان خدا بنافرمانی که اگر برگشتید از زیان‌کاران در دنیا و آخرت خواهید بود

صفحه : 293
قالُوا یا مُوسی إِن‌َّ فِیها قَوماً جَبّارِین‌َ وَ إِنّا لَن نَدخُلَها حَتّی یَخرُجُوا مِنها فَإِن یَخرُجُوا مِنها فَإِنّا داخِلُون‌َ گفته‌اند پس از آنکه موسی علیه السّلام با قومش از دریا بیرون رفتند و خدا امر کرد که بروند بزمین مقدسه چون بنهر اردن رسیدند ترسیدند از داخل شدن پس موسی دوازده نفر نقیب بجاسوسی فرستاد چون برگشتند و بموسی [ع] خبر دادند موسی بآنها گفت اینکه مطلب را پنهان دارید و اظهار نکنید زیرا اگر اینان بشنوند میترسند و پیش نمیروند آنها رفتند و هر یک با تابعین خود گفتند چون بنی اسرائیل اینکه طور شنیدند که در آنجا مردمان قوی هیکل میباشند ترسیدند و گفتند برمیگردیم بمصر، اینکه است که خدای تعالی خبر میدهد که آن جماعت گفتند ای موسی ما هرگز داخل نمیشویم مگر وقتی که جبّارین از آن محل‌ّ بیرون روند وقتی آنها بیرون رفتند ما داخل میگردیم.
قال‌َ رَجُلان‌ِ مِن‌َ الَّذِین‌َ یَخافُون‌َ أَنعَم‌َ اللّه‌ُ عَلَیهِمَا ادخُلُوا عَلَیهِم‌ُ الباب‌َ فَإِذا دَخَلتُمُوه‌ُ فَإِنَّکُم غالِبُون‌َ آن دو نفر که آیه از آنها خبر می‌دهد گویند یکی یوشع بن نون بن افرائیم بن یوسف بوده و دیگر کالب بن یوقنا داماد موسی بخواهر وی مریم، و بعضی گفته‌اند که یوشع از سبط إبن یامین بود و کالب از سبط یهودا و آن دو مرد آنهائی بودند که از مخالفت نمودن امر خدا میترسیدند و آنان کسانی بودند که بآنها انعام کرده بود بتوفیق و یقین و آن دو مرد بجماعت گفتند در اینکه شهر بروید و باک نداشته باشد زیرا که اینکه جباران چشمهای قوی دارند و دلهای ضعیف و اگر ایمان دارید بر خدا اعتماد کنید و یقین داشته باشید که خدا شما را نصرت می‌دهد زیرا که خدای تعالی بموسی وعده مظفریّت داده و وعده خود را خلاف نخواهد نمود.

صفحه : 294
قالُوا یا مُوسی إِنّا لَن نَدخُلَها أَبَداً ما دامُوا فِیها فَاذهَب أَنت‌َ وَ رَبُّک‌َ فَقاتِلا إِنّا هاهُنا قاعِدُون‌َ جماعت گفتند ای موسی همانا مادامیکه اینکه جبارین در آنجا میباشند هرگز ما داخل نخواهیم گردید، و بقاء تفریع جمله (فَاذهَب) تا آخر را عطف بجلو داده که ای موسی تو با خدای خودت برو و با آنها جنگ کن ما همینجا می‌نشینیم.
بروایتی در سال حدیبیه که رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم با اصحاب برای طواف خانه کعبه رفته بودند و مشرکین مانع گردیدند و نگذاشتند حضرت رسول [ص] وارد مکه گردد حضرت فرمود من میروم و هدی خود را آنجا قربانی کنم و میخواست اصحاب خود را امتحان کند، مقداد اسود گفت و اللّه ما مثل قوم موسی بتو نمیگوئیم آنچه آنها بپیمبرشان گفتند (فَاذهَب أَنت‌َ وَ رَبُّک‌َ) برو تو و پروردگار تو، بلکه اگر امر کنی ما از طرف راست و چپ و پیش روی تو با دشمنانت جنگ میکنیم اگر در دریا روی در دریا آئیم اگر بر کوه روی با تو بر کوه میآئیم و اگر ما را بجنگهای سخت بری با تو میآئیم، صحابه چون سخنان مقداد را شنیدند گفتند ما نیز چنینیم رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم شاد گردید، و موسی [ع] وقتی دید قوم مخالفت نمودند و از رفتن بارض مقدسه اباء کردند.
قال‌َ رَب‌ِّ إِنِّی لا أَملِک‌ُ إِلّا نَفسِی وَ أَخِی فَافرُق بَینَنا وَ بَین‌َ القَوم‌ِ الفاسِقِین‌َ موسی [ع] در مقام مناجات عرض میکند ای پروردگار من همانا من بر کسی مالک نیستم مگر بر خود و برادرم بین ما و جماعت فاسقین جدائی انداز.
آیه دلیل بر اینکه است که آنهائیکه چنین گفتند منافق و فاسق بودند، مفسرین گفته‌اند خدای تعالی بموسی علیه السّلام وحی کرد که اینکه جماعت فاسقند و آیات ما را تصدیق نخواهند کرد اگر خواهی همه را هلاک میگردانم و جماعت دیگری آورم، موسی [ع] گفت اگر اینها را هلاک گردانی جماعت نادان که در شهرها میباشند و از اینکه حال بی‌خبرند گویند موسی جماعتی را از شهر بیرون

صفحه : 295
برد و بآنان وعده داد که شما را بشهر میبرم و قوم خود را هلاک گردانید و تو آمرزنده و بخشنده‌ئی اینها را ببخش و هلاک نگردان، بموسی علیه السّلام وحی شد که بدعای تو از هلاک کردن آنها گذشتم لکن آنها را معذّب میگردانم که تا چهل سال در اینکه بیابان بمانند.
قال‌َ فَإِنَّها مُحَرَّمَةٌ عَلَیهِم أَربَعِین‌َ سَنَةً یَتِیهُون‌َ فِی الأَرض‌ِ فَلا تَأس‌َ عَلَی القَوم‌ِ الفاسِقِین‌َ پس از آنکه بدعای موسی [ع] خدای جلیل از هلاک گردانیدن آنها گذشت گفت بپاداش عمل آنها آن ارض مقدسه را بر آنان حرام گردانیدم که تا چهل سال دیگر در آن حیران و سرگردانند و تا چهل سال دیگر نتوانند از آنجا بیرون آیند.
گفته‌اند آن بیابان دوازده فرسخ طول داشت و شش فرسخ عرض و موضع آن تیه میان فلسطین و ایله مصر بود و آن جماعتی که مخالفت کردند از صبح براه می‌افتادند تا شبانگاه و شبانگاه بهمان منزل اول بودند، و بقولی در روز محبوس بودند و شبها راه میرفتند پس بموسی علیه السّلام نالیدند و موسی دعاء کرد خداوند (من) ترنجبین و (سلوی) مرغ بریان کرده برای آنان فرو فرستاد، و چون آب خواستند موسی [ع] دعا کرد دوازده چشمه از آن سنگ سپید که از طور با خود برده بود آب روان گردید- اینکه است قوله تعالی (قَد عَلِم‌َ کُل‌ُّ أُناس‌ٍ مَشرَبَهُم) آن جماعتی که در بیابان تیه مردند ششصد هزار مرد مقاتل بودند از آن جماعت فقط دو نفر نجات یافتند: یوشع بن نون و کالب بن یوقنا. گفته‌اند موسی علیه السّلام یوشع بن نون را بر بنی اسرائیل خلیفه گردانید پس از آنکه مدت چهل سال تمام گردید یوشع لشکری فراهم کرد از بنی اسرائیل آنهائیکه معصیت نکرده بودند به اریحا برد و با جبارین جنگ کردند و رب‌ّ العالمین بدست آنها فتح داد و همه را کشتند و مملکت را تصرف نمودند.
و بقولی موسی و هارون علیهما السّلام از تیه بیرون آمدند و فتح اریحا

صفحه : 296
و قتل جباران بدست موسی [ع] شد- و دلیل بر اینکه قول اجماع علماء است که قتل عوج بن عناق بدست موسی علیه السّلام شد.

[سوره المائدة (5): آیات 27 تا 34]

اشاره

وَ اتل‌ُ عَلَیهِم نَبَأَ ابنَی آدَم‌َ بِالحَق‌ِّ إِذ قَرَّبا قُرباناً فَتُقُبِّل‌َ مِن أَحَدِهِما وَ لَم یُتَقَبَّل مِن‌َ الآخَرِ قال‌َ لَأَقتُلَنَّک‌َ قال‌َ إِنَّما یَتَقَبَّل‌ُ اللّه‌ُ مِن‌َ المُتَّقِین‌َ (27) لَئِن بَسَطت‌َ إِلَی‌َّ یَدَک‌َ لِتَقتُلَنِی ما أَنَا بِباسِطٍ یَدِی‌َ إِلَیک‌َ لِأَقتُلَک‌َ إِنِّی أَخاف‌ُ اللّه‌َ رَب‌َّ العالَمِین‌َ (28) إِنِّی أُرِیدُ أَن تَبُوءَ بِإِثمِی وَ إِثمِک‌َ فَتَکُون‌َ مِن أَصحاب‌ِ النّارِ وَ ذلِک‌َ جَزاءُ الظّالِمِین‌َ (29) فَطَوَّعَت لَه‌ُ نَفسُه‌ُ قَتل‌َ أَخِیه‌ِ فَقَتَلَه‌ُ فَأَصبَح‌َ مِن‌َ الخاسِرِین‌َ (30) فَبَعَث‌َ اللّه‌ُ غُراباً یَبحَث‌ُ فِی الأَرض‌ِ لِیُرِیَه‌ُ کَیف‌َ یُوارِی سَوأَةَ أَخِیه‌ِ قال‌َ یا وَیلَتی أَ عَجَزت‌ُ أَن أَکُون‌َ مِثل‌َ هذَا الغُراب‌ِ فَأُوارِی‌َ سَوأَةَ أَخِی فَأَصبَح‌َ مِن‌َ النّادِمِین‌َ (31)
مِن أَجل‌ِ ذلِک‌َ کَتَبنا عَلی بَنِی إِسرائِیل‌َ أَنَّه‌ُ مَن قَتَل‌َ نَفساً بِغَیرِ نَفس‌ٍ أَو فَسادٍ فِی الأَرض‌ِ فَکَأَنَّما قَتَل‌َ النّاس‌َ جَمِیعاً وَ مَن أَحیاها فَکَأَنَّما أَحیَا النّاس‌َ جَمِیعاً وَ لَقَد جاءَتهُم رُسُلُنا بِالبَیِّنات‌ِ ثُم‌َّ إِن‌َّ کَثِیراً مِنهُم بَعدَ ذلِک‌َ فِی الأَرض‌ِ لَمُسرِفُون‌َ (32) إِنَّما جَزاءُ الَّذِین‌َ یُحارِبُون‌َ اللّه‌َ وَ رَسُولَه‌ُ وَ یَسعَون‌َ فِی الأَرض‌ِ فَساداً أَن یُقَتَّلُوا أَو یُصَلَّبُوا أَو تُقَطَّع‌َ أَیدِیهِم وَ أَرجُلُهُم مِن خِلاف‌ٍ أَو یُنفَوا مِن‌َ الأَرض‌ِ ذلِک‌َ لَهُم خِزی‌ٌ فِی الدُّنیا وَ لَهُم فِی الآخِرَةِ عَذاب‌ٌ عَظِیم‌ٌ (33) إِلاَّ الَّذِین‌َ تابُوا مِن قَبل‌ِ أَن تَقدِرُوا عَلَیهِم فَاعلَمُوا أَن‌َّ اللّه‌َ غَفُورٌ رَحِیم‌ٌ (34)

صفحه : 297

[ترجمه]

ای پیمبر بر اهل کتاب داستان دو پسر آدم (هابیل و قابیل) بحق بخوان وقتی که بقربانی تقرب جستند از یکی از آنها (هابیل) قبول گردید و از دیگر (قابیل) قبول نشد (قابیل بهابیل) گفت قسم بخدا که تو را میکشم (هابیل گفت) همانا جز اینکه نیست که خدا اعمال پرهیزکاران را قبول میکند [27]
اگر تو دستت را بسوی من باز کنی برای کشتن من دستم را برای کشتن تو باز نمیکنم همانا من از خدا که پروردگار عالمیان است میترسم [28]
بحقیقت میخواهم گناه کشتن من و مخالفت تو بتو باز گردد پس تو از اهل جهنّم باشی و عذاب آتش پاداش ستمکاران است [29]
پس از آن بر قابیل نفسش غالب گردید و برادرش را کشت و از زیان‌کاران گردید [30]
پس از آن حق تعالی کلاغی مأمور گردانید که زمین را بکند و بقابیل بنماید که چگونه جسد برادرش را بپوشاند (قابیل] گفت ای وای بر من چگونه عاجز بودم که مثل اینکه کلاغ جسد برادرم را بپوشانم پس از آن از جمله پشیمان شدگان گردید [21]
برای همین بود که ما بر بنی اسرائیل حکم نمودیم که همانا کسیکه نفسی را بدون اینکه کسی دیگر را کشته باشد و بدون اینکه در زمین فساد کرده باشد بکشد گویا تمام مردم را کشته و کسیکه یک نفر را احیاء کند مثل اینکه است که تمام مردم را احیاء

صفحه : 298
نموده و همانا بحقیقت پیمبران ما با معجزات بر بنی اسرائیل آمدند پس از آن بسیاری از آنان در فساد اسراف نمودند [32]
همانا جزاء آنهائیکه با دوستان خدا و رسول بجنگ برخیزند و در فساد کردن در زمین سعی نمایند آنست که آنها را بکشند یا بدار زنند یا دستها و پاهای آنها را برخلاف یکدیگر قطع کنند یا آنها را از زمین نفی و تبعید کنند اینکه است خواری و رسوائی و ذلّت دنیای آنها و در آخرت برای آنها عذاب بزرگ آماده شده [33]
مگر آنهائیکه پیش از آنکه بر آنان دست یابید توبه کردند بدانید که خدا آمرزنده و مهربان است [34]
.

صفحه : 299

توضیح آیات‌

اشاره

وَ اتل‌ُ عَلَیهِم نَبَأَ ابنَی آدَم‌َ بِالحَق‌ِّ إِذ قَرَّبا قُرباناً فَتُقُبِّل‌َ مِن أَحَدِهِما وَ لَم یُتَقَبَّل مِن‌َ الآخَرِ خدای جلیل برسولش امر فرموده که داستان دو پسر آدم را بر مردم بحق و درستی بخوان، دو پسر آدم علیه السّلام یکی هابیل و دیگری قابیل بود و آدم را چهل فرزند در بیست بطن آمد و هر بطن پسری و دختری. مگر شیث که مفرد بود و دختری با او نبود. و اول فرزندان او قابیل بود و با او دختری بنام اقلیمیا. بطن دوم هابیل توأم بالیوذا. و آخر فرزندان او عبد المغیث بود و توأم با امة المغیث بود و پروردگار عالمیان در نسل آدم برکت داد و گفته‌اند حوّا بیست بطن حامله شد هر بطن بپسری و دختری و اولادان او چهل نفر شدند و برای اینکه نسل بشر زیاد شود آدم مأمور گردید که دختر هر بطنی را بپسر بطن دیگر ازدواج نماید و اولادان او زیاد شدند چنانچه گویند آدم علیه السّلام چهل هزار اولاد و اولادان آنها را دید و چون اقلیمیا که هم بطن قابیل بود بامر خدا برای هابیل تزویج کرد و لیوذا که هم بطن هابیل بود برای قابیل تزویج نمود چون اقلیمیا بسیار وجیهه و زیبا بود و لیوذا هم بطن هابیل چندان وجیهه و خوش صورت نبود قابیل حسد برد و گفت چرا خواهر مرا بمن نمیدهی آدم [ع] گفت حکم خدا چنین است قابیل قبول ننمود و به آدم گفت اینکه رأی تو است نه حکم خدا.
آدم گفت اکنون هر یک قربانی کنید قربانی هر کس پذیرفته گردید اقلیمیا مال او باشد- گویند هابیل گوسفندانی داشت و شبانی میکرد و قابیل برزگر بود کشاورزی میکرد- هابیل در میان گوسفندان یک میش نیکو که میان گله معروف بود برای قربانی حاضر کرد و نام آن زریق بود و قابیل دسته‌ئی از حشیش و خوشه‌های بی‌مغز آورد و هر دو بر سر کوه گذاشتند، و آدم رفته بود مکه.

صفحه : 300
قابیل در دل داشت خواه قربانی قبول شود یا نشود خواهر خود را بزنی بهابیل نمیدهم- هابیل در دل رضا و تسلیم داشت پس آتشی سفید از آسمان آمد و نخست نزد قربانی هابیل فرود آمد و بدور قربانی هابیل گشت و او را گرفت و خورد و در آن وقت اینکه طور بود که اگر قربانی کسی قبول میشد آتشی باین صفت از آسمان فرود میآمد و اوّل روی بصاحب قربانی مینمود و پس از آن اگر قربانی را میخورد اینکه علامت قبول شدن قربانی بود و اگر نمیخورد علامت ردّ قربانی در اینجا آتش قربانی هابیل را خورد و قربانی قابیل را رها کرد. گفته‌اند آن برّه میشی که هابیل قربانی کرد همان بود که خدا او را در بهشت نگاه داشت و برای قربانی اسماعیل علیه السّلام فرستاد.
و گفته‌اند در اینکه داستان تزویج و ازدواج اولادان آدم از علماء کسی خلاف آنرا نگفته لکن از معاویة بن عمّار روایت کرده‌اند که از حضرت صادق علیه السّلام در اینکه موضوع سؤال شد فرمود: معاذ اللّه که آدم دختر خود را بپسر خود دهد اگر آدم چنین کرده بود روا بود که مصطفی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نیز بکند زیرا که دین هر دو یکی است، امّا پروردگار برای اینکه نسل بشر زیاد شود حوریه‌ئی بصورت انسی بزمین فرستاد و در وی رحم آفرید و به آدم وحی فرستاد که او را بهابیل بدهد و دختری از اولاد جان بصورت انسی درآورد و وحی کرد که او را بقابیل بدهد اینکه بود که قابیل را خشم گرفت و به آدم گفت من پسر بزرگ توأم و هابیل پسر کهین است چرا حوریه را بوی دهی و من باو سزاوارترم، آدم گفت (إِن‌َّ الفَضل‌َ بِیَدِ اللّه‌ِ) او را دهد که او خواهد. قابیل گفت اینکه رأی تو بود نه امر خدا، آدم گفت اکنون قربانی کنید قربانی هر کدام قبول گردید حوریه مال او است.
وقتی قربانی هابیل پذیرفته شد و قربانی قابیل مردود گردید قابیل بر برادرش حسد برد با او کینه کرد و آن حسد و کینه را در دل داشت تا روزی که آدم برای زیارت کعبه مکه رفت، وقتی آدم غائب گردید قابیل نزد هابیل رفت

صفحه : 301
در حالیکه هابیل گلّه میچرانید- گفت ای هابیل الان تو را میکشم برای اینکه قربانی مرا ردّ کردند و قربانی تو قبول گردید و خواهر من که با جمال است بتو میدهند و خواهر تو که بی‌جمال است بمن میدهند. هابیل گفت (قال‌َ إِنَّما یَتَقَبَّل‌ُ اللّه‌ُ مِن‌َ المُتَّقِین‌َ، لَئِن بَسَطت‌َ إِلَی‌َّ یَدَک‌َ لِتَقتُلَنِی ما أَنَا بِباسِطٍ یَدِی‌َ إِلَیک‌َ لِأَقتُلَک‌َ) هابیل در پاسخ قابیل گفت همانا خداوند اعمال پرهیزگاران را قبول میکند گفته‌اند چون هابیل فهمید قابیل اراده قتل او را دارد اگر چه هابیل قوی‌تر از قابیل بود و میتوانست از خود دفاع کند لکن قلب سلیم و پارسائی او مانع بود که باو دست دراز کند و او را بکشد، لکن بتضرع و نصیحت قابیل برآمد که شاید از اینکه کار قبیح منصرف گردد و گفت از کشتن من چه سودی میبری مگر اینکه خوار و ذلیل گردی.
إِنِّی أَخاف‌ُ اللّه‌َ رَب‌َّ العالَمِین‌َ، إِنِّی أُرِیدُ أَن تَبُوءَ بِإِثمِی وَ إِثمِک‌َ فَتَکُون‌َ مِن أَصحاب‌ِ النّارِ من از پروردگار عالمیان میترسم که دست بسوی تو دراز کنم میخواهم گناه کشتن من و عمل خودت بخودت باز گردد و از یاران جهنّم گردی فَطَوَّعَت لَه‌ُ نَفسُه‌ُ قَتل‌َ أَخِیه‌ِ فَقَتَلَه‌ُ فَأَصبَح‌َ مِن‌َ الخاسِرِین‌َ چون اینکه آیه و آیه بعد ترجمه شده و واضح است محتاج بتوضیح نیست خلاصه آیه خبر میدهد که نفس قابیل بر وی غالب گردید و برادرش را کشت و از زیان‌کاران گردید و گفته‌اند در آن وقت هابیل بیست ساله بود و پس از کشتن او متحیّر ماند که جسد برادرش را چگونه مخفی گرداند وی را بر پشت خویش گرفت و هشتاد روز با خود میگردانید و بروایتی سه روز چنین کرد پس از آن بامر پروردگار عالمیان دو کلاغ با هم چنگ کردند و یکی دیگری را کشت و پس از آن بمنقار و چنگ خود حفره‌ئی کند و جسد کلاغ کشته شده را دفن نمود وقتی قابیل چنین دید گفت ای وای بر من آیا عاجز شدم از اینکه

صفحه : 302
بوده باشم مثل اینکه کلاغ پس بدن برادرم را دفن کنم (فَأَصبَح‌َ مِن‌َ النّادِمِین‌َ) پس قابیل از جمله پشیمان شدگان گردید. گویند پشیمانی قابیل نه برای کشتن برادرش بود بلکه برای اینکه بود که چرا چند روزی جسد برادرم را بدوش کشیدم و او را زیر خاک نکردم.
مِن أَجل‌ِ ذلِک‌َ کَتَبنا عَلی بَنِی إِسرائِیل‌َ أَنَّه‌ُ مَن قَتَل‌َ نَفساً بِغَیرِ نَفس‌ٍ أَو فَسادٍ فِی الأَرض‌ِ فَکَأَنَّما قَتَل‌َ النّاس‌َ جَمِیعاً

[سخنان مفسرین در توجیه آیه]

1- إبن عباس گفته کسیکه نبی‌ّ یا امام عادلی را بکشد مثل اینکه است که تمام مردم را کشته باشد زیرا که قوام خلق بپیغمبر باشد یا بامام.
2- مجاهد گفته کسیکه نفس بی‌گناهی را بکشد در عذاب مثل اینکه است که همه مردم را کشته باشد زیرا همان طوری که کشنده تمام مردم مستحق دوزخ است همین طور کشنده یک نفر بی‌گناه مستوجب جهنّم و عذاب است، بقول دیگر کشنده یک نفر در استحقاق عذاب مثل کسی ماند که همه مردم را کشته باشد نه در اندازه عذاب.
و از مفسرین توجیهات دیگری نقل شده که حاجتی بذکر آن نیست. و بهترین توجیهات همان است که از إبن عباس نقل شد برای اینکه آن نفسی که از جهت عظمت و بزرگی مطابق تمام نفوس بشمار میآید چنین نفس شریفی را اگر کسی بکشد گویا تمام نفوس را کشته بلکه اگر مؤمن بی‌گناهی را بکشد.
و اینکه بنی اسرائیل را اختصاص بذکر گردانیده و لو اینکه اینکه حکم بر همه یکسانست شاید برای اینکه بوده که هم در زمین فساد میکردند و هم قتل نفس مینمودند و بنا بر آنچه گفته‌اند هفتاد نفر از انبیاء زمانشان را کشتند.
و میتوان گفت چون مؤمنین از جهت اتحادشان در ایمان گویا نفس واحده میباشند چنانچه فرموده (إِنَّمَا المُؤمِنُون‌َ إِخوَةٌ) یک فرد آنها هرگاه بستم و بدون قصاص کشته شود گویا ایذاء او بتمام مؤمنین سرایت مینماید اینکه است که آیه

صفحه : 303
میفرماید کسیکه یک نفر (از مؤمنین را) بکشد گویا همه را کشته یعنی بهمه لطمه وارد نموده.
وَ مَن أَحیاها فَکَأَنَّما أَحیَا النّاس‌َ جَمِیعاً یعنی کسیکه نفسی را زنده کند و چون انسان دارای روح و بدن است زنده کردن او میشود از جهت بدن باشد مثل اینکه کسی را از دست دشمن برهاند یا از غرق یا از خطر دیگر که در شرف آنست او را نجات دهد و زنده کردن روح اینکه است که کسی را از ظلمت کفر بایمان آرد یا طریق هدایت را بر وی بازگرداند مثل اینکه است که تمام مردم را زنده کرده و حیات حقیقی همان حیات ایمان و علم است که زندگی دل است اگر دل یک نفر از افراد بشر زنده شد ممکن است در اثر آن دلهائی زنده گردند. اینکه است سر اینکه در آن حدیث مشهور که حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله فرموده
(من سن‌ّ سنّة حسنة فله اجرها و اجر من عمل بها الی یوم القیمة و من سن‌ّ سنّة سیّئة فعلیه و زرها و وزر من عمل بها الی یوم القیمة)
. إِنَّما جَزاءُ الَّذِین‌َ یُحارِبُون‌َ اللّه‌َ وَ رَسُولَه‌ُ وَ یَسعَون‌َ فِی الأَرض‌ِ فَساداً أَن یُقَتَّلُوا أَو یُصَلَّبُوا الخ چون اینکه آیات نوشته و ترجمه شده و واضح است محتاج بتوضیح نیست خلاصه آیه برای جلوگیری از فساد امر فرموده که آنهائی که در مقام جنگ‌جوئی با دوستان خدا و رسول او میباشند و قاطعان و راهزنان طریقند و راه مردم را از حج و از اعمال دیگر می‌بستند اینکه است که باید کشته شوند و بدار زده شوند یا دست و پای آنها قطع شود.
سدی گفته آیه در باره قومی از اهل کتاب نازل گردیده که آنها با رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله عهد بسته بودند و آن عهد را شکستند و راهزنی پیش رفتند اینکه است که برای جلوگیری از فساد امر فرموده که یا هر کس مثل اینها در مقام محاربه با دوستان خدا و رسول باشند آنان را بگیرید و بکشید یا بدار زنید یا دست و پای

صفحه : 304
آنها را بر خلاف یک دیگر قطع کنید و آنها را از زمین براندازید تا ریشه فساد بخشکد- مگر آنهائیکه پیش از آنکه در دست شما افتند و در موقع مجازات واقع گردند توبه کردند که دیگر آنها را مجازات نکنید زیرا که خداوند آمرزنده و مهربان است.

صفحه : 305

[سوره المائدة (5): آیات 35 تا 41]

اشاره

یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا اتَّقُوا اللّه‌َ وَ ابتَغُوا إِلَیه‌ِ الوَسِیلَةَ وَ جاهِدُوا فِی سَبِیلِه‌ِ لَعَلَّکُم تُفلِحُون‌َ (35) إِن‌َّ الَّذِین‌َ کَفَرُوا لَو أَن‌َّ لَهُم ما فِی الأَرض‌ِ جَمِیعاً وَ مِثلَه‌ُ مَعَه‌ُ لِیَفتَدُوا بِه‌ِ مِن عَذاب‌ِ یَوم‌ِ القِیامَةِ ما تُقُبِّل‌َ مِنهُم وَ لَهُم عَذاب‌ٌ أَلِیم‌ٌ (36) یُرِیدُون‌َ أَن یَخرُجُوا مِن‌َ النّارِ وَ ما هُم بِخارِجِین‌َ مِنها وَ لَهُم عَذاب‌ٌ مُقِیم‌ٌ (37) وَ السّارِق‌ُ وَ السّارِقَةُ فَاقطَعُوا أَیدِیَهُما جَزاءً بِما کَسَبا نَکالاً مِن‌َ اللّه‌ِ وَ اللّه‌ُ عَزِیزٌ حَکِیم‌ٌ (38) فَمَن تاب‌َ مِن بَعدِ ظُلمِه‌ِ وَ أَصلَح‌َ فَإِن‌َّ اللّه‌َ یَتُوب‌ُ عَلَیه‌ِ إِن‌َّ اللّه‌َ غَفُورٌ رَحِیم‌ٌ (39)
أَ لَم تَعلَم أَن‌َّ اللّه‌َ لَه‌ُ مُلک‌ُ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ یُعَذِّب‌ُ مَن یَشاءُ وَ یَغفِرُ لِمَن یَشاءُ وَ اللّه‌ُ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ قَدِیرٌ (40) یا أَیُّهَا الرَّسُول‌ُ لا یَحزُنک‌َ الَّذِین‌َ یُسارِعُون‌َ فِی الکُفرِ مِن‌َ الَّذِین‌َ قالُوا آمَنّا بِأَفواهِهِم وَ لَم تُؤمِن قُلُوبُهُم وَ مِن‌َ الَّذِین‌َ هادُوا سَمّاعُون‌َ لِلکَذِب‌ِ سَمّاعُون‌َ لِقَوم‌ٍ آخَرِین‌َ لَم یَأتُوک‌َ یُحَرِّفُون‌َ الکَلِم‌َ مِن بَعدِ مَواضِعِه‌ِ یَقُولُون‌َ إِن أُوتِیتُم هذا فَخُذُوه‌ُ وَ إِن لَم تُؤتَوه‌ُ فَاحذَرُوا وَ مَن یُرِدِ اللّه‌ُ فِتنَتَه‌ُ فَلَن تَملِک‌َ لَه‌ُ مِن‌َ اللّه‌ِ شَیئاً أُولئِک‌َ الَّذِین‌َ لَم یُرِدِ اللّه‌ُ أَن یُطَهِّرَ قُلُوبَهُم لَهُم فِی الدُّنیا خِزی‌ٌ وَ لَهُم فِی الآخِرَةِ عَذاب‌ٌ عَظِیم‌ٌ (41)

صفحه : 306

[ترجمه]

ای اهل ایمان از مخالفت امر خدا بپرهیزید و بسوی خدا وسیله‌ئی بجوئید و در راه او جهاد کنید شاید شما رستگار گردید [35]
همانا کسانی که کافر شدند اگر آنها تمام آنچه در زمین است و مثل آنرا هم با آن دارا باشند و بخواهند از عذاب قیامت فدا بدهند از آنان قبول گردیده نمیشود و عذاب دردناک برای آنان آماده شده [36]
کافرین اراده میکنند از آتش بیرون روند و آنان از بیرون شدگان نمیباشند و عذاب آنها دائم و پایدار است [37]
دست مرد دزد و زن دزد را قطع نمائید پاداش و نکبت آنچیزی است که عمل کردند و اینکه عقوبت از جانب خدا امر شده و خدا غالب و حکیم است [38]
پس از آن هر کس بعد از دزدی توبه کرد و صاحب مال را راضی گردانید همانا خدا توبه او را قبول میکند زیرا که او آمرزنده و مهربان است [39]
آیا ندانستی که برای خدا و ملک او است آسمانها و زمین هر کس را بخواهد عذاب میکند و هر کس را بخواهد میآمرزد و خدا بر هر چیزی توانا است [40]
ای رسول مسارعت کننده‌گان در کفر تو را محزون نگردانند، از آنکسانیکه بزبانشان گفتند ایمان آوردیم و قلبشان ایمان نیاورده و بعضی از یهودیها قول تو را استماع میکنند برای اینکه بتو دروغ بندند و آنرا بشنوانند بقوم دیگر که نزد تو نیامده‌اند و آنان سخن را از جای خودش تحریف میگردانند و میگویند اگر حکم قرآن اینکه طور که ما خواهیم از خدا آمد بپذیرید و گر نه از آن دوری کنید. و هر کس را که خدا بآزمایش و رسوائی انداخت تو هرگز از خدا مالک نتوانی شد چیزی که بآن فتنه را از آنها دفع کنی، آن جماعت کسانی میباشند که خدا اراده ننموده که قلبهای آنها را طاهر گرداند و برای آنها در دنیا خواری و رسوائی است و در آخرت عذاب بزرگ برای آنان آماده شده [41]
.

صفحه : 307

(توضیح آیات)

یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا اتَّقُوا اللّه‌َ وَ ابتَغُوا إِلَیه‌ِ الوَسِیلَةَ وَ جاهِدُوا فِی سَبِیلِه‌ِ لَعَلَّکُم تُفلِحُون‌َ خطاب بمؤمنین است که شمائی که ایمان آورده‌اید بپرهیزید از سخط خدا و بسوی قرب او وسیله بجوئید و در راه او با جان و مال خود مجاهده و کوشش نمائید شاید رستگار گردید.
توسّل بمعنی تقرّب است، مثل اینکه گفته میشود (توسلت الی فلان) یعنی باو نزدیکی جستم و گفته‌اند معنی وسیله محبّت است (وَ ابتَغُوا إِلَیه‌ِ الوَسِیلَةَ) یعنی (تحبّبوا الی اللّه) ای شما که مؤمنانید کاری بکنید که محبوب خدا گردید و بوی نزدیکی جوئید باخلاص اعمال و اجتناب از محارم و احسان بخلق و از رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله حدیث میکنند که فرموده از خدا برای من وسیله بخواهید و آن درجه‌ئی است در بهشت که باو نمیرسد مگر یک عبد و امیدوارم که من آن عبد باشم. و نیز از علی علیه السّلام روایت شده که فرموده در بهشت دو لؤلؤ میباشد از زمین بهشت تا باطن عرش یکی سفید و دیگری زرد و در هر یکی هفتاد غرفه است آنکه سفید است وسیله محمّد و آل او علیه السّلام است و آنکه زرد است وسیله ابراهیم خلیل علیه السّلام و اهل بیت او است.
انس بن مالک از پیغمبر [ص] روایت کرده که «وسیله» حجابی است میان بنده و خدا یعنی رحمت و ثواب او و آن علی‌ّ بن ابی طالب علیه السّلام است وقتی بنده باو توسّل کند حجاب را از میان بردارند.
[ابو الفتوح] در کشف الاسرار گفته خدای جل‌ّ جلاله گفت «وَ ابتَغُوا إِلَیه‌ِ الوَسِیلَةَ» وسیلت نزدیکی است و نزدیکی سبب پیوستگی و رسته‌گی است، وسیلت آن وسائط است که میان بنده و مولی دوستی را نشانست و سبب اتصال بین آنها عیانست آن چیست که وسلت و اتصال بآن است. بزرگ داشتن امر و شکوه داشتن

صفحه : 308
نهی و شفقت بر خلق و خدمت حق، و کوشیدن در ابواب نوافل و عمارت کردن جان و دل و کوشیدن در نوافل بسه چیز توان: یکی نظر اللّه بیاد داشتن. دوم روزگار خود از ضایعی دریغ داشتن- سوم درویشی خویش در موقف عرض بشناختن چون نظر اللّه یاد داری از متقیانی. چون روزگار خود را از ضایعی دریغ داری از عابدانی. چون درویشی خویش در موقف عرض بشناسی از خاشعانی.
عمارت دل بسه چیز توان: بشنیدن علم و کم آمیختن با خلق و کوتاهی امل، تا در سماع علمی در حلقه فرشتگانی، تا از خلق برکناری در شماره معصومانی تا با کوتاهی امل باشی از جمله صدّیقانی.
(وَ ابتَغُوا إِلَیه‌ِ الوَسِیلَةَ) میگوید بخدا نزدیکی جوئید شما که عابدانید، بفضائل. شما که عالمانید، بدلائل. شما که عارفانید، بترک وسائل.
وسیلت عابدان چیست (التّائِبُون‌َ العابِدُون‌َ الخ) وسیلت عالمان چیست (أَ وَ لَم یَنظُرُوا فِی مَلَکُوت‌ِ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ) وسیلت عارفان چیست (قُل‌ِ اللّه‌ُ ثُم‌َّ ذَرهُم) وسیلت عابدان معاملت است. وسیلت عالمان مکاشفت است. وسیلت عارفان معاینت است. وسیلت عابدان راستی است. وسیلت عالمان دوستی است وسیلت عارفان نیستی است.
[پایان] إِن‌َّ الَّذِین‌َ کَفَرُوا لَو أَن‌َّ لَهُم ما فِی الأَرض‌ِ جَمِیعاً وَ مِثلَه‌ُ مَعَه‌ُ لِیَفتَدُوا بِه‌ِ مِن عَذاب‌ِ یَوم‌ِ القِیامَةِ ما تُقُبِّل‌َ مِنهُم وَ لَهُم عَذاب‌ٌ أَلِیم‌ٌ در آیه دیگر حکایة از جهنمیان است که (رَبَّنا أَخرِجنا مِنها) و گویا آیه پاسخ خواهش آنها است که فرضا اگر آنها مالک تمام روی زمین بودند و آنچه در زمین است مثل آن فدا میدادند از آنان قبول گردیده نمیشد زیرا که برای آنها عذاب دردناک آماده گردیده و آن جهنّمی است که خودشان (بِما قَدَّمَت أَیدِیهِم) قبلا بدست خودشان پیش فرستادند.
در جای دیگر نیز حکایة از جهنمیان است (رَبَّنا أَخرِجنا مِنها) که آنان التجاء مینمایند که پروردگارا ما را از جهنّم بیرون آر و از عقوبت برهان، بعضی گفته‌اند

صفحه : 309
که پس از هزار سال بآنها گفته میشود (اخسَؤُا فِیها وَ لا تُکَلِّمُون‌ِ) یُرِیدُون‌َ أَن یَخرُجُوا مِن‌َ النّارِ وَ ما هُم بِخارِجِین‌َ مِنها وَ لَهُم عَذاب‌ٌ مُقِیم‌ٌ اینکه دو آیه بیان حال کفار است زیرا که اول آیه فرموده (إِن‌َّ الَّذِین‌َ کَفَرُوا) معلوم میشود خلود در جهنّم مخصوص بکافرین است نه مؤمن و بعض اخبار شاهد بر اینکه است، امّا کسیکه خدا را بوحدت ستایش نمود و در دل معتقد باصول دیانت شد و لو گنهکار باشد چنانچه از احادیث استفاده میشود اگر بشفاعت شافعین یا بعض جهات دیگر مورد عفو حق تعالی واقع نگردید اگر جهنّم برود برای پاک گردیدن روح مجرد او است که از قذارات گناه پاک گردد زیرا مادامی که ایمان در قلب باقی است هنوز لایق فضل و احسان حق تعالی هست، اما کافر چون در اثر کفر جوهر نفسش و لطافت روحش فاسد گردیده دیگر اصلا با اینکه خدا دائم الفضل و کثیر الاحسان است محل‌ّ قبول رحمت و مغفرت در او باقی نمانده بلکه هم سنخ آتش گردیده فرضا اگر اراده خروج کند آتش او را بخود جذب میکند.
وَ السّارِق‌ُ وَ السّارِقَةُ فَاقطَعُوا أَیدِیَهُما جَزاءً بِما کَسَبا نَکالًا مِن‌َ اللّه‌ِ وَ اللّه‌ُ عَزِیزٌ حَکِیم‌ٌ فَمَن تاب‌َ مِن بَعدِ ظُلمِه‌ِ وَ أَصلَح‌َ فَإِن‌َّ اللّه‌َ یَتُوب‌ُ عَلَیه‌ِ إِن‌َّ اللّه‌َ غَفُورٌ رَحِیم‌ٌ (وَ السّارِق‌ُ وَ السّارِقَةُ) مرفوعند بابتدائیه و خبرش محذوف است گویا گفته شده از جمله چیزی که بر شما حکمش واجب گردیده (السّارِق‌ُ) مرد دزد (وَ السّارِقَةُ) زن دزد، و جایز است خبرش (فَاقطَعُوا أَیدِیَهُما) باشد و دخول فاء در (فَاقطَعُوا) برای جزاء شرط است و در معنی چنین میشود آن مردی که دزدی کرد و آن زنی که دزدی کرد پس دست آن دو را قطع کنید و اینکه مثل آنجا است که گفته (فَقَد صَغَت قُلُوبُکُما) بتثنیه در مضاف الیه اکتفاء کرده از تثنیه بمضاف، و مقصود از یدین دو دست راست مرد و زن دزد است بدلیل قرائت عبد اللّه بن مسعود که آیه را اینکه طور قرائت کرده (و السارقون و السارقات فاقطعوا ایمانهم) و مقداریکه بآن حکم قطع واجب میگردد ربع دینار است از جای حرز

صفحه : 310
یعنی اگر از جای محفوظ بدزدد. و شافعی و مالک نیز همین طور گفته‌اند مگر اینکه نزد آنها قطع از بند دست باید بشود. و نزد ما امامیّه باید از اصول اصابع یعنی فقط از بیخ انگشتان بدون انگشت ابهام و کف دست باید قطع کنند و در مرتبه دوم پای چپ را از ساق بدون پاشنه باید قطع کرد که برای نماز بتواند روی پاشنه بایستد و هرگاه پس از آن باز در مرتبه سوم دزدی کرد بایستی او را همیشه در زندان حبس نمایند و اینکه قول از مذهب علی علیه السّلام مشهور است و قوله تعالی (جَزاءً) و همچنین (نَکالًا) هر دو مفعول له فاعل (بِما کَسَبا) است و کسیکه از عمل دزدی پس از ظلمش توبه نمود و امر خود را اصلاح گردانید خداوند توبه او را میپذیرد و عقاب آخرت از وی برداشته میشود (أَ لَم تَعلَم أَن‌َّ اللّه‌َ لَه‌ُ مُلک‌ُ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ یُعَذِّب‌ُ مَن یَشاءُ وَ یَغفِرُ لِمَن یَشاءُ وَ اللّه‌ُ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ قَدِیرٌ).
[جوامع الجامع طبرسی] یا أَیُّهَا الرَّسُول‌ُ لا یَحزُنک‌َ الَّذِین‌َ یُسارِعُون‌َ فِی الکُفرِ مِن‌َ الَّذِین‌َ قالُوا آمَنّا بِأَفواهِهِم وَ لَم تُؤمِن قُلُوبُهُم الخ چون آیه ترجمه شده و واضح است محتاج بتوضیح نیست، و خلاصه اینکه خطاب برسول صلّی اللّه علیه و آله مینماید و چند مطلب را خاطر نشان میکند یکی اینکه تو را محزون نگردانند آنهائیکه بزبان گویند ایمان آوردیم و بدل ایمان نیاوردند آنان منافقند اصلا ایمان نیاورده‌اند زیرا که ایمان بدل است نه بزبان تنها و چون ایمان نیاورده‌اند در کفر مسارعت مینمایند و نیز تو را محزون نگرداند عمل یهودیها و نیز از روی لطف و شفقتش نسبت برسولش دو صفت از اوصاف بد آنها را یادآوری مینماید یکی اینکه قول تو را میشنوند برای اینکه بر تو دروغ ببندند، دیگر آنکه اینان جاسوسند که برای جماعتیکه از شما غائبند افسون‌گری کنند (سَمّاعُون‌َ لِلکَذِب‌ِ) (هم سماعون) خبر مبتداء محذوف است یعنی آنها سمّاعونند شاید ضمیر (هم) راجع بهر دو دسته باشد: منافقین و یهود، و میشود ضمیر راجع به (الَّذِین‌َ یُسارِعُون‌َ) باشد

صفحه : 311
یعنی همه آنها کلام تو را میشنوند برای اینکه بتو دروغ بندند و گفته‌اند میشود (سَمّاعُون‌َ) مبتداء باشد (وَ مِن‌َ الَّذِین‌َ) خبر او، یهودیان دروغ شنوان و دروغ پذیرانند از دانشمندان خود که بآنها گویند محمّد صلّی اللّه علیه و آله رسول نیست از آنان میشنوند و سخن آنها را میپذیرند، و نیز از جمله صفات نکوهیده آنان اینکه است که (یُحَرِّفُون‌َ الکَلِم‌َ مِن بَعدِ مَواضِعِه‌ِ) کلام خدا را تحریف میکنند و تغییر میدهند تورات را که حد زانی محصن رجم است تبدیل میکنند بچهل تازیانه.
یَقُولُون‌َ إِن أُوتِیتُم هذا فَخُذُوه‌ُ وَ إِن لَم تُؤتَوه‌ُ فَاحذَرُوا در شأن نزول آیه مفسرین گفته‌اند دو یهود زنی و مردی از بزرگان خیبر زنای محصنه کردند و ثابت شد یهودیان خواستند بآنان حد بزنند نه رجم گفتند نزد اینکه پیمبر عرب برویم اگر بحد حکم کند بگیرید یعنی عمل کنید و اگر برجم حکم کند عمل نکنید و در مذهب آنها حکم زنای محصنه رجم بود حکم حد زنای محصنه نزد حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله هم رجم بود نه حد حضرت رسول [ص] هم حکم برجم نمود قبول نکردند.
و ظاهرا (لام لِلکَذِب‌ِ) لام علت است و مفعول فعل محذوف یعنی کلام تو را میشنوند برای اینکه تحریف کنند و بدلخواه خود تغییر دهند.
وَ مَن یُرِدِ اللّه‌ُ فِتنَتَه‌ُ فَلَن تَملِک‌َ لَه‌ُ مِن‌َ اللّه‌ِ شَیئاً أُولئِک‌َ الَّذِین‌َ لَم یُرِدِ اللّه‌ُ أَن یُطَهِّرَ قُلُوبَهُم الخ و کسی را که خدا خواهد او را در فتنه و عذاب اندازد و آنچه در باطن او است ظاهر گرداند حتّی تو که پیغمبر رحمتی نمی‌توانی از وی رفع عذاب بنمائی زیرا که زمام اختیار بدست تو نیست خدای تعالی اراده ننمود که قلبهای آنها را پاک گرداند و برای آنان خواری و رسوائی است هم در دنیا و هم در آخرت و در آخرت برای آنها عذاب بزرگ آماده نموده.

صفحه : 312

[سوره المائدة (5): آیات 42 تا 47]

اشاره

سَمّاعُون‌َ لِلکَذِب‌ِ أَکّالُون‌َ لِلسُّحت‌ِ فَإِن جاؤُک‌َ فَاحکُم بَینَهُم أَو أَعرِض عَنهُم وَ إِن تُعرِض عَنهُم فَلَن یَضُرُّوک‌َ شَیئاً وَ إِن حَکَمت‌َ فَاحکُم بَینَهُم بِالقِسطِ إِن‌َّ اللّه‌َ یُحِب‌ُّ المُقسِطِین‌َ (42) وَ کَیف‌َ یُحَکِّمُونَک‌َ وَ عِندَهُم‌ُ التَّوراةُ فِیها حُکم‌ُ اللّه‌ِ ثُم‌َّ یَتَوَلَّون‌َ مِن بَعدِ ذلِک‌َ وَ ما أُولئِک‌َ بِالمُؤمِنِین‌َ (43) إِنّا أَنزَلنَا التَّوراةَ فِیها هُدی‌ً وَ نُورٌ یَحکُم‌ُ بِهَا النَّبِیُّون‌َ الَّذِین‌َ أَسلَمُوا لِلَّذِین‌َ هادُوا وَ الرَّبّانِیُّون‌َ وَ الأَحبارُ بِمَا استُحفِظُوا مِن کِتاب‌ِ اللّه‌ِ وَ کانُوا عَلَیه‌ِ شُهَداءَ فَلا تَخشَوُا النّاس‌َ وَ اخشَون‌ِ وَ لا تَشتَرُوا بِآیاتِی ثَمَناً قَلِیلاً وَ مَن لَم یَحکُم بِما أَنزَل‌َ اللّه‌ُ فَأُولئِک‌َ هُم‌ُ الکافِرُون‌َ (44) وَ کَتَبنا عَلَیهِم فِیها أَن‌َّ النَّفس‌َ بِالنَّفس‌ِ وَ العَین‌َ بِالعَین‌ِ وَ الأَنف‌َ بِالأَنف‌ِ وَ الأُذُن‌َ بِالأُذُن‌ِ وَ السِّن‌َّ بِالسِّن‌ِّ وَ الجُرُوح‌َ قِصاص‌ٌ فَمَن تَصَدَّق‌َ بِه‌ِ فَهُوَ کَفّارَةٌ لَه‌ُ وَ مَن لَم یَحکُم بِما أَنزَل‌َ اللّه‌ُ فَأُولئِک‌َ هُم‌ُ الظّالِمُون‌َ (45) وَ قَفَّینا عَلی آثارِهِم بِعِیسَی ابن‌ِ مَریَم‌َ مُصَدِّقاً لِما بَین‌َ یَدَیه‌ِ مِن‌َ التَّوراةِ وَ آتَیناه‌ُ الإِنجِیل‌َ فِیه‌ِ هُدی‌ً وَ نُورٌ وَ مُصَدِّقاً لِما بَین‌َ یَدَیه‌ِ مِن‌َ التَّوراةِ وَ هُدی‌ً وَ مَوعِظَةً لِلمُتَّقِین‌َ (46)
وَ لیَحکُم أَهل‌ُ الإِنجِیل‌ِ بِما أَنزَل‌َ اللّه‌ُ فِیه‌ِ وَ مَن لَم یَحکُم بِما أَنزَل‌َ اللّه‌ُ فَأُولئِک‌َ هُم‌ُ الفاسِقُون‌َ (47)

صفحه : 313

[ترجمه]

یهودیان شنوندگان سخنانند برای دروغ بستن خورندگان حرامند وقتی آنان نزد تو آمدند بین آنها حکم کن یا از آنها اعراض نما و اگر تو (ای رسول) از آنان اعراض کنی یا حکم جاری گردانی زیان بتو نتوانند رسانید و اگر بین آنها حکم کردی بعدالت حکم نما حقیقة همانا خداوند عدالت کنندگان را دوست میدارد [42]
چگونه یهودیان تو را حکم میسازند در صورتی که تورات نزد ایشانست و در آن حکم خدا است برجم زانی محصن و پس از آنکه تو موافق تورات حکم کردی برمیگردند و نیستند باور دارندگان کتاب خود و نه حکم تو را [43]
همانا ما تورات را فرود آوردیم و در آن هدایت و نور است پیمبران بنی اسرائیل آنهائیکه منقاد حکم خدا بودند برای یهودیان حکم کردند و علمای ربانی و زاهدان ایشان بسبب آنچه مأمور بودند بحفظ آن از کتاب خدا برای یهودیان حکم کردند و آنان بر تورات گواهان بودند، پس از مردم نترسید و از من که (خدا میباشم) بترسید و آیات من را بثمن اندک نفروشید و کسی که مطابق آنچه خدا نازل گردانیده حکم نکند چنین مردمانی آنان کافرینند [44]
و در تورات بر بنی اسرائیل حکم کردیم که یک تن را بقصاص یک تن بکشید و چشم را مقابل چشم و گوش را مقابل گوش و دندان را مقابل دندان و هر زخمی مقابل همان زخم قصاص است و کسیکه ببخشد و قصاص نکند اینکه بخشش (کفاره گناهان عفو کننده است) و کسیکه حکم نکند بآنچه خدا نازل گردانیده چنین جماعتی از ستم کارانند [45]
و از پی آن رسولان عیسی بن مریم را فرستادیم در حالی که تصدیق کننده بود مرا بآنچه پیش از او فرستاده بودیم از کتاب تورات و بعیسی انجیل دادیم و در آن هدایت و روشنائی بود و انجیل را موافق گردانیدیم با آنچه پیش از آن در تورات هدایت و موعظه بود [46]
و بایستی اهل انجیل حکم کنند بر آنچه خدا نازل گردانیده و کسیکه حکم نکند بر آنچه خدا نازل گردانیده از فاسقین خواهد بود [47]
.

صفحه : 314

(توضیح آیات)

سَمّاعُون‌َ لِلکَذِب‌ِ أَکّالُون‌َ لِلسُّحت‌ِ سحت دو طور قرائت شده بضم سین و حاء و بسکون حاء، در آیه بالا یکی از اوصاف نکوهیده یهودیها که خدای تعالی آنها را توصیف نموده اینکه است که آنها سمّاعون للکذب میباشند، و در اینکه آیه مبالغه و تأکید است در زجر آنها یعنی آنان کلام تو را میشنوند برای اینکه بر تو دروغ ببندند (أَکّالُون‌َ لِلسُّحت‌ِ) و بسیار خورندگان مال حرام میباشند، از نبی صلّی اللّه علیه و اله روایت کرده‌اند که سحت رشوه در حکم است، و بقولی سحت رشوه در حکم و مهر زنان ناپارسا و کسب حجامت کننده و اجرت کشیدن حیوان نر بر ماده است و ثمن سگ و ثمن خمر و ثمن میته و مزد فال گرفتن و استعجال در معصیت میباشد، و از علی و از ابی عبد اللّه علیهما السّلام روایت شده که سحت انواع بسیار دارد، اما رشوه در حکم کفر است و در اشتقاق سحت چند قول است:
1- حرام را سحت گفته‌اند برای اینکه در عقب آن استیصال و بوار است [زجاج] 2- سحف نامیده شده بعلت اینکه برای اهلش برکتی نیست و بهلاکت استیصال هلاک میگردند.
[رجائی] 3- چیزی را سحت نامیده‌اند برای اینکه آن عمل قبیحی است که در او عار است مثل ثمن سگ و خمر فعلی هذا سحت چیزی است که مروّت انسان را میبرد.
[خلیل] فَإِن جاؤُک‌َ فَاحکُم بَینَهُم أَو أَعرِض عَنهُم مقصود آنهائی میباشند که محاکمه حدّ زنا را نزد رسول آوردند.
[إبن عباس و حسن و مجاهد] و بقولی مراد بنی قریضه و بنی نظیرند وقتی که نزد رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله

صفحه : 315
محاکمه آوردند خدای تعالی او را مخیّر گردانید بین اینکه حکم کند یا از آنها اعراض نماید.
[إبن عباس] و الظاهر فی روایات اصحاب ما اینکه تخییر در شرع برای ائمه علیهم السّلام و حکام ثابت است.
[قتاده و عطاء و شعبی و ابراهیم] و بقولی اینکه آیه بقوله تعالی (وَ أَن‌ِ احکُم بَینَهُم بِما أَنزَل‌َ اللّه‌ُ) نسخ گردیده.
[حسن و عکرمه] وَ إِن تُعرِض عَنهُم فَلَن یَضُرُّوک‌َ شَیئاً وَ إِن حَکَمت‌َ فَاحکُم بَینَهُم بِالقِسطِ پس از آنکه رسول صلّی اللّه علیه و آله را مخیر گردانید که میخواهی در محاکمه آنها حکم کن و میخواهی اعراض نما و اگر اعراض کنی بتو چیزی زیان نتوانند رسانید و اگر حکم کردی حکم کن بعدل بآنچه در قرآن و شریعت اسلام است إِن‌َّ اللّه‌َ یُحِب‌ُّ المُقسِطِین‌َ همانا خدا دوست دارد کسانی را که بعدالت حکم میکنند.
وَ کَیف‌َ یُحَکِّمُونَک‌َ وَ عِندَهُم‌ُ التَّوراةُ فِیها حُکم‌ُ اللّه‌ِ ای محمّد [ص] چگونه یهودیها محاکمه را نزد تو میآورند با اینکه تورات که بر موسی [ع] نازل گردیده نزد آنها است و تورات کتابی است حق و در آن احکام حق است و یهودیها میدانند و انکار ندارند، و بقولی مقصود همان حکم رجم است (ثُم‌َّ یَتَوَلَّون‌َ مِن بَعدِ ذلِک‌َ) یعنی پس از آنکه حکم دادی جرئت بر من کرده و حکم را ردّ میکنند و در اینکه بیان برای نبی صلّی اللّه علیه و آله تعجب و برای یهود تقریع است. گویا آیه خطاب بیهودیان نموده که (ایها الیهود) شما که حکم را نزد محمّد صلّی اللّه علیه و آله میآورید با انکار شما نبوّت او و او را تکذیب میکنید و حکمی را ترک میکنید که بوجوب آن مقرّید و میشناسید که آن حکمی است که از نزد من آمده، و قوله (مِن بَعدِ ذلِک‌َ) اشاره بحکم اللّه است در تورات [عبد اللّه بن کثیر] و بقولی (مِن بَعدِ ذلِک‌َ) یعنی بعد از حکم کردن تو برجم زیرا که مقصود

صفحه : 316
آنها طلب رخصت بود.
[مجمع البیان] إِنّا أَنزَلنَا التَّوراةَ فِیها هُدی‌ً وَ نُورٌ یعنی ما تورات را بر موسی نازل گردانیدیم که در آن هدایت است یعنی حکم رجم که از تو استفسار کردند و باقی احکام دیگر در آن مندرج است و تورات که حقایق را ظاهر گردانیده، بعض مفسرین گفته خدای تعالی میگوید ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله ما تورات را بموسی عطاء کردیم و حکم رجم که یهودیان از تو میپرسند در آن تورات بیان نمودیم و نیز وانمودیم و بیان کردیم که حکم تو در مسئله رجم و غیر آن حق است و تمامی پیمبران از زمان موسی [ع] تا زمان عیسی [ع] همین طور حکم کردند و اینکه در وصف پیمبران فرموده (الَّذِین‌َ أَسلَمُوا) مقصود مطیع و تسلیم حق بودند آنها است نه اسلام مقابل کفر زیرا که پیمبران در اصل مسلمان بودند و تمام آنها باحکام تورات عمل می‌کردند و اینکه همان تسلیم و انقیاد است که حکایة از ابراهیم خلیل است که گفته (رَبَّنا وَ اجعَلنا مُسلِمَین‌ِ) و نیز در جای دیگر گفته است (أَسلَمت‌ُ لِرَب‌ِّ العالَمِین‌َ) یعنی تسلیم امر پروردگار عالمیان گردیدم.
لِلَّذِین‌َ هادُوا وَ الرَّبّانِیُّون‌َ وَ الأَحبارُ بِمَا استُحفِظُوا مِن کِتاب‌ِ اللّه‌ِ وَ کانُوا عَلَیه‌ِ شُهَداءَ جمله متعلق (بانزلنا التوراة) است یعنی ما تورات را فرستادیم برای کسانی که متدین بدین یهودند، یا متعلق است به (یَحکُم‌ُ) یعنی آنهائیکه بتورات حکم میکردند و علماء ربانیین و دانشمندان آنهائی که حافظ کتاب خدا بودند از تحریف و تضییع و گواهانی که احکام تورات را بیان میکردند.
فَلا تَخشَوُا النّاس‌َ وَ اخشَون‌ِ وَ لا تَشتَرُوا بِآیاتِی ثَمَناً قَلِیلًا ظاهرا خطاب بعلمای یهود است که از بیان احکام الهی و دستورات تورات از مردم نترسید از من که خدا و آفریننده شما هستم بایستی بترسید و احکام تورات را تغییر ندهید ببهای اندک ناپایدار از مال و جاه.

صفحه : 317
و بقولی (فَلا تَخشَوُا النّاس‌َ) خطاب برسول و ائمه حکّام اهل شرع است وَ مَن لَم یَحکُم بِما أَنزَل‌َ اللّه‌ُ فَأُولئِک‌َ هُم‌ُ الکافِرُون‌َ (مِن) موصوله عموم دارد ظاهرا شامل میگردد هر کس را که بغیر (بِما أَنزَل‌َ اللّه‌ُ) حکم کند یعنی در مورد قضاوت بر خلاف حکم خدا حکم کند چنین جماعتی آنها کافرند.
وَ کَتَبنا عَلَیهِم فِیها أَن‌َّ النَّفس‌َ بِالنَّفس‌ِ در تورات نوشتیم یعنی حکم کردیم، برای توضیح مختصری از بیانات مجمع البان را ترجمه مینمایم چنین گفته:
وقتی کسی کس دیگر را عمدا کشت باید او را بکشند در صورتی که مقابل باشند و قاتل عاقل و ممیز و حرّ باشد و مقتول نیز مسلم و حر یعنی آزاد باشد لکن اگر قاتل حرّ و مسلمان باشد و مقتول کافر یا مملوک باشد در وجوب قصاص بین فقهاء خلاف است و بین ما قصاص واجب نیست و رأی شافعی نیز همین طور است، ضحاک گفته در تورات در نفس و جرح دیه قرار نداده فقط عفو بود یا قصاص (وَ العَین‌َ بِالعَین‌ِ) تا آخر علماء گفته‌اند هر دو شخصی که بین آنها قصاص در نفس جاری است چشم بچشم، بینی به بینی دندان بدندان هر کدامی مقابل هم قصاص میشود و چنین است اطراف در صورتی که مثل هم باشند در سلامت بودن آن عضو، و هر جا که قصاص در نفس ممتنع گردید در اطراف نیز ممتنع میگردد (وَ الجُرُوح‌َ قِصاص‌ٌ) اینکه حکم عام است در هر چیزی که قصاص در آن ممکن باشد مثل دو لب و ذکر و انثیین و غیر اینها و جراحات اختصاص دارد بمثل آنها، موضحه بموضحه، هاشمه بهاشمه، مثقله بمثقله مگر مأمومه و جائفه اول آنستکه بمغز کله رسیده باشد و دوم آنست که بشکم رسیده باشد که در اینکه دو جراحت قصاص نیست و همچنین هر جراحتی که خوف تلف در آن باشد که در تمام اینها عرش باید بدهند.
و امّا آنچه که در آن قصاص ممکن نیست مثل کوبیده شدن گوشت یا جدا

صفحه : 318
شدن دو استخوان در اینها ارش بمقداریست که تعیین شود (و قِصاص‌ٌ) در آیه مصدر است و مقصود مفعول است (وَ الجُرُوح‌َ) بعضی ببعضی تقاص میشود و احکام جراحات و تقاص اروش در جنایات بسیار است و جمیع آنها در کتب فقهیه است [پایان] فَمَن تَصَدَّق‌َ بِه‌ِ فَهُوَ کَفّارَةٌ لَه‌ُ وَ مَن لَم یَحکُم بِما أَنزَل‌َ اللّه‌ُ فَأُولئِک‌َ هُم‌ُ الظّالِمُون‌َ پس کسیکه قصاص را صدقه بدهد یعنی عفو کند و قصاص نکند کفاره گناهان او میشود و کسیکه بآنچه خدا نازل کرده حکم نکند از ستمکاران بشمار آید وَ قَفَّینا عَلی آثارِهِم بِعِیسَی ابن‌ِ مَریَم‌َ مُصَدِّقاً لِما بَین‌َ یَدَیه‌ِ مِن‌َ التَّوراةِ الخ چون آیه ترجمه شده و واضح است محتاج بتوضیح نیست.
خلاصه آیه در مقام اتمام حجت است که پس از موسی و کتاب تورات در پی او عیسی بن مریم را برسالت فرستادیم و نسبت بعیسی بن مریم چند فضیلت تذکر میدهد: 1- تصدیق کننده تورات بود یعنی کتابیکه بدست یهودیها موجود بود 2- باو انجیل عطاء نمودیم که مشتمل بر هدایت و راه‌نمائی خلق و نور ایمان و ارشاد بشر باشد و نیز آن انجیل تصدیق کننده بود توراتی که جلوتر از آن بود و انجیل راه‌نما و موعظه بود.
وَ لیَحکُم أَهل‌ُ الإِنجِیل‌ِ بِما أَنزَل‌َ اللّه‌ُ فِیه‌ِ وَ مَن لَم یَحکُم بِما أَنزَل‌َ اللّه‌ُ فَأُولئِک‌َ هُم‌ُ الفاسِقُون‌َ و باید اهل انجیل یعنی نصاری حکم کنند بآنچه خداوند در آن نازل فرموده از احکام و هر کس حکم بما انزل اللّه نکند همانا آنان فاسقانند یعنی از حکم خدا بیرون رفتگانند یا از ایمان اگر منکر احکام باشند.

صفحه : 319

[سوره المائدة (5): آیات 48 تا 53]

اشاره

وَ أَنزَلنا إِلَیک‌َ الکِتاب‌َ بِالحَق‌ِّ مُصَدِّقاً لِما بَین‌َ یَدَیه‌ِ مِن‌َ الکِتاب‌ِ وَ مُهَیمِناً عَلَیه‌ِ فَاحکُم بَینَهُم بِما أَنزَل‌َ اللّه‌ُ وَ لا تَتَّبِع أَهواءَهُم عَمّا جاءَک‌َ مِن‌َ الحَق‌ِّ لِکُل‌ٍّ جَعَلنا مِنکُم شِرعَةً وَ مِنهاجاً وَ لَو شاءَ اللّه‌ُ لَجَعَلَکُم أُمَّةً واحِدَةً وَ لکِن لِیَبلُوَکُم فِی ما آتاکُم فَاستَبِقُوا الخَیرات‌ِ إِلَی اللّه‌ِ مَرجِعُکُم جَمِیعاً فَیُنَبِّئُکُم بِما کُنتُم فِیه‌ِ تَختَلِفُون‌َ (48) وَ أَن‌ِ احکُم بَینَهُم بِما أَنزَل‌َ اللّه‌ُ وَ لا تَتَّبِع أَهواءَهُم وَ احذَرهُم أَن یَفتِنُوک‌َ عَن بَعض‌ِ ما أَنزَل‌َ اللّه‌ُ إِلَیک‌َ فَإِن تَوَلَّوا فَاعلَم أَنَّما یُرِیدُ اللّه‌ُ أَن یُصِیبَهُم بِبَعض‌ِ ذُنُوبِهِم وَ إِن‌َّ کَثِیراً مِن‌َ النّاس‌ِ لَفاسِقُون‌َ (49) أَ فَحُکم‌َ الجاهِلِیَّةِ یَبغُون‌َ وَ مَن أَحسَن‌ُ مِن‌َ اللّه‌ِ حُکماً لِقَوم‌ٍ یُوقِنُون‌َ (50) یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الیَهُودَ وَ النَّصاری أَولِیاءَ بَعضُهُم أَولِیاءُ بَعض‌ٍ وَ مَن یَتَوَلَّهُم مِنکُم فَإِنَّه‌ُ مِنهُم إِن‌َّ اللّه‌َ لا یَهدِی القَوم‌َ الظّالِمِین‌َ (51) فَتَرَی الَّذِین‌َ فِی قُلُوبِهِم مَرَض‌ٌ یُسارِعُون‌َ فِیهِم یَقُولُون‌َ نَخشی أَن تُصِیبَنا دائِرَةٌ فَعَسَی اللّه‌ُ أَن یَأتِی‌َ بِالفَتح‌ِ أَو أَمرٍ مِن عِندِه‌ِ فَیُصبِحُوا عَلی ما أَسَرُّوا فِی أَنفُسِهِم نادِمِین‌َ (52)
وَ یَقُول‌ُ الَّذِین‌َ آمَنُوا أَ هؤُلاءِ الَّذِین‌َ أَقسَمُوا بِاللّه‌ِ جَهدَ أَیمانِهِم إِنَّهُم لَمَعَکُم حَبِطَت أَعمالُهُم فَأَصبَحُوا خاسِرِین‌َ (53)

صفحه : 320

[ترجمه]

و قرآن را فرستادیم بسوی تو بدرستی و راستی در حالیکه با کتابهای آسمانی از کتب پیمبران که پیش از آن بوده مطابق است و خود نگهبان آنها است بس بین آنها حکم کن بر آنچه خدا نازل گردانیده و آرزوی آنها را پیروی منما در حالیکه از آنچه از حکم راست بر تو آمده منحرف باشی ما بر هر قومی از شما (مسلمانان) و یهود و نصاری طریقه و نهجی مقرّر گردانیدیم [53] و اگر خدا میخواست همه را امّت واحده قرار میداد و لکن خواست در احکامی که بر شما آورده آزمایش گردید پس بسوی خیرات سبقت گیرید و بازگشت همه شما بسوی خدا است و در روز جزا شما را آگاه میگرداند در آنچه در آن اختلاف می‌کنید [38]
(ای رسول) بین آنها بآنچه خدا نازل گردانیده حکم کن و تابع هواهای آنها مشو و از آنان حذر نما، مبادا تو را بفتنه اندازند یعنی تو را از آنچه بر تو نازل گردانیده بگردانند و هرگاه از حکم خدا رو گردانیدند بدان که خدا اراده کرده که آنها را بکیفر بعضی گناهانشان برساند و همانا بسیاری از مردم فاسقند [49]
آیا اینان در باره حدّ زنا و قصاص حکم جاهلیت را طلب می‌کنند و کیست نیکوتر از خدا که برای قومی حکم کند که یقین دارند [50]
ای کسانی که ایمان آورده‌اید یهود و نصاری را دوستان خود نگیرید، بعضی از آنها دوستان بعضی دیگرند و کسی که از شما مؤمنین آنها را دوست داشت بدرستی او از آنها محسوب خواهد گردید همانا خداوند جماعت ستمکاران را هدایت نمی‌کند [51]
(ای رسول) تو می‌بینی آنان که در قلبشان مرض نفاق است در دوستی یهود میشتابند و گویند ما از آن میترسیم که در گردش روزگار بما ضرری برسد و شاید خدا برای مؤمنین فتحی برساند یا از نزد او حکمی آید پس اینها آنچه از نفاق در باطنشان مخفی کرده‌اند پشیمان گردند [52]
و اهل ایمان گویند آیا اینان آن کسانی میباشند که بغلیظترین سوگند قسم یاد می‌کردند که بحقیقت آنها با شما میباشند اعمال آنان حبط و بی‌اثر گردیده و امروز از زیانکاران گردیدند [54]

صفحه : 321

(توضیح آیات)

اشاره

وَ أَنزَلنا إِلَیک‌َ الکِتاب‌َ بِالحَق‌ِّ مُصَدِّقاً لِما بَین‌َ یَدَیه‌ِ مِن‌َ الکِتاب‌ِ خطاب برسولش نموده که ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله ما قرآن را بحق و مطابق عدل و درستی بسوی تو نازل کردیم موافق تورات و انجیل و زبور و تمام کتب آسمانی که جلوتر از قرآن نازل کرده‌ایم.
(وَ مُهَیمِناً عَلَیه‌ِ) یعنی در حالیکه اینکه قرآن بر تمام کتابهای آسمانی نگهبان است که آنها را از تغییر حفظ میکند و حکم او غالب و مستولی بر همه آنها است، حاکم است محکوم نیست استوار و گواه است (فَاحکُم بَینَهُم بِما أَنزَل‌َ اللّه‌ُ) یعنی پس حکم کن بین اهل کتاب بآنچه خدا بر تو فرستاده از رجم زانی محصن و تسویه در قصاص.
وَ لا تَتَّبِع أَهواءَهُم عَمّا جاءَک‌َ مِن‌َ الحَق‌ِّ مفسرین گفته‌اند اینکه آیه نیز در بیان حکم «رجم» آمده که در آیات بالا بیان شده که ای رسول تو تابع دلخواه آنان مشو در جلد که میخواستند حکم تورات را در رجم زنای محصنه تبدیل بجلد کنند تو پیروی دلخواه آنها را مکن بلکه حکم کن بآنچه بر تو نازل شده است.
لِکُل‌ٍّ جَعَلنا مِنکُم شِرعَةً وَ مِنهاجاً آیه اشاره است به اینکه که اصل دین یکی است و شریعتها مختلف است اهل تورات را شریعتی است و اهل انجیل را شریعتی و اهل قرآن را شریعتی شرعة و شریعت در لغت آن طریق ظاهری است که بآن طریق بآب میرسد و شریعت در دین رسیدن بآب حیاتی است جاودانی و نعم همیشگی و آن دستوراتی است که از جهت سمع بآن خدای عز و جل را عبادت توان نمود (و منهاج) طریق مستقیم واضح را گویند.

صفحه : 322
وَ لَو شاءَ اللّه‌ُ لَجَعَلَکُم أُمَّةً واحِدَةً اگر مشیت الهی تعلق گرفته بود همه را بر یک ملّت و یک طریق قرار داده بود و تمام افراد بشر را بر دین حق و یکتا پرستی جمع‌آوری مینمود در جای دیگر فرموده (وَ لَو شِئنا لَآتَینا کُل‌َّ نَفس‌ٍ هُداها) لکن چون حکمت و مشیت در صلاح دید بشر چنین اقتضاء ننموده که همه را بجبر بر دین حق و منهاج مستقیم و شریعت حقه وادار نماید و هر فردی بدون دلخواه خود طریق حق را پیش گیرد و چون اینکه برخلاف حکمت است و حکم ازلی بر مختار بودن عبد است اینکه است که پس از آنکه تمام وسائل هدایت از عقل و شریعت و ارسال رسل و انزال کتب را برای انسان فراهم نمود و بر بشر اتمام حجت کرده و راه هدایت و ضلالت را برای وی باز نموده چنانچه در سوره دهر آیه 3 فرموده (إِنّا هَدَیناه‌ُ السَّبِیل‌َ إِمّا شاکِراً وَ إِمّا کَفُوراً) و اعمال او را در کف اختیارش گذارده که بمیل خود هر راهی خواهد برود.
وَ لکِن لِیَبلُوَکُم فِی ما آتاکُم فَاستَبِقُوا الخَیرات‌ِ إِلَی اللّه‌ِ مَرجِعُکُم جَمِیعاً فَیُنَبِّئُکُم بِما کُنتُم فِیه‌ِ تَختَلِفُون‌َ اشاره به اینکه که راه هدایت و شقاوت را برای شما باز نموده برای اینکه شما را بیازماید در آنچه بشما از کتاب و سنّت عطاء فرموده که کدام یک بمیل و اختیار تابع دستورات حق تعالی میگردید و کدام یک بمیل خود هواهای نفسانی خود را بر دستورات خدا ترجیح میدهد و گمراه میگردد.
و گویا خطاب بافراد بشر نموده که بر خیرات و کارهای نیکو و اعمال شایسته سبقت گیرید و بدانید که مرجع و بازگشت شما بسوی خدا است و گمان نکنید آنچه را که در ایّام حیات دنیوی کرده‌اید در کتاب اعمال شما نوشته نشده و محفوظ نگشته و بدانید که همه ثبت است و در روز رستاخیز شما را خبردار مینماید بآنچه در آن اختلاف میگردید.

صفحه : 323
وَ أَن‌ِ احکُم بَینَهُم بِما أَنزَل‌َ اللّه‌ُ وَ لا تَتَّبِع أَهواءَهُم وَ احذَرهُم أَن یَفتِنُوک‌َ عَن بَعض‌ِ ما أَنزَل‌َ اللّه‌ُ إِلَیک‌َ فَإِن تَوَلَّوا فَاعلَم أَنَّما یُرِیدُ اللّه‌ُ أَن یُصِیبَهُم بِبَعض‌ِ ذُنُوبِهِم وَ إِن‌َّ کَثِیراً مِن‌َ النّاس‌ِ لَفاسِقُون‌َ یعنی و نازل کردیم بسوی تو کتاب تا اینکه بین اهل کتاب حکم کنی بآنچه خدا بر تو نازل گردانیده و تابع هوای آنها نشوی و از آنان حذر کن که تو را بفتنه نیندازند.
در شأن نزول آیه گفته‌اند رؤساء یهودیان با هم گفتند تمهیدی کنیم و محمّد صلّی اللّه علیه و آله را در فتنه اندازیم آمدند و گفتند ای محمّد [ص] تو میدانی اگر ما بتو ایمان آریم جماعت بسیاری تابع تو میگردند اکنون ما را دشمنانی است و ما محاکمه را پیش تو میآوریم اگر بنفع ما حکم کنی و بر دشمنانمان غالب گردیم بتو ایمان آریم، حضرت رسول صلّی اللّه علیه و اله رو برگردانید پروردگار عالمیان اینکه آیه را نازل گردانید که ای محمّد میان اهل کتاب مطابق قرآن و شریعت اسلام حکم کن و اگر آنها از حکم تو اعراض کردند بدان که خدا میخواهد برساند بآنها جزاء بعض گناهانشان را (بِبَعض‌ِ ذُنُوبِهِم) گفته‌اند که بعض در اینجا بمعنی کل‌ّ است یعنی هم در دنیا آنها را عقوبت کند و هم در آخرت جزاء دهد، عذاب دنیای آنها جلاء وطن بود که از خانه‌شان آواره شدند و عذاب آخرتشان نیز بجای خود باقی است و بدرستی که بسیاری از مردم فاسقند.
أَ فَحُکم‌َ الجاهِلِیَّةِ یَبغُون‌َ وَ مَن أَحسَن‌ُ مِن‌َ اللّه‌ِ حُکماً لِقَوم‌ٍ یُوقِنُون‌َ شاید آیه اعتراض بیهودیها نموده راجع بتفاضل قصاص و دیه در قتل که آیا اینکه جحودیان حکمی طلب میکنند که خدا نفرموده در صورتی که اینها اهل کتابند چرا اینها که اهل کتابند و کتاب تورات در دست آنها است بطریق اهل جاهلیت که فاقد دین و کتابند عمل میکنند (یَبغُون‌َ) یعنی از تو که رسولی طمع دارند که بحکم زمان جاهلیت عمل نمائی.

صفحه : 324
یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الیَهُودَ وَ النَّصاری أَولِیاءَ بَعضُهُم أَولِیاءُ بَعض‌ٍ خطاب بمؤمنین نموده که ای کسانیکه ایمان آورده‌اید یهود و نصاری را دوستان خود نگیرید در سوره آل عمران آیه 28 فرموده «لا یَتَّخِذِ المُؤمِنُون‌َ الکافِرِین‌َ أَولِیاءَ مِن دُون‌ِ المُؤمِنِین‌َ.

[سخنان مفسرین در شأن نزول آیه]

1- روز بدر چون آن هزیمت و شکستگی بر کافرین روی داد جماعتی از مسلمین با یهودیان که دوستان آنها بودند گفتند ایمان آرید پیش از اینکه روز دیگر مثل روز بدر پیش آید و شما کشته گردید. مالک بن حنیف که از یهودیان بود گفت مغرور نشوید آنها جماعتی از قریش بودند که علم و تدبیر جنگ را نمیدانستند اگر روزی ما را پیش آید می‌بینید که چگونه ما بر شما غالب میگردیم.
عبادة بن صامت خزرجی گفت یا رسول اللّه از اینکه یهودیان مرا دوستانی است فراوان و شوکت و قوّت آنها زیاد است و اسلحه آنان نیز بسیار است اما من از اینها یاری نمیخواهم و دوستان نمیگیرم و موالات آنها را نمیخواهم زیرا که یار و دوست من جز خدا و رسولش نیست. عبد اللّه بن ابی کعب گفت من دوستی با یهودیان و یاری خواستن از آنها را فرو نمیگذارم از دوائر و نوائب میترسم روزگار و حال و دولت گردان است، شاید وقتی ما باینها محتاج گردیم رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله گفت اگر تو حاجت باینها داری عباده حاجتی باینها ندارد، عبد اللّه منافق گفت من اینکه طور می‌پذیرم و روا دارم پس پروردگار عالمیان اینکه آیه را فرستاد.
[عطیة بن سعید عوفی درهری] 2- نزول آیه پس از واقعه احد بود جماعتی از مسلمانان از مشرکین ترسیدند یکی گفت من نزد یهودیان میروم و از آنان امان میخواهم. دیگری گفت من بزمین شام میروم و از آنها امان و پیمان می‌ستانم اینکه بود که اینکه آیه نازل گردید و گفت «بَعضُهُم أَولِیاءُ بَعض‌ٍ» اینکه یهودیان و ترسایان بعضی دوستان یکدیگرند

صفحه : 325
و بر مخالفت مسلمانان با هم دست دادند.
[سدی] وَ مَن یَتَوَلَّهُم مِنکُم فَإِنَّه‌ُ مِنهُم إِن‌َّ اللّه‌َ لا یَهدِی القَوم‌َ الظّالِمِین‌َ آیه اعلان نموده کسیکه دوست آنها گردد در مخالفت خدا و سخط او و عذاب روز قیامت با آنها است یعنی از آنها محسوب میگردد و خدا جماعت ستمکاران را هدایت نخواهد نمود.
فَتَرَی الَّذِین‌َ فِی قُلُوبِهِم مَرَض‌ٌ یُسارِعُون‌َ فِیهِم یَقُولُون‌َ نَخشی أَن تُصِیبَنا دائِرَةٌ گفته‌اند مقصود از مرض مرض نفاق و شک‌ّ در دین است و در باره عبد اللّه بن ابی سلول و اصحاب او است که آنها در نفاق مسارعت میکنند و در صحبت یهودیان میشتابند و میگویند از گردش روزگار می‌ترسیم.
فَعَسَی اللّه‌ُ أَن یَأتِی‌َ بِالفَتح‌ِ أَو أَمرٍ مِن عِندِه‌ِ فَیُصبِحُوا عَلی ما أَسَرُّوا فِی أَنفُسِهِم نادِمِین‌َ پس شاید خداوند آنچه بپیمبرش وعده داده از فتح مکه یا کار دیگری از نزد او پس اینکه منافقین و کافرین بر آنچه در باطنشان مخفی کرده بودند از نفان پشیمان گردند. و بعضی از مفسرین گفته آن کاری که از نزد خود سازد سه چیز است 1- ذلّت و خواری یهودیان 2- کشف باطن منافقان 3- هزیمت مشرکان.
وَ یَقُول‌ُ الَّذِین‌َ آمَنُوا أَ هؤُلاءِ الَّذِین‌َ أَقسَمُوا بِاللّه‌ِ جَهدَ أَیمانِهِم إِنَّهُم لَمَعَکُم حَبِطَت أَعمالُهُم فَأَصبَحُوا خاسِرِین‌َ مفسرین گفته‌اند که آیه مقول قول مؤمنین است که پس از فتح مکه گفتند سر منافقین آشکار گردید که اینها بجدیت قسم یاد میکردند که ما با شمائیم و مؤمنیم و یاور شمائیم و خبرهای کافرین را برای شما میآوریم و حال دروغ و نفاقشان ظاهر گردیده و اعمال منافقین حبط گردید یعنی بر اعمال نیکشان نیز اثری مترتب نمیگردد و فانی و زائل میگردد و از زیانکاران محسوب میگردند.

صفحه : 326

[سوره المائدة (5): آیات 54 تا 63]

اشاره

یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا مَن یَرتَدَّ مِنکُم عَن دِینِه‌ِ فَسَوف‌َ یَأتِی اللّه‌ُ بِقَوم‌ٍ یُحِبُّهُم وَ یُحِبُّونَه‌ُ أَذِلَّةٍ عَلَی المُؤمِنِین‌َ أَعِزَّةٍ عَلَی الکافِرِین‌َ یُجاهِدُون‌َ فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ وَ لا یَخافُون‌َ لَومَةَ لائِم‌ٍ ذلِک‌َ فَضل‌ُ اللّه‌ِ یُؤتِیه‌ِ مَن یَشاءُ وَ اللّه‌ُ واسِع‌ٌ عَلِیم‌ٌ (54) إِنَّما وَلِیُّکُم‌ُ اللّه‌ُ وَ رَسُولُه‌ُ وَ الَّذِین‌َ آمَنُوا الَّذِین‌َ یُقِیمُون‌َ الصَّلاةَ وَ یُؤتُون‌َ الزَّکاةَ وَ هُم راکِعُون‌َ (55) وَ مَن یَتَوَل‌َّ اللّه‌َ وَ رَسُولَه‌ُ وَ الَّذِین‌َ آمَنُوا فَإِن‌َّ حِزب‌َ اللّه‌ِ هُم‌ُ الغالِبُون‌َ (56) یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الَّذِین‌َ اتَّخَذُوا دِینَکُم هُزُواً وَ لَعِباً مِن‌َ الَّذِین‌َ أُوتُوا الکِتاب‌َ مِن قَبلِکُم وَ الکُفّارَ أَولِیاءَ وَ اتَّقُوا اللّه‌َ إِن کُنتُم مُؤمِنِین‌َ (57) وَ إِذا نادَیتُم إِلَی الصَّلاةِ اتَّخَذُوها هُزُواً وَ لَعِباً ذلِک‌َ بِأَنَّهُم قَوم‌ٌ لا یَعقِلُون‌َ (58)
قُل یا أَهل‌َ الکِتاب‌ِ هَل تَنقِمُون‌َ مِنّا إِلاّ أَن آمَنّا بِاللّه‌ِ وَ ما أُنزِل‌َ إِلَینا وَ ما أُنزِل‌َ مِن قَبل‌ُ وَ أَن‌َّ أَکثَرَکُم فاسِقُون‌َ (59) قُل هَل أُنَبِّئُکُم بِشَرٍّ مِن ذلِک‌َ مَثُوبَةً عِندَ اللّه‌ِ مَن لَعَنَه‌ُ اللّه‌ُ وَ غَضِب‌َ عَلَیه‌ِ وَ جَعَل‌َ مِنهُم‌ُ القِرَدَةَ وَ الخَنازِیرَ وَ عَبَدَ الطّاغُوت‌َ أُولئِک‌َ شَرٌّ مَکاناً وَ أَضَل‌ُّ عَن سَواءِ السَّبِیل‌ِ (60) وَ إِذا جاؤُکُم قالُوا آمَنّا وَ قَد دَخَلُوا بِالکُفرِ وَ هُم قَد خَرَجُوا بِه‌ِ وَ اللّه‌ُ أَعلَم‌ُ بِما کانُوا یَکتُمُون‌َ (61) وَ تَری کَثِیراً مِنهُم یُسارِعُون‌َ فِی الإِثم‌ِ وَ العُدوان‌ِ وَ أَکلِهِم‌ُ السُّحت‌َ لَبِئس‌َ ما کانُوا یَعمَلُون‌َ (62) لَو لا یَنهاهُم‌ُ الرَّبّانِیُّون‌َ وَ الأَحبارُ عَن قَولِهِم‌ُ الإِثم‌َ وَ أَکلِهِم‌ُ السُّحت‌َ لَبِئس‌َ ما کانُوا یَصنَعُون‌َ (63)

صفحه : 327

[ترجمه]

ای کسانیکه ایمان آورده‌اید از شما هر که از دین حق برگردد بزودی خدا جماعتی را میآورد که آنها را دوست دارد و آنها نیز او را دوست دارند و آنها کسانی میباشند که نسبت بمؤمنین فروتن و نسبت بکافرین مقتدر و غالبند در راه خدا جهاد میکنند و از ملامت ملامت کنندگان باک ندارند اینکه فضل خدا است که بهر کس بخواهد عطاء مینماید و فضل خدا بر خلق خود بسیار است و دانا است (بکسیکه قابل فضل است) [54]
همانا ولی و یاور شما خدا و رسول او است و آنکسانیکه ایمان آورده‌اند آنانکه نماز را برپا میدارند و زکوة میدهند در حالیکه در رکوعند [55]
و هر کس که خدا و رسول او را و آنان که ایمان آورده‌اند دوست دارد همانا که لشگر خدا آنها غالبانند [56]
ای کسانیکه ایمان آورده‌اید دوستان خود نگیرید آنکسانی را که دین شما را باستهزاء و بازی گرفتند از آنکسانیکه پیش از شما (یعنی یهود) بآنها کتاب داده شده، و نیز کافرها را دوستان خود نگیرید و از خدا بترسید اگر مؤمنین میباشید [57]
و چون شما را برای نماز نداء میکنند (اذان میگویند) آن نداء یا نماز را بسخریه و بازی میگیرند و اینکه عمل آنها برای اینکه است که گروهی هستند که تعقل نمیکنند [58]
که از اینکه استهزاء چه عقوبت بآنان خواهد رسید ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله بگو ای اهل کتاب آیا از ما عیب میگیرید مگر اینکه را که بخدا و آنچه بر ما نازل شده است و بآنچه از پیش نازل شده (یعنی تورات و انجیل و سایر

صفحه : 328
کتابهای آسمانی) و اینکه بیشتر شما فاسقانید [59]
ای محمّد [ص] بگو آیا خبر دهم بشما ببدتر از آنچه گفتند از حیث جزا که نزد خدا ثابت است کسی را که او را لعنت کرد و بر او غضب نمود و بعض آنها را گردانید بشکل میمون و خوک و بنده طاغوت شیطان ( یا گوساله پرستان) آن ملعونها بدترند از حیث بازگشت و از میان راه راست گمراه‌ترند [60]
و چون منافقین یا یهود نزد شما آیند گویند ایمان آوردیم همچون شما در حالیکه بکفر درمیآیند و بکفر بیرون میروند (یعنی کفر با آنها است در وقت داخل شدنشان و در وقت بیرون رفتنشان) و بآنچه پنهان میدارند خدا عالم‌تر است و داناتر است از کفر و نفاق و کینه مسلمانان [61]
و تو می‌بینی بسیاری (از یهود یا منافقین) که در گناه و دشمنی و خوردن مال حرام (مثل رشوه و غیر آن) شتاب میکنند همانا بد عملی است که آنها مرتکب میگردند [72]
چرا علمای ربانی و زاهدان از گرفتن رشوه و دروغگوئی آنانرا نهی نمیکنند هر آینه عمل و صنعت آنان بسیار بد است [63]
.

صفحه : 329

(توضیح آیات)

اشاره

یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا مَن یَرتَدَّ مِنکُم عَن دِینِه‌ِ یعنی ای گروه مؤمنین هر کسیکه از شما از دینش پس از اظهار ایمان برگردد بسوی کفر برگشت شما از دین بخدا ضرری نمیزند زیرا که دین خدا هیچوقت از یاوران خالی نمیگردد.
فَسَوف‌َ یَأتِی اللّه‌ُ بِقَوم‌ٍ یُحِبُّهُم وَ یُحِبُّونَه‌ُ أَذِلَّةٍ عَلَی المُؤمِنِین‌َ أَعِزَّةٍ عَلَی الکافِرِین‌َ یعنی خدا قومی را میآورد باین اوصاف که آنها رحیمانند بر مؤمنین، غلاظ و شدادند بر کافرین، إبن عباس گفته می‌بینی آنها را برای مؤمنین مثل اولادند نسبت بپدر و مثل عبدند نسبت بمولای خود، و آنها در غلظت نسبت بکافرین مثل حیوان درنده هستند نسبت بآنکه پاره کرده‌اند او را.
(یُجاهِدُون‌َ فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ) آنها در راه خدا و برطرف کردن کلمه کفر و اعزاز دین جهاد میکنند (وَ لا یَخافُون‌َ لَومَةَ لائِم‌ٍ) و بآنچه مأمور گردیده‌اند عمل میکنند و نمیترسند از ملامت ملامت کننده‌ئی.

[سخنان مفسرین در اینکه اوصاف راجع بچه کسانی است]

1- بقولی آن ابو بکر و اصحاب اویند که آنها با اهل ردّه جنگ کردند [حسن و قتاده و ضحاک] 2- آنها طائفه انصار میباشند.
[السدی] 3- وقتی اینکه آیه نازل گردید حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله بابی موسی اشعری اشاره کرد و گفت قوم اینند از اهل یمن و فرمود برای اهل یمن قلبهائی است رقیق و دارای حکمت و ایمان بمان و حکمت بمانیه.
[مجاهد] 4- از رسول خدا [ص] از اینکه آیه سؤال شد سلمان ایستاده بود دست مبارک بر دوش او گذارد و فرمود «هذا زدوه ثم‌ّ قال و لو کان الدین معلقا بالثریا لتناوله رجال من ابناء فارس».

صفحه : 330
5- عمار و حذیفه و إبن عباس گفته‌اند اینکه جماعت علی علیه السّلام و اصحاب او میباشند وقتی علی [ع] با ناکثین و قاسطین و مارقین جنگ کرد و همین طور روایت شده است از ابی جعفر و ابی عبد اللّه علیهما السّلام و مؤید اینکه قول آنروایت مشهور است که حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله در جنگ خیبر فرمود فردا علم را میدهم بدست مردی که خدا و رسولش او را دوست دارند و او هم خدا و رسولش را دوست دارد کرار غیر فرار است تا وقتی که خدا بدست او فتح بدهد.
إِنَّما وَلِیُّکُم‌ُ اللّه‌ُ وَ رَسُولُه‌ُ گویند ولی‌ّ و مولی در لغت بیک معنی است قوله تعالی (اللّه‌ُ وَلِی‌ُّ الَّذِین‌َ آمَنُوا) و در جای دیگر (ذلِک‌َ بِأَن‌َّ اللّه‌َ مَولَی الَّذِین‌َ آمَنُوا) و معنی هر دو یکی است.
شیخ طبرسی در تفسیر مجمع گفته «ولی» در آیه «إِنَّما وَلِیُّکُم‌ُ اللّه‌ُ وَ رَسُولُه‌ُ» کسی است که بر خلق ولایت داشته باشد و بامور آنان قیام کند، و واجب الاطاعه باشد، مفهوم آیه اینکه است که کسیکه عهده‌دار مصالح شما است و بتدبیر امور شما میپردازد همانا خداوند و پیغمبر او است که پیغمبر نیز بامر الهی باین کار قیام میکند، و نیز ولی کسانی هستند که ایمان آوردند- پس از آن «آمنوا» را توصیف کرده و فرموده آنانکه نماز را با شرائطش بجا میآورند و زکات میدهند در حالیکه راکعند.
اینکه آیه از روشنترین دلائل بر صحت امامت بلافصل علی علیه السّلام است چنانچه گفتیم ولی در اینکه مورد بمعنی اولی بتدبیر امور و واجب الاطاعه است چنانچه لغت اینکه را نیز تأیید میکند، و مراد از «الَّذِین‌َ آمَنُوا» نیز علی است بنا بر اینکه نص بر امامت علی علیه السّلام ثابت میگردد، و جایز نیست که ولایت بمعنی ولایت دین (قرض) یا محبّت تعبیر شود زیرا که در آغاز آیه (إِنَّما) آمده و آن اختصاص را میرساند و در صورتی که بمعنی مذکور باشد در آن اختصاص نخواهد بود زیرا که خداوند میفرماید «وَ المُؤمِنُون‌َ وَ المُؤمِنات‌ُ بَعضُهُم أَولِیاءُ

صفحه : 331
بَعض‌ٍ» اما اینکه مقصود از «الَّذِین‌َ آمَنُوا» علی علیه السّلام است بنا بر روایتی است که از طریق عامه و خاصه وارد شده است و آن اینستکه حضرت علی [ع] در حال رکوع انگشتر خود را بسائل بخشید و بلفظ جمع بودن «الَّذِین‌َ آمَنُوا» با اینکه قول منافاتی ندارد زیرا که اهل لغت گاهی برای تفخیم و تعظیم مفرد را بصورت جمع بیان میکنند و اینکه طور بین آنها مشهور است و محتاج بدلیل نیست و آنانرا نیست که بگویند «وَ هُم راکِعُون‌َ» بنا بر عادت آنها بوده نه اینکه حال باشد برای «ایتاء الزکوة» زیرا که قوله تعالی «یُقِیمُون‌َ الصَّلاةَ» رکوع در آن داخل هست. و اگر قوله «وَ هُم راکِعُون‌َ» را حال نگیریم بر کسیکه زکوة را عطاء کرده و حمل کنیم بر کسیکه شیمت و عادت او رکوع است تکرار غیر مفید لازم میآید و تأویل مفید اولی است از تأویل بعیدی که فائده‌ئی در آن نیست و بوجه دیگر که دلالت دارد بر اینکه ولایت مختص بعلی [ع] است قوله تعالی «إِنَّما وَلِیُّکُم‌ُ اللّه‌ُ» است پس جمیع مؤمنین را مخاطب قرار داده و در خطاب نبی [ص] و غیر آنرا داخل گردانید پس از آن گفت «وَ رَسُولُه‌ُ» و نبی را از جمله آنها خارج گردانیده برای اینکه در مضاف لازم میآید بسوی ولایت او، ثم قال «وَ الَّذِین‌َ آمَنُوا» پس ثابت گردانید آنکسیکه بآیه مخاطب گردیده غیر آنکسی است که ولایت برای او ثابت گردیده و گر نه مضاف بعینه میگردد مضاف الیه و چگونه ممکن است که هر یک از مؤمنین اولی باشد بنفس خود. [پایان] فیض کاشانی در تفسیر صافی از کافی از حضرت صادق علیه السّلام چنین روایت میکند که اینکه آیه «اولی بکم» یعنی سزاوارتر است بشما و بامور شما از نفسهای شما و مالهای شما «وَ رَسُولُه‌ُ وَ الَّذِین‌َ آمَنُوا» یعنی علی علیه السّلام و اولاده ائمه علیهم السّلام تا روز قیامت. پس از آن حق تعالی آنها را توصیف فرموده «الَّذِین‌َ یُقِیمُون‌َ الصَّلاةَ وَ یُؤتُون‌َ الزَّکاةَ وَ هُم راکِعُون‌َ».
امیر المؤمنین علیه السّلام در نماز ظهر در رکعت دوم بود در حال رکوع و حله‌ئی در برداشت که قیمت آن هزار دینار بود و آن حله‌ئی بود که نجاشی برسول اکرم

صفحه : 332
صلّی اللّه علیه و آله هدیه داده بود و رسول [ص] بعلی [ع] عطا نموده بود سائل آمد و گفت «السّلام علیک یا ولی اللّه و اولی بالمؤمنین من انفسهم» بمسکین صدقه بده حضرت امیر علیه السّلام همان حله را نزد آن فقیر انداخت و بانگشت بآن مسکین اشاره کرد که آنرا بردار پس خداوند اینکه آیه را برسول [ص] نازل گردانید و اینکه نعمت «ولایت» را تعمیم داد بعلی و اولاد او (علیه و علیهم السّلام) که هر کس از اولادان او بمقام امامت رسید برای وی چنین نعمتی است مثل او که آنها در حال رکوع صدقه میدهند«1» و سائلی که از حضرت امیر [ع] طلب صدقه نمود از ملائکه بود نه از بشر و نیز آنهائی که از ائمه چنین سؤالی میکنند از ملائکه میباشند و حضرت صادق [ع] فرموده چون آیه «إِنَّما وَلِیُّکُم‌ُ اللّه‌ُ» تا آخر نازل گردید جماعتی از اصحاب رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله در مسجد مدینه اجتماع نمودند و بعضی از آنها گفت اگر ما باین آیه کافر گردیم بسائر آنها نیز کافر گردیده‌ایم و اگر بآن ایمان آریم اینکه ذلت است برای ما که علی بن ابی طالب بر ما مسلط گردد پس گفتند ما میدانیم که محمّد [ص] صادق است در آنچه میگوید و لکن ما ولایت را قبول میکنیم و آنچه علی [ع] بما امر کرد قبول نمیکنیم و حضرت صادق علیه السّلام فرمود پس از آن اینکه آیه «یَعرِفُون‌َ نِعمَت‌َ اللّه‌ِ ثُم‌َّ یُنکِرُونَها» یعنی ولایت علی علیه السّلام «وَ أَکثَرُهُم‌ُ الکافِرُون‌َ» بالولایة نازل گردید.
و نیز از حضرت صادق [ع] استکه از او سؤال شد آیا اطاعت اوصیاء واجب است در پاسخ فرمود آری آنها کسانی میباشند که خدای تعالی در باره آنها فرموده «إِنَّما وَلِیُّکُم‌ُ اللّه‌ُ وَ رَسُولُه‌ُ وَ أُولِی الأَمرِ مِنکُم» و آنها کسانی میباشند که خدا در باره آنها فرموده «إِنَّما وَلِیُّکُم‌ُ اللّه‌ُ وَ رَسُولُه‌ُ وَ الَّذِین‌َ آمَنُوا» تا آخر.
و در احتجاج در حدیثی از امیر المؤمنین علیه السّلام نقل میکند که فرموده
-----------------------------------
(1) اینکه تعمیم که اینکه نعمت ولایت برای علی و اولاد او [ع] است هر کدام لایق امامت باشند شاید مرحوم فیض (ره) از واو جمع در «یُقِیمُون‌َ الصَّلاةَ وَ یُؤتُون‌َ الزَّکاةَ»استنباط کرده زیرا که واو جمع تعمیم دارد.

صفحه : 333
منافقین برسول [ص] گفتند آیا بر پروردگار تو پس از آنکه بر ما فرائضی مقرّر گردانید چیز دیگری نیز واجب گردانیده اگر چنین است ما را متذکر گردان تا نفس ما آرام گردد و بدانیم که چیز دیگر باقی نمانده پس خدای تعالی آیه «قُل إِنَّما أَعِظُکُم بِواحِدَةٍ» یعنی ولایة پس اینکه آیه «إِنَّما وَلِیُّکُم‌ُ اللّه‌ُ وَ رَسُولُه‌ُ» تا آخر نازل گردید.
و بین امّت خلافی نیست که در آنروز احدی از امّت در حال رکوع زکوة نداده غیر از یک مرد و اگر اسم آنمرد را در قرآن گفته بود همانا سقط شده بود با آنچه سقط شده.
حضرت باقر علیه السّلام از رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله حدیث میکند که در قول خدای تعالی که فرموده «یا أَیُّهَا الرَّسُول‌ُ بَلِّغ ما أُنزِل‌َ إِلَیک‌َ مِن رَبِّک‌َ» فرموده من برای شما سبب نزول اینکه آیه را بیان میکنم و آن چنین است که مرارا جبرئیل بر من هبوط نمود و مرا امر نمود بسلام پروردگار من و آن سلام اینکه بود که در اینکه مقام پایدار گردم تا اینکه هر سیاه و سفیدی دانا گردیده شود که علی بن أبی طالب صلوات اللّه و سلامه علیه اخی و وصیی و خلیفتی و الامام من بعدی و او ولی‌ّ شما است بعد از خدا و رسول او و خدای تعالی بر من آیه‌ئی نازل گردانید از کتاب خودش و آن «إِنَّما وَلِیُّکُم‌ُ اللّه‌ُ الخ» و علی بن ابی طالب [ع] بپای داشت نماز را و اتی کرد زکوة را و او در حالیکه در رکوع بود و در هر حالی مراد او خدای عز و جل بود.
و در کتاب خصال در احتجاج علی صلوات اللّه علیه بر ابا بکر است که باو فرمود تو را بخدا قسم میدهیم که آیا ولایة از خدا با ولایة رسول او در آیه زکوة خاتم ولایة من بود یا ولایة تو (ابی بکر) گفت آن ولایة برای تو بود نه بر من. و در همان خصال در مناقب امیر المؤمنین علیه السّلام و تعداد آن گفته و اما شصت و پنجم «علی (ع)» گفت من در مسجد نماز میکردم سائلی آمد و من در حال رکوع بودم انگشترم را از انگشتم بیرون کردم و باو دادم پس خدای

صفحه : 334
تعالی اینکه آیه «إِنَّما وَلِیُّکُم‌ُ اللّه‌ُ وَ رَسُولُه‌ُ» تا آخر آیه را نازل گردانید.
و قمی از حضرت باقر علیه السّلام چنین روایت کرده که گفت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله بین ما نشسته بود و نزد او جماعتی از یهود بودند و در آنها عبد اللّه سلام حاضر بود و اینکه آیه بر آنحضرت نازل گردید پس رسول اللّه [ص] بیرون رفت بسوی مسجد و سائل باو روی کرد حضرت بسائل فرمود آیا کسی بتو چیزی عطاء کرده گفت آری اینکه کسیکه نماز میخواند و چون رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله بمسجد آمد دید آن علی امیر المؤمنین علیه السّلام است. و اخبار از آنچه عامه و خاصه روایت کرده‌اند که آیه در باره امیر المؤمنین [ع] وارد شده جدا بسیار است. و در مجمع از جمهور مفسرین نقل میکند که اینکه آیه در باره امیر المؤمنین علیه السّلام وارد شده وقتی که در حال رکوع انگشتر خود را بسائل صدقه داد و شرح آنرا از إبن عباس و غیر آن نقل میکند. و ممکن است جمع شود بین آنچه در کافی است به اینکه که آنچه صدقه داده حله بوده و بین آنچه غیر او روایت کرده و مشهور بین عامه و خاصه اینکه است که انگشتر بوده، و شاید دفعه‌ئی حضرت در رکوع حله‌ئی بسائل صدقه داده باشد و دفعه‌ئی انگشتر و آیه پس از دفعه دوم نازل گردیده و در قوله تعالی «یُؤتُون‌َ» مشعر بهمین است زیرا که «واو جمع» متضمن تکرار و تجدد است کما اینکه مشعر بفعل اولاده اوست ایضا. [پایان] از طرف موافق و مخالف بقدری ولایت علی علیه السّلام واضح است که اکثر علماء اهل تسنن شهادت داده‌اند بر اینکه اینکه آیه در شأن علی علیه السّلام فرود آمده که اگر نبود برای اثبات امامت و ولایت و خلافت بلافصل آن بزرگوار پس از رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله مگر همین آیه ما را کافی بود چه جای باقی فضائل و مناقب او.
در تفسیر کشف الاسرار که ظاهرا تألیف یکی از دانشمندان سنیها است در ذیل همین آیه «إِنَّما وَلِیُّکُم‌ُ اللّه‌ُ وَ رَسُولُه‌ُ» تا آخر پس از آنکه گفته که در لغت ولی‌ّ و مولی بیک معنی است، در شأن حضرت امیر علیه السّلام فضائلی نوشته

صفحه : 335
از جمله آنها اینکه است که گفته در خبر
«من کنت مولاه فعلی‌ّ مولاه»
یعنی در ولایت دین و آن اجل‌ّ ولایات است.
و نیز چنین گوید ولایت در اینجا بمعنی اتصال است «اللّه‌ُ وَلِی‌ُّ الَّذِین‌َ آمَنُوا» و «مَولَی الَّذِین‌َ آمَنُوا» زیرا که خدای عزّ و جل مؤمنین را برحمت خودش وصل نموده و او ولی امور آنها است و آنها را برحمت اختصاص داده نه غیر آنها را میگوید مؤمنینند که مخصوص برحمت خدایند و با خدا پیوند دوستی دارند و خدا کارساز و همدل و یار ایشانست، و همچنین
«من کنت مولاه فعلی‌ّ مولاه»
میگوید هر کس مرا در دین و اعتقاد و دوستی پیوند است و اینکه شرف و فضل علی [ع] را میباشد.
و از فضائل علی علیه السّلام آنروایتی است که عمران بن حصین روایت کرده که نبی صلّی اللّه علیه و آله گفت
«ان علیا منی و انا منه و هو ولی کل‌ّ مؤمن بعدی»
و إبن عمر گفته رسول اللّه [ص] بین اصحاب اخوّت انداخت علی آمد در حالیکه در دو چشمش اشک بود رسول گفت
«هذا علی‌ّ ولیّکم اللهم و ال من والاه و عاد من عاداه»
و علی گفت بین اصحاب برادری انداختی و بین من و احدی برادری نینداختی، رسول [ص] فرمود
«انت اخی فی الدنیا و الاخرة»
و گفت
«انت منی بمنزلة هارون من موسی الّا انه لا نبی بعدی»
. تا آنجا که گفته علی [ع] رقیب عصمت و نبوت بود، عنصر علم و حکمت و اخلاص و صدق و یقین و توکل و تقوی، و ورع شعار و دثار وی بود، حیدر کرّار بود، صاحب ذو الفقار بود، سید مهاجر و انصار بود، روز خیبر مصطفی گفت فردا علم را بدست مردی میدهم که خدا بدست او فتح دهد
«یحب‌ّ اللّه و رسوله و یحبه اللّه و رسوله»
همه شب صحابه باین اندیشه بودند که فردا علم اسلام و رایت نصرت «لا اله الا اللّه» را بکدام صدیق خواهد سپرد روز دیگر مصطفی گفت علی بن ابی طالب کجا است گفتند یا رسول اللّه چشمانش درد میکند گفت او را بیاورید زبان مبارک خود را بچشم او مالید شفاء یافت و رایت نصرت را باو داد، علی [ع] گفت یا

صفحه : 336
رسول اللّه با آنها جنگ کنم تا اینکه مثل ما شوند یا همه را هلاک کنم رسول صلی اللّه علیه و آله فرمود یا علی آهسته باش و با ایشان باندازه ناکسی و بی‌مقداری آنها جنگ کن نه بر قدر قوت و همت خویش، یا علی آنها را بر اسلام بخوان و به آنان بآنچه بر آنها از حق اللّه واجب است خبر ده قسم بخدا اگر نفری از آنها را خدا بدست تو هدایت گرداند برای تو بهتر است از «حمر النعم» یعنی شتران سرخ مو.
تا آنجا که گفته از ابی سعید خراز نقل است که چون خدای تعالی خواست بنده‌ئی را برگزیند و از میان بنده‌گان او را ولی خود گرداند اول نواختی که بر وی نهد آن باشد که وی را بر ذکر خود دارد تا از کار خود بر کار حق بپردازد و از مهر خود بر مهر حق آید، چون با ذکر و یاد حق آرام گرفت او را بخود نزدیک گرداند، نشان نزدیکی حلاوت طاعت بود و کراهت معصیت و عزلت از خلق و لذت خلوت، پس او را در مجلس خلوت بر بساط انس بر کرسی توحید نشاند آزاد از خلق و شاد بحق و بی‌قرار در عشق، حجابها برداشته و در میدان فردانیّت فرود آورده و مکاشف جلال و عظمت گشته از خود بیگانه و با حق یگانه از خود برمیده و بولی رسیده.
و نیز گفته که «إِنَّما وَلِیُّکُم‌ُ اللّه‌ُ وَ رَسُولُه‌ُ» از ابی سید خراز نقل میکند که وقتی خداوند خواست دوست دارد بنده‌ئی از بنده‌گان خود را بر او میگشاید بابی از ذکر وقتی از ذکر لذت برد بر او درب قرب را باز میگرداند پس از آن او را رفعت میدهد بمجلس انس، پس از آن او را بر کرسی توحید مینشاند، پس از آن حجاب را از او برمیدارد و جلال و عظمت الهی بر وی مکشوف میگردد و باقی میماند «بلاهو» پس در اینکه هنگام عبد میگردد فانی پس واقع میگردد در حفظ او سبحانه و از دعاوی نفس بری‌ء میگردد.
[پایان]

صفحه : 337
یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الَّذِین‌َ اتَّخَذُوا دِینَکُم هُزُواً وَ لَعِباً مِن‌َ الَّذِین‌َ أُوتُوا الکِتاب‌َ مِن قَبلِکُم وَ الکُفّارَ أَولِیاءَ مفسرین در شأن نزول آیه گفته‌اند دو یهودی در جای خلوتی نشسته بودند بانک نماز شنیدند خندیدند و افسونگری کردند اینکه بود که حق تعالی گفت آنهائیکه دین شما را باستهزاء و بازی میگیرند از آنهائیکه قبلا بآنها کتاب تورات عطاء شده (وَ الکُفّارَ أَولِیاءَ) و کافرین که برای آنها کتابی نیست آنانرا بدوستی نگیرید (وَ اتَّقُوا اللّه‌َ إِن کُنتُم مُؤمِنِین‌َ) اگر واقعا شما ایمان آورده‌اید از خدا بترسید.
وَ إِذا نادَیتُم إِلَی الصَّلاةِ اتَّخَذُوها هُزُواً وَ لَعِباً ذلِک‌َ بِأَنَّهُم قَوم‌ٌ لا یَعقِلُون‌َ بعضی از مفسرین گفته سه قوم بودند که دین اسلام را بهزو و بازی گرفتند و مسلمانانرا میرنجانیدند (انا نحن المستهزئین) 1- مشرکین عرب 2- منافقین 3- اهل کتاب و جواب مشرکین را داده آنجا که گفته «إِنّا کَفَیناک‌َ المُستَهزِئِین‌َ» و در وصف منافقین گفته «وَ إِذا خَلَوا إِلی شَیاطِینِهِم قالُوا إِنّا مَعَکُم إِنَّما نَحن‌ُ مُستَهزِؤُن‌َ» و در وصف اهل کتاب همین آیه «الَّذِین‌َ اتَّخَذُوا دِینَکُم هُزُواً وَ لَعِباً الخ» گفته‌اند وقتی مسلمانها بانک نماز میگفتند یهودیان از روی استهزاء با هم میگفتند «قاموا لا قاموا» «صلوا لا صلوا» می‌گفتند و می‌خندیدند اینکه بود که بر ردّ آنها اینکه آیه نازل شد.
و گفته‌اند جماعتی از کافرین نزد رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله آمدند و گفتند تو دعوی پیمبری میکنی و در دین بدعت آورده‌ئی که انبیاء چنین نکردند اگر در اینکه عمل خیری بود آنها بآن سزاوارتر بودند از کجا آواز دادن باین ناخوشی یعنی اذانرا فرا گرفته‌ئی پروردگار عالمیان در پاسخ آنها اینکه آیه را فرستاد «و من احسن دینا ممن دعا الی اللّه» یعنی کیست نیکوتر از حیث گفتار از کسیکه بخواند مردم را بسوی خدا.

صفحه : 338
قُل یا أَهل‌َ الکِتاب‌ِ هَل تَنقِمُون‌َ مِنّا إِلّا أَن آمَنّا بِاللّه‌ِ وَ ما أُنزِل‌َ إِلَینا وَ ما أُنزِل‌َ مِن قَبل‌ُ وَ أَن‌َّ أَکثَرَکُم فاسِقُون‌َ راغب در مفردات گفته نقمت بکسر قاف و بفتح قاف هر دو بمعنی انکار و خورده‌گیری و عقوبت زبانی یا عملی است و در اینکه آیه نقمة بهمین معنی است قوله تعالی «وَ ما نَقَمُوا إِلّا أَن أَغناهُم‌ُ اللّه‌ُ» «وَ ما نَقَمُوا مِنهُم إِلّا أَن یُؤمِنُوا بِاللّه‌ِ» و نقمة بمعنی عقوبت است قال اللّه «فَانتَقَمنا مِنهُم فَأَغرَقناهُم فِی الیَم‌ِّ» یعنی آنها را عقوبت نمودیم پس در دریا غرقشان کردیم.
[پایان] خلاصه آیه در مقام سرزنش بکفار است که آیا انکار شما بر ما از جهت اینکه است که ما بخدا و آیات او و آنچه قبلا بر انبیاء نازل گردانیده گرویده‌ایم و از ما عیب میگیرید اینکه بیشتر شماها فاسق هستید.
قُل هَل أُنَبِّئُکُم بِشَرٍّ مِن ذلِک‌َ مَثُوبَةً عِندَ اللّه‌ِ مَن لَعَنَه‌ُ اللّه‌ُ الخ مفسرین گفته‌اند اینکه دستوری است که خدا بنبی خود داده که وی کفاری را که بدین استهزاء میکردند مؤاخذه نماید و در مقام سرزنش آنها را یادآور کند و بآنان بگوید شما ما را عیب جوئی میکنید برای اینکه بخدا و آنچه بما نازل گردیده ایمان آورده‌ایم آیا میخواهید شما را خبردار کنم بچیزی بدتر از آنچه نسبت بمؤمنین می‌پندارید، گویا کسی گفته باشد بدتر از آن چیست!
پاسخ- کسی را که خدا لعنت کرده باشد و بر او غضب نموده و وی را میمون و خوک و بنده طاغوت گردانیده (قرده از یهودیانند و خنازیر عیسویانند و عبد الطاغوت گوساله پرستانند اینهایند که از راه حق و حقیقت و راه راست خارج گردیدند.
وَ إِذا جاؤُکُم قالُوا آمَنّا وَ قَد دَخَلُوا بِالکُفرِ وَ هُم قَد خَرَجُوا بِه‌ِ وَ اللّه‌ُ أَعلَم‌ُ بِما کانُوا یَکتُمُون‌َ، الی آخر الآیات آیات ترجمه شده و واضح است محتاج بتوضیح نیست، و خلاصه آنکه گفته‌اند اینکه آیات در باره بعضی از یهودیان منافق فرود آمده که وقتی آنها نزد شما میآیند میگویند ما تو را می‌شناسیم و مقام تو را میدانیم و ایمان

صفحه : 339
آوردیم به اینکه که تو رسول خدائی اینان بزبان چنین میگفتند و در دل انکار داشتند اینها داخل شدند در حال کفر و خارج شدند در حال کفر یعنی کفر ملازم آنها بود دخولا و خروجا و می‌بینی تو که بسیاری از آنها مردمانی میباشند که در گناه و عدوان و خوردن مال حرام مسارعت میکنند چرا علمای ربانیین از جماعت یهودیان و علمای روحانیین از جماعت نصاری اینها را از اعمال قبیحشان منع نکردند و آنها در گناه و خوردن مال حرام ماندند (لَبِئس‌َ ما کانُوا یَصنَعُون‌َ) در مقام توبیخ علمای آنها است که آنها بد کردند که نهی از منکر ننمودند.

صفحه : 340

[سوره المائدة (5): آیات 64 تا 71]

اشاره

وَ قالَت‌ِ الیَهُودُ یَدُ اللّه‌ِ مَغلُولَةٌ غُلَّت أَیدِیهِم وَ لُعِنُوا بِما قالُوا بَل یَداه‌ُ مَبسُوطَتان‌ِ یُنفِق‌ُ کَیف‌َ یَشاءُ وَ لَیَزِیدَن‌َّ کَثِیراً مِنهُم ما أُنزِل‌َ إِلَیک‌َ مِن رَبِّک‌َ طُغیاناً وَ کُفراً وَ أَلقَینا بَینَهُم‌ُ العَداوَةَ وَ البَغضاءَ إِلی یَوم‌ِ القِیامَةِ کُلَّما أَوقَدُوا ناراً لِلحَرب‌ِ أَطفَأَهَا اللّه‌ُ وَ یَسعَون‌َ فِی الأَرض‌ِ فَساداً وَ اللّه‌ُ لا یُحِب‌ُّ المُفسِدِین‌َ (64) وَ لَو أَن‌َّ أَهل‌َ الکِتاب‌ِ آمَنُوا وَ اتَّقَوا لَکَفَّرنا عَنهُم سَیِّئاتِهِم وَ لَأَدخَلناهُم جَنّات‌ِ النَّعِیم‌ِ (65) وَ لَو أَنَّهُم أَقامُوا التَّوراةَ وَ الإِنجِیل‌َ وَ ما أُنزِل‌َ إِلَیهِم مِن رَبِّهِم لَأَکَلُوا مِن فَوقِهِم وَ مِن تَحت‌ِ أَرجُلِهِم مِنهُم أُمَّةٌ مُقتَصِدَةٌ وَ کَثِیرٌ مِنهُم ساءَ ما یَعمَلُون‌َ (66) یا أَیُّهَا الرَّسُول‌ُ بَلِّغ ما أُنزِل‌َ إِلَیک‌َ مِن رَبِّک‌َ وَ إِن لَم تَفعَل فَما بَلَّغت‌َ رِسالَتَه‌ُ وَ اللّه‌ُ یَعصِمُک‌َ مِن‌َ النّاس‌ِ إِن‌َّ اللّه‌َ لا یَهدِی القَوم‌َ الکافِرِین‌َ (67) قُل یا أَهل‌َ الکِتاب‌ِ لَستُم عَلی شَی‌ءٍ حَتّی تُقِیمُوا التَّوراةَ وَ الإِنجِیل‌َ وَ ما أُنزِل‌َ إِلَیکُم مِن رَبِّکُم وَ لَیَزِیدَن‌َّ کَثِیراً مِنهُم ما أُنزِل‌َ إِلَیک‌َ مِن رَبِّک‌َ طُغیاناً وَ کُفراً فَلا تَأس‌َ عَلَی القَوم‌ِ الکافِرِین‌َ (68)
إِن‌َّ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ الَّذِین‌َ هادُوا وَ الصّابِئُون‌َ وَ النَّصاری مَن آمَن‌َ بِاللّه‌ِ وَ الیَوم‌ِ الآخِرِ وَ عَمِل‌َ صالِحاً فَلا خَوف‌ٌ عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنُون‌َ (69) لَقَد أَخَذنا مِیثاق‌َ بَنِی إِسرائِیل‌َ وَ أَرسَلنا إِلَیهِم رُسُلاً کُلَّما جاءَهُم رَسُول‌ٌ بِما لا تَهوی أَنفُسُهُم فَرِیقاً کَذَّبُوا وَ فَرِیقاً یَقتُلُون‌َ (70) وَ حَسِبُوا أَلاّ تَکُون‌َ فِتنَةٌ فَعَمُوا وَ صَمُّوا ثُم‌َّ تاب‌َ اللّه‌ُ عَلَیهِم ثُم‌َّ عَمُوا وَ صَمُّوا کَثِیرٌ مِنهُم وَ اللّه‌ُ بَصِیرٌ بِما یَعمَلُون‌َ (71)

صفحه : 341

[ترجمه]

یهود گفتند دست خدا بسته است دستهای آنها بسته باد و بر آنان لعنت باد دو دست خدا (دست قدرت و دست رحمت) او باز است پروردگار تو هر طوری که بخواهد و بهر کس بقدری که صلاح داند انفاق میکند همانا (قرآنی) که بر تو نازل گردیده بر بسیاری از آنها کفر و طغیان افزوده گردانید و تا روز قیامت بین آنها بغض و عداوت انداختیم و هرگاه برای جنگ با مسلمانان آتش بیفروزند خدای تعالی آتش فتنه آنانرا خاموش میگرداند، و اینان کوشش می‌کنند که در زمین فساد کنند و خدا فساد کنندگانرا دوست نمیدارد [64]
و اگر اهل کتاب ایمان آرند و پرهیزگار گردند ما گناهان آنها را میپوشانیم و محققا آنانرا در بهشتهای پر نعمت داخل میگردانیم [65]
و اگر آنها تورات و انجیل و آنچه از جانب پروردگارشان نازل گردیده بپای میداشتند چنان نعمت بر آنها ریزش میکردیم که از بالای سرشان میخوردند و از زیر پاهایشان میخوردند، بعضی از آنها جماعتی معتدل و میانه‌رو میباشند و بسیاری از آنها اعمالشان بد است [66]
ای رسول آنچه از پروردگارت بر تو فرود آمده بمردم برسان و اگر نرسانی رسالت خود را نرسانیده‌ئی و خدا تو را از شر مردم نگاه میدارد، همانا خدا جماعت کافرین را هدایت نمیگرداند [67]
بگو ای اهل کتاب شما از دین چیزی ندارید تا اینکه تورات و انجیل و آنچه از طرف پروردگارتان بر شما نازل گردیده بپای دارید همانا بسیاری از یهود و نصاری آنچه بر تو نازل شده کفر

صفحه : 342
و سرکشی آنها را زیاد میکند (و آنها را بر اینکه داشته که آنچه بر تو نازل شده انکار میکنند) و تو بر جماعت کافرین متأسف مباش [68]
همانا کسانیکه ایمان آورده‌اند از یهودیان و ستاره‌پرستان و نصرانیان، کسانیکه بخدا و بروز قیامت ایمان آورده‌اند و عمل صالح نموده‌اند پس هیچ خوفی و ترسی بر آنها نمیباشد و آنها اندوهناک نیستند [69]
حقیقة ما از بنی اسرائیل پیمان گرفتیم و بسوی آنان رسولانی فرستادیم هرگاه رسولی بسوی آنان میآمد و رسالت او مطابق هوای نفسانی آنها نبود فرقه‌ئی از آنها رسولان را تکذیب میکردند (مثل عیسی [ع] و محمّد] و فرقه‌ئی را میکشتند [70]
(مثل یحیی و شعیب) و گمان میکردند (بچنین عمل) برای آنان بلائی و محنتی نخواهد بود و کور شدند (از دیدن راه حق) و کر شدند (از شنیدن سخن راست) پس از آن خداوند توبه آنانرا قبول نمود، پس از آن باز بسیاری از آنها از دیدن آیات الهی کور و از شنیدن آیات کر شدند و خدا بآنچه عمل میکنید بینا است [71]

صفحه : 343

(توضیح آیات)

وَ قالَت‌ِ الیَهُودُ یَدُ اللّه‌ِ مَغلُولَةٌ غُلَّت أَیدِیهِم وَ لُعِنُوا بِما قالُوا «غل ید» استعاره از بخل است و بسط الید استعاره از جود و بخشش است و در استعمالات عرفی هر جا «ید» استعمال شود مقصود جارحه نیست بلکه مقصود جود و سخاوت است و در مقابل آن هر جا «غل» گفته شود استعاره از بخل است مثل اینکه گفته میشود فلانی دست باز است خیلی انفاق میکند یعنی دست بسته نیست.
مفسرین گفته‌اند اینکه آیه در باره یهودیان فرود آمده که جماعتی از یهودیان که رئیس آنها بنام فنحاص بن عاذورا بود و اصحاب او و خدای تعالی بآنها نعمت فراوان داده بود، چون در اللّه کافر گردیدند و مصطفی صلّی اللّه علیه و آله را دروغگو دانستند و در نعمت خدا کفران ورزیدند قوله تعالی در سوره ابراهیم ع آیه 33 فرموده «أَ لَم تَرَ إِلَی الَّذِین‌َ بَدَّلُوا نِعمَت‌َ اللّه‌ِ کُفراً» خدای تعالی نعمت را از آنان گرفت و بروزگار قحط و نیاز افتادند. اینکه بود که فنحاص و اصحاب او گفتند «یَدُ اللّه‌ِ مَغلُولَةٌ» دست رازق بسته است و اینکه کنایه از بخل است یعنی بر ما بخل میورزد آنطور که پیش روزی میداد نمیدهد و اینکه آیه نظیر قوله تعالی در سوره بنی اسرائیل آیه 31 برسولش خطاب نموده «وَ لا تَجعَل یَدَک‌َ مَغلُولَةً إِلی عُنُقِک‌َ وَ لا تَبسُطها کُل‌َّ البَسطِ» یعنی در امساک و انفاق اعتدال را مراعات نما، خدای جلیل در پاسخ آنها فرموده «غُلَّت أَیدِیهِم» دست آنها از خیرات و عطیات فرو بسته است «șΠلُعِنُوا بِما قالُوا» و شاید مقصود چنین باشد که در اثر کلام رکیکشان در قیامت دستهای آنها بسته است «إِذِ الأَغلال‌ُ فِی أَعناقِهِم» اشاره به اینکه که جزای کفر اینها اینکه است که در قیامت غل آتشین بر گردن ایشان نهند و دستهای آنها را بگردنشان ببندند «وَ لُعِنُوا بِما قالُوا» گفتار رکیک آنان دوری آنها را از رحمت خدا ایجاب میکند.

صفحه : 344
بَل یَداه‌ُ مَبسُوطَتان‌ِ یُنفِق‌ُ کَیف‌َ یَشاءُ تثنیه «ید» در اینجا برای تأکید در انکار است و اثبات غایت سخاء و کثرت انفاق زیرا که یدین ادل بر غایت سخاوت است که بدو دست عطاء میکند و قوله «یُنفِق‌ُ کَیف‌َ یَشاءُ» نیز مؤکّد میگرداند توصیف سخاء وجود و بخشش را و نیز دلیل بر اینکه است که انفاق نمیکند مگر بآنطوریکه صلاح منوط بآن باشد.
وَ لَیَزِیدَن‌َّ کَثِیراً مِنهُم ما أُنزِل‌َ إِلَیک‌َ مِن رَبِّک‌َ طُغیاناً وَ کُفراً در وصف یهودیها است که بسیاری از آنها در موقع نزول قرآن حسد و جحود و طغیان و کفر آنها را بآیات قرآن زیاد میگرداند.
وَ أَلقَینا بَینَهُم‌ُ العَداوَةَ وَ البَغضاءَ إِلی یَوم‌ِ القِیامَةِ شایه آیه اشاره باین دارد که در اثر ضدیّت و طغیان و حسد برسول و بآیات ما بین آنها عداوت و بغض و دشمنی انداختیم که تا روز قیامت اینکه بغض و دشمنی بین آنها دائر باشد اینکه است که سخنان آنان مختلف است و قلبهای آنها متشتت و پراکنده است و بین آنها موافقت پدید نمیگردد.
کُلَّما أَوقَدُوا ناراً لِلحَرب‌ِ أَطفَأَهَا اللّه‌ُ وَ یَسعَون‌َ فِی الأَرض‌ِ فَساداً وَ اللّه‌ُ لا یُحِب‌ُّ المُفسِدِین‌َ هر وقت اینکه یهودیان اراده میکنند آتش جنگ را برافروزند و با رسول صلی اللّه علیه و آله جنگ کنند خدا آتش جنگ را خاموش میکند و آنها را مغلوب و رسولش را ظفر میدهد و هرگز برای آنها مظفریت نخواهد بود.
بعضی از مفسرین گفته قبل از اسلام یهودیها خود را اشرف ملل میدانستند و سیادت و تقدم بر سایر اقوام را حق مسلّم خود میپنداشتند و خود را اهل کتاب و سایر اقوام آنروز را امّی و بی‌سواد و وحشی مینامیدند و بدنیای آنروز فخر میفروختند و ربانیین و علمای خود را برخ مردم عالمیان می‌کشیدند لکن دوران آن سیادت تو خالی سر آمد وقتی آوازه پیغمبری از قریش که بنظر آنها منحطترین اقوامی بود که در برابر علم یهود و دانشمندان سر فرود میآوردند و نیز کتاب وی

صفحه : 345
گوش یهودیان را خراش داد مخصوصا وقتی که آنرا کتاب آسمانی مشتمل بر عالی‌ترین تعلیمات روحی و کامل‌ترین طریق هدایت یافتند بیشتر از پیش بذلت و بی‌ارجی کتاب خویش که سالها برخ عالمیانش میکشیدند پی برده لا جرم از آن خواب و خیال بیدار شده و بخود آمده در حالیکه هر لحظه بخشم درونی و کفر و طغیانشان افزوده میشد و اینکه خدای تعالی در اینکه آیه میفرماید آیاتیکه بتو وارد میشود بر طغیانشان افزوده میگردد نه اینکه قرآن سبب ضلالت آنها گردد بلکه چون اصولا جنس یهود حسود و کینه‌ور است نزول قرآن آتش حسد آنها را تیزتر میگرداند و معارف حقه و دعوت صریحی که در قرآن است سبب شد که حسد و کفر و طغیان آنها زیادتر گردد.
[پایان] وَ لَو أَن‌َّ أَهل‌َ الکِتاب‌ِ آمَنُوا وَ اتَّقَوا لَکَفَّرنا عَنهُم سَیِّئاتِهِم وَ لَأَدخَلناهُم جَنّات‌ِ النَّعِیم‌ِ روی سخن آیه با تمام اهل کتاب است که اگر اهل کتاب از یهودی و نصرانی و غیر اینها ایمان میآوردند و از گناهان بزرگ کبیره اجتناب مینمودند گناهان کوچک صغیره آنها را میپوشانیدیم در سوره نساء آیه 35 فرموده «إِن تَجتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنهَون‌َ عَنه‌ُ نُکَفِّر عَنکُم سَیِّئاتِکُم وَ نُدخِلکُم مُدخَلًا کَرِیماً» و در جای خود مبرهن گردیده و اینکه آیه نیز صریح در اینکه است که اجتناب از کبائر کفاره گناهان صغیره است.
وَ لَو أَنَّهُم أَقامُوا التَّوراةَ وَ الإِنجِیل‌َ وَ ما أُنزِل‌َ إِلَیهِم مِن رَبِّهِم لَأَکَلُوا مِن فَوقِهِم وَ مِن تَحت‌ِ أَرجُلِهِم طبرسی رحمة اللّه علیه در توجیه آیه گفته «و لو ان اهل الکتاب آمنوا بمحمد صلّی اللّه علیه و آله و اتقوا الکفر و الفواحش» یعنی ایمانشان را با تقوی مقارن مینمودند همانا ما سیئات و گناهان آنها را میپوشانیدیم و آنها را بگناهانشان مؤاخذه نمینمودیم و آنها را با مسلمانها داخل مینمودیم در بهشتهای پر نعمت و اگر اهل کتاب بپای میداشتند احکام و حدود تورات و انجیل را و آنچه در انجیل

صفحه : 346
و تورات است از صفات رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و آنچه نازل گردیده بسوی اهل کتاب از سایر کتابهای خدا زیرا که تکلیف آنها چنین بود که بتمام کتب آسمانی ایمان آوردند که گویا تماما بسوی آنها نازل گردیده (و بقولی مقصود قرآن است) اگر اهل کتاب چنین بودند همانا روزی آنها چنین وسیع میشد که از بالای سرشان و از زیر پاهایشان روزی میخوردند یعنی خدای تعالی روزی آنها را وسیع میگردانید و آنها در آنوقت در حال قحطی بودند و مقصود اینکه است اگر اینها ایمان میآوردند همانا برکات آسمان و زمین را بآنها افاضه میکردیم یا اشجار و غلات و زرعهای آنها را زیاد میکردیم.
مِنهُم أُمَّةٌ مُقتَصِدَةٌ وَ کَثِیرٌ مِنهُم ساءَ ما یَعمَلُون‌َ یعنی جماعتی از آن اهل تورات و انجیل مردمان میانه‌رو و مسلم و برسول ایمان آوردند و بسیاری از آنها اعمال آنها بد بود و در اینکه آیه معنی تعجب مأخوذ گردیده یعنی چه بسیار عمل آنها رکیک و بد است.
[پایان] در اینکه آیه و آیه 94 از سوره اعراف آنجا که فرموده «وَ لَو أَن‌َّ أَهل‌َ القُری آمَنُوا وَ اتَّقَوا لَفَتَحنا عَلَیهِم بَرَکات‌ٍ مِن‌َ السَّماءِ وَ الأَرض‌ِ وَ لکِن کَذَّبُوا فَأَخَذناهُم بِما کانُوا یَکسِبُون‌َ».
همین طوری که بعضی از مفسرین نیز گفته‌اند نکته‌ئی بنظر میرسد و آن اینکه است که چون موجودات تماما مرتبط بهم و متصل بیکدیگرند و یک وحدت جمعی بین آنها دائر است حتّی اعمال بشر در نظام گیتی آثار بخصوص بجا میگذارد مخصوصا عمل هر کسی نسبت بخودش بلکه نسبت بنظام عالم تأثیراتی دارد اینکه است که هرگاه ایمان و عمل صالح در جماعتی دائر گردید و مدینه فاضله بوجود آمد چون ایمان و عمل صالح جزء نظام عالم است در آسمانها و زمین تأثیر میکنند و برکات آسمانها و زمین با اهلش فرود میآید همین طور کفر و عمل زشت در فساد عالم کون تأثیر مینماید و بسا قحطی یا جنگ یا فسادهای دیگری را ایجاب مینماید چنانچه آیات بسیاری مشعر بهمین معنی مثل قوله تعالی در سوره

صفحه : 347
روم آیه 40 «ظَهَرَ الفَسادُ فِی البَرِّ وَ البَحرِ بِما کَسَبَت أَیدِی النّاس‌ِ» و امثال اینها یا أَیُّهَا الرَّسُول‌ُ بَلِّغ ما أُنزِل‌َ إِلَیک‌َ مِن رَبِّک‌َ وَ إِن لَم تَفعَل فَما بَلَّغت‌َ رِسالَتَه‌ُ وَ اللّه‌ُ یَعصِمُک‌َ مِن‌َ النّاس‌ِ إِن‌َّ اللّه‌َ لا یَهدِی القَوم‌َ الکافِرِین‌َ ترجمه آیه شده و معنی آیه واضح است و محتاج بتوضیح نیست و خلاصه اینکه بطور وضوح دو مطلب از آیه استفاده میشود یکی معلوم میشود دستور مهم تازه‌ئی برسولش ابلاغ میکند که متضمن بر فشار و تهدید است به اینکه که پیغام تازه‌ئی بمؤمنین برساند، و دیگر وعده‌ئی که باو داده که اگر در اجراء آن عمل کند ممکن است خطراتی مواجه او گردد او را حفظ نماید. بعضی از مفسرین گفته و چون ظاهرا آن حکم تازه بود زیرا اینکه آیه در موقع قوت و غلبه اسلام فرود آمده دیگر رسول در اجراء احکام الهی خوف و ترسی نداشت و نیز در هیچ یک از دستورات محذوری از خوف جان یا چیز دیگر در نظر مبارکش نبود که از آن احتراز نماید.
معلوم میشود در اجراء «ما انزل» مطلب مهمتر از جان شریفش در نظر داشته و جای تردید نیست که بقدری اینکه حکم حائز اهمیت است که جای دارد رسول صلّی اللّه علیه و آله از اجراء آن اندیشه نماید و ظاهرا اندیشه حضرت از اهل کتاب نبوده بلکه از خود مؤمنین بوده که در اجراء اینکه حکم مؤمنین بنیاد دین را منهدم گردانند اینکه بود که حضرت منتظر بود در موقع آرام و مناسبی حکم (ما أَنزَل‌َ اللّه‌ُ) را بمردم برساند.
کلینی از ابی صالح و او از إبن عباس و جابر بن عبد اللّه روایت کرده که خدای تعالی بنبی خود صلّی اللّه علیه و آله امر نمود که علی ع را بخلافت نصب گردان و مردم را بخلافت او خبر ده پس حضرت ترسید از اینکه مردم بگویند إبن عمّش را بر ما خلیفه گردانیده و اینکه مطلب بر جماعتی از اصحاب سخت آید، اینکه بود که اینکه آیه نازل گردید. پس رسول [ص] روز غدیر خم دست علی [ع] را گرفت و گفت «من کنت مولاه فعلی مولاه» و آیه «فَما بَلَّغت‌َ رِسالَتَه‌ُ» را تلاوت نمود یعنی

صفحه : 348
اگر اینکه رسالت را نرسانی از آنچه تکلیف تو بود از رسالات نرسانیده‌ئی و گویا تو چنین بودی که هرگز رسالت نرسانیده‌ئی و گویا تو از تمام احکام رسالت غافل گردیده‌ئی «وَ اللّه‌ُ یَعصِمُک‌َ مِن‌َ النّاس‌ِ» و اینکه وعده‌ئی است از خدا که تو را از شرّ مردم نگاه میدارد بحفظ یعنی خدا ضامن گردیده که تو را از سوء نگاه دارد پس عذر تو چیست و خدا جماعت کافرین را هدایت نمیگرداند و خدا اراده نکرده که اینها را متمکن گرداند از اینکه صدمه‌ئی بتو برسانند، و از انس بن مالک نقل شده که وقتی اینکه آیه نازل گردید سر مبارک از قبّه که از ادیم دوخته بودند بیرون کرد و فرمود ای مردم بازگردید که خدا مرا نگاه داشت.
قُل یا أَهل‌َ الکِتاب‌ِ لَستُم عَلی شَی‌ءٍ حَتّی تُقِیمُوا التَّوراةَ وَ الإِنجِیل‌َ وَ ما أُنزِل‌َ إِلَیکُم مِن رَبِّکُم آیه ترجمه شده و واضح است محتاج بتوضیح نیست.
ر مجمع البیان در شأن نزول آیه از إبن عباس نقل میکند که جماعتی از یهودیان نزد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله آمدند و گفتند آیا تو مقرّ نیستی که تورات از نزد خدا فرود آمده فرمود آری گفتند ما بتورات ایمان میآوریم و بغیر آن ایمان نمیآوریم پس اینکه آیه نازل گردید و برسول [ص] امر کرد که ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله بیهود خطاب کن و بگو ای اهل کتاب شما بر دین صحیحی نیستید تا اینکه بپای دارید تورات و انجیل و آنچه از پروردگار شما بسوی شما نازل گردیده یعنی تا وقتی که بتورات و انجیل و قرآنیکه بسوی تمام مردم نازل گردیده. و بقولی یعنی تا وقتی که تورات و انجیل را بپای دارید بر آنچه در آن دو تا از بشارت بنبوت محمّد صلّی اللّه علیه و آله و عمل نمودن بآنچه در آنها ایجاب نموده، و بقولی معنی آیه امر است باقامه تورات و انجیل و آنچه در آنها است و اینکه آیه پیش از تورات و انجیل نازل گردیده.
[جبائی]

صفحه : 349
وَ لَیَزِیدَن‌َّ کَثِیراً مِنهُم ما أُنزِل‌َ إِلَیک‌َ مِن رَبِّک‌َ طُغیاناً وَ کُفراً فَلا تَأس‌َ عَلَی القَوم‌ِ الکافِرِین‌َ ای رسول محزون مباش و آیه تسلیت میدهد نبی [ص] را یعنی محزون مباش زیرا که دأب و عادت مردم بر اینکه بوده که انبیاء را تکذیب میکردند، و بقولی معنی آیه اینست که بر کفر اینها محزون مباش و نیز از تجاوز نمودن آنها در ظلم زیرا که ضرر آن عائد خودشان میگردد، و بقول دیگر یعنی بر هلاکت آنها و عذاب آنها محزون مباش زیرا که عذاب جزای عمل آنها است.
إِن‌َّ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ الَّذِین‌َ هادُوا وَ الصّابِئُون‌َ وَ النَّصاری مَن آمَن‌َ بِاللّه‌ِ وَ الیَوم‌ِ الآخِرِ وَ عَمِل‌َ صالِحاً فَلا خَوف‌ٌ عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنُون‌َ آیه ظاهرا مربوط بآیه بالا است که خطاب باهل کتاب بود که شما بر دینی پایدار نیستید مگر وقتی که بتمام کتابهای آسمانی معترف و پایدار باشید و در اینجا تشویق میکند و مژده میدهد کسانی را که ایمان آورده‌اند و یهود و نصاری و صابئون که گویند ستاره پرستانند که بر هیچ پیمبری ایمان نیاورده‌اند که اگر اینها ایمان آرند بخدا و روز قیامت و ایمانشان با عمل صالح توأم گردد دیگر خوفی و حزنی بر آنها نیست و در محل‌ّ امن و امان قرار گرفته‌اند.
سؤال- بدلالت اینکه آیه در نجات یافتن و رفع محذور از عذاب ایمان بخدا و تصدیق بقیامت کافی است و لو اینکه ایمان برسول در کار نباشد چنانچه اهل ادیان ایمان بخدا و قیامت دارند با اینکه حال چگونه ما آنها را کافر و اهل عذاب میدانیم.
پاسخ- اولا ایمان بخدا و معاد اگر چه بنظر بدوی همان اعتراف بوجود و بوحدت خدای عالمیان است و نیز معاد همان تصدیق بقیامت است لکن بقرینه «مَن آمَن‌َ» من موصوله عموم دارد شامل میگردد یهود و نصاری و تمام آنهائی که بخدا و یوم آخر ایمان آورده‌اند و از اینجا معلوم میشود که اضافه بر ایمان بخدا و معاد تصدیق به «ما أُنزِل‌َ إِلَیک‌َ» نیز داخل در ایمان است یعنی اضافه بر

صفحه : 350
بپای داشتن تورات و انجیل تصدیق بقرآن نیز شرط در ایمان است.
و ثانیا چنانچه باستقراء معلوم میشود هر جا در قرآن ذکری از ایمان برده شود منصرف میگردد بایمان بخدا و رسول و معاد که اصول دیانت اسلام است و باضافه عمل صالح را نیز با ایمان بخدا توأم گردانیده و عمل صالح بنظر قرآن منوط بدستورات قرآن است.
لَقَد أَخَذنا مِیثاق‌َ بَنِی إِسرائِیل‌َ وَ أَرسَلنا إِلَیهِم رُسُلًا کُلَّما جاءَهُم رَسُول‌ٌ بِما لا تَهوی أَنفُسُهُم الخ ترجمه آیه شده و واضح است محتاج بتوضیح نیست، آیه در مقام توبیخ و سرزنش بنی اسرائیلیان است که هر پیمبری که بر آنها آمد وقتی بر خلاف دلخواه آنان حکم خدا را بیان مینمود جماعتی از آن پیغمبران را تکذیب کردند مثل عیسی ع و محمّد صلّی اللّه علیه و آله و جماعتی از آنها را کشتند مثل زکریا و یحیی و شعیا علیهم السّلام.
وَ حَسِبُوا أَلّا تَکُون‌َ فِتنَةٌ فَعَمُوا وَ صَمُّوا ثُم‌َّ تاب‌َ اللّه‌ُ عَلَیهِم الخ اینکه مردمان شرور نسبت برسولان الهی اعمالشان چنین بود پس عمل آنها کری و کوری دل آنانرا ایجاب نمود و پس از آنکه جماعتی از آنها توبه کردند خدا توبه آنها را پذیرفت، آیه مشعر بر اینکه است که پس از آنکه توبه نمودند باز بسیاری از آنها همان کوری و کری خود را ادامه دادند و رسولان را تکذیب کردند و خدا بآنچه عمل میکنند دانا است و پاداش عملشان را خواهد داد.

صفحه : 351

[سوره المائدة (5): آیات 72 تا 77]

اشاره

لَقَد کَفَرَ الَّذِین‌َ قالُوا إِن‌َّ اللّه‌َ هُوَ المَسِیح‌ُ ابن‌ُ مَریَم‌َ وَ قال‌َ المَسِیح‌ُ یا بَنِی إِسرائِیل‌َ اعبُدُوا اللّه‌َ رَبِّی وَ رَبَّکُم إِنَّه‌ُ مَن یُشرِک بِاللّه‌ِ فَقَد حَرَّم‌َ اللّه‌ُ عَلَیه‌ِ الجَنَّةَ وَ مَأواه‌ُ النّارُ وَ ما لِلظّالِمِین‌َ مِن أَنصارٍ (72) لَقَد کَفَرَ الَّذِین‌َ قالُوا إِن‌َّ اللّه‌َ ثالِث‌ُ ثَلاثَةٍ وَ ما مِن إِله‌ٍ إِلاّ إِله‌ٌ واحِدٌ وَ إِن لَم یَنتَهُوا عَمّا یَقُولُون‌َ لَیَمَسَّن‌َّ الَّذِین‌َ کَفَرُوا مِنهُم عَذاب‌ٌ أَلِیم‌ٌ (73) أَ فَلا یَتُوبُون‌َ إِلَی اللّه‌ِ وَ یَستَغفِرُونَه‌ُ وَ اللّه‌ُ غَفُورٌ رَحِیم‌ٌ (74) مَا المَسِیح‌ُ ابن‌ُ مَریَم‌َ إِلاّ رَسُول‌ٌ قَد خَلَت مِن قَبلِه‌ِ الرُّسُل‌ُ وَ أُمُّه‌ُ صِدِّیقَةٌ کانا یَأکُلان‌ِ الطَّعام‌َ انظُر کَیف‌َ نُبَیِّن‌ُ لَهُم‌ُ الآیات‌ِ ثُم‌َّ انظُر أَنّی یُؤفَکُون‌َ (75) قُل أَ تَعبُدُون‌َ مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ ما لا یَملِک‌ُ لَکُم ضَرًّا وَ لا نَفعاً وَ اللّه‌ُ هُوَ السَّمِیع‌ُ العَلِیم‌ُ (76)
قُل یا أَهل‌َ الکِتاب‌ِ لا تَغلُوا فِی دِینِکُم غَیرَ الحَق‌ِّ وَ لا تَتَّبِعُوا أَهواءَ قَوم‌ٍ قَد ضَلُّوا مِن قَبل‌ُ وَ أَضَلُّوا کَثِیراً وَ ضَلُّوا عَن سَواءِ السَّبِیل‌ِ (77)

صفحه : 352

[ترجمه]

همانا کافر شدند آنانکه گفتند خدا مسیح پسر مریم است و مسیح گفت ای بنی اسرائیل عبادت کنید خدا را که پروردگار من و شما است و هر کسیکه بر خدا شرک آورد محققا خدا بهشت را بر او حرام گردانیده و مأوای او آتش است و نیست برای ظالمین هیچ یاری [72]
همانا کافر شدند آنانکه گفتند خدا سومی از سه خدا است و حال آنکه الهی نیست مگر اله واحد و اگر اینان از آنچه گفته‌اند باز نایستند بآنکسانی از آنها که کافر شدند عذاب الیم تماس مینماید [73]
آیا اینان بسوی خدا بازگشت نمیکنند و از او طلب آمرزش نمی‌کنند و خدا پذیرنده توبه و مهربان است [74]
نیست مسیح پسر مریم مگر پیمبری که پیش از او پیمبرانی گذشته بودند و مادرش راست‌گو و با ایمان بود و هر دو طعام میخوردند، ای رسول بنگر چگونه برای آنها آیات را بیان مینمائیم، و بنگر که چگونه برگردیده میشوند از دریافتن حق [75]
بگو ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله آیا شما بغیر خدا پرستش میکنید چیزی را که برای شما نه ضرری مالک است و نه نفعی، و خدا است که او شنوا و عالم است [76]
بگو ای محمّد [ص] ای اهل کتاب در دینتان بغیر حق غلو نکنید، و تابع هواهای جماعتی نگردید که قبلا گمراه شدند و بسیاری را از راه حق گمراه نمودند و ثابت شدند بر گمراهی خود از راه راست یعنی قرآن
.

صفحه : 353

(توضیح آیات)

لَقَد کَفَرَ الَّذِین‌َ قالُوا إِن‌َّ اللّه‌َ هُوَ المَسِیح‌ُ ابن‌ُ مَریَم‌َ پس از آنکه در آیات بالا یهودیان را از اعمال رکیکشان و حقد و حسدشان نسبت برسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و آیات قرآن و قتل و تکذیب پیمبران سرزنش نموده و آنان را کور و کر بحساب آورده در مقام کفر مسیحیان و شرک آنها رسول خود را یادآوری مینماید که آنها در اثر قول فاسدشان که گفتند مسیح پسر مریم خدا است کافر شدند. مفسرین گفته‌اند گروهی از نصاری که آنها را یعقوبیه می‌نامند قائل بتثلیث شدند سه اقنوم گفتند اینکه طور: اقنوم پدر، اقنوم پسر و اقنوم روح القدس و گویند سه بودند یکی شدند و متحد گردیدند و اینان جماعتی هستند غیر از آنها که گفتند عیسی بن مریم پسر خدا است.
و بعضی گفته‌اند نصاری در اینکه حرف و در کیفیت شرک بخدا و اینکه مسیح دارای جوهر الوهیت است مختلفند طائفه‌ئی گفته‌اند اقنوم مسیح که همان علم است شاخه ایست از اقنوم رب العالمین و آن همان حیات است که منشعب میشود و معنی پدری خدا و پسری مسیح اینکه است که اینکه از آن منشعب گشته است.
طائفه دیگری میگویند آن حقیقتی که تا قبل از مسیح بنام پروردگار نامیده میشد مقارن آمدن مسیح بحقیقت دیگری که همان مسیح است منقلب گردیده.
طائفه دیگری گویند خدا در مسیح حلول کرد. و باید دانست اینکه سه قولیکه در باره مسیح دارند هر سه با آیه شریفه «إِن‌َّ اللّه‌َ هُوَ المَسِیح‌ُ ابن‌ُ مَریَم‌َ» قابل انطباقند، بنا بر اینکه مراد از کسانیکه چنین گفتند تنها قائلین بانقلاب نیستند (یعنی آنهائیکه گفتند عیسی ع بخدا منقلب گردید) بلکه شامل میگردد تمام نصاری را که در باره مسیح غلو کردند، و اینکه مسیح [ع] را بپسری مریم توصیف فرمود خالی از اشعار و دلالت بر جهت کفر آنها نیست زیرا که میفهماند که آنها الوهیت را نسبت بیک انسانی داده‌اند که انسان دیگری او را زائیده

صفحه : 354
و هر دو از خاک خلق شده‌اند خاک کجا خدای باک کجا.
[تفسیر المیزان] وَ قال‌َ المَسِیح‌ُ یا بَنِی إِسرائِیل‌َ اعبُدُوا اللّه‌َ رَبِّی وَ رَبَّکُم إِنَّه‌ُ مَن یُشرِک بِاللّه‌ِ فَقَد حَرَّم‌َ اللّه‌ُ عَلَیه‌ِ الجَنَّةَ الخ مسیح در مقام اندرز و خیرخواهی برآمده و گفته ای بنی اسرائیل خدائی را عبادت و پرستش کنید که پروردگار من و پروردگار شما است یعنی فقط خدا را بیگانگی و الوهیت بشناسید و در مقام پرستش کسی را با او انباز نگیرید و غرض آنحضرت اینکه بود که من هم مثل شما بشری هستم که از مادر متولد شده‌ام غذا میخورم، راه میروم کسیکه بر خدا شرک آورد یعنی کسی را در ملک یا در تدبیر امور عالم یا در پرستش شریک گرداند بهشت را بر او خدا حرام گردانیده «وَ ما لِلظّالِمِین‌َ مِن أَنصارٍ» مقصود از ظالمین در اینجا کافرینند قوله تعالی «إِن‌َّ الشِّرک‌َ لَظُلم‌ٌ عَظِیم‌ٌ» آری چه ظلمی است عظیم‌تر از اینکه نسبت بمقام کبریائی و وحدت حقانی کسی شرک آورد.
و نیز طنطاوی در تفسیرش در توجیه آیه «قالُوا إِن‌َّ اللّه‌َ ثالِث‌ُ ثَلاثَةٍ» گفته یعنی یکی از سه تا میگویند «جوهر واحد ثلاثة اقانیم» اب و إبن و روح قدس و اینکه ثلاثة اله واحد است، مثل اینکه شمس اسم است و شامل میگردد قرص و شعاع و حرارت را و مقصود آنها از اب ذات و بابن کلمه و بروح حیات، و گفته‌اند کلمه آن کلام اللّه است که با جسد مخلوط گردیده مثل مخلوط گردیدن آب با شیر، و نیز گفته‌اند: اب اله و إبن اله و روح اله و تمام یک خدا است و مفسرین قول دیگری نیز گفته‌اند اینکه مقصود آنها از ثلاثة خدا و مریم و عیسی است و مقصودشان از اله ثلاثة اینکه است که الوهیة مشترک بین آنها و کل واحد از آنها الهند.
[پایان] لَقَد کَفَرَ الَّذِین‌َ قالُوا إِن‌َّ اللّه‌َ ثالِث‌ُ ثَلاثَةٍ وَ ما مِن إِله‌ٍ إِلّا إِله‌ٌ واحِدٌ الخ ترجمه آیات شده و معنی آیه واضح است و محتاج بتوضیح نیست.
آیه از جماعت دیگری از نصاری خبر میدهد مثل جماعت یعقوبیه که اقانیم ثلاثه

صفحه : 355
قائل گردیدند: اب، إبن، روح القدس. کافر شدند و گفتند خدا سوم سه است و گفته‌اند جمهور از ترسایان از ملکانیان و نسطوریان و یعقوبیان چنین میگفتند و اینکه کلام آنها اصلا عقلائی نیست چگونه میتوان تصور نمود که سه چیز مباین یک چیز شود و با هم متحد گردد کسیکه از مادر متولد گردیده و حادث شده چگونه میشود با خدای قدیم ازلی واجب الوجود یکی گردد، و آیه خبر میدهد که اگر اینها از گفتار رکیکشان بازنایستند بسزای کفرشان عذاب الیم بآنها اصابت خواهد نمود.
و آیه بعد رسول و مؤمنین را خاطر نشان میکند که مسیح پسر مریم رسولی بود که پیش از آن رسولانی آمده بودند گویا در مقام سرزنش مسیحیان است که وقتی دانستند امثال او پیمبرانی از نیستی بهستی آمدند و پس از آن مردند و نیز میدانند که عیسی و مادرش مریم صدیقه است، و زن فعیل و فعال برای مبالغه در راست گوئی است و شاید مقصود از «صدیقه» تصدیق او بوحدت اله عالم باشد و اشاره به اینکه که مریم مادر عیسی موحّد و خدا پرست بود هیچ وقت نسبت الوهیت بخودش و بپسرش نمیداد (کانا یَأکُلان‌ِ الطَّعام‌َ) اینکه مادر و پسر مثل باقی مردم غذا میخوردند و دو بشری بودند مثل باقی مردم.
انظُر کَیف‌َ نُبَیِّن‌ُ لَهُم‌ُ الآیات‌ِ ثُم‌َّ انظُر أَنّی یُؤفَکُون‌َ خطاب برسولش نموده و گویا بطور تعجب فرموده ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله نظر کن و ببین اینها چه میگویند و ما چگونه آیات را بر آنها واضح میگردانیم رکاکت و شناعت گفتارشان را ببین و باز نظر کن که چگونه برگردانیده میشوند از دریافتن حق و نسبت اولاد و شریک باو میدهند و نیز برسول او دروغ می‌بندد و نسبت فرزندی خدا باو می‌دهند.
قُل أَ تَعبُدُون‌َ مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ ما لا یَملِک‌ُ لَکُم ضَرًّا وَ لا نَفعاً وَ اللّه‌ُ هُوَ السَّمِیع‌ُ العَلِیم‌ُ «أَ تَعبُدُون‌َ» بهمزه استفهامی که در مورد تعجب آرند خطاب برسول نموده که باین عیسویان یا مقصود تمام مشرکین است بگو چگونه شما پرستش و عبادت

صفحه : 356
میکنید بغیر خدا چیزی را که نه مالک ضرری است که بشما اصابت نماید و نه مالک نفعی است که بشما برساند، گویا آیه ارشاد بحکم عقل است که میخواهد بفرماید اگر شما عقل و رویه داشتید فقط پرستش مینمودید آن خدائی را که هم شنوا است رازهای نهائی شما را وهم عالم است بحوائج و احتیاجات شما او را عبادت کنید و حاجات خود را از او طلب کنید نه از غیر او.
قُل یا أَهل‌َ الکِتاب‌ِ لا تَغلُوا فِی دِینِکُم غَیرَ الحَق‌ِّ وَ لا تَتَّبِعُوا أَهواءَ قَوم‌ٍ آیه ظاهرا خطاب بیهودیان و نصرانیان زمان رسول صلّی اللّه علیه و آله است که شما در دینتان و رویه‌تان غلو و تجاوز از حق نکنید و تابع آباء و هواهای افرادی که پیش از شما بودند نگردید اشاره به اینکه که در دین تقلید از گذشته‌گان ننمائید رجوع بعقل و براهین نمائید تا اینکه بدانید بسیاری از آنها «قَد ضَلُّوا مِن قَبل‌ُ وَ أَضَلُّوا کَثِیراً وَ ضَلُّوا عَن سَواءِ السَّبِیل‌ِ» یعنی اگر رجوع بفطانت خود کنید می‌فهمید که آنها هم گمراه شدند و هم جماعت بسیاری را گمراه نمودند و از طریق مستقیم توحید گمراه گردیدند.

صفحه : 357

[سوره المائدة (5): آیات 78 تا 88]

اشاره

لُعِن‌َ الَّذِین‌َ کَفَرُوا مِن بَنِی إِسرائِیل‌َ عَلی لِسان‌ِ داوُدَ وَ عِیسَی ابن‌ِ مَریَم‌َ ذلِک‌َ بِما عَصَوا وَ کانُوا یَعتَدُون‌َ (78) کانُوا لا یَتَناهَون‌َ عَن مُنکَرٍ فَعَلُوه‌ُ لَبِئس‌َ ما کانُوا یَفعَلُون‌َ (79) تَری کَثِیراً مِنهُم یَتَوَلَّون‌َ الَّذِین‌َ کَفَرُوا لَبِئس‌َ ما قَدَّمَت لَهُم أَنفُسُهُم أَن سَخِطَ اللّه‌ُ عَلَیهِم وَ فِی العَذاب‌ِ هُم خالِدُون‌َ (80) وَ لَو کانُوا یُؤمِنُون‌َ بِاللّه‌ِ وَ النَّبِی‌ِّ وَ ما أُنزِل‌َ إِلَیه‌ِ مَا اتَّخَذُوهُم أَولِیاءَ وَ لکِن‌َّ کَثِیراً مِنهُم فاسِقُون‌َ (81) لَتَجِدَن‌َّ أَشَدَّ النّاس‌ِ عَداوَةً لِلَّذِین‌َ آمَنُوا الیَهُودَ وَ الَّذِین‌َ أَشرَکُوا وَ لَتَجِدَن‌َّ أَقرَبَهُم مَوَدَّةً لِلَّذِین‌َ آمَنُوا الَّذِین‌َ قالُوا إِنّا نَصاری ذلِک‌َ بِأَن‌َّ مِنهُم قِسِّیسِین‌َ وَ رُهباناً وَ أَنَّهُم لا یَستَکبِرُون‌َ (82)
وَ إِذا سَمِعُوا ما أُنزِل‌َ إِلَی الرَّسُول‌ِ تَری أَعیُنَهُم تَفِیض‌ُ مِن‌َ الدَّمع‌ِ مِمّا عَرَفُوا مِن‌َ الحَق‌ِّ یَقُولُون‌َ رَبَّنا آمَنّا فَاکتُبنا مَع‌َ الشّاهِدِین‌َ (83) وَ ما لَنا لا نُؤمِن‌ُ بِاللّه‌ِ وَ ما جاءَنا مِن‌َ الحَق‌ِّ وَ نَطمَع‌ُ أَن یُدخِلَنا رَبُّنا مَع‌َ القَوم‌ِ الصّالِحِین‌َ (84) فَأَثابَهُم‌ُ اللّه‌ُ بِما قالُوا جَنّات‌ٍ تَجرِی مِن تَحتِهَا الأَنهارُ خالِدِین‌َ فِیها وَ ذلِک‌َ جَزاءُ المُحسِنِین‌َ (85) وَ الَّذِین‌َ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا أُولئِک‌َ أَصحاب‌ُ الجَحِیم‌ِ (86) یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا لا تُحَرِّمُوا طَیِّبات‌ِ ما أَحَل‌َّ اللّه‌ُ لَکُم وَ لا تَعتَدُوا إِن‌َّ اللّه‌َ لا یُحِب‌ُّ المُعتَدِین‌َ (87)
وَ کُلُوا مِمّا رَزَقَکُم‌ُ اللّه‌ُ حَلالاً طَیِّباً وَ اتَّقُوا اللّه‌َ الَّذِی أَنتُم بِه‌ِ مُؤمِنُون‌َ (88)

صفحه : 358

[ترجمه]

کافرین از بنی اسرائیل بزبان داود و عیسی [ع] لعنت گردیده شدند بسبب آنکه نافرمانی کردند و از حدود الهی تجاوز می‌نمودند [78]
و بعضی از آنها بعض دیگر را از عمل زشتشان نهی نمی‌کردند بخدا قسم همانا بد بود آنچه میکردند [79]
بسیاری از آنها را می‌بینی که کافرین را دوست میدارند و هر آینه بد است آنچه نفسهای آنها از سخط خدا که بر خود پیش انداختند و آنان در عذاب جاویدانند [80]
اگر بنی اسرائیلیان بخدا و آنچه بر پیغمبر اسلام نازل شده ایمان داشتند کفار را دوستان خود نمی‌گرفتند و لکن بسیاری از آنها فاسقند [81]
ای رسول هر آینه تو می‌یابی شدیدترین مردم در دشمنی با مؤمنین یهودیانند و آنهائیکه برای خدا شریک قرار دادند و می‌یابی نزدیک‌ترین آنها در دوستی با مؤمنین آنهائی میباشند که گفتند ما نصارائیم و بعضی از آنها دانایان و عابدان صومعه نشینند و آنان از قبول حق تکبر و گردن کشی نمیکنند [82]
و چون آنها میشنوند چیزی که بر پیغمبر نازل شده از سخن راست تو می‌بینی که از چشمهای آنها اشک می‌ریزد و میگویند ای پروردگارا ما ایمان آوردیم پس نام ما را از گواهان صدق بنویس [83]
و چیست ما را که آنچه از خدا و از حق بما آمده ایمان نیاوریم در صورتی که امیدواریم که پروردگار ما را با گروه صالحین که امّت محمّد صلّی اللّه علیه و آله می‌باشند داخل بهشت گرداند [84]
و خدا بپاداش اینکه چنین گفتند آنها را ببهشتهائی رسانید که از زیر درختان آن نهرهائی جریان دارد و در آن جاویدانند- اینکه است پاداش نیکوکاران [85]
و آنهائیکه کافر شدند و آیات ما را تکذیب کردند آن جماعت یاران جهنمند [86]
ای کسانیکه ایمان آورده‌اید آنچه را از طیبات که خدا بر شما حلال گردانیده بر خود حرام نکنید و از حدود الهی تجاوز ننمائید خدا تجاوز کنندگان را دوست نمی‌دارد [87]
و از آنچه خدا بشما روزی داده است بخورید در حالی که حلال و پاکیزه باشد و بترسید از خدائی که شما باو ایمان آورده‌اید [88]

صفحه : 359

(توضیح آیات)

لُعِن‌َ الَّذِین‌َ کَفَرُوا مِن بَنِی إِسرائِیل‌َ عَلی لِسان‌ِ داوُدَ وَ عِیسَی ابن‌ِ مَریَم‌َ ذلِک‌َ بِما عَصَوا وَ کانُوا یَعتَدُون‌َ لعنت بمعنی راندن و دور کردن از رحمت خدا است، مفسرین گفته‌اند لعنت بر زبان داود آن بود که اصحاب سبت روز شنبه بمخالفت داود ع ماهی گرفتند داود (ع) گفت «اللهم ان‌ّ عبادا قد خالفوا امرک و ترکوا قولک فالعنهم و اجعلهم آیة و مثلا لخلقک» و بدعای داود خدای تعالی آنها را مسخ گردانید و بوزینه گردیدند.
و لعنت بزبان عیسی اینکه بود قومیکه مائده خوردند ایمان نیاوردند عیسی گفت خدایا تو بمن وعده دادی کسیکه بعد از اکل مائده کافر گردید او را عذابی کن که باحدی از عالمیان چنین عذابی نکرده باشی خدایا آنها را لعنت کن همان طوری که اصحاب سبت را لعنت کردی گفته‌اند آنان پنج هزار مرد بودند و زن و کودکی بین آنها نبود و همه خنازیر یعنی خوک گردیدند.
و از عبد اللّه بن مسعود نقل میکنند که گفت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله فرمود چون بنی اسرائیل در معاصی واقع گردیدند و علماء آنها را نهی نمودند و نپذیرفتند پس آنها یعنی علماء در مجالس آنها نشستند و با آنها خوردند و آشامیدند پس خدا قلبهای بعضی از آنها را با بعض دیگر جمع کرد و آنها را بزبان داود و عیسی بن مریم لعنت نمود برای اینکه آنها عصیان کردند، پس از آن حضرت فرمود کلا و قسم بآنکه نفس من بدست او است که اگر امر بمعروف کنی و نهی از منکر نمائی و دست سفیه را بگیری و او را بر حق بداری و الّا یعنی اگر چنین نکنی خدای تعالی دلهای شما را بر یکدیگر زند و شما را لعنت کند چنانچه آنها را لعنت کرد.

صفحه : 360
کانُوا لا یَتَناهَون‌َ عَن مُنکَرٍ فَعَلُوه‌ُ لَبِئس‌َ ما کانُوا یَفعَلُون‌َ «یتناهون» از باب تفاعل است مثل اینکه گفته میشود «تقاتلوا و تضاربوا» وقتی بعضی بعضی را بکشند یا یکدیگر را بزنند، در آیه خدای تعالی آنها را مذمّت میکند که اینها یکدیگر را از اعمال بد نهی نمیکردند و از منکرات باز نمیداشتند.
و گفته‌اند اینکه آیا مقصود از منکر در آیه چه چیز است سه قول است 1- ماهی گرفتن در روز شنبه. 2- رشوه گرفتن در احکام. 3- ربا خوردن و اینکه چون میدانستند پیه خوردن حرام است نمیخوردند لکن میفروختند و پولش را مصرف میکردند و نمیدانستند که آنچه عینش حرام باشد پولش نیز حرام است.
تَری کَثِیراً مِنهُم یَتَوَلَّون‌َ الَّذِین‌َ کَفَرُوا لَبِئس‌َ ما قَدَّمَت لَهُم أَنفُسُهُم الخ خطاب برسول است که ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله می‌بینی بسیاری از کفار را که بقولی مقصود یهودیانند و بقولی عیسویان و بقولی مراد کعب بن اشرف است که آنها با مشرکین دوستی می‌اندازند و یکدیگر را بر ضرر تو کمک مینمایند و چه قدر برای آنها بد است آنچه را که برای خود پیش فرستادند از سخط خدا و عذابی که در آن جاویداند.
وَ لَو کانُوا یُؤمِنُون‌َ بِاللّه‌ِ وَ النَّبِی‌ِّ وَ ما أُنزِل‌َ إِلَیه‌ِ مَا اتَّخَذُوهُم أَولِیاءَ وَ لکِن‌َّ کَثِیراً مِنهُم فاسِقُون‌َ ظاهرا آیه در مقام مذمّت اهل کتاب از یهودیان و نصرانیان است که اصلا اینان بدین خود ایمان ندارند بدلیل اینکه اگر ایمان بنبی و کتاب خود داشتند دشمنان دین خود را دوست نمیگرفتند و با آنها مراوده و دوستی نمیکردند اینکه آیه مشعر بر اینکه است که هر کس پابند دینی شد لازمه ایمان او اینکه است که با دشمنان دین دوستی و رفاقت نیندازد و مؤمن باسلام نیز بایستی چنین باشد که با کفار دوستی و رفاقت نیندازد که اگر چنین کردند بحکم قرآن آنان از فاسقین محسوب میگردند.

صفحه : 361
لَتَجِدَن‌َّ أَشَدَّ النّاس‌ِ عَداوَةً لِلَّذِین‌َ آمَنُوا الیَهُودَ وَ الَّذِین‌َ أَشرَکُوا وَ لَتَجِدَن‌َّ أَقرَبَهُم مَوَدَّةً لِلَّذِین‌َ آمَنُوا الَّذِین‌َ قالُوا إِنّا نَصاری ذلِک‌َ بِأَن‌َّ مِنهُم قِسِّیسِین‌َ وَ رُهباناً از سلیمان روایت کرده‌اند که حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله اینکه طور قرائت کرده
«ذلک بان منهم صدیقین و رهبانا»
و گفته‌اند سریانیان دانشمندان خویش را کشیش خوانندش و قسیّس تعریب او است و بعضی از اهل عربیت گفته‌اند قسیس از تقسیس گرفته شده و از تتبع علم و طلب آن است «وَ أَنَّهُم لا یَستَکبِرُون‌َ» یعنی نصاری از ایمان بمحمد صلّی اللّه علیه و آله و قرآن تکبر نمیکنند.
گفته‌اند مقصود از نصاری عموم نصرانیان مراد نیست زیرا که آنان نیز دشمنیشان با مسلمانها کمتر از یهودیان نیست بلکه مقصود نجاشی است.
مفسرین گفته‌اند در ابتداء اسلام موقعیکه رسول [ص] در مکه بود مشرکین با هم مشورت کردند که چگونه مسلمانها را براندازیم گفتند هر یک از ما آنهائی از مسلمانها که در همسایگی ما میباشند اینقدر آنها را زجر میکنیم تا اینکه از اسلام برگردند و چنین کردند و آنهائی که یقین محکم نداشتند برگشتند تا اینکه رسول [ص] باصحاب گفت شما بحبشه هجرت نمائید زیرا که پادشاه حبشه مردی است عادل ظلم نمیکند بسوی او بروید و نجاشی لقب سلطان آنها بود مثل اینکه ملوک عجم و روم را قیصر و کسری مینامیدند و اسم آن پادشاه اصحم بود، پس یازده مرد و چهار زن که یکی عثمان بن عفان و زن او رقیه بنت رسول اللّه [ص] و عبد اللّه بن مسعود و عبد الرحمن عوف و ابو حذیفة بن عتبه و زن وی سهلة بنت سهل بن عمرو و مصعب بن عمیر و ابو سلمة بن عبد الاسد و زن او ام سلمة بنت ابو امیة و عثمان بن مظعون و عامر بن ربیعه و زن وی لیلی بنت ابی خیثمه و حاطب بن عمرو و سهل بن بیضاء اینکه جماعت در کشتی نشستند و بحبشه رفتند و هجرت آنها در ماه رجب سال پنجم از مبعث رسول صلّی اللّه علیه و آله بود و بعد از آن جعفر بن ابی طالب از عقب آنها با جماعتی از مسلمانان بحبشه مهاجرت نمودند و آنان

صفحه : 362
از مهاجرین زمین حبشه غیر از زنان و کودکان هشتاد و دو مرد بودند و چون قریش خبردار شدند که مسلمانها بحبشه رفته‌اند عمرو بن عاص را با یکی دیگر نزد نجاشی فرستادند با تحفهای نیکو تا اینکه مسلمانها را نزد نجاشی زشت کنند پروردگار عالم کید آنان را بخودشان برگردانید و آنها نا امید و شرمنده بازگشتند پس مسلمانها مدت زیادی در حبشه ماندند.
در مجمع البیان گفته چون عمرو بن عاص و عمارة بر نجاشی وارد گردیدند عمرو بن عاص گفت ایها الملک جماعتی در دین با ما مخالفت کردند و الهان ما را دشنام دادند و آمده‌اند نزد تو آنها را بما برگردان، نجاشی فرستاد جعفر را حاضر گردانید جعفر گفت ای پادشاه از اینها بپرس آیا ما بنده آنهائیم عمرو گفت نه آزادند گفت سؤال کن آیا از اینها دینی بگردن ما است که از ما مطالبه کنند عمرو گفت نه از ما بر شما دینی نیست، جعفر گفت آیا از شما خونی بر گردن ما است که از ما مطالبه کنید عمرو گفت نه، جعفر گفت پس مقصود آنها چیست که اینکه قدر بما اذیت میکنید که از شهر شما خارج گردیم، ای ملک بین ما پیمبری مبعوث گردیده که ما را امر گردانیده بخلع انداد و ترک استقسام بازلام و ما را امر کرده بنماز و زکوة و عدل و احسان و ایتاء ذی القربی و ما را نهی گردانیده از فحشاء و منکر و طغیان. آنوقت نجاشی گفت خدا عیسی ع را بهمین امور مبعوث گردانیده، پس از آن نجاشی گفت آیا از آنچه خدا بر پیمبر شما نازل گردانیده چیزی در حفظ داری جعفر گفت آری و سوره مریم را برای نجاشی قرائت نمود تا رسید بقوله تعالی «وَ هُزِّی إِلَیک‌ِ بِجِذع‌ِ النَّخلَةِ تُساقِط عَلَیک‌ِ رُطَباً جَنِیًّا» نجاشی گفت «و اللّه هو الحق» قسم بخدا که اینکه حق است پس از آن عمرو گفت که اینکه مخالف ما است او را بسوی ما ردّ گردان، آنوقت نجاشی سیلی بصورت عمرو زد و گفت ساکت باش و قسم بخدا اگر او را بذکر بدی یاد کنی البته تو را عقوبت کنم و امر کرد که هدیه آنها را برگردانند و بجعفر و اصحاب او گفت بمانید و مطمئن باشید و امر کرد که غذای آنها را بخوبی تهیه

صفحه : 363
نمایند و عمرو برگشت و مسلمانها بخیر و خوبی ماندند تا وقتی که حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله از مکه بمدینه مهاجرت کرد و فتح خیبر نمود و جعفر با همراهانش بسوی رسول اللّه [ص] برگشتند رسول اللّه [ص] فرمود نمیدانم بفتح خیبر مسرورتر باشم یا بآمدن جعفر و جعفر آمد با هفتاد مرد از اصحاب رسول اللّه [ص] و شصت و دو نفر از حبشه و هشتاد نفر از اهل شام و در آنها بحیراء راهب بود و رسول اللّه (ص) سوره یس بر او قرائت کرد و راهب وقتی آیات را شنید گریه کرد و ایمان آورد و گفت چقدر اینکه آیات شبیه است بآنچه بر عیسی ع نازل گردیده.
مقاتل و کلبی گفته‌اند آنها چهل مرد بودند سی و دو نفر از حبشه و هشت نفر از اهل شام، عطاء گفته هشتاد مرد بودند چهل نفر از اهل نجران از بنی حرث بن کعب و سی و دو نفر از حبشه و هشت نفر از شام.
[پایان] وَ إِذا سَمِعُوا ما أُنزِل‌َ إِلَی الرَّسُول‌ِ تَری أَعیُنَهُم تَفِیض‌ُ مِن‌َ الدَّمع‌ِ مِمّا عَرَفُوا مِن‌َ الحَق‌ِّ مفسرین گفته‌اند اینکه آیه و آیه بعد در شأن نجاشی نازل گردیده، نجاشی اول نصرانی بود بعد مسلمان شد و قوم او که مسلمان شده بودند از شادی بر آنچه از دین حق شنیده بودند و در انجیل خوانده بودند وقتی دیدند مطابق قرآن است اشک از چشمشان میریخت اینکه بود که اینکه آیه «وَ إِذا سَمِعُوا الخ» در باره آنها نازل گردید.
یَقُولُون‌َ رَبَّنا آمَنّا فَاکتُبنا مَع‌َ الشّاهِدِین‌َ اینان همی گویند پروردگار ما ما ایمان آوردیم ما را در اینکه امّت محمّد [ص] ثبت گردان یعنی ما را با بنده‌گان صالحی که گویند «لا اله الّا اللّه انت» وَ ما لَنا لا نُؤمِن‌ُ بِاللّه‌ِ وَ ما جاءَنا مِن‌َ الحَق‌ِّ وَ نَطمَع‌ُ أَن یُدخِلَنا رَبُّنا مَع‌َ القَوم‌ِ الصّالِحِین‌َ گویند وقتی که قوم نجاشی آنهائی که مسلمان شده بودند برگشتند بوطن خود کافرین آنها را ملامت میکردند که چرا از دین آباء خود برگشتید و مسلمان

صفحه : 364
شدید گویا آنها در پاسخ گفتند چگونه ما ایمان نیاوریم در حالیکه حق یعنی حقیقت دین محمّد صلّی اللّه علیه و آله بر ما ثابت گردید و دانستیم و فهمیدیم که آن حق است و ما طمع داریم که خدا ما را داخل گرداند در جماعت شایسته‌گان از امّت محمّد [ص] فَأَثابَهُم‌ُ اللّه‌ُ بِما قالُوا جَنّات‌ٍ تَجرِی مِن تَحتِهَا الأَنهارُ خالِدِین‌َ فِیها وَ ذلِک‌َ جَزاءُ المُحسِنِین‌َ «بِما قالُوا» یعنی چون آنها گفتند «فَاکتُبنا مَع‌َ الشّاهِدِین‌َ» و نیز گفتند «أَن یُدخِلَنا رَبُّنا مَع‌َ القَوم‌ِ الصّالِحِین‌َ» خدای تعالی دعای آنها را اجابت کرد و آنها را در دار کرامت و در جوار رحمت خود در بهشتهائیکه از زیر غرفه‌ها یا درختهای آنها علی الدوام نهرهائی که از رحمت الهی سر چشمه گرفته جاویدانند و چنین است پاداش نیکوکاران.
وَ الَّذِین‌َ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا أُولئِک‌َ أَصحاب‌ُ الجَحِیم‌ِ در مقابل ذکر مؤمنین کافرین و مکذبین را یادآوری می‌کند که آنهائی که آیات ما را تکذیب کردند آنان یاران دوزخند. عطف تکذیب آیات بر کفر با اینکه تکذیب نوعی از کفر و مندرج در تحت آنست برای اینکه است که مقصود بیان حال تکذیب کنندگان و شومی حال آنها است مقابل حال سعادت مندان و فضیلت تصدیق کنندگان.
یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا لا تُحَرِّمُوا طَیِّبات‌ِ ما أَحَل‌َّ اللّه‌ُ لَکُم وَ لا تَعتَدُوا إِن‌َّ اللّه‌َ لا یُحِب‌ُّ المُعتَدِین‌َ الخ آیه ترجمه شده و واضح است محتاج بتوضیح نیست.
در شأن نزول آیه گفته‌اند که روزی حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله وصف قیامت مینمود و از هول آنروز بیان میفرمود ده نفر از اصحاب که آنها علی علیه السّلام و إبن مسعود و مقداد و أبو ذر و سلمان و سالم مولی ابی حذیفه و عبد اللّه عمر و عثمان بن مظعون و معقل بن مقرن و ابو بکر و آنها در خانه عثمان بن مظعون جمع شدند و بر اینکه اتفاق کردند که در بقیه عمر روزها روزه بدارند و شبها تا

صفحه : 365
صبح قیام نمایند و در رختخواب نروند و گوشت و چربی نخورند و با زنان هم‌بستر نگردند و ترک دنیا کرده گلیم پوشنده گرد عالم برآیند.
ابو الفتوح رازی گفته اگر اینکه خبر در باره باقی درست باشد در باره علی ع درست نمیآید و لایق باو نیست زیرا که شأن او بالاتر از اینها است زیرا که او دارای عصمت بود.
[پایان] آری کسیکه بتربیت رسول تربیت یافته و بطریقه او قیام نموده چگونه بر خلاف رویه او بروش رهبانیین نصاری عمل میکند.
اینکه خبر بحضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله رسید بخانه عثمان بن مظعون آمد در آن خانه کسی را ندید زن او ام حکیم بنت امیه بنام حولاء در آنجا بود فرمود آنچه در باره شوهرت و اصحاب او میگویند راست است، حولاء گفت اگر عثمان تو را خبر داده راست است، حضرت رسول [ص] از آنجا بیرون آمد عثمان وقتی بخانه آمد زنش باو خبر داد که حضرت رسول [ص] چنین گفت، با اصحاب نزد حضرت آمدند فرمود آنچه از شما میگویند راست است گفتند آری یا رسول اللّه [ص] فرمود من مأمور نیستم بر آنچه شما فکر کرده‌اید نفس شما را بر شما حقّی است روزه بدارید و افطار کنید و در شب بتهجد قیام نمائید و بخوابید من تهجد میکنم و خواب میکنم و روزه میگیرم و افطار میکنم، گوشت و چربی میخورم و با زنان خلوت میکنم اینکه است سنت و طریقه من «و من رغب عن سنتی فلیس منی» هر کس از سنت من اعراض کرد او از من نیست، بعد مردم را جمع گردانید و فرمود چه چیز است قصد اقوامی که زنها و طعامهای پاکیزه طیب و خواب و شهوات را بر خود حرام گردانیدند، بدانید که من شما را نمیفرمایم که مانند احبار و زهاد و مسیحیان باشید زیرا که در دین من ترک گوشت و تحریم زنان نیست و نه اینکه صومعه‌ها فرا گیرید و در آن بنشینید و با کسی معاشرت ننمائید- سیاحة امت من صوم است و رهبانیتشان جهاد است خدا را عبادت کنید و شریک نیاورید و حج و عمره نمائید و زکوة بدهید و روزه رمضان بگیرید.
[پایان]

صفحه : 366

[سوره المائدة (5): آیات 89 تا 95]

اشاره

لا یُؤاخِذُکُم‌ُ اللّه‌ُ بِاللَّغوِ فِی أَیمانِکُم وَ لکِن یُؤاخِذُکُم بِما عَقَّدتُم‌ُ الأَیمان‌َ فَکَفّارَتُه‌ُ إِطعام‌ُ عَشَرَةِ مَساکِین‌َ مِن أَوسَطِ ما تُطعِمُون‌َ أَهلِیکُم أَو کِسوَتُهُم أَو تَحرِیرُ رَقَبَةٍ فَمَن لَم یَجِد فَصِیام‌ُ ثَلاثَةِ أَیّام‌ٍ ذلِک‌َ کَفّارَةُ أَیمانِکُم إِذا حَلَفتُم وَ احفَظُوا أَیمانَکُم کَذلِک‌َ یُبَیِّن‌ُ اللّه‌ُ لَکُم آیاتِه‌ِ لَعَلَّکُم تَشکُرُون‌َ (89) یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا إِنَّمَا الخَمرُ وَ المَیسِرُ وَ الأَنصاب‌ُ وَ الأَزلام‌ُ رِجس‌ٌ مِن عَمَل‌ِ الشَّیطان‌ِ فَاجتَنِبُوه‌ُ لَعَلَّکُم تُفلِحُون‌َ (90) إِنَّما یُرِیدُ الشَّیطان‌ُ أَن یُوقِع‌َ بَینَکُم‌ُ العَداوَةَ وَ البَغضاءَ فِی الخَمرِ وَ المَیسِرِ وَ یَصُدَّکُم عَن ذِکرِ اللّه‌ِ وَ عَن‌ِ الصَّلاةِ فَهَل أَنتُم مُنتَهُون‌َ (91) وَ أَطِیعُوا اللّه‌َ وَ أَطِیعُوا الرَّسُول‌َ وَ احذَرُوا فَإِن تَوَلَّیتُم فَاعلَمُوا أَنَّما عَلی رَسُولِنَا البَلاغ‌ُ المُبِین‌ُ (92) لَیس‌َ عَلَی الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ جُناح‌ٌ فِیما طَعِمُوا إِذا مَا اتَّقَوا وَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ ثُم‌َّ اتَّقَوا وَ آمَنُوا ثُم‌َّ اتَّقَوا وَ أَحسَنُوا وَ اللّه‌ُ یُحِب‌ُّ المُحسِنِین‌َ (93)
یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا لَیَبلُوَنَّکُم‌ُ اللّه‌ُ بِشَی‌ءٍ مِن‌َ الصَّیدِ تَنالُه‌ُ أَیدِیکُم وَ رِماحُکُم لِیَعلَم‌َ اللّه‌ُ مَن یَخافُه‌ُ بِالغَیب‌ِ فَمَن‌ِ اعتَدی بَعدَ ذلِک‌َ فَلَه‌ُ عَذاب‌ٌ أَلِیم‌ٌ (94) یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا لا تَقتُلُوا الصَّیدَ وَ أَنتُم حُرُم‌ٌ وَ مَن قَتَلَه‌ُ مِنکُم مُتَعَمِّداً فَجَزاءٌ مِثل‌ُ ما قَتَل‌َ مِن‌َ النَّعَم‌ِ یَحکُم‌ُ بِه‌ِ ذَوا عَدل‌ٍ مِنکُم هَدیاً بالِغ‌َ الکَعبَةِ أَو کَفّارَةٌ طَعام‌ُ مَساکِین‌َ أَو عَدل‌ُ ذلِک‌َ صِیاماً لِیَذُوق‌َ وَبال‌َ أَمرِه‌ِ عَفَا اللّه‌ُ عَمّا سَلَف‌َ وَ مَن عادَ فَیَنتَقِم‌ُ اللّه‌ُ مِنه‌ُ وَ اللّه‌ُ عَزِیزٌ ذُو انتِقام‌ٍ (95)

صفحه : 367

[ترجمه]

‌خدا بقسمهای لغو و بیهوده (که بزبان میآورید) شما را مؤاخذه نمیکند لکن شما را مؤاخذه میکند وقتی که جدا قسم خوردید و بر خلاف آن رفتار کردید و کفاره قسم یا طعام دادن بده نفر فقیر است از حد وسط از آنچه برای اهل خود تهیه میکنید یا جامه‌ئی که ده فقیر را بپوشاند یا آزاد کردن یک بنده و کسیکه بر هیچکدام از اینها استطاعت ندارد باید سه روز روزه بگیرد اینکه است کفاره قسمهای شما هرگاه بر خلاف آن عمل کردید و قسمهای خود را نگاه دارید اینکه طور خدا آیات خود را بر شما بیان میکند شاید شما شکر گذار باشید [89]
ای مؤمنین همانا شراب خوردن و قمار کردن و بت پرستی و تیرهای گرو بندی پلید و از عمل شیطانست (یعنی از وسوسه او است) از آنها اجتناب کنید شاید رستگار گردید [90]
اینکه است که شیطان میخواهد بین شما دشمنی و بغض و خصومت بیفکند و شما را از یاد خدا و نماز بازدارد، آیا شما خود را از اینها باز میدارید [91]
و خدا و رسولش را اطاعت کنید و از مخالفت حذر کنید، و اگر از اطاعت خدا رو بگردانید بدانید که بر رسول ما نیست مگر ابلاغ نمودن براه روشن شدن شما [92]
بر آنکسانی که ایمان آوردند و عمل صالح نمودند گناهی نیست در آنچه میخورند هرگاه از شرک پرهیز کنند و بر تقوی و ایمان ثابت باشند و از محرمات پرهیز نمایند و اعمال نیکو آرند و بر تقوی و ایمان ثابت و مستقر باشند پس ای مؤمنین با تقوی و با ایمان باشید و

صفحه : 368
اعمال نیک نمائید و خدا نیکوکارانرا دوست میدارد [93]
ای کسانیکه ایمان آورده‌اید همانا شما را خدا امتحان میکند بچیزی از صید در وقت احرام شما چنان صیدی که دستهای و نیزه‌های شما بآن میرسد برای اینکه خدا بداند کسی را که در غیاب از او میترسد و کسی که پس از اینکه امتحان از حد درگذرد و تعدی کند برای او است عذاب دردناک [94]
ای کسانیکه ایمان آورده‌اید شکاری را نکشید در حالی که محرم باشید بحج یا عمره و هر کسی از شما صیدی را عمدا بکشد مجازات بر او واجب میشود مثل آنچه از چهارپایان کشته که دو نفر عادل از اهل ملّت شما بر آن جزاء حکم کنند در حالی که آن جزاء قربانی باشد هدیه باشد رسنده بکعبه برای کفاره آن یا بر او است طعام دادن فقیران یا برابر آن طعام روزه گرفتن- تا اینکه کشنده صید وبال و سختی کار خود را بالزام کفاره بچشد- خدا از آنچه گذشته است عفو کرد و هر کس بمثل چنین عمل بازگردد خدا از وی انتقام می‌کشد و خدا در حکم خود غالب و انتقام کشنده است از کسی که بر خلاف حکم او عمل کند [95]
.

صفحه : 369

(توضیح آیات)

لا یُؤاخِذُکُم‌ُ اللّه‌ُ بِاللَّغوِ فِی أَیمانِکُم وَ لکِن یُؤاخِذُکُم بِما عَقَّدتُم‌ُ الأَیمان‌َ لغو چیزی را گویند که اثری از آثار عملی بر آن مترتب نگردد و ایمان جمع یمین و بمعنی سوگند است. راغب در مفردات گفته یمینی که بمعنی قسم است استعاره از یمین بمعنی دست است باعتبار کارهائی که شخص معاهد و صاحب سوگند و غیر او انجام میدهند و یمین باین معنی در چند جای قرآن آمده از آن جمله فرموده «أَم لَکُم أَیمان‌ٌ عَلَینا بالِغَةٌ إِلی یَوم‌ِ القِیامَةِ» و نیز فرموده «وَ أَقسَمُوا بِاللّه‌ِ جَهدَ أَیمانِهِم» و نیز قوله تعالی «لا یُؤاخِذُکُم‌ُ اللّه‌ُ بِاللَّغوِ فِی أَیمانِکُم» [پایان] و «عَقَّدتُم‌ُ» را اگر با تشدید قاف خوانده شود از تعقید و بمعنی مبالغه در عقد و گره زدن است و لکن «عقدتم» بتخفیف هم قرائت شده و «فی» در «فِی أَیمانِکُم» یا متعلق بجمله «لا یُؤاخِذُکُم‌ُ» است یا بجمله «بِاللَّغوِ فِی أَیمانِکُم» و اینکه تقابل انداخته بین جمله «بِاللَّغوِ فِی أَیمانِکُم» و جمله «بِما عَقَّدتُم‌ُ الأَیمان‌َ» مشعر بر اینکه است که مراد بلغو سوگندهای بیهوده است که غرض از آنها عقد و پیمان و معاهده‌ئی نباشد و از روی عادت یا سبب دیگری بر زبان جاری گردد، و سوگند لغو آن قسمهائی است که در حین معاملات یا گفتگوهای متعارفی گاهی بر زبان جاری میگردد مثل اینکه گفته میشود نه و اللّه یا میگوید آری و اللّه.
در شأن نزول آیه گفته‌اند بقولی وقتی آیه «لا تُحَرِّمُوا طَیِّبات‌ِ ما أَحَل‌َّ اللّه‌ُ لَکُم» نازل گردید، گفتند یا رسول اللّه [ص] ما با آن قسم‌هائی که قبلا خورده‌ایم چه کنیم اینکه آیه نازل گردید «لا یُؤاخِذُکُم‌ُ اللّه‌ُ بِاللَّغوِ فِی أَیمانِکُم وَ لکِن یُؤاخِذُکُم بِما عَقَّدتُم‌ُ الأَیمان‌َ».
و بقولی آیه در باره عبد اللّه بن رواحه فرود آمده مهمانی در منزل او آمد زن او غذاء مهمان را عقب انداخت پس عبد اللّه قسم خورد که غذا نخورد زن

صفحه : 370
او هم قسم خورد که تا او غذا نخورد غذا نخورد و مهمان هم قسم خورد که تا آنها غذا نخورند غذا نخورد آنوقت عبد اللّه بن رواحه غذا خورد و زنش و مهمان نیز غذا خوردند اینکه آیه نازل شد.
در مجمع البیان گفته «لا یُؤاخِذُکُم‌ُ اللّه‌ُ بِاللَّغوِ فِی أَیمانِکُم» نزد اکثر مفسرین و فقهاء در قسم لغو کفاره‌ئی نیست مگر اینکه از إبن ابراهیم نخعی روایت شده که گفته در آن کفاره هست «وَ لکِن یُؤاخِذُکُم بِما عَقَّدتُم‌ُ الأَیمان‌َ» اگر «ما» را موصوله قرار دادیم معنی چنین میشود «الذی عقدتم» و اگر «ما» را مصدریه قرار دادیم معنی چنین میشود «یؤاخذکم بعقدکم او بتعقیدکم» یعنی شما را مؤاخذه میکند بسبب قسم شما و تعبیر او اینکه است که شما را مؤاخذه میکنند برای تصمیم گرفتن بر عملی پس از آن قسم یاد کردن بر آن [عطاء] و بقول دیگر همان عقد قلبی بر عملی و تعمد بر آن کافی است [مجاهد] (فَکَفّارَتُه‌ُ) یعنی کفاره قسمی که بر آن عقد قلبی بستید وقتی که حنث گردید (یعنی مخالفت کردید) و در آیه (حنث) را برای وضوحش ذکر نکرده زیرا که کلام دلالت بر آن دارد و اجماعی است که کفاره قسم پس از حنث واجب است است «إِطعام‌ُ عَشَرَةِ مَساکِین‌َ» است و در مقدار دادن بهر فقیری اختلاف است بمذهب شافعی یک مدّ است و آن دو ثلث یک من است، ابو حنیفه گفته نصف صاع از گندم یا یک صاع جو یا تمر و چنین است باقی کفارات، و اصحاب ما یعنی جماعت امامیّه گفته‌اند که بهر فقیری مدّین او مدا، و مد دو رطل و ربع آن است و جایز است که ده فقیر را جمع کند بر اینکه مقدار و بگذارد برای اینکه بخورند و جایز نیست که بدهد به پنج فقیر باندازه خوراک ده نفر و بقاعده تغلیب در مساکین فرقی بین ذکور و اناث آنها نیست «مِن أَوسَطِ ما تُطعِمُون‌َ أَهلِیکُم» در آن دو قول است اول نان و خورش و افضل خورش گوشت است و دانی‌تر نان و نمک است و وسط آن نان و روغن زیت است.
و از إبن عباس است که گفته اوسط در مقدار آنقدری است

صفحه : 371
که شخص بر خود و اهل خود از مشکل و آسان تهیه میکند «أَو کِسوَتُهُم» بقول حسن و مجاهد و طاووس و مذهب شافعی بهر فقیری یک جامعه، و ابو حنیفه گفته آنچه را که اسم لباس بر آن صادق آید.
و آنچه اصحاب ما امامیّه روایت کرده‌اند زیر جامه و پیراهن است لکن در موقع ضرورت پیراهن تنها کافی است.
«أَو تَحرِیرُ رَقَبَةٍ» یعنی آزاد کردن بنده کنیز باشد یا غلام خواه سالم باشد یا مریض کوچک باشد یا بزرگ مومن باشد یا کافر زیرا که لفظ رقبه مطلق است مگر اینکه مؤمن افضل است و اینکه سه قسم از کفاره واجب تخییری است هر کدام باشد کافی است و جای توضیح و بیان آن و ادله بر مذهب اول در فقه است.
«فَمَن لَم یَجِد فَصِیام‌ُ ثَلاثَةِ أَیّام‌ٍ» یعنی پس هر که آن سه را نیابد کفاره آن روزه سه روز است پس صیام مرفوع است به اینکه که خبر مبتداء است یا «فعلیه صیام ثلاثة ایام» و حدّ کسیکه واجد باقی کفارات نیست آنکسی است که زیادتر از مئونه روز و شب خود و عیالش نداشته باشد و شافعی همینطور گفته و در روزه سه روز واجب است پی در پی باشد.
[ابی و إبن عباس و مجاهد و قتاده و اکثر فقهاء] و در قرائت إبن مسعود و ابی‌ّ «ثلاثة ایام متتابعات» است.
و یمین سه قسم یکی از آنها عقدش طاعت است و حلّش معصیت و در حنث آن کفاره واجب میگردد بلا خلاف و آن مثل اینکه است که گفته شود «و اللّه لا شربت خمرا» دوم عقدش معصیت باشد و حلّش طاعت مثل اینکه گفته شود و اللّه نماز نمیخوانم و در حنث اینکه قسم نزد ما کفاره‌ئی نیست و باقی فقهاء در اینکه قسم مخالفت کرده‌اند. سوم عقدش مباح باشد و حلّش هم مباح باشد مثل اینکه گفته شود «و اللّه اینکه جامه را نمیپوشم» و اینکه قسم بخشش کفاره تعلق میگیرد بلاخلاف

صفحه : 372
ذلِک‌َ کَفّارَةُ أَیمانِکُم إِذا حَلَفتُم یعنی اینست کفاره قسم‌های شما وقتی که حنث یعنی مخالفت کردید زیرا که کفاره بنفس یمین تعلق نمیگیرد کفاره او بحنث تعلق میگیرد.
«وَ احفَظُوا أَیمانَکُم» در معنی آن دو قول است: إبن عباس گفته یعنی «لا تخلفوا» و غیر او گفته یعنی «احفظوا ایمانکم عن الحنث» و مخالفت نکنید و اینکه مختار جبائی است و اینکه قول اقوی است زیرا که قسم خوردن مباح است مگر در معصیت بلا خلاف و واجب ترک حنث است و در آن دلالت است که یمین در معصیت منعقد نمیگردد زیرا اگر منعقد گردد حفظ آن لازم میگردد و وقتی منعقد نگردید کفاره در آن نیست.
کَذلِک‌َ یُبَیِّن‌ُ اللّه‌ُ لَکُم آیاتِه‌ِ لَعَلَّکُم تَشکُرُون‌َ یعنی همین طوری که امر کفاره را بیان کردیم جمیع آیات و احکام را بیان می‌نمائیم که شاید شما بر تنبیه و نعمت او شکر کنید.
[پایان] یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا إِنَّمَا الخَمرُ وَ المَیسِرُ وَ الأَنصاب‌ُ وَ الأَزلام‌ُ رِجس‌ٌ مِن عَمَل‌ِ الشَّیطان‌ِ فَاجتَنِبُوه‌ُ لَعَلَّکُم تُفلِحُون‌َ خمر عبارت از مایعی است که شرب آن سکر آورد یعنی مستی آورد و عقل را تیره کند و چنانچه گفته‌اند فرقی نیست بین اینکه از انگور گرفته شود یا از عسل یا جو یا زیت یا خرما یا مویز یا چیز دیگر مناط اثر آنست.
«میسر» عبارت است از تمام انحاء قمار یعنی آنچه در آن برد و باخت باشد، از إبن عباس است که گفته «المیسر» قمار است حتّی بازی کردن بچه‌ها بگردو و جوز.
«وَ الأَنصاب‌ُ» بتهائی بود که آنها را عبادت مینمودند و از آنها حاجت می‌طلبیدند و شفیع خود میدانستند و برای آنها قربانی میکردند و در اطراف خانه کعبه نصب کرده بودند.
«و الازلام» یعنی تیرهای قداح که بآن تقسیم میکردند حیوانی را که کشته

صفحه : 373
بودند و جولان میدادند تیرها را برای قمار بازی.
خلاصه خدای تعالی حرمت خمر را بچند وجه مؤکّد گردانیده: 1- مقارن گردانیده بعبادت انصاب یعنی بتها و باین اعتبار کمال خبائث و دوری از رحمت خدا را میرساند اینکه است که معصوم فرموده «شارب الخمر کعابد الوثن» کسیکه شراب خورد مثل کسی میماند که عبادت بت نموده.
2- عمل مشروب خوار و قمار باز را عمل شیطان قرار داد.
3- امر باجتناب نموده «فَاجتَنِبُوه‌ُ». 4- خودداری از شرب خمر و قمار را موجب رستگاری قرار داده در قوله تعالی «فَاجتَنِبُوه‌ُ لَعَلَّکُم تُفلِحُون‌َ».
5- مفاسدی که بر شرب خمر و قمار و ازلام و باقی مذکورات در آیه را مترتب گردانیده بر مفاسدی از بغض و فساد و دشمنی بین مرتکبین آنها و بالاتر از همه همان بازداشتن از ذکر خدا و نماز که عمود دین است که در آخر آیه است و آیه را اتمام نموده بقوله «فَهَل أَنتُم مُنتَهُون‌َ» اشاره به اینکه که آیا باینهائی که گفته شده از اینکه اعمال شنیع باز می‌ایستید.
وَ أَطِیعُوا اللّه‌َ وَ أَطِیعُوا الرَّسُول‌َ وَ احذَرُوا فَإِن تَوَلَّیتُم فَاعلَمُوا أَنَّما عَلی رَسُولِنَا البَلاغ‌ُ المُبِین‌ُ پس از بیان کفاره مخالفت قسم و حکم حرمت شرب خمر و عمل قمار و نهی از اینها خدای تعالی امر فرموده که اطاعت خدا را بنمائید و رسول را در آنچه امر و نهی مینماید اطاعت کنید و حذر کنید از مخالفت آن، آیه مشعر بر اینکه است که با اینکه شما در متابعت نمودن رسول صلّی اللّه علیه و آله و مخالفت آن مختارید و میتوانید باختیاری که خدا در عمل بشما کرامت نموده متابعت کنید یا مخالفت نمائید لکن از مخالفت حذر کنید و از سخط خدا بترسید و بدانید مخالفت یا موافقت شما ضرر و نفعی برای رسول ندارد بلکه مخالفت شما بضرر شما است و متابعت شما بنفع خودتان تمام میشود «فَاعلَمُوا» تا آخر و لو در ظاهر تأکید در طاعت و اجتناب از معصیت است لکن در معنی تهدید است زیرا که وظیفه رسول

صفحه : 374
ما جز تبلیغ و ارشاد چیز دیگری نیست.
لَیس‌َ عَلَی الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ جُناح‌ٌ فِیما طَعِمُوا إِذا مَا اتَّقَوا وَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ ثُم‌َّ اتَّقَوا وَ آمَنُوا ثُم‌َّ اتَّقَوا وَ أَحسَنُوا وَ اللّه‌ُ یُحِب‌ُّ المُحسِنِین‌َ عده‌ئی از مفسرین در شأن نزول آیه گفته‌اند پس از آنکه آیه در حرمت خمر و قمار نازل گردید بعضی از مؤمنین گفتند وقتی اینکه قدر مفسده در شرب خمر و عمل قمار هست در اعمال قبل از نزول آیه تکلیف ما چیست که بعضی مرتکب اینکه عمل میشدند اینکه بود که اینکه آیه فرود آمد.
و آیه در اوصاف مؤمنین با تقوی و مراتب تقوای آنها است و در اینکه آیه سه مرتبه ایمان و سه مرتبه تقوی یادآور شده و بعضی از مفسرین آیه را اینکه طور توجیه کرده فرموده بر مؤمنین صالحین گناهی نیست یعنی بر آنها حرام نیست در آنچه از اطعمه‌های لذیذ بخورند وقتی که متقی و پرهیزکار از حرام باشند و بر ایمان ثابت گردند.
«ثُم‌َّ اتَّقَوا وَ آمَنُوا» یعنی پس از آنکه بر تقوا و عمل صالح ثابت باشند «ثُم‌َّ اتَّقَوا وَ أَحسَنُوا» تأکید است یعنی وقتی ثابت باشند بر نگاه داشتن خود را بر تقوی و اعمال آنها نیکو باشد و بآنچه خدا تعالی بآنها از طیبات روزی داده با مردم مواسات نمایند- و بقولی «اتقاء اول نگاه داشتن خود است از معاصی عقلیه که اختصاص بمکلف دارد و تقوای دوم بازداشتن خود است از معاصی سمعیه و اتقاء سوم اتقاء از مظالم عباد است یعنی بظلم و فساد تعدی بغیر نکند خدا نیکوکاران را دوست میدارد [جمع الجوامع طبرسی] برای ایضاح معنی تقوی در اینجا چند روایت ترجمه مینمایم:
در بحار از کتاب صفات الشیعه منسوب بشیخ صدوق علیه الرحمه از علی بن عبد العزیز چنین نقل میکند که گفته ابا عبد اللّه ع فرمود ای علی بن عبد العزیز تو بگریه‌های مخالفین مغرور مشو زیرا که تقوی در قلب است.

صفحه : 375
و نیز در معانی الاخبار از ابی بصیر روایت کرده که گفت از ابا عبد اللّه ع سؤال کردم قوله تعالی «اتَّقُوا اللّه‌َ حَق‌َّ تُقاتِه‌ِ» یعنی چه فرمود اطاعت کنی و عصیان نکنی و یاد کنی و فراموش نکنی و شکر کنی و کفران نکنی.
و در کتاب بحار از عدة الداعی از عبد اللّه بن سنان از ابی عبد اللّه علیه السّلام روایت کرده که فرمود
«ایّما مؤمن اقبل قبل ما یحب‌ّ اللّه اقبل اللّه علیه قبل کل ما یحب‌ّ و من اعتصم باللّه بتقواه عصمه اللّه و من اقبل اللّه علیه و عصمه لم یبال لو سقطت السماء علی الارض فشملهم بلیة کانت فی حرز اللّه بالتقوی من کل‌ّ بلیّة الیس اللّه یقول «ان المتقین فی مقام امین»
. اینکه طوری که از آیات قرآنی و احادیث نبوی صلّی اللّه علیه و آله و معصومین علیهم السّلام استفاده میشود کمال ایمان را منوط بتقوی دانسته و تکرار تقوی در اینکه آیه شرافت و اهمیت آنرا میرساند و باین لحاظ بایستی اول معنی لغوی تقوی دانسته شود سپس مقصود از تقوائی که مکمل ایمانست چیست بیان شود پس از آن در مقام عمل بآن برآئیم.
1- در معنی اصل تقوی علامه مجلسی رحمه اللّه در بحار در معنی تقوی فرموده شاید مراد بتقوی ترک محرمات و بورع ترک شبهات باشد چنانچه گفته میشود «وقاه اللّه السوء یقیه وقایة» یعنی حفظه، و تقوی اسم او است و تاء بدل از واو است و اصل «و قوی» از وقیت گرفته شده لکن در تصاریف کلام با تا باید گفته شود [پایان] لکن ظاهرا هر جا تقوی اللّه گفته شود مثل آیه «اتَّقُوا اللّه‌َ حَق‌َّ تُقاتِه‌ِ» و امثال آن ممکن است آنرا بمعنی حقیقی باقی گذاریم که بمعنی وقایه و نگاهداری است بدون آنکه چیزی مثل ترک معاصی یا فعل طاعات بآن اضافه نمائیم یعنی خدا را نگاهدارید بدوام توجه و اقبال باو و چیزی شما را از توجه باو باز ندارد و از غیر او منقطع گردید 2- مقصود از تقوی که مکمّل ایمانست چیست!
گوئیم شکّی نیست که لازمه اینکه توجه ترک هر چیزی است که خلاف امر او

صفحه : 376
باشد و نگاهداری نفس است از آنچه خلاف رضای او بعمل آید و نیز لازمه آن عمل نمودن بطاعات و مخالفت نفس و دوستی دوستان خدای تعالی و بیزاری از دشمنان او است اینکه است که در آن روایتی که از شیخ صدوق نقل شد امام فرموده «تقوی در قلب است» و نیز شاهد بر اینکه توجیه آن روایتی است که از بحار از عدة الداعی نقل کردیم که هر مؤمنی
«اقبل قبل ما یحب‌ّ اللّه
الخ» زیرا که اقبال مقابل ادبار است و معلوم است که مقصود از رو کردن رو کردن بقلب است و حق رو کردن بقلب اینکه است که بتمام قوی و مشاعر رو بحق آرد و بآنچه غیر او است پشت کند و لازمه اینکه طور اقبال دوستی او است و کسی که اینکه طور اقبال بحق تعالی نمود خدا بسوی او اقبال میکند و اینکه نظیر قوله تعالی است «فَاذکُرُونِی أَذکُرکُم» و نیز «یُحِبُّهُم وَ یُحِبُّونَه‌ُ» اینکه است که در همین روایت فرموده کسیکه بتقوی چنگ بزند اگر آسمان بزمین افتد و هر آفتیکه بر اهل زمین وارد گردد او را باکی نیست زیرا که او بسبب تقوی در حرز و امان خدا است نظر بقوله تعالی «إِن‌َّ المُتَّقِین‌َ فِی مَقام‌ٍ أَمِین‌ٍ» 3- عمل بتقوی یعنی واداشتن نفس بر تقوی چگونه است!
گوئیم آری چون نفس انسان شریف و لطیف است و از جهت لطافت او است که قابل تمام کمالات است بهر جهتی که رو کند صفات آنرا در خود کسب میکند و متخلق باخلاق آن میگردد از اینکه رو است که وقتی بذوات خبیثه شیطانیه یا بشریه رو نمود و همت بر آن گماشت مسلم صفات آنها را در خود میگنجاند و متصف بصفات آنان میگردد و در ظلمت طبیعت مستقر میگردد و بالنتیجه خوف و حزن و بلاء و گرفته‌گی نفس و روح را ایجاب میگرداند و سرش اینستکه هر اندازه‌ئی از مبدء وجود و وحدت و حقیقت دور گردید بهمان اندازه در عالم کثرت و تفرقه که عین عالم فناء و تفرقه است نزدیک میگردد.
و هرگاه توجه نمود بسوی ذوات شریفه ملکوتیه و ذوات شریفه علویه صفات آنها را بخود میگیرد و متخلق میگردد باخلاق آنها اینکه استکه در آن

صفحه : 377
حدیث مشهور که معصوم فرمود
«تخلقوا باخلاق الروحانیین»
و از جمله صفات روحانیین اینکه است که از طاعت خدا تخطّی نمیکنند و مطیع امر او میباشند.
خلاصه اگر انسان بتمام قوی رو بحق آورد و علی الدوام در تمام حالات روی نیازمندی بدر خانه بی‌نیاز او آورد در جوار قرب رب العالمین تمرکز پیدا مینماید و متخلق میگردد باخلاق اللّه و ممکن است از جمله کسانی گردد که در باره او گفته‌اند «العبودیة جوهرة کنهها الربوبیة» و مصداق آن حدیثی میگردد که گفته شد عبد اللّه بن سنان در عدة الداعی از ابا عبد اللّه [ع] روایت کرده که خلاصه‌اش اینکه استکه هر مؤمنی که اقبال کند و رو کند بخدا و عمل کند بآنچه خدا دوست میدارد تمام موجودات باو رو میکنند و او را دوست میدارند و مطیعش میگردند و سرش اینکه است که چون تمام موجودات مطیع حقند و نیز مرتبه اولیاء خدا ما فوق تمام آنها است و همه ما دون او واقعند اینکه است که همه دوست او میباشند و هم فرمان بردار اویند. بقول مولوی:

گر با همه‌ئی و بی‌منی بی‌همه‌ئی گر بی‌همه‌ئی و با منی با همه‌ئی
فیض کاشانی از قمی نقل کرده که چون آیه تحریم خمر و میسر و تشدید در حرمت آنها نازل گردید بعضی از مهاجرین و انصار گفتند یا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله اصحاب ما کشته شدند در حالیکه شرب خمر میکردند و خدای تعالی آنرا رجس و از عمل شیطان نامیده و تو در خباثت و گناه آن گفتی آنچه گفتی آیا پس از مردنشان اینکه عمل بآنها ضرر میزند.
پس از آن خدای تعالی آیه «لَیس‌َ عَلَی الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ جُناح‌ٌ فِیما طَعِمُوا الخ» را نازل گردانید و اینکه آیه برای کسی است که مرده یا کشته شده باشد پیش از تحریم خمر و گناه بر کسی است که خمر بیاشامد پس از تحریم آن و در معنی آیه گفته شده «فِیما طَعِمُوا» یعنی بخورد از آنچه بر او حرام نشده «إِذا مَا اتَّقَوا» وقتی که احتراز نموده از هر حرامی «وَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ» و بر ایمان و اعمال صالحات ثابت گردیده «ثُم‌َّ اتَّقَوا» و پس از وقتی که

صفحه : 378
از آنچه بر او حرام شده احتراز نموده مثل خمر «وَ آمَنُوا» و بتحریم و حرمت آن ایمان آورده «ثُم‌َّ اتَّقَوا» و پس از آنکه مستمر و ثابت گردیده بر اجتناب از معاصی «وَ أَحسَنُوا» یعنی مداومت نموده بر اعمال جمیله و مشغول بآنها گردیده.
فیض گفته «اقول» من میگویم چون برای کل‌ّ ایمان و تقوی درجات و منازلی است چنانچه از معصومین علیهم السّلام وارد شده دور نیست که تکرار آن در آیه اشاره بآن درجات و منازل شده باشد که در کافی از صادق [ع] است که فرموده برای ایمان حالات و درجات و طبقات و منازلی است- بعضی از آن تام در منتهای تمام و بعضی از آن ناقص که نقصانش ظاهر و بیّن است و بعضی رجحانش زائد. و از حضرت باقر ع است که فرموده مؤمنین بر منازلی میباشند بعضی بر یک منزل، بعضی بر دو منزل، بعضی بر سه منزل و بعضی بر چهار منزل و بعضی بر پنج منزل و بعضی بر شش منزل و بعضی بر هفت منزل- و اگر بر صاحب یک منزل دو منزل را تحمیل کنی طاقت نمیآورد، و نیز صاحب دو منزل طاقت تحمیل سه منزل نتواند بکند و حضرت حدیث را کشانید تا اینکه فرمود تمام درجات بر همین منوال است.
و نیز در مصباح الشریعه از آنحضرت [ع] روایت میکند که فرمود تقوی بر سه وجه است: 1- تقوی فی اللّه و آن ترک الحلال است چه جای شبهه و آن تقوای خاص الخاص است. 2- تقوی من اللّه و آن ترک الشبهات است چه جای حرام و آن تقوای خاص است. 3- تقوای از خوف نار و عقاب و آن تقوای عام است. و تقوی مثل آبی است که در نهر جریان دارد و مثل اینکه طبقات ثلاث در معنی تقوی مانند درختهائی است که در اطراف اینکه نهر غرس شده که هر رنگی و جنسی و هر درختی که در اطراف اینکه نهر روئیده شده بقدر جوهر و طبعش و بقدر کثافت و لطافتش از آن نهر بخود آب میکشد پس از آن منافع خلق از آن اشجار و ثمار آن بقدر خود آنها و قیمت آنها است. قال اللّه تعالی «صِنوان‌ٌ وَ غَیرُ صِنوان‌ٍ یُسقی بِماءٍ واحِدٍ وَ نُفَضِّل‌ُ بَعضَها عَلی بَعض‌ٍ فِی الأُکُل‌ِ» پس تقوی برای

صفحه : 379
طاعات مثل آب است برای اشجار و مثل طبایع اشجار در رنگ و طعم مانند مقادیر ایمان است پس کسیکه در اعلا درجه باشد در ایمان و اصفی جوهر باشد بروح چنین کسی اتقی است یعنی تقوای او بیشتر است و کسیکه تقوای او بیشتر باشد عبادتش خالص‌تر و طاهرتر است و کسیکه چنین باشد بخدا نزدیک‌تر است و هر عبادتی که بر اساس تقوی گذاشته نشده باشد آن «هَباءً مَنثُوراً» است، قال اللّه تعالی «أَ فَمَن أَسَّس‌َ بُنیانَه‌ُ عَلی تَقوی مِن‌َ اللّه‌ِ وَ رِضوان‌ٍ خَیرٌ أَم مَن أَسَّس‌َ بُنیانَه‌ُ عَلی شَفا جُرُف‌ٍ هارٍ فَانهارَ بِه‌ِ فِی نارِ جَهَنَّم‌َ».
[کلام امام بپایان رسید] و نیز محقق رحمه اللّه گفته من میگویم در بیان حدیث اینکه اوائل درجات ایمان تصدیقاتی است مشوب بشبهه و شکوک با اختلاف مراتب آن و ممکن است مشوب بشرک باشد چنانچه خدای سبحانه فرموده «وَ ما یُؤمِن‌ُ أَکثَرُهُم بِاللّه‌ِ إِلّا وَ هُم مُشرِکُون‌َ» و از اینکه مرتبه تعبیر باسلام میشود چنانچه خدای تعالی فرموده «قالَت‌ِ الأَعراب‌ُ آمَنّا قُل لَم تُؤمِنُوا وَ لکِن قُولُوا أَسلَمنا وَ لَمّا یَدخُل‌ِ الإِیمان‌ُ فِی قُلُوبِکُم» و تقوی در مرتبه اول آن تقوای عام است و وسط آن تصدیقاتی است که مشوب بشک و شبهه نیست چنانچه خدای عز و جل فرموده «الَّذِین‌َ آمَنُوا بِاللّه‌ِ وَ رَسُولِه‌ِ ثُم‌َّ لَم یَرتابُوا» و اکثر اطلاقات ایمان مخصوص بهمین قسم است چنانچه خدای تعالی فرموده «إِنَّمَا المُؤمِنُون‌َ الَّذِین‌َ إِذا ذُکِرَ اللّه‌ُ وَجِلَت قُلُوبُهُم وَ إِذا تُلِیَت عَلَیهِم آیاتُه‌ُ زادَتهُم إِیماناً وَ عَلی رَبِّهِم یَتَوَکَّلُون‌َ» و تقوائی که مقدم بر او است آن تقوای خاص است و اواخر آن تصدیقات همین طور یعنی تصدیقات خاص است با شهود و عیان و محبّت کامل نسبت بخدای عز و جل چنانچه فرموده «یُحِبُّهُم وَ یُحِبُّونَه‌ُ» و از اینکه نوع تقوی گاهی تعبیر میشود باحسان چنانچه در حدیث نبوی صلّی اللّه علیه و آله وارد شده که فرموده
«الاحسان ان تعبد اللّه کانک تراه»
و دیگر از آن تعبیر بایقان شده چنانچه گفته «وَ بِالآخِرَةِ هُم یُوقِنُون‌َ» و تقوای مقدم بر آن تقوای خاص الخاص است و همانا تقوی را مقدم بر ایمان داشته‌اند برای

صفحه : 380
اینکه ایمان بتقوی تحصل و قوی میگردد زیرا که هر قدر تقوی زیاد گردید بحسب آن ایمان زیاد میگردد و اینکه منافات ندارد با مقدم بودن اصل تقوی بر ایمان بلکه زیاد شدن تقوی بحسب ازدیاد ایمان همین طور است زیرا که هر درجه از آنها که مقدم باشد غیر از درجه مؤخّر آن است و آن مثال اینکه است که کسی با چراغی در راه تاریکی حљØʢ کند هر قطعه‌ئی که پیش میرود با چراغ که بر او روشن گردید و در آن مشی نمود همین مشی او سبب میگردد برای روشنی دیگر آن و همین طور است ایمان و تقوی.
در کافی از صادق ع است که گفته عمر را آمد که قدامة بن مظعون خمر خورده و ببیّنه ثابت شده بود پس از حضرت امیر المؤمنین [ع] سؤال شد حضرت امر بهشتاد جلد نمود قدامه گفت یا امیر المؤمنین [ع] بر من حدی نیست من از اهل اینکه آیه «لَیس‌َ عَلَی الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ جُناح‌ٌ فِیما طَعِمُوا» میباشم، قدامه گفت علی ع فرمود تو از اهل آنها نیستی طعام اهل آنها برای آنها حلال است آنها کسانی میباشند که نمیخورند و نمیآشامند مگر آنچه را که خدای تعالی برای آنها حلال گردانیده پس از آن علی ع گفت شارب خمر وقتی آشامید و ندانست آنچه میخورد و آنچه میآشامید وی را هشتاد تازیانه بزنید.
محقق کاشانی گفته من میگویم در
قوله ع «الا ما احله اللّه لهم»
تنبیه بر اینکه است که اهل آیه کسانی میباشند که از شبهات احتراز مینمایند بلکه احتراز مینمایند از هر چه آنان را از شهود حق تعالی مانع میگردد، و جناح در آیه در سیاق نفی عموم دارد و ادنی مراتب گناه که استحقاق عقاب آورد شامل میگردد، و سرّ در آن اینستکه شکر نعمتهای خدای تعالی اینکه است که آنرا در طاعت خدای تعالی مصرف نمائی علی وجهها یعنی آنطوریکه باید صرف کنی (پس در آن تدبر نما) و بر آنچه ما محقق کردیم اگر آنچه قمی ذکر کرده در سبب نزول آیه موافق با جماعتی از مفسرین در معنی آیه «ان‌ّ الّذین یشربون الخمر» پیش از

صفحه : 381
نزول آیه تحریم آن بوده وقتی کسی باین مثابه از ایمان و تقوی و عمل صالح باشد پس برای آن در شرب آن گناهی نیست (یعنی پیش از نزول تحریم) [پایان] یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا لَیَبلُوَنَّکُم‌ُ اللّه‌ُ بِشَی‌ءٍ مِن‌َ الصَّیدِ تَنالُه‌ُ أَیدِیکُم وَ رِماحُکُم لِیَعلَم‌َ اللّه‌ُ مَن یَخافُه‌ُ بِالغَیب‌ِ آیه ترجمه شده و واضح است محتاج بتوضیح نیست.
«بلاء» بمعنی آزمایش است و لام قسم و نون مشدد هر دو برای تأکیدند «بِشَی‌ءٍ مِن‌َ الصَّیدِ» اشاره باین است که صید کردن در حال احرام و لو بچیز بیمقدار باشد خلاف است «تَنالُه‌ُ أَیدِیکُم» چه صید بآسانی بدست آید مثل جوجه‌های مرغ یا مشکل مثل شکار وحشی که جز بشکار با تیر و نیزه بدست نمیآید و اول آیه ظاهرا مقدم بر بعد است که گویا میفرماید خداوند میخواهد در اینگونه احکام شما را امتحان نماید تا اینکه معلوم شود مطیع چه کسی است و عاصی کدام است «لِیَعلَم‌َ اللّه‌ُ مَن یَخافُه‌ُ بِالغَیب‌ِ» چون علم حق تعالی ازلی و ابدی است در ازل میدانست مطیع کیست و عاصی کدام است زیرا جهل در ساحت کبریائی او راه ندارد، شاید مقصود از «لِیَعلَم‌َ اللّه‌ُ» ظهور خرجی است یعنی تا اینکه ظاهر گردد و تمیز داده شود بین مطیع و عاصی.
فَمَن‌ِ اعتَدی بَعدَ ذلِک‌َ فَلَه‌ُ عَذاب‌ٌ أَلِیم‌ٌ خدای تعالی شما را در مورد آزمایش قرار داده پس کسیکه از حکم خدا تجاوز کند و در حال احرام صید کند و از اینکه حدّی که خدای تعالی برای او تعیین نموده تجاوز کند برای چنین کسی عذاب دردناک آماده گردیده.
یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا لا تَقتُلُوا الصَّیدَ وَ أَنتُم حُرُم‌ٌ الخ (حُرُم‌ٌ) بضم (حا و را) جمع حرام و حرام صفت مشبهه است.
در مجمع البیان گفته «رجل حرام و رجل محرم» بیک معنی است کما اینکه «رجل حلال و رجل محل‌ّ» بیک معنی است «و احرم الرجل» باین معنی است که فلان مرد داخل در شهر حرام شد، و نیز «احرم الرجل» یعنی فلان مرد

صفحه : 382
برای حج احرام بست و حرم نیز بمعنی احرام است چنانچه در روایت دارد
«کنت اطیّب النبی لحرمه»
یعنی من رسول اللّه در احرامش خوشبو میکردم و معنای اصل اینکه کلمه منع است و از همین جهت زنان را حرم گویند زیرا که مردان دست اغیار را از آنها منع میکنند و محروم را از اینکه رو محروم میگویند که از روزی محروم شده است مثل یکسر میم و مثل بفتح میم و تا و همچنین شبه و شبه بیک معنی میباشد. و نیز گفته بنا بر گفته زجاج «نعم» در لغت بمعنی شتر و گاو و گوسفند است و در خصوص شتر بتنهائی هم نعم گفته میشود، اما گاو بتنهائی و گوسفند بتنهائی را «نعم» نمیگویند، و نیز گفته فراء چنین گفته که عدل بفتح عین چیزی را گویند که معادل چیزی از غیر جنس خود باشد، و عدل بکسر عین معنی مثل است میگوئی من غلامی عدل (یعنی مثل) غلام تو دارم یا گوسفندی عدل (مثل) گوسفند تو دارم در اینجا عدل را بکسر عین میخوانی چون غلام یا گوسفند تو جنس غلام یا گوسفند او است و امّا اگر بخواهی از جهت قیمت ملاحظه کنی چیزی را بغیر جنس خود مقایسه کنی عدل را بفتح عین میخوانی لکن بصریین اینکه حرف را نپذیرفته و گفته‌اند که عدل و عدل هر دو بمعنی مثل است چه در دو چیز از یک جنس بکار رود، و چه در دو چیز از دو جنس.
و نیز مجمع البیان گفته «وبال» سنگینی نامطلوب هر چیزی را گویند و بهمین معنی است طعام وبیل و ماء وبیل یعنی خوراک و آبی ناگوار و سنگین و غیر قابل هضم، و نیز باین معنی است آیه شریفه «فَأَخَذناه‌ُ أَخذاً وَبِیلًا» یعنی او را بطرز شدید و ناگواری دستگیر کردیم و بهمین اعتبار چوب کرباس شوئی را وبیل گویند اینکه بود گفتار صاحب مجمع البیان بنقل تفسیر المیزان و خلاصه اینکه آیه نهی فرموده که در حال احرام صید نکنید لکن در بعد «أُحِل‌َّ لَکُم صَیدُ البَحرِ» حرمت را اختصاص داده بصید صحرائی نه صید دریائی، و نیز از قوله تعالی «وَ مَن قَتَلَه‌ُ مِنکُم مُتَعَمِّداً فَجَزاءٌ مِثل‌ُ ما قَتَل‌َ مِن‌َ النَّعَم‌ِ» شاید مقصود اینکه باشد کسیکه از روی عمد و دانستگی صید بری

صفحه : 383
کند پاداش او اینکه است که حیوانی نظیر آنچه کشته است را از انعام اهلی در صورتی که دو نفر عادل در تشخیص مثلیت حکم کنند در حالتی که آن جزء قربانی باشد رسنده بکعبه یعنی ببرند در مکه و آنجا ذبح بنمایند.
در مجمع البیان گفته که از حسن نقل شده که «متعمدا القتل» یعنی حیوانی را عمدا بکشد در حالیکه فراموش کرده باشد محرم است.
و مجاهد و إبن زید و إبن جریح و ابراهیم گفته‌اند کسیکه عمدا با اینکه بداند در احرام است صید کند برای چنین کسی کفاره‌ئی نیست زیرا که عمل او بزرگ‌تر است از اینکه بکفاره جبران شود. و إبن عباس و عطاء و زهری گفته‌اند اگر عمدا صید کند و لو اینکه بداند محرم است جزاء بر او واجب است و اینکه قول بیشتر فقهاء است و کسیکه بخطاء در احرام صید کند جزای او مثل آنست که عمدا صید کرده باشد «فجزاء مثل ما قتل من النعم» زجاج گفته جایز است معنی آیه اینکه طور باشد که جزاء اینکه عمل مثل آنچیزی است که کشته (پس جزاء مبتداء و مثل خبر او میشود).
و اختلاف است در اینکه اینکه مماثلت آیا در قیمت است یا در خلقت و بزرگان اهل علم بر آنند که مماثلت در خلقت معتبر است تا آنجا که گفته «یَحکُم‌ُ بِه‌ِ ذَوا عَدل‌ٍ مِنکُم» إبن عباس گفته مقصود اینکه است که در جزاء صید باید دو مرد صالح که از اهل ملّت و دین شما باشند و هر دو فقیه باشند و هم عادل نظر کنند که شبیه‌ترین اشیاء بآن صید از نعم کدامست پس حکم کنند «هَدیاً بالِغ‌َ الکَعبَةِ» یعنی وقتی که رسیدند بمکه ذبح کنند و صدقه بدهند، و اصحاب ما یعنی جماعت امامیّه گفته‌اند اگر محرم بعمره باشد و صید کند جزای او اینکه است که در مکه مقابل کعبه ذبح کند یا نحر کند و اگر محرم بحج باشد باید در منی ذبح یا نحر کند.
«أَو کَفّارَةٌ طَعام‌ُ مَساکِین‌َ» در اینکه جمله دو قول است عطاء گفته که قیمت کنند مقابل او را از نعم پس آن قیمت را طعام بخرند و صدقه بدهند و اینکه قول

صفحه : 384
صحیح است و قتاده گفته که قیمت کنند آن صید کشته شده را در حالتی که زنده بود پس آن قیمت را طعام خریده و صدقه بدهند.
«أَو عَدل‌ُ ذلِک‌َ صِیاماً» و در اینکه هم دو قول است: عطاء گفته بقدر قیمت هر مدی از طعام یک روزه بگیرد و مذهب شافعی نیز همین است و بقول دیگر از هر دو مدی یک روزه بگیرد و اینکه قول از ائمه ما علیهم السّلام روایت شده و مذهب ابی حنیفه نیز همین است.
و در اینکه سه قسم از کفارات اختلاف است، بقولی مرتب است و بقولی تخییر است و هر دو قول را اصحاب ما از ائمه [ع] روایت کرده‌اند. [پایان] لِیَذُوق‌َ وَبال‌َ أَمرِه‌ِ عَفَا اللّه‌ُ عَمّا سَلَف‌َ تا اینکه در آخرت بچشد عقوبت عمل خود را و اگر توبه کند و کفاره بدهد و دیگر متعرض چنین عملی نگردد خدا از آنچه کرده عفو میکند.
وَ مَن عادَ فَیَنتَقِم‌ُ اللّه‌ُ مِنه‌ُ وَ اللّه‌ُ عَزِیزٌ ذُو انتِقام‌ٍ و کسیکه باین عمل حرام عود کند خدا از او انتقام میکشد. آیه مشعر بر اینکه است که بقدری گناه اینکه عمل بزرگ است که جبران‌پذیر نیست در مرتبه اول بجبران و کفاره و توبه رفع میشود لکن در عود و تکرار بر اینکه عمل خدا انتقام میکشد زیرا که خدا غالب و صاحب انتقام است و اینکه طور بیان بزرگی گناه و خطاء بنده را میرساند.

صفحه : 385

[سوره المائدة (5): آیات 96 تا 105]

اشاره

أُحِل‌َّ لَکُم صَیدُ البَحرِ وَ طَعامُه‌ُ مَتاعاً لَکُم وَ لِلسَّیّارَةِ وَ حُرِّم‌َ عَلَیکُم صَیدُ البَرِّ ما دُمتُم حُرُماً وَ اتَّقُوا اللّه‌َ الَّذِی إِلَیه‌ِ تُحشَرُون‌َ (96) جَعَل‌َ اللّه‌ُ الکَعبَةَ البَیت‌َ الحَرام‌َ قِیاماً لِلنّاس‌ِ وَ الشَّهرَ الحَرام‌َ وَ الهَدی‌َ وَ القَلائِدَ ذلِک‌َ لِتَعلَمُوا أَن‌َّ اللّه‌َ یَعلَم‌ُ ما فِی السَّماوات‌ِ وَ ما فِی الأَرض‌ِ وَ أَن‌َّ اللّه‌َ بِکُل‌ِّ شَی‌ءٍ عَلِیم‌ٌ (97) اعلَمُوا أَن‌َّ اللّه‌َ شَدِیدُ العِقاب‌ِ وَ أَن‌َّ اللّه‌َ غَفُورٌ رَحِیم‌ٌ (98) ما عَلَی الرَّسُول‌ِ إِلاَّ البَلاغ‌ُ وَ اللّه‌ُ یَعلَم‌ُ ما تُبدُون‌َ وَ ما تَکتُمُون‌َ (99) قُل لا یَستَوِی الخَبِیث‌ُ وَ الطَّیِّب‌ُ وَ لَو أَعجَبَک‌َ کَثرَةُ الخَبِیث‌ِ فَاتَّقُوا اللّه‌َ یا أُولِی الأَلباب‌ِ لَعَلَّکُم تُفلِحُون‌َ (100)
یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا لا تَسئَلُوا عَن أَشیاءَ إِن تُبدَ لَکُم تَسُؤکُم وَ إِن تَسئَلُوا عَنها حِین‌َ یُنَزَّل‌ُ القُرآن‌ُ تُبدَ لَکُم عَفَا اللّه‌ُ عَنها وَ اللّه‌ُ غَفُورٌ حَلِیم‌ٌ (101) قَد سَأَلَها قَوم‌ٌ مِن قَبلِکُم ثُم‌َّ أَصبَحُوا بِها کافِرِین‌َ (102) ما جَعَل‌َ اللّه‌ُ مِن بَحِیرَةٍ وَ لا سائِبَةٍ وَ لا وَصِیلَةٍ وَ لا حام‌ٍ وَ لکِن‌َّ الَّذِین‌َ کَفَرُوا یَفتَرُون‌َ عَلَی اللّه‌ِ الکَذِب‌َ وَ أَکثَرُهُم لا یَعقِلُون‌َ (103) وَ إِذا قِیل‌َ لَهُم تَعالَوا إِلی ما أَنزَل‌َ اللّه‌ُ وَ إِلَی الرَّسُول‌ِ قالُوا حَسبُنا ما وَجَدنا عَلَیه‌ِ آباءَنا أَ وَ لَو کان‌َ آباؤُهُم لا یَعلَمُون‌َ شَیئاً وَ لا یَهتَدُون‌َ (104) یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا عَلَیکُم أَنفُسَکُم لا یَضُرُّکُم مَن ضَل‌َّ إِذَا اهتَدَیتُم إِلَی اللّه‌ِ مَرجِعُکُم جَمِیعاً فَیُنَبِّئُکُم بِما کُنتُم تَعمَلُون‌َ (105)

صفحه : 386

[ترجمه]

‌برای برخورداری شما و کاروان‌های شما صید دریائی و طعام آن حلال گردید و برای شما صید بیابانی حرام گردید مادامیکه محرم هستید و بترسید از آن خدائی که بسوی او محشور میگردید [96]
خدا کعبه را که خانه محترم است برای قوام امور مردمان قرار داد و نیز شهر حرام را قرار داد برای آسایش از جنگ و اعمال حج و هدی و قلائد«1» قرار داد برای قوام کارها آنچه گفته شد تا اینکه بدانید که خدا بآنچه در آسمانها و زمین است آگاهست، همانا خدا بهر چیزی دانا است [97]
بدانید که خدا سخت انتقام است و اینکه خدا آمرزنده و مهربان است [98]
بر رسول بجز تبلیغ رسالت وظیفه‌ئی نیست و خدا میداند آنچه را پنهان دارید یا آشکار کنید [99]
ای رسول بگو خبیث و طیّب مساوی نمیباشند اگر چه کثرت خبیث و ناپاک تو را بعجب آورد پس ای صاحبان عقل از خدا بترسید شاید رستگار گردید [100]
ای کسانیکه ایمان آورده‌اید از چیزهائی پرسش نکنید که اگر بر شما ظاهر گردد بنظرتان بد میآید (و غمناک میگردید) و اگر پرسش آنرا بوقت نزول قرآن واگذارید برای شما ظاهر میگردد و خدا از سؤالات شما عفو کرد و خدا آمرزنده و بردبار است [101]
حقیقة پیش از شما جماعتی (از چیزهائی سؤال کردند) و بآن پرسشها از کافرین گردیدند [102]
خدا حرام ننموده هیچ چیز از بحیره و نه سائبه«2» و نه وسیله«3» و نه حام«4» را و لکن آنهائیکه کافر شدند بر خدا دروغ می‌بندند (که حرام بودن آنرا بخدا نسبت میدهند) و بیشترین کافرها فکر و تعقل ندارند [103]
و وقتی که بآنها گفتند بیائید بسوی آنچه خدا نازل کرده و نزد رسول برویم گفتند آنچه از پدران یافته‌ایم ما را کافی است اگر چه پدران آنها نه چیزی میدانستند و نه هدایت یافته بودند [104]
ای کسانیکه ایمان
-----------------------------------
(1) ناقه گوش شکافته
(2) سائبه: ناقه‌ئی که بچریدن باز گذاشته بودند.
(3) وصیله: گوسفندی که ببرادر خود پیوسته بود [.....]
(4) حام: حایت کننده پشت خود را از سواری.

صفحه : 387
آورده‌اید بر شما است محافظت نفسهای خودتان وقتی شما هدایت یافتید گمراهی دیگران بشما ضرر نمیرساند بازگشت تمام شما بسوی خدا است پس شما را بآنچه عمل کرده‌اید خبردار مینماید [105]

(توضیح آیات)

أُحِل‌َّ لَکُم صَیدُ البَحرِ وَ طَعامُه‌ُ مَتاعاً لَکُم وَ لِلسَّیّارَةِ وَ حُرِّم‌َ عَلَیکُم صَیدُ البَرِّ ما دُمتُم حُرُماً مقصود از بحر تمامی آبها است و عرب جویهای آب را نیز بحر میگوید و بهمین معنی آمده قوله تعالی (ظَهَرَ الفَسادُ فِی البَرِّ وَ البَحرِ) و غالبا دریای شور را بحر نامند لکن وقتی بطور اطلاق بحر گفته شد شامل تمام نهرها میگردد، و مقصود از «للسیارة» مسافرینند.
پس از آنکه در آیات بالا خطاب بمؤمنین نمود (یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا لا تَقتُلُوا الصَّیدَ وَ أَنتُم حُرُم‌ٌ) در اینکه آیه در مقام تفصیل و بیان صیدها که چه صیدی برای محرم حلال است و چه صیدی حرام صید بحری را حکم بحلیت نموده و صیدی بری یعنی بیابانی را حرام گردانیده و بطور اطلاق فرموده «أُحِل‌َّ لَکُم صَیدُ البَحرِ» و آیه صید کردن اقسام صید بحری را شامل میگردد یعنی تمام اقسام حیوانات بحری را صید کردن در حال احرام مباح و حلال است و خلافی در حلّیتش نیست.
[إبن عباس و إبن عمر و قتاده] «وَ طَعامُه‌ُ مَتاعاً لَکُم وَ لِلسَّیّارَةِ» اختلاف است که مقصود از طعام چیست پس از اتفاق بر اینکه مقصود از طعام حیوانات دریائی است. بعضی از عامه گفته‌اند هر حیوانی است که در دریا مرده و بکنار افتاده و اینکه نزد امامیه درست نیست و از إبن عباس نقل شده که مقصود از طعام دریا ماهی خشک کرده مملوح است و اینکه موافق مذهب اهل بیت است که ماهی دودی غذا میباشد برای حاضر و مسافر

صفحه : 388
وَ اتَّقُوا اللّه‌َ الَّذِی إِلَیه‌ِ تُحشَرُون‌َ آیه مؤمنین را امر بتقوی نموده که شما مؤمنین باید خود را از مخالفت حکم خدا نگاه دارید و بترسید از آنکسیکه حشر شما و بازگشت شما بسوی او است و پیرامون هوای نفس نگردید و در حال احرام شکار حیوانات بیابانی نکنید و جای بیان حلیّت و حرمت کل‌ّ حیوانات بحری و برّی در کتب فقهیه است.
جَعَل‌َ اللّه‌ُ الکَعبَةَ البَیت‌َ الحَرام‌َ قِیاماً لِلنّاس‌ِ وَ الشَّهرَ الحَرام‌َ وَ الهَدی‌َ وَ القَلائِدَ «البَیت‌َ الحَرام‌َ» عطف بیان کعبه است «قِیاماً لِلنّاس‌ِ» یعنی معیشت مردم و کسب و عمل امور معاش و دین و دنیای آنها بامر حج و زیارت خانه خدا تأمین میگردد زیرا اجتماع مسلمین از تمام نقاط عالم و اتحاد آنها در یک مکان و اجتماع آنها در یک عمل فوائد بسیاری در بر دارد و ابهت مسلمانها و استقامتشان در اعمال حج و اتفاق آنها در دین داری برخ تمام اهل عالم میزند زیرا در هیچ یک از ادیان چنین عمل اجتماعی که تمام مذاهب مختلفه پیرو آن دین با هم مجتمعا بیک نظام و بیک رویه مخصوص بدون اختلاف با هم اجتماع کنند و اعمالشان بدون مداخله آراء مختلفه و رأی اندیشی خودشان بیک صورت وحدانی انجام گیرد و بزرگی و حقانیّت دین اسلام را مینمایاند.
و شاید نظر ببزرگی و عظمت کعبه است که آنرا بیت الحرام نامیده «وَ الشَّهرَ الحَرام‌َ» عطف بکعبه است یعنی چهار ماه حرام که یکی جدا است یعنی رجب و سه پی در پی است یعنی ذی القعده و ذی الحجه و محرم الحرام که یکی از چهار ماه حرام است که در آن جنگ و قتال ممنوع بوده «وَ الهَدی‌َ وَ القَلائِدَ» نیز عطف بر کعبه است «و قلائد» شتر قربانی را گویند که بر آن نعل معلق میگردانند تا اینکه نشانه هدی باشد».
ذلِک‌َ لِتَعلَمُوا أَن‌َّ اللّه‌َ یَعلَم‌ُ ما فِی السَّماوات‌ِ وَ ما فِی الأَرض‌ِ وَ أَن‌َّ اللّه‌َ بِکُل‌ِّ شَی‌ءٍ عَلِیم‌ٌ ظاهرا «ذلِک‌َ» اشاره است بآنچه مذکور شده از قرارداد کعبه را بیت الحرام و هدی و قلائد و اعمال حج. و شاید مقصود اینکه باشد که بشما اینکه طور دستور داده

صفحه : 389
شده که عمل کنید و بدانید که خدا بآنچه در آسمانها و آنچه در زمین است عالم و دانا است و هر عملی که صلاح شما در آنست بشما امر فرموده و آنچه فساد شما در آنست نهی فرموده و نیز در اینکه اعمال که شما حکمت آنرا نمیدانید آزمایشی است که معلوم شود مطیع کیست و عاصی کدام است.
اعلَمُوا أَن‌َّ اللّه‌َ شَدِیدُ العِقاب‌ِ وَ أَن‌َّ اللّه‌َ غَفُورٌ رَحِیم‌ٌ، تا آخر آیه بعد اینکه آیات ترجمه شده و واضح است و محتاج بتوضیح نیست و خلاصه آنکه ظاهرا آیه در مقام تأکید و اهمیت امر حج است که بر تارک آن با استطاعت عذاب سخت را ایجاب مینماید و هرگاه توبه کرد و تدارک ما فات نمود خدا آمرزنده و مهربان است و بر رسول ما چیزی نیست مگر تبلیغ رسالت و آنچه را ظاهر گردانید یا پنهان گردانید او دانا و عالم باو است.
قُل لا یَستَوِی الخَبِیث‌ُ وَ الطَّیِّب‌ُ وَ لَو أَعجَبَک‌َ کَثرَةُ الخَبِیث‌ِ شاید آیه اشاره بهمین اعمال حج باشد که اجتماع مسلمین در فرمان برداری و تسلیم اوامر حق تعالی گردیدن بطور خلوص خود یک نوعی از اختیار و آزمایشی است که معلوم مینماید و تمیز میدهد بین آدم خبیث آنهائی را که پا بند بقوانین و احکام و دستورات دین نیستند زیرا که آنهائیکه در قلبشان مرض نفاق ریشه دوانیده اگر چه با جماعت مسلمانان در مسجد و جنگها داخل میگردند حتّی در مکه موقع حج نیز حاضر میگردند لکن چشمشان با آنها است نه قلبشان شاید چون بصیرت باطنی ندارند در باطن اعتراض مینمایند و اینکه اعمال را کار بی‌معنی و هجو می‌پندارند لکن از ترس مسلمانها و بطمع غنیمت داخل میگردند.
فَاتَّقُوا اللّه‌َ یا أُولِی الأَلباب‌ِ لَعَلَّکُم تُفلِحُون‌َ ای کسانیکه صاحب عقل و رویّه میباشید در تمام اعمال و افعال متقی و پرهیزکار باشید و از کثرت نفرات و ازدحام مردم و لو اینکه شما را بعجب آورد فریفته نگردید و بدانید و تمیز دهید بین طیّب و خبیث اشخاص پاک که ایمان و عملشان از روی حقیقت و دانستگی انجام گرفته و لو اینکه عددشان اندک باشد

صفحه : 390
چنانچه غالبا همین طور است هیچ طرف مقایسه نیستند با مردمان خبیث و لو اینکه عددشان زیاد باشد مناط پاکی قلب و طینت آدمی است نه کثرت افراد پس اجتناب نمائید از حرام ای صاحبان عقل تا رستگار شوید.
یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا لا تَسئَلُوا عَن أَشیاءَ إِن تُبدَ لَکُم تَسُؤکُم الخ در مجمع البیان گفته «لا تَسئَلُوا عَن أَشیاءَ الخ» در نزول آیه اختلاف است بقولی رسول اللّه [ص] خطبه‌ئی انشاء کرد و گفت
«ان‌ّ اللّه کتب علیکم الحج»
عکاسة بن محصن و بروایتی سراقة بن مالک برخواست و گفت «أ فی کل‌ّ عام» یا رسول اللّه حضرت از آن اعراض نمود تا اینکه دو مرتبه یا سه مرتبه تکرار کرد پس فرمود
«ویحک»
یعنی وای بر تو چه چیز ایمن کرد تو را که بگویم نعم، و قسم بخدا اگر بگویم نعم یعنی همه سال واجب است واجب میگردد و اگر واجب گردید قدرت بر عمل آن ندارید و اگر ترک کردید کافر میشوید
«فاترکونی کما ترکتم»
پس واگذارید مرا از سؤال آنچه را که قدرت بر عمل بآن ندارید همانا کسانی که پیش از شما بودند بکثرت سؤالشان و اختلافشان بر انبیاء هلاک گردیدند پس وقتی بشما امر نمودم بقدر استطاعت بآن عمل کنید و هرگاه از چیزی شما را نهی نمودم از آن اجتناب کنید [علی بن أبی طالب ع و ابی امامه باهلی] وَ إِن تَسئَلُوا عَنها حِین‌َ یُنَزَّل‌ُ القُرآن‌ُ تُبدَ لَکُم یعنی اگر سؤال کنید وقت نزول قرآن و مقصود شما تعنّت بر محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سؤال هجو نباشد ما جواب آنرا برای شما ظاهر میکنیم پس شما در سؤال تکلف نکنید و بقولی حین نزول قرآن از محمّد صلّی اللّه علیه و آله سؤال کنید از آنچه در امور دین محتاج بآن میباشید.
[پایان] قَد سَأَلَها قَوم‌ٌ مِن قَبلِکُم ثُم‌َّ أَصبَحُوا بِها کافِرِین‌َ «مِن قَبلِکُم» جار و مجرور متعلق بسئلها است یعنی پیش از شما قومی سؤال کردند. آیه ارشاد بر اینکه است که شما مثل جماعت پیشین نباشید که

صفحه : 391
چیزهائی طلبیدند و از طریق همانچه خواستند کافر شدند مثل قوم ثمود که نافه خواستند و قوم موسی [ع] که طلب رؤیت کردند و حواریین عیسی [ع] که خواهش مائده نمودند و پس از آنکه خواهش آنها پذیرفته شد باز ایمان نیاوردند و کافر گردیدند و شما مؤمنین چنین نباشید که سؤالات بیجا بکنید.
و از امیر المؤمنین ع چنین روایت شده که فرموده
«ان‌ّ اللّه افترض علیکم فرائض فلا تضیعوها و حدّ لکم حدودا فلا تعتدوها و نهاکم عن اشیاء فلا تتهتکوها و سکت لکم عن اشیاء و لم یدعها نسیانا فلا تتکلفوها»
یعنی حق تعالی برای شما واجباتی را فرض نمود آنرا ضایع نگردانید و حدودی برای شما تعیین نمود پس شما از آن حدود تعدی و تجاوز ننمائید و شما را از چیزهائی نهی کرد هتک آنرا ننمائید و مرتکب آن نشوید و از بعضی از چیزها ساکت شد و بیان ننمود نه اینکه فراموش کرده باشد بلکه مصلحت در بیان آن نبود پس شما بتکلف خود را بدان مدارید یعنی در آن تجسس و تفحص نکنید که تکلیف شما زیاد گردد.
ما جَعَل‌َ اللّه‌ُ مِن بَحِیرَةٍ وَ لا سائِبَةٍ وَ لا وَصِیلَةٍ وَ لا حام‌ٍ بعضی از مفسرین گفته که اینکه آیه تفسیر آن آیه است که فرموده «وَ جَعَلُوا لِلّه‌ِ مِمّا ذَرَأَ مِن‌َ الحَرث‌ِ وَ الأَنعام‌ِ الخ» و آن آیه که در عقب آن است در سوره نحل و آنجا که گفته «وَ یَجعَلُون‌َ لِما لا یَعلَمُون‌َ نَصِیباً الخ» خلاصه در سنت جاهلیت ماده شتری را بحیره می‌نامیدند که چون پنج بطن می‌زائید و پنجم بچه‌ایکه می‌زائید نر بود گوش آن ماده شتر را می‌شکافتند و او را رها می‌کردند که چرا کند و آب خورد و نشستن بر آن و کشتن و خوردن آنرا حرام می‌دانستند، و معانی دیگری هم گفته‌اند.
در مجمع از إبن عباس نقل کرده که گفته رسم عرب اینکه بود اگر ماده شتری پنج شکم می‌زائید و شکم پنجمش اگر نر بود او را می‌کشتند و از مرد و زن همگی می‌خوردند و اگر ماده بود گوشش را می‌شکافتند و اینکه همان بحیره است و اگر او را

صفحه : 392
می‌کشتند مو و کرک آنرا از پوستش نمی‌کندند، و در هنگام کشتن اسم خدا را بر آن نمی‌بردند و در زندگیش بر پشتش سوار نمی‌شدند و خوردن شیر آن و همچنین سایر انتفاعات آنرا بر زنان حرام شمرده و همه انتفاعات ارزنده آنرا مخصوص بمردان میدانستند ولی خوردن گوشت آنرا برای زن و مرد هر دو جایز می‌دانستند.
و نیز از محمّد بن اسحق نقل میکند که گفته: بحیره ماده شتری است که از سائبه تولد یافته. و نیز در مجمع البیان از جامی و علقمه نقل میکند که گفته سائبه عبارت از شترانی بوده که بنذر آنها را از خدمت معاف می‌کردند مثلا نذر می‌کردند اگر مسافرم بسلامت برگردد یا مریضم بهبودی حاصل کند فلان ماده شترم سائبه باشد یعنی مانند بحیره از آن انتفاع نبرم و آنرا از هیچ آب و علفی باز ندارم.
و نیز از إبن مسعود نقل می‌کند که گفته سائبه شترانی بودند که در خشنودی و جلب رضایت بتها و بمنظور تقرب بآنها آزاد می‌شدند و سائبه و هر چیز دیگر که برای بت نذر می‌شد آنرا بخدام بتکده می‌دادند آنها نیز شیر آن شتران و سایر منافع نذورات را بمصرف إبن السبیل و سایر فقراء می‌رسانیدند.
و از محمّد بن اسحاق نقل میکند که گفته سائبه ماده شتری را می‌گفتند که ده شکم پی در پی ماده شتر بیاورد چنین شتری محترم می‌شد دیگر بر پشتش سوار نمی‌شدند و اگر کشته می‌شد کرک و پشمش را از پوستش نمی‌کندند و اگر زنده می‌ماند از شیرش جز مهمانان کسی نمی‌چشید و هر چه بعد از آن میزائید اگر ماده بود گوشش را پاره کرده و همراه مادرش آزادش می‌کردند مادر را سائبه و اینکه بچه را بحیره می‌نامیدند.
اما وصیله در مجمع البیان از زجاج نقل می‌کند که گفته: وصیله از جنس گوسفند است نه شتر رسم مردم جاهلیت چنین بوده که هرگاه گوسفندی برّه ماده می‌زائید آنرا نگه می‌داشتند و اگر نر می‌زائید آنرا برای بتهای خود

صفحه : 393
وقف میکردند و هرگاه دوقلو میزائید و یکی از آن دو نر و دیگری ماده بود هر دو را وقف نموده و بره ماده را باین اعتبار که در احترام با توأم خود وصل شده وصیله مینامیدند.
و از إبن مسعود و مقاتل نقل می‌کنند که در معنی وصیله گفته‌اند در عرب چنین رسم بوده که اگر بزی هفت شکم میزائید و هفتمین بز نر بود آنرا در راه خدایان خود می‌کشتند و گوشتش را تنها برای مردها حلال میدانستند و اگر بز ماده بود آنرا مانند سایر بزها در ردیف آنها زنده نگه میداشتند و اگر شکم هفتم دو قلو بود یکی نر و یکی ماده می‌گفتند خواهر با برادر خود در احترام وصلت کرد یعنی آنرا نیز نباید کشت و باید حرمتش را نگه داشت و منافعش را از شیر و غیره اختصاص بمردها داد و باعتبار اینکه وصلت آنرا وصیله می‌نامیدند.
و از محمّد بن اسحاق نقل می‌کند که در معنی وصیله گفته است وصیله گوسفندی را میگفتند که در پنج شکم ده بره ماده بزاید و در بین هیچ بره نری فاصله نشود آنرا وصیله مینامیدند یعنی اینکه گوسفند بین ده نتاج ماده وصل کرده است آنگاه بعد از آن هر چه میزائید آنرا بر زنان حرام میدانستند.
و «حام» را باز در مجمع البیان از إبن عباس و إبن مسعود نقل می‌کند که گفته‌اند حام عبارت از شتر نر است رسم عرب چنین بوده که اگر ماده شتری از صلب و نطفه شتر نری ده شکم بچه میآورد آن شتر را مبارک میشمردند و پشتش را محترم دانسته بر آن بار نمینهادند و سوارش نمیشدند و از هیچ آب و علفی منعش نمی‌کردند. ابی عبیده و زجاج در معنی حام همین وجه را اختیار کرده‌اند و از فراء نقل میکنند که گفته حام شتر فحلی را می‌گفتند که تا دوران بلوغ فرزند زاده خود زنده مانده و بر آن پریده و آبستنش سازد بچنین شتری میگفتند «حمی ظهره» یعنی پشتش محترم شد دیگر نباید بر آن سوار شد.
اینکه بود گفتار در معنی اینکه چهار کلمه: بحیره، سائبه، وصیله، حام از مجمع البیان بنقل تفسیر المیزان.

صفحه : 394
وَ لکِن‌َّ الَّذِین‌َ کَفَرُوا یَفتَرُون‌َ عَلَی اللّه‌ِ الکَذِب‌َ وَ أَکثَرُهُم لا یَعقِلُون‌َ آیه برسولش خبر میدهد که خدا چنین حکمی ننموده و اینکه مشرکین بخدا افتراء میزنند و شاید اشاره باین باشد که چون بنظرشان در اینکه چهار قسم از انعام فضیلتی است آنرا نسبت بخدا میدهند با اینکه بیشتر آنها فکر و رویه ندازند که بعضی انعام را بر بعض دیگر بدون جهت فضیلت میدهند و آیه مشعر بر اینکه است که بعضی از آنها اندکی در کارهایشان فکر و رویه دارند لکن تعصب و حب ریاست مانع آنها بود که بسفرای الهی رجوع کنند و حق و باطل را تشخیص دهند.
وَ إِذا قِیل‌َ لَهُم تَعالَوا إِلی ما أَنزَل‌َ اللّه‌ُ وَ إِلَی الرَّسُول‌ِ قالُوا حَسبُنا ما وَجَدنا عَلَیه‌ِ آباءَنا شاید مقصود اینکه باشد که وقتی بآنها گفته میشود شاید بعقلای آنها مؤمنین میگفتند در اینکه تقسیماتی که راجع بانعام است بعضی را حلال و بعضی را حرام و بدون دلیل بخدا افتراء میزنید و حکم خدا میدانند بیائید نزد رسول صلّی اللّه علیه و آله و آنچه بسوی او نازل گردیده برویم، تعصب جاهلیت آنان را چنان فرا گرفته که از روی کبر و نخوت می‌گفتند پدران ما چنین می‌کردند و عمل آنها برای ما کافی است که تابع آنها گردیم.
أَ وَ لَو کان‌َ آباؤُهُم لا یَعلَمُون‌َ شَیئاً وَ لا یَهتَدُون‌َ (واو) در و لا یهتدون برای حال است و همزه استفهام دلالت بر انکار دارد و اعتراض بر آنها است که چگونه آنها بدون فکر و رویه تابع پدران خود گردیده‌اند در حالیکه پدران آنها چیزی نمیدانستند و از طریق حق گمراه بودند زیرا آنها نیز تابع رسولان و انبیای الهی نبودند و بقول آنها عمل نمی‌نمودند، و شاید بقیاس و محسنات عقل ناقص خودشان بعضی چیزها را حلال و بعضی را حرام مینمودند و نسبت بخدا میدادند.

صفحه : 395
یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا عَلَیکُم أَنفُسَکُم الخ خطاب بمؤمنین است که بخود بپردازید و مراقب راه و روش خود باشید که مبادا عمل رکیک بی‌معنی جهّال در شما تأثیر نماید و از گمراهی آنها نهراسید شما کوشش کنید که از طریق مستقیم اسلام و دستورات الهی که بتوسط رسولش بشما ابلاغ گردیده منحرف نگردید و بدانید خدای تعالی حاکم بر تمام مردم است و بازگشت تمام شما بسوی او است و تمام شما را بآنچه از اعمال خوب یا بد کرده‌اید خبردار میکند.

صفحه : 396

[سوره المائدة (5): آیات 106 تا 110]

اشاره

یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا شَهادَةُ بَینِکُم إِذا حَضَرَ أَحَدَکُم‌ُ المَوت‌ُ حِین‌َ الوَصِیَّةِ اثنان‌ِ ذَوا عَدل‌ٍ مِنکُم أَو آخَران‌ِ مِن غَیرِکُم إِن أَنتُم ضَرَبتُم فِی الأَرض‌ِ فَأَصابَتکُم مُصِیبَةُ المَوت‌ِ تَحبِسُونَهُما مِن بَعدِ الصَّلاةِ فَیُقسِمان‌ِ بِاللّه‌ِ إِن‌ِ ارتَبتُم لا نَشتَرِی بِه‌ِ ثَمَناً وَ لَو کان‌َ ذا قُربی وَ لا نَکتُم‌ُ شَهادَةَ اللّه‌ِ إِنّا إِذاً لَمِن‌َ الآثِمِین‌َ (106) فَإِن عُثِرَ عَلی أَنَّهُمَا استَحَقّا إِثماً فَآخَران‌ِ یَقُومان‌ِ مَقامَهُما مِن‌َ الَّذِین‌َ استَحَق‌َّ عَلَیهِم‌ُ الأَولَیان‌ِ فَیُقسِمان‌ِ بِاللّه‌ِ لَشَهادَتُنا أَحَق‌ُّ مِن شَهادَتِهِما وَ مَا اعتَدَینا إِنّا إِذاً لَمِن‌َ الظّالِمِین‌َ (107) ذلِک‌َ أَدنی أَن یَأتُوا بِالشَّهادَةِ عَلی وَجهِها أَو یَخافُوا أَن تُرَدَّ أَیمان‌ٌ بَعدَ أَیمانِهِم وَ اتَّقُوا اللّه‌َ وَ اسمَعُوا وَ اللّه‌ُ لا یَهدِی القَوم‌َ الفاسِقِین‌َ (108) یَوم‌َ یَجمَع‌ُ اللّه‌ُ الرُّسُل‌َ فَیَقُول‌ُ ما ذا أُجِبتُم قالُوا لا عِلم‌َ لَنا إِنَّک‌َ أَنت‌َ عَلاّم‌ُ الغُیُوب‌ِ (109) إِذ قال‌َ اللّه‌ُ یا عِیسَی ابن‌َ مَریَم‌َ اذکُر نِعمَتِی عَلَیک‌َ وَ عَلی والِدَتِک‌َ إِذ أَیَّدتُک‌َ بِرُوح‌ِ القُدُس‌ِ تُکَلِّم‌ُ النّاس‌َ فِی المَهدِ وَ کَهلاً وَ إِذ عَلَّمتُک‌َ الکِتاب‌َ وَ الحِکمَةَ وَ التَّوراةَ وَ الإِنجِیل‌َ وَ إِذ تَخلُق‌ُ مِن‌َ الطِّین‌ِ کَهَیئَةِ الطَّیرِ بِإِذنِی فَتَنفُخ‌ُ فِیها فَتَکُون‌ُ طَیراً بِإِذنِی وَ تُبرِئ‌ُ الأَکمَه‌َ وَ الأَبرَص‌َ بِإِذنِی وَ إِذ تُخرِج‌ُ المَوتی بِإِذنِی وَ إِذ کَفَفت‌ُ بَنِی إِسرائِیل‌َ عَنک‌َ إِذ جِئتَهُم بِالبَیِّنات‌ِ فَقال‌َ الَّذِین‌َ کَفَرُوا مِنهُم إِن هذا إِلاّ سِحرٌ مُبِین‌ٌ (110)

صفحه : 397

[ترجمه]

ای کسانیکه ایمان آورده‌اید وقتی که بر یکی از شما علامت مرگ ظاهر گردد هنگام وصیت بایستی دو نفر عادل از مسلمانان باشند یا دو نفر دیگر از غیر شما (یعنی اهل ذمّه) و چون سفر کنید و علامت مرگ بر شما برسد باید دو نفر غیر مسلمان را نگاه دارید و بعد از نماز بخدا قسم یاد کنند اگر در صدق گفتارشان شک دارید و مضمون قسمشان اینکه باشد که ببهای شهادت وصیت را تبدیل نمیکنیم اگر چه بوده باشد میت از نزدیکان و خویشاوندان ما و کتمان نمیکنیم شهادتی را که خدا ما را امر باداء آن نموده که اگر کتمان نمائیم از گنه‌کارانیم [106]
پس اگر مطلع گردیدند که آن دو نفر غیر مسلمان شهادت دروغ داده‌اند دو نفر از ورثه میت برخیزند بجای آن دو نفر و بخدا قسم خورند که گواهی ما سزاوارتر است از گواهی آن دو نفر غیر مسلمان و ما در اینکه گواهی تعدی ننموده‌ایم زیرا اگر ما تعدی کنیم از ستمکاران باشیم [107]
اینکه طور عمل کردن نزدیک‌تر است بر اینکه شهادت بوجه خودش واقع گردد و اینکه (ورثه) بترسند از قسم پس از قسم (ای مؤمنین) از خدا بترسید و بشنوید و خدا جماعت فاسقین را هدایت نمیگرداند [108]
یاد کنید روزی را که خدا جماعت رسولان را جمع می‌کند (در قیامت) و می‌گوید چگونه امتان شما را اجابت کردند پیمبران گویند ما را علمی بر آن نیست همانا توئی عالم بغیبها [109]
وقتی که خدا گفت ای عیسی بن مریم یاد کن نعمت مرا بر خودت و مادرت آنوقتیکه تو را بتأیید روح القدس کمک دادم در حالیکه کودک و در گهواره بودی و در حال کودکی با مردم تکلم کردی و وقتی که تو را بکتاب و حکمت و تورات و انجیل تعلیم دادم و وقتی که باذن من پرنده‌ئی ساختی و در وی نفخه دمیدی و باذن من پرنده گردید و آنگاه که کور مادرزاد و آدم برص‌دار را باذن من شفا دادی، و وقتی که مرده‌ها را از قبر زنده بیرون آوردی، و وقتی که دست ستم بنی اسرائیل را از تو کوتاه گردانیدم، و وقتی که بر ایشان آمدی با معجزات، پس آنهائیکه کافر شدند گفتند اینها نیست مگر جادوئی روشن [110]

صفحه : 398

(توضیح آیات)

یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا شَهادَةُ بَینِکُم إِذا حَضَرَ أَحَدَکُم‌ُ المَوت‌ُ حِین‌َ الوَصِیَّةِ اثنان‌ِ ذَوا عَدل‌ٍ مِنکُم، تا آخر آیه بعد آیات ترجمه شده و واضح است محتاج بتوضیح نیست و خلاصه‌اش اینست که خطاب بمؤمنین نموده که اگر یکی از شما در سفر احساس کرد که اجلش نزدیک شده و خواست وصیتی کند دو نفر شاهد عادل از اهل ایمان که از آنها باشند گواه بگیرد و اگر بچنین دو نفری از مؤمنین دست نیافت دو نفر دیگر از غیر مؤمنین مثل یهود و نصاری را گواه بگیرد و اگر پس از مرگش وارثین او شهادت آنانرا نپذیرفتند و در باره آنها سوءظن داشتند آنها را نگاه دارند تا پس از نماز آنها بخدا قسم یاد نمایند و آنها اظهار کنند که ما برای مال میت سوگند دروغ نمیخوریم و کتمان شهادت نمی‌کنیم و اگر جز اینکه باشد از گناهکاران باشیم.
در شأن نزول آیه از واقدی و جماعتی از مفسرین چنین نقل میکنند که گفته آیه راجع بسه مرد فرود آمده که بتجارت از مدینه بشام رفتند یکی بنام عدی و دیگری تمیم بن اوس الداری برادر عدی و اینکه دو نفر نصرانی بودند، و یکی دیگر إبن ابی ماریه مولی عمرو بن العاص السهمی که مسلمان بود و از مهاجرین بود. و از حضرت باقر ع روایت شده که نام آن دو نصرانی تمیم بن اوس الداری و برادرش عدی بود و نام آن مسلمان إبن ابی ماریه چون اینکه سه نفر بشام رسیدند آن مسلمان مریض شد نسخه‌ئی بنوشت و متاعی که داشت گردآوری نمود و دربار خود گذارد وقتی مرض او سخت گردید آن دو نصرانی را خواست و بآنها وصیت کرد اینکه متاع را بمدینه ببرید و بوارثان من بدهید و از دنیا رفت آنها بار او را باز کردند و ظرف سیمین زرکوب او را سرقت کردند و وزن آن سیصد درهم بود و بار را ببستند و ندانستند که دربار نسخه هست که در آن نوشته است و بار را بمدینه آوردند و باهل او تسلیم کردند وقتی بار را باز

صفحه : 399
کردند نسخه را یافتند دیدند موافق است مگر آن اناء سیمین که در بار نیست از آن دو نفر نصرانی سؤال کردند آیا در تجارت چیزی فروخت گفتند نه گفتند آیا با کسی معاوضه نمود گفتند نه، گفتند در بیماریش خرجی کرد گفتند نه، گفتند اکنون در بار او ظرف سیمینی باید باشد که وزنش سیصد درهم است و بخط خودش نوشته است گفتند ما خبر نداریم بحکومت نزد رسول صلّی اللّه علیه و آله آمدند خدای تعالی اینکه آیه را فرستاد.
[ابو الفتوح] در مجمع البیان در شأن نزول آیه چنین گفته سبب نزول آیه اینکه بود که سه نفر برای تجارت از مدینه بشام رفتند یکی بنام تمیم بن اوس داری و برادر او عدی و آن دو نفر نصرانی بودند- و إبن ابی ماریه مولی عمرو بن العاص سهمی مسلمان بود وقتی ببعضی از راه رسیدند إبن ابی ماریه مسلمان مریض شد و وصیتی نوشت و در بین متاعش مخفی گردانید و بآن دو نفر وصیت کرد و مالش را بآنها سپرد و گفت باهل من برسانید وقتی مرد آنها متاعش را باز کردند و آن دو نفر از مال او آنچه را که آنها را بعجب آورده بود گرفتند و مال را بورثه رسانیدند و وقتی ورثه مال را باز کردند دیدند بعضی از آنچه در آن بوده مفقود است و بوصیت نگاه کردند دیدند تمام در وصیت گفته شده وقتی از آن دو نفر سؤال کردند گفتند ما علم بآن نداریم و بما نسپرد مگر همین را پس حکم را نزد رسول صلّی اللّه علیه و آله بردند آنوقت اینکه آیه نازل گردید.
[واقدی از اسامة بن زید عن ابیه از جماعتی از مفسرین و اینکه قول از ابی جعفر ع روایت شده] و چون بیان مجمع در معنی آیات مفصل است و غرض ما اختصار است برای وضوح اجمالی از آنرا در اینجا ترجمه مینمائیم.
(یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا شَهادَةُ بَینِکُم) در معنی شهادت چند معنی گفته‌اند:
اول- شهادت گواهی شهود است نزد حکام و اینکه قول إبن عباس است.
دوم- شهادت بمعنی حضور است چنانچه گفته میشود شهدت وصیّة فلان

صفحه : 400
و قوله تعالی «وَ لیَشهَد عَذابَهُما طائِفَةٌ» [سعید بن جبیر و إبن زید] سوم- شهادت ایمان قسم بخدای تعالی است اگر ورثه در دو وصی شک کنند و آن قول قائل است در لعان «اشهد باللّه انی لمن الصادقین» و قول اول اولی است و سزاوارتر بآیه است- و صاحب کتاب نظم القرآن گفته شهادت مصدر است بمعنی شهود مثل اینکه گفته میشود رجل عدل و رجلان عدل پس گاهی مضاف حذف میگردد و معنی چنین میشود تدد شهود بین شما دو نفرند. و إبن جنّی گفته جایز است در معنی گفته شود «تقیموا الشهادة بینکم اثنان» و بنا بر اینکه دو قول مضاف از مبتداء حذف شده و بنا بر قول زجاج و ابی علی از خبر حذف شده إِذا حَضَرَ أَحَدَکُم‌ُ المَوت‌ُ حِین‌َ الوَصِیَّةِ یعنی وقتی اسباب موت از مرض یا غیر آن پدید گردید، زجاج گفته یعنی شهادت در وقت وصیت برای موت است نه اینکه وقت حضور موت است خواه موصی صحیح باشد یا غیر صحیح وقتی مرد بوصیتش عمل میشود «اثنان ذوا عدل منکم» یعنی دو نفر از اهل دین شما «او آخران من غیرکم» یعنی یا دو نفر از غیر اهل دین شما.
[إبن عباس و سعید بن مسیب و سعید بن جبیر و شریح و مجاهد و إبن سیرین و إبن زید و ابراهیم و همین قول از باقر و صادق علیهما السّلام نقل شده] و بنا بر اینکه «او» در «او آخران» برای تفصیل است نه تخییر یعنی یا آخران از غیر خودتان اگر دو شاهد از خودتان نیافتید، و بقولی معنی اینست که دو عادل از عشیره خودتان یا دو نفر از غیر عشیره خودتان. حسن و زهری و عکرمة و اصم گفته‌اند زیرا که عشیره موصی عالم‌تر است بحال او از غیرش و گفته‌اند شهادت کافر جایز نیست نه در سفر و نه در حضر و زجاج همین قول را اختیار کرده و جماعتی گفته‌اند آیه در شهادت اهل ذمّه است و بعد نسخ گردیده تا آنجا که گفته:
إِن أَنتُم ضَرَبتُم فِی الأَرض‌ِ فَأَصابَتکُم مُصِیبَةُ المَوت‌ِ

صفحه : 401
یعنی خدا دانست که بعضی از مردم کسی است که مسافرت میکند و در همراهی او اهل کتابند نه مسلمین و وارد میگردند در دهی که غیر از آنها کسی نیست و او را مرگ میرسد و از مسلمانها کسی را نمی‌یابد که گواه بگیرد قوله تعالی «أَو آخَران‌ِ مِن غَیرِکُم» یعنی اگر مسافرت کردید پس مرگ بشما رسید پس دو عادل از مسلمانها هم در سفر و هم در حضر شاهد بگیرید اگر ممکن باشد و اگر ممکن نباشد در نفر کافر ذمّی مخصوص بسفر شاهد بگیرید وقتی که غیر آنها نباشند، پس از آن گفته:
تَحبِسُونَهُما مِن بَعدِ الصَّلاةِ فَیُقسِمان‌ِ بِاللّه‌ِ إِن‌ِ ارتَبتُم یعنی آن دو نفر شاهد را نگاه دارید تا بعد از نماز عصر که وقت اجتماع مردم است.
[و اینکه قول از ابی جعفر ع و قتاده و سعید بن جبیر و غیر اینها روایت شده] و بقول حسن بعد از نماز ظهر یا نماز عصر، و بقولی بعد از نماز اهل دین آنها، و معنی «تحبسونهما» «تقفونهما» است مثل اینکه گفته میشود «مرّبی فلان علی فرس فحبس علی دابته» یعنی «وقفه» و بقولی آنها را وادار کنید بر قسم خوردن اگر در شهادت آنها شک دارید و خطاب در (تَحبِسُونَهُما) بورثه میت است و ممکن است خطاب بقضات باشد و احتمال دارد که مقصود وصی میت باشد وقتی ورثه در آن دو نفر شاهد شک کنند پس باید مدعی علیها برای آنها بخدا قسم یاد کند که ما برای تحریف شهادت پولی نگرفته‌ایم زیرا که ثمن خریده نمیشود مبیع خریده میشود و بقولی ها در (بِه‌ِ) بسوی قسم باللّه عود میکند، و بقولی یعنی معامله نکردیم (بعرض من الدینار) زیرا کسیکه چیزی را معامله نمود او ثمنش را خریده (و لو کان ذا قربی) و ذکر (ذا قربی) برای اینکه است که مردم بنزدیکان خودشان راغب‌ترند (وَ لا نَکتُم‌ُ شَهادَةَ اللّه‌ِ إِنّا إِذاً لَمِن‌َ الآثِمِین‌َ یعنی شهادتی که لازم است ما را اداء آن بامر خدا و اگر کتمان کنیم از گناهکاران محسوب خواهیم گردید.
تا آنجا که گفته (فَإِن عُثِرَ) یعنی ظاهر شد و مطلع گردیدید (عَلی أَنَّهُمَا)

صفحه : 402
بقول إبن عباس یعنی آن دو شاهد و بقول سعید بن جبیر آن دو وصی (استحقا اثما) یعنی معلوم شد که آن دو نفر قسم دروغ خوردند و خیانت نمودند و شهادتشان بغیر استقامت بود و بقولی مستحق عقوبت گناه گردیدند نظیر قوله تعالی «إِنِّی أُرِیدُ أَن تَبُوءَ بِإِثمِی وَ إِثمِک‌َ» یعنی بعقوبت گناه قتل من و عقوبت معاصی تو [جبائی] «فَآخَران‌ِ یَقُومان‌ِ مَقامَهُما» یعنی بجای آن دو شاهد که از غیر خودتان بودند «مِن‌َ الَّذِین‌َ استَحَق‌َّ عَلَیهِم‌ُ الأَولَیان‌ِ» یعنی دو نفر دیگر از آنهائیکه اولی‌ترند بمیت و لایق میباشند بجای آن دو نفر اوّلی بگذارند یا اینکه در معنی دو نفر از اهل میت را بگذارند بجای آن دو نفر خائنی که خیانتشان معلوم گردیده و جایز است که «اولیان» بدل باشد از قوله «آخران» و جایز است تبدیل کردن معرفه را بنکره و معنی اولیین آن دو نفری که بمیت نزدیکند و جایز است مقصود آن دو نفری باشند که بقسم اولی‌ترند و آنها اولی‌ترند بقسم زیرا که آن دو وصی ادعا میکنند که میت آن ظرف را قبلا فروخته بوده اینکه است که قسم منتقل میگردد بهمان دو وصی اول زیرا که آنها مدعی میباشند که مورث آنها ظرف را فروخته و اینکه مثل آنجا است که انسان بدینی اقرار بکند و ادعاء کند که دین را اداء کردم حکمش اینکه میشود که بایستی قسم بخورد بر اداء دینش و بقولی یعنی آنهائی از مسلمین که بشهادت اولی‌ترند [إبن عباس و شریح] «فَیُقسِمان‌ِ بِاللّه‌ِ لَشَهادَتُنا أَحَق‌ُّ مِن شَهادَتِهِما بقولی یعنی شهادت ما و قول ما در وصیت رفیق ما سزاوارتر است بصدق و قبول از شهادت آن دو نفر و باید بگویند قسم بخدا قسم ما بهتر است از قسم آن دو نفر [إبن عباس] و در اینجا یمین را شهادت نامیده زیرا که یمین مثل شهادت است نسبت بآنکسی که قسم میخورد که همین است «وَ مَا اعتَدَینا» یعنی ما از حق تجاوز ننمودیم در آنچه از حق ما طلب میکنند و بقولی ما از حق شهادت خودمان تجاوز ننموده‌ایم «إِنّا إِذاً لَمِن‌َ الظّالِمِین‌َ» یعنی اگر ما از حق خودمان تجاوز کرده باشیم از جمله ستمکاران محسوب میگردیم. شیخ طبرسی پس از بیان مفصلّی که در تفسیر اینکه آیه نموده فرموده اینکه آیه با آیه پیش از آن از حیث اعراب و معنی

صفحه : 403
و احکام از مشکل‌ترین آیات قرآن بشمار میرود و نمییابی در هیچ تفسیری پر فائده‌تر و مختصرتر از آنچه برای تو تلخیص کردم.
«ذلِک‌َ أَدنی» یعنی اینکه قسمها و اقسام یا اینکه حکم نزدیک‌تر است «أَن یَأتُوا بِالشَّهادَةِ عَلی وَجهِها» یعنی از حق آن و صدق آن چیزی را کتمان نکنند و نیز چیزی زیاد بر آن ننمایند زیرا که قسم خوردن منع میکند از امور بسیاری که مرتدع نمیشوند با قسم نخوردن «أَو یَخافُوا أَن تُرَدَّ أَیمان‌ٌ» یعنی یا نزدیک‌تر است به اینکه که بترسند که قسم برگردد باولیاء میت زیرا آنها میترسند که قسم برگردد باولیاء میت و آنها قسم بخورند بر کذب و خیانت آنها و آنها مفتضح گردند و غرامت گردنشان را بگیرد پس بسا میشود که قسم دروغ نمیخورند برای اینکه شهادت و قسم برگردد بمستحق آن «وَ اتَّقُوا اللّه‌َ» و از خدا بترسید از اینکه خیانت کنید و قسم دروغ بخورید «وَ اسمَعُوا وَ اللّه‌ُ لا یَهدِی القَوم‌َ الفاسِقِین‌َ» موعظه خدا را بشنوید و بدانید خدا بسوی ثواب و بهشتش جماعت فاسقین را هدایت نمیکند.
[پایان] یَوم‌َ یَجمَع‌ُ اللّه‌ُ الرُّسُل‌َ فَیَقُول‌ُ ما ذا أُجِبتُم قالُوا لا عِلم‌َ لَنا إِنَّک‌َ أَنت‌َ عَلّام‌ُ الغُیُوب‌ِ ترجمه آیه شده و واضح است محتاج بتوضیح نیست، و خلاصه اینکه از بعض مفسرین است که گفته اینکه سؤال توبیخ است اینکه است که رسولان در پاسخ سؤال که امّت در مقابل دعوتتان چه جواب دادند میگویند ما علمی بآن نداریم و تمام علوم نزد تو است و تو سوء اجابت آنها را میدانی و بآنچه دانی آنها را مجازات مینمائی، در انوار گفته «ما ذا» در موضع مصدر است بمعنی «ای اجابة اجبتم» یا بحذف جار یعنی بچه چیزی بشما جواب دادند و بهر معنی سؤال برای شهادت انبیاء است بر قوم خودشان و یا برای توبیخ و تخجیل قوم است مثل سؤال «موؤدة» برای توبیخ و سرزنش وائد اینکه است که پیمبران گفتند برای ما هیچ علمی که تو ندانی نیست یعنی ما را دانشی نیست مگر اینکه علم تو بر آن محیط است و بهتر از ما میدانی توئی دانای نهانیها و میدانی چه

صفحه : 404
اجابت کردند بزبان و چه در دل پنهان گردانیدند، و در مجمع گفته در تفسیر اینکه آیه پنج قول است و چون بیان آن مفصل است و بنای ما بر اختصار است و نیز چندان فائده‌ئی در آن نیست اینکه است که از ترجمه آن خودداری مینمائیم.
إِذ قال‌َ اللّه‌ُ یا عِیسَی ابن‌َ مَریَم‌َ اذکُر نِعمَتِی عَلَیک‌َ وَ عَلی والِدَتِک‌َ إِذ أَیَّدتُک‌َ بِرُوح‌ِ القُدُس‌ِ الخ «إِذ قال‌َ اللّه‌ُ» بدل است از «یوم یجمع» در آیه بالا و میشود منصوب باشد باضمار «اذکر» یعنی ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله یاد کن وقتی را که خدای تعالی گفت ای عیسی پسر مریم یاد کن نعمت مرا که بر تو و مادرت افاضه نمودم و مقصود از نعمتی که مفرد آورده جمع است مثل قوله تعالی «وَ إِن تَعُدُّوا نِعمَةَ اللّه‌ِ لا تُحصُوها» یعنی یاد کن تمام نعمتهائی را که بتو و مادرت عطاء نمودیم.
در اینکه آیات چند قسم از نعمتها و تفضلاتی که بعیسی بن مریم تفضل نموده یادآوری مینماید:
اول- از جمله نعمتهائی که باو عنایت نموده اینکه است که او را تأیید گردانیده یعنی او را بجبرئیل که آنرا بروح القدس نامیده تقویت گردانیده، و تأیید بر وزن «تفعیل» مأخوذ از اید، مجاهد گفته «آیدتک» بر وزن «فاعلتک» مفاعله از اید است یعنی تو را اعانت کردم، و روح القدس نام جبرئیل است یعنی عبد اللّه زیرا روح نام او است و روح اسماء اللّه است که اضافه بخود کرده باضافه تشریفیه و تخصیص مثل «بیت اللّه» و «ناقة اللّه» و اضافه فعل بفاعلش.
دوم- قوله تعالی «تُکَلِّم‌ُ النّاس‌َ فِی المَهدِ وَ کَهلًا» یعنی تو در گهواره بودی و با مردم سخن میگفتی، إبن عباس گفته خدای تعالی عیسی را بسه سالگی بفرستاد و او در قوم خود سی ماه پیغمبری کرد و بعضی از مفسرین گفته‌اند خدای تعالی او را در گهواره عقل تمام داد و پیغمبر گردانید و داستان او در سوره مریم گفته شده.
سوم- «وَ إِذ عَلَّمتُک‌َ الکِتاب‌َ وَ الحِکمَةَ وَ التَّوراةَ وَ الإِنجِیل‌َ» یعنی

صفحه : 405
یاد کن وقتی که بتو کتاب انجیل آموختم و تو را بکلمات حکمت آشنا گردانیدم چهارم- «وَ إِذ تَخلُق‌ُ مِن‌َ الطِّین‌ِ کَهَیئَةِ الطَّیرِ بِإِذنِی» و نیز یاد کن از جمله نعمتهای من که تو از گل خلق میکردی مقصود خلق تقدیر است نه خلق احداث زیرا که جسم مرغان که از گل بود از فعل عیسی نبود ایجاد و خلقت خدای تعالی بود اندازه‌گیری صورت مرغی بدست عیسی [ع] انجام گرفت.
پنجم- «فَتَنفُخ‌ُ فِیها فَتَکُون‌ُ طَیراً بِإِذنِی» بامر خدا تو بآن گل نفخه‌ئی دمیدی و بقدرت و اراده حق تعالی بنفخه تو آن گل پرنده گردید.
ششم- «وَ تُبرِئ‌ُ الأَکمَه‌َ وَ الأَبرَص‌َ بِإِذنِی» و نیز از جمله تفضلات بر عیسی بن مریم و برای اثبات رسالت او اینکه بود که بدعای او کور مادرزاد را و نیز آدم برص‌دار را شفا میداد.
هفتم- «وَ إِذ تُخرِج‌ُ المَوتی بِإِذنِی» یاد کن وقتی که بیرون کردی مرده‌گان را اشاره بزنده گردانیدن آنها است و بیرون آمدنشان از قبرها و از لفظ «الموتی» که جمع آورده معلوم میشود که حضرتش باذن خدا مکرر چنین عملی انجام میداد و بیان آن در جاهای دیگر شده و انشاء اللّه در سوره آل عمران نیز میآید.
وَ إِذ کَفَفت‌ُ بَنِی إِسرائِیل‌َ عَنک‌َ إِذ جِئتَهُم بِالبَیِّنات‌ِ فَقال‌َ الَّذِین‌َ کَفَرُوا مِنهُم إِن هذا إِلّا سِحرٌ مُبِین‌ٌ از آیه معلوم میشود که بنی اسرائیل بنای آزار او را داشتند و خداوند او را از شرّ آنها نگهداری مینمود قوله تعالی در سوره آل عمران در ضمن داستانهای مسیح فرموده «وَ مَکَرُوا وَ مَکَرَ اللّه‌ُ وَ اللّه‌ُ خَیرُ الماکِرِین‌َ».
مجاهد از عبید بن عمر روایت کرده که در اینکه وقت که خدای تعالی اینکه نعمتها را بر عیسی بن مریم [ع] شماره نمود حضرتش جامه پشمین پوشیده بود و خوراک او گیاه زمین بود و هرگاه چیزی داشت انفاق میکرد و برای فردای خود نمیگذاشت و خانه نداشت که اندیشه خراب آن داشته باشد و فرزند نداشت که از مرگ او بترسد بهر کجا شب میرسید همانجا میخوابید.
[ابو الفتوح]

صفحه : 406

[سوره المائدة (5): آیات 111 تا 120]

اشاره

وَ إِذ أَوحَیت‌ُ إِلَی الحَوارِیِّین‌َ أَن آمِنُوا بِی وَ بِرَسُولِی قالُوا آمَنّا وَ اشهَد بِأَنَّنا مُسلِمُون‌َ (111) إِذ قال‌َ الحَوارِیُّون‌َ یا عِیسَی ابن‌َ مَریَم‌َ هَل یَستَطِیع‌ُ رَبُّک‌َ أَن یُنَزِّل‌َ عَلَینا مائِدَةً مِن‌َ السَّماءِ قال‌َ اتَّقُوا اللّه‌َ إِن کُنتُم مُؤمِنِین‌َ (112) قالُوا نُرِیدُ أَن نَأکُل‌َ مِنها وَ تَطمَئِن‌َّ قُلُوبُنا وَ نَعلَم‌َ أَن قَد صَدَقتَنا وَ نَکُون‌َ عَلَیها مِن‌َ الشّاهِدِین‌َ (113) قال‌َ عِیسَی ابن‌ُ مَریَم‌َ اللّهُم‌َّ رَبَّنا أَنزِل عَلَینا مائِدَةً مِن‌َ السَّماءِ تَکُون‌ُ لَنا عِیداً لِأَوَّلِنا وَ آخِرِنا وَ آیَةً مِنک‌َ وَ ارزُقنا وَ أَنت‌َ خَیرُ الرّازِقِین‌َ (114) قال‌َ اللّه‌ُ إِنِّی مُنَزِّلُها عَلَیکُم فَمَن یَکفُر بَعدُ مِنکُم فَإِنِّی أُعَذِّبُه‌ُ عَذاباً لا أُعَذِّبُه‌ُ أَحَداً مِن‌َ العالَمِین‌َ (115)
وَ إِذ قال‌َ اللّه‌ُ یا عِیسَی ابن‌َ مَریَم‌َ أَ أَنت‌َ قُلت‌َ لِلنّاس‌ِ اتَّخِذُونِی وَ أُمِّی إِلهَین‌ِ مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ قال‌َ سُبحانَک‌َ ما یَکُون‌ُ لِی أَن أَقُول‌َ ما لَیس‌َ لِی بِحَق‌ٍّ إِن کُنت‌ُ قُلتُه‌ُ فَقَد عَلِمتَه‌ُ تَعلَم‌ُ ما فِی نَفسِی وَ لا أَعلَم‌ُ ما فِی نَفسِک‌َ إِنَّک‌َ أَنت‌َ عَلاّم‌ُ الغُیُوب‌ِ (116) ما قُلت‌ُ لَهُم إِلاّ ما أَمَرتَنِی بِه‌ِ أَن‌ِ اعبُدُوا اللّه‌َ رَبِّی وَ رَبَّکُم وَ کُنت‌ُ عَلَیهِم شَهِیداً ما دُمت‌ُ فِیهِم فَلَمّا تَوَفَّیتَنِی کُنت‌َ أَنت‌َ الرَّقِیب‌َ عَلَیهِم وَ أَنت‌َ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ شَهِیدٌ (117) إِن تُعَذِّبهُم فَإِنَّهُم عِبادُک‌َ وَ إِن تَغفِر لَهُم فَإِنَّک‌َ أَنت‌َ العَزِیزُ الحَکِیم‌ُ (118) قال‌َ اللّه‌ُ هذا یَوم‌ُ یَنفَع‌ُ الصّادِقِین‌َ صِدقُهُم لَهُم جَنّات‌ٌ تَجرِی مِن تَحتِهَا الأَنهارُ خالِدِین‌َ فِیها أَبَداً رَضِی‌َ اللّه‌ُ عَنهُم وَ رَضُوا عَنه‌ُ ذلِک‌َ الفَوزُ العَظِیم‌ُ (119) لِلّه‌ِ مُلک‌ُ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ وَ ما فِیهِن‌َّ وَ هُوَ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ قَدِیرٌ (120)

صفحه : 407

[ترجمه]

ای رسول یاد کن وقتی را که بسوی حواریین وحی کردیم که بمن و برسول من ایمان آرید- گفتند ایمان آوردیم و تو گواه باش که ما تسلیم امر توایم [111]
یاد کن وقتی را که حواریین گفتند ای عیسی بن مریم آیا پروردگار تو قدرت دارد که برای ما از آسمان مائده بفرستد، عیسی گفت اگر ایمان آورده‌اید از خدا بترسید [112]
حواریین گفتند مراد ما اینکه است که از مائده آسمانی بخوریم و قلب ما مطمئن گردد و بدانیم که تو بما راست گفتی، و بر آن مائده از گواهان بوده باشیم [113]
عیسی بن مریم گفت ای خدا ای پروردگار ما بر ما مائده از آسمان نازل گردان تا اینکه برای اولین و آخرین ما عید باشد و از آن آیه و نشانه‌ئی از تو باشد و از آن مائده ما را روزی ده و تو بهترین روزی دهندگانی [114]
خدای تعالی فرمود همانا من مائده بر شما نازل میگردانم و کسیکه از شما پس از نزول مائده کافر گردید من وی را عذابی میکنم که احدی از عالمیان را چنین عذابی نکرده باشم [115]
ای رسول یاد کن وقتی را که خدای تعالی بعیسی بن مریم میگوید آیا تو بمردم گفتی که من و مادرم را بغیر خدا دو اله بگیرید، عیسی میگوید تو منزهی نشاید و نسزد مرا اینکه بگویم آنچه را که سزاوار نباشم، اگر گفته بودم تو میدانستی تو آنچه در نفس من است میدانی و من آنچه در ذات تو است نمیدانم همانا تو دانای غیبها میباشی [116]
بآنها نگفتم مگر آنچه را که بمن امر نموده‌ئی که بگویم پرستش نمائید خدا را

صفحه : 408
که پروردگار من و پروردگار شما است و من بر آنها گواه بودم تا وقتی که بین آنها بودم و چون مرا فرا گرفتی تو خود بر آنها نگهبان بودی و تو بر هر چیزی نگهبانی [117]
اگر آنها را عذاب کنی همانا آنان بندگان تواند و اگر آنها را بیامرزی تو غالب و درستکاری [118]
خدای تعالی میگوید اینکه روز (روز قیامت) روزی است که صادقین از صدق خود بهره‌مند میگردند و برای آنها بهشتهائی آماده شده که از زیر درختهای آن نهرها جریان دارد در حالیکه همیشه در آن جاویدانند خدا از آنها راضی است و آنها نیز از خدا راضی میباشند اینکه است رستگاری بزرگ [119]
مملکت آسمانها و زمین و آنچه بین آسمانها و زمین است ملک خدا است و او بر هر چیزی توانا است [120]

صفحه : 409

(توضیح آیات)

وَ إِذ أَوحَیت‌ُ إِلَی الحَوارِیِّین‌َ أَن آمِنُوا بِی وَ بِرَسُولِی آیه برسولش خبر میدهد که یاد کن وقتی را که ما بحواریین وحی نمودیم که بمن و رسول من ایمان آرید.
از سیاق آیه معلوم میشود که حواریین یعنی اصحاب عیسی بن مریم قبلا ایمان آورده بودند و از آیه 45 سوره آل عمران «فَلَمّا أَحَس‌َّ عِیسی مِنهُم‌ُ الکُفرَ قال‌َ مَن أَنصارِی إِلَی اللّه‌ِ قال‌َ الحَوارِیُّون‌َ نَحن‌ُ أَنصارُ اللّه‌ِ آمَنّا بِاللّه‌ِ وَ اشهَد بِأَنّا مُسلِمُون‌َ» معلوم میشود وقتی عیسی ع احساس کرد بنی اسرائیل که منکر رسالت او بودند و معجزات او را حمل بسحر مینمودند شاید در مقام قتل او هستند اینکه بود که فرمود کیست یاور من باشد در راه خدا.
قالُوا آمَنّا وَ اشهَد بِأَنَّنا مُسلِمُون‌َ حواریین از سابقین و از طبقه اول از مؤمنین بحضرتش بودند و ظاهرا اینکه دعوت حضرت عیسی ع برای میثاق گرفتن و بیعت کردن بر یاری دین خدا است و اینکه مرتبه بالاتر از اصل ایمان است.
إِذ قال‌َ الحَوارِیُّون‌َ یا عِیسَی ابن‌َ مَریَم‌َ هَل یَستَطِیع‌ُ رَبُّک‌َ أَن یُنَزِّل‌َ عَلَینا مائِدَةً مِن‌َ السَّماءِ قال‌َ اتَّقُوا اللّه‌َ إِن کُنتُم مُؤمِنِین‌َ یاد کن وقتی که حواریین بعیسی بن مریم گفتند آیا پروردگار تو قدرت دارد که بر ما مائده‌ئی بفرستد و کسائی که یکی از قاریان هفتگانه است «تستطیع» بتاء قرائت کرده و «ربّک» را هم بفتح با خوانده و بنا بر قرائت کسائی چنین میشود معنی آیا تو قدرت داری از پروردگارت مسئلت نمائی که مائده‌ئی بر ما بفرستد تا اینکه بر ایمان و یقین ما افزوده گردد.
و بنا بر سیاهی قرآن که «یستطیع» باشد بقولی حواریین طلب مائده کردند پیش از آنکه در ایمان مستقر بودند و میخواستند ایمان و یقینشان بخدا

صفحه : 410
و صفات او محکم گردد.
بعضی از مفسرین در توجیه آیه گفته مقصود حواریین از سؤالشان که آیا خدا قدرت دارد بر ما مائده‌ئی بفرستد در اصل قدرت حق تعالی نبوده زیرا که شأن آنها اجل از اینکه است که چنین سؤالی کرده باشند بلکه سؤالشان در حکمت و مصلحت بوده و مقصود استطاعت بر حسب حکمت و مصلحت است نه از جهت قدرت، اینکه بود که عیسی بآنها فرمود «اتَّقُوا اللّه‌َ» از خدا بترسید و خود را بازدارید از اینکه در خدا و اقتدار او شک‌ّ کنید و طلب نکنید از آیات خدا چیزی را که وقتی عصیان کردید سبب هلاکت شما گردد.
حواریین در پاسخ گفتند «نُرِیدُ أَن نَأکُل‌َ مِنها وَ تَطمَئِن‌َّ قُلُوبُنا وَ نَعلَم‌َ أَن قَد صَدَقتَنا» حواریین گفتند میخواهیم از مائده سماوی بخوریم و قلبمان مطمئن بایمان گردد، و طلب کردن حواریین مائده آسمانی را دلیل بر اینکه نمیشود که آنها در قدرت خدا یا در نبوّت عیسی [ع] شک داشتند بلکه چنانچه بعضی گفته‌اند میخواستند ایمانشان بمشاهده عینی باشد نه از سامعین خبر.
و میتوان گفت که سؤال حواریین در طلب مائده نظیر طلب ابراهیم ع بود که حضرتش با آن علوّ مقامش در معرفت از خدای خود طلب میکند که بمن بنما چگونه مرده‌ها را در قیامت زنده میگردانی پس از آن باو خطاب رسید که «أَ وَ لَم تُؤمِن قال‌َ بَلی وَ لکِن لِیَطمَئِن‌َّ قَلبِی» حواریین نیز میخواستند یقینشان بمرتبه عین برسد اینکه بود که گفتند میخواهیم از گواهان بر توحید و نبوّت تو باشیم، لکن نمیشود تعبیر ابراهیم [ع] را بوجهی توجیه کرد که مطابق تعبیر حواریین گردد زیرا که مقام ابراهیم فوق مقام آنها بوده زیرا اگر سؤال ابراهیم [ع] برای ایمان از راه مشاهده و عیان بوده برای اینکه است که ابراهیم دارای مقام عصمت است لکن چون معلوم نیست که حواریین دارای عصمت بوده باشند اینست که مجبور نیستیم کلامشان را اینکه طور حل کنیم.
در مجمع البیان گفته بین علماء اختلاف است در اینکه آیا مائده نازل شد

صفحه : 411
یا نشد و قول صحیح اینکه است که نازل شد لقوله تعالی «إِنِّی مُنَزِّلُها عَلَیکُم» و خلف در وعده الهی نیست. و نیز اخبار و احادیث بسیاری از نبی صلّی اللّه علیه و آله و ائمه علیهم السّلام و تابعین او بر وقوع آن وارد گردیده.
و از إبن عباس نقل شده که عیسی بن مریم ببنی اسرائیل گفت سی روز روزه بگیرید پس از آن هر چه خواهید از خدا سؤال کنید بشما عطا مینماید پس از آنکه آنان سی روز روزه گرفتند وقتی فارغ شدند گفتند ای عیسی اگر ما برای یکی از مردم عملی میکردیم چون فارغ میشدیم ما را طعام میداد و ما سی روز روزه گرفته‌ایم و آمده‌ایم پس تو دعا کن که خدا بر ما مائده‌ئی از آسمان نازل گرداند پس ملائکه بر آنها مائده نازل کردند و با ملائکه هفت قرص نان و هفت ماهی بود که نزد آنها آوردند و آخر آنها خوردند همان طور که اول آنها خوردند و اول و آخر آنها همگی خوردند و از ابی جعفر ع اینکه طور روایت شده [پایان] در عیون الاخبار باسناده الی علی بن الحسن الفضّال عن ابیه چنین نقل میکند که گفته بابی الحسن الرضا گفتم برای چه حواریون را حواریین نامیدند گفت اما مردم آنها را حواریین گفتند چون آنها پاک از اوساخ بودند و لباسشان از چرکی و کثافات شسته شده بود و آن اسمی است مشتق از خبز الحوار، و اما نزد ما آنها حواریون نامیده شدند برای اینکه نفس خود را خالص گردانیده بودند و نیز خالص کننده غیر بودند بوعظ و موعظه از چرکی گناه.
[پایان] قال‌َ عِیسَی ابن‌ُ مَریَم‌َ اللّهُم‌َّ رَبَّنا أَنزِل عَلَینا مائِدَةً مِن‌َ السَّماءِ تَکُون‌ُ لَنا عِیداً لِأَوَّلِنا وَ آخِرِنا وَ آیَةً مِنک‌َ الخ عیسی [ع] وقتی خدا را خواند بکلمه «اللهم» که بالاترین نامهای الهی است او را نداء کرد و گفت «ربنا» ای پروردگار ما بر ما فرو فرست مائده‌ئی از آسمان که آن خوان بر ما عیدی باشد که تعظیم آن کنیم و گویند عید بمعنی سروری است که عاید مردم گردد و هر کسی در آن روز تجملات و زینت خود را

صفحه : 412
ظاهر میگردانند و دوستان بیکدیگر مبارک باد میگویند «لِأَوَّلِنا وَ آخِرِنا» شاید مقصود از اول و آخر ما همه ماها از اغنیاء ما و فقراء ما که روز سرور و خوشی همه باشد و شاید مقصود زمان ما و از پس ما عید باشد «وَ آیَةً مِنک‌َ» عطف بر عید است یعنی آن مائده نشانه قدرت تو و صدق نبوّت رسول تو باشد.
و گفت «وَ ارزُقنا» ما را از نعمت خودت روزی بده «وَ أَنت‌َ خَیرُ الرّازِقِین‌َ» و تو بهترین روزی دهندگانی.
قال‌َ اللّه‌ُ إِنِّی مُنَزِّلُها عَلَیکُم فَمَن یَکفُر بَعدُ مِنکُم فَإِنِّی أُعَذِّبُه‌ُ عَذاباً لا أُعَذِّبُه‌ُ أَحَداً مِن‌َ العالَمِین‌َ چون عیسی بن مریم [ع] از خدای تعالی بخواهش حواریین مائده طلب کرد جواب رسید، ای عیسی بخواهش تو مائده را میفرستم و کسیکه پس از نزول مائده کافر گردد او را چنین عذابی کنم که باحدی از عالمیان نکرده باشم چه مردمان زمان شما و چه زمانهای دیگر.
و بطوریکه مفسرین گفته‌اند آنهائیکه جحود کردند بمیمون و خنزیر مسخ گردیدند و اینکه عذابی بود که احدی از عالمیان بآن مبتلا نگردیده بود و بقولی آن عذاب استیصال است از إبن عباس نقل شده که گفته آن نوع عذابی خواهد بود که صعب‌تر و شدیدتر از عذاب دوزخ کافرین و منکرین باشد که از قبل مائده عیسی ع بآن معذّب شدند و عذاب منافقین نیز قریب بآن خواهد بود و بقولی آن عذاب همان مسخ شدن آنها بود.
و از ابی الحسن علی بن موسی الرضا ع روایت شده که آنها بخنازیر مسخ گردیدند، و نیز در مجمع البیان گفته در نزول مائده بین علماء اختلاف است. حسن و مجاهد گفته‌اند مائده نازل نشد بلکه چون قوم اینکه شرط را استماع کردند اعراض نمودند و از نزول آن استعفاء کردند و گفتند «لا نریدها و لا حاجة لنا فیها» و نازل نشد. و صحیح اینکه است که مائده نازل شد لقوله تعالی «إِنِّی مُنَزِّلُها عَلَیکُم» زیرا که در خبر او سبحانه خلف جایز نیست. و نیز اخبار

صفحه : 413
مستفیض است که از پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و از اهل بیت علیهم السّلام و صحابه و تابعین رسیده که نازل شد. و از کعب روایت شده که روز یکشنبه بود که مائده نازل شد و از اینکه جهت است که نصاری یکشنبه را عید میگیرند و چون بیان طبرسی مفصّل بود از بیانش خودداری نمودیم.
[پایان] در منهج گفته در اینکه مائده چه چیز بود آنهم در آن اختلاف است از حضرت رسول [ص] روایت شده که فرمود آن نان و گوشت بوده. و از ابی جعفر ع روایت شده که در آن هفت نان بود و هفت ماهی و مردم از اول تا آخر همگی خوردند و هنوز باقی مانده بود. و میسر روایت کرده که در آن مائده همه چیز بود مگر گوشت و سعید بن جبیر از إبن عباس نقل کرده که همه الوان اطعمه در آن بوده غیر از نان و گوشت. و عطاء گفته غیر از سمک و لحم. و عطیه عوفی گفته در آن ماهی بود که در آن طعم همه الوان طعام را میداد. و عمار و قتاده گفته‌اند در آن میوه‌های بهشتی بود. و قتاده گفته صبح و شام بر آنها مثل مثل من و سلوی که بر بنی اسرائیل نازل میشد بر آنها نیز نازل میگردید.
و از سلمان فارسی روایت شده که حق تعالی دو ابر فرستاد سفره سرخی در میان آن بود و بزمین نزدیک شد تا اینکه نزد حواریین بزمین گذاشت عیسی بگریه افتاد و گفت
«اللهم اجعلنا من الشاکرین»
عیسی [ع] گفت هر کس عمل او بهتر است برخیزد و دستار از روی سفره برچیند شمعون گفت یا روح اللّه تو بآن اولی‌تری عیسی ع وضو ساخت و نماز کرد و گفت «بسم اللّه خیر الرازقین» و مندیل از سر سفره برداشت خوانی ظاهر شد آراسته و در آن ماهی بریانی که پوست و خار نداشت و روغن از آن میچکید و نزدیک سر آن نمک بود و نزدیک دم آن سرکه و پنج گرده نان بر آن خوان نهاده بود بر یکی زیتون بر دیگری عسل بر دیگری روغن و در چهارم پنیر و بر پنجم قدید. شمعون که خلیفه عیسی بود برخواست و گفت یا روح اللّه اینکه طعام دنیا است یا آخرت عیسی [ع] فرمود هیچکدام طعامی است که حق تعالی بقدرت خود آفریده تا آنجا که گفته در تفسیر

صفحه : 414
اهل بیت علیهم السّلام مذکور است که چون مائده بر آنها نازل گردید همه جمع میشدند و از آن میخوردند بزرگان و متمولین آنها میگفتند ما نمیگذاریم سفله در خوردن با ما شریک گردند حق تعالی مائده را از میان آنها برداشت و آنها را خنازیر یعنی میمون و خوک گردانید.
و در ابوار از بعضی صوفیه نقل کرده که مائده اینجا عبارت از معارف است که غذای ارواح است مثل اطعمه که غذای ابدانست، و بنا بر اینکه شاید بنی اسرائیل در حقایق رغبت کرده باشند و در حقایق مستعد نبودند برای وقوف آن و برای اینکه بود که عیسی بآنها گفته باشد اگر تحصیل ایمان کرده‌اید تقوی را شعار خود نمائید تا اینکه بر اطلاع آن متمکن گردید و چون در آن اصرار کردند بطور اقتراح از حق تعالی سؤال کرده و حق تعالی بیان نموده که آن سهل است و لکن در آن خطر و خوف عاقبت است زیرا وقتی سالک مقصد برای او کشف گردید آنچه اعلی و ارفع از مقام او است بر آن تحمل نمیتواند کرد و نتواند بر آن مستقر گردد و اینکه ضلالت بسیاری را ایجاب مینماید چون بیان او مفصل بود و غرض ما اختصار است تا همینجا آنرا خاتمه میدهیم.
[پایان] وَ إِذ قال‌َ اللّه‌ُ یا عِیسَی ابن‌َ مَریَم‌َ أَ أَنت‌َ قُلت‌َ لِلنّاس‌ِ اتَّخِذُونِی وَ أُمِّی إِلهَین‌ِ مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ قال‌َ سُبحانَک‌َ ما یَکُون‌ُ لِی أَن أَقُول‌َ ما لَیس‌َ لِی بِحَق‌ٍّ إِن کُنت‌ُ قُلتُه‌ُ فَقَد عَلِمتَه‌ُ گفته‌اند کلمه «اذ» ظرف زمان و متعلق بمحذوفی است که مقام بر آن دلالت دارد و مقصود از آنزمان روز قیامت است بدلیل اینکه در چند آیه بعد فرموده امروز روزی است که راست‌گوئی راستان آنها را سود میدهد و نیز بدلیل اینکه خود عیسی [ع] در جواب خداوند عرض میکند تا میان آنها بودم شاهد و ناظر اعمالشان بودم ولی پس از آنکه مرا فرا گرفتی از عملیات آنان اطلاعی ندارم تو خودت رقیب و ناظر بر آنان بودی.
راغب در معنی کلمه دون گفته بکسی که از انجام کاری قاصر است دون

صفحه : 415
گفته میشود و بعضی از علمای ادب گفته‌اند که اینکه لفظ مقلوب از دنو، و ادون و دنی است و اینکه خدای تعالی فرموده «لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِن دُونِکُم» باین معنی است که دوستی که در دیانت یا بقول بعضی در قرابت بپایه شما نمیرسد انتخاب و اتخاذ نکنید و اینکه فرمود «وَ یَغفِرُ ما دُون‌َ ذلِک‌َ» باین معنی است که خدا گناه کمتر از اینکه را می‌بخشد، و بقول بعضی غیر اینکه را و اینکه دو معنی- کمتر- غیر- هر دو با هم متلازمند و بهمین معنی است آیه شریفه «أَ أَنت‌َ قُلت‌َ لِلنّاس‌ِ اتَّخِذُونِی وَ أُمِّی إِلهَین‌ِ مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ» یعنی غیر خدا، اینکه است کلام راغب در معنی کلمه «دون».
[پایان] طبرسی (ره) در جوامع الجامع گفته وقتی که در روز قیامت خدای تعالی میگوید یا عیسی، مقصود از استفهام تقریع است بر نصاری و استعظام و بزرگی چنین قولی است «قال‌َ سُبحانَک‌َ» عیسی گفت تو منزهی از اینکه برای تو شریک باشد برای من سزاوار نبود کلامی که حق من نبود بگویم و من عبدی میباشم مثل آنها همانا عبادت محقق و مخصوص بتو است «تَعلَم‌ُ ما فِی نَفسِی» یعنی تو میدانی معلومات من را و من معلومات تو را نمیدانم، و اینکه عیسی ع گفت «فی نفسک» بطریق مشاکلة سلوک نموده «إِنَّک‌َ أَنت‌َ عَلّام‌ُ الغُیُوب‌ِ» تقریر دو جمله با هم است زیرا آنچه نفسها منطوی بر آنست آن از جمله غیبها است و علم احدی منتهی نمیشود بسوی آنچه خدای تعالی میداند و «ان» در «أَن‌ِ اعبُدُوا اللّه‌َ» مفسره است و معنی آنست که غیبها در نفسها منطوی نمیگردد بآنچه خدای سبحانه عالم باو است «أَن‌ِ اعبُدُوا اللّه‌َ» تفسیر و معنی «ما امرتهم الّا بما امرتنی به» است یعنی آنها را امر ننمودم مگر آنچه را که تو مرا بآن امر نموده بودی «وَ کُنت‌ُ عَلَیهِم شَهِیداً» یعنی «رقیبا» مثل شاهد بر آنکسیکه برای وی شهادت میدهد و آنها را از اینکه قول منع میکردم و از چنین عقیده‌ئی آنها را باز میداشتم «فَلَمّا تَوَفَّیتَنِی کُنت‌َ أَنت‌َ الرَّقِیب‌َ عَلَیهِم» وقتی من را فرا گرفتی تو خودت آنها را بنصب ادله و فرستادن تو انبیاء را آنها را از چنین

صفحه : 416
کلامی منع میکنی «وَ أَنت‌َ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ شَهِیدٌ» و تو بر هر چیزی گواهی.
«إِن تُعَذِّبهُم فَإِنَّهُم عِبادُک‌َ» و آنها کسانی میباشند که غرض و مقصد آنها عصیان است و آنهایند که رسولان تو را تکذیب میکنند و آیات تو را انکار مینمایند «وَ إِن تَغفِر لَهُم فَإِنَّک‌َ أَنت‌َ العَزِیزُ» که قدرت داری بر عقاب کردن و ثواب دادن «الحَکِیم‌ُ» آنکسی است که ثواب نمیدهد و عقاب نمیکند مگر از روی حکمت و درستی و معنی اگر آنها را بیامرزی با کفر آنها مغفرت و بخشش نسبت بهر گنهکاری بحکم عقل عمل نیک است و هر اندازه گناه بزرگتر باشد عفو و گذشت از آن نیکوتر است.
[پایان] قال‌َ اللّه‌ُ هذا یَوم‌ُ یَنفَع‌ُ الصّادِقِین‌َ صِدقُهُم لَهُم جَنّات‌ٌ تَجرِی مِن تَحتِهَا الأَنهارُ خالِدِین‌َ فِیها أَبَداً ظاهرا مقصود از «یوم» روز قیامت است که در آنروز است که راستگویان از طریق صدقشان بهره میبرند. صدق یک معنای جامعی است که شامل میگردد صدق و درستی و مطابق بودن با واقع و حقیقت را و نیز مطابق باشد با اعتقاد بلکه با عمل هرگاه توأم گردد و کسی را بتمام معنی صادق گویند که گفتارش و اعتقادش مطابق واقع و بر طبق حقیقت قرار گرفته باشد، و شاید مقصود از صادقین در اینجا آن صدق و راستی و اعتقاد و قائل شدن آنها بوحدانیّت حق تعالی و اقرار بحقانیّت جمیع انبیاء علیهم السّلام است و چنین مردمانی در روز موعود راستگو باشند و ایشانرا مژده داده ببهشتهائی که از جمله نعمتهای آن بهشتهای متعدد اینکه است که نهرهائی از زیر درختهای آن یا از زیر غرفه‌های آنها علی الدوام جریان دارد.
رَضِی‌َ اللّه‌ُ عَنهُم وَ رَضُوا عَنه‌ُ خدای تعالی از آنها خشنود و راضی است و آنها نیز از خدای خود راضی و خشنودند و رضایت حق تعالی از تمام نعمتهای بهشتی بالاتر و ارجمندتر است.
و از اینجا میتوان استفاده نمود که رضایت او تعالی ایجاب میکند رضایت عبد را

صفحه : 417
از پروردگار خودش زیرا که رضایت بنده را عطف داده برضایت خود از او.
اینکه است که در آخر آیه فرموده «ذلِک‌َ الفَوزُ العَظِیم‌ُ» معلوم است کرامتی بالاتر از اینکه نیست که خدای جلیل از بنده ضعیف خود اظهار رضایت نماید، در بعضی از روایات نقل شده که «هر کس از خدا راضی است معلوم میشود خدا هم از وی راضی است» لِلّه‌ِ مُلک‌ُ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ وَ ما فِیهِن‌َّ وَ هُوَ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ قَدِیرٌ مخصوص بخدا است مملکت آسمانها و زمین و آنچه بین آسمانها و زمین است بقول بعضی از مفسرین «و من فیهن» نگفت که دلالت بر ذوی العقول کند «ما فیهن» فرمود تا تنبیه باشد و دلالت کند بر اینکه اهل آسمانها و زمین همه عاجز و محتاجند بحق تعالی آنها بهیچ وجه مالک نیستند همه بنده و تحت اراده قدیم تعالی واقعند و او است که بر هر چیزی توانا است.

جلد پنجم

اشاره

مخزن العرفان در علوم قرآن از سورة الانعام تا آخر سورة الانفال بقلم:
کمترین خادمه‌ئی از خدّام آل رسول صلی اللّه علیه و آله و سلّم و کوچکترین ذرّه‌ئی از ذراری بتول [ع] و امة من اماء اللّه تعالی

صفحه : 2

‌سورة الانعام‌

اشاره

مکیة غیر ست آیات و هی مائة و خمس و ستّون آیة

[سوره الأنعام (6): آیات 1 تا 6]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
الحَمدُ لِلّه‌ِ الَّذِی خَلَق‌َ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌َ وَ جَعَل‌َ الظُّلُمات‌ِ وَ النُّورَ ثُم‌َّ الَّذِین‌َ کَفَرُوا بِرَبِّهِم یَعدِلُون‌َ (1) هُوَ الَّذِی خَلَقَکُم مِن طِین‌ٍ ثُم‌َّ قَضی أَجَلاً وَ أَجَل‌ٌ مُسَمًّی عِندَه‌ُ ثُم‌َّ أَنتُم تَمتَرُون‌َ (2) وَ هُوَ اللّه‌ُ فِی السَّماوات‌ِ وَ فِی الأَرض‌ِ یَعلَم‌ُ سِرَّکُم وَ جَهرَکُم وَ یَعلَم‌ُ ما تَکسِبُون‌َ (3) وَ ما تَأتِیهِم مِن آیَةٍ مِن آیات‌ِ رَبِّهِم إِلاّ کانُوا عَنها مُعرِضِین‌َ (4)
فَقَد کَذَّبُوا بِالحَق‌ِّ لَمّا جاءَهُم فَسَوف‌َ یَأتِیهِم أَنباءُ ما کانُوا بِه‌ِ یَستَهزِؤُن‌َ (5) أَ لَم یَرَوا کَم أَهلَکنا مِن قَبلِهِم مِن قَرن‌ٍ مَکَّنّاهُم فِی الأَرض‌ِ ما لَم نُمَکِّن لَکُم وَ أَرسَلنَا السَّماءَ عَلَیهِم مِدراراً وَ جَعَلنَا الأَنهارَ تَجرِی مِن تَحتِهِم فَأَهلَکناهُم بِذُنُوبِهِم وَ أَنشَأنا مِن بَعدِهِم قَرناً آخَرِین‌َ (6)

صفحه : 3
سوره انعام در مکه نازل گردیده و مشتمل بر یکصد و شصت و شش آیه است‌

[ترجمه]

بنام ایزد هستی بخش صاحب رحمت عام و خاص
حمد و ستایش خدای را است که آسمانها و زمین را آفریده و ظلمت و نور را مقرّر گردانیده پس آنهائیکه کافر شدند از او عدول میکنند بعبادت غیر او یا اینکه با پروردگار خود بتها را برابر میکنند [1]
(هُوَ الَّذِی الخ) خدا آن کسی است که شما را از گل آفرید پس مدتی را مقرر نمود که چون بسر آید مرگ برسد، و آن مدت نام برده شده نزد او است (یعنی قیامت) پس شما در مبعوث شدن قیامت شک‌ّ میآورید [2]
و او در آسمانها و زمین معبود بحق است آنچه را مخفی میدارید و آنچه را ظاهر میکنید همه را میداند و میداند آنچه را که عمل و کسب میکنید [3]
و بر کافرین آیتی از آیات پروردگارشان نمیآید مگر اینکه از آن روی گردانند [4]
همانا بحقیقت هنگامی که حق (یعنی قرآن) بایشان آمد آنرا تکذیب کردند پس زود باشد که بر اینها بیاید خبرهای آنچه بودند بآن استهزاء میکردند [5]
آیا اینکه کافرین ندیدند (یعنی ندانستند) که ما چه بسیار از کسانی از قرنهای پیشین و گروه گذشته‌گان هلاک گردانیدیم با اینکه آنها را در زمین با مکنت و بسیاری نعمت جای داده بودیم بآنچه شما را بآن تمکن نداده‌ایم و بارانهای پی در پی برای آنها فرستاده بودیم و برای آنها جویهائی قرار داده بودیم که از زیر درختان آنها میرفت پس آنها را بگناهانشان هلاک کردیم و پس از هلاک آنها گروه دیگر را آفریدیم [6]

صفحه : 4

(توضیح آیات)

الحَمدُ لِلّه‌ِ الَّذِی خَلَق‌َ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌َ وَ جَعَل‌َ الظُّلُمات‌ِ وَ النُّورَ از مقاتل نقل میکنند که گفته یهودیها برسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ایراد گرفتند و گفتند (من ربک) پروردگار تو کیست اینکه بود که خدای تعالی اینکه سوره را نازل گردانید و خود را بحمد و ستایش معرفی فرمود.
چنانچه در جای دیگر مبرهن گردیده کلمه (حمد) برای آن حقیقتی وضع گردیده که متصف بتمام صفات جمال و کمال و عظمت و کبریائی باشد مقابل کلمه (سبحان) که دلالت دارد بر تنزیه و مبرّا بودن از هر نقص و عیبی که در ممکنات است و در اینکه مبارک سوره که مفسرین گفته‌اند در مکه نازل شده مگر چند آیه که گفته شد در مدینه نازل گردیده و مشتمل بر معارف است مگر مقدار کمی که راجع بفروع است.
و سوره را افتتاح فرموده اول بذکر (الحمد) که مشتمل بر صفات حقیقیه خداوندی است، پس از آن در مقام آثار و آفرینش آسمانها و زمین برآمده و خود را باینها معرفی فرموده.
یعنی حمد و ثنای جمیل مخصوص بآنکسی است که جامع تمامی صفات کمال و منزّه و مبرّا از تمام نقائص امکانی است و او آنکسی است که بقدرت کامله خود آسمانها و زمین را از عدم بوجود آورده و در آن تاریکی و روشنائی قرار داده و شاید مقصود از ظلمت طریق شیطانی و مقصود از نور طریق رحمانی است زیرا که راه شیطانی و نفس پرستی راه ظلمت و تاریکی است که رونده بسوی آن بالاخره در چاه گمراهی و سرگردانی فرو خواهد رفت و راه حقّانی راه و روش روشنی است که رونده را بمراد میرساند و وی را کامیاب میگرداند.
و چون گفته‌اند نور یا بوضع اوّلی یا بوضع ثانوی چیزی را گویند که بخود ظاهر و ظاهر کننده غیر باشد (ظاهر بذاته و مظهر لغیره)

صفحه : 5
و بهمین لحاظ است که خدای تعالی خود را بنور ستوده و معرفی فرموده آنجا که گفته (اللّه‌ُ نُورُ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ) و چون خود حقیقت نور است جاعل و پدید آورنده نور است و بنور فیض وجود او آسمانها و زمین و همه موجودات را از ظلمت عدم بنور وجود ظاهر گردانیده.
و چون موجودات ارضی و سماوی علی الدوام در معرض کون و فسادند وجود هر شیئی پیچیده شده بعدم او است اینکه است که ظلمت که عبارت از عدم وجود باشد با وجود همراه است هر موجودی در پی او عدمی است شاید باین لحاظ باشد که در آیه ظلمت را بر نور مقدم انداخته (وَ جَعَل‌َ الظُّلُمات‌ِ وَ النُّورَ) و بقولی ظلمت و نور شب و روز است، و بقولی جهل و علم یا معصیت و طاعت یا جهنّم و بهشت، و از بحر الحقائق نقل شده که گفته آسمان دل و زمین نفس حیوانی و صفات سبعی شیطانی است و ظلمات نفوس را از صفات بهیمی پدید گردانیده و نور قلوب را از اوصاف ملکی روحانی و اخلاق ملکی ربّانی ظاهر گردانیده ثُم‌َّ الَّذِین‌َ کَفَرُوا بِرَبِّهِم یَعدِلُون‌َ شاید آیه اعتراض بمشرکین باشد که اینها از روی جهل و بیخردی از آفریننده نور و ظلمت اعراض نموده و رو ببتهائی آورند و آنرا منشأ اثر میدانند و شاید مقصود از (کَفَرُوا) مجوس باشند که مبدء عالم را نور و ظلمت میدانند و از نور تعبیر میکنند بیزدان و آنرا مبدء خیرات مینامند و ظلمت را اهرمن خوانند و آنرا فاعل و مبدء شرور معرفی میکنند نظر به اینکه که یزدان نور محض است و شرّ از او صادر نمیگردد و اهرمن شرّ محض است و مبدء خیر نمیشود و چون مجوس چنین گفتند آیه برای ردّ سخن سخیف آنها خاطر نشان میکند که مبدء و آفریننده ظلمتها و نور یکی است و او خدائی است که آفریننده آسمانها و زمین است و (بِرَبِّهِم یَعدِلُون‌َ) احتمال اخیر را تأیید مینماید زیرا که عدل بمعنی تعادل قرار دادن چیزی با چیزی است و مشرکین بتها را معادل و هم ترازوی خدا نمیدانستند بلکه بگمان فاسد خودشان آنها را شفعاء خود

صفحه : 6
قرار میدادند لکن ثنویه نور و ظلمت را بنام یزدان و اهریمن معادل هم میدانستند هُوَ الَّذِی خَلَقَکُم مِن طِین‌ٍ ثُم‌َّ قَضی أَجَلًا وَ أَجَل‌ٌ مُسَمًّی عِندَه‌ُ ثُم‌َّ أَنتُم تَمتَرُون‌َ ذات احدیت در مقام معرفی خود برآمده که پس از آفرینش آسمانها و زمین و تاریکیهای عدم ممکنات و روشن گردانیدن آنها را بنور، وجود شما بنی آدم را یا پدر شما آدم را از گل آفریدم و در عالم قضاء و دفتر آفرینش برای حیات دنیوی شما مدت قرار دادم و آن نزد حق تعالی مدتی است معین و شما با اینکه خلقت و آفریده شدن خودتان که پس از عدم بوجود آمده‌اید باز شک‌ّ میکنید وَ هُوَ اللّه‌ُ فِی السَّماوات‌ِ وَ فِی الأَرض‌ِ یَعلَم‌ُ سِرَّکُم وَ جَهرَکُم وَ یَعلَم‌ُ ما تَکسِبُون‌َ، وَ ما تَأتِیهِم مِن آیَةٍ مِن آیات‌ِ رَبِّهِم إِلّا کانُوا عَنها مُعرِضِین‌َ آیه اشاره بوحدت و شمول قدرت و نفوذ فیض الهی است که در آسمانها و زمین بغیر او خدائی و مدبّری نیست و علم ازلی او بهمه اشیاء احاطه دارد آنچه را مخفی دارید و آنچه را ظاهر گردانید بهمه آنها آگاهست و میداند آنچه میکنید از خیر و شرّ و اینکه کافرین و مشرکین چنینند که آیتی از آیات پروردگارشان نیامد مگر اینکه از آن اعراض کننده‌اند.
در فتوحات گفته (سرکم) اشاره بنسبت باطنی انسان است و (جهرکم) بنسبت ظاهری وی.
از بحر الحقایق است که گفته مقصود از (سرّ) سرّ خلافت انسان است که در او بودیعت گذارده شده، و (جهر) صفات حیوانی و احوال نفسانی است و حقیقت اینکه است که انسان را صورتی است جسمانی و معنی است روحانی، بجسم او از عالم خلق است و بروح از عالم امر. [کاشفی] فَقَد کَذَّبُوا بِالحَق‌ِّ لَمّا جاءَهُم فَسَوف‌َ یَأتِیهِم أَنباءُ ما کانُوا بِه‌ِ یَستَهزِؤُن‌َ آیه در مقام تهدید و سرزنش کافرین و مشرکین برسولش خاطرنشان میکند که اینها چنینند وقتی که آیات حقانی قرآن آمد و اینان تکذیب کردند

صفحه : 7
تکذیب و اعراض آنها ایجاب عذاب مینماید و بزودی می‌یابند جزای آنچه را که بآن استهزاء مینمودند.
أَ لَم یَرَوا کَم أَهلَکنا مِن قَبلِهِم مِن قَرن‌ٍ مَکَّنّاهُم فِی الأَرض‌ِ ما لَم نُمَکِّن لَکُم وَ أَرسَلنَا السَّماءَ عَلَیهِم مِدراراً الخ همزه (أَ لَم) استفهام و مقصود تقریع و ملامت بر کافرین است، و (لم) حرف جزم است بدلالت سقوط نون جمع.
و مشرکین مکه را یادآوری مینماید که آیا اینها جماعت پیشینیان را ندیدند یعنی نداستند و خبر آنان باینها نرسیده که چند از آنهائیکه در زمین تمکن داشتند با آن دستگاه عالی و آن قوّت و نیرومندی مثل قوم عاد و ثمود و دیگران از آنهائیکه نعمت بر آنان بسیار بود آسمان بر آنها میبارید پی در پی و نهرها از زیر درختهای آنها جریان داشت و با اینکه همه مال و مکنت و قوت و نیرومندی در اثر مخالفت ما آنها را هلاک گردانیدیم و مال و مکنت آنها مانع از عذابشان نگردید و پس از آنها جماعت دیگری را آفریدیم، اشاره به اینکه که هرگاه شما مخالفت نمودید مثل پیشینیان هلاک میگردید و جماعت دیگری را بجای شما مینشانیم و چنین کاری بر ما آسان است.

صفحه : 8

[سوره الأنعام (6): آیات 7 تا 16]

اشاره

وَ لَو نَزَّلنا عَلَیک‌َ کِتاباً فِی قِرطاس‌ٍ فَلَمَسُوه‌ُ بِأَیدِیهِم لَقال‌َ الَّذِین‌َ کَفَرُوا إِن هذا إِلاّ سِحرٌ مُبِین‌ٌ (7) وَ قالُوا لَو لا أُنزِل‌َ عَلَیه‌ِ مَلَک‌ٌ وَ لَو أَنزَلنا مَلَکاً لَقُضِی‌َ الأَمرُ ثُم‌َّ لا یُنظَرُون‌َ (8) وَ لَو جَعَلناه‌ُ مَلَکاً لَجَعَلناه‌ُ رَجُلاً وَ لَلَبَسنا عَلَیهِم ما یَلبِسُون‌َ (9) وَ لَقَدِ استُهزِئ‌َ بِرُسُل‌ٍ مِن قَبلِک‌َ فَحاق‌َ بِالَّذِین‌َ سَخِرُوا مِنهُم ما کانُوا بِه‌ِ یَستَهزِؤُن‌َ (10) قُل سِیرُوا فِی الأَرض‌ِ ثُم‌َّ انظُرُوا کَیف‌َ کان‌َ عاقِبَةُ المُکَذِّبِین‌َ (11)
قُل لِمَن ما فِی السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ قُل لِلّه‌ِ کَتَب‌َ عَلی نَفسِه‌ِ الرَّحمَةَ لَیَجمَعَنَّکُم إِلی یَوم‌ِ القِیامَةِ لا رَیب‌َ فِیه‌ِ الَّذِین‌َ خَسِرُوا أَنفُسَهُم فَهُم لا یُؤمِنُون‌َ (12) وَ لَه‌ُ ما سَکَن‌َ فِی اللَّیل‌ِ وَ النَّهارِ وَ هُوَ السَّمِیع‌ُ العَلِیم‌ُ (13) قُل أَ غَیرَ اللّه‌ِ أَتَّخِذُ وَلِیًّا فاطِرِ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ وَ هُوَ یُطعِم‌ُ وَ لا یُطعَم‌ُ قُل إِنِّی أُمِرت‌ُ أَن أَکُون‌َ أَوَّل‌َ مَن أَسلَم‌َ وَ لا تَکُونَن‌َّ مِن‌َ المُشرِکِین‌َ (14) قُل إِنِّی أَخاف‌ُ إِن عَصَیت‌ُ رَبِّی عَذاب‌َ یَوم‌ٍ عَظِیم‌ٍ (15) مَن یُصرَف عَنه‌ُ یَومَئِذٍ فَقَد رَحِمَه‌ُ وَ ذلِک‌َ الفَوزُ المُبِین‌ُ (16)

صفحه : 9

[ترجمه]

و اگر ما بر تو کتابی بفرستیم در کاغذی که بدستهای خودشان آنرا لمس کنند باز کافرین گویند نیست اینکه مگر سحری آشکارا [7]
و گفتند چرا بر او فرشته‌ئی نازل نگردید و اگر ما فرشته‌ئی بفرستیم همانا بر هلاکت آنها حکم کرده شود و پس از نزول فرشته مهلت داده نشوند [8]
و اگر فرشته‌ئی را برسالت بفرستیم باید او را (بصورت) مردی قرار دهیم و باو بپوشانیم آنچه مردمان میپوشند [9]
و رسولانی که پیش از تو بودند استهزاء گردیده شدند پس بآنهائیکه سخریه میکردند احاطه کرد آنچه را که بآن استهزاء میکردند [10]
ای محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلّم باین کافرین بگو در زمین سیر کنید و ببینید سر انجام تکذیب کنندگان چگونه بود [11]
ای رسول بگو از کیست آنچه در آسمانها و زمین است بگو آنها مخصوص بخدا است، خدا بر خودش رحمت نوشته البته در قیامت شما را با هم جمع میکند و هیچ شکّی در وقوع آن نیست و آنکسانی که نفسهایشان زیان کردند پس آنها ایمان نمیآورند [12]
و برای خدا است آنچه در شب و روز آرامش دارد و او شنوا و دانا است [13]
ای محمّد [ص] باینها بگو آیا غیر از خدا دوستی فرا گیرم (یعنی معبودی) او است پدید آورنده آسمانها و زمین او است که بخلق طعام میدهد و خود از طعام بی‌نیاز است بگو من مأمور گردیده‌ام که اول کسی بوده باشم که اسلام آورده و از مشرکین نبوده باشم [14]
ای پیمبر [ص] بگو من بحقیقت میترسم از روز بزرگ (یعنی قیامت) از اینکه نافرمانی کنم پروردگار خودم را [15]
هر کس در آن روز بزرگ (قیامت) عذاب از او برداشته شود همانا خدا بر او رحم کرده و اینکه صرف (گردیدن) عذاب یا (افاضه) رحمت رستگاری هویدا است [16]
.

صفحه : 10

(توضیح آیات)

وَ لَو نَزَّلنا عَلَیک‌َ کِتاباً فِی قِرطاس‌ٍ فَلَمَسُوه‌ُ بِأَیدِیهِم لَقال‌َ الَّذِین‌َ کَفَرُوا إِن هذا إِلّا سِحرٌ مُبِین‌ٌ آیه در مقام بیان استکبار و تفرعن کفار برآمده و برسولش خبر میدهد که اینان چنان حس‌ّ انسانیّت را از دست داده‌اند که هر طور آیتی و معجزه‌ئی برای آنها بیاوری از تو قبول نخواهند نمود حتّی اینکه هرگاه کتابیکه در کاغذی نوشته بر تو نازل گردانیم و بدستهای خودشان آن کتاب را بگیرند و لمس نمایند میگویند نیست اینکه مگر سحری آشکارا، پس چون اینها چنینند نباید بگفته پوچ آنها که میگویند (وَ لَن نُؤمِن‌َ لِرُقِیِّک‌َ حَتّی تُنَزِّل‌َ عَلَینا کِتاباً نَقرَؤُه‌ُ) سوره اسری آیه 95، اعتناء نمود.
وَ قالُوا لَو لا أُنزِل‌َ عَلَیه‌ِ مَلَک‌ٌ وَ لَو أَنزَلنا مَلَکاً لَقُضِی‌َ الأَمرُ ثُم‌َّ لا یُنظَرُون‌َ و نیز از جمله گفتار کیک کفار که در اینجا یادآوری مینماید اینکه است که میگفتند چرا بر محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلّم ملک نازل نمیگردد با اینکه فرموده بود که آیات بتوسط ملک وحی بر من فرود میآید نظیر آیه (إِنَّه‌ُ لَقَول‌ُ رَسُول‌ٍ کَرِیم‌ٍ، ذِی قُوَّةٍ عِندَ ذِی العَرش‌ِ مَکِین‌ٍ، مُطاع‌ٍ ثَم‌َّ أَمِین‌ٍ) سوره کورت آیه 19 تا 21، با اینحال میگفتند چرا ملک بر او نازل نمیگردد، شاید مقصودشان اینکه بوده که چرا ملک حامل وحی را ما نمی‌بینیم تا بر یقین ما افزوده گردد، یا چرا بر ما ملک حامل وحی برسالت فرود نمیآید، در پاسخ آنها است (وَ لَو أَنزَلنا مَلَکاً لَقُضِی‌َ الأَمرُ ثُم‌َّ لا یُنظَرُون‌َ) یعنی اگر ما فرشته‌ئی بفرستیم همانا بهلاکت آنها حکم کرده شود و مهلت داده نشوند و آنوقت امر گذشته یعنی موقع هلاکت آنها رسیده و ملک برای قبض روح آنها آید، قوله تعالی (یَوم‌َ یَرَون‌َ المَلائِکَةَ لا بُشری یَومَئِذٍ لِلمُجرِمِین‌َ وَ یَقُولُون‌َ حِجراً مَحجُوراً) سوره فرقان آیه 22.

صفحه : 11
وَ لَو جَعَلناه‌ُ مَلَکاً لَجَعَلناه‌ُ رَجُلًا وَ لَلَبَسنا عَلَیهِم ما یَلبِسُون‌َ در مفردات گفته (اصل اللبس ستر الشیئی و یقال ذلک فی المعانی یقال لبست علیه امر، قال (وَ لَلَبَسنا عَلَیهِم ما یَلبِسُون‌َ- و قال وَ لا تَلبِسُوا الحَق‌َّ بِالباطِل‌ِ) [پایان] اینکه آیه شریفه پاسخ دوم است از ایراد رکیک آنها که اگر ما ملائکه را رسول قرار میدادیم بحکم سنخیت که هر نوعی با همنوع خود بایستی تماس بگیرد ملائکه بایستی ملبّس گردند بلباس آدمی یعنی بصورت و هیکل آدمی تا بتوانید او را بچشم ببینید و با او تماس بگیرید و رسالت او را بفهمید و سخنان او را بگوش بشنوید، یا اینکه باز میگفتند (ما هذا إِلّا بَشَرٌ مِثلُکُم) و امر را بر خودشان و ضعفاء مشتبه میگردانیدند.
آری بهمین جهت بود که چنانچه از خود رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلّم حدیث میکنند فرموده من جبرئیل ملک وحی را بصورت دحیه کلبی که گویا جوانمرد زیبائی بوده هنگام وحی میدیدم که آیات را بر من قرائت مینمود.
وَ لَقَدِ استُهزِئ‌َ بِرُسُل‌ٍ مِن قَبلِک‌َ فَحاق‌َ بِالَّذِین‌َ سَخِرُوا مِنهُم ما کانُوا بِه‌ِ یَستَهزِؤُن‌َ گویا برای تسلی خاطر رسولش که از جفای کفار و استهزاء و سخریه آنان دل تنگ میگردید باو خاطر نشان میکند که اگر اینکه جهّال جفاهای بسیار و نسبتهای ناروا و استهزاء و غیر آن بتو وارد میگردانند مردمان پیشینیان نیز چنین بودند که هر رسولی که بر آنان مبعوث میگردید او را مسخره و استهزاء میکردند بالاخره جزاء استهزاء بآنها داده شد و عذاب آنان را فرا گرفت.
قُل سِیرُوا فِی الأَرض‌ِ ثُم‌َّ انظُرُوا کَیف‌َ کان‌َ عاقِبَةُ المُکَذِّبِین‌َ خطاب برسولش نموده که باین مردمان لجوج متکبر که پیمبری تو را انکار میکنند بگو در زمین گردش کنید و چگونگی حال و علامت عذاب گذشته‌گان را ببینید که در اثر تکذیب پیمبران و ایذاء بآنها چگونه عذاب و سخط خداوندی آنان را فرا گرفته، ظاهرا آثار خرابی شهرستان عاد و ثمود

صفحه : 12
و غیر آنها در آن زمان باقی مانده بوده چنانچه تا حال هم در داستانها نوشته شده و ضبط گردیده.
قُل لِمَن ما فِی السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ قُل لِلّه‌ِ کَتَب‌َ عَلی نَفسِه‌ِ الرَّحمَةَ گویا برای اثبات معاد مقدمة سؤالاتی که در کمون آن جواب نهفته مطرح مینماید و آن اینکه است که شاید خطاب برسولش نموده که مسلمیات آنها را مثل اعتراف آنها به اینکه که خدای تعالی مالک آسمانها و زمین است و دیگر همه را از قبل رحمت آفریده بگیر و بر آنها حجت قرار بده زیرا وقتی که از آنان سؤال نمودی چه کس آسمانها و زمین را آفریده خواهند گفت خدا بگو خدائی که برای آسایش و وجود شما عالم را مسخر گردانیده او آنکسی است که فضل و رحمت و افاضه بخلق و ایصال نفع بمستحقین در قضاء حتمی بر خود در حقیقة رحمانیتش ثابت و متمرکز گردانیده وقتی اینها قبول کردند بگو آنخدائی را که شما بوجود او معترفید بدانید که شما را بیهوده و برای حیات چهار روزه دنیوی نیافریده بلکه مقصد بالاتری در نظر گرفته، بگو:
لَیَجمَعَنَّکُم إِلی یَوم‌ِ القِیامَةِ لا رَیب‌َ فِیه‌ِ الَّذِین‌َ خَسِرُوا أَنفُسَهُم فَهُم لا یُؤمِنُون‌َ بلام (لَیَجمَعَنَّکُم) که متضمن قسم است و نون تأکید و کلمه (لا رَیب‌َ فِیه‌ِ) کلام را مؤکّد گردانیده که آنخدائیکه آسمانها و زمین را آفریده و رحمت ایصال بمستحق در حقیقت ذات او ثابت است البته شما را معدوم نمیگرداند بلکه پس از مرگ در محل‌ّ مناسب بخودتان شما را باقی میدارد تا روزی، روز رستاخیز که در آنروز تمام شماها را با هم جمع میگرداند و هر کسی را بکیفر عمل خود میرساند و آن روز حتما آمدنی است و شک‌ّ و ریبی در آن نیست و کسانیکه زیان کردند و سرمایه عمر دنیویشان را بیهوده بباد دادند ایمان نمیآورند.
آری ایمانست که منشأ و مبدء تمام فیوضات و منبع تمام کمالات و سر چشمه احسانات است اگر ایمان در قلب آدمی نفوذ نمود وی را بکارهای نیکو وامیدارد و او را از اعمال بد دور میگرداند.

صفحه : 13
وَ لَه‌ُ ما سَکَن‌َ فِی اللَّیل‌ِ وَ النَّهارِ وَ هُوَ السَّمِیع‌ُ العَلِیم‌ُ شب و روز که از طلوع و غروب خورشید ظهور و بروز مینماید بزرگ‌تر آیتی از آیات الهی است و چون نظام عالم طبیعت بسته‌گی بنور دارد و تمام موجودات زمینی از پرتو منظومه شمسی که بقدرت الهی برای نظام عالم مسخر گردیده‌اند نور افشانی میکنند و تمام موجودات تحت احاطه و قیومیت اویند اینکه است که در آخر آیه فرموده (وَ هُوَ السَّمِیع‌ُ العَلِیم‌ُ) بسمع حقّانی ناله مستمندان را میشنود و باحاطه علمی همه چیزها را میداند و بهر کسی بقدر احتیاجاتش حاجاتش را برمیآورد.
قُل أَ غَیرَ اللّه‌ِ أَتَّخِذُ وَلِیًّا فاطِرِ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ وَ هُوَ یُطعِم‌ُ وَ لا یُطعَم‌ُ قُل إِنِّی أُمِرت‌ُ أَن أَکُون‌َ أَوَّل‌َ مَن أَسلَم‌َ وَ لا تَکُونَن‌َّ مِن‌َ المُشرِکِین‌َ چون در اوائل پیدایش افراد بشر مثل زمان نوح [ع] بت پرستی بین مردم شایع بود و با اینکه حضرت نوح [ع] بنص قرآن مجید نهصد و پنجاه سال مردم را بیگانه پرستی دعوت مینمود از وی نپذیرفتند مگر چند نفری، و شاید یکی از اسباب بت پرستی آنها اینکه بوده که میدیدند در امور زندگانیشان احتیاجات بسیاری دارند از قبیل غذاء و لباس و مسکن و ازدواج و چیزهای دیگر و همان طوری که وسائل در دسترس آنها گذارده شده موانع بسیاری در پی او پدیدار است، و نیز شاید بفطرت توحیدشان میفهمیدند که مدبّری در کار هست که در مورد بیچارگی رو باو میآورند و امید باو دارند.
شاید بت پرستی از همین جا سر چشمه گرفته چون راهی برای شناسائی مبدء حقیقی نمی‌یافتند بگمان فاسدشان بعضی بتها را بشکل ستارگان که آنها را مدبّر عالم میدانستند یا چیزهای دیگری را منشأ اثر میپنداشتند پرستش میکردند اینکه است که در اینکه آیات و آیات بسیاری مردم را ارشاد میکند که آنکسی را که شما منشأ اثر میدانید آن آفریننده و پدید آورنده آسمانها و زمین است و آن خدای یکتا است و برسولش خطاب نموده که باینها بگو شما بیراهه

صفحه : 14
میروید چگونه شما غیر او را ولی و دوست خود میدانید در صورتی که او آسمانها و زمین را آفریده و او است که بشما طعام میدهد و خودش بی‌نیاز است و باینها خاطر نشان نماید که من مأمور گردیده‌ام که اول کسی باشم از کسانیکه تسلیم امر حق تعالی گردیده باشم و از مشرکین نبوده باشم.
قُل إِنِّی أَخاف‌ُ إِن عَصَیت‌ُ رَبِّی عَذاب‌َ یَوم‌ٍ عَظِیم‌ٍ، مَن یُصرَف عَنه‌ُ یَومَئِذٍ فَقَد رَحِمَه‌ُ وَ ذلِک‌َ الفَوزُ المُبِین‌ُ خطاب دیگر برسولش نموده که باینها بگو و آنها را یادآوری نما که من که رسول و مورد نظر لطف پروردگارم میترسم که اگر پروردگار خود را عصیان کنم مبتلا کردم بعذاب بزرگ روز قیامت.
چون مشرکین در مقام اینکه بودند که حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را بهر قیمتی تمام میشود در کیش خود درآورند و برای انجام آن حیله‌ها بکار میبردند شاید مقصود حضرتش چنین بوده که شما اینکه طمع را از من ببرید که ممکن باشد بدلخواه شما سخن گویم یا تابع شما گردم.
(مَن یُصرَف عَنه‌ُ) تا آخر شاید نظر برفع توهّم است که کسی گمان نکند که اینکه حکم یعنی عصیان عذاب عظیم را فقط برای شخص رسول ایجاب میکند نه برای همه کس در اینکه آیه خاطرنشان میکند که هر کس پیروی گناه نگردید و عصیان ننمود در روز عظیم قیامت مورد ترحّم الهی واقع میگردد و اختصاص بشخصی دون شخص دیگر ندارد.

صفحه : 15

[سوره الأنعام (6): آیات 17 تا 26]

اشاره

وَ إِن یَمسَسک‌َ اللّه‌ُ بِضُرٍّ فَلا کاشِف‌َ لَه‌ُ إِلاّ هُوَ وَ إِن یَمسَسک‌َ بِخَیرٍ فَهُوَ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ قَدِیرٌ (17) وَ هُوَ القاهِرُ فَوق‌َ عِبادِه‌ِ وَ هُوَ الحَکِیم‌ُ الخَبِیرُ (18) قُل أَی‌ُّ شَی‌ءٍ أَکبَرُ شَهادَةً قُل‌ِ اللّه‌ُ شَهِیدٌ بَینِی وَ بَینَکُم وَ أُوحِی‌َ إِلَی‌َّ هذَا القُرآن‌ُ لِأُنذِرَکُم بِه‌ِ وَ مَن بَلَغ‌َ أَ إِنَّکُم لَتَشهَدُون‌َ أَن‌َّ مَع‌َ اللّه‌ِ آلِهَةً أُخری قُل لا أَشهَدُ قُل إِنَّما هُوَ إِله‌ٌ واحِدٌ وَ إِنَّنِی بَرِی‌ءٌ مِمّا تُشرِکُون‌َ (19) الَّذِین‌َ آتَیناهُم‌ُ الکِتاب‌َ یَعرِفُونَه‌ُ کَما یَعرِفُون‌َ أَبناءَهُم‌ُ الَّذِین‌َ خَسِرُوا أَنفُسَهُم فَهُم لا یُؤمِنُون‌َ (20) وَ مَن أَظلَم‌ُ مِمَّن‌ِ افتَری عَلَی اللّه‌ِ کَذِباً أَو کَذَّب‌َ بِآیاتِه‌ِ إِنَّه‌ُ لا یُفلِح‌ُ الظّالِمُون‌َ (21)
وَ یَوم‌َ نَحشُرُهُم جَمِیعاً ثُم‌َّ نَقُول‌ُ لِلَّذِین‌َ أَشرَکُوا أَین‌َ شُرَکاؤُکُم‌ُ الَّذِین‌َ کُنتُم تَزعُمُون‌َ (22) ثُم‌َّ لَم تَکُن فِتنَتُهُم إِلاّ أَن قالُوا وَ اللّه‌ِ رَبِّنا ما کُنّا مُشرِکِین‌َ (23) انظُر کَیف‌َ کَذَبُوا عَلی أَنفُسِهِم وَ ضَل‌َّ عَنهُم ما کانُوا یَفتَرُون‌َ (24) وَ مِنهُم مَن یَستَمِع‌ُ إِلَیک‌َ وَ جَعَلنا عَلی قُلُوبِهِم أَکِنَّةً أَن یَفقَهُوه‌ُ وَ فِی آذانِهِم وَقراً وَ إِن یَرَوا کُل‌َّ آیَةٍ لا یُؤمِنُوا بِها حَتّی إِذا جاؤُک‌َ یُجادِلُونَک‌َ یَقُول‌ُ الَّذِین‌َ کَفَرُوا إِن هذا إِلاّ أَساطِیرُ الأَوَّلِین‌َ (25) وَ هُم یَنهَون‌َ عَنه‌ُ وَ یَنأَون‌َ عَنه‌ُ وَ إِن یُهلِکُون‌َ إِلاّ أَنفُسَهُم وَ ما یَشعُرُون‌َ (26)

صفحه : 16

[ترجمه]

(ای رسول) اگر خدا بتو سختی برساند احدی نتواند آن را از تو بردارد مگر او و اگر بتو خیری و نفعی برساند پس او بر هر چیزی توانا است [17]
و او اله قاهر و غالب فوق بندگان خود است و او حکیم و درستکار و بینا است [18]
ای محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلّم بگو چه گواهی است که بزرگ‌تر باشد از گواهی خدا بگو خدا بین من و شما گواهست و اینکه قرآن بمن وحی گردیده شده تا اینکه شما را باو بترسانم آیا شما گواهی میدهید که با خدای یکتا خدایان دیگر هست، بگو من گواهی نمیدهم بگفتار شما بگو جز اینکه نیست که او خدائی است واحد و همانا من بیزار میباشم از آنچه شما شرک میآورید [19]
آن کسانی که بآنها کتاب عطاء نمودیم میشناسند پیغمبر را همان طوری که پسرهای خود را میشناسند آن کسانیکه بنفسهای خود زیان بردند پس آنها ایمان نمیآورند [20]
و کی است ظالم‌تر از کسیکه بخدا دروغ ببندد و افتراء بزند یا آیات او را تکذیب نماید بحقیقت ستمکاران رستگار نخواهند گردید [21]
یاد کن روز که تمام ستمکاران را محشور میگردانیم پس بآن کسانیکه شرک آوردند میگوئیم آنهائیکه گمان میکردید (شریک) حقّند کجایند [22]
پس از آن برای آنان راه عذری نبود مگر اینکه میگویند قسم بخدا که پروردگار ما است ما از شرک آورندگان نبودیم [23]
ببین چگونه بر نفس خودشان دروغ بستند و از آنان گم شد آنچه را که افتراء میزدند [24]
و بعضی از آنها بسخن تو گوش فرا دارند ولی پرده بر دلهای آنها قرار دادیم که فهم آنرا نتوانند کرد و بر گوشهای آنان سنگینی قرار دادیم و اگر ببینند هر معجزه‌ئی را که از تو میطلبند ایمان نخواهند آورد تا وقتی که نزد تو بیایند با تو مجادله میکنند و آنهائیکه کافر شدند میگویند نیست اینکه آیات مگر افسانه‌های پیشینیان [25]
و ایشان یعنی کفار باز میدارند مردم را از ایمان آوردن برسول صلی اللّه علیه و آله و سلّم و خودشان هم دور میشوند که حرف او را نشنوند و هلاک نمیکنند مگر خودشان را و نمیدانند [26]

صفحه : 17

(توضیح آیات)

وَ إِن یَمسَسک‌َ اللّه‌ُ بِضُرٍّ فَلا کاشِف‌َ لَه‌ُ إِلّا هُوَ وَ إِن یَمسَسک‌َ بِخَیرٍ فَهُوَ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ قَدِیرٌ همین طوری که حق جل‌ّ و علا در آفرینش یگانه و یکتا است در دفع سختی‌ها نیز یگانه و یکتا است اگر عالمیان و جن و انس متفق گردند که دردی یا فقری بکسی برسانند نمیتوانند و نیز اگر بخواهند نفعی عاید غیر کنند و خدا نخواسته باشد قدرت ندارند، درد و دوا و نعمت و محنت از یک منبع تراوش می‌نماید

(اگر تیغ عالم بجنبد ز جای
نبرد رگی تا نخواهد خدای) او است قادر توانا که نفع و ضرر هر چیزی بدست قدرت او است.
وَ هُوَ القاهِرُ فَوق‌َ عِبادِه‌ِ وَ هُوَ الحَکِیم‌ُ الخَبِیرُ او قاهر و مستولی و فوق بندگان است، علم و قدرت و عزت و سلطنت او همه را فرا گرفته، موجودی یافت نمیگردد که از تحت قاهریت او خارج باشد و معنی قهر غلبه و اخذ از فوق است مثل اینکه گفته میشود (اخذتهم قهرا) گرفتم او را بشدت گرفتم بدون رضای او.
منسوب بخواجه عبد اللّه انصاری است که در کشف الاسرار در تفسیر (وَ هُوَ القاهِرُ فَوق‌َ عِبادِه‌ِ) گفته: شکننده کام‌های بنده‌گانست و بذات و صفات زبر همه رهیگانست، درویشان را دولت دل و زندگانی جانست، نادریافته و نادیده عیانست، یک نفس با حق با دو گیتی ارزان است، یک دیدار از او بصد هزار جان رایگان است، یک طرفة العین انس با او خوشتر از جانست، او که گشته اینکه کار است در میان آتش نازانست، و او که از اینکه کار بی‌خبر است در حبس بشریت زندان است، الهی دیدار تو نزدیک است، لکن کار تابان نزدیکی بس باریک است الهی هر کس بر چیزی و من ندانم که بر چه‌ام بیم همه آن است که کی پدید آید که من که‌ام الهی چون او که بر یاد است بتو شاد است چرا بفریاد است، آنرا

صفحه : 18
که چون تو نگار باشد در بر، چون بانک قیامت آید چه خبر.
[پایان] قُل أَی‌ُّ شَی‌ءٍ أَکبَرُ شَهادَةً قُل‌ِ اللّه‌ُ شَهِیدٌ بَینِی وَ بَینَکُم در مجمع البیان از کلبی نقل کرده که در شأن نزول آیه گفته اهل مکه نزد رسول صلی اللّه علیه و آله و سلّم آمدند و گفتند آیا خدا رسولی غیر از تو نیافت ما احدی را نمی‌بینیم که تصدیق تو را کرده باشد و در آنچه میگوئی تو را تصدیق کند و ما از یهود و نصاری از پیمبری تو سؤال کردیم آنها گمان کردند که در کتابشان از پیغمبری تو ذکری نیست پس بما بنمایان کسی را که شهادت دهد که تو رسول خدائی چنانچه گمان میکنی اینکه بود که خدای تعالی اینکه آیه را نازل گردانید [پایان] که ای محمّد [ص] بگو گواهی کیست که از گواهی خدا بالاتر باشد و بگو خدا میان من و شما شاهد است که من در دعوی نبوّت صادقم و شما در تکذیب من کاذبید.
وَ أُوحِی‌َ إِلَی‌َّ هذَا القُرآن‌ُ لِأُنذِرَکُم بِه‌ِ وَ مَن بَلَغ‌َ و باینها بگو گواه من همین قرآن است که شما را بآن بترسانم و نیز غیر از شما از عرب و عجم هر کسی که اینکه قرآن باو رسید او را بترسانم.
(من) عطف است به (کم) در (لِأُنذِرَکُم) یعنی اینکه قرآن بمن وحی گردیده که شما را و هر کسی که اینکه قرآن باو برسد بترسانم، از حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله و سلّم روایت میکنند که فرموده ای مردم اینکه قرآن را از من برسانید و لو آیه‌ئی از آن باشد هر کس آیه‌ئی از کتاب اللّه را برساند امر خدا را رسانیده عمل بکنند یا نکنند.
از انس بن مالک نقل شده که چون اینکه آیه نازل گردید حضرت بکسری و قیصر و نجاشی و بهر جبّاری بود نوشت و آنها را بسوی خدا خواند برای اینکه بآنها رسیده باشد و بترسند از نافرمانی.

صفحه : 19
أَ إِنَّکُم لَتَشهَدُون‌َ أَن‌َّ مَع‌َ اللّه‌ِ آلِهَةً أُخری قُل لا أَشهَدُ قُل إِنَّما هُوَ إِله‌ٌ واحِدٌ وَ إِنَّنِی بَرِی‌ءٌ مِمّا تُشرِکُون‌َ پس از اینکه همه دلائل توحید که علی الدوام در نظر شما جلوه‌گر است شما توانید گواهی دهید که برای خدا شریکی است بگو من گواهی نمیدهم به اینکه که شما گواهی میدهید ای محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلّم باینها بگو جز اینکه نیست که پروردگار و اله عالم یکی است و من از آنچه شما شریک قرار میدهید بیزارم.
الَّذِین‌َ آتَیناهُم‌ُ الکِتاب‌َ یَعرِفُونَه‌ُ کَما یَعرِفُون‌َ أَبناءَهُم‌ُ الَّذِین‌َ خَسِرُوا أَنفُسَهُم فَهُم لا یُؤمِنُون‌َ از اول سوره تا اینجا در مقام اثبات الهیت و وحدت وجود و یگانگی ذات متعال خود او است، و از اینکه آیه ببعد آغاز حکایت اهل کتاب مینماید، از آیات بالا چنین استفاده شده و در تفاسیر آمده که مشرکین علی رغم رسول [ص] میگفتند ما از یهودیها و نصاری از حال تو سؤال نموده‌ایم که در کتاب آنها چیزی در باره تو آمده و آنان انکار نمودند، در اینکه آیه بیان مینماید و اشاره به اینکه که مشرکین دروغ میگویند آنهائیکه کتاب بآنها عطاء کرده‌ایم او را میشناسند همان طوری که پسرهایشان را میشناسند.
و در جای دیگر فرموده (الَّذِین‌َ یَتَّبِعُون‌َ الرَّسُول‌َ النَّبِی‌َّ الأُمِّی‌َّ الَّذِی یَجِدُونَه‌ُ مَکتُوباً عِندَهُم فِی التَّوراةِ وَ الإِنجِیل‌ِ) از تفسیر قمی است که عمر بن الخطاب بعبد اللّه سلام گفت آیا محمّد [ص] را در کتب خود میشناسید، گفت آری بخدا سوگند او را بهمان صفاتی که خداوند در کتاب آسمانی ما برای ما توصیف نموده وقتی در بین شمایش دیدیم شناختیم همان طوری که یکی از ما بچه خود را وقتی با بچه‌ها بیند میشناسد، و بآن خدائی که من (إبن سلام) همیشه بذات او سوگند میخورم همانا معرفت من بمحمد بیشتر است از معرفت من بفرزندانم و مشرکین یا اهل کتاب بنفس خود خسران و زیان نمودند که با اینکه طور دانش انکار نموده و ایمان نمیآورند.

صفحه : 20
وَ مَن أَظلَم‌ُ مِمَّن‌ِ افتَری عَلَی اللّه‌ِ کَذِباً أَو کَذَّب‌َ بِآیاتِه‌ِ إِنَّه‌ُ لا یُفلِح‌ُ الظّالِمُون‌َ کیست ستمکارتر یعنی کافرتر از آنکسی که بخدا دروغ ببندد و آنان کسانی میباشند که در باره آنها فرموده (وَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً قالُوا وَجَدنا عَلَیها آباءَنا وَ اللّه‌ُ أَمَرَنا بِها) یعنی وقتی عمل بدی میکردند میگفتند پدران خود را بر همین عمل یافتیم و خدا ما را باین عمل امر کرده، و نیز آنهائیکه آیات خدا را تکذیب کردند و گفتند اینها (أَساطِیرُ الأَوَّلِین‌َ) است یعنی افسانه‌ها و داستانهای پیشینیان است یا معجزات پیمبران را حمل بسحر نمودند و تمام اینها ستمکارانند و بدرستیکه ستمکاران رستگار نمیشوند.
وَ یَوم‌َ نَحشُرُهُم جَمِیعاً ثُم‌َّ نَقُول‌ُ لِلَّذِین‌َ أَشرَکُوا أَین‌َ شُرَکاؤُکُم‌ُ الَّذِین‌َ کُنتُم تَزعُمُون‌َ (یوم) در اینجا ظرف است و متعلق بعامل مقدر و در معنی (اذکر) یعنی یاد کن مقصود از (یوم) روز قیامت است که خدای تعالی خبر میدهد که همه بدانند در آنروز همه افراد بشر از مؤمن و کافر و صالح و طالح و عابد و عاصی و عالم و جاهل و متقی و فاجر و غنی و فقیر، شاه و گدا و نیز تمام پیمبران با امّتشان چنانچه قرآن خبر میدهد همه با هم در صعید واحد جمع میکنند آنوقت از مصدر جلال خداوندی بمشرکین نداء میرسد شمائی که در دنیا برای من شریک قرار دادید شریکان شما کجایند که امروز که روز بیچارگی شما است بفریادتان برسند گویا میفرماید مگر نبود که شما آنها را پرستش مینمودید بگمان اینکه شفیع شما باشند ثُم‌َّ لَم تَکُن فِتنَتُهُم إِلّا أَن قالُوا وَ اللّه‌ِ رَبِّنا ما کُنّا مُشرِکِین‌َ، انظُر کَیف‌َ کَذَبُوا عَلی أَنفُسِهِم وَ ضَل‌َّ عَنهُم ما کانُوا یَفتَرُون‌َ بقولی مقصود از (فتنة) جواب است یعنی مشرکین جوابی ندارند مگر اینکه سوگند یاد میکنند که ما در دنیا مشرک نبودیم، و بقولی کلامی در تقدیر است یعنی نبود سر انجام مفتونی آنها و شیفتگیشان نسبت به بتها مگر اینکه چنین میگفتند.

صفحه : 21
خلاصه شاید از اینکه دو آیه مقصود چنین باشد که مشرکین وقتی در اثر شرکشان خود را در مهلکه بزرگی واقع می‌بینید و فرار گاهی برای خود نمی‌یابند بدروغ گوئی که عادت دیرینه‌شان بوده بگمان فاسدشان خواهند خود را از مهلکه نجات دهند، پس دو عمل انجام میدهند: یکی اقرار بوحدانیّت پروردگارشان و دیگر انکار شرکشان که گویند قسم بخدا پروردگار ما که ما مشرک نبودیم و حق تعالی برسولش خطاب میکند که ببین مشرکین چه مردمانی میباشند که خود را تکذیب مینمایند و آن بتهائی را که میپرستیدند و بخدا افتراء میزدند که شریک خدا میباشند از نظر آنها مفقود میگردند زیرا که روز قیامت روزی است که حقایق ظاهر میگردد و بر همه عیان میشود که ملک و مملکت مخصوص بپروردگار عالمیان است.
وَ مِنهُم مَن یَستَمِع‌ُ إِلَیک‌َ وَ جَعَلنا عَلی قُلُوبِهِم أَکِنَّةً أَن یَفقَهُوه‌ُ وَ فِی آذانِهِم وَقراً الخ از کلبی نقل میکنند که در شأن نزول آیه گفته ابو سفیان و ولید و عتبه و شیبه و ابی بن خلف و نضر بن الحارث و حارث بن العامر آمدند و آیات قرآن را شنیدند و استماع نمودند و بیکدیگر گفتند اینکه محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلّم میخواند چگونه میدانید نضر گفت از جنس آن اساطیر است که من با شما میگویم و او مردی معاند و سخت خصومت بود پیوسته در مملکت عجم مسافرت مینمود و قصّه رستم و اسفندیار و امثال آنها را جمع میکرد و بر عرب میخواند وقتی از وی میپرسیدند که محمّد [ص] چه میگوید میگفت نمیدانم همین قدر میدانم که لب میجنباند ترهاتی میگوید از جنس (اساطیر اولین) ابو سفیان گفت بعضی از آن حق است و بعضی باطل، ابو جهل گفت کلّا همه باطل است اینکه است که آیه فرموده (وَ جَعَلنا عَلی قُلُوبِهِم أَکِنَّةً) (أَکِنَّةً) جمع کنان است مثل (اعنّة) که جمع عنان است یعنی در دل آنها پوشش است و در گوش آنان سنگینی است، گویا فرموده ای رسول دل از ایمان آوردن اینکه کافرین

صفحه : 22
معاندین ببر اینان هر آیتی و معجزه‌ئی ببینند ایمان نخواهند آورد و کار اینها اینکه است که خواهند با تو مجادله کنند و گویند اینها که تو میگوئی همان افسانه‌های پیشینیان است.
وَ هُم یَنهَون‌َ عَنه‌ُ وَ یَنأَون‌َ عَنه‌ُ وَ إِن یُهلِکُون‌َ إِلّا أَنفُسَهُم وَ ما یَشعُرُون‌َ در توجیه آیه سه قول نقل شده: 1- بیشتر مفسرین گفته‌اند که مردم را از او و از ایمان باو و استماع کلام او باز میدارند و خودشان نیز از او دوری میجویند.
2- آیه در باره ابو لهب آمده که در جماعتی حاضر بود و خواستند حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله و سلّم را اذیت کنند یا طعن زنند او مانع گردید و نظر بخویشی که داشت نگذاشت باو اذیت کنند لکن خود را از او و ایمان باو باز داشت.
3- آیه در باره ابو طالب آمده که از حضرتش حمایت مینمود و نمیگذارد کسی باو اذیت کند لکن خودش بظاهر ایمان نیاورده بود، وقتی رسول صلی اللّه علیه و آله و سلّم باو گفت ای عمو چرا ایمان نمیآوری گفت میدانم صادقی لکن از ملامت مردم احتراز میکنم و ابیاتی از او نقل شده که دلالت واضح دارد که در باطن ایمان داشته و از خوف مشرکین ظاهر نمینموده.
[ابو الفتوح] در مجمع البیان اینکه قول سوم را با دلیل و برهان باطل گردانیده.

صفحه : 23

[سوره الأنعام (6): آیات 27 تا 34]

اشاره

وَ لَو تَری إِذ وُقِفُوا عَلَی النّارِ فَقالُوا یا لَیتَنا نُرَدُّ وَ لا نُکَذِّب‌َ بِآیات‌ِ رَبِّنا وَ نَکُون‌َ مِن‌َ المُؤمِنِین‌َ (27) بَل بَدا لَهُم ما کانُوا یُخفُون‌َ مِن قَبل‌ُ وَ لَو رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنه‌ُ وَ إِنَّهُم لَکاذِبُون‌َ (28) وَ قالُوا إِن هِی‌َ إِلاّ حَیاتُنَا الدُّنیا وَ ما نَحن‌ُ بِمَبعُوثِین‌َ (29) وَ لَو تَری إِذ وُقِفُوا عَلی رَبِّهِم قال‌َ أَ لَیس‌َ هذا بِالحَق‌ِّ قالُوا بَلی وَ رَبِّنا قال‌َ فَذُوقُوا العَذاب‌َ بِما کُنتُم تَکفُرُون‌َ (30) قَد خَسِرَ الَّذِین‌َ کَذَّبُوا بِلِقاءِ اللّه‌ِ حَتّی إِذا جاءَتهُم‌ُ السّاعَةُ بَغتَةً قالُوا یا حَسرَتَنا عَلی ما فَرَّطنا فِیها وَ هُم یَحمِلُون‌َ أَوزارَهُم عَلی ظُهُورِهِم أَلا ساءَ ما یَزِرُون‌َ (31)
وَ مَا الحَیاةُ الدُّنیا إِلاّ لَعِب‌ٌ وَ لَهوٌ وَ لَلدّارُ الآخِرَةُ خَیرٌ لِلَّذِین‌َ یَتَّقُون‌َ أَ فَلا تَعقِلُون‌َ (32) قَد نَعلَم‌ُ إِنَّه‌ُ لَیَحزُنُک‌َ الَّذِی یَقُولُون‌َ فَإِنَّهُم لا یُکَذِّبُونَک‌َ وَ لکِن‌َّ الظّالِمِین‌َ بِآیات‌ِ اللّه‌ِ یَجحَدُون‌َ (33) وَ لَقَد کُذِّبَت رُسُل‌ٌ مِن قَبلِک‌َ فَصَبَرُوا عَلی ما کُذِّبُوا وَ أُوذُوا حَتّی أَتاهُم نَصرُنا وَ لا مُبَدِّل‌َ لِکَلِمات‌ِ اللّه‌ِ وَ لَقَد جاءَک‌َ مِن نَبَإِ المُرسَلِین‌َ (34)

صفحه : 24

[ترجمه]

‌اگر تو (ای رسول) حال آنها را ببینی موقعی که در آتش می‌افتند میگویند ای کاش ما برگردانیده شویم بدنیا و بآیات پروردگارمان تکذیب نکنیم و از مؤمنین بوده باشیم [27]
نچنانست که گویند بلکه برای آنست که بر آنها ظاهر گردیده آنچه را که در دنیا مخفی میداشتند و اگر اینها برگردیده شوند بدنیا همانا عود میکنند بآنچه از آن نهی شده بودند و بحقیقت آنان دروغ گویانند [28]
و گفتند زندگانی نیست مگر همین حیات دنیا و ما مبعوث نخواهیم گردید [29]
و اگر تو حال آنها را به بینی وقتی که برای حساب نزد پروردگارشان بازداشته شوند و بآنها خطاب کردیم آیا اینکه زنده شدن حق نیست گویند آری قسم بپروردگار ما خدا گوید طعم عذاب را بچشید برای اینکه کافر گردیدید [30]
همانا ضرر و خسران بردند آنهائیکه بلقاء پروردگار تکذیب کردند تا اینکه آنان را بغتة بناگهانی فرا گرفت گویند ای وای بر ما و پریشانی ما بر تقصیرمان در دنیا و آن گناهان خود را بپشت خود برمیدارند آگاه باش که آن بد بار گرانی است [31]
و زندگانی دنیا نیست مگر بازیچه و بیهوده و همانا خانه آخرت برای پرهیزکاران بهتر است آیا شما چرا تعقل نمیکنید [32]
ما حقیقة میدانیم که کافرین بگفتارشان تو را محزون میگردانند اینان تو را تکذیب نمیکنند و لکن ستمکاران آیات خدا را تکذیب میکنند [33]
و بحقیقت پیمبران پیش از تو تکذیب گردیده شدند و آنها بر اذیت کافرین صبر کردند تا اینکه برای آنها آمد یاری کردن ما و وعده‌های خدا را تغییر دهنده‌ئی نیست و همانا (ای محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلّم) بعض از خبرهای رسولان پیش برای تو آمد [34]

صفحه : 25

(توضیح آیات)

وَ لَو تَری إِذ وُقِفُوا عَلَی النّارِ فَقالُوا یا لَیتَنا نُرَدُّ وَ لا نُکَذِّب‌َ بِآیات‌ِ رَبِّنا وَ نَکُون‌َ مِن‌َ المُؤمِنِین‌َ در اینکه آیات وصف حال کفار و مشرکین را مینماید که اینها وقتی در شرف آتش واقع گردند تمنّای بازگشت بدنیا و ایمان آوردن میکنند، شاید موقعی باشد که بر صراط میرسند که آن بالای جهنّم است، و گفته‌اند علی بمعنی فی است مثل قوله تعالی (عَلی مُلک‌ِ سُلَیمان‌َ) (وَ لَو تَری) جواب (لو) محذوف است و در تقدیر (لرأیت امرا هائلا) و اینکه جواب برای عظمت مطلب و تفخیم حذف شده.
خلاصه وقتی کفار خود را در عذاب معاینه می‌بینند پس از اظهار ندامت و پشیمانی آرزو میکنند که کاش ما را بدنیا برمیگردانیدند و ما بآیات پروردگارمان تکذیب نمیکردیم و از مؤمنین و شایسته‌گان بودیم پس از آنکه آنان بعیان عذاب را میبینند و تصمیم قطعی میگیرند که به آیات پروردگارشان دروغ نبندند خدای تعالی که عالم باسرار و نهان است در آیه بعد آنان را تکذیب مینمایند.
بَل بَدا لَهُم ما کانُوا یُخفُون‌َ مِن قَبل‌ُ وَ لَو رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنه‌ُ وَ إِنَّهُم لَکاذِبُون‌َ در آیه چهار قول است [سخنان مفسرین در توجیه آیه] 1- بر آنها از اعمالشان ظاهر میگردد آنچه را که علماء آنها از کتابشان از جهّال و ضعفاء مخفی داشتند آنوقت دشمنی ضعفاء بر علمائشان ظاهر میگردد 2- از اعمالشان ظاهر میگردد آنچه را که مخفی داشتند به اینکه که اعضاء و جوارح بر اعمالشان شهادت میدهند 3- برای تابعین از گمراهان ظاهر میگردد آنچه را که رؤساء آنها از تابعین

صفحه : 26
خود مخفی میکردند از امر بعث و نشور یعنی قیامت زیرا که باین آیه متصل است قوله تعالی (إِن هِی‌َ إِلّا حَیاتُنَا الدُّنیا) 4- مقصود ظاهر شدن عقوبت کفرشان است یعنی فضیحت آنها ظاهر میگردد و پرده آبروی آنها پاره میشود خلاصه آیه خبر میدهد که در روز قیامت وقتی پرده از کارها برداشته شد و کفار فضیحت و رسوائی خود را معاینه مینمایند و اوضاع قیامت و آن عذابهای کذائی را بعیان می‌بینند آرزو میکنند که اگر ما را بدنیا برمیگردانیدند مؤمن پاک میگردیدیم خدای تعالی در اینکه آیه سخن آنها را ردّ میکند که من عالمم بحقیقت آنها و خباثت نفس آنان را میدانم که آنها طوری میباشند که بفرض اگر بدنیا بر گردند اینها بهمان حال اولیه‌شان برمیگردند همانا اینان دروغگویانند وَ قالُوا إِن هِی‌َ إِلّا حَیاتُنَا الدُّنیا وَ ما نَحن‌ُ بِمَبعُوثِین‌َ ظاهرا واو (وَ قالُوا) آیه را مرتبط میگرداند بآیه بالا، و شاید مقصود چنین باشد که اینهائیکه آرزو میکنند بازگردیدن بدنیا را کسانی میباشند که بکلی منکر بعث و زنده شدن در قیامت بودند و گمان میکردند که (مات فات) کسی که مرد فانی گردید و دیگر در هیچ نشأه‌ئی وجود پیدا نمیکند چون بر خلاف عادت روزگار است، اینکه است که در اینکه آیات خدائی که عالم باسرار است خاطر نشان میکند که چنان غفلت و نفس پرستی در روحیه اینان چیره گردیده و آن حقیقت انسانیه و آن نفس ناطقه که بآن میتوانستند خوب و بد و حق و باطل را از هم تمیز بدهند بکلی فاسد گردیده اینکه است که جهنّم جایگاه همیشه‌گی آنها گردیده و اگر بفرض محال بدنیا باز گردند بهمان اعمال سابقشان عود خواهند نمود.
وَ لَو تَری إِذ وُقِفُوا عَلی رَبِّهِم قال‌َ أَ لَیس‌َ هذا بِالحَق‌ِّ قالُوا بَلی وَ رَبِّنا قال‌َ فَذُوقُوا العَذاب‌َ بِما کُنتُم تَکفُرُون‌َ یعنی کفار را بر حق تعالی عرضه میکنند و آن موقع حساب است که بایستی

صفحه : 27
تمام مکلفین در دیوان حکومت عدل الهی برای حساب حاضر گردند بعضی از مفسرین گفته اینکه عرض اکبر است چنانچه در جای دیگر گفته (وَ عُرِضُوا عَلی رَبِّک‌َ صَفًّا) عرض دو قسم است: یکی عرض علی النار در معرض آتش واقع گردیدن، و دیگر عرض (علی الجبار) قوله تعالی (وَ عُرِضُوا عَلی رَبِّک‌َ) (یَومَئِذٍ تُعرَضُون‌َ لا تَخفی مِنکُم خافِیَةٌ) و عرض بر جبّار اصعب من العرض علی النار) زیرا که نار مأمور است و عملی انجام نمیدهد مگر باذن پروردگار و صاحب امر خدای تعالی است، و در بعضی اخبار روایت شده که (بنده در موقف حساب نزد پروردگار میایستد و از اعمال و افعال وی سؤال میکند حتّی اینکه متحیر میگردد و حیاتش منقطع میشود بطوریکه میگوید پروردگار من اگر مرا بسوی آتش بفرستی آسان‌تر است بر من از حساب تو و بروایت دیگر از نبی صلی اللّه علیه و آله و سلّم که فرموده روز قیامت بنده را در سه موقع در معرض حساب وامیدارند، دو موقف آن جدال و عذرهائی است که هر کس برای گناهان خود میآورد و موقف سوم آنمحلی است که نامه اعمال بدست راست یا بدست چپ داده میشود و بقولی مقصود از (وُقِفُوا عَلی رَبِّهِم) موقعی است که پروردگارشان را بطور ضرورت میشناسند مثل اینکه گفته میشود، من بر کلام فلانی مطلع گردیدم، و بقولی (وقفوا) یعنی مطّلع میگردند بر سؤال و توبیخ پروردگارشان و اینکه قول را مؤکّد میگرداند قوله تعالی (أَ لَیس‌َ هذا بِالحَق‌ِّ) پس از آن خدای تعالی میگوید (فَذُوقُوا العَذاب‌َ بِما کُنتُم تَکفُرُون‌َ) (قال) اول جواب (اذ) میباشد در (إِذ وُقِفُوا عَلی رَبِّهِم) که گویند (بلی و ربّهم) و (قال) دوم جواب خدا است که بآنها میگوید (فَذُوقُوا العَذاب‌َ بِما کُنتُم تَکفُرُون‌َ) پس اکنون عذاب را بچشید بسبب آنچه بودید که نمیگرویدید بآن.

صفحه : 28
قَد خَسِرَ الَّذِین‌َ کَذَّبُوا بِلِقاءِ اللّه‌ِ حَتّی إِذا جاءَتهُم‌ُ السّاعَةُ بَغتَةً آنهائیکه لقاء ثواب خدای تعالی را انکار میکردند یعنی منکر معاد بودند اینان خسران و زیان بردند و عمر گران بهای خود را ببازیچه از دست دادند و زنده شدن ثانوی را دروغ پنداشتند و زاد و توشه‌ئی برای مسافرت بچنین روزی که از قبر بمیعاد پروردگارشان خوانده میشوند برنداشتند و ندانستند که بایستی برای حساب و جزاء و پاداش اعمال در حضور پروردگارشان ایستادگی نمایند اینان عمر خود را بغفلت گذرانیدند تا اینکه بغتة موقع ساعت قیامت رسید و بر اینان جز حسرت و ندامت چیزی باقی نمانده آنوقت میگویند:
قالُوا یا حَسرَتَنا عَلی ما فَرَّطنا فِیها وَ هُم یَحمِلُون‌َ أَوزارَهُم عَلی ظُهُورِهِم أَلا ساءَ ما یَزِرُون‌َ گویند اینکه حسرت و ندامت وقتی بکافرین دست میدهد که منزلهائی که در بهشت برای آنها مهیا شده بود بکافرین ارائه میدهند، از حضرت رسول [ص] روایت شده که در تفسیر اینکه آیه فرموده: اهل جهنّم منزلهای خود را در بهشت می‌بینند و حسرت میخورند و میگویند وا حسرتا و دریغا که در دنیا آخرت را بدنیا و ایمان را بکفر فروختیم.
مفسرین گفته‌اند روز قیامت وقتی کافرین از قبرها بیرون میآیند آن اعمال خبیثشان بصورت سیاه بد صورتی در نظرشان میآید باو میگویند تو کیستی میگوید من عمل خبیث توأم که تو در دنیا باعمال بدت حامل من بودی یعنی مرا بشهوت و لذّات برداشته بودی امروز هم مرا بردار گوید من طاقت ندارم گوید چاره نداری بر پشت او در آید و بار بر او شود اینکه است که پروردگار عالمیان گوید (وَ هُم یَحمِلُون‌َ أَوزارَهُم عَلی ظُهُورِهِم) و آن بد وزر و وبالی است که باید کافرین حمل نمایند.
و حال مؤمن بر عکس آن است که وقتی از خاک بیرون آید عمل صالح وی بصورت روحانی خوشبو برابر او میآید و میگوید آیا مرا میشناسی میگوید

صفحه : 29
نه امّا شخص روحانی هستی و بسیار خوش صورت و خوشبوئی پس میگوید من عمل صالح توأم در دنیا تو مرکب من بودی امروز من مرکب توأم بر من سوار شو و بسوی بهشت رو اینکه است که رب العالمین فرموده (یَوم‌َ نَحشُرُ المُتَّقِین‌َ إِلَی الرَّحمن‌ِ وَفداً) یعنی بسوی پروردگار عالمیان سواره میروند.
وَ مَا الحَیاةُ الدُّنیا إِلّا لَعِب‌ٌ وَ لَهوٌ وَ لَلدّارُ الآخِرَةُ خَیرٌ لِلَّذِین‌َ یَتَّقُون‌َ أَ فَلا تَعقِلُون‌َ اینکه دنیا نه پاینده است و نه پسندیده بلکه دار غرور و باطل است و تمام اجزاء آن باطل و فریبنده‌اند و خانه محنت و بلاء است نه خانه آسایش و استواء و کسیکه حقیقت دنیا را شناخت نه بر فقدان آن محزون میگردد و نه از اقبال او خورسند و آخرت دار بقاء است و بلاء و آفات دنیا سبب راحتی آخرت است و ثواب آن عوض آفات دنیا است و منسوب بخواجه عبد اللّه انصاری است که از نبی اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نقل میکند که فرموده
(الّا و ان‌ّ اللّه خلق الدنیا دار بلوی، و الاخرة دار عقبی، فجعل بلوی الدنیا لثواب الاخرة سببا، و ثواب الاخرة من بلوی الدنیا عوضا، فاحذروا حلاوة رضاعها لمرارة قطامها «و اهجروا لذیذ عاجلها لکریه آجلها، و لا تسعوا فی عمران دار قد قضی اللّه خرابها، و لا تواصلوها و قد اراد اللّه منکم اجتنابها، فتکونوا لسخطه متعرضین و لعقوبته مستحقین
الحدیث بطوله» [پایان] خلاصه شاید آیه در جواب منکرین معاد آمده که میگفتند (ما هِی‌َ إِلّا حَیاتُنَا الدُّنیا) و گفته دنیا چیزی نیست مگر لهو و لعب مثل بازی بچه‌گان که باشیاء ناچیز دلخوش میباشند.
قَد نَعلَم‌ُ إِنَّه‌ُ لَیَحزُنُک‌َ الَّذِی یَقُولُون‌َ الخ ترجمه آیه شده و واضح است و محتاج بتوضیح نیست، و خلاصه اینکه آیه برسولش تسلی میدهد که تو از گفتار نکوهیده مشرکین محزون مباش که نسبت سحر و دروغ بتو میدهند اگر خوب بنگری تو را تکذیب نمیکنند لکن ستمکاران بآیات خدا جحود میکنند و تو همان طوری که پیمبران گذشته بر جفای

صفحه : 30
کفار صبر کردند باید صبر کنی تا وقتی ما تو را یاری نمائیم و خبرهای پیمبران پیش را برای تو ذکر نمودیم.

[سوره الأنعام (6): آیات 35 تا 45]

اشاره

وَ إِن کان‌َ کَبُرَ عَلَیک‌َ إِعراضُهُم فَإِن‌ِ استَطَعت‌َ أَن تَبتَغِی‌َ نَفَقاً فِی الأَرض‌ِ أَو سُلَّماً فِی السَّماءِ فَتَأتِیَهُم بِآیَةٍ وَ لَو شاءَ اللّه‌ُ لَجَمَعَهُم عَلَی الهُدی فَلا تَکُونَن‌َّ مِن‌َ الجاهِلِین‌َ (35) إِنَّما یَستَجِیب‌ُ الَّذِین‌َ یَسمَعُون‌َ وَ المَوتی یَبعَثُهُم‌ُ اللّه‌ُ ثُم‌َّ إِلَیه‌ِ یُرجَعُون‌َ (36) وَ قالُوا لَو لا نُزِّل‌َ عَلَیه‌ِ آیَةٌ مِن رَبِّه‌ِ قُل إِن‌َّ اللّه‌َ قادِرٌ عَلی أَن یُنَزِّل‌َ آیَةً وَ لکِن‌َّ أَکثَرَهُم لا یَعلَمُون‌َ (37) وَ ما مِن دَابَّةٍ فِی الأَرض‌ِ وَ لا طائِرٍ یَطِیرُ بِجَناحَیه‌ِ إِلاّ أُمَم‌ٌ أَمثالُکُم ما فَرَّطنا فِی الکِتاب‌ِ مِن شَی‌ءٍ ثُم‌َّ إِلی رَبِّهِم یُحشَرُون‌َ (38) وَ الَّذِین‌َ کَذَّبُوا بِآیاتِنا صُم‌ٌّ وَ بُکم‌ٌ فِی الظُّلُمات‌ِ مَن یَشَأِ اللّه‌ُ یُضلِله‌ُ وَ مَن یَشَأ یَجعَله‌ُ عَلی صِراطٍ مُستَقِیم‌ٍ (39)
قُل أَ رَأَیتَکُم إِن أَتاکُم عَذاب‌ُ اللّه‌ِ أَو أَتَتکُم‌ُ السّاعَةُ أَ غَیرَ اللّه‌ِ تَدعُون‌َ إِن کُنتُم صادِقِین‌َ (40) بَل إِیّاه‌ُ تَدعُون‌َ فَیَکشِف‌ُ ما تَدعُون‌َ إِلَیه‌ِ إِن شاءَ وَ تَنسَون‌َ ما تُشرِکُون‌َ (41) وَ لَقَد أَرسَلنا إِلی أُمَم‌ٍ مِن قَبلِک‌َ فَأَخَذناهُم بِالبَأساءِ وَ الضَّرّاءِ لَعَلَّهُم یَتَضَرَّعُون‌َ (42) فَلَو لا إِذ جاءَهُم بَأسُنا تَضَرَّعُوا وَ لکِن قَسَت قُلُوبُهُم وَ زَیَّن‌َ لَهُم‌ُ الشَّیطان‌ُ ما کانُوا یَعمَلُون‌َ (43) فَلَمّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِه‌ِ فَتَحنا عَلَیهِم أَبواب‌َ کُل‌ِّ شَی‌ءٍ حَتّی إِذا فَرِحُوا بِما أُوتُوا أَخَذناهُم بَغتَةً فَإِذا هُم مُبلِسُون‌َ (44)
فَقُطِع‌َ دابِرُ القَوم‌ِ الَّذِین‌َ ظَلَمُوا وَ الحَمدُ لِلّه‌ِ رَب‌ِّ العالَمِین‌َ (45)

صفحه : 31

[ترجمه آیات]

ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم اگر اعراض کافرین بر تو بزرگ است، اگر قدرت داری در زمین سوراخی طلب کنی یا نردبانی که بآسمان بالا روی و برای آنها آیتی بیابی که آنها را بایمان ناچار گرداند بکن و اگر خدا میخواست آنها را بر هدایت جمع میکرد، پس تو از جاهلین نبوده باش (که ایمان اجباری منافی حکمت است) [35]
تنها کسانیکه گوش شنوا دارند و کلام تو را استماع میکنند اجابت مینمایند و خدا مردگان را بر می‌انگیزاند پس از آن بسوی جزاء و مکافات باز گردانیده شوند [36]
کافرین گفتند چرا بر محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم آیتی از جانب خدا نازل نمیگردد بگو همانا خدا قدرت دارد آیتی نازل کند و لکن بیشتر آنها نمیدانند [37]
و در زمین نه جنبنده‌ئی و نه طائری است که بدو بال خود طیران کند مگر اینکه همه‌گی طائفه‌هائی هستند امثال شما ما در کتاب آفرینش هیچ چیزی را وا نگذاشته‌ایم پس از آن بسوی پروردگارشان محشور میشوند [38]
و آنکسانی که آیات ما را تکذیب کردند در تاریکیها کر و گنگند کسی را که خدا بخواهد در تاریکیها در گمراهی وا میگذارد و کسی را که بخواهد او را بر راه مستقیم قرار میدهد [39]
بگو آیا چه می‌بینید که اگر عذاب خدا آمد یا ساعت قیامت رسید آیا غیر خدا را میخوانید اگر راست میگوئید [40]

صفحه : 32
نچنان است بلکه در آن هنگام فقط خدا را میخوانید تا اینکه اگر مشیتش قرار گرفت شما را از سختی برهاند و آنچه را که با خدا شریک گردانیده بودید فراموش میکنید [41]
و ما پیش از تو پیمبرانی بسوی امتهائی فرستاده بودیم و کافرین را ببلاء و مصیبتها مبتلاشان گردانیدیم که شاید بدرگاه خدا گریه و تضرع کنند [42]
وقتی بلای ما بآنها رسید تضرع نکردند و لکن قلبهای آنان سخت گردیده بود و شیطان اعمال آنها را زینت داده [43]
و چون فراموش کردند آنچه را که بآنها پند داده شده بودند ما برای آنها درهای هر خیری را گشودیم تا وقتی که بآنچه بآنها عطا شده بود خوشحال شدند ناگهان آنها را گرفتیم پس ایشان نا امید و پشیمان گردیدند [44]
پس قطع گردیده شد دنباله جماعتی از آنهائیکه ستم نمودند و حمد و ستایش مخصوص پروردگار عالمیان است [45]

صفحه : 33

(توضیح آیات)

وَ إِن کان‌َ کَبُرَ عَلَیک‌َ إِعراضُهُم فَإِن‌ِ استَطَعت‌َ أَن تَبتَغِی‌َ نَفَقاً فِی الأَرض‌ِ أَو سُلَّماً فِی السَّماءِ فَتَأتِیَهُم بِآیَةٍ وَ لَو شاءَ اللّه‌ُ لَجَمَعَهُم عَلَی الهُدی چون حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بسیار بر ایمان آوردن کفار حریص بود گویا در اینکه آیات پیمبرش را دل خوش میگرداند و گویا فرموده ای رسول ما میدانیم که تو در امر رسالت چه قدر کوشش و پایداری مینمائی و آنچه اینکه کافرین و مشرکین در باره تو نسبت سحر و کذب و انکار میدهند از ما پوشیده نیست و تو بقدری در نجات یافتن و ایمان آوردن آنها کوشش میکنی که اگر توانا بودی که زمین را سوراخ نمائی در قعر زمین روی یا بآسمان بالا روی و آیت و معجزه‌ئی برای آنها بیاوری خود را برای هدایت آنان بچنین زحمات میانداختی لکن باید بدانی که اگر خدا میخواست اینها را بر هدایت شدن جمع مینمود یعنی همه را هدایت میکرد.
فَلا تَکُونَن‌َّ مِن‌َ الجاهِلِین‌َ بظاهر آیه خطاب برسول است که تو مثل جهّال و بیخردان که اطلاع از سرّ قضاء و حقایق ندارند غم بیجا نخور و خود را بتعب نینداز امور عالم بدست قدرت و صلاح دید ما انجام میپذیرد.
لکن چنانچه بعضی از مفسرین در توجیه آیه گفته‌اند آیه نظیر آیات دیگری است مثل قوله تعالی (وَ لا تَکُن لِلخائِنِین‌َ خَصِیماً) (وَ لا تَکُونَن‌َّ مِن‌َ المُشرِکِین‌َ) و غیر اینها که مخاطب شخص رسول نیست بلکه مخاطب هر عاقل و بالغی است از بشر و قضیه از باب شدّت اهتمام بآن بصورت خطاب اداء شده و اینکه از قبیل مثال معروف است که گفته‌اند (ایّاک اعنی و اسمعی یا جاره) زیرا که ممکن نیست چنین خطابی بشخص رسول بشود و اینکه توجیه با بیانیکه کردیم بمعنی نزدیک‌تر است. [مهدی الهی قمشه‌ئی]

صفحه : 34
إِنَّما یَستَجِیب‌ُ الَّذِین‌َ یَسمَعُون‌َ وَ المَوتی یَبعَثُهُم‌ُ اللّه‌ُ ثُم‌َّ إِلَیه‌ِ یُرجَعُون‌َ شاید آیه برای رفع طمع رسولش باشد که تو خود را بزحمت نینداز بهمان اندازه‌ئی که موظف بر تبلیغ میباشی پا فشاری نما نه زیادتر زیرا که اینکه کفار گوش شنوا ندارند، گوش دارند ولی نمیشنوند چشم دارند و نمی‌بینند زیرا که پروردگار بر گوش آنها مهر شقاوت نهاده کلام تو را میشنوند لکن استماع نمیکنند و مؤمنین کسانی میباشند که کلام تو را استماع میکنند و بر طبق آن عمل مینمایند و اهل سماع زندگانند و اهل خطاب و جواب ایشانند و باقی مرده‌گانند (وَ المَوتی یَبعَثُهُم‌ُ اللّه‌ُ) شاید مقصود اینکه باشد چنانچه بعضی گفته‌اند که در قیامت خدای تعالی آنها را مبعوث میگرداند و آنان را بسوی دار جزاء بازگشت میدهد تا اینکه بجزای اعمال نکوهیده خود برسند.
بقول دیگر کافر مثل میت است دعوت تو را اجابت نمیکند تا آنکه او را در قیامت مبعوث گردانند و او ملجأ گردد بایمان و در آنوقت ایمان بآنها نفع نمیدهد.
وَ قالُوا لَو لا نُزِّل‌َ عَلَیه‌ِ آیَةٌ مِن رَبِّه‌ِ قُل إِن‌َّ اللّه‌َ قادِرٌ عَلی أَن یُنَزِّل‌َ آیَةً وَ لکِن‌َّ أَکثَرَهُم لا یَعلَمُون‌َ قریش گفتند چرا خدا بر محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم معجزه‌ئی نمیفرستد یا ملکی با او نازل نمیگردد که بر او گواهی دهد، ای رسول بآنها بگو خدا بر هر گونه معجزه‌ئی که بخواهد بفرستد قدرت دارد لکن شما نمیدانید اگر ملک نازل کند (لَقُضِی‌َ الأَمرُ ثُم‌َّ لا یُنظَرُون‌َ) شاید مقصود چنین باشد که اگر آنچه شما از معجزات میطلبید خدا عطاء کند در صورتی که میداند با اینکه حال باز ایمان نخواهید آورد و ایمان نیاوردن شما ایجاب عذاب استیصالی میکند همین طوری که در زمان پیمبران پیشین که خواهش معجزه معیّن مینمودند بشرط ایمان آوردنشان پس از اینکه اتمام حجت میشد و ایمان نمیآوردند عذاب دنیوی را باضافه بر عذاب اخروی بر خود ایجاب

صفحه : 35
مینمودند زیرا که سنت الهی بر اینکه است که برای درخواست کنندگان معجزه در صورت ایمان نیاوردنشان عذاب بفرستد مثل معجزات نوح و هود و صالح و غیر اینها و مؤید اینکه توجیه قوله تعالی (قُل لَو أَن‌َّ عِندِی ما تَستَعجِلُون‌َ بِه‌ِ لَقُضِی‌َ الأَمرُ بَینِی وَ بَینَکُم) سوره انعام آیه 58، و چون پیمبر شما (رحمة للعالمین است) در زمان او عذاب استیصالی که همه را از کوچک و بزرگ مقصّر و غیر مقصر را فرا گیرد صلاح نیست اینکه است که از اینکه قبیل معجزاتیکه شما درخواست میکنید در قضای الهی مقرّر نگردیده وَ ما مِن دَابَّةٍ فِی الأَرض‌ِ وَ لا طائِرٍ یَطِیرُ بِجَناحَیه‌ِ إِلّا أُمَم‌ٌ أَمثالُکُم در زمین هیچ جنبنده‌ئی نیست از حیوانات نه آنهائیکه در زمینند و نه پرنده‌گان که بدو بال پرواز میکنند مگر اینکه آنها نیز جماعتی هستند مثل شما [سخنان مفسرین در توجیه آیه] 1- مثل شما مخلوق و مرزوق آفریده شده‌اند.
2- وجه تشبیه اینکه است که اینکه حیوانات مثل شما اجناس و انواع و اصناف و اشکال مختلفه دارند و بین آنها توالد و تناسل است و نر و ماده دارند 3- همین طوری که در خلقت شما حسن زیبا و کریه منظر هست بین حیوانات نیز اینکه طور اختلافات در حسن و قبح نیز موجود است و اینها دلیل است که برای آنها نیز خالق قادر حکیمی است.
4- حیوانات مثل شما زنده‌اند و مثل شما میمیرند و مثل شما زنده میشوند و زنده شدن آنها برای اینکه است که حق هر ذی حقی را بصاحبش برساند و هیچ مظلومی از حق خود محروم نگردد.
و از رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم حدیث میکند که فرموده روز قیامت گوسفند شاخ داری که بگوسفند بی‌شاخ اذیت کرده ویرا میآورند که از وی تقاص کند یعنی بآن گوسفند شاخ‌دار شاخ زند اینکه است عدل الهی.
بروایت ابو هریره در حدیث است که چون روز قیامت بپا شود میزان عدل الهی را بیاویزند

صفحه : 36
و از قبل رب‌ّ العزة منادی نداء کند هر مظلومی که حقی بر ظالم دارد داد خود را بخواهد و قسم بعزت من اگر امروز مثقال ذره‌ئی ظلم ظالمی برود من کرده باشم آنگاه حق تعالی جمله حیوانات را حاضر گرداند تا از یکدیگر عوض ستمی که بر وی شده باشد بخواهد و بین آنها بعدل حکم نماید پس از آن بآنها گوید خاک شوید همه خاک گردند. عطاء گفته اینکه است که کافرین گویند کاش ما خاک بودیم ما فَرَّطنا فِی الکِتاب‌ِ مِن شَی‌ءٍ بیشتر مفسرین گفته‌اند مقصود از کتاب لوح محفوظ است یعنی آنچه از ابتداء آفرینش تا انتهاء واقع میشود در لوح محفوظ و دفتر آفرینش ثبت و ضبط است قوله تعالی در سورة الحدید آیه 22 (ما أَصاب‌َ مِن مُصِیبَةٍ فِی الأَرض‌ِ وَ لا فِی أَنفُسِکُم إِلّا فِی کِتاب‌ٍ مِن قَبل‌ِ أَن نَبرَأَها إِن‌َّ ذلِک‌َ عَلَی اللّه‌ِ یَسِیرٌ) ثُم‌َّ إِلی رَبِّهِم یُحشَرُون‌َ از اینکه آیه چنین استفاده میشود که تمام حیوانان در روز معاد محشور میگردند، از بعضی از مفسرین است که گفته تفکر عمیق در اطوار زندگانی حیوانات و شئون حیاتی آنها با در نظر گرفتن حالات مختلفی که هر نوعی از انواع حیوانات در مسیر زندگانی خود میگیرند ما را بر اینکه نکته واقف میگرداند که حیوانات مثل انسان دارای آراء مختلف فردی و اجتماعی میباشند و چون بیان آن دانشمند خیلی مفصل است از تفصیل آن خودداری مینمائیم.
خلاصه‌اش اینکه است که همان طوری که انسان در طلب غذاء و ازدواج و حفظ اولاد و رفع مضارّ کوشش میکند و چنانچه می‌بینیم بعضی از حیوانات حیله‌هائی در مقاصدشان بکار میبرند که هرگز عقل بشر آنرا درک نمیکند و اعمالیکه از بعضی از حیوانات مثل مورچه، زنبور عسل، موریانه، و امثال اینها بروز میکند عقل بشر متحیّر میگردد و نیز داستان هدهد و خبر دادنش از شهر سبا و غیر اینها شاهد بر اینکه است، اینکه است که قرآن کریم در سوره جاثیه آیه 4 فرموده (وَ فِی خَلقِکُم وَ ما یَبُث‌ُّ مِن دابَّةٍ آیات‌ٌ لِقَوم‌ٍ یُوقِنُون‌َ)

صفحه : 37
یعنی در خلقت شما و سایر جنبندگان همانا آیاتی است برای مردمی که یقین میکنند. و اختلافاتیکه در حیوانات دیده میشود بما میفهماند که حیوانات نیز مثل ما احکامی دارند که خیر و شر و عدالت و ظلم را تشخیص میدهند پس میگوئیم نه تنها اینکه اختلافات در زندگانی دنیای آنها تأثیر دارد بلکه در سعادت و شقاوت اخرویش نیز مؤثر است زیرا که ملاک در خوبی و بدی قیامت و حساب و کیفر اعمال عدالت و ظلم است پس چرا همین سخن را در باره حیوانات نگوئیم که حیوانات هم مثل انسان حشری دارد تا آنجا که گفته:
آیا حیوانات مثل انسان حشری دارند یا نه قوله تعالی (ثُم‌َّ إِلی رَبِّهِم یُحشَرُون‌َ) (وَ إِذَا الوُحُوش‌ُ حُشِرَت) سوره کورت آیه 5، بلکه از آیات بسیار دیگر استفاده میشود که نه تنها انسان و حیوانات محشور میگردند بلکه آسمانها و زمین و آفتاب و ماه و ستارگان و جن و سنگها و بتها و باقی شرکائی که مشرکین پرستش مینمودند همه محشور میگردند.
[پایان] آری از آیات قرآن چنین استفاده میشود که در روز معاد تمام موجودات با هم جمع میشوند (یَوم‌َ تُبَدَّل‌ُ الأَرض‌ُ غَیرَ الأَرض‌ِ وَ السَّماوات‌ُ وَ بَرَزُوا لِلّه‌ِ الواحِدِ القَهّارِ) سوره ابراهیم آیه 49، (وَ الأَرض‌ُ جَمِیعاً قَبضَتُه‌ُ یَوم‌َ القِیامَةِ وَ السَّماوات‌ُ مَطوِیّات‌ٌ بِیَمِینِه‌ِ، وَ جُمِع‌َ الشَّمس‌ُ وَ القَمَرُ) اگر چه در خصوص غیر انسان و حیوانات بلفظ حشر نیامده لکن میتوان گفت شاید اینکه آیات اشاره بکاملیت و جامعیت قیامت باشد نه حشر برای حساب اعمال که مخصوص بجن و انس است چنانچه فرموده (یَوم‌َ یَجمَعُکُم لِیَوم‌ِ الجَمع‌ِ) و نظر بهمان کمال و تمامیت قیامت دارد که در باره او است (وَ إِن‌َّ الدّارَ الآخِرَةَ لَهِی‌َ الحَیَوان‌ُ لَو کانُوا یَعلَمُون‌َ) سوره عنکبوت آیه 64، یعنی تمام اجزاء آن صاحب حیاتند حتّی زمین (یَومَئِذٍ تُحَدِّث‌ُ أَخبارَها) سوره زلزلت، اجزاء بدن آدمی که بر علیه او شهادت میدهند، چگونه چنین نباشد در صورتی که آخرت غایت و نتیجه دنیا است و نیز بقاعده (کل شی‌ء یرجع الی اصله) و قوله تعالی (کَما بَدَأَکُم تَعُودُون‌َ) نهایت و انتهای هر شیئی همان بدایت

صفحه : 38
وی است اینکه است که دنیا دار تکامل نامیده شده و آخرت دار رسیدن بکمال خلاصه وقتی آیات را با هم جمع کنیم از مجموعش چنین استفاده میشود که عالم دنیا چون سیر استکمالی خود را بانتهاء میرساند هر چیزی از افراد بشر و جن و حیوانات و نباتات و جمادات اینکه عالم بکمال رسیده و همه صاحب حیات و سخنگو میگردند چنانچه آیه خاطر نشان نموده که آخرت عالم حیات است یعنی آخرت روزی است که هر چیزی بمنتهای کمال لایق بخود خواهد رسید و بنا بر اینکه توجیه که در قیامت همه اشیاء با هم جمعند حتّی جمادات معلوم میشود که در آن وقت یک نوع وحدت جمعی تشکیل میگردد و همه اشیاء صاحب حیات و سخن گو میگردند دیگر لازم نیست گفته شود حشر حیوانات مثل حشر انسان است که بایستی در موقف حساب و کتاب قیام نماید.
و بنا بر اینکه توجیه مقصود از آیه بالا که حیوانات اممی میباشند مثل شما (ثُم‌َّ إِلی رَبِّهِم یُحشَرُون‌َ) شاید چنین باشد که همین طوری که برای وجود شما غایتی است که بالاخره بآن خواهید رسید حیوانات را نیز غایت و فائده‌ئی است که بآن خواهند رسید، و مقصود از حشر جمع شدن همه اشیاء و حیوانات است در قیامت زیرا که قیامت ما فوق تمام عوالمی است که بشر در سیر تکوینی خود از آن گذشته و بما فوق آن رسیده و قیامت یک تحولی است بما فوق عالم دنیا و فوق آن است و مسلّم و معلوم است که هر ما فوقی جامع و حاوی مراتب زیرین خود خواهد بود، و از جمله موجودات اینکه عالم حیوانانند شاید آنان هم تحول نموده و بکمال لایق بخود برسند، و اللّه العالم باسرار کلامه.
وَ الَّذِین‌َ کَذَّبُوا بِآیاتِنا صُم‌ٌّ وَ بُکم‌ٌ فِی الظُّلُمات‌ِ مَن یَشَأِ اللّه‌ُ یُضلِله‌ُ وَ مَن یَشَأ یَجعَله‌ُ عَلی صِراطٍ مُستَقِیم‌ٍ، تا آخر آیه بعد چون اینکه آیات ترجمه شده و واضح است دیگر محتاج بتوضیح نیست.
وَ لَقَد أَرسَلنا إِلی أُمَم‌ٍ مِن قَبلِک‌َ فَأَخَذناهُم بِالبَأساءِ وَ الضَّرّاءِ لَعَلَّهُم یَتَضَرَّعُون‌َ (بأساء) سختی و فقر و قحطی و امثال چنین آفتها است و (ضراء) بیماریها

صفحه : 39
و ناروائیها و ناراحتیهای جسمانی را گویند، در اینکه آیه خدای مهربان خبر میدهد که برای تنبیه بشر را مبتلا میگرداند بآفتها و بلاها و مصیبتها و جنگ و اسارت و غیر اینها که شاید بآن فطرت توحیدی که در روحیه هر بشری نهفته شده بخود آید و دست تضرع و نیازمندی بسوی بینیاز مطلق برآورد و از شرک بوحدت آیند و از او نجات طلبند.
فَلَو لا إِذ جاءَهُم بَأسُنا تَضَرَّعُوا وَ لکِن قَسَت قُلُوبُهُم وَ زَیَّن‌َ لَهُم‌ُ الشَّیطان‌ُ ما کانُوا یَعمَلُون‌َ آیه اشاره است به اینکه که بقدری قساوت و سیاهی دل کافرین را فرا گرفته که در چنین حال بیچارگی و اضطرار هم قلب تاریک و روح کثیفشان رقت پیدا نمیکند و روی تضرع و التجاء بمبدءشان نمیآورند و شیطان آن اعمال بدشان و اخلاق نکوهیده‌شان را از کبر و نخوت و حسد در نظرشان زینت داده و عملشان را چون در خور شهواتشانست نیکو مینمایاند بطوریکه آن فطرت توحیدشان را فراموش نموده‌اند فَلَمّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِه‌ِ فَتَحنا عَلَیهِم أَبواب‌َ کُل‌ِّ شَی‌ءٍ حَتّی إِذا فَرِحُوا بِما أُوتُوا أَخَذناهُم بَغتَةً فَإِذا هُم مُبلِسُون‌َ گویا خدای جلیل خبر میدهد و خاطر نشان میکند که ما همه طور اسباب هدایت کافرین و مشرکین را فراهم نمودیم شاید از کفر و جحود بآیات ما باز ایستند و رقت قلب پیدا نمایند باضافه از ارسال پیمبران و انزال کتب اسباب هدایت آنها را فراهم نمودیم حتّی آنها را بسختی و مضرات از قحطی و امراض و جنگها و اسارتها گرفتیم و با اینحال چنان قساوت قلب آنها را گرفته که بخود نیامدند اشاره به اینکه که اگر در همان حالات سختی رو بحق نموده و باو التجاء و تضرع مینمودند سختیها را از آنها بر میداشتیم چون نکردند بعکس ما درهای نعمتها را برای آنها باز نمودیم تا وقتی که خوشحال گردیدند بگمان اینکه نعمتها برای آنان پایدار است پس ناگهان آنها را بعذاب گرفتیم یعنی عذاب بر

صفحه : 40
آنها نازل کردیم پس آنها از هر خیر و خوبی ناامید شدند و حسرت خوردند فَقُطِع‌َ دابِرُ القَوم‌ِ الَّذِین‌َ ظَلَمُوا وَ الحَمدُ لِلّه‌ِ رَب‌ِّ العالَمِین‌َ و چنان دنباله کار ستمکاران بریده شد که اثری از آنها باقی نماند مثل فرعون و فرعونیان و نیز قوم عاد و ثمود و باقی کافرین ستمکاران و حمد و ستایش مخصوص پروردگار عالمیان است بر اهلاک ظالمین و تخلیص مردمان از شرّ آنها

صفحه : 41

[سوره الأنعام (6): آیات 46 تا 52]

اشاره

قُل أَ رَأَیتُم إِن أَخَذَ اللّه‌ُ سَمعَکُم وَ أَبصارَکُم وَ خَتَم‌َ عَلی قُلُوبِکُم مَن إِله‌ٌ غَیرُ اللّه‌ِ یَأتِیکُم بِه‌ِ انظُر کَیف‌َ نُصَرِّف‌ُ الآیات‌ِ ثُم‌َّ هُم یَصدِفُون‌َ (46) قُل أَ رَأَیتَکُم إِن أَتاکُم عَذاب‌ُ اللّه‌ِ بَغتَةً أَو جَهرَةً هَل یُهلَک‌ُ إِلاَّ القَوم‌ُ الظّالِمُون‌َ (47) وَ ما نُرسِل‌ُ المُرسَلِین‌َ إِلاّ مُبَشِّرِین‌َ وَ مُنذِرِین‌َ فَمَن آمَن‌َ وَ أَصلَح‌َ فَلا خَوف‌ٌ عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنُون‌َ (48) وَ الَّذِین‌َ کَذَّبُوا بِآیاتِنا یَمَسُّهُم‌ُ العَذاب‌ُ بِما کانُوا یَفسُقُون‌َ (49) قُل لا أَقُول‌ُ لَکُم عِندِی خَزائِن‌ُ اللّه‌ِ وَ لا أَعلَم‌ُ الغَیب‌َ وَ لا أَقُول‌ُ لَکُم إِنِّی مَلَک‌ٌ إِن أَتَّبِع‌ُ إِلاّ ما یُوحی إِلَی‌َّ قُل هَل یَستَوِی الأَعمی وَ البَصِیرُ أَ فَلا تَتَفَکَّرُون‌َ (50)
وَ أَنذِر بِه‌ِ الَّذِین‌َ یَخافُون‌َ أَن یُحشَرُوا إِلی رَبِّهِم لَیس‌َ لَهُم مِن دُونِه‌ِ وَلِی‌ٌّ وَ لا شَفِیع‌ٌ لَعَلَّهُم یَتَّقُون‌َ (51) وَ لا تَطرُدِ الَّذِین‌َ یَدعُون‌َ رَبَّهُم بِالغَداةِ وَ العَشِی‌ِّ یُرِیدُون‌َ وَجهَه‌ُ ما عَلَیک‌َ مِن حِسابِهِم مِن شَی‌ءٍ وَ ما مِن حِسابِک‌َ عَلَیهِم مِن شَی‌ءٍ فَتَطرُدَهُم فَتَکُون‌َ مِن‌َ الظّالِمِین‌َ (52)

صفحه : 42

[ترجمه]

ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بگو آیا شما چه می‌بینید اگر خدا چشمها و گوشهای شما را گرفت و بقلب شما مهر زد کیست الهی جز او که آنها را بشما باز دهد بنگر که ما چگونه آیات را میگردانیم و آنها هم اعراض میکنند [46]
بگو چه خواهید کرد اگر عذاب خدا بغتة یا آشکارا شما را بگیرد آیا کسی بغیر از گروه ستمکاران هلاک خواهند گردید [47]
و ما پیمبران را نفرستادیم مگر برای اینکه (بخوبان) مژده دهند و (بدان را) بترسانند پس کسیکه ایمان آورد و خود را اصلاح گردانید نه خوفی است بر او و نه حزنی [48]
و آنکسانی که بآیات ما تکذیب کردند بآنها عذاب میرسد بسبب اینکه فاسق بودند [49]
ای رسول بگو من نمیگویم بشما که خزینه‌های خدا نزد من است و نه اینکه علم بغیب دارم و بشما نمیگویم من فرشته میباشم من تابع نیستم مگر آنچه را که بمن وحی گردد بگو آیا کور و بینا مساوی میباشند آیا چرا فکر نمیکنید [50]
و بقرآن بترسان آنهائی را که از موقع حضورشان نزد پروردگارشان میترسند و بغیر او نه برای آنها دوستی است و نه شفیعی تا شاید چنین اشخاص پرهیزکار گردند [51]
ای رسول دور نکن از مجلس خود آنکسانی را که در صبح و شام پروردگار خود را میخوانند و مرادشان رحمت پروردگار است نه چیزی از حساب آنها بر تو است و نه چیزی از حساب تو بر آنها است پس اگر آنها را طرد کنی از ستمکاران میگردی [52]

صفحه : 43

(توضیح آیات)

قُل أَ رَأَیتُم إِن أَخَذَ اللّه‌ُ سَمعَکُم وَ أَبصارَکُم وَ خَتَم‌َ عَلی قُلُوبِکُم مَن إِله‌ٌ غَیرُ اللّه‌ِ یَأتِیکُم بِه‌ِ آیه ارشاد بحکم عقل است و مشرکین را خاطرنشان میکند که شما رجوع بعقل و وجدانتان نمائید و فکر کنید اگر خدا گوش و چشم شما را بگیرد و بقلبتان مهر زند و ببندد آیا غیر از اللّه که مبدء آفرینش شماها و همه موجودات است کسی را چنین قدرتی است که چشم و گوش و قلب شما را باز کند و اینکه بتهائی را که پرستش میکنید که نه می‌بینند و نه میشنوند و نه قلب و عقل دارند چگونه میتوانند شما را یاری کنند و چشم بینا و گوش شنوا و قلب دانا بشما افاضه نمایند هرگز ممکن نیست.
خلاصه ظاهرا آیه در مقام سرزنش مشرکین برآمده که بتها را شفعاء خود قرار میدادند و بعقیده باطل گمان میکردند اینها مقربان الهند و توانند در عالم تصرف کنند و مربی عالمند، آیه ارشاد بر اینکه است که چون اینها جمادند و فاقد همه کمالاتند چگونه توانند بشما کمالی یا نفعی بدهند حتّی آنهائی که ذوی العقولند مثل عیسی بن مریم یا عزیر یا روح القدس یا ملائکه همه مخلوق خدا و محتاج باویند از خود قدرتی ندارند که بدون اذن خدا شفیع شما باشند آیا غیر از خدا که تواند مشاعر و قوای شما را باز کند.
انظُر کَیف‌َ نُصَرِّف‌ُ الآیات‌ِ ثُم‌َّ هُم یَصدِفُون‌َ (تصریف) بمعنی گردانیدن است، خطاب برسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است که ببین چگونه ما آیات را بطوری میگردانیم که نزدیک بافق ذهن مردم گردد و با اینکه حال مشرکین از آیات ما اعراض میکنند قُل أَ رَأَیتَکُم إِن أَتاکُم عَذاب‌ُ اللّه‌ِ بَغتَةً أَو جَهرَةً هَل یُهلَک‌ُ إِلَّا القَوم‌ُ الظّالِمُون‌َ آیه تهدید است و بکافرین اعلان خطر میدهد که پس از آنکه در آیه بالا

صفحه : 44
خبر داد که ما آیات را تفصیل دادیم و آنان را بامثال و نکاتی بقدر فراخور فهمشان یادآوری کردیم که دست از شرک بردارند و بدانند که اینکه بتهائی را که پرستش میکنند کاری از آنها ساخته نمیگردد و با اینحال از آیات ما اعراض میکنید، ای رسول باینها بگو شما در معرض غضب الهی واقع گردیده‌اید ممکن است بغتة یعنی دفعة بدون اطلاع شما یا جهرة خیلی واضح و جلی‌ّ شما را عذاب بگیرد آیا در موقع نزول عذاب مستحق عذاب کی است، هلاک نمیگردند مگر ستمکاران یعنی اینهایند مستحق عذاب نه مؤمنین.
وَ ما نُرسِل‌ُ المُرسَلِین‌َ إِلّا مُبَشِّرِین‌َ وَ مُنذِرِین‌َ فَمَن آمَن‌َ وَ أَصلَح‌َ فَلا خَوف‌ٌ عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنُون‌َ، وَ الَّذِین‌َ کَذَّبُوا بِآیاتِنا یَمَسُّهُم‌ُ العَذاب‌ُ بِما کانُوا یَفسُقُون‌َ پس از تهدید کافرین بتوسط رسولش بآنها ابلاغ نموده که آنان در موقع عذاب واقع گردیده‌اند، آنگاه مورد خطاب را عوض مینماید و خبر میدهد که آنهائیکه بتو ایراد میگیرند و از تو معجزه می‌طلبند آنان را خاطرنشان نما که ما پیمبران را نفرستادیم و تکلیفی بر آنان بار ننمودیم مگر اینکه مؤمنین را ببهشت و دار کرامت الهی مژده و بشارت دهند و کافرین را از عذاب و سخط الهی بترسانند وظیفه پیمبران جز اینکه نیست و اعجاز و معجزه بدست خدا و صلاح دید او است کسیکه بدون اینکه ایرادات ایمان آرد و نفس خود را اصلاح گرداند چنین اشخاصی نه برای آنها خوفی است و نه محزون میباشند یعنی در جایگاه امن و امان قرار گرفته‌اند، امّا آنهائیکه آیات خدا و دعوت پیمبران را تکذیب کردند عذاب بآنها اصابت مینماید یعنی در مورد عذاب واقع گردیده‌اند قُل لا أَقُول‌ُ لَکُم عِندِی خَزائِن‌ُ اللّه‌ِ وَ لا أَعلَم‌ُ الغَیب‌َ وَ لا أَقُول‌ُ لَکُم إِنِّی مَلَک‌ٌ إِن أَتَّبِع‌ُ إِلّا ما یُوحی إِلَی‌َّ آیه تعلیم برسولش میدهد که در پاسخ گفتار کفار و مشرکین که از تو ایراد میگیرند و معجزات میخواهند و میگویند چرا بر او کنزی داده نشده چرا ملکی با او نمیفرستد و امثال مقولات فاسده آنها و آنچه در قوّه تو نیست از

صفحه : 45
تو میطلبند باینان بگو خزینه‌های رحمت خدا نزد من نیست، در سوره حجر آیه 21 (وَ إِن مِن شَی‌ءٍ إِلّا عِندَنا خَزائِنُه‌ُ وَ ما نُنَزِّلُه‌ُ إِلّا بِقَدَرٍ مَعلُوم‌ٍ) شاید مقصود از (خَزائِن‌ُ) خدا آن فیض رحمت رحمانی او است که تمامی عوالم هستی ممکنات را فرا گرفته و اینکه رحمت منبعث از صفات خاصه او است و بقدریکه حکمت رحمانی اقتضاء بنماید بممکنات افاضه مینماید و بپیمبران و همچنین بملائکه مقربین از همان رحمت آنچه بخواهد عطاء میکند بدون اینکه چیزی از آن ناقص گردد، و چنین ادعاء نمیکنم که علم بغیب دارم و من نمیگویم ملکم و بر شما فرود آمده‌ام بلکه من نیز مثل شماها بشری میباشم و تابع نیستم مگر آنچه را که خدا بمن وحی فرستد یعنی من نه خزینه‌دار خدایم و نه از آینده خبر دارم و نه از جنس ملائکه‌ام بلکه آدمی میباشم که در تمام لوازم بشریت مثل شما هستم فقط فرق من با شما همین است که مرا برسالت انتخاب نموده و آنچه از طریق وحی بمن بیاموزد بشما خبر میدهم.
قُل هَل یَستَوِی الأَعمی وَ البَصِیرُ أَ فَلا تَتَفَکَّرُون‌َ همزه (افلا) استفهام برای تقریر است آیا شما چنین گمان میکنید آدم کور دل که هیچ حقیقتی را ادراک نکند مساوی است با کسیکه چشم دلش بینا گردیده و بکنه مطالب واقف میگردد، چرا شما عقل خود را بکار نمیاندازید تا اینکه حق و باطل را از هم تمیز بدهید.
شاید آیه اشاره باین دارد که اگر چه پیمبران در بشریت و صفات انسانیت مثل باقی مردمند لکن امتیاز آنها بهمان جهات روح قدسی و چشم ملکوتی آنها است ملک وحی را می‌بینند و استماع وحی میکنند شما چرا پیمبر را باین اوصاف نمیشناسید که طلب معجزه میکنید.
وَ أَنذِر بِه‌ِ الَّذِین‌َ یَخافُون‌َ أَن یُحشَرُوا إِلی رَبِّهِم لَیس‌َ لَهُم مِن دُونِه‌ِ وَلِی‌ٌّ وَ لا شَفِیع‌ٌ لَعَلَّهُم یَتَّقُون‌َ برسولش امر مینماید که بترسان بقرآن آنکسانی را که چشم دلشان باز

صفحه : 46
شده و عقلشان گواهی میدهد که البته پس از اینکه عالم عالمی است و پشت اینکه پرده اسراری است و اینها میترسند از آنروزی که نزد پروردگارشان حاضر میگردند و در مورد حساب نزد حاکم عادل در مورد مکالمه واقع میگردند و بعقل زیر کشان دریافته‌اند که جز پروردگارشان نه دوستی دارند و نه شفیعی و نه یار و یاوری و چنین اشخاصی از راه نمائی تو بهره میبرند و انذار تو در آنها تأثیر میکند و شاید متقی و پرهیزگار گردند و بکمال عبودیت برسند.
وَ لا تَطرُدِ الَّذِین‌َ یَدعُون‌َ رَبَّهُم بِالغَداةِ وَ العَشِی‌ِّ یُرِیدُون‌َ وَجهَه‌ُ از عبد اللّه بن مسعود روایت شده که سبب نزول اینکه آیه اینکه بود که جماعتی از مشرکین قریش بر رسول اللّه گذر نمودند دیدند حضرت نشسته و جماعتی از درویشان مثل صهیب و بلال و خباب بن ارت و سلمان و امثال اینها دور او را گرفته‌اند گفتند ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم تو باینها راضی شده‌ئی بغیر ما و اینها را عوض ما گرفته‌ئی اینان را از دور خودت دور کن ما را ننگ است با اینها بنشینیم تا ما بیائیم و بتو ایمان بیاوریم و سخن آنها از روی مکر و حیله بود که رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم اینها را براند و ایمان نیاورند و رسول تنها بماند اینکه بود که خدای تعالی اینکه آیه را فرستاد ما عَلَیک‌َ مِن حِسابِهِم مِن شَی‌ءٍ وَ ما مِن حِسابِک‌َ عَلَیهِم مِن شَی‌ءٍ فَتَطرُدَهُم فَتَکُون‌َ مِن‌َ الظّالِمِین‌َ از اینکه آیه معلوم میشود که حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم از بس علاقه بایمان آوردن مشرکین داشت شاید در ذهنش خطور کرده باشد که موقعی برای آمدن مشرکین بگذارد که آنوقت درویشان و فقراء (صفّه) نباشند و کفار آیات وحی را بشنوند و شاید ایمان بیاورند، و آیه خطاب سخط آمیز برسولش میکند که تو چه حسابی داری با آنهائیکه در صبح و شام خدا را میخوانند که ظاهرا مقصود همان فقرائی می‌باشند که پروردگار خود را میخوانند و فقط مقصود و مرادشان وجه او است و چنانچه گفته‌اند وجه شیئی ذات او است و آن جهتی است که مواجه باو میشود

صفحه : 47
و شاید مقصود از (وجهه) در آیه همان توجّه قلب و دل است بسوی حقیقت احدی و موجود سرمدی که مؤمن کامل از قبل آثار همیشه رو باو دارد و محبت او را در دل خود میپروراند و علی الدوام از منبع فیض غیر متناهی او قطره‌های آب رحمت ریزش دارد و دل و جان او را رونق میدهد و در دریای رحمت او چنان غوطه‌ور است که هر چه مینگرد حق بیند معلوم است چنین اشخاصی و لو در صورت فقر و بیچارگی بنظر آیند سلاطین روی زمینند هر چه بینند حق بینند، حق گویند، حق نگرند اینکه است که در آیه اشاره بمقام بلند آنها فرموده اگر آنها را از خودت طرد کنی داخل در ستمکاران میگردی.
راغب در مفردات در لغت (وجه) بیان مفصلّی دارد که ما برای توضیح آیه (یُرِیدُون‌َ وَجهَه‌ُ) مختصری از آنرا در اینجا ترجمه مینمائیم گفته (وجه) در لغت بمعنی عضوی از اعضاء بدن است یعنی صورت و در آیه (فَاغسِلُوا وُجُوهَکُم وَ أَیدِیَکُم) و آیه (وَ تَغشی وُجُوهَهُم‌ُ النّارُ) بهمین معنی است و چون صورت اولین و عمده‌ترین عضوی است که از انسان بچشم میخورد بهمین مناسبت قسمت خارجی هر چیزی که مشرف به بیننده است وجه آن گویند مثلا گفته میشود وجه النهار یعنی ابتداء روز و تعبیر شده است از ذات بوجه در قول خدا که فرموده (وَ یَبقی وَجه‌ُ رَبِّک‌َ ذُو الجَلال‌ِ وَ الإِکرام‌ِ) و بعضی گفته‌اند مقصود از وجه در اینکه آیه ذات است، و بعضی گفته‌اند توجّه بسوی خدا است باعمال صالحه چنانچه در آیه (فَأَینَما تُوَلُّوا فَثَم‌َّ وَجه‌ُ اللّه‌ِ) و (کُل‌ُّ شَی‌ءٍ هالِک‌ٌ إِلّا وَجهَه‌ُ) (یُرِیدُون‌َ وَجه‌َ اللّه‌ِ) (إِنَّما نُطعِمُکُم لِوَجه‌ِ اللّه‌ِ) بعضی گفته‌اند مراد از همه اینها ذات است و معنی اینکه است که هر چیزی از بین رفتنی است مگر ذات خدا و چنین است آیات دیگر روایت شده که اینکه معنی را بابی عبد اللّه ع گفتند پس فرمود سبحان اللّه چه حرف بزرگی است، مراد از اینکه آیات وجهی است که عبادت و عمل با آنوجه انجام میگیرد و معنی آیه اولی اینکه است که هر عملی که بندگان خدا انجام

صفحه : 48
میدهند از بین رفتنی است مگر عملی که در آن خدا منظور باشد و بهمین معنی است آن آیات دیگر.
[پایان] آنچه بنظر صحیح میآید اینکه است که راجع باین قبیل آیات گفته شود همان طوری که در حدیث گفته شده مقصود از (وجه اللّه) آن وجهی است که بنده در عمل توجه بحق تعالی میکند و او را وجهه خود و مقصود و غایت عمل خود قرار میدهد و وجهه عبودیت خود را در آنهنگام مرتبط میگرداند بوجهه معبودیت حق تعالی، و شاید سرّش اینکه باشد که عبودیت و معبودیت متضائفانند مثل خالقیت و مخلوقیت و عالمیت و معلومیت و قادریت و مقدوریت که اینها را صفات اضافی محض گویند و اینکه نسبتی است بین حق تعالی و ممکنات، و وجه حق تعالی در اینجا همان نسبتی است که بین عابد و معبود پدید میگردد و آن از صفات ذات الاضافة است نه خود ذات یا صفات ذاتیه که عین ذات است و صحیح نیست که گفته شود مقصود از قوله تعالی (یُرِیدُون‌َ وَجه‌َ اللّه‌ِ) و نیز قوله تعالی (فَأَینَما تُوَلُّوا فَثَم‌َّ وَجه‌ُ اللّه‌ِ) ذات متعال مراد باشد چگونه توان چنین نسبتی بمقام الوهیت داده شود در صورتی که ذات هیچ چیزی برای چیز دیگر جلوه نمیکند ما هر چه می‌بینیم فقط اشکال و الوان می‌بینیم و رو بهر چه کنیم تنها همان صفات و اشکال و خطوط آنرا می‌توانیم ببینیم نه ذات و جوهر آنرا و از قبل صفات و عوارض تا اندازه‌ئی پی بحقیقت اشیاء میبریم.
وقتی علم ما نسبت باشیاء و ممکنات چنین باشد چه گمان میشود بذاتی که محیط و قیّوم تمام اشیاء است و چگونه میتوانیم ذات خدا را وجهه خود قرار دهیم همین قدر توانیم از قبل آثار و مظاهر صفات نسبت مألوهیت خود را بالوهیت او در نظر گیریم و باین طریق روی نیازمندی بسوی بی‌نیاز مطلق آریم و او را وجهه خود نمائیم، آری همین قدر از قبل آثار میدانیم که حقیقت مطلقی است که آثار علم و قدرت و حکمت او پدیدار است و آن ذات را پرستش میکنیم، و مقصود از (یُرِیدُون‌َ وَجهَه‌ُ) اینکه است که خواست حق تعالی مراد بنده باشد نه

صفحه : 49
دل خواه خود.
خلاصه ما بایستی در عبادت آن وجهه یعنی آن نسبت الوهیت ذات متعال را بمألوهیت خودمان در نظر گیریم و از قبل آن آنذات مطلق که کنه آن برای ما مجهول است آنرا پرستش نمائیم.

صفحه : 50

[سوره الأنعام (6): آیات 53 تا 59]

اشاره

وَ کَذلِک‌َ فَتَنّا بَعضَهُم بِبَعض‌ٍ لِیَقُولُوا أَ هؤُلاءِ مَن‌َّ اللّه‌ُ عَلَیهِم مِن بَینِنا أَ لَیس‌َ اللّه‌ُ بِأَعلَم‌َ بِالشّاکِرِین‌َ (53) وَ إِذا جاءَک‌َ الَّذِین‌َ یُؤمِنُون‌َ بِآیاتِنا فَقُل سَلام‌ٌ عَلَیکُم کَتَب‌َ رَبُّکُم عَلی نَفسِه‌ِ الرَّحمَةَ أَنَّه‌ُ مَن عَمِل‌َ مِنکُم سُوءاً بِجَهالَةٍ ثُم‌َّ تاب‌َ مِن بَعدِه‌ِ وَ أَصلَح‌َ فَأَنَّه‌ُ غَفُورٌ رَحِیم‌ٌ (54) وَ کَذلِک‌َ نُفَصِّل‌ُ الآیات‌ِ وَ لِتَستَبِین‌َ سَبِیل‌ُ المُجرِمِین‌َ (55) قُل إِنِّی نُهِیت‌ُ أَن أَعبُدَ الَّذِین‌َ تَدعُون‌َ مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ قُل لا أَتَّبِع‌ُ أَهواءَکُم قَد ضَلَلت‌ُ إِذاً وَ ما أَنَا مِن‌َ المُهتَدِین‌َ (56) قُل إِنِّی عَلی بَیِّنَةٍ مِن رَبِّی وَ کَذَّبتُم بِه‌ِ ما عِندِی ما تَستَعجِلُون‌َ بِه‌ِ إِن‌ِ الحُکم‌ُ إِلاّ لِلّه‌ِ یَقُص‌ُّ الحَق‌َّ وَ هُوَ خَیرُ الفاصِلِین‌َ (57)
قُل لَو أَن‌َّ عِندِی ما تَستَعجِلُون‌َ بِه‌ِ لَقُضِی‌َ الأَمرُ بَینِی وَ بَینَکُم وَ اللّه‌ُ أَعلَم‌ُ بِالظّالِمِین‌َ (58) وَ عِندَه‌ُ مَفاتِح‌ُ الغَیب‌ِ لا یَعلَمُها إِلاّ هُوَ وَ یَعلَم‌ُ ما فِی البَرِّ وَ البَحرِ وَ ما تَسقُطُ مِن وَرَقَةٍ إِلاّ یَعلَمُها وَ لا حَبَّةٍ فِی ظُلُمات‌ِ الأَرض‌ِ وَ لا رَطب‌ٍ وَ لا یابِس‌ٍ إِلاّ فِی کِتاب‌ٍ مُبِین‌ٍ (59)

صفحه : 51

[ترجمه]

‌اینکه چنین ما آزمایش کردیم بعضی را ببعضی دیگر تا اینکه میگوئید آیا گروه فقیرانند که خدا بر آنها منت نهاده و از میان ما آنان را برتری داده آیا خدا بشاکرین عالم‌تر نیست [53]
و چون آنهائیکه بآیات ما ایمان دارند نزد تو آیند بآنها بگو درود و سلام بر شما باد پروردگار شما بر خودش رحمت نوشته (یعنی ثابت گردانیده) همانا از شما کسیکه از روی جهالت کار بدی کند و پس از آن توبه کند و کارش را اصلاح نماید خدا آمرزنده و مهربان است [54]
اینکه چنین ما آیات را تفصیل میدهیم تا حق ظاهر گردد و راه گنهکاران روشن شود [55]
ای رسول بگو نهی شده‌ام از اینکه عبادت کنم آنهائی را که شما بغیر خدا میخوانید (یعنی بتها را) بگو من تابع هواهای شما نمیگردم اگر چنین کنم گمراه گردیده‌ام و از هدایت شدگان نمیباشم [56]
بگو من بر حجت ظاهری هستم از پروردگارم و شما از روی جهالت تکذیب میکنید و آنچه بآن عجله میکنید نزد من نیست و حکمی نیست مگر مخصوص بخدا و او حکم میکند بحق و راستی و او بهترین حکم کنندگان است [57]
بگو اگر نزد من بود آنچه را که بآن عجله میکنید همانا بین من و شما کار گذشته بود و خدا بستمکاران عالم‌تر است [58]
و کلیدهای غیب نزد خدا است کسی آنرا نمیداند مگر او و خدا میداند آنچه را که در صحرا و دریا است و برگی از درخت نمیافتد مگر بعلم او و در تاریکیهای زمین دانه‌ئی نیست و نه تری و نه خشکی مگر اینکه در لوح محفوظ و دفتر آفرینش ثبت است [59]

صفحه : 52

(توضیح آیات)

وَ کَذلِک‌َ فَتَنّا بَعضَهُم بِبَعض‌ٍ لِیَقُولُوا أَ هؤُلاءِ مَن‌َّ اللّه‌ُ عَلَیهِم مِن بَینِنا (کَذلِک‌َ فَتَنّا) یعنی همین طوری که پیش از تو غنی را بفقیر و شریف را بوضیع مبتلا کردیم همین طور اینکه رؤساء قریش را بموالی محتاج کردیم تا اینکه شریف بوضیع که پیش از او ایمان آورده بود نگاه کرد تکبر میکند و ایمان نمیآورد (لِیَقُولُوا) لام عاقبت است یعنی اینکه طور کردیم که فقراء صبر کنند و شکر نمایند پس عاقبت کار رؤساء بجائی رسید که گفتند آیا اینکه فقرا هستند که خدا از بین ما منت بر آنها نهاده.
أَ لَیس‌َ اللّه‌ُ بِأَعلَم‌َ بِالشّاکِرِین‌َ خدای تعالی برسول خود چنین خبر میدهد که اینکه تفاوت و فاصله‌ئی که بین طبقات قرار میدهد امتحانی است الهی که اشخاص را بآن محک زند و افراد ناسپاس از سپاس گذاران امتیاز یابند.
وَ إِذا جاءَک‌َ الَّذِین‌َ یُؤمِنُون‌َ بِآیاتِنا فَقُل سَلام‌ٌ عَلَیکُم کَتَب‌َ رَبُّکُم عَلی نَفسِه‌ِ الرَّحمَةَ، تا آخر آیه بعد ترجمه آیات شده و واضح است و محتاج بتوضیح نیست.
خلاصه خدای تعالی در اینکه آیه برسولش امر فرموده که بمؤمنین احترام بگذار و بگو سلام و درود بر شما باد، و شاید سلام اشاره باین باشد که آنها را یادآور نما که شما در مورد لطف و کرم حق تعالی واقع گردیده‌اید و خوف و حزنی بر شما نیست و آنهائیکه بآیات ما ایمان آوردند هرگاه از روی جهالت عمل بدی کرده‌اند پس از آن توبه نمودند و خود را اصلاح کردند خداوند آمرزنده و مهربان است.

صفحه : 53
قُل إِنِّی نُهِیت‌ُ أَن أَعبُدَ الَّذِین‌َ تَدعُون‌َ مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ قُل لا أَتَّبِع‌ُ أَهواءَکُم الخ اینکه آیه و آیات دیگر چنین ارائه میدهد که مشرکین بانواع و اقسام حیله‌گری میخواستند رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را تابع دین خود گردانند و اینکه آیه امر برسول است که تو مسئول آنها را ردّ کن و بگو من از طرف پروردگارم نهی شده‌ام از اینکه پرستش نمایم آنچه را از بتها و هر چه جز خدا است عبادت نمایم و گویا برسولش امر مینماید که دست ردّ بر سینه مشرکین بزن و بگو هرگز من متابعت نمیکنم هواها و دل خواه شما را که اگر چنین کنم گمراه گردیده‌ام و هرگز از هدایت یافته شدگان نمیباشم و اینکه طرز بیان اشاره بدو مطلب است یکی قطع طمع مشرکین که دست از تمهید و امید تابع گردیدن رسول بردارند و بدانند که هرگز (عقل کل) تابع جهّال و شیطان صفتان نمیگردد- و دیگر تعریض بخود مشرکین است که شما گمراه گردیده‌اید و هدایت نیافته‌اید قُل إِنِّی عَلی بَیِّنَةٍ مِن رَبِّی وَ کَذَّبتُم بِه‌ِ ما عِندِی ما تَستَعجِلُون‌َ بِه‌ِ رؤساء قوم و نضر بن حارث از روی لجاجت گفتند (ائتنا بعذاب اللّه ان کنت من الصادقین) ای محمّد اگر تو در اینکه تهدیداتی که بما میکنی راست میگوئی آن عذابی که ما را از آن میترسانی بیاور حضرت مأمور میگردد که در پاسخ آنان بگوید آنچه را که شما بآن عجله میکنید در دست من نیست حکمی نیست مگر اینکه مخصوص پروردگار است وقتی موقع آن رسید شما را فرا خواهد گرفت.
(یَقُص‌ُّ الحَق‌َّ) حق تعالی سخن راست گوید و حکم بحق نماید (وَ هُوَ خَیرُ الفاصِلِین‌َ) و او بهترین جدا کنندگان بین حق و باطل است.
وَ عِندَه‌ُ مَفاتِح‌ُ الغَیب‌ِ لا یَعلَمُها إِلّا هُوَ وَ یَعلَم‌ُ ما فِی البَرِّ وَ البَحرِ الخ آیه مربوط بآیات بالا است که در ردّ سخنان بی‌مورد و بهانه‌های بی‌معنی که از رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم میگرفتند فرموده (وَ اللّه‌ُ أَعلَم‌ُ بِالظّالِمِین‌َ) (مفاتح) جمع مفتح بفتح است یعنی مخزن، و بقولی هر چیزی است که

صفحه : 54
برای یافتن امر غیبی بآن متمسک گردند و استعاره است از مفاتح که جمع مفتح بکسر میم است و بمعنی مفتاح یعنی کلید است یعنی کسی عالم بخزینه‌های غیب نیست مگر حق تعالی و آنچه از نظر آدمیان ناپدید است آنرا غیب گویند و آن آنچیزهائی است که در علم حضوری حق تعالی که گذشته و آینده نسبت باحاطه علمیه او یکسان است موجود است و چون خارج از زمان ما است یا در زمان ما موجود است لکن هنوز بمرتبه شهود نرسیده آنرا غیب نامند.
و اینکه اموریکه در آیه یادآور شده اول بطور کلی خاطر نشان میکند که کلید تمام خزینه‌های هستی یعنی خزینه‌های رحمت بدست او است و نزد او است (لا یَعلَمُها إِلّا هُوَ) آنچه در ممکن غیب است از آنچه در عالم پهناور وجود هستی موجود است نزد او است و در کتاب مبین ضبط گردیده قوله تعالی در سورة الحدید آیه 22 (ما أَصاب‌َ مِن مُصِیبَةٍ فِی الأَرض‌ِ وَ لا فِی أَنفُسِکُم إِلّا فِی کِتاب‌ٍ مِن قَبل‌ِ أَن نَبرَأَها) و نیز آیه (وَ ما یَعزُب‌ُ عَن رَبِّک‌َ مِن مِثقال‌ِ ذَرَّةٍ فِی الأَرض‌ِ وَ لا فِی السَّماءِ وَ لا أَصغَرَ مِن ذلِک‌َ وَ لا أَکبَرَ إِلّا فِی کِتاب‌ٍ مُبِین‌ٍ) سوره یونس آیه 61 وَ ما تَسقُطُ مِن وَرَقَةٍ إِلّا یَعلَمُها وَ لا حَبَّةٍ فِی ظُلُمات‌ِ الأَرض‌ِ وَ لا رَطب‌ٍ وَ لا یابِس‌ٍ إِلّا فِی کِتاب‌ٍ مُبِین‌ٍ بواو تتمه آیه را باوّل آیه عطف داده و از فروعات احکام غیبی بشمار آورده و میشود گفت خزینه‌های غیب خدا مشتمل بر دو نوع است یکی آنهائیکه بعضی از آنها ظاهر است مثل دانه‌های زمین و دریاها و امثال اینها که بعضی از آنها ظاهر و هویدا است لکن چه کسی میتواند آنچه در زمین است از حبوبات و دانه‌ها آنرا شماره کند و نیز آنچه در دریاها و بیابانها و صحراها مدفون است کی میتواند بآنها احاطه نماید اینکه است که بطور کلی آیه بما خاطر نشان میکند که کلیدهای غیب یعنی آنچه بر شما مخفی و درش بسوی شما بسته است نزد خالق و پدید آورنده او ظاهر و نمایان

صفحه : 55
است و آنچه در عوالم غیر متناهی است نزد علام الغیوب ظاهر و بارز است و در لوح آفرینش ثبت گردیده و آنچه را که حکمت الهی بظهورش اقتضاء نماید ظاهر میگرداند.
در کشف الاسرار گفته قوله تعالی (وَ عِندَه‌ُ مَفاتِح‌ُ الغَیب‌ِ) گشاینده دلها او است، نماینده راهها او است، نهنده داغها او است، افروزنده چراغها او است، یکی را چراغ هدایت افروزد در رحمت گشاید، بساط بقاء گستراند، بر تخت رعایت نشاند، بزیور کرامت بیاراید (یُحِبُّهُم وَ یُحِبُّونَه‌ُ) بازرانده‌گان ازل را داغ شقاوت نهد، درب خذلان گشاید، زخم (لا بشری) زند، که (نَسُوا اللّه‌َ فَنَسِیَهُم) آری کلید غیب بنزدیک او است، و علم غیب خاصیت او است، هر کسیرا سزای خود دادن و جای وی ساختن کار او است.
إبن عطاء گفته کلیدها نزدیک او است چنانچه خود خواهد گشاید، و آنچه خود خواهد نماید، بر دلها در هدایت گشاید، و آنچه خود خواهد نماید، بر همّتها درب رعایت، بر زبانها درب روایت، بر جوارح درب طاعت، اهل ولایت را درب کرامت گشاید، اهل مهر را درب قربت گشاید، اهل تمکین را درب جذب گشاید مؤمنان را درب طاعت گشاید، اولیاء را درب مکاشفات، انبیاء را درب معاینات.
[پایان]

صفحه : 56

[سوره الأنعام (6): آیات 60 تا 69]

اشاره

وَ هُوَ الَّذِی یَتَوَفّاکُم بِاللَّیل‌ِ وَ یَعلَم‌ُ ما جَرَحتُم بِالنَّهارِ ثُم‌َّ یَبعَثُکُم فِیه‌ِ لِیُقضی أَجَل‌ٌ مُسَمًّی ثُم‌َّ إِلَیه‌ِ مَرجِعُکُم ثُم‌َّ یُنَبِّئُکُم بِما کُنتُم تَعمَلُون‌َ (60) وَ هُوَ القاهِرُ فَوق‌َ عِبادِه‌ِ وَ یُرسِل‌ُ عَلَیکُم حَفَظَةً حَتّی إِذا جاءَ أَحَدَکُم‌ُ المَوت‌ُ تَوَفَّته‌ُ رُسُلُنا وَ هُم لا یُفَرِّطُون‌َ (61) ثُم‌َّ رُدُّوا إِلَی اللّه‌ِ مَولاهُم‌ُ الحَق‌ِّ أَلا لَه‌ُ الحُکم‌ُ وَ هُوَ أَسرَع‌ُ الحاسِبِین‌َ (62) قُل مَن یُنَجِّیکُم مِن ظُلُمات‌ِ البَرِّ وَ البَحرِ تَدعُونَه‌ُ تَضَرُّعاً وَ خُفیَةً لَئِن أَنجانا مِن هذِه‌ِ لَنَکُونَن‌َّ مِن‌َ الشّاکِرِین‌َ (63) قُل‌ِ اللّه‌ُ یُنَجِّیکُم مِنها وَ مِن کُل‌ِّ کَرب‌ٍ ثُم‌َّ أَنتُم تُشرِکُون‌َ (64)
قُل هُوَ القادِرُ عَلی أَن یَبعَث‌َ عَلَیکُم عَذاباً مِن فَوقِکُم أَو مِن تَحت‌ِ أَرجُلِکُم أَو یَلبِسَکُم شِیَعاً وَ یُذِیق‌َ بَعضَکُم بَأس‌َ بَعض‌ٍ انظُر کَیف‌َ نُصَرِّف‌ُ الآیات‌ِ لَعَلَّهُم یَفقَهُون‌َ (65) وَ کَذَّب‌َ بِه‌ِ قَومُک‌َ وَ هُوَ الحَق‌ُّ قُل لَست‌ُ عَلَیکُم بِوَکِیل‌ٍ (66) لِکُل‌ِّ نَبَإٍ مُستَقَرٌّ وَ سَوف‌َ تَعلَمُون‌َ (67) وَ إِذا رَأَیت‌َ الَّذِین‌َ یَخُوضُون‌َ فِی آیاتِنا فَأَعرِض عَنهُم حَتّی یَخُوضُوا فِی حَدِیث‌ٍ غَیرِه‌ِ وَ إِمّا یُنسِیَنَّک‌َ الشَّیطان‌ُ فَلا تَقعُد بَعدَ الذِّکری مَع‌َ القَوم‌ِ الظّالِمِین‌َ (68) وَ ما عَلَی الَّذِین‌َ یَتَّقُون‌َ مِن حِسابِهِم مِن شَی‌ءٍ وَ لکِن ذِکری لَعَلَّهُم یَتَّقُون‌َ (69)

صفحه : 57

[ترجمه]

و او است خدائی که روح شما را از تصرف شما میگیرد و آنچه را که در روز کرده‌اید میداند پس از آن شما را از خواب برمی‌انگیزاند تا وقتی که آن مدت نام برده شده منقضی گردد پس از آن بازگشت شما بسوی او است پس از آن شما را خبردار میکند بآنچه کرده‌اید [60]
و خدا است که قاهر و مستولی فوق بنده‌گان است و بر شما نگهبان میفرستد تا وقتی که یکی از شما را مرگ در رسد رسولان ما او را میمیرانند و آنها در عمل تفریط نمیکنند [60]
پس مرده‌گان برگردیده شوند بسوی خدائی که متولی امور آنها و مولای آنها است حق براستی آگاه باش که حکم مخصوص باو است و او سریع‌ترین حساب کنندگان است [62]
بگو کی است که شما را از تاریکیهای بیابان و دریا نجات میدهد در حالتی که او را آشکار و پنهان میخوانید و در دل خود میگوئید اگر ما را نجات دهد البته از شکر کنندگان میگردیم [63]
بگو خدا است که شما را از سختیها نجات میدهد و از هر اندوهی میرهاند و شما رجوع بشرک میکنید [64]
بگو او قدرت دارد که برای شما عذابی از بالای سر شما و از زیر پای شما بفرستد یا در شما اختلاف اندازد و متفرق گردید یا از بعضی از شما عذاب سختی بشما بچشاند (ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) بنگر که ما چگونه آیات خود را بطرق مختلفه بیان میکنیم که شاید اینکه کافرین بفهمند [65]
و قوم تو آنرا یعنی آیات قرآن را تکذیب کردند در صورتی که آن حق است بگو من نگهبان شما نیستم [66]
برای هر خبری قرار گاهی است و کافرین بزودی میدانند [67]
ای رسول وقتی دیدی برای خورده‌گیری در آیات ما خوض میکنند از آنان اعراض کن تا وقتی که مشغول گفتگوی دیگری شوند و اگر شیطان فراموشت گردانید پس از آنکه متذکر کلام خدا شدی دیگر با گروه ستمکاران مجالست منما [68]
چیزی نیست برای کسانیکه بپرهیزند از حساب خوض کنندگان لکن بر اشخاص با تقوای است که آنها را اندرز دهند از خوض کردن (در کلام بیجا) [69]

صفحه : 58

(توضیح آیات)

وَ هُوَ الَّذِی یَتَوَفّاکُم بِاللَّیل‌ِ وَ یَعلَم‌ُ ما جَرَحتُم بِالنَّهارِ ثُم‌َّ یَبعَثُکُم فِیه‌ِ لِیُقضی أَجَل‌ٌ مُسَمًّی ثُم‌َّ إِلَیه‌ِ مَرجِعُکُم ثُم‌َّ یُنَبِّئُکُم بِما کُنتُم تَعمَلُون‌َ مقصود از گرفتن روح بشر است در خواب شبها که خدای تعالی در شب روح شما را میگیرد یعنی مثل مرده که هیچ تصرفی در بدنش نمیکند انسان در خواب مشاعرش از کار میافتد قوله تعالی (اللّه‌ُ یَتَوَفَّی الأَنفُس‌َ حِین‌َ مَوتِها وَ الَّتِی لَم تَمُت فِی مَنامِها) و بروایت إبن عباس که گفته رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود
(لکل انسان ملک اذا نام یأخذ نفسه و یردّ الیه فان اذن اللّه فی قبض روحه قبضه و الّا ردّ الیه)
و همین است قوله تعالی (وَ هُوَ الَّذِی یَتَوَفّاکُم بِاللَّیل‌ِ وَ یَعلَم‌ُ ما جَرَحتُم بِالنَّهارِ) (جرح) بمعنی عمل بجوارح بدن است، و (اجتراح) بمعنی اکتساب است و استعمال آن در کار بد زیادتر است و قوله تعالی (یَتَوَفّاکُم) یعنی در شب میگیرد روح شما را معلوم است که اختصاص بخواب شب ندارد که شب را مخصوص بخواب گردانیده خواب روز نیز همین طور است و اینکه اطلاق (توفی) را بر خواب نموده یعنی گرفتن نامیده و بیداری را تشبیه بمبعوث گردیدن کرده در صورتی که در خواب بدن زنده است شاید اشاره باشد که حقیقت انسان روح است و آن قوّه درّاکه او است و بدن و توابع آن آلاتند. خلاصه خدا آنکسی است که بقوّت خلّاقه خود در شب شما را میخواباند مثل مرده و در روز بیدار میکند تا آن وقتی که عمر شما منقضی گردد پس از آن بازگشت بسوی جزاء او است و بآنچه از خوب و بد کرده‌اید شما را خبردار میگرداند

صفحه : 59
وَ هُوَ القاهِرُ فَوق‌َ عِبادِه‌ِ وَ یُرسِل‌ُ عَلَیکُم حَفَظَةً حَتّی إِذا جاءَ أَحَدَکُم‌ُ المَوت‌ُ تَوَفَّته‌ُ رُسُلُنا وَ هُم لا یُفَرِّطُون‌َ او است غالب و قاهر و مستولی فوق بنده‌گانش، البته قاهریت و غلبه و استیلاء او نسبت بتمام موجودات مساوی است و اختصاص بعباد در آیه ندارد، و شاید نظر بمزید لطف و احسان نسبت ببندگان و مطیعان است که عباد را مخصوص بذکر گردانیده (وَ یُرسِل‌ُ عَلَیکُم حَفَظَةً) اینکه نیز مشعر بر مزید عنایت بر آنها است و آنطوریکه از بعض آیات و احادیث برمیآید خدای تعالی برای حفظ انسان از گزند موجودات موذی از میکروبهای داخلی یا شیاطین یا حیوانات موذی یا اقویای بشر که در روش استکمال خود برخورد بانسان مینمایند و چون از انسان قوی‌ترند اگر ملائکه‌ئی برای حفظ او گماشته نگردد بزودی او را هلاک میگردانند، اینکه است که مربّی و مبدء عالم حفظه‌ئی برای حفظ او گماشته تا موقعی که اجل حتمی او برسد و بر مرگ او حکم صادر گردد و وقتی مرگ انسان رسید (تَوَفَّته‌ُ رُسُلُنا) فرستاده شدگان ما او را میمیرانند (وَ هُم لا یُفَرِّطُون‌َ) از بعض مفسرین است که گفته اینکه (حفظه) همان کرام الکاتبین‌اند که بر بنده‌گان موکلند و اعمال آنها را میشمارند و مینویسند و بر بندگان آشکار نگردند مگر هنگام مرگ. در خبر است که بنده در آخر عهد که از دنیا بیرون میشود دو فرشته در دیدار او آیند اگر بنده مطیع باشد گویند (جزاک اللّه خیرا) ای بنده نیکبخت فرمان‌بردار که طاعت کردی و اگر عاصی باشد گویند (لا جزاک اللّه خیرا) بوی بد و ضرر معصیت تو بما رسید و اینکه وقتی است که چشم محتضر بهوا نگردد و بر هم نخورد.
[پایان] ثُم‌َّ رُدُّوا إِلَی اللّه‌ِ مَولاهُم‌ُ الحَق‌ِّ أَلا لَه‌ُ الحُکم‌ُ وَ هُوَ أَسرَع‌ُ الحاسِبِین‌َ آیه بطور اطلاق خاطر نشان میکند که پس از آنکه رسل ما روح بشر را گرفتند روح برمیگردد بسوی مولی و صاحب اختیار او و در تحت قاهریت او است آگاه باشید و بدانید که حکم مخصوص باو است و حساب او از هر حساب

صفحه : 60
کننده‌ئی دقیق‌تر و سریع‌تر خواهد بود.
قُل مَن یُنَجِّیکُم مِن ظُلُمات‌ِ البَرِّ وَ البَحرِ تَدعُونَه‌ُ تَضَرُّعاً وَ خُفیَةً لَئِن أَنجانا مِن هذِه‌ِ لَنَکُونَن‌َّ مِن‌َ الشّاکِرِین‌َ، الی آخر آیه بعد آیات ترجمه شده و واضح است و محتاج بتوضیح نیست، و خلاصه اینکه خدای تعالی یادآوری میکند که ای رسول باینها بگو کی است شما را از تاریکیهای بیابان و دریا نجات میدهد و او را میخوانید که اگر نجات یافتید از شاکرین باشید وقتی نجات یافتید فراموش میکنید، و در مقام تهدید برسولش امر فرموده که بگو خدای تعالی قدرت دارد که بر شماها عذابی بفرستد از بالای سر شما مثل سجّیل که بر اصحاب فیل بارید یا از زیر قدم شما مثل قارون که بزمین فرو رفت یا اینکه دشمن را بر شما مسلط گرداند و بشما سختیها برساند و بعضی از بعضی بترسید انظُر کَیف‌َ نُصَرِّف‌ُ الآیات‌ِ لَعَلَّهُم یَفقَهُون‌َ ای رسول بنگر چگونه ما آیات را میگردانیم و بطرق مختلفه بیان مینمائیم شاید اینکه کفار بخود آیند و بفهمند و بدانند که او قاهر و مستولی بر آنها است وَ کَذَّب‌َ بِه‌ِ قَومُک‌َ وَ هُوَ الحَق‌ُّ برسولش یادآوری مینماید که قوم تو تکذیب کردند عذاب را یا قرآن را و دروغ پنداشتند با اینکه آن حق است و از مبدء حقیقت صادر گردیده [سخنان مفسرین در توجیه مرجع ضمیر «به»] 1- قرآن است که قرآن را دروغ پنداشتند و گفتند خود محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ساختگی کرده در صورتی که آن حق و درست است 2- ضمیر (به) راجع بتصریف آیات است، و شاید مقصود از (قَومُک‌َ) خویشاوندان رسول یا اعراب مکه باشند که اینان تو را در تصریف آیات تکذیب میکنند و آنچه بآنها وعده و وعید میدهی انکار مینمایند و آرای دیگری در آیه گفته شده

صفحه : 61
شاید مقصود از آیه اینکه باشد که قوم تو در دعوی رسالت تو را تکذیب میکنند و نسبت کذب بتو میدهند در حالیکه آن حق و صدق است و گویا خدای تعالی برسولش دستور میدهد که تو در جواب آنها بگو (قُل لَست‌ُ عَلَیکُم بِوَکِیل‌ٍ) بگو من نگهبان شما نیستم که امر شما را واگذار بمن کرده باشند تا اینکه شما را از تکذیب بآیات منع نمایم یا اینکه نگهبان اعمال شما نیستم تا اعمال را جزاء دهم لِکُل‌ِّ نَبَإٍ مُستَقَرٌّ وَ سَوف‌َ تَعلَمُون‌َ اینکه آیه مربوط بهمان آیه بالا است گویا حضرتش مأمور میگردد در پاسخ مشرکین و تکذیب آنها بگوید برای هر خبر و حکمی از وعده ثواب یا تهدید بعذاب وعده گاهی و محل‌ّ مستقری است که بزودی بآن خواهید رسید و میفهمید.
وَ إِذا رَأَیت‌َ الَّذِین‌َ یَخُوضُون‌َ فِی آیاتِنا فَأَعرِض عَنهُم حَتّی یَخُوضُوا فِی حَدِیث‌ٍ غَیرِه‌ِ خطاب برسولش نموده که هرگاه دیدی اینکه کفار در آیات ما خوض میکنند و در مقام تکذیب و استهزاء برآمده‌اند تو از آنان اعراض نما تا وقتی که از آن بگذرند و مشغول سخن دیگری گردند یعنی در چنین موقعی که اینها در مقام سخریه و استهزاء میباشند تو خود را داخل آنها نگردان وَ إِمّا یُنسِیَنَّک‌َ الشَّیطان‌ُ فَلا تَقعُد بَعدَ الذِّکری مَع‌َ القَوم‌ِ الظّالِمِین‌َ اگر چه خطاب بخود رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است که اگر شیطان تو را از اینکه حکم بفراموشی انداخت باکی نیست زیرا که ظاهرا حکم اعراض از کفار حکم لزومی نبوده بلکه یک حکم استحبابی یا امر مباحی است که بپیمبرش دستور میدهد که از گفتار رکیک آنها آزرده نگردد، و بعض مفسرین نظر به اینکه که شیطان تسلطی بر حضرتش نداشته که بتواند او را بفراموشی بیندازد آیه را حمل بر مؤمنین کرده که اگر مؤمنین اینکه حکم را باغواء شیطانی فراموش نمودند باکی نیست در موقع دیگری که مشرکین در آیات خوض نمودند از آنها اعراض نمایند

صفحه : 62
وَ ما عَلَی الَّذِین‌َ یَتَّقُون‌َ مِن حِسابِهِم مِن شَی‌ءٍ وَ لکِن ذِکری لَعَلَّهُم یَتَّقُون‌َ ظاهرا امر اعراض از مشرکین در موقع خوض و گفتگوی آنها در آیات را مخصوص برسول [ص] نموده لکن بر مؤمنین نشستن با آنها و مشاهده کردن اعمال بدشان ضرری بآنها نمیزند زیرا که آنها متقی و پرهیزگارند و لکن بر آنها است که کافرین را از اعمال بدشان منع نمایند و بقبح اعمالشان مطلع گردانند.

صفحه : 63

[سوره الأنعام (6): آیات 70 تا 74]

اشاره

وَ ذَرِ الَّذِین‌َ اتَّخَذُوا دِینَهُم لَعِباً وَ لَهواً وَ غَرَّتهُم‌ُ الحَیاةُ الدُّنیا وَ ذَکِّر بِه‌ِ أَن تُبسَل‌َ نَفس‌ٌ بِما کَسَبَت لَیس‌َ لَها مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ وَلِی‌ٌّ وَ لا شَفِیع‌ٌ وَ إِن تَعدِل کُل‌َّ عَدل‌ٍ لا یُؤخَذ مِنها أُولئِک‌َ الَّذِین‌َ أُبسِلُوا بِما کَسَبُوا لَهُم شَراب‌ٌ مِن حَمِیم‌ٍ وَ عَذاب‌ٌ أَلِیم‌ٌ بِما کانُوا یَکفُرُون‌َ (70) قُل أَ نَدعُوا مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ ما لا یَنفَعُنا وَ لا یَضُرُّنا وَ نُرَدُّ عَلی أَعقابِنا بَعدَ إِذ هَدانَا اللّه‌ُ کَالَّذِی استَهوَته‌ُ الشَّیاطِین‌ُ فِی الأَرض‌ِ حَیران‌َ لَه‌ُ أَصحاب‌ٌ یَدعُونَه‌ُ إِلَی الهُدَی ائتِنا قُل إِن‌َّ هُدَی اللّه‌ِ هُوَ الهُدی وَ أُمِرنا لِنُسلِم‌َ لِرَب‌ِّ العالَمِین‌َ (71) وَ أَن أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ اتَّقُوه‌ُ وَ هُوَ الَّذِی إِلَیه‌ِ تُحشَرُون‌َ (72) وَ هُوَ الَّذِی خَلَق‌َ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌َ بِالحَق‌ِّ وَ یَوم‌َ یَقُول‌ُ کُن فَیَکُون‌ُ قَولُه‌ُ الحَق‌ُّ وَ لَه‌ُ المُلک‌ُ یَوم‌َ یُنفَخ‌ُ فِی الصُّورِ عالِم‌ُ الغَیب‌ِ وَ الشَّهادَةِ وَ هُوَ الحَکِیم‌ُ الخَبِیرُ (73) وَ إِذ قال‌َ إِبراهِیم‌ُ لِأَبِیه‌ِ آزَرَ أَ تَتَّخِذُ أَصناماً آلِهَةً إِنِّی أَراک‌َ وَ قَومَک‌َ فِی ضَلال‌ٍ مُبِین‌ٍ (74)

صفحه : 64

[ترجمه]

(ای رسول) واگذار و اعراض کن از آنانکه دین خود را بازیچه لهو و لعب گرفتند و زندگی دنیا آنها را مغرور گردانید و آنان را یادآوری کن بقرآن که هر نفسی گرداننده و ضمیمه شده بآنچه عمل کرده و برای آنها بغیر خدا نه دوستی و نه شفاعت کننده‌ئی است و اگر فدا بدهد هر فدائی باشد از او گرفته نخواهد شد و آنها گرفته شده‌اند بآنچه کسب کرده‌اند برای آنها است آشامیدنی از آب جوشان و عذاب دردناک و اینکه بسبب اینکه است که کافر شدند [70]
بگو آیا ما باید بخوانیم بغیر خدا چیزی را که بما نه نفع میدهد و نه ضرر میرساند و بر عقب خود برگردیده شویم پس از آنکه خداوند ما را هدایت گردانیده در اینکه هنگام ما مانند کسی میگردیم که شیاطین وی را در زمین ربوده باشند و حیران باشد و اینکه شخص را یارانی باشد که او را براه راست بخوانند و بگویند بیا بجانب ما ای رسول بگو هدایت خدا دین خدا است و ما را امر نموده که تسلیم پروردگار عالمیان گردیم [71]
و اینکه نماز را بپای داریم و متقی و پرهیزگار باشیم و خدا آنکسی است که بسوی او محشور میگردید [72]
و او آنکسی است که آسمانها و زمین را بحق و درستی آفریده و روز که میگوید (کن) بوده باش فوری موجود میگردد قول حق تعالی حق است و مخصوص بخدا است پادشاهی روزی که در صور نفخه دمیده میشود و او دانای غیب و آشکار است و او درستکار و بینا است [73]
و یاد کن وقتی را که ابراهیم بپدرش آزر گفت آیا بتها را بخدائی فرا میگیری همانا من تو را و قوم تو را در گمراهی آشکارا می‌بینم [74]

صفحه : 65

(توضیح آیات)

وَ ذَرِ الَّذِین‌َ اتَّخَذُوا دِینَهُم لَعِباً وَ لَهواً وَ غَرَّتهُم‌ُ الحَیاةُ الدُّنیا وَ ذَکِّر بِه‌ِ أَن تُبسَل‌َ نَفس‌ٌ بِما کَسَبَت (اتخذ) در قرآن بر پنج قسم آمده: اول- بمعنی قبول چنانچه گفته (وَ إِن تَعدِل کُل‌َّ عَدل‌ٍ لا یُؤخَذ مِنها) و در آل عمران گفته (وَ أَخَذتُم عَلی ذلِکُم إِصرِی) ای قبلتم علی ذلکم عهدی، و در سوره مائده (إِن أُوتِیتُم هذا فَخُذُوه‌ُ) یعنی فاقبلوه، در سوره توبه (وَ یَأخُذُ الصَّدَقات‌ِ) و در اعراف (خُذِ العَفوَ) یعنی اقبل الفضل من اموالهم. وجه دوم- اخذ بمعنی حبس است در سوره یوسف (فَخُذ أَحَدَنا مَکانَه‌ُ) یعنی حبس کن. وجه سوم- اخذ بمعنی عذاب آمده در حم المؤمن (فَأَخَذتُهُم فَکَیف‌َ کان‌َ عِقاب‌ِ) یعنی فعذبتهم، و در سوره هود (وَ کَذلِک‌َ أَخذُ رَبِّک‌َ إِذا أَخَذَ القُری). وجه چهارم- اخذ بمعنی قتل است در سوره المؤمن (وَ هَمَّت کُل‌ُّ أُمَّةٍ بِرَسُولِهِم لِیَأخُذُوه‌ُ) یعنی لیقتلوه. وجه پنجم- اخذ بمعنی اسیر نمودن است در سوره توبه (فَاقتُلُوا المُشرِکِین‌َ حَیث‌ُ وَجَدتُمُوهُم وَ خُذُوهُم) در سوره نساء (فَإِن تَوَلَّوا فَخُذُوهُم).
[کشف الاسرار] راغب گفته (بسل) بمعنی جمع کردن بین دو چیز یا زیادتر است و هم بمعنی منع است و از همین جهت که بمعنی ضمیمه نمودن است بطور استعاره در ترش کردن رو و درهم کشیدن صورت استعمال شده و گفته میشود (هو باسل و مبتسل الوجه) او کج خلق و درهم کشیده رو است، و از جهت اینکه متضمن معنی منع است هر مال حرام و مرتهن‌ّ را (بسل) گویند و در قرآن فرموده (وَ ذَکِّر بِه‌ِ أَن تُبسَل‌َ نَفس‌ٌ بِما کَسَبَت) بهمین معنی است و مقصود محروم بودن از ثواب است لکن فرقی که بین کلمه حرام و بسل است اینکه است که حرام هم ممنوع بودن بقهر را شامل میگردد و هم ممنوع بودن بحکم را و لکن بسل ممنوع بودن بقهر است از همین جهت است که خدا فرموده (أُولئِک‌َ الَّذِین‌َ أُبسِلُوا بِما

صفحه : 66
کَسَبُوا) بما کسبوا یعنی آنان کسانی میباشند که بجرم گناهشان از ثواب عمل نیکشان هم محروم شده‌اند.
[پایان] و شاید مقصود از (دین) در کلمه (دینهم) آن فطرت توحید باشد که در هر بشری نهفته شده است و مشرکین اینکه دین فطری را بازیچه قرار داده‌اند در مجمع البیان گفته (ابسلته بجریرته) یعنی من فلانی را بگناه خودش حواله دادم و کلمه (مستبسل) راجع بکسی است که تن بقضاء داده نظر به اینکه که میداند راه ندارد تسلیم شده تا آنجا که گفته برأی اخفش کلمه تبسل در آیه شریفه بمعنی مجازات است و بعضی گفته‌اند بمعنی گرو گذارده شده است و تمام اینکه معانی بهم نزدیک است.
[پایان] خلاصه آیه اینکه است که برسولش دستور میدهد که از آن کسانی که دین خود را یعنی آئین کار و عمل خود را لهو و لعب گرفته‌اند اعراض کن و اعمالشان را انکار نما و آنان را یادآوری کن که بهیچ کسی نفع و ضرری نمیرسد مگر آنچه را که خود انسان کسب نموده لَیس‌َ لَها مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ وَلِی‌ٌّ وَ لا شَفِیع‌ٌ وَ إِن تَعدِل کُل‌َّ عَدل‌ٍ لا یُؤخَذ مِنها نیست برای آن نفس که دین خود را بازیچه قرار داده بغیر از خدا نه دوستی و نه شفاعت کننده‌ئی که او را از عذاب قیامت خلاص گرداند و اگر بفرض آن نفس فدا بدهد هر فدائی از او گرفته نخواهد شد أُولئِک‌َ الَّذِین‌َ أُبسِلُوا بِما کَسَبُوا لَهُم شَراب‌ٌ مِن حَمِیم‌ٍ وَ عَذاب‌ٌ أَلِیم‌ٌ بِما کانُوا یَکفُرُون‌َ آن جماعت کسانی میباشند که بعذاب سپرده شده‌اند بسبب اعمالیکه در دنیا کرده‌اند و برای آنها است آشامیدنی از آب جوشان و عذاب دردناک زیرا که آنها کسانی بودند که بکفر خود ادامه دادند قُل أَ نَدعُوا مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ ما لا یَنفَعُنا وَ لا یَضُرُّنا وَ نُرَدُّ عَلی أَعقابِنا بَعدَ إِذ هَدانَا اللّه‌ُ آیه پاسخ مشرکین است که میان خود و حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم مساوات میجستند

صفحه : 67
و میخواستند حضرتش را در بت پرستی با خود شریک گردانند اینکه است که خطاب میرسد ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم باینها بگو آیا مرا میخوانید بسوی چیزی یا کسی غیر از خدا که نه بعبادت و پرستش او نفعی عاید ما میگردد و نه از عدمش ضرری متوجه ما میشود ارشاد بحکم عقل است یعنی شماها که ادعاء عقل و دانش میکنید چگونه ما را میخوانید بسوی چیزی که نفع و ضرری از آن نمودار نیست و اینکه روش عقلائی نیست.
کَالَّذِی استَهوَته‌ُ الشَّیاطِین‌ُ فِی الأَرض‌ِ حَیران‌َ لَه‌ُ أَصحاب‌ٌ یَدعُونَه‌ُ إِلَی الهُدَی ائتِنا افرادی که غیر خدا را میخوانند تشبیه نموده بآدمی که در کار خود متحیر و سرگردان باشد و دوستان و یاران او ویرا بخوانند که بیا با ما در راه تا بمقصود برسی و او سرگردان راه سعادت خود را گم کرده یعنی آن راه سعادتی که در پیش در آن قدم میگذاشته و آن بهترین راه بسوی سعادت و مستقیم‌ترین راه رسیدن بهدف بوده و امثال او کسانی که از اینکه راه بهدف رسیده‌اند آنرا ترک کرده و متحیر و سرگردان شیاطین محاصره‌اش نموده و وی را بسوی هلاکت میخوانند (ائتنا) مؤمنین میگویند بیا بجانب ما و او را بطرف خود دعوت میکنند و شیاطین او را منع میکنند و او در رفتن و برگشتن متردد گردد اگر بنزد شیطان بماند در ورطه هلاکت افتد و اگر سخن یاران شنود نجات یابد.
مفسرین گویند اینکه مثال کسی است که پس از ایمان مرتد گردد که آن مثال کسی ماند که دزدان و غولان او را از بین کاروان بربایند و در راه خطر اندازند و رفیقان کاروان او را صدا زنند که با ما بیا تا از خطر نجات یافته بمقصود برسی قُل إِن‌َّ هُدَی اللّه‌ِ هُوَ الهُدی وَ أُمِرنا لِنُسلِم‌َ لِرَب‌ِّ العالَمِین‌َ ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم باینها بگو و آنان را خاطر نشان نما که کسی را که خدا

صفحه : 68
بدین اسلام هدایت گردانید او هدایت یافته و نیز باین کافرین ملحدین بگو ما مأمور گردیده‌ایم که تسلیم امر پروردگار عالمیان گردیم تا از سرگردانی نجات یابیم.
وَ أَن أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ اتَّقُوه‌ُ وَ هُوَ الَّذِی إِلَیه‌ِ تُحشَرُون‌َ و او حرف عطف (وَ أَن أَقِیمُوا) را عطف داده به (أُمِرنا) یا به (لِنُسلِم‌َ) یعنی ما مأمور گردیده‌ایم که تسلیم امر پروردگار گردیم و نیز نماز را بپای داریم و نیز باید بپرهیزیم از مخالفت امر پروردگار و او آنکسی است که بسوی او محشور میگردیم یعنی بازگشت ما بسوی او است وَ هُوَ الَّذِی خَلَق‌َ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌َ بِالحَق‌ِّ وَ یَوم‌َ یَقُول‌ُ کُن فَیَکُون‌ُ قَولُه‌ُ الحَق‌ُّ، الی: وَ هُوَ الحَکِیم‌ُ الخَبِیرُ ذات متعال در اینکه آیات خود را بصفات چندی معرفی نموده:
1- او آنکسی است که آسمانها و زمین را بحق یعنی بدرستی و بحقیقت ذات خود آفریده، شاید بالحق اشاره باین باشد که آسمانها و زمین را بقول حق و صفت وحدانیّت آفریده بدون مشارکت غیر.
2- از اوصاف جلال پدید آوردن روز قیامت است که بامر تکوینی (کن) تمام موجوداتیکه در مکمن علم حق تعالی موجودند ظهور و بروز مینمایند و اینکه است قول حق یعنی کلام حق 3- (وَ لَه‌ُ المُلک‌ُ یَوم‌َ یُنفَخ‌ُ فِی الصُّورِ) شاید اشاره بآنوقتی است که همه موجودات اولین و آخرین خود را تحت حکم ازلی او میدانند و آن روزی است ظاهر و بارز قوله تعالی در سوره مؤمن آیه 16 (یَوم‌َ هُم بارِزُون‌َ لا یَخفی عَلَی اللّه‌ِ مِنهُم شَی‌ءٌ لِمَن‌ِ المُلک‌ُ الیَوم‌َ لِلّه‌ِ الواحِدِ القَهّارِ) که عالم در قبضه اقتدار او است اگر چه همه وقت چنین است لکن در آنوقت یعنی روز قیامت که روز جمع نامیده شده قوله تعالی (یَوم‌َ یَجمَعُکُم لِیَوم‌ِ الجَمع‌ِ) سوره تغابن، یعنی در آنروز کسی یافت نمیگردد که مدعی مالکیت باشد همه

صفحه : 69
خاضع و مطیع امر پروردگارند.
3- (عالِم‌ُ الغَیب‌ِ وَ الشَّهادَةِ) از بزرگترین صفات الهی و از صفات لم یزلی احاطه علمیه او است که عالم غیب یعنی عالمی که فعلا از نظر ما غائب است و عالمی که در شهود ما است یعنی عالم ملک و ملکوت در علم حضوری او مکشوف است 4- (وَ هُوَ الحَکِیم‌ُ الخَبِیرُ) حکیم و خبیر نیز دو صفت از اوصاف الهی است، حکیم است یعنی حکم او حق است هر چیزی را در موقع خود قرار میدهد (خبیر است) عارف و دانا و بهمه اشیاء و رموز موجودات آگاهست.
(وَ إِذ قال‌َ إِبراهِیم‌ُ لِأَبِیه‌ِ آزَرَ أَ تَتَّخِذُ أَصناماً آلِهَةً إِنِّی أَراک‌َ وَ قَومَک‌َ فِی ضَلال‌ٍ مُبِین‌ٍ مفسرین گفته‌اند که نام پدر ابراهیم تارخ بوده و نظر به اینکه که نمیشود پیمبری مثل ابراهیم ع از نسل مشرک بعمل آمده باشد آیه را توجیه کرده‌اند که مقصود از (ابیه) در آیه آزر است که عموی ابراهیم بوده چون تحت پرورش او تربیت شده پدر خطاب کرده خلاصه آیه برسولش خبر میدهد که ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم یاد کن وقتی را که ابراهیم ع بپدرش آزر گفت (أَ تَتَّخِذُ أَصناماً آلِهَةً) همزه استفهامی در مقام سرزنش و انکار آمده و از روی تعجب بپدرش میگوید آیا تو اینکه بتها را خدایان قرار داده‌ئی همانا تو را و قوم تو را از بت پرستان در گمراهی هویدا می‌بینم، ابراهیم [ع] میخواهد بپدرش بفهماند که من بعیان مشاهده میکنم که بت پرستی عمل باطلی است و تو و بت پرستان در گمراهی و کج‌روی ظاهری رهسپار گردیده‌اید و بچاه مذلّت و گمراهی فرو خواهید رفت.

صفحه : 70

[سوره الأنعام (6): آیات 75 تا 83]

اشاره

وَ کَذلِک‌َ نُرِی إِبراهِیم‌َ مَلَکُوت‌َ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ وَ لِیَکُون‌َ مِن‌َ المُوقِنِین‌َ (75) فَلَمّا جَن‌َّ عَلَیه‌ِ اللَّیل‌ُ رَأی کَوکَباً قال‌َ هذا رَبِّی فَلَمّا أَفَل‌َ قال‌َ لا أُحِب‌ُّ الآفِلِین‌َ (76) فَلَمّا رَأَی القَمَرَ بازِغاً قال‌َ هذا رَبِّی فَلَمّا أَفَل‌َ قال‌َ لَئِن لَم یَهدِنِی رَبِّی لَأَکُونَن‌َّ مِن‌َ القَوم‌ِ الضّالِّین‌َ (77) فَلَمّا رَأَی الشَّمس‌َ بازِغَةً قال‌َ هذا رَبِّی هذا أَکبَرُ فَلَمّا أَفَلَت قال‌َ یا قَوم‌ِ إِنِّی بَرِی‌ءٌ مِمّا تُشرِکُون‌َ (78) إِنِّی وَجَّهت‌ُ وَجهِی‌َ لِلَّذِی فَطَرَ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌َ حَنِیفاً وَ ما أَنَا مِن‌َ المُشرِکِین‌َ (79)
وَ حاجَّه‌ُ قَومُه‌ُ قال‌َ أَ تُحاجُّونِّی فِی اللّه‌ِ وَ قَد هَدان‌ِ وَ لا أَخاف‌ُ ما تُشرِکُون‌َ بِه‌ِ إِلاّ أَن یَشاءَ رَبِّی شَیئاً وَسِع‌َ رَبِّی کُل‌َّ شَی‌ءٍ عِلماً أَ فَلا تَتَذَکَّرُون‌َ (80) وَ کَیف‌َ أَخاف‌ُ ما أَشرَکتُم وَ لا تَخافُون‌َ أَنَّکُم أَشرَکتُم بِاللّه‌ِ ما لَم یُنَزِّل بِه‌ِ عَلَیکُم سُلطاناً فَأَی‌ُّ الفَرِیقَین‌ِ أَحَق‌ُّ بِالأَمن‌ِ إِن کُنتُم تَعلَمُون‌َ (81) الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ لَم یَلبِسُوا إِیمانَهُم بِظُلم‌ٍ أُولئِک‌َ لَهُم‌ُ الأَمن‌ُ وَ هُم مُهتَدُون‌َ (82) وَ تِلک‌َ حُجَّتُنا آتَیناها إِبراهِیم‌َ عَلی قَومِه‌ِ نَرفَع‌ُ دَرَجات‌ٍ مَن نَشاءُ إِن‌َّ رَبَّک‌َ حَکِیم‌ٌ عَلِیم‌ٌ (83)

صفحه : 71

[ترجمه]

و همچنین ما بابراهیم ملکوت آسمانها و زمین را نمایاندیم تا بمقام اهل یقین برسد [75]
پس چون شب تاریک نمودار گردید ابراهیم ستاره درخشنده‌ئی دید گفت آیا اینکه پروردگار من است، چون آن ستاره غروب کرد گفت من غروب کنندگان را دوست نمیدارم [76]
سپس ماه را روشن دید گفت آیا اینکه است پروردگار من وقتی دید آنهم غروب کرد (بقوم) گفت اگر پروردگار من مرا هدایت نکند البته از جماعت ستمکاران میگردم [77]
وقتی عظمت خورشید هویدا گردید گفت آیا همین است پروردگار من اینکه از ستاره و ماه بزرگ‌تر است پس وقتی دید آن نیز غروب نمود گفت ای گروه من بحقیقت من بری میباشم از آنچه شما شرک میآورید [78]
همانا من روی دل خود را متوجه ساختم بسوی آنکسیکه آسمانها و زمین را آفریده در حالیکه میل کنندام بتوحید (که آن دین حنیف است) و من از مشرکین نمیباشم [79]
(و چون) قوم او با او مجادله کردند گفت آیا با من در وحدانیّت خدا جدال میکنید در حالیکه خدا مرا هدایت کرده و من نمیترسم از آنچه شما برای خدا شریک قرار داده‌اید مگر اینکه پروردگار من بر من چیزی (بیمناک) بخواهد علم پروردگار من وسیع است همه چیز را فرا گرفته آیا چرا شما متذکر نمیگردید [80]
چگونه بترسم از آن چیزی که شما برای خدا شریک قرار داده‌اید و شما نمیترسید از اینکه بر خدا شریک قرار داده‌اید چیزی که بر او نه کتابی فرود آمده و نه حجتی است پس کدام یک از ما دو فرقه (خدا پرست موحد و مشرک) سزاوارترند با من اگر میدانستید [81]
آنکسانیکه ایمان آوردند و ایمانشان را بظلم نپوشانیدند چنین جماعتی آنهایند که در امانند و آنها هدایت شده گانند [82]
اینکه بود حجت ما که بابراهیم عطاء کردیم بر قومش و درجات هر کسی را که بخواهیم بلند میگردانیم همانا پروردگار تو درستکار و دانا است [83]

صفحه : 72

(توضیح آیات)

وَ کَذلِک‌َ نُرِی إِبراهِیم‌َ مَلَکُوت‌َ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ وَ لِیَکُون‌َ مِن‌َ المُوقِنِین‌َ و همچنانکه ابراهیم را بر ضلالت قومش بینا کردیم همچنین نمودیم بابراهیم ملکوت آسمانها و زمین را یعنی چنان او را بینا گردانیدیم که ملکوت خدا و آنچه از آیات و نشانه‌های قدرت در کمودن آسمانها و زمین مخفی گردیده بعیان ببیند تا اینکه بمرتبه یقین برسد.
(ملکوت) بمعنی ملک است و (واو و تا) مبالغه است مثل رهبوت از رهبت، و رحموت از رحمت بقولی ملکوتیکه بابراهیم [ع] نمودند اینکه بود که وقتی از مغاره کوه بیرون آمد آسمان را دید، آفتاب، مهتاب، ستارگان، گردش فلک و ملکوت زمین، صحرا، دریاها، کوهها، درختان، چهارپایان و اوضاع عالم را بنظر بصیرت نگریست بیقین دانست که آنانرا آفریننده‌ئی است قادر و توانا که گردش عالم بدست قدرت او انجام گرفته.
از سدی و مجاهد نقل شده که گفته‌اند او را بر صخره کوهی گذاشتند و تمام کائنات از اعلی و ثریا را باو نمودند و مکان خود را نیز در بهشت مشاهده نمود و گفته‌اند اینکه است مقصود از قوله تعالی (وَ آتَیناه‌ُ أَجرَه‌ُ فِی الدُّنیا) یعنی مکان او را در بهشت باو نشان دادیم از إبن عباس که است که گفته ابراهیم [ع] از خدا درخواست نمود تا ملکوت آسمانها و زمین را باو بنمایاند بجبرئیل فرمان رسید که وی را بآسمان برد و او را مشرف بر اعمال بندگان گردانید، کسی را در معصیت دید گفت ای پروردگار چقدر عمل اینکه بنده قبیح است (اللهم اخسف به) گفته‌اند ابراهیم [ع] بر خلق خدا بسیار مشفق و مهربان بود روزی با خود فکر کرد که از من بر بندگان خدا مهربان‌تری نیست پروردگار عالمیان او را

صفحه : 73
بآسمان برد و او را مشرف بر اعمال اهل زمین گردانید چون آنها را بر معصیت دید بر آنان لعنت کرد و هلاکت آنها را خواست.
قیس بن ابی حازم از علی [ع] روایت کرده که گفت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود
(لمّا رای ابراهیم ملکوت السماء و الارض)
مشرف بر مردی گردید که مشغول معصیت بود در باره او نفرین کرد هلاک شد همین طور مرد دیگری را دید که معصیت میکند هلاکت او را درخواست تا دفعه سوم خواست نفرین کند بوی وحی رسید که ای ابراهیم تو مستجاب الدعوه میباشی بر بنده‌گان من نفرین مکن زیرا که آنان از منند و از سه حال خارج نیست: یا توبه میکنند و میبخشم، و یا از نسل آنها مردمانی ظاهر میگردند که زمین را از تسبیح من پر میکنند یا اینکه بهمین حال میمیرند خواستم آنها را عذاب میکنم خواستم آنها را عفو میکنم.
فَلَمّا جَن‌َّ عَلَیه‌ِ اللَّیل‌ُ رَأی کَوکَباً قال‌َ هذا رَبِّی فَلَمّا أَفَل‌َ قال‌َ لا أُحِب‌ُّ الآفِلِین‌َ مفسرین گفته‌اند ابراهیم [ع] در زمان نمرود بن کنعان متولد گردید و نمرود اول کسی بود که تاج بر سرش گذارد و مردم را بر عبادت خود دعوت نمود و در همه ممالک جهان ملک داشت، وقتی در خواب دید ستاره‌ئی برآمد و نور آفتاب و ماهتاب را پوشانید، ترسید ساحرین و کاهنین را جمع کرد و از آنها تعبیر خواب را خواست گفتند در همین سال در شهر تو پسری متولد میگردد که زوال و هلاکت ملک تو بدست او است.
نمرود حکم کرد که هر فرزند پسر که در اینکه سال متولد گردد او را بکشند و مردها و زنها را از هم جدا کرد و بر هر دو زن مردی را موکّل نمود که با شوهر خلوت نکنند مگر در حال حیض، و گفته‌اند تمام مردها را بلشکرگاه خود برد و بر آنها موکل میگماشت تا اینکه یک سال گذشت و چون بپدر ابراهیم مطمئن بود روزی او را بشغلی فرستاد او پس از انجام عمل در منزل خود رفت رب العزّة آن ساعت عشقی در وی پدید گردانید در اهل خود نگریست طاقت

صفحه : 74
نیاورد که برگردد با زن خود هم‌بستر شد و بحکم حق تعالی نطفه ابراهیم بسته گردید کاهنان گفتند تخم ابراهیم در مقر خود بسته گردید نزد نمرود رفتند و گفتند نطفه آن فرزندی که از آن میترسیدی بسته شد نمرود ترسید و هر طفل پسری متولد میشد میکشت تا موقع تولد ابراهیم رسید مادرش از شهر بیرون رفت و از مردم گریخت کاشفی گفته غاری در میان کوه نشان داشت در آن غار ابراهیم متولد گردید و مادرش او را در خرقه‌ئی پیچید و همانجا گذاشت و درب غار را بسنگ استوار گردانید آزر که از قضیه حمل خبر داشت باو گفت ای آزر از ترس گماشتگان نمرود بصحرا رفتم و پسری زائیدم در همان حال مرد در خاک او را دفن کردم و برگشتم آزر باور کرد و مادرش روز دیگر بغار رفت دید ابراهیم انگشتان خود را میمکد از یکی شیر و از دیگری عسل بیرون میآید خوشدل شد و بشهر مراجعت نمود ابراهیم چون شیر تربیت از پستان الهی مینوشید هر روزی بقدری بزرگ میشد که کودک دیگر در سالی چون پانزده ماه شد با جوانهای پانزده ساله مقابل شد و از غار بیرون آمد مادرش بآزر گفت آنروز که خبر مرگ پسر را بدروغ بتو دادم بجوانی رسیده و در غایت خوبروئی و نیکوخوئی است وقتی آزر را در غار برد آزر بجمال پسر خود خوشدل گردید و گفت پسر را بخانه ببرید تا او را نزد نمرود ببرم.
[پایان] وقتی سخنگو شد گفت مادر خدای من کیست گفت منم گفت خدای تو کیست گفت پدرت گفت خدای پدرم کیست گفت نمرود گفت خدای نمرود کیست گفت ساکت شو و او را زد وقتی پدرش آمد بوی گفت میترسم اینکه کودکی باشد که کاهنین خبر دادند که خدایان را باطل کند و دین نو آورد، پدرش در سرداب رفت ابراهیم بپدرش همین طور که بمادرش گفته بود بازگو نمود پدرش سیلی بصورت او زد و گفت ساکت باش.
إبن عباس گفته چون هفت ساله شد از پدر و مادرش درخواست نمود که او

صفحه : 75
را از آن سرداب بیرون آورند، او را موقع غروب آفتاب بود که بیرون آوردند، شتران و اسبها و گوسفندان را دید، پرسید اینها چیستند گفتند چهارپایانند، ابراهیم [ع] گفت لابدّ برای آنها خداوندی و آفریدگاری است آنگاه گفت (ان‌ّ الذی خلقنی و رزقنی و اطعمنی و سقانی لربّی مالی اله غیره).
پس شب درآمد و مشتری طلوع کرد و بروایتی زهره، وقتی آن کوکب را دید، گفت (هذا ربّی) اینکه است خدای من، حق تعالی فرموده (فَلَمّا جَن‌َّ عَلَیه‌ِ اللَّیل‌ُ رَأی کَوکَباً) یقال (جن علیه اللیل و أجنّه اللیل) مثل اینکه گفته میشود ذهب به و اذهبه (الجن) فعل لازم است یا بهمزه یا بحرف جر متعدی میگردد (الجن) بمعنی ستر است (و الاجنان) یعنی اظلام (و الجنون) پوشیده شدن عقل را گویند (الجنّة) یعنی بستان باغیکه درختان بسیار دارد و چنین باغی را (الجنّة) نامند نظر به اینکه که درختها زمین را پوشانیده و طفل را در رحم جنین نامند برای اینکه شکم مادر ستر و پرده او است فَلَمّا أَفَل‌َ قال‌َ لا أُحِب‌ُّ الآفِلِین‌َ وقتی پرده سیاه شب زمین را پوشانید ابراهیم [ع] ستاره درخشانی را دید که از افق مشرق پدیدار گردید گفت اینکه است پروردگار من وقتی ستاره غروب نمود گفت من غروب کنندگان را دوست نمیدارم سخنان مفسرین در سبب اینکه ابتداء نسبت الوهیت بستاره و پس از آن بماه و بعد بخورشید داد چه بود:
1- مقصودش توبیخ و انکار عمل مشرکین بوده الف استفهام در آن مندرج است یعنی (اهذا ربّی) آیا اینکه پروردگار من است 2- آن جماعت مشرکین علمای نجوم بودند و آنها را مدبّر عالم میدانستند میخواست بآنها بفهماند که اینها افول و ذبول دارند لائق خدائی نیستند 3- ابراهیم اول با آنها مساوات و مماشات نمود و خود را با آنها هم عقیده نمایش داد برای اینکه آنها او را با خود هم عقیده بدانند و بحرف او گوش بدهند

صفحه : 76
پس از آن بدلیل افول و ذبول و تغییر و تبدیل بطلان عقیده آنها را در ستاره پرستی و ماه و خورشید پرستی ثابت گردانید فَلَمّا رَأَی القَمَرَ بازِغاً قال‌َ هذا رَبِّی فَلَمّا أَفَل‌َ قال‌َ لَئِن لَم یَهدِنِی رَبِّی لَأَکُونَن‌َّ مِن‌َ القَوم‌ِ الضّالِّین‌َ ابراهیم [ع] وقتی دید ماه طلوع کرد گفت اینکه است پروردگار من وقتی ماه غروب کرد گفت اگر هدایت نکرده بود مرا پروردگار من هر آینه بودم من از گروه گمراهان گفته‌اند لام (لئن) لام قسم است و لام (لا کونن) جواب قسم است یعنی اگر پروردگار من مرا بر هدایت ثابت نگرداند من البته از جماعت ستمکاران خواهم بود فَلَمّا رَأَی الشَّمس‌َ بازِغَةً قال‌َ هذا رَبِّی هذا أَکبَرُ فَلَمّا أَفَلَت قال‌َ یا قَوم‌ِ إِنِّی بَرِی‌ءٌ مِمّا تُشرِکُون‌َ وقتی دید صبح خورشید از افق مشرق طلوع کرد گفت آیا اینکه است پروردگار من زیرا اینکه از ماه و زهره بزرگ‌تر است وقتی دید آنهم مانند ماه و ستاره غروب نمود خطاب بقوم خود نموده و گفت من بری‌ء و بیزارم از آنچه شما شریک برای خدا قرار میدهید. معلوم میشود جماعتیکه مورد خطاب ابراهیم ع بودند آنان ستاره یا ماه یا خورشید را پرستش مینموده‌اند و آنها را مدبر عالم میدانسته‌اند اینکه بود ابراهیم [ع] اول با آنها مماشات کرده پس از آن در مقام ارشاد آنها برآمده که چون اینکه موجودات افول دارند قابل پرستش نیستند وقتی ابراهیم از ماه و خورشید و ستاره و همه چیز بیزاری میجوید گویا از وی سؤال میشود که تو چه کسی را میپرستی میگوید:
إِنِّی وَجَّهت‌ُ وَجهِی‌َ لِلَّذِی فَطَرَ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌َ حَنِیفاً وَ ما أَنَا مِن‌َ المُشرِکِین‌َ ابراهیم بقوم خاطر نشان میکند که بدانید من بتمام قوی و مشاعر روی کردم بآنکسیکه آسمانها و زمین را آفریده (حنیفا) صفت ابراهیم [ع] است

صفحه : 77
یعنی (مخلصا لعبادته) و من از مشرکین نمیباشم وَ حاجَّه‌ُ قَومُه‌ُ قال‌َ أَ تُحاجُّونِّی فِی اللّه‌ِ وَ قَد هَدان‌ِ وَ لا أَخاف‌ُ ما تُشرِکُون‌َ بِه‌ِ الخ ترجمه آیات شده و شرح اینکه محاجّه در سوره بقره گذشته و آیات واضح است و محتاج بتوضیح نیست، و خلاصه اینکه ظاهرا مشرکین موحدین را تهدید میکردند که اگر شما اینهائی را که ما پرستش میکنیم نپرستید از طرف آنها بلائی و عذابی و گزندی بشما خواهد رسید ابراهیم [ع] در پاسخ جماعت میگوید من از آنچه شما شریک برای خدا قرار میدهید نمیترسم، چگونه بترسم از اشیائیکه نابینا و ناتوانند نه می‌بینند و نه میشنوند و هیچ قوت و قدرت ندارند و شما نمیترسید از خدای قادر توانا که شریک برای او قرار میدهید چیزی را که هیچ دلیلی ندارید، اکنون مرا جواب دهید کدام یک از ما و شما سزاوارتر بترس و خوف میباشیم، آن کسانیکه ایمان آوردند و مخلوط نکردند ایمانشانرا به اینکه که برای خدا شریکی قرار بدهند اینها بر ایشان ایمنی هست از عذاب خدا و اینها راه یافته شدگانند.
وَ تِلک‌َ حُجَّتُنا آتَیناها إِبراهِیم‌َ عَلی قَومِه‌ِ نَرفَع‌ُ دَرَجات‌ٍ مَن نَشاءُ إِن‌َّ رَبَّک‌َ حَکِیم‌ٌ عَلِیم‌ٌ اینکه آیه خبر میدهد که محاجه کردن ابراهیم [ع] با قومش اینکه حجتی بود از طرف ما که ما بابراهیم عطاء نمودیم و او را اینکه طور ارشاد کردیم که بقومش اینکه چنین محاجه نماید.
در کشف الاسرار گفته (و کذلک نری ابراهیم ملکوت السموات و الارض) او را اول ملکوت آسمانها و زمین نمودند، تا از راه استدلال بر وجود صانع دلیل گرفت، در کوکب نگریست گفت (هذا ربّی) یعنی اینکه دلیل بر پروردگار من یعنی پروردگار من (لم یزل و لا یزال) است و اینکه افول دارد (لا أُحِب‌ُّ الآفِلِین‌َ) افول کنندگان را دوست نمیدارم، پس بآخر جمال حقیقت او را روی نمود،

صفحه : 78
از راه استدلال و برهان بمشاهدت و عیان بازگشت روی از همه بگردانید گفت (فَإِنَّهُم عَدُوٌّ لِی إِلّا رَب‌َّ العالَمِین‌َ) و جبرئیل را گفت (اما الیک فلا) اول عالم‌وار شد، آخر عارف درآمد.
واسطی گفته گوید خلق عالم، بدو همی شوند، و عارفان از همی آیند، گفتا اگر کسی گوید که خدا را بدلیل شناسم، تو باو بگو دلیل را بچه شناختی آری در بدایت از دلیل چاره نیست، چنانچه در بدایت راه خلیل بود، چون آن همه دلائل در راه خلیل آمد، کوکب و قمر و آفتاب بهر دلیلی که میرسید در وی همی آویخت که (هذا ربی) چون از درجه دلائل درگذشت، جمال توحید بدیده عیان بدید گفت ( یا قوم انی بری‌ء مما تشرکون) یعنی از استدلال بمخلوقات علی الخالق، پس دلیل بر آن نیست سوای همان که مهتر دین گفت
(عرفت اللّه باللّه و عرفت ما دون اللّه بنور اللّه)
و بهمین اشاره دارد قوله تعالی (وَ أَشرَقَت‌ِ الأَرض‌ُ بِنُورِ رَبِّها).
[پایان]

صفحه : 79

[سوره الأنعام (6): آیات 84 تا 91]

اشاره

وَ وَهَبنا لَه‌ُ إِسحاق‌َ وَ یَعقُوب‌َ کُلاًّ هَدَینا وَ نُوحاً هَدَینا مِن قَبل‌ُ وَ مِن ذُرِّیَّتِه‌ِ داوُدَ وَ سُلَیمان‌َ وَ أَیُّوب‌َ وَ یُوسُف‌َ وَ مُوسی وَ هارُون‌َ وَ کَذلِک‌َ نَجزِی المُحسِنِین‌َ (84) وَ زَکَرِیّا وَ یَحیی وَ عِیسی وَ إِلیاس‌َ کُل‌ٌّ مِن‌َ الصّالِحِین‌َ (85) وَ إِسماعِیل‌َ وَ الیَسَع‌َ وَ یُونُس‌َ وَ لُوطاً وَ کلاًّ فَضَّلنا عَلَی العالَمِین‌َ (86) وَ مِن آبائِهِم وَ ذُرِّیّاتِهِم وَ إِخوانِهِم وَ اجتَبَیناهُم وَ هَدَیناهُم إِلی صِراطٍ مُستَقِیم‌ٍ (87) ذلِک‌َ هُدَی اللّه‌ِ یَهدِی بِه‌ِ مَن یَشاءُ مِن عِبادِه‌ِ وَ لَو أَشرَکُوا لَحَبِطَ عَنهُم ما کانُوا یَعمَلُون‌َ (88)
أُولئِک‌َ الَّذِین‌َ آتَیناهُم‌ُ الکِتاب‌َ وَ الحُکم‌َ وَ النُّبُوَّةَ فَإِن یَکفُر بِها هؤُلاءِ فَقَد وَکَّلنا بِها قَوماً لَیسُوا بِها بِکافِرِین‌َ (89) أُولئِک‌َ الَّذِین‌َ هَدَی اللّه‌ُ فَبِهُداهُم‌ُ اقتَدِه قُل لا أَسئَلُکُم عَلَیه‌ِ أَجراً إِن هُوَ إِلاّ ذِکری لِلعالَمِین‌َ (90) وَ ما قَدَرُوا اللّه‌َ حَق‌َّ قَدرِه‌ِ إِذ قالُوا ما أَنزَل‌َ اللّه‌ُ عَلی بَشَرٍ مِن شَی‌ءٍ قُل مَن أَنزَل‌َ الکِتاب‌َ الَّذِی جاءَ بِه‌ِ مُوسی نُوراً وَ هُدی‌ً لِلنّاس‌ِ تَجعَلُونَه‌ُ قَراطِیس‌َ تُبدُونَها وَ تُخفُون‌َ کَثِیراً وَ عُلِّمتُم ما لَم تَعلَمُوا أَنتُم وَ لا آباؤُکُم قُل‌ِ اللّه‌ُ ثُم‌َّ ذَرهُم فِی خَوضِهِم یَلعَبُون‌َ (91)

صفحه : 80

[ترجمه]

و ما بابراهیم اسحق و یعقوب بخشیدیم و هر یک آنها را هدایت کردیم و پیش از اینها نوح را هدایت نمودیم و از ذریّه نوح و داود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسی و هارون را هدایت کردیم (و همچنانچه ابراهیم را پاداش دادیم) نیکوکاران را پاداش میدهیم [84]
و زکریا و یحیی و عیسی و الیاس تمام اینها را هدایت کردیم و شایسته و از نکوکارانند [85]
و اسماعیل و الیسع و یونس و لوط را راه نمودیم و تمام اینکه پیمبران را بر تمام عالمیان فضیلت دادیم [86]
و بعضی از پدران آنها را و بعضی از اولادانشان را و بعضی برادرهایشان را برگزیدیم و آنها را هدایت گردانیدیم بسوی راه مستقیم اینکه دینی که انبیاء متدین بآن بودند [87]
هدایتی است که خدا بآن هدایت میکند هر کس از بنده‌گانش را که بخواهد بآن متدین میگردند و اگر شرک آوردند همانا اعمال آنها نابود یا آنچه کرده‌اند بی‌اثر میگردد [88]
اینکه جماعت انبیاء کسانی بودند که بآنها کتاب و داوری و نبوّت عطا کرده بودیم پس اگر اینها (مشرکین) بکتاب کافر کردند ما جماعتی را بر آنها میگماریم که آنها از کافرین نباشند [89]
و آن جماعت کسانی میباشند که خدا آنان را هدایت کرده پس ای رسول تو بهدایت آنها (از صبر بر ایذاء کفار) اقتداء کن ای محمّد (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) بکفار بگو من برای رسالتم اجر و مزدی از شما مطالبه نمیکنم آن نیست مگر یادآوری پروردگار عالمیان [90]
خدا را نشناختند آنطوریکه باید بشناسند چون گفتند خدا بر بشر چیزی نازل نکرده بگو کی بر موسی کتاب تورات نازل گردانید که آن نور و هدایت بود برای مردم او را در ورقهای کاغذ قرار دادند که آنرا ظاهر میگردانند و بسیاری آنرا پنهان میدارند شما و پدران شما دانا گردیدید بچیزی که قبلا نمیدانستید ای محمّد [ص] بگو خدا و آنان را واگذار در اباطیل و خرافات خود بازی میکنند [91]

صفحه : 81

(توضیح آیات)

وَ وَهَبنا لَه‌ُ إِسحاق‌َ وَ یَعقُوب‌َ کُلًّا هَدَینا وَ نُوحاً هَدَینا مِن قَبل‌ُ الخ در چند جای قرآن از اعطاء اولاد بلفظی از (هبه) تعبیر نموده قوله تعالی (وَ وَهَبنا لِداوُدَ سُلَیمان‌َ) و خطاب بمریم [ع] (لِأَهَب‌َ لَک‌ِ غُلاماً زَکِیًّا) (فَهَب لِی مِن لَدُنک‌َ وَلِیًّا) (وَ وَهَبنا لَه‌ُ إِسحاق‌َ وَ یَعقُوب‌َ) برسولش خبر میدهد که بابراهیم اسحق و یعقوب را بخشیدیم، یعقوب نبیره ابراهیم پسر اسحق بود و اسحق از ساره متولد گردیده. گفته‌اند ابراهیم هشت پسر آورد: اسحق از ساره پدر عبرانیان، اسماعیل از هاجر پدر تازیان، و آن شش پسر دیگر از فطورا بنت یقطن الکنعانیه بوده، و یعقوب پدر اسرائیلیان (کُلًّا هَدَینا) یعنی هر یک از اینکه دو نفر را بایمان و نبوّت راه نمائی نمودیم و نیز گفته نوح را پیش از ابراهیم و ولد ابراهیم بایمان و نبوّت هدایت گردانیدیم و ابراهیم قهرمان توحید از پیروان نوح است (و من ذریّته) یعنی از ذریّه نوح داود بن ایشا کشنده جالوت و داستان او معروف است، و سلیمان پسر داود از زن (اوریا) زاده بود، و داود و سلیمان از سبط یهودا بودند، و میگویند ایّوب از فرزندان روم بن عیص بن اسحق بن ابراهیم بود و در زمان خویش سلطان بود و از دختر میشا بن یوسف بن یعقوب ده پسر داشت و حکایت وی معروف است. و یوسف پسر یعقوب بن اسحق بن ابراهیم بود و از رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نقل کرده‌اند که در شأن او فرموده
(الکریم بن الکریم بن الکریم بن الکریم)
یوسف بن یعقوب بن اسحق بن ابراهیم.
(و موسی) موسی بن عمران بن یصهر بن تاهث بن لاوی بن یعقوب (و هارون) سنّا بزرگ‌تر از موسی بود.
وَ کَذلِک‌َ نَجزِی المُحسِنِین‌َ همین طوری که ابراهیم را بر ثبات دین و حجت آوردنش بر دشمن پاداش

صفحه : 82
نیکو دادیم و فرزندان نیکو و درجات بلند و مقام نبوّت بآنان کرامت نمودیم با هر نیکوکاری چنین کنیم و هر نیکو عملی را پاداش نیکو دهیم وَ زَکَرِیّا وَ یَحیی وَ عِیسی وَ إِلیاس‌َ کُل‌ٌّ مِن‌َ الصّالِحِین‌َ بقولی الیاس ادریس است لکن بعضی درست ندانسته‌اند نظر به اینکه که در اینکه آیه نسبت الیاس را بنوح میدهد و او را از فرزندان نوح بشمار آورده و گفته‌اند نوح از فرزندان ادریس بود، نوح بن لعک بن متوسلخ بن ادریس و او را اخنوخ میگفتند، و اسماعیل پسر ابراهیم. وهب گفته: یسع شاگرد الیاس بود.
کعب گفته: یسع خضر است که معلم موسی بود. یونس بن متی دو نام دارد یونس و ذو النون.
وَ إِسماعِیل‌َ وَ الیَسَع‌َ وَ یُونُس‌َ وَ لُوطاً اسماعیل پسر ابراهیم- و الیسع از وهب نقل میکنند که گفته یسع شاگرد الیاس بوده. یمان بن رباب گفته: یسع پسر اسحاق است. یونس بن متی وی را دو نام است ذو النون و یونس. از بعضی نقل شده که الیاس و یسع و یونس در یک زمان بودند، و پس از آنها باندک زمانی زکریا و یحیی و عیسی بوجود آمدند و لوط إبن عم ابراهیم بود، و او اول کسی بود که باو ایمان آورد وَ کلًّا فَضَّلنا عَلَی العالَمِین‌َ یعنی اینکه پیمبران را تمامشان را فضیلت و برتری دادیم بر تمام اهل عالمیان معلوم است فضیلت آن بزرگواران بر اهل زمانشان بعلم و حکمت و نبوّت و اوصاف خجسته بوده نه بجهات جسمانی.
وَ مِن آبائِهِم وَ ذُرِّیّاتِهِم وَ إِخوانِهِم وَ اجتَبَیناهُم وَ هَدَیناهُم إِلی صِراطٍ مُستَقِیم‌ٍ (من) در (من آبائهم) تبعیضی است یعنی بعضی از پدرانشان آنهائیکه در اینجا نامشان نیامده، و بعضی از فرزندانشان و بعضی از برادران آنها را برگزیدیم و آنان را بسوی صراط مستقیم توحید و اسلام هدایت گردانیدیم.

صفحه : 83
ذلِک‌َ هُدَی اللّه‌ِ یَهدِی بِه‌ِ مَن یَشاءُ مِن عِبادِه‌ِ اینکه است دین خدا و آن روش و طریق مستقیمی است که پیمبران بر آن بودند که سر انجام آن قرب بجوار رب‌ّ العالمین خواهد گردید و خدای جلیل بهمین روش پیمبران از بنده‌گانش هر کس را بخواهد بهمان طریق آنها را هدایت و راه نمائی میکند وَ لَو أَشرَکُوا لَحَبِطَ عَنهُم ما کانُوا یَعمَلُون‌َ و اگر بفرض اینکه پیمبران شرک آورده بودند همانا آنچه کرده بودند باطل و نیست میگردید، بعضی از اینکه آیه خواستند استنباط نمایند که اگر کسی پس از ایمان مرتد گردید و پس از آن باز باسلام برگردید اعمال قبل از ارتدادش باطل گردیده بایستی قضاء کند.
و بعضی اینکه قول را ردّ کرده‌اند و گفته‌اند آیه مجمل است بدلیل اینکه در سوره بقره آیه 214 فرموده (وَ مَن یَرتَدِد مِنکُم عَن دِینِه‌ِ فَیَمُت وَ هُوَ کافِرٌ فَأُولئِک‌َ حَبِطَت أَعمالُهُم فِی الدُّنیا وَ الآخِرَةِ) یعنی از شما کسیکه از دینش مرتد گردد پس بمیرد در حالیکه کافر باشد چنین کسانی اعمال آنها در دنیا و آخرت باطل گردیده، و از اینکه آیه معلوم میگردد کسی که مرتد گردد و توبه کند و باز گردد فقط اعمالیکه در حال ارتداد کرده باطل میگردد نه اعمال قبل از ارتدادش، و بر او است قضاء عملی که در حال ارتداد کرده.
أُولئِک‌َ الَّذِین‌َ آتَیناهُم‌ُ الکِتاب‌َ وَ الحُکم‌َ وَ النُّبُوَّةَ (اولئک) اشاره بجماعت پیمبران و رهبران است- آنها کسانی هستند که بآنها کتاب عطاء کردیم و از آسمان عزت و شرافت بآن بزرگواران صحیفه‌هائی مشتمل بر احکامی فرود آوردیم مثل صحف ابراهیم- تورات موسی- انجیل عیسی- زبور داود و بآنها علم لدنی و فهم و نبوّت دادیم.
فَإِن یَکفُر بِها هؤُلاءِ فَقَد وَکَّلنا بِها قَوماً لَیسُوا بِها بِکافِرِین‌َ پس اگر اهل مکه برسول کافر شدند و سخن او را نپذیرفتند ما جماعتی را

صفحه : 84
از مهاجرین و انصار برگماشتیم که آنرا (بدل و جان) بپذیرند و تصدیق کنند و ایمان آورند- و اشاره بهمین دارد قوله تعالی در جای دیگر (وَ أَلزَمَهُم کَلِمَةَ التَّقوی) از مجاهد نقل میکنند که گفته اینها عجمند و فرس که نادیده بدل و جان قبول کردند و بغیب ایمان آوردند و رسول را تصدیق کردند- و مصطفی در باره آنها گفته
(لو کان الدین معلقا بالثریا لناله رجال من ابناء فارس)
و از إبن عمر روایت شده که رسول [ص] فرمود
(للّه عزّ و جل خیرتان من خلقه فی ارضه: قریش خیرة اللّه من العرب- و فارس خیرة اللّه من العجم)
أُولئِک‌َ الَّذِین‌َ هَدَی اللّه‌ُ فَبِهُداهُم‌ُ اقتَدِه کلام را مؤکّد نموده و برسولش خطاب مینماید که اینکه پیمبران کسانی بودند که خدای تعالی ایشان را برگزیده و هدایت گردانیده ای رسول تو نیز بهدایت آنها (اقتده) یعنی پیروی کن. مفسرین گفته‌اند اینکه آیه دلالت دارد که تو احکام و اعمال آنها را متابعت نما مگر آنهائی را که نسخ گردیده و تغییر داده. و بنا بر اینکه هر چه از احکام پیغمبران قبل که دلیل بر نسخ آن نیامده مراعات آن واجب است.
قُل لا أَسئَلُکُم عَلَیه‌ِ أَجراً إِن هُوَ إِلّا ذِکری لِلعالَمِین‌َ خطاب برسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است که باین کافرین و مشرکین که شاید گمان میکنند تو از آنها برای تبلیغ رسالت و تعلیم قرآن اجر و مزدی میخواهی و غرض تو بدست آوردن مال و شهرت و ریاست و غیر آن باشد تو باینها خاطر نشان نما که من پاداش و اجرتی و مالی از شما نمیخواهم اینکه قرآن و آیاتیکه بشما تذکر میدهم نیست مگر پندار و اندرزی برای اهل عالمیان.
وَ ما قَدَرُوا اللّه‌َ حَق‌َّ قَدرِه‌ِ در تفسیر نور الثقلین و در تفسیر علی بن ابراهیم در قوله تعالی (وَ ما قَدَرُوا اللّه‌َ حَق‌َّ قَدرِه‌ِ) گفته یعنی (لم یبلغوا من عظمة اللّه ان یصفوه بصفة- اذ قالوا ما أَنزَل‌َ اللّه‌ُ عَلی بَشَرٍ مِن شَی‌ءٍ) و آنها جماعتی از یهودیان بودند و خدای تعالی

صفحه : 85
سخن آنان را ردّ کرده و فرموده قُل مَن أَنزَل‌َ الکِتاب‌َ الَّذِی جاءَ بِه‌ِ مُوسی نُوراً وَ هُدی‌ً لِلنّاس‌ِ یعنی ای محمّد بگو چه کس نازل گردانید بر موسی کتابی که برای مردم در آن نور و هدایت بود تَجعَلُونَه‌ُ قَراطِیس‌َ تُبدُونَها وَ تُخفُون‌َ کَثِیراً یعنی بعضی از آنرا میخوانید و بسیاری از آنرا مخفی میگردانید که در وصف رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است.
وَ عُلِّمتُم ما لَم تَعلَمُوا أَنتُم وَ لا آباؤُکُم یا خطاب بیهودیان است یا بمسلمین که شما از تعلیمات قرآن علومی را از معارف و احکام و شرایع آموختید که قبلا نه خودتان و نه پدرانتان از آن چیزی میدانستید قُل‌ِ اللّه‌ُ ثُم‌َّ ذَرهُم فِی خَوضِهِم یَلعَبُون‌َ ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم پس از اینکه همه نزول آیات معجز نمای قرآنی و تبلیغ و راه نمائی بطریق ارشادشان و اتمام حجت بر کافرین دیگر آنان را واگذار گفته‌اند کلمه (ذرهم) خذلان است میان تهاون و تهدید که کفار را بحال خود واگذار، کسیکه کاری کند که نفعی و خیری در آن نباشد گویند اینکه ببازی و هرزه مشغول است.
بعضی از مفسرین گفته‌اند که (ثُم‌َّ ذَرهُم فِی خَوضِهِم یَلعَبُون‌َ) مثل آنجا است که گفته (وَ أَعرِض عَن‌ِ الجاهِلِین‌َ) و گویند اینکه آیه بآیه جنگ نسخ گردیده

صفحه : 86

[سوره الأنعام (6): آیات 92 تا 96]

اشاره

وَ هذا کِتاب‌ٌ أَنزَلناه‌ُ مُبارَک‌ٌ مُصَدِّق‌ُ الَّذِی بَین‌َ یَدَیه‌ِ وَ لِتُنذِرَ أُم‌َّ القُری وَ مَن حَولَها وَ الَّذِین‌َ یُؤمِنُون‌َ بِالآخِرَةِ یُؤمِنُون‌َ بِه‌ِ وَ هُم عَلی صَلاتِهِم یُحافِظُون‌َ (92) وَ مَن أَظلَم‌ُ مِمَّن‌ِ افتَری عَلَی اللّه‌ِ کَذِباً أَو قال‌َ أُوحِی‌َ إِلَی‌َّ وَ لَم یُوح‌َ إِلَیه‌ِ شَی‌ءٌ وَ مَن قال‌َ سَأُنزِل‌ُ مِثل‌َ ما أَنزَل‌َ اللّه‌ُ وَ لَو تَری إِذِ الظّالِمُون‌َ فِی غَمَرات‌ِ المَوت‌ِ وَ المَلائِکَةُ باسِطُوا أَیدِیهِم أَخرِجُوا أَنفُسَکُم‌ُ الیَوم‌َ تُجزَون‌َ عَذاب‌َ الهُون‌ِ بِما کُنتُم تَقُولُون‌َ عَلَی اللّه‌ِ غَیرَ الحَق‌ِّ وَ کُنتُم عَن آیاتِه‌ِ تَستَکبِرُون‌َ (93) وَ لَقَد جِئتُمُونا فُرادی کَما خَلَقناکُم أَوَّل‌َ مَرَّةٍ وَ تَرَکتُم ما خَوَّلناکُم وَراءَ ظُهُورِکُم وَ ما نَری مَعَکُم شُفَعاءَکُم‌ُ الَّذِین‌َ زَعَمتُم أَنَّهُم فِیکُم شُرَکاءُ لَقَد تَقَطَّع‌َ بَینَکُم وَ ضَل‌َّ عَنکُم ما کُنتُم تَزعُمُون‌َ (94) إِن‌َّ اللّه‌َ فالِق‌ُ الحَب‌ِّ وَ النَّوی یُخرِج‌ُ الحَی‌َّ مِن‌َ المَیِّت‌ِ وَ مُخرِج‌ُ المَیِّت‌ِ مِن‌َ الحَی‌ِّ ذلِکُم‌ُ اللّه‌ُ فَأَنّی تُؤفَکُون‌َ (95) فالِق‌ُ الإِصباح‌ِ وَ جَعَل‌َ اللَّیل‌َ سَکَناً وَ الشَّمس‌َ وَ القَمَرَ حُسباناً ذلِک‌َ تَقدِیرُ العَزِیزِ العَلِیم‌ِ (96)

صفحه : 87

[ترجمه]

و اینکه قرآن کتاب مبارکی است که آنرا نازل گردانیدیم و تصدیق کننده است آنچه را که پیش از آن از کتابهای آسمانی آمده- و برای اینکه آنهائی را که در مکه و اطراف آن بودند بترسانی (یعنی تمام اهل دنیا را) و آن کسانی که بآخرت ایمان آورده‌اند- باین قرآن ایمان میآورند- و آنها بر نمازشان محافظت مینمایند [92]
و کی است ستمکارتر از کسیکه بر خدا دروغ بست و گفت من رسول اویم یا گفت بمن وحی شده- و باو چیزی وحی نشده باشد و کی است ظالم‌تر از کسیکه گفت بزودی نازل کنم مثل آنچیزی که خدا نازل گردانید- اگر تو ببینی چگونه باشند ستمکاران در سکرات مرگ که ملائکه عذاب دستهای خود را پهن کرده‌اند و میگویند روح خود را بیرون آرید ( یا آنرا از عذاب برهانید) امروز (روز مرگ) پاداش داده میشوید بعذاب خوار کننده- برای اینکه بر خدا میگفتید چیزی که غیر حق بود چنین بودید که از آیات خدا گردن کشی میکردید [93]
و همانا برای حساب بسوی ما تنها آمدید همین طوری که اول دفعه شما را آفریدیم و آنچه (از مال و اولاد و غیره) بشما عطا کرده بودیم پشت سر انداختید و با شما شفعاء شما را نمی‌بینیم آنانکه گمان میکردید در تربیت شما با خدا شریک میباشند- و همانا بین شما و آنها قطع گردید.
و از شما مفقود گردید آنچه را گمان میکردید [94]
حقیقة خدا شکافنده دانه و هسته است و زنده را از مرده بیرون میآورد- و مرده را از زنده بیرون میآورد- اینکه است خدا و یکجا گردانیده میشوید- خدائی را بکسی نسبت میدهد که چنین نیست [95]
شکافنده عمود صبح است از تاریکی شب- و شب را قرار داده برای سکونت شما و خورشید و ماه را بنظم معین بکار واداشته- و اینکه تقدیر خدای غالب و دانا است [96]

صفحه : 88

(توضیح آیات)

وَ هذا کِتاب‌ٌ أَنزَلناه‌ُ مُبارَک‌ٌ مُصَدِّق‌ُ الَّذِی بَین‌َ یَدَیه‌ِ وَ لِتُنذِرَ أُم‌َّ القُری وَ مَن حَولَها (هذا) اشاره بقرآن است و در وصف قرآن فرموده اینکه کتابیکه نازل کردیم کتاب مبارکی است که خیر آن دائم و نفع آن بسیار و خیری است مستقر گردیده و برکت در لسان دین آن خیر معنوی یا مادی است که منتهی بمعنوی گردد که از جمله صفات او اینستکه تصدیق کننده کتب پیمبران پیش است یعنی تورات و انجیل، و نیز در آن موعظه و اندرز است و برای مؤمنین رحمت است و برای عاصیان نقمت و تهدید است (وَ لِتُنذِرَ) عامّه قراء (لتنذر) بتاء خطاب قرائت کرده‌اند یعنی ای محمّد اینکه قرآن را نازل گردانیدیم تا اینکه تو اهل مکه و اطرافش را بترسانی، و ابو بکر از عاصم که یکی از قراء است بیاء قرائت کرده (لینذر) خوانده یعنی اینکه کتاب سبب انذار است مثل قوله تعالی (هذا بَلاغ‌ٌ لِلنّاس‌ِ وَ لِیُنذَرُوا بِه‌ِ) و نیز قوله تعالی (إِنَّما أُنذِرُکُم بِالوَحی‌ِ) و بهمین معنی است قوله تعالی (هذا کِتابُنا یَنطِق‌ُ عَلَیکُم بِالحَق‌ِّ) و مکه را (ام القری) نامیده‌اند برای اینکه عرب اصل شیئی را (ام‌ّ) میگوید و نظر به اینکه که زمین از زیر مکه کشیده شده است اینکه است که به (ام‌ّ القری) نامیده شده، یعنی اصل شهرها و برای شرافت آن زمین کعبه را در آنجا قرار داده و آن مقصد عالمیان است، و بقولی مکه را ام القری نامیده‌اند برای آنکه اول شهری بود که آدم در آنجا فرود آمد.
وَ الَّذِین‌َ یُؤمِنُون‌َ بِالآخِرَةِ یُؤمِنُون‌َ بِه‌ِ ظاهرا مرجع ضمیر (به) کتاب یعنی قرآن است، د در اینجا دو علامت یا دو صفت نسبت بکسانیکه ایمان بقرآن دارند یادآوری میکند یکی کسانیکه بآخرت ایمان دارند، بقرآن ایمان میآورند، اینکه جمله متفرع بر اوصافی است

صفحه : 89
که برای قرآن آورده از جمله آنهائیکه بآخرت ایمان دارند بقرآن ایمان میآورند.
از اینجا معلوم میشود که ایمان بقرآن ناشی از ایمان بآخرت است کسی که بآخرت ایمان ندارد نمیتواند بقرآن ایمان بیاورد.
و شاید سرّش اینکه باشد که گوشزد بشر نماید که ایمان بآخرت و معاد بایستی از روی دلیل عقلی باشد نه دلیل سمعی زیرا که معرفت بمبدء و معاد اصل ایمان است، و دو رکن و دو پایه ایمان میباشد و ایمان قطعی بمبدء و معاد بدلالت عقل و برهان پدید میگردد نه بدلیل نقلی، زیرا اگر بقرآن بخواهیم معرفت بمعاد پیدا نمائیم و بآن ایمان آوریم و معرفت بمعاد را بقرآن بشناسیم دور باطل لازم میآید زیرا چنانچه گفته شد معرفت و ایمان بمعاد منوط بشناسائی مبدء حکیم قادر توانا است که چون منزّه از کار عبث و بیهوده است اعتراف میکنیم که باید بازگشتی و معادی در کار باشد و اگر بدلیل عقلی چنین ایمانی میسّر نگردد بشر عاقل بچه جهت زیر بار تکلیف میرود و لازمه اینکه ایمان تصدیق بکتابهای آسمانی است که آنچه امر معاد بآن تنظیم میشود ما را بآن ارشاد نماید خلاصه ایمان بآخرت بدلیل عقلی ثابت میگردد نه باخبار قرآن و لازمه ایمان بآخرت عمل نمودن بوظائف قرآن است، پس دور لازم نمیآید زیرا که معاد را بقرآن ثابت نمیکنیم بلکه ببرهان و دلیل عقلی بر تنزّه حق تعالی از کار عبث ثابت میکنیم که اینکه طور تنزیه و حکمت خلقت بشر لازمه اثبات معاد است گویا خواهد بفرماید پس از آنکه ثابت شد کتاب مبارک و مصدقی که ما نازل گردانیدیم برای انذار بشر کسانیکه بنشأه آخرت ایمان دارند باین کتاب ایمان میآورند (وَ هُم عَلی صَلاتِهِم یُحافِظُون‌َ) جمله حالیه عطف به (الّذین) است یعنی و اینکه کسانی که بآخرت ایمان دارند بنمازهای خودشان محافظت مینمایند و شرائط ظاهری و باطنی آنرا مراعات میکنند و اختصاص بنماز یکی از جهت اهمیت آنست و دیگر اینکه بسیاری از وظائف دینی منوط بنماز است و اگر نماز با شرائط

صفحه : 90
و حضور قلب واقع گردد دل و قلب را جلاء میدهد.
وَ مَن أَظلَم‌ُ مِمَّن‌ِ افتَری عَلَی اللّه‌ِ کَذِباً أَو قال‌َ أُوحِی‌َ إِلَی‌َّ وَ لَم یُوح‌َ إِلَیه‌ِ شَی‌ءٌ افتراء، افتعال است از (فری) بمعنی قطع یعنی قطع بر خبری که حقیقت ندارد، مفسرین در شأن نزول آیه گفته‌اند آیه راجع بمسیلمه کذّاب است و آن مردی سجّاع و کاهن‌ّ بود، بسجع گفتن و الفاظ بهم بافتن عوام را اغواء مینمود و میگفت بر من وحی میرسد و مرا کتابی است، و بکهانت تلبیس میکرد و میگفت من علم بغیب دارم، و از آسمان بمن خبر میرسد، و در روایتی روزی دو نفر نزد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرستاد، رسول بآنها گفت شما باو ایمان دارید گفتند آری گفت اگر برای اینکه نبود که رسولان را نکشند میفرمودم که شما را بکشند، مسیلمه کذّاب در یمامه بود، و یکی دیگر از کذابین در صنعاء بنام اسود عنسی ادّعاء پیمبری مینمود.
وَ مَن قال‌َ سَأُنزِل‌ُ مِثل‌َ ما أَنزَل‌َ اللّه‌ُ در شأن نزول آیه گفته‌اند که عبد اللّه بن سعد بن ابی سرح قرشی از بنی عامر بن لوی‌ّ کاتب رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بود، و باملاء رسول قرآن را مینوشت و گاه گاهی از آخر آیات وحی که نامهای خدا بود کلمه‌ئی بکلمه دیگر تبدیل مینمود، مثل اینکه عزیز حکیم را، علیم حکیم مینوشت، عبد اللّه از سکوت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بشک‌ّ افتاد که اگر راست میگوید که قرآن وحی است چرا تعبیر نمیفرماید، و مرتد شد و بمکه برگشت و گفت (سأنزل مثل ما انزل اللّه) من نازل میکنم مثل آنچه خدا نازل کرده- و نیز در آیه توجیهات دیگر از مفسرین نقل شده.
وَ لَو تَری إِذِ الظّالِمُون‌َ فِی غَمَرات‌ِ المَوت‌ِ وَ المَلائِکَةُ باسِطُوا أَیدِیهِم أَخرِجُوا أَنفُسَکُم‌ُ غمر در لغت بمعنی پوشانیدن و پنهان کردن چیزی است بطوری که هیچ اثری از آن آشکار نباشد اینکه است که آب زیادی که ته آن پدید نباشد- و همچنین

صفحه : 91
جهالت یا شدتی که اطراف انسان را بگیرد و راه چاره را بر او مسدود گرداند آنرا (غمر) گویند و ظاهرا مقصود از (غمرات الموت) در آیه همین معنی دوم مقصود است که میخواهد برسولش خبر دهد که اگر تو میدیدی حال ستمکاران را یعنی سختی حالشان را- و شاید مقصود از ظالمین در اینکه آیه آن سه نفری باشند که در اول آیه خبر میدهد یکی آنکه بر خدا افتراء میزند و دروغ می‌بندد و دیگر آنکس که گفت بر من وحی نازل میگردد و باو وحی نشده و دیگر آنکه گفت زود باشد که نازل کنم مثل آنچه خدا نازل گردانیده است و ملائکه برای گرفتن روح پلید آنها دستهای خود را باز میکنند اشاره به اینکه که بسختی جان آنها را میگیرند شبیه بکسی که میخواهد کار سختی انجام دهد دستش را باز میکند ملائکه هم میخواهند بسختی و زجر جان آنان را بگیرند- و گویا ملائکه بآنها نهیب میزنند که نفسهای خود را از بدنتان بیرون کنید زیرا که از شدّت علاقه‌ئی که ببدن دارند بر بیرون کردن نفسشان حاضر نیستند و شاید در آنموقع ستمکاران ملائکه (غلاظ و شداد) را می‌بینند و بسختی جانشان را بیرون میکنند الیَوم‌َ تُجزَون‌َ عَذاب‌َ الهُون‌ِ یعنی امروز که وقت مردن شما است جزاء داده خواهید شد بعذاب خواری که متضمن شدّت و اهانت است. و (هون) بضم ها یعنی خواری و بفتح ها بمعنی رفق و آسانی است مثل (یَمشُون‌َ عَلَی الأَرض‌ِ هَوناً) و از حضرت امام محمّد باقر ع روایت شده که مراد بعذاب هون تشنگی است در وقت جان کندن آنها بِما کُنتُم تَقُولُون‌َ عَلَی اللّه‌ِ غَیرَ الحَق‌ِّ وَ کُنتُم عَن آیاتِه‌ِ تَستَکبِرُون‌َ و باین عذاب خواری پاداش داده میشوید برای اینکه بر خدا چیز ناروا میگفتید و چنین بودید که از آیات او گردن کشی میکردید.
آری عذاب موقع مرگ برای کفار نسبت بعذاب پس از آن در عالم برزخ و روز معاد عذاب کوچکی مینماید قوله تعالی (وَ مِن وَرائِهِم بَرزَخ‌ٌ إِلی یَوم‌ِ یُبعَثُون‌َ)

صفحه : 92
شیخ طنطاوی در تفسیرش راجع بآیه (وَ لَو تَری إِذِ الظّالِمُون‌َ فِی غَمَرات‌ِ المَوت‌ِ الخ) بیان مفصلّی از بیان ارواح در اروپا و امریکا و انکلزا و ایطالیا نقل میکند که خلاصه آنرا در اینجا ترجمه مینمائیم:
چنین گفته خلاصه آنچه در جمعیات نفسیه از ارواح در حال موت نقل شده اینکه است که گفته‌اند مردم دو قسمند: صالحین و فاسقین- و موت یا فجائی است یا پس از مرض و پیری و ضعف پدید میگردد- و مردن فجأه بر نفس سخت است. و گفته‌اند برای روح انسانی دو جسم است: یک جسم لطیف شفّاف- و دیگر جسم ارضی ثقیل- و معنی نزع روح اینکه است که جسم ارضی را میگیرند تا اینکه آن جسم لطیف محیط بروح از آن جسم ثقیل خالص گردد- و هر قدر انسان صالح‌تر یا مریض یا پیرتر باشد انفصال آن جسم ثقیل از جسم لطیف آسان‌تر است- و هر قدر انسان ظالم‌تر و فاسق‌تر و محبّت مال و جاه و اولاد در او زیادتر باشد انفصال روح لطیف از جسم ارضی سخت‌تر و مشکل‌تر میباشد و بزرگتر چیزی که هنگام نزع سبب سختی جان کندن میشود شهوات و گناهان است خصوصا برای آنهائی که بحیات اخروی مقرّ نیستند که آنها در آن موقع چنان مضطرب میگردند و در عذابی واقع میشوند که بی‌طاقت میشوند آن روحی که مادّی و بخیل و ظالم و جاهل و متکبر و بباقی صفات نکوهیده متصف باشد در آنهنگام آلامی حس میکند که بی‌طاقت میگردد و نیز وقتی می‌بیند آنهائی را که مقامشان پست‌تر از او بوده منزلتشان عظیم‌تر و مقامشان بالاتر از آنها است در آنحال عذابی در خود می‌بیند که طاقت نمیآورد- و روح چنین کسی واقع میگردد در محوطّه‌ئی بغلاف ظلمانی و او را محجوب میگرداند و امّا روح پاک صالح برای لطافتش و سبکی و استعدادش هنگام موت بالا میرود بدون اینکه مشتاق بدنیا باشد بلکه فرحناک است که از اینکه بدن ثقیل خلاص میگردد و مشاهده میکند چیزی را که نه چشمی دیده و نه گوشی شنیده و نه بخاطر بشری خطور نموده، زیرا که اینکه کواکب و خورشیدها و ساکنین در

صفحه : 93
آنها و نظام عالم را معاینه مینماید و مطلع میگردد بر جمال و بهاء و انوار بطوریکه بیهوش میگردد و از حسن اینکه منظره سالهائی از خود بی‌خود میگردد و وقتی اجلش آمد منتقل میگردد بعالم شریف و معارف نفسش زیاد میگردد و عالم میگردد معلومی که برای اهل زمین تصور ندارد پس از آن درجات او بالا میرود درجه بدرجه لطیف و لطیف‌تر تا اینکه بمنتها درجه قرب میرسد لکن ارواح میگویند اینکه مرتبه نادر است، و اینکه ارواح عالیه باذن خدا مدبّر عالمند تا آنجا که گفته: تعجب کن چگونه است سخنان ارواح بر دست غیر مسلمانها که مطابق با قرآن و ناطق بآن است، و چگونه ارواح گفته‌اند کسانی که در دنیا فرو رفته و گناهکار و در غفلتند وقت موت نمیدانند چه عمل کرده‌اند و بسا چندین سال در عذابی که طاقت ندارند باقی میمانند و نیز چگونه جانشان بعلاقه‌ئی که بدنیا دارند بکراهت از بدنشان بیرون میآید، و نیز چگونه ارواح عالیه موقع مردن صلحاء میآیند و با آنها ملاطفت و مهربانی میکنند زیرا که در آنوقت دیگر بین آنها حجابی نیست، و نیز چگونه ارواح صالحه بحدیثهای ارواح عالیه تمتع میبرند و از آنها تعلیم میگیرند و بالا میروند، و ببین که چگونه تمام اینها مطابق با نص‌ّ قرآن است- پس قوله تعالی (أَخرِجُوا أَنفُسَکُم‌ُ الیَوم‌َ تُجزَون‌َ عَذاب‌َ الهُون‌ِ) مطابق همان کلام ارواح است و نیز در سوره دیگر فرموده (إِن‌َّ الَّذِین‌َ قالُوا رَبُّنَا اللّه‌ُ ثُم‌َّ استَقامُوا تَتَنَزَّل‌ُ عَلَیهِم‌ُ المَلائِکَةُ) یعنی نزد مردن- و نیز ملائکه بمحتضر میگویند (أَلّا تَخافُوا وَ لا تَحزَنُوا الخ) و اینکه همان است که ارواح گفته‌اند- و نیز میگوید (فَأَمّا إِن کان‌َ مِن‌َ المُقَرَّبِین‌َ فَرَوح‌ٌ وَ رَیحان‌ٌ وَ جَنَّةُ نَعِیم‌ٍ) ارواح هم همین طور گفته‌اند- و قوله تعالی (إِن‌َّ الَّذِین‌َ لا یَرجُون‌َ لِقاءَنا وَ رَضُوا بِالحَیاةِ الدُّنیا وَ اطمَأَنُّوا بِها وَ الَّذِین‌َ هُم عَن آیاتِنا غافِلُون‌َ أُولئِک‌َ مَأواهُم‌ُ النّارُ بِما کانُوا یَکسِبُون‌َ) اینکه نیز عین همانست که ارواح گفته‌اند- و قوله تعالی (أَلا إِن‌َّ أَولِیاءَ اللّه‌ِ لا خَوف‌ٌ عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنُون‌َ- الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ کانُوا یَتَّقُون‌َ- لَهُم‌ُ البُشری فِی الحَیاةِ الدُّنیا وَ فِی الآخِرَةِ) همانست

صفحه : 94
که ارواح گفته‌اند. و در حدیث فرموده
(من احب‌ّ لقاء اللّه احب‌ّ اللّه لقائه و من کره لقاء اللّه کره اللّه لقائه)
و نیز در حدیث
(سترون ربّکم)
و در آیه (وُجُوه‌ٌ یَومَئِذٍ ناضِرَةٌ إِلی رَبِّها ناظِرَةٌ) همین طور ارواح گفته‌اند- و گفته (کَلّا إِنَّهُم عَن رَبِّهِم یَومَئِذٍ لَمَحجُوبُون‌َ) بلکه ارواح میگویند فجار در آنروز از ارواح صالحه محجوبند- و الحاصل آنچه قرآن در امر آخرت ذکر نموده ارواح در عالم بعد از موت خبر داده‌اند- باعتبار اینکه موت اول منازل آخرت است و حساب از همان ساعت مرگ شروع میشود و اینکه از عجب‌ترین عجائب است.
[کلام طنطاوی با کمی اختلاف بپایان رسید] وَ لَقَد جِئتُمُونا فُرادی کَما خَلَقناکُم أَوَّل‌َ مَرَّةٍ وَ تَرَکتُم ما خَوَّلناکُم وَراءَ ظُهُورِکُم وَ ما نَری مَعَکُم شُفَعاءَکُم‌ُ الَّذِین‌َ زَعَمتُم أَنَّهُم فِیکُم شُرَکاءُ لَقَد تَقَطَّع‌َ بَینَکُم وَ ضَل‌َّ عَنکُم ما کُنتُم تَزعُمُون‌َ در آخرت یا پس از مرگ بهمین ستمکاران که در آیه بالا تذکر داده شد و امثال اینها خطاب سخط آمیز میرسد که ای کافرین ستمکار امروز نزد ما آمدید تنها همین طوری که اول خلق کردیم شما را که از همه چیز خالی و برهنه بودید نه لباسی، نه مالی، نه اولادی، ندریاست، نه جاهی و عنوانی و ناتوان بدنیا آمدید امروز هم که بسوی ما برگشتید برهنه، نه علمی، نه عملی، و نه ایمانی، و نه کمالی، و نه چیزی از دنیا از آنچه دل بوی بسته بودید با خود آوردید همه را وا گذاشتید و کجایند آن بتها و آنهائی را که پرستش مینمودید و شفیع خود میدانستید چطور شد که بین شما و آنها قطع گردید و امروز که روز بیچارگی شما است بفریادتان نمیرسند (فرادی) جمع فرد است مثل (کسالی).
إِن‌َّ اللّه‌َ فالِق‌ُ الحَب‌ِّ وَ النَّوی یُخرِج‌ُ الحَی‌َّ مِن‌َ المَیِّت‌ِ وَ مُخرِج‌ُ المَیِّت‌ِ مِن‌َ الحَی‌ِّ ذلِکُم‌ُ اللّه‌ُ فَأَنّی تُؤفَکُون‌َ الخ (حب) تخم زراعت است و (نوی) تخم اشجار است، در بیان آثار قدرت و حکمت باری تعالی خاطر نشان میکند که خدا آنکسی است که دانه مرده را

صفحه : 95
میشکافد و از آن نباتات و گیاهان که دارای روح نباتی میباشند بیرون می‌آورد و از نطفه مرده انسان و حیوان را زنده بیرون میآورد، و واو در (و مخرج) جمله را به (یخرج الحی) عطف داده، و مرده را از زنده بیرون آورده، مثل تخم و نطفه که از نبات و حیوان و آدمی بیرون میآورد، و اینکه زنده کننده و میراننده خدا است که فقط او است سزاوار بندگی، پس چگونه از او برمیگردید بسوی غیر او.
شاید اشاره باین باشد که عقل خود را بکار اندازید و با خود فکر کنید آیا سزاوار است که از چنین خدائی رو گردان شوید بسوی غیر او و بر او دروغ بندید یعنی بر او شریک آورید.
و نیز خدای شما آنکسی است که سیاهی شب را می‌شکافد و صبح روشن ظاهر میگرداند، و شب را برای آسایش شما قرار داده که از تعب و زحمت روز استراحت نمائید، و خورشید و ماه را قرار داده، و (حُسباناً) یعنی نشانه‌های اوقات و آنها را در اطوارهای مختلف گردش و حرکت داده تا ماه و سال و ایّام و ساعات معین گردد و تمام اینها بتقدیر عزیز علیم خدای غالب عالم انجام گرفته.

صفحه : 96

[سوره الأنعام (6): آیات 97 تا 105]

اشاره

وَ هُوَ الَّذِی جَعَل‌َ لَکُم‌ُ النُّجُوم‌َ لِتَهتَدُوا بِها فِی ظُلُمات‌ِ البَرِّ وَ البَحرِ قَد فَصَّلنَا الآیات‌ِ لِقَوم‌ٍ یَعلَمُون‌َ (97) وَ هُوَ الَّذِی أَنشَأَکُم مِن نَفس‌ٍ واحِدَةٍ فَمُستَقَرٌّ وَ مُستَودَع‌ٌ قَد فَصَّلنَا الآیات‌ِ لِقَوم‌ٍ یَفقَهُون‌َ (98) وَ هُوَ الَّذِی أَنزَل‌َ مِن‌َ السَّماءِ ماءً فَأَخرَجنا بِه‌ِ نَبات‌َ کُل‌ِّ شَی‌ءٍ فَأَخرَجنا مِنه‌ُ خَضِراً نُخرِج‌ُ مِنه‌ُ حَبًّا مُتَراکِباً وَ مِن‌َ النَّخل‌ِ مِن طَلعِها قِنوان‌ٌ دانِیَةٌ وَ جَنّات‌ٍ مِن أَعناب‌ٍ وَ الزَّیتُون‌َ وَ الرُّمّان‌َ مُشتَبِهاً وَ غَیرَ مُتَشابِه‌ٍ انظُرُوا إِلی ثَمَرِه‌ِ إِذا أَثمَرَ وَ یَنعِه‌ِ إِن‌َّ فِی ذلِکُم لَآیات‌ٍ لِقَوم‌ٍ یُؤمِنُون‌َ (99) وَ جَعَلُوا لِلّه‌ِ شُرَکاءَ الجِن‌َّ وَ خَلَقَهُم وَ خَرَقُوا لَه‌ُ بَنِین‌َ وَ بَنات‌ٍ بِغَیرِ عِلم‌ٍ سُبحانَه‌ُ وَ تَعالی عَمّا یَصِفُون‌َ (100) بَدِیع‌ُ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ أَنّی یَکُون‌ُ لَه‌ُ وَلَدٌ وَ لَم تَکُن لَه‌ُ صاحِبَةٌ وَ خَلَق‌َ کُل‌َّ شَی‌ءٍ وَ هُوَ بِکُل‌ِّ شَی‌ءٍ عَلِیم‌ٌ (101)
ذلِکُم‌ُ اللّه‌ُ رَبُّکُم لا إِله‌َ إِلاّ هُوَ خالِق‌ُ کُل‌ِّ شَی‌ءٍ فَاعبُدُوه‌ُ وَ هُوَ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ وَکِیل‌ٌ (102) لا تُدرِکُه‌ُ الأَبصارُ وَ هُوَ یُدرِک‌ُ الأَبصارَ وَ هُوَ اللَّطِیف‌ُ الخَبِیرُ (103) قَد جاءَکُم بَصائِرُ مِن رَبِّکُم فَمَن أَبصَرَ فَلِنَفسِه‌ِ وَ مَن عَمِی‌َ فَعَلَیها وَ ما أَنَا عَلَیکُم بِحَفِیظٍ (104) وَ کَذلِک‌َ نُصَرِّف‌ُ الآیات‌ِ وَ لِیَقُولُوا دَرَست‌َ وَ لِنُبَیِّنَه‌ُ لِقَوم‌ٍ یَعلَمُون‌َ (105)

صفحه : 97

[ترجمه]

و او است خداوندی که برای شما ستاره‌ها را آفرید تا در تاریکی شب و در بیابانها و دریاها راه بیابید- و همانا ما برای اهل بصیرت آیات را مفصل گردانیدیم [97]
و خدا آنکسی است که شما را از یک نفس آفرید- پس شما راست محل‌ّ قرار گاهی از رحم مادر و (مستودت) صلب پدر و ما آیات را تفصیل دادیم برای جماعتی که بفهمند [98]
و او آنکسی است که از آسمان بارانرا نازل گردانیده- و بسبب آب بیرون میآوریم گیاه سبزی که از آن خارج میکنیم دانه‌های بهم پکیده- و از درخت خرما بیرون میآوریم شکوفه و غنچه و خوشه‌های نزدیک بهم (و از آب باران) بیرون میآوریم بوستانهای انگور و درخت زیتون و درخت انار در حالی که بعضی شبیه بیکدیگر و غیر شبیه بهم- نگاه کنید بمیوه درختان وقتی که بیرون آید و بنگرید بزرگ شدن آنها را و رسیدن آنرا- و حقیقة اینها علاماتی است برای گروهی که ایمان آورند [99]
و مشرکین برای خدا شرکائی از جن قرار دادند- در صورتی که آنان را خدا آفریده و بنادانی برای او پسران و دختران تراشیدند- پروردگار عالم پاک و منزّه و بری‌ء است از آنچه وصف میکنند [100]
او است پدید آورنده زمین و آسمان کجا برای او اولاد است- و او را زنی و رفیقی نیست و همه چیز را او آفریده و بهر چیزی دانا است [101]
اینکه است پروردگار شما الهی نیست مگر او و او است آفریننده هر چیزی- پس او را پرستش و عبادت نمائید و او نگهبان تمام موجودات است [102]
هیچ چشمی او را نبیند و او همه چشمها را ادراک مینماید، و او لطیف و نامرئی و بهمه چیزها آگاهست [103]
ای رسول بگو از طرف پروردگار شما بینائی (کتاب آسمانی) آمد، کسیکه بآن بینا گردید برای نفع خود او است و کسیکه کور گردید، بر ضرر او است- و من نگهبان شما نیستم [104]
اینکه چنین ما آیات را میگردانیم از طوری بطوری- و همانا کافرین گویند اینها را درس خوانده‌ئی و ما آیات را برای اهل دانش بیان میکنیم [105]

صفحه : 98

(توضیح آیات)

وَ هُوَ الَّذِی جَعَل‌َ لَکُم‌ُ النُّجُوم‌َ لِتَهتَدُوا بِها فِی ظُلُمات‌ِ البَرِّ وَ البَحرِ قَد فَصَّلنَا الآیات‌ِ لِقَوم‌ٍ یَعلَمُون‌َ ترجمه آیات شده و واضح است محتاج بتوضیح نیست، و خلاصه اینکه آیه مربوط بآیات بالا است و در مقام نظام آفرینش و امتنان بر بنی آدم برآمده و بآنها یادآوری مینماید که خدا و معبود شما آنکسی است که ستارگان را آفرید تا اینکه در تاریکیهای شب در مسافرتتان گمراه نگردید، و در حدیث است که (نجوم) اهل بیت پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم میباشند.
ظاهرا لام (لتهتدوا) تعلیل است یعنی ستارگان را آفریدیم برای راهنمائی شما، شاید مقصود از (قَد فَصَّلنَا الآیات‌ِ) تفصیل آیات تکوینی و علامات خلقت باشد که هر چیزی را برای غایت و مصلحتّی تعیین گردانیدیم و میشود مقصود همین آیات لفظی قرآنی باشد که آیات را مفصل گردانیدیم برای جماعتی که عالم و دانا می‌باشند یعنی علماء و دانشمندان از آیات بهره میبرند نه جهّال.
الله که‌وَ هُوَ الَّذِی أَنشَأَکُم مِن نَفس‌ٍ واحِدَةٍ فَمُستَقَرٌّ وَ مُستَودَع‌ٌ قَد فَصَّلنَا الآیات‌ِ لِقَوم‌ٍ یَفقَهُون‌َ گفته‌اند کلمه (مستقرّ) هم بفتح قاف قرائت شده و هم بکسر آن، بنا بر اینکه مستقر بفتح قاف قرائت شود اسم مکان و بمعنی محل‌ّ استقرار است، و همچنین مستودع بفتح دال بمعنی مکانی است که در آن ودیعه میگذارند و نظیر اینکه آیه در سوره هود آمده قوله تعالی (وَ ما مِن دَابَّةٍ فِی الأَرض‌ِ إِلّا عَلَی اللّه‌ِ رِزقُها وَ یَعلَم‌ُ مُستَقَرَّها وَ مُستَودَعَها کُل‌ٌّ فِی کِتاب‌ٍ مُبِین‌ٍ) و بقرینه آن آیه بنا بر قرائت بفتح قاف معنی چنین میشود (فمنکم من هو فی مستقر، و منکم من هو فی مستودع) و بنا بر قرائت بکسر مستقر اسم فاعل، و مستودع اسم مفعول میشود و در تقدیر چنین است (فمنکم مستقر و منکم مستودع) یعنی بعضی از شما مستقرند و بعضی

صفحه : 99
مستقر نیستند.
و در تفسیر عیاشی ابی بصیر از ابی جعفر ع روایت کرده که گفتم چیست معنی الله که (هُوَ الَّذِی أَنشَأَکُم مِن نَفس‌ٍ واحِدَةٍ الخ) گفت اهل شهر تو یعنی آنجا که در آن هستی چه میگویند گفتم میگویند: مستقر در رحم مادر و مستودع در صلب پدر- حضرت فرمود که دروغ میگویند (مستقر) کسی است که ایمان در قلبش قرار گرفته و ثابت گشته و هیچ وقت ایمان از قلبش زائل نمیگردد، و (مستودع) کسی است که مدتی ایمان در قلبش بودیعه گذارده شده بعد از او گرفته میشود و (زبیر) از آنها بود.
بروایت سعد بن ابی الاصبع که گفته از ابی عبد اللّه ع در حالیکه از او سؤال میشد از (مستقر) و (مستودع) شنیدم که گفت (مستقر) در رحم، و (مستودع) در صلب.
مفسرین راجع بقوله تعالی الله که (وَ هُوَ الَّذِی أَنشَأَکُم مِن نَفس‌ٍ واحِدَةٍ) معانی بسیاری گفته‌اند از آن جمله، مراد از انشأ یعنی ایجاد انسان از نفس واحده اینکه است که تمامی بشر از یک نفس که آن نفس و روح انسانیّت است آفریده شده‌اند و یا گفته‌اند که تمام افراد اینکه نوع دارای یک نفس و یک بدنند باین معنی که ترکیب نفس و بدن در همه افراد یک نوع ترکیب است و آن نوع از ترکیب همانست که از آن بحقیقت انسانیّت تعبیر میکنیم در (کشف الاسرار) گفته آیه از روی اشارت میگوید شما را از آدم آن نفس یگانه آفریدم که در آفریده شدگان کسی را ندادم آن دولت که ویرا دادم- و آن منزلت و رتبت که ویرا نهادم، خود را جل‌ّ جلاله (أَحسَن‌ُ الخالِقِین‌َ) گفت و آدم را (فِی أَحسَن‌ِ تَقوِیم‌ٍ) گفت، یعنی (اللّه) است نیکوتر آفرینندگان، و آدم است نیکوتر آفریده شدگان ای آدم در خالقیت یگانه منم، و در مخلوقات یگانه توئی، همانست که در بعض اخبار بیارند در صفت خلقت آدم، که رب‌ّ العزة جل جلاله گفت (احببت شیئا فخلقته فردا لفرد).

صفحه : 100
وَ هُوَ الَّذِی أَنزَل‌َ مِن‌َ السَّماءِ ماءً الخ (هو) اشارت است بذات احدیت (الذی) اشارت است بصفات ربوبیت (انزل) اشارت است بصنع الهیت، خداوندی موجود بذات، موصوف بصفات، معروف بصنایع و آیات، و گفته‌اند (هو) اشارت است فراهست تا شنونده گوش بدان دارد، و جوینده بدان راه یابد نگرونده فرا بیند (الذی) کنایه است از هست، تا شنونده آشنا گردد، و جوینده بینا، و خواهنده دانا تا آنجا که گفته (أَنزَل‌َ مِن‌َ السَّماءِ ماءً) تا آخر، همه نشانست که کردگار یکتا است و در خدائی بی‌همتا، و در قدرت بی‌احتیال است، و در قیومیت بی‌کشتن، حال است، و در ملک ایمن از زوال است، و در ذات و نعت متعال است، رب‌ّ العالمین، بنده‌گان را بر اینکه توحید بخواند، نبینی که در آخر آیت میگوید:
(انظُرُوا) در نگرید تا بدانید، و بدانید تا دریابید، اینجا بنظر میآید، جای دیگر میگوید (وَ ما یَتَذَکَّرُ إِلّا مَن یُنِیب‌ُ) نظر نکند و نپذیرد و یادگار نشناسد، مگر کسی که دل با حق راست دارد، و نظر وی پیش چشم خویش دارد، اینکه است اشارت آخر آیت که گفت (إِن‌َّ فِی ذلِکُم لَآیات‌ٍ لِقَوم‌ٍ یُؤمِنُون‌َ) بآیات قدرت آنکس راه برد که بآیت صفت ایمان دارد، وی از (اللّه) شرم دارد که بر وی نظر دارد که از نظر وی خبر دارد، و از (اللّه) وی باک دارد که (اللّه) را بر خود قادر میداند.
[پایان] وَ جَعَلُوا لِلّه‌ِ شُرَکاءَ الجِن‌َّ وَ خَلَقَهُم وَ خَرَقُوا لَه‌ُ بَنِین‌َ وَ بَنات‌ٍ بِغَیرِ عِلم‌ٍ سُبحانَه‌ُ وَ تَعالی عَمّا یَصِفُون‌َ گفته‌اند، در زمان جاهلیت، دین عرب سه دین بود، جماعتی فرشتگان را میپرستیدند، میگفتند اینان دختران خدااند اینکه است که ایشان را پوشیده میدارد و جماعت دیگر بتها را پرستش مینمودند، و جماعتی از خزاعه ستاره (شعری) را پرستش مینمودند، و از اهل کتاب یهودیان میگفتند (عزیر إبن اللّه) و مسیحیان میگفتند (مسیح إبن اللّه).

صفحه : 101
و بعضی گفته‌اند مقصود از (شرکاء الجن) همان فرشتگانند و نظر به اینکه که غائب از نظرند آنها را (جن) نامیده.
کلبی گفته: اینکه آیه در شأن زنادقه آمده که ابلیس را شریک اللّه نامیدند و گفتند (اللّه) سبحانه خالق نور و خیر و ناس و چهار پایان است، و ابلیس خالق شرّ و ظلمت و سباع و مارها و گزندگان است، و میشود که ضمیر (هم) در (خَلَقَهُم) راجع بکافرین باشد یعنی قرار دادند برای خدائی که آنها را آفریده و تصویر کرده شریکان، و میشود که ضمیر راجع بجن باشد. هر کدام باشد، چگونه میشود مخلوق خدا شریک او باشد در صورتی که هم آنها و هم جن را او آفریده (وَ خَرَقُوا لَه‌ُ) یعنی (اختلقوا و کذّبوا) اختلاق کردند و دروغ بر خدا بستند.
بَدِیع‌ُ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ أَنّی یَکُون‌ُ لَه‌ُ وَلَدٌ وَ لَم تَکُن لَه‌ُ صاحِبَةٌ اینکه آیه ببشر خاطر نشان میکند که خدای شما آنکسی است که آسمانهای با اینکه عظمت و زمین با اینکه سعه و استحکام را ابداع نموده یعنی همه موجودات را از نیستی و عدم بوجود آورده و اولاد داشتن کسی را سزد که زن داشته باشد و زن داشتن کسی را سزد که محتاج باشد و احتیاج با وجوب وجود و کمال قدرت منافی است و خدا بمحض اراده ازلی عوالم وجود را ابداع نموده و نیز ولد تولید مثل است و بادله توحید ثابت گردیده که برای خدا نه شبهی و نه مثلی و نه نظیری است متفرد است بذات و صفات و از صفات مخلوقین منزه و مبراء است وَ خَلَق‌َ کُل‌َّ شَی‌ءٍ وَ هُوَ بِکُل‌ِّ شَی‌ءٍ عَلِیم‌ٌ تعمیم پس از تخصیص است، اول آیه خود را معرفی نموده که ابداع کننده آسمانها و زمین است سپس بطور عموم خاطر نشان میکند که او خالق و پدید آورنده هر حادثی است، و همه اشیاء فعل او و اختراع او و صنع او است، و دیگر در اینکه آیه یادآوری میکند که دانسته شود علم او بتمام اشیاء احاطه دارد.
و خلاصه اینکه دو صفت از اوصاف عظمت و جلال خداوندی خود را تذکر

صفحه : 102
میدهد: یکی عموم قدرت، دوم احاطه علمیه و ذات ذو الجلال خود را باین دو صفت کمالیه میستاید و معرفی مینماید و آیات راجع باین دو صفت یعنی عموم خلقت و احاطه علم خدا بسیار است و اگر بخواهیم آیاتیکه راجع بعموم خلقت در قرآن کریم است یادآوری کنیم طول میکشد و برای نمونه سه آیه ذکر میشود مثل قوله تعالی (وَ خَلَق‌َ کُل‌َّ شَی‌ءٍ) (اللّه‌ُ خالِق‌ُ کُل‌ِّ شَی‌ءٍ) (وَ اللّه‌ُ خَلَقَکُم وَ ما تَعمَلُون‌َ) و امثال اینها لا تعدّ و لا تحصی است.
ذلِکُم‌ُ اللّه‌ُ رَبُّکُم لا إِله‌َ إِلّا هُوَ خالِق‌ُ کُل‌ِّ شَی‌ءٍ فَاعبُدُوه‌ُ وَ هُوَ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ وَکِیل‌ٌ سخنان مفسرین در توجیه قوله تعالی (خالِق‌ُ کُل‌ِّ شَی‌ءٍ) 1- در کتاب خصال است که اعمش بجعفر بن محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم چنین نسبت داده که در حدیث طویلی فرموده
افعال عباد مخلوقة خلق التقدیر لا خلق التکوین
(اللّه‌ُ خالِق‌ُ کُل‌ِّ شَی‌ءٍ) جبر و تفویض نگوئید.
2- در کشف الاسرار در ذیل اینکه آیه گفته (وَ خَلَق‌َ کُل‌َّ شَی‌ءٍ) دلیل است که هر حادثی که در عالم است فعل خدا است و خلق او و اختراع او است، جز وی خالقی و صانعی نه، جز وی محدث و مخترعی نه، بنده‌گان و رهیگان همه آفریدگان وی، افعال و اعمال ایشان، حرفت و صنعت ایشان، حرکات و سکنات ایشان، چه در خیر و چه در شرّ، مخلوق و مصنوع وی، متعلق بقدرت وی، تا آنجا که گفته بلی فعل بنده از روی اکتساب و اضافت منتسب باو است و ثواب و عقاب بسته بآنست، چنانچه حرکت بنده، از یک روی خلق خدا است و از یک روی وصف و کسب بنده، نتوان گفت که جبر محض است، که وعده وی ضروری است و نتوان گفت خلق و اختراع بنده است که بنده از دریافت و دانش اجزاء مکتسبه عاجز است، پس اعتقاد درست و طریق راست آنست که گویند مقدور است بقدرت اللّه از روی خلق و اختراع و بقدرت بنده از روی اکتساب که اللّه آن قدرت را در او آفریده، و وصف بنده کرده پس اینکه قدرت وصف بنده است و خلق خدا نه کسب بنده، و حرکت فعل خدا است و وصف و کسب بنده. [پایان]

صفحه : 103
3- در مجمع البیان پس از توجیه آیه گفته: کسیکه معتقد است که قوله تعالی (وَ خَلَق‌َ کُل‌َّ شَی‌ءٍ) دلالت دارد بر خلق افعال عباد، جواب او اینکه است که آنچه از آیه مفهوم میگردد چنین است که مخلوقات را اراده کرده، چنانچه کسیکه گفت هر چیزی را خوردم مأکولات را اراده کرده، و کل‌ّ مخلوقات با آنچه در او است از خلقت عجیب منسوب باو است اضافه بر اینکه حق تعالی نفس خود را از افک عباد و کذب آنها تنزیه نموده پس اگر خودش اینکه افک و کذب را آفریده بود چگونه خود را تنزیه مینمود.
[پایان] 4- بعضی از مفسرین در توجیه آیه و عمومیت خلقت و مسئله جبر و تفویض که معرکه آرای دانشمندان است، پس از توضیحات بسیاری و بیان آیات بیشماری راجع بعمومیت خلقت پروردگار چنین گفته: هر جا که در کلام خدای تعالی بذکر سیئه و گناه و امثال آن برمیخوریم باید بگوئیم اینکه معانی عناوینی هستند غیر حقیقی باین معنی که هیچ انسان گنهکاری خودش و گناهش روی هم مخلوق خدا نیست تنها خودش مخلوق او است، اما گناهش هیچ انتسابی بخدا و خلقت خدا ندارد، و اگر می‌بینیم بین آن گناه و گنهکار رابطه‌ایست که بین آن و غیر آن نیست اینکه برای وضع یا اضافه یا نسبتی است که بین آن و بین عمل مشابه آن برقرار است. و بعبارت دیگر هیچ معصیت و ظلمی نیست مگر آنکه عملی از سنخ آن هست که معصیت و ظلم نیست و اگر آنرا ظلم نامیم و اینکه را نمی‌نامیم برای مخالفتی است که اولی با دستور دین یا با حکم عقل دارد و یا برای فسادی است که در جامعه داشته و یا نقض غرضی از اغراض است و دومی اینکه آثار سوء را ندارد، مثلا زنا و ازدواج که دو فعل شبیه بهمند هیچگونه اختلافی در اصل و حقیقت و وجود نوعی آن دو نیست و اگر یکی را زشت و مذموم و دیگری را ممدوح میدانیم برای موافقت و مخالفتی است که با شرع الهی و یا سنت اجتماعی و یا مصلحتّی از مصالح اجتماع دارند- و اینگونه امور جهاتی و قراردادی و اعتباری هستند که عقل عملی و شعور اجتماعی حکم باعتبار آن میکند و ظرف اعتبار آنها

صفحه : 104
همان ظرف اجتماع است و در عالم تکوین و خارج جز آثار آن که ثواب یا عقاب باشد دیده نمیشود.
[پایان] خلاصه رأی آن دانشمند چنانچه صریح بیان او است اینکه است که حسن و قبح اعمال امر اعتباری و قرار دادی در ظرف اجتماع است و بنا بر اینکه رأی هر عملی که جامعه آنرا نیکو بدانند خوب است و هر عملی را که جامعه زشت دانند قبیح است و اینکه رأی دو تالی فاسد ایجاب مینماید یکی بطلان حسن و قبح عقلی که تمام عقلاء عالم معترف بآنند، و دیگر لازم میآید که شارع بدون مصلحت در مأمور به و مفسده در منهی‌ّ عنه امر و نهی صادر نماید بلکه اگر گوئیم تمام احکام عناوینی باشند غیر حقیقی احکام شرع تماما لغو میگردد. اگر مفسده ذاتی در زنا و مصلحت ذاتی در ازدواج نبود چه بر آن میداشت که نهی از زنا و امر بازدواج نماید، مسلّم احکام شارع از اوامر و نواهی تماما معلل بمصلحت ذاتی عمل و مفسده ذاتی بر ترک آنست نه فقط بوجوه و اعتبار است.
آری میتوان گفت در اوامر و نواهی شرع دو حکمت مندرج است یکی حسن ذاتی در مأمور به و قبح ذاتی در منهی عنه، و دیگر اختبار و آزمایش که بین مطیع و عاصی تمیز داده شود و دانسته شود مطیع کیست و عاصی کدام است و شخص مطیع دو فائده عائد او میگردد یکی آن فائده ذاتی که در اوامر مأخوذ است و دیگر اتصاف او بمقام عبدیت، و نیز عاصی دو ضرر نصیب وی میگردد یکی مفسده‌ئی که در منهی عنه مأخوذ است و دیگر استحقاق عقاب بر مخالت مولی و راجع بآیه (وَ خَلَق‌َ کُل‌َّ شَی‌ءٍ) که جماعت جبریه که بآن و امثال آن خواسته‌اند ثابت کنند که همه چیز مخلوق خدا است حتّی عمل اختیاری عبد که آنهم فعل خدا است و اراده بنده مدخلیّتی در آن ندارد بلکه هیچ شیئی مؤثر در شیئی دیگر نیست حتّی سوزانیدن آتش و خنکی آب فعل خدا است نه اثر آتش و آب چون مسئله جبر و تفویض از مطالب غامضه و معرکه آراء بین دانشمندان است و هر کسی برأی و سلیقه خود طوری آیات را توجیه نموده و بنا بر اختصار

صفحه : 105
است و نیز اینجا جای بحث او نیست همین قدر راجع بآیه بالا گوئیم شکّی نیست که هر چیزیکه شیئیت وجود بر آن گفته شود جوهر باشد یا عرض ذات باشد یا فعل مجرد باشد یا مادی تماما اولا و بالذات متعلق اراده حق تعالی گردیده و ثانیا و بالعرض متعلق بموضوع خود آن شیئی است که در وجود وی منطوی است و نیز افعال اختیاری انسان اولّا و بالذات متعلق باراده حق تعالی است زیرا که بدون اراده آنفرد متعال چیزی در عالم موجود نمیگردد، و ثانیا و بالعرض منسوب بخود انسان است یعنی اراده و عمل اختیاری وی در عرض اراده حق تعالی نیست بلکه در طول اراده او است زیرا که اختیار او ناشی از آن قدرتی است که در وجود او گذارده شده- و میشود تفکیک انداخت بین اعمال خوب و بد او باین طور که گفته شود اعمال نیک و حسنات وی ناشی از وجود او است و وجود خیر محض و منسوب بخدا است که خیر محض است و اعمال بد او منسوب بحدود امکانی و مرتبه نازله وجود وی است قوله تعالی (ما أَصابَک‌َ مِن حَسَنَةٍ فَمِن‌َ اللّه‌ِ وَ ما أَصابَک‌َ مِن سَیِّئَةٍ فَمِن نَفسِک‌َ) سورة النساء آیه 81.
لا تُدرِکُه‌ُ الأَبصارُ وَ هُوَ یُدرِک‌ُ الأَبصارَ وَ هُوَ اللَّطِیف‌ُ الخَبِیرُ آیه ارشاد باین است که گمان نشود که حق تعالی شبیه ببتها و اجسامی میباشد که بشود او را بچشم دید، و از راه رؤیت بمقام کبریائی توان راهی پیدا نمود، او منزّه و مبراء از صفات ممکنات است، اینکه است که بمشرکین خاطر نشان میکند که بدانید خدای شما جسم و جسمانی نیست که بشود از طریق رؤیت او را ادراک نمائید و او سبحانه و تعالی خود شما و آنچه میدانید از ادراک بصری و ادراکات قلبی شما را ادراک میکند.
قَد جاءَکُم بَصائِرُ مِن رَبِّکُم فَمَن أَبصَرَ فَلِنَفسِه‌ِ وَ مَن عَمِی‌َ فَعَلَیها وَ ما أَنَا عَلَیکُم بِحَفِیظٍ شاید آیه اشاره باین دارد که خدا را بچشم سر نتوان دید لکن از طریق برهان بچشم بصیرت و از راه قلب آثار جمال و جلال او را توان مشاهده نمود

صفحه : 106
در مجمع البیان گفته کلمه بصیرت بمعنی بیّنه و دلالتی است که بوسیله آن هر چیزی را آن طوری که هست می‌بینند و بصائر جمع آنست. [پایان] و بقول دیگر کلمه بصیرت بمعنی بینائی است نسبت بچشم سر و گفته‌اند بینائی بهر معنائی که باشد بمعنی ادراک حاسه بصر است، که قوی‌ترین ادراکات جسمانی است.
ظاهرا آیه میخواهد انسان را خاطر نشان کند- که همانا برای شما آمد هدایتهائی که هدایت را از گمراهی تمیز دهید، و حق را از باطل جدا کنید، و هر کس که فکر کند و بفهمد و پیرو حق گردد نفعش عائد خودش میگردد، و کسیکه در آیات قرآن نظر نکند مثل آدم کور آنهم ضررش بخودش برمیگردد و من که رسولم حافظ و نگهبان شما نمیباشم.
وَ کَذلِک‌َ نُصَرِّف‌ُ الآیات‌ِ وَ لِیَقُولُوا دَرَست‌َ وَ لِنُبَیِّنَه‌ُ لِقَوم‌ٍ یَعلَمُون‌َ یعنی و اینکه چنین ما آیات قرآن را میگردانیم و برای فهم آنها بیان میکنیم با اینحال کافرین گویند (درست) تو درس خوانده‌ئی و تعلیم گرفته و همانا ما آیات خود را واضح میگردانیم برای گروهی که میدانند

صفحه : 107

[سوره الأنعام (6): آیات 106 تا 115]

اشاره

اتَّبِع ما أُوحِی‌َ إِلَیک‌َ مِن رَبِّک‌َ لا إِله‌َ إِلاّ هُوَ وَ أَعرِض عَن‌ِ المُشرِکِین‌َ (106) وَ لَو شاءَ اللّه‌ُ ما أَشرَکُوا وَ ما جَعَلناک‌َ عَلَیهِم حَفِیظاً وَ ما أَنت‌َ عَلَیهِم بِوَکِیل‌ٍ (107) وَ لا تَسُبُّوا الَّذِین‌َ یَدعُون‌َ مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ فَیَسُبُّوا اللّه‌َ عَدواً بِغَیرِ عِلم‌ٍ کَذلِک‌َ زَیَّنّا لِکُل‌ِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُم ثُم‌َّ إِلی رَبِّهِم مَرجِعُهُم فَیُنَبِّئُهُم بِما کانُوا یَعمَلُون‌َ (108) وَ أَقسَمُوا بِاللّه‌ِ جَهدَ أَیمانِهِم لَئِن جاءَتهُم آیَةٌ لَیُؤمِنُن‌َّ بِها قُل إِنَّمَا الآیات‌ُ عِندَ اللّه‌ِ وَ ما یُشعِرُکُم أَنَّها إِذا جاءَت لا یُؤمِنُون‌َ (109) وَ نُقَلِّب‌ُ أَفئِدَتَهُم وَ أَبصارَهُم کَما لَم یُؤمِنُوا بِه‌ِ أَوَّل‌َ مَرَّةٍ وَ نَذَرُهُم فِی طُغیانِهِم یَعمَهُون‌َ (110)
وَ لَو أَنَّنا نَزَّلنا إِلَیهِم‌ُ المَلائِکَةَ وَ کَلَّمَهُم‌ُ المَوتی وَ حَشَرنا عَلَیهِم کُل‌َّ شَی‌ءٍ قُبُلاً ما کانُوا لِیُؤمِنُوا إِلاّ أَن یَشاءَ اللّه‌ُ وَ لکِن‌َّ أَکثَرَهُم یَجهَلُون‌َ (111) وَ کَذلِک‌َ جَعَلنا لِکُل‌ِّ نَبِی‌ٍّ عَدُوًّا شَیاطِین‌َ الإِنس‌ِ وَ الجِن‌ِّ یُوحِی بَعضُهُم إِلی بَعض‌ٍ زُخرُف‌َ القَول‌ِ غُرُوراً وَ لَو شاءَ رَبُّک‌َ ما فَعَلُوه‌ُ فَذَرهُم وَ ما یَفتَرُون‌َ (112) وَ لِتَصغی إِلَیه‌ِ أَفئِدَةُ الَّذِین‌َ لا یُؤمِنُون‌َ بِالآخِرَةِ وَ لِیَرضَوه‌ُ وَ لِیَقتَرِفُوا ما هُم مُقتَرِفُون‌َ (113) أَ فَغَیرَ اللّه‌ِ أَبتَغِی حَکَماً وَ هُوَ الَّذِی أَنزَل‌َ إِلَیکُم‌ُ الکِتاب‌َ مُفَصَّلاً وَ الَّذِین‌َ آتَیناهُم‌ُ الکِتاب‌َ یَعلَمُون‌َ أَنَّه‌ُ مُنَزَّل‌ٌ مِن رَبِّک‌َ بِالحَق‌ِّ فَلا تَکُونَن‌َّ مِن‌َ المُمتَرِین‌َ (114) وَ تَمَّت کَلِمَةُ رَبِّک‌َ صِدقاً وَ عَدلاً لا مُبَدِّل‌َ لِکَلِماتِه‌ِ وَ هُوَ السَّمِیع‌ُ العَلِیم‌ُ (115)

صفحه : 108

[ترجمه]

ای رسول پیروی کن آنچه را که از پروردگارت بتو وحی رسیده نیست الهی مگر او و از مشرکین اعراض نما [106]
و اگر خدا میخواست اینان شرک نمیآوردند و ما تو را بر آنها نگهبان قرار ندادیم و تو و کیل آنها نمیباشی [107]
و دشنام ندهید ای مؤمنین بآن بتهائی که بغیر خدا میخوانند پس آنها (در عوض) از روی دشمنی و بدون دانش بخدا و مقام کبریائی او ناسزا میگویند همچنان که آراستیم عمل کفار را در نظرشان آراستیم برای هر گروهی عملشان را پس از آن بازگشت آنها بسوی جزاء از پروردگار آنها است پس آنها را یادآوری مینمائیم بآنچه عمل کرده‌اند [108]
و مشرکین با کمال جدیت بخدا قسم یاد نمودند که اگر معجزه‌ئی آمد بر ایشان البته بآن ایمان میآورند بگو آیات نزد خدا است و شما مؤمنین نمیدانید که وقتی آیتی (معجزه‌ئی) آمد ایمان نمیآورند [109]
و ما دلها و چشمهای آنها را میگردانیم چنانچه در اول مرتبه نیز ایمان نیاوردند و آنها را بهمان حال طغیان و سرکشی واگذارم که سرگشته روند [110]
و اگر ما ملائکه را بر آنها نازل گردانیم و مرده‌ها با آنها سخن گویند و محشور کنیم بر اینها هر چیزی را اینها ایمان نخواهند آورد مگر اینکه خدا بخواهد و لکن بیشتر آنها جهّالند [111]
و همچنانکه تو دشمن داری ما قرار دادیم برای هر پیمبری دشمنی از شیطانهای انسی و جنّی که القاء میکند جنّی بانسی سخنان فریبنده گول زننده و اگر پروردگار تو میخواست نمیکردند پس آنها را بر آنچه افتراء میزنند واگذار [112]
و تا میل کند بآن کلام مزخرف قلبهائیکه بآخرت ایمان نیاورده‌اند و برای اینکه آنرا بپسندند و بجهت اینکه کسب کنند آنچه را که آنها کسب نموده‌اند از گناه [113]
آیا غیر خدا را طلب کنم من که حاکم باشد میان ما

صفحه : 109
و او آنکسی است که بسوی شما نازل گردانید کتابی را که تفصیل دهنده است و کسانیکه بآنها کتاب عطاء نمودیم میدانند که (اینکه قرآن) از طرف پروردگار تو بحق و درستی نازل گردیده پس مباش البته از شک‌ّ کنندگان [114]
و تمام و کامل شد قرآن یا دین خدا یا حجت خدا بر بندگان در حالیکه صدق است اخبار آن و عدل است احکام آن نیست تغییر دهنده‌ئی برای احکام آن و خدا شنوا است گفتار شما را و دانا است اسرار شما را [115]

(توضیح آیات)

اتَّبِع ما أُوحِی‌َ إِلَیک‌َ مِن رَبِّک‌َ (اتباع) بمعنی پیروی کردن و تابع غیر گردیدن است و رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم چنانچه معلوم است در هیچ وقت تابع کسی نگردید و در دین تابع وحی بود و بدلالت وحی عمل مینمود اینست که حضرتش بامر الهی نه تابع هوای غیر بود و نه تابع هواهای نفسانی خود و چنانچه در معنی وحی گفته‌اند (الوحی هو اشارة خفیة و القاء المعنی فی القلب) و وحی دو قسم است یک قسم القاء رحمانی است که در قلب مبارک رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بدون نزول ملک وحی القاء میگردید و دیگر نزول جبرئیل بظاهر بدن او برای جهت رسالت و برای دستورات احکام که بمردم برساند و آنها را ارشاد نماید.
(لا إِله‌َ إِلّا هُوَ) دستور رسالت است که حضرتش موظف گردیده که قول (لا اله الّا هو) را بخلق القاء نماید (وَ أَعرِض عَن‌ِ المُشرِکِین‌َ) شاید اشاره باین باشد که تو وقتی امر رسالت را انجام دادی دیگر بر تو حرجی نیست خواه بپذیرند یا نپذیرند دیگر خود را بمشمقت نینداز از مشرکین اعراض نما، از إبن عباس روایت شده که اینکه آیه بآیه قتال و جنگ با مشرکین نسخ گردیده و بقولی از آنان دوری کن و متارکه نما.

صفحه : 110
در مجمع البیان گفته، اگر خدا میخواست که آنها ترک شرک نمایند (و موحّد گردند) قهرا و اجبارا بترک شرک مضطرشان میگردانید، مگر اینکه بترک شرک مضطرشان نگردانید زیرا که اضطرار منافی تکلیف است، و آنها را امر نمود که باختیار ترک شرک نمایند تا اینکه مستحق مدح و ثواب گردند.
و در تفسیر اهل بیت ع است که اگر خدا میخواست قرار میداد تمام آنها را معصومین تا اینکه احدی از آنان معصیت نکند و دیگر محتاج ببهشت و جهنّم نبود لکن بآنها امر نمود و نهی کرد و آنچه لازمه استطاعت بود بر انجام تکلیف برای آنها آماده نمود تا حجة بر آنها تمام گردد- و بعمل مستحق ثواب و بترک مستحق عقاب گردند.
[پایان] وَ ما جَعَلناک‌َ عَلَیهِم حَفِیظاً وَ ما أَنت‌َ عَلَیهِم بِوَکِیل‌ٍ ای رسول ما تو را نگهبان و حافظ اعمال آنها قرار ندادیم و نیز تو و کیل آنان نیستی اشاره به اینکه که ما آنها را با عقل و رویه مختار اعمال خودشان قرار دادیم و تو را برای ارشاد و راه نمائی بطریق هدایتشان بر آنها برسالت فرستادیم دیگر چیزی بعهده ما نیست و تو غیر از راهنمائی آنها وظیفه دیگری نداری نه نگهبان آنهائی و نه بر کشانیدنشان باعمال نیکو و کیل آنانی فقط بر تو است تبلیغ و بر ما است حساب اعمال و پاداش آنها.
وَ لا تَسُبُّوا الَّذِین‌َ یَدعُون‌َ مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ فَیَسُبُّوا اللّه‌َ عَدواً بِغَیرِ عِلم‌ٍ کَذلِک‌َ زَیَّنّا لِکُل‌ِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُم آیه مؤمنین را از دشنام دادن بتهای مشرکین نهی مینماید زیرا که آنان هم از روی عداوت و دشمنی و نفهمی و جهالت خدای شما را دشنام میدهند و همچنان که اعمال کفار را در نظرشان آراسته گردانیدیم عمل هر جماعتی را نزد اهلش زینت دادیم و در نظرشان زیبا گردانیدیم پس باز گشتشان بسوی جزای پروردگار آنها است و خدا بآنها خبر میدهد بآنچه از خیر و شرّ عمل میکردند

صفحه : 111
در تفسیر علی بن ابراهیم از مسعد بن صدقه روایت کرده که گفت از ابی عبد اللّه ع سؤال شد که چیست مقصود نبی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم که فرموده (همانا شرک مخفی‌تر است از جای پای مورچه در شب تاریک بر سنگ سیاه، حضرت گفت مؤمنین معبودان مشرکین را سب میکردند، و مشرکین سب میکردند آنرا که مؤمنین عبادت میکنند، و خدا مؤمنین را نهی فرمود که آلهه مشرکین را دشنام ندهید تا اینکه سبب دشنام دادن مشرکین بمعبود مؤمنین نگردد، و چون مؤمنین سبب دشنام دادن گردیدند مشرک شدند (مِن حَیث‌ُ لا یَعلَمُون‌َ) إبن عباس گفته چون آیه (إِنَّکُم وَ ما تَعبُدُون‌َ مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ حَصَب‌ُ جَهَنَّم‌َ) نازل شد مشرکین گفتند ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم باید البته خودداری کنی از سب‌ّ الهه ما یا اینکه ما هم پروردگار تو را هجو میکنیم، اینکه آیه نازل شد (وَ لا تَسُبُّوا الَّذِین‌َ الخ).
و قتاده گفته: مسلمین اصنام کفار را سب میکردند- خدا آنها را نهی کرد برای اینکه مشرکین خدا را سب نکنند زیرا که مشرکین جماعتی هستند جاهل و نادان.
[مجمع البیان] گویا آیه درس اخلاقی بمؤمنین میدهد و بآنان خاطر نشان میکند که بایستی مقدسات دین را محفوظ دارید، و در هر موقعی که مصاحبه و مجادله با دشمنان دین میکنید سخن زشتی نگوئید که آنها از باب تلافی بمثل و عصبیت جاهلیت برای اینکه از مقدسات خود دفاع کنند بحریم مقدس الهی هتک حرمت نمایند. و از اینکه آیه و از عموم تعلیل (کَذلِک‌َ زَیَّنّا لِکُل‌ِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُم) میتوان استفاده نمود که نهی از هر کلام زشتی است نسبت بمقدسات دینی هر قومی و نیز در تمام امور دینی بلکه دنیوی در مقام محاجّه و نهی از منکر و امر بمعروف بایستی با سخن نرم و نیکو طرف را ملزم گردانید که او جری نشود و بر انکار او افزوده گردد قوله تعالی (وَ جادِلهُم بِالَّتِی هِی‌َ أَحسَن‌ُ).

صفحه : 112
ثُم‌َّ إِلی رَبِّهِم مَرجِعُهُم فَیُنَبِّئُهُم بِما کانُوا یَعمَلُون‌َ اشاره به اینکه که ای مؤمنین بدانید بازگشت مشرکین بسوی پروردگار آنها است که آنها را بآنچه میکنند آگاه میگرداند شما آنها را بحال خودشان بگذارید وَ أَقسَمُوا بِاللّه‌ِ جَهدَ أَیمانِهِم لَئِن جاءَتهُم آیَةٌ لَیُؤمِنُن‌َّ بِها قُل إِنَّمَا الآیات‌ُ عِندَ اللّه‌ِ کفار و مشرکین بجدیت تمام بخدا قسم یاد مینمودند و میگفتند اگر آمد برای ما آیتی یعنی معجزه‌ئی مثل پیمبران پیش ما البته ایمان میآوریم و برسولش امر فرموده که باینها بگو آیات نزد خدا است یعنی خدای تعالی بهمه گونه و همه قسم از اقسام معجزات قدرت دارد و همه نزد او است.
وَ ما یُشعِرُکُم أَنَّها إِذا جاءَت لا یُؤمِنُون‌َ (کم) در ضمیر (یشعرکم) میشود مقصود مؤمنین باشند و خطاب بآنها باشد، و ما استفهامیه بر اینکه مؤمنین خواهش کرده باشند که مسئول کافرین و معجزاتیکه خواستند را بیاور شاید ایمان آرند بنا بر اینکه یؤمنون بباء غیبت قرائت شده، و میشود که کافرین مقصود باشند و برای همین معنی (یؤمنون) بتاء خطاب قرائت شده یعنی شما کافرین مشعر بر اینکه نیستید که چنان قساوت و بدبختی شما را فرا گرفته که اگر آنچه از معجزات خواسته باشید رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بیاورد بسبب عصبیت جهالت و کبر و منیّت باز ایمان نمیآورید وَ نُقَلِّب‌ُ أَفئِدَتَهُم وَ أَبصارَهُم کَما لَم یُؤمِنُوا بِه‌ِ أَوَّل‌َ مَرَّةٍ وَ نَذَرُهُم فِی طُغیانِهِم یَعمَهُون‌َ ترجمه آیه شده و واضح است و محتاج بتوجیه نیست.
خلاصه میشود گفت که ضمیر (أَفئِدَتَهُم وَ أَبصارَهُم) راجع بآن کفاری باشد که ابتداء انکار رسالت نمودند و شاید آیه ارشاد باین است که آنهائیکه طلب معجزه میکنند اگر لایق قبول ایمان بودند در همان وهله اول که تبلیغ بآنها شده بود چون آثار صدق رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم هویدا بود و چون در کتب آسمانی خصوصیات حضرت بنام و نشان مندرج گردیده بود و نیز آیات قرآنی شاهد بر صدق

صفحه : 113
مدعای او است بایستی ایمان آورده باشند و چون آنان در همان اول از روی عناد ایمان نیاوردند میدانستیم که بعدا هم ایمان نخواهند آورد اینکه بود که مجازاتا قلب‌های آنها و بصیرتشان را از فطرت اولیه‌اشان که بر توحید بود برگردانیدیم و آنان را در طغیان و زیان کاریشان واگذاردیم چون اینان چنینند هر قدر معجزات دیگر نیز بیاوریم ایمان نخواهند آورد.
وَ لَو أَنَّنا نَزَّلنا إِلَیهِم‌ُ المَلائِکَةَ وَ کَلَّمَهُم‌ُ المَوتی اینکه آیه بیان دیگری است برای آیه (إِنَّمَا الآیات‌ُ عِندَ اللّه‌ِ) که خدای جل‌ّ و علا از باطن و سریره آنها خبر میدهد که اینان دروغ میگویند که قسم میخورند اگر معجزه‌ئی بیاوری ما ایمان میآوریم.
بروایت إبن عباس اینکه آیه در باره جماعتی فرود آمده که خدای تعالی میدانست آنها ایمان نمیآورند و تا وقت مرگشان مصرّ بکفر میباشند خلاصه ظاهر آیه در ردّ جماعتی است که در آیات پیش یادآوری کرده که میگفتند ما ایمان نمیآوریم مگر اینکه ملائکه بر تو نازل گردند، یا بعضی از مرده‌ها را زنده کنی و بر رسالت تو شهادت بدهند و امثال اینکه ایرادات که میخواستند سرپوش خبث باطنی آنها گردد اینکه است که خدای تعالی در اینکه آیه خاطر نشان میکنند برای اینکه مؤمنین بدانند چنان قساوت قلب و خبث سریره آنها را گرفته و روح انسانیّت در آنان مرده که بفرض اگر ملائکه همان طوری که طلب میکردند بر آنها نازل میگردید و با آنها تکلم میکردند و برسالت نبی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ملائکه شهادت میدادند، یا اینکه مرده‌ها زنده میشدند و با آنها سخن میگفتند همان طوری که آنها میخواستند باز هم ایمان نمیآوردند وَ حَشَرنا عَلَیهِم کُل‌َّ شَی‌ءٍ قُبُلًا ما کانُوا لِیُؤمِنُوا إِلّا أَن یَشاءَ اللّه‌ُ وَ لکِن‌َّ أَکثَرَهُم یَجهَلُون‌َ حشر در لغت بمعنی جمع است و در قرآن کنایه از زنده شدن افراد بشر و اجتماعشان با هم است در محشر، و در اینجا اشاره است به اینکه که اگر ما از هر

صفحه : 114
جنسی و نوعی از موجودات جماعت بسیاری را جمع گردانیم و متفقا شهادت دهند برسالت تو با اینکه همه معجزات و علامات اینها ایمان نخواهند آورد مگر بخواست و مشیت الهی، گفته‌اند اینکه ایمان آنها را معلق بمشیت کرده نظر باین است که از روی قاعده ترتّب معلول بر علت محال است ایمان بیاورند مگر اینکه مشیت الهی اقتضاء جبر کند یعنی خدای تعالی آنها را بجبر از کفر بایمان آرد وَ کَذلِک‌َ جَعَلنا لِکُل‌ِّ نَبِی‌ٍّ عَدُوًّا شَیاطِین‌َ الإِنس‌ِ وَ الجِن‌ِّ یُوحِی بَعضُهُم إِلی بَعض‌ٍ زُخرُف‌َ القَول‌ِ غُرُوراً وَ لَو شاءَ رَبُّک‌َ ما فَعَلُوه‌ُ فَذَرهُم وَ ما یَفتَرُون‌َ همین طوری که بین تو و دشمنان تو تخلیه ننمودیم، همین طور بین انبیاء پیشینیان و دشمنانشان نیز تخلیه ننمودیم برای اینکه آزمایش و امتحان گردند و در آن ثبات و صبر و زیادتی ثواب عایدشان شود.
و (شیاطین) بدل (عدوّ) است، و (الانس و الجن) هر دو مفعول جعلنا است و (یُوحِی بَعضُهُم إِلی بَعض‌ٍ) یعنی شیاطین جنّی بشیاطین انسی القاء میکنند، و بعض جن ببعض جن و بعض انس ببعض دیگر وسوسه میکنند (زُخرُف‌َ القَول‌ِ) یعنی سخنشان را میآرایند و خدعه میکنند و آنها را بغرور بمعاصی میاندازند، و اگر خدا میخواست آنها چنین نمیکردند یا عود نمیکردند یا بعضی ببعض دیگر سخنان مزخرف را وحی نمیکردند به اینکه که جبرا آنها را از اینکه عمل باز میداشت.
[طبرسی] در کتاب خصال از ابی عبد اللّه [ع] روایت میکند که گفته افراد بشر سه جزئند جزئی تحت سایه عرشند در روزی که سایه‌ئی نیست، و جزئی بر آنان است حساب و کتاب، و جزئی صورت آنها صورت آدمیین و قلوب آنها قلوب شیاطین است.
وَ لِتَصغی إِلَیه‌ِ أَفئِدَةُ الَّذِین‌َ لا یُؤمِنُون‌َ بِالآخِرَةِ جواب (لتصغی) محذوف است و متعلّق است بقوله تعالی (یوحی) و گفته‌اند معنی آیه اینکه است که شیاطین جنّی و انسی بسخن آراسته القاء میکنند بکافرین

صفحه : 115
و آنها را مغرور میگرداند و از راه حق باز میدارند.
وَ لِیَرضَوه‌ُ وَ لِیَقتَرِفُوا ما هُم مُقتَرِفُون‌َ و برای آنکه بپسندند آنها را برای خود و برای اینکه کسب کنند آنچه کننده‌اند.
و بعضی از مفسرین در توجیه آیه گفته کلمه (اقتراف) بمعنی اکتساب است و ضمیر مفرد برمیگردد بکلمه (وحی) در آیه قبل، و لام (لتصغی) برای غایت و بیان نتیجه است و جمله عطف داده شده بر کلامی که در تقدیر است و معنی جمله اینکه است که ما کردیم آنچه را که باید بکنیم، و خواستیم آنچه را که باید بخواهیم و در عین حال هدفها و نتایجی که شیطانها میخواستند از وحیشان بگیرند جلوگیری ننمودیم، و در نتیجه بکنند آن کارهای زشتی را که میخواهند بکنند تا بمنتها درجه شدّت شقاوت که استعداد دارند برسند، آری خداوند نه تنها اهل سعادت را در رسیدن بسعادت کمک میکند بلکه اهل شقاوت را وا میگذارد تا بکمال شقاوت برسند.
[تفسیر المیزان] أَ فَغَیرَ اللّه‌ِ أَبتَغِی حَکَماً وَ هُوَ الَّذِی أَنزَل‌َ إِلَیکُم‌ُ الکِتاب‌َ مُفَصَّلًا وَ الَّذِین‌َ آتَیناهُم‌ُ الکِتاب‌َ یَعلَمُون‌َ أَنَّه‌ُ مُنَزَّل‌ٌ مِن رَبِّک‌َ بِالحَق‌ِّ فَلا تَکُونَن‌َّ مِن‌َ المُمتَرِین‌َ در مجمع البیان گفته که لفظ حکم و حاکم بیک معنی است مگر اینکه حکم در رسانیدن مدح بلیغ‌تر است زیرا که حکم در باره کسی گفته میشود که استحقاق حکم کردن را دارد و جز بحق حکم و قضاوت نمیکند، بخلاف حاکم که مطلق است و بآنهائی که گاهی بباطل قضاوت میکنند هم اطلاق میشود [پایان] خدا امر نموده برسولش که بکفار بگو که آیا من طلب کنم غیر از خدا حکمی را در صورتی که خدا آنکسی است که برای شما کتاب یعنی قرآن را بعدل و حقیقت فرود آورده و آنچه شما محتاج باو بودید راجع بامور معاد و معاش را برای شما مفصلا بیان نموده و اهل کتاب میدانند که آن از طرف حق تعالی فرود آمده و نبوده باش تو ای پیغمبر از شک‌ّ کنندگان، خطاب برسول است

صفحه : 116
و مراد امّت میباشد، و بعضی گفته‌اند که خطاب بسامع است.
وَ تَمَّت کَلِمَةُ رَبِّک‌َ صِدقاً وَ عَدلًا لا مُبَدِّل‌َ لِکَلِماتِه‌ِ وَ هُوَ السَّمِیع‌ُ العَلِیم‌ُ شاید مقصود از کلمه در اینجا کلمه تکوین باشد که در آیات بالا اشاره نمود که آنهائیکه ایمان نیاوردند قلبهای آنها را برمیگردانیم و آنان را در طغیانشان باقی میگذاریم بطوریکه نمی‌فهمند و اینکه وعد وعیدی که بآنها داده شده صدق و عدل است و تغییر و تبدیلی در آن راه ندارد و او شنوا است که گفتار رکیک کافرین را میشنود و دانا است که از ظاهر و باطن همه چیز آگاهست

صفحه : 117

[سوره الأنعام (6): آیات 116 تا 124]

اشاره

وَ إِن تُطِع أَکثَرَ مَن فِی الأَرض‌ِ یُضِلُّوک‌َ عَن سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ إِن یَتَّبِعُون‌َ إِلاَّ الظَّن‌َّ وَ إِن هُم إِلاّ یَخرُصُون‌َ (116) إِن‌َّ رَبَّک‌َ هُوَ أَعلَم‌ُ مَن یَضِل‌ُّ عَن سَبِیلِه‌ِ وَ هُوَ أَعلَم‌ُ بِالمُهتَدِین‌َ (117) فَکُلُوا مِمّا ذُکِرَ اسم‌ُ اللّه‌ِ عَلَیه‌ِ إِن کُنتُم بِآیاتِه‌ِ مُؤمِنِین‌َ (118) وَ ما لَکُم أَلاّ تَأکُلُوا مِمّا ذُکِرَ اسم‌ُ اللّه‌ِ عَلَیه‌ِ وَ قَد فَصَّل‌َ لَکُم ما حَرَّم‌َ عَلَیکُم إِلاّ مَا اضطُرِرتُم إِلَیه‌ِ وَ إِن‌َّ کَثِیراً لَیُضِلُّون‌َ بِأَهوائِهِم بِغَیرِ عِلم‌ٍ إِن‌َّ رَبَّک‌َ هُوَ أَعلَم‌ُ بِالمُعتَدِین‌َ (119) وَ ذَرُوا ظاهِرَ الإِثم‌ِ وَ باطِنَه‌ُ إِن‌َّ الَّذِین‌َ یَکسِبُون‌َ الإِثم‌َ سَیُجزَون‌َ بِما کانُوا یَقتَرِفُون‌َ (120)
وَ لا تَأکُلُوا مِمّا لَم یُذکَرِ اسم‌ُ اللّه‌ِ عَلَیه‌ِ وَ إِنَّه‌ُ لَفِسق‌ٌ وَ إِن‌َّ الشَّیاطِین‌َ لَیُوحُون‌َ إِلی أَولِیائِهِم لِیُجادِلُوکُم وَ إِن أَطَعتُمُوهُم إِنَّکُم لَمُشرِکُون‌َ (121) أَ وَ مَن کان‌َ مَیتاً فَأَحیَیناه‌ُ وَ جَعَلنا لَه‌ُ نُوراً یَمشِی بِه‌ِ فِی النّاس‌ِ کَمَن مَثَلُه‌ُ فِی الظُّلُمات‌ِ لَیس‌َ بِخارِج‌ٍ مِنها کَذلِک‌َ زُیِّن‌َ لِلکافِرِین‌َ ما کانُوا یَعمَلُون‌َ (122) وَ کَذلِک‌َ جَعَلنا فِی کُل‌ِّ قَریَةٍ أَکابِرَ مُجرِمِیها لِیَمکُرُوا فِیها وَ ما یَمکُرُون‌َ إِلاّ بِأَنفُسِهِم وَ ما یَشعُرُون‌َ (123) وَ إِذا جاءَتهُم آیَةٌ قالُوا لَن نُؤمِن‌َ حَتّی نُؤتی مِثل‌َ ما أُوتِی‌َ رُسُل‌ُ اللّه‌ِ اللّه‌ُ أَعلَم‌ُ حَیث‌ُ یَجعَل‌ُ رِسالَتَه‌ُ سَیُصِیب‌ُ الَّذِین‌َ أَجرَمُوا صَغارٌ عِندَ اللّه‌ِ وَ عَذاب‌ٌ شَدِیدٌ بِما کانُوا یَمکُرُون‌َ (124)

صفحه : 118

[ترجمه]

ای محمّد (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) اگر تو پیروی کنی اکثر اهل زمین را تو را از راه خدا گمراه خواهند گردانید، و اینها پیروی نمیکنند مگر گمان خود را و اینها نیستند مگر گمراهان [106]
حقیقة پروردگار تو عالم‌تر است بکسیکه از راه حق گمراه میشود و عالم‌تر است بآنکسی که هدایت یافته [117]
و بخورید از آنچه ذکر خدا بر آن برده شده اگر بآیات خدا ایمان آورده‌اید [118]
و چیست بر شما که از آنچه اسم خدا بر آن برده شده نمیخورید، در حالیکه حقیقة برای شما بیان کرده‌ایم آنچه را که برای شما حرام است، مگر وقتی که مضطر باو گردید و همانا بسیاری بهواهای نفسشان بدون دانش مردم را گمراه میگردانند و پروردگار تو عالم‌تر است بآنهائیکه از حد خود تجاوز نموده‌اند [119]
و گناه آشکار و پنهان را واگذارید، همانا آنکسانیکه مرتکب گناه میشوند بزودی بآنچه کرده‌اند پاداش داده میشوند [120]
و نخورید از آنچه اسم خدا بر آن برده نشده زیرا که آن خارج شدن از حکم خدا است و همانا شیاطین بدوستان خودشان القاء میکنند که با شما مؤمنین مجادله و نزاع کنند و اگر پیرو آنها گردید همانا شما هم مشرک خواهید گردید [121]
آیا آنکس که (بجهل) مرده بود و ما او را (بعلم) زنده گردانیدیم و برای او نوری قرار دادیم که بآن در مردم حرکت کند، مانند کسی میباشد که در تاریکیها فرو رفته و برای او بیرون آمدن نیست، اینکه چنین برای کافرین زینت داده شده آنچه را که بودند عمل میکنند [122]
و همچنین ما در هر ده و قریه‌ئی بزرگان گنهکاری قرار دادیم تا اینکه در آنجا با مردم مگر اندیشند، و آنان مکر اندیشی نمیکنند مگر بنفس خودشان و نمی‌فهمند [123]
و وقتی برای آنها آیه‌ئی آمد (کافرین) گفتند ما هرگز ایمان نمیآوریم تا اینکه معجزه‌ئی داده شویم مثل آنچه برسولان خدا داده شده و خدا عالم‌تر است بر اینکه رسالت را در کجا قرار دهد، بزودی بآن کسانیکه مجرم شدند نزد خدا خواری و رسوائی و عذاب شدید است بسبب اینکه (با مؤمنین) مکر میکنند [124]

صفحه : 119

(توضیح آیات)

وَ إِن تُطِع أَکثَرَ مَن فِی الأَرض‌ِ یُضِلُّوک‌َ عَن سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ إِن یَتَّبِعُون‌َ إِلَّا الظَّن‌َّ وَ إِن هُم إِلّا یَخرُصُون‌َ (خرص) بمعنی تخمین است و هر گفتاری که از روی ظن‌ّ و تخمین باشد آنرا خرص گویند چه اینکه مطابق واقع باشد یا مخالف با آن برای اینکه گوینده‌اش از روی علم نگفته و بر ظن‌ّ و تخمین اعتماد نموده و هر کس اینکه طور حرف بزند او را کاذب می‌نامند اگر چه قولش مطابق با واقع باشد که در قوله تعالی (إِذا جاءَک‌َ المُنافِقُون‌َ، الی قوله: وَ اللّه‌ُ یَشهَدُ إِن‌َّ المُنافِقِین‌َ لَکاذِبُون‌َ) [مفردات راغب] (وَ إِن تُطِع) بمنزله علت است و نهی را میرساند و اینکه خطاب در ظاهر برسول است و مراد امت میباشد، گویا ذات متعال برای اینکه رسولش را آگاه نماید و او را از متابعت کافرین باز دارد باو خاطر نشان میکند که چون بیشتر کسانیکه در زمینند گمراهند اگر تو تابع آنها گردی تو را از راه خدا گمراه میگردانند اینان تابع گمان و ظن‌ّ خودند نه تابع حق قوله تعالی (إِن‌َّ الظَّن‌َّ لا یُغنِی مِن‌َ الحَق‌ِّ شَیئاً) سوره یونس آیه 37، معارف بایستی از روی یقین قطعی که توأم با برهان یقینی است باشد، و از ناحیه خدا اخذ شود نه از روی تخمین و چنانچه بعضی از مفسرین گفته‌اند، سعادتی که رستگاری انسان در داشتن آن و هلاکت ابدی و خسران دائمی در نداشتن آن است امری نیست که قابل تخمین باشد.
آری خدای تعالی در امور مربوطه بسعادت انسان و مقدمات حصول وی پیمبران و اوصیاء آنها و کتابهای آسمانی را فرستاده که مردم را در امور مربوطه بسعادتشان و تحصیل معارفشان از معرفت بمقام کبریائی و معرفت معاد و دار جزاء و طریق عبادت و خدا پرستی بحدس و تخمین و بدلالت عقل ناقصشان

صفحه : 120
عمل ننمایند که اگر چنین کنند البته گمراه میگردند.
إِن‌َّ رَبَّک‌َ هُوَ أَعلَم‌ُ مَن یَضِل‌ُّ عَن سَبِیلِه‌ِ وَ هُوَ أَعلَم‌ُ بِالمُهتَدِین‌َ همانا پروردگار تو عالم‌تر است بآنهائیکه از طریق او که آن روش و طریقی است که انسان را بکمال انسانیّت و فضیلت میرساند گمراه میگردند و او بهدایت شدگان عالم‌تر است.
(اعلم) افعل التفضیل است، شاید اشاره باین باشد که شما ظاهر قول و عمل افراد را مینگرید و خبر از ضمایر و سریره آنها ندارید، میشود کسی بظاهر صالح و متّقی بنظر آید و در باطن فاسد و منافق باشد و چنانچه معلوم است چون اکثر مردم چنینند و شما نمیدانید خدا است عالم بضمائر اینکه است علت اینکه نباید تابع ظن و تخمین شوید که البته گمراه خواهید گردید.
فَکُلُوا مِمّا ذُکِرَ اسم‌ُ اللّه‌ِ عَلَیه‌ِ إِن کُنتُم بِآیاتِه‌ِ مُؤمِنِین‌َ، الی آخر آیه بعد ترجمه آیات شده و واضح است و محتاج بتوضیح نیست، خلاصه آیات اینست که یادآوری مینماید آنچه را که در آیات دیگر بیان شده از آنچه را که از اکل حیوانات حرام نموده و آنچه را که از طریق اضطرار مباح گردانیده و نیز نهی فرموده از اکل حیوانی که موقع ذبح اسم خدا بر او ذکر نشده و در آخر آیه مذمّت مینماید آنهائی را که بهواهای نفسانیشان بدون علم عمل نمودند که اینان از طریق راستی و درستی و سعادت گمراه گردیدند اینکه است که اول آیه فرموده (وَ ما لَکُم أَلّا تَأکُلُوا مِمّا ذُکِرَ اسم‌ُ اللّه‌ِ عَلَیه‌ِ) (ماء) استفهامیه را در مورد تعجب آرند که چیست بر شما که از حیوانی که اسم خدا بر آن برده شده نمیخورید، نهی در اینکه آیه مقابل آن امری است که در جمله (فَکُلُوا مِمّا ذُکِرَ اسم‌ُ اللّه‌ِ) بود وَ لا تَأکُلُوا مِمّا لَم یُذکَرِ اسم‌ُ اللّه‌ِ عَلَیه‌ِ وَ إِنَّه‌ُ لَفِسق‌ٌ (وَ لا تَأکُلُوا) در اینکه آیه نهی مولوی است و مؤکّدا نهی نموده از خوردن حیوانی که در موقع ذبح نام خدا بر آن برده نشده و تصریح نموده که خوردن

صفحه : 121
فسق است.
وَ إِن‌َّ الشَّیاطِین‌َ لَیُوحُون‌َ إِلی أَولِیائِهِم لِیُجادِلُوکُم وَ إِن أَطَعتُمُوهُم إِنَّکُم لَمُشرِکُون‌َ همانا شیاطین بدوستان خود وسوسه میکنند تا با شما خصومت کنند که هر چه را خودتان میکشید میخورید و آنچه را خدا کشته است میگذارید عکرمه روایت کرده که گروهی از مجوس فارس بمشرکین قریش نوشتند که گمان محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و اصحابش اینکه است که تابع امر خدایند و با اینحال اعتقادشان چنین است که آنچه خودشان ذبح میکنند حلال است و آنچه خدا آنرا کشته باشد (یعنی مرده باشد) حرام است، خدا فرمود شیاطین انسی که مجوسند اینکه معنی را بدوستان خود که کفار قریشند القاء میکنند تا با شما در اینکه مطلب مجادله کنند، و ای مؤمنین اگر شما آنها را در استحلال آنچه حرام است فرمان برید، حقیقة شما مشرک هستید.
[منهج] آیه جواب آنها است که بین اینکه دو قسم گوشت فرق است، آنکه بنام خدا ذبح شده باشد فسق‌آور نیست و آن حیوانی که مرده باشد خوردن آن فسق ایجاب میکند، و شاید علتش چنین باشد که چون حیوانات مانند باقی چیزها مخلوقات خدایند اینکه است که بایستی باذن او و نام او کشته شوند و بدون آن فسق میآورد زیرا که عادت بت پرستان چنین بوده که بنام بتها یا بدون آن حیوانات را میکشتند. و نیز میشود گفت شاید یکی از حکمت ذبح آن شریان خونی است که از گلوی او دفع میشود و گوشت او را از قذارات و میکروبها خارج میگرداند و پاکیزه میشود.
أَ وَ مَن کان‌َ مَیتاً فَأَحیَیناه‌ُ آیه مؤمن موحد را تشبیه کرده بآدم زنده و کافر را بمرده (أَ وَ مَن کان‌َ مَیتاً) یعنی ضالا فهدیناه، یعنی پس از ضلالت و موت روحانی وی را بنور ایمان زنده گردانیدیم و حیات نوینی بوی عطاء نمودیم.
مفسرین گفته‌اند، در قرآن موت و میّت بپنج معنی آمده:

صفحه : 122
1- نطفه، در سوره بقره (وَ کُنتُم أَمواتاً فَأَحیاکُم) آل عمران (وَ یُخرِج‌ُ المَیِّت‌َ مِن‌َ الحَی‌ِّ) و نظیر آن در آیات بسیار است.
دوم- موت بمعنی ضلالت است مثل همین آیه (أَ وَ مَن کان‌َ مَیتاً) و در سوره النمل (فَإِنَّک‌َ لا تُسمِع‌ُ المَوتی) سوم- موت بمعنی قحطی و خشکی زمین، در سورة الاعراف گفته (فَسُقناه‌ُ إِلی بَلَدٍ مَیِّت‌ٍ) یعنی زمینی که نباتات از آن روئیده نشود.
چهارم- موت بمعنی زهوق از جهت عقوبت پس از استیفاء رزقش در دنیا چنانچه در قوم موسی اتفاق افتاد قوله تعالی (وَ هُم أُلُوف‌ٌ حَذَرَ المَوت‌ِ، فَقال‌َ لَهُم‌ُ اللّه‌ُ مُوتُوا ثُم‌َّ أَحیاهُم) پنجم- موت طبیعی باجل معیّن در وقت خود.
چنانچه مفسرین گفته‌اند اینکه مثلی است که خدای تعالی برای مؤمن و کافر زده، زیرا که انسان قبل از اینکه بهدایت الهی موفق گردد میّتی ماند که از نعمت حیات محروم است و حس‌ّ و حرکتی ندارد پس از آنکه بهدایت الهی هدایت یافت مانند مرده‌ئی است که زنده شده باشد و اگر اعمالش مورد رضایت پروردگار قرار گرفت نوری بوی عطا میگردد که بآن نور راه سعادت خود را می‌یابد و بکمال انسانیّت میرسد.
بر عکس کافر مثل کسی ماند که در تاریکی فرو رفته و در دریای لجن‌زار طبیعت غوطه‌ور گردیده، و در ظلمت کفر فرو رفته راه نجاتی نمی‌یابد اینکه است که کافر زندگی و مرگش و دنیا و آخرتش در همه حال در تاریکی بسر میبرد و در هیچ حالی نجات و سعادتی برای او میسّر نیست، مگر اینکه توفیق الهی شامل حالش گردد و ایمان آورد قوله تعالی (مَن عَمِل‌َ صالِحاً مِن ذَکَرٍ أَو أُنثی وَ هُوَ مُؤمِن‌ٌ فَلَنُحیِیَنَّه‌ُ حَیاةً طَیِّبَةً) سورة النحل آیه 97.
خلاصه ظاهرا آیه در مقام وصف آن مؤمن کاملی است که مراتب ایمان را بپایان رسانیده و زنده شده بحیات روحانی جاودانی و حیات پاکیزه لذت بخش

صفحه : 123
نوینی یافته که در آن مرگ و فناء راه ندارد و بمردن سپری نمیشود، و پس از مرگ در تحت ولایت حق تعالی محفوظ می‌ماند و در حال حیات و پس از آن علی الدوام در سیر الی اللّه و صعود بدرجات کمال قدم قدم بالا میرود.
وَ جَعَلنا لَه‌ُ نُوراً یَمشِی بِه‌ِ فِی النّاس‌ِ کَمَن مَثَلُه‌ُ فِی الظُّلُمات‌ِ لَیس‌َ بِخارِج‌ٍ مِنها الخ نور چیزی را گویند که (ظاهر بذاته و مظهر لغیره) باشد، ایمان وقتی بمرتبه یقین و (عین الیقین) رسید نوری از آن پدید میگردد که بکلی تاریکی جهل را برطرف میگرداند و انسان بخود و بخدای خود باندازه نور ایمانی که در قلب او پرتو انداخته عارف میگردد و طریق سیر و روش خود را در راه سعادت میشناسد، و دیگر در درّه‌های اوهام و سنگلاخهای شبهات زانو نمیزند و مانند (جبال راسخات) محکم در طریق بنده‌گی و عبودیت ایستادگی مینماید و بادهای مخالف وی را تکان نمیدهد و در مقام محبّت بمقام الوهیت داخل آن مؤمنینی میگردد که در وصف آنان فرموده (وَ الَّذِین‌َ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلّه‌ِ) سوره بقره آیه 160 اینکه است که خدای تعالی بهمزه استفهامی که در مورد انکار آرند گفته آیا چنین مؤمنی که دارای نور و دانشی است را میتوان مقایسه نمود با کسیکه در ظلمت و تاریکی کفر فرو رفته و راه خروجی برای او تصور ندارد هرگز چنین نیست بقول آن شاعر:

شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هائل کجا دانند حال ما سبکباران ساحل‌ها
وَ کَذلِک‌َ جَعَلنا فِی کُل‌ِّ قَریَةٍ أَکابِرَ مُجرِمِیها لِیَمکُرُوا فِیها وَ ما یَمکُرُون‌َ إِلّا بِأَنفُسِهِم وَ ما یَشعُرُون‌َ ترجمه آیه شده و واضح است و محتاج بتوضیح نیست، خلاصه آیه خبر میدهد که در هر شهری بزرگان و رؤسائی قرار دادیم و چنین کردیم تا اینکه مکر کنند و مکرشان بازگشت بخودشان مینماید، و مشعر بآن نیستند مفسرین گفته‌اند لام (لیمکروا) لام عاقبت است یعنی نتیجه عمل آنها مکر است و اینکه آیه نظیر قوله تعالی است راجع بفرعونیان و موسی که او را

صفحه : 124
گرفتند (لِیَکُون‌َ لَهُم عَدُوًّا وَ حَزَناً) یعنی عاقبت عمل آنها چنین شد که موسی دشمن و سبب حزن آنها گردید.
و نمیشود آنرا لام غایت گرفت زیرا که نسبت مکر بخدا دادن قبیح است و نیز مخالف قوله تعالی است (ما خَلَقت‌ُ الجِن‌َّ وَ الإِنس‌َ إِلّا لِیَعبُدُون‌ِ) که غایت آفرینش جن و انس را عبادت و بندگی قرار داده، و نیز میتوان گفت که از آخر آیه همین معنی استفاده میشود یعنی عاقبت مکرشان صیرورت و باز گردیدن بخودشان را نتیجه میدهد.
وَ إِذا جاءَتهُم آیَةٌ قالُوا لَن نُؤمِن‌َ حَتّی نُؤتی مِثل‌َ ما أُوتِی‌َ رُسُل‌ُ اللّه‌ِ میشود مرجع ضمیر (هم) در (جاءتهم) همین اکابر در آیه بالا باشد که آنها چنین گفتند- ما هرگز بمحمد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ایمان نمیآوریم مگر وقتی که بما داده شود آنچه را که بپیمبران داده شده از نزول وحی و معجزات و غیره از تبیان نقل میکنند که گفته ولید بن مغیره بحضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم گفت اگر نبوّت حق است من از تو سزاوارترم، زیرا که بسن از تو بزرگ‌تر و بمال و عدد از تو بیشترم اینکه بود که خدای تعالی آیه فرستاد.
اللّه‌ُ أَعلَم‌ُ حَیث‌ُ یَجعَل‌ُ رِسالَتَه‌ُ الخ خدا داناتر است رسالت خود را در کجا قرار دهد، شاید اشاره باین باشد که رسالت مقام بسیار بلند ارجمندی است که بمال و اولاد و عشیره و کبر سن و بغیر اینها قرار نمیگیرد بلکه محل‌ّ شایسته و روح قدس مصفّائی خواهد که لایق چنین مقام و مرتبه باشد نه قلب آلوده بجنایات نفسانی و صفات حیوانی و بزودی میرسد بآن کسانیکه مجرم شدند خواری و رسوائی در نزد خدا و عذابی سخت بسبب مکر کردن آنها.

صفحه : 125

[سوره الأنعام (6): آیات 125 تا 132]

اشاره

فَمَن یُرِدِ اللّه‌ُ أَن یَهدِیَه‌ُ یَشرَح صَدرَه‌ُ لِلإِسلام‌ِ وَ مَن یُرِد أَن یُضِلَّه‌ُ یَجعَل صَدرَه‌ُ ضَیِّقاً حَرَجاً کَأَنَّما یَصَّعَّدُ فِی السَّماءِ کَذلِک‌َ یَجعَل‌ُ اللّه‌ُ الرِّجس‌َ عَلَی الَّذِین‌َ لا یُؤمِنُون‌َ (125) وَ هذا صِراطُ رَبِّک‌َ مُستَقِیماً قَد فَصَّلنَا الآیات‌ِ لِقَوم‌ٍ یَذَّکَّرُون‌َ (126) لَهُم دارُ السَّلام‌ِ عِندَ رَبِّهِم وَ هُوَ وَلِیُّهُم بِما کانُوا یَعمَلُون‌َ (127) وَ یَوم‌َ یَحشُرُهُم جَمِیعاً یا مَعشَرَ الجِن‌ِّ قَدِ استَکثَرتُم مِن‌َ الإِنس‌ِ وَ قال‌َ أَولِیاؤُهُم مِن‌َ الإِنس‌ِ رَبَّنَا استَمتَع‌َ بَعضُنا بِبَعض‌ٍ وَ بَلَغنا أَجَلَنَا الَّذِی أَجَّلت‌َ لَنا قال‌َ النّارُ مَثواکُم خالِدِین‌َ فِیها إِلاّ ما شاءَ اللّه‌ُ إِن‌َّ رَبَّک‌َ حَکِیم‌ٌ عَلِیم‌ٌ (128) وَ کَذلِک‌َ نُوَلِّی بَعض‌َ الظّالِمِین‌َ بَعضاً بِما کانُوا یَکسِبُون‌َ (129)
یا مَعشَرَ الجِن‌ِّ وَ الإِنس‌ِ أَ لَم یَأتِکُم رُسُل‌ٌ مِنکُم یَقُصُّون‌َ عَلَیکُم آیاتِی وَ یُنذِرُونَکُم لِقاءَ یَومِکُم هذا قالُوا شَهِدنا عَلی أَنفُسِنا وَ غَرَّتهُم‌ُ الحَیاةُ الدُّنیا وَ شَهِدُوا عَلی أَنفُسِهِم أَنَّهُم کانُوا کافِرِین‌َ (130) ذلِک‌َ أَن لَم یَکُن رَبُّک‌َ مُهلِک‌َ القُری بِظُلم‌ٍ وَ أَهلُها غافِلُون‌َ (131) وَ لِکُل‌ٍّ دَرَجات‌ٌ مِمّا عَمِلُوا وَ ما رَبُّک‌َ بِغافِل‌ٍ عَمّا یَعمَلُون‌َ (132)

صفحه : 126

[ترجمه]

‌هر کس را که خدا خواست هدایت نماید قلبش را بنور اسلام روشن میگرداند، و هر که را خواهد در گمراهیش وا میگذارد، و قلب او را سخت و تنگ میگرداند بطوریکه گویا میخواهد بآسمان بالا رود- اینکه چنین خدا پلیدی را قرار میدهد بر آنکسانیکه ایمان نمیآورند [125]
و اینکه (قرآن و اسلام) راه پروردگار تو است، در حالیکه راست است و کجی ندارد همانا ما آیات را تفصیل دادیم برای جماعتی که پند میگیرند [126]
برای چنین اشخاصی (متذکر) نزد پروردگارشان منزلگاه سلامتی مهیا گردیده، و خدا ناصر و متولی امور آنها است، بسبب اعمال (و طاعات) نیکشان [127]
(یاد کن روزی را) که خدا تمام مکلفین را محشور میگرداند، و میگوید ای گروه شیاطین همانا شما از آدمیان بسیار شدید که گمراهشان کردید، و دوستان و پیروان شیاطین از آدمیان گویند ای پروردگار ما بعضی از ما از بعض دیگر بهره‌مند شدند و برخورداری یافتند تا رسیدیم بوقتی که برای ما مقرّر کرده بودی (تا مرگ) ما رسید و یا تا ما محشور شدیم، خدا میفرماید آتش جهنّم آرامگاه شما است و در آن جاویدانید، مگر آنچه را که خدا خواهد، همانا پروردگار تو درست کار و دانا است (باعمال و افعال آنها [128]
و همچنین ما بعضی ستمکاران را بر بعضی دیگر میگماریم بسبب آنچه کسب کردند [129]
ای جماعت جن و انس آیا بر شما از جنس خودتان رسولانی نیامد که آیات ما را برای شما میخواندند و شما را از ملاقات امروزتان میترسانیدند، آنها جواب میدهند که ما بر گناهان خودمان شهادت میدهیم، و حیات دنیا آنها را مغرور کرده بود، و بر نفسهای خود گواهی دادند که ناگرویده‌گان بودند [130]
ارسال رسل برای اینکه است که پروردگار تو چنین نیست که ساکنین شهرها را هلاک کند در حالیکه اهل آن بی خبران باشند یعنی بر آنها اتمام حجت نشده باشد،
و برای هر کس از آنچه عمل کرده درجاتی است، و پروردگار تو از آنچه عمل میکنند غافل نیست [132]

صفحه : 127

(توضیح آیات)

فَمَن یُرِدِ اللّه‌ُ أَن یَهدِیَه‌ُ یَشرَح صَدرَه‌ُ لِلإِسلام‌ِ وَ مَن یُرِد أَن یُضِلَّه‌ُ یَجعَل صَدرَه‌ُ ضَیِّقاً حَرَجاً کَأَنَّما یَصَّعَّدُ فِی السَّماءِ (شرح) بمعنی بسط و وسعت دادن است، راغب در مفردات گفته اصل اینکه کلمه بمعنی پهن کردن و باز کردن گوشت و امثال آنست، و شرح صدر بمعنی پهن گردیدن و باز شدن آنست بنور الهی و سکینت یافتن از جهت خدا و روحی است از طرف او قوله تعالی (رَب‌ِّ اشرَح لِی صَدرِی) (أَ لَم نَشرَح لَک‌َ صَدرَک‌َ) (أَ فَمَن شَرَح‌َ اللّه‌ُ صَدرَه‌ُ) (و شرح المشکل من الکلام بسطه و اظهار نمودن ما یخفی من معانیه) یعنی شرح دادن کلام مشکل پهن کردن و اظهار نمودن آنچیز را که مخفی است از معانی آن.
[پایان] و چنانچه گفته‌اند شرح صدری که در قرآن بمعنی ظرفیت داشتن برای فرا گرفتن علم و عرفان آمده در حقیقت بهمان معنی اصلش استعمال شده، چون سینه را شرح دادن و آنرا پذیرای هر معارفی که پیش بیاید کردن یک نحو توسعه است و بشهادت اینکه در باره اضلال که در مقابل شرح صدر است میفرماید (یَجعَل صَدرَه‌ُ ضَیِّقاً حَرَجاً) در مجمع البیان گفته در روایت صحیحه است که چون اینکه آیه نازل گردید از رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم سؤال شد که شرح صدر چیست گفت نوری است که خدا بقلب مؤمن میاندازد و قلبش باز میگردد و وسیع میشود، گفتند آیا برای آن علامتی است که بآن شناخته شود، فرمود آری
(الانابة الی دار الخلود)
یعنی روی نمودن بدار خلود یعنی خانه جاودانی و دوری کردن از خانه غرور یعنی دنیای فانی، و مهیّا گردیدن برای موت پیش از نزول آن.
ظاهرا اینکه آیه مربوط بآیه بالا است و به (فاء) تفریع شرح صدر را متفرع میگرداند بر جمله (أَ وَ مَن کان‌َ مَیتاً فَأَحیَیناه‌ُ وَ جَعَلنا لَه‌ُ نُوراً یَمشِی بِه‌ِ

صفحه : 128
فِی النّاس‌ِ) و گویا اینکه آیه یعنی شرح صدر و باز شدن سینه بنور ایمان و معرفت را نتیجه همان حیات روحانی بحساب آورده که پس از آنکه نفس انسانی از جهت فقدان روح ایمان مرده‌ئی میماند که از نعمت حیات محروم مانده وی را زنده گردانیده بحیات طیب جاودانی، و از طرف خود نوری باو عطاء نموده که در تاریکیهای شبهات باو روشنی بخشد و تاریکی جهل را میبرد و حقایق بر وی مکشوف گردد آنوقت است که قلب مطمئن بایمان میگردد و بنیروی حیاتی قوت و شوکتی مییابد که با جنود اوهام شیطانی و قوای نفسانی و شهوات طبیعی مبارزه و نبرد مینماید و بقوت ایمان پس از مجاهده بر آنها غالب میگردد.
خلاصه ظاهرا مقصود از حیاتیکه پس از مرگ در آیه جلو تذکر داده حیات روحانیست که مرگ ندارد، فقدان ندارد و آن همان حیاتی است که ایمان کامل و معرفت و شناسائی مقام الوهیت را بقدر طاقت بشریت نتیجه میدهد- و آثار آن در تمام مشاعر و قوی ظاهر میگردد، حق بیند، حق شنود، حق گوید بتمام اعضاء و جوارح در مقام عبودیت قیام مینماید.
و آنها کسانی میباشند که در باره آنها فرموده (أُولئِک‌َ کَتَب‌َ فِی قُلُوبِهِم‌ُ الإِیمان‌َ وَ أَیَّدَهُم بِرُوح‌ٍ مِنه‌ُ) سوره مجادله آیه 22.
و اینکه آیه مشعر باین است که علامت گمراهی همان ضیق صدر مقابل باز شدنش بنور ایمان است که کسیکه سینه‌اش بنور اسلام باز نشد چنان قلبش زنک گرفته و تنگ میشود و قبول اسلام بقدری بر وی گران میآید و سخت میپندارد مثل کسیکه گویا میخواهد صعود بآسمان کند.
کَذلِک‌َ یَجعَل‌ُ اللّه‌ُ الرِّجس‌َ عَلَی الَّذِین‌َ لا یُؤمِنُون‌َ شاید اشاره باین باشد که علت و سبب رجس و پلیدی کفار همان ایمان نیاوردن آنها است که چون ابتداءا بآنفطرت توحیدشان قابل قبول اسلام بودند و چون باختیار قبول ایمان ننمودند، گویا خدا آنانرا گمراه نمود و از قابلیت قبول افتادند، و در نتیجه مشرک و کافر گردیدند.

صفحه : 129
وَ هذا صِراطُ رَبِّک‌َ مُستَقِیماً قَد فَصَّلنَا الآیات‌ِ لِقَوم‌ٍ یَذَّکَّرُون‌َ مستقیما حال و منصوب است، آیه دو طور تفسیر شده یکی اینکه (هذا) اشاره بقرآن است و یکی اینکه اشاره باسلام است، بقولی (ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) اینکه دین و روش که تو بر آنی همین است دین پروردگار تو و طریق او است که باید در آن سلوک نمود و إبن مسعود گفته که در اینجا صراط قرآن است، میگوید اینکه قرآن آن راهی است که بآن بحق توان رسید یعنی باو راه روید و در آن دست زنید چنانچه در جای دیگر گفته (وَ اعتَصِمُوا بِحَبل‌ِ اللّه‌ِ) (هُوَ مَولاکُم) در کشف الاسرار گفته (هذا صِراطُ رَبِّک‌َ مُستَقِیماً) صراط مستقیم، اقامه عبودیت، با تحقق مربوبیت، فرقی است مؤید بجمع، و جمعی است مقید بشرع، فرق بی‌جمع جهد معتزلیان است، از راه بیفتادند و بمنزل حقیقت نرسیدند، و جمع بی‌فرق طریق إباحتیان است، از شریعت دست بداشتند و حقیقتی که نیست پنداشته‌اند، گفته‌اند فرق بجای شریعت است، و جمع بجای حقیقت، هر شریعت که از حقیقت خالی است، حرمان است. و هر حقیقت که از شریعت خالی است، خذلان است. شریعت بیان است و حقیقت عیان. مصطفی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم هم صاحب عیان است و هم صاحب بیان. و تا شریعت و حقیقت در بنده جمع نشود دار السّلام وی را جای و منزل نشود، رب العالمین میگوید (لَهُم دارُ السَّلام‌ِ عِندَ رَبِّهِم) بهر حال که باشند و بهر صفت که روند، سلام قرین حال ایشان و رفیق روزگارشان است.
[پایان] لَهُم دارُ السَّلام‌ِ عِندَ رَبِّهِم وَ هُوَ وَلِیُّهُم بِما کانُوا یَعمَلُون‌َ اینکه چند آیه از قوله تعالی (أَ وَ مَن کان‌َ مَیتاً فَأَحیَیناه‌ُ) تا (بِما کانُوا یَعمَلُون‌َ) همه مربوط بهم است، و گویا بعضی علت و سبب و بعضی معلول و مسبب است و اشاره بکمال روحانی انسان است.
آیه خاطر نشان میکند که انسان پیش از افاضه حیات ایمانی و اشراق نور

صفحه : 130
معرفت مرده‌ئی ماند که از حیات حقیقی محروم مانده وقتی او را بحیات حقیقی بافاضه رحمت و نور حقیقت زنده گردانیدیم آنوقت اول علامت چنین حیات حقیقی شرح صدر است یعنی باز شدن سینه او است که بآن هدایت گردیده و چشم دلش باز میگردد، و بآن نوریکه فرموده (یقذفه اللّه فی قلب من یشاء من عباده) جدولهای قلبش باز گردیده- و سینه‌اش برای تسلیم در برابر اعتقادات صحیح و عمل صالح وسعت می‌یابد، بطوریکه در همه جا حقیقت را می‌پذیرد و در هر عمل خیری که بوی پیشنهاد میشود پیش قدم میگردد، بر عکس کسیکه از حیات حقیقی و نور ایمان و معرفت محروم مانده چنان قلبش گرفته و زنگ معاصی او را فاسد نموده که نمیتواند قبول حق بنماید و در ظلمت میرود و نمیفهد مرجع ضمیر (هم) در (لهم) همین اشخاصی میباشند که بحیات حقیقی جاودانی زنده شده‌اند و بنور ایمان و معرفت سراسر قلبشان روشن گردیده که مآل و سر انجام کارشان دار سلامت است (عِندَ رَبِّهِم) و اینان کسانی میباشند که نزد پروردگارشان مثل ملائکه مقربین بلکه بالاتر از آنها، مقام عندیت دارند و او است دوست و ولی آنها که سر انجام کارشان بسوی او است، و آنها کسانی میباشند که قلبشان بایمان مطمئن گردیده و در (مقعد صدق) نزد پادشاه مقتدر تمکن یافته و میتوان گفت که چنین اشخاصی در همین حیات دنیا از نعمت حیات حقیقی نیز برخوردارند- زیرا اگر در همین حیات دنیوی کسی از آن حیات و اشراق نور بهره‌ئی نبرد در آخرت نیز بمرتبه کامل آن نخواهد رسید قوله تعالی (مَن کان‌َ فِی هذِه‌ِ أَعمی فَهُوَ فِی الآخِرَةِ أَعمی وَ أَضَل‌ُّ سَبِیلًا) زیرا که دنیا و آخرت دو حالتی است از حالات انسانی، اگر کسی در همین عالم بذر معرفت و ایمان حقیقی را در مزرعه قلب و جانش نباشد چطور ممکن است در عالم آخرت که آخرین سیر کمال انسانی است از حاصلش بهره برد

صفحه : 131
وَ یَوم‌َ یَحشُرُهُم جَمِیعاً یا مَعشَرَ الجِن‌ِّ قَدِ استَکثَرتُم مِن‌َ الإِنس‌ِ وَ قال‌َ أَولِیاؤُهُم مِن‌َ الإِنس‌ِ رَبَّنَا استَمتَع‌َ بَعضُنا بِبَعض‌ٍ (واو) جمله را بآیات جلو عطف داده و بیان اجتماع جن و انس است در روز محشر که بجماعت جنّیان خطاب میرسد ای جماعت جنّیان شما بسیاری از افراد بشر را گمراه گردانیدید آنوقت دوستان شیاطین اعتراف مینمایند که پروردگارا بعضی از ما از بعض دیگر تمتع بردیم در مجمع البیان گفته در اینکه آیه چند قول گفته شده:
1- استمتاع جن از انس اینکه است که افراد بشر جن را پیشوا و رؤساء خود قرار دادند، پس تابع آنها گردیدند، و استمتاع انس از جن انتفاع آنها است در دنیا که شیطان دنیا را برای انسان زینت میدهد و میآراید و آنها را بسوی شهواتشان میخوانند.
[اینکه قول زجاج است که مأخوذ از قول إبن عباس میباشد] 2- استمتاع انس از جن اینکه است که وقتی مردی مسافرت مینمود و در راه سلوکش از جن میترسید میگفت که بسید و بزرگ اینکه وادی پناه میبرم پس حرکت میکرد و نمیترسید و چنین گمان میکرد که در پناه جن قرار گرفته و وی را جن پناه میدهد کما قال تعالی (وَ أَنَّه‌ُ کان‌َ رِجال‌ٌ مِن‌َ الإِنس‌ِ یَعُوذُون‌َ بِرِجال‌ٍ مِن‌َ الجِن‌ِّ فَزادُوهُم رَهَقاً) و جنیان باین عمل آنها فریفته میگردیدند، و استمتاع جن از انس اینکه است که وقتی جن دید انسان باو پناهنده میشود و معتقدند که از آنها نفع میبرند مسرور و خوشحال میگردند و منتفع میگردند.
[حسن و إبن جریح و زجاج و غیر آنها] 3- مقصود از استمتاع نمودن بعضی از آنها است بعض دیگر را و موافقت کردن بعضی بعض دیگر را [محمّد بن کعب] و احتمال دارد که استمتاع منحصر برای انس باشد که بعضی افراد بشر از بعض دیگر استمتاع نمایند نه از جن و جن از بشر.
[پایان]

صفحه : 132
وَ بَلَغنا أَجَلَنَا الَّذِی أَجَّلت‌َ لَنا قال‌َ النّارُ مَثواکُم خالِدِین‌َ فِیها إِلّا ما شاءَ اللّه‌ُ إِن‌َّ رَبَّک‌َ حَکِیم‌ٌ عَلِیم‌ٌ (بلغنا) مقول قول جماعت انس است که گویند ما چنین بودیم تا وقتی که اجل ما رسید یعنی عمر ما بسر آمد (قال) جواب آنها است که چون چنین بودید آتش مأوا و جایگاه شما است که مخلّد در آنید (إِلّا ما شاءَ اللّه‌ُ) جاوید بودن آنها را در جهنّم معلّق بمشیت میگرداند، شاید مقصود چنین باشد که هر کس را خدا بخواهد و مشیتش اقتضاء نماید از تابعین جن در جهنّم مخلّد میگردد و هر کس را از اینها بخواهد نجات می‌بخشد همانا پروردگار تو درست کار و دانا است که هر کسی را مطابق عملش پاداش میدهد (جَزاءً وِفاقاً) وَ کَذلِک‌َ نُوَلِّی بَعض‌َ الظّالِمِین‌َ بَعضاً بِما کانُوا یَکسِبُون‌َ یعنی همین طوری که کفار جن و انس را وا میگذاریم همچنین مسلط میکنیم بعض ظالمین را بر بعض دیگر بسبب آنچه در دنیا کسب کردند و در اینکه اینکه تسلط در دنیا است یا در آخرت بین مفسرین اختلاف است یا مَعشَرَ الجِن‌ِّ وَ الإِنس‌ِ أَ لَم یَأتِکُم رُسُل‌ٌ مِنکُم یَقُصُّون‌َ عَلَیکُم آیاتِی وَ یُنذِرُونَکُم لِقاءَ یَومِکُم هذا قالُوا شَهِدنا عَلی أَنفُسِنا وَ غَرَّتهُم‌ُ الحَیاةُ الدُّنیا وَ شَهِدُوا عَلی أَنفُسِهِم أَنَّهُم کانُوا کافِرِین‌َ (معشر) جماعت کامل از قومی را گویند که مشتمل باشد بر اصناف و طائفه‌هائی، و در اینکه آیه خبر میدهد که وقتی در روز محشر تمام اصناف و افراد جن و انس جمع شدند از حضرت عزت خطاب سخت آمیز میرسد، که ای جماعت جن و انس آیا بر شما پیمبرانی نفرستادیم که آنها آیات وعد و وعید مرا بر شما بخوانند و شما را از اینکه روز خبردار نمایند و بترسانند از آمدن همین روز آنوقت تمام افراد جن و انس میگویند ما بر نفس خودمان شهادت میدهیم که پیمبران با معجزه‌های بسیار آمدند و گفتند، و زندگانی دنیا مغرور کرده بود آنها را و گویا میگویند ما عوض اینکه مطیع آنها گردیم آن بزرگواران را

صفحه : 133
بانواع و اقسام بسیار زجر نمودیم و نسبت ناروا بآنها دادیم و آن کفار بر نفس خودشان شهادت میدهند که ما کافر بودیم.
ذلِک‌َ أَن لَم یَکُن رَبُّک‌َ مُهلِک‌َ القُری بِظُلم‌ٍ وَ أَهلُها غافِلُون‌َ (ذلک) اشاره بحکم خدا است و جمله جاری مجرای تعلیل است که گویا ذات الهی خواهد خود را از ظلم و ستم ببنده ضعیفش تبرئه نماید که گمان نشود بوی تعدّی شده، اینکه است که خبر میدهد که هلاکت هر قومی پس از اتمام حجت و اتمام ادلّه و دانستگی آنها انجام گرفت، و شاید مقصود اینکه باشد که ملت هر قومی وقتی که در شرف عذاب واقع میگردیدند پیمبر آنها قبلا بآنها خبر میداد که شاید بترسند و توبه کنند و ایمان آرند.
وَ لِکُل‌ٍّ دَرَجات‌ٌ مِمّا عَمِلُوا وَ ما رَبُّک‌َ بِغافِل‌ٍ عَمّا یَعمَلُون‌َ یعنی از برای هر یک از مکلفین درجه‌ها و مرتبه‌ها است از ثواب یا عقاب باعتبار آنچیزی که عمل نموده و بمقتضای عدل که بایستی هر چیزی بجای خود قرار گیرد، نمیشود همه در عرض هم باشند، البته هر کس ایمانش قوی‌تر و عملش صالح‌تر باشد درجه او بلندتر است. و نیز راجع بعذاب کفار و مشرکین چون آنها در کفر و شرک تفاوت دارند درکات جهنمی آنها در یک مرتبه نیست که گفته‌اند بهشت درجاتی دارد و جهنّم را نیز درکاتی است

صفحه : 134

[سوره الأنعام (6): آیات 133 تا 140]

اشاره

وَ رَبُّک‌َ الغَنِی‌ُّ ذُو الرَّحمَةِ إِن یَشَأ یُذهِبکُم وَ یَستَخلِف مِن بَعدِکُم ما یَشاءُ کَما أَنشَأَکُم مِن ذُرِّیَّةِ قَوم‌ٍ آخَرِین‌َ (133) إِن‌َّ ما تُوعَدُون‌َ لَآت‌ٍ وَ ما أَنتُم بِمُعجِزِین‌َ (134) قُل یا قَوم‌ِ اعمَلُوا عَلی مَکانَتِکُم إِنِّی عامِل‌ٌ فَسَوف‌َ تَعلَمُون‌َ مَن تَکُون‌ُ لَه‌ُ عاقِبَةُ الدّارِ إِنَّه‌ُ لا یُفلِح‌ُ الظّالِمُون‌َ (135) وَ جَعَلُوا لِلّه‌ِ مِمّا ذَرَأَ مِن‌َ الحَرث‌ِ وَ الأَنعام‌ِ نَصِیباً فَقالُوا هذا لِلّه‌ِ بِزَعمِهِم وَ هذا لِشُرَکائِنا فَما کان‌َ لِشُرَکائِهِم فَلا یَصِل‌ُ إِلَی اللّه‌ِ وَ ما کان‌َ لِلّه‌ِ فَهُوَ یَصِل‌ُ إِلی شُرَکائِهِم ساءَ ما یَحکُمُون‌َ (136) وَ کَذلِک‌َ زَیَّن‌َ لِکَثِیرٍ مِن‌َ المُشرِکِین‌َ قَتل‌َ أَولادِهِم شُرَکاؤُهُم لِیُردُوهُم وَ لِیَلبِسُوا عَلَیهِم دِینَهُم وَ لَو شاءَ اللّه‌ُ ما فَعَلُوه‌ُ فَذَرهُم وَ ما یَفتَرُون‌َ (137)
وَ قالُوا هذِه‌ِ أَنعام‌ٌ وَ حَرث‌ٌ حِجرٌ لا یَطعَمُها إِلاّ مَن نَشاءُ بِزَعمِهِم وَ أَنعام‌ٌ حُرِّمَت ظُهُورُها وَ أَنعام‌ٌ لا یَذکُرُون‌َ اسم‌َ اللّه‌ِ عَلَیهَا افتِراءً عَلَیه‌ِ سَیَجزِیهِم بِما کانُوا یَفتَرُون‌َ (138) وَ قالُوا ما فِی بُطُون‌ِ هذِه‌ِ الأَنعام‌ِ خالِصَةٌ لِذُکُورِنا وَ مُحَرَّم‌ٌ عَلی أَزواجِنا وَ إِن یَکُن مَیتَةً فَهُم فِیه‌ِ شُرَکاءُ سَیَجزِیهِم وَصفَهُم إِنَّه‌ُ حَکِیم‌ٌ عَلِیم‌ٌ (139) قَد خَسِرَ الَّذِین‌َ قَتَلُوا أَولادَهُم سَفَهاً بِغَیرِ عِلم‌ٍ وَ حَرَّمُوا ما رَزَقَهُم‌ُ اللّه‌ُ افتِراءً عَلَی اللّه‌ِ قَد ضَلُّوا وَ ما کانُوا مُهتَدِین‌َ (140)

صفحه : 135

[ترجمه]

و پروردگار تو بی‌نیاز و صاحب رحمت است، اگر بخواهد شما را میبرد و پس از شما هر که را خواهد جانشین شما میکند، همین طوری که شما را از جماعت دیگر که پدران شما بودند آفرید [133]
همانا آنچه بشما وعده داده‌اند البته خواهد آمد و شما بر قدرت خدا غالب نتوانید شد [134]
ای پیغمبر [ص] بگو ای جماعت آنچه بر آن تمکن دارید عمل کنید بحقیقت من هم عمل کننده میباشم و بزودی خواهید دانست که سر انجام نیکو برای کی خواهد بود همانا ستمکاران رستگار نخواهند گردید [135]
و آنچه خدا آفریده از کشت زار و چهارپایان بهره‌ئی برای خدا قرار دادند پس بگمانشان گفتند اینکه برای خدا و اینکه برای شرکاء ما، و آنچه برای بتها است بخدا نمیرسد و بگمانشان آنچه برای خدا است آن ببتهای ایشان میرسد و آنها بد حکم (احمقانه) میکردند [136]
و همین طور شرکاء بر بسیاری از مشرکین کشتن اولادشان را در نظرشان زینت میدادند و تا پوشیده و مشتبه گردانند بر آنها دینشان را و اگر خدا میخواست آنها چنین نمیکردند، ای رسول [ص] آنها را با آنچه میکنند واگذار [137]
و مشرکین گفتند اینکه سهم‌های بتها از چهارپایان و کشت‌ها بر ما حرام است نباید بخورد مگر کسی را که ما بخواهیم و بگمان خودشان پشت اینکه چهارپایان حرام گردیده شده (یعنی سوارشدن و بار بر آنان گذاردن) (افتراء علیه) (و بر اینها یاد خدا را نکنند) برای دروغ بستن بر خدا و بزودی خدا آنها را مجازات میکند برای اینکه بخدا افتراء می‌بندند [138]
و گفتند آنچه در شکمهای چهارپایان است بر مردها حلال است و بر زنها حرام و اگر در شکم آنها مرده باشند زنان و مردان در آن شریکند بزودی باین توصیف مجازات خواهند گردید همانا خدا درست کار و دانا است [139]
محققا خسران بردند آنکسانیکه کشتند اولادان خود را از روی سفاهت بدون دانش و حرام کردند آنچه را خدا روزی آنها نموده بود در صورتی که اینکه عمل آنها افتراء بر خدا بود، محققا آنها گمراه گردیدند و هدایت یافتگان نبودند [140]

صفحه : 136

(توضیح آیات)

وَ رَبُّک‌َ الغَنِی‌ُّ ذُو الرَّحمَةِ إِن یَشَأ یُذهِبکُم وَ یَستَخلِف مِن بَعدِکُم ما یَشاءُ الخ آیه رسولش را مخاطب قرار میدهد که ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم پروردگار تو غنی و بی‌نیاز است و بهمین غنای ذاتی او است که ظلم و تعدی بغیر از ساحت کبریائی او خارج است، زیرا ظلم را بکسی میتوان نسبت داد که یا محتاج باشد و بخواهد از اخذ عدوانی رفع احتیاج خود یا اولادان یا خویشاوندان و دوستان خود را بنماید و برای تشفی قلبش که باو ستم شده میخواهد زیادتر از آنچه بوی ستم شده انتقام بکشد یا برای نفعی که منتظر است باو برسد مانع از رسیدن دیگران میشود که باین وسیله نصیب وی گردد، یا از روی شقاوت و قساوت قلبی است که از رنج دیگران خوشحال میگردد و ذات کبریائی احدی از تمام نقائص امکانی منزّه و مبرّا است و بذات خود غنی و بی‌نیاز است (ذو الرحمة) باضافه بر غنای ذاتی صاحب رحمت واسعه و فیض منبسط و رحمت رحمانی است که تمام ممکنات را فرا گرفته.
(إِن یَشَأ یُذهِبکُم الح) بمقتضای اینکه دو صفت: غنای ذاتی و رحمت واسعه قدرت او عام است اختصاص بممکنی دون ممکن دیگر ندارد اینکه است که کافرین را تهدید مینماید اگر اراده کند شما را اعدام مینماید و جماعت دیگری را جای گزین شما میگرداند بر او هیچ زحمت و مشقتی ندارد، همین طوری که شماها از ذریه گذشته‌گانید که آنها را برده و شما جای آنها را گرفته‌اید.
إِن‌َّ ما تُوعَدُون‌َ لَآت‌ٍ وَ ما أَنتُم بِمُعجِزِین‌َ شاید آیه ارشاد بر اینکه است که غنای ذاتی و رحمت واسعه خداوندی او مقتضی است که آنچه بشما وعده داده از عود شما بعالم قیامت و آن نعمتهای اخروی که بمطیعین وعده داده و عذابهائی که برای گنهکاران مهیّا گردانیده آمدنی است و شما کافرین را چنان قوت و قدرتی نیست که او را از وفاء بوعده‌هایش

صفحه : 137
عاجز گردانید (هُوَ القاهِرُ فَوق‌َ عِبادِه‌ِ) قُل یا قَوم‌ِ اعمَلُوا عَلی مَکانَتِکُم إِنِّی عامِل‌ٌ فَسَوف‌َ تَعلَمُون‌َ، مَن تَکُون‌ُ لَه‌ُ عاقِبَةُ الدّارِ إِنَّه‌ُ لا یُفلِح‌ُ الظّالِمُون‌َ خطاب برسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است که باین جماعت بگو آنچه توانید از اعمال نکوهیده که تمکن بر آن دارید بکنید، بعضی گفته‌اند مقصود از مکانة طریقه است، و بقول دیگر مکنت و طاقت است، عبد اللّه بن عباس گفته مقصود ناحیه است، جبائی گفته (علی حالتکم) یعنی بر حال خود باشید، و بعضی دیگر گفته‌اند اگر چه صیغه امر است لکن مقصود تهدید است مثل اینکه میگویند هر کاری که خواهی بکن که بطور مبالغه امر میکنند و غرض جدیت در نهی است.
(إِنِّی عامِل‌ٌ) بگو شما ای کافرین آنچه از مخالفت خواهید بکنید من هم آنچه از اطاعت و فرمان برداری است از تبلیغ رسالت بوظیفه خودم عمل میکنم (مَن تَکُون‌ُ لَه‌ُ عاقِبَةُ الدّارِ) بزودی خواهید فهمید خوبی عاقبت نصیب چه کس خواهد گردید، همانا خداوند ستمکاران را رستگار نخواهد نمود.
وَ جَعَلُوا لِلّه‌ِ مِمّا ذَرَأَ مِن‌َ الحَرث‌ِ وَ الأَنعام‌ِ نَصِیباً فَقالُوا هذا لِلّه‌ِ بِزَعمِهِم وَ هذا لِشُرَکائِنا فَما کان‌َ لِشُرَکائِهِم فَلا یَصِل‌ُ إِلَی اللّه‌ِ وَ ما کان‌َ لِلّه‌ِ فَهُوَ یَصِل‌ُ إِلی شُرَکائِهِم ساءَ ما یَحکُمُون‌َ آیه در مقام حکایت عمل مشرکین است که آنها اعمالشان چنین بوده، (ذرء) بمعنی ایجاد بر وجه اختراع است، و کلمه (حرث) بمعنی زراعت است (زعم) بمعنی گفتاری است که مظنّه دروغ و باطل باشد.
در مفردات گفته (زعم حکایة قول یکون مظنة کذب و لهذا جاء فی القرآن فی کل موضع ذم القائلون) در المنجد گفته (زعم- قال قولا حقا او باطلا و اکثر ما یقال فیما یشک فیه او یعتقد کذبه، و من عادتهم ان من قال کلاما و کان عندهم کاذبا یقولون فیه زعم فلان) و معنی چنین میشود که زعم بمعنی گفتاری است که مظنه دروغ باشد

صفحه : 138
و اینکه (وَ هذا لِشُرَکائِنا) را نسبت بمشرکین داده برای اینکه است که مشرکین چنین بودند که الهان خود را شریک در اموال خود میدانستند و مقداری از اموال خود را در راه آنها صرف مینمودند.
و بقول بعضی اینکه آیه بیان (هذا لِلّه‌ِ بِزَعمِهِم) و اینکه جمله اخیر (هذا لِشُرَکائِنا) از باب تفریع تفصیل بر اجمال است که زراعت و درآمد خودشان را قسمت مینمودند قسمتی برای خدا و قسمتی برای شرکاء خودشان یعنی بتهایشان و چنین می‌پنداشتند که قسمت بتها بخدا نمیرسد و از خدا ببتها میرسد (ساءَ ما یَحکُمُون‌َ) آیه مشرکین را مذمت میکند و اشاره بسخافت قول و عقیده‌شان و قسمت کردن بین خدا و بتها و بدتر از آن گمانشان که آنچه برای بتها است بخدا نمیرسد و آنچه برای خدا است ببتها میرسد.
وَ کَذلِک‌َ زَیَّن‌َ لِکَثِیرٍ مِن‌َ المُشرِکِین‌َ قَتل‌َ أَولادِهِم شُرَکاؤُهُم إبن عامر (زیّن) را بضم زاء و (قتل) را برفع و (اولادهم) را بنصب خوانده و (شرکائهم) را برفع قرائت کرده.
اینکه طور در نظر مشرکین کشتن اولاد را زینت میدادند، ظاهرا فاعل زین همان شرکاءاند یعنی شیاطین یا خدمه بتخانه، و باغواء شیاطین چنان محبت آن الهان دروغی را در دل آنها ریشه دوانده که حاضر بودند اولادان خود را در راه محبّت آنها برای تقرب یافتن قربانی کنند. و بقولی مقصود از قتل اولاد در گور کردن دختران زنده میباشد، و اینکه از عادت جاهلیت بوده که دختران را زنده در گور میکردند یا از جهت فقر و عدم هزینه اولاد یا دختر را عار میدانستند لکن معنی اول بقرینه آیه پیش نزدیک‌تر بحقیقت بنظر میآید لِیُردُوهُم وَ لِیَلبِسُوا عَلَیهِم دِینَهُم وَ لَو شاءَ اللّه‌ُ ما فَعَلُوه‌ُ فَذَرهُم وَ ما یَفتَرُون‌َ و سدنه یعنی مستحفظین بتخانه یا شیاطین یا مشرکین چنین کردند تا اینکه آنها را هلاک نمایند یا باین اعمال دین را بر اینها بپوشانند و اگر خدا میخواست چنین نمیکردند، اشاره به اینکه که چون مشرکین مطیع رسولان نشدند

صفحه : 139
مبتلا گشتند باغواء شیاطین تا گمراه شدند و هلاک گردیدند وَ قالُوا هذِه‌ِ أَنعام‌ٌ وَ حَرث‌ٌ، الی قوله تعالی: سَیَجزِیهِم وَصفَهُم إِنَّه‌ُ حَکِیم‌ٌ عَلِیم‌ٌ شیخ طنطاوی در اینجا بیانی دارد که برای توضیح اجمالا ترجمه مینمائیم پس از آنکه در مقصد چهارم از بیان کفر مشرکین و شریک قرار دادن آنها برای خدا و جهلشان فارغ گردیده در اینجا شروع نموده باعمال و احکام فاسد آنها و پنج مطلب از اعمال فاسد مشرکین را تذکر میدهد:
1- وقتی مشغول میشدند بکشت و کار و شتر و گوسفند که تعبیر از آنها بانعام میشود اینان نصیبی برای خدا و نصیبی برای اصنام قرار میدهند (یعنی در همان ابتداء عمل چنین قصد میکنند) و آن نصیبی که برای خدا قرار داده‌اند، در مصرف فقراء و مهمانان خرج مینمایند، و آنکه نصیب اصنام است مصرف حدّام و سدنه اصنام میگردانیدند، و از آنچه نصیب خدا است چیزی کم کنند و بر خدام و مستحفظین بتخانه انفاق کنند بعذر اینکه خدا محتاج نیست و حافظین بتخانه محتاجند و از کم کردن نصیب خدا باک نداشتند 2- سدنه یعنی خدّام بتخانه عملشان چنین بود که بتها را بکمک شیاطین چنان در نظر مشرکین زینت میدادند که اولاد خودشان را در راه آنها قربانی کنند 3- بحیره و سائبه و وصیله و حامی که در سوره مائده تفسیر شده اینها را بر زنها حرام میدانستند و میگفتند فقط مردها باید بخورند نه زنها و پشت آنها حرام شده یعنی سوار شدن و بار نهادن بر بحیره و سائبه و وصیله و حام را جایز نمیدانستند.
4- عمل مشرکین بر اینکه بود که هنگام ذبح اسم خدا نمیبردند، بلکه بنام بتها ذبح میکردند.
5- بنای مشرکین بر اینکه بود که آنچه در شکم بحائر و سوائب بود اختصاص بمردها میدادند و میگفتند زنها را از آن نصیبی نیست (وَ إِن یَکُن مَیتَةً فَهُم فِیه‌ِ شُرَکاءُ) یعنی و اگر مرده متولد شد زنها هم شریکند در خوردن آن

صفحه : 140
با مردها قَد خَسِرَ الَّذِین‌َ قَتَلُوا أَولادَهُم سَفَهاً بِغَیرِ عِلم‌ٍ وَ حَرَّمُوا ما رَزَقَهُم‌ُ اللّه‌ُ افتِراءً عَلَی اللّه‌ِ قَد ضَلُّوا وَ ما کانُوا مُهتَدِین‌َ آیه در مقام مذمت آنها برآمده که اینکه جماعت مشرکین از روی جهالت و سفاهت و بی‌خردی بکشتن اولادشان خسران بردند، و نیز حیواناتی مثل بحیره و سائبه و غیر آنها را که خدا برای آنها حلال نموده و روزی آنان قرار داده بر خود حرام نمودند و افتراء بر خدا زدند که خدا اینها را حرام گردانیده، و باین اعمال گمراه گردیدند و نیستند راه یافته‌گان بر طریق حق و جاده صواب

صفحه : 141

[سوره الأنعام (6): آیات 141 تا 145]

اشاره

وَ هُوَ الَّذِی أَنشَأَ جَنّات‌ٍ مَعرُوشات‌ٍ وَ غَیرَ مَعرُوشات‌ٍ وَ النَّخل‌َ وَ الزَّرع‌َ مُختَلِفاً أُکُلُه‌ُ وَ الزَّیتُون‌َ وَ الرُّمّان‌َ مُتَشابِهاً وَ غَیرَ مُتَشابِه‌ٍ کُلُوا مِن ثَمَرِه‌ِ إِذا أَثمَرَ وَ آتُوا حَقَّه‌ُ یَوم‌َ حَصادِه‌ِ وَ لا تُسرِفُوا إِنَّه‌ُ لا یُحِب‌ُّ المُسرِفِین‌َ (141) وَ مِن‌َ الأَنعام‌ِ حَمُولَةً وَ فَرشاً کُلُوا مِمّا رَزَقَکُم‌ُ اللّه‌ُ وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُوات‌ِ الشَّیطان‌ِ إِنَّه‌ُ لَکُم عَدُوٌّ مُبِین‌ٌ (142) ثَمانِیَةَ أَزواج‌ٍ مِن‌َ الضَّأن‌ِ اثنَین‌ِ وَ مِن‌َ المَعزِ اثنَین‌ِ قُل آلذَّکَرَین‌ِ حَرَّم‌َ أَم‌ِ الأُنثَیَین‌ِ أَمَّا اشتَمَلَت عَلَیه‌ِ أَرحام‌ُ الأُنثَیَین‌ِ نَبِّئُونِی بِعِلم‌ٍ إِن کُنتُم صادِقِین‌َ (143) وَ مِن‌َ الإِبِل‌ِ اثنَین‌ِ وَ مِن‌َ البَقَرِ اثنَین‌ِ قُل آلذَّکَرَین‌ِ حَرَّم‌َ أَم‌ِ الأُنثَیَین‌ِ أَمَّا اشتَمَلَت عَلَیه‌ِ أَرحام‌ُ الأُنثَیَین‌ِ أَم کُنتُم شُهَداءَ إِذ وَصّاکُم‌ُ اللّه‌ُ بِهذا فَمَن أَظلَم‌ُ مِمَّن‌ِ افتَری عَلَی اللّه‌ِ کَذِباً لِیُضِل‌َّ النّاس‌َ بِغَیرِ عِلم‌ٍ إِن‌َّ اللّه‌َ لا یَهدِی القَوم‌َ الظّالِمِین‌َ (144) قُل لا أَجِدُ فِی ما أُوحِی‌َ إِلَی‌َّ مُحَرَّماً عَلی طاعِم‌ٍ یَطعَمُه‌ُ إِلاّ أَن یَکُون‌َ مَیتَةً أَو دَماً مَسفُوحاً أَو لَحم‌َ خِنزِیرٍ فَإِنَّه‌ُ رِجس‌ٌ أَو فِسقاً أُهِل‌َّ لِغَیرِ اللّه‌ِ بِه‌ِ فَمَن‌ِ اضطُرَّ غَیرَ باغ‌ٍ وَ لا عادٍ فَإِن‌َّ رَبَّک‌َ غَفُورٌ رَحِیم‌ٌ (145)

صفحه : 142

[ترجمه]

و او آنخدائی است که بستانهائی آفریده از درخت مو با داربست یا پهن در روی زمین از درختان پیوسته و غیر پیوسته و نخل خرما و زراعتها و میوه‌ها در حالیکه در خوردن (طعم آنها) مختلف است و درخت زیتون و انار بطوریکه بعضی مانند یکدیگر و بعضی مانند دیگر نیستند، وقتی که میوه داد از میوه‌های هر یک بخورید و در موقع درو کردن حق فقرا را بدهید و اسراف نکنید زیرا که خدا اسراف کنندگان را دوست نمیدارد [141]
(و من الانعام) یعنی از چهار پایان ایجاد کرد آنچه بردارنده بار است و آنچه مفروش کنید برای سر بریدن مثل گوسفند و غیره، بخورید از آنچه خدا بشما روزی داده و پیروی نکنید گامهای شیطان را همانا شیطان بر شما دشمنی است آشکارا [142]
هشت جفت آفرید، نر و ماده، از گوسفند دو تا و از بز دو تا، ای رسول بگو آیا خدا نرهای آنها را حرام کرده یا ماده‌های آنها را، یا آنچه در شکم ماده‌های آنها است مرا بامر معلوم خبر دهید اگر از راست گویان میباشید که خدا حرام کرده [143]
و از شتر دو تا و از گاو دو تا (نر و ماده) بگو آیا نرهای آنها را خدا حرام کرده یا ماده‌های آنها را یا آنچه در شکم ماده‌ها است، آیا شما مشاهده کنندگان بودید آن هنگامی که خدا بحرمت آنها بشما وصیت کرد پس اینکه طور دستور داد، آیا کیست ستمکارتر از آنکسی که بخدا دروغ بندد و افتراء بزند تا بدون دانش مردم را گمراه گرداند، همانا خدا جماعت ستمکاران را هدایت نخواهد نمود [144]
ای رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بگو من در آنچه بمن وحی شده نمی‌یابم طعامی که خوردن آن حرام گردیده شده باشد بر خورنده که آنرا بخورد مگر اینکه مردار باشد، یا خون ریخته شده در موقع ذبح سر بریدن حیوانات، یا گوشت خوک بحقیقت خوک نجس یا فسق است، یا گوشت حیوانی که در وقت ذبح نام غیر خدا بر آن برده شده باشد، پس هر کس که مضطر و ناچار شود از گرسنه‌گی بخوردن اینکه محرمات در حالیکه یاغی نباشد (و زیادتر از سد رمق حیات نخورد) همانا پروردگار آمرزنده است (و از او مؤاخذه نکند) و مهربان است (که بیچارگان را رخصت داده) [145]
.

صفحه : 143

(توضیح آیات)

وَ هُوَ الَّذِی أَنشَأَ جَنّات‌ٍ مَعرُوشات‌ٍ وَ غَیرَ مَعرُوشات‌ٍ وَ النَّخل‌َ وَ الزَّرع‌َ مُختَلِفاً أُکُلُه‌ُ وَ الزَّیتُون‌َ وَ الرُّمّان‌َ مُتَشابِهاً وَ غَیرَ مُتَشابِه‌ٍ شجره معروشه آندرختی را نامند که شاخه‌هایش بوسیله داربست بالا رفته باشد و یکی بالای دیگری قرار گرفته باشد، مثل درخت انگور و اینطور درختها را معروشات نامیده زیرا که عرش بمعنی بلندی است و چون داربستها بالا رفته باین اعتبار تاکستانها و باغهای انگور را معروشات نامیده، و جنّات غیر معروشات آن درختهائی را گویند که بر تنه خود استوار باشد (و الزرع) مقصود زمین زراعتی است که حبوبات مثل گندم و جو و عدس و باقی حبوبات دیگر بعمل میآید (مُختَلِفاً أُکُلُه‌ُ) که طعم و مزه هر یک طوری است غیر دیگری، و نیز درخت زیتون و انار که برای شما آفریده شده بعضی در اکل شبیه بیکدیگرند و بعضی شبیه بهم نیستند، شاید اشاره باین باشد که از کمال قدرت حق تعالی چنین است که در خوراکیها که از یک نوع میباشند مثل انگور و زیتون و امثال اینها با اینکه از یک نوعند و از یک قطعه زمین بیرون آمده در طعم و مزه یک طور نیستند بلکه مختلفند.
کُلُوا مِن ثَمَرِه‌ِ إِذا أَثمَرَ وَ آتُوا حَقَّه‌ُ یَوم‌َ حَصادِه‌ِ وَ لا تُسرِفُوا إِنَّه‌ُ لا یُحِب‌ُّ المُسرِفِین‌َ امر (کُلُوا) امر مولوی نیست که وجوب از آن استفاده شود یعنی بخورید و برای شما مباح است یعنی شما در خوردن آنها مأذونید.
و در جمله (وَ آتُوا حَقَّه‌ُ یَوم‌َ حَصادِه‌ِ) ظاهرا مرجع ضمیر (حقّه) ثمرات است یعنی بخورید و آن حقی را که خدای تعالی قسمت فقراء قرار داده وقتی که درو کردید بدهید یعنی موقع درو در زراعات و موقع چیدن در انگور بدهید، شاید مقصود زکوة باشد که بگندم و جو و انگور زکوة تعلق میگیرد.
(وَ لا تُسرِفُوا) نهی است که در قسمت فقراء اسراف نکنید که حق آنها را

صفحه : 144
در غیر مصرف آنها صرف کنید، و در معنی اینکه جمله شش قول است که در (مجمع البیان) ذکر کرده است یکی از آن شش قول اینکه است که ذکر شد وَ مِن‌َ الأَنعام‌ِ حَمُولَةً وَ فَرشاً کُلُوا مِمّا رَزَقَکُم‌ُ اللّه‌ُ چهارپایان بزرگ سالان را حمولة نامند نظر به اینکه که قوی شده‌اند و بهتر بار کشی میکنند، و چهار پایان کوچک را فرش گویند، و گفته‌اند تشبیه کردن آنان را بفرش نظر باین است که از کوچکی گویا فرش زمینند یا در وقت سر بریدن گوسفند را روی زمین میخوابانند.
پس از آنکه در آیه جلو امر بخوردن میوه اشجار و حاصل زراعت نموده و آنها را مباح گردانیده راجع بانعام نیز اجازه اکل آنها را داده که چهارپایان مثل گاو و گوسفند و شتر را برای شما حلال نموده و آنانرا روزی شما گردانیده وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُوات‌ِ الشَّیطان‌ِ إِنَّه‌ُ لَکُم عَدُوٌّ مُبِین‌ٌ آیه بانسان خاطر نشان میکند که حلال خدا را بمتابعت شیطان بر خود حرام نکنید و بجای پای شیطان قدم نگذارید، یعنی تابع شیطان جنّی و انسی نگردید، همانا شیطان برای شما دشمنی است آشکارا.
ثَمانِیَةَ أَزواج‌ٍ مِن‌َ الضَّأن‌ِ اثنَین‌ِ وَ مِن‌َ المَعزِ اثنَین‌ِ قُل آلذَّکَرَین‌ِ حَرَّم‌َ أَم‌ِ الأُنثَیَین‌ِ أَمَّا اشتَمَلَت عَلَیه‌ِ أَرحام‌ُ الأُنثَیَین‌ِ نَبِّئُونِی بِعِلم‌ٍ إِن کُنتُم صادِقِین‌َ، الی قوله فَمَن أَظلَم‌ُ پس از آنکه در آیات قبل عقائد رکیک مشرکین را یادآوری نموده که بدون دلیل و مدرک بعضی از حیوانات را بر خود حرام نموده بودند و اجمالا قول آنان را ردّ نموده، ظاهرا در اینکه آیه در مقام تفضیل و سرزنش بآنها برآمده که آیا کدام یک از اینکه چهار پایان بر شما حرام گردیده، آیا از میش دو تا نر و ماده، و از بز دو تا نر و ماده، و از شتر دو تا نر و ماده، و از گاو دو تا نر و ماده، آیا از اینکه هشت عدد انعام کدام یک بر شما حرام گردیده یا آنچه در شکم ماده‌ها است بر شما حرام گردیده، اگر شما بر اینکه حکمی که میکنید مدرکی یا شاهدی

صفحه : 145
دارید بیاورید، اشاره به اینکه که شما بر اینکه گفتار و عملیات هیچ دلیل و برهانی ندارید و باغوای شیطانی بعضی چیزها را حلال و بعضی را حرام میگردانید.
فَمَن أَظلَم‌ُ مِمَّن‌ِ افتَری عَلَی اللّه‌ِ کَذِباً لِیُضِل‌َّ النّاس‌َ بِغَیرِ عِلم‌ٍ إِن‌َّ اللّه‌َ لا یَهدِی القَوم‌َ الظّالِمِین‌َ ظلم و ستم گاهی نسبت بمخلوقات است و گاهی بنفس خود انسان است و ستم کردن بمخلوقات از حیث قبح مراتب و اقسامی دارد مثل ستم نمودن بانسان آنهم مؤمن کامل قبیح‌تر از ستم کردن بحیوانات است، لکن دروغ بستن بمبدء عالم و آن وجود حقیقی احدی بمراتب بسیار قبیح‌تر و شنیع‌تر بشمار میرود و نسبت دروغ بخدا دادن و افتراء زدن بآن فرد متعال از بالاترین اقسام ظلم محسوب میگردد آنهم اگر غرض مفتری گمراه کردن مردم باشد نه اینکه اشتباها و بظن تخمین نسبتی، حکمی را بخدا بدهد و غرضش هدایت مردم باشد نه گمراهی آنها اگر چه نسبت حکمی بخدا دادن بدون علم و بدون قرینه مجوّزه جائز نیست لکن فضاحت آنکس که از راه عمد نه خطاء افتراء بخدا میزند و غرضش گمراه کردن مردم است بیشتر است و چنین کسی ظالم‌ترین مردم بشمار میرود و از بس عملش قبیح است از قابلیت هدایت گردیدن می‌افتد، و دیگر هدایت نخواهد گردید.
قُل لا أَجِدُ فِی ما أُوحِی‌َ إِلَی‌َّ مُحَرَّماً عَلی طاعِم‌ٍ یَطعَمُه‌ُ إِلّا أَن یَکُون‌َ مَیتَةً أَو دَماً مَسفُوحاً أَو لَحم‌َ خِنزِیرٍ الخ اینجا سه نوع از محرمات است که در اینکه آیه تذکر میدهد بضمیمه حیوانی که بدون اسم خدا در آیات دیگری نیز یادآور شده و از مطلق محرمات در اکل استثناء گردیده لکن چنانچه از اخبار و اجماع مسلمین استفاده میشود محرمات منحصر باینها نیست مثل گوشت سگ و حیوانات درنده و مسکرات و غیر اینها که ظاهرا از تحت استثناء خارج میگردند و باقی بدلالت اخبار و احادیث ثابت گردیده و جای بیان آن کتب فقهیه است.

صفحه : 146
در کشف الاسرار گفته قوله تعالی (وَ هُوَ الَّذِی أَنشَأَ جَنّات‌ٍ مَعرُوشات‌ٍ الخ) دیده‌ئی باید پاک و از غشاوت غیبت نجات یافته، و از سرمه توحید مددی تمام یافته، تا نظاره اسرار صنایع ربوبیت در عالم خلقت از وی درست آید، و آن آثار رحمت و آیات و رایات قدرت و دلالات و امارات حکمت بیند، در اینکه باغ و بستان و انواع و الوان درختان، تا در هر جزوی از اجزاء مخلوقات و مقدورات، صد هزار صنایع و بدایع بیند نهاده که یکی بیکی نماند، سهلها معطر بحرها معتبر، خاکها منور، باغها مزخرف، گلها ملون، یکی سرخ چون خون دل مشتاقان، یکی لعل چون جان عاشقان، اینکه همه تأثیر یک نظر حق است که هر سال یکبار بزمین نگرد، چون از آن یک نظر اینکه همه عجائب و لطائف پدید آید، و از سیصد و شصت نظر بدل دوستان گوئی چه اثر نماید و چه اعجوبه و چه لطیفه پدید آرد.
(وَ آتُوا حَقَّه‌ُ یَوم‌َ حَصادِه‌ِ) بنده‌گان را میگوید که حق اینکه نعمت بشناسید و بشکر آن قیام نمائید و با درویشان مواسات کنید تا نعمت بماند و دوستی حق شما را حاصل شود، بداود وحی آمد که یا داود خواهی که بمن نزدیک شوی و تو را بدوست گیرم، رو درویشان را بازجو، شکستگان را بنواز، و بایشان تقرب کن.
(وَ لا تُسرِفُوا إِنَّه‌ُ لا یُحِب‌ُّ المُسرِفِین‌َ) بر ذوق جوانمردان طریقت اسراف آنست که حظ نفس در آنست گر چه حبه‌ئی یا ذره‌ئی بود، بموسی وحی آمد که ای موسی گر خواهی که همه آن رود که مراد تو بوده حظ نفس خود در باقی کن و مراد خود را فداء مراد ازلی کن، تو بنده‌ئی و بنده را مراد نیست، و حظ خود دیدن سیرت جوانمردان نیست، و از خود بازرستن جز کار صدیقان نیست.

تا با تو توئی ترا بخود ره ندهند چون بی تو شدی ز دیده بیرون ننهند
[پایان]

صفحه : 147

[سوره الأنعام (6): آیات 146 تا 151]

اشاره

وَ عَلَی الَّذِین‌َ هادُوا حَرَّمنا کُل‌َّ ذِی ظُفُرٍ وَ مِن‌َ البَقَرِ وَ الغَنَم‌ِ حَرَّمنا عَلَیهِم شُحُومَهُما إِلاّ ما حَمَلَت ظُهُورُهُما أَوِ الحَوایا أَو مَا اختَلَطَ بِعَظم‌ٍ ذلِک‌َ جَزَیناهُم بِبَغیِهِم وَ إِنّا لَصادِقُون‌َ (146) فَإِن کَذَّبُوک‌َ فَقُل رَبُّکُم ذُو رَحمَةٍ واسِعَةٍ وَ لا یُرَدُّ بَأسُه‌ُ عَن‌ِ القَوم‌ِ المُجرِمِین‌َ (147) سَیَقُول‌ُ الَّذِین‌َ أَشرَکُوا لَو شاءَ اللّه‌ُ ما أَشرَکنا وَ لا آباؤُنا وَ لا حَرَّمنا مِن شَی‌ءٍ کَذلِک‌َ کَذَّب‌َ الَّذِین‌َ مِن قَبلِهِم حَتّی ذاقُوا بَأسَنا قُل هَل عِندَکُم مِن عِلم‌ٍ فَتُخرِجُوه‌ُ لَنا إِن تَتَّبِعُون‌َ إِلاَّ الظَّن‌َّ وَ إِن أَنتُم إِلاّ تَخرُصُون‌َ (148) قُل فَلِلّه‌ِ الحُجَّةُ البالِغَةُ فَلَو شاءَ لَهَداکُم أَجمَعِین‌َ (149) قُل هَلُم‌َّ شُهَداءَکُم‌ُ الَّذِین‌َ یَشهَدُون‌َ أَن‌َّ اللّه‌َ حَرَّم‌َ هذا فَإِن شَهِدُوا فَلا تَشهَد مَعَهُم وَ لا تَتَّبِع أَهواءَ الَّذِین‌َ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ الَّذِین‌َ لا یُؤمِنُون‌َ بِالآخِرَةِ وَ هُم بِرَبِّهِم یَعدِلُون‌َ (150)
قُل تَعالَوا أَتل‌ُ ما حَرَّم‌َ رَبُّکُم عَلَیکُم أَلاّ تُشرِکُوا بِه‌ِ شَیئاً وَ بِالوالِدَین‌ِ إِحساناً وَ لا تَقتُلُوا أَولادَکُم مِن إِملاق‌ٍ نَحن‌ُ نَرزُقُکُم وَ إِیّاهُم وَ لا تَقرَبُوا الفَواحِش‌َ ما ظَهَرَ مِنها وَ ما بَطَن‌َ وَ لا تَقتُلُوا النَّفس‌َ الَّتِی حَرَّم‌َ اللّه‌ُ إِلاّ بِالحَق‌ِّ ذلِکُم وَصّاکُم بِه‌ِ لَعَلَّکُم تَعقِلُون‌َ (151)

صفحه : 148

[ترجمه]

و بر یهودیها حرام کردیم هر حیوان ناخن‌دار را مثل طیور و غیره و از گاو و گوسفند (و نیز) بر یهودیها حرام کردیم پیه آنها را مگر آنچه در پشت آنها یا باستخوان آنها آمیخته است، بتحریم اینکه چیزها یهودیها را جزا دادیم بسبب ستم کردن آنها و همانا ما راست گویانیم [146]
پس اگر یهودیها تو را تکذیب کردند بگو پروردگار شما صاحب رحمت واسعه میباشد و عذاب او از گروه ستمکاران بازداشته نخواهد شد [147]
بزودی مشرکین میگویند اگر خدا خواسته بود ما و پدران ما شرک نمیآوردیم و هیچ چیزی را حرام نمیکردیم همچنین که تو را تکذیب میکنند تکذیب کردند کسانی که پیش از اینها بودند تا اینکه عذاب ما را چشیدند ای رسول بگو آیا (بر آنچه میگوئید) نزد شما علم و دانشی است اگر چنین است برای ما آنرا بیرون آرید اینها تابع گمان خود گردیده‌اند و اینان نیستند مگر دروغگویان [148]
ای پیغمبر بگو از برای خدا است حجة بالغه اگر خواسته بود (باجبار) تمام شما را هدایت مینمود [149]
بگو گواهان خود را بیاورید که گواهی دهند که خدا اینها را بر شما حرام گردانیده، اگر آنها گواهی دادند تو ای محمّد [ص] با آنها گواهی مده و خواسته‌های آنانرا پیروی منما، آنهائیکه بآیات ما تکذیب کردند و آنهائیکه بآخرت ایمان نیاوردند زیرا که آنها از پروردگارشان بسوی بتها عدول نمودند [150]
بگو بیائید برای شما بخوانم آنچه را که پروردگارتان بر شما حرام کرده (آن چند چیز است) 1- با خدا چیزی شریک نگردانید 2- بپدر و مادر نیکی کنید 3- از ترس فقیر شدن اولاد خود را نکشید مائیم که شما و آنها را روزی میدهیم 4- و نزدیک کارهای زشت نروید، آنچه ظاهر است یا مخفی 5- نفسی را که خدا حرام کرده نکشید مگر بحق اینکه است آنچیزی که بشما توصیه نموده‌ایم شاید شما تعقل کنید [151]
.

صفحه : 149

(توضیح آیات)

وَ عَلَی الَّذِین‌َ هادُوا حَرَّمنا کُل‌َّ ذِی ظُفُرٍ وَ مِن‌َ البَقَرِ وَ الغَنَم‌ِ حَرَّمنا عَلَیهِم شُحُومَهُما إِلّا ما حَمَلَت ظُهُورُهُما أَوِ الحَوایا أَو مَا اختَلَطَ بِعَظم‌ٍ حق تعالی در اینکه آیه خبر میدهد که بر یهودیها حرام گردانیدیم هر حیوان ناخن‌داری را و گفته‌اند که مقصود از ظفر چنگال است، و جماعتی مثل عبد اللّه بن عباس و سعید بن جبیر و مجاهد و قتاده و سدی گفته‌اند که هر حیوانی که سم وی شکافته نباشد مثل شتر و شتر مرغ و بطّه و مرغابی و غیر آن. و ابو علی جبائی گفته انواع حیوانات از شیر، گرگ، پلنگ، روباه، سگ، گربه و امثال اینها خلاصه هر حیوانی که بچنگال صید میکند تحت اینکه آیه داخل است. ابو القاسم بلخی گفته مقصود هر صاحب حافری است از چهارپایان و هر صاحب مخلبی است از مرغان، و بنا بر اینکه قول اسب و استر و خر داخل میگردند، و گفته در اخبار ما اینکه هر دو مکروه است.
[ابو الفتوح] و نیز فرموده که بر یهودیها حرام نمودیم از گاو و گوسفند آنچه را که در شکم آنها است از پیه مگر آنچه را که در پشت آنها و پهلوی آنها چسبیده (او الحوایا) حوایا یعنی روده‌ها یا آنچه که مشتمل است بر امعاء یعنی چربی که ملصق بروده‌های آنها است یا چسبیده باستخوان آنها است.
در مجمع البیان گفته احتمال دارد کلمه (حوایا) عطف باشد به (ظهورهما) و در تقدیر مرفوع باشد، و احتمال دارد عطف باشد بکلمه (ما) در (ما حملت) و در تقدیر منصوب باشد، و امّا کلمه (ما) که در جمله (مَا اختَلَطَ بِعَظم‌ٍ) است معطوف باشد به (ما) اول، سپس فرموده کلمه (ذلک) در جمله (ذلِک‌َ جَزَیناهُم) ممکن است در تقدیر منصوب و مفعول دوم (جزیناهم) باشد و معنی کلام (جزیناهم ذلک ببغیهم).
[پایان]

صفحه : 150
ذلِک‌َ جَزَیناهُم بِبَغیِهِم وَ إِنّا لَصادِقُون‌َ) شاید آیه در علّت حرام کردن (طیبات) است بر یهودیها قوله تعالی در سوره نساء آیه 158 (فَبِظُلم‌ٍ مِن‌َ الَّذِین‌َ هادُوا حَرَّمنا عَلَیهِم طَیِّبات‌ٍ أُحِلَّت لَهُم وَ بِصَدِّهِم عَن سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ کَثِیراً) یعنی بپاداش ظلم و طغیان آنها طیبات را بر آنان حرام گردانیدیم.
فَإِن کَذَّبُوک‌َ فَقُل رَبُّکُم ذُو رَحمَةٍ واسِعَةٍ وَ لا یُرَدُّ بَأسُه‌ُ عَن‌ِ القَوم‌ِ المُجرِمِین‌َ سَیَقُول‌ُ الَّذِین‌َ أَشرَکُوا- الی قوله تعالی: وَ إِن أَنتُم إِلّا تَخرُصُون‌َ ترجمه آیات شده و واضح است محتاج بتوضیح نیست. خلاصه شاید برای اینکه کفار یهود هم بقبح عملشان مطلع شوند و هم امیدوار برحمت الهی باشند بپیمبرش خطاب نموده که اگر اینکه یهودیها در اینکه خبر که خدا اینکه چیزها را بر آنها حرام نموده تو را دروغ‌گو دانستند، آنها را خاطر نشان نمان که چون شما ستم نمودید طیّبات برایتان حرام گردید لکن با اینحال نباید از رحمت خدا مأیوس باشید، و نیز آیه خبر میدهد که اینکه مشرکین در پاسخ اینکه در آیه بالا یادآوری میکند که ممنوع شدن یهودیان از طیبات پاداش تکذیب آنها بود میگویند اگر خدا میخواست ما و پدران ما برای خدا شریک نمیآوردیم و حرام نمیکردیم هیچ چیز را بر خودمان و خود را تبرئه مینمودند.
کَذلِک‌َ کَذَّب‌َ الَّذِین‌َ مِن قَبلِهِم الخ اینکه چنین کفار و مشرکین آنهائیکه پیش از اینها بودند رسولان را تکذیب نمودند برای اینکه خود را تبرئه کنند تا اینکه مستحق عذاب گردیدند و عذاب ما بآنها اصابت نمود.
قُل فَلِلّه‌ِ الحُجَّةُ البالِغَةُ فَلَو شاءَ لَهَداکُم أَجمَعِین‌َ بعض مفسرین گفته میشود گفت (فاء) اولی که بر اسم فللّه آمده تفریع است، و (فاء) دوم که بر سر (لو) در آمده برای تعلیل است و کلام از قبیل قلب حجت بر خصم میباشد، و بعد از آنکه مقتضای حجت خصم را بیان کرده،

صفحه : 151
شاید فرموده باشد اینکه حجت بر علیه خودشان نتیجه میدهد و شما از آنجائیکه در معارف الهی جاهل و پیرو ظن و تخمینید نمی‌فهمید زیرا که حجت شما دلالت میکند بر اینکه در مقابل کسیکه شما را بترک شرک و ترک افتراء بخدا دعوت میکند حجتی ندارید و آن حجتی که بخیال خود بر علیه او اقامه نموده‌اید بر علیه خود شما است و حجت خدا است بر شما برای اینکه در اینکه حجت اقرار کرده‌اید که اگر خدا میخواست شما را مجبور بایمان و ترک شرک و تحریم مینمود و چون نکرد شما را باختیارتان باقی گذاشت پس میتواند شما را بترک شرک و تحریم دعوت نماید.
[تفسیر المیزان] آری میتوان گفت که بفاء تفریع (فَلِلّه‌ِ الحُجَّةُ البالِغَةُ) آیه را متفرع گردانیده بر آیه بالا که مشرکین گفتند (لَو شاءَ اللّه‌ُ ما أَشرَکنا) اگر خدا میخواست ما شرک نمیآوردیم، اینکه آیه حجت مشرکین را پاسخ داده که آنها خواستند خود را از شرک و مخالفت تبرئه نمایند و بگو قند خدا خواسته ما کافر و مشرک گردیم بنا بر اینکه ما مقصّر نیستیم.
شاید در پاسخ آنها است که آنچه وظیفه مقام ربوبی حق تعالی بود همین اتمام حجت است بارسال پیمبران و انزال کتب، و پس از آنکه حجت بر شما تمام گردید شما را باختیار خودتان گذارده و اگر با اینحال میخواست شما را هدایت کند بایستی مجبورتان گرداند و اینکه خلاف حکمت و مشیت الهی است قُل هَلُم‌َّ شُهَداءَکُم‌ُ الَّذِین‌َ یَشهَدُون‌َ أَن‌َّ اللّه‌َ حَرَّم‌َ هذا فَإِن شَهِدُوا فَلا تَشهَد مَعَهُم الخ کلمه (هلم) اسم فعل است و در مفرد و تثنیه و جمع بهمین یک شکل استعمال شده است بنا بر مشهور، و معنی (هَلُم‌َّ شُهَداءَکُم‌ُ) اینکه است که گواهان خود را بیاورید، و (هذا) اشاره بمحرماتی است که مشرکین از پیش خود درست کرده بودند، و خطاب بآنها از باب اینکه است که بدانید از عهده اثبات آن بر نمیآئید و کنایه از عدم تحریم خداوند است یعنی شما چیزهائی را از پیش خود بر خودتان حرام نموده‌اید که خدا نگفته و بر فرض اینکه گواهان دروغی بیاورند تو در

صفحه : 152
شهادت با آنها موافقت منما.
وَ لا تَتَّبِع أَهواءَ الَّذِین‌َ کَذَّبُوا بِآیاتِنا عطف تفسیر است یعنی و ای رسول تو تابع هواهای اینکه کافرین و مشرکین که بآیات ما دروغ بستند مشو و نیز پیروی مکن آن کسانی را که بآخرت ایمان ندارند و اینها پروردگار خود برابر میکنند بتهایشان را.
قُل تَعالَوا أَتل‌ُ ما حَرَّم‌َ رَبُّکُم عَلَیکُم أَلّا تُشرِکُوا بِه‌ِ شَیئاً وَ بِالوالِدَین‌ِ إِحساناً وَ لا تَقتُلُوا أَولادَکُم مِن إِملاق‌ٍ الخ گفته‌اند که کلمه (تعال) مشتق از علوّ است و در جائی آرند که ارائه دهد اینکه مطلب در جای بلندی قرار دارد، و کلمه (اتل) بمعنی قرائت است و کلمه (علیکم) متعلق بکلمه (اتل) یا بکلمه (حرّم) است و اینکه را تنازع در متعلق مینامند.
خلاصه ظاهرا آیه در مقام بیان حکم عمومی است که اختصاص بجماعتی دون جماعتی ندارد و (تعالوا) امر بتمام افراد بشر است اگر چه از ظاهر لفظ (علیکم) چنین بر میآید که خطاب بیهودیان است که بعضی چیزها را بر خود حرام کرده بودند لکن مضامین نهی در اینکه احکام عموم دارد و اینکه منهیّاتی که در اینکه آیه خاطر نشان کرده پنج چیز است 1- (أَلّا تُشرِکُوا بِه‌ِ شَیئاً) ای یهودیها یا ای افراد بشر چیزی را بر خدا شریک نیاورید.
شرک دو قسم است، شرک جلی‌ّ و شرک خفی، شرک جلی شرک بت پرستان است که غیر خدا را در الوهیت و نظام عالم بوجهی با خدا که آفریننده عالم است شریک کرده بودند. و شرک خفی اینکه است که اگر چه بزبان میگوید همه کارها بدست خدا است لکن در باطن چیزهائی یا اشخاص دیگری را در امور مدخلیت میدهد، و اینکه قسم از شرک در بیشترین مؤمنین موجود است و فقط مؤمن خالص که شیطان بر او تسلطی ندارد از اینکه قسم از شرک مبراء است.
2- احسان بپدر و مادر که بحرف عطف احسان بوالدین را عطف به

صفحه : 153
(أَلّا تُشرِکُوا بِه‌ِ) داده و اینکه اهمیت حکم را میرساند، و در چند جای قرآن کریم احسان بپدر و مادر را تالی توحید و ترک شرک دانسته سوره اسری آیه 24 (وَ قَضی رَبُّک‌َ أَلّا تَعبُدُوا إِلّا إِیّاه‌ُ وَ بِالوالِدَین‌ِ إِحساناً) سوره لقمان آیه 12 (وَ إِذ قال‌َ لُقمان‌ُ لِابنِه‌ِ وَ هُوَ یَعِظُه‌ُ یا بُنَی‌َّ لا تُشرِک بِاللّه‌ِ إِن‌َّ الشِّرک‌َ لَظُلم‌ٌ عَظِیم‌ٌ وَ وَصَّینَا الإِنسان‌َ بِوالِدَیه‌ِ، الی قوله تعالی: أَن‌ِ اشکُر لِی وَ لِوالِدَیک‌َ إِلَی‌َّ المَصِیرُ) و آیات دیگر.
3- وَ لا تَقتُلُوا أَولادَکُم مِن إِملاق‌ٍ نَحن‌ُ نَرزُقُکُم وَ إِیّاهُم (املاق) بمعنی افلاس و نداشتن مال است، گفته‌اند چون در زمان جاهلیت کشتن اولاد از ترس هزینه زندگی بین اعراب شایع بوده زیرا که غالبا قحطی و خشک سالی و کم بارانی بین آنها بسیار بود از اینکه جهت اولادهایشان را میکشتند اینکه است که آیه از اینکه عمل شنیع نهی مینماید که ما همین طور که شما را روزی میدهیم اولادهای شما را نیز روزی میدهیم (هر آنکس که دندان دهد نان دهد) 4- وَ لا تَقرَبُوا الفَواحِش‌َ ما ظَهَرَ مِنها وَ ما بَطَن‌َ ظاهرا مقصود از فواحش زنا است گویا اعراب ظاهر نمودن عمل زنا را قبیح میدانستند و مخفی بودن آنرا بد بشمار نمیآوردند، آیه نهی میفرماید که عمل زنا از فواحش و اعمال رکیک است نزدیک باین عمل نشوید، شاید اینکه فرموده نزدیک نشوید مقصود اینکه باشد که حتّی مقدمات آنرا از نظر کردن باجنبی که محرک شهوت گردد یا نزدیک شدن بمحل‌ّ چنین عمل نیز از فواحش است 5- وَ لا تَقتُلُوا النَّفس‌َ الَّتِی حَرَّم‌َ اللّه‌ُ إِلّا بِالحَق‌ِّ پنجم از منهیات در اینکه آیه کشتن نفس محترمه است بناحق یعنی در غیر مورد قصاص یا بدون حکم الهی در مواردی که در قتل نفس مثل موقع جهاد فی سبیل اللّه یا غیر آن تجویز شده.
ذلِکُم وَصّاکُم بِه‌ِ لَعَلَّکُم تَعقِلُون‌َ اینها اموری است که خدا بزبان رسولش بشما توصیه و سفارش نموده یعنی

صفحه : 154
شما را خاطر نشان کرده که رجوع بعقل خود کنید تا اینکه بارشاد عقل خودتان بقبح اینکه اعمال و منهیات پی ببرید.

[سوره الأنعام (6): آیات 152 تا 157]

اشاره

وَ لا تَقرَبُوا مال‌َ الیَتِیم‌ِ إِلاّ بِالَّتِی هِی‌َ أَحسَن‌ُ حَتّی یَبلُغ‌َ أَشُدَّه‌ُ وَ أَوفُوا الکَیل‌َ وَ المِیزان‌َ بِالقِسطِ لا نُکَلِّف‌ُ نَفساً إِلاّ وُسعَها وَ إِذا قُلتُم فَاعدِلُوا وَ لَو کان‌َ ذا قُربی وَ بِعَهدِ اللّه‌ِ أَوفُوا ذلِکُم وَصّاکُم بِه‌ِ لَعَلَّکُم تَذَکَّرُون‌َ (152) وَ أَن‌َّ هذا صِراطِی مُستَقِیماً فَاتَّبِعُوه‌ُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُل‌َ فَتَفَرَّق‌َ بِکُم عَن سَبِیلِه‌ِ ذلِکُم وَصّاکُم بِه‌ِ لَعَلَّکُم تَتَّقُون‌َ (153) ثُم‌َّ آتَینا مُوسَی الکِتاب‌َ تَماماً عَلَی الَّذِی أَحسَن‌َ وَ تَفصِیلاً لِکُل‌ِّ شَی‌ءٍ وَ هُدی‌ً وَ رَحمَةً لَعَلَّهُم بِلِقاءِ رَبِّهِم یُؤمِنُون‌َ (154) وَ هذا کِتاب‌ٌ أَنزَلناه‌ُ مُبارَک‌ٌ فَاتَّبِعُوه‌ُ وَ اتَّقُوا لَعَلَّکُم تُرحَمُون‌َ (155) أَن تَقُولُوا إِنَّما أُنزِل‌َ الکِتاب‌ُ عَلی طائِفَتَین‌ِ مِن قَبلِنا وَ إِن کُنّا عَن دِراسَتِهِم لَغافِلِین‌َ (156)
أَو تَقُولُوا لَو أَنّا أُنزِل‌َ عَلَینَا الکِتاب‌ُ لَکُنّا أَهدی مِنهُم فَقَد جاءَکُم بَیِّنَةٌ مِن رَبِّکُم وَ هُدی‌ً وَ رَحمَةٌ فَمَن أَظلَم‌ُ مِمَّن کَذَّب‌َ بِآیات‌ِ اللّه‌ِ وَ صَدَف‌َ عَنها سَنَجزِی الَّذِین‌َ یَصدِفُون‌َ عَن آیاتِنا سُوءَ العَذاب‌ِ بِما کانُوا یَصدِفُون‌َ (157)

صفحه : 155

[ترجمه]

و نزدیک مال یتیم نشوید مگر بآنطوریکه نیکوتر باشد تا وقتی که بحدّ رشد برسد و کیل و وزن را تمام بدهید ما کسی را تکلیف نمیکنیم مگر بقدر وسع و طاقت او و هرگاه سخنی گفتید بعدالت بگوئید و لو اینکه در باره خویشاوندان خودتان باشد و بعهد خدا وفا کنید اینکه است آنچه شما را خدا بآن وصیت کرد تا شاید شما متذکر گردید [152]
و حقیقة اینکه راه من است در حالیکه راست است پس پیرو آن گردید و راههای کج را پیروی نکنید که شما را از طریق حق متفرق گرداند اینکه است سفارش خدا بشما شاید شما پرهیزگار گردید [153]
پس بموسی کتاب عطا کردیم برای تمام کردن نعمت بر موسی یا بر ابراهیم و برای تفصیل هر چیزی و هدایت و رحمت شاید آنها بلقاء پروردگارشان ایمان آرند [154]
و اینکه (قرآن) کتاب مبارکی است که آنرا نازل گردانیدیم پس پیروی کنید آنرا و بپرهیزید از مخالفت او شاید شما در مورد ترحم الهی واقع گردید [155]
بجهت اینکه نگوئید همانا بر دو طائفه پیش از ما یعنی یهود و نصاری کتاب نازل گردید و بدرستیکه بودیم ما از خواندن آن بی‌خبر (یعنی بلغت عربی نیست که بفهمیم) [156]
یا بگوئید اگر بر ما کتاب نازل شده بود ما هدایت یافته‌تر از آنها بودیم محققا آمد بر شما از جانب پروردگارتان بیّنه و هدایت و رحمت پس کی است ستمکارتر از آنکسیکه آیات خدا را تکذیب کرد و اعراض نمود از آن یا مردمان را از آن بازداشت و ما بزودی کسانی را که از آیات ما روی گردانیدند مجازات میکنیم ببدترین عذاب بسبب اعراض آنها [157]
.

صفحه : 156

(توضیح آیات)

اشاره

وَ لا تَقرَبُوا مال‌َ الیَتِیم‌ِ إِلّا بِالَّتِی هِی‌َ أَحسَن‌ُ حَتّی یَبلُغ‌َ أَشُدَّه‌ُ در اینکه آیه بضمیمه آیات بالا بنه حکم امر فرموده و از محرمات بشمار آورده: 1- برای خدا شریک نیاورید 2- بپدر و مادر احسان کنید 3- از ترس فقر اولاد خود را نکشید 4- بکارهای زشت و قبیح نزدیک نگردید 5- نزدیک مال یتیم نشوید مگر بآنوجهی که نیکوتر باشد برای او.

[سخنان مفسرین در توجیه: الّا بالّتی هی احسن]

1- نیکوتر اینکه است که مال یتیم را نگاه دارند تا بحدّ رشد برسد و تحویل وی دهند.
2- مال یتیم را ضایع نگذارند بکار برند و بآن تجارت و زراعت کنند تا زیاد شود.
[مجاهد، ضحاک، سدی] 3- نفقه و لوازمات او را از خوراک و پوشاک و آنچه لازمه معاش یتیم است بطور میانه روی عمل کنند که بیتیم ضرر وارد نیاید و سرمایه باقی بماند [إبن زید] 5- (حَتّی یَبلُغ‌َ أَشُدَّه‌ُ) یعنی مال یتیم را بنیکوتر وجهی که ممکن است نگاه دارید تا وقتی که برشد برسد، شاید مقصود اینکه باشد که اولیاء مال یتیم را نگاه دارند تا وقتی که رشد بدنی و نیروی طبیعی او کامل گردد و هم رشد عقلی او بطوریکه کاملا بتواند حفظ مال خود را بکند 6- قوله تعالی در سوره نساء آیه 6 (وَ ابتَلُوا الیَتامی حَتّی إِذا بَلَغُوا النِّکاح‌َ فَإِن آنَستُم مِنهُم رُشداً فَادفَعُوا إِلَیهِم أَموالَهُم وَ لا تَأکُلُوها إِسرافاً وَ بِداراً أَن یَکبَرُوا) 7- وَ أَوفُوا الکَیل‌َ وَ المِیزان‌َ بِالقِسطِ امر فرموده در وزن و کیل بعدل عمل نمائید در خرید و فروش اجحاف نکنید، در سوره مطففین فرموده (وَیل‌ٌ لِلمُطَفِّفِین‌َ) و مطففین آنهائی را معرفی

صفحه : 157
نموده که موقع خریدن در کیل و وزن زیاد میگیرند و در موقع فروش بمشتری کم میدهند.
و بقولی (وَ أَوفُوا الکَیل‌َ وَ المِیزان‌َ بِالقِسطِ) یعنی پیمانه را از آنچه می‌پیمائید پر کنید، و آنچه را با ترازو و بکشیدن میدهید بعدل و مساوات تمام بدهید یعنی کم ندهید و زیاد نستانید.
چون اینکه جمله را شنیدند گفتند یا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ما قادر نیستیم که چنان برابر بدهیم که اصلا تفاوت نکند اینکه بود که خداوند اینکه جمله را نازل فرمود (لا نُکَلِّف‌ُ نَفساً إِلّا وُسعَها) یعنی ما کسی را تکلیف نمیکنیم مگر آنچه مقدور او است، یعنی اگر ذره‌ئی در کیل و وزن کم شود بدون عمد و قصد و شما عازم بعدل بوده باشید معفو است، و ذکر اینکه جمله عقب امر آگاهی است بر اینکه ایفاء بعدل بسیار مشکل است.
[پایان] در مجمع البیان گفته (لما کان التعدیل من اقل القلیل یتعذر بیّن سبحانه انه لا یلزم الاجتهاد فی التحرز من النقصان) [پایان] و فی الحدیث در ذیل همین آیه (اوسع ما دون الطاقة) بعض مفسرین گفته مقصود از عدل و قسط نه عدل واقعی است که حرج لازم آید، بلکه مراد اینکه است که برای رفع حرج که انسان در اینکه گونه موارد بتقریب و تخمین عمل نماید لکن ظاهرا آیه از اینکه معنی اباء دارد 8- وَ إِذا قُلتُم فَاعدِلُوا وَ لَو کان‌َ ذا قُربی از اوامریکه در اینکه آیه نام برده شده اینکه است که در گفتار مراقب باشید که از عدالت تجاوز نکنید و لو اینکه حکم یا شهادت شما در باره خویشاوندان و نزدیکان شما باشد که هرگاه خواستید قضاوت کنید طرفداری از اقرباء خودتان نکنید.
در مجمع البیان گفته آیه با همه کوتاهی و کمی حروفش مشتمل بر دستورات بلیغی در باره اقارب و شهادتها و وصیّتها و فتاوی و احکام و مذاهب و امر بمعروف

صفحه : 158
و نهی از منکر است.
9- وَ بِعَهدِ اللّه‌ِ أَوفُوا راغب در مفردات گفته عهد بمعنی حفظ چیزی و مراعات آنست در حالی بعد از حالی یعنی مورد مراغبت قرار دادن است.
[پایان] و باین معنی عهدهائی را که با مردم کرده و عهدی که با خدا بسته هر دو را شامل میگردد̠لکن ظاهر آیه عهد را در اینجا نسبت بخدا میدهد یعنی عهدی که با خدا بسته‌اید بلکه در بسیاری از آیات (بعهد اللّه) آمده، و میشود بقرینه آیه (أَوفُوا بِالعَهدِ إِن‌َّ العَهدَ کان‌َ مَسؤُلًا) شامل عهدی که با مردم شده نیز بشود زیرا که عهد بستن بعضی با بعض دیگر مشروع است و بازگشت آن بخدا است ذلِکُم وَصّاکُم بِه‌ِ لَعَلَّکُم تَذَکَّرُون‌َ یعنی اینکه مذکورات در آیه را خدا وصیت کرد بشما تا شاید پند بپذیرید یعنی مأمور به را بجا بیاورید و منهی‌ّ عنه را ترک نمائید.
وَ أَن‌َّ هذا صِراطِی مُستَقِیماً فَاتَّبِعُوه‌ُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُل‌َ فَتَفَرَّق‌َ بِکُم عَن سَبِیلِه‌ِ و تمام قراء بتشدید نون قرائت نموده‌اند، مگر إبن عامر که او بفتح یاء خوانده و گفته‌اند (وَ أَن‌َّ هذا صِراطِی) اگر بفتح الف خوانی عطف است بر (أَلّا تُشرِکُوا) یا معنی آن اینکه است (و لأن‌ّ هذا صراطی) و ان‌ّ را برای تأکید آورده‌اند.
(فَاتَّبِعُوه‌ُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُل‌َ) یعنی تابع حالات مختلف نگردید، از اینکه مسعود نقل میکنند که گفته حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم خطی کشید و گفت
(هذا سبیل اللّه)
و خطوطی از چپ و راست نیز کشید و گفت اینها راههائی است که بر هر راهی شیطانی است که بسوی خودش میخواند، و اینکه آیه را قرائت نمود.
ذلِکُم وَصّاکُم بِه‌ِ لَعَلَّکُم تَتَّقُون‌َ (ذلکم) شاید اشاره بهمین احکام نه گانه باشد که در همین آیه بیان گردید

صفحه : 159
و از محکمات قرآن بشمار میرود.
در کتاب احتجاج از طبرسی نقل شده باسناد خودش از امام باقر ع در حدیث طویلی در خطبه غدیر و در آن از نبی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم حدیث میکند که فرمود: ای معاشر النّاس همانا خدا مرا امر کرده و نهی نموده، و فرموده امر میکنم تو را و نهی میکنم تو را، و بدان امر و نهی از پروردگار تو است، پس بشنو امر او را و تسلیم شو و او را اطاعت نما و خود را از نهی او باز دار تا ارشاد یابی
(و لا تتفرق السبل عن سبیله)
ای معاشر النّاس من صراط مستقیم بسوی حقّم آنکسیکه شما را امر کرده که مرا متابعت نمائید، امر کرده که پس از من علی ع را متابعت نمائید، پس از او از اولاد او از صلب او ائمه علیهم السّلام که شما را بسوی حق هدایت مینمایند و باو عدول مینمایند.
ثُم‌َّ آتَینا مُوسَی الکِتاب‌َ تَماماً عَلَی الَّذِی أَحسَن‌َ وَ تَفصِیلًا لِکُل‌ِّ شَی‌ءٍ وَ هُدی‌ً وَ رَحمَةً لَعَلَّهُم بِلِقاءِ رَبِّهِم یُؤمِنُون‌َ آیه ترجمه شده و واضح است محتاج بتوضیح نیست. خلاصه چون اینکه آیه تلو و عقب آن آیات آمده میشود گفت (اتل) بمعنی (تعالوا) است یعنی ای رسول یا ای مؤمنین بیائید تا حکایت موسی را برای شما بیاورم.
که پس از اینکه همه کرامتی که بموسی عطاء نمودیم از نجات یافتن از دست فرعون و قبطیان و بنبوّت و رسالت و معجزات بسیار اکنون بوی کتاب تورات که کتاب تمام و جامع و حاوی تمامی نیکی‌ها است و بیان و تفصیل هر چیزی در آن منطوی است، و آن هدایت و رحمت است، چنین کتاب بموسی عطا شد که شاید بنی اسرائیلیان بملاقات رحمت پروردگارشان ایمان آورند.
وَ هذا کِتاب‌ٌ أَنزَلناه‌ُ مُبارَک‌ٌ فَاتَّبِعُوه‌ُ وَ اتَّقُوا لَعَلَّکُم تُرحَمُون‌َ (هذا) اشاره بقرآن کریم است که آنان را مبارک نامیده زیرا که همانا در اوست خصوصیات و تفصیل هر چیزی چنانچه فرموده (وَ لا رَطب‌ٍ وَ لا یابِس‌ٍ إِلّا فِی کِتاب‌ٍ مُبِین‌ٍ) که در قرآن منطوی است، و نیز هدایت و رحمت است برای مؤمنین (فَاتَّبِعُوه‌ُ)

صفحه : 160
امر بمؤمنین بلکه بتمام افراد بشر نموده که تابع قرآن گردید که شاید باین وسیله مورد رحمت الهی واقع شوید.
أَن تَقُولُوا إِنَّما أُنزِل‌َ الکِتاب‌ُ عَلی طائِفَتَین‌ِ مِن قَبلِنا وَ إِن کُنّا عَن دِراسَتِهِم لَغافِلِین‌َ ترجمه آیات شده و واضح است (ان) در (تقولوا) مخففه از مثقله است اینکه است که لام فارقه میان مخففه و نافیه در خبر کان (لغافلین) داخل شده مفسرین گفته‌اند (أَن تَقُولُوا) علت (انزلناه) است بحذف مضاف، یعنی (اینکه قرآن مبارک را نازل گردانیدیم) برای اینکه شما ای جماعت عرب نگوئید کتاب فرستاده شده بر دو گروه از پیشینیان ما یعنی یهود و نصاری اگر چه ما از قرائت ایشان غافل بودیم، یعنی نمیدانیم که آنها چه میخواندند زیرا که آن بلغت ما نیست، و تخصیص دادن بیهود و نصاری از جهت شهرت آنها است.
یا اینکه ما قرآن را فرستادیم برای اینکه نگویند اگر بر ما کتاب فرستاده میشد ماها (اهدی) بودیم یعنی هر آینه بهتر از آنها هدایت شدگان بودیم فَقَد جاءَکُم بَیِّنَةٌ مِن رَبِّکُم وَ هُدی‌ً وَ رَحمَةٌ الخ اینکه بود که از جانب پروردگارتان برای شما بیّنه آمد یعنی قرآن که آن هدایت و رحمت است و بلغت خود شماها و واضح و جلی‌ّ که دیگر برای شما عذری باقی نماند و حجت بر شما تمام گردد.
فَمَن أَظلَم‌ُ مِمَّن کَذَّب‌َ بِآیات‌ِ اللّه‌ِ و کی است ظالم‌تر از آنکسی که آیات خدا را تکذیب کرد (وَ صَدَف‌َ عَنها) و از آن اعراض نمود که بزودی آنهائیکه اعراض کردند و سبب اعراض دیگران شدند آنان را مجازات میکنیم ببدترین عذاب.

صفحه : 161

[سوره الأنعام (6): آیات 158 تا 165]

اشاره

هَل یَنظُرُون‌َ إِلاّ أَن تَأتِیَهُم‌ُ المَلائِکَةُ أَو یَأتِی‌َ رَبُّک‌َ أَو یَأتِی‌َ بَعض‌ُ آیات‌ِ رَبِّک‌َ یَوم‌َ یَأتِی بَعض‌ُ آیات‌ِ رَبِّک‌َ لا یَنفَع‌ُ نَفساً إِیمانُها لَم تَکُن آمَنَت مِن قَبل‌ُ أَو کَسَبَت فِی إِیمانِها خَیراً قُل‌ِ انتَظِرُوا إِنّا مُنتَظِرُون‌َ (158) إِن‌َّ الَّذِین‌َ فَرَّقُوا دِینَهُم وَ کانُوا شِیَعاً لَست‌َ مِنهُم فِی شَی‌ءٍ إِنَّما أَمرُهُم إِلَی اللّه‌ِ ثُم‌َّ یُنَبِّئُهُم بِما کانُوا یَفعَلُون‌َ (159) مَن جاءَ بِالحَسَنَةِ فَلَه‌ُ عَشرُ أَمثالِها وَ مَن جاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلا یُجزی إِلاّ مِثلَها وَ هُم لا یُظلَمُون‌َ (160) قُل إِنَّنِی هَدانِی رَبِّی إِلی صِراطٍ مُستَقِیم‌ٍ دِیناً قِیَماً مِلَّةَ إِبراهِیم‌َ حَنِیفاً وَ ما کان‌َ مِن‌َ المُشرِکِین‌َ (161) قُل إِن‌َّ صَلاتِی وَ نُسُکِی وَ مَحیای‌َ وَ مَماتِی لِلّه‌ِ رَب‌ِّ العالَمِین‌َ (162)
لا شَرِیک‌َ لَه‌ُ وَ بِذلِک‌َ أُمِرت‌ُ وَ أَنَا أَوَّل‌ُ المُسلِمِین‌َ (163) قُل أَ غَیرَ اللّه‌ِ أَبغِی رَبًّا وَ هُوَ رَب‌ُّ کُل‌ِّ شَی‌ءٍ وَ لا تَکسِب‌ُ کُل‌ُّ نَفس‌ٍ إِلاّ عَلَیها وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزرَ أُخری ثُم‌َّ إِلی رَبِّکُم مَرجِعُکُم فَیُنَبِّئُکُم بِما کُنتُم فِیه‌ِ تَختَلِفُون‌َ (164) وَ هُوَ الَّذِی جَعَلَکُم خَلائِف‌َ الأَرض‌ِ وَ رَفَع‌َ بَعضَکُم فَوق‌َ بَعض‌ٍ دَرَجات‌ٍ لِیَبلُوَکُم فِی ما آتاکُم إِن‌َّ رَبَّک‌َ سَرِیع‌ُ العِقاب‌ِ وَ إِنَّه‌ُ لَغَفُورٌ رَحِیم‌ٌ (165)

صفحه : 162

(توضیح آیات)

اشاره

هَل یَنظُرُون‌َ إِلّا أَن تَأتِیَهُم‌ُ المَلائِکَةُ أَو یَأتِی‌َ رَبُّک‌َ أَو یَأتِی‌َ بَعض‌ُ آیات‌ِ رَبِّک‌َ (هل) از حروف استفهام است و اینجا در مورد انکار آمده، و (نظر) در آیه بمعنی انتظار است و ملامت و سرزنش، و اعتراض بکفار نموده که اینکه کافرین آیا چه انتظار میبرند و متوقعند که فرشتگان بر آنان نزول نمایند یا اینکه پروردگار تو بر آنها بیاید در صورتی که با اینکه آیات ظاهر بیّن ایمان نیاوردند آیا دیگر چه انتظاری دارند مگر اینکه ملائکه برای قبض روح آنها بیاید یا امر محالی می‌طلبند مگر ممکن است که پروردگار بر آنان فرود آید گفته‌اند که حمزه و کسائی و خلف (تَأتِیَهُم‌ُ المَلائِکَةُ) را بیاء قرائت نموده‌اند، و باقی قرّاء بتاء خوانده‌اند.

[‌در توجیه (أَو یَأتِی‌َ رَبُّک‌َ) از مفسرین سه قول نقل شده]

1- آنکه مراد استبعاد است یعنی مگر اینها امر محال میطلبند.
2- (أَو یَأتِی‌َ أَمرُ رَبِّک‌َ و حکمه و عذابه) بحذف مضاف است و واقع گردیدن مضاف الیه مقام او، مثل قوله تعالی (وَ سئَل‌ِ القَریَةَ).
3- (أَو یَأتِی‌َ رَبُّک‌َ) ببعض آیات او، یا بزرگترین آیات او، بحذف مفعول به یَوم‌َ یَأتِی بَعض‌ُ آیات‌ِ رَبِّک‌َ لا یَنفَع‌ُ نَفساً إِیمانُها لَم تَکُن آمَنَت مِن قَبل‌ُ أَو کَسَبَت فِی إِیمانِها خَیراً بعض مفسرین گفته مراد بآمدن پروردگار آمدن قیامت است که روز ملاقات جزاء پروردگار است، زیرا آنروز روز انکشاف تمام و جلوه حق و ظهور توحید خدا است، و در آنروز دیگر حجابی بین او و بین مخلوقات نیست، چه شأن قیامت همین است که پرده از روی حقیقت هر چیزی بردارد، همین انکشاف و ظهور بعد از خفاء و حضور بعد از غیبت، مصحح اطلاق آمدن خدا است نه اینکه (العیاذ باللّه) آمدن او مانند آمدن دیگران مستلزم اتصاف بصفات اجسام بوده

صفحه : 164
باشد.
[تفسیر المیزان] خلاصه ظاهر آیه مقول قول کافرین و بهانه جوئی آنها است که در آیات دیگر نیز اشاره بآن شده، و شاید مقصود آنها که میگفتند ما ایمان نمیآوریم مگر اینکه یا خدا را بما بنمائی که ما خدا را ببینیم یا ملائکه را بر ما فرود آوری که شاهد قول تو باشند یا بعضی آیات و علائم قیامت که مدّعی آن میباشی بما بنمایانی اگر چنین کردی ما ایمان میآوریم.
و جمله (یَوم‌َ یَأتِی بَعض‌ُ آیات‌ِ رَبِّک‌َ الخ) پاسخ ایراد سوّمی آنها است و بطلان دو ایراد اول را که آمدن خدا و ملائکه بر آنها باشد بوضوحش باقی گذارده زیرا از روی عناد بوده و گر نه هیچ عاقلی چنین انتظاری ندارد.
آیه کفار را خاطر نشان میکند که وقتی آیات پروردگار و علائم مرگ، و قیامت پدید گردید مثل اخباری که داده شد از طلوع شمس از مغرب و خروج یأجوج و مأجوج که از آثار ظهور قیامت بشمار آورده و غیر اینها اگر قبلا ایمان نیاورده باشید دیگر ایمان برای شما نتیجه بخش نخواهد بود زیرا که در حکمت آفرینش هر چیزی و هر عملی موقعی و وقتی معین دارد که اگر در وقتش انجام نگرفت، دیگر اثری بر وی مترتب نخواهد گردید.
قُل‌ِ انتَظِرُوا إِنّا مُنتَظِرُون‌َ ای رسول باینان بگو شما منتظر چنین وقتی باشید ما هم منتظریم و اینکه وعید و تهدید بکفار است.
إِن‌َّ الَّذِین‌َ فَرَّقُوا دِینَهُم وَ کانُوا شِیَعاً لَست‌َ مِنهُم فِی شَی‌ءٍ إِنَّما أَمرُهُم إِلَی اللّه‌ِ ثُم‌َّ یُنَبِّئُهُم بِما کانُوا یَفعَلُون‌َ (فَرَّقُوا دِینَهُم) به اینکه که در دین تفرقه انداختند و دین را متشتت گردانیدند (شیعا) (احزابا) یعنی حزبهای متفرق گردیدند، و هر فرقه تابع امامی شدند و در حدیث است از رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم که یهود متفرق گردیدند بهفتاد و یک فرقه تمامشان در هاویه جهنمند، مگر یک فرقه که ناجی میباشند.

صفحه : 165
و نصاری بر هفتاد و دو فرقه متفرق گردیدند تمامشان در هاویه‌اند مگر یک فرقه که اهل نجاتند، و امّت من متفرق میشوند بر هفتاد سه فرقه تمامشان در هاویه جهنمند مگر یک فرقه (لَست‌َ مِنهُم فِی شَی‌ءٍ) یعنی ای رسول تو آنان را واگذار بر تو نیست که از آنها سؤال کنی و از تفرقه آنها بپرسی، و بقولی تو از آنها و اجتماع آنان و مذاهب فاسده آنها دوری کن و امر آنها و حکم بین آنها در اختلاف آنها بسوی خدا است.
[جامع الجوامع طبرسی] (ثُم‌َّ یُنَبِّئُهُم بِما کانُوا یَفعَلُون‌َ) یعنی پس خدا آگاه میکند آنها را بآنچه بودند میکردند در دنیا و جزاء آنها را میدهد.
مَن جاءَ بِالحَسَنَةِ فَلَه‌ُ عَشرُ أَمثالِها وَ مَن جاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلا یُجزی إِلّا مِثلَها وَ هُم لا یُظلَمُون‌َ اینکه آیه کلام مستقل است و ظاهرا مربوط بآیات پیش نیست و در مقام اظهار لطف و رحمت و امتنان بر مؤمنین است و ترجمه آن واضح است.
و وقتی اینکه آیه را با آیات دیگر مثل قوله تعالی در سوره بقره آیه 263 (مَثَل‌ُ الَّذِین‌َ یُنفِقُون‌َ أَموالَهُم فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ کَمَثَل‌ِ حَبَّةٍ أَنبَتَت سَبع‌َ سَنابِل‌َ فِی کُل‌ِّ سُنبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ وَ اللّه‌ُ یُضاعِف‌ُ لِمَن یَشاءُ وَ اللّه‌ُ واسِع‌ٌ عَلِیم‌ٌ) جمح نمودیم، و نیز با آیات دیگری نظیر همین آیه که در قرآن مجید برای تشویق مؤمنین و عموم فضل او بسیار آمده جمع نمودیم.
از جمع آیات معلوم میشود یکی ده برابر مرتبه اقل‌ّ پاداش عمل نیک مؤمن است که کمتر از او نیست، لکن وقتی عمل نیک را با محسنات عامل مثل خلوص و تقوی و ایمان کامل جمع گردید باضعاف مضاعف پاداش آن زیادتر میگردد.
ببین از جمله حسنات توبه است و در توبه فرموده (فَأُولئِک‌َ یُبَدِّل‌ُ اللّه‌ُ سَیِّئاتِهِم حَسَنات‌ٍ) سوره فرقان آیه 70، که اضافه بر اینکه گناه عاصی را می‌بخشد سیئات او را تبدیل بحسنات مینماید.

صفحه : 166
قُل إِنَّنِی هَدانِی رَبِّی إِلی صِراطٍ مُستَقِیم‌ٍ دِیناً قِیَماً مِلَّةَ إِبراهِیم‌َ حَنِیفاً وَ ما کان‌َ مِن‌َ المُشرِکِین‌َ چنانچه بعض مفسرین گفته اینکه آیات آخر سوره مشتمل است بر هدفی که رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم در دعوت اینکه سوره داشت، و بآنچه دعوت میکرد عامل نیز بود و نیز مشتمل بر خلاصه دلائلی است که در اینکه سوره بر علیه عقیده شرک اقامه شده است.
[پایان] در اینکه آیه و آیه بعد (قُل إِن‌َّ صَلاتِی وَ نُسُکِی وَ مَحیای‌َ وَ مَماتِی لِلّه‌ِ رَب‌ِّ العالَمِین‌َ) حق تعالی برسولش دستور میدهد که اینها را یادآور کن که پروردگار من مرا هدایت و راهنمائی نموده بسوی راه و طریقی که سر انجام آن قرب جوار پروردگار عالمیان است و مرا راه نمائی کرده بدین پایدار که ملّت و طریقه ابراهیم ع است و حنیف است، از کافی از امام صادق ع نقل شده که فرموده (حنیفا مسلما) یعنی (خالصا مخلصا) و اینکه فرموده (وَ ما کان‌َ مِن‌َ المُشرِکِین‌َ) میخواهد بآنها خاطر نشان کند که بدانند حضرتش از ابتداء وجودش موحد و یکتا پرست و معصوم بوده و هیچ وقت ببت سجده نکرده، و عبادت غیر خدا را ننموده، باز بحضرتش امر فرموده که باینها بگو تمام افعال و اعمال من از نماز و عبادات، بلکه زندگانی من و مرگ من مخصوص بپروردگار عالمیان است، یعنی من در راه بندگی و عبودیت چنان از خود باخته و فانی و قائم باو گردیده‌ام که حیات و ممات و عبادات و اعمال من باعانت او انجام میگیرد و برای او شریکی قرار ندادم (وَ أَنَا أَوَّل‌ُ المُسلِمِین‌َ) شاید اشاره باین باشد که در مرتبه اسلام چنان در مقابل پروردگارم سلّم و تسلیم گردیده‌ام که در مرتبه و درجه اول تسلیم شدگان بامر حق تعالی بشمار میآیم.
قُل أَ غَیرَ اللّه‌ِ أَبغِی رَبًّا وَ هُوَ رَب‌ُّ کُل‌ِّ شَی‌ءٍ ای رسول باینها بگو آیا سزد که در مقابل اینکه همه کراماتی که از طرف پروردگارم بمن افاضه شده پروردگار دیگری اختیار کنم.

صفحه : 167
از بعض مفسرین است که گفته اینکه آیه و آیه بعدش مشتمل بر سه حجت است که در حقیقت جامع همه حجتها است که در اینکه سوره بر مسئله توحید اقامه شده و آن حجتها عبارت از آغاز آفرینش، و استدلال بانجام آن، و استدلال بحال انسان که بین آغاز و انجام زندگانی میکند، استدلال از طریق آغاز آفرینش را جمله (أَ غَیرَ اللّه‌ِ أَبغِی رَبًّا وَ هُوَ رَب‌ُّ کُل‌ِّ شَی‌ءٍ) متعرض آنست.
و استدلال از طریق انجام آفرینش و بازگشت آنرا جمله (وَ لا تَکسِب‌ُ کُل‌ُّ نَفس‌ٍ إِلّا عَلَیها) متعرض آنست، یعنی بطور کلی هیچ فردی از بشر کار زشتی انجام نمیدهد مگر آنکه خودش بار آنرا بدوش میکشد نه کس دیگر و استدلال از طریق نشأه دنیا را جمله (وَ هُوَ الَّذِی جَعَلَکُم خَلائِف‌َ الأَرض‌ِ الخ) متعرض آنست که حاصلش اینکه میشود اینکه نظامیکه در عالم بین شما دائر است، و خلافت نسل شما در زمین و شئون زندگانی که نسلی پس از نسل دیگر در زمین حکومت میکند و بعضی از شما فوق بعض دیگر قرار گرفته‌اید، بیهوده نیست (لِیَبلُوَکُم فِی ما آتاکُم) اینکه نظام آفرینش و اینکه خلافت شما در زمین و رفعت درجه بعضی از شما بر بعض دیگر اینکه است که شما در عملیاتتان آزمایش گردید و در آن خلافت بحق عمل کنید، عمل جزافی انجام ندهید و آنچه بشما عطاء شده هر چیزی را در موقع خودش قرار دهید.
[پایان] إِن‌َّ رَبَّک‌َ سَرِیع‌ُ العِقاب‌ِ وَ إِنَّه‌ُ لَغَفُورٌ رَحِیم‌ٌ در اینکه آیه جمع کرده بین عذاب و مجازات، و غفران و رحمت که بدانید پروردگار شما در عین حالیکه سریع العقاب است، غفور و رحیم است، اشاره به اینکه که انسان بایستی بین خوف و رجاء باشد، نه از رحمت مغرور گردد و هر چه خواهد بکند و بامید اینکه خدا غفور و رحیم است و نه از رحمت خدا نا امید باشد و مأیوس گردد زیرا که یکی از گناهان کبیره بشمار آورده‌اند یأس از رحمت خدا است.

صفحه : 168

‌سورة الاعراف‌

اشاره

مکیّة مأتان و ست آیات حجازی کوفی، و خمس بصری شامی‌

[سوره الأعراف (7): آیات 1 تا 9]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
المص (1) کِتاب‌ٌ أُنزِل‌َ إِلَیک‌َ فَلا یَکُن فِی صَدرِک‌َ حَرَج‌ٌ مِنه‌ُ لِتُنذِرَ بِه‌ِ وَ ذِکری لِلمُؤمِنِین‌َ (2) اتَّبِعُوا ما أُنزِل‌َ إِلَیکُم مِن رَبِّکُم وَ لا تَتَّبِعُوا مِن دُونِه‌ِ أَولِیاءَ قَلِیلاً ما تَذَکَّرُون‌َ (3) وَ کَم مِن قَریَةٍ أَهلَکناها فَجاءَها بَأسُنا بَیاتاً أَو هُم قائِلُون‌َ (4)
فَما کان‌َ دَعواهُم إِذ جاءَهُم بَأسُنا إِلاّ أَن قالُوا إِنّا کُنّا ظالِمِین‌َ (5) فَلَنَسئَلَن‌َّ الَّذِین‌َ أُرسِل‌َ إِلَیهِم وَ لَنَسئَلَن‌َّ المُرسَلِین‌َ (6) فَلَنَقُصَّن‌َّ عَلَیهِم بِعِلم‌ٍ وَ ما کُنّا غائِبِین‌َ (7) وَ الوَزن‌ُ یَومَئِذٍ الحَق‌ُّ فَمَن ثَقُلَت مَوازِینُه‌ُ فَأُولئِک‌َ هُم‌ُ المُفلِحُون‌َ (8) وَ مَن خَفَّت مَوازِینُه‌ُ فَأُولئِک‌َ الَّذِین‌َ خَسِرُوا أَنفُسَهُم بِما کانُوا بِآیاتِنا یَظلِمُون‌َ (9)

صفحه : 169
سورة الاعراف ضحاک و قتاده گفته‌اند اینکه سوره مکی است مگر قوله تعالی (وَ سئَلهُم عَن‌ِ القَریَةِ) تا قوله تعالی (بِما کانُوا یَفسُقُون‌َ) که آن مدنی است، و بعضی از مفسرین گفته‌اند همه آیات آن محکم است و در آن هیچ منسوخ نیست، و بعضی گفته‌اند دو آیه از آن منسوخ است یکی (خذ العفو) که بآیه زکوة نسخ شده و دیگر (اعرض عن الجاهلین) که بآیه جهاد منسوخ است.
و اینکه سوره دویست و شش آیه است در عدد اهل کوفه و حجاز و دویست و پنج آیه بعدد اهل شام و بصره، و سه هزار و سیصد و بیست و یک کلمه، و چهار هزار و سیصد و ده حرف است.
ابی‌ّ بن کعب گفته که رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود هر کس که سوره اعراف را بخواند خدای تعالی میان او و ابلیس حجابی پدید میآورد و روز قیامت آدم ع او را شفاعت میکند.

[ترجمه]

بنام ایزد هستی بخش صاحب رحمت عام و خاص
اینکه قرآن کتابی است که بسوی تو فرستاده شد، پس باید که در سینه تو حرج و تنگی از تبلیغ آن نباشد، برای اینکه بترسانی و مردم را بیم دهی، و تذکری است برای مؤمنین [2]
پیروی کنید آنچه را که از جانب پروردگارتان بسوی شما فرود آمده و پیروی نکنید غیر از خدا دوستان را (یعنی شیاطین را) اندکی پند میگیرید در متابعت حق [3]
و چه بسیار از اهل دهی که آنها را هلاک گردانیدیم و عذاب ما بر آنها آمد در شب یا در حالیکه خفته‌گان بودند در نیم روز [4]
و نبود ادعای آنها وقتی که عذاب ما بآنها آمد مگر اینکه گفتند حقیقة ما از ستمکاران بنفس خود بودیم [5]
و البته از آنهائی سؤال میکنیم که پیمبران بسوی آنها فرستاده شده‌اند، و البته از خود پیمبران هم سؤال خواهیم نمود [6]
و بر آنها حکایت میکنیم (آنچه بین پیمبران و مردم بوده) بعلم خودمان و

صفحه : 170
ما از آنها غائب نبودیم [7]
و سنجیدن اعمال در روز قیامت حق و محقق است پس کسیکه میزان و سنجش عملش سنگین باشد پس آنگروه رستگارانند [8]
و هر کس میزان عملش سبک باشد پس آنگروه کسانی میباشند که نفسهای آنها خسران و زیان برده بسبب اینکه بآیات ما ستم نمودند [9]

(توضیح آیات)

اشاره

بنام ایزد هستی بخش صاحب رحمت عام و خاص (المص)

سخنان مفسرین در توجیه (المص)

1- ابو صالح از عبد اللّه بن عباس نقل میکند که گفته اینکه کلمه نامی است از نامهای حق تعالی و بقولی از نامهای قرآن است.
2- شعبی گفته یعنی (انا اللّه الصادق) من خدای راست گویم.
3- محمّد بن کعب قرطی گفته (الف) یعنی او اول و آخر است، و (لام) او لطیف است، و (میم) اشاره بنام مجید و ملک، و (صاد) اشاره بصمد و صادق الوعد و صانع مصنوعات، و بقولی اینکه کلمه (المص) بیان آن آیه (أَ لَم نَشرَح لَک‌َ صَدرَک‌َ) است یعنی نه اینکه ما دل تو را روشن گردانیدیم، و نیز توجیهات دیگری از مفسرین نقل شده لکن چنانچه گفته شد چون حروف مقطعات اول سوره‌ها از متشابهات قرآن بشمار میرود و علمش نزد حق تعالی است سکوت در آن و واگذاشتن باهلش اولی بنظر میآید فقط میتوان گفت اینکه حروف رمز است بین خدای تعالی و رسولش و کسی بر آن آگاه نیست.
کِتاب‌ٌ أُنزِل‌َ إِلَیک‌َ فَلا یَکُن فِی صَدرِک‌َ حَرَج‌ٌ مِنه‌ُ لِتُنذِرَ بِه‌ِ وَ ذِکری لِلمُؤمِنِین‌َ (کتاب) خبر مبتداء محذوف است یعنی (هذا کتاب) اینکه قرآن یا اینکه سوره کتابی است که از طرف حق تعالی بر تو نازل گردیده و نباید در سینه تو از

صفحه : 171
آن حرجی باشد (لِتُنذِرَ بِه‌ِ وَ ذِکری) هر دو غایت و نتیجه کتاب است یعنی اینکه کتابیکه بسوی تو نازل گردیده برای انذار مبطلین و تذکر مؤمنین است.
شاید اشاره باین باشد که اینکه کتابیکه بر تو فرستاده شده نور و رحمت و مشتمل بر حکمت است بایستی تو از آن شرح صدر نمائی و از آیات پروردگار خودت خوش دل و شاد باشی نه اینکه تنگ دل گردی، یا اینکه از انکار مشرکین دل تنگ مباش قوله تعالی (فَلَعَلَّک‌َ باخِع‌ٌ نَفسَک‌َ عَلی آثارِهِم إِن لَم یُؤمِنُوا بِهذَا الحَدِیث‌ِ أَسَفاً) و اینکه کتاب بر تو فرستاده شد برای اینکه کافرین و مشرکین را از عذاب و سخط الهی بترسانی و مؤمنین را برحمت خدا و دار کرامت و بهشت موعود تذکر دهی قال اللّه تعالی (وَ ذَکِّر فَإِن‌َّ الذِّکری تَنفَع‌ُ المُؤمِنِین‌َ) اتَّبِعُوا ما أُنزِل‌َ إِلَیکُم مِن رَبِّکُم وَ لا تَتَّبِعُوا مِن دُونِه‌ِ أَولِیاءَ قَلِیلًا ما تَذَکَّرُون‌َ خطاب متوجه بعموم مسلمین است که باید متابعت کنید آنچه را که از پروردگارتان متوسط رسولش بر شما نازل گردیده و آن کتابی است جامع تمام وظائف و دستور العمل روزانه شما از اصول و فروع، و آن کتابی است که تر و خشکی نیست مگر اینکه در آن بیان شده، گویا اشاره باین است که خود را در قید بندگی و ولایت خدای تعالی در آورید و تابع او گردید و پیروی نکنید بجز از خدا دوستان را یعنی اصنام یا شیاطین را، اندکی از شما پند میگیرید در متابعت حق.
وَ کَم مِن قَریَةٍ أَهلَکناها فَجاءَها بَأسُنا بَیاتاً أَو هُم قائِلُون‌َ (بیات و تبییت) بمعنی شبیخون زدن است (قائلون) از قیلوله بمعنی خواب نیمروز است.
و چنانچه بعضی از مفسرین گفته‌اند اشاره باین است که وقتی عذاب آنها را میگرفت که با خیال راحت آرمیده بودند و هیچ منتظر هلاکت خود نبودند و آیه مشرکین را خاطر نشان میکند که چه بسیار مردمانی از اهل قریه‌ها بودند که در اثر اعمال نکوهیده‌شان غافل گیر میشدند و دفعة عذاب آنان را

صفحه : 172
میگرفت که شاید آنها متذکر گردند و از کفر و شرک بایمان آیند.
فَما کان‌َ دَعواهُم إِذ جاءَهُم بَأسُنا إِلّا أَن قالُوا إِنّا کُنّا ظالِمِین‌َ وقتی عذاب بر مشرکین میآمد گویا بآن فطرت اصلی که بر ایمان نهاده شده و بآن وجدان درونی خود میفهمند که چون راه خطاء گرفتند و تابع مصلحین و پیمبران نگردیدند و عوض آنکه تابع گردند از هیچگونه ظلم و ستم نسبت باولیاء الهی فرو گذار ننمودند آنوقت میفهمند که بخود ستم نمودند و مخالفت آنها بود که چنین عذابی را برای آنان ایجاب نموده اینکه است که اقرار میکنند که ما مستحق چنین عذابی بودیم.
فَلَنَسئَلَن‌َّ الَّذِین‌َ أُرسِل‌َ إِلَیهِم وَ لَنَسئَلَن‌َّ المُرسَلِین‌َ اینکه آیه ارشاد بر اینکه است که تمام افراد بشر مکلّف بتوحید و ترک شرک (و کل‌ّ ما جاء به النبی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) میباشند و وظیفه پیمبران نیز رساندن احکام الهی و جدّیت نمودن در هدایت مردم اصولا و فروعا و نشان دادن طریق هدایت آنها است، و نیز معلوم میشود که اینکه تکلیف قائم بدو طرف است هم مرسلین یعنی پیمبران و هم کسانیکه پیمبران برای آنها ارسال شده‌اند که در قیامت هر دو طائفه در مورد سؤال واقع میگردند.
فَلَنَقُصَّن‌َّ عَلَیهِم بِعِلم‌ٍ وَ ما کُنّا غائِبِین‌َ جمله (فلنقصن‌ّ) عطف بآیه (فلنسئلن‌ّ) میباشد و در آن قسم مأخوذ است و بقسم و نون تأکید آیه را مؤکّد گردانیده که البته از پیمبران و امّت سؤال میشود. یعنی بعزت خودم که در قیامت از رسولان و مردم سؤال میکنیم (بعلم) دو طور تفسیر شده: 1- مقصود از علم عالم است یعنی آنچه بآنها گوئیم از سر عالمی است. 2- مقصود از علم معلوم است مثل قوله تعالی (وَ لا یُحِیطُون‌َ بِشَی‌ءٍ مِن عِلمِه‌ِ إِلّا بِما شاءَ).

صفحه : 173
وَ الوَزن‌ُ یَومَئِذٍ الحَق‌ُّ فَمَن ثَقُلَت مَوازِینُه‌ُ فَأُولئِک‌َ هُم‌ُ المُفلِحُون‌َ، وَ مَن خَفَّت مَوازِینُه‌ُ فَأُولئِک‌َ الَّذِین‌َ خَسِرُوا أَنفُسَهُم بِما کانُوا بِآیاتِنا یَظلِمُون‌َ آیاتی در قرآن باین مضمون رسیده که یکی از مواقف قیامت میزان اعمال است و ظاهرا مقصود سنجش اعمال است نه خود انسان چنانچه بعضی از مفسرین گفته‌اند قوله تعالی (وَ نَضَع‌ُ المَوازِین‌َ القِسطَ لِیَوم‌ِ القِیامَةِ) الی ان قال (وَ کَفی بِنا حاسِبِین‌َ) یعنی در روز معاد ترازوهای عدل را میگذاریم و ما خود برای رسیدگی (بحساب همه خلایق) کافی میباشیم، سوره انبیاء آیه 48. و نیز قوله تعالی (یَومَئِذٍ یَصدُرُ النّاس‌ُ أَشتاتاً لِیُرَوا أَعمالَهُم فَمَن یَعمَل مِثقال‌َ ذَرَّةٍ خَیراً یَرَه‌ُ وَ مَن یَعمَل مِثقال‌َ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَه‌ُ) سوره زلزال آیه 6 و 7. خلاصه معنی آیه خبر از روز قیامت میدهد که در آنروز مردم پراکنده میگردند تا اینکه اعمال خود را ببینند و هر کس ذرّه‌ئی عمل نیک کرده می‌بیند و هر ذرّه‌ئی بد کرده آنرا هم می‌بیند.
تبیان از إبن عباس نقل میکند که گفته درازی عمود میزان پنجاه هزار سال راهست و کفّتین آن یکی از نور است و یکی از ظلمت، حسنات را در کفّه نور نهند و سیئات را در کفه ظلمت و کفتین همچون آسمان و زمین است.
بعضی از مفسرین گفته اینکه آیات در عین اینکه برای عمل بد و نیک ثقلی و وزنی قائل است در عین حال اینکه سنگینی را سنگینی اضافی میداند یعنی حسنات باعث ثقل میزان و سیئات باعث خفّت آن است نه اینکه هم حسنات دارای سنگینی باشد و هم سیئات و اینکه دو سنگینی با هم سنجیده شود و هر کدام بیشتر شد بر طبق آن حکم کند اگر حسنات سنگین‌تر بود بنعیم جنّت و اگر سیئات سنگین‌تر بود بدوزخ جزا داده شود.
[پایان] و چنانچه ظاهر است میزان قیامت از قبیل ترازو و قپان نیست تا اینکه تساوی در آن راه داشته باشد بلکه یک معنای معنوی در بر دارد، و شاید میزان کنایه از روح انسانی باشد که در اثر ایمان و تقوی و علم و معرفت بمقام ربوبی و عمل

صفحه : 174
صالح و خلوص عظمت پیدا مینماید چنانچه در عرف انسان کامل را با وقار و سنگین گویند و آدم سفیه و بی‌خرد را سبک نامند و باعمال و کردار او اعتمادی نیست اینک برای توضیح مختصری از بیانات طبرسی [رحمة اللّه علیه] را ترجمه مینمایم: چنین گفته (وَ الوَزن‌ُ یَومَئِذٍ الحَق‌ُّ) در آن چند قول است:
1- اینکه وزن عبارت از عدل است و اینکه در آنروز بر احدی ستم نمیشود.
[مجاهد و ضحاک و بلخی] 2- خدای تعالی در قیامت میزانی نصب میکند که در آن دو کفه دارد و حسنات و سیئات را بآن وزن میکند.
[إبن عباس و حسن و جبائی] و در کیفیت وزن اختلاف است زیرا چون اعمال اعراضند نه بر آنها اعاده ممکن است و نه وزن دارند و نه قائم بنفسند اینکه است که بقولی صحیفه‌های اعمال را وزن میکنند [عبد اللّه بن عمر و جماعتی] و بقولی علامات حسنات و سیئات در کفتین ظاهر میگردد و مردم می‌بیند آن علامات را [جبائی] و بقولی حسنات بصورت نیکو ظاهر میگردند و سیئات بصورت منکر [إبن عباس] و بقولی نفس مؤمن و نفس کافر وزن میگردد، عبید بن عمیر گفته مردی عظیم الجثه‌ئی آورده میشود پس وزن او بقدر بال پشه‌ئی نیست.
3- مقصود بوزن ظهور مقدار مؤمن است در بزرگی و مقدار کافر است در ذلّت چنانچه فرموده (فَلا نُقِیم‌ُ لَهُم یَوم‌َ القِیامَةِ وَزناً) پس کسیکه با عمل صالح بیاید وزنش سنگین میشود یعنی قدرش بزرگ میگردد و چنین کسی رستگار گردیده و کسیکه بیاید با عملی که وزنی و قیمتی بر آن نیست چنین کسی خسران و ضرر برده.
[ابی مسلم] و بهترین توجیهات همان قول اول است و بعد از آن قول دوم زیرا که بین عرب مشهور است که گویند سخن فلانی و افعالش موزون است و مقصود آنها اینکه است که گفتار و افعالش بجا و موقع واقع گردیده تا آنجا که گفته بنا بر اینکه معنی که گفته شد قول اول که وزن عبارت از عدل در آخرت باشد رجحان دارد و باعتبار

صفحه : 175
اخباریکه در معنی میزان رسیده پس از رجحان قول اول قول دوم بهتر است زیرا که مطابق با اخباری است که در معنی وزن و میزان رسیده.
[پایان] (فَمَن ثَقُلَت مَوازِینُه‌ُ، تا آخر) بیان آثاری است که بر سنگین شدن یا سبک شدن وزن مترتب میگردد، وقتی (أَسرَع‌ُ الحاسِبِین‌َ) روی میزان عدل بنا بر مشهور اعمال افراد بشر را از خوب و بد آن با هم سنجید آنهائیکه برای اعمالشان وزنی و قیمتی است آنها رستگار گردیده و فائز میگردند بفیوضات ربانی و آنهائیکه وزن و قیمتی برای اعمال آنان نیست خسران و زیان برده‌اند و اعمال نیک آنها نیز در اثر تکذیب آیات الهی بی‌ثمر میگردد و همان ظلم و ستم بمقدسات الهی است که خسران و زیان برای آنها ایجاب نموده.
از کتاب احتجاج در حدیث هشام بن حکم از امام صادق ع چنین نقل میکنند که زندیقی از آنحضرت پرسید آیا نه اینکه است که اعمال وزن میشود فرمود نه، عمل جسم نیست که قابل سنجش باشد بلکه صفت کاریستکه عامل انجام میدهد کسی محتاج بسنجیدن است که عدد و سنگینی و سبکی چیزی را نداند و بخواهد با کشیدن یا شمردن علم بمقدار آن حاصل کند برای خداوند چیزی مجهول نیست پرسید پس معنای میزان چیست فرمودند میزان بمعنای عدل است پرسید معنای اینکه خدا فرموده (فَمَن ثَقُلَت مَوازِینُه‌ُ) چیست فرمود معنایش رجحان عمل است.
اینکه روایت بخوبی ثابت میگرداند که میزان قیامت عبارت از عدل است و سنگینی و سبکی اعمال صفاتی است که محرک عمل میگردد.
در تفسیر قمی در ذیل جمله (وَ الوَزن‌ُ یَومَئِذٍ الحَق‌ُّ) از امام ع روایت شده که فرموده مقصود از وزن حق مجازات است.
و در بعضی از روایات از علی ع نقل شده که فرموده منم میزان قیامت که اعمال مردم بمن سنجش میشود.

صفحه : 176

[سوره الأعراف (7): آیات 10 تا 18]

اشاره

وَ لَقَد مَکَّنّاکُم فِی الأَرض‌ِ وَ جَعَلنا لَکُم فِیها مَعایِش‌َ قَلِیلاً ما تَشکُرُون‌َ (10) وَ لَقَد خَلَقناکُم ثُم‌َّ صَوَّرناکُم ثُم‌َّ قُلنا لِلمَلائِکَةِ اسجُدُوا لِآدَم‌َ فَسَجَدُوا إِلاّ إِبلِیس‌َ لَم یَکُن مِن‌َ السّاجِدِین‌َ (11) قال‌َ ما مَنَعَک‌َ أَلاّ تَسجُدَ إِذ أَمَرتُک‌َ قال‌َ أَنَا خَیرٌ مِنه‌ُ خَلَقتَنِی مِن نارٍ وَ خَلَقتَه‌ُ مِن طِین‌ٍ (12) قال‌َ فَاهبِط مِنها فَما یَکُون‌ُ لَک‌َ أَن تَتَکَبَّرَ فِیها فَاخرُج إِنَّک‌َ مِن‌َ الصّاغِرِین‌َ (13) قال‌َ أَنظِرنِی إِلی یَوم‌ِ یُبعَثُون‌َ (14)
قال‌َ إِنَّک‌َ مِن‌َ المُنظَرِین‌َ (15) قال‌َ فَبِما أَغوَیتَنِی لَأَقعُدَن‌َّ لَهُم صِراطَک‌َ المُستَقِیم‌َ (16) ثُم‌َّ لَآتِیَنَّهُم مِن بَین‌ِ أَیدِیهِم وَ مِن خَلفِهِم وَ عَن أَیمانِهِم وَ عَن شَمائِلِهِم وَ لا تَجِدُ أَکثَرَهُم شاکِرِین‌َ (17) قال‌َ اخرُج مِنها مَذؤُماً مَدحُوراً لَمَن تَبِعَک‌َ مِنهُم لَأَملَأَن‌َّ جَهَنَّم‌َ مِنکُم أَجمَعِین‌َ (18)

صفحه : 177

[ترجمه]

براستی شما را در زمین جای دادیم و متمکن گردانیدیم که در آن تصرف کنید و در زمین اسباب زندگانی شما را آفریدیم و از شماها کمی شکر گذارند [10]
و بحقیقت شما را آفریدیم پس از آن شما را صورت بندی کردیم پس از آن بملائکه گفتیم بآدم سجده کنید پس ملائکه بآدم سجده کردند مگر ابلیس که از سجده کنندگان نبود [11]
خدای تعالی گفت چه چیز تو را منع کرد از اینکه بآدم سجده کنی وقتی تو را امر نمودم شیطان گفت من از آدم بهترم مرا از آتش آفریدی و آدم را از خاک [12]
خدا گفت (از مقام خودت) هبوط کن و تو را نرسد که در اینجا تکبر نمائی و خارج شو که تو از خوار شدگانی [13]
(شیطان) گفت مرا مهلت بده تا روز که مردم مبعوث میگردند (یعنی تا قیامت) [14]
گفت تو از مهلت داده شدگانی [15]
ابلیس گفت چون مرا اغواء گردانیدی من برای اغواء اولاد آدم در راه مستقیم اطاعت تو می‌نشینم [16]
پس آنها را میآیم از بین دو دستهایشان (یعنی از جلو) و از پشت سر آنها و از طرف راست و از طرف چپشان و تو بیشتر از فرزندان آدم را نمی‌یابی از شکر کنندگان [17]
خدا بابلیس گفت خارج شو در حالیکه تو نکوهیده و رانده شده‌ئی قسم بخدا از بنی آدم کسیکه تو را پیروی نمود همانا جهنّم را از همه شما پر میکنم (یعنی از شیطان و متابعین او) [18]
.

صفحه : 178

(توضیح آیات)

وَ لَقَد مَکَّنّاکُم فِی الأَرض‌ِ وَ جَعَلنا لَکُم فِیها مَعایِش‌َ ذات متعال در مقام بیان امتنان و اظهار تفضلاتی که نسبت ببشر مرعی داشته در اینکه آیه دو نعمت از نعمتهای بی‌اندازه خود را تذکر میدهد: یکی آنکه شما افراد بشر را در زمین متمکن و مستقر گردانیدیم که کارهای روزانه خود را با آرامش انجام دهید و زمین زیر پای شما ثابت و آرام باشد، و دیگر آنکه لوازم زندگانی شما را از خوراک و پوشاک آفریدیم از خوردنیها زیادتر از قدر حاجت، و نیز از پوشاک بانواع و اقسام زینتها آرایش یابید، و از آشامیدنیها بانواع بسیار شما را محظوظ گردانیدیم.
قَلِیلًا ما تَشکُرُون‌َ با اینکه همه نعمتها بشر (ظَلُوماً جَهُولًا) نعمتهای خدا را نادیده گرفته و شکر ولی نعمت خود را نمیکند در صورتی که اگر شکر گذار باشد بر نعمت او افزوده خواهد گردید چنانچه فرموده (لَئِن شَکَرتُم لَأَزِیدَنَّکُم وَ لَئِن کَفَرتُم إِن‌َّ عَذابِی لَشَدِیدٌ) و تمام افراد کفران نعمت میکنند مگر کمی از آنها که در مقام شکر گذاری برمیآیند و هر نعمتی را در آنچه رضای حق تعالی است مصرف میکنند وَ لَقَد خَلَقناکُم ثُم‌َّ صَوَّرناکُم ثُم‌َّ قُلنا لِلمَلائِکَةِ اسجُدُوا لِآدَم‌َ فَسَجَدُوا إِلّا إِبلِیس‌َ لَم یَکُن مِن‌َ السّاجِدِین‌َ چنانچه مفسرین شماره کرده‌اند در پانزده آیه داستان ابتداء خلقت انسان و کیفیت صورت بندی آدم [ع] را تذکر داده.
و در اینجا بلام قسم (و لقد) و قد تحقیقی که برای تأکید آورند حکایت را مؤکّد گردانیده و خطاب بعموم افراد بشر نموده و نوع انسان را از بین ممکنات امتیاز داده زیرا اینکه همه آیاتیکه در باره خلقت انسان رسیده در باره هیچ نوعی از موجودات حتّی ملائکه نازل نگردیده و وقتی اینکه آیات را با آیه بالا که

صفحه : 179
در مقام امتنان بر بشر بود جمع کردیم چنین میتوان استفاده نمود که نوع انسان بر بسیاری از موجودات برتری دارد.
بعضی از مفسرین گفته اینکه از خطاب عمومی (وَ لَقَد خَلَقناکُم) بخطاب خصوصی (ثُم‌َّ قُلنا لِلمَلائِکَةِ اسجُدُوا لِآدَم‌َ) منتقل گردیده برای بیان دو مطلب است یکی سجده ملائکه برای جمیع بنی نوع بشر در حقیقت خضوع برای عالم بشریت بوده و اگر حضرت آدم سجده‌گاه ملائکه واقع گردیده برای خصوصیت شخصیه او نبوده بلکه آدم مظهر و نماینده افراد بشر است، و از اینکه آیات برمیآید که سجده ملائکه بآدم از جهت شخصیتش نبوده بلکه از جهت اینکه او فرد کاملی از بشر بوده و نمونه خلیفة اللّه و نمونه اوصاف الهی در زمین گردیده، و از قوله تعالی حکایة از ابلیس که گفت (فَبِما أَغوَیتَنِی لَأَقعُدَن‌َّ لَهُم صِراطَک‌َ المُستَقِیم‌َ الخ) اینکه معنی برمیآید زیرا در اینکه آیه ذکری از بنی آدم بمیان نیامده بود.
مطلب دوم اینکه خلقت آدم در حقیقت خلقت جمیع بنی نوع بشر است قوله تعالی (وَ بَدَأَ خَلق‌َ الإِنسان‌ِ مِن طِین‌ٍ ثُم‌َّ جَعَل‌َ نَسلَه‌ُ مِن سُلالَةٍ مِن ماءٍ مَهِین‌ٍ) سوره سجده آیه 6 و 7. و خلاصه اینکه تمام آیاتیکه در بیان خلقت آدم و مأمور گردیدن ملائکه بسجده آدم و گفتار ابلیس در اغواء بنی آدم رسیده تماما مشعر بر اینکه است که مقصود از آدم تمام بنی نوع بشر است نه یک فرد [پایان] و چون ترجمه اینکه آیات شده و معنی آن واضح است محتاج بتوضیح نیست و ببیان بعضی از الفاظ آن خاتمه میدهیم.
(وَ لَقَد خَلَقناکُم) قال الراغب (الخلق اصله التقدیر المستقیم و یستعمل فی ابداع الشیئی اصلی و لاحتذاء).
[پایان] و اینکه ابداع و احتذاء مخصوص بخدا است اینکه است که فقط خدا را خالق نامند و خلق بمعنی ابداع مخصوص بخدا است لکن بمعنی اندازه‌گیری بطور اعتدال مخصوص بخدا نیست قوله تعالی نسبت بعیسی ع (وَ إِذ تَخلُق‌ُ مِن‌َ الطِّین‌ِ

صفحه : 180
کَهَیئَةِ الطَّیرِ).
(ثُم‌َّ صَوَّرناکُم) تصویر قرار دادن چیزی است بر هیئت مخصوص، خدا فرموده ما شما را از کتم عدم بعالم وجود آوردیم و اینکه صورت لطیف را بر شما انگاشتیم، بزرگ و بزرگوار است خالقی که با دست توانای قدرت خود در سه تاریکی: ظلمت رحم، ظلمت مشیمة، ظلمت پوست شکم صورت باین لطیفی انگاشته ثُم‌َّ قُلنا لِلمَلائِکَةِ اسجُدُوا لِآدَم‌َ الخ (ثم‌ّ) را برای تراخی آرند که پس از مطلبی مطلب دیگری متفرع بر آن گردانند و بنا بر آنچه از بعض مفسرین نقل کردیم که مقصود از آدم نوع بشر است میشود گفت تفریع (بثم‌ّ) پس از خطاب بجمیع افراد بشر مشعر بر اینکه است که سجده ملائکه نه فقط بشخص آدم بوده بلکه نوع بشر مراد است زیرا که آدم نمونه تمام افراد است، و از مفسرین در توجیه آیه چند قول نقل شده 1- مقصود از خلق و تصویر ما خلق تصویر پدر ما آدم است.
2- جماعتی مثل إبن عباس و مجاهد و ربیع و قتاده و سدی گفته‌اند معنی آیه اینکه است که ما آدم را خلق کردیم پس از آن شما را در پشت او تصویر کردیم پس از آن گفتیم بملائکه بآدم سجده کنید، بنا بر اینکه معنی آیه مشعر بر اینکه است که سجده ملائکه نه فقط بشخص آدم بتنهائی بوده بلکه ملائکه مأمور گردیدند بآدم و ذرّیه او سجده کنند و تمام ملائکه بامر خدا بآدم سجده کردند مگر ابلیس که تکبر کرد و از سجده امتناع نمود.
قال‌َ ما مَنَعَک‌َ أَلّا تَسجُدَ إِذ أَمَرتُک‌َ قال‌َ أَنَا خَیرٌ مِنه‌ُ خَلَقتَنِی مِن نارٍ وَ خَلَقتَه‌ُ مِن طِین‌ٍ شیطان سر از اطاعت حق تعالی پیچید و گفت من از آدم بهترم بدلیل اینکه آدم را از خاک تیره و از صلصال کالفخّار آفریدی و مرا از آتش روشن لطیف نورانی خلقت گردانیدی و من بر آدم شرافت دارم و شریف نباید سر اطاعت بخسیس فرود آورد و شیطان در اینجا از دو جهت مغالطه کاری کرده یکی گمان

صفحه : 181
کرد که او از آتش خالص آفریده شده و آدم از خاک خالص در صورتی که ظاهرا چنین نیست، عنصر غالب شیطان بنا بر اینکه از جنس جن‌ّ باشد آتش است نه اینکه آتش خالص باشد، و نیز آدم ترکیب شده از عناصر است منتهی عنصر غالب او خاک است و از خاک خالص نیست، و چون انسان از عناصر آفریده شده اینکه است که در او طبایع مختلف دیده میشود ثقل و سنگینی خاک وی را بزمین میکشاند و لطافت نور و هوا او را بامور عالیه روحانیه صعود میدهد، و قوه غضب در انسان از عنصر ناریه او تولید گردیده، و قوه شهویه و طلب غذا و استراحت طلبی ناشی از ثقل و سنگینی عنصر خاک تولید گردیده.
و دیگر شیطان ندانسته که سجده او بامر مولوی است نه بامر آدم که مغالطه و مکابره نموده که من بهتر از آدم میباشم و قیاس او باطل و بی‌مورد گردیده و نیز از کجا شرافت آتش بر خاک معلوم شده در صورتی که در خاک فضائلی است که در آتش نیست مثل حفظ امانت صورتی که در آن نقش می‌بندد تا مدتی محفوظ میدارد و در آتش هلاکت است طبیعت آتش فانی گردانیدن هر چیزی است که بآن اصابت نماید و طبیعت خاک نگاهداری آنست طنطاوی در تفسیر جوهر گفته و بر فرض اینکه تسلیم کنیم که آتش افضل از خاک است از کجا معلوم شده که فضیلت بماده و بعنصر باشد، آیا چنین نیست که صورت در فضیلت مدخلیت دارد، و همچنین غایت و فاعل، و نیز اخلاق و اعمال و نتایج آن در فضیلت مدخلیت دارد و هر مصنوعی مثل تخت لابد از چهار چیز است: عامل و غایت و مادّه و صورت. ماده تخت چوب است و صورتش آنچیزی است که بر نشستن صلاحیت دارد و فاعلش نجّار و غایتش جلوس بر آنست. پس ببین چگونه خدای تعالی راجع بصورت آدم فرمود (فَإِذا سَوَّیتُه‌ُ وَ نَفَخت‌ُ فِیه‌ِ مِن رُوحِی فَقَعُوا لَه‌ُ ساجِدِین‌َ) و اینکه اشاره بکمال صورت آدم است و قوله تعالی (ما مَنَعَک‌َ أَن تَسجُدَ لِما خَلَقت‌ُ بِیَدَی‌َّ) اشاره بعنایت فاعل است و بغایت وجود آدم اشاره دارد قوله تعالی (وَ عَلَّم‌َ آدَم‌َ الأَسماءَ کُلَّها) آیا اینکه

صفحه : 182
غایت فضیلت آدم را نشان نمیدهد و برتری او را بر ملائکه الی آخر کلامه پس از آنکه شیطان از امر الهی تمرد کرد و از مقامیکه داشت رانده شد قال‌َ أَنظِرنِی إِلی یَوم‌ِ یُبعَثُون‌َ، قال‌َ إِنَّک‌َ مِن‌َ المُنظَرِین‌َ شیطان از خدا مهلت میخواهد و حق تعالی باو مهلت میدهد، ظاهرا مقصود آن ملعون مهلت خواسته که تا قیامت بر افراد بشر غالب گردد حتّی پس از مردن در عالم برزخ بر او دست داشته باشد لکن خدای تعالی باو مهلت داده تا وقت معلوم در نزد خود حق تعالی.
قال‌َ فَبِما أَغوَیتَنِی لَأَقعُدَن‌َّ لَهُم صِراطَک‌َ المُستَقِیم‌َ، ثُم‌َّ لَآتِیَنَّهُم مِن بَین‌ِ أَیدِیهِم وَ مِن خَلفِهِم وَ عَن أَیمانِهِم وَ عَن شَمائِلِهِم وَ لا تَجِدُ أَکثَرَهُم شاکِرِین‌َ پس از آنکه شیطان مطرود شد و مهلت طلبید در واقع اذن طلبید در اغوای بنی آدم گفت چون مرا اغواء گردانیدی یعنی مرا امر بسجده آدم کردی و ترک آن اغوای مرا ایجاب نمود و من در گمراهی واقع گردیدم، و جار و مجرور (فبما) متعلق بفعل محذوف است یعنی بسبب اینکه مرا اغواء گردانیدی قسم میخورم که (لَأَقعُدَن‌َّ لَهُم صِراطَک‌َ المُستَقِیم‌َ) یعنی البته متعرض آنها میشوم و بر طریق راه تو می‌نشینم و راه تو را می‌بندم همان طوری که دشمن یا دزد در راه مینشیند تا مسافرین و کسانیکه عبور میکنند سر راهشان را بگیرد و هر عملی که خواهد در باره آنها انجام میدهد، مالشان را ببرد یا صدمه جانی بآنها وارد میآورد (ثُم‌َّ لَآتِیَنَّهُم) وقتی راه آنها را گرفتم مسلّط بر آنها میگردم و از چهار طرف بآنها وارد میشوم.
شیخ طبرسی از حضرت باقر [ع] چنین روایت کرده که فرمود (من بین ایدیهم) شیطان از جلو بر انسان وارد میگردد تا اینکه امر آخرت را بر او سبک گرداند (و انسان را بامر آخرت بی‌اعتنا و سست میگرداند) (وَ مِن خَلفِهِم) و از پشت وارد میگردد و او را امر مینماید بجمع کردن مال و مانع میگردد از انفاق تا اینکه برای ورثه او بماند (مثل اینکه او را وسوسه میکند که اگر انفاق کنی

صفحه : 183
هم خودت فقیر و محتاج میگردی و هم اولاد تو بی‌چاره و فقیر میگردند) (وَ عَن أَیمانِهِم) از طرف راست وارد میگردد و بالقاء شبهه امر دینش را فاسد میگرداند و ضلالت و شبهه در دین را در نظر او میآراید و زینت میدهد (وَ عَن شَمائِلِهِم) از طرف چپ وارد میگردد و شهوات را بر قلب او غالب میگرداند و لذات شهوات را بر او گوارا میآراید (وَ لا تَجِدُ أَکثَرَهُم شاکِرِین‌َ) مقول قول ابلیس است که گفته من چنان بنی آدم را گمراه میگردانم که تو نمی‌یابی بیشتر آنها را از شکر کننده‌گان، ظاهرا شیطان چنان خود را در اغواء و فریب دادن انسان قوی و مسلط دانسته که گمان کرده اکثر بنی آدم را اغواء میگرداند قوله تعالی (وَ لَقَد صَدَّق‌َ عَلَیهِم إِبلِیس‌ُ ظَنَّه‌ُ) یعنی ظن ابلیس در اینکه اکثر افراد بشر را گمراه میگرداند در مرتبه عمل رسید، و بقولی از ملائکه شنیده بود که خدا چنین گفته (قال‌َ اخرُج مِنها مَذؤُماً) در حالیکه مذمّت گردیده‌ئی (مَدحُوراً) یعنی رانده شده و دور گردیده از رحمت باشی (لَمَن تَبِعَک‌َ مِنهُم) لام در (لمن) موطئه و برای قسم آورده و (لأملأن‌ّ) جواب قسم است، خلاصه ذات احدیت قسم یاد میفرماید که البته جهنّم را از شیطان و تابعین او پر میکنم.
[جامع الجوامح]

صفحه : 184

[سوره الأعراف (7): آیات 19 تا 27]

اشاره

وَ یا آدَم‌ُ اسکُن أَنت‌َ وَ زَوجُک‌َ الجَنَّةَ فَکُلا مِن حَیث‌ُ شِئتُما وَ لا تَقرَبا هذِه‌ِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونا مِن‌َ الظّالِمِین‌َ (19) فَوَسوَس‌َ لَهُمَا الشَّیطان‌ُ لِیُبدِی‌َ لَهُما ما وُورِی‌َ عَنهُما مِن سَوآتِهِما وَ قال‌َ ما نَهاکُما رَبُّکُما عَن هذِه‌ِ الشَّجَرَةِ إِلاّ أَن تَکُونا مَلَکَین‌ِ أَو تَکُونا مِن‌َ الخالِدِین‌َ (20) وَ قاسَمَهُما إِنِّی لَکُما لَمِن‌َ النّاصِحِین‌َ (21) فَدَلاّهُما بِغُرُورٍ فَلَمّا ذاقَا الشَّجَرَةَ بَدَت لَهُما سَوآتُهُما وَ طَفِقا یَخصِفان‌ِ عَلَیهِما مِن وَرَق‌ِ الجَنَّةِ وَ ناداهُما رَبُّهُما أَ لَم أَنهَکُما عَن تِلکُمَا الشَّجَرَةِ وَ أَقُل لَکُما إِن‌َّ الشَّیطان‌َ لَکُما عَدُوٌّ مُبِین‌ٌ (22) قالا رَبَّنا ظَلَمنا أَنفُسَنا وَ إِن لَم تَغفِر لَنا وَ تَرحَمنا لَنَکُونَن‌َّ مِن‌َ الخاسِرِین‌َ (23)
قال‌َ اهبِطُوا بَعضُکُم لِبَعض‌ٍ عَدُوٌّ وَ لَکُم فِی الأَرض‌ِ مُستَقَرٌّ وَ مَتاع‌ٌ إِلی حِین‌ٍ (24) قال‌َ فِیها تَحیَون‌َ وَ فِیها تَمُوتُون‌َ وَ مِنها تُخرَجُون‌َ (25) یا بَنِی آدَم‌َ قَد أَنزَلنا عَلَیکُم لِباساً یُوارِی سَوآتِکُم وَ رِیشاً وَ لِباس‌ُ التَّقوی ذلِک‌َ خَیرٌ ذلِک‌َ مِن آیات‌ِ اللّه‌ِ لَعَلَّهُم یَذَّکَّرُون‌َ (26) یا بَنِی آدَم‌َ لا یَفتِنَنَّکُم‌ُ الشَّیطان‌ُ کَما أَخرَج‌َ أَبَوَیکُم مِن‌َ الجَنَّةِ یَنزِع‌ُ عَنهُما لِباسَهُما لِیُرِیَهُما سَوآتِهِما إِنَّه‌ُ یَراکُم هُوَ وَ قَبِیلُه‌ُ مِن حَیث‌ُ لا تَرَونَهُم إِنّا جَعَلنَا الشَّیاطِین‌َ أَولِیاءَ لِلَّذِین‌َ لا یُؤمِنُون‌َ (27)

صفحه : 185

[ترجمه]

و ای آدم خودت و زوجه‌ات در بهشت ساکن شو و از آنچه خواهید (از اطعمه‌های) بهشت بخورید و باین درخت نزدیک نشوید که اگر بخورید پس بوده باشید از ستمکاران [19]
شیطان آدم و زنش را وسوسه نمود بجهت اینکه ظاهر گرداند برای آنها آنچه پوشیده شده بود از عورت ایشان و گفت پروردگار شما از اینکه درخت شما را نهی ننموده مگر اینکه بوده باشید دو ملک یا در بهشت جاویدان باشید [20]
و برای آنها قسم خورد که من خیرخواه و ناصح شما میباشم [21]
(و بدروغ) آنها را مغرور گردانید و فریب داد پس چون (آدم و حوّاء) از آن شجره چشیدند لباس آنها ریخت و عورتهای آنها ظاهر گردید و شروع کردند که از برگهای درخت عورت خود را بپوشانند و ندا کرد آنها را پروردگار آنها آیا من نهی ننمودم شما را که نزدیک اینکه درخت نشوید و نگفتم بشما که همانا شیطان برای شما دشمنی است هویدا [22]
آدم و حواء گفتند ای پروردگارا ما بخود ستم نمودیم و اگر ما را نیامرزی و بما رحم ننمائی البته باشیم از زیانکاران [23]
خدا گفت از بهشت فرود آئید در حالیکه بعض از شما با بعض دیگر دشمنید و در زمین برای شما قرارگاه و متاعی است تا وقت مرگتان [24]
خدا گفت در زمین زندگانی میکنید و در زمین میمیرید و از زمین بیرون میآئید [25]
ای اولاد آدم ما لباسی که عورت شما را بپوشاند و زینت شما باشد برای شما نازل گردانیدیم و لباس تقوی آن بهتر است اینکه نازل کردن لباس از آیات خدا (و نشانه‌های رحمت اوست) شاید مردم متذکر گردند [26]
ای اولاد آدم شیطان شما را فریب ندهد چنانچه پدر و مادر شما را از بهشت بیرون کرد و جامه‌های بهشتی را از آنها کند تا اینکه بنمایاند بآنها عورت یکدیگرشان را همانا او و قبیله او شما را می‌بینند از جائیکه شما آنها را نمی‌بینید بحقیقت ما قرار دادیم شیاطین را دوستان آنهائیکه ایمان نمیآورند [27]

صفحه : 186

(توضیح آیات)

وَ یا آدَم‌ُ اسکُن أَنت‌َ وَ زَوجُک‌َ الجَنَّةَ فَکُلا مِن حَیث‌ُ شِئتُما وَ لا تَقرَبا هذِه‌ِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونا مِن‌َ الظّالِمِین‌َ مخاطب باین خطاب آدم است و حواء را عطف بآدم داده و بآن دو نفر امر میفرماید که از تمام انواع و اقسام مأکولات و نعمتهای بهشتی بخورید و باین شجره معهوده نزدیک نشوید که اگر نزدیک باین درخت شدید و خوردید از میوه آن از جمله ظالمین و ستمکاران میگردید یعنی بنفس خود ستم کرده‌اید و ظاهرا امر (فَکُلا) و نهی (وَ لا تَقرَبا) امر و نهی ارشادی و تنزیهی است و ارشاد بر اینکه است که اگر نزدیک شدید و خوردید بخود ستم نموده‌اید و از بهشت خارج خواهید گردید، و میشود گفت نهی تنزیهی است نه نهی تحریمی تا اینکه گفته شود بمخالفت آن آدم و حوّاء معصیت کردند زیرا که پیمبران معصومند.
و در اینکه بهشتی که آدم و حواء در آن ساکن گردیدند چه نوع بهشتی بوده، قمی در تفسیر خود گفته که پدرم برای من حدیث کرد از امام صادق ع که شخصی از آنجناب پرسید آیا بهشت آدم از باغهای دنیا بود یا از باغهای آخرت آنحضرت [ع] در جواب او فرمودند که از باغهای دنیا بود و همین ماه و خورشید که بما میتابد بآن بهشت می‌تابید و اگر از باغهای آخرت بود هرگز از آن اخراج نمیگردیدند زیرا که آخرت خانه خلود است.
و از بعض مفسرین است که گفته مقصود بهشت آخرت است و بقرینه الف و لام (الجنة) که ظاهرا الف و لام عهد است منصرف میگردد ببهشت خلد، و اشکال بر اینکه کسیکه داخل بهشت خلد گردید مخلّد در آن است و بیرون آمدن ندارد پاسخ گفته آنوقتی است که بپاداش اعمال وارد شده باشد نه ابتداءا، و بقولی آن یکی از باغهای آخرت است و الف و لام جنس بهشت است نه عهد، اما اینکه بهشت دنیا باشد آنهم با آیه (اهبِطُوا بَعضُکُم لِبَعض‌ٍ عَدُوٌّ)

صفحه : 187
تا آخر منافات دارد زیرا که هبوط بمعنی نزول است، اگر منزل آدم و حواء یکی از باغهای دنیا بود (هبوط) معنی نداشت بلکه تحصیل حاصل بود (وَ لَکُم فِی الأَرض‌ِ مُستَقَرٌّ وَ مَتاع‌ٌ إِلی حِین‌ٍ) دلالت واضح دارد که اول در زمین نبودند و بپاداش عملشان مأمور بنزول گردیدند، و از آنطرف هم بعید است که گفته شود بهشت خلد بوده زیرا که بهشت خلد آخر مقامات مؤمن کامل است که پس از گذشتن از مقامات نصیب وی میگردد.
لکن در اینجا توجیه دیگری بنظر میرسد و آن اینکه است که شاید بهشت آدم آن بهشتی بوده بین دنیا و آخرت یعنی بهشت ارواح، و اینکه در بعضی از احادیث فرموده بهشت آدم در زمین بوده عالم ارواح نزدیک بزمین است، و شاید آن همان بهشتی است که در کافی از ابی بصیر از ابی عبد اللّه ع روایت کرده که فرموده (ارواح مؤمنین در درختی از درختهای بهشت از طعام آن میخورند و از مشروب آن میآشامند).
و نیز در کافی از علی بن الحسین [ع] روایت میکند که فرموده
(القبر امّا روضة من ریاض الجنة او حفرة من حفر النیران)
یعنی قبر یا باغی است از باغهای بهشت یا گودالی است از گودالهای جهنّم، و شاید بهشت آدم همان بهشت برزخی بوده نه بهشت عدن که آخر مقامات صالحین است.
پس چه ضرر دارد که گفته شود برای انسان کامل در ابتداء وجودش مقاماتی و درجاتی است اگر حقیقت انسان و مقام روحانی او از عالم (ما فوق الطبیعه) تعبیه نشده بود چگونه در انتهای امرش مقام و موقعیتی پیدا مینمود و در مقام خود مبرهن گردیده که عقل و روح مجرد انسانی از مقاماتی تنزل نموده و قادر حکیم برای استکمال چند صباحی او را در اینکه بدن کثیف محبوس گردانیده و پس از آن صعود مینماید بعالم ارواح.
صدر المتألهین در تفسیر سوره بقره راجع بقوله تعالی (اهبِطُوا) بیانی دارد که خلاصه آن اینکه است که برای انسان کامل در بدایت امرش مقاماتی و درجاتی

صفحه : 188
است، پس بعض مقامات اوّلی انسان را بیان مینماید و گفته مقام سوم او محل تعلّق روح ببدن است در عالم علوی سمائی و تا آخر بیانش که مفصّل است و اجمالی از بیانات او را در جزء اول مخزن العرفان در تفسیر سوره بقره تذکر داده‌ایم بآن جا رجوع شود.
فَوَسوَس‌َ لَهُمَا الشَّیطان‌ُ لِیُبدِی‌َ لَهُما ما وُورِی‌َ عَنهُما مِن سَوآتِهِما الخ چون اینکه آیات ترجمه شده و واضح است و محتاج بتوضیح نیست و چنانچه گفته شد در چندین موضع از کلام اللّه تعالی از داستان خلقت آدم و مأمور گردیدن ملائکه بسجده و مخالفت شیطان و مطرود شدنش و مهلت خواستن و تسلط پیدا نمودن بر بنی آدم و اغوای آنها بطور واضح بیان شده و در اینکه تفسیر نیز در هر موردی اجمالا بیانی راجع بآن شده در اینجا فقط ببعض نکات آن اشاره میکنیم:
وسوسه در لغت بمعنی دعوت کردن بامر پستی است بآهستگی و پنهانی و (موارات) پوشانیدن در پس پرده است و (سوءات) جمع سوأة و بمعنی عضوی است که آدمی از برهنه کردن و اظهار آن شرم میدارد و (إِلّا أَن تَکُونا مَلَکَین‌ِ) در معنی (الّا کراهة ان تکونا ملکین) یعنی پروردگار شما شما را از اینکه درخت منع نکرد مگر از اینکه جهت که مبادا فرشته شوید و یا از خالدین گردید.
و در مجمع البیان از سیّد مرتضی نقل میکند که وی احتمال داده که مراد از جمله (إِلّا أَن تَکُونا مَلَکَین‌ِ) اینکه باشد که ابلیس بآن دو چنین فهمانید که مأمور باجتناب از شجره خصوص ملائکه و آنانکه خالد در بهشتند میباشد نه آدم و حواء و در حقیقت جمله باین ماند که شخص بدیگری بگوید از چنین چیز نهی نشدی مگر اینکه فلان شخص باشی یعنی فلان شخص از آن چیز نهی شده است نه تو و اگر ابلیس باین بیان مطلب را رسانیده برای اینکه بوده که اینکه طور حرف زدن در تدلیس و القاء شبهه و گمراه کردن طرف از هر بیان دیگری مؤثّرتر است.
اینکه وجهی بود که سیّد مرتضی طاب ثراه گفته لکن اشکالش اینکه است که

صفحه : 189
با آیه 120 سوره طه (فَوَسوَس‌َ إِلَیه‌ِ الشَّیطان‌ُ قال‌َ یا آدَم‌ُ هَل أَدُلُّک‌َ عَلی شَجَرَةِ الخُلدِ وَ مُلک‌ٍ لا یَبلی) نمیسازد زیرا که در آنجا خود ابلیس میگوید، ای آدم آیا راهنمائی کنم تو را بر درخت خلد.
[تفسیر المیزان] وَ قاسَمَهُما إِنِّی لَکُما لَمِن‌َ النّاصِحِین‌َ شیطان پس از آنکه از مقام بلندی که داشت رانده شد و مهلت طلبید اول در مقام اغواء آدم و حوّاء برآمد و باقسام و انواع افسونگری از جمله قسم یاد نمود که من ناصح و خیرخواه شمایم و سبب اقدام او بر اینکه عمل اینکه بود که از جهت آدم و سجده نکردن بر او رانده شد خواست که آدم و حواء و پس از آن ذریّه آنها را نیز مثل خودش از رحمت خدا دور گرداند و سجیه نفس پلید او وی را بر اینکه عمل سوق میداد چنانچه می‌بینیم در طبیعت هر موجودی است که هر مخلوق غیر خود را جذب میکند تا اینکه مشاکل خود میگرداند، ببین چگونه نباتات عناصر را بخود جذب میکنند که همشکل آن گردند و همچنین حیوان نباتات و برگها را میخورد که شکل او شوند، و نیز انسان حیوانات را میخورد که بشکل او درآیند، و نیز آدم شقی حتّی الامکان سعی میکند که مردمان صالح را مثل خود گرداند، زن زناکار میخواهد زنهای نجیب و عفیف را زناکار گرداند.
اینکه است سرّ اینکه پیشوایان و مصلحین بشر اینکه قدر سفارش و توصیه نموده‌اند که از اشخاص پلید معصیت‌کار دوری نمائید و ترغیب و تأکید کرده‌اند که با علماء و صلحاء مصاحبت و مجالست نمائید و شاید یکی از وجوه اینکه آیه در سوره النور آیه 26 که فرموده (الخَبِیثات‌ُ لِلخَبِیثِین‌َ وَ الطَّیِّبات‌ُ لِلطَّیِّبِین‌َ) هم همین نکته باشد که آدم خبیث طیّب را بخود جذب میکند و برعکس.
شیطان بانواع و اقسام حیله‌گری و خیرخواهی آدم و حواء را مغرور گردانید تا اینکه از آندرخت منهیّه خوردند بمجرد چشیدن لباس بهشتی از آنها

صفحه : 190
بَدَت لَهُما سَوآتُهُما وَ طَفِقا یَخصِفان‌ِ عَلَیهِما مِن وَرَق‌ِ الجَنَّةِ وَ ناداهُما رَبُّهُما أَ لَم أَنهَکُما عَن تِلکُمَا الشَّجَرَةِ الخ وقتی از آندرخت بفریب شیطان چشیدند (سوآت) جمع سوء و اینجا بمعنی عورت است، معلوم میشود یک دفعه لخت گردیدند و از برگهای بهشت عورت خود را پوشانیدند آنوقت در مورد سرزنش حق تعالی واقع گردیدند، و اینکه فرمود (وَ ناداهُما) دلالت دارد که باین عمل از مقام قربیکه داشتند از خدا دور گردیدند زیرا که نداء را برای دور میآورند، و اول که گفت ( یا آدم) مشعر بر اینکه است که بقرب الهی آدم نزدیک بود و بمخالفت دور گردید، اینکه بود که از بهشت مطرود شدند و عریان گردیدند.
و لباس دو قسم است لباس ظاهری که عیوبات بدن را میپوشاند، و لباس معنوی که عیوبات باطن انسان را میپوشاند و آن لباس شرف و فضیلت و تقوی است و همین طوری که بمجرد خلافی لباس ظاهری آدم و حواء از تنشان ریخت بمجرد گناه و مخالفت آن لباس شرف و فضیلت نیز از حقیقت روحانیه بشر ریخته میگردد و در صحرای قیامت لخت و عریان وارد میگردد چنانچه در احادیث رسیده آدمی وارد میگردد در حالیکه لخت و عریان است، و در چند آیه بعد دارد (وَ لِباس‌ُ التَّقوی ذلِک‌َ خَیرٌ).
قال‌َ اهبِطُوا بَعضُکُم لِبَعض‌ٍ عَدُوٌّ وَ لَکُم فِی الأَرض‌ِ مُستَقَرٌّ وَ مَتاع‌ٌ إِلی حِین‌ٍ هبوط در لغت بمعنی نزول و سقوط نمودن از مرتبه عالی است بمکان دانی و گاهی هبوط گویند و مقصود انتقال از مکانی بمکانی است قوله تعالی (اهبِطُوا مِصراً) منتقل بمصر گردید اینکه است که بعضی گفته‌اند بهشت آدم در دنیا بوده لکن وقتی اینکه آیه را با آیات دیگر مثل (وَ لَکُم فِی الأَرض‌ِ مُستَقَرٌّ) جمع کنیم همان معنی اول متبادر بذهن میگردد و آن شاید مقامی بوده بین دنیا و آخرت یا بَنِی آدَم‌َ قَد أَنزَلنا عَلَیکُم لِباساً یُوارِی سَوآتِکُم وَ رِیشاً خطاب بتمام افراد بشر است از آنهائیکه موجودند و آنهائیکه در علم ازلی

صفحه : 191
حق تعالی موجودند و در خارج معدوم و در مقام امتنان بر بشر است که از جمله نعمتهائیکه پروردگار شما بشما عطاء نموده لباس است و در لباس چند خاصیت ملحوظ گردیده: 1- عورت شما را میپوشاند. 2- شما را از سرمای زمستان و گرمای تابستان حفظ مینماید. 3- بلباس تجمّل و زینت می‌یابید (و ریشا) عطف است بر (یواری) یعنی علاوه بر اینکه عورت شما را می‌پوشاند و باضافه بر اینکه بلباس زشتی شما پوشیده میگردد آرایش می‌یابید.
وَ لِباس‌ُ التَّقوی ذلِک‌َ خَیرٌ ذلِک‌َ مِن آیات‌ِ اللّه‌ِ لَعَلَّهُم یَذَّکَّرُون‌َ آیه اشاره باین است که اگر چه لباس ظاهر از نعمتهای خدا است و زینت آدمی است قوله تعالی (قُل مَن حَرَّم‌َ زِینَةَ اللّه‌ِ الَّتِی أَخرَج‌َ لِعِبادِه‌ِ وَ الطَّیِّبات‌ِ مِن‌َ الرِّزق‌ِ) لکن لباس تقوی همان لباسی است که ابلیس لعین جدیت نمود که از آدم و حواء کنده شود و بمخالفت امر از آنمقامیکه داشتند تنزّل نمایند آن لباس بهتر است.
از إبن عباس نقل میکنند که گفته لباس تقوی آن عمل صالح است و بعضی از دانشمندان گفته‌اند لباس تقوی طاعت است که عیب آدمی بآن پوشیده میگردد همان طوری که عورت بجامه پوشیده میگردد.
و از بحر الحقایق است که گفته لباس دو قسم است لباس فتوی و آن مفوّض بامر شریعت است و لباس تقوی و آن متعلق بحکم حقیقت است، از لباس فتوی همین بدن بهره است که ستر سوأة او میشود و از لباس تقوی هر یک از دل و روح و سرّ و خفی بهره دارند و هر یک بچیزی پوشیده میگردند، بهره دل از تقوی صدق است در طلب مولی و بدان پوشیده شود شهوات طمع دنیا و ما فیها، و حظّ روح از لباس تقوی محبّت حق است و بدان مستور گردد سوأة تعلق بغیر مولی و نصیب ستر از اینکه لباس نیست مگر شهود انوار الهی و بدان پوشیده میشود رؤیت سوأة ما سوی، و بهره خفی‌ّ از لباس تقوی بقای او است بهویّة حق تعالی و باو پوشیده گردد هویّت خلق و انانیّت.
[منهج الصادقین]

صفحه : 192

[سوره الأعراف (7): آیات 28 تا 36]

اشاره

وَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً قالُوا وَجَدنا عَلَیها آباءَنا وَ اللّه‌ُ أَمَرَنا بِها قُل إِن‌َّ اللّه‌َ لا یَأمُرُ بِالفَحشاءِ أَ تَقُولُون‌َ عَلَی اللّه‌ِ ما لا تَعلَمُون‌َ (28) قُل أَمَرَ رَبِّی بِالقِسطِ وَ أَقِیمُوا وُجُوهَکُم عِندَ کُل‌ِّ مَسجِدٍ وَ ادعُوه‌ُ مُخلِصِین‌َ لَه‌ُ الدِّین‌َ کَما بَدَأَکُم تَعُودُون‌َ (29) فَرِیقاً هَدی وَ فَرِیقاً حَق‌َّ عَلَیهِم‌ُ الضَّلالَةُ إِنَّهُم‌ُ اتَّخَذُوا الشَّیاطِین‌َ أَولِیاءَ مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ وَ یَحسَبُون‌َ أَنَّهُم مُهتَدُون‌َ (30) یا بَنِی آدَم‌َ خُذُوا زِینَتَکُم عِندَ کُل‌ِّ مَسجِدٍ وَ کُلُوا وَ اشرَبُوا وَ لا تُسرِفُوا إِنَّه‌ُ لا یُحِب‌ُّ المُسرِفِین‌َ (31) قُل مَن حَرَّم‌َ زِینَةَ اللّه‌ِ الَّتِی أَخرَج‌َ لِعِبادِه‌ِ وَ الطَّیِّبات‌ِ مِن‌َ الرِّزق‌ِ قُل هِی‌َ لِلَّذِین‌َ آمَنُوا فِی الحَیاةِ الدُّنیا خالِصَةً یَوم‌َ القِیامَةِ کَذلِک‌َ نُفَصِّل‌ُ الآیات‌ِ لِقَوم‌ٍ یَعلَمُون‌َ (32)
قُل إِنَّما حَرَّم‌َ رَبِّی‌َ الفَواحِش‌َ ما ظَهَرَ مِنها وَ ما بَطَن‌َ وَ الإِثم‌َ وَ البَغی‌َ بِغَیرِ الحَق‌ِّ وَ أَن تُشرِکُوا بِاللّه‌ِ ما لَم یُنَزِّل بِه‌ِ سُلطاناً وَ أَن تَقُولُوا عَلَی اللّه‌ِ ما لا تَعلَمُون‌َ (33) وَ لِکُل‌ِّ أُمَّةٍ أَجَل‌ٌ فَإِذا جاءَ أَجَلُهُم لا یَستَأخِرُون‌َ ساعَةً وَ لا یَستَقدِمُون‌َ (34) یا بَنِی آدَم‌َ إِمّا یَأتِیَنَّکُم رُسُل‌ٌ مِنکُم یَقُصُّون‌َ عَلَیکُم آیاتِی فَمَن‌ِ اتَّقی وَ أَصلَح‌َ فَلا خَوف‌ٌ عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنُون‌َ (35) وَ الَّذِین‌َ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ استَکبَرُوا عَنها أُولئِک‌َ أَصحاب‌ُ النّارِ هُم فِیها خالِدُون‌َ (36)

صفحه : 193

[ترجمه]

وقتی که کافرین عمل زشتی کردند گفتند پدران خود را بر همین عمل یافتیم و خدا ما را بر اینکه عمل امر نموده ای رسول بگو بدرستیکه خداوند بکار قبیح امر نمیکند آیا بر خود چیزی میگوئید که نمیدانید [28]
بگو پروردگار من امر بعدالت نموده و اینکه رویهای خود را بگردانید بسوی قبله نزد هر نمازی و خدا را بخوانید در حالیکه خالص گردانید دین را برای او همان طوری که اول شما را آفرید باز خواهید گشت [29]
جماعتی را هدایت نمود و جماعتی گمراهی برای آنان محقق گردید همانا آنها شیاطین را بغیر خدا دوستان خود گرفتند و گمان میکنند که آنها هدایت یافته‌اند [30]
ای اولادان آدم بگیرید زینت خود را نزد هر عبادت‌گاهی و بخورید و بیاشامید و اسراف نکنید زیرا که خدا اسراف کننده‌گان را دوست نمیدارد [31]
ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بگو چه کس حرام کرده زینت خدا را آن زینتی را که برای بنده‌گان خود بیرون آورده و چه کس حرام کرده پاکیزه‌های روزی را بگو آن زینت و طیّبات برای کسانی است که در حیات دنیا ایمان آوردند از روی اخلاص برای آنها است خالص روز رستاخیز اینکه چنین ما آیات خود را برای اهل دانش تفصیل میدهیم [32]
بگو همانا پروردگار من حرام کرده کارهای قبیح را آنچه ظاهر است از آنها و آنچه مخفی است و اینکه گناه و ستمکاری بغیر حق را و اینکه بر خدا شریک آورید چیزی را که نفرستاده بپرستش آن دلیلی و اینکه بر خدا بگوئید چیزی را که نمیدانید [33]
و برای هر امّتی مدتی است وقتی که مدت آنها آمد ساعتی نه عقب میافتد و نه پیش میآید [24]
ای اولاد آدم چون بیایند بر شما پیمبران از جنس شما و آیات من را برای شما بخوانند پس کسیکه پرهیزگار گردید و خود را اصلاح کرد نه خوفی است بر آنها و نه اینکه محزون میباشند [35]
و کسانیکه آیات ما را تکذیب نمودند و از (اطاعت) آن تکبر کردند چنین جماعتی یاران آتشند و در آن جاویدانند همیشه [36]
.

صفحه : 194

(توضیح آیات)

اشاره

وَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً قالُوا وَجَدنا عَلَیها آباءَنا وَ اللّه‌ُ أَمَرَنا بِها پس از داستان آدم و حوّاء که باغوای شیطان از بهشت و دار کرامتیکه داشتند بیرون شدند و گوشزد نمودن بنی آدم که مواظب حال خود باشند و بدانند که ابلیس و تابعین او دشمن بزرگ انسانند و فریب او را نخورند.
در اینکه آیات شروع نموده باعمال مشرکین و برسولش تذکر میدهد که اینها دست خوش شیاطین گردیده و اعمال بدشان را در نظرشان زینت داده و کار نیک میپنداشتند مثل اینکه گفته‌اند زنها و مردهایشان لخت طواف کعبه مینمودند بعذر اینکه ما در جامه‌های خود گناه کرده‌ایم و نباید با آن طواف کعبه کنیم و در اینکه آیه از مشرکین در فحشاء و منکرشان دو عذر ذکر شده یکی اینکه میگفتند ما چون پدران خود را بر اینکه عمل یافتیم ما نیز تابع آنها گردیدیم و ظاهرا گمان آنها اینکه بود که البته عمل آنان از روی مأخذ صحیحی انجام گرفته پس ما تابع آنها میگردیم و در موارد بسیاری از کلام اللّه اینکه عذر را ردّ میکند قوله تعالی (أَ وَ لَو کان‌َ آباؤُهُم لا یَعقِلُون‌َ شَیئاً وَ لا یَهتَدُون‌َ) سوره بقره آیه 165 (أَ وَ لَو کان‌َ آباؤُهُم لا یَعلَمُون‌َ شَیئاً وَ لا یَهتَدُون‌َ) سوره مائده آیه 103، و دیگر میگفتند خدا بما چنین امر کرده و اینکه عذر دوم بازگشت بهمان عذر اول است که بگمان غلطشان عمل پدرانشان از روی مأخذ صحیح گرفته شده، و شاید قائلین باین قول جبری بودند که تمام اعمال را از خوب و بد نسبت بخدا میدادند قُل إِن‌َّ اللّه‌َ لا یَأمُرُ بِالفَحشاءِ أَ تَقُولُون‌َ عَلَی اللّه‌ِ ما لا تَعلَمُون‌َ امر برسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است که بآنها بگو همانا خدا امر نمیکند بفحشاء بلکه امر میکند بعدل و احسان و کارهای نیک عقلائی، همزه استفهام در مقام انکار آمده که چگونه چیزیکه نمیدانید نسبت بخدا میدهید.

صفحه : 195
قُل أَمَرَ رَبِّی بِالقِسطِ وَ أَقِیمُوا وُجُوهَکُم عِندَ کُل‌ِّ مَسجِدٍ وَ ادعُوه‌ُ مُخلِصِین‌َ لَه‌ُ الدِّین‌َ اشاره است به اینکه که اضافه بر اینکه خدا امر بفحشاء نمیکند و بآنچه بحکم عقل و در نظر عقلاء قبیح مینماید امر نمیکند، امر فرموده بقسط و عدالت، و آن صفت ارجمندی است که جامع تمام محسنات عقلی است از عفّت و شجاعت و حکمت و آنچه از محسنات عقلائی بشمار میرود مثل سخاوت، بردباری، عاطفه و گذشت و غیر اینها چون خدای تعالی خیر محض و کامل است و از روی تفضل و صفت رحمانی عالم را آفریده و بنده‌گان را امر بقسط و عدالت و میانه روی فرموده که در تمام اعمال و افعال حدّ وسط را مراعات نمائید.
و دیگر امر فرموده که روی خود را بطرف قبله نمائید نزد هر سجده یا مسجدیکه باشد بلکه در هر عبادتی بسوی قبله توجه نمائید، شاید اشاره باین باشد که تمام روی زمین را سجده‌گاه شما قرار دادم چنانچه پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود
(جعلت لی الارض مسجدا و طهورا)
و اینکه خود یکی از تفضلاتی است که مخصوص باین امّت مرحومه قرار داده که در هر کجا باشند نماز بخوانند و هر محلی را سجده‌گاه قرار داده نه اینکه مخصوص بیک مسجد معین باشد که همیشه روی نیازمندی بسوی مبدء بی‌نیاز بیاورند و در مقابل عظمت او خود را بخاک مذلت اندازند و اظهار ذلت و مسکنت نمایند از سر اخلاص و حقیقت در حالیکه دین را برای او خالص گردانیده و در عبادت با او شریک نیاورند و او را بطور خلوص پرستش نمایند کَما بَدَأَکُم تَعُودُون‌َ شاید ارشاد باین است که بایست بدانید تمام امور شما از اصل آفرینش که از نیستی بهستی آمده‌اید و امور زندگانی دنیوی شما از بقاء و حیات و روزی و آنچه را که باو محتاج میباشید و عود و سر انجام کار شما بسوی او بازگشت میکند (مبدء آفرینش شما همان است که بسوی او بازگشت میکنید یعنی علت فاعلی و علت غائی یکی است همین کسیکه علت وجود شما است (غایت) وجودتان هم او است.

صفحه : 196
فَرِیقاً هَدی وَ فَرِیقاً حَق‌َّ عَلَیهِم‌ُ الضَّلالَةُ إِنَّهُم‌ُ اتَّخَذُوا الشَّیاطِین‌َ أَولِیاءَ مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ وَ یَحسَبُون‌َ أَنَّهُم مُهتَدُون‌َ یعنی خدا گروهی را راه نمود و بر گروه دیگر سزاوار گردید گمراهی آیه اشاره است به اینکه که آنهائیکه شیاطین را دوستان خود گرفتند و از پی آنها رفتند ضلالت و گمراهی بر آنها محقق گردید و باغواء شیطانی گمان میکنند از راه یافته‌گان و هدایت شدگانند.
یا بَنِی آدَم‌َ خُذُوا زِینَتَکُم عِندَ کُل‌ِّ مَسجِدٍ وَ کُلُوا وَ اشرَبُوا وَ لا تُسرِفُوا إِنَّه‌ُ لا یُحِب‌ُّ المُسرِفِین‌َ آیه خطاب و متوجه ببنی آدم است و چند حکم نسبت بانسان بیان فرموده 1- موقع نماز و ورود در مساجد زینت خود را بردارید که شاید مقصود لباس باشد یعنی خود را بپوشانید و مثل مشرکین در موقع طواف و نماز با عورت مکشوف طواف و نماز نکنید، و امر (خذوا) دلالت بر وجوب دارد و ستر عورت در نماز و طواف واجب است.
2- (کُلُوا وَ اشرَبُوا) امر نموده که بخورید و بیاشامید، مفسرین از کلبی نقل میکنند که در شأن نزول آیه گفته بنی عامر در ایّام حج طعام نمیخوردند مگر بمقدار اندکی و نیز از چربی اجتناب مینمودند، مسلمین گفتند ما باین عمل اولی‌تریم اینکه آیه نازل گردید که خوردن و آشامیدن مربوط بحج نیست 3- (وَ لا تُسرِفُوا) بخورید و بیاشامید لکن در آن اسراف نکنید.

[سخنان مفسرین در توجیه آیه]

1- کلبی گفته معنی اسراف تعدّی نمودن از حلال بحرام است.
2- مجاهد گفته در خوردن اسراف نکنید و در لباس تکبّر ننمائید.
3- إبن عباس گفته هر چه خواهید بخورید و هر چه خواهید بپوشید لکن در خوردن و پوشیدن اسراف نباشد، و آراء دیگری نیز گفته شده لکن مقصود معلوم است.

صفحه : 197
گفته‌اند هارون الرشید طبیب حاذقی داشت نصرانی بنام بختیشوع بعلی واقدی گفت در کتاب شما چیزی از علوم طب‌ّ هست واقدی گفت آری حق تعالی تمام طب‌ّ را در نیم آیه جمع گردانیده و آن قوله تعالی (کُلُوا وَ اشرَبُوا وَ لا تُسرِفُوا) است گفت از پیغمبر شما چیزی راجع باین موضوع ذکر شده گفت آری تمام طب را در چند کلمه جمع نموده فرموده
(المعدة بیت کل‌ّ داء و الحمیة رأس کل دواء و اعط کل‌ّ بدن ما عوّدته)
معده خانه یعنی مخزن تمام دردها است و پرهیز کردن سر تمام دواها است و هر بدنی را بده آنچه باو عادت داده‌ئی. بختیشوع گفت باقی نگذارده کتاب شما و نه پیغمبر شما برای جالینوس هیچ طبّی را.
[مجمع البیان] قُل مَن حَرَّم‌َ زِینَةَ اللّه‌ِ الَّتِی أَخرَج‌َ لِعِبادِه‌ِ آیه مربوط بآیه بالا است و به (من استفهامی) که در مقام انکار آرند در مقام مذمّت و سرزنش کسانی است که بعضی از زینت و تجملات را بر خود حرام نموده‌اند بگمان اینکه پارسائی و زهد بترک زینت و تجمل است و خود را از نعمتهائی که حق تعالی برای بندگانش آفریده که بآن خود را بیارایند و جمال خدا داده خود را اظهار نمایند خود را محروم میگردانند دیگر نمیدانند که زهد بی‌رغبتی بدنیا است، بقول سعدی علیه الرحمه:

زاهدی در لباس پوشی نیست زاهد پاک باش و اطلس پوش
و مضمون همین شعر در دیوان حضرت امیر ع است.

(انما زهد الفتی قصر الامل لا باکل المرّ لا لبس الشمل)
و در روایتی در معنی زهد معصوم فرموده (زهد ترک چیزهائی نیست که خدا حلال کرده بلکه معنی زهد اینست که وثوق تو بمال و باقی عناوین زیادتر نباشد بآنچه نزد خدا است).
وَ الطَّیِّبات‌ِ مِن‌َ الرِّزق‌ِ و دیگر در مقام انکار فرموده چه کسی طعامهای پاکیزه را که روزی شما

صفحه : 198
و برای قوت و بقای شما از زمین بیرون آورده مثل حبوبات و حیوانات و فواکه و غیر اینها که اصل تمام اینها برای بشر آفریده شده حرام کرده، و اینکه اعتراض بکسانیست که بعضی از اقسام حیوانات را مثل (بحیره و سائبه و حوام‌ّ) را حرام دانسته بودند، و عموم اینکه آیه دلالت دارد که تمام انواع خوراکیها و مشروبات و انواع تجملات و زینتها برای انسان مباح است مگر آنچه بدلیل خارج گردیده است.
در بعض روایات رسیده که امام ع فرموده (خدا جمیل است و جمال را دوست میدارد).
عیاشی بسند خود از ابی عبد اللّه ع چنین روایت کرده که وقتی امیر المؤمنین ع إبن عباس را نزد خوارج نهروان فرستاد تا آنها را موعظه کند.
إبن عباس بهترین لباس خود را پوشید و ببهترین عطر خود را معطر نمود و بر افضل مرکوبات خود سوار گردید وقتی نزد خوارج آمد باو گفتند تو بهترین مردمانی چرا لباس جبابره پوشیده‌ئی و بر جنس مرکوب آنها سوار شده‌ئی، إبن عباس در پاسخ آنها اینکه آیه را گفت (قُل مَن حَرَّم‌َ زِینَةَ اللّه‌ِ تا آخر آیه) پس از آن گفت بپوشید و تجمل کنید همانا خدا جمیل است و جمال را دوست میدارد لکن از حلال باشد نه از حرام.
قُل هِی‌َ لِلَّذِین‌َ آمَنُوا فِی الحَیاةِ الدُّنیا خالِصَةً یَوم‌َ القِیامَةِ کَذلِک‌َ نُفَصِّل‌ُ الآیات‌ِ لِقَوم‌ٍ یَعلَمُون‌َ (خالصة) منصوب و حال است یعنی تمام لذائذ پاک طیّب مخصوص بمؤمنین است در آخرت و در دنیا با کفار شرکت دارند و خالص و بی‌آلایش آن در آخرت نصیب آنها گردد و برای کفار بهره‌ئی نیست.
اینکه آیه چنین ارائه میدهد که غرض از آفرینش نباتات و حیوانات و باقی مستلذات دنیوی برای مؤمنین میباشد بلکه غرض از آفرینش کلیّه موجودات عالم انسان کامل است چنانچه در حدیث قدسی خطاب برسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نموده
(لولاک

صفحه : 199
لما خلقت الافلاک)
. آری کفار و مشرکین بمنزله همان حیوانات و نباتات و باقی اشیائند که برای تعمیر دنیا و بطفیل وجود مؤمن کامل و موحّد حقیقی آفریده شده‌اند و در سرای آخرت ارزشی برای وجود آنان نیست اینکه است که در آخر آیه فرمود اینکه چنین ما آیات را تفصیل میدهیم و بیان مینمائیم برای آنهائیکه فهم و شعور و دانش دارند.
قُل إِنَّما حَرَّم‌َ رَبِّی‌َ الفَواحِش‌َ ما ظَهَرَ مِنها وَ ما بَطَن‌َ وَ الإِثم‌َ وَ البَغی‌َ بِغَیرِ الحَق‌ِّ الخ پس از آنکه بطور عموم انواع و اقسام زینتها را از لباس فاخر و هر گونه زینتهائی از مسکن و آرامگاه و غیر اینها و نیز تمام اطعمه‌های لذیذ را برای انسان مباح گردانیده و اذن در تصرف آنها داده پس از آن اموری را از تحت عموم خارج میگرداند که گمان نشود انسان باقتضاء شهواتش هر عملی که خواهد انجام دهد بر وی مباح است و در اینکه آیه خطاب برسولش نموده که بگو پروردگار من چند عمل را بر شما حرام گردانیده:
1- تمام اعمال زشت و قبیح مثل زنا و لواط و غیر آنرا آنچه ظاهر کنید و آنچه را مخفی دارید. 2- (وَ الإِثم‌َ) عطف بفواحش است یعنی هر عملی که گناه بشمار آورده شود. 3- (وَ البَغی‌َ) یعنی طغیان و تعدی نمودن بدون حق 4- (وَ أَن تُشرِکُوا بِاللّه‌ِ ما لَم یُنَزِّل بِه‌ِ سُلطاناً) برای خدا شریک نیاورید.
5- (وَ أَن تَقُولُوا عَلَی اللّه‌ِ ما لا تَعلَمُون‌َ) و بخدا آنچه را نمیدانید نسبت بدهید وَ لِکُل‌ِّ أُمَّةٍ أَجَل‌ٌ فَإِذا جاءَ أَجَلُهُم لا یَستَأخِرُون‌َ ساعَةً وَ لا یَستَقدِمُون‌َ برای تذکر و ارشاد ببشر است که باید بدانید که هر گروهی را مدت عمر معینی است که خواه و ناخواه وقتی موقع آن رسید نه آنی عقب می‌افتد و نه آنی جلو می‌آید.

صفحه : 200
یا بَنِی آدَم‌َ إِمّا یَأتِیَنَّکُم رُسُل‌ٌ مِنکُم یَقُصُّون‌َ عَلَیکُم آیاتِی فَمَن‌ِ اتَّقی وَ أَصلَح‌َ فَلا خَوف‌ٌ عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنُون‌َ خطاب بتمام افراد بشر نموده که ای فرزندان آدم چون بیاید برای شما از جنس خودتان پیمبرانی و آیات مرا برای شما بخواند (فَمَن‌ِ اتَّقی) جواب شرط است یعنی وقتی پیمبران آمدند هر کس از شما که متقی و پرهیزگار و صالح و درست کار شد چنین کسی در محل‌ّ امن و امان قرار گرفته دیگر نه ترس و خوفی برای او است از هر چه میترسد ایمن میگردد و نه حزنی و اندوهی برای وی است.
وَ الَّذِین‌َ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ استَکبَرُوا عَنها أُولئِک‌َ أَصحاب‌ُ النّارِ هُم فِیها خالِدُون‌َ یعنی و آن کسانیکه تکذیب کردند آیات ما را و سرکشی کردند از ایمان آوردن آن گروه اصحاب جهنّم میباشند و آنها در جهنّم همیشه میباشند ببقاء ابدی و خلود سرمدی.

صفحه : 201

[سوره الأعراف (7): آیات 37 تا 43]

اشاره

فَمَن أَظلَم‌ُ مِمَّن‌ِ افتَری عَلَی اللّه‌ِ کَذِباً أَو کَذَّب‌َ بِآیاتِه‌ِ أُولئِک‌َ یَنالُهُم نَصِیبُهُم مِن‌َ الکِتاب‌ِ حَتّی إِذا جاءَتهُم رُسُلُنا یَتَوَفَّونَهُم قالُوا أَین‌َ ما کُنتُم تَدعُون‌َ مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ قالُوا ضَلُّوا عَنّا وَ شَهِدُوا عَلی أَنفُسِهِم أَنَّهُم کانُوا کافِرِین‌َ (37) قال‌َ ادخُلُوا فِی أُمَم‌ٍ قَد خَلَت مِن قَبلِکُم مِن‌َ الجِن‌ِّ وَ الإِنس‌ِ فِی النّارِ کُلَّما دَخَلَت أُمَّةٌ لَعَنَت أُختَها حَتّی إِذَا ادّارَکُوا فِیها جَمِیعاً قالَت أُخراهُم لِأُولاهُم رَبَّنا هؤُلاءِ أَضَلُّونا فَآتِهِم عَذاباً ضِعفاً مِن‌َ النّارِ قال‌َ لِکُل‌ٍّ ضِعف‌ٌ وَ لکِن لا تَعلَمُون‌َ (38) وَ قالَت أُولاهُم لِأُخراهُم فَما کان‌َ لَکُم عَلَینا مِن فَضل‌ٍ فَذُوقُوا العَذاب‌َ بِما کُنتُم تَکسِبُون‌َ (39) إِن‌َّ الَّذِین‌َ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ استَکبَرُوا عَنها لا تُفَتَّح‌ُ لَهُم أَبواب‌ُ السَّماءِ وَ لا یَدخُلُون‌َ الجَنَّةَ حَتّی یَلِج‌َ الجَمَل‌ُ فِی سَم‌ِّ الخِیاطِ وَ کَذلِک‌َ نَجزِی المُجرِمِین‌َ (40) لَهُم مِن جَهَنَّم‌َ مِهادٌ وَ مِن فَوقِهِم غَواش‌ٍ وَ کَذلِک‌َ نَجزِی الظّالِمِین‌َ (41)
وَ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ لا نُکَلِّف‌ُ نَفساً إِلاّ وُسعَها أُولئِک‌َ أَصحاب‌ُ الجَنَّةِ هُم فِیها خالِدُون‌َ (42) وَ نَزَعنا ما فِی صُدُورِهِم مِن غِل‌ٍّ تَجرِی مِن تَحتِهِم‌ُ الأَنهارُ وَ قالُوا الحَمدُ لِلّه‌ِ الَّذِی هَدانا لِهذا وَ ما کُنّا لِنَهتَدِی‌َ لَو لا أَن هَدانَا اللّه‌ُ لَقَد جاءَت رُسُل‌ُ رَبِّنا بِالحَق‌ِّ وَ نُودُوا أَن تِلکُم‌ُ الجَنَّةُ أُورِثتُمُوها بِما کُنتُم تَعمَلُون‌َ (43)

صفحه : 202

[ترجمه]

‌پس کیست ظالم‌تر از کسیکه بر خدا افتراء زند و دروغ بندد یا آیات او را تکذیب نماید آن گروه میرسد بایشان بهره آنها از لوح محفوظ (یعنی رزق و اجل آنها) تا وقتی که بیایند فرستادگان ما (یعنی ملک و اعوان او) برای قبض روح آنان گویند کجایند آنهائی که شما بغیر خدا میخواندید میگویند آنها از نظر ما گم شدند و بنفسهای خود شهادت میدهند که همانا آنها بودند کافرین [37]
خدای تعالی میگوید داخل گردید در جماعتی از جن و انس که پیش از شما بودند در آتش و هر وقت طائفه‌ئی داخل آتش میشوند هم دینان خود را لعنت میکنند تا اینکه آتش دوزخ همه را فرا گیرد جماعت آخرین در باره جماعت اولین میگویند ای پروردگار ما اینهایند که ما را گمراه کردند آنها را در برابر (از آتش) عذاب گردان خدا در جواب آنها گوید برای تمام شما دو برابر (عذاب) است و لکن شما نمیدانید [38]
اولین آنها بآخرین آنها گویند پس نیست شما را بر ما فضیلتی برای تخفیف عذاب پس عذاب را بچشید بسبب آنچه کسب نمودید [39]
براستی آنکسانیکه آیات ما را تکذیب کردند و از آن استکبار نمودند برای آنها درهای آسمان گشوده نمیشود و داخل بهشت نمیگردند تا اینکه شتر در سوراخ سوزن درآید و اینکه چنین ما گنهکاران را پاداش میدهیم [40]
و برای آنها است در جهنّم بسترهای گسترده و در بالای آنها سرا پرده (آتش) است و چنین پاداش میدهیم ستمکاران را [41]
و آن کسانی که ایمان آوردند و اعمال نیکو نمودند ما هیچ نفسی را تکلیف نمیکنیم مگر بقدر کمتر از طاقت او آنها یاران بهشتند و در آن جاویدانند [42]
و بیرون بریم آنچه در سینه آنها است از غل‌ّ و غش طبیعت و در آن (بهشت) نهرها از زیر درختان جریان دارد و میگویند حمد و ستایش مخصوص بآن خدائی است که ما را راه نمائی کرد باین مقام و اگر نبود که هدایت کرد ما را نبودیم ما از راه یافته‌گان همانا محققا رسولان پروردگار ما آمدند بر ما و مهتدی شدیم (آنگاه بر اهل بهشت)

صفحه : 203
نداء شود که اینست آن بهشتی که بشما بارث رسید بسبب اعمالیکه بودید عمل میکردید [43]

(توضیح آیات)

فَمَن أَظلَم‌ُ مِمَّن‌ِ افتَری عَلَی اللّه‌ِ کَذِباً أَو کَذَّب‌َ بِآیاتِه‌ِ أُولئِک‌َ یَنالُهُم نَصِیبُهُم مِن‌َ الکِتاب‌ِ آیه متفرع بر آیه بالا است و به (من استفهامیه) که در مقام انکار آورند اعتراض بکفار و مشرکین نموده و کسانیکه از روی کبر و عناد بآیات خدا افتراء میزنند و دروغ می‌بندند و بخدا نسبت فرزند یا شریک میدهند آنان را نیز مورد سرزنش قرار داده و بآنها خاطر نشان میکند، و چنانچه در آیه بالا گفته شد بنی نوع انسان را مخاطب قرار داده که ما بتوسط پیمبران آنچه صلاح و کمال و سعادت دنیا و آخرت شما را ایجاب مینمود بشما ابلاغ گردانیدیم، و در آیات خود پاداش اعمال خوب و بد شما را نیز بطور وضوح بیان نمودیم با اینکه حال آیا کی است که ستمکارتر باشد از کسیکه دانسته از روی کبر و عناد بر خدا افتراء زند و دروغ بندد و آیات خدا را تکذیب کند و اینکه جماعت کسانی میباشند که بآنها میرسد در دنیا آنچه در کتاب تکوینی که شاید مقصود لوح محفوظ و دفتر آفرینش باشد از تقدیرات و آنچه در حیات دنیایشان از نعمتها و حیات و مال و ثروت و ریاست برای آنان مقدر گردیده و تعیین شده بآنها میرسد حَتّی إِذا جاءَتهُم رُسُلُنا یَتَوَفَّونَهُم الخ پس از آنکه از آنچه در دنیا نصیبشان شده بود حظ کامل از آن میبرند تا موقعیکه ملائکه قابض ارواح برای گرفتن روح آنها آمدند و آن طوری که در بعضی از آیات بیان شده ملائکه با شدّت و سختی جان کفار را میگیرند وقتی آنان بجزع افتادند ملائکه بآنها سرزنش مینمایند و گویند کجایند آن بتهائی

صفحه : 204
که بغیر از خدا میخواندید بیایند و بفریاد شما برسند کفار گویند ما آنها را گم کرده‌ایم و خودشان بر نفسشان و بر کفرشان گواهی میدهند، از جواب آنها که شریکان را گم کردیم معلوم میشود که اصلا آنها بآنچه قبلا ادعاء مینمودند و قبله خود در پرستش قرار داده بودند ایمان نداشتند زیرا اگر ایمان در قلب نفوذ کند فراموش نخواهد گردید.
قال‌َ ادخُلُوا فِی أُمَم‌ٍ قَد خَلَت مِن قَبلِکُم مِن‌َ الجِن‌ِّ وَ الإِنس‌ِ فِی النّارِ الخ چون آیه ترجمه شده و واضح است و محتاج بتوضیح نیست اینکه است که آیه را بوضوح خود باقی گذاشتیم.
و خلاصه آیه خبر میدهد از بعض حالات پس مرگ کفار و مشرکین که بآنها گفته میشود شما با امتهائیکه پیش از شما مرده‌اند و بدین و آئین شما بوده‌اند از جن‌ّ و انس داخل آتش شوید وقتی که هر جماعتی از آنها با هم سنخ خودش وارد عذاب میگردند بیکدیگر ناسزا میگویند تا وقتی همه با هم جمع میگردند.
شاید اول آیه راجع بعالم برزخ باشد که پس از قبض روحشان در برهوت وارد میگردند وقتی همدینان خودشان را در عذاب می‌بینند بآنها لعنت میکنند که اگر شما کافر و مشرک نبودید ما هم اینکه طور گرفتار عذاب نمی‌شدیم (حتّی اذا ادارکوا فیها جمیعا) شاید حال آخرت آنها باشد که تمام کفار و معاندین در جهنّم با هم جمع میگردند از رؤساء و تابعین آنوقت آخریها از پیشینیان آنها بخدا شکایت میکنند که اینها ما را گمراه کردند تا آخر آیه 39.
إِن‌َّ الَّذِین‌َ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ استَکبَرُوا عَنها لا تُفَتَّح‌ُ لَهُم أَبواب‌ُ السَّماءِ وَ لا یَدخُلُون‌َ الجَنَّةَ آیه در مقام پستی درجه اشقیاء و مقام نازل آنها برآمده که آنهائیکه از روی استکبار آیات ما را تکذیب نمودند برای اینان دربهای آسمان باز نمیشود و داخل بهشت هم نمیگردند تا اینکه شتر داخل سوراخ سوزن بشود، یعنی همچنانکه

صفحه : 205
دخول جمل در سوراخ سوزن محال است دخول آنها هم در بهشت محال است.
بعضی از مفسرین از اینکه آیه استنباط کرده که بهشت در آسمان است و جهنّم در زمین لکن اینکه قول با اینکه موقع صور اسرافیل آسمانها و زمین همه مندک میگردد و لقوله تعالی که در وصف قیامت در سوره ابراهیم آیه 49 فرموده (یَوم‌َ تُبَدَّل‌ُ الأَرض‌ُ غَیرَ الأَرض‌ِ وَ السَّماوات‌ُ) منافات دارد.
و شاید مقصود از سماء همان معنی لغوی آن مراد باشد که آنهائی که بآیات استکبار کردند روح آنها از مرتبه دانی طبیعت بعالم فوقانی صعود نمیکند و داخل در بهشت که دار کرامت الهی است نمیگردند بلکه در جحیم طبیعت با هم سنخهای خودشان همیشه معذّب خواهند بود.
حَتّی یَلِج‌َ الجَمَل‌ُ فِی سَم‌ِّ الخِیاطِ وَ کَذلِک‌َ نَجزِی المُجرِمِین‌َ تشبیه لطیفی است و اشاره به اینکه که همین طور که شتر ممکن نیست در سوراخ سوزن داخل گردد همین طور آنهائیکه آیات خدا و رسالت پیمبران را از روی کبر و عناد تکذیب نمودند ممکن نیست داخل بهشت گردند.
شاید آیه نظر باین دارد که گمان نشود محروم گردیدن کفار و مشرکین از بهشت در باره آنها ستم است و گفته شود چه ضرر دارد خدائی که دائم الفضل و قدیم الاحسان است آنها را ببخشد و وارد بهشت گرداند، آیه از اینکه اعتراض پیش بینی کرده که همان طوری که در نظام آفرینش و در قضاء الهی امور عالم را دو قسم گردانیده ممکن و محال و آنچه متعلق قدرت میگردد آنچیزی است که (فی حدّ ذاته) ممکن باشد یعنی قابلیت وجود و گرفتن فیض الهی هنوز در آنان باقی مانده باشد و باین مثال بما میرساند که منکرین باختیار خود طوری خود را از لیاقت رسیدن ببهشت و دار رحمت انداخته‌اند که جوهر نفسشان را فاسد گردانیده‌اند دیگر بهشت بر آنها حرام میگردد و رحمت و فیض الهی در محل‌ّ قابل نفوذ مینماید وقتی از باب عدم امکان داخل بهشت نشدند جایگاه آنان بالاخره جهنّم خواهد گردید و بستر و خوابگاهی از آتش برای آنها مهیّا

صفحه : 206
گردیده و در بالای سر آنها نیز سرا پرده‌ئی از آتش زده شده، اشاره به اینکه که آتش بآنها احاطه دارد و البته اینکه همان آتش و عذابی است که بدست خود در دنیا برای خود تهیه نموده‌اند.
وَ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ لا نُکَلِّف‌ُ نَفساً إِلّا وُسعَها أُولئِک‌َ أَصحاب‌ُ الجَنَّةِ هُم فِیها خالِدُون‌َ الی آخر آیه بعد همان طوری که عادت قرآن است پس از بیان حال کفار و ذلت و پستی و عدم امکان دخول آنها در دار رحمت الهی، شروع نموده ببیان حال و مآل مؤمنین و کسانیکه در دنیا اعمال نیکو نمودند، و در دو آیه نسبت بآنها چند کرامت را تذکر میدهد:
1- لا نُکَلِّف‌ُ نَفساً إِلّا وُسعَها هیچ نفسی و کسی را تکلیف نمیکنیم مگر بقدر ما دون طاقتش و اگر اعمال صالحات را که بالف و لام جنس است و برای استغراق میآورند بظاهرش باقی گذاریم عموم از آن استفاده میشود یعنی چنین فهمیده میشود که کسی از اهل بهشت نمیشود مگر اینکه تمام اعمال نیک شایسته را عمل نماید و چنین استیعابی از عهده اکثر مومنین خارج است و لازمه آن عدم دخول مؤمنین است ببهشت، اینکه است که اعمال صالحات را مقیّد گردانیده به وسع، و در حدیث است
(الوسع ما دون الطاقة)
پس معنی آیه چنین میشود که آن کسانیکه ایمان آورده‌اند و بقدر وسع که ما دون طاقت است اعمال نیکو نموده‌اند چنین مردمانی اهل بهشتند و در آن جاویدانند.
2- وَ نَزَعنا ما فِی صُدُورِهِم مِن غِل‌ٍّ از جمله تفضلاتی که بمؤمنین و صالحین کرامت نموده اینکه است که قلب و دلشان را از بغض و کینه و حسد و باقی امراض نفسانیه که میتوان گفت اینکه از بالاترین نعمتهائی است که بانسان کرامت شده خالی میگرداند، و چنانچه معلوم است بهشت جای پاکان است قلب و دل پاک که از قذارات نفسانیه و طبیعیه

صفحه : 207
حیوانیه پاک گردیده و مصفّا و پاکیزه شده و از هواجس نفسانیه وارسته گردیده محل‌ّ جلوه نور رحمانی و فیوضات رحمتهای یزدانی میگردد.
وَ قالُوا الحَمدُ لِلّه‌ِ الَّذِی هَدانا لِهذا وَ ما کُنّا لِنَهتَدِی‌َ لَو لا أَن هَدانَا اللّه‌ُ 3- زبان اهل بهشت را گویا میگرداند بحمد و ستایش پروردگارشان و بفقر خود و تضلّاتی که در باره آنها شده شکرگزاری مینمایند و اظهار میکنند که ما از خود هیچ نداریم و فقیر الی اللّه میباشیم و اگر لطف و کرم او نبود ما هدایت نیافته بودیم و اهل بهشت گویند همانا رسولان پروردگار ما آمدند بحق و حقیقت و آنچه سعادت بشر منوط بآن بود رسانیدند و پس از آن بآنها نداء میشود ای اهل بهشت اینکه همان بهشتی است که بشما وعده داده شده بود و شما آنرا بارث بردید بپاداش اعمال نیکی که در دنیا نمودید.

صفحه : 208

[سوره الأعراف (7): آیات 44 تا 51]

اشاره

وَ نادی أَصحاب‌ُ الجَنَّةِ أَصحاب‌َ النّارِ أَن قَد وَجَدنا ما وَعَدَنا رَبُّنا حَقًّا فَهَل وَجَدتُم ما وَعَدَ رَبُّکُم حَقًّا قالُوا نَعَم فَأَذَّن‌َ مُؤَذِّن‌ٌ بَینَهُم أَن لَعنَةُ اللّه‌ِ عَلَی الظّالِمِین‌َ (44) الَّذِین‌َ یَصُدُّون‌َ عَن سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ وَ یَبغُونَها عِوَجاً وَ هُم بِالآخِرَةِ کافِرُون‌َ (45) وَ بَینَهُما حِجاب‌ٌ وَ عَلَی الأَعراف‌ِ رِجال‌ٌ یَعرِفُون‌َ کُلاًّ بِسِیماهُم وَ نادَوا أَصحاب‌َ الجَنَّةِ أَن سَلام‌ٌ عَلَیکُم لَم یَدخُلُوها وَ هُم یَطمَعُون‌َ (46) وَ إِذا صُرِفَت أَبصارُهُم تِلقاءَ أَصحاب‌ِ النّارِ قالُوا رَبَّنا لا تَجعَلنا مَع‌َ القَوم‌ِ الظّالِمِین‌َ (47) وَ نادی أَصحاب‌ُ الأَعراف‌ِ رِجالاً یَعرِفُونَهُم بِسِیماهُم قالُوا ما أَغنی عَنکُم جَمعُکُم وَ ما کُنتُم تَستَکبِرُون‌َ (48)
أَ هؤُلاءِ الَّذِین‌َ أَقسَمتُم لا یَنالُهُم‌ُ اللّه‌ُ بِرَحمَةٍ ادخُلُوا الجَنَّةَ لا خَوف‌ٌ عَلَیکُم وَ لا أَنتُم تَحزَنُون‌َ (49) وَ نادی أَصحاب‌ُ النّارِ أَصحاب‌َ الجَنَّةِ أَن أَفِیضُوا عَلَینا مِن‌َ الماءِ أَو مِمّا رَزَقَکُم‌ُ اللّه‌ُ قالُوا إِن‌َّ اللّه‌َ حَرَّمَهُما عَلَی الکافِرِین‌َ (50) الَّذِین‌َ اتَّخَذُوا دِینَهُم لَهواً وَ لَعِباً وَ غَرَّتهُم‌ُ الحَیاةُ الدُّنیا فَالیَوم‌َ نَنساهُم کَما نَسُوا لِقاءَ یَومِهِم هذا وَ ما کانُوا بِآیاتِنا یَجحَدُون‌َ (51)

صفحه : 209

[ترجمه]

بهشتیان دوزخیان را آواز دهند (و گویند) همانا آنچه را که پروردگار ما بما وعده داده بود حق یافتیم آیا شما هم آنچه را که پروردگارتان وعده داده بود حق یافتید آنان گویند آری، پس بین آنها منادی نداء میکند که لعنت خدا است بر ستمکاران [44]
آنهائیکه مردم را از راه خدا بازمیداشتند و بالقاء شبهات طلب راه کج مینمودند و آنها بآخرت هم کافر بودند [45]
و میان بهشت و جهنّم یا میان اهل آن حجاب و پرده است، و بر اعراف مردانی میباشند که همه را بعلاماتشان میشناسند و باصحاب بهشت نداء میکنند که درود و سلامتی بر شما باد وقتی که اهل اعراف داخل بهشت نشده‌اند در حالیکه طمع دارند داخل شوند [46]
وقتی که چشمهای آنها گردیده شود بسوی اهل آتش گویند ای پروردگار ما قرار مده ما را با جماعت ستمکاران [47]
و اهل اعراف آواز میکنند مردانی را که آنها را بعلاماتشان میشناسند و گویند شما را بی‌نیاز ننمود آنچه را جمع نمودید و نه آنچه را که بآن سرکشی میکردید [48]
آیا اهل بهشت آنانند که شما در دنیا قسم میخوردید که خدا آنها را برحمت خود نمیرساند، داخل بهشت گردید نه خوفی است برای شما و نه اینکه شما محزون میشوید [49]
و اهل جهنّم اهل بهشت را صدا میکنند که بما افاضه کنید چیزی از آن آب (بهشتی) یا آنچه را که خدا روزی شما کرده بر ما فرو ریزید اهل بهشت گویند خدا آب و نعمتهای بهشت را بر کافرین حرام گردانیده [50]
آنکسانیکه دین خود را لهو و بازیچه گرفتند و حیات دنیا آنان را مغرور گردانیده ما آنها را فراموش میکنیم همان طوری که آنها ملاقات امروز را فراموش کردند و آیات ما را انکار مینمودند [51]
.

صفحه : 210

(توضیح آیات)

اشاره

وَ نادی أَصحاب‌ُ الجَنَّةِ أَصحاب‌َ النّارِ أَن قَد وَجَدنا ما وَعَدَنا رَبُّنا حَقًّا فَهَل وَجَدتُم ما وَعَدَ رَبُّکُم حَقًّا (نادی) مشعر بر اینکه است که اهل بهشت از اهل جهنّم و آتش بسیار دورند زیرا که نداء را در جائی آورند که کسی را از فاصله دوری صدا زنند.
و البته بایستی همین طور باشد زیرا که مقام اهل بهشت و اصحاب یمین جایگاه علّیین و مقام مرتفع مؤمنین است، و مقام جهنمیان سجّین و نازل‌ترین درکات دوزخیان است و فاصله بین اینکه دو مرتبه هم بحسب معنی و حقیقت و معنویت زیاد است و هم باعتبار بعد مکانی بسیار است.
لکن چون اهل بهشت استیلاء و احاطه بتمام مراتب زیرین خود دارند و لو از جهت مقام و مرتبه بالاتر از اهل جهنّم میباشند اینکه است که شاید نظر بآنها دارند و مطلع بر حالات آنان نیز هستند و آنها را بصدای بلند که کاشف از شهامت و بزرگواری است صدا میزنند و بآنها اعلان میکنند و گویند که آنچه پروردگار ما قبلا بما وعده داده بود حق و درست یافتیم آیا شما نیز وعده‌های پروردگار خودتان را درست و حق یافتید.
قالُوا نَعَم فَأَذَّن‌َ مُؤَذِّن‌ٌ بَینَهُم أَن لَعنَةُ اللّه‌ِ عَلَی الظّالِمِین‌َ، الَّذِین‌َ یَصُدُّون‌َ عَن سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ وَ یَبغُونَها عِوَجاً وَ هُم بِالآخِرَةِ کافِرُون‌َ پس از آنکه اهل بهشت و اهل جهنّم هر دو بصدق وعده‌های حق تعالی شهادت دادند آنوقت از طرف حق تعالی اعلان میشود بطوریکه تمام اهل محشر از اولین و آخرین میشنوند و مؤذّن بصدای بلند نداء میکند که لعنت خدا یعنی دوری از رحمت خدا برای ستمکاران است، و در مقام معرفی ستمکاران که چه کسانی خواهند بود فرموده ستمکاران کسانی هستند که راه خدا را بستند و مردم را براه کج و معوج سوق دادند، و نیز ستمکاران کسانی میباشند که آخرت

صفحه : 211
و قیامت را انکار مینمودند.
سؤال- چنانچه ظاهر است اکثر آیات قرآن آنهائیکه راجع بقیامت و حالات پس از اینکه عالم دنیا واقع میگردد آنرا بلفظ ماضی آورده در صورتی که هنوز واقع نگردیده و بایستی بصیغه استقبال آمده باشد.
در پاسخ گفته‌اند چون امر قیامت (محقق الوقوع است) اینکه است که گویا حالا هم واقع است، البته اینکه توجیه بسیار وجیه و درست است لکن بهتر اینکه است که گفته شود شکّی نیست که علم حق تعالی محیط بتمام اشیاء است و آنچه باید در عوالم ممکنات واقع گردد در دفتر آفرینش و لوح محفوظ ثبت و ضبط گردیده، در سورة الحدید است در آیه 22 قوله تعالی (ما أَصاب‌َ مِن مُصِیبَةٍ فِی الأَرض‌ِ وَ لا فِی أَنفُسِکُم إِلّا فِی کِتاب‌ٍ مِن قَبل‌ِ أَن نَبرَأَها).
نظر باین آیه و آیات دیگر معلوم میشود که آنچه در عوالم ممکنات از گذشته و آینده موجود شده یا میشود در احاطه علمیه حق تعالی با هم موجودند و ما چون زمانی و مکانی هستیم یعنی وجودمان محفوف بزمان و مکان است اینکه است که آنچه با زمان وجودمان تطبیق میگردد عالم بآن میگردیم و آنچه مقارن با زمان وجودمان نیست آنرا گذشته یا آینده میدانیم لکن آنکسیکه محیط بر زمان و زمانیات و مکان و مکانیات است گذشته و آینده نسبت باو معنی ندارد.
وَ بَینَهُما حِجاب‌ٌ وَ عَلَی الأَعراف‌ِ رِجال‌ٌ یَعرِفُون‌َ کُلًّا بِسِیماهُم (اعراف) جمع (عرف) است و مکان عالی و مرتفی است (وَ بَینَهُما حِجاب‌ٌ) مفسرین گفته‌اند بین اهل بهشت و جهنّم پرده‌ئی است و بر اعراف که مکان عالی و مرتفعی است مردانی میباشند که جلالت قدر و مقامشان بدرجه‌ئی است که هر کسی را بسیما و علاماتی میشناسند و گویند مقصود از (بَینَهُما) بهشت و جهنّم است، میتوان اینکه حجاب را تشبیه کرد بر مثال قوله تعالی که در سورة الحدید راجع بمنافقین فرموده (فَضُرِب‌َ بَینَهُم بِسُورٍ لَه‌ُ باب‌ٌ باطِنُه‌ُ فِیه‌ِ الرَّحمَةُ وَ ظاهِرُه‌ُ

صفحه : 212
مِن قِبَلِه‌ِ العَذاب‌ُ.
در اینکه مقصود از حجاب چیست و اهل اعراف کیانند و اعراف در قیامت در چه محلّی واقع است اختلاف بین مفسرین بسیار است لکن ما برای اختصار اکتفاء مینمائیم ببعض احادیثی که راجع باعراف رسیده است.
در اصول کافی کلینی [ره] بسند متصل روایت کرده که گفت شنیدم از ابا عبد اللّه ع که گفت (إبن الکواء) آمد نزد امیر المؤمنین ع و از حضرتش از اینکه آیه (وَ عَلَی الأَعراف‌ِ رِجال‌ٌ یَعرِفُون‌َ کُلًّا بِسِیماهُم) سؤال کرد در جواب فرمود (نحن علی الاعراف) یعنی مائیم بر اعراف (نحن نعرف انصارنا بسیماهم) مائیم که یاران خود را بعلاماتشان میشناسیم و مائیم بر اعراف که خدای تعالی میشناساند ما را روز قیامت بر صراط پس داخل بهشت نمیگردد مگر کسیکه ما را شناخته و ما او را بشناسیم، و داخل آتش نمیگردد مگر کسیکه ما را انکار کند یعنی ما را نشناسد و ما او را نشناسیم، اگر خدای تعالی میخواست همانا مردم او را میشناختند لکن ما را قرار داد درهای او و راه او و آن وجهی که از او عطاء گردیده و کسیکه از معرفت ما عدول کند یا کسی را بر ما تفضّل دهد همانا از صراط لغزش میکند الخ.
در مجمع البیان در معنی اعراف گفته اعراف مکانهای مرتفع است (از عرف الفرس) یعنی یال اسب و از اینکه جهت مکاکل خروس را (عرف الدیک) میگویند بسبب اینکه ظاهر بودنش معروف‌تر است از آنچه در پائین است.
و کنایه میباشد از مقام بلند اهل اعراف (رِجال‌ٌ یَعرِفُون‌َ کُلًّا بِسِیماهُم) بقولی آنها جماعتی میباشند که درجه آنها بلند است مثل انبیاء و شهداء و خوبان مؤمنین، و از علی ع روایت است که فرموده مائیم بر اعراف که یاران خود را بعلاماتشان میشناسیم.
و در حدیث است از نبی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم که فرموده ( یا علی گویا می‌بینم تو را در قیامت که بدست تو عصائی است از عوسج قومی را بسوی بهشت میرانی و قومی را

صفحه : 213
بسوی آتش).
[پایان] در تفسیر صافی از عیاشی و از سلمان روایت کرده که گفت بیشتر از ده مرتبه حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود ای علی تو و اوصیاء بعد از تو در (اعراف) بین بهشت و جهنّم میباشید و داخل بهشت نمیگردد مگر کسیکه شما را شناخته و شما هم او را شناخته باشید و داخل جهنّم نمیگردد مگر کسیکه منکر شما باشد و شما هم او را انکار نمائید.
و ثعلبی در تفسیر خود بسندهای خودش روایت کرده که (اعراف) جای بلندی است بر صراط و مردانیکه در اعراف میباشند (حمزة بن عبد المطلب و عباس و علی بن أبی طالب [ع] و جعفر طیّار ذو الجناحین که ایشان دوستان خود را از دشمنانشان می‌شناسند الی آخر کلامش.
و قمی از حضرت صادق ع روایت کرده که گفته‌اند حساب هر امّتی با امام زمان او است و ائمه دوستان و دشمنان خود را بسیمای آنها میشناسند و همین است قول خدای تعالی (وَ عَلَی الأَعراف‌ِ رِجال‌ٌ یَعرِفُون‌َ کُلًّا بِسِیماهُم) و نامه اعمال اولیاء خود را بدست راستشان میدهند و آنها را ببهشت میفرستند و نامه اعمال دشمنان خود را بدست چپشان میدهند و آنها را بسوی جهنّم میفرستند و در بصائر و قمّی از حضرت باقر ع روایت میکنند که چون از حضرتش از اهل اعراف سؤال شد گفت آنهائی میباشند که سیّئات و حسناتشان مساوی است و اگر آنها داخل آتش شوند پاداش گناهانشان است و اگر در بهشت داخل گردند برحمت خدا است.
و مرحوم فیض کاشانی در تفسیر صافی گفته جهت اینکه در اخبار بسیار رجال اعراف را حمل بر ائمّه علیهم السّلام کرده‌اند اینکه است که اگر اعراف مشتق از معرفت باشد انبیاء و اوصیاء آنها عارف بخدا و معروف نزد خدا میباشند و خدا را بمردم میشناسانند و اگر بمعنی (عرف) یعنی مکان عالی مرتفع باشد آنها از شدّت معرفتشان و فرط بصیرتشان گویا در مکان عالی مرتفع میباشند که

صفحه : 214
بسائر مردم نظر میکنند و درجات آنها و درکاتشان را می‌بینند و از شدت معرفتی که بآنها دارند بین سعداء و اشقیاء تمیز میدهند و بآنها نظر میکنند در حالیکه هنوز در همین دنیا میباشند.
[پایان] و نیز در کافی از علی [ع] روایت کرده که بسلمان فرموده
(معرفتی بالنورانیة معرفة اللّه)
یعنی شناختن مرا بنورانیّت همان شناختن خدا است، و شاید مقصود اینکه باشد که معرفت امام از جهت ملکوتیت و مقام عبودیت آن عین معرفت خدا است زیرا که در وجود ولی‌ّ دو جهت است جهت بشریت و جهت ملکوتیت، و ولی‌ّ از جهت ملکوتیت وجود او مستهلک است در وجود حق تعالی و در خود استقلالی نمینگرد و کسیکه نبی یا امام را از اینکه جهت بنگرد خدا را بوجه شناخته نه بکنه و حقیقت اینکه است که در همان حدیث بالا فرمودند (مائیم وجه اللّه و مائیم باب اللّه) و خدا شناخته نمیشود مگر از طریق معرفت ما.

[اعتراض]

همان طوری که برای ما ممکن نیست معرفت خدا ابتداءا از جهت قصور عقل ما همین طور برای ما ممکن نیست شناختن نبی و وصی از جهت ملکوتیت آنها زیرا که عقل ما قاصر است از فهم جهت ملکوتیت آنها و اگر برای ما ممکن بود شناسائی آنها بنحو ملکوتیت ممکن بود که خدا را بدون واسطه آنها بشناسیم و دیگر برای شناختن خدا محتاج بغیر نبودیم.

[پاسخ]

آری همین طور است شناختن آن بزرگواران از جهت ملکوتیت و نورانیّت کار آسانی نیست اینکه است که اکثر مردم از شناختن آنها عاجزند بلکه مقام آنها را انکار مینمایند مگر اینکه از راه محبّت بآنها و متابعت آنها نورانیتی و صفتی در قلب ماها پدید میگردد که بآن بخدا عارف میگردیم.
و چون برای حق تعالی جهت بشریت نیست و در شناختن هر چیزی سنخیت لازم است اینکه است که ماها در معرفت حق تعالی محتاج بواسطه‌ئی میباشیم که

صفحه : 215
دارای دو جهت باشد یکی بشریت که سنخ ما است و دیگر جهت ملکوتیت تا اینکه از جهت بشریت برای ما ممکن باشد ملاقات آنها و محبّت و ولایت آنها و از جهت ملکوتیت آنها تحصیل معرفت بحق تعالی بنمائیم و تمام روایت اول و شرح آن در (اربعین الهاشمیة) در حدیث 16 ثبت شده هر کس خواهد بآن جا رجوع نماید.
وَ نادَوا أَصحاب‌َ الجَنَّةِ أَن سَلام‌ٌ عَلَیکُم لَم یَدخُلُوها وَ هُم یَطمَعُون‌َ، الی قوله تعالی: وَ ما کُنتُم تَستَکبِرُون‌َ چون ترجمه آیات شده و واضح است و محتاج بتوضیح نیست اینکه است که از تفصیل آن خودداری مینمائیم.
و خلاصه آیات اینکه (و نادوا) در هر دو آیه ظاهرا و بقول اکثر مفسرین راجع باهل اعراف است آنها در همان محل‌ّ کرامت خود که میباشند ندائی و نظری باهل بهشت میکنند و آنها را در مقامات ارجمند بهشتی مینگرند و بآنها سلام که اشاره بسلامتی آنها است میکنند و میگویند شما داخل بهشت نشدید مگر اینکه طمع داشتید.
و بقولی اینکه نداء از گنهکاران امّت پیمبران است.
طبرسی از حضرت صادق روایت کرده که فرمود (الاعراف کثبان) بین بهشت و دوزخ است که هر پیمبری و هر خلیفه پیغمبری با گنهکاران اهل زمانش در آنجا جمعند مثل اینکه هر صاحب قشونی با ضعفاء لشگریان خود جمع میگردد وقتی نیکوکاران ببهشت سبقت میگیرند آن خلیفه بگنهکاران امّت میگوید نظر کنید و ببینید چگونه برادران مؤمن شما بر شما سبقت گرفتند پس گنهکاران باهل بهشت سلام میکنند و اینکه است قوله تعالی (سَلام‌ٌ عَلَیکُم) و آن گنهکاران داخل بهشت نشده‌اند در حالیکه طمع دارند که بشفاعت نبی و امام داخل بهشت گردند، و همین گنهکاران وقتی باهل جهنّم نظر میکنند (قالُوا رَبَّنا لا تَجعَلنا مَع‌َ القَوم‌ِ الظّالِمِین‌َ) گویند پروردگار ما را با جماعت

صفحه : 216
ستمکاران قرار مده.
و نیز اصحاب اعراف مردمانی را بسیما و علاماتشان میشناسند، و از حضرت صادق [ع] روایت شده که اینکه نداء از انبیاء و خلفاء آنها است که رجالی را از اهل جهنّم می‌بینند و آنان رؤساء کفارند و بآنها میگویند نه جمعیت شما و نه استکبارتان شما را بی‌نیاز ننمود یعنی آنچه را که در دنیا بآن فخر و مباهات می‌نمودید امروز برای شما سودی نبخشید.
أَ هؤُلاءِ الَّذِین‌َ أَقسَمتُم لا یَنالُهُم‌ُ اللّه‌ُ بِرَحمَةٍ ادخُلُوا الجَنَّةَ لا خَوف‌ٌ عَلَیکُم وَ لا أَنتُم تَحزَنُون‌َ (اهؤلاء) اشاره بفقراء مؤمنین است که داخل بهشت شده‌اند، و ضمیر جمع در (اقسمتم) راجع بکفار است که اهل اعراف بآنها سرزنش نمودند و آنان کسانی بودند که در دنیا قسم یاد مینمودند که خدا رحمتش را بمؤمنین نمیرساند و داخل بهشت نمیشوند پس اصحاب اعراب بمؤمنین میگویند یا خداوند بآنها میفرماید داخل بهشت گردید و در مکان امن و امان قرار گرفته‌اید که دیگر نه خوفی از آینده و نه حزنی از گذشته برای شما باقی نخواهد بود.
وَ نادی أَصحاب‌ُ النّارِ أَصحاب‌َ الجَنَّةِ أَن أَفِیضُوا عَلَینا مِن‌َ الماءِ أَو مِمّا رَزَقَکُم‌ُ اللّه‌ُ قالُوا إِن‌َّ اللّه‌َ حَرَّمَهُما عَلَی الکافِرِین‌َ آیه پس از بیان سخنانی که بین اهل اعراف با بهشتیان و جهنمیان شده و نیز سخنان بهشتیان با جهنمیان مطرح گردیده و شرح داده در مقام التجاء و التماس کردن جهنمیان ببهشتیان برآمده که اهل آتش و عذاب با استغاثه از اهل بهشت درخواست آب میکنند و از روی بیچارگی نداء میکنند و گویا میگویند ای کسانیکه در اثر اعمال نیکتان مورد رحمت و الطاف پروردگارتان خورسند گردیده‌اید قدری از آبهای خوشگوار خود از آنچه از نعمتها که خدا روزی شما قرار داده بما افاضه نمائید اهل بهشت در پاسخ آنها گویند خدای تعالی آب خوشگوار که از سر چشمه فیض رحمت او جریان دارد و نعمتهای

صفحه : 217
طیبه که روزی اهل ایمان نموده بر شما حرام گردانیده.
اینکه آیه نظیر قوله تعالی است که در سوره حدید آیه 13 حکایة از منافقین فرموده که وقتی خود را در تاریکی و ظلمت بینند از مؤمنین که صاحب نورند درخواست نور مینمایند و گویند (انظُرُونا نَقتَبِس مِن نُورِکُم قِیل‌َ ارجِعُوا وَراءَکُم فَالتَمِسُوا نُوراً فَضُرِب‌َ بَینَهُم بِسُورٍ لَه‌ُ باب‌ٌ باطِنُه‌ُ فِیه‌ِ الرَّحمَةُ وَ ظاهِرُه‌ُ مِن قِبَلِه‌ِ العَذاب‌ُ الخ) خلاصه آیه خبر میدهد که منافقین و کافرین در روز معاد هم در تاریکی و ظلمتی که از قبل نفاق سراسر قلبشان را گرفته و آنان را از نور معرفت بی‌بهره گردانیده فرو رفته‌اند و هم از جهت کفرشان که قلب و روحشان را از آب خوشگوار لذت بخش ایمان خورسند نگردیده و تشنگی و عطش بر آنها غالب میگردد و تشنه میباشند و اینست که بمؤمنین که صاحب نور و نهرها و چشمه‌هائی هستند که از الطاف الهی بروز کرده پناه میآورند و التماس میکنند و از آنها نور و آب طلب مینمایند.
الَّذِین‌َ اتَّخَذُوا دِینَهُم لَهواً وَ لَعِباً وَ غَرَّتهُم‌ُ الحَیاةُ الدُّنیا فَالیَوم‌َ نَنساهُم کَما نَسُوا لِقاءَ یَومِهِم هذا وَ ما کانُوا بِآیاتِنا یَجحَدُون‌َ آیه علت و سبب منع آنها را شرح میدهد که دانسته شود که بازماندن کفار از نعمتهای اخروی نه از جهت بخل و منع است بلکه عمل دنیوی آنان عذاب اخروی را ایجاب گردانیده و علت و سبب حرام شدن آبهای بهشتی و نعمتهای آنرا مترتب میگرداند بر اعمال آنها که همان طوری که آنها دین خود را لهو و لعب گرفتند و زندگی دنیا آنان را مغرور گردانید و از یاد خدای تعالی غافل گردیدند ما امروز با آنها معامله فراموشی میکنیم یعنی آنها را بخودشان وامیگذاریم همان طوری که آنها دیدن امروز را فراموش کردند (جَزاءً وِفاقاً) و نیز چون آنها آیات ما را انکار کردند ما هم همان معامله را با آنان میکنیم و آنان را از رحمت و نعمتهای بهشتی طرد مینمائیم.

صفحه : 218

[سوره الأعراف (7): آیات 52 تا 58]

اشاره

وَ لَقَد جِئناهُم بِکِتاب‌ٍ فَصَّلناه‌ُ عَلی عِلم‌ٍ هُدی‌ً وَ رَحمَةً لِقَوم‌ٍ یُؤمِنُون‌َ (52) هَل یَنظُرُون‌َ إِلاّ تَأوِیلَه‌ُ یَوم‌َ یَأتِی تَأوِیلُه‌ُ یَقُول‌ُ الَّذِین‌َ نَسُوه‌ُ مِن قَبل‌ُ قَد جاءَت رُسُل‌ُ رَبِّنا بِالحَق‌ِّ فَهَل لَنا مِن شُفَعاءَ فَیَشفَعُوا لَنا أَو نُرَدُّ فَنَعمَل‌َ غَیرَ الَّذِی کُنّا نَعمَل‌ُ قَد خَسِرُوا أَنفُسَهُم وَ ضَل‌َّ عَنهُم ما کانُوا یَفتَرُون‌َ (53) إِن‌َّ رَبَّکُم‌ُ اللّه‌ُ الَّذِی خَلَق‌َ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌َ فِی سِتَّةِ أَیّام‌ٍ ثُم‌َّ استَوی عَلَی العَرش‌ِ یُغشِی اللَّیل‌َ النَّهارَ یَطلُبُه‌ُ حَثِیثاً وَ الشَّمس‌َ وَ القَمَرَ وَ النُّجُوم‌َ مُسَخَّرات‌ٍ بِأَمرِه‌ِ أَلا لَه‌ُ الخَلق‌ُ وَ الأَمرُ تَبارَک‌َ اللّه‌ُ رَب‌ُّ العالَمِین‌َ (54) ادعُوا رَبَّکُم تَضَرُّعاً وَ خُفیَةً إِنَّه‌ُ لا یُحِب‌ُّ المُعتَدِین‌َ (55) وَ لا تُفسِدُوا فِی الأَرض‌ِ بَعدَ إِصلاحِها وَ ادعُوه‌ُ خَوفاً وَ طَمَعاً إِن‌َّ رَحمَت‌َ اللّه‌ِ قَرِیب‌ٌ مِن‌َ المُحسِنِین‌َ (56)
وَ هُوَ الَّذِی یُرسِل‌ُ الرِّیاح‌َ بُشراً بَین‌َ یَدَی رَحمَتِه‌ِ حَتّی إِذا أَقَلَّت سَحاباً ثِقالاً سُقناه‌ُ لِبَلَدٍ مَیِّت‌ٍ فَأَنزَلنا بِه‌ِ الماءَ فَأَخرَجنا بِه‌ِ مِن کُل‌ِّ الثَّمَرات‌ِ کَذلِک‌َ نُخرِج‌ُ المَوتی لَعَلَّکُم تَذَکَّرُون‌َ (57) وَ البَلَدُ الطَّیِّب‌ُ یَخرُج‌ُ نَباتُه‌ُ بِإِذن‌ِ رَبِّه‌ِ وَ الَّذِی خَبُث‌َ لا یَخرُج‌ُ إِلاّ نَکِداً کَذلِک‌َ نُصَرِّف‌ُ الآیات‌ِ لِقَوم‌ٍ یَشکُرُون‌َ (58)

صفحه : 219

[ترجمه]

براستی بر آنها کتاب آوردیم که آنرا بر اساس علم تفصیل دادیم در حالیکه راه نماینده و هدایت و رحمت است برای جماعتی که ایمان آوردند [52]
آیا کافرین انتظار میکشند مگر تأویل کتاب را روز که تأویل آن میآید آن کسانیکه قبلا آنرا فراموش کرده‌اند میگویند رسولان پروردگار ما آمدند بحق و درستی پس آیا برای ما شفعائی هست که ما را شفاعت کنند یا اینکه برگردیده شویم بدنیا پس عمل کنیم غیر از آنچه عمل میکردیم، همانا کافرین بر نفسهای خود زیان و خسران وارد نمودند و از آنها نابود گردید آنچه را که بآن بر خدا افتراء میزدند [53]
همانا پروردگار شما آنکسی است که آسمانها و زمین را در شش روز آفریده پس از آن اراده او مستولی شد بر آفرینش عرش، پوشانیده میگرداند شب روز را و شب روز را طلب میکند بشتاب (یعنی بسرعت شب تمام میشود و روز میشود و بالعکس و خورشید و ماه و ستارگان تماما مسخر امر او میباشند آگاه باشید که برای او است عالم خلق و عالم امر بزرگ و بزرگوار است پروردگار عالمیان [54]
پروردگار خود را بخوانید از روی زاری و پنهانی همانا او گردن کشان را دوست نمیدارد [55]
و در زمین فساد نکنید بعد از اصلاح آن و خدا را بخوانید از روی ترس و امید همانا رحمت خدا نزدیک است بنیکوکاران [56]
و خدا آنکسی است که باد را از پیشگاه رحمت خود میفرستد در حالیکه مژده دهنده رحمت او است (بباران) تا چون بادها ابرهای سنگین را بردارند تا اینکه سیراب گردانند زمین‌های مرده را پس نازل گردانیم آب باران را پس بآب بیرون آریم هر نوع میوه‌ها اینکه چنین ما مرده‌ها را بیرون آریم شاید شما متذکر گردید [57]
و از زمین پاکیزه باذن پروردگارش نباتات بیرون میآید و از زمین ناپاک بیرون نمیآید مگر اندکی اینکه طور ما آیات را میگردانیم برای جماعتی که شکر و سپاس گذارند [58]

صفحه : 220

(توضیح آیات)

وَ لَقَد جِئناهُم بِکِتاب‌ٍ فَصَّلناه‌ُ عَلی عِلم‌ٍ هُدی‌ً وَ رَحمَةً لِقَوم‌ٍ یُؤمِنُون‌َ اینکه آیه و آیه بعد در مقام بیان حال و گذارش اعمال کفار است و سر انجام کار آنها را شرح میدهد.
همانا بتوسط پیمبران برای آنها کتابی فرستادیم و از روی دانش خود و آنچه بکار آنان آید از مواعظ و عقاید و اعمال بنیکوترین وجهی بیان کردیم که آن هدایت و رحمت است برای جماعت گروندگان، و اختصاص بمؤمنین شاید از جهت اینکه باشد که فقط مؤمنین از آن بهره‌مند میگردند.
هَل یَنظُرُون‌َ إِلّا تَأوِیلَه‌ُ یَوم‌َ یَأتِی تَأوِیلُه‌ُ یَقُول‌ُ الَّذِین‌َ نَسُوه‌ُ مِن قَبل‌ُ الخ (هل) استفهام انکاری است یعنی اینکه کفار انتظار نمیبرند مگر عاقبت کتاب را و ایمان نمیآورند مگر وقتی که بعین الیقین بوعده‌های قرآن و وعید آن و مجازات منکر آنرا در قیامت مشاهده نمایند آنوقت است که کافرین آنهائیکه وعده‌های خدا را فراموش کرده بودند یعنی ندیده انگاشتند میگویند قبلا در دنیا رسولان حق برای ارشاد ما بحق و درستی آمدند و ما از آنها نپذیرفتیم آیا برای ما شفعائی هست که ما را شفاعت کنند یا میشود ما را بدنیا برگردانند تا تدارک ما فات نموده و غیر از آنکه در دنیا اعمال شرّ و فساد مینمودیم اعمال خیری انجام دهیم.
بیان حال مشرکین است که زیان و خسران بردند و نفسهای خود را فاسد گردانیدند و آن معبوداتی را که اتّکاء بر آنان داشتند بامید اینکه شفعاء آنها باشند مفقود نمودند و بتهائی را که بخدا افتراء میزدند و آنها را در امر خلقت یا در ترتیب نظام عالم شریک او میدانستند چون یک وهم و تخیلی بیش نبود و در قیامت چون حقایق ظاهر میگردد اینکه است که مشرکین در آنوقت آنچه را بوهم و خیال فاسد مؤثّر در امر خلقت میدانستند در نظرشان مفقود میگردد

صفحه : 221
و انکار مینمایند.
إِن‌َّ رَبَّکُم‌ُ اللّه‌ُ الَّذِی خَلَق‌َ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌َ فِی سِتَّةِ أَیّام‌ٍ ثُم‌َّ استَوی عَلَی العَرش‌ِ الخ اینکه آیه و آیه بعد متصل و مربوط بآیات بالا است و ببشر تذکر میدهد که بایستی چشم دل باز کنند و نظر نمایند و آیات پروردگار خود را از خلقت آسمانها و زمین و چگونگی نظام خلقت و ترتیب آفرینش اینکه جهان مجلل و اینکه نظام بدیع را بنظر تدبّر بنگرند و بدانند که پروردگارشان آن کسی است که آسمانهای با اینکه عظمت از کرات و ستارگان و منظومه شمسی و زمین پهناور گیتی را بدون معاون و شریک در مقدار شش روز آفریده، تفصیل آن شش روز که خدای تعالی آسمان و زمین را در طول آن مدت آفریده در تفسیر سوره حم سجده تا اندازه‌ئی بیان شده، پس از آن عالم با عرش سلطنت و استیلاء الهی مرتب گردیده و حکم حق تعالی بر همه اشیاء مستولی شده و عالم بیک نظام حیرت بخشی بحرکت آمده و هر شیئی بوظیفه‌ئی که مبدء و ناظم عالم مقرّر گردانیده انجام وظیفه میدهد و آنی از خدمت مرجوعه بخود سستی نمیکند شب بشتاب روشنائی روز را میپوشاند، خورشید و ماه و ستارگان تماما مسخر امر پروردگارند، عالم امر شاید عالم مجردات مراد باشد و عالم خلق عالم مادیات همه مخصوص باو است بزرگ و بزرگوار است پروردگار تمام عالمیان در تفسیر صافی از کافی روایت کرده که حضرت صادق ع فرموده در معنی (استَوی عَلَی العَرش‌ِ) (استوی علی کل‌ّ شی‌ء) چیزی باو نزدیک‌تر از چیز دیگر نیست یعنی تمام اشیاء نسبت باو مساوی میباشند، و در روایت دیگر (استوی فی کل‌ّ شی‌ء) چیزی باو نزدیک‌تر از چیزی نیست، دور نیست از او دوری و نزدیک‌تر نیست باو نزدیکی (استوی فی کل‌ّ شی‌ء) و در احتجاج از امیر المؤمنین ع روایت کرده که فرموده (استوی علی العرش) یعنی (استوی تدبیره و علا امره).

صفحه : 222
پس از آن فیض کاشانی [ره] در توجیه آیه گفته من میگویم گاهی از عرش اراده میشود جسمیکه محیط است بتمام اجسام و گاهی جسمی اراده میشود که محیط است بر آنچه روی زمین است یعنی عالم جسمانی بتمامه، و گاهی مقصود از عرش جسم محیط است با آنچه در او است از اجسام اینکه عالم و آنچه بین او و بین خدای تعالی است از ارواحیکه قوام اجسام باو است یعنی تمام عوالم از عالم ملک و ملکوت و جبروت و تمام ما سوی اللّه، و گاهی مقصود از عرش علم خدا است آن علمی که انبیاء و حجج الهی مطّلع بر آن میگردند، و در روایات اشاره بتمام اینها شده الی آخر.
[پایان] خلاصه قوله تعالی (ثُم‌َّ استَوی عَلَی العَرش‌ِ) کنایه از استیلاء و سلطنت او است بر تمام عوالم ملک و ملکوت و قیام موجودات بسته بتدبیر امر او است بطوریکه کوچک و بزرگی در عالم ممکنات از قلم تدبیرش خارج نیست قوله تعالی در سوره یونس آیه 3 پس از ذکر (استَوی عَلَی العَرش‌ِ) فرموده (یُدَبِّرُ الأَمرَ) یُغشِی اللَّیل‌َ النَّهارَ یَطلُبُه‌ُ حَثِیثاً وَ الشَّمس‌َ وَ القَمَرَ وَ النُّجُوم‌َ مُسَخَّرات‌ٍ بِأَمرِه‌ِ پس از بیان خلقت آسمانها و زمین و اشاره باستیلاء تخت سلطنت و اقتدار او بر تمام عوالم امکانی در مقام بیان ترتیب و تدبیر نظام عالم برآمده و از جمله شب و روز را تذکر میدهد که شب شتابان در پی روز است و بامر حق تعالی روز را میپوشاند و شمس و قمر و تمام ستارگان را مسخر گردانیده.
أَلا لَه‌ُ الخَلق‌ُ وَ الأَمرُ تَبارَک‌َ اللّه‌ُ رَب‌ُّ العالَمِین‌َ در آخر آیه تمام امور و اوضاع عالم آفرینش را نسبت بخود میدهد که بایستی بدانید و آگاه باشید که عالم خلق و امر هر دو مخصوص باو است، خلق بمعنی اندازه‌گیری است و مصداق کاملش عالم مادیات و طبیعیات است که ترکیب شده و از اجزاء مواد و عناصر تحقق پذیرد و معلوم است که هر مرکّبی ترکیب کننده‌ئی لازم دارد اینکه است که اختراع تمام مادیات و اندازه‌گیری هر موجود مادی بدست قدرت قادر حکیم انجام گرفته.

صفحه : 223
(لَه‌ُ الخَلق‌ُ وَ الأَمرُ) اشاره به اینکه که پس از اندازه‌گیری موجودات از عالم خلق تمام امور خلقت مخصوص باو است کسی در تدبیر امور و نظام عالم مدخلیتی نخواهد داشت او است آفریننده کائنات و تدبیر امور هم بدست او است و متکفل امور عالم هم او است.
و شاید چنانچه بعضی گفته‌اند مقصود از عالم خلق عالم مادیات باشد و از عالم امر عالم ارواح و عقول و مجردات اراده شده باشد و بقرینه مقابل هم انداختن (الحق) و الامر) بحرف عطف و آخر آیه (تَبارَک‌َ اللّه‌ُ رَب‌ُّ العالَمِین‌َ) معنی دوم ظاهرتر مینماید.
ادعُوا رَبَّکُم تَضَرُّعاً وَ خُفیَةً إِنَّه‌ُ لا یُحِب‌ُّ المُعتَدِین‌َ، الی قوله تعالی إِن‌َّ رَحمَت‌َ اللّه‌ِ قَرِیب‌ٌ مِن‌َ المُحسِنِین‌َ تضرّع از ضراعت و بمعنی اظهار ضعف و ذلت است، خفیة بمعنی پنهانی و مخفی داشتن است، پس از اینکه آثار جلال و عظمت و استیلاء و سلطنت و مالکیت خود را در آیات بالا تذکر داده بما یادآوری مینماید که در همه حال در شدّت و رخاء، در حال نعمت و صحت، در حال بلاء و نقمت، در هیچ حالی مبدء و مآل خود را فراموش نکنید و با حال تضرع و فروتنی خفیة در پنهانی در دلتان پروردگار خود را بخوانید و بسوی او تضرع نمائید همانا خدا پروردگار مردمان سرکش متکبر را دوست نمیدارد، و نیز در زمین پس از اصلاح و آرامش آن فساد و طغیان نکنید و علی الدوام از روی خوف از عذاب و طمع ثواب او را بخوانید و بایستی بدانید که رحمت خدا نزدیک است بنیکوکاران، اشاره به اینکه که هر کس امیدوار برحمت حق تعالی باشد بایستی نیکوکار گردد.
وَ هُوَ الَّذِی یُرسِل‌ُ الرِّیاح‌َ بُشراً بَین‌َ یَدَی رَحمَتِه‌ِ حَتّی إِذا أَقَلَّت سَحاباً ثِقالًا سُقناه‌ُ لِبَلَدٍ مَیِّت‌ٍ، الی قوله تعالی: لَعَلَّکُم تَذَکَّرُون‌َ (و هو) میشود عطف باشد (بربّکم) در آیه بالا یعنی بخوانید پروردگار خود را و او آنکسی است که بادهای چهارگانه را پیش از آمدن باران میفرستد

صفحه : 224
که مژده باشد بآمدن باران پیش از آمدنش تا چون آن بادها ابرهای سنگین را برداشتند میرانیم آنرا برای شهر مرده در زمستان پس فرو میفرستیم باران را از آن ابر پس بیرون میآوریم بسبب آن آب هر نوع میوه‌ئی.
گفته‌اند بادهای چهارگانه عبارت است از باد صبا آبرا از زمین بر میانگیزاند و باد شمال همه را جمع میکند، و باد جنوب ابرها را بباریدن قطرات در آورد و باد و بور بعد از باریدن ابرها را متفرق میگرداند، بزرگ و بزرگوار است مدبّر و ناظم عالم.
کَذلِک‌َ نُخرِج‌ُ المَوتی لَعَلَّکُم تَذَکَّرُون‌َ در بسیاری از آیات زنده گردانیدن مرده‌گان را در قیامت تشبیه میکند بزنده شدن زمین در فصل بهار پس از مردن و بی‌ثمر گردیدن آن در فصل زمستان و در جاهای دیگر باندازه‌ئی وجه تشبیه بیان شده و در اینجا یادآوری میشود که شاید مقصود از اینکه تشبیه دو جهت باشد 1- همین طوری که زمین در زمستان بحقیقت ارضی بودن خود باقی است آثار وجودی وی از روئیدن نباتات فاقد میگردد لکن عینش باقی است، انسان نیز بمردن حقیقت انسانیتش باقی است از آثار وجودیش فاقد گردیده و در قیامت زنده میگردد یعنی آثارش از مشاعر و قوای جسمانی و نتیجه اعمالش تماما ظاهر میگردد پس از آنکه بمردن مخفی گردیده بود نه اینکه بکلی معدوم گردیده و خلقت تازه‌ئی نماید.
2- همین طوری که بذریکه در زمین ریخته میگردد زمین آنرا مثل رحم مادر که نطفه را در خود پرورش میدهد حبوبات را پرورش میدهد تا اینکه آن جوهر ماده‌ئی که لب آن است پرورش یافته چون باد بهاری بر آن میوزد دانه پرورش یافته در رحم زمین بفشار زمین را میشکافد و سبز و خرّم بیرون میآید، انسان نیز پس از مردن در عالم برزخ منزل میانه دنیا و آخرت خود را بپایان میرساند و بصور اسرافیلی حیات نوینی پیدا مینماید و در صبح قیامت بنداء رحمانی سر از قبر بیرون میکند و نداء حق را لبّیک گویان بمیعاد پروردگار خود میشتابد.

صفحه : 225
تشبیه مؤمن بزمین پاک و کافر بزمین نکد و روایت امام حسن (ع) وَ البَلَدُ الطَّیِّب‌ُ یَخرُج‌ُ نَباتُه‌ُ بِإِذن‌ِ رَبِّه‌ِ وَ الَّذِی خَبُث‌َ لا یَخرُج‌ُ إِلّا نَکِداً کَذلِک‌َ نُصَرِّف‌ُ الآیات‌ِ لِقَوم‌ٍ یَشکُرُون‌َ ظاهرا آیه متعلق بآیه بالا است که تشبیه کرده مؤمن را بزمین پاک که از هر کثافتی خالی و پاک باشد و کافر را تشبیه گردانیده بزمین خبیث شوره زار که پر از کثافات و قذارات است و همین طوری که زمین طیّب نباتات پاکیزه از آن بیرون میآید مؤمن پاک در قیامت از زمین برزخ بارض قیامت منتقل میگردد با نور ایمان و یقین و اعمال شایسته و ملکات پسندیده و کافر از زمین خارج میگردد با تیره‌گی و سیاه روئی که نه صفات خوبی از او نمایان میگردد نه اعمال صحیحی و ثمره وجود او نیست (إِلّا نَکِداً) مگر تیره بختی و ذلّت و پستی اینکه چنین خدای تعالی آیات را تفصیل میدهد برای جماعتی که شکر گذارند.
از إبن عباس و مجاهد و حسن روایت شده که اینکه مثلی است که حق تعالی در باره مؤمن و کافر آورده دل مؤمن را تشبیه کرده بزمین پاکیزه و دل کافر را بزمین شوره زار وقتی باران موعظه از ابرهای رب الارباب بر دل مؤمن میبارد انواع طاعات و عبادات بر جوارح او ظاهر گردد و چون کافر استماع آن کند زمین دلش تخم نصیحت قبول نمیکند و از او صفتی که بکار آید نمایان نمیگردد [پایان] بروایتی روزی ابو محمّد حسن بن علی بن ابی طالب علیهم السّلام نزد معاویه رفت معاویه بقصد اینکه حضرت را ملزم گرداند گفت ای حسن خدا فرمود (لا رَطب‌ٍ وَ لا یابِس‌ٍ إِلّا فِی کِتاب‌ٍ مُبِین‌ٍ) هیچ‌تر و خشکی نیست مگر اینکه مندرج در کتاب است یعنی قرآن ریش من و تو را کجا در قرآن فرمود که من کوسج و تو ریش انبوه داری، امام ع در پاسخ او همین آیه را قرائت نمود (وَ البَلَدُ الطَّیِّب‌ُ یَخرُج‌ُ نَباتُه‌ُ بِإِذن‌ِ رَبِّه‌ِ) اشاره بریش من است (وَ الَّذِی خَبُث‌َ لا یَخرُج‌ُ إِلّا نَکِداً) مثال ریش تو است معاویه نزد حاضرین منفعل و خجالت‌مند گردید.

صفحه : 226

[سوره الأعراف (7): آیات 59 تا 69]

اشاره

لَقَد أَرسَلنا نُوحاً إِلی قَومِه‌ِ فَقال‌َ یا قَوم‌ِ اعبُدُوا اللّه‌َ ما لَکُم مِن إِله‌ٍ غَیرُه‌ُ إِنِّی أَخاف‌ُ عَلَیکُم عَذاب‌َ یَوم‌ٍ عَظِیم‌ٍ (59) قال‌َ المَلَأُ مِن قَومِه‌ِ إِنّا لَنَراک‌َ فِی ضَلال‌ٍ مُبِین‌ٍ (60) قال‌َ یا قَوم‌ِ لَیس‌َ بِی ضَلالَةٌ وَ لکِنِّی رَسُول‌ٌ مِن رَب‌ِّ العالَمِین‌َ (61) أُبَلِّغُکُم رِسالات‌ِ رَبِّی وَ أَنصَح‌ُ لَکُم وَ أَعلَم‌ُ مِن‌َ اللّه‌ِ ما لا تَعلَمُون‌َ (62) أَ وَ عَجِبتُم أَن جاءَکُم ذِکرٌ مِن رَبِّکُم عَلی رَجُل‌ٍ مِنکُم لِیُنذِرَکُم وَ لِتَتَّقُوا وَ لَعَلَّکُم تُرحَمُون‌َ (63)
فَکَذَّبُوه‌ُ فَأَنجَیناه‌ُ وَ الَّذِین‌َ مَعَه‌ُ فِی الفُلک‌ِ وَ أَغرَقنَا الَّذِین‌َ کَذَّبُوا بِآیاتِنا إِنَّهُم کانُوا قَوماً عَمِین‌َ (64) وَ إِلی عادٍ أَخاهُم هُوداً قال‌َ یا قَوم‌ِ اعبُدُوا اللّه‌َ ما لَکُم مِن إِله‌ٍ غَیرُه‌ُ أَ فَلا تَتَّقُون‌َ (65) قال‌َ المَلَأُ الَّذِین‌َ کَفَرُوا مِن قَومِه‌ِ إِنّا لَنَراک‌َ فِی سَفاهَةٍ وَ إِنّا لَنَظُنُّک‌َ مِن‌َ الکاذِبِین‌َ (66) قال‌َ یا قَوم‌ِ لَیس‌َ بِی سَفاهَةٌ وَ لکِنِّی رَسُول‌ٌ مِن رَب‌ِّ العالَمِین‌َ (67) أُبَلِّغُکُم رِسالات‌ِ رَبِّی وَ أَنَا لَکُم ناصِح‌ٌ أَمِین‌ٌ (68)
أَ وَ عَجِبتُم أَن جاءَکُم ذِکرٌ مِن رَبِّکُم عَلی رَجُل‌ٍ مِنکُم لِیُنذِرَکُم وَ اذکُرُوا إِذ جَعَلَکُم خُلَفاءَ مِن بَعدِ قَوم‌ِ نُوح‌ٍ وَ زادَکُم فِی الخَلق‌ِ بَصطَةً فَاذکُرُوا آلاءَ اللّه‌ِ لَعَلَّکُم تُفلِحُون‌َ (69)

صفحه : 227

[ترجمه]

همانا ما نوح را بسوی قومش فرستادیم پس گفت ای قوم من خدا را عبادت کنید نیست برای شما الهی غیر او همانا من بر شما میترسم عذاب روز بزرگ را [59]
گفتند بزرگان از قومش ما تو را می‌بینیم در گمراهی آشکارا [60]
نوح گفت ای قوم من در من هیچ گمراهی نیست و لکن من رسولم از جانب پروردگار عالمیان [61]
پیغامهای پروردگار خود را بشما میرسانم و شما را نصیحت میکنم و از جانب خدا میدانم آنچه را که شما نمیدانید [62]
آیا شما تعجب میکنید از اینکه بیاید بشما پندی از پروردگار شما بر زبان مردی که از جنس شما است تا اینکه شما را بترساند و برای اینکه پرهیزگار گردید شاید شما رجم گردیده شوید [63]
پس قوم نوح را تکذیب کردند پس ما نوح و آنهائی را که با او بودند در کشتی نجات دادیم و غرق کردیم آنهائی را که بآیات ما تکذیب کردند همانا قوم نوح گروهی کور دل بودند که آیات ما را دروغ پنداشتند [64]
و بسوی قوم عاد برادر آنها را فرستادیم گفت ای قوم من خدا را پرستش نمائید نیست برای شما غیر از او هیچ خدائی آیا از عذاب خدا نمیترسید [65]
گفتند گروهی از بزرگان قوم او که کافر بودند ما تو را سفیه و بی‌خرد می‌بینیم همانا ما گمان میکنیم تو از دروغ گویانی [66]
هود گفت ای قوم من در من سفاهتی نیست و لکن من رسول از جانب پروردگار عالمیانم [67]
پیغامهای پروردگارم را بشما میرسانم و من برای شما نیک خواه امین میباشم [68]
آیا شما عجب دارید از اینکه پندی بیاید از جانب پروردگار شما بر مردی از شما تا اینکه شما را بترساند و یاد کنید نعمت الهی را چون شما را پس از نوح جانشین زمین گردانیده و بشما در خلقت اقامت و قدرت داده پس یاد کنید نعمتهای خدا را شاید رستگار گردید [69]
.

صفحه : 228

(توضیح آیات)

لَقَد أَرسَلنا نُوحاً إِلی قَومِه‌ِ فَقال‌َ یا قَوم‌ِ اعبُدُوا اللّه‌َ ما لَکُم مِن إِله‌ٍ غَیرُه‌ُ إِنِّی أَخاف‌ُ عَلَیکُم عَذاب‌َ یَوم‌ٍ عَظِیم‌ٍ لام (لقد) لام قسم است و اینکه لام را همیشه با (قد) میآورند و جواب قسم محذوف است و در جائی آورند که مخاطب استماعی نموده و منتظر مطلبی است یعنی حقیقة ما نوح را بسوی قومش فرستادیم، گفته‌اند که نوح پسر مالک بن مثوشلخ بن ادریس بود پنجاه ساله بود که بسوی جماعتی که اکثر آنان از اولاد قابیل و بت پرست بودند برسالت مبعوث گردید و از روی شفقت و مهربانی آنها را اضافه بخود نمود و گفت ای قوم من خدای واحد احد را پرستش نمائید جز او الهی نیست در عبادت کسی را با او شریک نگردانید من بر شما از عذاب روز عظیم میترسم، شاید مقصود از (یوم عظیم) قیامت باشد یا طوفان.
در کتب تاریخ تذکره نویسان گفته‌اند نوح پس از ادریس اول پیمبری بود که خدای تعالی بفرزندان قابیل و تابعین آنها از اولاد شیث فرستاد و در منهج از إبن عباس نقل میکند که گفته اولادان آدم بعضی در جبل منزل داشتند و بعضی در سهل مردان کوهستانی نیکو رو و زیبا صورت بودند و زنانشان زشت صورت، و مردمان سهل بر عکس آنها بودند مردهای آنها زشت و زنهایشان زیبا و خوش صورت بودند، ابلیس بصورت غلامی آمد نزد یکی از مردمان سهل و گفت من میخواهم تو را خدمت کنم او قبول کرد شیطان مدتی شبانی کرد و گوسفندان را میچرانید روزی نی ساخت و مردم که هرگز صدای نی نشنیده بودند دور او جمع میشدند اینکه خبر بگوش اهل جبل رسید در روز که عید اهل سهل بود و همه از شهر بیرون آمده بودند و زنان خود را آراسته و در نظر مردها جلوه‌گری مینمودند و بعضی از اهل جبل بنظاره‌گی داخل در آنها شدند وقتی آن زنها را با آن جمال دیدند شیفته آنها گردیدند و قوم خود را خبر دادند

صفحه : 229
جماعت دیگری از آنها آمدند و بهم مخلوط گردیدند و زنها بآنها مایل گردیدند و فاحشه و زنا بین آنان شیوع پیدا نمود و نوح ع هزار و پنجاه سال در بین آنها اقامت کرد و آنان را دعوت مینمود و از عقوبات الهی میترسانید آنها هیچ متأثّر نمیشدند بلکه بر طغیانشان افزوده میگردید.
[پایان] قال‌َ المَلَأُ مِن قَومِه‌ِ إِنّا لَنَراک‌َ فِی ضَلال‌ٍ مُبِین‌ٍ (ملاء) بزرگان و رؤساء جماعتی را گویند و مقصود برؤیت در (لنریک) رؤیت قلب است یعنی ما علم داریم ای نوح که تو در گمراهی هویدائی میباشی که ما را از پرستش چندین خدا نهی میکنی و بعبادت یک خدا دعوت مینمائی و بقولی مقصود رؤیت بصر است یعنی از قبیل اعمال و افعالت می‌بینیم ای نوح که تو در گمراهی هستی.
قال‌َ یا قَوم‌ِ لَیس‌َ بِی ضَلالَةٌ وَ لکِنِّی رَسُول‌ٌ مِن رَب‌ِّ العالَمِین‌َ، الی دو آیه بعد نوح ع در پاسخ بقوم خود که او را نسبت بضلالت و گمراهی میدادند گفت در من ضلالت نیست (و لکنّی رسول من رب العالمین) من در گمراهی نیستم و لکن من رسول پروردگارم و میرسانم بشما پیغامهای پروردگارم را و نصیحت میکنم شما را و موظّفم که آنچه بمن وحی شده در اوقات پی در پی بشما برسانم و از خدا میدانم چیزهائی را از شدت غضبش بر دشمنانش آنچه را که شما نمیدانید.
(أَ وَ عَجِبتُم) همزه انکاری است (واو) عاطفه است و معطوف علیه محذوف است گویا گفته آیا شما تکذیب میکنید و عجیب میدانید اینکه ذکری و موعظه‌ئی بزبان مردی از شما از طرف پروردگارتان بیاید تا اینکه شما را بترساند از سخط او و شما در اثر آن متقی و پرهیزگار شوید شما باین وسیله مورد ترحم او واقع گردید.
فَکَذَّبُوه‌ُ فَأَنجَیناه‌ُ وَ الَّذِین‌َ مَعَه‌ُ فِی الفُلک‌ِ وَ أَغرَقنَا الَّذِین‌َ کَذَّبُوا بِآیاتِنا پس از آنکه ارشاد و انذار چندین ساله نوح ع در گوش سنگین آن جماعت

صفحه : 230
کوچک‌ترین تأثیری ننمود و بانواع و اقسام گوناگون بحضرت اذیت روا داشتند و نسبت سحر و دیوانگی بآن بزرگوار میدادند و نیز اذیتهای دیگر از قبیل فحش و ناسزا حتّی گاهی چنانچه گفته‌اند در جواب نصیحت او سنگ باو میزدند و او را مجروح میگردانیدند و داستان او را در چندین موضع از قرآن مجید مثل سوره هود و طه و قصص و جاهای دیگر تا اندازه‌ئی شرح داده‌ایم، وقتی نوح از ایمان آوردن قوم مأیوس گردید و آنها مخالفت را بانتها رسانیدند اینکه است که خدا خبر میدهد که ما او را و آنهائیکه با او در کشتی بودند نجات دادیم و کسانیکه آیات ما را تکذیب کردند و دروغ انگاشتند همه را غرق گردانیدیم گفته‌اند کسانیکه در کشتی با نوح بودند بقول اسحاق سه پسرش بنام سام و حام و یافث و زنان آنها بودند و شش نفر دیگر که در آنمدت نهصد و پنجاه سال باو ایمان آورده بودند، و کلبی گفته هشتاد نفر بودند چهل مرد و چهل زن بعضی از مفسرین دیگر گفته‌اند در کشتی هفتاد نفر بودند.
[تفسیر ابو الفتوح رازی] إِنَّهُم کانُوا قَوماً عَمِین‌َ (قَوماً عَمِین‌َ) وصف و موصوف است، عمین جمع عمی و بر وزن خشن است و صفت مشبّهه از ماده (عمی یعمی) و گفته‌اند (عمی) کسی را گویند که بصیرت نداشته باشد، و (اعمی) کسی است که چشم ندارد.
وَ إِلی عادٍ أَخاهُم هُوداً قال‌َ یا قَوم‌ِ اعبُدُوا اللّه‌َ الخ ببرادر نسبی و نوعی و عرفی و رضاعی حقیقة بهمه اطلاق برادر میکنند و باهل یک شهر یا اهل یک ملّت یا رفیق و غیر آن استعارة نیز اطلاق برادر میکنند و در اینجا برادر نسبی مراد میباشد.
گفتگوهائیکه بین هود ع و قومش واقع گردیده و در اینکه آیات شرح میدهد شبیه همانهائی است که بین نوح ع و قومش شرح داده شده فقط تفاوت در یک کلمه است که در داستان نوح ع داشت (فَقال‌َ یا قَوم‌ِ اعبُدُوا اللّه‌َ) و در

صفحه : 231
اینجا (قال‌َ یا قَوم‌ِ اعبُدُوا اللّه‌َ) قال بدون فاء آمده و در نکته آن از (زمخشری) نقل میکنند که در توجیه اینکه تفاوت گفته در اینجا سؤالی در تقدیر است یعنی وقتی فرمود (وَ إِلی عادٍ أَخاهُم هُوداً) هود را بسوی قوم عاد فرستادیم، گویا کسی پرسیده باشد که از کلام نوح ع با خبر شدیم بفرما هود بقوم خود چه گفت در جواب فرمود (قال‌َ یا قَوم‌ِ اعبُدُوا اللّه‌َ) وَ اذکُرُوا إِذ جَعَلَکُم خُلَفاءَ مِن بَعدِ قَوم‌ِ نُوح‌ٍ وَ زادَکُم فِی الخَلق‌ِ بَصطَةً الخ هود ع جماعت عاد را یادآوری میکند و میفرماید یاد کنید نعمتهای خدا را وقتی که شما را پس از قوم نوح [ع] جانشینان آنها قرار داده و در خلقت و آفرینش شما افزوده گردانید یعنی بلندی قامت و قدرت بشما داد و (بصطة) یعنی طول قامت، کلبی گفته قامت بلندترین آنها صد ذراع بوده و کوتاه‌ترین آنها شصت ذراع قامت داشت، از حضرت باقر [ع] روایت شده که درازی هر یک از آنها بقدر نخل خرمائی بود و آنها در قوّت بازو چنان بودند که نزدیک کوه میآمدند و از دماغه و پیش آمدگی کوه بقوّت سنگی میگرفتند، و بعض دیگر گفته بلندی قامت آنها بقدر یکدست بلند کردن از پیشینیان بیشتر بوده.
خلاصه هود [ع] پس از آنکه نعمتهای خدا را یادآوری بآنها میکند میگوید فَاذکُرُوا آلاءَ اللّه‌ِ لَعَلَّکُم تُفلِحُون‌َ پس ای جماعت نعمتهای خدا را بیاد آورید و بشکرانه نعمتهای او اطاعت امر حق تعالی نمائید و ایمان آورید شاید در اثر تذکر شما رستگار گردید.

صفحه : 232

[سوره الأعراف (7): آیات 70 تا 79]

اشاره

قالُوا أَ جِئتَنا لِنَعبُدَ اللّه‌َ وَحدَه‌ُ وَ نَذَرَ ما کان‌َ یَعبُدُ آباؤُنا فَأتِنا بِما تَعِدُنا إِن کُنت‌َ مِن‌َ الصّادِقِین‌َ (70) قال‌َ قَد وَقَع‌َ عَلَیکُم مِن رَبِّکُم رِجس‌ٌ وَ غَضَب‌ٌ أَ تُجادِلُونَنِی فِی أَسماءٍ سَمَّیتُمُوها أَنتُم وَ آباؤُکُم ما نَزَّل‌َ اللّه‌ُ بِها مِن سُلطان‌ٍ فَانتَظِرُوا إِنِّی مَعَکُم مِن‌َ المُنتَظِرِین‌َ (71) فَأَنجَیناه‌ُ وَ الَّذِین‌َ مَعَه‌ُ بِرَحمَةٍ مِنّا وَ قَطَعنا دابِرَ الَّذِین‌َ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ ما کانُوا مُؤمِنِین‌َ (72) وَ إِلی ثَمُودَ أَخاهُم صالِحاً قال‌َ یا قَوم‌ِ اعبُدُوا اللّه‌َ ما لَکُم مِن إِله‌ٍ غَیرُه‌ُ قَد جاءَتکُم بَیِّنَةٌ مِن رَبِّکُم هذِه‌ِ ناقَةُ اللّه‌ِ لَکُم آیَةً فَذَرُوها تَأکُل فِی أَرض‌ِ اللّه‌ِ وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَیَأخُذَکُم عَذاب‌ٌ أَلِیم‌ٌ (73) وَ اذکُرُوا إِذ جَعَلَکُم خُلَفاءَ مِن بَعدِ عادٍ وَ بَوَّأَکُم فِی الأَرض‌ِ تَتَّخِذُون‌َ مِن سُهُولِها قُصُوراً وَ تَنحِتُون‌َ الجِبال‌َ بُیُوتاً فَاذکُرُوا آلاءَ اللّه‌ِ وَ لا تَعثَوا فِی الأَرض‌ِ مُفسِدِین‌َ (74)
قال‌َ المَلَأُ الَّذِین‌َ استَکبَرُوا مِن قَومِه‌ِ لِلَّذِین‌َ استُضعِفُوا لِمَن آمَن‌َ مِنهُم أَ تَعلَمُون‌َ أَن‌َّ صالِحاً مُرسَل‌ٌ مِن رَبِّه‌ِ قالُوا إِنّا بِما أُرسِل‌َ بِه‌ِ مُؤمِنُون‌َ (75) قال‌َ الَّذِین‌َ استَکبَرُوا إِنّا بِالَّذِی آمَنتُم بِه‌ِ کافِرُون‌َ (76) فَعَقَرُوا النّاقَةَ وَ عَتَوا عَن أَمرِ رَبِّهِم وَ قالُوا یا صالِح‌ُ ائتِنا بِما تَعِدُنا إِن کُنت‌َ مِن‌َ المُرسَلِین‌َ (77) فَأَخَذَتهُم‌ُ الرَّجفَةُ فَأَصبَحُوا فِی دارِهِم جاثِمِین‌َ (78) فَتَوَلّی عَنهُم وَ قال‌َ یا قَوم‌ِ لَقَد أَبلَغتُکُم رِسالَةَ رَبِّی وَ نَصَحت‌ُ لَکُم وَ لکِن لا تُحِبُّون‌َ النّاصِحِین‌َ (79)

صفحه : 233

[ترجمه]

عادیان یهود ع گفتند آیا آمده‌ئی بما برای اینکه ما پرستش کنیم خدا را بتنهائی و واگذاریم آن بت‌ها را که پدران ما پرستش میکردند پس بیاور (از عذاب) آنچه که بما وعده میدهی اگر راستگویان میباشی [70]
هود گفت همانا بر شما از طرف پروردگارتان عذابی لرزاننده و غضب واقع گردید آیا با من مجادله میکنید در اسمهای بی‌معنائی که شما و پدرانتان نام گذارده‌اید که خدا بجواز عبادت آنها هیچ حجت و برهانی نازل نکرده پس منتظر عذاب باشید براستی من هم با شما از منتظرینم [71]
پس ما هود و آنکسانیکه با او بودند ببخشایشی از خودمان نجات دادیم و قطع کردیم دنباله آن کسانی را که آیات ما را تکذیب نمودند و از گرویدگان بوحدانیّت ما نبودند [72]
و بسوی قوم ثمود صالح [ع] برادر نسبی آنها را فرستادیم گفت ای قوم من خدا را پرستش نمائید برای شما هیچ معبودی جز او نیست بحقیقت آمده از جانب پروردگار شما معجزه واضحی اینکه شتر خدا است که برای شما معجزه و آیت است بگذارید که در زمین خدا آب و گیاه بخورد و هیچ اذیتی باو نرسانید که عذاب دردناک شما را فرا میگیرد [73]
و یاد کنید نعمت خدا را که شما را پس از قوم عاد جانشین آنها قرار داد و شما را در زمین حجر جای داد از زمین نرم آن قصرها و از کوهها خانه میتراشید پس یاد کنید نعمتهای خدا را و در زمین تباهی نکنید در حالیکه فساد کننده باشید [74]
آن گروهی از اشراف که تکبر کردند بضعفاء از آنکسانیکه از آنها ایمان آورده بودند گفتند آیا شما میدانید که صالح از طرف پروردگارش فرستاده شده گفتند همانا بآنچه فرستاده شده

صفحه : 234
ایمان آورده‌ایم [75]
گفتند آنهائیکه تکبر کردند بدرستیکه ما بآنکسی که ایمان آورده‌اید کافریم [76]
و ناقه صالح را پی کردند و کشتند و از اطاعت امر پروردگارشان سرکشی کردند و گفتند ای صالح برای ما بیاور آنچه را که بما وعده داده‌ئی از عذاب اگر میباشی از فرستاده شدگان [77]
پس زلزله آنان را فرا گرفت تا اینکه تمام گشتند در خانه‌های خود مرده‌گان [78]
پس صالح از آنها روی گردانید و گفت ای قوم من براستی من رسالت پروردگار خودم را بشما رسانیدم و باندرز و نصیحت شما اقدام نمودم لکن شما نصیحت کنندگان را دوست نمیدارید [79]
.

صفحه : 235

(توضیح آیات)

قالُوا أَ جِئتَنا لِنَعبُدَ اللّه‌َ وَحدَه‌ُ وَ نَذَرَ ما کان‌َ یَعبُدُ آباؤُنا فَأتِنا بِما تَعِدُنا إِن کُنت‌َ مِن‌َ الصّادِقِین‌َ قوم عاد در پاسخ هود پیمبر گفتند آیا تو آمده‌ئی ما را برای اینکه خدا را بتنهائی پرستش نمائیم و آنچه را که پدران ما عبادت میکردند واگذاریم پس بیاور آنچه را که بما وعده میدهی اگر تو از راستگویانی و ما را از عذاب روز عظیم میترسانی، و ظاهرا چون بهیچ وجه باور نمیکردند که هود در ادعای رسالت و وعده عذاب بآنها صادق باشد از روی سخریه چنین میگفتند زیرا بگمان غلطشان از مخالفت هود هیچ آسیبی بآنها نخواهد رسید.
(قال‌َ قَد وَقَع‌َ عَلَیکُم مِن رَبِّکُم رِجس‌ٌ وَ غَضَب‌ٌ رجس و رجز بمعنی عذاب است، چون چنین گفتند هود گفت همانا که ثابت و واقع گردید از جانب پروردگارتان عذابی لرزاننده و غضبی محقق گردید و اینکه (وقع) را بصیغه ماضی آورده برای اینکه امر محقق الوقوع کالواقع است یعنی عذابی که ناشی از غضب پروردگار شما است بر شما نزدیک گردید.
أَ تُجادِلُونَنِی فِی أَسماءٍ سَمَّیتُمُوها أَنتُم وَ آباؤُکُم ما نَزَّل‌َ اللّه‌ُ بِها مِن سُلطان‌ٍ فَانتَظِرُوا إِنِّی مَعَکُم مِن‌َ المُنتَظِرِین‌َ هود خواست جماعت را آگاه گرداند که اینهائی را که شما بنام بت معبود خودتان قرار داده‌اید اسم بلا مسمّائی است که هیچگونه معبودیت و لایق الهیت نمیباشند فقط یک اسمی است که خودتان بر آنها نهاده‌اید و خدای تعالی هیچ دلیلی بر جواز عبادت آنها نازل نفرموده، گویا فرموده چون شما اینکه قدر نفهم و بی‌خرد میباشید و منتظر عذابید منتظر و آماده عذاب باشید من هم با شما منتظرم یعنی حتما بر شما عذاب خواهد رسید

صفحه : 236
فَأَنجَیناه‌ُ وَ الَّذِین‌َ مَعَه‌ُ بِرَحمَةٍ مِنّا وَ قَطَعنا دابِرَ الَّذِین‌َ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ ما کانُوا مُؤمِنِین‌َ از بعض مفسرین است که گفته اینکه رحمت را نکره آورده بدون اضافه بیاء متکلم که نگفته (برحمتی) برای اینست که دلالت کند بر رحمت خاصی که مخصوص بمؤمنین است و همانا فیروزی و مظفریت شما بر دشمنانست چنانچه فرموده (إِنّا لَنَنصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِین‌َ آمَنُوا فِی الحَیاةِ الدُّنیا وَ یَوم‌َ یَقُوم‌ُ الأَشهادُ) سوره مؤمن آیه 54، و نیز گفته (قطع دابر) در آیه کنایه از هلاکت و قطع نسل آنها است.
[پایان] خلاصه اینکه آیه اخبار باین است که چون قوم عاد مخالفت را بانتهاء رسانیدند بر آنها عذاب نازل گردید و چون در جلد دوازدهم همین تفسیر در سوره هود تا اندازه‌ئی شرح حال عادیان و کیفیت عذاب آنان داده شده تکرار نمیکنیم.
وَ إِلی ثَمُودَ أَخاهُم صالِحاً قال‌َ یا قَوم‌ِ اعبُدُوا اللّه‌َ ما لَکُم مِن إِله‌ٍ غَیرُه‌ُ پس از بیان داستان قوم نوح [ع] و قوم هود [ع] در مقام بیان داستان قوم صالح [ع] یعنی ثمودیان برآمده و برسولش خبر میدهد که صالح را بقوم ثمود برسالت فرستادیم و او نیز مثل باقی پیمبران پیش از او مردم را بیکتاپرستی امر میفرمود، گویا آیات خاطر نشان میکند مردم را که بدانند تمام پیمبران راجع بوحدت اله عالم و صفات جلال و جمال خداوندی و امر قیامت متفق القول بوده و مردم را بپرستش خدای واحد و یکتا پرستی امر مینمودند و هیچ نفری از آنها بر خلاف دیگری سخن نگفته و اتفاق آنها دلیل بر حقانیّت آنها است که همه ایشان از نزد اله و مبدء عالم ارسال شده بودند، و نیز دلیل بر اینکه است که تمام افراد بشر در هر زمانی که باشند مأمورند بر پرستش اله عالم و احدی در ترک آن معذور نیست.
تذکره‌نویسان در کتب تواریخ نوشته‌اند که ثمودیان قبیله دیگر از عرب بودند که نسب آنها بثمود بن آدم بن سام بن نوح [ع] میرسد و محل‌ّ آنها موضعی

صفحه : 237
بود که آنرا حجر میگفتند ما بین ولایت شام و حجاز و آنان بت‌پرست بودند و (ثمود) مشتق از ثمد است بمعنی آب قلیل زیرا که در آن موضع آب اندک بود و چون آن قبیله طاغی شدند خدای تعالی برادر آنها صالح را برسالت بر آنها فرستاد و صالح برادر نسبی آنها بود و صالح به پنج پشت بثمود میرسید و او پسر عبید بن اسعین ماسج بن عبید بن حاور بن ثمود بود وقتی برسالت بر آنها مبعوث گردید گفت ای قوم من خدا را بوحدانیّت بپرستید هیچ معبودی که مستحق پرستش باشد جز او نیست آن جماعت از جهت مال داری و نیرومندی جسمانی که داشتند دعوت صالح را نپذیرفتند و گفتند اگر راست میگوئی معجزه‌ئی بیاور صالح گفت چه میخواهید گفتند فردا روز عید ما است با ما بصحرا بیا و ما بتهای خود را آرایش و جلوه خواهیم داد تو از خدای خود چیزی بخواه ما نیز از خدایان خود چیزی میخواهیم هر کدام باجابت رسید دیگران بایست مطیع آن گردند روز بعد بیرون رفتند بت‌پرستان از بتهایشان آنچه طلبیدند اثری نبخشید خجالت زده شده سر بزیر انداختند جندع بن عمرو که یکی از بزرگان آنها بود بسنگی که در صحرا افتاده بود و آنرا کائیه میگفتند اشاره نمود و گفت ای صالح از اینکه سنگ برای ما شتری بیرون آور که مثل شتر بختی و ماده و پر مو و آبستن باشد صالح گفت اگر خدای من بقدرت کامله خود از اینکه سنگ شتری بیرون آورد بهمین اوصاف که شما گفتید چه خواهید کرد گفتند بپرستش او اقدام مینمائیم و سوگند یاد نمودند که تخلف نکنند و او را بواحدانیّت بپرستند، صالح دور رکعت نماز خواند و از حضرت عزّت طلب اینکه معجزه نمود که ناگاه سنگ شکافته شده و ناقه آبستن بهمان اوصافی که خواسته بودند از سنگ بیرون آمد و در همان حال بچه‌ئی مانند خود زائید و مردم مشغول نظاره‌گی و مبهوت بودند، جندب فورا ایمان آورد و باقی اشراف قوم از روی استکبار ایمان نیاوردند و پس از ظهور اینکه معجزه صالح ع گفت قَد جاءَتکُم بَیِّنَةٌ مِن رَبِّکُم هذِه‌ِ ناقَةُ اللّه‌ِ لَکُم آیَةً فَذَرُوها تَأکُل فِی أَرض‌ِ اللّه‌ِ

صفحه : 238
وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَیَأخُذَکُم عَذاب‌ٌ أَلِیم‌ٌ خلاصه پس از آنکه شتر ماده آبستنی بدعای صالح ع از کوه بیرون آمد صالح گفت ای جماعت بیّنه یعنی معجزه از جانب پروردگار شما آمده و اشاره به اینکه که بر شما اتمام حجت گردید اگر با چنین معجزه‌ئی ایمان نیاورید در مورد غضب پروردگار واقع میگردید و بر شما عذاب نازل میگردد و اینکه ناقه خدا است، اختصاص داد بخدا با اینکه همه چیزها از خدا است اینکه اضافه تخصصی و تشریفی است زیرا که اینکه شتر بدون امر طبیعی پدید گردیده، و گفت بگذارید اینکه ناقه در زمین خدا چرا کند و مبادا ببدی تماس باو نمائید که اگر چنین کردید عذاب سخت بشما اصابت مینماید.
گویا حضرت صالح ع میدانسته که اینکه مردم نادان نمیگذارند آن حیوان در زمین بماند و از آب کمی که داشتند بخورد اینکه بود که بآن جماعت خاطر نشان میکند که اگر دست ظلمی باین ناقه خدائی وارد نمودید عذاب شما را خواهد گرفت.
وَ اذکُرُوا إِذ جَعَلَکُم خُلَفاءَ مِن بَعدِ عادٍ وَ بَوَّأَکُم فِی الأَرض‌ِ تَتَّخِذُون‌َ مِن سُهُولِها قُصُوراً وَ تَنحِتُون‌َ الجِبال‌َ بُیُوتاً الخ صالح [ع] در مقام اندرز جماعت را بنعمتهای خدا یادآوری مینماید که شما نعمتهای خدا را یادآور گردید که پس از هلاک گردانیدن جماعت عاد شما را جانشین آنها گردانیده و از زمین نرم هموار قصرها میسازید و چنان قوّت و نیروئی بشما عنایت کرده که از کوه خانه بنا میکنید نعمتهای خدا را یاد کنید و بشکرانه آن ایمان آرید و در زمین فساد نکنید.
قال‌َ المَلَأُ الَّذِین‌َ استَکبَرُوا مِن قَومِه‌ِ لِلَّذِین‌َ استُضعِفُوا لِمَن آمَن‌َ مِنهُم أَ تَعلَمُون‌َ أَن‌َّ صالِحاً مُرسَل‌ٌ مِن رَبِّه‌ِ الخ چون آیات ترجمه شده و واضح است محتاج بتوضیح نیست، خلاصه اینکه دو آیه نقل قول کسانیست که باین معجزه بزرگی که از صالح ع مشاهده کردند

صفحه : 239
باز استکبار نموده و بآنهائیکه ایمان آورده بودند سرزنش مینمودند که شما میدانید صالح راست میگوید و پیمبر است و مؤمنین اظهار میکردند که ما برسالت او اطمینان داریم و ایمان آورده‌ایم آن مستکبرین گفتند ما بآنچه شما ایمان آورده‌اید کافر هستیم.
فَعَقَرُوا النّاقَةَ وَ عَتَوا عَن أَمرِ رَبِّهِم وَ قالُوا یا صالِح‌ُ ائتِنا بِما تَعِدُنا إِن کُنت‌َ مِن‌َ المُرسَلِین‌َ پس آن قوم ناقه را پی کردند و او را کشتند و اگر چه قاتل ناقه آن طوری که گفته‌اند قدّار بن سالف بوده لکن چون همه آنها راضی بودند عذاب همه را گرفت چنانچه در جاهای دیگر بیان شده که راضی بعمل قومی مثل فاعل آنست چه آن عمل گناه باشد یا ثواب.
(فَأَخَذَتهُم‌ُ الرَّجفَةُ الخ) عذاب آنها صیحه آسمانی بود که از هیبت آن زمین بلرزه آمده و همه هلاک گردیدند و صالح ع از آنها رو گردانیده و گفت من رسالت پروردگارم را بشما رسانیدم و شما را نصیحت کردم و لکن شما ناصحین را دوست نمیدارید.
بعضی از مفسرین گفته راجع بعذاب قوم صالح که در آیات بسیار تذکر داده و در هر جائی باسمی آنرا نامیده و آنرا در اینجا (رجفة) گفته، و در سوره هود در آیه هفتادم آنرا صیحه نامیده، و در سوره حم سجده در آیه شانزدهم آنرا بصاعقه نام آوری کرده قوله تعالی (فَأَخَذَتهُم صاعِقَةُ العَذاب‌ِ الهُون‌ِ) و اینکه طور بیان برای اینکه است که نوعا صاعقه‌های آسمانی بدون صیحه و صدای هولناکی و نیز بدون رجفه و زلزله نیست چون معمولا اینگونه صاعقه‌ها باعث اهتزاز جوّ میشود و اهتزاز جوّ وقتی بزمین میرسد باعث لرزیدن زمین شده و ایجاد زلزله میکند، و ممکن است گفته شود وجه تسمیه صاعقه به رجفه اینکه باشد که صاعقه باعث تکان خوردن دلها و لرزیدن اندام آدمی است [پایان]

صفحه : 240

[سوره الأعراف (7): آیات 80 تا 87]

اشاره

وَ لُوطاً إِذ قال‌َ لِقَومِه‌ِ أَ تَأتُون‌َ الفاحِشَةَ ما سَبَقَکُم بِها مِن أَحَدٍ مِن‌َ العالَمِین‌َ (80) إِنَّکُم لَتَأتُون‌َ الرِّجال‌َ شَهوَةً مِن دُون‌ِ النِّساءِ بَل أَنتُم قَوم‌ٌ مُسرِفُون‌َ (81) وَ ما کان‌َ جَواب‌َ قَومِه‌ِ إِلاّ أَن قالُوا أَخرِجُوهُم مِن قَریَتِکُم إِنَّهُم أُناس‌ٌ یَتَطَهَّرُون‌َ (82) فَأَنجَیناه‌ُ وَ أَهلَه‌ُ إِلاَّ امرَأَتَه‌ُ کانَت مِن‌َ الغابِرِین‌َ (83) وَ أَمطَرنا عَلَیهِم مَطَراً فَانظُر کَیف‌َ کان‌َ عاقِبَةُ المُجرِمِین‌َ (84)
وَ إِلی مَدیَن‌َ أَخاهُم شُعَیباً قال‌َ یا قَوم‌ِ اعبُدُوا اللّه‌َ ما لَکُم مِن إِله‌ٍ غَیرُه‌ُ قَد جاءَتکُم بَیِّنَةٌ مِن رَبِّکُم فَأَوفُوا الکَیل‌َ وَ المِیزان‌َ وَ لا تَبخَسُوا النّاس‌َ أَشیاءَهُم وَ لا تُفسِدُوا فِی الأَرض‌ِ بَعدَ إِصلاحِها ذلِکُم خَیرٌ لَکُم إِن کُنتُم مُؤمِنِین‌َ (85) وَ لا تَقعُدُوا بِکُل‌ِّ صِراطٍ تُوعِدُون‌َ وَ تَصُدُّون‌َ عَن سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ مَن آمَن‌َ بِه‌ِ وَ تَبغُونَها عِوَجاً وَ اذکُرُوا إِذ کُنتُم قَلِیلاً فَکَثَّرَکُم وَ انظُرُوا کَیف‌َ کان‌َ عاقِبَةُ المُفسِدِین‌َ (86) وَ إِن کان‌َ طائِفَةٌ مِنکُم آمَنُوا بِالَّذِی أُرسِلت‌ُ بِه‌ِ وَ طائِفَةٌ لَم یُؤمِنُوا فَاصبِرُوا حَتّی یَحکُم‌َ اللّه‌ُ بَینَنا وَ هُوَ خَیرُ الحاکِمِین‌َ (87)

صفحه : 241

[ترجمه]

و یاد کن ای محمّد [ص] لوط را چون گفت بقوم خودش آیا شما کار زشتی بجا میآورید که پیشی نگرفته بر شما احدی از عالمیان [80]
بدرستیکه میآیید بمردان بشهوت بغیر زنان بلکه هستید شما گروه اسراف کنندگان [81]
و آن جماعت جوابی نداشتند مگر اینکه گفتند آنها را از ده خود بیرون کنید زیرا که اینها مردمانی میباشند که پاکیزگی میطلبند [82]
پس لوط و اهلش را از عذاب نجات دادیم مگر زن او را که از باقی ماندگان در عذاب بود [83]
و بر آنها بارانیدیم بارانی از سنگ پس بنگر که چگونه بود عاقبت گنهکاران [84]
و بسوی جماعت مدین فرستادیم برادر آنها شعیب را گفت ای قوم من خدا را پرستش کنید برای شما الهی جز او نیست بدرستیکه آمد بر شما معجزه‌ئی از جانب پروردگار شما پس پیمانه و ترازو را تمام دهید و اشیاء مردم را ناقص ندهید و در زمین فساد نکنید بعد از اصلاح آن و اینکه کار برای شما بهتر است اگر بوده باشید شما مؤمنین [85]
و ننشینید بهر راهی که بترسانید مردم را و بازدارید از راه خدا کسی را که باو ایمان آورده و میجوئید در راه خدا کجی را یعنی طلب ابطال آن میکنید و یاد کنید آنوقتی را که شما اندک بودید پس شما را زیاد نمود و ببینید که چگونه بود عاقبت فساد کنندگان [86]
و اگر چه میباشید جماعتی از شما که ایمان آورده‌اید بآن چیزی که من فرستاده شده‌ام بآن و جماعتی ایمان نیاوردند پس صبر کنید تا اینکه خدا بین ما حکم کند و او بهترین حکم‌کنندگان است [87]
.

صفحه : 242

(توضیح آیات)

وَ لُوطاً إِذ قال‌َ لِقَومِه‌ِ أَ تَأتُون‌َ الفاحِشَةَ ما سَبَقَکُم بِها مِن أَحَدٍ مِن‌َ العالَمِین‌َ إِنَّکُم لَتَأتُون‌َ الرِّجال‌َ شَهوَةً، الی آخر آیه بعد چون ترجمه آیات شده و واضح است محتاج بتوضیح نیست، و نیز در بسیاری از آیات داستان اینکه پیمبران و کیفیت دعوتشان و مخالفت قومشان را شرح داده‌ایم تکرار نشود.
اینجا همین قدر خاطر نشان میکنیم که چون قوم لوط [ع] باضافه بر شرکشان که مشرک بودند مشغول فاحشه لواط گردیدند و اینکه عمل رکیک در میان آنان دائر گردید و چنانچه آیه خبر میدهد اختراع اینکه عمل قبیح که زنها را بگذارند و غریزه جنسی خود را در مردها انجام دهند از قوم لوط سر زد و معلّم آنها باین کار شیطان شد اینکه بود که حضرت لوط آنها را ملامت و سرزنش میکند که احدی از موجودات حتّی حیوانات چنین عملی نمی‌کنند و شما جماعت اسراف کنندگان هستید یعنی کسانی هستید که از غریزه فطرتتان تجاوز نموده و راه اسراف را پیش گرفته‌اید.
و آن جماعت جوابی نداشتند بدهند مگر اینکه گفتند بایستی لوط و آنهائی که باو ایمان آورده‌اند را از ده و شهری که در آن میباشند بیرون کنید و گویند آن جماعت هیچ وقری و شرافتی برای لوط ع در نظر نداشتند و آنرا شهر گرد و بیگانه میدانستند اینکه بود که فقط گفتند باید او را از شهر خودمان بیرون کنیم اینها میخواهند خود را پاکیزه قلمداد کنند و اظهار فضل نمایند.
فَأَنجَیناه‌ُ وَ أَهلَه‌ُ إِلَّا امرَأَتَه‌ُ کانَت مِن‌َ الغابِرِین‌َ وقتی طغیان آنان بانتهاء رسید آنطوری که در آیات تذکر میدهد در مورد غضب و سخط الهی واقع گردیدند و بر آنها عذاب نازل شد و آیه خبر میدهد که ما لوط و اولادهای او را با مؤمنین نجات دادیم مگر زن لوط که از نجات یافته‌گان اهلش استثناء نموده که او از هلاک شدگان بوده.

صفحه : 243
وَ أَمطَرنا عَلَیهِم مَطَراً فَانظُر کَیف‌َ کان‌َ عاقِبَةُ المُجرِمِین‌َ باران را مطر نامند، و تشبیه عذاب قوم لوط بمطر اشاره است به اینکه که عذاب قوم لوط مثل باران بر آنها سنگ ریزه باریدن گرفت، و اینکه (مطرا) را نکره آورده برای اینکه است که آن باران عذاب بوده نه باران رحمت.
و خطاب بپیمبرش نموده که ای رسول نظر کن، و شاید مقصود مؤمنین باشند یا هر خواننده قرآن که از اینکه داستانها چشم دل باز کنید و ببینید که عاقبت کافرین چگونه بوده.
وَ إِلی مَدیَن‌َ أَخاهُم شُعَیباً قال‌َ یا قَوم‌ِ اعبُدُوا اللّه‌َ ما لَکُم مِن إِله‌ٍ غَیرُه‌ُ قَد جاءَتکُم بَیِّنَةٌ مِن رَبِّکُم در معنی (و ارسلنا الی مدین) است یعنی فرستادیم بسوی اولاد مدین بن ابراهیم خلیل اللّه ع برادر آنها شعیب را و اهل آن اصحاب ایکه بودند، و بقولی شعیب برای دو محل‌ّ برسالت مبعوث گردید یکبار بمدین و بار دیگر باصحاب ایکه، و شعیب برادر نسبی آنها بود، و بقولی او شعیب بن نویب بود، و بقول دیگر او شعیب بن ثوبة بن مدین بن ابراهیم بوده، و بقول دیگر او شعیب بن مکیل بن یشجر بن مدین بن ابراهیم بوده و نام او بسریانی ثروب بوده و شعیب را از فصاحت و شیرینی کلام خطیب الانبیاء می‌نامیدند، و در حدیث است که شعیب نابینا گردید و از بس گریه کرد از خوف خدا، و او بجماعتی مبعوث گردید و گویند جماعتی (ایکه) کافر بودند و صفت بدی که بین آنها شایع بود کم فروشی بود که دو سنگ میزان تهیه نموده بودند در خریدن بسنگ زیاد میگرفتند و در فروش بسنگ کم میفروختند اینکه بود که شعیب با حجت و بیّنه یعنی معجزه روشن آمد برای آنها که آنان از اینکه امر قبیح و تعدی دست بردارند و بآنها گفت ای قوم پس از آنکه برای شما بفرستادن رسول با معجزه‌اش حجت تمام گردید دست از اینکه عمل بد بردارید، و معجزه او که بیّنه نامیده چه بوده در قرآن بیان نشده، شاید مقصود از بیّنه وجود خود شعیب باشد با

صفحه : 244
همان عصای موسی ع باشد چونکه آن عصا از شعیب بموسی رسید.
فَأَوفُوا الکَیل‌َ وَ المِیزان‌َ وَ لا تَبخَسُوا النّاس‌َ أَشیاءَهُم وَ لا تُفسِدُوا فِی الأَرض‌ِ بَعدَ إِصلاحِها پس از آنکه حضرت شعیب [ع] مثل باقی پیمبران اول مردم را بیکتا پرستی دعوت میکند و آنها را ارشاد مینماید به اینکه که شما بغیر از خدای تعالی الهی و پناهگاهی ندارید بآنها امر میکند که کیل و میزان را تمام بدهید و حقوق مردم را ضایع نکنید و در زمین پس از اصلاح آن فساد ننمائید.
بعضی از مفسرین چنین گفته گر چه افساد در زمین بحسب اطلاق شامل گناهان مربوط بحقوق اللّه نیز میشود، و لکن از جمله ما قبل و ما بعد جمله مورد بحث چنین برمیآید که مقصود از فساد خصوص آن گناهانی است که باعث سلب امنیّت در اموال و اعراض و نفوس اجتماع میشود مثل راه زنی و غارت‌گری و تجاوزهای ناموسی و قتل و امثال آن.
[پایان] ذلِکُم خَیرٌ لَکُم إِن کُنتُم مُؤمِنِین‌َ شعیب ع آنها را ارشاد بعقلشان مینماید که اگر شما کیل و وزن را تمام بدهید و وضع جامعه را بهم نزنید برای اصلاح امر جامعه شما بهتر است زیرا که زندگانی جامعه شما وقتی تأمین میگردد و قابل دوام است که هر یک دست کرد خود را در مقابل دست کرد دیگری مبادله کند و دست خیانت بهم نوع خود دراز نکند و در عمل یکدیگر تأمین پیدا نمائید تا اینکه جامعه شما روی میزان صحیح استوار گردد قوله تعالی (وَ زِنُوا بِالقِسطاس‌ِ المُستَقِیم‌ِ) شاید اشاره بهمین باشد که در معاملات و معاشرات بمیزان راستی و درستی با هم رفتار کنید و در عمل براه کج و معوج نروید.
وَ لا تَقعُدُوا بِکُل‌ِّ صِراطٍ تُوعِدُون‌َ وَ تَصُدُّون‌َ عَن سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ مَن آمَن‌َ بِه‌ِ وَ تَبغُونَها عِوَجاً الخ سوم از اندرزهای شعیب [ع] بمردم اینکه بود که آنها را منع میکرد از

صفحه : 245
عمل شنیع آنها که سر راه مردم می‌نشستند و مردم را از ایمان آوردن بشعیب ع منع میکردند شعیب از اینکه عمل آنان را نهی مینمود که راه خدا را نبندید مؤمنین را بکج روی دعوت منمائید.
و نیز شعیب [ع] در مقام نصیحت آنها را یادآوری کرد که نعمتهای خدا را متذکر گردید و یاد کنید آنوقتی را که شما اندک بودید و خدای تعالی عدد شما را زیاد کرد، و نیز بآنها یادآوری مینماید عذابهای گذشتگان را که فکر خود را بکار اندازید و ببینید که چگونه شد حال کسانیکه پیش از شما بودند که اعمالشان عذاب برای آنان ایجاب نمود.
وَ إِن کان‌َ طائِفَةٌ مِنکُم آمَنُوا بِالَّذِی أُرسِلت‌ُ بِه‌ِ وَ طائِفَةٌ لَم یُؤمِنُوا فَاصبِرُوا حَتّی یَحکُم‌َ اللّه‌ُ بَینَنا وَ هُوَ خَیرُ الحاکِمِین‌َ گویا چون مؤمنین در شکنجه و عذاب کافرین بودند بشعیب شکایت مینمودند که کافرین بما اذیت میکنند که چرا ایمان آوردید اینکه بود که شعیب آنها را امر بصبر و شکیبائی میکند که شما صبر کنید و تحمل نمائید سختی‌ها و آزار آنها را تا وقتی که خدای قادر حکیم بین ما یعنی من و شما مؤمنین و آن کافرین حکم بعدل نماید، اشاره به اینکه که لازمه ایمان خالص دو چیز است یکی صبر بر سرزنشها و اذیتهای مخالفین که بر خلاف رویه آنها مؤمنین عمل میکنند، و دیگر وثوق و اطمینان به اینکه که خدای تعالی حاکم عادل و بهترین حکم کنندگان است.

صفحه : 246

[سوره الأعراف (7): آیات 88 تا 95]

اشاره

قال‌َ المَلَأُ الَّذِین‌َ استَکبَرُوا مِن قَومِه‌ِ لَنُخرِجَنَّک‌َ یا شُعَیب‌ُ وَ الَّذِین‌َ آمَنُوا مَعَک‌َ مِن قَریَتِنا أَو لَتَعُودُن‌َّ فِی مِلَّتِنا قال‌َ أَ وَ لَو کُنّا کارِهِین‌َ (88) قَدِ افتَرَینا عَلَی اللّه‌ِ کَذِباً إِن عُدنا فِی مِلَّتِکُم بَعدَ إِذ نَجّانَا اللّه‌ُ مِنها وَ ما یَکُون‌ُ لَنا أَن نَعُودَ فِیها إِلاّ أَن یَشاءَ اللّه‌ُ رَبُّنا وَسِع‌َ رَبُّنا کُل‌َّ شَی‌ءٍ عِلماً عَلَی اللّه‌ِ تَوَکَّلنا رَبَّنَا افتَح بَینَنا وَ بَین‌َ قَومِنا بِالحَق‌ِّ وَ أَنت‌َ خَیرُ الفاتِحِین‌َ (89) وَ قال‌َ المَلَأُ الَّذِین‌َ کَفَرُوا مِن قَومِه‌ِ لَئِن‌ِ اتَّبَعتُم شُعَیباً إِنَّکُم إِذاً لَخاسِرُون‌َ (90) فَأَخَذَتهُم‌ُ الرَّجفَةُ فَأَصبَحُوا فِی دارِهِم جاثِمِین‌َ (91) الَّذِین‌َ کَذَّبُوا شُعَیباً کَأَن لَم یَغنَوا فِیهَا الَّذِین‌َ کَذَّبُوا شُعَیباً کانُوا هُم‌ُ الخاسِرِین‌َ (92)
فَتَوَلّی عَنهُم وَ قال‌َ یا قَوم‌ِ لَقَد أَبلَغتُکُم رِسالات‌ِ رَبِّی وَ نَصَحت‌ُ لَکُم فَکَیف‌َ آسی عَلی قَوم‌ٍ کافِرِین‌َ (93) وَ ما أَرسَلنا فِی قَریَةٍ مِن نَبِی‌ٍّ إِلاّ أَخَذنا أَهلَها بِالبَأساءِ وَ الضَّرّاءِ لَعَلَّهُم یَضَّرَّعُون‌َ (94) ثُم‌َّ بَدَّلنا مَکان‌َ السَّیِّئَةِ الحَسَنَةَ حَتّی عَفَوا وَ قالُوا قَد مَس‌َّ آباءَنَا الضَّرّاءُ وَ السَّرّاءُ فَأَخَذناهُم بَغتَةً وَ هُم لا یَشعُرُون‌َ (95)

صفحه : 247

[ترجمه]

بزرگان از قوم شعیب گردن‌کشی کردند و گفتند همانا البته ای شعیب تو را با آنهائیکه بتو ایمان آورده‌اند از شهر خودمان بیرون کنیم یا اینکه باید البته بکیش ما برگردید شعیب گفت برگردیم و لو آنکه ما ناخواهان باشیم [88]
اگر باز گردیم بملت شما پس از آنکه خدا ما را از ملّت شما نجات داد براستی ما بر خدا دروغ بسته‌ایم و بر خدا افتراء زده‌ایم و بر ما نیست که بملّت شما برگردیم مگر خدا پروردگار ما بخواهد علم خدا همه چیز را فرا گرفته و بر خدا است توکل و اعتماد ما، پروردگار ما حکم کن بین ما و بین قوم ما بحق و راستی و تو بهترین حکم کنندگانی [89]
و جماعتیکه از اشراف قوم آنهائیکه کافر بودند بجماعت دیگر گفتند اگر شما تابع شعیب گردید همانا شما از زیان کاران باشید [90]
پس آنها را زلزله گرفت و در خانه خود گشتند برو افتاده‌گان (یعنی مرده‌های آنها برو در افتاده بودند) [91]
آنهائیکه شعیب را تکذیب کردند چنان هلاک گردیدند که گویا هرگز در آن شهر نبوده‌اند و آنهائیکه بشعیب نسبت دروغ دادند جماعت زیان کاران بودند [92]
پس از آن شعیب از آن جماعت اعراض نمود و گفت ای قوم من بدرستی رسالت پروردگارم را بشما رسانیدم و شما را اندرز و نصیحت کردم پس چگونه بر جماعت کافرین متأسف گردم [93]
و ما در هیچ شهری پیمبری نفرستادیم مگر اینکه اهل آنرا بسختی و بیماری گرفتیم شاید آنان تضرع و زاری کنند [94]
پس از آن بجای بدی نیکی را جای گزین گردانیدیم تا اینکه مال و رجال آنها زیاد شد و گفتند براستی بپدران ما سختی و ضررها رسید پس آنها را بغتة گرفتیم در حالیکه آنها نمیفهمیدند [95]

صفحه : 248

(توضیح آیات)

قال‌َ المَلَأُ الَّذِین‌َ استَکبَرُوا مِن قَومِه‌ِ لَنُخرِجَنَّک‌َ یا شُعَیب‌ُ وَ الَّذِین‌َ آمَنُوا مَعَک‌َ مِن قَریَتِنا أَو لَتَعُودُن‌َّ فِی مِلَّتِنا پس از آنکه شعیب ع جماعت مدین و ایکه را بوحدت اله عالم ارشاد گردانید و بترک کم فروشی و فساد در زمین بآنها اصرار نمود و ببلیغ‌ترین سخنانی آنها را ارشاد بصلاح گردانید جماعتی از آنکسانیکه استکبار کردند و نخواستند بسخنان او وقری بگذارند او را تهدید نمودند و بلام قسم و نون تأکید ثقیله (لنخرجنّک) مؤکّدا قسم یاد نمودند و گفتند ای شعیب یا تو را با آنهائیکه بتو ایمان آورده‌اند از شهر بیرون میکنیم یا بملّت ما برگردید گویا میگفتند یا بملّت ما عود کن یا از شهر ما بیرون رو.
سؤال- مگر شعیب قبلا مشرک بوده که میگفتند بملّت ما عود کن پاسخ- معلوم میشود آنها قبلا پیش از تبلیغ گمان میکردند شعیب نیز مثل آنها کافر یا بت پرست میباشد که میگفتند عود کن بملّت ما، یا مقصود عود مؤمنین با او مراد آنها بوده چگونه ممکن است مشرک بمرتبه رسالت برسد هرگز ممکن نیست.
قال‌َ أَ وَ لَو کُنّا کارِهِین‌َ شعیب گفت اگر چه ما از دین و رویه شما کاره باشیم میخواهید ما را بجبر و قهر در دین خود وارد کنید.
(اولو) الف استفهام و (واو) حرف عطف و (لو) حرف شرط است یعنی ما و مؤمنین هرگز برغبت و میل بدین شما نخواهیم آمد مگر اینکه جبرا ما را بدین خود کشانید چگونه ما باختیار بدین شما در آئیم اگر چنین کنیم همانا بر خدا دروغ بسته‌ایم، آیا ما بدین شما درآییم پس از آنکه خدای تعالی ما را نجات داده و ما را باز داشته از اینکه بر خدا دروغ بندیم.

صفحه : 249
شاید مقصود از دروغ بستن آنها بخدا حلال دانستن کم فروشی یا شریک بر خدا قرار دادن آنها یا نسبتهای دیگری بوده که بخدا میدادند که شعیب بفرماید اگر ما بملّت شما بیائیم ما نیز مثل شما بخدا دروغ بسته‌ایم.
وَ ما یَکُون‌ُ لَنا أَن نَعُودَ فِیها إِلّا أَن یَشاءَ اللّه‌ُ الخ شعیب نیز در پاسخ آن جماعت گفت ما را نسزد که بملّت شما درآییم مگر خدا بخواهد، شاید مقصود شعیب اینکه بوده که مؤمنین از آنهائیکه خدای تعالی آنها را موفق گردانیده و از کفر و ملیّت شما نجات داده هرگز بکفر برنمیگردند مگر اینکه در اثر کفران نعمت خودشان و استیلاء شما خدا بخواهد آنها گمراه گردند علم خدا بهمه چیزها احاطه دارد.
رَبَّنَا افتَح بَینَنا وَ بَین‌َ قَومِنا بِالحَق‌ِّ وَ أَنت‌َ خَیرُ الفاتِحِین‌َ پس از آنکه قوم شعیب او را تهدید نمودند که اگر خودت و مؤمنین بکیش ما برنگردید شما را از شهر خودمان بیرون میکنیم، و شاید شعیب وقتی چنین گفت که از ایمان آوردن آنها مأیوس گردیده بود و نیز ممکن است ترسیده باشد که مبادا آنهائیکه ایمان آورده‌اند باجبار برگردند بدین آنها اینکه بود که در مقام مناجات و راز و نیاز بمبدء خود از خدا فتح می‌طلبد و ظاهرا عذاب قوم را نطلبید لکن فتح و فیروزی او و مؤمنین عذاب را ایجاب نموده، اینکه بود که شعیب در مقام مناجات با خدا برآمد و عرض کرد ای پروردگار ما حکم بفرما میان ما و میان قوم ما براستی (فتح) بمعنی حکم است و فتّاح بمعنی قاضی است و تو بهترین حکم کنندگانی. إبن عبّاس گفته معنی فتح در اینکه آیه را نمیدانستم تا آنکه دیدم دختر سیف بن ذی یزن بشوهر خود گفت (تعال افاتحک بالقاضی ای احاکمک الیه) بیا تا برویم نزد قاضی، و اهل عمّان قاضی را فتّاح می‌نامند.
[منهج الصادقین] وَ قال‌َ المَلَأُ الَّذِین‌َ کَفَرُوا مِن قَومِه‌ِ لَئِن‌ِ اتَّبَعتُم شُعَیباً إِنَّکُم إِذاً لَخاسِرُون‌َ جماعت باضافه بر اینکه خودشان ایمان نمیآوردند و سر راه مردم را هم

صفحه : 250
میگرفتند و راه خدا را می‌بستند تابعین او را نیز سرزنش مینمودند که اگر شما تابع شعیب شوید و دنبال او از شهر بیرون گردید در خسران و زیان کاری واقع گردیده‌اید.
فَأَخَذَتهُم‌ُ الرَّجفَةُ فَأَصبَحُوا فِی دارِهِم جاثِمِین‌َ پس از آنکه آن جماعت هتّاکی و ظلم و تعدّی را بشعیب [ع] و مؤمنین باو بانتهاء رسانیدند مورد غضب پروردگار واقع گردیدند و عذاب آنها مانند عذاب قوم صالح [ع] زلزله بود و بیان کیفیت آن در جاهای دیگر شده.
و بروایتی جبرئیل ع فریادی زد و زلزله در شهر آنها افتاد و همه بلرزه افتاده و بعضی بزلزله و بعضی بصیحه هلاک گردیدند و گشتند همه در خانه‌های خود برو افتاده و از پا در آمده.
الَّذِین‌َ کَذَّبُوا شُعَیباً کَأَن لَم یَغنَوا فِیهَا الَّذِین‌َ کَذَّبُوا شُعَیباً کانُوا هُم‌ُ الخاسِرِین‌َ در کیفیت عذاب آنها از إبن عباس روایت شده که عذاب قوم شعیب اینکه طور بود که خدای تعالی دری از درهای جهنّم را گشود حرارت جهنّم بآنها اصابت نمود پس ابری فرستاد که باد خنکی وزید همه در آن محل‌ّ زیر سایه ابر جمع شدند چون تمام جمع شدند آتش بارید و همه هلاک گردیدند.
فَتَوَلّی عَنهُم وَ قال‌َ یا قَوم‌ِ لَقَد أَبلَغتُکُم رِسالات‌ِ رَبِّی وَ نَصَحت‌ُ لَکُم الخ وقتی شعیب [ع] آثار عذاب را مشاهده نمود گفت ای جماعت من رسالت پروردگارم را بشما رسانیدم و بقدر کافی شما را اندرز و نصیحت نمودم چون وظیفه خود را انجام دادم و شما نپذیرفتید دیگر چگونه متأسف و غمناک گردم برای جماعت کافرین.
وَ ما أَرسَلنا فِی قَریَةٍ مِن نَبِی‌ٍّ إِلّا أَخَذنا أَهلَها بِالبَأساءِ وَ الضَّرّاءِ لَعَلَّهُم یَضَّرَّعُون‌َ اینکه آیه و آیه بعد در مقام بیان اظهار لطف و اتمام حجت برای اهل هر محلی برآمده و اشاره است به اینکه که بانواع و اقسام بسیاری مردم را ارشاد بحق نمودیم و راه صلاحشان را بآنها نمایاندیم، اولا پیمبر برای اصلاح روحیه ایشان

صفحه : 251
بر آنها فرستادیم و وقتی راه مخالفت گرفتند برای تنبیه آنان را بسختی‌ها و امراض مبتلا کردیم که شاید باین وسیله آنها متذکر گردند و رو بحق آرند و تضرع و زاری کنند پس سختی و بلاء آنها را تبدیل کردیم بنعمت و خوشی تا اینکه زیاد شد دولت و نفرات آنها و چون آنها نعمتهای خدا را نادیده گرفتند و گفتند پدرهای ما نیز بچنین سختیها و خوشی‌ها گرفتار شده بودند و راه فساد را گرفتند ما بغتة و یک دفعه آنان را بعذاب گرفتیم در حالیکه آنها مترصد عذاب نبودند و آثار عذابی برای آنها ظاهر نشده بود.

صفحه : 252

[سوره الأعراف (7): آیات 96 تا 108]

اشاره

وَ لَو أَن‌َّ أَهل‌َ القُری آمَنُوا وَ اتَّقَوا لَفَتَحنا عَلَیهِم بَرَکات‌ٍ مِن‌َ السَّماءِ وَ الأَرض‌ِ وَ لکِن کَذَّبُوا فَأَخَذناهُم بِما کانُوا یَکسِبُون‌َ (96) أَ فَأَمِن‌َ أَهل‌ُ القُری أَن یَأتِیَهُم بَأسُنا بَیاتاً وَ هُم نائِمُون‌َ (97) أَ وَ أَمِن‌َ أَهل‌ُ القُری أَن یَأتِیَهُم بَأسُنا ضُحًی وَ هُم یَلعَبُون‌َ (98) أَ فَأَمِنُوا مَکرَ اللّه‌ِ فَلا یَأمَن‌ُ مَکرَ اللّه‌ِ إِلاَّ القَوم‌ُ الخاسِرُون‌َ (99) أَ وَ لَم یَهدِ لِلَّذِین‌َ یَرِثُون‌َ الأَرض‌َ مِن بَعدِ أَهلِها أَن لَو نَشاءُ أَصَبناهُم بِذُنُوبِهِم وَ نَطبَع‌ُ عَلی قُلُوبِهِم فَهُم لا یَسمَعُون‌َ (100)
تِلک‌َ القُری نَقُص‌ُّ عَلَیک‌َ مِن أَنبائِها وَ لَقَد جاءَتهُم رُسُلُهُم بِالبَیِّنات‌ِ فَما کانُوا لِیُؤمِنُوا بِما کَذَّبُوا مِن قَبل‌ُ کَذلِک‌َ یَطبَع‌ُ اللّه‌ُ عَلی قُلُوب‌ِ الکافِرِین‌َ (101) وَ ما وَجَدنا لِأَکثَرِهِم مِن عَهدٍ وَ إِن وَجَدنا أَکثَرَهُم لَفاسِقِین‌َ (102) ثُم‌َّ بَعَثنا مِن بَعدِهِم مُوسی بِآیاتِنا إِلی فِرعَون‌َ وَ مَلائِه‌ِ فَظَلَمُوا بِها فَانظُر کَیف‌َ کان‌َ عاقِبَةُ المُفسِدِین‌َ (103) وَ قال‌َ مُوسی یا فِرعَون‌ُ إِنِّی رَسُول‌ٌ مِن رَب‌ِّ العالَمِین‌َ (104) حَقِیق‌ٌ عَلی أَن لا أَقُول‌َ عَلَی اللّه‌ِ إِلاَّ الحَق‌َّ قَد جِئتُکُم بِبَیِّنَةٍ مِن رَبِّکُم فَأَرسِل مَعِی‌َ بَنِی إِسرائِیل‌َ (105)
قال‌َ إِن کُنت‌َ جِئت‌َ بِآیَةٍ فَأت‌ِ بِها إِن کُنت‌َ مِن‌َ الصّادِقِین‌َ (106) فَأَلقی عَصاه‌ُ فَإِذا هِی‌َ ثُعبان‌ٌ مُبِین‌ٌ (107) وَ نَزَع‌َ یَدَه‌ُ فَإِذا هِی‌َ بَیضاءُ لِلنّاظِرِین‌َ (108)

صفحه : 253

[ترجمه]

و اگر اهل شهرها ایمان آوردند و پرهیزگار گردیدند همانا بر آنها میگشادیم برکات آسمان و زمین را و لکن چون تکذیب کردند پس ما آنها را بعذاب استیصال گرفتیم بسبب آنچه میکردند [96]
آیا اهل شهرها ایمنند از اینکه عذاب ما بیاید بر آنها ناگهان شبانگاه در حالیکه آنها خواب هستند [97]
آیا اهل شهرها ایمن هستند از اینکه عذاب ما بیاید بر آنها قبل از ظهر در حالیکه مشغول بازی میباشند [98]
آیا اینها ایمن هستند از اینکه خدا ناگهان آنها را بگیرد و از مکر خدا (یعنی عذاب خدا) ایمن نمیشوند مگر گروه زیانکاران [99]
آیا راه ننمود آن کسانی را که زمین را از اهلش میراث گرفتند اینکه شأن ما چنین است که اگر بخواهیم بایشان برسانیم جزای گناهشان را و مهر زنیم بر قلب آنها پس کلام حق را نمیشنوند [100]
آن شهری که بر تو بعض خبرهای آنرا خوانده‌ایم بر آنان پیمبرانی آمدند با معجزات پس نبودند که ایمان آورند بآنچه تکذیب میکردند پیش از آمدن پیغمبران چنانچه مهر زدیم بر دلهای کافران [101]
و نیافتیم ما بیشتر امتهای گذشته را که بر عهد استوار باشند و بدرستی یافتیم بیشتر آنها را که شکنندگان عهدند [102]
و پس از پیمبران موسی را مبعوث گردانیدیم با معجزاتی بسوی فرعون و اکابر قوم او پس بآن معجزات ستم نمودند (ای رسول) بنگر که چگونه بود عاقبت فساد کنندگان [103]
و موسی گفت ای فرعون همانا من رسولم از جانب پروردگار عالمیان [104]
سزاوار است اینکه نگویم بر خدا مگر حق حقیقة من از جانب پروردگار شما آمده‌ام با معجزاتی پس بنی اسرائیل را با من بفرست [105]
فرعون گفت اگر با معجزه آمده‌ئی آنرا بیاور اگر از راستگویانی [106]
موسی عصا را انداخت ناگاه آن عصا اژدهائی شد ظاهر و هویدا [107]
و دست در جیب خود درآورد ناگاه در نظر بینندگان روشنائی شدیدی هویدا گردید [108]
.

صفحه : 254

(توضیح آیات)

وَ لَو أَن‌َّ أَهل‌َ القُری آمَنُوا وَ اتَّقَوا لَفَتَحنا عَلَیهِم بَرَکات‌ٍ مِن‌َ السَّماءِ وَ الأَرض‌ِ پس از بیان داستان چند نفر از انبیاء مثل هود، لوط، شعیب، صالح و کیفیت عذاب استیصالی که در اثر کفر و شرک و مخالفت پیمبران و ایذاء بآنها که بقوم و اهل قریه آنان اصابت نموده بود و منجر بهلاکت آنها گردید آیه اشاره باین مینماید که کفر و شرک آنها بود که عذاب و هلاکت آنها را ایجاب نمود یعنی علت عذاب آنها همان عمل بد آنها بود نه اینکه خدا خواسته باشد بدون اینکه خودشان سبب گردند بنده‌گانشان را عذاب نماید زیرا که او تعالی و تقدس برحمت رحمانیه خود و بدست قدرت بشر را آفریده لکن وقتی علّت موجبه آمد معلول که عذاب و هلاکت باشد از پی او خواهد آمد زیرا که سنت خدا بر اینکه استوار گردیده که بر هر عمل نیکی پاداش و ثوابی و بر هر عمل بدی کیفر و مجازاتی مترتب گردانیده (وَ لَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللّه‌ِ تَبدِیلًا) سوره احزاب آیه 62 و آیه بالا ارشاد بر اینکه است که همان طوری که شرک و کفر و فسق و فساد در زمین ضررهای ناگوار از تنگی معیشت و بلاها و سختی‌ها و هلاکت را ایجاب مینماید در مقابل آن ایمان و تقوی و عمل صالح بعکس است که مفتوح گردیدن برکات از آسمان و زمین را ایجاب مینماید، گویا آیه ارشاد بر اینکه است که چون خدای تعالی عالم را از ماه و خورشید و ستارگان و زمین و غیر اینها را برای نفع انسان مسخر گردانیده و معلوم است انسان وقتی شریف است که دارای ایمان و تقوی باشد یعنی علت غائی تسخیر عوالم، انسان کامل است چنانچه در حدیث قدسی خطاب برسولش نموده
(لولاک لما خلقت الافلاک)
اگر برای تو نبود ما افلاک و آسمانها را خلقت نمی‌نمودیم.
اینکه است که گویا علت برکات آسمان و زمین را متفرع گردانیده بر ایمان و تقوی و همان طوری که علت تسخیر آنها انسان و مؤمن کامل است علت

صفحه : 255
برکاتیکه از آنها ناشی میگردد نیز همان مؤمن کامل است.
وَ لکِن کَذَّبُوا فَأَخَذناهُم بِما کانُوا یَکسِبُون‌َ ارشاد باین است که امم پیشینیان چون ایمان نیاوردند و پیمبران را تکذیب کردند ما بعملشان آنها را گرفتیم یعنی همین طوری که اعمال نیک علت و سبب برکات میشود که از آسمان باران ببارد و زمین منافع خود را از حبوبات و نباتات و میوه‌جات بیرون آرد کفر و تکذیب پیمبران و سفراء الهی برکات و منافع آسمان و زمین را باز میدارد.
آری تمام موجودات قشون حقند (وَ ما یَعلَم‌ُ جُنُودَ رَبِّک‌َ إِلّا هُوَ) سوره مدثر آیه 34، و همه زیر فرمان او و دوست دوستان خدا و دشمن دشمنان او میباشند اگر از حق تعالی اشاره‌ئی برسد هر یک بنوبه خود دمار از روزگار کافرین و دشمنان او برمیآورند.
و نیز اجزاء عالم همه متصل بهم و هر یک در دیگری تأثیر و تأثر مینماید زیرا که همه رو بیک مقصد شتابانند و از جمله اجزاء مهم‌ّ عالم کون و فساد مخصوصا عالم طبیعت وجود بشر است که هر پدیده‌ئی که از او بروز و ظهور کند در عالم سرایت میکند اینکه است که عکس العمل او ظهور و بروز میکند حتی در آسمانها اگر اهل دهی یا شهری ایمان و تقوی در بینشان شایع گردید عکس العمل آن باز شدن درهای برکات آسمانها و زمین را نتیجه میدهد و اگر بعکس رو بفساد روند عکس العمل آنان بصورت عذاب، زلزله، آتش فشانی، قحطی، بلاهای گوناگون گردیده و بازگشت بخودشان مینماید (وَ أَن‌َّ اللّه‌َ لَیس‌َ بِظَلّام‌ٍ لِلعَبِیدِ) سوره آل عمران آیه 178، اینکه قاعده در اجتماعیات بشری نیز همین تأثیر را دارد اگر امتی از قانون اجتماعی انحراف پیدا نماید آن جامعه بزودی رو بانحلال و فساد و اضمحلال خواهد رفت و بالاخره بنیستی و فناء منجر خواهد گردید.

صفحه : 256
أَ فَأَمِن‌َ أَهل‌ُ القُری أَن یَأتِیَهُم بَأسُنا بَیاتاً وَ هُم نائِمُون‌َ، تا: وَ هُم یَلعَبُون‌َ کلمه بیات و تبییت بمعنی شبیخون زدن بر دشمن و شبانه بر دشمن تاختن است و اینکه آیه و آیه بعد اشاره است بآن عذابهائی که بر کفار و مشرکین وارد گشته و گویا در مقام تهدید اهل مکه و دیگران را خاطر نشان میکند بعذابهای امم پیشینیان که وقتی آثار عذاب آنها را دیدند و شنیدند چگونه ایمن میگردند که امثال چنان عذابهائی بآنها اصابت نکند در صورتی که کفار در تمام اوقات شب وقتی که در خواب استراحتند یا قبل از ظهر وقتی که مشغول کار و کسبند در همه حال در شرف بلاء و آفات میباشند.
أَ فَأَمِنُوا مَکرَ اللّه‌ِ فَلا یَأمَن‌ُ مَکرَ اللّه‌ِ إِلَّا القَوم‌ُ الخاسِرُون‌َ مکر بمعنی اینکه است که شخص دیگری را غافل گیر گردانند آیا کفار ایمنند از اینکه در حال غفلت بعذاب الهی گرفتار شوند در صورتی که نباید احدی از عذاب خدا ایمن باشد مگر کسانیکه خسران و زیان بردند.
آیه مشعر بر اینکه است که احدی از عذاب خدا یعنی از عذاب ناگهانی نسزد که ایمن گردد، انسان و لو هر قدر وارسته باشد بایستی همیشه بین خوف و رجاء باشد نه از عذاب خدا ایمن شود و نه از رحمت او مأیوس زیرا که ایمن گردیدن از عذاب خدا سجیه کسانی است که عمر خود را بغفلت گذرانیده و بامید اینکه خدا کریم است در پی هواهای نفسانی میروند و اینکه کافرین چگونه راهنما و هدایت نشدند آیا ندیدند همانطوری که امم پیشینیان که زمین را پس از جماعت هلاک شدگان بارث برده بودند در اثر مخالفت هلاک گردیدند اگر بخواهیم همان عذابهائی که بآنها اصابت نموده در باره اینان هم اجراء میگردانیم.
تِلک‌َ القُری نَقُص‌ُّ عَلَیک‌َ مِن أَنبائِها وَ لَقَد جاءَتهُم رُسُلُهُم بِالبَیِّنات‌ِ الخ تِلک‌َ القُری) مبتداء و خبر (نَقُص‌ُّ عَلَیک‌َ مِن أَنبائِها) حال، و میشود (القری) صفت (تلک) باشد و (نقص) خبر او یعنی ای رسول بر تو خواندیم

صفحه : 257
حکایتهای قرن پیشینیان را تا اینکه قومت را خبردار گردانی از عذابهائی که دامن گیر آنها شده تا اینکه بترسند و حذر کنند و مثل آنان اصرار بر کفر و عناد نورزند زیرا که مشمولین عذاب کسانی بودند که بعد از ارسال پیمبران باز بر همان حال سابق از کفر و عناد باقی ماندند و مستمر بر تکذیب بودند (لام) در (لیؤمنوا) تأکید در نفی است یعنی اینان هرگز ایمان نمیآوردند بآنچه تکذیب مینمودند پیش از آمدن رسولان.
کَذلِک‌َ یَطبَع‌ُ اللّه‌ُ عَلی قُلُوب‌ِ الکافِرِین‌َ آیه اشاره است به اینکه که چون آنها چنین بودند خداوند بر قلوب کافرین مهر زد، آری اینکه چنین مهری است که انسان بدست اختیار خود درست کرده و خدا بقلب او میزند، و گویا در علت و سبب آن مهری که بقلب کافرین زده فرموده:
وَ ما وَجَدنا لِأَکثَرِهِم مِن عَهدٍ وَ إِن وَجَدنا أَکثَرَهُم لَفاسِقِین‌َ مرجع ضمیر (هم) شاید همان امم گذشته‌گان و مبتلایان بعذاب مراد باشد و مقصود از عهد میشود عهد با رسولان زمانشان باشد و میشود عهد در روز (أَ لَست‌ُ بِرَبِّکُم قالُوا بَلی) مراد باشد و بنا بر اینکه معنی تمام مشرکین و کافرین را شامل میگردد.
ثُم‌َّ بَعَثنا مِن بَعدِهِم مُوسی بِآیاتِنا إِلی فِرعَون‌َ وَ مَلَائِه‌ِ فَظَلَمُوا بِها فَانظُر کَیف‌َ کان‌َ عاقِبَةُ المُفسِدِین‌َ مرجع ضمیر (بها) (آیاتنا) است که معنی آیه چنین شود که پس از ارسال پیمبران اولو العزم پیش یعنی نوح و ابراهیم و پیمبران دیگر ما موسی را با آیات و معجزات برسالت بسوی فرعون و اشراف قومش فرستادیم و آنان بآیات ما ستم نمودند و در آیه ظلم را بجای کفر بحساب آورده قوله تعالی (إِن‌َّ الشِّرک‌َ لَظُلم‌ٌ عَظِیم‌ٌ) چه ظلمی است بالاتر از کفر و شرک.
و گویند فرعون اسم پادشاه مصر نبود و لقب او بود مانند خدیو که مصری‌ها

صفحه : 258
پادشاهان خود را باین لقب میخواندند و مثل اینکه رومیان پادشاهان خود را قیصر و ایرانیان کسری و چینی‌ها فغفور مینامیدند و در قرآن اسم فرعون موسی را ذکر ننموده و گویند اهل کتاب او را قابوس گویند، و وهب گفته نام او ولید بن مصعب بوده.
وَ قال‌َ مُوسی یا فِرعَون‌ُ إِنِّی رَسُول‌ٌ مِن رَب‌ِّ العالَمِین‌َ، حَقِیق‌ٌ عَلی أَن لا أَقُول‌َ عَلَی اللّه‌ِ إِلَّا الحَق‌َّ قَد جِئتُکُم بِبَیِّنَةٍ مِن رَبِّکُم الخ چون داستان حضرت موسی [ع] از ابتداء پیدایشش تا انتهاء کارش و معجزاتش بسیار مهم و بالاترین وقایع و اموری بود که در عالم بروز و ظهور نمود اینکه است که در چندین سوره از سوره‌های کلام اللّه نام برده شده و نیز معجزاتش بسیار مهم و در موقعی ظاهر گردیده که ضروری و بموقع واقع گردیده و چون در جاهای دیگر قدری شرح داده شده در اینجا شرحش لازم نیست.
خلاصه پس از آنکه موسی با مشقّاتی خود و برادرش نزد فرعون آمدند موسی گفت ای فرعون من از نزد پروردگار عالمیان با معجزه آمده‌ام و محققا بدان که نمیگویم بر خدا مگر حق و بنی اسرائیلیانرا با من بفرست.
قال‌َ إِن کُنت‌َ جِئت‌َ بِآیَةٍ فَأت‌ِ بِها إِن کُنت‌َ مِن‌َ الصّادِقِین‌َ فرعون گفت ای موسی اگر راست میگوئی و معجزه داری بیاور.
فَأَلقی عَصاه‌ُ فَإِذا هِی‌َ ثُعبان‌ٌ مُبِین‌ٌ، وَ نَزَع‌َ یَدَه‌ُ فَإِذا هِی‌َ بَیضاءُ لِلنّاظِرِین‌َ موسی آن دو معجزه‌ئی که ابتداء از ید بیضاء و عصا باو عطا شده بود آنرا ارائه داد.
عصا را انداخت ناگاه اژدهای بسیار بزرگی شد و اینکه منافات ندارد با آنجا که در وصف عصا فرموده (فَلَمّا رَآها تَهتَزُّ کَأَنَّها جَان‌ٌّ وَلّی مُدبِراً) جان بمعنی مار کوچک است شاید در کوه طور کوچک نمودار گردید که موسی نترسد و در مقابل فرعون مار عظیم گردید که بلکه فرعون و تابعینش حذر کنند.

صفحه : 259

[سوره الأعراف (7): آیات 109 تا 126]

اشاره

قال‌َ المَلَأُ مِن قَوم‌ِ فِرعَون‌َ إِن‌َّ هذا لَساحِرٌ عَلِیم‌ٌ (109) یُرِیدُ أَن یُخرِجَکُم مِن أَرضِکُم فَما ذا تَأمُرُون‌َ (110) قالُوا أَرجِه وَ أَخاه‌ُ وَ أَرسِل فِی المَدائِن‌ِ حاشِرِین‌َ (111) یَأتُوک‌َ بِکُل‌ِّ ساحِرٍ عَلِیم‌ٍ (112) وَ جاءَ السَّحَرَةُ فِرعَون‌َ قالُوا إِن‌َّ لَنا لَأَجراً إِن کُنّا نَحن‌ُ الغالِبِین‌َ (113)
قال‌َ نَعَم وَ إِنَّکُم لَمِن‌َ المُقَرَّبِین‌َ (114) قالُوا یا مُوسی إِمّا أَن تُلقِی‌َ وَ إِمّا أَن نَکُون‌َ نَحن‌ُ المُلقِین‌َ (115) قال‌َ أَلقُوا فَلَمّا أَلقَوا سَحَرُوا أَعیُن‌َ النّاس‌ِ وَ استَرهَبُوهُم وَ جاؤُ بِسِحرٍ عَظِیم‌ٍ (116) وَ أَوحَینا إِلی مُوسی أَن أَلق‌ِ عَصاک‌َ فَإِذا هِی‌َ تَلقَف‌ُ ما یَأفِکُون‌َ (117) فَوَقَع‌َ الحَق‌ُّ وَ بَطَل‌َ ما کانُوا یَعمَلُون‌َ (118)
فَغُلِبُوا هُنالِک‌َ وَ انقَلَبُوا صاغِرِین‌َ (119) وَ أُلقِی‌َ السَّحَرَةُ ساجِدِین‌َ (120) قالُوا آمَنّا بِرَب‌ِّ العالَمِین‌َ (121) رَب‌ِّ مُوسی وَ هارُون‌َ (122) قال‌َ فِرعَون‌ُ آمَنتُم بِه‌ِ قَبل‌َ أَن آذَن‌َ لَکُم إِن‌َّ هذا لَمَکرٌ مَکَرتُمُوه‌ُ فِی المَدِینَةِ لِتُخرِجُوا مِنها أَهلَها فَسَوف‌َ تَعلَمُون‌َ (123)
لَأُقَطِّعَن‌َّ أَیدِیَکُم وَ أَرجُلَکُم مِن خِلاف‌ٍ ثُم‌َّ لَأُصَلِّبَنَّکُم أَجمَعِین‌َ (124) قالُوا إِنّا إِلی رَبِّنا مُنقَلِبُون‌َ (125) وَ ما تَنقِم‌ُ مِنّا إِلاّ أَن آمَنّا بِآیات‌ِ رَبِّنا لَمّا جاءَتنا رَبَّنا أَفرِغ عَلَینا صَبراً وَ تَوَفَّنا مُسلِمِین‌َ (126)

صفحه : 260

[ترجمه]

اشراف قوم فرعون گفتند موسی ساحری است دانا [109]
میخواهد شما را از زمینتان خارج گرداند اکنون دستور شما چیست [110]
گفتند امر موسی و برادرش را تأخیر انداز و در شهرها جماعتی را بفرست که نزد تو ساحرها را جمع کنند [111]
و بیاورند نزد تو هر ساحر دانائی را [112]
و ساحرها (چون) نزد فرعون آمدند گفتند برای ما اجری است اگر غالب گردیم [113]
فرعون گفت آری و حقیقة نزد من از مقربان خواهید بود [114]
ساحرها گفتند ای موسی تو اول عصای خود را میاندازی یا ما بوده باشیم اندازنده سحر خود [115]
موسی گفت اول شما بیندازید، پس چون ساحرها آلات سحر خود را انداختند چشمهای مردم را سحر کردند و آنها را ترسانیدند و سحر بزرگی آوردند [116]
و ما بموسی وحی کردیم که عصای خود را بینداز پس آن عصا فرو میبرد آنچه را که ساحرها تزویر کرده بودند [117]
پس حق اقع گردید و آنچه را که (سحره) عمل کرده بودند باطل گردید [118]
و در آنجا ساحرها مغلوب گردیدند و برگشتند در حالیکه خوار شدگان بودند [119]
و ساحرین برو افتادند در حالیکه سجده کننده‌گان بودند [120]
گفتند ایمان آوردیم بپروردگار عالمیان [121]
پروردگار موسی و هارون [122]
فرعون بساحرها گفت ایمان آوردید بموسی پیش از آنکه بشما اذن بدهم همانا اینکه مکری است که در شهر ساخته‌اید تا اینکه اهلش را از شهر خارج گردانید و بزودی خواهید دانست [123]
البته دستها و پاهای شما را بر خلاف یکدیگر قطع میکنم پس از آن شما را تمامتان را بدار میزنم [124]
ساحرین گفتند ما بسوی پروردگارمان گروندگانیم [125]
و چرا از ما انتقام بکشی مگر اینکه ما بآیات پروردگار خود ایمان آورده‌ایم چون آمد بر ما پروردگا ما (یعنی بر ما حق ظاهر گردید) ما ایمان آوردیم و ای پروردگار ما بر ما بریز صبر و شکیبائی و ما را بمیران در حالیکه از تسلیم شدگان باشیم [126]
.

صفحه : 261

(توضیح آیات)

قال‌َ المَلَأُ مِن قَوم‌ِ فِرعَون‌َ إِن‌َّ هذا لَساحِرٌ عَلِیم‌ٌ یُرِیدُ أَن یُخرِجَکُم مِن أَرضِکُم فَما ذا تَأمُرُون‌َ، تا سه آیه بعد ترجمه آیات شده و واضح است و محتاج توضیح نیست، چنانچه گفته شد داستان موسی ع و فرعون در آیات مکرر آمده و در سوره شعراء شرح آن تا اندازه‌ئی بیان شده تکرار نشود.
خلاصه مفسرین در حالات فرعون و داستان آمدن موسی و هارون نزد او چنین گفته‌اند که فرعون از جماعت قبطیان بود و چهار صد سال عمر کرد و در اخبار آمده که در اینکه مدت هیچ ضرری و آفتی و مرضی بوی اصابت ننمود حتّی هیچ کثافتی مثل اخلاط سینه و بینی از وی دیده نمیشد و بیشتر طعام و خوراک او مویز بود که ثقل نداشته باشد و دعوی خدائی مینمود و مردم او را پرستش مینمودند.
موسی و هارون چون بامر خدا مأمور بر هدایت وی گردیدند مدتی بر در سرای او اقامت نمودند و چون با لباس خشن و بهیئت درویشی بر در بارگاه او زیست مینمودند کسی را جرئت آن نبود که بفرعون خبر بدهد.
بروایتی موسی [ع] با لباس پشمین و طنابی بکمر خود بسته بود و نعلینی در پا و عصائی بدست گرفته درب خانه فرعون نشسته بود تا یکروز مردی که برای فرعون مسخره‌گی مینمود بچنین لباسی بر فرعون وارد گردید و بطور مسخره‌گی گفت دو نفر گدا بر درب سلطان ایستاده و میگویند ما پیمبر و از جانب خدا برای هدایت فرعون آمده‌ایم، فرعون تعجب کرد و گفت چه میگوئی گفت مدتی است که اینها بر در بارگاه هستند و چنین ادعاء میکنند که ما پیمبریم و حال که من آمدم بمن گفتند که اینکه خبر را برسانم فرعون چون اینکه سخن را شنید بر خود بلرزید و گفت اینها را بیاورید ببینم چه میگویند

صفحه : 262
وقتی موسی و هارون [ع] نزد فرعون آمدند فرعون رو بموسی کرد و گفت تو کیستی گفت من رسولم از جانب پروردگار عالمیان و گفتگوئی بین موسی و فرعون بمیان آمد و بیان آنرا در جاهای دیگر تا اندازه‌ئی نموده‌ایم.
خلاصه فرعون گفت بچه دلیل و بیّنه دعوی پیمبری میکنی وقتی موسی ع دو معجزه خود را ارائه داد جماعت اطرافیان فرعون گفتند اینکه ساحر دانائی است میخواهد شما را از مملکت خودتان خارج گرداند بفرست در اطراف ساحرین ماهر را جمع آوری کن که با او معارضه کنند.
و چون ظاهرا در هر زمانی معجزه پیمبر آنزمان بایستی از قبل هنر و صنعت اهل آنزمان باشد تا اینکه اهل خبره باشند و معجزه که عمل خدائی است و خارق العاده بشمار میرود از عمل دست کرد بشر امتیاز داشته باشد چنانچه در زمان موسی [ع] علم سحر بین مردم شیوع داشت و ساحرین ماهر در آنوقت بسیار بودند، و در زمان عیسی بن مریم [ع] علم طب‌ّ بدرجه کمال رسیده بود از قبل افلاطون الهی و غیر او، و در زمان سیّد ما نبی‌ّ خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ادبیات بین اعراب مخصوصا اعراب مکه رواج داشت که چه قصیده‌ها و داستانها و اشعار و غیر اینها گفته بودند و هفت قصیده برجسته آنرا بر دیوار خانه کعبه نصب کرده بودند که آنرا (سبعه معلقه) می‌نامیدند و آن اشعار چاپ شده و شرح نموده‌اند و چون قرآن نازل شد خجل شدند و ضبط نمودند.
اینکه بود که معجزه موسی در اول مرتبه عصا و ید بیضاء شد و در معرض نمایش آورد، و معجزه عیسی مرده زنده کردن و از گل پرنده ساختن و بآن نفخه دمیدن ظاهر گردید و اسم آن پرنده را بعربی (خفّاش) و بفارسی شب کور مینامند و خداوند فرق بسیار بین آن و سایر طیور قرار داده من جمله اینکه آنرا طائر ولود مینامند، و عمده معجزه باقیه رسول خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم از سنخ کلام و قرآن گردیده که اعراب با آن فصاحت و بلاغتی که داشتند در مقام تحدی نتوانستند مثل آیه‌ئی از قرآن بیاورند اگر میتوانستند با آن ضدّیت و کبر و نخوتی که

صفحه : 263
داشتند البته میآوردند حتّی بجنگ و خون ریزی و اسارت و جزیه راضی شدند و نتوانستند بآوردن یک سوره کوچک یا یک آیه با قرآن معارضه کنند و خود را از اینکه زحمات برهانند و اگر کرده بودند مسلّم بجهانیان اعلان مینمودند و خبر آن فاش گردیده بود.
قالُوا یا مُوسی إِمّا أَن تُلقِی‌َ وَ إِمّا أَن نَکُون‌َ نَحن‌ُ المُلقِین‌َ، قال‌َ أَلقُوا وقتی فرعون عمل سحر خود را بمرتبه کمال رسانید و در مقام معارضه با موسی تمام ساحرین گفتند ای موسی تو اول عمل خود را نمایش میدهی یا ما سحر خود را ظاهر گردانیم موسی [ع] گفت شما اول بیندازید.
فَلَمّا أَلقَوا سَحَرُوا أَعیُن‌َ النّاس‌ِ وَ استَرهَبُوهُم وَ جاءُوا بِسِحرٍ عَظِیم‌ٍ در اینکه آیه حق تعالی دو مطلب خاطر نشان نموده یکی سحر سحره فرعون در چشم مردم تأثیر نمود، و در جای دیگر فرموده (و یخیّل) در تخیل آنها تأثیر نموده اشاره به اینکه که عمل سحر واقعیت و حقیقت خارجی ندارد چیز موهومی در خیال مردم در میآورد اینکه بود که سحر در مردم ایجاب ترس نمود زیرا که ترس از قوه خیال ناشی میگردد و بروز مینماید، و دیگر اینکه سحر آنها را بسحر بزرگ بشمار آورده اشاره به اینکه که سحر آنها خیلی کامل بود.
وَ أَوحَینا إِلی مُوسی أَن أَلق‌ِ عَصاک‌َ فَإِذا هِی‌َ تَلقَف‌ُ ما یَأفِکُون‌َ وقتی ساحرین عمل خود را بتمام قوی و جدیت انجام دادند بموسی [ع] خطاب میرسد عصا را بینداز وقتی موسی عصا را انداخت همان طوری که در آیات دیگر آمده عصا اژدهائی میگردد و میبلعد و فرو میبرد آنچه را که ساحرین بدروغ بدون واقعیت بمردم نمایاندند، و گفته‌اند که اژدها دهن باز کرد و بمردم حمله نمود و رو بفرعون کرد که فریاد مردم بلند شد و فرعون بموسی قسم داده بحق آنکسی که از قبل او رسالت داری بگیر او را موسی دهن اژدها را میگیرد و عصا بحال اول برمیگردد.

صفحه : 264
فَوَقَع‌َ الحَق‌ُّ وَ بَطَل‌َ ما کانُوا یَعمَلُون‌َ آری وقتی حق آمد (زَهَق‌َ الباطِل‌ُ) چگونه باطل در مقابل حق تواند ایستادگی کند زیرا که حق مقابل و ضدّ باطل است اینکه بود که معجزه عصاء که حق و واقع بود ظاهر گردید و تمام اسباب عمل باطل ساحرین را نابود گردانید که هیچ اثری از آن باقی نگذارد.
وَ أُلقِی‌َ السَّحَرَةُ ساجِدِین‌َ، قالُوا آمَنّا بِرَب‌ِّ العالَمِین‌َ، رَب‌ِّ مُوسی وَ هارُون‌َ (وَ أُلقِی‌َ) را ماضی بصیغه مجهول آورده گویا سحره وقتی چنین دیدند از هیبت آن اژدها بزمین افتاده شدند در حالیکه سجده کنان بودند، هیبت اژدها از یکطرف، القاء نور عظمت الهی از طرف بالا چنان آنانرا از خود بی‌خود نمود که فرعون و مملکت او را زیر پا گذاشتند.
آری وقتی نور ایمان از افق قلب طلوع نمود تاریکی جهل و کبر و خود خواهی و خود پسندی و تمام مفاسد اخلاقی که در اثر تاریکی کفر در قلب نفوذ نموده را بالمرّه محو میگرداند اینکه بود که وقتی ساحرین فهمیدند و بعین الیقین آثار قدرت و عظمت الهی را مشاهده نمودند بی‌اختیار بسجده افتاده و دیگر هیبت فرعون جلوگیر آنها نشد و گفتند (آمَنّا بِرَب‌ِّ العالَمِین‌َ) و از سر خلوص اظهار نمودند که ما بپروردگار موسی و هارون ایمان آوردیم، شاید تخصیص آنها بپروردگار موسی و هارون پس از اظهارشان بپروردگار عالمین برای رفع توهم حاضرین بوده که گمان نکنند مقصود آنها فرعون میباشد و از ترس مغلوب شدن چنین اظهار کرده باشند که در شکنجه فرعون واقع نشوند.
قال‌َ فِرعَون‌ُ آمَنتُم بِه‌ِ قَبل‌َ أَن آذَن‌َ لَکُم إِن‌َّ هذا لَمَکرٌ مَکَرتُمُوه‌ُ فِی المَدِینَةِ لِتُخرِجُوا مِنها أَهلَها فَسَوف‌َ تَعلَمُون‌َ وقتی فرعون چنین خود را رسوا و مغلوب دید و ترسید که اهلش ایمان آورند در مقام تهدید برآمد، شاید اول خواست آنها را باشتباه اندازد و چنین وانمود کرده که عمل موسی آنهم از اقسام سحر بشمار می‌رود و اینکه تمهیدی است

صفحه : 265
که چنین وانمود کرده که عمل موسی آنهم از اقسام سحر بشمار میرود و اینکه شما ساحرین در همین شهر مصر با موسی مخفیانه تدبیر نموده‌اید و با هم همدست شده‌اید که اهل اینکه مملکت را از شهرشان خارج گردانید و جانشین آنها شوید و چون پیش از اینکه بشما اذن بدهم ایمان آوردید دستها و پاهای شما را بر خلاف هم میبرم یعنی اول دست راست و پای چپ شما را میبرم و سپس دست چپ و پای راستتان را میبرم و بعد شما را بدار میزنم.
قالُوا إِنّا إِلی رَبِّنا مُنقَلِبُون‌َ الخ ساحرین چون ایمان در قلبشان رسوخ نموده (مثل جبال راسخات) از تهدیدات فرعون هیچ اندیشه ننمودند گفتند ما بسوی پروردگارمان بازگشت کنندگانیم و ای فرعون برای چه از ما انتقام میکشی مگر برای اینکه بآیات پروردگار خودمان ایمان آورده‌ایم.
رَبَّنا أَفرِغ عَلَینا صَبراً وَ تَوَفَّنا مُسلِمِین‌َ ساحرین چنان ایمان در قلب آنها نفوذ نمود که از اینکه تهدیدات سخت فرعون هیچ اندیشه ننمودند و در مقام مناجات از پروردگارشان صبر و شکیبائی طلبیدند و اینکه با اسلام و تسلیم بمیرند.
کسیکه ایمان سجیّه او گردید و در عمل ثابت قدم شد بایستی چنین باشد چنانچه شهدای راه حق تعالی در مقام شکنجه و بلاء نه بفکر جانشان بودند و نه مال و نه اولاد آنچه داشتند در راه خدا فداء میدادند و هیچ باک نداشتند.

صفحه : 266

[سوره الأعراف (7): آیات 127 تا 136]

اشاره

وَ قال‌َ المَلَأُ مِن قَوم‌ِ فِرعَون‌َ أَ تَذَرُ مُوسی وَ قَومَه‌ُ لِیُفسِدُوا فِی الأَرض‌ِ وَ یَذَرَک‌َ وَ آلِهَتَک‌َ قال‌َ سَنُقَتِّل‌ُ أَبناءَهُم وَ نَستَحیِی نِساءَهُم وَ إِنّا فَوقَهُم قاهِرُون‌َ (127) قال‌َ مُوسی لِقَومِه‌ِ استَعِینُوا بِاللّه‌ِ وَ اصبِرُوا إِن‌َّ الأَرض‌َ لِلّه‌ِ یُورِثُها مَن یَشاءُ مِن عِبادِه‌ِ وَ العاقِبَةُ لِلمُتَّقِین‌َ (128) قالُوا أُوذِینا مِن قَبل‌ِ أَن تَأتِیَنا وَ مِن بَعدِ ما جِئتَنا قال‌َ عَسی رَبُّکُم أَن یُهلِک‌َ عَدُوَّکُم وَ یَستَخلِفَکُم فِی الأَرض‌ِ فَیَنظُرَ کَیف‌َ تَعمَلُون‌َ (129) وَ لَقَد أَخَذنا آل‌َ فِرعَون‌َ بِالسِّنِین‌َ وَ نَقص‌ٍ مِن‌َ الثَّمَرات‌ِ لَعَلَّهُم یَذَّکَّرُون‌َ (130) فَإِذا جاءَتهُم‌ُ الحَسَنَةُ قالُوا لَنا هذِه‌ِ وَ إِن تُصِبهُم سَیِّئَةٌ یَطَّیَّرُوا بِمُوسی وَ مَن مَعَه‌ُ أَلا إِنَّما طائِرُهُم عِندَ اللّه‌ِ وَ لکِن‌َّ أَکثَرَهُم لا یَعلَمُون‌َ (131)
وَ قالُوا مَهما تَأتِنا بِه‌ِ مِن آیَةٍ لِتَسحَرَنا بِها فَما نَحن‌ُ لَک‌َ بِمُؤمِنِین‌َ (132) فَأَرسَلنا عَلَیهِم‌ُ الطُّوفان‌َ وَ الجَرادَ وَ القُمَّل‌َ وَ الضَّفادِع‌َ وَ الدَّم‌َ آیات‌ٍ مُفَصَّلات‌ٍ فَاستَکبَرُوا وَ کانُوا قَوماً مُجرِمِین‌َ (133) وَ لَمّا وَقَع‌َ عَلَیهِم‌ُ الرِّجزُ قالُوا یا مُوسَی ادع‌ُ لَنا رَبَّک‌َ بِما عَهِدَ عِندَک‌َ لَئِن کَشَفت‌َ عَنَّا الرِّجزَ لَنُؤمِنَن‌َّ لَک‌َ وَ لَنُرسِلَن‌َّ مَعَک‌َ بَنِی إِسرائِیل‌َ (134) فَلَمّا کَشَفنا عَنهُم‌ُ الرِّجزَ إِلی أَجَل‌ٍ هُم بالِغُوه‌ُ إِذا هُم یَنکُثُون‌َ (135) فَانتَقَمنا مِنهُم فَأَغرَقناهُم فِی الیَم‌ِّ بِأَنَّهُم کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ کانُوا عَنها غافِلِین‌َ (136)

صفحه : 267

[ترجمه]

جماعتی از بزرگان قوم فرعون بوی گفتند آیا میگذاری موسی و قومش را تا در زمین فساد کنند و واگذارد موسی تو را و خدایان تو را فرعون گفت بزودی پسرهای آنها را میکشم و زنهای آنها را زنده میگذارم و همانا من فوق آنها و مسلط بر آنها میباشیم [227]
موسی بقومش گفت از خدا طلب یاری بجوئید و صبر کنید زیرا که زمین ملک خدا است بارث میدهد بهر کس که بخواهد از بندگانش و عاقب نیکو مخصوص پرهیزکاران است [128]
قوم موسی گفتند ما پیش از اینکه تو بیائی در شکنجه و اذیت بودیم و بعد از آنکه بر ما آمدی در شکنجه و اذیّت میباشیم موسی گفت امیدوار باشید که پروردگار شما دشمن شما را هلاک گرداند و شما را در زمین جانشین قرار دهد پس ببیند که چگونه عمل خواهید نمود [129]
و حقیقة ما فرعونیان را گرفتیم بقحطی و خشک‌ّ سالی و نقص میوه‌جات شاید آنها متذکر گردند [130]
پس وقتی که برای آنها امر نیکی میآمد میگفتند برای ما است اینکه ارزانی و وقتی امر ناگواری پیش میآمد بموسی و آنهائیکه با او بودند فال بد میزدند آگاه باش جز اینکه نیست که فال بد آنها نزد خدا است (که پاداش عمل آنها است) و لکن بیشتر آنها نمیدانند [131]
فرعونیان بموسی گفتند هر چه تو آیتی بر ما بیاوری که ما را بآن سحر کنی ما بتو ایمان نخواهیم آورد [132]
پس بر آنان فرستادیم طوفان و ملخ و شپش و وزغ و خون در حالتی که اینها آیات قدرت ما بود آشکارا پس استکبار کردند و آنها جماعت گنهکاران بودند [133]
و چون بلائی بر آنها واقع میگردید میگفتند ای موسی بخوان پروردگارت را بآنچه عهد کرده است با تو که اگر اینکه بلاء را از ما رفع گردانی البته ما بتو ایمان آوریم و بنی اسرائیل را با تو میفرستیم [134]
پس چون بلاء را از آنها برمیداشتیم تا مدتی که آنها رسنده باشند بآن مدت ناگاه نقض عهد کردند و برگشتند [135]
پس ما از آنها انتقام کشیدیم و آنها را در دریا غرق گردانیدیم بسبب آنکه آنها آیات ما را تکذیب کردند و بودند از پاداش آن غافل [136]

صفحه : 268

(توضیح آیات)

وَ قال‌َ المَلَأُ مِن قَوم‌ِ فِرعَون‌َ أَ تَذَرُ مُوسی وَ قَومَه‌ُ لِیُفسِدُوا فِی الأَرض‌ِ وَ یَذَرَک‌َ وَ آلِهَتَک‌َ قال‌َ سَنُقَتِّل‌ُ أَبناءَهُم وَ نَستَحیِی نِساءَهُم وَ إِنّا فَوقَهُم قاهِرُون‌َ وقتی جماعت فرعونیان و قبطیان دیدند مغلوب گردیدند و معجزه موسی فوق تدبیر آنان گردید و ساحرین نتوانستند با حجت خدائی معارضه کنند، و شاید قوم موسی ع بنی اسرائیلیین زیاد شده بودند و بموسی ایمان آوردند فرعونیان ترسیدند و بفرعون پیش نهاد کردند که اگر متعرض موسی و قومش نشوی عدد آنها زیاد میگردد و در زمین مصر فساد میکنند آنوقت مردم دور او را میگیرند و تو را و خدایان تو را وامیگذارند و بایستی علاج آنها را بکنی.
از بعضی از مفسرین است که گفته آنچه از آیات دیگر برمیآید فرعون خود را پروردگار زمین میدانسته، در سوره نازعات آیه 24 مقول قول او است (أَنَا رَبُّکُم‌ُ الأَعلی) در جای دیگر (ما عَلِمت‌ُ لَکُم مِن إِله‌ٍ غَیرِی) غیر از خودم معبود دیگری برای شما سراغ ندارم، از اینکه آیات معلوم میشود که برای خودش معبود دیگری نگرفته بود، و ممکن است جمع بین اینکه دو آیه با (وَ یَذَرَک‌َ وَ آلِهَتَک‌َ) که قوم فرعون باو میگفتند مقصود آنها از آلهة کواکب یا خورشید و موجودات آسمانی بوده، و شاید فرعون معتقد بآنها بوده و خود را خدای زمین میدانسته نه خدای تمام عالم.
[پایان] خلاصه فرعون از آن کبر و غروری که داشت در پاسخ آنها گفت بزودی پسران آنها را میکشم و زنهای آنان را زنده میگذارم و من غالب و قاهر بر آنها میباشم، آری فرعون بسلطنت و استیلای بی‌اصل خود مغرور گردید و آن ملعون ندانست که (یَدُ اللّه‌ِ فَوق‌َ أَیدِیهِم) دست قدرت الهی بالای دست آنها است

صفحه : 269
قال‌َ مُوسی لِقَومِه‌ِ استَعِینُوا بِاللّه‌ِ وَ اصبِرُوا إِن‌َّ الأَرض‌َ لِلّه‌ِ یُورِثُها مَن یَشاءُ مِن عِبادِه‌ِ وَ العاقِبَةُ لِلمُتَّقِین‌َ وقتی بنی اسرائیلیان سخن فرعون را شنیدند ترسیدند موسی آنها را امر بصبر نمود و گفت از خدا طلب یاری کنید و آنها را امیدوار نمود و گفت زمین ملک خدا است و در تحت قبضه او است و هر کس را بخواهد وارث زمین میگرداند و عاقبت نیکو نصیب پرهیزکاران است.
قالُوا أُوذِینا مِن قَبل‌ِ أَن تَأتِیَنا وَ مِن بَعدِ ما جِئتَنا قال‌َ عَسی رَبُّکُم الخ ترجمه آیه شده گویا بنی اسرائیل قبلا امیدوار بودند که برای آنها فرجی برسد و از تحت شکنجه فرعون و قبطیان نجات پیدا کنند وقتی موسی با معجزه بمصر آمد و ایمان آوردند همیشه منتظر بودند که موسی غالب گردد و تخت و تاج فرعون را بباد فناء بدهد وقتی تهدیدات فرعون را شنیدند و عمل پیش را میدانستند که پسران آنها را میکشت و دختران را زنده میگذاشت گویا از نجاتشان از دست فرعون ناامید گردیدند و بموسی اینکه طور شکایت میکردند که پیش از اینکه تو بیائی ما در عذاب فرعون بودیم حالا هم که تو آمده‌ئی همین طور میباشیم، اینکه بود که موسی وعده نزدیک بآنها داد که مطمئن باشید پروردگار شما بزودی دشمن شما را هلاک خواهد نمود و شما را جانشین آنها میگرداند و شما منتظر فرجتان باشید پس مینگرد که شما چگونه عمل میکنید یعنی آیا شکر میکنید یا کفران نعمت مینمائید.
وَ لَقَد أَخَذنا آل‌َ فِرعَون‌َ بِالسِّنِین‌َ وَ نَقص‌ٍ مِن‌َ الثَّمَرات‌ِ لَعَلَّهُم یَذَّکَّرُون‌َ (لقد) را برای تأکید و تقریب ماضی میآورند و در آن قسم مندرج است و (سنین) جمع سنة و کنایه از قحطی است یعنی آل فرعون را بقحطی و خشک سالی و کمی میوه‌جات گرفتیم که شاید آنها یادآور شوند که اینکه بلاء در اثر تکذیب موسی و کفر و معاصی آنها است، و شاید از راه بیچارگی رو بحق تعالی آرند و توبه کنند لکن بقدری کفر و کبر و لجاجت صفحه قلب آنان را تاریک

صفحه : 270
گردانیده بود که در عوض تذکر قلبشان فاسدتر گردیده و بر ضدّیتشان افزوده شده بود که بآمدن موسی قال بد میزدند.
فَإِذا جاءَتهُم‌ُ الحَسَنَةُ قالُوا لَنا هذِه‌ِ وَ إِن تُصِبهُم سَیِّئَةٌ یَطَّیَّرُوا بِمُوسی وَ مَن مَعَه‌ُ قبطیان یعنی اهل فرعون وقتی نعمت و فراخی بآنها میرسید نسبت باقبال خود میدادند وقتی بلاء و آفتی بآنان اصابت مینمود بموسی و مؤمنین نسبت میدادند و فال بد میزدند و میگفتند از شومی موسی است که در شهر ما اینکه طور پیش آمدها میشود دیگر نمیدانستند اینکه عذابهائی است که از اثر اعمال بد خودشان است که دامن گیرشان شده.
أَلا إِنَّما طائِرُهُم عِندَ اللّه‌ِ وَ لکِن‌َّ أَکثَرَهُم لا یَعلَمُون‌َ شاید مقصود از آیه چنین باشد یعنی آگاه باشید جز اینکه نیست که بهره‌ئی که اینها از شرّ و شانس بد دارند از عذابهائی است که برای آنها آماده شده و ذخیره گردیده که بآن خواهند رسید نزد خدا است لکن بیشترین آنها نمیدانند، معلوم میشود بعضی از آنها میدانستند که قحطی و عذابهای دیگر که بآنها اصابت مینماید از شومی خود آنها است لکن اظهار نمی‌نمودند.
وَ قالُوا مَهما تَأتِنا بِه‌ِ مِن آیَةٍ لِتَسحَرَنا بِها فَما نَحن‌ُ لَک‌َ بِمُؤمِنِین‌َ فرعونیان بموسی گفتند که هر چه بیاوری از معجزه برای اینکه ما را سحر کنی بآن معجزه ما بتو ایمان نخواهیم آورد غرضشان اینکه بود که موسی طمع از ایمان آنها ببرد و آنها را رها کند.
فَأَرسَلنا عَلَیهِم‌ُ الطُّوفان‌َ وَ الجَرادَ وَ القُمَّل‌َ وَ الضَّفادِع‌َ وَ الدَّم‌َ آیات‌ٍ مُفَصَّلات‌ٍ فَاستَکبَرُوا وَ کانُوا قَوماً مُجرِمِین‌َ (راغب) گفته کلمه طوفان بمعنی هر حادثه‌ئی است که بانسان احاطه کند. و در مجمع البحرین است که طوفان بمعنی سیلی است که زمین را در خود غرق کند و اصل آن از ماده طوفه است بمعنی طواف و دور زدن است.
در تفسیر میزان گفته کلمه (قمّل) بضم قاف و تشدید میم بگفته بعضی

صفحه : 271
بمعنی میمونهای درشت هیکل و بقول بعضی بمعنی مگسهای ریز است، و بفتح قاف و سکون میم بمعنی شپش معروف است (جراد و ضفدع و دم) بترتیب بمعنای ملخ و قورباغه و خون است، کلمه (مفصّلات) تفصیل بمعنی جدا جدا کردن اجزاء یک شیئی متصل است که لازمه آن تمایز هر چیزی است از اجزاء دیگر و باین معنی از (آیات مفصّلات) چنین استفاده میشود که معجزاتیکه از موسی ع برای قوم فرعون ظاهر میشد یکجا و یکدفعه نبوده و هر یک جدا از دیگری در موقعش واقع میگردید و اینکه خود دلیل بر اینکه است که اینها آیاتی بوده الهی زیرا اگر یک دفعه واقع میگردید ممکن بود خیال کنند اینکه یک امری است اتفاقی و جزافی و ربطی بموسی و دعای او ندارد.
و آیه بعد شاهد بر اینکه است که مفصّلات بهمین معنائی است که گفته شد زیرا از آیه بعد استفاده میشود که هر کدام از اینکه آیات را موسی ع خبر میداد و وقتی مبتلا میگردیدند دست بدامن موسی میزدند که دعا کند عذاب از آنها رفع شود و با موسی [ع] عهد می‌بستند که اگر اینکه بلاء از آنها رفع گردد ایمان میآورند و دست از بنی اسرائیل برداشته و آنها را باو بسپارند ولی وقتی بدعای موسی عذاب از آنها برداشته میشد عهد خود را میشکستند.
فَلَمّا کَشَفنا عَنهُم‌ُ الرِّجزَ إِلی أَجَل‌ٍ هُم بالِغُوه‌ُ إِذا هُم یَنکُثُون‌َ (نکث) بمعنی عهد شکستن است و جمله (إِلی أَجَل‌ٍ هُم بالِغُوه‌ُ) متعلق بجمله (کشفنا) است و از اینکه دو جمله برمیآید عهدهائی که بین موسی و قوم فرعون میگذشت مؤجل و تا مدّت معینی ادامه داشت نه دائمی زیرا که اگر موسی [ع] میگفت خداوند اینکه عذاب را از شما برمیدارد بشرطی که ایمان آورید و بنی اسرائیل را با من روانه کنید و بآن اضافه نمینمود که اگر تا فلان مدت ایمان نیاوردید و بعهد خود وفاء نکردید عذاب مرتفع نخواهد گردید عذاب دائمی میگردید، و همچنین اگر بنی اسرائیل با وی عهد می‌بستند آنها نیز عهد خود را محدود بمدت معیّن میکردند، اینکه است که آیه میفرماید پس از آنکه عذاب

صفحه : 272
برداشته میشد آنها عهدی که با موسی [ع] بسته بودند میشکستند. [پایان] فَانتَقَمنا مِنهُم فَأَغرَقناهُم فِی الیَم‌ِّ بِأَنَّهُم کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ کانُوا عَنها غافِلِین‌َ وقتی با اینکه همه آیات نه گانه بر فرعون و فرعونیان حجت تمام گردید و ظلم و ستم را بانتهاء رسانیدند ما از آنان انتقام کشیدیم و آنان را در دریای رود نیل غرق گردانیدیم بسبب آنکه آیات ما را تکذیب نمودند و از آنان عذاب یا آیات ما و معجزات موسی [ع] غافل بودند بروایتی موسی پس از اینکه غالب بر سحره گردید بیست سال بین بنی اسرائیل در مصر اقامت نمود و آیات مبیّنات مفصّلات را بر فرعونیان که پس از هر معجزه‌ئی که از موسی میدیدند ظاهر میگردانید و بین آیات یعنی معجزه‌ها جدائی میانداخت برای اینکه آنان را امتحان نماید و ببیند که آنها بآن عهدی که با موسی بسته بودند که ایمان آرند پایداری میکنند یا نکث عهد مینمایند (ما) در (بما عهد عندک) در آیه بالا مصدریه است یعنی بعهد نبوّت و یا متعلق است بقوله (ادع‌ُ لَنا رَبَّک‌َ) یعنی بخوان برای ما پروردگارت را بحق‌ّ عهدی که با تو بسته، یا باء قسم است یعنی بحق پروردگارت و آن عهدی که با تو بسته است اگر اینکه بلاء را از ما رفع کنی البته بتو ایمان میآوریم و بنی اسرائیل را با تو میفرستیم (إِذا هُم یَنکُثُون‌َ) جواب (لمّا) است یعنی وقتی آن عذاب از آنها برداشته میشد آنها عهدشان را میشکستند (فَانتَقَمنا مِنهُم فَأَغرَقناهُم فِی الیَم‌ِّ) چون آنها چنین کردند ما از آنها انتقام کشیدیم و در دریا غرقشان کردیم.

صفحه : 273

[سوره الأعراف (7): آیات 137 تا 143]

اشاره

وَ أَورَثنَا القَوم‌َ الَّذِین‌َ کانُوا یُستَضعَفُون‌َ مَشارِق‌َ الأَرض‌ِ وَ مَغارِبَهَا الَّتِی بارَکنا فِیها وَ تَمَّت کَلِمَت‌ُ رَبِّک‌َ الحُسنی عَلی بَنِی إِسرائِیل‌َ بِما صَبَرُوا وَ دَمَّرنا ما کان‌َ یَصنَع‌ُ فِرعَون‌ُ وَ قَومُه‌ُ وَ ما کانُوا یَعرِشُون‌َ (137) وَ جاوَزنا بِبَنِی إِسرائِیل‌َ البَحرَ فَأَتَوا عَلی قَوم‌ٍ یَعکُفُون‌َ عَلی أَصنام‌ٍ لَهُم قالُوا یا مُوسَی اجعَل لَنا إِلهاً کَما لَهُم آلِهَةٌ قال‌َ إِنَّکُم قَوم‌ٌ تَجهَلُون‌َ (138) إِن‌َّ هؤُلاءِ مُتَبَّرٌ ما هُم فِیه‌ِ وَ باطِل‌ٌ ما کانُوا یَعمَلُون‌َ (139) قال‌َ أَ غَیرَ اللّه‌ِ أَبغِیکُم إِلهاً وَ هُوَ فَضَّلَکُم عَلَی العالَمِین‌َ (140) وَ إِذ أَنجَیناکُم مِن آل‌ِ فِرعَون‌َ یَسُومُونَکُم سُوءَ العَذاب‌ِ یُقَتِّلُون‌َ أَبناءَکُم وَ یَستَحیُون‌َ نِساءَکُم وَ فِی ذلِکُم بَلاءٌ مِن رَبِّکُم عَظِیم‌ٌ (141)
وَ واعَدنا مُوسی ثَلاثِین‌َ لَیلَةً وَ أَتمَمناها بِعَشرٍ فَتَم‌َّ مِیقات‌ُ رَبِّه‌ِ أَربَعِین‌َ لَیلَةً وَ قال‌َ مُوسی لِأَخِیه‌ِ هارُون‌َ اخلُفنِی فِی قَومِی وَ أَصلِح وَ لا تَتَّبِع سَبِیل‌َ المُفسِدِین‌َ (142) وَ لَمّا جاءَ مُوسی لِمِیقاتِنا وَ کَلَّمَه‌ُ رَبُّه‌ُ قال‌َ رَب‌ِّ أَرِنِی أَنظُر إِلَیک‌َ قال‌َ لَن تَرانِی وَ لکِن‌ِ انظُر إِلَی الجَبَل‌ِ فَإِن‌ِ استَقَرَّ مَکانَه‌ُ فَسَوف‌َ تَرانِی فَلَمّا تَجَلّی رَبُّه‌ُ لِلجَبَل‌ِ جَعَلَه‌ُ دَکًّا وَ خَرَّ مُوسی صَعِقاً فَلَمّا أَفاق‌َ قال‌َ سُبحانَک‌َ تُبت‌ُ إِلَیک‌َ وَ أَنَا أَوَّل‌ُ المُؤمِنِین‌َ (143)

صفحه : 274

[ترجمه]

و آنهائی را که فرعونیان ضعیف میدانستند وارث مشرقها و مغربهای زمین قرار دادیم آن زمینی را که در آن برکت دادیم و کلمه نیکوی پروردگار تو بر بنی اسرائیل تمام گردید برای اینکه صبر کردند و خراب و نابود گردانیدیم آنچه را که فرعون و قومش ساخته بودند و آن عرشهائی را که بنا نهاده بودند [137]
و بنی اسرائیل را از دریا گذرانیدیم پس بجماعتی رسیدند که برای آنها بتهائی بود که بر پرستش آنها مقیم بودند قوم گفتند ای موسی برای ماها الهی قرار بده چنانچه برای اینها الهانی است موسی گفت همانا شما جماعتی میباشید که جهل میورزید [138]
اینهائی که اینکه جماعت میپرستند فانی و ناچیزند و آنچه اینها میکنند باطل است [139]
موسی بجماعت گفت آیا غیر از خدا برای شما طلب کنم معبودی در حالی که او شما را بر عالمیان فضیلت داده [140]
یاد کنید وقتی را که پدران شما را از آل فرعون رهانیدیم که بشما میچشانیدند سختی عذاب را پسرانتان را میکشتند و زنهای شما را زنده میگذاشتند و در اینکه رهائی شما نعمت بزرگی بود بر شما از طرف پروردگارتان [141]
و بموسی برای دادن کتاب سی شبانه روز وعده دادیم و آنرا بده روز دیگر تمام گردانیدیم پس چون تمام شد وقتی را که خدا مقرّر کرده بود بچهل شبانه روز و موسی ببرادرش هارون گفت در قوم من جانشین من باش و اصلاح کن و متابعت مکن راه فساد کننده‌گان را [142]
و چون موسی بمیقاتگاه ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت موسی (بزبان قومش) گفت پروردگار من خود را بمن بنما تا بسوی تو نظر کنم (جواب رسید) ای موسی هرگز مرا نخواهی دید باین کوه نگاه کن اگر کوه بجای خود ماند بزودی مرا می‌بینی چون پروردگار او بر کوه تجلّی کرد کوه مندک گردید و موسی افتاد و غش کرد چون بهوش آمد گفت تو منزّهی و من از گفته خود پشیمانم و بسوی تو توبه نمودم و من اول کسی میباشم که ایمان دارم [143]
.

صفحه : 275

(توضیح آیات)

اشاره

وَ نادی أَصحاب‌ُ الجَنَّةِ أَصحاب‌َ النّارِ أَن قَد وَجَدنا ما وَعَدَنا رَبُّنا حَقًّا فَهَل وَجَدتُم ما وَعَدَ رَبُّکُم حَقًّا (نادی) مشعر بر اینکه است که اهل بهشت از اهل جهنّم و آتش بسیار دورند زیرا که نداء را در جائی آورند که کسی را از فاصله دوری صدا زنند.
و البته بایستی همین طور باشد زیرا که مقام اهل بهشت و اصحاب یمین جایگاه علّیین و مقام مرتفع مؤمنین است، و مقام جهنمیان سجّین و نازل‌ترین درکات دوزخیان است و فاصله بین اینکه دو مرتبه هم بحسب معنی و حقیقت و معنویت زیاد است و هم باعتبار بعد مکانی بسیار است.
لکن چون اهل بهشت استیلاء و احاطه بتمام مراتب زیرین خود دارند و لو از جهت مقام و مرتبه بالاتر از اهل جهنّم میباشند اینکه است که شاید نظر بآنها دارند و مطلع بر حالات آنان نیز هستند و آنها را بصدای بلند که کاشف از شهامت و بزرگواری است صدا میزنند و بآنها اعلان میکنند و گویند که آنچه پروردگار ما قبلا بما وعده داده بود حق و درست یافتیم آیا شما نیز وعده‌های پروردگار خودتان را درست و حق یافتید.
قالُوا نَعَم فَأَذَّن‌َ مُؤَذِّن‌ٌ بَینَهُم أَن لَعنَةُ اللّه‌ِ عَلَی الظّالِمِین‌َ، الَّذِین‌َ یَصُدُّون‌َ عَن سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ وَ یَبغُونَها عِوَجاً وَ هُم بِالآخِرَةِ کافِرُون‌َ پس از آنکه اهل بهشت و اهل جهنّم هر دو بصدق وعده‌های حق تعالی شهادت دادند آنوقت از طرف حق تعالی اعلان میشود بطوریکه تمام اهل محشر از اولین و آخرین میشنوند و مؤذّن بصدای بلند نداء میکند که لعنت خدا یعنی دوری از رحمت خدا برای ستمکاران است، و در مقام معرفی ستمکاران که چه کسانی خواهند بود فرموده ستمکاران کسانی هستند که راه خدا را بستند و مردم را براه کج و معوج سوق دادند، و نیز ستمکاران کسانی میباشند که آخرت

صفحه : 211
و قیامت را انکار مینمودند.
سؤال- چنانچه ظاهر است اکثر آیات قرآن آنهائیکه راجع بقیامت و حالات پس از اینکه عالم دنیا واقع میگردد آنرا بلفظ ماضی آورده در صورتی که هنوز واقع نگردیده و بایستی بصیغه استقبال آمده باشد.
در پاسخ گفته‌اند چون امر قیامت (محقق الوقوع است) اینکه است که گویا حالا هم واقع است، البته اینکه توجیه بسیار وجیه و درست است لکن بهتر اینکه است که گفته شود شکّی نیست که علم حق تعالی محیط بتمام اشیاء است و آنچه باید در عوالم ممکنات واقع گردد در دفتر آفرینش و لوح محفوظ ثبت و ضبط گردیده، در سورة الحدید است در آیه 22 قوله تعالی (ما أَصاب‌َ مِن مُصِیبَةٍ فِی الأَرض‌ِ وَ لا فِی أَنفُسِکُم إِلّا فِی کِتاب‌ٍ مِن قَبل‌ِ أَن نَبرَأَها).
نظر باین آیه و آیات دیگر معلوم میشود که آنچه در عوالم ممکنات از گذشته و آینده موجود شده یا میشود در احاطه علمیه حق تعالی با هم موجودند و ما چون زمانی و مکانی هستیم یعنی وجودمان محفوف بزمان و مکان است اینکه است که آنچه با زمان وجودمان تطبیق میگردد عالم بآن میگردیم و آنچه مقارن با زمان وجودمان نیست آنرا گذشته یا آینده میدانیم لکن آنکسیکه محیط بر زمان و زمانیات و مکان و مکانیات است گذشته و آینده نسبت باو معنی ندارد.
وَ بَینَهُما حِجاب‌ٌ وَ عَلَی الأَعراف‌ِ رِجال‌ٌ یَعرِفُون‌َ کُلًّا بِسِیماهُم (اعراف) جمع (عرف) است و مکان عالی و مرتفی است (وَ بَینَهُما حِجاب‌ٌ) مفسرین گفته‌اند بین اهل بهشت و جهنّم پرده‌ئی است و بر اعراف که مکان عالی و مرتفعی است مردانی میباشند که جلالت قدر و مقامشان بدرجه‌ئی است که هر کسی را بسیما و علاماتی میشناسند و گویند مقصود از (بَینَهُما) بهشت و جهنّم است، میتوان اینکه حجاب را تشبیه کرد بر مثال قوله تعالی که در سورة الحدید راجع بمنافقین فرموده (فَضُرِب‌َ بَینَهُم بِسُورٍ لَه‌ُ باب‌ٌ باطِنُه‌ُ فِیه‌ِ الرَّحمَةُ وَ ظاهِرُه‌ُ

صفحه : 212
مِن قِبَلِه‌ِ العَذاب‌ُ.
در اینکه مقصود از حجاب چیست و اهل اعراف کیانند و اعراف در قیامت در چه محلّی واقع است اختلاف بین مفسرین بسیار است لکن ما برای اختصار اکتفاء مینمائیم ببعض احادیثی که راجع باعراف رسیده است.
در اصول کافی کلینی [ره] بسند متصل روایت کرده که گفت شنیدم از ابا عبد اللّه ع که گفت (إبن الکواء) آمد نزد امیر المؤمنین ع و از حضرتش از اینکه آیه (وَ عَلَی الأَعراف‌ِ رِجال‌ٌ یَعرِفُون‌َ کُلًّا بِسِیماهُم) سؤال کرد در جواب فرمود (نحن علی الاعراف) یعنی مائیم بر اعراف (نحن نعرف انصارنا بسیماهم) مائیم که یاران خود را بعلاماتشان میشناسیم و مائیم بر اعراف که خدای تعالی میشناساند ما را روز قیامت بر صراط پس داخل بهشت نمیگردد مگر کسیکه ما را شناخته و ما او را بشناسیم، و داخل آتش نمیگردد مگر کسیکه ما را انکار کند یعنی ما را نشناسد و ما او را نشناسیم، اگر خدای تعالی میخواست همانا مردم او را میشناختند لکن ما را قرار داد درهای او و راه او و آن وجهی که از او عطاء گردیده و کسیکه از معرفت ما عدول کند یا کسی را بر ما تفضّل دهد همانا از صراط لغزش میکند الخ.
در مجمع البیان در معنی اعراف گفته اعراف مکانهای مرتفع است (از عرف الفرس) یعنی یال اسب و از اینکه جهت مکاکل خروس را (عرف الدیک) میگویند بسبب اینکه ظاهر بودنش معروف‌تر است از آنچه در پائین است.
و کنایه میباشد از مقام بلند اهل اعراف (رِجال‌ٌ یَعرِفُون‌َ کُلًّا بِسِیماهُم) بقولی آنها جماعتی میباشند که درجه آنها بلند است مثل انبیاء و شهداء و خوبان مؤمنین، و از علی ع روایت است که فرموده مائیم بر اعراف که یاران خود را بعلاماتشان میشناسیم.
و در حدیث است از نبی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم که فرموده ( یا علی گویا می‌بینم تو را در قیامت که بدست تو عصائی است از عوسج قومی را بسوی بهشت میرانی و قومی را

صفحه : 213
بسوی آتش).
[پایان] در تفسیر صافی از عیاشی و از سلمان روایت کرده که گفت بیشتر از ده مرتبه حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود ای علی تو و اوصیاء بعد از تو در (اعراف) بین بهشت و جهنّم میباشید و داخل بهشت نمیگردد مگر کسیکه شما را شناخته و شما هم او را شناخته باشید و داخل جهنّم نمیگردد مگر کسیکه منکر شما باشد و شما هم او را انکار نمائید.
و ثعلبی در تفسیر خود بسندهای خودش روایت کرده که (اعراف) جای بلندی است بر صراط و مردانیکه در اعراف میباشند (حمزة بن عبد المطلب و عباس و علی بن أبی طالب [ع] و جعفر طیّار ذو الجناحین که ایشان دوستان خود را از دشمنانشان می‌شناسند الی آخر کلامش.
و قمی از حضرت صادق ع روایت کرده که گفته‌اند حساب هر امّتی با امام زمان او است و ائمه دوستان و دشمنان خود را بسیمای آنها میشناسند و همین است قول خدای تعالی (وَ عَلَی الأَعراف‌ِ رِجال‌ٌ یَعرِفُون‌َ کُلًّا بِسِیماهُم) و نامه اعمال اولیاء خود را بدست راستشان میدهند و آنها را ببهشت میفرستند و نامه اعمال دشمنان خود را بدست چپشان میدهند و آنها را بسوی جهنّم میفرستند و در بصائر و قمّی از حضرت باقر ع روایت میکنند که چون از حضرتش از اهل اعراف سؤال شد گفت آنهائی میباشند که سیّئات و حسناتشان مساوی است و اگر آنها داخل آتش شوند پاداش گناهانشان است و اگر در بهشت داخل گردند برحمت خدا است.
و مرحوم فیض کاشانی در تفسیر صافی گفته جهت اینکه در اخبار بسیار رجال اعراف را حمل بر ائمّه علیهم السّلام کرده‌اند اینکه است که اگر اعراف مشتق از معرفت باشد انبیاء و اوصیاء آنها عارف بخدا و معروف نزد خدا میباشند و خدا را بمردم میشناسانند و اگر بمعنی (عرف) یعنی مکان عالی مرتفع باشد آنها از شدّت معرفتشان و فرط بصیرتشان گویا در مکان عالی مرتفع میباشند که

صفحه : 214
بسائر مردم نظر میکنند و درجات آنها و درکاتشان را می‌بینند و از شدت معرفتی که بآنها دارند بین سعداء و اشقیاء تمیز میدهند و بآنها نظر میکنند در حالیکه هنوز در همین دنیا میباشند.
[پایان] و نیز در کافی از علی [ع] روایت کرده که بسلمان فرموده
(معرفتی بالنورانیة معرفة اللّه)
یعنی شناختن مرا بنورانیّت همان شناختن خدا است، و شاید مقصود اینکه باشد که معرفت امام از جهت ملکوتیت و مقام عبودیت آن عین معرفت خدا است زیرا که در وجود ولی‌ّ دو جهت است جهت بشریت و جهت ملکوتیت، و ولی‌ّ از جهت ملکوتیت وجود او مستهلک است در وجود حق تعالی و در خود استقلالی نمینگرد و کسیکه نبی یا امام را از اینکه جهت بنگرد خدا را بوجه شناخته نه بکنه و حقیقت اینکه است که در همان حدیث بالا فرمودند (مائیم وجه اللّه و مائیم باب اللّه) و خدا شناخته نمیشود مگر از طریق معرفت ما.

[داستان میقات رفتن موسی ع]

مفسرین گفته‌اند موسی [ع] ببنی اسرائیل وعده داده بود که خدای تعالی دشمن شما را هلاک میگرداند و از نزد خود کتابی عطاء میکند که بیان میکند آنچه را که محتاج باو میباشید، وقتی فرعون هلاک گردید موسی از پروردگارش درخواست کتاب نمود و باو امر شد که سی روز روزه بگیرد و آن ماه ذی القعده بود و ده روز بوی اضافه نمود و در آن مدت ده روز تورات را نازل گردانید و نیز با او تکلّم نمود و میقات موسی باین چهل روز خاتمه پیدا کرد وَ قال‌َ مُوسی لِأَخِیه‌ِ هارُون‌َ اخلُفنِی فِی قَومِی موسی ع در موقع بیرون رفتن بمیقات پروردگارش برادرش هارون را بجای خود گذارد و در باره قوم سفارش نمود و گفت (وَ أَصلِح وَ لا تَتَّبِع سَبِیل‌َ المُفسِدِین‌َ)

صفحه : 278
وَ لَمّا جاءَ مُوسی لِمِیقاتِنا وَ کَلَّمَه‌ُ رَبُّه‌ُ قال‌َ رَب‌ِّ أَرِنِی أَنظُر إِلَیک‌َ قال‌َ لَن تَرانِی (لِمِیقاتِنا) یعنی وقتی که معیّن گردیده و محدود شده، و (لام) (لمیقاتنا) لام اختصاص است گویا فرموده آمدن تو در وقت معیّن تعیین گردیده، وقتی موسی در آنوقت آمد (وَ کَلَّمَه‌ُ رَبُّه‌ُ) بدون واسطه ملک پروردگارش با او تکلّم نمود یعنی حق تعالی کلمات را در اجرام انشاء گردانیده همان طوری که کلمات بخط در لوحها نوشته میشود زیرا که کلام عرض است و لابدّ بایستی قائم بمحلّی باشد، و روایت شده که وقتی حق تعالی با موسی تکلم کرد او از تمام جهات صدا میشنید آنوقت موسی گفت (رَب‌ِّ أَرِنِی أَنظُر إِلَیک‌َ) مفعول ثانی محذوف است یعنی (ارنی نفسک) تا بتو نظر کنم یعنی مرا متمکّن گردان به اینکه که بر من تجلّی کنی تا تو را بعیان ببینم.
جمهور مفسرین را رأی بر اینکه است که حضرت موسی [ع] بخواهش بنی اسرائیل طلب رؤیت نمود آنوقتیکه گفتند ما بتو ایمان نمیآوریم (حَتّی نَرَی اللّه‌َ جَهرَةً) تا وقتی که خدا را آشکارا ببینیم، اینکه بود که وقتی آنها بخواهش رؤیت بر جفه هلاک گردیدند موسی در مقام مناجات گفت (أَ تُهلِکُنا بِما فَعَل‌َ السُّفَهاءُ مِنّا) سوره اعراف آیه 154، و موسی چنین سؤال محالی ننمود مگر پس از اینکه آنها را از اینکه خواهش محال عقلی توبیخ و سرزنش نمود و آنها لجاجت و جدیّت نمودند و موسی چنین خواهشی نمود تا جواب بیاید و آنها بشنوند و بدانند که رؤیت حق تعالی محال است و قوله تعالی (لا تُدرِکُه‌ُ الأَبصارُ) نفی رؤیت میکند در آینده یعنی دیدن بچشم در حال و آینده در همه وقت محال است زیرا که دیدن با صفات او منافی است.
وَ لکِن‌ِ انظُر إِلَی الجَبَل‌ِ و لکن نظر کن باین کوهی که در مقابل تو است که چگونه میشود حال آن وقتی که بر او تجلّی نمودم (فَإِن‌ِ استَقَرَّ مَکانَه‌ُ فَسَوف‌َ تَرانِی) و امکان رؤیت خود را معلّق نموده بامر محال یعنی مستقر بودن کوه در موقع تجلی که ببین چگونه

صفحه : 279
کوه مندک و از هم متلاشی میگردد گویا حق تعالی خواسته بر او محقق گرداند که چگونه کوه با اینکه عظمت بیک تجلی و ظهور حق تعالی پایدار نمیماند و از مندک گردیدن کوه بدان که رؤیت حق تعالی محال است.
فَلَمّا تَجَلّی رَبُّه‌ُ لِلجَبَل‌ِ جَعَلَه‌ُ دَکًّا وَ خَرَّ مُوسی صَعِقاً فَلَمّا أَفاق‌َ قال‌َ سُبحانَک‌َ تُبت‌ُ إِلَیک‌َ وَ أَنَا أَوَّل‌ُ المُؤمِنِین‌َ وقتی حق تعالی بر کوه تجلّی کرد موسی از آن دهشتی که عارض او گردید غش نمود، و بقولی مرد وقتی بهوش آمد گفت تو منزّهی و من از طلب رؤیتی که کردم توبه نمودم از اینکه چنین خواهش کردم.
و برای آیه توجیه دیگری نیز شده و آن اینکه است که گفته‌اند مقصود از قوله تعالی (أَرِنِی أَنظُر إِلَیک‌َ) یعنی خودت را بمن بشناسان شناسائی واضح جلی به اینکه که بر من ظاهر گردانی بعضی از نشانه‌های آخرت را آن آیاتیکه خلق را مضطر میگردانی بسوی معرفت خودت و نظر کنم بسوی تو و بشناسم تو را بمعرفت ضروریه بطوریکه گویا بتو نظر میکنم چنانکه در حدیث آمده
(سترون ربکم کما ترون القمر لیلة البدر)
یعنی بزودی پروردگار خود را میشناسید مثل دیدن شماها ماه را وقتی که تلألؤ پیدا نمود و بدر تمام گردید وقتی موسی اینکه طور خواهش کرد جواب رسید (لن ترانی) یعنی هرگز تو چنین قدرتی نداری و تحمل نمیآوری و لکن نگاه کن باین کوه و من وارد میگردانم بر او آیتی از آیات خود را اگر کوه تاب تحمّل آورد و بمکانش مستقر ماند تو هم طاقت میآوری (فَلَمّا تَجَلّی رَبُّه‌ُ لِلجَبَل‌ِ) یعنی چون آیتی از آیات پروردگارت بر کوه تجلی کرد کوه را مندک گردانید و موسی غش کرد وقتی بهوش آمد تنزیه کرد پروردگارش را و توبه نمود و گفت من اول کسی میباشم که بعظمت و جلال تو ایمان آوردم [جامع الجوامع طبرسی] آن توجیه اول که از اکثر مفسرین نقل شده اگر چه موافق ظاهر آیه بلکه صریح آن است لکن بحکم عقل بسیار بعید است، چگونه میشود پیمبر

صفحه : 280
اولوالعزمی مثل حضرت موسی ع با آن همه معجزاتیکه بدست مبارکش ظاهر گردیده و خدا با او تکلم نمود در عقل نظری بپایه‌ئی نرسیده باشد که بیقین قطعی بداند که دیدن خدا بچشم عبارت از اینکه خواهد بود که جهاز بینائی بکار افتد و از چشم مبصر صورتی بشکل و رنگ آن برداشته شود و در ذهن رسم گردد هر قدر فرض کنیم قوّه بینائی قوی گردد بهر نحوی که فرض شود جارحه دیدن و دیده شدن متعلق بچشم و شیئی جسمانی است نه شیئی که منزه از جسم و جسمانی است بلکه منزه و مبرّا از تمام صفات ممکنات است در صورتی که از آیات صریح برمیآید که خدای تعالی جسم و جسمانی نیست اینکه است که دیدن خدا بچشم نه در دنیا و نه در آخرت برای احدی میسّر نخواهد بود، و عذر به اینکه که موسی ع بخواهش قوم چنین سؤالی نمود برای اینکه بآنها بفهماند که خدای تعالی دیدنی نیست رفع محذور نمیکند بلکه شاید خواهش کنند که ما میخواهیم خدای تعالی بصورت بشری گردد و بیاید میان ما آیا جائز میشود که رسول چنین خواهش کند ابدا حاشا و کلا.
پس بنا بر اینکه اگر چه ظاهر آیه چنین مینماید که موسی [ع] خواهش رؤیت بچشم کرد لکن دلیل عقل قرینه میشود بر تخصیص آیه بمعنائی که در خور سؤال موسی و جواب او باشد.
و بعضی از مفسرین غیر از آن توجیهی که از طبرسی نقل کردیم که بعضی از آیات آخرت را بر من بنما تا علم ضروری پیدا نمایم طور دیگری آیه را توجیه کرده، از آن جمله گفته مقصود از رؤیت قطعی‌ترین و واضح‌ترین مراتب علم است.
و در تفسیر المیزان در مقام بیان اینکه نحو از علم که بالاترین مراتب علم است بیان جذابی دارد که برای وضوح اجمالی از آنرا در اینجا ترجمه مینمایم چنین گفته خواهید گفت معنای رؤیت خدا در آیه چیست و همچنین در (وُجُوه‌ٌ یَومَئِذٍ ناضِرَةٌ إِلی رَبِّها ناظِرَةٌ) در سوره قیامت آیه 22 و 23 و آیه

صفحه : 281
(ما کَذَب‌َ الفُؤادُ ما رَأی) در سوره نجم آیه 11 و آیه (مَن کان‌َ یَرجُوا لِقاءَ اللّه‌ِ فَإِن‌َّ أَجَل‌َ اللّه‌ِ لَآت‌ٍ) در سوره عنکبوت آیه 4 و آیه (أَ وَ لَم یَکف‌ِ بِرَبِّک‌َ أَنَّه‌ُ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ شَهِیدٌ أَلا إِنَّهُم فِی مِریَةٍ مِن لِقاءِ رَبِّهِم أَلا إِنَّه‌ُ بِکُل‌ِّ شَی‌ءٍ مُحِیطٌ) در سوره حم سجده آیه 53 و 54، و در آیه (فَمَن کان‌َ یَرجُوا لِقاءَ رَبِّه‌ِ فَلیَعمَل عَمَلًا صالِحاً وَ لا یُشرِک بِعِبادَةِ رَبِّه‌ِ أَحَداً) در سوره کهف آیه 110، و نیز آیات دیگر بسیاری که رؤیت خدا و لقاء او را اثبات میکند چیست.
و آیا شما بین اینکه آیات و آیاتیکه صریحا امکان را نفی میکند مانند جمله (لن ترانی) از آیه مورد بحث و همچنین مانند آیه (لا تُدرِکُه‌ُ الأَبصارُ وَ هُوَ یُدرِک‌ُ الأَبصارَ) در سوره انعام آیه 103، و امثال آن چگونه جمع میکنید و بچه بیانی منافات بین اینکه دو دسته از آیات را برطرف میسازید.
جواب اینکه سؤال را هم دیگران داده‌اند و گفته‌اند مقصود از اینکه رؤیت قطعی‌ترین و روشن‌ترین مراتب علم است و تعبیر از آن برؤیت برای مبالغه در روشنی و قطعیت آنست چیزیکه هست باید دانست که حقیقت اینکه علم که آنرا علم ضروری میدانیم چیست.
در پاسخ اینکه سؤال بیان خوبی داده لکن چون بیان آن دانشمند خیلی مفصل است و غرض ما اختصار است لذا خلاصه آنرا تذکر میدهیم ما هر علم ضروری را رؤیت نمیگوئیم بسیار چیزهائی است که ما ببداهت میدانیم مثل علم ما که یک مثلا نصف عدد دو است یا دو نصف عدد چهار است و نیز چیزهائی بعلم ضروری میدانیم مثل اینکه میدانیم پیمبرانی بنام ابراهیم و عیسی بن مریم علیهما السّلام و غیر اینها آمده‌اند، و نیز میدانیم شهرهائی بنام لندن یا سیکاکو و امریکا و امثال اینها وجود دارند لکن با اینکه علم ضروری دیدن بر آن صدق نمیکند نمیشود گفت من آنها را دیدم مگر وقتی که بچشم دیده شود و نیز بر هیچ تصدیق نظری عقلی اطلاق رؤیت نمیتوان نمود.
در میان معلومات یک نحو معلومی است که اطلاق رؤیت بر آن میتوان

صفحه : 282
نمود و آن معلومات بعلم حضوری ما است و آن علم حضوری وجدانی بخودمان و بمعلومات و بامور نفسانی خودمان از دوستی و دشمنی و باقی اوصافیکه در خودمان بوجدان حاضر نزد ما است و از اینگونه معلومات تعبیر برؤیت شایع است اینکه است که هر جا خدای تعالی تعبیر برؤیت کرده در همانجا خصوصیاتی ذکر نموده که می‌فهمیم مراد از دیدن خدا همین قسم از علمی است که ما آنرا رؤیت می‌نامیم مثل آیه (أَ وَ لَم یَکف‌ِ بِرَبِّک‌َ أَنَّه‌ُ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ شَهِیدٌ أَلا إِنَّهُم فِی مِریَةٍ مِن لِقاءِ رَبِّهِم أَلا إِنَّه‌ُ بِکُل‌ِّ شَی‌ءٍ مُحِیطٌ) که یکی از آیاتی است که رؤیت را اثبات مینماید و نخست پیش از اثبات رؤیت ثابت نموده که خدا بر هر چیزی حاضر و شاهد است و حضورش بچیزی معین و بمکانی مخصوص اختصاص نداشته بلکه نزد هر چیزی شاهد و حاضر و بر هر چیزی محیط است بطوریکه اگر بفرض محال کسی بتواند او را ببیند میتواند او را در وجدان خودش و در نفس خود و در ظاهر هر چیزی و در باطن آن ببیند، اینکه است که دیدن خدا و لقاء او نه دیدن بچشم و ملاقات بجسم است که جز با رو برو شدن حسی و جسمانی و متعین بودن مکان و زمان دو طرف صورت نمیگیرد.
آیه شریفه (ما کَذَب‌َ الفُؤادُ ما رَأی) نیز باین معنا اشعار دارد زیرا که نسبت دیدن را بفؤاد میدهد که بدون تردید مخصوص نفس انسانیّت است که بآن از حیوانات امتیاز دارد.
نظیر آیه فوق آیه شریفه (کَلّا بَل ران‌َ عَلی قُلُوبِهِم ما کانُوا یَکسِبُون‌َ) در سوره مطففین آیه 15 که دلالت دارد که آن مانعی که بین مردم و خدا حائل شده همان تیره‌گی گناهانی است که مرتکب شده‌اند اینکه تیره‌گیها است که روی دل و جانهای آنان را گرفته و نمیگذارد بمشاهده پروردگار خود تشرف یابند پس معلوم میشود اگر گناهان نباشد جانها خدا را می‌بینند نه چشمها.
تا آنجا که گفته بطوریکه از کلام مجید استفاده میشود اینکه علم که از آن برؤیت و لقاء تعبیر شده تنها برای صالحین از بندگانش میباشد آنهم در روز

صفحه : 283
قیامت دست میدهد چنانچه فرموده (وُجُوه‌ٌ یَومَئِذٍ ناضِرَةٌ إِلی رَبِّها ناظِرَةٌ) در سوره قیامت آیه 22 و 23.
تا آنجا که برمیگردد بتفسیر آیه و گفته بنا بر آنچه گذشت موسی ع در جمله (رَب‌ِّ أَرِنِی) از پروردگارش درخواست نمود که علم ضروری بمقام پروردگار بوی کرامت نماید پس از آنکه بعلم نظری و پی بردن بآیات او شناسائی موجودات را بوی ارزانی داشته، و نیز پس از آنکه او را برسالت و تکلم با او از طریق سمع برگزیده بود خواست از طریق رؤیت که همان علم ضروری است باو علم پیدا کند.
و قهرا وقتی مسئله رؤیت بهمان معنائیکه گفته شد در چند جای قرآن برای روز قیامت اثبات شده معلوم میشود نفی ابدی آن در (لَن تَرانِی) راجع بدنیا خواهد بود باین معنی که انسان مادامیکه در دنیا در قید حیات دنیوی است و بحکم اجبار سرگرم اراده جسم و تن است هرگز بچنین تشرفی مشرف نخواهد گردید تا وقتی که بطور کلّی و بتمام معنی از بدن و توابع آن منقطع گردد یعنی بمیرد و تو ای موسی هرگز توانائی دیدن من و علم ضروری بمن نداری تا بمیری و بملاقات من آئی.
تا آنجا که گفته مؤیّد اینکه نفی رؤیت بازگشت بنفی طاقت میکند جمله (وَ لکِن‌ِ انظُر) است که در آن نشان دادن خود را بموسی تشبیه کرده بنشان دادن خود را بکوه و فرموده نشان دادن خودم را بتو بعینه مثل نشان دادن خودم است بکوه اگر بظهور من کوه توانست بجای خود قرار گیرد تو نیز میتوانی تجلی پروردگارت را تحمل کنی، و بجمله (انظر) معلوم میشود که تجلی پروردگار محال نیست بدلیل اینکه بکوه تجلی کرد بلکه غرض نشان دادن و فهمانیدن بموسی است که اگر برای تو تجلی کنم طاقت نمیآوری و اجزایت مثل کوه مندک میگردد تا آخر بیانش که مفصل است.
اینکه توجیه بنظر بسیار وجیه و درست میآید لکن اینکه علم وجدانی را

صفحه : 284
بمقام الوهیت و کبریائی یکسره نسبت بتمام افراد بشر حتّی پیمبران اولو العزم در دنیا بطور کلیت محال و منحصر بآخرت دانسته بطوری که علوم و معرفت آنها در دنیا فقط بعقل نظری باشد که لازمه ایمان هر مؤمنی است که بعلم نظری و لو بمرتبه ضعیف آن باشد بایستی از راه دلیل خدا را بشناسد زیرا که ایمان تقلیدی فائده ندارد و لو اینکه بین علم نظری چنانچه از اخبار برمیآید از جهت شدّت و ضعف تفاوت بسیار است اینکه است که گوئیم اینکه نسبت ظاهرا منافی مقام آن بزرگوارانست.
درست است که علم وجدانی حضوری بمعنی کاملش و غایت انکشافش حتّی برای پیمبران منحصر بآخرت است لکن مسلّم که آن بزرگواران بآن روح قدسی که دارند در همین حیات دنیوی نیز حظّی و بهره‌ئی و مرتبه‌ئی از آن علم وجدانی از قبل آثار دارا میباشند نه اینکه بکلّی فاقد آن باشند پیمبران بهمان علم وجدانی بود که ملک وحی را میشناختند و بهمین علم وجدانی بود که موسی [ع] وقتی خدا با او تکلم مینمود صدای خدا را میشناخت بلکه میتوان گفت برای مؤمن صالح ممکن است از قبل صفای نفس و قوّت ایمانش بهره ضعیفی از آن علم وجدانی در دنیا نصیب او گردد.
آری شاید چنین بوده وقتی موسی ع در کوه مشغول مناجات بود چنان شوق و اشتیاق ملاقات حق تعالی وی را فرا گرفت که عنان طاقت از دستش بیرون رفت و بی‌تابانه آن علم وجدانی بآن درجه کمال آن که در دنیا برای احدی میسّر نیست از پروردگار خود طلبید اینکه بود که بدست ردّ (لن ترانی) و بتجلی نمودن بر کوه و مندک گردیدن کوه علانیه باو فهمانیده که تو در دنیا طاقت آن درجه را نداری اگر بآنمرتبه بر تو تجلی کنم مثل اینکه کوه اجزاء وجودت مندک خواهد گردید.
و شاهد بر اینکه گفته شد قوله تعالی در سوره النجم که بعضی از آیاتش راجع بمعراج حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و رسیدن حضرتش بمقام (قاب‌َ قَوسَین‌ِ أَو أَدنی) که فرموده (فَأَوحی إِلی عَبدِه‌ِ ما أَوحی- ما کَذَب‌َ الفُؤادُ ما رَأی) که مسلّم مقصود

صفحه : 285
از فؤاد قلب رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است و رؤیت را بقلب رسول نسبت داده نه بچشم سر یعنی قلب رسول دید آنچه دید.
و نیز در روایت معتبری است که وقتی حضرت امیر ع مشغول خطابه و موعظه بود ذعلب نامی عرض میکند یا علی آیا تو خدای خود را دیده‌ئی حضرت فرمود چگونه عبادت میکنم خدائی را که ندیده باشم پس از آنکه آنشخص سؤال میکند او را چگونه دیده‌ئی فرمود چشمها او را بمشاهده عیان نمی‌بیند لکن قلبها او را بحقیقت ایمان می‌بیند یعنی گمان مکن که مقصودم از دیدن بچشم سر باشد مقصودم از دیدن او است بحقیقت ایمانم که محل‌ّ او قلب من است و غیر اینها آیات و اخبار بسیاری است که مرتبه ضعیفی از آن نحو رؤیت را در دنیا برای انبیاء و اولیاء میسّر نشان میدهد، و اللّه العالم باسرار کلامه.
و باید در اینجا دو مطلب را خاطر نشان نمود:
یکی اینکه همین طوری که گفته شد رؤیت بچشم بهر نحویکه فرض شود نسبت بحق تعالی و غیر واقع خواهد بود هم در دنیا و هم در آخرت.
دیگر آنکه باید دانست که رؤیت بقلب و علم حضوری وجدانی بمقام کبریائی که گفته شد کمالش در آخرت نصیب انبیاء و اولیاء و مقربین تحقق پذیرد ممکن است پرتوی از آن نصیب صلحای مؤمنین نیز گردد، چنانچه در حدیث مشهور فرموده
(من عرف نفسه فقد عرف ربّه، اعرفکم بنفسه اعرفکم بربّه)
که شناختن پروردگار را موکول گردانیده بشناختن نفس خود هر قدر انسان نحوه وجود خود را از جهت مخلوقیت و مألوهیت بهتر ادراک نمود بحکم متضاعفین خالقیت و الوهیت الهش را بهتر میشناسد و ادراک مینماید و بالاتر از اینکه رتبه‌ئی برای ممکنات تصور ندارد.
آری چون هر ممکنی بقدر صفای قلب و قوّت و کمال وجودش تواند از جهت وجود و کمالات خود خالقش را بشناسد اینکه است که تفاوت بین درجات آدمیان بسیار است و معرفت افراد بشر نسبت بمقام کبریائی نیز بسیار تفاوت دارد

صفحه : 286
لکن اینکه را هم باید دانست که اینکه معرفت فقط معرفت وجدانی و علم حضوری نسبت بصفات ذات الاضافه الهی است نه صفات حقیقی که عین ذات او است آنهم نه از آنجهتی که عین ذات او است بلکه از جهت نسبت او بفعل و آثار یعنی مخلوقات که آثار رحمت او میباشند بطوریکه در اثر مؤثّر را بنگرد و در فعل فاعل را ببیند نه علم بکنه ذات او جل‌ّ و علا زیرا که او محیط است و تمام موجودات از ملائکه مقرّبین و انبیاء مرسلین و عقول و نفوس هر چه هست تحت احاطه و قیومیت اویند و علم بهر شیئی که بوده باشد بدون احاطه باو صورت نمیگیرد و چگونه ممکن است محیط محاط گردد هرگز ممکن نیست بقول آن شاعر:

بکنه ذاتش خرد برد پی اگر رسد خس بقعر دریا
خلاصه شاید (لن ترانی) نفی رؤیت از موسی ع بلحاظ نفی رؤیت ذات ذو الجلال باشد یعنی ادراک کنه ذات و احاطه بحقیقت مطلقه احدی مراد او بوده که برای هیچ ممکنی میسّر نخواهد بود نه در دنیا و نه در آخرت و موسی از شدّت شوق عنان طاقت از دستش رفته و خواسته علم ضروری وجدانی بحقیقت پیدا کند پس از آنکه علم وجدانی بصفات و آثار برای او حاصل بوده اینکه بود که دست ردّ بسینه او زده شد و چنانچه آیه بعد خبر میدهد موسی [ع] در مورد سرزنش واقع گردید اشاره به اینکه که زیادتر از حدّ خودت طلب علم اکتناهی و انکشاف تام و ادراک حقیقت ذات نمودی.

صفحه : 287

[سوره الأعراف (7): آیات 144 تا 149]

اشاره

قال‌َ یا مُوسی إِنِّی اصطَفَیتُک‌َ عَلَی النّاس‌ِ بِرِسالاتِی وَ بِکَلامِی فَخُذ ما آتَیتُک‌َ وَ کُن مِن‌َ الشّاکِرِین‌َ (144) وَ کَتَبنا لَه‌ُ فِی الأَلواح‌ِ مِن کُل‌ِّ شَی‌ءٍ مَوعِظَةً وَ تَفصِیلاً لِکُل‌ِّ شَی‌ءٍ فَخُذها بِقُوَّةٍ وَ أمُر قَومَک‌َ یَأخُذُوا بِأَحسَنِها سَأُرِیکُم دارَ الفاسِقِین‌َ (145) سَأَصرِف‌ُ عَن آیاتِی‌َ الَّذِین‌َ یَتَکَبَّرُون‌َ فِی الأَرض‌ِ بِغَیرِ الحَق‌ِّ وَ إِن یَرَوا کُل‌َّ آیَةٍ لا یُؤمِنُوا بِها وَ إِن یَرَوا سَبِیل‌َ الرُّشدِ لا یَتَّخِذُوه‌ُ سَبِیلاً وَ إِن یَرَوا سَبِیل‌َ الغَی‌ِّ یَتَّخِذُوه‌ُ سَبِیلاً ذلِک‌َ بِأَنَّهُم کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ کانُوا عَنها غافِلِین‌َ (146) وَ الَّذِین‌َ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ لِقاءِ الآخِرَةِ حَبِطَت أَعمالُهُم هَل یُجزَون‌َ إِلاّ ما کانُوا یَعمَلُون‌َ (147) وَ اتَّخَذَ قَوم‌ُ مُوسی مِن بَعدِه‌ِ مِن حُلِیِّهِم عِجلاً جَسَداً لَه‌ُ خُوارٌ أَ لَم یَرَوا أَنَّه‌ُ لا یُکَلِّمُهُم وَ لا یَهدِیهِم سَبِیلاً اتَّخَذُوه‌ُ وَ کانُوا ظالِمِین‌َ (148)
وَ لَمّا سُقِطَ فِی أَیدِیهِم وَ رَأَوا أَنَّهُم قَد ضَلُّوا قالُوا لَئِن لَم یَرحَمنا رَبُّنا وَ یَغفِر لَنا لَنَکُونَن‌َّ مِن‌َ الخاسِرِین‌َ (149)

صفحه : 288

[ترجمه]

‌از حق تعالی خطاب شد ای موسی همانا من تو را برگزیدم بر مردم برسالات خودم و تو را اختصاص دادم بسخن گفتن من با تو پس آنچه بتو عطا کردم بگیر و بوده باش از شکر کنندگان [144]
و ما در الواح برای موسی نوشتیم از هر چیزی موعظه و تفصیلی پس الواح را بگیر بحد تمام و قوم خودت را امر نما که بگیرند نیکوتر آنرا بزودی منزل فاسقین را بشما نشان خواهیم داد [145]
و بزودی از آیات خود برمیگردانم آنهائی را که در زمین بغیر حق تکبر نمودند و اگر ببینند هر آیه‌ئی بآن ایمان نمیآورند و اگر ببینند راه راست آنرا راه خود نگیرند و ببیند راه گمراهی را راه خود میگیرند، صرف آیات از ایشان بسبب اینکه است که آنها بآیات ما تکذیب کردند و از آن بی‌خبر بودند [146]
و آنهائیکه دروغ پنداشتند آیات ما را و ملاقات آخرت را (انکار) نمودند اعمال نیک آنها باطل و تباه گردید آیا پاداش داده میشوند مگر بآنچه بودند که عمل میکردند
و قوم موسی پس از رفتن او بکوه طور گرفتند از زیورهای آنها و سامری از آن گوساله‌ئی ساخت (بدنی بی‌روح) و او را صدائی بود آیا اینکه جماعت ندیدند که گوساله با آنها سخن نمیگوید و آنها را براه راست هدایت نمیگرداند با اینکه حال پی آن گوساله را گرفتند و آنها جماعت ستمکاران بودند [148]
و چون پشیمان شدند و دانستند که گمراه گردیده‌اند گفتند اگر پروردگار ما بما رحم نکند و ما را نیامرزد همانا ما از زیان‌کاران خواهیم گردید [149]
.

صفحه : 289

(توضیح آیات)

قال‌َ یا مُوسی إِنِّی اصطَفَیتُک‌َ عَلَی النّاس‌ِ بِرِسالاتِی وَ بِکَلامِی فَخُذ ما آتَیتُک‌َ وَ کُن مِن‌َ الشّاکِرِین‌َ ظاهرا پس از آنکه موسی ع طلب رؤیت کرد و (لن ترانی) جواب شنید خدای تعالی در مقام امتنان و آنهمه تفضلاتیکه در باره او فرموده بوی خطاب نمود که ای موسی من تو را از بین خلق برگزیدم و انتخاب نمودم بدو امر بسیار بزرگ یکی آنکه تو را رسول خود قرار دادم (برسالاتی) یعنی قوانین و احکام و آنچه مردم بآن محتاج هستند از امور معاش و معادشان که بتوسط تو بر مردم رسانیدم، و دیگر آنکه تو را اختصاص دادم بکلام خودم که بدون ملک وحی با تو سخن گفتم پس بگیر آنچه را که بتو دادم از امر و نهی که در تورات است و از شکر کنندگان بوده باش. گویا ذات احدیت در مقام توبیخ میخواهد بموسی بفرماید چیزیکه حق تو نیست یعنی رؤیت و دیدن من در دنیا و لو رؤیت و انکشاف تمام بقلب باشد از من طلب مکن و بشکرانه نعمتها و بخششهای من قیام نما.
وَ کَتَبنا لَه‌ُ فِی الأَلواح‌ِ مِن کُل‌ِّ شَی‌ءٍ مَوعِظَةً وَ تَفصِیلًا لِکُل‌ِّ شَی‌ءٍ فَخُذها بِقُوَّةٍ ترجمه آیات شده و واضح است و محتاج بتوضیح نیست، و خلاصه آنکه آیات بیان معجزاتی است که حق تعالی بموسی بن عمران عطاء فرموده و باو اختصاص داده یکی کلام است که بدون واسطه ملک وحی با او تکلم نمود و دیگر الواح تورات است.
سؤال- وقتی خدای تعالی با موسی سخن میگفت از کجا موسی یقین میکرد که اینکه سخن خدا است که در درخت یا کوه ایجاد صوت میکند و آیا سخن گفتن خدا بهمین الفاظ معمولی بین مردم بود که بدلالت لفظیه وضعیه ببین خودشان دائر است یا بنحو دیگری مطالب را بموسی میفهمانید.
شیخ طنطاوی در تفسیرش در توجیه قوله تعالی (وَ کَلَّمَه‌ُ رَبُّه‌ُ) گفته که

صفحه : 290
خدا با موسی ع سخن گفت بدون واسطه همین طوری که با ملائکه تکلم میکند و کلام خدا مثل کلام مردم نیست و از جهت مخصوص صادر نمیشود وقتی موسی ع کلام خدا را آن کلامیکه بحرف و صوت و صدا نبوده شنید مشتاق گردید برؤیت حق تعالی و گفت (رَب‌ِّ أَرِنِی أَنظُر إِلَیک‌َ) یعنی مرا تمکّن بده که تو را ببینم یا بر من تجلی کن که بسوی تو نظر کنم (قال لن ترانی) مرا هرگز بچشمیکه فانی است نخواهی دید الی آخر بیانش که مفصّل است.
و در تفسیر المیزان گفته مقصود از کلامیکه در آیه است آن خطاباتی است که بدون واسطه فرشته بموسی ع نمود، و بعبارت دیگر آن چیزی است که مکنون غیبی برای او کشف شده نه کلام معمولی که در میان آدمیان دائر است زیرا کلامیکه در میان ما دائر است عبارت از قرار داد و تعهدی است که در بین خود جعل کرده‌ایم و بنا گذاشته‌ایم فلان صوت معین اختصاص بفلان معنی داشته باشد و هر وقت آن صدا از گوینده‌ئی سر زند ذهن شنونده فورا منتقل بآن معنی میشود، و پر واضح است که از کلام باین معنی لازم میآید که متکلم دارای جسم باشد و خدای تعالی منزّه از جسم است از طرفی هم صرف ایجاد صوت در درخت یا در مکان دیگر دلالت نمیکند بر اینکه معانی اصوات مقصود خدای سبحان است بلکه برای اینکه فهم چیز دیگر باید ضمیمه شود تا دلالت کند که مقصود همین معانی اصوات است.
[پایان] اینکه توجیهات مخالف صریح قوله تعالی است که در باره موسی ع فرموده (وَ کَلَّمَه‌ُ رَبُّه‌ُ) و اینکه فضیلت را اختصاص بآنحضرت داده زیرا کلام بوضع اولی حقیقت است در همین الفاظ و لغات معمولی که بین مردم با اختلاف لغاتشان دائر و معمول است و هر جا آن الفاظ گفته شود منصرف میگردد بهمان معنای موضوع له او، و بنا بر گفتار طنطاوی که کلام خدا را حمل نموده بمعنائی که بتوسط صوت و صدا و الفاظ نباشد.
و نیز توجیه (المیزان) که آن نیز کلام خدا را حمل کرده بر غیر معنی

صفحه : 291
حقیقی آن و گفته آن مکنون غیبی است که بر موسی [ع] کشف شد نه کلام معمولی که در بین آدمیان دائر است.
اینکه نحو توجیه بنظر درست نمیآید زیرا که صرف کلام از معنای حقیقی بغیر آن بدون قرینه صارفه جایز نیست و در اینجا چنین قرینه‌ئی در کار نیست چه مانعی دارد که گفته شود همان طوری که گفته‌اند خدای تعالی ایجاد صوت کند در درخت یا کوه یا غیر آن و موسی اینکه را از گوشه معین نشنود بلکه از اطراف بشنود و بهمان الفاظی باشد که در آنوقت بین مردم معمول بوده و موسی ع و کسانیکه در میقات با او بودند شنیده باشند.
آری برای اینکه موسی [ع] تمیز بدهد و بعین الیقین بداند که اینکه صوت و صدا کلام خدا است باید گفته شود بایستی ارتباطی و رمزی بین رسول و مرسل باشد و شاید اینکه همان روح قدسی است که اختصاص بپیمبران و رسولان و امامان [ع] دارد که هم وحی و القاء قلبی را میشناسند و تمیز میدهند که آن القاء رحمانی است نه القاء نفسانی و شیطانی، و نیز ملک وحی را میشناسند اینکه است که انبیاء کسانی بودند و خصوصیات زائدی در آنها بود که بهمان جهت برسالت و پیمبری انتخاب گردیده شدند.
قوله تعالی (وَ کَتَبنا لَه‌ُ فِی الأَلواح‌ِ مِن کُل‌ِّ شَی‌ءٍ مَوعِظَةً وَ تَفصِیلًا لِکُل‌ِّ شَی‌ءٍ الخ) [سخنان مفسرین در توجیه لوحها هم از حیث جوهر و هم از حیث عدد] از حیث عدد بقولی هفت لوح بوده و بقول دیگر ده لوح، و بعضی گفته‌اند دو لوح بوده.
و جنس و حقیقت آن از زمرّد تعبیه شده و بقولی از زبرجد خضراء و یاقوت حمراء، و بقول دیگر از چوب بوده و از آسمان فرود آمده و (من کل شیئی) در محل‌ّ نصب است و مفعول (کتبنا) است و (موعظة) بدل (کتبنا) است، یعنی در آن الواح هر چه را بنی اسرائیل محتاج بآن بودند نوشتیم از مواعظ و تفصیل احکام از حلال و حرام و ذکر بهشت و جهنّم و غیر اینها (فَخُذها بِقُوَّةٍ)

صفحه : 292
یعنی بگیر آنرا بجدیّت و کوشش کن با عزیمتی که عمل (أُولُوا العَزم‌ِ مِن‌َ الرُّسُل‌ِ) است و بزودی بشما نشان میدهیم منزلها و مکانهای فاسقین را آنهائیکه پیمبران را تکذیب کردند تا اینکه خرابی آنها را ببینید.
[پایان] وَ الَّذِین‌َ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ لِقاءِ الآخِرَةِ حَبِطَت أَعمالُهُم الخ کسانیکه آیات خدا و ملاقات آخرت را تکذیب نمودند اعمال آنها باطل و عاطل است، و گفته‌اند معنی احباط اینکه است که عمل آنها بر آن وجهی که بر آن ثوابی مترتب گردد واقع نمیشود.
خلاصه شاید آیه اشاره باین باشد که بدون تصدیق بآیات خدا و فرا آمدن قیامت از کافر هیچ عملی و لو بنظر نیک نماید بوجه خودش واقع نگردیده و پاداشی برای آن نخواهد بود زیرا که شرط اوّلی صحت عمل منوط بایمان بخدا و آیات او و بمعاد است و عملی که بدون آن واقع گردد اصلا عمل نیست.
وَ اتَّخَذَ قَوم‌ُ مُوسی مِن بَعدِه‌ِ مِن حُلِیِّهِم عِجلًا جَسَداً لَه‌ُ خُوارٌ أَ لَم یَرَوا أَنَّه‌ُ لا یُکَلِّمُهُم وَ لا یَهدِیهِم سَبِیلًا [داستان گوساله پرستی بنی اسرائیل] مفسرین و اهل تاریخ گفته‌اند که پس از آنکه موسی ع بمیقات پروردگارش رفت و بر خلاف وعده‌ئیکه داده بود که پس از سی شب کتاب تورات را میگیرم و برای شما میآورم و همان طوری که در قرآن مجید فرموده ده شب دیگر بر آن اضافه نمود بنی اسرائیل بشک‌ّ افتادند که چطور شد که موسی از وعده خود تخلف نمود و چون سامری منافق بود و در ظاهر بزهد مردم را فریب داده بود بنی اسرائیل زینت و طلا آلاتیکه بعنوان عاریه پیش از غرق شدن فرعونیان از آنها گرفته بودند نزد سامری امانت گذاشته بودند سامری وقت را غنیمت شمرد و چون زرگر ماهری بود طلاها را بصورت گوساله‌ئی ساخت و باستادی و ماهری تمهید نمود و مخارق گلوی او را چنین ترتیب داد که وقتی از زیر شکم باد داخل میگردید از دهن وی آوازی و صدائی خارج میشد مثل صدای گاو.

صفحه : 293
و بعضی دیگر گفته‌اند که وقتی جبرئیل برای هلاکت فرعون آمد چون سامری فهمید جبرئیل است که سوار مادیان شده برای اینکه اسب فرعون را در دریا بکشد و او غرق گردد قدری خاک از زیر سم مادیان جبرئیل برداشت و در دهن گوساله گذاشت و در اثر آنخاک گویا حیاتی در گوساله پدید گردید و صدائی از وی ظاهر میشد، و اینکه قول صریح قوله تعالی است در سوره طه آیه 69 (قال‌َ فَما خَطبُک‌َ یا سامِرِی‌ُّ قال‌َ بَصُرت‌ُ بِما لَم یَبصُرُوا بِه‌ِ فَقَبَضت‌ُ قَبضَةً مِن أَثَرِ الرَّسُول‌ِ فَنَبَذتُها وَ کَذلِک‌َ سَوَّلَت لِی نَفسِی الخ) و در اینکه آیه حق تعالی در مقام سرزنش بنی اسرائیل برآمده یعنی آنهائی که بیک صدائی فریفته شدند و گفتند (هذا إِلهُکُم وَ إِله‌ُ مُوسی) سوره طه آیه 90 (أَ لَم یَرَوا أَنَّه‌ُ لا یُکَلِّمُهُم) یعنی آیا آنها ندیدند که آن گوساله نه سخن میگوید و نه آنان را بطریق سعادتشان رهبری مینماید (اتَّخَذُوه‌ُ وَ کانُوا ظالِمِین‌َ) و آنها جماعت ستمکار بودند که هم بخود ستم نمودند که از طریق هدایت منحرف گردیدند و هم برسولشان که پس از اینکه همه اظهار معجزات و زحمات و مشقاتی که برای سعادت آنها متحمل گردید بیک صدائی تمام آنها را تا دیده انگاشتند و پیرو سامری شدند.
وَ لَمّا سُقِطَ فِی أَیدِیهِم وَ رَأَوا أَنَّهُم قَد ضَلُّوا قالُوا لَئِن لَم یَرحَمنا رَبُّنا وَ یَغفِر لَنا لَنَکُونَن‌َّ مِن‌َ الخاسِرِین‌َ گفته‌اند (سُقِطَ فِی أَیدِیهِم) در عرف کنایه و مبالغه در پشیمانی است چنانچه در مثل وقتی بما ضرری واقع گردید بطور مبالغه گوئیم فلان چیز از دست ما رفته، بنی اسرائیل وقتی فهمیدند که فریب خورده‌اند و گمراه شده‌اند پشیمان گردیده و در مقام توبه و استغاثه گفتند اگر خدا ما را نیامرزد و رحم نکند البته از جماعت زیان کاران می‌باشیم.

صفحه : 294

[سوره الأعراف (7): آیات 150 تا 155]

اشاره

وَ لَمّا رَجَع‌َ مُوسی إِلی قَومِه‌ِ غَضبان‌َ أَسِفاً قال‌َ بِئسَما خَلَفتُمُونِی مِن بَعدِی أَ عَجِلتُم أَمرَ رَبِّکُم وَ أَلقَی الأَلواح‌َ وَ أَخَذَ بِرَأس‌ِ أَخِیه‌ِ یَجُرُّه‌ُ إِلَیه‌ِ قال‌َ ابن‌َ أُم‌َّ إِن‌َّ القَوم‌َ استَضعَفُونِی وَ کادُوا یَقتُلُونَنِی فَلا تُشمِت بِی‌َ الأَعداءَ وَ لا تَجعَلنِی مَع‌َ القَوم‌ِ الظّالِمِین‌َ (150) قال‌َ رَب‌ِّ اغفِر لِی وَ لِأَخِی وَ أَدخِلنا فِی رَحمَتِک‌َ وَ أَنت‌َ أَرحَم‌ُ الرّاحِمِین‌َ (151) إِن‌َّ الَّذِین‌َ اتَّخَذُوا العِجل‌َ سَیَنالُهُم غَضَب‌ٌ مِن رَبِّهِم وَ ذِلَّةٌ فِی الحَیاةِ الدُّنیا وَ کَذلِک‌َ نَجزِی المُفتَرِین‌َ (152) وَ الَّذِین‌َ عَمِلُوا السَّیِّئات‌ِ ثُم‌َّ تابُوا مِن بَعدِها وَ آمَنُوا إِن‌َّ رَبَّک‌َ مِن بَعدِها لَغَفُورٌ رَحِیم‌ٌ (153) وَ لَمّا سَکَت‌َ عَن مُوسَی الغَضَب‌ُ أَخَذَ الأَلواح‌َ وَ فِی نُسخَتِها هُدی‌ً وَ رَحمَةٌ لِلَّذِین‌َ هُم لِرَبِّهِم یَرهَبُون‌َ (154)
وَ اختارَ مُوسی قَومَه‌ُ سَبعِین‌َ رَجُلاً لِمِیقاتِنا فَلَمّا أَخَذَتهُم‌ُ الرَّجفَةُ قال‌َ رَب‌ِّ لَو شِئت‌َ أَهلَکتَهُم مِن قَبل‌ُ وَ إِیّای‌َ أَ تُهلِکُنا بِما فَعَل‌َ السُّفَهاءُ مِنّا إِن هِی‌َ إِلاّ فِتنَتُک‌َ تُضِل‌ُّ بِها مَن تَشاءُ وَ تَهدِی مَن تَشاءُ أَنت‌َ وَلِیُّنا فَاغفِر لَنا وَ ارحَمنا وَ أَنت‌َ خَیرُ الغافِرِین‌َ (155)

صفحه : 295

[ترجمه]

و چون موسی بسوی قوم خود برگشت در حالیکه غضبناک و متأسّف بود بقومش گفت شما بعد از من بد خلیفه و جانشینانی از من بودید آیا عجله و شتاب زدگی کردید امر پروردگار خود را و الواح را انداخت و سر برادر خود (هارون) را گرفت و بسوی خود کشید (هارون) گفت ای پسر مادر من همانا اینکه جماعت من را ضعیف دانستند و نزدیک بود مرا بکشند پس دشمنها را بر من شاد مگردان و مرا قرار مده با جماعت ستمکاران [105]
موسی گفت ای پروردگار من مرا و برادر مرا بیامرز و ما را داخل گردان در رحمت خودت و تو رحم کننده‌ترین رحم کنندگانی [151]
بدرستیکه آنهائیکه گوساله را گرفتند بخدائی بزودی میرسد بآنها غضب پروردگارشان و ذلّت در حیات دنیا و اینکه چنین پاداش میدهیم افتراء زنندگان را [152]
و آنهائیکه اعمال بد نمودند و پس از آن توبه کردند و ایمان آوردند همانا پروردگار تو پس (از توبه و ایمان) آمرزنده و مهربان است [153]
و چون غضب موسی سکونت پیدا نمود الواح را برداشت و در نسخه آن هدایت و رحمت بود برای کسانیکه از هیبت پروردگارشان ترسناک بودند و میترسیدند [154]
و موسی از بین قوم خود هفتاد نفر را انتخاب نمود برای وعده‌گاه ما پس چون صاعقه آنها را گرفت گفت موسی ای پروردگار من اگر میخواستی قبلا من و آنها را هلاک میگردانیدی آیا ما را هلاک میگردانی بآنچه سفهای از ما کرده‌اند نیست اینکه رجفه مگر آزمایش تو که بآن گمراه میگردانی هر کسی را که بخواهی و هدایت میکنی هر کسی را که بخواهی تو ولی‌ّ و دوست مائی پس ما را بیامرز و بما رحم کن و تو بهترین آمرزندگانی [155]
.

صفحه : 296

(توضیح آیات)

وَ لَمّا رَجَع‌َ مُوسی إِلی قَومِه‌ِ غَضبان‌َ أَسِفاً قال‌َ بِئسَما خَلَفتُمُونِی مِن بَعدِی أَ عَجِلتُم أَمرَ رَبِّکُم ترجمه آیات در صفحه پیش شده و واضح است محتاج بتوضیح نیست.
و خلاصه وقتی موسی [ع] از میقات‌گاه برگشت با الواح تورات و گفته‌اند که جلوتر خدای تعالی حکایت گوساله سامری را باو خبر داده بود وقتی مشاهده کرد عصبانی شد.
(اسف) صفت مشبهه از اسف است و بمعنی شدّت غضب و اندوه است موسی [ع] بطور توبیخ و سرزنش بقومش گفت شما بد خلیفه و جانشین از بعد از من بودید آیا در امر پروردگارتان در فرستادن تورات عجله نمودید.
وَ أَلقَی الأَلواح‌َ وَ أَخَذَ بِرَأس‌ِ أَخِیه‌ِ یَجُرُّه‌ُ إِلَیه‌ِ الخ اینکه طوری که آیه بصراحت خبر میدهد موسی از شدّت غضب با اینکه ظاهرا میدانست که هارون در انجام خلافت کوتاهی نکرده وقتی قوم را چنین می‌بیند که گوساله پرست شده‌اند موسی سر برادر خود را میگیرد و بسوی خود میکشد و هارون شاید برای اینکه غضب برادرش پائین آید میگوید ای پسر مادر من و اینکه نام مادرش را میبرد برای رقّت قلب موسی بوده و گفت اینکه مردم مرا ضعیف بشمار آوردند و آنچه از اینکه عمل بد آنها یعنی گوساله پرستی ممانعت نمودم نپذیرفتند و نزدیک بود که مرا بکشند پس تو مرا بشماتت دشمنها مبتلا نگردان و نیز مرا از جماعت ستمکاران بحساب نیاور.
و نظر به اینکه که اینکه طور عمل موسی با برادرش که هر دو معصوم بودند مخالف مقام عصمت آنها است، بعضی آیه را طور دیگر توجیه کرده‌اند و گفته‌اند غرض موسی اینکه نبود که ببرادرش صدمه بزند یا اینکه او را مقصّر بداند بلکه از شدت غضب الواح را می‌اندازد و مثل آدمی که غضب بر او مستولی میگردد خود را میزند

صفحه : 297
برادرش را بخود میکشد و مویش را میگیرد اینکه است که بعد از آنکه غضبش قدری تسکین پیدا میکند در باره خود و برادر دعا میکند و میگوید (قال‌َ رَب‌ِّ اغفِر لِی وَ لِأَخِی الخ) یعنی ای پروردگار من مرا و برادرم را بیامرز و ما را در رحمت خودت داخل گردان و تو (ارحم الراحمینی).
و شاید مقصود موسی از اینکه عمل چنین بوده که بر گوساله پرستان شدّت غضب خود را بنمایاند در صورتی که میدانسته که هارون تقصیری نداشته و آنها را بترساند و بفهمند که عمل خلافی انجام داده‌اند و توبه کنند و نمیتوان گفت که موسی [ع] در اینکه طور عمل با برادرش گناهی مرتکب گردیده زیرا که غیظ و غضب او (فی اللّه) بوده نه از روی هوای نفسانی برای شرک گوساله پرستان اینکه طور بغضب آمده که عنان طاقت از کف اختیار او ربوده گردیده.
وَ لَمّا سَکَت‌َ عَن مُوسَی الغَضَب‌ُ أَخَذَ الأَلواح‌َ وَ فِی نُسخَتِها هُدی‌ً وَ رَحمَةٌ لِلَّذِین‌َ هُم لِرَبِّهِم یَرهَبُون‌َ (سکت) بمعنی سکونت و مقصود آرام گردیدن فوران آتش غضب موسی است یعنی وقتی که غضب موسی [ع] آرام گرفت الواحیکه از شدت غضب بزمین انداخته بود برداشت در حالیکه در آن الواح هدایت و رحمت بود برای بنی اسرائیل و دیگران آنکسانیکه از پروردگارشان بترسند.
وَ اختارَ مُوسی قَومَه‌ُ سَبعِین‌َ رَجُلًا لِمِیقاتِنا فَلَمّا أَخَذَتهُم‌ُ الرَّجفَةُ الخ مفسرین گفته‌اند موسی ع از قومش هفتاد مرد را برای میقات گاه پروردگارش انتخاب نمود و آنها را بطور سیناء برد وقتی که موسی [ع] نزدیک بکوه رسید از ابر عمودی بر او واقع گردید بطوریکه تمام کوه را فرا گرفت موسی نزدیک شد و داخل در آن ابر گردید و آن هفتاد نفر نیز داخل گردیدند و همه‌شان بسجده افتادند و کلام خدا را از اطراف شنیدند پس از آن ابر برطرف گردید و آن هفتاد نفر همراهان موسی طلب رؤیت کردند و موسی [ع] انکار نمود اینکه بود که آنها گفتند (لَن نُؤمِن‌َ لَک‌َ حَتّی نَرَی اللّه‌َ جَهرَةً) آنوقت

صفحه : 298
موسی [ع] گفت (رَب‌ِّ أَرِنِی أَنظُر إِلَیک‌َ) ای پروردگار من خود را بمن بنما تا اینکه بتو نظر کنم و جواب رسید (لَن تَرانِی) هرگز مرا بچشم سر نخواهی دید و بسبب اینکه خواهش صاعقه‌ئی رسید چون قوم را صاعقه هلاک گردانید موسی گفت پروردگار من اگر میخواستی آنها و مرا قبلا هلاک میکردی (أَ تُهلِکُنا بِما فَعَل‌َ السُّفَهاءُ مِنّا) آیا ما را هلاک میگردانی بفعل سفهای ما که از تو طلب رؤیت کردند در حالیکه آنها از روی جهالت و سفاهت چنین طلب کردند و اینکه نبود مگر آزمایش و ابتلاء تو آنوقتی که با من تکلم کردی و کلام تو را شنیدند گمان کردند بگمان فاسد که میتوان تو را رؤیت نمود و چنین خواهشی نمودند تا اینکه بآزمایش افتادند و گمراه گردیدند بآنچه جهّال و بی‌خردان که در معرفت تو ثابت قدم نمیباشند و باین آزمایش هدایت میگردند کسانیکه بتو عالمند و اینکه آزمایش را قرار داده‌ئی سبب گمراهی و هدایت، گمراهی برای جهّال و هدایت برای مؤمنین زیرا که محنت وقتی سبب گمراهی و هدایت گردید گویا هم سبب گمراهی است و هم سبب هدایت است (أَنت‌َ وَلِیُّنا فَاغفِر لَنا وَ ارحَمنا وَ أَنت‌َ خَیرُ الغافِرِین‌َ) [مجمع الجمامع طبرسی]

صفحه : 299

[سوره الأعراف (7): آیات 156 تا 160]

اشاره

وَ اکتُب لَنا فِی هذِه‌ِ الدُّنیا حَسَنَةً وَ فِی الآخِرَةِ إِنّا هُدنا إِلَیک‌َ قال‌َ عَذابِی أُصِیب‌ُ بِه‌ِ مَن أَشاءُ وَ رَحمَتِی وَسِعَت کُل‌َّ شَی‌ءٍ فَسَأَکتُبُها لِلَّذِین‌َ یَتَّقُون‌َ وَ یُؤتُون‌َ الزَّکاةَ وَ الَّذِین‌َ هُم بِآیاتِنا یُؤمِنُون‌َ (156) الَّذِین‌َ یَتَّبِعُون‌َ الرَّسُول‌َ النَّبِی‌َّ الأُمِّی‌َّ الَّذِی یَجِدُونَه‌ُ مَکتُوباً عِندَهُم فِی التَّوراةِ وَ الإِنجِیل‌ِ یَأمُرُهُم بِالمَعرُوف‌ِ وَ یَنهاهُم عَن‌ِ المُنکَرِ وَ یُحِل‌ُّ لَهُم‌ُ الطَّیِّبات‌ِ وَ یُحَرِّم‌ُ عَلَیهِم‌ُ الخَبائِث‌َ وَ یَضَع‌ُ عَنهُم إِصرَهُم وَ الأَغلال‌َ الَّتِی کانَت عَلَیهِم فَالَّذِین‌َ آمَنُوا بِه‌ِ وَ عَزَّرُوه‌ُ وَ نَصَرُوه‌ُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنزِل‌َ مَعَه‌ُ أُولئِک‌َ هُم‌ُ المُفلِحُون‌َ (157) قُل یا أَیُّهَا النّاس‌ُ إِنِّی رَسُول‌ُ اللّه‌ِ إِلَیکُم جَمِیعاً الَّذِی لَه‌ُ مُلک‌ُ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ لا إِله‌َ إِلاّ هُوَ یُحیِی وَ یُمِیت‌ُ فَآمِنُوا بِاللّه‌ِ وَ رَسُولِه‌ِ النَّبِی‌ِّ الأُمِّی‌ِّ الَّذِی یُؤمِن‌ُ بِاللّه‌ِ وَ کَلِماتِه‌ِ وَ اتَّبِعُوه‌ُ لَعَلَّکُم تَهتَدُون‌َ (158) وَ مِن قَوم‌ِ مُوسی أُمَّةٌ یَهدُون‌َ بِالحَق‌ِّ وَ بِه‌ِ یَعدِلُون‌َ (159) وَ قَطَّعناهُم‌ُ اثنَتَی عَشرَةَ أَسباطاً أُمَماً وَ أَوحَینا إِلی مُوسی إِذِ استَسقاه‌ُ قَومُه‌ُ أَن‌ِ اضرِب بِعَصاک‌َ الحَجَرَ فَانبَجَسَت مِنه‌ُ اثنَتا عَشرَةَ عَیناً قَد عَلِم‌َ کُل‌ُّ أُناس‌ٍ مَشرَبَهُم وَ ظَلَّلنا عَلَیهِم‌ُ الغَمام‌َ وَ أَنزَلنا عَلَیهِم‌ُ المَن‌َّ وَ السَّلوی کُلُوا مِن طَیِّبات‌ِ ما رَزَقناکُم وَ ما ظَلَمُونا وَ لکِن کانُوا أَنفُسَهُم یَظلِمُون‌َ (160)

صفحه : 300

[ترجمه]

(موسی در مقام مناجات عرض میکند) خدایا برای ما بنویس در اینکه دنیا و در آخرت نیکی و حسنه همانا ما بسوی تو باز گشتیم (در پاسخ) خدای تعالی گفت عذابم را میرسانم بهر کس که بخواهم و رحمت من همه چیزها را فرا گرفته و بزودی ثابت و محقق میگردانم رحمت خود را برای کسانیکه متقی و پرهیزکارند و زکوة میدهند و آنکسانیکه بآیات ما ایمان میآورند [156]
و آنها آنکسانی میباشند که متابعت میکنند رسول نبی‌ّ امّی را آنکسی که نام و نسب او را میدانند که نوشته شده نزد آنها در تورات و انجیل که آنها را امر بمعروف و نهی از منکر میکنند و طیبات را بر آنها حلال میگرداند و هر پلیدی را نجس و حرام میشمارد و از آنها برمیدارد احکام پر رنج و مشقت را که مثل غل بر آنها بسته شده بود پس آنکسانیکه باو ایمان آوردند و او را تعظیم و احترام کردند و یاری نمودند او را و متابعت کردند نور آنچنانی که با او نازل گردید (یعنی قرآن) چنین جماعتی آنان رستگارانند [157]
(ای محمّد) بگو ای مردم همانا بحقیقت من رسول خدا میباشم که بسوی تمام شما فرستاده شده‌ام آنخدائی که برای او است مملکت آسمانها و زمین و نیست الهی مگر او زنده میکند و میمیراند پس بخدا و رسولش ایمان آرید که او نبی امّی است که بخدا و کلمات او ایمان آورده و تابع او گردیده شاید شما هدایت یابید [158]
و بعضی از امّت موسی جماعتی میباشند که مردم را بحق هدایت مینمایند و براستی و عدل در میان خلق حکم میکنند [159]
و قوم موسی را بدوازده سبط منشعب گردانیدیم و چون بنی اسرائیل آب خواستند بموسی وحی کردیم عصای خود را بر آن سنگ مخصوص بزن چون عصا را بر آن سنگ زد دوازده چشمه آب از آن سنگ جوشش نمود و هر یک از اسباط بتعلیم الهی چشمه آب خود را دانستند و ابر را برای آنان سایبان قرار دادیم و برای خوراک آنها ترنجبین و مرغ بریان کرده نازل گردانیدیم و گفتیم بخورید از پاکیزه‌های آنچه روزی شما کردیم و بر ما ستم نکنید در ذخیره کردن من‌ّ و سلوی و بودند که بر نفس خود ستم نمودند در آن نافرمانی [160]
.

صفحه : 301

(توضیح آیات)

وَ اکتُب لَنا فِی هذِه‌ِ الدُّنیا حَسَنَةً وَ فِی الآخِرَةِ إِنّا هُدنا إِلَیک‌َ موسی ع در مقام مناجات عرض میکند خدایا بنویس یعنی در لوح محفوظ و در دفتر آفرینش ثبت گردان برای ما هم در دنیا و هم در آخرت نیکی و حسنه شاید مقصودش از (لنا) خود و برادرش و امّت او باشند، بدرستیکه ما رجوع نمودیم بسبب توبه خودمان بسوی تو (هود) بمعنی رجوع است.
قال‌َ عَذابِی أُصِیب‌ُ بِه‌ِ مَن أَشاءُ وَ رَحمَتِی وَسِعَت کُل‌َّ شَی‌ءٍ آیه اشاره بدو قسم رحمت، رحمت رحمانی و رحمت رحیمی دارد، برحمت رحمانی آن رحمت عامّی است که شمول دارد و باو است که میآفریند و روزی میدهد و گناهان را می‌بخشد، و رحمت رحیمی اختصاص بمؤمنین با تقوی دارد که بوظائف عبودیت قیام مینمایند که اینکه رحمت در دنیا و آخرت شامل آنها میگردد.
در پاسخ مسئول موسی از حق تعالی خطاب میرسد که عذاب گنهکاران بدست من است هر کسی را بخواهم عذاب میکنم و هر کسی را خواهم میبخشم و رحمت من وسیع است همه اشیاء را فرا گرفته.
اینکه آیه راه امیدواری برای ما گنهکاران باز میکند و چنین ارائه میدهد که رحمت من بتمام موجودات احاطه دارد و شامل همه هست و عذاب گنهکاران باقتضاء عدل است و خطاهای آنها عذاب را ایجاب میکند و با اینکه حال که خودشان عذاب را بدست خود فراهم نموده‌اند باز واقع شدن عذاب بر آنها بسته بمشیت الهی است هر کسی را که بمقتضای حکمت میخواهد میبخشد و عفو میکند و هر کسی را خواهد آنهم بمقتضای عدل عذاب میکند.
فَسَأَکتُبُها لِلَّذِین‌َ یَتَّقُون‌َ وَ یُؤتُون‌َ الزَّکاةَ وَ الَّذِین‌َ هُم بِآیاتِنا یُؤمِنُون‌َ بیان کسانی است که رحمت واسعه الهی آنها را فرا گرفته و آنان

صفحه : 302
بعلاماتی شناخته میشوند: 1- آنها کسانی میباشند که متّقی و پرهیزکارند.
2- زکوة مالشان را میدهند. 3- و نیز مشمولین رحمت کسانی میباشند که بآیات تکوینی و تشریعی ما ایمان دارند.
الَّذِین‌َ یَتَّبِعُون‌َ الرَّسُول‌َ النَّبِی‌َّ الأُمِّی‌َّ الَّذِی یَجِدُونَه‌ُ مَکتُوباً عِندَهُم فِی التَّوراةِ وَ الإِنجِیل‌ِ الخ ترجمه آیه شده و واضح است.
(الّذین) در اول آیه عموم دارد و شامل یهود و نصاری و غیر آنها میشود و اینکه صفت دیگری است برای متقین که آنها پیرو رسول امّی میباشند، اشاره به اینکه که آن رحمت خاص نصیب کسانی میگردد که تابع گردند آن رسولی را که بچند جهت او را میشناسند:
1- آنکه آن رسول امّی است که وصف او در تورات و انجیل شده و آنها نام و صفات او را که در تورات و انجیل معرفی شده میشناسند.
2- از خصوصیات او اینست که او امر بمعروف و نهی از منکر میکند.
3- از خصوصیات او اینست که چیزهای پاک و طیّب را حلال میکند و خبائث یعنی آنچه ناپاک و سبب قذارات روح و بدن انسان است نهی مینماید 4- سختیها و غلهای تکالیف را از آنها برمیدارد و آنها را در مشقّت و زحمت نمیاندازد و عمل را آسان میگرداند.
برای دانشمندان مخفی نیست که بزرگترین چیزیکه دین حنیف اسلام را و حجیّت آنرا اثبات مینماید دو چیز است: یکی وحدت و مقام کبریائی و صفات جلال و جمال خداوندی است که مطابق دلیل و برهان بأحسن وجه بیان میکند و مبدء عالم را بقدر توانائی ذهن بشر معرّفی مینماید.
و دیگر قانون محمدی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است که با شمول و تمامیتش کوچک و بزرگی نیست مگر اینکه از آنچه بشر در عمل محتاج باو است مطابق منطق

صفحه : 303
و حکمت بأحسن وجه بیان نموده بطوریکه دیگر راه عذری برای کسی باقی نگذاشته فَالَّذِین‌َ آمَنُوا بِه‌ِ وَ عَزَّرُوه‌ُ وَ نَصَرُوه‌ُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنزِل‌َ مَعَه‌ُ أُولئِک‌َ هُم‌ُ المُفلِحُون‌َ پس از توصیف رسول امّی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم در بیان مقام فضیلت مؤمنینی برآمده که آنها باو ایمان آوردند و او را احترام نمودند و یاری کردند و متابعت کردند آن نوریکه با او نازل گردیده یعنی قرآن که هم شاهد صدق او بود و هم کتاب قانونی، چنین کسانی آنهایند که رستگار گردیده‌اند، ضمیر (هم) در آیه مفید تأکید است یعنی محققا و مؤکّدا چنین اشخاصی رستگارانند.
و بعضی نظر باخبار اهل بیت علیهم السّلام نور را حمل نموده‌اند بر علی بن ابی طالب ع و گفته‌اند که اینکه اوصاف مثل (عزّروه و نصروه) و نوریکه با او است مقصود علی [ع] است که ابتداء او رسول را تعظیم و توقیر نمود و او را یاری کرد و آن نوری است که همیشه در حیات رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم با او بود و پس از او خلیفه و جانشینی او را بعهده گرفت، و بصیغه ماضی و جمع آوردن (عزّروه و نصروه) منافات با اینکه توجیه ندارد زیرا در اینجا ماضی بمعنی مستقبل است و یک نفری او میشود در حکم جماعت باشد.
قُل یا أَیُّهَا النّاس‌ُ إِنِّی رَسُول‌ُ اللّه‌ِ إِلَیکُم جَمِیعاً الَّذِی لَه‌ُ مُلک‌ُ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ الخ ترجمه آیه شده و واضح است و خلاصه اینکه خداوند امر نموده بپیمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم که بگو ای مردم من از طرف حق تعالی رسولی میباشم که بسوی شما فرستاده شده‌ام (جمیعا) اشاره است به اینکه که مخصوص بجماعتی یا طائفه‌ئی یا ملّتی رسالت ندارم مثل اعراب یا ملّت یهود یا نصاری که بآنان در آیه بالا یادآوری شده که اینکه آن رسولی است که در تورات و انجیل نوشته شده بلکه برای تمام افراد بشر رسول میباشم و رسالت من از طرف کسی است که مالک تمام عالم ملک و ملکوت است و آن خدائی است که متفرد است در الوهیت و حیات و ممات بدست قدرت او انجام میگیرد پس باید ایمان آرید بآن رسول امّی که

صفحه : 304
بخدا و کلمات او ایمان دارد و بایستی تابع او گردید شاید باین وسیله هدایت یابید وَ مِن قَوم‌ِ مُوسی أُمَّةٌ یَهدُون‌َ بِالحَق‌ِّ وَ بِه‌ِ یَعدِلُون‌َ پس از آنکه داستان و گذارش کار موسی ع و هلاکت فرعون و تابعین او و نجات بنی اسرائیل و حکایت میقات و انزال تورات و غیر اینها را بتفصیل برای رسولش توضیح داده، در اینکه آیات گزارش و کیفیت کار بنی اسرائیل را بیان میفرماید.
اول در مقام تعریف و ستایش بعضی از جماعت بنی اسرائیلیان برآمده و دو فضیلت نسبت بآنها بشمار آورده: یکی آنها کسانی بودند که مردم را بحق هدایت مینمودند، و دیگر آنکه بحق حکم میکردند، و اختلاف است که اینکه امّت چه کسانی بودند و سه قول در آنست که در مجمع البیان مفصلا نقل کرده بآن جا رجوع نمائید.
وَ قَطَّعناهُم‌ُ اثنَتَی عَشرَةَ أَسباطاً أُمَماً وَ أَوحَینا إِلی مُوسی إِذِ استَسقاه‌ُ قَومُه‌ُ أَن‌ِ اضرِب بِعَصاک‌َ الحَجَرَ (سبط) در لغت پسر زاده و دختر زاده را گویند و سبط باصطلاح آنها بمنزله قبیله نزد عرب است.
خلاصه بنی اسرائیل چنانچه تعیین شده دوازده فرقه بودند وقتی بنی اسرائیل از موسی ع طلب آب نمودند بموسی [ع] وحی شد که عصای خود را بسنگ بزن فَانبَجَسَت مِنه‌ُ اثنَتا عَشرَةَ عَیناً الخ (انبجست) از انبجاس است، و انبجاس بیرون آمدن آب جاری است بکمی و انفجار بیرون آمدن آب است بکثرت، و آب اول از سنگ کم بیرون میآمد پس زیاد میشد تا میرسید بکثرت پس از اینکه جهت در اینکه آیه انبجاس مذکور شده و در سوره بقره انفجار مذکور گردیده.
[مجمع البیان] و از آن دوازده چشمه منفجر میگردید بعدد اسباط بنی اسرائیل و هر چشمه‌ئی از آن مخصوص بیک سبطی از آنها بود، و نیز از جمله تفضلاتی که

صفحه : 305
خاطر نشان میکند که ببنی اسرائیل عطاء نمودیم وقتی که در تیه بودند و ابر را قرار دادیم که بر سر آنها سایه اندازد که از تابش آفتاب صدمه نخورند و برای آنها ترنجبین و مرغ بریان کرده نازل گردانیدیم و بیان آن در سوره بقره گذشته (کلوا) امر است ببنی اسرائیل امر شده که از چیزهای پاکیزه بخورید و فرموده ما بآنها ستم ننمودیم لکن خودشان بخودشان ستم نمودند.

صفحه : 306

[سوره الأعراف (7): آیات 161 تا 168]

اشاره

وَ إِذ قِیل‌َ لَهُم‌ُ اسکُنُوا هذِه‌ِ القَریَةَ وَ کُلُوا مِنها حَیث‌ُ شِئتُم وَ قُولُوا حِطَّةٌ وَ ادخُلُوا الباب‌َ سُجَّداً نَغفِر لَکُم خَطِیئاتِکُم سَنَزِیدُ المُحسِنِین‌َ (161) فَبَدَّل‌َ الَّذِین‌َ ظَلَمُوا مِنهُم قَولاً غَیرَ الَّذِی قِیل‌َ لَهُم فَأَرسَلنا عَلَیهِم رِجزاً مِن‌َ السَّماءِ بِما کانُوا یَظلِمُون‌َ (162) وَ سئَلهُم عَن‌ِ القَریَةِ الَّتِی کانَت حاضِرَةَ البَحرِ إِذ یَعدُون‌َ فِی السَّبت‌ِ إِذ تَأتِیهِم حِیتانُهُم یَوم‌َ سَبتِهِم شُرَّعاً وَ یَوم‌َ لا یَسبِتُون‌َ لا تَأتِیهِم کَذلِک‌َ نَبلُوهُم بِما کانُوا یَفسُقُون‌َ (163) وَ إِذ قالَت أُمَّةٌ مِنهُم لِم‌َ تَعِظُون‌َ قَوماً اللّه‌ُ مُهلِکُهُم أَو مُعَذِّبُهُم عَذاباً شَدِیداً قالُوا مَعذِرَةً إِلی رَبِّکُم وَ لَعَلَّهُم یَتَّقُون‌َ (164) فَلَمّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِه‌ِ أَنجَینَا الَّذِین‌َ یَنهَون‌َ عَن‌ِ السُّوءِ وَ أَخَذنَا الَّذِین‌َ ظَلَمُوا بِعَذاب‌ٍ بَئِیس‌ٍ بِما کانُوا یَفسُقُون‌َ (165)
فَلَمّا عَتَوا عَن ما نُهُوا عَنه‌ُ قُلنا لَهُم کُونُوا قِرَدَةً خاسِئِین‌َ (166) وَ إِذ تَأَذَّن‌َ رَبُّک‌َ لَیَبعَثَن‌َّ عَلَیهِم إِلی یَوم‌ِ القِیامَةِ مَن یَسُومُهُم سُوءَ العَذاب‌ِ إِن‌َّ رَبَّک‌َ لَسَرِیع‌ُ العِقاب‌ِ وَ إِنَّه‌ُ لَغَفُورٌ رَحِیم‌ٌ (167) وَ قَطَّعناهُم فِی الأَرض‌ِ أُمَماً مِنهُم‌ُ الصّالِحُون‌َ وَ مِنهُم دُون‌َ ذلِک‌َ وَ بَلَوناهُم بِالحَسَنات‌ِ وَ السَّیِّئات‌ِ لَعَلَّهُم یَرجِعُون‌َ (168)

صفحه : 307

[ترجمه]

ای محمّد یاد کن وقتی که ببنی اسرائیل گفته شد در اینکه ده ساکن گردید و از میوه و حبوبات آن بخورید از هر جا که بخواهید و بگوئید (حطّة) و در اینکه درب در حال سجده داخل گردید تا گناهان شما را بیامرزیم و بزودی بر نیکوکاران میافزائیم [161]
و آن کسانیکه از آنان ستم نمودند تبدیل گردانیدند سخنی غیر از آنچه بآنها گفته شده بود پس از آسمان عذابی بر آنها فرستادیم بسبب ظلمشان [162]
ای رسول از آنها سؤال کن از آن دهی که در ساحل دریا بود چون از فرمان خدا در حکم شنبه تعدی کردند وقتی که در روز شنبه ماهیان میآمدند ظاهر شده بر روی آب و در روزهای دیگر نمیآمدند اینکه چنین ما آنها را آزمایش کردیم بسبب اینکه آنان از فرمان بیرون میرفتند [163]
و وقتی جماعتی از آنها گفتند برای چه موعظه میکنید جماعتی را که خدا آنها را هلاک میکند یا آنها را عذاب میکند در آخرت عذاب سخت، ناصحان گفتند پند ما معذرت خواستن ما است بسوی پروردگار شما و شاید آنها ترک نافرمانی کنند [164]
پس چون فراموش کردند آنچه را که بآنها یادآوری شده بود ما نجات دادیم آنهائی را که از ماهی گرفتن نهی میکردند و آنهائی را که ستم کردند گرفتیم ببدترین عذاب برای اینکه از فرمان برداری خارج بودند
پس آنهنگامی که سرکشی کردند از آنچه نهی شده بودند ما بآنها گفتیم بشکل بوزینه بگردید در حالیکه دور شده و ناامید از رحمت باشید [166]
یاد کن ای محمّد وقتی که پروردگار اعلان کرد که بر یهودیان برانگیزاند کسی را که بآنها عذاب سختی بچشاند تا روز قیامت، همانا پروردگار تو بسرعت عقاب میکند و او آمرزنده و مهربانست [167]
و جماعت بنی اسرائیل را در زمین پراکنده گردانیدیم بعضی از آنها صالح و نیکوکار بودند و بعضی دون آنها و پست‌تر از آنها بودند و آنها را بخوبیها و بدیها آزمودیم که شاید آنها برگردند [168]

صفحه : 308

(توضیح آیات)

اشاره

وَ إِذ قِیل‌َ لَهُم‌ُ اسکُنُوا هذِه‌ِ القَریَةَ وَ کُلُوا مِنها حَیث‌ُ شِئتُم وَ قُولُوا حِطَّةٌ وَ ادخُلُوا الباب‌َ سُجَّداً الخ از جمله تفضلاتیکه خداوند در باره بنی اسرائیلیان فرموده اینکه بود که آنها را مأمور گردانید که داخل در قریه شوید و از نعمتهای آن هر چه خواهید بخورید و هنگام داخل شدن در قریه بگوئید (حطّة) و در اینکه مقصود از قریه کجا است و نیز (حطّة) یعنی چه خلاف است، راجع به (قریه) اکثر مفسرین گفته‌اند مقصود بیت المقدس است بدلیل قوله تعالی در سوره مائده آیه 24 (یا قَوم‌ِ ادخُلُوا الأَرض‌َ المُقَدَّسَةَ الَّتِی کَتَب‌َ اللّه‌ُ لَکُم).
و در اینکه مقصود از (حطّة) چیست و نیز آیا سجده‌ئی که مأمور شدند چه نحو سجده‌ئی بوده نیز خلاف است، راجع به (حطّة) از مفسرین دو قول نقل شده: بقولی (حطة) کلمه توبه است باین معنی که (اللهم حطّ عنا خطایانا) خدایا گناهان را از ما فرو نه، و بقولی مقصود تلفظ بلفظ (حطة) است إبن عباس گفته مقصود کلمه (لا اله الّا اللّه) است و اما راجع بسجده بعضی گفته‌اند که سجده متعارف است و بعضی گفته‌اند که انحناء است از روی تواضع‌

[تأویل عرفانی]

بعضی از عرفاء در توجیه آیه گفته‌اند خطاب است که ای روندگان بسوی حقیقت در مقامات و منازل خلوص داخل گردید و ای سیرکنندگان در مراتب و تطورات نفس بقدم صدق و یقین در عالم علم و عمل داخل گردید و از نیکوترین غذاهای علمی و روزیهای معنوی بخورید و از باب انسانیّت که آن حقیقت انسان و انسان معنوی است بهره برداری نمائید و ممکن نیست داخل گردیدن در عالم قدس الهی مگر بولوج و دخول از دربی که در داخل آن رحمت است و ظاهر آن عذاب.

صفحه : 309
فَبَدَّل‌َ الَّذِین‌َ ظَلَمُوا مِنهُم قَولًا غَیرَ الَّذِی قِیل‌َ لَهُم فَأَرسَلنا عَلَیهِم رِجزاً مِن‌َ السَّماءِ بِما کانُوا یَظلِمُون‌َ ظاهرا مقصود از (رجز) عذاب است نه پلیدی.
ترجمه آیه شده، خلاصه توجیه آن، آن طوری که مفسرین گفته‌اند وقتی بنی اسرائیلیان در آنچه مأمور گردیدند از توبه و استغفار یا تلفظ نمودن بکلمه (حطّة) و از روی جهل و بی‌خردی اینکه کلمه را باستهزاء گرفتند و گفتند (حنطة فیها شعیر) یعنی گندمی که در او جو باشد، و باین عمل فاسق گردیدند و عذاب بر آنها نازل گردید و در سوره بقره راجع بهمین آیه بیانی شده بآن جا رجوع شود بیان اینکه آیات بما یادآور میشود که نباید مؤمن در آنچه باو امر شده از پیش خود و بسلیقه خودش اظهار نظر نماید و آیات الهی را بنظر خود طور دیگری تفسیر و تأویل نماید زیرا که وظیفه عبد بندگی و اطاعت مولی است بنده را با اظهار نظر چکار است.
وَ سئَلهُم عَن‌ِ القَریَةِ الَّتِی کانَت حاضِرَةَ البَحرِ إِذ یَعدُون‌َ فِی السَّبت‌ِ الخ خطاب برسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نموده که از یهودیها سؤال کن و ظاهرا اینکه سؤال از باب تقریع و توبیخ و سرزنش بآنها است که شما جماعت یهود از ابتداء بناء کارتان بر مخالفت و کفر و تجاوز نمودن از حدود امر خدا بوده که پس از آنکه نهی شده بودید از صید ماهی در روز شنبه و اینکه اشتغال نمائید بعبادت و طاعت و روز شنبه را محترم دارید.
(یعدون) مأخوذ از تعدّی است و در اینجا بمعنی تعدی از حدودی است که بر بنی اسرائیل مقرّر شده بود که در روز شنبه صید ماهی نکنند.
(حاضِرَةَ البَحرِ) یعنی نزدیک دریا بود و بروایت إبن عباس نام آن قریه (ایله) بوده که میان (مدین) و (طور) بر ساحل بحر (طبریّه) واقع شده بود و بعضی طور دیگر گفته‌اند.
(شرّعا) جمع شارع است یعنی ماهیانی که بر روی آب ظاهر میگردند

صفحه : 310
و آشکار میشوند.
وَ یَوم‌َ لا یَسبِتُون‌َ گفته‌اند که یهودیها مأمور شدند در روز شنبه صید ماهی نکنند ماهیان بغریزه خدا دادشان روزهای دیگر ته آب میرفتند و روز شنبه چون مطمئن بودند روی آب میآمدند یهودیها در معرض امتحان واقع گردیدند وقتی چنین دیدند طمعشان غالب گردید و در روز شنبه که مأمور بودند صید ماهی نکنند مخالفت نموده مشغول شدند بصید ماهی و نهی صریح را مخالفت نمودند.
گفته‌اند که جماعت ایله چون دیدند ماهیان روز شنبه در آب میآیند و از صید کردن آنها نهی دارند باغواء شیطان تمهیدی بکار بستند و رأی آنها بر اینکه قرار گرفت که بر لب دریا حوضهائی حفر نمایند و اطراف آن چوبهائی ترتیب دهند و در روز شنبه که ماهیان روی آب میآیند آنها را در آن حوضها برانند و جلو آنها مجاری آب را ببندند و در روز یکشنبه بروند و آنها را صید کنند، و بقولی روز شنبه قلّاب در دریا می‌انداختند و ماهیان در آن می‌ماندند و روز یکشنبه آنها را صید میکردند.
کَذلِک‌َ نَبلُوهُم بِما کانُوا یَفسُقُون‌َ اشاره به اینکه که اینها چون فاسق بودند در موقع امتحان واقع گردیدند تا اینکه فسقشان پدید گردد.
وَ إِذ قالَت أُمَّةٌ مِنهُم لِم‌َ تَعِظُون‌َ قَوماً اللّه‌ُ مُهلِکُهُم أَو مُعَذِّبُهُم عَذاباً شَدِیداً الخ گویا آیه خبر میدهد که بین فاسقین بنی اسرائیل جماعت مصلحین بودند که بآنها موعظه میکردند که مخالفت امر رسول را نکنید که در معرض عذاب واقع میگردید، جماعت دیگر از آن مؤمنین چون از هدایت یافتن فاسقین مأیوس بودند بآنها میگفتند برای چه شما جماعتی را که خدا هلاک کننده آنها است یا آنها را عذاب خواهد نمود موعظه میکنید یعنی بر اینکه موعظه اثری و فائده‌ئی مترتب نخواهد گردید و موعظه نمودن شما بی‌اثر است آنها در پاسخ

صفحه : 311
میگفتند موعظه ما برای دو چیز است یکی (مَعذِرَةً إِلی رَبِّکُم) یعنی عذر ما باشد نزد پروردگار شما که ما بوظیفه خود عمل نموده‌ایم، و دیگر آنکه شاید اینها پرهیزگار گردند و دست از عصیان بردارند.
فَلَمّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِه‌ِ أَنجَینَا الَّذِین‌َ یَنهَون‌َ عَن‌ِ السُّوءِ الخ وقتی موعظه ناصحین بفاسقین تأثیر ننمود آنهائی را که نهی از منکر میکردند نجات دادیم و آنهائیکه ستم نمودند یعنی مخالفت کردند بعذاب سخت گرفتیم بسبب اینکه از فرمان خارج شدند.
از اینکه آیه میتوان استفاده نمود که بر هر مؤمنی امر بمعروف و نهی از منکر لازم است و لو در جائی که امید اثر نداشته باشد.
لکن بدلالت قوله تعالی (وَ لَعَلَّهُم یَتَّقُون‌َ) میتوان گفت در جائی امر بمعروف واجب است که اندک امید باثر باشد و گر نه آنجائیکه به یقین دانسته شود که موعظه بهیچ وجه اثر بر آن مترتّب نیست اصلا نهی از آن عقلائی نیست زیرا که بعضی چنان در گرداب غفلت فرو رفته‌اند که اصلا از قابلیت هدایت شدن افتاده‌اند و آنان مثل حیوانات نه چشم بینا دارند و نه گوش شنوا (بَل هُم أَضَل‌ُّ سَبِیلًا).
در مجمع البیان گفته- حال فرقه سوم ذکر نشده یعنی آنهائیکه نه صید ماهی میکردند و نه صید کنندگان را نهی میکردند که آیا از نجات یافته‌گان بودند یا از هلاک شدگان، و از إبن عباس روایت شده که گفته در باره آن سه قول است: اول- اینکه هر دو فرقه نجات یافتند و فرقه سوم هلاک گردیدند.
(اینکه قول از سدی است) دوم- هر دو فرقه هلاک شدند و نجات یافتند فرقه نهی کنندگان و اینکه قول إبن زید است و همین قول نیز از ابی عبد اللّه ع روایت شده.
سوم- در باره آن فرقه سوم توقف است، و از عکرمه روایت شده که گفت بر إبن عباس وارد شدم و قرآن مقابلش بود و گریه میکرد و اینکه آیه را میخواند و گفت دانستیم که خدا هلاک کرد آنهائی را که ماهی گرفتند و نجات داد آنهائی را

صفحه : 312
که نهی میکردند نمیدانیم چه کرد با آنهائیکه نهی نمیکردند و ماهی هم نمیگرفتند و اینکه است حال ما- و قول بتوقّف را جبائی اختیار کرده [پایان] فَلَمّا عَتَوا عَن ما نُهُوا عَنه‌ُ قُلنا لَهُم کُونُوا قِرَدَةً خاسِئِین‌َ خلاصه اینکه حق تعالی برسولش خبر میدهد که چون جماعت اسرائیلیان از امر پروردگار و آنچه نهی شده بودند از اینکه در روز شنبه صید ماهی نکنند سرکشی و طغیان نمودند مورد غضب واقع گردیدند و بآنها گفتیم بگردید (قردة) یعنی مʙřșƢ و آنها را بصورت میمون درآوردیم در حالیکه از رحمت خدا دور شدگان بودند و گفته‌اند آنهائیکه بصورت میمون گردیدند سه روز بیشتر زنده نماندند و تمامشان مردند.
وَ إِذ تَأَذَّن‌َ رَبُّک‌َ لَیَبعَثَن‌َّ عَلَیهِم إِلی یَوم‌ِ القِیامَةِ مَن یَسُومُهُم سُوءَ العَذاب‌ِ إِن‌َّ رَبَّک‌َ لَسَرِیع‌ُ العِقاب‌ِ وَ إِنَّه‌ُ لَغَفُورٌ رَحِیم‌ٌ (تأذّن) از باب (تفعّل) است چون وعد و ایعاد و بمعنی عزم است زیرا کسی که بر عملی تصمیم گرفت گویا بنفس خود اعلان نموده و آن جاری مجرای قسم است اینکه است که جواب آن که (لَیَبعَثَن‌َّ) است لام قسم داخل گردیده خلاصه در اینکه آیه خدای تعالی قسم یاد نموده که برانگیزاند و مسلط گرداند بر یهودیان تا روز قیامت کسانی را که بآنها بچشانند عذاب سخت مثل قتل و اسارت و غیر اینها چنانچه بر آنها بخت نصر بابلی را مسلّط گردانید که چه قدر از آنها را کشت و چه قدر اسیر گرفت و پس از آن ملوک فرس از آنها جزیه گرفتند و هیچ وقت آنها مستقل در مملکت نبودند، و از ابی جعفر ع روایت شده که مقصود از (مَن یَسُومُهُم) امّت مرحومه و حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است و اینکه آیه دلیل است بر اینکه برای ملّت یهود هیچ وقت دولت و عزت مستقل نیست.
وَ قَطَّعناهُم فِی الأَرض‌ِ أُمَماً مِنهُم‌ُ الصّالِحُون‌َ وَ مِنهُم دُون‌َ ذلِک‌َ الخ و از جمله کیفر اعمال یهودیان اینکه است که خدا اینها را امتهائی گردانید

صفحه : 313
بعضی صالح و بعضی غیر صالح و در زمین متفرق گردیدند چنانچه تا حال هم چنین است که در ولایات متفرق هستند شهری و ولایتی نیست که عده‌ئی از یهودیها در آن نباشند و مالیات که بمعنی جزیه است بایستی بدولت آن مملکت بدهند و اینهم دلیل بر ذلّت آنها است.

صفحه : 314

[سوره الأعراف (7): آیات 169 تا 176]

اشاره

فَخَلَف‌َ مِن بَعدِهِم خَلف‌ٌ وَرِثُوا الکِتاب‌َ یَأخُذُون‌َ عَرَض‌َ هذَا الأَدنی وَ یَقُولُون‌َ سَیُغفَرُ لَنا وَ إِن یَأتِهِم عَرَض‌ٌ مِثلُه‌ُ یَأخُذُوه‌ُ أَ لَم یُؤخَذ عَلَیهِم مِیثاق‌ُ الکِتاب‌ِ أَن لا یَقُولُوا عَلَی اللّه‌ِ إِلاَّ الحَق‌َّ وَ دَرَسُوا ما فِیه‌ِ وَ الدّارُ الآخِرَةُ خَیرٌ لِلَّذِین‌َ یَتَّقُون‌َ أَ فَلا تَعقِلُون‌َ (169) وَ الَّذِین‌َ یُمَسِّکُون‌َ بِالکِتاب‌ِ وَ أَقاُوا الصَّلاةَ إِنّا لا نُضِیع‌ُ أَجرَ المُصلِحِین‌َ (170) وَ إِذ نَتَقنَا الجَبَل‌َ فَوقَهُم کَأَنَّه‌ُ ظُلَّةٌ وَ ظَنُّوا أَنَّه‌ُ واقِع‌ٌ بِهِم خُذُوا ما آتَیناکُم بِقُوَّةٍ وَ اذکُرُوا ما فِیه‌ِ لَعَلَّکُم تَتَّقُون‌َ (171) وَ إِذ أَخَذَ رَبُّک‌َ مِن بَنِی آدَم‌َ مِن ظُهُورِهِم ذُرِّیَّتَهُم وَ أَشهَدَهُم عَلی أَنفُسِهِم أَ لَست‌ُ بِرَبِّکُم قالُوا بَلی شَهِدنا أَن تَقُولُوا یَوم‌َ القِیامَةِ إِنّا کُنّا عَن هذا غافِلِین‌َ (172) أَو تَقُولُوا إِنَّما أَشرَک‌َ آباؤُنا مِن قَبل‌ُ وَ کُنّا ذُرِّیَّةً مِن بَعدِهِم أَ فَتُهلِکُنا بِما فَعَل‌َ المُبطِلُون‌َ (173)
وَ کَذلِک‌َ نُفَصِّل‌ُ الآیات‌ِ وَ لَعَلَّهُم یَرجِعُون‌َ (174) وَ اتل‌ُ عَلَیهِم نَبَأَ الَّذِی آتَیناه‌ُ آیاتِنا فَانسَلَخ‌َ مِنها فَأَتبَعَه‌ُ الشَّیطان‌ُ فَکان‌َ مِن‌َ الغاوِین‌َ (175) وَ لَو شِئنا لَرَفَعناه‌ُ بِها وَ لکِنَّه‌ُ أَخلَدَ إِلَی الأَرض‌ِ وَ اتَّبَع‌َ هَواه‌ُ فَمَثَلُه‌ُ کَمَثَل‌ِ الکَلب‌ِ إِن تَحمِل عَلَیه‌ِ یَلهَث أَو تَترُکه‌ُ یَلهَث ذلِک‌َ مَثَل‌ُ القَوم‌ِ الَّذِین‌َ کَذَّبُوا بِآیاتِنا فَاقصُص‌ِ القَصَص‌َ لَعَلَّهُم یَتَفَکَّرُون‌َ (176)

صفحه : 315

[ترجمه]

‌پس از آن اولاد آنها از پی آنها جانشین گردیدند و تورات را بارث بردند و آنرا بیاموختند که بگیرند متاع پست دنیا را و میگویند بزودی ما آمرزیده میشویم و هرگاه برای آنها متاع دیگری مثل آن بیاید آنرا هم میگیرند آیا پیمان کتاب بر آنها گرفته نشده بر اینکه نگویند بر خدا مگر سخن حق و خوانده‌اند آنچه در تورات است و خانه آخرت بهتر است از دنیا برای کسانیکه از حرام و دروغ بستن بر خدا احتراز نمایند آیا چرا شما تعقل نمیکنید [169]
و آن کسانیکه بکتاب تمسک کردند (یعنی قرآن) و نماز را بپای داشتند همانا ما ضایع نمیگردانیم اجر اصلاح کنندگان را [170]
و یاد کن ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم وقتی را که برای یهود برکندیم کوه را بالای سر بنی اسرائیلیان بطوریکه گویا کوه سایه‌بان بود بالای سر آنها و گمان میکردند که کوه بر آنها می‌افتد ای بنی اسرائیل بگیرید بقوّت آنچه را بشما عطاء نمودیم (بجد تمام) و یاد کنید آنچه را که در او است شاید شما پرهیزگار گردید [171]
و یاد کن ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم وقتی را که پروردگار تو از ظهور بنی آدم گرفت ذریّه آنها را و خود آنها را بر نفس خودشان گواه گرفت و گفت آیا من نیستم پروردگار شما گفتند آری گواهی میدهیم ما و روز قیامت میگوئید همانا ما از اینکه گواهی غافل بودیم [172]
یا میگوئید جز اینکه نبود که پیش از ما پدران ما مشرک بودند و ما ذریّه آنها بودیم تابع گردیدیم آیا ما را بعمل خطاکاران هلاک میگردانی [173]
و اینکه چنین ما آیات را تفصیل میدهیم که شاید آنها از شرک برگردند [174]
ای رسول برای کافرین بخوان خبر آنکسیکه باو آیات خودمان را عطا کردیم پس از آن آیتها بیرون آمد و تابع شیطان شد و از گمراهان گردید [175]
و اگر خواسته بودیم بهمین آیات او را رفعت میدادیم لکن او میل کرد بسوی زمین و تابع هوای خود گردید و مثال او مثال سگ است که اگر بر او حمله کنی زبان بیرون میآورد و اگر وی را رها کنی باز زبان بیرون میآورد اینکه مثل جماعتی است که بآیات ما تکذیب کردند بر آنها حکایتهای آنها را بخوان شاید آنان بفکر افتند [176]
.

صفحه : 316

(توضیح آیات)

اشاره

فَخَلَف‌َ مِن بَعدِهِم خَلف‌ٌ وَرِثُوا الکِتاب‌َ یَأخُذُون‌َ عَرَض‌َ هذَا الأَدنی (خلف) بفتح لام جانشینان صالح را گویند، و (خلف) بسکون لام جانشینان فاسد را نامند پس از امّت موسی وارثین و اعقاب آنها اولادان و اولاد آنها کسانی بودند که تورات را بارث بردند و تورات در دست جانشینان سوء و بد آنها ماند آنها تورات را میخواندند و تدریس میکردند و عمل باحکام آن نمیکردند و مقصود آنها بدست آوردن متاع و منافع اینکه دنیای دنی بود، و قوله تعالی (هذَا الأَدنی) اشاره بتحقیر و بی‌اعتباری اینکه عالم طبیعت است اگر ادنی را بمعنی دنائت و پستی بگیریم و یا بمعنی دنوّ و نزدیکی است که اینکه عالم نزدیک‌تر بما است، و (یَأخُذُوه‌ُ) یعنی غرضشان از اینکه قرائت تورات تحریف آیات و بدست آوردن عملی بوده که از مردم رشوه بگیرند و چنین کاری برای آنها آسان گردد.
وَ یَقُولُون‌َ سَیُغفَرُ لَنا وَ إِن یَأتِهِم عَرَض‌ٌ مِثلُه‌ُ یَأخُذُوه‌ُ یعنی علماء یهود چنین عمل میکردند و میگفتند خدا ما را میآمرزد و از اینکه عمل ما را مؤاخذه نمیکند و هرگاه از اینکه قبیل منافع دیگری از متاع و منافع دنیا بدست آنها آید میگیرند.
أَ لَم یُؤخَذ عَلَیهِم مِیثاق‌ُ الکِتاب‌ِ أَن لا یَقُولُوا عَلَی اللّه‌ِ إِلَّا الحَق‌َّ وَ دَرَسُوا ما فِیه‌ِ آیه در مقام سرزنش آنها است که آیا خدای تعالی از اینها در تورات عهد و میثاق نگرفته که نگویند بر خدا مگر حق و آیات تورات را تکذیب ننمایند و نگویند و نخوانند مگر آنچه را که نازل گردیده و نسبت ندهند مگر آنچه را که در آن نوشته شده.
وَ الدّارُ الآخِرَةُ خَیرٌ لِلَّذِین‌َ یَتَّقُون‌َ أَ فَلا تَعقِلُون‌َ اینکه آیه و آیه بعد چون ترجمه شده و واضح است دیگر محتاج بتوضیح نیست

صفحه : 317
وَ إِذ نَتَقنَا الجَبَل‌َ فَوقَهُم کَأَنَّه‌ُ ظُلَّةٌ وَ ظَنُّوا أَنَّه‌ُ واقِع‌ٌ بِهِم خُذُوا ما آتَیناکُم بِقُوَّةٍ وَ اذکُرُوا ما فِیه‌ِ لَعَلَّکُم تَتَّقُون‌َ در اینکه آیه خبر میدهد که چون اسرائیلیان بر احکام تورات اقبال نمیکردند خدای تعالی برای تهدید آنها اضافه بر اینکه آنان را در (تیه) سرگردان گردانید بامر او کوه از زمین کنده شد و در بالای سر آنها قرار گرفت مثل سایبان و گفته‌اند که یک فرسخ در یک فرسخ عرض کوه بوده و تمام آنهائی را که در (تیه) بودند فرا گرفته بوده و کوه بالای سر آنها با آنها حرکت میکرد و بطوری بآنها نزدیک بود که گمان میکردند بر آنها واقع میگردد و آنها را هلاک میگرداند و وقتی بکوه نظر میکردند بسجده میافتادند (خُذُوا ما آتَیناکُم بِقُوَّةٍ) بآنها امر کردیم یا گفته شد آنچه بشما از آیات و احکام تورات رسیده بقوّت بگیرید یعنی با عزم و اراده قوّی بگیرید و متذکر دستورات آن باشید و بر طبق آن عمل نمائید شاید باین وسیله متّقی و پرهیزگار گردید وَ إِذ أَخَذَ رَبُّک‌َ مِن بَنِی آدَم‌َ مِن ظُهُورِهِم ذُرِّیَّتَهُم وَ أَشهَدَهُم عَلی أَنفُسِهِم أَ لَست‌ُ بِرَبِّکُم قالُوا بَلی برای توضیح آیه اجمالی از توجیه مجمع البیان را ترجمه مینمایم:
گفته است علماء شیعه و سنّی در معنی اینکه آیه و در بیان اخراج و اشهاد وجوهی گفته‌اند:
1- خدای تعالی ذریّه آدم را از صلبش بیرون آورد مثل هیئت (ذرّ) و آنها را بر آدم عرضه نمود و گفت من از ذریّه تو میثاق میگیرم که مرا عبادت کنند و بر من شریک قرار ندهند پس از آن گفت (أَ لَست‌ُ بِرَبِّکُم قالُوا بَلی شَهِدنا انّک ربّنا) پس بملائکه گفت شاهد باشید ملائکه گفتند ما شاهد شدیم و گفته شده که خدای تعالی در آنها عقل و فهمی قرار داده که خطاب او را بشنوند و بفهمند پس از آن آنها را برگردانید بصلب آدم تا وقتی که از صلب آدم خارج گردند و هر کس داخل در اسلام گردید بر فطرت اوّلی باقی مانده و کسیکه کافر

صفحه : 318
شد از فطرت اوّلیش خارج گردیده و اینکه قول جماعتی از مفسرین است و برای اثبات آن تمسک بروایاتی کرده‌اند که بعضی مرفوعه و بعضی موقوفه است و اهل تحقیق اینکه تأویل را ردّ نموده‌اند به اینکه که قرآن بخلاف آن شهادت میدهد زیرا که گفته (وَ إِذ أَخَذَ رَبُّک‌َ مِن بَنِی آدَم‌َ) و نگفته (من آدم) و گفته (من ظهورهم) و نگفته (من ظهره) و گفته (ذرّیتهم) و نگفته (ذریّته) پس از آن خبر داده به اینکه که چنین کردیم که نگویند ما از چنین مطلبی غافل بودیم یا اینکه معتذر شوند بشرک پدرانشان و اینکه پیرو آنها بودند و اینکه در جائی است که مشرکین آباء داشته باشند و شامل اولاد صلبی آدم نمیشود.
و نیز اینکه ذرّیه‌ئی که از صلب آدم بیرون آوردند یکی از دو حال بیرون نیست یا آنها را خدا عقلاء گردانیده یا نه، اگر دارای عقل نباشند صحیح نیست که معرفت بتوحید پیدا نمایند و اینکه خطاب الهی را بفهمند و اگر در آن حال عاقل شده بودند واجب است که متذکر باشند و صحیح نیست که فراموش کنند زیرا که اخذ میثاق حجت نیست مگر اینکه متذکر باشند پس لازم است که عهد و میثاق را متذکر باشیم و بجهت اینکه معقول نیست که جمعی از عقلاء و دانشمندان فراموش کنند چیزی را که شناخته و تمیز داده‌اند بطوری که احدی از آنها یادآور نشود اگر چه بین آنها طول زمان واقع شده باشد، آیا نمی‌بینی که اهل بهشت بسیاری از احوال دنیا را میدانند و میگویند باهل جهنم (قَد وَجَدنا ما وَعَدَنا رَبُّنا حَقًّا) و اگر جایز باشد فراموش شود با اینکه کثرت جایز است که خدا خلق را تکلیف کرده باشد در زمان گذشته پس از آن عود بدهد آنها را برای اینکه بآنها ثواب بدهد یا عقاب کند و اینکه مطلب بقول تناسخیه بازگشت میکند.
تا آنجا که گفته دوم- مراد اینکه است که خدای تعالی بنی آدم را از اصلاب پدرانشان خارج گردانید بسوی ارحام امّهاتشان و درجه بدرجه بآنها تغییراتی داده از علقه و مضغه تا اینکه آنها را (بشرا سویّا) کامل گردانیده و بآنها آثار

صفحه : 319
صنع خود را نمایانیده و آنها را بدلائل معرفت متمکن گردانیده تا اینکه گویا او را مشاهده مینمودند آنوقت بآنها گفت (أَ لَست‌ُ بِرَبِّکُم قالُوا بَلی) و بنا بر اینکه معنی چنین میشود که بنی آدم را شاهد میگیرد بر خودشان بدلالت عقلشان که خلقتشان دلالت دارد بر توحید و قرار داده در آنها از عجائب خلقتشان و ترکیب بدنشان پس گویا او تعالی بمنزله شاهد گیرنده آنها است بر نفسهای آنها و نظیر اینکه آیه قوله تعالی است که (فَقال‌َ لَها وَ لِلأَرض‌ِ ائتِیا طَوعاً أَو کَرهاً قالَتا أَتَینا طائِعِین‌َ) اگر چه نه از او تعالی قولی است و نه از آنها جوابی است و مثل او است قوله تعالی (شاهِدِین‌َ عَلی أَنفُسِهِم بِالکُفرِ) و معلوم است که کفار اعتراف بکفر نکردند لکن از آنها ظاهر گردید ظهوری که دفع آن ممکن نبود برای آنها پس گویا اعتراف کردند الی آخر کلامه.
[پایان] اکثر مفسرین آیه را حمل باستعاره و معنای مجازی کرده‌اند لکن مادامی که ممکن باشد حمل نمودن لفظ را بر معنی حقیقی بدون قرینه مجوزه صحیح نیست صرف گردانیدن لفظ را از معنی حقیقی بمعنی مجازی، چه مانعی دارد که گفته شود مخاطب بخطاب (الست بربّکم) و نیز مقام پیمان و عهد بستن حق تعالی با انبیاء آنجا که فرموده (وَ إِذ أَخَذنا مِن‌َ النَّبِیِّین‌َ مِیثاقَهُم الخ) سوره احزاب آیه 7، و نیز میثاق گرفتن از اهل کتاب آنجا که گفته (وَ إِذ أَخَذَ اللّه‌ُ مِیثاق‌َ الَّذِین‌َ أُوتُوا الکِتاب‌َ) سوره آل عمران آیه 184، اینکه موارد مقام اوّلی بشر است در مرتبه ابداع یعنی در مرتبه روحانیّت که حقیقت انسانیّت وی است و شالوده وجود و فعلیت او است پیش از ظهورش در عالم طبیعت که در آن مرتبه موقعیت آنرا داشت که خداوند او را مورد مکالمه قرار دهد و پس از آنکه بخطاب (أَ لَست‌ُ بِرَبِّکُم) و پاسخ آنها که (بلی شهدنا) با آنها عهد و پیمان بسته که خلاف نکنند و بوظیفه بندگی عمل نمایند و نقض عهد ننمایند لکن عالم طبیعت و تعلق و اشتغال بعالم طبیعی آنها را از مقام اوّلی پرتاب نموده و عهد پروردگار خود را فراموش نموده‌اند.

صفحه : 320
و وقتی انسان میتواند باین حقیقت اعتراف کند که بداند انسان با وحدت شخصیه‌ئی که دارد جامع تمامی مراتب وجود است و چکیده جمیع عوالم است و وی را در هر عالمی مقام و منزلی است: باعتبار عقلش در عالم عقول محلّی دارد و باعتبار روح الهیش در مرتبه روحانیین مقامی دارد، و باعتبار نفس مجردش در عالم عقول راهی دارد، و باعتبار طبیعت و جسمانیتش در عالم طبع و نفس حیوانی واقع گردیده و اول مرتبه پیدایش و حقیقت انسان و نحوه وجود با تمام خصوصیات او همان است که در مرتبه ابداع مقام وی است در احاطه علم حضوری حق تعالی و انکشاف وجود او نزد خدای جل‌ّ و علا و در آن مرتبه است که از مصدر جلال خداوندی بآنها خطاب میرسد (الست بربّکم) و بلا تأمّل بزبان نیازمندی (بلی) جواب میدهند آری تو پروردگار و آفریننده ما هستی و قوله تعالی در سورة الحدید آیه 22 (ما أَصاب‌َ مِن مُصِیبَةٍ فِی الأَرض‌ِ وَ لا فِی أَنفُسِکُم إِلّا فِی کِتاب‌ٍ مِن قَبل‌ِ أَن نَبرَأَها) آیه مشعر بر اینکه است که آنچه در عالم بتدریج ظاهر میگردد قبلا در دفتر آفرینش که تعبیر از آن بلوح محفوظ شده ضبط و ثبت است وقتی امورات نفسانی انسان همین طوری که آیه خبر میدهد در کتاب تکوینی ضبط شده البته حقیقت او هم با تمام خصوصیات در کتاب آفاقی نزد علّام الغیوب ظاهر و در احاطه علمیه او حاضر است.
پس از آن در مرتبه ایجاد و آفرینش او در مجاری عالم که عالم اول ظهور وی است در عقل کل‌ّ چنانچه در خبر صحیح رسیده که در عقل سرهائی است بعدد انفس خلایق و در آن پرده‌ئی افتاده و اسم آدمی بر آن ثبت گردیده وقتی او متولّد گردید و بحد رشد رسید پرده عقب میرود و صاحب آن مرتبط بآن میگردد و عقل اول موجودی است که در مرتبه ابداع از حق تعالی صادر گردیده چنانچه در اصول کافی احادیث بسیاری در ثبوت آن از ائمه معصومین علیهم السّلام رسیده.
و نیز در مرتبه نزول مرتبط میگردد بنفس کلی که در محل‌ّ خود مبرهن

صفحه : 321
گردیده که نفس از حیث ذات مجرد از ماده است لکن در عمل محتاج به آلات جسمانی است و نیز در بین مراتبی را طی میکند تا برسد بمرتبه هیولی که در مرتبه نزول آخرین مرتبه خلقت است و در هر یک از مراتب وی را خصوصیاتی و آثاری است که مترتب بر او میگردد اینکه است که در شأن انسان کامل گفته‌اند (دو سر حلقه هستی، بحقیقت بهم تو پیوستی) خلاصه وقتی انسان در قوس نزول بآخرین مرتبه هیولی که فقط قوّه صرف است رسید اگر موفّق گردید و در قوس صعود درجه بدرجه بالا رفت و در عالم طبیعت عکوف ننمود مرتبط میگردد باصل اوّلی خود یعنی عقل آنوقت بگوش جانش و بفطرت توحیدش نداء پروردگار خود را میشنود و بزبان دلش لبّیک گویان میگردد.
لکن اگر در مرتبه طبیعت عکوف نمود و زنجیر شهوات و آرزو و آمال طبیعی بدست و پای وی پیچید و نگذارد که بسوی مقام اوّلی خود قدمی بالا رود آنوقت است که عهد پروردگار خود را فراموش میکند و در قیامت که در مؤاخذه واقع میگردد، قوله تعالی (أَن تَقُولُوا یَوم‌َ القِیامَةِ إِنّا کُنّا عَن هذا غافِلِین‌َ أَو تَقُولُوا إِنَّما أَشرَک‌َ آباؤُنا مِن قَبل‌ُ) در قیامت مشرک و کافر عذر میآورند که ما از اینکه معاهده غافل بودیم یا میگویند چون پدران ما مشرک بودند ما تابع آنها گردیدیم (أَ فَتُهلِکُنا بِما فَعَل‌َ المُبطِلُون‌َ).
و معلوم است که غفلت را در جائی میآورند که کسی مطلبی را دانسته باشد و بعدا باشتغال بامور دیگر از آن غافل گردیده باشد.
خلاصه گوئیم هر فردی از بشر با وحدت شخصیه‌ئی که دارد وی را روئی است بمبدء و آله عالم و روئی است بنفس و طبیعت خود و بآن وجه حقّانی است که موقعیت مکالمه با مبدء خود را پیدا مینماید و آن همان مقام روحانیّت او است که در قوس نزول بعالم طبیعت مقام خود را فراموش میکند و از آن غفلت مینماید.

صفحه : 322
و بعضی از دانشمندان مفسرین معاصرین پس از بیانات بسیار و توجیهات زیاد در توجیه آیه بآیاتی تمسّک نموده و فرموده مثل قوله تعالی (إِنَّما أَمرُه‌ُ إِذا أَرادَ شَیئاً أَن یَقُول‌َ لَه‌ُ کُن فَیَکُون‌ُ) سوره یس آیه 82 (وَ ما أَمرُنا إِلّا واحِدَةٌ کَلَمح‌ٍ بِالبَصَرِ) سورة القمر آیه 50، و نظائر اینکه آیات و چنین اثبات کرده که اینکه وجود تدریجی که برای موجودات است و از آن جمله برای انسان است امری است از ناحیه خدا که با کلمه (کن) بدون تدریج بلکه دفعة افاضه میشود و اینکه وجود دارای دو وجه است یکی آن وجهی که بطرف دنیا دارد و دیگر آن وجهی که بطرف خدای سبحان دارد اینکه است که بتدریج از قوّه بفعل و از عدم بوجود در میآید، نخست بطور ناقص ظاهر گشته و سپس بطور دائم تکامل میکند تا آنجا که از اینکه نشأه رخت بربسته و بسوی خدای خود برگردد و همین وجود نسبت بآن وجهی که نسبت بخدای سبحان دارد امری است غیر تدریجی بطوریکه هر چه دارد در همان مرحله ظهورش دارا است و هیچ قوّه‌ئی که بطرف فعلیتش سوقش دهد در آن نیست و اینکه دو وجه هر چند دو وجه برای شیئی واحد هستند لکن احکامشان مختلف است و تصور آن محتاج بداشتن قریحه نازک بین است.
تا آنکه گفته در تفسیر عیّاشی و خصائص سیّد رضی از اصبغ بن نباته از علی بن ابی طالب ع روایت شده که وقتی إبن کوّاء نزد حضرت آمد و عرض کرد یا امیر المؤمنین آیا خدای تعالی پیش از موسی با کسی از اولاد آدم تکلم کرده حضرت فرمود خداوند با جمیع مخلوقات خود تکلم کرده خوب آنها و بد آنها و همه جواب او را دادند، إبن کواء مقصود حضرت را نفهمید و گفت چطور یا امیر المؤمنین حضرت فرمود مگر کتاب خدا را نخوانده‌ئی که بپیغمبر خود میفرماید (وَ إِذ أَخَذَ رَبُّک‌َ مِن بَنِی آدَم‌َ مِن ظُهُورِهِم ذُرِّیَّتَهُم وَ أَشهَدَهُم عَلی أَنفُسِهِم أَ لَست‌ُ بِرَبِّکُم قالُوا بَلی) اگر اینکه آیه را خوانده‌ئی باید بدانی که خداوند کلام خود را بجمیع افراد بنی آدم شنوانیده

صفحه : 323
و آنها هم جواب او را داده‌اند، ای إبن کواء جمله اول (قالُوا بَلی) جواب بنی آدم است خداوند ببنی آدم فرمود آیا نیستم من پروردگار شما که معبودی جز من نیست و منم رحمن و رحیم پس اقرار نمودند باطاعت و ربوبیت، و رسل و انبیاء و اوصیاء انبیاء را از دیگران جدا کرده و بشر را باطاعتشان مأمور گردانیده [پایان] و اینکه گفته‌اند که اگر ما از چنین عالمی گذر نموده بودیم و آنوقت با عقل و شعور بودیم که مأمور مکالمه حق تعالی واقع شده بودیم البته بایستی در اینکه عالم حاضر نیز و لو گاهی یا بعضی از افراد بشر بیادشان بیاید، و نیز اینکه در چه وقت بوده.
در پاسخ گوئیم سؤال از وقت در اینجا موضوع ندارد زیرا در عالم روحانیین و مجردات تقدّم و تأخر زمانی و مکانی تصوّر ندارد تمام زمانها در آن مرتبه مثل آن واحد است و تمام مکانها نقطه واحده مینماید و کسیکه بوجدان خود رجوع کند اگر دارای قلب مصفائی باشد در همین عالم طبیعی بگوش دل نداء (أَ لَست‌ُ بِرَبِّکُم) را میشنود و بزبان دل (بلی) میگوید.
و اینکه گوئید بکلی فراموش کرده قبول نداریم چگونه فراموش کرده در صورتی که اگر از وی پرسش شود که چه کس آسمان و زمین را خلق نموده بدون تأمل میگوید خدا و همان فطرتی که فرموده (فِطرَت‌َ اللّه‌ِ الَّتِی فَطَرَ النّاس‌َ عَلَیها) ناشی از همان نداء رحمانی است که در کالبد انسان نفوذ نموده منتهی الامر اشتغال بامور مادی پرده روی دانش وی کشیده و او را غافل گردانیده اینکه است که خدای تعالی خبر میدهد که در قیامت غفلت را عذر خود قرار میدهند.
أَن تَقُولُوا یَوم‌َ القِیامَةِ إِنّا کُنّا عَن هذا غافِلِین‌َ، أَو تَقُولُوا إِنَّما أَشرَک‌َ آباؤُنا مِن قَبل‌ُ الخ و در اربعین هاشمیه در شرح حدیث بیست و چهارم راجع بروایتی که در عالم ذر رسیده و نیز در جلد دوم اینکه تفسیر در ذیل آیه 27 سوره بقره راجع

صفحه : 324
بآیه (أَ لَست‌ُ بِرَبِّکُم قالُوا بَلی شَهِدنا) مختصر بیانی کردیم بآن جا مراجعه کنید.
وَ اتل‌ُ عَلَیهِم نَبَأَ الَّذِی آتَیناه‌ُ آیاتِنا فَانسَلَخ‌َ مِنها فَأَتبَعَه‌ُ الشَّیطان‌ُ فَکان‌َ مِن‌َ الغاوِین‌َ خطاب برسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم نموده که بر بنی اسرائیل بخوان خبر آنکسی که باو آیات خود را عطاء نمودیم پس بیرون آمد از آن آیات چنانکه مار از پوستش بیرون میآید پس لاحق شد باو شیطان و او را پیروی خود کرد پس گشت آن داننده آیات از گمراهان.

[داستان بلعام بن باعورا]

مفسرین گفته‌اند که او یکی از علماء بنی اسرائیل بوده و باو علمی از کتاب داده شده بود، و بقولی او از اهل کنعان بوده (فَانسَلَخ‌َ مِنها) یعنی و بآن علمی که بآیات داشت و مستجاب الدعوة شده بود از آن علم بیرون آمد و آن علم را پشت سر انداخت و تابع شیطان گردید و داخل گمراهان شد.
از إبن عباس و محمّد بن اسحق و سدی چنین نقل میکنند که چون موسی با جباران قصد جنگ نمود و بزمین کنعان که از بلاد شام بود فرود آمد بلعام بن باعورا مردی مستجاب الدعوه بود باو گفتند تو میدانی که موسی مردی غیور و شدید است و لشگر بسیار دارد و اکنون بجنگ ما آمده و مردان ما را میکشد و زنان ما را اسیر میکند و تو مرد مستجاب الدعوه‌ئی و اسم اعظم نزد تو است و پسر عم‌ّ مائی دعا کن خدا شرّ او را از ما دفع گرداند او گفت موسی پیغمبر خدا است بفرمان خدا است و بفرمان خدا میآید و مدد او فرشتگانند من چگونه دعا کنم، آن جماعت الحاح و التماس بسیار کردند گفت من باید از خدا دستور بخواهم و او بطریقی که داشت با خدا مناجات کرد جوابی نشنید جماعت گفتند اگر خدا نمیخواست تو را نهی مینمود و اینکه قدر تملق و چاپلوسی کردند که او را فریب دادند، بلعم برخواست و بر خری سوار شد و در کوهی رفت که مشرف بر قوم موسی باشد و خر او بالا نمیرفت او بقدری او را زد که خر بزبان آمد که میخواهی بر پیغمبر خدا نفرین کنی چون مصرّ بر عمل خود بود خدا او را

صفحه : 325
رها کرد وقتی خواست بقوم خود دعاء کند و بموسی نفرین زبانش گشت بقومش نفرین کرد و بموسی دعاء نمود، وقتی قوم باو اعتراض نمودند که چرا چنین کردی گفت من نخواستم چنین کنم بزبانم چنین جاری گردید و زبانش از دهنش بیرون افتاد، بلعم گفت حالا که دین و دنیا از دست من رفت چکنم حیله‌ئی بکار برید گفتند چه حیله کنیم گفت زنان را بیارائید و بلشکرگاه موسی روانه کنید اگر یک نفر از لشگریان موسی زنا کند آنها نصرت و ظفر نمییابند چنین کردند زن زیبای صاحب جمالی را وارد لشگرگاه موسی کردند یکی از بزرگان بنی اسرائیل بنام زمری إبن سلوم پسر سبط شمعون بن یعقوب بود او را دید از جمال او تعجب نمود از او طلب کرد او قبول نمود دست او را گرفت و بخیمه خود برد و با او زنا کرد و نیز زنا در میان آنان واقع گردید و در اثر اینکه عمل طاعون در میان آنها افتاد و بسیاری از آنها را هلاک گردانید.
شیخ طبرسی [ره] از حضرت باقر ع روایت کرده که فرمود اصل در اینکه آیه بلعم است و خداوند او را مثل آورده برای هر کسی که هوای خود را برگزیند بر هدایت خدا از اهل قبله.
(وَ لَو شِئنا لَرَفَعناه‌ُ) یعنی اگر ما میخواستیم همانا او را بلند میگردانیدیم بسوی منزلهای ابرار باین آیات یعنی آیاتیکه باو عطاء نموده بودیم (وَ لکِنَّه‌ُ أَخلَدَ إِلَی الأَرض‌ِ) یعنی لکن او میل و رغبت کرد بدنیا، و اینکه رفعت و بلندی را معلّق گردانیده بمشیت خدا نه عمل خودش که مستحق بآن باشد زیرا که بلند شدن از قبل آیات لازمه او مشیّت خدا است و مقصود آنچیزی است که مشیّت تابع آنست و گویا گفته شده اگر مشیّت لازم میآورد که او را بلند گردانیم او را بلند میگردانیدیم آیا نمی‌بینی قوله تعالی (وَ لکِنَّه‌ُ أَخلَدَ إِلَی الأَرض‌ِ) یعنی لکن او خودش میل بدنیا نمود و دنیا را برگزید.
(فَمَثَلُه‌ُ کَمَثَل‌ِ الکَلب‌ِ) صفت چنین کسی مثال سگ است در بدترین احوالش (إِن تَحمِل عَلَیه‌ِ یَلهَث أَو تَترُکه‌ُ یَلهَث) اگر بر او حمله کنی زبان

صفحه : 326
بیرون میآورد و اگر او را واگذاری باز زبان بیرون میآورد.
ذلِک‌َ مَثَل‌ُ القَوم‌ِ الَّذِین‌َ کَذَّبُوا بِآیاتِنا فَاقصُص‌ِ القَصَص‌َ لَعَلَّهُم یَتَفَکَّرُون‌َ اینکه مثل را برای جماعتی آورده از یهود که آنهائیکه بسیره چنین کسی مثل بلعم باعورا عمل میکنند حذر کنند و بدانند که تو از جهت وحی میدانی و حجّت را بر آنها تمام میکنی شاید آنها بفکر افتند.
[پایان]

صفحه : 327

[سوره الأعراف (7): آیات 177 تا 187]

اشاره

ساءَ مَثَلاً القَوم‌ُ الَّذِین‌َ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ أَنفُسَهُم کانُوا یَظلِمُون‌َ (177) مَن یَهدِ اللّه‌ُ فَهُوَ المُهتَدِی وَ مَن یُضلِل فَأُولئِک‌َ هُم‌ُ الخاسِرُون‌َ (178) وَ لَقَد ذَرَأنا لِجَهَنَّم‌َ کَثِیراً مِن‌َ الجِن‌ِّ وَ الإِنس‌ِ لَهُم قُلُوب‌ٌ لا یَفقَهُون‌َ بِها وَ لَهُم أَعیُن‌ٌ لا یُبصِرُون‌َ بِها وَ لَهُم آذان‌ٌ لا یَسمَعُون‌َ بِها أُولئِک‌َ کَالأَنعام‌ِ بَل هُم أَضَل‌ُّ أُولئِک‌َ هُم‌ُ الغافِلُون‌َ (179) وَ لِلّه‌ِ الأَسماءُ الحُسنی فَادعُوه‌ُ بِها وَ ذَرُوا الَّذِین‌َ یُلحِدُون‌َ فِی أَسمائِه‌ِ سَیُجزَون‌َ ما کانُوا یَعمَلُون‌َ (180) وَ مِمَّن خَلَقنا أُمَّةٌ یَهدُون‌َ بِالحَق‌ِّ وَ بِه‌ِ یَعدِلُون‌َ (181)
وَ الَّذِین‌َ کَذَّبُوا بِآیاتِنا سَنَستَدرِجُهُم مِن حَیث‌ُ لا یَعلَمُون‌َ (182) وَ أُملِی لَهُم إِن‌َّ کَیدِی مَتِین‌ٌ (183) أَ وَ لَم یَتَفَکَّرُوا ما بِصاحِبِهِم مِن جِنَّةٍ إِن هُوَ إِلاّ نَذِیرٌ مُبِین‌ٌ (184) أَ وَ لَم یَنظُرُوا فِی مَلَکُوت‌ِ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ وَ ما خَلَق‌َ اللّه‌ُ مِن شَی‌ءٍ وَ أَن عَسی أَن یَکُون‌َ قَدِ اقتَرَب‌َ أَجَلُهُم فَبِأَی‌ِّ حَدِیث‌ٍ بَعدَه‌ُ یُؤمِنُون‌َ (185) مَن یُضلِل‌ِ اللّه‌ُ فَلا هادِی‌َ لَه‌ُ وَ یَذَرُهُم فِی طُغیانِهِم یَعمَهُون‌َ (186)
یَسئَلُونَک‌َ عَن‌ِ السّاعَةِ أَیّان‌َ مُرساها قُل إِنَّما عِلمُها عِندَ رَبِّی لا یُجَلِّیها لِوَقتِها إِلاّ هُوَ ثَقُلَت فِی السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ لا تَأتِیکُم إِلاّ بَغتَةً یَسئَلُونَک‌َ کَأَنَّک‌َ حَفِی‌ٌّ عَنها قُل إِنَّما عِلمُها عِندَ اللّه‌ِ وَ لکِن‌َّ أَکثَرَ النّاس‌ِ لا یَعلَمُون‌َ (187)

صفحه : 328

[ترجمه]

مثل بد نکوهیده‌ئی است مثل جماعتی که (بعناد) آیات ما را تکذیب نمودند و آنها بخود ستم میکنند [177]
کسی را که خدا هدایت گردانید او هدایت یافته است و کسی را که گمراه گردانید چنین جماعتی آنان زیان کارانند [178]
و بدرستیکه آفریدم برای جهنّم بسیاری از جن و انس را برای آنان دلهائی است که بآن ادراک نمیکنند و چشمهائی است که بآن نمی‌بینند و گوشهائی است که بآن نمیشنوند چنین مردمانی مثل چهارپایان بلکه پست‌تر و بدتر از آنها میباشند و چنین گروهی آنهایند که غافل شدند [179]
و برای خدا است نامهای نیکو پس خدا را بآن نامهای نیکو بخوانید و واگذارید متابعت آنها را که میل میکنند بکجی در نامهای او بزودی جزا داده میشوند بآنچه عمل میکردند [180]
و از جمله کسانیکه ما آفریده‌ایم جماعتی هستند که راه‌نمائی میکنند مردمان را بحق و بحق و بعدالت رفتار میکنند [181]
و آنکسانیکه آیات ما را تکذیب کردند بزودی آنها را درجه درجه بعذاب نزدیک کنیم از جائیکه نمیدانند [182]
و (روزی چند) بآنها مهلت میدهیم همانا کید من محکم است [183]
آیا اینها (مشرکین) فکر نمیکنند (که در رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم) دیوانگی نیست و نیست او مگر بیم دهنده آشکارا [184]
آیا اینها در ملکوت آسمانها و زمین نظر نمیکنند و نیز هر شیئی را که خدا آفریده نمینگرند و اینکه شاید اجل آنها نزدیک باشد و پس از آن بکدام سخن بعد از قرآن ایمان می‌آورند [185]
کسی را که خدا گمراه کرد او را هدایت کننده‌ئی نیست و آنها را وامیگذارد در سرکشی و طغیانشان [186]
ای رسول [ص] از تو از ساعت قیامت سؤال میکنند که چه وقت فرا خواهد رسید بگو همانا علم آن نزد پروردگار من است وقت آنرا ظاهر نمیکند مگر خدا (امر قیامت) سنگین است در آسمانها و زمین نمیآید بشما مگر ناگهان از تو میپرسند بطوریکه گویا تو آگاهی بگو جز اینکه نیست که علم آن نزد خدا است و لکن بیشتر مردم نمیدانند [187]
.

صفحه : 329

(توضیح آیات)

ساءَ مَثَلًا القَوم‌ُ الَّذِین‌َ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ أَنفُسَهُم کانُوا یَظلِمُون‌َ پس از داستان بلعم باعورا که با اینکه آیاتی چنانچه گفته‌اند بوی عطاء شده بود و مستجاب الدعوه بوده و اسم اعظم را میدانسته با اینحال فریب شیطان را خورده و از مرتبه خودش بیرون رفت و از قوله تعالی (ساءَ مَثَلًا القَوم‌ُ الَّذِین‌َ) معلوم میشود که اینکه مثال کسانی است که آیات خدا را تکذیب کردند و تکذیب آنان بخودشان بازگشت مینماید و بخودشان ستم نمودند.
مَن یَهدِ اللّه‌ُ فَهُوَ المُهتَدِی وَ مَن یُضلِل فَأُولئِک‌َ هُم‌ُ الخاسِرُون‌َ آیه ارشاد باین است که صرف راه یافتن بچیزی نافع نیست وقتی راه یافتن فائده دارد که با هدایت خدا توأم گردد و هم چنین صرف راه یابی بضلالت گمراهی نمیآورد مگر وقتی که خدا گمراه گرداند.
خلاصه اینکه مجرد پیدا نمودن راه هدایت یا ضلالت، هدایت یا ضلالت تحقق نمی‌یابد مگر اینکه خدای تعالی هدایت کند یا گمراه گرداند.
البته هدایت کردن حق تعالی یا گمراه کردن که هر دو را بخودش نسبت میدهد بی‌جهت نمیشود نسبت لطف خداوندی بتمام مخلوقاتش یکسان است، وقتی انسان چنانچه در آیه بالا تذکر داده باختیار خودش کفر را بر ایمان ترجیح میدهد و آیات خدا را تکذیب مینماید از قابلیت هدایت می‌افتد وقتی هدایت نشد گمراه میگردد، قوله تعالی (فَأُولئِک‌َ هُم‌ُ الخاسِرُون‌َ) در آیه مشعر بهمین است که اینها بدست خود سرمایه عمر خود را تلف کرده‌اند و زیان برده‌اند وَ لَقَد ذَرَأنا لِجَهَنَّم‌َ کَثِیراً مِن‌َ الجِن‌ِّ وَ الإِنس‌ِ لَهُم قُلُوب‌ٌ لا یَفقَهُون‌َ بِها وَ لَهُم أَعیُن‌ٌ لا یُبصِرُون‌َ بِها وَ لَهُم آذان‌ٌ لا یَسمَعُون‌َ بِها آیه خوب توضیح میدهد کسانی را که هدایت نشده‌گان کیانند اینها کسانی میباشند که قلب دارند و فهم و تعقّل ندارند، چشم دارند لکن نظر در آیات

صفحه : 330
خدا نمیکنند، گوش دارند لکن در مقام استماع کلمات حقّانی نیستند.
أُولئِک‌َ کَالأَنعام‌ِ بَل هُم أَضَل‌ُّ أُولئِک‌َ هُم‌ُ الغافِلُون‌َ چنین کسانی را تشبیه میکند بچهارپایان زیرا که اندامشان اندام آدمی است و اخلاقشان اخلاق حیوانی است و مثل حیوانات، ادراک حقایق را نمیکنند (بَل هُم أَضَل‌ُّ) بلکه بدتر از حیواناتند زیرا که خداوند بحیوانات عقل و قوّه فکر نداده و انسان (ظَلُوماً جَهُولًا) است که آن نعمت بزرگی که از عقل و شعور و ادراک بوی داده بکار نمی‌اندازد و او ستمکار بخودش و جاهل بآنست و بوظیفه خود عمل نمیکند، و نیز حیوانات بوظیفه‌ئی که برای آنها تعیین شده عمل میکنند و از خدمت مرجوعه بخودشان سستی نمیکنند و انسان بوظیفه خود عمل نمیکند و اینها غافلند و بفکر عاقبت کارشان نیستند.
وَ لِلّه‌ِ الأَسماءُ الحُسنی فَادعُوه‌ُ بِها گویا مورد خطاب مؤمنینند که بآنها تذکر میدهد که بدانند برای خدا اسمهای نیکو است و بایستی او را بهمان نامهائی که خودش بتوسط پیمبرش بر شما اعلان نموده بهمان اسمها خدا را بخوانید.
اسماء الحسنی آن طوری که رسیده و ضبط گردیده نود و نه اسم است و تمام آنها دلالت دارد بر اوصاف جلال و جمال خداوندی و آنها سه قسم است:
یک قسم صفات ذاتیه‌ئی است که اضافه بفعل ندارد مثل احد و واحد و قدم ذاتی و زمانی و غناء و حی‌ّ و امثال اینها که نسبت بمخلوقات ندارد.
دوم- صفات ذاتی ذو اضافه است مثل عالم و قادر و بارئ و رازق و مصوّر و امثال اینها مثل اینکه عالم اضافه بمعلوم دارد، قادر اضافه بمقدور دارد و چنین است باقی صفات.
سوم- صفات اضافی است مثل عالمیت، قادریت، رازقیت که در اینها نسبت بین عالم و معلوم و قادر و مقدور ملاحظه شده.

صفحه : 331
وَ ذَرُوا الَّذِین‌َ یُلحِدُون‌َ فِی أَسمائِه‌ِ سَیُجزَون‌َ ما کانُوا یَعمَلُون‌َ شاید مقصود اینکه باشد که واگذارید آنهائی را که تعدّی نمودند و بتهای خود را باین نامها میخوانند یا حق تعالی را وصف میکنند بچیزی که در خور جلال و عظمت او نیست و بر خدای تعالی نامهائی میگذارند بچیزیکه جایز نیست.
در کتاب توحید روایت کرده بسند خود از حضرت رضا ع از پدران بزرگوارش از علی ع که فرموده برای خدا نود و نه اسم است هر کس خدا را بآنها بخواند دعایش مستجاب میگردد و هر کس آنها را شماره نماید داخل بهشت میگردد.
و بهمین مضمون اخبار دیگری نیز رسیده، و در کتاب (اربعین هاشمیه) و نیز در آخر کتاب (سیر و سلوک) در روش اولیاء اللّه راجع باسماء الحسنی و بعضی از خصوصیات و آثار آنها بیانی کرده‌ایم مراجعه بآن جا بشود.
خلاصه اینکه اسماء اللّه توقیفی است باید اکتفاء شود بهمان اسمائیکه بتوسط رسولان بما رسیده ما را حقّی نیست که از پیش خود و بسلیقه خودمان نامی برای خدای تعالی وضع کنیم و او را با آن نامها بخوانیم.
وَ الَّذِین‌َ کَذَّبُوا بِآیاتِنا سَنَستَدرِجُهُم مِن حَیث‌ُ لا یَعلَمُون‌َ استدراج بمعنی پائین آمدن از درجه بعد از درجه است یعنی آنهائیکه آیات ما را تکذیب کردند درجه بدرجه آنها را نزول میدهیم بطوریکه نمی‌فهمند تا بجهنّم سقوط نمایند (وَ أُملِی لَهُم) عطف است بر (سَنَستَدرِجُهُم) و کلمه املاء بمعنی مهلت دادن است (إِن‌َّ کَیدِی مَتِین‌ٌ) شاید مقصود از کید اینکه باشد که با آنها چنین عمل میکنیم یعنی بآنها مهلت میدهم که گمان کنند بآنها احسان نموده‌ایم و در حقیقت خذلان آنها است.
أَ وَ لَم یَتَفَکَّرُوا ما بِصاحِبِهِم مِن جِنَّةٍ إِن هُوَ إِلّا نَذِیرٌ مُبِین‌ٌ الی دو آیه بعد آیات ترجمه شده و واضح است و محتاج بتوضیح نیست لذا از بیان آن خودداری نمودیم.

صفحه : 332
یَسئَلُونَک‌َ عَن‌ِ السّاعَةِ أَیّان‌َ مُرساها قُل إِنَّما عِلمُها عِندَ رَبِّی لا یُجَلِّیها لِوَقتِها إِلّا هُوَ گفته‌اند (السّاعَةِ) از نامهای غالبه است مثل اینکه ستاره ثریّا را (النجم) گویند و یکی از نامهای قیامت که در چند موضع قرآن یادآوری شده (السّاعَةِ) میباشد یعنی قیامت بغته میآید، و شاید مقصود اینکه است که طول قیامت نزد خدا مثل ساعتی از ساعات دنیا است، خطاب برسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم نموده که از تو از وقوع قیامت سؤال میکنند (أَیّان‌َ) بمعنی (متی) است یعنی در چه وقت قیامت واقع میگردد ای رسول در پاسخ آن ملحدین بگو که علمش نزد خدا است ظاهر نمیکند وقت آنرا برای احدی و بر پا نمیکند آنرا مگر خدا.
ثَقُلَت فِی السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ لا تَأتِیکُم إِلّا بَغتَةً آیه اشاره بدو مطلب مینماید یکی علم بوقوع قیامت منحصر بخدا است و نه ملک مقرّب و نه رسول مرسل کسی بوقت قیامت مطلع نیست.
و دیگر نظر باهمیت امر قیامت دارد که فرموده امر قیامت سنگین است در آسمانها و زمین یعنی بر اهل آسمانها و اهل زمین امر قیامت بزرگ مینماید و همه منتظر آنند و احدی مطّلع بر وقوع آن نیست غفلتا بامر خالق متعال ظاهر میگردد و ای رسول از تو سؤال میکنند گویا تو از آن آگاهی و تو بآنها بگو علمش نزد خدا است و لکن بیشتر مردم نمیدانند و گمان میکنند میشود غیر از خدا کسی بچنین امر مهمّی اطلاع داشته باشد.

صفحه : 333

[سوره الأعراف (7): آیات 188 تا 195]

اشاره

قُل لا أَملِک‌ُ لِنَفسِی نَفعاً وَ لا ضَرًّا إِلاّ ما شاءَ اللّه‌ُ وَ لَو کُنت‌ُ أَعلَم‌ُ الغَیب‌َ لاستَکثَرت‌ُ مِن‌َ الخَیرِ وَ ما مَسَّنِی‌َ السُّوءُ إِن أَنَا إِلاّ نَذِیرٌ وَ بَشِیرٌ لِقَوم‌ٍ یُؤمِنُون‌َ (188) هُوَ الَّذِی خَلَقَکُم مِن نَفس‌ٍ واحِدَةٍ وَ جَعَل‌َ مِنها زَوجَها لِیَسکُن‌َ إِلَیها فَلَمّا تَغَشّاها حَمَلَت حَملاً خَفِیفاً فَمَرَّت بِه‌ِ فَلَمّا أَثقَلَت دَعَوَا اللّه‌َ رَبَّهُما لَئِن آتَیتَنا صالِحاً لَنَکُونَن‌َّ مِن‌َ الشّاکِرِین‌َ (189) فَلَمّا آتاهُما صالِحاً جَعَلا لَه‌ُ شُرَکاءَ فِیما آتاهُما فَتَعالَی اللّه‌ُ عَمّا یُشرِکُون‌َ (190) أَ یُشرِکُون‌َ ما لا یَخلُق‌ُ شَیئاً وَ هُم یُخلَقُون‌َ (191) وَ لا یَستَطِیعُون‌َ لَهُم نَصراً وَ لا أَنفُسَهُم یَنصُرُون‌َ (192)
وَ إِن تَدعُوهُم إِلَی الهُدی لا یَتَّبِعُوکُم سَواءٌ عَلَیکُم أَ دَعَوتُمُوهُم أَم أَنتُم صامِتُون‌َ (193) إِن‌َّ الَّذِین‌َ تَدعُون‌َ مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ عِبادٌ أَمثالُکُم فَادعُوهُم فَلیَستَجِیبُوا لَکُم إِن کُنتُم صادِقِین‌َ (194) أَ لَهُم أَرجُل‌ٌ یَمشُون‌َ بِها أَم لَهُم أَیدٍ یَبطِشُون‌َ بِها أَم لَهُم أَعیُن‌ٌ یُبصِرُون‌َ بِها أَم لَهُم آذان‌ٌ یَسمَعُون‌َ بِها قُل‌ِ ادعُوا شُرَکاءَکُم ثُم‌َّ کِیدُون‌ِ فَلا تُنظِرُون‌ِ (195)

صفحه : 334

[ترجمه]

ای رسول باین کافرین بگو من مالک نفس خود نیستم (نه نفعی بخود رسانم و نه ضرری از خود دفع نمایم) مگر آنچه را که خدا خواهد و اگر من علم بغیب داشتم همانا برای خود نفع زیاد میکردم و بمن امر ناگواری اصابت نمینمود نیستم من مگر بیم دهنده و مژده دهنده برای جماعتی که ایمان میآورند [188]
خدا آنکسی است که شما را از یک تن آفریده و از آن جفت او را آفرید تا با او انس و آرام گیرد و چون با او نزدیکی نمود (حواء) حامله گردید حمل سبک پس بمرور سنگین گردید وقتی (آدم و حواء) پروردگار خود را خواندند که اگر بما اولاد صالح عطاء کردی همانا ما البته از شکر گذاران میباشیم [189]
و چون بآنها اولاد صالح دادیم آنها را برای خدا شرکاء قرار دادند پس خدا بزرگ است و منزه است از آنچه برای او شریک قرار میدهند [190]
آیا برای خدا شریک قرار میدهند چیزی را که نمیآفریند و خودش هم آفریده شده [191]
و توانا نیستند بر اینکه آنها را یاری کنند و نتوانند خودشان را یاری کنند [192]
و اگر آنها را براه هدایت بخوانید متابعت شما را نمیکنند برای شما (مؤمنین) مساوی است چه آنها را بخوانید یا ساکت باشید متابعت نخواهند نمود [193]
همانا (ای مشرکین) آنکسانی را که بغیر خدا می‌پرستید آنان بندگانی میباشند امثال شما (در اینکه محتاج و فقیر الی اللّه‌اند) و اگر شما راست میگوئید در مشکلات آنها را بخوانید پس شما را اجابت کنند [194]
آیا برای اینکه بتها پائی است که بآن راه روند یا برای ایشان دستی است که بآن فرا گیرند و کاری انجام دهند یا برای آنها چشمی است که بآن ببینند یا گوشی است که بآن بشنوند ای رسول بآنها بگو شرکاء خود را بخوانید و آنچه خواهید با من کید کنید (تا مرا مغلوب گردانید) و مرا مهلت ندهید [195]

صفحه : 335

(توضیح آیات)

‌که که‌قُل لا أَملِک‌ُ لِنَفسِی نَفعاً وَ لا ضَرًّا إِلّا ما شاءَ اللّه‌ُ وَ لَو کُنت‌ُ أَعلَم‌ُ الغَیب‌َ لَاستَکثَرت‌ُ مِن‌َ الخَیرِ وَ ما مَسَّنِی‌َ السُّوءُ الخ خطاب برسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم است که باینهائیکه از وقوع قیامت از تو سؤال میکنند که قیامت در چه زمانی واقع خواهد گردید در پاسخ آنها بگو علم آن نزد خدا است و من عالم بغیب نیستم.
و بقولی سؤال آنها فقط راجع بوقت وقوع قیامت نبود بلکه مقصودشان اینکه بود که اگر تو علم بغیب داری راجع بنرخ اجناس که چه وقت ارزان میشود و چه موقعی گران میگردد بما خبر بده تا ما در تجارت نفع ببریم، موقع ارزانی بخریم و موقع گرانی بفروشیم اینکه بود که خداوند باو امر میکند که باینها بگو من مالک نیستم برای نفس خودم هیچ نفعی و ضرری را مگر آنچه را خدا بخواهد بدلیل اینکه اگر مالک بودم برای نفس خود ضرر و نفعش را، همیشه نفع خود را می‌طلبیدم و ضرر از خود رفع میکردم و بمن بدی نمیرسید، و نیز اگر عالم بغیب بودم همیشه خیر و خوبی برای خود فراهم مینمودم و هیچ وقت بدی و شرّی بمن اصابت نمینمود (إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثلُکُم) و من نیستم مگر یک فردی از بشر مثل شما وظیفه من اینکه است که شما را از عذاب خدا که در اثر مخالفت بشما اصابت خواهد نمود بترسانم و مژده بدهم بآنهائیکه ایمان آوردند بآن بهشتهای موعود و آن مقامات بلندی که برای آنها تهیه شده، اینکه آیه بمردم خاطر نشان میکند که علم بغیب منحصر بخدا است و هرگاه پیمبران خبر از گذشته و آینده بدهند بتوسط وحی و الهام است نه از قبل نفس خودشان و شاید چنانچه بعضی گفته‌اند سببش اینکه است که ممکن محدود بحدّی است که از مرتبه خود تجاوز نمیکند و علومش بآنقدری است که در سجیّه و حدود وجودش تعیین شده یعنی بقدری است که در استعداد وی گذارده شده،

صفحه : 336
اینکه است که هیچ ممکنی از حدّ خود تجاوز نمیکند و علم بغیب اینکه است که انسان آنچه خارج از حدّ ذاتش میباشد بآن ظفر یابد و اینکه ممکن نیست و حق تعالی که عالم الغیب و الشهاده است برای اینکه است که محدود بحدّی نیست که نتواند از حد خود تجاوز نماید.
هُوَ الَّذِی خَلَقَکُم مِن نَفس‌ٍ واحِدَةٍ وَ جَعَل‌َ مِنها زَوجَها لِیَسکُن‌َ إِلَیها فَلَمّا تَغَشّاها حَمَلَت حَملًا خَفِیفاً فَمَرَّت بِه‌ِ الخ ترجمه آیه شده و خلاصه آن چنین مینماید که مقصود از نفس واحده که تمام افراد بشر از او آفریده شده‌اند آدم ابو البشر است، و مقصود از زوجش (حوّاء) است که برای زوجیّت آدم و سکونت او خلقت گردیده و وقتی آدم با حواء هم بستر گردید حواء حمل پیدا نمود اوّل حملش سبک بود و پس از مدتی که طفل در شکم او بزرگ شد سنگین گردید آنوقت پروردگار خود را خواندند و دعاء کردند که اگر بما اولاد صالح عطا کنی یعنی اولادی که صلاحیت داشته باشد برای زندگی و نیکوکار باشد، بلام تأکید که متضمّن قسم است و نون ثقیله کلام را مؤکّد میگردانند که ما از شکر گذاران میگردیم.
فَلَمّا آتاهُما صالِحاً جَعَلا لَه‌ُ شُرَکاءَ فِیما آتاهُما فَتَعالَی اللّه‌ُ عَمّا یُشرِکُون‌َ لابد بایستی اینکه آیه را توجیه نمود زیرا که ظاهرش با مقام حضرت آدم که هم پیغمبر و هم معصوم و هم خلیفه خدا در زمین بود منافات دارد که شریک برای خدا قرار دهد اینکه است که مفسرین آیه را توجیه نموده‌اند و چند وجه در آیه گفته شده و چون اگر بخواهیم آراء همه مفسرین را بیان کنیم طولانی میشود آنچه بنظر صحیح‌تر مینماید بآن اشاره مینمائیم:
در جوامع الجامع طبرسی فرموده (فلمّا آتیهما ما طلباه من الولد الصالح السوی جعلا له شرکاء) چونکه حواء در شکمش یک پسر و یک دختر بود فاعل (جعلا) آن دو اولاد میشود و آن دو اولاد هم اولاد پیدا میکنند، یعنی قرار دادند آن دو اولاد برای خدا شرکاء (علی حذف المضاف) و قرار دادن مضاف الیه

صفحه : 337
را بجای مضاف، و بر اینکه توجیه دلالت دارد قوله تعالی (فَتَعالَی اللّه‌ُ عَمّا یُشرِکُون‌َ) زیرا که ضمیر در (یشرکون) چنین میشود که اولادان آدم و حواء در نام گذاری اولادانشان برای خدا شریک قرار دادند زیرا که نام آنها را عبد العزّی و عبد مناف و عبد یغوث و امثال اینها نامیدند (و اینها نام بتها بود) و نام بتها را بجای نام خدا گذاردند که بایستی (عبد اللّه و عبد الرحمن) گذارده باشند وجه دیگر خطاب بقریش است که آنها آل (قصی‌ّ) اند و اینکه فرموده (خَلَقَکُم مِن نَفس‌ٍ واحِدَةٍ) مقصود (قصی‌ّ) است و مقصود از جنس او زوجش میباشد که آن نیز عربی و قریشی بود که وقتی آنها از خدا اولاد صالح طلب نمودند و بآنها عطاء گردید برای خدا شرکاء قرار دادند به اینکه که چهار اولاد پسر بآنها عطاء گردید آنها را بعبد مناف و بعبد العزی و عبد قصی و عبد الدار (که اینها نام بتها بود) گذاردند.
أَ یُشرِکُون‌َ ما لا یَخلُق‌ُ شَیئاً وَ هُم یُخلَقُون‌َ یعنی آیا شریک خدا میکنند چیزی را که نمیآفریند هیچ چیز را و حال آنکه خود آنها مخلوق خدا هستند و آنهائی را که شریک خدا قرار میدهند عاجزتر از خودشانند نه قدرت دارند بر یاری کردن خودشان و نه عبیدشان که حوادث را از آنها رفع کنند و هرگاه از آنها چیزی طلب کنند آنها را اجابت نمیکنند.
[پایان] و در توجیه آیه بالا چند قول دیگر نیز از مفسرین نقل شده از جمله آنکه گفته‌اند آیه در مقام بیان حال ابوین از نوع بشر است و فرزندانشان و برای بیان حال نوعی است نه افراد بخصوص زیرا که تمام افرادیکه میآیند و میروند اینها مولود پدر و مادری میباشند قوله تعالی (یا أَیُّهَا النّاس‌ُ إِنّا خَلَقناکُم مِن ذَکَرٍ وَ أُنثی وَ جَعَلناکُم شُعُوباً وَ قَبائِل‌َ) ای مردم شما را از نر و ماده آفریدیم و بین شما نژادها و قبیله‌های مختلف قرار دادیم و چون غالبا حال پدر و مادر نظر بمحبّت و شفقتی که باولادهایشان دارند طبعا چنین میباشند که باراده یا

صفحه : 338
بدون اراده بآن فطرت توحیدشان منقطع بخدا و متوجه باز میگردند و از خدا اولاد شایسته می‌طلبند و زبان حالشان چنین است که اگر اولاد صالح مطابق میل و دلخواهشان عطاء کردی از شکر گذاران خواهیم بود وقتی خدای تعالی دعای آنان را مستجاب نمود و فرزند صالحی بآنها عطاء نمود همین پدر و مادر در حفظ و حراست اینکه اولاد بهر چیزی تمسک نموده و بهر دست آویزی ملتجی میگردند و بهر پناهگاهی رو آورده و آن عهدی که با خدا بسته‌اند که از شاکرین باشند فراموش میکنند.
و مؤیّد اینکه توجیه آیه زیر است که فرموده (فَتَعالَی اللّه‌ُ عَمّا یُشرِکُون‌َ) زیرا که اگر مقصود از (زوج و نفس) در صدر آیه دو نفر معیّن از افراد بشر مثل آدم و حواء بود باید فرموده باشد (عمّا اشرکا) یا بفرماید (عن شرکهما) یعنی خدا بزرگتر است از آنچه برای او آن دو نفر شریک گرفتند و چون ضمیر (یشرکون) را جمع آورده معلوم میشود که مربوط بسر گذشت آدم و حواء نیست زیرا که نمیشود نسبت شرک بآدم و حواء داد چنانچه در باره آدم فرموده (ثُم‌َّ اجتَباه‌ُ رَبُّه‌ُ فَتاب‌َ عَلَیه‌ِ وَ هَدی) یعنی خداوند پس از اکل شجره منهیه و توبه آدم فرموده آدم را برگزید و توبه او را قبول نمود و او را هدایت گردانید.
و احتمال دیگری نیز در آیه داده شده که گفته شود شاید مقصود از نفس و روح آدم و حواء باشند باین بیان که مقصود از اینکه فرموده برای خدا شرکاء گرفتند مراد اینکه نیست که در عبودیت یا در خلقت اولادشان شریک برای خدا قرار دادند بلکه مقصود چنین باشد که سرگرم تربیت اولادشان گردیدند و در تربیت او متمسک باسباب شدند و همین معنی با خلوصی که در بعضی از اوقات با پروردگار خود داشتند آنها را باز داشت.
و چون نمیشود بهیچ وجه ضلالت و پرستیدن غیر خدا را نسبت بآدم داد اینکه است که بایستی آیه را توجیه بیکی از آن توجیهاتی که مفسرین کرده‌اند نمود و ظاهرا توجیه اخیر مناسب‌تر بنظر میآید که بگوئیم شرک آنها در مقام

صفحه : 339
عمل بوده نه در عبادت که آنها در محبّت بمقام ابوینی و توجّه بغیر خدا قدری سرگرم اولاد شدند و از توجّهشان کاسته گردید، خلاصه چنین میشود که پس از آنکه خداوند بآنها اولاد عطاء نمود در خلوص دل و توجه و دوام ذکر حق تعالی مشرک شدند یعنی در اینکه مرتبه اولادشان را شریک خدا قرار دادند و در اینکه مرتبه مشرک گردیدند، لکن باین توجیه اشکالاتی وارد میآید که اگر بخواهیم تذکر دهیم بیان طولانی میشود و بهتر اینکه است که بگوئیم چون آیه از متشابهات قرآن بشمار میرود در باره آن سکوت نمودن و علم بآنرا محوّل گردانیدن بخدا و راسخین فی العلم اولی است.
إِن‌َّ الَّذِین‌َ تَدعُون‌َ مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ عِبادٌ أَمثالُکُم فَادعُوهُم فَلیَستَجِیبُوا لَکُم إِن کُنتُم صادِقِین‌َ بقرینه (الّذین) که موصول و عمومیت از آن استفاده میشود، معلوم میشود که مقصود از (عباد) معنائی است عام که شامل جمادات نیز میشود زیرا که بیشتر آلهه مشرکین از جمادات مثل سنگ و شاید طلا و نقره و امثال اینها تعبیه شده بود و شاید مقصود از عباد در اینجا مطلق مخلوقات مراد باشد.
و در اینکه آیه مشرکین را یادآوری مینماید که همان طوری که شما ضعیف و مضطرّ هستید و از روی اضطرار رو ببتها میآورید و بآنها ملتجی میگردید و از آنها حاجت میطلبید آنها نیز مخلوق و محتاجند و برای امتحان آنان را بخوانید اگر بشما جواب دادند شما در ادعای خودتان که آنها را صاحب مقام و منزلتی میدانید راست گویانید.
أَ لَهُم أَرجُل‌ٌ یَمشُون‌َ بِها أَم لَهُم أَیدٍ یَبطِشُون‌َ بِها أَم لَهُم أَعیُن‌ٌ یُبصِرُون‌َ بِها أَم لَهُم آذان‌ٌ یَسمَعُون‌َ بِها الخ آیه در مقام ارشاد مشرکین را خاطر نشان میکند که شمائی که ادعای عقل دارید رجوع بدانش و ذکاوت خود نمائید که اینکه بتهائی را که پرستش مینمائید چه فضیلت و برتری بر شما دارند که بنده‌وار در مقابل آنها خضوع مینمائید آیا

صفحه : 340
اعضاء بدنی از دست و پا و چشم و گوش دارند.
و ای مشرکین شما شرکاء خود را بطلبید و با آنان همدست شده هر گونه کید و مکری که میتوانید در باره من بکنید و مرا بهیچ وجه مهلت ندهید، اشاره به اینکه که شما خودتان و بتهائیکه پرستش میکنید در مقابل پروردگار من که یار و یاور من است عاجز و ناتوانید.

صفحه : 341

[سوره الأعراف (7): آیات 196 تا 206]

اشاره

إِن‌َّ وَلِیِّی‌َ اللّه‌ُ الَّذِی نَزَّل‌َ الکِتاب‌َ وَ هُوَ یَتَوَلَّی الصّالِحِین‌َ (196) وَ الَّذِین‌َ تَدعُون‌َ مِن دُونِه‌ِ لا یَستَطِیعُون‌َ نَصرَکُم وَ لا أَنفُسَهُم یَنصُرُون‌َ (197) وَ إِن تَدعُوهُم إِلَی الهُدی لا یَسمَعُوا وَ تَراهُم یَنظُرُون‌َ إِلَیک‌َ وَ هُم لا یُبصِرُون‌َ (198) خُذِ العَفوَ وَ أمُر بِالعُرف‌ِ وَ أَعرِض عَن‌ِ الجاهِلِین‌َ (199) وَ إِمّا یَنزَغَنَّک‌َ مِن‌َ الشَّیطان‌ِ نَزغ‌ٌ فَاستَعِذ بِاللّه‌ِ إِنَّه‌ُ سَمِیع‌ٌ عَلِیم‌ٌ (200)
إِن‌َّ الَّذِین‌َ اتَّقَوا إِذا مَسَّهُم طائِف‌ٌ مِن‌َ الشَّیطان‌ِ تَذَکَّرُوا فَإِذا هُم مُبصِرُون‌َ (201) وَ إِخوانُهُم یَمُدُّونَهُم فِی الغَی‌ِّ ثُم‌َّ لا یُقصِرُون‌َ (202) وَ إِذا لَم تَأتِهِم بِآیَةٍ قالُوا لَو لا اجتَبَیتَها قُل إِنَّما أَتَّبِع‌ُ ما یُوحی إِلَی‌َّ مِن رَبِّی هذا بَصائِرُ مِن رَبِّکُم وَ هُدی‌ً وَ رَحمَةٌ لِقَوم‌ٍ یُؤمِنُون‌َ (203) وَ إِذا قُرِئ‌َ القُرآن‌ُ فَاستَمِعُوا لَه‌ُ وَ أَنصِتُوا لَعَلَّکُم تُرحَمُون‌َ (204) وَ اذکُر رَبَّک‌َ فِی نَفسِک‌َ تَضَرُّعاً وَ خِیفَةً وَ دُون‌َ الجَهرِ مِن‌َ القَول‌ِ بِالغُدُوِّ وَ الآصال‌ِ وَ لا تَکُن مِن‌َ الغافِلِین‌َ (205)
إِن‌َّ الَّذِین‌َ عِندَ رَبِّک‌َ لا یَستَکبِرُون‌َ عَن عِبادَتِه‌ِ وَ یُسَبِّحُونَه‌ُ وَ لَه‌ُ یَسجُدُون‌َ (206)

صفحه : 342

[ترجمه]

دوست و یاور من خدائی است که قرآن را فرستاده و او یار و یاور نیکوکاران است [196]
و آنهائی را که مشرکین بغیر خدا میخوانند اینان هیچ قدرتی بر یاری شما ندارند و خودشان را هم نتوانند یاری کنند [197]
ای محمّد (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) اگر آنها را بسوی هدایت بخوانی استماع نمیکنند و تو آنها را می‌بینی که بسوی تو نظر میکند در حالیکه نمی‌بینند [198]
ای رسول از امّت عفو (و گذشت کن) و امر بمعروف نما و از جهّال اعراض و دوری نما [199]
و هرگاه از شیطان وسوسه و جنبشی در تو پدید آید پس بخدا پناه ببر زیرا که او شنوا و دانا است [200]
همانا اشخاص با تقوی وقتی که جماعتی از شیاطین بآنها وسوسه نمودند یاد میکنند خدا را و در همان وقت صاحب بصیرت و بینائی میگردند [201]
و برادران کفار که شیاطینند آنها را در گمراهی میکشانند و از اضلال آنها باز نمی‌ایستند [202]
و وقتی تو آیه‌ئی از قرآن برای آنها نیاوردی میگویند چرا بر هم نبافتی و برنگیزیدی از پیش خود بگو جز اینکه نیست که من تابع آنچیزی میباشم که بسوی من از طرف پروردگار من وحی برسد اینکه قرآن بینائی است از طرف پروردگار شما و هدایت و رحمت است برای جماعتی که ایمان آورده‌اند [203]
وقتی قرآن خوانده میشود ساکت گردید و استماع کنید شاید مورد رحم الهی واقع گردید [204]
ای رسول یاد کن پروردگار خود را در دل خودت در حال تضرع و ترس و صدا را پائین‌تر از بلند خواندن در صبح و شام آور و نبوده باش از غافلین [205]
همانا آنکسانیکه نزد پروردگار تواند یعنی ملائکه از عبادت و بندگی او تکبر ندارند و او را ستایش میکنند و برای او سجده میکنند
.

صفحه : 343

(توضیح آیات)

إِن‌َّ وَلِیِّی‌َ اللّه‌ُ الَّذِی نَزَّل‌َ الکِتاب‌َ وَ هُوَ یَتَوَلَّی الصّالِحِین‌َ، الی دو آیه بعد چون ترجمه آیات شده و واضح است محتاج بتوضیح نیست، خلاصه اینکه دو آیه و دو آیه بعد مربوط بآیه بالا است که در مقام الزام بمشرکین خطاب نموده که شما هر نوع مکر و خدعه‌ئی که خواهید در باره من بکنید و چیزی فروگذار ننمائید زیرا که ولی‌ّ و دوست من خدا است آنکسانیکه بر من کتاب یعنی قرآن را فرو فرستاده، اشاره به اینکه که من رسول و فرستاده خدایم و کفایت کار من بدست قدرت او است و خدا دوستدار و کفایت کننده بندگان صالح و شایسته خود است و اینهائی را که بغیر خدا میخوانید اینکه قدر عاجز و ناتوانند که نه خود را توانند یاری کنند و نه شما را کمک نمایند.
وَ إِن تَدعُوهُم إِلَی الهُدی لا یَسمَعُوا وَ تَراهُم یَنظُرُون‌َ إِلَیک‌َ وَ هُم لا یُبصِرُون‌َ یعنی ای مؤمنین اگر کفار را بسوی هدایت (دین اسلام) بخوانید نشنوند و میشود آیه خطاب باشد بمشرکین که اگر بتها را براه راست بخوانید نشنوند زیرا که مانند جمادند (و تریهم) یعنی ای محمّد [ص] تو می‌بینی که کفار بسوی تو نگاه میکنند در حالی که آنها تو را نمی‌بینند بدیده بصیرت و بحقیقت تو بینا نیستند.
خُذِ العَفوَ وَ أمُر بِالعُرف‌ِ وَ أَعرِض عَن‌ِ الجاهِلِین‌َ در اینکه آیه خطاب برسولش کرده و گویا باو فرموده ای رسول رحمت که متّصف گردیده‌ئی (برحمة للعالمین) در گذر از آنچه مردم نسبت بتو بی‌ادبی و جفاء میکنند و از آنها تقاص نکن و از آنچه می‌بینی ندیده بگیر و آنچه آسان‌تر است بآنان امر نما چنانچه در حدیث دارد
(یسّروا و لا تعسّروا)
در اینجا حق تعالی امر بتسامح نموده، شاید مقصود از (خذ العفو) نسبت بعمل مردم

صفحه : 344
بخود رسول باشد که از گفتار ناشایسته یا نسبتهای ناروا که بتو میدهند در گذر و از آنها تقاص نکن (و أمر بالعرف) شاید نسبت بعمل مردم در جامعه باشد که آنچه در عرف جمیل و معروف است از اخلاق حمیده و اوصاف پسندیده بآنها امر نما و آنها را بر آنچه خوب‌تر و پسندیده‌تر است وادار گردان و از جهّال و مردمانی بی‌خرد اعراض نما یعنی با سفهاء عمل نکن مطابق سفاهت و نفهمی آنها.
اینکه آیه جامع مکارم اخلاق است میفرماید که فراگیر آسانی را در کار مردمان و از ایشان مجو کاری که شاق‌ّ باشد و صفت عفو را پیشه گیر و از سر گنهکاران در گذر یا فراگیر زیادی مال اغنیاء را بقدری که بر آنها آسان باشد و صدقه بده، و بنا بر اینکه معنی شاید آیه پیش از وجوب زکوة بوده، و دیگران را بنیکوئی امر کن در گفتار و افعال.
و گفته‌اند عرف فضیلتی است که عقل بپسندد و شرع قبول کند و از جهال و دیگران یعنی با نادانان ستیزگی نکن.
و از ابو حمزه بغدادی است که گفته نفس جاهل‌ترین جاهلان است سزاوار است که از آن اعراض کنی، در کشاف گفته که حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم از معنی اینکه آیه از جبرئیل [ع] سؤال نمود جبرئیل گفت پروردگار تو میگوید پیوند کن با کسیکه از تو ببرد و عطاء کن بکسی که تو را محروم سازد و عفو کن از کسی که بر تو ستم کند و اصول مکارم اخلاق همین است.
[نقل بمعنی از تفسیر کاشفی] وَ إِمّا یَنزَغَنَّک‌َ مِن‌َ الشَّیطان‌ِ نَزغ‌ٌ فَاستَعِذ بِاللّه‌ِ إِنَّه‌ُ سَمِیع‌ٌ عَلِیم‌ٌ خطاب برسول [ص] که هرگاه شیطان بر خلاف آنچه امر شده‌ئی در قلب تو وسوسه نمود تو بخدا پناه ببر.
راغب در مفردات گفته (نزغ) داخل شدن در کاری است برای فاسد گردانیدن آن قوله تعالی (مِن بَعدِ أَن نَزَغ‌َ الشَّیطان‌ُ بَینِی وَ بَین‌َ إِخوَتِی) یعنی بعد از آنکه شیطان بین من و برادرانم را بهم زد.

صفحه : 345
و بقول دیگر (نزغ) بمعنی تکان دادن و از جای کندن و وادار کردن است و بمعنی وسوسه شیطان هم آمده لکن همان معنی دوم با آیه بالا که فرمود از جهّال اعراض کن مناسب‌تر مینماید زیرا که غالبا تماس گرفتن با مردم و مشاهده اعمال جاهلانه آنها قوّه غضب را بحرکت میآورد اینکه است که در اینکه آیه بظاهر برسولش و در حقیقت بمؤمنین امر فرموده زیرا که رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم معصوم و صاحب نفس قدسی بوده وانگهی در بعضی احادیث دارد که فرموده شیطان من مطیع عقل من است و در موقع غضب که در آن حال شیطان وقت بدستش میآید شما بخدا پناه ببرید و از جهّال دوری کنید.
إِن‌َّ الَّذِین‌َ اتَّقَوا إِذا مَسَّهُم طائِف‌ٌ مِن‌َ الشَّیطان‌ِ تَذَکَّرُوا فَإِذا هُم مُبصِرُون‌َ (طائف) بمعنی دور زدن است، آیه در مقام بیان سجیه اشخاص با تقوی است که از اوصاف حمیده آنها چنین است که در مورد غضب یا غیر آن وقتی که شیاطین باطراف قلب آنها هجوم آوردند و دل انسان را مثل لقمه‌ئی در دهن گرفتند (تَذَکَّرُوا) یعنی یاد خدا کنند چون اینکه اشخاص بنا بر عادتشان که همیشه یا غالب اوقات توجه بحق داشتند در چنین موقعی نیز بمبدءشان از شرّ شیطان پناه میبرند و ملتجی باو میگردند آنوقت بحکم (جاءَ الحَق‌ُّ وَ زَهَق‌َ الباطِل‌ُ) دیگر محلّی برای شیطان و وسوسه او باقی نمیماند و ظلمت و تاریکی که از قبل وسوسه شیطانی عارض نفس شده بود بنور تذکر مرتفع میگردد و قلب را جلا میدهد وَ إِخوانُهُم یَمُدُّونَهُم فِی الغَی‌ِّ ثُم‌َّ لا یُقصِرُون‌َ شاید مقصود از (اخوانهم) برادران شیطان باشند از بشر و آنها همان شیاطین باشند که فرموده (إِن‌َّ المُبَذِّرِین‌َ کانُوا إِخوان‌َ الشَّیاطِین‌ِ) سوره بنی اسرائیل آیه 29، یعنی اسراف کنندگان برادران شیاطینند و آنها در سرکشی و طغیان کمک کار شیطانند.
و آیه اشاره است به اینکه که اهل تقوی چنینند که وقتی شیاطین در باطن آنها هجوم میآورند بیاد حق تعالی می‌افتند و بتذکّر آنها را ردّ میکنند لکن

صفحه : 346
غیر آنها موقع هجوم شیاطین برادران شیطان صفت آنان در طغیان و سرکشی با آنها کمک مینمایند.
وَ إِذا لَم تَأتِهِم بِآیَةٍ قالُوا لَو لا اجتَبَیتَها قُل إِنَّما أَتَّبِع‌ُ ما یُوحی إِلَی‌َّ مِن رَبِّی الخ (اجتباء) افتعال است از جبایة و بمعنی جمع‌آوری کردن است.
شاید معنی آیه اینکه باشد که وقتی آیه‌ئی از نزولش تأخیر میافتاد مشرکین در مقام سخریه میگفتند چرا نرفتی و کلماتی را بباقی و جمع نمائی از پیش خود ای رسول باینان بگو همانا من تابع وحیم و منتظرم که چه وقت دستوری از طرف پروردگارم که برای بینائی شما از طرف پروردگار شما فرستاده میشود بشما تذکر دهم و اینکه قرآن هدایت و رحمت است برای جماعتی که ایمان آورده‌اند وَ إِذا قُرِئ‌َ القُرآن‌ُ فَاستَمِعُوا لَه‌ُ وَ أَنصِتُوا لَعَلَّکُم تُرحَمُون‌َ در اینکه آیه خدای تعالی امر فرموده وقتی که قرآن خوانده میشود ساکت باشید و گوش بدهید.
مفسرین در شأن نزول آیه چند وجه گفته‌اند: از جمله آنها اینکه است که اینکه حکم در نماز جماعت است که مأموم باید سکوت نماید و استماع کند آیات قرآن را که امام میخواند، و آراء دیگری نیز گفته شده لکن مورد هر چه باشد حکم عام است که هر جا و در هر موردی که قرآن خوانده میشود بایستی بحکم اینکه آیه سکوت کرد و استماع نمود که از اینکه راه شاید برحمت الهی نائل گردید.
وَ اذکُر رَبَّک‌َ فِی نَفسِک‌َ تَضَرُّعاً وَ خِیفَةً وَ دُون‌َ الجَهرِ مِن‌َ القَول‌ِ بِالغُدُوِّ وَ الآصال‌ِ در اینجا خطاب برسولش نموده و شاید مقصود دستور باشد که بایستی خدا را یاد کنی در باطن و دل خود در حال تضرع (تضرّع) از ضراعت است و بمعنای تملق و توأم با خضوع و خشوع است، و (خیفة) یک نوع مخصوصی است از ترسیدن که با ساحت مقدّس پروردگار مناسبت داشته باشد، و اینکه ذکر را بدو صفت توصیف نموده (تضرّع) و (خیفة) اشاره بخوف و رجاء است، هم

صفحه : 347
بتضرّع و امید برحمت رو کنید و هم از عظمت و جلال و بزرگواری و غضب او بر خود بلرزید و در واقع ترس بمعنی معمولی در اینجا معنی ندارد زیرا که خوف سبب فرار است و خدای تعالی بوسیله ذکر و دعا میخواهد بندگانش را نزدیک بخود نماید بهتر اینکه است که گفته شود مقصود از (خیفة) خشیت است که در حال تضرع عظمت و استیلاء او چنان در قلب تو غالب گردد که نظر برحمانیت او نزدیک گردی و نظر بقهّاریت او عقب روی و همین است معنی خوف و رجاء.
و خلاصه اینکه خدای متعال برسولش امر فرموده که در قلب و پنهانی و آهسته نه اینکه صدا بلند کنی اینکه چنین پروردگار خود را یاد کن در حال تضرع و خشوع و خضوع در صبح و شام یعنی بایستی همیشه بیاد خدا مداومت نمائی و نبوده باش از غافلین.
إِن‌َّ الَّذِین‌َ عِندَ رَبِّک‌َ لا یَستَکبِرُون‌َ عَن عِبادَتِه‌ِ وَ یُسَبِّحُونَه‌ُ وَ لَه‌ُ یَسجُدُون‌َ اکثر مفسرین گفته‌اند مقصود از کسانیکه نزد پروردگار تواند ملائکه‌اند و اینکه سه صفت عدم استکبار از عبادت و تسبیح دائمی و سجده از اوصاف ملائکه بشمار میرود و گویا بانسان امر فرموده که در اینکه چند خصلت خود را شبیه بملائکه نماید.
لکن چنانچه بعضی از مفسرین بقرینه آیه بالا (وَ اذکُر رَبَّک‌َ فِی نَفسِک‌َ تَضَرُّعاً وَ خِیفَةً) گفته مقصود اینکه میشود کسیکه در ذکر و یاد خدا در آیات شب و روز در صبح و شام یعنی در همه اوقات خفیة در دل بذکری که توأم باشد با تضرع و خشیت از جلال خدائی چنین کسی مثل ملائکه مقرّبین مقام عندیت پیدا مینماید بلکه مقامش بالاتر از آنها میگردد زیرا که ملائکه چنانچه در محلّش مبرهن گردیده خدمت گذار انسان کاملند.

صفحه : 348

‌سورة الانفال‌

اشاره

مدنیّة و هی ست‌ّ و سبعون آیة

[سوره الأنفال (8): آیات 1 تا 8]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
یَسئَلُونَک‌َ عَن‌ِ الأَنفال‌ِ قُل‌ِ الأَنفال‌ُ لِلّه‌ِ وَ الرَّسُول‌ِ فَاتَّقُوا اللّه‌َ وَ أَصلِحُوا ذات‌َ بَینِکُم وَ أَطِیعُوا اللّه‌َ وَ رَسُولَه‌ُ إِن کُنتُم مُؤمِنِین‌َ (1) إِنَّمَا المُؤمِنُون‌َ الَّذِین‌َ إِذا ذُکِرَ اللّه‌ُ وَجِلَت قُلُوبُهُم وَ إِذا تُلِیَت عَلَیهِم آیاتُه‌ُ زادَتهُم إِیماناً وَ عَلی رَبِّهِم یَتَوَکَّلُون‌َ (2) الَّذِین‌َ یُقِیمُون‌َ الصَّلاةَ وَ مِمّا رَزَقناهُم یُنفِقُون‌َ (3) أُولئِک‌َ هُم‌ُ المُؤمِنُون‌َ حَقًّا لَهُم دَرَجات‌ٌ عِندَ رَبِّهِم وَ مَغفِرَةٌ وَ رِزق‌ٌ کَرِیم‌ٌ (4)
کَما أَخرَجَک‌َ رَبُّک‌َ مِن بَیتِک‌َ بِالحَق‌ِّ وَ إِن‌َّ فَرِیقاً مِن‌َ المُؤمِنِین‌َ لَکارِهُون‌َ (5) یُجادِلُونَک‌َ فِی الحَق‌ِّ بَعدَ ما تَبَیَّن‌َ کَأَنَّما یُساقُون‌َ إِلَی المَوت‌ِ وَ هُم یَنظُرُون‌َ (6) وَ إِذ یَعِدُکُم‌ُ اللّه‌ُ إِحدَی الطّائِفَتَین‌ِ أَنَّها لَکُم وَ تَوَدُّون‌َ أَن‌َّ غَیرَ ذات‌ِ الشَّوکَةِ تَکُون‌ُ لَکُم وَ یُرِیدُ اللّه‌ُ أَن یُحِق‌َّ الحَق‌َّ بِکَلِماتِه‌ِ وَ یَقطَع‌َ دابِرَ الکافِرِین‌َ (7) لِیُحِق‌َّ الحَق‌َّ وَ یُبطِل‌َ الباطِل‌َ وَ لَو کَرِه‌َ المُجرِمُون‌َ (8)

صفحه : 349
سورة الانفال بقول قتاده اینکه سوره مدنی است یعنی در مدینه فرود آمده، و مجاهد و عبد اللّه بن عباس گفته‌اند اینکه اول سوره‌ئی بود که در مدینه نازل گردیده، و بروایت دیگر از عبد اللّه نقل شده که گفته سوره مدنی است مگر هفت آیه که در مکه فرود آمده و اول آن (وَ إِذ یَمکُرُ بِک‌َ الَّذِین‌َ کَفَرُوا) است تا هفت آیه و اینکه سوره هفتاد و پنج آیه است در عدد کوفیان و هفتاد و هفت بعدد شامی و هفتاد و شش بعدد حجازی و بصری، و هزار و دویست و سی یک کلمه است و پنج هزار و دویست و نود و چهار حرف است.
و ابی‌ّ بن کعب از پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم روایت کرده که فرمود هر کس سوره انفال و برائة را بخواند من در قیامت شفیع و گواه او باشم که او از نفاق بیزار است و او را بعدد هر منافق و منافقه‌ئی که در دار دنیا بوده‌اند ده حسنه بدهند و ده سیّئه محو کنند و او را ده درجه بلند کنند و مادامیکه در دنیا زنده است عرش و حاملان عرش بر او صلوات بفرستند.

[ترجمه]

بنام ایزد هستی بخش صاحب رحمت عام و خاص
ای رسول از تو از حکم غنیمتها سؤال میکنند بگو غنیمتها مخصوص بخدا و پیغمبر او است پس از خدا بترسید و بین خودتان اصلاح کنید و امر خدا و رسول او را اطاعت نمائید اگر از مؤمنین میباشید [1]
جز اینکه نیست که مؤمنین کامل کسانی میباشند که چون خدا یاد کرده شود دلها آنها بترسد و وقتی که آیات او بر آنها خوانده شود ایمانشان زیاد میگردد و اتّکاء و توکل آنها بر پروردگار آنها است [2]
(و نیز مؤمنین) چنینند که نماز را بپای میدارند و از آنچه بآنها روزی داده‌ایم انفاق میکنند [3]
اینهایند مؤمنین درست و راست و برای آنها نزد پروردگارشان درجاتی است و مغفرت و روزی بزرگوار [4]
همچنانکه پروردگارت تو را از خانه‌ات بحق و درستی بیرون کرد و بدرستی که

صفحه : 350
جماعتی از مؤمنین کراهت داشتند [5]
و با تو در حق مجادله میکنند پس از آنکه حق بر آنها ظاهر گردیده گویا آنان رانده میشوند بسوی مرگ و آنها مینگرند [6]
و یاد کنید وقتی را که خدای تعالی بشما وعده داد یکی از دو طائفه را (یعنی کاروان یا لشگر قریش) و شما دوست داشتید که غیر صاحب شوکت برای شما باشد (یعنی کاروان) و خداوند اراده کرده محقّق گرداند حق را بکلماتش و قطع کند و از بیخ برکند بنیاد کافران را [7]
تا ثابت گرداند حق را و باطل گرداند باطل را و اگر چه گنهکاران کراهت دارند [8]
.

صفحه : 351

(توضیح آیات)

اشاره

یَسئَلُونَک‌َ عَن‌ِ الأَنفال‌ِ قُل‌ِ الأَنفال‌ُ لِلّه‌ِ وَ الرَّسُول‌ِ (الانفال) جمع نفل و بمعنی زیادتی است و نافله را برای همین معنی گفته‌اند زیرا که نافله زیادی بر فریضه است.
آیه خطاب برسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است که از تو از انفال سؤال میکنند که انفال یعنی غنیمت دار الحرب مال کی است بگو انفال مخصوص بخدا و رسول [ص] است، و بعضی از مفسرین گفته‌اند (عَن‌ِ الأَنفال‌ِ) (عن) بمعنی (من) است یعنی بعض انفال مفسرین در شأن نزول آیه از إبن عباس نقل میکنند که گفته سبب نزول آیه اینکه بود که رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم در غزوه بدر گفت هر کس بفلان جا رود از نفل بسیار باشد و هر کس کسی را بکشد او را چندین غنیمت باشد و هر کس اسیری بیاورد چندین مال باشد، وقتی جنگ درگیر شد جوانان شتافتند و پیران و مردمان معروف با رسول در زیر علم بایستادند چون خدای تعالی بمسلمانان فتح داد و فاتح گردیدند جوانها آمدند نزد رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و آنچه رسول [ص] گفته بود مطالبه نمودند، پیران و بزرگان گفتند ما برای اینکه نشتافتیم که با رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم باشیم و علم را نگاه داریم که آسیبی باو نرسد نه اینکه از جنگ عاجز بودیم ما خدمت رسول [ص] را مراعات نمودیم که مشرکین مبادا بر او حمله کنند و ما مدد شما بودیم و خدمت ما کمتر از خدمت شما نبود، مردی از انصاریان بنام (ابو الیسر) برخواست و گفت یا رسول اللّه گفتی هر کس مردی را بکشد او را چندین غنیمت باشد و هر که اسیری بیاورد او را چندین باشد، من هفتاد مرد را کشته‌ام و هفتاد اسیر آورده‌ام، سعد معاذ گفت یا رسول اللّه [ص] ما نخواستیم تو را تنها رها کنیم، رسول توقف کرد و مردم در گفتگو افتادند اینکه بود که اینکه آیه (یَسئَلُونَک‌َ عَن‌ِ الأَنفال‌ِ) نازل شد، بعضی گفته‌اند (عن) زائده و صله است و عبد اللّه بن مسعود اینکه طور قرائت کرده (یسئلونک الانفال)

صفحه : 352

[سخنان مفسرین در توجیه انفال]

1- بقول جماعتی مقصود غنیمتهای جنگ بدر است که اصحاب سؤال نمودند آن غنیمتها مال کیست اینکه آیه نازل گردید که مال خدا و رسول است [عبد اللّه عباس و عکرمه و مجاهد و ضحاک و قتاده] 2- مقصود از انفال سرایا است که رسول سریّتی را یعنی جماعتی را بجائی فرستاد آمدند و غنیمتی آوردند اصحاب سؤال کردند اینکه غنیمت مال کی است اینکه آیه فرود آمد.
[إبن زید علی بن صالح بن حی] 3- انفال آنچیزی است که از مشرکین بدșƢ جنگ بدست مسلمانها میافتاد از بنده و اسبی و ذره‌ئی و کلاه خودی و مانند اینها.
[عطا] و مجاهد گفته که خمس است زیرا که مهاجرین گفتند خمس مال کی است خدای تعالی گفت مال خدا و پیغمبر او است.
در جامع الجوامع طبرسی از حضرت صادق ع روایت کرده که انفال چند چیز است: 1- هر زمین خرابی که آنرا مستحقی و اهلی نباشد و اگر باشد همگی بمیرند. 2- هر زمینی که بدون جنگ اهلش بدهند و آنرا فی‌ء گویند 3- سر کوهها و رودها و بیشه‌ها و زمینهای موات که در آن زراعت نکرده باشند و آنرا صاحبی نباشد. 4- اقطاع پادشاهان که بغصب نگرفته باشند.
5- میراث کسی که او را وارثی نبوده باشد. 6- آجام و بطون اودیه تمام اینها مال خدا و رسول او (و لمن قام مقامه).
[پایان] و نیز مفسرین از صادقین علیهما السّلام روایت میکنند که فرموده‌اند تمام اینهائیکه گفته شد مال خدا و رسول او است و بعد از آن هر کس که قائم مقام او باشد که هر طوری که بخواهد صرف در مصالح مؤمنین نماید و هیچکس از رعیت را حقّی بر او نیست.
فَاتَّقُوا اللّه‌َ وَ أَصلِحُوا ذات‌َ بَینِکُم وَ أَطِیعُوا اللّه‌َ وَ رَسُولَه‌ُ إِن کُنتُم مُؤمِنِین‌َ از اینکه آیه میتوان استفاده نمود چنانچه بعضی گفته‌اند که بین مجاهدین

صفحه : 353
در امر غنائم دار الحرب نزاع واقع شده بود اینکه است که آیه امر مینماید بتقوی که از خدا بترسید و بین خودتان اصلاح کنید و نزاع آنها راجع بانفال یعنی غنیمت دار الحرب بوده نه غنائم غزوه بدر یا فیئی که مخصوص بخدا و رسول است و در اینجا بین مفسرین گفتگوهای بسیار است و غرض ما اختصار است.
خلاصه آیه امر مینماید بتقوی و اطاعت خدای تعالی و رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و ایمان واقعی را مترتب بر اطاعت خدا و رسول میگرداند یعنی اگر ایمان دارید مطیع امر خدا و رسول گردید و با هم نزاع و تخاصم ننمائید.
إِنَّمَا المُؤمِنُون‌َ الَّذِین‌َ إِذا ذُکِرَ اللّه‌ُ وَجِلَت قُلُوبُهُم وَ إِذا تُلِیَت عَلَیهِم آیاتُه‌ُ زادَتهُم إِیماناً وَ عَلی رَبِّهِم یَتَوَکَّلُون‌َ در اینکه آیه و آیه بعد مؤمنین را بفضائل و صفاتی توصیف مینماید که اینکه اوصاف تحقق نمیپذیرد مگر در مؤمن کامل الایمان.
1- از صفات برجسته شخص مؤمن اینکه است که وقتی یاد خدا کردند قلبهای آنها میترسد و از عظمت و جلال خداوندی لرزان میگردند که مبادا بر خلاف حکم او کاری انجام دهند و البته چنین کسی همیشه مراقب و مواظب کار خود است که گناهی از او صادر نگردد مگر وقتی که نفس امّاره و شیطان بر او غالب شوند 2- وقتی آیات خدا یعنی آیات قرآن بر آنان خوانده میشود چون قلبشان در گرفته بنور توحید است بر ایمانشان افزوده میگردد و محکم‌تر میشود قلبشان.
3- و نیز از صفات مؤمنین اینکه است که بر خدا توکّل و اتکاء دارند آری لازمه ایمان حقیقی همین است وقتی ایمان بمرتبه یقین و اطمینان قلبی رسید و واقعا انسان بمرتبه (علم الیقین) یا (عین الیقین) رسید و دانست که همه امور بدست خلّاق عالم است و او مربّی و ناظم و مصلح و تنظیم کننده امور است و آنچه واقع شده و میشود همه در لوح محفوظ و دفتر آفرینش ضبط و ثبت است و همه امور مطابق حکمت و صلاح دید است و لو آنکه حکمت بعضی از چیزها

صفحه : 354
برای او مخفی باشد قطعا توکّل بر خدا مینماید لکن عیب کار در اینجا است که ما امور عالم را یک چشمه مینگریم فقط دلخواه خودمان و آنچه را برای خودمان خیر و خوب میدانیم همان را می‌طلبیم نه بمصلحت خودمان اطلاع داریم و نه نظام عالم را در نظر میگیریم فقط از روی ندانسته‌گی چیزهائی را طالبیم که باضافه بر اینکه خلاف نظام عالم است بر ضرر خودمان تمام میشود و نمیدانیم که موجودات مثل حلقه‌های زنجیر یا تار و پود یکپارچه مرتبط بهم و متصل بیکدیگر است.
خلاصه یکی از صفات برجسته مؤمن اینکه است که در تمام امور اتکاء و توکل آن بر خدا است و باید دانست که توکل بر خدا منافی با کسب و عمل نیست، انسان عاقل باید دنبال کسب و عمل برود و متّکی بخدا باشد نه بر اسباب ظاهریه دنیویه الَّذِین‌َ یُقِیمُون‌َ الصَّلاةَ وَ مِمّا رَزَقناهُم یُنفِقُون‌َ دو صفت دیگر از اوصاف مؤمنین که در اینجا تذکر میدهد اینکه است که نماز را بپای میدارند و از آنچه بآنها روزی داده‌ایم انفاق میکنند اگر چه آنچه را که خدا نصیب انسان کرده اعم است و شامل میگردد هر چه را که خدای متعال بانسان عطاء نموده از مال و علم و ریاست و شهرت که انفاق آنها اینکه است که در راه خدا بمستحقین بذل و بخشش کند، لکن ظاهرا در اینجا بقرینه صلاة شاید مقصود زکوة باشد که پس از ایمان دو رکن اعمال که یکی صلاة و دیگری زکوة است را بیان فرموده.
أُولئِک‌َ هُم‌ُ المُؤمِنُون‌َ حَقًّا لَهُم دَرَجات‌ٌ عِندَ رَبِّهِم وَ مَغفِرَةٌ وَ رِزق‌ٌ کَرِیم‌ٌ اینکه جماعتی که متصف باین پنج صفت میباشند اینهایند مؤمنین حقیقی و برای آنها است درجاتی نزد پروردگارشان و برای مؤمنینی که متّصف باین صفات باشند چهار فضیلت و پاداش نیکو مهیّا گردانیده.
1- اینها را مؤمن حقیقی نامیده، از اینجا معلوم میشود که غیر از اینها مؤمن هستند لکن حقیقت ایمان در قلب و جانشان نفوذ ننموده یعنی مؤمن

صفحه : 355
کامل نیستند.
2- برای آنها نزد پروردگارشان درجات و مقاماتی است که برای دیگران نیست و اینکه بالاترین فضیلت از فضائل انسانی بشمار میرود.
3- اینها مشمول مغفرت و آمرزشند از طرف پروردگارشان که بآن مغفرت صفحه قلبشان را از هر قذاراتی پاک گردانیده.
4- برای اینکه بزرگواران روزی با شرافت و بزرگی که در خور مقام آنها و کرم پروردگار است مهیّا گردیده و معلوم است که رزقی را که خدای جلیل بزرگ بشمارد نه فقط روزی طبیعی دنیوی است بلکه روزی معنوی روحانی و حقیقی است نظیر رزقی که راجع بشهداء است که در باره آنها است قوله تعالی که در سوره آل عمران آیه 169 در باره شهداء فرموده (وَ لا تَحسَبَن‌َّ الَّذِین‌َ قُتِلُوا فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ أَمواتاً بَل أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقُون‌َ).
کَما أَخرَجَک‌َ رَبُّک‌َ مِن بَیتِک‌َ بِالحَق‌ِّ وَ إِن‌َّ فَرِیقاً مِن‌َ المُؤمِنِین‌َ لَکارِهُون‌َ مفسرین گفته‌اند که جار و مجرور یعنی (کما) یا در محل‌ّ رفع است بر اینکه خبر مبتداء محذوف باشد و در معنی چنین میشود که (هذه الحال کحال اخراجک للحرب) یعنی حال مسلمانها در کراهت داشتن آنها از جنگ مثل حال آنان است در کراهت ایشان از خروج تو برای جنگ و یا منصوب المحل‌ّ است بر اینکه صفت مصدر فعل مقدّر است در (الأَنفال‌ُ لِلّه‌ِ وَ الرَّسُول‌ِ) یعنی انفال ثابت و مستقر است برای خدا و رسول ثباتی که مثل ثبات اخراج پروردگار تو است تو را یعنی امر کردن خدا تو را که از خانه‌ات که مدینه است بیرون آئی.
خلاصه شاید آیه در مقام اینکه باشد که همین طوری که خداوند تو را بحق و از روی حکمت از خانه‌ات یعنی مدینه بیرون کرد و فریقی از مؤمنین کاره بودند، همین طور برای جنگ بدر جماعتی از مؤمنین کراهت دارند.
و داستان جنگ بدر چنانچه بعضی از مفسرین گفته‌اند اینکه است با کمی اختلاف (بدر) اسم چاهی بود، و در حدیث ابی حمزه ثمالی است که (بدر) مردی بوده

صفحه : 356
از طائفه جهینه و چاه ملک او بوده، و آن چاه باسم او نامیده شده [مجمع البیان] و (بدر) بین مکه و مدینه است و قریش برای تجارت بشام رفته بودند و با متاع بسیار از شام برگشته بودند، چون نزدیک (بدر) رسیدند جبرئیل ع آمد و پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را خبر داد و پیغمبر [ص] بمؤمنین قضیّه را بازگو فرمود پس جمعی با اسلحه و بی‌اسلحه از مدینه بیرون آمدند [خلاصه از منهج] و داستان جنگ بدر چنانچه بعضی مفسرین با کمی اختلاف گفته‌اند اینکه است که بروایت ابی حمزه ثمالی و علی بن ابراهیم و جمهور مفسرین چنین نقل کرده‌اند که کاروان قریش با متاع بسیار از شام برگشته بودند و ابو سفیان با بعضی از صنادید قریش چون عمرو عاص و عمرو بن هشام و مخزون بن نوفل سرداری آن قافله میکردند و اهل کاروان غیر از اینها چهل سوار بودند چون نزدیک (بدر) رسیدند جبرئیل حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را خبر داد و حضرت اینکه واقعه را بمؤمنین اظهار نمود آنها نظر بسیاری مال قریش و قلّت عددشان مایل شدند سر راه کاروان بگیرند اینکه بود که جماعت بسیاری با اسلحه و بدون اسلحه باین قصد از مدینه بیرون آمدند و چون اینکه خبر بابی سفیان رسید که پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم با اصحاب از مدینه بیرون آمدند ضمضم غفاری را بمکه فرستاد و از قریش مدد خواست ضمضم وارد مکّه گردید و بآنها خبر داد و گفت در اینکه کار تهاون و سستی نکنید که مالها در معرض تلف است و شیطان بصورت سراقة بن جعثم بمکه آمد و نداء داد و گفت نترسید امروز هیچ کس شما را مغلوب نتواند کرد من یار و مددکار شمایم اهل مکه چون شنیدند حمیّت جاهلیت آنها بحرکت آمد و در مکه اعلان کردند هر کس باز ایستد و نرود از خانه‌اش او را بیرون کنند و مالش را بغارت ببرند.
وقتی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم در وادی زفران نزول فرمود بوحی از آمدن لشگر قریش مطلع گردید و جبرئیل باو گفت که حق تعالی فرموده که یکی از اینکه دو طائفه که کفار و کاروانند تو را خواهد بود هر کدام را خواهی اختیار کن، از مدارک نقل شده که حضرت باصحاب فرمود شما کاروان را بهتر میخواهید یا

صفحه : 357
عیر یعنی کفار قریش را، بعضی گفتند چون ما وسائل جنگ نداریم کاروان برای ما بهتر است، رسول متغیّر گردید بزرگان مهاجر و انصار جنگ با قریش را اختیار کردند و هر یک برخواستند و گفتند ما کمال اطاعت و انقیاد تو را داریم مقداد بن عمر برخواست و گفت یا رسول اللّه ما تابع و محکوم توایم هر حکمی فرمائی اجراء میکنیم ما مثل بنی اسرائیل نیستیم که بپیمبرشان گفتند (فَاذهَب أَنت‌َ وَ رَبُّک‌َ) برو با پروردگارت، بار دیگر حضرت با آنها مشورت نمود باز همین طور گفتند و بعضی از آنها گفتند بخدا قسم اگر امر فرمائی بآتش برویم میرویم خلاصه وقتی حضرت فهمید آنها مصمّم بر جهاد با قریشند فرمود
(سیروا علی اسم اللّه و برکته)
بروید بیاد خدا و مژده میدهم شما را که خدا بمن وعده داده که یکی از کاروان و قشون برای شما است در قشون قریش ابو جهل بود با جماعتی و در کاروان ابو سفیان بود با تابعین خود، و رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم میدانست که اگر قریش کشته شوند تمام مال آنها و کاروان نصیب مسلمانها میگردد و آنهائی که مایل بکاروان بودند نمیدانستند که اگر آنها رو بکاروان روند قریش در عقب درآیند و کاروان برود و مسلمانها را در میان گیرند، و خدای تعالی از کراهت آنها خبر میدهد.
یُجادِلُونَک‌َ فِی الحَق‌ِّ بَعدَ ما تَبَیَّن‌َ کَأَنَّما یُساقُون‌َ إِلَی المَوت‌ِ وَ هُم یَنظُرُون‌َ الی قوله تعالی: تَکُون‌ُ لَکُم چون ترجمه آیات شده و نیز واضح است محتاج بتوضیح نیست.
و خلاصه آیات اینکه است که خدای متعال خبر میدهد که جماعتی از مؤمنین از رفتن تو بجنگ بدر و طرف شدن با قشون مشرکین قریش کراهت داشتند و با تو مجادله میکنند در حق یعنی در اختیار حق که جهاد است و کراهت آنها بقدری است که گویا آنان را بسوی مرگ میکشانند و کراهت مؤمنین پس از آنکه حق بر آنها واضح گردیده برای قلّت عددشان و کمی مهمّات جنگی بوده زیرا که تمام لشگریان اسلام سیصد و پنج نفر بودند هفتاد شتر و دو اسب و شش

صفحه : 358
زره و هفت شمشیر داشتند، و نیز هر کسی از مرگ و کشته شدن هراسان است و راحت میطلبد، و لشگر قریش نهصد و پنجاه مرد بودند و عادة سیصد و پنج نفر بدون وسائل جنگی در مقابل نهصد و پنجاه نفر مقاومت نتوانند نمود اینکه بود علّت کراهت مؤمنین از رفتن بجنگ بدر.
وَ یُرِیدُ اللّه‌ُ أَن یُحِق‌َّ الحَق‌َّ بِکَلِماتِه‌ِ وَ یَقطَع‌َ دابِرَ الکافِرِین‌َ، لِیُحِق‌َّ الحَق‌َّ وَ یُبطِل‌َ الباطِل‌َ وَ لَو کَرِه‌َ المُجرِمُون‌َ (وَ یُرِیدُ اللّه‌ُ) در موضع حال است مشعر بر اینکه مؤمنین برای قلّت عددشان و کمی بضاعتشان از رفتن بجنگ بدر کاره بودند در حالیکه خدا میخواست حق و حقیقت اسلام را بکلمات خود محقق و ثابت گرداند و دنباله کافرین را قطع کند تا اینکه آنچه حق است یعنی دین اسلام محقق گردد یعنی بر تمام جهانیان حقانیّت اسلام که دین حق است ظاهر و هویدا گردد و بدانند که دست دیگری است روی دستها قوله تعالی در سورة الصافات آیه 173 (وَ لَقَد سَبَقَت کَلِمَتُنا لِعِبادِنَا المُرسَلِین‌َ إِنَّهُم لَهُم‌ُ المَنصُورُون‌َ وَ إِن‌َّ جُندَنا لَهُم‌ُ الغالِبُون‌َ) و قوله تعالی (یُرِیدُون‌َ لِیُطفِؤُا نُورَ اللّه‌ِ بِأَفواهِهِم وَ اللّه‌ُ مُتِم‌ُّ نُورِه‌ِ وَ لَو کَرِه‌َ الکافِرُون‌َ) سورة الصف آیه 8 و ظاهرا لام (لیحق) لام علّت است و ظاهرا متعلق است به (یعدکم اللّه) که آنچه خدای تعالی بمؤمنین وعده داده که آن فتح و فیروزی است محقق و ثابت گرداند و باطل یعنی اهل باطل که مشرکین و کافرینند باطل گرداند تا اینکه حجت بر خلق تمام گردد.

صفحه : 359

[سوره الأنفال (8): آیات 9 تا 17]

اشاره

إِذ تَستَغِیثُون‌َ رَبَّکُم فَاستَجاب‌َ لَکُم أَنِّی مُمِدُّکُم بِأَلف‌ٍ مِن‌َ المَلائِکَةِ مُردِفِین‌َ (9) وَ ما جَعَلَه‌ُ اللّه‌ُ إِلاّ بُشری وَ لِتَطمَئِن‌َّ بِه‌ِ قُلُوبُکُم وَ مَا النَّصرُ إِلاّ مِن عِندِ اللّه‌ِ إِن‌َّ اللّه‌َ عَزِیزٌ حَکِیم‌ٌ (10) إِذ یُغَشِّیکُم‌ُ النُّعاس‌َ أَمَنَةً مِنه‌ُ وَ یُنَزِّل‌ُ عَلَیکُم مِن‌َ السَّماءِ ماءً لِیُطَهِّرَکُم بِه‌ِ وَ یُذهِب‌َ عَنکُم رِجزَ الشَّیطان‌ِ وَ لِیَربِطَ عَلی قُلُوبِکُم وَ یُثَبِّت‌َ بِه‌ِ الأَقدام‌َ (11) إِذ یُوحِی رَبُّک‌َ إِلَی المَلائِکَةِ أَنِّی مَعَکُم فَثَبِّتُوا الَّذِین‌َ آمَنُوا سَأُلقِی فِی قُلُوب‌ِ الَّذِین‌َ کَفَرُوا الرُّعب‌َ فَاضرِبُوا فَوق‌َ الأَعناق‌ِ وَ اضرِبُوا مِنهُم کُل‌َّ بَنان‌ٍ (12) ذلِک‌َ بِأَنَّهُم شَاقُّوا اللّه‌َ وَ رَسُولَه‌ُ وَ مَن یُشاقِق‌ِ اللّه‌َ وَ رَسُولَه‌ُ فَإِن‌َّ اللّه‌َ شَدِیدُ العِقاب‌ِ (13)
ذلِکُم فَذُوقُوه‌ُ وَ أَن‌َّ لِلکافِرِین‌َ عَذاب‌َ النّارِ (14) یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا إِذا لَقِیتُم‌ُ الَّذِین‌َ کَفَرُوا زَحفاً فَلا تُوَلُّوهُم‌ُ الأَدبارَ (15) وَ مَن یُوَلِّهِم یَومَئِذٍ دُبُرَه‌ُ إِلاّ مُتَحَرِّفاً لِقِتال‌ٍ أَو مُتَحَیِّزاً إِلی فِئَةٍ فَقَد باءَ بِغَضَب‌ٍ مِن‌َ اللّه‌ِ وَ مَأواه‌ُ جَهَنَّم‌ُ وَ بِئس‌َ المَصِیرُ (16) فَلَم تَقتُلُوهُم وَ لکِن‌َّ اللّه‌َ قَتَلَهُم وَ ما رَمَیت‌َ إِذ رَمَیت‌َ وَ لکِن‌َّ اللّه‌َ رَمی وَ لِیُبلِی‌َ المُؤمِنِین‌َ مِنه‌ُ بَلاءً حَسَناً إِن‌َّ اللّه‌َ سَمِیع‌ٌ عَلِیم‌ٌ (17)

صفحه : 360

[ترجمه]

یاد کنید وقتی را که شما طلب یاری و فریادرسی از پروردگارتان کردید پس اجابت کرد برای شما به اینکه که همانا من مدد کننده شمایم بهزار نفر فرشتگان که از پی هم درآیند [9]
و خدا نگردانید اینکه امداد را مگر برای مژدگانی تا اینکه قلبهای شما آرام گیرد و یاری و مظفریت نیست مگر از نزد پروردگار بحقیقت خدا غالب و درستکار است [10]
و یاد کنید وقتی را که پینه‌گی یعنی خواب سبک انداخت برای ایمنی حاصل از نزد او و بر شما از آسمان آب را نازل گردانید تا اینکه شما را پاک گرداند و وسوسه شیطان را از شما ببرد و بر قلبهای شما امیدواری پیوند کند و بآن باران قدمهای شما را محکم گرداند (در زمین ریک آمیز) [11]
ای محمّد یاد کن وقتی را که پروردگار تو بسوی ملائکه وحی کرد که همانا من با شمایم پس استوار گردانید کسانیکه ایمان آورده‌اند بزودی میاندازیم در قلبهای کسانیکه کافر شدند ترس و رعب پس ای ملائکه کافرین را بزنید (بشمشیرها) بر بالای گردنهایشان و هر انگشتی از آنها را قطع کنید [12]
و اینکه مجازات برای اینکه است که آنان با خدا و رسول او مخالفت نمودند و هر کس که خدا و رسولش را مخالفت نماید بدرستی که خدا سخت عقوبت کننده است [13]
اینکه است عقوبت شما ای کافران بچشید و حقیقة برای کافرین عذاب آتش است [14]
ای کسانیکه ایمان آورده‌اید وقتی که ملاقات کردید آنهائی را که کافرند در حالیکه انبوه و درهم پیوسته باشند پشت خود را بر آنها نگردانید (یعنی از جنگ فرار نکنید)
مگر کسی که از طرفی بطرف دیگر (برای جهاد) رو کند یا پناه گیرنده بسوی گروهی (از مسلمانان) باشد اگر بدون یکی از اینکه دو جهت پشت بجنگ کند حقیقتا بازگشته بخشم بزرگی از خدا و جایگاه او جهنّم است و جهنّم بد بازگشتی است [16]
و شما مؤمنین کفار را نکشتید و لکن خدا آنها را کشته ای رسول تو آن مشت خاک را بر روی کفار نیفکندی و تیر نینداختی وقتی که تیر انداختی و لکن خدا تیر انداخت و برای اینکه بیازماید مؤمنین را از آن آزمایش نیکو (یعنی تا خدا عطا کند

صفحه : 361
مؤمنین را از نزد خود عطائی نیکو و نصرت دهد آنها را بر دشمن و بدست آوردن غنیمتها) و همانا خدا شنوا و دانا است [17]

(توضیح آیات)

.
إِذ تَستَغِیثُون‌َ رَبَّکُم فَاستَجاب‌َ لَکُم أَنِّی مُمِدُّکُم بِأَلف‌ٍ مِن‌َ المَلائِکَةِ مُردِفِین‌َ وقتی که مؤمنین با مشرکین مقابل گردیدند و جنگ حتمی شد مؤمنین دیدند مشرکین هزار نفرند و آنها سیصد و سیزده نفر خوف و ترس بر آنها غالب گردید اینکه بود مقول قول آنها که خدا خبر میدهد که استغاثه نمودند و دعاء کردند که خدایا ما را کمک بده، و چنانچه گفته‌اند خود رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نیز مضطرب گردید و التجاء بحق تعالی نمود و از او درخواست کمک نمود و دعای آنها بهدف اجابت رسید و حق تعالی آنها را مدد داد بهزار نفر از ملائکه که از پی هم درآمدند.
و بروایتی روز بدر جبرئیل با پانصد ملک و میکائیل با پانصد ملک فرود آمدند، جبرئیل بمیمنه میرفت و میکائیل بمیسره همه با جامه‌های سفید و عمامه‌های سفید با مشرکین جنگ کردند و آنها را مغلوب گردانیدند و در هیچ زمانی ملائکه مأمور بجنگ آدمیان نبودند.
وَ ما جَعَلَه‌ُ اللّه‌ُ إِلّا بُشری وَ لِتَطمَئِن‌َّ بِه‌ِ قُلُوبُکُم وَ مَا النَّصرُ إِلّا مِن عِندِ اللّه‌ِ إِن‌َّ اللّه‌َ عَزِیزٌ حَکِیم‌ٌ چون حکمت بر اینکه استوار گردیده که بایستی جنگ و جهاد بین خود افراد بشر باشد جنگ کردن ملائکه با آدمیان که او را نشناسند خلاف حکمت و عدالت است اینکه است که آیه خبر میدهد که ملائکه برای قتال نیامده بودند بلکه چون عده مسلمانها کم بود برای اطمینان قلب آنها که عددشان را بسیار ببینند آمدند که آنها بقوت قلب با کفار بجنگند و قلبشان مطمئن گردد که لطف حق تعالی با آنها است، اگر ملائکه مأمور بهلاکت کفار و مشرکین بودند بقول بعضی

صفحه : 362
یک ملک برای هلاکت همه آنها کافی بود محتاج بهزار نفر نبود چنانچه گفته‌اند جبرئیل هفت شهر لوط را از زمین کند و در هوا بالا برد بطوریکه صدای مرغان آنها را اهل آسمان شنیدند و بزمین سرنگون گردانید.
إِذ یُغَشِّیکُم‌ُ النُّعاس‌َ أَمَنَةً مِنه‌ُ وَ یُنَزِّل‌ُ عَلَیکُم مِن‌َ السَّماءِ ماءً لِیُطَهِّرَکُم بِه‌ِ وَ یُذهِب‌َ عَنکُم رِجزَ الشَّیطان‌ِ وَ لِیَربِطَ عَلی قُلُوبِکُم وَ یُثَبِّت‌َ بِه‌ِ الأَقدام‌َ ظاهرا وقتی مسلمانها اطمینان بفتح و مظفریت پیدا نمودند پس از خستگی خواب سبکی آنها را گرفت و چون کفار جلو آب را گرفته بودند و آنها از کمی آب در مضیقه بودند باران بر آنها نازل گردید که خوردند و اسبها را آب دادند و خودشان و لباسهایشان را طاهر گردانیدند.
و چنانچه مفسرین گفته‌اند در آنوقتی که مؤمنین اینکه طور در سختی بودند از یکطرف کثرت دشمن و از طرف دیگر تشنگی و کمی آب شیطان در قلب آنها وسوسه نمود که مبادا ما بر حق نباشیم که باین هلاکت مبتلا گردیدیم.
اینکه است که آیه خبر میدهد که ما بر آنها آب را از آسمان نازل گردانیدیم و در آن چند حکمت مندرج بود: یکی برای اینکه آنها از قذارات و نجاسات پاک گردند و دیگر خلجان و وسوسه‌های شیطانی از قلب آنها برود، و دیگر قلبهای شما محکم گردد و قدمهای شما در رملها بواسطه باران فرو نرود و در جهاد فی سبیل اللّه محکم و ثابت گردد.
إِذ یُوحِی رَبُّک‌َ إِلَی المَلائِکَةِ أَنِّی مَعَکُم فَثَبِّتُوا الَّذِین‌َ آمَنُوا سَأُلقِی فِی قُلُوب‌ِ الَّذِین‌َ کَفَرُوا الرُّعب‌َ یاد کن ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم وقتی را که پروردگار تو بسوی ملائکه وحی کرد که من با شمایم، شاید مقصود چنین باشد که در کمک مؤمنین من با شمایم در اینکه قلبهای آنها را محکم و ثابت گردانید و ترس و رعب را از دل آنها زائل گردانید و من در دل کفار رعب و ترس می‌اندازم.

صفحه : 363
فَاضرِبُوا فَوق‌َ الأَعناق‌ِ وَ اضرِبُوا مِنهُم کُل‌َّ بَنان‌ٍ اگر چه ظاهر آیه چنین مینماید و بعضی از مفسرین نیز همین طور گفته‌اند که امر بملائکه شده که گردنها و انگشتان کفار را بزنید لکن بقرینه آیه بالا که فرموده (وَ ما جَعَلَه‌ُ اللّه‌ُ إِلّا بُشری الخ) ما قرار ندادیم ملائکه را مگر برای مژده بمؤمنین و برای اطمینان قلب آنها و مظفریّت و یاری نیست مگر از خدا باین قرینه میتوان در توجیه آیه گفته شود که امر (فَاضرِبُوا فَوق‌َ الأَعناق‌ِ، تا آخر آیه) امر بمؤمنین است که وقتی ترس از دل شما بیرون رفت و قلب شما مطمئن گردید گردنها و انگشتان مشرکین را بزنید.
ذلِک‌َ بِأَنَّهُم شَاقُّوا اللّه‌َ وَ رَسُولَه‌ُ وَ مَن یُشاقِق‌ِ اللّه‌َ وَ رَسُولَه‌ُ فَإِن‌َّ اللّه‌َ شَدِیدُ العِقاب‌ِ (ذلک) اشاره است بضرب فوق الاعناق یا بامر باین نحو ضربت یعنی اینکه کشتن بسبب آنستکه اینها مخالفت و دشمنی نمودند با خدا و پیمبر او پس مستحق چنین عذاب گردیدند (شاقّوا اللّه) شقاق با پیغمبر معلوم است که مشرکین مخصوصا قریش چه ضدّیتها و جفاها که بحضرتش وارد نمودند، امّا شقاق با خدا راجع بدین خدا است یعنی اسلام که در سدد خاموش کردن چراغ هدایت بودند و خدا سخت انتقام است.
ذلِکُم فَذُوقُوه‌ُ وَ أَن‌َّ لِلکافِرِین‌َ عَذاب‌َ النّارِ (ذلکم) خطاب بکفار است یعنی امر عقوبت شما اینکه است ای کافران پس بچشید آنرا در اینکه دنیا و از برای کافرین است در آخرت آتش دوزخ.
یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا إِذا لَقِیتُم‌ُ الَّذِین‌َ کَفَرُوا زَحفاً فَلا تُوَلُّوهُم‌ُ الأَدبارَ اینکه آیه و آیه بعد چون قبلا ترجمه شده و واضح است محتاج بتوضیح نیست، خلاصه‌اش اینکه است که حق‌ّ جلیل خطاب بمؤمنین نموده که وقتی شما جماعت انبوه کفار را دیدند نترسید و پشت بدشمن نکنید و از شماها کسیکه پشت بدشمن بکند بدون آنکه بخواهد برای جنگ باین طرف و آن طرف رود و آنرا باصطلاح (کرّ و فرّ) گویند، یا در جماعت مسلمانان داخل گردد و در

صفحه : 364
حمایت آنها باشد، خلاصه غرضش صلاح دید جنگ باشد نه اینکه بخواهد از جنگ فرار کند برای چنین کسی گناهی نیست لکن اگر غیر از اینکه باشد خود را در معرض سخط و غضب خدا قرار داده و جایگاه او جهنّم است و جهنّم بد بازگشتی است.
فَلَم تَقتُلُوهُم وَ لکِن‌َّ اللّه‌َ قَتَلَهُم وَ ما رَمَیت‌َ إِذ رَمَیت‌َ وَ لکِن‌َّ اللّه‌َ رَمی وَ لِیُبلِی‌َ المُؤمِنِین‌َ مِنه‌ُ بَلاءً حَسَناً إِن‌َّ اللّه‌َ سَمِیع‌ٌ عَلِیم‌ٌ ظاهرا آیه راجع بجنگ بدر است که عدد مؤمنین اندک و بدون اسلحه کامل و اسباب مجهّز بودند که گفته‌اند تمامشان دو اسب و هفتاد شتر داشتند و اغلبشان زره هم نداشتند، و مشرکین با وسائل مجهّز و عدد بسیار، رو برو شدن اینکه دو دسته با هم عادة فیروزی برای عدّه قلیل با عدم وسائل محال بنظر میآمد، خدای جلیل برای تنبیه مؤمنین که مبادا بعمل خود مغرور گردند و بدانند که اینها بزور و قوّت بازوی خود جنگ نکردند بلکه در واقع باراده حق تعالی برای یاری دین خود که ملائکه را کمک فرستاده او کافرین را کشت و نیز ای رسول تو سنگ ریزه را بصورت کفار نپاشیدی بلکه خدا پاشید گویند وقتی که جنگ درگیر شد رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بارشاد جبرئیل ع بعلی [ع] فرموده که قبضه ریگی از وادی بمن بده و چون داد حضرت رسول [ص] ریگ را گرفت و بصورت مشرکین پاشید و گفت (شاهدت الوجوه) یعنی قبیح باد روی شما، پس از مشرکی در آنان ریختند و کشتند و مال آنها را غارت کردند و چندین اسیر گرفتند.
وقتی جنگ خاتمه پیدا نمود مؤمنین افتخار میکردند و بعضی میگفتند من چقدر کشتم و اسیر کردم اینکه بود که اینکه آیه فرود آمد که شما بقوّت و قدرت خود فاتح نشدید بلکه فتح و فیروزی از جانب خدا بود که ملائکه را برای اطمینان قلب شما فرستاد و در قلب شما اطمینان القاء کردند و خدا در قلوب مشرکین رعب و ترس انداخت.

صفحه : 365
و نیز رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بقوّت جسمانی ریگ بصورت مشرکین نپاشید چگونه ممکن بود روی قانون طبیعت یک مشت ریگ بصورت هزار نفر اصابت نماید بلکه هم کشتن شما و هم رسانیدن ریگ بصورت کفار از تحت اختیار طبیعی شما و رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم خارج بود فقط بقدرت خلّاقه و قوّت و قدرت الهی شما فاتح گردیدید اینکه آیه و نظیر آن از آیات مشعر بر اینکه است که آنچه انسان کار نیک کند و لو آنکه ظاهرا صادر از او است لکن در واقع بحول و قوّه خالق متعال انجام میگیرد زیرا فاعل خیرات خدا است که خیر محض است و تمام شرور و فسادهائی که در عالم واقع میگردد ناشی از حدود و جهات امکانی ممکن است زیرا که ممکن محدود بحدّ عدمی است و چنانچه در محلّش مبرهن گردیده وجود خیر است و شرّ امر عدمی است یا عدم و ملکه است اینکه است که در سوره نساء آیه 81 قال اللّه تعالی (ما أَصابَک‌َ مِن حَسَنَةٍ فَمِن‌َ اللّه‌ِ وَ ما أَصابَک‌َ مِن سَیِّئَةٍ فَمِن نَفسِک‌َ) آنچه بتو میرسد از نیکی پس از خدا است و آنچه میرسد بتو از بدی از نفس تو است، و نیز در حدیث نبوی [ص] است
(من وجد خیرا فلیحمد اللّه و من وجد غیر ذلک فلا یلومن‌ّ الّا نفسه)
.

صفحه : 366

[سوره الأنفال (8): آیات 18 تا 27]

اشاره

ذلِکُم وَ أَن‌َّ اللّه‌َ مُوهِن‌ُ کَیدِ الکافِرِین‌َ (18) إِن تَستَفتِحُوا فَقَد جاءَکُم‌ُ الفَتح‌ُ وَ إِن تَنتَهُوا فَهُوَ خَیرٌ لَکُم وَ إِن تَعُودُوا نَعُد وَ لَن تُغنِی‌َ عَنکُم فِئَتُکُم شَیئاً وَ لَو کَثُرَت وَ أَن‌َّ اللّه‌َ مَع‌َ المُؤمِنِین‌َ (19) یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا أَطِیعُوا اللّه‌َ وَ رَسُولَه‌ُ وَ لا تَوَلَّوا عَنه‌ُ وَ أَنتُم تَسمَعُون‌َ (20) وَ لا تَکُونُوا کَالَّذِین‌َ قالُوا سَمِعنا وَ هُم لا یَسمَعُون‌َ (21) إِن‌َّ شَرَّ الدَّوَاب‌ِّ عِندَ اللّه‌ِ الصُّم‌ُّ البُکم‌ُ الَّذِین‌َ لا یَعقِلُون‌َ (22)
وَ لَو عَلِم‌َ اللّه‌ُ فِیهِم خَیراً لَأَسمَعَهُم وَ لَو أَسمَعَهُم لَتَوَلَّوا وَ هُم مُعرِضُون‌َ (23) یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا استَجِیبُوا لِلّه‌ِ وَ لِلرَّسُول‌ِ إِذا دَعاکُم لِما یُحیِیکُم وَ اعلَمُوا أَن‌َّ اللّه‌َ یَحُول‌ُ بَین‌َ المَرءِ وَ قَلبِه‌ِ وَ أَنَّه‌ُ إِلَیه‌ِ تُحشَرُون‌َ (24) وَ اتَّقُوا فِتنَةً لا تُصِیبَن‌َّ الَّذِین‌َ ظَلَمُوا مِنکُم خَاصَّةً وَ اعلَمُوا أَن‌َّ اللّه‌َ شَدِیدُ العِقاب‌ِ (25) وَ اذکُرُوا إِذ أَنتُم قَلِیل‌ٌ مُستَضعَفُون‌َ فِی الأَرض‌ِ تَخافُون‌َ أَن یَتَخَطَّفَکُم‌ُ النّاس‌ُ فَآواکُم وَ أَیَّدَکُم بِنَصرِه‌ِ وَ رَزَقَکُم مِن‌َ الطَّیِّبات‌ِ لَعَلَّکُم تَشکُرُون‌َ (26) یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا لا تَخُونُوا اللّه‌َ وَ الرَّسُول‌َ وَ تَخُونُوا أَماناتِکُم وَ أَنتُم تَعلَمُون‌َ (27)

صفحه : 367

[ترجمه]

اشاره بآیه جلو است (یعنی اینکه است بلای نیکو) و همانا خدا سست کننده کید کافرین است [18]
خطاب بکافرین مکه است (بطور تحکم فرموده) اگر شما طلب فتح کردید فتح برای شما آمد و اگر باز ایستید ای کافرین برای شما بهتر خواهد بود و اگر بازگردید بمحاربه با مسلمانها ما باز گردیم بیاری آنها (و بر علیه شما) و هرگز گروه شما شما را از بلاء بینیاز نمیگردانند و لو آنکه جماعت آنها زیاد باشند و همانا خدا با مؤمنین است [19]
ای کسانیکه ایمان آورده‌اید اطاعت کنید خدا و رسول او را و از او برنگردید در حالیکه شما (آیات قرآن را) میشنوید [20]
و نبوده باشید مانند کسانیکه گفتند شنیدیم در حالیکه آنان نمیشنوند [21]
و براستی بدترین جنبدگان نزد خدا کران و گنگانند (یعنی کرند از شنیدن کلام حق و گنگند از گفتن آن) آن کسانیکه تعقل نمیکنند [22]
و اگر خدا در آنها خیری میدانست آنان را میشنوانید و اگر میشنوانید از کفر برمیگشتند در حالیکه اعراض کنندگان بودند [23]
ای کسانیکه ایمان آورده‌اید اجابت کنید خدا و رسول او را وقتی که خواند شما را بچیزیکه زنده میکند شما را و بدانید که خدا حائل میگردد بین مرد و قلب او و بدانید که بسوی او محشور میگردید [24]
و بترسید از فتنه‌ئی که البته نمیرسد مگر بخصوص کسانی از شما که ستم نموده‌اند و بدانید که خدا سخت عقوبت کننده است [25]
و یاد کنید وقتی را که شما در زمین مکه اندک و بی چاره بودید و میترسیدید که مردم شما را بربایند و خدا شما را (در مدینه) جای داد و مؤیّدتان گردانید بیاری خودش و بشا از چیزهای پاکیزه روزی داد شاید شکر گذار باشید [26]
ای کسانیکه ایمان آورده‌اید با خدا و رسول او خیانت نکنید بافشاء اسرار و خیانت نکنید بامانات خودتان در حالیکه شما بدی خیانت را میدانید [27]
.

صفحه : 368

(توضیح آیات)

اشاره

ذلِکُم وَ أَن‌َّ اللّه‌َ مُوهِن‌ُ کَیدِ الکافِرِین‌َ (ذلِکُم) اشاره ببلاء نیکو یعنی فتح و فیروزی مؤمنین، و در محل‌ّ رفع است بر خبریّت یعنی غرض همین بوده (وَ أَن‌َّ اللّه‌َ مُوهِن‌ُ) عطف است بر مبتداء محذوف یعنی خدا باطل کننده کید کافرین است.
إِن تَستَفتِحُوا فَقَد جاءَکُم‌ُ الفَتح‌ُ وَ إِن تَنتَهُوا فَهُوَ خَیرٌ لَکُم وَ إِن تَعُودُوا نَعُد وَ لَن تُغنِی‌َ عَنکُم فِئَتُکُم شَیئاً وَ لَو کَثُرَت وَ أَن‌َّ اللّه‌َ مَع‌َ المُؤمِنِین‌َ خطاب باهل مکه است بطور تحکم و خطاب برای اینکه بآنها شده که وقتی میخواستند برای جنگ با رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم حرکت کنند بپرده کعبه چنگ زدند و گفتند (اللهم‌ّ انصر من الجندین اهدی الفئتین و اکرم الحزبین) و بروایتی روز بدر ابو جهل گفت (اللهم انصر احب‌ّ الفئتین الیک) یعنی خدایا یاری کن هر کدام که از اینکه دو دسته نزد تو محبوب‌ترند.
و بقولی (إِن تَستَفتِحُوا) خطاب بمؤمنین است (وَ إِن تَنتَهُوا) خطاب بکفار است یعنی اگر کافرین از عداوت با رسول اللّه باز ایستند آن برای شما بهتر است و اگر آنها نیز بمحاربه عود کنند ما نیز بیاری کردن شما مؤمنین عود میکنیم.
و بقرائتی (وَ أَن‌َّ اللّه‌َ مَع‌َ المُؤمِنِین‌َ) بفتح همزه قرائت شده، و بقرائتی بکسر خوانده شده، و قرائت بکسر اولی است و مؤیّد آن قرائت عبد اللّه است (وَ أَن‌َّ اللّه‌َ مَع‌َ المُؤمِنِین‌َ).
[جامع الجوامع طبرسی] یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا أَطِیعُوا اللّه‌َ وَ رَسُولَه‌ُ وَ لا تَوَلَّوا عَنه‌ُ وَ أَنتُم تَسمَعُون‌َ خطاب بمؤمنین است که ای کسانیکه ایمان آورده‌اید خدا و رسول او را اطاعت کنید و از او اعراض و پشت نکنید در حالیکه شما کلام او را میشنوید، اشاره به اینکه که خدای تعالی بشما تفضّلا گوش شنوا عطا کرده که شما آیات قرآن را

صفحه : 369
بگوش سر بشنوید و بگوش دل استماع نمائید و حقّانیّت آنرا بفهمید.
وَ لا تَکُونُوا کَالَّذِین‌َ قالُوا سَمِعنا وَ هُم لا یَسمَعُون‌َ یعنی شما نبوده باشید مثل آنهائیکه گفتند شنیدیم در حالیکه نمیشنوند کفار البته بگوش سر آیات قرآن و دعوت رسول را میشنیدند و لکن چون در آن تعقل نمی‌کردند که حقانیت آن را بفهمند گویا اصلا نمی‌شنیدند و گوش دلشان کر شده که آیات در آن نفوذ نمینمود اگر بگوش دل میشنیدند تصدیق میکردند إِن‌َّ شَرَّ الدَّوَاب‌ِّ عِندَ اللّه‌ِ الصُّم‌ُّ البُکم‌ُ الَّذِین‌َ لا یَعقِلُون‌َ، الی قوله تعالی:
وَ هُم مُعرِضُون‌َ همانا بدترین جنبندگان در زمین کران و گنگانند چنین جنبندگان کفارند. کرند که آیات حقانی را استماع نمیکنند و از گفتن حق گنگند که سخن حق بر زبان جاری نمیگردانند و اعتراف نمینمایند و آنها کسانی میباشند که تعقّل نمیکنند و عقلشان را که بایستی تمیز دهد بین حق و باطل در اثر فرو رفتن در شهوات نفسانی از دست داده‌اند.
از تبیان در شأن نزول آیه نقل شده که مقصود جماعت بنی عبد الدار هستند که میگفتند (نحن صم بکم عمّا جاءنا محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) که از آنها کسی جز دو کس مصعب بن عمیر و إبن حرمله ایمان نیاوردند، و از ابی جعفر ع نیز همین طور روایت شده و اگر خدا میدانست در آنها خیری هست آنان را شنوا میگردانید و اگر آنها را شنوا میگردانید همانا پشت میکردند در حالیکه از قبول حق اعراض کننده بودند.
و بعضی گفته‌اند مشرکین قریش برسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم گفتند تو قصی‌ّ بن کلاب را که مرده است و مرد راست‌گوئی بود زنده کن و در باره تو شهادت دهد تا ما قبول کنیم اینکه است که خدای تعالی فرموده اگر قصی‌ّ بن کلاب را زنده کنیم و کلام او را بشما بشنوانیم باز شما ایمان نمیآورید.
اینکه آیه بما میفهماند که لطف حق تعالی نسبت بهمه افراد بشر یکسانست و

صفحه : 370
آنهائیکه قبول حق نمیکنند نه اینکه است که از طرف حق تعالی منع لطف شده و خدا آنها را گمراه نموده باشد و گوش شنوا و چشم بینا بآنها نداده باشد چنین نیست بلکه آنچه از طرف فیّاض مطلق بایستی برای اتمام حجت ببشر عنایت کند با حسن وجه عطاء نموده لکن اکثر افراد بشر با چشم بینا و گوش شنوا از روی هواهای نفسانی و کبر و نخوتی که در خود تعبیه کرده‌اند نفس خبیث آنها اجازه نمیدهد که ترک هوای نفسانی کنند و کبر و نخوت را از خود دور کنند و زیر بار فرمان حق بروند، اگر انسان واقعا از ابتداء عقل نداشت که بتواند تمیز بدهد بین حق و باطل اصلا تکلیف کردن باو لغو بود دیگر چه رسد بمجازات او بر اعراض از حق.
خلاصه اینکه آیه اشاره باین است که کفار و مشرکین چنان در منجلاب طبیعت فرو رفته‌اند که خود را از استعداد کمال محروم گردانیده‌اند اینکه است که فرموده اگر خدا میدانست که در آنها خیری هست یعنی استعداد قبول حق در آنها باقی است کلمه حق را بآنها میشنوانید لکن چون از قابلیت افتاده‌اند اگر هم بآنها بشنواند باز اعراض میکنند.
یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا استَجِیبُوا لِلّه‌ِ وَ لِلرَّسُول‌ِ إِذا دَعاکُم لِما یُحیِیکُم خطاب بمؤمنین است که ای کسانیکه ایمان آورده‌اید اجابت کنید خدا و رسول او را وقتی که شما را میخواند برای اینکه زنده کند شما را بحیات طیّب پاکیزه، از حضرت باقر ع روایت شده که (لِما یُحیِیکُم) یعنی خود را زنده بدارید بولایت علی بن أبی طالب [ع].
آری حیات حقیقی حیات ایمان و توحید است نظر به اینکه که ایمان و توحید حقیقی بدون شائبه شرک بدون ولایت علی [ع] تحقق نمی‌پذیرد زیرا که ایمان منوط باجابت رسول است و اجابت رسول و اطاعت او ایجاب میکند اطاعت الوالامر که خلفای آن بزرگوار میباشند چنانچه در حدیث مشهور فرموده
(من شهر علمم و علی‌ّ درب آنشهر است)
و کسیکه طالب علم است باید از در ولایت علی علیه

صفحه : 371
السّلام داخل گردد.
خلاصه فرق است بین حیات حیوانی و حیات انسانی، انسان در اینکه حیات دنیوی با حیوانات شرکت دارد و اینکه حیات را خدای تعالی لهو و لعب نامیده، قوله تعالی (وَ ما هذِه‌ِ الحَیاةُ الدُّنیا إِلّا لَهوٌ وَ لَعِب‌ٌ وَ إِن‌َّ الدّارَ الآخِرَةَ لَهِی‌َ الحَیَوان‌ُ لَو کانُوا یَعلَمُون‌َ) سوره عنکبوت آیه 64، و برای انسان حیات دیگری است که بآن از حیوانات امتیاز پیدا مینماید و آن حیات حقیقی روحی است و انسان بآن نمیرسد مگر بنور ایمان و حقیقت عبودیت قوله تعالی در شأن چنین کسانی فرموده (أُولئِک‌َ کَتَب‌َ فِی قُلُوبِهِم‌ُ الإِیمان‌َ وَ أَیَّدَهُم بِرُوح‌ٍ مِنه‌ُ) سوره مجادله و در سوره انعام آیه 122 (أَ وَ مَن کان‌َ مَیتاً فَأَحیَیناه‌ُ وَ جَعَلنا لَه‌ُ نُوراً یَمشِی بِه‌ِ فِی النّاس‌ِ کَمَن مَثَلُه‌ُ فِی الظُّلُمات‌ِ لَیس‌َ بِخارِج‌ٍ مِنها).
در اینکه آیات چنانچه مشاهده میشود حیات حقیقی و نور معنوی که قلب مرده آدمی بآن زنده میشود و بآن حیات پاکیزه لذّت بخش جاودانی نصیب بشر میگردد چنین حیاتی در اثر نور ایمان و تقوی پدید میگردد و مقام عبودیت حاصل نمیگردد مگر باجابت کردن و متابعت نمودن امر رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم.
1-

[سخنان مفسرین در توجیه آیه]

1- (إِذا دَعاکُم لِما یُحیِیکُم) یعنی وقتی که شما را خواند برای جهاد نظر بمورد آیه که در ضمن آیات جهاد آمده قوله تعالی در باره شهداء (بَل أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِم).
2- (اذا دعاکم الی الایمان) وقتی شما را خواند برای اینکه ایمان آورید زیرا که ایمان حیات قلب است و کفر موت آن است قوله تعالی (إِنَّک‌َ لا تُسمِع‌ُ المَوتی) 3- وقتی که شما را برای استماع قرآن و علم دین خواند که حیات دل است قوله تعالی (مَن عَمِل‌َ صالِحاً مِن ذَکَرٍ أَو أُنثی وَ هُوَ مُؤمِن‌ٌ فَلَنُحیِیَنَّه‌ُ حَیاةً طَیِّبَةً) 4- وقتی که شما را برای بهشت خواند زیرا که در آن حیات دائمی و لذّت حقیقی است.

صفحه : 372
لکن چون آیه اطلاق دارد همان مقام ایمان کامل و توحید حقیقی است که حیات دل و جان آدمی است و جامع تمام احتمالاتیکه داده شده میشود زیرا که حیات حقیقی جاودانی همان حیات دل است که در اثر معرفت و محبّت بمقام الوهیت دل و جان آدمی را زنده میدارد بقول شاعر:

آدمی دیده است و باقی پوست است دید آن باشد که دید دوست است
وَ اعلَمُوا أَن‌َّ اللّه‌َ یَحُول‌ُ بَین‌َ المَرءِ وَ قَلبِه‌ِ وَ أَنَّه‌ُ إِلَیه‌ِ تُحشَرُون‌َ ای مؤمنین بدانید که خدا حائل میگردد بین انسان و قلبش و اینکه شما بسوی او محشور میگردید، اینکه آیه نظیر بسیاری از آیات دیگر مثال است و منتهی قرب حق تعالی را ببنده میرساند مثل (نَحن‌ُ أَقرَب‌ُ إِلَیه‌ِ مِن حَبل‌ِ الوَرِیدِ) (هُوَ مَعَکُم أَین‌َ ما کُنتُم) و اشاره است به اینکه که خدای تعالی بر مکنونات قلب و سریره شما مطّلع است زیرا که علم ازلی او بر تمام اشیاء احاطه دارد گمان نکنید که چیزی بر علم حضوری و احاطه قیومیت او مخفی گردد.
وَ اتَّقُوا فِتنَةً لا تُصِیبَن‌َّ الَّذِین‌َ ظَلَمُوا مِنکُم خَاصَّةً وَ اعلَمُوا أَن‌َّ اللّه‌َ شَدِیدُ العِقاب‌ِ ظاهرا آیه برای ارشاد مؤمنین است که شماهائی که مرتکب گناه و فساد نمیشوید آسوده ننشینید بگمان اینکه ما چون مطیع خدای تعالی و رسول او صلّی اللّه علیه و آله و سلّم میباشیم از هر فتنه و عذابی که بدیگران میرسد در امانیم، چنین نیست وقتی که آتش عذاب نازل گردد بقول عوام‌تر و خشک را با هم میگیرد و بایست بدانید که خدا (شدید العقاب) است.
بایست مؤمنین همین طوری که مراقب حال خود میباشند که گناهی مرتکب نگردند که عذاب را ایجاب کند، همین طور مراقب حال دیگران باشند و بامر بمعروف و نهی از منکر که دو قسم از واجبات فروعند بشدّت بقدر امکان مراقبت نمایند تا فتنه و عذابی واقع نگردد، از إبن عباس نقل میکنند که گفته چون اینکه آیه (وَ اتَّقُوا فِتنَةً) نازل گردید نبی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم گفت
(من ظلم علیّا مقعدی هذا بعد وفاتی فکانّما جحد نبوّتی و نبوة الانبیاء قبلی)
یعنی رسول [ص] پس

صفحه : 373
از نزول اینکه آیه گفت کسیکه بعلی ستم کند در نشستن بجای من پس از وفات من گویا نبوّت من و تمام پیمبران پیش از من را انکار نموده.
وَ اذکُرُوا إِذ أَنتُم قَلِیل‌ٌ مُستَضعَفُون‌َ فِی الأَرض‌ِ تَخافُون‌َ أَن یَتَخَطَّفَکُم‌ُ النّاس‌ُ فَآواکُم وَ أَیَّدَکُم بِنَصرِه‌ِ وَ رَزَقَکُم مِن‌َ الطَّیِّبات‌ِ لَعَلَّکُم تَشکُرُون‌َ آیه بمؤمنین تذکر میدهد که در نظر آرید آنوقتیکه شما ضعیف بودید یعنی عدد شما کم بود و از مشرکین میترسیدید که شما را بربایند و خدای تعالی شما را در محل‌ّ امن یعنی مدینه جای داد و شما را یاری کرد تا اینکه مظفّر و منصور گردیدید و از پاکیزه‌های طعامها و نعمتهای دیگر شما را روزی داد شاید شکر گذار باشید و بوظائف خود عمل نمائید.
یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا لا تَخُونُوا اللّه‌َ وَ الرَّسُول‌َ وَ تَخُونُوا أَماناتِکُم وَ أَنتُم تَعلَمُون‌َ در شأن نزول آیه از جابر بن عبد اللّه انصاری نقل میکنند که گفته سبب نزول آیه اینکه بود که جبرئیل نزد رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم آمد و گفت ابو سفیان در فلان محل‌ّ فرود آمده با جماعتی از مشرکین و شما بتهیه جنگ مشغول شوید و اینکه خبر را پوشیده دارید یکی از منافقین اطلاع پیدا نمود و ابو سفیان را مطّلع گردانید، و از زهری نقل شده که اینکه آیه در باره (ابو لبابه) نازل گردید و سببش اینکه بود که رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم یهودیهای بنی قریظه را بیست و یک روز محاصره نمود آنها ملجأ شده طلب صلح نمودند بآنچه بنی نضیر کرده بودند حضرت فرمود صلح نکنم مگر اینکه بر حکم سعد بن معاذ باشید آنها گفتند ابو لبابه را نزد ما بفرست تا با وی مشورت کنیم و چون ابو لبابه با آنها مربوط بود یهودیها با او مشورت کردند و باو گفتند رسول گفته در حکم سعد بن معاذ باشید ما اطاعت او را بکنیم یا نه ابو لبابه بانگشت اشاره بحلق خود کرد یعنی همه شما را خواهد کشت ابو لبابه گفته هنوز قدم برنداشته بودم که فهمیدم خیانت کرده‌ام و پشیمان و مضطرب گردیدم نزد پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم آمدم اینکه آیه نازل گردید، راوی خبر گفته ابو لبابه آمد و خود را بر ستون مسجد بست و قسم خورد که غذا و آب نخورد تا اینکه بمیرد یا خدا او را

صفحه : 374
ببخشد یک هفته آب نیاشامید و غذا نخورد تا ضعف کرد خدای تعالی توبه او را پذیرفت، وقتی بوی گفتند خدا توبه تو را قبول نمود گفت خود را باز نکنم تا رسول مرا باز کند وقتی رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم او را باز نمود گفت قبولی تمامیّت توبه من اینست که بروم آنجائیکه اینکه گناه از من صادر شده و اینکه تمام مال خودم را در راه خدا بدهم، حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود ثلث مال خود را صدقه بده تا کفّاره گناهان تو بشود.
[مهنج]

صفحه : 375

[سوره الأنفال (8): آیات 28 تا 36]

اشاره

وَ اعلَمُوا أَنَّما أَموالُکُم وَ أَولادُکُم فِتنَةٌ وَ أَن‌َّ اللّه‌َ عِندَه‌ُ أَجرٌ عَظِیم‌ٌ (28) یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا إِن تَتَّقُوا اللّه‌َ یَجعَل لَکُم فُرقاناً وَ یُکَفِّر عَنکُم سَیِّئاتِکُم وَ یَغفِر لَکُم وَ اللّه‌ُ ذُو الفَضل‌ِ العَظِیم‌ِ (29) وَ إِذ یَمکُرُ بِک‌َ الَّذِین‌َ کَفَرُوا لِیُثبِتُوک‌َ أَو یَقتُلُوک‌َ أَو یُخرِجُوک‌َ وَ یَمکُرُون‌َ وَ یَمکُرُ اللّه‌ُ وَ اللّه‌ُ خَیرُ الماکِرِین‌َ (30) وَ إِذا تُتلی عَلَیهِم آیاتُنا قالُوا قَد سَمِعنا لَو نَشاءُ لَقُلنا مِثل‌َ هذا إِن هذا إِلاّ أَساطِیرُ الأَوَّلِین‌َ (31) وَ إِذ قالُوا اللّهُم‌َّ إِن کان‌َ هذا هُوَ الحَق‌َّ مِن عِندِک‌َ فَأَمطِر عَلَینا حِجارَةً مِن‌َ السَّماءِ أَوِ ائتِنا بِعَذاب‌ٍ أَلِیم‌ٍ (32)
وَ ما کان‌َ اللّه‌ُ لِیُعَذِّبَهُم وَ أَنت‌َ فِیهِم وَ ما کان‌َ اللّه‌ُ مُعَذِّبَهُم وَ هُم یَستَغفِرُون‌َ (33) وَ ما لَهُم أَلاّ یُعَذِّبَهُم‌ُ اللّه‌ُ وَ هُم یَصُدُّون‌َ عَن‌ِ المَسجِدِ الحَرام‌ِ وَ ما کانُوا أَولِیاءَه‌ُ إِن أَولِیاؤُه‌ُ إِلاَّ المُتَّقُون‌َ وَ لکِن‌َّ أَکثَرَهُم لا یَعلَمُون‌َ (34) وَ ما کان‌َ صَلاتُهُم عِندَ البَیت‌ِ إِلاّ مُکاءً وَ تَصدِیَةً فَذُوقُوا العَذاب‌َ بِما کُنتُم تَکفُرُون‌َ (35) إِن‌َّ الَّذِین‌َ کَفَرُوا یُنفِقُون‌َ أَموالَهُم لِیَصُدُّوا عَن سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ فَسَیُنفِقُونَها ثُم‌َّ تَکُون‌ُ عَلَیهِم حَسرَةً ثُم‌َّ یُغلَبُون‌َ وَ الَّذِین‌َ کَفَرُوا إِلی جَهَنَّم‌َ یُحشَرُون‌َ (36)

صفحه : 376

[ترجمه]

و بدانید که مالهای شما و اولادانتان فتنه و آزمایشند و همانا نزد خدا است اجر بزرگ [28]
ای کسانیکه ایمان آورده‌اید اگر خدا را نگاه دارید برای شما قرار میدهد فرقان (یعنی قوّه‌ئی که حق را از باطل جدا کند) و گناهان شما را میپوشاند و شما را میآمرزد و خدا صاحب فضل بزرگ است [29]
ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم یاد کن وقتی را که آنان که کافر بودند در باره تو مکر نمودند که تو را حبس کنند یا بکشند یا تو را از مکه بیرون کنند و آنها مکر کردند (و بپاداش مکر آنها) خدا با آنها مکر کرد و خدا بهترین مکر کنندگان است [30]
و وقتی آیات بر آنها خوانده شود کافرین گفتند همانا ما اینکه کلام را شنیدیم و اگر ما بخواهیم مثل همین را میگوئیم نیست اینکه مگر افسانه پیشینیان [31]
و یاد کن وقتی را که گفتند خدایا اگر بوده باشد اینکه قرآن حق و از نزد تو از آسمان بر ما سنگ بباران یا برای ما بیاور عذاب و شکنجه ناگوار [32]
و چنین نیست که خدا آنها را عذاب کند در حالیکه تو بین آنها میباشی و نیست که خدا آنها را عذاب کند در حالیکه آنان طلب آمرزش میکنند [33]
و چیست آنها را که خدا آنها را عذاب نکند و حال اینکه آنها رسول و مؤمنین را باز میدارند از مسجد الحرام و اینها نبودند متولّیان مسجد و سزاوار تولیت مسجد نیستند مگر پرهیزگاران و لکن بیشترین (کفار) نمیدانند [34]
و نماز آنها نزد مسجد الحرام نبود مگر صفیر و دست بهم زدن پس ای کافرین بچشید عذاب را بسبب آنچه بودید که کفر میورزیدید [35]
بحقیقت آنهائیکه کافر شدند مالهای خود را انفاق میکنند برای اینکه مردم را از راه خدا باز دارند و آنها انفاق میکنند و انفاق آنها سبب نصرت میگردد پس از آن مغلوب میگردند و آنهائیکه کافر شدند بسوی جهنّم محشور میگردند [36]
.

صفحه : 377

(توضیح آیات)

وَ اعلَمُوا أَنَّما أَموالُکُم وَ أَولادُکُم فِتنَةٌ وَ أَن‌َّ اللّه‌َ عِندَه‌ُ أَجرٌ عَظِیم‌ٌ آیه خطاب بمؤمنین نموده و ارشاد باین است که مال و اولاد شما آزمایشند خود را نباید پا بند آنها کنید و در دوستی با آنها مرتکب خیانت برسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم گردید ظاهرا آیه مربوط بهمان آیه بالا است که ابو لبابه در محبّت مال و اولاد که در دست یهودیان بنی قریظه بودند چنین خیانتی برای او ببار آورد، و آیه بشر را میآگاهاند که مال و اولاد بدبختی شما را ایجاب مینماید نه سعادت شما را باید بدانید که اجر عظیم و سعادت و فیروزی نزد خدا است رو باو آرید و در اطاعت و بندگی او و فرمان رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم خود را مستحق اجر عظیم گردانید.
یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا إِن تَتَّقُوا اللّه‌َ یَجعَل لَکُم فُرقاناً وَ یُکَفِّر عَنکُم سَیِّئاتِکُم وَ یَغفِر لَکُم وَ اللّه‌ُ ذُو الفَضل‌ِ العَظِیم‌ِ پس از آنکه آیه بالا انسان را متنبه میگرداند که مال و اولادی را که اینکه طور دل بآن بسته‌اید برای شما فتنه و آزمایشند که شما آزمایش شوید که آیا محبّت آنها را ترجیح میدهید بر حکم خدای تعالی و رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم یا چنین نیستید و اجر و پاداش بزرگ در اطاعت امر خدا نصیب شما خواهد گردید، در اینکه آیه ارشاد باین است که اجر عظیم در اثر تقوی و ترس از خدا و خودداری از مخالفت امر رسول صلّی اللّه علیه و آله میسّر میگردد و فرقان بشما عطاء میگردد، شاید مقصود از فرقان چنین باشد که در اثر تقوی هدایتی و نور دانشی در قلب شما پرتو میافکند که بآن بین حق و باطل را تمیز میدهید و آن لطفی است که شما را از تاریکی جهل بروشنائی دانش رهبری مینماید و بطریق سعادت خود رهسپار میگردید، و نیز تقوی گناهان یعنی آنچه موجب سیئه و گناه میشود از شما زائل میگرداند، و نیز خدا شما را میآمرزد زیرا که او صاحب فضل بزرگ است کثیر الخیر و قدیم الاحسان است.

صفحه : 378
وَ إِذ یَمکُرُ بِک‌َ الَّذِین‌َ کَفَرُوا لِیُثبِتُوک‌َ أَو یَقتُلُوک‌َ أَو یُخرِجُوک‌َ وَ یَمکُرُون‌َ وَ یَمکُرُ اللّه‌ُ وَ اللّه‌ُ خَیرُ الماکِرِین‌َ مفسرین از إبن عباس و جماعتی از مفسرین چنین نقل میکنند که چون انصار ایمان آوردند قریش ترسیدند و اکابر و رؤساء آنها در دار الندوه جمع شدند که در کار محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم با هم مشورت کنند و آنها جماعت بسیاری بودند و گویند اینکه عمل در وقتی بود که اصحاب رسول [ص] بمدینه هجرت نموده بودند و غیر از علی [ع] و ابو بکر کسی در خدمت آن حضرت نبود.
خلاصه جماعت قریش در باره رسول با هم مشورت مینمودند ابلیس بصورت پیرمردی بر آنها وارد گردید گفتند تو کیستی گفت مردی از اهل نجد میباشم و تجربه بسیار کرده‌ام خواستم با شما حاضر شوم و آنچه صلاح شما است ارشادتان نمایم، و ابو البختری ابتداء بسخن آمد و گفت باید او را در خانه محبوس گردانید و درب خانه را محکم بست و از روزنه‌ئی آب و غذا باو رسانید، ابلیس اینکه رأی را نپسندید و گفت یاران او بمدینه رفته‌اند و در مدینه تابعین بسیار دارد و نیز بنی هاشم هستند با شما جنگ میکنند و او را از حبس بیرون میآورند همه گفتند ای شیخ راست گفتی اینکه رأی پسند نیست، پس هشام بن عمرو گفت رأی من اینکه است که او را بر شتری نشانید و از شهر بیرون کنید ابلیس گفت بد رأیی است محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم مردی است که هر جا رود بخلق نیکو و فصاحت و بلاغت در گفتار و شیرین زبانی او مردم شیفته او میگردند وقتی یارانش زیاد شدند با شما جنگ میکنند و دمار از روزگار شما برمیآورند، پس ابو جهل گفت رأی من اینکه است که از هر قبیله‌ئی از قریش یک نفر را بطلبیم تا باتفاق او را بکشند و بنی هاشم نمیتوانند با تمام قبائل جنگ کنند ابلیس اینکه رأی را پسندید و بقولی خود شیطان اینکه طور رأی داد.
پس از آن ابو جهل از هر قبیله‌ئی از قریش کسی را طلبید و مقرّر شد که در شب معهود حضرت را بکشند، جبرئیل بحضرت خبر داد و گفت حق تعالی

صفحه : 379
فرموده تو باید امشب از شهر بیرون روی حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم علی ع را طلبید و گفت من مأمورم که امشب از اینکه شهر بیرون روم تو امشب در رختخواب من بخواب و لباس من را در بر کن و از آنجا با ابو بکر از میان آنها بیرون رفت و چشمش بجماعت افتاد و آیه (إِنّا جَعَلنا فِی أَعناقِهِم أَغلالًا) تا آخر را قرائت نمود و مشتی خاک بصورت آنها پاشید و بیرون رفت و در غار پنهان گردید و مشرکین بگمان اینکه در خانه خود خوابیده اطراف خانه را گرفتند تا نزدیک صبح با تیغهای کشیده یک دفعه بخانه او ریختند علی ع برخواست و گفت برای چه کار آمده‌اید گفتند محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم کجا است علی [ع] گفت من نگهبان او نبودم، قریش بیرون رفتند و گفتند از شهر گریخته و همانا او بود که خاک بر سر ما ریخت و رفت، پس در پی او رفتند و همه جا رفتند تا درب غار رسیدند خدای تعالی بعنکبوت الهام کرد که درب غار تار بدمد وقتی نسج عنکبوت را دیدند گفتند کسی در اینکه غار نرفته بلکه از اینجا یا بزمین فرو رفته یا بآسمان بالا رفته و حضرت پس از سه روز از غار بیرون آمد و بسوی مدینه روان گردید و خداوند در شأن حضرت امیر ع آیه (وَ مِن‌َ النّاس‌ِ مَن یَشرِی نَفسَه‌ُ ابتِغاءَ مَرضات‌ِ اللّه‌ِ) را نازل فرمود. اینکه بود شرح آیه (وَ إِذ یَمکُرُ بِک‌َ الَّذِین‌َ کَفَرُوا الخ).
ای محمّد [ص] یاد کن وقتی را که کفار بتو مکر کردند یعنی رأی اندیشی کردند که یا تو را در جائی حبس نمایند و تو را ببندند بطوریکه حرکت نتوانی بکنی یا تو را با شمشیر بکشند یا تو را از مکه بیرون کنند و آنها با تو اینکه طور مکر کردند و بسزای مکرشان رسیدند و عملی که میخواستند در باره تو انجام دهند بازگشت بخودشان نمود و بپای خود در جنگ بدر حاضر شدند و بشمشیر مؤمنین کشته شدند و بدرک واصل گردیدند (جَزاءً وِفاقاً) (وَ اللّه‌ُ خَیرُ الماکِرِین‌َ) و خدا بهترین جزاء دهندگان مکر کنندگان است که مکر هر مکر کننده‌ئی را بصاحبش برمیگرداند چنانچه فرموده (وَ لا یَحِیق‌ُ المَکرُ السَّیِّئ‌ُ إِلّا بِأَهلِه‌ِ) سوره فاطر آیه 41.

صفحه : 380
وَ إِذا تُتلی عَلَیهِم آیاتُنا قالُوا قَد سَمِعنا لَو نَشاءُ لَقُلنا مِثل‌َ هذا إِن هذا إِلّا أَساطِیرُ الأَوَّلِین‌َ گفته‌اند که نضر بن حارث برای تجارت بشهر فارس رفته بود و داستان رستم و اسفندیار و غیر آنها را از ملوک عجم خریده و بعربی ترجمه نموده و بمکه آورده بود و گفت افسانه شیرینی آورده‌ام که از افسانه‌های محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم شیرین‌تر و بهتر است اینکه بود که حق تعالی برسولش خبر میدهد که وقتی خوانده میشود بر اینها آیات قرآن چنین گفتند ما شنیدیم و اگر بخواهیم مثل اینکه را میگوئیم نیست اینکه قرآن مگر افسانه‌های پیشینیان.
و چنانچه گفته‌اند یک نفر که نضر بن حارث بود که پس از آنکه افسانه‌های قدیم را از عجم آورده بود چنین گفت لکن چون باقی مشرکین تصدیق او را کردند گویا همه آنها گفتند اینکه بود که بضمیر جمع (قالوا) و غیره نسبت بآنها داده.
و اگر اینها چنین قدرتی داشتند که مثل قرآن را بیاورند البته آورده بودند در صورتی که قرآن اعلان کرده که بگو ای محمّد [ص] اگر جن و انس جمع شوند و بخواهند که مثل اینکه قرآن بیاورند نمی‌توانند اگر چه بعضی ببعض دیگر کمک بنمایند.
وَ إِذ قالُوا اللّهُم‌َّ إِن کان‌َ هذا هُوَ الحَق‌َّ مِن عِندِک‌َ فَأَمطِر عَلَینا حِجارَةً مِن‌َ السَّماءِ أَوِ ائتِنا بِعَذاب‌ٍ أَلِیم‌ٍ مفسرین گفته‌اند که آیه مقول قول همان نضر بن حارث است که در مقام دعاء گفته خدایا اگر قرآن حق است و از نزد تو است بباران بر ما سنگ از آسمان یا بفرست بر ما عذاب دردناک یعنی همان طوری که بر اصحاب فیل سنگ باراندی یا بعذاب دیگر ما را هلاک گردان، و مقصودش به (ان) شرطیه که کلام را معلّق بر آن گردانیده اینکه بود که حق نیست که اگر حق باشد باید بر ما عذاب نازل شود مثل امّت پیمبران گذشته و وقتی عذاب بر ما نازل نشده ما در انکار او مستحق

صفحه : 381
عذاب نیستیم.
در تفسیر ابو الفتوح رازی از عثمان بن مطعون چنین نقل میکند که بنضر بن حارث گفت از خدا بترس محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم حق میگوید گفت من هم حق میگویم گفت محمّد [ص] میگوید (لا اله الّا اللّه) گفت من نیز میگویم (لا اله الّا اللّه) و لکن میگویم (هؤلاء بنات اللّه) یعنی بتها دخترهای خدایند، و (الحق) منصوب است بخبر مقدر بمعنی (عمّا قال اللّه تعالی) آن کافر گفت بار خدایا اگر اینکه کلام از نزد تو است از آسمان بر ما سنگ بباران ابو عبیده گفته در رحمت مطر گویند و در عذاب امطر.
[پایان] وَ ما کان‌َ اللّه‌ُ لِیُعَذِّبَهُم وَ أَنت‌َ فِیهِم وَ ما کان‌َ اللّه‌ُ مُعَذِّبَهُم وَ هُم یَستَغفِرُون‌َ لام (لِیُعَذِّبَهُم) لام تأکید در نفی است و پاسخ قول آن کافر است یعنی و نیست خدای تعالی که عذاب کند آنها را بعذاب استیصالی آن طوری که بر امم پیشینیان وارد میشده و حال آنکه تو که پیمبر رحمتی در میان آنها باشی زیرا که حضرتش (رحمة للعالمین) بود پس اگر آن طور عذابی که بر پیشینیان وارد میشد بر اینها نیز وارد میگشت گنهکار و بی‌گناه و اطفال و حیوانات یک قوم همه با هم هلاک میگردیدند و اینکه خلاف رحمت بود فقط برای دفع فساد خدای تعالی جنگ و جهاد را مقرّر گردانید که فقط آنهائیکه حاضر بر فساد و جلوگیر رشد باقی مردم هستند و در مقام خاموش کردن چراغ اسلام حاضر شده‌اند برای کشته شدن منافی با رحمت نیست اینکه است که آیه خبر میدهد که چون تو در میان مشرکین و کفار میباشی ما عذاب عمومی نمیفرستیم و نیز آنهائیکه طلب آمرزش میکنند خدا آنها را در اینکه حال عذاب نمیکند.
وَ ما لَهُم أَلّا یُعَذِّبَهُم‌ُ اللّه‌ُ وَ هُم یَصُدُّون‌َ عَن‌ِ المَسجِدِ الحَرام‌ِ وَ ما کانُوا أَولِیاءَه‌ُ إِن أَولِیاؤُه‌ُ إِلَّا المُتَّقُون‌َ آیه ارشاد است بعلت عذاب مشرکین که اینها خود را در معرض عذاب قرار داده‌اند چیست آنها را که مستحق عذاب نباشند و خدا آنها را عذاب نکند در حالیکه

صفحه : 382
آنها راه مؤمنین و رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را بستند از ورود بمسجد الحرام در صورتی که متولّی مسجد الحرام نبودند و نیستند سزاوار تولیت مسجد الحرام مگر پرهیزکاران از شرک، و شاید مقصود سال حدیبیّه باشد که رسول [ص] با مؤمنین رفتند برای زیارت خانه کعبه و مشرکین نگذاردند داخل مسجد الحرام شوند.
وَ لکِن‌َّ أَکثَرَهُم لا یَعلَمُون‌َ استدراک از دانش است که چون بیشترین مردم علم و دانش ندارند و نمیتوانند حق و باطل را از هم جدا کنند، اینجا نیز نمی‌فهمند که آنکس که لایق تولیت مسجد الحرام است فقط متقین و پرهیزکارانند.
وَ ما کان‌َ صَلاتُهُم عِندَ البَیت‌ِ إِلّا مُکاءً وَ تَصدِیَةً در اینکه آیه در مقام بیان حال و عمل مشرکین برآمده که گمان مکن که اعمال آنان از روی خلوص است اگر بینی که نزد کعبه نماز میخوانند بدان که عمل آنها نیست جز (مکاء) یعنی صفیر زدن و (تصدیة) یعنی دست بر دست کوبیدن (مکاء) مأخوذ از (مکا یمکو) است بمعنی صفر یصفر، و (تصدیة) مأخوذ از تصفیق بمعنی دست بر هم زدن است.
بقولی عادت بعضی از کفار اینکه بوده که مردان و زنان برهنه طواف میکردند و صفیر میزدند و دست بر هم میکوفتند، و بقول دیگر وقتی که حضرت رسول [ص] نماز میخواند عبد الدار برای اینکه حضرت غلط بخواند چنین میکرد [منهج] فَذُوقُوا العَذاب‌َ بِما کُنتُم تَکفُرُون‌َ چون عمل مشرکین و کفار چنین بوده مستحق عذاب گردیدند و بآنها گفته شد بپاداش کفر و عملتان عذاب را بچشید.
إِن‌َّ الَّذِین‌َ کَفَرُوا یُنفِقُون‌َ أَموالَهُم لِیَصُدُّوا عَن سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ فَسَیُنفِقُونَها ثُم‌َّ تَکُون‌ُ عَلَیهِم حَسرَةً ثُم‌َّ یُغلَبُون‌َ آیه بالا راجع بنماز و اعمال مشرکین بود که نماز و طواف آنها مکاء و تصدیه است و اینکه آیه راجع بانفاقات آنها است که مال خود را انفاق میکنند

صفحه : 383
لکن برای اینکه است که راه خدا را بسوی مردم ببندند، و شاید گمان میکنند عمل خوبی انجام میدهند ولی دیگر نمیدانند که همین اعمال و انفاقشان برای آنان حسرت و ندامت را ایجاب مینماید.
گویند آیه در باره جماعتی از بزرگان اهل مکه وارد شده که پس از خروج کفار قریش از مکّه برای جنگ بدر دوازده نفر از آنها مثل ابو جهل بن هشام و عتبه و شیبه و باقی آنها قرار دادند که هر یک یک روز لشگر را غذا دهند و هر یک از آنها روزی دو شتر یا سه شتر میکشتند و آنها را تحریص بجنگ میکردند اینکه بود که اینکه آیه در باره آنها نازل گردید که انفاق آنها جز حسرت و ندامت برای آنها فائده‌ئی نبخشید و بالاخره در روز بدر یا در جنگ احد مغلوب گردیدند.
وَ الَّذِین‌َ کَفَرُوا إِلی جَهَنَّم‌َ یُحشَرُون‌َ بیان حال کفار است که اعمال و انفاقات آنها در دنیا جز حسرت و پشیمانی چیزی عایدشان نگردد و در آخرت هم مآل و سر انجام آنها بجهنّم میکشد، حشر بمعنی جمع شدن است، شاید مقصود اینکه باشد که در قیامت تمام کفار و مشرکین در جهنّم با هم جمع میشوند.

صفحه : 384

[سوره الأنفال (8): آیات 37 تا 44]

اشاره

لِیَمِیزَ اللّه‌ُ الخَبِیث‌َ مِن‌َ الطَّیِّب‌ِ وَ یَجعَل‌َ الخَبِیث‌َ بَعضَه‌ُ عَلی بَعض‌ٍ فَیَرکُمَه‌ُ جَمِیعاً فَیَجعَلَه‌ُ فِی جَهَنَّم‌َ أُولئِک‌َ هُم‌ُ الخاسِرُون‌َ (37) قُل لِلَّذِین‌َ کَفَرُوا إِن یَنتَهُوا یُغفَر لَهُم ما قَد سَلَف‌َ وَ إِن یَعُودُوا فَقَد مَضَت سُنَّت‌ُ الأَوَّلِین‌َ (38) وَ قاتِلُوهُم حَتّی لا تَکُون‌َ فِتنَةٌ وَ یَکُون‌َ الدِّین‌ُ کُلُّه‌ُ لِلّه‌ِ فَإِن‌ِ انتَهَوا فَإِن‌َّ اللّه‌َ بِما یَعمَلُون‌َ بَصِیرٌ (39) وَ إِن تَوَلَّوا فَاعلَمُوا أَن‌َّ اللّه‌َ مَولاکُم نِعم‌َ المَولی وَ نِعم‌َ النَّصِیرُ (40) وَ اعلَمُوا أَنَّما غَنِمتُم مِن شَی‌ءٍ فَأَن‌َّ لِلّه‌ِ خُمُسَه‌ُ وَ لِلرَّسُول‌ِ وَ لِذِی القُربی وَ الیَتامی وَ المَساکِین‌ِ وَ ابن‌ِ السَّبِیل‌ِ إِن کُنتُم آمَنتُم بِاللّه‌ِ وَ ما أَنزَلنا عَلی عَبدِنا یَوم‌َ الفُرقان‌ِ یَوم‌َ التَقَی الجَمعان‌ِ وَ اللّه‌ُ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ قَدِیرٌ (41)
إِذ أَنتُم بِالعُدوَةِ الدُّنیا وَ هُم بِالعُدوَةِ القُصوی وَ الرَّکب‌ُ أَسفَل‌َ مِنکُم وَ لَو تَواعَدتُم لاختَلَفتُم فِی المِیعادِ وَ لکِن لِیَقضِی‌َ اللّه‌ُ أَمراً کان‌َ مَفعُولاً لِیَهلِک‌َ مَن هَلَک‌َ عَن بَیِّنَةٍ وَ یَحیی مَن حَی‌َّ عَن بَیِّنَةٍ وَ إِن‌َّ اللّه‌َ لَسَمِیع‌ٌ عَلِیم‌ٌ (42) إِذ یُرِیکَهُم‌ُ اللّه‌ُ فِی مَنامِک‌َ قَلِیلاً وَ لَو أَراکَهُم کَثِیراً لَفَشِلتُم وَ لَتَنازَعتُم فِی الأَمرِ وَ لکِن‌َّ اللّه‌َ سَلَّم‌َ إِنَّه‌ُ عَلِیم‌ٌ بِذات‌ِ الصُّدُورِ (43) وَ إِذ یُرِیکُمُوهُم إِذِ التَقَیتُم فِی أَعیُنِکُم قَلِیلاً وَ یُقَلِّلُکُم فِی أَعیُنِهِم لِیَقضِی‌َ اللّه‌ُ أَمراً کان‌َ مَفعُولاً وَ إِلَی اللّه‌ِ تُرجَع‌ُ الأُمُورُ (44)

صفحه : 385

[ترجمه]

‌تا خدا جدا کند پلید را از پاکیزه و قرار دهد بعض پلید را بر بعض دیگر پس تمام را بر هم افکند و در جهنّم در آورد زیان کاران را [37]
ای رسول بکسانیکه کافر شدند بگو اگر باز ایستند از آنچه گذشته آمرزیده شوند و اگر باز گردند بدشمنی و جنگ همانا گذشته است طریقه عذاب پیشینیان [38]
ای مؤمنین با کفار جنگ کنید تا وقتی که یافت نشود فتنه (شرک) و بوده باشد همه دین مخصوص برای خدا و اگر (مؤمنین) باز ایستند بحقیقت خدا بآنچه عمل میکنید بینا است [39]
و اگر کافرین اعراض کنند بدانید که خدا یاور شما است و او خوب مولائی و خوب یاری کننده‌ئی است [40]
و بدانید آنچه غنیمت گرفتید پنج یک آن مخصوص بخدا و رسول او و خویشان پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و یتیمان و بیچارگان و راه گذران است اگر بوده باشید که بخدا ایمان آورده باشید و ایمان آورده باشید بر آنچه نازل گردانیدیم بر بنده ما (یعنی محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) روز فرقان روزی که دو گروه بهم رسیدند و خدا بر هر چیزی توانا است [41]
یاد کنید وقتی را که شما در وادی نزدیک‌تر بمدینه بودید و کفار در وادی دورتر از مدینه و سواران کاروان زیرتر از شما بودند و اگر وعده میکردید در وعده خلاف میکردید و لکن خدا جمع کرد بین شما و آنها در بدر تا خدا حکم کند امری را که مقرّر گردیده (یعنی در علم او گذشته) تا اینکه هلاک شود هر که هلاک میشود با بیّنه و زنده بماند هر کس زنده میماند با بیّنه و همانا خدا شنوا و دانا است [42]
ای رسول یاد کن وقتی را که خدا لشگر کفار را در خواب بتو کم نمایاند اگر آنها را بسیار نشان میداد شما بد دل میشدید و در امر جنگ نزاع میکردید لکن خدا بسلامت داشت شما را زیرا که او بآنچه در سینه‌ها است بینا است [43]
و یاد کنید وقتی را که شما با کفار ملاقات کردید آنها را در چشمهای شما اندک نمایاند و شما را نیز در چشمهای آنها اندک نمایاند تا اینکه خدا حکم کند کاری را که در علم او واقع گردیده و بازگشت تمام امور بدست خدا است [44]
.

صفحه : 386

(توضیح آیات)

لِیَمِیزَ اللّه‌ُ الخَبِیث‌َ مِن‌َ الطَّیِّب‌ِ وَ یَجعَل‌َ الخَبِیث‌َ بَعضَه‌ُ عَلی بَعض‌ٍ فَیَرکُمَه‌ُ جَمِیعاً فَیَجعَلَه‌ُ فِی جَهَنَّم‌َ أُولئِک‌َ هُم‌ُ الخاسِرُون‌َ آیه مربوط بآیات بالا است (لِیَمِیزَ اللّه‌ُ) میشود متعلق باشد به (یُغلَبُون‌َ) در آیه پیش یعنی مغلوب شدن کافرین برای اینکه است که خبیث یعنی کافرین از طیّب یعنی مؤمنین جدا گردند، و میشود متعلق باشد به (یُحشَرُون‌َ) یعنی کفار را بدوزخ برند تا امتیاز بین مؤمن و کافر داده شود.
خلاصه آیه خبر میدهد که در روز معاد کافرین از مؤمنین جدا میگردند و چون کفار از خباثت و اشیاء پلید میباشند و اعتنائی بآنها نیست آنها را در جهنّم می‌افکنند، و گویا آیه کفار را تشبیه میکند بفضولات و خاکروبه‌ها که در موقع تمیز دادن اشیاء نفیس کثافات را جمع میکنند و در هم ریخته میگردانند و در منجلاب یا آتشکده‌ها میریزند تا اینکه اشیاء پاکیزه قیمتی از کثافات پاک گردد و طیّب و پاک در جای خود قرار گیرد و کثافات نیز در جای خود ریخته شود و بین اینها امتیاز پیدا گردد، و اینکه طور تشبیه ارشاد بدو مطلب است:
یکی منتهی درجه پستی و خسّت کافرین را بما نشان میدهد که در قیامت که هر چیزی بحقیقت خود ظاهر میگردد خبث باطن کافرین نیز ظاهر میگردد و معلوم میشود که اینها در منتهی درجه پستی و بی‌مقداری چنینند که مثل کثافات آنها را درهم میریزند و در گودال جهنّم می‌افکنند.
و دیگر بدلالت قوله تعالی (أُولئِک‌َ هُم‌ُ الخاسِرُون‌َ) ارشاد باین است که فرو رفتن کافرین در گرداب نفس پرستی و هواهای نفسانی زیان کاری و خسران آنها را ایجاب نموده تا اینکه عمر گران بهای خود را در غفلت و کفر و معاصی گذرانیدند و سرمایه خود را که بآن میتوانستند فضیلت و شرافت و قرب جوار الهی را تهیه نمایند برایگان از دست دادند و اینکه عذاب جحیم و خاری و خفّت

صفحه : 387
را از قبل خودشان و بدست خودشان آماده نمودند نه اینکه اینها اینکه طور آفریده شده باشند لطف خدا نسبت بتمام افراد بشر یکسان است در اصل آفرینش هر فردی لایق همه طور کمالی و فضیلتی هست لکن افرادی که قدر خود را نشناختند و بنفس پرستی خود را بدرک (أَسفَل‌َ سافِلِین‌َ) طبیعت پرتاب نموده‌اند البته عاقبت کارشان همین است خدای عادل مهربان ظلم و خاری را بکسی روا نمیدارد.
قُل لِلَّذِین‌َ کَفَرُوا إِن یَنتَهُوا یُغفَر لَهُم ما قَد سَلَف‌َ وَ إِن یَعُودُوا فَقَد مَضَت سُنَّت‌ُ الأَوَّلِین‌َ اینکه آیه همان بیان آیه بالا را تأیید میکند و اشاره باین است که کافرین و لو اینکه سالهائی از عمر خود را در کفر و هتّاکی گذرانیده لطف خدا چنین است که اگر وقتی بخود آیند و از باطل و کفر بحق باز گردند و توبه کنند خدای جلیل توبه آنان را می‌پذیرد و گناهانی که در پیش کرده‌اند می‌بخشد لکن اگر عود کنند و بکفر باقی مانند همان روش پیشینیان که نسبت بپیمبرانشان عمل میکردند و بالاخره مستأصل شدند بر آنان واقع میگردد زیرا که دست خدا بالای دستها است.
وَ قاتِلُوهُم حَتّی لا تَکُون‌َ فِتنَةٌ وَ یَکُون‌َ الدِّین‌ُ کُلُّه‌ُ لِلّه‌ِ فَإِن‌ِ انتَهَوا فَإِن‌َّ اللّه‌َ بِما یَعمَلُون‌َ بَصِیرٌ یعنی ای مؤمنین با کفار جنگ کنید تا وقتی که ریشه کفر را بکنید و فتنه شرک را از زمین بردارید و دین برای خدا خالص گردد و اهل حق و اهل باطل بر دین حق اجتماع نمایند و اگر کفار از کفر باز ایستند محققا خدا بآنچه میکنند بینا است.
وَ إِن تَوَلَّوا فَاعلَمُوا أَن‌َّ اللّه‌َ مَولاکُم نِعم‌َ المَولی وَ نِعم‌َ النَّصِیرُ اینکه آیه بمؤمنین مژده میدهد که اگر اینکه کفار از حق و دین اسلام اعراض نمودند بدانید که خدا دوست شما و یاور شما است و خوب دوست و یاوری است برای شما.

صفحه : 388
وَ اعلَمُوا أَنَّما غَنِمتُم مِن شَی‌ءٍ فَأَن‌َّ لِلّه‌ِ خُمُسَه‌ُ وَ لِلرَّسُول‌ِ وَ لِذِی القُربی وَ الیَتامی وَ المَساکِین‌ِ وَ ابن‌ِ السَّبِیل‌ِ الخ طبرسی در مجمع در لغت غنیمت گفته غنیمت آن چیزی است که از اموال حرب یعنی جنگ از کفار گرفته میشود و آن از جانب خدا برای مسلمین هبه است، و فی‌ء آن مالی است که گرفته میشود بدون جنگ و آن قول عطاء و مذهب شافعی و سفیان است و از ائمه ما علیهم السّلام همین طور روایت شده، و بقولی غنیمت و فی‌ء یکی است.
تا آنجا که گفته خدای تعالی حکم غنیمة را بیان نموده و خطاب بمسلمین است وَ اعلَمُوا أَنَّما غَنِمتُم مِن شَی‌ءٍ فَأَن‌َّ لِلّه‌ِ خُمُسَه‌ُ وَ لِلرَّسُول‌ِ وَ لِذِی القُربی علماء در کیفت قسمت خمس و مستحقین آن اختلاف نموده‌اند و چند رأی از آنها نقل شده:
1- رأی اصحاب ما یعنی (جماعت امامیّه) بر اینکه است که خمس بشش قسمت باید تقسیم گردد. سهمی برای خدای تعالی و سهمی برای رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و اینکه دو سهم با سهم ذوی القربی برای امامی است که قائم مقام رسول [ص] است و سهمی برای یتیمان آل محمّد [ص] و سهمی برای فقیران آنها، و سهمی برای إبن السبیل آنها و کسی را غیر از اینها از خمس سهمی نیست زیرا چون صدقه که از اوساخ مال است برای اینها نیست و بر آنها حرام است عوض آن خمس برای اینها مقرّر گردیده، و همین قول را طبری از علی‌ّ بن الحسین و محمّد بن علی الباقر علیهم السّلام روایت کرده، و از ابی العالیه و ربیع روایت شده که گفته‌اند خمس منقسم میگردد بشش سهم مگر اینکه سهم اللّه مخصوص کعبه است و باقی همین طوری که خدا گفته و اینکه قسم باقتضاء ظاهر کتاب (یعنی قرآن) است.
دوم از اقوال اینکه است که خمس قسمت بر پنج سهم میگردد و اینکه سهم خدا و رسول یکی است و بر کراع و سلاح صرف میگردد و اینکه قول از إبن عباس

صفحه : 389
و ابراهیم و قتاده و عطا نقل شده.
قول سوم بر چهار سهم قسمت میگردد سهمی برای ذوی القربی رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و سه سهم دیگر بر همانهائی که بعد از آن ذکر شده برای مسلمین و اینکه مذهب شافعی است.
قول چهارم خمس قسمت بسه قسم میگردد سهمی برای رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و آن بموتش ساقط گردیده زیرا که گمان میکنند انبیاء لا یورّث و سهمی برای ذوی القربی و آن ساقط شده زیرا که ابا بکر و عمر سهم ذوی القربی را نمیدادند و احدی از صحابه بر آنها انکار ننموده و اینکه مذهب ابی حنیفه و اهل عراق است و بعضی گفته‌اند که اگر ذوی القربی فقیر باشند برای آنها سهمی است.
تا آنجا که گفته اختلاف است در ذوی القربی بقولی آنها بنی هاشم هستند از اولاد عبد المطلب زیرا که هاشم عقب نداشت مگر از عبد المطلب.
[إبن عباس و مجاهد] و همین است رأی اصحاب ما (یعنی جماعت امامیّه) و بقولی آنها بنی هاشم بن عبد مناف و بنو مطلب بن عبد مناف میباشند و اینکه مذهب شافعی است و اینکه قول را جبیر بن مطعم از نبی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم روایت کرده.
و اصحاب ما گفته‌اند که خمس واجب میشود بر هر فائده‌ئی که انسان از مکاسب و ربح تجارت بدست آورد و نیز واجب است در کنزها و معدنها و غوص و غیر اینها از آنچه در کتب فقه ذکر شده. و ممکن است بهمین آیه استدلال شود زیرا که در عرف لغت غنم و غنیمت بر تمام اینها اطلاق میشود و ما برمیگردیم بتأویل آیه:
قوله تعالی (فَأَن‌َّ لِلّه‌ِ خُمُسَه‌ُ) برای تیمّن و تبرّک کلام را بنام خدا افتتاح کرده بجهت اینکه همه چیزها مخصوص بخدا است و مقصود از آن جهاتی است که مقرّب بسوی خدا است (و للرّسول) گفته‌اند برای نبی‌ّ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم سهمی است از پنج سهم که در مؤنه خودش خرج کند و زیادی آنرا صرف کند در کراع و سلاح

صفحه : 390
و مصالح (وَ لِذِی القُربی) بعضی از سنّی‌ها گفته‌اند که اینکه دو سهم یعنی سهم رسول و ذی القربی ساقط شد بموت رسول بنا بر آنچه گفته شد، و شافعی گفته سهم رسول باید در مرکوبات از قبیل خیل و کراع فی سبیل اللّه مصرف گردد و سهم ذی القربی برای بنی هاشم و بنی المطلب است و مستحق آنند باسم و نسب و غنی و فقیر آنها مشترکند، و از حسن و قتاده روایت شده که سهم خدا و سهم رسول و سهم ذوی القربی راجع بامام قائمی است بعد از رسول که بر خودش و عیالش و مصالح مسلمین انفاق نماید و اینکه قول مثل مذهب ما امامیّه است.
[پایان] إِن کُنتُم آمَنتُم بِاللّه‌ِ وَ ما أَنزَلنا عَلی عَبدِنا یَوم‌َ الفُرقان‌ِ یَوم‌َ التَقَی الجَمعان‌ِ وَ اللّه‌ُ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ قَدِیرٌ (ماء) موصوله بمعنی (الذی) و روز فرقان روز (بدر) است و آن روز جمعه هفدهم ماه رمضان سال دوم از هجرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم واقع گردیده و بعضی گفته‌اند که نوزدهم ماه رمضان بوده و اینکه قول از حضرت صادق ع روایت شده.
خطاب بمؤمنین نموده که اگر شما بخدا و آنچه روز فرقان یعنی روز بدر بر بنده خود محمّد [ص] فرود آوردیم ایمان دارید و آن روزی بود که آن دو گروه مؤمنین و مشرکین در محلی که بدر نامند متلاقی و برای جنگ رو برو شدند و خدا بر هر چیزی قادر است، اشاره به اینکه که با اینکه شما عددتان کم بود و کافرین بسیار بودند خداوند شما را بر آنها غالب گردانید.
إِذ أَنتُم بِالعُدوَةِ الدُّنیا وَ هُم بِالعُدوَةِ القُصوی وَ الرَّکب‌ُ أَسفَل‌َ مِنکُم کنار وادی را (عدوة) نامند، و دنیا تأنیث ادنی است، و قصوی تأنیث اقصی، و اسفل افعل التفضیل است.
خدای تعالی برسولش و بمؤمنین تذکر میدهد که یاد کنید آنوقتی را که شما در کنار وادی بودید که بمدینه نزدیک‌تر بود و مشرکین بکنار دیگر وادی که از مدینه دورتر بود.

صفحه : 391
وَ الرَّکب‌ُ أَسفَل‌َ مِنکُم و سواران و کاروان ابو سفیان بساحل دریا نزدیک‌تر از شما بودند رسول باعلای وادی فرود آمده بود و مشرکین بپائین وادی بودند.
وَ لَو تَواعَدتُم لَاختَلَفتُم فِی المِیعادِ وَ لکِن لِیَقضِی‌َ اللّه‌ُ أَمراً کان‌َ مَفعُولًا یعنی اگر شما مؤمنین با مشرکین هم وعده شده بودید برای اجتماع در (بدر) همانا در میعاد خود اختلاف میکردید لکن خدای تعالی نخواست چنین وعده‌ئی با هم کرده باشید تا اینکه آنچه در ازل تقدیر کرده واقع گردد یعنی تقدیر الهی بر اینکه جاری گردید تا اینکه مشرکین بدست شما کشته شوند در روز بدر لِیَهلِک‌َ مَن هَلَک‌َ عَن بَیِّنَةٍ وَ یَحیی مَن حَی‌َّ عَن بَیِّنَةٍ وَ إِن‌َّ اللّه‌َ لَسَمِیع‌ٌ عَلِیم‌ٌ ظاهرا لام (لیهلک) لام غرض است و شاید مقصود اینکه باشد که مؤمنین را در جنگ بدر غالب گردانیدیم با قلّت عددشان و فقدان اسلحه‌شان و مشرکین را خار گردانیدیم تا اینکه معجزه رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ظاهر گردد و بر مشرکین و کفار اتمام حجّت شود و اینکه آنهائیکه هلاک میگردند از روی بیّنه هلاک گردند و نیز آنهائیکه زنده میمانند آنها هم از روی بیّنه باشد.
موت و حیات دو قسم است موت جسمانی و موت روحانی از قبل معجزه بعضی زنده میشوند بحیات روحانی و بعضی هلاک میگردند هم بمرگ جسمانی و هم بمرگ روحانی، مشرکین در جنگ بدر نه فقط کشته شدند بموت جسمانی بلکه مردند بمرگ روحانی و جسمانی هر دو.
إِذ یُرِیکَهُم‌ُ اللّه‌ُ فِی مَنامِک‌َ قَلِیلًا وَ لَو أَراکَهُم کَثِیراً لَفَشِلتُم وَ لَتَنازَعتُم فِی الأَمرِ وَ لکِن‌َّ اللّه‌َ سَلَّم‌َ إِنَّه‌ُ عَلِیم‌ٌ بِذات‌ِ الصُّدُورِ آیه برسولش خبر میدهد که یاد کن وقتی را که در خواب اندک بتو نشان دادیم عدد مشرکین را که در جنگ بدر حاضر شدند، ظاهرا (منامک) یعنی در خواب بتو عدد آنها را کم نشان دادیم و اگر همین طوری که بودند بتو نشان میدادیم مؤمنین بد دل میشدند و در امر نبرد با آنها با یکدیگر نزاع مینمودند

صفحه : 392
یکدسته می‌گفتند فرار کنیم، یکدسته می‌گفتند جنگ کنیم و لکن خدا خواست شما سالم بمانید از بد دلی زیرا که او عالم است بآنچه در سینه‌ها پنهان است.
وَ إِذ یُرِیکُمُوهُم إِذِ التَقَیتُم فِی أَعیُنِکُم قَلِیلًا وَ یُقَلِّلُکُم فِی أَعیُنِهِم لِیَقضِی‌َ اللّه‌ُ أَمراً کان‌َ مَفعُولًا وَ إِلَی اللّه‌ِ تُرجَع‌ُ الأُمُورُ آیه ارشاد بر اینکه است که چون اراده حق تعالی بر اینکه قرار گرفته بود که مؤمنین را بر مشرکین غالب گرداند همین مشرکین را در نظر مؤمنین اندک نمایاند و هم مؤمنین را در نظر مشرکین کم نشان داد برای حکمتی که منظور بود عدد مشرکین در نظر مؤمنین کم نمودند که خوف و ترس بر آنها غالب نگردد و از روی قوّت قلب با آنها بجنگند، و مؤمنین را در نظر مشرکین اندک نمایاند که آنها جدّیت در امر جنگ ننمایند و اسلحه زیاد نکنند چنانچه گفته‌اند که بعضی از مشرکین وقتی عدد مؤمنین بنظرشان خیلی اندک آمد گفتند ما محتاج باسلحه نیستیم همین طور آنها را اسیر میکنیم و میبریم و خدا چنین کرد تا اینکه آنچه تقدیر کرده بود که مؤمنین بر مشرکین غالب گرداند واقع شود و بسوی خدا است بازگشت تمام امور.

صفحه : 393

[سوره الأنفال (8): آیات 45 تا 54]

اشاره

یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا إِذا لَقِیتُم فِئَةً فَاثبُتُوا وَ اذکُرُوا اللّه‌َ کَثِیراً لَعَلَّکُم تُفلِحُون‌َ (45) وَ أَطِیعُوا اللّه‌َ وَ رَسُولَه‌ُ وَ لا تَنازَعُوا فَتَفشَلُوا وَ تَذهَب‌َ رِیحُکُم وَ اصبِرُوا إِن‌َّ اللّه‌َ مَع‌َ الصّابِرِین‌َ (46) وَ لا تَکُونُوا کَالَّذِین‌َ خَرَجُوا مِن دِیارِهِم بَطَراً وَ رِئاءَ النّاس‌ِ وَ یَصُدُّون‌َ عَن سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ وَ اللّه‌ُ بِما یَعمَلُون‌َ مُحِیطٌ (47) وَ إِذ زَیَّن‌َ لَهُم‌ُ الشَّیطان‌ُ أَعمالَهُم وَ قال‌َ لا غالِب‌َ لَکُم‌ُ الیَوم‌َ مِن‌َ النّاس‌ِ وَ إِنِّی جارٌ لَکُم فَلَمّا تَراءَت‌ِ الفِئَتان‌ِ نَکَص‌َ عَلی عَقِبَیه‌ِ وَ قال‌َ إِنِّی بَرِی‌ءٌ مِنکُم إِنِّی أَری ما لا تَرَون‌َ إِنِّی أَخاف‌ُ اللّه‌َ وَ اللّه‌ُ شَدِیدُ العِقاب‌ِ (48) إِذ یَقُول‌ُ المُنافِقُون‌َ وَ الَّذِین‌َ فِی قُلُوبِهِم مَرَض‌ٌ غَرَّ هؤُلاءِ دِینُهُم وَ مَن یَتَوَکَّل عَلَی اللّه‌ِ فَإِن‌َّ اللّه‌َ عَزِیزٌ حَکِیم‌ٌ (49)
وَ لَو تَری إِذ یَتَوَفَّی الَّذِین‌َ کَفَرُوا المَلائِکَةُ یَضرِبُون‌َ وُجُوهَهُم وَ أَدبارَهُم وَ ذُوقُوا عَذاب‌َ الحَرِیق‌ِ (50) ذلِک‌َ بِما قَدَّمَت أَیدِیکُم وَ أَن‌َّ اللّه‌َ لَیس‌َ بِظَلاّم‌ٍ لِلعَبِیدِ (51) کَدَأب‌ِ آل‌ِ فِرعَون‌َ وَ الَّذِین‌َ مِن قَبلِهِم کَفَرُوا بِآیات‌ِ اللّه‌ِ فَأَخَذَهُم‌ُ اللّه‌ُ بِذُنُوبِهِم إِن‌َّ اللّه‌َ قَوِی‌ٌّ شَدِیدُ العِقاب‌ِ (52) ذلِک‌َ بِأَن‌َّ اللّه‌َ لَم یَک‌ُ مُغَیِّراً نِعمَةً أَنعَمَها عَلی قَوم‌ٍ حَتّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنفُسِهِم وَ أَن‌َّ اللّه‌َ سَمِیع‌ٌ عَلِیم‌ٌ (53) کَدَأب‌ِ آل‌ِ فِرعَون‌َ وَ الَّذِین‌َ مِن قَبلِهِم کَذَّبُوا بِآیات‌ِ رَبِّهِم فَأَهلَکناهُم بِذُنُوبِهِم وَ أَغرَقنا آل‌َ فِرعَون‌َ وَ کُل‌ٌّ کانُوا ظالِمِین‌َ (54)

صفحه : 394

[ترجمه]

ای کسانیکه ایمان آوردید وقتی شما گروهی را ملاقات کردید ثابت باشید و خدا را یاد کنید شاید شما رستگار شوید [45]
و اطاعت کنید خدا و رسول او را و با هم نزاع نکنید که بد دل شوید و شکیبائی شما بر باد رود و صبر کنید همانا خدا با صابرین است [46]
و مانند کسانی نباشید که از دیار خود خارج شدند از روی سرکشی و نشان دادن بمردم و باز میدارند مردم را از راه خدا و خدا بآنچه آنها عمل میکنند احاطه دارد [47]
و یاد کنید وقتی را که شیطان عمل آنها را آراسته گردانید و گفت امروز هیچ غلبه کننده‌ئی برای شما نیست و من پناه دهنده شما هستم پس وقتی که هر دو لشگر هم را دیدند شیطان بر عقب خودش برگشت و گفت من از شما بیزارم و من می‌بینم چیزی را که شما نمی‌بینید من از خدا میترسم و خدا سخت انتقام است [48]
و یاد کنید وقتی را که منافقین و آنهائیکه در قلبهایشان مرض است میگویند مؤمنین را دینشان فریفته است و کسیکه بر خدا توکل نماید همانا خدا غالب و درستکار است [49]
و اگر میدیدی (ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) حال کفار را وقتی که ملائکه قبض روحشان میکنند میزنند بر رویها و پشتهای آنها و میگویند بچشید عذاب آتش را [50]
اینکه عذاب برای آنچیزی است که دستهای شما پیش انداخته بود و خدا ظلم کننده ببندگان خود نیست [51]
مثل عادت آل فرعون و آنهائی که پیش از آنها بودند که بآیات خدا کافر شدند و خدا آنها را بسبب گناهشان هلاک گردانید زیرا که خدا با قدرت و سخت انتقام کشنده است [52]
و هلاکت آنها برای اینکه است که خدا تغییر دهنده نعمتی نبود که بر جماعتی انعام کرده تا وقتی که تغییر بدهند آنچه در نفسهای آنها است [53]
که آیات پروردگارشان را تکذیب کردند ما آنها را بسبب گناهشان هلاک گردانیدیم و آل فرعون را غرق گردانیدیم و تمامشان ستمکاران بودند [54]
.

صفحه : 395

(توضیح آیات)

یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا إِذا لَقِیتُم فِئَةً فَاثبُتُوا وَ اذکُرُوا اللّه‌َ کَثِیراً لَعَلَّکُم تُفلِحُون‌َ اینکه آیه و آیه بعدش (وَ أَطِیعُوا اللّه‌َ وَ رَسُولَه‌ُ) تا آخر آیه قبلا ترجمه شده و واضح است و محتاج بتوضیح نیست.
و خلاصه اینکه خطاب بمؤمنین است که وقتی شما برخورد نمودید بگروه کفاریکه با شما قصد جنگ دارند فرار نکنید و ثابت باشید و خدا را بسیار یاد کنید شاید که شما ظفر یابید، میشود مقصود از ذکر خدا در اینکه مورد تکبیر باشد که موقع نبرد و جنگ با دشمن تکبیر بگوئید تا اینکه خدا بشما قوّت دهد یا ارشاد بر اینکه است که در هیچ موقعی و لو در چنین وقتی که با دشمن رو برو میشوید خدا را فراموش نکنید و از او یاری بخواهید شاید رستگار گردید.
و خدا و رسولش را اطاعت کنید و در امر جهاد با هم نزاع نکنید که بد دل شوید و قوّت و استقامت و پایداری شما در امر جهاد سست گردد و استحکام ایمانتان متزلزل گردد و زحمت شما بر باد رود و در امر جهاد صبر کنید و بردبار باشید و بدانید که همانا خدا با صابرین است.
وَ لا تَکُونُوا کَالَّذِین‌َ خَرَجُوا مِن دِیارِهِم بَطَراً وَ رِئاءَ النّاس‌ِ الخ مفسرین گفته‌اند آیه اشاره بگروهی است که از مکه بحمایت کاروان از روی سرکشی و نمایاندن بمردم خارج گردیدند و راه خدا را ببستند و خدا بآنچه میکنند احاطه دارد (وَ لا تَکُونُوا) خطاب بمؤمنین است که شما مثل آنها نباشید، بطوریکه گفته‌اند چون سپاه از مکه حرکت کرد و رسیدند به جحفه رسول ابو سفیان بآنها رسید و گفت برگردید بمکّه ما کاروان را بسلامت آوردیم مردم عزم رجوع نمودند ابو جهل گفت ما ببدر میرویم که در آنجا اسباب تعیّش خود را فراهم کنیم از اسباب لهو و لعب و شرب مسکرات و شتر بکشیم و طعام دهیم تا اینکه عرب بزرگی و ثروت ما را بدانند وقتی ببدر آمدند بجای مهمانی

صفحه : 396
و کشتن شتر خود را بکشتن دادند و بجای خمر کأس مرگ چشیدند و بجای عزّت ذلّت و خواری دیدند، غرض اینکه شما مؤمنین با نیّت پاک بدون آلایش برای دفاع از دشمن بیرون روید و مثل آنان نباشید.
وَ إِذ زَیَّن‌َ لَهُم‌ُ الشَّیطان‌ُ أَعمالَهُم وَ قال‌َ لا غالِب‌َ لَکُم‌ُ الیَوم‌َ مِن‌َ النّاس‌ِ وَ إِنِّی جارٌ لَکُم اینکه آیه تذکر میدهد که یاد کنید روزی را که شیطان اعمال مشرکین را در نظرشان زینت داد و گفت امروز یعنی روز جنگ بدر کسی بر شما غلبه نخواهد نمود و من پناهنده و کمک کار شما میباشم.
مفسرین از إبن عباس و محمّد بن اسحاق و سدی و کلبی چنین نقل میکنند که گفته‌اند چون قریش خواستند از مکه بیرون آیند بیاد آنها آمد که میان آنها و بنی بکر بن عبد مناف بن کنانه جنگی بود گفتند مبادا اینان متعرض ما گردند ما باید دو دسته شویم و با دو گروه جنگ کنیم و توقف کردند که در آن اندیشه نمایند ابلیس با لشکر آمد بصورت سراقة بن مالک بن جعشم کنانی و او از جمله اشراف و رؤساء کنانه بود و بقریش گفت (لا غالب لکم الیوم) امروز کسی بر شما غالب نخواهد شد و من پناه دهنده شما هستم یعنی کمک کار شما میباشم و شیطان با لشگر مشرکین بود تا وقتی که جنگ بر پا شد و فرشتگان از آسمان فرود آمدند.
فَلَمّا تَراءَت‌ِ الفِئَتان‌ِ نَکَص‌َ عَلی عَقِبَیه‌ِ وَ قال‌َ إِنِّی بَرِی‌ءٌ مِنکُم إِنِّی أَری ما لا تَرَون‌َ إِنِّی أَخاف‌ُ اللّه‌َ وَ اللّه‌ُ شَدِیدُ العِقاب‌ِ شیطان وقتی چنین دید بگریخت و گفت من از شما بیزارم من از خدا میترسم زیرا که او شدید العقاب است.
از کلبی نقل میکنند که گفته شیطان دست در دست حارث بن هشام گذارده بود و در صف مشرکین بصورت سراقة ایستاده بود وقتی فرشتگان را دید بگریخت و رو بفرار گذارد حارث گفت ای سراقه کجا میروی آیا در اینکه حال ما را رها میکنی گفت آنچه من می‌بینم شما نمی‌بینید وقتی مشرکین شکست

صفحه : 397
خوردند و بمکه برگشتند گفتند سبب شکست ما سراقه بود چون اینکه خبر بسراقه رسید قسم یاد نمود که من اصلا از رفتن شما بجنگ خبر نداشتم گفتند مگر نه تو در چنین روزی آمدی و ما را فریب دادی و گفتی من با شمایم مؤکّدا قسم خورد که از آنچه شما میگوئید من اصلا خبر ندارم پس چون جماعتی از آنها اسلام آوردند فهمیدند که آن ابلیس بوده.
راجع باین آیه دو قول از مفسرین نقل شده: یکی مقصود از قول شیطان که (لا غالِب‌َ لَکُم‌ُ الیَوم‌َ الخ) وسوسه او در قلبهای مشرکین و تهییج آنها برای جنگ با مسلمانها بوده و وقتی که آثار فتح در مؤمنین دید (نَکَص‌َ عَلی عَقِبَیه‌ِ) بعقب برگشت و از آنها بیزاری جست و گفت (إِنِّی بَرِی‌ءٌ مِنکُم).
و دیگر بقول مشهور همان طوری که گفته شد شیطان بصورت سراقة بن مالک مجسّم گردیده و وقتی که دو لشگر مقابل شدند و ملائکه را دید بکمک مؤمنین آمده‌اند فرار نمود، و مؤیّد اینکه قول بعضی روایات است که از حضرت باقر و صادق علیهما السّلام نقل شده، و نیز آیه در همین معنی ظهور دارد و هیچ مانعی در آن نیست زیرا که شیاطین مثل جنّیان جسم لطیفند مثل دود آتش که بهمه شکل میتوانند خود را نشان دهند (و اللّه العالم) إِذ یَقُول‌ُ المُنافِقُون‌َ وَ الَّذِین‌َ فِی قُلُوبِهِم مَرَض‌ٌ غَرَّ هؤُلاءِ دِینُهُم وَ مَن یَتَوَکَّل عَلَی اللّه‌ِ فَإِن‌َّ اللّه‌َ عَزِیزٌ حَکِیم‌ٌ عامل در (اذ) میشود ابتداء باشد و (ذلک) در تقدیر باشد و میشود (اذکر) باشد یعنی یاد کن ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم.
و در شأن نزول آیه گفته‌اند جماعتی از منافقین در موقع هجرت رسول [ص] بمدینه هجرت ننمودند زیرا که ایمان در دل آنها نفوذ ننموده بود و بمرض نفاق گرفتار بودند اینکه بود که ببهانه اینکه خویشان ما را رها نمیکنند که با رسول هجرت کنیم از هجرت اباء نمودند و آنان قومی از قریش بودند چون قیس بن ولید و مغیره و علی بن امیّة بن خلف و عاص بن منیة بن حجاج و چند نفر دیگر

صفحه : 398
و وقتی لشگر قریش برای جنگ ببدر آمدند اینکه جماعت منافقین با آنها بودند وقتی دیدند لشگر اسلام اندکند و لشگر قریش زیادند گفتند محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم مؤمنین را مغرور کرده که با اینکه جماعت کثیر رو برو میشوند و یکدفعه داخل در لشگر قریش شدند و مرتد گردیدند اینکه است که آیه مقول قول آنها است که گفتند (غَرَّ هؤُلاءِ دِینُهُم وَ مَن یَتَوَکَّل عَلَی اللّه‌ِ) گویا جواب آنها است که کسی که بر خدا توکّل کند همانا خدا غالب و درستکار است.
وَ لَو تَری إِذ یَتَوَفَّی الَّذِین‌َ کَفَرُوا المَلائِکَةُ یَضرِبُون‌َ وُجُوهَهُم وَ أَدبارَهُم وَ ذُوقُوا عَذاب‌َ الحَرِیق‌ِ اگر چه آیه اطلاق دارد و تمام کفار را شامل میگردد که تمام کافرین در حال مردن چنینند که ملائکه با گرزی آتشین برو و پشت آنها میزنند و میگویند بچشید عذاب سوزان را لکن چون در اینکه مورد است میشود که مصداق کامل چنین عذابی همین منافقینند که در روز بدر با مشرکین همدست گردیدند قوله تعالی (إِن‌َّ المُنافِقِین‌َ فِی الدَّرک‌ِ الأَسفَل‌ِ مِن‌َ النّارِ).
ذلِک‌َ بِما قَدَّمَت أَیدِیکُم وَ أَن‌َّ اللّه‌َ لَیس‌َ بِظَلّام‌ٍ لِلعَبِیدِ (ذلک) اشاره باین نوع عذابی است که بر کفار وارد میگردد که گمان نشود خدای کریم بکافرین ستم نموده و آنان را بچنین عذابی گرفتار کرده کافرین خودشان بدست خود قبلا در حیات دنیا چنین عذابهائی برای خود فراهم نمودند و اینکه آیه و امثال آن دلالت واضح دارد که انسان باختیار خود عمل خوب یا بد را انجام میدهد و جبری و ستمی در کار نیست.
کَدَأب‌ِ آل‌ِ فِرعَون‌َ وَ الَّذِین‌َ مِن قَبلِهِم کَفَرُوا بِآیات‌ِ اللّه‌ِ فَأَخَذَهُم‌ُ اللّه‌ُ بِذُنُوبِهِم إِن‌َّ اللّه‌َ قَوِی‌ٌّ شَدِیدُ العِقاب‌ِ آیه در مقام بیان حال کفار است که در هر زمانی عادت کفار اینکه طور بوده و عادت اینکه مشرکین و کافرین زمان تو نیز مثل عادت پیشینیان مانند آل فرعون و آنهائیکه پیش از او بودند مثل قوم عاد و ثمود و غیر اینها است که آیات خدا

صفحه : 399
را تکذیب میکردند و کافر میشدند و آنها را خدا بسبب گناهانشان میگرفت و ببدترین عذاب آنها را مجازات مینمود زیرا که او قوی‌ّ و سخت انتقام است.
و ظاهرا آیه برای تسلّی دل رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است که گمان مکن فقط امّت تو چنینند که تو را و آیات خدا را تکذیب مینمایند اکثر مردم هر زمانی چنین بوده‌اند.
ذلِک‌َ بِأَن‌َّ اللّه‌َ لَم یَک‌ُ مُغَیِّراً نِعمَةً أَنعَمَها عَلی قَوم‌ٍ حَتّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنفُسِهِم وَ أَن‌َّ اللّه‌َ سَمِیع‌ٌ عَلِیم‌ٌ (ذلک) اشاره بآیات بالا است که آن عذابها که بامم پیشینیان رسید و اینهائی که بقوم تو رسیده همان کفر و تکذیب و تفرعن آنها بود که عذاب را برای آنان ایجاب نمود زیرا که کرم و عظمت الهی بالاتر از اینکه است که انعامیکه بمخلوقات خود عطا نموده بدون جهت از آنها بگیرد مگر اینکه نفس خود را که ابتداء لایق تفضّلات الهی بود تغییر دهند و از استعداد قبول نعمت بیندازند (العطیّات بقدر القابلیات) اگر چه آیه اطلاق دارد و دلالت دارد بر اینکه هر نعمتی که از جماعتی گرفته شود سببش تغییر دادن نفوس افراد آن جامعه است زیرا که (ذلک) را برای دور آرند چنانچه (ذاک) را برای نزدیک، لکن در اینجا شاید نظر باهل مکّه باشد از قبیل تعلیل بامر عام و تطبیق بر مورد خاص و اشاره به اینکه که خدای تعالی مشرکین مکه را بگناهشان گرفت زیرا که اینان هم نعمتهای ظاهری داشتند از مأکولات و مشروبات و هم نعمت باطنی که چنین رسولی بین آنها ظاهر گردید و کفران نعمت نمودند اینکه بود که در روز بدر چندین نفر آنها بدم شمشیر مسلمانها کشته شدند و مالهای آنها بغنیمت بدست مسلمانها افتاد.
کَدَأب‌ِ آل‌ِ فِرعَون‌َ وَ الَّذِین‌َ مِن قَبلِهِم کَذَّبُوا بِآیات‌ِ رَبِّهِم فَأَهلَکناهُم بِذُنُوبِهِم الخ شاید مقصود اینکه باشد که عمل مشرکین مکه شبیه بود به آل فرعون و آنهائیکه پیش از آنها بودند که آیات پروردگارشان را تکذیب نمودند و قدر نعمت

صفحه : 400
رسالت آنها را ندانستند اینکه بود که آنها را بعذاب استیصالی پروردگارشان هلاک گردانید و فرعون و فرعونیان را برود نیل غرق گردانید زیرا که رسول اولوالعزمی مثل موسی بن عمران ع بر آنها فرستاده شد و اطاعت ننمودند و تمام آنها ستمکار بودند مثل قوم تو که از تو قدردانی ننمودند و اطاعت نکردند بلکه از هیچ اذیّتی نسبت بتو که رسول رحمتی خودداری ننمودند اینکه بود که در مورد عذاب از قتل و غارت واقع گردیدند.

صفحه : 401

[سوره الأنفال (8): آیات 55 تا 66]

اشاره

إِن‌َّ شَرَّ الدَّوَاب‌ِّ عِندَ اللّه‌ِ الَّذِین‌َ کَفَرُوا فَهُم لا یُؤمِنُون‌َ (55) الَّذِین‌َ عاهَدت‌َ مِنهُم ثُم‌َّ یَنقُضُون‌َ عَهدَهُم فِی کُل‌ِّ مَرَّةٍ وَ هُم لا یَتَّقُون‌َ (56) فَإِمّا تَثقَفَنَّهُم فِی الحَرب‌ِ فَشَرِّد بِهِم مَن خَلفَهُم لَعَلَّهُم یَذَّکَّرُون‌َ (57) وَ إِمّا تَخافَن‌َّ مِن قَوم‌ٍ خِیانَةً فَانبِذ إِلَیهِم عَلی سَواءٍ إِن‌َّ اللّه‌َ لا یُحِب‌ُّ الخائِنِین‌َ (58) وَ لا یَحسَبَن‌َّ الَّذِین‌َ کَفَرُوا سَبَقُوا إِنَّهُم لا یُعجِزُون‌َ (59)
وَ أَعِدُّوا لَهُم مَا استَطَعتُم مِن قُوَّةٍ وَ مِن رِباطِ الخَیل‌ِ تُرهِبُون‌َ بِه‌ِ عَدُوَّ اللّه‌ِ وَ عَدُوَّکُم وَ آخَرِین‌َ مِن دُونِهِم لا تَعلَمُونَهُم‌ُ اللّه‌ُ یَعلَمُهُم وَ ما تُنفِقُوا مِن شَی‌ءٍ فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ یُوَف‌َّ إِلَیکُم وَ أَنتُم لا تُظلَمُون‌َ (60) وَ إِن جَنَحُوا لِلسَّلم‌ِ فَاجنَح لَها وَ تَوَکَّل عَلَی اللّه‌ِ إِنَّه‌ُ هُوَ السَّمِیع‌ُ العَلِیم‌ُ (61) وَ إِن یُرِیدُوا أَن یَخدَعُوک‌َ فَإِن‌َّ حَسبَک‌َ اللّه‌ُ هُوَ الَّذِی أَیَّدَک‌َ بِنَصرِه‌ِ وَ بِالمُؤمِنِین‌َ (62) وَ أَلَّف‌َ بَین‌َ قُلُوبِهِم لَو أَنفَقت‌َ ما فِی الأَرض‌ِ جَمِیعاً ما أَلَّفت‌َ بَین‌َ قُلُوبِهِم وَ لکِن‌َّ اللّه‌َ أَلَّف‌َ بَینَهُم إِنَّه‌ُ عَزِیزٌ حَکِیم‌ٌ (63) یا أَیُّهَا النَّبِی‌ُّ حَسبُک‌َ اللّه‌ُ وَ مَن‌ِ اتَّبَعَک‌َ مِن‌َ المُؤمِنِین‌َ (64)
یا أَیُّهَا النَّبِی‌ُّ حَرِّض‌ِ المُؤمِنِین‌َ عَلَی القِتال‌ِ إِن یَکُن مِنکُم عِشرُون‌َ صابِرُون‌َ یَغلِبُوا مِائَتَین‌ِ وَ إِن یَکُن مِنکُم مِائَةٌ یَغلِبُوا أَلفاً مِن‌َ الَّذِین‌َ کَفَرُوا بِأَنَّهُم قَوم‌ٌ لا یَفقَهُون‌َ (65) الآن‌َ خَفَّف‌َ اللّه‌ُ عَنکُم وَ عَلِم‌َ أَن‌َّ فِیکُم ضَعفاً فَإِن یَکُن مِنکُم مِائَةٌ صابِرَةٌ یَغلِبُوا مِائَتَین‌ِ وَ إِن یَکُن مِنکُم أَلف‌ٌ یَغلِبُوا أَلفَین‌ِ بِإِذن‌ِ اللّه‌ِ وَ اللّه‌ُ مَع‌َ الصّابِرِین‌َ (66)

صفحه : 402

[ترجمه]

همانا بدترین جنبندگان نزد خدا آنهایند که کافر شدند پس آنها ایمان نمیآورند [55]
آن کسانی از آنها که پیمان بستند پس از آن پیمانشان را در هر مرتبه شکستند و آنان پرهیز نمیکنند [56]
پس هرگاه آنها را در جنگ یافتی پس متفرق بساز بسبب قتل آنها آنان را که از پشت آنها برسند شاید که آنها متذکر گردند [57]
و اگر بترسی از گروهی که با تو عهد کرده‌اند نقض کنند آن عهد را پس بیفکن بسوی آنها عهدشان را یعنی بآنها اعلام کن که من عهد شما را باطل کردم بر عدل و طریق اقتصاد زیرا که خدا خیانتکاران را دوست نمیدارد [58]
و باید گمان نکنند آنهائیکه کافر شدند که بر ما سبقت گرفته‌اند زیرا که آنها عاجز کننده ما نیستند [59]
و برای آنها آماده گردانید آنچه را توانید از قوّت و از اسب‌های بسته برای جنگ که باینها دشمن خدا و دشمن خودتان را بترسانید و دیگران از غیر اینها را که شما علم بآنها ندارید و خدا عالم بآنها است و چیزی در راه خدا انفاق نمیکنید مگر اینکه تمام و کمال جزاء آن بشما داده میشود و شما ستم گردیده نمیشوید [60]
و اگر (کفار) بصلح میل کنند با آنها صلح کن و بر خدا توکّل نما همانا که او شنوا و دانا است [61]
و اگر بخواهند با تو خدعه کنند حقیقة خدا کافی است تو را او آنکسی است که تو را مؤیّد گردانید بیاری خودش و بمؤمنین [62]
و بین قلبهای آنها را الفت داد اگر تو آنچه در زمین است تمام آنرا انفاق مینمودی الفت نمی‌انداختی بین قلبهای آنها و لکن خدا الفت انداخت بین آنها همانا او غالب و درستکار است [63]
ای رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم کافی است تو را خدا و آنان که پیروی کردند تو را از

صفحه : 403
مؤمنین [64]
ای نبی‌ّ (ص) مؤمنین را تحریص کن بر جنگ اگر از شما ده نفر از صبر کننده‌گان باشند غالب میگردند بر دویست نفر و اگر صد نفر باشند غالب میگردند بر هزار نفر از آنکسانیکه کافر شدند بسبب آنکه آنها جماعتی میباشند که نمی‌فهمند [65]
اکنون خدا بر شما سبک گردانید و دانست اینکه در شما سستی است پس اگر از شما صد نفر صبر کننده باشند غالب میگردند بر دویست نفر و اگر از شما هزار نفر باشند غالب میگردند بر دو هزار نفر باذن خدا و خدا با صبر کننده‌گان است باعانت آنها [66]
.

صفحه : 404

(توضیح آیات)

إِن‌َّ شَرَّ الدَّوَاب‌ِّ عِندَ اللّه‌ِ الَّذِین‌َ کَفَرُوا فَهُم لا یُؤمِنُون‌َ همانا بدترین جنبندگان نزد خدا کافرینند پس اینان ایمان نخواهند آورد، ظاهرا آیه اشاره بآن مشرکین و کفاری دارد که آنها آن حقیقت و روح انسانیّت خود را فاسد گردانیده‌اند که دیگر نام آدمیت از آنان سلب گردیده و داخل در دواب‌ّ و جنبندگان زمین بشمار میآیند و چون مثل جنبندگان عقل و رویّه ندارند که امید باشد شاید وقتی متنبّه گردند و ایمان آورند اینکه است که هیچ وقت ایمان نخواهند آورد.
الَّذِین‌َ عاهَدت‌َ مِنهُم ثُم‌َّ یَنقُضُون‌َ عَهدَهُم فِی کُل‌ِّ مَرَّةٍ وَ هُم لا یَتَّقُون‌َ (الّذین) بدل است از (الَّذِین‌َ کَفَرُوا) بدل بعض از کل‌ّ یعنی آنهائیکه از بدترین دابّه‌های زمین بشمار میروند آنهائی میباشند از کافرین که اینها در هر مرتبه عهد بستند و عهد خود را شکستند، مفسرین گفته‌اند اینها بنی قریظه بودند که با رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم عهد بستند که دشمنان او را یاری و کمک ننمایند و چند دفعه عهد خود را شکستند یک دفعه در جنگ بدر که بمشرکین کمک کردند و بآنها اسلحه دادند بعد آمدند نزد رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و گفتند ما فراموش کرده بودیم که با تو عهد بسته‌ایم، دو مرتبه عهد بستند و در جنگ خندق با ابو سفیان اتفاق نمودند و چون اینها تقوی ندارند و از نقض عهد خودداری نمیکنند اینها بدترین کفارند فَإِمّا تَثقَفَنَّهُم فِی الحَرب‌ِ فَشَرِّد بِهِم مَن خَلفَهُم لَعَلَّهُم یَذَّکَّرُون‌َ دستور داده و امر برسول نموده که اینکه کفاری که اینکه طور نقض عهد میکنند و از اینکه خلاف پرهیز ندارند در جنگ هر جا آنان را یافتی (فشرّد بهم) پس رمیده گردان و متفرق ساز آنها را بسبب قتل و زخم آنان را که از پس ایشان فرا برسند از دشمنان شما شاید که آنها متذکر شوند عاقبت وخیم نقض عهد را

صفحه : 405
وَ إِمّا تَخافَن‌َّ مِن قَوم‌ٍ خِیانَةً فَانبِذ إِلَیهِم عَلی سَواءٍ إِن‌َّ اللّه‌َ لا یُحِب‌ُّ الخائِنِین‌َ وَ لا یَحسَبَن‌َّ الَّذِین‌َ کَفَرُوا سَبَقُوا إِنَّهُم لا یُعجِزُون‌َ و نیز برسول امر فرموده که هرگاه بعلامات دریابی جماعتی را که خیانت کارند و نقض عهد میکنند تو عهد آنها را بخودشان بیفکن یعنی عهدی که با آنها بسته‌ئی بشکن همان طوری که آنان عهد تو را میشکنند همانا خدا خیانت کاران را دوست نمیدارد.
اگر چه (لا یُحِب‌ُّ الخائِنِین‌َ) در مورد منافقین آمده که نقض عهد نمودند لکن آیه اطلاق دارد و اشاره به اینکه که هیچ خیانت کاری را اعم از همان کسانی که با رسول عهد خصوصی بستند (مثل بنی قریظه) و امثال آنها را شامل میگردد و اعلام بر اینکه است که خدا خیانت کاران را دوست نمیدارد و خیانت کار هر کس و در هر موردی باشد خدا او را دوست نمیدارد و کفار چه در اینکه مورد و چه در موارد دیگر عهدی که با رسول یا با مؤمنین بستند خیانت مینمایند، و ای رسول البته گمان مکن آنهائیکه کافر شدند بر تو پیشی گرفتند و حقیقة بدان که کافرین نتوانند ما را از عذاب یا فتح دادن مؤمنین عاجز گردانند بلکه دست خدا بالای دستها است و «حفص» که سیاهی قرآن بقرائت او است (لا یُعجِزُون‌َ) بیاء غیبت خوانده یعنی کافرین گمان نکنند که ما از غلبه دادن رسولمان یا از عذاب کردن آنها عاجزیم.
وَ أَعِدُّوا لَهُم مَا استَطَعتُم مِن قُوَّةٍ وَ مِن رِباطِ الخَیل‌ِ تُرهِبُون‌َ بِه‌ِ عَدُوَّ اللّه‌ِ وَ عَدُوَّکُم وَ آخَرِین‌َ مِن دُونِهِم لا تَعلَمُونَهُم‌ُ اللّه‌ُ یَعلَمُهُم وَ ما تُنفِقُوا مِن شَی‌ءٍ فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ یُوَف‌َّ إِلَیکُم وَ أَنتُم لا تُظلَمُون‌َ ترجمه آیه شده واضح است و محتاج بتوضیح نیست، خلاصه آیه خطاب بمؤمنین نموده که ای مؤمنین برای نقض عهد کنندگان یا آنهائیکه از جنگ (بدر) فرار کردند آنچه بتوانید از هر چه قوّت و توانائی داشته باشید از مهمات جنگی آماده کنید، و از رسول روایت شده که در بالای منبر فرمود
(الا ان‌ّ

صفحه : 406
القوّة الرمی)
یعنی آگاه باشید که تیرانداختن قوّت است، و نیز از اسبهای بسته شده و برای جنگ در راه آمده شده که باین اسباب جنگی بترسانید دشمن خدا و دشمن خود را یعنی کفار مکه را و با اسب و اسلحه کفار دیگر را نیز بترسانید یعنی یهودیهای بنی قریظه را یا اهل فرس یا جمیع دشمنان دین یا منافقین که شما آنها را نمی‌شناسید و خدا آنها را میداند.
و مفسرین گفته‌اند مقصود یهودیان بنی قریظه‌اند و یا فرس یا تمام دشمنان که از جمله منافقین میباشند که با مسلمانها نماز میخواندند و شهادتین میگفتند لکن در باطن ایمان نداشتند بلکه دشمن اسلام بودند.
پس از آن بمؤمنین نوید میدهد که گمان نکنید آنچه در راه خدا و جنگ با دشمن انفاق نموده‌اید هدر رفته و عوض ندارد خدای تعالی جزای کامل بشما عطاء مینماید و شما ستم گردیده نخواهید شد.
وَ إِن جَنَحُوا لِلسَّلم‌ِ فَاجنَح لَها وَ تَوَکَّل عَلَی اللّه‌ِ إِنَّه‌ُ هُوَ السَّمِیع‌ُ العَلِیم‌ُ جناح بمعنی میل است و به لام و الی متعدّی میگردد و ضمیر لها برای سلّم است یعنی مسالمة و مصالحه، در مجمع گفته الجنوح میل است و بال طائر را جناح گفتند برای اینکه میل میکند بیک طرف خودش.
[پایان] آیه برسولش امر فرموده اگر کافرین و مشرکین خواستند با شما صلح کنند و استسلام یعنی سلامتی طلبند تو با آنها صلح کن و از شرّ آنها که مبادا مثل باقی کفار نقض عهد نمایند مترس و بر خدا توکّل نما همانا که او شنوا است گفتگوی شما را میشنود و بتمام امور دانا است.
وَ إِن یُرِیدُوا أَن یَخدَعُوک‌َ فَإِن‌َّ حَسبَک‌َ اللّه‌ُ هُوَ الَّذِی أَیَّدَک‌َ بِنَصرِه‌ِ وَ بِالمُؤمِنِین‌َ، وَ أَلَّف‌َ بَین‌َ قُلُوبِهِم لَو أَنفَقت‌َ ما فِی الأَرض‌ِ جَمِیعاً ما أَلَّفت‌َ بَین‌َ قُلُوبِهِم وَ لکِن‌َّ اللّه‌َ أَلَّف‌َ بَینَهُم إِنَّه‌ُ عَزِیزٌ حَکِیم‌ٌ آیات واضح است و محتاج بتوضیح نیست و اشاره بدو مطلب است: یکی اینکه ای رسول اگر کفار خواستند با تو خدعه کنند و بتو ضرر برسانند بدان

صفحه : 407
که خدا یاور و معین تو است و او آنکس است که تو را تأیید کرد بیاری خودش و بمؤمنین.
و دیگر از جمله الطافیکه برسولش ابلاغ مینماید اینکه است که در مقام امتنان فرموده خدای تو آنکسی است که بین قلبهای مؤمنین الفت انداخت و تو ای نبی‌ّ گرامی اگر آنچه در روی زمین بود فدا میدادی چنین قدرتی را نداشتی که بین دلهای مؤمنین الفت و مهربانی اندازی خدا آنکسی است که آنها را با هم مهربان گردانید پس از آنکه بعضی از آنها با بعض دیگر قبلا دشمن بودند.
گفته‌اند مقصود جماعت اوس و خزرجند که بین آنها صد و بیست سال دشمنی بود و در صدد قتل یکدیگر بودند و خدای تعالی ببرکت اسلام بین آنها الفت انداخت و با هم دوست صمیمی گردیدند.
یا أَیُّهَا النَّبِی‌ُّ حَسبُک‌َ اللّه‌ُ وَ مَن‌ِ اتَّبَعَک‌َ مِن‌َ المُؤمِنِین‌َ (من) موصوله در محل‌ّ نصب است بنا بر اینکه مفعول معه باشد یا مجرور و عطف بر کاف خطاب است یا مرفوع و عطف بر اسم (اللّه) است.
بنا بر نصب معنی چنین میشود کفایت میکند تو را خدا با کسانی از مؤمنین که تابع تو گردیدند، و بنا بر جر و عطف باسم (اللّه) معنی اینکه میشود که کافی است تو را (اللّه) و مؤمنین.
و از تفسیر اهل بیت روایت شده که مقصود از اینکه آیه امیر المؤمنین ع است یعنی مراد از (من) موصوله در (من اتّبعک) امیر المؤمنین [ع] است یا أَیُّهَا النَّبِی‌ُّ حَرِّض‌ِ المُؤمِنِین‌َ عَلَی القِتال‌ِ إِن یَکُن مِنکُم عِشرُون‌َ صابِرُون‌َ یَغلِبُوا مِائَتَین‌ِ وَ إِن یَکُن مِنکُم مِائَةٌ یَغلِبُوا أَلفاً مِن‌َ الَّذِین‌َ کَفَرُوا الخ خطاب برسول صلی اللّه علیه و آله و سلّم است که ای پیمبر مؤمنین را تحریص کن بجهاد فی سبیل اللّه و گویا برای اطمینان قلب مؤمنین است که بدانند اگر بقوّت ایمان داخل در جهاد گردند هر نفر از آنها بر ده نفر از کافرین و مشرکین غالب میگردند اینکه است که فرموده اگر شما مؤمنین صد نفر باشید بر هزار نفر آنها غالب

صفحه : 408
میگردید زیرا که آنان جماعتی میباشند که علم و فهم ندارند و چون شما مؤمنین بایمان قلبتان قوی‌ّ گردیده با آنها مقاومت مینمائید، و گویا آیه خطاب بمؤمنین است که عدّه کفار هر قدر زیاد باشند شما نباید بترسید و از جنگ فرار کنید بایستی در نبرد با دشمن ایستادگی نمائید و لو اینکه ده برابر شما باشند.
الآن‌َ خَفَّف‌َ اللّه‌ُ عَنکُم وَ عَلِم‌َ أَن‌َّ فِیکُم ضَعفاً فَإِن یَکُن مِنکُم مِائَةٌ صابِرَةٌ یَغلِبُوا مِائَتَین‌ِ وَ إِن یَکُن مِنکُم أَلف‌ٌ یَغلِبُوا أَلفَین‌ِ بِإِذن‌ِ اللّه‌ِ وَ اللّه‌ُ مَع‌َ الصّابِرِین‌َ مفسرین گفته‌اند وقتی آیه اول نازل گردید که بایستی هر نفری از مؤمنین با ده نفر از کفار و مشرکین در جنگ مقاومت نمایند اینکه مطلب بر بسیاری از مؤمنین مخصوصا آنهائیکه تازه ایمان آورده بودند سنگین نموده و گمان کردند چنین قوّت و شوکتی برای آنها نیست اینکه بود که آیه اول نسخ گردید و اینکه آیه نازل شد که چون خدا دانست که در شما مؤمنین اشخاص ضعیف میباشند و اینکه حکم که هر نفری با ده نفر مقاومت نماید سنگین نمود نسخ نمود و بر شما تخفیف داد به اینکه که اگر شما هزار نفر باشید بر دو هزار نفر از کفار غالب میگردید یعنی هرگاه کفار دو برابر شما باشند و شما مقاومت نمائید باذن خدا و یاری او بر آنها غالب میگردید (وَ اللّه‌ُ مَع‌َ الصّابِرِین‌َ) و خدا یار و مددکار صبر کنندگان است.

صفحه : 409

[سوره الأنفال (8): آیات 67 تا 75]

اشاره

ما کان‌َ لِنَبِی‌ٍّ أَن یَکُون‌َ لَه‌ُ أَسری حَتّی یُثخِن‌َ فِی الأَرض‌ِ تُرِیدُون‌َ عَرَض‌َ الدُّنیا وَ اللّه‌ُ یُرِیدُ الآخِرَةَ وَ اللّه‌ُ عَزِیزٌ حَکِیم‌ٌ (67) لَو لا کِتاب‌ٌ مِن‌َ اللّه‌ِ سَبَق‌َ لَمَسَّکُم فِیما أَخَذتُم عَذاب‌ٌ عَظِیم‌ٌ (68) فَکُلُوا مِمّا غَنِمتُم حَلالاً طَیِّباً وَ اتَّقُوا اللّه‌َ إِن‌َّ اللّه‌َ غَفُورٌ رَحِیم‌ٌ (69) یا أَیُّهَا النَّبِی‌ُّ قُل لِمَن فِی أَیدِیکُم مِن‌َ الأَسری إِن یَعلَم‌ِ اللّه‌ُ فِی قُلُوبِکُم خَیراً یُؤتِکُم خَیراً مِمّا أُخِذَ مِنکُم وَ یَغفِر لَکُم وَ اللّه‌ُ غَفُورٌ رَحِیم‌ٌ (70) وَ إِن یُرِیدُوا خِیانَتَک‌َ فَقَد خانُوا اللّه‌َ مِن قَبل‌ُ فَأَمکَن‌َ مِنهُم وَ اللّه‌ُ عَلِیم‌ٌ حَکِیم‌ٌ (71)
إِن‌َّ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا بِأَموالِهِم وَ أَنفُسِهِم فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ وَ الَّذِین‌َ آوَوا وَ نَصَرُوا أُولئِک‌َ بَعضُهُم أَولِیاءُ بَعض‌ٍ وَ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ لَم یُهاجِرُوا ما لَکُم مِن وَلایَتِهِم مِن شَی‌ءٍ حَتّی یُهاجِرُوا وَ إِن‌ِ استَنصَرُوکُم فِی الدِّین‌ِ فَعَلَیکُم‌ُ النَّصرُ إِلاّ عَلی قَوم‌ٍ بَینَکُم وَ بَینَهُم مِیثاق‌ٌ وَ اللّه‌ُ بِما تَعمَلُون‌َ بَصِیرٌ (72) وَ الَّذِین‌َ کَفَرُوا بَعضُهُم أَولِیاءُ بَعض‌ٍ إِلاّ تَفعَلُوه‌ُ تَکُن فِتنَةٌ فِی الأَرض‌ِ وَ فَسادٌ کَبِیرٌ (73) وَ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ وَ الَّذِین‌َ آوَوا وَ نَصَرُوا أُولئِک‌َ هُم‌ُ المُؤمِنُون‌َ حَقًّا لَهُم مَغفِرَةٌ وَ رِزق‌ٌ کَرِیم‌ٌ (74) وَ الَّذِین‌َ آمَنُوا مِن بَعدُ وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا مَعَکُم فَأُولئِک‌َ مِنکُم وَ أُولُوا الأَرحام‌ِ بَعضُهُم أَولی بِبَعض‌ٍ فِی کِتاب‌ِ اللّه‌ِ إِن‌َّ اللّه‌َ بِکُل‌ِّ شَی‌ءٍ عَلِیم‌ٌ (75)

صفحه : 410

[ترجمه]

نسزد برای هیچ پیمبری که برای او اسیرانی باشد (که از آنان فدا گیرد) تا وقتی که آنها را در زمین بسیار بکشد اراده دارید شما متاع دنیا را و خدا ثواب آخرت را برای شما میخواهد و خدا غالب و درستکار است [67]
اگر نبود حکم خدا که سبقت گرفته هر آینه در آنچه فدا گرفتید بشما میرسید عذاب دردناک [68]
پس از آنچه غنیمت گرفته‌اید بخورید حلال و پاکیزه و از خدا بترسید بدرستیکه خدا آمرزنده و مهربانست [69]
ای پیغمبر بآن اسیرانی که در دستهای شمایند بگو اگر بداند خدا که در قلبهای شما خوبی و نیکی است بشما عطاء میکند بهتر از آنچه از شما گرفته شده و شما را میآمرزد و خدا آمرزنده و مهربان است [70]
و اگر اراده دارند با تو خیانت کنند حقیقة از پیش با خدا خیانت کرده‌اند پس تو را بر آنها مسلّط گردانید و خدا دانا و درستکار است [71]
همانا آنکسانیکه ایمان آوردند و هجرت نمودند و بمال و جانشان در راه خدا جهاد نمودند و آنهائیکه جای دادند (یعنی انصار) و یاری کردند اینکه جماعت بعضی از آنها دوستان بعض دیگرند و آنهائیکه ایمان آوردند و هجرت نکردند برای شما از دوستی آنها چیزی نیست تا وقتی که هجرت کنند و اگر از شما طلب یاری کنند در کار دین پس بر شما واجب است یاری کردن آنها مگر بر جماعتی که بین شما و بین آنها عهد میباشد و خدا بآنچه میکنید بینا است [72]
و کسانی که کافر شدند بعض آنها دوستان بعض دیگرند در تعاون اگر نکنید آنچه مذکور شد از تعاون حاصل میشود در زمین فتنه و فساد بزرگ [73]
آنکسانیکه ایمان آوردند و هجرت نمودند و در راه خدا جهاد کردند و آن کسانیکه بعد از ایمان جای دادند بمؤمنین یعنی انصار و یاری کردند پیغمبر [ص] را اینکه گروه ایشانند مؤمنین راستی و درستی و برای آنها است آمرزش و روزی نیکو [74]
و آنهائی که بعد ایمان آوردند و مهاجرت کردند و با شما جهاد نمودند با کفار آن جماعت هم از شمایند و صاحبان خویشی‌ها بعضی از ایشان سزاوارترند ببعض دیگر یعنی در ارث بردن بدرستی که خدا بهر چیزی دانا است [75]
.

صفحه : 411

(توضیح آیات)

ما کان‌َ لِنَبِی‌ٍّ أَن یَکُون‌َ لَه‌ُ أَسری حَتّی یُثخِن‌َ فِی الأَرض‌ِ تُرِیدُون‌َ عَرَض‌َ الدُّنیا وَ اللّه‌ُ یُرِیدُ الآخِرَةَ وَ اللّه‌ُ عَزِیزٌ حَکِیم‌ٌ یعنی سزاوار نیست برای هیچ پیمبری که اسیرانی که در تحت اختیار او میباشند از آنها فدا بگیرد و اصحاب او و مرادشان حطام دنیا باشد مگر اینکه بسیار بکشد کافرین را تا اینکه کافرین ذلیل گردند و عدّه آنان کم شود و اسلام عزیز و مستولی گردد.
اثخان مأخوذ از (اثخنه المرض) است وقتی مرض سخت گردد و اصل آن ثخانه بمعنی ثقل و سنگینی است، شاید آیه اشاره باین باشد که نباید بکافرین ترحّم نمود و لو اینکه خویشان پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلّم باشند.
مفسرین گفته‌اند در جنگ بدر هفتاد نفر اسیر گرفتند از جمله آنها عباس پسر عبد المطلب و عقیل پسر ابی طالب بود حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله و سلّم در باره آنها با بزرگان صحابه مشورت نمود، و بقول بعضی غرض حضرت امتحان اصحاب بود که استحکامشان در ایمان و خلوصشان در عمل چه قدر است.
ابو بکر گفت یا رسول اللّه [ص] اینکه اسیران قوم تو و خویشان تو هستند حکم کن هر یک بقدر استطاعت خود فداء بدهند که شاید آنها روزی هدایت گردند و فدائی که میگیری کمک باصحاب باشد، عمر گفت اینها ائمه کفرند و تو را از منزل خودت بیرون کردند بر اینها رحم نکن و بفرما تا همه را گردن بزنند و بحمد اللّه خدا تو را از مال اینها بی‌نیاز گردانیده عقیل را بدست علی بده و عباس را بدست حمزه و آن چند نفر که خویشان منند آنان را بدست من بده تا آنها را بکشم، و از گروه انصار سعد بن معاذ گفت اشاره فرما تا آنها را در حفیره‌ئی جمع کنند و آتش بزنند و همه را بسوزانند حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود خدای تعالی بعض دلها را نرم کرده که از شیر نرم‌تر است و بعضی را سخت گردانیده

صفحه : 412
که از سنگ سخت‌تر است.
پس از آن باصحاب فرمود کار اینها یکی از سه قسم خارج نیست یا اسلام بیاورند یا آنها را بکشند یا فداء بدهند.
لَو لا کِتاب‌ٌ مِن‌َ اللّه‌ِ سَبَق‌َ لَمَسَّکُم فِیما أَخَذتُم عَذاب‌ٌ عَظِیم‌ٌ ظاهرا آیه در مقام توبیخ و تهدید بمؤمنین است که آنها بدون اذن صریح از حق تعالی طمع در فدیه کردند که از اسیران کفار فدیه بگیرند و رهایشان کنند که اگر نبود در قضاء سابق و حکم ازلی که بدون نهی صریح مؤاخذه نکند همانا برای آنچه مؤمنین از کفار گرفتند از فدیه عذاب بآنها اصابت مینمود گفته‌اند پس از اینکه عتاب و نهی صریح از تصرّف در فدیه که گرفته بودند خودداری نمودند اینکه بود که اینکه آیه نازل گردید فَکُلُوا مِمّا غَنِمتُم حَلالًا طَیِّباً وَ اتَّقُوا اللّه‌َ إِن‌َّ اللّه‌َ غَفُورٌ رَحِیم‌ٌ خطاب بمؤمنین است که از آنچه فدیه گرفتید غنیمت است بخورید یعنی تصرّف کنید و برای شما حلال و پاکیزه است و بترسید از مخالفت خدا بعد از اینکه و همانا خدا آمرزنده گناهان شما است و بشما مؤمنین مهربان است.
یا أَیُّهَا النَّبِی‌ُّ قُل لِمَن فِی أَیدِیکُم مِن‌َ الأَسری إِن یَعلَم‌ِ اللّه‌ُ فِی قُلُوبِکُم خَیراً یُؤتِکُم خَیراً مِمّا أُخِذَ مِنکُم وَ یَغفِر لَکُم وَ اللّه‌ُ غَفُورٌ رَحِیم‌ٌ، وَ إِن یُرِیدُوا خِیانَتَک‌َ فَقَد خانُوا اللّه‌َ مِن قَبل‌ُ فَأَمکَن‌َ مِنهُم وَ اللّه‌ُ عَلِیم‌ٌ حَکِیم‌ٌ اینکه دو آیه چون ترجمه شده و واضح است محتاج بتوضیح نیست و خلاصه اینکه خطاب برسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است که باین اسیرانی که در دست مؤمنینند بگو خدا از قلب و نیّت شما آگاهست اگر خدا بداند که در قلب شما خیر است یعنی راغب بایمان و یکتا پرستی میباشید و قصد افساد و ضدّیت با مسلمین ندارید و ایمان آوردید بشما بهتر از آنچه از شما گرفته شده خواهد داد و بعلاوه گناهان گذشته شما را میآمرزد زیرا که او آمرزنده گنهکاران است و بمؤمنین مهربان است و ای رسول اگر اینکه جماعت اسیران بخواهند بتو خیانت کنند چنانچه

صفحه : 413
قبلا با خدا خیانت کردند و خدا تو را تمکّن داد تا اینکه در جنگ بدر اسیر تو شدند پس از اینکه نیز تو را تمکّن میدهد که بر آنها غالب گردی.
إِن‌َّ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا بِأَموالِهِم وَ أَنفُسِهِم فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ وَ الَّذِین‌َ آوَوا وَ نَصَرُوا پس از بیان حکم اسیران بدر و الطافیکه در باره آنها شده هرگاه ایمان بیاورند، در مقام بیان اصناف مؤمنین برآمده که فرق است بین مؤمنینی که بمال و جانشان در راه خدا مجاهده نمودند از مهاجرین که بیاری رسول صلّی اللّه علیه و آله از مکّه بمدینه هجرت نمودند و انصار که مؤمنین مهاجرین را در مدینه جای دادند که اینکه جماعت مؤمنین بعضی دوستان و وارث بعضی دیگرند و در دوستی و کمک نمودن بدین خدا با هم اتفاق دارند.
أُولئِک‌َ بَعضُهُم أَولِیاءُ بَعض‌ٍ اینکه جماعت مؤمنین بعضی دوستان بعض دیگرند در میراث، از علی بن ابراهیم قمّی نقل میکنند که گفته وقتی رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم از مکّه بمدینه هجرت کرد بین مهاجرین و انصار عقد اخوّت و برادری قرار داد و هر کدام از آنها که میمردند مال او را برادر دینی او میبرد نه وارث او و پس از جنگ بدر چون آیه رسید که (النَّبِی‌ُّ أَولی بِالمُؤمِنِین‌َ مِن أَنفُسِهِم وَ أَزواجُه‌ُ أُمَّهاتُهُم وَ أُولُوا الأَرحام‌ِ بَعضُهُم أَولی بِبَعض‌ٍ فِی کِتاب‌ِ اللّه‌ِ الخ) آیه اخوّت نسخ گردید.
و در مجمع البیان گفته که مؤمنین بسبب مواخاة یعنی برادری که با هم بسته بودند از هم ارث میبردند تا وقتی که بآیه (وَ أُولُوا الأَرحام‌ِ) نسخ گردید [صافی] وَ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ لَم یُهاجِرُوا ما لَکُم مِن وَلایَتِهِم مِن شَی‌ءٍ حَتّی یُهاجِرُوا اینکه حکم ولایت که بین مهاجرین و انصار بسته شده که از یکدیگر ارث ببرند مخصوص بآنها است و آنکسانیکه ایمان آوردند و با رسول صلی اللّه علیه و آله و سلّم مهاجرت نکردند ولایت با مؤمنین ندارند یعنی از هم ارث نمیبرند مگر وقتی که مهاجرت کنند.

صفحه : 414
وَ إِن‌ِ استَنصَرُوکُم فِی الدِّین‌ِ فَعَلَیکُم‌ُ النَّصرُ إِلّا عَلی قَوم‌ٍ بَینَکُم وَ بَینَهُم مِیثاق‌ٌ وَ اللّه‌ُ بِما تَعمَلُون‌َ بَصِیرٌ لکن همین مؤمنانی که مهاجرت نکردند اگر راجع بدین از شما کمک خواستند آنها را کمک کنید مثل اینکه با کفّار در امر دین جنگ داشته باشند یا در فشار کفار باشند آنهم در صورتی میتوانید آنها را یاری کنید که با کفار پیمانی نبسته باشید که در اینکه صورت دیگر جایز نیست عهد و پیمان خود را بشکنید و خدا باعمال و نیّت شما بینا است.
وَ الَّذِین‌َ کَفَرُوا بَعضُهُم أَولِیاءُ بَعض‌ٍ إِلّا تَفعَلُوه‌ُ تَکُن فِتنَةٌ فِی الأَرض‌ِ وَ فَسادٌ کَبِیرٌ در اینکه آیه خدای تعالی مسلمین را نهی نموده از دوستی با کفار و یاری آنها اگر چه اقارب باشند و اینکه واگذارند دوستی بعض از آنها را نسبت ببعض دیگر (إِلّا تَفعَلُوه‌ُ) یعنی مأمور گردیده‌اید از پیوستگی با مؤمنین و دوستی بعضی از مؤمنین نسبت ببعض دیگر حتّی در ارث بردن مؤمنین از یکدیگر تفضّلا برای نسبت اسلام است و نسبت قرابت و علقه بین خودتان و بین کفار را قطع نکنید که اگر چنین کنید و نسبت خود را از آنها قطع کنید در فتنه و مفسده بزرگ واقع میگردید زیرا مادامیکه مسلمین ید واحد نباشند یعنی با هم متّحد نباشند مشرکین غالب میگردند و بر اهل اسلام تجرّی میکنند و مسلمین را بسوی کفر میکشانند.
[جامع الجوامع طبرسی] وَ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ وَ الَّذِین‌َ آوَوا وَ نَصَرُوا أُولئِک‌َ هُم‌ُ المُؤمِنُون‌َ حَقًّا لَهُم مَغفِرَةٌ وَ رِزق‌ٌ کَرِیم‌ٌ آیه برمیگردد ببیان فضائل و مناقب مهاجرین و انصار که اینهایند مؤمنین بحق و راستی یعنی اینها حقیقت ایمان را دریافتند و در اجر و ثواب بزرگ نسبت باینها تذکّر میدهد یکی مغفرت اشاره به اینکه که آمرزش الهی چنان دل آنها را از غل‌ّ و غش طبیعت پاک میگرداند که آینه مانند نور معرفت و خلوص در آن تظاهر مینماید. و دیگر رزق کریم، رزق کریم رزق روحانی است شاید مقصود

صفحه : 415
چنین باشد که بپاداش اعمالشان علی الدّوام از طرف حق تعالی نفحات رحمانیه بقلب آنها میوزد و دل و جان آنها را رونق میدهد و از ترشّحات فیض سبحانی روح پاک آنها شاداب میگردد.
وَ الَّذِین‌َ آمَنُوا مِن بَعدُ وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا مَعَکُم فَأُولئِک‌َ مِنکُم وَ أُولُوا الأَرحام‌ِ بَعضُهُم أَولی بِبَعض‌ٍ فِی کِتاب‌ِ اللّه‌ِ إِن‌َّ اللّه‌َ بِکُل‌ِّ شَی‌ءٍ عَلِیم‌ٌ ترجمه آیه شده و واضح است محتاج بتوضیح نیست مگر راجع به (أُولُوا الأَرحام‌ِ) چون بعض آیات بالا مشعر بر اینکه بود که کسانی از مؤمنین که با هم عقد اخوت و برادری خوانده‌اند از هم ارث میبرند، گویا اینکه آیه پاسخ آن است که برادر ایمانی ارث نمیبرد و ارث مخصوص بارحام است و بعضی از اقارب در ارث بردن از یکدیگر سزاوارترند و اینکه اولویّت تعیینی است همان طوری که در کتاب خدا یعنی قرآن یا لوح محفوظ تعیین گردیده یعنی مراتب وارث‌ها از طبقه اول و دوم و سوم که در کتابهای فقه مفصّل بیان شده.
از اول سورة الانعام الی آخر سورة الانفال بپایان رسید بقلم کمترین خادمه‌ئی از خدام آل رسول (ص) و کوچکترین ذره‌ئی از ذراری بتول و امة من اماء اللّه در روز چهارشنبه ششم محرم الحرام 1394 هجری قمری مطابق با 1352 شمسی الحمد للّه اولا و آخرا و ظاهرا و باطنا و صلّی اللّه علی سیّدنا محمّد و آله الطیبین الطاهرین و لعنة اللّه علی اعدائهم اجمعین

جلد ششم‌

اشاره


صفحه : 2
مخزن العرفان در علوم القرآن از سورة التوبة جزو دهم تا آخر سورة یوسف جزو سیزدهم بقلم:
کمترین خادمه‌ئی از خدام آل رسول (ص) و کوچکترنی ذره‌ئی از ذراری بتول (ع) و امة من اماء اللّه تعالی‌

‌سورة التوبة

اشاره

مدنیة و هی مائة و تسع و عشرون آیة

[سوره التوبة (9): آیات 1 تا 8]

اشاره

بَراءَةٌ مِن‌َ اللّه‌ِ وَ رَسُولِه‌ِ إِلَی الَّذِین‌َ عاهَدتُم مِن‌َ المُشرِکِین‌َ (1) فَسِیحُوا فِی الأَرض‌ِ أَربَعَةَ أَشهُرٍ وَ اعلَمُوا أَنَّکُم غَیرُ مُعجِزِی اللّه‌ِ وَ أَن‌َّ اللّه‌َ مُخزِی الکافِرِین‌َ (2) وَ أَذان‌ٌ مِن‌َ اللّه‌ِ وَ رَسُولِه‌ِ إِلَی النّاس‌ِ یَوم‌َ الحَج‌ِّ الأَکبَرِ أَن‌َّ اللّه‌َ بَرِی‌ءٌ مِن‌َ المُشرِکِین‌َ وَ رَسُولُه‌ُ فَإِن تُبتُم فَهُوَ خَیرٌ لَکُم وَ إِن تَوَلَّیتُم فَاعلَمُوا أَنَّکُم غَیرُ مُعجِزِی اللّه‌ِ وَ بَشِّرِ الَّذِین‌َ کَفَرُوا بِعَذاب‌ٍ أَلِیم‌ٍ (3) إِلاَّ الَّذِین‌َ عاهَدتُم مِن‌َ المُشرِکِین‌َ ثُم‌َّ لَم یَنقُصُوکُم شَیئاً وَ لَم یُظاهِرُوا عَلَیکُم أَحَداً فَأَتِمُّوا إِلَیهِم عَهدَهُم إِلی مُدَّتِهِم إِن‌َّ اللّه‌َ یُحِب‌ُّ المُتَّقِین‌َ (4) فَإِذَا انسَلَخ‌َ الأَشهُرُ الحُرُم‌ُ فَاقتُلُوا المُشرِکِین‌َ حَیث‌ُ وَجَدتُمُوهُم وَ خُذُوهُم وَ احصُرُوهُم وَ اقعُدُوا لَهُم کُل‌َّ مَرصَدٍ فَإِن تابُوا وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّکاةَ فَخَلُّوا سَبِیلَهُم إِن‌َّ اللّه‌َ غَفُورٌ رَحِیم‌ٌ (5)
وَ إِن أَحَدٌ مِن‌َ المُشرِکِین‌َ استَجارَک‌َ فَأَجِره‌ُ حَتّی یَسمَع‌َ کَلام‌َ اللّه‌ِ ثُم‌َّ أَبلِغه‌ُ مَأمَنَه‌ُ ذلِک‌َ بِأَنَّهُم قَوم‌ٌ لا یَعلَمُون‌َ (6) کَیف‌َ یَکُون‌ُ لِلمُشرِکِین‌َ عَهدٌ عِندَ اللّه‌ِ وَ عِندَ رَسُولِه‌ِ إِلاَّ الَّذِین‌َ عاهَدتُم عِندَ المَسجِدِ الحَرام‌ِ فَمَا استَقامُوا لَکُم فَاستَقِیمُوا لَهُم إِن‌َّ اللّه‌َ یُحِب‌ُّ المُتَّقِین‌َ (7) کَیف‌َ وَ إِن یَظهَرُوا عَلَیکُم لا یَرقُبُوا فِیکُم إِلاًّ وَ لا ذِمَّةً یُرضُونَکُم بِأَفواهِهِم وَ تَأبی قُلُوبُهُم وَ أَکثَرُهُم فاسِقُون‌َ (8)

صفحه : 3
اینکه سوره را سوره برائة و سوره توبه نامیده‌اند و اسمهای دیگری هم دارد و بعدد کوفی صد و بیست و نه آیه است، و بعدد بصری و مدنی صد و سی آیه، قتاده و مجاهد و عثمان گفته‌اند: اینکه آخر سوره‌ئی است که در مدینه نازل گردیده، و کلمات آن بیست و چهار هزار و نود و هفت است و حروفش ده هزار و یکصد و هشتاد و هفت میباشد.

[ترجمه آیات]

‌از خدا و رسول او بیزاری است از آن مشرکین که شما با آنها پیمان بستید
پس (خطاب بمشرکین نموده که) چهار ماه در زمین سیر کنید و بدانید شما عاجز کننده خدا نیستید و نیز بدانید خدا و رسوا کننده کافرین است (2)
و از خدا و رسولش بسوی مردم روز حج بزرگ اعلامی است که خدای تعالی از مشرکین بری‌ء و بیزار است، پس اگر شما توبه کردید آن برای شما خیر و خوبی است و اگر اعراض کردید بدانید که شما خدا را عاجز نتوانید نمود، و بآنهائیکه کافر شدند مژده بده بعذاب الیم (3)
مگر آنکسانی از مشرکین که شما با آنها معاهده کردید و آنان نقض عهد

صفحه : 4
نکردند (یعنی بعهدشان وفا کردند) و چیزی از عهدشان کم ننمودند و بر علیه و ضرر شما احدی را پشتیبان نگرفتند، پس عهدی را که با آنها بسته‌اید تا آن مدت معین تمام کنید همانا خدا متقین را دوست میدارد (4)
و وقتی ماههای حرام بپایان رسید، هر جا مشرکین را یافتید بکشید و آنان را بگیرید و ببندید و در هر ممری و رصدی بنشینید که آنها را بگیرید) پس اگر توبه کردند و نماز را بپای داشتند و زکوة دادند از آنها دست بردارید همانا خداوند آمرزنده و مهربان است (5)
و اگر یکی از مشرکین از تو امان خواست باو ایمنی بده تا اینکه کلام خدا را بشنود پس از آن اگر ایمان نیاورد او را بمنزلش برسان اینکه طور امان و اذن برای اینکه است که اینها جماعتی میباشند که دانش ندارند (6)
چگونه برای مشرکین نزد خدا و رسولش پیمانی است مگر آنهائیکه نزد مسجد الحرام عهد بستند، مادامیکه آنان بعهد خود استقامت نمودند شما هم برای آنها استقامت نمائید زیرا که خدا پرهیزکاران را دوست میدارد (7)
چگونه مشرکین بر عهد خود باشند در حالیکه اگر بر شما ظفر یافتند بر شما نگاه ندارند نه حق قرابت و نه وفای بعهد را، بزبانهای خود شما را خشنود مینمایند و قلبهای آنها اباء و امتناع دارد، و بیشتر آنها از دائره فرمان برداری بیرونند و اندکی آنان برای بدنام نشدن از نقض عهد احتراز مینمایند
.

صفحه : 5

(توضیح آیات)

بَراءَةٌ مِن‌َ اللّه‌ِ وَ رَسُولِه‌ِ إِلَی الَّذِین‌َ عاهَدتُم مِن‌َ المُشرِکِین‌َ فَسِیحُوا فِی الأَرض‌ِ أَربَعَةَ أَشهُرٍ وَ اعلَمُوا أَنَّکُم غَیرُ مُعجِزِی اللّه‌ِ الخ (برائة) خبر مبتدای محذوف و (من) برای ابتدای غایت و (الی) برای انتهاء است، یعنی برائة و بیزاری از خدا و رسولش نسبت بآن مشرکین میباشد که شما با آنها عهد بستید، و ممکن است (برائة) مبتداء باشد و اگر چه نکره است لکن بصفت خودش تخصیص داده شده، و خبرش (إِلَی الَّذِین‌َ عاهَدتُم) و اینکه مثل اینست که گفته شود (رجل من قریش فی الدار) و مقصود اینکه است که خدا و رسولش بری و بیزارند از آن عهدی که شما با مشرکین بستید.
پس از آن خطاب بمشرکین فرموده که در زمین چهار ماه سیر کنید که در اینکه چهار ماه مهلت دارید و ایمن میباشید، و در ابتداء و انتهای اینکه چهار ماه اختلاف است و در آن سه قول نقل شده:
اول- ابتدای آن از یوم نحر یعنی عید قربان بود، و آخر آن دهم ربیع الاخر، و اینکه قول مجاهد و محمّد بن کعب است و همین قول از حضرت ابی عبد اللّه ع روایت شده.
دوم- ابتداء مهلت آنها از اول شوال بود تا آخر محرم زیرا که اینکه آیه در شوال نازل گردیده، و اینکه قول إبن عباس و زهری است.
سوم- ابتدای اینکه چهار ماه روز نحر بوده که در آن سال روز نحر بیستم ذی القعده بود و انتهای آن بیستم ربیع الاول زیرا که در آن سال حج در آن وقت بوده پس از آن در سال بعد در ذی الحجه قرار گرفت. (مجمع البیان) و باجماع مفسرین وقتی سوره برائت نازل گردید حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله و سلّم اول آنرا بابو بکر داد که بر مشرکین بخواند، پس از آن وی گرفت و بعلی ع داد، و در تفصیلش اختلاف است. (طبرسی)

صفحه : 6
و بعضی از مفسرین گفته در سنه نهم بعد از هجرت که حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله و سلّم خواست طواف کند فرمود مشرکین نیز برای طواف حاضر میشوند و چون برهنه طواف میکنند، من خوشم نمیآید، ابو بکر را طلبید و چهل آیه از اول سوره برائة بوی داد و او را بر چهل مرد امیر نمود و گفت در موسم حج بر آنها بخوان چون او رفت جبرئیل آمد و گفت تو بوظیفه خود عمل نمیکنی مگر اینکه خودت یا مردیکه از خودت باشد اینکه آیات را بر مشرکین بخوانید حضرت رسول (ص) امیر المؤمنین (ع) را طلبید و تمام سوره را باو داد و فرمود برو و بر اهل موسم بخوان و ابو بکر را خبر بده اگر خواهد با تو بیاید و اگر خواهد برگردد، امیر المؤمنین ع بر ناقه غضباء رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم سوار شد و رفت و ابو بکر را در ذو الحلیفه ملاقات نمود و آیات را از او گرفت و گفت رسول اللّه (ص) تمام آیات را بمن داده و فرموده بر مشرکین بخوانم و عهد آنها را بیندازم ابو بکر گفت مرا چه امر فرمود علی (ع) گفت تو خواهی با من بیا و خواهی برگرد ابو بکر برگشت و آمد نزد حضرت رسول (ص) و گفت مرا امر نمودی بچیزیکه گردنها بسوی آن کشیده شد و وقتی بعض راه را طی نمودم مرا عزل نمودی، رسول [ص] فرمود من چنین نکردم بامر خدا بود که جبرئیل بر من فرود آمد و گفت خدا فرموده آیات را یا باید خودت ببری یا کسیکه از تو باشد اینکه بود که من علی [ع] فرستادم که او از من است، و گفته‌اند امیر المؤمنین ع در روز نحر در محلی ایستاد و خطبه‌ئی خواند و پس از آنکه خدا را حمد و ثناء نمود مردم را خبردار گردانید از نقض عهد آنها و اینکه سوره برائة را بر آنها خواند و فرمود عهد شما شکسته گردید هر کس با رسول اللّه [ص] عهد بسته تا چهار ماه او را مهلت است اگر ایمان آوردند که هیچ و الّا بقتل و اسیری گرفتار خواهد گردید و آنان که بعهد وفاء نکردند دیگر مهلتی بر آنها نخواهد بود باید برهنه طواف نکنند و گرد خانه کعبه نگردند، مشرکین گفتند ما از عهد تو و پسر عم تو بیزاریم کار ما با شمشیر و نیزه است.

صفحه : 7
وَ أَذان‌ٌ مِن‌َ اللّه‌ِ وَ رَسُولِه‌ِ إِلَی النّاس‌ِ یَوم‌َ الحَج‌ِّ الأَکبَرِ أَن‌َّ اللّه‌َ بَرِی‌ءٌ مِن‌َ المُشرِکِین‌َ وَ رَسُولُه‌ُ (و اذان) عطف است بر (بَراءَةٌ مِن‌َ اللّه‌ِ وَ رَسُولِه‌ِ) و اذان بمعنی اعلام است، بعضی از مفسرین گفته در اینجا تکرار نیست بلکه برائة و ابلاغ بمشرکین است که خدا از مشرکین بیزاری جسته بدلیل قوله (إِلَی الَّذِین‌َ عاهَدتُم مِن‌َ المُشرِکِین‌َ) و اعلام دوم خطاب بسوی مردم است که همه بدانند خدا از مشرکین بیزاری جسته و عهد آنها را شکسته و پس از اشهر حرم بایستی مؤمنین با آنها بجنگند و آنها را هر جا یافتند بکشند، و حجه الوداع سال بعد آن بود نه در آن سال (یوم الحج الاکبر) در آن سه قول است:
اول- اینکه روز عرفه است، و اینکه قول از عمر و سعید بن المسیب و عطاء و طاوس و مجاهد و همین قول از علی ع روایت شده، و از پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نیز همین طور روایت شده، و عطاء گفته حج اکبر اینکه است که در آن وقوف بعرفات باشد، و حج اصغر اینکه است که در آن وقوف نباشد و آنکه در آن وقوف بعرفات نیست عمره است.
دوم- حج اکبر روز نحر است، یعنی روز عید که در آن قربانی میکنند و اینکه قول از إبن عباس و علی ع و سعید بن جبیر و چند نفر دیگر نقل شده، و همین قول از ابی عبد اللّه [ع] نیز روایت شده، و حسن گفته اینکه حج اکبرش نامیدند برای اینکه بود که مسلمین و مشرکین با هم حج کردند.
سوم- جمیع ایّام حج است، و اینکه قول از مجاهد و سفیان نقل شده، یعنی تمام ایّام حج در آن سال، حج اکبر است مثل اینکه میگویند (یوم الجمل) و یوم (صفین) و مقصودشان تمام آن زمان است زیرا که معلوم است هر یک از اینکه جنگ ادامه داشت و در روزهای بسیار طول کشید.
[مجمع البیان]

صفحه : 8
فَإِن تُبتُم فَهُوَ خَیرٌ لَکُم وَ إِن تَوَلَّیتُم فَاعلَمُوا أَنَّکُم غَیرُ مُعجِزِی اللّه‌ِ وَ بَشِّرِ الَّذِین‌َ کَفَرُوا بِعَذاب‌ٍ أَلِیم‌ٍ شما مشرکین اگر از شرک بایمان باز آئید برای شما بهتر است اشاره به اینکه که از قتل و غارت و اسارت در امانید در دنیا و هم در آخرت اجر و پاداش بزرگی نصیب شما خواهد شد و اگر اعراض نمودید بدانید که شما نتوانید خدا را عاجز گردانید و عذاب را از خود رفع کنید دست خدا بالای دستها است ای رسول بآنهائی که کافر شدند خبر بده بعذاب دردناک، بشارت اینجا از باب تحکم است که باز ای عبادت بتها برای شما عذاب سخت تهیه شده.
إِلَّا الَّذِین‌َ عاهَدتُم مِن‌َ المُشرِکِین‌َ ثُم‌َّ لَم یَنقُصُوکُم شَیئاً وَ لَم یُظاهِرُوا عَلَیکُم أَحَداً فَأَتِمُّوا إِلَیهِم عَهدَهُم إِلی مُدَّتِهِم إِن‌َّ اللّه‌َ یُحِب‌ُّ المُتَّقِین‌َ (إِلَّا) استثناء است (سخنان مفسرین در اینکه اینکه استثناء از کیست و مقصود از مستثناء آن کیانند) 1- زجاج گفته استثناء از برائت است یعنی خدا و رسولش از تمام مشرکین بیزارند مگر آنهائیکه بعهد خود وفاء نمودند و نقض عهد نکردند و بر علیه مسلمانها با کفار همدست نشدند.
2- فراء گفته استثنای منقطع است و مراد جماعتی میباشند از بنی کنانه و بنی ضمر که تا آخر مدت آنها نه ماه مانده بود که خدای تعالی فرمود آنها را تا آخر مدتشان مهلت بده و بعد از چهار ماه هم از آنها مؤاخذه مکن، و بنا بر اینکه قول استثناء راجع میگردد بقوله تعالی (فَسِیحُوا فِی الأَرض‌ِ أَربَعَةَ أَشهُرٍ).
3- مجاهد گفته جماعتی از خزاعه و مدلج بودند.
4- إبن عباس گفته مقصود هر کسی است که میان او و رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم عهدی بوده پیش از نزول اینکه سوره و آنان جماعتی بودند که مخالفت رسول اللّه [ص] را ننمودند و معاونت دشمنان مسلمین را نیز نکردند و نیز گروهی از اهل ذمه میباشند که رسول با آنها عهد هدنه بسته بود و با آنها صلح کرده بود وقتی

صفحه : 9
رسول [ص] بتبوک میرفت در راه جماعت بسیاری مثل اهل هجر و اهل بحرین و اهل ایله و آنها جماعتی از یهودیان بودند و حضرت برای آنها صلح نامه نوشتند و آنها در ذمه گرفتند و جزیه بر آنها قرار دادند و آنها بر عهد خود ثابت ماندند تا حضرت از دنیا رحلت نمود.
5- قتاده گفته آنها مردانی بودند که در سال حدیبیه با رسول عهد بسته بودند و بمدت انقضاء عهد آنها چهار ماه مانده بود.
خلاصه مقصود اینکه است که آنهائیکه از کافرین و مشرکین نقض عهد نکردند و بر علیه شما با دشمنانتان همدست نشدند شما هم عهد آنها را نگاه دارید تا مدت آنها یعنی تا انقضای مدت دست از آنها بردارید و متعرض آنها نشوید زیرا که خدا پرهیزکاران را دوست میدارد.
فَإِذَا انسَلَخ‌َ الأَشهُرُ الحُرُم‌ُ فَاقتُلُوا المُشرِکِین‌َ حَیث‌ُ وَجَدتُمُوهُم وَ خُذُوهُم وَ احصُرُوهُم وَ اقعُدُوا لَهُم کُل‌َّ مَرصَدٍ چون آیات واضح است و ترجمه‌اش نیز شده محتاج بتوضیح نیست، در اینکه آیه اکیدا امر فرموده که پس از ماههای حرام که در آنها جنگ و جهاد ممنوع است در باقی اوقات هر جا و هر موقعی و هر زمانی که مشرکین را یافتید آنها را بکشید، آیه چنین در کشتن مشرکین تأکید کرده که مشعر بر اینست که هر جا آنها را یافتید و لو اینکه در حرم باشد آنها را بگیرید و نگاه دارید و در هر راهی و رصدگاهی بنشینید و نگذارید آنها فرار کنند.
فَإِن تابُوا وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّکاةَ فَخَلُّوا سَبِیلَهُم إِن‌َّ اللّه‌َ غَفُورٌ رَحِیم‌ٌ ای مؤمنین بایستی اینکه طود مراقب مشرکین باشید اگر توبه نمودند و نماز کردند و زکوة دادند راه آنها را باز نمائید و آنان را رها کنید همانا خداوند پذیرنده توبه و مهربان است.
(وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّکاةَ) عصف به (تابوا) است، معلوم میشود بمجرد اداء شهادتین بدون اداء نماز و زکوة توبه قبول نمیشود و ظاهرا نظر بهمین

صفحه : 10
آیه است که گفته‌اند تارک الصلوة واجب القتل است لکن چون بنای رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلّم بر اینکه بوده که هر کافری که در حضورش شهادتین میگفته حکم باسلامش مینموده بدون اینکه معلّق نماید بنماز و زکوة زیرا که نماز و زکوة از فروع دین محسوب میشود نه از اصول.
و شاید در اینجا که نماز و زکوة را عطف بتوبه داده برای اینکه است که معلوم شود آنها واقعا توبه نموده‌اند آری ترک نماز و زکوة که از فروع دین میباشند اگر از روی انکار باشد حکم بکفر منکرش میشود و همچنین است تمام ضروریات اسلام که منکرش مرتد و واجب القتل است لکن اگر از روی انکار نباشد بلکه از روی جهالت یا تن پروری باشد ظاهرا تارکش را کافر و مرتد و واجب القتل ندانند بلکه او را فاسق و گنهکار گویند، و گفته‌اند حد تارک نماز عمدا قتل است در دفعه سوم و تعزیر است در دفعه اول و دوم.
وَ إِن أَحَدٌ مِن‌َ المُشرِکِین‌َ استَجارَک‌َ فَأَجِره‌ُ حَتّی یَسمَع‌َ کَلام‌َ اللّه‌ِ ثُم‌َّ أَبلِغه‌ُ مَأمَنَه‌ُ آیه ارشاد بر اینکه است که پیش از اتمام حجت و تنبه مشرکین و کافرین قتل و غارت آنها جایز نیست زیرا که غرض از ارسال انبیاء و انزال کتب برای راه نمائی خلق است بطریق هدایتشان اینکه است که وظیفه انبیاء در وهله اول اظهار معجزه و اثبات حقانیّت خودشان است.
در اینکه آیه امر برسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم شده که اگر یکی از مشرکین بتو پناه جوید برای اینکه کلام خدا را بشنود پناهش بده و پس از آن او را برگردان بجای خودش، شاید اشاره باین باشد که بمجرد اینکه آیات را شنید اگر ایمان نیاورد متعرض قتل او نشوید شاید در آن تأمل کند و حقانیّت قرآن بر او ظاهر گردد و از روی دانستگی و فهمیدگی ایمان آورد.
ذلِک‌َ بِأَنَّهُم قَوم‌ٌ لا یَعلَمُون‌َ مؤید همین توجیه است که جماعت مشرکین کسانی میباشند یا در آنها کسانی هستند که دانش ندارند و از روی ندانسته‌گی ایمان نمیآورند وقتی فهمیدند

صفحه : 11
و از روی کبر و نخوت ایمان نیاوردند واجب القتلند.
کَیف‌َ یَکُون‌ُ لِلمُشرِکِین‌َ عَهدٌ عِندَ اللّه‌ِ وَ عِندَ رَسُولِه‌ِ إِلَّا الَّذِین‌َ عاهَدتُم عِندَ المَسجِدِ الحَرام‌ِ کیف سؤال از حال است و در موضع استفهام منفی آمده مشرکین را چگونه عهدی است نزد خدا و نزد رسول او یعنی آنها را عهدی نیست مثل اینکه در گفتگوهای عرفی یکی بدیگری گوید چگونه اینکه مطلب احتمال دارد یعنی احتمال ندارد و ممکن نیست، مسجد محل‌ّ سجود و مسجد الحرام که در مکه است چگونه برای مشرکین عهدی است نزد خدا و رسول او یعنی برای آنان عهدی نیست (الّا) استثناء است یعنی مگر آن مشرکین که با شما نزد مسجد الحرام عهد بستند.
فَمَا استَقامُوا لَکُم فَاستَقِیمُوا لَهُم إِن‌َّ اللّه‌َ یُحِب‌ُّ المُتَّقِین‌َ آنهائیکه از مشرکین عهد بستند اگر بر عهد خود استقامت نمودند مثل بنی کنانه و بنی ضمرة شما نیز استقامت نمائید یعنی بعهدی که با رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بسته‌اند استقامت و پایدار باشید و متعرض آنها نشوید همانا خدا پرهیزکاران را دوست میدارد.
کَیف‌َ وَ إِن یَظهَرُوا عَلَیکُم لا یَرقُبُوا فِیکُم إِلًّا وَ لا ذِمَّةً یُرضُونَکُم بِأَفواهِهِم وَ تَأبی قُلُوبُهُم وَ أَکثَرُهُم فاسِقُون‌َ جمله‌ئی در آیه حذف است و در معنی چگونه برای مشرکین عهدی است در حالیکه اینها در باره شما مؤمنین هیچ حقّی را مراعات ننمایند نه حق سوگند و نه حق خویشی و نه وفاء بعهد (إِلًّا وَ لا ذِمَّةً) یعنی اینها چنین میباشند که در باره شما نه حق قرابت را حفظ کنند و نه حق عهدی که نموده‌اند مراعات مینمایند در باطن چنینند لکن شما را بزبانشان راضی میکنند در حالیکه قلبشان اباء دارد و بیشتر آنها فاسقند و ظاهرا مقصود از اینکه جماعت منافقینند.

صفحه : 12

[سوره التوبة (9): آیات 9 تا 19]

اشاره

اشتَرَوا بِآیات‌ِ اللّه‌ِ ثَمَناً قَلِیلاً فَصَدُّوا عَن سَبِیلِه‌ِ إِنَّهُم ساءَ ما کانُوا یَعمَلُون‌َ (9) لا یَرقُبُون‌َ فِی مُؤمِن‌ٍ إِلاًّ وَ لا ذِمَّةً وَ أُولئِک‌َ هُم‌ُ المُعتَدُون‌َ (10) فَإِن تابُوا وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّکاةَ فَإِخوانُکُم فِی الدِّین‌ِ وَ نُفَصِّل‌ُ الآیات‌ِ لِقَوم‌ٍ یَعلَمُون‌َ (11) وَ إِن نَکَثُوا أَیمانَهُم مِن بَعدِ عَهدِهِم وَ طَعَنُوا فِی دِینِکُم فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الکُفرِ إِنَّهُم لا أَیمان‌َ لَهُم لَعَلَّهُم یَنتَهُون‌َ (12) أَ لا تُقاتِلُون‌َ قَوماً نَکَثُوا أَیمانَهُم وَ هَمُّوا بِإِخراج‌ِ الرَّسُول‌ِ وَ هُم بَدَؤُکُم أَوَّل‌َ مَرَّةٍ أَ تَخشَونَهُم فَاللّه‌ُ أَحَق‌ُّ أَن تَخشَوه‌ُ إِن کُنتُم مُؤمِنِین‌َ (13)
قاتِلُوهُم یُعَذِّبهُم‌ُ اللّه‌ُ بِأَیدِیکُم وَ یُخزِهِم وَ یَنصُرکُم عَلَیهِم وَ یَشف‌ِ صُدُورَ قَوم‌ٍ مُؤمِنِین‌َ (14) وَ یُذهِب غَیظَ قُلُوبِهِم وَ یَتُوب‌ُ اللّه‌ُ عَلی مَن یَشاءُ وَ اللّه‌ُ عَلِیم‌ٌ حَکِیم‌ٌ (15) أَم حَسِبتُم أَن تُترَکُوا وَ لَمّا یَعلَم‌ِ اللّه‌ُ الَّذِین‌َ جاهَدُوا مِنکُم وَ لَم یَتَّخِذُوا مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ وَ لا رَسُولِه‌ِ وَ لا المُؤمِنِین‌َ وَلِیجَةً وَ اللّه‌ُ خَبِیرٌ بِما تَعمَلُون‌َ (16) ما کان‌َ لِلمُشرِکِین‌َ أَن یَعمُرُوا مَساجِدَ اللّه‌ِ شاهِدِین‌َ عَلی أَنفُسِهِم بِالکُفرِ أُولئِک‌َ حَبِطَت أَعمالُهُم وَ فِی النّارِ هُم خالِدُون‌َ (17) إِنَّما یَعمُرُ مَساجِدَ اللّه‌ِ مَن آمَن‌َ بِاللّه‌ِ وَ الیَوم‌ِ الآخِرِ وَ أَقام‌َ الصَّلاةَ وَ آتَی الزَّکاةَ وَ لَم یَخش‌َ إِلاَّ اللّه‌َ فَعَسی أُولئِک‌َ أَن یَکُونُوا مِن‌َ المُهتَدِین‌َ (18)
أَ جَعَلتُم سِقایَةَ الحاج‌ِّ وَ عِمارَةَ المَسجِدِ الحَرام‌ِ کَمَن آمَن‌َ بِاللّه‌ِ وَ الیَوم‌ِ الآخِرِ وَ جاهَدَ فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ لا یَستَوُون‌َ عِندَ اللّه‌ِ وَ اللّه‌ُ لا یَهدِی القَوم‌َ الظّالِمِین‌َ (19)

صفحه : 13

[ترجمه آیات]

آیات خدا را ببهای اندک معامله کردند پس راه بسوی او را بستند و براستی آنچه را که آنها عمل مینمودند بد بود [9]
در باره هیچ مؤمنین مراعات نمیکنند نه قسم و نه عهد را و آن گروه تجاوز کنندگانند [10]
پس اگر (آنان) توبه کردند و نماز را بپای داشتند و زکوة دادند پس آنها برادرهای دینی شما هستند و ما آیات را تفصیل میدهیم برای جماعتی که میدانند [11]
و اگر (مشرکین) نقض پیمان نمودند پس از آنکه عهد بسته بودند و در دین شما طعنه زدند شما پیشوایان کفر را بکشید زیرا که برای آنها قسمی نیست شاید اینها باز ایستند [12]
آیا چرا جنگ نمیکنید با گروهی که بشکستند پیمانها که با شما بسته بودند و قصد بیرون کردن رسول را نمودند در حالیکه آنها اول (پیمان را شکستند) آیا شما از آنها میترسید پس خدا سزاوارتر است برای اینکه از او بترسید اگر با ایمان میباشید [13]
آنها را بکشید خدا آنها را بدستهای شما عذاب کند و آنها را رسوا سازد و شما را بر آنها مظفر گرداند و قلبهای جماعت مؤمنین را شفا بخشد [14]
و غیظ قلبهای آنها را ببرد و خدا بپذیرد توبه هر کس را که بخواهد و خدا داناتر و درستکارتر است [15]
آیا شما گمان کردید که شما را وامیگذارند و حال آنکه ببیند خدا کسانی را از شما که مجاهده میکنند و فرا نمی‌گیرند بغیر خدا و رسول او و مؤمنین دوست نهانی و خدا دانا است

صفحه : 14
بآنچه عمل میکنند [16]
برای مشرکین سزاوار نبود اینکه مساجد خدا را تعمیر کنند در حالیکه گواهان باشند بر نفسهای خودشان بکفر اینها جماعتی هستند که اعمالشان حبط گردیده و در آتش جاویدانند [17]
جز اینکه نیست که تعمیر مساجد خدا میکنند کسانی که بخدا ایمان آورده‌اند و بروز قیامت (هم ایمان آورده‌اند) و نماز را بپای میدارند و زکوة میدهند و نمیترسند مگر از خدا پس آن گروه شاید از هدایت یافته‌شده‌گان باشند [18]
آیا شما قرار دادید آب دادن حاجیان را و عمارت کردن مسجد الحرام را مثل کسیکه بخدا و روز قیامت ایمان آورده و جهاد در راه خدا کرده اینها نزد خدا مساوی نمیباشند و خدا جماعت ستمکاران را هدایت نمیکند [19]
.

صفحه : 15

(توضیح آیات)

اشاره

اشتَرَوا بِآیات‌ِ اللّه‌ِ ثَمَناً قَلِیلًا فَصَدُّوا عَن سَبِیلِه‌ِ إِنَّهُم ساءَ ما کانُوا یَعمَلُون‌َ اینکه آیه و آیه بعدش تفسیر و بیان حال فاسقین در آیه قبل است که در مقام بیان صفات و اعمال رکیک آنها است که عملشان چنین بوده آیات خدا را ببهاء اندک میفروختند.
مفسرین گفته‌اند آیه در باره ابو سفیان فرود آمده که کفار را طعام میداد و میگفت بمحمد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ایمان نیاورید، و نیز گفته‌اند بزرگان قریش را طعام میداد و بمؤمنین طعام نمیداد.
از إبن عباس نقل میکنند که گفته مقصود اهل طائفند که بر آنها کمک فرستادند که با پیغمبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله و سلّم جنگ کنند.
جبائی گفته آنان یهودیانند که عهد رسول [ص] ببهای اندک که از قریش میگرفتند شکستند و مردم را از راه خدا یعنی اسلام باز داشتند.
ماء (ما کانوا) نکره موصوفه است و در محل‌ّ نصب و تمیز آمده یعنی بد عملی بوده که فاسقین میکردند.
لا یَرقُبُون‌َ فِی مُؤمِن‌ٍ إِلًّا وَ لا ذِمَّةً ظاهرا مرجع ضمیر (یرقبون) همان اشخاص فاسقی هستند که در آیات بالا شرح حال آنها را گفته که آیات خدا را ببهای اندک یعنی متاع ناقابل دنیا معاوضه نمودند و اینکه فاسقین که یا یهودیان باشند یا مشرکین که عهد رسول را نقض نمودند اینها راجع بمؤمنین و در باره آنها مراعات هیچ حقّی را ننمودند نه حق قرابت را نگاه داشتند و نه رعایت حق الهی و نه عهدی که در ذمه خود گرفته بودند، اینکه تفصیل آیه بالا و بیان کار آنها است.
وَ أُولئِک‌َ هُم‌ُ المُعتَدُون‌َ و آن جماعت فاسقین که عمل اینها چنین بود که آیات خدا را ببهای ناچیز

صفحه : 16
دنیوی فروختند در کفر و فسق از حد گذشتند یعنی در کفر و فسق زیادروی کردند فَإِن تابُوا وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّکاةَ فَإِخوانُکُم فِی الدِّین‌ِ وَ نُفَصِّل‌ُ الآیات‌ِ لِقَوم‌ٍ یَعلَمُون‌َ پس اگر مشرکین یا یهودیان که در فسق تعدی نمودند توبه کنند و از اعمال رکیکشان دست بردارند و نماز را بپای دارند و زکوة مالشان را بدهند آنها برادران ایمانی شما میشوند و تفصیل میدهیم آیات را برای آنها که علم دارند.
وَ إِن نَکَثُوا أَیمانَهُم مِن بَعدِ عَهدِهِم وَ طَعَنُوا فِی دِینِکُم و اگر اینکه کفار یا اینکه فساق عهدی که با رسول بسته بودند شکستند (نکث) بمعنی وا تابیدن غزل است قوله تعالی (وَ لا تَکُونُوا کَالَّتِی نَقَضَت غَزلَها مِن بَعدِ قُوَّةٍ أَنکاثاً) یعنی شما مثل آن زنی نباشید که ریسمان می‌تابید و پس از آن تاب ریسمان را باز میکرد و اینها چنین میباشند که عهد و قسم و پیمان خود را میشکنند و اگر اینکه فاسقین در دین شما طعنه زدند و عیب‌جوئی نمودند فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الکُفرِ إِنَّهُم لا أَیمان‌َ لَهُم لَعَلَّهُم یَنتَهُون‌َ بفاء تفریع اینکه جمله را متفرع میگرداند بر جمله بالا و بمؤمنین امر مینماید که با پیشوایان کفر اینهائیکه نقض عهد کردند جنگ کنید زیرا که پس از نقض عهد دیگر برای آنها قسم و معاهده‌ئی نیست شما با آنها مبارزه و جهاد کنید شاید آنها از شرک یا طعنه زدن در دین شما باز ایستند.
آیه مشعر بر اینکه است که مقصود از جنگ و جهاد با کفار فساد در زمین و خون‌ریزی و علوّ و برتری بر غیر نیست، بلکه مقصود بازداشتن اشرار و فساق و کسانی است که مقصودشان فساد در زمین و خاموش گردانیدن نور هدایت است اینکه است که در آیه فرموده با آنها جنگ کنید و آنها را بکشید شاید کفار از شرک و طعنه‌زدن در دین باز ایستند و دست از اذیت شما بردارند.
مفسرین از إبن عباس نقل میکنند که گفته مقصود از ائمه کفر ابو سفیان حرب و حارث بن هشام و سهل بن عمر و عکرمة بن ابی جهل و دیگران از رؤساء

صفحه : 17
قریش بودند که عهد رسول را شکستند و اینها بودند که در بیرون کردن رسول همت نمودند.
مجاهد گفته اهل روم و پارس بودند، حذیفة بن یمان گفته اهل اینکه آیه هنوز نیستند مقصودش زمان خودش بوده و بعد از اینکه خواهند آمد وقتی آمدند با آنها جنگ کنید.
أَ لا تُقاتِلُون‌َ قَوماً نَکَثُوا أَیمانَهُم وَ هَمُّوا بِإِخراج‌ِ الرَّسُول‌ِ وَ هُم بَدَؤُکُم أَوَّل‌َ مَرَّةٍ همزه استفهام انکاری با (لاء) نافیه برای ایجاب است و بمعنی (هلا) میشود یعنی آیا چرا جنگ نمیکنید، و در اینجا مقصود مبالغه در قتال و جنگ با اشرار است یعنی آیا چرا شما جنگ نمی‌کنید با آنهائیکه نقض عهد نمودند و عزم کردند بر بیرون کردن رسول از مدینه و نیز اینها کسانی میباشند که اول شروع بجنگ یا نقض عهد نمودند.
أَ تَخشَونَهُم فَاللّه‌ُ أَحَق‌ُّ أَن تَخشَوه‌ُ إِن کُنتُم مُؤمِنِین‌َ ای مؤمنین آیا شما از کفار و کسانیکه نکث عهد نمودند و اهتمام و کوشش نمودند در بیرون کردن رسول [ص] از مدینه و اول کسی بودند که با شما جنگ کردند یا نقض عهد نمودند میترسید در صورتی که خدا سزاوارتر است از اینکه از او بترسید اگر واقعا مؤمن باشید و ایمان در قلب شما نفوذ نموده باشد میدانید که (هو القاهر فوق عباده) دست خدا بالای دستها است.
قاتِلُوهُم یُعَذِّبهُم‌ُ اللّه‌ُ بِأَیدِیکُم وَ یُخزِهِم وَ یَنصُرکُم عَلَیهِم وَ یَشف‌ِ صُدُورَ قَوم‌ٍ مُؤمِنِین‌َ، وَ یُذهِب غَیظَ قُلُوبِهِم خطاب بمؤمنین است که ای مؤمنین با اینها جنگ کنید خدا اینها را بدست شما عذاب میکند یعنی بدست شما کشته میگردند و نیز بدست شما آنها را بقتل و اسارت ذلیل میگرداند و شما را یاری میکند و بر آنها غالب میگرداند و قلبهای مؤمنین را شفاء میدهد و از غیظ بآنها خالی میکند یعنی پس از انتقام

صفحه : 18
کشیدن از دشمن دل آنها آرام میگردد و اینکه خود یکی از پیش‌گوئیهای قرآن است که بمؤمنین وعده داده که شما جنگ کنید مظفر و کامیاب خواهید گردید اینکه آیه نظیر قوله تعالی است که موقع مبارزه نمودن موسی با سحره بموسی خطاب میکند (أَلق‌ِ عَصاک‌َ) عصا را بینداز و نترس تو غالبی.
وَ یَتُوب‌ُ اللّه‌ُ عَلی مَن یَشاءُ وَ اللّه‌ُ عَلِیم‌ٌ حَکِیم‌ٌ و خدا می‌پذیرد توبه هر کس را که بخواهد، شاید مقصود آنهائی باشند که او اول یکقدری از رفتن بجنگ تأنی و سستی نمودند و خدا دانا و درستکار است أَم حَسِبتُم أَن تُترَکُوا وَ لَمّا یَعلَم‌ِ اللّه‌ُ الَّذِین‌َ جاهَدُوا مِنکُم وَ لَم یَتَّخِذُوا مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ وَ لا رَسُولِه‌ِ وَ لَا المُؤمِنِین‌َ وَلِیجَةً وَ اللّه‌ُ خَبِیرٌ بِما تَعمَلُون‌َ (ام) حرف عطف است و برای عطف به استفهام میآورند و (ام حسبتم) معطوف است بر (الا تقاتلون) یعنی آیا گمان کردید که واگذارده میشوید بدون اینکه مکلف بجهاد شوید، و حال آنکه ظاهر نشده است حال شما بلکه شما در مورد امتحان واقع میگردید تا اینکه تمیز داده شود بین کسانیکه از شما اظهار ایمان کرده‌اند و خالصند در ایمان و آنها اشخاصی می‌باشند که در راه خدا و لوجه اللّه با کفار جهاد میکنند و غیر از خدا و رسول و مؤمنین دوستی نمی‌گیرند.
بعضی از مفسرین برای توضیح آیه چنین گفته: حاصل آیه اینکه است که دنیا دار امتحان و ابتلاء است و نفوس آدمیان قابل خیر و شرّ و سعادت و شقاوت است و در ابتداء وجودش ساذج و مبهم است و مراتب قرب و بعد بدل میگردد بازاء ایمان خالص بخدا و آیات او و صفای ایمان ظاهر نمیگردد مگر بامتحان و امتحان در موقع عمل ظاهر میگردد تا اینکه بامتحان تمیز داده شود بین طیب و خبیث و آنکه دارای ایمان خالص است و آنکه چنین نیست بلکه مجرد ادعاء است.
اینکه است که لازم است مدعیانیکه ادعاء میکنند که نفسها و اموالشان را

صفحه : 19
معامله کرده‌اند ببهشت در مورد ابتلاء واقع گردند بمثل جهاد تا اینکه صادق از کاذب تمیز داده شود و اینکه روابط محبّت وصله خود را از دشمنان خدا قطع نمایند پس بر مؤمنین است که امر جهاد را امتثال نمایند و در آن مسارعت کنند و سبقت گیرند تا اینکه صفاء جوهرشان و حقیقت ایمانشان ظاهر گردد و بآن بر پروردگارشان احتجاج نمایند در روز که نجاتی در آن نیست مگر بحجت حق.
پس قوله تعالی (أَم حَسِبتُم أَن تُترَکُوا) یعنی آیا شما گمان کردید که واگذارده میشوید بر حالیکه بر آن بودید (از شرک و کفر) در صورتی که حقیقة صدق ایمان شما هنوز ظاهر نگردیده.
(وَ لَمّا یَعلَم‌ِ اللّه‌ُ الخ) یعنی هنوز در خارج ظاهر نگردیده نه جهاد شما و نه دوری جستن از غیر خدا و رسول او (وَ لَا المُؤمِنِین‌َ وَلِیجَةً) [یعنی برای مؤمنین سزاوار نیست دوست پنهانی گرفتن] پس وقتی که اشیاء تحقق پیدا نماید خدا آنرا میداند الخ.
[تفسیر المیزان] در جای خود ثابت گردیده که علم حق تعالی بتمام اشیاء گذشته و آینده و حاضر یکسان است یعنی علم او تعالی حضوری است نه حصولی و در اینجا و امثال اینکه موارد چنین نیست که خدا نمیدانسته و پس از وقوع عالم گردیده، در مجمع گفته معنی (و لما یعلم اللّه) اینکه است که هنوز ظاهر نگردیده آنچه حق تعالی در ازل عالم بآن است.
ابو الفتوح رازی در توجیه آیه (وَ لَمّا یَعلَم‌ِ اللّه‌ُ) گفته علم را بجای معلوم گذارده برای اینکه (لما) فعلی را نفی میکند که طمع در وقوعش باشد و در معنی چنین میشود (ام حسبتم ان تترکوا و لما تجاهدوا).
و گفته معنی اینکه است که خدای تعالی با شما معامله آنهائی را کرده که باختبار و امتحان استفسار احوال غیری را کنند که ندانند تا اینکه بدانند.
و وجه دیگر گفته‌اند علم در اینجا بمعنی رؤیت است چنانچه در بسیاری از جاها علم بمعنی رؤیت آمده و بنا بر اینکه معنی آیه چنین میشود (و لما یری اللّه

صفحه : 20
المجاهدین منکم و الّذین لم یتخذوا من دون اللّه) و بهر حال تا شیئی مرئی و موجود نباشد خدای تعالی او را نبیند و خودش گفت اینکه وجهی ملیح است [پایان] و بنا بر آنچه دانشمندان علم خدا را حضوری دانسته‌اند توجیه اول و سوم از سه وجهی که گفته علم را بمعنی معلوم گیریم یا بمعنی رؤیت هیچکدام مناسب علم حضوری نیست.
لکن توجیه دوم که گفته‌اند معنی اینکه است که خدا با شما معامله کسانی را کرد که باختبار و امتحان احوال غیر را معلوم میکنند تا اینکه آن چیزی را که نمیدانند بدانند اینکه معنی بحقیقت نزدیک‌تر است.
[و اللّه العالم] وَ اللّه‌ُ خَبِیرٌ بِما تَعمَلُون‌َ خدا خبیر است یعنی خبردار است بآنچه شما بعدا عمل میکنید، مشعر بر اینکه است که چیزی بر او مخفی نیست لکن با شما معامله کسی را میکند که خبردار نیست و میخواهد بفهمد.
ما کان‌َ لِلمُشرِکِین‌َ أَن یَعمُرُوا مَساجِدَ اللّه‌ِ شاهِدِین‌َ عَلی أَنفُسِهِم بِالکُفرِ أُولئِک‌َ حَبِطَت أَعمالُهُم وَ فِی النّارِ هُم خالِدُون‌َ تا مِن‌َ المُهتَدِین‌َ ترجمه آیات شده و محتاج بتوضیح نیست واضح است که مشرکین را منع میکند از تعمیر کردن مسجدها و در مقام توبیخ و سرزنش آنها برآمده که در صورتی که خودشان با آن کفریکه در باطن خود اندوخته‌اند میدانند چگونه متصدی تعمیر مساجد که مخصوص بموحدین است بر میآیند، تعمیر مساجد مخصوص بکسی است که بخدا و روز قیامت مؤمن باشد و نماز را بپا دارد و زکوة بدهد و نترسد مگر از خدا (فَعَسی أُولئِک‌َ أَن یَکُونُوا مِن‌َ المُهتَدِین‌َ) پس شاید اینها رستگاران باشند.
أَ جَعَلتُم سِقایَةَ الحاج‌ِّ وَ عِمارَةَ المَسجِدِ الحَرام‌ِ کَمَن آمَن‌َ بِاللّه‌ِ وَ الیَوم‌ِ الآخِرِ وَ جاهَدَ فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ لا یَستَوُون‌َ عِندَ اللّه‌ِ وَ اللّه‌ُ لا یَهدِی القَوم‌َ الظّالِمِین‌َ

[‌در شأن نزول آیه از مفسرین چند وجه نقل شده]


صفحه : 21
در تبصره گفته که عباس بن عبد المطلب و طلحة بن شیبه در مقام مفاخرت برآمدند و بامیر المؤمنین ع سخنانی میگفتند طلحه میگفت من صاحب خانه‌ام یعنی کعبه و کلید آن بدست من است پس من از شما افضلم، عباس میگفت من حاج را آب میدهم، امیر المؤمنین ع فرمود من نمیدانم چه میگوئید اینکه افتخار شما بر من وجهی ندارد من بخدا و رسول ایمان آورده‌ام و تصدیق بروز قیامت کرده‌ام دیگر گفت جهاد در راه خدا از همه فاضل‌تر است، عمر گفت نزاع نکنید من از رسول سؤال میکنم کدام افضل است اینکه بود که اینکه آیه نازل گردید که آب دادن اهل حاج و تعمیر مسجد الحرام مثل کسی نیست و مساوی نیست با کسی که بخدا ایمان آورده و در راه خدا جهاد کند.

صفحه : 22

[سوره التوبة (9): آیات 20 تا 28]

اشاره

الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ بِأَموالِهِم وَ أَنفُسِهِم أَعظَم‌ُ دَرَجَةً عِندَ اللّه‌ِ وَ أُولئِک‌َ هُم‌ُ الفائِزُون‌َ (20) یُبَشِّرُهُم رَبُّهُم بِرَحمَةٍ مِنه‌ُ وَ رِضوان‌ٍ وَ جَنّات‌ٍ لَهُم فِیها نَعِیم‌ٌ مُقِیم‌ٌ (21) خالِدِین‌َ فِیها أَبَداً إِن‌َّ اللّه‌َ عِندَه‌ُ أَجرٌ عَظِیم‌ٌ (22) یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا آباءَکُم وَ إِخوانَکُم أَولِیاءَ إِن‌ِ استَحَبُّوا الکُفرَ عَلَی الإِیمان‌ِ وَ مَن یَتَوَلَّهُم مِنکُم فَأُولئِک‌َ هُم‌ُ الظّالِمُون‌َ (23) قُل إِن کان‌َ آباؤُکُم وَ أَبناؤُکُم وَ إِخوانُکُم وَ أَزواجُکُم وَ عَشِیرَتُکُم وَ أَموال‌ٌ اقتَرَفتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخشَون‌َ کَسادَها وَ مَساکِن‌ُ تَرضَونَها أَحَب‌َّ إِلَیکُم مِن‌َ اللّه‌ِ وَ رَسُولِه‌ِ وَ جِهادٍ فِی سَبِیلِه‌ِ فَتَرَبَّصُوا حَتّی یَأتِی‌َ اللّه‌ُ بِأَمرِه‌ِ وَ اللّه‌ُ لا یَهدِی القَوم‌َ الفاسِقِین‌َ (24)
لَقَد نَصَرَکُم‌ُ اللّه‌ُ فِی مَواطِن‌َ کَثِیرَةٍ وَ یَوم‌َ حُنَین‌ٍ إِذ أَعجَبَتکُم کَثرَتُکُم فَلَم تُغن‌ِ عَنکُم شَیئاً وَ ضاقَت عَلَیکُم‌ُ الأَرض‌ُ بِما رَحُبَت ثُم‌َّ وَلَّیتُم مُدبِرِین‌َ (25) ثُم‌َّ أَنزَل‌َ اللّه‌ُ سَکِینَتَه‌ُ عَلی رَسُولِه‌ِ وَ عَلَی المُؤمِنِین‌َ وَ أَنزَل‌َ جُنُوداً لَم تَرَوها وَ عَذَّب‌َ الَّذِین‌َ کَفَرُوا وَ ذلِک‌َ جَزاءُ الکافِرِین‌َ (26) ثُم‌َّ یَتُوب‌ُ اللّه‌ُ مِن بَعدِ ذلِک‌َ عَلی مَن یَشاءُ وَ اللّه‌ُ غَفُورٌ رَحِیم‌ٌ (27) یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا إِنَّمَا المُشرِکُون‌َ نَجَس‌ٌ فَلا یَقرَبُوا المَسجِدَ الحَرام‌َ بَعدَ عامِهِم هذا وَ إِن خِفتُم عَیلَةً فَسَوف‌َ یُغنِیکُم‌ُ اللّه‌ُ مِن فَضلِه‌ِ إِن شاءَ إِن‌َّ اللّه‌َ عَلِیم‌ٌ حَکِیم‌ٌ (28)

صفحه : 23

[ترجمه آیات]

آنکسانیکه ایمان آوردند و (از وطنشان) هجرت کردند و در راه خدا بمالها و نفسهای خود جهاد نمودند درجه آنها نزد خدا عظیم‌تر است و آن جماعت ظفر یافته‌گانند در دنیا و آخرت [20]
پروردگارشان مژده میدهد بآنها برحمتی از خود و خوشنودی و بهشتهائی که برای آنها مهیا گردیده از برای آنها در آن باغها نعمتی است دائمی [21]
در آن بهشتها همیشه جاویدانند و همانا نزد خدا است اجر بزرگ [22]
ای کسانیکه ایمان آورده‌اید پدرها و برادرهای خود را دوستان نگیرید اگر اینها کفر را بر ایمان ترجیح میدهند و کسیکه از شما آنها را دوست دارد پس آنها ستم‌کارانند [23]
ای پیغمبر بگو اگر هست پدرهای شما و پسرهای شما و برادرهای شما و زنهای شما و عشیره شما و مالهائی را که جمع کرده‌اید و تجارتیکه میترسید از کساد آن و منزلهائی که می‌پسندید محبوب‌تر است نزد شما از خدا و رسول او و جهاد در راه او پس منتظر باشید تا بیاورد خدا عقابش را و خدا هدایت نمیکند جماعت فاسقین را [24]
همانا حقیقة خدا شما را در جاهای بسیاری یاری نمود و در جنگ (حنین) وقتی کثرت لشگر شما را بعجب آورد پس دفع نکرد آن کثرت شما چیزی را از صولت دشمن و زمین با فراخی آن بر شما تنگ گردید پس پشت بر دشمن نموده و فرار کردید [25]
پس از آن خدا سکینت و اطمینان را بر رسولش و بر مؤمنین نازل گردانید و فرود آورد قشونی را که شما آنها را نمیدیدید و عذاب نمود آنها را که کافر شدند و اینکه است پاداش کافرین [26]
پس از آن خداوند قبول توبه میکند از هر کس که میخواهد و خدا آمرزنده و مهربان است [27]
ای کسانیکه ایمان

صفحه : 24
آورده‌اید جز اینکه نیست که مشرکین نجس میباشند و نباید پس از اینکه سال نزدیک بمسجد الحرام بشوند و اگر از نیامدن آنها میترسید فقیر شوید پس زود باشد که خدا از فضل و کرم خودش شما را بی‌نیاز گرداند همانا که خدا دانا و درستکار است [28]

(توضیح آیات)

اشاره

الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ بِأَموالِهِم وَ أَنفُسِهِم آیه تتمه آیه بالا است که چنانچه در صفحه پیش گفته شد مشاجره و نزاع افتاد بین عباس عموی پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و طلحه که هر یک ادعای افضلیت میکردند حضرت امیر ع آنها را نزد رسول اکرم [ص] برد اینکه آیه نازل گردید که آنهائیکه ایمان آوردند و از وطنشان هجرت نمودند و بمال و نفسهایشان مجاهده نمودند أَعظَم‌ُ دَرَجَةً عِندَ اللّه‌ِ وَ أُولئِک‌َ هُم‌ُ الفائِزُون‌َ (اعظم) افعل التفضیل است و مشعر بر اینکه است که اگر اینکه دو عمل که کلید دار خانه کعبه و آب دادن حاج باشد فی نفسه فضیلت دارد لکن اولا فضیلت عمل متفرع بر ایمان است و ثانیا نمیتوان اینکه دو عمل را مقابل نمود با ایمان بخدا و مجاهده نمودن بمال و جان در راه خدا و برای یاری پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم زیرا که عظمت و مقام مجاهدین نزد خدا بسیار بزرگ است و کسیکه ایمان نیاورده هیچ فضیلتی برای او و عمل وی نیست بطوریکه غیر از اینها هر قدر عمل فی نفسه خوب بشمار رود در مقابل ایمان و جهاد در راه خدا چیزی نمیباشد و اینهائیکه چنین میباشند فائز گردیدند بفیوضات الهی، و جماعت الهیه و بعضی از اهل تسنن گفته‌اند مقصود از اینکه آیه علی ع است زیرا که مصداق کامل آن همان شخص بزرگوار است که در ایمان و عمل بر همه سبقت داشت و نیز در عمل

صفحه : 25
و جهاد پیش دستی مینمود و در عمل اول کسی از مردها بود که با حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله و سلّم نماز خواند و اول کسی بود که در رختخواب رسول [ص] خوابید و برای محافظت وجود مبارک حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم جانش را در معرض خطر قرار داد پس چگونه میتوان عمل او را با عمل دیگری مقایسه نمود تا اینکه گفته شود عمل او بزرگتر است اصلا اعمال دیگر در مقابل آن ناچیز است.
یُبَشِّرُهُم رَبُّهُم بِرَحمَةٍ مِنه‌ُ وَ رِضوان‌ٍ وَ جَنّات‌ٍ لَهُم فِیها نَعِیم‌ٌ مُقِیم‌ٌ در مقابل اعمال مؤمنین و مهاجرین و مجاهدین بمال و نفس نظر به اینکه که باید جزاء و پاداش مقابل عمل باشد، اول ایمان، دوم هجرت، سوم مجاهده در راه خدا بمال و نفسهایشان سه نوع پاداش برای آنها تذکر میدهد:
اول (برحمة منه) که مشمول رحمت خدا میباشند. دوم (رضوان) که خوشنودی خدا است و از هر فضیلتی بالاتر است. سوم- بهشتها (جنات) جمع جنة است یعنی نه یک بهشت بلکه بهشتهائی برای آنها آماده شده که جایگاه همیشه‌گی آنها است و در آن اقامت دارند و کلام را مؤکّد فرموده به:
خالِدِین‌َ فِیها أَبَداً إِن‌َّ اللّه‌َ عِندَه‌ُ أَجرٌ عَظِیم‌ٌ که اینکه اشخاص مخلّد در آن بهشتها میباشند بدرستیکه نزد خدا است بر اعمال بندگان جزای عظیم.
یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا آباءَکُم وَ إِخوانَکُم أَولِیاءَ إِن‌ِ استَحَبُّوا الکُفرَ عَلَی الإِیمان‌ِ وَ مَن یَتَوَلَّهُم مِنکُم فَأُولئِک‌َ هُم‌ُ الظّالِمُون‌َ یعنی ای کسانیکه ایمان آورده‌اید نگیرید پدران و برادران خود را دوست خودتان اگر آنها ترجیح میدهند کفر را بر ایمان و هر کس از شما مؤمنین که آنها را دوست بگیرد پس آنها ظالم و ستمکار هستند، و در آیه بعد نهی را مؤکد گردانیده بقوله تعالی:
قُل إِن کان‌َ آباؤُکُم وَ أَبناؤُکُم وَ إِخوانُکُم وَ أَزواجُکُم وَ عَشِیرَتُکُم الخ خطاب برسول فرموده که بگو اگر پدران شما و پسران شما و برادران

صفحه : 26
شما و زنهای شما و عشیره‌های شما و مالهائی که جمع کرده‌اید و تجارتیکه از کساد آن میترسید و منزلهائی را که دوست میدارید نزد شما محبوب‌تر باشد از خدا و رسول او و جهاد در راه خدا پس منتظر باشید تا اینکه خدا بیاورد حکمش را در باره شما و خدا هدایت نمیکند فاسقین را.
مفسرین گفته‌اند قبل از فتح مکه وقتی مؤمنین مأمور بهجرت شدند و خواستند مهاجرت نمایند بعضی را زنش باو میچسبید که ما را چگونه رها میکنی، بعضی را پدر و مادر و اولادان مانع میشدند و آنها را از هجرت جلوگیری میکردند و آن مؤمنین برای آنها هجرت را ترک مینمودند اینکه بود که حق تعالی در اینکه آیه آنان را توبیخ مینماید که امر دین مقدم بر نسب است و وقتی بدلالت آیه بالا قطع قرابت و الدین در آنجائیکه کفر را دوست‌تر دارند از ایمان جایز باشد در مورد غیر آنها قطع قرابت بطریق اولی واجب است و در مورد دوستی خدا و رسولش باید قطع تعلق از آنها نمود زیرا که دین مقدم بر نسب است.
در حدیث است که احدی از شما طعم ایمان را نمی‌چشد مگر وقتی که دوستی او فی اللّه و بغض او فی اللّه باشد، و بعضی (عشیرتکم) را (عشیراتکم) بلفظ جمع قرائت نموده، و دیگری بر او اشکال کرده به اینکه که عرب (عشیره) را اگر خواست جمع ببندد (عشائر) میگوید نه (عشیرات) [مجمع البیان] فَتَرَبَّصُوا حَتّی یَأتِی‌َ اللّه‌ُ بِأَمرِه‌ِ حسن گفته آن وعید است بعقوبت نزدیک و اینکه آیه تکلیف شدیدی است برای مؤمن که بایستی از پدرها و اولادها و عشیره‌ها و تمام حظوظ دنیا برای دین مجرد بشود، اللهم وفقنا لما یوافق رضاک حتّی نحب‌ّ فیک الابعدین و نبغض فیک الاقربین.
[طبرسی] لَقَد نَصَرَکُم‌ُ اللّه‌ُ فِی مَواطِن‌َ کَثِیرَةٍ وَ یَوم‌َ حُنَین‌ٍ، تا آخر قبلا آیه ترجمه شده و برای فهم آن قدری محتاج بتوضیح است در داستان جنگ حنین باختلاف نقل کرده‌اند و ما در اینجا مختصرتر آنرا

صفحه : 27
از جامع الجوامع طبرسی ترجمه مینمائیم.
مواطن حرب مقامات و موارد و محل‌ّ آن است، و (حنین) وادی است بین مکه و طائف که در آن موضع حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم با لشگر هوازن و ثقیف جنگ نمودند و لشگر اسلام در آنوقت دوازده هزار بودند، ده هزار نفر آنها در فتح مکه حاضر شدند و با آنها از طلقاء دو هزار نفر ضمیمه گردید، و لشگر هوازن و ثقیف چهار هزار نفر بودند وقتی دو لشگر یکدیگر را مشاهده نمودند مردی از مسلمانها از کثرت قشون مؤمنین تعجب کرد، گفته‌اند که او ابو بکر بود و گفت هرگز آنها بر ما غالب نخواهند گردید و حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم از اینکه سخن بدش آمد قوله تعالی:
إِذ أَعجَبَتکُم کَثرَتُکُم فَلَم تُغن‌ِ عَنکُم شَیئاً یعنی شما مسلمانان از کثرت خودتان تعجب نمودید و ندانستید که کثرت نفرات شما از شما بدی را دفع نمیکند، پس جنگ شدیدی واقع گردید و مسلمانها کلمه اعجابشان را درک نمودند (یعنی دانستند که کثرت عدد آنها را بی‌نیاز نگردانید) و مغلوب گردیدند و رو بفرار گذاردند و رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم در مرکز خود باقی ماند و علی ع با علم و با دشمن جنگ میکرد، و عباس بن عبد المطلب از طرف راست دهنه قاطر رسول اللّه [ص] را گرفته بود و ابو سفیان بن حرث بن عبد المطلب از طرف چپ، و نه نفر از بنی هاشم و دهم آنها ایمن بن ام ایمن بود که در آن جنگ کشته شد، رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بعباس چون صدای بلندی داشت فرمود قشون را صدا کن، عباس بصدای بلند گفت ای جماعت مهاجرین و انصار ای اهل بیعت شجره ای اهل سورة البقره بکجا فرار کردید اینکه رسول خدا است عباس ندا را مکرر کرد آنها میگفتند لبیک لبیک و ملائکه با آنها نازل گردید پس رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نظر بکشته‌های مسلمین کرد و جلو لشگر آمد و گفت من پیمبرم دروغ نیست من پسر عبد المطلبم و از جانب خدا نصرت و مظفریت برای او آمد و هوازن مغلوب گردیدند و رو بفرار گذاردند.

صفحه : 28
وَ ضاقَت عَلَیکُم‌ُ الأَرض‌ُ بِما رَحُبَت ثُم‌َّ وَلَّیتُم مُدبِرِین‌َ (بما رحبت) ماء، مصدریه است و (باء) بمعنی (مع) است یعنی (مع رحبها) و جار و مجرور در موضع حال است یعنی قشون رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم از شدت ترس زمین با فراخی آن گویا بر آنان تنگ گردید نمیدانستند بکجا فرار کنند و پشت کردند و رفتند پس از آن خدای تعالی رحمت و سکینت را بر پیمبرش و بر مؤمنین آنهائیکه با او بودند نازل گردانید.
وَ عَذَّب‌َ الَّذِین‌َ کَفَرُوا وَ ذلِک‌َ جَزاءُ الکافِرِین‌َ و عذاب کرد آنهائی را که کافر بودند بقتل و اسارت زنها و اولادهایشان و گرفتن مالشان (ثم یتوب اللّه) یعنی بعد از آن مردمانی از آنها اسلام آوردند و خدای تعالی توبه آنها را قبول نمود، و گفته‌اند در آن روز شش هزار نفر اسیر شدند و از شتر و گوسفند بقدری مسلمانها از آنها بغنیمت گرفتند که بشمار نمیآید [پایان] یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا إِنَّمَا المُشرِکُون‌َ نَجَس‌ٌ فَلا یَقرَبُوا المَسجِدَ الحَرام‌َ بَعدَ عامِهِم هذا نجس مصدر است و عرب هر اسمی را که بمصدر وصف کند برای مبالغه است مثل اینکه گفته میشود صوم و عدل و فطر و رضاء، یعنی عادل و صائم و مفطر و مرضی و نیز وقتی چیزی را بمصدر وصف کنند واحد و تثنیه و جمع و مذکر و مؤنث آن بیک لفظ گفته میشود مثل اینکه گفته میشود: رجل نجس بفتح جیم، و رجال نجس، و امرأة نجس بفتح جیم، و چنین است باقی مشتقات آن، و هر چیز پلید را نجس گویند مثل اینکه گفته میشود: رجل نجس و امرأة نجس و قوم نجس.
و چون از محبّت و دوستی با مشرکین نهی رسید و امر شد بمنع کردن آنها را از دخول در مسجد الحرام، شاید آیه در مقام علت نهی برآمده که دوری شما از آنها برای اینکه است که آنها نجس العین میباشند چه نجاستی تصور میشود و چه

صفحه : 29
قذارتی را میتوان مقابل نمود که مثل شرک بخدا و کفر و عدم ایمان بمقام کبریائی باشد و گویند مقصود از عام سال نهم هجرت است که پس از نزول سوره برائة بود که بر آنها بتوسط علی ع خوانده شد.

[سخنان مفسرین در توجیه آیه]

اختلاف است در نجاست عینی کافر، جماعتی از فقهاء گفته‌اند کافر نجس العین است و دلیل آنها ظاهر آیه است، و بروایت إبن عباس عین آنها نجس است مثل سگها و خنازیر، و از امام صادق ع چنین روایت شده کسیکه با کافری مصافحه کند و دستش تر باشد باید دستش را تطهیر کند و اگر دستش خشک باشد بدیوار بمالد، و از حسن که یکی از مفسرین سنیها است نیز همین طور نقل شده و ظاهرا در مذهب امامیّه اجماعی است که مشرک و کافر نجسند و در آیه منع میکند از داخل گردیدن آنها در مسجد الحرام که پس از سال نهم هجرت مشرکین داخل مسجد الحرام نشوند و حج ننمایند.
وَ إِن خِفتُم عَیلَةً فَسَوف‌َ یُغنِیکُم‌ُ اللّه‌ُ مِن فَضلِه‌ِ إِن شاءَ إِن‌َّ اللّه‌َ عَلِیم‌ٌ حَکِیم‌ٌ خطاب بمؤمنین نموده که اگر شما از منع آنها در دخول مسجد الحرام از تنگ دستی و فقر میترسید زیرا که در آمدن آنها ارزاق زیاد میشود و در نیامدنشان کم میشود خداوند بزودی هر کس از شما را که بخواهد روزی او را وسیع میکند و شما را از فضل خودش از آنها بی‌نیاز میگرداند همانا خدای شما دانا و درستکار است بهر کس آنچه را که شایسته آن است عطاء میکند.

صفحه : 30

[سوره التوبة (9): آیات 29 تا 35]

اشاره

قاتِلُوا الَّذِین‌َ لا یُؤمِنُون‌َ بِاللّه‌ِ وَ لا بِالیَوم‌ِ الآخِرِ وَ لا یُحَرِّمُون‌َ ما حَرَّم‌َ اللّه‌ُ وَ رَسُولُه‌ُ وَ لا یَدِینُون‌َ دِین‌َ الحَق‌ِّ مِن‌َ الَّذِین‌َ أُوتُوا الکِتاب‌َ حَتّی یُعطُوا الجِزیَةَ عَن یَدٍ وَ هُم صاغِرُون‌َ (29) وَ قالَت‌ِ الیَهُودُ عُزَیرٌ ابن‌ُ اللّه‌ِ وَ قالَت‌ِ النَّصاری المَسِیح‌ُ ابن‌ُ اللّه‌ِ ذلِک‌َ قَولُهُم بِأَفواهِهِم یُضاهِؤُن‌َ قَول‌َ الَّذِین‌َ کَفَرُوا مِن قَبل‌ُ قاتَلَهُم‌ُ اللّه‌ُ أَنّی یُؤفَکُون‌َ (30) اتَّخَذُوا أَحبارَهُم وَ رُهبانَهُم أَرباباً مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ وَ المَسِیح‌َ ابن‌َ مَریَم‌َ وَ ما أُمِرُوا إِلاّ لِیَعبُدُوا إِلهاً واحِداً لا إِله‌َ إِلاّ هُوَ سُبحانَه‌ُ عَمّا یُشرِکُون‌َ (31) یُرِیدُون‌َ أَن یُطفِؤُا نُورَ اللّه‌ِ بِأَفواهِهِم وَ یَأبَی اللّه‌ُ إِلاّ أَن یُتِم‌َّ نُورَه‌ُ وَ لَو کَرِه‌َ الکافِرُون‌َ (32) هُوَ الَّذِی أَرسَل‌َ رَسُولَه‌ُ بِالهُدی وَ دِین‌ِ الحَق‌ِّ لِیُظهِرَه‌ُ عَلَی الدِّین‌ِ کُلِّه‌ِ وَ لَو کَرِه‌َ المُشرِکُون‌َ (33)
یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا إِن‌َّ کَثِیراً مِن‌َ الأَحبارِ وَ الرُّهبان‌ِ لَیَأکُلُون‌َ أَموال‌َ النّاس‌ِ بِالباطِل‌ِ وَ یَصُدُّون‌َ عَن سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ وَ الَّذِین‌َ یَکنِزُون‌َ الذَّهَب‌َ وَ الفِضَّةَ وَ لا یُنفِقُونَها فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ فَبَشِّرهُم بِعَذاب‌ٍ أَلِیم‌ٍ (34) یَوم‌َ یُحمی عَلَیها فِی نارِ جَهَنَّم‌َ فَتُکوی بِها جِباهُهُم وَ جُنُوبُهُم وَ ظُهُورُهُم هذا ما کَنَزتُم لِأَنفُسِکُم فَذُوقُوا ما کُنتُم تَکنِزُون‌َ (35)

صفحه : 31

[ترجمه]

جنگ کنید با آنکسانی که بخدا ایمان نمیآورند و نه بروز قیامت و حرام نمیدانند آنچه را که خدا و رسولش حرام کرده‌اند و نمی‌پذیرند دین حق را (و آنها) از کسانی هستند که بآنها کتاب عطاء شده تا وقتی که از دست خودشان جزیه بدهند در حالیکه آنان خوار شدگانند [29]
یهودیها گفتند عزیر پسر خدا است و نصاری گفتند مسیح پسر خدا است اینکه قول آنها است بدهنهایشان مشابه میسازند سخن خود را بسخن کسانیکه پیش از ایشان کافر شدند خدا آنها را بکشد چگونه بر گردانیده میشوند از حق بباطل [30]
علماء و رهبانان را بغیر خدا بربوبیت گرفتند و همچنین مسیح پسر مریم را و امر نشده‌اند مگر اینکه عبادت نمایند خدای واحد را نیست الهی مگر او منزه و مبراء است خدا از آنچه برای او شریک میآورند [31]
اراده میکنند که نور خدا را بدهنهایشان خاموش کنند و خدا اباء دارد مگر اینکه نور خود را تمام نماید و لو اینکه کافرها کراهت دارند [32]
خدا آنکسی است که محمّد [صلی اللّه علیه و آله و سلّم] را فرستاد بهدایت یعنی بقرآن و دین حق که اسلام است تا ظاهر و غالب گرداند اسلام را بر تمام دین‌ها و اگر چه مشرکین کراهت داشته باشند [33]
ای کسانیکه ایمان آورده‌اید همانا بسیاری از علماء و رهبانان مالهای مردم را بباطل میخورند و راه خدا را می‌بندند و کسانی که طلا و نقره را دفینه میکنند و در راه خدا انفاق نمی‌نمایند مژده بده آنها را بعذاب دردناک [34]
در روز که گرم میکنند آنرا در آتش جهنّم و پیشانی و پهلو و پشت او را داغ میکنند و ملائکه بآنها گویند اینکه همانست که برای خودتان ذخیره نموده بودید پس بچشید عذاب آنچه را که اندوخته کرده بودید [35]

صفحه : 32

(توضیح آیات)

قاتِلُوا الَّذِین‌َ لا یُؤمِنُون‌َ بِاللّه‌ِ وَ لا بِالیَوم‌ِ الآخِرِ وَ لا یُحَرِّمُون‌َ ما حَرَّم‌َ اللّه‌ُ وَ رَسُولُه‌ُ وَ لا یَدِینُون‌َ دِین‌َ الحَق‌ِّ در اینکه آیه خدای تعالی بمؤمنین امر بقتال فرموده با آنهائیکه ایمان بخدا ندارند و نه بروز قیامت معترفند و نیز حرام نمیدانند آنچه را که خدا حرام نموده و متدین بدین حق نیستند و مقصود از اینها اهل کتاب از یهودیان و نصرانیانند مجاهد گفته پس از نزول اینکه آیه رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم داخل در جهاد تبوک شد، کلبی گفته بجنگ بنی قریظه و بنی النظیر روانه گردید و آنها با حضرت صلح کردند و آن اول جزیه‌ئی بود که اسلام از یهودیها گرفت و اول ذلتی بود که بر آنان وارد گردید.
و اینکه در آیه یهودیان و نصرانیان را توصیف نموده که بخدا و روز قیامت ایمان ندارند برای اینستکه آنها بزبان خدا میگویند لکن معرفت بخدا ندارند، یهودیها بتشبیه قائلند و نصرانیها بتثلیث، وقتی اینکه دو دسته از اهل دیانات راجع بتوحید اینکه طور کج باشند باقی فرق کفار حالشان معلوم است و ظاهر است که جز دین اسلام و مؤمنین دینی نیست که ایمان بخدا و روز قیامت بدرستی و حقیقت داشته باشد، و نیز برای خدا فرزند قائلند با اینکه نسبت فرزند بهر معنائی که باشد بر خدا روا نیست اینکه است که اینها بخدا یعنی بتوحید ایمان ندارند و نیز بقیامت اگر چه بزبان میگویند لکن بباطن و از روی دلیل معتقد نیستند بدلیل اینکه اگر معتقد بمعاد بودند در مقام جستن دین حق برمیآمدند مِن‌َ الَّذِین‌َ أُوتُوا الکِتاب‌َ حَتّی یُعطُوا الجِزیَةَ عَن یَدٍ وَ هُم صاغِرُون‌َ یعنی از اهل کتاب آنهائیکه بآنها کتاب عطاء شده مثل یهود و نصاری و او (وَ هُم صاغِرُون‌َ) حالیه است یعنی با آنها جنگ کنید تا جزیه بدهند در حالی که ذلیل باشند زیرا که آنها از ترس جانشان راضی میشوند که بمسلمانها جزیه

صفحه : 33
بدهند و ظاهرا از سه دسته اهل دیانات جزیه میگرفتند: یهود و نصاری و مجوس که آنها با اینکه پیمبرشان و کتابشان معلوم نیست با اینکه حال از اهل دیانات محسوب گردیده‌اند و از آنها جزیه میگرفتند.
وَ قالَت‌ِ الیَهُودُ عُزَیرٌ ابن‌ُ اللّه‌ِ خدای تعالی سخنان شنیع یهود و نصاری را بیان میکند که یهود عزیر را پسر خدا گفته‌اند و نصاری مسیح را پسر خدا دانسته‌اند و آیه دلیل بر اینکه است که اهل دیانات باید کشته شوند و یا جزیه بدهند بدلیل اینکه معروفین از اهل دیانات یهودیان و نصرانیانند و اینها بخدا و بتوحید که اس اساس ایمان است ایمان ندارند زیرا که توحید با ولد داشتن منافات دارد و یهودیها عزیر را إبن اللّه گفته‌اند و نصاری مسیح را إبن اللّه گویند و سخنان اینها شبیه بسخنان کسانی است که قبلا کافر شدند خدا آنها را لعنت کند چگونه دروغ بر خدا می‌بندند و چون اینها کافر شدند اینکه است که کفرشان قتل آنها را ایجاب نمود.
در مجمع البیان گفته (قالَت‌ِ الیَهُودُ عُزَیرٌ ابن‌ُ اللّه‌ِ) از إبن عباس است که قائل باین قول جماعتی از آنها بودند که نزد نبی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم آمدند بعضی از آنها سلام بن مشکم و نعمان بن اوفی و شاس بن قیس و مالک بن الضنیف اینها گفتند عزیر پسر خدا است، و بقولی جماعتی از یهودیها در زمان پیش اینکه طور میگفتند و بعد آنان منقرض گردیدند، و عزیر کسی بود که تورات را از حفظ قرائت مینمود و جبرئیل باو تعلیم نموده بود اینکه بود که گفتند (عُزَیرٌ ابن‌ُ اللّه‌ِ) و خدای تعالی اینکه قول را بتمامشان نسبت داد لکن امروز یهودیها چنین نمیگویند مثل اینکه گفته میشود خوارج قائلند که اطفال مشرکین معذبند در صورتی که همه آنها نمیگویند بلکه فقط ازارقه از آنها چنین میگویند، و دلیل بر اینکه جماعتی از آنها قائل باین قول بودند اینکه است وقتی اینکه آیه را شنیدند با شدت حرصشان بر تکذیب رسول انکار ننمودند.

صفحه : 34
وَ قالَت‌ِ النَّصاری المَسِیح‌ُ ابن‌ُ اللّه‌ِ ذلِک‌َ قَولُهُم بِأَفواهِهِم یعنی اینها چیزی بزبان گفتند که نه کتابی بر آن آمده و نه بر آن حجت و برهانی است و نه صحیح است، و بقولی اینها قولشان موافق با قلبشان نیست و اینکه سخن زور و بی‌معنی است که (بر آن برهانی ندارند) قوله تعالی (یَقُولُون‌َ بِأَفواهِهِم ما لَیس‌َ فِی قُلُوبِهِم).
یُضاهِؤُن‌َ قَول‌َ الَّذِین‌َ کَفَرُوا مِن قَبل‌ُ قاتَلَهُم‌ُ اللّه‌ُ أَنّی یُؤفَکُون‌َ (یُضاهِؤُن‌َ) یعنی (یشابهون) از إبن عباس و موافقت کرده او را حسن، (قَول‌َ الَّذِین‌َ کَفَرُوا) یعنی [قول نصاری] شبیه قول کسانی است که (لات و عزی و مناة الثالثة الاخری) را عبادت میکنند. [إبن عباس و مجاهد و فراء] و بقولی قول آنها شبیه آنهائی است که ملائکه را عبادت میکنند و گویند اینها بنات اللّه‌اند (مِن قَبل‌ُ) یعنی قول نصاری شبیه قول یهودیان پیش است پس نصاری گفتند (المَسِیح‌ُ ابن‌ُ اللّه‌ِ) همان طوری که قبلا یهود میگفتند (عُزَیرٌ ابن‌ُ اللّه‌ِ) است (قاتَلَهُم‌ُ اللّه‌ُ) یعنی خدا آنها را لعنت کند، إبن عباس.
از إبن انبازی نقل شده که گفته (اصل المقاتله) از قتل است وقتی بخدا نسبت داده شود بمعنی لعنت است زیرا کسی را که خدا لعنت کند بمنزله کسی است که کشته شده باشد (أَنّی یُؤفَکُون‌َ) چگونه از حق برگشته‌اند و دروغ باو می‌بندند و گفته داعی آنها بر اینکه نسبت چیست.
(اتَّخَذُوا أَحبارَهُم) یعنی علمائهم (وَ رُهبانَهُم) یعنی عبادهم (أَرباباً مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ) از ابی جعفر ع و ابی عبد اللّه ع روایت شده که گفته‌اند [و اللّه اینها روزه نمیگیرند و نماز نمیخوانند لکن برای خود حلال را حرام کردند و حرام را حلال نمودند و اینها تابع رهبانیین گردیدند (و عبدوهم من حیث لا یشعرون) از روی نفهمی آنها را عبادت نمودند].
از ثعلبی نقل میکنند که او بسند خود عن عدی بن حاتم روایت کرده که گفته آمدم نزد رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و در گردن من صلیبی از طلا بود بمن گفت ای عدی اینکه

صفحه : 35
بت که در گردن خودت میباشد بینداز، عدی گفت من آنرا انداختم پس از آن حضرت از سورة البرائة اینکه آیه را قرائت نمود (اتَّخَذُوا أَحبارَهُم وَ رُهبانَهُم أَرباباً مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ الخ) عدی بن حاتم گفته من گفتم ما آنان را پرستش نمیکنیم فرمود آیا نیست که حرام کرده‌اند آنچه را که خدا حلال کرده و شما آنرا حرام میدانید و حلال کرده‌اند آنچه را خدا حرام گردانیده و شما آنرا حلال میدانید عدی گفته گفتم آری فرمود اینکه است عبادت آنها.
(وَ المَسِیح‌َ ابن‌َ مَریَم‌َ) یعنی بغیر خدا مسیح را اله گرفتند (وَ ما أُمِرُوا إِلّا لِیَعبُدُوا إِلهاً واحِداً) یعنی معبود واحد (لا إِله‌َ إِلّا هُوَ) مستحق عبادت نیست غیر او و عبادت محقق نمیگردد مگر برای او (سُبحانَه‌ُ) تنزیه او است (عَمّا یُشرِکُون‌َ) یعنی او منزه است از آنچه شرک میآورند و منزه و مبراء است از آنچه باو نسبت میدهند و از آنچه لایق مقام قدس او نیست.
[پایان] یُرِیدُون‌َ أَن یُطفِؤُا نُورَ اللّه‌ِ بِأَفواهِهِم وَ یَأبَی اللّه‌ُ إِلّا أَن یُتِم‌َّ نُورَه‌ُ وَ لَو کَرِه‌َ الکافِرُون‌َ جماعت کفار و مشرکین باین الفاظ و سخنان رکیک که از دهنشان بیرون میآید مراد و مقصودشان اینکه است که نور خدا را خاموش کنند.
بقولی مقصود از نور خدا در اینجا دین اسلام است، و بقولی قرآنست، و بقولی کلمه توحید است و بمناسبت آیه بالا که در مقام مذمت یهود و نصاری بود که توحید خدا را منکر بودند اینکه قول مناسب‌تر مینماید.
و در مجمع البیان گفته بیان اینکه کلام عجیب است و با اینکه حال متضمن کوچکی آنها و ضعف کید آنان است زیرا که دهن تأثیر نمیکند مگر در نور ضعیف مثل نور چراغ نه نور عظیم.
هُوَ الَّذِی أَرسَل‌َ رَسُولَه‌ُ بِالهُدی وَ دِین‌ِ الحَق‌ِّ لِیُظهِرَه‌ُ عَلَی الدِّین‌ِ کُلِّه‌ِ وَ لَو کَرِه‌َ المُشرِکُون‌َ او است خدائی که رسولش یعنی محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را فرستاد با اسباب هدایت

صفحه : 36
از قرآن و قوانین محکم و ثابت و معجزات ظاهره و دین حق یعنی دینی که بر حق و مشتمل بر حقایق و از عین حقیقت صادر گردیده تا اینکه چنین دین محکم و پاینده را بر تمام ادیان عالم غالب گرداند و بر کل آنها مظفر و منصور گردد و لو اینکه مشرکین کاره باشند یعنی بر خلاف میل آنها که اراده دارند بدهنهای ناچیز خود نور خدا را خاموش گردانند، نور خدا یعنی دین اسلام غالب بر همه ادیان است.
[سخنان مفسرین در توجیه آیه] إبن عباس در تفسیر آیه گفته حق تعالی محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را بر تمام شرایع مطلع گردانید.
2- اکثر مفسرین گفته‌اند که [ها] در (لِیُظهِرَه‌ُ) راجع بدین حق است ابو هریره و ضحاک گفته‌اند معنی آیه اینست: تا اینکه دین حق را بر تمام دینها برتری بدهد و اینکه وقتی است که عیسی ع از آسمان فرود آید، سدی گفته اینکه وقت خروج مهدی [عج] است که همه دینها یکی شود و هیچکس نماند که اسلام نیاورد یا بطوع و رغبت یا بکره و اجبار یا بگردن او جزیه نهند و در اخبار موافق و مخالف چنین آمده، و اینکه قول از حضرت باقر [ع] و صادق [ع] و جمله اهل بیت علیهم السّلام روایت شده.
کلبی گفته هنوز تأویل آیه پدید نشده و قیامت بر پا نگردد تا پدید نشود [یعنی تا دین اسلام عالم را فرا نگیرد قیامت برپا نخواهد گردید].
مقداد اسود از رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم چنین حدیث میکند که فرموده بر پشت زمین باقی نمیماند خانه‌ئی مگر اینکه کلمه اسلام در آن داخل میگردد
(اما بعز عزیز او بذل ذلیل)
یعنی یا خدا آنها را بتوفیق قبول اسلام عزیز گرداند که بطوع و رغبت ایمان آورند و اهل آن شوند و بآن عزیز گردند یا آنها را ذلیل میگرداند تا حق را بعنف گردن نهند.
[ابو الفتوح رازی] اخبار و احادیث از طرق شیعه و سنی راجع بظهور مهدی عجل اللّه تعالی فرجه

صفحه : 37
و نزول عیسی ع از آسمان لا تعد و لا تحصی وارد گردیده، و حدیث
(یملأ الارض قسطا و عدلا بعد ما ملئت ظلما و جورا)
را میتوان گفت از متواترات است و آن در آخر الزمان خواهد بود.
و اینکه مطلب باضافه بر متواترات احادیث روی قاعده تکامل که بوجدان مشاهده میکنیم هر چیزی را که در عالم آفریده شده غایت و فایده‌ئی دارد و تا سیر استکمالی او بمنتهی نرسد تحول پیدا نمیکند البته برای زمین ما هم غایت و فایده‌ئی است که بایستی بکمال لایق بخود برسد و معلوم است که فائده زمین و اهل زمین اینست که کلمه توحید و اسلام سرتاسر آنرا فرا بگیرد و اینکه هنوز واقع نگردیده و نظر به اینکه که (وَ لَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللّه‌ِ تَبدِیلًا) سوره احزاب آیه 62، بایستی بغایت برسد و بعد منحل گردد بعالم قیامت و آن همان موقع ظهور مهدی عجل اللّه تعالی فرجه است.
یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا إِن‌َّ کَثِیراً مِن‌َ الأَحبارِ وَ الرُّهبان‌ِ لَیَأکُلُون‌َ أَموال‌َ النّاس‌ِ بِالباطِل‌ِ وَ یَصُدُّون‌َ عَن سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ اینکه آیه توضیح آیه بالا است و بیان عمل احبار و رهبانیین است که عمل اینها چنین است که بدون حق مالهای مردم را میگیرند، و شاید مقصود اینکه باشد که آنها در احکام و شرایع مغالطه میکنند و رشوه میگیرند و در عمل تدلیس مینمایند و باطل را بصورت حق بر عوام جلوه میدهند و اینان از راه تدلیس که باطل را بصورت حق جلوه میدهند راه خدا را می‌بندند و مردم را گمراه میگردانند و نمیگذارند که اسلام بیاورند.
وَ الَّذِین‌َ یَکنِزُون‌َ الذَّهَب‌َ وَ الفِضَّةَ وَ لا یُنفِقُونَها فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ فَبَشِّرهُم بِعَذاب‌ٍ أَلِیم‌ٍ شاید آیه اشاره باشد بهمان رهبانیین که اوصاف آنها را بیان نموده اگر چه ظاهر آیه اختصاص بآنها ندارد زیرا که (الَّذِین‌َ) از موصولات است و عموم دارد شامل میگردد هر کسی را که طلا و نقره را کنز کند و انفاق ننماید و ظاهرا

صفحه : 38
مقصود از ترک انفاق منع زکوة است زیرا که در حدیث رسیده کسیکه زکوة مالش را اداء کند آیه شامل او نمیگردد اگر چه مالش زیاد باشد و آنرا دفینه کند در مجمع از نبی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نقل میکند که وقتی اینکه آیه نازل گردید گفت
(تبا للذهب تبا للفضة)
و سه مرتبه مکرر نمود و اینکه مطلب بر اصحاب مشکل آمد عمر سؤال کرد ما چه مالی را بگیریم حضرت فرمود [زبان ذاکر و قلب شاکر و زوجه مؤمنه که شما را در دین کمک نماید] و نیز از امیر المؤمنین ع است که آنچه زیادتر از چهار هزار است آن کنز است خواه زکوة آنرا داده باشد یا زکوة نداده باشد.
و از امالی نقل شده که چون اینکه آیه نازل گردید رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم گفت هر مالی که زکوة آن داده شده باشد آن کنز نیست اگر چه تحت هفت طبقه زمین باشد و هر مالیکه زکوة آن داده نشده باشد آن کنز است اگر چه روی زمین باشد یَوم‌َ یُحمی عَلَیها فِی نارِ جَهَنَّم‌َ فَتُکوی بِها جِباهُهُم وَ جُنُوبُهُم وَ ظُهُورُهُم هذا ما کَنَزتُم لِأَنفُسِکُم فَذُوقُوا ما کُنتُم تَکنِزُون‌َ یعنی بشارت بده گنج کنندگان را بعذاب در روز که بر آن گنجها در دوزخ آتش برافروزند پس بآن دینار و درهم سوزان پیشانی‌ها و پهلوها و پشتهای آنها داغ کرده شود و بآنها گفته میشود اینست که برای خودتان گنج کرده بودید پس بچشید وبال آنچه را که ذخیره میکردید.
و از خود آیه معلوم میشود که آن مالیکه زکاتش داده نشده باشد و بدون مصرف جمع شده باشد چنین مالی است که در قیامت (یُحمی عَلَیها) در دنیا خوش بنظر میآید و در قیامت که هر چیزی بحقیقت جوهری خود ظاهر میگردد بصورت آتش شدید میگردد و بپیشانی و پهلو و پشت صاحبش داغ میزند اینکه حقیقت طلا و نقره است اینکه است که در آیه کنز را مقید نموده بعدم انفاق و مناط همان مالی است که جمع شده و زکاتش داده نشده باشد.

صفحه : 39

[سوره التوبة (9): آیات 36 تا 40]

اشاره

إِن‌َّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِندَ اللّه‌ِ اثنا عَشَرَ شَهراً فِی کِتاب‌ِ اللّه‌ِ یَوم‌َ خَلَق‌َ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌َ مِنها أَربَعَةٌ حُرُم‌ٌ ذلِک‌َ الدِّین‌ُ القَیِّم‌ُ فَلا تَظلِمُوا فِیهِن‌َّ أَنفُسَکُم وَ قاتِلُوا المُشرِکِین‌َ کَافَّةً کَما یُقاتِلُونَکُم کَافَّةً وَ اعلَمُوا أَن‌َّ اللّه‌َ مَع‌َ المُتَّقِین‌َ (36) إِنَّمَا النَّسِی‌ءُ زِیادَةٌ فِی الکُفرِ یُضَل‌ُّ بِه‌ِ الَّذِین‌َ کَفَرُوا یُحِلُّونَه‌ُ عاماً وَ یُحَرِّمُونَه‌ُ عاماً لِیُواطِؤُا عِدَّةَ ما حَرَّم‌َ اللّه‌ُ فَیُحِلُّوا ما حَرَّم‌َ اللّه‌ُ زُیِّن‌َ لَهُم سُوءُ أَعمالِهِم وَ اللّه‌ُ لا یَهدِی القَوم‌َ الکافِرِین‌َ (37) یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا ما لَکُم إِذا قِیل‌َ لَکُم‌ُ انفِرُوا فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ اثّاقَلتُم إِلَی الأَرض‌ِ أَ رَضِیتُم بِالحَیاةِ الدُّنیا مِن‌َ الآخِرَةِ فَما مَتاع‌ُ الحَیاةِ الدُّنیا فِی الآخِرَةِ إِلاّ قَلِیل‌ٌ (38) إِلاّ تَنفِرُوا یُعَذِّبکُم عَذاباً أَلِیماً وَ یَستَبدِل قَوماً غَیرَکُم وَ لا تَضُرُّوه‌ُ شَیئاً وَ اللّه‌ُ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ قَدِیرٌ (39) إِلاّ تَنصُرُوه‌ُ فَقَد نَصَرَه‌ُ اللّه‌ُ إِذ أَخرَجَه‌ُ الَّذِین‌َ کَفَرُوا ثانِی‌َ اثنَین‌ِ إِذ هُما فِی الغارِ إِذ یَقُول‌ُ لِصاحِبِه‌ِ لا تَحزَن إِن‌َّ اللّه‌َ مَعَنا فَأَنزَل‌َ اللّه‌ُ سَکِینَتَه‌ُ عَلَیه‌ِ وَ أَیَّدَه‌ُ بِجُنُودٍ لَم تَرَوها وَ جَعَل‌َ کَلِمَةَ الَّذِین‌َ کَفَرُوا السُّفلی وَ کَلِمَةُ اللّه‌ِ هِی‌َ العُلیا وَ اللّه‌ُ عَزِیزٌ حَکِیم‌ٌ (40)

صفحه : 40

[ترجمه]

همانا عدد ماهها نزد خدا دوازده ماهست در کتاب خدا در روز که آسمانها و زمین را آفرید از آنها است چهار ماه حرام اینکه است حساب استوار پس در اینکه ماهها بنفس خود ستم نکنید با تمام مشرکین جنگ کنید همین طوری که آنها با تمام شما جنگ میکنند و بدانید حقیقة خدا با پرهیزکاران است [36]
همانا تأخیر انداختن حرمت ماهی بماه دیگر زیاد کردن کفر است بر کفر آنهائیکه کافر شدند باین کار گردانیده میشوند در گمراهی زیاد بر زیاد از ماههای حرام یک ماه را در سالی حلال میکنند و در سال دیگر همان ماه را حرام تا مطابق سازند با آن عدد چهار ماه را که خدا حرام کرده پس حلال میکنند آنچه را خدا حرام کرده برای آنان سوء عملشان آراسته گردیده و خدا قوم کافرین را هدایت نمیگرداند [37]
ای کسانیکه ایمان آورده‌اید چیست شما را که وقتی بشما گفته میشود در راه خدا جهاد کنید بر زمین سنگین میشوید آیا بحیاة دنیا راضی شدید عوض از آخرت پس نیست متاع دنیا نسبت بآخرت مگر اندک [38]
اگر در راه خدا جهاد نکنید (خدا) شما را عذاب میکند عذاب دردناک و تبدیل میکند شما را بطائفه دیگر که فرمان ببرند و ضرری بر او وارد نمیگردد و خدا بر هر چیزی توانا است [39]
اگر شما او را [پیمبرش را] یاری نکنید همانا خدا او را یاری نمود وقتی که کفار او را (از مکه) بیرون کردند دومی از دو تا [ابو بکر] که آن دو تا در غار بودند وقتی که (رسول) بهمراهش میگفت محزون مباش خدا با ما است پس خداوند سکینه و اطمینان را بر رسولش نازل گردانید و او را مؤید گردانید بقشونی که شما آنرا ندیدید و قرار داد کلمه کسانیکه کافر شدند ناچیز و در زیر و کلمه خدا بلند و اعلی است و خدا غالب و درستکار است [40]

صفحه : 41

(توضیح آیات)

إِن‌َّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِندَ اللّه‌ِ اثنا عَشَرَ شَهراً فِی کِتاب‌ِ اللّه‌ِ یَوم‌َ خَلَق‌َ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌َ مِنها أَربَعَةٌ حُرُم‌ٌ اشاره به اینکه که در کتاب تکوینی در ابتداء خلقت اجسام عالم مطابق حکمت و علم بصلاح ماههای سال دوازده عدد تنظیم شده و چهار عدد آنها ماه حرام است که در آن جنگ و قتال حرام است و اینکه چهار ماه سه عدد آنها ذی القعده و ذی الحجه و محرم است که اینکه سه ماه دنبال هم میباشند و ماه رجب که از ماههای حرام است جدا افتاده.
ذلِک‌َ الدِّین‌ُ القَیِّم‌ُ فَلا تَظلِمُوا فِیهِن‌َّ أَنفُسَکُم وَ قاتِلُوا المُشرِکِین‌َ کَافَّةً کَما یُقاتِلُونَکُم کَافَّةً اینکه حسابی است پاینده و خطاب بمؤمنین است که بنفسهای خود ستم نکنید به اینکه که هتک حرمت ماههای حرام کنید و مرتکب حرام گردید و پس از تمام شدن چهار ماه حرام با تمام مشرکین جنگ کنید همان طوری که آنها در مقام قتال با تمام شماها میباشند، و قمی از حضرت باقر ع روایت کرده که (کَافَّةً) یعنی جمیعا.
وَ اعلَمُوا أَن‌َّ اللّه‌َ مَع‌َ المُتَّقِین‌َ بشارت برای مؤمنین با تقوی است فرموده بدانید که خدا با متقین است یعنی همانا خدا با اشخاص با تقوی است که گویا خدای تعالی برای مؤمنین با تقوی ضمانت نموده که شما اگر متقی و صالح باشید نصرت و مظفریت نصیب شما خواهد گردید زیرا که خدا یاور و مدد دهنده شما است.
إِنَّمَا النَّسِی‌ءُ زِیادَةٌ فِی الکُفرِ یُضَل‌ُّ بِه‌ِ الَّذِین‌َ کَفَرُوا عمل مشرکین و کافرین چنین بوده که ماههای حرام را عقب می‌انداختند بماههای دیگر که جنگ در آن جایز بود و البته غرض آنها تغییر دادن حکم خدا

صفحه : 42
بوده اینکه است که فرموده اینکه عملشان زیادتی در کفر آنها است و باین عمل گمراه میگردند آنهائیکه کافر شدند و تغییر آنها چنین است:
یُحِلُّونَه‌ُ عاماً وَ یُحَرِّمُونَه‌ُ عاماً لِیُواطِؤُا عِدَّةَ ما حَرَّم‌َ اللّه‌ُ یعنی قرار میدهند ماه حرام را حلال در یک سال اگر محتاج بجنگ نشوند و میگویند اینکه ماه بعوض آن ماه و آن ماه حلال را حرام میگیرند در سال بعد که عدد ماههای حرام مطابق چهار عدد باشد.
در تفسیر کاشفی گفته چون طبیعت اهل جاهلیت بقتل و غارت عادت داشت و در ماههای حرام جنگ نمیکردند و از اینکه سه ماه متصل بهم جنگ حرام بود تنگ آمدند و گفتند ما سه ماه پی در پی بدون تاراج و غنیمت تحمل نداریم قلمس کنانی در موسم حج در موقف آمد و ایستاد و خطبه‌ئی خواند و گفت ای جماعت عرب خدای شما در اینکه سال محرم را حلال گردانیده و حرمت آنرا تأخیر انداخته بماه صفر مردم قول او را قبول کردند، باز سال دیگر ندا داد که خدای تعالی محرم را حرام گردانید و صفر را حلال کرد و گاهی در اثنای محاربات حرام را نو میکرد و حرمت او را تأخیر میانداخت بماهی بعد از آن و آنرا حلال میکرد و در هر سالی چهار ماه را حرام میدانستند لکن بماههای حرام اختصاص نمیدادند همین عدد را اختیار میکردند و اینکه عمل را نسیئی مینامیدند اینکه است که فرموده
(انما النسیئی زیادة فی الکفر)
همانا تأخیر ماهی بماه دیگر افزونی است در کفر زیرا که تحلیل ما حرم اللّه و تحریم ما حلل اللّه کفری دیگر مزید بر کفرشان گردید.
[پایان] زُیِّن‌َ لَهُم سُوءُ أَعمالِهِم وَ اللّه‌ُ لا یَهدِی القَوم‌َ الکافِرِین‌َ آن کافرین بدی اعمالشان در نظرشان آراسته گردید و قبح اعمالشان را نیکو گمان کردند و خدا جماعت کافرین را هدایت نمیکند.
هدایت نکردنشان شاید برای اینکه باشد که کافرین اعمال بدشان در نظرشان نیکو جلوه میکند و کفر در حاق قلبشان جای گزین گردیده و ملکه نفسانی آنها

صفحه : 43
شده اینکه است که دیگر قابل هدایت نمیباشند و چون دیگر استعداد ایمان ندارند خدای تعالی آنها را هدایت نمیکند.
یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا ما لَکُم إِذا قِیل‌َ لَکُم‌ُ انفِرُوا فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ اثّاقَلتُم إِلَی الأَرض‌ِ الخ در شأن نزول آیه گفته‌اند اینکه آیه راجع بجنگ تبوک است در سنه عشر پس از باز گشت مسلمانها از طائف رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم آنها را طلبید و گفت برای جهاد با کفار بیرون روید در آنموقع قحطی و شدت گرما و راه دور با کثرت عدد کفار توأم گردیده بود اینکه بود که اینکه امر بر مؤمنین دشوار آمد و تهاون و سستی کردند، و گویند رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم سفری نکرده بود که دورتر و شدیدتر از اینکه سفر باشد آنوقت اینکه آیه نازل گردید.
(اثّاقَلتُم) در اصل (تثاقلتم) بوده [تا] را در [ثا] ادغام کردند چون قریب المخرج بودند پس الف وصل در ابتدایش در آوردند تا ممکن باشد ابتداء بآن.
(ما لَکُم) [بما] استفهامی عتاب مینماید و مؤمنین را توبیخ میکند که ای مؤمنین چیست شما را که وقتی بشما گفته شد بیرون روید و در راه خدا جهاد نمائید شما تهاون و سستی مینمائید و بزمین دل بسته‌اید و حیات دنیای دنی خود را برمیگزینید بر حیات آخرت یعنی دنیای پست فانی را گرفته‌اید و آخرت باقی را رها کرده‌اید در صورتی که حیات دنیا نسبت بحیات جاودانی نیست مگر چیزی اندک.
إِلّا تَنفِرُوا یُعَذِّبکُم عَذاباً أَلِیماً وَ یَستَبدِل قَوماً غَیرَکُم وَ لا تَضُرُّوه‌ُ شَیئاً وَ اللّه‌ُ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ قَدِیرٌ در اینکه آیه تهدید سخت نموده بآنهائیکه در امر جهاد تهاون و تکاسل نمودند که اگر برای جهاد بیرون نروید خدای تعالی شما را عذاب میکند عذاب سخت و پس از هلاکت شما جماعت دیگری را بجای شما جای گزین میگرداند و چیزی

صفحه : 44
باو ضرر نمیرساند و خدا بر هر چیزی توانا است، و در مرجع ضمیر (لا تَضُرُّوه‌ُ) دو قول است: بقولی (الله) است، و بقولی (رسول) است یعنی برسول ضرری نمیرسانید و (یستبدل و یعذبکم) جزاء شرط است یعنی اگر بیرون نروید برای جهاد چنین میشود که هم شما را عذاب میکند و هم تبدیل میشوید بجماعت دیگری زیرا که خداوند بر همه چیز توانا است.
إِلّا تَنصُرُوه‌ُ فَقَد نَصَرَه‌ُ اللّه‌ُ إِذ أَخرَجَه‌ُ الَّذِین‌َ کَفَرُوا ثانِی‌َ اثنَین‌ِ إِذ هُما فِی الغارِ إِذ یَقُول‌ُ لِصاحِبِه‌ِ لا تَحزَن إِن‌َّ اللّه‌َ مَعَنا ظاهرا خطاب بهمان جماعتی است که از امر جهاد تهاون نمودند یعنی اگر شما یاری رسول ما را نکنید بزودی خدای تعالی او را یاری میکند همان طوری که او را یاری نمود آنوقتیکه کفار مکه او را بیرون کردند و با او نبود مگر یک مردی در غار و آن غار کوهی بود در طرف راست مکه و دوری آن از مکه یک ساعت راه است و او برفیق خود ابو بکر میگفت محزون مباش همانا خدا با ما است، در تفسیر صافی از کافی از حضرت باقر ع روایت میکند که حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله و سلّم در غار رو بابو بکر نمود و فرمود مطمئن باش خدا با ما است در حالیکه ترس ابو بکر را فرا گرفته بود و چون حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم اضطراب او را دید گفت میخواهی ببینی مجالس اصحاب خودم را از انصار که دور هم نشسته‌اند و حدیث میکنند و ببینی جعفر و اصحابش را که در دریا سیر میکنند گفت آری حضرت دست بصورت او مالید آنوقت ابو بکر نظر کرد باصحاب و دید دور هم نشسته و حدیث میکنند و جعفر در دریا سیر میکند در آنوقت در دل ابو بکر گذشت که او ساحر است (فَأَنزَل‌َ اللّه‌ُ سَکِینَتَه‌ُ عَلَیه‌ِ) در کافی از حضرت رضا ع اینکه طور قرائت نموده (علی رسوله) و حضرت فرمود ما اینکه طور قرائت میکنیم و اینکه چنین نازل گردیده، و نیز عیاشی از حضرت باقر ع روایت کرده که فرمود آنهائیکه بر ما دلیل میآورند بقوله تعالی (ثانِی‌َ اثنَین‌ِ إِذ هُما فِی الغارِ) بر اینها آیه حجتی نیست قسم بخدا قال اللّه تعالی (فَأَنزَل‌َ اللّه‌ُ سَکِینَتَه‌ُ عَلی رَسُولِه‌ِ) گفت آیا نمی‌بینی

صفحه : 45
که سکینه بر رسول نازل گردیده، و در جوامع، قراء نسبت بصادق [ع] داده‌اند که فرموده (وَ أَیَّدَه‌ُ بِجُنُودٍ لَم تَرَوها) یعنی ملائکه.
[پایان] وَ جَعَل‌َ کَلِمَةَ الَّذِین‌َ کَفَرُوا السُّفلی وَ کَلِمَةُ اللّه‌ِ هِی‌َ العُلیا شاید (کلمه) کنایه باشد از شأن و منزلت یعنی خدای تعالی قرار داد دین و آئین کفار را در پائین‌تر از فرومایگان و دین حق و کلمه توحید را در بالاترین مراتب قرار داد و دین و شرع که آن کلمه علیا است همیشه بلند بوده و همیشه بلند خواهد بود، از إبن عباس نقل شده که کلمة کفار کفر است و شرک و کلمة خدای تعالی ایمان است و گفتن (لا اله الا الله).
وَ اللّه‌ُ عَزِیزٌ حَکِیم‌ٌ) خدا غالب و درستکار است و البته پیمبرش را یاری میکند محتاج بیاری کردن دیگری نیست و معلوم است که از روی حکمت پیمبرش را ارشاد نمود که از شر کفار در غار پنهان گردد.
مفسرین گفته‌اند چون رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم در غار رفت و نام آن [غار ثور] بود کبوتری آمد و درب غار خانه گذارد وقتی سراقة بن مالک آنجا رسید و او در پی گرفتن رسول بود و مردی از طائفه خزاعه بنام ابو کرز با آنها بود و او جای پای پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را میدید و بدنبال آن میرفت تا رسید بدرب غار پس گفت اینکه جای قدم محمّد [ص] است قسم بخدا که مثل جای قدمی است که در مقام ابراهیم علیه السلام است و گفت اینکه جای پای ابی قحافه یا پسر او است و گفت از اینجا تجاوز نکرده‌اند یا بآسمان بالا رفته‌اند یا بزمین فرو شده‌اند.
و نیز خداوند بعنکبوت الهام نمود که فورا آنجا تار دمید اینکه بود که وقتی کفار چنین دیدند یقین کردند که حضرت در غار نرفته گفته تا اینجا جای قدم او است از اینجا یا بآسمان رفته یا بزمین فرو شده زیرا که تار عنکبوت و خانه کبوتر شهادت میدهد که در غار نرفته است.

صفحه : 46

[سوره التوبة (9): آیات 41 تا 48]

اشاره

انفِرُوا خِفافاً وَ ثِقالاً وَ جاهِدُوا بِأَموالِکُم وَ أَنفُسِکُم فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ ذلِکُم خَیرٌ لَکُم إِن کُنتُم تَعلَمُون‌َ (41) لَو کان‌َ عَرَضاً قَرِیباً وَ سَفَراً قاصِداً لاتَّبَعُوک‌َ وَ لکِن بَعُدَت عَلَیهِم‌ُ الشُّقَّةُ وَ سَیَحلِفُون‌َ بِاللّه‌ِ لَوِ استَطَعنا لَخَرَجنا مَعَکُم یُهلِکُون‌َ أَنفُسَهُم وَ اللّه‌ُ یَعلَم‌ُ إِنَّهُم لَکاذِبُون‌َ (42) عَفَا اللّه‌ُ عَنک‌َ لِم‌َ أَذِنت‌َ لَهُم حَتّی یَتَبَیَّن‌َ لَک‌َ الَّذِین‌َ صَدَقُوا وَ تَعلَم‌َ الکاذِبِین‌َ (43) لا یَستَأذِنُک‌َ الَّذِین‌َ یُؤمِنُون‌َ بِاللّه‌ِ وَ الیَوم‌ِ الآخِرِ أَن یُجاهِدُوا بِأَموالِهِم وَ أَنفُسِهِم وَ اللّه‌ُ عَلِیم‌ٌ بِالمُتَّقِین‌َ (44) إِنَّما یَستَأذِنُک‌َ الَّذِین‌َ لا یُؤمِنُون‌َ بِاللّه‌ِ وَ الیَوم‌ِ الآخِرِ وَ ارتابَت قُلُوبُهُم فَهُم فِی رَیبِهِم یَتَرَدَّدُون‌َ (45)
وَ لَو أَرادُوا الخُرُوج‌َ لَأَعَدُّوا لَه‌ُ عُدَّةً وَ لکِن کَرِه‌َ اللّه‌ُ انبِعاثَهُم فَثَبَّطَهُم وَ قِیل‌َ اقعُدُوا مَع‌َ القاعِدِین‌َ (46) لَو خَرَجُوا فِیکُم ما زادُوکُم إِلاّ خَبالاً وَ لَأَوضَعُوا خِلالَکُم یَبغُونَکُم‌ُ الفِتنَةَ وَ فِیکُم سَمّاعُون‌َ لَهُم وَ اللّه‌ُ عَلِیم‌ٌ بِالظّالِمِین‌َ (47) لَقَدِ ابتَغَوُا الفِتنَةَ مِن قَبل‌ُ وَ قَلَّبُوا لَک‌َ الأُمُورَ حَتّی جاءَ الحَق‌ُّ وَ ظَهَرَ أَمرُ اللّه‌ِ وَ هُم کارِهُون‌َ (48)

صفحه : 47

[ترجمه]

‌برای جنگ با کفار سبک باران و مجهزانه بیرون روید و در راه خدا بمال و جانتان مجاهده کنید و اینکه عمل برای شما خیر است اگر بوده باشید که بدانید [41]
اگر خواسته دنیوی و سفری میانه و نزدیک بود همانا تو را بطمع مال پیروی میکردند و لکن بر اینها دور است مسافتی که باید بمشقت طی کنند، بزودی بخدا قسم یاد میکنند که اگر استطاعت داشتیم با شما بیرون میآمدیم اینان نفسهای خود را هلاک میکنند و خدا میداند که اینها دروغگویانند [42]
خدا تو را عفو نمود برای چه باینها اذن دادی اگر اذن نمیدادی تا بر تو ظاهر گردد آنهائیکه راست گفتند و دانا گردی بآنهائیکه دروغگویانند [43]
از تو طلب رخصت نمیکنند کسانیکه بخدا و روز قیامت ایمان آورده‌اند در اینکه با مالهایشان و نفسهایشان جهاد کنند و خدا بپرهیزکاران دانا است [44]
جز اینکه نیست که از تو طلب اذن میکنند کسانیکه بخدا و روز آخرت ایمان ندارند، و قلبهای آنها در شک‌ّ افتاده پس آنان در شک‌ّ خود سرگردانند
و اگر آنان اراده کرده بودند که برای جهاد بیرون روند همانا اسباب سفر را آماده کرده بودند لکن خدا از موفق گردانیدن آنها و برانگیختن آنها کراهت داشت پس آنها را بازداشت و گفته شد بنشینید با نشسته‌گان [46]
اگر اینکه منافقین با شما مؤمنین بیرون می‌آمدند برای شما زیاد نمیکردند جز تباهی و بدی و عذر و همانا بین شما مخالفت می‌انداختند و برای شما فتنه می‌جستند و در بین شما برای آنها جاسوسانند و خدا بستمکاران دانا است [47]
همانا محققا منافقین پیش از اینکه در طلب فتنه بودند که امر را بر تو بگردانند تا اینکه حق آمد و امر خدا ظاهر گردید در حالی که آنها کراهت داشتند [48]
.

صفحه : 48

(توضیح آیات)

اشاره

انفِرُوا خِفافاً وَ ثِقالًا وَ جاهِدُوا بِأَموالِکُم وَ أَنفُسِکُم فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ ذلِکُم خَیرٌ لَکُم إِن کُنتُم تَعلَمُون‌َ

[سخنان مفسرین در توجیه آیه]

1- اول آیه‌ئی بود از سوره برائة که بر رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرود آمد [ابو الضحی] 2- (خِفافاً وَ ثِقالًا) پیر باشید یا جوان، یعنی اگر پیر باشید یا جوان باید بروید.
[مجاهد و عکرمه و بعض دیگر از مفسرین] 3- خفافا من المال، اگر توانگرید یا درویش باید بیرون بروید [ابو صالح] 4- ثقال، آنهائیکه مشغول بصنعت باشند یا بیکار. [إبن زید] 5- سواره باشید یا پیاده، و آراء دیگری نیز در معنی (خِفافاً وَ ثِقالًا) گفته‌اند و از مفسرین نقل کرده‌اند که در بیان آن چندان فائده‌ئی بنظر نمیآید.
خلاصه از آیه چنین برمیآید که در امر جهاد مخصوصا جنگ تبوک که برای سختی آن عذر میآورند تأکید بیشتری شده که بهر حالی هستید باید بروید و در راه خدا بمال و جانتان جهاد نمائید و اگر شما مؤمنین آن فوائدیکه در جهاد نصیب شما میشود میدانستید در امر جنگ تبوک تهاون و سستی نمی‌نمودید.
لَو کان‌َ عَرَضاً قَرِیباً وَ سَفَراً قاصِداً لَاتَّبَعُوک‌َ وَ لکِن بَعُدَت عَلَیهِم‌ُ الشُّقَّةُ اسم کان محذوف است یعنی (لو کان ما دعوتهم الیه عرضا قریبا) اگر اینکه آنها را بآن دعوت میکنی یعنی جهادی که بآنها امر میکنی اگر غنیمتی نزدیک بود (قاصدا) در اینجا بمعنی ذو قصد است یعنی اگر سفری بود میانه که نه خیلی دور بود و نه نزدیک همانا متابعت تو را مینمودند لکن چون اینکه راهی که آنها را امر بآن میکنی راهی است دور یعنی تبوک و بمشقت و سختی باید طی نمود اینکه است که سستی مینمایند.
از عیاشی نقل میکنند که از حضرت صادق ع روایت میکند که فرموده

صفحه : 49
است خدا میدانست که اگر غنیمتی بود نزدیک و سفری متوسط عمل میکردند وَ سَیَحلِفُون‌َ بِاللّه‌ِ لَوِ استَطَعنا لَخَرَجنا مَعَکُم اینکه یکی از پیش‌گوئیهای قرآن بشمار میرود که برسولش خبر میدهد که آنهائیکه در امر جهاد تبوک تهاون و سستی نمودند وقتی شما از جنگ برگشتید در مقام عذرخواهی برمیآیند و قسم بخدا یاد میکنند که اگر ما استطاعت داشتیم با شما بیرون میآمدیم برای جهاد.
یُهلِکُون‌َ أَنفُسَهُم وَ اللّه‌ُ یَعلَم‌ُ إِنَّهُم لَکاذِبُون‌َ در کتاب توحید صدوق از حضرت صادق ع روایت شده که گفت خدا قول آنها را تکذیب نموده که گفتند ما اگر استطاعت داشتیم با شما بیرون میآمدیم آنها دروغ گفتند که ما استطاعت برای خروج نداشتیم استطاعت داشتند عَفَا اللّه‌ُ عَنک‌َ لِم‌َ أَذِنت‌َ لَهُم حَتّی یَتَبَیَّن‌َ لَک‌َ الَّذِین‌َ صَدَقُوا وَ تَعلَم‌َ الکاذِبِین‌َ قمی از حضرت باقر ع روایت کرده تا اینکه بشناسی اهل غدر و آنهائی که بدون عذر نشستند.
در تفسیر صافی از جوامع نقل میکند که گفته اینکه معاتبه که خدای تعالی رسولش را عتاب میکند معاتبه لطیفی است که قبل از عتاب ابتداء بعفو میکند و جایز است عتاب از خدا در چیزیکه غیر آن بهتر است یعنی اگر اذن نداده بودی قبل از تبین آن اولی بود نه اینکه گناه کردی خصوصا نسبت بانبیاء و اینکه طور نیست که از جنایت باشد حاشا سید الانبیاء از اینکه جنایت باو نسبت داده بشود.
در عیون اخبار الرضا ع در جواب سؤال مأمون از عصمت انبیاء که فرمود اینکه از آن چیزهائی است که نازل شده از قبیل (ایاک اعنی و اسمعنی یا جارة) خدا خطاب بپیمبرش نموده و مرادش امّت او بودند، و مثال فارسی آن اینکه است که میگویند (بدر میزنم دیوار تو بشنو).

صفحه : 50
لا یَستَأذِنُک‌َ الَّذِین‌َ یُؤمِنُون‌َ بِاللّه‌ِ وَ الیَوم‌ِ الآخِرِ أَن یُجاهِدُوا بِأَموالِهِم وَ أَنفُسِهِم وَ اللّه‌ُ عَلِیم‌ٌ بِالمُتَّقِین‌َ اینکه آیه معیار و تمیز دادن بین مؤمن را از غیر مؤمن اینکه طور بیان مینماید که آنکسیکه واقعا و حقیقة بخدا و روز قیامت ایمان دارد علامت چنین ایمانی اینکه است که در امر جهاد بلکه در هر امر خیری سبقت میگیرد و بمجرد اینکه فرمان جهان صادر گردید با مال و جان خود در راه خدا جهاد میکند و از تو طلب اذن نمیکند زیرا که مؤمن خود را موظف میداند که مطیع امر مولی باشد و خدا عالم و دانا است بکسانیکه متقی و پرهیزکارند.
إِنَّما یَستَأذِنُک‌َ الَّذِین‌َ لا یُؤمِنُون‌َ بِاللّه‌ِ وَ الیَوم‌ِ الآخِرِ وَ ارتابَت قُلُوبُهُم فَهُم فِی رَیبِهِم یَتَرَدَّدُون‌َ خدای تعالی برسولش خبر میدهد و سبب لمی اذن خواهان را اینکه طور تذکر میدهد که آنهائیکه از تو در قعود و نرفتن بجنگ اذن می‌طلبند آنان کسانی میباشند که بخدا و قیامت ایمان ندارند و در قلبشان شک‌ّ است و در شکشان مترددند یعنی ایمان در قلبشان تمرکز ننموده گاهی مایل بایمان و گاهی مایل بکفرند وَ لَو أَرادُوا الخُرُوج‌َ لَأَعَدُّوا لَه‌ُ عُدَّةً وَ لکِن کَرِه‌َ اللّه‌ُ انبِعاثَهُم فَثَبَّطَهُم وَ قِیل‌َ اقعُدُوا مَع‌َ القاعِدِین‌َ اگر اینکه منافقین میخواستند با مؤمنین برای جهاد بیرون روند البته زاد و توشه سفر را مهیا مینمودند و لکن خدا حرکت آنها را کراهت داشت و نخواست با مؤمنین در جنگ همراهی نمایند اینکه بود که خوف را بر آنها غالب گردانید و آنها را از حرکت بازداشت و بآنان گفته شد بنشینید با نشسته‌گان یعنی زنها و بچه‌ها و مریضها و اینکه اشاره بکمال پستی آنها است.
لَو خَرَجُوا فِیکُم ما زادُوکُم إِلّا خَبالًا وَ لَأَوضَعُوا خِلالَکُم یَبغُونَکُم‌ُ الفِتنَةَ وَ فِیکُم سَمّاعُون‌َ لَهُم وَ اللّه‌ُ عَلِیم‌ٌ بِالظّالِمِین‌َ آیه توقع دخل است که گفته نشود خدا خودش خواسته بود که آن جماعت

صفحه : 51
از آن فیض عظمی یعنی جهاد باز شوند زیرا که آیه صریح در اینکه است که خدا کراهت داشت یعنی نمیخواست که آنها حرکت کنند و البته وقتی خدا نمیخواست چگونه بر آنها قدرت حرکت بود، آیه پیش بینی نموده و فرموده اگر اینکه منافقین با شما مؤمنین خارج میشدند و داخل جنگ میگردیدند بر شما افزوده نمیگردید مگر تباهی و بدی یعنی چون اینها در دل دشمن اسلام بودند اگر داخل جنگ میشدند مکراندیشی مینمودند و بین شما تفرقه میانداختند و بنای سخن چینی و جاسوسی میگذاردند و فساد مینمودند تا اینکه بین شما فتنه و فساد واقع گردد و بین شما (سماعون لهم) جماعتی هستند که جاسوسی میکنند برای منافقین و رموز جنگی شما را بدشمنانتان میرسانند تا اینکه بین شما فتنه اندازند و جمعیت شما را تبدیل بتفرقه نمایند برای اینکه باین وسیله دشمن بر شما غالب گردد و شما شکست بخورید و خدا عالم و دانا است و ستمکاران را میشناسد.
لَقَدِ ابتَغَوُا الفِتنَةَ مِن قَبل‌ُ وَ قَلَّبُوا لَک‌َ الأُمُورَ حَتّی جاءَ الحَق‌ُّ وَ ظَهَرَ أَمرُ اللّه‌ِ وَ هُم کارِهُون‌َ خدای تعالی رسولش را متذکر میگرداند که اینکه منافقین همانهائی میباشند که قبلا در صدد فتنه و فساد بودند و بمکر و تدلیس کارهای تو را دگرگون میکردند و مسلمانها را متفرق میگردانیدند مثل اینکه در جنگ احد از جنگ فرار کردند و در جنگ خندق گفتند ( یا اهل یثرب لا مقام لکم) و نیز در جاهای دیگر در ابطال کار تو حیله‌ها نمودند تا وقتی که حق آمد یعنی نصرت الهی و تأیید ربانی شامل حال تو گردید و ظاهر و غالب شد امر خدائی و اعلاء کلمة حق بر اهل عالم ظاهر گردید و حال آنکه اینکه منافقین کاره بودند و نمیخواستند که مؤمنین غالب شوند.

صفحه : 52

[سوره التوبة (9): آیات 49 تا 55]

اشاره

وَ مِنهُم مَن یَقُول‌ُ ائذَن لِی وَ لا تَفتِنِّی أَلا فِی الفِتنَةِ سَقَطُوا وَ إِن‌َّ جَهَنَّم‌َ لَمُحِیطَةٌ بِالکافِرِین‌َ (49) إِن تُصِبک‌َ حَسَنَةٌ تَسُؤهُم وَ إِن تُصِبک‌َ مُصِیبَةٌ یَقُولُوا قَد أَخَذنا أَمرَنا مِن قَبل‌ُ وَ یَتَوَلَّوا وَ هُم فَرِحُون‌َ (50) قُل لَن یُصِیبَنا إِلاّ ما کَتَب‌َ اللّه‌ُ لَنا هُوَ مَولانا وَ عَلَی اللّه‌ِ فَلیَتَوَکَّل‌ِ المُؤمِنُون‌َ (51) قُل هَل تَرَبَّصُون‌َ بِنا إِلاّ إِحدَی الحُسنَیَین‌ِ وَ نَحن‌ُ نَتَرَبَّص‌ُ بِکُم أَن یُصِیبَکُم‌ُ اللّه‌ُ بِعَذاب‌ٍ مِن عِندِه‌ِ أَو بِأَیدِینا فَتَرَبَّصُوا إِنّا مَعَکُم مُتَرَبِّصُون‌َ (52) قُل أَنفِقُوا طَوعاً أَو کَرهاً لَن یُتَقَبَّل‌َ مِنکُم إِنَّکُم کُنتُم قَوماً فاسِقِین‌َ (53)
وَ ما مَنَعَهُم أَن تُقبَل‌َ مِنهُم نَفَقاتُهُم إِلاّ أَنَّهُم کَفَرُوا بِاللّه‌ِ وَ بِرَسُولِه‌ِ وَ لا یَأتُون‌َ الصَّلاةَ إِلاّ وَ هُم کُسالی وَ لا یُنفِقُون‌َ إِلاّ وَ هُم کارِهُون‌َ (54) فَلا تُعجِبک‌َ أَموالُهُم وَ لا أَولادُهُم إِنَّما یُرِیدُ اللّه‌ُ لِیُعَذِّبَهُم بِها فِی الحَیاةِ الدُّنیا وَ تَزهَق‌َ أَنفُسُهُم وَ هُم کافِرُون‌َ (55)

صفحه : 53

[ترجمه]

و از منافقین کسی باشد که (برسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) گوید بمن اذن بده که نیایم بجهاد و مرا در فتنه مینداز آگاه باش که در فتنه افتاده‌اند و همانا جهنّم بکافرین احاطه دارد [49]
اگر برسد بتو نیکوئی بدشان میآید و اگر برسد بتو مصیبتی میگویند ما در کار خود پیش‌بینی کرده بودیم و اعراض میکنند در حالی که شادمانند [50]
(ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) بگو هرگز بما نمیرسد مگر آنچه را که خدا برای ما نوشته است خدا یار و سازنده کار ما است و باید مؤمنین بر خدا توکل نمایند [51]
آیا شما انتظار می‌برید که بما یکی از دو نیکی برسد و ما منتظریم که بشما از نزد خدا عذابی برسد یا بدست ما پس انتظار ببرید ما هم با شما از انتظار برندگانیم [52]
باینها بگو انفاق کنید از روی میل یا از روی کراهت هرگز از شما قبول نخواهد شد زیرا که شما گروه فاسقینید [53]
و چیزی مانع نگردیده از قبولی انفاقات آنها مگر اینکه آنان بخدا و برسولش کافر شدند و بنماز جماعت نمیآیند مگر در حالیکه کسل میباشند و انفاق نمیکنند مگر اینکه کراهت دارند [54]
پس تو را بعجب نیاورد مال آنها و نه اولاد آنها همانا خدا اراده نموده که آنانرا بمال و اولاد در دنیا عذاب کند و روحشان از بدنشان بیرون رود در حالیکه کافرند [55]
.

صفحه : 54

(توضیح آیات)

اشاره

وَ مِنهُم مَن یَقُول‌ُ ائذَن لِی وَ لا تَفتِنِّی أَلا فِی الفِتنَةِ سَقَطُوا مقول قول بعض منافقین است و شاید مقصود همانهائی بودند که از جنگ تبوک سرپیچی نمودند و آن منافقین میخواستند نفاق خود را بپوشانند اینکه بود که نزد پیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم آمدید، گفته‌اند مقصود (جد بن قیس است) که رسول [ص] باو فرمود بیا بجنگ رومیها گفت من مردی هستم مشتاق زنها میترسم دخترهای آنها را ببینم و بفتنه افتم، و شاید مقصودشان اینکه بود ما را در گناه ترک امر خود مینداز تا اینکه مخالفت امر تو عذاب بر ما ایجاب نماید، آگاه باشید که اینها در فتنه سقوط نموده و واقع گردیده‌اند زیرا که نفاق آنها ظاهر گردیده یا در فتنه و آزمایش تخلف از جنگ واقع گردیده‌اند.
وَ إِن‌َّ جَهَنَّم‌َ لَمُحِیطَةٌ بِالکافِرِین‌َ شاید آیه اشاره باین باشد خواه باینها امر بجهاد با کفار بشود یا نشود و خواه بظاهر از ترس شمشیر مؤمنین تابع بشوند یا نشوند اینها در فتنه واقع گردیده‌اند و جهنّم در باطن اینها بحقیقت افروخته شده و واقع در آنند و لو اینکه در صورت نمایان نیست لکن آثار جهنّم در آنها نمایان است بطوریکه گویا در وسط آن قرار گرفته‌اند.
إِن تُصِبک‌َ حَسَنَةٌ تَسُؤهُم وَ إِن تُصِبک‌َ مُصِیبَةٌ یَقُولُوا قَد أَخَذنا أَمرَنا مِن قَبل‌ُ وَ یَتَوَلَّوا وَ هُم فَرِحُون‌َ خدای تعالی باین آیات خباثت نفس منافقین را برسولش تذکر میدهد که اینکه جماعت چنینند هرگاه بتو حسنه‌ئی برسد بدشان میآید، ظاهرا مقصود از حسنه فتح و غنیمت و مظفریت است و اگر بتو مصیبتی برسد از غلبه کفار و غارت گویند ما کار خود را پیش‌بینی کرده بودیم که داخل فتنه نشدیم و شادی‌کنان برمیگردند بخانه‌های خودشان.

صفحه : 55
قُل لَن یُصِیبَنا إِلّا ما کَتَب‌َ اللّه‌ُ لَنا هُوَ مَولانا ای محمّد باین منافقین که منتظرند بتو و مؤمنین آسیبی برسد بگو هرگز بما از فتح و فیروزی یا سختی و دشواری نخواهد رسید مگر آنچه را که خدا در لوح محفوظ و دفتر آفرینش در ازل نوشته و ثبت گردانیده (لا تبدیل لسنة اللّه) اشاره به اینکه که خواست شما در ضرر و نفع ما تغییری در تقدیرات ازلی حق تعالی نمیدهد و آنچه برای ما از روی حکمت و علم بصلاح خواسته و نوشته تغییرپذیر نخواهد بود او است صاحب و مولای ما آنچه بر ما مقرّر گردانیده بجان و دل می‌پذیریم.
وَ عَلَی اللّه‌ِ فَلیَتَوَکَّل‌ِ المُؤمِنُون‌َ و مؤمنین باقتضای ایمانشان بایستی اتکاء و امیدشان بخدا باشد نه بر مظفریت و غلبه بر اعداء و بدانند که آنچه خداوند بر آنها نوشته و در عالم قضاء مقرّر گردانیده خواه غلبه و مظفریت باشد یا مغلوبیت تماما بنفع و صلاح آنها تمام میشود و نیز آنچه موافق میل و خواهش نفسانی آنها باشد یا نباشد خواه موافق میل منافقین باشد یا نباشد وظیفه شخص مؤمن که ایمان در قلبش نفوذ نموده چنین است.
قُل هَل تَرَبَّصُون‌َ بِنا إِلّا إِحدَی الحُسنَیَین‌ِ وَ نَحن‌ُ نَتَرَبَّص‌ُ بِکُم أَن یُصِیبَکُم‌ُ اللّه‌ُ بِعَذاب‌ٍ مِن عِندِه‌ِ أَو بِأَیدِینا فَتَرَبَّصُوا إِنّا مَعَکُم مُتَرَبِّصُون‌َ (تربص) انتظار چیزی را گویند چه متاعی باشد که انتظار گرانی یا ارزانی آنرا داشته باشند یا امری که در انتظار زوال یا حصول آن باشند.
باین منافقین بگو که آیا انتظار میبرید برای ما مگر یکی از دو نیکی را شاید مقصود از (حسنیین) یا کشته شدن در راه خدا و فوز ببهشت باشد یا فتح و غلبه و فیروزی و بدست آوردن غنیمت، و ما نیز منتظریم که یا عذاب بر شما نازل گردد یعنی عذاب استیصالی آن طوری که برای امتهای پیشینیان وارد گردیده و یا بدست مؤمنین کشته گردید.

صفحه : 56
در تفسیر صافی از نهج البلاغه و در کافی از امیر المؤمنین ع روایت میکند که فرموده مرد مؤمن مبراء از خیانت است و انتظار میبرد یکی از دو امر نیک را یا داعی خدا را یعنی مرگ را پس آخرت برای او بهتر است و یا رزق خدا را پس او صاحب عیال و مال میشود و با او است دین او و حسب او.
و در کافی از حضرت باقر ع (الا احدی الحسنیین) یا موت است در طاعت خدا یا ادراک ظهور امام و ما هم انتظار میکشیم یا آنچه در آن از شدت است اینکه بآنها از نزد خدا عذاب برسد گفت آن مسخ است یا بدست ما و آن قتل است.
[پایان] قُل أَنفِقُوا طَوعاً أَو کَرهاً لَن یُتَقَبَّل‌َ مِنکُم إِنَّکُم کُنتُم قَوماً فاسِقِین‌َ ای رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم باینها بگو شما هر چه انفاق کنید خواه از روی رغبت و میل نفسانی باشد یا از روی کره و بی‌رغبتی انجام گیرد هرگز از شما قبول نخواهد گردید زیرا که شما منافقید و البته منافق فاسق است.
آری اگر عمل از روی ایمان و تقوی صادر گردد برای صاحبش اجر جزیل مهیا میگردد و اگر از روی نفاق و عدم خلوص واقع گردد هر قدر هم زیاد باشد ذره‌ئی نتیجه بخش نخواهد گردید قولی تعالی (إِنَّما یَتَقَبَّل‌ُ اللّه‌ُ مِن‌َ المُتَّقِین‌َ) شاهد بر اینکه است.
وَ ما مَنَعَهُم أَن تُقبَل‌َ مِنهُم نَفَقاتُهُم إِلّا أَنَّهُم کَفَرُوا بِاللّه‌ِ وَ بِرَسُولِه‌ِ وَ لا یَأتُون‌َ الصَّلاةَ إِلّا وَ هُم کُسالی وَ لا یُنفِقُون‌َ إِلّا وَ هُم کارِهُون‌َ در اینکه آیه سبب لمی عدم قبول اعمال منافقین را تذکر میدهد و بیان میکند آنچه را که سبب عدم قبولی اعمال آنها و انفاقات آنها است، اس اساس آن کفر و عدم ایمان است که کفر بخدا و برسول اعمال را هر قدر هم نیک بنظر آید حبط میکند و همین کفر منافقین بوده که آنها از ترس شمشیر مؤمنین اظهار ایمان مینمودند و در نماز جماعت حاضر میگردیدند در حالیکه کسل بودند زیرا که ایمان در قلب آنان جای گزین نشده بود و نیز از روی کراهت و دشواری

صفحه : 57
انفاق مینمودند زیرا که امید بوعده‌هائی که بپاداش انفاق کننده داده معتقد نبودند در کافی از حضرت صادق ع چنین روایت کرده (که با ایمان هیچ عملی ضرر نمیرساند و با کفر هیچ عملی نفع ندارد آیا نمی‌بینی اینکه خدای تعالی گفته (و ما منعهم ان تقبل منهم نفقاتهم الّا انهم کفروا باللّه و برسوله صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) و عیاشی نیز همین معنی را گفته، [تفسیر صافی] فَلا تُعجِبک‌َ أَموالُهُم وَ لا أَولادُهُم إِنَّما یُرِیدُ اللّه‌ُ لِیُعَذِّبَهُم بِها فِی الحَیاةِ الدُّنیا وَ تَزهَق‌َ أَنفُسُهُم وَ هُم کافِرُون‌َ

[سخنان مفسرین در توجیه آیه]

1- در آیه تقدیم و تأخیر است (فلا تعجبک اموالهم و لا اولادهم فی الحیاة الدنیا انما یرید اللّه لیعذبهم بها فی الآخرة).
[إبن عباس و قتاده] 2- تعذیب آنها در دنیا بسبب مال و اولاد از جهت سختی تکلیف آنها است در امر بزکوة و اداء کردن آن و کشته شدن اولادشان در جنگ [حسن و بلخی] 3- عذاب آنها از جهت حفظ اولاد و اموال و شدائدی که از قبل آنها وارد میگردد یا محروم شدن منفعت بردن از آنها. [إبن زید] 4- عذاب آنها در دنیا از جهت اسیر شدن اولاد و بغنیمت بردن مال آنها است. [جبائی] 5- عذاب بجمع کردن مال و حفظ و بخل آن و اولاد و حب‌ّ آن و حزن بر تلف و موت آن و مفارقت از اینها.
[خلاصه از مجمع البیان]

صفحه : 58

[سوره التوبة (9): آیات 56 تا 63]

اشاره

وَ یَحلِفُون‌َ بِاللّه‌ِ إِنَّهُم لَمِنکُم وَ ما هُم مِنکُم وَ لکِنَّهُم قَوم‌ٌ یَفرَقُون‌َ (56) لَو یَجِدُون‌َ مَلجَأً أَو مَغارات‌ٍ أَو مُدَّخَلاً لَوَلَّوا إِلَیه‌ِ وَ هُم یَجمَحُون‌َ (57) وَ مِنهُم مَن یَلمِزُک‌َ فِی الصَّدَقات‌ِ فَإِن أُعطُوا مِنها رَضُوا وَ إِن لَم یُعطَوا مِنها إِذا هُم یَسخَطُون‌َ (58) وَ لَو أَنَّهُم رَضُوا ما آتاهُم‌ُ اللّه‌ُ وَ رَسُولُه‌ُ وَ قالُوا حَسبُنَا اللّه‌ُ سَیُؤتِینَا اللّه‌ُ مِن فَضلِه‌ِ وَ رَسُولُه‌ُ إِنّا إِلَی اللّه‌ِ راغِبُون‌َ (59) إِنَّمَا الصَّدَقات‌ُ لِلفُقَراءِ وَ المَساکِین‌ِ وَ العامِلِین‌َ عَلَیها وَ المُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُم وَ فِی الرِّقاب‌ِ وَ الغارِمِین‌َ وَ فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ وَ ابن‌ِ السَّبِیل‌ِ فَرِیضَةً مِن‌َ اللّه‌ِ وَ اللّه‌ُ عَلِیم‌ٌ حَکِیم‌ٌ (60)
وَ مِنهُم‌ُ الَّذِین‌َ یُؤذُون‌َ النَّبِی‌َّ وَ یَقُولُون‌َ هُوَ أُذُن‌ٌ قُل أُذُن‌ُ خَیرٍ لَکُم یُؤمِن‌ُ بِاللّه‌ِ وَ یُؤمِن‌ُ لِلمُؤمِنِین‌َ وَ رَحمَةٌ لِلَّذِین‌َ آمَنُوا مِنکُم وَ الَّذِین‌َ یُؤذُون‌َ رَسُول‌َ اللّه‌ِ لَهُم عَذاب‌ٌ أَلِیم‌ٌ (61) یَحلِفُون‌َ بِاللّه‌ِ لَکُم لِیُرضُوکُم وَ اللّه‌ُ وَ رَسُولُه‌ُ أَحَق‌ُّ أَن یُرضُوه‌ُ إِن کانُوا مُؤمِنِین‌َ (62) أَ لَم یَعلَمُوا أَنَّه‌ُ مَن یُحادِدِ اللّه‌َ وَ رَسُولَه‌ُ فَأَن‌َّ لَه‌ُ نارَ جَهَنَّم‌َ خالِداً فِیها ذلِک‌َ الخِزی‌ُ العَظِیم‌ُ (63)

صفحه : 59

[ترجمه]

و بخدا سوگند میخورند که ایشان از جمله شما مسلمانان میباشند و آنها از شما نیستند و لکن آنان گروهی هستند که از شما میترسند [56]
اگر پناهگاهی یا غاری در کوه یا سوراخی که در آن پنهان شوند بیابند از شما اعراض میکنند و بسوی آن میشتابند [57]
و بعضی از آنان کسی است که در تقسیم صدقات از تو عیب‌جوئی میکند اگر بآنها داده شود خوشنود میگردند و اگر بآنها عطا نشد خشم گیرند [58]
اگر آنها بآنچه خدا و رسولش بآنها داده راضی میشدند و میگفتند خدا برای ما کافی است و خدا بزودی از فضل خود و رسولش بما عطاء مینماید همانا ما بسوی خدا رغبت کنندگانیم [59]
جز اینکه نیست که صدقات (زکوة) مخصوص بفقراء و مساکین و عمل کنندگان بر آن است و برای آنهائیکه قلبهای آنها باسلام الفت بگیرد و برای آزاد کردن غلامان و برای وام دادن مفلس و انفاق در راه خدا و مسافرین بی‌مال، برای اینها فرض است از جانب خدا و خدا عالم و درستکار است [60]
و از منافقین کسانی هستند که پیمبر را اذیت میکنند و گویند او گوشی است (یعنی خوش شنوا است) بگو خوش شنوائی برای شما خیر است گفتار خدا را تصدیق میکند و گفتار مؤمنین را تصدیق مینماید و برای کسانیکه از شما بظاهر ایمان آورده‌اند رحمت است و آنهائیکه رسول خدا را میرنجانند برای آنان است عذاب دردناک [61]
برای شما بخدا قسم میخورند که شما را راضی کنند اگر مؤمن باشند خدا و رسولش سزاوارترند که آنها را راضی کنند [62]
آیا نمیدانند کسیکه با خدا و رسول او خلاف کند در آتش جهنّم جاویدانست و اینکه است رسوائی بزرگ [63]
.

صفحه : 60

(توضیح آیات)

وَ یَحلِفُون‌َ بِاللّه‌ِ إِنَّهُم لَمِنکُم وَ ما هُم مِنکُم وَ لکِنَّهُم قَوم‌ٌ یَفرَقُون‌َ لَو یَجِدُون‌َ مَلجَأً أَو مَغارات‌ٍ أَو مُدَّخَلًا لَوَلَّوا إِلَیه‌ِ وَ هُم یَجمَحُون‌َ (ملجأ) محملی است که در موقع ترس و فرار از دشمن بآن متوسل میشوند و مغارات جمع مغاره و آن نام اطاق مانندی است در کوه از باب افتعال و راهی است که در کوه داخل میگردند.
معنی اینکه دو آیه واضح است و محتاج بتوضیح نیست خلاصه در مقام شرح حال منافقین برآمده که اینها قسم یاد میکنند که ما از شمائیم در صورتی که دروغ میگویند و از شما مؤمنین نیستند لکن اینها جماعتی هستند که از ترس کشته شدن و اسیر گردیدن اظهار اسلام کرده‌اند و اگر پناهگاهی یا غاری یا سوراخی در زمین پیدا میکردند از شما اعراض کرده و بسرعت از شما فرار میکردند و اینان گمان میکنند بقسم دروغشان میتوانند نفاق خود را مخفی دارند دیگر نمیدانند که (علام الغیوب) از باطن آنان آگاهست و رسولش را بنفاق آنها مطلع میگرداند.
وَ مِنهُم مَن یَلمِزُک‌َ فِی الصَّدَقات‌ِ فَإِن أُعطُوا مِنها رَضُوا وَ إِن لَم یُعطَوا مِنها إِذا هُم یَسخَطُون‌َ و نیز از جمله اوصاق نکوهیده منافقین اینکه است که ای رسول تو را در قسمت کردن صدقات تعییب میکنند و اگر تو از صدقات موافق میلشان بدهی از تو راضی میگردند و اگر بآنها مطابق دل خواهشان ندهی بسخط میآیند و از تو عیب‌جوئی میکنند.
در شأن نزول آیه گفته‌اند که اینکه آیه در باره حرقوجین زهیر که سرکرده خوارج نهروان بود در وقت قسمت کردن غنیمت هوازن در روز حنین نازل گردید که چون رسول برای تألیف قلوب بعض مسلمانان قسمتی وافر از غنائم بآنها داد

صفحه : 61
با طلای خالص که امیر المؤمنین ع از یمن فرستاده بود حضرت تمام آنها را بچهار نفر از اشراف عرب داد حرقوجین گفت (اعدل یا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) حضرت در پاسخ او فرمود وای بر تو اگر من بعدل عمل نکنم چه کسی بعدل رفتار میکند عمر گفت اذن بده گردنش را بزنم، حضرت فرمود او را رها کن، او بعد از اینکه یارانی پیدا میکند که نماز و روزه زیاد دارند و از دین خارج میشوند آنچنان که تیر از کمان خارج میگردد، اینکه بود که آنها را مارقین لقب دادند و گفت ای علی تو با اینکه قوم جنگ خواهی کرد.
جواب (لو) محذوف و در تقدیر است یعنی و اگر اینکه منافقین راضی میشدند بآنچه بآنها دادی و میگفتند ما را بس است خدا برای آنها بهتر بود.
سَیُؤتِینَا اللّه‌ُ مِن فَضلِه‌ِ وَ رَسُولُه‌ُ إِنّا إِلَی اللّه‌ِ راغِبُون‌َ شاید مقصود چنین باشد که بایستی منافقین چنین گویند ما راغبیم بسوی خدا و رسولش که از غنیمت دیگر بما عطا فرمایند آنچه ما را کفایت نماید و از فضل و کرمش ما را بی‌نیاز گرداند.
إِنَّمَا الصَّدَقات‌ُ لِلفُقَراءِ وَ المَساکِین‌ِ وَ العامِلِین‌َ عَلَیها وَ المُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُم وَ فِی الرِّقاب‌ِ وَ الغارِمِین‌َ الخ باجماع امامیّه مقصود از صدقات در اینجا زکوة است نه مطلق صدقات یعنی زکوة مخصوص باین عدد است:
اول و دوم- فقیر و مسکین، در کافی عیاشی از حضرت صادق ع روایت میکند که فرمود فقیر آنکسی است که سؤال نمیکند، و مسکین
(اجهد منه و البائس اجهدهم)
و در مجمع از حضرت باقر ع فقیر آن شخص عفیفی است که سؤال نمیکند و مسکین آنست که سؤال میکند، وقتی از صادق پس از آنکه از حضرتش سؤال شد (من هم) آنها کیانند فرمود فقیر کسانی میباشند که سؤال نمیکنند و بر عهده آنها است مؤنات عیالشان، و دلیل بر اینکه فقراء کسانی میباشند که سؤال نمیکنند قوله تعالی در سوره بقره (لِلفُقَراءِ الَّذِین‌َ أُحصِرُوا

صفحه : 62
فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ لا یَستَطِیعُون‌َ ضَرباً فِی الأَرض‌ِ یَحسَبُهُم‌ُ الجاهِل‌ُ أَغنِیاءَ مِن‌َ التَّعَفُّف‌ِ تَعرِفُهُم بِسِیماهُم لا یَسئَلُون‌َ النّاس‌َ إِلحافاً).
و مساکین اهل الزمانة یعنی اهل آفت از کوران و شلها و آنهائیکه مبتلا بجذام میباشند و تمام اصناف مبتلاها بانواع مرضها و زمین گیران از مردها و زنها و کودکان.
[تفسیر صافی] سوم (وَ العامِلِین‌َ عَلَیها) آنهایند که صدقات را میگیرند و بمستحقین میدهند چهارم (وَ المُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُم) اشراف عربند که حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم قسمتی از زکوة بآنها میداد برای تألیف قلب آنها بر اینکه ایمان آورند و آن وقتی بود که عده مسلمین کم بود.
پنجم- (وَ فِی الرِّقاب‌ِ) مکاتبونند که خواهند از قید بندگی آزاد گردند در وقتی که در شدت باشند از مال زکوة آنها را بخرند و آزاد شوند.
ششم- (وَ الغارِمِین‌َ) و آنها قرض دارانند که دینشان نه در راه معصیت بوده و نه اسراف.
هفتم- (وَ فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ) و آن جهاد است و آنچه صلاح مسلمانها بر آنست هشتم- (وَ ابن‌ِ السَّبِیل‌ِ) و آن مسافری است که در سفر مالش تمام شده و محتاج است اگر چه در وطن خودش مال دار و غنی باشد.
(فریضة) مصدر مؤکّد است بقوله تعالی (إِنَّمَا الصَّدَقات‌ُ لِلفُقَراءِ) یعنی خدای تعالی صدقات را برای اینها واجب گردانیده و همانا در چهار عدد اخیر از (لام) به (فی) عدول نموده تا اینکه دلالت کند بر اینکه اینها سزاوارترند از (چهار عدد اول) که صدقات در مورد اینها گذارده شود، زیرا که (فی) را برای وعاء آورند و اینکه آیه را در اثناء ذکر منافقین آورده برای اینکه دلالت کند که اصناف صدقات همین جماعتند و منافقین از مستحقین زکوة نمیباشند.
[جامع الجوامع طبرسی]

صفحه : 63
وَ مِنهُم‌ُ الَّذِین‌َ یُؤذُون‌َ النَّبِی‌َّ وَ یَقُولُون‌َ هُوَ أُذُن‌ٌ قُل أُذُن‌ُ خَیرٍ لَکُم یُؤمِن‌ُ بِاللّه‌ِ وَ یُؤمِن‌ُ لِلمُؤمِنِین‌َ و نیز در وصف منافقین است که بعضی از آنها رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را میرنجانند مثل آنهائیکه در آیه بالا گفته (وَ مِنهُم مَن یَلمِزُک‌َ فِی الصَّدَقات‌ِ) که برسولش خبر میدهد که همین طوری که بعضی از منافقین از تو عیب‌جوئی میکنند در تقسیم صدقات همین طور تو را میرنجانند و گویند او گوشی است یعنی هر کس هر چه بگوید قبول میکند.
از مفسرین در توجیه آیه دو طور نقل شده: بقولی جماعت منافقین در غیبت رسول اللّه ناسزا گفتند یکی گفت اگر بگوش او برسد ما در فتنه می‌افتیم گفتند ما اکنون هر چه خواهیم میگوئیم بعد میرویم پیش او و انکار میکنیم و عذرخواهی مینمائیم او از ما راضی میشود زیرا که او گوشی است.
بقول دیگر مردی از منافقین بنام نفیل بن حارث او مردی بود سیاه، مویها سربالا، سرخ چشم، بد صورت و آن کسی بود که گویند رسول در باره او فرمود اگر کسی بخواهد بشیطان نظر کند بنوفل بن الحارث نظر کند، و او حکایت رسول میکرد باو گفتند اگر رسول بشنود تو را ملامت میکند گفت او (اذن سامعه) است او مردی است شنونده و زود قبول میکند اگر قبول نکرد قسم یاد میکنم.
قُل أُذُن‌ُ خَیرٍ لَکُم یُؤمِن‌ُ بِاللّه‌ِ وَ یُؤمِن‌ُ لِلمُؤمِنِین‌َ وَ رَحمَةٌ لِلَّذِین‌َ آمَنُوا مِنکُم وَ الَّذِین‌َ یُؤذُون‌َ رَسُول‌َ اللّه‌ِ لَهُم عَذاب‌ٌ أَلِیم‌ٌ ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم باین منافقین بگو گوشی بودن و زود باور کردن برای شما خیر است، و در بیان خیریت آن سه فائده تذکر میدهد: 1- بخدا ایمان آورد شاید مقصود اینکه باشد که آنچه بتوسط جبرئیل یا بالهام بر او القاء گردد قبول میکند. 2- قول مؤمنین را قبول میکند و از آنها می‌پذیرد. 3- برای مؤمنین رحمت است که کلام آنها را ردّ نمیکند و اعمال و افعال و گفتار آنها

صفحه : 64
را حمل بر صحت میکند آن منافقین غرضشان عیب‌جوئی و مذمّت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بود حق تعالی چنین صفتی را نیکو بشمار آورده و آنهائیکه باین کلمات ناهنجار رسول خدا [ص] را میرنجانند برای آنها عذاب دردناک مهیا گردیده.
یَحلِفُون‌َ بِاللّه‌ِ لَکُم لِیُرضُوکُم وَ اللّه‌ُ وَ رَسُولُه‌ُ أَحَق‌ُّ أَن یُرضُوه‌ُ إِن کانُوا مُؤمِنِین‌َ از قمی نقل شده که منافقین نزد جماعت مؤمنین قسم یاد میکردند که ما از شمائیم تا اینکه مؤمنین را راضی کنند آیه در مقام اینکه است که خدا و رسولش سزاوارترند که از شما راضی گردند اگر شما مؤمن باشید یعنی اگر واقعا شما ایمان آورده‌اید بایستی رضایت خدا و رسولش را تأمین نمائید و آن وقتی است که واقعا و حقیقتا ایمان آورده باشید.
أَ لَم یَعلَمُوا أَنَّه‌ُ مَن یُحادِدِ اللّه‌َ وَ رَسُولَه‌ُ الخ آیا اینکه منافقین نمیدانند که هر کس محاده و ضدّیت نماید با خدا و رسول او محققا برای او است آتش جهنّم و در آن جاویدانست اینکه است رسوائی بزرگ

صفحه : 65

[سوره التوبة (9): آیات 64 تا 70]

اشاره

یَحذَرُ المُنافِقُون‌َ أَن تُنَزَّل‌َ عَلَیهِم سُورَةٌ تُنَبِّئُهُم بِما فِی قُلُوبِهِم قُل‌ِ استَهزِؤُا إِن‌َّ اللّه‌َ مُخرِج‌ٌ ما تَحذَرُون‌َ (64) وَ لَئِن سَأَلتَهُم لَیَقُولُن‌َّ إِنَّما کُنّا نَخُوض‌ُ وَ نَلعَب‌ُ قُل أَ بِاللّه‌ِ وَ آیاتِه‌ِ وَ رَسُولِه‌ِ کُنتُم تَستَهزِؤُن‌َ (65) لا تَعتَذِرُوا قَد کَفَرتُم بَعدَ إِیمانِکُم إِن نَعف‌ُ عَن طائِفَةٍ مِنکُم نُعَذِّب طائِفَةً بِأَنَّهُم کانُوا مُجرِمِین‌َ (66) المُنافِقُون‌َ وَ المُنافِقات‌ُ بَعضُهُم مِن بَعض‌ٍ یَأمُرُون‌َ بِالمُنکَرِ وَ یَنهَون‌َ عَن‌ِ المَعرُوف‌ِ وَ یَقبِضُون‌َ أَیدِیَهُم نَسُوا اللّه‌َ فَنَسِیَهُم إِن‌َّ المُنافِقِین‌َ هُم‌ُ الفاسِقُون‌َ (67) وَعَدَ اللّه‌ُ المُنافِقِین‌َ وَ المُنافِقات‌ِ وَ الکُفّارَ نارَ جَهَنَّم‌َ خالِدِین‌َ فِیها هِی‌َ حَسبُهُم وَ لَعَنَهُم‌ُ اللّه‌ُ وَ لَهُم عَذاب‌ٌ مُقِیم‌ٌ (68)
کَالَّذِین‌َ مِن قَبلِکُم کانُوا أَشَدَّ مِنکُم قُوَّةً وَ أَکثَرَ أَموالاً وَ أَولاداً فَاستَمتَعُوا بِخَلاقِهِم فَاستَمتَعتُم بِخَلاقِکُم کَمَا استَمتَع‌َ الَّذِین‌َ مِن قَبلِکُم بِخَلاقِهِم وَ خُضتُم کَالَّذِی خاضُوا أُولئِک‌َ حَبِطَت أَعمالُهُم فِی الدُّنیا وَ الآخِرَةِ وَ أُولئِک‌َ هُم‌ُ الخاسِرُون‌َ (69) أَ لَم یَأتِهِم نَبَأُ الَّذِین‌َ مِن قَبلِهِم قَوم‌ِ نُوح‌ٍ وَ عادٍ وَ ثَمُودَ وَ قَوم‌ِ إِبراهِیم‌َ وَ أَصحاب‌ِ مَدیَن‌َ وَ المُؤتَفِکات‌ِ أَتَتهُم رُسُلُهُم بِالبَیِّنات‌ِ فَما کان‌َ اللّه‌ُ لِیَظلِمَهُم وَ لکِن کانُوا أَنفُسَهُم یَظلِمُون‌َ (70)

صفحه : 66

[ترجمه]

منافقین حذر میکنند از اینکه سوره‌ئی بر علیه آنها فرود آید و آنها را آگاه نماید بر آنچه در قلبهای آنان است ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بگو استهزاء کنید همانا خدا ظاهر کننده آنچیزی است که از آن حذر مینمائید [64]
ای محمّد [ص] اگر تو از منافقین سؤال کنی میگویند ما در گفتار خوض و بازی میکردیم بگو آیا بخدا و آیات او و برسولش استهزاء میکنید [65]
عذرخواهی مینمایند (بگو) همانا شما کافر شدید پس از اظهار ایمانتان اگر جماعتی از شما را عفو کنیم طائفه دیگر از شما را عذاب میکنیم بسبب اینکه از گناهکاران میباشید [66]
مردهای منافق و زنهای منافقه بعضی از بعض دیگرند (یعنی مشابه یکدیگرند) بعمل بد امر میکنند و از عمل خوب نهی مینمایند و دستهای خود را فرو می‌بندند (یعنی از خیرات و صدقات هم میگذارند) خدا را فراموش کردند خدا هم آنها را فراموش کرد همانا منافقین آنان بیرون رفتگان از ایمانند [67]
خداوند بمردهای منافق و زنهای منافقه بآتش جهنّم وعده داده در حالیکه در آن جاویدند و همین آتش آنها را کافی است و خدا آنها را از رحمت خود دور کرده و برای آنها است عذاب
مثل کسانیکه پیش از شما بودند که آنان از حیث قوت و کثرت و مال و اولاد قوی‌تر از شما بودند و از نصیب خود بهره گرفتند شما هم چنانچه آنهائی که پیش از شما بودند از نصیب خود بهره بردند و شما خوض نمودید همچنانچه آنها خوض نمودند و اعمال آنگروه در دنیا و آخرت نابود گردیده و ایشانند زیان برده‌گان [69]
آیا بر آنها خبر بزرگ قوم نوح و عاد و ثمود و قوم ابراهیم و اصحاب مدین و مؤتفکات که رسولان با معجزات بر آنان آمدند و چنین نبود که خدا بر آنها ستم کرده باشد (یعنی بدون تقصیر آنها را هلاک کرده باشد) بلکه خود آنها بخود ستم نمودند [70]
.

صفحه : 67

(توضیح آیات)

یَحذَرُ المُنافِقُون‌َ أَن تُنَزَّل‌َ عَلَیهِم سُورَةٌ تُنَبِّئُهُم بِما فِی قُلُوبِهِم قُل‌ِ استَهزِؤُا إِن‌َّ اللّه‌َ مُخرِج‌ٌ ما تَحذَرُون‌َ از جمله صفات نکوهیده منافقین باضافه از آنچه در آیات بالا تذکر داده اینکه است که اینها میترسیدند آیه‌ئی در باره آنان فرود آید و مؤمنین را خبردار کند، و بعضی گفته‌اند مرجع ضمیر (علیهم و تنبئهم) هر دو مؤمنینند، و بقول دیگر مرجع هر دو منافقین است اگر منافقین باشد معنی آیه چنین میشود که منافقین میترسند که بر ضرر آنان سوره‌ئی نازل گردد و آنها را خبردار کند از آنچه در باره آنها است، و اگر مرجع مؤمنین باشد اینکه طور میشود که سوره‌ئی نازل گردد و مؤمنین از شومی قلب منافقین خبردار شوند.
وَ لَئِن سَأَلتَهُم لَیَقُولُن‌َّ إِنَّما کُنّا نَخُوض‌ُ وَ نَلعَب‌ُ قُل أَ بِاللّه‌ِ وَ آیاتِه‌ِ وَ رَسُولِه‌ِ کُنتُم تَستَهزِؤُن‌َ اگر از اینها سؤال کنی گویند ما با هم خوض میکردیم یعنی بازی مینمودیم، و گفته‌اند جماعتی از منافقین در جنگ تبوک گفتند اینکه مرد یعنی پیمبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم گمان میکند که قصرهای شام و قلعه‌های آنرا فتح میکند (هیهات هیهات) یعنی اینکه مطلب بسیار دور است، خداوند پیمبر خودش را بر گفتار آنان مطلع گردانید، و رسول فرمود قافله را نگاه داشتند و آن جماعت را که چنین گفته بودند حاضر گردانید و بآنها گفت شما چنین و چنان گفتید آنها گفتند یا نبی اللّه (انا نخوض و نلعب و حلفوا علی ذلک) آنها قسم خوردند و گفتند ما با هم شوخی میکردیم، اینکه است که برسولش خبر میدهد بآن حقد و حسد و ضدّیت و دشمنی با تو و مؤمنین که در دل خود پنهان داشته‌اند و خبردار شوی که اینها ایمان ندارند و بدروغ از ترس شمشیر مؤمنین یا بطمع غنیمت اظهار اسلام میکنند.

صفحه : 68
ای رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم باینان بگو آنچه خواهید استهزاء و سخریه کنید خدا بیرون میآورد یعنی بتوسط وحی ظاهر میگرداند آنچه را از ضدّیت و نفاق و دشمنی که با رسول [ص] و مؤمنین مخفی داشته‌اید و از ظاهر گردیدن آن حذر میکنید.
و گفته‌اند اینکه آیات در باره دوازده نفر از منافقین نازل گردید که در عقبه توقف کرده بودند که برسول اذیت کنند و با هم گفتند اگر فهمید گوئیم با هم شوخی میکردیم و اگر نفهمید کار خود را انجام میدهیم اینکه بود که اینکه آیه نازل گردید:
لا تَعتَذِرُوا قَد کَفَرتُم بَعدَ إِیمانِکُم إِن نَعف‌ُ عَن طائِفَةٍ مِنکُم نُعَذِّب طائِفَةً بِأَنَّهُم کانُوا مُجرِمِین‌َ حق تعالی بپیمبرش دستور میدهد که باینها بگو عذرخواهی نکنید شما کافر شدید، شاید مقصود اینکه باشد که کفریکه در باطن شما مخفی بود و بدروغ اظهار ایمان میکردید ظاهر گردید اگر ما جماعتی از شما را ببخشیم در صورتی که توبه کنید و شاید آنها در مقام اذیت کردن رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نبودند و بفریب دیگران چنین کرده بودند، جماعت دیگر را عذاب خواهیم نمود و شاید آنها منافقینی بودند که در دل کینه رسول و مؤمنین را پنهان داشتند و منتظر فرصت بودند و آنهائی بودند که برسول و مؤمنین و قرآن استهزاء مینمودند و اینها جماعت گنهکاران بودند که علاوه بر نفاق مرتکب چنین عمل نکوهیده‌ئی میگردیدند.
المُنافِقُون‌َ وَ المُنافِقات‌ُ بَعضُهُم مِن بَعض‌ٍ یَأمُرُون‌َ بِالمُنکَرِ وَ یَنهَون‌َ عَن‌ِ المَعرُوف‌ِ وَ یَقبِضُون‌َ أَیدِیَهُم نَسُوا اللّه‌َ فَنَسِیَهُم، الی قوله تعالی: عَذاب‌ٌ مُقِیم‌ٌ ترجمه اینکه دو آیه شده و واضح است و محتاج بتوضیح نیست.
خلاصه پس از آنکه در آیات بالا بعضی از صفات و اعمال منافقین را بیان کرده در اینکه دو آیه در مقام بیان حالات و صفات اجتماعی آنها برآمده که زنها و مردهای آنها جمیعا باین صفات شناخته میگردند، آنها امر بمنکر و نهی از

صفحه : 69
معروف میکنند و نیز آنها چنینند که دستهای آنها از انفاق یا اعمال نیک دیگر بسته است و بدترین صفات نکوهیده آنها اینکه است که چون خدا را فراموش کرده‌اند خدا با آنها عمل فراموشی نموده یعنی آنها را بحال خود واگذارد که در طغیان بمانند و هدایت نشوند.
کَالَّذِین‌َ مِن قَبلِکُم کانُوا أَشَدَّ مِنکُم قُوَّةً وَ أَکثَرَ أَموالًا وَ أَولاداً فَاستَمتَعُوا بِخَلاقِهِم فَاستَمتَعتُم بِخَلاقِکُم کَمَا استَمتَع‌َ الَّذِین‌َ مِن قَبلِکُم بِخَلاقِهِم الخ اینکه آیه منافقین زمان رسول [ص] را تشبیه میگرداند بمنافقین امم پیشینیان و بآنها تذکر میدهد که بنای کار شما مثل آنهائی است که پیش از شما بودند و با اینکه آنها از جهت مال و اولاد و قوت جسمانی از شما قوی‌تر بودند مثل قوم عاد و ثمود چند روزی از نصیب خود تمتع بردند چنانچه شما کافرین نیز از عمر خود بهره‌برداری میکنید و از آرزوهای خود تمتع میبرید و آنها در اثر مخالفت اعمالشان حبط گردیده و تباه شده و آن گروه از زیان کاران گردیدند گویا خطاب بکافرین نموده که ای گروه کافرین و منافقین شما نیز چنینید که خدای تعالی بشما مال و اولاد و قوت جسمانی عطاء نموده و مجال و فرصت نیز داده و شما آنرا در هواهای نفسانی مصرف مینمائید و از آنها تمتع جسمانی میبرید و همان طوری که اعمال آن کافرین حبط گردیده و از عمر خود زیان بردند شما نیز چنین خواهید شد اعمالتان تباه گردیده و از عمر خود زیان و خسران خواهید برد.
أَ لَم یَأتِهِم نَبَأُ الَّذِین‌َ مِن قَبلِهِم قَوم‌ِ نُوح‌ٍ وَ عادٍ وَ ثَمُودَ وَ قَوم‌ِ إِبراهِیم‌َ وَ أَصحاب‌ِ مَدیَن‌َ وَ المُؤتَفِکات‌ِ اینکه آیه متفرع بر آیه بالا است و در بیان مقام حال کفاریستکه از امم پیمبران بودند مثل قوم نوح ع که بطوفان غرق شدند و قوم عاد که بباد صرصر هلاک گردیدند و قوم ثمود که گرفتار صیحه آسمانی شدند و قوم ابراهیم که بانواع عذاب مبتلا گردیدند بنیش پشه زهر آلوده هلاک شدند و اصحاب مدین قوم شعیب که بآتش (یوم الظلة) مستأصل شدند و (مؤتفکات) قوم لوط بودند

صفحه : 70
و بر آنان سنگ ریزه بارید و شهرستانشان سرنگون گردید.
أَتَتهُم رُسُلُهُم بِالبَیِّنات‌ِ فَما کان‌َ اللّه‌ُ لِیَظلِمَهُم وَ لکِن کانُوا أَنفُسَهُم یَظلِمُون‌َ آیه در مقام اینکه است که گمان نشود خدای رحمان بر اینها ستم نموده و آنان را هلاک گردانیده بلکه خدای تعالی بر آنها پیمبرانی فرستاده با حجتهای روشن و بر آنها اتمام حجت نموده پس از آنکه حجت بر آنها تمام گردید و آنها دانسته و فهمیده ایمان نیاوردند بلکه بانواع و اقسام اذیتها آن برگزیدگان را رنجانیدند اینکه بود که خودشان بدست خود عذاب را برای خود مهیا گردانیدند

صفحه : 71

[سوره التوبة (9): آیات 71 تا 78]

اشاره

وَ المُؤمِنُون‌َ وَ المُؤمِنات‌ُ بَعضُهُم أَولِیاءُ بَعض‌ٍ یَأمُرُون‌َ بِالمَعرُوف‌ِ وَ یَنهَون‌َ عَن‌ِ المُنکَرِ وَ یُقِیمُون‌َ الصَّلاةَ وَ یُؤتُون‌َ الزَّکاةَ وَ یُطِیعُون‌َ اللّه‌َ وَ رَسُولَه‌ُ أُولئِک‌َ سَیَرحَمُهُم‌ُ اللّه‌ُ إِن‌َّ اللّه‌َ عَزِیزٌ حَکِیم‌ٌ (71) وَعَدَ اللّه‌ُ المُؤمِنِین‌َ وَ المُؤمِنات‌ِ جَنّات‌ٍ تَجرِی مِن تَحتِهَا الأَنهارُ خالِدِین‌َ فِیها وَ مَساکِن‌َ طَیِّبَةً فِی جَنّات‌ِ عَدن‌ٍ وَ رِضوان‌ٌ مِن‌َ اللّه‌ِ أَکبَرُ ذلِک‌َ هُوَ الفَوزُ العَظِیم‌ُ (72) یا أَیُّهَا النَّبِی‌ُّ جاهِدِ الکُفّارَ وَ المُنافِقِین‌َ وَ اغلُظ عَلَیهِم وَ مَأواهُم جَهَنَّم‌ُ وَ بِئس‌َ المَصِیرُ (73) یَحلِفُون‌َ بِاللّه‌ِ ما قالُوا وَ لَقَد قالُوا کَلِمَةَ الکُفرِ وَ کَفَرُوا بَعدَ إِسلامِهِم وَ هَمُّوا بِما لَم یَنالُوا وَ ما نَقَمُوا إِلاّ أَن أَغناهُم‌ُ اللّه‌ُ وَ رَسُولُه‌ُ مِن فَضلِه‌ِ فَإِن یَتُوبُوا یَک‌ُ خَیراً لَهُم وَ إِن یَتَوَلَّوا یُعَذِّبهُم‌ُ اللّه‌ُ عَذاباً أَلِیماً فِی الدُّنیا وَ الآخِرَةِ وَ ما لَهُم فِی الأَرض‌ِ مِن وَلِی‌ٍّ وَ لا نَصِیرٍ (74) وَ مِنهُم مَن عاهَدَ اللّه‌َ لَئِن آتانا مِن فَضلِه‌ِ لَنَصَّدَّقَن‌َّ وَ لَنَکُونَن‌َّ مِن‌َ الصّالِحِین‌َ (75)
فَلَمّا آتاهُم مِن فَضلِه‌ِ بَخِلُوا بِه‌ِ وَ تَوَلَّوا وَ هُم مُعرِضُون‌َ (76) فَأَعقَبَهُم نِفاقاً فِی قُلُوبِهِم إِلی یَوم‌ِ یَلقَونَه‌ُ بِما أَخلَفُوا اللّه‌َ ما وَعَدُوه‌ُ وَ بِما کانُوا یَکذِبُون‌َ (77) أَ لَم یَعلَمُوا أَن‌َّ اللّه‌َ یَعلَم‌ُ سِرَّهُم وَ نَجواهُم وَ أَن‌َّ اللّه‌َ عَلاّم‌ُ الغُیُوب‌ِ (78)

صفحه : 72

[ترجمه]

مردهای مؤمن و زنهای مؤمنه بعضی از آنها دوستان یکدیگرند که امر بمعروف میکنند و نهی از منکر مینمایند و نماز را بپای میدارند و زکوة میدهند و خدا و پیمبرش را فرمان برداری میکنند اینها جماعتی میباشند که بزودی مشمول رحمت خدا میگردند همانا خداوند غالب و درستکار است [71]
خدا بمردهای مؤمن و زنهای مؤمنه وعده داده بهشتهائی که از زیر درختهای آن نهرها جریان دارد و در آن جاویدانند و نیز بآنها وعده داده منزلهای پاکیزه‌ئی در بهشتهای پاینده و همیشه‌گی و خوشنودی خدا بالاتر است از آن نعمتها و اینکه است فیروزی بزرگ [72]
ای پیمبر با کفار و منافقین جهاد کن و بر آنها سخت‌گیری کن و جایگاه آنان جهنّم است و بد بازگشتی است [73]
بخدا قسم یاد میکنند که حرف کفر بزبان نیاورده‌اند و همانا کلمه کفر را گفتند و پس از اظهار اسلام خود کافر شدند و قصد کردند بر آنچه نیافتند و کینه ننمودند با رسول و مؤمنان مگر اینکه بی‌نیاز گردانید آنها را خدا و رسولش از فضل خودش و اگر اینها توبه کنند برای آنها خیر است و اگر رو بگردانند از توبه خدا آنان را عذاب میکند عذاب دردناک در دنیا و در آخرت و نیست در روی زمین برای آنها دوستی و نه یاوری [74]
و بعضی از منافقین کسی است که با خدا عهد میکند اگر بما مالی عطاء نمود از فضل خودش همانا البته صدقه میدهیم و البته میگردیم از نیکوکاران [75]
پس چون بآنها عطاء نمود بخل ورزیدند و رو گردانیدند و اینها از فرمان خدا اعراض کنندگانند [76]
پس در پی نفاق بخل در قلب آنها درآمد تا وقتی که کیفر آنچه را که با خدا عهد کرده بودند و مخالفت نمودند ملاقات نمایند و آنها دروغگویان بودند [77]
آیا (منافقین) نمیدانند که همانا خداوند میداند نهانی و نجوی آنها را و اینکه خدا دانای بغیب‌ها میباشد [78]

صفحه : 73

(توضیح آیات)

وَ المُؤمِنُون‌َ وَ المُؤمِنات‌ُ بَعضُهُم أَولِیاءُ بَعض‌ٍ یَأمُرُون‌َ بِالمَعرُوف‌ِ وَ یَنهَون‌َ عَن‌ِ المُنکَرِ وَ یُقِیمُون‌َ الصَّلاةَ وَ یُؤتُون‌َ الزَّکاةَ وَ یُطِیعُون‌َ اللّه‌َ وَ رَسُولَه‌ُ پس از بیان سجیه منافقین و تنقید و مذمّت از اعمال شوم آنان و بدی عاقبتشان در مقابل آن چنانچه عادت قرآن بر اینکه است که هر جا ذکری از کفار و اشقیاء و خسران و مآل کارشان بجهنّم و دار عذاب ذکری شود از مؤمنین و مآل امر آنها و آنچه از بهشت و دار کرامت بآنها وعده داده شده تذکر میدهد تا اینکه انسان همیشه بین خوف و رجاء باشد.
در اینکه آیه شش فضیلت نیکو که از اعمال حسنه مؤمنین بشمار میرود تذکر میدهد: 1- بعضی از مؤمنین دوست داران بعض دیگرند، البته ایمانیکه در قلب آنها نفوذ نموده دوستی واقعی بین افراد مؤمنین ایجاب مینماید زیرا که ایمان بخدا جاذبه‌ئی است در قلب مؤمنین که هر یک را بسوی دیگری از آنها میکشاند و ارتباط کامل بین آنها استوار میگردد اینکه است که همه مؤمنین با هم دوست صمیمی میباشند و همین دوستی آنها است که هر یک دیگری را امر بمعروف و نهی از منکر مینماید و اینکه دو صفت دیگری است از سجیه خوب آنها چهارم و پنجم از اعمال نیک مؤمنین اینکه است که نماز را بپای میدارند و زکوة مال خود را میدهند، صلاة و زکوة پس از ایمان دور کنند و بمنزله دو ستونند که ایمان بدون اینکه دو رکن پایدار نخواهد گردید.
ششم- مؤمنین کسانی میباشند که خدا و رسولش را مطیع و فرمانبردارند در مقابل حکم رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم که حکم او همان حکم خدا است از خود هیچ اراده‌ئی ندارند چون و چرا در فرمان برداری آنها نیست.
أُولئِک‌َ سَیَرحَمُهُم‌ُ اللّه‌ُ إِن‌َّ اللّه‌َ عَزِیزٌ حَکِیم‌ٌ اینکه جماعت مؤمنین را که باین صفات برجسته موصوفند بزودی خدا آنها

صفحه : 74
را رحم مینماید یعنی در معرض رحمت الهی واقعند و فیوضات پی در پی شامل حال آنها خواهد گردید در مقابل منافقین که در وصف آنها فرموده (نَسُوا اللّه‌َ فَنَسِیَهُم) زیرا که حق تعالی (عزیز است) غالب و ارجمند (حکیم است) درستکار که مبراء از ظلم و تعدی است هر چیزی را از روی حکمت بجای خود میگذارد.
وَعَدَ اللّه‌ُ المُؤمِنِین‌َ وَ المُؤمِنات‌ِ جَنّات‌ٍ تَجرِی مِن تَحتِهَا الأَنهارُ خالِدِین‌َ فِیها وَ مَساکِن‌َ طَیِّبَةً فِی جَنّات‌ِ عَدن‌ٍ (عدن) مصدر و بمعنی خلود و اقامت است.
در مجمع البیان از نبی اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم در معنی عدن چنین حدیث میکند که فرموده (عدن دار اللّه) عدن دار خدا است که نه چشمی او را دیده و نه بخاطر بشری خطور نموده در آن ساکن نمیگردند مگر سه دسته: نبیین و صدیقین و شهداء خدای تعالی فرموده (طوبی لمن دخلک).
خدای تعالی بمردهای مؤمن و زنهای مؤمنه وعده داده بهشتهائی را که نهرها از زیر درختهای آن جریان دارد، شاید مقصود از نهرها آن انهار چهار- گانه‌ئی باشد که در سوره محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم توضیح فرموده: نهری از شیر، نهری از عسل، نهری از آب، نهری از شراب. شرابی که مست کننده و زایل کننده عقل نیست بلکه روح و روان انسان را جلاء میدهد و اینکه نهرهای مصفا از زیر اشجار بهشتی علی الدوام جریان دارد و منازل پاکیزه در بهشتهای عدن که محل‌ّ اقامتگاه آنها است برای مؤمنین آماده شده زیرا که عالم آخرت مثل عالم دنیا محدود نیست که هر مؤمنی مکانش محدود باشد بیک بهشت بلکه عالم آخرت مثل قلب مؤمن وسیع است برای او بهشتهائی است که اقامتگاه او است.
وَ رِضوان‌ٌ مِن‌َ اللّه‌ِ أَکبَرُ ظاهرا آیه در مقام اینکه است که تذکر دهد به اینکه که آن بهشت‌های کذائی با آنهمه تشریفات آن نسبت برضوان خدا کوچک مینماید، و اینکه (رضوان) را نکره آورده شاید اشاره باین باشد که رضایت حق تعالی که ناشی از عبودیتی

صفحه : 75
است که متضمن حب‌ّ اللّه باشد قوله تعالی در سوره بقره آیه 60 (وَ الَّذِین‌َ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلّه‌ِ) و عبادت او نه بطمع بهشت و نه خوف از آتش است و بالاترین سعادت محبّت و آرزوی او اینکه است که رضای محبوب خود را جلب کند نه رضای نفس خود را اینکه است که در آخر آیه فرموده:
ذلِک‌َ هُوَ الفَوزُ العَظِیم‌ُ گویا علت غائی و مآل آرزوی مؤمنین واقعی را تذکر میدهد (ذلک) اشاره باین است که همین رضوان و خوشنودی خدا مراد واقعی آنها است و همین است فوز عظیم و بهشت عدن از آثار آن بروز و ظهور نموده، آری اگر بفرض بهشت عدن از رضای الهی ناشی نگردیده بود چه سعادتی برای بشر تأمین میگردید بلکه بهشت نعمت نبود بلکه نقمت بود.
یا أَیُّهَا النَّبِی‌ُّ جاهِدِ الکُفّارَ وَ المُنافِقِین‌َ وَ اغلُظ عَلَیهِم وَ مَأواهُم جَهَنَّم‌ُ وَ بِئس‌َ المَصِیرُ، یَحلِفُون‌َ بِاللّه‌ِ ما قالُوا وَ لَقَد قالُوا کَلِمَةَ الکُفرِ وَ کَفَرُوا بَعدَ إِسلامِهِم، الی قوله تعالی: وَ لا نَصِیرٍ ترجمه آیات قبلا شده و واضح است و محتاج بتوضیح نیست، و خلاصه اینکه خطاب برسولش نموده که ای نبی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم با کفار و منافقین مجاهده کن، جهاد یک معنی جامعی است که با کفار بقتل و اسارت تحقق میگیرد و با مؤمنین چون بظاهر ایمان آورده بودند و قتل آنها ممنوع بود بحجت و الزام بمقرّرات اسلامی صورت می‌پذیرد.
طبرسی از حضرت صادق ع روایت کرده که فرموده آیا شنیده‌ئی که رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم منافقی را کشته باشد بلکه جهاد با آنها باین است که با آنها مراوده نکنید و آنها را دوست نگیرید و با غلظت با آنها عمل کنید، و حسن گفته جهاد با منافقین اقامه حدود است بر آنها.
[پایان] و عمل و سجیه منافقین چنین بوده که آنچه گفته‌اند از کلمه کفر قسم یاد میکنند که نگفته‌ایم و اینهائیکه چنین کردند کافر شدند پس از آنکه بظاهر

صفحه : 76
ایمان آورده بودند و اینها قصد داشتند بر آنچه نیافتند و شاید اراده داشتند پیمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و اصحاب او را از مدینه خارج گردانند لکن بمراد خود نائل نگردیدند و کینه آنها با مؤمنین نبود مگر برای اینکه خدا از برکت پیغمبر [ص] اهل مدینه را بی‌نیاز گردانید و اگر منافقین توبه کنند و چنین اعمال نکوهیده‌ئی انجام ندهند برای آنها بهتر است و اگر اعراض کنند در دنیا و آخرت عذاب الیم بآنها اصابت خواهد نمود و اگر مبتلا بعذاب گردیدند برای آنها یار و مددکاری نیست.
وَ مِنهُم مَن عاهَدَ اللّه‌َ لَئِن آتانا مِن فَضلِه‌ِ لَنَصَّدَّقَن‌َّ وَ لَنَکُونَن‌َّ مِن‌َ الصّالِحِین‌َ مفسرین گفته‌اند اینکه آیه و آیه بعد (فَلَمّا آتاهُم مِن فَضلِه‌ِ الخ) در باره ثعلبه فرود آمده.
گفته‌اند رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم آیه را بر صحابه خواند یکی از خویشان ثعلبه آیه را شنید و نزد او آمد و او را خبر داد ثعلبه آمد نزد رسول [ص] و صدقه را آورد رسول [ص] از او قبول ننمود بنا بگریه و فغان گذارد فائده نبخشید پس از آن حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم از دنیا رحلت نمود ثعلبه مال را نزد ابو بکر برد آنهم گفت چون رسول قبول ننمود من هم قبول نمیکنم در عهد عمر نزد او برد آنهم قبول ننمود در زمان عثمان ثعلبه از دنیا رفت.
در مجمع گفته اینکه آیه در باره ثعلبة بن حاطب نازل گردیده و او از انصار بود و برسول گفت خدا را بخوان که بمن مالی روزی نماید حضرت باو فرمود ای ثعلبه مال اندک که شکر آنرا اداء کنی بهتر است از بسیاری که طاقت آنرا نداشته باشی (أما لک فی رسول اللّه اسوة حسنة) قسم بآن کسی که جانم بدست او است اگر اراده کنم کوهها برای من طلا و نقره میگردند و ثعلبه بعد از آن باز آمد و گفت یا رسول اللّه [ص] دعاء کن خدا بمن مال روزی گرداند و قسم بآنکسیکه تو را بحق فرستاده اگر خدا بمن مال عطاء کند من هر ذی حقی را حقش را اداء میکنم حضرت گفت خدایا بثعلبه مال عطاء نما پس از آن ثعلبه غنمی گرفت

صفحه : 77
و آن نمو نمود مثل اینکه کرم نمو میکند بطوریکه جای گوسفندان او در مدینه تنگ گردید آنها را برد در بیابان و مشغول بآنها گردید بطوریکه از جمعه و جماعت بازگردید و حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نزد او فرستاد که صدقه بدهد او بخل ورزید و اباء کرد و گفت نیست اینکه مگر خواهر جزیه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم باو گفت
( یا ویح ثعلبه یا ویح ثعلبه)
پس از آن اینکه آیات نازل گردید.
[پایان] فَلَمّا آتاهُم مِن فَضلِه‌ِ بَخِلُوا بِه‌ِ وَ تَوَلَّوا وَ هُم مُعرِضُون‌َ، فَأَعقَبَهُم نِفاقاً فِی قُلُوبِهِم إِلی یَوم‌ِ یَلقَونَه‌ُ بِما أَخلَفُوا اللّه‌َ ما وَعَدُوه‌ُ وَ بِما کانُوا یَکذِبُون‌َ وقتی بآنها مال عطاء کرد بخل ورزیدند، آیه خبر میدهد وقتی از فضل خدا مال بآنها عطاء گردید بخل ورزیدند، در مجمع گفته (اعقبه و اورثه و اداه نظائر) و گاهی اعقبه بمعنی جازه استعمال شده.
[پایان] و ضمیر در (اعقبهم) یا راجع ببخل است یا بعملی که از بخل ناشی میگردد و مقصود از قوله تعالی (یوم یلقونه) میشود (یوم جزائه) باشد یعنی روز که جزاء بخل را معاینه مینمایند و آن روز قیامت است، و بقولی میشود که مرجع ضمیر (اللّه تعالی) باشد یعنی روز که خدا را ملاقات میکند یا روز مرگ مراد باشد خلاصه معنی آیه اینکه آنهائیکه بخل ورزیدند و زکوة ندادند پس از عهدشان و خلف عهد نمودند همین عملشان نفاق آنها را ایجاب نموده و پاداش عملشان را در قیامت خواهند دید بسبب اینکه دروغ گفتند.
أَ لَم یَعلَمُوا أَن‌َّ اللّه‌َ یَعلَم‌ُ سِرَّهُم وَ نَجواهُم وَ أَن‌َّ اللّه‌َ عَلّام‌ُ الغُیُوب‌ِ یعنی آیا اینکه منافقین نمیدانند که خدا میداند آنچه را که در قلبشان مخفی میگردانند و آنچه را که با یکدیگر نجوی میکنند و آیا ندانستند که خدا دانای بجمیع غیب‌ها میباشد، و همزه (الم یعلموا) استفهام توبیخی است و معنی آن اینکه میشود که واجب است بر آنها آنچه را که گفته شد بدانند.

صفحه : 78

[سوره التوبة (9): آیات 79 تا 85]

اشاره

الَّذِین‌َ یَلمِزُون‌َ المُطَّوِّعِین‌َ مِن‌َ المُؤمِنِین‌َ فِی الصَّدَقات‌ِ وَ الَّذِین‌َ لا یَجِدُون‌َ إِلاّ جُهدَهُم فَیَسخَرُون‌َ مِنهُم سَخِرَ اللّه‌ُ مِنهُم وَ لَهُم عَذاب‌ٌ أَلِیم‌ٌ (79) استَغفِر لَهُم أَو لا تَستَغفِر لَهُم إِن تَستَغفِر لَهُم سَبعِین‌َ مَرَّةً فَلَن یَغفِرَ اللّه‌ُ لَهُم ذلِک‌َ بِأَنَّهُم کَفَرُوا بِاللّه‌ِ وَ رَسُولِه‌ِ وَ اللّه‌ُ لا یَهدِی القَوم‌َ الفاسِقِین‌َ (80) فَرِح‌َ المُخَلَّفُون‌َ بِمَقعَدِهِم خِلاف‌َ رَسُول‌ِ اللّه‌ِ وَ کَرِهُوا أَن یُجاهِدُوا بِأَموالِهِم وَ أَنفُسِهِم فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ وَ قالُوا لا تَنفِرُوا فِی الحَرِّ قُل نارُ جَهَنَّم‌َ أَشَدُّ حَرًّا لَو کانُوا یَفقَهُون‌َ (81) فَلیَضحَکُوا قَلِیلاً وَ لیَبکُوا کَثِیراً جَزاءً بِما کانُوا یَکسِبُون‌َ (82) فَإِن رَجَعَک‌َ اللّه‌ُ إِلی طائِفَةٍ مِنهُم فَاستَأذَنُوک‌َ لِلخُرُوج‌ِ فَقُل لَن تَخرُجُوا مَعِی‌َ أَبَداً وَ لَن تُقاتِلُوا مَعِی‌َ عَدُوًّا إِنَّکُم رَضِیتُم بِالقُعُودِ أَوَّل‌َ مَرَّةٍ فَاقعُدُوا مَع‌َ الخالِفِین‌َ (83)
وَ لا تُصَل‌ِّ عَلی أَحَدٍ مِنهُم مات‌َ أَبَداً وَ لا تَقُم عَلی قَبرِه‌ِ إِنَّهُم کَفَرُوا بِاللّه‌ِ وَ رَسُولِه‌ِ وَ ماتُوا وَ هُم فاسِقُون‌َ (84) وَ لا تُعجِبک‌َ أَموالُهُم وَ أَولادُهُم إِنَّما یُرِیدُ اللّه‌ُ أَن یُعَذِّبَهُم بِها فِی الدُّنیا وَ تَزهَق‌َ أَنفُسُهُم وَ هُم کافِرُون‌َ (85)

صفحه : 79

[ترجمه]

‌آن کسانیکه مذمت میکنند مؤمنین را که بسیار صدقه میدهند و نیز مذمت میکنند کسانی را که نمی‌یابند چیزی مگر بقدر قوه خود و منافقین اینها را مسخره میکنند خدا جزاء مسخره آنها را میدهد و برای آنها است عذاب دردناک [79]
ای محمّد تو برای آنها طلب آمرزش کنی یا نکنی مساوی است اگر هفتاد مرتبه هم طلب آمرزش کنی خدا هرگز آنها را نمیآمرزد زیرا که اینها بخدا و رسولش کافر شدند و خدا جماعت فاسقین را هدایت نخواهد نمود [80]
بازماندگان از جهاد شاد شدند به اینکه که بر خلاف رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نشستند و کراهت داشتند که بمال و جانشان در راه خدا مجاهده نمایند و بمؤمنین گفتند در گرما بیرون نروید بآنها بگو حرارت آتش جهنّم زیادتر است اگر باشند که بدانند [81]
پس بایستی کم بخندند و بسیار گریه کنند بپاداش اعمالیکه کسب نموده‌اند [82]
پس اگر برگرداند خدا تو را و تو برگردی بسوی جماعتی از آنها که متخلف بودند پس اذن بخواهند از تو برای بیرون آمدن بغزوه دیگر بگو هرگز با من بیرون نمیآئید و هرگز با من با دشمن جهاد نمیکنید همانا شما در اول مرتبه راضی شدید که بنشینید با بازماندگان پس اینکه مرتبه هم با مخالفین بنشینید [83]
و هرگاه یکی از منافقین مرد بر او ابدا نماز نخوان و بر قبر وی نایست زیرا که آنها بخدا و رسولش کافر شدند و مردند در حالیکه فاسقند [84]
و باید بعجب درنیاورد تو را مال آنها و نه اولادشان جز اینکه نیست که خدا میخواهد اینها را در دنیا عذاب کند و جانشان بیرون آید در حالیکه کافرند [85]
.

صفحه : 80

(توضیح آیات)

الَّذِین‌َ یَلمِزُون‌َ المُطَّوِّعِین‌َ مِن‌َ المُؤمِنِین‌َ فِی الصَّدَقات‌ِ وَ الَّذِین‌َ لا یَجِدُون‌َ إِلّا جُهدَهُم فَیَسخَرُون‌َ مِنهُم بمناسبت آیه بالا که منافقین با خدا عهد میکنند که اگر مال دار شدیم صدقه میدهیم و انفاق مینمائیم و نمیدهند شاید آیه در مقام مذمّت آنهائی باشد از منافقین که خبث نفس آنان چنین است که اضافه بر اینکه خودشان صدقه نمیدهند مؤمنین را در صدقه و انفاقشان عیب‌جوئی میکنند گویا در نظر خبیثشان چنین مینماید که انفاق مال عقلائی نیست مخصوصا برای آنهائیکه بزحمت مالی بدست میآورند آنها را مسخره میکنند و آنها چون چشم بصیرت ندارند که حقایق را بفهمند منفقین فی اللّه را جزء آدمهای ولخرج و سفیه میدانستند اینکه بود که آنها را مسخره میکردند.
سَخِرَ اللّه‌ُ مِنهُم وَ لَهُم عَذاب‌ٌ أَلِیم‌ٌ چون توهین مؤمن از جهت ایمانش توهین بخدا است زیرا که ایمان همان رابطه و عروه محکمی است که بین مؤمن و خدای تعالی استوار گردیده اینست که دشمنی با او از جهت ایمانش و عمل و عبودیتش دشمنی با خدا است و نظر بقوله تعالی در سوره [عم] (جَزاءً وِفاقاً) آنهائیکه مؤمنین را مسخره میکنند خدا جزاء مسخره آنها را میدهد و عذاب الیم برای آنها آماده گردیده.
استَغفِر لَهُم أَو لا تَستَغفِر لَهُم إِن تَستَغفِر لَهُم سَبعِین‌َ مَرَّةً فَلَن یَغفِرَ اللّه‌ُ لَهُم ذلِک‌َ بِأَنَّهُم کَفَرُوا بِاللّه‌ِ وَ رَسُولِه‌ِ ظاهرا عدد سبعین نزد عرب برای کثرت است و تأکید در عمل و (استغفر) در صورت امر است و مقصود مبالغه در بی‌فائده بودن است یعنی تو ای رسول خواهی طلب آمرزش کن برای اینکه منافقین که مؤمنین را در انفاقاتشان مسخره میکنند یا مطلق منافقین را هفتاد مرتبه یا طلب آمرزش برای آنها نکنی هر کدام باشد

صفحه : 81
مساوی است پس به (لن) که برای نفی تأبید است کلام را مؤکّد گردانید یعنی خدای تعالی هرگز آنها را نمیآمرزد و اینکه عدم آمرزش برای اینکه است که اینها بخدا و رسول او کافر گردیدند.
وَ اللّه‌ُ لا یَهدِی القَوم‌َ الفاسِقِین‌َ آیه اشاره بدو صفت از صفات نکوهیده منافقین نموده که اینکه دو صفت عدم آمرزش آنها را ایجاب نموده یکی کفر باطنی آنان و دیگر فسقشان که هر یک خود یک علت مستقلند برای عدم آمرزش.
و شاید چنانچه بعضی از مفسرین گفته‌اند مقصود از استغفار طلب ایمان بعضی از اینها باشد نه استغفار برای گناهانشان زیرا که جایز نیست استغفار برای کسیکه از ایمانش مأیوس باشند بدلیل قوله تعالی (ما کان‌َ لِلنَّبِی‌ِّ وَ الَّذِین‌َ آمَنُوا أَن یَستَغفِرُوا لِلمُشرِکِین‌َ وَ لَو کانُوا أُولِی قُربی مِن بَعدِ ما تَبَیَّن‌َ لَهُم أَنَّهُم أَصحاب‌ُ الجَحِیم‌ِ) سوره توبه آیه 114.
فَرِح‌َ المُخَلَّفُون‌َ بِمَقعَدِهِم خِلاف‌َ رَسُول‌ِ اللّه‌ِ وَ کَرِهُوا أَن یُجاهِدُوا بِأَموالِهِم وَ أَنفُسِهِم فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ وَ قالُوا لا تَنفِرُوا فِی الحَرِّ قُل نارُ جَهَنَّم‌َ أَشَدُّ حَرًّا لَو کانُوا یَفقَهُون‌َ مفسرین گفته‌اند آیه راجع بآن جماعتی است که برای جنگ تبوک رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را مخالفت نمودند و از جنگ تقاعد کردند و نشستند بر خلاف حکم رسول و خوشحال بودند و کراهت داشتند که بمال و جانشان در راه خدا مجاهده نمایند و بمؤمنین هم که عازم رفتن بودند گفتند چون هوا بغایت گرم است بجنگ نروید ای رسول باین منافقین بگو آتش جهنّم حرارتش شدیدتر است اگر میفهمیدید آتش جهنّم از چند جهت شدیدتر و سوزاننده‌تر از آتش دنیا و حرارت آن است: 1- چون آتش دنیا برای رفع احتیاجات بشر و تأمین معاش او است حرارتش و سوزندگیش محدود بحدی است که نافع باشد لکن آتش جهنّم نه برای نفع بشر است بلکه مجازات است و محدود بحدی نیست.
2- آتش دنیا از روی رحمت است و بقدر رفع احتیاج مقرّر گردیده لکن

صفحه : 82
آتش جهنّم از غضب الهی شعله‌ور گردیده و شدتش خیلی زیاد است.
3- همانطوریکه نعمتهای بهشتی برای اهلش محدود بحدی نیست نقمتها و بلاهای جهنمی نیز محدود بحدی نیست بلکه میتوان گفت آتش جهنّم اصل آتش و حقیقت آتش و جوهر آتش دنیا است و آتشهای دنیا فرع و نمونه او است همین طوری که نعمتهای دنیا و لذائذ آن نسبت بنعمتهای اخروی فرع است و آن اصل اینکه عرض است و آن جوهر و اینکه فانی و آن باقی آتشهای دنیا فرع آتش جهنّم است و نسبت بآن ناچیز مینماید.
فَلیَضحَکُوا قَلِیلًا وَ لیَبکُوا کَثِیراً جَزاءً بِما کانُوا یَکسِبُون‌َ اشاره به اینکه که اگر اینها میدانستند که شدت آتش جهنّم چقدر است کم میخندیدند و بسیار گریه میکردند بپاداش اعمال بدی که کسب کردند عوض فرح آنها بمخالفت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم که در آیه بالا گفته شد سزاوار است که بسیار بگریند و کم بخندند.
فَإِن رَجَعَک‌َ اللّه‌ُ إِلی طائِفَةٍ مِنهُم فَاستَأذَنُوک‌َ لِلخُرُوج‌ِ فَقُل لَن تَخرُجُوا مَعِی‌َ أَبَداً وَ لَن تُقاتِلُوا مَعِی‌َ عَدُوًّا الخ خطاب برسول [ص] و باو خبر میدهد که وقتی تو از جهاد برگشتی جماعتی از منافقین ظاهرا همانهائی مقصود است که از جنگ تبوک تهاون نمودند و اطاعت امر رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را نکردند آنها نزد تو میآیند و از تو اذن میخواهند که برای جهاد دیگر غیر از جنگ تبوک که تخلف ورزیدند بیرون روند، و گفته‌اند آنها دوازده نفر از اهل مدینه بودند اینست که دستور میرسد که وقتی آنان طلب اذن کردند تو بآنها بگو هرگز و ابدا با من برای جنگ بیرون نمیروید و با دشمنی مقاتله نمیکنید شما کسانی میباشید که در اول مرتبه یعنی جنگ تبوک راضی شدید که بنشینید و برای جنگ حرکت ننمائید حال هم با خالفین بنشینید (خالفین) آنهائی میباشند که از جهاد معافند مثل زنان و کودکان و مریضان و کوران و شلان و امثال اینها.

صفحه : 83
آری جهاد کردن با مال و جان کار مردمان مرد است و مبارزان میدان نبرد کار هر بی‌سر و پائی نیست و همین ردّ منافقان و اذن ندادن بآنها و اسقاط گردانیدن آنها را از دیوان مجاهدین فی سبیل اللّه بالاترین مجازات بوده اگر میدانستند.
وَ لا تُصَل‌ِّ عَلی أَحَدٍ مِنهُم مات‌َ أَبَداً وَ لا تَقُم عَلی قَبرِه‌ِ إِنَّهُم کَفَرُوا بِاللّه‌ِ وَ رَسُولِه‌ِ وَ ماتُوا وَ هُم فاسِقُون‌َ مات صفت احد است و بلفظ ماضی آورده و در معنی استقبال است بتقدیر کون یعنی هستی و وجود زیرا که کائن لا محاله موجود است و (انهم کفروا) علت نهی است و دأب حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم اینکه بود که وقتی منافقین میمردند نماز بر آنها میخواند و احکام اسلام را بر آنها جاری مینمود و ساعتی سر قبر آنها میماند و بآنها دعا میکرد تا اینکه نهی رسید چنین نکن زیرا که اینها بخدا کافرند و بنفاق مردند.
[طبرسی] در مجمع گفته بروایتی حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بر عبد اللّه بن ابی نماز خواند و پیراهن خود را بجای کفن بر او پوشانید، و إبن عباس و جابر و قتاده گفته‌اند اینکه عمل رسول [ص] پیش از نهی بود، و بقولی حضرت خواست بر او نماز بخواند جبرئیل او را عقب کشید و اینکه آیه (وَ لا تُصَل‌ِّ عَلی أَحَدٍ مِنهُم الخ) را بر او خواند [انس و حسن] و بروایتی یکی برسول گفت چگونه پیراهن خود را کفن او نمودی در صورتی که او کافر بوده فرمود پیراهن من او را چیزی از خدا بی‌نیاز نمیگرداند من چنین کردم تا اینکه جماعت بسیاری ایمان آرند و چنین هم شد.
[پایان] وَ لا تُعجِبک‌َ أَموالُهُم وَ أَولادُهُم إِنَّما یُرِیدُ اللّه‌ُ أَن یُعَذِّبَهُم بِها فِی الدُّنیا وَ تَزهَق‌َ أَنفُسُهُم وَ هُم کافِرُون‌َ خطاب برسول نموده و مراد امّت او میباشند که کثرت مالها و اولادهای منافقین تو را بعجب در نیاورد اشاره به اینکه که گمان مکن که مال زیاد و اولاد سعادت

صفحه : 84
و فضیلت برای آنها تأمین میکنند خدا خواسته بهمین مال و اولاد آنها را در دنیا عذاب کند زیرا که مال زیاد و اولاد بسیار جز زحمت و مرارت در حفظ آن و نگاهداری و خرج مال با حب‌ّ آن و گرفتن زکوة با اکراهشان و تربیت اولاد و تخلف نمودن آنها و تلف شدن بعضی از آنها و فتنه بودن و آزمایش شدن بمال و اولاد معلوم است قوله تعالی (وَ اعلَمُوا أَنَّما أَموالُکُم وَ أَولادُکُم فِتنَةٌ وَ أَن‌َّ اللّه‌َ عِندَه‌ُ أَجرٌ عَظِیم‌ٌ) سوره انفال آیه 28، اینکه است که فرموده خدا خواسته منافقین را بکثرت مال و اولاد در دنیا عذاب کند و نفس آنها گرفته شود در حالیکه کافر باشند.

صفحه : 85

[سوره التوبة (9): آیات 86 تا 94]

اشاره

وَ إِذا أُنزِلَت سُورَةٌ أَن آمِنُوا بِاللّه‌ِ وَ جاهِدُوا مَع‌َ رَسُولِه‌ِ استَأذَنَک‌َ أُولُوا الطَّول‌ِ مِنهُم وَ قالُوا ذَرنا نَکُن مَع‌َ القاعِدِین‌َ (86) رَضُوا بِأَن یَکُونُوا مَع‌َ الخَوالِف‌ِ وَ طُبِع‌َ عَلی قُلُوبِهِم فَهُم لا یَفقَهُون‌َ (87) لکِن‌ِ الرَّسُول‌ُ وَ الَّذِین‌َ آمَنُوا مَعَه‌ُ جاهَدُوا بِأَموالِهِم وَ أَنفُسِهِم وَ أُولئِک‌َ لَهُم‌ُ الخَیرات‌ُ وَ أُولئِک‌َ هُم‌ُ المُفلِحُون‌َ (88) أَعَدَّ اللّه‌ُ لَهُم جَنّات‌ٍ تَجرِی مِن تَحتِهَا الأَنهارُ خالِدِین‌َ فِیها ذلِک‌َ الفَوزُ العَظِیم‌ُ (89) وَ جاءَ المُعَذِّرُون‌َ مِن‌َ الأَعراب‌ِ لِیُؤذَن‌َ لَهُم وَ قَعَدَ الَّذِین‌َ کَذَبُوا اللّه‌َ وَ رَسُولَه‌ُ سَیُصِیب‌ُ الَّذِین‌َ کَفَرُوا مِنهُم عَذاب‌ٌ أَلِیم‌ٌ (90)
لَیس‌َ عَلَی الضُّعَفاءِ وَ لا عَلَی المَرضی وَ لا عَلَی الَّذِین‌َ لا یَجِدُون‌َ ما یُنفِقُون‌َ حَرَج‌ٌ إِذا نَصَحُوا لِلّه‌ِ وَ رَسُولِه‌ِ ما عَلَی المُحسِنِین‌َ مِن سَبِیل‌ٍ وَ اللّه‌ُ غَفُورٌ رَحِیم‌ٌ (91) وَ لا عَلَی الَّذِین‌َ إِذا ما أَتَوک‌َ لِتَحمِلَهُم قُلت‌َ لا أَجِدُ ما أَحمِلُکُم عَلَیه‌ِ تَوَلَّوا وَ أَعیُنُهُم تَفِیض‌ُ مِن‌َ الدَّمع‌ِ حَزَناً أَلاّ یَجِدُوا ما یُنفِقُون‌َ (92) إِنَّمَا السَّبِیل‌ُ عَلَی الَّذِین‌َ یَستَأذِنُونَک‌َ وَ هُم أَغنِیاءُ رَضُوا بِأَن یَکُونُوا مَع‌َ الخَوالِف‌ِ وَ طَبَع‌َ اللّه‌ُ عَلی قُلُوبِهِم فَهُم لا یَعلَمُون‌َ (93) یَعتَذِرُون‌َ إِلَیکُم إِذا رَجَعتُم إِلَیهِم قُل لا تَعتَذِرُوا لَن نُؤمِن‌َ لَکُم قَد نَبَّأَنَا اللّه‌ُ مِن أَخبارِکُم وَ سَیَرَی اللّه‌ُ عَمَلَکُم وَ رَسُولُه‌ُ ثُم‌َّ تُرَدُّون‌َ إِلی عالِم‌ِ الغَیب‌ِ وَ الشَّهادَةِ فَیُنَبِّئُکُم بِما کُنتُم تَعمَلُون‌َ (94)

صفحه : 86

[ترجمه]

وقتی که سوره‌ئی نازل گردید در اینکه بخدا ایمان آورید و با پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بجهاد بروید صاحبان ثروت از تو طلب اذن میکنند و گفتند ما را بگذار که با نشسته‌گان باشیم [86]
و راضی شدند که با نشسته‌گان باشند و بر قلبهای آنها مهر خورده شده پس آنها نمی‌فهمند [87]
لکن رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و آنکسانیکه با او ایمان آورده‌اند جهاد کردند بمالهای خودشان و نفسهای خودشان و برای آن جماعت است خوبیها و آنان رستگارانند [88]
خدا برای آنان بهشتهائی آماده گردانیده که از زیر اشجار آنها نهرها جریان دارد و در آن جاویدانند اینکه است رستگاری بزرگ [89]
عذر خواهان از اعراب آمدند نزد رسول [ص] تا رخصت داده شوند و آنانکه دروغ گفتند با خدا و با رسول خدا در ادعاء ایمان یعنی منافقین و بزودی از جهاد بنشستند بر آنهائیکه کافر شدند از اعراب میرسد عذابی دردناک [90]
نه بر ضعفاء و نه بر مریضان و نه بر آنهائیکه مالی ندارند که انفاق کنند گناهی نیست چون نیکخواهی نمایند و فرمان خدا و رسولش را ببرند و بر نیکوکاران که ناصحند هیچ عتابی و ملامتی نیست و خدا آمرزنده و مهربان است [91]
و نیز (گناهی نیست) بر آنکسانی که وقتی آمدند آنها را سوار کنی گفتی مرکوبی نمییابم که شما را سوار کنم بازگشتند و از حزن اشک از چشمهای آنها جاری میگردید برای اینکه نمی‌یابند چیزی که انفاق کنند [92]
جز اینکه نیست که (عتاب) بر آنهائیست که از تو رخصت می‌طلبند در صورتی که آنان توانگرانند راضی شدند به اینکه که بوده باشند (با زنان و اطفال و مریضان) و خدا بقلب آنها مهر زده اینکه است که آنها نمیدانند [93]
وقتی شما برگشتید نزد شما عذرخواهی میکنند بگو عذر نیاورید هرگز عذر شما را باور نخواهیم

صفحه : 87
کرد همانا خدا بما خبر داده از اخبار شما و بزودی خدا و رسولش عمل شما را می‌بینند پس شما برگشته میشوید بسوی کسی که دانای بغیب و شهادت است پس شما را خبردار میکند بآنچه عمل نموده‌اید [94]

(توضیح آیات)

.
وَ إِذا أُنزِلَت سُورَةٌ أَن آمِنُوا بِاللّه‌ِ وَ جاهِدُوا مَع‌َ رَسُولِه‌ِ استَأذَنَک‌َ أُولُوا الطَّول‌ِ مِنهُم وَ قالُوا ذَرنا نَکُن مَع‌َ القاعِدِین‌َ ظاهرا اینکه آیه نیز در وصف منافقین است که منافقین باین اوصاف شناخته میگردند از جمله صفات آنها اینست که وقتی سوره‌ئی بر تو نازل گردد که در آن دو امر باشد یکی امر بایمان بخدا و دیگر امر بجهاد با رسول، و اینکه امر بجهاد با رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را عطف داده بایمان بخدا مشعر بر اینکه است که لازمه ایمان بخدا جهاد با رسول است وقتی که امر بجهاد نماید، از اینجا معلوم میشود که مرجع ضمیر (منهم) منافقین میباشند که آنها در حالیکه از جهت مال و قوای بدنی تمکن بر جهاد با رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم داشتند وقتی حضرتش امر بجهاد مینمود میآمدند نزد او و طلب اذن میکردند و میگفتند بگذار ما از نشسته‌گان باشیم مثل ذوی الاعذار، اگر اینان ایمان بخدا داشتند البته مطیع امر رسول میگردیدند.
رَضُوا بِأَن یَکُونُوا مَع‌َ الخَوالِف‌ِ وَ طُبِع‌َ عَلی قُلُوبِهِم فَهُم لا یَفقَهُون‌َ از پستی طبیعتشان راضی شدند که باخوالف یعنی با عاجزان و زنها و اطفال باشند و بقلبشان مهر خورده یعنی مال و عناوین دنیوی قلب آنها را بسته گردانیده و نمیدانند که جهاد با رسول [ص] متضمن چه فوائدی است.
لکِن‌ِ الرَّسُول‌ُ وَ الَّذِین‌َ آمَنُوا مَعَه‌ُ جاهَدُوا بِأَموالِهِم وَ أَنفُسِهِم وَ أُولئِک‌َ لَهُم‌ُ الخَیرات‌ُ وَ أُولئِک‌َ هُم‌ُ المُفلِحُون‌َ ترجمه آیه شده و چون واضح است محتاج بتوضیح نیست خلاصه آیه در

صفحه : 88
مقام فضائل و مناقب کسانی است از مؤمنین که با مال و جانشان در راه خدا مجاهده نمودند که اینها خیرات و خوبیها را دریافتند و آنهایند رستگاران، سیاق آیه دلالت بر اینکه دارد که در آنموقع خیریت و رستگاری منحصر بآنهائی بوده که بجان و مال در راه خدا انفاق مینمودند و با رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بجهاد میرفتند.
أَعَدَّ اللّه‌ُ لَهُم جَنّات‌ٍ تَجرِی مِن تَحتِهَا الأَنهارُ خالِدِین‌َ فِیها ذلِک‌َ الفَوزُ العَظِیم‌ُ آیه بیان تفضلاتی است که برای مجاهده کنندگان بمال و جانشان در راه خدا مهیا گردانیده که خدای تعالی برای اینکه اشخاص بهشتهائی آماده نموده با چنین اوصاف و دو فضیلت برای آنها تذکر میدهد: یکی بهشتهائی با نهرهای جاری، و دیگر خلود در بهشت که دار کرامت الهی است که بالاترین نعمتها بشمار میرود، و (فوز عظیم) ظاهرا اشاره بهمین خلود در بهشت است.
وَ جاءَ المُعَذِّرُون‌َ مِن‌َ الأَعراب‌ِ لِیُؤذَن‌َ لَهُم وَ قَعَدَ الَّذِین‌َ کَذَبُوا اللّه‌َ وَ رَسُولَه‌ُ سَیُصِیب‌ُ الَّذِین‌َ کَفَرُوا مِنهُم عَذاب‌ٌ أَلِیم‌ٌ بطوریکه مفسرین آیه را توجیه کرده‌اند اینکه است که گفته‌اند آیه در بیان دو دسته از اعراب است که در موقع واقعه جنگ تبوک جماعتی از اعراب بادیه نشینان نزد رسول آمدند و عذرخواهی نمودند که اگر ما بجنگ برویم بنی طی اهالی و گوسفندان ما را غارت میکنند و اینکه عذرها را میآوردند برای اینکه رخصت طلبند در تخلف از جنگ، و اکثر مفسرین گفته‌اند که عذر اینها برای فرار از جنگ بود، و إبن عباس گفته آنها چند نفری بودند از بنی غفار که عذرشان صحیح بوده و اینکه قول بحقیقت نزدیک‌تر مینماید زیرا سیاق آیه که (وَ قَعَدَ الَّذِین‌َ کَذَبُوا اللّه‌َ) را عطف داده به (وَ جاءَ المُعَذِّرُون‌َ) چنین مینماید که معذرون اهل عذر بودند مثل اینکه نفقه نداشتند یا اسلحه جنگ برای آنها میسر نبود و مذمت نموده آنهائی را که بدون عذر موجه نشستند که اینهایند که با خدا و رسول دروغ گفتند و آنهائیکه کافر شدند بزودی بآنها عذاب الیم اصابت مینماید.

صفحه : 89
لَیس‌َ عَلَی الضُّعَفاءِ وَ لا عَلَی المَرضی وَ لا عَلَی الَّذِین‌َ لا یَجِدُون‌َ ما یُنفِقُون‌َ حَرَج‌ٌ إِذا نَصَحُوا لِلّه‌ِ وَ رَسُولِه‌ِ الخ در اینجا تکلیف جهاد از چند جماعت برداشته شده:
1- ضعفاء، 2- مریضان و بیماران، 3- کسانیکه از جهت فقر مالی ندارند که نفقه کنند و اسباب راه از اسلحه و مرکوب و آنچه لازمه سفر است مهیا نمایند بر اینکه سه دسته حرجی نیست یعنی گناهی نیست که از جنگ تقاعد کنند و بجهاد نروند وقتی که نیک خواه و فرمان بردار خدا و رسول باشند و بر نیکوکاران که بفرمان رسول باشند هیچ راه عتابی بر آنان نیست یعنی اینکه جماعتی که ذکر شد اینها معذورند، و ذکر محسنین اشاره باین است که اینها در سلک نیکوکاران بشمار میروند زیرا که خدای تعالی آمرزنده و مهربانست.
وَ لا عَلَی الَّذِین‌َ إِذا ما أَتَوک‌َ لِتَحمِلَهُم قُلت‌َ لا أَجِدُ ما أَحمِلُکُم عَلَیه‌ِ تَوَلَّوا وَ أَعیُنُهُم تَفِیض‌ُ مِن‌َ الدَّمع‌ِ حَزَناً أَلّا یَجِدُوا ما یُنفِقُون‌َ اینکه آیه عطف بآیه بالا است (لَیس‌َ عَلَی الضُّعَفاءِ الخ) که آنها از جهاد معافند و اینها نیز که حاضرند برای رفتن بجهاد و مرکوب نبود که سوار شوند نیز معافند و عتاب بر آنهائی است از اغنیاء که بتمام جهات تمکن دارند که بجنگ حاضر شوند و دوست داشتند که با صاحبان اعذار بنشینند و بجهاد نروند.
چون اینکه آیه و آیه بعد ترجمه شده و واضح است محتاج بتوضیح نیست اینکه است که از توضیح آن خودداری نمودیم.
خلاصه آیات اینکه است که علامت شخص مؤمن و منافق را توضیح دهد که آنهائیکه تخلفشان از جهاد از روی عذر صحیح بوده آنها معافند و ملامتی بر آنها نیست لکن آنهائیکه چنین نبودند و تخلف ورزیدند و دوست داشتند با خوالف بنشینند آنها کسانی بودند که بقلبشان مهر خورده و بسته شده و نمیدانند.
یَعتَذِرُون‌َ إِلَیکُم إِذا رَجَعتُم إِلَیهِم قُل لا تَعتَذِرُوا لَن نُؤمِن‌َ لَکُم قَد نَبَّأَنَا اللّه‌ُ مِن أَخبارِکُم

صفحه : 90
جماعتی از کسانی که از جنگ رفتن با رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم تخلف نمودند پس از خاتمه جنگ میآمدند و عذرخواهی میکردند و بگمان خودشان عذر آنان پذیرفته میگردد از حق تعالی خطاب رسیده که ای محمّد [ص] باین منافقین بگو عذر غیر موجه نیاورید کار شما و صفات شما و عمل شما را خدای تعالی بمن خبر داده وَ سَیَرَی اللّه‌ُ عَمَلَکُم وَ رَسُولُه‌ُ ثُم‌َّ تُرَدُّون‌َ إِلی عالِم‌ِ الغَیب‌ِ وَ الشَّهادَةِ فَیُنَبِّئُکُم بِما کُنتُم تَعمَلُون‌َ از إبن عباس نقل میکنند که گفته اینکه آیه و همه آیات بعد در باره جند بن قیس و معتب بن قشیر و اصحاب آنها از اهل نفاق که هشتاد نفر بودند فرود آمده که پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم از جنگ تبوک برگشت باصحاب فرمود با اینها مجالست و مکالمه نکنید آنها نزد رسول [ص] آمدند و بدروغ عذرخواهی نمودند اینکه بود که اینکه آیه نازل گردید.

صفحه : 91

[سوره التوبة (9): آیات 95 تا 101]

اشاره

سَیَحلِفُون‌َ بِاللّه‌ِ لَکُم إِذَا انقَلَبتُم إِلَیهِم لِتُعرِضُوا عَنهُم فَأَعرِضُوا عَنهُم إِنَّهُم رِجس‌ٌ وَ مَأواهُم جَهَنَّم‌ُ جَزاءً بِما کانُوا یَکسِبُون‌َ (95) یَحلِفُون‌َ لَکُم لِتَرضَوا عَنهُم فَإِن تَرضَوا عَنهُم فَإِن‌َّ اللّه‌َ لا یَرضی عَن‌ِ القَوم‌ِ الفاسِقِین‌َ (96) الأَعراب‌ُ أَشَدُّ کُفراً وَ نِفاقاً وَ أَجدَرُ أَلاّ یَعلَمُوا حُدُودَ ما أَنزَل‌َ اللّه‌ُ عَلی رَسُولِه‌ِ وَ اللّه‌ُ عَلِیم‌ٌ حَکِیم‌ٌ (97) وَ مِن‌َ الأَعراب‌ِ مَن یَتَّخِذُ ما یُنفِق‌ُ مَغرَماً وَ یَتَرَبَّص‌ُ بِکُم‌ُ الدَّوائِرَ عَلَیهِم دائِرَةُ السَّوءِ وَ اللّه‌ُ سَمِیع‌ٌ عَلِیم‌ٌ (98) وَ مِن‌َ الأَعراب‌ِ مَن یُؤمِن‌ُ بِاللّه‌ِ وَ الیَوم‌ِ الآخِرِ وَ یَتَّخِذُ ما یُنفِق‌ُ قُرُبات‌ٍ عِندَ اللّه‌ِ وَ صَلَوات‌ِ الرَّسُول‌ِ أَلا إِنَّها قُربَةٌ لَهُم سَیُدخِلُهُم‌ُ اللّه‌ُ فِی رَحمَتِه‌ِ إِن‌َّ اللّه‌َ غَفُورٌ رَحِیم‌ٌ (99)
وَ السّابِقُون‌َ الأَوَّلُون‌َ مِن‌َ المُهاجِرِین‌َ وَ الأَنصارِ وَ الَّذِین‌َ اتَّبَعُوهُم بِإِحسان‌ٍ رَضِی‌َ اللّه‌ُ عَنهُم وَ رَضُوا عَنه‌ُ وَ أَعَدَّ لَهُم جَنّات‌ٍ تَجرِی تَحتَهَا الأَنهارُ خالِدِین‌َ فِیها أَبَداً ذلِک‌َ الفَوزُ العَظِیم‌ُ (100) وَ مِمَّن حَولَکُم مِن‌َ الأَعراب‌ِ مُنافِقُون‌َ وَ مِن أَهل‌ِ المَدِینَةِ مَرَدُوا عَلَی النِّفاق‌ِ لا تَعلَمُهُم نَحن‌ُ نَعلَمُهُم سَنُعَذِّبُهُم مَرَّتَین‌ِ ثُم‌َّ یُرَدُّون‌َ إِلی عَذاب‌ٍ عَظِیم‌ٍ (101)

صفحه : 92

[ترجمه]

بزودی منافقین بخدا برای شما مؤمنین قسم میخورند که چون بازگردید از سفر بسوی مدینه تا از عتاب بر آنها روی بگردانید (یعنی بر آنهائیکه بجهاد نیامدند عتاب نکنید) و شما مؤمنین از آنها اعراض کنید همانا آنان رجس و پلیدند و جایگاه آنها جهنّم است برای پاداش آنچه بودند عمل میکردند [95]
برای شما قسم یاد میکنند برای اینکه شما از آنها راضی گردید و اگر شما از آنها راضی گردید پس حقیقة خدا از جماعت فاسقین راضی نمیباشد [96]
اعراب (بادیه نشینان) در کفر و نفاق از دیگران سخت‌تر و بجهل و نادانی (از دیگران) سزاوارترند زیرا عالم نمیباشند بحدود آنچه که خدا بر رسولش نازل گردانیده و خدا دانا است باحوال آنها و حکیم است در امهال آنها [97]
و بعضی از اعراب بادیه کسی است که آنچه انفاق میکند (در راه جهاد) بر خود ضرر می‌پندارد و منتظر است که بشما مؤمنین عواقب ناگوار و دائره سوء برسد و خدا شنوا و دانا است [98]
و بعضی از اعراب کسی است که بخدا و قیامت ایمان آورده و آنچه در راه خدا انفاق میکنند فرا میگیرد برای نزدیکی بخدا و دعاء رسول آگاه باش همانا عمل آنها نزدیکی بخدا است بزودی خدا داخل میگرداند آنها را در رحمت خودش زیرا که خداوند آمرزنده و مهربان است [99]
و سبقت گیرندگان در صدر اسلام از مهاجرین و انصار و آنهائیکه متابعت آنها را نمودند بایمان و طاعت خدا از آنها راضی است و آنها نیز از خدا راضی میباشند و خدا برای آنان آماده کرده است بهشتهائیکه نهرها از زیر اشجار آن جریان دارد و در آن جاویدانند ابدا اینکه است رستگاری بزرگ [100]
و بعضی از اعرابیکه در اطراف مدینه هستند و نیز از اهل مدینه کسانی هستند که ماهر در نفاقند شما آنها را نمیشناسید ما بآنها دانا میباشیم بزودی آنها را دو مرتبه عذاب میکنیم پس از آن برگردانیده میشوند بسوی عذاب بزرگ یعنی جهنّم [101]
.

صفحه : 93

(توضیح آیات)

سَیَحلِفُون‌َ بِاللّه‌ِ لَکُم إِذَا انقَلَبتُم إِلَیهِم لِتُعرِضُوا عَنهُم فَأَعرِضُوا عَنهُم إِنَّهُم رِجس‌ٌ وَ مَأواهُم جَهَنَّم‌ُ جَزاءً بِما کانُوا یَکسِبُون‌َ اینکه آیه بمؤمنین خبر میدهد که وقتی شما از جهاد برگشتید منافقین بخدا برای شما قسم میخورند بجهت اینکه اعراض نمائید از ملامت بآنها که چرا بجهاد نیامدند شما ای مؤمنین از آنها اعراض کنید همانا آنها پلیدند و جایگاه آنها جهنّم است بپاداش آنچه عمل کرده‌اند از نفاق و مخالفت امر رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم.
قمی چنین روایت کرده وقتی حضرت رسول [ص] از جنگ تبوک برگشت اصحاب متعرض منافقین میشدند و آنها را اذیت مینمودند و منافقین قسم میخوردند که ما بر حقیم و منافق نیستیم تا اینکه متعرض آنها نشوند اینکه بود که اینکه آیه نازل گردید.
یَحلِفُون‌َ لَکُم لِتَرضَوا عَنهُم فَإِن تَرضَوا عَنهُم فَإِن‌َّ اللّه‌َ لا یَرضی عَن‌ِ القَوم‌ِ الفاسِقِین‌َ یعنی قسم میخورند برای شما برای اینکه راضی شوید از آنها پس اگر شما راضی شوید از آنها رضایت شما مؤمنین برای منافقین نفع نمی‌بخشد وقتی مشمول سخط الهی باشند، در مجمع از نبی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است کسیکه طلب کند رضایت خدا را بسخط مردم خدا از او راضی و مردم هم از او راضی‌تر میگردند و کسیکه طلب کند رضای مردم را بسخط حق تعالی خدا بر او سخط میکند و سخط مردم هم بر او زیادتر میگردد، و نیز گفته اینکه آیه نازل شده در جد بن قیس و معتب بن قشیر و اصحاب آن دو از منافقین و آنها هشتاد نفر مرد بودند و چون رسول [ص] از جنگ تبوک بمدینه آمد گفت با آنها مجالست و تکلم نکنید. [پایان] الأَعراب‌ُ أَشَدُّ کُفراً وَ نِفاقاً وَ أَجدَرُ أَلّا یَعلَمُوا حُدُودَ ما أَنزَل‌َ اللّه‌ُ عَلی رَسُولِه‌ِ وَ اللّه‌ُ عَلِیم‌ٌ حَکِیم‌ٌ اعراب جمع عرب است و عرب جنس است و مفرد آن عربی است با یاء

صفحه : 94
نسبت، در مفردات گفته (العرب ولد اسماعیل و الاعراب جمعه فی الاصل و صار ذلک اسما لسکان البادیة الخ).
در اینکه آیه خدای تعالی سکان بادیه را معرفی نموده به اینکه که اینان از حیث کفر و نفاق شدیدتر و سخت‌تر از غیر آنها میباشند زیرا که آنها در بیابان و بادیه تربیت شده‌اند از جامعه بشر دورند و از علماء و دانشمندان استفاده نمی‌نمایند و نیز سزاوارترند از سایر مردم که ندانند حدود آیات و قوانین اسلام را و خدا عالم است باحوال آنها و حکیم است در امهال آنها.
وَ مِن‌َ الأَعراب‌ِ مَن یَتَّخِذُ ما یُنفِق‌ُ مَغرَماً وَ یَتَرَبَّص‌ُ بِکُم‌ُ الدَّوائِرَ عَلَیهِم دائِرَةُ السَّوءِ وَ اللّه‌ُ سَمِیع‌ٌ عَلِیم‌ٌ، وَ مِن‌َ الأَعراب‌ِ مَن یُؤمِن‌ُ بِاللّه‌ِ وَ الیَوم‌ِ الآخِرِ الخ خدای جلیل در اینکه دو آیه اعراب بادیه نشین را دو قسمت نموده و هر یک را بصفاتی معرفی مینماید:
دسته‌ئی از آنها منافقند که اگر انفاق نمودند انفاق خود را غبن و غرامتی میپندارند و منتظرند که بشما مؤمنین گردشهای روزگار آسیبی برساند و خدا شنوا و دانا است.
و دسته دیگر از اعراب کسانی میباشند که بخدا و روز قیامت ایمان آورده‌اند و آنچه انفاق میکنند قصدشان قرب بحق تعالی و دعای رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است که در حدیث دارد هر کس صدقه میداد رسول [ص] در باره او طلب رحمت و دعاء میفرمود.
آگاه باشید که صدقات آنها سبب نزدیکی برحمت حق تعالی است و بزودی و محققا آنها را داخل میگرداند در رحمت خود همانا خداوند آمرزنده و مهربانست از اینکه آیه و آیات دیگر معلوم میشود که اصل در عمل و خیر و شرّ بودن آن منوط بقصد و نیّت عامل است عملی که با ایمان و نیّت خالص توأم گردید ارزش واقعی پیدا میکند و قرب بجوار احدی را ایجاب مینماید لکن عملی که خالی از ایمان واقعی و خلوص نیّت باشد چنین عملی اگر بعد از رحمت نیاورد قرب هم نخواهد آورد

صفحه : 95
وَ السّابِقُون‌َ الأَوَّلُون‌َ مِن‌َ المُهاجِرِین‌َ وَ الأَنصارِ وَ الَّذِین‌َ اتَّبَعُوهُم بِإِحسان‌ٍ رَضِی‌َ اللّه‌ُ عَنهُم وَ رَضُوا عَنه‌ُ ترجمه آیه شده است (و السابقون) سبقت گیرندگان بایمان و طاعاتند و آنها را بسبقت گرفتن مدح نموده برای اینکه غیر آنها تابع آنها گردیده‌اند و آنها متبوع و غیرشان تابع آنهایند پس آنها امام و خواننده بخیرند و چنین است کسیکه بامر خیری سبقت گیرد (من المهاجرین) آنهائیکه از مکه بمدینه و بحبشه هجرت نمودند (و الانصار) آنهائیکه از اهل مدینه سبقت گرفتند باسلام و آنهائیکه در اعمال خیر تابع آنها گردیدند آنها کسانی میباشند که خدای تعالی از آنها راضی و آنها نیز از خدا راضی میباشند.
وَ أَعَدَّ لَهُم جَنّات‌ٍ تَجرِی تَحتَهَا الأَنهارُ خالِدِین‌َ فِیها أَبَداً ذلِک‌َ الفَوزُ العَظِیم‌ُ و برای اینکه سه دسته از مهاجرین و انصار آنهائیکه سبقت گرفتند باسلام و تابعین آنها خدا آماده کرده است بهشتهائی که تحت اشجار آن انهار جریان دارد و بالاتر از همه آنان در آن بهشتها جاویدانند و همین است رستگاری و فضیلت بزرگ وَ مِمَّن حَولَکُم مِن‌َ الأَعراب‌ِ مُنافِقُون‌َ وَ مِن أَهل‌ِ المَدِینَةِ مَرَدُوا عَلَی النِّفاق‌ِ لا تَعلَمُهُم نَحن‌ُ نَعلَمُهُم سَنُعَذِّبُهُم مَرَّتَین‌ِ ثُم‌َّ یُرَدُّون‌َ إِلی عَذاب‌ٍ عَظِیم‌ٍ و از اعراب اطراف مدینه و از اهل مدینه جماعتی منافقین میباشند (مردوا) عطف است بر (ممن حولکم) و جمله فعلیه صفت موصوف محذوف است یعنی از اهل شهر شما جماعتی میباشند که اقامت دارند و در نفاق ماهر گردیده‌اند و بطوری نفاق خود را مخفی میدارند که تو با اینکه فطانت و فراست آنها را نمی‌شناسی ما میدانیم که بر اسرار مطلعیم و بزودی دو مرتبه آنان را عذاب خواهیم نمود، شاید دو مرتبه یکی رسوائی آنها در دنیا و ظاهر گردیدن نفاق آنها باشد و دیگر شاید گرفتاری آنها در جنگ یا عذاب قبر باشد پس مردود میشوند بعذاب بزرگ که جهنّم میباشد.

صفحه : 96

[سوره التوبة (9): آیات 102 تا 109]

اشاره

وَ آخَرُون‌َ اعتَرَفُوا بِذُنُوبِهِم خَلَطُوا عَمَلاً صالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً عَسَی اللّه‌ُ أَن یَتُوب‌َ عَلَیهِم إِن‌َّ اللّه‌َ غَفُورٌ رَحِیم‌ٌ (102) خُذ مِن أَموالِهِم صَدَقَةً تُطَهِّرُهُم وَ تُزَکِّیهِم بِها وَ صَل‌ِّ عَلَیهِم إِن‌َّ صَلاتَک‌َ سَکَن‌ٌ لَهُم وَ اللّه‌ُ سَمِیع‌ٌ عَلِیم‌ٌ (103) أَ لَم یَعلَمُوا أَن‌َّ اللّه‌َ هُوَ یَقبَل‌ُ التَّوبَةَ عَن عِبادِه‌ِ وَ یَأخُذُ الصَّدَقات‌ِ وَ أَن‌َّ اللّه‌َ هُوَ التَّوّاب‌ُ الرَّحِیم‌ُ (104) وَ قُل‌ِ اعمَلُوا فَسَیَرَی اللّه‌ُ عَمَلَکُم وَ رَسُولُه‌ُ وَ المُؤمِنُون‌َ وَ سَتُرَدُّون‌َ إِلی عالِم‌ِ الغَیب‌ِ وَ الشَّهادَةِ فَیُنَبِّئُکُم بِما کُنتُم تَعمَلُون‌َ (105) وَ آخَرُون‌َ مُرجَون‌َ لِأَمرِ اللّه‌ِ إِمّا یُعَذِّبُهُم وَ إِمّا یَتُوب‌ُ عَلَیهِم وَ اللّه‌ُ عَلِیم‌ٌ حَکِیم‌ٌ (106)
وَ الَّذِین‌َ اتَّخَذُوا مَسجِداً ضِراراً وَ کُفراً وَ تَفرِیقاً بَین‌َ المُؤمِنِین‌َ وَ إِرصاداً لِمَن حارَب‌َ اللّه‌َ وَ رَسُولَه‌ُ مِن قَبل‌ُ وَ لَیَحلِفُن‌َّ إِن أَرَدنا إِلاَّ الحُسنی وَ اللّه‌ُ یَشهَدُ إِنَّهُم لَکاذِبُون‌َ (107) لا تَقُم فِیه‌ِ أَبَداً لَمَسجِدٌ أُسِّس‌َ عَلَی التَّقوی مِن أَوَّل‌ِ یَوم‌ٍ أَحَق‌ُّ أَن تَقُوم‌َ فِیه‌ِ فِیه‌ِ رِجال‌ٌ یُحِبُّون‌َ أَن یَتَطَهَّرُوا وَ اللّه‌ُ یُحِب‌ُّ المُطَّهِّرِین‌َ (108) أَ فَمَن أَسَّس‌َ بُنیانَه‌ُ عَلی تَقوی مِن‌َ اللّه‌ِ وَ رِضوان‌ٍ خَیرٌ أَم مَن أَسَّس‌َ بُنیانَه‌ُ عَلی شَفا جُرُف‌ٍ هارٍ فَانهارَ بِه‌ِ فِی نارِ جَهَنَّم‌َ وَ اللّه‌ُ لا یَهدِی القَوم‌َ الظّالِمِین‌َ (109)

صفحه : 97

[ترجمه]

و قوم دیگر غیر از منافقین بگناه خودشان اعتراف نمودند و عمل صالح و عمل بد را بهم آمیخته گردانیدند شاید خدا توبه آنها را بپذیرد همانا خدا آمرزنده و مهربان است [102]
بگیر از مالهای آنها زکوة تا پاک گردانی آنها را از گناه و حب‌ّ مال و بآن صدقه حسنات آنها را زیاد گردانی و برای آنها دعاء بکن همانا که دعاء تو آرامش است بر آنها و خدا شنوا و دانا است [103]
آیا نمیدانند که خدا قبول میکند توبه بندگانش را و صدقات را از آنها میگیرد و اینکه خدا او است بسیار پذیرنده توبه و مهربان است بر توبه کنندگان [104]
و بگو ای رسول عمل کنید بزودی خدا و رسولش و مؤمنین عمل شما را می‌بینند و بزودی برگردانیده میشوید بسوی عالم بغیب و پنهان و عالم بآشکارا پس شما را خبر میدهد بآنچه بودید عمل میکردید [105]
و دیگران از متخلفین موقوفانند بامر خدا یا آنها را عذاب میکند و یا توبه آنها را می‌پذیرد و خدا دانا و درستکار است [106]
و آن کسانیکه مسجدی بنا کردند برای ضرر رسانیدن بمؤمنین و تقویت کفر و جدائی بین مؤمنین و انتظار میبرند کسی را که با خدا و رسولش در پیش جنگ میکردند و همانا آنها قسم یاد میکنند که ما اراده نکردیم مگر خوبی را خدا گواهی میدهد که براستی اینها دروغگویانند [107]
نایست برای نماز در آن مسجد ابدا هر آینه مسجدی که از اول تأسیس شده بر تقوی سزاوارتر است که در آن بایستی و در آن مردهائی میباشند که دوست میدارند اینکه پاک گردند و خدا پاکان را دوست میدارد [108]
آیا کسیکه بنا نهاد بنیاد کارش را بر پرهیزکاری از خدا و خوشنودی او بهتر است یا کسیکه بنا نهاد بنیاد کارش را بر گذرگاه سیلی زیر خالی شده و شکست خورده و فرود آید در آتش جهنّم و خدا هدایت نمیکند جماعت ستمکاران را [109]
.

صفحه : 98

(توضیح آیات)

وَ آخَرُون‌َ اعتَرَفُوا بِذُنُوبِهِم خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً عَسَی اللّه‌ُ أَن یَتُوب‌َ عَلَیهِم إِن‌َّ اللّه‌َ غَفُورٌ رَحِیم‌ٌ در مجمع از حضرت باقر ع روایت میکنند که آیه در باره ابی لبابة بن عبد المنذر نازل گردیده و قصه آن در تفسیر (لا تَخُونُوا اللّه‌َ وَ الرَّسُول‌َ) از سوره انفال سبقت گرفته، و در کافی و عیاشی از حضرت باقر ع روایت میکند که اینها جماعتی بودند که با ایمانشان گناه میکردند و مؤمنین اینها را عیب‌جوئی میکردند و از اینها کراهت داشتند و اینهایند کسانی که (عَسَی اللّه‌ُ أَن یَتُوب‌َ عَلَیهِم) و عیاشی نیز از حضرت باقر [ع] روایت کرده که (عسی من اللّه) واجب است و فرموده اینکه آیه در باره شیعیان گنهکار ما است، و در روایت دیگر جماعتی گناهی کردند مثل حمزه و جعفر طیار پس از آن توبه کردند پس از آن گفت (و من قتل مؤمنا) کسیکه مؤمنی را کشت موفق بتوبه نمیگردد مگر اینکه خدا طمع عباد و امید او را قطع نمیکند و گفته (عسی) از خدا واجب است.
[پایان] خُذ مِن أَموالِهِم صَدَقَةً تُطَهِّرُهُم وَ تُزَکِّیهِم بِها وَ صَل‌ِّ عَلَیهِم إِن‌َّ صَلاتَک‌َ سَکَن‌ٌ لَهُم وَ اللّه‌ُ سَمِیع‌ٌ عَلِیم‌ٌ قمی گفته اینکه آیه وقتی نازل گردیده که ابو لبابه تمام مالش را عرضه نمود برای اینکه صدقه بدهد اینکه بود که برسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم امر شد که مالش را بگیر و صدقه بده و آنها را پاک گردان (وَ تُزَکِّیهِم) مبالغه در پاکی است و زکوة بده و بر آنها ترحم کن زیرا که دعاء و ترحم تو سکونت است برای آنها و خدا شنوا و دانا است.
تطهیر زائل گردانیدن کثافات و قذارات است برای پاک گردیدن و مستعد شدن برای نشو و نمو و ظهور آثار او، و تزکیه برای رشد چیزی و نمو آن است مثل پاک گردانیدن درخت از فضولات برای رشد و نمو آن، بعضی از

صفحه : 99
مفسرین گفته جمع بین تطهیر و تزکیه در آیه تعبیر لطیفی است.
گویند آیه متضمن حکم زکاة مال است که از ارکان شریعت و ملّت بشمار میآید و اخبار بسیار شاهد بر اینکه است که از طرف ائمه طاهرین علیهم السّلام و غیر آنها رسیده.
أَ لَم یَعلَمُوا أَن‌َّ اللّه‌َ هُوَ یَقبَل‌ُ التَّوبَةَ عَن عِبادِه‌ِ وَ یَأخُذُ الصَّدَقات‌ِ وَ أَن‌َّ اللّه‌َ هُوَ التَّوّاب‌ُ الرَّحِیم‌ُ همزه (أَ لَم یَعلَمُوا) استفهام انکاری است، آیا نمیدانند یعنی بایستی بدانند و مقصود تشویق و ترغیب است بر دو امر مهم یکی توبه که انسان هر اندازه‌ئی که خود را گنهکار بداند نباید از کرم حق تعالی مأیوس باشد و باید بداند که خدای رحیم قبول میکند توبه کسی را که روی نیازمندی و التجاء بدر خانه کرم او آورده و از او پوزش طلبد و اظهار گناه خود و شرمندگی خود را نماید او را رد نخواهد نمود و توبه او را می‌پذیرد و قبول مینماید، لکن باید دانست توبه البته قبول میشود لکن شرائطی هم دارد که اینجا جای بیان آن نیست.
و دیگر آیه ترغیب و تحریص بر انفاق مال و صدقات نموده و مشعر بر اینکه است که بقدری عمل انفاق مهم و مطلوب است که خداوند خودش صدقات را میگیرد بروایتی
(الصدقة تقع فی یده تعالی قبل ان تصل الی ید السائل)
یعنی اول خدا صدقه را میگیرد پیش از آنکه بدست سائل برسد، و صدقات اطلاق دارد و شامل میگردد صدقات واجب را مثل زکوة و غیره و صدقات مستحب را لکن چون آیه بالا را حمل بر زکوة نموده‌اند اینکه است که میتوان گفت مصداق کامل صدقات همان زکوة است لکن شامل باقی صدقات نیز میشود.
وَ قُل‌ِ اعمَلُوا فَسَیَرَی اللّه‌ُ عَمَلَکُم وَ رَسُولُه‌ُ وَ المُؤمِنُون‌َ وَ سَتُرَدُّون‌َ إِلی عالِم‌ِ الغَیب‌ِ وَ الشَّهادَةِ فَیُنَبِّئُکُم بِما کُنتُم تَعمَلُون‌َ ظاهرا آیه در مقام تهدید منافقین برسولش خطاب مینماید که باین مردم بگو هر چه میخواهید از اعمال خوب یا بد بکنید و گمان نکنید کسی مطلع

صفحه : 100
بر اعمال شما نیست بزودی خدا و رسول و مؤمنین اعمال شما را می‌بینند، رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را عطف بخدا داده و مؤمنین را عطف برسول، بقولی مقصود از دیدن خدا و رسول و مؤمنین قیامت است و بقولی در همین عالم دنیا و اکثر مفسرین گفته‌اند مقصود رؤیت در همین عالم است، و از سیاق آیه نیز همین معنی استفاده میشود که خدای تعالی برای تهدید مشرکین و منافقین بآنها تذکر میدهد که شما گمان نکنید اعمال شما پوشیده است و کسی بر آن مطلع نیست خدا و رسولش و مؤمنین اعمال شما را می‌بینند علم خدا باشیاء احاطه دارد رسولش هم از طریق وحی آگاه میگردد و مقصود از مؤمنین نمیشود غیر معصوم باشد زیرا که مؤمنین را عطف برسول داده مثل قوله تعالی (إِنَّما وَلِیُّکُم‌ُ اللّه‌ُ وَ رَسُولُه‌ُ وَ الَّذِین‌َ آمَنُوا) و نیز قوله تعالی (أَطِیعُوا اللّه‌َ وَ أَطِیعُوا الرَّسُول‌َ وَ أُولِی الأَمرِ مِنکُم) که باجماع امامیّه مقصود از (آمنوا) علی ع و (اولو الامر) امام هر وقتی است و در اخبار است که هر شب دوشنبه و پنجشنبه اعمال امت را بر پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و بر ائمه علیهم السّلام عرض میکنند، و بزودی بمرگ باز گردیده میشوید بسوی خدائی که دانای نهان و آشکار است و بآنچه کرده‌اید شما را آگاه میگرداند، و از کافی و عیاشی از حضرت باقر ع روایت میکنند که پس از ذکر اینکه آیه فرمود
(المؤمنون هم الائمة علیهم السّلام)
. وَ آخَرُون‌َ مُرجَون‌َ لِأَمرِ اللّه‌ِ إِمّا یُعَذِّبُهُم وَ إِمّا یَتُوب‌ُ عَلَیهِم وَ اللّه‌ُ عَلِیم‌ٌ حَکِیم‌ٌ ظاهرا (و آخرون) عطف بآیه بالا است (وَ آخَرُون‌َ اعتَرَفُوا الخ) راجع بقبولی توبه آنها است که بکلمه (عسی) وعده داده بود و در اینکه آیه وعده حتمی نداده بلکه معلّق بمشیت گردانیده یعنی گروهی دیگر هستند که پس از آنهایند و مفسرین گفته‌اند اینکه جماعت (مرجوینند) و آنها سه کس بودند که در باره آنها است (وَ عَلَی الثَّلاثَةِ الَّذِین‌َ خُلِّفُوا) و آنها کسانی بودند که از جنگ تبوک تخلف نمودند لکن از منافقین نبودند بلکه از رفتن بجهاد تهاون و تنبلی کردند و پس از اینکه خلاف که کرده بودند مثل ابو لبابه و یارانش مبالغه در توبه نکرده

صفحه : 101
بودند اینکه بود که حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود آنها را برانند و با آنها سخن نگویند زنان آنها آمدند نزد پیمبر که از خانه آنها بیرون رویم فرمود نه اما متارکه کنید و با آنها هم بستر نشوید و آنها با حزن و اندوه و پشیمانی پنجاه روز گذرانیدند تا وقتی که در باره آنان آیه (وَ عَلَی الثَّلاثَةِ) نازل گردید که سبب امیدواری آنها گردید.
وَ الَّذِین‌َ اتَّخَذُوا مَسجِداً ضِراراً وَ کُفراً وَ تَفرِیقاً بَین‌َ المُؤمِنِین‌َ وَ إِرصاداً لِمَن حارَب‌َ اللّه‌َ وَ رَسُولَه‌ُ الخ در تفسیر صافی بروایت بنی عمرو بن عوف گفته چون مسجد قبا بنا شد و رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم در آن نماز خواند برادران او بنو غنم بن عوف حسد بردند و گفتند ما مسجدی بنا میکنیم و در آن نماز میخوانیم و بجماعت محمّد [ص] حاضر نمیشویم و مسجدی پهلوی مسجد قبا بنا کردند و نزد رسول آمدند و گفتند ما مسجدی بنا کرده‌ایم بیا در آن نماز بخوان و حضرت عازم سفر تبوک بود فرمود بر سر سفرم و وقتی حضرت از سفر تبوک برگشت اینکه آیه نازل شد در شأن آن مسجد پس مسجد را خراب کردند و سوزانیدند و بجای آن کناسه و جای فضولات قرار دادند زیرا که آیه خبر میدهد که برای ضرر زدن بمسجد قباء بود و سبب کفر و تفریق کردن بین مؤمنین آنهائیکه در مسجد قباء بود و سبب کفر و تفریق بین مؤمنین و آماده‌گی برای کسانی که با خدا و رسولش محاربه کردند و اینها قسم یاد میکنند که ما اراده نکرده‌ایم مگر نیکی را و خدا شهادت میدهد که آنها دروغگویانند.
[پایان] لا تَقُم فِیه‌ِ أَبَداً لَمَسجِدٌ أُسِّس‌َ عَلَی التَّقوی مِن أَوَّل‌ِ یَوم‌ٍ أَحَق‌ُّ أَن تَقُوم‌َ فِیه‌ِ فِیه‌ِ رِجال‌ٌ یُحِبُّون‌َ أَن یَتَطَهَّرُوا وَ اللّه‌ُ یُحِب‌ُّ المُطَّهِّرِین‌َ امر برسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نموده که هیچ وقت (لا تقم) نایست یعنی نماز نخوان گویند در (لمسجد) قسم مندرج است یعنی قسم بخدا هر آینه مسجدی که بر تقوی تأسیس و بنا نهاده شده (من اول یوم) یعنی از اول بنای آن بر تقوی

صفحه : 102
گذارده شده و گویند آن مسجد (قبا) بود که رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بنا نهاد و در آن نماز خواند ایامی که در آن محل‌ّ بود، و بقولی مقصود مسجد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است در مدینه (من اول یوم) یعنی از پیدایش آن سزاوارتر است که در آن مسجد بایستی و نماز بخوانی زیرا که در آن مردهائی میباشند که دوست دارند طاهر گردند.
بروایتی حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم باصحاب مسجد قبا فرمود که خدای تعالی بر شما ثنا فرستاد یعنی شما را ستایش نموده شما چه عمل میکنید در طهر و پاکی خودتان گفتند ما مخرج غایط را میشوئیم با آب حضرت فرمود خدا راجع بشما آیه فرستاده (وَ اللّه‌ُ یُحِب‌ُّ المُطَّهِّرِین‌َ) یعنی متطهرین، و محبّت بنده نسبت بخدا اینکه است که او را ترجیح بدهد بر خودش و در جلب محبّت خدا بخودش حریص باشد و محبّت خدا نسبت بآنها اینکه است که از آنها رضایت دارد و بآنها احسان میکند همان طوری که محب‌ّ بمحبوبش محبّت میکند.
[طبرسی] أَ فَمَن أَسَّس‌َ بُنیانَه‌ُ عَلی تَقوی مِن‌َ اللّه‌ِ وَ رِضوان‌ٍ خَیرٌ أَم مَن أَسَّس‌َ بُنیانَه‌ُ عَلی شَفا جُرُف‌ٍ هارٍ فَانهارَ بِه‌ِ فِی نارِ جَهَنَّم‌َ وَ اللّه‌ُ لا یَهدِی القَوم‌َ الظّالِمِین‌َ اسس دو طور قرائت شده بنصب همزه یعنی فعل معلوم و رفع آن یعنی فعل مجهول (اسس و اسس) و بعضی (اسس بنیانه) بطور اضافه قرائت نموده‌اند لکن شاذ است یعنی کسیکه اساس دینش را بنا گذاشت بر قاعده محکمی که آن حق (تقوی اللّه و رضوان او است) آن بهتر است یا کسیکه اساس دین خود را بر قاعده‌ئی گذاشت که ضعیف و ناچیز و روی پایه محکمی قرار نگرفته.
(شفا) یعنی طرف و (جرف) یعنی جانب و (هار) یعنی مشرف بر سقوط پس معنی چنین میشود که آیا آن کس که اساس بنای خود را نهاد بر کنار رودخانه که زیرش بمرور سیلاب خالی شده و ظاهرش برپا ایستاده پس بیفتاد بنای او با بنا کننده در جهنّم و مقصود از اینکه مثال اینکه است که کسیکه بنای کارش را بر تقوی و رضای الهی قرار داد چنین کسی بنای کار خود را در جا و زمین محکمی

صفحه : 103
قرار داده که دست تطاول زمان نتواند بآن خللی برساند و بنای کار چنین کسی هرگز مساوی نیست با کار کسیکه بنای کارش را بر فساد و طغیان و باطل قرار داده و آن مثل عمارتی ماند که در جائی بنا نهند و در زمینی که استحکام ندارد و بزودی سیل بنیاد کن بنای آنرا تباه میگرداند.

صفحه : 104

[سوره التوبة (9): آیات 110 تا 116]

اشاره

لا یَزال‌ُ بُنیانُهُم‌ُ الَّذِی بَنَوا رِیبَةً فِی قُلُوبِهِم إِلاّ أَن تَقَطَّع‌َ قُلُوبُهُم وَ اللّه‌ُ عَلِیم‌ٌ حَکِیم‌ٌ (110) إِن‌َّ اللّه‌َ اشتَری مِن‌َ المُؤمِنِین‌َ أَنفُسَهُم وَ أَموالَهُم بِأَن‌َّ لَهُم‌ُ الجَنَّةَ یُقاتِلُون‌َ فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ فَیَقتُلُون‌َ وَ یُقتَلُون‌َ وَعداً عَلَیه‌ِ حَقًّا فِی التَّوراةِ وَ الإِنجِیل‌ِ وَ القُرآن‌ِ وَ مَن أَوفی بِعَهدِه‌ِ مِن‌َ اللّه‌ِ فَاستَبشِرُوا بِبَیعِکُم‌ُ الَّذِی بایَعتُم بِه‌ِ وَ ذلِک‌َ هُوَ الفَوزُ العَظِیم‌ُ (111) التّائِبُون‌َ العابِدُون‌َ الحامِدُون‌َ السّائِحُون‌َ الرّاکِعُون‌َ السّاجِدُون‌َ الآمِرُون‌َ بِالمَعرُوف‌ِ وَ النّاهُون‌َ عَن‌ِ المُنکَرِ وَ الحافِظُون‌َ لِحُدُودِ اللّه‌ِ وَ بَشِّرِ المُؤمِنِین‌َ (112) ما کان‌َ لِلنَّبِی‌ِّ وَ الَّذِین‌َ آمَنُوا أَن یَستَغفِرُوا لِلمُشرِکِین‌َ وَ لَو کانُوا أُولِی قُربی مِن بَعدِ ما تَبَیَّن‌َ لَهُم أَنَّهُم أَصحاب‌ُ الجَحِیم‌ِ (113) وَ ما کان‌َ استِغفارُ إِبراهِیم‌َ لِأَبِیه‌ِ إِلاّ عَن مَوعِدَةٍ وَعَدَها إِیّاه‌ُ فَلَمّا تَبَیَّن‌َ لَه‌ُ أَنَّه‌ُ عَدُوٌّ لِلّه‌ِ تَبَرَّأَ مِنه‌ُ إِن‌َّ إِبراهِیم‌َ لَأَوّاه‌ٌ حَلِیم‌ٌ (114)
وَ ما کان‌َ اللّه‌ُ لِیُضِل‌َّ قَوماً بَعدَ إِذ هَداهُم حَتّی یُبَیِّن‌َ لَهُم ما یَتَّقُون‌َ إِن‌َّ اللّه‌َ بِکُل‌ِّ شَی‌ءٍ عَلِیم‌ٌ (115) إِن‌َّ اللّه‌َ لَه‌ُ مُلک‌ُ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ یُحیِی وَ یُمِیت‌ُ وَ ما لَکُم مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ مِن وَلِی‌ٍّ وَ لا نَصِیرٍ (116)

صفحه : 105

[ترجمه]

همیشه بنائی که منافقین بنا نهادند در قلبهای آنها سبب شک و نفان است مگر اینکه بمردن پاره پاره گردد قلبهای آنها و خدا دانا و درستکار است [110]
همانا خدا نفسهای مؤمنین و مال ایشان را خریده بآنکه ایشان را بهشت بدهد که در راه خدا جنگ میکنند و کشته میگردند اینکه وعده‌ئی است حق در تورات و انجیل و قرآن و کیست وفا کننده‌تر بعهد خود از خدا (ای مؤمنین) شاد باشید بمعامله خودتان آن معامله‌ئیکه با خدا نمودید و اینکه است رستگاری بزرگ [111]
توبه کنندگان عبادت کنندگان حمد کنندگان روزه داران رکوع کنندگان سجده کنندگان امر کنندگان باعمال نیکو و نهی کنندگان از اعمال زشت و حفظ کنندگان احکام خدا را و ای رسول بمؤمنین مژده بده [112]
سزاوار نیست برای نبی و کسانیکه ایمان آورده‌اند اینکه برای مشرکین طلب آمرزش نمایند اگر چه از نزدیکان آنها باشند پس از آنکه برای آنها ظاهر گردید که آنان از اهل جهنّم میباشند [113]
و نبود طلب آمرزش نمودن ابراهیم برای پدرش مگر بواسطه وعده‌ئی که باو داده بود و چون برای ابراهیم پدیدار گردید که پدرش (عمویش) دشمن خدا است از او بیزاری جست همانا ابراهیم بسیار آه کشنده و بسیار بردبار بود [114]
و خدا چنین نیست که گمراه گرداند جماعتی را پس از هدایت یافتن آنها تا وقتی که بر آنها ظاهر گرداند آنچه را بایستی از آن پرهیز نمایند براستی خداوند بهر چیزی دانا است [115]
همانا مخصوص بخدا است مملکت آسمانها و زمین زنده میکند و میمیراند و برای شما (مؤمنین) بغیر خدا نه دوستی است و نه یاوری [116]
.

صفحه : 106

(توضیح آیات)

لا یَزال‌ُ بُنیانُهُم‌ُ الَّذِی بَنَوا رِیبَةً فِی قُلُوبِهِم إِلّا أَن تَقَطَّع‌َ قُلُوبُهُم وَ اللّه‌ُ عَلِیم‌ٌ حَکِیم‌ٌ در آیات بالا بنیان و اساس کار مؤمنین و منافقین را از هم جدا نموده چنانچه در باره مقام و منزلت مؤمنین فرموده (أَ فَمَن أَسَّس‌َ بُنیانَه‌ُ عَلی تَقوی مِن‌َ اللّه‌ِ وَ رِضوان‌ٍ خَیرٌ الخ) بنای کار مؤمنین بر تقوی و خوشنودی خدا نهاده شده و ایمان در قلب آنها نفوذ نموده، و در باره منافقین قوله تعالی (أَ فَمَن أَسَّس‌َ بُنیانَه‌ُ عَلی شَفا جُرُف‌ٍ هارٍ الخ) اشاره به اینکه که آیا اینکه دو دسته با هم مساویند هرگز چنین خواهد بود بنای کار منافقین بر شک و ریبه و نفاق بنا گردیده و بقدری اینکه اوصاف نکوهیده در قلبها و نفوس خبیثشان فرو رفته و صفت و خلق و ملکه نفسانی آنان گردیده که از قلبشان بیرون نمیرود مگر اینکه قلبشان را قطعه قطعه کنند و خدا عالم است بآنچه از حقد و حسد در باطن خود پنهان نموده‌اند و حکیم است که بین مؤمنین و منافقین بحق و درستی حکم میکند.
إِن‌َّ اللّه‌َ اشتَری مِن‌َ المُؤمِنِین‌َ أَنفُسَهُم وَ أَموالَهُم بِأَن‌َّ لَهُم‌ُ الجَنَّةَ الخ در اینکه آیه تحریص و ترغیب میکند مؤمنین را بر جهاد فی سبیل اللّه و با مجاهدین معامله میکند و خود را خریدار و مؤمنین را فروشنده و جان و مال آنها را مبیع و ثمن را بهشت معرفی مینماید و تورات و انجیل و قرآن را شاهد قرار میدهد و فرموده کیست که وفا کننده‌تر باشد از خدا بعهد خود و مؤمنین بایستی باین معامله خود شاد باشند، البته اینکه مثالی است برای تشویق مؤمنین و گر نه جان و مال و آنچه هست ملک خدا و در تصرف او است نزد عبد عاریتی است (العبد و ما فی یده کان لمولاه) ممکن فقیر محض است و بنفسه (لیس) است و بخدا (ایس) است و در آخر آیه اینکه معامله را فوز عظیم بشمار میآورد و اینکه طور ملاطفت از طرف حق جلیل نسبت ببنده ضعیف عین کرم و لطف خداوندی او است

صفحه : 107
با اینکه خود (مالک الملک و الملکوت) است التّائِبُون‌َ العابِدُون‌َ الحامِدُون‌َ السّائِحُون‌َ الرّاکِعُون‌َ السّاجِدُون‌َ الآمِرُون‌َ بِالمَعرُوف‌ِ وَ النّاهُون‌َ عَن‌ِ المُنکَرِ وَ الحافِظُون‌َ لِحُدُودِ اللّه‌ِ وَ بَشِّرِ المُؤمِنِین‌َ در اینکه آیه نه صفت و عمل از صفات و اعمال نیک مؤمنین را تذکر میدهد و در آخر آیه فرموده (و بشر المؤمنین) یعنی ای رسول مؤمنی که متصف باین صفات باشد او را بشارت و مژده بده.
چون آیه بالا راجع بمجاهدین فی سبیل اللّه و معامله حق تعالی با آنها بود که برای آنها بهشت را ضمانت نموده، در اینکه آیه شاید نظر به اینکه که مؤمنینی که از جهاد معافند مأیوس نگردند آنها را امیدوار نموده که کسانیکه باین اعمالیکه گفته شده بدرستی عمل نمایند آنها را ببهشت مژده بده.
و چون ترجمه آیه شده و واضح است دیگر محتاج بتوضیح نیست مگر در (السائحون) که تفسیر بروزه‌داران شده در صورتی که سائح سیر کننده را گویند، میشود سائح را بقرینه باقی فقرات آیه استعارة حمل بروزه‌داران نموده‌اند و گویند در حدیثی حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرموده
(سیاحة امتی الصیام)
و نیز گفته‌اند بروایتی فردای قیامت هر کسی را در بهشت جای معین دهند مگر روزه‌داران را که باو گویند تو در بهشت بگرد و سیاحت کن.
ما کان‌َ لِلنَّبِی‌ِّ وَ الَّذِین‌َ آمَنُوا أَن یَستَغفِرُوا لِلمُشرِکِین‌َ وَ لَو کانُوا أُولِی قُربی یعنی برای نبی و مؤمنین سزاوار نیست که برای مشرکین که با خدا اله دیگر را شریک میگردانند و آنهائیکه موحد نیستند و مقر بالهیة نیستند طلب آمرزش کنند و لو اینکه نزدیکترین مردم باشند بآنها (مِن بَعدِ ما تَبَیَّن‌َ لَهُم أَنَّهُم أَصحاب‌ُ الجَحِیم‌ِ) یعنی پس از آنکه ظاهر گردید برای مؤمنین که اینها کفارند و مخلّد در جهنمند، در تفسیر حسن گفته مسلمانها برسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم گفتند آیا طلب آمرزش میکنی برای پدران ما که در زمان جاهلیت مرده‌اند اینکه بود که اینکه آیه نازل گردید.

صفحه : 108
وَ ما کان‌َ استِغفارُ إِبراهِیم‌َ لِأَبِیه‌ِ إِلّا عَن مَوعِدَةٍ وَعَدَها إِیّاه‌ُ الخ از بعضی از مفسرین است که در توجیه آیه چنین گفته تارة بنده‌ئی فرض میکند که خدا دشمن او است و سبب آن از ناحیه عبد و سوء عمل او است و نسبت بچنین کسی که کفرش از روی استکبار نباشد بلکه از روی بیچارگی باشد نظر بسعه رحمت الهی جائز است که برای او طلب استغفار و رحمت بشود.
و تارة فرض میکنیم عبدی را که دشمن خدا و محاربا له مستکبرا مستولیا که از روی تکبر و استیلای خود مثل آنهائی از مشرکین که از روی جحود و تکبر دانسته و فهمیده زیر بار قبول حق نمیرفتند نسبت بچنین کسی عقل صریح حکم میکند که مسئلت و شفاعت نسبت بآنها نفع نمی‌بخشد مگر اینکه خودشان برگردند و توبه و استغفار کنند و خود را از استکبار و عناد خالی گردانند و لباس ذلت و مسکنت در بر کنند زیرا کسیکه از قبول حق و طلب آمرزش اباء دارد طلب آمرزش برای او بی‌معنی است.
[پایان] و استغفار ابراهیم ع برای پدرش که گویند چون نمیشود رسول از نسل کافر و مشرک بعمل آید آزر پدر ابراهیم نبود یا جد مادری یا عموی او بود چون در تربیت او بزرگ شده بود باو پدر خطاب مینمود، و چنانچه آیه خبر میدهد ابراهیم ع بآزر وعده داده آنجا که مقول قول او است قوله تعالی (سَأَستَغفِرُ لَک‌َ رَبِّی) سوره مریم آیه 48، بآزر گفت ای پدر من بزودی طلب آمرزش میکنم برای تو لکن وقتی برای او ظاهر گردید که آزر دشمن خدا است از وی تبری و بیزاری جست.
إِن‌َّ إِبراهِیم‌َ لَأَوّاه‌ٌ حَلِیم‌ٌ دو صفت حمیده در اینجا نسبت بابراهیم تذکر میدهد یکی آنکه ابراهیم (لأوّاه) یعنی بسیار آه میکشید کنایه از رقت قلب و مهربانی او نسبت ببندگان خدا که بچشم دل میدید چگونه اینان در آتش شرک میسوزند، دیگر با اینکه رقت قلب بسیار حلیم و بردبار بود.

صفحه : 109
وَ ما کان‌َ اللّه‌ُ لِیُضِل‌َّ قَوماً بَعدَ إِذ هَداهُم حَتّی یُبَیِّن‌َ لَهُم ما یَتَّقُون‌َ إِن‌َّ اللّه‌َ بِکُل‌ِّ شَی‌ءٍ عَلِیم‌ٌ آیه ارشاد بر اینکه است که خدای تعالی قومی را که هدایت کرده و اسباب هدایت آنها را بلسان پیمبرش برای آنان ظاهر گردانیده هرگز گمراه نمیگرداند تا وقتی که برای آنها ظاهر گردد آنچه را که بایستی از احکام و سنن عمل کنند و مخالفت ورزیدند آنوقت خودشان سبب گمراهی خود شده‌اند و خدا بهمه چیز دانا است.
إِن‌َّ اللّه‌َ لَه‌ُ مُلک‌ُ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ یُحیِی وَ یُمِیت‌ُ وَ ما لَکُم مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ مِن وَلِی‌ٍّ وَ لا نَصِیرٍ شاید آیه ارشاد بر اینکه باشد که مؤمنین بایستی بدانند و متذکر گردند که مملکت آسمانها و زمین و آنچه هست ملک خدا و در تصرف او است او زنده میکند مرده‌ها را و میمیراند موجودات زنده را و برای شما مؤمنین غیر از خدا نه دوستی است و نه یار و یاوری دارید پس در مقام اطاعت و بندگی ثابت قدم باشید و مطیع امر رسولش شوید و اوامر و نواهی او را بدرستی اتیان نمائید.

صفحه : 110

[سوره التوبة (9): آیات 117 تا 121]

اشاره

لَقَد تاب‌َ اللّه‌ُ عَلَی النَّبِی‌ِّ وَ المُهاجِرِین‌َ وَ الأَنصارِ الَّذِین‌َ اتَّبَعُوه‌ُ فِی ساعَةِ العُسرَةِ مِن بَعدِ ما کادَ یَزِیغ‌ُ قُلُوب‌ُ فَرِیق‌ٍ مِنهُم ثُم‌َّ تاب‌َ عَلَیهِم إِنَّه‌ُ بِهِم رَؤُف‌ٌ رَحِیم‌ٌ (117) وَ عَلَی الثَّلاثَةِ الَّذِین‌َ خُلِّفُوا حَتّی إِذا ضاقَت عَلَیهِم‌ُ الأَرض‌ُ بِما رَحُبَت وَ ضاقَت عَلَیهِم أَنفُسُهُم وَ ظَنُّوا أَن لا مَلجَأَ مِن‌َ اللّه‌ِ إِلاّ إِلَیه‌ِ ثُم‌َّ تاب‌َ عَلَیهِم لِیَتُوبُوا إِن‌َّ اللّه‌َ هُوَ التَّوّاب‌ُ الرَّحِیم‌ُ (118) یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا اتَّقُوا اللّه‌َ وَ کُونُوا مَع‌َ الصّادِقِین‌َ (119) ما کان‌َ لِأَهل‌ِ المَدِینَةِ وَ مَن حَولَهُم مِن‌َ الأَعراب‌ِ أَن یَتَخَلَّفُوا عَن رَسُول‌ِ اللّه‌ِ وَ لا یَرغَبُوا بِأَنفُسِهِم عَن نَفسِه‌ِ ذلِک‌َ بِأَنَّهُم لا یُصِیبُهُم ظَمَأٌ وَ لا نَصَب‌ٌ وَ لا مَخمَصَةٌ فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ وَ لا یَطَؤُن‌َ مَوطِئاً یَغِیظُ الکُفّارَ وَ لا یَنالُون‌َ مِن عَدُوٍّ نَیلاً إِلاّ کُتِب‌َ لَهُم بِه‌ِ عَمَل‌ٌ صالِح‌ٌ إِن‌َّ اللّه‌َ لا یُضِیع‌ُ أَجرَ المُحسِنِین‌َ (120) وَ لا یُنفِقُون‌َ نَفَقَةً صَغِیرَةً وَ لا کَبِیرَةً وَ لا یَقطَعُون‌َ وادِیاً إِلاّ کُتِب‌َ لَهُم لِیَجزِیَهُم‌ُ اللّه‌ُ أَحسَن‌َ ما کانُوا یَعمَلُون‌َ (121)

صفحه : 111

[ترجمه]

همانا خداوند قبول توبه نمود از پیمبرش و مهاجرین و انصار که پیروی کردند از پیغمبر در زمان عسرت و تنگدستی در جنگ تبوک بعد از اینکه نزدیک بود دلهای جماعتی از آنها بلغزد پس خدا درگذشت از آنها زیرا که خدا بآنها رءوف و مهربان است [117]
و خدا پذیرفت توبه آن سه کس را که از جنگ تخلف کردند تا وقتی که زمین با آن وسعت بر آنها تنگ گردید و نیز قلبشان بر آنها تنگ گردید و دانستند ملجأ و پناهگاهی از غضب خدا نیست مگر بسوی خدا پس توفیق توبه داد خدا بآنها تا توبه نمودند بدرستیکه خدا بسیار قبول توبه کننده و مهربان است [118]
ای کسانیکه ایمان آورده‌اید از عذاب خدا بترسید و بوده باشید با راستگویان [119]
سزاوار نیست برای اهل مدینه و آنهائیکه در اطراف مدینه از بادیه نشینان که از حکم رسول خدا تخلف نمایند و نسزد که آنان بر نفس خود از پیغمبر رغبت کنند اینکه وجوب متابعت و ترک مخالفت برای اینکه است که بآنها نمیرسد تشنه‌گی و نه سختی و نه گرسنه‌گی در راه خدا و هیچ محلی را که کفار را بغضب میآورد طی نکنند و از دشمن بآنها هیچ آفتی نمیرسد مگر اینکه برای آنها عمل صالح نوشته میشود همانا خدا ضایع نمیگرداند اجر نیکوکاران را [120]
و انفاق نمیکنند نفقه‌ئی کوچک باشد یا بزرگ و هیچ وادی را قطع نکنند مگر اینکه نوشته میشود تا خدا پاداش دهد بآنها به بهتر از آنچه عمل نموده‌اند [121]
.

صفحه : 112

(توضیح آیات)

اشاره

لَقَد تاب‌َ اللّه‌ُ عَلَی النَّبِی‌ِّ وَ المُهاجِرِین‌َ وَ الأَنصارِ الَّذِین‌َ اتَّبَعُوه‌ُ فِی ساعَةِ العُسرَةِ مِن بَعدِ ما کادَ یَزِیغ‌ُ قُلُوب‌ُ فَرِیق‌ٍ مِنهُم الخ‌

[سخنان مفسرین در توجیه آیه]

(زیغ) میل قلب است از حق بباطل قوله تعالی (فَلَمّا زاغُوا أَزاغ‌َ اللّه‌ُ قُلُوبَهُم) توجیه طبرسی در مجمع البیان (لقد تاب اللّه) بلام قسم خدای تعالی قسم یاد نموده که توبه و طاعات آنها را قبول کند، و ابتداء باسم نبی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نموده برای اینکه مفتاح کلام و تحیت رسول [ص] باشد و برای اینکه او سبب قبولی توبه مهاجرین و انصار است و گر نه چیزی نبوده که سبب توبه نبی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم گردد و از علی بن موسی الرضا ع روایت شده که او آیه را اینکه طور قرائت نموده (لقد تاب اللّه بالنبی) یعنی بسبب نبی خدا از آنها قبول توبه نموده آنهائیکه در جنگ (تبوک) تابع او گردیدند در زمان سختی و صعوبت، جابر گفته در آن جنگ مجاهدین واقع گردیده بودند در سختی زاد و توشه و سختی مرکوب و کم بودن آب، و مقصود از ساعت عسرة وقت سختی است زیرا که ساعت بر هر زمانی واقع میشود، عمر بن خطاب گفته وقتی که گرما و عطش شدید بما اصابت نمود بدعای رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم از آسمان باران آمد و آرام گردید قلبهای آنها پس از آنکه از جهاد تنگ شده بود و میخواستند که بدون امر رسول [ص] از جنگ منصرف گردند تا اینکه امر جهاد تمام گردید (ثم تاب علیهم) پس خدای تعالی توبه آنها را قبول نمود زیرا که انصراف آنها از ایمان نبود بلکه از مشقت سفر بود (إِنَّه‌ُ بِهِم رَؤُف‌ٌ رَحِیم‌ٌ) خداوند زحمت و سختی عمل آنها را برحمت خود جبران نمود.
[پایان] وَ عَلَی الثَّلاثَةِ الَّذِین‌َ خُلِّفُوا بروایت عیاشی از حضرت صادق ع که گفته آن سه نفر کعب بن مالک

صفحه : 113
و مرارة بن ربیع و هلال بن امیه بودند که اینکه سه نفر از قبول شدن توبه عقب افتادند، در آیه 106 (وَ آخَرُون‌َ مُرجَون‌َ لِأَمرِ اللّه‌ِ إِمّا یُعَذِّبُهُم وَ إِمّا یَتُوب‌ُ عَلَیهِم) حسن و قتاده گفته‌اند: معنی آیه اینکه است که از غزوه تبوک تخلف کردند اما بقرائت اهل بیت علیهم السّلام (خالفوا) است و گفته‌اند اگر (خلفوا) بود عتاب متوجه آنها نمیشد و لکن آنها مخالفت کردند نه اینکه واگذارده شدند یعنی آن ثلاثه بواسطه سختی و مشقت بغزوه تبوک نرفتند.
حَتّی إِذا ضاقَت عَلَیهِم‌ُ الأَرض‌ُ بِما رَحُبَت ماء مصدریه یعنی برحبها مرجع ضمیر (علیهم) (الثلاثة) نه مجاهدین تبوک.
در مجمع البیان گفته (کعب بن مالک و مرارة بن ربیع و هلال بن امیه برای جنگ تبوک نرفتند و نرفتن آنها از روی نفاق نبود سستی نمودند پس از آن پشیمان شدند، وقتی پیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بمدینه آمد چون خدمتش آمدند حضرت با آنها تکلم نکرد و بمسلمانان امر فرمود که احدی با آنها حرف نزند و تمام مردم حتّی کودکان از آنان دوری کردند، زنهای آن سه نفر نزد رسول [ص] آمدند و گفتند یا رسول اللّه ما هم از آنها دوری کنیم، پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود نه لکن با شما مقاربت نکنند، اینکه بود که مدینه بر آن سه نفر تنگ شد و آنها در کوهها رفتند و زنهاشان برای آنها غذا میآوردند ولی با آنها حرف نمیزدند و آن سه نفر با هم گفتند مردم از ما دوری کردند و هیچ کس با ما حرف نمیزند پس چرا ما از هم دوری نکنیم پس از آن هر یک بیک طرف متفرق شدند، و تا پنجاه روز بهمین حال ماندند و بسوی خدا توبه و تضرع مینمودند پس از آن خدا توبه آنها را قبول نمود و اینکه آیه (وَ عَلَی الثَّلاثَةِ) تا (تواب رحیم) نازل گردید (إِذا ضاقَت عَلَیهِم‌ُ الأَرض‌ُ بِما رَحُبَت) یعنی زمین با وسعتش بر آنها تنگ گردید و اینکه صفت کسی است که خیلی پشیمان شده باشد و برای خودش هیچ راهی نمی‌یابد زیرا که رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بمردم امر فرموده بود که کسی با اینکه سه نفر مجالست نکند و حرف نزند.

صفحه : 114
و یا اینکه توبه مردم قبول شده بود و توبه اینها قبول نشده بود، برای رد توبه آنها نبود زیرا که اینان مأمور بتوبه بودند، و جایز نیست در حکمت در توبه کسیکه توبه میکند در وقت توبه، لکن خدای تعالی اراده کرده قبولی توبه اینکه سه نفر را بتأخیر بیندازد برای اصلاح حالشان و حال غیرشان و برای اینکه دیگر اینکه طور توانی نکنند (وَ ضاقَت عَلَیهِم أَنفُسُهُم) مبالغه در غم و غصه و سینه تنگی آنها (وَ ظَنُّوا أَن لا مَلجَأَ مِن‌َ اللّه‌ِ إِلّا إِلَیه‌ِ) یعنی یقین کردند که از خدا پناهی نیست مگر بسوی او، و اینکه خدا کسی را از عذاب نجات نمیدهد مگر اینکه توبه کند (ثُم‌َّ تاب‌َ عَلَیهِم لِیَتُوبُوا) یعنی برای آنها توبه کردن را آسان گردانید تا اینکه توبه کردند، یا اینکه بحالت اول خودشان قبل از معصیت برگشتند، و گفته‌اند خدا توبه اینکه سه نفر را قبول نمود و اینکه آیه را نازل فرمود تا اینکه توبه کنندگان از مؤمنین بدانند که خدا قبول توبه میکند، و حسن گفته بخدا قسم اینکه سه نفر کسی را نکشته بودند، و مال کسی را نبرده بودند، و قطع رحم نکرده بودند، لکن مسلمانان بسرعت با رسول [ص] بطرف تبوک حرکت کردند اینکه سه نفر تخلف نمودند، یکی برای ملکش دیگری برای عیالش، دیگری برای راحت طلبی.
(أَن‌َّ اللّه‌َ هُوَ التَّوّاب‌ُ الرَّحِیم‌ُ) خداوند بسیار قبول کننده توبه و مهربان است.
[بیان مجمع البیان بپایان رسید] یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا اتَّقُوا اللّه‌َ وَ کُونُوا مَع‌َ الصّادِقِین‌َ اینکه آیه خطاب بمؤمنین نموده که ای کسانیکه ایمان آورده‌اید خدا را نگاهدارید یعنی از مخالفت خدا خودداری نمائید و بوده باشید با راستگویان.
در کافی از حضرت باقر ع است که فرموده
(ایّانا عنی)
یعنی مقصود از (صادقین) مائیم، و از حضرت رضا ع است که (الصادقین) ائمه علیهم السّلام میباشند و آنها بطاعتشان صدیقونند.
و در مجمع از حضرت باقر [ع] روایت نموده که فرموده
(مع آل محمّد [ص])

صفحه : 115
و قمی گفته صادقون ائمه علیهم السلامند، و در اکمال از امیر المؤمنین ع روایت میکند که در ایّام خلافت عثمان در جماعت مهاجرین و انصار گفت از شما سؤال میکنم بحق خدا آیا میدانید چون اینکه آیه نازل گردید سلمان گفت اینکه آیه عام است یا خاص حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم گفت امّا مأمورون عامة المؤمنین مأمور بآن گردیدند، اما صادقون آنها خاصند
(لاخی علی بن ابی طالب [ع] و اوصیائی)
بعد او تا روز قیامت (وقتی حضرت امیر ع چنین گفت) همه گفتند (اللهم نعم) یعنی همه تصدیق نمودند، و در مجمع از صادق [ع] است که او (من الصادقین) قرائت نموده.
[تفسیر صافی] البته هر عاقلی میداند آنکسیکه مؤمن با تقوی مأمور میگردد که با او باشد باید مرتبه او فوق او باشد که با او بودن بر ایمان و تقوای او مزید گردد و نیست مگر معصوم [ع] و باجماع مسلمین بعد از پیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم غیر از ائمه معصومین علیهم السّلام که جماعت امامیّه آن بزرگواران و صدیقه کبری را معصوم میدانند معصومی وجود نداشته پس باین لحاظ علاوه بر نصوص بدلالت عقل ثابت میگردد که صادقین ائمه معصومینند.
ما کان‌َ لِأَهل‌ِ المَدِینَةِ وَ مَن حَولَهُم مِن‌َ الأَعراب‌ِ أَن یَتَخَلَّفُوا عَن رَسُول‌ِ اللّه‌ِ وَ لا یَرغَبُوا بِأَنفُسِهِم عَن نَفسِه‌ِ الخ (ما) بظاهر نفی است لکن در معنی نهی است و آیه باهل مدینه تهدید مینماید که برای شما و آنهائیکه در اطراف مدینه میباشند روا نیست از حکم رسول تخلف نمایند و نه اینکه هوای نفسانی خود را ترجیح دهند بر نفس رسول و باید بدانند که در متابعت او بآنها نمیرسد در سفر تشنه‌گی و نه رنجی و تعبی و نه گرسنه‌گی در راه خدا و طی نمیکنند مکانی از امکنه را که کافران را بخشم آورد و از دشمنی صدمه‌ئی بآنها اصابت نمیکند از قتل و اسارت و غارت مگر اینکه برای آنها عمل صالح نوشته میشود همانا خدای جلیل ضایع نمیکند اجر نیکوکاران را.

صفحه : 116
وَ لا یُنفِقُون‌َ نَفَقَةً صَغِیرَةً وَ لا کَبِیرَةً وَ لا یَقطَعُون‌َ وادِیاً إِلّا کُتِب‌َ لَهُم لِیَجزِیَهُم‌ُ اللّه‌ُ أَحسَن‌َ ما کانُوا یَعمَلُون‌َ آیه عطف بآیه بالا است و در مقام تأکید و تشویق مجاهدین فی سبیل اللّه و اجر و پاداش عمل نیک آنها برآمده که آنهائیکه بمال و جانشان مجاهده میکنند هرگاه در اینکه عمل انفاق کنند خواه کوچک باشد یا بزرگ و نیز مجاهدین برای جهاد بیابان و وادی را طی نمیکنند مگر اینکه نوشته و ثبت میگردد، ظاهرا لام (لیجزیهم) لام غایت است یعنی کوچک و بزرگ عمل آنها در راه جهاد نوشته میشود و برای اینکه خدای تعالی بآنها پاداش دهد نیکوتر از آنچه عمل نموده‌اند.

صفحه : 117

[سوره التوبة (9): آیات 122 تا 129]

اشاره

وَ ما کان‌َ المُؤمِنُون‌َ لِیَنفِرُوا کَافَّةً فَلَو لا نَفَرَ مِن کُل‌ِّ فِرقَةٍ مِنهُم طائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّین‌ِ وَ لِیُنذِرُوا قَومَهُم إِذا رَجَعُوا إِلَیهِم لَعَلَّهُم یَحذَرُون‌َ (122) یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا قاتِلُوا الَّذِین‌َ یَلُونَکُم مِن‌َ الکُفّارِ وَ لیَجِدُوا فِیکُم غِلظَةً وَ اعلَمُوا أَن‌َّ اللّه‌َ مَع‌َ المُتَّقِین‌َ (123) وَ إِذا ما أُنزِلَت سُورَةٌ فَمِنهُم مَن یَقُول‌ُ أَیُّکُم زادَته‌ُ هذِه‌ِ إِیماناً فَأَمَّا الَّذِین‌َ آمَنُوا فَزادَتهُم إِیماناً وَ هُم یَستَبشِرُون‌َ (124) وَ أَمَّا الَّذِین‌َ فِی قُلُوبِهِم مَرَض‌ٌ فَزادَتهُم رِجساً إِلَی رِجسِهِم وَ ماتُوا وَ هُم کافِرُون‌َ (125) أَ وَ لا یَرَون‌َ أَنَّهُم یُفتَنُون‌َ فِی کُل‌ِّ عام‌ٍ مَرَّةً أَو مَرَّتَین‌ِ ثُم‌َّ لا یَتُوبُون‌َ وَ لا هُم یَذَّکَّرُون‌َ (126)
وَ إِذا ما أُنزِلَت سُورَةٌ نَظَرَ بَعضُهُم إِلی بَعض‌ٍ هَل یَراکُم مِن أَحَدٍ ثُم‌َّ انصَرَفُوا صَرَف‌َ اللّه‌ُ قُلُوبَهُم بِأَنَّهُم قَوم‌ٌ لا یَفقَهُون‌َ (127) لَقَد جاءَکُم رَسُول‌ٌ مِن أَنفُسِکُم عَزِیزٌ عَلَیه‌ِ ما عَنِتُّم حَرِیص‌ٌ عَلَیکُم بِالمُؤمِنِین‌َ رَؤُف‌ٌ رَحِیم‌ٌ (128) فَإِن تَوَلَّوا فَقُل حَسبِی‌َ اللّه‌ُ لا إِله‌َ إِلاّ هُوَ عَلَیه‌ِ تَوَکَّلت‌ُ وَ هُوَ رَب‌ُّ العَرش‌ِ العَظِیم‌ِ (129)

صفحه : 118

[ترجمه]

و نسزد مؤمنین را که تمامشان برای جهاد بیرون روند پس چرا از هر طائفه‌ئی جمعی برای جنگ و گروهی برای آموختن علم مهیا نباشند که در دین فهم و دانش پیدا نمایند تا اینکه بترسانند جماعتی را که از جنگ برمیگردند شاید (از اعمال بد) حذر نمایند [122]
ای کسانیکه ایمان آورده‌اید جنگ کنید با آنهائیکه نزدیک شما میباشند و باید که بیابند کفار در شما درشتی و غلظة و بدانید که خدا با پرهیزکاران است [123]
و وقتی سوره‌ئی فرستاده شود بعضی از منافقین میگویند کدام یک از شما بر ایمانش افزوده گردید و امّا آنهائیکه ایمان آورده‌اند ایمانشان زیاد میگردد و آنها شادمانند [124]
و امّا آنهائیکه قلبهای آنها مریض است زائد میگردد بر آنها پلیدی فوق پلیدی و میمیرند در حالیکه کافرند [125]
آیا نمی‌بینند که براستی هر سالی یک مرتبه یا دو مرتبه مبتلا میگردند پس (با اینکه حال) توبه نمیکنند و نه اینکه پند میگیرند [126]
و هرگاه سوره‌ئی فرود آید بعضی (از منافقین) بر بعض دیگر نظر میکنند که آیا یکی از مؤمنین شما را می‌بیند اگر خواهید از مجلس بیرون روید و اگر نبیند بیرون میروند خدا قلبهای آنان را بگردانید به اینکه که آنها جماعتی میباشند که نمیفهمند [127]
همانا رسولی بر شما آمد که از جنس شما (بشر است) و کفر و گمراهی شما بر او ناگوار است حریص است بر گرویدگان از شما رءوف و مهربان است [128]
ای رسول اگر کفار از تو اعراض کردند (و ایمان نیاوردند) پس بگو خدا کافی است مرا نیست الهی مگر او بر او توکل کردم و او پروردگار عرش بزرگ است [129]
.

صفحه : 119

(توضیح آیات)

وَ ما کان‌َ المُؤمِنُون‌َ لِیَنفِرُوا کَافَّةً فَلَو لا نَفَرَ مِن کُل‌ِّ فِرقَةٍ مِنهُم طائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّین‌ِ بعضی از مفسرین از إبن عباس روایت میکند که گفته پس از جنگ تبوک و تخلف منافقین از جنگ و توبیخات و سرزنشهائی که در آیات راجع بآنها رسیده بود مؤمنین گفتند هر وقت جنگی رو میدهد برای جهاد بیرون میرویم خواه رسول خود برود یا نرود و لشگر فرستد و چون رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم برای جنگ لشگری را نام زد نمود تمام مؤمنین بیرون رفتند و رسول را تنها گذاشتند اینکه بود که حق تعالی اینکه آیه را نازل گردانید که روا نیست تمام مؤمنین برای جنگ بیرون روند بلکه باید از هر قبیله‌ئی گروهی بیرون روند و جمعی بمانند تا اینکه طلب دانش کنند در دین، و ظاهرا مقصود از فقه همین احکام عبادات نیست بلکه یک معنی اعمی است که شامل میگردد علومی را که راجع بدین است از اصول اعتقادات و تحصیل معارف و سنن و احکام عبادات و غیر اینها آنچه منسوب بدین است و جامع تمامی آنها است اگر چه در عرف متشرعین فقه اختصاص بعلم فروع و احکام پیدا نموده.
وَ لِیُنذِرُوا قَومَهُم إِذا رَجَعُوا إِلَیهِم لَعَلَّهُم یَحذَرُون‌َ و جماعتیکه نزد رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم مانده‌اند و دانش طلبیدند آنهائی را که از جنگ برمیگردند انذار نمایند یعنی آنچه از فقه و علوم دانا گردیدند بباقی بیاموزند و آنها را از مخالفت احکام خدا بترسانند شاید انذارشان در آنها تأثیر کند و از اعمال بد یا ترک اوامر خدا حذر کنند و بترسند.
از کلبی روایت میکنند که گفته آیه در باره بنی اسد وارد گردید و آن در وقتی بود که قحطی شدید بآنها اصابت نموده بود آنها از تنگی معیشت با اهل بیت خود بمدینه آمدند و گفتند ما آمده‌ایم برای اینکه از رسول تعلیم بگیریم

صفحه : 120
آنوقت جمعیت مدینه زیاد شد نرخها بالا رفت و راهها را کثیف و متنجس گردانیدند حق تعالی اینکه آیه را فرستاد که از هر قبیله‌ئی برای تحصیل گروهی بیرون روند و پس از آنکه علم فقه را آموختند بناحیه خود توجه نمایند و دیگران را تعلیم دهند تا همه آنها از معاصی حذر کنند و اوامر و نواهی را امتثال نمایند.
[منهج] یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا قاتِلُوا الَّذِین‌َ یَلُونَکُم مِن‌َ الکُفّارِ وَ لیَجِدُوا فِیکُم غِلظَةً وَ اعلَمُوا أَن‌َّ اللّه‌َ مَع‌َ المُتَّقِین‌َ از زجاج نقل میکنند که گفته (غلظة) سه طور قرائت شده فتح و ضم و کسر و کسر فصیح‌تر است.
آیه خطاب بمؤمنین نموده که با کفاریکه نزدیک شمایند مقاتله و جنگ کنید مثل خویشان و همسایگان و بطور شدت و غلظة با آنها بجنگید، شاید تأکید برای آنست که مراعات نزدیکی آنها را نکنید چه از خویشان و دوستان باشند یا غیر آنها و بایستی بطور حتم و یقین بدانید که خدا با اشخاص متقی Ƞپرهیزکار است ایکه در سورة الحدید نزدیکی خود را بقوله تعالی (هُوَ مَعَکُم أَین‌َ ما کُنتُم) بطور عموم نسبت بتمام افراد بشر ابلاغ نموده و اینجا اختصاص بمؤمنین داده معلوم میشود که مقصود از معیت در اینجا تفوق و غلبه مؤمنین است بر کفار چنانچه فرموده (وَ أَنتُم‌ُ الأَعلَون‌َ إِن کُنتُم مُؤمِنِین‌َ) سوره آل عمران آیه 133 و غلبه مؤمنین بر کفار همانا ناشی از ایمانی است که در قلب و جان آنها نفوذ نموده زیرا که ایمان رشته‌ئی است کشیده شده از حق بخلق هر کس بآن چنگ زد همیشه در حفظ و امان قرار گرفته و گسستگی برای او نیست.
وَ إِذا ما أُنزِلَت سُورَةٌ فَمِنهُم مَن یَقُول‌ُ أَیُّکُم زادَته‌ُ هذِه‌ِ إِیماناً فَأَمَّا الَّذِین‌َ آمَنُوا فَزادَتهُم إِیماناً وَ هُم یَستَبشِرُون‌َ آیه علامتی قرار میدهد بین مؤمنین و منافقین که مؤمن از منافق شناخته شود، منافقین چنین بودند که وقتی آیه‌ئی نازل میگردید بهم از روی سخریه

صفحه : 121
میگفتند کدام یک از شما باین آیه ایمانتان زیاد شد و اینکه یکی از علائم نفاق و دشمنی آنها بود لکن آنهائیکه ایمان آورده بودند نزول آیات بر ایمانشان می‌افزود و آنها خوشحال و بشاش میشدند.
لکن آنهائیکه در قلبهایشان مرض نفاق و کفر ریشه دوانیده و مزمن شده نزول آیات بر رجس و پلیدی آنان می‌افزود مرضی فوق مرضی رجسی فوق رجسی تمام قلبشان را فرا میگیرد و آنها میمیرند در حالیکه کافرند.
أَ وَ لا یَرَون‌َ أَنَّهُم یُفتَنُون‌َ فِی کُل‌ِّ عام‌ٍ مَرَّةً أَو مَرَّتَین‌ِ ثُم‌َّ لا یَتُوبُون‌َ وَ لا هُم یَذَّکَّرُون‌َ آیه ارائه میدهد که هر بلائی و مصیبتی و مرضی که انسان در ایّام حیاتش مبتلا میگردد برای تنبه و آزمایش او است و برای اینکه است که بخود بیاید و بفهمد که خودش قدرت بر هیچ چیزی ندارد حیات و ممات و صحت و مرض و آنچه بروی عارض میگردد از خوشی و ناخوشی از تحت اختیار او خارج است با اینکه حال منافقین چنان زنگ کفر و نفاق قلبهای آنها را سیاه و تاریک گردانیده که نمیفهمند که در اثر کفر و نفاق است که سالی یک مرتبه یا دو مرتبه در فتنه جنگ یا مصیبات دیگر در آزمایش واقع گردیده‌اند و فقط آنکسیکه قدرت بر رفع گرفتاری آنها دارد خدا است و از نفاق و ضدّیت با مؤمنین بسوی موافقت بازآیند.
وَ إِذا ما أُنزِلَت سُورَةٌ نَظَرَ بَعضُهُم إِلی بَعض‌ٍ هَل یَراکُم مِن أَحَدٍ ثُم‌َّ انصَرَفُوا صَرَف‌َ اللّه‌ُ قُلُوبَهُم بِأَنَّهُم قَوم‌ٌ لا یَفقَهُون‌َ آیه برسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم خبر میدهد که منافقین چنینند که وقتی سوره‌ئی یا آیه‌ئی نازل میگردد آن سیه بختان از آن غیظ و غرضی که با رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم دارند حاضر بشنیدن آیات نیستند بگوشه چشم بعضی ببعض دیگر نظر میکند که آیا از مؤمنین کسی حاضر هست یا نیست و اگر از شما مؤمنین کسی حاضر نباشد که آنها را ببیند از مجلس خارج میگردند و میروند که آیه را نشنوند و در اثر عملشان خدا قلب آنها را برمیگرداند (جزاء وفاقا) انصراف و رو گردانیدن از آیات چنین ایجاب میکند که قلب آنها واژگون گردد و اینکه عمل در اثر جهل و

صفحه : 122
نفهمی آنها پدید گردیده.
آری قلبیکه لطیفه ربانی و خزینه فیوضات حقانی است در اثر غلبه قوای شهوانی و غضبانی از حقیقت اولیه خودش که بایستی آینه مانند حقایق امور در وی پرتو افکند و محل‌ّ تردد ملائکه گردد و حقیقت را دریابد منصرف گردیده و محل جولانگاه شیاطین میگردد و از حق و حقیقت اعراض مینماید.
لَقَد جاءَکُم رَسُول‌ٌ مِن أَنفُسِکُم عَزِیزٌ عَلَیه‌ِ ما عَنِتُّم حَرِیص‌ٌ عَلَیکُم بِالمُؤمِنِین‌َ رَؤُف‌ٌ رَحِیم‌ٌ آیه در مقام امتنان بر بشر است که بر شما رسولی آمد که از جنس خود شما بشر است (ما عنتم) ما، مصدریه است یعنی بر او ناگوار است کفر شما و حریص است بر ایمان شما و رءوف و رحیم است بمؤمنین.
فَإِن تَوَلَّوا فَقُل حَسبِی‌َ اللّه‌ُ لا إِله‌َ إِلّا هُوَ عَلَیه‌ِ تَوَکَّلت‌ُ وَ هُوَ رَب‌ُّ العَرش‌ِ العَظِیم‌ِ مفسرین گفته‌اند اینکه آخر آیه‌ئی است که فرود آمده و نیز گفته‌اند سوره برائة آخر سوره‌ئی است از کلام اللّه و بنا بر اینکه قرآن مجید باین مبارک آیه خاتمه پیدا نموده و چون ترجمه آیه شده و واضح است دیگر محتاج بتوضیح نیست و بروایتی خواندن اینکه آیه بعد از هر نمازی فضیلت بسیار دارد.

صفحه : 123

‌سورة یونس [ع]

اشاره

مکیة و هی مائة و تسع آیات‌

[سوره یونس (10): آیات 1 تا 6]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
الر تِلک‌َ آیات‌ُ الکِتاب‌ِ الحَکِیم‌ِ (1) أَ کان‌َ لِلنّاس‌ِ عَجَباً أَن أَوحَینا إِلی رَجُل‌ٍ مِنهُم أَن أَنذِرِ النّاس‌َ وَ بَشِّرِ الَّذِین‌َ آمَنُوا أَن‌َّ لَهُم قَدَم‌َ صِدق‌ٍ عِندَ رَبِّهِم قال‌َ الکافِرُون‌َ إِن‌َّ هذا لَساحِرٌ مُبِین‌ٌ (2) إِن‌َّ رَبَّکُم‌ُ اللّه‌ُ الَّذِی خَلَق‌َ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌َ فِی سِتَّةِ أَیّام‌ٍ ثُم‌َّ استَوی عَلَی العَرش‌ِ یُدَبِّرُ الأَمرَ ما مِن شَفِیع‌ٍ إِلاّ مِن بَعدِ إِذنِه‌ِ ذلِکُم‌ُ اللّه‌ُ رَبُّکُم فَاعبُدُوه‌ُ أَ فَلا تَذَکَّرُون‌َ (3) إِلَیه‌ِ مَرجِعُکُم جَمِیعاً وَعدَ اللّه‌ِ حَقًّا إِنَّه‌ُ یَبدَؤُا الخَلق‌َ ثُم‌َّ یُعِیدُه‌ُ لِیَجزِی‌َ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ بِالقِسطِ وَ الَّذِین‌َ کَفَرُوا لَهُم شَراب‌ٌ مِن حَمِیم‌ٍ وَ عَذاب‌ٌ أَلِیم‌ٌ بِما کانُوا یَکفُرُون‌َ (4)
هُوَ الَّذِی جَعَل‌َ الشَّمس‌َ ضِیاءً وَ القَمَرَ نُوراً وَ قَدَّرَه‌ُ مَنازِل‌َ لِتَعلَمُوا عَدَدَ السِّنِین‌َ وَ الحِساب‌َ ما خَلَق‌َ اللّه‌ُ ذلِک‌َ إِلاّ بِالحَق‌ِّ یُفَصِّل‌ُ الآیات‌ِ لِقَوم‌ٍ یَعلَمُون‌َ (5) إِن‌َّ فِی اختِلاف‌ِ اللَّیل‌ِ وَ النَّهارِ وَ ما خَلَق‌َ اللّه‌ُ فِی السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ لَآیات‌ٍ لِقَوم‌ٍ یَتَّقُون‌َ (6)

صفحه : 124
کسی بقدر استعدادش از فیض رحمت خدا کامیاب میگردد زیرا که بخل در مبدء فیاض نیست.
وَ إِن تَوَلَّوا فَإِنِّی أَخاف‌ُ عَلَیکُم عَذاب‌َ یَوم‌ٍ کَبِیرٍ خطاب (تولوا) بکفار و مشرکین است که اگر از حق تعالی اعراض کنید و از کفر و شرکتان طلب آمرزش نکنید و رو باو نیاورید پس میترسم بر شما از عذاب یوم کبیر.
بقول بعضی از مفسرین مقصود از عذاب روز کبیر جنگ بدر است و بقول دیگر قحطی است لکن شاید مقصود بقرینه (یوم کبیر) که روز عذاب را متصف بکبیر نموده عذاب قیامت باشد زیرا که تمام عذابهای دنیوی نسبت بعذاب اخروی کوچک مینماید.
إِلَی اللّه‌ِ مَرجِعُکُم وَ هُوَ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ قَدِیرٌ بازگشت شما بسوی او است (الیه الرجعی و الیه المنتهی) سر انجام امور و پاداش اعمال نیکوکاران و کیفر و عذاب بدکاران همه بدست قدرت او انجام میگیرد که هر ذی فضلی را بحسب استعدادش بوی تفضل مینماید و گنهکار ناسپاس را بکیفر اعمالش میرساند زیرا که او بر هر چیزی توانا است.
أَلا إِنَّهُم یَثنُون‌َ صُدُورَهُم لِیَستَخفُوا مِنه‌ُ أَلا حِین‌َ یَستَغشُون‌َ ثِیابَهُم یَعلَم‌ُ ما یُسِرُّون‌َ وَ ما یُعلِنُون‌َ، إِنَّه‌ُ عَلِیم‌ٌ بِذات‌ِ الصُّدُورِ آیه خطاب برسولش نموده و باو از حال مشرکین خبر میدهد که اینان جنینند که مؤکّدا دلهای خود را بر عداوت تو جمع میگیرند زیرا کسیکه بر چیزی اقبال کند بقلبش اقبال میکند و کسیکه اعراض کند آن نیز بقلبش اعراض کرده و کفار چون از حق تعالی اعراض کرده‌اند سینه‌های خود را بر عداوت رسولش جمع میگیرند چنین میکنند تا اینکه عداوت خود را بپوشانند آگاه باشید که آنان خود را بلباس میپوشانند چنانچه گفته‌اند وقتی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم آیه‌ئی میخوانده مشرکین لباس بسر خود میکشیدند که صدای حضرتش را

صفحه : 125

(توضیح آیات)

الر تِلک‌َ آیات‌ُ الکِتاب‌ِ الحَکِیم‌ِ در جاهای دیگر گفته شد که حروف مقطعه از متشابهات قرآن بشمار میرود و عملش نزد خدا است اینکه است که سکوت از آن و محول گردانیدن علم آنرا براسخین اولی است لکن بعضی در توجیه آن گفته‌اند آنها نامهای سوره‌اند یا نامهای قرآن است، و اکثر مفسرین گفته‌اند (الر) بمعنی [انا اللّه الرحمن] یا [انا اللّه اری] است و بعضی گفته‌اند قسم است یعنی سوگند میخورم بآلاء خود بر تو در ازل و لطف من، و (تلک) تا آخر آیه جواب قسم است (الحکیم) صفت کتاب است، الف و لام (الکتاب) میشود جنس باشد که شامل شود تمام کتابهای آسمانی را از تورات و انجیل و زبور و قرآن و غیر آنها، و شاید مقصود الف و لام عهد باشد که خدای جلیل بعظمت خود قسم یاد نموده که اینکه سوره از قرآن از آیات کتب الهیه است که پیش از اینکه فرود آمده از طرف حکیم و اینکه آیات مشتمل بر حکمت است و از نزد حکیم مطلق نازل گردیده.
(تلک) اشاره بمطلب بزرگ و دور است و دلالت دارد بر عظمت و ارتفاع و علوّ مقام قرآن و مقصود از آیات اجزاء و کلمات و حروف قرآن است و آیت بمعنی نشانه است و مقصود از (کتاب حکیم) قرآن است و حکیم بر وزن فعیل بمعنی محکم و ثابت است یعنی قرآن کتابی است محکم و ثابت و دست تحریف و تغییر از دامن آن کوتاه است قوله تعالی در سوره الحجر آیه 9 (إِنّا نَحن‌ُ نَزَّلنَا الذِّکرَ وَ إِنّا لَه‌ُ لَحافِظُون‌َ) و بقولی مقصود از کتاب حکیم لوح محفوظ است و آیات قرآن از آیات او است نظر بقوله تعالی (بَل هُوَ قُرآن‌ٌ مَجِیدٌ فِی لَوح‌ٍ مَحفُوظٍ) سوره بروج آیه 22، و قوله (إِنَّه‌ُ لَقُرآن‌ٌ کَرِیم‌ٌ فِی کِتاب‌ٍ مَکنُون‌ٍ) سوره واقعه آیه 78.
أَ کان‌َ لِلنّاس‌ِ عَجَباً أَن أَوحَینا إِلی رَجُل‌ٍ مِنهُم أَن أَنذِرِ النّاس‌َ

صفحه : 126
(همزه) استفهام انکاری است راجع بتعجب آنها و شنوندگان سخن آنها است و در شأن نزول آیه گفته‌اند اینکه آیه در باره کفار مکه فرود آمده و در مقام رد آنها است که اینکه تعجب آنها در غیر محل‌ّ واقع گردیده زیرا که آنها جسم رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را میدیدند که او مردی است از آنها و مثل آنها است لکن آن گوهر گران بهائی که در حقیقت روحیه آن بزرگوار بود مشاهده نمیکردند زیرا که چشم حقیقت بین نداشتند.
و شاید تعجب و انکار نمودن آنها از اینکه جهت بوده که در صورتی که بتهائی را پرستش مینمودند که میدانستند که آنها گوش و چشم ندارند و جمادند و نیز قوه دراکه در آنها مفقود است با اینکه حال آنها را شفعاء خود قرار میدادند و چنین گمان میکردند که بپرستش آنها قرب بحق تعالی پیدا مینمایند و آن کسی را که آثار صدق و امانت و حقیقت از او پدیدار بود و معجزاتی از او مشاهده مینمودند در دعوی وحی و اظهار اینکه اینکه آیاتی است که از طریق وحی بر من فرود آمده تعجب میکردند و انکار آنها نبود مگر از روی حقد و حسد و منیّت که گویا بر خود عار میدانستند که مطیع کسی گردند که در صورت جسمیت مثل خودشانست.
وَ بَشِّرِ الَّذِین‌َ آمَنُوا أَن‌َّ لَهُم قَدَم‌َ صِدق‌ٍ عِندَ رَبِّهِم قال‌َ الکافِرُون‌َ إِن‌َّ هذا لَساحِرٌ مُبِین‌ٌ و ای رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم مژده و بشارت بده بکسانیکه ایمان آوردند که همانا برای آنها قدم صدق و راستی است نزد پروردگارشان.
از کافی نقل میکنند که بدو واسطه از ابی عبد اللّه ع روایت کرده که فرموده (و بشر الّذین آمنوا ان لهم قدم صدق) صدق او رسول است، و طبرسی در مجمع گفته که گفته شده است (قدم صدق) شفاعت محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است از برای اهل ایمان و اینکه معنی از ابی سعید خدری است، و همین طور از ابی عبد اللّه ع روایت شده.
[پایان]

صفحه : 127
مؤمن وقتی متصف میگردد بصفت صدق که ایمان در قلبش نفوذ نموده و آثار ایمان در ظاهرش از اطاعت و عبادت پروردگارش هویدا گردد امّا ایمان صوری که نفوذ در قلب ننموده و لو اینکه بزبان اظهار میکند و ببدن نیز عباداتی مثل نماز و روزه و باقی عبادات عمل می‌نماید آیه شامل چنین کسی نمیگردد در آخر سوره قمر در وصف متصفین بتقوی فرموده (إِن‌َّ المُتَّقِین‌َ فِی جَنّات‌ٍ وَ نَهَرٍ فِی مَقعَدِ صِدق‌ٍ عِندَ مَلِیک‌ٍ مُقتَدِرٍ) آری کسی متصف بقدم صدق گردیده که نمونه‌ئی از آثار اوصاف کمال الهی در آینه وجودش نمایان و در اینکه مقام تمکن و استقامت یافته یعنی در جایگاه صدق و راستی نزد سلطان مقتدر قرار گرفته و آن کسی خواهد بود که در معرفت و محبّت بمقام تمکن رسیده و ظاهرش مرآت باطن و باطنش مرآت صفات الهی و اوصاف ربوبی گردیده و حقیقت و معنی بندگی را در خود مشاهده مینماید و معنی حقیقی تقوی همین است چنین مؤمن کاملی مانند کوه راسخ ثابت و پا بر جا است که بادهای مخالف هر قدر قوی باشد وی را ذره‌ئی تکان نخواهد داد و معلوم است که چنین مؤمن کاملی بسیار کمیاب است.
و کفار چون میدیدند معجزات را مثل آیات قرآن که از عهده آنها خارج بود که آیه‌ئی مثل آنرا بیاورند و نیز اعمال و افعال معجز نمای رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را مشاهده مینمودند و نمیخواستند قبول کنند که اینها معجزه است برای اثبات نبوّت و رسالت او اینکه بود که معجزات را حمل بر سحر مینمودند و میگفتند اینکه ساحری است آشکارا.
إِن‌َّ رَبَّکُم‌ُ اللّه‌ُ الَّذِی خَلَق‌َ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌َ فِی سِتَّةِ أَیّام‌ٍ ثُم‌َّ استَوی عَلَی العَرش‌ِ یُدَبِّرُ الأَمرَ چون در آیه بالا در مقام بیان اینکه بود که کافرین تعجب میکردند در اینکه بمردی که مثل خودشانست وحی نازل گردد و قرآن از جانب خدا باشد آیه برای رفع تعجب آنان و استبعاد آنها اشاره بدو مطلب مینماید: اول پروردگار شما آنکسی است که آسمانها و زمین را در مقدار شش روز آفریده پس از آن بر عرش

صفحه : 128
مستولی گردید آنخدائی که خالق آسمانها و زمین است و تمام موجودات تحت عرش اقتدار و عظمت اویند و تدبیر امور عالم نیز بدست قدرت او انجام میگیرد او میداند که رسالت خود را در کجا قرار دهد و چه کسی را مخصوص بوحی گرداند و اینکه تعجب شما بی‌مورد است.
دوم- ما مِن شَفِیع‌ٍ إِلّا مِن بَعدِ إِذنِه‌ِ ذلِکُم‌ُ اللّه‌ُ رَبُّکُم فَاعبُدُوه‌ُ ای مشرکین که عبادت بتها را میکنید بامید اینکه شفیع شما باشند و در اثر پرستش آنها شما را بمقام قرب برسانند بایست بدانید که شفیعی نیست مگر باذن خدا یعنی تدبیر امور عالم بدست او است و کسی بدون امر و اجازه او کاری از او ساخته نمیگردد و آن کسی که همه امور بدست او است و کسی را حق تصرف در مملکت او نیست آن خدا است که پروردگار شما است فقط او را عبادت بنمائید و از جانب او حاجات خود را بخواهید.
أَ فَلا تَذَکَّرُون‌َ همزه (افلا) برای تعجب است و شاید اشاره باین باشد که شما تعجب میکنید که بمردی مثل خودتان وحی نازل گردد در صورتی که تعجب در اینکه است که شما غیر پروردگار خود را پرستش مینمائید و آنرا منشأ اثر میدانید و از غیر خدا حاجت می‌طلبید چرا متذکر نمیشوید و رجوع بفطرت اولیه خود نمی‌نمائید تا اینکه بدانید تمام امور بدست قدرت او انجام میگیرد و اذن شفاعت نیز بدست او است و نیز بدانید که:
إِلَیه‌ِ مَرجِعُکُم جَمِیعاً وَعدَ اللّه‌ِ حَقًّا آیه پس از توبیخ و سرزنش بآنها خبر میدهد و مردم را متذکر میگرداند که چرا متذکر نمیگردید، تذکر را در جائی میآورند که از مطلب دانسته شخص غافل باشد، و تفکر را در جائی میآورند که مجهولی را بخواهد معلوم کند و در اینجا بقرینه آیه بالا (أَ فَلا تَذَکَّرُون‌َ) بهمزه استفهام انکاری تنبیه بر اینکه است که شمائی که بفطرت توحیدتان رو بخدا دارید متذکر باشید که بازگشت تمام

صفحه : 129
شما بسوی او است و اینکه وعده خدا است و آن وعده ایست حق و حقیقت که تخلف پذیر نخواهد بود.
إِنَّه‌ُ یَبدَؤُا الخَلق‌َ ثُم‌َّ یُعِیدُه‌ُ لِیَجزِی‌َ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ بِالقِسطِ همانا که او است ابداء کننده، ابداء بمعنی ایجاد از عدم است شما را از عدم و نیستی بوجود آورده و پس از مرگ و نیستی جسمتان باز برمیگرداند شما را بحالت اول، اشاره به اینکه که گمان نشود انسان بمردن فانی میگردد بلکه عود و بازگشت مینمائید بهمان مبدئی که شما را از نیستی بهستی آورده معاد و بازگشت شما نیز بدست قدرت او است هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن و الیه المصیر.
و لام (لیجزی) که در مورد علت میآورند اشاره باین است که گمان نشود ابداء و معاد شما بیهوده باشد بلکه پس از حیات دنیا شما را در سرای دیگر برمیگرداند تا اینکه پاداش و جزاء نیکو دهد بعدل کسانی را که ایمان آوردند و اعمال شایسته نمودند.
وَ الَّذِین‌َ کَفَرُوا لَهُم شَراب‌ٌ مِن حَمِیم‌ٍ وَ عَذاب‌ٌ أَلِیم‌ٌ بِما کانُوا یَکفُرُون‌َ (حمیم) بر وزن فعیل آبی را گویند که میجوشد شدیدا (و الّذین) عطف است (بیجزی) یعنی شما را عود میدهد تا اینکه آنهائیکه کافر شدند مجازات نماید بآشامانیدن از آب حمیم جهنّم و عذاب دردناک و همان کفر آنها است که عذاب الیم و شراب حمیم را ایجاب نموده زیرا که مجازات از روی عدل و قسط انجام میگیرد (وَ أَن‌َّ اللّه‌َ لَیس‌َ بِظَلّام‌ٍ لِلعَبِیدِ) آل عمران 178- انفال 53- حج 10 آری در دادگاه الهی ظلم و جوری نیست هر کس بفراخور اعمال و اخلاق و رویه‌ئی که داشته مقامی و منزلتی برای او مهیا است.
هُوَ الَّذِی جَعَل‌َ الشَّمس‌َ ضِیاءً وَ القَمَرَ نُوراً وَ قَدَّرَه‌ُ مَنازِل‌َ لِتَعلَمُوا عَدَدَ السِّنِین‌َ وَ الحِساب‌َ ما خَلَق‌َ اللّه‌ُ ذلِک‌َ إِلّا بِالحَق‌ِّ بقولی ضیاء میشود مصدر باشد از ضاء یضوء ضیاء و ضوءا مثل عاذ یعوذ عیاذا و عوذا، و بقولی میشود (ضیاء) جمع ضوء باشد مثل سیاط جمع سوط

صفحه : 130
و در هر دو صورت مضاف در تقدیر است و در معنی (جعل الشمس ذات ضیاء و القمر ذا نور).
(وَ قَدَّرَه‌ُ مَنازِل‌َ) یعنی قرار دادیم برای قمر در مسیرش منازلی که در هر شبی در منزلی است از منازل و چنین کردیم تا شما عدد سال و حساب را بدانید.
آیه ارشاد مینماید بتوحید حق تعالی و ربوبیت و علم و تدبیر او در نظام که خدای تعالی شمس و قمر و باقی اوضاع شمسی را بیک نظام و ترتیب معجز نمائی مرتب گردانیده و اینها آفریده نشده‌اند مگر بحق و از روی حکمت و اینکه طور آیات خلقت را تفصیل داده برای جماعتی که آثار ربوبیت را بچشم دل مشاهده نمایند و بدانند و آگاه باشند.
إِن‌َّ فِی اختِلاف‌ِ اللَّیل‌ِ وَ النَّهارِ وَ ما خَلَق‌َ اللّه‌ُ فِی السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ لَآیات‌ٍ لِقَوم‌ٍ یَتَّقُون‌َ در مجمع گفته اختلاف رفتن هر یک از دو شیئی است در جهتی غیر از جهت دیگر و اختلاف شب و روز رفتن یکی از آنها است در جهت ضیاء و روشنی و دیگر در جهت ظلام و تاریکی.
[پایان] در تفسیر المیزان گفته اختلاف شب و روز از جهت وارد گردیدن آنها است عقب یکدیگر در زمین در اکثر بقاع مسکونه و شب و روز در اعتدال ربیعی متساویند و در مناطق شمالیه هر روزی بر روز دیگر زیاد میگردد تا برسد باول صیف زمستان پس شروع میکند در نقیصه تا میرسد باعتدال خریفی بهار و اول خریف شب و روز متساوی میگردند تا آنجا که گفته آیه مشتمل است بر حجت تامه بر توحید در ربوبیت او زیرا که اختلاف شب و روز و آنچه در آسمانها و زمین آفریده دلیل است بر نظام عالم که متقن گردانیده تدبیر امور موجودات ارضیه و سماویه را مخصوصا عالم انسانی و وحدت نظام و ارتباط موجودات بنیکوتر از آنچه بشود تصور نمود کاشف بر اینکه است که مربی آن واحد است که هر چیزی را تربیت مینماید و از آن جمله وجود انسانی است پس نیست پروردگاری مگر او و در ربوبیت او شریکی نیست، بیان آن مفصل است مختصر نمودیم.
[پایان]

صفحه : 131

[سوره یونس (10): آیات 7 تا 14]

اشاره

إِن‌َّ الَّذِین‌َ لا یَرجُون‌َ لِقاءَنا وَ رَضُوا بِالحَیاةِ الدُّنیا وَ اطمَأَنُّوا بِها وَ الَّذِین‌َ هُم عَن آیاتِنا غافِلُون‌َ (7) أُولئِک‌َ مَأواهُم‌ُ النّارُ بِما کانُوا یَکسِبُون‌َ (8) إِن‌َّ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ یَهدِیهِم رَبُّهُم بِإِیمانِهِم تَجرِی مِن تَحتِهِم‌ُ الأَنهارُ فِی جَنّات‌ِ النَّعِیم‌ِ (9) دَعواهُم فِیها سُبحانَک‌َ اللّهُم‌َّ وَ تَحِیَّتُهُم فِیها سَلام‌ٌ وَ آخِرُ دَعواهُم أَن‌ِ الحَمدُ لِلّه‌ِ رَب‌ِّ العالَمِین‌َ (10) وَ لَو یُعَجِّل‌ُ اللّه‌ُ لِلنّاس‌ِ الشَّرَّ استِعجالَهُم بِالخَیرِ لَقُضِی‌َ إِلَیهِم أَجَلُهُم فَنَذَرُ الَّذِین‌َ لا یَرجُون‌َ لِقاءَنا فِی طُغیانِهِم یَعمَهُون‌َ (11)
وَ إِذا مَس‌َّ الإِنسان‌َ الضُّرُّ دَعانا لِجَنبِه‌ِ أَو قاعِداً أَو قائِماً فَلَمّا کَشَفنا عَنه‌ُ ضُرَّه‌ُ مَرَّ کَأَن لَم یَدعُنا إِلی ضُرٍّ مَسَّه‌ُ کَذلِک‌َ زُیِّن‌َ لِلمُسرِفِین‌َ ما کانُوا یَعمَلُون‌َ (12) وَ لَقَد أَهلَکنَا القُرُون‌َ مِن قَبلِکُم لَمّا ظَلَمُوا وَ جاءَتهُم رُسُلُهُم بِالبَیِّنات‌ِ وَ ما کانُوا لِیُؤمِنُوا کَذلِک‌َ نَجزِی القَوم‌َ المُجرِمِین‌َ (13) ثُم‌َّ جَعَلناکُم خَلائِف‌َ فِی الأَرض‌ِ مِن بَعدِهِم لِنَنظُرَ کَیف‌َ تَعمَلُون‌َ (14)

صفحه : 132

[ترجمه]

همانا کسانیکه بملاقات دار کرامت ما امیدوار نیستند و بحیات دنیا راضی هستند و بآن مطمئن گردیدند و آنهائیکه از نشانه‌های ما غافلند [7]
آن گروه جایگاه آنها دوزخ است بسبب اعمالیکه میکردند [8]
بحقیقت آنهائی که بخدا ایمان آوردند و اعمال نیکو کردند پروردگارشان بسبب ایمانشان آنها را رهبری مینماید (ببهشتی) که نهرها از زیر درختهای آن جریان دارد و آنان در بهشتهای پر نعمت میباشند [9]
خواندن آنها در بهشت اینکه است که گویند خدایا تو منزه و مبراء از هر عیب و نقص میباشی و تحیت آنها بیکدیگر در بهشت سلام است و آخر دعاء آنها اینکه است، حمد و ستایش مخصوص خدای عالمیان است [10]
و اگر خدا تعجیل کند برای مردم باجابت نفرین آنها بیکدیگر مثل عجله داشتن مردم باجابت شدن دعاء خیرشان آنها بسوی اجل رانده میشدند پس کسانی را که بآخرت ایمان ندارند وامیگذاریم در طغیانشان حیران روند و در گمراهیشان سرگردان [11]
وقتی بانسان ضرری اصابت نماید ما را در حال خوابیده بپهلو یا نشسته یا ایستاده میخواند و چون سختی را از وی برداشتیم میرود (و غافل میگردد) مثل اینکه هرگز ما را نخوانده بود برای آن سختی که باو رسیده بود اینکه چنین اعمال اسراف کنندگان نزد آنها زینت داده شده [12]
و بحقیقت اهل قریه‌هائی را که پیش از شما بودند ما هلاک گردانیدیم چون آنها ستم نمودند در حالیکه رسولان با معجزه‌ها بر آنها آمده بودند که ایمان بیاورند اینکه طور ما جماعت گنهکاران را مجازات مینمائیم [13]
پس از هلاکت آنها شما را در زمین خلیفه گردانیدیم تا اینکه بنگریم چگونه عمل میکنید [14]

صفحه : 133

(توضیح آیات)

إِن‌َّ الَّذِین‌َ لا یَرجُون‌َ لِقاءَنا وَ رَضُوا بِالحَیاةِ الدُّنیا وَ اطمَأَنُّوا بِها وَ الَّذِین‌َ هُم عَن آیاتِنا غافِلُون‌َ ظاهرا آیه در مقام حال کسانی است که بمعاد و بازگشت بسوی پروردگار ایمان ندارند و حشر و نشر و حساب و عقاب را انکار مینمایند که از جمله اوصاف نکوهیده آنان چنین است که بحیات فانی دنیا راضی شدند و بآن مطمئن گردیدند و چشم امید از آن مقاماتیکه برای مؤمنین مهیا گردیده از قرب جوار احدی و نعمتهای بهشتی پوشیده‌اند و پشت پا زدند آنها کسانی میباشند که از آیات ما غافلند، بعضی آیات را تفسیر بقرآن کرده‌اند و بعضی بر محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم لکن آیات بطور اطلاق عموم دار تمام آیات تکوینی و تشریعی را شامل میگردد خلاصه آیه در مقام اینکه است که آنهائیکه امید برحمت خدای تعالی و دار آخرت ندارند و بزندگانی دنیا از مال و جاه و اولاد و ریاست و باقی عناوین دنیوی دل بسته‌اند همین علاقه بدنیا و اطمینان بحیات فانی آنان را از آیات الهی باز گردانیده و آب گل آلوده دنیا چشم و گوش آنها را پر کرده آنان چشم دارند لکن نمی‌بینند گوش دارند و نمیشنوند (إِن هُم إِلّا کَالأَنعام‌ِ بَل هُم أَضَل‌ُّ سَبِیلًا) سوره فرقان آیه 46 و همین محبّت دنیا است که غفلت آنها را ایجاب نموده و از آیات خدا غافل گردیده‌اند.
أُولئِک‌َ مَأواهُم‌ُ النّارُ بِما کانُوا یَکسِبُون‌َ (اولئک) اشاره بهمان کسانی است که امید برحمت خدا ندارند و تمام همشان همین حظوظات طبیعی است مأوی و جایگاه آنان آتش است و اینکه محل‌ّ عذاب را خودشان برای خود مهیا نموده‌اند و بمحبّت دنیا خود را باسفل سافلین دوزخ پرت نموده‌اند (جزاء وفاقا).
إِن‌َّ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ یَهدِیهِم رَبُّهُم بِإِیمانِهِم الخ همانا کسانیکه ایمان آوردند و عمل شایسته نمودند پروردگارشان بسبب

صفحه : 134
ایمانشان آنها را رهبری مینماید ببهشتهای پر نعمت که نهرهائی از زیر درختهای آن روان است.
باء (بایمانهم) ظاهرا باء سببیت است یعنی ایمانشان چنین مقامات عالی را برای آنان ایجاب مینماید و بقرینه آیه قبل مؤمنین کسانی میباشند که بلقاء و قرب جوار احدیت امیدوارند و همان امیدواری آنها است که وسائل و مدارج است بسوی صراط مستقیم که منتهی میگردد بجوار رب العالمین، قوله تعالی در سوره نجم آیه 43 (وَ أَن‌َّ إِلی رَبِّک‌َ المُنتَهی) و اینکه هدایتی است که از ایمان پدید میگردد و درجات بهشتی و جریان نهرها ناشی از ولایت الهیه است که در باره ابرار و نیکوکاران است و در سوره انسان آیه 5 فرموده (إِن‌َّ الأَبرارَ یَشرَبُون‌َ مِن کَأس‌ٍ کان‌َ مِزاجُها کافُوراً) و در سوره مطففین آیه 22 (إِن‌َّ الأَبرارَ لَفِی نَعِیم‌ٍ عَلَی الأَرائِک‌ِ یَنظُرُون‌َ- تَعرِف‌ُ فِی وُجُوهِهِم نَضرَةَ النَّعِیم‌ِ- یُسقَون‌َ مِن رَحِیق‌ٍ مَختُوم‌ٍ خِتامُه‌ُ مِسک‌ٌ وَ فِی ذلِک‌َ فَلیَتَنافَس‌ِ المُتَنافِسُون‌َ- وَ مِزاجُه‌ُ مِن تَسنِیم‌ٍ- عَیناً یَشرَب‌ُ بِهَا المُقَرَّبُون‌َ).
دَعواهُم فِیها سُبحانَک‌َ اللّهُم‌َّ وَ تَحِیَّتُهُم فِیها سَلام‌ٌ وَ آخِرُ دَعواهُم أَن‌ِ الحَمدُ لِلّه‌ِ رَب‌ِّ العالَمِین‌َ از جمله شئون و خصوصیاتی که برای هدایت یافته‌گان بلقاء پروردگارشان در اینکه آیه تذکر میدهد اینکه است که در آن بهشتها که دار کرامت الهی است چون محبّت حق تعالی در قلب و جانشان ریشه دوانیده علی الدوام بتسبیح و حمد پروردگارشان مشغولند و چون در آنجا مثل دنیا موانعی در کار نیست که آنها را از یاد حق تعالی باز دارد همیشه از روی شعف و میل قلبی نه برای پاداش او را بپاکی یاد میکنند و آخر خواندن آنها ستایش او است باوصاف جمال و جلال و آیه مشعر بر اینکه است که نعمتهای جسمانی بهشتی امیدواران بلقاء پروردگار را بخود مشغول نگردانیده بلکه بالاترین حظوظ روحانی و جسمانی آنها توجه بمبدء و حمد و ستایش او است، و قوله تعالی (وَ تَحِیَّتُهُم فِیها سَلام‌ٌ) شاید مقصود

صفحه : 135
چنین باشد که وقتی چنین اشخاص بیکدیگر میرسند تحیت و تعارفشان بهم مژده سلامتی روحانی آنها است که یکدیگر را باین نحو ستایش مینمایند، یا تحیت خدا بآنها سلام است چنانچه در آیات دیگر است.
وَ لَو یُعَجِّل‌ُ اللّه‌ُ لِلنّاس‌ِ الشَّرَّ استِعجالَهُم بِالخَیرِ لَقُضِی‌َ إِلَیهِم أَجَلُهُم فَنَذَرُ الَّذِین‌َ لا یَرجُون‌َ لِقاءَنا فِی طُغیانِهِم یَعمَهُون‌َ پس از آنکه در آیات بالا خدای متعال مردم را باصول دیانت از توحید و معاد و طریق سعادتشان و وجه خذلانشان بطریق ارشاد عقل فطری آنها را رهنمائی مینماید و بآنها خبر میدهد که آنهائیکه از آیات ما غافلند جایگاه آنان عذاب است در مجمع البیان گفته اگر خدا عجله میکرد اجابت دعاء آنها را بشر مثل عجله نمودن دعاء آنها را بخیر همانا هلاک میشدند و لکن خدا در هلاکت آنها عجله میکرد در عقاب که مستحق میشدند بنافرمانی همچنانچه برای آنها خیر دنیا را عجله میکند و بسا دعاء خیر آنها را زمانی که مصلحت اقتضاء کند اجابت میکند اگر چنین میکرد آنها تمام نیست میشدند پس آنهائی را که امید بلقاء ما ندارند و از بعث و حساب نمیترسند وامیگذاریم که در کفرشان و عدولشان از حق بباطل متحیر باشند.
[پایان] اینکه آیه اشاره باین است که مهلت آنها و عجله نکردن ما در عذاب آن طوری که کفار در امور طبیعی مثل جمع آوردن مال و عناوین دیگر عجله میکنند قولی تعالی (خُلِق‌َ الإِنسان‌ُ مِن عَجَل‌ٍ) که طبیعت بشر در شتاب زدگی است ما بر خلاف مقتضیات طبیعت آنها عمل نمودیم زیرا اگر میخواستیم در مجازات آنها عجله کنیم باید اجل آنها را نزدیک کنیم که بعذاب موعود برسند لکن آنهائیکه امیدوار بلقاء ما نمیباشند آنانرا واگذاشتیم که در طغیانشان سرگردان باشند.

صفحه : 136
وَ إِذا مَس‌َّ الإِنسان‌َ الضُّرُّ دَعانا لِجَنبِه‌ِ أَو قاعِداً أَو قائِماً فَلَمّا کَشَفنا عَنه‌ُ ضُرَّه‌ُ مَرَّ کَأَن لَم یَدعُنا إِلی ضُرٍّ مَسَّه‌ُ آیه اشاره بخباثت نوع انسانی است و شاید مقصود از (الانسان) همان کسانی باشند که امیدوار بلقاء رحمت حق تعالی نیستند که از اوصاف نکوهیده آنها چنین است که وقتی سختی و امر ناگواری بآنان اصابت نمود بمقتضی فطرتشان که بر توحید است در همه حال خوابیده و نشسته و ایستاده خدا را میخوانند و از او رفع سختی را می‌طلبند و وقتی سختی که شاید مقصود مرض باشد ما از او برداشتیم و اگر مبتلا بمرض بود او را شفا دادیم یا آفات و بلیات دیگری بود از او برداشتیم اینکه انسان (ظلوما جهولا) چنان نعمت صحت از مرض را فراموش میکند که گویا هیچ وقت نه مبتلا بوده و نه از ما رفع سختی طلبیده و رفع کردیم.
کَذلِک‌َ زُیِّن‌َ لِلمُسرِفِین‌َ ما کانُوا یَعمَلُون‌َ ماء (در ما کانوا) مصدریه است یعنی همچنین زینت داده شده است برای مسرفین اعمالشان، و شاید مقصود اینکه باشد که شیطان عمل زیانکاران را که از حد خود تجاوز نموده‌اند در نظرشان آراسته میگرداند یعنی باغوای شیطان چنان فریفته شده‌اند که کارهای بدشان را خوب نمایش میدهند و آنچه عمل قبیح میکنند خوب میپندارند قوله تعالی (وَ هُم یَحسَبُون‌َ أَنَّهُم یُحسِنُون‌َ صُنعاً) آیه ارشاد بمؤمنین است که مواظب حال خود باشند که در حال نعمت و رحمت و رهائی از محذورات شکر گذار باشند و در حال آفات و بلیات صابر و راضی باشند یعنی بایستی در همه حال چشم دلشان بسوی رحمت حق تعالی باشد که امید لقاء او را دارند و در هیچ حالی غافل نگردند.
وَ لَقَد أَهلَکنَا القُرُون‌َ مِن قَبلِکُم لَمّا ظَلَمُوا وَ جاءَتهُم رُسُلُهُم بِالبَیِّنات‌ِ وَ ما کانُوا لِیُؤمِنُوا از إبن عباس نقل شده که قرن هشتاد سال است، آیه اخبار است به اینکه که

صفحه : 137
عذابی که باهل قرنهای پیشین مثل قوم عاد و ثمود و فرعونیان وارد گردید در اثر اینکه بود که آنان بخود ستم نمودند زیرا که پیمبران و سفراء الهی آمدند با آن همه معجزات که از پیمبران مشاهده نمودند آنان چنین نبودند که پیغام آوران را تصدیق نموده ایمان آرند بلکه تکذیب کرده و بآنها زجر مینمودند.
کَذلِک‌َ نَجزِی القَوم‌َ المُجرِمِین‌َ و اینکه چنین ما مجازات مینمائیم جماعت گنهکاران را، اشاره به اینکه که همان طوری که پیشینیان را در اثر ظلم و ستمشان که آیات خدا را تکذیب نمودند و معجزات پیمبران را حمل بسحر کردند بعذاب گرفتیم همین طور مجازات میکنیم جماعت گنهکاران را زیرا عمل ستمکاران است که هلاکتشان را ایجاب مینماید چون بمقتضای عدل الهی بایستی مجازات مطابق عمل باشد وقتی سبب عذاب که ظلم و تعدی باشد پدید گردید هلاکت نیز عقب آن میرسد، و شاید مقصود تهدید کفار و مشرکین اهل مکه باشد.
ثُم‌َّ جَعَلناکُم خَلائِف‌َ فِی الأَرض‌ِ مِن بَعدِهِم لِنَنظُرَ کَیف‌َ تَعمَلُون‌َ ظاهرا (کم) در (جعلناکم) خطاب بجماعتی است که محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بر آنها مبعوث گردیده که بآنها خاطر نشان میکند که شما را در زمین خلیفه‌ها و جانشین گذشته‌گان از آنهائیکه بعذاب هلاک گردیدند قرار دادیم تا اینکه ببینیم عمل شما چگونه است از خیر و شرّ و مطابق عملتان شما را جزاء و پاداش دهیم.
گویند (کیف) معمول (تعملون) است یعنی (تعملون) در کیف عمل نموده زیرا که استفهام حاجب است که ما قبل در او عمل کند و معنی آیه چنین میشود تا اینکه نظر کنیم چگونگی عمل کردن شما را.
در مجمع گفته ذکر (لننظر) برای اینکه است که دلالت کند بر اینکه معامله حق تعالی با بنده‌گان چون معامله مخبری است که عالم بشیئی نباشد تا اینکه او را مجازات دهد بر وفق آنچه ظاهر شود از او نه بر آنچه در علم ازلی دانسته اینکه طور میکند برای اینکه عدل ظاهر گردد و اطلاق نظر بر معنی حقیقی بر

صفحه : 138
حق تعالی روا نیست زیرا که نظر یا بمعنی تفکر است که صدور آن از قلب است و یا بمعنی عین است یعنی گردانیدن حدقه و نسبت هیچکدام از اینکه دو معنی بر خدا روا نیست چه نظر برای طلب رؤیت باشد یا غیر اینکه الفاظ بر حق تعالی اطلاق نمیشود مگر بطور مجاز و اتساع و مقصود لازم آن است خلاصه بیان طبرسی بپایان رسید.

صفحه : 139

[سوره یونس (10): آیات 15 تا 21]

اشاره

وَ إِذا تُتلی عَلَیهِم آیاتُنا بَیِّنات‌ٍ قال‌َ الَّذِین‌َ لا یَرجُون‌َ لِقاءَنَا ائت‌ِ بِقُرآن‌ٍ غَیرِ هذا أَو بَدِّله‌ُ قُل ما یَکُون‌ُ لِی أَن أُبَدِّلَه‌ُ مِن تِلقاءِ نَفسِی إِن أَتَّبِع‌ُ إِلاّ ما یُوحی إِلَی‌َّ إِنِّی أَخاف‌ُ إِن عَصَیت‌ُ رَبِّی عَذاب‌َ یَوم‌ٍ عَظِیم‌ٍ (15) قُل لَو شاءَ اللّه‌ُ ما تَلَوتُه‌ُ عَلَیکُم وَ لا أَدراکُم بِه‌ِ فَقَد لَبِثت‌ُ فِیکُم عُمُراً مِن قَبلِه‌ِ أَ فَلا تَعقِلُون‌َ (16) فَمَن أَظلَم‌ُ مِمَّن‌ِ افتَری عَلَی اللّه‌ِ کَذِباً أَو کَذَّب‌َ بِآیاتِه‌ِ إِنَّه‌ُ لا یُفلِح‌ُ المُجرِمُون‌َ (17) وَ یَعبُدُون‌َ مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ ما لا یَضُرُّهُم وَ لا یَنفَعُهُم وَ یَقُولُون‌َ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِندَ اللّه‌ِ قُل أَ تُنَبِّئُون‌َ اللّه‌َ بِما لا یَعلَم‌ُ فِی السَّماوات‌ِ وَ لا فِی الأَرض‌ِ سُبحانَه‌ُ وَ تَعالی عَمّا یُشرِکُون‌َ (18) وَ ما کان‌َ النّاس‌ُ إِلاّ أُمَّةً واحِدَةً فَاختَلَفُوا وَ لَو لا کَلِمَةٌ سَبَقَت مِن رَبِّک‌َ لَقُضِی‌َ بَینَهُم فِیما فِیه‌ِ یَختَلِفُون‌َ (19)
وَ یَقُولُون‌َ لَو لا أُنزِل‌َ عَلَیه‌ِ آیَةٌ مِن رَبِّه‌ِ فَقُل إِنَّمَا الغَیب‌ُ لِلّه‌ِ فَانتَظِرُوا إِنِّی مَعَکُم مِن‌َ المُنتَظِرِین‌َ (20) وَ إِذا أَذَقنَا النّاس‌َ رَحمَةً مِن بَعدِ ضَرّاءَ مَسَّتهُم إِذا لَهُم مَکرٌ فِی آیاتِنا قُل‌ِ اللّه‌ُ أَسرَع‌ُ مَکراً إِن‌َّ رُسُلَنا یَکتُبُون‌َ ما تَمکُرُون‌َ (21)

صفحه : 140

[ترجمه]

چون بر مشرکین آیات ما خوانده شود (قرآن) در حالیکه واضح و روشن است آنهائیکه امید بملاقات ما ندارند گفتند برای ما غیر از اینکه قرآن بیاور یا اینکه قرآن را بغیر آن تبدیل گردان ای رسول بآنها بگو مرا نرسد که از پیش خود آنرا تبدیل نمایم پیروی نمیکنم مگر آنچه را که بمن وحی گردد همانا من اگر نافرمانی کنم پروردگارم را از عذاب روز بزرگ میترسم [15]
بگو اگر خدا نمیخواست من قرآن را بر شما تلاوت نمیکردم و خدا شما را بقرآن دانا نمیگردانید من قبلا پیش از نزول قرآن زمان طولانی بین شما مکث کرده‌ام آیا چرا شما تعقل نمیکنید [16]
کی است ظالم‌تر از کسیکه بر خدا افتراء زند یا آیات خدا را تکذیب کند بدرستیکه گنهکاران رستگار نمیگردند [17]
(مشرکین) بغیر خدا پرستش میکنند چیزی را که نه بآنها ضرر میزند و نه نفع می‌بخشد و میگویند اینکه بتها نزد خدا شفعاء مایند ای رسول بآنها بگو آیا خدا را خبردار میکنید بچیزیکه در آسمانها و زمین علم بآن ندارد (یعنی نیست) منزه و بلند مرتبه‌تر است خدای تعالی از آنچه برای او شریک قرار میدهند [18]
و مردم یک طائفه بیش نبودند پس اختلاف کردند (یعنی فرقه فرقه) شدند و اگر نبود کلمه (یعنی آن حکم ازلی) که از طرف پروردگار تو سبقت گرفته همانا بین آنها در آنچه اختلاف میکردند حکم میشد [19]
کفار میگویند چرا بر رسول از نزد پروردگارش معجزه‌ئی نازل نگردید در پاسخ بگو همانا دانای غیب خدا است شما منتظر (عذاب) باشید من هم منتظر (مظفریت) میباشم [20]
و چون مردمان را رحمتی بچشانیم پس از محنتی که بآنها رسیده در آن هنگام برای آنان مکری است که در آیات ما میکنند بگو سیاست الهی سریع‌تر است همانا رسل ما آنچه مکر میکنید مینویسند [21]

صفحه : 141

(توضیح آیات)

وَ إِذا تُتلی عَلَیهِم آیاتُنا بَیِّنات‌ٍ قال‌َ الَّذِین‌َ لا یَرجُون‌َ لِقاءَنَا ائت‌ِ بِقُرآن‌ٍ غَیرِ هذا أَو بَدِّله‌ُ نصب (بینات) برای حال است، آیه از خباثت و لجاجت مشرکین و کافرین خبر میدهد که اینها وقتی آیات ما یعنی آیات معجزه نمای قرآن را در حالیکه واضح و روشن است و معجزه بودنش برای آنها معلوم است برای آنها خوانده میشود آنهائیکه امید بلقاء رحمت ما و دار جزاء ندارند چون نتوانند ایراد دیگری بقرآن وارد بیاورند زیرا که میدانستند آیات قرآن از مرتبه فهم آنها خارج است آنها برسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم میگفتند قرآن دیگری بیاور یا آنرا تبدیل کن بقرآن دیگر.
شاید از باب توبیخ و سرزنش میخواستند بگویند تو که میتوانی اینکه آیات را از پیش خود بگوئی قرآن دیگری نظیر اینکه قرآن بیاور یا آیات آنرا تبدیل نما بآیات دیگر، و بقولی آنها که چنین میگفتند مشرکین و بت پرستان بودند که آنها اعمال ناشایسته‌ئی داشتند مخالف آیات و غرض آنها اینکه بود که اگر آیات دیگری بیاوری که مخالف عملیات ما نباشد ما ایمان میآوریم.
قُل ما یَکُون‌ُ لِی أَن أُبَدِّلَه‌ُ مِن تِلقاءِ نَفسِی إِن أَتَّبِع‌ُ إِلّا ما یُوحی إِلَی‌َّ إِنِّی أَخاف‌ُ إِن عَصَیت‌ُ رَبِّی عَذاب‌َ یَوم‌ٍ عَظِیم‌ٍ آیه در مقام پاسخ گفتار مشرکین و کفار خطاب برسول خود نموده که باینها بگو من چنین قدرتی ندارم که بدلخواه خود قرآن بیاورم یا اینکه اینکه آیات را بآیات دیگری تبدیل نمایم یا بدلخواه شما آیاتی از خود انشاء نمایم که مطابق رویه و عمل شما باشد من رسول پروردگارم و مطیع امر اویم هر طوری که مأمور گردم و بطریق وحی آیاتی بر من فرود آورد بشما تذکر میدهم من بیش از اینکه وظیفه‌ئی ندارم و چگونه توانم مخالفت امر حق تعالی را بنمایم در

صفحه : 142
حالیکه از عذاب روز بزرگ قیامت ترسناکم.
آری حضرتش اوضاع بزرگ قیامت را بقلب شاید معاینه و مشاهده مینمود اینکه بود که با آن مقام عظمت از طریق بندگی با اینکه در باره او فرموده (وَ ما یَنطِق‌ُ عَن‌ِ الهَوی إِن هُوَ إِلّا وَحی‌ٌ یُوحی) سوره و النجم آیه 3 و 4، با اینکه حال نظر ببزرگی مطلب که از پیش خود بدون وحی آیه‌ئی انشاء نماید اظهار خوف مینماید.
ظاهرا آیه ارشاد بدو مطلب است یکی میخواهد بآن ملحدین تذکر دهد که شما گمان نکنید قرآن را من ساختگی کرده‌ام و از پیش خود آورده و بخدا نسبت میدهم من چنین قدرتی ندارم، و دیگر شاید در مقام تهدید کافرین حضرتش میخواهد بآنها بفهماند که در قیامت عذاب شخص گنهکار در آنروز بسیار عظیم و ناگوار است قدری بخود آئید و پیرامون چنین سخنان نگردید.
قُل لَو شاءَ اللّه‌ُ ما تَلَوتُه‌ُ عَلَیکُم وَ لا أَدراکُم بِه‌ِ فَقَد لَبِثت‌ُ فِیکُم عُمُراً مِن قَبلِه‌ِ أَ فَلا تَعقِلُون‌َ آیه ارشاد بحکم عقل است و خلاصه مطلب چنین است که شما رجوع بعقل و دانش خودتان کنید و میدانید من سالهائی قبل از بعثت نزد شما بودم و مرا بخوبی میشناختید با خود فکر کنید آیا اینکه آیات کار من است و از عهده من بر میآید که چنین آیاتی از خود انشاء نمایم هرگز چنین نیست آیا نمیدانید که اگر خدا میخواست من اینکه آیات را بر شما تلاوت نمیکردم و نیز خدا شما را دانا بفهم قرآن نمیگردانید (أَ فَلا تَعقِلُون‌َ) باستفهام انکاری بمشرکین اعتراض مینماید که چرا تعقل نمیکنید و بدون فکر و تدبر بدلخواه خود ایراد میگیرید فَمَن أَظلَم‌ُ مِمَّن‌ِ افتَری عَلَی اللّه‌ِ کَذِباً أَو کَذَّب‌َ بِآیاتِه‌ِ إِنَّه‌ُ لا یُفلِح‌ُ المُجرِمُون‌َ آیه تأکید آیه بالا است و شاید اشاره باین باشد که اگر شما رجوع بعقلتان کنید چنین نسبت ناروائی را بمن نمیدهید که من چنین باشم که از پیش خود آیات قرآن را ساختگی کرده باشم و نسبت بخدا دهم کی است ظالم‌تر و ستمکارتر

صفحه : 143
از کسیکه بخدا دروغ ببندد یا آیات خدا را تکذیب نماید همانا محققا گنهکاران رستگار نمیگردند.
وَ یَعبُدُون‌َ مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ ما لا یَضُرُّهُم وَ لا یَنفَعُهُم وَ یَقُولُون‌َ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِندَ اللّه‌ِ پس از نقل سخنان رکیک مشرکین در بیان عمل آنان فرموده که آنها عبادت میکنند بغیر خدا آنچه را که نه در پرستش نمودن آنها نفعی بحالشان دارد و نه در عبادت نکردن آنها ضرری عایدشان میگردد و چنانچه در جای دیگر گفته شد وقتی از آنها سؤال میشد برای چه اینها را پرستش مینمائید میگفتند چون ما چنان لیاقتی نداریم که مستقیما راهی بسوی خدا پیدا نمائیم اینها شفیع ما میباشند نزد خدا زیرا که اینها نزد خدا مقام و منزلتی دارند ما هم بعبادت اینها بخدا نزدیک میگردیم عقیده سخیف آنها چنین بود با اینکه هیچ دلیلی بر اثبات مدعای خود نداشتند.
قُل أَ تُنَبِّئُون‌َ اللّه‌َ بِما لا یَعلَم‌ُ فِی السَّماوات‌ِ وَ لا فِی الأَرض‌ِ سُبحانَه‌ُ وَ تَعالی عَمّا یُشرِکُون‌َ ترجمه تحت اللفظی آیه اینکه است که ای رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بطور تحکم و سرزنش باین مشرکین بگو آیا خدا را بچیزی که در آسمانها و زمین علم بآن ندارد خبردار میکنید منزه و بلند مرتبه‌تر است از آنچه بر او شریک قرار میدهید چون نمیشود حتّی بطور تحکم و سرزنش بمشرکین نسبت بی‌علمی بخدا داد زیرا آنچه در آسمانها و زمین و آنچه در سینه‌های مردم است خواه حقیقت و واقع باشد و خواه موهوم و خیال هر چه باشد خدا عالم بر او است اینکه است که در توجیه آیه ممکن است گفته شود شاید مقصود از عدم علم خدای تعالی به اله مشرکین نفی موضوع علم باشد زیرا که علم بامر وجودی تعلق میگیرد نه بامر عدمی و شریک خدا ممتنع الوجود است و در اینجا نفی علم از خود بلحاظ نفی موضوع است یعنی چون در هیچ عالمی شریکی برای خدا نیست اینکه است که

صفحه : 144
علم باو ندارد اگر در الوهیت یا در تدبیر امور عالم که مشرکین نسبت بموضوع بتهایشان میدهند بگمان اینکه اینها تمثال مدبرین عالمند و باین لحاظ بتهائی میساختند شبیه آنها و در مهماتشان از آنها که جمادی بیش نبودند حاجت میطلبیدند امکانی تصور داشت خدا عالم بآن بود.
وَ ما کان‌َ النّاس‌ُ إِلّا أُمَّةً واحِدَةً فَاختَلَفُوا خدای تعالی در اینکه آیه خبر میدهد که اول تمام مردم بر یک ملّت بودند یعنی بر فطرت توحید قوله تعالی در سوره روم آیه 29 (فِطرَت‌َ اللّه‌ِ الَّتِی فَطَرَ النّاس‌َ عَلَیها) و مضمون حدیث نبوی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم اینکه است که فرموده
(کل مولود یولد علی الفطرة فابواه یهودانه و ینصرانه و یمجسانه)
گویند از زمان آدم تا وقتی که قابیل هابیل را کشت مردم بر یک طریقه بوده یا بعد از طوفان نوح ع مردم چنین بودند و بعد از آن بین مردم اختلاف پدید گردید بعضی کافر شدند و بعضی بر ایمان باقی ماندند، از إبن عباس روایت شده که بین آدم و نوح علیهما السّلام ده قرن فاصله بوده و بین آنها اختلاف واقع نشد تا بعد از طوفان نوح که مردم فرقه فرقه گردیدند و هر یک دینی و رویه‌ئی اختیار نمودند، و بقولی مقصود اتحاد آنها است در عالم ذر که همه بیک منوال بودند و نظر بهمین معنی دارد عارف رومی که گفته:

متحد بودیم و یک گوهر همه بی‌سر و بی‌پا بدیم آن سر همه

یک گوهر بودیم همچون آفتاب بی کره بودیم و صافی همچو آب
اشاره باتحاد روح و نشاه ذر است.
وَ لَو لا کَلِمَةٌ سَبَقَت مِن رَبِّک‌َ لَقُضِی‌َ بَینَهُم فِیما فِیه‌ِ یَختَلِفُون‌َ در حدیث قدسی فرموده
(سبقت رحمتی غضبی)
یعنی رحمت من بر غضبم پیشی گرفته، شاید در اینجا اشاره باین باشد که اگر نبود آن حکم سابق که گنهکاران را در دنیا مهلت بدهیم و پاداش اعمال آنها را بقیامت اندازیم همانا در همین دنیا در آنچه اختلاف کرده‌اند بین آنها حکم میکردیم و هر کسی را بپاداش

صفحه : 145
اعمالش میرسانیدیم تا اینکه اختلاف از بین آنان برطرف گردد لکن حکمت الهی شاید نظر بنظام عالم باشد که باید مردم در رأی و سلیقه و عمل مختلف باشند آنها را بحال خود گذاریم که در سرای دیگر روی میزان عدل بین آنها حکم صادر گردد وَ یَقُولُون‌َ لَو لا أُنزِل‌َ عَلَیه‌ِ آیَةٌ مِن رَبِّه‌ِ فَقُل إِنَّمَا الغَیب‌ُ لِلّه‌ِ فَانتَظِرُوا إِنِّی مَعَکُم مِن‌َ المُنتَظِرِین‌َ مقول قول کافرین و مشرکین است که آنها از روی تحکم و جزاف گوئی میگفتند چرا معجزه یا علامتی یا آیه‌ئی غیر از اینکه آیات و اعجاز دیگر بر محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نازل نگردید شاید مقصودشان اینکه بوده چرا معجزه‌ئی که ما را ملجأ گرداند بر او نازل نگردیده پس برسولش امر میفرماید که باینها بگو من عالم بغیب و حکمت الهی نیستم غیب مخصوص بخدا است شما انتظار ببرید شاید آیتی بیاید که شما را ملجأ نماید و من هم همین طور با شما منتظرم.
وَ إِذا أَذَقنَا النّاس‌َ رَحمَةً مِن بَعدِ ضَرّاءَ مَسَّتهُم إِذا لَهُم مَکرٌ فِی آیاتِنا قُل‌ِ اللّه‌ُ أَسرَع‌ُ مَکراً إِن‌َّ رُسُلَنا یَکتُبُون‌َ ما تَمکُرُون‌َ خدای متعال در اینکه آیه از حال کفار خبر میدهد (النّاس) عموم دارد لکن بقرینه (إِذا لَهُم مَکرٌ فِی آیاتِنا) مخصوص بکفار است یعنی کفار چنینند که پس از آنکه سختی‌هائی از قحطی و تنگی و فقر و مرض بآنها اصابت نموده رحمتی یعنی نعمتی بآنها چشانیدیم که از غم برهند (إِذا لَهُم مَکرٌ فِی آیاتِنا) اذا، فجائیه است و جواب (اذا) ی اول است که پس از جمله فعلیه میآید زیرا که (اذا) اول ظرف است و ظرف عامل میخواهد و عامل در او جواب او است و باید عامل یا فعل باشد یا چیزیکه مأخوذ از فعل است.
(ابو الفتوح) شاید مقصود اینکه باشد که پس از اینکه همه نعمتیکه بآنها عطاء نمودیم آنها در آیات ما مکر نمودند و به پیمبر ما طعنه زدند و ایرادات بی‌مورد گرفتند ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بآنها بگو خدا سریع‌تر جزاء مکر شما را میدهد زیرا که رسولان یعنی کرام الکاتبین تمام اعمال و گفتار شما را مینویسند و در قیامت بشما

صفحه : 146
ارائه میدهند از مقاتل نقل شده که مکر آنها اینکه بود که وقتی باران میآمد میگفتند (سقینا بنو کذا) فلان ستاره ما را آب داد و نسبت بستاره میدادند.

[سوره یونس (10): آیات 22 تا 27]

اشاره

هُوَ الَّذِی یُسَیِّرُکُم فِی البَرِّ وَ البَحرِ حَتّی إِذا کُنتُم فِی الفُلک‌ِ وَ جَرَین‌َ بِهِم بِرِیح‌ٍ طَیِّبَةٍ وَ فَرِحُوا بِها جاءَتها رِیح‌ٌ عاصِف‌ٌ وَ جاءَهُم‌ُ المَوج‌ُ مِن کُل‌ِّ مَکان‌ٍ وَ ظَنُّوا أَنَّهُم أُحِیطَ بِهِم دَعَوُا اللّه‌َ مُخلِصِین‌َ لَه‌ُ الدِّین‌َ لَئِن أَنجَیتَنا مِن هذِه‌ِ لَنَکُونَن‌َّ مِن‌َ الشّاکِرِین‌َ (22) فَلَمّا أَنجاهُم إِذا هُم یَبغُون‌َ فِی الأَرض‌ِ بِغَیرِ الحَق‌ِّ یا أَیُّهَا النّاس‌ُ إِنَّما بَغیُکُم عَلی أَنفُسِکُم مَتاع‌َ الحَیاةِ الدُّنیا ثُم‌َّ إِلَینا مَرجِعُکُم فَنُنَبِّئُکُم بِما کُنتُم تَعمَلُون‌َ (23) إِنَّما مَثَل‌ُ الحَیاةِ الدُّنیا کَماءٍ أَنزَلناه‌ُ مِن‌َ السَّماءِ فَاختَلَطَ بِه‌ِ نَبات‌ُ الأَرض‌ِ مِمّا یَأکُل‌ُ النّاس‌ُ وَ الأَنعام‌ُ حَتّی إِذا أَخَذَت‌ِ الأَرض‌ُ زُخرُفَها وَ ازَّیَّنَت وَ ظَن‌َّ أَهلُها أَنَّهُم قادِرُون‌َ عَلَیها أَتاها أَمرُنا لَیلاً أَو نَهاراً فَجَعَلناها حَصِیداً کَأَن لَم تَغن‌َ بِالأَمس‌ِ کَذلِک‌َ نُفَصِّل‌ُ الآیات‌ِ لِقَوم‌ٍ یَتَفَکَّرُون‌َ (24) وَ اللّه‌ُ یَدعُوا إِلی دارِ السَّلام‌ِ وَ یَهدِی مَن یَشاءُ إِلی صِراطٍ مُستَقِیم‌ٍ (25) لِلَّذِین‌َ أَحسَنُوا الحُسنی وَ زِیادَةٌ وَ لا یَرهَق‌ُ وُجُوهَهُم قَتَرٌ وَ لا ذِلَّةٌ أُولئِک‌َ أَصحاب‌ُ الجَنَّةِ هُم فِیها خالِدُون‌َ (26)
وَ الَّذِین‌َ کَسَبُوا السَّیِّئات‌ِ جَزاءُ سَیِّئَةٍ بِمِثلِها وَ تَرهَقُهُم ذِلَّةٌ ما لَهُم مِن‌َ اللّه‌ِ مِن عاصِم‌ٍ کَأَنَّما أُغشِیَت وُجُوهُهُم قِطَعاً مِن‌َ اللَّیل‌ِ مُظلِماً أُولئِک‌َ أَصحاب‌ُ النّارِ هُم فِیها خالِدُون‌َ (27)

صفحه : 147

[ترجمه]

‌خدا آنکسی است که شما را در بیابان و دریا سیر میدهد تا چون شما در کشتی میباشید و کشتی بباد پاکیزه (یعنی باد ملایم) در دریا جریان دارد و بآن خوشحالند باد تندی میوزد و از هر طرف موج دریا بآنها احاطه میکند و گمان میکنند که بلاء آنها را فرو گرفته است آنوقت خدا را میخوانند در حالیکه در دین خالص گردیده‌اند و میگویند اگر ما را از اینکه ورطه و خطر نجات دادی ما البته میباشیم از شکر کنندگان [22]
پس از آنکه آنها را نجات دادیم در اینکه هنگام در زمین بدون حق طغیان میکنند ای افراد بشر بدانید که ضرر طغیان شما عاید خودتان میگردد یک تمتعی از دنیا میبرید پس از آن بازگشت شما بسوی ما است پس شما را بآنچه کرده‌اید خبردار میکنیم [23]
همانا مثل حیات دنیا مانند آبی است که از آسمان فرود آید و با نباتات زمین مخلوط گردد و انواع مختلف زمین از آنچه انسان و چهار پایان تغذیه کنند بروید تا اینکه زمین از خرمی و سبزی زینت یابد و اهل آن بگمان خود را قادر و متصرف در آن پندارند تا اینکه شب یا روز فرمان ما میرسد پس گردانیدیم آن مزروعات را شبیه درو شده که گویا دیروز هیچ نبوده اینکه چنین ما آیات را تفصیل میدهیم برای جماعتیکه تفکر میکنند (24)
و خدا شما را میخواند بسر منزل سعادت و هر کسی را که بخواهد هدایت مینماید بسوی راه مستقیم [25]
برای کسانی که

صفحه : 148
نیکوئی کردند نیکوئی است با زیادتر و هرگز بر رخسارشان گرد خجلت و ذلت ننشیند اینهایند یاران بهشت و در آن جاویدانند [26]
و آنهائیکه مرتکب اعمال بد شدند پاداش اعمال بد بمثل آن است و بخاری و ذلت میافتند نیست آنها را از عذاب خدا هیچ نگاهدارنده‌ئی و گویا قطعه‌ئی از شب تاریک روهای آنها را پوشانیده آنها یاران آتشند و در آن جاویدانند [27]
.

صفحه : 149

(توضیح آیات)

هُوَ الَّذِی یُسَیِّرُکُم فِی البَرِّ وَ البَحرِ حَتّی إِذا کُنتُم فِی الفُلک‌ِ وَ جَرَین‌َ بِهِم بِرِیح‌ٍ طَیِّبَةٍ وَ فَرِحُوا بِها جاءَتها رِیح‌ٌ عاصِف‌ٌ وَ جاءَهُم‌ُ المَوج‌ُ مِن کُل‌ِّ مَکان‌ٍ وَ ظَنُّوا أَنَّهُم أُحِیطَ بِهِم آیه در مقام تفضلاتی است که ببشر کرامت نموده و نظر بناسپاسی جماعت کافرین بآنها تذکر میدهد و یادآوری مینماید که خدا و آله عالم آنکسی است که تمام امور بدست قدرت او اجراء میگردد و او آنکسی است که شما را در برّ و بحر در بیابانها بتوسط اسب و قاطر و خر یا ماشین و طیاره و دریاها بتوسط کشتی سیر میدهد و ناسپاسی شما چنین است که وقتی باد ملایم وزید بآن مطمئن و دل شاد شدید، در (و جرین بهم) تا آخر آیه از خطاب بغیب آمده، یعنی اول بطور خطاب است بحاضرین که شاید مقصود کفار مکه بودند که از (یسیرکم) استفاده میشود بغیبت آمده چنانچه از ضمیر (بهم) معلوم میشود که گویا آیه تذکری است برای حاضرین با حکایت حال آنها که شما مردم چنینید که هرگاه پس از آرامش کشتی و فرحتان (جاءتها) جواب اذا است باد تندی بوزد و از هر طرفی موجی بحرکت آید و گمان کنند بلاء بآنان احاطه نموده.
دَعَوُا اللّه‌َ مُخلِصِین‌َ لَه‌ُ الدِّین‌َ لَئِن أَنجَیتَنا مِن هذِه‌ِ لَنَکُونَن‌َّ مِن‌َ الشّاکِرِین‌َ خلاصه آیه حال عموم افراد بشر را حکایت میکند که اکثر مردم چنینند که وقتی بلائی و آفتی بآنها اصابت مینماید و از همه جا مأیوس میگردند آنوقت بآن فطرت توحیدی که در روح و حقیقت آنها گذارده شده خدا را بطور خلوص میخوانند و دین را برای او خالص میگردانند و میگویند اگر حق تعالی ما را از اینکه ورطه نجات داد (بنون ثقیله) و لام تأکید گویند میباشیم البته از شاکرین فَلَمّا أَنجاهُم إِذا هُم یَبغُون‌َ فِی الأَرض‌ِ بِغَیرِ الحَق‌ِّ تتمه حکایت حال کافرین و مشرکین است که اینها وقتی از آفات و غرق نجات

صفحه : 150
یافتند گرفتاری خود را فراموش میکنند و بدون حق در زمین فساد و طغیان مینمایند.
یا أَیُّهَا النّاس‌ُ إِنَّما بَغیُکُم عَلی أَنفُسِکُم مَتاع‌َ الحَیاةِ الدُّنیا ثُم‌َّ إِلَینا مَرجِعُکُم فَنُنَبِّئُکُم بِما کُنتُم تَعمَلُون‌َ گفته‌اند (مَتاع‌َ الحَیاةِ الدُّنیا) دو طور قرائت شده، حفص از عاصم که یکی از قراء است بفتح عین (متاع) قرائت نموده و در معنی (تتمتعون) متاع الحیوة الدنیا و غیر او برفع قرائت کرده و آن خبر مبتداء محذوف میشود خلاصه در اینکه آیه حق تعالی از راه لطف بعموم افراد بشر خطاب نموده و بآنها تذکر میدهد که بدانید هر اندازه در زمین طغیان و سرکشی بنمائید برای استفاده متاع چند روزه بی‌مقدار دنیا است و بالاخره بازگشت بسوی ما مینمائید شاید اشاره است به اینکه که در قیامت در دادگاه الهی پای میزان حساب حاضر میگردید و شما را آگاه مینمائیم بآنچه عمل نموده‌اید.
إِنَّما مَثَل‌ُ الحَیاةِ الدُّنیا کَماءٍ أَنزَلناه‌ُ مِن‌َ السَّماءِ فَاختَلَطَ بِه‌ِ نَبات‌ُ الأَرض‌ِ الخ معنی آیه واضح است و ترجمه هم شده و تفصیل همان آیات بالا است و در مقام توضیح قوله تعالی (مَتاع‌َ الحَیاةِ الدُّنیا) است که زندگانی دنیا را یک متاع اندک ناچیز زود گذری بحساب آورده و تشبیه نموده بآبی که از آسمان بریزد بر نباتات و گیاهها تا اینکه زمین سبز و خرّم گردد و زینت یابد و بمحصولات آراسته گردید و مردم و چهارپایان از نباتات بخورند و اهل آن یعنی مالکین گمان میکنند که (قادرین علیها) که موقع درو منافعی عاید آنها میگردد (أَتاها أَمرُنا لَیلًا أَو نَهاراً) ناگاه در شبی یا روزی امر ما یعنی حکم ما بر نابودی آن جاری میگردد (فَجَعَلناها حَصِیداً) ما آنرا چنان تباه میگردانیم مثل زراعت درو شده و فانی گردیده بطوریکه گویا در روز پیش اصلا نبوده.
کَذلِک‌َ نُفَصِّل‌ُ الآیات‌ِ لِقَوم‌ٍ یَتَفَکَّرُون‌َ اینکه چنین ما آیات را بیان میکنیم و تفصیل میدهیم برای جماعتی که قوه

صفحه : 151
فکرشان را بکار بیندازند و در زندگانی دنیا فکر کنند تا اینکه متذکر گردند که زندگانی دنیا در حد ذاتش هیچ ارزشی ندارد و چنانچه مشاهده میشود علی الدوام در تغییر و تبدیل است حیاتش محفوف بمرگ، سلامتیش پیوند بمرض، خوشی خیالی آن عین غم و گرفتاری علی الدوام مرگ در پی او است، باید دانست که حیات دنیوی بشر برای سعادت اخروی است و انسان عاقل در اینکه دنیای فانی زود گذر حیات باقی و حظوظات دائمی را تحصیل مینماید.
وَ اللّه‌ُ یَدعُوا إِلی دارِ السَّلام‌ِ وَ یَهدِی مَن یَشاءُ إِلی صِراطٍ مُستَقِیم‌ٍ پس از آنکه ذات متعال حیات دنیا را تشبیه نموده بآب باران و آثار آن و در تفسیر کاشفی اقوال و اشعاری در وجه مشابهت حیات دنیا بآب باران نقل شده بندگانش را دعوت مینماید بدار السّلام یعنی منزل سلامتی، بهشت موعود را دار السّلام نامند برای اینکه اهل آن از هر آفتی و بلائی و از مرگ و فناء و مرض و امثال آن محفوظند.
گویند فرق است بین دعاء و نداء مخصوص است بلفظ و دعاء اعم است از لفظ و اشاره و غیر آن، و دیگر نداء مخصوص است بجهر یعنی صدای بلند، لکن دعاء اینکه طور نیست آهسته باشد یا بلند بلکه درخواست بدل باشد یا بزبان و دعای خدای تعالی دو قسم است تکوینی و تشریعی، تکوینی آن ایجاد چیزی است که برای چیز دیگری اراده کرده که گویا میخواند او را بسوی چیزی که اراده کرده قوله تعالی (یَوم‌َ یَدعُوکُم فَتَستَجِیبُون‌َ بِحَمدِه‌ِ) سوره اسری آیه 52 یعنی شما را برای حیات اخروی میخواند (فتستجیبون بقبولها).
و تشریعی و آن تکلیف مردم است بآنچه از دین اراده دارد بلسان آیاته و دعاء از عبد طلب رحمت و عنایت است بسوی خودش به اینکه که قرار دهد خود را در مقام عبودیت و مملوکیت اینکه است که در حقیقت دعاء عبادت است زیرا که عبد خود را در مقام مملوکیت و اتصال بمولی و ذلت قرار داده. [تفسیر المیزان] و شاید بهمین نظر اشاره دارد قوله تعالی (إِن‌َّ الَّذِین‌َ یَستَکبِرُون‌َ عَن عِبادَتِی

صفحه : 152
سَیَدخُلُون‌َ جَهَنَّم‌َ داخِرِین‌َ) و قوله تعالی (قُل ما یَعبَؤُا بِکُم رَبِّی لَو لا دُعاؤُکُم) سوره فرقان آیه 77.
راغب گفته اصل در معنی سلام عاری بودن از آفات ظاهره و باطنه است و در تمام مشتقاتش بهمین معنی برمیگردد، و سلامت و امن در معنی بهم نزدیکند مثل رضاع و رضاعه، و ظاهر اینکه است که سلام و امن یکی است و فرق بین آن دو اینکه است که در معنی سلام امن مأخوذ است و امن آن سلامتی است که اضافه شده بچیزی که از آن سالم ماند مثل اینکه گفته میشود هو فی سلام یعنی سلامت است و او از فلان چیز در امان است.
لِلَّذِین‌َ أَحسَنُوا الحُسنی وَ زِیادَةٌ وَ لا یَرهَق‌ُ وُجُوهَهُم قَتَرٌ وَ لا ذِلَّةٌ أُولئِک‌َ أَصحاب‌ُ الجَنَّةِ هُم فِیها خالِدُون‌َ (الحسنی) مؤنث احسن است و ظاهرا مقصود ثواب بهتر است و شاید مقصود از زیاده زیادتری از استحقاق است یعنی کسانیکه عمل نیک کردند بر اجر آنها تفضلا میافزائیم چنانچه در سوره انعام آیه 160 فرموده (مَن جاءَ بِالحَسَنَةِ فَلَه‌ُ عَشرُ أَمثالِها) کسیکه عمل نیکی نموده ده برابر باو اجر میدهیم و گویا آن زیادتی را حق برای عامل بشمار آورده در قوله تعالی (فَلَهُم أَجرُهُم عِندَ رَبِّهِم).
(رهق) بفتحتین بمعنی فرو رفتن بقهر و غلبه است و (قتر) بمعنی گرد و غبار یا چیزی است شبیه دود که صورت انسان را فرو میگیرد رویش سیاه میشود یعنی در قیامت پاداش نیکوکاران را زیادتر عملشان میدهیم و رویهای آنها سیاه و گرفته نمیشود و آنها اهل بهشت و در بهشت جاویدانند، آیه در مقابل آیه بعد است که در وصف گنهکاران فرموده.
وَ الَّذِین‌َ کَسَبُوا السَّیِّئات‌ِ جَزاءُ سَیِّئَةٍ بِمِثلِها وَ تَرهَقُهُم ذِلَّةٌ ما لَهُم مِن‌َ اللّه‌ِ مِن عاصِم‌ٍ کَأَنَّما أُغشِیَت وُجُوهُهُم قِطَعاً مِن‌َ اللَّیل‌ِ مُظلِماً در مقابل نیکوکاران گنهکاران را در قیامت وارد میگردانند با اوصافی چند

صفحه : 153
1- پاداش و جزاء داده میشوند بمثل اعمال بدی که کرده‌اند نه زیادتر و نه کمتر زیرا که پاداش آنها از روی عدل الهی است و بقدر عمل آنها جزاء داده میشوند (جزاء وفاقا) 2- آنها را خواری و رسوائی فرا میگیرد. 3- هیچ کس نتواند از آنها رفع عذاب کند. 4- گویا صورتهای آنها را پاره‌ئی از شب تاریک فرا گرفته.
اشاره به اینکه که بتهائی را که پرستش میکردند بگمان اینکه شفیع آنها باشند پناه دهنده از عذاب آنها نیستند آنان اهل آتشند و آتش منزلگاه آنها است و در آن جاویدانند.

صفحه : 154

[سوره یونس (10): آیات 28 تا 40]

اشاره

وَ یَوم‌َ نَحشُرُهُم جَمِیعاً ثُم‌َّ نَقُول‌ُ لِلَّذِین‌َ أَشرَکُوا مَکانَکُم أَنتُم وَ شُرَکاؤُکُم فَزَیَّلنا بَینَهُم وَ قال‌َ شُرَکاؤُهُم ما کُنتُم إِیّانا تَعبُدُون‌َ (28) فَکَفی بِاللّه‌ِ شَهِیداً بَینَنا وَ بَینَکُم إِن کُنّا عَن عِبادَتِکُم لَغافِلِین‌َ (29) هُنالِک‌َ تَبلُوا کُل‌ُّ نَفس‌ٍ ما أَسلَفَت وَ رُدُّوا إِلَی اللّه‌ِ مَولاهُم‌ُ الحَق‌ِّ وَ ضَل‌َّ عَنهُم ما کانُوا یَفتَرُون‌َ (30) قُل مَن یَرزُقُکُم مِن‌َ السَّماءِ وَ الأَرض‌ِ أَمَّن یَملِک‌ُ السَّمع‌َ وَ الأَبصارَ وَ مَن یُخرِج‌ُ الحَی‌َّ مِن‌َ المَیِّت‌ِ وَ یُخرِج‌ُ المَیِّت‌َ مِن‌َ الحَی‌ِّ وَ مَن یُدَبِّرُ الأَمرَ فَسَیَقُولُون‌َ اللّه‌ُ فَقُل أَ فَلا تَتَّقُون‌َ (31) فَذلِکُم‌ُ اللّه‌ُ رَبُّکُم‌ُ الحَق‌ُّ فَما ذا بَعدَ الحَق‌ِّ إِلاَّ الضَّلال‌ُ فَأَنّی تُصرَفُون‌َ (32)
کَذلِک‌َ حَقَّت کَلِمَةُ رَبِّک‌َ عَلَی الَّذِین‌َ فَسَقُوا أَنَّهُم لا یُؤمِنُون‌َ (33) قُل هَل مِن شُرَکائِکُم مَن یَبدَؤُا الخَلق‌َ ثُم‌َّ یُعِیدُه‌ُ قُل‌ِ اللّه‌ُ یَبدَؤُا الخَلق‌َ ثُم‌َّ یُعِیدُه‌ُ فَأَنّی تُؤفَکُون‌َ (34) قُل هَل مِن شُرَکائِکُم مَن یَهدِی إِلَی الحَق‌ِّ قُل‌ِ اللّه‌ُ یَهدِی لِلحَق‌ِّ أَ فَمَن یَهدِی إِلَی الحَق‌ِّ أَحَق‌ُّ أَن یُتَّبَع‌َ أَمَّن لا یَهِدِّی إِلاّ أَن یُهدی فَما لَکُم کَیف‌َ تَحکُمُون‌َ (35) وَ ما یَتَّبِع‌ُ أَکثَرُهُم إِلاّ ظَنًّا إِن‌َّ الظَّن‌َّ لا یُغنِی مِن‌َ الحَق‌ِّ شَیئاً إِن‌َّ اللّه‌َ عَلِیم‌ٌ بِما یَفعَلُون‌َ (36) وَ ما کان‌َ هذَا القُرآن‌ُ أَن یُفتَری مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ وَ لکِن تَصدِیق‌َ الَّذِی بَین‌َ یَدَیه‌ِ وَ تَفصِیل‌َ الکِتاب‌ِ لا رَیب‌َ فِیه‌ِ مِن رَب‌ِّ العالَمِین‌َ (37)
أَم یَقُولُون‌َ افتَراه‌ُ قُل فَأتُوا بِسُورَةٍ مِثلِه‌ِ وَ ادعُوا مَن‌ِ استَطَعتُم مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ إِن کُنتُم صادِقِین‌َ (38) بَل کَذَّبُوا بِما لَم یُحِیطُوا بِعِلمِه‌ِ وَ لَمّا یَأتِهِم تَأوِیلُه‌ُ کَذلِک‌َ کَذَّب‌َ الَّذِین‌َ مِن قَبلِهِم فَانظُر کَیف‌َ کان‌َ عاقِبَةُ الظّالِمِین‌َ (39) وَ مِنهُم مَن یُؤمِن‌ُ بِه‌ِ وَ مِنهُم مَن لا یُؤمِن‌ُ بِه‌ِ وَ رَبُّک‌َ أَعلَم‌ُ بِالمُفسِدِین‌َ (40)

صفحه : 155

[ترجمه آیات]

[ترجمه]
و متذکر شو یا بترسید روزی را که محشور کنیم جمیع خلائق را پس میگوئیم بآنهائیکه شرک آوردند که شما با شرکاء خود در مکان خود باشید سپس میانشان جدائی افکنیم و شرکاء آنها گویند شما ما را پرستش ننمودید [28]
و خدا کافی است که بین ما و شما گواه باشد که همانا ما از عبادت شما از غافلین بودیم [29]
در آن مقام هر نفسی می‌یابد جزای آنچه را که پیش فرستاده و بسوی ثواب و عقاب حق تعالی که مولای آنها است بازگردیده شوند و از آنها گم گردد آنچه را که افتراء میزدند از شفاعت بتها [30]
بگو کی است که شما را از آسمان و زمین روزی میدهد آیا کی است که مالک گوش و چشم است و کی است که زنده را از مرده بیرون میآورد و مرده را از زنده خارج میگرداند و کی است که مدبر امور عالم است (پس از اینکه سؤالات) مشرکین میگویند خدا است بآنها بگو آیا چرا نمی‌ترسید از عذاب چنین خدا [31]
پس اینکه است خدا پروردگار شما و ثابت است پس بعد از حق و حقیقت چیست مگر گمراهی پس بکجا گردانیده میشوید [32]
اینکه چنین کلمه پروردگار تو محقق گردید بر آنکسانیکه فاسق گردیدند که همانا آنها ایمان نخواهند آورد [33]
(ای رسول

صفحه : 156
بمشرکین) بگو آیا از شرکاء شما کسی هست که خلق را بیافریند و پس از مردن او را باز گرداند پس از راه راست کجا گردانیده میشوید [34]
بگو از شرکاء شما کسی هست که شما را بسوی حق هدایت نماید بگو خدا است که راه نماینده بحق است آیا کسیکه راه نماینده بسوی حق است سزاوارتر است متابعت کرده شود یا آنکه راه نیابد مگر اینکه هدایت گردد پس چیست شما را و چگونه حکم میکنید [35]
و بیشتر آنها متابعت نمیکنند مگر ظن و گمان را و همانا ظن و گمان بی‌نیاز نمیگرداند کسی را از علم بحقیقت که خدا بآنچه میکنند دانا است [36]
و اینکه قرآن چنین نیست که بر خدا دروغ بافته شده باشد و لکن تصدیق است آنچیزی را که بین دو دست او است و تفصیل کتابی است که در آن شکی نیست که از جانب پروردگار عالمیان است [37]
بلکه میگویند بخدا دروغ بسته‌ئی بگو سوره‌ئی مثل قرآن بیاورید و بغیر خدا بطلبید هر کسیرا که قدرت دارید اگر شما راست میگوئید (که اینکه قرآن افتراء و بافته‌گی است)
بلکه تکذیب کردند بچیزیکه علم آنها بدانش آن احاطه ندارد و تأویل و تفسیر آن هنوز بر ایشان نیامده همچنین آنهائیکه پیش از اینها بودند (کتابهای آسمانی را) تکذیب نمودند نظر کن و ببین چگونه بود عاقبت ستمکاران [39]
و از اینها کسی است که بقرآن ایمان میآورد و کسی است که ایمان نمیآورد و پروردگار تو عالم‌تر است بفساد کنندگان
.

صفحه : 157

(توضیح آیات)

وَ یَوم‌َ نَحشُرُهُم جَمِیعاً ثُم‌َّ نَقُول‌ُ لِلَّذِین‌َ أَشرَکُوا مَکانَکُم أَنتُم وَ شُرَکاؤُکُم فَزَیَّلنا بَینَهُم در اینکه آیه حق تعالی خبر میدهد و میکند حکایت حال مشرکین را در قیامت با شرکائی که بجای اله و مبدء عالم پرستش مینمودند و گمان میکردند که آنها شفعاء و یاوران آنهایند.
اینکه است که فرموده حال مشرکین چنین است روز قیامت که تمام افراد بشر را از مؤمن و مشرک و کافر در آنروز موعود با هم جمع میکنیم و بین مشرکین و شرکاء آنها جدائی میاندازیم و گوئیم هر کدام در جای خود بمانید آنوقت شرکاء یعنی آنچه را که از بت یا غیر بت در عبادت شریک خدا قرار داده بودند میگویند شما ما را پرستش نمیکردید بلکه هوای نفس خود را پرستش مینمودید قوله تعالی (أَ فَرَأَیت‌َ مَن‌ِ اتَّخَذَ إِلهَه‌ُ هَواه‌ُ) فَکَفی بِاللّه‌ِ شَهِیداً بَینَنا وَ بَینَکُم إِن کُنّا عَن عِبادَتِکُم لَغافِلِین‌َ از ینابیع نقل میکنند که گفته پس از انکار بتها که اینها ما را عبادت نکردند بلکه هوای نفس خود را پرستش نمودند مشرکین ببتهای خود میگویند شما ما را بعبادت خودتان وادار نمودید، بتها گویند (فَکَفی بِاللّه‌ِ شَهِیداً بَینَنا وَ بَینَکُم) اینکه حکایت مشرکین و معبودان آنها است که گویند کافی است برای ما که خدا گواهست بین ما و شما که ما از عبادت شما غافل بودیم و غفلت آنها یا برای عدم شعور مثل بتها یا از جهت عدم التفات بآنها مثل ملائکه یا مسیح است.
هُنالِک‌َ تَبلُوا کُل‌ُّ نَفس‌ٍ ما أَسلَفَت وَ رُدُّوا إِلَی اللّه‌ِ مَولاهُم‌ُ الحَق‌ِّ وَ ضَل‌َّ عَنهُم ما کانُوا یَفتَرُون‌َ (تبلو) مأخوذ از (بلوی) است و در یکی از قرائات بدو (تا) خوانده شده مأخوذ از تلاوت، و (هنالک) اشاره بموقف روز حشر است که حقایق مکشوف

صفحه : 158
میگردد و آنرو بلوی است که بر هر کسی آنچه در دنیا کرده از خوب یا بد بروی کشف میگردد و حقیقت اعمال بعیان مشاهده میشود و آن دعاوی و ارتباطات و ریاست و مرؤسیت که از موهومات و خیالات در دنیا بین اسباب و مسببات بنظر میآید تماما قطع میگردد (وَ رُدُّوا إِلَی اللّه‌ِ) و تمام مردم وارد میشوند بثواب و عقاب حق تعالی و حقیقت امر ظاهر میگردد که مولائی نیست مگر او و تمام آلهه که مشرکین دل بآن بسته بودند و تمام دعاوی و علقه‌های طبیعی بین موجودات باطل میگردد آنوقت بر مؤمن و کافر و مشرک ظاهر میگردد که مولائی و دوستی و صاحب اختیاری نیست مگر حق تعالی و ولایت کلیه الهیه ظهور مینماید و اینکه برای غیر او تعالی نیست مگر فقر که همه فقیر الی اللّه‌اند (هُنالِک‌َ الوَلایَةُ لِلّه‌ِ الحَق‌ِّ) سوره کهف آیه 44 و قوله تعالی در سوره مؤمن آیه 161 (لِمَن‌ِ المُلک‌ُ الیَوم‌َ لِلّه‌ِ الواحِدِ القَهّارِ) آنوقت است که از مشرکین مفقود میگردد آنچه افتراء میزدند و بتها را در تدبیر عالم شریک خدا قرار میدادند.
قُل مَن یَرزُقُکُم مِن‌َ السَّماءِ وَ الأَرض‌ِ أَمَّن یَملِک‌ُ السَّمع‌َ وَ الأَبصارَ وَ مَن یُخرِج‌ُ الحَی‌َّ مِن‌َ المَیِّت‌ِ وَ یُخرِج‌ُ المَیِّت‌َ مِن‌َ الحَی‌ِّ وَ مَن یُدَبِّرُ الأَمرَ گویند (من) برای بیان است بر حذف مضاف یعنی کی است که شما را روزی میدهد، خطاب برسولش نموده که باین مشرکین و ملحدین بگو کی است که از آسمان بتوسط باران و از زمین بروئیدن گیاه‌ها که بامر تکوینی و اراده او است شما را روزی میدهد آیا کی است که مالک گوش و چشم باشد و کی است که زنده را از مرده و مرده را از زنده بیرون میآورد.
زنده از مرده شاید مقصود از مرده مواد مثل نطفه و دانه و عناصر باشد که انسان و حیوان را از آن بیرون میآورد و از حبوبات و هسته درخت و مزروعات را بیرون میآورد و تدبیر عالم بدست کیست.
فَسَیَقُولُون‌َ اللّه‌ُ فَقُل أَ فَلا تَتَّقُون‌َ خدای متعال طریق جدل را تعلیم رسولش میکند که در مقام مجادله مشرکین

صفحه : 159
را ملزم کن و باینها بگو اینکه امور بدست کی است وقتی اینکه طور از آنها سؤال نمودی نتوانند چیزی بگویند زیرا که میدانند بتها جمادند قدرت بر آفرینش ندارند مگر اینکه بزودی میگویند خدا چنین کرده وقتی آنها را ملزم گردانیدی و اقرار نمودند که آفریننده‌ئی جز خدا نیست آنوقت بآنها بگو وقتی شما میدانید که خالق عالم خدا است چرا از مخالفت امر او خودداری نمی‌نمائید آیا از سخط او نمی‌ترسید.
از که‌فَذلِکُم‌ُ اللّه‌ُ رَبُّکُم‌ُ الحَق‌ُّ فَما ذا بَعدَ الحَق‌ِّ إِلَّا الضَّلال‌ُ فَأَنّی تُصرَفُون‌َ آیه مربوط بآیه بالا است و اشاره باین است که آن صفاتی که گفته شد که از آسمان و زمین شما را روزی میدهد و زنده را از مرده و مرده را از زنده بیرون میآورد او پروردگار شما است و او حق است، حق را مقابل باطل آرند اینکه است که به (ما) استفهامیه که در مورد انکار آرند فرموده پس چیست بعد از حق که عین حقیقت است مگر گمراهی آشکار ای مشرکین شما بکجا برمیگردید یعنی از حق رو بباطل میروید.
کَذلِک‌َ حَقَّت کَلِمَةُ رَبِّک‌َ عَلَی الَّذِین‌َ فَسَقُوا أَنَّهُم لا یُؤمِنُون‌َ همان طوری که مشرکین از حق اعراض نموده و رو بباطل رفتند محقق و ثابت شد کلمه قضای پروردگار تو بر کسانیکه فاسق گردیدند که آنها ایمان نمیآورند از آیه چنین استفاده میشود که علت عدم ایمان مشرکین و کافرین فسق و اعراض آنها از حق تعالی بوده که چون چنین بودند و خود را از قابلیت ایمان انداختند اینکه بود که کلمه پروردگار محقق گردید، شاید مراد از کلمه حکم پروردگار باشد بر کفر اینها زیرا که کفر و ایمان مثل باقی امور بدست پروردگار عالمیان است و بقضاء و تقدیر او جاری میگردد لکن ایمان محل‌ّ قابل میخواهد و آن اینکه است که انسان خود را در مورد نفحات رحمانیّت حق تعالی واقع گرداند تا ایمان در قلبش نفوذ نماید وقتی از حق اعراض نمود دیگر قلبش محل‌ّ قبول ایمان نیست وقتی ایمان در قلبش نفوذ ننمود البته کافر میگردد و کلمه عذاب

صفحه : 160
در باره او محقق میگردد.
قُل هَل مِن شُرَکائِکُم مَن یَبدَؤُا الخَلق‌َ ثُم‌َّ یُعِیدُه‌ُ قُل‌ِ اللّه‌ُ یَبدَؤُا الخَلق‌َ ثُم‌َّ یُعِیدُه‌ُ فَأَنّی تُؤفَکُون‌َ ای رسول باین مشرکین بگو از اینکه بتهائی را که پرستش میکنید آیا کسی هست که خلق را بیافریند و پس از مردن آنها را زنده گرداند وقتی چنین کسی نیست چگونه دروغ می‌بندید و نسبت الوهیت بغیر خدا میدهید، اشاره به اینکه که اله و مبدء عالم آنکسی است که هم میآفریند و هم میمیراند و هم باز در سرای دیگر زنده میکند بایستی چنین خدائی را پرستش نمائید و بسوی او بازگشت کنید قُل هَل مِن شُرَکائِکُم مَن یَهدِی إِلَی الحَق‌ِّ قُل‌ِ اللّه‌ُ یَهدِی لِلحَق‌ِّ، الی قوله تعالی فَما لَکُم کَیف‌َ تَحکُمُون‌َ اینکه آیات ارشاد بحکم عقل است که برسولش امر فرموده که باین مشرکین که برای حق تعالی در عبادت شریک قرار میدهند بگو شما رجوع بعقل و دانش خودتان بکنید و تفحص نمائید که آیا در بین بتهائیکه پرستش میکنید غیر از خدا کسی هست که شما را بسوی حق راه نمائی کند و شاید مقصود از حق در اینجا حقیقت و حاق واقع باشد که آن غیر از خدا کسی نیست او حق است و جز او فی حد ذاته همه باطل و باو موجودند اینکه است که گفته‌اند (ممکن فی نفسه لیس و باو ایس).
وقتی چنین سؤالی از آنها کردی البته در پاسخ گویند هدایت کننده خدا است او است راه نماینده بسوی حق و حقیقت آنوقت باینها بگو بدلیل عقل آیا کسیکه بسوی حق راهنمائی میکند احق است یعنی سزاوارتر است که تابع او گردید یا کسیکه بخود راه نیابد و بنفس خود هدایت نشود مگر اینکه او را راه بنمایند و اینکه حال شریف‌ترین شرکاء شما است مثل ملائکه و مسیح و عزیر وقتی ذوی العقول محتاج بهدایت خدا باشند جمادات مثل بتها بطریق اولی اینکه است که جز خدا احدی سزاوار پرستش نیست.

صفحه : 161
آری اگر هدایت و ارشاد او نباشد که بتوسط سفراء و رسولان خود مردم را براه مستقیم توحید راهنمائی نمایند همه در ضلالت و گمراهی سرگردان میگردند در صورتی که خود رسولان نیز در هدایت شدن محتاج بحقند چیست بر شما و شما چگونه حکم میکنید که مخلوق را با خدا در تدبیر عالم شریک میگردانید وَ ما یَتَّبِع‌ُ أَکثَرُهُم إِلّا ظَنًّا إِن‌َّ الظَّن‌َّ لا یُغنِی مِن‌َ الحَق‌ِّ شَیئاً اینکه آیه اعتراض بمشرکین و سرزنش بآنها است که چون اینها در اعمالشان راه حقیقت و یقین را پیدا ننمودند و بیشتر آنها تابع ظن و گمان خود شدند یعنی عقل خدا داده خود را بکار نینداختند فقط تابع وهم و خیال خود گردیدند و از عمل پیشینیان خود پیروی کردند اینکه است که در اشتباه افتادند و موهومات را بجای معقولات گذاردند و دیگر ندانستند که در حقایق بایستی عقل که رسول باطن و رئیس مشاعر و قوای باطن است آنرا جلو انداخت و بچراغ شرع طریق سعادت را پیدا نمود و باین طریق پیش رفت تا اینکه مظفر و کامیاب گردید و بدانند که ظن و گمان کسی را از حق و قرب جوار او که در اثر علم و معرفت بمقام الوهیت پدید میگردد بی‌نیاز نمیگرداند (إِن‌َّ اللّه‌َ عَلِیم‌ٌ بِما یَفعَلُون‌َ) اشاره است به اینکه که خدای تعالی از ظاهر و باطن و آنچه عمل میکنید آگاهست چیزی از علم او پوشیده نیست.
وَ ما کان‌َ هذَا القُرآن‌ُ أَن یُفتَری مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ وَ لکِن تَصدِیق‌َ الَّذِی بَین‌َ یَدَیه‌ِ وَ تَفصِیل‌َ الکِتاب‌ِ لا رَیب‌َ فِیه‌ِ مِن رَب‌ِّ العالَمِین‌َ اینکه آیه اشاره است به اینکه که شأن و عظمت قرآن بالاتر از گفتار ناروای مشرکین و کافرین است که گمان میکردند یا میگفتند چنانچه در آیاتی بآن اشاره نموده که اینکه قرآن ساخته شده خود محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است و بخدا نسبت میدهد آیه برای رفع اشتباه آنها بدو مطلب سخن آنان را ردّ میکند یکی اینکه قرآن تصدیق میکند و گواهی میدهد بر صحت آنچه پیش از شما از کتابهای آسمانی مثل تورات و انجیل نازل شده و نزد شما حاضر است که آنها حق است و از نزد

صفحه : 162
پروردگار عالمیان فرود آمده، و دیگر اینکه بیان میکند معانی مجملات قرآن را و بیان میکند دلیل آنچه را که محتاجید بآن در امر دینتان، و شک‌ّ نیست در اینکه قرآن از جانب خدا نازل شده است و اینکه معجزه است و احدی قدرت ندارد که مثل یک سوره کوچک آنرا بیاورد.
و بقولی مقصود از (بین یدیه) یعنی بیان میکند آنچه را جلو شما است از حشر و بعث و اوضاع قیامت و غیر اینها لکن توجیه اول بنظر نزدیکتر مینماید.
أَم یَقُولُون‌َ افتَراه‌ُ قُل فَأتُوا بِسُورَةٍ مِثلِه‌ِ وَ ادعُوا مَن‌ِ استَطَعتُم مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ إِن کُنتُم صادِقِین‌َ گویند (أَم یَقُولُون‌َ) میم صله است و همزه استفهام انکاری است یعنی آیا اینکه کافرین میگویند که تو بر خدا افتراء زده‌ئی و قرآن را نسبت بخدا میدهی در صورتی که خودت ساخته‌ئی نه چنین است ای رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم باینها بگو اگر میگوئید من افتراء بخدا میزنم و اینکه قرآن را از پیش خود آورده‌ام شما اعراب که در کمال فصاحت و بلاغت سخن میگوئید سوره‌ئی مثل اینکه قرآن از خود بیاورید و هر کس را میتوانید غیر از خدا با خود کمک گردانید اگر راست گوئید که اینکه قرآن را خود ساخته و پرداخته‌ام، و امثال اینکه آیه که در مقام تحدی بقرآن آورده بسیار است یکجا فرموده مثل اینکه قرآن را بیاورید و اگر جن و انس با هم کمک کنند نتوانند مثل آنرا بیاورند، در جای دیگر مثل ده سوره از اینکه قرآن بیاورید، در اینجا مثل سوره‌ئی از آنرا بیاورید اگر آنها یک سوره کوچکی مثل قرآن را آورده بودند حجت قرآن باطل میگردید و نتوانستند معارضه با قرآن کنند اینکه بود که بجنگ و خون ریزی و اسارت حاضر گردیدند.
خلاصه اینکه آیات دلیل ظاهر و بارزی است برای اثبات اینکه قرآن کلام خدا است نه کلام بشر و معجزه باقیه رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است چنانچه می‌بینیم با اینکه همه دشمنان دین اسلام که همه در صدد ابطال دین حق بودند کسی نتوانسته

صفحه : 163
مثل کوچک‌تر سورهئی از قرآن را بیاورد.
بَل کَذَّبُوا بِما لَم یُحِیطُوا بِعِلمِه‌ِ وَ لَمّا یَأتِهِم تَأوِیلُه‌ُ کَذلِک‌َ کَذَّب‌َ الَّذِین‌َ مِن قَبلِهِم فَانظُر کَیف‌َ کان‌َ عاقِبَةُ الظّالِمِین‌َ (بل) اضراب است یعنی اینکه کفار در تکذیب قرآن مسارعت نمودند پس از فهم و تأویل آن و از روی عناد و تعصب جاهلیت نظر نکردند در آیات قرآن تا اینکه بعضی از رموز و اسرار و معانی مندرجه در آنرا بنگرند و بفهمند که چنین آیاتی با اینکه فصاحت و بلاغت و رموز و اسرار و اخبارات گذشته و آینده و جامعیت که در شأن او است (وَ لا رَطب‌ٍ وَ لا یابِس‌ٍ إِلّا فِی کِتاب‌ٍ مُبِین‌ٍ) چگونه ممکن است چنین کتابی که اهلش میدانند که جامع علوم اولین و آخرین است از عهده یک بشر درس نخوانده و استاد ندیده بروز کند و انکار اینکه ملحدین نبود مگر از روی کبر و عناد، ای رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم مردمان پیش از اینها هم راجع بمعجزات پیمبران همین طور بودند که بدون نظر و تدبر در آیات الهی انکار مینمودند و ببین چگونه بود عاقبت ستمکاران که در اثر همین انکار بعذابهای آسمانی مبتلا گردیدند ظاهرا در اینکه آیه در مقام مذمت منکرین قرآن است که چون اینها در تفسیر و تأویل آیات تدبر ننمودند اینکه بود که انکار کردند.
وَ مِنهُم مَن یُؤمِن‌ُ بِه‌ِ وَ مِنهُم مَن لا یُؤمِن‌ُ بِه‌ِ وَ رَبُّک‌َ أَعلَم‌ُ بِالمُفسِدِین‌َ یعنی و از تکذیب کنندگان کسانی میباشند که در قلب خود تصدیق میکنند و میدانند که قرآن حق است لکن از روی عناد اظهار نمیکنند نظیر آیه (وَ جَحَدُوا بِها وَ استَیقَنَتها أَنفُسُهُم ظُلماً وَ عُلُوًّا) و از آنان کسانی باشند که از فرط جهل و نادانی تصدیق قلبی هم ندارند، و پروردگار تو بتباه‌کاران داناتر است، و بقول دیگر از قوم تو بعضی بعد از اینکه ایمان میآورند و توبه میکنند و بعضی ایمان نمیآورند و بحالت کفر میمیرند. خلاصه معنی اول چنین میشود که بعضی از قوم تو معاندند و بعضی شاکر، و خلاصه معنی دوم اینست که خدا اینها را هلاک نمیگرداند چون میداند بعد ایمان میآورند و خدا بفساد کنندگان داناتر است.

صفحه : 164

[سوره یونس (10): آیات 41 تا 53]

اشاره

وَ إِن کَذَّبُوک‌َ فَقُل لِی عَمَلِی وَ لَکُم عَمَلُکُم أَنتُم بَرِیئُون‌َ مِمّا أَعمَل‌ُ وَ أَنَا بَرِی‌ءٌ مِمّا تَعمَلُون‌َ (41) وَ مِنهُم مَن یَستَمِعُون‌َ إِلَیک‌َ أَ فَأَنت‌َ تُسمِع‌ُ الصُّم‌َّ وَ لَو کانُوا لا یَعقِلُون‌َ (42) وَ مِنهُم مَن یَنظُرُ إِلَیک‌َ أَ فَأَنت‌َ تَهدِی العُمی‌َ وَ لَو کانُوا لا یُبصِرُون‌َ (43) إِن‌َّ اللّه‌َ لا یَظلِم‌ُ النّاس‌َ شَیئاً وَ لکِن‌َّ النّاس‌َ أَنفُسَهُم یَظلِمُون‌َ (44) وَ یَوم‌َ یَحشُرُهُم کَأَن لَم یَلبَثُوا إِلاّ ساعَةً مِن‌َ النَّهارِ یَتَعارَفُون‌َ بَینَهُم قَد خَسِرَ الَّذِین‌َ کَذَّبُوا بِلِقاءِ اللّه‌ِ وَ ما کانُوا مُهتَدِین‌َ (45)
وَ إِمّا نُرِیَنَّک‌َ بَعض‌َ الَّذِی نَعِدُهُم أَو نَتَوَفَّیَنَّک‌َ فَإِلَینا مَرجِعُهُم ثُم‌َّ اللّه‌ُ شَهِیدٌ عَلی ما یَفعَلُون‌َ (46) وَ لِکُل‌ِّ أُمَّةٍ رَسُول‌ٌ فَإِذا جاءَ رَسُولُهُم قُضِی‌َ بَینَهُم بِالقِسطِ وَ هُم لا یُظلَمُون‌َ (47) وَ یَقُولُون‌َ مَتی هذَا الوَعدُ إِن کُنتُم صادِقِین‌َ (48) قُل لا أَملِک‌ُ لِنَفسِی ضَرًّا وَ لا نَفعاً إِلاّ ما شاءَ اللّه‌ُ لِکُل‌ِّ أُمَّةٍ أَجَل‌ٌ إِذا جاءَ أَجَلُهُم فَلا یَستَأخِرُون‌َ ساعَةً وَ لا یَستَقدِمُون‌َ (49) قُل أَ رَأَیتُم إِن أَتاکُم عَذابُه‌ُ بَیاتاً أَو نَهاراً ما ذا یَستَعجِل‌ُ مِنه‌ُ المُجرِمُون‌َ (50)
أَ ثُم‌َّ إِذا ما وَقَع‌َ آمَنتُم بِه‌ِ آلآن‌َ وَ قَد کُنتُم بِه‌ِ تَستَعجِلُون‌َ (51) ثُم‌َّ قِیل‌َ لِلَّذِین‌َ ظَلَمُوا ذُوقُوا عَذاب‌َ الخُلدِ هَل تُجزَون‌َ إِلاّ بِما کُنتُم تَکسِبُون‌َ (52) وَ یَستَنبِئُونَک‌َ أَ حَق‌ٌّ هُوَ قُل إِی وَ رَبِّی إِنَّه‌ُ لَحَق‌ٌّ وَ ما أَنتُم بِمُعجِزِین‌َ (53)

صفحه : 165

[ترجمه]

و اگر کافرین تو را تکذیب کردند پس بگو برای من است عمل من و برای شما است عمل شما (هر کسی بنتیجه کردار خود خواهد رسید) شما از اعمال من بری میباشید من هم از کردار شما بیزارم [41]
و بعضی از اینها بسوی تو استماع میکنند آیا تو آدم کر را که تعقل نمیکند توانی چیزی باو بشنوانی [42]
و بعضی از آنها بسوی تو نظر میکنند آیا آدم کور را که هیچ بصیرت ندارد توانی هدایت کنی [43]
همانا خدا بمردم اندک ستمی نمیکند و لکن مردم بخودشان ظلم میکنند [44]
و یاد کن روز که خدا همه را بعرصه قیامت جمع میکند گویا آنان مکث (در دنیا و در قبر) ننمودند مگر ساعتی از روز و همدیگر را میشناسند حقیقة زیان بردند کسانیکه بلقاء ثواب و عقاب پروردگارشان تکذیب نمودند و از هدایت شدگان نبودند [45]
و اگر بنمائیم تو را بعضی آنچه را که از عذاب بآنها وعده داده‌ایم یا تو را قبل از ورود عذاب آنها بمیرانیم پس بازگشت آنها بسوی ما است و پس از آن خدا بر آنچه میکنند گواهست [46]
و برای هر امتی رسولی است پس وقتی که بر آنها رسول آمد بین آنها حکم گردیده میشود بعدل و بر هیچ کس ستم نخواهد شد [47]
و میگویند چه وقت است اینکه عذاب که وعده میدهید اگر شما راست گویانید [48]
بگو من مالک نیستم برای خودم نه ضرری و نه نفعی را مگر آنچه را خدا خواسته برای هر امتی مدتی است معین پس چون برسد اجل نه ساعتی عقب میافتد و نه جلوتر از آن [49]
بگو باینها خبر دهید مرا اگر برای شما در شب یا روز عذاب رسد پشیمان میشوید چرا گنهکاران در عذاب عجله مینمایند [50]
آیا بعد از شتاب بفرا رسیدن عذاب چون واقع شود ایمان میآورید [51]
پس از آن بآنهائیکه ستم نموده‌اند گفته میشود که عذاب دائمی را بچشید آیا جزاء داده شده‌اید مگر بر آنچه کسب و عمل نموده‌اید [52]
ای رسول کافرین از تو سؤال میکنند آیا اینکه قرآن بر حق است بگو آری قسم بپروردگار من که حق است و شما از عاجز کنندگان نمیباشید [53]
.

صفحه : 166

(توضیح آیات)

وَ إِن کَذَّبُوک‌َ فَقُل لِی عَمَلِی وَ لَکُم عَمَلُکُم أَنتُم بَرِیئُون‌َ مِمّا أَعمَل‌ُ وَ أَنَا بَرِی‌ءٌ مِمّا تَعمَلُون‌َ معنی آیه ظاهر است محتاج بتوضیح نیست، لکن از آیه چنین برمیآید که حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم هر قدر در ایمان آوردن کافرین و مشرکین جدیت مینمود آنها بر انکارشان میافزودند و او را تکذیب مینمودند اینکه بود که گویا از ایمان آوردن آنها مأیوس گردید آنوقت باو امر شد که بآنها چنین بگو که اگر من دروغ میگویم و بخدا افتراء میزنم پاداش عمل من بر من است شما باعمال من مجازات نمیشوید و برای شما است وزر و مجازات عمل شما و شما از اعمال من بری و بیزارید من نیز از آنچه شما میکنید بیزارم.
بقول بعضی از مفسرین اینکه آیه بآیه جهاد نسخ گردیده زیرا که از آیه حکم رها کردن و متعرض آنها نگردیدن برمیآید نظیر (قُل یا أَیُّهَا الکافِرُون‌َ الخ) و بقول دیگر منسوخ نیست و مقصود وعید و تهدید است مثل آنجا که فرموده (اعمَلُوا عَلی مَکانَتِکُم).
وَ مِنهُم مَن یَستَمِعُون‌َ إِلَیک‌َ أَ فَأَنت‌َ تُسمِع‌ُ الصُّم‌َّ وَ لَو کانُوا لا یَعقِلُون‌َ همزه استفهام (أ فانت) استفهام انکاری است یعنی بعضی از اینکه مشرکین کلام تو را استماع میکنند لکن چون اینها در کلام تو تعقل نمیکنند بلکه از روی عناد و کبر چنانند که گویا هیچ چیزی نشنیده‌اند اینها مانند کرانند آیا تو توانا میباشی که کران را بشنوانی اشاره به اینکه که چون اینها چنینند که تدبر در آیات قرآن نمیکنند اینکه است که گوش قلبشان کر شده و مثل آدم کر میمانند که آنچه گوش فرا دهد سخن غیر را بشنود توانا نیست لکن اگر عقل داشته باشد بنگاه کردن در دهان متکلم قدری درک میکند.

صفحه : 167
وَ مِنهُم مَن یَنظُرُ إِلَیک‌َ أَ فَأَنت‌َ تَهدِی العُمی‌َ وَ لَو کانُوا لا یُبصِرُون‌َ اینکه آیه نظیر آیه بالا است و توبیخ کفار است که اینها چنان کبر و عناد و حسد در وجودشان رسوخ نموده که چشم و گوش قلبشان که بآن حقایق را باید ببینند و معانی و مندرجات قرآن را استماع نمایند از دست داده‌اند و مفقود گردانیده‌اند اینکه است که نه تبلیغ تو در گوش سنگین آنها اثری میگذارد و نه آیات خدا را بچشم بصیرت توانند بینند.
إِن‌َّ اللّه‌َ لا یَظلِم‌ُ النّاس‌َ شَیئاً وَ لکِن‌َّ النّاس‌َ أَنفُسَهُم یَظلِمُون‌َ آیه صریحا گفتار اشاعره را که انسان را مسلوب الاختیار میدانند و گویند کفر و ایمان و سایر اعمال تمام بدست خدا است و بنده هیچ اختیار ندارد بکلی رد میکند که چنین نیست و ارشاد باین است که خدا بکسی ستم نمیکند و (شیئا) را بنکره آورده که دلالت کند که نه اندک و نه بسیار ستم نمیکند که گوش و چشم کسی را بگیرد و او را در چاه شقاوت بیندازد لطف و کرم پروردگار نسبت بتمام افراد بشر مساوی است لکن همانا مردم یعنی کفار و مشرکین و عاصین بخودشان ستم میکنند که چشم و گوش خدا داده خود را که بایستی باین دو نعمت بزرگی بارشاد عقلشان و بپیروی انبیاء باز گردانند و طریق سعادت و خوشبختی خود را بیابند در اثر متابعت نفس و شیطان کور و کر کرده‌اند و خود را بچاه بدبختی و شقاوت پرتاب گردانیده‌اند.
وَ یَوم‌َ یَحشُرُهُم کَأَن لَم یَلبَثُوا إِلّا ساعَةً مِن‌َ النَّهارِ یَتَعارَفُون‌َ بَینَهُم (یحشرهم) دو طور قرائت شده تمام قراء بنون خوانده‌اند و حفص که یکی از قراء است و سیاهی قرآن بقرائت او میباشد (یحشرهم) بیاء خوانده است.
و آیه خبر میدهد از حال آنها که آنها بر حالی میباشند که گویا در دنیا مکث نکردند مگر ساعتی از روز، و در مرجع (لم یلبثوا) سه وجه از مفسرین نقل شده: یکی جمله صفت یوم است یعنی صفت آنها بر اینکه است، دوم صفت مصدر محذوف است یعنی حشر آنها شبیه بکسی است که مکث و بقاء او در دنیا

صفحه : 168
چنین باشد که مکث ننموده مگر ساعتی از روز. سوم جمله حال است از ضمیر در (یحشرهم) یعنی آنها بر چنین حالی میباشند که گمان میکنند نماندند در دنیا مگر ساعتی و (یتعارفون) و همدیگر را میشناسند.
و اینکه مطلب ظاهر و هویدا است که حیات دنیوی نسبت بحیات اخروی دائمی آن مینماید، آری چگونه توان فانی را با باقی مقایسه نمود.
قَد خَسِرَ الَّذِین‌َ کَذَّبُوا بِلِقاءِ اللّه‌ِ وَ ما کانُوا مُهتَدِین‌َ همانا زیان و خسران بردند کسانیکه بلقاء جزاء خدا تکذیب کردند یعنی آنهائیکه رجوع و بازگشت خود را بسوی رحمت خدا و حیات اخروی انکار نمودند آنان زیان برده‌گانند که سرمایه عمر خود را که بآن میتوانستند بمقامات عالیه فایز گردند برایگان از دست دادند و در قیامت جز حسرت و ندامت و عذاب چیزی عایدشان نخواهد گردید.
وَ إِمّا نُرِیَنَّک‌َ بَعض‌َ الَّذِی نَعِدُهُم أَو نَتَوَفَّیَنَّک‌َ فَإِلَینا مَرجِعُهُم ثُم‌َّ اللّه‌ُ شَهِیدٌ عَلی ما یَفعَلُون‌َ آیه اخبار بغیب است که برسولش خبر میدهد که بعضی از آن عذابی که بکافرین وعده داده‌ایم در اینکه دنیا بآنها میچشانیم یا در زمان حیات تو که عذاب آنها را می‌بینی یا پس از موت تو که در دنیا نیستی و در قیامت که بازگشت آنها است خواهی دید و خدا گواهست بر آنچه کفار و مشرکین عمل میکنند.
گویند (فَإِلَینا مَرجِعُهُم) جواب (لنوفینک) است و جواب (اما نرینک) محذوف است گویا گفته ما یا بتو نشان میدهیم بعض عذابهائی که بآنها وعده داده‌ایم یا قبل از ورود عذاب آنها تو را میمیرانیم و در آخرت بتو نشان میدهیم وَ لِکُل‌ِّ أُمَّةٍ رَسُول‌ٌ فَإِذا جاءَ رَسُولُهُم قُضِی‌َ بَینَهُم بِالقِسطِ وَ هُم لا یُظلَمُون‌َ و برای هر قوم و ملتی رسولی فرستادیم و وقتی رسول آنها آمد بین آنها بعدل حکم گردیده شد و آنها در اثر مخالفت گرفتار عذاب گردیده و هلاک گشتند و رسول نجات یافت و هیچکدام از رسول و جماعت کافرین ستم بر آنها وارد نگردید

صفحه : 169
هر کدام بپاداش عمل خود رسیدند یعنی وقتی رسول آمد و اتمام حجت گردید آنوقت حکم بعدل در باره آنها جاری گردید.
وَ یَقُولُون‌َ مَتی هذَا الوَعدُ إِن کُنتُم صادِقِین‌َ، قُل لا أَملِک‌ُ لِنَفسِی ضَرًّا وَ لا نَفعاً إِلّا ما شاءَ اللّه‌ُ الخ آیه مقول قول کافرین است که از روی استهزاء برسول میگفتند اینکه وعده‌ایکه بما داده‌ئی یا مقصود آنها وعده قیامت بوده یا وعده عذاب دنیوی و ظاهرا همان عذاب دنیا مقصود است چه زمانی اینکه وعده فرا میرسد اگر شما راست میگوئید و اگر قیامتی هست وقت آنرا بما نشان بدهید، نظیر اینکه آیه در کلام اللّه بسیار است که سؤال میکردند اینکه وعده‌هائیکه بما میدهی از عذاب دنیا یا آخرت کی خواهد بود.
خطاب برسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است که بگو من مالک نیستم از برای خودم نه ضرری و نه نفعی را مگر آنچه را که خدا خواسته باشد، اشاره به اینکه که من وقتی نسبت بخودم هیچ اختیاری ندارم که جلب نفع کنم یا دفع ضرر از خود نمایم چگونه در عذاب شما عجله کنم و برای هر امتی از ورود عذاب وقتی است معین که در قضای الهی تعیین گردیده نه ساعتی از آن وقت معین عقب می‌افتد و نه جلو.
قُل أَ رَأَیتُم إِن أَتاکُم عَذابُه‌ُ بَیاتاً أَو نَهاراً ما ذا یَستَعجِل‌ُ مِنه‌ُ المُجرِمُون‌َ جمله استفهامیه (ما ذا یَستَعجِل‌ُ) متعلق است به (أ رأیتم) و در معنی (اخبرونی) است یعنی ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم باین کافرین که در ورود عذاب عجله میکنند بگو خبر دهید مرا که اگر عذاب شما را بگیرد در شب که خوابید یا در روز که مشغول کار هستید و بغتة عذاب شما را فرا گرفت و وقت آنرا نمیدانید چه چیز را گنهکاران عجله میکنند یعنی عذاب شب یا عذاب روز را آیا آنها منتظر ضرر خودند که عجله در عذاب میکنند.
أَ ثُم‌َّ إِذا ما وَقَع‌َ آمَنتُم بِه‌ِ آلآن‌َ وَ قَد کُنتُم بِه‌ِ تَستَعجِلُون‌َ همزه استفهام انکاری است یعنی آیا وقتی که واقع شد بر شما آن عذاب مقدار

صفحه : 170
ایمان بخدا میآورید یا بقرآن ایمان میآورید پس گفته میشود بشما که الآن ایمان میآورید که بیچاره شده‌اید و حال آنکه قبلا تکذیب میکردید و از روی استهزاء میگفتید (متی هذا الوعد) و خلاصه یعنی بزودی ایمان میآورید بعذاب و در آن حال ایمان شما فائده ندارد مثل ایمان فرعون در حالیکه میخواست غرق شود و باو گفته شد (الآن و قد عصیت قبل).
ثُم‌َّ قِیل‌َ لِلَّذِین‌َ ظَلَمُوا ذُوقُوا عَذاب‌َ الخُلدِ هَل تُجزَون‌َ إِلّا بِما کُنتُم تَکسِبُون‌َ ثم دلالت بر تراخی دارد، شاید مقصود چنین باشد که پس از آنکه ستمکاران بعذاب دنیوی از قحطی و جنگ و قتل و اسارت خلاص گردیدند نوبت بعذاب اخروی میرسد بآنان گفته میشود شاید گوینده ملائکه عذاب باشند که بآنها گویند عذاب خلد یعنی عذاب دائمی جهنّم را بچشید آیا پاداش و مجازات داده میشود مگر بآنچه در دنیا عمل کردید، اشاره به اینکه که خداوند بکسی ظلم نمیکند آنچه کفار و ستمکاران از عذاب دنیوی از قتل و غارت و عذابهای أخروی دیگر بآنان برسد پاداش عمل خودشانست (بما قدمت ایدیهم) آن عذابهائی است که بدست خودشان پیش فرستادند.
وَ یَستَنبِئُونَک‌َ أَ حَق‌ٌّ هُوَ قُل إِی وَ رَبِّی إِنَّه‌ُ لَحَق‌ٌّ وَ ما أَنتُم بِمُعجِزِین‌َ در شأن نزول آیه گفته‌اند یکی از بزرگان یهود وقتی دعوت پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را شنید آمد نزد آنحضرت و گفت اینکه دعوت جدی است یا بهزل و اینکه کلام که میخوانی براستی است یا ببازی پس از آن خداوند اینکه آیه را نازل گردانید.
یعنی ای محمّد [ص] در باب قرآن از تو طلب خبر میکنند و اینکه آیا ادعاء نبوّت تو حق است یا نه، بگو آری بحق پروردگار من که حقیقة دعوت من یا قرآن یا معاد یا عذاب موعود حق و عین حقیقت و راست و درست است و شما نیستید عاجز کنندگان خدا یعنی اگر خواهد عذابی بفرستد یا حکمی جاری گرداند شما نتوانید جلو قدرت خدا را بگیرید زیرا که در قدرت او عجز راه ندارد.

صفحه : 171

[سوره یونس (10): آیات 54 تا 61]

اشاره

وَ لَو أَن‌َّ لِکُل‌ِّ نَفس‌ٍ ظَلَمَت ما فِی الأَرض‌ِ لافتَدَت بِه‌ِ وَ أَسَرُّوا النَّدامَةَ لَمّا رَأَوُا العَذاب‌َ وَ قُضِی‌َ بَینَهُم بِالقِسطِ وَ هُم لا یُظلَمُون‌َ (54) أَلا إِن‌َّ لِلّه‌ِ ما فِی السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ أَلا إِن‌َّ وَعدَ اللّه‌ِ حَق‌ٌّ وَ لکِن‌َّ أَکثَرَهُم لا یَعلَمُون‌َ (55) هُوَ یُحیِی وَ یُمِیت‌ُ وَ إِلَیه‌ِ تُرجَعُون‌َ (56) یا أَیُّهَا النّاس‌ُ قَد جاءَتکُم مَوعِظَةٌ مِن رَبِّکُم وَ شِفاءٌ لِما فِی الصُّدُورِ وَ هُدی‌ً وَ رَحمَةٌ لِلمُؤمِنِین‌َ (57) قُل بِفَضل‌ِ اللّه‌ِ وَ بِرَحمَتِه‌ِ فَبِذلِک‌َ فَلیَفرَحُوا هُوَ خَیرٌ مِمّا یَجمَعُون‌َ (58)
قُل أَ رَأَیتُم ما أَنزَل‌َ اللّه‌ُ لَکُم مِن رِزق‌ٍ فَجَعَلتُم مِنه‌ُ حَراماً وَ حَلالاً قُل آللّه‌ُ أَذِن‌َ لَکُم أَم عَلَی اللّه‌ِ تَفتَرُون‌َ (59) وَ ما ظَن‌ُّ الَّذِین‌َ یَفتَرُون‌َ عَلَی اللّه‌ِ الکَذِب‌َ یَوم‌َ القِیامَةِ إِن‌َّ اللّه‌َ لَذُو فَضل‌ٍ عَلَی النّاس‌ِ وَ لکِن‌َّ أَکثَرَهُم لا یَشکُرُون‌َ (60) وَ ما تَکُون‌ُ فِی شَأن‌ٍ وَ ما تَتلُوا مِنه‌ُ مِن قُرآن‌ٍ وَ لا تَعمَلُون‌َ مِن عَمَل‌ٍ إِلاّ کُنّا عَلَیکُم شُهُوداً إِذ تُفِیضُون‌َ فِیه‌ِ وَ ما یَعزُب‌ُ عَن رَبِّک‌َ مِن مِثقال‌ِ ذَرَّةٍ فِی الأَرض‌ِ وَ لا فِی السَّماءِ وَ لا أَصغَرَ مِن ذلِک‌َ وَ لا أَکبَرَ إِلاّ فِی کِتاب‌ٍ مُبِین‌ٍ (61)

صفحه : 172

[ترجمه]

‌اگر هر کسی که ستم کرده تمام آنچه در روی زمین است فداء میدهد که از عذاب خلاص شود و پشیمانی خود را پنهان میدارند وقتی که عذاب را مشاهده نمودند و در باره آنها حکم عدل جاری میگردد و در کیفر عملشان هیچ ستمی بآنها نشود [54]
آگاه باش همانا مخصوص بخدا است آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است آگاه باش همانا وعده خدا حق است و لکن بیشتر کفار ظالمین نمیدانند [55]
او است (خدا) که زنده میکند و میمیراند و بازگشت شما بسوی او است [56]
ای مردم عالم از جانب پروردگار شما (کتابی) آمد که موعظه و شفاء امراض قلب شما است و هدایت و رحمت است برای مؤمنین [57]
ای رسول (بمؤمنین) بگو شما باید بفضل و رحمت خدا شادمان باشید و فضل خدا برای شما بهتر است از آنچه کفار از متاع دنیا جمع میکنند [58]
(بمشرکین) بگو مرا خبر دهید که آن رزقی که خدا برای شما نازل گردانید شما بعضی از آنرا حرام کرده‌اید و بعضی را حلال آیا خدا بشما اینکه طور اذن داده یا بخدا دروغ می‌بندند [59]
و چیست گمان کسانیکه بر خدا دروغ می‌بندند در قیامت همانا خدا بر مردم صاحب تفضل است و لکن بیشتر مردم شکر گذار نمیباشند [60]
ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم تو نباشی در هیچ کاری و نخوانی از قرآن هیچ آیه‌ئی و ای مردم شما عملی نمیکنید مگر اینکه ما بر شما گواه یا نگهبان میباشیم وقتی که در آن کار وارد میگردید و از علم او پنهان نیست مقدار ذره‌ئی از آنچه در زمین و در آسمانها است نه کوچک‌تر از ذره و نه بزرگتر مگر اینکه در کتاب روشن (یعنی لوح محفوظ) ثبت است [61]
.

صفحه : 173

(توضیح آیات)

اشاره

وَ لَو أَن‌َّ لِکُل‌ِّ نَفس‌ٍ ظَلَمَت ما فِی الأَرض‌ِ لَافتَدَت بِه‌ِ وَ أَسَرُّوا النَّدامَةَ لَمّا رَأَوُا العَذاب‌َ وَ قُضِی‌َ بَینَهُم بِالقِسطِ وَ هُم لا یُظلَمُون‌َ آیه اخبار و ارشاد است بکسانیکه بنفس خود ستم نموده و در موقع فرصت تابع دین حق و عمل صالح نشدند و تابع نفس و شیطان شده‌اند و از طریق حق منحرف گردیده موقعی که عذاب می‌بینند (وَ أَسَرُّوا النَّدامَةَ) و در دل پنهان گردانند پشیمانی خودشان را و اگر آنچه در زمین است و بفرض در دست رس آنها باشد حاضرند فداء دهند تا از عذاب برهند و از آنها قبول گردیده نخواهد شد و بین آنها بعدل حکم میشود و (هم) حال است یعنی عذاب بر آنها وارد میگردد در حالیکه بآنها ظلم گردیده نمیشود یعنی عذابی که بر آنها وارد میشود پاداش عمل آنها است که بدست خود فراهم نموده‌اند.
عن الصادق ع (انما اسروا الندامة و هم فی النار)
. [مجمع] أَلا إِن‌َّ لِلّه‌ِ ما فِی السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ أَلا إِن‌َّ وَعدَ اللّه‌ِ حَق‌ٌّ وَ لکِن‌َّ أَکثَرَهُم لا یَعلَمُون‌َ آیه تذکر میدهد که همانا باید بدانند که آنچه در آسمانها است از کرات و ستارگان و منظومه شمسی و انواع ملائکه و روحانیین و باقی موجوداتی که علم آن نزد خدا است و آنچه در زمین است از جمادات و نباتات و حیوانات و انسان و جن و آنچه بین آسمانها و زمین است تماما ملک خدا و تحت تصرف و قدرت او است و قوام موجودات بسته بقیومیت او است وقتی بعلم الیقین دانستید که همه تحت اراده اویند آگاه باشید که وعده او حق است خلف وعده نمیکند آنچه بمؤمنین وعده داده از درجات بهشتی و آنچه بکافرین وعید و تهدید کرده از درکات جهنمی تماما واقع است و تخلف پذیر نخواهد بود و لکن بیشتر مردم نمیدانند ندانستن آنها یا از جهت قصور عقل و بیخردی آنها است یا از جهت غفلت و مغرور گردیدن بنفس خود یا جهات دیگری است.

صفحه : 174
هُوَ یُحیِی وَ یُمِیت‌ُ وَ إِلَیه‌ِ تُرجَعُون‌َ آیه شاید اشاره باین باشد که اگر اینها بعلم الیقین میدانستند و متذکر بودند که خدا آنکسی است که زنده میکند و میمیراند یعنی جان میدهد و جان میگیرد و بازگشت آنها بسوی او است اگر چنین دانشی داشتند میدانستند که وعده خدا حق است و هر کسی را بپاداش عملش میرساند (ان خیرا فخیرا و ان شرا فشرا) و علامت چنین دانشی تسلیم گردیدن باوامر و نواهی است چگونه ممکن است کسیکه دارای ایمان کامل گردید مرتکب معاصی گردد و هیچ باک از مخالفت فرمان حق تعالی نداشته باشد یا اهانت باوامر مولی نماید و بوظیفه خود عمل ننماید هرگز ممکن نیست.
یا أَیُّهَا النّاس‌ُ قَد جاءَتکُم مَوعِظَةٌ مِن رَبِّکُم وَ شِفاءٌ لِما فِی الصُّدُورِ وَ هُدی‌ً وَ رَحمَةٌ لِلمُؤمِنِین‌َ در مفردات در لغت (وعظ) گفته (الوعظ زجر مقترن بتخویف قال الخلیل هو التذکیر بالخیر فیما یرق له القلب و العظة و الموعظة الاسم، قال تعالی (یَعِظُکُم لَعَلَّکُم تَذَکَّرُون‌َ، قُل إِنَّما أَعِظُکُم، ذلِکُم تُوعَظُون‌َ)«1».
[پایان] و (هدی) دلالت بر مطلوب است بطور لطف و رحمت و راه نمائی بخیر ذات متعال در اینکه آیه چند فضیلت از قرآن را تذکر میدهد:
اول- موعظه و تحریص و ترغیب است بمحاسن افعال و بازداشتن نفوس است از قبایح اعمال و اخلاق نکوهیده و سوق دادن باستحکام عقاید نظری از روی دلیل عقل و تحصیل ایمان کامل.
دوم- قرآن شفاء است برای امراض قلبی از شک‌ّ و ریب و شبهات وهمیه
-----------------------------------
(1) وعظ و موعظه مقارن با تخویف است یعنی بازمیدارد انسان را از آنچه موجب ضرر او میگردد و خلیل گفته وعظ تذکر دادن بامر خیر است در آنچه قلب بآن رقت پیدا کند، عظة و موعظة هر دو اسم است، خدای تعالی فرموده (شما را موعظه میکند شاید متذکر گردید).

صفحه : 175
شیطانیه چنانچه گفته‌اند قرآن موعظه نفوس است و شفاء صدور و هدایت ارواح و رحمت اسرار یا موعظه است برای عوام و شفاء است برای خواص و برای همه رحمت است.
سوم- رحمت است که از منشأ صفت رحمانیّت و رحمت خاص حق تعالی نزول نموده که عام است و تمام موجودات را فرا گرفته هر کس بقرآن تمسک نماید مشمول رحمت عام و خاص خدای تعالی میگردد و رحمت خاص آن رحمتی است که مخصوص بمؤمنین گردانیده و کسیکه تمسک بقرآن ننماید از رحمت خاص ایزدی محروم میماند.
قُل بِفَضل‌ِ اللّه‌ِ وَ بِرَحمَتِه‌ِ فَبِذلِک‌َ فَلیَفرَحُوا هُوَ خَیرٌ مِمّا یَجمَعُون‌َ

[سخنان مفسرین در توجیه آیه]

1- شادی کنید بفضل خدا که قرآن است و برحمت او که دین اسلام است 2- فضل قرآن و رحمت آنکه ما را از اهل آن گردانیده، یا فضل قرآن است و رحمت حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم، یا فضل توفیق است و رحمت عصمت.
3- در حقایق سلمی گفته فضل معرفتست و رحمت توفیق دریافت آن.
4- در عین المعانی گفته فضل نعم ظاهره است و رحمت نعم باطنه، یا فضل دخول جنان و رحمت نجات از نیران، یا فضل کشف غطاء و رحمت کمال قرب بحضرت مولی.
5- صاحب کشف الاسرار گفته خدای تعالی اشاره فرموده که ای بنده بر فضل من و رحمت من اعتماد نما نه بر طاعت و خدمت خود که اعتمادی نیست مگر بر فضل من و آسایشی نیست مگر برحمت من هر کسرا سرمایه‌ایست و سرمایه مؤمنین فضل من و هر کسیرا خزانه‌ایست و خزانه مؤمنین رحمت من.
6- از حضرت امام محمّد باقر ع نقل شده که فرموده مقصود بفضل حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است و برحمت اقرار بولایت سیّد اولیاء علی مرتضی ع است روایت را کلبی نیز از ابی صالح از إبن عباس روایت کرده الخ. [منهج الصادقین]

صفحه : 176
لکن ممکن است در توجیه آیه گفته شود چون فضل و رحمت خدای تعالی نسبت بمؤمنین عام است تمام توجیهاتی که از مفسرین نقل شده و غیر آنرا شامل میگردد و تخصیص ببعضی دون بعضی تخصیص بلا مخصص است زیرا که ایمان جامع تمام نعمتهای ظاهری و باطنی است و بهر کس توفیق ایمان عطاء شده همه نعمتی بوی عطاء نموده.
فَبِذلِک‌َ فَلیَفرَحُوا هُوَ خَیرٌ مِمّا یَجمَعُون‌َ یعنی باین فضل و رحمت الهی بایستی مؤمنین شاد باشند که اینکه نعمت اسلام و ایمان بهتر است از آنچه جمع نموده‌اند از متاع دنیا و بر آن دل بسته‌اند، گویند (بفضل اللّه و برحمته) متعلق بفعل محذوف است که اسم اشاره (فبذلک) متعلق باو است و معنی آیه چنین میشود (بفضل اللّه و رحمته فلیفرحوا بذلک فلیفرحوا) و فائده تکرار تأکید و بیان بعد از اجمال است.
قُل أَ رَأَیتُم ما أَنزَل‌َ اللّه‌ُ لَکُم مِن رِزق‌ٍ فَجَعَلتُم مِنه‌ُ حَراماً وَ حَلالًا ظاهرا آیه در مقام سرزنش آنهائی است که بدون دانش و علم و بدون حکم حق تعالی بعضی از حیوانات را حرام گفتند مثل بحیره و سائبه و وصیله و امثال آن، و بعضی را حلال و از پیش خود تقسیم دیگری نیز نمودید و بعضی را بر جماعتی حرام دانستند و بر جماعتی حلال در سوره انعام آیه 140 (وَ قالُوا ما فِی بُطُون‌ِ هذِه‌ِ الأَنعام‌ِ خالِصَةٌ لِذُکُورِنا وَ مُحَرَّم‌ٌ عَلی أَزواجِنا).
قُل آللّه‌ُ أَذِن‌َ لَکُم أَم عَلَی اللّه‌ِ تَفتَرُون‌َ ای رسول اکرم [ص] باینها بگو آیا خدا بشما چنین دستور داده که بعضی از آن چیزهائی که از سماء قدرت و کرم برای روزی شما نازل گردانیده‌ایم حلال دانید و بعض از آنرا حرام گردانید یا بر خدا افتراء میزنید و دروغ می‌بندید و نسبت بخدا میدهید، اشاره به اینکه که بدون وحی که بتوسط سفرای الهی رسیده کسی مأذون نیست که از پیش خود حکمی صادر نماید.

صفحه : 177
وَ ما ظَن‌ُّ الَّذِین‌َ یَفتَرُون‌َ عَلَی اللّه‌ِ الکَذِب‌َ یَوم‌َ القِیامَةِ إِن‌َّ اللّه‌َ لَذُو فَضل‌ٍ عَلَی النّاس‌ِ وَ لکِن‌َّ أَکثَرَهُم لا یَشکُرُون‌َ اینکه آیه تفریع بر آیه جلو است که افتراء بخدا میزنند و گویند آیه جلو که بصورت استفهام آمده در مقام تهدید است که آیا خدا بشما چنین اذن داده و بچه وسیله‌ئی چنین نسبتی بخدا میدهید که حلال خدا را حرام گردانید آیا بخدا افتراء میزنید و چیست گمان کسانیکه بخدا افتراء میزنند در روز قیامت و عذابی که بر آنها وارد میگردد که حلال خدا را حرام میگردانند همانا خداوند بر مردم صاحب فضل و کرم است که طیبات را روزی آنها قرار داده و بیشتر مردم از نعمتهای خدا قدردانی نمیکنند و شکرگزار نمیباشند بلکه کفران نعمت میکنند خلاصه آیه تهدید میکند کسانی را که از حکم خدا تجاوز مینمایند و بسلیقه خود چیزهائی را نسبت بخدا میدهند.
وَ ما تَکُون‌ُ فِی شَأن‌ٍ وَ ما تَتلُوا مِنه‌ُ مِن قُرآن‌ٍ وَ لا تَعمَلُون‌َ مِن عَمَل‌ٍ إِلّا کُنّا عَلَیکُم شُهُوداً إِذ تُفِیضُون‌َ فِیه‌ِ یعنی و نمی‌باشی تو در کاری و نمیخوانی از قرآن آیه‌ئی و مردم عمل نمیکنند هیچ کاری مگر اینکه ما شاهد بر آن هستیم وقتی که وارد آن کار میشوند.
از انوار نقل میکنند که گفته ضمیر (منه) راجع بشأن است زیرا که بزرگترین شأن رسول تلاوت قرآن است و (من) در (من قرآن) تبعیضی یا زائده است و برای تأکید است و یا ضمیر (منه) راجع بقرآن است و اضمار آن قبل از ذکر برای تفخیم یا راجع بخدا است.
وَ ما یَعزُب‌ُ عَن رَبِّک‌َ مِن مِثقال‌ِ ذَرَّةٍ فِی الأَرض‌ِ وَ لا فِی السَّماءِ وَ لا أَصغَرَ مِن ذلِک‌َ وَ لا أَکبَرَ إِلّا فِی کِتاب‌ٍ مُبِین‌ٍ آیه کلام مستأنف است و توضیح و تقریر آیات بالا است که اینکه کافرین و مشرکین باید بدانند و آگاه باشند که هیچ چیزی و لو بقدر ذره‌ئی باشد از علم خدا پنهان نیست، مورچه‌های کوچک را ذره گویند و ذرّات هوا را نیز ذرّه

صفحه : 178
گویند، ارشاد بر اینکه است که هیچ کوچک و بزرگی در عالم یافت نمیگردد مگر اینکه نزد حق تعالی ظاهر و شیئی بر او پوشیده نخواهد بود و خدای تعالی بر تمام افعال و اعمال و گفتار و کردار شما آگاهست دروغ بر خدا نبندید و بدلخواه خود سخن نگوئید و بدون دستور او که بتوسط رسول بر شما ابلاغ میشود عملی انجام ندهید.

صفحه : 179

[سوره یونس (10): آیات 62 تا 73]

اشاره

أَلا إِن‌َّ أَولِیاءَ اللّه‌ِ لا خَوف‌ٌ عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنُون‌َ (62) الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ کانُوا یَتَّقُون‌َ (63) لَهُم‌ُ البُشری فِی الحَیاةِ الدُّنیا وَ فِی الآخِرَةِ لا تَبدِیل‌َ لِکَلِمات‌ِ اللّه‌ِ ذلِک‌َ هُوَ الفَوزُ العَظِیم‌ُ (64) وَ لا یَحزُنک‌َ قَولُهُم إِن‌َّ العِزَّةَ لِلّه‌ِ جَمِیعاً هُوَ السَّمِیع‌ُ العَلِیم‌ُ (65) أَلا إِن‌َّ لِلّه‌ِ مَن فِی السَّماوات‌ِ وَ مَن فِی الأَرض‌ِ وَ ما یَتَّبِع‌ُ الَّذِین‌َ یَدعُون‌َ مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ شُرَکاءَ إِن یَتَّبِعُون‌َ إِلاَّ الظَّن‌َّ وَ إِن هُم إِلاّ یَخرُصُون‌َ (66)
هُوَ الَّذِی جَعَل‌َ لَکُم‌ُ اللَّیل‌َ لِتَسکُنُوا فِیه‌ِ وَ النَّهارَ مُبصِراً إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَآیات‌ٍ لِقَوم‌ٍ یَسمَعُون‌َ (67) قالُوا اتَّخَذَ اللّه‌ُ وَلَداً سُبحانَه‌ُ هُوَ الغَنِی‌ُّ لَه‌ُ ما فِی السَّماوات‌ِ وَ ما فِی الأَرض‌ِ إِن عِندَکُم مِن سُلطان‌ٍ بِهذا أَ تَقُولُون‌َ عَلَی اللّه‌ِ ما لا تَعلَمُون‌َ (68) قُل إِن‌َّ الَّذِین‌َ یَفتَرُون‌َ عَلَی اللّه‌ِ الکَذِب‌َ لا یُفلِحُون‌َ (69) مَتاع‌ٌ فِی الدُّنیا ثُم‌َّ إِلَینا مَرجِعُهُم ثُم‌َّ نُذِیقُهُم‌ُ العَذاب‌َ الشَّدِیدَ بِما کانُوا یَکفُرُون‌َ (70) وَ اتل‌ُ عَلَیهِم نَبَأَ نُوح‌ٍ إِذ قال‌َ لِقَومِه‌ِ یا قَوم‌ِ إِن کان‌َ کَبُرَ عَلَیکُم مَقامِی وَ تَذکِیرِی بِآیات‌ِ اللّه‌ِ فَعَلَی اللّه‌ِ تَوَکَّلت‌ُ فَأَجمِعُوا أَمرَکُم وَ شُرَکاءَکُم ثُم‌َّ لا یَکُن أَمرُکُم عَلَیکُم غُمَّةً ثُم‌َّ اقضُوا إِلَی‌َّ وَ لا تُنظِرُون‌ِ (71)
فَإِن تَوَلَّیتُم فَما سَأَلتُکُم مِن أَجرٍ إِن أَجرِی‌َ إِلاّ عَلَی اللّه‌ِ وَ أُمِرت‌ُ أَن أَکُون‌َ مِن‌َ المُسلِمِین‌َ (72) فَکَذَّبُوه‌ُ فَنَجَّیناه‌ُ وَ مَن مَعَه‌ُ فِی الفُلک‌ِ وَ جَعَلناهُم خَلائِف‌َ وَ أَغرَقنَا الَّذِین‌َ کَذَّبُوا بِآیاتِنا فَانظُر کَیف‌َ کان‌َ عاقِبَةُ المُنذَرِین‌َ (73)

صفحه : 180

[ترجمه]

آگاه باش همانا نیست برای دوستان خدا نه ترسی و نیستند آنان محزون [62]
آنها کسانی میباشند که ایمان آوردند و اهل تقوی و پرهیزکارند [63]
مر آنها را از (خدا) بشارت است هم در حیات دنیا و هم در آخرت و تغییر و تبدیلی در کلمات الهی نیست و همین است رستگاری بزرگ (نسبت باهل ایمان) [64]
و سخن (رکیک کافرین) تو را محزون نگرداند همانا عزت تماما مخصوص بخدا است و او است شنوا و دانا [65]
آگاه باش که حقیقة مخصوص بخدا است آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است و آن کسانیکه بغیر خدا تابع شرکائی گردیدند آنان تابع نگردیدند مگر گمان خود را و نمیباشند آنان مگر دروغگویان [66]
خدا آنکسی است که برای شما شب را قرار داد تا اینکه در آن بیارامید و استراحت نمائید و روز را برای بینائی شما (مقرّر گردانید) و همانا در اینکه آیات نشانه‌هائی است برای جماعتی که گوش شنوا دارند [67]
مشرکین گفتند خدا اولاد گرفته خدا منزه و مبراء است و او است بی‌نیاز و غنی مطلق ملک او است آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است نزد شما بر اینکه ادعاء هیچ حجتی نیست آیا نسبت بخدا میدهید چیزی را که علم بآن ندارید [68]
ای محمّد [صلّی اللّه علیه و آله و سلّم] بگو همانا آنهائی که بخدا افتراء میزنند و دروغ می‌بندند رستگار نخواهند گردید [69]
و تمتعی در دنیا میبرند پس از آن بسوی ما است بازگشت آنها پس از آن عذاب سخت بآنها میچشانیم بسبب اینکه کافر گردیدند [70]
و بخوان بر قومت خبر نوح [ع] را و یاد کن وقتی که بقومش گفت ای قوم اگر قیام من بر شما بزرگ گشته و پند دادن من بشما بعلامات روشن بر وحدانیّت خدا گران میآید

صفحه : 181
من در رفع کید شما بر خدا توکل نمودم پس شما هم گرد آورید کار خود را و بخوانید شرکاء خود را و نباشد کار شما بر شما پوشیده پس در باره من هر اندیشه باطلی که دارید اجراء کنید و مرا مهلت ندهید [71]
پس اگر اعراض کردید من از شما اجر و مزدی طلب نکردم نیست اجر من مگر بر خدا و مأمور گردیده‌ام اینکه بوده باشم از تسلیم شدگان [72]
پس از آنکه آن جماعت نوح را تکذیب نمودند ما او را و هر کس که با او در کشتی بود نجات دادیم و آنها را قرار دادیم جانشین هلاک شوندگان و آنهائیکه بآیات ما تکذیب نمودند غرق گردانیدیم پس نظر کن که عاقبت انذار شدگان بکجا کشید [73]
.

صفحه : 182

(توضیح آیات)

اشاره

أَلا إِن‌َّ أَولِیاءَ اللّه‌ِ لا خَوف‌ٌ عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنُون‌َ آگاه باش همانا بر دوستان خدا ترسی و خوفی نیست و آنها محزون نمیباشند، اگر چه آیه اطلاق دارد و شامل دنیا و آخرت میگردد لکن نظر ببعض آیات که پیمبران در بعض موارد اظهار خوف میکردند مثل قول زکریا ع که گفت (إِنِّی خِفت‌ُ المَوالِی‌َ مِن وَرائِی) و نیز آیه راجع بموسی ع (فَأَوجَس‌َ فِی نَفسِه‌ِ خِیفَةً، فَفَرَرت‌ُ مِنکُم لَمّا خِفتُکُم) بنا بر اینکه آیات که صریح در اینکه است که در پیمبران نیز در دنیا خوف بوده بایستی آیه را حمل بقیامت نمود که اولیائند که در قیامت هیچ خوفی و ترسی برای آنها نیست و در محل‌ّ امن و امان قرار گرفته‌اند شیخ طنطاوی در تفسیر جواهر در ذیل آیه (أَلا إِن‌َّ أَولِیاءَ اللّه‌ِ) بیان مفصل بسیار جالبی دارد و ما برای اختصار از تفصیل آن خودداری مینمائیم و مختصری از آنرا برای وضوح در اینجا ترجمه میکنیم.
پس از بیان طولانی در آخر بیاناتش گفته: بدان که اولیاء و انبیاء و علماء و اکابر و حکماء جمیعا و تمامشان میترسند و محزونند لکن خوف و حزن نزد آنها جزئی است نه کلی زیرا که آنها معتقدند که نهایت هر چیزی او خدا است که او آفریننده است و امور را بسوی او تفویض میکنند، و ایضا وقتی عبد در عمل جد و جهد نمود و هر چه بر او واجب بود بآن عمل کرد پس آنچه بر او تقدیر شده و واقع گردید حزن چنین کسی نسبت بحزن جهّال آنهائیکه نظرشان قاصر است اندک است.
اینکه چنین است حال عامه بطور اجمال، لکن حال خواص اینکه است که بنده وقتی در معرفت خدای غرق گردید بطوریکه در آن لحظه بقلبش غیر از خدا چیزی خطور ننماید پس در اینکه ساعت برای وی ولایت تامه حاصل گردیده و صاحب چنین ولایت نه از چیزی میترسد و نه بسبب چیزی محزون میگردد،

صفحه : 183
چگونه در چنین حالی تعقل میکند در صورتی که خوف و حزن حاصل نمیگردد مگر پس از شعور بچیزی، و کسیکه در نور جلال اللّه غرق گردیده در آنچه غیر خدا است غافل است پس محال است اینکه برای او خوف و حزنی باشد و اینکه است درجه عالیه، و مردم در هر وقتی مشاهده میکنند کسی را که در حال استغراق بمعشوقش مال و اولادش را فراموش میکند و نیز کسی را که مستغرق الهم است در کاری و تماما حالشان همین طور است و چنین حالی مخصوص ببعضی اوقات است دائمی نیست و کل‌ّ اینکه حالاتی که گفتیم در دنیا است امّا احوال مردم در آخرت اولیاء و انبیاء آنها کسانی میباشند که برای آنها خوفی نیست و آنها محزون نمیباشند.
از ابراهیم خواص نقل شده که در بیابانی بود با یک نفر از مریدان و اتفاقا در شبی برای وی یک قوه قوی و کشف تام ظهور نمود در جای خود نشسته بود و سبعی نزدیک او آمد مرید از ترس جانش سر درخت رفت و شیخ هیچ از سبع نترسید وقتی صبح شد از اینکه حالت برگشت و در شب دیگر یک بعوضه بدست او اذیت مینمود شیخ از آن بعوضه اظهار جزع نمود مرید گفت چگونه توان اینکه حال را بحال شب گذشته نسبت داد شیخ گفت آن شبی که تحمل سبع نمودم بقوت وارد غیبی بود و چون اینکه حال زائل گردید من ضعیف‌ترین خلق خدایم، و اینکه حکایت خواه صحیح باشد یا نباشد اینکه رمز است بحال تمام مردم که اگر وارد گردد بر آنها واردی و هم آنها را فرا گیرد و آن وارد او را مشغول گرداند و بسا میشود در جنگ دست مرد قطع میگردد و ادراک الم نمیکند و در اینجا در محبت خدا گاهی شعور محب زائل میشود و مشاهده جمال بر نفس غالب میگردد.
[بیان طنطاوی بپایان رسید] و اگر چه (ولی) بچند معنی آمده لکن در اینجا بقرینه موقع مقصود از اولیاء که جمع ولی است بمعنی دوستان خدا است، و (الا) اشاره بعظمت آنها است و در اینکه آیه و آیات بعد آنها را بصفاتی معرفی مینماید که اولیاء خدا

صفحه : 184
باین صفات شناخته شوند.
1- (لا خَوف‌ٌ عَلَیهِم) برای آنها خوف و ترسی نیست زیرا که دوست داران خدا که مطیع و منقاد امر اویند بجز از خدا از هیچ چیز باک ندارند زیرا که خوف ناشی از ورود امر مکروهست و اینها چون همه چیز را از خدا میدانند اینکه است که هر چه از او رسید در نظر آنها مطلوب است نه مکروه و لو آنکه در نظر ناملایم آید.
2- (وَ لا هُم یَحزَنُون‌َ) دوستان خدا همیشه بنعمتهای او و اشراق نور معرفت که در قلبشان طلوع نموده شادانند و بر مزخرفات دنیا دل نبسته‌اند تا اینکه از فقدان آن محزون باشند.
سعید بن جبیر از رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نقل میکند که از حضرتش پرسیدند اولیاء خدا کیانند گفت آنها چنینند که وقتی مردم آنها را ببینند خدا را یاد کنند و راوی خبر گفته از رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم شنیدم که میگفت برای خدا بنده‌گانی است که نه پیمبرند و نه امامند و در قیامت پیمبران و شهیدان بر مقام اینها غبطه میخورند گفتند اینها کیانند و عمل آنها چیست بگو تا ما ایشان را دوست داریم فرمود آنان جماعتی میباشند که برای خدا با هم دوستی میکنند بدون اینکه بین آنها قرابتی باشد و اللّه رویهای آنها نورانی و بر منبرهای نور باشند چون مردم ترسند آنها نترسند و چون مردم اندوهگین باشند آنها محزون نباشند [ابو الفتوح] شیخ بهائی رحمة اللّه علیه در اربعین خود بسند متصل الی الشیخ الصدوق ثقة الاسلام محمّد بن بابویه القمی عن الحسین بن احمد بن ادریس عن ابیه عن احمد بن محمّد بن خالد عن محمّد بن علی الکوفی عن محمّد بن سنان عن عیسی الجریزی عن الامام جعفر بن محمّد الصادق عن ابیه محمّد الباقر عن ابیه زین العابدین عن ابیه سید الشهداء عن ابیه امیر المؤمنین علیهم السّلام حدیثی نقل میکند که ما در اینجا برای وضوح آنرا ترجمه میکنیم:
رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود کسیکه خدا را شناخت و او را بزرگ دانست نگاه

صفحه : 185
میدارد دهنش را از کلام و شکمش را از طعام و نفسش را بزحمت می‌اندازد بروزه و نماز، اصحاب گفتند یا رسول اللّه آباء و امهات ما فدای تو آیا اینهایند اولیاء اللّه حضرت فرمود اولیاء اللّه سکوت میکنند و سکوت آنها فکر است و تکلم میکنند و کلام آنها ذکر است و نظر میکنند و نظر آنها عبرت است و سخن میگویند و سخن آنها حکمت است و بین مردم راه میروند و مشی آنها بین مردم برکت است و آنان چنینند که اگر نبود مدتهائی که برای آنها نوشته شده ارواح آنها در اجسادشان قرار نمیگرفت خوفا من العذاب و شوقا الی الثواب.
[پایان] از بحر الحقایق نقل میکنند که گفته مراد از اولیاء کسانی میباشند که دشمن نفس خودند. و نیز از کشف الاسرار است که در وصف اولیاء چنین گفته اولیاء عنوان شریعتند و برهان حقیقت ظاهرشان باحکام شرع آراسته و باطن ایشان بانوار فقر پیراسته.
مثنوی در وصف اولیاء اللّه گفته:

رخش ز میدان ازل تاخته گوی بچوگان ابد باخته

معتکفان حرم کبریاء شسته دل از صورت کبر و ریاء

راه نوردان شکسته قدم رازکشایان فرو بسته دم
سوم از صفات اولیاء ایمان است و معلوم است که مقصود از ایمانیکه از صفات اولیاء بشمار آورده ایمان کامل است که در قلب و جان مؤمن نفوذ نموده و هر یک از اعضاء بدن را بکاریکه بر آن مأمور گردیده وامیدارد.
چهارم از اوصاف اولیاء خدا تقوی است و چنانچه در جای خود مبرهن گردیده تقوی مراتب عدیده دارد مرتبه آخر تقوی اینکه است که همیشه دل و جان متقی بسوی حق تعالی نگران باشد و در هیچ حالی از ذکر او غافل نگردد بروایتی از حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم پرسیدند ولی خدا کیست حضرت بر کتف علی ع دست گذاشت و فرمود
(هذا ولی اللّه)
دوست خدا اینکه است شما با او دوستی کنید و لو اینکه کشنده پدر و برادران شما باشد.

صفحه : 186
لَهُم‌ُ البُشری فِی الحَیاةِ الدُّنیا وَ فِی الآخِرَةِ لا تَبدِیل‌َ لِکَلِمات‌ِ اللّه‌ِ ذلِک‌َ هُوَ الفَوزُ العَظِیم‌ُ از خصوصیات و مقام بلند اولیاء که یکی از علامتهای آنها بشمار میرود اینکه است که در دنیا و آخرت برای آنها مژده‌گانی و بشارتی است، و در اینکه مقصود از مژده‌گانی در حیات دنیا برای آنها است چیست چند قول است.

[سخنان مفسرین در توجیه آیه]

1- همان بشاراتی است که در قرآن در باره مؤمنین رسیده مثل قوله تعالی در سوره یونس آیه 2 (وَ بَشِّرِ الَّذِین‌َ آمَنُوا أَن‌َّ لَهُم قَدَم‌َ صِدق‌ٍ عِندَ رَبِّهِم) و قوله تعالی (یُبَشِّرُهُم رَبُّهُم بِرَحمَةٍ مِنه‌ُ).
[زجاج] 2- رؤیای صادقه است که مؤمن خودش بیند یا برای او بینند و آنرا مبشرات گویند و روایتی از حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بهمین معنی نقل میکنند.
3- بشارت ملائکه است در وقت مردن که ملائکه بمحتضر گویند (أَلّا تَخافُوا وَ لا تَحزَنُوا وَ أَبشِرُوا بِالجَنَّةِ الَّتِی کُنتُم تُوعَدُون‌َ).
[قتاده و زهری و ضحاک و جبائی] و در تبیان گفته بشری آنست که مؤمن پیش از مرگ جای خود را در بهشت ببیند.
[منهج] و ممکن است در توجیه آیه گفته شود اینکه اوصافیکه مفسرین گفته‌اند کم و بیشی برای هر مؤمن هست و از آیه میتوان چنین استظهار نمود که برای اولیاء مزیت زائدی است که برای غیر آنها نیست و آن اشراقات نوری و لوایحی است از نفحات رحمانی که در قلب آنها اشراق میگردد، بمفاد حدیث مشهور که فرموده
(ان فی ایام دهرکم نفحات الّا فتعرضوا لها)
و بسبب آن اشراقات بر ایمان و یقین آنها افزوده میشود و مژده‌ئی از اینکه بالاتر نمیشود که ولی و مؤمن کامل گاهی قلب و جانش بتابش نور معرفت روشن گردد (ذلِک‌َ هُوَ الفَوزُ العَظِیم‌ُ)

صفحه : 187
وَ لا یَحزُنک‌َ قَولُهُم إِن‌َّ العِزَّةَ لِلّه‌ِ جَمِیعاً هُوَ السَّمِیع‌ُ العَلِیم‌ُ ظاهرا آیه متعلق بآیه بالا است که برسولش خبر میدهد که تو از گفتار ناروای کافرین محزون و آزرده مباش و بدان که همانا تمام عزت و غلبه مخصوص بخدا است چنانچه در سوره فاطر آیه 11 فرموده (مَن کان‌َ یُرِیدُ العِزَّةَ فَلِلّه‌ِ العِزَّةُ جَمِیعاً) و در سوره منافقون آیه 8 فرموده (وَ لِلّه‌ِ العِزَّةُ وَ لِرَسُولِه‌ِ وَ لِلمُؤمِنِین‌َ) عزت مخصوص بخدا است و برای رسول و مؤمنین از طرف حق تعالی عزت است از جهت ایمانشان بخدا.
أَلا إِن‌َّ لِلّه‌ِ مَن فِی السَّماوات‌ِ وَ مَن فِی الأَرض‌ِ وَ ما یَتَّبِع‌ُ الَّذِین‌َ یَدعُون‌َ مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ شُرَکاءَ إِن یَتَّبِعُون‌َ إِلَّا الظَّن‌َّ وَ إِن هُم إِلّا یَخرُصُون‌َ (من) موصوله عموم دارد و شامل میگردد عقلاء و غیر عقلاء را، آیه در مقام بیان مالکیت و سلطنت ذات متعال است مردم را متنبه میگرداند و بآنان خطاب میکند که بدانید و متذکر باشید آنچه در آسمانها است از اوضاع شمسی و کرات و ستارگان و ملائکه بتمام انواع و اقسام آنها و آنچه در زمین است از انواع موجودات جمادات و نباتات و حیوانات و غیر اینها همه ملک خدا و در تصرف او است و شریکی و وزیری و معاونی برای او نیست و آنهائی که از غیر خدا شرکائی قرار میدهند اینان تابع ظن و گمان بیهوده گردیده‌اند و اینان دروغگویانند.
هُوَ الَّذِی جَعَل‌َ لَکُم‌ُ اللَّیل‌َ لِتَسکُنُوا فِیه‌ِ وَ النَّهارَ مُبصِراً إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَآیات‌ٍ لِقَوم‌ٍ یَسمَعُون‌َ پس از آنکه بعض اوصاف اولیاء اللّه را در آیه بالا بیان فرموده تفضلاتی که نسبت بافراد بشر نموده را تذکر میدهد که خدای شما که مالک آسمانها و زمین است شب را برای استراحت شما قرار داده که از زحمت روزانه آسایش پیدا نمائید و روز را روشن قرار داد که مشغول کسب و عمل گردید.

صفحه : 188
قالُوا اتَّخَذَ اللّه‌ُ وَلَداً سُبحانَه‌ُ هُوَ الغَنِی‌ُّ لَه‌ُ ما فِی السَّماوات‌ِ وَ ما فِی الأَرض‌ِ الی قوله تعالی: لا یُفلِحُون‌َ مشرکین گفتند خدا اولاد گرفته خدا منزه و مبراء است و غنی و بی‌نیاز است مملکت آسمانها و آنچه در زمین است ملک او است و اینکه مشرکین بر اینکه گفتار ناروا که نسبت بذات احدیت میدهند هیچ دلیل و حجتی ندارند، و باستفهام توبیخی خطاب بمشرکین فرموده که (أَ تَقُولُون‌َ الخ) یعنی آیا بزبان چیزی میگوئید که علم بآن ندارید، و ای رسول اکرم [ص] باینها تذکر بده که آنهائیکه بخدا افتراء میزنند و نسبت ولد باو میدهند رستگار نخواهند گردید.
مَتاع‌ٌ فِی الدُّنیا ثُم‌َّ إِلَینا مَرجِعُهُم ثُم‌َّ نُذِیقُهُم‌ُ العَذاب‌َ الشَّدِیدَ بِما کانُوا یَکفُرُون‌َ اینها یعنی مشرکین و کسانیکه نسبت ولد بخدا میدهند یک تمتع اندکی از حیات دنیا میبرند و بازگشت و مرجع آنها بسوی ما است که در قیامت بازاء اعمالشان بآنها عذاب شدید جحیم را میچشانیم زیرا که کفر و شرکشان چنین عذابی را برای آنها ایجاب نموده نه اینکه ما بخواهیم آنانرا بعذاب گرفتار نمائیم وَ اتل‌ُ عَلَیهِم نَبَأَ نُوح‌ٍ إِذ قال‌َ لِقَومِه‌ِ یا قَوم‌ِ إِن کان‌َ کَبُرَ عَلَیکُم مَقامِی وَ تَذکِیرِی بِآیات‌ِ اللّه‌ِ فَعَلَی اللّه‌ِ تَوَکَّلت‌ُ الخ داستان حضرت نوح ع در قرآن مکرر ذکر شده و تکرار آن از جهت اهمیت آنست و بعض خصوصیاتی که در هر موردی در آن منطوی است و در اینجا پس از بیان قدرت و سرزنش بر کسانیکه برای خدا در امر خلقت شریک قرار دادند اجمالی از داستان نوح [ع] و اشاره بجنایتها و آزاری ه جماعت مشرکین بحضرتش وارد نمودند بیان فرموده و نیز تذکر میدهد بچگونگی پاداش آنها و اینکه همان عمل آنان بود که طوفان را ایجاب نمود و همه را هلاک گردانید اینکه است که بپیمبر گرامیش صلّی اللّه علیه و آله و سلّم خبر میدهد که ای رسول [ص] برای اینکه مردم تلاوت نما خبر با اهمیت نوح [ع] را (تلاوت) بمعنی تتابع است که در قرائت حروف را مرتبط بهم گردانند، و (نبأ) بمعنی خبر با اهمیت است یعنی

صفحه : 189
ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم برای اینکه مردم تلاوت نما و حکایت کن داستان نوح را که پس از آنکه اذیت باو را بجائی رسانیدند که آنطوریکه مفسرین گفته‌اند کمر قتل او را بستند بقومش گفت ای گروه اگر مقام یعنی مکث من و گفتار من از خواندن آیات خدا بر شما ناگوار است پس من بر خدا توکل کردم (فَأَجمِعُوا أَمرَکُم) یعنی عزم کنید بر کار خودتان با شرکاء خودتان و انفاق کنید بر یک کار و آنچه اراده دارید در باره من از قتل و طرد و اذیت و آنچه میتوانید در باره من اجراء گردانید و اینکه تهدید آنها است بصورت امر.
نص قرآن کریم خبر میدهد که نوح ع نهصد و پنجاه سال در تبلیغ رسالت کوشش نمود و همین طوری که در سوره نوح [ع] مقول قول او است که در مقام مناجات عرض میکند خدایا چقدر آنان را بحق ارشاد نمودم در شب و روز آهسته و بلند بهر طوری که ممکن بود رسالت خود را تبلیغ نمودم و اینها نپذیرفتند، در اینجا تذکر میدهد که وقتی کوشش او بمنتهی درجه رسید فرموده اتکاء و توکل من بر خدا است آنچه خواهید در باره من اجراء نمائید.
فَإِن تَوَلَّیتُم فَما سَأَلتُکُم مِن أَجرٍ إِن أَجرِی‌َ إِلّا عَلَی اللّه‌ِ وَ أُمِرت‌ُ أَن أَکُون‌َ مِن‌َ المُسلِمِین‌َ باز نوح [ع] بآنها تذکر میدهد که گمان نکنید که من برای ارشاد و هدایتم از شما چیزی طلب میکنم من رسول پروردگارم پاداش من بر او است و من از طرف او مأمور گردیده‌ام که از حمله تسلیم شدگان باشم.
فَکَذَّبُوه‌ُ فَنَجَّیناه‌ُ وَ مَن مَعَه‌ُ فِی الفُلک‌ِ وَ جَعَلناهُم خَلائِف‌َ وَ أَغرَقنَا الَّذِین‌َ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وقتی از طرف حق تعالی بر مردم حجت تمام گردید و آنها در مقام قتل حضرت نوح ع برآمدند و دیگر امید بر هدایت آنها باقی نماند دریای غضب الهی بتلاطم آمده و آن طوفان عظیم پدیدار گردید (وَ جَعَلناهُم خَلائِف‌َ) آنهائیکه در کشتی بودند نجات یافتند و باقی اهل زمین تمام هلاک گردیدند.

صفحه : 190
از حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است که فرموده
(مثل اهل بیتی کسفینة نوح من رکبها نجی و من تخلّف عنها غرق)
و نیز در جواب سائل که گفت اهل بیت شما کیانند فرمود: علی و فاطمه و حسن و حسین و نه نفر از اولاد حسین علیهم السّلام میباشند و زنهای پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم که در اینکه حدیث فرمود مثل اهل بیت من مثل کشتی نوح است هر کس داخل آن گردید نجات یافت و هر کس تخلف کرد هلاک شد یعنی چنگ بولایت آنها نزند و تابع آنها نگردد در دریای خودسری و نفس پرستی هلاک خواهد گردید در اینکه حدیث داخل اهل بیت نمیباشند.
فَانظُر کَیف‌َ کان‌َ عاقِبَةُ المُنذَرِین‌َ ای پیمبر گرامی نظر کن یعنی بدیده عبرت ببین چگونه بود عاقبت منذرین یعنی قوم نوح که بهلاکت ابدی گرفتار گردیدند.

صفحه : 191

[سوره یونس (10): آیات 74 تا 86]

اشاره

ثُم‌َّ بَعَثنا مِن بَعدِه‌ِ رُسُلاً إِلی قَومِهِم فَجاؤُهُم بِالبَیِّنات‌ِ فَما کانُوا لِیُؤمِنُوا بِما کَذَّبُوا بِه‌ِ مِن قَبل‌ُ کَذلِک‌َ نَطبَع‌ُ عَلی قُلُوب‌ِ المُعتَدِین‌َ (74) ثُم‌َّ بَعَثنا مِن بَعدِهِم مُوسی وَ هارُون‌َ إِلی فِرعَون‌َ وَ مَلائِه‌ِ بِآیاتِنا فَاستَکبَرُوا وَ کانُوا قَوماً مُجرِمِین‌َ (75) فَلَمّا جاءَهُم‌ُ الحَق‌ُّ مِن عِندِنا قالُوا إِن‌َّ هذا لَسِحرٌ مُبِین‌ٌ (76) قال‌َ مُوسی أَ تَقُولُون‌َ لِلحَق‌ِّ لَمّا جاءَکُم أَ سِحرٌ هذا وَ لا یُفلِح‌ُ السّاحِرُون‌َ (77) قالُوا أَ جِئتَنا لِتَلفِتَنا عَمّا وَجَدنا عَلَیه‌ِ آباءَنا وَ تَکُون‌َ لَکُمَا الکِبرِیاءُ فِی الأَرض‌ِ وَ ما نَحن‌ُ لَکُما بِمُؤمِنِین‌َ (78)
وَ قال‌َ فِرعَون‌ُ ائتُونِی بِکُل‌ِّ ساحِرٍ عَلِیم‌ٍ (79) فَلَمّا جاءَ السَّحَرَةُ قال‌َ لَهُم مُوسی أَلقُوا ما أَنتُم مُلقُون‌َ (80) فَلَمّا أَلقَوا قال‌َ مُوسی ما جِئتُم بِه‌ِ السِّحرُ إِن‌َّ اللّه‌َ سَیُبطِلُه‌ُ إِن‌َّ اللّه‌َ لا یُصلِح‌ُ عَمَل‌َ المُفسِدِین‌َ (81) وَ یُحِق‌ُّ اللّه‌ُ الحَق‌َّ بِکَلِماتِه‌ِ وَ لَو کَرِه‌َ المُجرِمُون‌َ (82) فَما آمَن‌َ لِمُوسی إِلاّ ذُرِّیَّةٌ مِن قَومِه‌ِ عَلی خَوف‌ٍ مِن فِرعَون‌َ وَ مَلائِهِم أَن یَفتِنَهُم وَ إِن‌َّ فِرعَون‌َ لَعال‌ٍ فِی الأَرض‌ِ وَ إِنَّه‌ُ لَمِن‌َ المُسرِفِین‌َ (83)
وَ قال‌َ مُوسی یا قَوم‌ِ إِن کُنتُم آمَنتُم بِاللّه‌ِ فَعَلَیه‌ِ تَوَکَّلُوا إِن کُنتُم مُسلِمِین‌َ (84) فَقالُوا عَلَی اللّه‌ِ تَوَکَّلنا رَبَّنا لا تَجعَلنا فِتنَةً لِلقَوم‌ِ الظّالِمِین‌َ (85) وَ نَجِّنا بِرَحمَتِک‌َ مِن‌َ القَوم‌ِ الکافِرِین‌َ (86)

صفحه : 192

[ترجمه]

‌پس از نوح ما رسولانی بسوی قوم آنها مبعوث گردانیدیم و امتهای آن رسولان چنین نبودند که بآن پیمبران ایمان آورند زیرا که بسیاری از آنها پیشتر پیغمبران را تکذیب کرده بودند اینکه چنین ما بر قلبهای سرکشان مهر میزنیم [74]
پس از آن موسی و هارون را بسوی فرعون و اشراف قومش مبعوث گردانیدیم با معجزاتی و آنها استکبار نمودند زیرا که آنان جماعت گنهکاران بودند [75]
و چون سخن حق از نزد ما آمد گفتند همانا اینکه سحری است ظاهر [76]
موسی بآنها گفت آیا سخن درست و معجزه که بر شما آمده سحر است آیا اینکه بر شما نمودم سحر است در صورتی که ساحر رستگار نخواهد گردید [77]
قوم فرعون بموسی گفتند آیا تو آمده‌ئی که ما را بگردانی از آنچه پدران ما بر آن بودند و برای تو و هارون در زمین مصر ریاست و بزرگی باشد و ما تصدیق کننده شما نمیباشیم [78]
فرعون گفت هر ساحر دانائی را نزد من بیاورید [79]
وقتی ساحرها آمدند موسی بآنها گفت آنچه را از سحر اندازنده‌اید بیندازید [80]
پس چون ساحرها طنابها را و عصاها را انداختند موسی بآنها گفت آنچه شما از سحر آورده‌اید همانا خدا بزودی آنرا باطل میگرداند زیرا که خدا عمل مفسدین را اصلاح نمیگرداند [81]
و خدا حق را بکلمات خودش محقق و ثابت میگرداند اگر چه گنهکاران راضی نباشند [82]
و بموسی ایمان نیاوردند مگر جوانهائی از قوم خود موسی (یعنی بنی اسرائیل) آنهم با ترس آنها از فرعون و گروه خودشان از بنی اسرائیل که آنها را بفتنه و عذاب بیندازند، و همانا فرعون در زمین علوّ نمود و (درستکاری) اسراف مینمود [83]
موسی گفت ای قوم اگر بخدا ایمان آورده‌اید بر او توکل کنید اگر بوده باشید تسلیم شدگان [84]
مؤمنین گفتند بر خدا توکل نمودیم پس از آن گفتند ای پروردگار ما ما را دست خوش و فتنه جماعت ستمکاران قرار مده [85]
و ما را بمهربانی و بخشایش خودت از گروه کافرین خلاصی ده [86]
.

صفحه : 193

(توضیح آیات)

ثُم‌َّ بَعَثنا مِن بَعدِه‌ِ رُسُلًا إِلی قَومِهِم فَجاؤُهُم بِالبَیِّنات‌ِ فَما کانُوا لِیُؤمِنُوا بِما کَذَّبُوا بِه‌ِ مِن قَبل‌ُ خدای تعالی برسولش خبر میدهد که پس از نوح [ع] پیمبرانی فرستادیم بسوی قوم آنها هر پیمبری را برای جماعتی فرستادیم هود را بقوم عاد و صالح را بقوم ثمود و ابراهیم را باهل بابل و شعیب را باصحاب ایکه و اهل مدین، و هر یک از اینکه رسولان با معجزات و بیناتی واضح که مصدق مدعای آنها باشد آمدند بر قومشان و هیچ یک از اینکه امم بپیمبران ایمان نیاوردند بآنچه پیشینیان بآن تکذیب کرده بودند یعنی لاحقین مثل سابقین آنها کفر ورزیدند و ایمان نیاوردند.
کَذلِک‌َ نَطبَع‌ُ عَلی قُلُوب‌ِ المُعتَدِین‌َ اینکه چنین که ما مهر بر قلوب امم گذشته‌گان نهاده بودیم همین طور مهر بر دل بعدیهای آنان نیز میگذاریم، از اینکه آیه توهم نشود که ابتداء و در ازل خدای متعال بدل کافرین مهر زده و قلب آنها را بسته گردانیده اینکه است که نور ایمان در دل و جان آنها نفوذ نمیکند وقتی خدا در ازل دل آنها را بسته گردانیده چگونه توانند ایمان آورند پس تقصیر آنها چیست! شاید آیه اشاره باین باشد که چون خداوند در ازل میدانسته که اینها از روی اختیار و پس از فهمیدگی ایمان نمیآورند فرموده ما بر قلب آنها مهر میزنیم و دل آنها را پس از جحود و انکار حق بسته میگردانیم که انکار و عناد آنها با اهل حق و سفراء الهی چنین ایجاب نمود که ما دل آنها را از اشراق نور معرفت ببندیم چنانچه از آیه بعد اینکه مطلب واضح میشود که فرموده:

صفحه : 194
ثُم‌َّ بَعَثنا مِن بَعدِهِم مُوسی وَ هارُون‌َ إِلی فِرعَون‌َ وَ مَلَائِه‌ِ بِآیاتِنا فَاستَکبَرُوا وَ کانُوا قَوماً مُجرِمِین‌َ پس از آن پیمبران موسی پسر عمران و برادر او هارون را با معجزات بسیار فرستادیم بسوی فرعون پسر ولید بن مصعب یا قابوس که پادشاه آن زمان بود و اشراف قوم فرعون چون موسی ع با معجزه‌های بسیار بر فرعون مبعوث گردید و آنها تکبر و گردن کشی کردند پس از آنکه حقانیّت موسی و هارون بر آنها ثابت گردیده بود انکار نمودند و آنها جماعت گنهکاران بودند.
فَلَمّا جاءَهُم‌ُ الحَق‌ُّ مِن عِندِنا قالُوا إِن‌َّ هذا لَسِحرٌ مُبِین‌ٌ پس چون بر جماعت فرعون و فرعونیان سخن حق آمد گفتند اینکه سحر آشکار است، اشاره به اینکه که پس از آنکه بر آنها حقیقت و حقانیّت موسی معلوم شد که از جانب حق تعالی است و ثابت و محقق گردید گفتند اینکه سحری است هویدا قال‌َ مُوسی أَ تَقُولُون‌َ لِلحَق‌ِّ لَمّا جاءَکُم أَ سِحرٌ هذا وَ لا یُفلِح‌ُ السّاحِرُون‌َ همزه استفهام انکاری است و مقول قول موسی است که بآن جماعت فرعونیان گفته آیا شما پس از آنکه حق برایتان ثابت گردیده میگوئید آیا اینکه سحر است و آنها را ارشاد بعقلشان نموده که شما بعقلتان رجوع کنید و بدانید که هیچوقت ساحر رستگار نخواهد گردید زیرا که عمل سحر باطل است و باطل در مقابل حق عرض اندام نخواهد نمود.
قالُوا أَ جِئتَنا لِتَلفِتَنا عَمّا وَجَدنا عَلَیه‌ِ آباءَنا وَ تَکُون‌َ لَکُمَا الکِبرِیاءُ فِی الأَرض‌ِ وَ ما نَحن‌ُ لَکُما بِمُؤمِنِین‌َ الخ فرعونیان بموسی گفتند آیا تو آمده‌ئی که ما را از دین آباء و اجدادمان بیرون ببری و شما دو نفر بر ما بزرگی و کبریائی و سیادت نمائید و ما بشما ایمان نخواهیم آورد.
شاید جماعت فرعونیان چون فراعنه مصر را میدیدند که مردم را ببندگی میگرفتند و دعوی الوهیت مینمودند اینکه بود که گمان میکردند موسی و هارون نیز چنین ادعائی

صفحه : 195
دارند و میخواهند بر آنها ریاست نمایند اینکه بود که گفتند ما بشما ایمان نداریم و چون در آن زمان ساحرین زیاد بودند کار عصا و ید بیضاء را حمل بسحر نمودند و فرعون گفت در اطراف عالم ساحرین را جمع‌آوری نمائید وقتی ساحرین آمدند در مقام معارضه موسی ع بآنها گفت آنچه را که از سحر آماده کرده‌اید بیندازید وقتی سحره آن ریسمانها و عصاها و آنچه را که بتخیل مردمیکه حاضر بودند عجیب مینمود انداختند موسی بآنان گفت آنچه را که شما از روی سحر بنظر آورده‌اید همانا خدا بزودی آنرا باطل میگرداند.
إِن‌َّ اللّه‌َ لا یُصلِح‌ُ عَمَل‌َ المُفسِدِین‌َ بدرستیکه خداوند عمل تباهکاران را اصلاح نمیگرداند معلوم است کسانی که از کثرت معاصی خود را از قابلیت اصلاح شدن انداخته‌اند دیگر آنان هر چه بکنند رو بفساد میروند نه باصلاح زیرا چنین کسانی قلب خود را کدر نموده و نفس بهیمی بر آنها غالب گردیده اینکه است که آنچه از آنها بروز مینماید فساد است نه اصلاح.
وَ یُحِق‌ُّ اللّه‌ُ الحَق‌َّ بِکَلِماتِه‌ِ وَ لَو کَرِه‌َ المُجرِمُون‌َ (کلمات) خدا اعم است از افعال و ایجاد ممکنات و خلقت آنها قوله تعالی (قُل لَو کان‌َ البَحرُ مِداداً لِکَلِمات‌ِ رَبِّی) سوره کهف آیه 109، و گفتار او که بطور وحی یا بطور دیگر از اوامر و نواهی و دستوراتی که بملائکه و رسولان خود ابلاغ فرموده و احکام و وعد و وعید که بتوسط آنها بمردم اعلام کرده از کلمات تدوینی و تشریعی زیرا که حق مقابل باطل است و میتوان گفت که خداوند جمع کرده بین نفی و اثبات که اعمال فساد کاران باطل است و گفتار حق تعالی محقق و ثابت گویا فرموده (لیحق اللّه الحق و یبطل الباطل) (و لو کره المبطلون) اگر چه برای تباهکاران چنین مطلبی ناگوار است که مایلند کلمات باطل خود را بجای حق بنشانند.

صفحه : 196
فَما آمَن‌َ لِمُوسی إِلّا ذُرِّیَّةٌ مِن قَومِه‌ِ عَلی خَوف‌ٍ مِن فِرعَون‌َ وَ مَلَائِهِم الخ در ابتداء دعوت موسی ع ایمان نیاوردند باو مگر اولادانی از اولادان قومش یعنی بنی اسرائیل با ترس از فرعون و ترس از پدرانشان و خویشانشان و ترس آنها از اقتدار و استیلاء و کثرت قشون او بود زیرا که در آنوقت فرعون در زمین علوّ و سرکشی بسیار کرده بود و آنها ذراری یعقوب ع بودند یعنی نبیره‌ها و اولادان اولادان آنها که بنی اسرائیلشان مینامیدند و گویند بنی اسرائیلیان در آنوقت سیصد هزار نفر بودند که با اینکه از فرعون و فرعونیان میترسیدند که آنها را اذیت کنند آنها بموسی ایمان آوردند و گویند وقتی یعقوب [ع] با اولادان داخل مصر گردیدند هفتاد و دو نفر بودند، و راجع به اینکه که مقصود از ذریه چه کسانی بودند از مفسرین در اینکه مورد گفتار دیگری نقل شده لکن اینکه معنائی که گفته شد ظاهرتر و متبادر بذهن است.
وَ قال‌َ مُوسی یا قَوم‌ِ إِن کُنتُم آمَنتُم بِاللّه‌ِ فَعَلَیه‌ِ تَوَکَّلُوا إِن کُنتُم مُسلِمِین‌َ الخ حاصل آنکه پس از اینکه بنی اسرائیلیان ایمان آوردند با اینکه از فرعون و پدران خود میترسیدند موسی بآنها گفت ای جماعت اگر شما واقعا بخدا ایمان آورده‌اید (فعلیه توکلوا) علی را در مورد استیلاء و علوّ می‌آورند، شاید اشاره باین است که لازمه ایمان بخدا ایمان بعلو و استیلاء و قاهریت او است وقتی شما چنین دانستید که حق تعالی غالب و قاهر است نباید از فرعون یا غیر او بترسید بلکه بایستی اتکاء و اعتماد شما بخدا باشد اگر شما از تسلیم شدگان باشید، گویا فرموده بدانید که خدا شما را یاری مینماید و دشمن شما را هلاک میگرداند پس از سخن موسی که بر خدا توکل کنید بنی اسرائیلیان و مؤمنین آنهائیکه با او بودند گفتند ما توکل بخدا نمودیم پس دعاء کردند گفتند ای پروردگار ما ما را لگدکوب قوم ظالمین قرار مده، ما را برحمت خودت از گروه ناگرویدگان نجات بده.
اینکه آیات تذکر و اندرز است برای مؤمنین که بدانند اگر توکل و اتکاء

صفحه : 197
و اعتماد آنها بخدا باشد و از سر ایمان تسلیم باوامر و نواهی حق تعالی گردند خدای تعالی در همه حال آنها را یاری و کمک میکند و بر همه اهل عالم سیادت و برتری پیدا مینمایند همان طوری که بما خبر داده (وَ أَنتُم‌ُ الأَعلَون‌َ إِن کُنتُم مُؤمِنِین‌َ) سوره آل عمران آیه 133، البته وعده خدا صدق است معلوم میشود زبونی ما و سیادت دیگران در اثر اینکه است که آن شرطی که در آیه قید نموده (إِن کُنتُم مُؤمِنِین‌َ) در ما فقط شاید اسمی باقی مانده و حقیقت ندارد.

صفحه : 198

[سوره یونس (10): آیات 87 تا 94]

اشاره

وَ أَوحَینا إِلی مُوسی وَ أَخِیه‌ِ أَن تَبَوَّءا لِقَومِکُما بِمِصرَ بُیُوتاً وَ اجعَلُوا بُیُوتَکُم قِبلَةً وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ بَشِّرِ المُؤمِنِین‌َ (87) وَ قال‌َ مُوسی رَبَّنا إِنَّک‌َ آتَیت‌َ فِرعَون‌َ وَ مَلَأَه‌ُ زِینَةً وَ أَموالاً فِی الحَیاةِ الدُّنیا رَبَّنا لِیُضِلُّوا عَن سَبِیلِک‌َ رَبَّنَا اطمِس عَلی أَموالِهِم وَ اشدُد عَلی قُلُوبِهِم فَلا یُؤمِنُوا حَتّی یَرَوُا العَذاب‌َ الأَلِیم‌َ (88) قال‌َ قَد أُجِیبَت دَعوَتُکُما فَاستَقِیما وَ لا تَتَّبِعان‌ِّ سَبِیل‌َ الَّذِین‌َ لا یَعلَمُون‌َ (89) وَ جاوَزنا بِبَنِی إِسرائِیل‌َ البَحرَ فَأَتبَعَهُم فِرعَون‌ُ وَ جُنُودُه‌ُ بَغیاً وَ عَدواً حَتّی إِذا أَدرَکَه‌ُ الغَرَق‌ُ قال‌َ آمَنت‌ُ أَنَّه‌ُ لا إِله‌َ إِلاَّ الَّذِی آمَنَت بِه‌ِ بَنُوا إِسرائِیل‌َ وَ أَنَا مِن‌َ المُسلِمِین‌َ (90) آلآن‌َ وَ قَد عَصَیت‌َ قَبل‌ُ وَ کُنت‌َ مِن‌َ المُفسِدِین‌َ (91)
فَالیَوم‌َ نُنَجِّیک‌َ بِبَدَنِک‌َ لِتَکُون‌َ لِمَن خَلفَک‌َ آیَةً وَ إِن‌َّ کَثِیراً مِن‌َ النّاس‌ِ عَن آیاتِنا لَغافِلُون‌َ (92) وَ لَقَد بَوَّأنا بَنِی إِسرائِیل‌َ مُبَوَّأَ صِدق‌ٍ وَ رَزَقناهُم مِن‌َ الطَّیِّبات‌ِ فَمَا اختَلَفُوا حَتّی جاءَهُم‌ُ العِلم‌ُ إِن‌َّ رَبَّک‌َ یَقضِی بَینَهُم یَوم‌َ القِیامَةِ فِیما کانُوا فِیه‌ِ یَختَلِفُون‌َ (93) فَإِن کُنت‌َ فِی شَک‌ٍّ مِمّا أَنزَلنا إِلَیک‌َ فَسئَل‌ِ الَّذِین‌َ یَقرَؤُن‌َ الکِتاب‌َ مِن قَبلِک‌َ لَقَد جاءَک‌َ الحَق‌ُّ مِن رَبِّک‌َ فَلا تَکُونَن‌َّ مِن‌َ المُمتَرِین‌َ (94)

صفحه : 199

[ترجمه]

‌ما بموسی و برادرش وحی نمودیم که شما برای پیروانتان بمصر منزل بگیرید و خانه‌های خود را مسجد قرار دهید و نماز را بپای دارید و بمؤمنین مژده دهید [87]
و موسی گفت ای پروردگار ما همانا تو بفرعون و تابعین او در حیات دنیا مال و زینت عطاء نمودی تا اینکه مردم را از راه تو گمراه گردانند ای پروردگار ما اموال آنها را نابود گردان و دلهایشان را سخت نما پس ایمان نمیآورند تا اینکه عذاب دردناک را ببینند [88]
خدای تعالی فرمود همانا دعای شما اجابت گردید پس شما (در ارشاد بحق) استقامت نمائید و البته پیروی ننمائید راه کسانی را که علم و دانش ندارند [89]
و ما بنی اسرائیل را از دریا گذرانیدیم و فرعون و سپاهیانش بظلم و تعدی در عقب بنی اسرائیل آمدند تا وقتی که فرعون خواست برود نیل غرق شود گفت ایمان آوردم که نیست خدائی مگر آنکسی که بنی اسرائیل باو ایمان آوردند و من از جمله تسلیم شدگانم [90]
جبرئیل باو گفت الآن که موقع هلاکت رسیده ایمان میآوری در حالیکه تو پیش از اینکه نافرمانی کردی و از جمله گمراه کنندگان بودی [91]
و امروز بدن تو را نجات میدهیم یعنی آنرا از آب بیرون میاندازیم تا اینکه برای کسانیکه پس از تو میآیند آیت و نشانه باشی و بتو عبرت گیرند و همانا بیشتر مردم از آیات و نشانه‌های قدرت ما غافلند [92]
و ما بنی اسرائیل را بجای صدق و صفا مسکن دادیم و روزی آنها را از طیبات قرار دادیم و آنان در امر دین خدا و با آمدن رسول خاتم [ص] اختلاف نکردند تا وقتی که بر آنها علم تورات آمد بحقیقت پروردگار تو در روز قیامت بین آنها حکم میکند در آنچه در آن اختلاف نمودند [93]
ای رسول اگر تو در آنچه بر تو نازل کرده‌ایم در شک‌ّ میباشی سؤال کن از آنکسانیکه کتاب پیشینیان را قرائت کرده‌اند محققا از طرف پروردگارت خبر راست و درست آمد که تو از شک‌ّ کننده‌گان نبوده باشی [94]
(اینکه خطاب ظاهرا بپیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است لکن مقصود امت میباشند).

صفحه : 200

(توضیح آیات)

وَ أَوحَینا إِلی مُوسی وَ أَخِیه‌ِ أَن تَبَوَّءا لِقَومِکُما بِمِصرَ بُیُوتاً وَ اجعَلُوا بُیُوتَکُم قِبلَةً وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ بَشِّرِ المُؤمِنِین‌َ خدای تعالی برای پیمبرش حکایت میکند که ما بموسی و برادرش هارون (علیهما السّلام) وحی کردیم که در مصر خانه بسازند برای قومشان (بوأت المنزل و بوأته) یعنی برای خود و قوم خود در مصر منزل بگیرند که بآنها امر میشود منزل بگیرند و منزلهای خودتان را مسجد قرار دهید، از بعضی از مفسرین نقل شده که گفته‌اند چون بنی اسرائیل قبلا مأمور بودند که فقط در مسجد نماز بخوانند وقتی فرعون بر آنها مسلط گردید مسجدهای آنها را خراب نمود اکنون رخصت یافتند که در خانه‌های خود نماز بخوانند و در خانه‌ها مسجد قرار بدهند.
[اینکه قول إبن عباس است] و از بسیاری از مفسرین است که مأمور شدند در خانه رو بکعبه نماز کنند.
و بعضی از مفسرین مثل سعید بن جبیر و بسیار دیگر گفته‌اند (وَ اجعَلُوا بُیُوتَکُم قِبلَةً) یعنی خانه‌های خود را مقابل هم قرار دهید و مواظب نماز خود باشید (و بشر المؤمنین) ظاهرا امر بموسی ع است که بآنهائیکه ایمان آورده‌اند مژده بده و میتوان گفت اینکه امر بپیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است که ای رسول بمؤمنین مژده و بشارت بده.
از بعض عرفاء است که گفته آیه اشاره باین است که سالکین الی اللّه سزاوار نیست که در عالم نفس سفلیه منزل بگیرند بلکه باید در مصر عالم روحانیه مقامات عالی برای خود مهیا نمایند (و لیقیموا الصلوة) یعنی در مقامات روحانیه در عالم بسوی نزدیکیها و عالم موصلات ربانیه منزل بگیرند زیرا که سیر ممکنات متناهی و ذوق آنها منقطع است، اما سیر بسوی واجب و چشیدن لذات آن در دنیا و آخرت دائمی و لذت جان است و ذوق رجال بانواع کرامات مقابل نیست با محبّت اهل

صفحه : 201
لقاء عند اللّه و اگر تألم باشد آن الم نیست و اگر تألم باشد برای اهل ذوق آن است که می‌بینند مراتب اهل فناء را که فوق آنها میباشند و امّا کسیکه باقی باشد در وصل دیگر برای او تألم نیست.
[پایان] وَ قال‌َ مُوسی رَبَّنا إِنَّک‌َ آتَیت‌َ فِرعَون‌َ وَ مَلَأَه‌ُ زِینَةً وَ أَموالًا فِی الحَیاةِ الدُّنیا رَبَّنا لِیُضِلُّوا عَن سَبِیلِک‌َ الخ موسی در مقام مناجات عرض میکند خدایا تو بفرعون و گروهان او بقدری زینت و اسباب تجمل و مال و لباسهای فاخر و منزلهای عالی عطاء نمودی تا اینکه از راه تو مردم را گمراه کردند، لام (لیضلوا) میشود بمعنی غرض باشد و میشود بمعنی غایت و در اینجا اگر بمعنی غرض باشد معنی آیه چنین میشود که زینت دنیا باینها دادی برای اینکه گمراه گردند، و اینکه وجه اگر چه چنانچه اشاعره خواسته‌اند باین آیه جبر را اثبات نمایند لکن در ردّ قول آنها میتوان گفت وقتی آنها باختیار از روی کبر و عناد مخالفت رسول خدای تعالی را کردند مجازاتا زینت دنیا را برای آنان زیاد میکند تا اینکه در آخرت ببدترین عذاب گرفتار گردند بنا بر اینکه معنی باز جبر نیست بلکه کبر آنها است که باعث عذاب آنها میگردد چنانچه نظائرش در کلام اللّه بسیار است.
لکن بهتر اینکه است که همان طوری که بسیاری از مفسرین آیه را توجیه نموده‌اند گفته شود لام (لیضلوا) لام غایت است چنانچه نظائر آن هم در قرآن و هم در گفتار عرفی بسیار است مثل اینکه گفته میشود (جئتک لتکرمنی) آمدم نزد تو که مرا گرامی داری.
رَبَّنَا اطمِس عَلی أَموالِهِم وَ اشدُد عَلی قُلُوبِهِم فَلا یُؤمِنُوا حَتّی یَرَوُا العَذاب‌َ الأَلِیم‌َ وقتی فرعونیان بموسی و بنی اسرائیل ظلم و اذیت را بمنتهی درجه رسانیدند موسی ع در باره آنها نفرین نمود و گفت خدایا (اطمس) طمن بردن اثر چیزی را گویند و کاریز آب که انباشته شود آنرا (مطموس) نامند و در اینجا برای مبالغه گوید چنان مال و زینت را مسخ گردان که دیگر اثری بر آن مترتب نشود

صفحه : 202
و قلب آنها را سد و سخت گردان و اینان ایمان نمیآورند تا وقتی که ببینند عذاب الیم را و آن موقعی است که در رود نیل غرق میگردند.
قال‌َ قَد أُجِیبَت دَعوَتُکُما فَاستَقِیما وَ لا تَتَّبِعان‌ِّ سَبِیل‌َ الَّذِین‌َ لا یَعلَمُون‌َ دعای موسی و هارون [ع] بهدف اجابت رسید و بموسی خطاب شد ای موسی دعای تو و برادرت را اجابت نمودیم و شما دو نفر ثابت باشید بر آنچه مأمورید از دعوت مردم بایمان و پیروی نکنید طریقه آن کسانی را که ایمان ندارند و تعجیل در عذاب آنها نکنید که هر کاری مرهون بوقت مقدر او است، و در حدیث است از حضرت صادق ع که بعد از چهل سال نفرین اینکه دو پیغمبر مستجاب گردید وَ جاوَزنا بِبَنِی إِسرائِیل‌َ البَحرَ فَأَتبَعَهُم فِرعَون‌ُ وَ جُنُودُه‌ُ بَغیاً وَ عَدواً در اینکه آیه خدای تعالی خبر میدهد بچگونگی نجات موسی و بنی اسرائیل و هلاک گردانیدن فرعون و تابعین که بنی اسرائیل را از دریا بسلامت گذرانیدیم و چون آنها بسلامت گذر نمودند فرعون و قشون او بگمان اینکه میتوانند مثل بنی اسرائیل از دریا بگذرند آنها در عقب بنی اسرائیل وارد دریا گردیدند.
تاریخ نویسان راجع بداستان قبطیان و بنی اسرائیلیان حکایات مختلفی نقل کرده‌اند از جمله آنها اینکه گویند موسی [ع] ببنی اسرائیلیان گفت زر و زیور قبطیان را از آنان عاریه نمائید و پس از آنکه از آنها گرفتند در همان شب از شهر بیرون رفتند و خداوند آن شب را دراز گردانید و خواب را بر قبطیان غالب گردانید تا موسی بنی اسرائیل را در همان شب بیرون برد و آنها ششصد و بیست هزار مرد بودند و گویند هفتاد ساله و بیست ساله در عدد آنها نبود، و نیز گفته‌اند هیچ خانه‌ئی از خانه‌های قبطیان نبود مگر اینکه یک بچه یا دو بچه از آنها مرده بود و آنها مشغول به عزداری و دفن بچه‌ها شدند اینکه بود آنروزی که شبش بنی اسرائیلیان از شهر بیرون رفتند قبطیان خبر دار نشدند روز بعد فهمیدند موسی و بنی اسرائیلیان از شهر رفته‌اند بفرعون خبر دادند فرعون در غضب شد همگی لشگر خود را جمع نمود و با سیصد و دو هزار لشگر در پی آنها روان

صفحه : 203
شدند، از محمّد بن کعب نقل شده که شعار فرعون اینکه بود که جامه سیاه میپوشید و لشگر او همه با جامه سیاه و اسبهای سیاه از عقب موسی و بنی اسرائیل روان شدند آنوقت موسی [ع] با بنی اسرائیل نزدیک دریای قلزم رسیده بودند وقتی بنی اسرائیل لشگر فرعون را دیدند که هر یک بر اسب تازی نشسته و کلاه خودی بر سر نهاده و حربه‌ئی بدست دارند متوحش گردیدند و گفتند ای موسی چه چاره کنیم از جلو دریا و از عقب لشگر بیشمار اگر جلو رویم غرق خواهیم گردید و اگر از عقب برگردیم یا توقف نمائیم کشته خواهیم گردید موسی [ع] گفت (کَلّا إِن‌َّ مَعِی رَبِّی سَیَهدِین‌ِ) سوره شعراء آیه 62، آنوقت خداوند بموسی وحی نمود که عصا را بدریا بزن وقتی موسی عصا را بدریا زد دوازده راه خشک در دریا بعدد اسباط بنی اسرائیل پدید گردید هر سبطی براهی عبور نمودند وقتی میرفتند با خود گفتند خبر از عموزاده‌های خود نداریم خداوند فرمان داد تا آبهای دریا طاق طاق گردید که آنها یکدیگر را مشاهده بنمایند.
چون لشگر فرعون بلب دریا رسیدند فرعون وقتی اینکه طور دید ترسید و فهمید که آن از آیات خدا است لشگر گفتند ما نیز بدریا رویم فرعون جرئت ننمود پیش برود چنین گفته‌اند که جبرئیل بر مادیانی نشسته در پیش اسب فرعون راند اسب فرعون سرکشی کرد و هر قدر فرعون جلو اسب را گرفت فائده نبخشید و در عقب مادیان در دریا رفت همه بیکبار در عقب او داخل دریا شدند بحکم حق تعالی آبها سر بهم آورد و تمام غرق گردیدند.
و بعضی از مفسرین گفته‌اند روزی جبرئیل بصورت مردی بدیوان مظالم فرعون آمد و گفت من از راه دور آمده‌ام و مسئله‌ئی خواهم از تو استفتاء کنم و صورت فتوا را بفرعون داد فرعون مطالعه نمود مضمون آن چنین بود که حکم امیر چیست در باره بنده‌ئی که در میان مال و نعمت مولای خود نشو و نما نموده و از سائر ممالیک ممتاز گردیده پس از آن کفران نعمت نموده و ادعای سلطنت و آقائی نماید و فرمان مولای خود را نبرد فرعون بدست خود زیر استفتاء نوشت که یقول ابو العباس ولید بن مصعب پاداش بنده‌ئی که بر سید خودش خروج

صفحه : 204
کند و بنعمت او کفران ورزد اینکه است که در دریا غرق گردد جبرئیل آن خط را گرفت و از منزل او بیرون رفت.
حَتّی إِذا أَدرَکَه‌ُ الغَرَق‌ُ قال‌َ آمَنت‌ُ أَنَّه‌ُ لا إِله‌َ إِلَّا الَّذِی آمَنَت بِه‌ِ بَنُو إِسرائِیل‌َ وَ أَنَا مِن‌َ المُسلِمِین‌َ، آلآن‌َ وَ قَد عَصَیت‌َ قَبل‌ُ وَ کُنت‌َ مِن‌َ المُفسِدِین‌َ وقتی فرعون بدریا غرق گردید و نزدیک بهلاکت رسید کلمه توحید بر زبان جاری گردانید و گفت ایمان آوردم بآنکسی که بنی اسرائیل بوی ایمان آوردند خطاب سخط آمیز رسید الآن که موقع هلاکت تو است ایمان میآوری و قبلا نافرمان و از مفسدین و تباه‌کاران بودی.
علی بن ابراهیم بن هاشم بسند خود از صادق آل محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم چنین نقل میکند که گفته از حین غرق شدن فرعون هر وقت جبرئیل نزد رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم میآمد اندوهگین و غمناک بود اینکه طور بود تا وقتی که اینکه آیه را بر پیمبر آورد مسرور و خندان بود حضرت از سبب خوشحالی او پرسید گفت وقتی فرعون غرق گردید و گفت (آمَنت‌ُ أَنَّه‌ُ لا إِله‌َ إِلَّا الَّذِی آمَنَت بِه‌ِ بَنُو إِسرائِیل‌َ) من پاره گل سیاه بدهن او زدم و گفتم (آلآن‌َ وَ قَد عَصَیت‌َ قَبل‌ُ وَ کُنت‌َ مِن‌َ المُفسِدِین‌َ) و پس از آن خائف گردیدم که مبادا مرضی الهی نبوده باشد و رحمت الهی او را دریافته باشد و پیوسته در اینکه اندوه بودم تا آنکه مأمور گردیدم که برسانم بتو آنچه را که بفرعون گفته بودم. [منهج] فَالیَوم‌َ نُنَجِّیک‌َ بِبَدَنِک‌َ لِتَکُون‌َ لِمَن خَلفَک‌َ آیَةً وَ إِن‌َّ کَثِیراً مِن‌َ النّاس‌ِ عَن آیاتِنا لَغافِلُون‌َ ظاهرا خطاب بفرعون حین غرق شدنش میرسد و گویا فرموده که ایمان تو امروز و الان دیگر فائده بخش نیست زیرا که روح تو فاسد گردیده دیگر ایمان در آن نفوذ نمیکند موقع مجازات رسیده لکن بدن تو را نجات میدهیم یعنی بدن تو را نگاه داریم تا اینکه برای دیگران درس عبرت باشی همانا بسیاری از مردم از آیات ما غافلند.

صفحه : 205
وَ لَقَد بَوَّأنا بَنِی إِسرائِیل‌َ مُبَوَّأَ صِدق‌ٍ وَ رَزَقناهُم مِن‌َ الطَّیِّبات‌ِ فَمَا اختَلَفُوا حَتّی جاءَهُم‌ُ العِلم‌ُ الخ مقصود از جای صدق بیت المقدس و سایر ولایات شام و یا مصر و یا زمین اردن و فلسطین که زمین بیت المقدس بود میباشد.
در مقام امتنان بر بنی اسرائیل بپیمبرش خبر میدهد که پس از غرق گردیدن فرعون و تابعین او ما منزل و جائی که لایق و شایسته راستی و صدق باشد نظر بوعده‌ای که بآنها داده شده بود عطاء نمودیم و اطعمه‌های پاکیزه بآنان روزی دادیم و آنها با هم در امر دین اختلاف نداشتند تا وقتی که بتورات عالم گردیدند و در تأویل و تفسیر آن اختلاف کردند و احکام تورات را تحریف و تغییر دادند و شعبه شعبه شدند.
و بقول بعضی مقصود از (جاءَهُم‌ُ العِلم‌ُ) آنوقتی بود که بصفات احمدی [ص] و اوصاف محمدی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم واقف شدند و بتغییر و تحریف تورات مشغول گردیدند و بقول دیگر مقصود از علم علم قرآنست که چون عالم بقرآن گردیدند بعضی مؤمن و بعضی کافر شدند و خداوند در روز قیامت بین آنها حکم مینماید.
فَإِن کُنت‌َ فِی شَک‌ٍّ مِمّا أَنزَلنا إِلَیک‌َ فَسئَل‌ِ الَّذِین‌َ یَقرَؤُن‌َ الکِتاب‌َ مِن قَبلِک‌َ لَقَد جاءَک‌َ الحَق‌ُّ مِن رَبِّک‌َ فَلا تَکُونَن‌َّ مِن‌َ المُمتَرِین‌َ خطاب برسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است و مقصود امت میباشند که هرگاه از آنچه از داستانها و حکایات پیمبران گذشته که بر تو نازل کرده‌ایم در شک‌ّ میباشید سؤال کنید از کسانیکه کتاب را قرائت میکنند و مطالعه مینمایند و مقصود از کتاب شاید تورات و انجیل و باقی کتب آسمانی باشد که پیش از تو نازل گردیده، و شاید مقصود از کتاب کتب تواریخ و قصص انبیاء و غیر آنها باشد تا اینکه همانا دانسته شود که آنچه را که بر آنها میخوانی آن از جانب پروردگار تو آمده و تماما صدق و حق است و خلافی در آن نیست.

صفحه : 206

[سوره یونس (10): آیات 95 تا 103]

اشاره

وَ لا تَکُونَن‌َّ مِن‌َ الَّذِین‌َ کَذَّبُوا بِآیات‌ِ اللّه‌ِ فَتَکُون‌َ مِن‌َ الخاسِرِین‌َ (95) إِن‌َّ الَّذِین‌َ حَقَّت عَلَیهِم کَلِمَت‌ُ رَبِّک‌َ لا یُؤمِنُون‌َ (96) وَ لَو جاءَتهُم کُل‌ُّ آیَةٍ حَتّی یَرَوُا العَذاب‌َ الأَلِیم‌َ (97) فَلَو لا کانَت قَریَةٌ آمَنَت فَنَفَعَها إِیمانُها إِلاّ قَوم‌َ یُونُس‌َ لَمّا آمَنُوا کَشَفنا عَنهُم عَذاب‌َ الخِزی‌ِ فِی الحَیاةِ الدُّنیا وَ مَتَّعناهُم إِلی حِین‌ٍ (98) وَ لَو شاءَ رَبُّک‌َ لَآمَن‌َ مَن فِی الأَرض‌ِ کُلُّهُم جَمِیعاً أَ فَأَنت‌َ تُکرِه‌ُ النّاس‌َ حَتّی یَکُونُوا مُؤمِنِین‌َ (99)
وَ ما کان‌َ لِنَفس‌ٍ أَن تُؤمِن‌َ إِلاّ بِإِذن‌ِ اللّه‌ِ وَ یَجعَل‌ُ الرِّجس‌َ عَلَی الَّذِین‌َ لا یَعقِلُون‌َ (100) قُل‌ِ انظُرُوا ما ذا فِی السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ وَ ما تُغنِی الآیات‌ُ وَ النُّذُرُ عَن قَوم‌ٍ لا یُؤمِنُون‌َ (101) فَهَل یَنتَظِرُون‌َ إِلاّ مِثل‌َ أَیّام‌ِ الَّذِین‌َ خَلَوا مِن قَبلِهِم قُل فَانتَظِرُوا إِنِّی مَعَکُم مِن‌َ المُنتَظِرِین‌َ (102) ثُم‌َّ نُنَجِّی رُسُلَنا وَ الَّذِین‌َ آمَنُوا کَذلِک‌َ حَقًّا عَلَینا نُنج‌ِ المُؤمِنِین‌َ (103)

صفحه : 207

[ترجمه]

نبوده باش از آن کسانیکه بآیات خدا تکذیب میکردند پس بوده باشی از زیانکاران [95]
همانا آنهائیکه قول پروردگار تو بر آنها محقق گردیده ایمان نمیآورند [96]
اگر چه هر معجزه‌ئی بر آنها بیاید تا وقتی که عذاب دردناک را ببینند [97]
چرا نبودند هر قریه‌ئی که پیش از نزول عذاب ایمان آوردند و ایمانشان بآنها نفع دهد مگر قوم یونس که وقتی ایمان آوردند عذاب ذلت و خواری دنیا را از آنها برداشتیم و تا زمانی آنان را متمتع گردانیدیم [98]
اگر پروردگار تو خواسته بود هر که در زمین است تمام آنها ایمان میآوردند آیا تو مردم را اکراه میکنی تا اینکه مؤمن گردند [99]
و برای کسی نمیباشد اینکه ایمان آورد مگر باذن خدا و رجس و پلیدی را قرار میدهد بر آنکسانیکه تعقل نمیکنند [100]
(ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) بگو نظر کنید در آسمانها و زمین که چه چیزها است از آثار قدرت خدا و دیدن آیات و انذار پیمبران عذاب خدا را دفع نمیگرداند از جماعتی که ایمان نمیآورند [101]
آیا شما کفار منتظرید مگر مثل روزهای (عذابی) که بر پیشینیان گذشته بر شما برسد بگو شما منتظر چنین روزی باشید بحقیقت من هم با شما از منتظرین میباشم [102]
پس ما نجات میدهیم پیغمبران و آنکسانی را که ایمان آوردند اینکه چنین نجات دادن مؤمنین بر ما حق است [103]
.

صفحه : 208

(توضیح آیات)

وَ لا تَکُونَن‌َّ مِن‌َ الَّذِین‌َ کَذَّبُوا بِآیات‌ِ اللّه‌ِ فَتَکُون‌َ مِن‌َ الخاسِرِین‌َ (وَ لا تَکُونَن‌َّ) عطف است به (فَلا تَکُونَن‌َّ مِن‌َ المُمتَرِین‌َ) در آیه قبل و اشاره باین است که بقدری حجیت قرآن ظاهر و هویدا است که اصلا در معرض شک‌ّ و ریبی واقع نخواهد گردید و با اینکه خدا میدانست که رسولش هیچوقت تکذیب آیات خدا را نمیکند و نخواهد کرد و محتاج باین نیست که آنچه بر او نازل گردیده از علماء یهود و نصاری بپرسید و ببیند که مطابق است با تورات و انجیل و باقی کتب آسمانی و اینکه فرموده تو از ممترین نباش و در اینکه آیه بالا بنهی صریح که مؤکد گردانیده بنون تأکید ثقیلة که تو از آنکسان که آیات ما را تکذیب کردند نبوده باش برای تثبیت و تأکید و مؤکّد گردانیدن آیات الهی است که برسولش خطاب فرموده که مبادا تو از آنکسانی باشی که آیات خدا را تکذیب نمودند که اگر چنین باشی از زیانکاران و کسانی که عمر خود را بیهوده تلف نموده‌اند میباشی.
و ظاهرا آیات اگر چه خطاب برسول است لکن مقصود امت میباشند و از باب مثال معروف است که گویند (بدر میزنم دیوار تو بشنو).
إِن‌َّ الَّذِین‌َ حَقَّت عَلَیهِم کَلِمَت‌ُ رَبِّک‌َ لا یُؤمِنُون‌َ ظاهرا نتیجه آیات جلو است و علت نهی است و نظر بنظم آیه و سیاق آیات چنین میشود که ای رسول تو از جمله تکذیب کننده‌گان آیات الهی مباش زیرا که آنان ایمان نمیآورند و آنها از زیانکاران میباشند زیرا که کلمه عذاب بر آنها محقق گردیده و هر آیه و معجزه‌ئی که بر آنها بیاید ایمان نخواهند آورد تا وقتی که عذاب را معاینه بینند.

صفحه : 209
فَلَو لا کانَت قَریَةٌ آمَنَت فَنَفَعَها إِیمانُها إِلّا قَوم‌َ یُونُس‌َ لَمّا آمَنُوا کَشَفنا عَنهُم عَذاب‌َ الخِزی‌ِ فِی الحَیاةِ الدُّنیا وَ مَتَّعناهُم إِلی حِین‌ٍ چرا اهل دهی از دهها نبودند (که قبل از نزول عذاب) ایمان آرند مگر قوم یونس که هنگام نزول عذاب ایمان آوردند و از آنها عذاب رسوائی را برداشتیم و در حیات دنیا آنها را متمتع گردانیدیم تا هنگام رسیدن اجل آنها.
داستان حضرت یونس ع آنطوریکه در تواریخ نوشته‌اند و مفسرین نقل کرده‌اند چنین است:
بعضی از مفسرین از سعید بن جبیر و سدی و غیر اینها روایت کرده‌اند که حق تعالی یونس را باهل نینوا از زمین موصل فرستاد او آنان را مدتی بیکتا پرستی دعوت نمود تبلیغ او را نپذیرفتند و او را رنجانیدند و ایمان نیاوردند یونس شکایت آنها را بخدا کرد گفت الهی قوم مرا تکذیب کردند (فانزل علیهم نقمتک) بوی خطاب رسید بآنها خبر بده که اگر از امروز تا سه روز دیگر و بروایتی تا چهل روز دیگر ایمان نیاوردید بر آنها عذاب میفرستم لکن قول اول صحیح‌تر و مشهورتر است یعنی وعده عذاب تا سه روز.
یونس [ع] اینرا گفت و از بین مردم بیرون رفت و در شکاف کوهی پنهان گردید چون روز سوم که موقع عذاب رسیده بود حق تعالی بمالک دوزخ امر نمود که بمقدار شعیری از سموم دوزخ باین جماعت بفرست آنوقت سموم دوزخ بشکل ابر سیاه یا دود غلیظ و شراره آتش گرد شهر نینوا را گرفت چون قوم یونس بامداد برخواستند علامت عذاب را مشاهده کردند ترسیدند و لرزیدند و دانستند که یونس [ع] راست گفته روی بسلطان خود نمودند او مردی عاقل بود فرمود یونس را بطلبید اگر در میان ما است بدانید که اینکه عذاب نیست و اگر بیرون رفته یقین دانید که عذاب است و جماعت هر چه تفحص کردند یونس را نیافتند سلطان گفت اگر یونس رفته آنخدائی که شما را بسوی او دعوت مینمود باقی است و دانا و شنوا است و غرض ما اینکه بود که او را پیدا کنید

صفحه : 210
و ایمان آرید اکنون که رفته بیائید تا همه بصحرا رویم و بعجز و شکستگی و تضرع و زاری بدر خانه او توجه کنیم شاید بر ما رحم کند سلطان پلاس پوشید و با سر و پای برهنه و رعایا بهمین صورت روی بصحرا نمودند.
علی بن ابراهیم بن هاشم از پدر خود از إبن ابی عمیر از جمیل روایت کرده که ابو عبد اللّه [ع] فرمود چون قوم اطاعت نکردند و ایمان نیاوردند یونس خواست در باره آنها دعا کند مردی عابد در آنشهر بود بنام ملیخا گفت در حق آنها نفرین کن و عالمی که او را روبیل میگفتند او را منع میکرد و گفت در باره آنها نفرین مکن زیرا که خدای تعالی هلاکت بنده‌گان را خوش ندارد.
خلاصه یونس [ع] نفرین کرد وقتی عذاب نازل شد روبیل گفت ای مردم همه روی بصحرا نهید کودکان را از مادران جدا کنید و چهارپایان را از بچه‌هایشان جدا کنید و بناله و گریه مشغول گردید آنوقت همه بیکدفعه با نیّت‌های خالص صدا بلند کردند و گفتند (نؤمن بما جاء به یونس) و از اول ذی الحجه تا دهم محرم مردم بهمین طور مینالیدند و در اینکه چهل روز دست از ناله و فنان برنداشتند و بزبان حال میگفتند:

چاره ما ساز که بی‌یاوریم گر تو برانی بکه رو آوریم

پیش تو گر بی‌سر و پا آمدیم هم بامید تو خدا آمدیم
پادشاه رو بخاک گذارد و گفت خدایا ما میخواستیم یونس را وسیله سازیم اکنون او بشآمت گناه از بین ما بیرون رفته ما بدرگاه تو گرویدیم خدایا برحمت واسعه خودت و بقدر و جاه یونس که بدرگاه تو دارد اینکه عذاب را از ما دفع کن جماعتی میگفتند پروردگارا یونس بما میگفت بنده‌گان را بخرید و آزاد کنید ما بندگان توئیم ما را بکرم عام خودت آزاد گردان، بعض دیگر میگفتند یونس ع بما میگفت هر کس بشما ستم نمود از آن درگذرید ما بگناه بسیار بر خود ستم نمودیم ما را عفو کن، بعض دیگر میگفتند پروردگارا تو گفته‌ئی سائل را رد نکنید و محروم نگردانید ما سائلان بی‌چیز رو بدر خانه تو آورده‌ایم ما را

صفحه : 211
محروم مگردان.

ما تهی دستان برآوردیم دستی بر دعا نقد فیضی نه بر اینکه دست گنه‌کاران ما
از عبد اللّه بن مسعود روایت شده که صدق نیّت و خلوص آنان را بر اینکه داشت که هر مظالمی و حقی که بر یکدیگر داشتند ردّ کردند تا آنکه مردی سنگی را که از مال غیر در خانه زیر بنای خود نهاده بود خانه را منهدم گردانید و آنرا کند و بصاحبش ردّ نمود.
از صالح روایت شده که از علماء پیر مردی بنام روبیل در میان آنها بود آنها را امر کرد که همه ایمان آورده و خدا را باین کلمات بخوانید ( یا حی یا قیوم یا حی حین لا حی یا حی محیی الموتی و یا حی لا اله الّا انت) تا عذاب از شما دفع شود آنها خدا را باین کلمات خواندند عذاب برحمت تبدیل گردید و هرگاه کسانیکه عمر خود را صرف کفر کرده باشند باین کلمات بزرگوار دعا کنند بلا شبهه مستجاب گردد و حاجات او برآورده شود.
خلاصه روز چهلم که دهم محرم بود اثر مناجات دلسوز آنها ظهور نمود و برات نجات از دیوان رحمت نوشته شد و ظلمت ابر مرتفع گردید ابر مرحمت بر سر ایشان گسترده گردیده، یونس ع از آن رخنه کوه که متواری گردیده رو بنینوا نمود میخواست که از حال قوم خود خبردار گردد وقتی نزدیک شهر گردید شبانی را دید از شهر بیرون میآمد پرسید که اهل شهر چگونه بودند گفت بسلامت بودند پس وقتی که از حکایت اهل شهر مطلع گردید متأثر و ناراحت گردید و با خود گفت من آنها را بنزول عذاب ترسانیدم و عذاب تبدیل برحمت گردید اگر من در شهر بروم مرا تکذیب میکنند رو بصحرا نهاد بکنار دریا رسید و در کشتی نشست کشتی در آنجا بسیار بود همه کشتی‌ها رفت و آن کشتی که یونس در آن بود نرفت گویند پیر مردی بود گفت بنده گریخته‌ئی در میان ما هست یونس [ع] گفت آن بنده گریخته منم اگر خواهید بسلامت بروید مرا بدریا اندازید گفتند در تو اثر بنده گریخته نمی‌بینم تو سیمای صالحان داری

صفحه : 212
چند دفعه قرعه زدند بنام یونس درآمد او را گرفتند که بدریا افکنند بماهی خطاب رسید که بنده مرا دریاب و چند روز شکم تو زندان او خواهد کرد او طعمه تو نیست، نون که نام ماهی است از ته دریا آمد دم کشتی و دهن باز نمود و یونس را فرو برد و یونس در شکم ماهی سه ماه محبوس گردید و خدای تعالی شکم آن ماهی را مثل بلور گردانید و آن ماهی او را در دریا گردانید و عجائب دریاها را مشاهده مینمود و تسبیح اهل دریا را شنید او نیز موافقت کرد و گفت (لا إِله‌َ إِلّا أَنت‌َ سُبحانَک‌َ إِنِّی کُنت‌ُ مِن‌َ الظّالِمِین‌َ) و گفته‌اند او چهل شبانه روز در شکم ماهی ماند وقتی مدت حبس یونس تمام شد ماهی مأمور گردید او را بصحرا اندازد قوله تعالی (فَنَبَذناه‌ُ بِالعَراءِ وَ هُوَ سَقِیم‌ٌ) چون در بیابان بود بامر حق تعالی فورا درخت کدوئی روئیده شد و یونس در سایه آندرخت از تابش آفتاب محفوظ ماند و از شیر بز کوهی تغذیه مینمود الی آخر که داستان یونس مفصل است در جاهای دیگر باقی حکایت آن بیان شده.
وَ لَو شاءَ رَبُّک‌َ لَآمَن‌َ مَن فِی الأَرض‌ِ کُلُّهُم جَمِیعاً أَ فَأَنت‌َ تُکرِه‌ُ النّاس‌َ حَتّی یَکُونُوا مُؤمِنِین‌َ پس از بیان داستان قوم یونس ع که آنها پس از ظهور عذاب ایمان آوردند و نجات یافتند و اگر خواست خدا و مشیت او تعلق گرفته بود تمام اهل زمین ایمان میآوردند، شاید اشاره باین باشد که چون اجبار در کار نیست و بسیاری از مردم باختیار خود را از قابلیت انداخته‌اند و خدا نخواسته که بجبر آنها را مؤمن گرداند پس آیا تو (خطاب برسول است) چنین قدرتی داری که آنها را مؤمن گردانی هرگز چنین قدرتی نداری.
وَ ما کان‌َ لِنَفس‌ٍ أَن تُؤمِن‌َ إِلّا بِإِذن‌ِ اللّه‌ِ یعنی برای احدی نیست که ایمان بیاورد مگر باراده و تقدیر خدا، آیه اشاره به اینکه که و لو انسان در اعمال خود مختار است باختیار خود ایمان میآورد یا کفر میورزد لکن چون ایمان عمل قلبی است نه عمل جوارحی و هر قلبی قابل

صفحه : 213
اشراق نور ایمان نیست باید نور ایمان از مبدء فیاض بقلب مؤمن افاضه گردد و قلب او را جذب نماید اینکه است که افاضه نور ایمان و جلب آن بدست خود انسان نیست.
آری چنانچه آیه ارشاد مینماید بقوله تعالی (وَ یَجعَل‌ُ الرِّجس‌َ عَلَی الَّذِین‌َ لا یَعقِلُون‌َ) ما را آگاه میگرداند که ایمان آوردن باذن خدا است لکن مقدمه و مهیا گردیدن نفس بقبول ایمان منوط بتعقل و تدبر است که آن امر اختیاری است و آنکسانی که در نظام عالم و تدبیر امور فکر نمیکنند آنها از نعمت ایمان محروم میمانند و مشمول غضب الهی میگردند.
قُل‌ِ انظُرُوا ما ذا فِی السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ وَ ما تُغنِی الآیات‌ُ وَ النُّذُرُ عَن قَوم‌ٍ لا یُؤمِنُون‌َ اینکه آیه مربوط بآیه بالا است که هیچ نفسی ایمان نمیآورد مگر باذن خدا امر برسولش میکند که آنهائیکه برای کسب ایمان و یقین از تو آیات طلب میکنند بآنان بگو شما نظر در آسمانها کنید و بدایع قدرت را بنگرید تا شما را راهنمائی کند بر کمال صنع و حکمت پروردگار عالم، و آیه ارشاد باین است که اگر حکمتی که در آسمانها و زمین و نظام عالم هست شما را بر وجود قادر متعال ارشاد ننمود و از نظام عالم پی بمدبر آن نبردید آیات و معجزات پیمبران نیز شما را بی‌نیاز نمیگرداند یعنی شما باید عقل و فکر خود را بکار بیندازید تا اینکه ایمان و یقین در قلب شما نفوذ نماید و گر نه معجزات بتنهائی مکفی نخواهد بود چنانچه معجزات پیمبران تأثیر در قلوب مرده بشر نمی‌نمود.
فَهَل یَنتَظِرُون‌َ إِلّا مِثل‌َ أَیّام‌ِ الَّذِین‌َ خَلَوا مِن قَبلِهِم قُل فَانتَظِرُوا إِنِّی مَعَکُم مِن‌َ المُنتَظِرِین‌َ یعنی آیا اینکه مشرکین منتظرند مگر مثل روزهای عذاب آنکسانیکه پیش از اینکه گذشته‌اند مشرکین مثل قوم عاد و ثمود و غیره ای محمّد بگو صلّی اللّه علیه و آله و سلّم که انتظار بکشید عذاب را که بر شما نازل خواهد شد بدرستیکه من هم

صفحه : 214
با شما از منتظرین هستم.
اینکه آیه متفرع بر آیه بالا است قوله تعالی (وَ ما تُغنِی الآیات‌ُ وَ النُّذُرُ عَن قَوم‌ٍ لا یُؤمِنُون‌َ) اشاره به اینکه که وقتی آیات الهی و انذار رسولان بکافرین تأثیر ننمود و آنان را بی‌نیاز نگردانید و بهمان انکار و جهود خود ماندند ای رسول بآنها بگو منتظر عذاب گردید و من هم با شما از منتظرین میباشم.
ثُم‌َّ نُنَجِّی رُسُلَنا وَ الَّذِین‌َ آمَنُوا کَذلِک‌َ حَقًّا عَلَینا نُنج‌ِ المُؤمِنِین‌َ بعضی آیه را اینکه طور توجیه کرده‌اند که پس از آنکه در اثر انکار و استکبار کافرین عذاب استیصالی آنان را فرا گرفت ما پیمبران خودمان و مؤمنینی را که با او بودند نجات دادیم و کفار هلاک گردیدند اینکه چنین بر ما محقق و ثابت است که مؤمنین را از عذاب نجات دهیم.
حقا مفعول مطلق است که بجای فعل محذوف قرار گرفته، الف و لام (المؤمنین) شاید عهد باشد و (کذلک) اشاره باشد به اینکه که همینطوریکه امتهای پیشین در اثر مخالفت هلاک گردیدند و مؤمنین را نجات دادیم همین طور مؤمنین اینکه امّت را نیز با تو ای رسول [ص] نجات میدهیم و کافرین هلاک میگردند.

صفحه : 215

[سوره یونس (10): آیات 104 تا 109]

اشاره

قُل یا أَیُّهَا النّاس‌ُ إِن کُنتُم فِی شَک‌ٍّ مِن دِینِی فَلا أَعبُدُ الَّذِین‌َ تَعبُدُون‌َ مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ وَ لکِن أَعبُدُ اللّه‌َ الَّذِی یَتَوَفّاکُم وَ أُمِرت‌ُ أَن أَکُون‌َ مِن‌َ المُؤمِنِین‌َ (104) وَ أَن أَقِم وَجهَک‌َ لِلدِّین‌ِ حَنِیفاً وَ لا تَکُونَن‌َّ مِن‌َ المُشرِکِین‌َ (105) وَ لا تَدع‌ُ مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ ما لا یَنفَعُک‌َ وَ لا یَضُرُّک‌َ فَإِن فَعَلت‌َ فَإِنَّک‌َ إِذاً مِن‌َ الظّالِمِین‌َ (106) وَ إِن یَمسَسک‌َ اللّه‌ُ بِضُرٍّ فَلا کاشِف‌َ لَه‌ُ إِلاّ هُوَ وَ إِن یُرِدک‌َ بِخَیرٍ فَلا رَادَّ لِفَضلِه‌ِ یُصِیب‌ُ بِه‌ِ مَن یَشاءُ مِن عِبادِه‌ِ وَ هُوَ الغَفُورُ الرَّحِیم‌ُ (107) قُل یا أَیُّهَا النّاس‌ُ قَد جاءَکُم‌ُ الحَق‌ُّ مِن رَبِّکُم فَمَن‌ِ اهتَدی فَإِنَّما یَهتَدِی لِنَفسِه‌ِ وَ مَن ضَل‌َّ فَإِنَّما یَضِل‌ُّ عَلَیها وَ ما أَنَا عَلَیکُم بِوَکِیل‌ٍ (108)
وَ اتَّبِع ما یُوحی إِلَیک‌َ وَ اصبِر حَتّی یَحکُم‌َ اللّه‌ُ وَ هُوَ خَیرُ الحاکِمِین‌َ (109)

صفحه : 216

[ترجمه]

(ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) بگو ای مردم (اهل مکه) اگر شما در صحت دین من در شکید من پرستش نمیکنم آنچه را که شما بغیر خدا عبادت میکنید و لکن پرستش میکنم آن کسی را که شما را میمیراند و مأمور شده‌ام که از گروندگان بوده باشم [104]
و بمن امر شده (اقم وجهک) یعنی استقامت نمایم و رو کنم بدین حنیف و اینکه نبوده باشم البته از شرک آورنده‌گان [105]
و نیز بمن امر شده که عبادت نکنم چیزی را که نه عبادت آن نفع می‌بخشد و نه ترک آن ضرر میرساند (ای رسول) اگر چنین کردی همانا میباشی از ستمکاران [106]
اگر خدا بتو دردی یا شدتی برساند هیچ برطرف کنندهئی نیست مگر خدا و اگر خدا بخواهد برای تو صحت و غناء هیچ ردّ کننده از فضل او نخواهد بود فضل خود را بهر کس از بنده‌گانش بخواهد میرساند و او است آمرزنده و مهربان [107]
ای محمّد [ص] بگو ای مردم حقیقة بشما آمد حق (یعنی قرآن یا پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) از جانب پروردگار شما همانا کسیکه هدایت یافت نفع آن عاید خودش میگردد و کسیکه گمراه گردید جز اینکه نیست که ضررش بر خود او است و من نیستم نگهبان شما [108]
ای رسول پیروی کن آنچه را که بتو وحی کرده شده و بر ایذاء مشرکین صبر نما تا اینکه خدا حکم کند و او بهترین حکم کننده‌گان است [109]
.

صفحه : 217

(توضیح آیات)

قُل یا أَیُّهَا النّاس‌ُ إِن کُنتُم فِی شَک‌ٍّ مِن دِینِی فَلا أَعبُدُ الَّذِین‌َ تَعبُدُون‌َ مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ وَ لکِن أَعبُدُ اللّه‌َ الَّذِی یَتَوَفّاکُم وَ أُمِرت‌ُ أَن أَکُون‌َ مِن‌َ المُؤمِنِین‌َ خطاب بنبی خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نموده که بگو ای اهل مکه اگر شما در دین من شک‌ّ دارید و غرض شما اینکه است که من دست از معبودم بردارم و تابع شما گردم هرگز من چنین عملی نخواهم نمود و عبادت نمیکنم آنچه را که شما بغیر خدا پرستش مینمائید، شاید مقصود قطع طمع مشرکین باشد که گمان نکنید که در پرستش بتها با شما شرکت نمایم و دست از معبود خود بردارم.
دین قانون الهی و سنت و طریقی است که برای رسیدن بسعادت بشر و کسب فضائل انسانیّت و طریق عبودیت و طاعت باید بین مردم استوار گردد در اینکه آیه برسول دستور میرسد که بگو طریق و عمل من همان سنت الهی است که مأمور گردیده‌ام خودم عبادت نکنم آنچه را که شما از غیر خدا عبادت میکنید و بشما هم تذکر دهم که دین حق همین است و من پرستش میکنم خدائی را که شما را میمیراند و نیز مأمور گردیده‌ام که بوده باشم از گروندگان.
وَ أَن أَقِم وَجهَک‌َ لِلدِّین‌ِ حَنِیفاً وَ لا تَکُونَن‌َّ مِن‌َ المُشرِکِین‌َ (واو) «و ان اقم» آیه را عطف داده بر موضع (و امرت) یعنی مأمور گردیده‌ام که از مؤمنین باشم و نیز بپای دارم یعنی استقامت نمایم و رو آورم بدین در حالیکه مایل باشم باو، و شاید مقصود از دین حنیف دین اسلام باشد یا ملّت ابراهیم خلیل ع و هرگز نبوده باشم از کسانیکه برای خدا شریک قرار دادند.
وَ لا تَدع‌ُ مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ ما لا یَنفَعُک‌َ وَ لا یَضُرُّک‌َ فَإِن فَعَلت‌َ فَإِنَّک‌َ إِذاً مِن‌َ الظّالِمِین‌َ (و لا تدع) نهی است و بعد از نهی در آیه قبل که (و لا تکونن) در مقام بیان علت نهی اول است که در آیه بالا نهی نموده که از مشرکین مباش

صفحه : 218
و در اینکه آیه ارشاد باین است که اگر پرستش کنی چیزی را که نه عبادت آن بتو نفع می‌بخشد و نه ترک آن بتو ضرر میرساند همانا تو از ستمکاران میگردی وَ إِن یَمسَسک‌َ اللّه‌ُ بِضُرٍّ فَلا کاشِف‌َ لَه‌ُ إِلّا هُوَ وَ إِن یُرِدک‌َ بِخَیرٍ فَلا رَادَّ لِفَضلِه‌ِ جمله حالیه و در مقام بیان آیات بالا است که پرستش مکن و نخوان چیزی را از آنچه مشرکین غیر از خدا میخوانند و از آن طلب حاجت میکنند که نه از پرستش آن نفعی است و نه از ترکش ضرری است در حالیکه اگر برساند خدا بتو سختی کاشفی برای آن نیست که قدرت بر دفع آن داشته باشد مگر خود خدای تعالی و هرگاه اراده کند نفعی عاید تو گردد کسی را چنین قدرتی نیست که جلو فضل و کرم او را بگیرد فضل و کرمش بهر کس از بندگانش که مشیتش اقتضاء نماید میرسد و همانا او است آمرزنده و مهربان.
قُل یا أَیُّهَا النّاس‌ُ قَد جاءَکُم‌ُ الحَق‌ُّ مِن رَبِّکُم فَمَن‌ِ اهتَدی فَإِنَّما یَهتَدِی لِنَفسِه‌ِ وَ مَن ضَل‌َّ فَإِنَّما یَضِل‌ُّ عَلَیها وَ ما أَنَا عَلَیکُم بِوَکِیل‌ٍ خطاب برسولش نموده که بگو ای مردمان آمد شما را حق از پروردگارتان مقصود از (حق) قرآن و دین اسلام است یا خود پیغمبر خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و معجزات آنحضرت کسیکه از شما دعوت حقانی را پذیرفت و راه هدایت را پیدا نمود و در آن رهسپار گردید همانا بحقیقت نفعش عاید خودش خواهد گردید و کسیکه دعوت حقه را نپذیرفت و گمراه گردید ضرر گمراهی بر خود او است و ای رسول بآنان بگو که من و کیل شما نیستم یعنی فقط وظیفه من تبلیغ رسالت است و نگهبان شما از ضرر هلاکتتان نمیباشم.
وَ اتَّبِع ما یُوحی إِلَیک‌َ وَ اصبِر حَتّی یَحکُم‌َ اللّه‌ُ وَ هُوَ خَیرُ الحاکِمِین‌َ در اینکه آیه حضرتش مأمور بدو امر میگردد: یکی اینکه تابع وحی باش آنچه بتو وحی میرسد بآن عمل نما، و دیگر (و اصبر) بر جفاء و ایذاء کفار و مشرکین و آن نسبتهای ناروا که بتو میدهند صبر کن تا وقتی که حکم کند خدا در باره آنها و او بهترین حکم کنندگان است.

صفحه : 219

‌سورة هود ع‌

اشاره

مکیة و هی مائة و ثلاث و عشرون آیة

[سوره هود (11): آیات 1 تا 5]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
الر کِتاب‌ٌ أُحکِمَت آیاتُه‌ُ ثُم‌َّ فُصِّلَت مِن لَدُن حَکِیم‌ٍ خَبِیرٍ (1) أَلاّ تَعبُدُوا إِلاَّ اللّه‌َ إِنَّنِی لَکُم مِنه‌ُ نَذِیرٌ وَ بَشِیرٌ (2) وَ أَن‌ِ استَغفِرُوا رَبَّکُم ثُم‌َّ تُوبُوا إِلَیه‌ِ یُمَتِّعکُم مَتاعاً حَسَناً إِلی أَجَل‌ٍ مُسَمًّی وَ یُؤت‌ِ کُل‌َّ ذِی فَضل‌ٍ فَضلَه‌ُ وَ إِن تَوَلَّوا فَإِنِّی أَخاف‌ُ عَلَیکُم عَذاب‌َ یَوم‌ٍ کَبِیرٍ (3) إِلَی اللّه‌ِ مَرجِعُکُم وَ هُوَ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ قَدِیرٌ (4)
أَلا إِنَّهُم یَثنُون‌َ صُدُورَهُم لِیَستَخفُوا مِنه‌ُ أَلا حِین‌َ یَستَغشُون‌َ ثِیابَهُم یَعلَم‌ُ ما یُسِرُّون‌َ وَ ما یُعلِنُون‌َ إِنَّه‌ُ عَلِیم‌ٌ بِذات‌ِ الصُّدُورِ (5)

صفحه : 220
اینکه سوره در مکه نازل گردیده، و قتاده گفته (اقم الصلوة طرفی النهار) در مدینه نازل شده و صد و بیست و دو آیه است بعدد مدنیان و صد و بیست و سه آیه بعدد کوفیان و صد و بیست یک بعدد بصریان و هزار و نهصد و پانزده کلمه و هفت هزار و پانصد و شصت و هفت حرف است.
از حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم روایت شده که فرموده
(شیّبتنی سورة هود)
سوره هود مرا پیر نمود.

[ترجمه]

بنام ایزد هستی بخش صاحب رحمت عام و خاص
اینکه کتابی است که آیات آن محکم و متقن گردیده پس آیات یا سوره‌های آن از هم جدا شده و از جانب حکیم آگاه (آمده) [1]
اینکه پرستش ننمائید مگر خدا را و همانا من بیم دهنده از عذاب و مژده دهنده شمایم (بر ثواب) [2]
و اینکه از پروردگار خودتان طلب آمرزش کنید و بسوی او بازگردید تا اینکه شما را متمتع و بهره‌مند گرداند بمتاع نیکو تا مدت معین و تا عطاء کند خدا هر صاحب فضلی را جزای فضلش را و اگر اعراض کنید و برگردید من میترسم بر شما از عذاب روز بزرگ (قیامت) [3]
بسوی خدا است بازگشت شما و او بر هر چیزی توانا است [4]
آگاه باش که (کافرین) سینه‌های خود را (بر عداوت جمع میگیرند تا اینکه از رسول) مخفی دارند آگاه باشید وقتی که جامه‌های خود را بسر درکشند خدا میداند آنچه را پنهان گردانیده‌اید و آنچه را آشکار کنند همانا او دانا است بآنچه در سینه‌ها است [5]
.

صفحه : 221

(توضیح آیات)

[سخنان مفسرین در توجیه الر]

بقولی حروف مقطعه سرّ اللّه است و تکلم در او نباید نمود و بعضی گفته‌اند (الر) یعنی (انا اللّه اری) منم خدائی که طاعت مطیعان و معصیت عاصیان را می‌بینم و هر کسی را مطابق عمل آن جزاء خواهم داد، بنا بر اینکه کلمه مشتمل بر وعد و وعید است و بقول دیگر حروف مقطعه اسم سوره است، و بقول دیگر نام قرآن است و در معنی چنین است که اینکه کتابی است که آیات آن محکم و ثابت گردیده، و از إبن عباس روایت شده یعنی آیات آن منسوخ نگردد.
کِتاب‌ٌ أُحکِمَت آیاتُه‌ُ ثُم‌َّ فُصِّلَت مِن لَدُن حَکِیم‌ٍ خَبِیرٍ کتاب خبر مبتداء محذوف است و (احکمت) صفت آنست یعنی اینکه قرآن کتابی است که آیات آن محکم و استوار گردیده بحجتهای روشن که هیچ اختلافی نه در نظم و نه در اسلوب و نه در الفاظ و نه در معانی آن پدید نگردیده و بهیچ وجه خلل و نقصی در آن راه ندارد.
و ممکن است مشتق از حکم بضم باشد بمعنی صار حکیما یعنی محکم است و احکام آن ثابت و نسخ بردار نیست و تا قیامت باقی خواهد ماند و آیاتیکه راجع باحکام و دستور العمل مؤمنین است جدا جدا هر یک در مورد خاصی که محتاج بآن بودند از جانب حکیم خبیر فرود آمده حکیم و خبیر صفت بعد از صفت است یعنی اینکه کتابیکه آیات آن محکم و ثابت و پایدار است از جانب آنکسی فرود آمده که هم حکیم علی الاطلاق است و هم خبیر و دانا است بآنچه صلاح خلق و نظام موجودات منوط بآن است.
أَلّا تَعبُدُوا إِلَّا اللّه‌َ إِنَّنِی لَکُم مِنه‌ُ نَذِیرٌ وَ بَشِیرٌ (أَلّا تَعبُدُوا) در موضع نصب است و در تقدیر (فصلت آیاته لان لا تعبدوا) بیان و علت انزال قرآن و تفصیل آن است یعنی اینکه کتابی که آیات

صفحه : 222
آن محکم و متقن و از نزد خدای حکیم خبیر نازل گردیده برای اینکه است که شما افراد بشر پرستش نکنید مگر خدای واحد احد را و در عبادت کسی را با او شریک نگردانید و همانا من که رسول و فرستاده شده از جانب اویم برای نفع شما آمده‌ام که میترسانم و بیم دهنده‌ام بعقوبت شرک و طغیان و مژده دهنده‌ام بپاداش آن و نعمتهای بهشت برای کسیکه خدای یکتا را عبادت کند و رو باو آورد وَ أَن‌ِ استَغفِرُوا رَبَّکُم ثُم‌َّ تُوبُوا إِلَیه‌ِ (واو) «و ان» جمله را بجمله بالا عطف داد، یعنی و نیز انزال و احکام قرآن برای اینکه است که از پروردگار خود آمرزش طلبید تا از گناهان گذشته‌تان پاک گردید سپس (توبوا الی الله) رجوع کنید بسوی او بعمل نمودن بطاعات.
و اعتراض به اینکه که (استغفروا و توبوا) یک معنی دارد و بدلیل ثم‌ّ که حرف عطف است باید دو معنی مراد باشد مدفوع است به اینکه که شاید مقصود از استغفار آمرزش طلبیدن از گناهان گذشته است و مقصود از (توبوا) که آن نیز طلب عفو است، رجوع نمودن بسوی حق تعالی بقبول توبه است و از او توفیق طلبیدن بر عزم بر اطاعت در آینده زیرا که (توبوا) بر اینکه معنی نیز آمده و جوابهای دیگری نیز برای جمع آن داده شده.
یُمَتِّعکُم مَتاعاً حَسَناً إِلی أَجَل‌ٍ مُسَمًّی (یُمَتِّعکُم) چون جواب امر (توبوا) است اینکه است که مجزوم گردیده و معنی چنین میشود که شما استغفار کنید و بسوی پروردگارتان بازگشت نمائید تا اینکه خدا شما را بهره‌مند گرداند و متمتع شوید ببهره نیکو و تا آن مدتی که برای شما در تقدیر الهی تعیین گردیده کامیاب باشید.
در اینکه مقصود از اینکه تمتع و بهره برداری نیکو از عمر چیست بقولی یعنی اگر شما توبه و استغفار کنید عمر شما دراز میگردد و مردم از شما نفع میبرند، بقول دیگر همیشه از امنیّت و صحت و وسعت روزی بهره‌مند میگردید

صفحه : 223
تا مدت اجل حتمی، و بقول دیگر مقصود از (اجل مسمی) یعنی بعذاب استیصالی که بر امم پیشینیان وارد گشته گرفتار نمیشوید.
و بعضی از دانشمندان گفته‌اند (متاع نیکو) رضا است بر آنچه از نعمت در دست او است و صبر بر آنچه از محنت بوی روی نماید، و از لطائف قشیری نقل میکنند که گفته مقصود از (متاع نیکو) اینکه است که حاجت مردم بدست او گذارده میشود.
و بهتر همان توجیهی است که از دانشمندان نقل شده زیرا اگر مقصود از متاع نیکو که خدای جلیل بتوبه کنندگان وعده داده که تا آخر عمرشان از آن بهره‌مند میگردند جهات طبیعی از صحت و مال و باقی جهات طبیعی مثل شهرت و امثال آن باشد معلوم است که بطور کلی نسبت بمؤمنین با تقوی صادق نیست زیرا بعیان می‌بینیم که بسیاری از اشخاص مؤمن با تقوی گرفتار فقر بلکه مرض هستند و در شکنجه ظالمین گرفتارند پس از اینجا معلوم میشود که شاید مقصود از بهره نیکو که بتوبه کنندگان عنایت میگردد بهره روحانی است نه جسمانی زیرا در حدیث فرموده
(الدنیا سجن المؤمن و جنة الکافر)
آری کسی از عمر و حیات متمتع و بهره‌مند میگردد که در اثر تزکیه نفس و رجوع بحق تعالی دارای قلب مصفی گردیده و از غش و غل طبیعت راحت شده و یکجهته و یکدله رو بحقیقت آورده و از گناهان و خطاهای خود شرمنده و در دل و زبان از او پوزش می‌طلبد البته چنین کسی کاملا از حیات دنیوی خود بهره‌مند است و علی الدوام در مورد نفحات رحمانی واقع گردیده و دل و جان او از الطاف او بهره میگیرد و بلاها و مصیبات دنیا کمتر او را فشار میدهند زیرا چنین کسی بمرتبه رضا رسیده و همش متاع و حظوظات دنیوی نیست که از اقبالش خورسند و از ادبارش دلتنگ گردد.
وَ یُؤت‌ِ کُل‌َّ ذِی فَضل‌ٍ فَضلَه‌ُ چون خدای تعالی (دائم الفضل و کثیر الاحسان) است هر کس رو باو آورد و بتوبه و انابه خود را در معرض رحمت و مغفرت الهی قرار دهد چنین

صفحه : 224
کسی بقدر استعدادش از فیض رحمت خدا کامیاب میگردد زیرا که بخل در مبدء فیاض نیست.
وَ إِن تَوَلَّوا فَإِنِّی أَخاف‌ُ عَلَیکُم عَذاب‌َ یَوم‌ٍ کَبِیرٍ خطاب (تولوا) بکفار و مشرکین است که اگر از حق تعالی اعراض کنید و از کفر و شرکتان طلب آمرزش نکنید و رو باو نیاورید پس میترسم بر شما از عذاب یوم کبیر.
بقول بعضی از مفسرین مقصود از عذاب روز کبیر جنگ بدر است و بقول دیگر قحطی است لکن شاید مقصود بقرینه (یوم کبیر) که روز عذاب را متصف بکبیر نموده عذاب قیامت باشد زیرا که تمام عذابهای دنیوی نسبت بعذاب اخروی کوچک مینماید.
إِلَی اللّه‌ِ مَرجِعُکُم وَ هُوَ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ قَدِیرٌ بازگشت شما بسوی او است (الیه الرجعی و الیه المنتهی) سر انجام امور و پاداش اعمال نیکوکاران و کیفر و عذاب بدکاران همه بدست قدرت او انجام میگیرد که هر ذی فضلی را بحسب استعدادش بوی تفضل مینماید و گنهکار ناسپاس را بکیفر اعمالش میرساند زیرا که او بر هر چیزی توانا است.
أَلا إِنَّهُم یَثنُون‌َ صُدُورَهُم لِیَستَخفُوا مِنه‌ُ أَلا حِین‌َ یَستَغشُون‌َ ثِیابَهُم یَعلَم‌ُ ما یُسِرُّون‌َ وَ ما یُعلِنُون‌َ، إِنَّه‌ُ عَلِیم‌ٌ بِذات‌ِ الصُّدُورِ آیه خطاب برسولش نموده و باو از حال مشرکین خبر میدهد که اینان جنینند که مؤکّدا دلهای خود را بر عداوت تو جمع میگیرند زیرا کسیکه بر چیزی اقبال کند بقلبش اقبال میکند و کسیکه اعراض کند آن نیز بقلبش اعراض کرده و کفار چون از حق تعالی اعراض کرده‌اند سینه‌های خود را بر عداوت رسولش جمع میگیرند چنین میکنند تا اینکه عداوت خود را بپوشانند آگاه باشید که آنان خود را بلباس میپوشانند چنانچه گفته‌اند وقتی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم آیه‌ئی میخوانده مشرکین لباس بسر خود میکشیدند که صدای حضرتش را

صفحه : 225
نشنوند لکن باید اینها آگاه باشند که در حینی که لباس بخود می‌پیچند خدا عالم است بآنچه پنهان میدارند و آنچه را که ظاهر میکنند زیرا که او عالم است بآنچه در سینه‌ها است از ایمان و کفر و صلاح و فساد که مخفی گردانیده‌اند.

صفحه : 226

[سوره هود (11): آیات 6 تا 14]

اشاره

وَ ما مِن دَابَّةٍ فِی الأَرض‌ِ إِلاّ عَلَی اللّه‌ِ رِزقُها وَ یَعلَم‌ُ مُستَقَرَّها وَ مُستَودَعَها کُل‌ٌّ فِی کِتاب‌ٍ مُبِین‌ٍ (6) وَ هُوَ الَّذِی خَلَق‌َ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌َ فِی سِتَّةِ أَیّام‌ٍ وَ کان‌َ عَرشُه‌ُ عَلَی الماءِ لِیَبلُوَکُم أَیُّکُم أَحسَن‌ُ عَمَلاً وَ لَئِن قُلت‌َ إِنَّکُم مَبعُوثُون‌َ مِن بَعدِ المَوت‌ِ لَیَقُولَن‌َّ الَّذِین‌َ کَفَرُوا إِن هذا إِلاّ سِحرٌ مُبِین‌ٌ (7) وَ لَئِن أَخَّرنا عَنهُم‌ُ العَذاب‌َ إِلی أُمَّةٍ مَعدُودَةٍ لَیَقُولُن‌َّ ما یَحبِسُه‌ُ أَلا یَوم‌َ یَأتِیهِم لَیس‌َ مَصرُوفاً عَنهُم وَ حاق‌َ بِهِم ما کانُوا بِه‌ِ یَستَهزِؤُن‌َ (8) وَ لَئِن أَذَقنَا الإِنسان‌َ مِنّا رَحمَةً ثُم‌َّ نَزَعناها مِنه‌ُ إِنَّه‌ُ لَیَؤُس‌ٌ کَفُورٌ (9) وَ لَئِن أَذَقناه‌ُ نَعماءَ بَعدَ ضَرّاءَ مَسَّته‌ُ لَیَقُولَن‌َّ ذَهَب‌َ السَّیِّئات‌ُ عَنِّی إِنَّه‌ُ لَفَرِح‌ٌ فَخُورٌ (10)
إِلاَّ الَّذِین‌َ صَبَرُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ أُولئِک‌َ لَهُم مَغفِرَةٌ وَ أَجرٌ کَبِیرٌ (11) فَلَعَلَّک‌َ تارِک‌ٌ بَعض‌َ ما یُوحی إِلَیک‌َ وَ ضائِق‌ٌ بِه‌ِ صَدرُک‌َ أَن یَقُولُوا لَو لا أُنزِل‌َ عَلَیه‌ِ کَنزٌ أَو جاءَ مَعَه‌ُ مَلَک‌ٌ إِنَّما أَنت‌َ نَذِیرٌ وَ اللّه‌ُ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ وَکِیل‌ٌ (12) أَم یَقُولُون‌َ افتَراه‌ُ قُل فَأتُوا بِعَشرِ سُوَرٍ مِثلِه‌ِ مُفتَرَیات‌ٍ وَ ادعُوا مَن‌ِ استَطَعتُم مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ إِن کُنتُم صادِقِین‌َ (13) فَإِلَّم یَستَجِیبُوا لَکُم فَاعلَمُوا أَنَّما أُنزِل‌َ بِعِلم‌ِ اللّه‌ِ وَ أَن لا إِله‌َ إِلاّ هُوَ فَهَل أَنتُم مُسلِمُون‌َ (14)

صفحه : 227

[ترجمه]

جنبده‌ئی در زمین نیست مگر اینکه روزی او بر خدا است و میداند قرارگاه و جایگاهش را همه در کتاب روشن (لوح محفوظ) ثبت گردیده [6]
خدا آنکسی است که آسمانها و زمین را در شش روز آفریده در حالیکه عرش او بر آب بود تا بیازماید که کدام یک از شما عملش نیکوتر است و اگر باین (کافرین) بگوئی که شما پس از مرگ مبعوث میگردید آنهائیکه کافر شدند گویند همانا نیست (اینکه قرآن) مگر سحری ظاهر [7]
و اگر عذاب را از آنها عقب اندازیم تا وقت معین آنها البته میگویند چه چیز موجب تأخیر عذاب گردید آگاه باشید روز که عذاب بر آنها بیاید بازداشته شده از آنها نیست و آنها را فرا میگیرد آنچه را که بآن استهزاء مینمودند [8]
و اگر ما بانسان رحمتی بچشانیم پس از آن آنرا از او بگیریم همانا او مأیوس و ناسپاس میگردد [9]
و هرگاه باو نعمتهائی بچشانیم پس از سختیها که باو رسیده بود البته میگوید که بدیها از من برفت و همانا او مسرور گشته و مباهات میکند [10]
مگر کسانیکه صبر کردند و اعمال نیکو نمودند برای چنین اشخاص است آمرزش و اجر بزرگ [11]
(ای رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) مبادا تو ترک کنی بعضی از آنچه را که بسوی تو وحی میکنیم و سینه تو تنگ شود از آنچه (کافرین) میگویند که چرا بر او گنجی نازل نشد یا با او ملکی نیامد همانا تو بیم دهنده (و تهدید کننده‌ئی) و خدا بر هر چیزی نگهبان است [12]
آیا (کافرین) میگویند (اینکه قرآن را بر خدا) افتراء زده‌ئی و از جانب او نیست باینان بگو شما ده سوره بهم ببافید و بغیر خدا بقدری که استطاعت دارید کمک و استعانت بجوئید اگر شما راست میگوئید [13]
و اگر کافرین (بشما مؤمنین) جواب ندادند پس بدانید که اینکه قرآن بعلم خدا فرود آمده و خدائی نیست مگر او پس از اینکه آیا شما تسلیم میگردید [14]
.

صفحه : 228

(توضیح آیات)

اشاره

وَ ما مِن دَابَّةٍ فِی الأَرض‌ِ إِلّا عَلَی اللّه‌ِ رِزقُها وَ یَعلَم‌ُ مُستَقَرَّها وَ مُستَودَعَها دابّه زنده‌ئی است که شأنیّت حرکت دارد یعنی هر جنبنده‌ئی که در روی زمین حرکت میکند آنرا (دابة) میگویند (دب‌ّ و درج اذا مشی مشیا خفیفا) و در لغت عرب مخصوص بفرس یعنی اسب است.
آیه اشاره بعموم قدرت و احاطه فیض رحمت رحمانی خود نموده که جنبنده‌ئی در زمین نیست مگر اینکه بر خدا است روزی او، و اگر (علی) بمعنی خودش باشد چنین میشود که روزی هر مخلوقی بعهده خالق و آفریننده او است و چون خدا خالق تمام جنبنده‌ها است البته روزی آنها بر او است، و بعضی گفته‌اند (علی) بمعنی (من) است یعنی از خدا است روزی او، و نیز خدای تعالی میداند مأوی و جایگاه او را و نیز میداند (مستودعها) بقول مجاهد مقصود از (مستودعها) اصلاب آباء و ارحام امهات است که گویا حیوانات در اینکه منزل بودیعه گذاشته شده‌اند، و بقول إبن عباس و ربیع (مستقر) منزل و قرارگاه حیوانات است در ایام حیات و (مستودع) قبر است که میت در آنجا بودیعه گذاشته میشود تا قیامت.
کُل‌ٌّ فِی کِتاب‌ٍ مُبِین‌ٍ مقدار روزی هر جنبنده‌ئی از اول آفرینش او تا وقت هلاکت و انتهای عمر او هر یک بقدر صلاح دید ازلی و اراده سرمدی در کتاب که شاید مقصود کتاب تکوینی و دفتر آفرینش باشد یا لوح محفوظ ثبت گردیده، و شاید اشاره بعلم حضوری و احاطه علمیه او تعالی باشد که علم او بوجود آنها و قرارگاهشان و اندازه معاششان و تمام لوازم حیاتشان احاطه دارد و چیزی از احاطه علمیه او خارج نیست.
وَ هُوَ الَّذِی خَلَق‌َ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌َ فِی سِتَّةِ أَیّام‌ٍ آیه اخبار است که خدای جلیل از ترتیب آفرینش عالم مادیات خبر میدهد

صفحه : 229
که آسمانها و زمین را در مدت شش روز آفریدم چون پیش از خلقت آسمانها و زمین شب و روزی نبود که شش روز تعبیر گردد، شاید مقصود اینکه است که انشاء آنها بمقدار شش روز از روزهای دنیا بوده، و شاید مقصود از یوم روزهای ربوبی باشد که بمقدار هزار سال از ایام دنیا بشمار آورده (وَ إِن‌َّ یَوماً عِندَ رَبِّک‌َ کَأَلف‌ِ سَنَةٍ مِمّا تَعُدُّون‌َ) سوره حج آیه 46، و اگر چه حق تعالی بقدرت تامه خود توانا بود که تمام عالم را بیک چشم بهم زدن بلکه اسرع از آن ابداع و انشاء نماید لکن حکمت و علم بصلاح چنین ایجاب نموده که عالم مادیات و طبیعیات را بتدریج بیافریند چنانچه امور طبیعیات نیز بتدریج واقع میگردد.
وَ کان‌َ عَرشُه‌ُ عَلَی الماءِ در مجمع گفته اینکه آیه دلیل بر اینکه است که عرش و آب قبل از خلقت آسمانها موجود بودند و آب بدون موضع و قرارگاه بقدرت خدا قائم بوده بلکه خدا بکمال قدرت آنرا نگاه میداشته و اینکه از بزرگترین دلیل است برای اهل انکار. [پایان] لِیَبلُوَکُم أَیُّکُم أَحسَن‌ُ عَمَلًا ظاهرا لام (لیبلوکم) لام علت است که ما چنین کردیم تا شما افراد بشر را بیازمائیم که کدام یک از شما در عمل نیکوتر است.
اینکه آیه نظیر آیه دوم سوره ملک است (خَلَق‌َ المَوت‌َ وَ الحَیاةَ لِیَبلُوَکُم أَیُّکُم أَحسَن‌ُ عَمَلًا) و چنانچه معلوم است موت و حیات و زندگانی هر موجود طبیعی منوط بموجودات جسمانی از آسمانها و زمین و آب و باقی عناصر است.
و در اینجا نکته‌ئی بنظر میرسد که ممکن است گفته شود از لام (لیبلوکم) که مفید علت است معلوم میشود که آفرینش آسمانها و زمین برای وجود انسان و آزمایش او است چنانچه راجع بزمین فرموده (هُوَ الَّذِی خَلَق‌َ لَکُم ما فِی الأَرض‌ِ جَمِیعاً) سوره بقره آیه 27، همین طوری که اینکه آیه صریح در اینکه است که خلقت زمین و آنچه در آنست برای نفع بشر است گفته آفرینش آسمانها و آنچه در او است

صفحه : 230
برای انتفاع بشر است، و میتوان گفت که لام (لیبلوکم) لام علت نباشد بلکه لام غایت باشد که نتیجه آسمانها و زمین اینکه است که شما آزمایش شوید، و از آیه چنین استفاده نمود که غرض اصلی از ایجاد بشر اشخاصی است که پس از آزمایش از بوته امتحان خالص بیرون آیند و باقی افراد بطفیل وجود آنها آفریده شده‌اند وَ لَئِن قُلت‌َ إِنَّکُم مَبعُوثُون‌َ مِن بَعدِ المَوت‌ِ لَیَقُولَن‌َّ الَّذِین‌َ کَفَرُوا إِن هذا إِلّا سِحرٌ مُبِین‌ٌ خطاب برسول اکرم است که ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم اگر تو باین کافرین بگوئی شما پس از موت مبعوث خواهید گردید یعنی در عالم آخرت ثانیا زنده خواهید شد و بپاداش اعمالتان خواهید رسید میگویند نیست اینکه قول مگر سحری ظاهر سحر بمعنی تمویه است یعنی میخواهی باین سخنان ما را فریب بدهی و بترسانی و بتو ایمان آوریم.
وَ لَئِن أَخَّرنا عَنهُم‌ُ العَذاب‌َ إِلی أُمَّةٍ مَعدُودَةٍ لَیَقُولُن‌َّ ما یَحبِسُه‌ُ أَلا یَوم‌َ یَأتِیهِم لَیس‌َ مَصرُوفاً عَنهُم‌

[سخنان مفسرین در توجیه «امة معدودة» مأخوذ از مجمع البیان]

1- اگر ما از اینکه جماعت عذاب استیصال را (عذابی که امم پیشینیان را میگرفته) عقب اندازیم تا وقت معین و اجل مسمی، و امة بمعنی حین است قوله تعالی (وَ ادَّکَرَ بَعدَ أُمَّةٍ). [إبن عباس و مجاهد] 2- بقولی امة یعنی بسوی جماعتیکه متعاقب یکدیگرند و در کفر اصرار میکنند و در زمین آنها مؤمن یافت نشود چنانچه قوم نوح ع چنین بودند.
[علی بن عیسی] 3- بقول دیگر (الی امة) یعنی بعد از جماعتی که بآنها تکلیف میکنیم و نافرمانی میکنند پس حکمت اقتضاء مینماید که آنها را هلاک کنیم و قیامت را برانگیزیم. [جبائی] 4- و بقولی مقصود از امة معدودة اصحاب حضرت مهدی عجل اللّه تعالی فرجه

صفحه : 231
میباشند که در آخر الزمان است و آنها سیصد و سیزده مردند مثل عدّه اصحاب بدر که اینها در یک ساعت جمع میگردند. [ابی جعفر و ابی عبد اللّه علیهما السّلام] [پایان] قوله تعالی اگر عذاب کفار را عقب اندازیم تا آن مدت معلوم همانا بطور استهزاء و سخریه میگویند چه چیز بازداشت نزول و وقوع عذاب را آگاه باش روز که عذاب آنها را بگیرد دافعی از آن نیست و نازل میشود بر آنها آنچه که بآن استهزاء میکردند.
وَ لَئِن أَذَقنَا الإِنسان‌َ مِنّا رَحمَةً ثُم‌َّ نَزَعناها مِنه‌ُ إِنَّه‌ُ لَیَؤُس‌ٌ کَفُورٌ آیه اشاره بناسپاسی انسان نموده که انسان (ظلوم کفور) حال و سجیه او چنین است که وقتی بعضی از رحمت و نعمتهائی که بوی کرامت نموده بودیم و پس از آن بمقتضای حکمت از وی گرفته میشود گویا تمام نعمتهائیکه در دست رس او هست فراموش کرده و مأیوس میگردد و انسان بسیار ناسپاس است و کفران نعمت مینماید یعنی صفت آدمی چنین است.
(کفور) در اینجا میشود بمعنی کفران نعمت و ناسپاسی از باقی نعمتهائی باشد که در دست رس او گذارده شده و میشود که بقرینه (یؤوس) بمعنی کفر اصطلاحی باشد چنانکه در سوره یوسف آیه 87 فرموده (إِنَّه‌ُ لا یَیأَس‌ُ مِن رَوح‌ِ اللّه‌ِ إِلَّا القَوم‌ُ الکافِرُون‌َ).
وَ لَئِن أَذَقناه‌ُ نَعماءَ بَعدَ ضَرّاءَ مَسَّته‌ُ لَیَقُولَن‌َّ ذَهَب‌َ السَّیِّئات‌ُ عَنِّی إِنَّه‌ُ لَفَرِح‌ٌ فَخُورٌ و هرگاه بانسان بچشانیم نعمتهائی از صحت پس از مرض و سختی که بوی اصابت نموده بود همانا مغرور میگردد و بجای آنکه شکر نعمت نماید میگوید سختیهای من رفت و ناراحتیهای من بپایان رسید و در آن بسیار شادمانست و مباهات و فخر میکند بطوریکه از شکر منعم باز میگردد.
از بعض مفسرین است که لفظ اذاقه و مس‌ّ در آیه تنبیه بر اینکه است که

صفحه : 232
آنچه آدمی از نعم و نقم مییابد مثال آنچیزی است که در قیامت خواهد یافت و مشعر بر اینکه است که او باندک چیزی در کفر و بطر واقع میگردد زیرا که ذوق: ادراک طعم است، و مس: مبدء وصول. خلاصه انسان بمحض اینکه غمی بوی برسد کفران میکند و بمجرد اینکه نعمتی بیابد فخر و مباهات مینماید.
إِلَّا الَّذِین‌َ صَبَرُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ أُولئِک‌َ لَهُم مَغفِرَةٌ وَ أَجرٌ کَبِیرٌ ظاهرا استثناء در (إِلَّا الَّذِین‌َ صَبَرُوا) استثناء متصل است زیرا که (الانسان) در آیه بالا جنس است و محلی بالف و لام گردیده و مفید استغراق است یعنی جنس انسان اینکه طور است که وقتی نعمتی از وی گرفته میشود مأیوس میگردد و کفران نعمت مینماید مگر (مؤمن با تقوی) و آنها کسانی میباشند که در هنگام بلاء شکیبائی نموده و شکرگزاری میکنند و اعمال شایسته مینمایند و برای چنین مردمان صالحی مغفرت و آمرزش و پاداش بزرگی است.
و بعضی (إِلَّا الَّذِین‌َ) را استثناء منقطع گرفته‌اند از آیه بالاتر یعنی (لَیَقُولَن‌َّ الَّذِین‌َ کَفَرُوا) و بنا بر اینکه معنی آیه در مقام اینکه است که صفات مؤمنین بر خلاف کافرین است و آنها چنینند که هرگاه نعمتی بآنها رسد شکرگزاری میکنند و وقتی نعمت از آنها گرفته شود صبر و شکیبائی مینمایند و کفار بر خلاف اینند وقتی نعمتی بآنها رسید خود را مستحق آن میدانند و وقتی گرفته میشود مأیوس گردیده و کفران مینمایند.
فَلَعَلَّک‌َ تارِک‌ٌ بَعض‌َ ما یُوحی إِلَیک‌َ وَ ضائِق‌ٌ بِه‌ِ صَدرُک‌َ أَن یَقُولُوا لَو لا أُنزِل‌َ عَلَیه‌ِ کَنزٌ أَو جاءَ مَعَه‌ُ مَلَک‌ٌ در شأن نزول آیه مفسرین گفته‌اند مشرکین عرب از روی عناد و تعصب بحضرت طعنه میزدند و بآیات قرآن استهزاء مینمودند و میگفتند تو اگر پیمبری چرا خدای تعالی بتو گنجی عطا ننموده و یا با تو ملکی نفرستاده تا شاهد گفتار تو باشد رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم از گفتار رکیک آنها دلتنگ میگردید اینکه بود که

صفحه : 233
برای تسلی دل مبارکش اینکه آیه نازل گردید که شاید تو از گفتار اینکه کافرین که گویند چرا خدا با تو گنجی یا ملکی نفرستاده دل تنگ گردی و بعضی از آنچه بتو وحی رسیده ترک نمائی و بمردم نرسانی.
إِنَّما أَنت‌َ نَذِیرٌ وَ اللّه‌ُ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ وَکِیل‌ٌ اشاره به اینکه که ای رسول تو برای انذار و تهدید افراد بشر فرستاده شده‌ئی وقتی وظیفه تبلیغ خود را انجام دادی و از عهده تکلیف برآمدی بر تو باکی نیست از گفتار رکیک کفار و مشرکین آزرده مشو. شعر:

در شب مهتاب مه را بر سماک از سگان و وع وع ایشان چه باک
و آنچه بتو وحی میرسد بمردم برسان وظیفه تو همین است اگر نرسانی رسالت خود را بدرستی انجام نداده‌ئی و خدا بر هر چیزی و کیل و نگهبان است تو اعتنائی بسخنان ناروای آنها نکن کار خود بخدا واگذار و در امر رسالت پافشاری نما که در همه حال تو را یاری میکند.
أَم یَقُولُون‌َ افتَراه‌ُ قُل فَأتُوا بِعَشرِ سُوَرٍ مِثلِه‌ِ مُفتَرَیات‌ٍ وَ ادعُوا مَن‌ِ استَطَعتُم مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ إِن کُنتُم صادِقِین‌َ مرجع ضمیر (یقولون) کفار میباشند و ام منقطعه است و بمعنی (بل) آمده یعنی بلکه کفار و مشرکین عرب میگویند که اینکه قرآن ساخته شده و بهم بافته‌گی خود رسول است و بخدا افتراء میزند و باو نسبت میدهد ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم باینها بگو اگر چنین گمان میکنید که نسبت بخدا دروغ می‌بندم شما هم مثل من عرب هستید بلکه از فصحاء و ادباء میباشید و اطلاعتان بر حکایات گذشته‌گان زیادتر از من است ده سوره مثل اینکه قرآن در فصاحت و بلاغت بهم ببافید و از غیر خدا هر کس را خواهید کمک بگیرید اگر راست میگوئید که من اینکه قرآن را از پیش خود گفته‌ام و در سوره بقره و سوره یونس که گویند پیش از سوره هود نازل گردیده فرموده اگر گوئید که قرآن از جانب خدا نیست مثل یک سوره آنرا بیاورید در اینجا فرموده مثل ده سوره آنرا بیاورید و نتوانستند بیاورند

صفحه : 234
و اینکه از بالاترین معجزه بشمار میرود که با اینکه قرآن از جنس کلام و عربی است و منکرین در مرتبه اول اعراب و اهل لسان بودند و از فصحاء آن زمان بشمار میرفتند و با آن ضدّیت و دشمنی که با رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم داشتند اگر قدرت داشتند بهر قیمتیکه تمام میشد معارضه با قرآن میکردند و اگر کرده بودند خبرش فاش میگردید بلکه بجهانیان اعلام مینمودند و حجیت قرآن را باطل میگردانیدند و اینکه برهان و دلیلی است واضح برای اثبات حقانیّت قرآن چنانچه آیه بهمین مطلب اشاره دارد.
فَإِلَّم یَستَجِیبُوا لَکُم فَاعلَمُوا أَنَّما أُنزِل‌َ بِعِلم‌ِ اللّه‌ِ وَ أَن لا إِله‌َ إِلّا هُوَ اگر اینکه منکرین اجابت شما را نمودند ضمیر جمع در (لکم) خطاب برسول است و اشاره بعظمت شأن آن بزرگوار، و شاید چنانچه بعضی گفته‌اند مقصود رسول و مؤمنین باشد که آنها نیز برای یاری دین بقرآن تحدی مینمودند فاء (فاعلموا) تفریع است یعنی پس از آنکه نتوانستند مثل ده سوره آنرا بیاورند بدانید که نزول اینکه آیات بعلم خدا است، از اینکه نسبت آیات را بعلم خدا داده میتوان استفاده نمود که مقصود اینست که گمان نشود قرآن از ملائکه و روحانیین یا بشر بر حضرتش فرود آمده بلکه از حاق حقیقت علم ازلی الهی در اینکه عالم نزول نموده و منطوی است بر آنچه صلاح بشر است در حیات دنیای آنها و برای آخرتشان سودمند است و باید بدانید که اله و کسیکه مستحق پرستش باشد نیست مگر او فَهَل أَنتُم مُسلِمُون‌َ (انتم) شاید خطاب بمشرکین باشد که پس از آنکه شما با جدیتی که در خاموش کردن چراغ هدایت (قرآن) دارید و عاجز ماندید که حتّی ده سوره مثل آنرا بیاورید آیا در اینکه صورت تسلیم میگردید و بحقانیّت قرآن اعتراف مینمائید یا باز دست از لجاجت و انکار برنمیدارید.

صفحه : 235

[سوره هود (11): آیات 15 تا 22]

اشاره

مَن کان‌َ یُرِیدُ الحَیاةَ الدُّنیا وَ زِینَتَها نُوَف‌ِّ إِلَیهِم أَعمالَهُم فِیها وَ هُم فِیها لا یُبخَسُون‌َ (15) أُولئِک‌َ الَّذِین‌َ لَیس‌َ لَهُم فِی الآخِرَةِ إِلاَّ النّارُ وَ حَبِطَ ما صَنَعُوا فِیها وَ باطِل‌ٌ ما کانُوا یَعمَلُون‌َ (16) أَ فَمَن کان‌َ عَلی بَیِّنَةٍ مِن رَبِّه‌ِ وَ یَتلُوه‌ُ شاهِدٌ مِنه‌ُ وَ مِن قَبلِه‌ِ کِتاب‌ُ مُوسی إِماماً وَ رَحمَةً أُولئِک‌َ یُؤمِنُون‌َ بِه‌ِ وَ مَن یَکفُر بِه‌ِ مِن‌َ الأَحزاب‌ِ فَالنّارُ مَوعِدُه‌ُ فَلا تَک‌ُ فِی مِریَةٍ مِنه‌ُ إِنَّه‌ُ الحَق‌ُّ مِن رَبِّک‌َ وَ لکِن‌َّ أَکثَرَ النّاس‌ِ لا یُؤمِنُون‌َ (17) وَ مَن أَظلَم‌ُ مِمَّن‌ِ افتَری عَلَی اللّه‌ِ کَذِباً أُولئِک‌َ یُعرَضُون‌َ عَلی رَبِّهِم وَ یَقُول‌ُ الأَشهادُ هؤُلاءِ الَّذِین‌َ کَذَبُوا عَلی رَبِّهِم أَلا لَعنَةُ اللّه‌ِ عَلَی الظّالِمِین‌َ (18) الَّذِین‌َ یَصُدُّون‌َ عَن سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ وَ یَبغُونَها عِوَجاً وَ هُم بِالآخِرَةِ هُم کافِرُون‌َ (19)
أُولئِک‌َ لَم یَکُونُوا مُعجِزِین‌َ فِی الأَرض‌ِ وَ ما کان‌َ لَهُم مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ مِن أَولِیاءَ یُضاعَف‌ُ لَهُم‌ُ العَذاب‌ُ ما کانُوا یَستَطِیعُون‌َ السَّمع‌َ وَ ما کانُوا یُبصِرُون‌َ (20) أُولئِک‌َ الَّذِین‌َ خَسِرُوا أَنفُسَهُم وَ ضَل‌َّ عَنهُم ما کانُوا یَفتَرُون‌َ (21) لا جَرَم‌َ أَنَّهُم فِی الآخِرَةِ هُم‌ُ الأَخسَرُون‌َ (22)

صفحه : 236

[ترجمه]

‌هر کس مراد و مطلب او حیات دنیا و زینت آن باشد پاداش سعی و کوشش اعمال او را در همین دنیا (که مرادش بوده) میدهیم و در اینکه دنیا چیزی از مزد عملشان کم نخواهد شد [15]
و آن جماعت کسانی خواهند بود که در آخرت بهره‌ئی برای آنها نیست مگر آتش جهنّم و آنچه را که در دنیا کرده‌اند حبط میگردد و آنچه عمل کرده‌اند باطل میشود [16]
آیا هر که را باشد از پروردگار خود برهانی و از پی برهان او گواهی از خدا درآید (یعنی قرآن) و پیش از آن کتاب موسی (یعنی تورات) در حالیکه آن تورات پیشوا و رحمت بود، آن گروه که بر بینه بودند از پروردگارشان بقرآن میگروند، و هر کس از ملتهای مختلفه که بقرآن کافر گردد پس آتش دوزخ وعده‌گاه او است و تو از اینکه موعدها در شک‌ّ مباش و از اینکه قرآن از جانب پروردگار تو است و آن حق است و لکن بیشتر مردم ایمان نمیآورند [17]
و کی است رستگارتر از کسی که بر خدا دروغ بندد آنان کسانی میباشند که بر پروردگارشان عرضه میگردند و گواهان میگویند اینها کسانی بودند که بر پروردگارشان دروغ بستند [18]
آنان که مردمان را از راه خدا بازمیدارند و آنرا براه کج توصیف میکنند و آنها بآخرت کافرند [19]
آنها عاجز کنندگان خدا در زمین نمیباشند و از غیر خدا برای آنان دوستانی نیست و عذاب آنها دو چندان است و اینها قدرت بر شنیدن آیات خدا ندارند و نتوانند که ببینند [20]
آنان کسانی میباشند که در حق خود زیان برده‌اند و از آنها گم شد آنچه را که بودند افتراء میزدند [21]
شکی نیست که اینها در آخرت نیز از زیانکارانند [22]
.

صفحه : 237

(توضیح آیات)

اشاره

مَن کان‌َ یُرِیدُ الحَیاةَ الدُّنیا وَ زِینَتَها نُوَف‌ِّ إِلَیهِم أَعمالَهُم فِیها وَ هُم فِیها لا یُبخَسُون‌َ ظاهرا (من) موصوله عموم دارد چنانچه از زاد المسیر نقل شده و شامل میگردد هر کسی را که عمل خیری بنماید و مرادش حظوظات و زینتها و تجملات دنیوی باشد خواه مؤمن باشد یا کافر یا منافق و عملش خالص برای خدا و آخرت نباشد یا از روی ریاء و سمعه یا برای منافع دنیوی و بدست آوردن مشتهیات نفسانی و ارضاء قوای شهوی یا غضبی یا غیر اینها عمل نیکی مثل عبادات که از روی ریاء و خود نمائی انجام دهد یا انفاق مال یا وعظ و موعظه یا غیر اینها که غرض او شهرت باشد یا منافع دنیوی نه رضای الهی آنچه باشد در اینکه آیه و آیات دیگر مثل قوله تعالی در سوره شوری آیه 19 (مَن کان‌َ یُرِیدُ حَرث‌َ الآخِرَةِ نَزِد لَه‌ُ فِی حَرثِه‌ِ وَ مَن کان‌َ یُرِیدُ حَرث‌َ الدُّنیا نُؤتِه‌ِ مِنها وَ ما لَه‌ُ فِی الآخِرَةِ مِن نَصِیب‌ٍ) گوش‌زد بشر مینماید که هر عمل نیکی که خلوص در آن نباشد و غرض منافع دنیا باشد از همین دنیا که مراد و مقصودش بوده تمام و کمال عوض باو عطاء مینمائیم و از طالبین حظوظ دنیا چیزی کم نمیکنیم.
و بسیاری از مفسرین گفته‌اند مقصود از (من کان) کافرین یا منافقینند که بریاء عمل خوبی را انجام میدهند مثل اینکه منافقین در نماز جماعت حاضر میگردند که بنمایند ما داخل در مؤمنینیم و در واقع ایمان ندارند یا کافر که کار نیکی مثل کمک بفقراء و انفاق مال یا دست‌گیری بضعفاء یا غیر اینها میکند لکن چون شرط قبول شدن اعمال نیک ایمان و خلوص است و اینها ایمان ندارند و خداوند وعده فرموده که عمل هیچ عمل کننده‌ئی را خواه زن باشد یا مرد ضایع نگرداند اینکه است که نتیجه و فائده عمل نیکشان در همین دنیا که مراد و مطلبشان بوده عایدشان خواهد گردید.

صفحه : 238
و نیز گفته‌اند اگر در اینکه عالم بفائده عمل نیکشان نرسند در آخرت اگر کافر یا منافق باشند بقدر عمل نیکشان در عذاب آنها تخفیف میدهند.
و معنی اول اگر چه بدو جهت نزدیک‌تر بواقع مینماید یکی از جهت لفظ که (من) موصوله عموم دارد و شامل میگردد هر کسی را که چنین باشد یعنی مقصودش از عمل فائده دنیا و تزیین آن باشد و تخصیص بکافر یا منافق یا ریاء کار ندارد و دیگر نظر بمناط حکم که بمقتضای حکمت الهی بایستی هر کسی را بنتیجه کارش و فائده‌ئی که در عمل در نظر داشته برساند تا آنکه نعمت را بر او تمام کرده باشد حتّی مؤمنی که برای فائده دنیوی کار نیکی انجام دهد لطف الهی مقتضی اینکه است که او را بآن فائده‌ئی که مرادش بوده برساند، لکن نظر بآیه بعد که فرموده:
أُولئِک‌َ الَّذِین‌َ لَیس‌َ لَهُم فِی الآخِرَةِ إِلَّا النّارُ وَ حَبِطَ ما صَنَعُوا فِیها وَ باطِل‌ٌ ما کانُوا یَعمَلُون‌َ اکثر مفسرین عموم (من) موصوله را تخصیص داده‌اند بکفار و منافقین زیرا که ظاهرا (اولئک) اشاره بجماعتی است که مراد و مقصدشان فقط حیات دنیا است و عقیده بآخرت ندارند و آنها کفار و منافقینند و آنهایند که در آخرت برای آنها نیست مگر آتش جهنّم و اعمالشان باطل و بی‌اثر میگردد و مؤمنین چنین نیستند، و اللّه العالم.
أَ فَمَن کان‌َ عَلی بَیِّنَةٍ مِن رَبِّه‌ِ وَ یَتلُوه‌ُ شاهِدٌ مِنه‌ُ وَ مِن قَبلِه‌ِ کِتاب‌ُ مُوسی إِماماً وَ رَحمَةً استفهام (افمن) تقریری است که آیا آنکسیکه بر بینه و برهانی باشد از پروردگارش که مثبت مدعای او باشد و با شاهدی است از حق تعالی که تالی او است، شاید مقصود از شاهد قرآن باشد و تلو او که گواه او است و بصحت آن گواهی میدهد مثل کسی ماند که زینت دنیا طلبد و عملش بر وجه خلوص نباشد و بعضی گفته‌اند صاحب بیّنه مؤمنین اهل کتابند یا هر مؤمن مخلص

صفحه : 239
و شاهد پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است، و بقولی صاحب بیّنه پیغمبر [ص] است و گواه او جبرئیل یا ملکی که حافظ او بوده یا علی مرتضی ع یا صورت آن حضرت که هر کس بدیده انصاف در او نگریستی انوار حق تعالی و آثار صدق در بشره مبارک او مشاهده

مینمود (ای صبح سعادت ز جبین تو هویدا آن حسن چه حسن است تبارک و تعالی)
و بعضی گفته‌اند بیّنه قرآن است (و یتلوه) بمعنی (یقرؤه) میباشد و شاهد جبرئیل است.
و در زاد المسیر گفته انجیل تابع قرآن است بتصدیق و بشارت اگر چه قبل از او نازل شده است (و من قبله) یعنی پیش از انجیل یا قرآن تابع او بوده و کتاب موسی یعنی تورات زیرا که همانا او در تصدیق نبی‌ّ امی و بشارت بوجود او تابع است یعنی موافق قرآن است (اماما) در حالیکه تورات اهل دین را پیشوا بوده. (کاشفی) بروایت متواتر از مخالف و موافق رسیده که مقصود از بینه رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است و شاهد امیر المؤمنین ع، و ثعلبی که پیشوای اصحاب حدیث است در تفسیرش بسند خود از کلبی از عبد اللّه بن عباس و نیز حبیب بن یاسر از زاذان روایت کرده که امیر المؤمنین ع فرمود بحق آنخدائیکه در زیر زمین دانه را بشکافد و در رحم صورت نگارد که اگر برای من وساده یعنی بالشی نهند و مرا بر آن نشانند حکم میکنم میان اهل تورات بتورات و میان اهل انجیل بانجیل و میان اهل زبور بزبور و میان اهل قرآن بقرآن و هیچ فردی از قریش نیست الّا اینکه میدانم آیه‌ئی را که در باره او نازل شده که دلالت دارد بر اینکه او بهشتی است یا دوزخی، مردی برخواست و گفت آیه کدام است یا امیر المؤمنین فرمود آیه (أَ فَمَن کان‌َ عَلی بَیِّنَةٍ مِن رَبِّه‌ِ وَ یَتلُوه‌ُ شاهِدٌ مِنه‌ُ) بیّنه از پروردگار رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است که او بر حجتی است روشن که از نزد خدا است (و شاهد منه) منم که از اویم و تابع او، و غیر اینها از روایات بسیار که مقصود از (یَتلُوه‌ُ شاهِدٌ مِنه‌ُ) علی ع است.
[ابو الفتوح رازی و منهج الصادقین]

صفحه : 240
أُولئِک‌َ یُؤمِنُون‌َ بِه‌ِ وَ مَن یَکفُر بِه‌ِ مِن‌َ الأَحزاب‌ِ فَالنّارُ مَوعِدُه‌ُ (اولئک) اشاره است به (أَ فَمَن کان‌َ عَلی بَیِّنَةٍ) یعنی آیا کسیکه بر بیّنه و بصیرت باشد از پروردگار خودش و تلو آن شاهدی از خود او باشد که بر صدق او گواهی دهد مثل کسی ماند که بدون بصیرت و دانش و بدون بینه باشد و کسیکه شاهد بر گفتارش نباشد یعنی اینکه دو مساوی نیستند.
و بقولی در معنی آیا کسیکه بر بینه و بصیرت باشد از پروردگارش مثل کسی ماند که مرادش حیات دنیا و زینت آن باشد و ایمان نیاورده باشد و کسیکه بمحمد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و قرآن از مشرکین عرب و فرق کفار مثل یهود و نصاری و غیره کافر گردد مسیر و مستقر و وعده‌گاه او آتش است.
[مجمع البیان] فَلا تَک‌ُ فِی مِریَةٍ مِنه‌ُ إِنَّه‌ُ الحَق‌ُّ مِن رَبِّک‌َ وَ لکِن‌َّ أَکثَرَ النّاس‌ِ لا یُؤمِنُون‌َ اگر چه خطاب (فلا تک) برسول است لکن مقصود مؤمنین میباشند که مبادا از گفتار کافرین و ایرادات آنها شکّی عارضتان گردد زیرا که شأن رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم اجل از اینکه است که شک‌ّ عارض او گردد، و بقولی در معنی (ایها الانسان یا ایها السامع) در شک‌ّ نباش از آنچه نازل میگردد زیرا که آن حق است و از طرف پروردگار تو است لکن بیشتر مردم نمیدانند، و شاید مقصود اینکه باشد که بیشتر مردم چنین فهم و علمی ندارند که حق و باطل را از هم جدا کنند.
وَ مَن أَظلَم‌ُ مِمَّن‌ِ افتَری عَلَی اللّه‌ِ کَذِباً أُولئِک‌َ یُعرَضُون‌َ عَلی رَبِّهِم وَ یَقُول‌ُ الأَشهادُ هؤُلاءِ الَّذِین‌َ کَذَبُوا عَلی رَبِّهِم شاید آیه در مقام تهدید و سرزنش کسانی میباشد که آیات قرآن و رسالت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را انکار نمودند یا آنکسانی که بخدا دروغ بسته باشند مثل اینکه نسبت فرزند بخدا بدهند که چنین افرادی ستمکارترین مردمند که هم بخود ستم نموده‌اند که خود را از رحمت الهی دور گردانیده‌اند و هم بانبیاء و اینان کسانی میباشند که نزد پروردگارشان در موقع حساب در معرض سؤال واقع میگردند و شهود آنها از ملائکه و کرام الکاتبین یا انبیاء بقولی یا شهداء هر زمان از

صفحه : 241
امامها [ع] یا اعضاء و جوارح بدن او که اینها بر علیه او شهادت میدهند و گویند اینها کسانی میباشند که در دنیا بخدا افتراء بستند و حجتهای خدا را انکار نمودند أَلا لَعنَةُ اللّه‌ِ عَلَی الظّالِمِین‌َ ظاهرا (الا) خطاب بخود رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است که تو از کفر و انکار منکرین و ایرادات بی‌مورد آنان آزرده خاطر مشو و آگاه باش که ستمکاران و آنهائیکه بخدا افتراء میزنند از رحمت خدا دورند.
الَّذِین‌َ یَصُدُّون‌َ عَن سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ وَ یَبغُونَها عِوَجاً وَ هُم بِالآخِرَةِ هُم کافِرُون‌َ آیه ظالمینی که از رحمت خدا دورند معرفی مینماید که آنها کسانی میباشند که راه خدا را می‌بندند و مردم را در بیراهه براه کج سوق میدهند (و هم) واو، حالیه است یعنی اینها مردم را از راه راست و راه حقیقت که سر انجام آن قرب جوار رب العالمین است بیراهه میکشانند در حالی که بقیامت کافرند یعنی عالم آخرت را انکار مینمایند و میگویند بعث و حشر و سؤال و جوابی نیست أُولئِک‌َ لَم یَکُونُوا مُعجِزِین‌َ فِی الأَرض‌ِ وَ ما کان‌َ لَهُم مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ مِن أَولِیاءَ (اولئک) اشاره است به (الَّذِین‌َ یَصُدُّون‌َ) یعنی آن گروه کافرین نیستند عاجز کنندگان خدا از عذابشان و اینان چنین قدرتی ندارند که خدا را در زمین عاجز نمایند و دوستی ندارند که عذاب خدا را از آنها دفع نماید.
شاید (فی الارض) اشاره باین باشد که اگر خدا بخواهد اینها را در همین زمین دنیا عذاب نماید اینها قدرتی ندارند که بتوانند جلو عذاب را بگیرند.
یُضاعَف‌ُ لَهُم‌ُ العَذاب‌ُ ما کانُوا یَستَطِیعُون‌َ السَّمع‌َ وَ ما کانُوا یُبصِرُون‌َ (یضاعف) استیضاف است یعنی عذاب مشرکین دو برابر است.

[سخنان مفسرین در توجیه آیه]

1- عذاب آنها منحصر بکفرشان نیست بلکه بر کفر و سائر معصیتها عذاب میشوند چنانچه در آیه دیگر فرموده (زِدناهُم عَذاباً فَوق‌َ العَذاب‌ِ بِما کانُوا یُفسِدُون‌َ) 2- یعنی هر وقت یک قسم عذاب تمام شد قسم دیگری بآنها دائما عذاب میکنند

صفحه : 242
و همیشه بقدر استحقاقشان آنها عذاب میشوند.
3- عذاب بر رؤساء آنها مضاعف میگردد برای کفرشان و ظلمشان بخودشان و برای دعوت کردن تابعین خود را بگمراهی و اینکه عذاب بدو جهت است یکی گمراهی خودشان و دیگر مانع گردیدن اتباعشان را از دین. [مجمع البیان] و شاید مقصود اینکه باشد که عذاب اینها در آخرت شدیدتر از باقی کفار است که بخدا افتراء نمیزدند و همین کفرشان بانکار الوهیت یا رسالت یا غیر اینها است سبب عذاب آنها است و از اوصاف آنهائیکه بخدا افتراء میزنند اینکه است که نمیتوانند کلام حقانی را بشنوند و نه اینکه آیات حق را ببینند.
أُولئِک‌َ الَّذِین‌َ خَسِرُوا أَنفُسَهُم وَ ضَل‌َّ عَنهُم ما کانُوا یَفتَرُون‌َ اینکه جماعت کسانی میباشند که بنفسهای خود زیان رسانیدند و آن چیزی از بت‌ها که شریک الوهیت میدانستند یا آنچه که نسبت اولاد بودن آنرا بخدا میدادند از نظرشان مفقود گردید و جز خسران و عذاب مضاعف برای آنها چیزی باقی نماند.
لا جَرَم‌َ أَنَّهُم فِی الآخِرَةِ هُم‌ُ الأَخسَرُون‌َ شکی نیست که چنین جماعتی در منتهی درجه خسران و زیان‌کارترین زیان‌کاران خواهند بود که نفس شریف خود را ببهای بیمقدار دنیا و خیالات فاسد بی‌مغز فروختند و در عوض نگرفتند مگر عذاب جحیم و دوری از رحمت رحمانی را

صفحه : 243

[سوره هود (11): آیات 23 تا 31]

اشاره

إِن‌َّ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ وَ أَخبَتُوا إِلی رَبِّهِم أُولئِک‌َ أَصحاب‌ُ الجَنَّةِ هُم فِیها خالِدُون‌َ (23) مَثَل‌ُ الفَرِیقَین‌ِ کَالأَعمی وَ الأَصَم‌ِّ وَ البَصِیرِ وَ السَّمِیع‌ِ هَل یَستَوِیان‌ِ مَثَلاً أَ فَلا تَذَکَّرُون‌َ (24) وَ لَقَد أَرسَلنا نُوحاً إِلی قَومِه‌ِ إِنِّی لَکُم نَذِیرٌ مُبِین‌ٌ (25) أَن لا تَعبُدُوا إِلاَّ اللّه‌َ إِنِّی أَخاف‌ُ عَلَیکُم عَذاب‌َ یَوم‌ٍ أَلِیم‌ٍ (26) فَقال‌َ المَلَأُ الَّذِین‌َ کَفَرُوا مِن قَومِه‌ِ ما نَراک‌َ إِلاّ بَشَراً مِثلَنا وَ ما نَراک‌َ اتَّبَعَک‌َ إِلاَّ الَّذِین‌َ هُم أَراذِلُنا بادِی‌َ الرَّأی‌ِ وَ ما نَری لَکُم عَلَینا مِن فَضل‌ٍ بَل نَظُنُّکُم کاذِبِین‌َ (27)
قال‌َ یا قَوم‌ِ أَ رَأَیتُم إِن کُنت‌ُ عَلی بَیِّنَةٍ مِن رَبِّی وَ آتانِی رَحمَةً مِن عِندِه‌ِ فَعُمِّیَت عَلَیکُم أَ نُلزِمُکُمُوها وَ أَنتُم لَها کارِهُون‌َ (28) وَ یا قَوم‌ِ لا أَسئَلُکُم عَلَیه‌ِ مالاً إِن أَجرِی‌َ إِلاّ عَلَی اللّه‌ِ وَ ما أَنَا بِطارِدِ الَّذِین‌َ آمَنُوا إِنَّهُم مُلاقُوا رَبِّهِم وَ لکِنِّی أَراکُم قَوماً تَجهَلُون‌َ (29) وَ یا قَوم‌ِ مَن یَنصُرُنِی مِن‌َ اللّه‌ِ إِن طَرَدتُهُم أَ فَلا تَذَکَّرُون‌َ (30) وَ لا أَقُول‌ُ لَکُم عِندِی خَزائِن‌ُ اللّه‌ِ وَ لا أَعلَم‌ُ الغَیب‌َ وَ لا أَقُول‌ُ إِنِّی مَلَک‌ٌ وَ لا أَقُول‌ُ لِلَّذِین‌َ تَزدَرِی أَعیُنُکُم لَن یُؤتِیَهُم‌ُ اللّه‌ُ خَیراً اللّه‌ُ أَعلَم‌ُ بِما فِی أَنفُسِهِم إِنِّی إِذاً لَمِن‌َ الظّالِمِین‌َ (31)

صفحه : 244

[ترجمه]

همانا آن کسانیکه ایمان آوردند و عمل شایسته نمودند و بدرگاه خدای خود خاضع و خاشع گردیدند آنها اهل بهشتند و در بهشت جاویدانند [23]
مثل اینکه دو فرقه (کافر و مؤمن) بآدم کور و کر و بینا و شنوا ماند آیا اینکه دو فرقه با هم مساوی میباشند و مثل یکدیگرند آیا چرا شما متذکر نمیگردید [24]
همانا ما نوح را بسوی قومش فرستادیم (و بقومش) گفت بحقیقت من برای شما بیم‌دهنده ظاهری میباشم [25]
گویم پرستش نکنید مگر خدا را من بر شما از عذاب روز دردناک میترسم [26]
آن جماعتی از قومش که کافر بودند گفتند ما تو را نمی‌بینیم مگر بشری مثل ما و تابعین تو را نمی‌بینیم مگر مردمان پست کم فهم و برای شما بر ما افزونی نمی‌بینیم بلکه گمان میکنیم شما از دروغگویانید [27]
(نوح گفت) ای جماعت خبر دهید مرا اگر من بر حجتی از پروردگارم باشم و از نزد خودش بمن رحمتی داده باشد و بر شما پوشیده گردیده آیا من شما را ملزم میگردانم در حالیکه شما کراهت داشته باشید [28]
ای جماعت من از شما مالی و اجرتی سؤال نمیکنم اجر من نیست مگر بر خدا و من کسانیکه ایمان آورده‌اند از خود طرد کننده نمیباشم زیرا که آنها ملاقات کننده جزای پروردگار خودشانند لکن من شما را می‌بینم جماعتی جاهل و نادان [29]
ای قوم کی است که مرا یاری کند از عذاب خدا اگر آنها را طرد کنم آیا چرا شما متذکر نمیگردید [30]
نوح گفت بشما نمیگویم خزینه‌های خدا نزد من است و نمیگویم عالم بغیبم و نمیگویم مر آنها را که چشمهای شما آنها را بخواری مینگرد خدا بآنها خیری نخواهد داد خدا داناتر است از آنچه در قلبهای آنها است اگر من حکم باسلام آنها نکنم همانا که از ستمکاران باشم [31]
.

صفحه : 245

(توضیح آیات)

إِن‌َّ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ وَ أَخبَتُوا إِلی رَبِّهِم أُولئِک‌َ أَصحاب‌ُ الجَنَّةِ هُم فِیها خالِدُون‌َ پس از توبیخ و تهدید کافرین و مشرکین و آنهائیکه بخدا افتراء میزنند و نسبت اولاد بمقام کبریائی احدی میدهند که عذاب آنها مضاعف است و در قیامت زیان کارترین زیان کارانند.
در اینکه آیه در مقابل آنها بکسانیکه ایمان آورده‌اند و بر طبق ایمانشان اعمال شایسته نموده‌اند (و اخبتوا) اخبات بمعنی خضوع و خشوع است و بالام استعمال شده مثل اینکه گفته میشود (اخبت للّه) برای خدا خاضع گردید و در آیه با الی آمده (وَ أَخبَتُوا إِلی رَبِّهِم) و آن متضمن اطمینان است یعنی بذکر پروردگارشان آرام گرفتند، و بقولی برای او تواضع نمودند، و بقول دیگر از ما سوی اللّه منقطع گردیدند و خود را باو بستند و از غیر بریدند (اولئک) اشاره بچنین مؤمنینی است که دارای چنین اوصافی باشند، ایمان کامل که با عمل شایسته که لایق پیشگاه مقام احدیت باشد و آن عملی است که با خضوع و آرامش و اطمینان قلبی بذکر پروردگار توأم گردیده اینهایند یاران بهشت و در آن جاویدانند گویا بهشت که دار کرامت الهی است نام زد آنها گردیده.
مَثَل‌ُ الفَرِیقَین‌ِ کَالأَعمی وَ الأَصَم‌ِّ وَ البَصِیرِ وَ السَّمِیع‌ِ هَل یَستَوِیان‌ِ مَثَلًا مثل اینکه فرقه کافر ملحد که بخدای تعالی افتراء میزند و آن مؤمن صالحی که بذکر و یاد پروردگارش قلبش آرام گرفته مثل دو نفر ماند که یکی کور و کر باشد و دیگری بینا و شنوا آیا اینکه دو نفر با هم مساوی و مثل هم مانند هرگز چنین نخواهد بود.
أَ فَلا تَذَکَّرُون‌َ استفهام برای تقریع و توبیخ است که آیا چگونه متذکر نمیگردید

صفحه : 246
و فکر نمیکنید که کسیکه چشم دلش روشن گردیده و آیات تکوینی و تشریعی را مینگرد و نیز گوش قلبش باز گردیده و بگوش باطن آیات قرآن را استماع مینماید مثل کسی نخواهد بود که مثل مردگان نه چیزی ببیند و نه چیزی بشنود از بحر الحقایق نقل میکنند که گفته اعمی آنست که حق را باطل و باطل را حق بیند، و اصم کسی است که باطل را حق و حق را باطل شنود و بآن عمل کند، و بصیر کسی است که دیده بصیرتش بکحل (بی یبصر) جلا یافته و سمیع کسی است که گوش همتش بگشواره (بی یسمع) آراسته گشته هر که بخدا بیند جز از خدا نبیند و هر که بخدا شنود جز از خدا نشنود. [پایان] اشاره بآن حدیث قدسی مشهور است که فرموده:
(ما تقرب الی عبدی بشیئی احب‌ّ الی‌ّ مما افترضته علیه و لا یزال العبد یتقرب الی بالنوافل حتّی احبّه فاذا احببته کنت سمعه الذی یسمع به و بصره الذی یبصر به و لسانه الذی ینطق به و یده الذی یبطش بها ان دعانی اجبته و ان سألنی اعطیته)
«1».
وَ لَقَد أَرسَلنا نُوحاً إِلی قَومِه‌ِ إِنِّی لَکُم نَذِیرٌ مُبِین‌ٌ پس از وعده بمؤمنین بدرجات بهشتی و وعید بکافرین بدرکات جهنمی برسولش خبر میدهد که ما نوح [ع] را (که از پیمبران اولو العزم بود) برسالت بسوی قومش فرستادیم، و گویند در اینجا کلامی حذف گردیده در تقدیر است (قال لهم إِنِّی لَکُم نَذِیرٌ مُبِین‌ٌ) نوح ع گفت ای جماعت من برای نفع و هدایت
-----------------------------------
(1) بنده من نزدیک نمیگردد بمن بچیزی که دوست‌تر باشد بسوی من از آنچه بر او واجب گردانیده‌ام و عبد همیشه بسبب نوافل نزدیکی میجوید بسوی من تا اینکه او را دوست میدارم پس وقتی که او را دوست داشتم من میگردم گوش او گوشیکه باو میشنود و میگردم چشم او چشمیکه باو می‌بیند و میگردم زبان او زبانی که بآن سخن میگوید و میگردم دست او آن دستی که بآن میگیرد اگر مرا خواند او را اجابت مینمایم و اگر از من سؤال کرد باو عطا مینمایم.

صفحه : 247
شما فرستاده شده‌ام و بیم دهنده ظاهری هستم که شما را از غضب و سخط خدا و عذاب آخرت بترسانم.
أَن لا تَعبُدُوا إِلَّا اللّه‌َ إِنِّی أَخاف‌ُ عَلَیکُم عَذاب‌َ یَوم‌ٍ أَلِیم‌ٍ اول کلام نوح اینکه بود که گفت ای قوم پرستش نکنید مگر خدا را اگر غیر او را پرستش نمائید من بر شما میترسم از عذاب روز سخت یعنی قیامت که عذاب آن دردناک است.
چنانچه از آیات بسیار که در شرح حال پیمبران حکایت مینماید معلوم میشود که تمام انبیاء و مرسلین اول سخن آنها با مردم همین بوده که خدای واحد احد را بپرستید و در عبادت خدا غیر را شریک نگردانید و در ثانی از قیامت و عذاب روز رستاخیز آنها را میترسانیدند.
و شاید تکرار آن در قرآن برای اینکه باشد که دانسته شود تمام پیمبران راجع بمبدء و عبادت معبود واحد و صفات جلال و جمال او و نیز راجع بمعاد و زنده شدن در قیامت و حشر و نشر و حساب و کتاب متفق الکلمه بوده‌اند احدی از آنها بر خلاف دیگری سخن نگفته زیرا که تمام آنها از سر چشمه علم ازلی تراوش نموده و روح قدسی آن بزرگواران مرتبط بعالم (ما فوق الطبیعه) گردیده.
فَقال‌َ المَلَأُ الَّذِین‌َ کَفَرُوا مِن قَومِه‌ِ ما نَراک‌َ إِلّا بَشَراً مِثلَنا وقتی نوح [ع] گفت من از جانب خدا برسالت آمده‌ام برای اینکه پرستش ننمائید مگر خدا را و آنان را از عذاب قیامت تهدید نمود جماعت کافرین و اشراف و بزرگان از قومش گفتند ما تو را نمی‌بینیم مگر یک بشری مانند ما تو چه امتیازی بر ما داری که ما پیرو تو گردیم.
آری آنان جسمی میدیدند مثل خودشان غذا میخورد، خواب میرود، ازدواج میکند و در تمام اوصاف بشریت با آنها مساوی است اینکه بود که میگفتند تو چه امتیازی بر ما داری که بر ما حکومت نمائی و ما مطیع تو گردیم آنان جسمی میدیدند و از درک حقیقت آنها غافل و بی‌خبر بودند.

صفحه : 248
مثنوی مولوی چه خوب گفته:

همسری با انبیاء برداشتند اولیاء را همچو خود پنداشتند

گفت اینک ما بشر ایشان بشر ما و ایشان بسته خوابیم و خور

اینکه ندانستند ایشان از عما در میان فرقی بود بی‌منتها

هر دو کان زنبور خوردند از محل‌ّ زین یکی شد زهر و زان دیگر عسل

هر دو کان آهو گیا خوردند و آب زان یکی شد خون و دیگر مشگ ناب

آن دوتی خوردند از یک آب خور آن یکی خالی و آن دیگر شکر

صد هزاران همچنین اشیاء بین فرقشان هفتاد ساله راه بین
وَ ما نَراک‌َ اتَّبَعَک‌َ إِلَّا الَّذِین‌َ هُم أَراذِلُنا بادِی‌َ الرَّأی‌ِ وَ ما نَری لَکُم عَلَینا مِن فَضل‌ٍ بَل نَظُنُّکُم کاذِبِین‌َ چون اشراف قوم گمان میکردند که باید رسول خدا ملک باشد تا اینکه بشود بر انسان حکومت نماید اینکه بود که بنوح ع میگفتند تو لایق رسالت بر ما نیستی و نمی‌بینیم که کسی جز اراذل پیروی تو کرده باشد.
(اراذل) جمع ارذل است مثل (اکبر) و بغلبه استعمال مانند اسم شده یعنی خسیس و فرومایه (و بادی الرأی) که بدون فکر و رویه تابع تو گردیده‌اند لکن ما که صاحب فضل و رأی صحیح میباشیم و می‌بینیم که تو بر ما فضیلتی نداری که لایق اینکه باشی که ما مطیع تو گردیم بلکه ما گمان میکنیم که شماها از دروغگویان هستید.
قال‌َ یا قَوم‌ِ أَ رَأَیتُم إِن کُنت‌ُ عَلی بَیِّنَةٍ مِن رَبِّی وَ آتانِی رَحمَةً مِن عِندِه‌ِ فَعُمِّیَت عَلَیکُم نوح در پاسخ گفت ای گروه خبر دهید مرا اگر من بر حجتی هویدا باشم که شاهد مدعای من باشد و خدا بمن از جانب خودش رحمتی و بخشایشی که نبوت است عنایت کرده باشد پس بر شما آن حجت پوشیده بماند، حفص (فعمیت) بضم عین و تشدید میم خوانده یعنی آن حجت بر شما پوشیده شده و شما آنرا نشناسید

صفحه : 249
أَ نُلزِمُکُمُوها وَ أَنتُم لَها کارِهُون‌َ واو (و انتم) حالیه است یعنی آیا روا است که ما شما را ملزم گردانیم بر قبول حالیکه شما کاره باشید و ملزم گردانیدن بر قبول منافی با تکلیف است.
و بوجه دیگر آیا جایز است که ما شما را ملزم گردانیم بر قبول یا اینکه توانیم شما را مظطر گردانیم لکن بر ما بیشتر از استدلال و ایضاح چیزی نیست ما پیمبران نتوانیم کسی را باضطرار بقبول ملزم گردانیم اینکه کار خدا است و بر هر دو معنی استفهام (ا نلزمکموها) تقریری است و بمعنی جحد و انکار است یعنی چنین نیست که ما در شما قبول بگنجانیم زیرا که وظیفه ما فقط تبلیغ است و وظیفه شما قبول.
وَ یا قَوم‌ِ لا أَسئَلُکُم عَلَیه‌ِ مالًا إِن أَجرِی‌َ إِلّا عَلَی اللّه‌ِ اکثر پیمبرانیکه از آنها در آیات حکایت میکند برای اینستکه مردم گمان نکنند که غرض آن بزرگواران بدست آوردن مال است که میخواهند باسم پیمبری مردم را بفریبند و مال و ثروتی بدست آورند میگفتند ای مردم ما از شما برای رسالتمان مالی طلب نمیکنم پاداش ما نیست مگر بر خدا یعنی ما فرستاده او هستیم و کفایت کار ما بر او است.
وَ ما أَنَا بِطارِدِ الَّذِین‌َ آمَنُوا إِنَّهُم مُلاقُوا رَبِّهِم وَ لکِنِّی أَراکُم قَوماً تَجهَلُون‌َ گویا کفار برای بهانه‌جوئی بحضرت نوح ع میگفتند اینکه مردمان اراذل و اوباشی که دور تو را گرفته‌اند و ما را عار میآید که با اینها بنشینیم اینان را از خود دور کن تا ما بتو ایمان آوریم، نوح ع در جواب آنها گفته من نیستم طرد کننده آن کسانیکه ایمان آورده‌اند بدرستی که آنها ملاقات کننده رحمت خدا میباشند و شما که مؤمنین را از اراذل و مردمان بی‌خرد میدانید جماعتی میباشید جاهل و نادان که همین صورت می‌بینید و از باطن و حقیقت بی‌خبر هستید.

صفحه : 250
وَ یا قَوم‌ِ مَن یَنصُرُنِی مِن‌َ اللّه‌ِ إِن طَرَدتُهُم أَ فَلا تَذَکَّرُون‌َ نوح [ع] بقوم خود گفت اگر من مؤمنین را از خود دور کنم و مورد خصومت الهی و غضب او گردم کی است که بتواند مرا یاری کند و از عذاب رهائی بدهد آیا چرا شما جهّال متذکر نمیگردید که مؤمنین در مورد رحمت خدا میباشند وَ لا أَقُول‌ُ لَکُم عِندِی خَزائِن‌ُ اللّه‌ِ وَ لا أَعلَم‌ُ الغَیب‌َ وَ لا أَقُول‌ُ إِنِّی مَلَک‌ٌ الخ باز نوح در موقع تبلیغ فرموده من ادعائی ندارم نمیگویم خزینه‌های خدا نزد من است و نمیگویم من عالم بغیب میباشم و نمیگویم من فرشته‌ام تا اینکه شما بگوئید تو نیز بشری هستی مثل ما و نمیگویم آنهائیکه بنظر شما از اراذل و اوباش میباشند هرگز خدا بآنها خیری عطاء نمیکند خدا عالم‌تر است بآنچه در نفسهای آنها است و اگر من چنین نسبتی بمؤمنین بدهم از جمله ستمکاران خواهم بود.

صفحه : 251

[سوره هود (11): آیات 32 تا 43]

اشاره

قالُوا یا نُوح‌ُ قَد جادَلتَنا فَأَکثَرت‌َ جِدالَنا فَأتِنا بِما تَعِدُنا إِن کُنت‌َ مِن‌َ الصّادِقِین‌َ (32) قال‌َ إِنَّما یَأتِیکُم بِه‌ِ اللّه‌ُ إِن شاءَ وَ ما أَنتُم بِمُعجِزِین‌َ (33) وَ لا یَنفَعُکُم نُصحِی إِن أَرَدت‌ُ أَن أَنصَح‌َ لَکُم إِن کان‌َ اللّه‌ُ یُرِیدُ أَن یُغوِیَکُم هُوَ رَبُّکُم وَ إِلَیه‌ِ تُرجَعُون‌َ (34) أَم یَقُولُون‌َ افتَراه‌ُ قُل إِن‌ِ افتَرَیتُه‌ُ فَعَلَی‌َّ إِجرامِی وَ أَنَا بَرِی‌ءٌ مِمّا تُجرِمُون‌َ (35) وَ أُوحِی‌َ إِلی نُوح‌ٍ أَنَّه‌ُ لَن یُؤمِن‌َ مِن قَومِک‌َ إِلاّ مَن قَد آمَن‌َ فَلا تَبتَئِس بِما کانُوا یَفعَلُون‌َ (36)
وَ اصنَع‌ِ الفُلک‌َ بِأَعیُنِنا وَ وَحیِنا وَ لا تُخاطِبنِی فِی الَّذِین‌َ ظَلَمُوا إِنَّهُم مُغرَقُون‌َ (37) وَ یَصنَع‌ُ الفُلک‌َ وَ کُلَّما مَرَّ عَلَیه‌ِ مَلَأٌ مِن قَومِه‌ِ سَخِرُوا مِنه‌ُ قال‌َ إِن تَسخَرُوا مِنّا فَإِنّا نَسخَرُ مِنکُم کَما تَسخَرُون‌َ (38) فَسَوف‌َ تَعلَمُون‌َ مَن یَأتِیه‌ِ عَذاب‌ٌ یُخزِیه‌ِ وَ یَحِل‌ُّ عَلَیه‌ِ عَذاب‌ٌ مُقِیم‌ٌ (39) حَتّی إِذا جاءَ أَمرُنا وَ فارَ التَّنُّورُ قُلنَا احمِل فِیها مِن کُل‌ٍّ زَوجَین‌ِ اثنَین‌ِ وَ أَهلَک‌َ إِلاّ مَن سَبَق‌َ عَلَیه‌ِ القَول‌ُ وَ مَن آمَن‌َ وَ ما آمَن‌َ مَعَه‌ُ إِلاّ قَلِیل‌ٌ (40) وَ قال‌َ ارکَبُوا فِیها بِسم‌ِ اللّه‌ِ مَجراها وَ مُرساها إِن‌َّ رَبِّی لَغَفُورٌ رَحِیم‌ٌ (41)
وَ هِی‌َ تَجرِی بِهِم فِی مَوج‌ٍ کَالجِبال‌ِ وَ نادی نُوح‌ٌ ابنَه‌ُ وَ کان‌َ فِی مَعزِل‌ٍ یا بُنَی‌َّ ارکَب مَعَنا وَ لا تَکُن مَع‌َ الکافِرِین‌َ (42) قال‌َ سَآوِی إِلی جَبَل‌ٍ یَعصِمُنِی مِن‌َ الماءِ قال‌َ لا عاصِم‌َ الیَوم‌َ مِن أَمرِ اللّه‌ِ إِلاّ مَن رَحِم‌َ وَ حال‌َ بَینَهُمَا المَوج‌ُ فَکان‌َ مِن‌َ المُغرَقِین‌َ (43)

صفحه : 252

[ترجمه]

جماعت کافرین گفتند ای نوح همانا با ما جدال و نزاع کردی و مجادله را از حد گذرانیدی و آنچه از عذاب بما وعده داده‌ئی بیاور اگر راست گویانی [32]
نوح گفت وعده‌ایکه بشما داده‌ام اگر خدا خواهد البته بشما خواهد رسید شما عاجز کننده‌گان خدا از ارسال عذاب نمیباشید [33]
و نصیحت من وقتی اراده کنم نصح شما را نفع نمیبخشد وقتی خدا بخواهد شما را عذاب کند خدا پروردگار شما است و بسوی او بازگشت میکنید [34]
بلکه میگویند نوح از پیش خود وحی را بر من می‌بندد، ای نوح بگو اگر من بر خدا دروغ بستم بر ضرر من است جرم من و از گناه شما که نسبت بمن افتراء میدهید بری‌ء میباشم [35]
و بسوی نوح وحی گردید که هرگز از قوم تو ایمان نمیآورند مگر آنهائی که ایمان آورده‌اند و تو بر آنچه اینها میکنند محزون مباش [36]
و بنگاه داشته ما و وحی ما کشتی بساز و از ما نسبت بآنهائیکه ستم نموده‌اند درخواست مکن همانا آنان غرق شدگانند [37]
و نوح کشتی میساخت و هر وقت جماعتی از قومش بر او گذر میکردند او را مسخره مینمودند نوح گفت اگر شما ما را مسخره میکنید ما نیز شما را مسخره میکنیم همان طوری که شما ما را مسخره مینمائید [38]
و بزودی خواهید دانست آن کسی را که باو عذابی بیاید که وی را رسوا گرداند و باو در آخرت عذاب دائمی فرود آید [39]
و بزودی خواهید دانست آنوقتیکه امر ما بعذاب آنها آمد و آب از تنور بجوشید ما بنوح گفتیم که از هر جنسی از حیوانات دو تا یکی نر و یکی ماده سوار کن و نیز کسان خود را هم در کشتی سوار کن مگر کسی را که تقدیر ما بر هلاکت آن پیشی گرفته است

صفحه : 253
(مقصود پسر و زن نوح است که از اهل نوح استثناء فرموده) و نیز در کشتی سوار کن آنهائی را که ایمان آورده‌اند، و باو ایمان نیاورده بودند مگر اندکی از مردمان [40]
و نوح بمردم گفت در کشتی سوار شوید رفتن و ایستادن کشتی بنام خدا است بحقیقت که پروردگار من آمرزنده و مهربان است، و کشتی آنها را می‌برد در موجهائی که از بزرگی مثل کوهها مینمود [41]
در آن حال نوح پسرش را نداء داد در حالیکه از کشتی دور بود و گفت ای پسر من بیا با ما در کشتی سوار شو و با کافرین مباش (42)
پسرش گفت من بالای کوه میروم که مرا از غرق شدن نجات دهد نوح گفت ای پسر امروز از امر خدا نگاه دارنده‌ئی نیست مگر کسی را که خدا رحم کند در اینکه حال موج بین نوح و پسرش حائل گردید (و پسر نوح) از غرق شدگان گردید [43]
.

صفحه : 254

(توضیح آیات)

قالُوا یا نُوح‌ُ قَد جادَلتَنا فَأَکثَرت‌َ جِدالَنا فَأتِنا بِما تَعِدُنا إِن کُنت‌َ مِن‌َ الصّادِقِین‌َ چنانچه در سوره نوح فرموده نوح بخدا از قومش شکایت میکند که چقدر در امر تبلیغ جدیت و پا فشاری نموده‌ام شب گفتم، روز گفتم، آهسته و پنهان، ظاهر و آشکارا آنها را دعوت نمودم و سخن من بآنان سود نبخشید و اینکه آیه اشاره بهمانست که از بس نوح (ع) با آنها مجادله مینمود که شاید آن کافرین ملحد ایمان بیاورند ایمان نیاوردند و در مقام اعتراض برآمدند که ای نوح تو با ما زیاد جدال و اعتراض مینمائی و گفتار خود را از حد گذرانیدی ما ایمان نخواهیم آورد آن عذابی را که بما وعده داده‌ئی بیاور اگر از راستگویان میباشی.
قال‌َ إِنَّما یَأتِیکُم بِه‌ِ اللّه‌ُ إِن شاءَ وَ ما أَنتُم بِمُعجِزِین‌َ نوح ع در پاسخ اعتراض کافرین گفت همانا آن عذابی که بشما وعده داده‌ام هر وقت خدا بخواهد و اراده‌اش بوقوع آن تعلق گیرد میآورد بدست من نیست گویا فرموده اعمال شما عذاب ایجاب مینماید و عذاب بشما خواهد رسید لکن وقت آن بسته بمشیت الهی است و من میخواهم بشما از روی خیر خواهی تذکر دهم که دست از لجاجت بردارید و ایمان بیاورید و گر نه زود یا دیر مورد عذاب خواهید گردید و شما چنین قدرتی ندارید که جلو عذاب خدا را بگیرید و او را عاجز گردانید و عذاب بشما اصابت ننماید.
وَ لا یَنفَعُکُم نُصحِی إِن أَرَدت‌ُ أَن أَنصَح‌َ لَکُم إِن کان‌َ اللّه‌ُ یُرِیدُ أَن یُغوِیَکُم هُوَ رَبُّکُم وَ إِلَیه‌ِ تُرجَعُون‌َ باز نوح میگوید اگر من اراده کنم شما را نصیحت کنم نصیحت من در شما سودمند نیست اگر خدا اراده کند شما را اغواء گرداند او است پروردگار شما و بازگشت شما بسوی او است.

صفحه : 255
[سؤال] اولا اگر نصیحت پیمبران سودمند نیست فائده بعثت آنها چیست که اولیاء خدا بیایند بین مردمان فاسق ستمکار و اینکه قدر از آنها ستم بکشند و نصیحتشان سودی ندهد و اصلا اینکه کار لغو است و کار لغو از ساحت قدس الهی خارج است و اصلا تکلیف نمودن بآنهائیکه در علم ازلی حق تعالی گذشته که اینها قابل هدایت نمیباشند بیهوده و عقلائی نیست.
و ثانیا اگر اغواء گردیدن و هدایت شدن بسته بمشیت الهی است چنانچه در اینکه آیه و در جاهای دیگر گفته (یُضِل‌ُّ مَن یَشاءُ وَ یَهدِی مَن یَشاءُ) تقصیر بنده ضعیف ناتوان که نمیتواند جلو خواست خدا را بگیرد چیست و وقتی چنین باشد عذاب بنده عاصی ظلم است زیرا که خدا خواسته او را اغواء بنماید گمراه گردیدن یا هدایت یافتن بدست خود بنده نیست.
[پاسخ سؤالات] 1- فائده بعثت پیمبران و غرض اصلی آن کسانی خواهند بود که قابل ارشاد و هدایت میباشند و نسبت بدیگران اتمام حجت است و همین طور از آیه استفاده میتوان نمود زیرا که نوح فرموده نصیحت من در شما که تمام دل شما کفر پوشانیده فائده بخش نخواهد بود و غرض او همان جماعت کافرین از قوم او بودند.
2- قوله تعالی (إِن کان‌َ اللّه‌ُ یُرِیدُ أَن یُغوِیَکُم) وقتی که خدا دانست که کافر بقدری بر کفر اصرار دارد و از روی لجاجت پس از آنکه حق برایش ثابت و معلوم گردیده ایمان نمیآورد اینکه است که راهش را باز میکند و او را مجبور بر ایمان نمیگرداند زیرا که مجبور گردانیدن بر عمل منافی با اختیار است و چون در اینکه مورد او را هدایت ننموده همانا او اغواء خواهد گردید لکن اگر باختیار در راه هدایت وارد گردد او را ارشاد مینماید و چون در عالم بدون اراده حق تعالی چیزی ممکن نیست واقع گردد اینکه است که نسبت اغواء و هدایت را بخودش میدهد 3- عذاب بر عاصی از اقسام ظلم بشمار نمیآید زیرا خودش باختیار عذاب

صفحه : 256
را برای خود فراهم نموده و عذاب دنیا و آتش جهنّم را بدست خود افروخته چنانچه فرموده (ذلِک‌َ بِما قَدَّمَت أَیدِیکُم وَ أَن‌َّ اللّه‌َ لَیس‌َ بِظَلّام‌ٍ لِلعَبِیدِ) سوره آل عمران آیه 178 أَم یَقُولُون‌َ افتَراه‌ُ قُل إِن‌ِ افتَرَیتُه‌ُ فَعَلَی‌َّ إِجرامِی وَ أَنَا بَرِی‌ءٌ مِمّا تُجرِمُون‌َ بلکه میگویند تو افتراء زده‌ئی بر خدا و دروغ می‌بندی، در اینکه مقصود از گوینده اینکه قول کی است و افتراء زدن نسبت بکی است از إبن عباس نقل شده که آنها همان گروه قوم نوح بودند که میگفتند سخنان نوح نوعی از دروغ و افتراء است که بخدا نسبت میدهد.
و مقاتل گفته گوینده‌گان قریش بودند که برسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم چنین نسبت میدادند و میگفتند اینکه آیات را خود ساخته و نسبت بخدا میدهد و آیه دستور میدهد که وقتی کافرین چنین گفتند تو در پاسخ آنها بگو اگر من دروغ بر خدا بسته‌ام جرم آن بر خود من است و من از آنچه میگوئید بیزارم و بنا بر اینکه قول اینکه جمله معترضه میشود.
وَ أُوحِی‌َ إِلی نُوح‌ٍ أَنَّه‌ُ لَن یُؤمِن‌َ مِن قَومِک‌َ إِلّا مَن قَد آمَن‌َ فَلا تَبتَئِس بِما کانُوا یَفعَلُون‌َ خدای تعالی بنوح وحی میکند و او را متذکر میگرداند که ای نوح بدان همانا که اینکه کافرین چنان قلبشان فاسد گشته که هرگز ایمان نخواهند آورد مگر آنهائیکه ایمان آورده‌اند (فلا تبتئس) از باب افتعال است و از بؤس مأخوذ گردیده یعنی بر تکذیب آنها اندوهگین مباش.
وَ اصنَع‌ِ الفُلک‌َ بِأَعیُنِنا وَ وَحیِنا وَ لا تُخاطِبنِی فِی الَّذِین‌َ ظَلَمُوا إِنَّهُم مُغرَقُون‌َ وقتی نوح از هدایت قوم ناامید گردید و فرمان الهی بر عذاب آنها صادر گردید خطاب میرسد بنوح که بنگاه داشت ما و وحی ما کشتی بساز و درخواست مکن از من در باره آنکه ظلم کردند بدرستیکه آنها محکوم بغرق شدن هستند.
و شاید مقصود اینکه باشد که از ستمکاران شفاعت کسی را نکن که از غرق نجات یابد زیرا که اینها از غرق شدگانند.

صفحه : 257
وَ یَصنَع‌ُ الفُلک‌َ وَ کُلَّما مَرَّ عَلَیه‌ِ مَلَأٌ مِن قَومِه‌ِ سَخِرُوا مِنه‌ُ قال‌َ إِن تَسخَرُوا مِنّا فَإِنّا نَسخَرُ مِنکُم کَما تَسخَرُون‌َ نوح پس از آنکه بساختن کشتی مأمور گردید و مشغول کار شد از قوم هر کسی که بر او گذر مینمود طوری او را مسخره مینمود و نوح در پاسخ آنها میگفت اگر شما ما را مسخره مینمائید همانا ما نیز شما را مسخره میکنیم.
فَسَوف‌َ تَعلَمُون‌َ مَن یَأتِیه‌ِ عَذاب‌ٌ یُخزِیه‌ِ وَ یَحِل‌ُّ عَلَیه‌ِ عَذاب‌ٌ مُقِیم‌ٌ بزودی میدانید کسی را که عذابی بر او بیاید که وی را در دنیا بغرق شدن و در آخرت بعذاب دائمی رسوا گرداند.
داستان طوفان نوح را اکثر مفسرین با کمی اختلاف نقل نموده‌اند چنانچه قرآن خبر میدهد نوح در بین قومش نهصد و پنجاه سال زندگانی نمود و مردم را بیکتا پرستی دعوت میکرد وقتی مردم دعوت او را نپذیرفتند و از هدایت یافتن آنان مأیوس گردید در باره آنها نفرین نمود.
مفسرین گفته‌اند که خدای تعالی بنوح امر نمود که درختی غرس نماید و گویند آن درخت ساج بود وقتی آندرخت بزرگ شود و سطیر گردید آنرا قطع کن و از آن کشتی بساز و گویند از وقتی که درخت ساج را غرس نمود تا موقع قطع آن بیست سال طول کشید پس از آنکه نوح از چوب ساج بامر خدا مشغول کار کشتی ساختن گردید هر کس بر او گذر میکرد باو استهزاء مینمود یکی میگفت نوح برای زمستانش خانه میسازد، دیگری میگفت ببینید چگونه اینکه مرد دیوانه است در زمین خشگ که دریائی نیست کشتی میسازد، دیگری میگفت ای نوح پس از آنکه پیمبر بودی نجار شدی از اینکه نوع مزخرفات باو میگفتند تا وقتی که ساخت کشتی بپایان رسید.
از عبد اللّه إبن عباس نقل میکنند که گفت در عرض دو سال ساخت کشتی طول کشید و طول آن سیصد ذرع و عرضش پنجاه ذرع و ارتفاع آن سی ذرع بود و از چوب ساج ساخت و دارای سه طبقه بود زیرین جای وحوش و سباع و هوام و در

صفحه : 258
طبقه میان جای دواب و چهارپایان و بهائم و در طبقه بالا خودش و مؤمنین منزل داشتند و با آنها مقداری از غذای خوردنی و آشامیدنی بود.
گویند وقتی طوفان پدید آمد و آب عالم را بگرفت مردم سر بکوهها نهادند آب بالا آمد تا سر کوهها رسید زنی بچه‌ئی داشت که او را خیلی دوست میداشت کودک را گرفت و بالای کوه رفت وقتی آب بسینه او رسید طفل را بسر خود گذارد آب از سر او گذشت و خود با بچه‌اش غرق گردیدند رسول فرموده اگر میشد بکسی رحم نمود باید بآن زن و بچه رحم نمود.
از إبن عباس روایت شده که روزی حواریین بعیسی ع گفتند ما کسی را میخواهیم که سفینه نوح را دیده و بما خبر بدهد عیسی آنان را در پشته خاکی برد و قبضه‌ئی از خاک گرفت و گفت اینکه قبر کعب بن حام بن نوح است پس از آن عصا بر آن زد و گفت (قم باذن اللّه) مردی از آنجا برخاست و از سرش خاک میریخت و موی سر او سفید بود عیسی گفت مگر تو جوان نبودی گفت آری لکن چون صدای تو بگوش من رسید که گفتی (قم باذن اللّه) گمان کردم قیامت بر پا شده از هول پیر شدم و اینکه است قوله تعالی (یَوماً یَجعَل‌ُ الوِلدان‌َ شِیباً) عیسی گفت داستان سفینه نوح را برای ما بگو گفت طولش هزار و دویست گز و عرضش ششصد گز و سه طبقه داشت و در یک طبقه جای دواب و وحوش بود در یک طبقه طیور منزل داشتند و در یک طبقه آدمیان را جای داد و چون سرگین چهارپایان زیاد شد و آدمیان متأذی گردیدند خداوند تعالی از پیل یک جفت خوک آفرید تمام سرگین‌ها را بلعیدند و چون مردم از موش رنج میکشیدند خدای تعالی فرمود بینی شیر را بمال از آن دو گربه بیرون آمد و موشها را خوردند پس از آن حواریین گفتند باو بگو با ما در شهر بیاید عیسی گفت چگونه در شهر بیاید کسیکه در زمین دیگر روزی ندارد پس از آن گفت (عد باذن اللّه) یعنی باذن خدا بحالت اول برگردد.

صفحه : 259
حَتّی إِذا جاءَ أَمرُنا وَ فارَ التَّنُّورُ قُلنَا احمِل فِیها مِن کُل‌ٍّ زَوجَین‌ِ اثنَین‌ِ آیه اخبار است که وقتی امر الهی بر طوفان جاری گردید و از تنور آب بیرون آمد از هر نوعی از انواع یک جفت نر و ماده با خود در کشتی ببر.
[سخنان مفسرین در توجیه (و فار النور)] 1- وقتی از روی زمین آب بالا آمد و عرب روی زمین را تنور گفته.
[إبن عباس] 3- جماعتی مثل عکرمه و زهری و إبن عیینه از حضرت علی بن ابی طالب ع روایت کرده‌اند که فرموده
(التنور ای طلع الفجر)
یعنی وقتی که صبح برآمد و تنور عبارت از صبح است.
3- حسن بصری و دیگران گفته‌اند مقصود تنور نان پزی است و آن تنور حواء بود و از سنگ ساخته شده بمیراث بنوح رسیده و خدای تعالی بنوح فرمود هر وقت دیدی آب از تنور جوشید تو و قومت در کشتی بنشینید وقتی زن نوح دید آب از تنور برآمد بنوح خبر داد.
[مجاهد] د در جای تنور نیز اختلاف است: مجاهد گفته در سواد کوفه بود، مقاتل گفته تنور آدم بود در شام بجائیکه آنرا عین الور نامند، عبد اللّه عباس گفته آن تنور در زمین هند بود.
[ابو الفتوح رازی] وَ أَهلَک‌َ إِلّا مَن سَبَق‌َ عَلَیه‌ِ القَول‌ُ وَ مَن آمَن‌َ وَ ما آمَن‌َ مَعَه‌ُ إِلّا قَلِیل‌ٌ (الا) استثناء از اهل است یعنی خودت و اهلت داخل کشتی بشو مگر کسیکه حکم عذاب بر او سبقت گرفته و گویند مقصود زن نوح بنام واعله و پسر او بنام کنعان بودند که اگر چه بظاهر آنها اهل بودند لکن در باطل نا اهل و از کافرین بشمار میرفتند (و ما آمن) عطف است بر جمله (و من آمن) و در محل نصب است یعنی خودت و اهل خودت و آنهائیکه ایمان آورده‌اند و ایمان نیاورده بودند با او مگر قلیلی.

صفحه : 260
[سخنان مفسرین در تعداد مؤمنینی که با نوح در کشتی نشستند] 1- اکثر مفسرین گفته‌اند آنها هشتاد نفر بودند.
2- هفتاد و دو نفر مرد با زنهایشان و پسرهایشان و بقولی آنها هفتاد و هشت نفر بودند و جسد آدم ع را حمل نمودند.
[مقاتل] 3- إبن اسحاق گفته آنها ده نفر بودند و بقولی هشت نفر [إبن جریح و قتاده] و اینکه قول از ابی عبد اللّه [ع] نقل شده، و بقول اعمش آنها هفت نفر بودند.
و سه نفر پسران او: سام و حام و یافث، و از بعض مفسرین است که گفته نوح خودش و پسرانش و مؤمنین داخل کشی شدند نوح گفت با زنهایتان نزدیکی نکنید حام مخالفت کرد نوح در باره او نفرین نمود و گفت (اللهم غیّر نطفته) خدا نطفه او را در رحم زنش سیاه گردانید فرزندی که از او بوجود آمد سیاه بود از اینکه جهت او را ابو السودان گفتند و عرب و روم و فارس و اصناف عجم اولاد سام پسر دیگر نوحند و ترک و چین و صقالبه و یأجوج و مأجوج اولادان یافث پسر دیگر نوحند.
و از إبن عباس نقل میکنند که گفته اول چیزیکه با نوح در کشتی آمد مورچه خورد بود و آخر آنها خر بود وقتی که دراز گوش خواست در کشتی رود ابلیس دنبال او آویخت هر قدر خواستند او را در کشتی برند امتناع نمود وقتی نوح نگاه کرد دید شیطان باو آویخته گفت بیرون رو ( یا عدوّ اللّه) شیطان جزع و زاری نمود نوح او را در پشت کشتی نشانید.
و نیز روایت کرده‌اند که مار و کژدم آمدند که ما را در کشتی ببر نوح گفت شما بمردم ضرر میزنید گفتند ما با تو عهد کردیم که هر کس نام تو را ببرد باو ضرر نرسانیم اینکه است که هر کس از مار و کژدم بترسد و اینکه آیه را بخواند (سَلام‌ٌ عَلی نُوح‌ٍ فِی العالَمِین‌َ إِنّا کَذلِک‌َ نَجزِی المُحسِنِین‌َ إِنَّه‌ُ مِن عِبادِنَا المُؤمِنِین‌َ) ضرر باو نرسانند.

صفحه : 261
وَ قال‌َ ارکَبُوا فِیها بِسم‌ِ اللّه‌ِ مَجراها وَ مُرساها إِن‌َّ رَبِّی لَغَفُورٌ رَحِیم‌ٌ وقتی آب از زمین جوشیدن گرفت و از آسمان فرود آمدن آغاز کرد بنوح خطاب رسید که با اهل خود و مؤمنین و از هر نوعی از حیوانات یک جفت در کشتی سوار شوید.
وقتی نوح آنها را نزد کشتی آورد و گویند سرپوشی که ترتیب داده بر بالای کشتی کشید و نیز گفته‌اند که چهل شبانه روز آب از زمین جوشیدن داشت و از آسمان باران میریخت نوح گفت در کشتی سوار شوید در حالیکه بگوئید (بسم اللّه) یعنی در وقت راندن کشتی و هنگام نگاهداشتن نام خدا ببرید و از او طلب یاری و استعانت بجوئید و بروایتی وقتی میخواستند کشتی برود میگفتند (بسم اللّه) و وقتی میخواستند بایستد باز (بسم اللّه) میگفتند نوح بآنها اینکه طور تعلیم نمود و گفت همانا پروردگار من پذیرنده توبه و مهربانست.
وَ هِی‌َ تَجرِی بِهِم فِی مَوج‌ٍ کَالجِبال‌ِ وَ نادی نُوح‌ٌ ابنَه‌ُ وَ کان‌َ فِی مَعزِل‌ٍ یا بُنَی‌َّ ارکَب مَعَنا وَ لا تَکُن مَع‌َ الکافِرِین‌َ کشتی سیر میکرد و آنها را در موجها میبرد و آب روی هم میرخت و از عظمت و کثرت مانند کوهی متراکم نمودار میگردید در آن حال نوح پسر خود کنعان را دید در حالی که دور از کشتی ایستاده بود از شدت محبّت پدری و چنانچه گویند اظهار ایمان کرده بود لکن منافق بود نوح او را نداء کرد که ای پسر بیا با ما در کشتی سوار شو و با کافرین مباش که غرق خواهی گردید پسر ناخلف گفت:
قال‌َ سَآوِی إِلی جَبَل‌ٍ یَعصِمُنِی مِن‌َ الماءِ قال‌َ لا عاصِم‌َ الیَوم‌َ مِن أَمرِ اللّه‌ِ إِلّا مَن رَحِم‌َ پسرش گفت میروم بر سر کوه تا آب بمن اصابت ننماید نوح گفت ای پسر امروز نگاهدارنده‌ئی نیست که بتواند جلو امر خدا یعنی غضب خدا را بگیرد مگر کسی را که خودش رحم کند.

صفحه : 262
وَ حال‌َ بَینَهُمَا المَوج‌ُ فَکان‌َ مِن‌َ المُغرَقِین‌َ در اینکه گفتگو بودند که آب بین پدر و پسر موج زد و کنعان پسر نوح غرق گردید، معلوم است که وقتی آب تمام روی زمین را فرا گرفت جان داری در زمین باقی نماند و همه هلاک گردیدند مگر آنهائیکه در کشتی نوح بودند.
مثنوی مولوی در اینکه موضوع اشعاری سروده:

همچو کنعان کاشنا میکرد او که نخواهم کشتی نوح عدو

هی بیا در کشتی بابا نشین تا نگردی غرق طوفان ای مهین

گفت نی من آشنا آموختم من بجز شمع تو شمع افروختم

هین مکن کین موج طوفان بلاست دست و پای آشنا امروز لا است

باد قهرست و بلای شمع کش جز که شمع حق نمی‌یابد خمش

گفت می‌رفتم بر آن کوه بلند عاصمست آن که مرا از هر گزند

هین مکن که کوه کاهست اینکه زمان جز حبیب خویش را ندهد امان

گفت من کی پند تو بشنوده‌ام که طمع کردی که من زین دوده‌ام

خوش نیامد گفت تو هرگز مرا من بری‌ام از تو در هر دو سرا

اینکه دم سرد تو در گوشم نرفت خاصه اکنون که شدم دانا و زفت

گفت بابا چه زیان دارد اگر بشنوی یکبار تو پند پدر

همچنین میگفت او پند لطیف همچنان میگفت او دفع عنیف

نی پدر از نصح کنعان سیر شد نی دمی در گوش آن ادبیر شد

اندرین گفتن بدند و موج نیز بر سر کنعان زد او شد ریز ریز
از خسرو دهلوی است که در اینکه موضوع گفته:

ز دریای شهادت چون نهنگ لا برآرد سر تیمم فرض گردد نوح را در وقت طوفانش
در تفسیر روح البیان در توجیه آیه از صاحب نصوص چنین نقل میکند که گفته: مقصود از (دریای شهادت) قول مؤمنین است که گویند (اشهد)

صفحه : 263
و (چون نهنگ لا برآرد سر) آن ارتفاع (لا) است، و مقصود از تیمم دو ضربت است یکی (الّا) و دیگر ضربت (اللّه) و مقصود از (نوح) زبانست و از (فم) کشتی و طوفان که تلفظ میکند (بان لا اله الّا اللّه) و وقتی مؤمن گفت (اشهد ان لا اله الّا اللّه) (لا) سرش را از دریای شهادت بلند میکند و بر زبان طوفان واقع میگردد پس بر او واجب میگردد دو ضربت و وقتی اینکه دو ضربت یعنی (الّا اللّه) واقع کردید نجات یابد لکن اگر دو ضربت را نزد و کافر شد و ساعتی توقف نمود در بحر طوفان غرق خواهد گردید.
[پایان]

صفحه : 264

[سوره هود (11): آیات 44 تا 49]

اشاره

وَ قِیل‌َ یا أَرض‌ُ ابلَعِی ماءَک‌ِ وَ یا سَماءُ أَقلِعِی وَ غِیض‌َ الماءُ وَ قُضِی‌َ الأَمرُ وَ استَوَت عَلَی الجُودِی‌ِّ وَ قِیل‌َ بُعداً لِلقَوم‌ِ الظّالِمِین‌َ (44) وَ نادی نُوح‌ٌ رَبَّه‌ُ فَقال‌َ رَب‌ِّ إِن‌َّ ابنِی مِن أَهلِی وَ إِن‌َّ وَعدَک‌َ الحَق‌ُّ وَ أَنت‌َ أَحکَم‌ُ الحاکِمِین‌َ (45) قال‌َ یا نُوح‌ُ إِنَّه‌ُ لَیس‌َ مِن أَهلِک‌َ إِنَّه‌ُ عَمَل‌ٌ غَیرُ صالِح‌ٍ فَلا تَسئَلن‌ِ ما لَیس‌َ لَک‌َ بِه‌ِ عِلم‌ٌ إِنِّی أَعِظُک‌َ أَن تَکُون‌َ مِن‌َ الجاهِلِین‌َ (46) قال‌َ رَب‌ِّ إِنِّی أَعُوذُ بِک‌َ أَن أَسئَلَک‌َ ما لَیس‌َ لِی بِه‌ِ عِلم‌ٌ وَ إِلاّ تَغفِر لِی وَ تَرحَمنِی أَکُن مِن‌َ الخاسِرِین‌َ (47) قِیل‌َ یا نُوح‌ُ اهبِط بِسَلام‌ٍ مِنّا وَ بَرَکات‌ٍ عَلَیک‌َ وَ عَلی أُمَم‌ٍ مِمَّن مَعَک‌َ وَ أُمَم‌ٌ سَنُمَتِّعُهُم ثُم‌َّ یَمَسُّهُم مِنّا عَذاب‌ٌ أَلِیم‌ٌ (48)
تِلک‌َ مِن أَنباءِ الغَیب‌ِ نُوحِیها إِلَیک‌َ ما کُنت‌َ تَعلَمُها أَنت‌َ وَ لا قَومُک‌َ مِن قَبل‌ِ هذا فَاصبِر إِن‌َّ العاقِبَةَ لِلمُتَّقِین‌َ (49)

صفحه : 265

[ترجمه]

و گفته شد ای زمین آب خود را فرو بر ای آسمان آبی را که فرو گذارده‌ئی بازگیر و شدت آب فرو نشست و حکم قهر الهی انجام یافت و کشتی (نوح) بر کوه جودی قرار گرفت و گفته شد هلاکت باد بر جماعت ستمکاران [44]
و نوح پروردگار خود را خواند و گفت ای پروردگار من پسرم از اهل من است و همانا وعده تو حق است و تو حکم کننده‌ترین حکم کنندگانی [45]
خدا (در پاسخ نوح) فرمود ای نوح پسر تو از اهل تو نبود زیرا که او دارای عمل ناشایسته بود و از من مپرس چیزی را که بآن علم نداری و همانا من تو را موعظه میکنم (و منع میکنم) از اینکه از جاهلین بوده باشی [46]
نوح گفت پروردگار من بتو پناه میگیرم از اینکه از تو چیزی سؤال کنم که بآن علم ندارم اگر تو مرا نیامرزی و رحم نکنی از زیانکاران میباشم [47]
خطاب شد ای نوح بسلامتی از ما فرود آی و برکات بر تو و جماعتیکه با تو میباشند و امتهائیکه بزودی آنها را از حیات دنیا متمتع و بهره‌مند میگردانیم سپس از جانب ما بآنها عذاب دردناک برسد [48]
اینکه حکایت از خبرهای غیب است که از طریق وحی بتو رسانیدیم و قبلا نه تو و نه قوم تو نبودند که آنرا بدانید (ای رسول بر اذیت و ستمکاری کفار) صبر نما و بدان که عاقبت نیکو مخصوص بپرهیزکاران است [49]
.

صفحه : 266

(توضیح آیات)

وَ قِیل‌َ یا أَرض‌ُ ابلَعِی ماءَک‌ِ وَ یا سَماءُ أَقلِعِی وَ غِیض‌َ الماءُ پس از آنکه آب تمام روی زمین را گرفت از مصدر جلال احدیت بزمین خطاب میرسد ای زمین (ابلعی) آب خود را فرو بر و ای آسمان (اقلعی) نگاه دار باران خود را.
و آیه اخبار است از نداء کردن بزمین و آسمان مثل نداء کردن بعقلاء و اینکه طور بیان دلالت دارد بر کمال اقتدار و عزّت و کمال انقیاد و مطیع بودن اینکه اجرام ثقیله در امر تکوینی بدون امتناع مثل اینکه گویا اینها عقلاء میباشند صاحب تمیز و گویا میشناسند جلال و عظمت الهی را و منقاد و مطیع گردیده و بفوریت امتثال امر مینمایند (بلع) عبارت از نشف و (اقلاع) بمعنی امساک و نگاه داشتن (و غیض الماء) و باین نداء آب از زمین کم گردید.
(وَ قُضِی‌َ الأَمرُ) مقصود آنکسیکه در ازل حکم کرد بر هلاکت کافرین و اشرار و تقدیر نمود در عالم قضاء بغرق گردیدن آنها همانا واقع گردید، اشاره به اینکه که آنچه خدای تعالی در ازل در عالم قضاء تقدیر کرده بطور حتم و یقین واقع خواهد شد (لا رادّ لقضائه و لا مانع من نفوذ حکمه) چون وعده الهی در هلاکت کافرین منجز گردید.
وَ استَوَت عَلَی الجُودِی‌ِّ وَ قِیل‌َ بُعداً لِلقَوم‌ِ الظّالِمِین‌َ کشتی بر کوه جودی مستقر گردید و آن کوهی است در موصل یا شام و (بعدا) نصب بعدا بر مصدریت است گفته میشود بعدا (اذا بعد بعیدا) بطوری که امید برگشتن نباشد، و اشاره ببعد بسیار دور است که هلاکت و اضمحلال ظالمین است یعنی گفته شد بقوم نوح دور گردید از رحمت و مغفرت ای جماعت ستمکاران.

صفحه : 267
در مجمع گفته اینکه آیه از حیث فصاحت و عجائب بلاغت بدرجه و بقدری از کلام بشر دور است که کلام بشر نه مقارن او است و نه نزدیک بآن و در وجه دوری آن چند وجه است 1- فرموده بعض از کلماتش (خرج مخرج الامر) یعنی مثل کسی ماند که امر کند بشخص عاقل و اینکه طور امر نمودن ادل دلیل است بر افتقار موجودات و مطیع بودن آنها.
2- بعضی از خصوصیات آن حسن تقابل معنی و ترکیب الفاظ و مجسم نمودن حال واقعه. 3- دیگر حسن بیان در ترکیب کردن الفاظ. 4- دیگر ایجاز یعنی اختصار بدون اخلال در بیان الی غیر ذلک از وجوه اعجاز که متدبرین و آنهائیکه عارف بکلام عرب میباشند میدانند.
بروایتی کفار قریش خواستند با قرآن معارضه کنند چهل روز از خوردن نان و گوشت و خمر خودداری نمودند که باین وسیله بتوانند آیه‌ئی مثل قرآن بیاورند وقتی خواستند بر عمل اقدام نمایند باین آیه رسیدند (یا أَرض‌ُ ابلَعِی تا آخر) آنگاه بعضی ببعض دیگر گفتند اینکه بکلام بشر شباهت ندارد و آنچه کرده بودند واگذاشتند و متفرق گردیدند.
[پایان] وَ نادی نُوح‌ٌ رَبَّه‌ُ فَقال‌َ رَب‌ِّ إِن‌َّ ابنِی مِن أَهلِی وَ إِن‌َّ وَعدَک‌َ الحَق‌ُّ وَ أَنت‌َ أَحکَم‌ُ الحاکِمِین‌َ پس از آنکه کار طوفان بپایان رسید و کفار و اشقیاء همه غرق گردیدند که از جمله آنها کنعان پسر نوح بود که از جمله هلاکشدگان گردید و چون قبلا خدای تعالی باو وعده داده بود که خودش و اهلش و مؤمنین را نجات دهد وقتی نوح دید پسر صلبیش غرق گردید در مقام پرسش برآمد نه اینکه خواسته باشد بخدا اعتراض نماید شاید میخواسته حکمت آنرا بداند اینکه بود که در مقام مناجات با پروردگارش گفت ای پروردگار من پسر من از اهل من بود و وعده تو حق است که بمن وعده دادی که اهلم را نجات دهی پس چه حکمت جلوگیر شد که پسر من هلاک گردید تو حکم کننده‌ترین تمام حکم کنندگانی.

صفحه : 268
قال‌َ یا نُوح‌ُ إِنَّه‌ُ لَیس‌َ مِن أَهلِک‌َ إِنَّه‌ُ عَمَل‌ٌ غَیرُ صالِح‌ٍ نوح پس از مناجات و سؤال از حکمت غرق گردیدن کنعان با امید نجات او نظر بوعده‌ئی که قبلا باو داده شده بود که اهلش نجات می‌یابند گویا از مصدر جلال احدی جواب سخط آمیز بنوح میرسد که او از آن اهلیکه من وعده نجات آنها را بتو دادم نبود او بر غیر دین و ملّت تو بود زیرا که عملش غیر صالح بود تعلیل در آیه که او از اهل تو نبود زیرا چون عملش غیر صالح بود از اهل تو بشمار نمیرفت، ارشاد بر اینکه است که قرابت و اهل بودن واقعی در دین است نه در نسب و دلیل بر اینکه در دین با تو نبود اینکه است که فرموده عمل او غیر صالح بود زیرا که دین از عمل صالح جدا نمیگردد.
فَلا تَسئَلن‌ِ ما لَیس‌َ لَک‌َ بِه‌ِ عِلم‌ٌ إِنِّی أَعِظُک‌َ أَن تَکُون‌َ مِن‌َ الجاهِلِین‌َ (فلا تسئلن) بکسر نون و با ( یا ) متکلم هر دو قرائت شده یعنی از من سؤال مکن آنچه را که بآن علم نداری و کنه آنرا نمیدانی یعنی حکمت آنرا نمیدانی و ذکر سؤال دلیل بر اینکه است که نداء نوح پیش از غرق شدن کنعان بوده و خدای تعالی چنین اظهار مینماید که سؤال از چیزی که کنه و حقیقت آنرا نمیدانی جهل است پس از آن نوح را موعظه فرموده که دیگر چنین سؤال و امثال آنرا نکن زیرا که آن از عمل مردمان نادان است.
[طبرسی] قال‌َ رَب‌ِّ إِنِّی أَعُوذُ بِک‌َ أَن أَسئَلَک‌َ ما لَیس‌َ لِی بِه‌ِ عِلم‌ٌ وَ إِلّا تَغفِر لِی وَ تَرحَمنِی أَکُن مِن‌َ الخاسِرِین‌َ وقتی نوح دید مورد خطاب و عتاب گردید بنای استغاثه گذاشت و بطور خضوع و تذلل طلب عفو میکند و اظهار مینماید که از روی ندانسته‌گی از تو سؤال نمودم و اگر مرا نیامرزی و ترحم ننمانی از زیان کاران میگردم.
قِیل‌َ یا نُوح‌ُ اهبِط بِسَلام‌ٍ مِنّا وَ بَرَکات‌ٍ عَلَیک‌َ وَ عَلی أُمَم‌ٍ مِمَّن مَعَک‌َ پس از آنکه کار طوفان بپایان رسید بنوح گفته شد، گوینده که بود بقولی ملک بود که از جانب خدا بنوح تحیت گفت که از شر کفار و ایذاء آنها خلاص

صفحه : 269
گردیدی و خودت و اهلت و مؤمنین از غرق نجات یافتید و بسلامت بخشکی هبوط نمودی، و بقولی اینکه سلام که اشاره بسلامتی است و تحیت از خود حق تعالی بود و بقرینه آیات بالا و سؤال و جوابیکه بین نوح و پروردگارش حکایت شده میتوان گفت قول دوم بواقع نزدیک‌تر است که از مصدر جلال احدیت بنوح چنین تحیت شده باشد.
خلاصه بنوح خطاب میرسد از دریا و طوفان از کشتی بخشکی خودت و جماعتی از مؤمنین که با تو هستند بسلامت و برکاتیکه بر تو و امت تو است فرود آی و (من) در (ممن معک) تبیین است و برکات جمع برکت است یعنی خیر بر تو و امّت تو ثابت است.
وَ أُمَم‌ٌ سَنُمَتِّعُهُم ثُم‌َّ یَمَسُّهُم مِنّا عَذاب‌ٌ أَلِیم‌ٌ و نیز خیر و برکت بر گروهی از فرزندانی که از پس اینها میآیند که ما آنها را در دنیا متمتع و برخوردار میگردانیم پس از آن بآنها میچشانیم عذاب الیم را بواسطه نافرمانی آنها.
مفسرین گفته‌اند اینکه سلام و تحیت شامل کسانی است که در کشتی با نوح بودند و فرزندان آنها از مؤمنین تا قیامت که همه مؤمنین مشمول سلام و تحیت میباشند و نیز عذاب شامل میگردد کافرین را و اولادان آنها را که کافرند تا روز قیامت.
تِلک‌َ مِن أَنباءِ الغَیب‌ِ نُوحِیها إِلَیک‌َ ما کُنت‌َ تَعلَمُها أَنت‌َ وَ لا قَومُک‌َ مِن قَبل‌ِ هذا تلک از اسماء اشاره و ظاهرا اشاره بهمین قصص و داستان و آیاتی است که در حکایت طوفان نوح بیان شده و اینها مطالبی بود که بطور وحی بسوی تو فرستادیم و اینکه اخبار را نمیدانستی تو و نمیدانستند قوم تو تا اینکه تو را مطلع گردانیدیم.
فَاصبِر إِن‌َّ العاقِبَةَ لِلمُتَّقِین‌َ شاید تنبیه باین باشد که خدای تعالی خواسته تو را بداستان انبیاء و مردمان زمان پیش آگاه گرداند که ببینی در هر زمانی چه مردمان اشراری بوده‌اند

صفحه : 270
و پیمبران را چقدر اذیت مینمودند و آن بزرگواران جفاهائی را که بآنها وارد مینمودند تحمل میکردند تو نیز ای رسول بر آزار آن کفار صبر و بردباری نما و بدان که عاقبت نیکو برای متقین و پرهیزکاران است همچنانیکه خوبی برای حضرت نوح و مؤمنین شد.

صفحه : 271

[سوره هود (11): آیات 50 تا 60]

اشاره

وَ إِلی عادٍ أَخاهُم هُوداً قال‌َ یا قَوم‌ِ اعبُدُوا اللّه‌َ ما لَکُم مِن إِله‌ٍ غَیرُه‌ُ إِن أَنتُم إِلاّ مُفتَرُون‌َ (50) یا قَوم‌ِ لا أَسئَلُکُم عَلَیه‌ِ أَجراً إِن أَجرِی‌َ إِلاّ عَلَی الَّذِی فَطَرَنِی أَ فَلا تَعقِلُون‌َ (51) وَ یا قَوم‌ِ استَغفِرُوا رَبَّکُم ثُم‌َّ تُوبُوا إِلَیه‌ِ یُرسِل‌ِ السَّماءَ عَلَیکُم مِدراراً وَ یَزِدکُم قُوَّةً إِلی قُوَّتِکُم وَ لا تَتَوَلَّوا مُجرِمِین‌َ (52) قالُوا یا هُودُ ما جِئتَنا بِبَیِّنَةٍ وَ ما نَحن‌ُ بِتارِکِی آلِهَتِنا عَن قَولِک‌َ وَ ما نَحن‌ُ لَک‌َ بِمُؤمِنِین‌َ (53) إِن نَقُول‌ُ إِلاَّ اعتَراک‌َ بَعض‌ُ آلِهَتِنا بِسُوءٍ قال‌َ إِنِّی أُشهِدُ اللّه‌َ وَ اشهَدُوا أَنِّی بَرِی‌ءٌ مِمّا تُشرِکُون‌َ (54)
مِن دُونِه‌ِ فَکِیدُونِی جَمِیعاً ثُم‌َّ لا تُنظِرُون‌ِ (55) إِنِّی تَوَکَّلت‌ُ عَلَی اللّه‌ِ رَبِّی وَ رَبِّکُم ما مِن دَابَّةٍ إِلاّ هُوَ آخِذٌ بِناصِیَتِها إِن‌َّ رَبِّی عَلی صِراطٍ مُستَقِیم‌ٍ (56) فَإِن تَوَلَّوا فَقَد أَبلَغتُکُم ما أُرسِلت‌ُ بِه‌ِ إِلَیکُم وَ یَستَخلِف‌ُ رَبِّی قَوماً غَیرَکُم وَ لا تَضُرُّونَه‌ُ شَیئاً إِن‌َّ رَبِّی عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ حَفِیظٌ (57) وَ لَمّا جاءَ أَمرُنا نَجَّینا هُوداً وَ الَّذِین‌َ آمَنُوا مَعَه‌ُ بِرَحمَةٍ مِنّا وَ نَجَّیناهُم مِن عَذاب‌ٍ غَلِیظٍ (58) وَ تِلک‌َ عادٌ جَحَدُوا بِآیات‌ِ رَبِّهِم وَ عَصَوا رُسُلَه‌ُ وَ اتَّبَعُوا أَمرَ کُل‌ِّ جَبّارٍ عَنِیدٍ (59)
وَ أُتبِعُوا فِی هذِه‌ِ الدُّنیا لَعنَةً وَ یَوم‌َ القِیامَةِ أَلا إِن‌َّ عاداً کَفَرُوا رَبَّهُم أَلا بُعداً لِعادٍ قَوم‌ِ هُودٍ (60)

صفحه : 272

[ترجمه]

و بسوی جماعت عاد هود برادر آنها را فرستادیم گفت ای قوم من خدا را عبادت کنید برای شما غیر از او خدائی نیست و شما (در عبادت بتها) نیستید مگر دروغ گویان [50]
ای جماعت من از شما اجر و مزدی نمیطلبم نیست پاداش من مگر بر آنکسیکه مرا آفریده آیا چرا تعقل نمیکنید [51]
ای قوم من از پروردگارتان طلب آمرزش نمائید و بسوی او بازگشت کنید تا از آسمان بر زراعت شما باران پیوسته بفرستد و بر قوّت شما بیفزاید و اعراض نکنید در حالیکه گنهکار باشید [52]
گفتند ای هود تو برای ما معجزه‌ئی نیاوردی و ما از قول تو الهان خودمان را ترک نمیکنیم و ما بتو ایمان نداریم [53]
و ما نمیگوئیم در باره تو مگر اینکه بعضی از خدایان ما تو را آسیب رسانیده‌اند هود گفت من خدا را شاهد میگیرم و شما هم شهادت دهید که همانا من بری‌ء میباشم از آنچه را که شما (برای خدا) بغیر او شریک میآورید [54]
و آنچه کید دارید بدون مهلت در باره من تمام کنید [55]
زیرا که توکل و اعتماد من بر خدا است که پروردگار من و پروردگار شما است جنبنده‌ئی نیست مگر اینکه موی پیشانی او بدست قدرت او است همانا پروردگار من براه راست خواهد بود [56]
پس اگر شما از حق رو بگردانید من بر آنچه فرستاده شده‌ام شما را تبلیغ نمودم و پروردگار من بجای شما جماعتی را غیر از شما قرار میدهد و هیچگونه بخدا ضرری نمیرساند زیرا که پروردگار من بر هر چیزی نگهبانست [57]
و چون امر ما (بر عذاب) آمد هود و آنهائیکه با او بودند برحمت خودمان نجات دادیم و آنان را از عذاب سخت رهانیدیم [58]
و قبیله عاد بآیات پروردگارشان جحود و انکار کردند و رسولان را مخالفت نمودند و تابع گردیدند هر جبّار سرکشی را [59]
و آنها در اینکه دنیا و در روز قیامت گرفتار لعنت گردیدند آگاه باش که قبیله عاد کافر شدند پروردگارشان را آگاه باش که قبیله عاد قوم هود از رحمت خدا دورند [60]

صفحه : 273

(توضیح آیات)

وَ إِلی عادٍ أَخاهُم هُوداً قال‌َ یا قَوم‌ِ اعبُدُوا اللّه‌َ ما لَکُم مِن إِله‌ٍ غَیرُه‌ُ إِن أَنتُم إِلّا مُفتَرُون‌َ قوله تعالی (وَ إِلی عادٍ) در تقدیر (و ارسلنا الی عاد) و عطف است بر (ارسلنا الی نوح) و (الی) متعلق بفعل محذوف است و هود اسم است و منصوب بفعل محذوف و هود ع از قبیله عاد بود مثل اینکه حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم از قبیله قریش بشمار میرفت، و از (اخاهم) برادر نسبی قوم مقصود است نه برادر دینی.
هود (ع) وقتی بپیمبری مبعوث گردید همین طوری که دأب و روش تمام پیمبران بوده اول مردم را بیکتا پرستی دعوت مینمودند و گوش‌زد بشر میکردند که اله و خالق و پرورش دهنده شما همان خدای واحد احد است و اینکه شما بتها و غیر آنها را اله و مؤثر در عالم میدانید جز افتراء و دروغ بستن بر آنها چیز دیگری نیست.
خدای تعالی هود را برسالت بعادیان فرستاد و مسکن آنها میان شام و یمن جائی بود که آنرا احقاف مینامیدند و اهل آنجا دارای باغ و بستان و زراعت و اشجار فراوان بودند و چون آنها با هود ع مخالفت نمودند آنچه داشتند بباد فناء رفت.
یا قَوم‌ِ لا أَسئَلُکُم عَلَیه‌ِ أَجراً إِن أَجرِی‌َ إِلّا عَلَی الَّذِی فَطَرَنِی خدای تعالی در اینکه آیه نقل قول هود را مینماید که بقومش گفت ای جماعت من بر رسالتم از شما مزدی و اجری طلب نمی‌نمایم پاداش من نیست مگر بر آنکسی که مرا آفریده (فطر) بمعنی شکافتن است قوله تعالی (إِذَا السَّماءُ انفَطَرَت) و نیز قوله تعالی (هَل تَری مِن فُطُورٍ) یعنی آسمان شکافته گردید و بیان آن در سوره (انفطار) گذشت که گویا خدای تعالی عدم را میشکافد و از عدم موجودات

صفحه : 274
را بیرون میآورد.
خلاصه هود برای اینکه عادیان توهّم نکنند که هود ببهانه رسالت و پیمبری میخواهد از طرف آنها ثروت و مالی بدست آرد اینکه بود که مثل بعضی از پیمبران دیگر که اول برای رفع چنین گمانی میگفتند ما از شما اجر و مزدی نمیخواهیم پاداش ما بر آنکسی است که ما را آفریده و مأمور گردیده‌ایم که شما را از کجروی بطریق راست خدا پرستی تبلیغ نمائیم.
أَ فَلا تَعقِلُون‌َ چرا شما عقل خدا داده خود را بکار نمی‌اندازید و فکر کنید و تعقل نمائید تا اینکه بارشاد عقلتان بفهمید که اینکه بتهائیکه شما پرستش میکنید آنها لایق پرستش نمیباشند.
چنانچه دانشمندان گفته‌اند قوّه عقل و فکر بزرگترین فیض سبحانی و منبع قدرتهای بیکران خدائی است و آن منشأ الهامات و مصدر فیوضات ربّانی است و اولیاء از راه عقل و تفکر داخل عوالم علوی شده‌اند و تفکر عمیق و مدید در تشکلات و تظاهرات عالم آفاقی و انفسی نموده‌اند و امور را بعقل زیرک خود زیر و رو کرده تا اینکه آغاز و انجام موجودات را بقدر طاقت بشریت بوجدان پاک خود شناخته و علی الدوام رو بکمال انسانیّت بالا میروند، اینکه است که گفته‌اند (تفکر ساعة خیر من عبادة ستین سنة).
وَ یا قَوم‌ِ استَغفِرُوا رَبَّکُم ثُم‌َّ تُوبُوا إِلَیه‌ِ یُرسِل‌ِ السَّماءَ عَلَیکُم مِدراراً وَ یَزِدکُم قُوَّةً إِلی قُوَّتِکُم وَ لا تَتَوَلَّوا مُجرِمِین‌َ (یرسل) در محل‌ّ جزم است در جواب امر (توبوا) و کسره او برای التقاء ساکنین است (مدرارا) بر وزن مفعال مأخوذ از درّ است.
ظاهرا چون آن جماعت دارای اشجار و زراعت و قوی هیکل بودند هود خواسته آنها را تشویق نماید بتوبه و استغفار و ایمان اینکه است که گفته ای جماعت از پروردگارتان طلب آمرزش نمائید و از شرک بوحدت باز آئید و خدای یکتا را

صفحه : 275
بپرستید که اگر چنین کردید آسمان برای شما پی در پی میبارد و حاصل شما زیاد میگردد و مقصود از آسمان ابر است زیرا که عرب طرف بالا را سماء میگوید و نیز اگر توبه کنید و بازگشت بخدا نمائید بر قوّتتان افزوده میگردد و از حق تعالی اعراض نکنید در حالیکه گناهکار باشید.
شاید هود میخواهد بعادیان بفهماند و آنان را متذکر گرداند که تمام موجودات قشون حق تعالی و زیر فرمان اویند با دوستان خدا دوست و با دشمنان او دشمنند و منتظر فرمانند اگر شما رو بخدا آرید و از گناهان گذشته توبه کنید همه موجودات دوست شما میگردند پس منافع و سعه مال و قوّت جسمانی شما افزوده خواهد گردید، قوله تعالی در سوره اعراف آیه 94 (وَ لَو أَن‌َّ أَهل‌َ القُری آمَنُوا وَ اتَّقَوا لَفَتَحنا عَلَیهِم بَرَکات‌ٍ مِن‌َ السَّماءِ وَ الأَرض‌ِ وَ لکِن کَذَّبُوا فَأَخَذناهُم بِما کانُوا یَکسِبُون‌َ).
قالُوا یا هُودُ ما جِئتَنا بِبَیِّنَةٍ وَ ما نَحن‌ُ بِتارِکِی آلِهَتِنا عَن قَولِک‌َ وَ ما نَحن‌ُ لَک‌َ بِمُؤمِنِین‌َ اینکه آیه مقول قول عادیان است که در پاسخ هود ع که آنان را نصیحت مینمود که خدای یکتا را پرستش نمائید تا بر قوت شما بیفزاید گفتند ای هود ما پیرو تو نمیگردیم بدو جهت یکی برای اثبات پیمبری خودت ببینه یعنی معجزه و دلیل نیاورده‌ئی و نیستیم ما ترک کنندگان عبادت خدایان خود و نیستیم ما گرویدگان بآنچه تو میگوئی، شاید میخواستند بگویند سخن تو اینکه قدر نزد ما اهمیت ندارد که بحرف تو ما خدایان خود را واگذاریم و تابع تو گردیم.
إِن نَقُول‌ُ إِلَّا اعتَراک‌َ بَعض‌ُ آلِهَتِنا بِسُوءٍ قال‌َ إِنِّی أُشهِدُ اللّه‌َ وَ اشهَدُوا أَنِّی بَرِی‌ءٌ مِمّا تُشرِکُون‌َ مِن دُونِه‌ِ (ان) نافیه است یعنی قوم هود ع باو گفتند ما در باره تو نمیگوئیم مگر اینکه تو بخدایان ما بد گفته‌ئی بعضی از خدایان ما بتو ضرر رسانیده‌اند یعنی تو را دیوانه نموده‌اند.

صفحه : 276
شاید مقصود آنها اینکه بوده اینکه تو ادعاء پیمبری میکنی از روی جنون و دیوانگی است و در اثر نسبت بدی که بخدایان ما داده‌ئی عقلت زائل گردیده هود ع در پاسخ آنها گفت من خدا را گواه میگیرم و نیز شما را شاهد میآورم که من از آنچه شما برای خدا شریک قرار میدهید بیزارم.
فَکِیدُونِی جَمِیعاً ثُم‌َّ لا تُنظِرُون‌ِ هود گویا بجماعت عادیان میگوید آنچه میخواهید در باره من کید و مکر خود را بکار بیندازید و مرا مهلت ندهید و همه دست بدست هم بدهید و در ضرر و ایذاء بمن هیچ فرو گذار نکنید اگر چه بظاهر امر است لکن در معنی نهی و تهدید است مثل قوله تعالی (اعمَلُوا ما شِئتُم) و انظار در (لا تنظرون) بمعنی امهال است یعنی مرا مهلت ندهید و هر چه از دستتان بر میآید در باره من اجراء کنید إِنِّی تَوَکَّلت‌ُ عَلَی اللّه‌ِ رَبِّی وَ رَبِّکُم ما مِن دَابَّةٍ إِلّا هُوَ آخِذٌ بِناصِیَتِها (ناصیة) موی پیشانی است، همانا اتکاء و امید من بر خدا است که او پروردگار من و پروردگار شما است که جنبنده‌ئی نیست مگر اینکه خدا موی پیشانی او را گرفته.
اشاره بقاهریت و قدرت و استیلاء او است بر تمام اشیاء و حیوانات یعنی هر ذی حیاتی مقهور قهر او و تحت فرمان او است (هُوَ القاهِرُ فَوق‌َ عِبادِه‌ِ) اینکه آیه جواب مقاله فاسد کافرین است که هود خدا را بر صدق گفتار خود گواه میگیرد.
از بعض مفسرین نقل شده که گفته اینکه هود یک تنه در مقابل جباران و اهل بطش و سطوت و شوکت و قوّت که بخون او تشنه بودند اینکه همه مبالغه نموده که جمع شوید و در هلاکت من اتفاق کنید و مرا مهلت ندهید در صورتی که عادة هر طور ضرری که میخواستند در باره او اجراء کنند میتوانستند و با اینحال اندک صدمه و ضرری نتوانستند باو بزنند اینکه از جمله معجزات او بشمار میآید [منهج]

صفحه : 277
إِن‌َّ رَبِّی عَلی صِراطٍ مُستَقِیم‌ٍ (صِراطٍ مُستَقِیم‌ٍ) چون راه مستقیم نزدیک‌ترین راه است بسوی مقصود اینکه است که هود بقوم خود خبر میدهد که پروردگار من بر راه مستقیم است و ظاهرا مقصود هود چنین بوده که هر کس خواهد نزدیک بجوار قرب الهی گردد بایستی از راه توحید و آن راهی که بارشاد رسولان و پیمبران راه نمائی میکنند پیش برود تا بقرب الهی نائل گردد نه از طریق بت پرستی و شرک که بعد و دوری میافزاید.
از بحر الحقایق نقل میکنند که گفته (صراط مستقیم) آن راهی است که بحق تعالی منتهی گردد نه بغیر او چنانچه گفته (وَ أَن‌َّ إِلی رَبِّک‌َ المُنتَهی).
فَإِن تَوَلَّوا فَقَد أَبلَغتُکُم ما أُرسِلت‌ُ بِه‌ِ إِلَیکُم هود ع پس از آنکه در تبلیغ رسالت وظیفه خود را بدرستی انجام داد بجماعت عادیان گفت همانا من بر آنچه مأمور گردیدم و بر آن فرستاده شده بودم بدرستی بشما رسانیدم.
وَ یَستَخلِف‌ُ رَبِّی قَوماً غَیرَکُم وَ لا تَضُرُّونَه‌ُ شَیئاً إِن‌َّ رَبِّی عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ حَفِیظٌ از انوار نقل کرده‌اند که گفته جمله (یستخلف) استیناف است بوعید که حق تعالی شما را هلاک میگرداند و جماعت دیگری بجای شما میگذارد و شما هرگز باو نتوانید ضرر برسانید، شاید مقصود هود اینکه بوده که قدرت ندارید بمن یا بدین خدا ضرری رسانید اعمال بدتان بخودتان بازگشت خواهد نمود زیرا که پروردگار من بر همه چیز نگهبان است افعال و اعمال همه را بخوبی میداند و مطابق آن مجازات مینماید.
وَ لَمّا جاءَ أَمرُنا نَجَّینا هُوداً وَ الَّذِین‌َ آمَنُوا مَعَه‌ُ بِرَحمَةٍ مِنّا وَ نَجَّیناهُم مِن عَذاب‌ٍ غَلِیظٍ اینکه آیه خبر میدهد که هنگامیکه حکم عذاب برای عادیان صادر گردید هود [ع] و مؤمنینی که با او بودند برحمت خودمان نجات دادیم و آنها را از عذاب

صفحه : 278
سخت رهائی دادیم.
و طبرسی گفته (عذاب غلیظ) آن سمومی بود که در بینی آنها وارد میشد و از دبر آنان خارج میگردید و عضوهای آنها را پاره پاره مینمود، و بقولی مقصود از (نجینای) دوم نجات هود و مؤمنین است از عذاب آخرت.
[پایان] وَ تِلک‌َ عادٌ جَحَدُوا بِآیات‌ِ رَبِّهِم وَ عَصَوا رُسُلَه‌ُ وَ اتَّبَعُوا أَمرَ کُل‌ِّ جَبّارٍ عَنِیدٍ (تلک) اشاره بآثار آنها و قبور آنها است پس از آن کلام را استیناف نمود و در وصف عاد فرموده آنها جحود و انکار نمودند آیات پروردگارشان را و با رسولان مخالفت نمودند (رسل) جمع رسول است و مخالفت کردن یک رسول مخالفت نمودن با تمام رسولان است و تابع گردیدند امر جبّار عنیدی را یعنی تابع امر رؤساء گردیدند که آنها را بمخالفت و تکذیب نمودن پیمبران وادار میکردند وَ أُتبِعُوا فِی هذِه‌ِ الدُّنیا لَعنَةً وَ یَوم‌َ القِیامَةِ أَلا إِن‌َّ عاداً کَفَرُوا رَبَّهُم أَلا بُعداً لِعادٍ قَوم‌ِ هُودٍ (و اتبعوا) عطف بآیه بالا (و تلک عاد) در مقام مذمّت آنها است و اشاره به اینکه که عمل خودشان که با پیمبران مخالفت نمودند و تابع اشرار و رؤسای خود گردیدند لعنت در دنیا و آخرت برای خود ایجاب نمودند، ای رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم آگاه باش که عادیان چون بپروردگار خود کافر گردیدند خود را در منتهای دوری از رحمت خدا و عذاب دائمی واقع گردانیده‌اند، و در تقدیر (بربهم) است و حرف جرّ حذف گردیده و تکرار (الا) اشاره بشدت و منتهای دوری آنها است از رحمت و گویند اینکه دعاء بر ضرر است و هلاکت آنها دلیل بر اینکه است که آنها مستوجب عذابی بودند که بآنها وارد گردید و قطع گردیدن امر آنها و حث‌ّ بر دیگران که بدانند مخالفت با رسولان چه سوء خاتمه‌ئی در بر دارد.

صفحه : 279

[سوره هود (11): آیات 61 تا 68]

اشاره

وَ إِلی ثَمُودَ أَخاهُم صالِحاً قال‌َ یا قَوم‌ِ اعبُدُوا اللّه‌َ ما لَکُم مِن إِله‌ٍ غَیرُه‌ُ هُوَ أَنشَأَکُم مِن‌َ الأَرض‌ِ وَ استَعمَرَکُم فِیها فَاستَغفِرُوه‌ُ ثُم‌َّ تُوبُوا إِلَیه‌ِ إِن‌َّ رَبِّی قَرِیب‌ٌ مُجِیب‌ٌ (61) قالُوا یا صالِح‌ُ قَد کُنت‌َ فِینا مَرجُوًّا قَبل‌َ هذا أَ تَنهانا أَن نَعبُدَ ما یَعبُدُ آباؤُنا وَ إِنَّنا لَفِی شَک‌ٍّ مِمّا تَدعُونا إِلَیه‌ِ مُرِیب‌ٍ (62) قال‌َ یا قَوم‌ِ أَ رَأَیتُم إِن کُنت‌ُ عَلی بَیِّنَةٍ مِن رَبِّی وَ آتانِی مِنه‌ُ رَحمَةً فَمَن یَنصُرُنِی مِن‌َ اللّه‌ِ إِن عَصَیتُه‌ُ فَما تَزِیدُونَنِی غَیرَ تَخسِیرٍ (63) وَ یا قَوم‌ِ هذِه‌ِ ناقَةُ اللّه‌ِ لَکُم آیَةً فَذَرُوها تَأکُل فِی أَرض‌ِ اللّه‌ِ وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَیَأخُذَکُم عَذاب‌ٌ قَرِیب‌ٌ (64) فَعَقَرُوها فَقال‌َ تَمَتَّعُوا فِی دارِکُم ثَلاثَةَ أَیّام‌ٍ ذلِک‌َ وَعدٌ غَیرُ مَکذُوب‌ٍ (65)
فَلَمّا جاءَ أَمرُنا نَجَّینا صالِحاً وَ الَّذِین‌َ آمَنُوا مَعَه‌ُ بِرَحمَةٍ مِنّا وَ مِن خِزی‌ِ یَومِئِذٍ إِن‌َّ رَبَّک‌َ هُوَ القَوِی‌ُّ العَزِیزُ (66) وَ أَخَذَ الَّذِین‌َ ظَلَمُوا الصَّیحَةُ فَأَصبَحُوا فِی دِیارِهِم جاثِمِین‌َ (67) کَأَن لَم یَغنَوا فِیها أَلا إِن‌َّ ثَمُودَ کَفَرُوا رَبَّهُم أَلا بُعداً لِثَمُودَ (68)

صفحه : 280

[ترجمه]

و بسوی قبیله ثمود برادر آنها صالح را فرستادیم گفت ای قوم خدا را عبادت کنید شما را الهی غیر او نیست او شما را از زمین پدید آورده و در زمین زندگانی داده پس از او طلب آمرزش کنید و بسوی او بازگشت نمائید همانا پروردگار من نزدیک است و اجابت کننده دعوات [61]
گفتند ای صالح تو قبلا در ما سبب امیدواری ما بودی آیا ما را نهی میکنی از آنچه پدران ما پرستش مینمودند براستی ما از آنچه تو ما را بسوی او میخوانی در شک‌ّ و ریب (و تهمت) میباشیم [62]
صالح گفت اگر من با حجتی از طرف پروردگارم باشم و بمن رحمتی عطاء کرده باشد (یعنی رسالت) و من نافرمانی کنم پس زیاد نمیکنید شما بر من مگر زیان کاری [63]
ای جماعت اینکه شتر خدا است که برای شما آیت و معجزه است بگذارید در زمین خدا چرا کند و باو ضرری نرسانید (که اگر باو ضرر رسانیدید) بزودی عذاب شما را فرا میگیرد [64]
شتر را پی کردند و کشتند صالح گفت تا سه روز دیگر شما در خانه‌های خود تمتع ببرید اینکه وعده‌ئی است که دروغ نیست [65]
چون امر ما آمد صالح و مؤمنانی که با او بودند برحمت خودمان از خواری آنروز نجات دادیم همانا پروردگار تو توانا و غالب است [66]
و آنها را که ستم کردند صیحه آسمانی آنها را فرا گرفت و در خانه‌های خود صبح کردند در حالیکه مردگان بودند [67]
گویا در آن خانه‌ها نبودند آگاه باش قوم ثمود بپروردگارشان کافر شدند آگاه باش که از رحمت خدا دوری است برای قوم ثمود [68]
.

صفحه : 281

(توضیح آیات)

وَ إِلی ثَمُودَ أَخاهُم صالِحاً قال‌َ یا قَوم‌ِ اعبُدُوا اللّه‌َ ما لَکُم مِن إِله‌ٍ غَیرُه‌ُ هُوَ أَنشَأَکُم مِن‌َ الأَرض‌ِ پس از حکایت هود ع و جماعت عاد و هلاکت آنها در اثر کفرشان شروع مینماید بداستان صالح [ع] و قوم ثمود.
یعنی ما بسوی ثمود برادر آنها صالح [ع] را فرستادیم برادر نسبی نه برادر دینی و صالح [ع] از اهل همان ثمودیان بود همان طوری که هود نیز از اهل عادیان بود و همان طوری که پیمبران در اول بعثت مردم را بیکتا پرستی دعوت مینمودند و از شرک آنان را منع میکردند صالح ع نیز گفت ای قوم من خدا را عبادت و پرستش نمائید برای شما اله و خالقی غیر از او نیست او است که شما را از زمین آفریده گفت از زمین آفریده برای اینکه آدم ابو البشر [ع] از خاک سرشته شده بود یا نظر به اینکه که عنصر غالب انسان خاک است.
وَ استَعمَرَکُم فِیها فَاستَغفِرُوه‌ُ ثُم‌َّ تُوبُوا إِلَیه‌ِ إِن‌َّ رَبِّی قَرِیب‌ٌ مُجِیب‌ٌ [سخنان مفسرین در توجیه آیه] 1- بقولی (استَعمَرَکُم) من العمر، مثل اینکه گفته شود (عمر الرجل یعمر عمرا) بفتح عین و سکون میم یعنی زندگی کرد زمان طولانی، و مثل اینکه گفته میشود (و استعمره اللّه) یعنی ابقاه اللّه، خدا عمر آنها را طولانی گردانید و چون باب استفعال برای تعدیه است معنی آیه چنین میشود که خدا شما را در زمین عمر زیاد و بقاء طولانی داد که گویند عمر هر یک از ثمودیان سیصد سال تا هزار سال میکشیده.
2- بقول دیگر شاید مقصود از (استعمرکم) عمارت باشد یعنی آباد کردن که بعضی گفته‌اند (استعمرکم) دلالت دارد بر وجوب عمارت کردن در زمین یعنی امر کرد شما را بر عمارت کردن در زمین اینکه است که کاشفی در معنی (استعمرکم)

صفحه : 282
گفته شما را قدرت داد بر عمارت زمین تا منزلهای مجلل منزّه ساختید و بحفر انهار و غرس اشجار اشتغال نمودید.
[پایان] چون اینکه قدر پروردگار شما در باره شما احسان کرده شما از گناهان خود پشیمان گردید و طلب عفو و بخشش از مقام کبریائی او بنمائید یعنی ایمان بیاورید تا گناهان شما بخشوده شود و رو باو آرید تا از کرمش شما را بپذیرد زیرا که او نزدیک است و دعای خوانندگان را میشنود و هر جا مطابق مصلحت باشد اجابت مینماید گویند شهر ثمود در وادی قرای میان مدینه و شام بوده و شهر عاد در یمن و هود در یمن آنها را دعوت مینمود.
قالُوا یا صالِح‌ُ قَد کُنت‌َ فِینا مَرجُوًّا قَبل‌َ هذا أَ تَنهانا أَن نَعبُدَ ما یَعبُدُ آباؤُنا وَ إِنَّنا لَفِی شَک‌ٍّ مِمّا تَدعُونا إِلَیه‌ِ مُرِیب‌ٍ گویند چون صالح در میان قوم ثمود بود و او را بدرستی و پاک دامنی و صداقت بین خود میشناختند چنانچه هر پیمبری از بین جماعتیکه او را بخوبی میشناختند و او را دانا و خیر خواه و امین میدانستند انتخاب میشد برای اینکه او را بخوبی بشناسند و نسبت بوی گمان بد نبرند با اینحال چون دعوت پیمبران بر خلاف عادت و رویه قومشان بود زیر بار نمیرفتند و نسبت ناروا بآن بزرگواران میدادند.
آیه (یا صالِح‌ُ الخ) مقول قول ثمودیان است که پس از آنکه صالح آنها را بیکتا پرستی دعوت مینماید گفتند ای صالح [ع] ما قبلا بتو امیدوار بودیم که کارهای مشکل ما را اصلاح نمائی (أ تنهینا) بهمزه استفهام که در موقع تعجب آرند گفتند آیا تو ما را نهی مینمائی از پرستش آنچه را که آباء ما پرستش مینمودند و همانا ما در شک‌ّ هستیم از آنچه تو میخوانی ما را بسوی آن شکّی در تهمت افکنده.
قال‌َ یا قَوم‌ِ أَ رَأَیتُم إِن کُنت‌ُ عَلی بَیِّنَةٍ مِن رَبِّی وَ آتانِی مِنه‌ُ رَحمَةً فَمَن یَنصُرُنِی مِن‌َ اللّه‌ِ إِن عَصَیتُه‌ُ فَما تَزِیدُونَنِی غَیرَ تَخسِیرٍ صالح [ع] در پاسخ ثمودیان گفت ای قوم من خبر دهید مرا که اگر بوده

صفحه : 283
باشم من از طرف پروردگارم بر بینه و حجت و معجزه‌ئی و خدا مرا از نزد خود پیمبری داده باشد.
یعنی اگر من با مقام نبوّت و معجزه‌ئی که بدست من داده امر خدا را در وظیفه‌ئی که باید انجام دهم و شما را براه حق هدایت نمایم عصیان بنمایم و مخالفت کنم کی است که بتواند مرا یاری کند و از عذاب خدا نجات بدهد و بر من نمیافزائید شما مگر خسران و زیان کاری، بقولی مقصود صالح اینکه بوده که اگر بوظیفه‌ئی که از طرف پروردگارم دارم عمل نکنم و عذر شما را بپذیرم که بدین آبائتان باشید من مانند کسی میگردم که یکباره زیان کند پس از آن زیانش بر زیانش بیفزاید بطور مبالغه و یا اینکه شما زیاد نمیکنید مرا غیر از بینائی بزیان کاری خودتان.
وَ یا قَوم‌ِ هذِه‌ِ ناقَةُ اللّه‌ِ لَکُم آیَةً فَذَرُوها تَأکُل فِی أَرض‌ِ اللّه‌ِ وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَیَأخُذَکُم عَذاب‌ٌ قَرِیب‌ٌ پس از آنکه قوم ثمود از صالح ع معجزه خواستند و گفتند بایستی از اینکه کوه ناقه‌ئی یعنی شتر ماده آبستنی با اینکه خصوصیات و با چنین شکلی بیرون بیاوری و بدعای صالح [ع] ناقه‌ئی آبستن همان طوری که خواسته بودند از کوه بیرون آمد و وضع حمل نمود و بچه‌ئی آورد تفصیل آن در سوره اعراف است صالح گفت ای قوم من اینکه ناقه خدا است، و اینکه نسبت ناقه را بخدا میدهد با اینکه تمام شترها و تمام موجودات مال خدا و در تحت قیومیت و اقتدار اویند برای اینکه است که آن شتری بود که بدون اسباب عادی از کوه بیرون آمد و معجزه صالح [ع] بود.
خلاصه صالح در مقام اندرز و خیرخواهی گفت ای قوم من اینکه ناقه خدا است بگذارید در زمین خدا بخورد و چرا کند و باو سوء و ضرری نرسانید که اگر چنین کردید بزودی عذاب شما را فرا میگیرد.

صفحه : 284
فَعَقَرُوها فَقال‌َ تَمَتَّعُوا فِی دارِکُم ثَلاثَةَ أَیّام‌ٍ ذلِک‌َ وَعدٌ غَیرُ مَکذُوب‌ٍ با اینکه صالح بقوم ثمود گفته بود که بناقه اذیت نرسانید که مبتلا بعذاب خواهید گردید ناقه را پی کردند (فعقروها) گویند عقر بمعنی قطع برگ است گفته‌اند اهل ثمود آبی داشتند برای معاششان صالح ع امر نمود که چشمه آب روزی برای ناقه باشد و در عوض شیر بدهد و روزی برای اهل قریه و بیان آن در سوره اعراف و سوره قمر شده است، آنها ناقه را کشتند گفته‌اند وقتی ناقه را کشتند بچه او بالای کوه رفت و سه نعره کشید وقتی خبر بصالح رسید بآنها گفت شما تا سه روز دیگر در منزلهای خود متمتع میگردید یعنی زندگی میکنید و از حیات بهره میبرید یعنی بیش از سه روز بیشتر زنده نمیمانید، بعضی گفته‌اند که مقصود از دار محل‌ّ سکونت آنها است و بقولی دار حیات دنیا مراد است و اینکه وعده‌ئی است که دروغ نیست یعنی اینکه قضاء حتمی و محقق الوقوع است.
فَلَمّا جاءَ أَمرُنا نَجَّینا صالِحاً وَ الَّذِین‌َ آمَنُوا مَعَه‌ُ بِرَحمَةٍ مِنّا وَ مِن خِزی‌ِ یَومِئِذٍ إِن‌َّ رَبَّک‌َ هُوَ القَوِی‌ُّ العَزِیزُ (یومئذ) دو طور قرائت شده جماعتی (یومئذ) بفتح میم خواندند و باقی قراء بکسر میم قرائت نموده‌اند.
خدای تعالی برسولش خبر میدهد که چون امر ما آمد صالح و مؤمنینی که با او بودند برحمت خود از عذاب و رسوائی نجات دادیم ای رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم همانا پروردگار تو قوی و غالب است.
وَ أَخَذَ الَّذِین‌َ ظَلَمُوا الصَّیحَةُ فَأَصبَحُوا فِی دِیارِهِم جاثِمِین‌َ اهل ثمود پس از سه روز بصیحه آسمانی هلاک گردیدند.
کاشفی از زاد المسیر در داستان صیحه چنین نقل کرده که در آن سه روز که وعده حیات داشتند در خانه‌های خود ساکن شده قبرها کندند و منتظر عذاب بودند چون روز چهارم آفتاب طالع شد و عذاب نیامد از منازل بیرون آمده یکدیگر را میخواندند و استهزاء میکردند که ناگاه جبرئیل بصورت اصلی خویش پایش

صفحه : 285
نمودار شدن جبرئیل برای ثمودیان و صیحه آسمانی بر زمین و سر بر آسمان پرهای خود را از مشرق تا مغرب پاهای وی زرد و بالهایش سبز و دندانهای سفید و برّاق پیشانی با جلا و نورانی و رخساری برافروخته و موی سر وی سرخ برنگ مرجان ظاهر شد و افق را بپوشید و قوم ثمود آن حال را مشاهده نمودند و روی بمساکن نموده بقبرها درآمدند جبرئیل نعره زد که (موتوا علیکم لعنة اللّه) بیکبار همه بمردند و زلزله در خانه‌ها افتاده سقف‌ها بر ایشان فرود آمد.
کَأَن لَم یَغنَوا فِیها أَلا إِن‌َّ ثَمُودَ کَفَرُوا رَبَّهُم أَلا بُعداً لِثَمُودَ ثمودیان چنان با خاک یکسان گشتند که گویا هرگز نبوده‌اند، و ظاهرا خطاب برسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است که آگاه باش که اهل ثمود بپروردگارشان کافر گردیدند آگاه باشید که بعد و دوری است از رحمت خدا برای ثمود (الّا) دوم شاید تأکید اول باشد و شاید اول خطاب برسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است و دوم بمؤمنین یا اول اشاره بکفر آنها است که عذاب آنها را ایجاب نموده و دوم خبر از دوری و محرومیت آنها است در قیامت از رحمت و مغفرت الهی.

صفحه : 286

[سوره هود (11): آیات 69 تا 80]

اشاره

وَ لَقَد جاءَت رُسُلُنا إِبراهِیم‌َ بِالبُشری قالُوا سَلاماً قال‌َ سَلام‌ٌ فَما لَبِث‌َ أَن جاءَ بِعِجل‌ٍ حَنِیذٍ (69) فَلَمّا رَأی أَیدِیَهُم لا تَصِل‌ُ إِلَیه‌ِ نَکِرَهُم وَ أَوجَس‌َ مِنهُم خِیفَةً قالُوا لا تَخَف إِنّا أُرسِلنا إِلی قَوم‌ِ لُوطٍ (70) وَ امرَأَتُه‌ُ قائِمَةٌ فَضَحِکَت فَبَشَّرناها بِإِسحاق‌َ وَ مِن وَراءِ إِسحاق‌َ یَعقُوب‌َ (71) قالَت یا وَیلَتی أَ أَلِدُ وَ أَنَا عَجُوزٌ وَ هذا بَعلِی شَیخاً إِن‌َّ هذا لَشَی‌ءٌ عَجِیب‌ٌ (72) قالُوا أَ تَعجَبِین‌َ مِن أَمرِ اللّه‌ِ رَحمَت‌ُ اللّه‌ِ وَ بَرَکاتُه‌ُ عَلَیکُم أَهل‌َ البَیت‌ِ إِنَّه‌ُ حَمِیدٌ مَجِیدٌ (73)
فَلَمّا ذَهَب‌َ عَن إِبراهِیم‌َ الرَّوع‌ُ وَ جاءَته‌ُ البُشری یُجادِلُنا فِی قَوم‌ِ لُوطٍ (74) إِن‌َّ إِبراهِیم‌َ لَحَلِیم‌ٌ أَوّاه‌ٌ مُنِیب‌ٌ (75) یا إِبراهِیم‌ُ أَعرِض عَن هذا إِنَّه‌ُ قَد جاءَ أَمرُ رَبِّک‌َ وَ إِنَّهُم آتِیهِم عَذاب‌ٌ غَیرُ مَردُودٍ (76) وَ لَمّا جاءَت رُسُلُنا لُوطاً سِی‌ءَ بِهِم وَ ضاق‌َ بِهِم ذَرعاً وَ قال‌َ هذا یَوم‌ٌ عَصِیب‌ٌ (77) وَ جاءَه‌ُ قَومُه‌ُ یُهرَعُون‌َ إِلَیه‌ِ وَ مِن قَبل‌ُ کانُوا یَعمَلُون‌َ السَّیِّئات‌ِ قال‌َ یا قَوم‌ِ هؤُلاءِ بَناتِی هُن‌َّ أَطهَرُ لَکُم فَاتَّقُوا اللّه‌َ وَ لا تُخزُون‌ِ فِی ضَیفِی أَ لَیس‌َ مِنکُم رَجُل‌ٌ رَشِیدٌ (78)
قالُوا لَقَد عَلِمت‌َ ما لَنا فِی بَناتِک‌َ مِن حَق‌ٍّ وَ إِنَّک‌َ لَتَعلَم‌ُ ما نُرِیدُ (79) قال‌َ لَو أَن‌َّ لِی بِکُم قُوَّةً أَو آوِی إِلی رُکن‌ٍ شَدِیدٍ (80)

صفحه : 287

[ترجمه]

چون فرشتگان برای مژده بسوی ابراهیم آمدند گفتند بر تو سلام و سلامتی است، ابراهیم در پاسخ گفت سلام بر شما است پس ابراهیم بدون درنگ گوساله‌ئی کباب کرده نزد آنها آورد [69]
وقتی دید دست بسوی آن دراز ننمودند متوحش گردید و در نفس خود از آنها ترسید ملائکه گفتند نترس ما بسوی قوم لوط فرستاده شده‌ایم [70]
و زن ابراهیم ایستاده بود پس بخندید رسولان او را باسحاق مژده دادند و بعد از اسحق بیعقوب [71]
ساره زن ابراهیم گفت ای عجبا من اولاد میآورم در حالیکه پیره زنم و شوهرم شیخ و پیر است و همانا اینکه امر عجیبی است [72]
ملائکه گفتند آیا از امر خدا تعجب میکنی در صورتی که رحمت خدا و برکات او بر شما اهل بیت است حقیقة او ستوده و بزرگوار است [73]
وقتی از دل ابراهیم ترس زائل گردید و بشارت فرزند را شنید راجع بقوم لوط و در نجات آنها با فرشتگان گفتگو کرد [74]
زیرا که ابراهیم بسیار بردبار و آه کشنده و رجوع کننده بخدا بود [75]
ملائکه گفتند ای ابراهیم از اینکه درخواست بگذر زیرا که امر پروردگار تو بر عذاب آنها آمده و محققا بر آنها عذابی میآید که ردّ شدنی نیست [76]
و چون رسولان ما نزد لوط آمدند لوط بآمدنشان دل تنگ و اندوهگین گردید و گفت بر من اینکه روز سختی است [77]
و جماعت بشتاب بسوی لوط هجوم آوردند، و آنان کسانی بودند که قبلا آن اعمال قبیح را میکردند، لوط گفت ای گروه من اینها دختران منند و آنها برای شما از مردها پاکیزه‌ترند و از خدا بترسید و مرا نزد مهمانهایم رسوا نکنید یا شرمنده نسازید آیا بین شما مرد رشیدی نیست [78]
قوم او گفتند همانا تو میدانی که ما را در دختران تو حقی نیست و تو میدانی ما چه میخواهیم و چه اراده داریم [79]
لوط گفت ای کاش مرا بر منع شما اقتداری بود یا از شرّ شما بسوی رکن محکمی پناه میبردم [80]
.

صفحه : 288

(توضیح آیات)

وَ لَقَد جاءَت رُسُلُنا إِبراهِیم‌َ بِالبُشری قالُوا سَلاماً قال‌َ سَلام‌ٌ فَما لَبِث‌َ أَن جاءَ بِعِجل‌ٍ حَنِیذٍ واو (و لقد) آیه را عطف بآیه پیش داده، و لام تأکید (لقد) برای نزدیک گردانیدن ماضی است بحال یعنی پس از هلاکت قوم هود [ع] و قوم صالح [ع] در زمان ابراهیم رسولان ما با بشارت نزد ابراهیم [ع] آمدند (رسل) جمع رسول است، بعضی گفته‌اند آنها جبرئیل و میکائیل و اسرافیل بودند، بقول دیگر جبرئیل با دو فرشته دیگر برای مژده دادن ابراهیم [ع] بفرزند از ساره آمده بودند و چون ابراهیم ع از ساره فرزند نداشت و ساره عقیم و نازا بود و کنیزی داشت بنام هاجر او را بابراهیم بخشوده بود ابراهیم [ع] با او خلوت کرد هاجر باسماعیل حامله شد و اسماعیل از او متولد گردید ساره وقتی چنین دید ناراحت شد ابراهیم مأمور گردید که هاجر را با اسماعیل ببرد در زمین مکه و آنوقت زمین مکه بیابان لم یزرع و بی آب و گیاه بود وقتی ابراهیم برگشت شاید بپاداش احسانیکه ساره در باره ابراهیم [ع] کرده بود که کنیزش را باو بخشوده خداوند بحکم اینکه (هَل جَزاءُ الإِحسان‌ِ إِلَّا الإِحسان‌ُ) در پیری و فرسودگی خواست باو اولادی کرامت نماید و دل او خوش گردد اینکه بود که فرشتگان برای مژده دادن ساره را باسحاق و عذاب قوم لوط بصورت مردان خوش صورت نزد ابراهیم آمدند و بر ابراهیم سلام کردند که دلالت بر سلامتی دارد و ابراهیم ع گفت سلام بر شما باد و چون اول نشناخت آنها را که ملائکه‌اند و چنانچه عادت و سجیّه ابراهیم [ع] مهمان نوازی بود فورا گوساله‌ئی بریان کرده نزد آنها آورد فَلَمّا رَأی أَیدِیَهُم لا تَصِل‌ُ إِلَیه‌ِ نَکِرَهُم وَ أَوجَس‌َ مِنهُم خِیفَةً قالُوا لا تَخَف إِنّا أُرسِلنا إِلی قَوم‌ِ لُوطٍ وقتی ابراهیم [ع] دید فرشتگان که بصورت مردانی نمودارند دست دراز

صفحه : 289
نمیکنند که غذا بخورند بنا بر قولی فهمید که اینها بشر نیستند و چون مأموریت آنان را نمیدانست اینکه بود که ترسید وقتی فرشتگان فهمیدند ابراهیم از آنها ترسید خود را معرفی نمودند و گفتند ای ابراهیم [ع] نترس ما برای عذاب قوم لوط فرستاده شده‌ایم.
وَ امرَأَتُه‌ُ قائِمَةٌ فَضَحِکَت فَبَشَّرناها بِإِسحاق‌َ وَ مِن وَراءِ إِسحاق‌َ یَعقُوب‌َ وقتی فرشتگان خود را بابراهیم شناساندند ساره ایستاده بود پس خندید در اینکه خنده ساره برای چه بوده چند قول از مفسرین نقل شده.
1- خنده او از روی فرح بود چون دید ترس ابراهیم (ع) از فرشتگان برطرف گردید.
2- از هلاکت اهل فساد و طغیان که ملائکه گفتند ما برای عذاب قوم لوط گماشته شده‌ایم مسرور گردید و خندید.
3- خنده او از روی تعجب بود که چگونه ابراهیم با آن قوت و مرتبه رسالت از چند نفر ناشناس ترسید و با اینکه خدم و حشم بسیار داشت.
4- از عکرمه نقل میکنند که گفته (ضحکت) بمعنی حاضت است و از او است (ضحک الشجر اذا سال صمغها) یعنی در آنحال ساره فورا حائض گردید (پایان) و همین معنی چهارم بحقیقت نزدیک‌تر است زیرا که زن پیر عقیم نازا حیض ببیند از تعجب خنده‌آور است.
خلاصه ملائکه ساره را بشارت میدهند باسحاق و از پشت او یعقوب، مفسرین گفته‌اند تخصیص دادن مژده فرزند را بساره برای اینکه بوده که زنها علاقه‌شان باولاد زیادتر است خصوصا پس از آنکه ابراهیم [ع] از هاجر که کنیز خود ساره بود پسری آورده مثل اسماعیل [ع] و آن رقابت طبیعی او بهیجان آمده در اینکه موقع جای داشت که بساره مژده اولاد داده شود.

صفحه : 290
قالَت یا وَیلَتی أَ أَلِدُ وَ أَنَا عَجُوزٌ وَ هذا بَعلِی شَیخاً إِن‌َّ هذا لَشَی‌ءٌ عَجِیب‌ٌ گفته‌اند الف در ( یا ویلتی) بدل از یاء اضافه است یعنی ای وای بر من مثل یا عجبا و یا لهفا، و شیخا منصوب و حال است و عامل در آن معتی اشاره است مقول قول ساره زن ابراهیم ع است که وقتی که فرستادگان مژده فرزند بوی دادند گفت ای وای بر من چگونه زایش میکنم که پیر زن عقیم میباشم و اینکه شوهر من ابراهیم ع پیر مرد است و چنین کاری بسیار عجیب مینماید.
گویند در آنوقت ساره نود یا نود یا نود و نه سال از عمرش گذشته بود و ابراهیم ع صد و بیست یا صد و دوازده سال از عمر شریفش گذشته، و بقول دیگر ساره در آنوقت هفتاد و هشت سال داشت و ابراهیم صد سال و تعجب ساره برای اینکه بود که بر خلاف عادت است که زن عقیم هشتاد ساله یا نود ساله اولاد آورد نه اینکه از قدرت خدا تعجب کرده باشد.
قالُوا أَ تَعجَبِین‌َ مِن أَمرِ اللّه‌ِ رَحمَت‌ُ اللّه‌ِ وَ بَرَکاتُه‌ُ عَلَیکُم أَهل‌َ البَیت‌ِ پس از اینکه ساره اظهار تعجب کرد ملائکه بهمزه تعجب که برای جحد و انکار آورند تعجب ساره را ردّ کردند و گفتند آیا از امر خدا و حکم او تعجب میکنی در حالیکه رحمت خدا و برکات او بر شما اهل بیت است ساره علاوه بر اینکه زوجه ابراهیم بود دختر عم‌ّ او نیز بوده و از قرائن آیات میتوان استفاده نمود که از زنهای فاضله آن زمان بشمار میرفته و از اینجا معلوم میشود که آن رحمت و برکاتیکه شامل او گردید و از اهل بیت ابراهیم شمرده شده نه فقط برای اینکه بود که زن ابراهیم بود بلکه برای قومیت و فضیلت او است که مورد رحمت و برکات حق تعالی گردید.
إِنَّه‌ُ حَمِیدٌ مَجِیدٌ دو اسم از اسماء الحسنی است (حمید) بر وزن فعیل بمعنی مفعول است بعضی گفته‌اند بمعنی فاعل است یعنی حمد گردیده شده و (مجید) یعنی کریم.
[ابو الفتوح]

صفحه : 291
فَلَمّا ذَهَب‌َ عَن إِبراهِیم‌َ الرَّوع‌ُ وَ جاءَته‌ُ البُشری یُجادِلُنا فِی قَوم‌ِ لُوطٍ گفته‌اند (یجادلنا) یا جواب (لمّا) است که برای حکایت حال مضارع واقع شده یا در سیاق جواب بمعنی ماضی است مثل جواب (لو) و یا دلیل جواب محذوفست مثل (اجترء علی خطابنا) (ای شرع فی جدالنا) و یا متعلق است بجواب و قائم مقام او مثل (اخذ و اقبل یُجادِلُنا فِی قَوم‌ِ لُوطٍ) [منهج] پس از آنکه ترس از فرشتگان از ابراهیم برطرف گردید و مژده فرزند اسحق نام و از پس او یعقوب بوی داده شد راجع بعذاب قوم لوط با فرشتگان مجادله نمود، ظاهرا مقصود از مجادله در اینجا نزاع و انکار نیست زیرا که شأن پیمبری اولو العزم مثل ابراهیم خلیل الرحمان نیست که در حکم خدا جدال و انکار نماید بلکه با ملائکه مباحثه مینمود و مقصود سؤال از خود لوط و کسانش و مؤمنینی بود که با او بودند که حال آنها در موقع فرود عذاب چگونه میشود زیرا که آنها در میان قومند اگر عذاب آید البته آنها را فرا میگیرد ملائکه گفتند ما آنها را از بین جماعت بیرون خواهیم آورد و شاید غرض ابراهیم ع تبین و توضیح حال قوم لوط بوده که آیا عذاب آنها قضای حتمی است تبدیل برحمت نخواهد گردید یا تبدیل برحمت میشود.
إِن‌َّ إِبراهِیم‌َ لَحَلِیم‌ٌ أَوّاه‌ٌ مُنِیب‌ٌ از جمله محسنات ابراهیم ع چنین بود که بسیار حلیم و بردبار و مهمان نواز بود و بحال فقراء و بینوایان مهربان و بسوء حال و بدبختی عاصیان متأسف و بسیار برای حرمان و ابتلاء آنان بعذاب از سوز دل آه میکشید، از اینجا معلوم میشود که مجادله او با ملائکه از روی شفقت ببندگان خدا بوده بامید اینکه شاید تیز مثل قوم یونس توبه کنند و عذابشان بخشوده شود.
یا إِبراهِیم‌ُ أَعرِض عَن هذا إِنَّه‌ُ قَد جاءَ أَمرُ رَبِّک‌َ وَ إِنَّهُم آتِیهِم عَذاب‌ٌ غَیرُ مَردُودٍ مقول قول فرشتگانست که ای ابراهیم از اینکه سؤال خودداری نما همانا

صفحه : 292
امر پروردگارت بر عذاب آنان صادر گردیده و محققا عذاب آنها را میگیرد و ردّ شدنی نخواهد بود.
وَ لَمّا جاءَت رُسُلُنا لُوطاً سِی‌ءَ بِهِم وَ ضاق‌َ بِهِم ذَرعاً وَ قال‌َ هذا یَوم‌ٌ عَصِیب‌ٌ (ذرع) بمعنی صدر یعنی سینه است و نصبش برای تمیز است و کنایه است از شدت انقباض لوط وقتی که فرشتگان آمدند و چون آنها بصورت بشر و با روهای خوش و جوانهای زیبا با لباسهای عالی بخانه او آمدند و اول لوط نفهمید ملکند از بی‌باکی قوم اندیشه نمود که مبادا متعرض آنها گردند و گویند جماعت با او شرط نموده بودند که اشخاص غریب بخانه خود نبرد اینکه بود که گفت (هذا یوم عصیب) اینکه روز بر من سخت است.
وَ جاءَه‌ُ قَومُه‌ُ یُهرَعُون‌َ إِلَیه‌ِ وَ مِن قَبل‌ُ کانُوا یَعمَلُون‌َ السَّیِّئات‌ِ جماعت فجار وقتی ملائکه را که برای عذاب آنها آمده بودند بصورت جوانان وجیه دیدند گمان کردند بشرند و بخانه لوط هجوم آوردند زیرا که آنها عملهای بد از لواط و کبوتر بازی و صفیر زدن و امثال چنین عملهای ناشایسته مینمودند اینکه بود که بلوط گفتند مهمانهای را از خانه خود بیرون کن بگمان اینکه با آنها لواط کنند و گویند لوط آنها را بپنهانی بخانه خود برد لکن زنش بقوم خبر داد که چنین جوانهای امردی بخانه ما آمده‌اند.
قال‌َ یا قَوم‌ِ هؤُلاءِ بَناتِی هُن‌َّ أَطهَرُ لَکُم فَاتَّقُوا اللّه‌َ وَ لا تُخزُون‌ِ فِی ضَیفِی لوط از روی ناچاری که مبادا متعرض مهمانهای او گردند گفت ای قوم من اینها دختران منند و اینها طاهر و پاکیزه‌اند برای شما از خدا بترسید و مرا نزد مهمانهایم رسوا و شرمنده نکنید لوط دو دختر بیش نداشت یکی بنام (زعورا) و دیگری بنام (رثیا) و چون دید قوم بخانه او هجوم آوردند برای اینکه نزد مهمانها شرمنده نگردد راضی شد که دو دختر خود را بدو نفر بزرگ و مهتر آنها تزویج کند در صورتی که قبلا دختران او را میخواستند بگیرند و چون فاسق بودند قبول نکرده بود.

صفحه : 293
و بعضی از مفسرین گفته‌اند مقصود لوط از (بناتی) دخترهای مؤمنین امتش بودند که چون هر پیمبری بمنزله پدر امّت است دخترهای امّت را نسبت بخود داده أَ لَیس‌َ مِنکُم رَجُل‌ٌ رَشِیدٌ آیا بین شما جماعت (بی‌حمیت) مرد رشید با تعصب و غیرت‌مند یافت نمیگردد که شما را از چنین اعمال ناشایسته منع نماید.
قالُوا لَقَد عَلِمت‌َ ما لَنا فِی بَناتِک‌َ مِن حَق‌ٍّ وَ إِنَّک‌َ لَتَعلَم‌ُ ما نُرِیدُ جماعت فجار گفتند ای لوط تو بخوبی میدانی که ما حاجتی بدخترهای تو نداریم و همانا البته میدانی که ما چه اراده‌ئی داریم یعنی مقصود ما آن مردان و جوانان خوش صورتی میباشد که در خانه تو آمده‌اند و میخواهیم آنها را بدست ماها بدهی که آن عمل قبیح را بآنها انجام دهیم.
قال‌َ لَو أَن‌َّ لِی بِکُم قُوَّةً أَو آوِی إِلی رُکن‌ٍ شَدِیدٍ لوط مستأصل شد و گفت کاشکی بر دفع شما قوتی داشتم و گفته‌اند جواب لو محذوف است یعنی اگر مرا در نفس خود قوتی بود همانا شرّ شما را دفع میکردم یا پناه میگرفتم برکن محکم یعنی عشیره و قبیله‌ئی که مرا از شرّ شما محفوظ دارند.
گویند لوط درب خانه را محکم بسته بود فسّاق دیوار را شکافتند و خواستند وارد خانه او گردند اینکه بود که مضطرب گردید وقتی ملائکه اضطراب او را دیدند گفتند نترس ما رسولان پروردگاریم و برای عذاب اینکه قوم مأمور گردیده‌ایم.
در منهج از احادیث صحیح نقل میکند که حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرموده
(رحم اللّه اخی لوطا کان یأوی الی رکن شدید)
یعنی لوط بخدا پناه گرفت و خدا او را یاری کرد زیرا که ملجأ درماندگان و پناه عاجزان جز درگاه او نیست [پایان]

صفحه : 294

[سوره هود (11): آیات 81 تا 90]

اشاره

قالُوا یا لُوطُ إِنّا رُسُل‌ُ رَبِّک‌َ لَن یَصِلُوا إِلَیک‌َ فَأَسرِ بِأَهلِک‌َ بِقِطع‌ٍ مِن‌َ اللَّیل‌ِ وَ لا یَلتَفِت مِنکُم أَحَدٌ إِلاَّ امرَأَتَک‌َ إِنَّه‌ُ مُصِیبُها ما أَصابَهُم إِن‌َّ مَوعِدَهُم‌ُ الصُّبح‌ُ أَ لَیس‌َ الصُّبح‌ُ بِقَرِیب‌ٍ (81) فَلَمّا جاءَ أَمرُنا جَعَلنا عالِیَها سافِلَها وَ أَمطَرنا عَلَیها حِجارَةً مِن سِجِّیل‌ٍ مَنضُودٍ (82) مُسَوَّمَةً عِندَ رَبِّک‌َ وَ ما هِی‌َ مِن‌َ الظّالِمِین‌َ بِبَعِیدٍ (83) وَ إِلی مَدیَن‌َ أَخاهُم شُعَیباً قال‌َ یا قَوم‌ِ اعبُدُوا اللّه‌َ ما لَکُم مِن إِله‌ٍ غَیرُه‌ُ وَ لا تَنقُصُوا المِکیال‌َ وَ المِیزان‌َ إِنِّی أَراکُم بِخَیرٍ وَ إِنِّی أَخاف‌ُ عَلَیکُم عَذاب‌َ یَوم‌ٍ مُحِیطٍ (84) وَ یا قَوم‌ِ أَوفُوا المِکیال‌َ وَ المِیزان‌َ بِالقِسطِ وَ لا تَبخَسُوا النّاس‌َ أَشیاءَهُم وَ لا تَعثَوا فِی الأَرض‌ِ مُفسِدِین‌َ (85)
بَقِیَّت‌ُ اللّه‌ِ خَیرٌ لَکُم إِن کُنتُم مُؤمِنِین‌َ وَ ما أَنَا عَلَیکُم بِحَفِیظٍ (86) قالُوا یا شُعَیب‌ُ أَ صَلاتُک‌َ تَأمُرُک‌َ أَن نَترُک‌َ ما یَعبُدُ آباؤُنا أَو أَن نَفعَل‌َ فِی أَموالِنا ما نَشؤُا إِنَّک‌َ لَأَنت‌َ الحَلِیم‌ُ الرَّشِیدُ (87) قال‌َ یا قَوم‌ِ أَ رَأَیتُم إِن کُنت‌ُ عَلی بَیِّنَةٍ مِن رَبِّی وَ رَزَقَنِی مِنه‌ُ رِزقاً حَسَناً وَ ما أُرِیدُ أَن أُخالِفَکُم إِلی ما أَنهاکُم عَنه‌ُ إِن أُرِیدُ إِلاَّ الإِصلاح‌َ مَا استَطَعت‌ُ وَ ما تَوفِیقِی إِلاّ بِاللّه‌ِ عَلَیه‌ِ تَوَکَّلت‌ُ وَ إِلَیه‌ِ أُنِیب‌ُ (88) وَ یا قَوم‌ِ لا یَجرِمَنَّکُم شِقاقِی أَن یُصِیبَکُم مِثل‌ُ ما أَصاب‌َ قَوم‌َ نُوح‌ٍ أَو قَوم‌َ هُودٍ أَو قَوم‌َ صالِح‌ٍ وَ ما قَوم‌ُ لُوطٍ مِنکُم بِبَعِیدٍ (89) وَ استَغفِرُوا رَبَّکُم ثُم‌َّ تُوبُوا إِلَیه‌ِ إِن‌َّ رَبِّی رَحِیم‌ٌ وَدُودٌ (90)

صفحه : 295

[ترجمه]

ملائکه گفتند ای لوط ما فرستادگان پروردگار توایم اینکه کفار نخواهند بتو رسید در پاره‌ئی از شب کسان خود را بیرون ببر و احدی از شما پشت سر خود را ننگرد مگر زن تو که میرسد باو آنچه بآنها (از عذاب) رسید و وعده عذاب صبح است آیا صبح نزدیک نیست [81]
چون امر قهر ما بعذاب آمد بالای شهر را از پی ویران گردانیدیم (یعنی شهر را سرنگون و وارونه کردیم) و بر شهر آنها سنگهائی از گل پخته شده در پی بارانیدیم [82]
نزد پروردگارت نشان دار بود و چنین عذابی از ستمکاران دور نیست [83]
و بسوی مدین برادر آنها شعیب را فرستادیم گفت ای گروه من خدا را عبادت کنید برای شما خدائی جز او نیست و از کیل و میزان کم نکنید من شما را توانگر می‌بینم (یعنی محتاج نیستید) و بر شما میترسم از روزی که عذاب بشما احاطه نماید و شما را فرا گیرد [84]
ای قوم من در کیل و وزن مراعات عدل نمائید و اجناس مردم را تباه نکنید و در زمین حرکت نکنید در حالیکه فساد کننده باشید [85]
نفعیکه از راه حلال خدا بشما میرساند بهتر است اگر قول مرا باور دارید و من بر شما نگهبان نیستم [86]
گفتند ای شعیب آیا نماز تو بتو امر نموده که ما آنچه را که پدران ما پرستش مینمودند ترک کنیم یا آنکه در مالهای خود آنچه میخواهیم عمل نکنیم همانا تو بردبار و رشیدی [87]
شعیب گفت ای جماعت مرا خبر دهید اگر از طرف پروردگارم حجتی باشد و مرا از نزد خود روزی نیکو (یعنی نبوّت یا مال حلال بی‌خیانت) داده باشد روا باشد که مخالفت امر او را نمایم و نمیخواهم با شما مخالفت کنم بر آنچه شما را بآن نهی میکنم و مراد من نیست مگر اصلاح شما

صفحه : 296
آن اندازه‌ئی که توانائی دارم و مرا توفیقی نیست مگر بخدا و بر او است اتکاء و امید من و بسوی او بازگشت میکنم [88]
ای قوم من ستیزه کاری من شما را بر اینکه ندارد که بشما برسد مثل آنچه را که بقوم نوح یا قوم هود یا قوم صالح رسید و زمان قوم لوط از شما دور نیست (یعنی در زمان و مکان بشما نزدیکند) [89]
و از پروردگار خود طلب آمرزش کنید و بسوی او بازگشت نمائید همانا پروردگار من بخشنده و دوست توبه کننده‌گان است [90]
.

صفحه : 297

(توضیح آیات)

قالُوا یا لُوطُ إِنّا رُسُل‌ُ رَبِّک‌َ لَن یَصِلُوا إِلَیک‌َ فَأَسرِ بِأَهلِک‌َ بِقِطع‌ٍ مِن‌َ اللَّیل‌ِ ملائکه وقتی اضطراب لوط را مشاهده نمودند و با اینکه بصورت مردان امردی بر او نمودار شده بودند گفتند ای لوط نترس ما بشر نیستیم ما فرشته و رسولان پروردگار تو میباشیم و برای عذاب کردن اینکه جماعت آمده‌ایم هرگز دست آنها بتو نمیرسد وقتی لوط فهمید که آنها ملائکه‌اند درب خانه را باز نمود اشقیاء آمدند در خانه لوط و خواستند ملائکه را بگیرند گویند جبرئیل پر خود را بصورت آنها زد کور شدند و بیرون رفتند و بدیگران گفتند که مهمانهای لوط ساحرند ما را سحر کردند حذر کنید.
پس از آن فرشتگان بلوط گفتند خودت با اهل خود در پاره‌ئی از شب بیرون روید (فَأَسرِ بِأَهلِک‌َ) دو طور قرائت شده (بهمزه قطع و بهمزه وصل) یعنی ببر اهل خودت را (بقطع) در یک قسمت از شب یعنی نصف شب.
وَ لا یَلتَفِت مِنکُم أَحَدٌ یعنی باید که واپس نگردد از شما احدی.
إِلَّا امرَأَتَک‌َ إِنَّه‌ُ مُصِیبُها ما أَصابَهُم إِن‌َّ مَوعِدَهُم‌ُ الصُّبح‌ُ (إِلَّا امرَأَتَک‌َ) دو طور قرائت شده برفع (تا) و بنصب آن یعنی ببر اهل خودت را مگر زنت را که نبر بدرستیکه میرسد باو آنچه میرسد بقومت یعنی هلاک میشود با آنها چون کافره است، و روایت شده که لوط سؤال کرد که موقع هلاکت قوم چه وقت است ملائکه گفتند صبح لوط چون از آنها بسیار دل تنگ بود گفت میخواهم زود از آنها نجات یابم ملائکه گفتند (أَ لَیس‌َ الصُّبح‌ُ بِقَرِیب‌ٍ) آیا صبح نزدیک نیست.

صفحه : 298
فَلَمّا جاءَ أَمرُنا جَعَلنا عالِیَها سافِلَها وَ أَمطَرنا عَلَیها حِجارَةً مِن سِجِّیل‌ٍ مَنضُودٍ مُسَوَّمَةً عِندَ رَبِّک‌َ وَ ما هِی‌َ مِن‌َ الظّالِمِین‌َ بِبَعِیدٍ حق تعالی خبر میدهد وقتی امر بعذاب قوم لوط صادر گردید قرار دادیم بالای آنرا زیر و زیر آنرا بالا، گویند جبرئیل جناح خود را زیر زمین کرد و بلند نمود بطوریکه صدای مرغان را اهل آسمان می‌شنیدند و بطوری بالا برد که نزدیک بآسمان رسید و برگردانید و باضافه سنگهائی از گل پخته نشان کرده شده بر شهر آنان ریزش کرد و آن سنگهای عذاب دور از ستمکاران نیست یعنی هر ظالمی بالاخره مبتلا بعذاب خواهد گردید و اینکه تهدید و وعید است برای کفار.
[طبرسی] وَ إِلی مَدیَن‌َ أَخاهُم شُعَیباً قال‌َ یا قَوم‌ِ اعبُدُوا اللّه‌َ ما لَکُم مِن إِله‌ٍ غَیرُه‌ُ وَ لا تَنقُصُوا المِکیال‌َ وَ المِیزان‌َ (وَ إِلی مَدیَن‌َ) عطف بآیه بالا است در معنی (و لقد ارسلنا الی مدین) گفته‌اند مدین نام قبیله‌ئی است و بقولی مدین إبن ابراهیم برادر آنها بود در نسب و شعیب إبن یرون إبن نوبت إبن مدین إبن ابراهیم است.
پس از داستان چند نفر از پیمبران یعنی نوح و هود و صالح و لوط علیهم السّلام در مقام بیان شرح کیفیت تبلیغ شعیب ع برآمده و در شرح حال او فرموده شعیب (ع) برادر آنها ظاهرا برادر نسبی قوم بوده نه برادر دینی آنها که او نیز مثل باقی پیمبران اول بعثت در مدین مردم را بیکتا پرستی دعوت نمود و گفت خدا را عبادت کنید و برای شما الهی جز او نیست و در کیل و وزن کم نکنید.
إِنِّی أَراکُم بِخَیرٍ وَ إِنِّی أَخاف‌ُ عَلَیکُم عَذاب‌َ یَوم‌ٍ مُحِیطٍ الخ شعیب در مقام خیرخواهی بقوم خود میگوید من می‌بینم شما صاحب مال و ثروتید هیچ محتاج نیستید که بخواهید بکم فروشی و خیانت بمردم مالی بدست آرید ای قوم کم فروشی نکنید کیل و وزن را تمام بدهید و من بر شما میترسم

صفحه : 299
از عذاب روز محیط یعنی روز که بر شما احاطه پیدا میکند عذاب و شما هیچ راه مفر و گریزگاهی ندارید یا روز که همه با هم جمعید یعنی روز قیامت.
بَقِیَّت‌ُ اللّه‌ِ خَیرٌ لَکُم إِن کُنتُم مُؤمِنِین‌َ وَ ما أَنَا عَلَیکُم بِحَفِیظٍ یعنی اگر شما کم فروشی نکنید و بهمان اندازه‌ئی که از معامله حلال بدست شما میآید قناعت نمائید بهتر است برای شما تا اینکه بکم فروشی منافع شما زیادتر گردد اگر ایمان دارید یعنی اگر خدا را رازق میدانید آنچه از حلال برای شما میماند آن نافع‌تر خواهد بود و من نگهبان شما نیستم که بتوانم شما را از عذاب حفظ نمایم.
و بعضی از مفسرین گفته‌اند که شعیب مأمور بجهاد نبود اینکه بود که گفت همین قدر موظفم که شما را بآنچه خیر شما است تبلیغ نمایم و من نگهبان شما نیستم.
قالُوا یا شُعَیب‌ُ أَ صَلاتُک‌َ تَأمُرُک‌َ أَن نَترُک‌َ ما یَعبُدُ آباؤُنا أَو أَن نَفعَل‌َ فِی أَموالِنا ما نَشؤُا إِنَّک‌َ لَأَنت‌َ الحَلِیم‌ُ الرَّشِیدُ از کمال الدین از حضرت باقر ع نقل کرده‌اند که فرموده اول کلامی که حضرت قائم [ع] وقت ظهور ناطق بآن میگردد همین آیه است (بَقِیَّت‌ُ اللّه‌ِ خَیرٌ لَکُم إِن کُنتُم مُؤمِنِین‌َ) بعد میفرماید
(انا بقیة اللّه و حجته و خلیفته علیکم)
و بر آن حضرت سلام نمیکند سلام کننده‌ئی مگر اینکه میگوید
(السّلام علیک یا بقیة اللّه فی ارضه)
آن جماعت در پاسخ نصایح شعیب (ع) بطور استهزاء و سخریه گفتند ای شعیب آیا نماز تو بتو امر کرده که ما باید آنچه پدران ما پرستش مینمودند آنرا واگذاریم و پرستش ننمائیم (او ان) عطف است بر (ما) موصوفه در (ما یعبد) یا اینکه نمازت تو را امر نموده که ما آنچه میخواهیم در مالهای خود تصرف ننمائیم همانا تو شخصی هستی حلیم یعنی بردبار و رشید و بگمان خود طریق هدایت را یافته‌ئی شاید از روی سخریه بشعیب چنین نسبت میدادند یعنی تو بگمان خود طریق رشد را پیدا نموده‌ئی در صورتی که چنین نیست و ما تو را شخص بردبار

صفحه : 300
رشیدی نمی‌بینیم.
قال‌َ یا قَوم‌ِ أَ رَأَیتُم إِن کُنت‌ُ عَلی بَیِّنَةٍ مِن رَبِّی وَ رَزَقَنِی مِنه‌ُ رِزقاً حَسَناً مقول قول شعیب است در پاسخ گفتار آن جماعت و انکار آنها بر ترک بت پرستی و کم‌فروشی بهمزه استفهام انکاری گفته ای جماعت من خبر دهید مرا که اگر من از طرف پروردگارم شاهد و بینه و حجتی بر صدق گفتارم داشته باشم و روزی نیکو و کرامتی از نبوّت و رسالت و مال و جاه و حکمت و علم بمن عطاء نموده روا باشد که امر خدا را اطاعت نکنم، و بقول خود آنها که گفتند تو (حلیم و رشیدی) معلوم میشود شعیب ع از کرامتهای جسمانی باضافه از آن مراتب باطنی صاحب قوّت و قدرت و استیلاء و جاه و جلال نیز بوده، و ظاهرا حضرتش همین نعمتها را بینه و حجت بر آنها برای اثبات نبوتش بشمار میآورد و گفته آیا با اینکه همه نعمتهائیکه بمن عطاء شده آیا روا است که من در وحی او خیانت کنم.
وَ ما أُرِیدُ أَن أُخالِفَکُم إِلی ما أَنهاکُم عَنه‌ُ إِن أُرِیدُ إِلَّا الإِصلاح‌َ مَا استَطَعت‌ُ وَ ما تَوفِیقِی إِلّا بِاللّه‌ِ و من اراده ندارم که شما را نهی کنم از چیزی و خودم مرتکب آن گردم مقصود و مراد من نیست مگر اصلاح و ارشاد بسوی سعادت و فضیلت شما یعنی من موظفم که آنچه صلاح و رستگاری شما در آن است آنرا بقدریکه استطاعت دارم بشما بگویم و شما را ارشاد نمایم و من در مراعات حقوق و انجام دادن وظیفه نبوت و ارشاد یافتن شما بشایسته‌گی موفق نمیگردم مگر بلطف و یاری حق تعالی.
از بعض مفسرین است که در آنجا شعیب ع در جواب کفار سه مطلب را خواسته بآنها تذکر دهد که در امر بمعروف و نهی از منکر سه مطلب را باید مراعات نمود اهم و اعلای آن (حق اللّه) است که نعمتهای خدا را تذکر میدهد دوم حق نفس خود که واعظ غیر متعظ نباشد آنچه امر میکند بدیگران اول خودش انجام دهد بعد بدیگران امر کند سوم (حقوق النّاس) است که از روی دانستگی و فهمیده‌گی بدیگران امر کند یا نهی نماید.

صفحه : 301
عَلَیه‌ِ تَوَکَّلت‌ُ وَ إِلَیه‌ِ أُنِیب‌ُ شعیب [ع] پس از ارشاد و نصایح جماعت گفته اتکاء و اعتماد من بر پروردگار من است و بازگشت من بسوی او است یعنی مبدء و پیدایش من از او است و نیز بازگشت من بسوی او است و میخواهد بآنها تذکر بدهد که شما باید چنین باشید که اولا اتکاء و امید شما بپروردگارتان باشد و روی امیدتان نیز بسوی او باشد و تصدیق بمعاد بنمائید که اگر چنین باشید دیگر پیرامون شهوات نمیگردید و پرستش را مخصوص بپروردگار عالم میگردانید و به کم فروشی بنوع خود ظلم و تعدی روا نمیدارید.
وَ یا قَوم‌ِ لا یَجرِمَنَّکُم شِقاقِی أَن یُصِیبَکُم مِثل‌ُ ما أَصاب‌َ قَوم‌َ نُوح‌ٍ أَو قَوم‌َ هُودٍ أَو قَوم‌َ صالِح‌ٍ وَ ما قَوم‌ُ لُوطٍ مِنکُم بِبَعِیدٍ شعیب در مقام تهدید و انذار قوم خود برآمده که ستیزگی من با شما وادارتان نکند که مخالفت نمائید و برسد بشما مثل آنچه از عذاب بقوم نوح و قوم هود و قوم صالح رسید و داستان لوط و عذاب قوم او از شما دور نیست یا مقصود اینکه است که زمان او از شما دور نیست.
وَ استَغفِرُوا رَبَّکُم ثُم‌َّ تُوبُوا إِلَیه‌ِ إِن‌َّ رَبِّی رَحِیم‌ٌ وَدُودٌ باز شعیب در مقام نصیحت و اندرز میگوید ای جماعت از پروردگار خود طلب آمرزش کنید و بازگشت باو نمائید همانا پروردگار من مهربان و دوست بندگان خودش میباشد.

صفحه : 302

[سوره هود (11): آیات 91 تا 105]

اشاره

قالُوا یا شُعَیب‌ُ ما نَفقَه‌ُ کَثِیراً مِمّا تَقُول‌ُ وَ إِنّا لَنَراک‌َ فِینا ضَعِیفاً وَ لَو لا رَهطُک‌َ لَرَجَمناک‌َ وَ ما أَنت‌َ عَلَینا بِعَزِیزٍ (91) قال‌َ یا قَوم‌ِ أَ رَهطِی أَعَزُّ عَلَیکُم مِن‌َ اللّه‌ِ وَ اتَّخَذتُمُوه‌ُ وَراءَکُم ظِهرِیًّا إِن‌َّ رَبِّی بِما تَعمَلُون‌َ مُحِیطٌ (92) وَ یا قَوم‌ِ اعمَلُوا عَلی مَکانَتِکُم إِنِّی عامِل‌ٌ سَوف‌َ تَعلَمُون‌َ مَن یَأتِیه‌ِ عَذاب‌ٌ یُخزِیه‌ِ وَ مَن هُوَ کاذِب‌ٌ وَ ارتَقِبُوا إِنِّی مَعَکُم رَقِیب‌ٌ (93) وَ لَمّا جاءَ أَمرُنا نَجَّینا شُعَیباً وَ الَّذِین‌َ آمَنُوا مَعَه‌ُ بِرَحمَةٍ مِنّا وَ أَخَذَت‌ِ الَّذِین‌َ ظَلَمُوا الصَّیحَةُ فَأَصبَحُوا فِی دِیارِهِم جاثِمِین‌َ (94) کَأَن لَم یَغنَوا فِیها أَلا بُعداً لِمَدیَن‌َ کَما بَعِدَت ثَمُودُ (95)
وَ لَقَد أَرسَلنا مُوسی بِآیاتِنا وَ سُلطان‌ٍ مُبِین‌ٍ (96) إِلی فِرعَون‌َ وَ مَلائِه‌ِ فَاتَّبَعُوا أَمرَ فِرعَون‌َ وَ ما أَمرُ فِرعَون‌َ بِرَشِیدٍ (97) یَقدُم‌ُ قَومَه‌ُ یَوم‌َ القِیامَةِ فَأَورَدَهُم‌ُ النّارَ وَ بِئس‌َ الوِردُ المَورُودُ (98) وَ أُتبِعُوا فِی هذِه‌ِ لَعنَةً وَ یَوم‌َ القِیامَةِ بِئس‌َ الرِّفدُ المَرفُودُ (99) ذلِک‌َ مِن أَنباءِ القُری نَقُصُّه‌ُ عَلَیک‌َ مِنها قائِم‌ٌ وَ حَصِیدٌ (100)
وَ ما ظَلَمناهُم وَ لکِن ظَلَمُوا أَنفُسَهُم فَما أَغنَت عَنهُم آلِهَتُهُم‌ُ الَّتِی یَدعُون‌َ مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ مِن شَی‌ءٍ لَمّا جاءَ أَمرُ رَبِّک‌َ وَ ما زادُوهُم غَیرَ تَتبِیب‌ٍ (101) وَ کَذلِک‌َ أَخذُ رَبِّک‌َ إِذا أَخَذَ القُری وَ هِی‌َ ظالِمَةٌ إِن‌َّ أَخذَه‌ُ أَلِیم‌ٌ شَدِیدٌ (102) إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَآیَةً لِمَن خاف‌َ عَذاب‌َ الآخِرَةِ ذلِک‌َ یَوم‌ٌ مَجمُوع‌ٌ لَه‌ُ النّاس‌ُ وَ ذلِک‌َ یَوم‌ٌ مَشهُودٌ (103) وَ ما نُؤَخِّرُه‌ُ إِلاّ لِأَجَل‌ٍ مَعدُودٍ (104) یَوم‌َ یَأت‌ِ لا تَکَلَّم‌ُ نَفس‌ٌ إِلاّ بِإِذنِه‌ِ فَمِنهُم شَقِی‌ٌّ وَ سَعِیدٌ (105)

صفحه : 303

[ترجمه]

قوم او گفتند ای شعیب ما بسیاری از آنچه را که تو میگوئی نمی‌فهمیم و بدرستیکه ما تو را در بین خود ضعیف می‌بینیم و اگر بملاحظه طائفه تو نبود سنگسارت میکردیم و تو نزد ما ارجمند نمیباشی [91]
شعیب گفت ای قوم من آیا طائفه من نزد شما عزیزترند از خدا که او را پشت سر انداختید همانا پروردگار من بآنچه میکنید احاطه دارد [92]
ای قوم من بکنید هر کاریکه میخواهید و من نیز عمل کننده‌ام بزودی خواهید دانست کی است که وی را عذابی میآید که او را خوار و رسوا گرداند و بزودی میفهمید دروغگو کیست و منتظر باشید بدرستیکه من هم با شما در انتظارم [93]
و چون عذاب ما آمد شعیب و مؤمنینی که با او بودند برحمت خودمان نجات دادیم و صیحه آسمانی کسانی را که ستم نمودند گرفت پس گشتند همه در مکانهای خود مرده‌گان [94]
آنان چنان هلاک گردیدند که گویا هرگز نبوده‌اند آگاه باش که اهل مدین (از رحمت خدا) دور شدند همان طوری که اهل ثمود دور شدند [95]
و بتحقیق که موسی را با آیات و نشانه‌های قدرت خودمان و معجزات ظاهر فرستادیم [96]
بسوی فرعون و اشراف قوم او پس پیروی کردند فرمان فرعون را و در امر فرعون هیچ رشد و هدایتی نبود [97]
فرعون در قیامت تابعین خود را بآتش میکشاند و بد ورودگاهی است که وارد میگردند [98]
و فرعونیان در اینکه دنیا لعنتی بر خود باقی گذاشتند و بد عطائی است که در قیامت برای آنان آماده شده [99]
و اینهائیکه گفته شد

صفحه : 304
از خبرهای دهها و شهرهائی است که بر تو حکایت کردیم که بعضی از آن شهرها هنوز باقی میباشد و بعضی تباه گردیده [100]
و ما بآنها ستم ننمودیم بلکه آنها خودشان بنفس خود ستم نمودند و آن آلهه‌ئیکه بغیر خدا میخواندند کفایت عذاب از آنها ننمودند وقتی که امر پروردگار تو آمد و بر آنان زیاد ننمود مگر هلاکت را [101]
اینکه چنین است گرفتن پروردگار تو وقتی که اهل قریه‌ها را بگیرد در حالیکه آنها ستمکار باشند همانا گرفتن پروردگار دشوار و دردآور است [102]
و در اینهائیکه گفته شد هر آینه آیت و نشانه است برای کسیکه از عذاب آخرت بترسد روز قیامت روزی است که همه مردم در آن جمع کرده میشوند (و جزای اعمال خود را) مشاهده مینمایند [103]
و ما آنروز مشهود را عقب نمیاندازیم مگر برای مدت شمرده شده [104]
روز که بیاید قیامت کسی تکلم نمیکند مگر باذن خدا و بعضی از اهل محشر شقی و گنهکارند و بعضی سعید و سعادتمندند [105]
.

صفحه : 305

(توضیح آیات)

قالُوا یا شُعَیب‌ُ ما نَفقَه‌ُ کَثِیراً مِمّا تَقُول‌ُ وَ إِنّا لَنَراک‌َ فِینا ضَعِیفاً وَ لَو لا رَهطُک‌َ لَرَجَمناک‌َ وَ ما أَنت‌َ عَلَینا بِعَزِیزٍ پس از آنکه شعیب در تبلیغ و اندرز آن جماعت مبالغه نمود آنها یا از روی عناد و ضدّیت یا برای اینکه گوش بسخنان شعیب نمیدادند که بفهمند چه میگوید یا واقعا اینکه قدر از فطرت اصلیه‌شان که بر توحید است دور افتاده بودند و در لجن‌زار طبیعت و موهوم پرستی فرو رفته بودند که سخنان شعیب را که با آنها در مقام نصیحت میگفت خدای یکتا را بپرستید ادراک نمی‌نمودند با اینکه پیغمبر ما صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرموده که شعیب خطیب انبیاء بوده، اینکه بود که میگفتند ما بسیاری از گفتار تو را نمیفهمیم و همانا ما در باره تو بد بین میباشیم و تو در نظر ما ضعیف و بی‌مقداری اگر برای قوم و عشیره تو نبود هر آینه تو را سنگسار مینمودیم زیرا که تو در نظر ما عزت و شرافتی نداری.
مراعات نمودن عشیره و قومیت او میشود برای اینکه بوده که آنها مردمان متمول و شاید از رؤساء و زور داران بوده‌اند که از آنها میترسیدند اذیتی بشعیب وارد نمایند یا برای اینکه بوده که در دین و بت پرستی و اعمال ناشایسته از کم فروشی و غیر آن موافق آنها بوده‌اند.
قال‌َ یا قَوم‌ِ أَ رَهطِی أَعَزُّ عَلَیکُم مِن‌َ اللّه‌ِ وَ اتَّخَذتُمُوه‌ُ وَراءَکُم ظِهرِیًّا إِن‌َّ رَبِّی بِما تَعمَلُون‌َ مُحِیطٌ شعیب بهمزه استفهام که در مورد تعجب میآورند در پاسخ آنها میگوید ای قوم من آیا عشیره من نزد شما عزیزترند از خدا میخواهد بآنان تذکر دهد که خدا آنکسی است که حیات و ممات و روزی و جان شما بید قدرت او است چگونه شما از روی نفهمی عشیره و کسان مرا از خدا عزیزتر میدانید.
اشاره به اینکه که نسبت من بخدا و پروردگار جهانیان زیادتر از عشیره و قوم

صفحه : 306
من است زیرا که من رسول و فرستاده او میباشم برای اینکه شما را هدایت نمایم عشیره مرا مورد نظر خود گرفتید و امر خدا را پشت سر انداختید و همانا باید بدانید که پروردگار من بر تمام اعمال و اقوال و گفتار و کردار شما محیط است یعنی شما و اعمال شما تحت احاطه و قیومیت او است (وَ ما یَعزُب‌ُ عَن رَبِّک‌َ مِن مِثقال‌ِ ذَرَّةٍ فِی الأَرض‌ِ وَ لا فِی السَّماءِ) سوره یونس آیه 62، و در سوره سبأ آیه 3 نظیر اینکه آیه هست.
وَ یا قَوم‌ِ اعمَلُوا عَلی مَکانَتِکُم إِنِّی عامِل‌ٌ سَوف‌َ تَعلَمُون‌َ مَن یَأتِیه‌ِ عَذاب‌ٌ یُخزِیه‌ِ مقول قول شعیب [ع] است که پس از آنکه وظیفه خود را انجام داد و کلام او در گوش سنگین اهل مدین فرو نرفت و بنای اذیت و انکار نسبت باو گذاشتند در مقام تهدید و اعراض از آنها برآمده و گفت ای جماعت من شما بر حالت و هیئت خود آنچه خواهید از اعمال زشت عمل کنید همانا من نیز بوظیفه خود عمل میکنم بزودی میدانید (مَن یَأتِیه‌ِ عَذاب‌ٌ یُخزِیه‌ِ) من موصوله یعنی کیست که بر او عذابی میآید که او را رسوا و هلاک میگرداند (وَ مَن هُوَ کاذِب‌ٌ) (من) دوم عطف بر (من) اول است یعنی وقتی عذاب آمد آنوقت شما رسوا میگردید و میفهمید چه کسی دروغگو بود (وَ ارتَقِبُوا إِنِّی مَعَکُم رَقِیب‌ٌ) انتظار بکشید تا موقع عذاب شما بیاید من هم با شما منتظرم.
(رقیب) بر وزن فعیل بمعنی راقب است چون رحیم، یا بمعنی مراقب چون عشیر یا بمعنی مرتقب چون رفیع، از امام رضا ع روایت شده
(ما احسن الصبر و انتظار الفرج اما سمعت قول العبد الصالح (و ارتقبوا انی معکم رقیب)
. [منهج الصادقین].
وَ لَمّا جاءَ أَمرُنا نَجَّینا شُعَیباً وَ الَّذِین‌َ آمَنُوا مَعَه‌ُ بِرَحمَةٍ مِنّا وَ أَخَذَت‌ِ الَّذِین‌َ ظَلَمُوا الصَّیحَةُ فَأَصبَحُوا فِی دِیارِهِم جاثِمِین‌َ وقتی امر ما بر عذاب آنها وارد گردید شعیب ع و مؤمنینی که با او بودند برحمت خودمان از عذاب نجات دادیم یعنی آنهائیکه بتوفیق و کرم ما سعادت

صفحه : 307
ایمان یافته بودند نجات یافتند و آنهائیکه بنفس خود ستم نموده بودند و مطیع رسول حق تعالی نگردیدند آنان را صیحه آسمانی گرفت و در منزلهای خود همگی مردند (کَأَن لَم یَغنَوا فِیها) چنان آنان نابود و مضمحل‌ّ گردیدند که گویا هرگز اقامت ننموده بودند.
أَلا بُعداً لِمَدیَن‌َ کَما بَعِدَت ثَمُودُ آگاه باشید که دوری از رحمت خدا برای اهل مدین است همان طوری که برای ثمود دوری بود از رحمت خدا، و شاید چون اهل ثمود و مدین هر دو بصیحه هلاک گردیدند از اینکه جهت بین آنها در بعد از رحمت خدا جمع نموده.
و باید دانست که اعمال و انکار خود کفار و مشرکین چنین عذابها و هلاکت و دوری از رحمت خدا را ایجاب نموده نه اینکه خدای رحمن که از روی رحمت و کرم انسان را آفریده و اینکه همه نعمتها در دست رس او گذاشته خواسته باشد بمخلوقات ضعیف خود عذاب نماید اینها باختیار خود را در مورد عذاب دنیوی و اخروی قرار دادند.
وَ لَقَد أَرسَلنا مُوسی بِآیاتِنا وَ سُلطان‌ٍ مُبِین‌ٍ در بسیاری از آیات داستان حضرت موسی ع و فرعون و کرده‌های او آمده لکن در هر جائی خصوصیات و مزایائی در آن تضمین شده در اینجا چون حکایات و داستان چند نفر از انبیاء برده شده و زمان حضرت موسی ع پس از آنها بوده اینکه است که از آن نیز یادآور شده و با خصوصیات دیگری که در او است.
حق تعالی در اینکه آیه خبر میدهد که ما موسی [ع] را با آیات که گویند (با) در اینجا بمعنی (مع) است یعنی موسی را مع آیات و معجزات و سلطنت و استیلائی که بسیار معجزات او ظاهر و هویدا بود فرستادیم، از زجاج نقل میکنند که گفته سلطان مشتق از سلیط است و سلیط بمعنی روغن زیت است که از آن چراغ می‌افروزند و چون مردم بروشنائی حجت خدا هدایت یافتند از اینکه جهت او را

صفحه : 308
سلطان نامیده.
إِلی فِرعَون‌َ وَ مَلَائِه‌ِ فَاتَّبَعُوا أَمرَ فِرعَون‌َ وَ ما أَمرُ فِرعَون‌َ بِرَشِیدٍ موسی را بسوی فرعون و گروه اشراف قوم او فرستادیم و آنها تابع امر فرعون گردیدند (امر) را دو طور تفسیر کرده‌اند میشود مقصود از امر فرعون قول و کلام او باشد که بجماعت امر مینمود با موسی مخالفت نمائید، و بقول دیگر در اینجا (امر) بمعنی فعل است که آنها تابع اعمال سوء فرعون گردیدند زیرا که در نظر آنها فرعون شخص با اقتداری مینمود و گمان میکردند فرعون چنین قدرتی دارد که بتواند آنها را از عذاب نجات بدهد دیگر ندانستند که در متابعت فرعون رشد و سعادتی برای آنها تأمین نخواهد گردید.
یقدم قومه یوم القیمة فاوردهم النار و بئس الورد المورود همین طوری که فرعونیان در دنیا تابع او گردیدند در قیامت نیز فرعون پیش قدم آنها است و آنها را در جهنّم وارد میگرداند و بد ورود و فرودگاهی است برای آنها (فاوردهم) را بصیغه ماضی آورده با اینکه هنوز قیامت واقع نگردیده چنانچه بسیاری از آیات که راجع بعذاب کفار و جهنّم و نعمتهای بهشتی که بمؤمنین وعده داده همین طور است که بصیغه ماضی که دلالت بر گذشته دارد آورده و مفسرین گفته‌اند چون امر قیامت محقق الوقوع است گویا واقع است و اهل عربیت هر محقق الوقوعی را بلفظ ماضی استعمال میکنند.
آری همین طوری که در بعضی از آیات تصریح فرموده جهنّم و بهشت الان واقع است مثل قوله تعالی (وَ إِن‌َّ جَهَنَّم‌َ لَمُحِیطَةٌ بِالکافِرِین‌َ) و نیز از آیات دیگر معلوم میشود که آنچه واقع شده و میشود تماما در علم حضوری حق تعالی و عالم قضاء و لوح محفوظ ثابت است اگر ثابت نبود چگونه پیمبران خبر میدادند مخصوصا از حکایت معراج رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم که در اخبار رسیده که امّت من در قیامت چنین و چنانند معلوم میشود که در معراج عالم قیامت را که در جای خودش ثابت است بحضرتش ارائه دادند.

صفحه : 309
وَ أُتبِعُوا فِی هذِه‌ِ لَعنَةً وَ یَوم‌َ القِیامَةِ بِئس‌َ الرِّفدُ المَرفُودُ آیه اشاره ببدبختی و خذلان آنها دارد که گروهان فرعون که تابع او گردیدند بد عطیه‌ئی است که برای خود اندوخته گردانیدند، و از إبن عباس نقل میکنند که گفته (الرِّفدُ المَرفُودُ) آن لعنت پس از لعنت است یعنی فرعونیان لعنت دنیا و پس از آن لعنت آخرت را برای خود مهیا گردانیدند.
ذلِک‌َ مِن أَنباءِ القُری نَقُصُّه‌ُ عَلَیک‌َ مِنها قائِم‌ٌ وَ حَصِیدٌ (ذلک) از اسماء اشاره است یعنی اینکه خبر از اخبار قریه‌های هلاک شده است قصه آنرا بر تو میخوانیم بعضی از آن قریه‌ها بر پا است و برخی از آن مفقود است مثل زراعت درو کرده شده یعنی اینکه داستانهائی که بعضی از آنها را در اینکه آیات بر تو ای رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم قصه خوانی نمودیم و عذابهائی که بر امم پیشینیان در اثر مخالفت دامن‌گیر آنها گردید و ویران گردیدن منزلهای آنان بعضی آثار خرابی آنها بر پا است و بعضی دیگر مفقود گردیده و اثری از آنها پدیدار نیست.
وَ ما ظَلَمناهُم وَ لکِن ظَلَمُوا أَنفُسَهُم فَما أَغنَت عَنهُم آلِهَتُهُم‌ُ الَّتِی یَدعُون‌َ مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ مِن شَی‌ءٍ لَمّا جاءَ أَمرُ رَبِّک‌َ وَ ما زادُوهُم غَیرَ تَتبِیب‌ٍ خدای جلیل پس از داستان پیمبران و عذابهائی که بر قوم و عشیره آنها وارد گردیده بپیمبرش اظهار مینماید که باید خودت و امتت بدانید که ما بر آنها ستم ننمودیم لکن خودشان بر خود ظلم نمودند زیرا همان طوری که گفته شد عمل آنها و تکذیبشان عذاب را ایجاب نمود یعنی خود بدست خود عذاب بر خود مهیا نمودند و خدایان آنها که آنها را میخواندند بغیر از خدا و چشم امید بآنها داشتند موقعیکه عذاب آنان را فرا گرفت آنان را بی‌نیاز ننمودند یعنی وقتی که حکم عذاب آنها صادر گردید الهان آنها قدرت نداشتند عذاب را از آنها دفع نمایند و بر آنها زیاد نکردند مگر هلاکت را.
وَ کَذلِک‌َ أَخذُ رَبِّک‌َ إِذا أَخَذَ القُری وَ هِی‌َ ظالِمَةٌ إِن‌َّ أَخذَه‌ُ أَلِیم‌ٌ شَدِیدٌ چنین بود گرفتن پروردگار تو وقتی که عذاب فرا گرفت اهل دهها و قریه‌ها

صفحه : 310
را، واو (و هی) حالیه است یعنی مشمول عذاب گردیدن آنان در حال و موقعی واقع گردید که آنها ستمکار بودند که در آن حال عذاب آنها را فرا گرفت و همانا گرفتن پروردگار تو دردناک و شدید است، البته معلوم است عذابی که از روی سخط و غضب پروردگار بروز نماید بسیار سخت و ناگوار خواهد بود (نعوذ باللّه من سخط الجبار).
إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَآیَةً لِمَن خاف‌َ عَذاب‌َ الآخِرَةِ ذلِک‌َ یَوم‌ٌ مَجمُوع‌ٌ لَه‌ُ النّاس‌ُ وَ ذلِک‌َ یَوم‌ٌ مَشهُودٌ (ذلک) اشاره بعذاب دنیوی است، آیت بمعنی نشانه و علامت است یعنی همانا در اینکه عذابهائی که بپاداش اعمال کفار آنان را فرا گرفت نشانه و علامت و نمونه است از عذاب قیامت برای کسانیکه از عذاب آخرت ترسناکند.
آیه دو صفت آخرت را در اینجا معرفی مینماید: اول (یوم مجموع) مجموع اسم مفعول است یعنی آخرت روزی است که مردم جمع گردیده میشوند اکثر مفسرین گفته‌اند آخرت روزی است که تمام افراد بشر را با هم در صعید واحد جمع میگردانند.
و از ظاهر بیان بعضی از مفسرین چنین برمیآید که مقصود از (مجموع) مجموع اعمال و افعال مردمان و مخلوط بودن و ممزوج گردیدن اول با آخر و آخر با اول و مخلوط بودن کل ببعض و بعض بکل و آن حساب اعمال آنها است از جهت ایمان و کفر و طاعت و معصیت و بالجمله از حیث سعادت و شقاوت.
و همانا واضح است که یک عمل از یک انسان ارتضاع میشود از کل‌ّ اعمال سابق آن و مرتبط بحالات باطنه او است، و نیز جمیع اعمال آینده او مرتبط بحالات قلبیه او است و نیز عمل یک نفر نسبت بکسانیکه با اویند از افراد نوع او از حیث تأثیر و تأثر مدخلیت دارد، و همچنین اعمال اولین نسبت بآخرین و آخرین نسبت باولین همه جمع میشود.
[پایان] بوجه دیگر ممکن است گفته شود مجموع چنانچه از ظاهرش چنین

صفحه : 311
مینماید صفت روز است و شاید مقصود اینکه باشد که روز آخرت روزی است که جامع و حاوی تمام روزهای عمر انسانی است که انسان در آن روز آنچه خالق متعال در او بالقوه گذارده بود بالفعل گردیده زیرا وقتی انسان مراتب سیر خود را باتمام رسانید و جامع مراتب وجود لائق بخودش گردید بایستی عالم او نیز عالم تام و تمام باشد یعنی فعلیات و کمالات تمام عوالم ما دون که از او گذشته و فعلیاتی که از هر یک از آنها بدست آورده در وی مندرج گردد اینکه است که آنچه دیده و شنیده و در خود اندوخته نموده تماما نزد او حاضر میگردد آنوقت است که میگوید ای وای بر من اینکه چه کتابی است که (لا یُغادِرُ صَغِیرَةً وَ لا کَبِیرَةً إِلّا أَحصاها) خلاصه بدلیل قوله تعالی که در سوره تغابن آیه 9 در وصف روز قیامت فرموده (یَوم‌َ یَجمَعُکُم لِیَوم‌ِ الجَمع‌ِ) یعنی آن روزی که شما را جمع میکند برای روز جمع که جمع را صفت یوم قرار داده.
و میتوان گفت عالم قیامت بمناسبت جامعیت انسان عالم تام و تمامی است و جامع عوالمی است که روحانیّت بر جسمانیّت آن غلبه دارد اینکه است که در کلام مجید فرموده (وَ إِن‌َّ الدّارَ الآخِرَةَ لَهِی‌َ الحَیَوان‌ُ لَو کانُوا یَعلَمُون‌َ) و بمناسبت اینکه آخر مرتبه کمال انسانی است آنرا آخرت نامیده.
و اینکه مشهودش خوانده (وَ ذلِک‌َ یَوم‌ٌ مَشهُودٌ) شاید بمناسبت اینکه باشد که در آنروز تمامی پرده‌ها و حجاب‌ها برداشته میشود و هر فردی را تمام خلایق مشاهده مینمایند و باطنها ظاهر میگردد اینکه است که در وصف آنروز فرموده (وَ شاهِدٍ وَ مَشهُودٍ) دیگر پرده و حجابی نیست هر کسی در آنروز هم شاهد است که همه چیز بر او مکشوف میگردد و هم مشهود خلق میگردد.
در کتاب معاد و آخرین سیر بشر راجع باین موضوع اندازه‌ئی توضیح داده شد بآن جا رجوع داده شود.
وَ ما نُؤَخِّرُه‌ُ إِلّا لِأَجَل‌ٍ مَعدُودٍ یَوم‌َ یَأت‌ِ لا تَکَلَّم‌ُ نَفس‌ٌ إِلّا بِإِذنِه‌ِ فَمِنهُم شَقِی‌ٌّ وَ سَعِیدٌ یعنی ما آنروز را از روی حکمت و مصلحت عقب می‌اندازیم تا وقت شمرده

صفحه : 312
شده که محدود و معین است، و نیز در وصف روز آخرت است که آنروز بروز جمع و روز مشهود معرفی فرموده روزی که بیاید آنروز که هیچ نفسی یعنی نفری تکلم نمیکند مگر باذن حق تعالی، اینکه آیه نظیر آنجا است که گفته (هذا یَوم‌ُ لا یَنطِقُون‌َ وَ لا یُؤذَن‌ُ لَهُم فَیَعتَذِرُون‌َ) و بعضی از مردم در آن روز شقی و گنهکارند و بعضی سعید و سعادتمندند.
خلاصه در آیه سه طور میتوان توجیه نمود.
1- آنطوریکه اکثر مفسرین تفسیر نموده‌اند مقصود از قوله تعالی (یَوم‌ٌ مَجمُوع‌ٌ لَه‌ُ النّاس‌ُ) روزی است که خداوند تمام افراد بشر را در صعید واحد با هم جمع میگرداند و میتوان اینکه قول را تأیید گردانید بقوله تعالی در سوره واقعه در آیه 49 فرموده (قُل إِن‌َّ الأَوَّلِین‌َ وَ الآخِرِین‌َ، لَمَجمُوعُون‌َ إِلی مِیقات‌ِ یَوم‌ٍ مَعلُوم‌ٍ) که دلالت صریح دارد بر اینکه تمام افراد بشر در آن روز معین با هم جمعند 2- مقصود از (یَوم‌ٌ مَجمُوع‌ٌ لَه‌ُ النّاس‌ُ) آنطوریکه از بعضی از مفسرین نقل شده مجموع اعمال و افعال و حالات افراد بشر باشد نسبت بخودشان از حالات جسمانی آنها و آنچه مربوط بروحیه آنها است و آنچه نسبت بدیگران دارند که در روز قیامت همه با هم جمع میگردد و کلمه (مجموع) که اسم مفعول است و ظاهرا صفت یوم است مشعر بر اینکه معنی است.
3- شاید مقصود از (یوم مجموع) که ظاهرا مجموع صفت روز است اشاره باین باشد که روز آخرت روزی است که جامع و حاوی و نتیجه تمام ایام حیات انسانی است یعنی روز قیامت روزی است که آنچه خدای متعال در ابتداء خلقت در انسان بالقوه نهاده در آن روز بفعلیت و نتیجه میرسد و مؤید اینکه توجیه قوله تعالی است که در وصف آن روز در سوره تغابن آیه 9 فرموده (یَوم‌َ یَجمَعُکُم لِیَوم‌ِ الجَمع‌ِ) یعنی روز که خدا مردم را جمع میگرداند برای روز جمع که نام آن روز را یوم جمع گذارده، و نیز در سوره المعارج آیه 4 (تَعرُج‌ُ المَلائِکَةُ وَ الرُّوح‌ُ إِلَیه‌ِ فِی یَوم‌ٍ کان‌َ مِقدارُه‌ُ خَمسِین‌َ أَلف‌َ سَنَةٍ) چنانچه یکی از توجیهاتی که مفسرین گفته‌اند

صفحه : 313
مقصود اینکه است که از اول پیدایش دنیا تا قیامت پنجاه هزار سال است و بنا بر اینکه معنی اینکه طور میشود که روز قیامت مجموعه‌ایست از تمام حیات دنیوی انسانی (و اللّه العالم باسرار کلامه).

[سوره هود (11): آیات 106 تا 113]

اشاره

فَأَمَّا الَّذِین‌َ شَقُوا فَفِی النّارِ لَهُم فِیها زَفِیرٌ وَ شَهِیق‌ٌ (106) خالِدِین‌َ فِیها ما دامَت‌ِ السَّماوات‌ُ وَ الأَرض‌ُ إِلاّ ما شاءَ رَبُّک‌َ إِن‌َّ رَبَّک‌َ فَعّال‌ٌ لِما یُرِیدُ (107) وَ أَمَّا الَّذِین‌َ سُعِدُوا فَفِی الجَنَّةِ خالِدِین‌َ فِیها ما دامَت‌ِ السَّماوات‌ُ وَ الأَرض‌ُ إِلاّ ما شاءَ رَبُّک‌َ عَطاءً غَیرَ مَجذُوذٍ (108) فَلا تَک‌ُ فِی مِریَةٍ مِمّا یَعبُدُ هؤُلاءِ ما یَعبُدُون‌َ إِلاّ کَما یَعبُدُ آباؤُهُم مِن قَبل‌ُ وَ إِنّا لَمُوَفُّوهُم نَصِیبَهُم غَیرَ مَنقُوص‌ٍ (109) وَ لَقَد آتَینا مُوسَی الکِتاب‌َ فَاختُلِف‌َ فِیه‌ِ وَ لَو لا کَلِمَةٌ سَبَقَت مِن رَبِّک‌َ لَقُضِی‌َ بَینَهُم وَ إِنَّهُم لَفِی شَک‌ٍّ مِنه‌ُ مُرِیب‌ٍ (110)
وَ إِن‌َّ کُلاًّ لَمّا لَیُوَفِّیَنَّهُم رَبُّک‌َ أَعمالَهُم إِنَّه‌ُ بِما یَعمَلُون‌َ خَبِیرٌ (111) فَاستَقِم کَما أُمِرت‌َ وَ مَن تاب‌َ مَعَک‌َ وَ لا تَطغَوا إِنَّه‌ُ بِما تَعمَلُون‌َ بَصِیرٌ (112) وَ لا تَرکَنُوا إِلَی الَّذِین‌َ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُم‌ُ النّارُ وَ ما لَکُم مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ مِن أَولِیاءَ ثُم‌َّ لا تُنصَرُون‌َ (113)

صفحه : 314

[ترجمه]

آنانکه بدبخت شدند در آتش دوزخند فریاد سخت و ناله زار میزنند [106]
در حالیکه مادامیکه آسمان و زمین بر پا است در جهنّم جاویدانند مگر آنچه خدای تو خواهد از زیاد کردن عذاب آنها یا تبدیل گردانیدن بعذاب دیگر حقیقة پروردگار کننده هر عملی است که بخواهد [107]
اما کسانیکه سعادتمند گردیدند مادامیکه آسمان و زمین بر پا است در بهشت جاویدند مگر آنچه را پروردگار تو خواهد از زیاد کردن نعمت یا تبدیل آن که عطایش غیر محدود و غیر منقطع است [108]
پس ای رسول تو در آنچه اینکه مشرکین پرستش میکنند در شک‌ّ مباش که گمراهی است و اینها پرستش نمیکنند مگر آنچه را که از پیش پدران آنها پرستش مینمودند و همانا ما آنچه سهم آنان از عذاب است کاسته نمیگردانیم (یعنی حق آنها را بالتمام میدهیم) [109]
و ما بموسی کتاب عطا نمودیم (بنی اسرائیل) در آن اختلاف کردند و اگر نبود کلمه‌ئی که از طرف پروردگار تو پیشی گرفته بود همانا بین آنها حکم کرده شده بود و آنها (از نبوّت تو یا از قرآن) در شکند و تهمت میزنند [110]
و بدرستی که پروردگار تو البته جزای اعمال اختلاف کننده‌گان را بطور وافی خواهد داد و خدا بآنچه میکنند دانا است [111]
ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بر آنچه مأموری استقامت نما و باید استقامت نمایند آنهائیکه از کفر برگشته و با تو ایمان آورده‌اند و از فرمان خدا سرکشی ننمایند همانا او بآنچه میکنید بینا است [112]
و باید مؤمنین اندک میلی نکنند بسوی کسانی که بخود و غیر خودشان ستم کردند پس بشما آتش جهنّم اصابت نماید و برای شما بغیر خدا دوستانی نیست که عذاب را از شما باز دارد پس شما یاری گردیده نمیشوید [113]
.

صفحه : 315

(توضیح آیات)

اشاره

فَأَمَّا الَّذِین‌َ شَقُوا فَفِی النّارِ لَهُم فِیها زَفِیرٌ وَ شَهِیق‌ٌ پس از بیان اجتماع مردم در روز جمع در مقام بیان حال و گذارش آنها است که بعضی از آنها شقی و بدبخت و مبتلا بعذاب جحیم‌اند و بعضی سعادت‌مند و نیکبخت میباشند، اشقیاء در آتش فریاد میکشند (زفیر) مأخوذ از زفر و بمعنی شدت است و گویند شهیق صدائی است که از اندرون بیرون میآید با کشش نفس و صدای جهنمیان را تشبیه نموده بصدای حمار که در وصف آن است که (إِن‌َّ أَنکَرَ الأَصوات‌ِ لَصَوت‌ُ الحَمِیرِ) بعضی گفته‌اند (زفیر) تشبیه بصدای اول خر است و شهیق بآخر صدای او است.
کاشفی از حقایق سلمی و او از شقیق بلخی نقل نموده که گفته علامت سعادت پنج چیز است: 1- نرمی دل 2- بسیاری گریه 3- نفرت از دنیا 4- کوتاهی امل 5- شرمناکی. و نشانه شقاوت هم پنج است: 1- سختی دل 2- خشکی چشم 3- رغبت بدنیا 4- طول امل 5- بی‌حیائی. شیخ ابو سعید خراز گفته حق سبحانه و تعالی در اینکه سوره دو کار عظیم بیان کرده: یکی سیاست جباری و سطوت قهّاری که دمار از روزگار کفار برآورده، و دیگر حکم ازلی که بسعادت و شقاوت خلق شرف نفاذ یافته، و حضرت رسالت پناه از هیبت آن خبر و سطوت اینکه حکم فرموده
(شیّبتنی سورة هود)
.

آن یکی را از ازل لوح سعادت برکنار وین یکی را تا ابد داغ شقاوت بر جبین

عدل او میراند او را سوی اصحاب الشمال فضل او میخواند اینکه را سوی اصحاب یمین
[پایان] خالِدِین‌َ فِیها ما دامَت‌ِ السَّماوات‌ُ وَ الأَرض‌ُ اشقیاء در جهنّم جاویدانند مادامیکه آسمان و زمین برپا است مگر آنچه خدای تو خواهد از تبدیل عذاب آتش بعذاب زمهریر.

صفحه : 316
اگر گفته شود در صورتی که در قیامت آسمان و زمین تبدیل گردیده چگونه خلود اهل جهنّم و اهل بهشت را ببقاء آسمان و زمین منوط گردانیده.

[سخنان مفسرین در توجیه آیه]

1- اینکه تمثیل و مثلی است بین اعراب که وقتی دوام چیزی را خواستند بیان کنند میگویند تا آسمان و زمین بر پا است، و نیز در عرف در مورد مبالغه بر دوام گویند مادامیکه آسمان و زمین برپا است اینکه طور است.
راغب در مفردات گفته [الخلود تبرّی الشیئی من اعتراض الفساد و بقائه علی الحالة التی هو علیها و کل‌ّ ما یتباطأ عنه التغییر و الفساد تصفه العرب بالخلود کقولهم للاثاقی خوالد و ذلک لطول مکثها لا لدوام بقائها یقال خلد یخلد خلودا قال تعالی (لَعَلَّکُم تَخلُدُون‌َ)«1».
[پایان] 2- در آخرت نیز زمین و آسمان میباشد زیرا هر چه بالای تو است آسمان تو است و آنچه تحت تو است زمین تو است.
3- عالم آخرت نیز زمین و آسمان دارد بدلیل قوله تعالی (یَوم‌َ تُبَدَّل‌ُ الأَرض‌ُ غَیرَ الأَرض‌ِ وَ السَّماوات‌ُ وَ بَرَزُوا لِلّه‌ِ الواحِدِ القَهّارِ) سوره ابراهیم 48، که همین زمین و آسمان دنیا تبدیل میگردد بزمین و آسمان آخرت و همین طوری که انسان در آخرت فانی نمیگردد عالم او نیز فناء پذیر نمیباشد.
و نیز قوله تعالی در مقول قول بهشتیان (وَ قالُوا الحَمدُ لِلّه‌ِ الَّذِی صَدَقَنا وَعدَه‌ُ وَ أَورَثَنَا الأَرض‌َ نَتَبَوَّأُ مِن‌َ الجَنَّةِ حَیث‌ُ نَشاءُ فَنِعم‌َ أَجرُ العامِلِین‌َ) سوره زمر آیه 74
-----------------------------------
(1) خلود بمعنی مبرّا بودن چیزی است از عارض شدن فساد بر او و باقی ماندن او بر همان حالیکه برای او بوده و هر چیزیکه دور است از او تغییر و فساد توصیف میکند عرب آنرا بخلود مثل قول آنها که سه پایه‌ها را خوالد گویند (الاثاقی) جمع ثقیه است بضم همزه و آن سنگی است که دیگ را بر آن میگذارند و سنگ و دیگ را اثقیان نامند، و اینکه خالد گفته‌اند برای اینکه است که مکث آن طولانی است نه برای او است قوله تعالی (شاید شما مخلّد گردید) زمر آیه 74

صفحه : 317
إِلّا ما شاءَ رَبُّک‌َ إِن‌َّ رَبَّک‌َ فَعّال‌ٌ لِما یُرِیدُ طبرسی در اینجا بیانی دارد که برای وضوح اجمالی از آنرا ترجمه مینمائیم گفته (الا) ظاهرا استثناء از خلود از عذاب نار و از خلود در نعیم بهشت است برای اینکه اهل آتش فقط بآتش معذب نمیگردند بلکه بانواع عذاب معذب میگردند بلکه بعضی از عذابهای آنها غلیظتر است و آن سخط خدا و اهانت بآنها است و همچنین برای اهل بهشت غیر از نعمتهای بهشتی انواع نعمتها است و بعضی از نعمتها بزرگتر است و آن (رضوان اللّه) و اکرام او است و اینکه است مقصود از استثناء.
و بقولی مقصود از استثناء خلود اشقیاء بجهت آنستکه از اشقیاء کسانی میباشند که اهل توحید و ایمانند و برای ایصال ثواب که مستحق آن بودند از جهنّم داخل بهشت میگرداند، و (ما) بمعنی (من) است یعنی هر کس را که خدا بخواهد، و نیز مقصود از استثناء از (سعداء) عدم خلود آنها است در بهشت و معنی (خالِدِین‌َ فِیها إِلّا ما شاءَ رَبُّک‌َ) آن وقتی است که آنها را داخل جهنّم میکنند پیش از آنکه آنها را داخل بهشت گرداند قوله تعالی (لابِثِین‌َ فِیها أَحقاباً) و قتاده گفته پروردگار برای ما بیان نموده که مردم برای گناهشان قسمتی از آتش بآنها میرسد پس از آن بتفضل الهی داخل بهشت میگردند و آنها کسانی میباشند که وعید آتش در آنان نفوذ میکند و بشفاعت شافعین از جحیم خارج میگردند.
[پایان] و از مفسرین توجیهات دیگری در آیه (إِلّا ما شاءَ رَبُّک‌َ) نقل شده لکن همان طوری که ذات متعال در باره خودش برسولش خبر میدهد که (إِن‌َّ رَبَّک‌َ فَعّال‌ٌ لِما یُرِیدُ) همانا پروردگار تو آنچه اراده کند کننده است (لا راد لقضائه و لا تبدیل لحکمه) آنچه مشیتش بر آن تعلق گرفته خواهد نمود چه مانعی دارد که گفته شود اگر چه قسم یاد نموده که کفار در جهنّم جاویدانند لکن مسلما عذاب همه یکطور نیست شاید راجع بدرجات عذاب آنها و نیز نعمتهای سعداء تفاوت

صفحه : 318
بسیار است و استثناء راجع بمراتب و درجات سعداء و درکات اشقیاء است.
و شاید معنی آیه چنین باشد که اشقیاء در جهنّم مدت بسیاری معذبند مگر اینکه خدا بخواهد عذاب را از آنها کم کند یا بردارد که استثناء از خلود در جهنّم نباشد بلکه از عذاب بعضی از آنها باشد نه همه آنها زیرا که بین آنها تفاوت بسیار است و نیز نسبت بسعداء که در بهشت جاویدانند لکن آن اندازه‌ئی که خواهد نسبت بدرجات آنها نعمت میدهد اینکه است که فرموده:
وَ أَمَّا الَّذِین‌َ سُعِدُوا فَفِی الجَنَّةِ خالِدِین‌َ فِیها ما دامَت‌ِ السَّماوات‌ُ وَ الأَرض‌ُ إِلّا ما شاءَ رَبُّک‌َ عَطاءً غَیرَ مَجذُوذٍ و امّا خوشبختان پس در بهشتند در حالیکه جاویدانند مگر آنچه بخواهد پروردگار تو چه (عَطاءً غَیرَ مَجذُوذٍ) یعنی عطاء آنها بقدریکه خدا بخواهد غیر منقطع است لکن کم و زیاد آن بسته بمشیت الهی است بهر کس خواهد هر چه خواهد میدهد.
خلاصه دو طور میتوان آیه را توجیه نمود: اول گفته شود که استثناء راجع بخلود باشد چنانچه متبادر بذهن میشود و اشقیاء را تعمیم دهیم که هم شامل کفار و مشرکین بشود و هم مؤمنینی که اهل توحیدند از عصات که تمام اینها در جهنّم معذبند الّا اینکه اهل توحید در جهنّم و عذاب مخلّد نیستند چنانچه در احادیث بسیار است که گنهکاران در جهنّم میروند لکن نجات مییابند و نسبت بنعمتهای بهشتی نیز راجع بدرجات آنها است که درجات هر یک بسته بمشیت الهی است بر هر کس بخواهد زیاد میکند.
دوم- استثناء از نار باشد و مقصود چنین باشد که کفار و مشرکین در جهنّم مخلدند مگر اینکه عذاب آنها بسته بمشیت الهی است که اگر بخواهد نسبت ببعضی عذاب را برمیدارد یا تخفیف میدهد، و اللّه العالم باسرار کلامه.

صفحه : 319
فَلا تَک‌ُ فِی مِریَةٍ مِمّا یَعبُدُ هؤُلاءِ ما یَعبُدُون‌َ إِلّا کَما یَعبُدُ آباؤُهُم مِن قَبل‌ُ وَ إِنّا لَمُوَفُّوهُم نَصِیبَهُم غَیرَ مَنقُوص‌ٍ پس از آنکه در آیه بالا بیان حال اشقیاء و سعداء را نمود خطاب برسول است و مقصود امّت او می‌باشند که در شک‌ّ مباش از آنچه مشرکین پرستش مینمایند اینها از روی جهالت و بیخردی تابع آباء خود گردیده‌اند و اینها عبادت نمیکنند مگر بآنوجهی که آباء آنها عبادت میکردند بدون اینکه در پرستش مأخذ دیگری داشته باشند کور کورانه تابع پیشینیان خود گردیده‌اند و تو متأسف مباش ما آنچه نصیب آنها است از عذاب بتمام و کمال بآنها میدهیم و چیزی از آن کم نمیکنیم وَ لَقَد آتَینا مُوسَی الکِتاب‌َ فَاختُلِف‌َ فِیه‌ِ شاید برای تشفی دل رسولش باشد که پس از بیان حال و اعمال کفار و مشرکین و اینکه آنها بهمان رویه آباء خود باقی میباشند و وعد و وعید تو در دل سنگین آنان تأثیر نمیکند از اینکه جهت غمگین و متأسف مباش در همه زمانها مردم همین طور بوده‌اند و با اینکه ما بموسی کتاب تورات عطاء نمودیم (با آن همه معجزات) آنها در کتاب اختلاف کردند.
وَ لَو لا کَلِمَةٌ سَبَقَت مِن رَبِّک‌َ لَقُضِی‌َ بَینَهُم و اگر نبود آن کلمه یعنی آن حکمی که از پروردگار تو سبقت گرفته بر مهلت کفار و آزمایش آنها که عذاب و مجازات آنها را عقب اندازیم همانا در همین عالم نیز کلمه عذاب بر آنها جاری میگردید (وَ إِنَّهُم لَفِی شَک‌ٍّ مِنه‌ُ مُرِیب‌ٍ) یعنی کفار همیشه در شک‌ّ و گمانند گمانی در تهمت انداز.
از بعض مفسرین است که در توجیه آیه گفته (الارابة) القاء شک‌ّ است در قلب و اینکه شک‌ّ را بمریب توصیف نموده از قبیل قول او است (ظِلًّا ظَلِیلًا) و (حِجاباً مَستُوراً) (وَ حِجراً مَحجُوراً) و فائده آن تأکید معنی شک‌ّ است.
وَ إِن‌َّ کُلًّا لَمّا لَیُوَفِّیَنَّهُم رَبُّک‌َ أَعمالَهُم إِنَّه‌ُ بِما یَعمَلُون‌َ خَبِیرٌ (ان) مخففه از مثقله است، و حفص که یکی از قراء است مثقله (ان‌ّ)

صفحه : 320
خوانده (و لمّا) گویند در اصل لمن ما بوده در هم ادغام شده و نون قلب بمیم گردیده، و ما بمعنی (الّذین) است و کسائی (لما) را مخففه خوانده و لام آن برای قسم است و تنوین (کلّا) عوض مضاف الیه است و (ما) زائده است و آیه در تقدیر چنین میشود (و ان کلهم و اللّه لیوفینهم) یعنی بحقیقت از اینهائی که اختلاف کردند یا غیر̠اینها قسم بخدا که تمام آنها را پاداش اعمالشان را بالتمام پروردگار تو میدهد (ان خیرا فخیر و ان شرا فشر) زیرا که او بآنچه میکنند آگاهست.
فَاستَقِم کَما أُمِرت‌َ وَ مَن تاب‌َ مَعَک‌َ وَ لا تَطغَوا إِنَّه‌ُ بِما تَعمَلُون‌َ بَصِیرٌ پس از بیان اینکه امت موسی در تورات اختلاف کردند و آنها بر قوانین و دستورات تورات عمل ننمودند و در شک‌ّ افتادند بپیمبر اکرمش امر میفرماید که (فاستقم) تو باید بآنچه مأمور میگردی استقامت و پایداری نمائی (و من) عطف است به (فاستقم) یعنی تو بر آنچه مأموری استقامت نما و نیز کسانیکه با تو توبه کرده‌اند یعنی آنهائیکه ایمان آورده‌اند و از کفر و شرک بازگشت بایمان نموده‌اند آنها نیز باید در دین استقامت نمایند و طغیان نکنید همانا خدای تعالی بآنچه عمل میکنید بینا است.
از رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم روایت میکنند که فرموده
(شیّبتنی سورة هود)
وقتی از حضرتش سؤال میشود ذکر انبیاء و عذابهائی که بر قومش وارد شده تو را اینکه قدر ناراحت گردانید فرمود نه بلکه آیه (فَاستَقِم کَما أُمِرت‌َ).
بعضی گفته‌اند که حقیقة استقامت وفاء نمودن بتمام حقوق است و ملازم بودن بر صراط مستقیم یعنی در تمام حرکات و سکنات و گفتار افکار و غیر اینها مشی و حرکات بطور اعتدال و حد وسط واقع گردد.
در تفسیر روح البیان از بحر العلوم نقل میکند که استقامت بر تمام حدود خدا بآن طوری که امر نموده بر آن استقامت نمائید گویا از عهده بشر خارج است اینکه است که رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرموده
(شیبتنی سورة هود)
و هرگز بر اینکه استقامت

صفحه : 321
طاقت نمیآورد مگر کسیکه مؤیّد گردیده بمشاهدات نوریه قویّه و آثار صادقه و ثابت گردیدن بر آن.
تا آنجا که گفته شیخ شهیر مالهدائی در نفائس المجالس گفته استقامت میسر نمیگردد مگر بایفاء حق هر مرتبه‌ئی از شریعت، و طریقت و حقیقت، رعایت حق شریعت عدالت در احکام است و استقامت در مرتبه طبیعت برعایت شریعت است، در هر مرتبه نفس برعایت طریقت است، و در مرتبه روح برعایت معرفت است، و در مرتبه سرّ برعایت معرفت و حقیقت است و مراعات اینکه امور در غایت صعوبت است اینکه است که رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرموده
(شیّبتنی سورة هود)
و کمال انسانی بتکمیل اینکه مراتب است نه باظهار خوارق، و حکایت شده که بشیخ ابی سعید گفتند فلانی روی آب راه میرود گفت ماهی و ضفدع نیز روی آب راه میروند و باو گفتند فلانی در هوا پرواز میکند گفت طیور نیز همین طورند گفتند فلانی در آن واحد بشرق و غرب عالم میرود گفت شیطان هم چنین است باو گفتند کمال نزد تو چیست گفت اینکه است که در ظاهر با خلق باشد و در باطن با حق، و بدان که جبلی نفوس اعوجاج از طریق استقامت است مگر کسیکه اختصاص یابد بعنایت ازلی و جذبه الهیه، جامی گفته:

سالکان بی‌کشش دوست بجائی نرسند سالها گر چه در اینکه راه تک و پوی کنند
[پایان] وَ لا تَرکَنُوا إِلَی الَّذِین‌َ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُم‌ُ النّارُ وَ ما لَکُم مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ مِن أَولِیاءَ ثُم‌َّ لا تُنصَرُون‌َ پس از امر باستقامت و پایداری رسول بر آنچه مأمور گردیده و نیز مؤمنین که بدست او توبه نموده‌اند که آنها نیز بایستی باوامر الهی و نواهی عمل نمایند و بر قوانین شرع مطهر بطور شایستگی پای داری و استقامت نمایند بمؤمنین نهی فرموده که بر آنکسانی که ظالم و ستمکارند اعتماد ننمائید تا آنکه آتش بشما مس نماید شاید (فَتَمَسَّکُم‌ُ النّارُ) اشاره باین باشد که شما وقتی با آنها تماس نمائید تماس گرفتن با آنان تماس با آتش را ایجاب مینماید و وقتی آتش بشما اصابت نمود غیر از خدا کسی نیست شما را یاری کند و از آتش نجات یابید.

صفحه : 322

[سوره هود (11): آیات 114 تا 123]

اشاره

وَ أَقِم‌ِ الصَّلاةَ طَرَفَی‌ِ النَّهارِ وَ زُلَفاً مِن‌َ اللَّیل‌ِ إِن‌َّ الحَسَنات‌ِ یُذهِبن‌َ السَّیِّئات‌ِ ذلِک‌َ ذِکری لِلذّاکِرِین‌َ (114) وَ اصبِر فَإِن‌َّ اللّه‌َ لا یُضِیع‌ُ أَجرَ المُحسِنِین‌َ (115) فَلَو لا کان‌َ مِن‌َ القُرُون‌ِ مِن قَبلِکُم أُولُوا بَقِیَّةٍ یَنهَون‌َ عَن‌ِ الفَسادِ فِی الأَرض‌ِ إِلاّ قَلِیلاً مِمَّن أَنجَینا مِنهُم وَ اتَّبَع‌َ الَّذِین‌َ ظَلَمُوا ما أُترِفُوا فِیه‌ِ وَ کانُوا مُجرِمِین‌َ (116) وَ ما کان‌َ رَبُّک‌َ لِیُهلِک‌َ القُری بِظُلم‌ٍ وَ أَهلُها مُصلِحُون‌َ (117) وَ لَو شاءَ رَبُّک‌َ لَجَعَل‌َ النّاس‌َ أُمَّةً واحِدَةً وَ لا یَزالُون‌َ مُختَلِفِین‌َ (118)
إِلاّ مَن رَحِم‌َ رَبُّک‌َ وَ لِذلِک‌َ خَلَقَهُم وَ تَمَّت کَلِمَةُ رَبِّک‌َ لَأَملَأَن‌َّ جَهَنَّم‌َ مِن‌َ الجِنَّةِ وَ النّاس‌ِ أَجمَعِین‌َ (119) وَ کُلاًّ نَقُص‌ُّ عَلَیک‌َ مِن أَنباءِ الرُّسُل‌ِ ما نُثَبِّت‌ُ بِه‌ِ فُؤادَک‌َ وَ جاءَک‌َ فِی هذِه‌ِ الحَق‌ُّ وَ مَوعِظَةٌ وَ ذِکری لِلمُؤمِنِین‌َ (120) وَ قُل لِلَّذِین‌َ لا یُؤمِنُون‌َ اعمَلُوا عَلی مَکانَتِکُم إِنّا عامِلُون‌َ (121) وَ انتَظِرُوا إِنّا مُنتَظِرُون‌َ (122) وَ لِلّه‌ِ غَیب‌ُ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ وَ إِلَیه‌ِ یُرجَع‌ُ الأَمرُ کُلُّه‌ُ فَاعبُده‌ُ وَ تَوَکَّل عَلَیه‌ِ وَ ما رَبُّک‌َ بِغافِل‌ٍ عَمّا تَعمَلُون‌َ (123)

صفحه : 323

[ترجمه]

(ای رسول) در دو طرف روز نماز را بپای دار و در اول شب همانا نیکوئیها بدیها را میبرد و اینکه تذکر و اندرزی است برای پند گیرندگان [114]
و صبر کن بحقیقت خدا پاداش نیکوکاران را ضایع نمیگرداند [115]
پس چرا در قرنهای پیشین از شما کسانی نبودند که صاحب خرد باشند که از فساد نمودن در زمین نهی نمایند (که ما آنها را هلاک ننمائیم) مگر کمی از آنها را که نجات دادیم و آنهائیکه ستمکار بودند پیروی کردند چیزی را که بآن متنعم بودند و آنان جماعت گنهکاران (و کافر بپروردگار بودند) [116]
و پروردگار تو چنین نبود که بظلم و ستم اهل دهی یا شهری را هلاک گرداند در حالیکه اهلش صالح باشند [117]
و اگر پروردگار تو میخواست مردم را بر یک ملّت قرار میداد، و آنها همیشه در اختلافند [118]
مگر کسی را که پروردگار تو رحم کرده و برای همین تمکین و اختیار آنها را آفریده و کلمه پروردگارت تمام شد که البته جهنّم را از جن و انس همه آنها را پر میگردانیم [119]
و هر چه از خبر رسولان بر تو میخوانیم آنچیزی است که بآن قلب تو را ثابت میگردانیم و در اینکه سوره بتو حق آمده یعنی آنچه راست و درست است و برای مؤمنین پندی و یادبودی است [120]
ای رسول (ص) بآنهائیکه ایمان نیاورده‌اند بگو بر حالتی که بر آن متمکن هستید عمل کنید همانا ما نیز عمل کنندگانیم [121]
و انتظار کشید ما هم منتظریم [122]
و ملک خدا و مخصوص بخدا است آنچه در آسمانها و زمین غائب است و بازگشت تمام امور و کل‌ّ آن بسوی او است پس او را عبادت و پرستش کن و باو توکل نما (یعنی باو اعتماد و اتکاء کن) و پروردگار تو غافل و ساهی و بی‌خبر نیست از آنچه عمل میکنند (یعنی او عالم باعمال و رفتار و کردار آنها است [123]
.

صفحه : 324

(توضیح آیات)

وَ أَقِم‌ِ الصَّلاةَ طَرَفَی‌ِ النَّهارِ وَ زُلَفاً مِن‌َ اللَّیل‌ِ طبرسی در اینجا بیانی دارد برای توضیح مختصری از آنرا ترجمه مینمایم:
و (زلف) گفته شده که اول ساعات شب است (طرفی النهار) نماز صبح و مغرب است (و زلفا من اللیل) نماز عشاء است و آن ساعاتی است که نزدیک بآخر روز است (من ازلفه) (و صلاة الغدوة) نماز صبح است (و صلاة العشیة) نماز مغرب است (و صلاة الزلف) نماز عشاء، و اینکه بیان ظهر و عصر نشده برای اینکه است که (طرفی النهار) شامل ظهر و عصر میگردد زیرا که آن دو طرف اخیر نهار و پس از زوال است قوله تعالی (أَقِم‌ِ الصَّلاةَ لِدُلُوک‌ِ الشَّمس‌ِ إِلی غَسَق‌ِ اللَّیل‌ِ) و دلوک زوال ظهر است، و بعضی (زلفا) بدو ضمه قرائت نموده‌اند إِن‌َّ الحَسَنات‌ِ یُذهِبن‌َ السَّیِّئات‌ِ بقولی نمازهای پنجگانه حسناتی است که سیئات را میبرد یعنی پاک میگرداند و از علی ع روایت میکنند که نبی اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرموده امیدوارترین آیه‌ئی که در قرآن است همین آیه است (ذلِک‌َ ذِکری لِلذّاکِرِین‌َ) (ذلک) یا اشاره است بامر باستقامت و بپا داشتن نماز یا اشاره باین قسمت آخر است که حسنات سیئات را میبرد، و در اینها موعظه است برای آنهائیکه میپذیرند (وَ اصبِر) امر است که صبر کن بر امتثال آنچه مأمور گردیده‌ئی و بازدار خود را از آنچه بآن نهی شده‌ای (فَإِن‌َّ اللّه‌َ لا یُضِیع‌ُ أَجرَ المُحسِنِین‌َ) اینکه آیات مشتمل است بر استقامت و بپای داشتن نماز و خودداری نمودن از آنچه نهی شده و رکون و اعتماد بظلمه ننمودن و غیر اینها از طاعات.
[پایان] فَلَو لا کان‌َ مِن‌َ القُرُون‌ِ مِن قَبلِکُم أُولُوا بَقِیَّةٍ یَنهَون‌َ عَن‌ِ الفَسادِ فِی الأَرض‌ِ الخ (لولا) بمعنی (هلا) و در مقام توبیخ و سرزنش است یعنی چرا در قرنها و زمانهای پیشین از شما مثل زمان هود و لوط و صالح و غیر اینها از آنهائیکه بعذاب

صفحه : 325
هلاک گردیدند صاحبان عقل و تدبیر نبودند که مردم را از فساد در زمین و طغیان نهی کنند (الّا قلیلا) استثناء از نفی است یعنی از اینکه کسان نبودند مگر کمی مثل انبیاء و عده اندکی از مؤمنین از آنکسانیکه آنها را از اهل فساد یا از عذاب نجات دادیم و ستمکاران پیروی کردند آنچیزی را که متنعم بودند در آن یعنی متابعت دلخواه خود کرده بودند.
وَ ما کان‌َ رَبُّک‌َ لِیُهلِک‌َ القُری بِظُلم‌ٍ وَ أَهلُها مُصلِحُون‌َ یعنی دأب و سنّت پروردگار تو ای رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بر اینکه جاری نشده که اهل شهرها و جماعتی را هلاک گرداند و عذاب استیصالی بر آنها فرود آورد در حالیکه اهل آن مصلح و خیّر باشند، اشاره به اینکه که چگونه ممکن است خدای عادل مهربان بر اشخاص بی‌گناه عذاب بفرستد زیرا که آن ظلم است و ستم نمودن منافی با عدل است و ساحت قدس الهی منزه و مبراء از اینکه نسبتها است.
وَ لَو شاءَ رَبُّک‌َ لَجَعَل‌َ النّاس‌َ أُمَّةً واحِدَةً وَ لا یَزالُون‌َ مُختَلِفِین‌َ، إِلّا مَن رَحِم‌َ رَبُّک‌َ وَ لِذلِک‌َ خَلَقَهُم یعنی اگر مشیت و خواست الهی تعلق گرفته بود که تمام افراد بشر امت واحده باشند و همه متفق بر یک دین و ملّت گردند البته قدرت داشت که آنها را باجبار با هم متفق بدین حق گرداند لکن چون اجبار منافی با تکلیف است تکلیف باید از روی اختیار انجام گیرد تا اینکه بر اطاعت مستحق ثواب و بر مخالفت مستوجب عقاب گردند اینکه است که هر فردی برویه خود دینی و آئینی برای خود اختیار میکند و همیشه با هم اختلاف دارند بعضی بر حق و بعضی بر باطلند مگر کسیرا که پروردگار تو باو رحم کرده باشد و او را ارشاد بحق نماید.
و چون نسبت لطف حق از جهت آفرینش بهمه موجودات و افراد بشر یکسانست و ترجیح بلا مرجح قبیح است اینکه است که آنکسانیکه مورد ترحم الهی واقع میگردند باید برای خصوصیتی باشد که از باقی امتیاز پیدا نموده‌اند و شاید مقصود کسانی باشند که عقل خدا داده خود را بکار انداخته‌اند و عمل

صفحه : 326
و رویه آنها با تدبیر و از روی نظر و فکر انجام گرفته که چنین کسانی در مورد رحمت الهی واقع میگردند و خدای تعالی آنها را موفق میگرداند و بطریق صحیح بسوی حق هدایتشان مینماید (وَ لِذلِک‌َ خَلَقَهُم) یعنی از روی حکمت و نظام آفرینش آنها اینکه طور آفریده شده‌اند یعنی باختلاف خلقت شده‌اند هر کسی را رأیی و سلیقه‌ئی و روش و عملی است (ذلک) اشاره بهمان کلام اول است یعنی برای اینکه اختیار و تمکن داشته باشند آنها را امّت واحده قرار ندادیم تا اینکه محق از مبطل امتیاز پیدا نماید.
چنانچه بعیان می‌بینیم دو نفر پیدا نمیشوند که در رأی و سلیقه و طرز عمل در گفتار و کردار و رفتار مثل هم باشند، و شاید یکی از اسرار اختلاف افراد بشر از جهت اختلاف طبایع باشد و راجع بشالوده خلقت آنها که در نظام احسن اینکه طور مقرّر گردیده و منشأ آن تضادی است که بین عناصر واقع است هر مزاجی که باعتدال عناصر که مواد بدن انسان بآن تشکیل مییابد نزدیک‌تر باشد برای قبول روح مصفّا آماده‌تر است اینکه است که گفته‌اند روح سالم در بدن سالم است.
لکن گمان نشود که طرز ساختمان بدن، انسان را از اختیار بیرون برد که گفته شود آنکسیکه شالوده خلقتش معتدل نباشد اینکه البته مفسد میگردد و صاحب رأی صحیح و سلیقه نیکو نمیگردد و اینکه منافی با اختیار است.
اینکه طور نیست درست است کسیکه دارای مزاج معتدل نباشد مایل بفساد میگردد لکن چنین نیست که اختیار از دست انسان بیرون رود چون آدم مفسد باختیار فساد میکند اینست که در مورد مجازات واقع میگردد و اصلا مناط تکلیف همین است و استحقاق از روی همین مبنا است اگر قبول حق برای همه آسان بود و همه افراد بشر با میل و رغبت ترک هواهای نفسانی میکردند و قبول حق مینمودند لایق اینکه همه کرامات نمیگردیدند، ببین ملائکه چقدر عبادت میکنند و سر سوزنی مخالفت نمینمایند و بر عبادتشان پاداشی معلوم نیست امّا انسان

صفحه : 327
وقتی با خود مجاهده نمود و بر خلاف میول نفسانی مطیع امر مولی گردید باندک عمل نیکی چه پاداشهای بزرگی برای وی مهیا گردیده.
وَ تَمَّت کَلِمَةُ رَبِّک‌َ لَأَملَأَن‌َّ جَهَنَّم‌َ مِن‌َ الجِنَّةِ وَ النّاس‌ِ أَجمَعِین‌َ یعنی تمام شد کلمة پروردگار تو، گویند در (لام) (لأملأن) قسم مأخوذ است یعنی قسم بپروردگار تو که همانا جهنّم را از جن‌ّ و انس پر میگردانم.
وَ کُلًّا نَقُص‌ُّ عَلَیک‌َ مِن أَنباءِ الرُّسُل‌ِ ما نُثَبِّت‌ُ بِه‌ِ فُؤادَک‌َ وَ جاءَک‌َ فِی هذِه‌ِ الحَق‌ُّ وَ مَوعِظَةٌ وَ ذِکری لِلمُؤمِنِین‌َ یعنی تمام خبرهای پیغمبران که بر تو خواندیم بجهة آنستکه ثابت گردانیم بآن قلب تو را و در اینکه سوره بر تو حق و راست آمده (وَ کُلًّا نَقُص‌ُّ عَلَیک‌َ) (کلّا) بر معنی مفعول است یعنی و تمام قصص که بر تو حکایت نموده‌ایم و ما همه داستان پیمبران را بر تو میخوانیم، و (من) در (من انباء) تبیین است و برای بیان است (ما نُثَبِّت‌ُ بِه‌ِ فُؤادَک‌َ) بیان (کلا) است یا بدل آن یعنی حکایت آنها را بر تو خواندیم تا اینکه قلب تو را مطمئن و ثابت گردانیم بحجت و دلالت یا اینکه قلب تو آرام گردد و یقین تو بیفزاید و بر ادای رسالت ثابت قدم باشی و آنچه بر تو در اینکه سوره از قصص پیمبران و حال اشقیاء و عذاب آنها و فیروزمندی سعداء و نیکی حالشان بر تو خوانده شد تماما حق و ثابت و محقق است خلافی در آنها نیست و نیز قصص انبیاء و آنچه در اینکه سوره است موعظه و پند است برای مؤمنین و تسلی است برای تو که بروش آنها از چگونگی تبلیغ و سلوک با کفار و صبر بر ایذاء آنها پیروی نمائی، و نیز برای اینکه یاد بودی باشد برای مؤمنین که بدانند کسانیکه با پیمبران مخالفت نمودند چگونه بعذاب عظیم گرفتار گردیدند.
وَ قُل لِلَّذِین‌َ لا یُؤمِنُون‌َ اعمَلُوا عَلی مَکانَتِکُم إِنّا عامِلُون‌َ آیه در مقام تهدید کفار برسولش خطاب نموده که بآنکسانیکه ایمان نیاورده‌اند بگو که عمل کنید بر حالتی که بر آن متمکن هستید ما نیز عمل کننده‌گانیم بر همان حالی که داریم (وَ انتَظِرُوا إِنّا مُنتَظِرُون‌َ) و انتظار ببرید

صفحه : 328
ما نیز انتظار میبریم تا اینکه موقع پاداش عمل شما برسد، گویا اینکه خطاب در موقعی صادر گردیده که رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم از ایمان آوردن کفار تقریبا مأیوس شده بود.
وَ لِلّه‌ِ غَیب‌ُ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ وَ إِلَیه‌ِ یُرجَع‌ُ الأَمرُ کُلُّه‌ُ الخ مخصوص بخدا است علم بآنچه در آسمانها و زمین از شما غائب است یعنی حقایق و آنچه در عالم واقع میگردد علم آن نزد خدا است و بازگشت تمام امور نیز بسوی او است و ای رسول (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) تو خدا را عبادت کن و بر او توکل و اعتماد نما و پروردگار تو از آنچه میکنید غافل نیست.

صفحه : 329

‌سورة یوسف ع‌

اشاره

مکیة و هی مائة و احدی عشرة آیة بالاجماع‌

[سوره یوسف (12): آیات 1 تا 9]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
الر تِلک‌َ آیات‌ُ الکِتاب‌ِ المُبِین‌ِ (1) إِنّا أَنزَلناه‌ُ قُرآناً عَرَبِیًّا لَعَلَّکُم تَعقِلُون‌َ (2) نَحن‌ُ نَقُص‌ُّ عَلَیک‌َ أَحسَن‌َ القَصَص‌ِ بِما أَوحَینا إِلَیک‌َ هذَا القُرآن‌َ وَ إِن کُنت‌َ مِن قَبلِه‌ِ لَمِن‌َ الغافِلِین‌َ (3) إِذ قال‌َ یُوسُف‌ُ لِأَبِیه‌ِ یا أَبَت‌ِ إِنِّی رَأَیت‌ُ أَحَدَ عَشَرَ کَوکَباً وَ الشَّمس‌َ وَ القَمَرَ رَأَیتُهُم لِی ساجِدِین‌َ (4)
قال‌َ یا بُنَی‌َّ لا تَقصُص رُؤیاک‌َ عَلی إِخوَتِک‌َ فَیَکِیدُوا لَک‌َ کَیداً إِن‌َّ الشَّیطان‌َ لِلإِنسان‌ِ عَدُوٌّ مُبِین‌ٌ (5) وَ کَذلِک‌َ یَجتَبِیک‌َ رَبُّک‌َ وَ یُعَلِّمُک‌َ مِن تَأوِیل‌ِ الأَحادِیث‌ِ وَ یُتِم‌ُّ نِعمَتَه‌ُ عَلَیک‌َ وَ عَلی آل‌ِ یَعقُوب‌َ کَما أَتَمَّها عَلی أَبَوَیک‌َ مِن قَبل‌ُ إِبراهِیم‌َ وَ إِسحاق‌َ إِن‌َّ رَبَّک‌َ عَلِیم‌ٌ حَکِیم‌ٌ (6) لَقَد کان‌َ فِی یُوسُف‌َ وَ إِخوَتِه‌ِ آیات‌ٌ لِلسّائِلِین‌َ (7) إِذ قالُوا لَیُوسُف‌ُ وَ أَخُوه‌ُ أَحَب‌ُّ إِلی أَبِینا مِنّا وَ نَحن‌ُ عُصبَةٌ إِن‌َّ أَبانا لَفِی ضَلال‌ٍ مُبِین‌ٍ (8) اقتُلُوا یُوسُف‌َ أَوِ اطرَحُوه‌ُ أَرضاً یَخل‌ُ لَکُم وَجه‌ُ أَبِیکُم وَ تَکُونُوا مِن بَعدِه‌ِ قَوماً صالِحِین‌َ (9)

صفحه : 330
سوره یوسف ع مکّی است در مکه فرود آمده و عدد آیات او یکصد و یازده آیه است و هزار و هفتصد و سی و شش کلمه و هفت هزار و صد و شصت و شش حرف است.

[ترجمه]

بنام ایزد هستی بخش صاحب رحمت عام و خاص
اینکه آیات کتابی است واضح و هویدا [1]
همانا ما قرآن را بعربی فصیح فرستادیم که شاید شما تعقل نمائید [2]
ما بسبب آنچه وحی کردیم بسوی تو در اینکه قرآن بهترین قصص را بر تو حکایت میکنیم و اگر چه تو پیش از اینکه از غافلان بآن (حکایت) بودی [3]
یاد کن وقتی را که یوسف بپدرش گفت ای پدر همانا من دیدم یازده ستاره و خورشید و ماه بمن سجده میکردند [4]
پدرش گفت ای پسرک من خوابت را برای برادرانت حکایت منما که با تو مکر کنند و حیله‌ئی نمایند بدرستیکه شیطان برای انسان دشمنی است آشکارا [5]
و اینکه چنین پروردگارت تو را برگزیند و بتو علم تعبیر خوابها بیاموزد و نعمت خود را بر تو و بر آل یعقوب تمام کند همان طوری که قبلا نعمت خود را بر پدران تو ابراهیم و اسحق تمام کرد زیرا که پروردگار تو دانا و حکیم است [6]
بتحقیق که در یوسف و برادرانش نشانه‌هائی بود برای سؤال کنندگان [7]
وقتی که برادرانش گفتند یوسف و برادرش نزد پدر ما دوست‌ترند از ما در صورتی که ما توانا میباشیم همانا پدر ما در گمراهی هویدائی میباشد [8]
یوسف را بکشید و بیندازیدش در زمینی تا اینکه روی پدر شما از غیر شما خالی باشد و پس از آن شما از جماعت شایستگان بوده باشید [9]
.

صفحه : 331

(توضیح آیات)

الر تِلک‌َ آیات‌ُ الکِتاب‌ِ المُبِین‌ِ چنانچه در جاهای دیگر گفته شده حروف مقطعات رمز است بین خدای تعالی و رسولش و از متشابهات قرآن بشمار میرود و علم او نزد خدا است اینکه است که محوّل گردانیدن علم آنرا بخدا و راسخین فی العلم که گویند (کل‌ّ من عند اللّه) و در آن تصرف ننمودن اولی بنظر میآید.
و بعضی از مفسرین گفته‌اند (الف) دلالت بر اللّه دارد، و (لام) بر لطیف و (راء) بر رءوف.
(تلک) یعنی اینکه آیات بزرگوار آیات کتاب روشن است، شاید مقصود از کتاب مبین لوح محفوظ یا دفتر آفرینش و عالم قضاء باشد که امرش ظاهر است یا اینکه امرش در اعجاز پدید است که از نزد خدای تعالی فرود آمده نه از گفته‌های غیر در شأن نزول سوره گفته‌اند علماء یهود ببعضی از اعراب گفتند از محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم سؤال کنید که سبب انتقال آل یعقوب از شام بمصر چه بوده اینکه سوره نازل گردید إِنّا أَنزَلناه‌ُ قُرآناً عَرَبِیًّا لَعَلَّکُم تَعقِلُون‌َ (قرآنا عربیا) حال است برای ضمیر (انزلناه) یعنی اگر قرآن عجمی بود و بلغت عرب فرود نیامده بود امر بر شما عربها مشتبه میگردید، شاید گمان میکردید که داستان یوسف ع را بشری باو آموخته و چنین کردیم که شاید شما عربها بخوانید و در حکایت عجیب آن تعقل و تدبر نمائید.
نَحن‌ُ نَقُص‌ُّ عَلَیک‌َ أَحسَن‌َ القَصَص‌ِ بِما أَوحَینا إِلَیک‌َ هذَا القُرآن‌َ وَ إِن کُنت‌َ مِن قَبلِه‌ِ لَمِن‌َ الغافِلِین‌َ قصص مصدر و بمعنی مقصوص است و بر وزن نقص و حسب است و بنا بر اینکه معنی آیه چنین میشود که ای رسول ما تو را بسبب وحی اختصاص دادیم بانزال نمودن اینکه سوره بر تو که مشتمل بر بدیع‌ترین اسلوب و نیکوترین بیان

صفحه : 332
و عجیب‌ترین حکایات است زیرا که متضمن نکات بسیار و حکمتهای فراوان است اگر چه تو قبلا متوجه بآن نبودی، اشاره به اینکه که داستان یوسف ع از راه وحی بتو رسیده و بآن دانا شده‌ئی نه اینکه از جای دیگر پیدا نموده ناشی از بعض مفسرین است که گفته اینکه داستان یوسف را (احسن القصص) نامیده برای اینست که جامع مطالب بسیار و منطوی بر اسرار و نکاتی است که در باقی سوره‌ها ذکر نشده از ذکر انبیاء و صلحاء و ملائکه و شیاطین و جن و انس و انعام و طیور و سیر و سلوک و آداب ممالیک و طریق تجار و ذکر عقلاء و سفهاء و اختلاف حالات آدمی و مکر زنان و حیاء آنان و توحید و فقه و علم تعبیر خواب و آداب سیاست و حسن معاشرت و تدبیر معاش و چون جامع چنین صفات نیکو است اینکه است که آنرا بنیکوتر حکایات معرفی نموده.
[پایان] و شاید داستان یوسف را اضافه بر فضیلتهائی که گفته شد چون تمام سرگذشت یوسف [ع] را از کودکی او تا آخر مقام سلطنتش بیان کرده و آن مقام گذشت و لطفش را نسبت ببرادرها که او را از پدر و برادرش جدا نمودند و در چاه انداختند و آنرا ببهای اندک فروختند و اضافه بر اینکه از جرم آنها چشم میپوشد بآنها فرمود (لا تثریب علیکم الیوم) و چقدر در باره آنها انعام نموده و در منزل خود جای داده و نیز اعجاز او از علم تعبیر رؤیا و عصمت و عفت او که زندانی شدن سالها را ایجاب نموده و باقی فضائل و محسنات اخلاقی و جسمانی آن بزرگوار تماما را بطور ترتیب و وضوح در اینکه مبارک سوره بیان فرموده اینکه است که جای دارد که اینکه داستان را (باحسن القصص) توصیف نماید.
إِذ قال‌َ یُوسُف‌ُ لِأَبِیه‌ِ یا أَبَت‌ِ إِنِّی رَأَیت‌ُ أَحَدَ عَشَرَ کَوکَباً وَ الشَّمس‌َ وَ القَمَرَ رَأَیتُهُم لِی ساجِدِین‌َ (إِذ قال‌َ یُوسُف‌ُ) بدل (احسن القصص) است بدل اشتمال ( یا ابت) تاء تأنیث است و بکسر تاء و فتح آن هر دو قرائت شده و کسره عوض از مضاف الیه است

صفحه : 333
و کسیکه فتحه داده الف را از ابتا حذف نموده.
از إبن عباس نقل شده که یوسف در شب قدر دید یازده ستاره و شمس و قمر از آسمان فرود آمدند و باو سجده نمودند شمس و قمر پدر و مادر او بودند و یازده ستاره برادرهای او، و بقولی شمس پدر او و قمر خاله او بود زیرا که مادر او راحیل فوت شده بود.
رؤیا از مبشراتی است که خدای تعالی اولیاء و انبیاء را پیش از القاء وحی ببعض وقایع مطلع میگردانید تا توطئه بر مهیّا گردیدن و فرا گرفتن وحی در آینده باشد اینکه است که گفته‌اند اول مبادی وحی نسبت باهل عنایت رؤیای صادقه است و در بعض روایات است که حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم اول چیزیکه از مبادی وحی بر او ظاهر گردید رؤیای صادقه بود که در مدت شش ماه از جهت رؤیا بعضی از حقایق بر حضرتش مکشوف میگردید اینکه است که گفته‌اند رؤیای صادقه یک جزء از چهل و شش جزء نبوّت است و برای مؤمنین بعضی از اینکه قبیل رؤیاها هست و آنرا مبشرات گفته‌اند قوله تعالی (أَلا إِن‌َّ أَولِیاءَ اللّه‌ِ لا خَوف‌ٌ عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنُون‌َ لَهُم‌ُ البُشری فِی الحَیاةِ الدُّنیا وَ فِی الآخِرَةِ) و در حدیث فرموده (رؤیای صادقه یک جزء از اجزاء نبوّت است.
و چنانچه دانشمندان گفته‌اند رؤیا دو قسم است: رؤیای صادقه و رؤیای کاذبه شیخ طنطاوی در تفسیرش نقلا از فارابی رؤیاء را دو قسم نموده: رؤیای صادقه و رؤیای کاذبه، و رؤیای کاذبه را هفت قسم شماره نموده و چون بیانش طولانی است اگر بخواهیم بتفصیل گفتار او را ترجمه نمائیم سخن طولانی میگردد و بنای ما بر اختصار است لکن برای وضوح مختصری از آنرا در اینجا بیان مینمائیم چنین گفته بدان رؤیاء اقسامی دارد: اول خوابی است که از غلبه خون ناشی میگردد و آن از غذاهای گرم مرطوبی و غذاهای چرب و حلوا که مهیج طبیعت است پدید میگردد و از آن بخارات حارّه رطب در دماغ تولید میشود و مرض صداع عظیم و فترت حواس را ایجاب مینماید و گاهی زیاد میگردد و در

صفحه : 334
چشم قرمزی پدید میشود و همچنین آثار دیگری از آن نمودار میگردد و نیز وجع حلق و مرض ذات الجنب و ورم کبد و طحال تولید میگردد و خوابهای او از قبیل خون دماغ و حجامت و لعاب و امثال اینها است.
قسم دوم از خوابهای کاذبه ناشی از غلبه صفراء است که نتیجه غذاهای خشک‌ّ است مثل عسل و گوشت کبش هرگاه در آن زیاد روی شود صفراء تولید میگردد و حرارت بر طبیعت غلبه میکند و بخارات صفراوی از جوف بدماغ صعود مینماید و صداع یعنی درد سر و شقیقه و کم خوابی و حرارت لمس و زردی رنک صورت و چشم و امثال اینها را ایجاب مینماید و خوابهای او از قبیل آتش و شمس محرقه و صاعقه و جنک و امثال اینها است.
قسم سوم رؤیائی است که ناشی از بلغم است از زیادتی غذای بارد و مرطوبی پدید میگردد و بخار رطب از آن تولید میشود و فترت در چشم و سستی مفاصل و زیادتی آب دهن و لزوجت آن و بی‌اشتهائی در اول روز و قلّت عطش و ضعف معده و سفیدی بول و کسالت و فراموشی را ایجاب مینماید و خوابهای او از قبیل باران و برف و نهر و بیابان و امثال اینها است.
قسم چهارم رؤیائی که نتیجه غلبه سودا است که آن از زیادتی غذاهای سوداوی مثل عدس، دخن، گوشت گاو، بادنجان و مرض سوداوی از اینها پدید میگردد از قبیل سستی بدن و شدت عطش و کم خوابی و گاهی مرض سوداوی غلبه پیدا میکند و جذام و جرب و خارش و فلج و سکته و خون دماغ و درد سر و مالیخولیا و امثال اینها را ایجاب مینماید و خوابهای او از قبیل چیزهای مهول و ترسناک و خیالات و ظلمت و چیزهای سیاه و سوزنده است و از هر چیزی فرار میکند و اموات را می‌بیند.
قسم پنجم قوه متخیله در دماغ مشغول میگردد بآنچه از راه حواس در ذهن او وارد شده و صور آنها مخزون گردیده و از خصوصیات اینکه قوه عجیب اینکه است که آن صور را ترکیب و تحلیل مینماید و بشکل مناسب آنها بتخیل میآورد

صفحه : 335
مثل اینکه بتخیل او انسان بی‌سری را زنده میبیند.
قسم ششم از عمل قوه متخیله اینکه است که آنچه بر نفس از میول شهوانی غالب گردد مثل شهوت طعام و ازدواج اینکه قوه چیزهای عجیب از میول شهوانی در خواب اختراع مینماید و نزد نائم خوراکی و آشامیدنی و یاران و آنچه را خواهان بوده نزد او مینمایاند و حکایت میکند و تخیل میکند.
قسم هفتم هرگاه قوه غضبیه بر نفس غالب گردید متخیله آلات قتال و جنگ از قبیل شمشیر و تیر و نیزه بوی مینمایاند که دشمن را دفع نماید.
قسم هشتم رؤیائی است که در حال سلامتی بدن و سالم و ساکت بودن قوی و اعتدال بین اخلاط مثل خون و بلغم و سوداء و اینکه نه شهوت بهیمیه و نه غضبیه هیچ یک غالب نباشد و نیز معده از طعام پر نباشد در چنین موقعی بسا میشود که بر وی از عالم عقل وارداتی وارد میگردد و غالبا اینکه معانی در نفس مرتسم میگردد و معقول را بصورت محسوس مینمایاند.
تا آنجا که گفته (ایها الزکی) اینکه خلاصه آن چیزی است که فارابی در علم نفس و علم طب‌ّ راجع باین موضوع (خواب) آورده.
[پایان] آری موضوع رؤیای صادقه بما میفهماند که تمام امور از گذشته و آینده و حال همه در عالم مافوق الطبیعه و در لوح محفوظ و دفتر آفرینش و در احاطه علم حضوری حق تعالی قبل از ظهورش در عالم طبیعت باعیانها و اشخاصها بدون کم و زیاد موجودند اگر موجود نبودند چگونه انسان ولو ندرتا ببعض آنها در رؤیاء مطلع میگردید چنانچه در اینکه سوره خواب یوسف (ع) و خواب پادشاه مصر بما اینکه مطلب را کاملا میفهماند زیرا که اینها آنچه واقع و موجود بوده بصورت مناسب دیدند و لو اینکه در مدتهای بعد اثرش ظاهر گردید و با اینکه خدای تعالی انسان را جامع و حاوی و نماینده عالم وجود گردانیده با اینکه حال درهای شناسائی غیب را بروی بشر بسته و اینکه نیست مگر لطفی و رحمتی از طرف او زیرا اگر انسان آنچه در ازل برای او مقرّر شده از سعه یا ضیق مال

صفحه : 336
و نیز از سعادت و فضیلت یا خسران و زیان یا بموقع مرگ خود و عزیزان خود مطلع میگردید ببین چه حالی داشت دیگر نه دنبال کار و عمل میرفت و نه در مقام تحصیل کمال و جاه بود و نه فضیلت و سعادتی برای خود تحصیل مینمود واقعا اگر انسان خبر از تقدیرات و واقعات داشت امور عالم طبیعت بلکه عالم انسانی فلج میگردید.
قال‌َ یا بُنَی‌َّ لا تَقصُص رُؤیاک‌َ عَلی إِخوَتِک‌َ فَیَکِیدُوا لَک‌َ کَیداً إِن‌َّ الشَّیطان‌َ لِلإِنسان‌ِ عَدُوٌّ مُبِین‌ٌ معلوم میشود حضرت یعقوب (ع) یا بفراست یا بعلم نبوّت تمام وقایع و آنچه پیش آمدنی است بر یوسف از اینکه خواب پیش بینی نمود و دانست آنچه را که در قضاء الهی بر او نوشته شده از ستم برادرها و شاید زندانی شدن یوسف و بالاخره رسیدنش بمقام کرامت و نبوّت و سلطنت و تفوق و استیلاء او بر برادرها و خاضع گردیدن آنان نزد او و معجزه او در تعبیر رؤیاء اینکه بود که از روی شفقت و آن شدت مهر و محبتی که نسبت بیوسف داشت گوید ای پسرک من خوابت را برای برادرهایت مگو که با تو حسد میورزند و کید میکنند زیرا که شیطان برای انسان دشمنی است آشکارا.
وَ کَذلِک‌َ یَجتَبِیک‌َ رَبُّک‌َ وَ یُعَلِّمُک‌َ مِن تَأوِیل‌ِ الأَحادِیث‌ِ وَ یُتِم‌ُّ نِعمَتَه‌ُ عَلَیک‌َ وَ عَلی آل‌ِ یَعقُوب‌َ کَما أَتَمَّها عَلی أَبَوَیک‌َ مِن قَبل‌ُ إِبراهِیم‌َ وَ إِسحاق‌َ إِن‌َّ رَبَّک‌َ عَلِیم‌ٌ حَکِیم‌ٌ و اینکه چنین پروردگارت بر می‌گزیند تو را و تو را بتعبیر خوابها مطلع میگرداند و نعمت خود را بر تو و آل یعقوب تمام میکند چنانچه بر آباء تو ابراهیم و اسحاق تمام کرده زیرا که عالم و دانا است بمصالح و در تمام امور و آنچه تقدیر نموده از روی درستی و حکمت تعیین گردانیده.
در اینجا شاید سؤالی پیش آید که اولا چنانچه از اینکه آیات میتوان استفاده نمود یعقوب (ع) و لو اجمالا میدانست که پسرانش از روی حسد در مقام ایذاء

صفحه : 337
یوسفند و بالاخره او را از پدر جدا میکنند و مثل اینکه خودش بآنها آموخت که بگویند (اکله الذئب) او را گرگ خورده و ظاهرا عاقبت کار او و جلالت قدرش را نیز میدانست و با اینحال اینکه قدر جزع و فزع و گریه بحدّی که چشمانت سفید گردد یعنی چه.
و ثانیا نه اینکه پیمبران بلکه هر انسان کامل بایستی چنان محبّت حق تعالی در قلبش رسوخ نماید که دیگر محلّی برای محبّت غیر باقی نماند حضرت یعقوب ع با اینکه یازده پسر رشید که هر یک قوی‌ّ و نیرومند بودند نزد خود داشت برای یک پسر در مدت متمادی اینکه طور خود باخته گردد تا بالاخره در مقام مناجات با خدا گوید (انما اشکو بثی و حزنی الی اللّه) حزن و غم خود را با خدا شکایت میکنم ظاهرا اینها منافی با مقام نبوّت است.
[در پاسخ گوئیم] آری مقام نبوّت و ولایت بالاتر از اینکه است که دل نبی بغیر خدا تعلق داشته باشد لکن اولا احدی مطلع بر اسرار انبیاء نیست زیرا که نبی صاحب ولایت مطلقه است و ولایت کلی او را از هر خطاء و اشتباهی باز میدارد.
و ثانیا آن اندازه‌ئی که بتوانیم مقام آن بزرگواران را بشناسیم اینکه است که معرقت حق تعالی چنان در اعماق قلبشان فرو رفته که محلی برای غیر باقی نگذارده هر چه بینند آنرا بحق بینند بحق گویند بحق شنوند و بحق عمل کنند و چون موجودات هر یک در مرتبه خود مظهر و نماینده اوصاف الهی میباشند اینکه است که گوئیم شاید محبّت مفرط یعقوب نسبت بیوسف نه از جهت جمال صوری او و نه از جهت فرزندی او و نه از جهت کمالات نفسانی و طبیعی او بوده بلکه میتوان گفت چون یوسف مظهر و نماینده بعضی از اوصاف جمال و جلال الهی از حسن معنوی و جمال حقیقی که یعقوب در جمال و کمال یوسف مشاهده مینمود و در او آینه مانند بعض از اوصاف الهی را مینگریست اینکه بود که شیفته

صفحه : 338
او شده و بی او آرام نداشت«1» اگر فقط جمال صوری یوسف یا محبّت طبیعی او را اینکه طور شیفته گردانیده برادرها نیز هم جمال او را میدیدند و هم چون برادر بودند تا اندازه‌ئی محبّت طبیعی بینشان بوده چطور اینکه طور بی‌رحمانه با او عمل نمودند اگر آنها نیز بچشم یعقوب او را میدیدند او را از جانشان بیشتر دوست میداشتند و هرگز اینکه طور ظلم و اذیت نسبت باو روا نمیداشتند.
لَقَد کان‌َ فِی یُوسُف‌َ وَ إِخوَتِه‌ِ آیات‌ٌ لِلسّائِلِین‌َ آیه ارشاد بر اینکه است که داستان یوسف و برادران او مشتمل بر آیات الهیه و تفضلات او و اینکه او است که هر یک از بندگان خود را که لایق باشند او را بمقام عزّت میرساند و او را بر اریکه جلال باوج جمال عروج میدهد.
مفسرین در شأن نزول آیه گفته‌اند یهودیها از حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم از حکایت یوسف ع سؤال کردند اینکه آیه نازل شد و حضرت داستان یوسف را همان طوری که در تورات بود برای آنها بیان فرمود آنها تعجب نمودند.
و بقول دیگر اینها آیاتی است برای کسیکه سؤال بکند و کسیکه سؤال نکند، و از جمله آیات یوسف [ع] حسن و جمال او بود که خدای تعالی او را از حسن و جمال بهره داد و او را باین فضیلت تخصیص داده و بهره‌مند گردانیده حتّی اینکه گفته‌اند خدای تعالی میان آدمیان حسن را سه قسمت نموده دو ثلث آنرا بیوسف داده و یک ثلث بهمه جهانیان.
بروایت ابو سعید خدری از حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است که فرموده در شب
-----------------------------------
(1) شاهد بر اینکه مطلب آنستکه حدیثی رسیده که مضمونش اینکه است: یکی از سبطین [ع] در حال کودکی آمد نزد جدّش پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و عرض کرد یا رسول اللّه مرا دوست دارید، پدرم را دوست دارید، مادرم را دوست دارید، برادرم را دوست دارید! پیغمبر [ص] در جواب هر یک فرمودند بلی، سپس عرض کرد شما فرمودید دو دوستی در یک دل نمیگنجد اینها که چند دوستی شد، پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود (بنی‌ّ حبّکم یرجع الی حب‌ّ اللّه) .

صفحه : 339
معراج چون مرا بآسمان بردند یوسف را دیدم بجبرئیل گفتم اینکه کیست گفت یوسف است گفتند یا رسول اللّه او را چگونه دیدی فرمود مثل ماه شب چهارده و گفته‌اند یوسف را بقدری نور بود که در شب تاریک نورش تابش مینمود و نیز در اوصاف جمال و تناسب اعضاء گفته‌اند که سفید رنگ، نیکو رو، جعد مو، فراخ چشم، سطبر شانه و صاعد، میان باریک و تیز بین و خرد دندان، بر طرف راست روی او خال سیاه داشت، و در میان دو چشم او علامت سفیدی بود که پنداشتی ماه تابان است وقتی میخندید نور از دندانهایش میتابید.
[ابو الفتوح] إِذ قالُوا لَیُوسُف‌ُ وَ أَخُوه‌ُ أَحَب‌ُّ إِلی أَبِینا مِنّا عامل در (اذ) فعل مضمر است مثل اذکر، و شاید عامل (اذ) (کان) در آیه بالا (لقد کان یوسف) باشد بنا بر اینکه کان تامه باشد و بمعنی (حصل) مراد باشد، لام (لیوسف) لام ابتداء است.
یعنی ای محمّد یاد کن دقتی را که برادران یوسف گفتند همانا یوسف و برادرش إبن یامین نزد پدر ما دوست‌ترند از ما، و شاید در اینجا قسم در تقدیر باشد که گفته باشند قسم بخدا که پدر ما یوسف و برادرش را از ما بیشتر دوست میدارد وَ نَحن‌ُ عُصبَةٌ إِن‌َّ أَبانا لَفِی ضَلال‌ٍ مُبِین‌ٍ در حالیکه ما جماعت توانا و نیرومند میباشیم و پدر ما در خطاء رفته که یوسف و برادرش که کودک و ضعیف میباشند بر ما اقویاء ترجیح داده.
آری آنها خورد سالی و ناتوانائی یوسف را میدیدند و قوت جسمانی خود را مینگریستند و خبر از گوهر ذات و روح الهی نداشتند که بفهمند پدرشان حقیقت او را مینگرد و در صورت او نور خدا را مشاهده مینماید اینکه است که دل باخته او گردیده.
برادران یوسف یازده نفر بودند یکی إبن یامین که برادر ابوینی او بود و ده نفر دیگر برادر پدری او و شش نفر از آنها که پسران خاله او نیز بودند

صفحه : 340
و مادر آنها لیای دختر لیان دختر خاله یعقوب بود و آنها بنام یهودا، روبیل، شمعون، لاوی. ریالون، یسجر. و چهار پسر دیگر از دو سر به نام یکی زلقه و دیگری بلهه و ذان و جادوانشر. وقتی لیای فوت شد یعقوب با خواهر او راجیل ازدواج نمود و یوسف و إبن یامین از او متولد گردیدند.
اقتُلُوا یُوسُف‌َ أَوِ اطرَحُوه‌ُ أَرضاً یَخل‌ُ لَکُم وَجه‌ُ أَبِیکُم وَ تَکُونُوا مِن بَعدِه‌ِ قَوماً صالِحِین‌َ بالاخره برادرها بر خواب یوسف مطلع گردیدند و بر او حسد بردند و شاید گمان کردند که ممکن است یوسف بر ما استیلاء و تسلط یابد و باید او را بکشید یا در بیابانی او را طرح کنید که روی پدر شما برای شما خالی گردد و پس از آنکه چنین کردید توبه کنید و از جماعت شایسته‌گان گردید.

صفحه : 341

[سوره یوسف (12): آیات 10 تا 20]

اشاره

قال‌َ قائِل‌ٌ مِنهُم لا تَقتُلُوا یُوسُف‌َ وَ أَلقُوه‌ُ فِی غَیابَت‌ِ الجُب‌ِّ یَلتَقِطه‌ُ بَعض‌ُ السَّیّارَةِ إِن کُنتُم فاعِلِین‌َ (10) قالُوا یا أَبانا ما لَک‌َ لا تَأمَنّا عَلی یُوسُف‌َ وَ إِنّا لَه‌ُ لَناصِحُون‌َ (11) أَرسِله‌ُ مَعَنا غَداً یَرتَع وَ یَلعَب وَ إِنّا لَه‌ُ لَحافِظُون‌َ (12) قال‌َ إِنِّی لَیَحزُنُنِی أَن تَذهَبُوا بِه‌ِ وَ أَخاف‌ُ أَن یَأکُلَه‌ُ الذِّئب‌ُ وَ أَنتُم عَنه‌ُ غافِلُون‌َ (13) قالُوا لَئِن أَکَلَه‌ُ الذِّئب‌ُ وَ نَحن‌ُ عُصبَةٌ إِنّا إِذاً لَخاسِرُون‌َ (14)
فَلَمّا ذَهَبُوا بِه‌ِ وَ أَجمَعُوا أَن یَجعَلُوه‌ُ فِی غَیابَت‌ِ الجُب‌ِّ وَ أَوحَینا إِلَیه‌ِ لَتُنَبِّئَنَّهُم بِأَمرِهِم هذا وَ هُم لا یَشعُرُون‌َ (15) وَ جاؤُ أَباهُم عِشاءً یَبکُون‌َ (16) قالُوا یا أَبانا إِنّا ذَهَبنا نَستَبِق‌ُ وَ تَرَکنا یُوسُف‌َ عِندَ مَتاعِنا فَأَکَلَه‌ُ الذِّئب‌ُ وَ ما أَنت‌َ بِمُؤمِن‌ٍ لَنا وَ لَو کُنّا صادِقِین‌َ (17) وَ جاؤُ عَلی قَمِیصِه‌ِ بِدَم‌ٍ کَذِب‌ٍ قال‌َ بَل سَوَّلَت لَکُم أَنفُسُکُم أَمراً فَصَبرٌ جَمِیل‌ٌ وَ اللّه‌ُ المُستَعان‌ُ عَلی ما تَصِفُون‌َ (18) وَ جاءَت سَیّارَةٌ فَأَرسَلُوا وارِدَهُم فَأَدلی دَلوَه‌ُ قال‌َ یا بُشری هذا غُلام‌ٌ وَ أَسَرُّوه‌ُ بِضاعَةً وَ اللّه‌ُ عَلِیم‌ٌ بِما یَعمَلُون‌َ (19)
وَ شَرَوه‌ُ بِثَمَن‌ٍ بَخس‌ٍ دَراهِم‌َ مَعدُودَةٍ وَ کانُوا فِیه‌ِ مِن‌َ الزّاهِدِین‌َ (20)

صفحه : 342

[ترجمه]

گوینده‌ئی از برادران گفت یوسف را نکشید اگر خواهید کاری کنید او را (بر سر راه کاروانان) در چاهی اندازید که بعضی از کاروانان او را بیابد و ببرد [10]
گفتند ای پدر ما چیست تو را که ما را بر یوسف امین نمیدانی در صورتی که ما برادران بر او ناصح و مهربان میباشیم [11]
فردا او را با ما بفرست که (در صحرا) بگردد و بازی کند و البته ما حافظ و نگهبان او میباشیم [12]
یعقوب [ع] گفت من محزون میشوم که او را ببرید و میترسم (از او غافل گردید) و او را گرگ بخورد [13]
برادرها گفتند چگونه ممکن است او را گرگ بخورد در حالیکه ما مردمان شجاع و نیرومند میباشیم (و اگر گرگ او را بخورد) ما از زیانکاران خواهیم بود [14]
چون برادرها یوسف را بردند و تصمیم گرفتند که او را در ته چاه بیندازند ما بسوی یوسف وحی نمودیم که همانا وقتی میآید که تو آنها را بکار بدشان خبردار مینمائی در حالیکه آنان مشعر بآن نمیباشند [15]
برادرها هنگام شام گریه کنان برگشتند [16]
و گفتند ای پدر ما چون ما برای مسابقه رفتیم (و یوسف را) بر سر متاع خود گذاردیم او را گرگ خورد و تو تصدیق گفتار ما را نمیکنی اگر چه ما راستگویانیم [17]
و پیراهن یوسف را بخون دروغ آلوده نمودند (و نزد پدر آوردند) یعقوب گفت بلکه اینکه عمل زشت را نفس شما در نظرتان جلوه داده (و من) صبر میکنم صبر نیکو و از خدا طلب یاری میجویم بر آنچه شما وصف میکنید [18]
و کاروان آمد و کسی را فرستادند و دلو را در چاه کردند (و آنکه دلو را در چاه کرده) گفت بشما مژده میدهم که در اینجا پسری است و او را پنهان گردانیدند که سرمایه خود قرار دهند و خدا بآنچه عمل میکنند آگاهست [19]
و برادرهای یوسف او را ببهاء اندک بی‌مقدار فروختند و نسبت بیوسف اظهار بی‌رغبتی نمودند [20]
.

صفحه : 343

(توضیح آیات)

قال‌َ قائِل‌ٌ مِنهُم لا تَقتُلُوا یُوسُف‌َ وَ أَلقُوه‌ُ فِی غَیابَت‌ِ الجُب‌ِّ یَلتَقِطه‌ُ بَعض‌ُ السَّیّارَةِ إِن کُنتُم فاعِلِین‌َ پس از آنکه برادرهای یوسف تصمیم گرفتند که او را یا بکشند یا بجائی روانه کنند یکی از آنها که گویند یهودا بود که از همه در سن و در جودت فهم بهتر بوده، و بقولی روبیل و بروایت علی بن ابراهیم لاوی بوده گفت یوسف را نکشید و او را در قعر چاهی بیفکنید که بعضی از گذرندگان او را بیابند و او را بمحل‌ّ دیگر ببرند و بالاخره رأی همه آنها بر همین قرار گرفت.
و در اینکه آن چه چاهی بوده بقول قتاده آن چاه در بیت المقدس بوده و بروایت وهب در زمین اردن و بروایت کعب میان مدین و مصر و برأی مقاتل بر سر سه فرسخی از منزل یعقوب ع واقع گردیده.
ابو حمزه ثمالی از امام زین العابدین ع چنین روایت کرده که عادت یعقوب اینکه بود که هر روز گوسفندی میکشت و بفقراء تصدق مینمود و خود و عیال خود نیز میخوردند اتفاقا شب جمعه سائل مؤمن روزه داری از در خانه او گذر نمود و طعامی خواست اهل یعقوب با اینکه طعام نزد آنها بود باو ندادند آن فقیر چون مأیوس برگشت و از شدت گرسنگی گریه کرد و صبر نمود و حمد الهی بجای آورد و روز دیگر روزه گرفت از اینکه جهت خدای تعالی او را بفراق یوسف مبتلا گردانید.
[منهج] قالُوا یا أَبانا ما لَک‌َ لا تَأمَنّا عَلی یُوسُف‌َ وَ إِنّا لَه‌ُ لَناصِحُون‌َ أَرسِله‌ُ مَعَنا غَداً یَرتَع وَ یَلعَب وَ إِنّا لَه‌ُ لَحافِظُون‌َ پس از آنکه رأی برادرها بر اینکه استوار گردید که یوسف را ببرند و در چاهی بیندازند و با هم مشورت نمودند که چگونه بپدرشان بگویند و یوسف عزیزش را از وی بگیرند و چون میدانستند پدرشان بآنها اطمینان ندارد اینکه بود

صفحه : 344
که آمدند نزد او و از روی شفقت بولادی گفتند ای پدر چه سبب دارد که نسبت بیوسف بما اطمینان نداری در صورتی که ما خیرخواه و ناصح او میباشیم او را فردا با ما بفرست که تفریح و گردش کند گویا مقصودشان اینکه بوده که اگر از ما برادرها میترسی ما ناصح و خیرخواه او میباشیم و اگر از آفت دیگری میترسی (و انّا له لحافظون) بنون ثقیله و لام تأکید و جمله اسمیه کلام خود را مؤکّد گردانیده‌اند که ما چون اقویا هستیم او را حفظ مینمائیم.
قال‌َ إِنِّی لَیَحزُنُنِی أَن تَذهَبُوا بِه‌ِ وَ أَخاف‌ُ أَن یَأکُلَه‌ُ الذِّئب‌ُ وَ أَنتُم عَنه‌ُ غافِلُون‌َ از اینکه آیه چنین برمیآید که حضرت یعقوب کید برادرها را نسبت بیوسف میدانسته و نخواسته بروی خود بیاورد و صریحا بگوید مطمئن بر شما نیستم اینکه بود که باشاره بآنها میفهماند که از بردن شما یوسف را من محزون میگردم زیرا که بشما مطمئن نیستم و میترسم گرگ او را بخورد و شما مواظبت او را ننمائید برای اینکه باو علاقه ندارید.
قالُوا لَئِن أَکَلَه‌ُ الذِّئب‌ُ وَ نَحن‌ُ عُصبَةٌ إِنّا إِذاً لَخاسِرُون‌َ گویا آنها خسران و زیانکاری خود را بزبان خود اظهار مینمایند که اگر ما او را رها کنیم و مراقب او نباشیم که مبادا گرگ او را بخورد و گرگ او را بخورد همانا ما از جماعت زیانکاران میباشیم چگونه ممکن است چنین امری واقع گردد با اینکه ما ده نفر از اقویاء و نیرومندانیم، پسران یعقوب باین طور مکر و تدلیس نمودند تا اینکه خواهی نخواهی پدرشان را برای بردن یوسف ع حاضر گردانیدند.
فَلَمّا ذَهَبُوا بِه‌ِ وَ أَجمَعُوا أَن یَجعَلُوه‌ُ فِی غَیابَت‌ِ الجُب‌ِّ جواب (لمّا) از آیه محذوف است یعنی (فعلوا به ما فعلوا) کردند باو آنچه کردند، قال الراغب (و اجمعت کذا اکثر ما یقال فیما یکون جمیعا یتوصل الیه بالفکرة نحو فاجمعوا امرکم و شرکائکم الی ان قال و یقال اجمع المسلمون علی کذا اجتمعت آراؤهم علیه.
[پایان]

صفحه : 345
و در مجمع البیان گفته اجمعوا یعنی تمامشان تصمیم گرفتند که یوسف را در قعر چاه بیندازند زیرا کسیکه بخواند یک خواننده‌ئی را بسوی چیزی گفته نمیشود انّه اجمع علیه پس گویا (اجمعوا) از اجتماع دواعی اخذ گردیده [پایان] آیه از حکایت کیفیت بردن یوسف را برای اینکه او را در چاه بیندازند و زجری که در بین راه و هنگام القاء در چاه بر او وارد نمودند ساکت است ظاهرا بوضوح آن گذارده یا از بس مطلب دل خراش و تعجب‌آور است که بی‌رحمانه یک طفل معصوم بی‌گناه پیمبرزاده را بدون جهت و فائده‌ئی که از آن عاید برادرها بشود او را از پدر بگیرند و ببرند و در چاه اندازند بسیار عجیب است.
خلاصه داستان بردن یوسف و بچاه انداختن او را آن طوری که مفسرین با کم و بیشی که در بیان آنها هست چنین گفته‌اند پس از آنکه بهر ترتیبی بود یعقوب را پسرانش برای بردن یوسف حاضر گردانیدند یعقوب [ع] همان شب از مفارقت یوسف ناله‌ها نمود و خوابش نبرد صبح حاضر برفتن شدند سر یوسف را شانه نمود، بآن عطر زد، لباسهای خوب باو پوشانید و پیراهن جدّش ابراهیم را تعویذ او نموده بگردن او بست و در زنبیلی برای او دو قرص نان و قدری زیتون و مقداری شیر و آب نهاده بشمعون سپرد و گفت ممکن است یوسف در بین راه گرسنه و تشنه شود بر تشنگی و گرسنگی طاقت ندارد یوسف خیلی شاد و مسرور شده پدرش را وداع نمود، یعقوب یوسف را در سینه خود فشرده گریه نمود و بفرزندان خود گفت مرا مذمّت نکنید من در اینکه پسر آثار جدم ابراهیم و پدرم اسحق را مینگرم و بجدائیش طاقت ندارم، یعقوب بخیال یک روز فراق اینکه طور نگران بود غافل از اینکه سالها بفراقش مبتلا خواهد گردید برادرها در نهایت احترام او را برداشته از نزد پدر غائب گردیدند همینکه از معموره دور شدند عداوت خود را بیوسف آشکار کردند و او را بزمین زدند و شروع باذیت نمودند، یوسف بهر یک از برادران پناه میبرد آنهم او را میزد و اذیت مینمود

صفحه : 346
یوسف دید در صدد قتل او هستند شروع بگریه نمود پدر خود را میخواند و میگفت ای پدر بیا ببین پسرهایت چه بلائی بسر یوسف آورده و در نهایت شدت گریه کرد هیچیک از برادران باو رحم ننمودند (روئیل) او را بزمین زد خواست او را بکشد یوسف گفت ای برادر مرا مکش روئیل گفت فرزند راحیل بیننده خواب توئی بگو خورشید و ماه و ستارگان تو را حفظ کنند یوسف یهودا را صدا زد رحم بدل یهودا افتاد گفت ای برادران با من چنین عهدی نکرده بودید عهد ما اینکه بود که یوسف را بچاه اندازیم یا خودش هلاک میگردد یا عابرین او را میبرند و از شرّ او خلاص میشویم آنها را اینکه طور راضی نمود و روئیل را از کشتن یوسف منصرف گردانید یوسف را بسر چاهی آوردند طنابی بکمرش بستند و او را بچاه انداختند یوسف دست خود را بدیوار چاه گرفته گریه مینمود هر قدر گریه و زاری نمود برادران گوش ندادند دستهای او را از کنار چاه رد نموده او را بچاه انداختند قبل از رسیدن به ته چاه طناب را بریدند تا یکسره به ته چاه بیفتد و هلاک گردد ته چاه آب بود یوسف بطرفی رفته در کنار آب روی تخته سنگی قرار گرفت اینکه است که خدای تعالی که در اینکه آیه (فَلَمّا ذَهَبُوا بِه‌ِ) تا آخر داستان انداختن یوسف را در چاه خبر میدهد.
که چون برادران یوسف را بردند سر چاهی رسیدند همه برادران برای انداختن یوسف را به ته چاه جمع شدند وقتی یوسف به ته چاه رسید آنوقت باو وحی فرستادیم (لَتُنَبِّئَنَّهُم بِأَمرِهِم هذا وَ هُم لا یَشعُرُون‌َ) ضمیر مخاطب راجع بیوسف است، در زمان کودکی بوی وحی شد همان طوری که بموسی و عیسی وحی شد، و بنون ثقیله و لام که متضمن قسم است فرموده البته برادرانت را خبردار میکنی بآنچه در باره تو کردند و آنها مشعر نیستند.
و شاید اینکه وحی متضمن بشارت باشد بعاقبت امر او و خلاصی او از چاه و تفوق و استیلاء او بر برادرها و اینکه آنها مشعر نیستند که تو یوسفی زیرا که جلالت شأن تو آنها را مبهوت گردانیده، خلاصه خدای جلیل در ته چاه یوسف را از

صفحه : 347
از طریق لطف مطمئن و دل خوش میگرداند که تو از اینکه چاه بتخت سلطنتی خواهی رسید و برادرانت مثل بنده خائن جانی در حضور تو بسجده ذلت و مسکنت می‌افتند (إِن‌َّ مَع‌َ العُسرِ یُسراً) اینکه است که بوی وحی رسید ای یوسف تو از اینکه بلاء خلاص خواهی شد و پس از نجات برادران بسوی تو آیند و تو آنها را از اینکه ظلمی که بتو کرده‌اند خبردار خواهی نمود و آنان تو را نشناسند.
[توضیح] موقع انداختن یوسف را در چاه ده برادرش حاضر بودند فقط برادر ابوینی او إبن یامین با آنها نبود هنگام عصر یهودا سر چاه آمد صدا زد ای یوسف زنده‌ئی یا مرده‌ئی یوسف گفت تو کیستی گفت یهودا احوالت چطور است، یوسف گفت چگونه باشد حال شخصی که از پدرش جدا افتاده و برادرانش بر او ستم کرده و از وطنش آواره نموده ته چاه گرسن و غمگین مانده نه مثل زندگان روی زمین است و نه مثل مردگان در زیر زمین بعد یوسف بشدت گریه کرد و یهودا هم گریه نمود بعد از آن یوسف گفت ای یهودا هر میتی را وصیتی است وصیّت من با تو اینکه است که هر وقت بجوانی نظر کردی جوانی مرا در نظر آری، هر جا یتیمی یا غریبی دیدی غریبی مرا بیاد آور، ظلمی را که برادرانم بمن کردند بپدرم خبر مده، یهودا بشدت گریه کرد برادرها صدای گریه او را شنیدند آمدند او را مذمّت نمودند و سنگی روی چاه انداختند یوسف در آنوقت دوازده ساله بود سه روز در چاه ماند یهودا مخفیانه برای او غذا میآورد بعد برادران بزغاله‌ئی را کشتند و پیراهن یوسف که از بدنش کنده بودند چند جای آنرا پاره نمودند و بخون بزغاله آغشته گردانیده شبانه گریان نزد پدر آمدند.
[مأخوذ از تفسیر کشف الحقایق] وَ جاءُوا أَباهُم عِشاءً یَبکُون‌َ، قالُوا یا أَبانا إِنّا ذَهَبنا نَستَبِق‌ُ وَ تَرَکنا یُوسُف‌َ عِندَ مَتاعِنا فَأَکَلَه‌ُ الذِّئب‌ُ وَ ما أَنت‌َ بِمُؤمِن‌ٍ لَنا وَ لَو کُنّا صادِقِین‌َ خلاصه پسران یعقوب موقع عشاء که یا مقصود آخر روز بوده یا اول مغرب

صفحه : 348
یا موقع نماز عشاء برمیگردند و نزد پدر میآیند در حالیکه گریه میکردند گریه دروغی تا اینکه امر را بر پدرشان مشتبه گردانند و پدرشان آنها را در گفتارشان که یوسف را گرگ خورده تصدیق نماید.
و گفتند ای پدر ما یوسف را نزد اثاثیه خود گذاردیم و در دویدن از یکدیگر سبقت میگرفتیم و از یوسف غافل گردیدیم گرگ او را پاره نمود و اگر چه ما از راستگویانیم لکن تو از شدّت محبتی که بیوسف داری ما را تصدیق نمینمائی راغب در مفردات گفته (اصل السبق التقدم فی السیر نحو (و السابقات سبقا) و الاستباق التسابق قال (انّا ذهبنا نستبق) (و استبقا الباب).
[پایان] اصل سبق بمعنی پیشی گرفتن در حرکت است مثل قوله تعالی (فَالسّابِقات‌ِ سَبقاً) و استباق بر وزن افتعال بمعنی سبقت گرفتن هر یک بر دیگری است خلاصه آنها پس از آن عمل فجیع که کردند برگشتند نزد پدر و پیراهن یوسف را که بخون بزغاله خونین کرده بودند با آه و ناله دروغی نزد یعقوب هجرت کشیده آوردند.
وَ جاءُوا عَلی قَمِیصِه‌ِ بِدَم‌ٍ کَذِب‌ٍ (الکذب) بالفتح و الکسر مصدر و بمعنی اسم فاعل است و برای مبالغه در اینجا استعمال شده.
قال‌َ بَل سَوَّلَت لَکُم أَنفُسُکُم أَمراً فَصَبرٌ جَمِیل‌ٌ وَ اللّه‌ُ المُستَعان‌ُ عَلی ما تَصِفُون‌َ یعقوب گفت چنین نیست که شما میگوئید بلکه نفسهای شما آراسته گردانیده و مطلب بزرگی را در نظرهای شما آسان گردانیده (تسویل) مأخوذ از سؤال است و بمعنی استرخا یعنی مطلب بزرگی که هلاکت یوسف باشد را در نظر شما آسان و کوچک گردانیده و کار من صبر نیکو است و از خدا یاری میخواهم.
گفته‌اند پس از اینکه واقعه یعقوب آرام نداشت شبانه روز گریه میکرد و بروایتی هر صبح یعقوب از خانه بیرون میآمد و بصحرا میرفت و در حوالی کنعان میگشت و میگفت ای پسر من ای فرزند دل بند من و
( یا قرّة عینی)
ای نور

صفحه : 349
چشم رمد دیده من
(و یا ثمرة فؤادی)
ای میوه دل پر داغ من
( یا فلذة کبدی)
ای پاره جگر خون شده من
(بای‌ّ بئر طرحوک)
آیا تو را در کدام چاه انداختند
(بای سیف قتلوک)
بکدام شمشیر تو را هلاک گردانیدند
(بای‌ّ بحر غرقوک)
بکدام دریا تو را غرق گردانیدند
(و فی ای‌ّ ارض دفنوک)
بکدام بقعه از زمین تو را دفن نمودند سرگشته در وادی میگشت و آب حسرت از دیده میبارید و بسوزیکه آتش در افلاک زده مینالید جبرئیل رسید و باو گفت
(ابکیت الملائکة ببکائک)
بگریه تو فرشتگان گریانند و مقدسان ملاء اعلا را بناله آورده‌ئی یعقوب گفت:

جان غم فرسوده دارم چون ننالم آه آه آه درد آلوده دارم چون نگریم زار زار
بروایتی تا سه روز جبرئیل در چاه مونس یوسف بود و او را تسلی میداد و باو امر بصبر مینمود و باو مژده‌ها میداد چون خواست از وی جدا شود یوسف از وحشت و بیکسی خود بنالید جبرئیل گفت ای یوسف اینکه دعا را بخوان تا از چاه نجات یابی
( یا صریخ المستصرخین یا غوث المستغیثین یا مفرج کرب المکروبین قد تری مکانی و تعرف حالی و لا یخفی علیک شیئی من امری)
[منهج الصادقین] وَ جاءَت سَیّارَةٌ فَأَرسَلُوا وارِدَهُم فَأَدلی دَلوَه‌ُ گفته‌اند که یوسف تا سه روز در قعر چاه ماند روز چهارم کاروانی از مصر نزد چاه آمدند و آنها جماعتی بودند که از مدین بمصر میرفتند و آب‌کش خود را نزد چاه فرستادند و گویند (وارد آنها) یعنی آنکسی که برای آب کشی مهیا بود و وی بنام مالک بن زعر خزاعی و از اهل مدین بود بسر چاه آمد و دلو را در چاه فرو برد بیوسف وحی رسید که در دلو بنشین که اینکه دلو برای تو در چاه آمده، بقولی مالک در کشیدن و سنگینی دلو حیران ماند بچاه نگریست آنماه را در دلو مشاهده نمود اینکه بود که گفت:

صفحه : 350
قال‌َ یا بُشری هذا غُلام‌ٌ وَ أَسَرُّوه‌ُ بِضاعَةً وَ اللّه‌ُ عَلِیم‌ٌ بِما یَعمَلُون‌َ بقولی بشری نام صاحب مالک بوده که گفته ای بشری در بیرون آوردن بار سنگین مرا کمک کن و مالک و آن جماعت یوسف را پنهان داشتند که متاع تجارتی آنها باشد، و بقولی ضمیر (اسروه) راجع ببرادران یوسف است که آنها امر او را پنهان داشتند و گفتند اینکه غلام ما است که از ما گریخته او را بخرید (وَ اللّه‌ُ عَلِیم‌ٌ بِما یَعمَلُون‌َ) و خدا دانا است بآنچه آنها نسبت ببرادر خود میکنند وَ شَرَوه‌ُ بِثَمَن‌ٍ بَخس‌ٍ دَراهِم‌َ مَعدُودَةٍ وَ کانُوا فِیه‌ِ مِن‌َ الزّاهِدِین‌َ برادران یوسف بثمن اندک ناچیز او را فروختند و بطوری وانمودند که اینکه غلام ما است لکن گریز پا است، و شاید گفته‌اند که جسور و نافرمان هم هست از بعضی از روایات نقل میکنند که روزی یوسف صورت خود را در آینه دید و از جمال خود تعجب نمود و با خود گفت اگر من بنده بودم بهای من بی حد و اندازه بود اینکه بود که خدای تعالی باو نمایاند و چنین شد که او را بثمن بخس معدود فروختند.
گویند چون برادران یوسف بنام غلامی یوسف را فروختند گفتند اینکه غلام گریز پا است او را در غل و زنجیر ببندید که فرار نکند اینکه بود که او را بغل و زنجیر بستند و بر شتری نشانیدند و غلام سیاهی را موکّل او گردانیدند در بین راه چشمش بقبر مادرش که در مقابر آل اسحق بود افتاد خود را از بالای شتر بزمین انداخت و بر سر قبر مادر بنای گریه و ناله گذارد و بمادر درد دل میکرد که چه جفاها کشیدم آن غلام سیاه که موکل او بود وقتی دید یوسف روی شتر نیست و سر قبری نشسته گمان کرد میخواهد فرار کند او را گرفت و بصورت یوسف سیلی زد و صورت او خون آلوده گردید و گفت میخواستی فرار کنی خواجه‌گانت راست گفتند که تو گریز پائی یوسف چیزی نگفت و قطرات اشک از چشمانش سرازیر گردید در اینکه حال هوا تیره و تار گردید و رعد و برق وزیدن گرفت گفتند چه شد ما در اینکه روز گناهی نکرده بودیم غلام گفت از شومی عمل

صفحه : 351
من چنین شد و من باین غلام عبرانی سیلی زدم و او آهی از دل برکشید در آن حال اینکه طور شد مالک بغلام گفت ای بیعقل چگونه با غل و زنجیر میتوانست فرار کند مالک گفت ای غلام چرا از شتر بزیر آمده بودی یوسف گفت من سر ستیز و پای گریز ندارم بقبر مادرم رسیدم بی‌اختیار شدم، خلاصه وقتی فهمیدند اینکه بلا از جهت ستمی بود که بیوسف وارد نمودند مالک و غلام و باقی کاروانان دور او را گرفتند که ببخش و دعاء کن که عذاب رفع شود یوسف دعاء کرد هوا آرام شد.

صفحه : 352

[سوره یوسف (12): آیات 21 تا 29]

اشاره

وَ قال‌َ الَّذِی اشتَراه‌ُ مِن مِصرَ لامرَأَتِه‌ِ أَکرِمِی مَثواه‌ُ عَسی أَن یَنفَعَنا أَو نَتَّخِذَه‌ُ وَلَداً وَ کَذلِک‌َ مَکَّنّا لِیُوسُف‌َ فِی الأَرض‌ِ وَ لِنُعَلِّمَه‌ُ مِن تَأوِیل‌ِ الأَحادِیث‌ِ وَ اللّه‌ُ غالِب‌ٌ عَلی أَمرِه‌ِ وَ لکِن‌َّ أَکثَرَ النّاس‌ِ لا یَعلَمُون‌َ (21) وَ لَمّا بَلَغ‌َ أَشُدَّه‌ُ آتَیناه‌ُ حُکماً وَ عِلماً وَ کَذلِک‌َ نَجزِی المُحسِنِین‌َ (22) وَ راوَدَته‌ُ الَّتِی هُوَ فِی بَیتِها عَن نَفسِه‌ِ وَ غَلَّقَت‌ِ الأَبواب‌َ وَ قالَت هَیت‌َ لَک‌َ قال‌َ مَعاذَ اللّه‌ِ إِنَّه‌ُ رَبِّی أَحسَن‌َ مَثوای‌َ إِنَّه‌ُ لا یُفلِح‌ُ الظّالِمُون‌َ (23) وَ لَقَد هَمَّت بِه‌ِ وَ هَم‌َّ بِها لَو لا أَن رَأی بُرهان‌َ رَبِّه‌ِ کَذلِک‌َ لِنَصرِف‌َ عَنه‌ُ السُّوءَ وَ الفَحشاءَ إِنَّه‌ُ مِن عِبادِنَا المُخلَصِین‌َ (24) وَ استَبَقَا الباب‌َ وَ قَدَّت قَمِیصَه‌ُ مِن دُبُرٍ وَ أَلفَیا سَیِّدَها لَدَی الباب‌ِ قالَت ما جَزاءُ مَن أَرادَ بِأَهلِک‌َ سُوءاً إِلاّ أَن یُسجَن‌َ أَو عَذاب‌ٌ أَلِیم‌ٌ (25)
قال‌َ هِی‌َ راوَدَتنِی عَن نَفسِی وَ شَهِدَ شاهِدٌ مِن أَهلِها إِن کان‌َ قَمِیصُه‌ُ قُدَّ مِن قُبُل‌ٍ فَصَدَقَت وَ هُوَ مِن‌َ الکاذِبِین‌َ (26) وَ إِن کان‌َ قَمِیصُه‌ُ قُدَّ مِن دُبُرٍ فَکَذَبَت وَ هُوَ مِن‌َ الصّادِقِین‌َ (27) فَلَمّا رَأی قَمِیصَه‌ُ قُدَّ مِن دُبُرٍ قال‌َ إِنَّه‌ُ مِن کَیدِکُن‌َّ إِن‌َّ کَیدَکُن‌َّ عَظِیم‌ٌ (28) یُوسُف‌ُ أَعرِض عَن هذا وَ استَغفِرِی لِذَنبِک‌ِ إِنَّک‌ِ کُنت‌ِ مِن‌َ الخاطِئِین‌َ (29)

صفحه : 353

[ترجمه]

و آن کسیکه در مصر یوسف را خرید بزنش گفت مقام او را گرامی دار شاید بما نفع بخشد یا او را فرزند بگیریم و اینکه طور ما یوسف را در زمین تمکن دادیم و برای اینکه بوی علم تعبیر خواب بیاموزیم و خدا بر امر خود غالب است و لکن بیشتر مردم نمیدانند [21]
و چون یوسف بحدّ رشد و کمال رسید باو حکمت و علم عطاء نمودیم و اینکه چنین پاداش میدهیم نیکوکاران را [22]
و درخواست یوسف را آنزنی که او در خانه او بود و درها را بست و باو گفت مهیا شو من برای تو آماده‌ام یوسف گفت من بخدا پناه میبرم او پروردگار من است نیکو منزلی برای من مهیّا نموده حقیقة او ستمکاران را رستگار نمیگرداند [23]
و همانا (زلیخا زن عزیز مصر) بیوسف میل کرد و یوسف نیز بوی میل کرده بود اگر یوسف ندیده بود برهان پروردگارش را همچنین ثبات دادیم یوسف را تا از او سوء و فحشاء را بگردانیم او از بندگان خالص ما است [24]
یوسف و زلیخا بدرب خانه شتافتند و پیراهن یوسف از پشت بدرید و در آن حال شوهر آنزن را دم درب یافتند زلیخا گفت چیست پاداش کسی که بخواهد با اهل تو عمل سوئی بنماید مگر اینکه او را زندان کنی یا او را مجازات سخت نمائی [25]
یوسف گفت اینکه زن خودش با من قصد مراوده نمود و در آنجا شاهدی از اهل خود آنها شهادت داد و گفت اگر پیراهن یوسف از جلو دریده شده زلیخا راست میگوید و یوسف از دروغگویانست [26]
و اگر پیراهنش از عقب دریده شده یوسف راست میگوید و زلیخا از دروغگویانست [27]
وقتی شوهر زن دید پیراهن یوسف از عقب دریده بزنش گفت همانا اینکه از کید و مکر شما زنها است و همانا کید شما زنها بزرگ است [28]
یوسف از اینکه قضیه اعراض نما و بزن گفت برای گناه خود طلب آمرزش کن زیرا که تو از خطا کنندگانی [29]

صفحه : 354

(توضیح آیات)

وَ قال‌َ الَّذِی اشتَراه‌ُ مِن مِصرَ لِامرَأَتِه‌ِ أَکرِمِی مَثواه‌ُ عَسی أَن یَنفَعَنا أَو نَتَّخِذَه‌ُ وَلَداً پس از آنکه مالک یوسف را خرید و بمصر آورد گویند آنوقت پادشاه مصر دیان بن ولید عمیلقی بود و او از اولاد عملاق بن لاوی بن سام بن نوح بود، و بقول بعضی او بیوسف ایمان آورد و پس از او پادشاهی بقابوس بن مصعب افتاد که فرعون زمان موسی بود یوسف او را بایمان دعوت کرد او نپذیرفت و زمام امور مملکت خود را بدست قطغیر یا اطفیر مصری داده بود و قطمیر نظر ببزرگی مقامش نزد سلطان و منزلتش او را عزیز مینامیدند.
خلاصه مالک وقتی نزدیک بمصر رسید بیوسف امر کرد که خود را شستشو کند و لباسهای فاخر باو پوشانید و داخل مصر گردید اهل مصر بدیدن جمال یوسف متحیر ماندند مردم دسته دسته بر سر او جمع شدند مالک روزی را برای فروش یوسف تعیین نمود آن روز ازدحام غریبی شد (راعیل) زن عزیز مصر که بنام (زلیخا) مشهور بود یوسف را دید و باو محبّت پیدا کرد و در زبان عرب بوزیر فرعون مصر عزیز میگفتند.
در کتب تاریخ گفته‌اند هنگامیکه یوسف را برای فروش عرضه دادند قیمت او بحدّی رسید که بوزن او دفعه‌ئی نقره، دفعه‌ئی طلا، دفعه‌ئی مروارید میدادند باین قیمت گزاف عزیز مصر یوسف را خرید و در منزل خود صاحب اختیار نمود و چون عزیز مصر اولاد نداشت او را پسر خود نامید و در خانه خود برد اینکه است که در آیه فرموده آنکسیکه یوسف را خرید بخانه خود برد و بزنش سفارش نمود که او را در منزل نیکوئی جای ده و گرامی دار شاید نفع ببخشد ما را یا او را بجای فرزند بگیریم.

صفحه : 355
وَ کَذلِک‌َ مَکَّنّا لِیُوسُف‌َ فِی الأَرض‌ِ وَ لِنُعَلِّمَه‌ُ مِن تَأوِیل‌ِ الأَحادِیث‌ِ اینکه چنین ما یوسف را در زمین تمکن دادیم و او را از چاه نجات دادیم (و لنعلمه) عطف بر مضمر است و در تقدیر (لیتصرف فیها) از بعض مفسرین است که اینکه تمکن برای دو نتیجه است یکی او را تمکن دادیم تا اینکه عدل را بپای دارد و امور مردم را تدبیر نماید و دیگر آنکه معانی کتابهای خدا و احکام آنرا بداند و نیز بداند تعبیر خوابهائی را که امور آینده را مینمایاند تا اینکه مستعد گردد و بتدبیر امور مشغول شود و باصلاح آن اقدام نماید پیش از رسیدن وقت آن.
وَ اللّه‌ُ غالِب‌ٌ عَلی أَمرِه‌ِ وَ لکِن‌َّ أَکثَرَ النّاس‌ِ لا یَعلَمُون‌َ برادران یوسف خواستند او را نابود و ناچیز گردانند و او را ببهای ناچیز فروختند و خدا خواست یوسف را بر سریر عزت بنشاند و حکم خدا و امر او غالب بر هر امری است که اراده نموده لکن اکثر مردم نمیدانند.
وَ لَمّا بَلَغ‌َ أَشُدَّه‌ُ آتَیناه‌ُ حُکماً وَ عِلماً وَ کَذلِک‌َ نَجزِی المُحسِنِین‌َ وقتی یوسف برشد رسید که گویند اول آن هیجده سالگی است باو دو فضیلت بزرگ عطاء شد یکی حکمت، و شاید مقصود از حکم در اینجا قوت عقل نظری و عقل عملی باشد زیرا که کمال انسان در قوت اینکه دو فضیلت است که یوسف در اینکه جهت بحدّ کمال رسیده، و شاید مقصود تعبیر رؤیاء باشد که اینکه فضیلت را از خصوصیات او بشمار آورده و همین طوری که بیوسف علم و حکمت عطاء نمودیم همین طور نیکوکاران را جزاء و پاداش نیکو میدهیم.
وَ راوَدَته‌ُ الَّتِی هُوَ فِی بَیتِها عَن نَفسِه‌ِ وَ غَلَّقَت‌ِ الأَبواب‌َ وَ قالَت هَیت‌َ لَک‌َ (مراوده) از راد یرود مشتق گردیده و بمعنی رفتن و آمدن برای چیزی یعنی زلیخا زن عزیز با یوسف از روی مکر بسیار رفت و آمد میکرد که او را بفریبد و از او تمتع ببرد.
از إبن عباس روایت میکنند که از جمله مراوده زلیخا اینکه بود که بیوسف

صفحه : 356
میگفت چه موی نیکوئی داری یوسف میگفت اول چیزیکه در خاک پراکنده میشود و میریزد مو است، میگفت ای یوسف چه صورت قشنگی داری یوسف میگفت (احسن الخالقین) آنرا در رحم مادر نقش بسته، میگفت ای یوسف حسن روی تو مرا لاغر گردانیده یوسف میگفت شیطان تو را بر اینکه داشته، میگفت ای یوسف عشق تو آتش در دل من زده اینکه آتش را بلطفت فرو نشان یوسف میگفت اگر آبی بر آتش تو زنم بآتش جهنّم سوخته شوم گفت برخیز و باندرون آنخانه برو که بسیار تشنه‌ام و غرضش اینکه بود که وقتی برود از پس او برود و مرادش را حاصل نماید یوسف گفت کسی در خانه رود که صاحب خانه باشد من مملوکم و مالک چیزی نیستم گفت ای یوسف در آنجا بستر عزیز افراشته در آنجا در آی و مراد مرا حاصل کن گفت چگونه خود را مستحق دوزخ گردانم و منزل خود را در بهشت از دست بدهم، گفت ای یوسف با من در آی در اینکه پرده کسی را راه نیست یوسف گفت خدای من بر همه اسرار و خفیات مطلع است چگونه از او پوشیده میشود زلیخا گفت دست بر دل من نه تا اطمینان یابم گفت عزیز بآن اولی‌تر است گفت من عزیز را شربتی دهم تا بمیرد و من زن تو شوم یوسف گفت چگونه از عذاب و عقاب دوزخ خلاص یابی.
از سدی و اسحق روایت شده که مراوده زلیخا بیوسف اینکه بود که خود را می‌آراست و بر وی عرضه مینمود و وی را بخود دعوت میکرد گاهی ترغیب و گاهی ترهیب و میگفت ای یوسف بحسن و جمال من نمینگری یوسف میگفت چگونه بچیزی نگرم که عنقریب در خاک پوسیده شود، گفت مشاهده مویهای مجعّد من نمیکنی گفت چه فائده که با خاک آمیخته خواهد شد چون نزد یوسف می‌نشست یوسف روی از او برمیگردانید چون از تداویر مراوده عاجز شد در حیله دیگری شروع نمود خانه‌ئی بساخت و در و دیوار و زیر و بالای آنرا آینه نصب نمود و صورت خود و یوسف را در آن نقش کرد که هر دو با هم معانقه مینمودند چون تمام شد از یوسف خواهش کرد که در اندرون آنخانه در آی

صفحه : 357
و ببین هرگز مثل آنرا دیده‌ئی یوسف بالتماس او چون در آنخانه در آمد زلیخا در عقب او روان شد (وَ غَلَّقَت‌ِ الأَبواب‌َ) و دربها را محکم بست و آن هفت خانه توی هم بود و در هر یک دری داشت زلیخا دربها را بست (وَ قالَت هَیت‌َ لَک‌َ) و گفت پیش من آی و بشتاب که من برای توام، اینکه کلمه اسم فعل است و برای تبیین آرند چون لام (سقیا لک) چون یوسف اینکه کلمه بشنید گفت (معاذ اللّه) بخدا پناه میگیرم (انّه ربی احسن مثوای) زیرا که پروردگار من منزل مرا نیکو قرار داده نزدیک بارگاه قدس و مرا منزلت عالی و درجه رفیع داده چگونه در حق او عاصی شوم و باین عمل قبیح اقدام نمایم و یا اینکه عزیز تربیت کننده من است چگونه حق او را رعایت ننمایم و دست خیانت بناموس او دراز کنم و همانا خداوند ستمکاران را رستگار نمیگرداند.
[منهج الصادقین] وَ لَقَد هَمَّت بِه‌ِ وَ هَم‌َّ بِها لَو لا أَن رَأی بُرهان‌َ رَبِّه‌ِ همانا زلیخا بیوسف میل نمود و یوسف میل بزلیخا کرده بود اگر یوسف برهان پروردگارش را ندیده بود.
سؤال- اهتمام یوسف بزلیخا چنانچه از آیه استفاده میگردد ظاهر آن با مقام عصمت منافات دارد زیرا که مقام عصمت آنطوریکه جماعت امامیّه قائلند مانع از هر خلافی است حتّی اینکه میل و اراده بامر قبیح منافی با مقام عصمت است صدوق [ره] در عیون الاخبار روایت میکند که مأمون از امام رضا ع همین مطلب را سؤال میکند امام ع در پاسخ آیه را اینکه طور قرائت میکند (لقد همت به و لو لا ان رأی برهان ربّه لهم‌ّ بها) و لقد
حدثنی ابی عن ابیه الصادق ع انه قال (همت بان تفعل و هم‌ّ بان لا یفعل فقال المأمون للّه درک یا ابا الحسن)
بنا بر اینکه روایت معنی آیه چنین میشود اگر نبود که یوسف دید برهان پروردگارش را همانا میل کرده بود بزلیخا.
یعنی اگر نبود مقام عصمت الهی و لمعه نبوّت یوسفی که حائل شد میان یوسف و سبب خشم الهی و نیز اگر نبود وی را مرتبه کشف حقایق که لازمه مقام

صفحه : 358
نبوّت است یوسف باعتبار مقام بشریت با اینکه همه وسائل و اسبابیکه مهیج شهوات انسانی است از وفور غریزه شهوت جوانی و جمال و آراسته‌گی زلیخا و چنین عاشق دل باخته ملکه مصر و در مقام و منزلت سلطنتی با اینکه تشریفات و گستردگی رختخواب حریر و دیباج بدون ترس و هراس در منزل امن و امان عادة محال است انسان بتواند خودداری کند و میل نکند لکن چون یوسف (رأی) دید رؤیت یوسف البته رؤیت دل و درک حضور و رؤیت مقام عظمت و کبریائی بوده و کسی که چنین باشد چگونه ممکن است عمل قبیحی اراده نماید چنانچه در بعضی از تفاسیر گفته شده مقصود از رؤیت رؤیت قلب و درک حضور است نه جهات دیگر خلاصه با اینکه همه اسباب قوی چیزی نفس او را نگاه نداشت مگر اصل توحید و ایمان بلکه محبّت الهی که وجودش را پر کرده و قلبش را از غیر حق تعالی اشغال نموده و برای غیر محلی باقی نگذارده بود، و مؤید اینکه توجیه آخر آیه است که فرموده:
کَذلِک‌َ لِنَصرِف‌َ عَنه‌ُ السُّوءَ وَ الفَحشاءَ إِنَّه‌ُ مِن عِبادِنَا المُخلَصِین‌َ اشاره به اینکه که اینکه چنین ما نمودیم باو برهان را برای اینکه از او بدی و فحشاء را برگردانیم زیرا که او از بنده‌گان خالص ما بود، آیه خبر میدهد چون یوسف از بنده‌گان خالص ما بود همین خلوص و مقام عصمت او بود که از فحشاء و کار قبیح بلکه از اراده نمودن بآن او را باز داشتیم نه اینکه اراده کرده باشد و برهانی از خارج دیده باشد چنانچه بعضی از مفسرین گفته‌اند که جبرئیل بانگ بر او زد یا صورت یعقوب را دید یا چیز دیگری مانع او گردیده تمام اینها اشتباهست.
بعضی از مفسرین گفته اشعری مذهبان در باره یوسف سخنانی گفته‌اند که نه قلم را یاری تحریر و نه زبان را قوّه تقریر است با اینکه خداوند در همین سوره بعصمت او شهادت میدهد زیرا که یوسف بنده صبور متقی پرهیزکار بود و خدای تعالی او را برای عبودیت خود خالص گردانیده و بوی علم و حکمت عطاء

صفحه : 359
نموده و او را از محسنین بشمار آورده با اینکه اوصاف چگونه ممکن است مایل بامر قبیح گردد یا چنانچه بعضی گفته‌اند کار قبیحی را اراده کند هرگز چنین نخواهد بود، قول صحیح همانست که دانشمندان از مفسرین گفته‌اند که برهان پروردگار نور عصمت الهی و لمعه نبوّت یوسفی بود که حائل گردید میان یوسف و خشم خداوندی و یوسف بقوت نبوّت و فتوت خود را نگاه داشت.
وَ استَبَقَا الباب‌َ وَ قَدَّت قَمِیصَه‌ُ مِن دُبُرٍ وَ أَلفَیا سَیِّدَها لَدَی الباب‌ِ قالَت ما جَزاءُ مَن أَرادَ بِأَهلِک‌َ سُوءاً إِلّا أَن یُسجَن‌َ أَو عَذاب‌ٌ أَلِیم‌ٌ یوسف پیشی گرفت بسوی درب برای فرار، حرف جر که (الی) باشد حذف شده زیرا که (استبقا) بمعنی ابتداء است یوسف خواست از دست زلیخا فرار کند رو بگریز نهاد و زلیخا از عقب او روان شد و پشت پیراهن او را گرفت پشت پیراهن یوسف پاره شد.
از کعب الاحبار روایت میکنند که یوسف بهر دری که میرسید قفل آن درب باز میشد تا اینکه بدرب آخر رسیدند در آنجا عزیز مصر را پشت درب یافتند چون عزیز یوسف و زلیخا را مضطرب دید دانست که چیزی در بین آنها است که هر دو آشفته‌اند زلیخا پیشی گرفت و خواست خود را تبرئه کند بعزیز گفت چیست پاداش کسیکه خواهد باهل تو عمل بد کند مگر اینکه او را زندان کنی یا او را در مورد شکنجه و عذاب دردناک در آوری.
قال‌َ هِی‌َ راوَدَتنِی عَن نَفسِی وَ شَهِدَ شاهِدٌ مِن أَهلِها إِن کان‌َ قَمِیصُه‌ُ قُدَّ مِن قُبُل‌ٍ الخ یوسف گفت او از نفس من درخواست نمود و من امتناع نمودم در آنهنگام کسی از وابستگان زلیخا حاضر و او شخصی با فراست بود شهادت داد و گفت اگر گریبان پیراهن یوسف از جلو دریده بدانید که زلیخا راست میگوید و یوسف از دروغگویان است و اگر پیراهنش از عقب دریده یوسف راست میگوید و زلیخا از دروغگویان است.
و در اینکه شهادت دهنده چه کسی بود چند قول است:

صفحه : 360
بقولی مرد حکیم دانشمندی با عزیز دم درب نشسته بودند او اینکه طور شهادت داد، و بقولی پسر عموی خود زلیخا بود، و بقول دیگر که از طریق اهل بیت و بعضی از اهل تسنن رسیده بچه‌ئی بود در گهواره و از کسان خود زلیخا بود که بزبان آمد و اینکه طور شهادت داد.
فَلَمّا رَأی قَمِیصَه‌ُ قُدَّ مِن دُبُرٍ قال‌َ إِنَّه‌ُ مِن کَیدِکُن‌َّ إِن‌َّ کَیدَکُن‌َّ عَظِیم‌ٌ وقتی عزیز مصر دید پیراهن یوسف از عقب دریده فهمید که زلیخا خطاء کار است گفت اینکه از کید شما زنها است زیرا که کید شما زنها بزرگ است.
بعضی از مفسرین گفته‌اند که کید زنها از کید شیطان بزرگ‌تر است زیرا که کید زنان زود در دل می‌نشیند و تأثیر میکند، و از بعض علماء نقل شده که گفته ترس من از زنان زیادتر از ترس من است از شیطان زیرا که خداوند کید شیطان را آنجا که فرموده (إِن‌َّ کَیدَ الشَّیطان‌ِ کان‌َ ضَعِیفاً) ضعیف شمرده و کید زن را بزرگ بشمار آورده آنجا که فرموده (إِن‌َّ کَیدَکُن‌َّ عَظِیم‌ٌ) همانا کید زنها بزرگ است.
یُوسُف‌ُ أَعرِض عَن هذا وَ استَغفِرِی لِذَنبِک‌ِ إِنَّک‌ِ کُنت‌ِ مِن‌َ الخاطِئِین‌َ وقتی عزیز زن خود را خطاء کار یافت رو بیوسف نمود و گفت ای یوسف تو از اینکه قضیه اعراض نما، و رو بزلیخا کرد و گفت و (استَغفِرِی لِذَنبِک‌ِ) طلب آمرزش کن برای گناهت بدرستیکه تو از خطاء کاران هستی.

صفحه : 361

[سوره یوسف (12): آیات 30 تا 35]

اشاره

وَ قال‌َ نِسوَةٌ فِی المَدِینَةِ امرَأَت‌ُ العَزِیزِ تُراوِدُ فَتاها عَن نَفسِه‌ِ قَد شَغَفَها حُبًّا إِنّا لَنَراها فِی ضَلال‌ٍ مُبِین‌ٍ (30) فَلَمّا سَمِعَت بِمَکرِهِن‌َّ أَرسَلَت إِلَیهِن‌َّ وَ أَعتَدَت لَهُن‌َّ مُتَّکَأً وَ آتَت کُل‌َّ واحِدَةٍ مِنهُن‌َّ سِکِّیناً وَ قالَت‌ِ اخرُج عَلَیهِن‌َّ فَلَمّا رَأَینَه‌ُ أَکبَرنَه‌ُ وَ قَطَّعن‌َ أَیدِیَهُن‌َّ وَ قُلن‌َ حاش‌َ لِلّه‌ِ ما هذا بَشَراً إِن هذا إِلاّ مَلَک‌ٌ کَرِیم‌ٌ (31) قالَت فَذلِکُن‌َّ الَّذِی لُمتُنَّنِی فِیه‌ِ وَ لَقَد راوَدتُه‌ُ عَن نَفسِه‌ِ فَاستَعصَم‌َ وَ لَئِن لَم یَفعَل ما آمُرُه‌ُ لَیُسجَنَن‌َّ وَ لَیَکُوناً مِن‌َ الصّاغِرِین‌َ (32) قال‌َ رَب‌ِّ السِّجن‌ُ أَحَب‌ُّ إِلَی‌َّ مِمّا یَدعُونَنِی إِلَیه‌ِ وَ إِلاّ تَصرِف عَنِّی کَیدَهُن‌َّ أَصب‌ُ إِلَیهِن‌َّ وَ أَکُن مِن‌َ الجاهِلِین‌َ (33) فَاستَجاب‌َ لَه‌ُ رَبُّه‌ُ فَصَرَف‌َ عَنه‌ُ کَیدَهُن‌َّ إِنَّه‌ُ هُوَ السَّمِیع‌ُ العَلِیم‌ُ (34)
ثُم‌َّ بَدا لَهُم مِن بَعدِ ما رَأَوُا الآیات‌ِ لَیَسجُنُنَّه‌ُ حَتّی حِین‌ٍ (35)

صفحه : 362

[ترجمه]

زنان مصر در مقام ملامت زلیخا برآمدند و گفتند زن عزیز شیفته غلام خود شده حب‌ّ یوسف در اعماق دل او فرو رفته و ما او را در گمراهی آشکار می‌بینیم [30]
وقتی زلیخا ملامت آنها را شنید آنها را دعوت نمود و مجلسی آراسته گردانید و برای آنها بالش و متکائی بگسترد و بدست هر یک از آنان کاردی داد (برای اینکه نارنج یا ترنجی پاره کنند) و بیوسف گفت بر اینکه زنان بیرون آی وقتی زنان مصر او را دیدند (زبان بتکبیر گشودند) و بجای ترنج دستهای خود را بریدند و گفتند حاش للّه اینکه پسر بشر نیست بلکه نیست اینکه مگر فرشته بزرگواری [31]
زلیخا وقتی دید زنها اینکه طور از خود بی‌خود شدند و شیفته یوسف گردیدند گفت اینکه همان است که شما مرا ملامت میکردید و من خودم با او مراوده نمودم و از نفس او تقاضا نمودم و او عفت ورزید و اگر آنچه باو امر مینمایم نکند البته او را بزندان می‌اندازم و هر آینه او از خار شدگان خواهد گردید [32]
یوسف (در مقام مناجات) گفت پروردگار من زندان دوست‌تر است نزد من از آنچه اینها مرا بسوی آن میخوانند و اگر تو کید و مکر اینکه زنان را از من نگردانی بآنها میل مینمایم و از جاهلین میگردم [33]
و پروردگارش دعای او را اجابت کرد و مکر آنها را از او بگردانید زیرا که او شنوا و دانا است [34]
پس از آنکه بر آنها پاک دامنی یوسف ظاهر گردید رأی آنها بر اینکه قرار گرفت که تا مدتی یوسف را زندانی کنند [35]
.

صفحه : 363

(توضیح آیات)

وَ قال‌َ نِسوَةٌ فِی المَدِینَةِ امرَأَت‌ُ العَزِیزِ تُراوِدُ فَتاها عَن نَفسِه‌ِ قَد شَغَفَها حُبًّا پس از آنکه خبر مراوده زلیخا با یوسف و عشق او بین مردم شهر مصر شایع گردید زنهای رؤساء در اجتماعاتشان زبان بمذمت زلیخا باز نموده که زن عزیز با غلام خودش مراوده پیدا نموده و عاشق و بی‌قرار او گردیده و چنان محبت غلام در باطن قلب او فرو رفته که بی‌قرار شده (شغاف قلب) بمعنی باطن دل است یعنی محبّت یوسف در باطن قلب او داخل شده.
در مفردات گفته (شغفها حبّا) ای اصاب شغاف قلبها ای باطنه. [پایان] گویند زلیخا در محبّت یوسف چنین بود که هر چه غیر او بود فراموش کرده بود بطوریکه نمی‌شنید مگر ذکر او و نمیشناخت جز حسن او و نظر نمیکرد باحدی غیر از او و از شدت عشق او شبها خواب نمیرفت مگر اندکی و غذا نمیخورد مگر بقدر سد رمق و نفس نمیکشید مگر بذکر او و هر چیزی را یوسف نام مینهاد و وقتی خون میگرفت قطرات خون او که بزمین میچکید یوسف یوسف نوشته بود وقتی سر بلند میکرد ستارگان را بنگرد میدید اسم یوسف بر ستارگان نوشته شده و همیشه عاشق و آله و در محبّت یوسف متحیر و سرگشته بود اینکه بود که زنهای مصر در مقام مذمّت زلیخا گفتند عشق یوسف در باطن قلبش فرو رفته.
إِنّا لَنَراها فِی ضَلال‌ٍ مُبِین‌ٍ و همانا ما زلیخا را می‌بینیم که در گمراهی هویدا واقع است نظر به اینکه که شأن و مقام او بالاتر از اینکه است که چنین ملکه مصر با غلام و زر خرید خود عشق بازی نماید و شاید میگفتند زن عزیز باین عمل خود و شوهرش را مفتضح و بی‌آبرو میگرداند.

صفحه : 364
فَلَمّا سَمِعَت بِمَکرِهِن‌َّ أَرسَلَت إِلَیهِن‌َّ وَ أَعتَدَت لَهُن‌َّ مُتَّکَأً وَ آتَت کُل‌َّ واحِدَةٍ مِنهُن‌َّ سِکِّیناً وَ قالَت‌ِ اخرُج عَلَیهِن‌َّ وقتی زلیخا مکر آنها را که در خفای او او را مذمّت و سرزنش مینمودند شنید آنان را دعوت نمود و مجلسی آراسته گردانید از بالش و متکاء، و شاید مقصود از متکاء آن کرسی سلطنتی باشد که مخصوص بسلاطین و وزراء آن زمان بوده و انواع و اقسام خوراکیها و میوه جات را مهیا گردانید و برای هر نفری از مدعوین کاردی در دست رس آنها گذارد و وقتی مجلس مهیا گردید و بانوان رؤساء آمدند در حینی که مشغول پاره کردن فاکهه یا گوشت شدند گفت ای یوسف بر اینکه بانوان بیرون آی و چون یوسف بنده بود از اطاعت کردن چاره نداشت از روی ناچاری بیرون آمد.
فَلَمّا رَأَینَه‌ُ أَکبَرنَه‌ُ وَ قَطَّعن‌َ أَیدِیَهُن‌َّ وَ قُلن‌َ حاش‌َ لِلّه‌ِ ما هذا بَشَراً إِن هذا إِلّا مَلَک‌ٌ کَرِیم‌ٌ

بقول شاعر (ز خلوتخانه آن گنج نهفته برون آمد چو گلزار شکفته)
وقتی بانوان او را دیدند جمالش در نظر آنها بزرگ نمودار گردید بطوری که از خود بی‌خود شدند و محو جمال او گردیدند و شیفته دیدار او شده خود را فراموش کردند و عوض اینکه گوشت یا ترنج را ببرند دستهای خود را بریدند و از شدت بهت هیچ نفهمیدند که دست خود را میبرند و گفتند (حاش للّه) اصل آن حاشا است الف برای تخفیف حذف شده و خدا را تکبیر نمودند و جمال و جلال یوسف ع بقدری در نظرشان بزرگ جلوه نمود که گفتند حاشا که اینکه بشر باشد بلکه اینکه ملک بزرگواری است بصورت انسانی جلوه نموده.
قالَت فَذلِکُن‌َّ الَّذِی لُمتُنَّنِی فِیه‌ِ وَ لَقَد راوَدتُه‌ُ عَن نَفسِه‌ِ فَاستَعصَم‌َ وَ لَئِن لَم یَفعَل ما آمُرُه‌ُ لَیُسجَنَن‌َّ وَ لَیَکُوناً مِن‌َ الصّاغِرِین‌َ وقتی زلیخا چنین حالی از بانوان مصری دید خود را در عشق یوسف ذیحق دانست بآنها اعتراض نمود و گفت اینکه آنست که من در عشق او خود باخته شده‌ام

صفحه : 365
و با او مراوده نموده و تمتع از او میخواستم و شما مرا در غیاب مذمّت نمودید و نسبت گمراهی و کج روی بمن دادید و او عصمت خود را نگاه داشت و خواهش مرا نپذیرفت و همانا اگر آنچه باو امر میکنم نکند و با لام تأکید و نون ثقیله کلام خود را مؤکّد میگرداند که البته او را بزندان می‌اندازم تا اینکه از خوارشدگان باشد.
شیخ طنطاوی در تفسیر جواهر راجع بآیه بیانی دارد که برای وضوح اجمالی از آنرا در اینجا ترجمه مینمایم:
بدان اینکه قصه را ذکر نکرده برای اینکه جمال یوسف را بشناسی یا فقط بفهمی زنان مصر دستهای خود را بریدند کلّا نه چنین است بلکه اینکه آیات نشانه‌ئی است ببیان اعلا و درجات ابهی و انسان را مایل میگرداند بسوی پند گرفتن و موعظه است برای کسب علم و اخلاق، همانا جمال محبوب است و مردم وقتی از جمال غافل گردیدند جهّالند همانا جمال صورت و وجاهت دختران و بچه پسران را عموم مردم و خواص آنرا میشناسند و جمال رجال و نساء معروف و مشهور است و آن بین عامه و خاصه ظاهر است.
و لکن در اینجا جمالی است اجل و حسنی است اعلا و بهجتی است ارقی و او جمال هذه الدنیا و بهجت آن بلکه جمال خدا آن جمالیکه تجلی کرده در وجود آسمانها و زمین و اینکه جمالی است که از جهّال محجوب گردیده و از آن بزرگان حکماء و خواص آنها بهره میبرند که از اینکه جمال بدیع همیشه در دنیا در بهجت و سرورند و وقتی زنها از صورت یوسف عقلشان مستور گردید و دستهای خود را بریدند در حالیکه یوسف مخلوقی است در عالم چه چیز است گمان تو نسبت بکسیکه رموز عالم را بفهمد و بر بعضی از اسرار و عجائب آن مطلع گردد و آنها کسانی میباشند که چیزی می‌بینند (که جای دارد از شدت بهت) گردنهای خود را قطع نمایند زیرا که (مرتبه) دون آن اولو الالباب را متحیر میگرداند آیا چنین کسانی حق دارند که عمر خود را صرف نمایند در عجائب عالم

صفحه : 366
و ثروت و مال خود را صرف کنند برای اینکه از آن تمتع ببرند و راحت خود را بذل کنند در درس آن، آنهایند که براستی و صدق خالص گردیده شده‌اند، آنهایند که بحقیقت و از روی صدق عاشق حقند، آنها کسانی میباشند که بجمال حقیقی نظر میکنند، آنان کسانی هستند که بوصال فائز گردیده‌اند، آنهایند رجال، آنها کسانی میباشند که بکثرت فکر و عمل قلب خود را قطع کرده‌اند و بدن خود را بصدمه انداخته‌اند و چنین کسانی در محبّت اکتفاء نکرده‌اند ببریدن دستهایشان زیرا که اینکه محبّت دانی و ناچیز است و کجا توان مقایسه نمود دانی را بعالی. [پایان] قال‌َ رَب‌ِّ السِّجن‌ُ أَحَب‌ُّ إِلَی‌َّ مِمّا یَدعُونَنِی إِلَیه‌ِ وَ إِلّا تَصرِف عَنِّی کَیدَهُن‌َّ أَصب‌ُ إِلَیهِن‌َّ وَ أَکُن مِن‌َ الجاهِلِین‌َ یوسف وقتی سخن زلیخا را شنید در مقام مناجات گفت پروردگارا زندان دوست‌تر است برای من از آنچه اینکه زنها مرا بآن میخوانند و اگر کید و مکر آنان را از من نگردانی ممکن است بآن مایل گردم و در جماعت جهّال داخل شوم یوسف بآن حقیقت روحانی خود میدانست که زندان یک صدمه جسمانی است که ببدن لطیفش وارد میآید لکن آن عمل قبیح زنا اگر واقع شود روحش را لکه‌دار میگرداند و بآن درجه عصمت و نبوّت او لطمه میزند اینکه بود که زندان را ترجیح داد و اظهار مینماید که آن نزد من محبوب‌تر است از آنچه اینها مرا بآن میخوانند.
مفسرین بدلالت ضمیر (یدعوننی) و ضمیر (کیدهن‌ّ) که هر دو دلالت بر جمع دارد گفته‌اند پس از آن خواتین مصر که در آن مجلس حاضر بودند با آنکه هر یک شیفته جمال یوسف گشته دور او را گرفتند و هر یک با کمال عشوه‌گری که مخصوص بعضی از زنها است و میخواستند او را بفریبند زبان بملامت و سرزنش او گشودند و گفتند ای یوسف چرا از جوانی و طراوتی که بر دل خانم عزیز مصر حکومت میکند استفاده نمیکنی اینکه زندگی با شکوه، اینکه کاخ مجلل

صفحه : 367
اینکه خانم عاشق که مجذوب و فانی در تو گشته دیگر چه میخواهی آیا سزاوار است که خانم عزیز مصر در عشق تو بسوزد و وعده وصل بوی ندهی اینکه همه وسائل خوشبختی که برای تو مهیا است برای احدی نیست.
و ما متفقا صلاح تو را در اینکه میدانیم که دست از اینکه خشکی بی‌مورد برداری و آنچه دلخواه خانم است انجام دهی تا در زندگی کامیاب گردی و اگر خواستی دست از اینکه خشکی برنداری بخشم خانم عزیز مصر گرفتار میشوی و سر انجام بزندان و ذلت گرفتار میگردی.
در کتابی بنام پرتوی از جمال انسانیّت گفته: خانمهای دست بریده بطبیعت حال مطالبی از اینکه قبیل برای نرم کردن یوسف گفتند، اما فرزند یعقوب چشمان با حیاء و حق بینش را فرو هشته و در اعمال دل خود فرو رفته و بسخنان فریبنده گرم بانوان که با لحن عاشقانه و با ناز و عشوه مخصوص اداء میشود گوش میدهد اما دل نمیدهد و نمیتواند دل بدهد زیرا دل خود را در جای دیگر گرو گذاشته در همین لحظه که گوشش بگفته خانمها است مرغ دلش در محیط لا مکان و صوامع ملکوت و عالم صفا و نور در پرواز است و از قلب پاک و روح ملکوتی خود آهنگ دل‌نوازی را میشنود و از کنگره عرش صفیری بگوش دلش میرسد آن آهنگ و صفیر تمام دلش را تصرف کرده.
بانوان دل باخته و دنیادار سرگرم دل بری و عشوه‌گری و سخنان فریبنده و عاشقانه‌اند اما متوجه نیستند که در داخل وجود فرزند یعقوب دستگاه گیرنده‌ئی هست که آهنگهائی را از آن سوی اینکه عالم و از پشت پرده طبیعت میگیرد و اساسا دل یوسف اینجا نیست که سخنان آنان در آن نفوذ کند.

هرگز حدیث حاضر و غائب شنیده‌ئی من در میان جمع و دلم جای دیگر است
بانوان مصر عاشق و دل باخته یوسف هستند امّا نمیدانند و نتوانند بدانند که اینکه جوان کنعانی هم عاشق است و عشق او از عشق آنان بسی سوزنده‌تر و جاذبه معشوق وی بسیار قوی‌تر است و در همین حال که آنان سخنان فریبنده

صفحه : 368
میگویند او در حال جذبه است و جان و عقلش بسوی دیگری مجذوب گشته و آهنگ غیبی و ملکوتی قلب و روانش را سخت مشغول کرده است.
یوسفا حقیقت انسانیّت و گوهر ذات بشریت شایسته آنست که همیشه از نور حقیقت و حقیقت نور مشعشع و برافروخته باشد و پلیدیهای عالم پست مادّه هیچگاه او را آلوده نگرداند عزیزا دل آگاه و جان پاک تو که از نور نبوّت و الهامات غیبی پرتو گرفته و میگیرد و در اعماق چاه از آن برخوردار بوده است بسی عزیزتر و ارجمندتر از آنست که بسخنان پوچ و آلوده کننده اینکه بانوان غافل و سرمست توجه کند استقلال روح و صفای دل و عزت نفس و نور ایمان گرانبهاترین سرمایه‌ئی است که جهان بشریت میتواند داشته باشد و اکنون تو از اینکه سرمایه پر ارزش بقدر کافی بهره‌مند میباشی اینکه دنیای کثیف و آلوده و اینکه آب و رنگ زود گذر و بی‌ارزش و اینکه جهان گذران را بگذار برای اهلش برای آنانکه از آگاهی دل و صفای باطن و لذت ایمان بی‌خبرند. [پایان] از حقایق سلمی نقل میکنند که گفته حق سبحانه باین آیه مدعیان محبت خود را سرزنش میکند که مخلوقی در رویت مخلوقی باین مرتبه میرسد که احساس الم قطع ید نمیکند شما در شهود پرتو جمال خالق باید از هیچ بلاء و عناء متألم نشوید. [بیت]

گر با تو دمی دست در آغوش توان کرد بیداد تو سهل است فراموش توان کرد
[پایان] در تفسیر کاشفی از صاحب وسیط که او بسند خود از جابر انصاری چنین نقل میکند که حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود جبرئیل فرود آمد و گفت خدا تو را سلام میرساند و میگوید حبیب من حسن روی یوسف را از نور کرسی آفریدم و حسن تو را از نور عرش گرفتم (و ما خلقت خلقا احسن منک) یوسف را جمال بود و آنحضرت را کمال، در شهود جمال یوسفی فقط دستها بریده شد و در شهود کمال محمدی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم زنّارها قطع گردید. [بیت]

صفحه : 369

از حسن روی یوسف دست بریده سهل است در پای دلبر ما سرها بریده باشد
از عایشه نقل میکنند که در وصف حضرت رسالت پناه [ص] گفته [شعر]

زنان مصر بهنگام جلوه یوسف ز روی بیخودی از دست خویش ببریدند

مقرّر است که دل پاره پاره میکردند اگر جمال تو ای نور دیده میدیدند
فَاستَجاب‌َ لَه‌ُ رَبُّه‌ُ فَصَرَف‌َ عَنه‌ُ کَیدَهُن‌َّ إِنَّه‌ُ هُوَ السَّمِیع‌ُ العَلِیم‌ُ وقتی یوسف از روی حقیقت و خلوص نیّت با قلب پاک و بی‌آلایش با خدای خود مناجات نمود و درخواست کرد که شرّ زنها را از او بگرداند و اظهار نمود که من شکنجه زندان را بیشتر دوست میدارم از آنچه مرا بآن دعوت مینمایند و اگر تو کید آنان را از من نگردانی همانا بمقتضای طبیعت بشری با اینکه وسائل مادّی ممکن است میل کنم بسوی آنها آنوقت بوده باشم از جهّال و تباه روزگاران اینکه است که خدای تعالی در اینکه آیه خبر میدهد که پروردگارش مدعو او را اجابت نمود و کید زنها را از او گردانید زیرا که او شنوا است و صدائی و ندائی از او مخفی نیست و عالم و دانا است بر آنچه صلاح امور است.
ثُم‌َّ بَدا لَهُم مِن بَعدِ ما رَأَوُا الآیات‌ِ لَیَسجُنُنَّه‌ُ حَتّی حِین‌ٍ فاعل در (بدا لهم) مضمر است و مفسر آن (لیسجننه) یعنی پس از آنکه بر آنها که شاید مقصود عزیز مصر و بزرگان مملکت باشد برائت یوسف و خدعه زلیخا بدلالت دریده شدن پیراهن یوسف از عقب و اظهار خود زلیخا در حضور خواتین مصری ثابت گردید و شیوع پیدا نمود رأی آنها بر اینکه قرار گرفت که یک مدت کوتاهی یوسف عزیز را زندانی کنند و اینکه رأی ظاهرا اول از ناحیه زلیخا صادر شده که بلکه یوسف زجر زندان بکشد و بر اینکه عمل قبیح حاضر گردد، و شاید عزیز مصر با اینکه بدرستی برای او برائت یوسف معلوم شده بود خواست برای حفظ آبرو که مردم یوسف را خائن بدانند و نیز اینکه حرف از دهن مردم بیفتد که زن عزیز عاشق غلام خود شده رأی آنها بر اینکه قرار گرفت که چند صباحی یوسف را زندانی کنند اینکه بود که عزیز مصر امر کرد یوسف را بزندان ببرند

صفحه : 370

[سوره یوسف (12): آیات 36 تا 42]

اشاره

وَ دَخَل‌َ مَعَه‌ُ السِّجن‌َ فَتَیان‌ِ قال‌َ أَحَدُهُما إِنِّی أَرانِی أَعصِرُ خَمراً وَ قال‌َ الآخَرُ إِنِّی أَرانِی أَحمِل‌ُ فَوق‌َ رَأسِی خُبزاً تَأکُل‌ُ الطَّیرُ مِنه‌ُ نَبِّئنا بِتَأوِیلِه‌ِ إِنّا نَراک‌َ مِن‌َ المُحسِنِین‌َ (36) قال‌َ لا یَأتِیکُما طَعام‌ٌ تُرزَقانِه‌ِ إِلاّ نَبَّأتُکُما بِتَأوِیلِه‌ِ قَبل‌َ أَن یَأتِیَکُما ذلِکُما مِمّا عَلَّمَنِی رَبِّی إِنِّی تَرَکت‌ُ مِلَّةَ قَوم‌ٍ لا یُؤمِنُون‌َ بِاللّه‌ِ وَ هُم بِالآخِرَةِ هُم کافِرُون‌َ (37) وَ اتَّبَعت‌ُ مِلَّةَ آبائِی إِبراهِیم‌َ وَ إِسحاق‌َ وَ یَعقُوب‌َ ما کان‌َ لَنا أَن نُشرِک‌َ بِاللّه‌ِ مِن شَی‌ءٍ ذلِک‌َ مِن فَضل‌ِ اللّه‌ِ عَلَینا وَ عَلَی النّاس‌ِ وَ لکِن‌َّ أَکثَرَ النّاس‌ِ لا یَشکُرُون‌َ (38) یا صاحِبَی‌ِ السِّجن‌ِ أَ أَرباب‌ٌ مُتَفَرِّقُون‌َ خَیرٌ أَم‌ِ اللّه‌ُ الواحِدُ القَهّارُ (39) ما تَعبُدُون‌َ مِن دُونِه‌ِ إِلاّ أَسماءً سَمَّیتُمُوها أَنتُم وَ آباؤُکُم ما أَنزَل‌َ اللّه‌ُ بِها مِن سُلطان‌ٍ إِن‌ِ الحُکم‌ُ إِلاّ لِلّه‌ِ أَمَرَ أَلاّ تَعبُدُوا إِلاّ إِیّاه‌ُ ذلِک‌َ الدِّین‌ُ القَیِّم‌ُ وَ لکِن‌َّ أَکثَرَ النّاس‌ِ لا یَعلَمُون‌َ (40)
یا صاحِبَی‌ِ السِّجن‌ِ أَمّا أَحَدُکُما فَیَسقِی رَبَّه‌ُ خَمراً وَ أَمَّا الآخَرُ فَیُصلَب‌ُ فَتَأکُل‌ُ الطَّیرُ مِن رَأسِه‌ِ قُضِی‌َ الأَمرُ الَّذِی فِیه‌ِ تَستَفتِیان‌ِ (41) وَ قال‌َ لِلَّذِی ظَن‌َّ أَنَّه‌ُ ناج‌ٍ مِنهُمَا اذکُرنِی عِندَ رَبِّک‌َ فَأَنساه‌ُ الشَّیطان‌ُ ذِکرَ رَبِّه‌ِ فَلَبِث‌َ فِی السِّجن‌ِ بِضع‌َ سِنِین‌َ (42)

صفحه : 371

[ترجمه]

و با یوسف دو غلام پادشاه داخل زندان گردیدند یکی از آنها گفت من در خواب دیدم خمر میفشردم و آن دیگری گفت من در خواب دیدم طبق نانی روی سرم بود و مرغان هوا آنرا بمنقار میربودند ما را بتعبیر آن آگاه گردان همانا ما تو را از نیکوکاران می‌بینیم [36]
یوسف گفت شما را خبردار میکنم بتأویل رؤیایتان پیش از اینکه طعام شما را بیاورند و پیش از اینکه تعبیر آن بر شما بیاید (و بآن آگاه گردید) و اینکه از آن چیزهائی است که پروردگار من بمن آموخته همانا من ترک کردم دین قومی را که بخدا ایمان ندارند و بآخرت نیز کافرند [37]
و تابع گردیدم ملت آباء خودم را ابراهیم و اسحق و یعقوب و نشاید ما را اینکه برای خدا چیزی را شریک قرار بدهیم و اینکه توحید از فضل خدا است بر ما و بر مردم و لکن بیشتر افراد بشر شکر گذار نیستند [38]
ای دو رفیق زندانی من آیا خدایان متفرق بهتر است یا خدای واحد قهّار [39]
پرستش نمیکنید شماها مگر اسمهائی را که شما و پدرهایتان نام‌گذاری کرده‌اید آن بتها را و فرو نفرستاده خدا بپرستش آنها هیچ حجتی و حکم بعبادت نیست مگر برای خدا، امر فرموده که عبادت نکنید مگر او را اینکه است دین و آئین محکم راست و لکن بیشتر مردم نمیدانند [40]
ای دو رفیق زندانی من یکی از شما که ساقی شراب شاه بوده برمیگردد بمنصب خود و آن دیگر او را بدار میزنند و مرغان هوا مغز سر او را میبرند و در قضاء الهی گذشته آنچه را که از آن سؤال نمودید [41]
یوسف بآن یکنفری که گمان میکرد نجات می‌یابد گفت وقتی نزد پادشاه رسیدی مرا بیاد آور وقتی بیرون رفت شیطان یاد یوسف را از نظر او برد و بسلطان تذکر نداد و یوسف چند سال در زندان ماند [42]
.

صفحه : 372

(توضیح آیات)

وَ دَخَل‌َ مَعَه‌ُ السِّجن‌َ فَتَیان‌ِ قال‌َ أَحَدُهُما إِنِّی أَرانِی أَعصِرُ خَمراً وَ قال‌َ الآخَرُ إِنِّی أَرانِی أَحمِل‌ُ فَوق‌َ رَأسِی خُبزاً تَأکُل‌ُ الطَّیرُ مِنه‌ُ نَبِّئنا بِتَأوِیلِه‌ِ إِنّا نَراک‌َ مِن‌َ المُحسِنِین‌َ بعضی از مفسرین گفته‌اند پس از آنکه بانوان مصری سخن زلیخا را شنیدند که با یوسف مراوده نموده و یوسف امتناع کرده و مراد او را برنیاورده و او را ملامت کردند و دیدند آنچه یوسف را نصیحت کردند که رام شود فائده نبخشید بزلیخا گفتند صلاح در اینکه است که چند روزی او را بزندان افکنی تا سختی زندان را ببیند و حاضر شود اینکه بود که زلیخا نزد عزیز آمد و گفت اینکه غلام کنعانی مرا رسوا نموده و مردم نسبتهای بد بما میدهند خوب است چند روزی او را بزندان افکنی که مردم بدانند او خطا کار است و عزیز نزد شاه رفت و درخواست نمود که یوسف را بزندان افکند.
و دو نفر از غلامان شاه یکی ساقی او بنام یونا یا منو و دیگری طبّاخ بنام حجله یا مجلب بود اینکه دو نفر باتهام اینکه خواستند زهر خورد سلطان بدهند زندانشان کردند.
مفسرین گفته‌اند چون یوسف در زندان با زندانیان محبّت مینمود از حال آنان پرسش میکرد و بعیادت بیماران آنها میرفت و میگفت دل تنگ نباشید صبر کنید خدا شما را بزودی فرج میدهد آنها از زیبائی و خلق نیکوی او خوشحال بودند باو گفتند ای جوان تو کیستی که اینکه قدر نیکی گفت من یوسف إبن یعقوب صفی اللّه بن اسحق ذبیح اللّه بن ابراهیم خلیل اللّه، زندانبان گفت ای پیمبر زاده (و اللّه) اگر میتوانستم تو را رها مینمودم اکنون در خدمت آنچه بتوانم میکنم و زندانیان همه روز نزد او میآمدند و با او اظهار محبّت میکردند و او آنها را موعظه و اندرز مینمود.

صفحه : 373
یوسف بآنها گفت ای یاران در محبّت بمن افراط نکنید هر کس بمن محبت ورزید از او محنت دیدم، عمه‌ام مرا دوست میداشت و میخواست مرا نزد خود نگاه دارد کمربندی که از ابراهیم ع بوی میراث رسیده بود بکمر من بست در حالیکه خواب بودم و مرا برای اینکه یک سال نزد او بمانم مرا متهم بدزدی گردانید زیرا که در عرف اینها پاداش دزدی چنین بود، و پدرم مرا دوست داشت بمحنت برادران افتادم و مرا بچاه انداختند، و زلیخا مرا دوست داشت بزندانم انداخت.
خلاصه آن طوری که مفسرین گفته‌اند زندانیان با او رفاقت نموده و هر روز میآمدند و خوابهای خود را برای وی نقل مینمودند شبی آن دو نفر ساقی و طباخ هر یک خوابی دیدند آمدند نزد یوسف یا راستی خواب دیده بودند یا دروغ میگفتند، بقولی ساقی راست گفته بود و طباخ دروغ گفت.
آیه خبر میدهد که یکی از آنها گفت من یدم خمر میفشردم و دیگری گفت من دیدم بالای سرم طبق نان است و مرغان می‌ربودند ای یوسف ما را بتعبیر آن خبردار نما زیرا که ما تو را از نیکوکاران می‌بینیم یوسف [ع] گفت قال‌َ لا یَأتِیکُما طَعام‌ٌ تُرزَقانِه‌ِ إِلّا نَبَّأتُکُما بِتَأوِیلِه‌ِ قَبل‌َ أَن یَأتِیَکُما ذلِکُما مِمّا عَلَّمَنِی رَبِّی بقولی مرجع ضمیر (تأویله) ممکن است طعام باشد و مقصود چنین بوده که مقام او را بشناسند و نصایح او را بپذیرند، و شاید مرجع ضمیر چنانچه از آیه متبادر میشود تعبیر خواب آنها باشد که بزودی خواب شما را تعبیر میکنم.
یوسف چون نخواست اول تعبیر خواب آنها را قبل از آنکه بوظیفه خود که تبلیغ بیگانه پرستیدن و توحید است برای آنها بیان کند اینکه بود که اول بآنها وعده میدهد که من پیش از آنکه موقع غذای شما برسد تعبیر خوابتان را بشما خبر میدهم و اینکه تعبیر خواب از آن چیزهائی است که پروردگار من بمن تعلیم گردانیده و مرا عالم بتعبیر رؤیا کرده و شما را خبردار میکنم.

صفحه : 374
إِنِّی تَرَکت‌ُ مِلَّةَ قَوم‌ٍ لا یُؤمِنُون‌َ بِاللّه‌ِ وَ هُم بِالآخِرَةِ هُم کافِرُون‌َ اشاره به اینکه که چون من مشرک نبودم که بغیر خدای واحد احد کسی را یا چیزی را با خدا شریک گردانم بلکه موحد بودم و نیز بمعاد و سرای آخرت ایمان داشتم چون چنین بودم یعنی ایمان بخدا و روز جزاء داشتم خداوند تفضلا بمن علم تعبیر خواب عنایت فرموده و مرا بر اسراری مطلع گردانیده.
وَ اتَّبَعت‌ُ مِلَّةَ آبائِی إِبراهِیم‌َ وَ إِسحاق‌َ وَ یَعقُوب‌َ ما کان‌َ لَنا أَن نُشرِک‌َ بِاللّه‌ِ مِن شَی‌ءٍ ذلِک‌َ مِن فَضل‌ِ اللّه‌ِ عَلَینا و چون اینکه نحو از علوم لدنی خارج از علوم عادی است که بکسب و تدریس و آزمودن بدست آید یوسف میخواهد زندانیان را بمنشأ علم خود آگاه نماید و نیز معجزه خود را اظهار کند که چون من عبادت بت نکردم و تابع ملت آباء کرام خود ابراهیم و اسحق و یعقوب که اینها یکتا پرست و موحّد بودند گردیدم خداوند بمن تفضل نموده و مرا بچیزهائی آگاه گردانیده که دیگران چون عبادت بت نمودند از علوم بی‌نصیب گردیدند و اینکه ما را موفق گردانیده که برای خدا شریک قرار ندادیم اینکه نیز بتفضل و فضل او بود که ما را حفظ نموده وَ عَلَی النّاس‌ِ وَ لکِن‌َّ أَکثَرَ النّاس‌ِ لا یَشکُرُون‌َ ممکن است در توجیه آیه گفته شود اینکه فرموده (ما کان‌َ لَنا أَن نُشرِک‌َ بِاللّه‌ِ مِن شَی‌ءٍ ذلِک‌َ مِن فَضل‌ِ اللّه‌ِ عَلَینا وَ عَلَی النّاس‌ِ) نه اینکه مقصود چنین باشد که ما را مجبور گردانیده بر اینکه بر خدا شریک قرار ندهیم بلکه مقصود اینکه است که ما را موفق گردانیده بر یکتا پرستی و توحید خدای تعالی و اینکه اظهار نعمت و لطف الهی است که خواسته زندانیان را حاضر کند که گوش بنصایح او بدهند و بپذیرند.
و نیز قوله تعالی (وَ عَلَی النّاس‌ِ) شاید مقصود اینکه باشد که فضل خدای تعالی بر تمام افراد بشر اینکه است که همه را بفطرت توحید که فرموده (فِطرَت‌َ اللّه‌ِ الَّتِی فَطَرَ النّاس‌َ عَلَیها) آفریده و اینکه فضل و رحمتی است بر تمام مردم و بعضی

صفحه : 375
آن فطرت خدا داده‌ئی خود را بمتابعت آباء و اجداد خود پوشیده‌اید.
در مفردات گفته (فِطرَت‌َ اللّه‌ِ الَّتِی فَطَرَ النّاس‌َ عَلَیها) فاشارة منه تعالی الی ما فطر ای ابدع و رکز فی النّاس من معرفته تعالی و فطرة اللّه هی ما رکز فیه من قوته علی معرفة الایمان و هو المشار الیه بقوله (وَ لَئِن سَأَلتَهُم مَن خَلَقَهُم لَیَقُولُن‌َّ اللّه‌ُ). [پایان] یا صاحِبَی‌ِ السِّجن‌ِ أَ أَرباب‌ٌ مُتَفَرِّقُون‌َ خَیرٌ أَم‌ِ اللّه‌ُ الواحِدُ القَهّارُ یوسف [ع] پیش از اینکه تعبیر رؤیاء آن دو نفر زندانیان را بنماید شروع بتبلیغ نموده و گفت ای دو رفیق زندانی من آیا خدایان متفرق که شماها پرستش میکنید بهتر است یا خدای واحد قهار.
گفته‌اند مقصود از (ارباب متفرقون) تمامی بتها و معبودانی بودند که مشرکین آنها را مربّی عالم و مدبر کون میدانستند از خورشید و آتش و ملائکه و کواکب و غیر اینها از صنمهائی که مشرکین آنها را میساختند و قبله‌گاه خود قرار میدادند و برای هر بتی از اینها فضیلت مخصوصی قائل بودند و او را منشأ اثر میدانستند اینکه است که فرموده آیا اینهائیکه اشیاء متفرق پراکنده‌اند که هر یک را باعتباری اله و مدبر کون میدانید بهترند یا خدای واحد قهار.
اینجا ظاهرا حضرت یوسف [ع] خواسته ارشاد بعقل نماید که شما رجوع بعقل خودتان بنمائید که بحکم عقل اشیاء متفرق که هر یک در وجود و بقاء محتاج باشیاء دیگری است و بخودی خود نه وجودی برای آنها متصور است و نه بقائی توانند داشت آیا چنین اربابی که بگمان شما قابل پرستشند بهترند یا خدای واحد که بهیچ وجه تعدد نه در ذات او و نه در صفات حقیقه او و نه در الوهیت او تصور ندارد و نیز مستغنی از غیر است و قهار است که قاهر و غالب بر تمام ممکنات است (وَ هُوَ القاهِرُ فَوق‌َ عِبادِه‌ِ) تمام ممکنات در مقابل قهاریت او ناچیزند (کُل‌ُّ شَی‌ءٍ هالِک‌ٌ إِلّا وَجهَه‌ُ) آیا چنین خدائی را بایستی پرستش نمود یا موجوداتیکه سرتاسر پا محتاج بغیرند و ابدا قابل پرستش نمیباشند و مقهور

صفحه : 376
قهر پدید آورنده خودشانند.
چنانچه بعضی از مفسرین گفته‌اند چون مشرکین معتقد بودند که خدای تعالی اجل و بلندتر از آن است که عقل ما و فهم ما باو احاطه نماید اینکه است که برای ما ممکن نیست باو توجه نمائیم و بعبودیت باو تقرب جوئیم و در حضور او خاضع گردیم اینکه است که ببعض مخلوقات شریفه که در نظر آنها در نظام عالم مؤثر میباشند توجه میکنیم و آنها را عبادت میکنیم و شفیع خود میگردانیم که بواسطه آنها باو تقرب جوئیم. [پایان] آری مسلما هیچ عاقلی بتها و صنمها را و نیز آنچه مخلوق است آفریننده عالم قرار نمیدهد بلکه گمان میکنند راهی برای شناسائی خالق و موجد عالم ندارند که توجه باو نمود و روی دل باو آرند و باو عرض حاجت نمایند و ندانسته‌اند چنانچه فرموده (هُوَ مَعَکُم أَین‌َ ما کُنتُم) و قوله تعالی در سوره بقره آیه 109 (فَأَینَما تُوَلُّوا فَثَم‌َّ وَجه‌ُ اللّه‌ِ) و امثال اینکه آیات دلالت دارد که هر کسی بفطرت خدا داد خود راه مخصوص بشناسائی مبدء خود دارد اگر توجه باو نماید عرض حاجت او را میشنود و بحکم (ادعُونِی أَستَجِب لَکُم) اگر اقتضاء کند حاجت او را روا مینماید.
ما تَعبُدُون‌َ مِن دُونِه‌ِ إِلّا أَسماءً سَمَّیتُمُوها أَنتُم وَ آباؤُکُم ما أَنزَل‌َ اللّه‌ُ بِها مِن سُلطان‌ٍ إِن‌ِ الحُکم‌ُ إِلّا لِلّه‌ِ برای رفع توهّم مشرکین که بتهائی که میپرستیدند برای اینها مقام و منزلتی نزد خدا تصور مینمودند و گمان میکردند که هر یک از خدایانشان مربّی قسمتی از عالم میباشند حضرت یوسف میخواهد بآنها بفهماند که شما مشرکین در اشتباهید زیرا که عبادت نمیکنید مگر اسم بی‌مسمائی را که خداوند باینها هیچ سلطنتی نداده و کسی را در مملکت با خود شریک نگردانیده و اینکه گوئید اله آسمان یا اله زمین یا اله دریاها یا اله آب و باد و غیر اینها تماما یک لفظی بی‌معنی و بی‌حقیقت است خدا با اینها حجت و دلیلی قرار نداده که بتوانید برای اینان سلطنتی قائل گردید (إِن‌ِ الحُکم‌ُ إِلّا لِلّه‌ِ) نیست حکمی و نه

صفحه : 377
سلطنتی و نه غالبیت و قاهریتی مگر اینکه مخصوص بخدا است.
أَمَرَ أَلّا تَعبُدُوا إِلّا إِیّاه‌ُ ذلِک‌َ الدِّین‌ُ القَیِّم‌ُ آیه متفرع بر مطالب جلو است که چون برای غیر خدا از بتها و آنچه را که باسم بر آن اله نهاده‌اید دلیلی ندارید و برای اینها سلطنتی نیست اینکه است که مبدء عالم امر نموده و حکم کرده که عبادت و پرستش منمائید مگر او را و همین است دین پاینده و استوار که در عبادت و پرستش کسی را با او شریک نگردانید وَ لکِن‌َّ أَکثَرَ النّاس‌ِ لا یَعلَمُون‌َ شاید اشاره باین باشد که چون اکثر مردم فهمشان از محسوسات بالاتر نمیرود و مایل بمحسوساتند اینکه است که آن فطرت خدا داده‌شان را که بر توحید استوار گردیده و بفطرت مایل بحقند و گمان میکنند راهی باو ندارند یا او را مانند جسمی شاید تصور میکنند اینکه است که بتی برای خود درست کرده و در حاجتهایشان باو روی میآورند که نزد خدا شفیع آنها گردند.
در اصول کافی بسند متصل از هشام بن حکم روایت میکند که او از ابا عبد اللّه ع از اسماء اللّه و اشتقاق آن سؤال میکند که اللّه مشتق از چیست حضرت فرموده ای هشام (اللّه) مشتق از اله و الاله یقتضی مألوها و اسم غیر مسمی است کسیکه اسم را عبادت کند غیر از مسمی (فقد کفر) او کافر است و چیزی را عبادت ننموده و کسیکه اسم و معنی را عبادت کند او نیز کافر است زیرا که دو چیز را عبادت نموده و کسیکه معنی را عبادت کند دون اسم اینکه توحید است، آیا ای هشام فهمیدی، هشام گوید (زدنی) امام فرموده برای خدا نود و نه اسم است و کل‌ّ آنها غیر از اویند و اگر اسم مسمّی باشد هر یک از اینها الهند لکن (اللّه) را معنائی است که اینکه اسماء بر او دلالت دارند و تمام اینها غیر او میباشند ای هشام (الخبز) اسم است برای مأکول، و (ماء) اسم است برای مشروب، و (ثوب) اسم است برای ملبوس، و نار اسم است برای محرق الی آخر [پایان] در معنی اینکه حدیث دو وجه تفسیر شده: علامه مجلسی [ره] در مرآت العقول

صفحه : 378
گفته مراد امام ع اینکه است کسیکه عبادت کند لفظ را غیر از معنی او کافر است و صاحب وافی گفته مقصود اینکه است که عبادت نکنید لفظ یا مفهوم لفظ را بلکه عبادت کنید مسمی را یعنی آنچیزی را که مقصود از لفظ است او را عبادت کنید.
و در حدیث رابع از احادیث اربعین هاشمیه راجع بمعنی اینکه حدیث و مقصود از آن تا اندازه‌ئی بحث نموده‌ایم.
و خلاصه آن اینکه است در اسماء اللّه که مشتقاتند سه چیز ملحوظ است یکی الفاظ مثل لفظ (اللّه) و دیگر معنی ذهنی و مفهوم آن که تصور میشود یعنی معبود بحق، و دیگر آن مسمی و مصداق حقیقی آن که لفظ و مفهوم ذهنی آن معنائی است که دال بر آن و مرآت آن است.
شاید مقصود حدیث اینکه باشد کسیکه فقط لفظ (اللّه) یا باقی اسماء اللّه را یا مفاهیم ذهنی آنها را بدون فهم و شناسائی مسمّی و حقیقت عبادت کند او کافر است زیرا که مفهوم ذهنی خود را عبادت نموده نه حقیقت را و کسیکه لفظ و مفهوم آنرا مرآت خارج قرار دهد و بگفتن لفظ (اللّه) توجه بمعبود بحق نماید چنین کسی مؤمن است.
مثلا از جمله اسماء اللّه که مشتقاتند (الواحد) است کسیکه عبادت کند معنی (الواحد) را باعتبار صفت واحدیت یعنی فقط اینکه حیثیت را ملاحظه نماید اینکه کافر است و چیزی را عبادت نکرده زیرا که فقط مفهوم ذهنی خود را عبادت نموده و واحد باعتبار مفهوم ذهنی صفت زائد بر ذات است لکن باعتبار مصداق عین ذات او تعالی است و چنین است باقی اسماء اللّه زیرا که در ذات حق تعالی حیثیات زائد بر ذات نیست لکن کسیکه ملاحظه نکند ذات را باعتبار حیثیتی از حیثیات و مفهومی از مفاهیم بلکه عبادت کند مسمّی و مصداق خارجی حقیقی را باعتبار واقع گردیدن اسماء اللّه بر آن و اسماء را مرآت جلال و جمال الهی قرار دهد چنین کسی مؤمن حقیقی و موحد است.

صفحه : 379
یا صاحِبَی‌ِ السِّجن‌ِ أَمّا أَحَدُکُما فَیَسقِی رَبَّه‌ُ خَمراً وَ أَمَّا الآخَرُ فَیُصلَب‌ُ فَتَأکُل‌ُ الطَّیرُ مِن رَأسِه‌ِ حضرت یوسف پس از تبلیغ زندانیان شروع مینماید بتأویل رؤیای آن دو نفر که یکی از شما مقصود آن کسی است که ساقی ملک بود و اینکه طوری که گویند گفته بود در خواب دیدم سه خوشه انگور میفشردم باو گفت تو تا سه روز دیگر بر سر کار خود میروی و بآن دیگر که طباخ بود گفت تا سه روز دیگر تو را از زندان بیرون میبرند و بدار میزنند و مرغان هوا مغز سر تو را میخورند.
از عبد اللّه بن مسعود نقل میکنند که گفته چون زندانیان اینکه را شنیدند پشیمان شدند و گفتند ما خواب ندیدیم خواستیم تو را امتحان کنیم اینکه بود که یوسف گفت:
قُضِی‌َ الأَمرُ الَّذِی فِیه‌ِ تَستَفتِیان‌ِ آنچه شما سؤال و جواب شنیدید حکم او و تقدیر آن در قضای الهی گذشته و تخلف‌پذیر نخواهد بود. پس از سه روز مستخدمین آمدند و آن دو نفر را از زندان بیرون بردند وَ قال‌َ لِلَّذِی ظَن‌َّ أَنَّه‌ُ ناج‌ٍ مِنهُمَا اذکُرنِی عِندَ رَبِّک‌َ فَأَنساه‌ُ الشَّیطان‌ُ ذِکرَ رَبِّه‌ِ فَلَبِث‌َ فِی السِّجن‌ِ بِضع‌َ سِنِین‌َ یوسف موقع بیرون بردن آن یک نفر ساقی که دانست نجات می‌یابد گفت نزد سلطان میروی مرا بیاد سلطان بیاور، شیطان کلام یوسف و سفارش او را از یاد ساقی برد و یوسف مدت هفت سال یا کمتر یا زیادتر (بضع سنین) بین سه سال و نه سال است، از کلی نقل شده دوازده سال یوسف در زندان ماند اگر چه آیه مشعر باین است که چون یوسف از مخلوق استعانت خواست و برای پیمبران روا نیست که بغیر خدا از کسی طلب یاری کنند عمل او چنین ایجاب نمود که شیطان یاد یوسف را از ذهن آن ساقی ببرد.
و در معالم التنزیل از حسن بصری نقل میکند که گفته روزی جبرئیل بزندان آمد یوسف او را شناخت و گفت یا اخ المرسلین چیست که می‌بینم تو را

صفحه : 380
که در منزل گنهکاران آمده‌ئی جبرئیل گفت یا طاهر الطاهرین حضرت رب‌ّ العالمین تو را سلام میرساند و میگوید شرم نداری که آدمی را سبب خلاصی خود میدانی و باو استشفاع میکنی بعزّت و جلالم که تو را چند سال در زندان میگذارم یوسف گفت آیا در اینکه حال از من راضی هست یا نه جبرئیل گفت آری از تو خوشنود است یوسف گفت اکنون که او راضی است از هیچ چیزی باک ندارم [کاشفی]

پس جزای آنکه دید او را معین ماند یوسف حبس در بضع سنین
[مثنوی] لکن نمیشود اینکه را علت و سبب مدت ماندن یوسف در زندان گرفت زیرا که ظاهرا آیه اخبار است بر اینکه یوسف مدتی در زندان ماند و نمیشود گفت ماندن یوسف در زندان پاداش سفارش او بساقی باشد زیرا که اینکه خلافی بلکه ترک اولی نیز نبود تا اینکه مستحق مجازات گردد حکمت چنین بوده و ظاهرا مقدمه رسیدن او بمقام سلطنت باشد، و اللّه العالم باسرار کلامه.

صفحه : 381

[سوره یوسف (12): آیات 43 تا 53]

اشاره

وَ قال‌َ المَلِک‌ُ إِنِّی أَری سَبع‌َ بَقَرات‌ٍ سِمان‌ٍ یَأکُلُهُن‌َّ سَبع‌ٌ عِجاف‌ٌ وَ سَبع‌َ سُنبُلات‌ٍ خُضرٍ وَ أُخَرَ یابِسات‌ٍ یا أَیُّهَا المَلَأُ أَفتُونِی فِی رُءیای‌َ إِن کُنتُم لِلرُّءیا تَعبُرُون‌َ (43) قالُوا أَضغاث‌ُ أَحلام‌ٍ وَ ما نَحن‌ُ بِتَأوِیل‌ِ الأَحلام‌ِ بِعالِمِین‌َ (44) وَ قال‌َ الَّذِی نَجا مِنهُما وَ ادَّکَرَ بَعدَ أُمَّةٍ أَنَا أُنَبِّئُکُم بِتَأوِیلِه‌ِ فَأَرسِلُون‌ِ (45) یُوسُف‌ُ أَیُّهَا الصِّدِّیق‌ُ أَفتِنا فِی سَبع‌ِ بَقَرات‌ٍ سِمان‌ٍ یَأکُلُهُن‌َّ سَبع‌ٌ عِجاف‌ٌ وَ سَبع‌ِ سُنبُلات‌ٍ خُضرٍ وَ أُخَرَ یابِسات‌ٍ لَعَلِّی أَرجِع‌ُ إِلَی النّاس‌ِ لَعَلَّهُم یَعلَمُون‌َ (46) قال‌َ تَزرَعُون‌َ سَبع‌َ سِنِین‌َ دَأَباً فَما حَصَدتُم فَذَرُوه‌ُ فِی سُنبُلِه‌ِ إِلاّ قَلِیلاً مِمّا تَأکُلُون‌َ (47)
ثُم‌َّ یَأتِی مِن بَعدِ ذلِک‌َ سَبع‌ٌ شِدادٌ یَأکُلن‌َ ما قَدَّمتُم لَهُن‌َّ إِلاّ قَلِیلاً مِمّا تُحصِنُون‌َ (48) ثُم‌َّ یَأتِی مِن بَعدِ ذلِک‌َ عام‌ٌ فِیه‌ِ یُغاث‌ُ النّاس‌ُ وَ فِیه‌ِ یَعصِرُون‌َ (49) وَ قال‌َ المَلِک‌ُ ائتُونِی بِه‌ِ فَلَمّا جاءَه‌ُ الرَّسُول‌ُ قال‌َ ارجِع إِلی رَبِّک‌َ فَسئَله‌ُ ما بال‌ُ النِّسوَةِ اللاّتِی قَطَّعن‌َ أَیدِیَهُن‌َّ إِن‌َّ رَبِّی بِکَیدِهِن‌َّ عَلِیم‌ٌ (50) قال‌َ ما خَطبُکُن‌َّ إِذ راوَدتُن‌َّ یُوسُف‌َ عَن نَفسِه‌ِ قُلن‌َ حاش‌َ لِلّه‌ِ ما عَلِمنا عَلَیه‌ِ مِن سُوءٍ قالَت‌ِ امرَأَةُ العَزِیزِ الآن‌َ حَصحَص‌َ الحَق‌ُّ أَنَا راوَدتُه‌ُ عَن نَفسِه‌ِ وَ إِنَّه‌ُ لَمِن‌َ الصّادِقِین‌َ (51) ذلِک‌َ لِیَعلَم‌َ أَنِّی لَم أَخُنه‌ُ بِالغَیب‌ِ وَ أَن‌َّ اللّه‌َ لا یَهدِی کَیدَ الخائِنِین‌َ (52)
وَ ما أُبَرِّئ‌ُ نَفسِی إِن‌َّ النَّفس‌َ لَأَمّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاّ ما رَحِم‌َ رَبِّی إِن‌َّ رَبِّی غَفُورٌ رَحِیم‌ٌ (53)

صفحه : 382

[ترجمه]

و پادشاه گفت من در خواب دیدم هفت گاو فربه که هفت گاو لاغر آن گاوهای فربه را خوردند و هفت خوشه سبز و هفت خوشه خشک (که خوشه‌های خشک خوشه‌های سبز را نابود میکردند) ای جماعت مرا از تعبیر خوابم آگاه نمائید اگر تعبیر خواب میدانید [43]
آن جماعت گفتند اینکه از خوابهای بیهوده است و ما بتعبیر چنین خوابهائی دانا نیستیم [44]
و از آن دو نفر زندانی آنکسیکه نجات یافته بود پس از مدتی (سفارش یوسف را) بیاد آورد و گفت من شما را خبردار میکنم بتعبیر اینکه خواب مرا بفرستید (نزد یوسف تا از او تعبیر بخواهم) [45]
ای یوسف ای کسیکه راست گوئی برای ما بیان نما هفت گاو فربه که هفت گاو لاغر آنها را میخوردند و هفت خوشه سبز و هفت خوشه خشک شاید من برگردم بسوی مردم و آنها بتعبیر خواب دانا گردند [46]
یوسف گفت هفت سال زراعت میکنید بعادت خود پس آنچه درو کردید در خوشه خود بگذارید (و محفوظ دارید) مگر کمی از آنرا که میخورید [47]
پس از آن هفت سال سخت میآید که آنچه را در انبارها دارید میخورید مگر کمی از آنرا که نگاه میدارید برای بذر [48]
پس میآید بعد از گذشتن سالهای سختی سالی که فریاد رسیده میشود مردمان و در آن سال میوه‌جات فراوان شود [49]
و پادشاه گفت او را نزد من بیاورید وقتی رسول آمد نزد یوسف یوسف گفت برگرد بسوی ملک و بگو چه بود حال آن زنهائی که دستهای خود را بریدند همانا پروردگار من بکید و مکر آنان دانا است [50]
پادشاه بزنان مصری گفت چه بود حال شما وقتی که کام از یوسف میجستید زنهای مصر گفتند (حاش للّه) ما از او هیچ عمل بدی ندیدیم (در آن هنگام) زن عزیز مصر گفت الان حقیقت آشکار گردید من با او از نفس او مراوده نمودم و هر آینه او از جمله راستگویان

صفحه : 383
است [51]
یوسف گفت خواستم عزیز مصر بداند که در غیاب او خیانت ننمودم و خداوند هدایت نمیکند کید کنندگان را [52]
یوسف گفت نمیخواهم خود را تبرئه کنم زیرا که نفس امر کننده ببدی است مگر کسی را که پروردگار من رحم کرده باشد همانا پروردگار من آمرزنده و مهربان است [53]

(توضیح آیات)

.
وَ قال‌َ المَلِک‌ُ إِنِّی أَری سَبع‌َ بَقَرات‌ٍ سِمان‌ٍ یَأکُلُهُن‌َّ سَبع‌ٌ عِجاف‌ٌ وَ سَبع‌َ سُنبُلات‌ٍ خُضرٍ وَ أُخَرَ یابِسات‌ٍ سمان جمع سمین و عجاف جمع عجفاء و بمعنی مهزول و لاغر، در مجمع البیان گفته (لا یجمع اقل علی فعال الّا هذا) و قیاس در جمعش العجف بضم عین و سکون جیم است کالحمراء و الخضراء و البیضاء علی حمر و خضر و بیض [پایان] بطوریکه مفسرین گفته‌اند وقتی که مدت محنت یوسف بپایان رسید و در حکمت الهی مقرّر شده بود از زندان نجات یابد ملک ریّان خوابی دید و گفت دیدم هفت گاو فربه که از جوی خشکی بیرون آمدند و هفت گاو لاغر آن گاو فربه را میخوردند و بخوردن آنها هیچ شکمهای آنها زیاد نمیشد و دیدم هفت خوشه سبزتر و تازه که دانه‌های آن منعقد شده بود و هفت خوشه دیگر خشک که موقع درو آنها رسیده و آن خوشه‌های خشک بر آن خوشه‌های سبز نارس پیچیده و آن خوشه‌های خشک خوشه‌های تر را در خود پوشانیدند.
و اینکه آیه اینکه قسمت دوم را ذکر نفرموده شاید بوضوح واگذارده بقرینه آن هفت گاو لاغر که گاوهای فربه را نابود مینمودند آن هفت خوشه خشک خوشه‌های سبز را در زیر خود میگرفتند.
یا أَیُّهَا المَلَأُ أَفتُونِی فِی رُءیای‌َ إِن کُنتُم لِلرُّءیا تَعبُرُون‌َ ملک ریّان پس از رؤیای خود بآن جماعت که شاید رؤساء و بزرگان مملکت

صفحه : 384
خود بودند میگوید ای جماعت دانشمندان من خوابی دیده‌ام رؤیای مرا تعبیر نمائید اگر شما بتعبیر خواب عالم هستید.
در مفردات گفته اصل عبر بمعنی تجاوز از حالی بحالی است و عبور اختصاص دارد بتجاوز و گذشتن از آب بشناوری یا کشتی یا غیر آن، تا آنجا که گفته (و التعبیر) مختص بتعبیر الرؤیا (و هو العابر من ظاهرها الی باطنها نحو: ان کنتم للرؤیا تعبرون).
[پایان] یعنی تعبیر اینکه است که رؤیاء را از ظاهرش بباطنش عبور دهد.
قالُوا أَضغاث‌ُ أَحلام‌ٍ وَ ما نَحن‌ُ بِتَأوِیل‌ِ الأَحلام‌ِ بِعالِمِین‌َ آن جماعت وقتی عاجز ماندند از تعبیر گفتند اینها خوابهای شوریده است و ما باین خوابها عالم نیستیم ملک ریّان متحیر گردید چون ظاهرا بفراست میدانست که اینکه از خوابهای شوریده نبوده زیرا که بطوریکه تجربه شده خوابهائی که از اضغاث و احلام بشمار میرود غالبا آن خوابهای پراکنده و صور مختلفه درهم ریخته از تخیلات و غیر مضبوط است و رؤیای صادقه بیشتر آنخوابهای مضبوط واضح جلی است که نزد بیننده آن چنان واضح است که گویا ببیداری دیده و در ذهن او مستقر است.
و اینکه از آیه چنین برمیآید که پادشاه از آن جماعت قومش در تعبیر خوابش استعانت میجوید فهمیده میشود که اینکه از خوابهای پریشان نبوده است اینکه است که در تعبیر آن حدیث میکند.
وَ قال‌َ الَّذِی نَجا مِنهُما وَ ادَّکَرَ بَعدَ أُمَّةٍ أَنَا أُنَبِّئُکُم بِتَأوِیلِه‌ِ فَأَرسِلُون‌ِ (امّة) بمعنی جماعت است و در اینجا مقصود از جماعت مدتی از زمان است یعنی ساقی ملک که آن یکی از آن دو نفر رفیق زندانیان یوسف بودند و آن کسی بود که یوسف از او استعانت جست که او را بیاد ملک بیاورد و شیطان از یاد او ببرد آن شخص وقتی سلطان را در تعبیر خوابش متحیر دید یوسف بیادش آمد و گفت من شما را بتعبیر خواب خبردار میکنم مرا بزندان بفرستید چون بزندان رفت گفت

صفحه : 385
یُوسُف‌ُ أَیُّهَا الصِّدِّیق‌ُ أَفتِنا فِی سَبع‌ِ بَقَرات‌ٍ سِمان‌ٍ یَأکُلُهُن‌َّ سَبع‌ٌ عِجاف‌ٌ وَ سَبع‌ِ سُنبُلات‌ٍ خُضرٍ وَ أُخَرَ یابِسات‌ٍ لَعَلِّی أَرجِع‌ُ إِلَی النّاس‌ِ لَعَلَّهُم یَعلَمُون‌َ ساقی بزندان رفت و تعبیر خواب شاه را سؤال نمود و گفت ای یوسف ای راستگو ما را خبردار نما از تعبیر خواب سلطان که هفت گاو لاغر هفت گاو فربه را خوردند و هفت خوشه خشک و هفت خوشه سبز الی آخر.
قال‌َ تَزرَعُون‌َ سَبع‌َ سِنِین‌َ دَأَباً فَما حَصَدتُم فَذَرُوه‌ُ فِی سُنبُلِه‌ِ إِلّا قَلِیلًا مِمّا تَأکُلُون‌َ، ثُم‌َّ یَأتِی مِن بَعدِ ذلِک‌َ سَبع‌ٌ شِدادٌ یَأکُلن‌َ ما قَدَّمتُم لَهُن‌َّ إِلّا قَلِیلًا مِمّا تُحصِنُون‌َ یوسف گفت هفت گاو سمین فربه و نیز هفت خوشه سبز و تازه عبارت از هفت سال پر نعمت و برکت میباشد و هفت سال نعمت فراوان میگردد و هفت گاو لاغر و هفت خوشه خشک عبارت از هفت سال قحطی و خشک سالی است پس در آن سالهای فراوانی و برکت طبق معمول زراعت کنید و گندم‌ها را چیده و همان طور با خوشه نگهداری کنید مگر آنقدریکه احتیاج دارید از خوشه بیرون آورید و مصرف نمائید و ما بقی آنرا همان طور در سنبل بگذارید تا فاسد نگردد (زیرا اگر حبوبات را پاک کنید و بگذارید فاسد میگردد) و پس از گذشتن هفت سال فراوانی هفت سال شدت و قحطی میرسد و آن حبوبات جمع شده را بقدر سدّ رمق بخورید مگر مقدار کمی که برای تخم و بذر نگاه دارید.
ثُم‌َّ یَأتِی مِن بَعدِ ذلِک‌َ عام‌ٌ فِیه‌ِ یُغاث‌ُ النّاس‌ُ وَ فِیه‌ِ یَعصِرُون‌َ پس از آن سالی میآید که خدای تعالی بفریاد مردم میرسد و میشود (یغاث) مشتق از غیث باشد نه از غوث یعنی بر آنها باران میبارد و در آن سال بفشرند آنچه فشردنی است مثل انگور و زیتون و امثال اینها و اینکه کنایه از زیادتی نعمتها و فاکهه و حبوبات است که پس از سختی فراوانی است، و بقولی مقصود از (یعصرون) دوشیدن شیر است از پستان گاوها و گوسفندان (إِن‌َّ مَع‌َ العُسرِ یُسراً) فضل و احسان الهی چنین است که پس از هر سختی راحتی است و پس از

صفحه : 386
هر مصیبت و بلائی آسایشی است وقتی یوسف تعبیر خواب را بیان نمود ساقی سلطان بازگشت و تعبیر را برای شاه گفت، گفته‌اند وقتی ساقی نزد سلطان رسید جماعتی از وزراء و ارکان دولت جمع بودند در آن مجلس عام ساقی گفته‌های یوسف را باز گفت سلطان تعبیر را پسندید و گفت اینکه شخص دانشمند حکیم عاقل را نزد من آرید.
وَ قال‌َ المَلِک‌ُ ائتُونِی بِه‌ِ فَلَمّا جاءَه‌ُ الرَّسُول‌ُ قال‌َ ارجِع إِلی رَبِّک‌َ فَسئَله‌ُ ما بال‌ُ النِّسوَةِ اللّاتِی قَطَّعن‌َ أَیدِیَهُن‌َّ إِن‌َّ رَبِّی بِکَیدِهِن‌َّ عَلِیم‌ٌ پادشاه گفت او را نزد من بیاورید وقتی رسول نزد یوسف آمد که پادشاه تو را بحضور طلبیده یوسف امتناع نمود و خواست اول بی‌گناهی خود را ثابت کند بعد از زندان خارج گردد.
اینکه بود که برسول گفت برگرد بسوی مولای خود و بگو چه بود حال آن زنهائی که دستهای خود را بریدند و ادب نگاه داشت و نخواست اسم زلیخا را بیاورد که مبادا بعزیز مصر توهین شود و خواست بشهادت زنهای دیگر که شاهد قضیه بودند بی‌گناهی خود را ثابت کند و خدا را شاهد گرفت که بکید و مکر آنها گواهست.
قال‌َ ما خَطبُکُن‌َّ إِذ راوَدتُن‌َّ یُوسُف‌َ عَن نَفسِه‌ِ قُلن‌َ حاش‌َ لِلّه‌ِ ما عَلِمنا عَلَیه‌ِ مِن سُوءٍ سلطان پس از اینکه خبر بفرمود تا زنان را که در آن مجلس مهمان زلیخا بودند جمع نمود زلیخا را نیز آوردند ملک بزنها گفت وقتی که یوسف را بطرف خودتان دعوت کردید حال شما چگونه بود آیا از طرف یوسف بشما میل و رغبتی بود و خیانتی از او دیده شد زنان بعفّت و عصمت حضرت یوسف [ع] اقرار نموده گفتند خداوند از هر عیب منزه است (حاش للّه) ما در یوسف هیچ خیانت و گناهی ندیدیم زلیخا نیز حاضر بود و چون دید زنها شهادت بر پاکی یوسف دادند زلیخا زن عزیز مصر نیز اعتراف نمود.

صفحه : 387
قالَت‌ِ امرَأَةُ العَزِیزِ الآن‌َ حَصحَص‌َ الحَق‌ُّ أَنَا راوَدتُه‌ُ عَن نَفسِه‌ِ وَ إِنَّه‌ُ لَمِن‌َ الصّادِقِین‌َ زن عزیز گفت الآن حق در مرکز خود قرار گرفت من با او مراوده نمودم و از او کام دل خواستم و همانا یوسف از هر عمل قبیحی مبراء است و او از راستگویان است.
ذلِک‌َ لِیَعلَم‌َ أَنِّی لَم أَخُنه‌ُ بِالغَیب‌ِ وَ أَن‌َّ اللّه‌َ لا یَهدِی کَیدَ الخائِنِین‌َ ملک ریان بیوسف خبر داد که زنها بپاکی تو و گناه خودشان اعتراف نمودند یوسف گفت اینکه درخواست من برای اینکه بود که عزیز مصر بداند که من در غیاب او باو خیانت ننمودم و حرمت تربیت او را نگاه داشتم همانا خداوند هدایت نمیکند کید و مکر خیانت کننده‌گان را.
وَ ما أُبَرِّئ‌ُ نَفسِی إِن‌َّ النَّفس‌َ لَأَمّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلّا ما رَحِم‌َ رَبِّی إِن‌َّ رَبِّی غَفُورٌ رَحِیم‌ٌ ظاهرا در اینجا یوسف خواسته در مقام شکر گذاری اظهار کوچکی و حقارت نفس خود و کرم و بخشش پروردگار خود را بنماید اینکه است که اظهار میکند که من نمیخواهم خود را ستایش نمایم بپاکی و بگویم من دارای چنین نفس پاکی بودم که خود را از خیانت و عمل ناشایسته باز داشتم زیرا که نفس آدمی وادار کننده ببدی است مگر کسی را که خدا باو ترحم نماید و او را از گناه باز دارد زیرا که او آمرزنده خطیئات و مهربان است.
آری تمام خیرات و خوبیها از طرف حق تعالی است و نیز هر نعمت و احسانی از خوان کرم و از چشمه فیض بی‌پایان او تراوش نموده ممکن فی حدّ ذات خود (لیس) است و باو (ایس) است.
از اینجا تا اندازه‌ئی از آن مقام بلند حضرت یوسف و آن مرتبه قدس و درجه نبوت و اتکاء و توکل و بردباری او ظاهر میگردد، ببین چه نفس قدسی میخواهد که پس از اینکه مدتی در زندان مبتلا بوده حال که راه فرجی برای او پیش آمده و سلطان وقت او را برای تعبیر خوابش خواسته آیا اگر یوسف دارای چنین نفس مطمئنه‌ئی نبود و از مردمان عادی بود آیا ممکن بود تعبیر

صفحه : 388
خواب را برای ساقی بگوید یا اینکه میگفت مرا از زندان بیرون ببرید تا خودم نزد سلطان تعبیر خواب بگویم زیرا چه مانعی داشت ساقی تعبیر خواب را برای ملک بگوید و باز یوسف در زندان بماند.
و نیز در مرتبه ثانی که در طلبش آمدند باز از بیرون رفتن از زندان اباء نمود و خواست بی‌گناهی و عفت خود را ثابت گرداند در صورتی که ممکن بود بلکه احتمال قوی داشت که زنهائی که در مجلس زلیخا دست خود را بریدند برای خوش آمدن زلیخا اقرار بپاک دامنی یوسف نکنند و خود زلیخا نیز عجیب مینماید که در مقابل پادشاه بی‌عفّتی خود و خیانت بشوهرش عزیز مصر را اظهار نماید و اگر اینان اعتراف بگناهشان نمیکردند یوسف در زندان میماند و ظاهرا یوسف باکی نداشت اگر چه مدت دیگر نیز در زندان بماند.
آری اینکه چنین حکایات و قصص پیمبران درس عبرت بما میآموزد برای اینکه بدانیم که سنّت الهی بر اینکه جاری شده که کسی بمرتبه و مقامی نمیرسد مگر پس از اینکه در بوته امتحان واقع گردد منتهی الامر آزمایش هر فردی بقدر استعداد و تحمل وی است البته آزمایش اشخاص بزرگ بقدر بزرگی و قوّت عزم و درجه استعداد آنها است اگر کسی قدری در حکایت پیمبران و اشخاص برجسته سیر کند درجه هر کسی را بقدر آزمایش و درجه صبر و متانت نفس آنها تا اندازه‌ئی میتواند تشخیص دهد قوله تعالی (تِلک‌َ الرُّسُل‌ُ فَضَّلنا بَعضَهُم عَلی بَعض‌ٍ) سوره بقره آیه 254.

صفحه : 389

[سوره یوسف (12): آیات 54 تا 64]

اشاره

وَ قال‌َ المَلِک‌ُ ائتُونِی بِه‌ِ أَستَخلِصه‌ُ لِنَفسِی فَلَمّا کَلَّمَه‌ُ قال‌َ إِنَّک‌َ الیَوم‌َ لَدَینا مَکِین‌ٌ أَمِین‌ٌ (54) قال‌َ اجعَلنِی عَلی خَزائِن‌ِ الأَرض‌ِ إِنِّی حَفِیظٌ عَلِیم‌ٌ (55) وَ کَذلِک‌َ مَکَّنّا لِیُوسُف‌َ فِی الأَرض‌ِ یَتَبَوَّأُ مِنها حَیث‌ُ یَشاءُ نُصِیب‌ُ بِرَحمَتِنا مَن نَشاءُ وَ لا نُضِیع‌ُ أَجرَ المُحسِنِین‌َ (56) وَ لَأَجرُ الآخِرَةِ خَیرٌ لِلَّذِین‌َ آمَنُوا وَ کانُوا یَتَّقُون‌َ (57) وَ جاءَ إِخوَةُ یُوسُف‌َ فَدَخَلُوا عَلَیه‌ِ فَعَرَفَهُم وَ هُم لَه‌ُ مُنکِرُون‌َ (58)
وَ لَمّا جَهَّزَهُم بِجَهازِهِم قال‌َ ائتُونِی بِأَخ‌ٍ لَکُم مِن أَبِیکُم أَ لا تَرَون‌َ أَنِّی أُوفِی الکَیل‌َ وَ أَنَا خَیرُ المُنزِلِین‌َ (59) فَإِن لَم تَأتُونِی بِه‌ِ فَلا کَیل‌َ لَکُم عِندِی وَ لا تَقرَبُون‌ِ (60) قالُوا سَنُراوِدُ عَنه‌ُ أَباه‌ُ وَ إِنّا لَفاعِلُون‌َ (61) وَ قال‌َ لِفِتیانِه‌ِ اجعَلُوا بِضاعَتَهُم فِی رِحالِهِم لَعَلَّهُم یَعرِفُونَها إِذَا انقَلَبُوا إِلی أَهلِهِم لَعَلَّهُم یَرجِعُون‌َ (62) فَلَمّا رَجَعُوا إِلی أَبِیهِم قالُوا یا أَبانا مُنِع‌َ مِنَّا الکَیل‌ُ فَأَرسِل مَعَنا أَخانا نَکتَل وَ إِنّا لَه‌ُ لَحافِظُون‌َ (63)
قال‌َ هَل آمَنُکُم عَلَیه‌ِ إِلاّ کَما أَمِنتُکُم عَلی أَخِیه‌ِ مِن قَبل‌ُ فَاللّه‌ُ خَیرٌ حافِظاً وَ هُوَ أَرحَم‌ُ الرّاحِمِین‌َ (64)

صفحه : 390

[ترجمه]

و پادشاه گفت یوسف را بیاورید که او را از خاصان خود گردانم پس چون یوسف را آوردند با او تکلم کرد گفت ای یوسف امروز تو نزد ما با جاه و منزلت و امین خواهی بود [54]
یوسف گفت خزینه‌های زمین را بدست من قرار بده همانا که من نگاهدارنده دارائی هستم و بطریق مصرف آن دانا میباشم [55]
و همچنین که شاه را بر او مهربان کردیم ما یوسف را در زمین مصر تمکن دادیم که در هر جا بخواهد فرمان فرما باشد همین طور میرسانیم برحمت خود کسیرا که بخواهیم و پاداش نیکوکاران را ضایع نمیگردانیم [56]
و هر آینه اجر آخرت بهتر است برای آنهائیکه ایمان آوردند و بودند که پرهیز میکردند [57]
و برادرهای یوسف آمدند بمصر و بر یوسف داخل گردیدند و یوسف آنها را شناخت و آنها یوسف را نشناختند [58]
و چون غلّه آنها را داد (پس از سؤال از برادرش و جواب آنها) گفت آن برادر ابی خود را نزد من آرید آیا نمی‌بینید که من کیل شما را تمام دادم و بهترین میزبان شما بودم [59]
و اگر او را نیاورید دیگر برای شما نزد من غلّه‌ئی نیست و نزدیک من نیائید [60]
گفتند بزودی پدرش را راضی میکنیم و او را میآوریم [61]
یوسف بغلامانش گفت متاع آنها را دربار آنها بگذارید وقتی بسوی اهلشان رفتند متاع خود را بشناسند و شاید باز برگردند [62]
و چون برادرها بسوی پدرشان برگشتند گفتند ای پدر ما از ما غله را منع کرد برادر ما را با ما بفرست تا اینکه پادشاه غله بما بدهد و همانا ما حافظ و نگهبان او میباشیم [63]
یعقوب گفت آیا بر شما مطمئن گردم همانطوری که قبلا بر برادر او بشما مطمئن شدم و خدا بهترین حفظ کنندگان است و او رحم کننده‌ترین رحم کنندگان است [64]
.

صفحه : 391

(توضیح آیات)

‌لا که‌وَ قال‌َ المَلِک‌ُ ائتُونِی بِه‌ِ أَستَخلِصه‌ُ لِنَفسِی وقتی امانت و درستکاری یوسف برای سلطان معلوم شد گفت بروید و یوسف را بیاورید تا اینکه او را مخصوص بخود و مباشر امور سلطنتی گردانم.
گویند پادشاه امر کرد لباسهای فاخر و اسبهای مزیّن حاضر نمودند و امر کرد وزراء و امراء بزندان بروند و با جلال او را نزد بارگاه آورند وقتی که یوسف آمد سلام کرد و سلطان را تحیت گفت ملک او را احترام نمود و در کنار خود نشانید وقتی با او سخن گفت یوسف با زبان عربی جواب داد گفت اینکه چه زبانی است یوسف گفت اینکه زبان عموی من اسماعیل است پس از آن بزبان عبرانی با او تکلم نمود شاه پرسید اینکه چه زبانی است یوسف گفت اینکه زبان پدران من است از وهب نقل میکنند که گفته سلطان هفتاد زبان میدانست بهر زبانی که با یوسف سخن میگفت او بهمان زبان باو جواب میداد، گویند یوسف در آنوقت سی ساله بود ملک در حال یوسف نگریست و حداثت و غریزه علم او را مشاهده نمود و از روی تعجب بوزراء گفت اینکه همان است که خواب مرا تعبیر نمود و گفت ای یوسف میخواهم از زبان خودت خواب مرا تعبیر کنی یوسف گفت اول خواب تو را بتفصیل بگویم که چه دیدی و چگونه دیدی سلطان گفت بگو گفت ای ملک تو هفت گاو سفید روشن رو و فربه‌ئی دیدی که رود نیل را شکافته و بیرون آمدند پستانها پر از شیر و تو در آنها نظر میکردی ناگاه دیدی آب نیل بزمین فرو رفت و از میان گل هفت گاو لاغر بیرون آمدند خاکی رنگ شکمها بپشتشان چسبیده پستانهای آنها بی‌شیر هر یک دندانها و پنجه‌هائی داشتند مثل سگان و خرطومهائی داشتند مثل سباع و آن گاوهای لاغر با آن گاوهای فربه ور آمیختند و آنها را دریدند و استخوانهایشان را شکستند و مغز استخوانهای آنها را مکیدند و تو تعجب میکردی پس هفت خوشه سبز تازه از زمین برآمد

صفحه : 392
و هفت دیگر سیاه و خشک بعد از آن بادی وزیدن گرفت و خوشه‌های سیاه را بر آن خوشه‌های سبز زد و آتش از آن بیرون آمد و آن خوشه‌های سبز را سوزانید خواب تو اینکه بود سلطان گفت (و اللّه) چنین بود و اینکه تو گفتی از خواب من عجیب‌تر است گویا اینکه دفعه واقعه را تو دیده‌ئی و همه را درست گفتی و من بعضی از آنرا فراموش کرده بودم اکنون بخاطرم آمد.
و تعبیر آنها را همانطوریکه گفته شد بیان نمود ملک گفت ای صدیق روزگار و ای درست کردار در اینکه کار رأی تو چه اقتضاء میکند تا بر آن عمل کنیم یوسف گفت صلاح اینکه است که بفرمائی هر گندم و جو که در مملکت تو هست جمع کنی و آنچه در خزینه داری خرج زراعت کنی و چند برابر آن عائد تو خواهد گردید و چون موقع درو میرسد بفرمائی درو کنند و با خوشه در انبار بگذارند تا از آفت محفوظ ماند و دانه آن برای آدمیان باشد و کاه آن برای حیوانات و در اینکه هفت سال فراوانی آنچه عاید شود یک پنجم آنرا برای قوت آن سال مصرف نمائی و باقی را برای سالهای قحطی ذخیره کنی و مردم از اطراف عالم میآیند و از تو طعام میخواهند و آنچه ذخیره کرده‌ئی آنچه خواهی بفروش و خزینه تو پر از زر و پول گردد. [منهج الصادقین]لا که فَلَمّا کَلَّمَه‌ُ قال‌َ إِنَّک‌َ الیَوم‌َ لَدَینا مَکِین‌ٌ أَمِین‌ٌ پس از آنکه ملک ریان علم و جلال و بزرگواری یوسف در نظرش بزرگ آمد و گفته بود یوسف را بیاورید که او را از خواص خود گردانم وقتی حضورا و بفراست و نیز از گفتار او جلالت قدر او را بهتر شناخت گفت ای یوسف تو امروز نزد ما صاحب جاه و منزلت میباشی آنچه رأی تو است راجع بصلاح دید مملکت بکن زیرا که تو امین هستی.
قال‌َ اجعَلنِی عَلی خَزائِن‌ِ الأَرض‌ِ إِنِّی حَفِیظٌ عَلِیم‌ٌ وقتی یوسف دید سلطان باو تمکن داد و او را در امور سلطنتی امین گردانید گفت خزائن زمین یعنی خزینه‌های مصر را بمن بسپار زیرا که من حفیظم که

صفحه : 393
ثروت مملکت را حفظ میکنم و هم علیمم که مصرف آنرا بطور صلاح دید مصرف مینمایم.
و معلوم است که مقصود یوسف از اینکه خواهش سلطنت و مقام دنیوی نبوده بلکه مقصودش چنین بوده که در اینکه چند ساله فراوانی حبوبات را در خزینه جمع‌آوری نماید که در سالهای قحطی مردم از بی‌قوتی تلف نشوند.
وَ کَذلِک‌َ مَکَّنّا!! لِیُوسُف‌َ فِی الأَرض‌ِ یَتَبَوَّأُ مِنها حَیث‌ُ یَشاءُ گویا آیه تذکر میدهد که همانا اینکه چنین ما یوسف را در زمین تمکن و قدرت و استیلاء دادیم پس از آنکه وی را در چند موقع در مورد آزمایش قرار دادیم و او را مبتلا گردانیدیم دفعه‌ئی بکید برادران که او را بچاه انداختند و بپول اندک بی‌مقدار وی را فروختند، و بار دیگر بمکر زلیخا او را بزندان مبتلا گردانیدیم و در تمام حالات صابر و راضی بود و کلامی یا عملی که خلاف رضای خدای تعالی باشد از او صادر نگردید.
خلاصه عکس العمل چنین است که برادران خواستند او را ذلیل و نابود گردانند و زلیخا برای اینکه یوسف اطاعت امر او را ننمود بزندانش انداخت خدای غالب قاهر چنان قوّت و قدرتی باو عنایت نمود که برادرها بلکه همه از اهل مصر و شهرهای اطراف در موقع قحطی طوق بندگی بگردن انداخته و در مقابل او اظهار ذلت و مسکنت نمودند.
نُصِیب‌ُ بِرَحمَتِنا مَن نَشاءُ وَ لا نُضِیع‌ُ أَجرَ المُحسِنِین‌َ آیه بنیکوکاران وعده میدهد و اول رحمت خود را معلّق بر مشیت میگرداند که هر کس را بخواهیم مشمول رحمت خود میگردانیم و آخر آیه (وَ لا نُضِیع‌ُ أَجرَ المُحسِنِین‌َ) مشعر بر اینکه است که نیکوکارانند که مشمول رحمت میگردند وَ لَأَجرُ الآخِرَةِ خَیرٌ لِلَّذِین‌َ آمَنُوا وَ کانُوا یَتَّقُون‌َ جمله حالیه (وَ کانُوا یَتَّقُون‌َ) اشاره باین است که کسانیکه ایمان آورده‌اند در حالیکه متقی و پرهیزکارند اجر آخرت و مقامات اخروی برای آنها نیکوتر

صفحه : 394
است از منافع دنیا.
از اینکه آیه میتوان چنین استفاده نمود که اگر چه رحمت حق تعالی عام است و هر یک از نیکوکاران بقدر حصّه خود از آن نصیبی عایدشان میگردد لکن بین مشمولین رحمت ایزدی مراتبی است که هر نیکوکاری را بمناسبت نیکوکاری نصیبی از رحمت عاید وی خواهد گردید و مؤمنین اگر چه در آخرت مشمول رحمتند از جهت ایمانشان لکن اجر آخرت و رحمت خاص الهی نصیب مؤمنی است که با تقوی باشد، بعضی از مفسرین بقرینه جمله حالیه (وَ کانُوا یَتَّقُون‌َ) اجر آخرت را اختصاص داده‌اند بمؤمن با تقوی لکن ظاهرا اینکه درست نیست نمیشود گفت که مؤمن و لو عاصی باشد بالمره از اجر آخرت بی‌نصیب است در صورتی که اول آیه رحمت خود را معلّق بر مشیت نموده، آری البته اجر کامل و رحمت وافر نصیب کسی میگردد که ایمانش با تقوی توأم گردیده باشد.
مفسرین گفته‌اند پس از آنکه پادشاه زمام مملکت را بعهده یوسف ع واگذارد امر کرد تخت و تاج برای او مهیّا نمودند و انگشتر خود را بیوسف داد یوسف گفت با تخت و انگشتر پایه سلطنت تو را آباد مینمایم امّا تاج لباس ما نیست پادشاه گفت برای کرامت و فضیلت باید آنرا بر سر گذاری یوسف بر تخت سلطنتی نشست و امراء و وزراء و اعیان مملکت همه مطیع او گردیدند و عزیز مصر را معزول گردانید پس از مدتی شوهر زلیخا مرد پادشاه بیوسف امر کرد که زلیخا را بگیرد همینکه با او ملاقات کرد دید باکره است یوسف گفت ای زلیخا چه بود که مرا بآن عمل دعوت میکردی زلیخا گفت ای یوسف مرا معذور دار من زن جوانی بودم و شوهرم آثار مردی نداشت غریزه جوانی مرا بچنین عملی وادار نمود گویند یوسف از زلیخا دارای دو اولاد بنام (افرایم) و (مینا) گردید، یوسف درب خزینه را باز کرد و مشغول زراعت گردید تا وقتی که سالهای قحطی پیش آمد، برادران یوسف از پدرشان اذن گرفتند و برای تهیه غذا بمصر نزد یوسف رفتند.

صفحه : 395
وَ جاءَ إِخوَةُ یُوسُف‌َ فَدَخَلُوا عَلَیه‌ِ فَعَرَفَهُم وَ هُم لَه‌ُ مُنکِرُون‌َ برادران یوسف بمصر آمدند و بحضور یوسف رسیدند یوسف آنها را شناخت و آنها یوسف را نشناختند.
مفسرین گفته‌اند برادران یوسف پس از رسیدن در گوشه و محلیکه مراجعین میایستادند توقف نمودند و چون مدتهائی بود که از یوسف جدا شده بودند و او را در لباس سلطنتی در منتهای جلال و شکوه دیدند او را نشناختند زیرا که یوسف بالمرّه از نظر آنان محو شده بود یوسف آنها را بحضور طلبید بزبان عبری با آنها صحبت کرد و گفت شما چه کسانید و کار و شغل شما چیست و برای چه در اینجا آمده‌اید من در باره شما بدگمان شده‌ام گفتند ما جماعتی از اهل شام میباشیم خودمان حشم داریم قحطی بما رسیده برای تحصیل طعام آمده‌ایم یوسف گفت بلکه جاسوس میباشید میخواهید از اوضاع داخلی مملکت مطلع گردید گفتند از اینکه تهمت بخدای تعالی پناه میبریم ما همه فرزندان یک پدر هستیم پدر ما پیر مرد و پیمبری است از پیمبران خدا اسمش یعقوب است یوسف گفت چند برادر هستید گفتند دوازده برادر بودیم یکی هلاک شده گفت اینجا چند نفر هستند گفتند ده نفر، یوسف گفت برادر یازدهمین شما کو گفتند نزد پدر ما است و بجای آن برادرش که فوت شده باعث تسلی پدرمان است یوسف گفت بر صدق سخن شما چه کسی شهادت میدهد گفتند ای پادشاه ما غریب هستیم کسی در اینجا ما را نمیشناسد گفت یکی از شما نزد من گرو بمانید بقیه بروید و آن برادر دیگر را نزد من آرید تا صدق گفتار شما معلوم گردد، پسران یعقوب بناچاری قبول نمودند و قرعه زدند بنام شمعون درآمد او را نزد یوسف گذاردند و رفتند وَ لَمّا جَهَّزَهُم بِجَهازِهِم قال‌َ ائتُونِی بِأَخ‌ٍ لَکُم مِن أَبِیکُم أَ لا تَرَون‌َ أَنِّی أُوفِی الکَیل‌َ وَ أَنَا خَیرُ المُنزِلِین‌َ الخ قال فی المجمع جهاز البیت متاعه و جهّزت فلانا هیأت جهاز سفره و منه جهاز المرئة. و قال الراغب الجهاز ما یعدّ من متاع و غیره و التجهیز حمل

صفحه : 396
ذلک او بعثه پس جهاز بمعنی آماده کردن اسباب سفر آنها است.
چون یوسف کیل هر یک از برادران را تمام!! داد سفارش نمود که آن برادر پدری و مادری خودمان را بیاورید آیا نمی‌بینید که من کیل را تمام بشما میدهم و من بهترین مهمان داران میباشم و اگر آن برادر خود (إبن یامین) را نیاورید دیگر کیل برای شما نیست یعنی دیگر بشما گندم نمیدهم و نزدیک من نیائید یعنی بمصر نیائید.
قالُوا سَنُراوِدُ عَنه‌ُ أَباه‌ُ وَ إِنّا لَفاعِلُون‌َ گفتند در آوردن او و گرفتن او از پدرش حیله میکنیم و ویرا نزد شما میآوریم وَ قال‌َ لِفِتیانِه‌ِ اجعَلُوا بِضاعَتَهُم فِی رِحالِهِم لَعَلَّهُم یَعرِفُونَها إِذَا انقَلَبُوا إِلی أَهلِهِم لَعَلَّهُم یَرجِعُون‌َ یوسف برای اینکه حتما برادرها برگردند و إبن یامین برادر ابوینی او را بیاورند بمدیران و غلامانی که حافظ غلّه بودند گفت متاعیکه اینها برای خرید غله آورده‌اند مخفیانه دربار آنها بگذارید شاید باین واسطه (فضل و بخشش ما را بدانند) و بزودی برگردند و إبن یامین را بیاورند.
فَلَمّا رَجَعُوا إِلی أَبِیهِم قالُوا یا أَبانا مُنِع‌َ مِنَّا الکَیل‌ُ فَأَرسِل مَعَنا أَخانا نَکتَل وَ إِنّا لَه‌ُ لَحافِظُون‌َ پسران یعقوب برگشتند و برای پدرشان حکایت را نقل کردند و گفتند ای پدر اگر إبن یامین را با ما نفرستی سلطان ما را از خود میراند و بما کیل نمیدهد برادرمان را با ما بفرست تا کیل ما را زیاد کند و همانا ما بجدیت از او محافظت میکنیم و نمیگذاریم صدمه و مشقتی بر او وارد گردد.
قال‌َ هَل آمَنُکُم عَلَیه‌ِ إِلّا کَما أَمِنتُکُم عَلی أَخِیه‌ِ مِن قَبل‌ُ فَاللّه‌ُ خَیرٌ حافِظاً وَ هُوَ أَرحَم‌ُ الرّاحِمِین‌َ یعقوب گفت آیا من بشما اطمینان پیدا کنم همانطوریکه پیش از اینکه بر برادر او (یوسف) اطمینان نمودم همانا خدا بهترین حفظ کنندگان است و او رحم کننده‌ترین رحم کنندگان است.

صفحه : 397

[سوره یوسف (12): آیات 65 تا 76]

اشاره

وَ لَمّا فَتَحُوا مَتاعَهُم وَجَدُوا بِضاعَتَهُم رُدَّت إِلَیهِم قالُوا یا أَبانا ما نَبغِی هذِه‌ِ بِضاعَتُنا رُدَّت إِلَینا وَ نَمِیرُ أَهلَنا وَ نَحفَظُ أَخانا وَ نَزدادُ کَیل‌َ بَعِیرٍ ذلِک‌َ کَیل‌ٌ یَسِیرٌ (65) قال‌َ لَن أُرسِلَه‌ُ مَعَکُم حَتّی تُؤتُون‌ِ مَوثِقاً مِن‌َ اللّه‌ِ لَتَأتُنَّنِی بِه‌ِ إِلاّ أَن یُحاطَ بِکُم فَلَمّا آتَوه‌ُ مَوثِقَهُم قال‌َ اللّه‌ُ عَلی ما نَقُول‌ُ وَکِیل‌ٌ (66) وَ قال‌َ یا بَنِی‌َّ لا تَدخُلُوا مِن باب‌ٍ واحِدٍ وَ ادخُلُوا مِن أَبواب‌ٍ مُتَفَرِّقَةٍ وَ ما أُغنِی عَنکُم مِن‌َ اللّه‌ِ مِن شَی‌ءٍ إِن‌ِ الحُکم‌ُ إِلاّ لِلّه‌ِ عَلَیه‌ِ تَوَکَّلت‌ُ وَ عَلَیه‌ِ فَلیَتَوَکَّل‌ِ المُتَوَکِّلُون‌َ (67) وَ لَمّا دَخَلُوا مِن حَیث‌ُ أَمَرَهُم أَبُوهُم ما کان‌َ یُغنِی عَنهُم مِن‌َ اللّه‌ِ مِن شَی‌ءٍ إِلاّ حاجَةً فِی نَفس‌ِ یَعقُوب‌َ قَضاها وَ إِنَّه‌ُ لَذُو عِلم‌ٍ لِما عَلَّمناه‌ُ وَ لکِن‌َّ أَکثَرَ النّاس‌ِ لا یَعلَمُون‌َ (68) وَ لَمّا دَخَلُوا عَلی یُوسُف‌َ آوی إِلَیه‌ِ أَخاه‌ُ قال‌َ إِنِّی أَنَا أَخُوک‌َ فَلا تَبتَئِس بِما کانُوا یَعمَلُون‌َ (69)
فَلَمّا جَهَّزَهُم بِجَهازِهِم جَعَل‌َ السِّقایَةَ فِی رَحل‌ِ أَخِیه‌ِ ثُم‌َّ أَذَّن‌َ مُؤَذِّن‌ٌ أَیَّتُهَا العِیرُ إِنَّکُم لَسارِقُون‌َ (70) قالُوا وَ أَقبَلُوا عَلَیهِم ما ذا تَفقِدُون‌َ (71) قالُوا نَفقِدُ صُواع‌َ المَلِک‌ِ وَ لِمَن جاءَ بِه‌ِ حِمل‌ُ بَعِیرٍ وَ أَنَا بِه‌ِ زَعِیم‌ٌ (72) قالُوا تَاللّه‌ِ لَقَد عَلِمتُم ما جِئنا لِنُفسِدَ فِی الأَرض‌ِ وَ ما کُنّا سارِقِین‌َ (73) قالُوا فَما جَزاؤُه‌ُ إِن کُنتُم کاذِبِین‌َ (74)
قالُوا جَزاؤُه‌ُ مَن وُجِدَ فِی رَحلِه‌ِ فَهُوَ جَزاؤُه‌ُ کَذلِک‌َ نَجزِی الظّالِمِین‌َ (75) فَبَدَأَ بِأَوعِیَتِهِم قَبل‌َ وِعاءِ أَخِیه‌ِ ثُم‌َّ استَخرَجَها مِن وِعاءِ أَخِیه‌ِ کَذلِک‌َ کِدنا لِیُوسُف‌َ ما کان‌َ لِیَأخُذَ أَخاه‌ُ فِی دِین‌ِ المَلِک‌ِ إِلاّ أَن یَشاءَ اللّه‌ُ نَرفَع‌ُ دَرَجات‌ٍ مَن نَشاءُ وَ فَوق‌َ کُل‌ِّ ذِی عِلم‌ٍ عَلِیم‌ٌ (76)

صفحه : 398

[ترجمه]

برادرهای یوسف وقتی بار خود را باز نمودند و متاع خود را که بازگشته بود بآنها دیدند گفتند ای پدر دیگر چه میخواهیم اینکه متاع ما است که بما برگشته و گندم برای اهل خود میآوریم و برادرمان را حفظ میکنیم و یک بار شتر (از غله) زیاد میکنیم و اینکه کیل کم است و از ما حاکم مضایقه نمیکند [65]
یعقوب گفت هرگز من او را نمیفرستم مگر اینکه پیمان ببندید!! باسم خدا که او را برگردانید مگر بلائی بر شما نازل گردد چون یعقوب از آنها پیمان گرفت گفت خدا بر آنچه میگوئیم گواهست [66]
و گفت ای پسرهای من از یک دروازه مصر داخل نشوید از دربهای متفرق وارد گردید و من از شما چیزی از قضاء الهی دفع نمیکنم هیچ حکمی نیست مگر آنچه را خدا بخواهد بر او توکل نمودم و باید بر او توکل کنند توکل کنندگان [67]
و چون برادران یوسف آنطوریکه پدرشان امر کرده بود وارد مصر گردیدند چیزی نبود که از تقدیرات خدا از آنها دفع کند مگر حاجتی که در نفس یعقوب بود از شفقت بر اولاد که او را ظاهر گردانید و آنها را بآن امر نمود زیرا که یعقوب صاحب علم و دانش بود بآن دانشی که از طریق وحی باو آموخته بودیم و لکن بیشتر مردم نمیدانند که ت!! دفع قضاء نمیکند [68]
چون برادرها بر یوسف وارد شدند

صفحه : 399
برادرش إبن یامین را نزد خود جای داد و بوی گفت من برادر توام و بآنچه برادرها کردند محزون مباش [69]
و چون بار قافله آنها را مهیا نمود!! بامر یوسف پیمانه را دربار برادر او گذاردند پس چون از شهر بیرون رفتند ندا کننده‌ئی گفت ای صاحبان قافله شما دزدید [70]
رو کردند و گفتند چه چیزی مفقود شده [71]
گفتند پیمانه سلطان و هر کس بیاورد یک بار شتر برای وی ضمانت میکنیم [72]
برادران یوسف گفتند بخدا قسم همانا شما میدانید ما نیامدیم که در زمین فساد کنیم و ما از دزدان نبود!! یم [73]
گفتند پاداش شما چیست اگر از دروغگویان باشید [74]
گفتند پاداش کسی که پیمانه را دربار او بیابید اینکه طور ما دزدان را جزاء میدهیم (یعنی دزد را غلام صاحب مال میکنیم) [75]
اول ببار برادرها شروع کردند پیش از بار إبن یامین پس از آن از بار برادرش پیمانه را بیرون آوردند اینکه طور ما اینکه کید را بیوسف آموختیم زیرا که در دین پادشاه جایز نبود برادرش را نگاه دارد (و در آن مملکت جزای دزد را زدن و عذاب میدانستند نه استرقاق) مگر بخواست خدا (که برادران یوسف بگویند جزای دزد استرقاق است) بلند میکنیم درجات هر کس را که بخواهیم و بالای دست هر دانائی داناتری هست که درجه او بلندتر است [76]
.

صفحه : 400

(توضیح آیات)

وَ لَمّا فَتَحُوا مَتاعَهُم وَجَدُوا بِضاعَتَهُم رُدَّت إِلَیهِم قالُوا یا أَبانا ما نَبغِی هذِه‌ِ بِضاعَتُنا رُدَّت إِلَینا وقتی پسرهای یعقوب بکنعان برگشتند و بارهای خود را باز نمودند دیدند متاعیکه برای خریداری غلّه بمصر برده بودند بسوی آنها برگردانیده شده از روی تعجب گفتند ای پدر ما (ما نبغی) چه چیز از احسان ملک زیاده بر اینکه می‌طلبیم که غله بما فروخته و متاع ما را بما با غله برگردانیده ما بایستی بسبب احسانیکه بما نموده اطاعت او را بنمائیم و بسوی او برگردیم که برای اهل و عیالمان طعام بیاوریم.
وَ نَحفَظُ أَخانا وَ نَزدادُ کَیل‌َ بَعِیرٍ و حفظ میکنیم برادرمان را و کیل شتری زیاده بر اینکه کیل بستانیم زیرا اینکه گرفته‌ایم برای معاش ما کافی نیست.
ظاهرا چون برادران یوسف عزیز مصر را که برادرشان بود بسیار شخص بزرگواری یافتند و احسان او را در باره خودشان بدون حدّ انتظار دیدند و شخصیت او در نظرشان بزرگ آمد اینکه بود که جدیت میکردند که هر چه بشود زودتر إبن یامین را با خود ببرند گفتند ای پدر إبن یامین را با ما بفرست ما هم او را محافظت میکنیم و هم کیل غله‌ئی برای او زیادتر میگیریم.
قال‌َ لَن أُرسِلَه‌ُ مَعَکُم حَتّی تُؤتُون‌ِ مَوثِقاً مِن‌َ اللّه‌ِ لَتَأتُنَّنِی بِه‌ِ إِلّا أَن یُحاطَ بِکُم فَلَمّا آتَوه‌ُ مَوثِقَهُم قال‌َ اللّه‌ُ عَلی ما نَقُول‌ُ وَکِیل‌ٌ یعقوب گفت هرگز إبن یامین را با شما نمی‌فرستم مگر اینکه پیمان محکمی ببندید، شاید مقصودش چنین بوده که قسم بخدا بخورید که او را بدرستی محافظت نموده و بمن برگردانید مگر اینکه یک بلیّه و آفتی بشما برسد پس از آنکه پیمان محکم از آنها گرفت گفت خدا بر آنچه ما میگوئیم شاهد و و کیل ما است

صفحه : 401
وَ قال‌َ یا بَنِی‌َّ لا تَدخُلُوا مِن باب‌ٍ واحِدٍ وَ ادخُلُوا مِن أَبواب‌ٍ مُتَفَرِّقَةٍ یعقوب بپسرهایش امر مینماید که از یک دروازه داخل نگردید بلکه از درهای متفرق وارد شوید و بقولی مقصود از باب واحد طرق مختلفه مراد است و اکثر مفسرین گفته‌اند مقصود یعقوب عدم اصابت چشم بد بوده زیرا که آنان پسرهای یک پدر بودند و تمامشان بلند قد و شجاع و نیرومند و بتمام جهات از باقی امتیاز داشتند و باضافه مردم فهمیده بودند که اینها مورد نظر سلطان واقع گردیده‌اند باین جهات ممکن است در مورد حسد رؤساء و دیگران واقع گردند و چنانچه در علم روان شناسی گفته‌اند چشمی که از روی حسد کسی را بنگرد تأثیر بد در آن ایجاب مینماید.
شیخ طنطاوی در تفسیرش از کتاب اشارات إبن سینا نقل میکند که گفته نفس را بواسطه چشم و غیر آن آثاری است که در خارج تأثیر میکند و اینکه آثار یا ضار است یعنی ضرر میرساند!! یا نافعه است که نفع میرساند و عمل چشم و اصابت آن که مأخوذ از (عان یعین) است از همین آثار است.
و خود طنطاوی گفته ای انسان زکی اگر تو بدانی آنچه را که پیشینیان و علمای عصر حاضر راجع باین مطلب گفته و تدوین کرده‌اند در امریکا و در اروپا در علوم نفسیه از آثار مغناطیسیه در تنویم و غیر آن بدهشت میافتی و بقلت علم انسان عالم میگردی.
و امروز در زمین مردمی هستند که مریض را بیک لمس یا بدفعاتی شفاء میدهند و اینکه علم بتمرین و دروس بسیار تحصیل میشود و مردمانی در بعضی از زمین مشهور باین علم میباشند مثل اینکه مردی کسی را بخواب مغناطیسیه میخواباند و در خواب بوی القاء میکند تقوی و صلاح و حب‌ّ تدریس و ترک شرب خمر و دود و احسان نمودن!! بمردم و ترک غضب و قتل یا کشتن فلانی در وقت و ساعت معین و وقتی آن منوّم بیدار میشود چیزی از آنچه بوی القاء شده نمیداند لکن مستعدّ میگردد برای آثاریکه بوی تلقین شده و آنچه گفته در همان وقت

صفحه : 402
معین و همان ساعت میکند و نمیداند از کجا اینکه آثار در وی نفوذ نموده و اینکه علمی است از علوم عصر حاضر.
و همین طور بعضی از پیشینیان نیز گفته‌اند و از اینجا معلوم میشود که در نفس انسان قوه‌ئی پیچیده شده که بسبب علم و تحصیل و جدیت و ریاضت گاهی اموری از وی ظاهر میگردد و گاهی بطبع بدون کسب و عمل پدیدار میشود و چشم از آنچیزهائی است که بدون درس و تعلیم اثر میکند مثل کسیکه امروز در أوبا بوسطاء الطبیعه نامیده شده یعنی در آنجا مردمانی هستند و در وقت حاضر قدرت دارند بمخاطبه ارواح وقتی بآن قوّه مغناطیسی بر آنها القاء میکنند (یعنی ارواح را تحت استیلاء خود درمیآورند و با آنها مصاحبه میکنند و بعضی دیگر قدرت دارند که ارواح را بچشم خود ببینند و آنها را (الوسیط المبصر) مینامند.
و همچنین در اینجا مردمانی هستند که نظرشان شرّ است یعنی آنان مجبولند باین قوه بر شرّ مثل اینکه انبیاء مجبولند بر خیر و شیاطین مجبور بر شرّند.
و وقتی روایت مسلم را که از إبن عباس نقل میکند که او گفته نبی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرموده
(العین حق و لو کان شیئی سابق القدر لسبقته العین)
یعنی اگر چیزی بود که بر قدر سبقت گیرد چشم بد بآن سبقت میگرفت.
و وقتی شنیدی قول رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را که بگو
(اللهم انّی اعوذ بکلمات اللّه التامات من کل‌ّ شیطان و هامّة و من کل‌ّ عین لامّة)
بدان که حضرت علاج نیافته بر اینکه بلائی که از نفوس صادر میگردد مگر بالتجاء بخالق نفوس [پایان] وَ ما أُغنِی عَنکُم مِن‌َ اللّه‌ِ مِن شَی‌ءٍ إِن‌ِ الحُکم‌ُ إِلّا لِلّه‌ِ عَلَیه‌ِ تَوَکَّلت‌ُ وَ عَلَیه‌ِ فَلیَتَوَکَّل‌ِ المُتَوَکِّلُون‌َ شاید مقصود حضرت یعقوب [ع] از اینکه توصیه که از یک درب وارد نشوید خواه همان اصابت نظر بد باشد یا جهات دیگر که بعضی گفته‌اند هر چه باشد میخواهد بآنها تذکر دهد که من باین عملی که بشما دستور میدهم شما را از خدا

صفحه : 403
بی‌نیاز نمیکنم حکم حکم خدا است در عالم چیزی واقع نخواهد گردید مگر بخواست خدا نیست حکمی مگر بامر او و اتکاء و توکل من بر او است و باید بر او توکل نمایند توکل کنندگان یعنی وقتی خواست ایزدی بر امری تعلق گرفت چیزی جلو تقدیر او را نخواهد گرفت.
وَ لَمّا دَخَلُوا مِن حَیث‌ُ أَمَرَهُم أَبُوهُم ما کان‌َ یُغنِی عَنهُم مِن‌َ اللّه‌ِ مِن شَی‌ءٍ إِلّا حاجَةً فِی نَفس‌ِ یَعقُوب‌َ قَضاها وَ إِنَّه‌ُ لَذُو عِلم‌ٍ لِما عَلَّمناه‌ُ وَ لکِن‌َّ أَکثَرَ النّاس‌ِ لا یَعلَمُون‌َ چون پسران یعقوب همان طوری که پدرشان امر نموده بود از درهای متفرق داخل مصر گردیدند امر او و عمل آنان جلوگیری از تقدیرات الهی ننمود زیرا با وارد شدن آنها متفرقا متهم بسرقت صواع ملک گردیدند و إبن یامین بتهمت دزدی گرفته شد و حزن یعقوب بگرفتن إبن یامین زیادتر گردید (الّا) در قوله تعالی (الّا حاجة فی نفس یعقوب) استثناء منقطع است یعنی شفقت یعقوب و محبّت او نسبت باولادان خود که خود را از چشم بد حفظ نمایند اینکه توجیه را ایجاب نمود (انه لذو علم) زیرا که یعقوب عالم بود بعلم لدنی که از جانب حق تعالی بتوسط وحی یا فراست باو تعلیم شده بود و لکن بیشتر مردم نمیدانند که تدبیر انسان رفع تقدیر الهی را نمیکند.
وَ لَمّا دَخَلُوا عَلی یُوسُف‌َ آوی إِلَیه‌ِ أَخاه‌ُ قال‌َ إِنِّی أَنَا أَخُوک‌َ فَلا تَبتَئِس بِما کانُوا یَعمَلُون‌َ گویند وقتی برادران یوسف وارد شدند یوسف سؤال کرد اینها کیانند گفتند ما کنعانیانیم که امر فرمودی برادرمان را بیاوریم و ما جدیت کردیم و با پدرمان عهد و پیمان بستیم که او را برگردانیم یوسف گفت بسیار خوب کردید و بآنها اذن جلوس داد و امر کرد شش خوان طعام آراسته گردانند و هر دو نفر برادری سر یک سفره طعام بخورند و بابن یامین گفت اسم تو چیست گفت إبن یامین گفت بچه مناسبت تو را اینکه نام نهادند گفت چون إبن یامین مصیبت زده را گویند

صفحه : 404
و من در طفولیت مادرم راحیل فوت شد باین جهت مرا اینکه نام نهادند، وقتی هر دو برادر سر یک سفره نشستند إبن یامین تنها ماند بنای گریه گذارد بقدری گریه کرد که بیهوش گردید یوسف او را نزد خود طلبید و گفت چرا اینکه قدر گریه کردی گفت چون امر کردی هر دو برادر اعیانی باهم سر یک سفره غذاء بخورند یادم آمد که من هم برادر اعیانی داشتم و مفقود گردید اگر او بود من هم برادر داشتم یوسف گفت میخواهی من بجای برادر تو باشم بیا با من غذا بخور إبن یامین گفت کیست که برادری مثل تو داشته باشد لکن برادر من پسر یعقوب و راحیل بود وقتی در پس پرده مشغول غذا خوردن شدند چون یوسف نقاب بر صورت انداخته بود برای غذا خوردن دست دراز کرد چشم إبن یامین بدست یوسف افتاد باز بنای گریه گذارد یوسف گفت چرا گریه میکنی گفت دست تو چقدر شبیه بدست برادر من یوسف است نمیتوانم از گریه خودداری کنم اینکه بود که یوسف گفت (انا اخوک).
یوسف نقاب از چهره برداشت و گفت من برادر توام و از آنچه برادرها بما کردند محزون مباش چشم إبن یامین که بصورت یوسف افتاد دست بگردن او انداخت و آندو بقدری از شوق گریستند که از هوش برفتند إبن یامین گفت ای برادر من از تو جدا نمیشوم یوسف گفت چون اینها با پدرشان پیمان بسته‌اند و قسم خورده‌اند که تو را بازگردانند باید تمهیدی بزنیم تا بشود تو را نگاه دارم إبن یامین گفت مختاری هر چه خواهی بکن.
فَلَمّا جَهَّزَهُم بِجَهازِهِم جَعَل‌َ السِّقایَةَ فِی رَحل‌ِ أَخِیه‌ِ ثُم‌َّ أَذَّن‌َ مُؤَذِّن‌ٌ أَیَّتُهَا العِیرُ إِنَّکُم لَسارِقُون‌َ پس از آن یوسف امر کرد جهاز کیل برادرانش را ببندند و گفت مخفیانه سقایه ملک را که گویند مشربه‌ئی بوده از زر یا نقره یا زبرجد مرصع بجواهر و آن آب خوری سلطان بود که در قحطی برای کیل آماده گذارده بود آنرا دربار إبن یامین بگذارند و چون قانون یعقوب در آنوقت چنین بود که سارق

صفحه : 405
را استرقاق میکردند وقتی برادران یوسف بار خود را بستند و اذن خروج گرفتند و عازم رفتن گردیدند و از شهر بیرون رفتند مؤذن صدا زد و گفت ای کاروانیان همانا شما دزدانید و یوسف دروغ نگفت که مخل بعصمتش باشد مقصودش اینکه بود که چون شما یوسف را دزدیدید اینکه است که شما دزدانید.
از بعضی از مفسرین است که یوسف اینکه عمل را بحکم خدا کرد، و شاید حکمتش اینکه بوده که محنت یعقوب بانتهاء رسد و چون عادة اللّه بر اینکه جاری است که وقتی محنت بانتهاء رسد فرج و انبساط رو میآورد. [پایان] قالُوا وَ أَقبَلُوا عَلَیهِم ما ذا تَفقِدُون‌َ، قالُوا نَفقِدُ صُواع‌َ المَلِک‌ِ وَ لِمَن!! جاءَ بِه‌ِ حِمل‌ُ بَعِیرٍ وَ أَنَا بِه‌ِ زَعِیم‌ٌ الخ برادران یوسف وقتی که نداء را شنیدند رو کردند بغلامان سلطان و گفتند چه چیز مفقود کرده‌اید گفتند پیمانه ملک گم شده و هر کس بیاورد من یکبار شتر ضامن میگردم بوی انعام بدهم.
!! قالُوا تَاللّه‌ِ لَقَد عَلِمتُم ما جِئنا لِنُفسِدَ فِی الأَرض‌ِ وَ ما کُنّا سارِقِین‌َ برادران یوسف گفتند قسم بخدا همانا شما میدانید که ما نیامده‌ایم که در زمین فساد کنیم و ما سارق نیستیم.
قالُوا فَما جَزاؤُه‌ُ إِن کُنتُم کاذِبِین‌َ غلامان یوسف گفتند پس چیست جزای دزد اگر شما دروغگویان باشید برادران یوسف گفتند جزای کسیکه صواع دربار او پیدا شود اینست که استرقاق شود ما اینطور جزاء میدهیم دزد را یعنی باسترقاق.
فَبَدَأَ بِأَوعِیَتِهِم قَبل‌َ وِعاءِ أَخِیه‌ِ ثُم‌َّ استَخرَجَها مِن وِعاءِ أَخِیه‌ِ و خزینه داران بامر یوسف برای رفع تهمت شروع نمودند بباز کردن بارهای برادران پس از آن پیمانه را در بار برادر ابوینی یوسف إبن یامین یافتند و بیرون آور!! ند.

صفحه : 406
کَذلِک‌َ کِدنا لِیُوسُف‌َ و گویند چون در بنی اسرائیل سنتشان چنین بوده که سارق را استرقاق میکردند اینکه بود که گفتند هر کس صواع یعنی پیمانه نزد او پیدا شود باید او را مجازات نمود که دزدان را مجازات میکنیم یعنی باید او را استرقاق نمود.
و اینکه چنین ما (کدنا لیوسف) اینکه کید عظیم را بیوسف آموختیم و بسوی او وحی نمودیم (ما کان‌َ لِیَأخُذَ أَخاه‌ُ فِی دِین‌ِ المَلِک‌ِ) گویند اینکه جمله تفسیر کید و بیان آنست زیرا که در دین ملک مصر و حکم او در باره سارق اینکه بود که او را بزنند و تعزیر نمایند مثل زنانه اینکه او را استرقاق نمایند (إِلّا أَن یَشاءَ اللّه‌ُ) یعنی یوسف برادرش إبن یامین را نگرفت مگر بمشیت خدا و اذن او.
نَرفَع‌ُ دَرَجات‌ٍ مَن نَشاءُ وَ فَوق‌َ کُل‌ِّ ذِی عِلم‌ٍ عَلِیم‌ٌ یعنی هر کسی را خواستیم در علم درجات او را بلند مینمائیم عالمی نیست مگر اینکه فوق او عالم‌تری هست تا اینکه منتهی گردد علوم بسوی خدای تعالی که بذاته عالم است و اختصاص بمعلومی دون معلومی ندارد تا اینکه علمش بآن انتهاء یابد.
در تأویلات نجمیه گفته (نرفع درجات من نشاء من عبادنا) به اینکه که بوی علم صعود عطاء کنیم و او را از حضیض بشریت بسوی ذروه عبودیت بتوفیق ربوبیت بالا ببریم (وَ فَوق‌َ کُل‌ِّ ذِی عِلم‌ٍ) که باو علم صعود عطاء نمائیم (علیم) بجذبه‌ئی از محل‌ّ صعود او که از علم مخلوق صعود کند بمصعدی که صعود نمیشود بسوی او مگر بعلم قدیم و آن (سیر فی اللّه و باللّه و الی اللّه) است و اینکه صواعی است که اوعیه انسانی وسعت آنرا ندارد. [تفسیر روح البیان]

صفحه : 407

[سوره یوسف (12): آیات 77 تا 86]

اشاره

قالُوا إِن یَسرِق فَقَد سَرَق‌َ أَخ‌ٌ لَه‌ُ مِن قَبل‌ُ فَأَسَرَّها یُوسُف‌ُ فِی نَفسِه‌ِ وَ لَم یُبدِها لَهُم قال‌َ أَنتُم شَرٌّ مَکاناً وَ اللّه‌ُ أَعلَم‌ُ بِما تَصِفُون‌َ (77) قالُوا یا أَیُّهَا العَزِیزُ إِن‌َّ لَه‌ُ أَباً شَیخاً کَبِیراً فَخُذ أَحَدَنا مَکانَه‌ُ إِنّا نَراک‌َ مِن‌َ المُحسِنِین‌َ (78) قال‌َ مَعاذَ اللّه‌ِ أَن نَأخُذَ إِلاّ مَن وَجَدنا مَتاعَنا عِندَه‌ُ إِنّا إِذاً لَظالِمُون‌َ (79) فَلَمَّا استَیأَسُوا مِنه‌ُ خَلَصُوا نَجِیًّا قال‌َ کَبِیرُهُم أَ لَم تَعلَمُوا أَن‌َّ أَباکُم قَد أَخَذَ عَلَیکُم مَوثِقاً مِن‌َ اللّه‌ِ وَ مِن قَبل‌ُ ما فَرَّطتُم فِی یُوسُف‌َ فَلَن أَبرَح‌َ الأَرض‌َ حَتّی یَأذَن‌َ لِی أَبِی أَو یَحکُم‌َ اللّه‌ُ لِی وَ هُوَ خَیرُ الحاکِمِین‌َ (80) ارجِعُوا إِلی أَبِیکُم فَقُولُوا یا أَبانا إِن‌َّ ابنَک‌َ سَرَق‌َ وَ ما شَهِدنا إِلاّ بِما عَلِمنا وَ ما کُنّا لِلغَیب‌ِ حافِظِین‌َ (81)
وَ سئَل‌ِ القَریَةَ الَّتِی کُنّا فِیها وَ العِیرَ الَّتِی أَقبَلنا فِیها وَ إِنّا لَصادِقُون‌َ (82) قال‌َ بَل سَوَّلَت لَکُم أَنفُسُکُم أَمراً فَصَبرٌ جَمِیل‌ٌ عَسَی اللّه‌ُ أَن یَأتِیَنِی بِهِم جَمِیعاً إِنَّه‌ُ هُوَ العَلِیم‌ُ الحَکِیم‌ُ (83) وَ تَوَلّی عَنهُم وَ قال‌َ یا أَسَفی عَلی یُوسُف‌َ وَ ابیَضَّت عَیناه‌ُ مِن‌َ الحُزن‌ِ فَهُوَ کَظِیم‌ٌ (84) قالُوا تَاللّه‌ِ تَفتَؤُا تَذکُرُ یُوسُف‌َ حَتّی تَکُون‌َ حَرَضاً أَو تَکُون‌َ مِن‌َ الهالِکِین‌َ (85) قال‌َ إِنَّما أَشکُوا بَثِّی وَ حُزنِی إِلَی اللّه‌ِ وَ أَعلَم‌ُ مِن‌َ اللّه‌ِ ما لا تَعلَمُون‌َ (86)

صفحه : 408

[ترجمه]

برادران یوسف گفتند اگر إبن یامین دزدی کرد برادرش یوسف نیز قبلا دزدی کرده بود یوسف سخن آنها را شنید و در دل خود مخفی گردانید و اظهار ننمود و گفت شما شرورترین مردم زمین میباشید و خدا داناتر است بآنچه (نسبت بیوسف) وصف میکنید [77]
گفتند ای عزیز همانا پدر او پیر مرد بزرگ سالی است و عظیم القدر است یکی از ما را بجای او بگیر و او را رها کن [78]
یوسف گفت (معاذ اللّه) بخدا پناه میبرم از اینکه کسی را بگیرم غیر از آنکه متاع خود را نزد او یافتم اگر چنین کنم از ستمکاران میباشم [79]
و چون آنها از رها شدن إبن یامین مأیوس شدند در خلوتی رفتند و بزرگ آنها گفت آیا نمیدانید که پدر شما بنام خدا از شما پیمان گرفته و قبلا آنچه بیوسف تفریط نمودید و من هرگز از مصر جدا نمیشوم تا وقتی که پدرم اذن بدهد یا خدا نسبت بمن حکم نماید و او بهترین حکم کنندگان است [80]
برگردید بسوی پدرتان و بگوئید پسر تو دزدی کرد و ما شهادت نمیدهیم مگر بآنچه عالم گردیده‌ایم و ما نگاهدارنده‌گان باطن امر نمیباشیم (یعنی بظاهر اینکه طور دیدیم که پیمانه را از بار او بیرون آوردند و خبر نداریم که خودش برداشته یا دیگری دربار او گذارده)
سؤال کن از اهل دهی که ما در آن بودیم و از آن قافله‌ئی که ما در آن بودیم همانا حقیقة ما راستگویانیم [82]
یعقوب گفت بلکه آراسته شده برای شما نفسهای شما و گر نه ملک چه میدانست جزای سارق (استرقاق است) و بر من است صبر نیکو شاید خدا هر سه پسر نزد من آورد همانا او دانا و درستکار است [83]
پس از آنها روی گردانید در حالیکه پر از خشم بود و گفت وا اسفا بر فراق یوسف و دو چشمش از حزن سفید گردید [84]
پسران گفتند تو بقدری یاد یوسف میکنی که مریض شوی یا هلاک گردی [85]
یعقوب گفت حزن و غم خود را با خدا میگویم و از خدا چیزی میدانم که شما نمیدانید [86]

صفحه : 409

(توضیح آیات)

اشاره

قالُوا إِن یَسرِق فَقَد سَرَق‌َ أَخ‌ٌ لَه‌ُ مِن قَبل‌ُ فَأَسَرَّها یُوسُف‌ُ فِی نَفسِه‌ِ وَ لَم یُبدِها لَهُم برادران یوسف پس از آنکه پیمانه ملک از میان بار إبن یامین بیرون آمد گفتند اگر إبن یامین دزدی کرد برادرش یوسف نیز قبلا دزدی کرده بود یوسف سخن آنها را شنیده و در دل خود مخفی گردانید و بروی خود نیاورد.
قال‌َ أَنتُم شَرٌّ مَکاناً وَ اللّه‌ُ أَعلَم‌ُ بِما تَصِفُون‌َ یوسف گفت شما از حیث منزلت و فساد دزدی شرورترید و بقرینه (و لم یبدها لهم) معلوم میشود که یوسف نظر بآن جفاهائیکه نسبت باو کرده بودند در دل خود چنین گفت نه بزبان و گفت خدا عالم‌تر است بآنچه وصف میکنید.

[سخنان مفسرین در چگونگی نسبت دزدی که بیوسف دادند]

1- پدر و مادر او بت پرست بود بتی داشت یوسف بت او را دزدید و شکست اینکه بود که نسبت دزدی باو دادند.
2- عادتش اینکه بود که بعضی از طعامها را مخفی مینمود که بفقراء و سائلین بدهد از اینکه جهت نسبت دزدی بوی دادند.
3- مشهور و معروفست که وقتی راحیل مادر یوسف فوت گردید یوسف را بودیعه نزد عمه‌اش گذاردند وقتی یعقوب خواست او را بگیرد و او شش ساله بود از شدت علاقه‌ئی که بوی داشت کمربندی که از اسحق پدرش باو ارث رسیده بود در حال خواب بکمر یوسف بست که باین وسیله او را استرقاق بنماید.
در بعضی از تفاسیر است که وقتی دزدی برادران ظاهر گردید یوسف گفت مگر من اول نگفتم که شما بدزد و جاسوس شباهت دارید حالا فراست مرا دیدید بعد از آن ناظر خود را صدا زد و گفت اینکه جام را (که گویا بکهانت درست کرده بودند) بیاورید و اعمال اینها را سؤال کنید ناظر ناخن خود را بجام زد جام صدا کرد گفت جام میگوید اینکه دزدی اول عمل اینها نبود بلکه قبل از اینکه

صفحه : 410
جوان آزادی را دزدیدند و فروختند یوسف گفت بگو دیگر چه عملی انجام دادند ناظر باز ناخن بجام زد گفت میگوید ای عزیز اینها که میگویند برادر ما را گرگ خورده و هلاک گردیده دروغ میگویند برادرشان در غربت بسلامت است و زمانی نمیگذرد که ظاهر میگردد و بآنها عملی را که انجام داده‌اند خبر میدهد یوسف گفت باز سؤال کن ناظر ناخن بر جام زد جام صدا کرد گفت ای عزیز جام میگوید دروغگوتر از اینها در روی زمین نیست بپدر خود دروغ گفتند و از آن دروغ توبه نکردند خدای تعالی آنها را نبخشیده یوسف گفت باز سؤال کن جام صدا کرد و گفت ای عزیز جام میگوید هر مصیبتی که بپدر آنها روی داده است سبب اعمال بد اینها بوده هیچوقت پدرشان از آنها شاد نشده است برادران یوسف دیدند جام آنها را رسوا خواهد نمود و اعمالشان را بیان خواهد کرد از سر بپای یوسف بوسه زدند و گفتند تو را بخدا قسم میدهیم از اینکه سؤال نکن.
یوسف بناظر امر کرد ساکت باشد پس از آن یوسف ببرادرانش گفت شما بروید و إبن یامین بجزای عملش اینجا بماند آنها گفتند ای عزیز پدر ما پیر مردی است باو وعده کرده‌ایم باید او را ببریم هر چه اصرار کردند یوسف راضی نشد روئیل غضبناک گردیده و ببرادرش گفت مصر چند بازار دارد گفت ده عدد گفت شما بازارها را نگاهدارید من یک تنه در مقابل قشون شاه میجنگم یا اینکه شما در مقابل پادشاه بایستید من بازارها را نگاه میدارم بعد از آن گفت ای عزیز برادرمان را بما بده و الّا اینجا فریادی میکنم که زنان حامله در مصر تماما بار بیندازند، اینکه سخن را گفت و موهای تنش سر از جامه بیرون کردند یوسف میشا بچه خودش آنجا بود اشاره نمود که دستش را ببدن روئیل بزند تا غضبش ساکت گردد (در موقع غضب اولاد یعقوب وقتی دست یکی از آنها ببدنش میخورد غضبش ساکت میگردید) میشا بی‌خبر دست خود را بروئیل زد غضب وی ساکت شد روئیل گفت یقینا از اولادان یعقوب یکی در اینجا هست بعد رو برو

صفحه : 411
سؤال و جواب شد یوسف بنگهداری إبن یامین اصرار نمود روئیل غضب نمود یوسف بپا ایستاد و گوشهای روئیل را گرفت و او را بزمین زد و گفت شما جماعت عیری قوی‌تر از خود را نمیشناسید همینکه چنین قوتی از یوسف دیدند همه ذلیل شدند و در باره إبن یامین تضرع و زاری نمودند. [پایان] قالُوا یا أَیُّهَا العَزِیزُ إِن‌َّ لَه‌ُ أَباً شَیخاً کَبِیراً فَخُذ أَحَدَنا مَکانَه‌ُ إِنّا نَراک‌َ مِن‌َ المُحسِنِین‌َ برادران یوسف هر قدر از او درخواست نمودند که إبن یامین را رها کند فائده نبخشید گفتند ای عزیز پدر او پیر مرد عظیم القدری است و از ما پیمان گرفته که إبن یامین را باو برگردانیم و یکی از ما را بجای او بگیر و او را رها کن همانا ما می‌بینیم که تو از نیکوکارانی و در باره ما نیکی را تمام نما و إبن یامین را رها کن.
قال‌َ مَعاذَ اللّه‌ِ أَن نَأخُذَ إِلّا مَن وَجَدنا مَتاعَنا عِندَه‌ُ إِنّا إِذاً لَظالِمُون‌َ یوسف گفت بخدا پناه میبرم از اینکه ظلم عدوانی نمائیم که بجای او کس دیگری را نگاه داریم و اگر ما چنین کنیم که کس بی‌گناه را بجای گنهکار بگیریم همانا ما از ستمکاران محسوب خواهیم گردید قوله تعالی (لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزرَ أُخری) بار گناه کسی بگردن کس دیگری گذارده نمیشود.
فَلَمَّا استَیأَسُوا مِنه‌ُ خَلَصُوا نَجِیًّا قال‌َ کَبِیرُهُم أَ لَم تَعلَمُوا أَن‌َّ أَباکُم قَد أَخَذَ عَلَیکُم مَوثِقاً مِن‌َ اللّه‌ِ خلاصه وقتی آنها از رها شدن إبن یامین مأیوس شدند در محلی با هم خلوت کردند و بزرگ آنها که در سن بزرگ‌تر بوده روئیل یا بزرگ آنها در خرد و عقل که یهودا بوده، و از علی بن ابراهیم است که گفته آن لاوی بوده گفت آیا نمیدانید که پدر شما با شما عهد و پیمان بسته و قسم بخدا یاد نموده‌اید که إبن یامین را برگردانید (وَ مِن قَبل‌ُ ما فَرَّطتُم فِی یُوسُف‌َ) و میدانید که قبلا راجع بیوسف تفریط نمودید (ما) در (ما فرطتم) یا زائده یا مصدریه است.

صفحه : 412
فَلَن أَبرَح‌َ الأَرض‌َ حَتّی یَأذَن‌َ لِی أَبِی أَو یَحکُم‌َ اللّه‌ُ لِی وَ هُوَ خَیرُ الحاکِمِین‌َ آن برادر بزرگتر گفت من هرگز از زمین مصر نمیروم تا اینکه پدرم بمن اذن بدهد یا خدا نسبت بمن حکمی جاری گرداند زیرا که او بهترین حکم کنندگان است.
ارجِعُوا إِلی أَبِیکُم فَقُولُوا یا أَبانا إِن‌َّ ابنَک‌َ سَرَق‌َ وَ ما شَهِدنا إِلّا بِما عَلِمنا وَ ما کُنّا لِلغَیب‌ِ حافِظِین‌َ برادر بزرگتر گفت شما برگردید بسوی پدرتان و بگوئید پسر تو دزدی کرد و ما شهادت ندادیم مگر آنچه را مشاهده کردیم که پیمانه ملک را از بار او بیرون آوردند اما خبر از واقع مطلب نداریم که خودش پیمانه را دزدیده و در بار خود گذارده یا کس دیگری گذارده و باو تهمت زدند.
وَ سئَل‌ِ القَریَةَ الَّتِی کُنّا فِیها وَ العِیرَ الَّتِی أَقبَلنا فِیها وَ إِنّا لَصادِقُون‌َ پسران یعقوب بپدرشان گفتند اگر باور نداری از آن قریه‌ئی که در آن بودیم یعنی شهر مصر و کاروانی که ما در آن کاروان بودیم سؤال کن تا حقیقت مطلب بر تو معلوم گردد که ما راستگویانیم و اینکه امر واقع گردیده.
قال‌َ بَل سَوَّلَت لَکُم أَنفُسُکُم أَمراً فَصَبرٌ جَمِیل‌ٌ عَسَی اللّه‌ُ أَن یَأتِیَنِی بِهِم جَمِیعاً إِنَّه‌ُ هُوَ العَلِیم‌ُ الحَکِیم‌ُ از آیه میتوان چنین استفاده نمود که یعقوب حرف آنها را باور ننموده و گفت بلکه نفس شما اینکه مکر را آراسته گردانیده و برای من است صبر نیکو پس از آن بآن علم لدنی و الهام ملکوتی ملهم گردید که چون غم و اندوه بمنتها رسید بزودی فرج میرسد و نیز چون البته میدانست که إبن یامین آدمی نیست که بشود گفت دزدی کرده فهمید در اینجا سری است و اینکه خدعه‌ئی بوده که شاه خواسته باین وسیله إبن یامین را نگاه دارد نه اینکه واقعا إبن یامین دزدی کرده باشد و نیز میدانست اینکه جزاء دزد استرقاق است قانون کنعانیان است نه مصریان اینکه بود که یعقوب امید داشت که خدا همه آنها را برای او بیاورد همانا که او

صفحه : 413
است عالم بحقیقت امور و حکیم است که تمام امور بدست قدرت او از روی حکمت و مصلحت واقع میگردد.
وَ تَوَلّی عَنهُم وَ قال‌َ یا أَسَفی عَلی یُوسُف‌َ وَ ابیَضَّت عَیناه‌ُ مِن‌َ الحُزن‌ِ فَهُوَ کَظِیم‌ٌ در مفردات در لغت غیظ گفته (الغیظ اشد غضب و هو الحرارة التی یجدها الانسان من فوران دم قلبه، قال (قل موتوا بغیظکم) (لیغیظ بهم الکفار) و قد دعا اللّه النّاس الی امساک النفس عند اغتراء الغیظ قال (و الکاظمین الغیظ) و اذا وصف اللّه سبحانه به فانّه یراد به الانتقام قال (و انهم لنا لغائظون) ای داعون بفعلهم الی الانتقام منهم، و التغیظ هو اظهار الغیظ و قد یکون ذلک مع صوت مسموع کما قال (سمعوا لها تغیظا و زفیرا)«1» [پایان] یعقوب وقتی اینکه خبر را شنید از فرزندانش رو گردانید و گفت وای بر اندوه و حزن من بر یوسف و از شدت حزن و غم دو چشم او سفید گردید و بقولی مشرف بر عمی شد نه اینکه بالمره کور شده باشد.
از کشاف نقل شده که حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم از جبرئیل سؤال نمود که شدت حزن یعقوب بر فراق یوسف بچه درجه بود گفت برابر هفتاد مادر فرزند مرده حضرت فرمود مزد او بازاء اینکه غم چه بود جبرئیل گفت اجر صد شهید.
[پایان]
-----------------------------------
(1) غیظ شدت غضب است و آن حرارتی است که از فوران و شدت خون قلب پدید میگردد قوله تعالی بگو بکفار بغیظ خود بمیرید، و نیز در جای دیگر (لِیَغِیظَ بِهِم‌ُ الکُفّارَ)من من قال (وَ الکاظِمِین‌َ الغَیظَ) و وقتی که خدای تعالی را اینکه طور وصف نمایند بآن انتقام را اراده نموده‌اند چنانچه فرمود (وَ إِنَّهُم لَنا لَغائِظُون‌َ) یعنی داعی آنها از اینکه غیظشان انتقام کشیدن از آنها است، و تغیظ اظهار آن است بانتقام کشیدن و گاهی غیظ با صدا ظاهر میگردد مثل اینکه در وصف آتش جهنّم فرموده (سَمِعُوا لَها تَغَیُّظاً وَ زَفِیراً) که جهنمیان صدای غیظ و زفیر جهنّم را میشنوند.

صفحه : 414
گویند یعقوب از وقت مفارقت یوسف تا وقت وصال او چشمش از گریه خشک نشده و پشت مبارکش خم گردیده و از اولادش اعراض نمود در حالیکه دلش از غیظ پر بود.
بروایتی حضرت رسول در فراق ابراهیم فرزندش بسیار گریه مینمود و فرمود قلب محزون میگردد و چشم گریان میشود و چیزی نمیگویم که پروردگار خود را بسخط آورم.
قالُوا تَاللّه‌ِ تَفتَؤُا تَذکُرُ یُوسُف‌َ حَتّی تَکُون‌َ حَرَضاً أَو تَکُون‌َ مِن‌َ الهالِکِین‌َ (تفتؤا) بمعنی (لا تفتؤ) است و لا در تقدیر است و حرف نفی حذف شده برای اینکه مشتبه باثبات نشود زیرا اگر اثبات بود لابد باید با لام و نون باشد و معنی (لا تفتؤ) (لا تزال) است و حرض بمعنی مرض مشرف بر هلاکت است بیعقوب گفتند قسم بخدا که همیشه چنینی تا اینکه مریض شوی و مشرف بر هلاکت گردی.
قال‌َ إِنَّما أَشکُوا بَثِّی وَ حُزنِی إِلَی اللّه‌ِ یعقوب گفت همانا من حزن و غم خود را بخدا شکایت میکنم.
وقتی یعقوب پسرهایش یا غیر آنها او را سرزنش نمودند و گفتند بخدا قسم تو همیشه در حزن یوسف میباشی تا اینکه یا بیمار شوی یا از غم و غصه هلاک گردی یعقوب در پاسخ آنها گفت من از غم دلم بخدای خود شکایت میکنم گویا فرموده من بشما شکایت نمیکنم و کاری با شما ندارم و روی بخدا آرم و حزن و غم خود را با او شکایت میکنم و اظهار درد دل خود را با او مینمایم و التجاء و تضرع من بسوی او است.

راز گویم بخلق خوار شوم با تو گویم بزرگوار شوم‌

[اعتراض]

‌اگر گفته شود چگونه یعقوب با اینکه جلوتر گفته بود (فصبر جمیل) پس از آن گفته ( یا اسفا علی یوسف) و گفت (إِنَّما أَشکُوا بَثِّی وَ حُزنِی إِلَی اللّه‌ِ)

صفحه : 415
و چگونه صبر با شکوی جمع میشود.
در پاسخ گفته شده اینکه نیست مگر شکایت از نفس بسوی خالق آن و اینکه طور شکایت جایز است آیا نمی‌بینی ایّوب گفت (أَنِّی مَسَّنِی‌َ الضُّرُّ وَ أَنت‌َ أَرحَم‌ُ الرّاحِمِین‌َ) و با اینکه شکوای او پروردگارش در باره او فرموده (إِنّا وَجَدناه‌ُ صابِراً نِعم‌َ العَبدُ) و یعقوب ع از خدا شکایت نموده بسوی او و گریه او از او بسوی او است اینکه است که بر اینکه شکایت نزد او معذور است زیرا که معنی حقیقی صبر حبس نفس است و منع او از شکوای بغیر خدای تعالی و اتکاء باو نه بغیر او و تحمل نمودن ابتلاء و بلاء از جهت صدور او از قضاء و قدر او، زیرا که محب‌ّ همیشه دلش بسوی محبوب است و صبر بر دوری او ندارد اینکه است که همیشه رو باو میآورد و عرض حال و افتقار بسوی حضرت او مینماید و لسان عشق تضرع و حکایت است چنانچه عارف گفته:

بشنو از نی چون حکایت میکند از جدائیها شکایت میکند
یعنی شکایت عارف واقف در صورت شکوی حکایت حال خود و تضرع و افتقار او است بسوی حبیبش، و از انس نقل شده روایتی که نسبت بنبی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم میدهد که فرموده مردی بیعقوب گفت چه چیز چشم تو را برد و کمرت را منحنی گردانید گفت گریه بر یوسف چشم مرا برد و حزن برادرش إبن یامین کمرم را منحنی گردانید جبرئیل آمد و باو گفت بغیر خدا شکایت میکنی یعقوب گفت (إِنَّما أَشکُوا بَثِّی وَ حُزنِی إِلَی اللّه‌ِ) جبرئیل گفت خدا عالم‌تر است از تو بآنچه گفتی پس از آنکه جبرئیل رفت یعقوب داخل خانه خود شد و گفت (ای پروردگار آیا رحم میکنی بشیخ کبیری که چشم او رفته و کمر او خمیده برگردان بمن ریحان و گل مرا که یک دفعه او را اشمام کنم پس از آن هر چه خواهی بکن پس از آن جبرئیل آمد و گفت ای یعقوب همانا خدای تعالی بتو سلام میرساند و میفرماید مژده باد تو را که اگر یوسف و برادرش مرده بودند برای تو زنده‌شان میکردم تا اینکه چشم تو روشن گردد. [پایان]

صفحه : 416
وَ أَعلَم‌ُ مِن‌َ اللّه‌ِ ما لا تَعلَمُون‌َ یعقوب میگوید امیدوارم که خدا بمن رحم کند و مرا ناامید نگرداند با اینکه گفته من از طریق وحی از خدا میدانم چیزیکه شما نمیدانید از اینکه یوسف زنده است. [روح البیان] آری شاید یکی از حکمتهائی که حق تعالی اولیاء خود یا مؤمنین را مبتلا میگرداند همین باشد که آنها در موقع بلاء و مصیبات بیش از پیش روی تضرع و التجاء بسوی او گردانند و از (قاضی الحاجات) رفع بلاء بطلبند و از اینکه راه باو بیشتر توجه نموده بقرب او و جوار رحمت او نزدیک‌تر گردند و در اثر بلاها و مصیبات نفس حیوانی ضعیف میگردد و نسبت بانسان کامل هر قدر نفس حیوانی ضعیف‌تر گردید روح انسانی او قوی‌تر و محلّی‌تر میگردد و بر کمال و معرفت او افزوده میشود.

صفحه : 417

[سوره یوسف (12): آیات 87 تا 98]

اشاره

یا بَنِی‌َّ اذهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِن یُوسُف‌َ وَ أَخِیه‌ِ وَ لا تَیأَسُوا مِن رَوح‌ِ اللّه‌ِ إِنَّه‌ُ لا یَیأَس‌ُ مِن رَوح‌ِ اللّه‌ِ إِلاَّ القَوم‌ُ الکافِرُون‌َ (87) فَلَمّا دَخَلُوا عَلَیه‌ِ قالُوا یا أَیُّهَا العَزِیزُ مَسَّنا وَ أَهلَنَا الضُّرُّ وَ جِئنا بِبِضاعَةٍ مُزجاةٍ فَأَوف‌ِ لَنَا الکَیل‌َ وَ تَصَدَّق عَلَینا إِن‌َّ اللّه‌َ یَجزِی المُتَصَدِّقِین‌َ (88) قال‌َ هَل عَلِمتُم ما فَعَلتُم بِیُوسُف‌َ وَ أَخِیه‌ِ إِذ أَنتُم جاهِلُون‌َ (89) قالُوا أَ إِنَّک‌َ لَأَنت‌َ یُوسُف‌ُ قال‌َ أَنَا یُوسُف‌ُ وَ هذا أَخِی قَد مَن‌َّ اللّه‌ُ عَلَینا إِنَّه‌ُ مَن یَتَّق‌ِ وَ یَصبِر فَإِن‌َّ اللّه‌َ لا یُضِیع‌ُ أَجرَ المُحسِنِین‌َ (90) قالُوا تَاللّه‌ِ لَقَد آثَرَک‌َ اللّه‌ُ عَلَینا وَ إِن کُنّا لَخاطِئِین‌َ (91)
قال‌َ لا تَثرِیب‌َ عَلَیکُم‌ُ الیَوم‌َ یَغفِرُ اللّه‌ُ لَکُم وَ هُوَ أَرحَم‌ُ الرّاحِمِین‌َ (92) اذهَبُوا بِقَمِیصِی هذا فَأَلقُوه‌ُ عَلی وَجه‌ِ أَبِی یَأت‌ِ بَصِیراً وَ أتُونِی بِأَهلِکُم أَجمَعِین‌َ (93) وَ لَمّا فَصَلَت‌ِ العِیرُ قال‌َ أَبُوهُم إِنِّی لَأَجِدُ رِیح‌َ یُوسُف‌َ لَو لا أَن تُفَنِّدُون‌ِ (94) قالُوا تَاللّه‌ِ إِنَّک‌َ لَفِی ضَلالِک‌َ القَدِیم‌ِ (95) فَلَمّا أَن جاءَ البَشِیرُ أَلقاه‌ُ عَلی وَجهِه‌ِ فَارتَدَّ بَصِیراً قال‌َ أَ لَم أَقُل لَکُم إِنِّی أَعلَم‌ُ مِن‌َ اللّه‌ِ ما لا تَعلَمُون‌َ (96)
قالُوا یا أَبانَا استَغفِر لَنا ذُنُوبَنا إِنّا کُنّا خاطِئِین‌َ (97) قال‌َ سَوف‌َ أَستَغفِرُ لَکُم رَبِّی إِنَّه‌ُ هُوَ الغَفُورُ الرَّحِیم‌ُ (98)

صفحه : 418

[ترجمه]

یعقوب گفت ای پسرهای من بروید و از یوسف و برادرش تجسس نمائید و از رحمت خدا مأیوس نباشید زیرا که از رحمت خدا مأیوس نمیگردند مگر جماعت کافرین [87]
پس چون برادران یوسف وارد شدند بر او گفتند ای عزیز مصر بما و اهل ما سختی رسیده (از قحطی و فقر) و متاعی ناچیز و بی‌مقدار نزد تو آورده‌ایم پس کیل وافی بما بده و بما تصدّق نما همانا خداوند پاداش میدهد صدقه دهندگان را [88]
یوسف گفت آیا میدانید از روی جهل و نادانی با یوسف و برادر او چه کردید [89]
برادرهای او گفتند آیا همانا توئی یوسف گفت آری من یوسفم و اینکه برادر من است بتحقیق که خداوند بر ما منت نهاده هر که از خدا بترسد و صبر کند همانا خدا ضایع نکند مزد نیکوکاران را [90]
گفتند قسم بخدا که خداوند تو را بر ما برگزیده بدرستی همانا که ما هستیم گنهکاران [91]
یوسف در جواب آنها گفت امروز هیچ سرزنش نیست بر شما خدا گناهان شما را میآمرزد و او بخشنده‌ترین رحم کننده‌گان است [92]
اینکه پیراهن مرا ببرید و بصورت پدرم بیندازید بینا میگردد و بیائید شما بسوی من با اهل خودتان جمیعا [93]
و چون کاروان از مصر حرکت کرد پدر آنها گفت بدرستیکه من می‌یابم بوی یوسف را اگر مرا تخطئه نکنید [94]
گفتند قسم بخدا که تو در همان حیرت سابق میباشی [95]
و چون بشیر آمد و پیراهن یوسف را بر صورت یعقوب انداخت بینائی او برگشت گفت آیا بشما نگفتم که من از جانب خدا چیزی میدانم که شما نمیدانید [96]
پسران یعقوب نزد پدر آمدند و گفتند ای پدر ما طلب آمرزش کن از خدا گناه ما را بدرستیکه ما گناهکارانیم [97]
یعقوب گفت بزودی از پروردگار خودم برای شما طلب آمرزش میکنم بدرستیکه او است آمرزنده و مهربان [98]
.

صفحه : 419

(توضیح آیات)

یا بَنِی‌َّ اذهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِن یُوسُف‌َ وَ أَخِیه‌ِ وَ لا تَیأَسُوا مِن رَوح‌ِ اللّه‌ِ إِنَّه‌ُ لا یَیأَس‌ُ مِن رَوح‌ِ اللّه‌ِ إِلَّا القَوم‌ُ الکافِرُون‌َ یعقوب پس از آنکه از طریق وحی یا فراست بحیات یوسف مطمئن گردید بپسرهایش گفت بروید و از یوسف و برادرش تجسس نمائید و از رحمت خدا مأیوس نباشید زیرا که از روح و رحمت خدا مأیوس نمیگردند مگر کافرین که معرفت بمقام الوهیت و فضل و کرم او ندارند.
و در مجمع البیان گفته (التحسس بحاء طلب نمودن چیزی است بحاسه یعنی از راه حواس و تجسس بجیم نظیر او است و در حدیث
(لا تحسسوا و لا تجسسوا)
هر دو آمده، و بقولی معنی هر دو یکی است و نسق یکی از آن دو قسم راجع باختلاف در لفظ است مثل قول شاعر (متی ادن منه ینأ عنّی و یبعد) و بقولی التجسس بجیم بحث از عورات (و از اسرار) مردم است و بحاء استماع نمودن خبرهای مردم است.
و از إبن عباس از فرق بین آن دو قسم سؤال شد گفت از هم دور نیستند تحسس فی خیر و تجسس فی شر. [پایان] بروایتی یعقوب بیوسف نامه‌ئی نوشت باین مضمون از یعقوب اسرائیل اللّه إبن اسحق بملک مصر بدان ای ملک که ما اهل بیتی هستیم که همیشه بلاء موکل ما میباشد جدّم ابراهیم را دست و پا بسته در آتش نمرود انداختند حق تعالی او را نجات داد، کارد بر حلق اسحق نهادند خدای تعالی فداء برای او فرستاد مرا پسری بود که از همه فرزندانم او را بیشتر دوست میداشتم فرزندان من او را بصحراء بردند و پیراهن خون آلوده او را آوردند و گفتند گرگ او را خورد و من در فراق او بقدری گریستم که چشمم سفید شده و او را برادر اعیانی بود که من بوی تسلّی داشتم او را بدزدی گرفته و نزد خود نگاه داشته‌ئی ما از آن

صفحه : 420
خاندان نیستیم که از ما دزدی صادر شود اگر اینکه فرزند مرا رها نمودی که هیچ و گر نه بر تو دعائی میکنم که اثر آن بفرزند هفتمین تو برسد و السّلام.
و قدری از پشم و روغن و کشک‌ّ و امثال اینها ترتیب داده با نامه فرزندان را بطرف مصر فرستاد. [کاشفی] فَلَمّا دَخَلُوا عَلَیه‌ِ قالُوا یا أَیُّهَا العَزِیزُ مَسَّنا وَ أَهلَنَا الضُّرُّ گویند برادرها وارد مصر گردیدند و با برادری که آنجا بود ملاقات کردند و باتفاق رو ببارگاه یوسف آوردند و چون داخل شدند گفتند ای عزیز بما و اهل ما سختی و بینوائی و گرسنه‌گی رو آورده.
وَ جِئنا بِبِضاعَةٍ مُزجاةٍ فَأَوف‌ِ لَنَا الکَیل‌َ وَ تَصَدَّق عَلَینا إِن‌َّ اللّه‌َ یَجزِی المُتَصَدِّقِین‌َ (مزجاة) یعنی اندک و بی‌اعتبار و مشتق از (جاز) است بمعنی سوق و دفع و از او است قوله تعالی (تزجی سحابا) و آن چیزی را گویند که از شدت قلّت و رذالت اگر بکسی دهند قبول نمیکند.
از إبن عباس نقل میکنند که گفته چند درهم مغشوش بود که کسی او را قبول نمینمود و بعضی چیزهای دیگر بی‌مقدار.
خلاصه برادران یوسف چون داخل مصر شدند خود را بپیشگاه حضور عزیز رسانیدند و اول اظهار فقر و گرسنه‌گی و بیچاره‌گی نمودند و اظهار داشتند که ما آمده‌ایم با متاع ناچیز ناقابل، از گفتار آنها معلوم میشود که قحطی حیوانات و زراعات و دارائی آنها را بباد داده و دیگر چیز قابلی که در مقابل کیل حبوبات بیاورند در ملک آنها نبوده اینکه بود که اظهار سختی و بیچاره‌گی نمودند و گفتند بما کیل عطاء کن و بر ما تصدق نما همانا خداوند بصدقه دهندگان پاداش خیر میدهد.
مقصود آنها چنین بوده که از راه فضل و احسان بما نظر نکن بلکه بطور صدقه و احسان عطاء کن نه بازاء آنچه آورده‌ایم، ظاهرا چون یوسف دید برادرانش اینطور اظهار کوچکی و بیچارگی میکنند گریه گلوی او را گرفت

صفحه : 421
و گفت آیا دانستید چه کردید بیوسف و برادرش آنوقت که جاهل بودید، و شاید مقصود از اینکه گفتند (تَصَدَّق عَلَینا) چهار مطلب بوده: عطاء نمودن کیل و دیگر اظهار فقر و دیگر عذرخواهی از (بضاعة مزجاة) یعنی متاع ناچیز و دیگر رها کردن إبن یامین.
غرض عمده از حکایات و قصص قرآنی اندرز و نصیحت و طریق عبادات و التجاء بمقام ربوبی است، طالب قرب حق تعالی بایستی از عمل برادران یوسف پند بگیرد که آنان با بعضی امتعه آمدند نزد یوسف و پس از آنکه متاع خود را ناچیز گرفتند بنا باظهار عجز و افتقار و تضرع گذاردند و افتقار خود را وسیله جلب نظر سلطان قرار دادند، انسان نیز بایستی در مقابل حق تعالی عباداتی بکند لکن آنرا چیزی نگیرد و اظهار فقر و ذلّت و مسکنت بنماید تا مورد الطاف الهی گردد. از یزید بسطامی نقل شده که گفته:

چهار چیز آورده‌ام شاها که در گنج تو نیست نیستی و حاجت و عجز و نیاز و افتقار
و چنانچه گفته‌اند پس از آن پسران یعقوب نامه پدرشان را که بعزیز مصر نوشته بود گوشه تخت یوسف گذارند یوسف نامه را گرفت و بوسید وقتی چشمش بخط پدرش افتاد نتوانست شکیبائی نماید و گفت قال‌َ هَل عَلِمتُم ما فَعَلتُم بِیُوسُف‌َ وَ أَخِیه‌ِ إِذ أَنتُم جاهِلُون‌َ یوسف گفت آیا دانستید که با یوسف و برادرش چه کردید، استفهام برای تنبّه و تذکر است وقتی که جاهل و نادان بودید، عمل آنها که نسبت بیوسف کردند معلوم است و نسبت بابن یامین گویند او را خوار و بیمقدار گردانیدند بطوریکه در مقابل آنها جرئت تکلم نداشت، ببین فتوت و جو!! مردی بچه درجه‌ئی است که بجای اینکه در مقام پاداش عمل آنها برآید و آنان را مجازات کند در عوض گویا در مقام شفقت و نصیحت آنها است که شما عمل خود را که نسبت بیوسف و برادرش کردید در نظر آرید، پدر را زجر دادید، در مقام قتل برادرتان برآمدید، او را در چاه انداختید پس از آن بپول کمی وی را فروختید

صفحه : 422
و برادرش إبن یامین را زجر دادید چنین کردید وقتی که جاهل و نادان بودید و قبح عاق پدر و قطع رحم را ندانستید و تابع هوای نفس شدید (إِذ أَنتُم جاهِلُون‌َ) گویا بآنها چگونگی عذرخواهی را تعلیم میکند که آنها در پیشگاه عظمت الهی برای اینکه گناه بزرگ توبه کنند و بگویند ما از روی جوانی و نادانی فریب نفس و شیطان را خوردیم و چنین کردیم.
قالُوا أَ إِنَّک‌َ لَأَنت‌َ یُوسُف‌ُ قال‌َ أَنَا یُوسُف‌ُ وَ هذا أَخِی قَد مَن‌َّ اللّه‌ُ عَلَینا إِنَّه‌ُ مَن یَتَّق‌ِ وَ یَصبِر فَإِن‌َّ اللّه‌َ لا یُضِیع‌ُ أَجرَ المُحسِنِین‌َ لام (لانت) لام ابتدائی (انت) مبتداء یوسف خبر آن و جمله خبر بعد از خبر ظاهرا استفهام (ء انّک) در مقام تعجب است که از روی تعجب گفتند آیا تو یوسفی در پاسخ گفت آری من یوسفم (و هذا) اشاره بابن یامین کرده که اینکه برادر من است همانا خداوند بر ما منّت گذارد و کسیکه متصف بدو صفت گردد تقوی و صبر خداوند اجر نیکوکاران را ضایع نمیگرداند، گویند یوسف تاج از سرش برداشت و نقاب از صورتش باز کرد و تبسم نمود دندانهای مثل مرواریدش ظاهر گردید، وقتی چشم برادرها بصورت یوسف افتاد چون چنین حسن و جمالی در آنوقت منحصر باو بود او را شناختند.
و ظاهرا اشاره بدو صفت برجسته خودش بوده که هم از عمل زنا خودداری نمود تا آنکه منجر بزندان گردید و دیگر در بلیات صابر بود و در همه حال بظاهر و باطن چنانچه از اعمالش ظاهر است شکر گذار بود که خواسته ببرادرهایش برساند که خداوند در اثر اینکه دو صفت اجر نیکو یکی علم بتعبیر رؤیا و دیگر سلطنت و تفوق بر شما و سایرین بمن عطاء نمود البته هر کس چنین باشد اجر و پاداش او باطل نمیگردد.
قالُوا تَاللّه‌ِ لَقَد آثَرَک‌َ اللّه‌ُ عَلَینا وَ إِن کُنّا لَخاطِئِین‌َ پسران یعقوب وقتی یوسف را شناختند بطور شرمندگی و پشیمانی گفتند قسم بخدا که تو را بکمال صوری و کمال معنوی از علم و حلم و تقوی و صبر خدا

صفحه : 423
بر ما برگزیده است، اشاره به اینکه که ما خواستیم تو را ذلیل و نابود گردانیم (یَدُ اللّه‌ِ فَوق‌َ أَیدِیهِم) خدا خواست که امروز تو با اینکه جلال و کمال شاهانه بنشینی و ما مانند عبد ذلیل در مقابل تو اظهار ذلّت و مسکنت بنمائیم تا اینکه بما رحم کنی و ما را از فقر و گرسنگی نجات دهی و اینکه فضل خدا است که (تُعِزُّ مَن تَشاءُ وَ تُذِل‌ُّ مَن تَشاءُ) و تو ببزرگی خودت با ما عمل بنما بدرستیکه ما گناهکارانیم قال‌َ لا تَثرِیب‌َ عَلَیکُم‌ُ الیَوم‌َ یَغفِرُ اللّه‌ُ لَکُم وَ هُوَ أَرحَم‌ُ الرّاحِمِین‌َ وقتی برادران یوسف اظهار ذلت و گناهکاری خود را نمودند یوسف گفت امروز سرزنشی برای شما نیست و چون اقرار بگناه و پشیمانی خود نمودید خدا گناه شما را میآمرزد، یوسف بآنها وعده مغفرت میدهد و میگوید خدا گناه شما را میآمرزد زیرا که او رحم کننده‌ترین رحم کنندگانست.
ببین مقام و رتبه انبیاء که در مقام بندگی چگونه خود را ناچیز میدانند یوسف اصلا اظهار نمیکند که شما در باره من چه خطاء بزرگی کردید که مرا در چاه انداختید و پس از آن مرا فروختید و امروز من باید از شما انتقام بکشم اصلا پای خود را در میان نمیآورد که من شما را یا مجازات میکنم یا عفو مینمایم در صورتی که در آنوقت قدرت داشت به اینکه که هر گونه عملی که بخواهد در باره آنها اجراء نماید و حق هم داشته، ما بایستی عمل اولیاء خدا را پیش روی خود نمائیم و پا پشت پای آنان بگذاریم و پیش برویم، یوسف گفت شما گناهکارید به اینکه که خلاف امر حق تعالی که نهی از ظلم نموده کرده‌اید و حال که اظهار پشیمانی و اقرار بگناه خود مینمائید خدا ارحم الراحمین است شما را میبخشد نمیگوید من شما را می‌بخشم میگوید خدا شما را میآمرزد و رحم میکند.
از إبن عباس روایت شده که در فتح مکه رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم حلقه درب خانه کعبه را بدست گرفت و بمردمیکه از ترس سپاه اهل اسلام پناه بخانه کعبه برده بودند فرمود
(الحمد للّه الذی صدق وعده و نصر عبده و حزم الاحزاب وحده)
خطاب نمود ای اهل مکه مرا رنجانیدید و مرا تکذیب نمودید و از وطنم آواره

صفحه : 424
نمودید آیا امروز گمان شما بمن چیست و گمان شما آنست که با شما چه خواهم کرد گفتند گمان خیر بتو داریم که کریمی و پسر کریمی و امروز قدرت داری ما را مستأصل گردانی و حیات ما را قطع کنی امّا اعتماد بکرم عمیم و خلق عظیم تو داریم حضرت فرمود من امروز با شما همان میکنم که برادرم یوسف صدّیق با برادران خود کرد و گفت (لا تَثرِیب‌َ عَلَیکُم‌ُ الیَوم‌َ یَغفِرُ اللّه‌ُ لَکُم وَ هُوَ أَرحَم‌ُ الرّاحِمِین‌َ). [منهج الصادقین] اذهَبُوا بِقَمِیصِی هذا فَأَلقُوه‌ُ عَلی وَجه‌ِ أَبِی یَأت‌ِ بَصِیراً وَ أتُونِی بِأَهلِکُم أَجمَعِین‌َ یوسف پیراهنی که از ابراهیم خلیل ع موقع انداختن او را بآتش نمرودی جبرئیل باو پوشانیده بود و یعقوب آنرا بگردن یوسف تعویذ نموده بود و بقولی همان پیراهن را جبرئیل در قعر چاه بیوسف پوشانیده گفت اینکه پیراهن من را ببرید و بصورت پدرم بیندازید چشمش روشن میگردد و تمام اهل خودتان را نزد من بیاورید.
گویند یهودا گفت ای یوسف پیراهن خون آلوده تو را من نزد پدرت بردم اینکه پیراهن را بمن حواله بده ببرم شاید فرح و خوشی اینکه پیراهن جبران غم آن پیراهن را بکند یوسف پیراهن را بوی داد و اسباب راه برای پدر و متعلقاتش فراهم گردانید یهودا از مصر با برادران بیرون آمدند و رو بکنعان نمودند.
در مجمع البیان گفته یهودا معطل کاروان نشد و هفت عدد نان بکمر خود بست و سر و پای برهنه رو بکنعان نهاد و فاصله بین مصر و کنعان هشتاد فرسخ بود و بروایت ابو عبد اللّه ده روز راه را یهودا از شدّت شعف و شادی نصف نان خورده و بسرعت تمام خود را بحوالی کنعان رسانید.
وَ لَمّا فَصَلَت‌ِ العِیرُ قال‌َ أَبُوهُم إِنِّی لَأَجِدُ رِیح‌َ یُوسُف‌َ لَو لا أَن تُفَنِّدُون‌ِ گویند وقتی کاروان از مصر بیرون آمد و بفضاء صحرا رسید باد صبا بامر الهی بوی پیراهن را بمشام یعقوب رسانید آنوقت پدر آنها یعقوب بپسرهای خود

صفحه : 425
گفت من بوی یوسف را میشنوم اگر شما نگوئید پیر شده‌ام و بحدّ خرافت رسیده‌ام.
(تفنّد) مشتق از فند است و بمعنی ضعف رأی استعمال شده و جواب (لولا) در اینجا محذوف است (لصدقتمونی) یعنی اگر شما مرا بضعف عقل نسبت ندهید مرا تصدیق مینمائید.
قالُوا تَاللّه‌ِ إِنَّک‌َ لَفِی ضَلالِک‌َ القَدِیم‌ِ و نبیره‌های یعقوب و جماعتی که حاضر بودند گفتند قسم بخدا بدرستیکه تو هنوز در گمراهی میباشی گویا در مقام سرزنش و ملامت یعقوب خواسته‌اند بگویند پس از چهل سال که از مفقود شدن یوسف میگذرد تو در همان کج روی سابق هنوز در فکر یوسف هستی و فراق یوسف تو را از طریق عقل و دانش بیرون برده و تخیلات بر تو چیره شده و بخیال بوی یوسف بمشام تو میرسد در کجا است که تو بوی او را استشمام میکنی و اینکه نیست مگر خیال خام و واهی که او و برادرش را بر باقی اولادان خود که نیرومند و رشیدند ترجیح میدهی.
فَلَمّا أَن جاءَ البَشِیرُ أَلقاه‌ُ عَلی وَجهِه‌ِ فَارتَدَّ بَصِیراً قال‌َ أَ لَم أَقُل لَکُم إِنِّی أَعلَم‌ُ مِن‌َ اللّه‌ِ ما لا تَعلَمُون‌َ وقتی یهودا خود را بسرعت بپدر رسانید و پیراهن یوسف را بصورت او انداخت چشمهای یعقوب که سفید شده بود روشن گردید و بحاضرین گفت آیا من بشما نگفتم که از طریق الهام چیزی میدانم که شما نمیدانید و مقصود او حیات یوسف و پیوستگی میان او و یوسف بود پس از آن تهیه راه نمودند و تمام پیوسته‌گان خود را از ذکور و اناث حاضر نمودند و برادران دیگر رسیدند و روی دست و پای پدر افتادند.
قالُوا یا أَبانَا استَغفِر لَنا ذُنُوبَنا إِنّا کُنّا خاطِئِین‌َ، قال‌َ سَوف‌َ أَستَغفِرُ لَکُم رَبِّی إِنَّه‌ُ هُوَ الغَفُورُ الرَّحِیم‌ُ گفتند ای پدر ما طلب آمرزش کن برای ما گناهان ما را همانا که بودیم از خطاکاران یعقوب گفت بزودی از پروردگار خود برای شما طلب آمرزش میکنم

صفحه : 426
زیرا که او پذیرنده توبه و مهربان است.
و گویند طلب آمرزش آنها را عقب انداخت تا وقت سحر یا شب جمعه که مظنه اجابت بیشتر است یا برای اینکه بود که بداند یوسف آنها را عفو کرده یا نه و صحیح‌تر آنست که دعاء برای آنها را تأخیر انداخت تا بمصر رسیدند شب برای تهجد برخواست و پس از نماز رو بقبله ایستاد و یوسف را پشت سر خود و برادران را در پشت سر یوسف و آن حضرت دعاء کرد و فرزندان او آمین گفتند و حق سبحانه اجابت فرمود.
خلاصه چون یعقوب نزدیک مصر رسید یوسف با ملک ریّان و تمام اشراف مصریان با لشگر آراسته باستقبال پدر بیرون آمدند و یعقوب با فرزندان بر بالای تلّی آن کوکبه و آراسته‌گی را تفرج میکردند و تعجب مینمودند جبرئیل فرود آمد و بیعقوب گفت از اینکه لشگر و تجمل تعجب مینمائی ببالا نگر که جنود ملک از زمین تا بفلک بفرج آمده‌اند و بشادی تو مبتهج و مسرورند و در اینکه مدت از اندوه تو محزون بودند چون یوسف پدر را دید از مرکب خود پائین آمد و خواست سلام کند جبرئیل گفت بگذار او سلام کند، در روایت است که یعقوب نیز پیاده شد چون چشمش بر جمال یوسف افتاد گفت
(السّلام علیک یا مذهب الاحزان)
و هر دو دست بگردن هم انداخته از شادی میگریستند شعر:

چه خوش حالی است روی دوست دیدن پس از عمری بیکدیگر رسیدن

شراب خوشدلی را نوش کردن بشادی دست در آغوش کردن

بکام دل زمانی آرمیدن بهم گفتن سخن وز هم شنیدن

ز دلبر حال عجز آغاز کردن ز عاشق دفتر غم باز کردن
[کاشفی]

صفحه : 427

[سوره یوسف (12): آیات 99 تا 103]

اشاره

فَلَمّا دَخَلُوا عَلی یُوسُف‌َ آوی إِلَیه‌ِ أَبَوَیه‌ِ وَ قال‌َ ادخُلُوا مِصرَ إِن شاءَ اللّه‌ُ آمِنِین‌َ (99) وَ رَفَع‌َ أَبَوَیه‌ِ عَلَی العَرش‌ِ وَ خَرُّوا لَه‌ُ سُجَّداً وَ قال‌َ یا أَبَت‌ِ هذا تَأوِیل‌ُ رُءیای‌َ مِن قَبل‌ُ قَد جَعَلَها رَبِّی حَقًّا وَ قَد أَحسَن‌َ بِی إِذ أَخرَجَنِی مِن‌َ السِّجن‌ِ وَ جاءَ بِکُم مِن‌َ البَدوِ مِن بَعدِ أَن نَزَغ‌َ الشَّیطان‌ُ بَینِی وَ بَین‌َ إِخوَتِی إِن‌َّ رَبِّی لَطِیف‌ٌ لِما یَشاءُ إِنَّه‌ُ هُوَ العَلِیم‌ُ الحَکِیم‌ُ (100) رَب‌ِّ قَد آتَیتَنِی مِن‌َ المُلک‌ِ وَ عَلَّمتَنِی مِن تَأوِیل‌ِ الأَحادِیث‌ِ فاطِرَ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ أَنت‌َ وَلِیِّی فِی الدُّنیا وَ الآخِرَةِ تَوَفَّنِی مُسلِماً وَ أَلحِقنِی بِالصّالِحِین‌َ (101) ذلِک‌َ مِن أَنباءِ الغَیب‌ِ نُوحِیه‌ِ إِلَیک‌َ وَ ما کُنت‌َ لَدَیهِم إِذ أَجمَعُوا أَمرَهُم وَ هُم یَمکُرُون‌َ (102) وَ ما أَکثَرُ النّاس‌ِ وَ لَو حَرَصت‌َ بِمُؤمِنِین‌َ (103)

صفحه : 428

[ترجمه]

وقتی بر یوسف وارد شدند پدر و خاله خود را نزد خود جای داد و گفت در شهر مصر داخل گردید اگر خدا خواسته باشد در حالیکه (از قحط و هر آفتی) در امان میباشید [99]
و پدر و مادرش را بر تخت نشانید و همه آنها (برای اینکه نعمت) برو افتادند و (خدا را) سجده کردند در آنحال یوسف گفت ای پدر من اینکه است تعبیر خوابی که سابق دیدم که پروردگار من آنرا ثابت و محقق گردانید و همانا که خدای بمن نیکی کرد چون مرا از زندان نجات داد و شما را از بیابان به اینکه جا آورد پس از آنکه شیطان بین من و برادرانم فساد نمود همانا پروردگار من لطیف است (صاحب لطف و کرم است) بر آنچه مشیتش قرار گیرد و همانا او دانا و درستکار است [100]
پروردگار من بمن سلطنت عطاء نمودی و بمن تعبیر خوابها را آموختی ای پدید آورنده آسمانها و زمین (یوسف) در مقام مناجات عرض میکند (خدایا) تو ولی‌ّ نعمت منی در دنیا و آخرت مرا مسلم و تسلیم شده خود بمیران و مرا بشایسته‌گان ملحق گردان [101]
ای محمّد (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) اینکه (داستانی بود) از خبرهای پنهان که بسوی تو وحی نمودیم و تو نزد آنها نبودی وقتی که (برادران یوسف) جمع شدند و در باره یوسف مکر میکردند [102]
و بیشترین مردم (ایمان نمیآورند) و لو اینکه جدّیت کنی در ایمان آوردن آنها [103]
.

صفحه : 429

(توضیح آیات)

فَلَمّا دَخَلُوا عَلی یُوسُف‌َ آوی إِلَیه‌ِ أَبَوَیه‌ِ وَ قال‌َ ادخُلُوا مِصرَ إِن شاءَ اللّه‌ُ آمِنِین‌َ در اینجا کلامی حذف شده و در تقدیر (فلمّا خرج یعقوب و اهله) چون یعقوب و برادران و اولادان آنها بر یوسف وارد شدند یوسف پدر و مادرش را که گویند خاله و زن پدر او بوده نزد خود جای داد و پدر را در کنار خود گرفت و از مادر که خاله او بود پرسش نمود، برادرزادگان را نوازش کرد پس از آن گفت داخل مصر گردید در حال امن و امان و (آمنین) را معلق گردانید بمشیت الهی یعنی اگر خدا خواسته باشد شماها دیگر از هر تعب و رنجی راحت میباشید از إبن عباس نقل شده اینکه امنیّت آنها را معلّق بر مشیت نمود برای اینکه بود که در آن وقت مردم از ملوک مصر خائف بودند و بی‌جواز نمیتوانستند داخل مصر گردند.
وَ رَفَع‌َ أَبَوَیه‌ِ عَلَی العَرش‌ِ وَ خَرُّوا لَه‌ُ سُجَّداً وَ قال‌َ یا أَبَت‌ِ هذا تَأوِیل‌ُ رُءیای‌َ مِن قَبل‌ُ قَد جَعَلَها رَبِّی حَقًّا بروایتی تخت شاهی را در میان میدان بردند و تمام اهل مصر از مرد و زن حاضر بودند وقتی یوسف بر تخت نشست تمام مردها و زنهای اهل مصر بسجده افتادند و وقتی پدر و مادر و برادران یوسف چنین دیدند بموافقت مصریان آنها هم بسجده افتادند یعقوب گفت یوسف اینها کیستند که بتو سجده کردند گفت اینها همه بنده‌گان و پرستاران منند در ایّام قحطی همه را خریده‌ام و امروز برای کرامت دیدار تو آنان را آزاد نمودم.
و بروایت دیگر جبرئیل [ع] اینکه حکایت را برای رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بیان نمود آنحضرت از کرم یوسف تعجب نمود، دفعه دیگر که جبرئیل نزد رسول اکرم [ص] آمد گفت حق تعالی تو را سلام میرساند و میگوید از اینکه تعجب نکن بعزت و جلال خودم فردای قیامت چندان تو را اذن شفاعت دهم که بگوئی
(حسبی

صفحه : 430
حسبی)
مرا کافی است. [منهج] و چنانچه بعضی گفته‌اند و باید همین طور هم باشد سجده یعقوب و پسرانش بیوسف سجده شکر برای خدا بوده و کرامت یوسف، و بنظر بعضی سجده تعظیم بوده نه سجده عبادت مثل سجده ملائکه برای آدم.
علی بن ابراهیم از محمّد بن عیسی بن عبید بن یقطین روایت کرده که یحیی بن اکثم از امام محمّد بن علی بن موسی الرضا [ع] مسائلی سؤال نمود که از جمله آنها یکی اینکه بود که گفت یابن رسول اللّه چگونه یعقوب و فرزندانش در صورتی که یعقوب پیغمبر بود و اولاد او همه مؤمن بودند بیوسف سجده کردند حضرت در جواب فرمود سجده یعقوب و اولادان برای یوسف نبود بلکه برای اطاعت خدا و تحیت یوسف بود مانند سجده ملائکه بآدم که برای اطاعت خدا و تحیت آدم بود، و برای نعمت مواصلة یوسف بیعقوب سجده نمودند.
بعضی مفسرین از کتاب نبوت باسناده از محمّد بن ابی عمیر از هشام بن سالم از ابی عبد اللّه ع چنین روایت کرده که وقتی یعقوب نزدیک بمصر رسید و یوسف با شوکت و کوکبه و عظمت تمام باستقبال پدر بیرون آمد چون پدر را دید قصد کرد پیاده شود امّا نظر بپادشاهی و علوّ مرتبه خود کرد و پیاده نشد چون بر پدرش سلام کرد و همدیگر را ملاقات نمودند جبرئیل نازل شد و گفت خدا میفرماید چه منع کرد تو را از پیاده شدن برای بنده صالح من با آن جلال که تو در آن بودی پهن کن دستت را یوسف چون پهن کرد دستش را از بین انگشتان او نوری خارج گردید یوسف بجبرئیل گفت اینکه نور چه بود جبرئیل گفت اینکه اینستکه از اولاد تو کسی پیغمبر نمیشود بواسطه اینکه برای پدر پیاده نشدی.
[مجمع البیان] وَ قَد أَحسَن‌َ بِی إِذ أَخرَجَنِی مِن‌َ السِّجن‌ِ وَ جاءَ بِکُم مِن‌َ البَدوِ مِن بَعدِ أَن نَزَغ‌َ الشَّیطان‌ُ بَینِی وَ بَین‌َ إِخوَتِی (البدو) یعنی بادیه که محل‌ّ سکونت یعقوب و اهل بیت او بود نظر بقوله

صفحه : 431
تعالی (وَ أَمّا بِنِعمَةِ رَبِّک‌َ فَحَدِّث) یوسف در مقام شکرگزاری در اول مرتبه ملاقات شروع میکند باظهار نعمتهای الهی که چه‌قدر بمن احسان نموده و در اینکه آیات چند نعمت و مکرمت خدا را تذکر میدهد: اول- رؤیای مرا محقق گردانید خوابی که در چهل سال قبل دیدم بمرتبه عیان ظاهر گردانید.
دوم- بمن نیکوئی کرد وقتی که مرا از زندان بیرون آورد.
سوم- شما را از بادیه بسوی من آورد، گویند یعقوب و اولادان او در بادیه منزل داشتند و در آنجا گوسفندان خود را میچرانیدند و در زمان قحطی گوسفندان آنها از بی‌خوراکی تلف شدند، یوسف در مقام شکر گذاری از جمله نعمتهائیکه تذکر میدهد اینکه است که خداوند آنها را از اینکه سختی نجات داد و شما را از بادیه بسوی من آورد پس از آنکه شیطان بین من و برادرانم بواسطه حسد افساد کرد.
و اینکه یوسف ابتداء کلام خود را نجات از زندان قرار داد نه در بیرون آمدن از چاه شاید دو جهت در نظر داشته یکی در مقام شکر گذاری و اظهار رحمت خدای تعالی بوده و خواسته تفضلات او را اظهار نماید و دیگر برای مراعات و احترام برادرها که اگر میخواست ابتداء کلامش را بیرون آمدن از چاه قرار دهد برادرهای او در مقابل پدرشان خجل و شرمنده میشدند و بآنها توهین میشد إِن‌َّ رَبِّی لَطِیف‌ٌ لِما یَشاءُ إِنَّه‌ُ هُوَ العَلِیم‌ُ الحَکِیم‌ُ همانا پروردگار من لطیف است در تدبیر امور (یدبر الامور) در تمام شئونات خلقت از روی مآل اندیشی و حکمت تدبیر مینماید و هر چه را بخواهد برفق و مدارا انجام میدهد و لطف او شامل هر کسی میشود که بخواهد و کار او را آسان میگرداند و بلطف و کرم او اینکه نعمت برای ما حاصل گردید که با هم جمع شدیم زیرا که او عالم بمصالح امور و حکیم و درستکار است که هر چیزی را مطابق حکمت بجای خود قرار داده.
در مجمع گفته در کتاب نبوت باسناده از ابی عبد اللّه ع که فرموده یعقوب

صفحه : 432
بیوسف گفت ای پسر من بگو برادرهایت چگونه با تو عمل کردند یوسف گفت ای پدر من اینکه پرسش را از من نکن یعقوب گفت تو را قسم میدهم که برای من بگوئی با تو چه کردند یوسف گفت مرا بردند سر چاه و نشانیدند و گفتند پیراهن از تنت بیرون کن من بآنها گفتم شما را قسم میدهم بحق پدرم یعقوب که پیراهن مرا نکنید و عورت مرا ظاهر نگردانید فلانی از پسران تو کارد بلند کرد و بمن گفت بکن آنوقت یعقوب صیحه‌ئی زد و بیهوش گردید وقتی بهوش آمد باز سؤال نمود ای پسر من دیگر با تو چه کردند یوسف گفت ای پدر من از تو مسئلت میکنم بخدای ابراهیم و اسماعیل و اسحاق که مرا از اینکه جواب معاف داری آنوقت یعقوب دیگر سؤال نکرد.
و بروایتی یوسف گفت ای پدر از من سؤال نکن که برادرها با تو چه کردند سؤال کن که خدا با تو چه کرد. [پایان] رَب‌ِّ قَد آتَیتَنِی مِن‌َ المُلک‌ِ وَ عَلَّمتَنِی مِن تَأوِیل‌ِ الأَحادِیث‌ِ فاطِرَ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ أَنت‌َ وَلِیِّی فِی الدُّنیا وَ الآخِرَةِ تَوَفَّنِی مُسلِماً وَ أَلحِقنِی بِالصّالِحِین‌َ پس از آن یوسف در مقام مناجات و اظهار شکر گذاری از ولی‌ّ نعمت خود برآمده و بشکرانه نعمتهای الهی اظهار میکند و میگوید ای پروردگار من بمن سلطنت عطاء نمودی و بمن تأویل احادیث یعنی علم تعبیر خواب عنایت نمودی تو پدید آورنده و آفریننده آسمانها و زمین هستی ای خدای من تو ولی‌ّ و صاحب اختیار منی هم در دنیا و هم در آخرت بمیران مرا در حالیکه مسلمان یعنی در حالیکه تسلیم باشم و مرا بنیکوکاران ملحق گردان.
در مجمع البیان از ابو حمزه چنین روایت میکند که گفته بما رسیده است که یعقوب صد و چهل و هفت سال زندگی کرد و وقتی در مصر وارد شد بر یوسف صد و سی سال داشت و هفده سال در مصر نزد یوسف ماند، و إبن اسحق گفته یعقوب در مصر بیست و چهار سال ماند پس از آن مرد و در شام او را دفن نمودند، و سعید بن جبیر گفته که یعقوب را ببیت المقدس انتقال دادند و او را در تابوتی از ساج

صفحه : 433
گذاردند و آنروز مصادف شد با روز که عیصو مرده بود و او با یعقوب با هم بدنیا آمده بودند یعنی دو قلو بودند و آن دو را در یک قبر گذاردند پس از اینکه جهت یهودیان مرده‌های خود را ببیت المقدس حمل مینمایند و یعقوب و عیصو با هم بدنیا آمدند یعنی از یک شکم بیرون آمدند و عمر هر کدام 147 سال بود و در یک قبر دفن شدند پس از دفن پدر یوسف برگشت بمصر و یعقوب بیوسف وصیت کرده بود که مرا در بیت المقدس دفن کن و یوسف پس از پدرش بیست و سه سال زندگی نمود و او اول رسولی بود در بنی اسرائیل پس از آن وفات کرد و وصیت نموده بود که او را نزد قبور آبائش دفن نمایند، و بقولی او را در مصر دفن کردند و موسی استخوان او را بیرون آورد و حمل نمود ببیت المقدس و او را نزد پدرش دفن نمودند. [پایان] بروایتی از ابی عبد اللّه ع نقل شده که یوسف دوازده ساله بود که بزندان گرفتار شد، هیجده سال در زندان ماند و پس از آنکه از زندان بیرون آمد هشتاد سال دیگر زندگانی کرد و عمر او صد و ده سال بود.
و بروایتی وقتی یوسف وفات نمود اهل مصر با هم نزاع نمودند و هر یک میگفتند ما او را در محله خود دفن میکنیم تا اینکه نزدیک بود بنزاع بکشد آنوقت قرار دادند او را در تابوتی گذارند و در رود نیل دفن کنند تا اینکه آب بر او بگذرد و بهر محلیکه میرسد خیر و برکت باشد. [منهج] ذلِک‌َ مِن أَنباءِ الغَیب‌ِ نُوحِیه‌ِ إِلَیک‌َ وَ ما کُنت‌َ لَدَیهِم إِذ أَجمَعُوا أَمرَهُم وَ هُم یَمکُرُون‌َ (ذلک) از اسماء اشاره است و اشاره به اینکه که ای رسول اکرم [ص] اینکه حکایت یوسف از خبرهای غیب است که بتو وحی نمودیم (و اینکه حکایت و امثال آن دلیل بر اثبات نبوّت تو است) که بسوی تو از طریق وحی فرستادیم زیرا که تو در آنوقت نبودی که برادران یوسف با هم متفق الرأی شدند که یوسف را در چاه بیندازند.

صفحه : 434
وَ ما أَکثَرُ النّاس‌ِ وَ لَو حَرَصت‌َ بِمُؤمِنِین‌َ خطاب برسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است و گویا فرموده با اینکه همه دلائل و براهینی که برای اثبات رسالت تو ظاهر گردانیدیم بیشتر مردم ایمان نمیآورند و لو اینکه تو حریص باشی بایمان آوردن آنها و هر قدر هم جدیت نمائی فائده بخش نخواهد بود.

صفحه : 435

[سوره یوسف (12): آیات 104 تا 111]

اشاره

وَ ما تَسئَلُهُم عَلَیه‌ِ مِن أَجرٍ إِن هُوَ إِلاّ ذِکرٌ لِلعالَمِین‌َ (104) وَ کَأَیِّن مِن آیَةٍ فِی السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ یَمُرُّون‌َ عَلَیها وَ هُم عَنها مُعرِضُون‌َ (105) وَ ما یُؤمِن‌ُ أَکثَرُهُم بِاللّه‌ِ إِلاّ وَ هُم مُشرِکُون‌َ (106) أَ فَأَمِنُوا أَن تَأتِیَهُم غاشِیَةٌ مِن عَذاب‌ِ اللّه‌ِ أَو تَأتِیَهُم‌ُ السّاعَةُ بَغتَةً وَ هُم لا یَشعُرُون‌َ (107) قُل هذِه‌ِ سَبِیلِی أَدعُوا إِلَی اللّه‌ِ عَلی بَصِیرَةٍ أَنَا وَ مَن‌ِ اتَّبَعَنِی وَ سُبحان‌َ اللّه‌ِ وَ ما أَنَا مِن‌َ المُشرِکِین‌َ (108)
وَ ما أَرسَلنا مِن قَبلِک‌َ إِلاّ رِجالاً نُوحِی إِلَیهِم مِن أَهل‌ِ القُری أَ فَلَم یَسِیرُوا فِی الأَرض‌ِ فَیَنظُرُوا کَیف‌َ کان‌َ عاقِبَةُ الَّذِین‌َ مِن قَبلِهِم وَ لَدارُ الآخِرَةِ خَیرٌ لِلَّذِین‌َ اتَّقَوا أَ فَلا تَعقِلُون‌َ (109) حَتّی إِذَا استَیأَس‌َ الرُّسُل‌ُ وَ ظَنُّوا أَنَّهُم قَد کُذِبُوا جاءَهُم نَصرُنا فَنُجِّی‌َ مَن نَشاءُ وَ لا یُرَدُّ بَأسُنا عَن‌ِ القَوم‌ِ المُجرِمِین‌َ (110) لَقَد کان‌َ فِی قَصَصِهِم عِبرَةٌ لِأُولِی الأَلباب‌ِ ما کان‌َ حَدِیثاً یُفتَری وَ لکِن تَصدِیق‌َ الَّذِی بَین‌َ یَدَیه‌ِ وَ تَفصِیل‌َ کُل‌ِّ شَی‌ءٍ وَ هُدی‌ً وَ رَحمَةً لِقَوم‌ٍ یُؤمِنُون‌َ (111)

صفحه : 436

[ترجمه]

ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم تو بر تبلیغ برسالت از اینکه مردم سؤال پاداش نمیکنی و نیست اینکه قرآن مگر پندی برای اهل عالم [104]
و چه بسیار از آیات و نشانه‌های قدرت که در آسمانها و زمین است که مردم بر آن عبور میکنند در حالیکه آنها از آن آیات رو گردانند [105]
و اکثر آنها بخدا ایمان نمیآورند مگر اینکه مشرکند [106]
آیا کافرین مطمئنند از اینکه بر آنها عذاب سختی از عذاب خدا فرود آید یا بغتة قیامت بر پا شود و آنها آمدن آنرا ندانند [107]
بگو ای محمّد (ص) اینکه دعوت بتوحید طریقه من است میخوانم خلق را بخدا از روی بینائی من میخوانم و میخواند بخدا هر کس که متابعت من را کرده است و خدا منزهست (از آنچه شما باو نسبت میدهید) و من از شریک آورنده‌گان برای خدا نمیباشم [108]
و ما نفرستادیم پیش از تو مگر مردانی را که بآنها وحی میکردیم و آنها از اهل شهرها و دهها بودند آیا اینکه کفار در زمین سیر ننمودند پس نظر کنند که چگونه بود عاقبت کسانی از کفار که پیش از اینان بودند و هر آینه خانه آخرت برای اهل تقوی بهتر است آیا تعقل نمیکنند [109]
تا آنجا که رسولان مأیوس شدند و گمان کردند که تکذیب گردیده شده‌اند (کافرین رسالت آنها را تکذیب کردند) آنها را یاری کردیم پس نجات یافت هر که را ما خواستیم و ردّ نمیشود عذاب ما از جماعت گنهکاران [110]
و همانا در داستان انبیاء یا در قصّه یوسف عبرت و اندرزی است برای صاحبان عقل داستان یوسف ( یا کلیه قصص و حکایات قرآن) داستانهائی نیӘʢ که بهم بافته شده باشد و لیکن تصدیق آنچیزی است که بین دو دست او است (از کتب آسمانی) و تفصیل هر چیزی است و هدایت و رحمت است برای جماعتی که ایمان آورند [111]

صفحه : 437

(توضیح آیات)

وَ ما تَسئَلُهُم عَلَیه‌ِ مِن أَجرٍ إِن هُوَ إِلّا ذِکرٌ لِلعالَمِین‌َ اشاره بمقام رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است که تو با اینکه برای رسالت و تبلیغ اجر و مزدی از آنها طلب نمیکنی، مقصود از ضمیر (تسئلهم) خواه عموم مردم باشد یا مشرکین مکه یعنی با جدیت و کوششی که در ایمان اینان داری هیچ عوضی و منفعتی از قبل آنها منتظر نمیباشی و اینکه شما را بر عمل نمودن بآن میخوانم (یعنی قرآن) آن تذکر و اندرزی است برای عالمیان که اختصاص ببعضی دون بعضی ندارد.
(الّا ذکر) اشاره است به اینکه که من بتعلیمات قرآن شما را متذکر میگردانم بآنچه در فطرت اولیه شما یعنی فطرت توحید گذارده شده و نیز شما را ارشاد مینمایم بآن فطرت اخلاقی خودتان که رجوع بوجدان خود کنید و تعلیمات قرآن را بوجدان خودتان تطبیق نمائید تا اینکه بفهمید تمام آنها مطابق است با فطرت سلیم و با آنچه در باطن خودتان مأخوذ گردیده چیزی بر خلاف فطرت توحید و فطرت اخلاقی نمیگویم میخواهم همانکه در باطن شما مخفی گردیده بمرتبه ظهور و بروز برسد و قوانین و احکام قرآن یک قانون عمومی است که برای تمام افراد بشر سودمند است زیرا که نبی خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم برای جن‌ّ و انس تماما رسول بوده نه برای یک دسته خاصّی.
وَ کَأَیِّن مِن آیَةٍ فِی السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ یَمُرُّون‌َ عَلَیها وَ هُم عَنها مُعرِضُون‌َ در مقام سرزنش کفار است که اینها چه بسیار (آیة) یعنی علامت و نشانه‌های قدرت و عظمت الهی که در آسمانها از اوضاع سماوی و منظومه شمسی و کرات و سیارات و کواکب پدیدار است و نیز آیات و علائم زمینی از گردش زمین و پدید شدن فصول اربعه زمستان، تابستان، پائیز ربیع و زنده شدن زمین پس از مردن و خشک شدن آن در ایّام شتاء که علی الدوام بر اوضاع و آثار صنع مرور

صفحه : 438
میکنند یعنی می‌بینند و اینکه کفار و مشرکین از آن رو گردانند و اصلا فکر نمیکنند که تدبیر عالم بدست کیست چه صانع حکیمی است که بین متشتتات و متفرقات الفت داده و همه را بسوی یک نظام سوق میدهد و وحدت جهانی تشکیل می‌یابد و آنان چنان غافلند که گویا آن فطرت توحیدی که در روحیه آنها گذارده شده ضایع گردانیده‌اند.
وَ ما یُؤمِن‌ُ أَکثَرُهُم بِاللّه‌ِ إِلّا وَ هُم مُشرِکُون‌َ شاید مقصود مشرکین عرب باشند که بوجود مبدء متعال اقرار داشتند که او آفریننده ما و تمام موجودات است و با اینکه حال بتها را در نظام عالم شریک خدا میدانستند و آنها را عبادت میکردند.
و بقولی مقصود آنهائی میباشند که خدا را تشبیه بخلق مینمایند، و بقول دیگر آنان اهل کتابند که ایمان را با شرک مخلوط کرده‌اند.
أَ فَأَمِنُوا أَن تَأتِیَهُم غاشِیَةٌ مِن عَذاب‌ِ اللّه‌ِ أَو تَأتِیَهُم‌ُ السّاعَةُ بَغتَةً وَ هُم لا یَشعُرُون‌َ در مقام تهدید و توبیخ مشرکین برآمده و گویا فرموده چگونه اینها با ایمان بخدا شرک میآورند و غیر را در عبادت شریک میگردانند و نمیترسند که مبادا غاشیه یعنی فرو گیرنده و نقمت بلا و آفات یکدفعه آنها را فرا گیرد و فریاد رس برای آنها نباشد.
چنانچه در جاهای دیگر گفته شد همان طوری که توحید مراتبی دارد:
توحید در مقام ذات، توحید در مقام صفات، توحید در مقام افعال، توحید در مقام عبادت. در مقابل آن شرک نیز مراتبی دارد: شرک در مقام ذات و انکار وحدت صانع و تعدد مبدء. و شرک در مقام صفات که در صفات مخصوصه حق تعالی دیگری را شریک گرداند مثل اینکه در قدم ذاتی یا در وجوب وجود یا در وحدت حقیقیه و غیر اینها از صفاتی که مخصوص بآن ذات متعال است دیگری را سهیم گرداند، و شرک در مقام افعال که گمان شود در تدبیر عالم دیگری شریک است یا اینکه خداوند تدبیر امور عالم را محول بدیگری کرده و بیشتر مشرکین شرکشان

صفحه : 439
راجع بهمین قسم بوده یا شرک در عبادت که ریاء و سمعه و ارائه بغیر را داخل در عبادت گرداند، از امام محمّد باقر ع روایت شد که مقصود شرک طاعت است نه شرک عبادت یعنی در معاصی اطاعت شیطان نماید و شرک در آثار که در (لا مؤثر فی الوجود الّا اللّه) شرک بیاورد یعنی انکار نماید.
قُل هذِه‌ِ سَبِیلِی أَدعُوا إِلَی اللّه‌ِ عَلی بَصِیرَةٍ أَنَا وَ مَن‌ِ اتَّبَعَنِی وَ سُبحان‌َ اللّه‌ِ وَ ما أَنَا مِن‌َ المُشرِکِین‌َ خطاب برسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است که بگو راه و طریقه من اینکه است که شما را دعوت میکنم بسوی ایمان و توحید با حجت و برهان واضح.
(انا) تأکید ضمیر مستتر در (ادعو) است و (من اتبعنی) عطف بر او است یعنی من بسوی خدا مردم را میخوانم و هر کس هم که متابعت مرا کرد مردم را بسوی خدا میخواند و خدا منزه و مبرّا از شریک و نظیر و مثل و مانند است و من از مشرکین و داخل در زمره آنان نیستم.
وَ ما أَرسَلنا مِن قَبلِک‌َ إِلّا رِجالًا نُوحِی إِلَیهِم مِن أَهل‌ِ القُری أَ فَلَم یَسِیرُوا فِی الأَرض‌ِ فَیَنظُرُوا کَیف‌َ کان‌َ عاقِبَةُ الَّذِین‌َ مِن قَبلِهِم خدای متعال از روی فضل و کرم در هر موقعیکه مصلحت ایجاب مینموده از طرف خود رسولی فرستاده که افراد بشر را از کج روی بطریق مستقیم توحید ارشاد نمایند و سنّت الهی بر اینکه جاری شده که از اهل شهرها فردی که لایق منصب رسالت و نبوّت باشد آنرا انتخاب نماید نه از بادیه و بیابانها و نیز انسان باشد نه ملک زیرا چادر نشین‌ها غالبا افراد بی‌خرد و کم فهمند و یکی از خصوصیات رسول اینکه است که باید در قوت عقل نظری و عقل عملی سر آمد اهل زمانش باشد تا اینکه عقلاء او را برسالت و پیشوائی خلق بشناسند و باید انسان باشد تا بشود با افراد بشر تماس نماید و آنها او را بشناسند و قول او را بپذیرند و باید مرد باشد نه زن چونکه زن نوعا عقلش نصف عقل مرد است. زنی را هجو کردند که دعوی نبوّت کرد

صفحه : 440

اصبحت بیّتنا انثی نطوف بها و لم تزل انبیاء اللّه ذکرانا
شعر بالا را در باره سجاح کاهنه که دعوی نبوّت کرد گفته‌اند و در تفسیر کاشفی در ذیل آیه 109 (وَ ما أَرسَلنا مِن قَبلِک‌َ إِلّا رِجالًا) آورده.
أَ فَلَم یَسِیرُوا فِی الأَرض‌ِ فَیَنظُرُوا کَیف‌َ کان‌َ عاقِبَةُ الَّذِین‌َ مِن قَبلِهِم همزه (افلم) همزه استفهام و ظاهرا در مقام توبیخ و سرزنش کفار اهل مکه برآمده که آیا اینها در زمین و اطراف ولایات سیر نمیکنند تا اینکه نظر کنند و از حال امم پیشین و عذابی که از قبل اعمال بدشان و کفرشان آنها را فرا گرفته عبرت گیرند و قدری بخود آیند که ممکن است بر ما نیز بغتة غاشیه‌ئی از عذاب فرا گیرد و ما را هلاک گرداند.
وَ لَدارُ الآخِرَةِ خَیرٌ لِلَّذِین‌َ اتَّقَوا أَ فَلا تَعقِلُون‌َ همزه (افلا) همزه استفهام و گویا در مقام پرسش است که در صورتی که خانه آخرت برای متقین و پرهیزکاران بهتر است از متابعت نفس و هوی و شیطان چرا فکر نمیکنید تا اینکه بدانید که دنیا دار فانی و مشوب بآلام است و آخرت محل‌ّ باقی و پاینده و جاوید است و شخص عاقل هرگز باقی را بر فانی و نعمتهای پاینده و دائمی را بر لذائذ خیالی ترجیح نخواهد داد.
حَتّی إِذَا استَیأَس‌َ الرُّسُل‌ُ وَ ظَنُّوا أَنَّهُم قَد کُذِبُوا جاءَهُم نَصرُنا آیه برسولش خبر میدهد و اشاره به اینکه که جماعت پیشین چنین بودند که دعوت پیمبران را قبول نمینمودند مثل قوم عاد و ثمود و فرعونیان و پیمبران دیگر و آنها هر قدر در تبلیغ پافشاری مینمودند کمتر اثری نمیدیدند تا بحدیکه از هدایت آنها مأیوس میشدند و هر قدر آن بزرگواران در تبلیغ و ارشاد بیشتر پافشاری میکردند اهل زمانشان در انکار و جحود بیشتر مبالغه مینمودند تا اینکه مخالفت آنها بحد یأس میرسید و پیمبران از هدایت یافتن کافرین مأیوس مشدند خداوند پیمبران را یاری مینمود و عذاب بر قوم وارد میگردید.

صفحه : 441
فَنُجِّی‌َ مَن نَشاءُ وَ لا یُرَدُّ بَأسُنا عَن‌ِ القَوم‌ِ المُجرِمِین‌َ و نجات داده شد هر کس را که میخواستیم از رسولان و تابعین و کسانی که ایمان آورده بودند و عذاب ما از جماعت گنهکاران ردّ نخواهد شد اشاره به اینکه که عذاب پاداش و لازمه کفر آنها است که دامن‌گیر آنها میشود اینکه است که عمل آنها محفوف بعذاب است و گر نه خدای رءوف مهربان که جهان و جهانیان را از روی کرم و فضل آفریده نمیخواهد بنده ضعیف خود را عذاب نماید لکن همان کفر و اعمال قبیح است که جهنّم و عذاب را ایجاب میکند.
لَقَد کان‌َ فِی قَصَصِهِم عِبرَةٌ لِأُولِی الأَلباب‌ِ راغب گفته (اصل العیر تجاوز من حال الی حال فاما العبور فیختص بتجاوز الماء) تا آنجا که گفته (و الاعتبار و العبرة بالحالة التی یتوصل بها من معرفة المشاهد الی ما لیس بمشاهد قال تعالی (إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَعِبرَةً). [پایان] و ضمیر در (فی قصصهم) یا راجع بانبیاء است که از جمله حکایت یوسف و برادران او است یا مخصوص بیوسف و قصص او است که جمله را مؤکّد میگرداند بلام تأکید و قد تحقیقی که همانا در قصّه یوسف که نظر باهمیت آن او را احسن القصص نامیده عبرت و پندی است که صاحبان عقل و دانش از اینکه حکایت مطالب بسیار و اسراری بدست میآورند ظلم برادرها و صبر یعقوب و یوسف و تقوی و پاکدامنی یوسف و خودداری از خیانت و صبر در زندان و باقی مصائبی که برادرها بیوسف وارد نمودند و دیدند چه عاقبت وخیمی و چه ذلّتی در پی آن پدید گردید عاقل میداند که هر عملی را اثری و پاداشی است و از اعمال بد خودداری مینماید.
ما کان‌َ حَدِیثاً یُفتَری وَ لکِن تَصدِیق‌َ الَّذِی بَین‌َ یَدَیه‌ِ وَ تَفصِیل‌َ کُل‌ِّ شَی‌ءٍ وَ هُدی‌ً وَ رَحمَةً لِقَوم‌ٍ یُؤمِنُون‌َ قرآن از اخبار دروغ نیست که رسول بخدا افتراء زده باشد و نسبت بخدا

صفحه : 442
بدهد لکن تصدیق کننده باقی کتب آسمانی است و بیان کننده هر چیزی است همان طوری که فرموده (لا رَطب‌ٍ وَ لا یابِس‌ٍ إِلّا فِی کِتاب‌ٍ مُبِین‌ٍ) و نیز قرآن هدایت و راه نماینده سالکان بسوی حق و رحمت و بخشش است برای کسانیکه مؤمن موحّد باشند.
اینک جزء دوازدهم از تفسیر مخزن العرفان در علوم قرآن بپایان رسید بقلم کمترین خادمه‌ئی از خدّام ام آل رسول و کوچکترین ذرّه‌ئی از ذراری بتول و امة من اماء اللّه تعالی در روز جمعه پنجم ماه رمضان 1392 هجری قمری مطابق با 1351 شمسی الحمد للّه اولا و آخرا و ظاهرا و باطنا و صلّی اللّه علی سیّدنا محمّد و آله الطیبین الطاهرین و لعنة اللّه علی اعدائهم اجمعین

جلد هفتم‌

اشاره

مخزن العرفان در علوم قرآن از سورة الرعد الی آخر سورة بنی اسرائیل بقلم:
کمترین خادمه‌ئی از خدام آل رسول (ص) و کوچکترین ذره‌ئی از ذراری بتول (ع) و امة من اماء اللّه تعالی

صفحه : 2

‌سورة الرعد

اشاره

مختلف فیها و هی خمس و اربعون آیة بصری و ثلاث کوفی‌ّ عدّ غیر الکوفی لفی خلق جدید، الظلمات و النور

[سوره الرعد (13): آیات 1 تا 5]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
المر تِلک‌َ آیات‌ُ الکِتاب‌ِ وَ الَّذِی أُنزِل‌َ إِلَیک‌َ مِن رَبِّک‌َ الحَق‌ُّ وَ لکِن‌َّ أَکثَرَ النّاس‌ِ لا یُؤمِنُون‌َ (1) اللّه‌ُ الَّذِی رَفَع‌َ السَّماوات‌ِ بِغَیرِ عَمَدٍ تَرَونَها ثُم‌َّ استَوی عَلَی العَرش‌ِ وَ سَخَّرَ الشَّمس‌َ وَ القَمَرَ کُل‌ٌّ یَجرِی لِأَجَل‌ٍ مُسَمًّی یُدَبِّرُ الأَمرَ یُفَصِّل‌ُ الآیات‌ِ لَعَلَّکُم بِلِقاءِ رَبِّکُم تُوقِنُون‌َ (2) وَ هُوَ الَّذِی مَدَّ الأَرض‌َ وَ جَعَل‌َ فِیها رَواسِی‌َ وَ أَنهاراً وَ مِن کُل‌ِّ الثَّمَرات‌ِ جَعَل‌َ فِیها زَوجَین‌ِ اثنَین‌ِ یُغشِی اللَّیل‌َ النَّهارَ إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَآیات‌ٍ لِقَوم‌ٍ یَتَفَکَّرُون‌َ (3) وَ فِی الأَرض‌ِ قِطَع‌ٌ مُتَجاوِرات‌ٌ وَ جَنّات‌ٌ مِن أَعناب‌ٍ وَ زَرع‌ٌ وَ نَخِیل‌ٌ صِنوان‌ٌ وَ غَیرُ صِنوان‌ٍ یُسقی بِماءٍ واحِدٍ وَ نُفَضِّل‌ُ بَعضَها عَلی بَعض‌ٍ فِی الأُکُل‌ِ إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَآیات‌ٍ لِقَوم‌ٍ یَعقِلُون‌َ (4)
وَ إِن تَعجَب فَعَجَب‌ٌ قَولُهُم أَ إِذا کُنّا تُراباً أَ إِنّا لَفِی خَلق‌ٍ جَدِیدٍ أُولئِک‌َ الَّذِین‌َ کَفَرُوا بِرَبِّهِم وَ أُولئِک‌َ الأَغلال‌ُ فِی أَعناقِهِم وَ أُولئِک‌َ أَصحاب‌ُ النّارِ هُم فِیها خالِدُون‌َ (5)

صفحه : 3
سورة الرعد مکیّه است تمامش از إبن عباس و عطاء و بقول کلبی و مقاتل مکیه است مگر آیه آخر سوره که در باره عبد اللّه بن سلام نازل گردیده و سعید بن جبیر گفته که چگونه اینکه آیه در باره عبد اللّه بن سلام نازل شده در صورتی که سوره تمامش در مکه فرود آمده، و حسن و عکرمه و قتاده گفته‌اند سوره مدنی است مگر دو آیه که در مکّه نازل گردیده (وَ لَو أَن‌َّ قُرآناً سُیِّرَت بِه‌ِ الجِبال‌ُ) و ما بعد آن عدد آیات آن (47) بعدد شامی (45) بعدد بصری (44) حجازی (43) کوفی، و اختلاف در پنج آیه است (لَفِی خَلق‌ٍ جَدِیدٍ، الظُّلُمات‌ُ وَ النُّورُ، الأَعمی وَ البَصِیرُ، و سُوءُ الحِساب‌ِ) شامی (مِن کُل‌ِّ باب‌ٍ) عراقی، شامی.
(مجمع البیان) بنام ایزد هستی بخش صاحب رحمت عام و خاص اینکه سوره دو قسم است: قسم اول از اول سوره الی قوله (کَذلِک‌َ یَضرِب‌ُ اللّه‌ُ الأَمثال‌َ) راجع بعلم طبیعت و علم توحید است. قسم ثانی در اخلاق و ثواب و عقاب از قوله تعالی (لِلَّذِین‌َ استَجابُوا لِرَبِّهِم‌ُ الحُسنی) تا آخر سوره.

[ترجمه]

‌اینکه آیات کتاب (آیات قرآن یا آیات سوره) از آن آیاتی است که از طرف پروردگار تو بحق بر تو فرود آمده لکن بیشترین مردم ایمان

صفحه : 4
نمیآورند (1)
خدا آنکسی است که آسمانها را بدون ستونی که آنرا ببینند برافراشته و بلند گردانیده پس از آن قصد کرد بآراسته گردانیدن ( یا آفریدن) عرش یا مستولی گردانیدن عرش را بر آسمانها و خورشید و ماه را مسخر گردانید هر یک جریان دارند تا مدت معیّن و امر عالم را تدبیر مینماید (بنظام) و آیات را تفصیل میدهد شاید شما بملاقات جزاء از پروردگارتان در قیامت یقین پیدا نمائید (2)
و خدای تعالی آنکسی است که زمین را پهن کرده و در آن کوهها افراشته و نهرها جاری گردانیده و از هر میوه و ثمره‌ئی در آن دو جفت قرار داده شب روز را میپوشاند همانا در اینها آیاتی است برای جماعتی که تفکّر مینمایند (3)
و در زمین قطعاتی است مجاور و متصل بهم و بوستانهائی است از انگور و قطعه‌ئی است برای زراعت و نخل خرما که بعضی دارای دو شاخه از یک اصل و بعضی نه چنین یعنی هر شاخه اصل جداگانه دارد و همه اینها بیک آب سیر میگردند و ما بعضی از (اشجار را) در میوه برتری میدهیم بر بعض دیگر و در اینکه تفضیل دادن بعضی بر بعض دیگر (با اینکه همه از یک آب سیراب میگردند) آیات و نشانه‌هائی است برای جماعتی که تعقّل میکنند (4)
و اگر تو تعجب میکنی از ناگرویدن کافرها بس عجیب قول (منکرین معاد است) که گویند آیا وقتی که خاک باشیم ما در آفرینش جدید میباشیم اینها کسانی میباشند که بپروردگار خود کافر گردیدند و اینان در گردنهایشان زنجیر (قهر پروردگار) نهادند و اینها یاران آتشند و در آن جاویدانند (5)
.

صفحه : 5

(توضیح آیات)

‌از بعضی از علمای تفسیر نقل شده که حروف مقطّعات در اوائل بعض سور مختصر کلماتی میباشند که بر صفات الهی دلالت دارند چنانچه در (المر) الف آلاء او است، لام لطف بی‌انتهای او، میم ملک بی‌زوال او، را رأفت و کمال او.
و بقول دیگر بعضی از اینکه حروف دلالت بر اسماء الهی دارند و بعضی بر افعال او (المر) بمعنی (انا اللّه اعلم و اری) منم خدائی که حالات خلق را میدانم و افعال و اقول بنده‌گان را می‌بینم.
تِلک‌َ آیات‌ُ الکِتاب‌ِ وَ الَّذِی أُنزِل‌َ إِلَیک‌َ مِن رَبِّک‌َ الحَق‌ُّ وَ لکِن‌َّ أَکثَرَ النّاس‌ِ لا یُؤمِنُون‌َ تلک مبتداء و آیات الکتاب خبر او، مقصود از آیات یا آیات قرآن است یا آیات سوره (وَ الَّذِی أُنزِل‌َ) محلّا مجرور و عطف بر کتاب است یعنی اینکه آیات از آیاتی است که فرو فرستاده شد و عطف (وَ الَّذِی) یا عطف صفتی است بر صفت دیگر اگر مقصود از کتاب قرآن باشد یا عطف عام‌ّ بر خاص است اگر مقصود از کتاب سوره باشد، و (الحَق‌ُّ) خبر مبتداء محذوف است یعنی (و هو الحق) اینکه قرآن حق است و از جانب پروردگار تو فرود آمده و لکن بیشترین مردم ایمان نمیآورند، اللّه‌ُ الَّذِی رَفَع‌َ السَّماوات‌ِ بِغَیرِ عَمَدٍ تَرَونَها (اللّه‌ُ) مبتداء و (الَّذِی) و ما بعدش خبر مبتداء و ممکن است صفت (اللّه‌ُ) باشد و (یُدَبِّرُ الأَمرَ) خبر بعد از خبر (تَرَونَها) کلام مستأنف است.
(سخنان مفسرین در توجیه آیه) 1- (بِغَیرِ عَمَدٍ تَرَونَها) یعنی شما آنرا بغیر ستون می‌بینید.
(إبن عباس و حسن و قتاده و جبائی و ابی مسلم) إبن عباس گفته زیر آسمان ستونی نیست و بالای آن علاقه‌ئی نیست که

صفحه : 6
آنرا نگهدارد، و زجاج گفته اینکه از بالاترین دلائل قدرت است که چیزی واضح‌تر از آن نیست زیرا که آسمان محیط است بر زمین و (با اینکه حال بدون ستون استوار است).
2- (تَرَونَها) صفت (عمد) است یعنی آسمانها را بلند گردانید بدون ستونی که مرئی باشد یعنی دیده شود، و بنابراین معنی چنین میشود که آسمانها ستون دارد و شما آنرا نمی‌بیند، و (عمد) و ستون آن قدرت خدای تعالی است و اینکه قول از إبن عباس و مجاهد روایت شده (مجمع البیان) ثُم‌َّ استَوی عَلَی العَرش‌ِ وَ سَخَّرَ الشَّمس‌َ وَ القَمَرَ کُل‌ٌّ یَجرِی لِأَجَل‌ٍ مُسَمًّی یُدَبِّرُ الأَمرَ یُفَصِّل‌ُ الآیات‌ِ لَعَلَّکُم بِلِقاءِ رَبِّکُم تُوقِنُون‌َ پس از بلند کردن آسمانها (استَوی عَلَی العَرش‌ِ) بقولی قصد نمود بآفریدن عرش، بقولی عرش بر آسمانها باقتدار و نفوذ حکم مستولی گردید، بقول دیگر مراد از عرش ملک است یعنی او سبحانه بآن حفظ و تدبیر قصد فرموده. (منهج) و شاید مقصود از عرش تخت سلطنتی حق تعالی باشد استعارة از تخت سلاطین که بمعنی استیلاء و تفوّق بر اهل مملکت است، اینجا اشاره باستیلاء قدرت و احاطه و رحمت رحمانی او باشد که آسمانها و اهل آسمانها همگی در محاط رحمت اویند و از او فیض وجود و بقاء میطلبند.
(وَ سَخَّرَ الشَّمس‌َ وَ القَمَرَ الخ) همگی آنها تحت استیلاء و امر او مسخر گردیده و بتقدیر او باندازه‌ئیکه از روی حکمت و خواست ازلی مقرّر گردانیده سیر و حرکت مینمایند تا آن موقعیکه در قضاء الهی و تدبیر ازلی که تغییر و تبدیل‌پذیر نیست تعیین گردیده در سیر خود ادامه میدهند (یُدَبِّرُ الأَمرَ) تدبیر امور بدست قدرت او است، اشاره به اینکه که همین طوری که آفرینش آسمانها بدست قدرت او انجام گرفته تدبیر امور خلق نیز بدست رحمت او انجام میگیرد نه در امر خلقت محتاج بشریک و معاون است و نه در ترتیب نظام عالم محتاج بکمک کاری است بذات بی‌زوال خود میآفریند، بعلم و قدرت خود نظام عالم را باحسن

صفحه : 7
وجه ترتیب میدهد و شما افراد بشر وقتی اینکه همه آثار قدرت را می‌بینید شاید بملاقات جزاء از پروردگارتان یقین پیدا نمائید.
وَ هُوَ الَّذِی مَدَّ الأَرض‌َ وَ جَعَل‌َ فِیها رَواسِی‌َ وَ أَنهاراً وَ مِن کُل‌ِّ الثَّمَرات‌ِ جَعَل‌َ فِیها زَوجَین‌ِ اثنَین‌ِ (واو) در (وَ هُوَ الَّذِی) آیه را عطف بآیه جلو داده یعنی و خدا و پروردگار شما آنکسی است که بقدرت کامله خود زمین را مثل فرش گسترانیده و در آن کوهها افراشته و نهرها جاری گردانیده و از کمال قدرت او است که در هر میوه‌ئی زوج نر و ماده قرار داده یا از حیث رنگ و طعم یا تابستانی و زمستانی دو طور قرار داده.
در تفسیر کشف الحقایق از اهل تفسیر چنین نقل میکند که در ابتداء خلقت دنیا خداوند تعالی از برای شما در روی زمین از انواع میوه‌جات دو جفت قرار داده یعنی از هر میوه‌ئی دو درخت و دو بوته قرار داد بعد زیاد شده کثرت پیدا کرد، و بعضی گفته‌اند مقصود از دو جفت ترش و شیرین و سفید و سیاه و سرخ و زرد است، لکن حمل آیه شریفه را بچنین معنائی منافی با فصاحت و بلاغت قرآن است بلکه خدای تعالی در اینکه آیه بحکمت بسیار دقیق اشاره نموده که در اینکه ازمنه اهل علم تدریجا بآن حکمت مطلع میگردند و آن حکمت اینکه است که همان طوری که در بوجود آمدن حیوانات دو جفت نر و ماده باید باشد همچنین برای متکوّن شدن میوه‌جات (چنانچه در علم نبات شناسی مشروحا بیان شده) باید دو جفت باشد در بعضی از میوه‌جات (مانند خرما و شاهدانه) دو جفت جداگانه مشاهده میشود، در بعضی دیگر داخل همان شکوفه که میوه متکوّن میشود دو جفت موجود است تا بین دو جفت ازدواج صورت نگیرد از آن شکوفه میوه متکوّن نمیگردد، معنی آیه اینکه است که خدای تعالی برای تکوین میوه جات دو جفت (نر و ماده) پدید آورده چنانچه حیوانات جفت آفریده شده‌اند نباتات نیز از نر و ماده پدید می‌آیند. (پایان)

صفحه : 8
یُغشِی اللَّیل‌َ النَّهارَ إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَآیات‌ٍ لِقَوم‌ٍ یَتَفَکَّرُون‌َ از کمال تدبیر و قدرت ایزد متعال چنین است که بشب تاریک روشنائی روز را میپوشاند و همچنین بروز روشن تاریکی شب را محو میگرداند و چون شب و روز ضد یکدیگرند در اینجا اکتفاء باحد ضدین نموده که دلالت بر ضد دیگر هم میکند و در سوره الزمر آیه 7 (یُکَوِّرُ اللَّیل‌َ عَلَی النَّهارِ وَ یُکَوِّرُ النَّهارَ عَلَی اللَّیل‌ِ وَ سَخَّرَ الشَّمس‌َ وَ القَمَرَ کُل‌ٌّ یَجرِی لِأَجَل‌ٍ مُسَمًّی أَلا هُوَ العَزِیزُ الغَفّارُ).
و خلاصه اینکه سه معنی برای آیه کرده‌اند: 1- حسن گفته تاریکی شب را بروشنی روز می‌پوشاند. 2- داخل میکند روز را در شب و شب را در روز به بلندی و کوتاهی و اینکه قول إبن عباس است. 3- میآورد شب را تا ببرد روشنائی را و ساکن شوند حیوانات و میآورد روشنائی روز را تا مردم بروند دنبال معاش و نظام و بقای زمین و اهل آن منوط بشب و روز است زیرا اگر همیشه شب بود گیاهی از زمین بیرون نمیآمد و حیوانی متولد نمیشد و نیز اگر همیشه روز بود همه از تابش آفتاب هلاک گردیده و امرار حیات برای احدی میسّر نبود، و نیز حکمتهای دیگر که در خلقت و روز منطوی گردیده اینکه است که در آخر آیه فرموده همانا در پوشانیدن شب روشنی روز را آیات و نشانه‌هائی است از کمال قدرت و علم ازلی خداوندی لکن اینکه آیات را دو می‌یابند جماعتی که در نظام عالم تفکّر میکنند.
وَ فِی الأَرض‌ِ قِطَع‌ٌ مُتَجاوِرات‌ٌ وَ جَنّات‌ٌ مِن أَعناب‌ٍ وَ زَرع‌ٌ وَ نَخِیل‌ٌ صِنوان‌ٌ وَ غَیرُ صِنوان‌ٍ یُسقی بِماءٍ واحِدٍ و دیگر از دلائل قدرت و حکمت الهی چنین است که در زمین قطعاتی مختلف پیوسته بیکدیگر قرار داده که بعضی شایسته زراعت و بعضی شایسته اشجار و بعضی شوره‌زار و پاره‌ئی سنگستان، و نیز از کمال قدرت در زمین بوستانهائی قرار داده از درختهای انگور و نخل خرما (صِنوان‌ٌ وَ غَیرُ صِنوان‌ٍ) را.

صفحه : 9
سخنان مفسرین در توجیه صنوان و غیر صنوان) 1- چند درخت از یک ریشه.
2- چند درخت از چند ریشه. (إبن عباس و مجاهد و قتاده) 3- صنوان درخت خرما که در اطرافش درختهای دیگر باشد (وَ غَیرُ صِنوان‌ٍ) آنکه نباشد.
4- (صنو) بمعنی مثل است و (صِنوان‌ٌ) امثال است و باین معنی است قول پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم که
(عم‌ّ الرجل مثل ابیه)
. (مجمع البیان) وَ نُفَضِّل‌ُ بَعضَها عَلی بَعض‌ٍ فِی الأُکُل‌ِ إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَآیات‌ٍ لِقَوم‌ٍ یَعقِلُون‌َ اشجار را در شکل و رنگ و بو و لطافت و طعم در تغذیه نمودن بعضی را برتری بر بعض دیگر داده‌ایم و با اتّحاد زمین و آب که اصول و اسباب اشجار و نباتاتند اختلاف آنها نیست مگر از کمال حکمت و قدرت مبدء متعال و در اینها آیاتی است برای کسانیکه تعقّل میکنند و میفهمند که با اینکه تماما از یک آب پرورش نموده و تخصیص پیدا نمودن هر یک از انواع بخصوصیاتی اینکه اقوی دلیل است بر وجود قادر حکیم.
وَ إِن تَعجَب فَعَجَب‌ٌ قَولُهُم أَ إِذا کُنّا تُراباً أَ إِنّا لَفِی خَلق‌ٍ جَدِیدٍ خطاب برسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نموده که ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم اگر تو تعجب میکنی که کافرین چگونه معاد و زنده شدن در روز رستاخیز را انکار میکنند با اینکه اقرار دارند بابتداء خلقت خودشان تعجب تو بجا است پس عجیب‌تر گفتار آنان است که گویند چگونه ما وقتی مردیم و خاک گردیدیم ما در آفرینش جدیدی میباشیم.
أُولئِک‌َ الَّذِین‌َ کَفَرُوا بِرَبِّهِم وَ أُولئِک‌َ الأَغلال‌ُ فِی أَعناقِهِم وَ أُولئِک‌َ أَصحاب‌ُ النّارِ هُم فِیها خالِدُون‌َ آیه در وصف کسانی است که منکر قیامت و حشر و نشر گردیده‌اند که سبب انکار آنها همان کفر آنها است که چون خدای قادر حکیم را نشناخته‌اند

صفحه : 10
و انکار نفوذ قدرت کرده‌اند و اختلاف موجودات را حمل بر طبیعت بی‌شعور نموده‌اند اینست که ضعف عقل آنها اجازه نمیدهد که تصدیق بمعاد نمایند و کفرشان مثال غل و زنجیری است که گردن آنها را بسته گردانیده و نمیگذارد بمقام الوهیت سر فرود آورند و تصدیق قول سفرای حق تعالی را نمایند و چون چنینند جایگاه آنان جهنم است و در آن جاویدانند زیرا که در اثر کفر روح قدسی خود را تباه گردانیده‌اند اینکه است که جایگاه همیشگی آنان بایستی جهنم باشد.

صفحه : 11

[سوره الرعد (13): آیات 6 تا 13]

اشاره

وَ یَستَعجِلُونَک‌َ بِالسَّیِّئَةِ قَبل‌َ الحَسَنَةِ وَ قَد خَلَت مِن قَبلِهِم‌ُ المَثُلات‌ُ وَ إِن‌َّ رَبَّک‌َ لَذُو مَغفِرَةٍ لِلنّاس‌ِ عَلی ظُلمِهِم وَ إِن‌َّ رَبَّک‌َ لَشَدِیدُ العِقاب‌ِ (6) وَ یَقُول‌ُ الَّذِین‌َ کَفَرُوا لَو لا أُنزِل‌َ عَلَیه‌ِ آیَةٌ مِن رَبِّه‌ِ إِنَّما أَنت‌َ مُنذِرٌ وَ لِکُل‌ِّ قَوم‌ٍ هادٍ (7) اللّه‌ُ یَعلَم‌ُ ما تَحمِل‌ُ کُل‌ُّ أُنثی وَ ما تَغِیض‌ُ الأَرحام‌ُ وَ ما تَزدادُ وَ کُل‌ُّ شَی‌ءٍ عِندَه‌ُ بِمِقدارٍ (8) عالِم‌ُ الغَیب‌ِ وَ الشَّهادَةِ الکَبِیرُ المُتَعال‌ِ (9) سَواءٌ مِنکُم مَن أَسَرَّ القَول‌َ وَ مَن جَهَرَ بِه‌ِ وَ مَن هُوَ مُستَخف‌ٍ بِاللَّیل‌ِ وَ سارِب‌ٌ بِالنَّهارِ (10)
لَه‌ُ مُعَقِّبات‌ٌ مِن بَین‌ِ یَدَیه‌ِ وَ مِن خَلفِه‌ِ یَحفَظُونَه‌ُ مِن أَمرِ اللّه‌ِ إِن‌َّ اللّه‌َ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوم‌ٍ حَتّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنفُسِهِم وَ إِذا أَرادَ اللّه‌ُ بِقَوم‌ٍ سُوءاً فَلا مَرَدَّ لَه‌ُ وَ ما لَهُم مِن دُونِه‌ِ مِن وال‌ٍ (11) هُوَ الَّذِی یُرِیکُم‌ُ البَرق‌َ خَوفاً وَ طَمَعاً وَ یُنشِئ‌ُ السَّحاب‌َ الثِّقال‌َ (12) وَ یُسَبِّح‌ُ الرَّعدُ بِحَمدِه‌ِ وَ المَلائِکَةُ مِن خِیفَتِه‌ِ وَ یُرسِل‌ُ الصَّواعِق‌َ فَیُصِیب‌ُ بِها مَن یَشاءُ وَ هُم یُجادِلُون‌َ فِی اللّه‌ِ وَ هُوَ شَدِیدُ المِحال‌ِ (13)

صفحه : 12

[ترجمه]

ای محمّد (کافرین) از تو تعجیل عذاب الهی را میکنند پیش از موقع آن با اینکه در زمانهای گذشته چه عقوبتهائی که بر کفار وارد گردید و همانا پروردگار تو صاحب آمرزش (گناهان) مردم است و نیز سخت انتقام کشنده است (6)
کافرین گویند چرا بر محمّد نشانه‌ئی از پروردگارش فرستاده نشد همانا تو انذار و تهدید کننده‌ئی و برای هر جماعتی راه نماینده‌ئی است (7)
خدا دانا است بآنچه حمل میکند هر زنی (یعنی بار برمیدارد) که پسر است یا دختر و آنچه را که در رحمها کم میکند یا زیاد میکند و مقدار هر چیزی نزد او معین است (8)
او است دانا و عالم بآنچه پنهان و آشکار است و بزرگ و متعالی است (9)
و نزد او مساوی است کسیکه از شما سخنی را مستور گرداند یا فاش گوید (و نیز مساوی است کسیکه از شما در ظلمت شب عملش را مخفی گرداند یا در روز روشن عملش را فاش گرداند همه اینها نزد او یکسانست (10)
برای او پاسبانهائی گماشته شده از بین دو دست او و از پشت سر او که بامر خدا (اعمال او را حفظ میکنند و همانا خدای تعالی نعمتی را که بهر طائفه داده تغییر نمیدهد مگر اینکه آن جماعت حالت خود را تغییر بدهند و وقتی خدا اراده سوئی و عذابی بجماعتی نمود بازگشتی برای آن نخواهد بود و بغیر او کسی را نرسد که آنرا دفع نماید (11)
و او آنکسی است که بشما برق را مینماید و شما از آن هم میترسید و هم امید نفع دارید و او است که ابرهای سنگین را ایجاد مینماید (12)
و رعد خدا را تسبیح میکند و بحمد او مشغول است و ملائکه از ترس خدا را تسبیح مینماید و صاعقه‌ها را میفرستد و صاعقه میرسد بهر کس که خدا بخواهد (و با اینکه همه آثار قدرت) کفار با موحدین مجادله میکنند و خدا سخت گیرنده و سخت عقوبت کننده است (13)
.

صفحه : 13

(توضیح آیات)

وَ یَستَعجِلُونَک‌َ بِالسَّیِّئَةِ قَبل‌َ الحَسَنَةِ وَ قَد خَلَت مِن قَبلِهِم‌ُ المَثُلات‌ُ مفسرین گفته‌اند چون کفار آیات تهدید و عذاب را می‌شنیدند از روی استهزاء و سخریّه عجله در عذاب میکردند و چون خدای تعالی عذاب استیصال را که بامم پیشینیان وارد میشده از اینکه امّت مرحومه در دنیا برداشته و اینکه خود حسنه‌ئی است و آنها از روی جهل و ندانسته‌گی میگفتند همان معجزات پیمبران گذشته را بیاور اگر نپذیرفتیم خدا بر ما عذاب بفرستد اینکه است که خدای تعالی برسولش خبر میدهد که اینکه کفار چنینند که اینها پیش از طلب حسنه که تأخیر در عذاب است تعجیل در عذاب میکنند با اینکه در زمانهای پیش عقوباتی بر امثال اینها وارد گردیده (مثلات) بفتح میم و ضم‌ّ آن چون (صدقه و صدقه) بمعنی امثال است آنرا می‌بینند و متنبّه نمیگردند.
وَ إِن‌َّ رَبَّک‌َ لَذُو مَغفِرَةٍ لِلنّاس‌ِ عَلی ظُلمِهِم وَ إِن‌َّ رَبَّک‌َ لَشَدِیدُ العِقاب‌ِ آیه خبر میدهد و برای اینکه در انسان دو صفت خوف و رجاء پدید گردد دو صفت بزرگ خود را ارائه میدهد یکی غفّاریت که در موقع کرم و احسان بتوبه کوههای گناه را میآمرزد، و تأخیر عذاب نیز از صفت غفّاریت او است و در موقع غضب و انتقام (شدید العقاب) است یعنی در قیامت بسختی کافرین را پاداش میدهد، خلاصه رحمت و غفّاریت خود را در دنیا که جای عمل و مهلت است نشان میدهد و برداشتن عذاب را که خود حسنه‌ئی است در دنیا از کافرین برداشته لکن در قیامت که موقع جزاء است بسختی از آنها انتقام خواهد کشید.
وَ یَقُول‌ُ الَّذِین‌َ کَفَرُوا لَو لا أُنزِل‌َ عَلَیه‌ِ آیَةٌ مِن رَبِّه‌ِ کفار از روی عناد برسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم اعتراض مینمودند که چرا بر تو معجزه‌ئی از قبیل معجزات پیمبران سلف مثل معجزات حضرت موسی و عیسی علیهما السلام نیامد تا ما بتو ایمان آوریم، آیه در پاسخ آنها است که ای رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم

صفحه : 14
وظیفه تو فقط انذار و تهدید آنها است.
و شاید آیه اشاره باین باشد که اظهار معجزات مثل عصاء و ید بیضاء موسی و مرده زنده کردن عیسی باراده حق تعالی و بمقتضای وقت و زمان بوده که چون در زمان موسی (ع) سحر شیوع داشت و در زمان عیسی علم طب‌ّ شایع گردیده بود و معجزه هر پیغمبری باید از سنخ هنر اهل زمانش باشد که اهل خبره بفهمند که آن یک عمل خارق العاده‌ئی است که برای اثبات رسالت بدست رسول انجام داده میشد و چون در زمان حضرت نبی خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم اعراب در ادبیات قدری پیش رفته بودند اینکه بود که عمده معجزه آنحضرت از سنخ کلام و آیات قرآن بود چنانچه در چند جای قرآن خبر میدهد که اگر گوئید قرآن از جانب خدا نیست و ساختگی کرده‌ام شما هم عرب هستید مثل اینکه قرآن یا بعضی از آن یا سوره‌ئی از آن بیاورید و معجزه چیزی است که از عهده مردم خارج باشد و آنها با آن ضدیتشان که در مقام خاموش کردن چراغ هدایت بودند نتوانستند حتی مثل یک آیه کوچک آنرا بیاورند.
با اینکه بجهاتی میتوان گفت قرآن در معجزه بودن اتم‌ّ و اقوی است و بر معجزات پیمبران دیگر شرافت و برتری دارد زیرا که اولا نزول قرآن از سنخ کلام است و کلام ارائه میدهد ما فی الضمیر متکلّم را و آن کلامی است مشتمل بر معارف و حکم و از حاق حقیقت صادر گردیده و هم معجزه است و هم قانون و دیگر معجزه باقیه است که تا قیامت بین خلق ابراز فعالیت میکند لکن معجزه پیمبران دیگر منحصر باهل زمان خودشان بوده بدست تابعین آنها چیزی نیست که بتوانند برای اثبات دینشان معجزه‌ئی نشان دهند.
إِنَّما أَنت‌َ مُنذِرٌ وَ لِکُل‌ِّ قَوم‌ٍ هادٍ سخنان مفسرین در توجیه آیه مأخوذ از مجمع البیان 1- (أَنت‌َ مُنذِرٌ) یعنی تو ای رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ترساننده و هدایت کننده هر قومی میباشی و بر تو انزال آیات نیست. (حسن و ابی الضحی و عکرمه و جبائی)

صفحه : 15
و بنا بر اینکه معنی (أَنت‌َ) مبتداء و (مُنذِرٌ) خبر او و (هادٍ) عطف بر منذر میشود و فاصله شده است بین (واو) عطف و معطوف علیه بظرف که (لِکُل‌ِّ) می‌باشد.
2- منذر محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و هادی خدا.
(إبن عباس و سعید بن جبیر و ضحاک و مجاهد) 3- ای محمّد (ص) تو ترساننده‌ئی و برای هر قومی هدایت کننده‌ئی است که آنها را هدایت کند و ارشاد نماید.
(إبن زید و قتاده و زجاج و از إبن عباس بروایت دیگر) 4- مقصود از هادی هر دعوت کننده‌ئی است براه راست و بروایت از إبن عباس است که چون اینکه آیه نازل گردید رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود من ترساننده‌ام و بعد از من علی علیه السّلام هدایت کننده و فرمود یا علی بتو هدایت میگردند هدایت یافته‌گان.
و نیز حاکم ابو القاسم حسکانی در کتاب شواهد التنزیل بسند خود از ابراهیم حکم بن ظهیر از پدرش از حکم بن جبیر از ابی برده اسلمی چنین روایت کرده که پیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم برای وضو آب طلبید و علی بن ابی طالب (ع) نزد او بود پس از وضو پیغمبر (ص) دست علی (ع) را گرفت و بر سینه خود گذارد و گفت (إِنَّما أَنت‌َ مُنذِرٌ) پس از آن دست علی را برگردانید و بسینه خودش گذارد و گفت (وَ لِکُل‌ِّ قَوم‌ٍ هادٍ) و بعلی گفت بحقیقت تو بمردم نور دهنده‌ئی و امیر شهرهائی و بر اینکه مطلب شهادت میدهم که تو چنین میباشی و بنا بر اینکه سه قول (هادٍ) مبتداء (وَ لِکُل‌ِّ قَوم‌ٍ) خبر او است. (پایان) و فخر رازی که از اجله علمای اهل سنة است در تفسیر کبیر خود گفته وقتی اینکه آیه نزل گردید پیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم دست بر سینه شریف خود نهاد و فرمود منم نبی منذر و پس از آن دست بر دوش علی (ع) گذارد باو خطاب کرد که ( یا علی بعد از من مردم بتو هدایت میگردند، و نیز جماعت بسیاری از اهل سنت

صفحه : 16
همین طور روایت کرده‌اند.
اللّه‌ُ یَعلَم‌ُ ما تَحمِل‌ُ کُل‌ُّ أُنثی وَ ما تَغِیض‌ُ الأَرحام‌ُ وَ ما تَزدادُ وَ کُل‌ُّ شَی‌ءٍ عِندَه‌ُ بِمِقدارٍ در مجمع البیان گفته (ما) در (ما تَحمِل‌ُ وَ ما تَغِیض‌ُ وَ ما تَزدادُ) استفهامیه است و محلا بعفل بعد از او منصوب است، و معنی اینکه است (ای‌ّ شی‌ء تحمل) و جمله متعلق است به (یَعلَم‌ُ) یعنی خدا میداند آن چیزیکه در شکم هر حامل است از پسر یا دختر، تام یا غیر تام و رنگ او را و صفات او را میداند (وَ ما تَغِیض‌ُ الأَرحام‌ُ) یعنی میداند آنچنان وقتی را که رحم‌ها از مدتی که نه ماهست کم میکند و آنچه را که بر نه ماه زیاد مینماید، اینکه معنی را اکثر مفسرین گفته‌اند و ضحاک نیز چنین گفته. (طبرسی) عالِم‌ُ الغَیب‌ِ وَ الشَّهادَةِ الکَبِیرُ المُتَعال‌ِ او است دانای غیبها و آنچه از نظرها پوشیده است و آنچه ظاهر و هویدا است، یا عالم است بآنچه موجود و آنچه معدوم است، یا عالم است بکل معلومات و مجهولات بشر.
خلاصه علم ازلی الهی محیط بر تمام ممکنات است (لا یَعزُب‌ُ عَنه‌ُ مِثقال‌ُ ذَرَّةٍ فِی السَّماوات‌ِ وَ لا فِی الأَرض‌ِ) سوره سبأ آیه 3.
(الکَبِیرُ المُتَعال‌ِ) غالب و قاهر و مستولی پادشاهی که تمام موجودات تحت نفوذ اراده و نفوذ قدرت او مقهور و مطیع امر تکوینی او میباشند.
سَواءٌ مِنکُم مَن أَسَرَّ القَول‌َ وَ مَن جَهَرَ بِه‌ِ وَ مَن هُوَ مُستَخف‌ٍ بِاللَّیل‌ِ وَ سارِب‌ٌ بِالنَّهارِ نزد خدا یکسانست آنچه را که شما افراد بشر سخن خود را در قلب خود پنهان دارید یا آنکه آشکار گردانید و هر کس عمل خود را بتاریکی شب میپوشاند و هر کس در روز خود را آشکار نماید از گفتار و کردار چه پنهان باشد و چه آشکار هیچ چیزی بر او پوشیده نخواهد بود.
غرض بیان اظهار احاطه علم ازلی است که شما هر قدر بخواهید اسرار خود

صفحه : 17
را پنهان دارید خداوند بهمه چیز در همه حال آگاهست.
لَه‌ُ مُعَقِّبات‌ٌ مِن بَین‌ِ یَدَیه‌ِ وَ مِن خَلفِه‌ِ یَحفَظُونَه‌ُ مِن أَمرِ اللّه‌ِ سخنان مفسرین در توجیه مرجع ضمیر (لَه‌ُ) در آیه از مفسرین در توجیه ضمیر (لَه‌ُ) سه وجه گفته شده:
1- مرجع ضمیر به (مِن) در اسرّ القول و من جهر به میباشد.
2- مرجع اسم خدای تعالی در آیه قبل (عالِم‌ُ الغَیب‌ِ وَ الشَّهادَةِ) است.
3- مرجع پیمبر اکرم است در قوله تعالی در آیه قبل (إِنَّما أَنت‌َ مُنذِرٌ).
و نیز اختلاف است در اینکه مقصود از (مُعَقِّبات‌ٌ) چیست و در توجیه آن سه قول نقل شده:
1- مقصود از (مُعَقِّبات‌ٌ) ملائکه شب و روز میباشند که در عقب یکدیگر میآیند و آنها اعمال بندگان را حفظ میکنند.
(حسن و سعید بن جبیر و قتاده و مجاهد و جبائی) و حسن گفته آنها چهار ملائکه هستند که نزد نماز فجر مجتمع میگردند و اینکه است معنی قوله تعالی (إِن‌َّ قُرآن‌َ الفَجرِ کان‌َ مَشهُوداً) و بهین معنی از ائمه ما علیهم السّلام نیز روایت شده.
2- آنها ملائکه‌ئی میباشند که مردم را از مهالک حفظ میکنند تا بتقدیر منتهی گردد آنوقت او را رها میکنند و همین طور از حضرت امیر علیه السّلام و إبن عباس روایت شده.
3- مقصود از (مُعَقِّبات‌ٌ) فرمان فرمایان از پادشاهانند که در دنیا از ظلم مردم جلوگیری میکنند. (عکرمه و إبن عباس بروایت دیگر) (مجمع البیان) خلاصه اینکه آیه خبر میدهد که از جانب حق تعالی ملائکه حفظه هستند که از پیش رو و پشت سر بامر خدا انسان را از آفات حفظ میگردانند، و بقولی آنها ملائکه حفظه میباشند که اعمال انسان را حفظ میکنند یا ملائکه‌هائی هستند

صفحه : 18
که او را از جنّیان و هوام‌ّ و گزندگان محفوظ میدارند، و از اطلاق آیه چنین برمی‌آید که شاید مقصود یک معنای عامی باشد که شامل تمام احتمالات و غیر اینها میگردد.
شیخ طنطاوی در تفسیر جواهر در تفسیر آیه چنین گفته بدان که آیه اختصاص ندارد بیک چیزی از آن چیزهائی که خداوند در اینکه عالم آفریده بلکه حافظین انسان انواع بسیارند و برای تو مثل میآورم بنباتات که در علم حدیث ظاهر گردیده که نباتات زمین بدون مساعدت غذا را از زمین نمیکنند بلکه برای تربیت آنها انواعی از حیوانات صغیره میباشند بنام (مکروبات) که عدد آنها بی‌شمار است و اینها حیوانات زنده‌ئی میباشند که غذا را برای تغذیه صالح میگردانند، وقتی حال نبات اینکه طور شد حال انسان چگونه است.
آنچه اطراف ما است خداوند آنرا دو قسم قرار داده ضارّ و نافع و سومی ندارد قوله تعالی (وَ مِن کُل‌ِّ الثَّمَرات‌ِ جَعَل‌َ فِیها زَوجَین‌ِ اثنَین‌ِ) چیزی نیست از نبات و حیوان و نه سنگ و نه درخت مگر اینکه نسبت بما بر اینکه منوالند و حیوانات دنیه در اجسام ما دو قسمند، قسمی نامیده شده‌اند بمکروبات قرمز و قسمی بمکروبات سفید، و مکروبات قرمز عددشان چندین ملیونند در خون ما که خون ما قرمز می‌نماید و آنها آماده شده‌اند برای اصلاح ما و بقاء حیات ما، و اما مکروبات سفید که آنها نیز عددشان بسیار است و آماده شده‌اند برای اینکه در مقابل خطر و دره هلاک معارضه کنند و وقتی بر جسم اقبال میکنند مکروبات ضاره در تب و غیر آن اینکه مکروبات سفید با آنان میجنگنند تا آنها را از جسم بیرون کنند و در اینکه نزاع و جنگ هر قدر از آن مکروبات سفید کشته شوند قشون دیگری برای مبارزه خلقت میگردند تا آخر بیان او که مفصّل است.
(پایان) از اینجا معلوم میشود که همان طوری که در اجسام معقباتی است که بدن را از مضارّ محفوظ میدارد، در جان و روح آدمی نیز ملائکه و موجودات شریفی

صفحه : 19
گماشته شده‌اند که او را از مضارّ محفوظ دارند.
إِن‌َّ اللّه‌َ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوم‌ٍ حَتّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنفُسِهِم وَ إِذا أَرادَ اللّه‌ُ بِقَوم‌ٍ سُوءاً فَلا مَرَدَّ لَه‌ُ وَ ما لَهُم مِن دُونِه‌ِ مِن وال‌ٍ ظاهرا اینکه آیه متفرع بر آیه بالا است که خداوند از راه لطف و کرم جنودی گماشته که جسم و روح انسان را حفظ میکنند و چون جنود از هر چیزی باید از جنس خود آن شیئی باشد اینکه است که چنانچه از تفسیر طنطاوی نقل شد جنود و لشکریان جسم ما همان مکروبات قرمز و سفید میباشند که جسم را از خطر محفوظ دارند، لکن مستحفظین جان و روح انسانی نیز باید از جنس روحانیین باشند که با اضدادشان مثل شیاطین و قوای سبعی و شهوی بجنگند و نگذارند آن ارواح موذیه بجان و روح آدمی خلل رسانند.
اینکه است که اینکه آیه خبر میدهد که اینکه ارواح که بنام ملائکه هستند تا وقتی در اطراف حافظ و نگهبان شما هستند که شما از حدّ خودتان خارج نگردیده باشید لکن هر گاه قومی و جماعتی از حدّ خود تجاوز نمودند و بنای بی‌دادگری گذاشتند دیگر ملائکه عمّال دست از عمل برمیدارند آنوقت انسان در مهلکه می‌افتد و همین طوری که وقتی میکروبهای ضارّه در جسم زیاد گردید دیگر مکروبهای سفید تاب مقاومت ندارند و جسم در هلاکت می‌افتد همین طور وقتی نفس انسان طغیان نمود و نفس ناطقه انسانی از حقیقت اوّلش تغییر یافت دیگر ملائکه عمّاله تاب دفاع ندارند او را رها میکنند اینکه است که از اطراف سوء و ضرر وارد میگردد و چون سنت الهی اینکه طور جاری شده که چنین قومی ببلاها و آفات مبتلا میگردند و دیگر برای آنها از جانب خدا نه کمک کاری است و نه نجاتی است.
هُوَ الَّذِی یُرِیکُم‌ُ البَرق‌َ خَوفاً وَ طَمَعاً وَ یُنشِئ‌ُ السَّحاب‌َ الثِّقال‌َ خدای تعالی در مقام معرّفی خود اظهار قدرت مینماید که او آنکسی است که بشما برق را نشان میدهد و در آن هم خوف است از صاعقه و هلاک گردانیدن

صفحه : 20
و هم امید و طمع است بباریدن باران و روئیدن زراعتها و اشجار و فراوانی نعمتها و نیز از ابخره و بخارات ابرهای سنگین بار انشاء مینماید.
وَ یُسَبِّح‌ُ الرَّعدُ بِحَمدِه‌ِ وَ المَلائِکَةُ مِن خِیفَتِه‌ِ وَ یُرسِل‌ُ الصَّواعِق‌َ فَیُصِیب‌ُ بِها مَن یَشاءُ وَ هُم یُجادِلُون‌َ فِی اللّه‌ِ وَ هُوَ شَدِیدُ المِحال‌ِ در آیات بسیار تصریح نموده که تمام موجودات تسبیح و ستایش خدا را مینمایند (یُسَبِّح‌ُ لَه‌ُ ما فِی السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ) (أَ لَم تَرَ أَن‌َّ اللّه‌َ یُسَبِّح‌ُ لَه‌ُ مَن فِی السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ) (وَ الطَّیرُ صَافّات‌ٍ کُل‌ٌّ قَد عَلِم‌َ صَلاتَه‌ُ وَ تَسبِیحَه‌ُ) (تُسَبِّح‌ُ لَه‌ُ السَّماوات‌ُ السَّبع‌ُ وَ الأَرض‌ُ وَ مَن فِیهِن‌َّ) (وَ إِن مِن شَی‌ءٍ إِلّا یُسَبِّح‌ُ بِحَمدِه‌ِ وَ لکِن لا تَفقَهُون‌َ تَسبِیحَهُم).
در اینکه آیات تذکر میدهد که تمام موجودات از جمادات و نباتات و حیوانات خدا را حمد و ستایش میکنند اگر چه شما افراد بشر تسبیح آنها را نمیفهمید، اکثر مفسرین اینکه آیات را حمل کردند بر اینکه مقصود از حمد و تسبیح دلالت وجود آنها است بر وحدانیت و صفات جلال و جمال مبدء آنها لکن با آنجا که فرموده (لا تَفقَهُون‌َ تَسبِیحَهُم) اینکه توجیه وفق نمیدهد و باضافه حمل آیه بر معنی غیر حقیقی در جائی درست است که نشود آیه را حمل بر معنی حقیقی نمود چه مانعی دارد که گفته شود هر موجودی باعتبار غریزه و طبیعت خود ذکر مخصوصی در خور خودش دارد و لو اینکه گفته شود خودش علم بذکرش ندارد از روی غریزه که در طبیعت او نهاده شده آفریننده خود را تسبیح و ستایش مینماید و احادیثی راجع به اینکه که هر نوعی از حیوانات ذکر مخصوصی دارند بسیار است و در اینکه تفسیر (مخزن العرفان) در تفسیر سوره نمل تا اندازه‌ئی راجع بذکر حیوانات شرح داده شده رجوع بآن جا شود.

صفحه : 21

[سوره الرعد (13): آیات 14 تا 18]

اشاره

لَه‌ُ دَعوَةُ الحَق‌ِّ وَ الَّذِین‌َ یَدعُون‌َ مِن دُونِه‌ِ لا یَستَجِیبُون‌َ لَهُم بِشَی‌ءٍ إِلاّ کَباسِطِ کَفَّیه‌ِ إِلَی الماءِ لِیَبلُغ‌َ فاه‌ُ وَ ما هُوَ بِبالِغِه‌ِ وَ ما دُعاءُ الکافِرِین‌َ إِلاّ فِی ضَلال‌ٍ (14) وَ لِلّه‌ِ یَسجُدُ مَن فِی السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ طَوعاً وَ کَرهاً وَ ظِلالُهُم بِالغُدُوِّ وَ الآصال‌ِ (15) قُل مَن رَب‌ُّ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ قُل‌ِ اللّه‌ُ قُل أَ فَاتَّخَذتُم مِن دُونِه‌ِ أَولِیاءَ لا یَملِکُون‌َ لِأَنفُسِهِم نَفعاً وَ لا ضَرًّا قُل هَل یَستَوِی الأَعمی وَ البَصِیرُ أَم هَل تَستَوِی الظُّلُمات‌ُ وَ النُّورُ أَم جَعَلُوا لِلّه‌ِ شُرَکاءَ خَلَقُوا کَخَلقِه‌ِ فَتَشابَه‌َ الخَلق‌ُ عَلَیهِم قُل‌ِ اللّه‌ُ خالِق‌ُ کُل‌ِّ شَی‌ءٍ وَ هُوَ الواحِدُ القَهّارُ (16) أَنزَل‌َ مِن‌َ السَّماءِ ماءً فَسالَت أَودِیَةٌ بِقَدَرِها فَاحتَمَل‌َ السَّیل‌ُ زَبَداً رابِیاً وَ مِمّا یُوقِدُون‌َ عَلَیه‌ِ فِی النّارِ ابتِغاءَ حِلیَةٍ أَو مَتاع‌ٍ زَبَدٌ مِثلُه‌ُ کَذلِک‌َ یَضرِب‌ُ اللّه‌ُ الحَق‌َّ وَ الباطِل‌َ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذهَب‌ُ جُفاءً وَ أَمّا ما یَنفَع‌ُ النّاس‌َ فَیَمکُث‌ُ فِی الأَرض‌ِ کَذلِک‌َ یَضرِب‌ُ اللّه‌ُ الأَمثال‌َ (17) لِلَّذِین‌َ استَجابُوا لِرَبِّهِم‌ُ الحُسنی وَ الَّذِین‌َ لَم یَستَجِیبُوا لَه‌ُ لَو أَن‌َّ لَهُم ما فِی الأَرض‌ِ جَمِیعاً وَ مِثلَه‌ُ مَعَه‌ُ لافتَدَوا بِه‌ِ أُولئِک‌َ لَهُم سُوءُ الحِساب‌ِ وَ مَأواهُم جَهَنَّم‌ُ وَ بِئس‌َ المِهادُ (18)

صفحه : 22

[ترجمه]

‌از برای خدا است دعوت بحق و آن بتهائی را که مشرکین بغیر خدا میخوانند آنها دعوت کفار را اجابت نمیکنند و مراد آنان را نمیدهند و عمل آنها بکسی ماند که دو دست خود را پهن کرده باشد بسوی آب تا بدهنش برسد و آب بدهن او نمیرسد زیرا که آب قدرت اجابت را ندارد (چنینند بتها) که قدرت بر اجابت مشرکین ندارند اینکه است که خواندن کفار بتها را (بر آنها زیاد نمیکند) مگر گمراهی و طلب بی‌فائده (14)
کسانیکه در آسمانها و زمینند سجده میکنند خدا را برغبت و اشتیاق و یا باجبار و الزام و سایه‌های آنها در صبح و شام خدا را سجده میکنند (15)
ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بگو کی است پروردگار آسمانها و زمین بگو خدا خالق آنها است و باین مشرکین بگو آیا شما بغیر خدا دوستانی گرفتید که بتوانند بخودشان نفعی رسانند یا از خودشان دفع ضرر بنمایند پس چگونه بشما نفع میرسانند یا دفع ضرری از شما میکنند بگو آیا نزد شما آدم کور و بینا یکسانست آیا برای خدا شرکائی قرار داده‌ئید (که آنها چنینند) که آفریدند مثل آفرینش خدا و خلقت خدا و شرکاء بر مشرکین مشتبه شدند ای محمّد (ص) بآنها بگو که خالق و آفریننده تمام موجودات خدا است و او خدای یکتائی است که تمام موجودات مقهور اراده او میباشند (16)
او آب باران را از آسمان فرود می‌آورد و هر رودی بقدر خودش با تقدیر الهی از آن آب فرا گرفته و سیل آب جاری گردید و بر روی سیل کفی بلند شد و بعضی از آنچه در کوره‌ها نهاده آتش می‌افروزند و آنچه بر آتش میگذارند از فلزات چون زر و نقره و مس و آهن و غیر آن برای طلب زینت یا برای آلات (و آن) کفی است مثل آن کف که بر روی آب است اینکه طور خدا حق و باطل را مثال می‌آورد و امّا کف آب میرود و ناچیز میگردد و اما آنچه در زمین بمردم نفع می‌بخشد در زمین میماند اینکه چنین خدا بیان میکند مثالها را (17)
بر آنان کسانیکه سخن پروردگارشان را قبول کردند حالت نیک است و آنهائیکه سخن پروردگارشان را اجابت نکردند اگر بوده باشد آنها را آنچه در زمین است تمامش

صفحه : 23
و مثل او هم باشد و فدا بدهند برای آنان است بدی حساب و جایگاه آنها جهنم است و برای آنان بد جایگاهی است‌

(توضیح آیات)

.
لَه‌ُ دَعوَةُ الحَق‌ِّ وَ الَّذِین‌َ یَدعُون‌َ مِن دُونِه‌ِ لا یَستَجِیبُون‌َ لَهُم بِشَی‌ءٍ حق را مقابل باطل میآورند، خدا را حق نامند زیرا که او است حق‌ّ و حقیقت و آنچه غیر او است باطل و زائل است و خواندن بحقیقت مخصوص باو است و خواندن و طلب کردن از غیر او باطل و بی‌ثمر است اینکه است که آنهائی که غیر خدا را میخوانند از بت‌ها آن اصنام اجابت نمیکنند عابدینشان را ابدا زیرا که آنها رو بباطل کرده‌اند (إِن‌َّ الباطِل‌َ کان‌َ زَهُوقاً) اشاره به اینکه که مشرکین که بتها را پرستش میکنند و حاجت از آنان می‌طلبند بگمان اینکه آنها مربّی عالمند و کاری از دستشان ساخته میگردد در اشتباهند، در آیه اعلان می‌نماید که دعوة حق یعنی دعوتی که محقّق و مثمر و ثابت باشد مخصوص بخواندن خدا است که او حق و ثابت و قائم بذات است و باو رو کنید و از او طلب حاجت بنمائید.
إِلّا کَباسِطِ کَفَّیه‌ِ إِلَی الماءِ لِیَبلُغ‌َ فاه‌ُ وَ ما هُوَ بِبالِغِه‌ِ وَ ما دُعاءُ الکافِرِین‌َ إِلّا فِی ضَلال‌ٍ خواندن مشرکین غیر خدا را تشبیه میگرداند بتشنه‌ئی که از آب دور باشد و دستش را دراز کند بسوی آب که بدهنش برساند و نیست آن آب که بدهن او برسد چونکه آب شعور ندارد و قدرت بر حرکت ببالا مقدوروی نیست، و همین طوری که بطلب کردن آب بدون اینکه در محل آب واقع گردد و دست را در آب فرو برد و از آن کفی بدهنش برساند شخص تشنه سیراب نمیگردد و عطش او رفع نمیشود همین طور خواندن غیر خدا و طلب حاجت از غیر او کردن عطش طلب را رفع

صفحه : 24
نمیکند زیرا که غیر خدا حاجت برآورنده‌ئی نخواهد بود و همه فقیر و محتاج باو میباشند.
آری طالب قرب الهی و معرفت حقیقی مانند تشنه‌ئی ماند که در طلب برآید و بآب برسد و آب در اطراف او باشد و بتواند دست در آب نماید و گمان کند بمجرّد اینکه آب را بنگرد سیراب میگردد غافل از اینکه تا مشتی از آب را بر ندارد و بدهن خود بریزد و قطراتی بذائقه جانش برسد جگر تشنه او را سیراب نمیگرداند، تشنه معرفت نیز چنین است وقتی از آب زلال معرفت و محبت الهی سیراب میگردد که در دل و جان او محبت سریان نماید، و مشرکین بگمان اینکه بعبادت بتها بقرب الهی واصل میگردند آنها در اشتباهند طالب معرفت و محبت بایستی بطریق سفراء الهی سلوک نماید تا بمقام قرب او برسد اینهایند راه نمایان و واصل کنندگان بمطلوب حقیقی که طالب باید پا پشت پای آنها بگذارد تا بمراد واصل گردد.
اینکه است که در آخر آیه فرموده (وَ ما دُعاءُ الکافِرِین‌َ إِلّا فِی ضَلال‌ٍ) هر قدر مشرکین بتها و معبودان خود را بخوانند که گشایش و فرجی برای آنها داده شود بر گمراهی آنان افزوده میگردد.
وَ لِلّه‌ِ یَسجُدُ مَن فِی السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ طَوعاً وَ کَرهاً وَ ظِلالُهُم بِالغُدُوِّ وَ الآصال‌ِ تمام موجودات آنهائیکه در آسمانها و آنهائیکه در زمینند باختیار و اضطرار خدا را سجده میکنند.
در مجمع در تفسیر آیه از مفسرین دو قول نقل میکند:
یکی اینکه سجده برای خدا واجب است مگر اینکه مؤمن بمیل و رغبت سجده میکند و کافر کرها از ترس شمشیر سجده میکند.
(حسن و قتاده و إبن زید) و دیگر آنکه آنچه در آسمانها و زمین است همه خاضعند مگر اینکه مؤمن برغبت و میل خضوع میکند و کافر باکراه زیرا که وقتی وارد شد بر او

صفحه : 25
درد و گرفتاری برای او ممکن نیست که از خضوع امتناع نماید (وَ ظِلالُهُم) یعنی بصبح و شام سایه‌های آنان نیز خدا را سجده میکنند.
بقولی مقصود بظل‌ّ اینست که وقتی شخص سجده میکند سایه او هم سجده میکند، و نزد اهل تحقیق معنی آیه اینکه است که کافر جسمش سجده میکند نه قلبش زیرا که مقصودش از سجده عبادت پروردگارش نیست بلکه از ترس سجده میکند.
و بقولی ظلال همان ظاهرش مقصود است و معنی آن تمایل سایه آنها است از طرفی بطرف دیگر و کوتاه شدن سایه آنها نزد ظهر و بلند بودن سایه آنها در اول روز و مسخّر بودن سایه آنها. (پایان) آری تمام موجودات ارضی و سمائی دانسته و ندانسته مسخر و منقاد و مطیع اوامر تکوینی حقّند و در باطن و حقیقت متواضع و تحت مشیت ازلی الهی واقعند اگر کسی بچشم دل موجودات را بنگرد چگونگی سجده موجودات را حتّی گیاهها و اشجار و باقی موجودات را تا اندازه‌ئی خواهد دریافت.
قُل مَن رَب‌ُّ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ آیه متفرّع بر آیات بالا است یعنی باین کافرها بگو کیست مربّی آسمانها و زمین کافرین باعتبار فطرت خود که همه بر فطرت توحید مفطورند و در حقیقت خاضع و ساجدند خواهند گفت خدا پس بآنان بگو آنکسیکه شما بفطرت خود رو باو دارید و سجده تکوینی مینمائید او مربّی و پروردگار آسمانها و زمین است نه بتهای بی‌شعور.
قُل‌ِ اللّه‌ُ قُل أَ فَاتَّخَذتُم مِن دُونِه‌ِ أَولِیاءَ لا یَملِکُون‌َ لِأَنفُسِهِم نَفعاً وَ لا ضَرًّا وقتی سؤال نمودند کی است پروردگار آسمانها و زمین بگو خدا است و باینها بگو شما چگونه بغیر او دوستانی میگیرید که اینها بقدری ضعیف و ناچیزند که بر نفع و ضرر خودشان نیز قادر نیستند چه جای اینکه نفع برسانند بدیگران اشاره به اینکه که طلب نمودن و کمک خواستن از عاجز و ناتوان عقلائی نیست

صفحه : 26
قُل هَل یَستَوِی الأَعمی وَ البَصِیرُ أَم هَل تَستَوِی الظُّلُمات‌ُ وَ النُّورُ باز برای تنبه مشرکین برسولش امر میفرماید و به (هَل) استفهامی که برای انکار آرند برسولش امر فرموده آنان را خاطر نشان نما و بآنها بگو شما رجوع بعقل خود نمائید و بین کور و بینا و نیز بین ظلمت و نور مقایسه کنید آیا آدم کور در عمل و قدرت و نیرو مثل آدم بینا است که قدرت و توانائی بر عمل دارد و نیز آیا تاریکیها و نور و روشنی مساویند گویا معبودان مشرکین را تشبیه بآدم کور نموده که راه بجائی ندارد و کاری از وی ساخته نمیشود و نیز ظلمت را که امر عدمی است هرگز با روشنی مقابل نمیتوان بشمار آورد.
أَم جَعَلُوا لِلّه‌ِ شُرَکاءَ خَلَقُوا کَخَلقِه‌ِ فَتَشابَه‌َ الخَلق‌ُ عَلَیهِم و نیز در توبیخ و سرزنش مشرکین کلام را مؤکد میگرداند، و گویا در قرار دادن مشرکین بتها را شریک خدا حجت و دلیل می‌طلبد که اینهائی را که شرکاء خدا قرار داده‌اید آیا آنها مخلوقاتی دارند که آفریده‌اند مانند آفرینش خدا و چون اینها چنین دیدند که آنها نیز عالمی دارند و مخلوقاتی از آنان پدید گردیده و اینکه مخلوقات شبیه یکدیگرند اینکه است که امر بر آنها مشتبه گردیده و اینها را معبود خود گرفته‌اند لکن وقتی ببینند چنین نیست و هیچ کاری از دست بتها و معبودان آنها ساخته نمیگردد چگونه غیر خدا را پرستش مینمایند و در آنها چه صفتی است که عبادت آنها را ایجاب مینماید.
قُل‌ِ اللّه‌ُ خالِق‌ُ کُل‌ِّ شَی‌ءٍ وَ هُوَ الواحِدُ القَهّارُ ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم باین مشرکین بگو خدا است آفریننده هر چیزی و او واحد واحد و یکی و یکتا و یگانه است در آفرینش و قهّار و غالب بر هر چیزی است و در مورد رحمت کثیر الفیض است و در مورد غضب شدید الانتقام است.
أَنزَل‌َ مِن‌َ السَّماءِ ماءً فَسالَت أَودِیَةٌ بِقَدَرِها فَاحتَمَل‌َ السَّیل‌ُ زَبَداً رابِیاً خدای تعالی در اینکه آیه برای حق و باطل دو مثل میآورد یکی آب و آن زبد و کفی است که روی آب را میگیرد، یعنی از آسمان آب فرود میآورد و روان

صفحه : 27
میشود برودخانه‌ها و هر وادی بقدر گنجایش خود از آب برمیگیرد و برمیدارد سیل کفی را بر روی خود.
خداوند تشبیه کرده حق و اسلام را بآب صافی که برای خلق نافع است و باطل را تشبیه کرده بزبد یعنی کفی که روی آب را میگیرد و باطل و فانی میگردد و بقولی مثال قرآن است که از آسمان نازل گردیده و هر قلبی حظّ خود را از یقین و شک‌ّ از قرآن برمیدارد، و بنا بر اینکه معنی آب مثل یقین است و شک مثل کف روی آب است. (إبن عباس) وَ مِمّا یُوقِدُون‌َ عَلَیه‌ِ فِی النّارِ ابتِغاءَ حِلیَةٍ أَو مَتاع‌ٍ زَبَدٌ مِثلُه‌ُ (وَ مِمّا یُوقِدُون‌َ عَلَیه‌ِ فِی النّارِ) خبر مقدّم بر قوله تعالی (زَبَدٌ مِثلُه‌ُ) و (عَلَیه‌ِ) متعلق است به (یُوقِدُون‌َ) و ایقاد قرار دادن آتش است زیر چیزی برای اینکه آنرا ذوب نمایند (وَ فِی النّارِ) حال است از ضمیر (عَلَیه‌ِ) یعنی از آن چیزهائی که مردم میگذارند در حالیکه ثابت میگردانند در آتش فلزات است و آن اشیاء سبعه معدنیات است که بآتش ذوب میشود مثل طلا و نقره و حدید و مس و باقی معدنیات (ابتِغاءَ حِلیَةٍ) مفعول له است یعنی برای طلب زینت چنین میکنند (أَو مَتاع‌ٍ) عطف است بر حلیة (و هو ما ینتفع به) و آنچه از آن انتفاع ببرند و از آن ظروف و آلات جنگ و غیره بسازند (زَبَدٌ مِثلُه‌ُ) مثله صفت زبد است یعنی (زَبَدٌ) از آن فلزات ناشی میگردد مثل زبد آب که بر روی آب است از آن فلزات بالا میآید و آن کثافتی است که از آن بالا می‌آید و آن کثافت را خبث الحدید مینامند.
کَذلِک‌َ یَضرِب‌ُ اللّه‌ُ الحَق‌َّ وَ الباطِل‌َ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذهَب‌ُ جُفاءً وَ أَمّا ما یَنفَع‌ُ النّاس‌َ فَیَمکُث‌ُ فِی الأَرض‌ِ اینکه چنین خداوند مثل میآورد بین حق و باطل پس زبد باطل و متفرق میگردد و از آن انتفاعی پدید نمیگردد، و امّا آنچه بانسان نفع می‌بخشد آن آب صاف است و اعیان از جواهرات و اعیان دیگر که در زمین مکث میکنند و میمانند

صفحه : 28
و مردم از آن منتفع میگردند.
و مؤمن و اعتقاد او مثال آبی ماند که نباتات از آن منتفع میگردند و حیات هر چیزی بآب است و مثل نفع طلا و نقره و باقی اعیانی است که نفع می‌بخشد و کافر مانند همان زبد و کف روی آب است که بزودی فانی میگردد و نیز کافر مثل کثافت و چرکی است که از معدنیات گرفته میشود و از آن انتفاعی بدست نمیآید کاشفی گفته بعضی برآنند که مراد از اینکه آب قرآن است که حیات دل اهل ایمان است و اودیه دلهایند که فراخور استعداد خود از آن فیض میگیرند و زبد هواجس نفسانی و وساوس شیطانی است. (پایان) و أبو اللیث در تفسیرش باطل را تشبیه بزبد نموده و گفته قلبها بقدر هوای نفسانی باطل بسیاری را در خود میگیرند و همین طوری که سیل هر قذاراتی را جمع میکند همچنین هوی هر باطلی را در خود جمع میکند و همین طوری که زبد وزنی ندارد همین طور باطل ثوابی ندارد و اهل ایمان و یقین در آخرت منتفع میگردند.
در تأویلات نجمیه گفته آب محبت در قلوب نازل میگردد و در اودیه نفوس بقدر خود سیلان پیدا مینماید و از اخلاق ذمیمه کفی روی آن پدید میگردد و از آسمان ارواح مشاهده انوار جلال و از سماء جبروت ماء تجلّی صفت الوهیت نزول مینماید و سریان پیدا می‌نماید و در اودیه اسرار بقدر خودش سیل صفت وجود مجازی را برمیدارد. (روح البیان) کَذلِک‌َ یَضرِب‌ُ اللّه‌ُ الأَمثال‌َ اینکه چنین خداوند برای مردم مثل می‌آورد در امر دین آنها، قتاده گفته در اینجا سه مثال در یک مثل آورده: 1- قرآن را تشبیه نموده بآبی که از آسمان ریزش میکند و قلب را تشبیه کرده برودخانه و نهرها کسیکه در قرآن و معانی آن تدبّر نماید حظّ بزرگی از آن دریافته مثل نهر بزرگ که بسیار آب در خود میگیرد و کسی که بهمین تصدیق فی الجمله بحق اکتفاء نماید چنین کسی حظّ

صفحه : 29
و انتفاع او از قرآن بسیار کم است و آن مثل نهر کوچک ماند. 2- پس از آن تشبیه نموده خطورات و وساوس شیطانی را بزبد یعنی کف روی آب که بر آب علوّ پیدا می‌نماید و آن زبد و کف آب از کثافت خاک ته رودخانه است نه عین آب و همین طور است آنچه در قلب واقع می‌گردد از شکوک که ناشی از خود قلب است نه از ذات حق تعالی و همان طوری که زبد باطل می‌رود و آب صاف باقی می‌ماند همچنین شکوک باطل می‌رود و حق باقی میماند و اینکه مثال دوم است.
و مثال سوم (وَ مِمّا یُوقِدُون‌َ عَلَیه‌ِ فِی النّارِ الخ) و کفر مثل همان چرکی کثافاتی است که از متاع گرفته می‌شود و از آن انتفاع برده نمی‌شود و ایمان مثل آب صاف است که مردم از آن منتفع می‌گردند و تمام می‌شود کلام در آخر (یَضرِب‌ُ اللّه‌ُ الأَمثال‌َ) و (لِلَّذِین‌َ) تا آخر جمله مستأنف است. (مجمع البیان) لِلَّذِین‌َ استَجابُوا لِرَبِّهِم‌ُ الحُسنی وَ الَّذِین‌َ لَم یَستَجِیبُوا لَه‌ُ لَو أَن‌َّ لَهُم ما فِی الأَرض‌ِ جَمِیعاً وَ مِثلَه‌ُ مَعَه‌ُ لَافتَدَوا بِه‌ِ أُولئِک‌َ لَهُم سُوءُ الحِساب‌ِ وَ مَأواهُم جَهَنَّم‌ُ وَ بِئس‌َ المِهادُ آیه استیناف از آیه بالا است یعنی پس از آنکه بمثال حال کافر و مؤمن را معلوم میدارد که مؤمن مثال آب پاکی ماند که در ته رودخانه باقی و ثابت میماند و کافر مثل کف روی آب منجر بفناء و نیستی میگردد، پس از برای مؤمن که اجابت دعوت خدا نموده جزاء نیکو است که بهشت می‌باشد لکن کافرین که امر پروردگارشان را اجابت ننمودند در قیامت حال آنان چنین خواهد بود که اگر بفرض محال مالک تمام روی زمین و مثل آن باشند و بخواهند فداء بدهند قبول گردیده نمی‌شود و برای آنان است بدی حساب و مأوی و جایگاه آنها جهنم است و بد مأوی و محلی است جهنم.

صفحه : 30

[سوره الرعد (13): آیات 19 تا 29]

اشاره

أَ فَمَن یَعلَم‌ُ أَنَّما أُنزِل‌َ إِلَیک‌َ مِن رَبِّک‌َ الحَق‌ُّ کَمَن هُوَ أَعمی إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الأَلباب‌ِ (19) الَّذِین‌َ یُوفُون‌َ بِعَهدِ اللّه‌ِ وَ لا یَنقُضُون‌َ المِیثاق‌َ (20) وَ الَّذِین‌َ یَصِلُون‌َ ما أَمَرَ اللّه‌ُ بِه‌ِ أَن یُوصَل‌َ وَ یَخشَون‌َ رَبَّهُم وَ یَخافُون‌َ سُوءَ الحِساب‌ِ (21) وَ الَّذِین‌َ صَبَرُوا ابتِغاءَ وَجه‌ِ رَبِّهِم وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ أَنفَقُوا مِمّا رَزَقناهُم سِرًّا وَ عَلانِیَةً وَ یَدرَؤُن‌َ بِالحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ أُولئِک‌َ لَهُم عُقبَی الدّارِ (22) جَنّات‌ُ عَدن‌ٍ یَدخُلُونَها وَ مَن صَلَح‌َ مِن آبائِهِم وَ أَزواجِهِم وَ ذُرِّیّاتِهِم وَ المَلائِکَةُ یَدخُلُون‌َ عَلَیهِم مِن کُل‌ِّ باب‌ٍ (23)
سَلام‌ٌ عَلَیکُم بِما صَبَرتُم فَنِعم‌َ عُقبَی الدّارِ (24) وَ الَّذِین‌َ یَنقُضُون‌َ عَهدَ اللّه‌ِ مِن بَعدِ مِیثاقِه‌ِ وَ یَقطَعُون‌َ ما أَمَرَ اللّه‌ُ بِه‌ِ أَن یُوصَل‌َ وَ یُفسِدُون‌َ فِی الأَرض‌ِ أُولئِک‌َ لَهُم‌ُ اللَّعنَةُ وَ لَهُم سُوءُ الدّارِ (25) اللّه‌ُ یَبسُطُ الرِّزق‌َ لِمَن یَشاءُ وَ یَقدِرُ وَ فَرِحُوا بِالحَیاةِ الدُّنیا وَ مَا الحَیاةُ الدُّنیا فِی الآخِرَةِ إِلاّ مَتاع‌ٌ (26) وَ یَقُول‌ُ الَّذِین‌َ کَفَرُوا لَو لا أُنزِل‌َ عَلَیه‌ِ آیَةٌ مِن رَبِّه‌ِ قُل إِن‌َّ اللّه‌َ یُضِل‌ُّ مَن یَشاءُ وَ یَهدِی إِلَیه‌ِ مَن أَناب‌َ (27) الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ تَطمَئِن‌ُّ قُلُوبُهُم بِذِکرِ اللّه‌ِ أَلا بِذِکرِ اللّه‌ِ تَطمَئِن‌ُّ القُلُوب‌ُ (28)
الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ طُوبی لَهُم وَ حُسن‌ُ مَآب‌ٍ (29)

صفحه : 31

[ترجمه]

آیا کسیکه میداند آنچه از پروردگار تو بر تو نازل گردیده حق است مثل کسی میماند که دلش کور است همانا فقط صاحبان عقل پند میگیرند و متذکر میشوند (19)
(و آنها) کسانی میباشند که بعهد خدا وفاء میکنند و عهد و پیمان خود را نمیشکنند (20)
و نیز آنها کسانی هستند که آنچه را خدا امر بپیوند آن کرده پیوند مینمایند و از (هیبت) پروردگار خود خشیت دارند و از سختی عذاب می‌ترسند (21)
(و نیز عاقلان) کسانی می‌باشند که صبر کردند بر جهاد از برای رضای پروردگارشان و نماز را بپای داشتند و بعضی از آنچه بآنها روزی داده‌ایم در سرّ و علانیه انفاق می‌نمایند و گناه و کار بد را بنیکی دفع کردند (22)
اینها که اینکه صفات را دارند در بهشتهای عدن داخل میگردید و کسانیکه صالح باشند از پدران و زنهایشان و اولادانشان داخل میگردند در آن بهشتها و ملائکه از هر دری بر آنها وارد میگردند (23)
و (میگویند) سلام و سلامتی بر شما باد بآنچه صبر کردید پس نیک است عاقبت و منزل آنها (24)
و آنکسانیکه می‌شکنند عهد خدا را پس از محکم کردن آن و آنچه را که خدا امر نمود وصل کنند قطع نمودند و در زمین فساد کردند بر چنین جماعتی است لعنت و برای آنان است سوء عاقبت (25)
خدا روزی هر کسی را که بخواهد پهن میکند و تنک میکند برای هر کس که بخواهد و کافرین بحیات دنیا دل شاد شدند در صورتی که حیات دنیا نسبت بآخرت نیست مگر متاع ناقابلی (26)
و آنهائیکه کافر شدند (مشرکین مکه) میگوید چرا بر محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم از جانب پروردگارش آیت (معجزه‌ئی) نازل نگردید (ای محمّد «ص) بگو خدا گمراه می‌گرداند کسی را که بخواهد و بسوی خودش راه‌نمائی میکند کسی را که بسوی او بازگشت نماید (27)
(و آنها) کسانی میباشند که ایمان آوردند و بذکر خدا قلبهایشان مطمئن گردیده آگاه باشید که بیاد خدا قلبها مطمئن می‌گردد (28)
آنکسانی که ایمان آوردند و اعمال نیکو انجام دادند زندگانی خوشی است برای آنها و نیکوئی بازگشت بآخرت (29)
.

صفحه : 32

(توضیح آیات)

أَ فَمَن یَعلَم‌ُ أَنَّما أُنزِل‌َ إِلَیک‌َ مِن رَبِّک‌َ الحَق‌ُّ کَمَن هُوَ أَعمی إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الأَلباب‌ِ همزه (أَ فَمَن) استفهام انکاری است یعنی چنین نیست که کسیکه میداند و بچشم بصیرت می‌بیند که قرآن از جانب پروردگار تو بحق و حقیقت بر تو نازل گردیده مساوی باشد با آنکه نمیداند تفاوت بین آن دو مثل تفاوت بین آدم بینا و آدم کور است آیا چنین کسی مثل آدم کوردل نمی‌ماند که حق و باطل را از هم تشخیص نمیدهد و همین طوری که آدم نابینا راهرا از چاه تمیز نمی‌دهد و خود را در مهلکه می‌اندازد چنین است حال آدم جاهل نادان که علم بقرآن ندارد و از آیات معجزنمای آن نمی‌فهمد که آن از جانب حق تعالی و کلام خدائی است و چنین آیاتی از عهده بشر خارج است و همانا صاحبان عقل و دانش میتوانند بین حق و باطل را تمیز دهند و بدانند و عالم گردند که آنچه بر تو فرود میآید از طرف پروردگار تو است ساختگی نیست.
الَّذِین‌َ یُوفُون‌َ بِعَهدِ اللّه‌ِ وَ لا یَنقُضُون‌َ المِیثاق‌َ (الَّذِین‌َ) صفت است برای (أُولُوا الأَلباب‌ِ) که صاحبان عقل چنینند که اینان بعهد خدا وفاء میکنند، بقولی مقصود از عهدی که با خدا بسته‌اند همان اعتراف بربوبیّتش است که در ازل در پاسخ قوله تعالی (أَ لَست‌ُ بِرَبِّکُم، قالُوا بَلی) گفتند آنوقتی که از حضرت عزّت خطاب رسید آیا من رب‌ّ و پروردگار شما نیستم تمام ارواح بشر گفتند بلی تو پروردگار مائی، و مؤمنین یا صاحبان عقل کسانی میباشند که در دنیا بعهد خدا وفاء میکنند و پیمان را نمیشکنند لکن کفار آن عهد ازلی را میشکنند.
و بقول دیگر مقصود آن عهدی است که در کتاب خود از افراد بشر گرفته که امر خدا را اطاعت کنند و عصیان ننمایند.
و شاید اشاره بآن عهدی باشد که در سوره یس آیه 60 خطاب ببنی آدم نموده

صفحه : 33
که (أَ لَم أَعهَد إِلَیکُم یا بَنِی آدَم‌َ أَن لا تَعبُدُوا الشَّیطان‌َ إِنَّه‌ُ لَکُم عَدُوٌّ مُبِین‌ٌ) و آن عهدی است که در ازل از بنی آدم گرفته که مطیع شیطان نگردند و بآنها خاطر نشان میکند که شیطان برای شما دشمنی است آشکار.
در مجمع البیان در توجیه آیه گفته یعنی خدا آنچه را که بسوی آنها وحی کرده و آنها را عقلا و سمعا ملزم گردانیده اداء میکنند، و عهد عقلی آنست که در عقل آنها قرار داده اقتضاء صحیح بر اموری و فاسد بودن اموری مثل اینکه باقتضاء عقل هر فعلی فاعل میخواهد و اینکه هر مصنوعی منتهی میگردد بصانعی که خودش مصنوع دیگری نباشد و الّا منجر میگردد بغیر متناهی یعنی تسلسل لازم میآید و تسلسل باطل است، و نیز در عقل آنها قرار داده که بفهمند از برای اینکه عالم مدبری هست که شبیه مخلوقات نیست.
و عهد شرعی آن عهدی است که پیمبر از مؤمنین گرفت و آنرا بقسم مؤکّد گردانید که فرمانبرداری کنند و نافرمانی ننمایند و از آنچه آنها را ملزم گردانیده از اوامر و نواهی شریعتش تا آخر. (پایان) وَ الَّذِین‌َ یَصِلُون‌َ ما أَمَرَ اللّه‌ُ بِه‌ِ أَن یُوصَل‌َ وَ یَخشَون‌َ رَبَّهُم وَ یَخافُون‌َ سُوءَ الحِساب‌ِ و نیز از صفات آنهائیکه میدانند یا از صفات صاحبان عقل چنین است که آنچه را که خدا امر نموده بوصل کردن او از صله رحم و دوستی مؤمنین و مراعات جمیع حقوق اللّه و حقوق مؤمنین وفاء میکنند و آنها از روز حساب ترسانند.
از جابر انصاری چنین روایت شده که ابی جعفر علیه السّلام فرمود پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود که نیکوئی نمودن بوالدین وصله ارحام حساب قیامت را آسان میگرداند و بعد از آن اینکه آیه را تلاوت فرمود، و بقولی مقصود از (یَصِلُون‌َ ما أَمَرَ اللّه‌ُ) صله محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است و معاونت آنها در جهاد.
وَ الَّذِین‌َ صَبَرُوا ابتِغاءَ وَجه‌ِ رَبِّهِم وَ أَقامُوا الصَّلاةَ و نیز از صفات مؤمنین و صاحبان عقل چنین است که آنها متّصف بصفت صبر میباشند، و چون در آیه صبر را بچیزی تخصیص نداده (صَبَرُوا) بطور اطلاق شامل

صفحه : 34
تمام اقسام صبر میگردد: صبر در عبادات، صبر بر مصیبات، صبر بر ترک معاصی هر گاه مقصود طلب رضای الهی باشد.
و نیز از صفات برجسته مؤمنین و صاحبان عقل اینکه است که آنها نماز را برپا میدارند یعنی در امر نماز اقامت و پایداری مینمایند و نماز را با اجزاء و شرائط مقرّره با خلوص هر یک را در وقت خود بجا میآورند.
وَ أَنفَقُوا مِمّا رَزَقناهُم سِرًّا وَ عَلانِیَةً و دیگر از اوصاف برجسته مؤمنین و صاحبان عقل اینکه است که از آنچه خداوند بآنها روزی نموده انفاق مینمایند اگر چه روزی شایع در مال است لکن چون (ماء) موصوله در (مِمّا) اطلاق دارد میتوان گفت که آنچه را که خدا از نعمتها نصیب انسان نموده شامل میگردد مثل علم نافع و قوّت بدن و نیرومندی و ریاست و شهرت که هر یک از آنها که روزی انسان شده در مورد خودش انفاق نماید سرّا و علانیة، گفته‌اند در واجبات مثل زکوة انفاق علنی بهتر است و در مستحبات مخفیانه اولی‌تر است.
دیگر آنکه (وَ یَدرَؤُن‌َ بِالحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ أُولئِک‌َ لَهُم عُقبَی الدّارِ) و نیز عمل آنها اینکه است که بدی را بخوبی دفع و برطرف میکنند چون الف و لام الحسنة و السیّئة جنس است و هر خوبی و بدی را شامل میگردد اگر چه غالبا سیّئة اطلاق بر گناه میشود چنانچه حدیثی از حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نقل میکنند که بمعاذ بن جبل فرموده
(اذا عملت سیّئة فاعمل بجنبها حسنة)
وقتی عمل بدی کردی پهلوی او عمل نیکی بجا آور، لکن اطلاقش شامل میگردد اینکه هر عمل بدی را دفع میکنند باعمال نیکو مثل اینکه کسی که باو بدی و تعدّی کرد در عوض بوی نیکی مینماید قوله تعالی (ادفَع بِالَّتِی هِی‌َ أَحسَن‌ُ) یا اگر خودش نسبت بکسی تعدّی کرد آنرا در عوض بکارهای خوب جبران مینماید، (أُولئِک‌َ) خبر موصولات و اشاره است یعنی اینکه جماعتی که باین صفات موصوفند برای آنان است عاقبت نیکو.

صفحه : 35
جَنّات‌ُ عَدن‌ٍ یَدخُلُونَها وَ مَن صَلَح‌َ مِن آبائِهِم وَ أَزواجِهِم وَ ذُرِّیّاتِهِم پاداش چنین نیکوکارانی بهشتهای اقامت است که اقامتگاه آنها است و در آن داخل میگردند.
و برای اتمام نعمت بآن برگزیده‌گان وعده میدهد که نه فقط خود تنها وارد بهشتهای دائمی میگردند بلکه برای روشنی چشم آنها کسانیکه صلاحیت دارند از آباء و ازواج و اولادهای آنها نیز داخل بهشت میگردند و بقید صلاحیت معلوم میشود که کسانی بحکم تبعیت با آنها وارد بهشت میگردند که صالح باشند و با ایمان و کافر نباشند زیرا که بهشت برای کافرین حرام است اگر چه مقام آنان بدرجه آن مؤمنین نباشد و اینکه تفضلی است نسبت بآن اشخاصی که متصف بآن صفاتی که در آیه ذکر شد بوده باشند.
وَ المَلائِکَةُ یَدخُلُون‌َ عَلَیهِم مِن کُل‌ِّ باب‌ٍ، سَلام‌ٌ عَلَیکُم بِما صَبَرتُم فَنِعم‌َ عُقبَی الدّارِ برای احترام و بزرگواری آن اشخاص از هر دری از درهای بهشت عدن که منزلگاه آنان است ملائکه یعنی جماعتی از ملائکه بر آنها وارد میگردند و بآنها تحیت و سلام میگویند، شاید مقصود از سلام ملائکه مژده بآنها است که شما مؤمنین در محل امن و امان قرار گرفته و از هر آفت و ناملائمی در سلامتی و امان میباشید و تمام اینکه نعمتها بپاداش صبری است که آن جماعت در دنیا نمودند و آخرت را بدنیا نفروختند.
وَ الَّذِین‌َ یَنقُضُون‌َ عَهدَ اللّه‌ِ مِن بَعدِ مِیثاقِه‌ِ وَ یَقطَعُون‌َ ما أَمَرَ اللّه‌ُ بِه‌ِ أَن یُوصَل‌َ وَ یُفسِدُون‌َ فِی الأَرض‌ِ أُولئِک‌َ لَهُم‌ُ اللَّعنَةُ وَ لَهُم سُوءُ الدّارِ در مقابل آن اشخاصیکه متصف بآن صفات و اعمال نیکو میباشند مردمانی که بعکس آنهائیکه بعهد خدا وفاء نمینمایند و نقض میثاق میکنند و بپیمانی که بسته شده وفاء نمیکنند و قطع رحم مینمایند و بآنچه مأمور گردیده‌اند بپیوندند می‌برند و باضافه در زمین فساد میکنند اینکه گروه از مردم مشمول لعنت خدا

صفحه : 36
گردیده‌اند و سرای بد برای آنان آماده شده.
اللّه‌ُ یَبسُطُ الرِّزق‌َ لِمَن یَشاءُ وَ یَقدِرُ وَ فَرِحُوا بِالحَیاةِ الدُّنیا وَ مَا الحَیاةُ الدُّنیا فِی الآخِرَةِ إِلّا مَتاع‌ٌ خدا است که پهن میکند و زیاد میکند روزی هر کس را که بخواهد و تنگ میکند روزی هر کس را که بخواهد، ظاهر و هویدا است که وسیع کردن روزی و آنچه در عالم واقع می‌گردد بخواست ایزدی از روی حکمت خداوندی واقع میگردد و کافرین بوسعت روزی و زیادتی مال و ثروت و عناوین دنیوی مسرور میگردند بگمان اینکه مال دنیا برای آنها پایدار است، دیگر ندانسته‌اند که اصلا حیات دنیا نسبت بحیات آخرت نیست مگر یک متاع اندکی، اشاره به اینکه که انسان عاقل نباید از مال و منال و جهات دنیوی خورسند باشد یا از تنگی روزی و فقر محزون باشد چند روزه عمر دنیا در مقابل سرای آخرت که دائمی و باقی است ارزشی ندارد. متنبّی گفته:

اشدّ الغم‌ّ عندی فی سرور تیقّن عنه صاحبه انتقلا
وَ یَقُول‌ُ الَّذِین‌َ کَفَرُوا لَو لا أُنزِل‌َ عَلَیه‌ِ آیَةٌ مِن رَبِّه‌ِ قُل إِن‌َّ اللّه‌َ یُضِل‌ُّ مَن یَشاءُ وَ یَهدِی إِلَیه‌ِ مَن أَناب‌َ مقول قول کافرین است که برسول میگفتند چرا بر محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم آیت یعنی معجزه‌ئی مثل معجزات پیمبران دیگر موسی (ع) و عیسی (ع) نازل نگردیده آیه خطاب برسولش مینماید که باینها بگو خدا هر کس را بخواهد گمراه میگرداند و کسانی را که بسوی او بازگشت نموده هدایت مینماید.
آیه ارشاد باین است که آنهائیکه در راه اطاعت نبودند و مطیع پیمبران نگردیدند خدا آنها را گمراه میگرداند یعنی آنان را هدایت نمیکند وقتی هدایت حق تعالی بآنها نرسید گمراه میگردند اینکه است که فرموده هدایت میکند بسوی او کسی را که باو بازگشت نموده یعنی ایمان آورده.

صفحه : 37
(الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ تَطمَئِن‌ُّ قُلُوبُهُم بِذِکرِ اللّه‌ِ أَلا بِذِکرِ اللّه‌ِ تَطمَئِن‌ُّ القُلُوب‌ُ) هدایت شدگان کسانی میباشند که ایمان آورده‌اند و قلبهای آنها بذکر خدا مطمئن گردیده آگاه باشید که فقط بیاد خدا قلبها مطمئن میگردد.
اینکه آیه و آیه بعد (الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ الخ) آیه بالا را توضیح مینماید که خداوند هدایت مینماید کسانی را که ایمان آوردند و در اثر توجّه بمبدءشان قلبهای آنان مطمئن بایمان گردیده و بیاد خدا مأنوس گردیده‌اند.
در مجمع در توضیح ذکر گفته ذکر حاصل شدن معنا است در نفس و گاهی علم را ذکر گویند و نیز قولی را که با آن قول معنی آن حاضر باشد در نفس ذکر نامند و در اینجا خدای تعالی مؤمن را توصیف نموده که مؤمن قلبش مطمئن بذکر خدا گردیده، و در جای دیگر مؤمن را توصیف نموده (إِذا ذُکِرَ اللّه‌ُ وَجِلَت قُلُوبُهُم) بجهت اینکه مراد باوّل ذکر ثواب و انعام او است، و مقصود از دوم ذکر عقاب و انتقام او است پس میترسد و قلب او می‌طپد.
الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ طُوبی لَهُم وَ حُسن‌ُ مَآب‌ٍ (الَّذِین‌َ آمَنُوا) مبتداء و (طُوبی) مصدر از باب طاب مثل: بشری و زلفی یعنی خیر و خوشی برای کسانی است که ایمان آورده و عمل نیکو نموده‌اند.
و در توجیه کلمه (طُوبی) نیز ده قول از مفسرین نقل شده و ما در اینجا فقط قول دهم را نقل میکنیم و خاتمه میدهیم.
(طُوبی) درختی است در بهشت که اصل آن در خانه نبی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است و در خانه هر مؤمنی شاخه‌ئی از آن است، و اینکه قول جماعتی از مفسرین است.
و همین معنی از ابی جعفر علیه السّلام روایت شده و در وصف درخت طوبی فرموده که اگر سواره‌ئی صد سال در سایه آن برود از آن خارج نمیگردد تا آنجا که فرموده بروایت علی بن ابراهیم بسندش از ابی عبد اللّه علیه السّلام که گفته رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فاطمه (سلام اللّه علیها) را بسیار می‌بوسید بعضی از زنهایش اعتراض کردند فرمود وقتی که معراج رفتم و داخل بهشت شدم جبرئیل مرا نزدیک بدرخت طوبی گردانید

صفحه : 38
و بمن سیبی از آن داد و خوردم و آن سیب تبدیل شد بآبی در پشت من پس چون آمدم بزمین با خدیجه نزدیکی نمودم او بفاطمه حامله گردیده پس هر وقت که مشتاق ببهشت میشوم فاطمه را می‌بوسم و بوی درخت طوبی را استشمام میکنم، و ثعلبی بسند خود از إبن عباس چنین روایت میکند که گفته (طُوبی) درختی است در بهشت اصل آن در خانه علی علیه السّلام است و هر شاخه‌ئی از آن در خانه مؤمنی است تا آخر. (پایان)

صفحه : 39

[سوره الرعد (13): آیات 30 تا 35]

اشاره

کَذلِک‌َ أَرسَلناک‌َ فِی أُمَّةٍ قَد خَلَت مِن قَبلِها أُمَم‌ٌ لِتَتلُوَا عَلَیهِم‌ُ الَّذِی أَوحَینا إِلَیک‌َ وَ هُم یَکفُرُون‌َ بِالرَّحمن‌ِ قُل هُوَ رَبِّی لا إِله‌َ إِلاّ هُوَ عَلَیه‌ِ تَوَکَّلت‌ُ وَ إِلَیه‌ِ مَتاب‌ِ (30) وَ لَو أَن‌َّ قُرآناً سُیِّرَت بِه‌ِ الجِبال‌ُ أَو قُطِّعَت بِه‌ِ الأَرض‌ُ أَو کُلِّم‌َ بِه‌ِ المَوتی بَل لِلّه‌ِ الأَمرُ جَمِیعاً أَ فَلَم یَیأَس‌ِ الَّذِین‌َ آمَنُوا أَن لَو یَشاءُ اللّه‌ُ لَهَدَی النّاس‌َ جَمِیعاً وَ لا یَزال‌ُ الَّذِین‌َ کَفَرُوا تُصِیبُهُم بِما صَنَعُوا قارِعَةٌ أَو تَحُل‌ُّ قَرِیباً مِن دارِهِم حَتّی یَأتِی‌َ وَعدُ اللّه‌ِ إِن‌َّ اللّه‌َ لا یُخلِف‌ُ المِیعادَ (31) وَ لَقَدِ استُهزِئ‌َ بِرُسُل‌ٍ مِن قَبلِک‌َ فَأَملَیت‌ُ لِلَّذِین‌َ کَفَرُوا ثُم‌َّ أَخَذتُهُم فَکَیف‌َ کان‌َ عِقاب‌ِ (32) أَ فَمَن هُوَ قائِم‌ٌ عَلی کُل‌ِّ نَفس‌ٍ بِما کَسَبَت وَ جَعَلُوا لِلّه‌ِ شُرَکاءَ قُل سَمُّوهُم أَم تُنَبِّئُونَه‌ُ بِما لا یَعلَم‌ُ فِی الأَرض‌ِ أَم بِظاهِرٍ مِن‌َ القَول‌ِ بَل زُیِّن‌َ لِلَّذِین‌َ کَفَرُوا مَکرُهُم وَ صُدُّوا عَن‌ِ السَّبِیل‌ِ وَ مَن یُضلِل‌ِ اللّه‌ُ فَما لَه‌ُ مِن هادٍ (33) لَهُم عَذاب‌ٌ فِی الحَیاةِ الدُّنیا وَ لَعَذاب‌ُ الآخِرَةِ أَشَق‌ُّ وَ ما لَهُم مِن‌َ اللّه‌ِ مِن واق‌ٍ (34)
مَثَل‌ُ الجَنَّةِ الَّتِی وُعِدَ المُتَّقُون‌َ تَجرِی مِن تَحتِهَا الأَنهارُ أُکُلُها دائِم‌ٌ وَ ظِلُّها تِلک‌َ عُقبَی الَّذِین‌َ اتَّقَوا وَ عُقبَی الکافِرِین‌َ النّارُ (35)

صفحه : 40

[ترجمه]

همچنانیکه پیش از تو پیغمبرانی فرستادیم ما تو را بر امّتی فرستادیم که پیش از اینها امّتهائی گذشته بودند تا اینکه بر اینها بخوانی آنچه را که بتو وحی نمودیم در حالی که اینها بخدای رحمن نمی‌گروند بگو که رحمن پروردگار من است نیست الهی مگر او بر او است توکّل و اتّکاء من و بسوی او است بازگشت من (30)
و اگر کتابی بود که کوهها را بحرکت میآورد یا بآن زمین شکافته میگردید یا مردگان را بسخن میآورد اینکه قرآن بود که در نهایت اعجاز و پند است بلکه امر جمیعا راجع بخدا است آیا مؤمنین ندانسته‌اند که اگر خدا میخواست تمام مردم را هدایت مینمود و همیشه کسانیکه کافر شدند میرسد بآنها بسبب کردارشان عذابی کوبنده تا اینکه بیاید وعده خدا یعنی مرگ یا قیامت یا فتح مکه یا تو ای محمّد فرود میآئی بموضع نزدیک از جای آنها یعنی حدیبیه که نزدیک مکه است بدرستیکه خدا خلف وعده نمیکند (31)
و همانا کافرین پیمبرانی را که پیش از تو بودند استهزاء میکردند و ما کافرین را مهلت دادیم پس از آن آنان را گرفتیم بعقوبت پس چگونه بود عقاب ما (32)
آیا کسیکه او نگهبان بر هر کسی است و پاداش دهنده هر کس است بآنچه کرده برابر است با کسیکه چنین نباشد و کافرین برای خدا شرکائی قرار دادند ای محمّد بگو اینکه شرکاء را نام نهید باسماء و اوصافیکه لایق آنها است یعنی خدا را خالق و رازق و قادر میگویند و اطلاق هیچ بر بت‌ها نمیتوان کرد بلکه خبر میدهید شما خدا را بآنچه نمیداند (نفی علم بانتفای معلوم است) در زمین یعنی شریکی برای خود، یا نام میگذارید بت‌ها را بمحض سخن بلکه برای کسانیکه کافر شدند مکرشان آراسته گردیده و بازداشته شده‌اند از راه راست و کسی را که خدا گمراه گردانید برای او هدایت کننده‌ئی نخواهد بود (34)
برای آنها در دنیا عذاب است و عذاب آخرت سخت‌تر است و نیست برای آنها از عذاب خدا نگاه دارنده‌ئʢ (35)
مثل بهشتی که خدا بمتّقین وعده داده (چنین است) که نهرها از زیر (غرفه‌ها یا درختهای آن) جریان دارد و مأکولاتش دائمی و سایه آن همیشه بر قرار است اینست عاقبت کسانیکه پرهیزکار گردیدند و عاقبت کافرین آتش است (36)

صفحه : 41

(توضیح آیات)

کَذلِک‌َ أَرسَلناک‌َ فِی أُمَّةٍ قَد خَلَت مِن قَبلِها أُمَم‌ٌ لِتَتلُوَا عَلَیهِم‌ُ الَّذِی أَوحَینا إِلَیک‌َ خطاب برسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است و در مقام اتمام نعمت که در آیه بالا اشاره نموده که هر کس را بخواهد نعمت او را زیاد میکند و بر هر کس بخواهد تنگ میگرداند، بالاترین نعمتهائی که بافراد بشر تفضّل نموده ارسال رسل و انزال کتب آسمانی است عموما و إرسال نبی‌ّ خاتم (ص) و انزال کلام اللّه یعنی قرآن خصوصا که کتاب او است از بالاترین نعمتها بشمار میرود، و در اینکه آیه تذکر میدهد که تو را فرستادیم بجماعتی که پیش از آنها امّتهای دیگری گذشته‌اند چنین کردیم برای اینکه بر آنها بخوانی آنچه را که بسوی تو وحی مینمائیم یعنی قرآن که از گمراهی و ضلالت در جاده مستقیم رهسپار گردند.
وَ هُم یَکفُرُون‌َ بِالرَّحمن‌ِ قُل هُوَ رَبِّی لا إِله‌َ إِلّا هُوَ عَلَیه‌ِ تَوَکَّلت‌ُ وَ إِلَیه‌ِ مَتاب‌ِ مفسرین در توجیه آیه چنین گفته‌اند: مقصود مشرکین مکه‌اند که وقتی حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بآنها میگفت بخدای رحمن سجده کنید میگفتند رحمن چیست که ما باو سجده کنیم، و نیز در شأن نزول آیه گفته‌اند که در صلح حدیبیه حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بامیر المؤمنین علیه السّلام فرمود که بنویس
(بسم اللّه الرّحمن الرّحیم)
سهل بن عمرو و مشرکین گفتند ما رحمن را نمیشناسیم مگر صاحب یمامه یعنی مسیلمه کذّاب، بنویس (باسمک اللهم) چونکه اهل جاهلیت اینطور می‌نوشتند اینکه بود که برسول خطاب شد که بگو او پروردگار من است و اله و معبودی نیست مگر او و بر او است اتّکاء من و بسوی او است بازگشت من.
وَ لَو أَن‌َّ قُرآناً سُیِّرَت بِه‌ِ الجِبال‌ُ أَو قُطِّعَت بِه‌ِ الأَرض‌ُ أَو کُلِّم‌َ بِه‌ِ المَوتی بَل لِلّه‌ِ الأَمرُ جَمِیعاً در شأن نزول آیه گفته‌اند جمعی از قریش مثل ابو جهل و عبد اللّه بن ابی امیّه و تابعین آنها در پشت کعبه نشستند و رسول را احضار نمودند و گفتند

صفحه : 42
تو ادّعاء میکنی که من رسول خدایم و اینکه قرآن کتاب من که از نزد خدا فرود آمده اگر میخواهی تابع تو گردیم باین قرآن خود کوههای مکه را بردار تا زمین صاف و فراخ گردد و نیز زمین را بشکاف تا چشمه‌ها و جویها روان شوند و ما زراعت کنیم و قصی بن کلاب را که جدّ تو است یا پدران ما را زنده کن تا ما از آنها بپرسیم آیا حق است آنچه تو میگوئی یا باطل است است همانا عیسی مرده زنده میکرد و تو خوارتر نیستی نزد خدا از عیسی تو نیز اینکه نوع معجزات را بما بنما تا بتو ایمان آریم آنوقت اینکه آیه (وَ لَو أَن‌َّ قُرآناً) تا آخر نازل گردید و در توجیه آیه از مفسرین دو قول نقل شده:
اول- اگر کتابی در عالم بود که در موقع خواندن کوهها را بحرکت میآورد و در زمین سیر میداد یا زمین را قطعه قطعه مینمود یا بآن مرده را بصدا میآورد و تکلّم میکردند چنین کتابی قرآن بود زیرا که قرآن افضل از تمام کتابهای آسمانی بشمار میرود.
توجیه دوم اعتراض بکفار مکه است و پاسخ آنها در طلب معجزه و اشاره به اینکه که اینها چنین مردم لجوج متفرعنی میباشند که اگر بقرآن کوهها بحرکت میآمد آنطوریکه خواهش اینها بود، و نیز زمین ببرکت قرآن شکافته میشد و چشمه‌های آب بیرون می‌آمد یا بقرآن مرده‌ها بسخن میآمدند و تو را تصدیق مینمودند (جواب شرط بقرینه سؤال محذوفست) اگر اینکه طور هم بود کفار مکه ایمان نمی‌آوردند قوله تعالی (لَو أَنزَلنا هذَا القُرآن‌َ عَلی جَبَل‌ٍ لَرَأَیتَه‌ُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِن خَشیَةِ اللّه‌ِ).
بَل لِلّه‌ِ الأَمرُ جَمِیعاً (بَل) اضراب است از کلمه لو (وَ لَو أَن‌َّ) میباشد یعنی چنین نیست که خدای تعالی بر معجزات دیگر غیر از قرآن قادر نباشد تمام امور راجع بعلم و حکمت او است، و شاید مقصود چنین باشد که چون خدای تعالی میدانست اینها ایمان نمی‌آورند اینکه بود که ظهور معجزات دیگر را از آنها بازداشت که بعذاب دنیوی

صفحه : 43
گرفتار نگردند زیرا اگر آنچه آنها میخواستند از معجزات بدست رسول جاری میگردید و با اینکه حال ایمان نمی‌آوردند در مورد عذاب دنیوی واقع میگردیدند چنانچه امم گذشته‌گان چنین شدند که پس از آنکه طلب معجزه میکردند و مطابق خواهش آنان رسول معجزه میآورد حمل بسحر میکردند و منجرّ بهلاکت میگردیدند مثل قوم عاد و ثمود و باقی کفار.
أَ فَلَم یَیأَس‌ِ الَّذِین‌َ آمَنُوا أَن لَو یَشاءُ اللّه‌ُ لَهَدَی النّاس‌َ جَمِیعاً گویند امیر المؤمنین علیه السّلام و إبن عباس و غیر اینها (أَ فَلَم یَیأَس‌ِ) را به (أ فلم یبیّن) قرائت نموده‌اند و اکثر مفسرین به (أ فلم یعلم) معنی کرده‌اند یعنی آیا کسانیکه ایمان آورده‌اند ندانسته که اگر خدا بخواهد تمام مردم را از روی جبر هدایت مینماید ولی خدا نخواسته، و بنا بر اینکه (یَیأَس‌ِ) بمعنی مأیوسی باشد معنی آیه چنین میشود آیا مؤمنین مأیوس نشدند از ایمان آوردن کفار برای اینکه میدانستند اگر خدا میخواست و مصلحت بود تمام مردم را بجبر هدایت مینمود و چون اینکه کار منافی تکلیف است و تکلیف باید از روی اختیار باشد چنین نکرد با اینکه قدرت داشت بر آنچه کفار از معجزات می‌طلبیدند.
وَ لا یَزال‌ُ الَّذِین‌َ کَفَرُوا تُصِیبُهُم بِما صَنَعُوا قارِعَةٌ و کسانیکه کافر شدند بپاداش کفر و عنادشان همیشه بآنان عذاب کوبنده از قحطی و قتل و عذابهای دیگر بآنها اصابت مینماید تا اینکه بنیادشان را برکند و اینکه تهدید بکفار است که دست از عناد بردارند.
أَو تَحُل‌ُّ قَرِیباً مِن دارِهِم حَتّی یَأتِی‌َ وَعدُ اللّه‌ِ إِن‌َّ اللّه‌َ لا یُخلِف‌ُ المِیعادَ یا اینکه تو ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بزودی فرود آئی بنزدیک منزل آنها، شاید مقصود اینکه باشد که نزدیک است تو فتح مکه بنمائی و بر آنها مستولی گردی تا وقتی که وعده خدا یعنی امر قیامت بیاید همانا خدا خلف وعده نخواهد نمود و اینکه آیه تسلیت میدهد رسولش را که آنهائی که تو را استهزاء میکنند یا ایرادات بی‌مورد میگیرند تو بر آنان مسلّط خواهی گردید و آنها بپاداش اعمال بدشان

صفحه : 44
خواهند رسید.
وَ لَقَدِ استُهزِئ‌َ بِرُسُل‌ٍ مِن قَبلِک‌َ فَأَملَیت‌ُ لِلَّذِین‌َ کَفَرُوا ثُم‌َّ أَخَذتُهُم فَکَیف‌َ کان‌َ عِقاب‌ِ اینکه آیه کافرین را تهدید میکند و بآنها خبر میدهد که آن کافرین زمان پیشین به پیمبران استهزاء مینمودند و ما آنها را مهلت دادیم که باختیار خود آنچه خواهند بکنند پس از آنکه ظلم و تعدّی را بانتهاء رسانیدند آنها را بعذاب گرفتیم اینکه کافرین ببینند عذاب آنها را چگونه بود و حذر کنند.
پس از تهدید باستهزاء کنندگان آیه بعد را سه قسمت نموده: اول در مقام اعتراض بکفار برآمده در شرکشان و حجت میطلبد و فرموده أَ فَمَن هُوَ قائِم‌ٌ عَلی کُل‌ِّ نَفس‌ٍ بِما کَسَبَت آیا آنکسیکه بر هر نفسی قائم و نگهبان او است و بآنچه کسب نموده (عالم باو است) پاداش دهنده او است آیا چنین کسی در استحقاق عبادت برابر آن کسی است که چنین نباشد، همزه (أَ فَمَن) همزه استفهامی در مقام انکار است یعنی چنین نیست که گمان کرده‌اند (وَ جَعَلُوا لِلّه‌ِ شُرَکاءَ) دوم بچه دلیل بگمان فاسد خودتان برای خدا شرکاء قرار دادید.
سوم امر الزامی بمشرکین است (قُل سَمُّوهُم أَم تُنَبِّئُونَه‌ُ بِما لا یَعلَم‌ُ فِی الأَرض‌ِ أَم بِظاِرٍ مِن‌َ القَول‌ِ) مفسرین در توجیه آیه چنین گفته‌اند ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم باین مشرکین بگو آن بتها را نام گذاری کنید و ببینید چه نامی در خور آنان است و بنگرید که آنها استحقاق شرکت با خدا در عبادت دارند یا نه، خدای تعالی دارای صفات جلال و جمال و کبریائی و عظمت است و دارای علم و قدرت و حکمت و باقی اوصاف خدائی است و ببینید اینها نیز چنینند و اگر تصوّر کنید اینها الهند بایستی خالق و رازق باشند آیا اینکه طورند.
(أَم تُنَبِّئُونَه‌ُ) ام استفهام منقطعه است و کلام را از جلو منقطع میگرداند یعنی آیا شما خدا را خبردار میکنید به اینکه که در زمین برای او شریک هست و او نمیداند یا کلام باطل ظاهری میگوئید که آنرا حقیقتی نیست یعنی لفظ فقط

صفحه : 45
است، و بقول دیگر آیا بظاهر کتابیکه خدا بشما نازل گردانیده شما اصنام را آلهه نامیده‌اید پس ظاهر شد که شما مشرکین هیچ دلیلی نه عقلی و نه سمعی ندارید که الوهیت اصنام را ایجاب نماید بلکه فقط یک لفظ بی‌معنائی است که از دهنهایتان ظاهر میگردد و بآن تلفظ مینمائید.
بَل زُیِّن‌َ لِلَّذِین‌َ کَفَرُوا مَکرُهُم وَ صُدُّوا عَن‌ِ السَّبِیل‌ِ وَ مَن یُضلِل‌ِ اللّه‌ُ فَما لَه‌ُ مِن هادٍ (بَل) اضراب است و اشاره به اینکه که بر گفتار و صحت عمل مشرکین در عبادت آنها اصنام را نه دلیل عقلی دارند و نه دلیل سمعی بلکه مکر آنها که از روی تدلیس شیطانی سر رشته گرفته عملشان را در نظرشان زینت داده و اضافه بر اینکه خود مشرکین از طریق حق تعالی منحرف گردیده‌اند بر دیگران نیز راه حق را بسته‌اند یعنی سدّ راه دیگران شده‌اند و کسی را که خداوند بپاداش طغیانش گمراه گردانید زیرا که قابل هدایت نبود غیر از خدا دیگر کسی نیست که او را هدایت نماید.
لَهُم عَذاب‌ٌ فِی الحَیاةِ الدُّنیا وَ لَعَذاب‌ُ الآخِرَةِ أَشَق‌ُّ وَ ما لَهُم مِن‌َ اللّه‌ِ مِن واق‌ٍ و برای کافرین هم عذاب دنیا مهیّا است از قتل و اسارت و بلاهای دیگر و هم عذاب آخرت، شاید مقصود از عذاب دنیا برای آنهائی از کافرین باشد که راه خدا را بستند و همانا عذاب آخرت هم سخت‌تر و ناگوارتر از عذاب دنیوی است و هم نگاه دارنده‌ئی ندارد که عذاب را تخفیف دهد یا بردارد زیرا که آتش جهنم از غضب الهی شعله‌ور گردیده چه کسی تواند از آن جلوگیری کند.
مَثَل‌ُ الجَنَّةِ الَّتِی وُعِدَ المُتَّقُون‌َ تَجرِی مِن تَحتِهَا الأَنهارُ أُکُلُها دائِم‌ٌ وَ ظِلُّها الخ چنانچه دأب قرآن بر اینکه است که مبشّر و مژده دهنده بمؤمنین (وَ نَذِیرٌ) یعنی انذار کننده و تهدید دهنده کافرین باشد، اینکه است که آنچه برای کفار و مشرکین و سرزنش آنان و عذابی که بمجازات عملشان برای آنها مهیّا شده یادآوری مینماید و در عوض نیز آنچه از ثواب و مقامات بلندی که برای مؤمنین بپاداش اعمال نیکشان تهیه و آماده شده را تذکر میدهد.

صفحه : 46
و در اینجا پس از آیاتیکه راجع بعذاب کفار و فخامت امرشان تذکر داده بمؤمنین مژده میدهد بآن بهشتیکه بمتقین وعده داده و سه فضیلت راجع ببهشت پرهیزکاران در اینجا بیان مینماید:
اول- همیشه نهرهای روان از زیر درختها و غرفه‌های بهشت آنها جریان دارد دوم- میوه‌ها و مأکولات آنها دائمی است گویا آنها از میوه‌جات و نعمتهای بهشت سیر نمیشوند هر چه بخورند اشتهایشان تمام نمیشود.
سوم- سایه آن بهشت نیز دائمی است، شاید مقصود اینکه باشد که آنها همیشه در سایه رحمت الهی می‌باشند و در گرم شدن محتاج بحرارت خورشید نمی‌باشند که متأذّی گردند همیشه در ظل‌ّ رحمت الهی در راحتند نه از سرما زجر میکشند و نه از گرما عذاب می‌بینند.

صفحه : 47

[سوره الرعد (13): آیات 36 تا 43]

اشاره

وَ الَّذِین‌َ آتَیناهُم‌ُ الکِتاب‌َ یَفرَحُون‌َ بِما أُنزِل‌َ إِلَیک‌َ وَ مِن‌َ الأَحزاب‌ِ مَن یُنکِرُ بَعضَه‌ُ قُل إِنَّما أُمِرت‌ُ أَن أَعبُدَ اللّه‌َ وَ لا أُشرِک‌َ بِه‌ِ إِلَیه‌ِ أَدعُوا وَ إِلَیه‌ِ مَآب‌ِ (36) وَ کَذلِک‌َ أَنزَلناه‌ُ حُکماً عَرَبِیًّا وَ لَئِن‌ِ اتَّبَعت‌َ أَهواءَهُم بَعدَ ما جاءَک‌َ مِن‌َ العِلم‌ِ ما لَک‌َ مِن‌َ اللّه‌ِ مِن وَلِی‌ٍّ وَ لا واق‌ٍ (37) وَ لَقَد أَرسَلنا رُسُلاً مِن قَبلِک‌َ وَ جَعَلنا لَهُم أَزواجاً وَ ذُرِّیَّةً وَ ما کان‌َ لِرَسُول‌ٍ أَن یَأتِی‌َ بِآیَةٍ إِلاّ بِإِذن‌ِ اللّه‌ِ لِکُل‌ِّ أَجَل‌ٍ کِتاب‌ٌ (38) یَمحُوا اللّه‌ُ ما یَشاءُ وَ یُثبِت‌ُ وَ عِندَه‌ُ أُم‌ُّ الکِتاب‌ِ (39) وَ إِن ما نُرِیَنَّک‌َ بَعض‌َ الَّذِی نَعِدُهُم أَو نَتَوَفَّیَنَّک‌َ فَإِنَّما عَلَیک‌َ البَلاغ‌ُ وَ عَلَینَا الحِساب‌ُ (40)
أَ وَ لَم یَرَوا أَنّا نَأتِی الأَرض‌َ نَنقُصُها مِن أَطرافِها وَ اللّه‌ُ یَحکُم‌ُ لا مُعَقِّب‌َ لِحُکمِه‌ِ وَ هُوَ سَرِیع‌ُ الحِساب‌ِ (41) وَ قَد مَکَرَ الَّذِین‌َ مِن قَبلِهِم فَلِلّه‌ِ المَکرُ جَمِیعاً یَعلَم‌ُ ما تَکسِب‌ُ کُل‌ُّ نَفس‌ٍ وَ سَیَعلَم‌ُ الکُفّارُ لِمَن عُقبَی الدّارِ (42) وَ یَقُول‌ُ الَّذِین‌َ کَفَرُوا لَست‌َ مُرسَلاً قُل کَفی بِاللّه‌ِ شَهِیداً بَینِی وَ بَینَکُم وَ مَن عِندَه‌ُ عِلم‌ُ الکِتاب‌ِ (43)

صفحه : 48

[ترجمه]

و آن کسانی که بآنها کتاب عطاء نمودیم بآنچه بر تو نازل گردیده خوشحال میشوند و برخی از جماعت آنها کسانی میباشند که بعضی از آنرا انکار مینمایند ای محمّد (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) بگو همانا من مأمور گردیده‌ام که خدا را عبادت کنم و برای او شریک نیاورم بپرستش خدا دعوت میکنم خلق را و بسوی او است بازگشت من (36)
همچنانکه بر انبیاء قبل کتاب بزبان قومشان فرستادیم قرآن را کتابی محکم بزبان عربی نازل گردانیدیم و اگر تو تابع هواهای آنها گردی پس از آنکه (از جانب خدا) عالم گردیدی نیست تو را از عذاب خدا یاوری و نه نگهدارنده‌ئی (37)
و همانا ما پیش از تو پیمبرانی فرستادیم و برای آنها زنها و اولادهائی قرار دادیم و نباشد برای پیغمبری که معجزه‌ئی بیاورد مگر باذن خدا و برای هر امری وقتی معیّن نوشته شده (38)
محو می‌نماید خدا آنچه را که بخواهد و اثبات میکند آنچه را که بخواهد و نزد او است اصل کتابی که تغییر پذیر نیست (یعنی کتاب قضاء و قدر) (39)
و اگر ما بنمایانیم بتو بعضی از آنچه را که بآنها وعده داده‌ایم یا تو را بمیرانیم بر تو وظیفه تبلیغ کردن است و بر ما است حساب آنها (40)
آیا (اینکه کافرین) ندیدند که امر ما میرسد بزمین کفار مکّه و از اطراف آن میکاهیم یعنی از تصرّف آنها خارج میکنیم و بتصرف مسلمانها می‌دهیم و خدا حکم میکند و هیچ ردّ کننده و عقب اندازه‌ئی نیست بر حکم او و او بسرعت حساب همه خلق را میکشد (41)
و حقیقة کسانیکه پیش از اینها از کفار بودند که مکر کردند با پیغمبرانشان و جزای تمام آن مکرها نزد خدا است میداند آنچه را که هر کسی مکر میکند و بزودی کفار خواهند دانست که عاقبت نیکو برای کی است (42)
(ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) کافرین گویند تو رسول مرسل نیستی بگو خدا کافی است که بین من و بین شما گواه باشد و نیز کسانیکه نزد آنها علم کتاب است (کافی میباشند برای گواهی) (43)
.

صفحه : 49

(توضیح آیات)

وَ الَّذِین‌َ آتَیناهُم‌ُ الکِتاب‌َ یَفرَحُون‌َ بِما أُنزِل‌َ إِلَیک‌َ وَ مِن‌َ الأَحزاب‌ِ مَن یُنکِرُ بَعضَه‌ُ در مجمع البیان گفته مقصود اصحاب رسولند آنهائیکه ایمان آوردند و تصدیق بقرآن نمودند و بنزول آن خوشحال گردیدند (وَ مِن‌َ الأَحزاب‌ِ مَن یُنکِرُ بَعضَه‌ُ) یعنی یهود و نصاری و مجوسند که بعض معانی قرآن و آنچه را که مخالف احکام آنها بود انکار نمودند. (حسن و قتاده و مجاهد) (پایان) و بقول دیگر در اینکه آیه خدای تعالی برسولش خبر میدهد که اهل کتاب خوشحال میگردند بآنچه بر تو فرود آمده لکن بعضی از حزبهای آنها مثل حی بن اخطب و کنانة بن ربیع و تابعین آنها از یهودیان و سیّد و عاقب و تابعین آنها از نصاری کسانی میباشند که بعضی از آنرا که مخالف رأی آنها است از روی عداوت انکار مینمایند.
مفسرین در شأن نزول آیه گفته‌اند آنکسانیکه از اهل کتاب ایمان آوردند عبد اللّه سلام و کعب و اصحاب آنها بودند و از نصاری آنهائیکه اسلام آوردند هشتاد مرد بودند چهل نفر آنها اهل نجران و سی و دو نفر آنان در زمین حبشه نزدیک بیمن منزل داشتند.
قُل إِنَّما أُمِرت‌ُ أَن أَعبُدَ اللّه‌َ وَ لا أُشرِک‌َ بِه‌ِ إِلَیه‌ِ أَدعُوا وَ إِلَیه‌ِ مَآب‌ِ خطاب برسول است که باینهائیکه انکار میکنند بگو من مأمور گردیده‌ام که خدا را عبادت کنم و بر او شریک نیاورم و شما را بسوی او میخوانم و بازگشت من بسوی او است.
شاید آیه اشاره باشد که من بر خلاف دین حق که شما مدعی آنید چیزی نمیگویم من خدای واحد احد را عبادت میکنم و در عبادت کسی را با او شریک نمیگردانم شما هم معتقد هستید که آفریننده جهان و جهانیان خدا است و ما

صفحه : 50
و شما در اینکه جهت متفقیم و من شما را بسوی او میخوانم که رو باو آرید و فقط او را پرستش نمائید.
وَ کَذلِک‌َ أَنزَلناه‌ُ حُکماً عَرَبِیًّا وَ لَئِن‌ِ اتَّبَعت‌َ أَهواءَهُم بَعدَ ما جاءَک‌َ مِن‌َ العِلم‌ِ ما لَک‌َ مِن‌َ اللّه‌ِ مِن وَلِی‌ٍّ وَ لا واق‌ٍ یعنی همچنانیکه نازل کردیم کتابهای آسمانی را بر انبیاء قبل بزبان خودشان، نازل کردیم بر تو کتابی محکم مشتمل بر حکمت بلسان عربی واضح جلی، گویا فرموده ای رسول پس از آنکه تو عالم بحقایق گردیدی و بطلان گفتار کفار و مشرکین را دانستی که سعی و کوشش میکنند و مکر اندیشی مینمایند که خلل در دین تو اندازند و تو را تابع هواهای خود گردانند اگر تو فریب آنها را بخوری و متابعت آنها را نمائی ناصر و معینی نداری که دفع کند عذاب خدا را از تو و نه نگهدارنده‌ئی که تو را از عذاب بازدارد زیرا که تمام موجودات دوست دار دوستان خدایند و دشمن دشمنان او، خطاب بپیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است و مراد امّت میباشند یا اینکه چون معلوم است که هیچوقت رسول اکرم (ص) تابع کفار نمیگردید اینکه خطابات شاید برای اینکه است که طمع کفار و مشرکین قطع گردد که میخواستند بهر وسیله‌ئی باشد حضرت را تابع کیش خود نمایند و نیز ایمان مؤمنین محکم‌تر گردد.
مفسرین گفته‌اند چون عبد اللّه بن امیّه و جمعی از مشرکین رسول را سرزنش مینمودند و میگفتند همّت اینکه مرد همیشه مصروف بازدواج و مشغول بزنان است اگر پیمبر بود بایستی امر نبوت و تبلیغ او را از اینکه عمل باز دارد، اینکه آیه نازل شد.
وَ لَقَد أَرسَلنا رُسُلًا مِن قَبلِک‌َ وَ جَعَلنا لَهُم أَزواجاً وَ ذُرِّیَّةً وَ ما کان‌َ لِرَسُول‌ٍ أَن یَأتِی‌َ بِآیَةٍ إِلّا بِإِذن‌ِ اللّه‌ِ لِکُل‌ِّ أَجَل‌ٍ کِتاب‌ٌ در اینکه آیه دو مطلب را تذکر میدهد یکی پاسخ مشرکین و اعتراض آنها بر اینکه باید اشتغال برسالت انسان را از تعیّشات نفسانی و مخالطت با زنها

صفحه : 51
باز دار، در ردّ قول آنها فرموده ما قرار دادیم برای پیمبران پیشین زنها و اولادهائی، شاید اشاره باین باشد که پیمبران بدون اذن حق تعالی عملی را انجام نمیدادند چنانچه در باره آنحضرت است (ما یَنطِق‌ُ عَن‌ِ الهَوی) سوره نجم آیه 30، و البته در همین عمل کثرت ازدواج آنها نیز حکمت و مصلحتی مخفی بوده مثل کثرت اولاد و غیر آن که بحکم خدا انجام میدادند.
و دیگر آیه تذکر میدهد که رسول را نمیرسد که معجزه‌ئی از آنچه شما طلب میکنید بیاورد مگر باذن خدا و برای هر چیزی وقتی و مدتی است نوشته شده یعنی تمام امور و مدت هر چیزی در ازل ثبت گردیده مطابق علم ازلی بر نظام عالم (لا مبدّل لکلمات اللّه و لا راد لقضائه).
یَمحُوا اللّه‌ُ ما یَشاءُ وَ یُثبِت‌ُ وَ عِندَه‌ُ أُم‌ُّ الکِتاب‌ِ (سخنان مفسرین در توجیه آیه یمحو اللّه ما یشاء و یثبت) در مجمع البیان در توجیه آیه هشت قول از مفسرین نقل نموده که در اینجا خلاصه آنرا ترجمه مینمائیم:
1- مقصود محو و اثبات راجع باحکام است از ناسخ و منسوخ.
2- از کتاب حافظین اعمال مباحات و آنچه را جزاء ندارد محو میکند و آنچه را از طاعات و معاصی پاداش دارد اثبات مینماید.
3- از گناه مؤمنین آنچه را بخواهد از روی تفضل عقاب آنها را ساقط میکند و گناه آنکه را که اراده کرده عقوبت آنرا از روی عدل اثبات مینماید.
4- آیه عام است و شمول دارد از رزق محو میکند آنچه را بخواهد و از مدت عمر نیز آنچه بخواهد کم یا زیاد میکند و از سعادت و شقاوت نیز چنین است 5- در مثل تنگ نمودن ارزاق و محنت‌ها و مصیبات آنچه را بخواهد کم میکند یا زیاد مینماید.
6- بتوبه جمیع گناهان را محو مینماید و اثبات مینماید بجای آن حسنات را 7- محو میکند از قرنها مردمی را و اثبات میکند هر چه را بخواهد از مردم

صفحه : 52
8- (یَمحُوا اللّه‌ُ ما یَشاءُ) یعنی ماه را (وَ یُثبِت‌ُ) یعنی خورشید را.
و مطابق هر کدام از اینکه آراء آیه‌ئی یا اخباری نقل نموده و گفته است (أُم‌ُّ الکِتاب‌ِ) لوح محفوظ است که تغییر و تبدیل نمیکند زیرا که (کل کائن مکتوب فیه) الخ. (پایان) در تفسیر طنطاوی برای توضیح و (لِکُل‌ِّ أَجَل‌ٍ کِتاب‌ٌ یَمحُوا اللّه‌ُ ما یَشاءُ) مثالی آورده که برای توضیح مختصری از آنرا در اینجا ترجمه مینمایم:
چنین گفته برای هر پیش آمدنی حکمی است که جز آن نیکو نیست و از مقترحات و معجزات نیز آنچه نازل گردد پیش از وقت آن صحیح نیست و نه عذاب که برای ترسانیدن قبل از وقت آن واقع گردد، و نیز نبوّت مثل موسی و عیسی علیهما السلام و محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم در غیر زمانی که مقدر گردیده حاصل نمیگردد و چنین است عمرهای مردم و وقوع اعمال و احوال آنان تماما نوشته شده و ثبت گردیده نه جلو می‌افتد و به عقب.
و در اینجا دنیا را از شمس و زمین و زراعات را مثل آورده بمدرسه‌ئی که مرتّب گردیده و کلاسهای آن منظم شده و برای هر کلاس معلمین تعیین گردیده که برای هر یک از دانش‌جویان درس مخصوص تعلیم نمایند و مدیر مدرسه راهها و قوانینی و اوقاتی تعیین کرده برای امتحانات تلامذه اینکه است که می‌بینی هر یک از مدرسین پس از عمل تدریس بمنزل خود میروند و از رفت و آمدن آنها قانون مدرسه تغییر نمیکند.
چنین است دنیا که خداوند در علم قدیم خود آنرا مانند یک مدرسه‌ئی ترتیب و تنظیم داده و اینکه نظام (جهان) بمقتضای حقائق ثابته متعلق علم حق تعالی واقع گردید و بر همین علم ازلی است که شمس و قمر و کواکب جریان دارند و نباتات و حیوانات ظاهر میگردند و موت و حیات متعاقب یکدیگرند و ستاره‌ئی ظاهر و ستاره دیگر فانی میگردد و زراعتی میروید و زراعتی درو میشود، پیمبری می‌آید پیمبر دیگر میمیرد و دینی امتداد مییابد و دینی منسوخ میگردد و هر

صفحه : 53
کوکبی که صلاحیت برای بقاء دارد مثل زمین ما گویا آن صحیفه‌ئی است که در آن نوشته میشود و محو میگردد بمقتضای محو و اثباتی که نزد ملائکه است و اینها تابع همان منهج اصلی است که امم و دول و زروع و احکام و نظامات متعاقب یکدیگر مثل یونان و رومان و عرب و اروپا و اهل شرق کل اینها محو و اثبات است بمقتضای نهج مرسوم و چنین است نسخ آیه‌ئی از قرآن و اثبات غیر آن مثل نسخ زرع بزرع و نسخ شب بروز و قومی بقوم دیگر و دینی بدین دیگر (کل‌ّ فی وقته). (پایان) وَ إِن ما نُرِیَنَّک‌َ بَعض‌َ الَّذِی نَعِدُهُم أَو نَتَوَفَّیَنَّک‌َ فَإِنَّما عَلَیک‌َ البَلاغ‌ُ وَ عَلَینَا الحِساب‌ُ ذات متعال شاید برای اطمینان دل رسولش که مبادا در ایمان نیاوردن مشرکین خود حضرتش نیز مقصّر باشد خبر میدهد که خواه بتو بنمایانیم بعض عذاب کافرین را یا تو را پیش از آنکه بنمایانیم بمیرانیم بر تو پس از تبلیغ که وظیفه تو است دیگر چیزی نیست بر تو است تبلیغ رسالت و بر ما است حساب آنها أَ وَ لَم یَرَوا أَنّا نَأتِی الأَرض‌َ نَنقُصُها مِن أَطرافِها وَ اللّه‌ُ یَحکُم‌ُ لا مُعَقِّب‌َ لِحُکمِه‌ِ وَ هُوَ سَرِیع‌ُ الحِساب‌ِ نقص بمعنی گرفتن بعض چیزی از تمام آن است و اطراف ارض نواحی آن است و (نَنقُصُها مِن أَطرافِها) اینکه جمله محلا منصوب است بر اینکه حال باشد برای فاعل (نَأتِی).
یعنی آیا کفار نمی‌بینند، شاید مقصود کفار مکه باشد که (أَنّا نَأتِی) ما میآئیم یعنی فرمان ما بر زمین کفار می‌آید و از اطراف آن میکاهیم و از تصرف آنها بیرون می‌بریم و در تصرف مسلمانها در میآوریم.
گویند اینکه آیه راجع بیهودیان است یعنی ما زمین آنها را که در تصرفشان است مثل حصارها و ضیاع و منزل آنها است از آنان میگیریم و در تصرف مسلمانها میدهیم و حکم خدا ثابت و پایدار است رد کننده‌ئی برای حکم او نیست و او

صفحه : 54
بسرعت حساب آنها را میکشد.
بروایت إبن عباس نقصان زمین و خرابی آن بمرگ علماء و خوبان اهلش میباشد. و بروایت دیگر از حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم چنین روایت کرده که فرموده
(خذوا العلم قبل ان یذهب)
بگیرید علم را پیش از آنکه از دست شما برود، گفتند چگونه علم میرود در حالیکه قرآن در بین ما است و در دلهای ما است و بفرزندانمان می‌آموزیم حضرت در غضب شد و فرمود خدا علم را باز نمیگیرد بلکه علماء را میگیرد تا آنکه عالمی نمی‌ماند و مردم رجوع بپیشوایان جاهل میکنند و آنها بدون علم فتوی میدهند و گمراه میکردند، و بروایت دیگر
(موت العالم ثلمة فی الدین)
مرگ عالم رخنه‌ئی است در دین. (منهج الصادقین) وَ قَد مَکَرَ الَّذِین‌َ مِن قَبلِهِم فَلِلّه‌ِ المَکرُ جَمِیعاً یَعلَم‌ُ ما تَکسِب‌ُ کُل‌ُّ نَفس‌ٍ وَ سَیَعلَم‌ُ الکُفّارُ لِمَن عُقبَی الدّارِ شاید آیه برای تسلّی دل رسولش باشد که کفار و مشرکین بانواع و اقسام بسیار بحضرتش مکر مینمودند، گویا فرموده اگر اینها بتو مکر میکنند نسبت به پیمبران گذشته‌گان نیز کفار مکر میکردند (فَلِلّه‌ِ المَکرُ جَمِیعاً) یعنی تمام امور و تدبیرات بدست قدرت او انجام میگیرد، مکر کفار را رد میکند بنصب دلائل، و بعضی گفته‌اند خدا مالک جزا دادن و مکر آنها است.
(راغب گفته) المکر صرف الغیر عما یقصده بحیلة و ذلک ضربان: مکر محمود و ذلک ان یتحری بذلک فکر جمیل. و مکر مذموم و هو ان یتحری به فعل قبیل، الی ان قال: و قال بعضهم من مکر اللّه امهال العبد و تمکینه من اعراض الدنیا، و لذلک
قال امیر المؤمنین علیه السّلام من وسع علیه الدنیا و لم یعلم انه مکر به فهو مخدوع عن عقله
«1». (پایان)
-----------------------------------
(1) راغب اصفهانی در معنی مکر گفته مکر گردانیدن عمل کسی است بحیله بغیر آنچه مقصودش بوده یعنی فریب دادن کسی بغیر آنچه میخواسته و آن دو قسم است یک قسم مکری است که نیکو و ممدوح است و آن مکری است که باعث عمل

صفحه : 55
خلاصه چنین نیست که در اذهان دائر است که تمام مکرها بد باشد بلکه مکری است که منجر بعمل قبیح یا شرّ گردد که آن مذموم و بد است، لکن مکریکه فائده عقلائی و سبب عمل نیک گردد محمود است یعنی خوب است و از اینکه قبیل است قوله تعالی (وَ اللّه‌ُ خَیرُ الماکِرِین‌َ) لکن اکثر مردم مکر را نسبت باعمال بد و ایذاء بمردم استعمال میکنند و کثرت استعمال معنی لغوی آنرا تغییر نمیدهد.
و او میداند بآنچه هر کسی عمل میکند و کفار بزودی بپاداش اعمالشان و آنچه را که کسب کرده‌اند خواهند رسید از عذاب مثل قتل و قحطی و باقی آفات دنیوی غیر از عذاب اخروی که بآنها خواهد رسید آنوقت معلومشان میگردد عاقبت نیکوکاران و بدکاران بچه نحو انجام میگیرد.
وَ یَقُول‌ُ الَّذِین‌َ کَفَرُوا لَست‌َ مُرسَلًا قُل کَفی بِاللّه‌ِ شَهِیداً بَینِی وَ بَینَکُم کافرین بحضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم میگفتند تو پیمبر مرسل نیستی تو در جواب آنان بگو خدا کافی است که بین من و شما حکم نماید و شاهد صدق رسالت من باشد شاید مقصود اینکه باشد که اگر من بدروغ نسبت رسالت خود را بخدا میدادم در مورد عذاب او واقع میگردیدم و مرا رسوا مینمود که مردم در اشتباه نیفتند.
وَ مَن عِندَه‌ُ عِلم‌ُ الکِتاب‌ِ (سخنان مفسرین در توجیه آیه) 1- (وَ مَن عِندَه‌ُ عِلم‌ُ الکِتاب‌ِ) مقصود خدا است.
(حسن و ضحاک و سعید بن جبیر)
-----------------------------------
نیکی بشود، و قسم دیگر مکری است که شرّ و قبیح است و آن مکری است که منجر بعمل قبیح گردد، و بعضی گفته‌اند از مکر خدا است که بنده را تمکن و امهال میدهد که آنچه میخواهد از امور دنیا بکند، اینکه است که امیر المؤمنین علیه السّلام فرموده (کسی که دنیا برای آن وسیع گردید نمیداند که آن نسبت باو مکر است و او عقلش خدعه گردیده شد).
(پایان)

صفحه : 56
2- مقصود مؤمنین اهل کتابند از آنان است عبد اللّه بن سلام و سلمان فارسی تمیم داری. (إبن عباس و قتاده و مجاهد و جبائی) و جماعت اول منکر اینکه قول گردیدند زیرا که سوره مکی است و اینها بعد از هجرت ایمان آوردند.
3- مقصود امیر المؤمنین علی بن ابی طالب و ائمه هدی علیهم السلامند.
(ابی جعفر و ابی عبد اللّه علیهما السلام) و برید بن معاویه از ابی عبد اللّه چنین نقل میکند که فرمود آیه ما را قصد فرموده و علی علیه السّلام اول ما و افضل ما و بهتر از ما است بعد از نبی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم، و نیز عبد اللّه بن کثیر از ابی عبد اللّه (ع) چنین روایت میکند که دست بر سینه خود گذارد و فرمود و اللّه تمام علم کتاب نزد ما است، و تأیید میکند اینکه روایت را اینکه شعبی گفته احدی نیست که بعد از حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم عالم‌تر باشد بکتاب اللّه از علی بن أبی طالب علیه السّلام و اولاد او، و عاصم بن ابی نجود از ابی عبد الرحمن سلمی روایت کرده که گفته ندیدم کسی را که از علی بن أبی طالب (ع) در قرآن اقرء باشد، و نیز از عبد اللّه بن مسعود است که گفته اگر میدانستم که احدی از من داناتر است بکتاب خدا میرفتم نزد او یعنی از او هم یاد میگرفتم، راوی باو گفت پس علی علیه السّلام چه شد، إبن مسعود گفت مگر من نرفتم از علی (ع) یاد بگیرم.
و قمی از صادق (ع) روایت میکند (که فرمود: و من عنده علم الکتاب، او امیر المؤمنین (ع) است) و سؤال شد که آنکسیکه نزد او علمی است از کتاب عالم‌تر است یا آنکسیکه نزد او است علم کتاب (یعنی عالم بتمام کتاب است) گفت نمی‌باشد آنکسیکه نزد او علمی از کتاب است مگر بقدر آنکه پشه از آب دریا ببال خود میگیرد، و امیر المؤمنین (ع) فرمود آگاه باشید که آن علمی که با آدم از آسمان بزمین هبوط نمود و آنچه بآن انبیاء فضیلت یافتند نزد خاتم النبیین است و آن در عترت خاتم النبیین صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است.

صفحه : 57

‌سورة ابراهیم (ع)

اشاره

‌سورة ابراهیم (ع) مکیة الّا آیتان، احدی و خمسون آیة بصری، اثنتان کوفی و نسب الی إبن عباس و الحسن و قتاده که سوره مکیه است الّا دو آیه.

[سوره إبراهیم (14): آیات 1 تا 8]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
الر کِتاب‌ٌ أَنزَلناه‌ُ إِلَیک‌َ لِتُخرِج‌َ النّاس‌َ مِن‌َ الظُّلُمات‌ِ إِلَی النُّورِ بِإِذن‌ِ رَبِّهِم إِلی صِراطِ العَزِیزِ الحَمِیدِ (1) اللّه‌ِ الَّذِی لَه‌ُ ما فِی السَّماوات‌ِ وَ ما فِی الأَرض‌ِ وَ وَیل‌ٌ لِلکافِرِین‌َ مِن عَذاب‌ٍ شَدِیدٍ (2) الَّذِین‌َ یَستَحِبُّون‌َ الحَیاةَ الدُّنیا عَلَی الآخِرَةِ وَ یَصُدُّون‌َ عَن سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ وَ یَبغُونَها عِوَجاً أُولئِک‌َ فِی ضَلال‌ٍ بَعِیدٍ (3) وَ ما أَرسَلنا مِن رَسُول‌ٍ إِلاّ بِلِسان‌ِ قَومِه‌ِ لِیُبَیِّن‌َ لَهُم فَیُضِل‌ُّ اللّه‌ُ مَن یَشاءُ وَ یَهدِی مَن یَشاءُ وَ هُوَ العَزِیزُ الحَکِیم‌ُ (4)
وَ لَقَد أَرسَلنا مُوسی بِآیاتِنا أَن أَخرِج قَومَک‌َ مِن‌َ الظُّلُمات‌ِ إِلَی النُّورِ وَ ذَکِّرهُم بِأَیّام‌ِ اللّه‌ِ إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَآیات‌ٍ لِکُل‌ِّ صَبّارٍ شَکُورٍ (5) وَ إِذ قال‌َ مُوسی لِقَومِه‌ِ اذکُرُوا نِعمَةَ اللّه‌ِ عَلَیکُم إِذ أَنجاکُم مِن آل‌ِ فِرعَون‌َ یَسُومُونَکُم سُوءَ العَذاب‌ِ وَ یُذَبِّحُون‌َ أَبناءَکُم وَ یَستَحیُون‌َ نِساءَکُم وَ فِی ذلِکُم بَلاءٌ مِن رَبِّکُم عَظِیم‌ٌ (6) وَ إِذ تَأَذَّن‌َ رَبُّکُم لَئِن شَکَرتُم لَأَزِیدَنَّکُم وَ لَئِن کَفَرتُم إِن‌َّ عَذابِی لَشَدِیدٌ (7) وَ قال‌َ مُوسی إِن تَکفُرُوا أَنتُم وَ مَن فِی الأَرض‌ِ جَمِیعاً فَإِن‌َّ اللّه‌َ لَغَنِی‌ٌّ حَمِیدٌ (8)

صفحه : 58
سوره ابراهیم بقول إبن عباس و قتاده و حسن در مکه نازل کردیده مگر دو آیه که در جنگ بدر راجع بمشرکین فرود آمده و آن (أَ لَم تَرَ إِلَی الَّذِین‌َ بَدَّلُوا نِعمَت‌َ اللّه‌ِ کُفراً، الی قوله: فَبِئس‌َ القَرارُ).
عدد آیات آن پنجاه و پنج است شامی، چهار حجازی، دو کوفی، یک بصری و اختلاف در هفت آیه است. (مجمع البیان)

[ترجمه]

بنام ایزد هستی بخش صاحب رحمت عام و خاص
اینکه قرآن کتابی است که بر تو (ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) فرود آوردیم تا اینکه مردم را از تاریکی (کفر) بیرون آوری بسوی نور ایمان بفرمان پروردگارشان و ارشاد نمائی آنها را بسوی راه خدا غالب ستوده (1)
آن خدائی که برای او است آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است و وای برای کافرین است از عذاب سخت (2)
آنکسانیکه دوست میدارند حیات دنیا را و ترجیح میدهند بر آخرت و باز میدارند مردمان را از راه خدا و میطلبند برای راه حق کجی را اینها در گمراهی دور هستند (3)
و ما رسولی نفرستادیم مگر بزبان ملّتش تا برای آنها (طریق حق را) ظاهر گرداند و خدا وا میگذارد در گمراهی هر کسی را که بخواهد و هدایت مینماید هر کس را که بخواهد و او غالب و درستکار است (4)
و همانا ما موسی را با آیات خودمان فرستادیم و گفتیم بیرون آور قومت را از تاریکی بسوی نور و آنها را متذکّر گردان بروزهای خدا همانا در اینکه تذکر نشانه‌هائی است برای هر صبر کننده شکر کننده (5)
یاد کن وقتی را که موسی بقومش گفت یاد کنید نعمت خدا را بر شما وقتی که شما را از قوم فرعون نجات داد که بشما چه عذابهای سختی می‌چشانیدند پسرهای شما را میکشتند و دختران

صفحه : 59
شما را زنده نگاه میداشتند و در آن محنت آزمایشی بود شما را از جانب پروردگارتان (6)
و یاد کنید ای بنی اسرائیل وقتی را که پروردگار شما اعلام نمود شما را که اگر شکر کنید البته بر نعمت شما میافزایم و اگر کفران نعمت کنید همانا عذاب من سخت است بر ناسپاسان (7)
موسی بقومش گفت اگر شماها و هر کس که در زمین است کافر گردید خداوند بی‌نیاز است از شکر شما و ستوده است بی‌ستایش خلق (8)
.

صفحه : 60

(توضیح آیات)

الر کِتاب‌ٌ أَنزَلناه‌ُ إِلَیک‌َ لِتُخرِج‌َ النّاس‌َ مِن‌َ الظُّلُمات‌ِ إِلَی النُّورِ بِإِذن‌ِ رَبِّهِم إِلی صِراطِ العَزِیزِ الحَمِیدِ ظاهرا (کتاب) خبر مبتداء محذوف است یعنی (هذا کتاب) انزال مقابل نزول که غالبا بمعنی فرود آمدن دفعی است، انزال فرود آمدن تدریجی است (صِراطِ العَزِیزِ الحَمِیدِ) بدل از نور است بتکرار عامل.
اینکه قرآن کتابی است که بتدریج و آیه آیه بسوی تو خطاب برسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است فرود آوردیم، لام (لِتُخرِج‌َ) ظاهرا لام غرض است نه لام غایت یعنی غرض و مقصود از انزال قرآن اینکه است که افراد بشر را از ظلمت کفر و شرک و گمراهی و ضلالت خارج گردانی و آنان را ارشاد نمائی بنور هدایت و ایمان.
شاید مقصود از (اذن) در (بِإِذن‌ِ رَبِّهِم) چنین باشد که تو باعتبار جهات بشریت خود چنین قدرتی نداری بسته بمشیّت الهی است که هر کسی را خواهد هدایت مینماید قوله تعالی در سوره قصص آیه 56 (إِنَّک‌َ لا تَهدِی مَن أَحبَبت‌َ وَ لکِن‌َّ اللّه‌َ یَهدِی مَن یَشاءُ) و نسبت خارج گردیدن ناس را برسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم از جهت واسطه بودن او است در هدایت کردن بشر و راهنمائی او آنها را بطریق خارج گردیدن از ظلمت کفر بسوی نور ایمان و رهسپار شدن مردم بسوی خدای غالب حمید خلاصه آیه ارشاد است بر اینکه که ای رسول اکرم ما قرآن را بسوی تو فرستادیم و غرض و مقصودمان اینکه است که مردم را ارشاد نمائی و بآنان بفهمانی که در اثر کفر و شرک در ظلمت و تاریکی قلبشان فرو رفته‌اند و بتعلیمات قرآن قلب و دلشان را روشن گردانی.
دانشمندان در معنی و حقیقت نور گفته‌اند نور (ظاهر بذاته مظهر لغیره) نور چیزی را گویند که بخود ظاهر و ظاهر کننده غیر باشد.
ایمان نور است و کفر ظلمت وقتی بتعلیمات قرآنی نور معرفت در قلبی

صفحه : 61
پدید گردید و باشراق آن جدول‌های قلب را روشن نمود اضافه بر اینکه تاریکی جهل را برطرف میگرداند اخلاق و صفات نکوهیده مثل کبر و نخوت و خودپسندی و باقی اوصاف رذیله که تمام اینها ناشی از جهل و عدم ایمان و معرفت بمقام ربوبی است تبدیل مینماید بصفات و ملکات حمیده انسانی و اینکه ظلمات را بلفظ جمع آورده و نور را بلفظ مفرد در آیه (لِتُخرِج‌َ النّاس‌َ مِن‌َ الظُّلُمات‌ِ إِلَی النُّورِ) شاید سرّش همین باشد که وقتی نور ایمان و معرفت بمقام ربوبی در قلبی پدید گردید تمام رذائل نفسانی که منبعث از جهل است برطرف میگرداند.
اللّه‌ِ الَّذِی لَه‌ُ ما فِی السَّماوات‌ِ وَ ما فِی الأَرض‌ِ وَ وَیل‌ٌ لِلکافِرِین‌َ مِن عَذاب‌ٍ شَدِیدٍ (اللّه‌ِ) عطف بیان است یا بدل برای (الحَمِیدِ) بنا بر مجرور بودن (اللّه‌ِ) که سیاهی قرآن است و اگر مرفوع باشد مبتداء است یعنی خدای عزیز حمید آنکسی است که آنچه در آسمانها و زمین است ملک او و در تصرف او است.
ذات متعال بدلیل (انی) که از اثر پی بمؤثّر بردن است خود را بآثار جلی از آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است یعنی بجهان و جهانیان معرفی مینماید که افراد بشر صفات جلال و جمال احدیت را از قبل آثار بشناسند و بدانند که او است مالک ملک و ملکوت و زمام تمام امور بدست قدرت او است و ویل و عذاب شدید برای کسانی است که بتعلیمات قرآن ارشاد نشدند و قلب و روحشان بنور ایمان روشن نگردیده الَّذِین‌َ یَستَحِبُّون‌َ الحَیاةَ الدُّنیا عَلَی الآخِرَةِ وَ یَصُدُّون‌َ عَن سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ وَ یَبغُونَها عِوَجاً أُولئِک‌َ فِی ضَلال‌ٍ بَعِیدٍ (الَّذِین‌َ یَستَحِبُّون‌َ) مبتداء، خبرش (أُولئِک‌َ) یستحبون از باب استفعال از محبّت است.
آیه در مقام معرفی کافرین در آیه بالا برآمده که آنان کسانی میباشند که حیات دنیا را دوست میدارند و اختیار میکنند آن را بر آخرت و دنیا را بر آخرت ترجیح دادند و راه خدا را می‌بندند بر مردم و طلب میکنند برای راه خدا

صفحه : 62
کجی و عیب را و اینها در گمراهی بسیار دوری افتاده‌اند که راه هدایت را نمییابند وَ ما أَرسَلنا مِن رَسُول‌ٍ إِلّا بِلِسان‌ِ قَومِه‌ِ لِیُبَیِّن‌َ لَهُم ضمیر در (قَومِه‌ِ) راجع برسول است و ضمیر لهم راجع بقوم است و لام (لِیُبَیِّن‌َ) ظاهرا لام غایت است که در مقام اتمام نعمت بر بشر تذکر میدهد که ما پیمبری را نفرستادیم مگر بزبان قومش که آنها سخن او را بفهمند و او طریق هدایت را بتواند بزبان خودشان بآنها بفهماند که دیگر برای احدی عذری باقی نماند و البته علت اینکه هر پیمبری بزبان قومش ارسال شده نسبت بپیمبرانی که برای قومی و جماعتی مبعوث گردیده‌اند ظاهر است لکن آن پیمبرانی که بر تمام مردم رسالت داشتند مثل پیمبران اولوا العزم مخصوصا پیغمبر خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم که در باره او فرموده (وَ ما أَرسَلناک‌َ إِلّا کَافَّةً لِلنّاس‌ِ) سوره سبأ آیه 27، چگونه با اینکه آیه تطبیق میگردد.
در پاسخ ممکن است گفته شود چون رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم در ابتدای رسالت مأمور گردید که نزدیکان و قوم خود را هدایت نماید قوله تعالی (وَ أَنذِر عَشِیرَتَک‌َ الأَقرَبِین‌َ) وقتی عشیره را بزبان خودشان تبلیغ مینمود اگر آنها همان ابتداء هدایت یافته بودند البته بطریق آنها امر رسالت فاش میگردید و مردم از دور و نزدیک در مقام بر میآمدند که سخن پیمبر را بشنوند و طریق هدایت را بیابند و تحصیل لغت عربی بین مردم دائر میگردید و اینکه خود یک طریق هدایت است که مردم در مقام علم و دانش برآیند اینکه است که در ابتداء رسالت باید هر رسولی بزبان قوم و اطرافیانش سخن گوید تا اینکه مطلب او فاش گردد.
و باضافه از جهت بیان کردن پیمبر احکام رسالت را بقوم خود بایستی بزبان آنها باشد نه از جهت رسالت او بر تمام مردم که البته هر پیمبری و امامی بتمام لغات عالم بوده و در مواردی که ضرورت ایجاب مینمود بزبان آنها سخن میگفت.
فَیُضِل‌ُّ اللّه‌ُ مَن یَشاءُ وَ یَهدِی مَن یَشاءُ وَ هُوَ العَزِیزُ الحَکِیم‌ُ همان طوری که در جاهای دیگر اینکه تفسیر تذکر داده شده که اگر چه

صفحه : 63
اینکه آیه و امثال آن بظاهر رأی اشاعر مرا که قائل بجبرند تأیید مینماید لکن وقتی اینکه آیه را با آیات دیگری که دلالت دارد که انسان مجازات میگردد بآنچه که عمل نموده (فَبِما کَسَبَت أَیدِیکُم) (وَ أَن‌َّ اللّه‌َ لَیس‌َ بِظَلّام‌ٍ لِلعَبِیدِ) و امثال آن بسیار است جمع میکنیم چنین میشود که خداوند در گمراهی وامیگذارد کسی را که میداند ایمان نمیآورد و هدایت میکند کسی را که در طریق هدایت قدم زند زیرا که او غالب و مستولی است تمام امور را بنحو درستی و حکمت انجام میدهد جور و منعی در کار حکیم نیست.
وَ لَقَد أَرسَلنا مُوسی بِآیاتِنا أَن أَخرِج قَومَک‌َ مِن‌َ الظُّلُمات‌ِ إِلَی النُّورِ وَ ذَکِّرهُم بِأَیّام‌ِ اللّه‌ِ الخ (أَن أَخرِج) آن بیان است و بمعنی قول آمده، برسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم خبر میدهد که ما موسی را با آیات خود از عصاء و ید بیضاء و باقی معجزات بسوی قبطیان ارسال نمودیم و باو گفتیم که قوم خود بنی اسرائیلیان را از ظلمتهای کفر فرعونیان و از گمراهی بیرون بیاور بسوی نور ایمان و هدایت و آنان را متذکر گردان بایّام خدا.
(سخنان مفسرین در توجیه: ایّام اللّه) 1- بموسی امر نمودیم که قومش را متذکر گرداند بآنچه در امم سابقه واقع گردیده از هلاکت کسانی که هلاک گردیدند برای اینکه از مخالفت بترسند (إبن زید و بلخی) 2- بآنها یاد آوری نما نعمتهای خدا را در باقی ایّام خدا یعنی غیر ایام عذاب (إبن عباس و ابی بن کعب و حسن و قتاده و مجاهد) و از ابی عبد اللّه علیه السّلام نیز روایت شده 3- مقصود از ایام سنّت او و افعال او است از بنده‌گان خود از نعمتها و نقمتها و کنایه آورده ایّام را از نعمت و نقمت برای اینکه ایام ظرف است برای نعمتها و انتقامات و جامع کل‌ّ آنها است. (از ابی مسلم)

صفحه : 64
و اینکه جمع بین آن دو قول است. (مجمع البیان) إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَآیات‌ٍ لِکُل‌ِّ صَبّارٍ شَکُورٍ اینکه جمله توجیه سوم را تأیید مینماید زیرا که انسان مؤمن در حالیکه در نعمت و رفاهیت است شکرگزار است و در حالیکه در بلاء و نقمت است صابر و راضی است.
وَ إِذ قال‌َ مُوسی لِقَومِه‌ِ اذکُرُوا نِعمَةَ اللّه‌ِ عَلَیکُم إِذ أَنجاکُم مِن آل‌ِ فِرعَون‌َ یَسُومُونَکُم سُوءَ العَذاب‌ِ آیه اگر چه ظاهرا مقول قول حضرت موسی است لکن مناط آیه همه را مستوعب میگردد، یعنی یاد آور ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم قول موسی (ع) را که در مقام اندرز و نصیحت قومش را متذکر گردانید بموقعیکه اسیر قبطیان و فرعونیان بودند و چگونگی عذاب آنها را بیادشان آورد که یاد کنید وقتی را که شما در شکنجه فرعون بودید پسرهای شما را میکشتند و زنهای شما را باقی میگذاردند و در اینکه بلای بزرگی بود و حال که خداوند شما را از بلای فرعون نجات داده نعمتهای خدا را بیاد آورید و شکر نمائید.
وَ إِذ تَأَذَّن‌َ رَبُّکُم لَئِن شَکَرتُم لَأَزِیدَنَّکُم وَ لَئِن کَفَرتُم إِن‌َّ عَذابِی لَشَدِیدٌ آیه عطف بآیه بالا است یعنی یاد آور ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم وقتی را که خدا اعلام نمود، به اینکه که یاد کنید ای بنی اسرائیل وقتی را که خدا خبر داد اگر شما نعمتهای خدا را شکر گذاری نمودید و اطاعت امر حق را نمودید نعمتها را بر شما زیاد میگرداند و اگر کفران نعمت نمودید و اطاعت فرمان الهی را ننمودید همانا بقطع و یقین بدانید که عذاب خدا سخت است.
هر کس شکر نعمت نماید به اینکه که هر نعمتی را بآن مصرفیکه برای آن اعطاء شده صرف نماید، اگر مال است انفاق نماید اگر علم یا قوّت بازو یا ریاست یا غیر اینها است هر نعمتی را در آنچه غرض از عطای آن است در همان مصرف نماید چنین کسی شکر آن نعمت را نموده و خدای تعالی بوعده‌ئی که داده نعمت را زیاد

صفحه : 65
میکند لکن اگر کفران نعمت نمود و در غیر وجه خودش مصرف گردانید علاوه بر اینکه نعمت را از او میگیرد وی را در مورد مجازات سخت واقع میگرداند وَ قال‌َ مُوسی إِن تَکفُرُوا أَنتُم وَ مَن فِی الأَرض‌ِ جَمِیعاً فَإِن‌َّ اللّه‌َ لَغَنِی‌ٌّ حَمِیدٌ موسی (ع) بنی اسرائیلیان را متنبّه گردانید و گفت اینکه خداوند شما را از شکنجه فرعونیان نجات داده و اینکه قدر نعمت بشما عطاء نموده گمان نکنید احتیاجی بشما یا بایمان آوردن و عمل نیکو کردن شما داشته باشد او غنی‌ّ بالذات است و بذات و حقیقت سرمدیّت خود از همه بی‌نیاز است نه ایمان کسی باو نفع می‌بخشد و نه از کفر کسی ضرری بساحت کبریائی او وارد میگردد اگر شما و هر کس که در زمین است کافر گردد او غنی و بی‌نیاز از خلق است.

گر جمله کاینات کافر گردند بر دامن کبریاش ننشیند گرد

صفحه : 66

[سوره إبراهیم (14): آیات 9 تا 17]

اشاره

أَ لَم یَأتِکُم نَبَؤُا الَّذِین‌َ مِن قَبلِکُم قَوم‌ِ نُوح‌ٍ وَ عادٍ وَ ثَمُودَ وَ الَّذِین‌َ مِن بَعدِهِم لا یَعلَمُهُم إِلاَّ اللّه‌ُ جاءَتهُم رُسُلُهُم بِالبَیِّنات‌ِ فَرَدُّوا أَیدِیَهُم فِی أَفواهِهِم وَ قالُوا إِنّا کَفَرنا بِما أُرسِلتُم بِه‌ِ وَ إِنّا لَفِی شَک‌ٍّ مِمّا تَدعُونَنا إِلَیه‌ِ مُرِیب‌ٍ (9) قالَت رُسُلُهُم أَ فِی اللّه‌ِ شَک‌ٌّ فاطِرِ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ یَدعُوکُم لِیَغفِرَ لَکُم مِن ذُنُوبِکُم وَ یُؤَخِّرَکُم إِلی أَجَل‌ٍ مُسَمًّی قالُوا إِن أَنتُم إِلاّ بَشَرٌ مِثلُنا تُرِیدُون‌َ أَن تَصُدُّونا عَمّا کان‌َ یَعبُدُ آباؤُنا فَأتُونا بِسُلطان‌ٍ مُبِین‌ٍ (10) قالَت لَهُم رُسُلُهُم إِن نَحن‌ُ إِلاّ بَشَرٌ مِثلُکُم وَ لکِن‌َّ اللّه‌َ یَمُن‌ُّ عَلی مَن یَشاءُ مِن عِبادِه‌ِ وَ ما کان‌َ لَنا أَن نَأتِیَکُم بِسُلطان‌ٍ إِلاّ بِإِذن‌ِ اللّه‌ِ وَ عَلَی اللّه‌ِ فَلیَتَوَکَّل‌ِ المُؤمِنُون‌َ (11) وَ ما لَنا أَلاّ نَتَوَکَّل‌َ عَلَی اللّه‌ِ وَ قَد هَدانا سُبُلَنا وَ لَنَصبِرَن‌َّ عَلی ما آذَیتُمُونا وَ عَلَی اللّه‌ِ فَلیَتَوَکَّل‌ِ المُتَوَکِّلُون‌َ (12) وَ قال‌َ الَّذِین‌َ کَفَرُوا لِرُسُلِهِم لَنُخرِجَنَّکُم مِن أَرضِنا أَو لَتَعُودُن‌َّ فِی مِلَّتِنا فَأَوحی إِلَیهِم رَبُّهُم لَنُهلِکَن‌َّ الظّالِمِین‌َ (13)
وَ لَنُسکِنَنَّکُم‌ُ الأَرض‌َ مِن بَعدِهِم ذلِک‌َ لِمَن خاف‌َ مَقامِی وَ خاف‌َ وَعِیدِ (14) وَ استَفتَحُوا وَ خاب‌َ کُل‌ُّ جَبّارٍ عَنِیدٍ (15) مِن وَرائِه‌ِ جَهَنَّم‌ُ وَ یُسقی مِن ماءٍ صَدِیدٍ (16) یَتَجَرَّعُه‌ُ وَ لا یَکادُ یُسِیغُه‌ُ وَ یَأتِیه‌ِ المَوت‌ُ مِن کُل‌ِّ مَکان‌ٍ وَ ما هُوَ بِمَیِّت‌ٍ وَ مِن وَرائِه‌ِ عَذاب‌ٌ غَلِیظٌ (17)

صفحه : 67

[ترجمه]

آیا اخبار پیشینیان شما مثل قوم نوح و عاد و ثمود و آنهائیکه بعد از آنها بودند و بجز خدا کسی بر حال آنها مطلع نیست بشما نرسیده که پیمبران بر آنها آمدند با معجزات روشن و آنها دستهایشان را برگردانیدند در دهن‌هایشان و گفتند ما بآنچه فرستاده شده‌اید کافریم و حقیقة ما در شک هستیم از آنچه ما را بسوی آن میخوانید (9)
پیمبران گفتند آیا در وجود خدا شکی است که او آفریننده آسمانها و زمین است خدا شما را بایمان میخواند تا بعضی گناهان شما را بیامرزد و عذاب شما را عقب بیندازد تا وقت معین (کافرین) در پاسخ گفتند شما نیستید مگر بشری مثل ما میخواهید ما را بازدارید از آنچه پدرهای ما عبادت مینمودند (و اگر راست میگوئید) معجزه و آیات ظاهری برای ما بیاورید (10)
پیمبران گفتند (در ظاهر) ما نیستیم مگر بشری مثل شما و لکن خدا بر هر کس از بندگانش بخواهد منت میگذارد و ما را میسر نیست معجره بیاوریم مگر باذن خدا و مؤمنین باید بر خدا توکل نمایند (11)
و چیست ما را و چه عذری داریم که بر خدا توکل ننمائیم و همانا او ما را براه راست هدایت نموده و قسم بخدا که البته صبر میکنیم بر آنچه بر ما اذیت میکنید و باید بر خدا توکل کنند توکل کنندگان (12)
کسانیکه کافر شدند برسولان گفتند البته شما را از زمین خودمان بیرون میکنیم یا عود کنید بملت ما پس وحی نمود بسوی رسولان پروردگار آنها که البته ستمکاران را هلاک میکنم (13)
و شما را بعد از آنها در زمین ساکن میگردانم و اینکه فضیلت برای کسی است که از مقام کبریائی حق تعالی ترسناک باشد و بترسد از وعید عذاب من
پیمبران از خدا طلب یاری نمودند و ناامید و بی‌بهره گردید هر جبار سرکشی (15)
و عقب (عذاب دنیا) جهنم است و از عذاب چرک جهنمیان می‌آشامانند (16)
و موت از هر مکانی بر آنها میآید و آنان مرده نیستند و در پس اینکه عذاب عذاب سخت‌تر است و آن خلود در جهنم است (17)
.

صفحه : 68

(توضیح آیات)

أَ لَم یَأتِکُم نَبَؤُا الَّذِین‌َ مِن قَبلِکُم قَوم‌ِ نُوح‌ٍ وَ عادٍ وَ ثَمُودَ وَ الَّذِین‌َ مِن بَعدِهِم لا یَعلَمُهُم إِلَّا اللّه‌ُ جاءَتهُم رُسُلُهُم بِالبَیِّنات‌ِ پس از حکایت موسی (ع) و اندرز او بگروهش، ظاهرا آیه خطاب بقوم نبی‌ّ خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم مینماید و بهمزه (أَ لَم) که برای تقریر میآورند بآنها خطاب میکند که آیا شما خبردار نشدید یعنی البته خبردار شده‌اید بامم گذشته‌گان مثل قوم نوح که بطوفان هلاک شدند و عادیان که بصیحه آسمانی هلاک گردیدند و ثمودیان که مبتلا بسنگ ریزه شدند و کفاریکه پس از آنها بودند که عدد آنها را جز خدا کسی نمیداند که بر تمام آنها پیمبران ارسال گردیدند با معجزات بیّن و ظاهر.
بمقتضای لطف و کرم خداوندی و اتمام حجت بر خلق چنانچه اینکه آیه خبر میدهد پیمبران بسیاری بر امّتهای بیشماری برای ارشاد خلق پی در پی آمده‌اند و چون زمان خیلی امتداد دارد عدد پیمبران و امم را جز خدا کسی نمیداند بروایت إبن عباس که از کتاب معالم نقل میکند که گفته بین ادیان و ابراهیم گذشته و از اهل آن زمان و پیمبرانشان کسی اطلاعی ندارد.
فَرَدُّوا أَیدِیَهُم فِی أَفواهِهِم وَ قالُوا إِنّا کَفَرنا بِما أُرسِلتُم بِه‌ِ وَ إِنّا لَفِی شَک‌ٍّ مِمّا تَدعُونَنا إِلَیه‌ِ مُرِیب‌ٍ (سخنان مفسرین در توجیه آیه) 1- رسولان می‌آمدند با معجزه‌ها و حجتهای ظاهر و کفار نمیگذاردند که پیمبران تکلّم بحق نمایند و طریق تکلم را بر آنها سدّ مینمودند، و بنابراین تفسیر دو ضمیر در (أَیدِیَهُم) و (أَفواهِهِم) هر دو راجع برسل است و کنایه از اجبار آنها است بر اینکه تکلم ننمایند و ساکت نمودن آنها را و بازداشتنشان را از تکلم نمودن بحق کنایه آورده به اینکه که بدستهایشان دهنهای آنها را گرفته‌اند

صفحه : 69
و نمیگذارند تکلم نمایند و تأیید میکند اینکه توجیه را قوله تعالی (إِنّا کَفَرنا بِما أُرسِلتُم بِه‌ِ).
2- وقتی پیمبران با حجتهای ظاهر آمدند و کفار را ارشاد بحق نمودند آنها از غیظ و غضب یا از روی تعجب یا استهزاء دستهایشان را بدهانشان میگذاردند مثل کسیکه خنده بر او غلبه میکند دست بدهان میگیرد.
3- دستهای خود را بر دهان رسولان میگذاردند که تکلم نکنند.
4- مقصود بید نعمت است یعنی نعمت پیمبران را که عبارت از مواعظ و حکم و شرایع بوده بدهنهای خود پیمبران ردّ میکردند و آراء دیگری نیز از مفسرین نقل شده لکن قول اخیر که از قتاده و مجاهد نقل شده نزدیک‌تر بواقع می‌نماید.
قالَت رُسُلُهُم أَ فِی اللّه‌ِ شَک‌ٌّ فاطِرِ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ یَدعُوکُم لِیَغفِرَ لَکُم مِن ذُنُوبِکُم وَ یُؤَخِّرَکُم إِلی أَجَل‌ٍ مُسَمًّی وقتی کافرین مانع از گفتار پیمبران میشدند و نمیگذاردند آنها سخن بگویند کافرین را ارشاد بعقلشان می‌نمودند، و بهمزه انکاری آنان را متنبه میگردانیدند و میخواستند بآنها بفهمانند که ما چیزی بر خلاف حکم عقل نمیگوئیم شما رجوع بعقل خودتان بنمائید و بنظر تدبّر خلقت آسمانها و زمین را بنگرید و نظام عالم را تحت بازرسی قرار دهید و ببینید آیا دیگر برای شماها شکی باقی میماند در اینکه اینکه عالم را مدبّری است قادر و حکیم.
آیه ارشاد باین است که در اصل وجود خالق محتاج بدلیل و ارشاد پیمبران نمیباشید زیرا که وجود ممکنات و نظام خلقت بلکه هر یک از اجزاء عالم شهادت میدهند بر وجود آفریننده خود.
و گویا پیمبران آنها را از اصل فطرتشان که بر توحید سرشته شده آگاه میگردانیدند و بآنها تذکر میدادند که خدای شما ما را فرستاده که شما را بخوانیم بسوی خدای واحد احد و در الوهیت و در تدبیر عالم کسی را با او شریک نیاورید

صفحه : 70
و از روی لطف و شفقت شما را میخواند برای اینکه بیامرزد گناهان شما را و پاداش اعمال نکوهیده شما را عقب بیندازد تا وقت معیّن، شاید مقصود پس از مرگ یا عالم قیامت باشد.
و اینکه (مِن) در قوله تعالی (مِن ذُنُوبِکُم) که برای تبعیض هم میآورند در اینجا برای چیست، شاید مقصود (مِن) بیانی باشد نه (مِن) تبعیضی و شاید مقصود از (مِن) تبعیضی چنین باشد که خداوند شما را میخواند که گناهانی را که قابل بخشش است بیامرزد نه گناهانی که قابل بخشش نیست مثل شرک یا ظلم بعباد اللّه و امثال اینها.
قالُوا إِن أَنتُم إِلّا بَشَرٌ مِثلُنا تُرِیدُون‌َ أَن تَصُدُّونا عَمّا کان‌َ یَعبُدُ آباؤُنا فَأتُونا بِسُلطان‌ٍ مُبِین‌ٍ عمده ایراد کفار در هر زمانی بپیمبران یکی اینکه بود که میگفتند شما هم بشری میباشید مثل ما غذا میخورید و ازدواج مینمایید در بازار راه میروید چه امتیازی است شما را بر ما که از جانب خدا بر ما رئیس و فرمانفرما باشید و ما تحت اطاعت شما در آئیم و بر ما حکومت نمائید.
و دیگر راجع بمعاد انکار داشتند و تعجب مینمودند و میگفتند چگونه ما وقتی مردیم و خاک گردیدیم در سرای دیگر زنده میشویم و در حکومت الهی واقع میگردیم.
اگر خوب بنگری تمام اشکالاتیکه در هر موردی وارد میآید از روی جهل و بی‌خبری است، در اشکال اول منکرین رسالت جسم رسول را میدیدند و از آن گوهر گران‌بهائی که مبدء عالم در باطن و حقیقت او مخفی گردانیده هیچ خبری نداشتند مثل اینکه شیطان جسم آدم را دید و خبر از روح الهی که در کمون او گذارده شده بود اطلاعی نداشت اینکه بود که چون خود را شریف‌تر از آدم می‌پنداشت از سجده اباء نمود و بلعنت ابدی گرفتار گردید.
و نیز نسبت بانکار معاد چون انسان را همین جسم خاکی میدانستند و از

صفحه : 71
روح جاودانی وی اطلاعی نداشتند اینکه بود که زنده شدن پس از مرگ را محال میپنداشتند و پیمبران را در امر معاد سخریه میکردند و انکار مینمودند و میگفتند اگر شما راست میگوئید و از جانب خدا رسولید معجزه‌هائی یا حجتهای ظاهری بیاورید.
قالَت لَهُم رُسُلُهُم إِن نَحن‌ُ إِلّا بَشَرٌ مِثلُکُم وَ لکِن‌َّ اللّه‌َ یَمُن‌ُّ عَلی مَن یَشاءُ مِن عِبادِه‌ِ وَ ما کان‌َ لَنا أَن نَأتِیَکُم بِسُلطان‌ٍ إِلّا بِإِذن‌ِ اللّه‌ِ الخ پیمبران در پاسخ سخن کفار گفتند همین طوری که میگوئید ما هم مثل شما بشری می‌باشیم و از پیش خود و بقدرت خودمان نتوانیم بدلخواه شما معجزه بیاوریم مگر باذن خدا یعنی آنچه را که خدا بخواهد بدست ما جاری میگرداند و امید و اتّکاء ما بر خدا است و بایستی بر خدا توکل کنند مؤمنین.
وَ ما لَنا أَلّا نَتَوَکَّل‌َ عَلَی اللّه‌ِ وَ قَد هَدانا سُبُلَنا وَ لَنَصبِرَن‌َّ عَلی ما آذَیتُمُونا الخ رسولان در پاسخ اعتراضات کفار گفتند برای ما چیزی نیست یعنی وقتی ما بوظیفه خود که مأمور بتبلیغ بودیم عمل نمودیم و طریق تبلیغ را بما فهمانید و ما دیگر چاره‌ئی نداریم مگر اینکه بر آزار و اذیت شما صبر نمائیم و مجازات شما بر خدا است و باید بر خدا توکّل کنند توکل کنندگان.
وَ قال‌َ الَّذِین‌َ کَفَرُوا لِرُسُلِهِم لَنُخرِجَنَّکُم مِن أَرضِنا أَو لَتَعُودُن‌َّ فِی مِلَّتِنا کفار در مقام تهدید برسولان گفتند و قسم یاد مینمودند که البته شما را از شهر خودمان خارج میگردانیم مگر اینکه شما بر گردید بملت ما میدانستند که آنها حقیقة دین و ملّت آنان را نمی‌پذیرند، شاید مقصودشان اینکه بوده که شما را مجبور میگردانیم که از روی تقیّه با دین ما موافقت نمائید و انکار ما را ننمائید فَأَوحی إِلَیهِم رَبُّهُم لَنُهلِکَن‌َّ الظّالِمِین‌َ- وَ لَنُسکِنَنَّکُم‌ُ الأَرض‌َ مِن بَعدِهِم ذلِک‌َ لِمَن خاف‌َ مَقامِی وَ خاف‌َ وَعِیدِ مرجع ضمیر (إِلَیهِم) و (رَبُّهُم) هر دو پیمبرانند یعنی وحی کرد بسوی

صفحه : 72
رسولان پروردگار آنها و به (لام) (لَنُهلِکَن‌َّ) با نون ثقیله کلام را مؤکّد گردانیده که ما البته ستمکاران را که بپیمبران و رسولان ما ستم نمودند آنها را هلاک میگردانیم و بجای آنها زمین را در تصرف شما پیمبران قرار میدهیم، (ذلِک‌َ) از اسماء اشاره است یعنی اینکه فوز و رستگاری برای کسانی است که از مقام کبریائی و عظمت الهی ترسان و از وعید حق تعالی هراسان باشند و مصداق کامل اینکه اشخاص پیمبرانند زیرا که خوف و خشیت بقدر شناسائی پدید میگردد اینکه است که فرموده (إِنَّما یَخشَی اللّه‌َ مِن عِبادِه‌ِ العُلَماءُ) و پس از آنها مؤمن کامل که خوف و خشیت هر مؤمنی بقدر یقین وی است.
وَ استَفتَحُوا وَ خاب‌َ کُل‌ُّ جَبّارٍ عَنِیدٍ، مِن وَرائِه‌ِ جَهَنَّم‌ُ وَ یُسقی مِن ماءٍ صَدِیدٍ و چون انبیاء پس از ناامید گردیدن از ایمان آوردن کفار از خدا طلب فتح کردند که از دست ستمکاران نجات یابند کافرین مبتلا بعذاب گردیدند و هر جبّار سرکشی ناامید گردید اینکه عذاب دنیای آنان بود و در پشت آنها یعنی پس از مرگشان یا در قیامت جهنم مأوای آنها است و از آب صدید که گویند آب صدید چرک و زردآبی است که از بدن جهنّمیان ریزش میکند بآنها میخورانند یَتَجَرَّعُه‌ُ وَ لا یَکادُ یُسِیغُه‌ُ آیه در بیان چگونگی آشامیدن آب صدید است که آشامیدنی جهنمیان است و اشاره به اینکه که اینکه قدر اینکه آب تلخ و بد بو و بد مزه و غلیظ است که جرعه جرعه فرو می‌برند و بآسانی از گلوی آنها پائین نمیرود. و از ابو امامه نقل میکنند که از حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم روایت کرده که آن شربتی است که وقتی جهنمی نزدیک روی خود برد گوشت و پوست روی و سرش سوخته میگردد و چون بخورد امعائش پاره پاره گردد و از زیرش بیرون آید کقوله تعالی (وَ سُقُوا ماءً حَمِیماً فَقَطَّع‌َ أَمعاءَهُم). (منهج)

صفحه : 73
وَ یَأتِیه‌ِ المَوت‌ُ مِن کُل‌ِّ مَکان‌ٍ وَ ما هُوَ بِمَیِّت‌ٍ وَ مِن وَرائِه‌ِ عَذاب‌ٌ غَلِیظٌ جهنمیان با اینکه از تمام اطراف عذاب بآنها احاطه نموده که هر یک از آنها اقتضاء موت دارد با اینحال اینها نمیمیرند تا از عذاب برهند و نظر بقوله تعالی که در حال جهنمیان فرموده (لا یَمُوت‌ُ فِیها وَ لا یَحیی) اینان نه زنده و دارای حیات پاکیزه لذت بخشند و نه مرده‌اند که درک عذاب نکنند بلکه بین موت و حیاتند مثل آدم محتضر که بین حیات و مرگ است و با اینکه همه عذابهای ناگوار در عقب آنان عذاب سخت مهیّا گردیده که خلود در جهنم است (نعوذ باللّه من النار).

صفحه : 74

[سوره إبراهیم (14): آیات 18 تا 23]

اشاره

مَثَل‌ُ الَّذِین‌َ کَفَرُوا بِرَبِّهِم أَعمالُهُم کَرَمادٍ اشتَدَّت بِه‌ِ الرِّیح‌ُ فِی یَوم‌ٍ عاصِف‌ٍ لا یَقدِرُون‌َ مِمّا کَسَبُوا عَلی شَی‌ءٍ ذلِک‌َ هُوَ الضَّلال‌ُ البَعِیدُ (18) أَ لَم تَرَ أَن‌َّ اللّه‌َ خَلَق‌َ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌َ بِالحَق‌ِّ إِن یَشَأ یُذهِبکُم وَ یَأت‌ِ بِخَلق‌ٍ جَدِیدٍ (19) وَ ما ذلِک‌َ عَلَی اللّه‌ِ بِعَزِیزٍ (20) وَ بَرَزُوا لِلّه‌ِ جَمِیعاً فَقال‌َ الضُّعَفاءُ لِلَّذِین‌َ استَکبَرُوا إِنّا کُنّا لَکُم تَبَعاً فَهَل أَنتُم مُغنُون‌َ عَنّا مِن عَذاب‌ِ اللّه‌ِ مِن شَی‌ءٍ قالُوا لَو هَدانَا اللّه‌ُ لَهَدَیناکُم سَواءٌ عَلَینا أَ جَزِعنا أَم صَبَرنا ما لَنا مِن مَحِیص‌ٍ (21) وَ قال‌َ الشَّیطان‌ُ لَمّا قُضِی‌َ الأَمرُ إِن‌َّ اللّه‌َ وَعَدَکُم وَعدَ الحَق‌ِّ وَ وَعَدتُکُم فَأَخلَفتُکُم وَ ما کان‌َ لِی عَلَیکُم مِن سُلطان‌ٍ إِلاّ أَن دَعَوتُکُم فَاستَجَبتُم لِی فَلا تَلُومُونِی وَ لُومُوا أَنفُسَکُم ما أَنَا بِمُصرِخِکُم وَ ما أَنتُم بِمُصرِخِی‌َّ إِنِّی کَفَرت‌ُ بِما أَشرَکتُمُون‌ِ مِن قَبل‌ُ إِن‌َّ الظّالِمِین‌َ لَهُم عَذاب‌ٌ أَلِیم‌ٌ (22)
وَ أُدخِل‌َ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ جَنّات‌ٍ تَجرِی مِن تَحتِهَا الأَنهارُ خالِدِین‌َ فِیها بِإِذن‌ِ رَبِّهِم تَحِیَّتُهُم فِیها سَلام‌ٌ (23)

صفحه : 75

[ترجمه]

مثل اعمال افرادی که بخدا کافر شدند بخاکستری ماند که در روز وزیدن باد سختی (همه بباد فنا رود) و قدرت ندارند از آنچه کسب نموده‌اند چیزی بهره ببرند و اینکه پندار کفار گمراهی دور است (18)
ای محمّد (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) آیا ندانستی آنرا که خداوند آسمانها و زمین را بحق و حقیقت آفریده و اگر بخواهد ای کفار شما را میبرد و خلق جدیدی می‌آورد (19)
و چنین کاری بر خدای تعالی دشوار نیست (20)
و در قیامت جمیع مردم برای حساب حاضر میشوند و ضعفای کفار پیشوایانشان را که طلب رفعت میکردند بآنان گویند همانا ما در دنیا تابع شما بودیم آیا شما چیزی از عذاب خدا را از ما دفع کننده میباشید متکبرین گویند اگر خدا ما را هدایت نموده بود همانا ما شما را هدایت مینمودیم برای ما یکسان است جزع کنیم یا صبر کنیم برای ما گریزگاهی نیست (21)
پس از آنکه حساب خلق تمام شد شیطان گوید خداوند بشما وعده حق داد و من هم بشما وعده دادم و خلف وعده نمودم و مرا بر شما تسلّطی نبود مگر اینکه شما را خواندم و شما دعوت مرا اجابت نمودید و من را ملامت نکنید بلکه خودتان را ملامت کنید من فریادرس شما نیستم و شما هم فریادرس من نمیباشید همانا من کافر شدم بآنچه مرا با خدا در فرمان برداری شریک میگردانیدید و براستی که برای ستمکاران عذاب دردناک مهیّا گردیده (22)
و آنهائی را که ایمان آورده بودند و عمل صالح کرده‌اند داخل میگردانند در بهشتهائی که در زیر درختهای آن نهرها جریان دارد و در آن بهشتها باذن پروردگارشان جاویدانند و تحیت ملائکه بر آنها یا تحیت مؤمنین بر یکدیگر در بهشت سلام میباشد (23)

صفحه : 76

(توضیح آیات)

مَثَل‌ُ الَّذِین‌َ کَفَرُوا بِرَبِّهِم أَعمالُهُم کَرَمادٍ اشتَدَّت بِه‌ِ الرِّیح‌ُ فِی یَوم‌ٍ عاصِف‌ٍ لا یَقدِرُون‌َ مِمّا کَسَبُوا عَلی شَی‌ءٍ ذلِک‌َ هُوَ الضَّلال‌ُ البَعِیدُ (مَثَل‌ُ الَّذِین‌َ) مبتداء و خبرش محذوف است پس از بیان اوصاف کفار که در آیات شرح داده شده و کیفر اعمال آنان که در اثر انکارشان دامن گیرشان گردیده اعمال خیر آنها را در بی‌ثباتی و بی‌اثری بخاکستری تشبیه میکند که در روز عاصف یعنی روز طوفانی که باد بشدّت میوزد در بین چنین بادی واقع گردد که در اینکه حال کسی را قدرت نیست که اجزاء خاکستر را نگاه دارد و از او نفع ببرد چنین است اعمال کفار اینکه است گمراهی دور از صواب، قوله تعالی در جای دیگر (وَ قَدِمنا إِلی ما عَمِلُوا مِن عَمَل‌ٍ فَجَعَلناه‌ُ هَباءً مَنثُوراً) آری جزاء عمل نیک در آخرت بسته بایمان است زیرا که ایمان عمل قلبی است و قلب رئیس بدن است اگر عمل جوارح از روی ایمان و نیّت صحیح واقع گردد عمل نتیجه بخش خواهد بود، در حدیث مشهور منسوب برسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است که فرموده
(نیّة المؤمن خیر من عمله)
و مقصود از نیّت آن چیزی است که در اعمال هدف و منشأ عمل میگردد و آن اصل در عمل است که متصف گردیدن عمل بخوبی و بدی بسته باین است که نیّت و قصد عامل چه بوده اگر هدف اطاعت امر حق تعالی و رضای او باشد و پس از معرفت بمقام الوهیت واقع گردد آن مثال همان شجره طیّبه‌ئی میماند که (أَصلُها ثابِت‌ٌ وَ فَرعُها فِی السَّماءِ) و اگر اعمال از روی ایمان و خلوص واقع نگردد آن بشجره خبیثه‌ئی میماند که ریشه و ثمره‌ئی ندارد و ثباتی برای او نیست زیرا حق‌ّ است که ثابت و پایدار است و غیر او همه باطل و عاطل اینکه است که هر کس از جهت ایمان قلب و روحش را پیوند بحقیقت زند خود و اعمالش ثابت و پاینده است و الّا اعمالش هباءا منثورا است که هیچ ثباتی برای آن تصوّر ندارد.

صفحه : 77
أَ لَم تَرَ أَن‌َّ اللّه‌َ خَلَق‌َ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌َ بِالحَق‌ِّ همزه (أَ لَم تَرَ) همزه تقریری است و رؤیت بمعنی علم است خطاب برسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است و مقصود تذکر امت است که آیا تو ندانستی یعنی البته بعین الیقین بچشم دل می‌بینی که خداوند آسمانها و زمین را بحق و از روی حقیقت و مشتمل بر حکمت و غایت استوار گردانیده و آنچه غیر حق است باطل است یعنی غایت و فائده‌ئی در آن تصوّر ندارد، حق را مقابل باطل میآورند و باطل چیزی را نامند که عبث و هجو و بیهوده و بدون غایت انجام گرفته باشد و در معرض تباه و فناء است و اثری از او باقی نخواهد ماند.
(إِن یَشَأ یُذهِبکُم وَ یَأت‌ِ بِخَلق‌ٍ جَدِیدٍ، وَ ما ذلِک‌َ عَلَی اللّه‌ِ بِعَزِیزٍ) آیه اشاره بعموم قدرت مینماید که با اینکه خلقت شما شاید مقصود کفار مکه باشد از روی حکمت و استحکام آفریده شده لکن با اینکه حال اگر حکمت و مشیت الهی اقتضاء نماید تمام شما را معدوم میگرداند و بیک اراده وحدانی خلقت جدیدی میآورد و چنین کاری بر قادر متعال دشوار نیست چنانچه در زمان نوح (ع) تمام کفار و مشرکین را بطوفان هلاک گردانید و پس از آن افراد دیگری را بوجود آورد.
وَ بَرَزُوا لِلّه‌ِ جَمِیعاً فَقال‌َ الضُّعَفاءُ لِلَّذِین‌َ استَکبَرُوا إِنّا کُنّا لَکُم تَبَعاً فَهَل أَنتُم مُغنُون‌َ عَنّا مِن عَذاب‌ِ اللّه‌ِ مِن شَی‌ءٍ (مِن) در (مِن عَذاب‌ِ اللّه‌ِ) بیانیه است و (مِن) در (مِن شَی‌ءٍ) تبعیضیه است، ظاهرا آیه راجع بقیامت است و (بَرَزُوا) بصیغه ماضی آورده چنانچه غالبا اوضاع قیامت را بصیغه ماضی تذکر میدهد، و شاید برای اینکه است که اوضاع قیامت محقق الوقوع است و گویا واقع است البته همه چیز آنچه نسبت بما واقع گردیده و آنچه بعدا واقع میگردد در احاطه علم حق تعالی واقع است زمان گذشته و آینده نسبت بما است که زمانی و در ظرف زمان واقعیم و مکان ما را محدود نموده، نه آنکسیکه آفریننده زمان و زمانیات و مکان و مکانیات است و بتمام موجودات

صفحه : 78
احاطه علمیه دارد (لا یَعزُب‌ُ عَنه‌ُ مِثقال‌ُ ذَرَّةٍ فِی السَّماوات‌ِ وَ لا فِی الأَرض‌ِ) سوره سبأ آیه 3.
ذات متعال تذکر میدهد وقتی که تمام مرده‌ها پس از اخفاء آنها بمرگ ظاهر میگردند آنوقت ضعفاء و تابعین کفار و مشرکین خود را در عذاب می‌بینند رو برؤساء و پیشوایان و متبوعان خود نموده و بآنها التجاء می‌نمایند و درخواست میکنند که شمائی که در دنیا اینکه قدر طلب رفعت و بلند پروازی مینمودید و ما مطیع شما بودیم بگمان اینکه از دست شما کاری برمیآید حال که ما را فریب دادید و ما مبتلا بعذاب گردیده‌ایم آیا شما بعضی از عذاب ما را دفع مینمائید.
قالُوا لَو هَدانَا اللّه‌ُ لَهَدَیناکُم سَواءٌ عَلَینا أَ جَزِعنا أَم صَبَرنا ما لَنا مِن مَحِیص‌ٍ (مَحِیص‌ٍ) مشتق از حیص و بمعنی فرارگاه است، رؤساء و مستکبرین در پاسخ ضعفاء و تابعین میگویند اگر خدا ما را هدایت نموده بود البته ما شما را هدایت کرده بودیم صبر ما و جزع ما مساوی است ما را فرارگاهی نخواهد بود بعضی از مفسرین نظر ببعض اخبار چنین گفته‌اند: وقتی ضعفاء از پیشوایان خود مأیوس میگردند با هم میگویند ما دیگر چاره‌ئی نداریم بیائید با هم جزع کنیم پانصد سال جزع میکنند فائده‌ئی نمی‌بخشد پس از آن میگویند بر عذاب صبر کنیم شاید فرج ما برسد باز پانصد سال بر عذاب تحمّل میکنند باز فائده‌ئی نمی‌بخشد وقتی ناامید شدند گویند جزع ما و صبر ما مساوی است برای ما گریزگاه و راه مفرّی نیست.
وَ قال‌َ الشَّیطان‌ُ لَمّا قُضِی‌َ الأَمرُ إِن‌َّ اللّه‌َ وَعَدَکُم وَعدَ الحَق‌ِّ وَ وَعَدتُکُم فَأَخلَفتُکُم وَ ما کان‌َ لِی عَلَیکُم مِن سُلطان‌ٍ إِلّا أَن دَعَوتُکُم فَاستَجَبتُم لِی فَلا تَلُومُونِی وَ لُومُوا أَنفُسَکُم ظاهرا پس از آنکه امر بنی آدم تمام گردید و حساب خلق کشیده شد و کفار و مشرکین مال امرشان بعذاب و جهنم کشید و شیطان که قسم یاد نموده بود بعزّت حق تعالی که همه را گمراه گرداند مگر مخلصین را بمراد خود رسید و پرده از

صفحه : 79
کارها برداشته شد و آنچه مخفی بود ظاهر گردید آنوقت ابلیس لعین که شالوده فساد و اغواء است نیز بر انسان ظاهر میگردد و اهل دوزخ خواهند گناه را بگردن شیطان گذارند ابلیس در پاسخ جهنّمیان خواهد در آن مقام نیز مکر شیطانیت خود را بکار برد و خود را تبرئه نماید اینست مقول قول او که گوید خدای تعالی بشما بتوسط رسولانش وعده‌ئی داد وعده بحق و وعده حق تعالی حق است و عین واقع و تخلّف‌پذیر نخواهد بود و من نیز بشما وعده بباطل و خلاف حق دادم و خلف وعده نمودم و شما وعده خدا را که موافق با حکم عقل خودتان بود قبول ننمودید و وعده مرا چون موافق بامیول نفسانی خودتان بود پذیرفتید و من بر شما سلطنتی نداشتم یعنی قوّت و قدرتی نداشتم که شما را باجبار بر تکذیب پیمبران و مخالفت امر خدای تعالی وادار نمایم مگر اینکه شما را خواندم و شما دعوت باطل مرا پذیرفتید و ابلیس لعین در اینجا نمیگوید من چگونه از اطراف بر شما وارد گردیدم و دنیائی که جیفه گندیده‌ئی ماند در نظر شما زینت دادم و آنرا بزر و زیور بی‌اصل آن آراسته گردانیده و شما را اغواء گردانیدم و شما دعوت مرا اجابت نمودید و در اینجا نباید مرا ملامت نمائید بایستی نفس خود را ملامت کنید که نفس خبیث شما مهیّا بود برای پذیرفتن اغواء من و امروز نه من توانم بفریاد شما برسم و شما را از عذاب نجات دهم و نه شما توانید بفریاد من برسید.
بعضی از مفسرین چنین گفته که از اینکه آیات دو مطلب میتوان استفاده نمود یکی آنکه انسان خودش مسئول عمل خود است کسی را بر عمل او سلطنتی نخواهد بود اینکه است که باید نسبت باعمال بدش خود را ملامت کند نه غیر خود را، و دیگر رابطه تابعیت و متبوعیت که در دنیا یک امر وهمیّه خیالی بیش نیست در قیامت قطع میگردد انسان باقی میماند با نتیجه اعمالش: ان کان عمله خیرا فکان جزائه خیرا و ان کان عمله شرا فکان جزائه شرّا.
إِنِّی کَفَرت‌ُ بِما أَشرَکتُمُون‌ِ مِن قَبل‌ُ (سخنان مفسرین در توجیه آیه)

صفحه : 80
1- شیطان گوید من کافر شدم بآنچه مرا در دنیا با خدا شریک قرار میدادید 2- بخدا کافر شده بودم پیش از اشراک شما یا کافر شدم بخدا پیش از آنکه شما مرا شریک خدا گیرید در آنوقتیکه از سجده بآدم امتناع نمودم و من امروز از شرک شما بیزارم.
3- (ما) در (بما) مصدریه است یعنی امروز کافر شدم پیش از شریک گردانیدن مرا در دنیا با خدا و امروز از شما بیزارم.
إِن‌َّ الظّالِمِین‌َ لَهُم عَذاب‌ٌ أَلِیم‌ٌ شاید اینکه جمله از تتمه سخن ابلیس باشد که آن ستمکاران که بر خود و بر اهل حق جفاء نمودند و خود را بدرک جهنم سرنگون گردانیدند برای آنها است عذاب الیم، و شاید جمله استیناف باشد و ابتداء کلام الهی باشد که خبر میدهد که ستمکاران که مطیع شیطان گردیدند برای آنان عذاب دردناک آماده شده.
وَ أُدخِل‌َ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ جَنّات‌ٍ تَجرِی مِن تَحتِهَا الأَنهارُ خالِدِین‌َ فِیها بِإِذن‌ِ رَبِّهِم تَحِیَّتُهُم فِیها سَلام‌ٌ پس از حکایت اهل جهنم و اعتراض ضعفاء آنها بر رؤساء و نیز اعتراض آنها بر ابلیس که گاهی میخواهند گناه را بگردن رؤساء گذارند و گاهی بگردن شیطان و آنها اعتراضات آنها را برمیگردانند همین طور که عادت قرآن بر اینکه است که پس از شرح حال و عذاب اشقیاء، در مقابل راجع بمؤمنین و نعمتهائیکه در آخرت برای آنها مهیّا گردیده از بهشتهای پر نعمت و نهرهای جاری و بالاتر از همه جاوید بودن آنها در بهشت که فوق تمام آنها است و دیگر از بزرگترین نعمتها که باهل بهشت تذکر میدهد سلام و تحیت است که از جانب خدا یا از طرف ملائکه و شاید اهل بهشت بیکدیگر تحیت مینمایند و سلام که مأخوذ از سلامتی است بهم یادآوری میکنند که ما همیشه در دار کرامت الهی بسلامتی از تمام آفات و بلیات در امان میباشیم.

صفحه : 81

[سوره إبراهیم (14): آیات 24 تا 34]

اشاره

أَ لَم تَرَ کَیف‌َ ضَرَب‌َ اللّه‌ُ مَثَلاً کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ أَصلُها ثابِت‌ٌ وَ فَرعُها فِی السَّماءِ (24) تُؤتِی أُکُلَها کُل‌َّ حِین‌ٍ بِإِذن‌ِ رَبِّها وَ یَضرِب‌ُ اللّه‌ُ الأَمثال‌َ لِلنّاس‌ِ لَعَلَّهُم یَتَذَکَّرُون‌َ (25) وَ مَثَل‌ُ کَلِمَةٍ خَبِیثَةٍ کَشَجَرَةٍ خَبِیثَةٍ اجتُثَّت مِن فَوق‌ِ الأَرض‌ِ ما لَها مِن قَرارٍ (26) یُثَبِّت‌ُ اللّه‌ُ الَّذِین‌َ آمَنُوا بِالقَول‌ِ الثّابِت‌ِ فِی الحَیاةِ الدُّنیا وَ فِی الآخِرَةِ وَ یُضِل‌ُّ اللّه‌ُ الظّالِمِین‌َ وَ یَفعَل‌ُ اللّه‌ُ ما یَشاءُ (27) أَ لَم تَرَ إِلَی الَّذِین‌َ بَدَّلُوا نِعمَت‌َ اللّه‌ِ کُفراً وَ أَحَلُّوا قَومَهُم دارَ البَوارِ (28)
جَهَنَّم‌َ یَصلَونَها وَ بِئس‌َ القَرارُ (29) وَ جَعَلُوا لِلّه‌ِ أَنداداً لِیُضِلُّوا عَن سَبِیلِه‌ِ قُل تَمَتَّعُوا فَإِن‌َّ مَصِیرَکُم إِلَی النّارِ (30) قُل لِعِبادِی‌َ الَّذِین‌َ آمَنُوا یُقِیمُوا الصَّلاةَ وَ یُنفِقُوا مِمّا رَزَقناهُم سِرًّا وَ عَلانِیَةً مِن قَبل‌ِ أَن یَأتِی‌َ یَوم‌ٌ لا بَیع‌ٌ فِیه‌ِ وَ لا خِلال‌ٌ (31) اللّه‌ُ الَّذِی خَلَق‌َ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌َ وَ أَنزَل‌َ مِن‌َ السَّماءِ ماءً فَأَخرَج‌َ بِه‌ِ مِن‌َ الثَّمَرات‌ِ رِزقاً لَکُم وَ سَخَّرَ لَکُم‌ُ الفُلک‌َ لِتَجرِی‌َ فِی البَحرِ بِأَمرِه‌ِ وَ سَخَّرَ لَکُم‌ُ الأَنهارَ (32) وَ سَخَّرَ لَکُم‌ُ الشَّمس‌َ وَ القَمَرَ دائِبَین‌ِ وَ سَخَّرَ لَکُم‌ُ اللَّیل‌َ وَ النَّهارَ (33)
وَ آتاکُم مِن کُل‌ِّ ما سَأَلتُمُوه‌ُ وَ إِن تَعُدُّوا نِعمَت‌َ اللّه‌ِ لا تُحصُوها إِن‌َّ الإِنسان‌َ لَظَلُوم‌ٌ کَفّارٌ (34)

صفحه : 82

[ترجمه]

آیا ندیدی که خدا چگونه مثل آورده کلمه طیّبه (توحید) را بشجره طیّبه‌ئی که اصل و ریشه او ثابت است در زمین و فرع و شاخه‌های آن در بالا (24)
و آن درخت باذن پروردگارش در هر وقت میوه‌های خوش مزه میدهد و خداوند برای مردم مثلهائی میآورده شاید آنها متذکر گردند (25)
و مثل کلمه خبیثه (کفر) مثل شجره خبیثه (ناپاک) است که ریشه‌اش از زمین کنده شده و بالای زمین افتاده که قرار و ثباتی برای آن نیست (26)
خدا کسانی را که ایمان آورده‌اند ثابت میگرداند بسخنی که ثابت است نزد آنها در حیات دنیا و در آخرت و ستمکاران را در گمراهی میگذارد و آنچه بخواهد میکند (27)
آیا ندیدی کسانی را که نعمتهای خدا را تبدیل بکفر نمودند آنان خودشان و قومشان را بدار هلاکت انداختند (28)
و آن دار جهنم است که در میآیند در آن و بد قرارگاهی است جهنم (29)
(و آنان) برای خدا مانندهائی قرار دادند برای اینکه مردم را از طریق حق تعالی گمراه گردانند ای رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بگو (مدّت کمی از حیاتتان تمتع ببرید پس بدرستیکه بازگشت شما بسوی آتش است (30)
بگو ببندگان من آنکسانیکه ایمان آورده‌اند که نماز را بپای دارند و از آنچه بآنها روزی داده‌ایم پنهان و آشکار انفاق نمایند پیش از آنکه بیاید روزی که نه خرید و فروشی است و نه دوستی (31)
خدا آنکسی است که آسمانها و زمین را آفریده و از آسمان آب را نازل گردانیده و بآب از زمین بیرون میآورد از ثمرات و میوه‌جات که روزی شما باشد و برای شما کشتی را مسخّر گردانیده تا جاری شود در دریا بامر خدا و برای شما نهرها را مسخر گردانیده
و خورشید و ماه را برای شما مسخر گردانید در حالیکه در عمل خود مستمرند و برای شما شب و روز را مسخر گردانیده (33)
و بشما عطاء نمود بعض چیزها که نخواسته بودید از او یا خواسته بودید و نتوانید نعمتهای خدا را احصاء و شماره نمائید بدرستیکه انسان بسیار ستمکار و بسیار ناسپاس است (34)
.

صفحه : 83

(توضیح آیات)

أَ لَم تَرَ کَیف‌َ ضَرَب‌َ اللّه‌ُ مَثَلًا کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ أَصلُها ثابِت‌ٌ وَ فَرعُها فِی السَّماءِ آیا ندانستی چگونه خداوند مثل آورده یعنی تشبیه کرده و اینکه مثل را تفسیر نموده و گفته (کَلِمَةً طَیِّبَةً) و آن کلمه بقول إبن عباس توحید و شهادت به (لا اله الا الله) است و بقول ابی علی آن هر کلامی است از طاعات که خدا امر بآن نموده و آنرا طیّبه نامیده برای آنکه آن پاک و نموّ دهنده خیرات است و برای صاحبش مثل شجره طیّبه‌ئی ماند که (اصلها ثابت و فرعها فی السماء) یعنی پاک و نموّ دهنده‌ئی است که ریشه و اصول آن در زمین است و شاخه‌های آن بالا میرود بسوی آسمان و مقصود مبالغه در رفعت است که ریشه آن در سافل و فرع آن در عالی مگر اینکه از اصل ریشه متوسل بفرع میگردد یعنی از اصل بالا میرود تا بفرع و میوه برسد.
و انس از نبی اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم روایت میکند که شجره طیّبه نخل خرما است و بقول إبن عباس آن درختی است در بهشت و از ابی جعفر علیه السّلام روایت شده که شجره رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است و فرع آن علی (ع) و عنصر آن شجره فاطمه (ع) و ثمره آن اولاد فاطمه (ع) است و شاخه‌ها و اوراق آن شیعیان مایند پس از آن فرمود هر گاه مردی از شیعیان ما بمیرد یک برگی از شجره میافتد و مولودی از شیعیان ما جای او را میگیرد.
و نیز از إبن عباس روایت شده که گفته جبرئیل بپیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم گفت تو شجره طیّبه‌ئی و علی (ع) شاخه او است و فاطمه (ع) برگ او است و حسن و حسین (علیهما السّلام) میوه آن.
و بقولی مقصود از (کَلِمَةً طَیِّبَةً) ایمان است و (کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ) مؤمن (تُؤتِی أُکُلَها کُل‌َّ حِین‌ٍ) یعنی در شش ماه الی آخر کلامه. (مجمع البیان)

صفحه : 84
و اشتغال بسخنان مفسرین در اینکه مقصود از شجره طیبه چه درختی است درخت بخصوصی است یا هر درختی و امثال اینکه قال و قیل‌ها انسان از اصل مطلب که مقصود معارف قرآنی و ارشاد بآیات کلام اللّه باشد باز میدارد.
قوله تعالی (أَ لَم تَرَ کَیف‌َ ضَرَب‌َ اللّه‌ُ مَثَلًا الخ) مفسرین گفته‌اند (کَلِمَةً) بدل اشتمال از (مَثَلًا) است و شجرة صفت بعد از صفت کلمة است یا کلمة مفعول اول (ضرب) است و مؤخّر شده و مثلا مفعول ثانی او یا خبر مبتداء محذوف است و در تقدیر (هی شجرة) میباشد و در معنی (ضرب اللّه کلمة طیّبة کشجرة طیبة).
خلاصه ظاهرا مقصود از شجره طیّبه همان کلمه توحید است که اصل هر مطلبی و ریشه و لب‌ّ هر کمالی است و اصل آن در قعر قلب مؤمن ریشه دوانیده و ثابت و استوار است و فرع آن آثاری است از اوصاف حمیده و اعمال پسندیده که از ریشه توحید که تمام ارض قلب مؤمن را فرا گرفته سر بدر آورده و بالا رفته و در بلندی و رفعت منزلت بافق آسمان کمال نزدیک گردیده.
تُؤتِی أُکُلَها کُل‌َّ حِین‌ٍ بِإِذن‌ِ رَبِّها آری شجره توحید درخت با برکتی است که ثمره و میوه آن قطع شدنی نیست شخص موّحد علی الدوام از میوه آن ارتزاق مینماید و محظوظ میگردد و از راه اعمال دو مرتبه در قلب و دل موّحد فرو میرود و میوه تازه‌ئی ببار میآورد (نُورٌ عَلی نُورٍ) و از اکل میوه آندرخت که خوراک روحانی وی است و خود موّحد در قعر قلب خود غرس نموده بر قوّت و سعه روحانی او افزوده میگردد و در هر حالی از نفحات رحمانی فرجی و گشایش تازه‌ئی در خود می‌یابد.
وَ یَضرِب‌ُ اللّه‌ُ الأَمثال‌َ لِلنّاس‌ِ لَعَلَّهُم یَتَذَکَّرُون‌َ برای نزدیک شدن مطالب بزرگی که اکثر نفوس ضعیفه بشر تاب تحمل آنرا ندارند در کلام اللّه مثال‌هائی آورده که از آن مثل قدری مطلب نزدیک بذهن گردد.

صفحه : 85
وَ مَثَل‌ُ کَلِمَةٍ خَبِیثَةٍ کَشَجَرَةٍ خَبِیثَةٍ اجتُثَّت مِن فَوق‌ِ الأَرض‌ِ ما لَها مِن قَرارٍ شاید مقصود از کلمه خبیثة مقابل کلمه توحید کلمه کفر و شرک باشد که همان طوری که کلمه توحید امر ثبوتی واقعی است در مقابل آن کلمه شرک و کفر امر عدمی است زیرا که ناشی از عدم ایمان و معرفت بمقام الوهیت و وحدت است اینکه است که شرک را مقابل وحدت و ایمان بمقام الوهیت را تشبیه نموده بدرخت خبیثة که در زمین ریشه ندوانیده یعنی ثبات و بقائی برای آن تصور ندارد و همان طوری که سه خصوصیت نسبت بشجره طیبه توحید بیان شده در مقابل آن سه صفت نسبت بشجره خبیثه شرک و کفر نیز معلوم میگردد:
یکی اینکه کلمه توحید را شجره طیّبه نامیده مقابل آن کلمه شرک و کفر را بشجره خبیثه موصوف گردانیده.
و دیگر از اوصاف شجره طیّبه توحید اینکه است که اصل آن در قعر قلب موّحد ثابت و ریشه دوانیده و تمام قوی و مشاعر موحد را فرا گرفته و از خود اثری در آنها نمودار گردانیده، در مقابل شجره کفر اصل و ثباتی برای آن تصوّر ندارد و بزودی خشکیده و فانی میگردد.
و دیگر از حیث اثر میوه درخت طیبه توحید مأکول و علی الدوام لذّت بخش جان و روح موّحد است و چون درخت خبیثه کفر ریشه ندارد که مثمر گردد بالاخره خشگ و بی‌ثمر میگردد و چیزی از آن عاید کافر و مشرک نخواهد گردید و (ذلِک‌َ هُوَ الخُسران‌ُ المُبِین‌ُ).
یُثَبِّت‌ُ اللّه‌ُ الَّذِین‌َ آمَنُوا بِالقَول‌ِ الثّابِت‌ِ فِی الحَیاةِ الدُّنیا وَ فِی الآخِرَةِ اینکه آیه تأیید میکند همان توجیه بالا را که گفتیم ظاهرا مقصود از کلمه طیبه کلمه توحید است.
و همین است قول ثابت که خدای تعالی در روحیه موحد متمرکز گردانیده و مؤمن موّحد را بر همین قول در دنیا و در آخرت ثابت و پایدار میگرداند و رفعت روحی بوی کرامت مینماید، خلاصه وقتی شخص موحد بکلمه توحید تصدیق

صفحه : 86
نمود خدای تعالی ایمان را در قلب او ثابت و متمرکز میگرداند و اگر تثبیت خدا نبود ایمان در قلب ثابت نمیماند قوله تعالی (إِلَیه‌ِ یَصعَدُ الکَلِم‌ُ الطَّیِّب‌ُ وَ العَمَل‌ُ الصّالِح‌ُ یَرفَعُه‌ُ) سوره فاطر آیه 11.
کاشفی در تفسیرش گفته حق تعالی درخت ایمان را تشبیه کرده بدرختی که اصل آن در دل مؤمن ثابت است و اعمال او بجانب اعلی علیّین مرتفع و ثواب آن در هر زمان باو واصل میگردد مثل درخت خرما که بیخ آن در منبت مستقر است و فرع آن متوجه بجانب علو و در هر وقت نفع آن بخلق رسنده است.
و در حدیث نبوی صلی اللّه علیه و آله و سلّم وارد شده که فرموده: مثل اسلام مثل شجره‌ئی است ثابت که اصل آن ایمان بخدا است و نمازهای پنجگانه تنه او است و زکات شاخه‌های آن است و روزه ماه رمضان پوست او و خشخوئی برگهای آن (منهج) وَ یُضِل‌ُّ اللّه‌ُ الظّالِمِین‌َ وَ یَفعَل‌ُ اللّه‌ُ ما یَشاءُ کسانیکه بحق نگرویدند و ستم نمودند خداوند آنان را در گمراهی وا میگذارد اگر چه خدای تعالی نسبت گمراهی را بخودش میدهد که خدا ستمکاران را در گمراهی وامیگذارد لکن خود ستمکاران بقول و عملشان گمراهی را ایجاب نموده یعنی خود را از قابلیت هدایت انداخته‌اند و دیگر قابل هدایت نمیباشند.
أَ لَم تَرَ إِلَی الَّذِین‌َ بَدَّلُوا نِعمَت‌َ اللّه‌ِ کُفراً وَ أَحَلُّوا قَومَهُم دارَ البَوارِ جَهَنَّم‌َ یَصلَونَها وَ بِئس‌َ القَرارُ بهمزه تقریری خطاب برسول اکرم است که ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم آیا ندیدی یعنی البته دیدی آنکسانی را که نعمت خدا را تبدیل بکفر نمودند، شاید مقصود اینکه است که بجای شکر گذاری از نعمت اسلام کفران نعمت نموده و کافر گردیدند، بروایتی مردی از امیر المؤمنین علیه السّلام از اینکه آیه سؤال نمود حضرت فرمود آنها افجران از قریش یعنی بنو امیّه و بنو مغیره بودند، اما بنو امیه مدتی از حیات تمتع بردند و اما بنو مغیره تمتع آنها تا روز جنگ بدر بود که خود آنان و تابعین آنها که کافر شده بودند حلول کردند (بدار البوار) جهنّم عطف بیان است برای دار البوار

صفحه : 87
یعنی درآمدند آنان بجهنم و جهنم بد قرارگاهی است (وَ جَعَلُوا لِلّه‌ِ أَنداداً) یعنی کفار که نعمت خدا را تبدیل بکفر کردند علاوه بر کفر و جحودشان نظراء و امثالی در عبادت قرار دادند (لِیُضِلُّوا عَن سَبِیلِه‌ِ) تا اینکه مردمان را از راه خدا گم نمایند، لام در (لِیُضِلُّوا) لام غرض نیست زیرا که مشرکین عبادت اوثان را بغیر خدا ننمودند و غرض آنها هلاک خودشان باشد و کسیکه (لِیُضِلُّوا) را بضم‌ّ یاء قرائت کرده معنی چنین میشود تا اینکه مردم را از راه خدا گمراه گردانند (قُل تَمَتَّعُوا فَإِن‌َّ مَصِیرَکُم إِلَی النّارِ) بگو باین کفاریکه وصف کردیم از حیات دنیا تمتع ببرید (تَمَتَّعُوا) بصورت امر است و مراد تهدید است زیرا که بازگشت شما بسوی آتش است. (مجمع البیان) قُل لِعِبادِی‌َ الَّذِین‌َ آمَنُوا یُقِیمُوا الصَّلاةَ وَ یُنفِقُوا مِمّا رَزَقناهُم سِرًّا وَ عَلانِیَةً مِن قَبل‌ِ أَن یَأتِی‌َ یَوم‌ٌ لا بَیع‌ٌ فِیه‌ِ وَ لا خِلال‌ٌ پس از بیان حال کسانیکه نعمت خدا را تبدیل بکفر نمودند و سوء عاقبت آنها، خطاب برسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نموده و مؤمنین را معزّز و مکرّم بعبادی گردانیده که بآنها بگو نماز را بپای دارند و از آنچه بآنها روزی داده‌ایم انفاق نمایند در پنهانی و آشکارا پیش از آنکه روزی بیاید که در آن روز نه داد و ستدی است و نه دوستی و رفاقتی.
آیه بدو رکن از ارکان ایمان اشاره میکند: یکی نمازهای پنجگانه است و دیگری انفاق که اطلاق آن شامل میگردد تمام اقسام انفاقات را از نعمتهائیکه روزی انسان کرده و اجازه داده که انفاق بهر دو قسم آن بنمایند خواه پنهانی باشد و خواه علنی لکن بعضی از دانشمندان را عقیده بر اینکه است که در واجبات مثل زکات و امثال آن علنی انفاق نمودن بهتر است برای اینکه متّهم بمنع زکات نگردند.
مفسرین گفته‌اند قوله تعالی (یُقِیمُوا الصَّلاةَ وَ یُنفِقُوا الخ) هر دو مجزومند زیرا که جواب امر واقع گردیده‌اند و مقول قول محذوف است و دو فعل (یُقِیمُوا

صفحه : 88
و یُنفِقُوا) بر آن دلالت دارند و در معنی (قل اقیموا الصلاة و انفقوا) میباشد اللّه‌ُ الَّذِی خَلَق‌َ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌َ وَ أَنزَل‌َ مِن‌َ السَّماءِ ماءً فَأَخرَج‌َ بِه‌ِ مِن‌َ الثَّمَرات‌ِ رِزقاً الخ ذات متعال مقابل قول کفار و مشرکین که برای خدا ندّ و ضدّ قرار داده‌اند خود را معرفی مینماید که (اللّه‌ُ) آنکسی است که آسمانها و زمین را آفریده و از آسمان آب باران فرود میآورد و میوه‌جات را بآب باران از زمین بیرون می‌آورد که روزی شما باشد و موجودات را برای شما مسخّر گردانیده کشتی بامر او در دریاها جریان دارد و نیز ماه و خورشید را برای نفع شما افراد بشر مسخّر گردانیده (دائِبَین‌ِ) راغب گفته (الدّأب) ادامة السیر دأب فی السیر دابا، قال تعالی (وَ سَخَّرَ لَکُم‌ُ الشَّمس‌َ وَ القَمَرَ دائِبَین‌ِ) و الدأب العادة المستمرة دائما علی حالة، قال تعالی (کَدَأب‌ِ آل‌ِ فِرعَون‌َ) ای کعادتهم التی یستمرون علیها.
(پایان) خلاصه آیه ارشاد بر اینکه است که همین طوری که حق تعالی در ذات و صفات حقیقة متفرّد بذات است و مثل و ضدّی و ندّی ندارد در ظهور آثار نیز مستقل در افاضه و آفرینش است و بذات بی‌زوال و اراده ازلی خود می‌آفریند نشو و ارتقاء میدهد، جان میدهد و جان میگیرد، در امر خلقت و تدبیر عالم محتاج بشریک و معاون نخواهد بود.
وَ آتاکُم مِن کُل‌ِّ ما سَأَلتُمُوه‌ُ در مقام اظهار تفضّلاتی است که نسبت بنوع بشر اجراء گردانیده که بعض از آنچه سؤال نکرده‌اید یا بکنید بشما عطاء کرده چنانچه در مقام امتنان امر فرموده (ادعُونِی أَستَجِب لَکُم).
از اینکه دو آیه و امثال آن میتوان استفاده نمود که آنچه انسان از پروردگارش سؤال کند مسئول او را عطاء مینماید و در اینکه آیات قیدی و شرطی ذکر نشده که متعلّق بمصلحت باشد یا نباشد یا اینکه چنانچه بعضی گفته‌اند دعائی که ردّ نمیشود

صفحه : 89
آن دعائی است که بزبان استعداد باشد نه فقط زبان قال، آری ممکن است گفته شود آنچه را که واقعا انسان محتاج باو است هر گاه از مبدء خود که عالم بحوائج او است طلب کند ردّ نمیشود لکن اگر از روی احتیاج نباشد بلکه از روی هوا و هوس طلب کند آن معلّق بحکمت و مصلحت باشد (أَمَّن یُجِیب‌ُ المُضطَرَّ إِذا دَعاه‌ُ وَ یَکشِف‌ُ السُّوءَ) ارشاد بهمین مطلب است.
بقولی نظر بمن تبعیضیه و ماء موصوفه عطاء میکند بعض از آنچه را که محل احتیاج شما است خواه سؤال بکنید یا نکنید.
وَ إِن تَعُدُّوا نِعمَت‌َ اللّه‌ِ لا تُحصُوها إِن‌َّ الإِنسان‌َ لَظَلُوم‌ٌ کَفّارٌ آیه در مقام امتنان ببشر است و اینکه انسان کفران نعمتهای غیر متناهی الهی را میکند که با اینکه همه نعمتها که احصاء نمیشود از نعمت وجود که از نیستی و عدم بوجود و هستی آمده و روزی و اسباب پرورش او را پیش از آمدنش بدنیا باحسن وجه مهیّا گردانیده و اعضاء او را معتدل گردانیده و از ضعف صغر و کودکی وی را بجوانی و نیرومندی رسانیده و تمام احتیاجات او را رفع گردانیده و انسان ظلوم و جهول تمام اینها را نادیده انگاشته و کفران نعمت ولی‌ّ نعمت خود را مینماید.

صفحه : 90

[سوره إبراهیم (14): آیات 35 تا 43]

اشاره

وَ إِذ قال‌َ إِبراهِیم‌ُ رَب‌ِّ اجعَل هَذَا البَلَدَ آمِناً وَ اجنُبنِی وَ بَنِی‌َّ أَن نَعبُدَ الأَصنام‌َ (35) رَب‌ِّ إِنَّهُن‌َّ أَضلَلن‌َ کَثِیراً مِن‌َ النّاس‌ِ فَمَن تَبِعَنِی فَإِنَّه‌ُ مِنِّی وَ مَن عَصانِی فَإِنَّک‌َ غَفُورٌ رَحِیم‌ٌ (36) رَبَّنا إِنِّی أَسکَنت‌ُ مِن ذُرِّیَّتِی بِوادٍ غَیرِ ذِی زَرع‌ٍ عِندَ بَیتِک‌َ المُحَرَّم‌ِ رَبَّنا لِیُقِیمُوا الصَّلاةَ فَاجعَل أَفئِدَةً مِن‌َ النّاس‌ِ تَهوِی إِلَیهِم وَ ارزُقهُم مِن‌َ الثَّمَرات‌ِ لَعَلَّهُم یَشکُرُون‌َ (37) رَبَّنا إِنَّک‌َ تَعلَم‌ُ ما نُخفِی وَ ما نُعلِن‌ُ وَ ما یَخفی عَلَی اللّه‌ِ مِن شَی‌ءٍ فِی الأَرض‌ِ وَ لا فِی السَّماءِ (38) الحَمدُ لِلّه‌ِ الَّذِی وَهَب‌َ لِی عَلَی الکِبَرِ إِسماعِیل‌َ وَ إِسحاق‌َ إِن‌َّ رَبِّی لَسَمِیع‌ُ الدُّعاءِ (39)
رَب‌ِّ اجعَلنِی مُقِیم‌َ الصَّلاةِ وَ مِن ذُرِّیَّتِی رَبَّنا وَ تَقَبَّل دُعاءِ (40) رَبَّنَا اغفِر لِی وَ لِوالِدَی‌َّ وَ لِلمُؤمِنِین‌َ یَوم‌َ یَقُوم‌ُ الحِساب‌ُ (41) وَ لا تَحسَبَن‌َّ اللّه‌َ غافِلاً عَمّا یَعمَل‌ُ الظّالِمُون‌َ إِنَّما یُؤَخِّرُهُم لِیَوم‌ٍ تَشخَص‌ُ فِیه‌ِ الأَبصارُ (42) مُهطِعِین‌َ مُقنِعِی رُؤُسِهِم لا یَرتَدُّ إِلَیهِم طَرفُهُم وَ أَفئِدَتُهُم هَواءٌ (43)

صفحه : 91

[ترجمه]

یاد کن ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم وقتی را که ابراهیم گفت ای پروردگار من اینکه شهر را امر امن قرار بده و من و اولاد مرا دور گردان از اینکه بتها را پرستش نمائیم (35)
ای پروردگار من اینکه بتها بسیاری از مردم را گمراه گردانیدند کسیکه تابع من گردید او از من است و کسیکه مرا مخالفت نمود همانا تو آمرزنده و مهربانی (36)
ای پروردگار ما همانا بعض از ذریه خودم را در بیابان لم یزرع نزد بیت الحرام برای بپای داشتن نماز ساکن گردانیدم پس قرار بده دلهای بعض مردم را مایل بسوی آنها و آنان را روزی بده از میوه‌جات شاید آنها شکرگزار باشند (37)
ای پروردگار ما تو میدانی آنچه را که ما مخفی و پنهان داریم و آنچه را ظاهر و هویدا سازیم و پوشیده نیست بر خدا نه در زمین و نه در آسمان چیزی (38)
حمد و ستایش مخصوص بخدائی است که در سن‌ّ پیری بمن اسماعیل و اسحاق را عطاء نمود همانا پروردگار من شنونده و اجابت کننده دعاء است (39)
پروردگار من قرار بده مرا بپای دارنده نماز و فرزندان مرا نیز مواظب ساز بنماز و اجابت کن دعاء مرا (40)
ای پروردگار ما بیامرز مرا و پدر و مادر من را و جمیع مؤمنین را روز که بر پا میشود حساب خلائق (41)
و نپندار البته خدا را غافل از آنچه ستمکاران میکنند جز اینکه نیست که مجازات آنها را عقب انداخته برای روزی که راست می‌ایستند و خیره میشود چشمها در حالیکه شتابنده‌اند بسوی داعی حق تعالی
و سرهای خود را ببالا بلند میکنند (از شدّت هول) برنمیگردد بسوی آنها چشمهایشان و دلهای آنها خالی بود از فهم و عقل بواسطه دهشت و حیرت
.

صفحه : 92

(توضیح آیات)

وَ إِذ قال‌َ إِبراهِیم‌ُ رَب‌ِّ اجعَل هَذَا البَلَدَ آمِناً وَ اجنُبنِی وَ بَنِی‌َّ أَن نَعبُدَ الأَصنام‌َ (اذکر) در تقدیر است یعنی ای محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلّم یاد کن زمانی را که ابراهیم علیه السّلام در مقام مناجات گفت ای پروردگار من قرار بده اینکه بلد را یعنی شهر مکّه را امن و دور کن مرا و فرزندان مرا که من جمله از آنها اسماعیل بود که با خود حضرت ابراهیم (ع) متکفّل بناء کعبه شده بودند و شرح اینکه در تفسیر سوره بقره تا اندازه‌ئی بیان شده از عبادت اصنام، و نظیر اینکه آیه است قوله تعالی (وَ إِذ قال‌َ إِبراهِیم‌ُ رَب‌ِّ اجعَل هذا بَلَداً آمِناً وَ ارزُق أَهلَه‌ُ مِن‌َ الثَّمَرات‌ِ مَن آمَن‌َ مِنهُم بِاللّه‌ِ وَ الیَوم‌ِ الآخِرِ) سوره بقره آیه 120.
در اینکه آیات حضرتش راجع بشهر مکه دو چیز طلب مینماید: یکی امنیت و دیگر روزی دادن اهلش را از میوه‌جات و البته دعای آن بزرگوار بهدف اجابت رسیده چنانچه معلوم است، و دیگر دعای او نسبت بخود و اولادش که من جمله اسماعیل است که در مناجات عرض میکند خودم و اولادانم را که اسمعیل هم مراد بوده از عبادت بتها دور دار و ظاهرا دعای حضرت پس از اتمام قواعد و بناء بیت الحرام بوده قوله تعالی (وَ إِذ یَرفَع‌ُ إِبراهِیم‌ُ القَواعِدَ مِن‌َ البَیت‌ِ وَ إِسماعِیل‌ُ رَبَّنا تَقَبَّل مِنّا إِنَّک‌َ أَنت‌َ السَّمِیع‌ُ العَلِیم‌ُ رَبَّنا وَ اجعَلنا مُسلِمَین‌ِ لَک‌َ وَ مِن ذُرِّیَّتِنا أُمَّةً مُسلِمَةً لَک‌َ الخ) سوره بقره آیه 121.
رَب‌ِّ إِنَّهُن‌َّ أَضلَلن‌َ کَثِیراً مِن‌َ النّاس‌ِ فَمَن تَبِعَنِی فَإِنَّه‌ُ مِنِّی وَ مَن عَصانِی فَإِنَّک‌َ غَفُورٌ رَحِیم‌ٌ ابراهیم (ع) در مقام مناجات عرض میکند همانا اینکه اصنام بسیاری از مردم را گمراه گردانیدند یعنی سبب گمراهی شدند، در اینجا سبب گمراهی بتها را بجای مسبب که گمراهی بت پرستان باشد آورده پس هر کس از اولادان من یا غیر آنها در خدا پرستی تابع من گردیدند از من است و کسیکه عصیان مرا نمود و مشرک

صفحه : 93
گردید من از او بیزارم و امر او بدست تو است اگر خواهی ببخشی و عفو نمائی زیرا که تو بسیار آمرزنده و مهربانی و چون (من) موصوله عموم دارد شامل فرزندان او و غیر آنها نیز شده.
رَبَّنا إِنِّی أَسکَنت‌ُ مِن ذُرِّیَّتِی بِوادٍ غَیرِ ذِی زَرع‌ٍ عِندَ بَیتِک‌َ المُحَرَّم‌ِ ابراهیم (ع) عرض کرده که ای پروردگار من (من) تبعیضی بعنی بعض از ذریه خودم را که باتّفاق اسماعیل (ع) پسر هاجر بوده که پس از تولد او ساره زن حضرت چون ظاهرا تا آنوقت اولاد نداشت و گویند هاجر کنیز ساره بوده که بابراهیم بخشیده بود وقتی هاجر اولاد پیدا نمود ساره حسد برد و بابراهیم گفت دلم میخواهد که هاجر و اسماعیل را ببری بجائی که در آنجا آب و گیاهی نباشد ابراهیم (ع) متحیّر گردید وحی بوی رسید که هر چه ساره گوید عمل بکن اینکه بود که ابراهیم سوار شد و هاجر و اسماعیل را برد در وادی مکه که در آنوقت بیابان لم یزرع بود نه آبی داشت و نه گیاهی و محل سکونتی در آن یافت نمیگردید پس از آنکه اسماعیل در همان وادی بزرگ شد بامر خدای تعالی ابراهیم (ع) و اسماعیل (ع) ببناء کعبه مأمور گردیدند و در جلد دوم اینکه تفسیر تا اندازه‌ئی راجع بداستان آنها بیان شده بآن جا رجوع شود.
دعای سوم ابراهیم (ع) که در اینجا تذکر میدهد چنین بوده که ای پروردگار ما بدرستیکه من بعضی از ذریه خودم را در اینکه وادی بی آب و گیاه نزد خانه خودت که بیت الحرام قرار داده‌ئی یا قرار میدهی ساکن گردانیدم تا اینکه نماز را بپای دارند دلهای مردم را بسوی آنها مایل بگردان و آنها را از میوه‌جات و حبوبات روزی بده شاید آنها شکرگزار باشند.
بدعای حضرت ابراهیم (ع) چنانچه در سوره بقره بیان شده باندک وقتی در اثر پای اسماعیل چشمه آب زمزم پدید گردید و اول کبوترها اطراف آب را گرفتند و سپس مسافرین خبردار گردیده و باین ترتیب شهر مکه بپا گردید.

صفحه : 94
رَبَّنا إِنَّک‌َ تَعلَم‌ُ ما نُخفِی وَ ما نُعلِن‌ُ وَ ما یَخفی عَلَی اللّه‌ِ مِن شَی‌ءٍ فِی الأَرض‌ِ وَ لا فِی السَّماءِ ابراهیم (ع) نیز در مقام مناجات خدا را توصیف مینماید ببزرگ‌ترین صفات جلال احدیت و او را ستایش مینماید بعلم، و به (ما) موصوله که عموم دارد (و بقوله مِن شَی‌ءٍ) که برای استغراق است عرض کرد ای پروردگار ما بآنچه ما تمام افراد بشر یا مقصود مجموع ممکنات است از اعمال و صفات و عقاید که آنرا از انظار خلایق مخفی میگردانیم و آنچه را ظاهر میکنیم و تو بر آن عالمی پیش از ظهور آن و پس از آن و در حال آن و چیزی نه در زمین و نه در آسمان بر تو مخفی نیست یعنی علم تو بتمام موجودات احاطه دارد و همه نزد تو یکسانست.
الحَمدُ لِلّه‌ِ الَّذِی وَهَب‌َ لِی عَلَی الکِبَرِ إِسماعِیل‌َ وَ إِسحاق‌َ إِن‌َّ رَبِّی لَسَمِیع‌ُ الدُّعاءِ ابراهیم (ع) پس از دعاء و مناجات با قاضی الحاجات در مقام شکرگزاری و ستایش یزدان پاک برآمده و نظر به اینکه که (أَمّا بِنِعمَةِ رَبِّک‌َ فَحَدِّث) بزرگترین نعمتهائی را که بآن کرامت نموده اظهار مینماید و گوید حمد و ستایش مخصوص بآنخدائی است که پس از پیری و شکستگی بمن دو پسر که اسماعیل و اسحق باشند کرامت فرموده و همانا پروردگار من دعاء و ستایش را میشنود زیرا که او (سمیع و بصیر) است.
رَب‌ِّ اجعَلنِی مُقِیم‌َ الصَّلاةِ وَ مِن ذُرِّیَّتِی رَبَّنا وَ تَقَبَّل دُعاءِ ظاهرا اینکه قسمت از دعای ابراهیم پس از اتمام بناء کعبه بوده و اینکه دعای چهارم او که نسبت بخود و ذریه خود از خدا می‌طلبد اینکه است که ما را طوری قرار بده که بپای دارنده نماز باشیم، شاید مقصود حضرتش نه اینکه بوده که فقط خود و ذریه‌اش نماز خوان باشند، بلکه شاید چنانچه از آیه چنین برمیآید مقصود اصلی ابراهیم (ع) اینکه بوده که از طرف خود و ذریه‌اش نماز بپای داشته شود و امر نماز دائر گردد، و در اینکه آیات ابراهیم در دعاهای خود دو اصل بزرگی که جامع تمام کمالات انسانی است از پروردگار خود طلب میکند یکی راجع بایمان (وَ اجنُبنِی

صفحه : 95
وَ بَنِی‌َّ أَن نَعبُدَ الأَصنام‌َ) یعنی در مقام توحید و یکتاپرستی کامل گردیم و در عبادت با خدا چیزی را شریک نیاوریم، و دیگر در عمل بپای دارنده نماز و اجراء کننده آن باشیم و کعبه را خانه عبادت قرار دهیم.
رَبَّنَا اغفِر لِی وَ لِوالِدَی‌َّ دعاء و طلب آمرزش برای خود و پدر و مادر و مؤمنین آخرین دعائی است که در اینجا حکایة از ابراهیم (ع) تذکر میدهد.
در مجمع البیان راجع بتوجیه آیه بیانی دارد که برای وضوح اجمالی از آنرا در اینجا ترجمه می‌نمایم:
اصحاب ما یعنی جماعت امامیه باین آیه استدلال نموده‌اند بر آنچه رأی آنها بر اینکه است که ابوین ابراهیم (ع) کافر نبودند بدلیل اینکه سؤالش اینکه است که روز معاد پدر و مادر مرا و مؤمنین را بیامرز و اگر آنها کافر بودند چنین سؤالی نمی‌نمود زیرا قوله تعالی (فَلَمّا تَبَیَّن‌َ لَه‌ُ أَنَّه‌ُ عَدُوٌّ لِلّه‌ِ تَبَرَّأَ مِنه‌ُ) پس صحیح است گفته شود آن پدر که کافر بود جدّ مادری او یا عموی او بوده بنا بر اختلاف علماء در آن، و قول کسیکه گفته چون باو وعده داده بود که اسلام بیاورد دعاء کرد پس وقتی که بر کفر مرد ابراهیم (ع) از او بیزاری جست، بنابر روایت حسن و اینکه قول فاسد است زیرا که اینکه دعای ابراهیم (ع) پس از پیری بود و پس از اینکه خدا اسماعیل و اسحق را باو داده بود و در آنوقت دیگر برای او ظاهر شده بود عداوت پدری که کافر بود بخدا اینکه است که برای او جایز نبود که مقصود همان پدر باشد.
وَ لِلمُؤمِنِین‌َ یَوم‌َ یَقُوم‌ُ الحِساب‌ُ و نیز بیامرز مؤمنین را روز که خلق برای حساب قیام مینمایند، و بقولی روز که وقت حساب ظاهر میگردد کما یقال (قامت السوق) (پایان) وَ لا تَحسَبَن‌َّ اللّه‌َ غافِلًا عَمّا یَعمَل‌ُ الظّالِمُون‌َ إِنَّما یُؤَخِّرُهُم لِیَوم‌ٍ تَشخَص‌ُ فِیه‌ِ الأَبصارُ آیه تهدید میکند کافرین را و امیدوار میگرداند مؤمنین را که چنین گمان

صفحه : 96
نشود همین طوری که خدای تعالی در دنیا ستمکاران را مهلت داده و اسباب تعیّش دنیا را تا اندازه‌ئی در دسترس آنان گذارده در آخرت نیز همین طور است چنین نیست دنیا جای عمل و مهلت است و آخرت دار حساب و پاداش است و باید دانست که خدا از اعمال ستمکاران غافل نیست پاداش آنها را عقب انداخته برای روزی که چشمها از شدّت هول راست می‌ایستد و نتوانند بر هم گذارند، و بقولی برای اجابت داعی حق تعالی چشمها راست می‌ایستد، و بقول دیگر چشمها باز میماند و نتوانند بر هم گذارند بجهت حیرت و ترس.
مُهطِعِین‌َ مُقنِعِی رُؤُسِهِم لا یَرتَدُّ إِلَیهِم طَرفُهُم وَ أَفئِدَتُهُم هَواءٌ مهطعین حال است برای ظالمین در آیه بالا در آنروزیکه یعنی روز قیامت که چشمها از شدّت هول راست می‌ایستد در آن روز ستمکاران در حالی میباشند که شتاب کننده‌اند داعی حق را، بعضی از مفسرین گفته‌اند مقصود صور اسرافیل است که آنها می‌شتابند بسوی او در حالیکه سرهای خود را ببالا بلند کرده‌اند و چنان چشمهای آنان باز و خیره مانده که نتوانند زیر پای خود را بنگرند و نیز گفته‌اند (وَ أَفئِدَتُهُم هَواءٌ) یعنی دلهای آنها خالی از فهم است.
خلاصه ظاهرا مقصود از اینکه دو آیه اخیر شدّت هول و وحشت ظالمین یعنی کفار و مشرکین است که در موقع احضارشان در موقف حساب وقتی اوضاع قیامت را مینگرند چنان هول و اضطراب آنان را فرا میگیرد که چشمانشان راست می‌ایستد و سر بسوی آسمان نموده و بسوی داعی حق شتاب میکنند و بطوری از خود غافل میگردند که در شتاب نمودن بی‌اختیارند و دیگر خبر از خود ندارند مثل آدم بهت زده که از خود بی‌خبر میگردد.

صفحه : 97

[سوره إبراهیم (14): آیات 44 تا 52]

اشاره

وَ أَنذِرِ النّاس‌َ یَوم‌َ یَأتِیهِم‌ُ العَذاب‌ُ فَیَقُول‌ُ الَّذِین‌َ ظَلَمُوا رَبَّنا أَخِّرنا إِلی أَجَل‌ٍ قَرِیب‌ٍ نُجِب دَعوَتَک‌َ وَ نَتَّبِع‌ِ الرُّسُل‌َ أَ وَ لَم تَکُونُوا أَقسَمتُم مِن قَبل‌ُ ما لَکُم مِن زَوال‌ٍ (44) وَ سَکَنتُم فِی مَساکِن‌ِ الَّذِین‌َ ظَلَمُوا أَنفُسَهُم وَ تَبَیَّن‌َ لَکُم کَیف‌َ فَعَلنا بِهِم وَ ضَرَبنا لَکُم‌ُ الأَمثال‌َ (45) وَ قَد مَکَرُوا مَکرَهُم وَ عِندَ اللّه‌ِ مَکرُهُم وَ إِن کان‌َ مَکرُهُم لِتَزُول‌َ مِنه‌ُ الجِبال‌ُ (46) فَلا تَحسَبَن‌َّ اللّه‌َ مُخلِف‌َ وَعدِه‌ِ رُسُلَه‌ُ إِن‌َّ اللّه‌َ عَزِیزٌ ذُو انتِقام‌ٍ (47) یَوم‌َ تُبَدَّل‌ُ الأَرض‌ُ غَیرَ الأَرض‌ِ وَ السَّماوات‌ُ وَ بَرَزُوا لِلّه‌ِ الواحِدِ القَهّارِ (48)
وَ تَرَی المُجرِمِین‌َ یَومَئِذٍ مُقَرَّنِین‌َ فِی الأَصفادِ (49) سَرابِیلُهُم مِن قَطِران‌ٍ وَ تَغشی وُجُوهَهُم‌ُ النّارُ (50) لِیَجزِی‌َ اللّه‌ُ کُل‌َّ نَفس‌ٍ ما کَسَبَت إِن‌َّ اللّه‌َ سَرِیع‌ُ الحِساب‌ِ (51) هذا بَلاغ‌ٌ لِلنّاس‌ِ وَ لِیُنذَرُوا بِه‌ِ وَ لِیَعلَمُوا أَنَّما هُوَ إِله‌ٌ واحِدٌ وَ لِیَذَّکَّرَ أُولُوا الأَلباب‌ِ (52)

صفحه : 98

[ترجمه]

ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم مردم را بترسان از روز که آنها را عذاب فرا گیرد در آن روز ستمکاران میگویند ای پروردگار ما عذاب ما را در مدّت کمی عقب انداز تا دعوت تو را اجابت کنیم و رسولان را متابعت نمائیم (در پاسخ آنها گفته میشود) آیا شما قبلا قسم یاد نمیکردید که ما را زوال و فنائی نیست (44)
و ساکن گردیدید در مساکن کسانیکه بنفس خود ستم نمودند در حالیکه برای شما ظاهر و روشن گردیده بود چگونگی عذابی که بر آنان وارد گردانیدیم و ما برای شما مثالهائی از (پیشینیان) زدیم (45)
و آن ستمکاران مکر کردند و منتهای مکر خود را بکار بردند و نزد خدا است جزای مکر آنها اگر چه مکرشان کوهها را متزلزل میگرداند (46)
هرگز گمان نکن که خداوند وعده رسولانش را تخلّف میکند همانا خدای تعالی غالب و صاحب انتقام است (47)
در روزی که تبدیل گردد زمین بغیر اینکه زمین و نیز آسمانها مبدّل گردد بآسمان دیگر و ظاهر گردند مردمان از قبرها برای محاسبه خدای واحد قهّار (48)
و در آن روز می‌بینی گنهکاران را که بسته شده‌اند در زنجیرها (49)
پیراهنهای آنها از (قطران) است و آتش فرا میگیرد روهای آنها را (50)
تا اینکه هر نفسی بکیفر اعمالش که در دنیا کسب کرده برسد همانا خداوند بسرعت بحساب همه رسیدگی مینماید (51)
اینکه تبلیغی است برای مردم تا اینکه بترسند و بدانند که او اله واحد است و تا اینکه پند بگیرند صاحبان عقل (52)
.

صفحه : 99

(توضیح آیات)

اشاره

وَ أَنذِرِ النّاس‌َ یَوم‌َ یَأتِیهِم‌ُ العَذاب‌ُ فَیَقُول‌ُ الَّذِین‌َ ظَلَمُوا رَبَّنا أَخِّرنا إِلی أَجَل‌ٍ قَرِیب‌ٍ امر برسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است که مردم را بترسان و تهدید کن از روز که عذاب آنها را فرا گیرد در آنوقت ستمکاران که بکفر یا بشرک یا بعصیان بنفس خود ستم نمودند یا بمقدسات دین و اسلام ستم نمودند که هتک احترام آنها را کردند و فرمان خدا را اطاعت ننمودند چنین مردمانی وقتی که عذاب را بعین الیقین معاینه دیدند پشیمان میگردند.
و در اینکه آیا مقصود از آنروزیکه عذاب آنها را میگیرد عذاب استیصالی دنیوی است مثل جنگ بدر بنا بر اینکه مراد از ناس اهل مکه باشند، یا عذابهای آسمانی دنیوی است یا تلخی جان کندن یا عذاب اخروی است از مفسرین گفتارهائی نقل شده و هر یک محتمل است.
طبرسی و کاشفی نظر بآیه (رَب‌ِّ ارجِعُون‌ِ لَعَلِّی أَعمَل‌ُ صالِحاً فِیما تَرَکت‌ُ) سوره مؤمنون آیه 101 و سوره انعام آیه 38 آنجا که خدای تعالی خبر میدهد (وَ لَو رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنه‌ُ) گفته‌اند مقصود از (یَوم‌َ یَأتِیهِم‌ُ العَذاب‌ُ) روز قیامت است و مقصود از (أَخِّرنا إِلی أَجَل‌ٍ قَرِیب‌ٍ) اینکه باشد که از خدا درخواست میکنند ما را برگردان بدنیا تا (نُجِب دَعوَتَک‌َ وَ نَتَّبِع‌ِ الرُّسُل‌َ) و اینکه قول را ترجیح میدهند، و بعضی آیه بعد را (أَ وَ لَم تَکُونُوا الخ) مؤیّد همین معنی گرفته‌اند لکن آیه چنین ظهوری ندارد و با هر دو معنی میسازد.
بلکه توان گفت اگر عذاب دنیوی یا وقت مردن مراد باشد بقرینه آخر آیه (نُجِب دَعوَتَک‌َ وَ نَتَّبِع‌ِ الرُّسُل‌َ) اقرب بواقع بنظر میآید زیرا در قیامت که هر چیزی بحقیقت ظاهر میگردد کافرین میدانند که دیگر رسول و دعوتی نیست که اینها تابع او بگردند یا نگردند مگر اینکه گفته شود کافرین بقدری در گودال جهالت فرو

صفحه : 100
رفته‌اند که در آن عالم نیز حقیقت برای آنها مخفی است.
أَ وَ لَم تَکُونُوا أَقسَمتُم مِن قَبل‌ُ ما لَکُم مِن زَوال‌ٍ شاید آیه جواب خواهش ظالمین باشد که هنگام نزول عذاب از پروردگارشان تا مدّت کوتاهی تأخیر عذاب را میطلبند که تدارک ما فات بنمایند در پاسخ آنها بهمزه استفهامی که در مورد انکار آورند در مقام سرزنش و توبیخ آنها فرموده آیا شما قبلا چنین نبودید که قسم یاد مینمودید و بقوّت و قدرت خود مغرور شده میگفتید هرگز برای ما زوال و فنائی نخواهد بود.
وَ سَکَنتُم فِی مَساکِن‌ِ الَّذِین‌َ ظَلَمُوا أَنفُسَهُم وَ تَبَیَّن‌َ لَکُم کَیف‌َ فَعَلنا بِهِم وَ ضَرَبنا لَکُم‌ُ الأَمثال‌َ شاید آیه اشاره باین باشد که پس از آنکه حجت بر شما تمام شد و بر حال و مآل امر ستمکاران از پیشینیان مثل قوم عاد و ثمود و فرعونیان و امثال اینها از کافرین و بر عذاب آنها مطّلع گردیدید و ساکن شدید در خانه‌های آنها و خود را در مسکنهای ظلم و ستمکاری آنها قرار دادید اشاره به اینکه که عمل خود را مشابه عمل آنها قرار دادید و بر شما ظاهر گردید که ما پاداش اعمال و کفر آنها را چگونه دادیم و مثلهائی برای شما آوردیم از عذابها و شکنجه‌هائی که در اثر اعمالشان پاپیچشان گردیده بشما تذکر دادیم تا اینکه حجّت برای شما تمام گردد و امروز که روز حساب و پاداش است نتوانید عذری بیاورید که ندانستیم و نفهمیدیم دیگر گفتن (أَخِّرنا إِلی أَجَل‌ٍ قَرِیب‌ٍ) سودی ندارد.
وَ قَد مَکَرُوا مَکرَهُم وَ عِندَ اللّه‌ِ مَکرُهُم (سخنان مفسرین در توجیه آیه) 1- خطاب برسول است که کفار بانبیاء پیش از تو مکر کردند آن اندازه‌ئیکه برای آنها ممکن بود مکر کنند همین طوری که بتو مکر کردند و خدا آنها را از مکر کفار نگاه داشت همان طوری که تو را از مکر اینها نگاه میدارد.
2- مقصود کفار قریشند آنهائیکه در امر رسول تدبیر کردند و حیله نمودند

صفحه : 101
و بمؤمنین نیز مکر و خدعه کردند (وَ عِندَ اللّه‌ِ مَکرُهُم) یعنی جزاء مکرشان مضاف حذف شده همان طوری که حذف شده از قوله تعالی (تَرَی الظّالِمِین‌َ مُشفِقِین‌َ مِمّا کَسَبُوا وَ هُوَ واقِع‌ٌ بِهِم) یعنی خدا مکر آنها را میداند و پاداش مکرشان بر خودشان واقع گردیده و خدا آنها را بر مکرشان مجازات مینماید (وَ عِندَ اللّه‌ِ مَکرُهُم الخ) یعنی مکر آنها باطل نمیگرداند حجّتهای قرآن و آن دلائل نبوّتیکه با تو است وَ إِن کان‌َ مَکرُهُم لِتَزُول‌َ مِنه‌ُ الجِبال‌ُ یعنی چنین نیست که مکر آنها باطل گرداند حجّتهای قرآن را و نه آنچه با تو است از دلائل نبوّت زیرا که آنها بدلیل و برهان ثابت گردیده و مکر آنها زائل نمیگرداند کوه را چگونه زائل میگرداند دینی که ثابت تر از کوه است، و بنا بر قرائت دیگر اگر چه مکرشان بمنتهی برسد دین خدا را زائل نمیگرداند (مجمع البیان) 4- (لِتَزُول‌َ مِنه‌ُ الجِبال‌ُ) استعاره است برای احکام شرایع انبیاء و یا معجزات رسل و یا امر قرآن یا شریعت حضرت رسالت یعنی کافرین حیله‌ها انگیختند تا چیزی را که در ثبات و رسوخ مثل جبال راسیاتست زائل گردانند، و اکثر برآنند که (إِن) نافیه و (لام) تأکید است مثل قوله (وَ ما کان‌َ اللّه‌ُ لِیُعَذِّبَهُم) یعنی مکر آنها نبود که کوهها را زایل گرداند.
و در بعض تفاسیر از امیر المؤمنین علیه السّلام چنین نقل کرده‌اند که اینکه آیه در داستان نمرود بن کوش بن کنعان است و حکایت آن اینکه طور است که چون نمرود دید ابراهیم خلیل علیه السّلام از آتش بسلامت بیرون آمد گفت ابراهیم خدائی بزرگ دارد که از اینکه آتش عظیم او را رهانید من میخواهم بآسمان بروم و او را ببینم اشراف مملکت گفتند آسمان در منتهی ارتفاع است و بآسمان رفتن میسّر نیست نمرود امر نمود تا مناره‌ئی در مدّت سه سال ساختند و بر آن بالا رفت آسمان را همان دید که در زمین میدید روز دیگر آن مناره افتاد و بسیاری را هلاک گردانید چون چنین دید گفت بر آسمان می‌روم و با خدای ابراهیم جنگ میکنم، چهار

صفحه : 102
کرکس را پرورش داد تا بسیار قوی گردیدند و صندوقی چهار گوشه ترتیب داد و در آن دو درب یکی فوقانی و دیگری تحتانی قرار داد و در چهار طرف آن چهار نیزه نصب گردانید و آن چهار کرکس را چند روز گرسنه نگاه داشت و چهار مردار بر سر نیزه‌ها گذارد و اطراف صندوق را بر کرکسان بستند آنها از شدّت گرسنگی میل ببالا کردند و صندوق که در آن نمرود و یک نفر دیگر در آن نشسته بودند بطرف مردارها بالا بردند پس از یک شبانه روز نمرود درب فوقانی را باز نمود آسمان را همان طوری دید که در زمین میدید برفیقش گفت درب تحتانی را بگشا و ببین چه می‌بینی آنگاه نگاه کرد و گفت جز آب چیزی نمی‌بینم پس از یک شبانه روز دیگر درب فوقانی را باز نمود باز آسمان را همان طور دید رفیقش درب تحتانی را باز نمود بجز دود و تاریکی چیزی ندید نمرود ترسید و صدائی شنید که (ایّها الطاغیه اینکه ترید) ای طاغی کجا میروی از عکرمه نقل شده که برفیقش گفت تیری بینداز و تیری انداخت تیر خون آلوده برگشت گفت کار آسمان را تمام کردم، و گفته‌اند آن تیر بر یک ماهی دریائی که در آسمان بود اصابت نموده، و بروایت دیگر تیر بمرغی در هوا خورد و خون آلوده گردید، خلاصه نمرود نیزه‌ها را با مردارها سرنگون گردانید و کرکسان بزمین آمدند و در موقع فرود آمدن کرکسان از بالهای آنها صدای مهیبی ظاهر گردید که نزدیک بود کوهها از جای خود کنده شوند اینکه است که خدای تعالی خبر میدهد که مکر نمرود طوری بود که نزدیک گردید کوهها از جای خود کنده شوند. (منهج الصادقین) فَلا تَحسَبَن‌َّ اللّه‌َ مُخلِف‌َ وَعدِه‌ِ رُسُلَه‌ُ إِن‌َّ اللّه‌َ عَزِیزٌ ذُو انتِقام‌ٍ در چند آیه حق تعالی خود را (ذُو انتِقام‌ٍ) معرّفی نمود و آنرا باسم (العزیز) مقارن گردانیده قوله تعالی در سوره آل عمران آیه 4 (وَ اللّه‌ُ عَزِیزٌ ذُو انتِقام‌ٍ) در سوره مائده آیه 95 (أَ لَیس‌َ اللّه‌ُ بِعَزِیزٍ ذِی انتِقام‌ٍ) و غیر اینها از آیات

صفحه : 103

(اعتراض)

انتقام یا برای تشفّی است یا برای تنبیه جاهل یا عقلی است تشفّی راجع بافراد بعضی نسبت ببعض دیگر برای اینکه است که پس از انتقام دل مظلوم خنک شود و از قبل ظلمی که بر او وارد گردیده زجر نکشد و عقلی راجع است بنظام جامعه که جلوگیری از فساد بشود.
و مجازات حق تعالی بنده ضعیف جاهل نادان خود را در قیامت که نه تشفی بحساب میآید زیرا که بزرگ‌تر از آنست که بعذاب نمودن بنده ضعیف خود تشفی پیدا کند و نه راجع است بصلاح جامعه و نه تنبیه است زیرا در آنجا جامعه‌ئی تصور ندارد پس انتقام کشیدن خدا یعنی چه آنهم بخلود در جهنم با آن عذابهای سخت (پاسخ) ظاهرا استعارة مجازات را انتقام نامیده و انتقام حق تعالی در معاد نه برای تشفّی و نه برای صلاح جامعه و نه برای تنبیه است زیرا که انتقام عمل جزائی است مقابل عمل عدوانی و موردش در جائی است که عمل ناروائی از ظلمی بر مظلومی وارد گردد قوله تعالی (فَمَن‌ِ اعتَدی عَلَیکُم فَاعتَدُوا عَلَیه‌ِ بِمِثل‌ِ مَا اعتَدی عَلَیکُم وَ اتَّقُوا اللّه‌َ).
و انتقامیکه افراد از یکدیگر میکشند غالبا برای تشفّی است که پس از انتقام کشیدن از عمل ظالم دل مظلوم آرام میگیرد و دیگر در مقام ضدّیت و دشمنی برنمی‌آید و صلاح جامعه منوط بهمین است، امّا مجازات در قیامت شاید یکقسمش برای اینکه است که حق هر مظلومی گرفته شود و بصاحبش برگردد و چون میتوان گفت که تمام کافرین و مشرکین و فساق ظالم و ستمکارند که اعتناء بسخن انبیاء و گفتار اولیاء و کتابهای آسمانی ننمودند و باین اعتبار بآنها ستم وارد نمودند چنانچه در مواردی از قرآن آنها را از ظالمین معرفی نموده و چون اینها ستمکارند بمقتضای عدل الهی که هر چیزی را در جای خود قرار میدهد ستمکاران را بایست بکیفر اعمالشان برساند و اگر غیر از اینکه باشد که در روز جزاء متقی و کافر ظالم

صفحه : 104
را یک طور بحساب آورد بعدل عمل ننموده.
اینکه است که کافرین و مشرکین مستحق عذاب میگردند و در مورد عذاب باید واقع گردند تا اینکه بر عالمیان ظاهر گردد که گفتار انبیاء که نسبت کذب و افتراء بآنها میدادند در وعد و وعیدشان حق و صدق بوده چنانچه از اینکه آیه اینکه معنی بخوبی ظاهر میگردد زیرا که آیه شاید ارشاد بهمین مطلب باشد که کسی گمان نکند که چون خدای تعالی خود را بکرم و عفو و بخشش معرفی نموده در قیامت همه را ببخشد و عذاب نکند در اینجا تذکر میدهد که خداوند هرگز وعده‌ئی که بپیمبران و سفراء خود داده که آنها را یاری میکند بر دشمنانشان خلف نخواهد نمود.
و راجع بخلود در جهنم چنانچه بعضی گفته‌اند شاید نسبت بکسانی باشد که چنان در کفر و جحود و نفس پرستی ولوع نموده‌اند که آن لطیفه انسانی روحانی خود را بکلی فاسد گردانیده و خود را بکلی از قبول عفو و بخشش الهی بی‌نصیب گردانیده‌اند لکن دیگران که باین درجه نیستند شاید امید نجاتی برای آنها باقی مانده باشد و رحمت الهی آنان را دریابد و پس از پاک گردیدن قذارات از جهنم نجات یابند و بعض آیات و اخبار اشاره باین مطلب دارد.
یَوم‌َ تُبَدَّل‌ُ الأَرض‌ُ غَیرَ الأَرض‌ِ وَ السَّماوات‌ُ وَ بَرَزُوا لِلّه‌ِ الواحِدِ القَهّارِ (یَوم‌َ) یا بدل است از (یَوم‌َ یَأتِیهِم‌ُ) یا ظرف زمان است و متعلق است بآیه بالا (ذُو انتِقام‌ٍ) و ظاهرا الف و لام (الأَرض‌ُ) الف و لام عهد است یعنی همین زمین معهود که در آن میباشید و همین آسمانها که بالای سر شما است روز قیامت تبدیل میگردد و طور دیگر بروز و ظهور مینماید، و لام (لِلّه‌ِ) شاید برای ملک باشد نظیر قوله تعالی (لِمَن‌ِ المُلک‌ُ الیَوم‌َ لِلّه‌ِ الواحِدِ القَهّارِ) همان طوری که در آنجا مالکیت را تخصیص میدهد بواحد قهّار در اینجا بروز و ظهور زمین و آسمانها را بحقیقت و واقعیّتشان اختصاص میدهد بحق تعالی، و در توجیه آیه (لِمَن‌ِ المُلک‌ُ) مفسرین گفته‌اند اشاره بوقتی است که بصور اسرافیل ذی حیاتی در عالم باقی نمیماند که

صفحه : 105
مدعی مالکیت باشد و اینکه نداء از حق بخود او است که خود متکلم و خود جواب دهنده است.
و شاید موقع صدور آیه بالا آن وقتی باشد که زمین و آسمانها مندک گردیده و از لب‌ّ و مادّه اثیریه آن زمین و آسمانهائی که در خور عالم قیامت است بپا گردد زیرا که تمام دانشمندان معترفند که در اینکه عالم همه چیزها صورت و قشر است و لب‌ّ و حقیقت آن در آخرت نمودار میگردد و چنانچه در محل خود مبرهن گردیده عالم قیامت عالم جمع و عالم تام و تمام و عالم اتّحاد و وحدت و عالم حیات و عالم حقیقت است و تمام موجودات در آنجا حی‌ّ و ناطق‌اند قوله تعالی (وَ إِن‌َّ الدّارَ الآخِرَةَ لَهِی‌َ الحَیَوان‌ُ لَو کانُوا یَعلَمُون‌َ) خلاصه عالم آخرت جامع تمام عوالم امکانی است و عالمیست که روحانیت بر جسمانیت آن غلبه دارد زیرا که در آخرین مرتبه کمال واقع است و در آن عالم آخر هر چیزی ظهور همان بدایت او است (کَما بَدَأَکُم تَعُودُون‌َ) شیئی وقتی بانتهاء میرسد که باوّل وجودش بپیوندد در مقاله پنجم (کتاب معاد) یا (آخرین سیر بشر) تذکر دادیم که کمال و تمامیت هر چیزی وقتی محقق میگردد که دارای مراتب زیرین گردد یعنی آخرش مرتبط گردد باولش و با وحدت و بساطتش جامع تمام مراتب زیرین گردد و اینکه مطلب در قیامت کبری تحقّق می‌پذیرد.
و همین طوری که انسان در قیامت دارا میگردد تمام کمالاتیکه در راه نوردی و عوالمی که در آن سیر نموده که از هر عالمی که گذشته توشه‌ئی برداشته و جزء حقیقتش گردیده و در عالم قیامت که عالم جمع است با نتائج و آثار آن بروز و ظهور مینماید البته باین مناسبت بایستی در خور او عالم دیگری که از ماده همین عالم باشد ظهور نماید و همین طوری که اصل بدن انسان از ماده اثیریه اینکه طوری که گفته‌اند تکوّن پیدا نموده در قیامت نیز از ماده اصلیه همین بدن دنیوی بدن اخروی بمناسبت همان عالم تشکیل میشود آسمان و زمین عالم قیامت نیز باید چنین باشد زیرا که عالم قیامت آخرین منزل کمال انسانی بشمار میرود اینکه است که باید آن

صفحه : 106
نیز عالم کامل باشد.
(سخنان مفسرین در توجیه آیه) 1- زمین تبدیل بنقره میگردد و آسمان بطلا.
2- زمین و آسمان پاک میگردد مثل نقره.
3- زمین جهنم میشود و آسمانها بهشت میگردد.
4- اوصاف زمین و آسمان تبدیل میگردد و کوهها سیر میکند و دریاها جاری میگردد و در آن کجی یافت نمیگردد.
5- روز که تبدیل میگردد اینکه زمینی که میشناسید بزمین دیگر غیر از آن و چنین است آسمانها و تبدیل بمعنی تغییر است و تغییر گاهی در ذات است مثل اینکه گوئی تبدیل کردم دراهم را بدنانیر و از آن است قوله تعالی (بَدَّلناهُم جُلُوداً غَیرَها) و گاهی تبدیل در اوصاف است مثل اینکه گوئی حلقه را تبدیل کردم بخاتم الخ. (طبرسی) و نیز راجع بآیه اخبار مختلف نقل شده و معلوم میشود که اختلاف روات ناشی از اختلاف روایات است و شاید منشأ اختلاف روایات بزرگی مطلب و عدم فهم روات باشد که ائمه معصومین علیهم السلام پاسخ سؤال هر یک از روات را بقدر فهم آنها میدادند که قانع گردند زیرا برای عموم بشر مادامیکه در لباس دنیوی طبیعی می باشند ممکن نیست کیفیت و کمیت اوضاع عالم قیامت را بدرستی بفهمند مگر بطور کلّی اجمالا بعض نفوس زکیه را میسّر گردد که در قشر لب را بنگرند و در شاهد غائب را ببیند آنهم بطور اجمال آیا طفل مادامیکه در رحم مادر است ممکن است بتواند تصوری از اینکه عالم داشته باشد هرگز ممکن نیست و قوله تعالی در سوره زمر آیه 69 (وَ أَشرَقَت‌ِ الأَرض‌ُ بِنُورِ رَبِّها) و امثال اینکه آیات که اشاره بعظمت عالم قیامت دارد نمیتوان تطبیق کرد بنور شمس یا نقره و طلا و غیره زیرا امر قیامت چنانچه آیات بسیاری اشاره بآن دارد و نبأ عظیم آنرا نامیده نمیتوان بامور اینکه عالم پست دنی‌ّ که از جهت دنائت دنیایش نامیده‌اند تطبیق کرد بلکه ما افراد

صفحه : 107
بشر همین قدر که بدلالت عقل فهمیدیم دنیا را آخرتی است و در پشت اینکه پرده اسراری است و غایت و فائده انسان و عالم دنیوی عالم اخروی است و چون عالم قیامت آخرین مرتبه سیر کمال بشر است بایستی در خور مرتبه کمال انسانی عالمی کامل انجام گیرد و مخبر صادق نیز بآنچه سعادت یا شقاوت بشر را در آن نشأه ایجاب مینماید اطّلاع داده و تماما مطابق حکم عقل صحیح است اینکه است که بایستی تصدیق نمود و در تحصیل کمال ایمان و تقوی کوشش کرد.
وَ تَرَی المُجرِمِین‌َ یَومَئِذٍ مُقَرَّنِین‌َ فِی الأَصفادِ، سَرابِیلُهُم مِن قَطِران‌ٍ وَ تَغشی وُجُوهَهُم‌ُ النّارُ خطاب برسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نموده که تو در آنروز یعنی روز که زمین و آسمانها تبدیل بغیر آن گردید گنهکاران را چنین می‌بینی که بهم پیوسته و جمع گردیده‌اند و بستگی آنها بیکدیگر یا بجهت اتحاد آنها است در شرک و کفر و شاید مقصود چنین باشد که هر یک با شیطانی که قرین او بوده بسته میگردد و پیراهن‌های آنها از قطران است، قطران روغن سیاهی است و آنرا صبغ ابهل نامند و آنرا می‌پزند و بر شتر جرب‌دار می‌مالند و در قیامت یکی از عذابهای مجرمین قطران است و نیز رویهای آنها را آتش فرا میگیرد.
لِیَجزِی‌َ اللّه‌ُ کُل‌َّ نَفس‌ٍ ما کَسَبَت إِن‌َّ اللّه‌َ سَرِیع‌ُ الحِساب‌ِ گویند آیه متعلق بآیه جلو یا متعلق بفعل محذوف است یعنی خدای تعالی چنین میکند یعنی پاداش میدهد هر کسی را بآنچه کسب نموده زیرا که او بسرعت حساب همه را میکشد حساب بعضی او را از حساب دیگران باز نمیدارد.
هذا بَلاغ‌ٌ لِلنّاس‌ِ وَ لِیُنذَرُوا بِه‌ِ وَ لِیَعلَمُوا أَنَّما هُوَ إِله‌ٌ واحِدٌ وَ لِیَذَّکَّرَ أُولُوا الأَلباب‌ِ معنی آیه واضح است و محتاج ببیان نیست، و اشاره به اینکه که آنچه در اینکه آیات گفته شد کافی است مردم را که متذکر گردند و بترسند و بدانند که خدای آنها یکی است و برای اینکه پند بگیرند و متّعظ شوند صاحبان عقل.

صفحه : 108

‌سورة الحجر

اشاره

‌سورة الحجر مکیّة و هی تسع و تسعون آیة بالاجماع‌

[سوره الحجر (15): آیات 1 تا 15]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
الر تِلک‌َ آیات‌ُ الکِتاب‌ِ وَ قُرآن‌ٍ مُبِین‌ٍ (1) رُبَما یَوَدُّ الَّذِین‌َ کَفَرُوا لَو کانُوا مُسلِمِین‌َ (2) ذَرهُم یَأکُلُوا وَ یَتَمَتَّعُوا وَ یُلهِهِم‌ُ الأَمَل‌ُ فَسَوف‌َ یَعلَمُون‌َ (3) وَ ما أَهلَکنا مِن قَریَةٍ إِلاّ وَ لَها کِتاب‌ٌ مَعلُوم‌ٌ (4)
ما تَسبِق‌ُ مِن أُمَّةٍ أَجَلَها وَ ما یَستَأخِرُون‌َ (5) وَ قالُوا یا أَیُّهَا الَّذِی نُزِّل‌َ عَلَیه‌ِ الذِّکرُ إِنَّک‌َ لَمَجنُون‌ٌ (6) لَو ما تَأتِینا بِالمَلائِکَةِ إِن کُنت‌َ مِن‌َ الصّادِقِین‌َ (7) ما نُنَزِّل‌ُ المَلائِکَةَ إِلاّ بِالحَق‌ِّ وَ ما کانُوا إِذاً مُنظَرِین‌َ (8) إِنّا نَحن‌ُ نَزَّلنَا الذِّکرَ وَ إِنّا لَه‌ُ لَحافِظُون‌َ (9)
وَ لَقَد أَرسَلنا مِن قَبلِک‌َ فِی شِیَع‌ِ الأَوَّلِین‌َ (10) وَ ما یَأتِیهِم مِن رَسُول‌ٍ إِلاّ کانُوا بِه‌ِ یَستَهزِؤُن‌َ (11) کَذلِک‌َ نَسلُکُه‌ُ فِی قُلُوب‌ِ المُجرِمِین‌َ (12) لا یُؤمِنُون‌َ بِه‌ِ وَ قَد خَلَت سُنَّةُ الأَوَّلِین‌َ (13) وَ لَو فَتَحنا عَلَیهِم باباً مِن‌َ السَّماءِ فَظَلُّوا فِیه‌ِ یَعرُجُون‌َ (14)
لَقالُوا إِنَّما سُکِّرَت أَبصارُنا بَل نَحن‌ُ قَوم‌ٌ مَسحُورُون‌َ (15)

صفحه : 109
سورة الحجر در مکه فرود آمده و قتاده و مجاهد و حسن گفته‌اند تمامش مکی است مگر آیه (وَ لَقَد آتَیناک‌َ سَبعاً مِن‌َ المَثانِی وَ القُرآن‌َ العَظِیم‌َ) و قوله تعالی (کَما أَنزَلنا عَلَی المُقتَسِمِین‌َ الَّذِین‌َ جَعَلُوا القُرآن‌َ عِضِین‌َ) و باجماع آیات آن 99 است ابی بن کعب از پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم روایت کرده هر کس اینکه سوره را بخواند باو بعدد مهاجرین و انصار و مستهزئین بمحمد (ص) ده حسنه داده شود (مجمع البیان)

[ترجمه آیات]

بنام ایزد هستی بخش صاحب رحمت عام و خاص
الر- اینکه آیتهای کتاب و قرآن روشن است (1)
بسا وقتی میآید که کافرین آرزو میکنند که کاش ما مسلمان بودیم (2)
ای محمّد بگذار اینها را که بخورند و بهره ببرند و بازدارد آنها آرزوهایشان و بزودی خواهند دانست (3)
و ما اهل هیچ شهری را هلاک نکردیم مگر اینکه برای هلاکت آنها وقت معینی بود
و هیچ گروهی زمان هلاکت خود را پیشی نمیگیرد (4) و نمیتواند عقب بیندازد (5)
کافرین گفتند ای کسیکه بر او ذکر (و قرآن) نازل گردیده همانا تو دیوانه‌ئی (6)
چرا ملائکه را نمیآوری که گواه بر رسالت تو باشند اگر راست میگوئی (7)
ما ملائکه را نازل نمیگردانیم مگر بحق یا برای وحی آوردن یا برای عذاب و در آن هنگام نمیباشند از مهلت داده شدگان (8)
همانا ما قرآن را نازل کردیم و ما آنرا نگاه‌بانیم (9)
و ما در گروههای پیش از تو پیمبرانی فرستادیم (10)
و بر آنها رسولانی نیامد مگر اینکه او را استهزاء مینمودند (11)
همچنانچه سلوک دادیم استهزاء پیمبران را در دلهای مکذبان سلوک میدهیم در دلهای کافرین زمان تو (12)
اینها بقرآن ایمان نمیآورند
و اگر دری از آسمان بر آنها بگشائیم و آنها همه روز بالا روند (14)
گویند چشمهای ما بسته شده بلکه ما گروهی سحر گردیده شدگانیم (15)
.

صفحه : 110

(توضیح آیات)

(الر) راجع بحروف مقطّعاتیکه در اول بعضی از سوره‌های قرآن است مفسرین توجیهاتی نموده‌اند: بقولی هر حرفی اشاره باسمی است در اینجا الف اشاره به (الله) و لام اشاره بجبرئیل و را اشاره برسول است، و بقول دیگر تمام آنها رمز است بین خدای تعالی و رسولش و توجیهات دیگری نیز راجع بحروف مقطعه شده لکن بهتر اینکه است گفته شود که چون اینکه حروف از متشابهات قرآن است سکوت در آن و محوّل کردن علم آنرا بخدا چنانچه راجع بمتشابهات فرموده که (وَ ما یَعلَم‌ُ تَأوِیلَه‌ُ إِلَّا اللّه‌ُ) سوره آل عمران آیه 5، بهتر است.
تِلک‌َ آیات‌ُ الکِتاب‌ِ وَ قُرآن‌ٍ مُبِین‌ٍ ظاهرا (تِلک‌َ) اشاره بآیات قرآن است و نکره آوردن قرآن باعتبار فخامت و عظمت او است و میشود مقصود از کتاب قرآن باشد و قرآن عطف تفسیری کتاب است یعنی اینکه آیات کتاب و قرآنی است که روشن و ظاهر کننده و مبیّن حلال و حرام و شرایع و احکام است.
و بعضی از مفسرین احتمال داده‌اند که مقصود از کتاب لوح محفوظ باشد زیرا که قرآن از او و در او است قوله تعالی (إِنَّه‌ُ لَقُرآن‌ٌ کَرِیم‌ٌ فِی کِتاب‌ٍ مَکنُون‌ٍ) سوره واقعه آیه 78، و نیز فرموده (بَل هُوَ قُرآن‌ٌ مَجِیدٌ فِی لَوح‌ٍ مَحفُوظٍ) سورة البروج آیه 23. (تفسیر المیزان) رُبَما یَوَدُّ الَّذِین‌َ کَفَرُوا لَو کانُوا مُسلِمِین‌َ بسا وقتی میآید که کافرین آرزو میکنند که کاش ما مسلمان بودیم و اینکه آرزوی آنها شاید موقع موت باشد یا وقت ظهور قیامت که حقایق مکشوف میگردد و درجات بهشتی مؤمنین را می‌بینند آنوقت آرزو میکنند که کاش ما در زمره مسلمانها بودیم.
ذَرهُم یَأکُلُوا وَ یَتَمَتَّعُوا وَ یُلهِهِم‌ُ الأَمَل‌ُ فَسَوف‌َ یَعلَمُون‌َ

صفحه : 111
خطاب برسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است که پس از تبلیغ و ارشاد و اتمام حجت کافرین را بخودشان واگذار گویا میفرماید با آنها در امر دین جدال مکن زیرا که تو بوظیفه خود عمل نمودی و اینها دیگر قابل هدایت نیستند تو هم دیگر بآنها اعتناء نکن بگذار مثل حیوانات بخورند و از تمتّعات طبیعی بهره‌مند گردند و آمال و آرزوهای گوناگون که در نفس خود میپرورانند آنها را از هر فضیلت و سعادتی باز دارد و آنان بزودی پس از مرگ خواهند دانست که چگونه آن روح قدسی خود را اسیر قوای شهوانی بهیمی و غضبانی سبعی خود نموده و آنان را بدرک حیوانیت پرتاب گردانیده.
از حضرت امیر علیه السّلام چنین روایت شده که فرموده
(ان‌ّ اخوف ما اخاف علیکم اثنان اتّباع الهوی و طول الامل فان‌ّ اتباع الهوی یصدّ عن الحق و طول الامل ینسی الاخرة)
یعنی از دو چیز بیشتر از همه چیز بر شما میترسم یکی تابع گردیدن هوای نفسانی و دیگر آرزوهای دراز زیرا که متابعت هوی راه خدا را می‌بندد و آرزوهای دراز آخرت را از یاد میبرد.
وَ ما أَهلَکنا مِن قَریَةٍ إِلّا وَ لَها کِتاب‌ٌ مَعلُوم‌ٌ، ما تَسبِق‌ُ مِن أُمَّةٍ أَجَلَها وَ ما یَستَأخِرُون‌َ شاید آیه برای تثبیت و محقق گردانیدن آیه بالا باشد و اشاره به اینکه که چون در عالم قضاء الهی برای هر قریه یا هر کسی مدّت و اجلی است معیّن که (لا یَستَأخِرُون‌َ ساعَةً وَ لا یَستَقدِمُون‌َ) اینکه است که کفاری که از قابلیت هدایت افتاده‌اند در امهال و باقی ماندن عمرشان مغرور میگردند و مشغول لهو و لعب میشوند تا موقع هلاکتشان برسد آنوقت دانا میشوند که عمر خود را بیهوده تلف گردانیده و خسران برده‌اند.
وَ قالُوا یا أَیُّهَا الَّذِی نُزِّل‌َ عَلَیه‌ِ الذِّکرُ إِنَّک‌َ لَمَجنُون‌ٌ کفار بطور سخریه و استهزاء خطاب برسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم مینمودند که ای کسیکه ادّعا میکنی بر تو ذکر یعنی قرآن نازل گردیده همانا تو دیوانه میباشی نسبت دیوانه‌گی بکسیکه در مرتبه عقل کل بلکه خود عقل کل‌ّ بود دیوانه‌گی نسبت

صفحه : 112
دهنده را نشان میدهد زیرا که چون ارشاد حضرت و خبر دادن او از قیامت و زنده شدن مرده‌گان در روز حشر امر محالی بنظر آنها مینمود زیرا که آنها انسان را فقط یک جسم دو پا میدیدند و حیات را همین حیات دنیوی میدانستند و نیز لذائذ و حظوظ را در همین اعمال شهوانی میپنداشتند اینکه بود که وقتی رسول صلی اللّه علیه و آله و سلّم در مقام تبلیغ و ارشاد بآنها تذکر میداد که شما عالمی در جلو دارید که البته بآن خواهید رسید و بایستی دست از پیروی کردن آمال و شهوات بردارید تا از آن عالم متمتع گردید و نیز باید خدای یکتا را پرستش نمائید نه بتها را و اینکه طور تذکرات بر فهم آنان گران میآمد اینکه بود که میگفتند اینکه کسیکه دعوی پیمبری میکند و میگوید دست از حظوظات نقدی خود بردارید تا اینکه در عالم دیگر بلذائذ بالاتر برسید چنین کسی دیوانه است.
لَو ما تَأتِینا بِالمَلائِکَةِ إِن کُنت‌َ مِن‌َ الصّادِقِین‌َ یعنی چرا برای ما ملائکه را نمی‌آوری اگر میباشی از راست گویان، اهل ادبیت گفته‌اند ترکیب (لَو) با (ما) مثل ترکیب (ان) است با (لا) (ان لا) و اینکه کلمه برای دو معنی وضع گردیده یکی برای امتناع چیزی نزد وجود غیر آن و دیگر برای تخصیص و اینکه آیه مثل قوله تعالی است (لَو لا أُنزِل‌َ إِلَیه‌ِ مَلَک‌ٌ فَیَکُون‌َ مَعَه‌ُ نَذِیراً) سوره فرقان آیه 8.
ما نُنَزِّل‌ُ المَلائِکَةَ إِلّا بِالحَق‌ِّ وَ ما کانُوا إِذاً مُنظَرِین‌َ آیه در مقام پاسخ گفتار احمقانه کفار است که به (ما) نافیه و (إِلّا) استثنائیه فرموده نزول ملائکه واقع نمیگردد مگر بحق.
(سخنان مفسرین در توجیه (إِلّا بِالحَق‌ِّ) 1- ما ملائکه را نازل نمیگردانیم مگر بحق یعنی مرگ که نه پیش می‌افتد و نه عقب و ارواح آنها را قبض میکند. (إبن عباس) 2- و بقولی ملائکه نازل نگردند مگر بعذاب استیصال اگر ایمان نیاورده باشند. (حسن و مجاهد و جبائی)

صفحه : 113
3- ملائکه نازل نمیگردند در دنیا مگر برسالت. (مجاهد) (مجمع البیان) بقرینه آخر آیه (وَ ما کانُوا إِذاً مُنظَرِین‌َ) همان قول اول بحقیقت نزدیک‌تر مینماید یعنی وقتی ملائکه بر شما میآیند که دیگر مهلت ندارید کاری انجام دهید و آن هنگام اجل است که ملائکه برای قبض روح نازل میشوند.
إِنّا نَحن‌ُ نَزَّلنَا الذِّکرَ وَ إِنّا لَه‌ُ لَحافِظُون‌َ مقصود از ذکر قرآن است و در اینجا حق تعالی برای اطمینان دل رسولش خبر میدهد و او را مطمئن میگرداند که ما قرآن را از سماء قدرت نازل گردانیدیم و خود حافظ و نگهبان آن میباشیم و آنرا از تحریف و تغییر دادن دست اجانب حفظ میگردانیم.
از اینکه آیه دو چیز بر ما ظاهر میگردد یکی آنکه قرآنیکه فعلا بدست ما مسلمانها است بالتمام همان قرآنی است که بر محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرود آمده بدون اینکه کلمه‌ئی در آن زیاد شده باشد یا کم، در جهت زیادتی آن اجماع مسلمانها بر اینکه است که کلمه‌ئی در آن زیاد نشده لکن در جهت کمی بعضی از علماء گفته‌اند آیاتیکه در شأن حضرت امیر علیه السلام و باقی ائمّه علیهم السلام رسیده از قرآن اسقاط کرده‌اند.
لکن اینکه قول ظاهرا درست بنظر نمیآید زیرا که اسقاط کردن بعضی از آیات منافی با حفظ قرآن است که خداوند برسولش وعده داده که ما قرآن را یعنی مجموع آیات را حفظ میکنیم که دست اجانب بدامن قرآن نرسد و از تحریف و کم و زیاد محفوظ ماند.
و باضافه اگر ممکن باشد اسقاط نمودن بعضی از آیات در طرف زیادتی هم ممکن میشود که در قرآن چیزی زیاد کنند و وقتی چنین باشد قرآن از اعجاز می‌افتد دیگر اعتمادی بباقی مانده او باقی نمیماند.
دوم- میتوان اینکه آیه را یکی از معجزات قرآن بشمار آورد زیرا

صفحه : 114
همان طوری که فرموده ما قرآن را حفظ میکنیم الان یکهزار و چهار صد سال از عمر قرآن میگذرد با اینکه همه دشمنان اسلام که در مقام خاموش نمودن چراغ هدایتند و اگر اینها میتوانستند و لطمه‌ئی بقرآن وارد مینمودند مراد آنان بمرتبه عمل میرسید و اسلام منحل میگردید زیرا که قوام دین اسلام بقرآن است در صورتی که می‌بینیم در بین هفتاد و سه فرقه مسلمان با کثرت آراء و تطاول زمان قرآن بدون کلمه‌ئی کم یا زیادی محفوظ مانده و اینکه نیست مگر حفظ الهی که آنرا محفوظ گردانیده که تا آخر زمان بین خلق ابراز فعالیت نماید و قانون خدائی بین افراد بشر دائر باشد.
وَ لَقَد أَرسَلنا مِن قَبلِک‌َ فِی شِیَع‌ِ الأَوَّلِین‌َ ظاهرا آیه برای تسلّی دل پیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است که تو گمان مکن که فقط اهل زمان تو چنینند که تو را استهزاء و سخریه میکنند در جماعت پیشینیان نیز مردم چنین بودند که رسولی بر آنها نمیآمد مگر اینکه باو استهزاء میکردند کَذلِک‌َ نَسلُکُه‌ُ فِی قُلُوب‌ِ المُجرِمِین‌َ شاید اشاره باین باشد که با اینکه مردم برسولان ایمان نمیآوردند ما برای اتمام حجت و دین حق کتابهای آسمانی را بآنها ارائه میدهیم و مطالب آنرا یا حقانیت آنها را بقلب آنان میگذرانیم که دانسته و فهمیده انکار کنند (لا یُؤمِنُون‌َ بِه‌ِ) با اینحال کافرین ایمان برسولان نمیآورند.
در مجمع البیان در توجیه آیه دو قول ذکر نموده: یکی آنکه ما قرآن را در قلوب کفّار خطور میدهیم و القاء میگردانیم و بآنها آنرا میفهمانیم با اینکه حال (لا یُؤمِنُون‌َ) آنها ایمان نمیآورند و مقصود اینکه است که اعراض آنها از قرآن باز نمیدارد ما را از اینکه آنرا در قلبهای آنها داخل گردانیم (تأکیدا للحجة) بر آنها، و قول دیگر آنکه ما استهزاء را در قلوب آنها میگذرانیم تا اینکه بر کفرشان عقوبت باشد و قول اول صحیح است. (پایان)

صفحه : 115
وَ لَو فَتَحنا عَلَیهِم باباً مِن‌َ السَّماءِ فَظَلُّوا فِیه‌ِ یَعرُجُون‌َ اشاره بلجاجت و جدّیت کفار است در انکار رسولان که اینها چنان در انکار حق مصرّند که اگر فرضا دری از آسمان بر آنها باز گردانیم و همیشه بالا روند بآسمان و پائین آیند و عجائب قدرت را بنگرند باز آنها انکار رسالت میکنند.
لَقالُوا إِنَّما سُکِّرَت أَبصارُنا بَل نَحن‌ُ قَوم‌ٌ مَسحُورُون‌َ هر آینه میگویند چشم ما بسته شده بلکه بالاتر آنکه ما جماعتی هستیم جادو کرده شده، و بروایت إبن عباس که در توجیه آیه گفته مقصود اینکه است که اگر دری از آسمان بروی منکرین باز شود و همیشه نزول و صعود ملائکه را مشاهده نمایند آنها میگویند چشم ما را رسولان سحر کرده‌اند، خلاصه آنکه ظاهرا آیه در مقام ردّ ایراد کافرین و مشرکین است که میگفتند چرا ملائکه بر ما فرود نمیآیند در جواب آنها است که اگر فرضا ملائکه بر آنها هم بیایند و صعود و نزول ملائکه را هم بینند چون چشم حق بین ندارند بر عنادشان افزوده میگردد و گویند اینکه هم سحری است ظاهر نه حقیقت.

صفحه : 116

[سوره الحجر (15): آیات 16 تا 27]

اشاره

وَ لَقَد جَعَلنا فِی السَّماءِ بُرُوجاً وَ زَیَّنّاها لِلنّاظِرِین‌َ (16) وَ حَفِظناها مِن کُل‌ِّ شَیطان‌ٍ رَجِیم‌ٍ (17) إِلاّ مَن‌ِ استَرَق‌َ السَّمع‌َ فَأَتبَعَه‌ُ شِهاب‌ٌ مُبِین‌ٌ (18) وَ الأَرض‌َ مَدَدناها وَ أَلقَینا فِیها رَواسِی‌َ وَ أَنبَتنا فِیها مِن کُل‌ِّ شَی‌ءٍ مَوزُون‌ٍ (19) وَ جَعَلنا لَکُم فِیها مَعایِش‌َ وَ مَن لَستُم لَه‌ُ بِرازِقِین‌َ (20)
وَ إِن مِن شَی‌ءٍ إِلاّ عِندَنا خَزائِنُه‌ُ وَ ما نُنَزِّلُه‌ُ إِلاّ بِقَدَرٍ مَعلُوم‌ٍ (21) وَ أَرسَلنَا الرِّیاح‌َ لَواقِح‌َ فَأَنزَلنا مِن‌َ السَّماءِ ماءً فَأَسقَیناکُمُوه‌ُ وَ ما أَنتُم لَه‌ُ بِخازِنِین‌َ (22) وَ إِنّا لَنَحن‌ُ نُحیِی وَ نُمِیت‌ُ وَ نَحن‌ُ الوارِثُون‌َ (23) وَ لَقَد عَلِمنَا المُستَقدِمِین‌َ مِنکُم وَ لَقَد عَلِمنَا المُستَأخِرِین‌َ (24) وَ إِن‌َّ رَبَّک‌َ هُوَ یَحشُرُهُم إِنَّه‌ُ حَکِیم‌ٌ عَلِیم‌ٌ (25)
وَ لَقَد خَلَقنَا الإِنسان‌َ مِن صَلصال‌ٍ مِن حَمَإٍ مَسنُون‌ٍ (26) وَ الجَان‌َّ خَلَقناه‌ُ مِن قَبل‌ُ مِن نارِ السَّمُوم‌ِ (27)

صفحه : 117

[ترجمه]

و بحقیقت ما قرار دادیم در آسمان برجهائی و آنها را زینت کردیم برای بینندگان (16)
و آنها را از هر شیطان رانده شده محفوظ گردانیدیم (17)
مگر کسی از دیوان که (بر آسمان رود) که سخنی بگوشش بخورد که در پی درمیآید وی را تیر شهاب ستاره روشن (18)
و زمین را گسترانیدیم و انداختیم در آن کوه‌هائی و در آن از هر گیاه و نباتی (مطابق حکمت) برویانیدیم (19)
و قرار دادیم برای شما در زمین اسباب زندگانی شما را و آن کسی را که شما افراد بشر نیستید روزی دهندگان او (20)
و چیزی در عالم نیست مگر اینکه خزینه آن نزد ما است و ما آنرا فرو نمیفرستیم مگر بقدر معلوم و معین (21)
و ما بادهای آبستن کننده را فرستادیم و از آسمان باران را نازل گردانیدیم پس نوشانیدیم شما را از آن آب و نیستید شما آب را خزینه کننده‌گان (یعنی چنین قدرتی ندارید که منبع آبی بیاورید) (22)
و بحقیقت ما زنده میکنیم و میمیرانیم و مائیم وارث همه خلق (23)
و بدرستی ما میدانیم پیشینیان شما را و نیز میدانیم عقب آینده‌گان را (24)
و همانا پروردگار تو است که آنها را (در قیامت) محشور میگرداند و او بدرستی حکیم و دانا است (25)
و بحقیقت ما انسان را از گل خشگ شده و لای بو گرفته سیاه آفریدیم (26)
و جن‌ّ را پیش‌تر از آتش بی‌دود گدازنده خلقت گردانیدیم (27)
.

صفحه : 118

(توضیح آیات)

وَ لَقَد جَعَلنا فِی السَّماءِ بُرُوجاً وَ زَیَّنّاها لِلنّاظِرِین‌َ بروج جمع برج است و بمعنی قصر و منزل عالی است که محل و منزل دوران ماه و خورشید و ستارگان است، پس از بیان ایراد منکرین که چرا ملائکه بر ما فرود نمیآیند و جواب آنها به اینکه که کفار چنان در انکارشان مصرّند که اگر فرضا راه آسمان را بر آنها میگشودیم و ملکوت اعلا را میدیدند باز ایمان نمیآوردند و حمل بسحر مینمودند، در اینکه آیه اشاره بنظام عالم و آثار قدرت و عظمت عالم سماوی نموده که چشم باز کنید و اینکه موجودات مجلّل عالی و اوضاع جهانی را بنگرید و بدلیل (انی) که از اثر پی بمؤثّر بردن است عظمت آفریننده آنرا مشاهده نمائید و ببینید که چگونه در آسمان برجها و قصرهای باشکوه قرار دادیم و آنرا آراسته گردانیدیم (بستاره‌گان) برای نظر کننده‌گان که بهر نظری که بطرف آسمان مینگرند محظوظ گردند و هر گاه کسی بچشم دل نظر کند بنظام آراسته اوضاع جهانی بهر نظری بر علم و معرفت او افزوده خواهد گردید.
وَ حَفِظناها مِن کُل‌ِّ شَیطان‌ٍ رَجِیم‌ٍ، إِلّا مَن‌ِ استَرَق‌َ السَّمع‌َ فَأَتبَعَه‌ُ شِهاب‌ٌ مُبِین‌ٌ آیه خبر میدهد که ما آسمان را زینت دادیم بآن کاخهای مجلّل که منزلگاه ماه و خورشید و ستارگان است و آنرا محفوظ گردانیدیم از هر شیطان رانده شده (إِلّا مَن‌ِ استَرَق‌َ السَّمع‌َ) استثناء است از (مِن کُل‌ِّ شَیطان‌ٍ رَجِیم‌ٍ) یعنی ما بروج را از هر آفتی حفظ نمودیم مگر از هر شیطان رانده شده که بر آسمان رود و سخنی برباید که بشهاب که شعله آتش است یا ستاره روشن درخشنده از پی او درآید و او را براند، و بعضی از مفسرین گفته‌اند که نزد اکثر استثناء منقطع است یعنی لکن هر دیوی که بآسمان رسید سخن ملائکه را برباید شهاب ثاقب بوی رسد و او را بسوزاند.
شیخ طنطاوی در تفسیر جواهر راجع بآیه (إِلّا مَن‌ِ استَرَق‌َ السَّمع‌َ) بیانی دارد

صفحه : 119
که برای توضیح مختصری از آنرا ترجمه مینمائیم.
بدان که مردم سه قسمند جماعتی از آنها متفکرانند و آنها کسانی میباشند که سرّ وجود را بقدر طاقت بشریت درک مینمایند، و جماعت دیگر جهّالند که از عالم چیزی ادراک نمیکنند مگر آنچه را که بمشاعر حسّی از لذّت اطعمه و ملاذ دنیوی درک نمایند، و جماعتی بین اینکه دسته میباشند و آنان کسانی هستند که بما وراء امور حسّی مطلع گردیده‌اند و آنها بطریق ریاضت سلوک نموده‌اند به اینکه که روزهائی بجوع و خلوت یا طریق دیگر ریاضت کشیده‌اند و طریق آن بسیار است.
و طالبین از اینکه جماعت بانواعشان از دو قسم بیرون نیستند یا مقصودشان حقیقة خلوص نفسشانست، و یا مقصودشان استیلاء بر مردم است برای بدست آوردن شهوات دنیوی، پس اگر مرادشان خلوص نفس و معرفت حقایق باشد آنها بمقدار همّتشان با شرائط مخصوصه بحقایق میرسند، و اگر مرادشان از ذکر و خلوت و ریاضت و استحضار ارواح استیلاء بر خلق و امور فانیه دنیویه باشد و مرادشان گول زدن مردم و علوّ بر آنها باشد که مالی بدست آرند چنین مردمانی نکال اعمالشان را میچشند و از ارواح نمی‌شنوند مگر اکاذیب و بر چنین اشخاصی و بر قدر همّتشان ارواح حاضر میگردند لکن ارواح برزخیّه و بر آنان اوهام و دروغهائی القاء می‌نمایند.
اما آنهائیکه صاحب همم عالیه میباشند که قصدشان ارتقاء نفوسشانست بر آنها ارواح عالیه وارد میگردند و بسوی آنها القاء میگردانند آنچه مناسب هم‌ّ آنها است و چنینند تصفیه کنندگان نفوسشان بروزه و آنهائیکه در خلوت می‌نشینند بشروط آن و اینها اگر با عزم صحیح باشند بر نفسشان القاء میگردد چیزیکه نفسشان را بالا ببرد لکن با اینکه حال محتاج بتفکّر و تعقّلند. (پایان) وَ الأَرض‌َ مَدَدناها وَ أَلقَینا فِیها رَواسِی‌َ پس از اظهار قدرت و ترتیب نظام خلقت و تزیین آسمانها ببروج و ستارگان در مقام بیان نظام آفرینش اشاره بخلقت زمین می‌نماید و سه خصوصیت نسبت بزمین

صفحه : 120
را یادآوری میکند: اول- اینکه زمین را پهن نمودیم و چنانچه از جاهای دیگر معلوم شده پس از خلقت خورشید زمین از زیر کعبه کشیده شده از اینکه آیه بضمیمه آیات دیگر میتوان استفاده نمود که ابتداء آفرینش زمین باین شکل کنونی نبوده بلکه مانند گوئی مدوّر و متحرکی بوده.
دوم- بقدرت کامله خود پس از آنکه زمین را پهن نمودیم در آن کوههائی افراشتیم که زمین را محکم نگاه دارد (رَواسِی‌َ) صفت است برای جبال یعنی (وَ أَلقَینا فِیها رَواسِی‌َ) یعنی در زمین کوههای پا بر جا نهادیم که مانع از حرکت زمین باشد.
وَ أَنبَتنا فِیها مِن کُل‌ِّ شَی‌ءٍ مَوزُون‌ٍ سوم از خصوصیات نام برده شده زمین اینکه است که از هر نباتی از گیاهها و اشجار در زمین رویانیدیم هر چیزی را باندازه و (موزون) قرار دادیم.
شاید مقصود از موزون وزن باشد که برای هر گیاهی که از زمین روئیده میشود یک وزن معیّنی است که در نظام عالم از روی حکمت در ازل تعیین شده بدون کم و زیاد بهمان مقدار معیّن روئیده میشود.
و شاید مقصود از موزون تعادل و توازن بین حبوبات زمینی مراد باشد یعنی اجزاء نباتات را بینشان تعادل و توازن برقرار نمودیم که هر چیزی بحدّ خودش مطابق حکمت روئیده شود که نظام نباتات زمین برقرار باشد.
طنطاوی در تفسیر جواهر گفته اینکه آیه (بدیعة من بدایع القرآن و معجزة من معجزات العلم و حکمة باهرة و عجیبة ظاهرة) کلام اللّه است همانا اینکه تفسیر ظاهر گردانیده نظام اینکه عالم را و واضح نموده وزن و میزان و حساب و حسن نسق که از اخص‌ّ اوصاف اینکه دنیا است و اینکه بیان وجود در کتاب اللّه است و کافی است تو را آنچه را که در سوره (الرحمن) قرائت کرده‌ئی از قوله تعالی (وَ وَضَع‌َ المِیزان‌َ أَلّا تَطغَوا فِی المِیزان‌ِ) خدا کواکب را وزن کرده در سیر آنها و در وضع آنها و در حرکات آنها و در ضوء آنها و عناصر را وضع نموده بمقادیر با مناسبت بعضی بعضی دیگر گویا

صفحه : 121
آنها صفهائی میباشند منظّم همان طوری که در سوره عنکبوت بزودی می‌بینی.
(پایان) وَ جَعَلنا لَکُم فِیها مَعایِش‌َ وَ مَن لَستُم لَه‌ُ بِرازِقِین‌َ و دیگر از خصوصیات زمین اینکه است که معاش و روزی شما افراد بشر را در زمین قرار دادیم (معایش) جمع معیشة است و با اینکه معاش شما در زمین است و حیات و زندگانی شما بسته بمعاش و روزی شما است و زمین هم در تصرف اعمال شما است با اینکه حال شما قدرت ندارید که معاش روزانه خود را از زمین بیرون آورید، و دیگر دانه و گیاهی بقدرت خودتان برویانید در صورتی که نزد خودتان محقّق و ثابت است که همچه قدرتی ندارید با اینکه حال چگونه اذعان و اعتراف بوجود خالق یکتا نمیکنید.
وَ إِن مِن شَی‌ءٍ إِلّا عِندَنا خَزائِنُه‌ُ وَ ما نُنَزِّلُه‌ُ إِلّا بِقَدَرٍ مَعلُوم‌ٍ (خزائن) جمع خزینه است و خزینه مکانی است که در آن مال ذخیره میکنند که محفوظ بماند و (قدر) مبلغ و کمیّت شیئی است.
آیه به (إِن) نافیه و (إِلّا) استثنائیه عموم قدرت و سعه فیض و استیلاء و جود خود را بر حقائق اشیاء و اصول ممکنات را ببشر تذکر میدهد، و شاید اشاره باین باشد که ماهیات ممکنات و حقایق کلیه موجودات در خزینه یعنی در سعه علم ما موجود است و هر اندازه‌ئی از افراد آن حقایق کلیّه که حکمت بر وقوع آن اقتضاء نماید از سماء قدرت بارض قابلیت ممکنات تنزّل میدهیم و بر شما ارائه مینمائیم و نزول افراد ممکنات در علم حضوری حق تعالی معلوم و معین است در مجمع البیان گفته (وَ إِن مِن شَی‌ءٍ) یعنی چیزی نیست که از آسمان فرود آید یا از زمین روئیده شود (إِلّا عِندَنا خَزائِنُه‌ُ) مگر اینکه ما مالک او و قادر و خزینه‌دار آن میباشیم و (خزائن الله) مقدورات او است زیرا که او تعالی قدرت دارد که از جمیع اجناس و انواع کلیه عالم بیافریند آنچه را که بخواهد و قدرت دارد که از هر جنسی افراد غیر متناهی بیاورد، و بقولی مقصود از آن آبی است که از آن نباتات

صفحه : 122
روئیده میشود و انواع کلیات آبها نزد او مخزون است تا اینکه نازل گرداند آنرا بنباتیکه بآب آسمان روئیده میگردد. (پایان) وَ أَرسَلنَا الرِّیاح‌َ لَواقِح‌َ فَأَنزَلنا مِن‌َ السَّماءِ ماءً فَأَسقَیناکُمُوه‌ُ وَ ما أَنتُم لَه‌ُ بِخازِنِین‌َ در مقام بیان اظهار قدرت و لطف بر بنی آدم است که پس از بیان خلقت زمین و خصوصیات آن در مقام بیان باقی تفضلات خود راجع بباد و آب برآمده و برای هر یک خصوصیاتی است یکی از خصوصیات نوع باد (لَواقِح‌َ) است (لَواقِح‌َ) بصیغه لازم بمعنی آبستنان میشود یعنی باد را حمل کنندگان ابرها قرار دادیم و بصیغه متعدّی بمعنی آبستن کنندگان میشود یعنی ابر را آبستن کننده درختها را بمیوه گردانیدیم.
و نیز تفضّل دیگر فرود آمدن آب باران است که از طرف بالا بر زمین فرود میآید تا اینکه شما و زراعت و حیوانات همگی از آب سیراب گردند و زیادی آب را برای موقع دیگر ذخیره نمودیم (وَ ما أَنتُم لَه‌ُ بِخازِنِین‌َ) آب را از آسمان فرود آوردیم و آنرا در چاه و چشمه‌ها و کاریزها ذخیره نمودیم و اگر حفظ الهی نبود چون طبیعت آب مایل بفرو رفتن است تمام آبها بزمین فرو میرفت و در غیر موقع باران شما بی‌آب می‌ماندید و نگاه داشتن آب دلیل ظاهری است بر قدرت و کرم حق تعالی.
وَ إِنّا لَنَحن‌ُ نُحیِی وَ نُمِیت‌ُ وَ نَحن‌ُ الوارِثُون‌َ پس از ارائه قدرت در آفرینش زمین و خصوصیات آن و باد و آب که مایه حیات موجوداتند آیه تذکر میدهد و به (لام) تأکید کلام را مؤکّد میگرداند که آنکسیکه از روی حکمت اینکه عالم را اینکه طور مرتّب و مزیّن گردانیده البته همانست که حیات می‌بخشد و میمیراند.
و از بعضی از مفسرین چنین نقل شده که گفته (احیاء قلوب اولیاء کنیم بانوار لمعات جلال، و اماتت نفوس ایشان را کنیم بسطوات نظرات جلال).
(وَ نَحن‌ُ الوارِثُون‌َ) یعنی مال و حیات و آنچه بآنها عطا نموده‌ایم بازگشت

صفحه : 123
بخودمان مینماید زیرا که او مالک حقیقی است و ممکن آنچه دارد عرضی و ودیعت است که از او پس گرفته خواهد شد.

(و ما المال و الاهلون الّا ودیعة و لا بدّ یوما ان تردّ الودائع)
وَ لَقَد عَلِمنَا المُستَقدِمِین‌َ مِنکُم وَ لَقَد عَلِمنَا المُستَأخِرِین‌َ، وَ إِن‌َّ رَبَّک‌َ هُوَ یَحشُرُهُم إِنَّه‌ُ حَکِیم‌ٌ عَلِیم‌ٌ در اینکه آیه اظهار مینماید که آنچه از افراز بشر از پیشینیان و آنچه در عقب میآیند همگی در علم حق تعالی موجودند و اینکه (عَلِمنَا) را بصیغه ماضی آورده مشعر بر احاطه علم ازلی او است که تماما در علم حضوری موجودند و لو آنهائیکه هنوز بدنیا نیامده‌اند و همانا پروردگار تو همه را در قیامت محشور میگرداند زیرا که او حکیم و درستکار و بتمام امور عالم است.
وَ لَقَد خَلَقنَا الإِنسان‌َ مِن صَلصال‌ٍ مِن حَمَإٍ مَسنُون‌ٍ آیه در مقام بیان آفرینش بدن انسان است و تذکر میدهد که انسان را از پست‌ترین مواد و عناصر آفریدیم زیرا که صلصال گل خشگیده‌ای را گویند که از شدّت خشگی خورد شود (حَمَإٍ) گل و لجن سیاه رنگ است (مَسنُون‌ٍ) لجن بو گرفته در ته آب است اینکه است ماده بدن انسان آیا انسانیکه اولش چنین است و آخرش مردار گندیده متعفّن میگردد جای دارد که بخود مباهات نماید و کبر ورزد و بر مخالفت اوامر و نواهی آفریننده خود برآید.
وَ الجَان‌َّ خَلَقناه‌ُ مِن قَبل‌ُ مِن نارِ السَّمُوم‌ِ گویند جان‌ّ پدر ابلیس است، در خلقت جن‌ّ و ماده او تذکر میدهد که جن‌ّ را از آتش بی‌دود آفریدیم (نار سموم) زبده آتش است و نظر بهمین داشت که شیطان تکبّر کرد و از سجده بآدم اباء نمود و آفرینش جان‌ّ پیش از آفرینش انسان بوده.

صفحه : 124

[سوره الحجر (15): آیات 28 تا 44]

اشاره

وَ إِذ قال‌َ رَبُّک‌َ لِلمَلائِکَةِ إِنِّی خالِق‌ٌ بَشَراً مِن صَلصال‌ٍ مِن حَمَإٍ مَسنُون‌ٍ (28) فَإِذا سَوَّیتُه‌ُ وَ نَفَخت‌ُ فِیه‌ِ مِن رُوحِی فَقَعُوا لَه‌ُ ساجِدِین‌َ (29) فَسَجَدَ المَلائِکَةُ کُلُّهُم أَجمَعُون‌َ (30) إِلاّ إِبلِیس‌َ أَبی أَن یَکُون‌َ مَع‌َ السّاجِدِین‌َ (31) قال‌َ یا إِبلِیس‌ُ ما لَک‌َ أَلاّ تَکُون‌َ مَع‌َ السّاجِدِین‌َ (32)
قال‌َ لَم أَکُن لِأَسجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقتَه‌ُ مِن صَلصال‌ٍ مِن حَمَإٍ مَسنُون‌ٍ (33) قال‌َ فَاخرُج مِنها فَإِنَّک‌َ رَجِیم‌ٌ (34) وَ إِن‌َّ عَلَیک‌َ اللَّعنَةَ إِلی یَوم‌ِ الدِّین‌ِ (35) قال‌َ رَب‌ِّ فَأَنظِرنِی إِلی یَوم‌ِ یُبعَثُون‌َ (36) قال‌َ فَإِنَّک‌َ مِن‌َ المُنظَرِین‌َ (37)
إِلی یَوم‌ِ الوَقت‌ِ المَعلُوم‌ِ (38) قال‌َ رَب‌ِّ بِما أَغوَیتَنِی لَأُزَیِّنَن‌َّ لَهُم فِی الأَرض‌ِ وَ لَأُغوِیَنَّهُم أَجمَعِین‌َ (39) إِلاّ عِبادَک‌َ مِنهُم‌ُ المُخلَصِین‌َ (40) قال‌َ هذا صِراطٌ عَلَی‌َّ مُستَقِیم‌ٌ (41) إِن‌َّ عِبادِی لَیس‌َ لَک‌َ عَلَیهِم سُلطان‌ٌ إِلاّ مَن‌ِ اتَّبَعَک‌َ مِن‌َ الغاوِین‌َ (42)
وَ إِن‌َّ جَهَنَّم‌َ لَمَوعِدُهُم أَجمَعِین‌َ (43) لَها سَبعَةُ أَبواب‌ٍ لِکُل‌ِّ باب‌ٍ مِنهُم جُزءٌ مَقسُوم‌ٌ (44)

صفحه : 125

[ترجمه]

یاد کن وقتی که پروردگار تو بملائکه گفت من آفریننده بشری میباشم که از گل و لای خشک کهنه تعیین شده (28)
پس چون بین اجزاء (آدم) تسویه و تعادل قرار دادم و از روح خود در او نفخه‌ئی دمیدم پس بیفتید برای او بسجده (29)
و تمام ملائکه باو سجده نمودند (30)
مگر ابلیس که از سجده کردن اباء نمود (31)
خدای تعالی فرمود ای ابلیس چه چیز منع کرد تو را از اینکه بوده باشی با سجده کنندگان (32)
شیطان گفت من نمیباشم که سجده کنم ببشری که او را از گل و لای خشگ آفریدی (33)
خطاب شد که ای شیطان چون سجده نکردی پس از سجده کنندگان خارج شو که رانده شده‌ئی (34)
و بدرستیکه بر تو است لعنت تا روز قیامت (35)
شیطان گفت پروردگار من مرا مهلت ده تا روز قیامت که مردم مبعوث گردیده میشوند (36)
خدا فرمود تو از مهلت داده شدگانی (37)
تا روز وقت معلوم و معیّن (38)
شیطان گفت پروردگار من بسبب اینکه مرا اغواء گردانیدی هر آینه البته زینت میدهم برای آدمیان در زمین گناهان را و قسم بتو که البته بجدّیت تمام آنها را اغواء و گمراه میگردانم (39)
مگر بنده‌گان پاک و خالص تو را (40)
خدا فرمود همین اخلاص راه مستقیم بسوی من است (41)
بدرستیکه برای تو بر بنده‌گان من سلطنتی نیست مگر کسیکه از گمراهان تابع تو گردیده باشد (42)
و همانا جهنم وعده‌گاه تمام آنها است (43)
و برای جهنم هفت در است برای هر دری جزئی از آن گمراهان قسمت شده‌اند (45)
.

صفحه : 126

(توضیح آیات)

وَ إِذ قال‌َ رَبُّک‌َ لِلمَلائِکَةِ إِنِّی خالِق‌ٌ بَشَراً مِن صَلصال‌ٍ مِن حَمَإٍ مَسنُون‌ٍ در بسیاری از آیات داستان بدو انسان و مادّه وجود و کیفیت خلقتش را بطور وضوح بیان نموده و در جای خود ثابت و مبرهن گردیده که آفرینش انسان اول پس از ترتیب آسمانها و زمین و ملائکه و جن و انواع موجودات از جمادات و نباتات بوده که گویا اینها مقدّمة برای پیدایش نوع انسان آفریده شده‌اند مخصوصا موالید ثلاث که پس از تکمیل موالید ذات متعال بید قدرت خود آدم ابو البشر را خلعت وجود بخشید و عنصر غالب او را از زبده خاک که شاید مقصود از (حَمَإٍ مَسنُون‌ٍ) جوهر خاک و اجزاء لطیف آن مراد باشد از چنین عنصری وی را آفرید لکن معلوم نیست که حیوانات نیز پیش از انسان آفریده شده‌اند یا بعد از آن ظاهرا در قرآن بآن اشاره‌ئی نشده.
در مجمع البیان گفته اصل آدم از خاک است قوله تعالی (خَلَقَه‌ُ مِن تُراب‌ٍ) پس از آن خاک را گل گردانید قوله تعالی (وَ خَلَقتَه‌ُ مِن طِین‌ٍ) پس از آن گل را واگذارد تا آنکه تغییر نمود و سست شد قوله تعالی (مِن حَمَإٍ مَسنُون‌ٍ) و آنرا واگذارد تا اینکه خشگ گردید و همین قوله تعالی (مِن صَلصال‌ٍ) و بین اینکه آیات تناقض نیست زیرا که آن اخبار است از حالات مختلفه اصل خلقت انسان. (پایان) فَإِذا سَوَّیتُه‌ُ وَ نَفَخت‌ُ فِیه‌ِ مِن رُوحِی فَقَعُوا لَه‌ُ ساجِدِین‌َ آیه اشاره بمقام بلند آدم است که خدای جلیل بملائکه خطاب مینماید که من وقتی آدم را از خاک آفریدم و بین اجزاء بدن وی تسویه قرار دادم یعنی بدن او را کامل گردانیدم بطوریکه قابل تعلّق روح باشد و پس از تکمیل جسم او از روح خودم باو نفخه‌ئی دمیدم شما همگی بآدم سجده کنید، اصل نفخ اجرا ریحست در تجویف جسم.
در منهج گفته چون روح اول تعلّق میگیرد ببخار لطیف که منشعب ا

صفحه : 127
قلب است و بر او فائض گردد روح حیوانیت پس از آن سریان میکند در تجاویف شرائین و اعماق بدن اینکه است که تعلق آنرا ببدن نفخ نام نهادند. (پایان) و چون حق تعالی منزّه و مبرّا است از صفات ممکنات و در اینکه آیه (وَ نَفَخت‌ُ فِیه‌ِ مِن رُوحِی) نسبت روح را بذات مقدّس خودش میدهد اینکه نسبت اضافه تشریفیه است که عظمت روح انسانی را بملائکه بنمایاند و پس از آنکه مقام بلند آدم را شناختند آنانرا امر نماید که (فَقَعُوا لَه‌ُ ساجِدِین‌َ).
فَسَجَدَ المَلائِکَةُ کُلُّهُم أَجمَعُون‌َ، إِلّا إِبلِیس‌َ أَبی أَن یَکُون‌َ مَع‌َ السّاجِدِین‌َ چون ملائکه مقام آدم را شناختند از جانب خدای تعالی مأمور گردیدند که او را سجده کنند ملائکه (کُلُّهُم أَجمَعُون‌َ) کل‌ّ آنها و تمام آنها تأکید کل‌ّ و اجمعون اشاره باستیعاب است که احدی از ملائکه از حکم سجده خارج نیست همه بایستی یک مرتبه بیفتند بسجده که اعلا درجه تواضع است و تمام ملائکه سجده کردند و امر حق تعالی را اجابت نمودند مگر ابلیس که اباء نمود و تکبّر کرد از اینکه با سجده‌کنندگان شرکت نماید.
از اینجا بعضی از (الّای استثنائیه) استشهاد کرده‌اند که ابلیس از جنس ملائکه است لکن نظر بآن آیه که فرموده (کان‌َ مِن‌َ الجِن‌ِّ) تصریح مینماید که ابلیس از جنس ملک نبوده بلکه یکی از افراد جن‌ّ بوده و بنا بر اینکه میتوان گفت که استثناء (إِلّا إِبلِیس‌َ) استثناء متصل نیست بلکه استثناء منقطع است و در جای دیگر از اینکه تفسیر تا اندازه‌ئی راجع باین مطلب توضیح داده شده.
قال‌َ یا إِبلِیس‌ُ ما لَک‌َ أَلّا تَکُون‌َ مَع‌َ السّاجِدِین‌َ پس از آنکه خطاب سخط آمیز بشیطان شد که چه چیز تو را بر اینکه داشت که با سجده کننده‌گان شرکت ننمودی و خود را داخل آنها نگردانیدی شیطان لعین در پاسخ از روی کبر و نخوت گفت:
قال‌َ لَم أَکُن لِأَسجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقتَه‌ُ مِن صَلصال‌ٍ مِن حَمَإٍ مَسنُون‌ٍ

صفحه : 128
چون شیطان میدانست که مادّه خلقت او از شعله آتش گرفته شده و مادّه بدن آدم از گل خشگ تهیه گردیده اینکه بود که خود را برتر و افضل از آدم میدانست (لَم) از حروف نافیه است و لام او جداگانه دلالت بر چیزی ندارد و (لن) بمعنی هرگز است، شیطان گفت هرگز سجده نمی‌کنم برای بشری که او را از خسیس‌ترین و نازلترین اشیاء که خاک سیاه ظلمانی باشد آفریده‌ئی، در اینجا شیطان قیاس کرد و بعقل ناقص خود چنین وانمود که چون آتش شریف‌تر از خاک است نباید شریف در مقابل خسیس سر فرود آورد و تواضع نماید.
آری شیطان جسم آدم را میدید و خبر از آن گنجینه‌ئی که دست قدرت ایزدی در باطن و حقیقت روحانی او نهاده بود بی‌خبر بود اینکه بود که خود را افضل از آدم میدید و زیر بار سجده باو نرفت و از مقام خود پرتاب گردید.
قال‌َ فَاخرُج مِنها فَإِنَّک‌َ رَجِیم‌ٌ، وَ إِن‌َّ عَلَیک‌َ اللَّعنَةَ إِلی یَوم‌ِ الدِّین‌ِ پس از آنکه شیطان از سجده اباء نمود خطاب میرسد (فَاخرُج مِنها) ضمیر (مِنها) شاید آسمان باشد و میشود که مقام ملائکه یا بهشت یا غیر آن باشد و هر چه باشد شیطان بیک مخالفت امر از مقام خود مطرود شد و لعنت ابدی برای وی ثابت گردید، آیا ما افراد بشر چه حالی خواهیم داشت که شب و روز چندین خطاء و گناه از ما بروز مینماید و هیچ ملتفت نیستیم مگر اینکه کرم و غفّاریت حق تعالی سرپوش خطاهای ما گردد و از کرمش مشمول عفو او گردیم.
قال‌َ رَب‌ِّ فَأَنظِرنِی إِلی یَوم‌ِ یُبعَثُون‌َ فاء (فَأَنظِرنِی) متعلق بکلام محذوفی است شیطان پس از آنکه از مقام خود مطرود گردید از پروردگارش طلب میکند که مرا از فناء یا مرگ یا حبس یا غیر اینها امان و مهلت ده تا روز قیامت که عمر دنیای بشر بآخر میرسد.
قال‌َ فَإِنَّک‌َ مِن‌َ المُنظَرِین‌َ، إِلی یَوم‌ِ الوَقت‌ِ المَعلُوم‌ِ پس از آنکه خواهش شیطان اجابت شد بوی خطاب رسید که تو از جمله مهلت داده شدگانی تا وقت معلوم یعنی روزی که قیامت برپا گردد و مرده‌گان

صفحه : 129
سر از خاک برآورند.
قال‌َ رَب‌ِّ بِما أَغوَیتَنِی لَأُزَیِّنَن‌َّ لَهُم فِی الأَرض‌ِ وَ لَأُغوِیَنَّهُم أَجمَعِین‌َ (سخنان مفسرین در توجیه آیه مأخوذ از مجمع البیان) 1- اغواء اول و دوم بمعنی اضلال و گمراهی است یعنی شیطان (به لام تأکید و نون ثقیله کلام را مؤکّد گردانید) و گفت پروردگار من همین طوری که مرا گمراه نمودی من هم تمام بنی آدم را گمراه میگردانیم لکن اینکه توجیه جائز نیست زیرا که خدای سبحان کسی را از دین گمراه نمیگرداند مگر اینکه گفته شود که شیطان معتقد بجبر بوده.
2- اغواء اول و ثانی بمعنی تخییب باشد یعنی همان طوری که تو مرا ناامید گردانیدی از رحمت خودت من هم اولادان آدم را ناامید میکنم البته از رحمت تو به اینکه که آنها را میخوانم بنافرمانی تو. (جبائی) 3- یعنی همان طوری که مرا از راه بهشت گمراه گردانیدی من هم بنی آدم را گمراه میکنم البته به اینکه که میخوانم آنها را بمعصیت تو.
4- چون مرا تکلیف کردی بسجده بر آدم و از اینکه راه گمراه گردیدم و اینکه تکلیف را غوایت نامیده مثل آنجا است که فرموده فزادتهم رجسا الی رجسهم). (بلخی) (باء) در (بِما أَغوَیتَنِی) باء قسم است. (ابی عبیده) و بقولی (باء) سببیه است یعنی بسبب اینکه گمراه کردی مرا هر آینه البته زینت میدهم برای اولاد آدم در روی زمین معاصی را و گمراه میکنم تمام آنها را مگر بندگان مخلص تو را مثل اینکه گفته میشود (بطاعته لتدخلن الجنة و بمعصیته لتدخلن‌ّ النار) و مفعول (تزیین) محذوف است و در تقدیر (لازیّنن‌ّ الباطل لهم) یعنی باطل را در نظر اولاد آدم زینت میدهم تا اینکه در آن واقع گردند. (پایان)

صفحه : 130
إِلّا عِبادَک‌َ مِنهُم‌ُ المُخلَصِین‌َ (مُخلِصِین‌َ) بفتح لام و کسر لام هر دو قرائت شده، اگر بکسر لام قرائت شود یعنی آن بندگانی که خالص کرده‌اند عبادت خود را برای خدا، و اگر بفتح لام خوانده شود یعنی آن بندگانی که خالص کرده است آنها را خدا به اینکه که موفّق داشته آنها را بلطف خاص خود، خلاصه اینکه ابلیس قسم یاد مینماید که تمام افراد بشر را اغواء مینمایم و همه را فریب میدهم مگر آنکسانیکه اعمالشان از هر گونه غل‌ّ و غش و ریاء و سمعه و منافع طبیعی دنیوی و حظوظات نفسانی خالص باشد و غرضشان اطاعت اوامر و انجام وظیفه باشد نه غیر آن که دست من از دامن پاک آنها کوتاه است.
و نیز اگر (المُخلَصِین‌َ) بفتح لام باشد چنین میشود که خدای تعالی قلب و سریره آنها را از هر صفت پلیدی پاک گردانیده و محل جولان گاه ملائکه قرار داده و دیگر روزنه‌ئی برای ورود شیطان باز نگذاشته زیرا که خداوند آنها را برای اشراق نور معرفت خودش خالص گردانیده.
قال‌َ هذا صِراطٌ عَلَی‌َّ مُستَقِیم‌ٌ آیه ظاهرا پاسخ سخن ابلیس است که گفته تمام بنی آدم را گمراه میکنم مگر آنهائی را که خالص گردانیده‌ئی که دیگر من دست‌رس بآنها ندارم و حق تعالی در جواب فرموده همین است راه مستقیم بسوی من، شاید مقصود چنین باشد که یگانه طریقی که انسان را میسّر است از کید ابلیس در امان باشد همان خلوص دل است از غیر حق تعالی و همین است راه مستقیمی که سر انجام آن قرب جوار رب‌ّ العالمین است.
إِن‌َّ عِبادِی لَیس‌َ لَک‌َ عَلَیهِم سُلطان‌ٌ إِلّا مَن‌ِ اتَّبَعَک‌َ مِن‌َ الغاوِین‌َ در پاسخ ابلیس فرموده آری بندگان من یعنی آنهائیکه طوق بنده‌گی و عبودیت بگردن آویخته و قلب و دلشان از غیر من خالی گردیده و همیشه چشم امیدشان بسوی من نگرانست تو ای ابلیس چنین قوّتی نداری که بر آنها ظفریابی

صفحه : 131
و از طریق بندگی من گمراهشان گردانی.
ظاهرا استثناء (إِلّا مَن‌ِ اتَّبَعَک‌َ) استثناء منقطع است نه متّصل زیرا که مستثنی منه (عِبادِی) داخل در مستثنی یعنی غاوین نیست زیرا نمیشود گفت بعضی از عباد را خارج گردانیده و آنان غاوین میباشند برای اینکه عبادی قید کرامت است نسبت بمخلصین.
خلاصه آیه در پاسخ ابلیس است که تو میتوانی اغواء نمائی غاوین را آنهائی که در گمراهی هستند لکن همچه قوّت و استیلائی نداری که کسانی را که در طریق هدایت و بندگی قدم میزنند گمراه گردانی.
وَ إِن‌َّ جَهَنَّم‌َ لَمَوعِدُهُم أَجمَعِین‌َ، لَها سَبعَةُ أَبواب‌ٍ لِکُل‌ِّ باب‌ٍ مِنهُم جُزءٌ مَقسُوم‌ٌ همانا جهنّم موعدگاه ابلیس و تمام گمراهان است یعنی آنهائی که از راه حق و حقیقت منحرف گردیده‌اند و از برای جهنم هفت درب است و از برای هر دربی جزئی قسمت گردیده شده.
(سخنان مفسرین در توجیه دربهای جهنم) 1- از حضرت امیر علیه السلام روایت شده که فرموده جهنم هفت درب دارد منطبق بر هم و بعضی فوق بعض دیگر است و یک دست مبارک را بر دست دیگر گذارد و فرمود چنین است و خداوند بهشت را در عرض هم گذارده و بعضی از نیران را فوق بعض دیگر قرار داده پائین همه جهنّم و بالای آن لظی و بالای آن حطمه و بالای آن سقر و بالای آن جحیم و بالای آن سعیر و بالای آن هاویه است.
و در روایت کلبی اسفل آن هاویه و اعلای آن جهنم است، و از إبن عباس است که درب اول جهنم، دوم سعیر، سوم سقر، چهارم جحیم، پنجم لظی، ششم حطمه، هفتم هاویه. و چنانچه می‌بینی روایات راجع بابواب جهنم مختلف رسیده و عکرمه و جبائی گفته‌اند که ابواب نیران مثل منطبق گردیدن دست بر دست دیگر است، و از ضحاک نقل شده که برای آتش هفت درب است بعضی فوق بعضی بالای آن مقام موحّدین اهل معصیت است که بقدر گناهشان و عمرشان در دنیا معذّبند

صفحه : 132
و بعد خارج میگردند، درب دوم جای یهودیان است، سوم نصاری، چهارم صابئون، پنجم مجوس، ششم مشرکین عرب، هفتم منافقین و اینکه است قوله تعالی (إِن‌َّ المُنافِقِین‌َ فِی الدَّرک‌ِ الأَسفَل‌ِ مِن‌َ النّارِ) و اینکه قول حسن و ابی مسلم است.
(مجمع البیان)

صفحه : 133

[سوره الحجر (15): آیات 45 تا 64]

اشاره

إِن‌َّ المُتَّقِین‌َ فِی جَنّات‌ٍ وَ عُیُون‌ٍ (45) ادخُلُوها بِسَلام‌ٍ آمِنِین‌َ (46) وَ نَزَعنا ما فِی صُدُورِهِم مِن غِل‌ٍّ إِخواناً عَلی سُرُرٍ مُتَقابِلِین‌َ (47) لا یَمَسُّهُم فِیها نَصَب‌ٌ وَ ما هُم مِنها بِمُخرَجِین‌َ (48) نَبِّئ عِبادِی أَنِّی أَنَا الغَفُورُ الرَّحِیم‌ُ (49)
وَ أَن‌َّ عَذابِی هُوَ العَذاب‌ُ الأَلِیم‌ُ (50) وَ نَبِّئهُم عَن ضَیف‌ِ إِبراهِیم‌َ (51) إِذ دَخَلُوا عَلَیه‌ِ فَقالُوا سَلاماً قال‌َ إِنّا مِنکُم وَجِلُون‌َ (52) قالُوا لا تَوجَل إِنّا نُبَشِّرُک‌َ بِغُلام‌ٍ عَلِیم‌ٍ (53) قال‌َ أَ بَشَّرتُمُونِی عَلی أَن مَسَّنِی‌َ الکِبَرُ فَبِم‌َ تُبَشِّرُون‌َ (54)
قالُوا بَشَّرناک‌َ بِالحَق‌ِّ فَلا تَکُن مِن‌َ القانِطِین‌َ (55) قال‌َ وَ مَن یَقنَطُ مِن رَحمَةِ رَبِّه‌ِ إِلاَّ الضّالُّون‌َ (56) قال‌َ فَما خَطبُکُم أَیُّهَا المُرسَلُون‌َ (57) قالُوا إِنّا أُرسِلنا إِلی قَوم‌ٍ مُجرِمِین‌َ (58) إِلاّ آل‌َ لُوطٍ إِنّا لَمُنَجُّوهُم أَجمَعِین‌َ (59)
إِلاَّ امرَأَتَه‌ُ قَدَّرنا إِنَّها لَمِن‌َ الغابِرِین‌َ (60) فَلَمّا جاءَ آل‌َ لُوطٍ المُرسَلُون‌َ (61) قال‌َ إِنَّکُم قَوم‌ٌ مُنکَرُون‌َ (62) قالُوا بَل جِئناک‌َ بِما کانُوا فِیه‌ِ یَمتَرُون‌َ (63) وَ أَتَیناک‌َ بِالحَق‌ِّ وَ إِنّا لَصادِقُون‌َ (64)

صفحه : 134

[ترجمه]

بدرستیکه پرهیزکاران در بهشتها و چشمه‌ها و نهرهای جاری خواهند بود (45)
بآنها گفته میشود که داخل بهشت گردید با سلامتی (از هر گونه رنج و تعبی) و سلام و درود بر شما باد در حالیکه در محل امن و امان قرار گرفته‌اید (46)
و ما از سینه و دلهای آنها هر غل‌ّ و غش‌ّ طبیعت را می‌کنیم و در آیند در بهشت در حالیکه برادر و دوست باشند و بر تختهائی مقابل هم قرار گرفته‌اند (47)
در بهشت بآنها هیچ رنج و تعبی نمیرسد و نیستند آنها از بهشت بیرون شدگان (48)
(ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) بندگان مرا آگاه گردان (و بآنها مژده بده) که من آمرزنده و مهربانم (49)
و اینکه عذاب من عذاب دردناک است (50)
و آنها را خبردار گردان از مهمانان ابراهیم (51)
وقتی که بر او داخل گردیدند و بر او سلام دادند ابراهیم (ع) گفت حقیقة ما از شما ترسناکیم (52)
ملائکه گفتند نترس همانا ما تو را مژده میدهیم بپسر دانا (53)
ابراهیم گفت آیا مرا بشارت میدهید بعد از آنکه بزرگ سالی و پیری مرا گرفته پس بچه چیز مژده بمن میدهید (54)
ملائکه گفتند تو را بحق و درستی مژده میدهیم و نباید تو از ناامیدان باشی (55)
ابراهیم گفت و کیست که ناامید شود از رحمت پروردگار خود مگر جماعت گمراهان (56)
ابراهیم (ع) از فرشتگان پرستش نمود که چه چیز است کار شما ای فرستاده شدگان (57)
گفتند ما فرستاده شده‌ایم بسوی جماعت گنهکاران (58)
مگر آل لوط که ما تمام آنها را نجات میدهیم (59)
مگر زن او را که ما تقدیر نموده‌ایم که او از جمله هلاک شدگان باشد (60)
پس وقتی که ملائکه آمدند نزد آل لوط (61)
لوط (ع) بملائکه گفت شما قوم ناشناس میباشید (62)
گفتند بیگانه نیستیم بلکه آورده‌ایم قومت را بآنچه در آن شک میکردند یعنی عذاب (63)
و نزد تو آمده‌ایم بحق و بدرستیکه راست گویان میباشیم (64)

صفحه : 135

(توضیح آیات)

إِن‌َّ المُتَّقِین‌َ فِی جَنّات‌ٍ وَ عُیُون‌ٍ، ادخُلُوها بِسَلام‌ٍ آمِنِین‌َ همین طوری که بناء قرآن بر اینکه است که هر جا راجع بکفّار و اشقیاء ذکری از عذاب و نیران و سخط پروردگار را تذکّر دهد در مقابل مؤمنین و نیکوکاران را مژده میدهد بالطاف الهی و مقامات بهشتی و کافرین و تبه‌کاران را میترساند از عذاب جهنّمی زیرا که نبی خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را موصوف گردانیده به (بَشِیراً وَ نَذِیراً).
در اینجا نیز پس از حکایت شیطان و غاوین و دربهای جهنم بپرهیزکاران و نیکوکاران وعده میدهد، و شاید مقصود از متقین که در اینکه آیه تذکر میدهد که برای آنها بهشتها و چشمه‌های جاری دائمی مهیّا است همان مخلصین باشند که در آیه بالا حکایة از قول شیطان نموده که گفته است همه اولادان آدم را گمراه میگردانم مگر آنهائی خالص گردیده‌اند که اینهایند لایق چنین کرامتی که بخطاب عزّت مخاطب گردند که گویا بآنها خطاب شفقت آمیز میرسد که ای کسانی که بمرتبه خلوص رسیده‌اید و دل و جانتان از غل‌ّ و غش‌ّ طبیعت خالی گردیده حال که موقع پاداش اعمال نیک شما رسیده در دار کرامت الهی با سلامتی در محل امن و امان داخل گردید و از هر آفت و گزندی محفوظ خواهید بود.
وَ نَزَعنا ما فِی صُدُورِهِم مِن غِل‌ٍّ إِخواناً عَلی سُرُرٍ مُتَقابِلِین‌َ (غِل‌ٍّ) بمعنی حقد و حسد است از آنچه برانگیزاند انسان را بضرر رسانیدن بغیر و (نصب) تعب و زحمت است.
در آیه از سجیه و خلق نیکوی متّقین خبر میدهد که آنان کسانی میباشند که ما سینه آنها را از هر غل‌ّ و حسد و آنچه را که ضرر رسانیدن بغیر را ایجاب مینماید خالی نمودیم (إِخواناً) حال است شاید اشاره باین باشد که اهل بهشت که از متقین میباشند در حالیکه در تختهای مرصّع تکیه زده‌اند برادرانند در

صفحه : 136
دوستی و صمیمیت (متقابلین) رو بروی هم دارند هیچ یک از آنان در عقب دیگری قرار نگرفته، شاید اینکه هم اشاره باتّحاد و خلوص و پاکی طینت آنها باشد.
لا یَمَسُّهُم فِیها نَصَب‌ٌ وَ ما هُم مِنها بِمُخرَجِین‌َ دو فضیلت دیگر که نسبت بمتقین در آیه تذکر میدهد یکی آنکه برای اهل بهشت دیگر سختی و تعبی نیست تمام نعمتهای جسمانی و روحانی در دسترس آنان گذارده شده، و دیگر آنکه فوق تمام نعمتها بشمار میرود اینکه است که اهل بهشت در دار کرامت الهی جاویدانند دیگر از مرگ و فناء و آفات جسمانی و روحانی در امانند.
نَبِّئ عِبادِی أَنِّی أَنَا الغَفُورُ الرَّحِیم‌ُ، وَ أَن‌َّ عَذابِی هُوَ العَذاب‌ُ الأَلِیم‌ُ پس از وعد و وعیدها برسولش خطاب مینماید که بندگان مرا متذکر گردان و آنان را خبردار کن که بدانند همانا حقیقة من در موقع بخشش نسبت بتوبه‌کنندگان آمرزنده گناهانم و رحیمم یعنی صاحب رحمت و بخشش بی‌پایانم و در مورد عذاب عذاب و شکنجه من نسبت بکافرین و مشرکین و تبه روزگاران بسیار سخت و ناگوار است.
آری عظمت و جلال و کبریائی احدیت چنین ایجاب میکند که در موقع بخشش و افاضه رحمت کرمش ببندگان لایق بی‌اندازه و نامحدود باشد و در موقع غضب نیز شدید العقاب و سخت انتقام گیرنده میباشد.
و تأکید در جمله اسمیه (بان‌ّ) و ضمیر فصل (انا) و لام در خبر اینها تماما دلالت دارد که مغفرت و رحمت نسبت باهلش و الم عذاب نسبت بعاصین در منتهی درجه شدّت خواهد بود.
اینکه است که انسان بایستی همیشه بین خوف و رجاء باشد نه از کرم حق تعالی و بخشش او ناامید باشد و نه بکرمش مغرور گردد و بامید بخشش بی‌باکانه آنچه خواهد بکند زیرا که آن ناشی از غرور شیطانی است اصلا اگر واقعا کسی امیدوار بکرم و بخشش او باشد خود را در معرض رحمت و کرم خداوندی واقع

صفحه : 137
میگرداند نه اینکه اصلا بدون توجه باعمال خود بدل خواه خود عمل کند و خواهد کرم حق را سرپوش اعمال زشت خود گرداند.
وَ نَبِّئهُم عَن ضَیف‌ِ إِبراهِیم‌َ، إِذ دَخَلُوا عَلَیه‌ِ فَقالُوا سَلاماً قال‌َ إِنّا مِنکُم وَجِلُون‌َ (ضَیف‌ِ) مهمان را گویند و بر یکی و زیادتر اطلاق میشود و بواو آیه را عطف داده بآیه بالا و همان طوری که در آن آیه هم وعده آمرزش و رحمت بود نسبت بنیکوکاران و توبه کنندگان و هم وعید و تهدید بود نسبت ببدکاران اینکه آیه نیز از طرف ملائکه هم وعده و مژده داده شده بابراهیم (ع) بپسر دانا و هم وعید و خبر عذاب داده شده بر قوم لوط (ع).
خلاصه حق تعالی برسولش امر فرموده که خبر بده مردمان را از داستان ابراهیم (ع) و مهمانهای او گویند آنها سه فرشته یا هشت نفر یا دوازده نفر بودند باختلاف روایات که بر ابراهیم علیه السّلام وارد شدند و چون وارد شدند گفتند سلام بر تو و چنانچه در آیات دیگر تذکر داده ابراهیم (ع) گوشت بریان کرده‌ئی نزد آنها حاضر نمود آنها دست دراز ننمودند بفراست فهمید آنها بشر نیستند و فرشته‌اند از آنان ترسید وقتی دیدند ابراهیم از آنها ترسید گفتند نترس ما آمده‌ایم تو را بشارت دهیم بپسر دانا.
قالُوا لا تَوجَل إِنّا نُبَشِّرُک‌َ بِغُلام‌ٍ عَلِیم‌ٍ ابراهیم گفت آیا مرا بشارت میدهید بپسر دانا در حالیکه کبر سن مرا فرا گرفته قالُوا بَشَّرناک‌َ بِالحَق‌ِّ فَلا تَکُن مِن‌َ القانِطِین‌َ باء (بِالحَق‌ِّ) برای مصاحبت است، ملائکه گفتند ما تو را بحق و درستی بشارت میدهیم و نباید تو از ناامیدان باشی.
قال‌َ وَ مَن یَقنَطُ مِن رَحمَةِ رَبِّه‌ِ إِلَّا الضّالُّون‌َ ابراهیم (ع) در پاسخ فرمود ناامید نمیگردند از رحمت پروردگار خود مگر گمراهان یعنی هرگز من از رحمت پروردگار خود ناامید نمیگردم.

صفحه : 138
قال‌َ فَما خَطبُکُم أَیُّهَا المُرسَلُون‌َ، قالُوا إِنّا أُرسِلنا إِلی قَوم‌ٍ مُجرِمِین‌َ وقتی حضرت ابراهیم (ع) دید ملائکه چند نفرند شاید بفراست و علم لدنّی فهمید که اینها مأمور بامر بزرگی میباشند اینکه بود که سؤال میکند چیست کار بزرگ شما ای فرستادگان ملائکه گفتند ما فرستاده شده‌ایم برای هلاکت جماعت گنهکاران و مقصود از گنهکاران قوم لوط بودند که آنها بکیفر آن عمل قبیحشان مورد غضب الهی گردیدند و مبتلا بعذاب شدند.
إِلّا آل‌َ لُوطٍ إِنّا لَمُنَجُّوهُم أَجمَعِین‌َ، إِلَّا امرَأَتَه‌ُ قَدَّرنا إِنَّها لَمِن‌َ الغابِرِین‌َ راجع به (إِلّا) استثنائیه در (إِلّا آل‌َ لُوطٍ) دو قول است بعضی گفته‌اند استثناء منقطع است اگر مستثنی قوم باشد زیرا که قوم از مجرمین بودند و آل لوط از مجرمین نبودند، و بقول دیگر استثناء متصل است بنا بر اینکه استثناء از ضمیر (مجرمین) باشد یعنی ما فرستاده شده‌ایم بر تمام مجرمین مگر آل لوط که از مجرمین نیستند و تمام آنها را نجات میدهیم (إِلَّا امرَأَتَه‌ُ) استثناء متصل است و مستثنی منه آل لوط است یعنی آل لوط را تماما نجات میدهیم مگر زن او را که چنین تقدیر نموده‌ایم که داخل هلاک شدگان یا از بازمانده‌گان در عذاب باشد فَلَمّا جاءَ آل‌َ لُوطٍ المُرسَلُون‌َ، قال‌َ إِنَّکُم قَوم‌ٌ مُنکَرُون‌َ وقتی ملائکه بر آل لوط وارد شدند، شاید مقصود اینکه باشد که وقتی ملائکه وارد منزل لوط شدند ملائکه را نشناخت و گفت شما جماعت بیگانه میباشد، و شاید ترسید از آنها ضرری باو متوجّه گردد.
قالُوا بَل جِئناک‌َ بِما کانُوا فِیه‌ِ یَمتَرُون‌َ، وَ أَتَیناک‌َ بِالحَق‌ِّ وَ إِنّا لَصادِقُون‌َ ملائکه گفتند ما بیگانه نیستیم بلکه آورده‌ایم نزد تو بآن عذابی که تو وعده دادی بقومت و آنها در آن شک میکردند و ما بحق و درستی آمده‌ایم و در مأموریتمان صادقیم.
اگر گفته شود چگونه دو رسول مخصوصا رسول اولوا العزم حضرت ابراهیم علیه السّلام ملائکه را نشناختند در صورتی که پیمبران بایستی با ملائکه آشنا باشند نه بیگانه

صفحه : 139
و از جهت ملائکه وحی میگیرند.
پاسخ گوئیم آن اندازه‌ئیکه لازم است با ملائکه آشنا باشند ملک حامل وحی است یا ملائکه رحمت و ظاهرا آنها ملائکه‌ئی بودند که حامل عذاب کفار بودند و شاید از اینکه جهت با آنها آشنا نبودند و آنها بیگانه بنظرشان آمدند.

صفحه : 140

[سوره الحجر (15): آیات 65 تا 77]

اشاره

فَأَسرِ بِأَهلِک‌َ بِقِطع‌ٍ مِن‌َ اللَّیل‌ِ وَ اتَّبِع أَدبارَهُم وَ لا یَلتَفِت مِنکُم أَحَدٌ وَ امضُوا حَیث‌ُ تُؤمَرُون‌َ (65) وَ قَضَینا إِلَیه‌ِ ذلِک‌َ الأَمرَ أَن‌َّ دابِرَ هؤُلاءِ مَقطُوع‌ٌ مُصبِحِین‌َ (66) وَ جاءَ أَهل‌ُ المَدِینَةِ یَستَبشِرُون‌َ (67) قال‌َ إِن‌َّ هؤُلاءِ ضَیفِی فَلا تَفضَحُون‌ِ (68) وَ اتَّقُوا اللّه‌َ وَ لا تُخزُون‌ِ (69)
قالُوا أَ وَ لَم نَنهَک‌َ عَن‌ِ العالَمِین‌َ (70) قال‌َ هؤُلاءِ بَناتِی إِن کُنتُم فاعِلِین‌َ (71) لَعَمرُک‌َ إِنَّهُم لَفِی سَکرَتِهِم یَعمَهُون‌َ (72) فَأَخَذَتهُم‌ُ الصَّیحَةُ مُشرِقِین‌َ (73) فَجَعَلنا عالِیَها سافِلَها وَ أَمطَرنا عَلَیهِم حِجارَةً مِن سِجِّیل‌ٍ (74)
إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَآیات‌ٍ لِلمُتَوَسِّمِین‌َ (75) وَ إِنَّها لَبِسَبِیل‌ٍ مُقِیم‌ٍ (76) إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَآیَةً لِلمُؤمِنِین‌َ (77)

صفحه : 141

[ترجمه]

خطاب شد ای لوط بیرون ببر از اینکه شهر اهل خود را در پاره‌ئی از شب گذشته و تو پشت سر آنها روان شو و احدی از شما بپشت سرش التفات نکند و بروید بآن جا که مأمور گردیده‌اید (65)
و ما بسوی لوط اینکه چنین امر را حکم نمودیم یا وحی کردیم که اینکه جماعت قوم تو همگی در صبحگاه هلاک میگردند (66)
و اهل شهر (قبل از هلاکتشان) آمده بودند در خانه لوط و بخیال کامرانی خوشحال بودند (67)
لوط بآن جماعت گفت اینها مهمان منند مرا مفتضح نکنید (68)
از خدا بترسید و مرا رسوا نگردانید (69)
آن جماعت بلوط گفتند آیا ما تو را از حمایت عالمیان نهی ننمودیم (70)
لوط گفت اینها دختران منند عمل خود را با آنها انجام دهید (71)
ای محمّد (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) قسم بجان تو که آنها مست شهوات بودند و از مستی خود بی‌خبران بودند (72)
در طرف صبح صیحه آسمانی قوم لوط را فرا گرفت (73)
و ما آن شهر را وارونه کردیم و سنگ ریزه از گل خشگ بر آنها که غائب بودند بارانیدیم (74)
و بدرستیکه در اینکه داستان آیات و نشانه‌هائی است برای اشخاص متفطّن (75)
و ویرانه‌گی محل هلاکت آنها باقی است برای راه‌گذران (76)
و بدرستیکه در باقی ماندن ویرانه آنها هر آینه آیتی است برای مؤمنین (که متنبّه گردند) (77)
.

صفحه : 142

(توضیح آیات)

فَأَسرِ بِأَهلِک‌َ بِقِطع‌ٍ مِن‌َ اللَّیل‌ِ وَ اتَّبِع أَدبارَهُم وَ لا یَلتَفِت مِنکُم أَحَدٌ (اسراء) سیر در شب است و (سری) هم بهمین معنی است یعنی از باب افعال و مجرد هر دو استعمال شده است، از طرف حق تعالی امر شد بلوط (ع) که خودت با اهلت در آخر شب نزدیک بصبح بیرون برو و اهلت را جلو انداز و خودت از عقب آنان روان شو تا اینکه مواظب آنها باشی و بایستی احدی از آنها بپشت سر خود یعنی بطرف شهر نگاه نکند.
و حکمت اینکه دو قید در آیه که حضرت لوط عقب اهل خود برود و دیگر کسی از آنها بپشت سر خود رو بشهر نگاه ننماید، شاید شرط اول برای اینکه بود که لوط عقب آنها باشد که مبادا بعضی از آنها در عقب بمانند و عذاب بآنها اصابت نماید، و قید دوم که احدی بپشت سرش نگاه نکند برای اینکه بوده که آنها طاقت دیدن عذاب را نداشتند و از هول و ترس شاید هلاک میگردیدند، و شاید کنایه باشد از سرعت سیر آنها که بطوری باید در سیر شتاب نماید که حتی بپشت سر خود هم نگاه نکنند که توقّف را ایجاب نماید.
وَ امضُوا حَیث‌ُ تُؤمَرُون‌َ، وَ قَضَینا إِلَیه‌ِ ذلِک‌َ الأَمرَ أَن‌َّ دابِرَ هؤُلاءِ مَقطُوع‌ٌ مُصبِحِین‌َ و بروید بآن محلیکه مأمور گردیده‌اید (امضُوا) بحیث که ظرف مبهم است متعدّی گردیده زیرا که حیث مکان مبهم است و چنین است ضمیر (تُؤمَرُون‌َ) (وَ قَضَینا) بالی متعدی گشته و معنی (و اوحینا الیه ذلک الامر مقضیّا) و امر تفسیر شده بقوله تعالی (أَن‌َّ دابِرَ هؤُلاءِ مَقطُوع‌ٌ) و در اینکه امر را مبهم آورده و تفسیر کرده برای عظمت مطلب است.
و بعضی (أَن‌َّ) را بکسر قرائت نموده‌اند بنا بر اینکه استیناف باشد گویا گوینده گفته (اخبرنا عن ذلک الامر) خبر ده ما را از اینکه امر در جواب گفته شده (أَن‌َّ دابِرَ هؤُلاءِ) (و دابرهم آخرهم) یعنی آنان (قوم لوط) تا آخر آنها

صفحه : 143
متأصل و هلاک میگردند بطوری که احدی از آنها باقی نمیماند چون داخل صبح شوند. (طبرسی) وَ جاءَ أَهل‌ُ المَدِینَةِ یَستَبشِرُون‌َ، قال‌َ إِن‌َّ هؤُلاءِ ضَیفِی فَلا تَفضَحُون‌ِ اهل سدوم وقتی دیدند جوانانی داخل خانه لوط شدند و آنها را بیگانه پنداشتند و چون بناء عمل قبیح آنان با غریبها بود که وارد شهر میشدند ریختند در خانه لوط که عمل قبیح خود را نسبت بآنها انجام دهند ظاهرا چنانچه از آیه برمیآید لوط مضطرب گشت و بآن جماعت گفت اینها میهمانان منند مرا نزد مهمانان خود مفتضح نگردانید و اینکه در وقتی بوده که هنوز ندانسته بود ملائکه میباشند وَ اتَّقُوا اللّه‌َ وَ لا تُخزُون‌ِ، قالُوا أَ وَ لَم نَنهَک‌َ عَن‌ِ العالَمِین‌َ (تُخزُون‌ِ) یا مشتق از خزی است بمعنی خواری یا از خزانت بمعنی حیاء لوط در مقام اندرز بجماعت مفسدین گفت ای قوم از خدا بترسید و مرا نزد مهمانان خوار نکنید قوم در پاسخ قوم لوط گفتند آیا ما تو را نهی نکردیم و تهدید ننمودیم از عالمین یعنی از مردمان و غربائی که داخل شهر میشوند که از عمل قبیحمان نسبت بآنها نهی ننمائی.
قال‌َ هؤُلاءِ بَناتِی إِن کُنتُم فاعِلِین‌َ لوط بجماعت گفت اینها دختران من میباشند اگر شما خواسته باشید عملی انجام دهید.
شاید مقصود حضرت لوط دختران و زنان امّت خود بوده زیرا که پیمبران بمنزله پدرانند برای امّت چنانچه گفته‌اند در حدیثی حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرموده (من و علی دو پدر میباشیم برای امّت).
و شاید مقصود لوط (ع) دختران خودش بوده و برای اینکه جماعت متعرض مهمانان او نشوند و عمل لواط را انجام ندهند حاضر شده که دختران خود را بنکاح بعضی از آنها درآورد.

صفحه : 144
لَعَمرُک‌َ إِنَّهُم لَفِی سَکرَتِهِم یَعمَهُون‌َ عمر مدت عمارت بدن انسان است بحیات، خدای متعال نظر بعظمت مطلب قسم یاد میکند بمدّت حیات و عمر رسولش که از بالاترین قسمها بشمار میرود که اینکه جماعت اهل سدوم چنان مست شهوات گردیده بودند که متردد در کار و متحیر و سرگردان بودند.
از إبن عباس چنین نقل شده که گفته خداوند هیچ کسی را گرامی‌تر از حضرت پیغمبر ما صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نیافرید اینکه بود که بحیات احدی سوگند یاد ننمود مگر بحیات او.
و بقولی خطاب (لَعَمرُک‌َ) بلوط است یعنی ملائکه بلوط اینکه طور گفتند یعنی قسم بعمر تو که قوم تو در سرگردانی و گمراهی متحیرند چگونه نصیحت تو را بشنوند. (منهج) فَأَخَذَتهُم‌ُ الصَّیحَةُ مُشرِقِین‌َ پس از آنکه لوط با اهل خود از سدوم بیرون رفتند چنانچه از آیه استفاده میشود عذاب استیصالی بر آنان وارد گردید، و از آیه چنین برمیآید که عذاب آنها در موقع طلوع آفتاب بوده که صوت هالک مهلک آنان را فرا گرفت و بروایتی نقل شده که جبرئیل بال خود را زیر شهر آنها کرد و آنرا بلند کرد و سرنگون نمود فَجَعَلنا عالِیَها سافِلَها وَ أَمطَرنا عَلَیهِم حِجارَةً مِن سِجِّیل‌ٍ از آیه چنین استفاده میشود که عذاب آنها دو قسم بوده یکی زیر و رو شدن شهرستان و دیگر باریدن حجارة یعنی سنگ ریزه اینکه است که بعضی گفته‌اند زیر و رو شدن شهر عذاب آنهائی بوده که در شهر بودند و سنگ ریزه از گل عذاب آنهائیکه خارج از شهر بودند.
إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَآیات‌ٍ لِلمُتَوَسِّمِین‌َ (توسم) بمعنی فراست است یعنی در اینها نشانه‌هائی است برای اهل فراست یعنی آنهائیکه در مسافرت و گذرگاهشان بشهرستان مؤتفکه که قوم لوط منزل

صفحه : 145
داشتند میرسند و از آن عبرت میگیرند، و در حدیث است
(اتّقوا فراسة المؤمن فانّه ینظر بنور اللّه)
اینکه است که در آیه بعد میفرماید:
إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَآیَةً لِلمُؤمِنِین‌َ در اینکه عذاب استیصالی آیة دلالتی است برای کسانی که ایمان آورده‌اند در تفسیر جواهر طنطاوی راجع بمتوسّمین بیانی دارد که برای توضیح مختصری از آنرا ترجمه مینمایم:
چنین گفته (المتوسّمون هم المتفرّسون) و فراست بکسر فاء اسم است از قول تو که گوئی (تفرّست من فلان الخیر) و فراست آنچیزی است که خدا در قلب بعضی از اولیاء خود واقع میگرداند و بآن از حالات مردم مطّلع میگردند و برای آنان حدس و نظر و تثبّت پدید میگردد و یا اینکه از روی تجربه و خلق و معاشرت حاصل میگردد و حالات مردم را میشناسند.
و متوّسم کسی است که نظر میکند در علامت اشیاء و صفات و علامات آنها را مینگرد خدای تعالی در حکایت قوم لوط آنهائیکه زنها را واگذاشتند و تابع فاحشه شدند نسبت برجال فرموده آنها را صیحه گرفت و بالای قریه گردید سافل آن و آن آیتی است برای اهل فراست.
و در اینجا مسلمانها بایستی نظر کنند و فکر نمایند که آیا قرآن برای همین قصّه تنها نازل شده و آیا متفرس در اسلام غیر از اینها نیست وقتی مسلمانی آیه را قرائت میکند از احوال امم محیطه بما و از حالات ما چشم میپوشد و میگوید قوم لوط بعمل فاحشه (لواط) هلاک گردیدند.
اما مسلمان متوسم بفراست عقل مشرق نورانی میگوید که آیا خداوند برای چه قوم لوط را هلاک گردانید و خودش بخود جواب میدهد که آنها برای اخلال نمودن بنظام امّت هلاک شدند زیرا که وقتی زنان را واگذارند و اکتفاء بمردها نمایند نسل بشر کم میگردد و همین است هلاکت که امم ضایع میگردد، و نیز شخص متوسم فکر میکند در قوم هود که آنها هلاک شدند از جهت معاصی مثل

صفحه : 146
قطع طریق و اتیان مسکرات و قوم شعیب هلاک شدند بسبب نقص کیل و میزان و نتیجه اینها خرابی مدن آنها است و شخص متوسم از تمام اینها یک نتیجه میگیرد و آن اینکه است که هلاکت مدن و ضایع شدن آن برمیگردد بیک چیز که آن اخلال بنظام عالم است و تحت اینکه چیزهای غیر محصور است و معلوم است که عذاب آخرت بعد از عذاب دنیا است.
(پایان)

صفحه : 147

[سوره الحجر (15): آیات 78 تا 99]

اشاره

وَ إِن کان‌َ أَصحاب‌ُ الأَیکَةِ لَظالِمِین‌َ (78) فَانتَقَمنا مِنهُم وَ إِنَّهُما لَبِإِمام‌ٍ مُبِین‌ٍ (79) وَ لَقَد کَذَّب‌َ أَصحاب‌ُ الحِجرِ المُرسَلِین‌َ (80) وَ آتَیناهُم آیاتِنا فَکانُوا عَنها مُعرِضِین‌َ (81) وَ کانُوا یَنحِتُون‌َ مِن‌َ الجِبال‌ِ بُیُوتاً آمِنِین‌َ (82)
فَأَخَذَتهُم‌ُ الصَّیحَةُ مُصبِحِین‌َ (83) فَما أَغنی عَنهُم ما کانُوا یَکسِبُون‌َ (84) وَ ما خَلَقنَا السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌َ وَ ما بَینَهُما إِلاّ بِالحَق‌ِّ وَ إِن‌َّ السّاعَةَ لَآتِیَةٌ فَاصفَح‌ِ الصَّفح‌َ الجَمِیل‌َ (85) إِن‌َّ رَبَّک‌َ هُوَ الخَلاّق‌ُ العَلِیم‌ُ (86) وَ لَقَد آتَیناک‌َ سَبعاً مِن‌َ المَثانِی وَ القُرآن‌َ العَظِیم‌َ (87)
لا تَمُدَّن‌َّ عَینَیک‌َ إِلی ما مَتَّعنا بِه‌ِ أَزواجاً مِنهُم وَ لا تَحزَن عَلَیهِم وَ اخفِض جَناحَک‌َ لِلمُؤمِنِین‌َ (88) وَ قُل إِنِّی أَنَا النَّذِیرُ المُبِین‌ُ (89) کَما أَنزَلنا عَلَی المُقتَسِمِین‌َ (90) الَّذِین‌َ جَعَلُوا القُرآن‌َ عِضِین‌َ (91) فَوَ رَبِّک‌َ لَنَسئَلَنَّهُم أَجمَعِین‌َ (92)
عَمّا کانُوا یَعمَلُون‌َ (93) فَاصدَع بِما تُؤمَرُ وَ أَعرِض عَن‌ِ المُشرِکِین‌َ (94) إِنّا کَفَیناک‌َ المُستَهزِئِین‌َ (95) الَّذِین‌َ یَجعَلُون‌َ مَع‌َ اللّه‌ِ إِلهاً آخَرَ فَسَوف‌َ یَعلَمُون‌َ (96) وَ لَقَد نَعلَم‌ُ أَنَّک‌َ یَضِیق‌ُ صَدرُک‌َ بِما یَقُولُون‌َ (97)
فَسَبِّح بِحَمدِ رَبِّک‌َ وَ کُن مِن‌َ السّاجِدِین‌َ (98) وَ اعبُد رَبَّک‌َ حَتّی یَأتِیَک‌َ الیَقِین‌ُ (99)

صفحه : 148

[ترجمه]

همانا اهل (ایکه) ستمکار بودند (78)
و بکیفر عملشان از آنها انتقام کشیدیم و (ویرانی) اینکه دو شهر در طریق روشنی است که همه می‌بینند برای تنبّه ستمکاران (79)
و حقیقة اهل (حجر) هم رسولان را تکذیب نمودند (80)
و آیات خود را بآنها عطاء نمودیم و آنها از آن اعراض کنندگان بودند (81)
و از کوهها (سنگ) می‌تراشیدند و خانه‌ها بنا میکردند و از خرابی آن ایمن بودند (82)
پس از آن در طرف صبح عذاب آسمانی آنان را فرا گرفت (83)
و آنها را از عذابی که کسب کرده بودند اموال و خانه‌های تراشیده از کوهها بی‌نیاز نگردانید (84)
و ما آسمانها و زمین و آنچه بین آنها است نیافریدیم مگر بحق و همانا قیامت محققا آینده است (ای رسول) تو از اینکه منکرین بنیکوئی در گذر (85)
بحقیقت پروردگار تو بسیار خلق کننده و دانا است (86)
و همانا ای رسول ما هفت آیه از (مثانی یعنی سوره حمد) و نیز (قرآن عظیم) بتو عطاء نمودیم (87)
چشم از اینکه متاع (ناقابل دنیا) که بکافرین دادیم بپوشان و بر آنها محزون مباش و برای مؤمنین تواضع و فروتنی کن (88)
و بآنها بگو من پیمبر بیم دهنده‌ئی از عذاب خدا میباشم که با دلیل روشن بسوی شما آمده‌ام
مثل آن عذابی که بر کسانی که آیات خدا را قسمت کردند نازل گردانیدم (90)
آنانکه قرآن را جزء جزء و پاره کردند (91)
قسم بپروردگار تو که البته از آنها و جمیعشان سؤال میکنیم (92)
از آنچه بودند که عمل میکردند (93)
ای رسول تو آشکارا و بصدای بلند آنچه را مأموری بخلق برسان و از مشرکین اعراض نما (94)
بحقیقت ما شرّ استهزاء کنندگان را (95)
آنهائیکه با خدا خدای دیگری قرار میدهند (رفع میکنیم) و بزودی خواهند دانست (96)
و بدرستی میدانیم که از گفتار آنها سینه تو تنگ میشود (97)
و تو بحمد پروردگار خودت تسبیح کن و بوده باش از سجده کننده‌گان (98)
و پروردگار خودت را پرستش نما تا وقتی که مرگ تو بیاید (99)

صفحه : 149

(توضیح آیات)

اشاره

وَ إِن کان‌َ أَصحاب‌ُ الأَیکَةِ لَظالِمِین‌َ (ایکه) درختان بسیار در هم رفته را گویند و قوم شعیب علیه السلام را اصحاب (ایکه) نامند باعتبار اینکه در میان بیشه‌ها و مرغزارها بودند و شعیب علیه السّلام بر اهل (مدین) و اهل (ایکة) مبعوث برسالت گردیده بود و چون اهل مدین او را تکذیب نمودند و ستمکار بودند بصیحه آسمانی هلاک گردیدند و در سوره هود بیان آن شده.
فَانتَقَمنا مِنهُم وَ إِنَّهُما لَبِإِمام‌ٍ مُبِین‌ٍ چون اهل (ایکة) ستمکار بودند ما از آنها انتقام کشیدیم و بیان چگونگی عذاب آنها را در سوره شعراء فرموده که آنها را عذاب نمودیم بعذاب (یَوم‌ِ الظُّلَّةِ) که شرحش در سوره شعراء گذشت، و مرجع ضمیر (إِنَّهُما) چنانچه گفته‌اند یا شهر (سدوم) و (ایکه) است یا (مدین) و (ایکه) و (امام) اسم راه است و آن دو راه روشن هویدائی بود که مردم از آن گذر مینمودند.
طبرسی گفته و اصحاب (ایکه) سوختند بآتشی که از ابری بر آنها ریخته شد. (قتاده و جماعتی از مفسرین) و معنی آیه اینکه است که چون اصحاب (ایکه) برسولان ستم کردند و صاحبان درختان بودند بعذاب گرفتار شدند و خدا آنها را عقاب نمود بگرما در هفت روز و خدای تعالی ابری را ایجاد کرد و آنان از شدّت گرما رفتند زیر سایه ابر وقتی جمع شدند از آن ابر صاعقه‌ئی پدید گردید و همه آنها را سوزانید اینکه است که از آن عذاب بعذاب (یَوم‌ِ الظُّلَّةِ) در آیات نام برده شده.
(مجمع البیان) وَ لَقَد کَذَّب‌َ أَصحاب‌ُ الحِجرِ المُرسَلِین‌َ حجر وادی است میان مدینه و شام که اهل آن ثمودیان بودند و فرستادگان یعنی انبیاء را تکذیب نمودند و آنها قوم صالح نبی (ع) بودند و اینکه (مرسلین)

صفحه : 150
فرموده شاید باعتبار اینکه باشد که تکذیب یک پیمبر بمنزله تکذیب همه پیمبران است زیرا که همه آنها از جانب یکی (خدای تعالی) فرستاده شده‌اند و کلام و سخن همگی آنها نیز یکی بوده هیچ اختلافی در فرمایشاتشان نبوده.
وَ آتَیناهُم آیاتِنا فَکانُوا عَنها مُعرِضِین‌َ و برسولان آیات و معجزه‌ها عطا نمودیم و قوم آنها از آن آیات اعراض مینمودند چون ظاهرا مقصود از اهل حجر قوم صالح پیمبر است و معلوم نیست که برای صالح کتابی ارسال شده باشد اینکه است که اکثر مفسرین آیات را حمل بر معجزه نموده‌اند چون معجزه صالح آن ناقه‌ئی بود که بدعاء حضرتش از کوه بیرون آمد و همان ناقه مشتمل بر چندین معجزه بود یکی خلقت و بزرگی جثّه‌اش غریب مینمود دیگر زائیدن آن موقعیکه از کوه بیرون آمد دیگر زیادتی شیر که در یک روز گویند اهل شهر را بجای آب شیر میداد و تمام آبی که مصرف اهل شهر بود میخورد اینکه است که آیه خبر میدهد که با اینکه امر غریب عجیب که شتری از کوه بیرون آید با اینکه همه مزایا و خصوصیات ثمودیان از صالح و معجزه او اعراض نمودند یعنی ایمان نیاوردند.
وَ کانُوا یَنحِتُون‌َ مِن‌َ الجِبال‌ِ بُیُوتاً آمِنِین‌َ شاید اشاره بقوّت و نیروی آنها دارد که آنان از بس قوی‌ّ و بزرگ جثّه بودند از کوه خانه می‌تراشیدند که در آن از خرابی و آفات دیگر در امان باشند ولی ندانستند که استحکام آن مانع از عذاب الهی نخواهد بود.
فَأَخَذَتهُم‌ُ الصَّیحَةُ مُصبِحِین‌َ فَما أَغنی عَنهُم ما کانُوا یَکسِبُون‌َ صیحه آسمانی در طرف صبحی آنان را فرا گرفت پس دفع ننمود از آنها عذاب را آنچه کسب نمودند یعنی خانه‌های محکم آنها در اثر یک صیحه که بامر الهی برای هلاکت آنها کشیده شد ویران گردید و دیگر نه قوّت و نه قدرت و نه عظمت جثّه‌اشان آنها را از عذاب نگاه داشت و نه استحکام منزلشان آنها را حفظ نمود.

صفحه : 151
وَ ما خَلَقنَا السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌َ وَ ما بَینَهُما إِلّا بِالحَق‌ِّ پس از حکایت قوم عاد و ثمود و ابتلاء آنها بعذاب در مقام بیان حکمت خلقت آسمانها و زمین و آنچه بین آنها است بر آمده که آنها را بحق یعنی از روی حکمت و حقیقت آفریدیم آفرینش آنها جزافی نبوده از روی عدل و درستکاری انجام گرفته نه بطور لهو و لعب و بیهوده‌کاری.
وَ إِن‌َّ السّاعَةَ لَآتِیَةٌ فَاصفَح‌ِ الصَّفح‌َ الجَمِیل‌َ، إِن‌َّ رَبَّک‌َ هُوَ الخَلّاق‌ُ العَلِیم‌ُ شاید آیه اشاره باین باشد که آسمانها و زمین و آنچه بین آنها است برای امر ثابت پاینده یعنی ساعت قیامت آفریدیم که هر عمل کننده‌ئی بپاداش اعمال خود برسد و نظر به اینکه که کفار و مشرکین در قیامت بکیفر اذیّتهائیکه بتو نموده‌اند خواهند رسید خدا از دشمنان تو انتقام خواهد کشید تو از آنها اعراض کن و در گذر درگذشتن نیکو و در مقام انتقام بر نیا و همانا پروردگار تو بسیار آفریننده و دانا است بمصالح امور.
(وَ لَقَد آتَیناک‌َ سَبعاً مِن‌َ المَثانِی وَ القُرآن‌َ العَظِیم‌َ) (سَبعاً مِن‌َ المَثانِی) تفسیر بسوره حمد شده زیرا که مثانی تثنیه است و در اینجا بمعنی تکرار است و سوره حمد در شبانه روز در نمازها بسیار تکرار میشود و بعضی از مفسرین را رأی بر اینکه است که مقصود هفت سوره از اول قرآن است که آنرا (سبع طوال) گویند، سوره هفتم سوره انفال و توبه است که اینکه دو سوره در حکم یک سوره است اینکه است که بین آن دو سوره (بِسم‌ِ اللّه‌ِ) فاصله نشده است و راجع (بسبع مثانی) توجیهات دیگری نیز شده لکن مشهور و معروف بین مفسرین همان معنی اول است یعنی فاتحة الکتاب زیرا که در نماز مکرر میشود و مشتمل بر فصاحت و بلاغت و اعجاز و صفات عظمی و اسماء حسنی الهی است و بنا بر اینکه (مِن‌َ) در المثانی من بیانیه است نه من تبعیضیه که بعضی از کل‌ّ مراد باشد (وَ القُرآن‌َ) عطف به (آتَیناک‌َ) است.

صفحه : 152
لا تَمُدَّن‌َّ عَینَیک‌َ إِلی ما مَتَّعنا بِه‌ِ أَزواجاً مِنهُم وَ لا تَحزَن عَلَیهِم گویا فرموده چون ما بتو مثانی و قرآن عظیم عطاء نمودیم که تو را از متاع فانی دنیا بی‌نیاز گردانید باز دار خودت را از اینکه مایل کردی بلذّات دنیای دنی‌ّ و نیز بر کافرین محزون مباش که خود را از فضیلت ایمان و یکتاپرستی محروم گردانیده‌اند، و بعضی گفته‌اند که مرجع ضمیر (عَلَیهِم) امّتند یعنی بر فقر و تنگدستی امّت خود محزون مباش.
وَ اخفِض جَناحَک‌َ لِلمُؤمِنِین‌َ خفض جناح کنایه از خوش خوئی و تواضع نسبت بمؤمنین است چون کبوتر وقتی میخواهد جوجه‌های خود را جمع کند بالهای خود را پهن میکند و آنها را زیر بال خودش جمع میکند ای رسول تو نیز مؤمنین را زیر بال رحمت خود حفظ گردان و مؤیّد اینکه معنی آیات دیگری است مثل قوله تعالی در سوره آل عمران آیه 159 (فَبِما رَحمَةٍ مِن‌َ اللّه‌ِ لِنت‌َ لَهُم) و قوله تعالی در وصف رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و (بِالمُؤمِنِین‌َ رَؤُف‌ٌ رَحِیم‌ٌ).
وَ قُل إِنِّی أَنَا النَّذِیرُ المُبِین‌ُ، کَما أَنزَلنا عَلَی المُقتَسِمِین‌َ، الَّذِین‌َ جَعَلُوا القُرآن‌َ عِضِین‌َ برای وضوح آیه مختصری از بیانات شیخ طنطاوی را ترجمه مینمایم، پس از آیه (وَ لَقَد آتَیناک‌َ سَبعاً مِن‌َ المَثانِی وَ القُرآن‌َ العَظِیم‌َ) تا آخر آیه چنین گفته قبلا دانستی که سبع المثانی سوره فاتحه است (وَ القُرآن‌َ العَظِیم‌َ) عطف بر آنست عطف کل‌ّ بر بعض.
خلاصه آیات (انا اعطیناک العلم) (یعنی ای رسول ما بتو علم دادیم) باز دار خود را از اینکه در لذّات دنیا رغبت کنی یا داخل گردی در اهل دنیا چگونه رغبت میکنی بدنیا در صورتی که بتو قرآن عطاء نمودیم که در آن بی‌نیازی است از هر چیزی پس قلب و سرّت را مشغول نکن بالتفات بدنیا و در آن رغبت منما، و روایت شده اینکه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بچیزی از متاع دنیا نظر نمینمود و التفات بآن

صفحه : 153
نداشت و قوله تعالی (وَ لا تَحزَن عَلَیهِم) یعنی غم مخور بر آنچه از امور دنیا از تو فوت گردد و نیز محزون مباش بر ایمان نیاوردن کفار.
و بروایت مسلم رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم گفت
(انظروا الی ما هو اسفل منکم و لا تنظروا الی ما فوقکم)
یعنی نگاه کنید بآنکه پائین‌تر از شما است و نگاه نکنید بآنکسی که بالاتر از شما است.
عوف بن عبد اللّه عتبه گفته من همیشه با اغنیاء مصاحبت مینمودم و نبود احدی مگر اینکه میدیدم مرکوب او بهتر از من است و لباس او بهتر از لباس من است وقتی اینکه حدیث را شنیدم با فقراء مصاحبت نمودم و راحت گردیدم.
و بدان که اینکه آیه موافق با آن آیه‌ئی است که در اول سوره آمده آنجا که خدا فرموده (ذَرهُم یَأکُلُوا وَ یَتَمَتَّعُوا وَ یُلهِهِم‌ُ الأَمَل‌ُ فَسَوف‌َ یَعلَمُون‌َ) در آنجا لذات و مال را حقیر بشمار آورده و در اینجا تصریح مینماید بغض که چشم خود را از لذات و اموال بپوشان.
عجائب فلسفه یونانیه و رومانیه و چگونگی آن و خبر دادن قرآن از آنها و اینکه از عجیب‌ترین معجزات قرآن است.
در اینجا خدا فرموده (لا تَمُدَّن‌َّ عَینَیک‌َ الخ) و در اول سوره گفته (ذَرهُم یَأکُلُوا وَ یَتَمَتَّعُوا وَ یُلهِهِم‌ُ الأَمَل‌ُ فَسَوف‌َ یَعلَمُون‌َ) و در اول سوره کهف نیز گفته (المال‌ُ وَ البَنُون‌َ زِینَةُ الحَیاةِ الدُّنیا) یعنی اینکه زینت را بقائی نیست و همانا باقیات صالحات بهتر است و در سوره بقره فرموده (وَ بَشِّرِ الصّابِرِین‌َ) و در بیشترین سوره‌های قرآن اینکه معنی را تذکر میدهد.
الان نظر کن بعلوم امتهای گذشته که پیش از نبوت محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بودند مثل یونان و رومان قبل از تاریخ مسیح که اینها متصف بفلسفه بودند و از بین یونان سقراط و افلاطون و ارسطاطالیس از آنها بشمار میرفتند پس از آن امّة رومان از بلاد رومان فلسفه آنها را گرفتند و خواندند و بعضی در فلسفه نابغه گردیدند مثل شیتسرون و سینکا و مردی از حکمای رومان مردی بود بنام (ایکتائوس) و آن

صفحه : 154
در زمان امپراطور (نیرون) بنده بود وقتی آقای او دید او فیلسوف است او را آزاد نمود که فلسفه و حکمت را قرائت نماید و او در زمان (رواقیین) و در سنه 94 میلادی زندگانی مینمود وقتی از امپراطور (قرمطیانوس) امر بخارج گردانیدن فلاسفه از ابطالیه صادر گردید او بشهر یونان هجرت نمود و در همانجا فوت شد و تاریخ وفاتش معلوم نیست و او از مشهورترین رواقیین است و از قرن ثانی تا حال حکم او و محاوراتش بین مردم متداول است و شاگرد او بنام (اریانوس) بوده و آنچه از محاورات او در عالم موجود است چهار مقاله از هشت مقاله اصلیه است و از جمله حکمت او اینست (که روح انسان برای او نسبتی است بنور اله بلکه شراره‌ئی است از آن نور) و اینکه تعبیر مجازی است یعنی روح انسان فیضی است از آن جوهر و اهم‌ّ آنچه در فلسفه است اینست که بحث میکنم از تطهیر گردانیدن اخلاق و صفات ما تا اینکه خود را آزاد گردانیم.
و خلاصه مذهب او بدو کلمه برمیگردد (الصبر علی ما یؤذینا و الصبر علی ما فاتنا) یعنی صبر بر آنچه بما اذیت میکند و صبر بر آنچه از ما فوت گردیده و گفته حریت اینکه است که انسان در افکارش آن طوری که میخواهد متصرف باشد و عمده اینکه مطلب اینکه است که فرق بگذارد بین چیزیکه بقدرت ما تعلق دارد و چیزیکه متعلق بقدرت ما نیست و چیزیکه متعلق بقدرت ما است آن باطن ما و افکار ما و ارادات ما است لکن باقی نسبت بما غیر مقدور است اینکه است که ما باید تحمل کنیم آنچه از اذیتها بر ما وارد میگردد و صبر کنیم بر آنچه از ما فوت میشود، خلاصه بیشتر اشیائیکه از ما خارج است بر ما غیر مقدور است.
و بر ما واجب است که باطن خود را تطهیر نمائیم و در اینکه عمل جدیت کنیم تا اینکه نور الهی که از ما محجوب است حس نمائیم پس از آن برای ما است که برادران خود را از سائر نوع انسانی اعانت و کمک نمائیم زیرا که خدای تعالی پروردگار کل‌ّ آنها است و تماما تحت کلام او و رحمت اویند و خلاصه مطلب او صبر نمودن بر اذیت و صبر کردن بر آنچه از او فوت شده و دوستی خدا و دوستی

صفحه : 155
بشر است و اینها تمام نمیگردد مگر بتطهیر باطن.
و بعضی از فلسفه آن حکیم را در تفسیرش نقل میکند که پاره‌ئی از آنرا در اینجا ترجمه مینمائیم.

(حکمت اول)

آنچه در طبیعت است یا موقوف بر قدرت ما است یا نیست اما آنچه متعلق بقدرت ما است آن اعتقادات ما و عواطف و آرزوها و مکروهات ما و آنچه از ما صادر میگردد، و آنچه موقوف بقدرت ما نیست آن بدن و مال و منصب و شهرت و خلاصه آنچه از فعل ما خارج است.

(حکمت دوم)

آنچه متعلق بفعل ما است عائق و مانعی برای آن نیست و آنچه متعلق بقدرت ما نیست آن ضعیف و مضطرب و از ما اجنبی است.

(حکمت سوم)

سزاوار است که بتو تذکر دهم که وقتی تو تخیل نمودی در چیزیکه بقدرت تو نیست آن بقدرت تو است یعنی برای تو است تو همیشه محزون و شاکی از خدا و مردم میباشی بخلاف آنچه را که اعتقاد نمودی که آن برای تو است یعنی آن در قدرت تو هست همانا آن برای تو است و آنچه را که اعتقاد نمودی که آن در قدرت تو نیست بدان که آن برای غیر تو است وقتی چنین دانستی آنوقت برای کارهای خود مانعی نمی‌یابی و کاری نمیکنی که کاره باشی و برای خود دشمنی نمی‌یابی و نه چیزی که تو را اذیت کند.

(حکمت چهارم)

‌اگر خواستی اینکه غایت شریفه را ادراک نمائی بر تو است اجتهاد و عدم توانی و زهد و بی‌رغبتی در بعضی از چیزها و امساک از بعضی و مراقبت نفس خودت زیرا که ممکن نیست برای تو اینکه جمع کنی بین طلب آنچه فی نفسه خیر است و طلب مال و منصب و اگر چنین کنی از تو فوت میگردد هر دو طرف آنچه را که

صفحه : 156
قصد کرده‌ئی، اما اگر مال و منصب قصد کرده‌ئی تو خیر حقیقی را طلب ننموده‌ئی زیرا که تو منافع دیگری طلب نموده‌ئی (آنوقت نه خیر حقیقی را یافته‌ئی و نه منافع دیگر را) تا آنجا که گفته:

(حکمت نهم)

اغلب از چیزهائی که افکار انسان را مضطرب میگرداند آن تخیلاتی است که از حوادث دارد نه خود حادثه مثل موت اگر موت شرّ بود سقراط حکیم آنرا از اقسام شر بشمار میآورد و سبب ترس ما از موت نیست مگر تخیّل ما به اینکه که شرّ است نه خود موت، و همچنین اگر ما از نفسمان احساس حزن و قلق نمودیم ملامت مکن مگر نفس خودت را یعنی گمانهای فاسد و کسیکه بر آنچه بر او وارد میشود غیر را ملامت کند آن جاهل و نادانست و کسیکه نفس خود را ملامت کند حکیم است لکن حکیم حقیقی نه خود را ملامت میکند و نه غیر را.

(حکمت دهم)

‌اگر بزرگ بشماری چیزی را که از تو اجنبی است مثلا اسب اگر خودش بجمالش عجب آورد جمال از او است اما اگر تو بجمال اسب خود تعجب نمائی و افتخار کنی افتخار کرده‌ئی بچیزی که خارج از تو است و در اینکه موقع حظی برای تو نیست مگر وهم و گمان آری اگر قدرت داری که افکار خودت را بر وفق طبیعت گردانی سزاوار است که بخود ببالی و تعجب کنی از آن زیرا که آن از تو و برای تو است.
حکیم طنطاوی در اینجا بیست و شش حکمت از استاده سنتلانه طالیائی نقل نموده و ما برای اختصار از بیان تمامش خودداری نمودیم.
پس از آن گفته آنچه از اینکه حکمتهائی که گفتیم بمناسبت قوله تعالی است (وَ لا تَمُدَّن‌َّ عَینَیک‌َ إِلی ما مَتَّعنا بِه‌ِ أَزواجاً مِنهُم الخ)«1» و همچنین آیات دیگر
-----------------------------------
(1) آیه خطاب برسول است که دو چشم خود را نینداز بآنچه ما متمتع گردانیدیم (کفار را) بزوجهائی از آنها.

صفحه : 157
(أَ یَحسَبُون‌َ أَنَّما نُمِدُّهُم بِه‌ِ مِن مال‌ٍ وَ بَنِین‌َ نُسارِع‌ُ لَهُم فِی الخَیرات‌ِ بَل لا یَشعُرُون‌َ)«1» و نیز قوله تعالی (فَلا تُعجِبک‌َ أَموالُهُم وَ لا أَولادُهُم إِنَّما یُرِیدُ اللّه‌ُ لِیُعَذِّبَهُم بِها فِی الحَیاةِ الدُّنیا)«2» تا آخر بیان او که مفصل است.
وَ قُل إِنِّی أَنَا النَّذِیرُ المُبِین‌ُ الخ ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بگو همانا من بیم دهنده ظاهری میباشم که شما را میترسانم و تهدید میکنم از مثل آن عذابی که بر قسمت کننده‌گان قرآن فرستادم.
و شاید مقصود از (مقتسمین) که قرآن را پاره پاره نمودند کفاری باشند که قرآن را بچندین وصف نسبت دادند و آنان صنادید مکه بودند که نسبت سحر و شعبده و کهانت و افتراء و اساطیر اولین را بقرآن نسبت دادند و آنها در جنگ بدر کشته شدند.
از (عین المعانی) نقل شده که بعضی از کفار از روی استهزاء و سخریه میگفتند سوره بقره از من و باقی برای شما دیگری میگفت (نمل) را بمن دهید و باقی را نگاه دارید و بعضی دیگر (عنکبوت) را بخود نسبت میدادند.
و گویند مقتسمان دوازده نفر بودند که ولید بن مغیره آنها را در موسم حج بعقبات مکه فرستاد تا با هر قافله از حاج که ملاقات کنند آنها را از صحبت با حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم منع نمایند و توصیف کنند که او ساحر و شاعر و کاهن است و قرآن را اینکه طور وصف نمایند.
و از إبن عباس نقل شده که مقصود از (مقتسمین) یهودیان و نصرانیانند که
-----------------------------------
(1) آیا (کفار) گمان میکنند اینکه ما مال و اولاد آنها را زیاد کرده‌ایم برای اینکه است که در خوبیهای آنان بیفزائیم اینکه چنین نیست بلکه اینها نمی‌فهمند.
(2) خطاب برسولست که مال و اولاد آنها تو را بعجب نیاورد خدا اراده نموده که آنها را در همین دنیا عذاب کند.

صفحه : 158
آنچه از قرآن موافق دین آنها بوده قبول میکردند و آنچه نبوده رد مینمودند.
(منهج الصادقین) فَوَ رَبِّک‌َ لَنَسئَلَنَّهُم أَجمَعِین‌َ، عَمّا کانُوا یَعمَلُون‌َ خدای جلیل بذات مقدّس خود قسم یاد فرموده و بنون ثقیله و لام تأکید قسم را مؤکّد گردانیده و بضمیر (هم) و کلمه (اجمعین) که شمول و استیعاب را میرساند تمام افراد بشر را تحت سؤال قرار میدهد که از همه افراد سؤال میشود و کسی باقی نمیماند که از تحت حکم سؤال خارج باشد و (بما) موصوله (عَمّا) که شمول و اطلاق دارد و دلالت میکند که تمام اعمال تحت سؤال واقع میگردد یعنی کوچک و بزرگی نیست مگر اینکه از آن پرسش میشود.
فَاصدَع بِما تُؤمَرُ وَ أَعرِض عَن‌ِ المُشرِکِین‌َ یعنی (فاجهر) امر برسول است که ظاهر گردان آنچه را که بآن مأمور گردیده‌ئی یقال (صدع بالحجة اذ تکلّم به جهارا) من الصدیع و هو الصیح و الاصل بما تؤمر به من الشرایع، و حرف جار و مجرور حذف گردیده و ضمیر مفعول (به) نیز حذف گردیده و جایز است که ما مصدریه باشد. (طبرسی) خلاصه ظاهرا پس از تهدید مشرکین و کافرین و امر بحضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم که چشم از متاع ناقابل دنیا که بکافرین داده شد بپوشان و مؤمنین را زیر بال خود بگیر یعنی نسبت بآنها رءوف و مهربان باش و بر کفار نیز محزون مباش در اینکه آیه رسول را مأمور گردانیده که جدّا و جهارا در مقام تبلیغ بر بیا و بآنچه مأمور گردیده‌ئی از بیان احکام و شرایع بآنان برسانی برسان و وظیفه تو همین است دیگر گوش بگفتار رکیک آنها نده و از آنها پس از تبلیغ اعراض بنما.
إِنّا کَفَیناک‌َ المُستَهزِئِین‌َ گفته‌اند مستهزئین پنج نفر بودند: 1- ولید بن مغیره 2- عاص بن وائل 3- اسود بن عبد یغوث 4- اسود بن عبد المطلب بن عبد مناف 5- حرث بن قیس و گویند تمام اینها پیش از جنگ بدر مردند بعذابیکه بر هر یک نازل شد.

صفحه : 159
الَّذِین‌َ یَجعَلُون‌َ مَع‌َ اللّه‌ِ إِلهاً آخَرَ فَسَوف‌َ یَعلَمُون‌َ برسولش امر فرموده که از مشرکین اعراض نما و ما خود کافی میباشیم که استهزاء کنندگان را بپاداش اعمال رکیکشان برسانیم، و مستهزئین آنهائی میباشند که با خدا خدای دیگری قرار داده‌اند و بزودی میدانند که مرتکب چه اعمال زشتی گردیده‌اند، و شاید مقصود از (فَسَوف‌َ یَعلَمُون‌َ) چنین باشد که در همین دنیا یا در آخر عمر یا طور دیگر قبح اعمالشان را خواهند فهمید.
وَ لَقَد نَعلَم‌ُ أَنَّک‌َ یَضِیق‌ُ صَدرُک‌َ بِما یَقُولُون‌َ فَسَبِّح بِحَمدِ رَبِّک‌َ وَ کُن مِن‌َ السّاجِدِین‌َ از اینکه آیه و امثال آن معلوم میشود که خدای رءوف چه اندازه نظر لطف و مرحمت نسبت بپیمبر اکرمش داشته و او را مینوازد و بوی نوید میدهد و باو از روی شفقت خبر میدهد که ما میدانیم که چه قدر سینه تو از گفتار رکیک آنها تنگ میشود تو اعتناء بآنها نکن و رو از آنان بگردان و توجّه بحق تعالی نما و خدای بزرگ خود را تسبیح نما که سینه تو باز گردد.
وَ اعبُد رَبَّک‌َ حَتّی یَأتِیَک‌َ الیَقِین‌ُ شاید مقصود اینکه باشد که عبادت و پرستش نما پروردگار خودت را تا وقتی که مرگ تو برسد یعنی تا وقتی که پرده از روی کارها برداشته شود و آنهائیکه با خدا خدای دیگری قرار داده‌اند برای آنها حقیقت ظاهر گردد و بکیفر اعمالشان برسند و چنانچه گفته‌اند مقصود از یقین شاید مردن باشد یا عالم قیامت.

صفحه : 160

‌سورة النحل‌

اشاره

‌سورة النحل مائة و ثمان و عشرون آیة بلا خلاف، اربعون آیة من اوّلها مکیّة و الباقی من قوله (وَ الَّذِین‌َ هاجَرُوا فِی اللّه‌ِ مِن بَعدِ ما ظُلِمُوا لَنُبَوِّئَنَّهُم الی آخر سورة) مدنیة. (عن الحسن و قتادة) و قیل مکیّة کلّها غیر ثلاث آیات نزلت فی انصراف النبی صلی اللّه علیه و آله و سلّم من احد (وَ إِن عاقَبتُم فَعاقِبُوا) الی آخر سورة نزلت بین مکّة و مدینة، از إبن عباس و عطاء و الشعبی فی احدی الروایات.
عن إبن عباس بعضها مکّی و بعضها مدنی‌ّ فالمکی من اولها الی قوله (وَ لَکُم عَذاب‌ٌ عَظِیم‌ٌ) و المدنی قوله (وَ لا تَشتَرُوا بِعَهدِ اللّه‌ِ ثَمَناً قَلِیلًا) الی قوله (بِأَحسَن‌ِ ما کانُوا یَعمَلُون‌َ). (مجمع البیان)
ابی بن کعب عن النبی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم (من قرأها لم یحاسبه اللّه بالنعم التی انعمها علیه فی دار الدنیا و اعطی من الاجر کالذی مات و احسن الوصیة و ان مات فی یوم تلاها او لیلة کان له من الاجر کالذی مات فاحسن الوصیة)
(طبرسی)

صفحه : 161

[سوره النحل (16): آیات 1 تا 9]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
أَتی أَمرُ اللّه‌ِ فَلا تَستَعجِلُوه‌ُ سُبحانَه‌ُ وَ تَعالی عَمّا یُشرِکُون‌َ (1) یُنَزِّل‌ُ المَلائِکَةَ بِالرُّوح‌ِ مِن أَمرِه‌ِ عَلی مَن یَشاءُ مِن عِبادِه‌ِ أَن أَنذِرُوا أَنَّه‌ُ لا إِله‌َ إِلاّ أَنَا فَاتَّقُون‌ِ (2) خَلَق‌َ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌َ بِالحَق‌ِّ تَعالی عَمّا یُشرِکُون‌َ (3) خَلَق‌َ الإِنسان‌َ مِن نُطفَةٍ فَإِذا هُوَ خَصِیم‌ٌ مُبِین‌ٌ (4)
وَ الأَنعام‌َ خَلَقَها لَکُم فِیها دِف‌ءٌ وَ مَنافِع‌ُ وَ مِنها تَأکُلُون‌َ (5) وَ لَکُم فِیها جَمال‌ٌ حِین‌َ تُرِیحُون‌َ وَ حِین‌َ تَسرَحُون‌َ (6) وَ تَحمِل‌ُ أَثقالَکُم إِلی بَلَدٍ لَم تَکُونُوا بالِغِیه‌ِ إِلاّ بِشِق‌ِّ الأَنفُس‌ِ إِن‌َّ رَبَّکُم لَرَؤُف‌ٌ رَحِیم‌ٌ (7) وَ الخَیل‌َ وَ البِغال‌َ وَ الحَمِیرَ لِتَرکَبُوها وَ زِینَةً وَ یَخلُق‌ُ ما لا تَعلَمُون‌َ (8) وَ عَلَی اللّه‌ِ قَصدُ السَّبِیل‌ِ وَ مِنها جائِرٌ وَ لَو شاءَ لَهَداکُم أَجمَعِین‌َ (9)

صفحه : 162
بنا بر قولی سوره نحل در مکه نازل گردیده و یکصد و بیست و هشت آیه است و در حدیث است کسیکه اینکه سوره رای قرائت کند خدای تعالی نعمتهائیکه در دنیا باو عطاء نموده حساب نمیکند و اگر در آنروز یا آن شبی که آنرا تلاوت نموده مرد باو اجری عطاء میکند مثل کسیکه مرده است بنیکوتر وصیّت.

[ترجمه]

بنام ایزد هستی بخش صاحب رحمت عام و خاص
امر خدا (قیامت) آمد (محقق و ثابت است) پس در آمدن آن عجله نکنید منزّه و بزرگوار است (خدای تعالی) از آنچه مشرکین باو نسبت میدهند (1)
ملائکه با روح فرود میآید بر هر کسی از بندگان خود که بخواهد برای اینکه اعلان کنند به اینکه که نیست الهی (که مستحق پرستش باشد) مگر من پس بترسید از من و غیر مرا نپرستید (2)
آسمانها و زمین رای بحق و درستی آفریده بزرگتر از آنست که برای او شریک آورید (3)
انسان رای از نطفه آفریده پس او جدال کننده ظاهری گردید (4)
و چهارپایان رای خلقت نمود برای شما که از آنها پوشش میبابید و منافع دیگر که از آن ببرید و از آنها بخورید (5)
و در اینکه چهارپایان برای شما جمال و آرایشی است آنوقتیکه از چرا بآرامگاه برمیگردند و آنوقتیکه (در صبحگاه) باز بچراگاه میروند (6)
و نیز بارهای سنگین شما را حمل میکنند بسوی شهری که شما نمیتوانستید حمل کنید مگر بسختی نفس‌ها حقیقة که پروردگار شما هر آینه رءوف و مهربان است (7)
و اسب و استر و خر را آفرید تا اینکه هم بر آنها سوار شوید و هم زینت باشند برای شما و بعدا برای شما می‌آفریند چیزی رای که حال نمیدانید (8)
و بر خدا است که راه راست رای بشما بنمایاند و بعض راهها کج است و اگر خدا بخواهد همه شما و جمیعتان رای هدایت مینماید (9)
.

صفحه : 163

(توضیح آیات)

اشاره

‌که‌أَتی أَمرُ اللّه‌ِ فَلا تَستَعجِلُوه‌ُ سُبحانَه‌ُ وَ تَعالی عَمّا یُشرِکُون‌َ‌که (أَتی) را بصیغه ماضی آورده، اگر مقصود آمدن قیامت باشد و با اینکه اوضاع قیامت بنظر آینده میآید در بسیاری از آیات بصیغه ماضی که دلالت بر گذشته دارد آورده، و ممکن است در وجه آن دو طور گفته شود یکی چون امر قیامت محقق الوقوع است اینکه است که گویا واقع است، و دیگر بنا بر گفته بعضی از دانشمندان الان نیز اوضاع قیامت در باطن و حقیقت اینکه عالم و در لوح محفوظ و در علم حضوری حق تعالی موجود و از نظر ما غائب است قوله تعالی در سوره توبه آیه 49 (وَ إِن‌َّ جَهَنَّم‌َ لَمُحِیطَةٌ بِالکافِرِین‌َ) اینکه است که صحیح است بصیغه ماضی بیاورند

(سخنان مفسرین راجع بتوجیه آیه)

1- امر خدا نزدیک شده بعذاب مشرکین آنهائیکه بر کفر و تکذیب ثابتند (حسن و إبن جریح) حسن گفته چون مشرکین برسول اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلّم گفتند عذاب خدا را برای ما بیاور در جواب آنها است که امر خدا آینده است و هر آینده‌ئی نزدیک است.
2- امر خدا احکام و واجبات او است. (ضحاک) 3- امر خدا روز قیامت است. (جبائی) و بهمین معنی از إبن عباس نیز نقل شده و‌که (أَتی) بمعنی (یأتی) است و در اینجا جایز است ماضی بجای فعل مضارع واقع گردد نظر بصدق خبر دهنده بآنچه خبر میدهد که بمنزله واقع گردیده است زیرا خدای تعالی امر قیامت را نزدیک‌تر نشان میدهد از لمح بصر از یک چشم بهم زدن و مثل قوله تعالی (اقتَرَبَت‌ِ السّاعَةُ). (مجمع البیان) میشود (ما) در که (عَمّا) موصوله باشد و میشود مصدریّه، اگر موصوله باشد چنین میشود که خدا منزّه است از آنچه شریک میآورند، و اگر مصدریه باشد

صفحه : 164
یعنی خدا منزّهست از اشتراک آنها.
خلاصه آیه بمشرکین و منکرین قیامت و عذاب خبر میدهد که امر خدا در وقوع قیامت یا عذاب کفار آمده عجله در وقوع آن نکنید و محقق الوقوع است شاید اشاره باین باشد که فقط پرده طبیعت که در آن واقعید حائل بین شما و پاداش اعمال شما گردیده و بجزای اعمال خود خواهید رسید و خداوند منزّه و مبرّا است از آنچه مشرکین باو نسبت میدهند.
یُنَزِّل‌ُ المَلائِکَةَ بِالرُّوح‌ِ مِن أَمرِه‌ِ عَلی مَن یَشاءُ مِن عِبادِه‌ِ یعنی فرود میفرستد خدا ملائکه را بوحی یا بقرآن بر هر کس که بخواهد از بندگانش و اینکه قرآن را روح نامیده بواسطه آنستکه قلب مرده بشر را که بجهل مرده بود زنده میکند.
أَن أَنذِرُوا أَنَّه‌ُ لا إِله‌َ إِلّا أَنَا فَاتَّقُون‌ِ هاء در (أَنَّه‌ُ) ضمیر شأن است یعنی باید بدانید که نیست الهی جز من و از من بترسید و مخالفت منمائید.
تقوی مأخوذ از وقایه و بمعنی نگاهداری است، و شاید مقصود چنین باشد که حقیقت واحد و احد را نصب العین خود نمائید و در عبادت و پرستش کسی را با او شریک نیاورید سخنان مفسرین در اینکه مراد از روح چیست 1- اتّفاقی است که روح یک حقیقت واحد است و آن مایه حیات هر چیزی است که شعور و اراده از قبل او پدید میگردد.
2- در مجمع البیان گفته روح بر ده قسم آمده: 1- روح حیات انسان بارشاد. 2- روح رحمت قوله تعالی (فَرَوح‌ٌ وَ رَیحان‌ٌ) 3- روح نبوت مثل قوله (یُلقِی الرُّوح‌َ مِن أَمرِه‌ِ عَلی مَن یَشاءُ مِن عِبادِه‌ِ). 4- روح عیسی روح اللّه زیرا که بغیر بشر یا بغیر فحل آفریده شده. 5- روح جبرئیل. 6- روح نفخ گفته میشود آتش را بنفخه خودم زنده کردم. 7- روح وحی (وَ کَذلِک‌َ أَوحَینا إِلَیک‌َ رُوحاً مِن أَمرِنا). 8- روح ملکی است در آسمان از بزرگترین خلق خدا است

صفحه : 165
و در قیامت آن در صفی میایستد و تمام ملائکه در صف دیگر. 9- روح، روح انسانی است، إبن عباس گفته که در انسان روح و نفس است، نفس آنچیزی است که تمیز میدهد و تکلّم میکند و روح آنچیزی است که بواسطه او خورنش کشیدن در خواب و نفس کشیدن بآن است و وقتی که انسان خوابید نفسش خارج میگردد و روحش باقی میماند و وقتی مرد نفس و روحش هر دو خارج میگردند. (پایان) و در اول گفته روح ده قسم است و در شماره همین نه چیز را شمرده.
و نظر به اینکه که در بسیاری از آیات (روح و ملائکه) را بهم عطف داده مثل قوله تعالی (یَوم‌َ یَقُوم‌ُ الرُّوح‌ُ وَ المَلائِکَةُ صَفًّا) سوره نبأ آیه 38 (تَعرُج‌ُ المَلائِکَةُ وَ الرُّوح‌ُ) سوره معارج آیه 4، از اینجا معلوم میشود که روح موجود عظیمی است غیر از ملائکه و مستقل در وجود زیرا که روح را مقابل ملائکه قرار داده.
و نیز در پاسخ سؤال از روح فرموده (قُل‌ِ الرُّوح‌ُ مِن أَمرِ رَبِّی) از اینکه آیات میتوان استفاده نمود که برای حق تعالی دو عالم است چنانکه فرموده (أَلا لَه‌ُ الخَلق‌ُ وَ الأَمرُ) خلق که شاید مقصود عالم طبیعت از جسم و جسمانیات باشد و عالم امر یعنی عالم مجرّدات است و در آن انواعی است از موجودات علوی از روح اعظم و عقول و نفوس که در جای خود مبرهن گردیده که آنها مجرد از جسم و جسمانیاتند و چون در سوره بنی اسرائیل در ذیل آیه 85 قوله تعالی (وَ یَسئَلُونَک‌َ عَن‌ِ الرُّوح‌ِ قُل‌ِ الرُّوح‌ُ مِن أَمرِ رَبِّی) راجع به اینکه که روح چیست تا اندازه‌ئی توجیه مفسرین را نقل نمودیم رجوع بآن جا شود.
(خَلَق‌َ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌َ بِالحَق‌ِّ تَعالی عَمّا یُشرِکُون‌َ) خدای متعال در اینکه آیه و آیه بعد بر اثبات الوهیت خود دلیل آورده و اشاره به اینکه که آنکسیکه آسمانها را بدون ستون آفریده و زمین را گسترانیده و بدون وسائل خارجی بحق و درستی آفرید و اجزاء آنها را محکم و متقن و بیک نظام و ترتیب نیکو هر چیزی را بجای خود قرار داده و اجزاء آسمان و زمین را بطوری مرتبط بهم گردانیده که گویا همه با هم یک وحدت تشکیل میدهند و بسوی یک مقصد

صفحه : 166
شتابانند و با اینکه هر یک را بکاری واداشته اگر خوب در آنها نظر کنی بچشم دل خواهی دید که تمام ذرّات عالم رو بیک حقیقت دارند و از او روزی و حیات و بقاء می‌طلبند.
خَلَق‌َ الإِنسان‌َ مِن نُطفَةٍ فَإِذا هُوَ خَصِیم‌ٌ مُبِین‌ٌ تمام موجودات از آسمانها و زمین و آنچه بین آسمانها و زمین است از موجودات علوی و سفلی و عوالم ما فوق الطبیعه از عقول و نفوس همه مطیع امر تکوینی حق تعالی و تسلیم فرمان او هستند (جمله ذرّات زمین و آسمان لشگر حقّند پیدا و نهان) از میان تمام موجودات فقط انسان که از منی گندیده متعفّن آفریده شده و در وصف او فرموده (إِنَّه‌ُ کان‌َ ظَلُوماً جَهُولًا) سوره احزاب آیه 72، و بعضی از افراد جن‌ّ که از آیات دیگر معلوم میشود اینها با سفرای الهی که برای ارشاد و راهنمائی آنها فرستاده شده‌اند در مقام مخاصمه و دشمنی برمیآیند و مطیع امر حق تعالی نمیگردند.
وَ الأَنعام‌َ خَلَقَها لَکُم فِیها دِف‌ءٌ وَ مَنافِع‌ُ وَ مِنها تَأکُلُون‌َ واو عاطفه در (وَ الأَنعام‌َ) عطف است به (خَلَق‌َ الإِنسان‌َ) و شاید (لَکُم) متعلّق باشد به (خَلَقَها) یعنی چهارپایان گاو و شتر و گوسفند و غیره را برای نفع شما افراد بشر آفریدیم که هم از گوشت و شیر آنها تغذیه کنید و بخورید و هم از پوست و پشم و کرک آنها پوشش گرم برای خود تهیه نمائید که از سرما محفوظ مانید وَ لَکُم فِیها جَمال‌ٌ حِین‌َ تُرِیحُون‌َ وَ حِین‌َ تَسرَحُون‌َ جمال یعنی زینت، در مجمع البیان گفته (الاراحة) بازگشتن از مراعی است در وقت شام بسوی منزلشان و مکانیکه در آن استراحت مینمایند، و سروح خروخ و بیرون رفتن بسوی مرعی است در صبح که محل چراگاهشان میباشد، گفته میشود (سرحت الماشیة سرحا و سروحا و سرحها اهلها).
خلاصه آیه در مقام بعض از تفضّلاتی است که نسبت ببشر مرعی داشته و بوی تذکر میدهد که در خلقت انعام فوائد بسیاری است هم غذای شما است و هم لباس

صفحه : 167
شما و هم اسباب تجمّلات و زینت شما است و دو آیه بعد الی قوله تعالی (ما لا تَعلَمُون‌َ) راجع ببقیه منافعی است که از انعام استفاده میشود، از جمله آنها بار و امتعه شما را از بلدی ببلد دیگر میبرد مثل شتر و قاطر و خر و امثال اینها که اگر شما میخواستید خودتان ببرید بردن آنها برای شما میسر نبود مگر بمشقت بسیار و خداوند از باب رحمت و رأفت برای اینکه شما بمشقت نیفتید اینکه حیوانات را مسخر شما گردانید که امور شما بآسانی انجام گیرد.
وَ الخَیل‌َ وَ البِغال‌َ وَ الحَمِیرَ لِتَرکَبُوها وَ زِینَةً وَ یَخلُق‌ُ ما لا تَعلَمُون‌َ پس از آنکه اقسام مرکوبات را از قبیل اسب و قاطر و خر در آیه تذکر داده و از جمله نعمتهای خود بحساب آورده برای مزید نعمت ببشر وعده میدهد که اضافه بر اینکه مرکوباتیکه در دسترس شما گذاشته شده مرکوبات دیگری یا چیزهای دیگری می‌آفرینیم که حالا شما نمیدانید.
شاید مقصود از (وَ یَخلُق‌ُ ما لا تَعلَمُون‌َ) آن مرکوباتی باشد که آنوقت در دسترس بشر نبوده بلکه هنوز آفریده نگردیده و شاید همین مرکوباتی باشد که در اینکه زمانها اختراع شده مثل طیّاره و سیّاره و کشتی و غیر اینها، و نظر به اینکه که ما موصوله عموم دارد منحصر بمرکوبات نیست چیزهای دیگری نیز ممکن است در آینده خلقت گردد، و شاید مرکوبات دیگری نیز در آینده اختراع شود که امروز نمیدانیم و اینکه یکی از پیش گوئیهای قرآن است.

(اعتراض)

شاید بعضی از کوته‌نظران بگویند اینکه مرکوبات بدست انسان تهیه شده و از آیة چنین برمیآید که همان طوری که اسب و قاطر و حمیر بخلقت خدائی آفریده شده آن مرکوباتیکه نمیدانید و بعدا خلقت میشود آنهم همین طور باشد نه آنچه بدست بشر اختراع گردیده.

(پاسخ)

همان طوری که خلقت بشر باراده حق تعالی است خود بشر و اسباب کارش نیز

صفحه : 168
باراده حق تعالی انجام گرفته قوله تعالی (اللّه‌ُ خَلَقَکُم وَ ما تَعمَلُون‌َ) یعنی شما و آنچه شما در آن عمل میکنید مخلوق خدا است او است که چنین خصوصیتی در اشیاء گذارده منتهی الامر بشر آنهم باراده حق تعالی علم بخصوصیت آنها پیدا نموده و اشیاء را با هم بنحو مخصوصی ترکیب نموده و چنین آثاری از آنها نمودار گردیده بشر نه چنین قدرتی دارد که چیزی از مواد اصلیه اینکه مرکوبات که نبوده ایجاد نماید و نه چیزی را معدوم گرداند.
وَ عَلَی اللّه‌ِ قَصدُ السَّبِیل‌ِ وَ مِنها جائِرٌ وَ لَو شاءَ لَهَداکُم أَجمَعِین‌َ کلمه (عَلَی) را در جائی آورند که الزامی در کار باشد گویا خدای تعالی خود را ملزم گردانیده که بر ما است که راه راست و طریق هدایت را بانزال کتب و ارسال رسل و آنچه مقدمه ارشاد است از تمکّن و قدرت که موصل بحق و طریق اسلام است در دسترس مکلّفین بگذاریم و چنین کردیم و (مِنها جائِرٌ) و با اینکه تمام مقدمات وصول بمقصد و طریق سعادت برای شما فراهم بود بعضی از طریق مستقیم کج روی کردند و اگر خدا میخواست و مشیّت اقتضاء کرده بود همه شما را هدایت مینمودیم لکن مشیّت بر اینکه قرار گرفته که پس از اتمام حجت و وسائل هدایت اگر شما کج روی کردید و باختیار خود رو بباطل رفتید دیگر خدا شما را هدایت ننماید.

صفحه : 169

[سوره النحل (16): آیات 10 تا 19]

اشاره

هُوَ الَّذِی أَنزَل‌َ مِن‌َ السَّماءِ ماءً لَکُم مِنه‌ُ شَراب‌ٌ وَ مِنه‌ُ شَجَرٌ فِیه‌ِ تُسِیمُون‌َ (10) یُنبِت‌ُ لَکُم بِه‌ِ الزَّرع‌َ وَ الزَّیتُون‌َ وَ النَّخِیل‌َ وَ الأَعناب‌َ وَ مِن کُل‌ِّ الثَّمَرات‌ِ إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَآیَةً لِقَوم‌ٍ یَتَفَکَّرُون‌َ (11) وَ سَخَّرَ لَکُم‌ُ اللَّیل‌َ وَ النَّهارَ وَ الشَّمس‌َ وَ القَمَرَ وَ النُّجُوم‌ُ مُسَخَّرات‌ٌ بِأَمرِه‌ِ إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَآیات‌ٍ لِقَوم‌ٍ یَعقِلُون‌َ (12) وَ ما ذَرَأَ لَکُم فِی الأَرض‌ِ مُختَلِفاً أَلوانُه‌ُ إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَآیَةً لِقَوم‌ٍ یَذَّکَّرُون‌َ (13) وَ هُوَ الَّذِی سَخَّرَ البَحرَ لِتَأکُلُوا مِنه‌ُ لَحماً طَرِیًّا وَ تَستَخرِجُوا مِنه‌ُ حِلیَةً تَلبَسُونَها وَ تَرَی الفُلک‌َ مَواخِرَ فِیه‌ِ وَ لِتَبتَغُوا مِن فَضلِه‌ِ وَ لَعَلَّکُم تَشکُرُون‌َ (14)
وَ أَلقی فِی الأَرض‌ِ رَواسِی‌َ أَن تَمِیدَ بِکُم وَ أَنهاراً وَ سُبُلاً لَعَلَّکُم تَهتَدُون‌َ (15) وَ عَلامات‌ٍ وَ بِالنَّجم‌ِ هُم یَهتَدُون‌َ (16) أَ فَمَن یَخلُق‌ُ کَمَن لا یَخلُق‌ُ أَ فَلا تَذَکَّرُون‌َ (17) وَ إِن تَعُدُّوا نِعمَةَ اللّه‌ِ لا تُحصُوها إِن‌َّ اللّه‌َ لَغَفُورٌ رَحِیم‌ٌ (18) وَ اللّه‌ُ یَعلَم‌ُ ما تُسِرُّون‌َ وَ ما تُعلِنُون‌َ (19)

صفحه : 170

[ترجمه]

خدای تعالی آنکسی است که برای شما از آسمان آب فرود آورد که از آن میآشامید و از او است درخت که از آن درختها چهارپایانتان را میچرانید (10)
بسبب آب زراعت روئیده میشود و درخت زیتون و نخل خرما و درختهای انگور و از کل‌ّ میوه‌ها (که بآب روئیده میشود) حقیقة در اینها هر آینه آیت و نشانه‌ئی است برای جماعتی که فکر و تامّل میکنند (11)
و برای نفع شما مسخر گردانید شب و روز و خورشید و ماه را و ستارگان رام شدگانند بامر او و در اینها همانا نشانه‌هائی است برای کسانیکه تعقل میکنند (12)
و مسخر گردانید برای شما آنچه را در زمین خلقت نموده در حالیکه رنگهای آنها مختلف است همانا در اینها آیات و نشانه‌هائی است برای جماعتی که متذکر باشند (13)
و خدا آنکسی است که دریا را مسخر گردانید تا اینکه از آن گوشت تازه لطیف بخورید و زر و زیوری که آنرا میپوشید از آن بیرون آورید و می‌بینی کشتی را رونده و شکافنده آب برای اینکه از فضل او بجوئید و شاید شکرگزار باشید (14)
و در زمین کوههای بلند بنهاد برای اینکه شما را زمین حرکت ندهد و نگرداند (و نیز در زمین) جوی‌ها و راههائی قرار داد شاید شما راه یابید (15)
و برای روندگان در زمین قرار داد علاماتی و بستارگان (نیز) راه بیابند (16)
آیا کسیکه میآفریند مثل کسی میباشد که نمیآفریند آیا چرا متذکر نمیگردید (17)
و اگر نعمتهای خدا را شماره کنید هرگز نتوانید شماره و احصاء نمائید حقیقة خداوند آمرزنده و مهربان است (18)
و خدا میداند آنچه را که پنهان میکنید و آنچه را ظاهر میگردانید (19)
.

صفحه : 171

(توضیح آیات)

هُوَ الَّذِی أَنزَل‌َ مِن‌َ السَّماءِ ماءً لَکُم مِنه‌ُ شَراب‌ٌ وَ مِنه‌ُ شَجَرٌ فِیه‌ِ تُسِیمُون‌َ نزدیک‌ترین نعمتهای الهی که در دسترس انسان گذارده شده نعمت آب است که آنرا سبب حیات هر موجود طبیعی قرار داده اینکه است که در اینکه آیه بعضی از فوائد و آثار آب را تذکر میدهد و بلام (لَکُم) که دلالت بر اختصاص دارد چنین مینماید که خلقت آب برای فوائدی است که انسان از آن بهره‌مند میگردد که از آن بیاشامد و اشجار از آن روئیده شود و حیوانات و چهارپایان از برگ درختان تغذیه کنند و از فاکهه و میوه درختان و باقی فوائدیکه از درختها نصیب انسان میگردد بهره‌مند شوند.
یُنبِت‌ُ لَکُم بِه‌ِ الزَّرع‌َ وَ الزَّیتُون‌َ وَ النَّخِیل‌َ وَ الأَعناب‌َ وَ مِن کُل‌ِّ الثَّمَرات‌ِ و نیز برای نفع شما بسبب آب زراعت و گیاهها و نباتات از زمین روئیده میشود و درخت زیتون و نخل خرما و درخت انگور و تمام میوه‌جات بآب از زمین روئیده میشود و اختصاص اینکه سه شجره از بین اشجار شاید برای زیادتی منافع آنها است مخصوصا زیتون که آنرا در آیه نور بشجره مبارکه توصیف نموده و فوائد بسیاری در آن مندرج است.
إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَآیَةً لِقَوم‌ٍ یَتَفَکَّرُون‌َ (ذلِک‌َ) از اسماء اشاره است و ظاهرا اشاره بجمیع مذکورات در آیات بالا است و بشر را متنبّه میگرداند و گویا میفرماید ای انسانیکه ادّعاء عقل و دانش میکنی عقل و فکر خود را بکار بینداز و در اسباب نزول باران که از آسمان برای نفع تو ریزش میکند نظر کن و در تمام جهات و اسباب آن تأمّل نما و ببین چگونگی اوضاع عالم طبیعی را که بیک نظام حیرت بخشی مرتب گردانیده از ابر و باد و دخانات زمین و کیفیت صعود بخارات و تراکم ابرها و غیر اینها که تمام اوضاع عالم از روی علم و قدرت مدبّر حکیم مرتب گردیده و از روی علم بصلاح در هر

صفحه : 172
موقعی بقدر لزوم آب باران را از آسمان یعنی طرف بالا آب را بر زمین فرود می‌آورد قوله تعالی (وَ إِن مِن شَی‌ءٍ إِلّا عِندَنا خَزائِنُه‌ُ وَ ما نُنَزِّلُه‌ُ إِلّا بِقَدَرٍ مَعلُوم‌ٍ) سوره حجر آیه 21.
وَ سَخَّرَ لَکُم‌ُ اللَّیل‌َ وَ النَّهارَ وَ الشَّمس‌َ وَ القَمَرَ وَ النُّجُوم‌ُ مُسَخَّرات‌ٌ بِأَمرِه‌ِ از روی قاعده طبیعی نزدیک‌ترین نعمتها نسبت بانسان آب است که در دسترس او گذارده شده و چون حیات هر چیزی در زمین بآب است اینکه است که اول نعمتها نعمت آب را تذکر میدهد پس از آن موجودات بالاتر آنهائی را که اصلا نظام عالم طبیعیات از جمادات و نباتات و حیوانات و نوع انسانی مترتب بر آن است تذکر میدهد که بمشیت الهی پس از آفرینش و تنظیم آنها مطابق حکمت ازلی و تدبیر لم یزلی انسان بوجود آمده و بانسان تذکر میدهد که برای نفع تو و آفرینش تو جمله اوضاع سماری از شمس و قمر و کواکب را مسخر گردانیدم که بحرکت اینها شب و روز پدید گردد و تو آرامش پیدا نموده و امرار حیات نمائی و بکمال انسانیت خود برسی.
إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَآیات‌ٍ لِقَوم‌ٍ یَعقِلُون‌َ در آیه بالا آیت و نشانه بودن نعمت آب و غیره را تخصیص داده بجماعتی که در امر خلقت تفکّر میکنند و آثار رحمت الهی را در همین آبیکه از آسمان ریزش میکند و فوائدیکه در بر دارد بچشم دل مینگرند و بر ایمان فطریشان اضافه میگردد و در آیه اخیر آیات و نشانه‌های رحمت الهی را اختصاص میدهد بجماعتیکه عقل دارند و عاقل میباشند.
شرافت انسان بعقل است، عقل چراغ هدایت و پیش رو انسان است انسان خردمند در اثر مؤثّر را مینگرد وقتی اینکه عالم مجلّل را نگریست و اینکه نظام خلقت را تحت تدبّر و نظر قرار داد بدون اینکه محتاج بدلیل دیگری باشد عقل وی حکم میکند که اینکه نظام آفرینش تحت اقتدار و تدبیر مدّبر عالم حکیم واقع گردیده خودسرانه نیست، و نیز بعقل درّاکش میفهمد که همان علت موجده

صفحه : 173
علت مبقیه وی است و اگر جز اینکه نبود (بهم ریزند قالبها).
وَ ما ذَرَأَ لَکُم فِی الأَرض‌ِ مُختَلِفاً أَلوانُه‌ُ إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَآیَةً لِقَوم‌ٍ یَذَّکَّرُون‌َ ذکر مقابل فراموشی است، مطلبیکه انسان میدانسته و فراموش کرده باو گفته میشود (اذکر) یعنی بیاد آور و متذکر باش، و شاید آیه ذکر را اختصاص میدهد بکسانی که تا اندازه‌ئی اوضاع سماوی و ترتیب سیر طبیعیات را میدانند و شاید بعض از چنین اشخاص اوضاع عالم را مستند بطبیعت و گردش حرکات فلکیات بدانند اینکه است که گویا آیه آنان را متنبه میگرداند که نظام عالم از گردش شب و روز و خورشید و ماه و ستارگان نیز بتقدیر عزیز علیم است نه بتدبیر موجودات بی‌شعور یا با شعور بلکه مسخر بتسخیر غالب قاهر حکیم جل‌ّ شأنه است وَ هُوَ الَّذِی سَخَّرَ البَحرَ لِتَأکُلُوا مِنه‌ُ لَحماً طَرِیًّا و نیز از جمله نعمتهائیکه بانسان تذکر میدهد اینکه است که دریا را مسخر گردانیده و وسائلی در دسترس شما نهاده که از آن گوشت تازه لطیف از انواع و اقسام ماهیان دریائی آن قسم از آنها که حلّیتش در علم فقه تعیین شده بخورید وَ تَستَخرِجُوا مِنه‌ُ حِلیَةً تَلبَسُونَها وَ تَرَی الفُلک‌َ مَواخِرَ فِیه‌ِ وَ لِتَبتَغُوا مِن فَضلِه‌ِ وَ لَعَلَّکُم تَشکُرُون‌َ، الی قوله: وَ بِالنَّجم‌ِ هُم یَهتَدُون‌َ و از دریا اسباب زینت مثل مروارید و لؤلؤ و مرجان بیرون میآورید که خود را بآن میآرائید و زینت میدهید و می‌بینی چگونه کشتی دریا را میشکافد و در آن روان میگردد و اینکه از فضل و کرم او است که احسان او را و زیادتی نعم و تفضلاتیکه در باره شما افراد بشر مرعی داشته بدست آورید که شاید شما شکرگزار باشید.
اینکه آیات دلیل واضحی است بر فضیلت انسان زیرا چنانچه در آیات تذکر میدهد تمام موجودات سمائی و جوّی از شمس و قمر و ستارگان و گردش شب و روز و آب و زمین و اشجار و نباتات و دریاها همگی را برای نفع انسان مسخّر گردانیده برای اینکه انسان در اینها تفکر و تعقّل و تذکر نماید و از اینکه طریق

صفحه : 174
بسعادت انسانی خود برسد، از اینجا معلوم میشود که اصلا غایت و فائده عالم مادیات وجود انسانی است که بشر از قبل آثار پی بمؤثّر ببرد و عظمت و جلال خداوندی را نصب العین نماید و آن کسی میباشد که صاحب فکر و رویّه و تعقّل و شکر گذار باشد، و از آیات بعد نیز همین نتیجه بدست میآید مثل افراشتن کوهها که زمین شما را تکان ندهد و نهرها و راهها و باقی علامات (لَعَلَّکُم تَهتَدُون‌َ) اشاره به اینکه که نتیجه و فائده اینکه اوضاع هدایت یافتن شما افراد بشر است که فضیلت و سعادت خود را بدست آورید و شکر گذار باشید.
أَ فَمَن یَخلُق‌ُ کَمَن لا یَخلُق‌ُ أَ فَلا تَذَکَّرُون‌َ اعتراض بمشرکین نموده و بهمزه استفهام انکاری آنان را سرزنش مینماید که آیا آنکسی که اینکه جهان مجلل و اینکه دستگاه گیتی را با اینکه نظم حیرت‌بخش مرتب آفریده با اینکه در آیات بالا تذکر داده که همه را برای نفع شما افراد بشر خلقت نموده آیا هیچ عاقلی گمان میکند که او مثل کسی می‌باشد که حتی قدرت بر آفرینش یک مگسی هم ندارد آیا اینکه دو با هم مساوی میباشند هرگز چنین نخواهد بود چگونه شما متذکر نمیگردید، چنانچه در سوره حج آیه 72 فرموده (یا أَیُّهَا النّاس‌ُ ضُرِب‌َ مَثَل‌ٌ فَاستَمِعُوا لَه‌ُ إِن‌َّ الَّذِین‌َ تَدعُون‌َ مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ لَن یَخلُقُوا ذُباباً وَ لَوِ اجتَمَعُوا لَه‌ُ وَ إِن یَسلُبهُم‌ُ الذُّباب‌ُ شَیئاً لا یَستَنقِذُوه‌ُ مِنه‌ُ ضَعُف‌َ الطّالِب‌ُ وَ المَطلُوب‌ُ).
وَ إِن تَعُدُّوا نِعمَةَ اللّه‌ِ لا تُحصُوها إِن‌َّ اللّه‌َ لَغَفُورٌ رَحِیم‌ٌ پس از آنکه ذات متعال بعضی از انواع و اقسام نعمتهائی را که ببشر کرامت کرده تذکر داده در اینکه آیه اخیر اشاره بفضل و کرم و سعه رحمت خود نموده و ببشر تذکر میدهد که گمان مکن که آثار قدرت او محدود باشد بهمین نعمتهائی که در آیات بالا و نیز در آیات دیگر تذکر میدهد زیرا که نعمتهای الهی محدود بحدّی نیست که بشود تحت شماره و عدد برآید قوله تعالی در سوره کهف آیه 109 (قُل لَو کان‌َ البَحرُ مِداداً لِکَلِمات‌ِ رَبِّی لَنَفِدَ البَحرُ قَبل‌َ أَن تَنفَدَ کَلِمات‌ُ رَبِّی وَ لَو جِئنا

صفحه : 175
بِمِثلِه‌ِ مَدَداً) شاید مقصود از کلمات مخلوقات و آثار قدرت او باشد یعنی عدد موجودات و ممکنات بقدری زیاد است که اگر دریاها مرکّب گردد دریاها تمام میشود اگر چه باز مثل دریاها مدد بیاوریم و آثار حق تعالی تمام نمیشود.
آری موجودات از دریای فضل الهی ترشّح نموده‌اند فضل و کرم غیر محدود آثار غیر محدود ایجاب مینماید عفو و رحمت او نیز از دریای کرم او سر چشمه گرفته وَ اللّه‌ُ یَعلَم‌ُ ما تُسِرُّون‌َ وَ ما تُعلِنُون‌َ آنچه را مخفی دارید و آنچه را ظاهر گردانید تماما از احاطه علم غیر متناهی او خارج نیست علم او محیط بر هر چیزی است، سوره سبأ آیه 3 (لا یَعزُب‌ُ عَنه‌ُ مِثقال‌ُ ذَرَّةٍ فِی السَّماوات‌ِ وَ لا فِی الأَرض‌ِ) و سوره یونس آیه 62 (وَ ما یَعزُب‌ُ عَن رَبِّک‌َ مِن مِثقال‌ِ ذَرَّةٍ فِی الأَرض‌ِ وَ لا فِی السَّماءِ).

صفحه : 176

[سوره النحل (16): آیات 20 تا 29]

اشاره

وَ الَّذِین‌َ یَدعُون‌َ مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ لا یَخلُقُون‌َ شَیئاً وَ هُم یُخلَقُون‌َ (20) أَموات‌ٌ غَیرُ أَحیاءٍ وَ ما یَشعُرُون‌َ أَیّان‌َ یُبعَثُون‌َ (21) إِلهُکُم إِله‌ٌ واحِدٌ فَالَّذِین‌َ لا یُؤمِنُون‌َ بِالآخِرَةِ قُلُوبُهُم مُنکِرَةٌ وَ هُم مُستَکبِرُون‌َ (22) لا جَرَم‌َ أَن‌َّ اللّه‌َ یَعلَم‌ُ ما یُسِرُّون‌َ وَ ما یُعلِنُون‌َ إِنَّه‌ُ لا یُحِب‌ُّ المُستَکبِرِین‌َ (23) وَ إِذا قِیل‌َ لَهُم ما ذا أَنزَل‌َ رَبُّکُم قالُوا أَساطِیرُ الأَوَّلِین‌َ (24)
لِیَحمِلُوا أَوزارَهُم کامِلَةً یَوم‌َ القِیامَةِ وَ مِن أَوزارِ الَّذِین‌َ یُضِلُّونَهُم بِغَیرِ عِلم‌ٍ أَلا ساءَ ما یَزِرُون‌َ (25) قَد مَکَرَ الَّذِین‌َ مِن قَبلِهِم فَأَتَی اللّه‌ُ بُنیانَهُم مِن‌َ القَواعِدِ فَخَرَّ عَلَیهِم‌ُ السَّقف‌ُ مِن فَوقِهِم وَ أَتاهُم‌ُ العَذاب‌ُ مِن حَیث‌ُ لا یَشعُرُون‌َ (26) ثُم‌َّ یَوم‌َ القِیامَةِ یُخزِیهِم وَ یَقُول‌ُ أَین‌َ شُرَکائِی‌َ الَّذِین‌َ کُنتُم تُشَاقُّون‌َ فِیهِم قال‌َ الَّذِین‌َ أُوتُوا العِلم‌َ إِن‌َّ الخِزی‌َ الیَوم‌َ وَ السُّوءَ عَلَی الکافِرِین‌َ (27) الَّذِین‌َ تَتَوَفّاهُم‌ُ المَلائِکَةُ ظالِمِی أَنفُسِهِم فَأَلقَوُا السَّلَم‌َ ما کُنّا نَعمَل‌ُ مِن سُوءٍ بَلی إِن‌َّ اللّه‌َ عَلِیم‌ٌ بِما کُنتُم تَعمَلُون‌َ (28) فَادخُلُوا أَبواب‌َ جَهَنَّم‌َ خالِدِین‌َ فِیها فَلَبِئس‌َ مَثوَی المُتَکَبِّرِین‌َ (29)

صفحه : 177

[ترجمه]

و آن بت‌ها را که میخوانید نمی‌آفرینند چیزی را و حال آنکه خود آنها مخلوق خدا میباشند (20)
اینها مرده و عاری از حیاتند و نمی‌فهمند در چه هنگام مبعوث میگردند (21)
خدای شما خدای یکتا است و کسانیکه بآخرت ایمان ندارند قلبهای آنان انکار میکنه در حالیکه (از اطاعت خدا) تکبر میکنند (22)
حقیقة خدا میداند آنچه را که پنهان میدارند و آنچه را ظاهر مینمایند بدرستیکه خدا متکبران را دوست نمیدارد (23)
وقتی بکافرین گفته شود که چه چیز نازل کرده پروردگار شما (از آیات قرآن) اینان گفتند اینها داستان پیشینان است (24)
نتیجه گفتار اینها اینکه است که در قیامت باید حمل کنند بار گناه خود و کسانی را که بدون علم و دانش گمراه گردانیدند آگاه باشید که آن بد وزر و وبالی است که بر خود حمل کردند (25)
بحقیقت کسانیکه پیش از اینها (در امر دین) مکر کردند پس بیامد فرمان خدا بآن کاخ برافراشته و بر سر آنها سقف خراب شد و آمد عذاب بر آنها از جائیکه نمیدانستند (26)
پس از آن روز قیامت آنها را بعذاب خار و ذلیل میگرداند و خدا میگوید کجایند شریکان من آنهائیکه شما در باره آنها (با مؤمنین) مشاقّه و نزاع مینمودید و کسانیکه بآنها علم عطاء شده میگویند امروز رسوائی و ذلّت برای کافرین است (27)
کسانی را که ملائکه قبض روح میکنند در حالیکه آنها بخودشان ستم نمودند آنها سر تسلیم پیش آرند (و گویند) ما کار بدی نکردیم جواب شنوند که حقیقة خداوند عالم است بآنچه شما عمل میکردید (28)
پس داخل گردید بدرکات جهنّم در حالیکه در آن جاویدان خواهید بود و هر آینه جایگاه متکبرین بد جایگاهی است (29)

صفحه : 178

(توضیح آیات)

وَ الَّذِین‌َ یَدعُون‌َ مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ لا یَخلُقُون‌َ شَیئاً وَ هُم یُخلَقُون‌َ پس از آیاتیکه بر نعمت و قدرت دلالت دارد اعتراض بمشرکین و وثنیین نموده که شمائی که غیر خدا را مؤثّر در نظام عالم میدانید و در رفع احتیاجات خودتان دست توسل بدامن آنان میزنید و از آنان حاجت می‌طلبید اینها حتی ذوو العقول از آنهائیکه پرستش میکنید خواه ملائکه باشند و خواه پیغمبر مثل حضرت عیسی (ع) باید بدانید که احدی غیر از خدای واحد احد نه قدرت بر ایجاد چیزی دارد و نه بر اعدام آن و نیز مرّبی عالم و پرورش دهنده موجودات فقط ذات یکتای پروردگار جهانیان است و همه موجودات تحت فرمان اویند او جلّت عظمته بذات بی‌زوال خود هم میآفریند و هم روزی میدهد و هم رفع احتیاجات مخلوقات خود را مینماید و چنانچه گفته شد مخترعین و صنعت گران علت صوری صنایع و مخترعات خود میباشند نه علت فاعلی، علت فاعلی و غائی موجودات فقط ذات الهی است که اشیاء را از نیستی بهستی آورد و بقدریکه حکمت اقتضاء کند آنرا باقی میگذارد.
أَموات‌ٌ غَیرُ أَحیاءٍ وَ ما یَشعُرُون‌َ أَیّان‌َ یُبعَثُون‌َ إِلهُکُم إِله‌ٌ واحِدٌ الی قوله:
لا یُحِب‌ُّ المُستَکبِرِین‌َ ظاهرا مرجع ضمیر (یَشعُرُون‌َ) اصنام و بتهایند و مرجع ضمیر (یُبعَثُون‌َ) بت پرستان و مشرکین میباشند و آیه متعلق بآیه بالا است یعنی آنچه را که غیر از خدا میخوانید و طلب حاجت از آنها مینمائید اینان مرده‌گانند و از نعمت حیات تهی میباشند نه نداء شما را میشنوند و نه قدرت بر رفع حاجات شما دارند و اصلا معبودان شما فاقد شعورند و علم ندارند که عبادت کنندگانشان در چه زمانی مبعوث میگردند و سر انجام کارشان بکجا خواهد کشید.
و (أَموات‌ٌ غَیرُ أَحیاءٍ) اگر چه ظاهرا شامل بتهائی است که جمادند که اینها

صفحه : 179
فاقد حیات میباشند و از عبادت عبادت‌کنندگانشان اطلاعی ندارند و نمیدانند سر انجام آنها بکجا خواهد کشید لکن بقرینه (الَّذِین‌َ) موصول در آیه بالا اطلاقش شامل میگردد آنچه را که مشرکین بغیر خدا پرستش مینمایند از ملائکه و انبیاء مثل حضرت عیسی و جن‌ّ و کواکب اینکه است که برای جمع بین اینکه دو آیه چنانچه بعضی از مفسرین گفته چون حیات حقیقی منحصر بذات باری است و در باقی عرضی است و در حقیقت همه غیر از خدا مردگانند قوله تعالی (إِنَّک‌َ مَیِّت‌ٌ وَ إِنَّهُم مَیِّتُون‌َ) میّت صفت مشبه است و دوام را میرساند و همچنین علم بمبعوث شدن در قیامت منحصر بحق تعالی است اینکه است که میتوان آیه را تعمیم داد که شامل تمام معبودان مشرکین بشود.
إِلهُکُم إِله‌ٌ واحِدٌ فَالَّذِین‌َ لا یُؤمِنُون‌َ بِالآخِرَةِ قُلُوبُهُم مُنکِرَةٌ وَ هُم مُستَکبِرُون‌َ لا جَرَم‌َ أَن‌َّ اللّه‌َ یَعلَم‌ُ ما یُسِرُّون‌َ وَ ما یُعلِنُون‌َ الخ پس از اقامه حجت بر بطلان معبودان باطل که اینها نه قادر بر ایجاد شیئی میباشند و نه عالم بعابدین خودند نتیجه چنین میشود که بایستی چشم و دل خود را باز کنید و عقل خود را حکم قرار دهید و بدانید که اله و خدای شما آن حقیقت واحد احد است و آن کسی است که تمام موجودات تحت اقتدار اویند و همه را روزی میدهد و میپروراند و در الوهیت و خلقت و ترتیب نظام عالم بهیچ وجه محتاج بشریک و معاون نخواهد بود و آنهائیکه ایمان بقیامت ندارند قلبهایشان از طریق حقیقت برگشته اینکه است که انکار میکنند در حالیکه استکبار کنندگانند.
گویند (لا جَرَم‌َ) کلمه تحقیق است یعنی محققا خدا میداند آنچه را که کافرین پنهان میدارند و آنچه را ظاهر مینمایند و دوست نمیدارد آنهائی را که استکبار مینمایند.
وَ إِذا قِیل‌َ لَهُم ما ذا أَنزَل‌َ رَبُّکُم قالُوا أَساطِیرُ الأَوَّلِین‌َ (ما ذا) منصوب است به انزل یعنی (ای‌ّ شی‌ء انزل ربکم) یا مرفوع است و مبتداء یعنی (ای‌ّ شی‌ء انزله ربکم).

صفحه : 180
ظاهرا آیات در بیان اوصاف منکرین معاد است که از جمله آنها اینکه است که وقتی که از آنان پرسش شود که پروردگار شما چه چیز نازل گردانیده در پاسخ گویند اینها داستان پیشینیان است نظر به اینکه که انکار معاد متفرّع بر انکار وحدت اله است اینکه است که مشرکین در اثر معکوس بودن قلبشان هم انکار مبدء واحد میکنند و هم انکار معاد مینمایند و از آیه میتوان چنین استفاده نمود که لازمه اعتراف بمبدء واحد حکیم اعتراف بعالم آخرت است، و شاید اینکه سؤال و جواب بین رؤساء کفار و سفله آنها باشد زیرا که آیه بعد (لِیَحمِلُوا أَوزارَهُم) تا آخر چنین مینماید که تابعین بفریب رؤساء گمراه گردیدند اینکه است که در قیامت رؤساء بایستی حمل نمایند هم وزر گناهان خودشان را و هم بعض گناهان آنهائی را که بدون دانش گمراه گردانیده‌اند.
قَد مَکَرَ الَّذِین‌َ مِن قَبلِهِم فَأَتَی اللّه‌ُ بُنیانَهُم مِن‌َ القَواعِدِ فَخَرَّ عَلَیهِم‌ُ السَّقف‌ُ مِن فَوقِهِم ذات متعال کافرین مکه را بحکایت پیشینیان تهدید مینماید و بپیمبرش خبر میدهد که آنهائیکه پیش از اینکه کافرین بودند آنها نیز مکر کردند و در اثر مکرشان فرمان خداوند آمد و اساس خانه‌های آنها را متزلزل گردانید تا اینکه سقف از فوق آنها فرود آمد اشاره به اینکه که مکر کافرین بازگشت بخودشان نمود.
از بعض مفسرین نقل شده که مقصود صرح نمرود است که نمرود در بابل ساخته بود و ارتفاع آن پنج هزار زرع بود و گویند دو فرسخ عرض آن بود و چنین کرده بود که بر آن رصد بالا رود و بر خدای ابراهیم مطلع (ع) گردد و با آن جنگ کند پس از اتمام باد مهیبی از هیبت الهی بوزید و بناء را از بیخ و بنیاد کند.
و از تفسیر ثعلبی نقل شده که سر آن بناء در دریا افتاد و باقی در خانه‌های نمرودیان پراکنده شد و صدای مهیبی از آن پدید گردید که زبان آنها متبلبل گردید یعنی بهم برآمد و سخن آنان مختلف گردید اینکه بود که آن شهر را بابل نامیدند با اینکه (کوتا) نام داشت و محمّد بن جریر طبری گفته قبلا زبان همه

صفحه : 181
مردم آنزمان سریانی بوده و چون سقوط صرح واقع گردید زبانها مختلف گردید و هر قومی بزبانی تکلّم نمودند و هیچ یک زبان دیگری را نمی‌دانست و هفتاد و دو زبان مختلف در عالم پدید گردید. (منهج) لکن ظاهرا چنانچه بعضی از مفسرین گفته‌اند سیاق آیه مشعر بر اینکه است و کنایه به اینکه که آنهائیکه مکر کردند خداوند بنیاد مکر آنها را خراب نمود و از ریشه بر آورد و مکر آنها بازگشت بخودشان نمود قواعد اساس کار آنها است و فرود آمدن سقف خراب شدن عمل آنها است و از راهی عذاب آنها را گرفت که مشعر بر آن نبودند و بنابراین معنی (وَ أَتاهُم‌ُ العَذاب‌ُ مِن حَیث‌ُ لا یَشعُرُون‌َ) عطف تفسیری است که تفسیر نموده قوله تعالی را که (فَأَتَی اللّه‌ُ بُنیانَهُم الخ) باشد و مقصود بعذاب عذاب دنیوی است.
ثُم‌َّ یَوم‌َ القِیامَةِ یُخزِیهِم وَ یَقُول‌ُ أَین‌َ شُرَکائِی‌َ الَّذِین‌َ کُنتُم تُشَاقُّون‌َ فِیهِم اینکه آیه تأیید میکند معنی دوم را که آیه ضرب المثل باشد که آنهائیکه در مقابل اهل حق مکری بناء کردند خدا بنیاد مکر آنها را از ریشه برمیآورد و بسر خودشان میزند اینکه عذاب دنیوی آنها است پس از آن در قیامت خوار و ذلیل میگردند و خطاب میرسد که کجایند شریکان من که شما با مؤمنین در باره آنها مشاقّه و نزاع میکردید آنوقت کسانیکه بآنها علم و دانش عطاء شده شاید مقصود مؤمنین باشند و نظر به اینکه که (الَّذِین‌َ) عموم دارد شاید مقصود مؤمنینی باشند که ایمانشان از روی علم و حقیقت انجام گرفته میگویند رسوائی امروز و بدی عذاب بر کافرین است.
الَّذِین‌َ تَتَوَفّاهُم‌ُ المَلائِکَةُ ظالِمِی أَنفُسِهِم فَأَلقَوُا السَّلَم‌َ ما کُنّا نَعمَل‌ُ مِن سُوءٍ بَلی إِن‌َّ اللّه‌َ عَلِیم‌ٌ بِما کُنتُم تَعمَلُون‌َ (الَّذِین‌َ) صفت کافرین است که در جای دیگر فرموده بعضی از ملائکه و خدمه عزرائیل ملک مقرب که او موکل بر قبض ارواح مؤمنین است و اعوان او روح کافرین را میگیرند و آنان کسانی میباشند که بنفس خود ستم نمودند چون

صفحه : 182
هنگام مرگ میرسد تسلیم میشوند و گویند ما عمل بدی نکردیم گویا ملائکه در جوابشان میگویند آری عمل بد کردید و خدا عالم است بآنچه قبلا عمل مینمودید.
فَادخُلُوا أَبواب‌َ جَهَنَّم‌َ خالِدِین‌َ فِیها فَلَبِئس‌َ مَثوَی المُتَکَبِّرِین‌َ فاء (فَادخُلُوا) متفرّع میگرداند دخول جهنم را بمردن کفار و مشعر بر اینکه است که بمجرد قبض روح آنها را داخل جهنم میگردانند و شاید چنین باشد چنانچه از بعض احادیث برمیآید و در آیه (أَبواب‌َ) فرموده یعنی دربی از جهنّم در داخل قبر آنها باز میشود تا موقع قیامت که داخل جهنّم میگردند.

صفحه : 183

[سوره النحل (16): آیات 30 تا 36]

اشاره

وَ قِیل‌َ لِلَّذِین‌َ اتَّقَوا ما ذا أَنزَل‌َ رَبُّکُم قالُوا خَیراً لِلَّذِین‌َ أَحسَنُوا فِی هذِه‌ِ الدُّنیا حَسَنَةٌ وَ لَدارُ الآخِرَةِ خَیرٌ وَ لَنِعم‌َ دارُ المُتَّقِین‌َ (30) جَنّات‌ُ عَدن‌ٍ یَدخُلُونَها تَجرِی مِن تَحتِهَا الأَنهارُ لَهُم فِیها ما یَشاؤُن‌َ کَذلِک‌َ یَجزِی اللّه‌ُ المُتَّقِین‌َ (31) الَّذِین‌َ تَتَوَفّاهُم‌ُ المَلائِکَةُ طَیِّبِین‌َ یَقُولُون‌َ سَلام‌ٌ عَلَیکُم ادخُلُوا الجَنَّةَ بِما کُنتُم تَعمَلُون‌َ (32) هَل یَنظُرُون‌َ إِلاّ أَن تَأتِیَهُم‌ُ المَلائِکَةُ أَو یَأتِی‌َ أَمرُ رَبِّک‌َ کَذلِک‌َ فَعَل‌َ الَّذِین‌َ مِن قَبلِهِم وَ ما ظَلَمَهُم‌ُ اللّه‌ُ وَ لکِن کانُوا أَنفُسَهُم یَظلِمُون‌َ (33) فَأَصابَهُم سَیِّئات‌ُ ما عَمِلُوا وَ حاق‌َ بِهِم ما کانُوا بِه‌ِ یَستَهزِؤُن‌َ (34)
وَ قال‌َ الَّذِین‌َ أَشرَکُوا لَو شاءَ اللّه‌ُ ما عَبَدنا مِن دُونِه‌ِ مِن شَی‌ءٍ نَحن‌ُ وَ لا آباؤُنا وَ لا حَرَّمنا مِن دُونِه‌ِ مِن شَی‌ءٍ کَذلِک‌َ فَعَل‌َ الَّذِین‌َ مِن قَبلِهِم فَهَل عَلَی الرُّسُل‌ِ إِلاَّ البَلاغ‌ُ المُبِین‌ُ (35) وَ لَقَد بَعَثنا فِی کُل‌ِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَن‌ِ اعبُدُوا اللّه‌َ وَ اجتَنِبُوا الطّاغُوت‌َ فَمِنهُم مَن هَدَی اللّه‌ُ وَ مِنهُم مَن حَقَّت عَلَیه‌ِ الضَّلالَةُ فَسِیرُوا فِی الأَرض‌ِ فَانظُرُوا کَیف‌َ کان‌َ عاقِبَةُ المُکَذِّبِین‌َ (36)

صفحه : 184

[ترجمه]

و چون باشخاص با تقوی گفته میشود چیست آنچه را که پروردگار شما نازل گردانیده آنها در پاسخ گفتند آن خیر و خوبی است برای کسانیکه در اینکه دنیا نیکوئی کردند برای آنها مکافات نیکو است و هر آینه خانه آخرت بهتر است و بسیار خوب است جایگاه پرهیزکاران (30)
آنها را بهشتهای ثابت و استواری است که در آن داخل میگردند و از زیر درختهای آن آبها جریان دارد و برای آنها در او است آنچه را که بخواهند اینکه چنین جزاء میدهد خدا پرهیزکاران را (31)
آنکسانیرا که فرشتگان قبض روح آنها را میکنند در حالتی که آنها پاکیزه از شرکند ملائکه بآنها میگویند سلام و سلامتی برای شما است داخل در بهشت گردید بسبب آنچه بودید که عمل مینمودید از اعمال خیر (32)
آیا اینکه کفار منتظرند اینکه ملائکه (غضب) بر آنها بیایند یا حکم پروردگار تو (بر هلاکت آنها برسد) چنین کردند کسانیکه پیش از اینها بودند و خدا بآنها ستم ننمود بلکه خود آنها بنفسهای خود ظلم نمودند (33)
و به پیشینیان اصابت نمود جزای آن بدیها که عمل نمودند و فرا گرفت آنان را آنچه را که بودند بوی استهزاء مینمودند (34)
و آنهائیکه شرک آوردند گفتند اگر خدا میخواست که نه ما و نه پدران ما غیر او را عبادت نمیکردیم و چیزی را حرام نمیکردیم چنین کردند آنهائیکه پیش از اینها بودند پس آیا برای رسول چیزی هست مگر تبلیغ ظاهر (35)
و حقیقة بر هر امّتی رسولی فرستادیم که بقوم خود گوید خدا را عبادت کنید و از طاغوت دوری جوئید پس بعضی از آنها کسی بود که هدایت یافت و بعضی از آنها کسی بود که عذاب بر وی محقق و ثابت گردید شما در زمین سیر نمائید و بنگرید که چگونه بود عاقبت تکذیب کننده‌گان (36)
.

صفحه : 185

(توضیح آیات)

وَ قِیل‌َ لِلَّذِین‌َ اتَّقَوا ما ذا أَنزَل‌َ رَبُّکُم قالُوا خَیراً لِلَّذِین‌َ أَحسَنُوا فِی هذِه‌ِ الدُّنیا حَسَنَةٌ وَ لَدارُ الآخِرَةِ خَیرٌ وَ لَنِعم‌َ دارُ المُتَّقِین‌َ (ما ذا) ما و ذا، مثل یک شیئی است و در معنی (ای‌ّ شی‌ء انزل ربکم) یعنی چه چیز نازل گردانید پروردگار شما (خیرا) منصوب است بنا بر اینکه جواب ماذا باشد یعنی پروردگار خیر نازل نمود قوله (لِلَّذِین‌َ أَحسَنُوا الخ) جایز است تفسیر باشد برای قول او (خَیراً) و جایز است که ابتداء کلام باشد (وَ لَنِعم‌َ دارُ المُتَّقِین‌َ) مخصوص بمدح محذوف است یعنی هر آینه خوب است جایگاه پرهیزکاران.
بیان آیه پس از آنکه خدای سبحان بیان نمود (در آیه 23) سخن کافرین را در آنچه بر پیمبرش نازل گردانیده از پی آن قول مؤمنین را بیان نموده و گفته شد بکسانیکه پرهیزکار گردیدند پروردگار شما چه چیز نازل گردانیده در پاسخ گفتند خدا خیر و خوبی نازل گردانید زیرا که قرآن تمامش شفاء و هدایت است (لِلَّذِین‌َ أَحسَنُوا فِی هذِه‌ِ الدُّنیا حَسَنَةٌ) جایز است که ابتداء کلام باشد از خدای تعالی و در معنی برای نیکوکاران در همین دنیا نیکی است برای مکافات اعمال آنها و آن ثناء و مدح است بر زبانهای مؤمنین و هدایت و توفیق آنها است بر نیکی کردن (وَ لَدارُ الآخِرَةِ خَیرٌ) یعنی آنچه از ثواب در آخرت بآنها میرسد بهتر است از آنچه در دنیا بآنها میرسد و جایز است که تمام اینها از کلام متّقین باشد و (حسن) و (زجّاج) هر دو وجه را جایز دانند. (مجمع البیان) جَنّات‌ُ عَدن‌ٍ یَدخُلُونَها تَجرِی مِن تَحتِهَا الأَنهارُ لَهُم فِیها ما یَشاؤُن‌َ کَذلِک‌َ یَجزِی اللّه‌ُ المُتَّقِین‌َ

صفحه : 186
(جَنّات‌ُ عَدن‌ٍ) خبر مبتداء محذوف است یعنی (هی جنّات عدن) پس از بیان گفتار مؤمنین با تقوی و تصدیق آنها بخیر بودن کلام اللّه و عمل نمودن باحکام آن برای چنین اشخاصی آماده شده بهشتهائیکه جای اقامتگاه آنها است و در آن داخل میگردند و در اوصاف بهشت متقین همین طوری که در آیات بسیاری بیان نموده دو نعمت تذکر میدهد یکی نهرهائی که علی الدوام از زیر درختان یا غرفه‌های آن جریان دارد و قطع شدنی نیست زیرا که از سر چشمه فیض و رحمت الهی جریان دارد و دیگر آنچه بخواهند از نعم بی‌پایان رحمانی برای آنان آماده شده اینکه طور خداوند پاداش میدهد اشخاص با تقوی را.
الَّذِین‌َ تَتَوَفّاهُم‌ُ المَلائِکَةُ طَیِّبِین‌َ یَقُولُون‌َ سَلام‌ٌ عَلَیکُم ادخُلُوا الجَنَّةَ بِما کُنتُم تَعمَلُون‌َ پس از آنکه حق تعالی در آیه 28 بیان نمود چگونگی حال کفار را در موقع قبض روحشان و تسلیم گردیدنشان و انکار نمودن کفرشان و داخل گردیدن آنها در ابواب جهنم، در مقابل اینجا در مقام بیان حال متقین بر آمده که آن کسانی را که ملائکه قبض روح آنها را مینمایند در حالیکه آنها از هر خباثتی از خباثات ظاهری و باطنی مثل شرک و فسق و باقی اوصاف نکوهیده حیوانی طاهر و پاک گردیده‌اند ملائکه بآنها سلام و تحیّت میگویند و آنها را ارشاد مینمایند ببهشت که دار کرامت الهی است بپاداش اعمال نیک آنها.
هَل یَنظُرُون‌َ إِلّا أَن تَأتِیَهُم‌ُ المَلائِکَةُ أَو یَأتِی‌َ أَمرُ رَبِّک‌َ کَذلِک‌َ فَعَل‌َ الَّذِین‌َ مِن قَبلِهِم (هَل) برای انکار آمده شاید معنی آیه چنین باشد که آیا اینکه کفار منتظر نیستند که ملائکه بر آنها فرود آیند برای قبض روح آنها یا بیاید امر پروردگار تو بعذاب استیصال و آنها را فرا گیرد همان طوری که پیشینیان را در اثر تکذیب و فسادی که در زمین نمودند، مثل قوم عاد و ثمود و فرعونیان در همین عالم عذاب آنها را گرفت باید منتظر چنین عذابی باشند.

صفحه : 187
وَ ما ظَلَمَهُم‌ُ اللّه‌ُ وَ لکِن کانُوا أَنفُسَهُم یَظلِمُون‌َ، فَأَصابَهُم سَیِّئات‌ُ ما عَمِلُوا وَ حاق‌َ بِهِم ما کانُوا بِه‌ِ یَستَهزِؤُن‌َ سبب فرو گرفتن عذاب آنها را چه عذاب دنیوی از استیصال و چه عذاب اخروی از نار جحیم هر کدام باشد در اثر اینکه است که خودشان بنفس خودشان ستم نمودند اینکه بود که عذاب آنها را فرا گرفت و خدا بآنها ستم ننمود همان اثر اعمال بد آنها بود که بآنها اصابت نمود و فرو گرفت آنها را آنچه بآن استهزاء مینمودند یعنی استهزاء آنها بازگشت بخودشان نمود.
ظاهرا آیه اشاره باین است که هر عملی آثاری دارد که خواهی نخواهی عکس العمل آن پدیدار خواهد گردید در دنیا بمکافات دنیوی و در آخرت بعذاب جهنّم خواهد کشید.
وَ قال‌َ الَّذِین‌َ أَشرَکُوا لَو شاءَ اللّه‌ُ ما عَبَدنا مِن دُونِه‌ِ مِن شَی‌ءٍ نَحن‌ُ وَ لا آباؤُنا (لَو شاءَ اللّه‌ُ) که جمله شرطیه است مفعولش حذف گردیده برای اینکه جزاء بر آن دلالت دارد یعنی مشرکین گفتند که اگر خدا میخواست نه ما و نه پدران ما غیر او چیزی را پرستش نمینمودیم و فقط او را عبادت میکردیم.
وَ لا حَرَّمنا مِن دُونِه‌ِ مِن شَی‌ءٍ و نیز اگر مشیّت و خواست او بر اعمال ما نبود از عبادت کردن اوثان و بر خود حرام گردانیدن (بحیره و سائبه) و غیر اینها را ما نمیکردیم گویا اینکه مشرکین که چنین میگفتند جبری بودند که عمل خود را از فعل و ترک مستند بمشیت الهی مینمودند که اگر خدا نمیخواست ما نه عبادت غیر او را مینمودیم و نه چیزی را بر خودمان حرام میکردیم.
کَذلِک‌َ فَعَل‌َ الَّذِین‌َ مِن قَبلِهِم فَهَل عَلَی الرُّسُل‌ِ إِلَّا البَلاغ‌ُ المُبِین‌ُ برسولش خبر میدهد که دأب مردم چنین است و مردمان پیش از اینکه کفار عمل و گفتار آنها همچنین بوده و غرض آنها تبرئه خودشان و رفع تکلیف از خود و محوّل نمودن اعمال خود را بمشیّت و خواست الهی بوده (فَهَل) انکار و اعتراض

صفحه : 188
بر آنها است که آیا بر رسول چیز دیگری است مگر تبلیغ و ارشاد نمودن بآنچه وظیفه او است براه نمائی نمودن بطریق پرستش الهی.
چون مشرکین میگفتند اگر خدا نمیخواست ما پرستش بتها را بکنیم یا چیزی را حرام نکنیم نمیکردیم گویا در جواب آنها فرموده چون رضای خدا در پرستش بتها نیست و همچنین در حرام کردن بعض چیزها اینکه است که برای شما پیغمبر فرستاد که بشما تذکر دهد که طریق سیر و عمل شما خلاف و خطاء است و حکم خدا و مشیّت او مقتضی ارسال پیمبران گردیده که بر شما اتمام حجّت گردد.
وَ لَقَد بَعَثنا فِی کُل‌ِّ أُمَّةٍ رَسُولًا أَن‌ِ اعبُدُوا اللّه‌َ وَ اجتَنِبُوا الطّاغُوت‌َ فَمِنهُم مَن هَدَی اللّه‌ُ وَ مِنهُم مَن حَقَّت عَلَیه‌ِ الضَّلالَةُ پس از بیان گفتار مشرکین و تبرئه نمودن خود را از اعمال بدشان در مقام برآمده که تذکر دهد که ما برای اتمام حجت و ارشاد خلق در هر امت و قوم و طائفه‌ئی رسولی فرستادیم که خدا را پرستش نمایند و از اطاعت و پیروی نمودن طاغوت (که ظاهرا چنانچه مفسرین گفته‌اند مقصود از طاغوت شیطان است) اجتناب نموده و دوری جویند، بعضی از ملل کسانی بودند که در اثر پیروی پیمبران خداوند آنها را هدایت گردانید یعنی آنها را بسوی حق و حقیقت راهنمائی نمود و بسعادت عظمی رسیدند و بعضی مخالفت نمودند و در اثر مخالفت ضلالت و گمراهی بر آنان محقق گردید.
آیه اشاره است به اینکه که اگر چه هدایت یافتن بخواست خدا انجام میگیرد لکن خدا کسی را هدایت مینماید که از روی اختیار تابع پیمبران گردد و همچنین کسی را گمراه مینماید که باختیار مخالفت ورزیده آنهم نه اینکه خدا کسی را گمراه گرداند وقتی بهدایت رسولان هدایت نگردیدند گمراه خواهند گردید کسیکه بیراهه رفت و براه حق سیر ننمود گمراهی برایش محقق میگردد و چنین کسی ابد الاباد در گمراهی قدم میزند و از طریق سعادت و فیروزمندی دورتر میگردد

صفحه : 189
فَسِیرُوا فِی الأَرض‌ِ فَانظُرُوا کَیف‌َ کان‌َ عاقِبَةُ المُکَذِّبِین‌َ امر بکفار نموده که ای مشرکین و کسانیکه از جاده حقیقت گمراه گردیده‌اید در زمین سیر و مسافرت کنید و بنظر عبرت اثر خرابی شهرستانهای متمرّدین را بنگرید و به بینید چگونه بود عاقبت و سر انجام آنهائی که پیمبران را تکذیب نمودند و نسبتهای ناروائی بآنها دادند و از اطاعت امر خدا سرپیچی نمودند.

صفحه : 190

[سوره النحل (16): آیات 37 تا 50]

اشاره

إِن تَحرِص عَلی هُداهُم فَإِن‌َّ اللّه‌َ لا یَهدِی مَن یُضِل‌ُّ وَ ما لَهُم مِن ناصِرِین‌َ (37) وَ أَقسَمُوا بِاللّه‌ِ جَهدَ أَیمانِهِم لا یَبعَث‌ُ اللّه‌ُ مَن یَمُوت‌ُ بَلی وَعداً عَلَیه‌ِ حَقًّا وَ لکِن‌َّ أَکثَرَ النّاس‌ِ لا یَعلَمُون‌َ (38) لِیُبَیِّن‌َ لَهُم‌ُ الَّذِی یَختَلِفُون‌َ فِیه‌ِ وَ لِیَعلَم‌َ الَّذِین‌َ کَفَرُوا أَنَّهُم کانُوا کاذِبِین‌َ (39) إِنَّما قَولُنا لِشَی‌ءٍ إِذا أَرَدناه‌ُ أَن نَقُول‌َ لَه‌ُ کُن فَیَکُون‌ُ (40) وَ الَّذِین‌َ هاجَرُوا فِی اللّه‌ِ مِن بَعدِ ما ظُلِمُوا لَنُبَوِّئَنَّهُم فِی الدُّنیا حَسَنَةً وَ لَأَجرُ الآخِرَةِ أَکبَرُ لَو کانُوا یَعلَمُون‌َ (41)
الَّذِین‌َ صَبَرُوا وَ عَلی رَبِّهِم یَتَوَکَّلُون‌َ (42) وَ ما أَرسَلنا مِن قَبلِک‌َ إِلاّ رِجالاً نُوحِی إِلَیهِم فَسئَلُوا أَهل‌َ الذِّکرِ إِن کُنتُم لا تَعلَمُون‌َ (43) بِالبَیِّنات‌ِ وَ الزُّبُرِ وَ أَنزَلنا إِلَیک‌َ الذِّکرَ لِتُبَیِّن‌َ لِلنّاس‌ِ ما نُزِّل‌َ إِلَیهِم وَ لَعَلَّهُم یَتَفَکَّرُون‌َ (44) أَ فَأَمِن‌َ الَّذِین‌َ مَکَرُوا السَّیِّئات‌ِ أَن یَخسِف‌َ اللّه‌ُ بِهِم‌ُ الأَرض‌َ أَو یَأتِیَهُم‌ُ العَذاب‌ُ مِن حَیث‌ُ لا یَشعُرُون‌َ (45) أَو یَأخُذَهُم فِی تَقَلُّبِهِم فَما هُم بِمُعجِزِین‌َ (46)
أَو یَأخُذَهُم عَلی تَخَوُّف‌ٍ فَإِن‌َّ رَبَّکُم لَرَؤُف‌ٌ رَحِیم‌ٌ (47) أَ وَ لَم یَرَوا إِلی ما خَلَق‌َ اللّه‌ُ مِن شَی‌ءٍ یَتَفَیَّؤُا ظِلالُه‌ُ عَن‌ِ الیَمِین‌ِ وَ الشَّمائِل‌ِ سُجَّداً لِلّه‌ِ وَ هُم داخِرُون‌َ (48) وَ لِلّه‌ِ یَسجُدُ ما فِی السَّماوات‌ِ وَ ما فِی الأَرض‌ِ مِن دابَّةٍ وَ المَلائِکَةُ وَ هُم لا یَستَکبِرُون‌َ (49) یَخافُون‌َ رَبَّهُم مِن فَوقِهِم وَ یَفعَلُون‌َ ما یُؤمَرُون‌َ (50)

صفحه : 191

[ترجمه]

(ای رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) اگر حرص بزنی بر هدایت یافتن کافرین حقیقة خدا هدایت نمیکند کسی را که گمراه گردید و برای آنها نیست یاری کننده‌ئی (37)
و قسم یاد نمودند بخدا بجدّیت که کسیکه مرد خدا او را مبعوث نمیگرداند برخواهد انگیخت خدا مرده‌ها را و اینکه کار وعده‌ئی است از خدا که بر خدا است وفا کردن بآن و درست و راست است و لکن بیشتر مردم نمیدانند (38)
تا اینکه بر آنها بیان کند آنچه را که در آن اختلاف مینمودند و برای اینکه کسانیکه کافر شدند بدانند که بحقیقت آنان دروغگویان بودند که میگفتند مرده را زنده نخواهد کرد (39)
حقیقة حکم نافذ ما چنین است که وقتی که وجود چیزی را اراده نمودیم باو گوئیم باش فورا موجود میگردد (40)
کسانیکه در راه خدا هجرت نمودند پس از آنکه ستم دیده شدند ما البته بآنها در دنیا جایگاه نیکو میدهیم و هر آینه اجر آخرت بزرگتر است اگر بودند میدانستند (41)
آنها آنکسانی بودند که صبر کردند و بپروردگارشان توکّل نمودند (42)
و نفرستادیم ما پیغمبری پیش از تو مگر اینکه آنها مردانی بودند از بشر که بسوی آنها وحی مینمودیم و شما از اهل ذکر از آنهائیکه میدانند سؤال کنید اگر نمیدانید (43)
با هر رسولی معجزات و کتابهای نوشته فرستادیم و بسوی تو نازل گردانیدیم ذکر (قرآن) را تا اینکه برای مردم بیان کنی آنچه را که بسوی آنها فرستاده شده و شاید آنها تفکّر نمایند (44)
آنانکه بر کارهای بد خود مکر میاندیشند آیا مطمئنّند که خدا آنها را بزمین فرو نمی‌برد یا بیاید آنها را عذاب از جائی که نمیدانند (45)
یا عذاب آنها را بگیرد در حال حرکت و عمل آنها پس نیستند آنها عاجز کننده خدا (46)
یا آنها را در حال ترس و اضطراب بگیرد بعذاب بحقیقت پروردگار شما رءوف و مهربان است (47)
آیا نظر ننمودند بسوی آنچه خدا آفریده که سایه او میگردد از راست و چپ در حالیکه سجده کننده است خدا را در حالیکه آنها فروتنی کنندگانند (48)
و سجده میکنند برای خدا آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است از جنبنده‌گان و ملائکه و آنها تکبّر نمیکنند (49)
میترسند از پروردگارشان که فوق آنها است و بر آنچه مأمور گردیده‌اند عمل میکنند (50)

صفحه : 192

(توضیح آیات)

إِن تَحرِص عَلی هُداهُم فَإِن‌َّ اللّه‌َ لا یَهدِی مَن یُضِل‌ُّ وَ ما لَهُم مِن ناصِرِین‌َ آیه ارائه میدهد که رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بسیار در اسلام آوردن کفار و مشرکین جدیّت مینمود و خیلی بر کفر آنها متأسف و محزون بود برای تسلّی دل رسولش صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و قطع امید او را آنها خطاب مینماید که تو بیهوده خود را زحمت نده همین قدر بوظیفه خود که تبلیغ رسالت است عمل نما و بدان که خدا هدایت نمیکند آنکسی را که در اثر اعمال نکوهیده خودش از قابلیت هدایت افتاده و خدا او را بگمراهی واگذارده و کسیکه گمراه گردید برای او یاری کننده‌ئی نخواهد بود معلوم است که فقط یاری کننده خدا است کسیکه (بعروة الوثقی) توحید تمسک نجوید و بطریق ایمان پیوند خود را بمبدأش محکم نگرداند چنین کسی در هیچ وقت نه در دنیا و نه در آخرت یاری کننده‌ئی نخواهد داشت.
وَ أَقسَمُوا بِاللّه‌ِ جَهدَ أَیمانِهِم لا یَبعَث‌ُ اللّه‌ُ مَن یَمُوت‌ُ در مفردات گفته (الجهد) بفتح جیم و ضم آن بمعنی طاقت و مشقت است و بعضی گفته‌اند که بفتح جیم مشقت است و بضم‌ّ جیم وسع است تا اینکه گفته و قوله تعالی (أَقسَمُوا بِاللّه‌ِ جَهدَ أَیمانِهِم) یعنی کفار قسم یاد نمودند و در قسم کوشش نمودند که آنچه در قسم بلیغ‌تر است بیاورند. (پایان) و در مجمع در معنی آیه گفته آنها قسم را در کوشش بمنتهی رسانیدند (پایان) خلاصه کفار بطور جدیت قسم خوردند که خدا کسی را در قیامت مبعوث نمیگرداند شاید غرضشان اینکه بوده کسیکه بمردن فانی گردید ممکن نیست خلقت جدیدی پیدا نماید.
بَلی وَعداً عَلَیه‌ِ حَقًّا وَ لکِن‌َّ أَکثَرَ النّاس‌ِ لا یَعلَمُون‌َ آری وعده ایست که خدا داده وعده او حق است اشاره به اینکه که اینکه چنین نیست که اینها گمان کرده‌اند که کسیکه مرد فانی گردیده و ممکن نیست

صفحه : 193
حیات جدیدی پیدا نماید (وَ لکِن‌َّ أَکثَرَ النّاس‌ِ لا یَعلَمُون‌َ) شاید مقصود اینکه باشد که بیشترین افراد بشر از مراتب سیر انسانی و بقاء روح وی بی‌خبرند فقط جسم انسان را می‌بینند که بمردن مندک و پراکنده گردیده دیگر خبر از آن حقیقت روح او ندارند که چنانچه در حدیث است که
(خلقتم للبقاء لا للفناء)
حقیقت انسانی قابل بقاء است و حقیقت او آن جنبه روحانی او است و دنیا و آخرت دو حالتی است از حالات انسانی که هر یک پس از دیگری عارض او میگردد و جوهر ذات او در همه حالات باقی است و فناءپذیر نخواهد بود.
لِیُبَیِّن‌َ لَهُم‌ُ الَّذِی یَختَلِفُون‌َ فِیه‌ِ وَ لِیَعلَم‌َ الَّذِین‌َ کَفَرُوا أَنَّهُم کانُوا کاذِبِین‌َ (لِیُبَیِّن‌َ) متعلق بفعل محذوف است یعنی (یبعثهم لیبیّن) لام (لِیُبَیِّن‌َ) و لام (لِیَعلَم‌َ) هر دو بیان علت و سبب مبعوث گردیدن آنها است یعنی خدا آنها را در قیامت زنده میکند برای اینکه برای آنها ظاهر گرداند آنچه را که در امر معاد و باقی معارف و احکام اختلاف مینمودند یعنی در قیامت که حقیقت هر چیزی عیان میگردد واقع و حقیقت را دریابند، و نیز علت دیگر اینکه است که کافرین بدانند که آنان دروغگویانند، ظاهرا در اینجا مقصود اینکه نیست که علت مبعوث گردیدن منحصر در اینکه دو چیز باشد زیرا که البته علل بالاتری در کار است، شاید اشاره ببعض علت مبعوث شدن است نه تمام علل.
إِنَّما قَولُنا لِشَی‌ءٍ إِذا أَرَدناه‌ُ أَن نَقُول‌َ لَه‌ُ کُن فَیَکُون‌ُ ظاهرا آیه در مقام رفع استبعاد آنها است در چگونگی زنده شدن مردگان در قیامت و سعه و استیلاء امر او، و شاید مقصود از قول (کُن) امر تکوینی و قضاء و حکم ازلی باشد، و بیان اینکه قدرت و اراده حق تعالی چنان در اشیاء نفوذ دارد که بمجرد اراده و امر ایجادی شیئی موجود میگردد و لفظ (کُن) اشاره بسرعت اجابت ماهیات ممکنات است.
خلاصه آیه ارشاد بر اینکه است که همان کسیکه ابتداءا اشیاء را از عدم بوجود آورده در صورتی که هیچ نبوده البته قدرت دارد بر اعاده آنها در صورتی که

صفحه : 194
اعاده اهون و آسان‌تر از ابداع خواهد بود زیرا که در اعاده روح انسانی با مواد اصلیه او موجود است در اینکه صورت هیچ جای استبعاد در مبعوث شدن مرده‌گان نخواهد بود.
وَ الَّذِین‌َ هاجَرُوا فِی اللّه‌ِ مِن بَعدِ ما ظُلِمُوا لَنُبَوِّئَنَّهُم فِی الدُّنیا حَسَنَةً وَ لَأَجرُ الآخِرَةِ أَکبَرُ لَو کانُوا یَعلَمُون‌َ بعضی از مفسرین در شأن نزول آیه گفته‌اند آیه در باره مهاجرین بحبشه نازل گردیده و آنها جماعتی از مؤمنین صدر اسلام بودند که در مکه ایمان آورده بودند و گویا بزرگ آنها جعفر بن ابی طالب پسر عموی حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بود و آنها از بس از کفار اهل مکه اذیت کشیدند باذن پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم مهاجرت بحبشه نمودند که در پناه نجاشی در امان باشند.
لکن نظر باطلاق آیه شاید مقصود تمام مؤمنین کسانی باشند که از مکه که وطنشان بوده بیاری رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم مهاجرت بمدینه نمودند.
خلاصه خدای تعالی بمهاجرین وعده داده که در دنیا جایگاه نیکو (مدینه) بآنها عطاء میکند که از شرّ کفّار در امان باشند و بر آنها غالب گردند و مقام آخرتی آنها بالاتر است اگر بدانند (لَو کانُوا یَعلَمُون‌َ) ضمیر (کانُوا) راجع بکفار است و جزاء شرط محذوف است یعنی اگر کفار بدانند.
الَّذِین‌َ صَبَرُوا وَ عَلی رَبِّهِم یَتَوَکَّلُون‌َ آنچنان مهاجرانیکه صبر نمودند و بر پروردگارشان توکّل کردند، شاید مقصود چنین باشد که اینکه فضائلی که راجع بمهاجرین گفته شد برای آن مهاجرینی خواهد بود که آنها بر ایذاء کفار صبر نمودند و تمام اتّکاء و امیدشان بخدا بود و غرض دیگری مثل ریاست یا بدست آوردن غنائم یا چیز دیگری در کار نبوده.
وَ ما أَرسَلنا مِن قَبلِک‌َ إِلّا رِجالًا نُوحِی إِلَیهِم فَسئَلُوا أَهل‌َ الذِّکرِ إِن کُنتُم لا تَعلَمُون‌َ مفسرین در شأن نزول اینکه آیه گفته‌اند که چون مشرکین مکه انکار

صفحه : 195
مینمودند که بشری برسالت مبعوث گردد اینکه بود که اینکه آیه بر ردّ آنها نازل گردید که رسول باید از جنس بشر باشد تا بتوانید او را ببینید و با او تماس بگیرید و ای رسول ما در امتهای گذشته نفرستادیم رسولی مگر مردهائی از بشر که بآنها وحی میفرستادیم اگر اینکه مشرکین نمیدانند از اهل ذکر سؤال کنند سخنان مفسرین در اینکه مقصود از اهل ذکر کیانند، مأخوذ از مجمع البیان 1- آنهائیکه عالمند باخبار امم گذشته‌گان خواه مؤمنین باشند یا کافرین و علم را ذکر نامید زیرا که ذکر یافتن علم است و ضدّ سهو است و بمنزله سبب موصل بعلم است اینکه است که نیکو است موقع علم واقع گردد و منبأ باشد از معنی آن. (رمّانی و زجّاج و ازهری) 2- مقصود از اهل ذکر اهل کتابند یعنی اهل تورات و انجیل.
(إبن عباس و مجاهد) (إِن کُنتُم لا تَعلَمُون‌َ) خطاب بمشرکین مکّه است زیرا که اینها یهود و نصاری را در آنچه از کتبشان خبر میدادند تصدیق مینمودند و از شدّت عداوتشان پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را تکذیب میکردند.
3- مقصود از اهل ذکر اهل قرآنند زیرا که ذکر قرآن است (إبن زید) و قریب باین قول روایتی است که جابر و محمّد بن مسلم از ابی جعفر (ع) نقل میکنند که فرموده
(نحن اهل الذکر)
مائیم اهل ذکر. (پایان) بِالبَیِّنات‌ِ وَ الزُّبُرِ وَ أَنزَلنا إِلَیک‌َ الذِّکرَ لِتُبَیِّن‌َ لِلنّاس‌ِ ما نُزِّل‌َ إِلَیهِم وَ لَعَلَّهُم یَتَفَکَّرُون‌َ (بِالبَیِّنات‌ِ وَ الزُّبُرِ) متعلق است به (أَرسَلنا) و تقدیر اینکه میشود که نفرستادیم ببیّنات و زبر مگر مردهائی را یعنی مردهائی از پیمبران که میآمدند با دلیلهای واضح و کتابهای نوشته شده و خطاب برسول است که ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بر تو قرآن را نازل گردانیدیم تا اینکه برای مردم بیان نمائی آنچه را که بسوی آنمردم نازل شده در قرآن از احکام و شرایع و دلائل بر توحید شاید آنها فکر خود را

صفحه : 196
بکار بیندازند و حقائق را دریابند.
شاید یکی از حکمتهائی که معجزه عمده نبی‌ّ خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم قرآن بود که از سنخ کلام عرب است همین باشد که حکایات و معجزات پیمبران گذشته را بمردم تذکر دهد که هم اخبار بغیب باشد و هم جامع تمام کتابهای آسمانی و ارائه دادن علوم تمام پیمبران سلف تا معلوم شود که حضرتش دارای علوم اولین و آخرین بوده أَ فَأَمِن‌َ الَّذِین‌َ مَکَرُوا السَّیِّئات‌ِ أَن یَخسِف‌َ اللّه‌ُ بِهِم‌ُ الأَرض‌َ أَو یَأتِیَهُم‌ُ العَذاب‌ُ مِن حَیث‌ُ لا یَشعُرُون‌َ، الی قوله: لَرَؤُف‌ٌ رَحِیم‌ٌ (أَ فَأَمِن‌َ) بهمزه استفهام در مقام تهدید کفار و مشرکین برآمده که آیا آنهائیکه در کار پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم مکرهای بدی بکار بردند آیا مطمئنند و نمیترسند که در موقع غضب حق تعالی واقع گردند و زمین آنان را بگیرد همان طوری که قارون را گرفت یا عذاب از جائیکه نمیدانند بآنها اصابت نماید همان طوری که قوم لوط را فرا گرفت یا اینکه در حال آمد و شد یا در سفر یا در حال کسب و عملشان مبتلا بعذاب گردند وقتی که عذاب آنها را گرفت قدرتی ندارند که غالب گردند بر غضب خدا یا اینکه عذاب آنها را فرا گیرد در حال ترس.
فَإِن‌َّ رَبَّکُم لَرَؤُف‌ٌ رَحِیم‌ٌ اشاره به اینکه که کفار و مشرکین در معرض همه طور عذاب و سخطی هستند لکن پروردگار شما ای مشرکین نسبت بمخلوقاتش رءوف و مهربان است از راه لطف و کرم شما را مهلت میدهد و عذاب را عقب میاندازد شاید بخود آئید و متنبّه گردید.
أَ وَ لَم یَرَوا إِلی ما خَلَق‌َ اللّه‌ُ مِن شَی‌ءٍ یَتَفَیَّؤُا ظِلالُه‌ُ عَن‌ِ الیَمِین‌ِ وَ الشَّمائِل‌ِ سُجَّداً لِلّه‌ِ وَ هُم داخِرُون‌َ مقصود از (یَرَوا) رؤیت حسی است نسبت باجسام جسمانی و گویند (ظل) سایه از صبح تا ظهر است و فیئی از بعد از ظهر تا غروب آفتاب.
بهمزه (أَ وَ لَم) اعتراض بکفار و مشرکین نموده یعنی باید آنها نظر کنند

صفحه : 197
و چگونگی سجده کردن سایه اجسام را بنگرند که سایه اجسام ثقیل مثل کوهها و اجسامیکه بگردش خورشید سایه میاندازند سایه آنها از طرف راست و چپ حرکت میکند در حالیکه سجده کننده‌گانند بسجده تکوینی یعنی مسخّر امر او و نماینده قدرت و اقتدار او میباشند در حالیکه متواضع و مطیع و فرمان بردارند شاید آیه در مقام سرزنش بکفار است که تمام موجودات حتی سایه بدن خودتان در حال حرکتتان از راست بچپ بطور انقیاد خدا را سجده میکند و شما از سجده کردن اباء دارید. آری کسیکه بنظر عبرت و چشم بصیرت بموجودات نظر افکند بنور قلبش می‌بیند که تمام موجودات حتی سایه‌ها که همیشه در حرکتند خاضع و ذلیل و منقاد امر حقّند.
وَ لِلّه‌ِ یَسجُدُ ما فِی السَّماوات‌ِ وَ ما فِی الأَرض‌ِ مِن دابَّةٍ وَ المَلائِکَةُ وَ هُم لا یَستَکبِرُون‌َ تمام موجودات آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است از موجودات با شعور مثل ملائکه یا موجوداتیکه در ظاهر فاقد عقل و شعورند حتی جمادات همگی خدا را سجده میکنند و آنها استکبار و تکبر نمیکنند.
یَخافُون‌َ رَبَّهُم مِن فَوقِهِم وَ یَفعَلُون‌َ ما یُؤمَرُون‌َ جمله (یَخافُون‌َ) حال است برای فاعل (یَستَکبِرُون‌َ) که ملائکه میباشند و ظاهرا سجده در اینجا اعم‌ّ است از سجده معهود که وضع جبهه بزمین باشد یا مطلق انقیاد و تذلل و همچنین خوف اعم است از حالت نفسانی که انقباض نفس و خود باخته‌گی را ایجاب میکند و آن حالت انقیاد و تذلل و انکسار میباشد، و شاید در اینجا مقصود اینکه باشد که تمام موجودات عالی و دانی همه منقاد و مسخر امر اویند و هم از غضب او ترسناکند.

صفحه : 198

[سوره النحل (16): آیات 51 تا 63]

اشاره

وَ قال‌َ اللّه‌ُ لا تَتَّخِذُوا إِلهَین‌ِ اثنَین‌ِ إِنَّما هُوَ إِله‌ٌ واحِدٌ فَإِیّای‌َ فَارهَبُون‌ِ (51) وَ لَه‌ُ ما فِی السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ وَ لَه‌ُ الدِّین‌ُ واصِباً أَ فَغَیرَ اللّه‌ِ تَتَّقُون‌َ (52) وَ ما بِکُم مِن نِعمَةٍ فَمِن‌َ اللّه‌ِ ثُم‌َّ إِذا مَسَّکُم‌ُ الضُّرُّ فَإِلَیه‌ِ تَجئَرُون‌َ (53) ثُم‌َّ إِذا کَشَف‌َ الضُّرَّ عَنکُم إِذا فَرِیق‌ٌ مِنکُم بِرَبِّهِم یُشرِکُون‌َ (54) لِیَکفُرُوا بِما آتَیناهُم فَتَمَتَّعُوا فَسَوف‌َ تَعلَمُون‌َ (55)
وَ یَجعَلُون‌َ لِما لا یَعلَمُون‌َ نَصِیباً مِمّا رَزَقناهُم تَاللّه‌ِ لَتُسئَلُن‌َّ عَمّا کُنتُم تَفتَرُون‌َ (56) وَ یَجعَلُون‌َ لِلّه‌ِ البَنات‌ِ سُبحانَه‌ُ وَ لَهُم ما یَشتَهُون‌َ (57) وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُم بِالأُنثی ظَل‌َّ وَجهُه‌ُ مُسوَدًّا وَ هُوَ کَظِیم‌ٌ (58) یَتَواری مِن‌َ القَوم‌ِ مِن سُوءِ ما بُشِّرَ بِه‌ِ أَ یُمسِکُه‌ُ عَلی هُون‌ٍ أَم یَدُسُّه‌ُ فِی التُّراب‌ِ أَلا ساءَ ما یَحکُمُون‌َ (59) لِلَّذِین‌َ لا یُؤمِنُون‌َ بِالآخِرَةِ مَثَل‌ُ السَّوءِ وَ لِلّه‌ِ المَثَل‌ُ الأَعلی وَ هُوَ العَزِیزُ الحَکِیم‌ُ (60)
وَ لَو یُؤاخِذُ اللّه‌ُ النّاس‌َ بِظُلمِهِم ما تَرَک‌َ عَلَیها مِن دَابَّةٍ وَ لکِن یُؤَخِّرُهُم إِلی أَجَل‌ٍ مُسَمًّی فَإِذا جاءَ أَجَلُهُم لا یَستَأخِرُون‌َ ساعَةً وَ لا یَستَقدِمُون‌َ (61) وَ یَجعَلُون‌َ لِلّه‌ِ ما یَکرَهُون‌َ وَ تَصِف‌ُ أَلسِنَتُهُم‌ُ الکَذِب‌َ أَن‌َّ لَهُم‌ُ الحُسنی لا جَرَم‌َ أَن‌َّ لَهُم‌ُ النّارَ وَ أَنَّهُم مُفرَطُون‌َ (62) تَاللّه‌ِ لَقَد أَرسَلنا إِلی أُمَم‌ٍ مِن قَبلِک‌َ فَزَیَّن‌َ لَهُم‌ُ الشَّیطان‌ُ أَعمالَهُم فَهُوَ وَلِیُّهُم‌ُ الیَوم‌َ وَ لَهُم عَذاب‌ٌ أَلِیم‌ٌ (63)

صفحه : 199

ترجمه آیات‌

(ترجمه)
خدا امر فرموده که دو خدا برای خود نگیرید همین است و جز اینکه اینکه نیست اله و آفریننده یکی است و از من بترسید (51)
و مخصوص باو و ملک او است آنچه در آسمانها و زمین است و برای او است دینی که واجب و لازم است آیا غیر خدا را میپرستید (52)
و آنچه نعمت برای شما است آن از جانب خدا است وقتی که سختی بشما اصابت نمود بسوی خدا تضرع میکند (53)
پس از آن وقتی که سختی را خدا از شما برداشت جماعتی از شما بپروردگارشان شرک می‌آورند (54)
تا اینکه کافر گردند بآنچه بآنها اعطاء نمودیم (باید) از آن (نعمتها) بهره برداری کنید بزودی میدانید (و بنتیجه عملتان خواهید رسید) (55)
و اینکه کافرین قرار میدهند برای چیزهائی که علم ندارند (بتها) قسمتی از آنچه روزی آنها کرده‌ایم همانا قسم بخدا که البته از آنها سؤال میشود از آنچه بودند که افتراء میزدند (56)
و برای خدا دخترها قرار میدهند خدا منزّه و مبراء از اینکه نسبتها است و برای آنان است آنچه را که آرزو دارند (57)
و وقتی بیکی از اینکه کافرین بپیدا نمودن دختر مژده دهند صورت او سیاه میگردد از غم در حالیکه غضبناک است (58)
خود را از بدی آنچه بوی بشارت داده شده پنهان میدارد (اندیشه میکند) که آیا او را بطور خواری نگاه دارم یا او را در خاک کنم آگاه باش بد است آنچه که آنها حکم میکنند (59)
برای کسانیکه بآخرت ایمان ندارند مثالهای بدی است و مخصوص بخدا است مثل اعلا و او است غالب و درستکار (60)
و اگر خدا مردم را بسبب ظلمشان مؤاخذه مینمود باقی نمیگذاشت بر روی زمین جنبنده‌ئی و لکن مؤاخذه آنها را عقب می‌اندازد تا وقت معیّن وقتی مدت آن آمد نه ساعتی باز پس آیند و نه پیشی

صفحه : 200
می‌گیرند (61)
و اینکه کافرین آنچه را که بر خود نمی‌پسندند نسبت بخدا میدهند و بدروغ میگویند که برای آنها پاداش نیکو است محققا برای آنها آتش است و بدرستیکه آنها پیش از همه بدوزخ میشتابند (62)
قسم بخدا که ما رسولانی فرستادیم بسوی کسانیکه پیش از تو بودند و شیطان اعمال آنها را در نظرشان آراسته گردانید پس شیطان دوست آنها است در زمان رسالت تو و برای آنها است عذاب دردناک (63)

صفحه : 201

(توضیح آیات)

وَ قال‌َ اللّه‌ُ لا تَتَّخِذُوا إِلهَین‌ِ اثنَین‌ِ إِنَّما هُوَ إِله‌ٌ واحِدٌ فَإِیّای‌َ فَارهَبُون‌ِ (إِلهَین‌ِ اثنَین‌ِ) نفی عدد را مؤکّد میگرداند آیا نمی‌بینی اگر همین قدر گفته شود اللّه اله است و مؤکد نگرداند بواحد وحدت از آن استفاده نمیشود بلکه فقط الهیت از آن معلوم میگردد (فَإِیّای‌َ فَارهَبُون‌ِ) کلام از غیبت بمتکلم آمده و نگفته (فایاه فارهبون) برای اینکه اینکه طور در ترسانیدن بلیغ‌تر است با اینکه قبلا بلفظ متکلم آمده. (طبرسی) ممکن است در توجیه آیه گفته شود چون مشرکین دو اله قائل بودند یکی را مبدء آفرینش میدانستند و دیگر خدایانی که آنها را آلهه مینامیدند و چنین گمان میکردند که تدبیر عالم محوّل بآنها است و آن بتها را عبادت مینمودند بگمان اینکه اینها نزد حق تعالی مقام و منزلتی دارند و نظام عالم بدست آنها داده شده و آنان را شفعاء و واسطه بین خود و خدا قرار میدادند اینکه بود که وقتی از آنها سؤال میشد برای چه بتها را پرستش میکنید میگفتند (لِیُقَرِّبُونا إِلَی اللّه‌ِ زُلفی) بنا بر اینکه توجیه مقصود از نهی (إِلهَین‌ِ) چنین میشود که خداوند که آفریننده عالم است، بذات بی‌زوال خود می‌آفریند و امور عالم تحت تدبیر خود او است و دیگری در امر عالم دخالتی ندارد پس بایستی از من که خدای منفرد بوجود و تدبیر عالم میباشم بترسید و دیگری نپرستید.
بعبارت دیگر شاید نهی از اتخاذ الهین یکی اله خلق باشد و دیگر اله تدبیر و ارشاد به اینکه که اله متعدّد نیست اله خلق و اله تدبیر یکی است در پرستش و عبادت کسی را با او شریک قرار ندهید و از غضب و سخط حق تعالی اندیشه نمائید وَ لَه‌ُ ما فِی السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ وَ لَه‌ُ الدِّین‌ُ واصِباً در مفردات گفته الوصب السقم اللازم و قد وصب فلان فهو وصب و اوصبه کذا فهو یتوصب نحو یتوجع قال تعالی (وَ لَهُم عَذاب‌ٌ واصِب‌ٌ) (وَ لَه‌ُ الدِّین‌ُ واصِباً)

صفحه : 202
فتوعد لمن اتخذ الهین و تنبیه ان‌ّ جزاء من فعل ذلک عذاب لازم شدید الخ).
خلاصه معنی آیه چنین میشود که حق انسان اینکه است که همیشه و در تمام حالات آفریننده آسمان و زمین را اطاعت نماید و بر آنچه امر نموده عصیان نورزد همان طوری که ملائکه را اینکه طور توصیف نموده قوله تعالی در باره آنها است (لا یَعصُون‌َ اللّه‌َ ما أَمَرَهُم وَ یَفعَلُون‌َ ما یُؤمَرُون‌َ).
أَ فَغَیرَ اللّه‌ِ تَتَّقُون‌َ آیه پس از اعتراض بر آنهائی که دو خدا برای خود فرا گرفته‌اند بهمزه استفهام که در مقام انکار میآورند آنها را تخطئه میکند که آیا شما بغیر خدای واحد احد توجّه دارید و رو میآورید.
و در آیات امر بتقوی بسیار شده و تقوی مأخوذ از وقایه است چنانچه گفته میشود (وقاه السوء یقیه وقایة) و قوله تعالی (اتَّقُوا اللّه‌َ حَق‌َّ تُقاتِه‌ِ) و تقوی اسم وقایه است و تاء در آن بدل از واو است و ممکن است باقی گذاردن تقوی را بمعنی لغوی آن و بنا بر اینکه معنی (اتَّقُوا اللّه‌َ) چنین باشد که خدا را حفظ کنید بدوام توجه و اقبال بسوی او و انقطاع از غیر او بطوریکه امور دنیوی شما را از یاد حق تعالی مشغول نگرداند و حمل نمودن تقوی را بر ترک معاصی و محرمات و فعل طاعات از لوازم معنی تقوی است نه عین آن زیرا که لازمه توجه کامل ترک معاصی و فعل طاعات است.
در معانی الاخبار باسناده از ابی بصیر است که گفته از ابا عبد اللّه (ع) سؤال کردم از قول حق تعالی (اتَّقُوا اللّه‌َ حَق‌َّ تُقاتِه‌ِ) فرمود اینکه است که اطاعت کند و عصیان نکند و متذکر باشد و فراموش نکند و شکر کند و کفران نکند الخ.
و شاید بهمین معنی حقیقی تقوی اشاره دارد اخباریکه تصریح نموده که تقوی از امور قلبیه است نه از امور بدنیه از جمله آنها روایتی است که در بحار از کتاب صفات الشیعه شیخ صدوق بسند خود از علی بن عبد العزیز نقل میکند که گفته ابا عبد اللّه علیه السّلام فرمود یا علی بن عبد العزیز مغرور نکند تو را گریه آنها

صفحه : 203
همانا تقوی در قلب است.
و آیات بعد مثل (وَ ما بِکُم مِن نِعمَةٍ فَمِن‌َ اللّه‌ِ ثُم‌َّ إِذا مَسَّکُم‌ُ الضُّرُّ فَإِلَیه‌ِ تَجئَرُون‌َ) مؤیّد همین معنی است که چون هر نعمتی از او است پس باید رو باو آورید، و (ما) شرطیه باشد یا موصوله متضمن معنی شرط است و در معنی اخبار است به اینکه که آنچه نعمت در دست شما است از صحت یا غناء یا غیر آن از جانب خدا است و وقتی بشما سختی اصابت نمود از مرض یا فقر یا مصیبتی بسوی او تضرّع و زاری میکنید ثُم‌َّ إِذا کَشَف‌َ الضُّرَّ عَنکُم إِذا فَرِیق‌ٌ مِنکُم بِرَبِّهِم یُشرِکُون‌َ (مِنکُم) من تبعیضی، آیه اخبار باین است که بعضی از شما مردم اینطورید که وقتی سختی و مصیبتی بشما وارد گردید رو بخدا میآورید و بتضرع و مسئلت رفع بلاء می‌طلبید و وقتی سختی از شما برطرف گردید عوض اینکه شکر نعمتهای الهی را نمائید بپروردگارتان شریک میآورید، شاید مقصود از شرک در اینجا شرک در مقام افعال باشد یعنی رفع شدن بلا را مستند باسباب دانند و از مسبب الاسباب غافل گردند و شاید مقصود مشرکین باشند که هنگام بیچاره‌گی بآنفطرت توحیدشان رو بخدا آرند و پس از برطرف شدن بلاء باز بشرکشان برگردند لِیَکفُرُوا بِما آتَیناهُم فَتَمَتَّعُوا فَسَوف‌َ تَعلَمُون‌َ اینکه آیه تأیید میکند توجیح اول را که در آیه بالا شد که کفر آنها از قبل نعمتی است که بآنها تفضل شده بعضی از نجات یافته‌گان کفران نعمت میکنند یعنی نعمت را از خدا نمیدانند پس بامر تهدیدی فرموده بآنهائیکه بنعمتهای خدا کافر شدند که یک اندک مدتی از حیات دنیا متمتع گردید پس بزودی یا قبل از مرگ یا پس از مرگ کیفر عملتان را خواهید دید.
وَ یَجعَلُون‌َ لِما لا یَعلَمُون‌َ نَصِیباً مِمّا رَزَقناهُم تَاللّه‌ِ لَتُسئَلُن‌َّ عَمّا کُنتُم تَفتَرُون‌َ ضمیر (وَ یَجعَلُون‌َ) آیه را عطف داده بآیات بالا از خطاهای کفار و در مقام بیان اعمال رکیک مشرکین برسولش خبر میدهد که اینان از آنچه بآنها روزی داده‌ایم از کشتها و زراعتها و چهارپایان برای بتهایشان قسمتی میگذارند قوله

صفحه : 204
تعالی در سوره انعام آیه 126 راجع بمشرکین فرموده (وَ جَعَلُوا لِلّه‌ِ مِمّا ذَرَأَ مِن‌َ الحَرث‌ِ وَ الأَنعام‌ِ نَصِیباً فَقالُوا هذا لِلّه‌ِ بِزَعمِهِم وَ هذا لِشُرَکائِنا الخ) و بقسم (تَاللّه‌ِ) و لام تأکید و نون ثقیله آیه را مؤکّد میگرداند که آنان البته در موقع سؤال واقع میگردند از آنچه افتراء میزنند و بتها را شریک خدا قرار میدهند.
وَ یَجعَلُون‌َ لِلّه‌ِ البَنات‌ِ سُبحانَه‌ُ وَ لَهُم ما یَشتَهُون‌َ (وَ یَجعَلُون‌َ) نیز عطف بآیه بالا است که خبر میدهد که از جمله اعمال رکیک مشرکین نیز چنین است که برای خدا دختران قائل میگردند (سُبحانَه‌ُ) یا برای تنزیه است از نسبت ولد یا برای تعجّب آمده که اینکه نسبت عجیبی است که بخدا میدهند مفسرین گفته‌اند که خزاعه و کنانه میگفتند ملائکه دختران خدا میباشند قوله تعالی (وَ جَعَلُوا المَلائِکَةَ الَّذِین‌َ هُم عِبادُ الرَّحمن‌ِ إِناثاً) سورة الزخرف آیه 19، و بنو مدلج میگفتند که حق تعالی با جن‌ّ ازدواج نموده و ملائکه متولد شدند قوله تعالی (وَ جَعَلُوا بَینَه‌ُ وَ بَین‌َ الجِنَّةِ نَسَباً) سورة الصافات آیه 158، در اینکه آیه ذات متعال خود را تنزیه میکند و خبر میدهد که اینان از روی شهوات و میول نفسانی خود که چون پسران را شریف و نیرومند میدانند نسبت بخود میدهند و دختران را چون پست و حقیر میپندارند نسبت بخدا میدهند و خداوند منزّه و مبرّا است از اینکه نسبت اولاد باو بدهند.
وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُم بِالأُنثی ظَل‌َّ وَجهُه‌ُ مُسوَدًّا وَ هُوَ کَظِیم‌ٌ، الی قوله ما یَحکُمُون‌َ چون اعراب از روی نفهمی و بی‌خردی دختران را عار می‌پنداشتند وقتی بآنها مژده دختر میرسید از شدّت غضب و عصبیت جاهلیت روی او سیاه میگردید و با خود اندیشه مینمود که چگونه او را از قوم مخفی کنم آیا او را در خاک پنهان گردانم یا با خواری وی را نگهدارم اینکه است که خدای تعالی فرموده که (ساءَ ما یَحکُمُون‌َ) رأی و حکم آنها بر خلاف روش نیک عقلائی است که نسبت بدختر اینکه طور حکم میکنند که یکجا دختر را نسبت بخدا میدهند و از طرف

صفحه : 205
دیگر آنرا اینکه طور پست و حقیر میدانند.
لِلَّذِین‌َ لا یُؤمِنُون‌َ بِالآخِرَةِ مَثَل‌ُ السَّوءِ وَ لِلّه‌ِ المَثَل‌ُ الأَعلی وَ هُوَ العَزِیزُ الحَکِیم‌ُ شاید مقصود از مثل صفت باشد یعنی آنهائیکه ایمان بآخرت ندارند اینان متصف باوصاف بدی میباشند و رأی و اندیشه آنان رکیک و غیر عقلائی است چنانچه از روی نفهمی نسبت اولاد بخدا میدهند در حالیکه برای خدا است مثل اعلا از صفات جلال و جمال و غناء ذاتی و الوهیت و وحدت و باقی صفات کمالیه وَ لَو یُؤاخِذُ اللّه‌ُ النّاس‌َ بِظُلمِهِم ما تَرَک‌َ عَلَیها مِن دَابَّةٍ وَ لکِن یُؤَخِّرُهُم إِلی أَجَل‌ٍ مُسَمًّی بقرینه ناس در آیه مرجع ضمیر (عَلَیها) زمین میشود یعنی اگر خدا مردم را بسبب ظلمشان در همین عالم مؤاخذه مینمود در زمین جنبنده‌ئی باقی نمیگذاشت و همه را هلاکت میگردانید، و مقصود از (دَابَّةٍ) یا مطلق است که تمام جنبنده‌ها از حیوانات و افراد بشر را شامل گردد چنانچه ظاهر آیه چنین مینماید یا مقصود همان کفارند نظر به اینکه که اگر دابّة را حمل بر عموم کنیم لازم میآید که نسبت بمؤمنین و حیوانات بیگناه ستم شده باشد و آن منافی با عدل است اینکه است که مفسرین آیه را دو طور تفسیر نموده‌اند بعضی لفظ دابّه را باطلاق باقی گذارده‌اند و بعضی مقیّد نموده‌اند بکفار لکن ممکن است در آیه توجیه دیگری بشود و گفته شود که شاید مقصود از (دَابَّةٍ) مطلق جنبنده‌گان (و ما یدب‌ّ علی الارض) باشد از حیوانات و افراد بشر و تتمه آیه (وَ لکِن یُؤَخِّرُهُم إِلی أَجَل‌ٍ مُسَمًّی الخ) پیش بینی شده برای رفع همین محظور که اگر خدای تعالی برای ظلم کفار تمام افراد بشر از مؤمنین و اطفال و حیوانات را هلاک گرداند ظلم و ستم ایجاب مینماید و ظلم منافی با عدل است اینکه است که گویا فرموده برای اینکه بافراد بیگناه ستم وارد نشود ما مؤاخذه را عقب انداختیم.
فَإِذا جاءَ أَجَلُهُم لا یَستَأخِرُون‌َ ساعَةً وَ لا یَستَقدِمُون‌َ لکن وقتی آن مدتیکه در عالم قضاء ازلی مقرر گردیده نه ساعتی عقب

صفحه : 206
می‌افتد و نه ساعتی جلو و ظاهرا از ساعتی که در آیات و احادیث نام برده شده آن ساعت معهود که شصت دقیقه باشد نیست شاید مقصود از ساعت مثل یک دقیقه یا کمتر باشد.
وَ یَجعَلُون‌َ لِلّه‌ِ ما یَکرَهُون‌َ وَ تَصِف‌ُ أَلسِنَتُهُم‌ُ الکَذِب‌َ أَن‌َّ لَهُم‌ُ الحُسنی لا جَرَم‌َ أَن‌َّ لَهُم‌ُ النّارَ وَ أَنَّهُم مُفرَطُون‌َ و قرار میدهند آنچه را که از آن کراهت دارند مثل دختران برای خدا و با اینکه نسبت زبان آنها وصف دروغ میکند و چنین اظهار میکنند که برای آنها است نیکوئی از درجات بهشتی یا ثواب نیکو زیرا که میگفتند (وَ لَئِن رُجِعت‌ُ إِلی رَبِّی إِن‌َّ لِی عِندَه‌ُ لَلحُسنی) سوره فصّلت آیه 50. یعنی اگر برگردانیده شوم من بسوی پروردگارم پس برای من حالتی نیکو خواهد بود.
تَاللّه‌ِ لَقَد أَرسَلنا إِلی أُمَم‌ٍ مِن قَبلِک‌َ فَزَیَّن‌َ لَهُم‌ُ الشَّیطان‌ُ أَعمالَهُم فَهُوَ وَلِیُّهُم‌ُ الیَوم‌َ وَ لَهُم عَذاب‌ٌ أَلِیم‌ٌ در اینکه آیه حق تعالی نظر باهمیت ارسال پیمبران و کتابهای آسمانی بذات خودش قسم یاد مینماید و رسولش را متذکر میگرداند که همین طوری که تو را بسوی امّتهائی ارسال نمودیم پیش از تو نیز برای ارشاد و اتمام حجت بر خلق پیمبرانی فرستاده بودیم و شیطان اعمال آنان را در نظرشان جلوه داد و تابع نفس و شیطان گردیدند و (الیَوم‌َ) یعنی در زمان تو هم ای رسول اکرم (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) شیطان ولی و دوست آنها است همانطوریکه در زمان سابق بود و عذاب دردناک برای چنین کسانی آماده گردیده، و بعضی گفته‌اند که الف و لام (الیَوم‌َ) برای عهد است و روز معهود قیامت است.

صفحه : 207

[سوره النحل (16): آیات 64 تا 72]

اشاره

وَ ما أَنزَلنا عَلَیک‌َ الکِتاب‌َ إِلاّ لِتُبَیِّن‌َ لَهُم‌ُ الَّذِی اختَلَفُوا فِیه‌ِ وَ هُدی‌ً وَ رَحمَةً لِقَوم‌ٍ یُؤمِنُون‌َ (64) وَ اللّه‌ُ أَنزَل‌َ مِن‌َ السَّماءِ ماءً فَأَحیا بِه‌ِ الأَرض‌َ بَعدَ مَوتِها إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَآیَةً لِقَوم‌ٍ یَسمَعُون‌َ (65) وَ إِن‌َّ لَکُم فِی الأَنعام‌ِ لَعِبرَةً نُسقِیکُم مِمّا فِی بُطُونِه‌ِ مِن بَین‌ِ فَرث‌ٍ وَ دَم‌ٍ لَبَناً خالِصاً سائِغاً لِلشّارِبِین‌َ (66) وَ مِن ثَمَرات‌ِ النَّخِیل‌ِ وَ الأَعناب‌ِ تَتَّخِذُون‌َ مِنه‌ُ سَکَراً وَ رِزقاً حَسَناً إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَآیَةً لِقَوم‌ٍ یَعقِلُون‌َ (67) وَ أَوحی رَبُّک‌َ إِلَی النَّحل‌ِ أَن‌ِ اتَّخِذِی مِن‌َ الجِبال‌ِ بُیُوتاً وَ مِن‌َ الشَّجَرِ وَ مِمّا یَعرِشُون‌َ (68)
ثُم‌َّ کُلِی مِن کُل‌ِّ الثَّمَرات‌ِ فَاسلُکِی سُبُل‌َ رَبِّک‌ِ ذُلُلاً یَخرُج‌ُ مِن بُطُونِها شَراب‌ٌ مُختَلِف‌ٌ أَلوانُه‌ُ فِیه‌ِ شِفاءٌ لِلنّاس‌ِ إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَآیَةً لِقَوم‌ٍ یَتَفَکَّرُون‌َ (69) وَ اللّه‌ُ خَلَقَکُم ثُم‌َّ یَتَوَفّاکُم وَ مِنکُم مَن یُرَدُّ إِلی أَرذَل‌ِ العُمُرِ لِکَی لا یَعلَم‌َ بَعدَ عِلم‌ٍ شَیئاً إِن‌َّ اللّه‌َ عَلِیم‌ٌ قَدِیرٌ (70) وَ اللّه‌ُ فَضَّل‌َ بَعضَکُم عَلی بَعض‌ٍ فِی الرِّزق‌ِ فَمَا الَّذِین‌َ فُضِّلُوا بِرَادِّی رِزقِهِم عَلی ما مَلَکَت أَیمانُهُم فَهُم فِیه‌ِ سَواءٌ أَ فَبِنِعمَةِ اللّه‌ِ یَجحَدُون‌َ (71) وَ اللّه‌ُ جَعَل‌َ لَکُم مِن أَنفُسِکُم أَزواجاً وَ جَعَل‌َ لَکُم مِن أَزواجِکُم بَنِین‌َ وَ حَفَدَةً وَ رَزَقَکُم مِن‌َ الطَّیِّبات‌ِ أَ فَبِالباطِل‌ِ یُؤمِنُون‌َ وَ بِنِعمَت‌ِ اللّه‌ِ هُم یَکفُرُون‌َ (72)

صفحه : 208

[ترجمه]

‌ما بر تو (ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) کتاب نازل ننمودیم مگر آنکه برای کافرین ظاهر گردانی آنچه را که در آن اختلاف نمودند (و اینکه قرآن) هدایت و رحمت است برای جماعتیکه ایمان آوردند (64)
و خدا از آسمان آب را فرود آورد و بآب زنده گردانید زمین را پس از اینکه مرده بود حقیقة در اینکه آیت و نشانه‌ئی است برای جماعتیکه گوش شنوا دارند (65)
و آنچه برای نفع شما است در چهارپایان هر آینه عبرتی است از آنچه در بطن آنها است که از بین سرگین و خون شیر خالص بشما می‌نوشانیم که گوارا است برای کسانیکه می‌آشامند (66)
و از میوه‌جات نخل خرما و درخت انگور که از آنها نوشابه‌های شیرین و رزق نیکو میگیرید بحقیقت در آن آیتی است برای کسانیکه تعقّل میکنند (67)
و پروردگار تو بزنبور (عسل) وحی نمود که از کوهها و درختان و سقفها خانه‌ئی بگیر (68)
پس از آن از میوه‌های (شیرین) تغذیه نما و برو در راههای پروردگارت رام شده بیرون میآید از شکم او شیرینیهائی که رنگهای آن مختلف است و برای مردم در آن شفاء است همانا در آن آیتی است برای جماعتی که تفکّر میکنند (69)
و خدا شما را آفرید پس از آن شما را میمیراند و بعضی از شما را بانحطاط پیری میرساند بطوریکه آنچه دانسته‌اید فراموش میکنید حقیقة خدا عالم و توانا است (70)
و خدا بعضی شما را بر بعضی در روزی برتری داد پس آنکسیکه رزقش افزون گردید بزیردستان و غلامان خود نمیدهد تا آنکه آنها با او مساوی باشند آیا بنعمت خدا انکار میکنید (71)
و خدا قرار داد از نفسهای شما ازواج و از زنهای شما پسرها و نواده‌گان و شما را از طیّبات روزی داد با اینکه حال آیا بباطل ایمان می‌آورند و بنعمت خدا آنها کفران میکنند (72)

صفحه : 209

(توضیح آیات)

اشاره

وَ ما أَنزَلنا عَلَیک‌َ الکِتاب‌َ إِلّا لِتُبَیِّن‌َ لَهُم‌ُ الَّذِی اختَلَفُوا فِیه‌ِ وَ هُدی‌ً وَ رَحمَةً لِقَوم‌ٍ یُؤمِنُون‌َ بماء نافیه (ما أَنزَلنا) و الّای استثنائیه (إِلّا لِتُبَیِّن‌َ) منحصر میگرداند غرض از انزال کتاب یعنی (قرآن) را بدو مطلب یکی اینکه برای آنها شاید مقصود از ضمیر (لَهُم‌ُ) مشرکین باشد ظاهر گردانی آنچه را که مشرکین در آن اختلاف نمودند راجع بتوحید و معاد و نبوّت خاتم الانبیاء صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و باقی امور و حقیقت هر مطلبی را بطور وضوح برای افراد بشر بیان نمائی تا اینکه راه و روش درستی و حقیقت را دریابند و در آن سلوک نمایند و دیگر نزول قرآن هدایت و رحمت است برای جماعتی که ایمان میآورند، هدایت است زیرا که قرآن ریسمانی است کشیده شده بسوی پروردگار عالمیان و راه نمائی است بطریق مستقیم که سر انجام آن قرب بجوار ایزد متعال است، و رحمت است که مؤمنین از قبل تعلیمات قرآنی و عمل بآن مشمول رحمت خداوندی میگردند، آیه مشعر بر اینکه است که قرآن نسبت بکفار رهنمای بسوی حق تعالی و اتمام حجت است و نسبت بمؤمنین ایصال بمطلوب است.
وَ اللّه‌ُ أَنزَل‌َ مِن‌َ السَّماءِ ماءً فَأَحیا بِه‌ِ الأَرض‌َ بَعدَ مَوتِها إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَآیَةً لِقَوم‌ٍ یَسمَعُون‌َ آیه در مقام تذکر دادن بعضی از نعمتهای الهی است که بالاترین آنها آب است که سبب حیات تمام نباتات و اشجار و گیاهها است و زمین مرده که در فصل زمستان مرده‌ئی میماند که آثار حیاتی نباتی در آن ظاهر نبود بباران آنرا زنده گردانیده و زنده شدن زمین در فصل بهار پس از مردن آن آیت و نشانه ایست برای آنکسانیکه گوش شنوا دارند.
و بقرینه (یَسمَعُون‌َ) میشود آیه را توجیه نمود و گفته شود شاید

صفحه : 210
مقصود از (ماءً) قرآن باشد زیرا که آیه بواو (وَ اللّه‌ُ) عطف داده شده بآیه بالا که راجع باوصاف قرآن بود و مقصود از (فَأَحیا بِه‌ِ الأَرض‌َ الخ) دل مرده بشر باشد که بآیات قرآنی زنده میگردد بحیات روحانی و (لِقَوم‌ٍ یَسمَعُون‌َ) اشاره باین باشد که قرآن زنده میکند دلهائی را که گوش شنوا دارند و از آیات قرآن متنبّه میگردند و آنرا آیت و نشانه رحمت میدانند.
وَ إِن‌َّ لَکُم فِی الأَنعام‌ِ لَعِبرَةً نُسقِیکُم مِمّا فِی بُطُونِه‌ِ مِن بَین‌ِ فَرث‌ٍ وَ دَم‌ٍ لَبَناً خالِصاً سائِغاً لِلشّارِبِین‌َ ضمیر (بُطُونِه‌ِ) که هم مذکر و هم مفرد است باعتبار لفظ است نه باعتبار معنی زیرا باعتبار معنی چنانچه در آیه دیگر آمده (بُطُونِها) ضمیر مؤنّث خوانده شده و مقصود از انعام شتر و گاو و گوسفند است و (مِن بَین‌ِ) من بیانیه متعلق است به (نُسقِیکُم) یعنی از شیر انعام بشما میآشامانیم.
و از إبن عباس نقل شده که گفته بهیمه چون علفی میخورد در شکم او پخته میشود و در آن سه طبقه پدید میگردد قسمت اول آن فرث است (فضله او) و قسمت اعلای آن خون است و قسمت وسط آن شیر است که از پستان او جاری میگردد و خون در رگهای آن جریان دارد و باقی میماند فرث که از ممرش خارج میشود (مجمع البیان) وَ مِن ثَمَرات‌ِ النَّخِیل‌ِ وَ الأَعناب‌ِ تَتَّخِذُون‌َ مِنه‌ُ سَکَراً وَ رِزقاً حَسَناً إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَآیَةً لِقَوم‌ٍ یَعقِلُون‌َ یعنی برای شما عبرت است در آن چیزیکه بیرون میآوریم از میوه درخت خرما و درخت انگور، واو (وَ مِن ثَمَرات‌ِ) آیه را بآیه بالا عطف داده و اشاره بنعمتهای دیگری است از ثمرات اشجار و منافعیکه از آنها عاید بشر میگردد که از جمله آنها نخل خرما و درخت انگور است و تخصیص باین دو شاید از جهت شیرینی و لطافت آنها است و اینها را آیت و نشانه بحساب آورده برای آنهائیکه تعقل میکنند و فکر خود را بکار می‌اندازند که چگونه از بین آب و خاک و باقی

صفحه : 211
عناصر از درخت خشگ چنین مأکولات لطیف شیرین زود هضم بیرون میآید و آنها کسانی خواهند بود که از اثر پی بمؤثّر و از نظام عالم پی بمربی آن میبرند و مؤثّر را در اثر مینگرند.
و در خرما و انگور دو فائده تذکر میدهد (سَکَراً) و آن در موقعی است که از آن مسکرات بعمل میآید، و دیگر (رِزقاً حَسَناً) و آن در غیر آن است و اینکه (رِزقاً حَسَناً) عطف به (سَکَراً) داده ارشاد بر اینکه است که از خرما و انگور خمر گرفتن رزق نیکو نیست.
وَ أَوحی رَبُّک‌َ إِلَی النَّحل‌ِ أَن‌ِ اتَّخِذِی مِن‌َ الجِبال‌ِ بُیُوتاً وَ مِن‌َ الشَّجَرِ وَ مِمّا یَعرِشُون‌َ، الی قوله: یَخرُج‌ُ مِن بُطُونِها

(سخنان مفسرین در توجیه آیه)

1- خدا بزنبور عسل الهام کرد. (حسن و إبن عباس و مجاهد) 2- بقولی خدا در غریزه زنبور چیزی قرار داد که از غیر او مخفی است.
3- ابو عبیده گفته وحی در کلام عرب بر چند وجه آمده: 1- وحی نبوت.
2- الهام. 3- اشاره. 4- کتاب. 5- سر گفتن وحی نبوت در قوله تعالی (أَو یُرسِل‌َ رَسُولًا فَیُوحِی‌َ بِإِذنِه‌ِ) الهام در قوله تعالی (وَ أَوحی رَبُّک‌َ إِلَی النَّحل‌ِ) (وَ أَوحَینا إِلی أُم‌ِّ مُوسی) اشارة در قوله تعالی (فَأَوحی إِلَیهِم أَن سَبِّحُوا) مجاهد گفته یعنی بآنها اشاره کرد، و ضحاک گفته نوشته برای آنها.
و سرّ قوله تعالی (یُوحِی بَعضُهُم إِلی بَعض‌ٍ زُخرُف‌َ القَول‌ِ غُرُوراً) اصل وحی نزد عرب اینکه است که انسان بپنهانی چیزی برفیقش القاء کند، و اما آنچه از إبن عباس روایت شده که وحی نیست مگر قرآن مراد اینکه است که قرآن وحی است و جبرئیل بر محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نازل کرده نه اینکه انکار کرده آنچه را که ما گفتیم و گفته میشود: اوحی له، و اوحی الیه.
حجاج گفته (اوحی لها القرار فاستقرت) یعنی خدا بزنبور عسل الهام کرد که در کوهها و درختها و غیره برای عسل منزل بگیرد و احدی چنین قدرتی

صفحه : 212
قدرتی ندارد که مثل زنبور عسل خانه بسازد. (مجمع البیان) و چنانچه بعضی در معنی وحی گفته‌اند وحی اشاره خفیه و الهام القاء معنی است در قلب قوله تعالی (وَ إِذ أَوحَیت‌ُ إِلَی الحَوارِیِّین‌َ) (وَ أَوحی رَبُّک‌َ إِلَی النَّحل‌ِ) و چون وحی و الهام در اصل معنی یکی است اینکه است که وحی و الهام هر یک بجای دیگری استعمال گردیده و عرفا وحی مخصوص بانبیاء و الهام مخصوص باولیاء است و ظاهرا هر دو معنی مخصوص بذوی العقول است لکن وحی نسبت بنحل که در آیه ذکر شده شاید مقصود غریزه‌ئی باشد که خلاق متعال بجای عقل و رویّه انسانی در حیوانات قرار داده و زنبور عسل بهمان غریزه خدا داده خانه مسدّس با آن ظرافت کاریها که هیچ مهندس و نقاشی هر قدر ماهر باشد نتواند کوچک‌تر آنرا بناء کند آن بغریزه او است نه اینکه بطور الهام باشد، و شاید اینکه آنرا وحی نامیده نظر ببزرگی صنعت او است که چنین عملی از حیوان بآن خوردگی و بی‌مقداری از اسباب عادی خارج است و بکمک ملائکه عمّال واقع گردیده زیرا ظاهرا خود زنبور عسل علم بعلم و عمل خود ندارد، و الهام مخصوص باولیاء است که بسبب ارتباط آنها بعالم روحانیین و علم آنها بعوالم مافوق الطبیعه چنین کرامتی نصیب آنها گردیده، مگر اینکه وحی را تعمیم دهیم و مشترک لفظی بدانیم و در هر موقعی با قرینه استعمال شود چنانچه استعمال آن در قرآن مجید بسیار است یَخرُج‌ُ مِن بُطُونِها شَراب‌ٌ مُختَلِف‌ٌ أَلوانُه‌ُ یعنی از بطن زنبور عسل آشامیدنی بیرون میآید برنگهای مختلف بعضی در شدّت سفیدی و بعضی زرد رنگ و بعضی مایل بسرخی زیرا که نحل الوان مختلف از نباتات و گلها را تناول میکند و آنرا خداوند عسل میگرداند.
فِیه‌ِ شِفاءٌ لِلنّاس‌ِ قتاده گفته که عسل شفاء از دردها است، و روایت شده از عبد اللّه بن مسعود که گفته (علیکم بالشفائین القرآن و العسل) قرآن شفاء باطن است و عسل شفاء ظاهر (وَ نُنَزِّل‌ُ مِن‌َ القُرآن‌ِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحمَةٌ لِلمُؤمِنِین‌َ) قرآن شفاء از امراض

صفحه : 213
روحانی است از شرک و حقد و حسد و باقی اوصاف نکوهیده نفسانی و عسل برای رفع بلغم و بسیاری از امراض طبیعی نافع است.
إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَآیَةً لِقَوم‌ٍ یَتَفَکَّرُون‌َ آیت و نشانه بودن همین که از حیوان ضعیفی چنین نقشه و نظم بدیع پدید میگردد و اینطور اعمال که نتیجه آن عاید انسان میگردد و از بزرگترین آثار عجیب بشمار میرود نسبت بکسانی است که فکر و تدبّر دارند و در نظر نمودن در آثار مخلوقات بر علم و دانش و ایمان آنها افزوده خواهد گردید.
راغب راجع بوحی بیانی دارد که برای توضیح اجمالی از آنرا ترجمه مینمائیم: الوحی الاشارة السریعة و اشاره سریع گاهی بکلام است بطور رمز یا تعریض یا بصورتیکه ترکیب از حروف نشده یا باشاره ببعض جوارح و بکتابت و حاصل از موارد استعمال آن اینکه است که وحی القاء معنی است بنحویکه مخفی باشد بر کسیکه قصد فهم آنرا نداشته باشد پس الهام القاء معنی است در فهم حیوان از طریق غریزه و همچنین ورود معنی است در نفس از طریق رؤیا یا از طریق وسوسه یا باشاره تمام اینها از اقسام وحی است و در قرآن در تمام اینکه معانی استعمال شده مثل قوله تعالی (وَ أَوحی رَبُّک‌َ إِلَی النَّحل‌ِ) و قوله (وَ أَوحَینا إِلی أُم‌ِّ مُوسی) سوره قصص، و قوله (إِن‌َّ الشَّیاطِین‌َ لَیُوحُون‌َ إِلی أَولِیائِهِم) سوره انعام، و قوله (فَأَوحی إِلَیهِم أَن سَبِّحُوا بُکرَةً وَ عَشِیًّا) سوره مریم، و از جمله وحی تکلّم الهی است با انبیاء و رسل، قوله تعالی (وَ ما کان‌َ لِبَشَرٍ أَن یُکَلِّمَه‌ُ اللّه‌ُ إِلّا وَحیاً) سوره شوری و در آداب دینی مقرر گردیده که در غیر نبی اطلاق وحی نکنند (انتهی خلاصة کلامه) وَ اللّه‌ُ خَلَقَکُم ثُم‌َّ یَتَوَفّاکُم وَ مِنکُم مَن یُرَدُّ إِلی أَرذَل‌ِ العُمُرِ لِکَی لا یَعلَم‌َ بَعدَ عِلم‌ٍ شَیئاً إِن‌َّ اللّه‌َ عَلِیم‌ٌ قَدِیرٌ اینکه آیه اشاره است باستیلاء و قوّت و قاهریت حق تعالی نسبت بافراد بشر که متذکر گردند و بدانند که تمام شراشر وجودشان از حیات و موت و جوانی

صفحه : 214
و پیری تحت قیومیت مبدء متعال واقع است شما را آفریده و دگر باره شما را میمیراند و جسم شما را خاک مینماید و بعموم قدرت بعضی از شما در جوانی حیات دنیا را بدرود گوئید و بعضی بپیری میرسید (أَرذَل‌ِ العُمُرِ) ارذل افعل التفضیل از رذل و بمعنی پستی است یعنی بقدری عمر شما طولانی میگردد که قوّه عقل و شعور رو بانحطاط میگذارد (لِکَیلا یَعلَم‌َ) لام عاقبت است یعنی سر انجام بجائی میرسد که پس از دانش چیزی نمیداند و قوّه حافظه و فهم او نقصان پیدا مینماید و بعضی گفته‌اند کفّار چنینند لکن مؤمن چنین نیست.
آری بقرینه (کم) در (خَلَقَکُم و یَتَوَفّاکُم و مِنکُم) که تماما خطاب است شاید مقصود مشرکین و کافرین باشند نه مؤمنین زیرا که شخص مؤمن بآن روح ایمانی چنگ زده و بعروة الوثقای توحید متمسک گردیده و آن رشته‌ئی است که گسسته‌گی ندارد و نیز چون مؤمن با تقوی عملش از مشکوة نور ولایت و نبوت اقتباس گردیده و اندازه‌ئی از آن بقلبش اشراق شده و ظاهرا چنانچه در اهلش مشاهده شده اضافه بر اینکه بپیری فانی نمیگردد دائما در ازدیاد است (نُورٌ عَلی نُورٍ) و اگردر پیری بنظر خرف آید برای اینکه است که قوای حسیّه بدنی مثل چشم و گوش او ضعیف گردیده و در اثر آن ارتباطش بدیگران کم شده نه اینکه در عقلش خلل پدید شده باشد.
و حاجی سبزواری (ره) در بعض تألیفاتش در برهان دهم که راجع به بتجرد نفس ناطقه آورده چنین گوید (اگر نفس ناطقه جسم و جسمانی بود بایستی بکلال و ضعف بدن ضعیف شود در صورتی که چنین نیست بلکه بکلال و ضعف بدن و ریاضت دادن آن بر قوّت عاقله افزوده میشود چنانچه فرموده
(موتوا قبل ان تموتوا)
و اگر گفته شود که می‌بینیم در آخر شیخوخیت بکلال بدن در تعقل ضعف پدید میگردد و خرافت هویدا میشود.
پاسخ اینکه است که عقل ضعیف نشده بلکه وجود رابطی‌اش بدیگران ضعیف شده نه وجود نفس

صفحه : 215
آن، و دیگر اینکه اینهائیکه نسبت ضعف بعقل میدهند تمیز ندارند و مغالطه میکنند عقل را بمدارک جزئیه یا عقول کامله کل‌ّ را قیاس کنند بعقول جزئیه که جز مشتی خیال و وهم چیزی نیست و در عقل و معقول بالقوّه مانده‌اند و همچنین در طرف قوّت عقل بقوّت تن مغالطه کنند عقل کلّی را بعقل جزئی (عقل جزئی عقل را بد نام کرد) مدارک جزئیه قوّت گرفته عقلش خوانند (العقل ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان) یعنی (جنّة المعارف و جنة الاعمال) فراست وهمیه کجا و فراست عقلیه نوریه کجا (اتّقوا من فراسة المؤمن فانّه ینظر بنور اللّه) کجا، و نیز اشتغال نفس در آخر عمر بتدبیر بدن و مبالات بآن اوغل و اوفر است و از جهت انجبار ضعف تن و ضعف آلات نیز ضعف ظهور تعقل را ایجاب مینماید اگر چه عقل اجل‌ّ است از تدابیر جزئیه لکن طبعا کشانده میشود.

تا بود باقی بقایای وجود کی شود صاف از کدر جام شهود

تا بود پیوند جان و تن بجای کی شود مقصود کل‌ّ برقع گشای

تا بود قالب غبار چشم جان کی توان دیدن رخ جانان عیان
جناب مولای مؤمنین علی علیه السلام با آن قوّت و زیبندگی (علی‌ّ ممسوس فی نور اللّه) وقت رفتن فرمود
(فزت برب‌ّ الکعبة)
و اینکه فرموده
(لو کشف الغطاء ما ازددت یقینا)
بحسب کمیت انوار یقین است نه باعتبار کیفیت. (پایان) وَ اللّه‌ُ فَضَّل‌َ بَعضَکُم عَلی بَعض‌ٍ فِی الرِّزق‌ِ فَمَا الَّذِین‌َ فُضِّلُوا بِرَادِّی رِزقِهِم عَلی ما مَلَکَت أَیمانُهُم فَهُم فِیه‌ِ سَواءٌ أَ فَبِنِعمَةِ اللّه‌ِ یَجحَدُون‌َ ظاهرا آیه اعتراض بمشرکین است که خدا بعضی از شما را از قبل رزق بر بعض دیگر فضیلت داده و آنکسانیکه توانگر و مالک رقاب بعضی عبید گردیدند چنین نیستند که مملوک خود را در مال با خود شریک گردانند، و اینکه آیه نظیر آنجا است که در مقام اعتراض بمشرکین در سوره روم آیه 37 فرموده (ضَرَب‌َ لَکُم مَثَلًا مِن أَنفُسِکُم هَل لَکُم مِن ما مَلَکَت أَیمانُکُم مِن شُرَکاءَ فِی ما رَزَقناکُم فَأَنتُم فِیه‌ِ سَواءٌ) إبن عباس فرموده نزول آیه در نصارای نجران است که عیسی را شریک

صفحه : 216
خدا میدانستند و میگفتند (المَسِیح‌ُ ابن‌ُ اللّه‌ِ). (منهج) خلاصه اینکه آیه ارشاد بعقل است که شما مشرکین رجوع بعقل خود و و رویّه و عمل خود کنید آیا هیچ مولائی عبید خود را در مال یا در جهات دیگر شریک خود میگرداند وقتی عقلاء چنین نمیکنند شما چگونه بعضی از مخلوقات را شریک خدا میگردانید و بنعمتهای خدا جحود مینمائید و در افاضه نعمتهای او عمل دیگری را مدخلیت میدهید.
وَ اللّه‌ُ جَعَل‌َ لَکُم مِن أَنفُسِکُم أَزواجاً وَ جَعَل‌َ لَکُم مِن أَزواجِکُم بَنِین‌َ وَ حَفَدَةً از جمله نعمتهائیکه در آیه ببشر تذکر میدهد اینکه است که خدا از جنس شما ازواج و زوجهائی برای شما قرار داده و از زنها پسران (وَ حَفَدَةً) بعضی مفسرین گفته‌اند مقصود از (حَفَدَةً) نبیره است و بقول بعضی دخترانند زیرا که حافد بمعنی سرعت کننده در خدمت است، و بقول دیگر مقصود خدمه و خدمت کننده‌گانند و بقول دیگر دامادهای شخصند و همین قول مروی است از ابی عبد اللّه علیه السّلام، و بقول دیگر نه دختری شخص یعنی دختر زنش از شوهر قبلی او.
وَ رَزَقَکُم مِن‌َ الطَّیِّبات‌ِ أَ فَبِالباطِل‌ِ یُؤمِنُون‌َ وَ بِنِعمَت‌ِ اللّه‌ِ هُم یَکفُرُون‌َ (وَ رَزَقَکُم) عطف به (اللّه‌ُ) است و اشاره ببعض دیگر از نعمتهای او است یعنی خدا روزی شما را از طیّبات قرار داده آیا شما مشرکین بباطل ایمان آورده‌اید شاید مقصود از باطل بتها باشند آنها باطلند یعنی منشأ اثر نمیباشند و آنچه شما از آنها می‌طلبید قدرت بر آن ندارند، و بقولی مقصود از باطل شیطان است زیرا که شیطان در مقابل حق‌ّ باطل است، خلاصه آیه اعتراض بمشرکین نموده که از حق و ولی‌ّ نعمت خود گریخته و رو بباطل آورده‌اید و بنعمتهای خدا کفران میورزید.

صفحه : 217

[سوره النحل (16): آیات 73 تا 80]

اشاره

وَ یَعبُدُون‌َ مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ ما لا یَملِک‌ُ لَهُم رِزقاً مِن‌َ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ شَیئاً وَ لا یَستَطِیعُون‌َ (73) فَلا تَضرِبُوا لِلّه‌ِ الأَمثال‌َ إِن‌َّ اللّه‌َ یَعلَم‌ُ وَ أَنتُم لا تَعلَمُون‌َ (74) ضَرَب‌َ اللّه‌ُ مَثَلاً عَبداً مَملُوکاً لا یَقدِرُ عَلی شَی‌ءٍ وَ مَن رَزَقناه‌ُ مِنّا رِزقاً حَسَناً فَهُوَ یُنفِق‌ُ مِنه‌ُ سِرًّا وَ جَهراً هَل یَستَوُون‌َ الحَمدُ لِلّه‌ِ بَل أَکثَرُهُم لا یَعلَمُون‌َ (75) وَ ضَرَب‌َ اللّه‌ُ مَثَلاً رَجُلَین‌ِ أَحَدُهُما أَبکَم‌ُ لا یَقدِرُ عَلی شَی‌ءٍ وَ هُوَ کَل‌ٌّ عَلی مَولاه‌ُ أَینَما یُوَجِّهه‌ُ لا یَأت‌ِ بِخَیرٍ هَل یَستَوِی هُوَ وَ مَن یَأمُرُ بِالعَدل‌ِ وَ هُوَ عَلی صِراطٍ مُستَقِیم‌ٍ (76) وَ لِلّه‌ِ غَیب‌ُ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ وَ ما أَمرُ السّاعَةِ إِلاّ کَلَمح‌ِ البَصَرِ أَو هُوَ أَقرَب‌ُ إِن‌َّ اللّه‌َ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ قَدِیرٌ (77)
وَ اللّه‌ُ أَخرَجَکُم مِن بُطُون‌ِ أُمَّهاتِکُم لا تَعلَمُون‌َ شَیئاً وَ جَعَل‌َ لَکُم‌ُ السَّمع‌َ وَ الأَبصارَ وَ الأَفئِدَةَ لَعَلَّکُم تَشکُرُون‌َ (78) أَ لَم یَرَوا إِلَی الطَّیرِ مُسَخَّرات‌ٍ فِی جَوِّ السَّماءِ ما یُمسِکُهُن‌َّ إِلاَّ اللّه‌ُ إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَآیات‌ٍ لِقَوم‌ٍ یُؤمِنُون‌َ (79) وَ اللّه‌ُ جَعَل‌َ لَکُم مِن بُیُوتِکُم سَکَناً وَ جَعَل‌َ لَکُم مِن جُلُودِ الأَنعام‌ِ بُیُوتاً تَستَخِفُّونَها یَوم‌َ ظَعنِکُم وَ یَوم‌َ إِقامَتِکُم وَ مِن أَصوافِها وَ أَوبارِها وَ أَشعارِها أَثاثاً وَ مَتاعاً إِلی حِین‌ٍ (80)

صفحه : 218

[ترجمه]

و می‌پرستند بدون خدا چیزی را که مالک چیزی از روزی آنها از آسمانها و زمین نمیباشند و آنان هیچ قدرت و توانائی ندارند (73)
و برای خدا مثالهائی نیاورید حقیقة خدا میداند و شما نمیدانید (74)
خدا برای شما مثال آورده ببنده مملوکی که قدرت بر چیزی ندارد و کسیکه بوی روزی نیکو دادیم و او در باطن و ظاهر انفاق میکند آیا اینکه دو بنده مساوی میباشند، حمد و ستایش مخصوص بخدا است بلکه بیشتر آنها نمیدانند (75)
و خدا مثل آورده بدو مردی که یکی گنگ باشد و قادر بر چیزی نباشد و او گران است بر خواجه خود هر جا که او را بفرستد نمیآورد خیری آیا چنین مردی مساوی است با آنکسیکه امر میکند بعدل در حالیکه براه راست است (76)
و مخصوص بخدا است دانستن آنچه در آسمانها و زمین مخفی گردیده و نیست امر قیامت مگر بقدر چشم بهم زدن یا آن نزدیک‌تر است محققا خدا بر هر چیزی توانا است (77)
و خدا شما را از شکمهای مادرانتان بیرون آورد در حالیکه هیچ نمیدانستید و برای شما قرار داد گوش و چشم‌ها و قلب شاید شما شکرگزار باشید (78)
آیا نمی‌نگرند آدمیان پرندگان را در میانه آسمان و زمین آنها را نگاه نمیدارد مگر خدا در اینها هر آینه آیت و نشانه‌ئی است برای آنهائیکه ایمان آورده‌اند (79)
و خدا برای شما از خانه‌هایتان آرامگاه قرار داد و از پوست حیوانات برای شما خانه‌هائی (خیمه‌ها) قرار داد که در موقع حرکت و سکون برای شما سبک باشد و نیز از پشم و کرک و موی حیوانات (از گوسفند و شتر و بز) برای شما اثاثیه و اسباب زندگانی و لباس فراهم نمود تا وقت مرگ که شما (در آسایش باشید) (80)
.

صفحه : 219

(توضیح آیات)

وَ یَعبُدُون‌َ مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ ما لا یَملِک‌ُ لَهُم رِزقاً مِن‌َ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ شَیئاً وَ لا یَستَطِیعُون‌َ اینکه آیه عطف بر موضع جمله بالا است یعنی آنها بنعمت خدا کافر شدند و غیر خدا را عبادت میکنند چیزی را که مالک چیزی نیست، گفته‌اند رزق مصدر و شیئا مفعول آن یعنی مالک نیستند آنها اینکه بکسی روزی بدهند، و بقولی رزق بمعنی مرزوق است و (شَیئاً) بدل او است، و بقولی شیئا مفعول مطلق است و در تقدیر (لا یملک شیئا من الملک و خیر الوجوه اوسطها) و ممکن است گفته شود (من السموات و الارض شیئا) بدل باشد از (رزقا) و آن از قبیل بدل کل از بعض است و اضراب و ترقی از آن استفاده میشود و بنا بر اینکه معنی چنین میشود (وَ یَعبُدُون‌َ) عبادت میکنند چیزی را که مالک رزقی برای آنها نیست بلکه در آسمان و زمین مالک چیزی نمیباشند. (تفسیر المیزان) آیه اشاره ببی‌خردی و نفهمی مشرکین دارد که اینها از روی جهل عبادت میکنند بتهائی را که نه مالک اسباب روزی آنها هستند که از آسمان آب نازل گردانند و از زمین گیاه برویانند و نه قدرتی دارند اینها هم فاقد ملکند و هم فاقد قدرت یعنی نه مالک آسمان و زمینند و نه قوّت و قدرتی دارند که برای شما کاری انجام دهند.
فَلا تَضرِبُوا لِلّه‌ِ الأَمثال‌َ إِن‌َّ اللّه‌َ یَعلَم‌ُ وَ أَنتُم لا تَعلَمُون‌َ شاید آیه اشاره باین باشد که برای خدا امثالی از بتها و آنچه را که بغیر خدا مؤثّر میدانید قرار ندهید بگمان اینکه آنان در تدبیر عالم و نظام گیتی مدبّر میباشند و یک مقام و منزلتی برای آنها در نظر گیرید بگمان اینکه قدرت دارند شما را در زندگانی دنیایتان کمک نمایند چنین نیست که گمان کرده‌اید و شما نمیدانید همان طوری که در آیه بعد تذکر میدهد خداوند مملکت خود را بکسی واگذار

صفحه : 220
ننموده همانا خدا میداند که ممکن فی حدّ ذات خود لیس است یعنی هیچ است و بعلت ایس است و وجود او بسته باراده و خواست علت او است.
ضَرَب‌َ اللّه‌ُ مَثَلًا عَبداً مَملُوکاً لا یَقدِرُ عَلی شَی‌ءٍ وَ مَن رَزَقناه‌ُ مِنّا رِزقاً حَسَناً فَهُوَ یُنفِق‌ُ مِنه‌ُ سِرًّا وَ جَهراً هَل یَستَوُون‌َ میشود اینکه آیه بیان آیه بالا باشد در قوله تعالی (وَ أَنتُم لا تَعلَمُون‌َ) خدا میداند که ممکن در ذات خود قطع نظر از علت فاقد همه چیز است مثل عبد که نه مالک خودش میباشد و نه مالک مالش (کَل‌ٌّ عَلی مَولاه‌ُ) آیا توان بنده مملوک را مثال مولی قرار داد و در تصرّف و استیلاء با آقا مساوی گردانید هرگز چنین نیست.
الحَمدُ لِلّه‌ِ بَل أَکثَرُهُم لا یَعلَمُون‌َ حمد و ستایش و عظمت و اقتدار مخصوص بخدا است و تمام امور بدست قدرت او انجام خواهد گرفت و بیشتر اینکه مشرکین نمیدانند، شاید اشاره باین باشد که بسیار از مردم واجب الوجود را از ممکن الوجود تمیز نمیدهند.
وَ ضَرَب‌َ اللّه‌ُ مَثَلًا رَجُلَین‌ِ أَحَدُهُما أَبکَم‌ُ لا یَقدِرُ عَلی شَی‌ءٍ وَ هُوَ کَل‌ٌّ عَلی مَولاه‌ُ، الی قوله: عَلی صِراطٍ مُستَقِیم‌ٍ آیه توضیح همان آیه بالا است و چون ترجمه آیه شده و معنی آن واضح است و محتاج بتوضیح نیست از بیان آن خودداری نمودیم.
وَ لِلّه‌ِ غَیب‌ُ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ وَ ما أَمرُ السّاعَةِ إِلّا کَلَمح‌ِ البَصَرِ أَو هُوَ أَقرَب‌ُ لام (لِلّه‌ِ) شاید لام تملیک باشد یعنی آنچه در آسمانها و زمین موجود است و از نظر شما پنهان است آن مخصوص بخدا است که ملک او و در تصرف او است و اشاره باشد بعموم علم حق تعالی و اختصاص علم ازلی او بآنچه در آسمانها و زمین مخفی و از نظرها پنهان است و نیز عموم قدرت او سبحانه و اینکه مطاوعه ممکنات چنین است که وقتی اراده نمود قیامت واقع گردد یا اراده نمود مرده‌ها زنده شوند قیامت واقع نمیگردد مگر بقدر بر هم گذاردن چشم یا نزدیک‌تر و نزدیک‌تری

صفحه : 221
آن اشاره بسرعت وقوع مراد الهی است زیرا که چشم بر هم گذاردن البته در زمان واقع میگردد و زمان هر قدر سریع باشد باز تدریجی الحصول است و اینکه تمامی اعمال موجودات طبیعی در زمان واقع میگردد برای اینکه است که خود ممکنات زمانی میباشند وقتی خود شیئی محفوف بزمان گردیده البته اعمال آن نیز در زمان و مدت واقع میگردد لکن چون ذات متعال منزّه از زمان و مکان است آنچه اراده کند بمحض اراده ازلی واقع میگردد اصلا میتوان گفته شود اراده و فعل او یکی است إِن‌َّ اللّه‌َ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ قَدِیرٌ بیان عموم قدرت است که همین طوری که عالم خلقت را بمحض لفظ (کن) که اشاره بسرعت وقوع امر الهی است که مسلّما در موقع آفرینش لفظی در کار نبوده موقع وقوع قیامت هم چنین خواهد شد که بمحض اراده عالم قیامت بر پا میگردد.
وَ اللّه‌ُ أَخرَجَکُم مِن بُطُون‌ِ أُمَّهاتِکُم لا تَعلَمُون‌َ شَیئاً وَ جَعَل‌َ لَکُم‌ُ السَّمع‌َ وَ الأَبصارَ وَ الأَفئِدَةَ لَعَلَّکُم تَشکُرُون‌َ آیه مربوط بآیه بالا است آسمانها و زمین ملک او و در تصرف او است یا آنکسیکه عالم است بآنچه در آسمانها و زمین پنهان است او همان است که شما را از شکم‌های مادرهایتان بیرون آورد در حالیکه شما چیزی نمیدانستید، و شاید چنانچه بعضی گفته‌اند نوزاد تا مدّتی نه چشمش می‌بیند و نه گوشش میشنود بعد کم کم چشم و گوشش باز میشود و می‌بیند و میشنود و ادراک میکند خداوند چنین تفضلات و نعمتهائی بشما کرامت نموده که شاید شکرگزار باشید.
أَ لَم یَرَوا إِلَی الطَّیرِ مُسَخَّرات‌ٍ فِی جَوِّ السَّماءِ ما یُمسِکُهُن‌َّ إِلَّا اللّه‌ُ إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَآیات‌ٍ لِقَوم‌ٍ یُؤمِنُون‌َ اینکه آیه و آیه بعد در مقام بیان آثار خلقت از پرنده‌گان گرفته تا انعام یعنی چهارپایان و انسان را متذکر میگرداند و بهمزه استفهامی که در مورد توبیخ و سرزنش میآورند بشر را می‌آگاهاند که آیا منکرین و مشرکین نظر تدبّر

صفحه : 222
نمیکنند یعنی چرا نظر عبرت نمیکنند بموجودات تا اینکه بچشم عقلشان بنگرند چگونه پرندگان را در هوا مسخّر گردانیده آیا فکر نمیکنند چگونه جسم سنگین در هوا پرواز میکند آیا چه کسی آنان را نگاه میدارد مگر خدا همانا اینها آیات و نشانه‌های قدرت و علم و حکمت الهی است.
وَ اللّه‌ُ جَعَل‌َ لَکُم مِن بُیُوتِکُم سَکَناً وَ جَعَل‌َ لَکُم مِن جُلُودِ الأَنعام‌ِ بُیُوتاً الخ در اینکه آیه دو قسم دیگری از تفضلات خود را ارائه میدهد یکی خانه‌هائی که در آن شب و روز سکونت و آرامش پیدا مینمائید.
در مفردات در لغت بیت گفته (اصل بیت مأوای انسان است در شب زیرا که گفته میشود (بات اقام باللیل) مثل اینکه گفته میشود (ظل‌ّ بالنهار) و گاهی مسکن را بیت می‌نامند بدون اینکه شب را در آن اعتبار نمایند و جمعش ابیات و بیوت است لکن بیوت بمسکن مخصوص‌تر است از ابیات و ابیات بشعر مخصوص‌تر است تا بمسکن قوله تعالی (فَتِلک‌َ بُیُوتُهُم خاوِیَةً بِما ظَلَمُوا) (پایان) و دیگر برای اینکه از پوست انعام خانه بسازید که هم روزهای مسافرت شما و روزهای اقامه شما بکارتان بیاید و دیگر از کرک شتر و از پشم گوسفند و موی بز متاع و لباس و ما یحتاج خود را فراهم نمائید تا مدّت معیّن و در آسایش باشید.

صفحه : 223

[سوره النحل (16): آیات 81 تا 91]

اشاره

وَ اللّه‌ُ جَعَل‌َ لَکُم مِمّا خَلَق‌َ ظِلالاً وَ جَعَل‌َ لَکُم مِن‌َ الجِبال‌ِ أَکناناً وَ جَعَل‌َ لَکُم سَرابِیل‌َ تَقِیکُم‌ُ الحَرَّ وَ سَرابِیل‌َ تَقِیکُم بَأسَکُم کَذلِک‌َ یُتِم‌ُّ نِعمَتَه‌ُ عَلَیکُم لَعَلَّکُم تُسلِمُون‌َ (81) فَإِن تَوَلَّوا فَإِنَّما عَلَیک‌َ البَلاغ‌ُ المُبِین‌ُ (82) یَعرِفُون‌َ نِعمَت‌َ اللّه‌ِ ثُم‌َّ یُنکِرُونَها وَ أَکثَرُهُم‌ُ الکافِرُون‌َ (83) وَ یَوم‌َ نَبعَث‌ُ مِن کُل‌ِّ أُمَّةٍ شَهِیداً ثُم‌َّ لا یُؤذَن‌ُ لِلَّذِین‌َ کَفَرُوا وَ لا هُم یُستَعتَبُون‌َ (84) وَ إِذا رَأَی الَّذِین‌َ ظَلَمُوا العَذاب‌َ فَلا یُخَفَّف‌ُ عَنهُم وَ لا هُم یُنظَرُون‌َ (85)
وَ إِذا رَأَی الَّذِین‌َ أَشرَکُوا شُرَکاءَهُم قالُوا رَبَّنا هؤُلاءِ شُرَکاؤُنَا الَّذِین‌َ کُنّا نَدعُوا مِن دُونِک‌َ فَأَلقَوا إِلَیهِم‌ُ القَول‌َ إِنَّکُم لَکاذِبُون‌َ (86) وَ أَلقَوا إِلَی اللّه‌ِ یَومَئِذٍ السَّلَم‌َ وَ ضَل‌َّ عَنهُم ما کانُوا یَفتَرُون‌َ (87) الَّذِین‌َ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَن سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ زِدناهُم عَذاباً فَوق‌َ العَذاب‌ِ بِما کانُوا یُفسِدُون‌َ (88) وَ یَوم‌َ نَبعَث‌ُ فِی کُل‌ِّ أُمَّةٍ شَهِیداً عَلَیهِم مِن أَنفُسِهِم وَ جِئنا بِک‌َ شَهِیداً عَلی هؤُلاءِ وَ نَزَّلنا عَلَیک‌َ الکِتاب‌َ تِبیاناً لِکُل‌ِّ شَی‌ءٍ وَ هُدی‌ً وَ رَحمَةً وَ بُشری لِلمُسلِمِین‌َ (89) إِن‌َّ اللّه‌َ یَأمُرُ بِالعَدل‌ِ وَ الإِحسان‌ِ وَ إِیتاءِ ذِی القُربی وَ یَنهی عَن‌ِ الفَحشاءِ وَ المُنکَرِ وَ البَغی‌ِ یَعِظُکُم لَعَلَّکُم تَذَکَّرُون‌َ (90)
وَ أَوفُوا بِعَهدِ اللّه‌ِ إِذا عاهَدتُم وَ لا تَنقُضُوا الأَیمان‌َ بَعدَ تَوکِیدِها وَ قَد جَعَلتُم‌ُ اللّه‌َ عَلَیکُم کَفِیلاً إِن‌َّ اللّه‌َ یَعلَم‌ُ ما تَفعَلُون‌َ (91)

صفحه : 224

ترجمه آیات‌

و خدا برای شما از آنچه آفریده سایه‌بان قرار داده و نیز برای شما از کوهها و مغاره پوشش‌ها و اطاقها قرار داده و برای شما پیراهنهائی قرار داده که از گرما محفوظ مانید و پیراهنهائی (زره) که در نبرد با دشمن شما را محفوظ دارد اینکه چنین خدا نعمت را بر شما تمام گردانیده که شاید تسلیم امر او گردید (81)
ای رسول اگر اینکه کافرین از تو اعراض نمودند وظیفه تو تبلیغ ظاهر است (82)
اینها نعمت خدا را می‌شناسند پس از آن آنرا انکار مینمایند و بیشتر آنها کافرند (83)
(بیاد آور) روزی را که از هر امتی گواهی بر می انگیزانیم و در آن روز بآنهائیکه کافر شدند اذن داده نمیشود (سخن گویند) و از آنها مطالبه نمیشود که رضایت خدا را طلب نمائید یا عذرخواهی کنید و تدارک ما فات نمایند (84)
و چون مشرکین عذاب را ببینند مطالبه تخفیف نمایند آنوقت نه عذاب آنان تخفیف داده میشود و نه آنی مهلت داده شوند (85)
وقتی مشرکین بتها را ببینند گویند پروردگارا اینها هستند که ما آنها را پرستش مینمودیم دون تو و بتها بآنها گویند براستی شما دروغ گویانید (86)
و در آن روز همه تسلیم امر حق تعالی میگردند و از آنها گم میگردد آنچه را که افتراء میزدند (87)
کسانیکه کافر شدند و راه خدا را بستند عذاب آنها را زیاد میکنیم فوق عذاب بسبب آنچه بودند که فساد میکردند (88)
روز که در هر امتی گواهی از نفسهای آنها مبعوث میگردانیم و تو را ای رسول بر اینکه جماعت گواه میآوریم و کتاب را بر تو نازل گردانیدیم (یعنی قرآن) در حالیکه بیان هر چیزی در آن هست و هدایت و رحمت و مژده می‌باشد برای کسانیکه تسلیم گردیدند (89)

صفحه : 225
حقیقة خداوند امر مینماید بعدل و احسان و عطاء و بذل بخویشاوندان و از اعمال زشت و منکر و ستم نهی مینماید و شما را موعظه و اندرز میکند شاید متذکر گردید (90)
و بعهد خود وفا کنید وقتی عهد کردید و سوگند و پیمان خود را پس از مؤکّد کردن آن نشکنید زیرا که خدا را بر خود ناظر و کفیل قرار داده‌اید همانا آنچه میکنید خدا میداند (91)
.

صفحه : 226

(توضیح آیات)

وَ اللّه‌ُ جَعَل‌َ لَکُم مِمّا خَلَق‌َ ظِلالًا وَ جَعَل‌َ لَکُم مِن‌َ الجِبال‌ِ أَکناناً وَ جَعَل‌َ لَکُم سَرابِیل‌َ تَقِیکُم‌ُ الحَرَّ وَ سَرابِیل‌َ تَقِیکُم بَأسَکُم بیان پاره دیگر از نعمتهای خود را ببشر تذکر میدهد که خدای تعالی برای نفع شما از آنچه آفریده از اجسام سایه قرار داده اشاره به اینکه که اگر در روز سایه کوهها و اشجار و دیوارها نبود که شما را از حرارت آفتاب محفوظ دارد حرارت آفتاب بشما اذیت مینمود، و نیز برای نفع شما در کوهها اکنان جمع کن است پوشش و مغاره‌هائی قرار داد که در موقع حاجت در آن ساکن گردید و نیز برای شما (سرابیل) پیراهنهائی از صوف و کتان و پنبه و غیر آن قرار داد که شما را از گرما نگاه دارد تخصیص بگرما در صورتی که در سرما لباس لازم‌تر است چنانچه مفسرین گفته‌اند شاید از باب اینکه باشد که چون گرما و سرما ضدّ یکدیگرند ذکر یکی از آن دو مکفی از دیگری است یا نظر به اینکه که در عربستان گرما شدیدتر از سرما است اکتفاء بگرما نموده هر چه باشد مهم نیست غرض تذکر نعمتها است، و نیز پیراهنهائی از آهن مثل زره برای شما قرار داد که شما را در موقع نبرد با دشمن و جنگ از زخم نیزه و شمشیر حفظ نماید.
کَذلِک‌َ یُتِم‌ُّ نِعمَتَه‌ُ عَلَیکُم لَعَلَّکُم تُسلِمُون‌َ اینکه چنین خداوند نعمت خود را برای شما بنی آدم تمام نموده که شاید شما تسلیم حق گردید اگر انسان فکر خود را بکار اندازد البته میتواند بفهمد که ترتیب چنین نظام و تدبیر امور عالم از عهده غیر حق تعالی خارج است و بزبان و وجدان شهادت میدهد که او تعالی متفرد در ایجاد و متفرد در علم بصلاح است و حکیم است که هر چیزی را بجای خود قرار داده.
فَإِن تَوَلَّوا فَإِنَّما عَلَیک‌َ البَلاغ‌ُ المُبِین‌ُ خطاب برسولش نموده و فرموده هر گاه اینکه کافرین ملحدین پس از اینکه

صفحه : 227
همه آثار رحمت که بآنها ارائه داده شده و آنان را متذکر گردانیدیم اعراض نمودند بر تو حرجی نیست تو از عهده تکلیف خود برآمده‌ئی بر تو است تبلیغ و بر آنها است قبول.
یَعرِفُون‌َ نِعمَت‌َ اللّه‌ِ ثُم‌َّ یُنکِرُونَها وَ أَکثَرُهُم‌ُ الکافِرُون‌َ کفر در لغت بمعنی پوشیدن چیزی است، و علم مقابل جهل است و از آیه میتوان چنین استفاده نمود که کفار و مشرکین میشناسند نعمتهای خدا را و با اینکه چنین معرفتی دارند که تمام نعمتها از خوان کرم الهی بروز نموده با اینحال یا بزبان یا بعمل انکار میکنند مثل اینکه مشرکین در حوائجشان ببتها رو می‌آورند و نیز کفار عمل غیر را در نعمت مدخلیت میدهند و مستند باسباب میگردانند.
وَ یَوم‌َ نَبعَث‌ُ مِن کُل‌ِّ أُمَّةٍ شَهِیداً ثُم‌َّ لا یُؤذَن‌ُ لِلَّذِین‌َ کَفَرُوا وَ لا هُم یُستَعتَبُون‌َ (یُستَعتَبُون‌َ) مشتق از عتب است و بمعنی رضا جوئی است و شهید بمعنی گواهست و مقصود از یوم قیامت است، آیه خبر میدهد که در روز قیامت از هر امّتی گواهی میآوریم، شاید مقصود از گواه و شاهد هر قوم و ملّتی پیمبر آنها باشد، و شاید مقصود کرام الکاتبین حفظه اعمال باشد، پس از آنکه آن پیمبر در بین عامه خلق یا کاتبین در باره کسی شهادت داد و راجع بکافرین پیمبر آنها اظهار نمود که من بوظیفه خود عمل نمودم و اینها نپذیرفتند پس از آن دیگر برای کافرین عذری باقی نمی‌ماند و مأذون نیستند به اینکه که عذرخواهی کنند و استرضاء جویند یا تمنّا کنند بازگشتن بدنیا را که تدارک ما فات نمایند زیرا اتمام حجت بر آنها شده است.
وَ إِذا رَأَی الَّذِین‌َ ظَلَمُوا العَذاب‌َ فَلا یُخَفَّف‌ُ عَنهُم وَ لا هُم یُنظَرُون‌َ وقتی ستمکاران بعین الیقین عذاب را معاینه نمودند و بر عذاب مشرف گردیدند چون دیگر کار آنها تمام گردیده و آنچه در باطنشان از استعداد کمال بوده بمنتهی رسیده و دیگر حالت منتظره برای آنان باقی نمانده و بمنتهی درجه شقاوت رسیده‌اند

صفحه : 228
اینکه است که منزل آخری آنها دار عذاب است و عذاب آنها دائمی است و تخفیف پذیر نخواهد بود و نیز چون آتش جهنم از غضب الهی شراره کشیده اینکه است که در عذاب جاویدانند و همینطوریکه نعمتهای بهشتی که برای اهلش آماده نموده دائمی است و فناءپذیر نمیباشد مقابل آن عذاب کفّار نیز دائمی خواهد بود.
وَ إِذا رَأَی الَّذِین‌َ أَشرَکُوا شُرَکاءَهُم قالُوا رَبَّنا هؤُلاءِ شُرَکاؤُنَا الَّذِین‌َ کُنّا نَدعُوا مِن دُونِک‌َ فَأَلقَوا إِلَیهِم‌ُ القَول‌َ إِنَّکُم لَکاذِبُون‌َ آیه در مقام بیان حال مشرکین برآمده که وقتی در قیامت اینان مشرف بر عذاب شدند و در شدّت اضطراب واقع گردیدند و در آنحال نظر کردند بآنهائی که بگمان فاسد خودشان در تدبیر امور عالم شریک خدا میباشند آنوقت میگویند پروردگار ما اینهایند که ما شرکاء قرار دادیم و از آنها طلب حاجت میکردیم آنوقت شرکاء آنها گویند اینان دروغ میگویند.
در مجمع در معنی آیه چنین دارد که مقصود از (شُرَکاءَهُم) یعنی اصنام و شیاطین که آنها را با خدا در عبادت شریک قرار دادند، و بقولی آنها را شرکاء نامیده برای اینکه مشرکین از زرع و انعام برای آنها بگمان خود نصیبی قرار میدادند مشرکین گویند پروردگار ما اینها شرکاء ما هستند که در الوهیت و عبادت آنها را با تو شریک میگردانیدیم وقتی آنان چنین میگویند خدای تعالی اصنام و سائر آنچه را که شریک قرار داده بودند بزبان در میآورد و بمشرکین گویند شما دروغ میگوئید که ما شما را امر نموده باشیم بعبادت خودمان لکن شما بسوء اختیار خودتان گمراهی را اختیار نمودید. (پایان) وَ أَلقَوا إِلَی اللّه‌ِ یَومَئِذٍ السَّلَم‌َ وَ ضَل‌َّ عَنهُم ما کانُوا یَفتَرُون‌َ معنی آیه ظاهر است که وقتی مشرکین عذاب را معاینه نمودند تسلیم میگردند و آن اصنام یا غیر آنرا که عبادت مینمودند از آنها قطع طمع نموده و تسلیم قضاء و حکم الهی میگردند.

صفحه : 229
الَّذِین‌َ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَن سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ زِدناهُم عَذاباً فَوق‌َ العَذاب‌ِ بِما کانُوا یُفسِدُون‌َ بین کفار در عملیاتشان تفاوت بسیار است چنانچه در کفر نیز تفاوت بین کافرین بسیار است یعنی برای کفر مراتبی است همان طوری که ایمان را نیز مراتی است بعضی از کافرین کفرشان از روی جحود و انکار نیست بلکه از جهل و نادانی اظهار ایمان نمیکنند و بعضی اضافه بر اینکه بقلب و بزبان تصدیق نمیکنند جحود در بی‌ایمانی هم دارند و بعضی دیگر چنینند که اضافه بر اینکه در سدد اینند که راهرا بر مؤمنین ببندند و بانواع و اقسام حیله‌گری فساد می‌نمایند که مردم را از دین خارج گردانند و اینان کسانی میباشند که آیه خبر میدهد که عذاب چنین مردمانی فوق عذاب کفر آنها است که برای اینها عذاب مضاعف میگردد یکی برای کیفر کفرشان و دیگر بازاء بستن راه مسلمانها و فساد کردن آنها در زمین وَ یَوم‌َ نَبعَث‌ُ فِی کُل‌ِّ أُمَّةٍ شَهِیداً عَلَیهِم مِن أَنفُسِهِم وَ جِئنا بِک‌َ شَهِیداً عَلی هؤُلاءِ ظاهرا (وَ یَوم‌َ) در اینکه آیه عطف بر آیه بالا است که (وَ یَوم‌َ نَبعَث‌ُ مِن کُل‌ِّ أُمَّةٍ شَهِیداً) و بیان آن آیه است که گواهان روز قیامت چه کسانند و اینکه طوری که میشود از آیه استنباط نمود گواهان قیامت دو قسمند یکی از نفسهای خودشانند یعنی از جنس بشرند، و شاید مقصود از (أَنفُسِهِم) اعضاء بدن انسان باشد قوله تعالی در سوره یس (الیَوم‌َ نَختِم‌ُ عَلی أَفواهِهِم وَ تُکَلِّمُنا أَیدِیهِم وَ تَشهَدُ أَرجُلُهُم بِما کانُوا یَکسِبُون‌َ) و نیز آیات دیگری که دلالت دارد اعضاء بدن انسان بر علیه او شهادت میدهند، و قسم دوم پیمبر هر امّتی در باره امّت خود گواهی میدهد و خطاب خصوصی برسول خود (ص) نموده که تو شاهد و گواه میباشی بر اینکه جماعت شاید مقصود اهل مکه باشند یا تمام امّت.
وَ نَزَّلنا عَلَیک‌َ الکِتاب‌َ تِبیاناً لِکُل‌ِّ شَی‌ءٍ وَ هُدی‌ً وَ رَحمَةً وَ بُشری لِلمُسلِمِین‌َ ظاهرا جمله استیناف است که پس از آنکه بعضی از عذابهای مشرکین را در آیات بالا شرح داده برمیگردد بمطالب جلو که راجع ببعض نعمتهای خود بود و بالاترین نعمتهای خود را بپیمبرش تذکر میدهد که ای رسول اکرم (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم)

صفحه : 230
ما بسوی تو قرآن را فرود آوردیم و قرآن (تبیان) است یعنی بیانی است جامع لکل‌ّ شیئی و کتابی است که بیان میکند و ظاهر میگرداند هر چیزی را چنانچه در باره و شأن قرآن فرموده (لا رَطب‌ٍ وَ لا یابِس‌ٍ إِلّا فِی کِتاب‌ٍ مُبِین‌ٍ) که چیزی از ما یحتاج دنیوی و اخروی بشر نیست مگر اینکه تفصیلا یا اجمالا در قرآن بیان نشده باشد، و در اینجا چند فضیلت از فضائل قرآن را تذکر میدهد: یکی اینکه قرآن تبیان است (لِکُل‌ِّ شَی‌ءٍ) عمومیت را میرساند که قرآن مبیّن و ظاهر کننده همه چیز است. دوم قرآن هدایت است یعنی هدایت کننده بطریق مستقیم قرب جوار احدیت است. سوم قرآن رحمت است یعنی از مبدء صفت رحمانیت حق تعالی فرود آمده. چهارم قرآن بشارت میدهد مسلمانها را بسرای نیکوی بهشت که دار کرامت الهی است.
إِن‌َّ اللّه‌َ یَأمُرُ بِالعَدل‌ِ وَ الإِحسان‌ِ وَ إِیتاءِ ذِی القُربی عدل چنانچه در علم اخلاق مطرح گردیده صفت نیکوئی است جامع بین عفّت که از اعتدال قوای شهویه بهیمیه در نفس انسانی پدید میگردد و آن حدّ وسط است بین افراط و تفریط در مقتضیات قوای شهویه، و شجاعت که حدّ وسط بین تهوّر و جبن است و آن عبارت است از اعتدال قوّه غضبیه سبعیه، و حکمت که حدّ وسط است بین جربزه و بلاهت. و اینکه آیه اول امر مینماید بعدل و احسان و ایتاء ذی القربی و باقی را عطف بعدل میدهد مشعر بر اینکه است که عدل جامع تمام صفات و فضائل انسانی است و آن حدّ وسط بین تمام صفات و عدم افراط و تفریط در تمام امور است و جامع تمام محسّنات است و باقی مذکورات در آیه توضیح بعضی از مصادیق عدل است زیرا که رویه شخص عادل احسان و انفاق بفقراء است مخصوصا بخویشاوندان خود، و از ابو جعفر (ع) نقل شده که فرموده مقصود قرابت رسول است چنانچه در قرآن فرموده (فَأَن‌َّ لِلّه‌ِ خُمُسَه‌ُ وَ لِلرَّسُول‌ِ وَ لِذِی القُربی) که خمس را برای آنها واجب گردانیده.

صفحه : 231
وَ یَنهی عَن‌ِ الفَحشاءِ وَ المُنکَرِ وَ البَغی‌ِ یَعِظُکُم لَعَلَّکُم تَذَکَّرُون‌َ خدای تعالی امر بعدل و احسان میکند و نهی مینماید از فحشاء، و بعضی از مفسرین گفته‌اند فحشاء یعنی افراط در قوای شهویه مثل زنا و لواط و آنچه از مقتضیات قوای بهیمیه بروز مینماید از فحشاء بشمار میرود که افراط در آن منهی عنه است و ممکن است فحشاء تعمیم داده شود و شامل گردد آنچه را که موجب تحریک قوای شهویه میگردد مثل غناء و انواع و اقسام لهو و لعب حتی اکل و شرب و نوم زیاد از قدر حاجت و آنچه را که موجب فحشاء میگردد همه را شامل گردد.
و نیز نهی میفرماید از منکر شاید مقصود از منکر افراط در قوّه غضبیه باشد مثل کشتن و زدن و فحش دادن و غصب اموال و آنچه از مقتضیات افراط قوه غضبیه بشمار میرود، و شاید مقصود از بغی چنانچه بعضی از مفسرین گفته‌اند افراط در قوّه وهمیّه شیطانیه باشد مثل طلب استیلاء و علوّ و فساد در زمین و کبر و نخوت و مکر و تدلیس و امثال آنها.
وَ أَوفُوا بِعَهدِ اللّه‌ِ إِذا عاهَدتُم وَ لا تَنقُضُوا الأَیمان‌َ بَعدَ تَوکِیدِها الخ ظاهرا (وَ أَوفُوا) عطف بآیه بالا است (إِن‌َّ اللّه‌َ یَأمُرُ بِالعَدل‌ِ تا آخر) که بنابراین معنی آیه چنین میشود خدای تعالی امر میکند بعدالت و امر میکند که وفا کنید بعهد خدا وقتی که معاهده کردید و نیز وقتی قسم یاد نمودید و قسم خود را مؤکّد گردانیدید و خدا را ناظر و کفیل قرار داده‌اید قسم خود را نقض ننمائید زیرا که خدا بتمام اعمال و افعال شما آگاهست و آنچه میکنید از اعمال خوب یا بد بتمام آنها عالم است.

صفحه : 232

[سوره النحل (16): آیات 92 تا 101]

اشاره

وَ لا تَکُونُوا کَالَّتِی نَقَضَت غَزلَها مِن بَعدِ قُوَّةٍ أَنکاثاً تَتَّخِذُون‌َ أَیمانَکُم دَخَلاً بَینَکُم أَن تَکُون‌َ أُمَّةٌ هِی‌َ أَربی مِن أُمَّةٍ إِنَّما یَبلُوکُم‌ُ اللّه‌ُ بِه‌ِ وَ لَیُبَیِّنَن‌َّ لَکُم یَوم‌َ القِیامَةِ ما کُنتُم فِیه‌ِ تَختَلِفُون‌َ (92) وَ لَو شاءَ اللّه‌ُ لَجَعَلَکُم أُمَّةً واحِدَةً وَ لکِن یُضِل‌ُّ مَن یَشاءُ وَ یَهدِی مَن یَشاءُ وَ لَتُسئَلُن‌َّ عَمّا کُنتُم تَعمَلُون‌َ (93) وَ لا تَتَّخِذُوا أَیمانَکُم دَخَلاً بَینَکُم فَتَزِل‌َّ قَدَم‌ٌ بَعدَ ثُبُوتِها وَ تَذُوقُوا السُّوءَ بِما صَدَدتُم عَن سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ وَ لَکُم عَذاب‌ٌ عَظِیم‌ٌ (94) وَ لا تَشتَرُوا بِعَهدِ اللّه‌ِ ثَمَناً قَلِیلاً إِنَّما عِندَ اللّه‌ِ هُوَ خَیرٌ لَکُم إِن کُنتُم تَعلَمُون‌َ (95) ما عِندَکُم یَنفَدُ وَ ما عِندَ اللّه‌ِ باق‌ٍ وَ لَنَجزِیَن‌َّ الَّذِین‌َ صَبَرُوا أَجرَهُم بِأَحسَن‌ِ ما کانُوا یَعمَلُون‌َ (96)
مَن عَمِل‌َ صالِحاً مِن ذَکَرٍ أَو أُنثی وَ هُوَ مُؤمِن‌ٌ فَلَنُحیِیَنَّه‌ُ حَیاةً طَیِّبَةً وَ لَنَجزِیَنَّهُم أَجرَهُم بِأَحسَن‌ِ ما کانُوا یَعمَلُون‌َ (97) فَإِذا قَرَأت‌َ القُرآن‌َ فَاستَعِذ بِاللّه‌ِ مِن‌َ الشَّیطان‌ِ الرَّجِیم‌ِ (98) إِنَّه‌ُ لَیس‌َ لَه‌ُ سُلطان‌ٌ عَلَی الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَلی رَبِّهِم یَتَوَکَّلُون‌َ (99) إِنَّما سُلطانُه‌ُ عَلَی الَّذِین‌َ یَتَوَلَّونَه‌ُ وَ الَّذِین‌َ هُم بِه‌ِ مُشرِکُون‌َ (100) وَ إِذا بَدَّلنا آیَةً مَکان‌َ آیَةٍ وَ اللّه‌ُ أَعلَم‌ُ بِما یُنَزِّل‌ُ قالُوا إِنَّما أَنت‌َ مُفتَرٍ بَل أَکثَرُهُم لا یَعلَمُون‌َ (101)

صفحه : 233

ترجمه‌

‌شما (مؤمنین) مثل زنی که رشته خود را پس از تابیدن واتابید نباشید میگیرید عهد و قسمهای خود را برای فریب یکدیگر بسبب اینکه باشید جماعتی در عدد و مال زیادتر از جماعت دیگر محققا خدا شما را بآن آزمایش میکند و البته برای شما در روز قیامت ظاهر میگرداند آنچه را که بودید در آن اختلاف میکردید (92)
و اگر خدا میخواست هر آینه قرار میداد شما را یک ملّت واحده و لکن وامیگذارد در گمراهی هر کسی را که بخواهد و هدایت مینماید هر کسی را که بخواهد و البته از آنچه از نیک و بد کرده‌اید سؤال خواهد شد (93)
و عهد و پیمان خود را برای فریب بکار نبرید تا اینکه قدم شما بلغزد پس از ثابت بودن آن و بچشید بدی عذاب را برای اینکه راه خدا را بستید و برای شما است عذاب بزرگ (94)
و نخرید عهد خدا را بثمن کم یعنی تبدیل نکنید عهد را بپول حقیقة آنچه نزد خدا است برای شما بهتر است اگر میدانستید (95)
آنچه نزد شما است همه نابود خواهد شد و آنچه نزد خدا است باقی است و هر آینه البته پاداش میدهم بکسانیکه صبر کردند به بهترین عمل آنها که عمل میکردند (96)
کسی که عمل نیکو نمود خواه مرد باشد یا زن در حالیکه ایمان دارد البته ما بچنین کسی حیات میدهیم حیات پاکیزه (بی‌آلایش) و البته بآنها پاداش میدهیم به بهتر از آنچه عمل کرده‌اند (97)
ای رسول وقتی که میخواهی قرآن بخوانی اول بخدا پناه ببر از شرّ شیطان رانده شده (98)
حقیقة برای شیطان تسلّطی نیست بر آنهائیکه ایمان آوردند و بپروردگارشان توکل نمودند (99)
جز اینکه نیست که تسلط شیطان بر کسانی است که او را دوست خود گرفتند و باغوای او بخدا شرک آوردند (100)
وقتی که ما آیه‌ئی را تبدیل نمودیم بآیه دیگر و خدا داناتر است بآنچه نازل میکند کافرین گفتند تو افتراء زده‌ئی بلکه بیشتر آنها نمیدانند (101)

صفحه : 234

(توضیح آیات)

اشاره

وَ لا تَکُونُوا کَالَّتِی نَقَضَت غَزلَها مِن بَعدِ قُوَّةٍ أَنکاثاً تَتَّخِذُون‌َ أَیمانَکُم دَخَلًا بَینَکُم الخ آیه مربوط بآیه بالا و عطف بآن است که در آنجا امری بود و نهیی، امر اینکه بود که هر گاه عهدی بستید بعهد خود وفاء نمائید، و نهی اینکه بود که اگر قسم یاد نمودید و خدا را بر قسمهای خود کفیل قرار دادید و سوگند خود را نشکنید در اینکه آیه شکستن عهد را تشبیه فرموده بعمل زنی که رشته محکم تابید و بعد آن رشته را وامی‌تابید و (أَنکاثاً) جمع نکث است و آن غزل از پشم یا کرک است و میشود مفعول دوم نقضت باشد (تَتَّخِذُون‌َ أَیمانَکُم) حال است از ضمیر (وَ لا تَکُونُوا) یعنی نبوده باشید که مکر و خیانت در میان خود داخل گردانید مثل آن زن که رشته غزلی که تابیده بود واتابید.
و در شأن نزول آیه گفته‌اند زن احمقی از قریش عملش چنین بوده که خودش با کنیزانش از صبح تا ظهر رشته می‌تابید ظهر که میشد بآنها امر مینموده که رشته را وابتابند و کار همیشه‌گی آن زن اینکه طور بود و نام آن زن ربطه بنت عمرو بن کعب بن سعید بن تمیم بن مرّه بود و او را خرقاء مکه مینامیدند (کلبی) و بقولی اینکه مثلی است که خداوند تشبیه گردانیده حال نقض کننده عهد را بچنین کسی.
تَتَّخِذُون‌َ أَیمانَکُم دَخَلًا بَینَکُم یعنی دغلا و خیانة و مکرا زیرا که آنان چنین بودند که عهد میکردند و قسم میخوردند که بعهدشان وفا کنند و در باطن قصد خیانت داشتند و مردم بعهد آنها اطمینان میکردند زیرا که آنها از روی مکر و خیانت قسم یاد مینمودند أَن تَکُون‌َ أُمَّةٌ هِی‌َ أَربی مِن أُمَّةٍ یعنی عهد خود را نقض ننمائید برای عدد جماعتی که زیادترند از جماعتی

صفحه : 235
و امّتی که بالاترند از امّتی و در معنی از روی مکر و خدعه نقض نکنید قسمهای خود را برای اینکه مدارا نمائید با جماعتی که عدد آنها زیادتر از آنهائی است که با آنها عهد بسته‌اید و قسم خورده‌اید برای قلّت خودتان و کثرت آنها بلکه بر شما است که وفاء کنید بر آنچه قسم یاد نموده‌اید.
وَ لَیُبَیِّنَن‌َّ لَکُم یَوم‌َ القِیامَةِ ما کُنتُم فِیه‌ِ تَختَلِفُون‌َ یعنی در قیامت خداوند جدا میکند بین حق و باطل تا اینکه برای شما ظاهر گرداند حکم آنچه را که در آن اختلاف مینمودید و ظاهر گردد حق از باطل (مجمع البیان) وَ لَو شاءَ اللّه‌ُ لَجَعَلَکُم أُمَّةً واحِدَةً وَ لکِن یُضِل‌ُّ مَن یَشاءُ وَ یَهدِی مَن یَشاءُ جماعت اشاعره برای اثبات مدّعای خود که انسان را در عمل غیر مختار میدانند باین آیه و امثال آن تمسک نموده‌اند زیرا در اینکه آیه تصریح فرموده که اگر مشیّتش قرار گرفته بود همه را بر دین واحد یعنی بر دین توحید قرار میداد و لکن هدایت و ضلالت بدست او است هر کسرا خواست هدایت مینماید و هر کس را بخواهد بگمراهی وامیگذارد.
معلوم و محقق است که تمام امور باراده و خواست خداوندی تحقق میپذیرد حتی هدایت و ضلالت لکن بگمراهی وامیگذارد کسی را که خودش باختیار بطریق کج برود و تابع رسول باطن عقل و رسول ظاهر شرع نگردد که سوء اختیار خودش ضلالت را ایجاب مینماید و چنین کسی از قابلیت هدایت می‌افتد بلکه گوئیم همینکه خدای تعالی او را هدایت نکرد برای اینکه باختیار و دانستگی خود را از قابلیت هدایت انداخته اینکه است که گمراه خواهد گردید نه اینکه خدا او را در گمراهی اندازد.
وَ لَتُسئَلُن‌َّ عَمّا کُنتُم تَعمَلُون‌َ آخر آیه جلوگیری میکند از همین توهّم که کسی گمان نکند بنده در اعمال خود هیچ اختیار ندارد هر کس را خدا خواست هدایت میکند و هر کس

صفحه : 236
را خواهد بگمراهی وامیگذارد زیرا که اگر چنین بود سؤال کردن معنی نداشت اصلا عقلائی نیست که خدای رءوف مهربان بنده ضعیف خود را گمراه گرداند بعد او را در مقام سؤال بدارد که چرا چنین و چنان کرده‌اید.
وَ لا تَتَّخِذُوا أَیمانَکُم دَخَلًا بَینَکُم فَتَزِل‌َّ قَدَم‌ٌ بَعدَ ثُبُوتِها الخ آیه بازگشت بآیه بالا است و نهی است که قسم‌های خود را مکر و خدعه قرار ندهید بین خودتان و در اینجا نهی را مؤکّد گردانیده که اگر چنین کردید قدم شما میلغزد پس از ثابت بودن آن، شاید اشاره باین باشد که اگر شما از روی مکر و تدلیس قسم را دائر گردانیدید اضافه بر اینکه در قیامت در مورد مؤاخذه و سؤال واقع میگردید و کار خلافی کرده‌اید قدم شما در صراط شریعت و انسانیت میلغزد پس از آنکه ثابت قدم بوده‌اید و در اثر آن دو مفسده عاید شما میگردد یکی اینکه بدی اعمال خود را میچشید بسبب اینکه راه خدا را بسوی خود می‌بندید یا سبب میشود که باین رویه شوم شما راه دیگران را بسوی خدا بسته گردانید، و دیگر (وَ لَکُم عَذاب‌ٌ عَظِیم‌ٌ) و مفسده دیگر که مترتب بر عمل شما میگردد اینکه است که برای کیفر اینکه عمل برای شما در قیامت عذاب بزرگ مهیّا گردیده.
وَ لا تَشتَرُوا بِعَهدِ اللّه‌ِ ثَمَناً قَلِیلًا إِنَّما عِندَ اللّه‌ِ هُوَ خَیرٌ لَکُم إِن کُنتُم تَعلَمُون‌َ در مفردات گفته (کل‌ّ ما یحصل عوضا عن شی‌ء فهو ثمنه) اینکه آیه مؤکّد میگرداند آیات بالا را که در نقض عهد و یمین نهی فرموده بود و در اینکه آیه تصریح میفرماید از مخالفت عهد با خدا و تبدیل نمودن عهدی که با خدا بسته‌اید بثمن اندک بی‌مقدار زیرا که محققا آنچه نزد خدا است بازاء عمل نمودن بعهد آن برای شما بهتر است اگر شما میدانستید.
ما عِندَکُم یَنفَدُ وَ ما عِندَ اللّه‌ِ باق‌ٍ در اینکه آیه در مقام بیان علت بهتر بودن آنچه نزد خدا است برآمده و ظاهرا بهتر بودن آنرا از دو جهت بیان مینماید: یکی آنچه نزد شما است از امور

صفحه : 237
طبیعی دنیوی و دل بر آن بسته‌اید و آنرا خیر و سبب سعادت خود میدانید آن فانی میگردد و برای شما باقی نمی‌ماند زیرا که اینکه مطلب ظاهر و واضح است که متاع اندک دنیا و آنچه را افراد بشر وسیله لذائذ و حظوظ دنیوی خود پنداشته‌اند در معرض فناء و در شرف اضمحلال است نه مال باقی میماند و نه جوانی و نیرومندی و نه حسن و جمال و نه ریاست و سلطنت و نه غیر آن، و آیه ارشاد بحکم عقل است که چیزی که در معرض فناء و زوال است دل بستن بر آن عقلائی نیست.
(وَ ما عِندَ اللّه‌ِ باق‌ٍ) از پاداش و اجری که برای مؤمنین وفاء کنندگان بعهدی که با رسول بسته‌اند نزد خدا ذخیره و باقی است و آنچه نزد شما است فانی است، شاید اشاره باین باشد که عالم دنیا فانی است و عالم آخرت باقی است و آنچه خداوند بوفا کنندگان وعده داده از مقامات اخروی آن باقی و سرمدی است و فناء پذیر نخواهد بود زیرا که عالم دنیا علی الدوام در کون و فساد است و عالم آخرت نزد حق تعالی ثابت و پایدار است.
وَ لَنَجزِیَن‌َّ الَّذِین‌َ صَبَرُوا أَجرَهُم بِأَحسَن‌ِ ما کانُوا یَعمَلُون‌َ بلام تأکید و نون ثقیله وعده را مؤکّد میگرداند که کسانیکه صبر کردند و نقض عهد با رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ننمودند و نیز بر فقر و تنگدستی یا بر جفای کفار صبر نمودند و آخرت و سرای باقی را بعالم فانی نفروختند البته خدای متعال بآنها پاداش میدهد ببهتر از آنچه عمل میکردند و از واجبات و مستحبّات و وفاء بعهد و یمین و غیر اینها.
مَن عَمِل‌َ صالِحاً مِن ذَکَرٍ أَو أُنثی وَ هُوَ مُؤمِن‌ٌ فَلَنُحیِیَنَّه‌ُ حَیاةً طَیِّبَةً وَ لَنَجزِیَنَّهُم أَجرَهُم بِأَحسَن‌ِ ما کانُوا یَعمَلُون‌َ اینکه وعده خدا است، یعنی کسیکه عمل نیکی کند خواه مرد باشد یا زن در حالیکه مؤمن باشد و تصدیق کند بوحدت خدا و مقرّ باشد بصدق انبیاء بپاداش ایمان و اعمال نیک او باو حیاتی بخشوده میشود حیات پاکیزه و بوی جزاء میدهیم بهتر از آنچه عمل نموده.

صفحه : 238

(سخنان مفسرین در توجیه حیات طیّب)

1- حیات طیّب رزق حلال است. (إبن عباس و سعید بن جبیر و عطاء) 2- قناعت و رضا است بما قسّم اللّه.
(حسن و وهب، و بهمین معنی از نبی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم روایت شده) 3- مقصود از حیات طیب بهشت است. (قتاده و مجاهد و إبن زید) 4- روزی روز بروز.
5- حیات طیب در قبر است. (مجمع البیان) شاید مقصود از حیات طیب حیات اخروی و سرای باقی دائمی بهشتی است که آن نصیب کسی میگردد که اوّلا ایمان در قلبش نفوذ نموده و ثانیا اعمالش مطابق ایمانش بر وجه خلوص و خالی از هر گونه نقص و عیبی واقع گردیده و چون حیات طیّب را مقیّد ننموده بدنیا یا آخرت میتوان از آن چنین استفاده نمود که مقصود از حیات طیب حیات قلبی است که آن روح الحیات است.
آری حیات دنیوی طبیعی حیات مجازی است و انسان علی الدوام بین مرگ و حیات است بلکه میتوان گفت زندگی مرگ تدریجی است بافته‌های بدن علی الدوام در بین موت و حیاتند و حیات حقیقی معنوی حیات دل و قلب و سریره انسانی است قلبیکه مطمئن بایمان گردیده و متصف بتقوی و دارای عمل صالح شد چنین کسی (در مقعد صدق) متمکن گردیده و دارای حیات حقیقی دائمی است، بقول آن شاعر:

هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد بعشق ثبت است در جریده عالم دوام ما
در احادیث رسیده که مؤمنین دارای روح دیگری میباشند و آنرا (روح الایمان) نامیده و کسی که دارای چنین روحی گردیده چون ایمان (عروة الوثقی) و آن ریسمان محکمی است از مؤمن بسوی خدا و بآن نور ایمان قلب روشن و دل مطمئن و آرام میگردد اینکه است که میتوان گفت اگر چه حیات دائمی پاکیزه بتمام معنی حیاتی است که در آخرت نصیب مؤمنین میگردد لکن چنین کسی که

صفحه : 239
دارای ایمان کامل و عمل صالح گردید در دنیا نیز و لو اینکه در حال فقر و فاقه و امراض جسمانی باشد روح او باز و قلب وی بنور ایمان روشن است ناملایمات دنیا چندان بوی زحمت نمیدهد زیرا که حب‌ّ الهی و معرفت او بمقام قدس ایزدی او را مشغول نموده، و بقول آن شاعر عارف.

در بلا هم میچشم لذات او مات اویم مات اویم مات او
فَإِذا قَرَأت‌َ القُرآن‌َ فَاستَعِذ بِاللّه‌ِ مِن‌َ الشَّیطان‌ِ الرَّجِیم‌ِ در مفردات گفته (العوذ) التجاء بسوی غیر و تعلق باو است گفته میشود (عاذ فلان بفلان) یعنی فلانی پناه آورد بفلانی، و از او است قوله تعالی (أَعُوذُ بِاللّه‌ِ أَن أَکُون‌َ مِن‌َ الجاهِلِین‌َ) الی آخر.
آیه برسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم امر فرموده که وقتی میخواهی قرآن بخوانی بگو (اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم) یعنی ملتجی و پناه گیرنده شو بسوی خدا از شیطان رانده شده، و بعضی گفته‌اند اگر چه مخاطب رسول است لکن امّت هم مأمور هستند.
در منهج گفته اتفاق جماعت امامیه و جمهور اهل سنت بر اینکه است که استعاذه قبل از قرائت است نه بعد از آن چنانچه بعضی گمان کرده‌اند و مستحب است نه واجب یعنی امر (فَاستَعِذ) امر استحبابی است نه امر وجوبی، و (فَإِذا قَرَأت‌َ) یعنی وقتی اراده نمودی قرآن را قرائت نمائی مثل قوله تعالی (إِذا قُمتُم إِلَی الصَّلاةِ فَاغسِلُوا) و سنت است که آهسته خوانده شود.
إِنَّه‌ُ لَیس‌َ لَه‌ُ سُلطان‌ٌ عَلَی الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَلی رَبِّهِم یَتَوَکَّلُون‌َ گویا در اینکه آیه بمؤمنین ابلاغ مینماید که گمان نکنید پروردگار شما شیطان را بر بنی آدم مسلط نموده و نمیتوانید از شر او فرار کنید اینطور نیست آنهائیکه تابع شیطان گردیده‌اند آنان را گمراه میگرداند لکن کسانیکه بخدای تعالی ایمان آورده‌اند و بپروردگارشان توکل نموده‌اند آنها در پناه حق تعالی از شرّ شیطان محفوظند شیطان بر آنها تسلطی ندارد.

صفحه : 240
إِنَّما سُلطانُه‌ُ عَلَی الَّذِین‌َ یَتَوَلَّونَه‌ُ وَ الَّذِین‌َ هُم بِه‌ِ مُشرِکُون‌َ آیه در مقام بیان کسانی است که شیطان بر آنها تسلّط یافته و سبب تسلط یافتن او بر بنی آدم اینکه است که شیطان را دوست میدارند و مطیع او میگردند و آنها کسانی میباشند که شیطان بر آنها مسلط گردیده و بوسوسه آنان را بشرک وامیدارد زیرا که شیطان شالوده کفر و فساد است هر کس دانسته یا ندانسته رو باو آرد و مطیع او گردد او را اغواء میگرداند و چون شالوده باطل و فساد است هر کس رو بوی آورد و مطیع او گردید پس تابعین خود را بوسوسه بشرک و کفر میکشاند (اعوذ باللّه من شرّ الشیطان الرجیم).
وَ إِذا بَدَّلنا آیَةً مَکان‌َ آیَةٍ وَ اللّه‌ُ أَعلَم‌ُ بِما یُنَزِّل‌ُ الخ مفسرین در شأن نزول آیه گفته‌اند وقتی آیه‌ئی نسخ میگردید و تبدیل بآیه دیگر میشد مشرکین میگفتند محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم یاران خود را سخریه میکند روزی حکمی میآورد و روز دیگر از آن حکم نهی مینماید اینکه بود که اینکه آیه فرود آمد که خدا عالم‌تر است بآنچه از احکام فرو میفرستد و آنچه را بعدا نهی مینماید زیرا در موقعی از روی حکمت حکمی یا قانونی تأسیس مینماید که حکمت بر دوام آن نیست بلکه آن موقّت و نسبت بزمانی است یا موقعی که مصلحت در اجراء آن است و در زمان و وقت دیگر چنین مصلحتی در آن نیست اینست که آن حکم معین را نسخ نموده یا تبدیل بحکم دیگر مینماید.
اینکه جمله (وَ اللّه‌ُ أَعلَم‌ُ بِما یُنَزِّل‌ُ) معترضه است بین (اذا) توقیتیه و جواب آن و جواب (اذا) که در اول آیه ذکر شده همان اعتراض مشرکین است که (قالُوا إِنَّما أَنت‌َ مُفتَرٍ بَل أَکثَرُهُم لا یَعلَمُون‌َ) معنی آیه چنین میشود وقتی که مشرکین گفتند تو بخدا افتراء میزنی در اینکه آیه را تبدیل مینمائی بآیه دیگر در جواب فرموده چنین نیست که اینان گمان کرده‌اند بلکه خدا عالم است بآنچه نازل میگرداند و میداند که بایستی چه حکمی و دستوری از اعمال و افعال دائمی باشد یا مصلحت در وقت معین است و در اوقات دیگر چنین مصلحت نیست اینست که تبدیل بحکم دیگری میگرداند.

صفحه : 241

[سوره النحل (16): آیات 102 تا 111]

اشاره

قُل نَزَّلَه‌ُ رُوح‌ُ القُدُس‌ِ مِن رَبِّک‌َ بِالحَق‌ِّ لِیُثَبِّت‌َ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ هُدی‌ً وَ بُشری لِلمُسلِمِین‌َ (102) وَ لَقَد نَعلَم‌ُ أَنَّهُم یَقُولُون‌َ إِنَّما یُعَلِّمُه‌ُ بَشَرٌ لِسان‌ُ الَّذِی یُلحِدُون‌َ إِلَیه‌ِ أَعجَمِی‌ٌّ وَ هذا لِسان‌ٌ عَرَبِی‌ٌّ مُبِین‌ٌ (103) إِن‌َّ الَّذِین‌َ لا یُؤمِنُون‌َ بِآیات‌ِ اللّه‌ِ لا یَهدِیهِم‌ُ اللّه‌ُ وَ لَهُم عَذاب‌ٌ أَلِیم‌ٌ (104) إِنَّما یَفتَرِی الکَذِب‌َ الَّذِین‌َ لا یُؤمِنُون‌َ بِآیات‌ِ اللّه‌ِ وَ أُولئِک‌َ هُم‌ُ الکاذِبُون‌َ (105) مَن کَفَرَ بِاللّه‌ِ مِن بَعدِ إِیمانِه‌ِ إِلاّ مَن أُکرِه‌َ وَ قَلبُه‌ُ مُطمَئِن‌ٌّ بِالإِیمان‌ِ وَ لکِن مَن شَرَح‌َ بِالکُفرِ صَدراً فَعَلَیهِم غَضَب‌ٌ مِن‌َ اللّه‌ِ وَ لَهُم عَذاب‌ٌ عَظِیم‌ٌ (106)
ذلِک‌َ بِأَنَّهُم‌ُ استَحَبُّوا الحَیاةَ الدُّنیا عَلَی الآخِرَةِ وَ أَن‌َّ اللّه‌َ لا یَهدِی القَوم‌َ الکافِرِین‌َ (107) أُولئِک‌َ الَّذِین‌َ طَبَع‌َ اللّه‌ُ عَلی قُلُوبِهِم وَ سَمعِهِم وَ أَبصارِهِم وَ أُولئِک‌َ هُم‌ُ الغافِلُون‌َ (108) لا جَرَم‌َ أَنَّهُم فِی الآخِرَةِ هُم‌ُ الخاسِرُون‌َ (109) ثُم‌َّ إِن‌َّ رَبَّک‌َ لِلَّذِین‌َ هاجَرُوا مِن بَعدِ ما فُتِنُوا ثُم‌َّ جاهَدُوا وَ صَبَرُوا إِن‌َّ رَبَّک‌َ مِن بَعدِها لَغَفُورٌ رَحِیم‌ٌ (110) یَوم‌َ تَأتِی کُل‌ُّ نَفس‌ٍ تُجادِل‌ُ عَن نَفسِها وَ تُوَفّی کُل‌ُّ نَفس‌ٍ ما عَمِلَت وَ هُم لا یُظلَمُون‌َ (111)

صفحه : 242

ترجمه‌

بگو اینکه آیات را روح القدس از جانب پروردگار تو بحق نازل گردانیده تا اینکه (برایمان) ثابت کردند کسانیکه ایمان آوردند و برای مسلمین هدایت و بشارت باشد (102)
و محققا ما میدانیم که آنها میگویند قرآن را بمحمد (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) می‌آموزد بشر اعجمی لسان غیر فصیح در حالیکه اینکه قرآن زبان عربی ظاهری است (103)
بدرستی کسانیکه بآیات خدا ایمان نمیآورند خدا آنها را هدایت نمیگرداند و برای آنها است عذاب دردناک (104)
حقیقة جز اینکه نیست که افتراء و دروغ می‌بندند آن کسانیکه ایمان بآیات خدا ندارند و آنها جماعت دروغگویانند (115)
هر کس که کافر گردد بخدا پس از ایمانش در معرض غضب الهی باشد مگر کسیکه مکره باشد بر کفر و قلبش مطمئن‌ّ بایمان است و لکن کسیکه سینه‌اش بکفر باز گردید پس بر ایشانست غضب خدا و برای آنها عذاب بزرگ مهیّا گردیده (116)
آن عذاب بزرگ بسبب اینکه است که اینها حیات دنیا را دوست داشتند (و ترجیح دادند) بر آخرت و خدا هدایت نمیگرداند جماعت کافرین را (107)
اینان کسانی میباشند که خداوند بر قلب و گوش و چشمهای آنها مهر زده و آنها کسانی میباشند که غافل و بی‌خبرند (108)
شکّی نیست که آنها در آخرت از زیان‌کارانند (109)
پس همانا پروردگار تو از برای آن کسانیکه از شهر خودشان مهاجرت نمودند پس از آنکه عذاب کشیدند از کفار و پس از آن مجاهده کردند و صبر نمودند بحقیقت پروردگار تو پس از آن آمرزنده و مهربان است (110)
یاد کن روز که هر نفسی میآید و با ملائکه مجادله میکند در خلاصی خود و وافی و تمام داده میشود بهر کس جزای کردارش در دنیا و بآنها ظلم نمیشود در جزاء دادن
.

صفحه : 243

(توضیح آیات)

اشاره

قُل نَزَّلَه‌ُ رُوح‌ُ القُدُس‌ِ مِن رَبِّک‌َ بِالحَق‌ِّ لِیُثَبِّت‌َ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ هُدی‌ً وَ بُشری لِلمُسلِمِین‌َ ظاهرا مرجع ضمیر (نَزَّلَه‌ُ) قرآن است و گویند انزال فرود آمدن تدریجی است مقابل نزول که فرود آمدن دفعی است و قرآن بمقتضای حکمت بتدریج فرود آمده بتوسط (روح القدس) و نیز بمقتضای حکمت بعضی از آیات نسخ گردیده، و شاید مقصود از (روح القدس) جبرئیل باشد که در یک آیه او را (بروح الامین) توصیف نموده سوره شعراء آیه 190، و در جای دیگر قوله تعالی (مَن کان‌َ عَدُوًّا لِجِبرِیل‌َ فَإِنَّه‌ُ نَزَّلَه‌ُ عَلی قَلبِک‌َ) سوره بقره آیه 97، چون کافرین ملحدین نسبت افتراء برسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم دادند و گفتند تو آیه‌ئی میآوری و بعد تبدیل بآیه دیگر مینمائی خطاب میرسد که بآنان بگو اینکه آیات را (روح القدس) یعنی آن روح پاک طاهر خالی از قذارات طبیعی از طرف پروردگار تو بحق و حقیقت، لام (لیثبّت) لام غایت است فرود آورده برای اینکه ثابت و محکم گرداند قلبهای آنهائیکه ایمان آورده‌اند و بتوسط آیات قرآنی ایمان در قلب آنها نفوذ نماید و مطمئن‌ّ بایمان گردند، و (هُدی‌ً وَ بُشری) عطف است بر محل (لِیُثَبِّت‌َ) یعنی تثبیتا و هدایة و بشارة، راجع بآیات قرآن یا راجع بنسخ بعض آیات سه فضیلت تذکر میدهد و شاید غرض اینکه است که در حکمت نسخ چنین فضائلی است: یکی ثبوت ایمان که وقتی مؤمنین در آیات قرآن تدبّر نمودند بر ایمانشان افزوده میگردد یا وقتی ناسخ و منسوخ را دیدند و حکمت آنرا فهمیدند قلبشان بایمان ثابت میگردد. فضیلت دوم قرآن هدایت است یعنی بتعلیمات قرآنی طریق درستکاری و رسیدن بکمال انسانی بازمیگردد و مؤمن بخط مستقیم بسر حدّ مقصود خواهد رسید. سوم قرآن تسلیم شدگان بدین حق را بشارت و مژده میدهد بفیوضات رحمانی و قرب بجوار الهی.

صفحه : 244
وَ لَقَد نَعلَم‌ُ أَنَّهُم یَقُولُون‌َ إِنَّما یُعَلِّمُه‌ُ بَشَرٌ لِسان‌ُ الَّذِی یُلحِدُون‌َ إِلَیه‌ِ أَعجَمِی‌ٌّ

(سخنان مفسرین در توجیه آیه مأخوذ از مجمع البیان)

خدای سبحان فرمود همانا ما میدانیم که کفار میگویند قرآن از نزد خدا نیست و بشری او را تعلیم نموده.
1- إبن عباس گفته مقصود قریش اینکه بود که بلعام باو قرآن را تعلیم نموده و بلعام غلامی بود رومی و نصرانی.
2- ضحاک گفته مقصود از بشر سلمان فارسی است که قریش گفتند حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم قصص را از او تعلیم میگرفت، و مجاهد و قتاده گفتند مقصود قریش از بشر غلامی بود از طائفه حضرمی و رومی بنام یعیس یا عائش که او صاحب کتاب بود و اسلام آورد و مسلمان خوبی شد گفتند حضرت از او تعلیم میگرفت.
3- عبد اللّه بن مسلم گفته که دو غلام نصرانی بودند در جاهلیت از اهل (عین التمر) که نام یکی یسار و نام دیگر خیر بود و آنان بزبان خودشان کتابی میخواندند و گاهی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بر آنها گذر مینمود قرائت آنها را استماع میفرمود قریش گفتند حضرت قرآن را از اینها تعلیم گرفته اینکه بود که آیه بر ردّ آنها نازل گردید که آن بشری که شما نسبت میدهید که حضرت از او تعلیم گرفته لغت او اعجمی است و لغت اعجمی فصیح نیست. (پایان) وَ هذا لِسان‌ٌ عَرَبِی‌ٌّ مُبِین‌ٌ و اینکه قرآن عربی است و ظاهر و فصیح است، شاید اشاره باین باشد که اینهائی را که نسبت میدهید رسول خدا از آنها قرآن را تعلیم گرفته آنها اعجمی بودند و اینکه قرآن عربی فصیح است، و یکی از اعجاز قرآن همان فصاحت و بلاغت است حتی شما که عربید و کلامتان عربی است نتوانید مثل آنرا بیاورید پس چگونه شخص اعجمی چنین آیاتی را میآورد که از عهده بشر خارج است هرگز نتواند مثل آن یا مثل بعضی از آنها را بیاورد.

صفحه : 245
إِن‌َّ الَّذِین‌َ لا یُؤمِنُون‌َ بِآیات‌ِ اللّه‌ِ لا یَهدِیهِم‌ُ اللّه‌ُ وَ لَهُم عَذاب‌ٌ أَلِیم‌ٌ در اینکه آیه تصریح مینماید که سبب اینکه خدای تعالی کافرین را بطریق حق و حقیقت هدایت نمینماید همان است که بآیات خدا ایمان نمیاورند زیرا که ایمان آوردن یا نیاوردن راجع باختیار خودشان است و هدایت یافتن بارشاد الهی است و هدایت نکردن خدا کفر و ضلالت را ایجاب میگرداند چنانچه کفر عذاب الیم را ایجاب مینماید که اینها متفرع بر یکدیگر است، و وقتی اینکه آیه را با آیات دیگر مثل (یُضِل‌ُّ مَن یَشاءُ وَ یَهدِی مَن یَشاءُ) که هدایت و ضلالت را متفرع بر مشیّت نموده جمع نمودیم چنین میشود که آنهائیکه بآیات خدا ایمان نمی‌آورند خدای تعالی آنان را هدایت نمیکند و البته وقتی هدایت نشدند گمراه میگردند.
إِنَّما یَفتَرِی الکَذِب‌َ الَّذِین‌َ لا یُؤمِنُون‌َ بِآیات‌ِ اللّه‌ِ وَ أُولئِک‌َ هُم‌ُ الکاذِبُون‌َ (إِنَّما یَفتَرِی الکَذِب‌َ الَّذِین‌َ لا یُؤمِنُون‌َ) ردّ قول آنها است که میگفتند (إِنَّما أَنت‌َ مُفتَرٍ) یعنی افتراء کذب سزاوار بکسی است که بخدا ایمان ندارد زیرا که ایمان مانع از کذب است. (طبرسی) ظاهرا اینکه آیات متفرع بر یکدیگر است و شاید مقصود چنین باشد که ایمان نیاوردن کفار و مشرکین بآیات خدا سبب هدایت نشدن آنها است و هدایت نشدن آنها و بکفر باقی ماندنشان باعث میگردد که بآیات خدا افتراء بزنند و نسبت ببشر اعجمی بدهند که رسول خدا از او تعلیم گرفته و بخدا نسبت میدهد و اینها دروغگویانند نه رسول ما (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) که در باره او است قوله تعالی (آمَن‌َ الرَّسُول‌ُ بِما أُنزِل‌َ إِلَیه‌ِ مِن رَبِّه‌ِ).
بعضی از مفسرین آیه را چنین توجیه نموده و گفته (إِن‌َّ الَّذِین‌َ لا یُؤمِنُون‌َ تا آخر) یعنی نبی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بآیات خدا ایمان آورده و بهدایت خدا هدایت یافته و افتراء و دروغ می‌بندند و بخدا نسبت میدهند آنهائیکه بآیات خدا ایمان ندارند و آنها دروغگویانند و مستمر بر دروغگوئی میباشند، امّا مثل نبی (ص)

صفحه : 246
که مؤمن است بآیات خدا نه افتراء بخدا می‌بندد و نه تکذیب میکند پس اینکه دو آیه کنایه از اینکه است که نبی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم هدایت یافته شده بهدایت خدا و مؤمن بآیات او است و چنین کسی نه دروغ میگوید و نه افتراء میزند. (تفسیر المیزان) مَن کَفَرَ بِاللّه‌ِ مِن بَعدِ إِیمانِه‌ِ إِلّا مَن أُکرِه‌َ وَ قَلبُه‌ُ مُطمَئِن‌ٌّ بِالإِیمان‌ِ در شأن نزول آیه گفته‌اند پس از تعرض حضرت رسول (ص) بآلهه قریش آنان بناء ظلم و ستم بدرویشان صحابه گذاشتند مثل بلال و عمار و پدر او یاسر و مادر او سمیّه و آنها از برگشتن از ایمان انکار مینمودند تا حدّی آنها را شکنجه نمودند تا آنکه آنها را شهید گردانیدند و عمّار از بی‌طاقتی چون مشرف بر هلاک گردید بی‌اختیار کلمه‌ئی که رضا بخش آنها بود بزبان جاری گردانید خبر بحضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم دادند که عمّار تابع مشرکین شده و از دین برگشته حضرت فرمود اینطور نیست سر تا قدم عمّار از ایمان پر است ایمان بگوشت و خون عمار آمیخته یعنی چنان ایمان در باطن او متمرکز گردیده که بگفتگو و هرزه‌گوئی تفاوت نپذیرد عمار گریه کنان نزد حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم آمد آنحضرت بدست خود اشک از چشم او پاک میکرد و میفرمود اگر بتو باز گردند باکراه تو بهمان کلمه باز گرد آنوقت اینکه آیه نازل گردید قوله تعالی (وَ قَلبُه‌ُ مُطمَئِن‌ٌّ بِالإِیمان‌ِ) اطمینان سکونت و آرامش قلب است و شرح صدر پهن شدن سینه است، در مفردات گفته: اصل شرح پهن کردن گوشت و مثل آنست گفته میشود (شرحت اللحم و شرحته) و از او است شرح صدر یعنس باز شدن سینه بنور الهی و سکینه قلب از جهت خدا و روح از او قوله تعالی (رَب‌ِّ اشرَح لِی صَدرِی، أَ لَم نَشرَح لَک‌َ صَدرَک‌َ، أَ فَمَن شَرَح‌َ اللّه‌ُ صَدرَه‌ُ) و شرح مشکل از کلام پهن کردن و اظهار معنای مخفی آنست. (پایان) (مَن کَفَرَ بِاللّه‌ِ) بدل (از کاذبین) است یعنی مفتری آنکسی است که کافر شود پس از ایمانش و یا آنکه (مَن کَفَرَ) شرط است و دلالت دارد بر جواب او (مَن شَرَح‌َ) الخ یعنی کسیکه کافر گردد بخدا پس از ایمان مثل إبن صطل

صفحه : 247
و طعمه و مقیس و امثال آنان در معرض غضب ربانی واقع گردیده مگر کسیکه مجبور گردد بر افتراء بقرآن یا محمّد (ص) (وَ قَلبُه‌ُ مُطمَئِن‌ٌّ بِالإِیمان‌ِ) اینکه آیه دلیل است که کفر و ایمان بدل تعلق دارد. (منهج الصادقین) وَ لکِن مَن شَرَح‌َ بِالکُفرِ صَدراً فَعَلَیهِم غَضَب‌ٌ مِن‌َ اللّه‌ِ وَ لَهُم عَذاب‌ٌ عَظِیم‌ٌ آنهائیکه بکفر سینه آنان باز گردیده یعنی هر کس بگشاید بکفر سینه خود را بر آنان است غضب پروردگار و برای آنها عذاب دردناک آماده گردیده ذلِک‌َ بِأَنَّهُم‌ُ استَحَبُّوا الحَیاةَ الدُّنیا عَلَی الآخِرَةِ وَ أَن‌َّ اللّه‌َ لا یَهدِی القَوم‌َ الکافِرِین‌َ، الی قوله تعالی: هُم‌ُ الخاسِرُون‌َ (ذلِک‌َ) اشاره بآنکسانی است که کفر در دل و قلب آنها تمرکز نموده مقابل مؤمنین که سینه آنها بایمان گشوده شده و یکی از صفات آنها اینست که دوست داشتند زندگانی دنیا را و برگزیدند دنیا را بر آخرت و چون کافرین چنینند که دنیا را بر آخرت ترجیح دادند خداوند آنها را هدایت نمینماید، و دیگر از اوصاف آنها اینکه است که آنان کسانی میباشند که خدا بر قلبهایشان و گوشهایشان و چشمهایشان مهر زده و محبت دنیا آنها را غافل گردانیده چنین جماعتی حقّا و حقیقة آنهایند زیانکاران که سرمایه عمر خود را در محبت اینکه عاریت سرا بیهوده از دست دادند و در آخرت سودی عایدشان نمیگردد بعلاوه معذّب هم هستند ثُم‌َّ إِن‌َّ رَبَّک‌َ لِلَّذِین‌َ هاجَرُوا مِن بَعدِ ما فُتِنُوا ثُم‌َّ جاهَدُوا وَ صَبَرُوا إِن‌َّ رَبَّک‌َ مِن بَعدِها لَغَفُورٌ رَحِیم‌ٌ ظاهرا آیه مربوط بآیه جلو است و در بیان مقام بلند مؤمنین است آنهائیکه پس از واقع گردیدن بفتنه و شکنجه کفار مهاجرت با رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نمودند و با کفار در یاری اسلام جهاد کردند و بردباری نمودند مشمول مغفرت خدا و
رحمت او خواهند بود.
یَوم‌َ تَأتِی کُل‌ُّ نَفس‌ٍ تُجادِل‌ُ عَن نَفسِها وَ تُوَفّی کُل‌ُّ نَفس‌ٍ ما عَمِلَت وَ هُم لا یُظلَمُون‌َ (یَوم‌َ تَأتِی) بیان روز قیامت است که هر نفسی یعنی هر فردی از بشر

صفحه : 248
در دادگاه الهی در موقع حساب میآید و با ملائکه مجادله میکند و احتیاج مینماید بچیزی که حجتی در او نیست و میگویند (وَ اللّه‌ِ رَبِّنا ما کُنّا مُشرِکِین‌َ) و میگویند (رَبَّنا هؤُلاءِ أَضَلُّونا فَآتِهِم عَذاباً ضِعفاً مِن‌َ النّارِ) و همه پشیمانند اگر نیکوکار بوده پشیمان است که چرا بیشتر عمل خوب ننمودم و اگر بد عمل بوده البته پشیمانی و تأسّف او بیشتر است و از گذشته پشیمانند و پاداش هر کس بتمام داده میشود (ان کان عمله خیرا فجزائه خیرا و ان کان عمله شرّا فجزائه شرّا) و بهیچ نفسی ستم وارد نخواهد گردید، آری البته در دادگاه عدل جای ستم نیست هر کسی بایستی بپاداش اعمال خود برسد.

صفحه : 249

[سوره النحل (16): آیات 112 تا 119]

اشاره

وَ ضَرَب‌َ اللّه‌ُ مَثَلاً قَریَةً کانَت آمِنَةً مُطمَئِنَّةً یَأتِیها رِزقُها رَغَداً مِن کُل‌ِّ مَکان‌ٍ فَکَفَرَت بِأَنعُم‌ِ اللّه‌ِ فَأَذاقَهَا اللّه‌ُ لِباس‌َ الجُوع‌ِ وَ الخَوف‌ِ بِما کانُوا یَصنَعُون‌َ (112) وَ لَقَد جاءَهُم رَسُول‌ٌ مِنهُم فَکَذَّبُوه‌ُ فَأَخَذَهُم‌ُ العَذاب‌ُ وَ هُم ظالِمُون‌َ (113) فَکُلُوا مِمّا رَزَقَکُم‌ُ اللّه‌ُ حَلالاً طَیِّباً وَ اشکُرُوا نِعمَت‌َ اللّه‌ِ إِن کُنتُم إِیّاه‌ُ تَعبُدُون‌َ (114) إِنَّما حَرَّم‌َ عَلَیکُم‌ُ المَیتَةَ وَ الدَّم‌َ وَ لَحم‌َ الخِنزِیرِ وَ ما أُهِل‌َّ لِغَیرِ اللّه‌ِ بِه‌ِ فَمَن‌ِ اضطُرَّ غَیرَ باغ‌ٍ وَ لا عادٍ فَإِن‌َّ اللّه‌َ غَفُورٌ رَحِیم‌ٌ (115) وَ لا تَقُولُوا لِما تَصِف‌ُ أَلسِنَتُکُم‌ُ الکَذِب‌َ هذا حَلال‌ٌ وَ هذا حَرام‌ٌ لِتَفتَرُوا عَلَی اللّه‌ِ الکَذِب‌َ إِن‌َّ الَّذِین‌َ یَفتَرُون‌َ عَلَی اللّه‌ِ الکَذِب‌َ لا یُفلِحُون‌َ (116)
مَتاع‌ٌ قَلِیل‌ٌ وَ لَهُم عَذاب‌ٌ أَلِیم‌ٌ (117) وَ عَلَی الَّذِین‌َ هادُوا حَرَّمنا ما قَصَصنا عَلَیک‌َ مِن قَبل‌ُ وَ ما ظَلَمناهُم وَ لکِن کانُوا أَنفُسَهُم یَظلِمُون‌َ (118) ثُم‌َّ إِن‌َّ رَبَّک‌َ لِلَّذِین‌َ عَمِلُوا السُّوءَ بِجَهالَةٍ ثُم‌َّ تابُوا مِن بَعدِ ذلِک‌َ وَ أَصلَحُوا إِن‌َّ رَبَّک‌َ مِن بَعدِها لَغَفُورٌ رَحِیم‌ٌ (119)

صفحه : 250

[ترجمه]

‌خدا مثل میزند باهل دهی که آنها در امان و مطمئن بودند و در همه وقت از هر محل روزی آنها فراوان میرسید پس وقتی که بنعمتهای خدا کافر گشتند خدا بآنان لباس گرسنگی و ترس را چشانید بسبب آنچه عمل مینمودند (112)
و رسولی از خودشان برای آنها آمد پس او را تکذیب کردند پس آنها را عذاب گرفت در حالیکه ستمکار بودند (113)
پس از آنچه خدا روزی شما کرده حلال و پاکیزه بخورید و نعمتهای خدا را شکر کنید اگر چنین میباشید که او را پرستش مینمائید (114)
محققا برای شما حرام کرد میته و خون و گوشت خوک و آنچه را که بغیر نام خدا ذبح شود و کسیکه مضطر گردید بدون اینکه قصد تجاوز داشته باشد و بدون اینکه سیر بخورد بحقیقت خداوند آمرزنده و مهربان است (115)
و نباید شما بدروغ چیزی را بخدا نسبت دهید و بگوئید اینکه حلال است و آن حرام است تا اینکه بر خدا دروغ بندید و افتراء بزنید محققا آنهائیکه بخدا افتراء میزنند رستگار نخواهند گردید (116)
بهره آنها (از اینکه افتراء) اندک است لکن برای آنها عذاب دردناک ایجاب میکند (117)
و بر آنهائیکه یهودی هستند حرام کردیم آنچه را که بر تو پیش از اینکه خواندیم یعنی پیش از نزول اینکه سوره در سوره انعام آنجا که فرموده (وَ عَلَی الَّذِین‌َ هادُوا حَرَّمنا کُل‌َّ ذِی ظُفُرٍ) تا آخر آیه، و ما بآنها ستم ننمودیم و لکن آنان بنفس خود ظلم کردند (118)
حقیقة پروردگار تو نسبت بکسانیکه از روی جهالت و ندانسته‌گی عمل بد نمودند پس از آن توبه کردند و کار خود را اصلاح کردند همانا پروردگار تو پس از توبه کردن آنها هر آینه آمرزنده و مهربان است (119)
.

صفحه : 251

(توضیح آیات)

وَ ضَرَب‌َ اللّه‌ُ مَثَلًا قَریَةً کانَت آمِنَةً مُطمَئِنَّةً یَأتِیها رِزقُها رَغَداً مِن کُل‌ِّ مَکان‌ٍ فَکَفَرَت بِأَنعُم‌ِ اللّه‌ِ خدای تعالی در اینکه آیه مثل آوره باهل دهی که در مقام امن و امان و با اطمینان خاطر روزی آنها فراوان میرسید و محتاج بکوشش و مسافرت در اطراف برای طلب رزق نبودند (مِن کُل‌ِّ مَکان‌ٍ) از هر جا و اطراف آنها نعمت زیاد بود و چون بنعمتهای خدا کافر شدند (فَکَفَرَت بِأَنعُم‌ِ اللّه‌ِ) و کفران نعمت نمودند در اثر کفران نعمت که نه از نعمت قدردانی کردند و نه شکر ولی‌ّ نعمت خود را بجای آوردند اینکه بود که نعمت آنان تبدیل گردید بنقمت.
فَأَذاقَهَا اللّه‌ُ لِباس‌َ الجُوع‌ِ وَ الخَوف‌ِ بِما کانُوا یَصنَعُون‌َ و چون آنها کافر شدند بنعمتهای الهی در اثر کفران نعمت خدای تعالی بآنها لباس گرسنه‌گی و خوف را پوشانید، شاید مقصود از (لباس جوع و خوف) اشاره باشد بفرا گرفتن قحطی و استیلاء دشمن که آفت قحطی و خوف مثل لباس تمام اندام آنها را پوشانید و اینکه دو بلاء از آفات بزرگی است که در اثر کفران و صرف ننمودن نعمت در آن مصرفیکه برای آن عطاء گردیده بر آنان وارد گردیده.
بقولی مقصود از آن قریه اهل مکه است که خداوند در اثر کفرشان هفت سال آنان را بگرسنه‌گی و قحطی معذّب گردانید بطوریکه خون و مردار میخوردند و چنان خوفی از مسلمانها در دل آنها انداخت که بر نفس و مال خود ایمن نبودند وَ لَقَد جاءَهُم رَسُول‌ٌ مِنهُم فَکَذَّبُوه‌ُ فَأَخَذَهُم‌ُ العَذاب‌ُ وَ هُم ظالِمُون‌َ میشود اینکه آیه مفسر و مبیّن آیه بالا باشد و مقصود از مرجع ضمیر (جاءَهُم) همان کفار مکه باشند و مقصود از رسول و از ضمیر (مِنهُم) حضرت محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم باشد که با اینکه از آنها و از اهل مکه بود او را تکذیب نمودند.

صفحه : 252
بنا بر اینکه توجیه معنی آیه چنین میشود که آمد بر اهل مکه پیمبری که از آنها بود او را تکذیب نمودند و در اثر کفر آنها حق تعالی دو نعمت بزرگ یکی فراوانی نعمت و دیگر امنیت را از آنان گرفت و چون آنها ظالم و ستمکار بودند مبتلا بعذاب گردیدند و اینکه را مثل آورده که دانسته شود هر کس کفران نعمت خدا را نماید که بالاترین نعمتهای او ارسال رسل و انزال کتب آسمانی است خداوند نعمتهای ظاهری و باطنی را از وی سلب میگرداند.
فَکُلُوا مِمّا رَزَقَکُم‌ُ اللّه‌ُ حَلالًا طَیِّباً وَ اشکُرُوا نِعمَت‌َ اللّه‌ِ إِن کُنتُم إِیّاه‌ُ تَعبُدُون‌َ (فَکُلُوا) ظاهرا امر استحبابی است نه وجوبی که ببندگان خود امر مینماید که از آنچه خدای تعالی روزی شما نموده بخورید (حَلالًا طَیِّباً) حال است از (فَکُلُوا) ماء موصوله عموم دارد و (من) تبعیضی است یعنی ای مؤمنین و شاید متعلق امر کلوا تمام افراد بشر باشند بخورید بعضی از آنچه خدا روزی شما کرده در حالیکه آنها را برای شما حلال و پاکیزه قرار داده و شکر نعمتهای خدا را بنمائید.
از بعض مفسرین است که گفته مقصود از حلال و طیب آن مأکولی است که انسان طبعا مایل آن باشد و طبیعة مکره از آن نباشد و همین است ملاک حلیة الشرعیه که حلیة بسبب فطرت تابع آنست زیرا که دین فطری است برای اینکه خدای سبحان فطرت انسان را مجهز نموده بجهاز تغذیه و قرار داده اشیاء ارضیه را از حیوان و نبات ملایم با قوام بدن او و میل میکند بسوی آنها طبع او بدون نفرت اینکه است که برای او است که از آنها بخورد و آن حلال است.
اینکه بیان و لو اینکه بوجهی صحیح است لکن ظاهرا میل طبعی را نمیشود مناط حقیقت شرعیه دانست اگر چنین باشد دیگر امر شارع با کل مباحات و نهی از محرمات معنی نداشت واگذار میشد بمیل خود انسان که آنچه مطابق میلش بود تجویز مینمود و آنچه مخالف میلش بود نهی میفرمود.
بلکه میتوان گفت مقصود از طهارت و حلیت شرعیه از جهت واقعی مأکولات

صفحه : 253
است که آنچه بر بدن و جهاز تغذیه و قوّت قوی و جهات نفسانی انسان ضرر دارد منع فرموده و آنچه نافع است مباح نموده خیلی از چیزها است که بعضی از طبائع مایل بآنند و شاید نافع هم میدانند مثل گوشت خوک و امثال آن و با اینکه حال چون شارع ضرر آنرا میداند نهی فرموده و حرام گردانیده و مؤمنین که مکره از آنند از جهت نهی شارع است و ایمانشان حکم میکند که آنچه شارع نهی فرموده قذر و مضرّ است اینکه است که طبعا نیز از خوردن آن اکراه دارند و میتوان گفت که مراد طبع سلیم است و آنها که بگوشت خوک مایلند طبعشان مریض است إِنَّما حَرَّم‌َ عَلَیکُم‌ُ المَیتَةَ وَ الدَّم‌َ وَ لَحم‌َ الخِنزِیرِ وَ ما أُهِل‌َّ لِغَیرِ اللّه‌ِ بِه‌ِ بکلمه (إِنَّما) منحصر گردانیده اکل میته و خون و گوشت خوک را و آنچه را از حیوانات که بنام غیر خدا ذبح نمایند، گویند مشرکین حیوان را بنام لات و عزّی که دو بت بزرگ آنان بودند ذبح مینمودند، آیه اشاره باین است که حیوانی که بنام غیر خدا ذبح شود اکل آن حرام میگردد.
در اینجا حرمت همین چهار چیز را که عبارت از میته باشد و میته حیوانی است که بدون ذبح شرعی بمیرد و دیگر خوردن خون و سوم خوردن گوشت خوک که همه چیز خوک نجس و حرام است و اختصاص بگوشت برای اهمیت آن است در حرمت، چهارم حیوانی که بنام بتها کشته شده.
بعضی از مفسرین در توجیه آیه چنین گفته: آیه با اختلاف آنچه در لفظ آنست در چهار موضع از قرآن آمده:
در دو سوره انعام و نحل و آن دو مکّی میباشند و در دو سوره بقره و مائده در اول نزول بمدینه و آخر آن و آن دلالت دارد بر حصر محرمات در همین چهار چیز: میته، دم، لحم خنزیر و ما اهل‌ّ لغیر اللّه لکن برجوع بسنت ظاهر میگردد که اینکه چهار چیز محرمات اصلیه‌اند که از آنها در قرآن قصد شده و ما سوای اینکه چهار از آنچیزهائی است که نبی‌ّ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بامر خدا حرام کرده قوله تعالی (ما آتاکُم‌ُ الرَّسُول‌ُ فَخُذُوه‌ُ وَ ما نَهاکُم عَنه‌ُ فَانتَهُوا) (پایان)

صفحه : 254
لکن اینکه بیان بظاهرش بنظر درست نمیآید که همین چهار چیز از محرمات اصلیه باشد و در قرآن مقصود از محرمات اصلیه همین‌ها باشد و باقی داخل سنت مگر در قرآن امر باجتناب از مسکرات ننموده و مگر امر دلالت بر وجوب ندارد و مگر مخالفت واجب حرام نیست.
فَمَن‌ِ اضطُرَّ غَیرَ باغ‌ٍ وَ لا عادٍ فَإِن‌َّ اللّه‌َ غَفُورٌ رَحِیم‌ٌ حرمت اینکه چهار چیز در حال اختیار است بدون اضطرار لکن کسیکه در اکل یکی از اینها مضطرّ گردید از شدّت گرسنه‌گی و خوف تلف جان یا باکراه گردانیدن غیر در اکل اینها بقدر ضرورت پس خدا آمرزنده و مهربان است، و از ائمه علیهم السلام رسیده (غیر باغ) بر امام مسلمین (و لا عاد) بعصیان نمودن راه طریق محققین (فَإِن‌َّ اللّه‌َ غَفُورٌ رَحِیم‌ٌ) یعنی پس همانا خدا آمرزنده و مهربانست.
وَ لا تَقُولُوا لِما تَصِف‌ُ أَلسِنَتُکُم‌ُ الکَذِب‌َ هذا حَلال‌ٌ وَ هذا حَرام‌ٌ لِتَفتَرُوا عَلَی اللّه‌ِ الکَذِب‌َ الی قوله: عَذاب‌ٌ أَلِیم‌ٌ ماء (لِما) میشود موصوله باشد و (الکَذِب‌َ) منصوب باشد به (لا تَقُولُوا) و معنی آیه چنین باشد و چون متصف شد زبانهای شما بدروغ نگوئید بهائم را که اینکه حلال است و آن حرام تا اینکه بر خدا افتراء و دروغ بندید بحل و حرمت در قول شما که گوئید (ما فِی بُطُون‌ِ هذِه‌ِ الأَنعام‌ِ خالِصَةٌ لِذُکُورِنا وَ مُحَرَّم‌ٌ عَلی أَزواجِنا) و میشود (ما) مصدریه باشد و کذب مفعول (تَصِف‌ُ) یعنی نگوئید (هذا حَلال‌ٌ وَ هذا حَرام‌ٌ) و نگوئید آنچه را زبانهای شما وصف میکند و بمجرد وصف زبان چیزی نگوئید زیرا کسانیکه بخدا افتراء می‌بندند هرگز رستگار نخواهند گردید.
(مَتاع‌ٌ قَلِیل‌ٌ) خبر مبتداء محذوف است یعنی انتفاع بردن شما از اعمال زمان جاهلیت منافع اندک است و مجازات شما بر اینکه منافع قلیل در دنیا (عَذاب‌ٌ أَلِیم‌ٌ) عذاب دردناک جحیم آماده شده.

صفحه : 255
وَ عَلَی الَّذِین‌َ هادُوا حَرَّمنا ما قَصَصنا عَلَیک‌َ مِن قَبل‌ُ وَ ما ظَلَمناهُم وَ لکِن کانُوا أَنفُسَهُم یَظلِمُون‌َ و بر آنهائیکه بدین یهود درآمدند حرام نمودیم آنچه را که قبلا بر تو حکایة نمودیم، شاید مقصود آنست که در سوره انعام فرموده (وَ عَلَی الَّذِین‌َ هادُوا حَرَّمنا کُل‌َّ ذِی ظُفُرٍ الخ) و در اینکه حرمت و منع بآنها ستم ننمودیم بلکه خود آنها از جهت کفران نعمت و جحود بانبیاء و معاصی مستحق مجازات گردیدند ثُم‌َّ إِن‌َّ رَبَّک‌َ لِلَّذِین‌َ عَمِلُوا السُّوءَ بِجَهالَةٍ ثُم‌َّ تابُوا مِن بَعدِ ذلِک‌َ وَ أَصلَحُوا إِن‌َّ رَبَّک‌َ مِن بَعدِها لَغَفُورٌ رَحِیم‌ٌ جهل مقابل علم دو قسم است جهل بقبح عمل و جهل بحرمت، و شاید مقصود از جهل در اینجا جهل بقبح عمل باشد زیرا جهل بحرمت ایجاب عذاب نمیکند و ظاهرا گناه نامیده نمیشود لکن کسیکه قبح عمل حرام را ندانست و مرتکب گردید مستحق مجازات است و چنین کسی اگر توبه نمود و خود را صالح گردانید یعنی اعمال خود را طوری گردانید که صلاحیت عفو و رحمت پروردگار تو را داشته باشد مشمول غفران و رحمت الهی خواهد گردید.

صفحه : 256

[سوره النحل (16): آیات 120 تا 128]

اشاره

إِن‌َّ إِبراهِیم‌َ کان‌َ أُمَّةً قانِتاً لِلّه‌ِ حَنِیفاً وَ لَم یَک‌ُ مِن‌َ المُشرِکِین‌َ (120) شاکِراً لِأَنعُمِه‌ِ اجتَباه‌ُ وَ هَداه‌ُ إِلی صِراطٍ مُستَقِیم‌ٍ (121) وَ آتَیناه‌ُ فِی الدُّنیا حَسَنَةً وَ إِنَّه‌ُ فِی الآخِرَةِ لَمِن‌َ الصّالِحِین‌َ (122) ثُم‌َّ أَوحَینا إِلَیک‌َ أَن‌ِ اتَّبِع مِلَّةَ إِبراهِیم‌َ حَنِیفاً وَ ما کان‌َ مِن‌َ المُشرِکِین‌َ (123) إِنَّما جُعِل‌َ السَّبت‌ُ عَلَی الَّذِین‌َ اختَلَفُوا فِیه‌ِ وَ إِن‌َّ رَبَّک‌َ لَیَحکُم‌ُ بَینَهُم یَوم‌َ القِیامَةِ فِیما کانُوا فِیه‌ِ یَختَلِفُون‌َ (124)
ادع‌ُ إِلی سَبِیل‌ِ رَبِّک‌َ بِالحِکمَةِ وَ المَوعِظَةِ الحَسَنَةِ وَ جادِلهُم بِالَّتِی هِی‌َ أَحسَن‌ُ إِن‌َّ رَبَّک‌َ هُوَ أَعلَم‌ُ بِمَن ضَل‌َّ عَن سَبِیلِه‌ِ وَ هُوَ أَعلَم‌ُ بِالمُهتَدِین‌َ (125) وَ إِن عاقَبتُم فَعاقِبُوا بِمِثل‌ِ ما عُوقِبتُم بِه‌ِ وَ لَئِن صَبَرتُم لَهُوَ خَیرٌ لِلصّابِرِین‌َ (126) وَ اصبِر وَ ما صَبرُک‌َ إِلاّ بِاللّه‌ِ وَ لا تَحزَن عَلَیهِم وَ لا تَک‌ُ فِی ضَیق‌ٍ مِمّا یَمکُرُون‌َ (127) إِن‌َّ اللّه‌َ مَع‌َ الَّذِین‌َ اتَّقَوا وَ الَّذِین‌َ هُم مُحسِنُون‌َ (128)

صفحه : 257

[ترجمه]

حقیقة ابراهیم (ع) شخص موحّد (جامع کمالات) و فرمان بردار و از ادیان باطله دور و مایل بدین حق بود و از مشرکین نبود (120)
او شاکر نعمتهای خدا بود و خدا او را بپیمبری برگزید و او را هدایت گردانیده براه مستقیم (121)
و در دنیا بوی نیکی عطا نمودیم و همانا او در آخرت از جمله شایستگان است (122)
پس از آن بسوی تو وحی نمودیم که متابعت نما ملّت ابراهیم (ع) را که شایسته بود و ابراهیم بخدا شریک نیاورد (123)
جز اینکه نیست که تعظیم روز شنبه قرار داده شد بر کسانیکه در آن اختلاف نمودند و محققا روز قیامت پروردگار تو در آنچه اختلاف کردند حکم مینماید (124)
ای رسول بخوان مردم را براه پروردگار خودت بحکمت و موعظه نیکو و با (اهل جدل) ببهترین طریق مجادله نما حقیقة پروردگار تو او عالم‌تر است بکسیکه از راه او گمراه گردید و او داناتر است بآنکه هدایت یافته (125)
اگر بشما مسلمانان کسی ستمی نمود شما باید بهمان قدر از وی انتقام بکشید و اگر صبر کنید (و انتقام نکشید) آن برای صابرین بهتر خواهد بود (126)
ای محمّد (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) صبر کن و نیست صبر تو مگر بتوفیق و عون خدا و بر آنها محزون مباش و از مکر آنها دلتنگ مشو (127)
حقیقة خدا با آنکسانی است که پرهیزکار میباشند و آنکسانیکه نیکوکارند (128)

صفحه : 258

(توضیح آیات)

إِن‌َّ إِبراهِیم‌َ کان‌َ أُمَّةً قانِتاً لِلّه‌ِ حَنِیفاً وَ لَم یَک‌ُ مِن‌َ المُشرِکِین‌َ چند خصلت حمیده و صفت پسندیده بابراهیم علیه السّلام در اینکه آیات نسبت داده یکی آنکه آن بزرگوار را بتنهائی امّت نامیده در صورتی که جماعتی را که در یک رویّه باشند آنها را امت نامند، و شاید اینکه او را امّت نامیده اشاره باشد به اینکه که تمام فضائل و کمالاتیکه متفرقا در بعضی از اشخاص پدید میگردد در وجود مبارکش جمع بوده.
دوم- (قانتا) فرمان بردار و از حکم حق تعالی تعدّی ننموده.
سوم- (حنیفا) همیشه عمر از ادیان باطل رو گردان و بحق مایل بود، در مفردات در لغت (حنف) گفته (الحنف هو میل عن الضلال الی الاستقامة، و الجنف میل عن الاستقامة الی الضلال، و الحنیف هو المائل الی ذلک قال عز و جل (قانِتاً لِلّه‌ِ حَنِیفاً) و قال (حَنِیفاً مُسلِماً) و جمعه (حنفاء) تا آخر آنچه گفته.
چهارم- (وَ لَم یَک‌ُ مِن‌َ المُشرِکِین‌َ) بیان حنیف است که آنحضرت نه مایل بشرک بود و نه داخل در مشرکین.
پنجم- شاکِراً لِأَنعُمِه‌ِ اجتَباه‌ُ وَ هَداه‌ُ إِلی صِراطٍ مُستَقِیم‌ٍ و دیگر از اوصاف حسنه ابراهیم علیه السّلام شکر گذارنده نعمتهای الهی بود نعمت کوچک و بزرگی باو نمیرسید مگر اینکه شکر مینمود و نعمتهای خدا را قدردانی میکرد و چون چنین بود حق تعالی او را گرامی داشت و بازاء صفات خجسته او تفضلاتی باو کرامت نمود: یکی (اجتبیه) از بین انبیاء او را برگزید و او را خلیل خود گردانید، و دیگر (هداه) او را هدایت گردانید بطریق مستقیم براهیکه سر انجام آن قرب جوار رب‌ّ العالمین است.
وَ آتَیناه‌ُ فِی الدُّنیا حَسَنَةً وَ إِنَّه‌ُ فِی الآخِرَةِ لَمِن‌َ الصّالِحِین‌َ و دیگر از تفضلاتیکه در باره ابراهیم علیه السّلام نمودیم اینکه است که در دنیا

صفحه : 259
باو نیکی دادیم، شاید مقصود از حسنه در دنیا اولاد نیک مثل اسحق و اسماعیل باو عطاء نمودیم یا ذکر جمیل او که در تمام زبانها در هر زمانی جاری است و محبت او در دلها متمرکز گردیده یا اینکه نبی‌ّ خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم از نسل او بوجود آمده، و نیز در آخرت ابراهیم (ع) از جمله صالحین و شایسته‌گان گردیده.
ثُم‌َّ أَوحَینا إِلَیک‌َ أَن‌ِ اتَّبِع مِلَّةَ إِبراهِیم‌َ حَنِیفاً وَ ما کان‌َ مِن‌َ المُشرِکِین‌َ بعضی از مفسرین گفته که (ثُم‌َّ) اشاره است بتعظیم منزلت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و اعلام بر اینکه است که بالاترین چیزیکه کرامت بخلیل خدا عطاء نموده اتّباع رسول اللّه بوده.
در مفردات گفته (المِلَّةِ) کالدین و هو اسم لما شرع اللّه تعالی لعباده علی لسان الانبیاء لیتوصّلوا به الی جوار اللّه و الفرق بینهما و بین الدین ان‌ّ الملة لا تضاف الّا الی النبی (ع) الذی تسند الیه نحو (فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبراهِیم‌َ الخ).
یعنی ملت مثل دین است که خدای تعالی برای بندگانش مشروع گردانیده بزبان انبیاء برای اینکه بآن متوصّل گردند بجوار خدای تعالی و فرق بین دین و ملّت اینکه است که ملت نسبت داده نمیشود مگر بنبی مثل اینکه فرموده متابعت کنید ملة ابراهیم را.
خلاصه آیه خبر میدهد که ما بتو وحی نمودیم که متابعت نما کیش ابراهیم علیه السّلام را که او حنیف بود یعنی مایل بحق بود و همیشه در راه مستقیم توحید قدم میگذارد و از مشرکین نبود و مردم را دعوت مینمود بیکتا پرستی و خلع ندّ و شریک.
اگر گفته شود پیغمبر ما صلّی اللّه علیه و آله و سلّم افضل از ابراهیم (ع) بود چگونه فاضل باید تابع مفضول گردد.
پاسخ- چون ابراهیم (ع) سبقت در زمان داشت بر پیروی حق اینکه است که در اینکه جهت تابع گردیدن فاضل بر مفضول مانعی ندارد.
(مجمع البیان)

صفحه : 260
گویند اینکه جمله (وَ ما کان‌َ مِن‌َ المُشرِکِین‌َ) ردّ قول مشرکین قریش است که میگفتند تابع ملت ابراهیم میباشیم و اعتراض بآنها است که ابراهیم (ع) مشرک نبود.
إِنَّما جُعِل‌َ السَّبت‌ُ عَلَی الَّذِین‌َ اختَلَفُوا فِیه‌ِ وَ إِن‌َّ رَبَّک‌َ لَیَحکُم‌ُ بَینَهُم یَوم‌َ القِیامَةِ فِیما کانُوا فِیه‌ِ یَختَلِفُون‌َ در معنی آیه مفسرین گفته‌اند یهودیها چون مراعات حکم شنبه را ننمودند که مأمور شده بودند در شنبه بکاری از امور دنیا اشتغال ننمایند و صید ماهی نکنند آنها مخالفت نمودند اینکه بود که در آن اختلاف نمودند، و بعضی گفته‌اند معنی آیه اینست که وبال ترک احترام شنبه که مسخ است برای کسانی گردانیدیم که در آن اختلاف نمودند یکبار صید میکردند و یکبار حرام میدانستند و خطاب برسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است که پروردگار تو بحق و عدل حکم میکند بین آنچه را که یهودی‌ها در امر شنبه اختلاف نمودند.
ادع‌ُ إِلی سَبِیل‌ِ رَبِّک‌َ بِالحِکمَةِ وَ المَوعِظَةِ الحَسَنَةِ وَ جادِلهُم بِالَّتِی هِی‌َ أَحسَن‌ُ در آیه سه طریق برای ارشاد خلق و راهنمائی بسوی حق تعالی برسولش دستور میفرماید: اول- طریق حکمت و شاید مقصود از حکمت، حکمت نظری باشد که رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را موظّف میگرداند که مردم را از راه برهان و دلیل عقلشان براه معرفت و شناسائی مبدء متعال ارشاد گرداند تا اینکه خودشان بعقل خدا داده‌شان بحقائق پی ببرند و دیگر شک‌ّ و ریبی پیرامون آنها نگردد.
دوم- از طریق ارشاد موعظه حسنه است و اینکه نسبت بکسانی است که طریق دلیل و برهان را نمیدانند که بایستی رسول (ص) آنها را از راه موعظه و اندرز نیکو بسوی حقیقت راه نمائی نماید، و اینکه موعظه را مقیّد کرده بحسنه شاید مقصود چنین باشد که باید با هر کس بقد و گنجایش فهم و استعدادش و بطرز روش اخلاقی و حالات روانی و سجیّه او وی را ارشاد بحق نماید، فهم و استعداد همه در قبول نمودن حق یکطور نیست ممکن است یک موعظه بکسی تأثیر کند

صفحه : 261
و همان بدیگری تأثیر نکند اینکه است که واعظ باید بطور لیّن و مدارا تکلم نماید و هر کسی را بطرزی موعظه نماید و اینکه است موعظه حسنه.
سوم- از طریق ارشاد بحق مجادله است و اینکه قسم از ارشاد راجع بکسانی است که نه طریق برهان را میدانند و نه موعظه حسنه بآنان تأثیر میکند پیمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم مأمور میگردد که با آنها از راه جدل منازعه کند، و یکی از طریق جدل ظاهرا اینکه است که مسلّمیات طرف را میگیرند و بر خودش حجت قرار میدهند و جدل را مقیّد گردانید (بِالَّتِی هِی‌َ أَحسَن‌ُ) یعنی ای رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم اگر طریق حکمت و برهان عقلی و نیز موعظه نیکو باین مردم تأثیر ننمود بطریق جدل آنطوریکه نیکوتر باشد با آنها تکلم نما بطوری که آنها را ملزم گردانی.
إِن‌َّ رَبَّک‌َ هُوَ أَعلَم‌ُ بِمَن ضَل‌َّ عَن سَبِیلِه‌ِ وَ هُوَ أَعلَم‌ُ بِالمُهتَدِین‌َ شاید اشاره باین باشد که اینکه روش و اینکه طور ارشاد وظیفه رسالت تو است است که بایستی حجت بر خلق تمام گردد و هر کس نصیب خود را از طریق هدایت یافتن ببرد و خدا عالم‌تر است هم بهدایت یافته شدگان و هم بآنهائیکه از طریق حق گمراه کردیده‌اند.
وَ إِن عاقَبتُم فَعاقِبُوا بِمِثل‌ِ ما عُوقِبتُم بِه‌ِ وَ لَئِن صَبَرتُم لَهُوَ خَیرٌ لِلصّابِرِین‌َ در شأن نزول آیه بعضی از مفسرین چنین گفته‌اند که در جنگ احد موقعی که مسلمین شکست خوردند و بسیاری از مؤمنین شهید گردیده از جمله آنها حمزة بن عبد المطلب شهید گردید و بامر هند زن ابو سفیان شکم آنحضرت را کفار پاره نمودند و جگر او را در آوردند و آن ملعونه دندان گرفت و گویند در در دهن پلید او سنگ گردید و نیز کفار بعضی از شهداء مؤمنین را مثله نمودند مؤمنین گفتند اگر ما ظفر یافتیم هفتاد نفر آنها را زنده مثله خواهیم نمود، و بقولی خود حضرت رسول (ص) چنین فرمود که هفتاد نفر آنها را زنده مثله مینمائیم اینکه بود که آیه نازل گردید که هر گاه خواستید انتقام بکشید باید بقدری که بشما تعدّی و ستم شده انتقام بکشید نه زیادتر و از آیه عموم استفاده میشود

صفحه : 262
و اختصاص بمورد ندارد و یا اینکه در مورد مجازات مؤمنین مأمور گردیده‌اند که در انتقام تعدّی نشود و باید اختصار نمایند بمثل و اشاره نموده بحسن اخلاقی نظر به اینکه که یکی از صفات برجسته بلکه بالاترین اوصاف حمیده انسانی صبر و عفو است حتی از دشمن اینکه است که در اینکه آیه فرموده اگر صبر کنید و از جفائی که بشما رسید گذشت نمائید و انتقام نکشید برای صابرین بهتر خواهد بود.
وَ اصبِر وَ ما صَبرُک‌َ إِلّا بِاللّه‌ِ وَ لا تَحزَن عَلَیهِم وَ لا تَک‌ُ فِی ضَیق‌ٍ مِمّا یَمکُرُون‌َ الخ معلوم میشود حضرتش از واقعه جنگ احد و شهید شدن مؤمنین مخصوصا عم‌ّ بزرگوارش حمزه بسیار محزون و متأسف گردیده که در آیه مأمور بصبر میگردد که بر جفاء کفار و مشرکین بردباری نما و صبر تو نیست مگر بتوفیق خدا و بر شهداء محزون مباش و از آنچه کفار و مشرکین از مکر و خدعه نسبت بتو میکنند دلتنگ مباش زیرا همانا حقیقة لطف و رحمت خدا شامل حال کسانی است که متقی و پرهیزکار گردیده و آنهائیکه نیکوکارانند.

صفحه : 263

سوره بنی اسرائیل‌

اشاره

مکیة و هی مائة و احدی عشر آیة

[سوره الإسراء (17): آیات 1 تا 8]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
سُبحان‌َ الَّذِی أَسری بِعَبدِه‌ِ لَیلاً مِن‌َ المَسجِدِ الحَرام‌ِ إِلَی المَسجِدِ الأَقصَی الَّذِی بارَکنا حَولَه‌ُ لِنُرِیَه‌ُ مِن آیاتِنا إِنَّه‌ُ هُوَ السَّمِیع‌ُ البَصِیرُ (1) وَ آتَینا مُوسَی الکِتاب‌َ وَ جَعَلناه‌ُ هُدی‌ً لِبَنِی إِسرائِیل‌َ أَلاّ تَتَّخِذُوا مِن دُونِی وَکِیلاً (2) ذُرِّیَّةَ مَن حَمَلنا مَع‌َ نُوح‌ٍ إِنَّه‌ُ کان‌َ عَبداً شَکُوراً (3) وَ قَضَینا إِلی بَنِی إِسرائِیل‌َ فِی الکِتاب‌ِ لَتُفسِدُن‌َّ فِی الأَرض‌ِ مَرَّتَین‌ِ وَ لَتَعلُن‌َّ عُلُوًّا کَبِیراً (4)
فَإِذا جاءَ وَعدُ أُولاهُما بَعَثنا عَلَیکُم عِباداً لَنا أُولِی بَأس‌ٍ شَدِیدٍ فَجاسُوا خِلال‌َ الدِّیارِ وَ کان‌َ وَعداً مَفعُولاً (5) ثُم‌َّ رَدَدنا لَکُم‌ُ الکَرَّةَ عَلَیهِم وَ أَمدَدناکُم بِأَموال‌ٍ وَ بَنِین‌َ وَ جَعَلناکُم أَکثَرَ نَفِیراً (6) إِن أَحسَنتُم أَحسَنتُم لِأَنفُسِکُم وَ إِن أَسَأتُم فَلَها فَإِذا جاءَ وَعدُ الآخِرَةِ لِیَسُوؤُا وُجُوهَکُم وَ لِیَدخُلُوا المَسجِدَ کَما دَخَلُوه‌ُ أَوَّل‌َ مَرَّةٍ وَ لِیُتَبِّرُوا ما عَلَوا تَتبِیراً (7) عَسی رَبُّکُم أَن یَرحَمَکُم وَ إِن عُدتُم عُدنا وَ جَعَلنا جَهَنَّم‌َ لِلکافِرِین‌َ حَصِیراً (8)

صفحه : 264
سوره بنی اسرائیل مکی است مگر پنج آیه آن (وَ لا تَقتُلُوا النَّفس‌َ، وَ لا تَقرَبُوا الزِّنی، أُولئِک‌َ الَّذِین‌َ یَدعُون‌َ، و أَقِم‌ِ الصَّلاةَ، وَ آت‌ِ ذَا القُربی حَقَّه‌ُ) که برای حسن اینکه پنج آیه مدنی است و نزد قتاده و إبن عباس همه مکی است مگر هشت آیه (وَ إِن کادُوا لَیَفتِنُونَک‌َ، الی قوله: وَ قُل رَب‌ِّ أَدخِلنِی مُدخَل‌َ صِدق‌ٍ) و عدد آیات آن صد و یازده است نزد کوفی، و نزد دیگران صد و ده آیه است و در آیه (لِلأَذقان‌ِ سُجَّداً) اختلاف است. (منهج)

(ترجمه آیات)

بنام ایزد هستی بخش صاحب رحمت عام و خاص
پاک و منزّه خدائی است که در مبارک شبی بنده خود محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را از مسجد الحرام (مکه معظمه) بمسجد بالاتری که اطرافش را برکت داده سیر داد تا اینکه آیات (قدرت) خود را باو بنمایانیم و بحقیقت خداوند شنوا و بینا است (1)
و بموسی کتاب (تورات) عطاء نمودیم و آن کتاب را سبب هدایت برای بنی اسرائیل قرار دادیم تا اینکه غیر از من کسی را حافظ و نگهبان قرار ندهند (2)
(بنی اسرائیل) ذرّیه کسانی بودند که آنان را با نوح در کشتی حمل نمودیم همانا نوح بنده‌ئی بود بسیار شکر کننده (3)
و بسوی بنی اسرائیل در کتاب (آفرینش) چنین حکم نمودیم که البته در زمین دو مرتبه فساد خواهند نمود و هر آینه سرکشی و تسلط و علوّ جابرانه مینمائید (4)
و وقتی نوبت اول (از فساد کردن شما رسید) بندگان جنگجو و نیرومند سخت را (چون بخت نصر) بر شما مسلط میگردانیم تا آنجا که در داخل خانه‌های شما را جستجو کنند و اینکه وعده حتما واقع خواهد بود (5)
پس از آن دفعه دیگر شما را بر آنها غالب گردانیدیم و بمال و اولاد شما را مدد دادیم و از حیث جمعیت و نفرات زیادتر قرار دادیم (6)
اگر نیکی نمودید بنفسهای خودتان نیکی نموده‌اید و

صفحه : 265
هر گاه بدی کردید آنهم بازگشت بخودتان مینماید و وعده دوم رسید تا اینکه رویهای شما زشت گردد یعنی آثار غم و اندوه بر بشره شما پدیدار گردد و دچار ستم و فساد گردید و در مسجد (بیت المقدس) داخل گردید همان طوری که اول مرتبه داخل میشدید (و آنان چنین بودند که بهر کس میرسیدند نابود میگردانیدند و بهر کس تسلط می‌یافتند وی را هلاک میکردند (7)
(و پس از عقوبت دوم) شاید پروردگار شما بشما رحم کند و هر گاه شما بگناه و ستمگری برگردید ما هم بمجازات و عقوبت سوم برمیگردیم و جهنم را زندان کافرین قرار دادیم (8)
.

صفحه : 266

(توضیح آیات)

سُبحان‌َ الَّذِی أَسری بِعَبدِه‌ِ لَیلًا مِن‌َ المَسجِدِ الحَرام‌ِ إِلَی المَسجِدِ الأَقصَی (سُبحان‌َ) منصوب است بر مصدر بودن و در معنی چنین میشود (اسبّح تسبیحا) و در شأن نزول آیه گفته‌اند آیه راجع بسیر دادن خدا است حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را، حضرتش شبی در مکه نماز مغرب را در مسجد الحرام نمود و در همان شب از مسجد سیر داده شد و نماز صبح را نیز در مسجد الحرام انجام داد باجماع مسلمین حضرت محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را شبی از مکه حرکت دادند بسوی شام و از مکه تا شام چهل شب راه بود و از بیت المقدس در همان شب بسوی آسمان صعود نمود و ببیت المعمور و سدرة المنتهی رسید، و بقولی واقعه معراج یک سال قبل از هجرت رسول اللّه (ص) از مکه بمدینه انجام گرفت.
الَّذِی بارَکنا حَولَه‌ُ لِنُرِیَه‌ُ مِن آیاتِنا إِنَّه‌ُ هُوَ السَّمِیع‌ُ البَصِیرُ (بارَکنا حَولَه‌ُ) بیان اوصاف بیت المقدس است که مشتمل و جامع برکات دنیا و آخرت است، برکات دین زیرا که معبد و عبادتگاه انبیاء و محل هبوط وحی بوده، برکات دنیا برای اینکه محل نهرهای جاری و اشجار بسیار مثمر و میوه‌جات بسیار است آیه خبر میدهد که ما رسول خود را بچنین محلّی سیر دادیم تا اینکه باو بنمایانیم آیات بزرگ عجیب عالم خلقت را و او را بسوی آسمان عروج دادیم تا اینکه برسد ببیت المعمور و مقام انبیاء و بسدرة المنتهی که شاید اشاره بمنتهی درجه صعود امکانی است و آیات الهی را مشاهده نماید.
بروایتی چون روز آنشب بیان نمود که شب گذشته مرا به بیت المقدس و از آنجا بآسمان بردند و منازل انبیاء و آیات الهی را مشاهده نمودم قریش او را تکذیب نمودند و حضرت بنشانهائی بر آنان صدق خود را اثبات نمود، از جمله خبر داد بکسیکه در بیت المقدس رفته بود و اوصاف مسجد را بیان کرد و آنشخص تصدیق نمود، و نیز خبر داد بقافله‌هائیکه در راه بودند و شتران آنها

صفحه : 267
را شماره نمود و فرمود جلو شتران آنها شتری است اورق و هنگام طلوع فجر قافله وارد میشوند و چنین شتری جلو آنها است و منکرین قبل از طلوع فجر جلو رفتند و حقیقت را همان طوری که از حضرتش شنیده بودند بدون کم و زیاد مشاهده نمودند با اینکه حال قریش ایمان نیاوردند. (طبرسی) برای وضوح اجمالی از توضیحات مجمع البیان را ترجمه مینمایم:
چنین گفته امّا آن محلی را که آنحضرت را بآن جا سیر دادند آن بیت المقدس بود و قرآن ناطق بر آنست و مسلمانی آنرا انکار ننموده و اینکه بعضی گفته‌اند در خواب بوده ظاهر البطلان است زیرا اگر چنین بود معجزه و برهانی نبود و روایات بسیاری در اثبات آن وارد شده و در قضیه معراج و صعود رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بآسمان احادیث بسیاری وارد شده و جماعتی از صحابه مثل إبن عباس، إبن مسعود، انس، جابر بن عبد اللّه انصاری، حذیفه، عایشه، ام‌ّ هانی و غیر از اینها از نبی‌ّ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم روایت نموده‌اند و بعضی زیادتر و بعضی کمتر و کیفیت آنرا نقل نموده‌اند و تمام آنها بچهار وجه تقسیم میگردد:
1- آنچه را که بتواتر اخبار علم بصحت آنست و قطع و یقین حاصل میگردد 2- آنچه را که در اخبار راجع بمعراج واقع شده و عقل تجویز میکند و اصول از آن اباء ندارد (یعنی بر خلاف حکم عقل نیست) ما آنرا تجویز میکنیم و بقطع و یقین میدانیم که در بیداری بوده نه در خواب.
3- آنچه را که ظاهر آن با بعض اصول مخالف است (یعنی منافی با بعضی از قوانین است) مگر اینکه ممکن است تأویل نمود بطوری که موافق با حق و دلیل عقلی باشد.
4- آنچه را که ظاهرش صحیح نیست و بر وجه صحیح هم نمیتوان تطبیق نمود مگر بطور تعسّف بعید و در چنین موردی بهتر اینکه است که قبول نشود.
اما آن قسم اول که قطعی است اینکه است که اجمالا میدانیم (و یقین داریم بسیر دادن آنحضرت صلّی اللّه علیه و آله و سلّم)

صفحه : 268
و اما دوم یعنی دور زدن او در آسمانها و دیدن انبیاء و عرش و سدرة المنتهی و بهشت و جهنم و امثال اینها.
و اما سوم آنطوریکه در روایات رسیده که طائفه‌ئی را دیدم در بهشت متنعّم و جماعتی در جهنم معذّب بودند پس محمول است بر اینکه صفت آنها را دیده یا نامهای آنان را شنیده.
و اما چهارم مثل آنچه روایت شده که حضرتش با خدا تکلم نمود و خدا را دید و با خدا بر تختی نشست و نحو ذلک از آنچه ظاهرش تشبیه را ایجاب مینماید و خدای تعالی منزّة از چنین نسبتها است و همچنین آنچه روایت شده که شکمش را شکافتند و آنرا شستند در صورتی که او صلّی اللّه علیه و آله و سلّم از هر عیب و نقصی طاهر و مطهّر بود و چگونه ممکن است قلب و اعتقاد بآب طاهر گردد (پایان) آری اصل وقوع معراج و حرکت حضرت از مکه بمسجد اقصی که تفسیر ببیت المقدس شده در قرآن مجید بآن تصریح شده و صعود او بآسمان و مشاهده آیات الهی و اینکه در بیداری بوده نه در خواب باجماع تمام مسلمین محقق و ثابت گردیده، و اگر اینکه آیه اول سوره (اسراء) را با آیات سوره (و النجم) ضمیمه نمائیم از آیه آنجا که فرموده (وَ هُوَ بِالأُفُق‌ِ الأَعلی، ثُم‌َّ دَنا فَتَدَلّی، فَکان‌َ قاب‌َ قَوسَین‌ِ أَو أَدنی) تا آنجا که فرموده (لَقَد رَأی مِن آیات‌ِ رَبِّه‌ِ الکُبری) با توجیهاتی که مفسرین در آنجا نموده‌اند و در جلد ششم اینکه تفسیر مخزن العرفان راجع بهمان آیات سوره (و النجم) توجیهاتی نموده‌ایم و فرق بین علوم حکماء و علوم انبیاء و نیز راجع بوحی که مخصوص انبیاء است و الهام که مخصوص باولیاء است را تا اندازه‌ئی بیان نمودیم بآن جا رجوع شود مطلب معلوم میشود.
و در اینجا گوئیم که از قوله تعالی (ثُم‌َّ دَنا فَتَدَلّی فَکان‌َ قاب‌َ قَوسَین‌ِ أَو أَدنی) توان استفاده نمود که حضرتش بقدری بجوار قرب احدیت نزدیک گردید که ابدیت و ازلیت یعنی بتمام عوالم امکانی احاطه نموده و اهل بهشت در بهشت و اهل جهنم را در جهنم بعلم لدنّی دیده و مشاهده نموده باشد زیرا چنانچه در محل

صفحه : 269
خود مبرهن گردیده نبی‌ّ خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم مظهر و نماینده صفات جلال و جمال ذو الجلال بوده و شکی نیست که علم الهی بتمام موجودات گذشته و آینده احاطه دارد بلکه نسبت بعلم ازلی حق تعالی گذشته و آینده‌ئی تصور ندارد تمام عوالم ممکنات و تمام ازمنه در علم حضوری او آنی مینماید و چنین است امکنه نقطه‌ئی مینماید بنا بر اینکه چه ضرر دارد که گفته شود بدلالت آیات در شب معراج خداوند پرده بشریت را از جلو چشم رسولش برداشته که تمام موجودات امکانی را از گذشته و آینده در نظر مبارکش ارائه داده شده باشد و بهمه احاطه نموده.
آری آن قسم چهارمیکه طبرسی طرد کرده و قبول ننمود چون بظاهر مخالف تقدیس و تنزیه حق تعالی است بایستی قبول ننمود مگر اینکه بوجه صحیح حمل نمائیم و آنهم داعی نداریم که در آیات توجیهی بنمائیم که موهم تشبیه گردد.
و نیز طبرسی گفته از جمله اخباریکه در حکایات معراج وارد شده اینکه است که روایت شده نبی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرموده (من در مکه بودم و جبرئیل آمد و گفت ای محمّد (ص) برخیز من برخواستم و با او رفتم تا درب خانه و با جبرئیل میکائیل و اسرافیل بودند و جبرئیل براق را آورد و او بزرگتر از خر و کوچکتر از قاطر بود، صورتش مثل صورت انسان و دمش مثل دم گاو و یالش مثل یال اسب و ستونهای بدنش مثل شتر بود و بر او زینی بود از بهشت و برای آن دو بال بود از دو طرف رانهای او و هر گام برداشتن او باندازه منتهای دیدن چشم او بود، جبرئیل گفت سوار شو من سوار شدم و گذشتم تا رسیدم ببیت المقدس تا آنجا که فرموده چون ببیت المقدس رسیدم در آن هنگام ملائکه‌هائی از آسمان از نزد رب‌ّ العزة با بشارت و کرامت نزول نمودند و من در بیت المقدس نماز خواندم، و در بعض روایات است که ابراهیم علیه السّلام با جمعی از انبیاء مرا بشارت داد پس از آن آنحضرت اوصاف موسی (ع) و عیسی (ع) را بیان نمود پس از آن جبرئیل دست مرا گرفت و برد بسوی سنگی و نشانید مرا بر روی آن سنگ آنوقت بسوی

صفحه : 270
آسمان صعود نمودم و از حسن و جمال مثل آنرا ندیده بودم پس بآسمان دنیا صعود نمودم و عجائب و ملکوت آنرا دیدم و ملائکه بر من سلام نمودند پس از آن جبرئیل مرا بسوی آسمان دوم برد و در آنجا عیسی بن مریم و یحیی بن زکریّا را دیدیم پس از آن مرا بسوی آسمان سوّم بالا برد و در آنجا یوسف را دیدم و بسوی آسمان چهارم بالا برد در آنجا ادریس را دیدم و از آنجا مرا بآسمان پنجم بالا برد و در آنجا هارون را دیدم و از آنجا مرا بآسمان ششم بالا برد و در آنجا خلق کثیری بودند و در آنها کروبیین را دیدم پس جبرئیل مرا بآسمان هفتم بالا برد در آنجا ابراهیم (ع) را دیدم پس از آن درجه درجه بالا رفتم تا باعلا علّیین رسیدیم و حضرت آنرا وصف نمود تا آنجا که گفت خدا با من تکلّم نمود و من با او تکلم نمودم و بهشت و جهنم و عرش و سدرة المنتهی را دیدم پس از آن بمکه برگشتم و صبح که برای مردم گفتم مرا ابو جهل و مشرکین تکذیب نمودند. (مجمع البیان) راجع بکیفیت معراج اخبار بسیار است لکن نمیتوان گفت تمامش معتبر و عین واقع است زیرا که بسیاری از آنها سند صحیح ندارد لکن باجماع مسلمین اینکه اندازه یقینی است که حضرتش با همین جسم طبیعی بآسمان صعود نمود و صعود نمودن بدنش از جهت قوّت و غلبه روح شریف آن بزرگوار بوده زیرا که باعتراف تمام عقلاء مقام روحانی آن بزرگوار در اعلا درجه قوّت و نورانیت و دارای حکمت و تجرد و استیلاء بوده و نظر بقوت وجودش دارای اراده و عزم قوی و تفوق و استیلاء بر ماده طبیعی داشته و بر ما سوی احاطه نموده و باین لحاظ وقتی باذن حق تعالی در مادّیات نفوذ نمود و عالم طبیعت از جسم و جسمانیات در سیطره وجودش و نفوذ حکمش در آمده و پا بر دوش ملائکه گذارده و از کون و مکان بالا رفته تا آنکه آثار صنع خالقش را بعیان ببیند و بمعرفتش افزوده گردد چنانچه در قوله تعالی حکایة از ابراهیم (ع) که گفته (وَ لکِن لِیَطمَئِن‌َّ قَلبِی) در بعض تفاسیر چنین گفته اگر در زمانهای پیش کسی منکر اینگونه

صفحه : 271
مطالب میشد مثل عروج بآسمان برای اینکه بود که آنرا محال می‌پنداشت لکن در اینکه زمان حالیه پس از اینکه علماء مادی و فلاسفه طبیعی ببعضی از قوای مندرجه در طبیعت پی برده‌اند و از روی همان کشفیاتی نموده‌اند آیا پس از اینکه آثار مجالی برای انکار باقی می‌ماند که در کمون عالم طبیعت قوائی مندرج است که خدا برای اثبات پیمبری رسول خودش او را مطّلع گردانیده و بدون وسائل مادی بآن قوّه مغناطیسیه که در هر فردی مرتبه ضعیف آن هست، و همچنین قوای دیگری مثل قوّه جاذبه و امثال آن که در پیمبرش قوی گردانیده بطوری که بتواند باندازه‌ئی که مشیت الهی اقتضاء نموده در عالم طبیعت تصرف نماید و از خود خارق العاده‌ئی نشان دهد و اصول معجزات روی همین مبنا است چیزی
بر خلاف قانون طبیعت نیست.
علماء تفسیر و متکلمین اجماعا گفته‌اند که مراد از لفظ (عبد) در آیه شریفه حضرت محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است و اجماعا گفته‌اند که اینکه آیه شریفه در باره معراج نازل شده است اگر چه اینکه آیه شریفه سوره اسراء دلالتی برای معراج رسول خدا بآسمانها ندارد امّا اگر آنرا بآیات و النجم منضم کنیم مقصود حاصل میشود در بین ملل اسلامی کسی منکر معراج رسول اکرم (ص) نیست ولی در دو مقام اختلاف کرده‌اند یکی در وقت معراج و دیگر در کیفیت آن، انس بن مالک و حسن بصری گفته‌اند قبل از مبعوث شدن به پیغمبری معراج اتفاق افتاده، اینکه قول بی‌مأخذ است و مقبول نیست، و عایشه گفته قسم بخدای تعالی بدن رسول هیچ وقت از بین ما گم نشد فقط روح مقدس او بآسمان عروج نمود، حسن بصری گفته معراج رسول خدا (ص) در خواب اتفاق افتاده و نیز تمام حالات را در خواب دیده، غیر از اینها تمام اصحاب و اکثر علماء غیر از فلاسفه بمعراج جسمانی قائل شده و گفته‌اند که با همان جسم پاک بآسمان عروج نمود، اما فلاسفه معراج را روحانی گفته‌اند، حاصل اینکه در معراج و حقیقت آن اینکه اختلافات هست، اما در وقوع معراج بین ملل اسلام اختلافی نیست و حکایت معراج را اختصارا

صفحه : 272
چنین ذکر کرده‌اند: شبی که معراج اتفاق افتاد صبح آن شب رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم حکایت معراج را برای ام‌ّ هانی دختر ابو طالب علیه السّلام بیان فرمود گفت دیشب مرا از اینجا ببیت المقدس بردند و از آنجا بآسمان صعود نمودم بعد رسول خدا (ص) خواست از منزل ام‌ّ هانی خارج شود ام‌ّ هانی لباس او را گرفت و گفت از منزل بیرون نرو رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود چرا گفت میترسم نزد قریش بروی و با آنها صحبت کنی و تو را تکذیب کنند فرمود باکی ندارم بعد خارج شد و بمسجد الحرام رفت و آنجا نشست أبو جهل آمد پهلوی او نشست پرسید یا محمّد (ص) تازه چیزی هست فرمود آری دیشب من بسفر رفتم أبو جهل گفت بکجا رفتی فرمود ببیت المقدس أبو جهل گفت امروز هم به اینکه جا آمدی فرمود آری أبو جهل سخن دیگری نگفت و انکار نکرد خوف نمود که اگر انکار کند رسول خدا هم منکر شده دیگر برای جماعت صحبت نکند گفت اینکه سخنان را که برای من گفتی برای قوم هم میگوئی، فرمود البته میگویم أبو جهل نداء داد ای جماعت قریش اینجا جمع شوید جماعت قریش همه آمده و جمع شدند أبو جهل گفت ای محمّد (ص) حرف بزن تا ببینیم دیشب کجا رفتی فرمود بلی دیشب ببیت المقدس سیر نمودم قریش بشنیدن چنین سخنی گفتند شب رفته دوباره صبح اینجا حاضر شدی فرمود آری جماعت قریش بعضی دست زدند برخی دستهای خود را روی سر گذاردند اغلب خندیدند، از آنها که بدین اسلام وارد شده بودند بعضی مرتد شدند، بین جماعت قریش اشخاصی بودند که بیت المقدس را دیده بودند گفتند وصف مسجد را برای ما بیان کن رسول خدا (ص) بیان کرد جماعت علی رغم تصوّر خود که حضرت ببیت المقدس رفته تصدیق کرده گفتند وصف مسجد را نیکو کردی، کاروان قریش سال یک مرتبه برای تجارت بشام میرفت آنزمان کاروان در شام بود از اینجهت گفتند ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم از کاروان بما خبر بده آیا در اثناء راه آنها را دیدی فرمود فلان طائفه در محلی بنام روحا منزل کرده بودند شتری گم کرده جستجو میکردند یک قدح هم آب داشتند بمن عطش غلبه

صفحه : 273
کرد آن آب را خوردم از اهل آن کاروان سؤال کنید آیا چنین بوده است در آن قدح آب دیدند یا نه قریش گفتند اینکه علامتی است، بعد فرمود در کاروان فلان طائفه دو نفر فلان و فلان در سر زمن (ذی مر) هر دو بر شتری نشسته بودند شترشان رم کرد آنها را زمین زد دست یکی هم شکست از آنها سؤال کنید آیا چنین بوده است، قریش گفتند از کاروان خودمان بما خبر بده فرمود کاروان شما را در تنعیم دیدم تعداد جماعت و شتران را بیان کرد و فرمود وقت صبح در موقع طلوع آفتاب بعقبه میرسند از همه جلوتر شتری است که دارای پشم سفید و قرمز است و دو جوال دارد در یک طرف چنین چیز و در طرف دیگر فلان چیز است
، گفتند اینکه علامت بزرگی است صبح رو بعقبه رفتند و منتظر کاروان شدند یکی گفت قسم بخدای تعالی اینکه است آفتاب دیگری گفت قسم بخدای تعالی اینک کاروان آمد شتر پشم سفید و قرمز پیشاپیش آنها است، اینکه علامت را جماعت قریش دیدند و ایمان نیاوردند گفتند سحر بزرگی است بعد رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم رفتن بآسمان را بآنها خبر داد بیشتر بر کفر و عنادشان افزوده شد و بیشتر دشمن رسول خدا (ص) گشتند (در هر مقام که لفظ فلان بیان شده از راوی است و الّا رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم همه را بنام بیان فرموده) (تفسیر میر محمّد کریم) وَ آتَینا مُوسَی الکِتاب‌َ وَ جَعَلناه‌ُ هُدی‌ً لِبَنِی إِسرائِیل‌َ أَلّا تَتَّخِذُوا مِن دُونِی وَکِیلًا آیه در مقام امتنان بر موسی (ع) بر آمده که باو کتابی (یعنی تورات) عطاء نمودیم که بر بنی اسرائیل حجة و هدایت و ارشاد باشد، بنی اسرائیل اولادان یعقوب بودند و یعقوب نبیره ابراهیم بود، و در آن کتاب آنان را ارشاد نمودیم که بجز خدا اتّکاء و پناه‌گاهی برای خود نگیرند.
ذُرِّیَّةَ مَن حَمَلنا مَع‌َ نُوح‌ٍ إِنَّه‌ُ کان‌َ عَبداً شَکُوراً مفسرین گفته‌اند مقصود از (مَن حَمَلنا) (سام) است و آن جدّ ابراهیم علیه السّلام بود و ابراهیم جدّ بنی اسرائیل است یعنی ای اسرائیل یاد کنید و متذکر گردید وقتی که خدای تعالی آباء و اجداد شما را از طوفان نوح (ع) نجات داد

صفحه : 274
(إِنَّه‌ُ الخ) ارشاد باین است که نجات یافتن نوح و کسان او در اثر اینکه بود که نوح (ع) بنده شاکر بود که در همه حالات از اکل و شرب و لبس و قیام و قعود و نشسته و خوابیده نعمتهای خدا را در نظر آورده و بقلب و زبان و بفعل و عمل شکر گذاری مینمود، و شاید آیه اشاره باین باشد که ای بنی اسرائیل شما هم بایستی برویّه او عمل نمائید و نعمتهای بزرگ خدا را که از جمله آنها دین اسلام است در نظر آورید و پیرو آن گردید تا اینکه نعمت شما زیاد گردد (لَئِن شَکَرتُم لَأَزِیدَنَّکُم وَ لَئِن کَفَرتُم إِن‌َّ عَذابِی لَشَدِیدٌ).
وَ قَضَینا إِلی بَنِی إِسرائِیل‌َ فِی الکِتاب‌ِ لَتُفسِدُن‌َّ فِی الأَرض‌ِ مَرَّتَین‌ِ وَ لَتَعلُن‌َّ عُلُوًّا کَبِیراً خدای متعال برسولش خبر میدهد که ما در کتاب تورات ببنی اسرائیل خبر دادیم و اعلام نمودیم که محققا و بدون شک ذریّه و اولادان شما در زمین دو مرتبه فساد خواهند نمود و علوّ و سرکشی میکنند و فساد بزرگ در زمین مینمایند بریختن خون انبیاء و اخذ عدوانی، و بقول إبن عباس و إبن مسعود و إبن زید فساد اول آنها کشتن زکریّا (ع) و فساد دوم قتل یحیی بن زکریا (ع) بود پس از کشتن زکریا خداوند بر آنان (شاپور ذو الاکتاف) سلطانی از ملوک فارس را مسلط گردانید، و پس از کشتن یحیی بر آنان بخت نصر را مسلط گردانید و آن مردی از بابل بود و اینکه عذابها پاداش سرکشی و علوّ آنها بود که در زمین فساد نمودند.
و بقولی فساد اول آنها کشتن شعیای پیغمبر بود و فساد دوم قتل یحیی، و محمّد بن اسحق گفته مرتبه اول بخت نصر بر آنها مسلط گردید و در مرتبه دوم ملکی از پادشاهان بابل، و بقول دیگر اول جالوت بر آنها مسلط گردید و داود جالوت را کشت و دوم بخت نصر.
فَإِذا جاءَ وَعدُ أُولاهُما بَعَثنا عَلَیکُم عِباداً لَنا أُولِی بَأس‌ٍ شَدِیدٍ فَجاسُوا خِلال‌َ الدِّیارِ وَ کان‌َ وَعداً مَفعُولًا (عِباداً لَنا) یعنی صاحب شوکت و قوّت.

صفحه : 275
برای وضوح آیه اجمالی از مجمع البیان را ترجمه مینمایم چنین گفته:
(القصّه) مفسرین در اینکه حکایت دو وعده که در آیه تذکر داده اختلاف شدید نموده‌اند، اولی اینکه است که اول بطور مختصر آنچه مهم‌تر است بیان نمائیم چنین گفته‌اند در مرتبه اول پس از اینکه بنی اسرائیل طغیان نمودند خداوند بر آنان ملک فارس را مسلط گردانید و بقولی بخت نصر بود و بقول دیگر ملکی از ملوک بابل را بر آنها غالب گردانید و بر آنها خروج نمود و آنها را محاصره کرد و بیت المقدس را فتح نمود، و بقولی بخت نصر مالک بابل بعد از سحاریب و از جیش نمرود و حرام زاده بود که برای وی پدری معلوم نیست و بر بیت المقدس غالب گردید مسجد را خراب کرد و تورات را سوزانید و کشته‌ها را در مسجد ریخت و برای خون بهای یحیی هفتاد هزار نفر را کشت و اولادان آنها را اسیر نمود و اموال آنها را با هفتاد هزار نفر اسیر ببابل برد و آنها صد سال در دست او ماندند و مجوس را ببندگی گرفت پس از آن خداوند بر آنها تفضل نمود و بسلطانی از ملوک فارس که عارف بخدا بود امر کرد که آنها را ببیت المقدس برگردانید پس آنها صد سال بر طریق مستقیم و طاعت و عبادت ساکن بودند.
پس از آن بنی اسرائیل در معاصی و فساد عود نمودند پس ملکی از پادشاهان روم بنام انطیاخوس بر آنان مسلط گردید و مسجد بیت المقدس را خراب گردانید و اهلش را اسیر نمود، و حذیفه گفته ملک رومیه‌ئی با آنها جنگ نمود و آنها را اسیر گردانید، و محمّد بن اسحق گفته بنی اسرائیل معصیت خدا را نمودند و در آنان جوانان بودند و خداوند از آنها گذشت کرد و اول چیزیکه بسبب گناهشان بر آنها نازل گردید اینکه بود که بر آنها شعیا بپیمبری مبعوث گردید و او قبل از زکریّا بود و آن کسی بود که بعیسی (ع) و محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بشارت داد و بنی اسرائیل را سلطانی بود و شعیا او را ارشاد مینمود و آن سلطان مریض گردیده و سنحاریب آمد درب بیت المقدس با ششصد هزار رایت پس شعیا دعا کرد و پادشاه شفا یافت و تمام لشگر سنحاریب مردند و از آنان نجات پیدا ننمود

صفحه : 276
مگر پنج نفر و سنجاریب فرار کرد و عقب او کسی را فرستادند که او را بگیرد و خداوند امر نمود او را رها کنید که بقومش آنچه بر او گذشته خبر دهد و پس از هفت سال سنحاریب مرد و ملک بنی اسرائیل هلاک گردید و بین بنی اسرائیل اغتشاش گردید بعضی بعضی را میکشتند شعیا آنها را وعظ و خطابه مینمود و آنها قصد کشتن او را نمودند او فرار نمود و داخل درختی گردید درخت را قطع نمودند پس از آن خداوند ارمیا سبط هارون را مبعوث گردانید و او چون آنان را چنین دید از بین آنها بیرون رفت و بخت نصر و لشگریان او وارد بیت المقدس شدند و کردند آنچه کردند پس از آن با اسراء بنی اسرائیل بسوی بابل رفت، و اینکه حکایت دفعه اول بود، و بقولی سبب آن کشتن یحیی بن زکریا بود و او اینکه بود که پادشاه بنی اسرائیل میخواست با دختر زنش ازدواج کند یحیی ممانعت نمود آن زن با یحیی کینه ورزید و سلطان را وادار بر قتل یحیی گردانید و بقولی خون یحیی میجوشید تا وقتی که بخت نصر هفتاد هزار یا هفتاد و دو هزار آنها را کشت آنوقت خون آرام گرفت و همه گفته‌اند که یحیی بن زکریا در فساد دوم کشته شد و مقاتل گفته بین فساد اول و دوم دویست و ده سال طول کشید و بقولی بخت نصر با بنی اسرائیل در مرتبه اول جنگ کرد و در مرتبه ثانی ملوک فارس و روم با آنها جنگ نمودند و آن وقتی بود که یحیی را کشتند پس ملوک فارس صد و هشتاد هزار آنها را کشت و بیت المقدس را خراب نمودند و آن خرابی باقی بود تا وقتی که عمر آنرا بنا نمود، و بقولی در فساد اول جالوت با آنها جنگ نمود و در ثانی بخت نصر (و اللّه اعلم). (پایان) ثُم‌َّ رَدَدنا لَکُم‌ُ الکَرَّةَ عَلَیهِم وَ أَمدَدناکُم بِأَموال‌ٍ وَ بَنِین‌َ وَ جَعَلناکُم أَکثَرَ نَفِیراً پس از آنکه در اثر فساد شما بنی اسرائیل بخت نصر را یا ملکی از ملوک بابل را بر شما مسلط گردانیدیم که شما را کشت و اسیر نمود و مالهای شما را غارت کرد شما را بمال و اولاد مدد دادیم و کثرت نفرات شما را بسیار گردانیدیم

صفحه : 277
إِن أَحسَنتُم أَحسَنتُم لِأَنفُسِکُم وَ إِن أَسَأتُم فَلَها گویا ذات متعال در اینکه آیه بانسان تذکر میدهد که ای افراد بشر بدانید کار و عمل نیک یا شرّ و بد بازگشت بخود انسان میکند هر عمل نیکی که انجام دهد بخودش کرده و نیز عمل بد چنین است، اشاره به اینکه که بنی اسرائیل چون طغیان نمودند و در زمین فساد کردند همان عکس العمل آنها بود که بصورت دیگری بر خودشان وارد گردید خدای رحمن بر کسی ستم روا ندارد.
فَإِذا جاءَ وَعدُ الآخِرَةِ لِیَسُوؤُا وُجُوهَکُم وَ لِیَدخُلُوا المَسجِدَ کَما دَخَلُوه‌ُ أَوَّل‌َ مَرَّةٍ وَ لِیُتَبِّرُوا ما عَلَوا تَتبِیراً مفسرین گویند وعده دوم عذاب بنی اسرائیل پس از مدت دویست و ده سال انجام گرفت و گویند آن بعد از کشتن شعیای نبی بود که آنها فساد نمودند و آن پیمبر را کشتند اینکه بود که انطیاحوس رومی یا غیر آن باختلاف آراء بر آنان مسلط گردید تا اینکه از شدّت غم روهای بنی اسرائیلیان سیاه گردید و آنها داخ بیت المقدس گردیدند همان طوری که در مرتبه اول بخت نصر داخل بیت المقدس گردیده بود تا اینکه هلاک و اعدام کنند آنچه را که بر آن غلبه نمایند.
عَسی رَبُّکُم أَن یَرحَمَکُم وَ إِن عُدتُم عُدنا وَ جَعَلنا جَهَنَّم‌َ لِلکافِرِین‌َ حَصِیراً شاید پروردگار شما با کثرت گناه و نزول عذاب اگر توبه کردید باز بشما ترحّم نماید و عذاب را از شما دفع فرماید و هر گاه شما بخطاء و طغیان و ظلم ببندگان خدا عود کنید ما نیز عذاب و سخط را بر شما برمیگردانیم و قرار دادیم جهنم را برای کافرها زندان.
اگر چه اینکه آیات حکایت بنی اسرائیل است که در زمان پیشین در اثر طغیان و فساد و ظلم ببندگان خدا بپاداش عملشان دو مرتبه مبتلا بعذاب و شکنجه دنیوی شدند لکن غرض تنبیه و اندرز بتمام افراد بشر است که هر گاه در زمین فساد کنند و باولیاء الهی ستم نمایند مبتلا بعذاب خواهند گردید و اینکه هر کسی بدست خودش عذاب را برای خود فراهم مینماید (ما أَصابَکُم مِن مُصِیبَةٍ فَبِما کَسَبَت أَیدِیکُم)

صفحه : 278

[سوره الإسراء (17): آیات 9 تا 17]

اشاره

إِن‌َّ هذَا القُرآن‌َ یَهدِی لِلَّتِی هِی‌َ أَقوَم‌ُ وَ یُبَشِّرُ المُؤمِنِین‌َ الَّذِین‌َ یَعمَلُون‌َ الصّالِحات‌ِ أَن‌َّ لَهُم أَجراً کَبِیراً (9) وَ أَن‌َّ الَّذِین‌َ لا یُؤمِنُون‌َ بِالآخِرَةِ أَعتَدنا لَهُم عَذاباً أَلِیماً (10) وَ یَدع‌ُ الإِنسان‌ُ بِالشَّرِّ دُعاءَه‌ُ بِالخَیرِ وَ کان‌َ الإِنسان‌ُ عَجُولاً (11) وَ جَعَلنَا اللَّیل‌َ وَ النَّهارَ آیَتَین‌ِ فَمَحَونا آیَةَ اللَّیل‌ِ وَ جَعَلنا آیَةَ النَّهارِ مُبصِرَةً لِتَبتَغُوا فَضلاً مِن رَبِّکُم وَ لِتَعلَمُوا عَدَدَ السِّنِین‌َ وَ الحِساب‌َ وَ کُل‌َّ شَی‌ءٍ فَصَّلناه‌ُ تَفصِیلاً (12) وَ کُل‌َّ إِنسان‌ٍ أَلزَمناه‌ُ طائِرَه‌ُ فِی عُنُقِه‌ِ وَ نُخرِج‌ُ لَه‌ُ یَوم‌َ القِیامَةِ کِتاباً یَلقاه‌ُ مَنشُوراً (13)
اقرَأ کِتابَک‌َ کَفی بِنَفسِک‌َ الیَوم‌َ عَلَیک‌َ حَسِیباً (14) مَن‌ِ اهتَدی فَإِنَّما یَهتَدِی لِنَفسِه‌ِ وَ مَن ضَل‌َّ فَإِنَّما یَضِل‌ُّ عَلَیها وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزرَ أُخری وَ ما کُنّا مُعَذِّبِین‌َ حَتّی نَبعَث‌َ رَسُولاً (15) وَ إِذا أَرَدنا أَن نُهلِک‌َ قَریَةً أَمَرنا مُترَفِیها فَفَسَقُوا فِیها فَحَق‌َّ عَلَیهَا القَول‌ُ فَدَمَّرناها تَدمِیراً (16) وَ کَم أَهلَکنا مِن‌َ القُرُون‌ِ مِن بَعدِ نُوح‌ٍ وَ کَفی بِرَبِّک‌َ بِذُنُوب‌ِ عِبادِه‌ِ خَبِیراً بَصِیراً (17)

صفحه : 279

[ترجمه]

بحقیقت اینکه قرآن هدایت میکند خلق را بطریقی که ثابت‌تر و پاینده‌تر است و بشارت میدهد مؤمنین و اهل ایمانی را که نیکوکار باشند که برای آنها اجر بزرگ ثابت گردیده (9)
و آنهائیکه بآخرت ایمان نیاوردند برای آنان عذاب دردناک آماده نموده‌ایم (10)
انسان (از روی نادانی) بر خود شرّ را می‌طلبد همان طوری که خیر و خوبی را می‌طلبد و انسان بسیار شتاب کار است (11)
و ما قرار دادیم شب و روز را دو نشانه (قدرت) پس نشانه شب را محو نمودیم و قرار دادیم روز را برای بینائی شما تا اینکه بجوئید فضل و رحمتی از جانب پروردگار خودتان و برای اینکه شما عدد سالها و حساب را بدانید و هر چیزی را که بآن محتاجید از هم جدا نمودیم و بیان کردیم و مفصّل گردانیدیم (12)
و هر انسانی را ملزم گردانیدیم (و نامه اعمالش را) طوق گردنش قرار دادیم و روز قیامت برای او کتابی باز کرده بیرون میآوریم که تمام آنرا (یکدفعه) ملاحظه میکند (13)
و باو میگویند بخوان نامه اعمال خودت را و خودت کافی میباشی که امروز بحساب خود برسی (14)
کسیکه هدایت یافت بنفع و سعادت خود راه یافته و کسیکه (از طریق حق) گمراه گردید آنهم ضرر (گمراهیش) بر خودش وارد میگردد و هیچ کس بار عمل کس دیگر را بدوش نمیگیرد و ما چنین نیستیم که کسی را عذاب کنیم تا وقتی که رسولی مبعوث گردانیم (15)
و وقتی اراده نمودیم اهل قریهئی را هلاک گردانیم بمترفین آنها امر مینمائیم (بامر تکوینی) که آنان در زمین فسق و فجور نمائید پس چون امر عذاب بر آنها محقق گردید همه را هلاک گردانیم (16)
و چه بسیار از قریه و دهی که بعد از نوح آنها را هلاک گردانیدیم و کافی است پروردگار تو که بگناه بندگان خویش دانا و بینا است (17)
.

صفحه : 280

(توضیح آیات)

اشاره

إِن‌َّ هذَا القُرآن‌َ یَهدِی لِلَّتِی هِی‌َ أَقوَم‌ُ (أَقوَم‌ُ) افعل التفضیل از قیام است و قیام مقابل قعود و بمعنی ایستادگی و مقاومت نمودن بر عمل است و خدای تعالی اینکه ملت حنیفه را موصوف گردانیده بقیام، در سوره روم آیه 43 فرمود (فَأَقِم وَجهَک‌َ لِلدِّین‌ِ القَیِّم‌ِ).
و چون دین اسلام بر باقی ادیان (با اینکه تمام ادیان هر یک در مرتبه و موقعیت خود محکم و ثابت بودند) از دو جهت مزیت و برتری داشته اینکه است که آنرا بصیغه (افعل التفضیل) ستوده، یکی برتری آن از جهت استحکام قوانین و شرایع و شمول احکام و دستورات آنست که جامع تمام وظائف انسانی از امور دنیوی و اخروی او هر یک روی میزان عقل و منطق صحیح قرار گرفته و کوچک‌تر نقطه ضعفی در آن دیده نمیشود و ناتمامی در آن یافت نمیگردد.
و دیگر از جهت بقاء و دوام آن بر تمام ادیان برتری دارد و نسخ بردار نیست لکن باقی ادیان محدود و مقیّد بزمان خودشان و پس از آن احکام آن جاری بوده تا وقتی که رسول مرسلی قیام ننموده که بعضی از احکام آنرا نسخ نماید مثل دین و شریعت موسی (ع) و عیسی (ع) که هر یک در مرتبه خود کامل لکن بمبعوث گردیدن رسول خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بسیاری از احکام آن بمقتضای زمان نسخ گردیده لکن دین اسلام نزد عارفین و دانشمندان و کسانیکه نظر دقیق در آیات قرآنی دارند ظاهر و واضح است که دستورات و احکام آن چنان محکم و استوار و جامع است که تا قیام قیامت نسبت بهر زمانی احکامش جاری و منطبق بر مقتضی زمان فعالیت میکند.
وَ یُبَشِّرُ المُؤمِنِین‌َ الَّذِین‌َ یَعمَلُون‌َ الصّالِحات‌ِ أَن‌َّ لَهُم أَجراً کَبِیراً قرآن بمؤمنین بشارت و مژده میدهد که بحقیقت برای آنان پاداش بزرگ مهیّا گردیده (الَّذِین‌َ) موصول با صله‌اش صفت مؤمنین است اشاره به اینکه که

صفحه : 281
آن مؤمنینی که ایمانشان توأم با اعمال صالح گردیده برای آنها پاداش بزرگ مهیّا است، معلوم است اجر و پاداش که خدای بزرگ بزرگ میشمارد نظر ببزرگی خودش چقدر عظیم و بزرگ است.
وَ أَن‌َّ الَّذِین‌َ لا یُؤمِنُون‌َ بِالآخِرَةِ أَعتَدنا لَهُم عَذاباً أَلِیماً و نیز قرآن بشارت میدهد بمؤمنین که برای کفار و دشمنان شما عذاب دردناک مهیا کرده‌ایم و قرآن بمؤمنین دو بشارت میدهد یکی اجر بزرگ برای خودشان و دیگر عذاب برای کفار پس در مقابل مؤمنین منکرین معاد را مطرح نموده زیرا که یک رکن ایمان تصدیق و اذعان بمعاد است و کسیکه از روی حقیقت و دانستگی بمعاد روحانی و جسمانی اعتراف ننماید از کفار محسوب میگردد و لو آنکه بخدای یگانه بزبان اعتراف نماید زیرا کسیکه منکر معاد گردید در واقع منکر مبدء هم گردیده زیرا که منکر معاد در حقیقت منکر علم و قدرت و حکمت الهی است و چنین کسی بمبدء و معاد هر دو کافر گردیده اینکه است که همانطوری که برای مؤمنین اجر بزرگ مهیا است برای کافرین عذاب بزرگ دردناک مهیا گردیده (جَزاءً وِفاقاً).
وَ یَدع‌ُ الإِنسان‌ُ بِالشَّرِّ دُعاءَه‌ُ بِالخَیرِ وَ کان‌َ الإِنسان‌ُ عَجُولًا آیه ظاهرا در مقام مذمت نوع انسان است و دعاء بطور مطلق بمعنی طلب است و یکی از اوصاف نکوهیده انسانی را در اینکه آیه تذکر میدهد اینکه است که با اینکه همیشه در طلب خیر و سعادت و کمال پافشاری میکند و طالب آن است چون در کارها و رسیدن بهدف خود عجول است (عجول) صیغه مبالغه و بمعنی شتاب زدگی در کار است چون انسان بسیار در گرفتن خیر که شاید مقصود مال باشد یا مطلق آنچه را که خیر و کمال میپندارد شتاب زدگی میکند و شرّ را بجای خیر می‌طلبد در صورتی که رسیدن بکمال در اینکه عالم طبیعی ممکن نیست برای کسی تحقق یابد مگر پس از مشقت و زحمت که ممکن است بتدریج برای طالب آن پدید گردد.

صفحه : 282
و بقولی مقصود از دعاء بمعنی عرفی طلب نمودن از خدا است آنچه را گمان میکند خیر است در صورتی که شاید آنچه میطلبد نسبت بوی شرّ است و چون در طلب خیر عجول است شرّ را خیر میپندارد و بدون فکر و رو به در طلب آن میرود.
وَ جَعَلنَا اللَّیل‌َ وَ النَّهارَ آیَتَین‌ِ فَمَحَونا آیَةَ اللَّیل‌ِ وَ جَعَلنا آیَةَ النَّهارِ مُبصِرَةً لِتَبتَغُوا فَضلًا مِن رَبِّکُم وَ لِتَعلَمُوا عَدَدَ السِّنِین‌َ وَ الحِساب‌َ وَ کُل‌َّ شَی‌ءٍ فَصَّلناه‌ُ تَفصِیلًا آیه در مقام تذکر تفضلات و آثار قدرت و رحمتی است که در آفرینش شب و روز پدیدار گردانیده و بعضی از حکمت پیدایش شب و روز را مطرح مینماید 1- تذکر میدهد که شب و روز دو آیت و دو نشانه از قدرت و علم و حکمت پروردگار را جلوه میدهند. 2- اشاره به اینکه که عالم خلقت که نشانه بارز و ظاهر آن شب و روز است علی الدوام در معرض محو و فناء میباشند (کُل‌ُّ شَی‌ءٍ هالِک‌ٌ إِلّا وَجهَه‌ُ) سوره قصص آیه آخر (کُل‌ُّ مَن عَلَیها فان‌ٍ وَ یَبقی وَجه‌ُ رَبِّک‌َ ذُو الجَلال‌ِ وَ الإِکرام‌ِ) سوره رحمن آیه 26، و حدّ یقف ندارند.
3- در مقام امتنان بر انسان بر آمده که در اینکه کون و فساد شب و روز تفضّلی است برای بشر که شب و تاریکی را محو نمودیم و روز روشن را جلوه دادیم و در آن فوائد بسیاری نهفته: 1- شما افراد بشر در روشنائی روز دنبال کسب و عمل بروید تا اینکه از فضل و رحمت پروردگارتان تمتع ببرید و تأمین زندگانی و امرار حیات نمائید.
2- در پی در آمدن شب و روز، ماه و سال و هفته برای شما تعیین میگردد تا بتوانید کارهای خود را روی حساب بیاورید.
3- شاید مقصود (از کُل‌َّ شَی‌ءٍ فَصَّلناه‌ُ تَفصِیلًا) اینکه باشد که بشب و روز زمان و مدت معلوم میگردد و بزمان و مدت اشیاء از هم تمیز داده میشود و بعدد و حساب اشیاء شماره میگردد و هر چیزی در جای خود شناخته میشود.

صفحه : 283
وَ کُل‌َّ إِنسان‌ٍ أَلزَمناه‌ُ طائِرَه‌ُ فِی عُنُقِه‌ِ وَ نُخرِج‌ُ لَه‌ُ یَوم‌َ القِیامَةِ کِتاباً یَلقاه‌ُ مَنشُوراً، اقرَأ کِتابَک‌َ کَفی بِنَفسِک‌َ الیَوم‌َ عَلَیک‌َ حَسِیباً

(سخنان مفسرین در توجیه آیه)

1- عمل هر انسانی را از خیر و شرّ ملازم وی گردانیدیم (که از وی جدا نمیگردد). (إبن عباس و مجاهد و قتاده) 2- عمل هر انسانی را مثل طوق در گردنش قرار دادیم و هیچوقت از او جدا نمیشود و بنا بر عادت عرب است که عمل را تشبیه بطائر نموده‌اند مثل اینکه گویند طائر او چنین و چنان شد و مثل قوله تعالی (قالُوا طائِرُکُم مَعَکُم) و قوله (إِنَّما طائِرُهُم عِندَ اللّه‌ِ).
3- طائره یمنه و شومه (خوبی و برکت او و شرّ و ضرر او). (حسن) 4- مقصود حظ و نصیب او است از خیر و شرّ.
5- تخصیص بگردن برای اینستکه گردن محل طوق و زینت است برای نیکوکار و نیز گردن محل غل‌ّ است برای بدکار.
6- طائر او نامه عمل او است. (ابی عبیده و قتیبی) 7- برای هر انسانی در نفس خودش برای عملش دلیلی قرار دادیم زیرا که طائر نزد عرب اینکه است که بر اموو کائنه استدلال میکند بنا بر اینکه معنی آیه چنین میشود که هر انسانی خودش دلیل بر نفس خود و شاهد بر او است اگر نیکوکار باشد طائرش میمون و اگر بد عمل باشد طائرش مذموم و بد خواهد بود (مجمع البیان) وَ نُخرِج‌ُ لَه‌ُ یَوم‌َ القِیامَةِ کِتاباً یَلقاه‌ُ مَنشُوراً کتاب اعمال که پیچیده شده بگردنش مثل طوق بسته شده در روز قیامت از گردنش باز میشود و نزد وی حاضر میگردد و آنچه انسان در مدت عمر دنیویش عمل نموده و در آن ثابت گردیده و تمامش احصاء و شماره شده و چیزی از آن واگذار نگردیده پس خطاب بوی میرسد که بخوان نامه عملت را.

صفحه : 284
اقرَأ کِتابَک‌َ کَفی بِنَفسِک‌َ الیَوم‌َ عَلَیک‌َ حَسِیباً تو امروز کافی میباشی برای اینکه بحساب خود رسیدگی نمائی قوله تعالی حکایة از قول کفار فرموده وقتی نامه عملشان باز میشود گویند یا وَیلَتَنا ما لِهذَا الکِتاب‌ِ لا یُغادِرُ صَغِیرَةً وَ لا کَبِیرَةً إِلّا أَحصاها) یعنی وای بر ما عجب نامه عملی است که کوچک و بزرگی نیست مگر نوشته شده، و نیز قوله تعالی (وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً) اعمال گذشته چنان در نظر وی ظاهر و هویدا میگردد که گویا الان مشغول بآن است.
و شاید سرّش اینکه باشد که آنچه انسان در ایّام زندگانی خود عمل میکند و آنچه از محسّنات اعمال و ملکات که از وی بروز و ظهور نموده و آنچه از اعمال و اخلاق نکوهیده که در باطن خود اندوخته گردانیده تماما بدون کم و زیاد برایش ظاهر میگردد حتی کلمه‌ئی که از دهنش خارج گردیده یا نظریکه نموده یا در قلبش چیزی خطور کرده تماما بدون کم و زیاد در دفتر آفرینش و در لوح نفس او موجود است زیرا که هیچ عمل کوچک و بزرگی از خوب و بد معدوم نخواهد گردید، و چون هنگام مرگ آدمی میرسد دفتر اعمال و سجل‌ّ احوال او بسته میگردد و در محل خود نزد علّام الغیوب محفوظ میماند و در روز قیامت که آخرین سیر انسانی بشمار میرود بیک صورت وحدانی جمعی نزد وی حاضر میگردد (آنوقت بوی گفته میشود (اقرَأ کِتابَک‌َ الخ) بخوان کتاب خودت را، و اگر انسان از جمله ابرار و نیکوکاران بوده و اوصاف ملکوتی در او غالب گردیده همان طوری که آیه خبر میدهد (إِن‌َّ کِتاب‌َ الأَبرارِ لَفِی عِلِّیِّین‌َ) داخل در ملاء اعلا میگردد، و اگر از جمله اشرار و بدبختان باشد و در مدت عمر اوصاف حیوانی بر قلبش چیره گردیده در باره چنین کسی صادق آید قوله تعالی (کَلّا إِن‌َّ کِتاب‌َ الفُجّارِ لَفِی سِجِّین‌ٍ).
خلاصه کتاب انسان همان صفحه نفس وی است اگر نفس ناطقه انسانی بصفات علیین آراسته گردیده در روز رستاخیز جایگاه او در محل صدق (عِندَ

صفحه : 285
مَلِیک‌ٍ مُقتَدِرٍ) تحقق پذیرد و اگر متصف بصفات سجیین گردیده و خود را بصفات فجار و اشقیاء آراسته گردانیده شکی نیست که چنین کسی داخل در حزب شیاطین و مطرودین میگردد و جایگاه وی دار عذاب و دوری از رحمت حق تعالی است زیرا که حقیقت و فعلیت هر فردی از بشر بشالوده اعمال و ملکات اخلاق او تظاهر مینماید (لَیس‌َ لِلإِنسان‌ِ إِلّا ما سَعی).
مَن‌ِ اهتَدی فَإِنَّما یَهتَدِی لِنَفسِه‌ِ وَ مَن ضَل‌َّ فَإِنَّما یَضِل‌ُّ عَلَیها وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزرَ أُخری در مفردات گفته که (الوزر الثقل تشبیها بوزر الجبل و یعبّر بذلک عن الاثم کما یعبر عنه بالثقل قال تعالی (لِیَحمِلُوا أَوزارَهُم کامِلَةً) و کقوله (وَ لَیَحمِلُن‌َّ أَثقالَهُم وَ أَثقالًا مَع‌َ أَثقالِهِم).
آیه خبر میدهد کسیکه هدایت یافت و راه سعادت و رستگاری را دریافت حقیقة فائده هدایت یافتن او عاید نفس خودش میگردد و بغایت و فائده وجودش و بسعادت عظمی خواهد رسید، و نیز کسیکه گمراه گردید آنهم ضرر گمراهیش عائد خودش خواهد گردید و هر عملی از خیر یا شرّ که از انسان ناشی گردد ملازم و همراه وی است و از او جدا نخواهد شد و وزر و وبال آن عمل هر گاه بد باشد بگردن او بسته شده و در قیامت باز میگردد و نزد وی حاضر میشود.
وَ ما کُنّا مُعَذِّبِین‌َ حَتّی نَبعَث‌َ رَسُولًا آیه ارشاد بر اینکه است که بمقتضای عدل سنت الهی بر اینکه جاری شده که بدون اتمام حجت بر احدی عذاب روا نمیدارد، و نیز از آیه میتوان استفاده نمود که در اینجا مقصود از عذاب عذاب دنیوی است نه اخروی مثل عذابهائی که بر امم پیشینیان مثل قوم عاد و ثمود یا جنگها و خونریزی‌ها که در همین امت اسلام واقع گردیده که با ارسال رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و اظهار معجزات دانسته و فهمیده تکذیب نمودند و باولیاء الهی اذیت وارد کردند، و اکثر مفسرین گفته‌اند عذاب اعم‌ّ از دنیوی یا اخروی میباشد.

صفحه : 286
وَ إِذا أَرَدنا أَن نُهلِک‌َ قَریَةً أَمَرنا مُترَفِیها فَفَسَقُوا فِیها فَحَق‌َّ عَلَیهَا القَول‌ُ فَدَمَّرناها تَدمِیراً طبرسی در تأویل اینکه آیه چهار وجه ذکر نموده و در آخر کلامش اختیار نموده وجه اول را که خلاصه‌اش اینست: که وقتی ما اراده نمودیم اهل قریه‌ئی را هلاک گردانیم پس از قیام حجت بر آنها و ارسال رسل امر میکنیم (بمترفین) آنها یعنی بمتموّلین و رؤساء آنها بایمان و طاعت تا اینکه بر آنها حجت محقق گردد و پس از آنکه بمعاصی فاسق گردیدند عذاب بر آنها محقق میگردد و بر آنها وعید واجب میشود پس ما آنان را هلاک میگردانیم، و اینکه رؤساء را تذکر داده برای اینکه است که غیر آنها تابع آنها میباشند.
(أَمَرنا) سه طور قرائت شده و سیاهی قرآن همین است. دوم (آمرنا) یعنی زیاد نمودیم. سوم (امرّنا) یعنی امارت و سلطنت دادیم. و اول بفتح همزه و دوم بمدّ آن، سوم بتشدید میم. و دلیل و شرح اینکه سه قرائت در مجمع البیان داده شده رجوع بآن جا شود.
وَ کَم أَهلَکنا مِن‌َ القُرُون‌ِ مِن بَعدِ نُوح‌ٍ وَ کَفی بِرَبِّک‌َ بِذُنُوب‌ِ عِبادِه‌ِ خَبِیراً بَصِیراً (کَم) مفعول (أَهلَکنا) (مِن‌َ) تبیین (قرون) جمع قرن است و در مدت قرن چهار قول است: 1- صد و بیست سال. 2- صد سال. 3- هشتاد سال 4- چهل سال. و بروایتی مرفوعه هشتاد و چهل سال رسیده.
یعنی چه بسیار از قرنهای پیشین بعد از نوح مثل قوم عاد و ثمود و قرنهائیکه بین آنها بود و برای شما پدیدار است که در اثر مخالفت آنها را هلاک گردانیدیم و خدا بگناه بندگانش بینا است و در خور گناهانشان جزا میدهد و از او چیزی فوت نمیشود.

صفحه : 287

[سوره الإسراء (17): آیات 18 تا 28]

اشاره

مَن کان‌َ یُرِیدُ العاجِلَةَ عَجَّلنا لَه‌ُ فِیها ما نَشاءُ لِمَن نُرِیدُ ثُم‌َّ جَعَلنا لَه‌ُ جَهَنَّم‌َ یَصلاها مَذمُوماً مَدحُوراً (18) وَ مَن أَرادَ الآخِرَةَ وَ سَعی لَها سَعیَها وَ هُوَ مُؤمِن‌ٌ فَأُولئِک‌َ کان‌َ سَعیُهُم مَشکُوراً (19) کُلاًّ نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ مِن عَطاءِ رَبِّک‌َ وَ ما کان‌َ عَطاءُ رَبِّک‌َ مَحظُوراً (20) انظُر کَیف‌َ فَضَّلنا بَعضَهُم عَلی بَعض‌ٍ وَ لَلآخِرَةُ أَکبَرُ دَرَجات‌ٍ وَ أَکبَرُ تَفضِیلاً (21) لا تَجعَل مَع‌َ اللّه‌ِ إِلهاً آخَرَ فَتَقعُدَ مَذمُوماً مَخذُولاً (22)
وَ قَضی رَبُّک‌َ أَلاّ تَعبُدُوا إِلاّ إِیّاه‌ُ وَ بِالوالِدَین‌ِ إِحساناً إِمّا یَبلُغَن‌َّ عِندَک‌َ الکِبَرَ أَحَدُهُما أَو کِلاهُما فَلا تَقُل لَهُما أُف‌ٍّ وَ لا تَنهَرهُما وَ قُل لَهُما قَولاً کَرِیماً (23) وَ اخفِض لَهُما جَناح‌َ الذُّل‌ِّ مِن‌َ الرَّحمَةِ وَ قُل رَب‌ِّ ارحَمهُما کَما رَبَّیانِی صَغِیراً (24) رَبُّکُم أَعلَم‌ُ بِما فِی نُفُوسِکُم إِن تَکُونُوا صالِحِین‌َ فَإِنَّه‌ُ کان‌َ لِلأَوّابِین‌َ غَفُوراً (25) وَ آت‌ِ ذَا القُربی حَقَّه‌ُ وَ المِسکِین‌َ وَ ابن‌َ السَّبِیل‌ِ وَ لا تُبَذِّر تَبذِیراً (26) إِن‌َّ المُبَذِّرِین‌َ کانُوا إِخوان‌َ الشَّیاطِین‌ِ وَ کان‌َ الشَّیطان‌ُ لِرَبِّه‌ِ کَفُوراً (27)
وَ إِمّا تُعرِضَن‌َّ عَنهُم‌ُ ابتِغاءَ رَحمَةٍ مِن رَبِّک‌َ تَرجُوها فَقُل لَهُم قَولاً مَیسُوراً (28)

صفحه : 288

[ترجمه]

‌هر کس دنیا را بخواهد ما از دنیا آن اندازه‌ئیکه بخواهیم بهر کس که ما خواهیم از طالبان دنیا میدهیم پس از آن جهنم را برای او قرار میدهیم که در آید در آن در حالیکه مذمّت شده و مردود باشد (18)
و کسیکه مرادش آخرت باشد و سعی و کوشش بسیار نماید در حالیکه مؤمن باشد چنین اشخاصی سعی و کوشش آنها (مقبول) و مشکور خواهد بود (19)
هر یک (از دنیا طلبان و آخرت طلبان) را مدد خواهیم داد و اینکه از بخشش پروردگار تو است و عطاء پروردگار تو منع گردیده نشده (20)
بنگر ما چگونه تفضیل و برتری دادیم بعضی را بر بعض دیگر و همانا مراتب و درجات آخرت بلندتر و برتری اهل آن بر یکدیگر زیادتر است (21)
با خدا قرار مده خدای دیگر پس بنشینی در حالیکه بنکوهش و خذلان (ابدی) مبتلا خواهی گردید (22)
و پروردگار تو حکم نمود که بندگان پرستش ننمایند مگر او را و بوالدین خود احسان نمایند و وقتی یکی (از پدر و مادر) یا هر دو آنها نزد تو بپیری برسند کلمه اف‌ّ بآنها مگوئید و بانگ بر آنها مزن و جواب درشت بحرف آنها نده و سخن نیکو بایشان بگو (23)
و فرا گیر بر ایشان بال تذلّل و تواضع را یعنی تکبر و بزرگی نکن و بگو پروردگار من بآنها رحم کن همان طوری که مرا در کودکی تربیت نمودند (24)
پروردگار شما عالم‌تر است بآنچه در نفسهای شما است اگر شما صالح و شایسته باشید حقیقة خداوند آمرزنده کسانی است که (بتوبه و تضرّع) بازگشت باو مینمایند (25)
و بخویشان و فقراء و رهگذران بهر یک حقّشان را عطاء نما و در انفاق زیادروی منما (26)
محققا تبذیر و اسراف کنندگان برادران شیاطینند و شیطان بپروردگار خود کافر گردید (27)
و اگر اعراض نمودی از محتاجان بامید رحمت پروردگار خود پس بکلام نیکو و سخن شیرین با آنها حرف بزن و آنان را دل خوش گردان (28)
.

صفحه : 289

(توضیح آیات)

مَن کان‌َ یُرِیدُ العاجِلَةَ عَجَّلنا لَه‌ُ فِیها ما نَشاءُ لِمَن نُرِیدُ (لِمَن نُرِیدُ) بدل (لَه‌ُ) بدل بعض از کل‌ّ است، در اینکه آیه و آیه بعد طالبین دنیا و حظوظ عاجله را از طالبین آخرت جدا مینماید، مقصود از (عاجله) زندگانی طبیعی دنیوی و حظوظ نفسانی است و مقصود از آخرت حظوظ عقلائی و معنوی روحانی اخروی است.
و در اینکه آیات چون انسان را در عمل و اراده مختار قرار داده و همان طوری که در سوره بلد آیه 11 پس از آفرینش انسان و رشد او فرموده (وَ هَدَیناه‌ُ النَّجدَین‌ِ) اشاره به اینکه که انسان پس از آنکه بعقل و رشد رسیده دو راه برای وی باز میگردد راه خیر و شرّ، راه سعادت و شقاوت، راه رسیدن بکمال نفسانی طبیعی و روحانی عقلی اینکه است که باختیار و اراده خود هر کدام را بخواهد چون در سجیه و طبیعت انسانی هر دو جهت گذاشته شده و حق تعالی در اعمال اختیاری وی را آزاد گردانیده و راه رسیدن بآنرا نیز برای او باز گردانیده که خودش بدست خود و بمیلش دانسته و فهمیده هر کدام را بخواهد و بطلبد قادر متعال برای او میسر گرداند و اگر غیر از اینکه بود اختیار معنائی نداشت و نظر بعموم فضل و احسانش سائل و طالبی را ردّ نمیکند چنانچه آیه تذکر میدهد کسیکه مراد و مقصودش از اعمالش نعمتهای طبیعی دنیوی باشد بزودی بمراد و مقصودش میرسد لکن رسیدن بآرزوها را مقیّد بدو قید گردانیده: یکی آن اندازه که بخواهیم و دیگر برای هر کس که بخواهیم نه برای همه طلب‌کنندگان، و بعبارت دیگر یکی مشیت که شاید مقصود از مشیت مصلحت نظام عالم باشد یعنی اگر خواسته او مخالف با حکمت نظام عالم نباشد، و دیگر اراده حق تعالی که و لو اینکه انسان در عمل مختار است لکن هیچ شیئی در عالم بدون اراده حق تعالی انجام نخواهد گرفت اینکه است که وقتی انسان باراده و میل خود کاری را خواست انجام

صفحه : 290
بدهد چون اختیار بدستش داده قادر متعال اگر صلاح بداند برای وقوع آن اراده مینماید که واقع گردد.
ثُم‌َّ جَعَلنا لَه‌ُ جَهَنَّم‌َ یَصلاها مَذمُوماً مَدحُوراً طالبین دنیا دو دسته‌اند بعضی چنان دنیا و امور طبیعی آنانرا فراگرفته که اصلا منکر مبدء و معاد گردیده‌اند، و دسته دیگر بمبدء و معاد در باطن ایمان دارند لکن چون ایمانشان تحقیقی و از روی بصیرت انجام نگرفته بلکه تقلیدی و از روی تعصّب دینی و گفته‌های غیر اظهار ایمان میکنند اینان کسانی میباشند که چون در دین بصیرت و علمی ندارند اینکه است که حظوظ دنیوی را عملا ترجیح میدهند بر نعمتهای اخروی، و آیه خبر میدهد که برای چنین مردمانی جهنم را آماده نموده‌ایم که درآیند در آن در حالیکه مذمت گردیده شده و رانده شده از رحمتند، ظاهرا مقصود آن دسته اول باشند زیرا کسیکه فقط همش و مرادش دنیا شد معلوم میشود بهیچ وجه دلبستگی بعالم دیگری ندارد و اینکه معنی از کلمه (یُرِیدُ) ظاهر میگردد قوله تعالی در سوره شوری آیه 19 (مَن کان‌َ یُرِیدُ حَرث‌َ الآخِرَةِ نَزِد لَه‌ُ فِی حَرثِه‌ِ وَ مَن کان‌َ یُرِیدُ حَرث‌َ الدُّنیا نُؤتِه‌ِ مِنها وَ ما لَه‌ُ فِی الآخِرَةِ مِن نَصِیب‌ٍ).
لکن کسانیکه ایمان دارند و لو اینکه ایمانشان تقلیدی باشد چنین نیست که آنان منزل و مأوای همیشه‌گیشان چنانچه از آیه میتوان استفاده نمود جهنم باشد زیرا که ایمان تحقیقی و طلب ننمودن دنیا برای همه کس میسر نیست کسی که ایمان در قلبش نفوذ نموده چنین قدرت و نیروی روحی را دارد که فقط مراد و مطلبش امور اخروی باشد بطوری که اگر حظوظ دنیوی هم داشته باشد مقدمه برای فیوضات اخروی است و شکی نیست که ایمان ضعیف با طلب حظوظ دنیوی جمع میگردد، از اینجا معلوم میشود که آیه از تفصیلش ساکت است آیه ارائه میدهد که طالب دنیا از دنیا بهره‌برداری میکند و طالب آخرت از آخرت نصیب میبرد.

صفحه : 291
وَ مَن أَرادَ الآخِرَةَ وَ سَعی لَها سَعیَها وَ هُوَ مُؤمِن‌ٌ فَأُولئِک‌َ کان‌َ سَعیُهُم مَشکُوراً دنیا مأخوذ از دنوّ و نزدیکی است و بمعنی پستی هم آمده و مقصود عالم طبیعت است که نزدیکترین عالم انسانی است که در آن پیدایش جسمانی و طبیعی نموده، و شاید مقصود از آخرت آخر منزل صعود و کمال انسانی باشد و آن موقعی است که هر فردی از بشر بمنتها درجه سعادت یا شقاوت خود خواهد رسید کسیکه مقصود و مرادش سرای باقی اخروی باشد در صورتی که متصف بدو صفت گردیده یکی ایمان واقعی حقیقی و دیگر سعی و کوشش در امور اخروی چنین کسانی که مراد و مقصودشان مقامات و فیوضات عالم آخرت و سرای باقی و کمال انسانی است سعی و کوششان لائق ستایش و هر گونه تعریف و تمجیدی است و تشکر خدا نسبت ببنده تفضلات و قبولی اعمال وی است.
کُلًّا نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ مِن عَطاءِ رَبِّک‌َ وَ ما کان‌َ عَطاءُ رَبِّک‌َ مَحظُوراً در مفردات گفته (اصل المدّ الجرّ و منه المدة للوقت الممتد و مدة الجرح و مدّ النهر و مدّه نهر آخر و مددت عینی الی کذا قال تعالی (وَ لا تَمُدَّن‌َّ عَینَیک‌َ الایة) هر یک از آن دو گروه طالبان دنیا و طالبان آخرت را مدد میدهیم تا اینکه بمقصود خود نائل گردند و اینکه عطاء و بخشش لطفی است از طرف پروردگار تو چنانچه در سوره آل عمران آیه 193 فرموده (أَنِّی لا أُضِیع‌ُ عَمَل‌َ عامِل‌ٍ مِنکُم مِن ذَکَرٍ أَو أُنثی) خدای تعالی عمل هیچ عمل کننده‌ئی از مرد و زن را ضایع و بی‌ثمر نمیگرداند زیرا عطایا و بخششهای او را مانع و رادعی نیست و او کثیر الفضل و قدیم الاحسان است هر کسی را درخور عمل و استعدادش پاداش میدهد و چون طالبین دنیا در عملشان حظوظات دنیوی را می‌طلبند مقابل خواسته‌هایشان انعام و اکرام در باره آنها نموده و از لذائذ نفسانی و طبیعی آنانرا بهره‌مند میگرداند و در آخرت دیگر برای آنها از رحمت و نعمت نصیبی نخواهد بود، لکن برای طلّاب آخرت علاوه بر اینکه چنانچه وعده فرموده نعمتها و بخششهائی مهیّا و آماده گردانیده که (نه چشمی دیده و نه گوشی شنیده و نه بخاطر احدی

صفحه : 292
خطور نموده) در دنیا نیز چنین اشخاص را وانمیگذارد و در همه حال آنها را یاری مینماید و از لذائذ جسمانی نیز بقدریکه مصلحت آنها در آن باشد آنان را متمتع میگرداند (و هذا فوز عظیم).
انظُر کَیف‌َ فَضَّلنا بَعضَهُم عَلی بَعض‌ٍ خطاب برسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نموده که بنگر و ببین که چگونه بعضی از افراد را بر بعض دیگر فضیلت و برتری دادیم، اشاره به اینکه که تفاوت درجات بستگی بنیت و سعی و کوشش در عمل دارد کسیکه وجهه قلبش بخدا و عالم آخرت که آخرین مرتبه کمال انسانی است معطوف گردیده (وَ هُوَ مُؤمِن‌ٌ) فضیلت و سعادت اخروی را مقید بایمان گردانیده که دانسته شود که سعی و کوشش در عمل در صورتی مثمر فائده است و درجات عالی را برای انسان ایجاب مینماید که با ایمان توأم باشد و مراتب و درجات بسته‌گی بمراتب ایمان دارد که هر قدر ایمان قوی‌تر و شدیدتر باشد درجه مؤمن بالاتر و عمل او نیکوتر میگردد و درجات اخروی او بالاتر خواهد گردید.
وَ لَلآخِرَةُ أَکبَرُ دَرَجات‌ٍ وَ أَکبَرُ تَفضِیلًا اشاره به اینکه که آن مؤمنی که برای آخرت سعی و کوشش نموده اگر چه در دنیا نیز مورد الطاف الهی شده و در حقیقت بلند مرتبه و در مقام عالی قرار گرفته و پیوسته در معرض نفحات رحمت الهی کامیاب میگردد لکن چون دنیا جای آزمایش و عمل است و آخرت محل‌ّ پاداش اینکه است که فرموده آن مؤمنی که برای آخرت سعی و کوشش میکند درجات و مقامات آخرتی او بالاتر و فضیلتش زیادتر است.
لا تَجعَل مَع‌َ اللّه‌ِ إِلهاً آخَرَ فَتَقعُدَ مَذمُوماً مَخذُولًا اگر چه در ظاهر خطاب برسول است که با خدا اله و معبود دیگر قرار مده که هر گاه چنین کنی در موردی واقع میگردی که مبتلا بنکوهش و خذلان گردیده‌ئی لکن البته خدای تعالی میدانسته که هرگز رسولش با او اله دیگری

صفحه : 293
قرار نمیدهد و در اینکه صورت امر باو عقلائی نیست که چنین کاری مکن اینکه است که ممکن است در توجیه آیه گفته شود که مقصود امر بامّت او باشد که پس از اعتراف بوحدت حق تعالی با او معبود دیگری قرار ندهند، و میشود آیه برای قطع طمع مشرکین فرود آمده که آنان دسیسه‌ها و تزویرهائی مینمودند که رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را در بت‌پرستی با خود همراه گردانند وقتی آیه برای آنان خوانده شود دیگر طمعشان قطع میگردد و یقین میکنند که هرگز رسول تابع آنها نخواهد گردید، یا اینکه مراد آنستکه ای شنونده یا ای انسان قرار نده با خدا خدای دیگری، مثل اینکه معمول است که در اول کتاب مینویسند (اعلم) و مراد هر شخص خواننده است نه شخص مخصوص.
وَ قَضی رَبُّک‌َ أَلّا تَعبُدُوا إِلّا إِیّاه‌ُ وَ بِالوالِدَین‌ِ إِحساناً إِمّا یَبلُغَن‌َّ عِندَک‌َ الکِبَرَ أَحَدُهُما أَو کِلاهُما (إِمّا) ان شرطیه و ماء زائده است و مضمون جمله را بنون تأکید ثقیله مؤکد گردانیده و (أَحَدُهُما) فاعل (یَبلُغَن‌َّ) و بعضی از قراء (یبلغان) قرائت نموده‌اند.
آیه احسان بپدر و مادر را مقرون با عبادت و پرستش خود گردانیده (وَ قَضی رَبُّک‌َ) یعنی ای محمّد (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) حکم جزمی قطعی از طرف پروردگار تو چنین صادر شده که مؤمنین عبادت و پرستش ننمایند مگر او را (و بواو عطف) احسان بوالدین را معطوف بر عبادت خودش گردانیده، اشاره به اینکه که همان طوری که عبادت پروردگار که آفریننده و پرورش دهنده بشر است بحکم عقل و وجدان لازم و محقق است و چون والدین نیز علت اعدادی وجود فرزندند و باضافه مربی جسم او و تربیت او میباشند بحکم عقل و شرع احسان بآنان واجب است (هَل جَزاءُ الإِحسان‌ِ إِلَّا الإِحسان‌ُ) مخصوصا وقتی که پدر و مادر بپیری رسیدند و عاجز و ناتوان گردیدند بایستی اولاد احسان در باره آنها را مؤکد گرداند.

صفحه : 294
فَلا تَقُل لَهُما أُف‌ٍّ وَ لا تَنهَرهُما وَ قُل لَهُما قَولًا کَرِیماً (أُف‌ٍّ) کلمه‌ئی است که دلالت بر زجر و انزجار دارد، و (نهر) زجر نمودن بصدا است آیه امر میفرماید که باید اولاد بوالدین نیکی نماید خصوصا موقع پیری و ضعف آنها که در آنموقع بیشتر از اولادشان توقع نیکی دارند و زودتر رنج میبرند، و نهی میفرماید مبادا کلمه ناملائمی بگوید و یا در برابر آنها صدا بلند کند که آزرده خاطر گردند بلکه بایستی با ملاطفت و سخنهای نیکو و احسان رضایت آنها را بدست آورد، در احادیث عاق والدین یکی از گناهان کبیره بشمار آمده است.
وَ اخفِض لَهُما جَناح‌َ الذُّل‌ِّ مِن‌َ الرَّحمَةِ وَ قُل رَب‌ِّ ارحَمهُما کَما رَبَّیانِی صَغِیراً (خفض جناح) کنایه از کمال تواضع و کوچکی در مقابل والدین است، خدای جلیل از راه فضل و کرم باولاد امر مینماید و امر را مؤکد میگرداند که علاوه بر اینکه بایستی بوالدین احسان نمائی و بقول و عمل آنانرا نرنجانی هر قدر بزرگ منش و متموّل باشی باید در مقابل آنها کمال تواضع و کوچکی را بنمائی و بطور ملاطفت و شفقت با آنها عمل نمائی نه با خشونت، و نیز اضافه بر اینها بایستی در باره آنها دعاء کنی و بگوئی پروردگار من بپدر و مادر من ترحّم فرما همان طوری که مرا در کودکی تربیت نمودند.
رَبُّکُم أَعلَم‌ُ بِما فِی نُفُوسِکُم إِن تَکُونُوا صالِحِین‌َ فَإِنَّه‌ُ کان‌َ لِلأَوّابِین‌َ غَفُوراً آیه متفرع بر آیه بالا است و شاید اشاره باین باشد که یکی از خصوصیات صلحاء و مردمان شایسته چنین است که نسبت بوالدین احسان میکنند و خداوند عالم‌تر است بصفات باطنی شما اگر شما صالح و متصف بصفت رأفت و رحم و احسان باشید کمال مهربانی و ملاطفت و احسان بآنها را مراعات مینمائید و هر گاه آنها بشما تعدّی نمودند غمض عین نموده و بردباری مینمائید و در مقام انتقام برنمی‌آئید.

صفحه : 295
وَ آت‌ِ ذَا القُربی حَقَّه‌ُ وَ المِسکِین‌َ وَ ابن‌َ السَّبِیل‌ِ وَ لا تُبَذِّر تَبذِیراً (واو) در (وَ آت‌ِ) عطف است بآیه بالا (وَ بِالوالِدَین‌ِ إِحساناً) بالاترین حقوق در مرتبه اول حقوق خدای تعالی بر بندگانست زیرا که او تعالی علت حقیقی وجود است که اولا تصدیق و اعتراف بوحدانیت او نمائید و با او خدائی و الهی شریک نگردانید و در ثانی عبودیت و پرستش خود را منحصر بآن فرد متعال گردانید در مرتبه دوم احسان بوالدین که ردیف عبادت و بندگی خود گردانیده و اینکه طور بیان مبالغه در حکم را میرساند، و نیز آیه بعد از آن مشعر بر اینکه است که احسان بپدر و مادر را یکی از صفات و خصوصیات و علامات مردمان صالح بشمار آورده که مردمان صالح چنینند که بپدر و مادر نیکی میکنند.
در مرتبه سوم که آن نیز چند مرتبه دارد: مرتبه اول خویشان که بایستی هر کدام را بجا و درجه خود حق‌ّ آنها را اداء نمود، پس از آن فقراء و مستمندان و إبن سبیل یعنی راهگذران که در سفر محتاج گردند و لو آنکه در وطن خود غنی‌ّ و ثروت‌مند باشند.
خلاصه مسئله حقوق و درجات آن یکی از مطالب بزرگ و مهم‌ّ قانون شرع اسلام است که اگر کسی بدرستی مراعات حقوق را بنماید دین و دنیای او اصلاح خواهد گردید و حکم و ترتیب و اندازه آن در علم فقه تعیین گردیده.
وَ لا تُبَذِّر تَبذِیراً (تبذیر) مأخوذ از تفریق و بمعنی پراکنده کردن است، و شاید مقصود اینکه باشد که مال خود را در غیر مصرف عقلائی و شرعی پراکنده مگردان لکن میتوان حکم را تعمیم داد که مطلق اسراف مال را شامل گردد و شاهد بر آن قوله تعالی خطاب برسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نموده موقعیکه بروایت مشهور پیراهن خود را بسائل میدهد (وَ لا تَجعَل یَدَک‌َ مَغلُولَةً إِلی عُنُقِک‌َ وَ لا تَبسُطها کُل‌َّ البَسطِ فَتَقعُدَ مَلُوماً مَحسُوراً) و نیز آیات دیگری که دلالت دارد بر نهی مطلق اسراف در عمل و لو عمل خیر باشد زیرا چون فضیلت روی نقطه وسط اعتدال واقع گردیده

صفحه : 296
اینکه است که هر عمل و کار خیری که در حدّ وسط قرار گرفته باشد آن خیر و خوب و قابل تمجید و ستایش است لکن عمل هر قدر نیکو بنظر آید وقتی از حدّ وسط منحرف گردید بطرف افراط یا تفریط نیکوئی خود را از دست میدهد و قبیح میگردد، ببین در صورتی که احسان و انفاق و مخصوصا نسبت بفقراء چقدر بنظر نیکو می‌آید، بلکه میتوان گفت که از بالاترین صفات ارجمند انسان بشمار میآید با اینکه حال از تبذیر و اسراف در آن نهی فرموده.
إِن‌َّ المُبَذِّرِین‌َ کانُوا إِخوان‌َ الشَّیاطِین‌ِ وَ کان‌َ الشَّیطان‌ُ لِرَبِّه‌ِ کَفُوراً حکم تبذیر و اسراف را مؤکّد گردانیده که تبذیر کنندگان برادران شیاطینند و عمل شیطان چنین است که بنعمت پروردگار کفران میکند.
شاید اشاره باین باشد که چون مال یکی از نعمتهای الهی است که در مصرفی که برای آی بوی کرامت شده صرف بنماید و کسیکه نعمت الهی را در غیر مصرف صرف بنماید چنین کسی عملش عمل شیطانی است یعنی عملش شبیه بعمل شیطان است هم در صورت و هم در اثر زیرا که آن ملعون در اثر کفران نعمت خود را از آن مقام عالی واژگون گردانید، و تبذیر و اسراف کننده در مال یا در غیر مال نیز چنین است که دیر یا زود نعمت از دستش گرفته خواهد شد.
وَ إِمّا تُعرِضَن‌َّ عَنهُم‌ُ ابتِغاءَ رَحمَةٍ مِن رَبِّک‌َ تَرجُوها فَقُل لَهُم قَولًا مَیسُوراً در شأن نزول آیه مفسرین گفته‌اند گاهی فقراء صحابه از حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم چیزی می‌طلبیدند که حاضر نبود حضرت شرم مینمود که جواب منفی بآنها بدهد و در مقام طلب برمیآمد که از جائی بآنان برساند اینکه بود که اینکه آیه فرود آمد که هر گاه از تو چیزی می‌طلبند تو از آنها اعراض نما و برحمت پروردگار خود امیدوار باش که از جائی بتو برساند و بسخن نیکو با آنها تکلم نما و آنها را امیدوار کن که بزودی خدا کار شما را آسان میگرداند و روزی شما را وسیع میکند.
و بقول دیگر اگر اعراض نمودی از کسانیکه در آیه بالا باعطاء آنها مأمور

صفحه : 297
گردیدی و چیزی نداری بآنها بدهی و شرم میکنی آنها را رد کنی بسخن نرم بآنها وعده بده اینکه بود که پس از نزول آیه چون سؤال میکردند و چیزی موجود نبود میفرمود (یرزقنا اللّه و ایّاکم من فضله) یعنی خدا ما و شما را از فضل خودش روزی بدهد.

صفحه : 298

[سوره الإسراء (17): آیات 29 تا 38]

اشاره

وَ لا تَجعَل یَدَک‌َ مَغلُولَةً إِلی عُنُقِک‌َ وَ لا تَبسُطها کُل‌َّ البَسطِ فَتَقعُدَ مَلُوماً مَحسُوراً (29) إِن‌َّ رَبَّک‌َ یَبسُطُ الرِّزق‌َ لِمَن یَشاءُ وَ یَقدِرُ إِنَّه‌ُ کان‌َ بِعِبادِه‌ِ خَبِیراً بَصِیراً (30) وَ لا تَقتُلُوا أَولادَکُم خَشیَةَ إِملاق‌ٍ نَحن‌ُ نَرزُقُهُم وَ إِیّاکُم إِن‌َّ قَتلَهُم کان‌َ خِطأً کَبِیراً (31) وَ لا تَقرَبُوا الزِّنی إِنَّه‌ُ کان‌َ فاحِشَةً وَ ساءَ سَبِیلاً (32) وَ لا تَقتُلُوا النَّفس‌َ الَّتِی حَرَّم‌َ اللّه‌ُ إِلاّ بِالحَق‌ِّ وَ مَن قُتِل‌َ مَظلُوماً فَقَد جَعَلنا لِوَلِیِّه‌ِ سُلطاناً فَلا یُسرِف فِی القَتل‌ِ إِنَّه‌ُ کان‌َ مَنصُوراً (33)
وَ لا تَقرَبُوا مال‌َ الیَتِیم‌ِ إِلاّ بِالَّتِی هِی‌َ أَحسَن‌ُ حَتّی یَبلُغ‌َ أَشُدَّه‌ُ وَ أَوفُوا بِالعَهدِ إِن‌َّ العَهدَ کان‌َ مَسؤُلاً (34) وَ أَوفُوا الکَیل‌َ إِذا کِلتُم وَ زِنُوا بِالقِسطاس‌ِ المُستَقِیم‌ِ ذلِک‌َ خَیرٌ وَ أَحسَن‌ُ تَأوِیلاً (35) وَ لا تَقف‌ُ ما لَیس‌َ لَک‌َ بِه‌ِ عِلم‌ٌ إِن‌َّ السَّمع‌َ وَ البَصَرَ وَ الفُؤادَ کُل‌ُّ أُولئِک‌َ کان‌َ عَنه‌ُ مَسؤُلاً (36) وَ لا تَمش‌ِ فِی الأَرض‌ِ مَرَحاً إِنَّک‌َ لَن تَخرِق‌َ الأَرض‌َ وَ لَن تَبلُغ‌َ الجِبال‌َ طُولاً (37) کُل‌ُّ ذلِک‌َ کان‌َ سَیِّئُه‌ُ عِندَ رَبِّک‌َ مَکرُوهاً (38)

صفحه : 299

[ترجمه]

ای محمّد نه دست خود را بگردن خود بسته انداز (که هیچ انفاق نکنی) و نه چنان باز کن (که بحد اسراف برسد) و بنشینی در حالیکه ملامت شده و برهنه باشی (29)
همانا پروردگار تو روزی هر کس را بخواهد میگشاید و روزی هر کسی را بخواهد تنگ میکند زیرا که او بمصالح بندگانش دانا و بینا است (30)
و از ترس فقر اولاد خود را نکشید ما آنها و شما را روزی میدهیم همانا کشتن آنها خطای بزرگی است (31)
و بزنا نزدیک نگردید زیرا که زنا کار زشت و راهی است ناپسند (32)
و مرتکب نشوید قتل نفسی را که خدا حرام کرده مگر بحق و کسیکه کشته گردد در حالیکه مظلوم باشد ما برای ولی‌ّ او تسلط قرار دادیم و باید ولی‌ّ در قصاص و خونریزی اسراف ننمائید همانا ما ولی‌ّ را استیلاء دادیم (بر قصاص) (33)
و نزدیک مال یتیم نشوید مگر بآن طوری که آن نیکوتر باشد تا موقعیکه یتیم بحد رشد رسد و بعهدی که بسته‌اید وفا کنید زیرا حقیقة (در قیامت) سؤال کرده میشوید (34)
و هر چه را که بکیل وزن میکنید تمام بدهید و بترازوی مستقیم (عدالت) بسنجید چنین کار برای عاقبت شما بهتر و نیکوتر است (35)
و بر آنچه علم بآن نداری ثابت مباش زیرا که گوش و چشم و دل نزد حق تعالی مسئولند (36)
و متکبرانه بر روی زمین راه مرو زیرا که تو نتوانی زمین را بشکافی و هرگز نتوانی ببلندی کوهها برسی
تمام اینها نزد پروردگار تو گناهست و ناپسند (38)
.

صفحه : 300

(توضیح آیات)

وَ لا تَجعَل یَدَک‌َ مَغلُولَةً إِلی عُنُقِک‌َ وَ لا تَبسُطها کُل‌َّ البَسطِ فَتَقعُدَ مَلُوماً مَحسُوراً در کتاب کافی از عجلان چنین روایت شده که گفته من نزد ابی عبد اللّه علیه السّلام بودم سائلی آمد و نزد آنحضرت مکیلی بود که در آن خرما بود آنحضرت دستش را از خرما پر کرد و باو داد پس از آن مرد دیگری آمد و سؤال نمود و ایستاد باز حضرت مشتی خرما گرفت و باو داد پس از آن باز شخص دیگری آمد چون خرما طلب نمود آنحضرت فرمود خدا ما و تو را روزی بدهد.
پس از آن فرمود کسی از رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم چیزی طلب نمینمود مگر اینکه بوی عطاء میکرد زنی پسر خود را خدمت حضرت فرستاد و بوی چنین دستور داد که اگر آنحضرت گفت چیزی نزد من نیست بگو پیراهنت را بمن بده پسر وقتی پیغام مادرش را آورد حضرت پیراهنش را گرفت و نزد او انداخت، و در نسخه دیگر (و اعطاه) یعنی بوی عطاء نمود پس خدای تعالی او را ادب نمود و گفت (وَ لا تَجعَل یَدَک‌َ مَغلُولَةً إِلی عُنُقِک‌َ) تا آخر آیه. (تفسیر المیزان) خلاصه آنکه شأن نزول آیه هر چه باشد خداوند رسولش را نهی میفرماید از اسراف و زیادروی در انفاق بطوریکه فقر و بی‌چارگی و احتیاج بیاورد و وقتی که در اسراف نمودن در انفاق نهی داشته باشد در تبذیر و صرف کردن مال در غیر موقع بطریق اولی نهی دارد زیرا که هر دو قسمش مذموم است و حدّ وسطش مطلوب آنهم در انفاق نه در تبذیر و تبذیر و لو دیناری باشد تا مطلوب است و تبذیر کننده بحکم عقل و شرع از طریق انسانیت مطرود گردیده بلکه میتوان گفت تبذیر کننده از زمره عقلاء خارج و در تعداد مجانین بشمار میرود زیرا که شکی نیست که مال بقدر رفع احتیاج مطلوب است و فاقد آن مثل آدم دست بسته می‌ماند که هیچ کار و عمل از آنچه صلاح دین و دنیای وی و دیگران است از دستش

صفحه : 301
برنمی‌آید و اگر چه تحصیل علم بهتر از تحصیل مال است لکن اوّلا تحصیل علم بدون بذل مال بآسانی حاصل نمیگردد و در ثانی چنانچه گفته‌اند (من لا معاش له لا معاد له) تا راه معاش انسان تأمین نگردد و از دغدغه طبیعی آرام نباشد نمیتواند نه اصلاح نفس خود نماید و نه کار دیگران را انجام دهد گویا منسوب بفاضل هندی یا فخر رازی است که گفته (چنین بتجربه معلوم شد در آخر حال که قدر مرد بعلم است و قدر علم بمال).
إِن‌َّ رَبَّک‌َ یَبسُطُ الرِّزق‌َ لِمَن یَشاءُ وَ یَقدِرُ إِنَّه‌ُ کان‌َ بِعِبادِه‌ِ خَبِیراً بَصِیراً آیه مربوط بآیه بالا است و ارشاد بحکم عقل مینماید که چون قبض و بسط امور عالم بدست مربّی و آفریننده موجودات است که از روی خیر و مصلحت برای هر کسی اندازه و حدّی تقدیر کرده اینکه است که روزی بعضی را وسیع میگرداند زیرا که آن بحال مخلوقات خود بینا و آگاه است و نسبت ببعضی تنگ میگرداند آنهم نه از روی بخل بلکه صلاح او را در آن می‌بیند و تو یک مخلوق ضعیف محتاجی میباشی البته برای اینکه بخالق خود تأسی نمائی و مظهر صفت جود اله خود گردی بایستی بخل نورزی و بقدریکه بطرف افراط و تفریط نرود بمستحقین انفاق بنمائی لکن نه بقدریکه خودت محتاج شوی اینکه طور عمل خلاف عدل و خلاف طریق انسانیت است اینکه است که خدای رحمان از زیادروی در انفاق نهی فرموده و همین طوری که حفظ جان و ناموس را واجب گردانیده حفظ مال را نیز واجب نموده و خداوند بحال بندگان خود از فقر و غناء بینا و آگاه است.
وَ لا تَقتُلُوا أَولادَکُم خَشیَةَ إِملاق‌ٍ نَحن‌ُ نَرزُقُهُم وَ إِیّاکُم إِن‌َّ قَتلَهُم کان‌َ خِطأً کَبِیراً دوم از منهیات در اینکه آیات کشتن اولاد است که تخصیص بذکر داده و (بواو) عطف بآیه بالا داده و کشتن اولاد را خطاء بزرگ و از گناهان کبیره بشمار آورده، و شاید شأن نزولش عمل منکر اعراب زمان جاهلیت باشد که آنها از ترس فقر چنانچه آیه مشعر بآن است دختران خود را میکشتند مخصوصا اعراب

صفحه : 302
متکبر اولاد دختر را ننگ میدانستند و آن اطفال بی‌گناه را چنانچه گفته‌اند در حین تولّد یا بعد گودالی حفر مینمودند و زنده او را در آن گودال انداخته و خاک روی او میریختند که هم از نفقه آن خلاص گردند و هم ننگ آنها نباشند وقتی اینکه آیه را با آیه بالا که متضمن نهی از اسراف و تبذیر است جمع کنیم از مجموعش چنین استفاده میتوان نمود که بقدریکه اسراف و تبذیر در مال و صرف کردن مال را در غیر محل مذموم و خلاف عمل عقلائی است قبض نمودن و تنگ‌گیری در مورد عقلائی نیز بسیار مذموم است زیرا که بخل و تنگ‌گیری در مورد لزوم از بدترین اوصاف رذیله و نکوهیده انسانی بشمار میرود، و نیز تنگ‌گیری از ترس فقر مخصوصا نسبت باولاد اضافه بر اینکه خسّت و رذالت نفس را میرساند دلالت بر عدم اعتماد برزّاقیت قادر متعال دارد کسیکه متفطّن نباشد که (هر آنکس که دندان دهد نان دهد) چنین کسی در معرفت بمقام ربوبی ناقص خواهد بود وقتی معلوم شد که دو طرف افراط و تفریط در انفاق مذموم است ثابت میگردد که حدّ وسط که آنرا سخاوت نامند مطلوب خواهد بود.
وَ لا تَقرَبُوا الزِّنی إِنَّه‌ُ کان‌َ فاحِشَةً وَ ساءَ سَبِیلًا سوم از منهیاتیکه در اینکه آیات تذکر داده عمل قبیح زنا است که آنرا فاحشه نامیده زیرا که زنا نزد عقلاء و دانشمندان علاوه بر قبح ذاتی آن یک عمل منکر و رکیک و زشتی مینماید و همین طوری که آیه خبر میدهد فاعل آن بد راهی را اختیار نموده که از طریق درستی و انسانیت عدول نموده و بیراهه رفته زیرا چیزیکه سبب قطع نسب و ابطال ارث و قومیت و بسیار مفاسد دیگر که بر آن مترتب میگردد همان عمل زنا است.
در مجمع البیان شیخ طبرسی رحمة اللّه علیه از امیر المؤمنین علیه السّلام روایت کرده که گفت شنیدم رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود در زنا شش خصلت است سه در دنیا و سه در آخرت، اما سه در دنیا: 1- نور صورت را میبرد. 2- روزی را قطع میکند. 3- عمر را کوتاه میگرداند. و اما آن سه خصلت در آخرت:

صفحه : 303
1- غضب پروردگار. 2- سختی حساب. 3- دخول در آتش یا خلود در آن.
(پایان) وَ لا تَقتُلُوا النَّفس‌َ الَّتِی حَرَّم‌َ اللّه‌ُ إِلّا بِالحَق‌ِّ چهارم از آنچه در اینکه آیات نهی فرموده قتل نفس بغیر حق است مثل کشتن مؤمن یا ذمّی یا معاهد مگر بحق مثل قصاص یا ارتداد یا آنچه در شرع اسلام حدّ کشتن برای آن تعیین شده و قتل بنا حق یکی از گناهان کبیره موبقه بشمار میرود.
وَ مَن قُتِل‌َ مَظلُوماً فَقَد جَعَلنا لِوَلِیِّه‌ِ سُلطاناً فَلا یُسرِف فِی القَتل‌ِ إِنَّه‌ُ کان‌َ مَنصُوراً کسیکه مظلومی را یعنی بدون حق کشت ولی‌ّ او و وارث او اولاد باشد یا غیر آن بر قاتل تسلّط پیدا مینماید و حکم دست آنها است اگر بخواهند روی میزان شرع مطابق حدودی که تعیین شده قصاص میکند و اگر بخواهد دیه میگیرد و اگر بخواهد عفو میکند مختار است و اگر ولی‌ّ مقتول قصاص اختیار نمود نباید اسراف در آن نماید یعنی بهمان نحوی که قاتل مقتول را کشته وی را بکشد نه اینکه زجری زیادتر بر وی وارد نماید.
وَ لا تَقرَبُوا مال‌َ الیَتِیم‌ِ إِلّا بِالَّتِی هِی‌َ أَحسَن‌ُ حَتّی یَبلُغ‌َ أَشُدَّه‌ُ پنجم از امور شرعی که در اینکه آیات تذکر داده بکلمه (لا تَقرَبُوا) بشدت نهی میکند که نزدیک مال یتیم نشوید مگر بوجه احسن نیکوتر (احسن) افعل التفضیل است و اهمیت حفظ و حراست مال یتیم را میرساند اینکه است که فرموده نزدیک آن نشوید مگر بآنطوریکه نیکوتر باشد یعنی طوری عمل کنید که هم مال او باقی ماند و هم معاش او تأمین گردد مثل اینکه ولی‌ّ و قیّم مال ایتام را هم حفظ نمایند و هم بکاری که صلاح میدانند بزنند که ربح داشته باشد و اصل مال تمام نشود تا وقتی که یتیم بحدّ رشد و بلوغ برسد آنوقت مال او را بدستش بدهند و در سوره نساء آیه 101 خوردن مال یتیم را از گناهان کبیره موبقه بشمار آورده قوله تعالی (إِن‌َّ الَّذِین‌َ یَأکُلُون‌َ أَموال‌َ الیَتامی ظُلماً إِنَّما یَأکُلُون‌َ فِی بُطُونِهِم ناراً وَ سَیَصلَون‌َ سَعِیراً).

صفحه : 304
وَ أَوفُوا بِالعَهدِ إِن‌َّ العَهدَ کان‌َ مَسؤُلًا ششم- شاید مقصود از عهد معنی اعم‌ّ باشد، عهد خدا با بندگان از تکالیفی که برای آنها مقرر گردانیده، یا عهدی که بندگان با خدا می‌بندند از نذر و عهد و قسم، یا عهودی که مؤمنین بین خودشان قرارداد مینمایند که از تمام اینها سؤال میشود.
از سلمی نقل میکنند که گفته بر جوارح آدمی خدای تعالی عهدهائی و آدابی از فرائض بسته که باید بآن عمل کند و بر دل او آدابی اس از خوف و خشیت و بر روح او است که از مقام قرب دور نشود و کیست که از عهده اینکه عهد برآید، و در کتاب کنز گفته اینکه آیه از دو جهت بر وجوب عهد دلالت دارد یکی از صیغه امر (أَوفُوا) زیرا که امر برای وجوب است، دوم از عهد سؤال خواهد شد و از غیر واجب سؤال نخواهند کرد پس وفاء بعهد واجب است.
(منهج الصادقین) وَ أَوفُوا الکَیل‌َ إِذا کِلتُم وَ زِنُوا بِالقِسطاس‌ِ المُستَقِیم‌ِ ذلِک‌َ خَیرٌ وَ أَحسَن‌ُ تَأوِیلًا هفتم- (القسطاس) بضم قاف و کسر آن بمعنی میزان است، و بقولی لفظ رومی است که معرب شده، و بقولی عربی است و بمعنی قسط و عدل آمده خلاصه در اینکه آیه امر فرموده که در کیل و میزان بدرستی عمل کنید و وقتی جنسی را بکیل و وزن در آوردید روی میزان مساوی و مستقیم و عدل قرار دهید.
در اینجا امر فرموده که در معامله وقتی بکیل یا وزن درآوردید بمیزان مستقیم بسنجید و در سوره مطففین کم فروشان را تهدید مینماید (وَیل‌ٌ لِلمُطَفِّفِین‌َ الَّذِین‌َ إِذَا اکتالُوا عَلَی النّاس‌ِ یَستَوفُون‌َ، وَ إِذا کالُوهُم أَو وَزَنُوهُم یُخسِرُون‌َ).
وَ لا تَقف‌ُ ما لَیس‌َ لَک‌َ بِه‌ِ عِلم‌ٌ (قفو) بمعنی پیروی کردن اثر است و از اینکه ماده است (قیافه) و در مفردات گفته یعنی حکم نکن بقیافه و گمان یعنی بر آنچه علم نداری ثابت مباش

صفحه : 305
و نهی در آیه (وَ لا تَقف‌ُ) اطلاق دارد و شامل میگردد تمام افعال و اقوال و اعمال و اعتقادات و آنچه را که انسان در روش زندگانیش با آن سر و کار دارد و باید در مقام عمل در آورد و ترتیب اثر بر او بنماید.
در مجمع البیان چنین گفته (وَ لا تَقف‌ُ ما لَیس‌َ لَک‌َ بِه‌ِ عِلم‌ٌ) یعنی نگو شنیدم و نشنیده باشی و نگو دیدم و ندیده باشی و نگو دانستم و ندانسته باشی.
(إبن عباس و قتاده) و بقولی وقتی کسی از تو گذشت در پشت سر او کلامی مگو و غیبت او را مکن. (از حسن) و بقولی آن شهادت زور است. (محمّد بن حنفیه) و اصل اینکه است که آیه عام است و شامل میگردد هر قول و فعل یا عزمی که بدون علم باشد پس گویا خدای سبحان فرموده نگو مگر چیزی را که میدانی جایز است گفته شود و نکن مگر آنچه را میدانی که جایز است بکنی و معتقد مشو مگر آنچه را که میدانی جایز است معتقد باشی. (پایان) خلاصه از آیه استفاده میشود که نباید بدون علم و دانش پیرو کاری گردید بلکه باید تابع علم شوید.
و نیز آیه دلالت واضح دارد که در هیچ موردی بظن‌ّ و تخمین نباید قناعت نمود حتی در فروع مگر اینکه بدلیل عقلی فروع در جائیکه تحصیل یقین میسر نباشد از عموم اطلاق آیه خارج میگردد زیرا عموم مردم اگر بخواهند در تمام فروع احکام شرع از مدارک حکم بدست بیاورند عسر و حرج ایجاب میکند مثل مریضی که خودش علم طب ندارد مجبور است که رجوع بطبیب حاذق نماید و لو بظن‌ّ زیرا که یقین برای او میسر نیست، اما در غیر فروع یعنی در اعتقادیات و راجع بامور دیگر از آنچه بگوش میشنود از اقوال یا بچشم چیزی می‌بیند و بدون علم و دانش بر آن ترتیب اثر میدهد یا چیزی نسبت بکسی در قلبش خطور میکند تمام اینها تحت اطلاق (لا تَقف‌ُ) باقی است یعنی آیه بطور اطلاق نهی مینماید از عمل کردن

صفحه : 306
بدون علم خواه عمل ناشی از اعمال بدن باشد یا عمل درونی مثل اعتقادات و آنچه بذهن خطور مینماید که بدون علم و یقین نباید آثار علم بر آن بار کنی.
إِن‌َّ السَّمع‌َ وَ البَصَرَ وَ الفُؤادَ کُل‌ُّ أُولئِک‌َ کان‌َ عَنه‌ُ مَسؤُلًا (أُولئِک‌َ) اشاره بسمع و بصر و فؤاد است و (عَنه‌ُ) در موضع فاعل یعنی از هر یک از آنها سؤال میشود، تخصیص بعد از تعمیم است اول آیه (وَ لا تَقف‌ُ) عموم دارد و تمام قوای مدرکه انسانی را از چشم و گوش و دل و باقی قوی را شامل میگردد که در مدرکاتش بدون علم باید اثر بار نکند و ذیل آیه شاید اشاره باشد بعمل شخصی هر یک از اینکه قوی و مشاعر که موقع حساب و تحت مؤاخذه واقع میگردند، و ممکن است که آیه دو طور توجیه شود: اول اینکه طور که از انسان راجع باین قوای سه گانه چشم و گوش و دل سؤال میشود که چه دیدید و چه شنیدید و چه در قلب تصوّر نمودید که مسئول خود انسان باشد که از مدرکات آن سؤال میشود.
دوم بعید نیست که گفته شود از خود اینکه اعضاء سؤال میشود و آنها بایستی اعمال خود را در حضور سلطان عادل ارائه دهند زیرا چنانچه از آیات دیگر مثل قوله تعالی در سوره یس آیه 55 فرموده (الیَوم‌َ نَختِم‌ُ عَلی أَفواهِهِم وَ تُکَلِّمُنا أَیدِیهِم وَ تَشهَدُ أَرجُلُهُم بِما کانُوا یَکسِبُون‌َ) و نیز بدلالت قوله تعالی که قیامت را دار الحیوان نامیده، سوره عنکبوت آیه 64 (وَ إِن‌َّ الدّارَ الآخِرَةَ لَهِی‌َ الحَیَوان‌ُ لَو کانُوا یَعلَمُون‌َ) و بقرینه (أُولئِک‌َ) و ضمیر (عَنه‌ُ) که برای ذوی العقول میآورند از اینکه آیات چنین مفهوم میگردد که قیامت روزی است که اشیاء بی‌جان، جان میگیرند و آن حیاتیکه در کمون اشیاء مخفی بوده چون در آنوقت بکمال میرسند حیات پیدا میکنند و در موقع سؤال واقع میگردند و زنده میشوند حتی اعضاء بدن آدمی که هر یک مدرکات خود را ارائه دهند.
وَ لا تَمش‌ِ فِی الأَرض‌ِ مَرَحاً إِنَّک‌َ لَن تَخرِق‌َ الأَرض‌َ وَ لَن تَبلُغ‌َ الجِبال‌َ طُولًا دستور اخلاقی است و اشاره به اینکه که در تمام اعمال و اقوال و حرکات و سکنات

صفحه : 307
افراط و تفریط در هیچ عملی مطلوب نیست و خدای تعالی در اینکه آیات بندگان خود را ادب مینماید و طریق وسط و میانه‌روی را بآنها میآموزد و در اینکه آیه نهی نموده از اینکه انسان در زمین متکبّرانه و خرامان راه برود و وی را بعجز خود میآگاهاند که تو از اینکه طور راه رفتن نه زمین را توانی بشکافی و نه قدرت داری که بتطاول و سر بلندی خود بکوهها برسی، و اینکه مثل است که خدا زده یعنی ای انسان زمین را بتکبّر خود نمی‌شکافی و بتطاول و سرکشی خود بکوهها نمیرسی.
کُل‌ُّ ذلِک‌َ کان‌َ سَیِّئُه‌ُ عِندَ رَبِّک‌َ مَکرُوهاً (کُل‌ُّ ذلِک‌َ) اشاره بتمام منهیّاتی است که در آیات بالا اشاره بآنها شده که تمام اینها نزد پروردگار تو گناه و نارواست.

صفحه : 308

[سوره الإسراء (17): آیات 39 تا 48]

اشاره

ذلِک‌َ مِمّا أَوحی إِلَیک‌َ رَبُّک‌َ مِن‌َ الحِکمَةِ وَ لا تَجعَل مَع‌َ اللّه‌ِ إِلهاً آخَرَ فَتُلقی فِی جَهَنَّم‌َ مَلُوماً مَدحُوراً (39) أَ فَأَصفاکُم رَبُّکُم بِالبَنِین‌َ وَ اتَّخَذَ مِن‌َ المَلائِکَةِ إِناثاً إِنَّکُم لَتَقُولُون‌َ قَولاً عَظِیماً (40) وَ لَقَد صَرَّفنا فِی هذَا القُرآن‌ِ لِیَذَّکَّرُوا وَ ما یَزِیدُهُم إِلاّ نُفُوراً (41) قُل لَو کان‌َ مَعَه‌ُ آلِهَةٌ کَما یَقُولُون‌َ إِذاً لابتَغَوا إِلی ذِی العَرش‌ِ سَبِیلاً (42) سُبحانَه‌ُ وَ تَعالی عَمّا یَقُولُون‌َ عُلُوًّا کَبِیراً (43)
تُسَبِّح‌ُ لَه‌ُ السَّماوات‌ُ السَّبع‌ُ وَ الأَرض‌ُ وَ مَن فِیهِن‌َّ وَ إِن مِن شَی‌ءٍ إِلاّ یُسَبِّح‌ُ بِحَمدِه‌ِ وَ لکِن لا تَفقَهُون‌َ تَسبِیحَهُم إِنَّه‌ُ کان‌َ حَلِیماً غَفُوراً (44) وَ إِذا قَرَأت‌َ القُرآن‌َ جَعَلنا بَینَک‌َ وَ بَین‌َ الَّذِین‌َ لا یُؤمِنُون‌َ بِالآخِرَةِ حِجاباً مَستُوراً (45) وَ جَعَلنا عَلی قُلُوبِهِم أَکِنَّةً أَن یَفقَهُوه‌ُ وَ فِی آذانِهِم وَقراً وَ إِذا ذَکَرت‌َ رَبَّک‌َ فِی القُرآن‌ِ وَحدَه‌ُ وَلَّوا عَلی أَدبارِهِم نُفُوراً (46) نَحن‌ُ أَعلَم‌ُ بِما یَستَمِعُون‌َ بِه‌ِ إِذ یَستَمِعُون‌َ إِلَیک‌َ وَ إِذ هُم نَجوی إِذ یَقُول‌ُ الظّالِمُون‌َ إِن تَتَّبِعُون‌َ إِلاّ رَجُلاً مَسحُوراً (47) انظُر کَیف‌َ ضَرَبُوا لَک‌َ الأَمثال‌َ فَضَلُّوا فَلا یَستَطِیعُون‌َ سَبِیلاً (48)

صفحه : 309

[ترجمه]

‌اینکه است از آنچیزهائیکه از حکمت بسوی تو وحی نمود پروردگار تو و با خدا خدای دیگر قرار مده که در جهنم انداخته شوی در حالیکه ملامت زده و از رحمت خدا رانده شده باشی (39)
آیا پروردگار شما برگزید شما را بپسران و از ملائکه برای خود دختران انتخاب نمود حقیقة شما قول و کلام عظیمی میگوئید (40)
و محققا ما در اینکه قرآن مکرر بیان نمودیم برائت خود را از اولاد برای اینکه متذکر گردند (و با اینکه حال) زیاد نکرد (اشقیاء را) مگر نفرت و دوری از حق (41)
ای محمّد (ص) بگو اگر با خدا خدایان دیگری باشد اینکه طوری که مشرکین میگویند در اینکه صورت طلب میکردند راهی را برای دفع او (42)
خدا منزه است و برتر است از آنچه باو نسبت میدهند برتری بزرگی (43)
تسبیح و تقدیس میکند او را آسمانهای هفت گانه و زمین و آنچه بین آسمانها و زمین است و نیست چیزی مگر اینکه تسبیح میکند بحمد او و لکن شما تسبیح آنها را نمی‌فهمید بدرستی که او بردبار و آمرزنده است (44)
ای رسول اکرم هنگامیکه تو قرآن را قرائت میکنی ما قرار میدهیم بین تو و بین آنهائیکه بآخرت ایمان نیاورده‌اند پرده و حجابی که مستور است از دیدن آنها (45)
و ما قرار دادیم بر قلبهای کافرین پوششی (که مانع از فهم حقایق قرآن باشد) و در گوشهای آنان سنگینی قرار دادیم و وقتی پروردگار خود را بوحدت یاد میکنی نفرت نموده و بپشتهای خود برمیگردند (46)
ما عالم‌تریم بآنچه آنها از قرآن استماع مینمایند زیرا بسوی تو استماع مینمایند در حالیکه با هم نجوی میکنند در آنهنگام ستمکاران میگویند شما متابعت نمیکنید مگر مردی را که سحر کرده شده است (47)
ببین چگونه برای تو مثالهائی زدند پس اینکه (کافرین) گمراه گردیدند و دیگر قدرت بر یافتن راه ندارند (48)
.

صفحه : 310

(توضیح آیات)

اشاره

ذلِک‌َ مِمّا أَوحی إِلَیک‌َ رَبُّک‌َ مِن‌َ الحِکمَةِ وَ لا تَجعَل مَع‌َ اللّه‌ِ إِلهاً آخَرَ فَتُلقی فِی جَهَنَّم‌َ مَلُوماً مَدحُوراً ذلک اشاره بآیات بالا است از واجبات و مستحبات و محرمات که تمام اینها از چیزهائی است که مشتمل بر حکمت است و از طرف پروردگار بر تو فرود آمده اشاره به اینکه که گمان نشود تو از پیش خود وضع قوانین نموده‌ئی قانون گذار خدا است و بایستی از طرف حق تعالی وضع گردد و تو از طریق وحی قانون عدل را در بین مردم اجراء میگردانی.
(وَ لا تَجعَل مَع‌َ اللّه‌ِ إِلهاً آخَرَ) در اینکه آیات اینکه آیه دو بار تکرار شده یک دفعه در اول شروع باحکام و دیگر در اینجا که آخر است، اشاره باین است که توحید اصل تمام احکام و قوانین است اینکه است که در ابتداء و اختتام احکام نهی از شرک فرموده اول نتیجه بد دنیوی شرک را خاطر نشان کرده (فَتَقعُدَ مَذمُوماً مَخذُولًا) و در اینجا عقوبت اخروی را تذکر میدهد (فتلقی فی جهنم ملوما مخذولا).
یعنی اگر با خدای یکتا خدای دیگری قرار دادی از مقام خودت میافتی و در جهنم واقع میگردی در حالی که ملامت زده و مردود میباشی.
أَ فَأَصفاکُم رَبُّکُم بِالبَنِین‌َ وَ اتَّخَذَ مِن‌َ المَلائِکَةِ إِناثاً إِنَّکُم لَتَقُولُون‌َ قَولًا عَظِیماً اینکه آیه تأیید مینماید توجیهی را که در آیه بالا گفته شد (وَ لا تَجعَل مَع‌َ اللّه‌ِ إِلهاً آخَرَ) که اگر چه ظاهرا خطاب برسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است لکن در واقع تهدید مشرکین است آنهائی که با خدا خدایان دیگر قرار دادند چنانچه در اینکه آیه بهمزه انکاری در مقام مذمت و سرزنش کفاری برآمده که ملائکه را دختران خدا مینامیدند و اینها سخن بزرگی میگویند که از روش عقلی خارج است.

صفحه : 311
وَ لَقَد صَرَّفنا فِی هذَا القُرآن‌ِ لِیَذَّکَّرُوا وَ ما یَزِیدُهُم إِلّا نُفُوراً در مفردات راجع بمعنی صرف چنین گفته (الصرف) رد چیزی است از حالی بحالی یا تبدیل گردانیدن لفظی است بغیر معنی خودش یا اینکه گفته شود تبدیل مثل تصریف است در تکثیر و بیشتر گفته میشود تصریف گردانیدن شیئی است از حالتی بحالت دیگر و از امری بامر دیگر (و تصریف الریاح) گردانیدن ریاح است از حالی بحالی قال تعالی (وَ صَرَّفنَا الآیات‌ِ) (وَ صَرَّفنا فِیه‌ِ مِن‌َ الوَعِیدِ) و بهمین معنی است (تصریف الکلام و تصریف الدراهم) (پایان) (صَرَّفنا) آیه اشاره به اینکه که ما یعنی حق تعالی در آیات قرآن راجع بوحدت اله دلائل بسیار و تنبیهات بی‌شماری از قصص و حکایات گذشته‌گان و وعده رحمت برای مطیعین و وعید و تهدید بعذاب نسبت بمشرکین و عاصین به بیانات مختلف بیان نمودیم تا اینکه کفار اندرز و پند گیرند و عوض اینکه آنان بآیات قرآنی متّعظ گردند میرمند و فرار میکنند.
قُل لَو کان‌َ مَعَه‌ُ آلِهَةٌ کَما یَقُولُون‌َ إِذاً لَابتَغَوا إِلی ذِی العَرش‌ِ سَبِیلًا خطاب برسولش نموده و آیه ارشاد باین است که باین مشرکین بگو اگر شما گمان میکنید با خدا خدایان و آلهه‌ئی باشند رجوع بعقل خودتان نمائید تا اینکه بحکم عقل یادآور شوید که آن خدایان نیز بایستی صاحب عرش و مملکت و دستگاه خدائی و دارای مخلوقات بسیار باشند و شمائی که نسبت بندگی نآن خدایان میدهید بایستی در مقام طلب برآئید که راهی بسوی عظمت عرش او پیدا نمائید.

(سخنان مفسرین در توجیه آیه)

1- (یَقُولُون‌َ) بجمع غائب، یا (تقولون) خطاب بجمع حاضر نموده که اگر بگمان شما مشرکین با خدا آلهه‌ئی باشد همانا بایستی آنان راهی بسوی قرب صاحب عرش پیدا نموده و نظر بعلم آنها بعلوّ و عظمت او طلب نزدیکی باو بنمایند. (مجاهد و قتاده)

صفحه : 312
2- و اکثر مفسرین در معنی آیه گفته‌اند بایستی که آلهه راهی بسوی صاحب عرش پیدا نمایند که با او نزاع و جدال کنند زیرا چون الاهان در صفات ذاتی مثل (قوّت و قدرت) متساوی میباشند باید با هم بجنگند تا کدام غالب گشته و مملکت مخصوص بخودش گردد و بازگشت اینکه توجیه بدلیل تمانع است (مجمع البیان) لکن آن وجه اول نزدیک‌تر بواقع مینماید زیرا که ظاهرا مشرکین آلهه خود را مطابق واجب الوجود مبدء عالم نمیدانستند بدلیل اینکه وقتی از آنها از چگونگی بتها سؤال میشد میگفتند ما اینان را عبادت مینمائیم (لِیُقَرِّبُونا إِلَی اللّه‌ِ زُلفی) برای اینکه بخدا نزدیک گردیم زیرا بگمان فاسدشان گمان میکردند خداوند امور عالم و نظام خلقت را محوّل بآنها گردانیده و آنان مقام و منزلتی نزد خدای تعالی دارند که عبادت اینها قرب بحق را ایجاب مینماید اینکه بود که از آنها استمداد می‌طلبیدند، و شاید آیه برای رفع توهّم آنها تذکر میدهد اگر اینها مقامی نزد خدای تعالی داشته باشند بایستی راهی بسوی قرب او پیدا نمایند و از او استمداد جویند و چون چنین نیستند نباید باینها توسل و استمداد بجوئید و باین وجه اینکه دلیل دیگری میشود غیر از دلیل تمانع و غیر از آیه (لَو کان‌َ فِیهِما آلِهَةٌ إِلَّا اللّه‌ُ لَفَسَدَتا) زیرا که آنها دلیل بر بطلان تعدّد واجب الوجود و مبدء عالم میباشد و اینکه دلیل بنا بر اینکه بیانی که شد دلیل بر بطلان آلهه میشود یعنی دلیل بر اینکه میشود که موجد عالم همان مربّی و ناظم عالم است همین طوری که در اصل خلقت محتاج بشریک و معاون در آفرینش و تقدیر نیست چنین است در تدبیر عالم که بقدرت ازلی خود میآفریند و بقوّت و قاهریت و علم بصلاح روزی میدهد و پرورش دهنده مخلوقاتست کسی را در مملکت و سلطنت او راهی نیست.
سُبحانَه‌ُ وَ تَعالی عَمّا یَقُولُون‌َ عُلُوًّا کَبِیراً اینکه آیه تأیید مینماید توجیهی را که در آیه بالا شده یعنی مبدء عالم منزّه

صفحه : 313
و بلند مرتبه‌تر است از آنکه مشرکین باو نسبت میدهند که در تدبیر و نظام عالم معاون و کمک گرفته باشد و امور عالم را محوّل بغیر نماید به (عُلُوًّا کَبِیراً) کلام را مؤکّد میگرداند و اشاره به اینکه که علوّ و عظمت و کبریائی او بقدری عظیم است که تمام موجودات خواه ملک باشد یا انسان یا ماه و خورشید و اوضاع سماوی در مقابل عظمت و اقتدار او هیچ مینمایند چگونه کسی را قدرت باشد که در مملکت او تصرّف نماید هرگز چنین نخواهد بود.
تُسَبِّح‌ُ لَه‌ُ السَّماوات‌ُ السَّبع‌ُ وَ الأَرض‌ُ وَ مَن فِیهِن‌َّ وَ إِن مِن شَی‌ءٍ إِلّا یُسَبِّح‌ُ بِحَمدِه‌ِ در اینکه آیه تصریح فرموده که تمام موجودات از آسمانهای هفت گانه و نیز زمین و آنچه در آسمانها و زمین است همگی تسبیح و تمجید و ستایش مینمایند و بزرگی و عظمت آفریننده و مربّی خود را میستایند، و بعد کلام را میگرداند و بطور عموم ببشر تذکر میدهد که نیست چیزی مگر اینکه او را از صفات ممکنات تنزیه میکند و بحمد او را ستایش مینماید.
اشاره به اینکه که تمام موجودات از جمادات و نباتات و حیوانات و موجودات عالی و دانی همه و همه خدای تعالی را از صفات و نواقص امکانی تنزیه مینمایند و او را بصفات جلال و جمال ستایش میکنند.

(سخنان مفسرین در وجه چگونگی حمد و تسبیح موجودات)

1- معنی تسبیح در اینجا دلالت بر توحید خدا و عدل او است و اینکه در الهیت برای او شریکی نیست و اینکه طور تسبیح جاری مجرای تسبیح بلفظ است و بسا میشود که تسبیح از طریق دلالت قوی‌تر است زیرا که آن مؤدّی بعلم میگردد (وَ إِن مِن شَی‌ءٍ إِلّا یُسَبِّح‌ُ بِحَمدِه‌ِ) یعنی نیست شیئی از موجودات مگر اینکه خدا را تسبیح میکند از جهت آفرینش خود زیرا که هر موجودی غیر از خدای قدیم حادث است و حدوث میکشاند حادث را و میخواند او را بتعظیم و ستایش قدیم زیرا که حادث محتاج بصانعی است که از حیث صنع غیر مصنوع باشد و صنعت حادث دلالت دارد بر صنعت آن قدیم تعالی که بذاته از کل‌ّ ما سوی بی‌نیاز است و بر او

صفحه : 314
جایز نیست آنچه که بر حادث جایز است. (طبرسی) 2- و بقولی (یُسَبِّح‌ُ بِحَمدِه‌ِ) یعنی نیست چیزی از زنده‌ها مگر اینکه تسبیح و ستایش میکنند بحمد او. (حسن) 3- و بقولی دیگر هر شیئی بطور عموم از وحوش و طیور و جمادات خدا را تسبیح و ستایش مینمایند حتی صریر درب و خریر آب یعنی صدای باز شدن درب و جاری شدن آب. (ابراهیم و جماعتی) وَ لکِن لا تَفقَهُون‌َ تَسبِیحَهُم یعنی شما کیفیت تسبیح موجودات را نمی‌فهمید زیرا که در آنها تعقّل نمیکنید تا چگونگی دلالت آنها را بر توحید بدانید (إِنَّه‌ُ کان‌َ حَلِیماً) یکی از صفات جمال الهی حلم است، خدا حلیم است اینکه است که بشما در مجازات بر کفرتان مهلت داده (غَفُوراً) وقتی توبه نمودید و بازگشت باو کردید شما را می‌پذیرد. (مجمع البیان) 4- بعضی از مفسرین چنین گفته تسبیحی را که در آیه ثابت مینماید برای تمام اشیاء آن تسبیح بمعنی حقیقی است که در کلامش برای تمام موجودات از آسمانها و زمین و آنچه در آنها است محقق و مکرر گردانیده و در آیات مواردی را تذکر داده که نمیتوان حمل کرد مگر بر حقیقت مثل قوله تعالی (وَ سَخَّرنا مَع‌َ داوُدَ الجِبال‌َ یُسَبِّحن‌َ وَ الطَّیرَ) سوره انبیاء آیه 79، و قوله (إِنّا سَخَّرنَا الجِبال‌َ مَعَه‌ُ یُسَبِّحن‌َ بِالعَشِی‌ِّ وَ الإِشراق‌ِ) سوره جن آیه 17، و قوله تعالی (یا جِبال‌ُ أَوِّبِی مَعَه‌ُ وَ الطَّیرَ) سوره سبأ آیه 10، پس معنی ندارد که حمل شود بر تسبیح بلسان حال.
و از روایات بسیار از طریق شیعه و سنی استفاده میشود که هر یک از اشیاء را تسبیح خاصی است و از جمله آنها روایتی است که ریک در کف رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم تسبیح گفته. (تفسیر المیزان) ممکن است نظر بجمع بین آیات و اخباری که در خصوص تسبیح موجودات

صفحه : 315
رسیده گفته شود مقصود از تسبیح نمودن موجودات معنائی باشد اعم‌ّ از ترتیب حروف و کلمات و اعم‌ّ از نطق و کلام مسموع و غیر آن و آن غیر از مطلق دلالت بر صنع آنها است و آن کلام مخصوصی باشد که هر نوعی از موجودات بحسب خلقت مخصوص بخودشان و بقدر دانششان تسبیح خاصی دارند که از غریزه و دانش مخصوص بخود مبدء وجودشان را تسبیح و ستایش میکنند باین طور: آنهائیکه صاحب نطقند بنطق و صدای مخصوص بخودشان و آنهائیکه صدائی از آنان مسموع نیست در علم و غریزه خود رو بمبدء دارند و از او بقاء و روزی می‌طلبند زیرا که در محل خود ثابت گردیده و اینکه آیات نیز مشعر بر اینکه است که علم در تمام موجودات سریان دارد مثل وجود اینکه است که هر موجودی بقدر قوت وجودش صاحب علم و ادراک است و لو اینکه علم بعلم خود نداشته باشد قوله تعالی حکایة از اعضاء انسان و شهادت آنها بر علیه او (قالُوا أَنطَقَنَا اللّه‌ُ الَّذِی أَنطَق‌َ کُل‌َّ شَی‌ءٍ) و میشود اینکه معنی را از قوله تعالی (لا تَفقَهُون‌َ تَسبِیحَهُم) استنباط نمود، اشاره به اینکه که تمام اجزاء عالم تسبیح میکنند و شما افراد بشر کیفیت تسبیح آنها را نمی‌فهمید (و اللّه العالم باسرار کلامه).
وَ إِذا قَرَأت‌َ القُرآن‌َ جَعَلنا بَینَک‌َ وَ بَین‌َ الَّذِین‌َ لا یُؤمِنُون‌َ بِالآخِرَةِ حِجاباً مَستُوراً زمانی که تو میخوانی ای پیغمبر قرآن را قرار میدهیم ما میان تو و آنهائیکه ایمان بآخرت ندارند پرده‌ئی که از نظرها مستور است که تو را نبینند چنانکه آنها بر پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم عبور میکردند و او را نمیدیدند، و بعضی گفته‌اند اسم مفعول بمعنی اسم فاعل است یعنی حجابی که ساتر باشد بین تو و آنها.
و شاید مقصود از حجاب محجوبیت باطن آنها باشد از فهم معانی و اسرار مندرجه در قرآن و اشاره به اینکه که آنهائیکه بآخرت ایمان ندارند در حجاب منیت و خودپسندی واقع گردیده و آن حقیقت انسانیت آنها در پس پرده حجاب قوای حیوانی آنها پوشیده گردیده.

صفحه : 316
وَ جَعَلنا عَلی قُلُوبِهِم أَکِنَّةً أَن یَفقَهُوه‌ُ وَ فِی آذانِهِم وَقراً وَ إِذا ذَکَرت‌َ رَبَّک‌َ فِی القُرآن‌ِ وَحدَه‌ُ وَلَّوا عَلی أَدبارِهِم نُفُوراً اینکه آیه مؤیّد توجیه دوم است که در آیه بیان شد که شاید در مقام بیان حجابی باشد که بین پیغمبر و آنهائی که بآخرت ایمان ندارند بر آمده که آن حجاب پوششی است که منشأ آن انکار و لجاجت کافرین است که چون آنان دانسته و فهمیده برای استماع قرآن حاضر نگردیدند ما در قلب آنها پوششی قرار دادیم که اسرار و اعجاز آنرا نمی‌فهمند و نیز در گوش آنان سنگینی قرار دادیم که تاب تحمّل آنرا ندارند اینکه است که تو وقتی پروردگارت را بوحدت و حقیقت یاد میکنی چون قلبشان از کفر پوشیده شده و گوششان را چرکی کلمات ناهنجار سنگین گردانیده و تاب استماع ندارند رو بر میگردانند و نفرت میکنند.
نَحن‌ُ أَعلَم‌ُ بِما یَستَمِعُون‌َ بِه‌ِ إِذ یَستَمِعُون‌َ إِلَیک‌َ وَ إِذ هُم نَجوی إِذ یَقُول‌ُ الظّالِمُون‌َ إِن تَتَّبِعُون‌َ إِلّا رَجُلًا مَسحُوراً در اینکه آیه خدای تعالی برسولش خبر میدهد که ما عالم‌تریم بحال کفار و مقالات ناهنجار آنان که آنها چنینند آیاتی میشنوند و آنچه را که از قرآن استماع مینمایند پس از آن با هم نجوی میکنند آنوقت کسانیکه ستمکار میباشند که هم بنفس خود ستم میکنند که خود را بدرک حیوانیت پرتاب نموده و از طریق هدایت و سعادت منحرف گردیده و در سیه چال طبیعت پرتاب شده‌اند و هم نسبت بمقدّسات آیات قرآنی ستم میکنند زیرا در آن تدبّر نمیکنند تا اینکه بفهمند که آن از معدن صدق و حقیقت فرود آمده و عمل باحکام و قوانین آن حقیقت انسانیت آنها را تأمین میگرداند و هم نسبت بنفس قدسی ملکوتی نسبت ناروا میدهند و آن برگزیده الهی را گاهی ساحر و گاهی مسحور یعنی سحر گردیده شده و گاهی مجنون و گاهی شاعر و گاهی کاذبش نامند و از روی جهل و بیخردی یا از روی کبر و خودپسندی با هم یا با کسانیکه تابع اسلام گردیده‌اند میگویند شما متابعت ننموده‌اید مگر مردی که سحرش کرده‌اند یعنی عقلش زائل شده

صفحه : 317
انظُر کَیف‌َ ضَرَبُوا لَک‌َ الأَمثال‌َ فَضَلُّوا فَلا یَستَطِیعُون‌َ سَبِیلًا خطاب برسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نموده که نظر کن و بنگر چگونه کفار در باره تو مثلهائی زدند و آنچه لایق قدس تو نیست بتو نسبت میدهند از کذب و سحر و امثال آن و سبب آن گمراهی آنها است چون از راه حقیقت منحرف گردیده اینکه است که راه سعادت خود را گم کرده‌اند و دیگر قدرت بر هدایت گردیدن و یافتن راه راست ندارند زیرا که چشم دلشان بسته گردیده و دیگر نه چشم بینا دارند که خودشان راه سعادتشان را پیدا کنند و نه گوش شنوا دارند که بارشاد پیمبران براه سعادت رهسپار گردند.

صفحه : 318

[سوره الإسراء (17): آیات 49 تا 58]

اشاره

وَ قالُوا أَ إِذا کُنّا عِظاماً وَ رُفاتاً أَ إِنّا لَمَبعُوثُون‌َ خَلقاً جَدِیداً (49) قُل کُونُوا حِجارَةً أَو حَدِیداً (50) أَو خَلقاً مِمّا یَکبُرُ فِی صُدُورِکُم فَسَیَقُولُون‌َ مَن یُعِیدُنا قُل‌ِ الَّذِی فَطَرَکُم أَوَّل‌َ مَرَّةٍ فَسَیُنغِضُون‌َ إِلَیک‌َ رُؤُسَهُم وَ یَقُولُون‌َ مَتی هُوَ قُل عَسی أَن یَکُون‌َ قَرِیباً (51) یَوم‌َ یَدعُوکُم فَتَستَجِیبُون‌َ بِحَمدِه‌ِ وَ تَظُنُّون‌َ إِن لَبِثتُم إِلاّ قَلِیلاً (52) وَ قُل لِعِبادِی یَقُولُوا الَّتِی هِی‌َ أَحسَن‌ُ إِن‌َّ الشَّیطان‌َ یَنزَغ‌ُ بَینَهُم إِن‌َّ الشَّیطان‌َ کان‌َ لِلإِنسان‌ِ عَدُوًّا مُبِیناً (53)
رَبُّکُم أَعلَم‌ُ بِکُم إِن یَشَأ یَرحَمکُم أَو إِن یَشَأ یُعَذِّبکُم وَ ما أَرسَلناک‌َ عَلَیهِم وَکِیلاً (54) وَ رَبُّک‌َ أَعلَم‌ُ بِمَن فِی السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ وَ لَقَد فَضَّلنا بَعض‌َ النَّبِیِّین‌َ عَلی بَعض‌ٍ وَ آتَینا داوُدَ زَبُوراً (55) قُل‌ِ ادعُوا الَّذِین‌َ زَعَمتُم مِن دُونِه‌ِ فَلا یَملِکُون‌َ کَشف‌َ الضُّرِّ عَنکُم وَ لا تَحوِیلاً (56) أُولئِک‌َ الَّذِین‌َ یَدعُون‌َ یَبتَغُون‌َ إِلی رَبِّهِم‌ُ الوَسِیلَةَ أَیُّهُم أَقرَب‌ُ وَ یَرجُون‌َ رَحمَتَه‌ُ وَ یَخافُون‌َ عَذابَه‌ُ إِن‌َّ عَذاب‌َ رَبِّک‌َ کان‌َ مَحذُوراً (57) وَ إِن مِن قَریَةٍ إِلاّ نَحن‌ُ مُهلِکُوها قَبل‌َ یَوم‌ِ القِیامَةِ أَو مُعَذِّبُوها عَذاباً شَدِیداً کان‌َ ذلِک‌َ فِی الکِتاب‌ِ مَسطُوراً (58)

صفحه : 319

[ترجمه]

کافرین گفتند آیا وقتی که ما مردیم و استخوان پوسیده گردیدیم دو مرتبه زنده میشویم و برانگیخته میگردیم و خلقت جدیدی پیدا مینمائیم (49)
(ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) بگو هر گاه بوده باشید سنگ یا آهن (50)
یا مخلوقی سخت‌تر از آنچه بتوانید در قلب خود تصوّر نمائید زنده میگردید (اگر گویند چه کسی ما را زنده میکند) بگو آنکسیکه در اول شما را آفریده (وقتی بآنها چنین گوئی) بزودی سرهای خود را بسوی تو حرکت میدهند و گویند چه زمانی چنین خواهد شد بگو شاید اینکه واقعه بزودی انجام گیرد (51)
و آن روزی خواهد بود که شما را میخوانند و شما امر پروردگارتان را اجابت مینمائید و گمان میکنید که در دنیا مکث ننموده‌اید مگر اندکی (52)
(ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) ببندگان من بگو سخنی گوئید که آن نیکوتر باشد همانا شیطان (بین شما) دشمنی و نزاع بر میانگیزاند زیرا که شیطان همیشه برای انسان دشمنی است آشکارا (53)
و پروردگار شما عالم‌تر است بشما از خود شما اگر بخواهد شما را رحم میکند و اگر بخواهد شما را عذاب مینماید و ما تو را بر آنها نفرستادیم نگهبان (54)
و پروردگار تو عالم‌تر است بکسیکه در آسمانها و زمین است و حقیقة ما بعضی از پیمبران را بر بعضی دیگر فضیلت و برتری دادیم و بداود کتاب زبور را عطاء نمودیم (55)
بکافرین بگو بغیر خدا کسانی را بخوانید که گمان میکنید کاری از دستشان برمیآید در صورتی که آنها قدرت ندارند که سختی را از شما دفع نمایند و نه تغییر حالی بشما بدهند (56)
آنهائی را که مشرکین میخوانند خودشان بسوی پروردگارشان دست آویزی می‌طلبند یعنی تقرب میجویند بخدا بفرمان برداری او هر کدام که تقربشان بخدا زیادتر است و امیدوارند برحمت خدا و از او میترسند همانا عذاب پروردگار ترسیده شده است که بایستی از آن حذر نمود (57)
و هیچ شهری و دهی نیست مگر اینکه پیش از روز قیامت هلاک کننده آنیم یا عذاب کننده اهل آنیم و اینکه حکم در لوح محفوظ نوشته شده (58)

صفحه : 320

(توضیح آیات)

وَ قالُوا أَ إِذا کُنّا عِظاماً وَ رُفاتاً أَ إِنّا لَمَبعُوثُون‌َ خَلقاً جَدِیداً عمده ایراد کفار بپیمبران دو چیز بود یکی میگفتند شماها هم مثل ماها بشرید، غذا میخورید، میخوابید، ازدواج میکنید، در تمام امور طبیعی مثل باقی افراد بشر میباشید چطور شد که شما رسول پروردگار شدید و میخواهید بر ما حکومت کنید و ما را ببندگی بگیرید لکن آن بی‌خردان ندانستند که برتری انبیاء بآن روح قدسی و روان پاک بی‌آلایش آنها بوده که لایق مقام بلند رسالت گردیده‌اند.
و دیگر آنکه چون انسان را فقط همین جسم دو پا میدیدند و از آن روح مجرد انسانی غافل بودند و میدیدند بمردن جسم مندک و پراکنده میگردد و خاک گشته و خاک آن جزء اشیاء دیگری میگردد اینکه بود که از مقاله پیمبران که میگفتند شما پس از مردن در سرای دیگری زنده میگردید و بپاداش اعمال دنیوی خودتان خواهید رسید تعجب و استبعاد میکردند که چگونه چنین خواهد بود و عقل ناقص آنها که مشوب بوهمشان گردیده بآنان اجازه قبول نمیداد لکن اگر آن بی‌خردان قدری بخود میآمدند و فکر خود را بکار می‌انداختند و در خود فرو می‌رفتند آنوقت بوجدان در خود قوّه و حقیقتی غیر از جهات مادی طبیعی می‌یافتند که از سنخ اینکه عالم طبیعی نیست و آن قوّه و حقیقتی است در کمون بشری که طالب کمال است و علی الدوام وی را رو بکمال سوق میدهد اینکه است که می‌بینیم فردی پیدا نمیشود که با سلامتی قوی و مشاعر طالب کمال نباشد و رو بکمال نرود، اگر چه اکثر مردم در اینکه کمال حقیقی چیست و از چه راهی باید بوی پیوست در اشتباهند چنانچه می‌بینیم بعضی کمال را در مال یا جاه و بعضی در ریاست و فرمان فرمائی و بعضی در اطفاء قوای شهوانی و امثال حظوظات طبیعی مادی می‌پندارند لکن مقصود اصلی رسیدن بکمالات روحانی است و راه را

صفحه : 321
اشتباه کرده‌اند و اینها را کمال وهمی نامند و کمال روحانی را کمال حقیقی گویند آری آن همان روح جاودانی است که در بشر بودیعه گذارده شده است و اصل آن از عالم ما فوق الطبیعه فرود آمده اینکه است که باقتضاء ذات خود میکوشد که باصل خود پیوندند و چون اینکه روح بشری از سنخ اینکه عالم کون و فساد نیست بلکه از عالم روحانیات بروز و ظهور نموده و بحکم اینکه (کل‌ّ شی‌ء یرجع الی اصله) پس از خراب شدن بدن باقی است و باصل خود رجوع مینماید و فناءپذیر نمیباشد و در قیامت که آخرین مرتبه کمال انسانی است بحکم قادر متعال با اجزاء اصلیه که مادّة المواد بدن دنیوی او است و در حال حیات و پس از آن در محل خود محفوظ است یا قوّه اثیریّه یا هر چه باشد می‌پیوندد و او همان انسان شخصی است که در دنیا زندگانی مینمود زیرا بمردن از اجزاء اصلیه وی چیزی کم نگردیده نفس و روح جاویدانش با صورت مثالی دنیویش موجود است فناءپذیر نخواهد بود فقط چیزیکه هست روح بامر حق تعالی در روز موعود بازگشت ببدن میکند تا کیفر اعمال دنیوی خود را ببیند یا بکمالات روحانیش و نتیجه اعمالش برسد و باید چنین باشد زیرا بدیهی است که شالوده انسان از روح و بدن تشکیل شده نه بدن تنها بدون روح انسان است و نه روح تنها بدون بدن و در هر نشأه و عالمی که باشد روح با بدن همراه است منتهی الامر در هر عالمی بدن بمناسبت صفاء و کدورت آن عالم روح ظهور مینماید اینکه است که آیه بعد جواب مثبت بکافرین میدهد و خطاب برسولش نموده که در پاسخ آنان بگو:
قُل کُونُوا حِجارَةً أَو حَدِیداً أَو خَلقاً مِمّا یَکبُرُ فِی صُدُورِکُم اگر شما سنگ یا آهن یا خلقتی بالاتر از هر چه بنظر شما بزرگ باشد بوده باشید مثل آسمانها و زمین و هر چه باشد از آنچه مبعوث گردیدن آنرا سخت‌تر بدانید البته مبعوث خواهید گردید و چیزی از شما نه کوچک و نه بزرگی فوت نخواهد گردید زیرا که کوچک و بزرگ نسبت بقدرت کامله الهی یکسانست

صفحه : 322
فَسَیَقُولُون‌َ مَن یُعِیدُنا قُل‌ِ الَّذِی فَطَرَکُم أَوَّل‌َ مَرَّةٍ مقول قول منکرین معاد است که بزودی در پاسخ رسول گویند کی است که بتواند و چنین قدرتی داشته باشد که پس از اضمحلال جسم ما بتواند ما را بحالت اوّلی برگرداند و زنده گردیم، خطاب برسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نموده که بگو همان کسیکه ابتداء شما را آفریده و از نیستی بهستی آورده قدرت دارد شما را برگرداند (وَ هُوَ أَهوَن‌ُ عَلَیه‌ِ) سوره روم آیه 26.
فَسَیُنغِضُون‌َ إِلَیک‌َ رُؤُسَهُم وَ یَقُولُون‌َ مَتی هُوَ قُل عَسی أَن یَکُون‌َ قَرِیباً راغب گفته (انغاض، حرکت دادن سر است بطرف غیر مثل کسیکه از او تعجب نماید) معلوم میشود کفار زنده شدن پس از مرگ را عملی غریب میدانستند و نمیخواستند باور نمایند اینکه بود که شاید از روی استهزاء میگفتند چه وقت و در چه زمانی قیامت واقع خواهد گردید باینها بگو شاید بزودی واقع گردد زیرا بهر نفسی و هر قدمی انسان بقیامت نزدیک‌تر میگردد اینکه است که در هر ساعتی میتوان گفت قیامت نزدیک گردیده.
یَوم‌َ یَدعُوکُم فَتَستَجِیبُون‌َ بِحَمدِه‌ِ وَ تَظُنُّون‌َ إِن لَبِثتُم إِلّا قَلِیلًا وقوع قیامت وقتی است که خدای تعالی مردم را برای حساب بخواند و در آنوقت تمامی افراد بشر از مؤمن و کافر نداء پروردگار را اجابت نموده و خدا را ستایش مینمایند و چنین گمان میکنند که در قبر و عالم برزخ مکث ننموده‌اند مگر مدّت کمی.
و جمله اخیره (وَ تَظُنُّون‌َ إِن لَبِثتُم إِلّا قَلِیلًا) شاید برای بیان وجه نزدیک بودن قیامت باشد که در آیه بالا تذکر داده که ساعت قیامت نزدیک است و امثال اینکه آیه آیات بسیاری است مثل قوله تعالی در سوره مؤمنون آیه 114 (إِن لَبِثتُم إِلّا قَلِیلًا) و در سوره روم آیه 56 (وَ یَوم‌َ تَقُوم‌ُ السّاعَةُ یُقسِم‌ُ المُجرِمُون‌َ ما لَبِثُوا غَیرَ ساعَةٍ) و غیر ذلک از آیات.
و شاید نظر به اینکه که امتداد زمانی مخصوص بهمین عالم طبیعت میباشد چنانچه

صفحه : 323
بعضی چنین گمان کرده‌اند و عالم ما فوق عالم دنیا بنا بگفته بعضی یا اصلا امتداد زمانی ندارد زیرا زمان چنانچه در محل خود مبرهن گردیده یک امر اعتباری است که از وقوع متجددات اعتبار میگردد و چون در عالم برزخ تجدّد و استحاله‌ئی برای انسان نیست آدمی بهمین حالیکه مرده است زنده خواهد گردید، دیگر امتداد زمانی معنی ندارد و اگر زمانی هم فرض شود مسلّما مثل زمان حیات دنیوی انسان نخواهد بود اینکه است که ممکن است آیه اینکه طور توجیه شود که وقتی مرده‌ها در صحرای قیامت حاضر میگردند گمان میکنند تازه مرده‌اند و مکثشان در قبر اندک بوده.
وَ قُل لِعِبادِی یَقُولُوا الَّتِی هِی‌َ أَحسَن‌ُ إِن‌َّ الشَّیطان‌َ یَنزَغ‌ُ بَینَهُم إِن‌َّ الشَّیطان‌َ کان‌َ لِلإِنسان‌ِ عَدُوًّا مُبِیناً خدای تعالی بپیمبرش امر فرموده که ببندگان من بگو و ظاهرا مقصود مؤمنین باشند و اینکه آنها را ببندگان خود ستوده و مفتخر گردانیده نظر بایمان آنها است که اینها موقعیکه با کفار طرف مصاحبه واقع میگردند آنطوری که نیکوتر باشد با آنها صحبت کنند.
بعضی از مفسرین آیه را تخصیص داده‌اند باصحاب رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و گفته‌اند در اول اسلام معاندین بمؤمنین اذیت مینمودند و نسبت بمقام رسول (ص) کلمات ناروا میگفتند و مؤمنین میخواستند دفاع کنند و از رسول خدا اذن می‌طلبیدند که با آنها مجادله کنند و چون هنوز حکم جهاد نیامده بود آیه نازل شد که بمؤمنین بگو با آنها بهر زبانی که نیکوتر است صحبت کنید که بگفتار رکیک جنگ و نزاع بینشان واقع نگردد و اینکه عمل شیطان است که میخواهد بین شما دشمنی ایجاب نماید زیرا که شیطان نسبت بانسان دشمنی است آشکارا.
فرضا اگر شأن نزول آیه هم چنین باشد مورد مخصص نیست و آیه اطلاق دارد و میتوان گفت که یک دستور العملی است که بکلیه مؤمنین داده شده که در مورد امر بمعروف و نهی از منکر وقتی با کسی طرف شدند بطور ملایمت و خوشروئی

صفحه : 324
و کلمات جالب آنها را مایل گردانند و نظیر اینکه آیه قوله تعالی در سوره زمر آیه 19 (فَبَشِّر عِبادِ الَّذِین‌َ یَستَمِعُون‌َ القَول‌َ فَیَتَّبِعُون‌َ أَحسَنَه‌ُ) و نیز در سوره نحل آیه 125 خطاب برسولش نموده (وَ جادِلهُم بِالَّتِی هِی‌َ أَحسَن‌ُ).
رَبُّکُم أَعلَم‌ُ بِکُم إِن یَشَأ یَرحَمکُم أَو إِن یَشَأ یُعَذِّبکُم وَ ما أَرسَلناک‌َ عَلَیهِم وَکِیلًا اول آیه راجع بمؤمنین است و ارشاد به اینکه که شما در مقام ارشاد غیر موظفید که بسخنهای نیکو با آنها مجادله کنید حکم گنهکاران با خدا است هر کس را بخواهد رحم میکند و هر کس را بخواهد عذاب مینماید و آخر آیه (وَ ما أَرسَلناک‌َ) راجع برسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است که تو نسبت بمردم وظیفه داری تبلیغ رسالت بنمائی و ما تو را نگهبان بر آنها قرار نداده‌ایم حکم آنها با ما است.
وَ رَبُّک‌َ أَعلَم‌ُ بِمَن فِی السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ وَ لَقَد فَضَّلنا بَعض‌َ النَّبِیِّین‌َ عَلی بَعض‌ٍ وَ آتَینا داوُدَ زَبُوراً آیه مربوط بآیه بالا است و در مقام اینکه خدای تو داناتر است که از اهل آسمانها و زمین چه کسانی قابل رحمتند و چه کسانی مستحق عذابند زیرا که موجودات از حیث رتبه و مقام در عرض هم نیستند حتی پیمبران هر یک مقامی و رتبه‌ئی دارند و بعضی را بر بعض دیگر فضیلت داده‌ایم و بمرتبه‌ئی اختصاص گردانیده‌ایم، ابراهیم علیه السّلام بخلّت خلیل حق تعالی گردیده، موسی علیه السّلام بمکالمه کلیم اللّه اختصاص پیدا نمود، عیسی بن مریم (ع) بروح اللّه ستوده گردیده، محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بحبیب اللّه و خاتمیت متخصص گردیده و بعضی مثل داود (ع) بخلیفة اللّه سر افراز گردیده و بعضی بسلطنت و حشمت و غلبه مظهر و نماینده سلطنت حق تعالی گردیده و نیز بداود (ع) زبور یعنی کتاب آسمانی عطاء گردید از کتاب انوار نقل شده که گفته است تخصیص دادن نام زبور را از بین کتابهای آسمانی برای اینکه است که در زبور است که محمّد (ص) خاتم انبیاء است و امّت او بهترین امم میباشند و صلحاء آنها بر تمام اطراف زمین مسلّط میگردند و همه را تحت تصرف خود درمیآورند.

صفحه : 325
قُل‌ِ ادعُوا الَّذِین‌َ زَعَمتُم مِن دُونِه‌ِ فَلا یَملِکُون‌َ کَشف‌َ الضُّرِّ عَنکُم وَ لا تَحوِیلًا خطاب برسولش نموده که بگو باین مشرکین که گمان میکنند کسی یا چیزی غیر از خدا از دست او کاری برمیآید و در موقع حاجت رو باو میآورند که بدانند اینها مخلوقات ضعیفی میباشند و خود محتاجند پس چگونه ممکن است آنکه خود محتاج بغیر است بتواند ضرر را از کسی رفع کند و تغییر حالی بوی بدهد أُولئِک‌َ الَّذِین‌َ یَدعُون‌َ یَبتَغُون‌َ إِلی رَبِّهِم‌ُ الوَسِیلَةَ أَیُّهُم أَقرَب‌ُ وَ یَرجُون‌َ رَحمَتَه‌ُ وَ یَخافُون‌َ عَذابَه‌ُ إِن‌َّ عَذاب‌َ رَبِّک‌َ کان‌َ مَحذُوراً (أُولئِک‌َ) مبتداء (الَّذِین‌َ) صفت اولئک (یَدعُون‌َ) صله، و مرجع ضمیر یدعون، المشرکین (یَبتَغُون‌َ) خبر اولئک، و باقی ضمائر جمع با آخر آیه راجع باولئک.
(و الوَسِیلَةَ) بمعنی توسل و تقرب تفسیر شده و گاهی بمعنی چیزی که بآن توسل و نزدیکی پدید میگردد استعمال شده، و شاید معنی دوم بسیاق آیه نزدیک‌تر آید بقرینه اینکه عقب قوله تعالی (أَیُّهُم أَقرَب‌ُ) واقع گردیده.
(تفسیر المیزان) آنهائی را که مشرکین میخوانند و معبود خود قرار داده‌اند خود آن معبودان هر کدام نزدیک‌ترند بمنزلت نزد پروردگارشان بطاعت و عبادت دست آویزی بسوی او می‌طلبند و برحمت او امیدوارند و از عذاب او میترسند زیرا که عذاب پروردگار تو حذر گردیده شده چگونه اینکه مشرکین کسانی را پرستش میکنند که خودشان خدا را عبادت میکنند و از عذاب او میترسند.
وَ إِن مِن قَریَةٍ إِلّا نَحن‌ُ مُهلِکُوها قَبل‌َ یَوم‌ِ القِیامَةِ أَو مُعَذِّبُوها عَذاباً شَدِیداً آیه تذکر میدهد که در عالم قریه و دهی نیست مگر اینکه اهلش باقی نمیمانند و همه هلاک شدنی میباشند و ما همه را پیش از روز قیامت هلاک میگردانیم و هلاک شدن آنها یا بمرگ یا بعذاب شدید انجام میگیرد.
شاید مقصود هنگامی باشد که اراده حق تعالی بر مندک گردیدن عالم دنیا

صفحه : 326
و خراب شدن آن تعلق گرفته که البته آن قبل از وقوع قیامت واقع خواهد گردید و اشاره به اینکه که گمان نکنید که عالم دنیا باقی و پایدار است بلکه دنیا زیر و رو خواهد گردید.
کان‌َ ذلِک‌َ فِی الکِتاب‌ِ مَسطُوراً اینکه آیه تأیید مینماید آن توجیهی را که در آیه بالا شد که خرابی عالم دنیا در عالم قیامت در کتاب تکوینی که شاید (لوح محفوظ) یا عالم قضاء الهی یا ام الکتاب و دفتر آفرینش باشد ثبت گردیده.

صفحه : 327

[سوره الإسراء (17): آیات 59 تا 67]

اشاره

وَ ما مَنَعَنا أَن نُرسِل‌َ بِالآیات‌ِ إِلاّ أَن کَذَّب‌َ بِهَا الأَوَّلُون‌َ وَ آتَینا ثَمُودَ النّاقَةَ مُبصِرَةً فَظَلَمُوا بِها وَ ما نُرسِل‌ُ بِالآیات‌ِ إِلاّ تَخوِیفاً (59) وَ إِذ قُلنا لَک‌َ إِن‌َّ رَبَّک‌َ أَحاطَ بِالنّاس‌ِ وَ ما جَعَلنَا الرُّؤیَا الَّتِی أَرَیناک‌َ إِلاّ فِتنَةً لِلنّاس‌ِ وَ الشَّجَرَةَ المَلعُونَةَ فِی القُرآن‌ِ وَ نُخَوِّفُهُم فَما یَزِیدُهُم إِلاّ طُغیاناً کَبِیراً (60) وَ إِذ قُلنا لِلمَلائِکَةِ اسجُدُوا لِآدَم‌َ فَسَجَدُوا إِلاّ إِبلِیس‌َ قال‌َ أَ أَسجُدُ لِمَن خَلَقت‌َ طِیناً (61) قال‌َ أَ رَأَیتَک‌َ هذَا الَّذِی کَرَّمت‌َ عَلَی‌َّ لَئِن أَخَّرتَن‌ِ إِلی یَوم‌ِ القِیامَةِ لَأَحتَنِکَن‌َّ ذُرِّیَّتَه‌ُ إِلاّ قَلِیلاً (62) قال‌َ اذهَب فَمَن تَبِعَک‌َ مِنهُم فَإِن‌َّ جَهَنَّم‌َ جَزاؤُکُم جَزاءً مَوفُوراً (63)
وَ استَفزِز مَن‌ِ استَطَعت‌َ مِنهُم بِصَوتِک‌َ وَ أَجلِب عَلَیهِم بِخَیلِک‌َ وَ رَجِلِک‌َ وَ شارِکهُم فِی الأَموال‌ِ وَ الأَولادِ وَ عِدهُم وَ ما یَعِدُهُم‌ُ الشَّیطان‌ُ إِلاّ غُرُوراً (64) إِن‌َّ عِبادِی لَیس‌َ لَک‌َ عَلَیهِم سُلطان‌ٌ وَ کَفی بِرَبِّک‌َ وَکِیلاً (65) رَبُّکُم‌ُ الَّذِی یُزجِی لَکُم‌ُ الفُلک‌َ فِی البَحرِ لِتَبتَغُوا مِن فَضلِه‌ِ إِنَّه‌ُ کان‌َ بِکُم رَحِیماً (66) وَ إِذا مَسَّکُم‌ُ الضُّرُّ فِی البَحرِ ضَل‌َّ مَن تَدعُون‌َ إِلاّ إِیّاه‌ُ فَلَمّا نَجّاکُم إِلَی البَرِّ أَعرَضتُم وَ کان‌َ الإِنسان‌ُ کَفُوراً (67)

صفحه : 328

[ترجمه]

و چیزی مانع نگردید ما را از اینکه آیاتی بفرستیم مگر اینکه جماعت پیشینیان آنرا تکذیب نمودند و بثمود (قوم صالح) ناقه دادیم در حالی که همه بینا بودند و بآن ناقه ستم نمودند (او را کشتند) و ما آیات (معجزات را) نفرستادیم مگر برای ترسانیدن مردم (59)
و یاد کن وقتی را که برای تو گفتیم بحقیقت پروردگار تو بمردم احاطه دارد و ما قرار ندادیم آن رؤیائی که بتو نشان دادیم مگر آزمایش برای مردم و نگردانیدیم درخت لعنت شده در قرآن را مگر برای امتحان و میترسانیم آنها را و زیاد نمیکند آنان را مگر طغیان و سرکشی بزرگ (60)
و یاد کن وقتی را که بملائکه گفتیم بآدم سجده کنید پس سجده کردند مگر ابلیس لعین و گفت آیا من سجده کنم بکسی که او را از گل آفریده‌ئی (61)
شیطان گفت خبر ده مرا که اینکه آدم خاکی را چرا بر من فضیلت دادی اگر مرا تا قیامت مهلت دهی تمام ذریه آدم را از جای میکنم (و مهار مینمایم) مگر کمی از آنها را (62)
حق تعالی گفت برو (رها شو) و کسیکه از آنها تابع تو گردید بحقیقت جهنم پاداش تو و تابعین تو خواهد بود جزای تمام و با دوام (63)
از جای بکن و بلغزان از آنها هر کسی را که استیلاء بر آن داری و برانگیزان بر آنها سواران و پیادگان خودت را و مشارکت نما با آنها در مالهایشان و اولادانشان و بآنان وعده بده و شیطان وعده نمیدهد مگر بفریب (64)
حقیقة تو بر بندگان من سلطنت و تسلّطی نداری و پروردگار تو کافی است که نگهبان بندگان خود باشد (65)
پروردگار شما آنکسی است که برای شما کشتی را در دریا میراند تا اینکه از فضل او بجوئید زیرا که او بشما مهربان است (66)
و وقتی در دریا بشما سختی برسد فراموش میکنید آنچه را که شما میخوانید مگر (خدا را) و وقتی شما را نجات دادیم و بخشکی رسیدید از حق اعراض میکنید و آدمی ناسپاس نعمت خداوند است (67)
.

صفحه : 329

(توضیح آیات)

اشاره

وَ ما مَنَعَنا أَن نُرسِل‌َ بِالآیات‌ِ إِلّا أَن کَذَّب‌َ بِهَا الأَوَّلُون‌َ وَ آتَینا ثَمُودَ النّاقَةَ مُبصِرَةً فَظَلَمُوا بِها وَ ما نُرسِل‌ُ بِالآیات‌ِ إِلّا تَخوِیفاً گویا آیه در جواب کسانی است از قریش که برسول خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ایراد میگرفتند که چرا تو مثل پیمبران پیش موسی (ع) و عیسی (ع) معجزات آنطوری که عصا را اژدها میکردند یا مرده را زنده مینمودند نمیآوری تا ما ایمان آوریم حق تعالی برای رفع ایراد آنها فرموده آنچه را که سبب عدم چنین معجزات گردیده تکذیب پیشینیان است که معجزاتیکه بدست انبیاء جاری میشد تکذیب میکردند چنانچه برای قوم ثمود شتر آبستن از کوه بیرون آوردیم در صورتی که بآن بینا بودند که چنین عملی از عهده بشری خارج است با اینکه معجزه ظاهره بناقه ستم نمودند و ناقه را کشتند و ما معجزات را نمیفرستیم مگر برای ترسانیدن آنها خلاصه شاید آیه ارشاد بر اینکه است که چون پیشینیان از پیمبران خود معجزه طلب مینمودند و میگفتند اگر چنین معجزه‌ئی آورید ایمان میآوریم و پس از اظهار معجزه انکار مینمودند و حمل بر سحر میکردند اینکه بود که در همین عالم مبتلا بعذاب میگردیدند و چون مشیّت الهی بر اینکه قرار نگرفته که اینکه امّت مرحومه را مبتلا بعذاب استیصال گرداند زیرا که رسول خود را (برحمة للعالمین) ستوده البته آن اندازه‌ئی که اثبات نبوت آن بزرگوار منوط بآن بود بقدریکه اتمام حجت شده باشد از افعال و اقوال و حرکات آنسرور و قرآن باقیه‌اش و قانون کاملش که هر یک از اینها در حدّ خود معجزه کاملی بشمار میرود از او ظاهر و هویدا گردیده لکن معجزه‌ئی که بخواهش آنها واقع شود و سبب انکار آنها گردد و نزول عذاب را ایجاب نماید از روی رحمت از آنها منع نمودیم و شاید یکی از حکمتهایش چنین بوده که چون باید اینکه دین و ملت تا ظهور قیامت باقی باشد و خدای تعالی میدانست که از اصلاب کفار اشخاصی موجود میشوند که مؤمن

صفحه : 330
و متقی بعمل میآیند و چنین عذاب عالم سوز که کافرین را هلاک گرداند منافی با حکمت است اینکه بود که مشیتش مقتضی عذاب استیصالی نگردیده زیرا انکار معجزه ظاهره عذاب را ایجاب مینمود.
وَ إِذ قُلنا لَک‌َ إِن‌َّ رَبَّک‌َ أَحاطَ بِالنّاس‌ِ (سخنان مفسرین در توجیه آیه مأخوذ از تفسیر مجمع البیان) 1- ای محمّد (ص) یادآور وقتی را که بتو گفتیم پروردگارت ببشر احاطه دارد یعنی بحالات آنها و بآنچه میکنند از طاعت و معصیت و آنچه را از ثواب و عقاب مستحق میگردند و خدا قادر است بر جزاء آنها زیرا که همه در قبضه اقتدار اویند و نتوانند از مشیت او خارج گردند. (إبن عباس) 2- مقصود اینکه است که او بتمام اشیاء عالم است و میداند قصد آنها در طلب معجزه ایذاء تو است وقتی که آنچه را خواستند از معجزات نیاوردی تو را اذیت کنند و آیه برای وادار نمودن رسول است بر تبلیغ و وعده است برای پیغمبر که او را از اذیت قومش حفظ کند. (حسن) 3- خدا باهل مکه احاطه دارد و تو را بر آنها فاتح میکند. (مقاتل) 4- و بقول فرّاء امر خدا بمردم احاطه دارد و تو را بر آنها فاتح میگرداند 5- معنی آیه اینکه خدای تعالی قادر است بر آنچه از معجزات از تو طلب مینمایند و عالم است بمصلحت آنها و نمیکند مگر آنچه را صلاح بداند و تو عمل نما بر آنچه از تبلیغ بتو امر شده اگر خدا آیات مقنحه نازل گرداند لطف و مصلحت در آن چنین بیند و اگر نازل نگرداند باز از روی لطف و مصلحت است (جبائی) وَ ما جَعَلنَا الرُّؤیَا الَّتِی أَرَیناک‌َ إِلّا فِتنَةً لِلنّاس‌ِ وَ الشَّجَرَةَ المَلعُونَةَ فِی القُرآن‌ِ

(سخنان مفسرین در توجیه آیه)

1- مقصود از رؤیا دیدن بچشم میباشد و آن همان است که در اول سوره راجع بسیر رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم وقتی که از مکه بسوی بیت المقدس حرکت نمود و چون اینکه قضیه در شب واقع گردیده بود آنرا رؤیا گفته، و فتنه نامید نظر

صفحه : 331
به اینکه که اصحاب بآن امتحان گردیدند و آنکسی که تصدیق نمود مستحق ثواب جزیل گشته و کسیکه انکار نمود بعذاب الیم گرفتار گردد.
(إبن عباس و سعید بن جبیر و حسن و قتاده و مجاهد) 2- بروایت دیگر از إبن عباس نقل شده که مقصود از رؤیا آن خوابی است که حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم در مدینه دید که بزودی داخل مکه میشود پس قصد مکه نمود و در حدیبیه مشرکین مانع گردیدند و از اینکه قضیه قوم شک کردند و گفتند یا رسول اللّه (ص) مگر بما خبر ندادی که داخل مسجد الحرام میگردیم فرمود آیا گفتم همین امسال گفتند نه فرمود انشاء اللّه داخل میگردیم و حضرت برگشت و اینکه آیه نازل شد و در سال بعد داخل مسجد الحرام گردیدند (لَقَد صَدَق‌َ اللّه‌ُ رَسُولَه‌ُ الرُّؤیا بِالحَق‌ِّ) و فتنه و امتحان بودنش برای آنستکه در بالا گفته شد.
3- مقصود از رؤیا اینکه بود که رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم در خواب دید که بوزینه‌هائی از منبر او بالا میروند و پائین میآیند و حضرت غمناک گردید و سهل إبن سعید از پدرش روایت میکند که پس از آن هرگز او را خندان ندیدند تا از دنیا رحلت نمود، و سعید بن یسار نیز چنین روایت کرده، و از ابی جعفر و ابی عبد اللّه علیهما السلام نیز همین طور روایت شده، بنابراین توجیه مقصود از شجره ملعونة بنی امیه میباشند که خداوند در خواب بپیمبرش نشان داد که آنها غالب میگردند بر مقام رسولش و ذرّیه او را بقتل میرسانند. (پایان) و آراء دیگری نیز از مفسرین نقل شده که برای اختصار از ذکرش خودداری نمودیم.
وَ نُخَوِّفُهُم فَما یَزِیدُهُم إِلّا طُغیاناً کَبِیراً ذیل آیه راجع بآیه بالا است و اشاره به اینکه که معجزات را ما برای ترسانیدن کفار میفرستادیم لکن چنانچه امم پیشینیان چنین بودند معجزات زیاد نمیکند کافرین را مگر طغیان بزرگ یعنی معجزات طغیان و سرکشی آنها را ایجاب مینماید مثل اینکه وقتی معجزه‌ئی دیدند حمل بر سحر و کذب میکنند و ضدیت

صفحه : 332
و دشمنیشان نسبت برسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم زیادتر میگردد.
وَ إِذ قُلنا لِلمَلائِکَةِ اسجُدُوا لِآدَم‌َ فَسَجَدُوا إِلّا إِبلِیس‌َ قال‌َ أَ أَسجُدُ لِمَن خَلَقت‌َ طِیناً چون حکایت آدم و مأمور گردیدن ملائکه به اینکه که بآدم سجده کنند و سجده کردن ملائکه و اباء کردن ابلیس و گفتن او که من اشرف از آدمم در قرآن مکرر آمده لذا در اینجا از توضیح آن خود داری مینمائیم.
قال‌َ أَ رَأَیتَک‌َ هذَا الَّذِی کَرَّمت‌َ عَلَی‌َّ لَئِن أَخَّرتَن‌ِ إِلی یَوم‌ِ القِیامَةِ لَأَحتَنِکَن‌َّ ذُرِّیَّتَه‌ُ إِلّا قَلِیلًا (احتناک) مأخوذ از حنک است و آن بستن دابه است بریسمان یا دهنه و (لَئِن) لام توطئه است و قسم در بر دارد.
خلاصه شیطان قسم بخدا یاد میکند که اگر بمن مهلت دهی و مرا تا قیامت باقی گذاری همانا ذریّه آدم را از راه تو میبندم یعنی ریسمان مکر و حیله را بگردن آنان انداخته و بسوی خود میکشم و همه را گمراه میگردانم مگر کمی از آنها را.
قال‌َ اذهَب فَمَن تَبِعَک‌َ مِنهُم فَإِن‌َّ جَهَنَّم‌َ جَزاؤُکُم جَزاءً مَوفُوراً از حضرت عزّت بشیطان خطاب میرسد برو هر کس از ذرّیه آدم که تابع تو گردید محققا جهنم پاداش شما است یعنی برای تو و تابعین تو جهنم پاداش تام‌ّ و تمامی است.
وَ استَفزِز مَن‌ِ استَطَعت‌َ مِنهُم بِصَوتِک‌َ وَ أَجلِب عَلَیهِم بِخَیلِک‌َ وَ رَجِلِک‌َ وَ شارِکهُم فِی الأَموال‌ِ وَ الأَولادِ وَ عِدهُم وَ ما یَعِدُهُم‌ُ الشَّیطان‌ُ إِلّا غُرُوراً (استفزاز) مأخوذ (از عاج و استنهاض) که بمعنی خفّة میباشد یعنی از جا کندن و باضطراب در آوردن.
پس از آنکه ابلیس لعین مهلت میگیرد و قسم یاد میکند که ذرّیه آدم را گمراه گرداند و مأذون میشود بر گمراه گردانیدن کسیکه تابع او گردد، بوی امر میشود امری که در معنی تهدید بر تابعین شیطان است که بر هر کس

صفحه : 333
از ذرّیه آدم که قدرت داری بصدای خود آنها را از جای بلغزان یعنی آنها را بسوی فساد دعوت نما.
از مجاهد نقل شده که گفته صوت شیطان غناء است، و زاهدی از إبن عباس نقل میکند هر آوازی که در غیر رضای خدا از دهن بیرون آید از شیطان است و هر داعی که بمعصیت دعوت کند از لشگر ابلیس است.
(وَ أَجلِب) مشتق از جبله و بمعنی صیاح است یعنی آنها را بسواران و پیادگان خود بصدای سخت بخوان، یا از (جلب) است که بمعنی سوق است یعنی بران و برانگیزان بر آنها دیوانی را که معاون تواند از سواره و پیاده که بر آنها مسلّط گردند و آنان را اغواء و وسوسه کنند، در مجمع گفته هر سواره و پیاده از انس و جن‌ّ که در معصیت خدا سعی نماید از خیل و رجل شیطان است و خیل بمعنی خیاله است یعنی سواران اسبان مثل قول نبی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم
( یا خیل اللّه ارکبی)
(وَ شارِکهُم فِی الأَموال‌ِ) یعنی با آنها در مالهایشان شرکت نما و آنها را بر اینکه دار که از حرام جمع کنند یا برباء بدهند یا در سایر معاصی صرف نمایند (وَ عِدهُم) و آنها را وعده بده بوعده‌های باطل مثل طول امل و عمر و شفاعت بتها یا تأخیر در توبه یا انکار بعث و حشر و بهشت و دوزخ و همه اینها جزء تهدید است در صورت امر (وَ ما یَعِدُهُم‌ُ الشَّیطان‌ُ إِلّا غُرُوراً) و شیطان باینها وعده نمیدهد مگر بفریب. (منهج الصادقین) اینکه آیه و امثال آن از آیات تذکر است که اولاد آدم بدانند که شیطان دشمن بزرگ آنها است و شالوده فساد است و بعناوین بسیار بوسوسه و اغواء آنها کوشش میکند تا مواظب حال خود باشند و فریب آن لعین را نخورند.
إِن‌َّ عِبادِی لَیس‌َ لَک‌َ عَلَیهِم سُلطان‌ٌ وَ کَفی بِرَبِّک‌َ وَکِیلًا گویا حق تعالی پس از اذن بشیطان و تهدید انسان که خود را از شر شیطان حفظ نماید و بداند که شیطان بتمام جهات استیلاء بر بشر دارد بوی یاد آوری مینماید که سلطنت شیطان بر کسی است که از بندگی و اطاعت خدای تعالی بیرون

صفحه : 334
رفته باشد نه کسانیکه طوق بندگی بگردن انداخته و خود را در امان او محفوظ گردانیده‌اند.
اینکه است که شیطان را از تسلّط پیدا نمودن و اغواء گردانیدن بندگان خود مأیوس میگرداند که تو با اینکه خیل و حشمی که داری تسلط و سلطنتی بر بندگان من نداری، اشاره به اینکه که بندگان خدا که در حفظ حق تعالی از شرّ شیطان محفوظند کسانی میباشند که مطیع امر پروردگارند نه مطیع شیطان البته شیطان بر تابعین خود تسلّط دارد نه بر بنده خدا و کافی است پروردگار تو که بندگان خود را از شرّ تو حفظ نماید.
رَبُّکُم‌ُ الَّذِی یُزجِی لَکُم‌ُ الفُلک‌َ فِی البَحرِ لِتَبتَغُوا مِن فَضلِه‌ِ إِنَّه‌ُ کان‌َ بِکُم رَحِیماً (کم) در (رَبُّکُم‌ُ) شاید متعلق بعبادی باشد و شاید تمام مردم مراد باشند که گویا از راه لطف و کرم تذکر میدهد ای بندگان من پروردگار شما برای انتفاع شما کشتی را در دریا میراند تا بجوئید از فضل و رحمت او و منافعی بدست آرید و تأمین معاش بنمائید و سبب آسایش شما باشد، اشاره به اینکه که غرض اصلی از اینکه آیه و امثال آن که در بیان تفضلاتی است که ببشر نموده اینکه است که انسان را یادآوری گرداند که دست از انکار و خودسری بردارد و متذکر نعمتها و رحمت الهی گردد و بشکرانه نعمتهای بی‌پایان او سر عبودیت و بندگی بزیر افکنده و مطیع سفرای الهی گردد.
وَ إِذا مَسَّکُم‌ُ الضُّرُّ فِی البَحرِ ضَل‌َّ مَن تَدعُون‌َ إِلّا إِیّاه‌ُ فَلَمّا نَجّاکُم إِلَی البَرِّ أَعرَضتُم وَ کان‌َ الإِنسان‌ُ کَفُوراً آیه در مقام بیان ناسپاسی انسان برآمده که مشرکین چنینند وقتی در دریا سختی از طوفانی یا غیر آن مشاهده نمودند باعتبار آنفطرت توحیدشان هر چه را که غیر خدا عبادت میکردند و چشم امید باو داشتند همه را فراموش میکنند و در باطن بهمان فطرت توحیدشان رو بحق میآورند و وقتی ما از غرق آنها را نجات دادیم و بخشکی رسیدند از حق تعالی اعراض میکنند و بحالت اولیه خود برمیگردند زیرا که انسان بسیار کفران نعمت میکند و ناسپاس است.

صفحه : 335

[سوره الإسراء (17): آیات 68 تا 77]

اشاره

أَ فَأَمِنتُم أَن یَخسِف‌َ بِکُم جانِب‌َ البَرِّ أَو یُرسِل‌َ عَلَیکُم حاصِباً ثُم‌َّ لا تَجِدُوا لَکُم وَکِیلاً (68) أَم أَمِنتُم أَن یُعِیدَکُم فِیه‌ِ تارَةً أُخری فَیُرسِل‌َ عَلَیکُم قاصِفاً مِن‌َ الرِّیح‌ِ فَیُغرِقَکُم بِما کَفَرتُم ثُم‌َّ لا تَجِدُوا لَکُم عَلَینا بِه‌ِ تَبِیعاً (69) وَ لَقَد کَرَّمنا بَنِی آدَم‌َ وَ حَمَلناهُم فِی البَرِّ وَ البَحرِ وَ رَزَقناهُم مِن‌َ الطَّیِّبات‌ِ وَ فَضَّلناهُم عَلی کَثِیرٍ مِمَّن خَلَقنا تَفضِیلاً (70) یَوم‌َ نَدعُوا کُل‌َّ أُناس‌ٍ بِإِمامِهِم فَمَن أُوتِی‌َ کِتابَه‌ُ بِیَمِینِه‌ِ فَأُولئِک‌َ یَقرَؤُن‌َ کِتابَهُم وَ لا یُظلَمُون‌َ فَتِیلاً (71) وَ مَن کان‌َ فِی هذِه‌ِ أَعمی فَهُوَ فِی الآخِرَةِ أَعمی وَ أَضَل‌ُّ سَبِیلاً (72)
وَ إِن کادُوا لَیَفتِنُونَک‌َ عَن‌ِ الَّذِی أَوحَینا إِلَیک‌َ لِتَفتَرِی‌َ عَلَینا غَیرَه‌ُ وَ إِذاً لاتَّخَذُوک‌َ خَلِیلاً (73) وَ لَو لا أَن ثَبَّتناک‌َ لَقَد کِدت‌َ تَرکَن‌ُ إِلَیهِم شَیئاً قَلِیلاً (74) إِذاً لَأَذَقناک‌َ ضِعف‌َ الحَیاةِ وَ ضِعف‌َ المَمات‌ِ ثُم‌َّ لا تَجِدُ لَک‌َ عَلَینا نَصِیراً (75) وَ إِن کادُوا لَیَستَفِزُّونَک‌َ مِن‌َ الأَرض‌ِ لِیُخرِجُوک‌َ مِنها وَ إِذاً لا یَلبَثُون‌َ خِلافَک‌َ إِلاّ قَلِیلاً (76) سُنَّةَ مَن قَد أَرسَلنا قَبلَک‌َ مِن رُسُلِنا وَ لا تَجِدُ لِسُنَّتِنا تَحوِیلاً (77)

صفحه : 336

[ترجمه]

آیا وقتی از دریا بصحرا آمدید ایمن گردیدید از اینکه زمین شما را فرو ببرد یا اینکه خدا بر شما بفرستد بادیکه شما را سنگ ریزان کند و برای خود نگهدارنده‌ئی نیابید
یا ایمن شدید از اینکه بار دیگر خدا شما را بدریا برگرداند و بسبب ناسپاسی و کفر شما تندبادی بفرستد و شما را غرق گرداند و از پس آن بر خود نیابید کسی را که انتقام بکشد از ما (69)
و حقیقة ما بنی آدم را گرامی داشتیم و آنان را در دریا و خشگی حمل نمودیم و از اشیاء پاکیزه وی را روزی دادیم (70)
(ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) یاد کن روزی را که هر کسی را میخوانیم بپیشوای او و کسیکه نامه عملش بدست راستش داده شد چنین مردمانی کتاب خود را میخوانند و بقدر فتیله‌ئی بآنان ستم نمیشود (71)
و کسیکه در دنیا کور است چنین کسی در آخرت نیز کور است و در آخرت گمراه‌تر خواهد بود (72)
نزدیک بود کافرین آنچه را بتو وحی فرستادیم بگردانند تا اینکه بر ما بربندی غیر ما را و آنگاه که چنین کنی تو را دوست خود گیرند (73)
و اگر نبود اینکه تو را ثابت گردانیدیم براستی همانا نزدیک بود که بسوی آرزوی آنها میل کنی میل کردنی (74)
آنگاه که میل میکردی بتو دو برابر عذاب در دنیا و دو برابر عذاب در آخرت می‌چشانیدیم و نمی‌یافتی کسی را که از تو دفع عذاب بکند و یاوری نداشتی (75)
همانا اهل مکه یا اهل مدینه خواستند تو را از زمین مکه یا مدینه بیرون کنند و اگر چنین کنند آنها مکث نکنند مگر اندک زمانی (76)
سنّت و رویه کسانی از پیمبران که پیش از تو فرستادیم چنین بوده و نباید تو در سنّت و طریقه ما تغییر و تبدیلی نمائی (77)
.

صفحه : 337

(توضیح آیات)

اشاره

أَ فَأَمِنتُم أَن یَخسِف‌َ بِکُم جانِب‌َ البَرِّ أَو یُرسِل‌َ عَلَیکُم حاصِباً ثُم‌َّ لا تَجِدُوا لَکُم وَکِیلًا (أَ فَأَمِنتُم) همزه استفهامی برای انکار آمده و فاء عاطفه جمله را عطف میدهد بجمله محذوف یعنی پس از اینکه شما از غرق نجات یافتید و بخشکی رسیدید و از خدا اعراض نمودید آیا دیگر پس از نجات مطمئنید که آسیبی بشما نمیرسد آیا ممکن نیست زمین شما را فرو ببرد یا باد تندی بوزد و بریختن سنگ ریزه بر شما هلاک گردید و دیگر نیابید کسی را که شما را از آفات نگاه دارد و نجات دهد أَم أَمِنتُم أَن یُعِیدَکُم فِیه‌ِ تارَةً أُخری فَیُرسِل‌َ عَلَیکُم قاصِفاً مِن‌َ الرِّیح‌ِ فَیُغرِقَکُم بِما کَفَرتُم ثُم‌َّ لا تَجِدُوا لَکُم عَلَینا بِه‌ِ تَبِیعاً آیه در مقام تهدید است و آفات را مؤکّد میگرداند و بکافرین باز تذکر میدهد که شمائی که کفران نعمت کردید و پس از نجات یافتن از غرق از حکم خدا اعراض نمودید آیا مطمئنید که دفعه دیگری که در کشتی سوار شدید بر شما باد تندی وزیده شود و کشتی شما را در اثر ناسپاسی بشکند و غرق گردید (بِما کَفَرتُم) ما مصدریه یعنی سبب غرق گردیدن شما کفران شما بود که پس از نجات اول شکر نعمت بجا نیاوردید و اعراض نمودید و چون اینکه عذاب در اثر ناسپاسی شما دامن گیردان گردید کسی را نمی‌یابید که از ما مطالبه کند که چرا اینان را از عذاب نجات ندادیم.
وَ لَقَد کَرَّمنا بَنِی آدَم‌َ وَ حَمَلناهُم فِی البَرِّ وَ البَحرِ وَ رَزَقناهُم مِن‌َ الطَّیِّبات‌ِ ظاهرا اینکه آیه وقتی با آیات پیش جمع شود دلالت دارد که در مقام امتنان ببشر برآمده و مشتمل بر نعمتهای فراوان و مشوب بعتاب و خطاب گردانیده که ما اولاد آدم را گرامی داشتیم هم بجهات صوری از توازن اعضاء و استحکام قوی و تعادل بین مشاعر و آلات و آنچه لازمه وجود و کمال صوری او بود از حسن صورت

صفحه : 338
و اندام زیبا و قد رعنا و آنچه کمالات معنوی آن منوط بآن بود از عقل و تدبیر در امور و تمیز بین خوب و بد و ادراک زیبائیها و قدرت بر صنعتگریها و او را بتوسط اسباب مثل کشتی بر دریاها و مثل مرکوبهای فراوان بر گردش در اطراف زمین وی را استیلاء دادیم و از چیزهای نیکو و اطعمه‌های لذیذ او را روزی گردانیدیم وَ فَضَّلناهُم عَلی کَثِیرٍ مِمَّن خَلَقنا تَفضِیلًا و نیز از جمله نعمتهائیکه ببنی آدم کرامت نموده اینکه است که باو تذکر میدهد که بنی آدم را بر بسیاری از مخلوقات خود فضیلت و برتری دادیم.
اعتراض- در اول آیه فرمود (وَ لَقَد کَرَّمنا بَنِی آدَم‌َ) یعنی ما اولاد آدم را گرامی داشتیم بآن نعمتهائیکه تذکر داده و در ذیل آیه فرموده (وَ فَضَّلناهُم عَلی کَثِیرٍ) و تکریم و تفضیل یک معنی دارد تکرار برای چه!
در مجمع البیان در جواب گفته (کَرَّمنا) خبر دادن از اکرام است نه از تفضیل و برتری و بلفظ تفضیل آورده تا اینکه دلالت بر فضیلت کند، و بقولی تکریم شامل میگردد نعم دنیا را و تفضیل شامل میگردد نعم آخرت را، و بقول دیگر تکریم راجع بنعمتی است که بآن تکلیف صحیح میگردد و تفضیل بآن تکلیفی است که غرض رسیدن بمنازل عالیه میباشد در آخرت. (پایان) فضیلت و کرامت انسان نسبت بباقی موجودات مورد بحث دانشمندان واقع گردیده. بعضی چنین اظهار مینمایند که هدف از آفرینش مجموعه جهان هستی انسان کامل است که انسان کامل از تمام کائنات حتی از ملائکه علویین شریف‌تر است و اصلا مقصود و هدف از آفرینش انسان است.
و بعضی منکر اینکه ادّعا میباشند و میگویند چگونه میتوان چنین ادّعائی نمود با اینکه همه عوالمی از روحانیات و جسمانیات که موجودند بچه دلیلی توان اثبات نمود که انسان از همه آنان برتر و شریف‌تر باشد بلکه بر خلاف آن دلیل داریم از جمله آیاتیکه صریحا دلالت بر نفی افضلیت انسان از ما سوی میکند قوله تعالی در سوره غافر آیه 57 (لَخَلق‌ُ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ أَکبَرُ مِن خَلق‌ِ النّاس‌ِ

صفحه : 339
وَ لکِن‌َّ أَکثَرَ النّاس‌ِ لا یَعلَمُون‌َ).
و در سوره نازعات آیه 27 (أَ أَنتُم أَشَدُّ خَلقاً أَم‌ِ السَّماءُ بَناها) گویند اینکه دو آیه دلالت صریح دارد که خلقت آسمانها و زمین از خلقت انسان با عظمت‌تر است و ظاهرا مراد از عظمت کمیّت و مقدار آنها نیست و نیز مقصود کیفیت خلقت آنها نیست بلکه مقصود از اکبریّت شدّت عظمت موجودیت آنها است.
و آیه (فَتَبارَک‌َ اللّه‌ُ أَحسَن‌ُ الخالِقِین‌َ) که در باره خلقت انسان خود را ستوده و تعریف ببهترین خلق کنندگان معرّفی نموده آن هم هیچ دلالتی بر عظمت و افضلیت انسان بر سائر موجودات ندارد همین قدر در مقام بیان شرافت انسان است.
و اینکه آیه (وَ لَقَد کَرَّمنا بَنِی آدَم‌َ تا آخر) تصریح میکند که بنی آدم را گرامی داشتیم و بر بسیاری از مخلوقات خود فضیلت و برتری دادیم و وی را در دریا و بیابانها سیر دادیم، شاید مقصود از اکثر مخلوقات جمادات و نباتات و حیوانات باشند نه تمام موجودات از ملائکه و غیر آن.
(پاسخ) درست است که آیات دلالت صریح ندارد که نوع انسان افضل از تمام موجودات باشد لکن دلالت بر عدم افضلیت بطوریکه هیچ فردی از بشر یافت نشود که برتر و افضل از تمام موجودات باشد چنین دلالتی نیز ندارد زیرا که آیه اخیر (وَ لَقَد کَرَّمنا) در مقام امتنان بر نوع بشر است که شامل تمام از مؤمن و کافر و متقی و شقی‌ّ میگردد اینکه است که آن فضیلت و کرامتی که تمام افراد را شامل میگردد فضیلت و برتری آنها است بر حیوانات و گیاه‌ها نه بر موجودات عالی چنانچه کافرین و مشرکین را پست‌تر از چهارپایان (بَل هُم أَضَل‌ُّ سَبِیلًا) معرفی نموده.
و آن دو آیه اول نیز چنانچه از آیات جلو و عقب آن برمیآید و در جای خود بیان شده در مقام اعتراض و توهین بکفار است که بر خود بلندی ادّعا مینمودند نه نسبت بانسان کامل، آری اینکه آیات نسبت بانسان که بعنوان خلیفة اللّه در زمین ستوده شده ساکت است لکن از آیات دیگر مثل مأمور گردیدن تمام ملائکه که بآدم سجده کنند و سجده کردن تمام ملائکه بآدم قوله تعالی (فَسَجَدَ

صفحه : 340
المَلائِکَةُ کُلُّهُم أَجمَعُون‌َ) سوره حجر آیه 30 و تعلیم گردانیدن حق تعالی اسماء را بآدم در قوله تعالی (فَقال‌َ أَنبِئُونِی بِأَسماءِ هؤُلاءِ إِن کُنتُم صادِقِین‌َ) و عجز ملائکه از علم باسماء که گفتند (سُبحانَک‌َ لا عِلم‌َ لَنا إِلّا ما عَلَّمتَنا) و مسجود واقع گردیدن آدم و نیز علم او باسماء دلالت بر افضلیت او دارد.
و نیز جامعیت انسان زیرا چنانچه معلوم است از هر عالمی از عوالم نمونه‌ئی در انسان گذارده شده وقتی دو طرف اول و آخر مجموعه عوالم ممکنات را مینگریم مرتبه اول عقل یا روح اعظم که اوّل ما خلق اللّه بشمار میرود نمونه‌ئی از آن در انسان مخصوصا انسان کامل موجود است و آخر موجودات یعنی آخر مرتبه از حیث نزول عالم مادّه است که حکماء آنرا هیولاء میگویند و بعضی اثیر و مادة المواد مینامند از آن نیز نمونه‌ئی در انسان گذارده شده و معلوم است اول و آخر بدون وسط تحقق پذیر نمیباشد و باین اعتبار انسان نمونه مجموعه هستی است و چنین موجودی را بایستی اشرف موجودات معرفی نمود زیرا موجوداتیکه در وسط عالم وجود قرار گرفته‌اند نمیتوان آنها را اشرف و افضل از موجود جامع بحساب آورد لکن اینکه افضلیت در باره فردی صادق آید که در مرتبه عقل و دانش کامل گردیده و میتوان گفت آن انسانی است که عقل نظری و عقل عملی را بکمال رسانیده و انسان کامل گردیده نه آن فردی که مثل چهارپایان (بَل هُم أَضَل‌ُّ سَبِیلًا) گردیده و جز خور و خواب و تعیّشات دنیوی چیزی منظور ندارد آنان از حیوانات هم پست‌ترند و راجع بفضیلت انسان بر ملائکه یا ملائکه بر انسان در جای دیگر از اینکه تفسیر تا اندازه‌ئی بیان شده.
برای توضیح مختصری از گفتار فخر رازی را در اینجا ترجمه مینمایم پس از آیه بالا (وَ لَقَد کَرَّمنا بَنِی آدَم‌َ الخ) چنین گفته:
بدان که مقصود از اینکه آیه بیان نعمت بزرگ دیگری است نسبت بانسان و آن چیزهائی است که انسان را بر اشیاء فضیلت داده و خداوند در اینکه آیه چهار نوع از آنرا بیان نموده:

صفحه : 341
نوع اول- بدان که انسان جوهری است مرکّب از نفس و بدن و نفس انسانی اشرف نفوس است در عالم اسفل و نیز بدن او شریف‌ترین اجسام موجوده در عالم دانی است.
و بیان اینکه فضیلت در نفس انسانیه اینکه است که نفس انسانیه دارای سه قوای اصلیه است و آن اغتذاء و نموّ و تولید مثل، و نفس حیوانیه دارای دو قوّه است حس‌ّ و حرکت اختیاری و اینها پنج قوّه میشود و نفس انسانی مخصوص بقوه دیگری است و آن قوّه عاقله است که مدرک حقایق اشیاء است کما هی هی و آن قوّه‌ئیست که در آن نور معرفة اللّه تجلّی مینماید و در آن اشراق میگردد ضوء کبریاء او و آن قوّه‌ئی است که بآن اطلاع پیدا میکند باسرار عالم خلق و عالم امر و احاطه دارد باقسام مخلوقات خدا از ارواح و اجسام کما هی و اینکه قوّه از ترکیب شدن جواهر قدسیه و أرواح مجرده الهیه پدید گردیده و از حیث شرف و فضیلت مناسبتی ندارد بقوای نباتیه و حیوانیه و وقتی اینکه طور است ظاهر است که نفس انسانیه شریف‌ترین نفوس موجوده در اینکه عالم است تا آخر کلامش.
(پایان) یَوم‌َ نَدعُوا کُل‌َّ أُناس‌ٍ بِإِمامِهِم فَمَن أُوتِی‌َ کِتابَه‌ُ بِیَمِینِه‌ِ فَأُولئِک‌َ یَقرَؤُن‌َ کِتابَهُم وَ لا یُظلَمُون‌َ فَتِیلًا مقصود از (یَوم‌َ) روز قیامت است و متعلق بجمله محذوف (اذکر) یعنی یاد کن چنین روزی را و امام یعنی پیشوا شامل میگردد پیشوایان هدایت را مثل انبیاء قوله تعالی (وَ جَعَلناهُم أَئِمَّةً یَهدُون‌َ بِأَمرِنا) و پیشوایان ضلالت را که آنها را ائمه کفر نامیده قوله تعالی (فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الکُفرِ).

(سخنان مفسرین در توجیه آیه و در آن چند قول است)

1- (امامهم) یعنی نبیّهم (مجاهد و قتاده). و بنا بر اینکه معنی روز قیامت منادی نداء میکند بیاورید تابعین ابراهیم (ع) را، بیاورید تابعین موسی (ع) را بیاورید تابعین محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را پس اهل حق و تابعین انبیاء قیام مینمایند و نامه

صفحه : 342
اعمالشان را بدست راستشان میگیرند پس از آن نداء میشود بیاورید تابعین شیطان و تابعین رؤساء ضلال را و همین معنی را سعید بن جبیر از إبن عباس روایت نموده و از علی علیه السّلام روایت شده که مقصود از ائمه ائمّه ضلالند و ائمه هدایت و والبی نیز از او نقل میکند که مقصود ائمه در خیر و شرّند.
2- (امامهم) یعنی کتابهم آن کتابیکه بر آنها نازل گردیده از اوامر خدا و نواهی او و گفته میشود یا اهل القرآن یا اهل تورات. (إبن زید و ضحاک) 3- معنی آیه خطاب میرسد بچه کس از علمای خود اعتماد مینمودید.
(جبائی و ابو عبیده) و جامع اینکه اقوال آن روایتی است که عامه و خاصه از امام رضا علی بن موسی (ع) باسانید صحیح نقل میکنند که آنحضرت از آباء خود از نبی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نقل میکند که فرموده روز قیامت هر کسی را بامام زمانش و کتاب پروردگارش و سنّت پیمبرش میخوانند، و نیز از حضرت صادق (ع) چنین روایت شده که فرموده آیا حمد خدا را نمیکنید وقتی قیامت برپا گردد هر قومی را بولی‌ّ خود میخوانند ما را بسوی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و شما را بسوی ما فزع میکنید پس فرمود شما گمان میکنید یکجا بروید و سه مرتبه فرمود.
4- خوانده میشوند بکتاب اعمالشان. از إبن عباس در روایت دیگر و حسن و ابی عالیه. (محمّد بن کعب) 5- خوانده میشوید بامّهاتهم یعنی هر کس بنام مادرش خوانده میشود.
(مجمع البیان) وَ مَن کان‌َ فِی هذِه‌ِ أَعمی فَهُوَ فِی الآخِرَةِ أَعمی وَ أَضَل‌ُّ سَبِیلًا در توجیه اینکه آیه نیز چند قول از مفسرین نقل شده بعضی کوری قیامت را بمعنی کوری چشم سر گرفته‌اند آنهم بدو وجه تصوّر میتوان نمود یکی آنکه هر کس در دنیا اعمی و مبتلا بکوری چشم دل است که در راه هدایت قدم ننهاده در قیامت کور و بی‌چشم است، دیگر کسیکه در دنیا چشم باطن ندارد که آیات

صفحه : 343
تکوینی و تشریعی را بنگرد در قیامت بکوری چشم سر مبتلا میگردد اینکه معنی دوم نزدیک‌تر بواقع مینماید.
و ممکن است گفته شود مقصود از کوری قیامت نه کوری چشم سر است بلکه کوری دل است که هر کس در دنیا چشم دلش کور گردید و در آیات الهی تدبر ننمود در قیامت نیز با اینکه قیامت عالم حیات و ظهور است و هر چیزی بحقیقت خود آشکارا میگردد چنین کسی در آنجا نیز قدرت ندارد که دستگاه عظمت و مقاماتیکه برای مردمان بصیر و بینا آماده شده بنگرد و از مشاهده آن لذت ببرد، و اینکه رأی را تأیید مینماید قوله تعالی (فَإِنَّها لا تَعمَی الأَبصارُ وَ لکِن تَعمَی القُلُوب‌ُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ) سوره حج آیه 45 (وَ أَضَل‌ُّ سَبِیلًا) نیز مؤید همین معنی است همین طوری که کور در دنیا راه را گم میکند کوران قیامت گمراه‌ترند زیرا که در دنیا باز امیدی هست که شاید کوران دل وقتی بخود آیند و راه حقیقت را بیابند لکن در آنجا دیگر امیدی نیست.
وَ إِن کادُوا لَیَفتِنُونَک‌َ عَن‌ِ الَّذِی أَوحَینا إِلَیک‌َ لِتَفتَرِی‌َ عَلَینا غَیرَه‌ُ وَ إِذاً لَاتَّخَذُوک‌َ خَلِیلًا

(سخنان مفسرین در شأن نزول آیه)

1- روایت است که قریش بحضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم گفتند ما نمیگذاریم تو حجر الاسود را مس نمائی مگر وقتی که دست بر بتهای ما بمالی اگر چه بسر انگشت باشد آنحضرت از شدت شوقی که داشت که طواف کعبه نماید در خاطرش گذشت که چه شود اینکه کار را قبول کنم و خدا میداند که من از روی اکراه میکنم نه بمیل آنوقت اینکه آیه فرود آمد. (إبن جبیر) 2- قریش گفتند از دشنام دادن بخدایان ما دست بردار و عقلای ما را سفیه مگو و اینکه جماعتیکه دور تو هستند از مردمان رذل و پست آنان را دور گردان تا ما با تو مجالست کنیم و کلام تو را بشنویم حضرت برای طمعی که در اسلام آنها داشت در صدد برآمد که چنین کند اینکه آیه آمد.

صفحه : 344
عیاشی بسند خود نقل کرده که حضرت رسول تمام بتها را از مسجد الحرام بیرون کرد قریش از او التماس نمودند که بتیکه در مروه است بگذار تا ما منقاد فرمان تو باشیم و استماع قرآن نمائیم حضرت در صدد شد که آن بت را بگذارد اینکه آیه آمد که اینان میخواهند تو را بدوستی بگیرند و از وحی ما باز دارند (منهج الصادقین) وَ لَو لا أَن ثَبَّتناک‌َ لَقَد کِدت‌َ تَرکَن‌ُ إِلَیهِم شَیئاً قَلِیلًا حق تعالی از روی لطف بپیمبرش خبر میدهد که اگر نبود فضل ما که تو را در طریق حق ثابت قدم داریم محققا نزدیک بود بسوی آنها که از روی تزویر و مکر میخواهند تو را بسوی خود کشانند اندکی میل بکنی.
إِذاً لَأَذَقناک‌َ ضِعف‌َ الحَیاةِ وَ ضِعف‌َ المَمات‌ِ ثُم‌َّ لا تَجِدُ لَک‌َ عَلَینا نَصِیراً در مقام تهدید برسولش فرموده اگر چنین میکردی مبتلا میگشتی و بتو میچشانیدیم دو برابر عذاب در دنیا و دو برابر عذاب در آخرت و دیگر یاوری نداشتی که تو را یاری کند و از عذاب نجات یابی، شاید مقصود اینکه است دو برابر عذاب دیگران که رسول نیستند تو را عذاب مینمودیم.
وَ إِن کادُوا لَیَستَفِزُّونَک‌َ مِن‌َ الأَرض‌ِ لِیُخرِجُوک‌َ مِنها وَ إِذاً لا یَلبَثُون‌َ خِلافَک‌َ إِلّا قَلِیلًا خدای تعالی برسولش خبر میدهد که اهل مکه خواستند تا تو را بلغزانند و از زمین مکه بیرونت کنند وقتی چنین کردند و تو را از مکه بیرون کردند آنان در مکه مکث نخواهند نمود مگر زمان کمی.
و همین طور هم واقع گردید پس از مهاجرت حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم از مکه بمدینه واقعه جنگ بدر پیش آمد و اکثر آنها کشته شدند.
بقول دیگر از إبن عباس چنین نقل میکنند که یهودیها از اقامه داشتن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم در مدینه حسد بردند و گفتند یا ابا القاسم پیمبران پیش در شام اقامت مینمودند و اگر تو پیغمبری و میخواهی تو را تصدیق نمائیم آنجا برو

صفحه : 345
حضرت گمان کرد آنها از روی اندرز و نصیحت میگویند عزم سفر شام نمود و گویند چند منزلی هم بیرون رفت و منتظر بود اصحاب با او جمع گردند آیه آمد که یهود میخواهند تو را از زمین یثرب دور کنند و اگر چنین باشد پس از تو چندانی امان نیابند و معذّب گردند، بنا بر معنی اول آیه مکی است و در مکه فرود آمده و بنا بر معنی دوم آیه مدنی است یعنی در مدینه فرود آمده.
سُنَّةَ مَن قَد أَرسَلنا قَبلَک‌َ مِن رُسُلِنا وَ لا تَجِدُ لِسُنَّتِنا تَحوِیلًا یعنی اگر کفار تو را از زمینت خارج گردانند پس از رفتن تو آنها را مستأصل میگردانیم مثل سنّت و روش ما نسبت بپیمبران پیش که چنین بوده که پیش از تو نفرستادیم رسولی را که او را خارج کنند مگر اینکه آنها را هلاک گردانیدیم و هرگز تو نمی‌یابی برای طریقه ما گردشی یعنی سنّت ما همیشه یک طور است.

صفحه : 346

[سوره الإسراء (17): آیات 78 تا 89]

اشاره

أَقِم‌ِ الصَّلاةَ لِدُلُوک‌ِ الشَّمس‌ِ إِلی غَسَق‌ِ اللَّیل‌ِ وَ قُرآن‌َ الفَجرِ إِن‌َّ قُرآن‌َ الفَجرِ کان‌َ مَشهُوداً (78) وَ مِن‌َ اللَّیل‌ِ فَتَهَجَّد بِه‌ِ نافِلَةً لَک‌َ عَسی أَن یَبعَثَک‌َ رَبُّک‌َ مَقاماً مَحمُوداً (79) وَ قُل رَب‌ِّ أَدخِلنِی مُدخَل‌َ صِدق‌ٍ وَ أَخرِجنِی مُخرَج‌َ صِدق‌ٍ وَ اجعَل لِی مِن لَدُنک‌َ سُلطاناً نَصِیراً (80) وَ قُل جاءَ الحَق‌ُّ وَ زَهَق‌َ الباطِل‌ُ إِن‌َّ الباطِل‌َ کان‌َ زَهُوقاً (81) وَ نُنَزِّل‌ُ مِن‌َ القُرآن‌ِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحمَةٌ لِلمُؤمِنِین‌َ وَ لا یَزِیدُ الظّالِمِین‌َ إِلاّ خَساراً (82)
وَ إِذا أَنعَمنا عَلَی الإِنسان‌ِ أَعرَض‌َ وَ نَأی بِجانِبِه‌ِ وَ إِذا مَسَّه‌ُ الشَّرُّ کان‌َ یَؤُساً (83) قُل کُل‌ٌّ یَعمَل‌ُ عَلی شاکِلَتِه‌ِ فَرَبُّکُم أَعلَم‌ُ بِمَن هُوَ أَهدی سَبِیلاً (84) وَ یَسئَلُونَک‌َ عَن‌ِ الرُّوح‌ِ قُل‌ِ الرُّوح‌ُ مِن أَمرِ رَبِّی وَ ما أُوتِیتُم مِن‌َ العِلم‌ِ إِلاّ قَلِیلاً (85) وَ لَئِن شِئنا لَنَذهَبَن‌َّ بِالَّذِی أَوحَینا إِلَیک‌َ ثُم‌َّ لا تَجِدُ لَک‌َ بِه‌ِ عَلَینا وَکِیلاً (86) إِلاّ رَحمَةً مِن رَبِّک‌َ إِن‌َّ فَضلَه‌ُ کان‌َ عَلَیک‌َ کَبِیراً (87)
قُل لَئِن‌ِ اجتَمَعَت‌ِ الإِنس‌ُ وَ الجِن‌ُّ عَلی أَن یَأتُوا بِمِثل‌ِ هذَا القُرآن‌ِ لا یَأتُون‌َ بِمِثلِه‌ِ وَ لَو کان‌َ بَعضُهُم لِبَعض‌ٍ ظَهِیراً (88) وَ لَقَد صَرَّفنا لِلنّاس‌ِ فِی هذَا القُرآن‌ِ مِن کُل‌ِّ مَثَل‌ٍ فَأَبی أَکثَرُ النّاس‌ِ إِلاّ کُفُوراً (89)

صفحه : 347

[ترجمه]

نماز را از زوال شمس تا تاریکی شب بپای دار و نیز نماز فجر را بپای دار همانا نماز فجر مشهود (ملائکه) است (78)
و بعضی از شب را بتهجّد و بنافله‌ایکه برای تو است عمل نما نزدیک است که پروردگار تو برگزیند تو را و مقام محمود بتو عطاء نماید (79)
و بگو ای پروردگار من مرا داخل گردان در راه صدق و درستی (هر کجا که بوده باشم) و مرا بیرون آر بیرون آوردن صدق و درستی (یعنی در همه حال مرا از لغزش حفظ گردان) و از جانب خودت قوّت و شوکتی بمن عطاء نما که یاور من باشد (80)
و بگو حق آمد و ظاهر گردید و باطل را نابود ساخت زیرا که باطل همیشه نابود است (81)
و ما قرآن را فرود آوردیم و در آن شفای (امراض نفسانی) و رحمت است برای مؤمنین و ستمکاران را زیاد نمیکند مگر خسران و زیان کاری (82)
و هر گاه ما بانسان نعمتی عطاء نمودیم از ما اعراض میکند و رو بجانب خود مینماید و هر گاه بیماری و فقر بوی اصابت نمود مأیوس میگردد (83)
ای محمّد بگو هر یک از شما عملش بشکل او است و پروردگار شما عالم‌تر است بآنکه بهتر (براه حق) هدایت یافته (84)
ای رسول از تو از روح سؤال میکنند بگو روح (از عالم امر) پروردگار من است و از علم بشما داده نشده مگر اندکی (85)
و اگر ما بخواهیم البته میبریم آنچه را که بتو وحی نموده‌ایم پس از آن تو نمی‌یابی از برای خود بر ما وکیلی که آنرا استرداد نماید (86)
مگر رحمتی از طرف پروردگار تو حقیقة فضل او نسبت بتو بزرگ است (87)
ای محمّد (ص) بگو اگر انس و جن اجتماع نمایند و بخواهند مثل اینکه قرآن بیاورند هرگز نتوانند مثل آنرا بیاورند و لو آنکه بعضی بر بعض دیگر کمک دهند (88)
بحقیقت ما در اینکه قرآن از هر چیزی مثلی آوردیم و بیشتر مردم اباء نمودند و کافر شدند (89)
.

صفحه : 348

(توضیح آیات)

اشاره

أَقِم‌ِ الصَّلاةَ لِدُلُوک‌ِ الشَّمس‌ِ إِلی غَسَق‌ِ اللَّیل‌ِ وَ قُرآن‌َ الفَجرِ إِن‌َّ قُرآن‌َ الفَجرِ کان‌َ مَشهُوداً در مجمع گفته (الدلوک) بمعنی زوال است و از مبرّد نقل شده که دلوک الشمس از اول زوال ظهر است تا غروب آفتاب و بقولی آن خود غروب است و اصل آن از (دلک) است و (غَسَق‌ِ اللَّیل‌ِ) ظهور تاریکی آن است گفته میشود (غسقت القرحه اذا انفجرت) و ظاهر شد آنچه در او است و در مفردات گفته غسق اللیل شدّت تاریکی شب است.
پس از آیات وعد و وعید خدای تعالی رسولش را مخاطب میسازد و باو امر مینماید و مخاطب نبی است لکن مقصود او و غیر او است از امت و مفسرین در (دلوک) اختلاف نموده‌اند.
1- مقصود زوال است و اینکه قول إبن عباس است و إبن عمر و جابر و ابی العالیه و حسن و شعبی و عطاء و مجاهد و قتاده، و نمازی که مأمور به است بنا بر اینکه نماز ظهر است، و اینکه قول از ابی جعفر (ع) و ابی عبد اللّه (ع) روایت شده و معنی قوله لدلوک الشمس یعنی نزد دلوک آن.
2- قومی گفته‌اند (دلوکها غروبها) و اینکه قول نخعی و ضحاک و سدی است، و بنا بر اینکه معنی نمازی که امر شده نماز مغرب است و همین معنی از إبن مسعود و إبن عباس روایت شده، و قول اول اوجه است یعنی بهتر است تا اینکه آیه نمازهای پنجگانه را جامع گردد، دلوک شمس ظهر و عصر، و غسق اللیل مغرب و عشاء، و مراد از (قُرآن‌َ الفَجرِ) نماز فجر است و آیه شامل پنج نماز شب و روز میشود و اینکه معنای قول حسن و مختار و اقدی است، و غسق اللیل اول ظهور شب است إبن عباس و قتاده، و گفته شده که غسق اللیل غروب است مجاهد.
و بقولی سیاهی شب و ظلمت او است (جبائی) و بقولی نصف شب است از ابی جعفر

صفحه : 349
و ابی عبد اللّه علیهما السّلام.
و جماعتی از اصحاب ما بآیه استدلال کرده‌اند که وقت ظهر موسّع است تا آخر روز زیرا که خدای تعالی بپای داشتن نماز را از دلوک شمس تا غسق اللیل واجب گردانیده و اینکه اقتضاء میکند که ما بین ظهر تا تاریکی شب وقت باشد تا آنجا که گفته:
اقول ممکن است استدلال نمود بآیه باین طور که گفته شود بدرستیکه خدای سبحانه از دلوک شمس که آن زوال است تا غسق اللیل که تاریکی شب است وقت قرار داد برای چهار نماز مگر اینکه ظهر و عصر مشترکند از وقت زوال تا غروب و مغرب و عشاء در وقت مشترکند تا غسق اللیل و نماز فجر را منفرد ذکر نموده قوله تعالی (وَ قُرآن‌َ الفَجرِ) و در آیه بیان وجوب نمازهای پنجگانه و اوقات آنها است و اینکه توجیه را تأیید مینماید آن روایتی که عیاشی بسند خود عن عبید بن زراره از ابی عبد اللّه (ع) راجع باین آیه نقل میکند که گفته خدای تعالی چهار نماز واجب نمود اول وقت آن زوال شمس تا نصف شب و از آن چهار دو نماز است که اول وقت آن دو نماز زوال است تا غروب مگر اینکه ظهر قبل از عصر است، و از آن چهار نماز دو نماز دیگر است که اول وقت آن دو از غروب است تا نصف شب مگر اینکه مغرب قبل از عشاء است، و سیّد مرتضی علم الهدی قدس اللّه روحه نیز همین طور گفته تا آنجا که گفته (إِن‌َّ قُرآن‌َ الفَجرِ کان‌َ مَشهُوداً) تمام گفته‌اند که معنی آیه اینکه است که نماز فجر را ملائکه شب و ملائکه روز هر دو مشاهده میکنند. (توجیه طبرسی بپایان رسید) وَ مِن‌َ اللَّیل‌ِ فَتَهَجَّد بِه‌ِ نافِلَةً لَک‌َ عَسی أَن یَبعَثَک‌َ رَبُّک‌َ مَقاماً مَحمُوداً (تهجد) بمعنی بیدار شدن از خواب است برای نماز (نافلة) یعنی آن عبادتی است برای تو زائد بر نمازهای پنجگانه واجب و معنی چنین میشود که تهجد زائد بر نمازهای مکتوبه است و آن فریضه است بر تو و بر دیگران تطوع است یعنی مستحب است، و بقولی تهجد بر تو و بر دیگران نافله است و رسولش را

صفحه : 350
مخصوص بخطاب گردانیده تا سائرین اقتداء باو بنمایند (مقاما محمودا) منصوب است برای ظرفیت یعنی تا اینکه پروردگار تو بپای دارد تو را در مقام پسندیده و آن مقامی است که اولین و آخرین آنرا ستایش میکنند و آن مقام شفاعت است. (طبرسی) وَ قُل رَب‌ِّ أَدخِلنِی مُدخَل‌َ صِدق‌ٍ وَ أَخرِجنِی مُخرَج‌َ صِدق‌ٍ پس از آنکه برسولش امر میفرماید که در شب نافله بجا آور که بزودی پروردگار تو مقام پسندیده بتو کرامت مینماید و باجماع مفسرین مقصود از مقام محمود مقام شفاعت است که در قیامت لواء حمد بدست میگیرد و در مقام شفاعت امّت برمیآید، در اینکه آیه میفرماید خدای خود را بخوان و بگو که پروردگار من مرا داخل گردان در جایگاه صدق و راستی و درستی و بیرون آور مرا خارج گردانیدن صدق.
شاید مقصود از دخول صدق و خروج صدق دخول در مرتبه نبوت و خروج از آن که بطور صدق و راستی از عهده رسالت برآیم و نیز بتوانم امر رسالت را باتمام رسانم.
و از امام جعفر صادق (ع) چنین روایت شده که رسول اینکه دعا را در وقت دخول در غار نمود که خدایا مرا از غار بیرون آور و باز بمکه برگردان.
وَ اجعَل لِی مِن لَدُنک‌َ سُلطاناً نَصِیراً و برای من حجتی قرار بده که بآن بتوانم بر کفار و مشرکین غالب گردم و بر آنها اتمام حجت بنمایم.
وَ قُل جاءَ الحَق‌ُّ وَ زَهَق‌َ الباطِل‌ُ إِن‌َّ الباطِل‌َ کان‌َ زَهُوقاً خطاب برسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است که باین مردم شاید مقصود قریش و اهل مکه باشند بگو حق آمد اشاره به اینکه که قرآن که در آیه بعد تذکر میدهد حق و از طرف حق و حقیقت فرود آمده و باطل که شاید بت‌ها و آنچه را که مشرکین بوهم ناقص خود حق میدانند باطل و نابود گردانید زیرا که باطل در حدّ ذات خود

صفحه : 351
نابود است.
آری امر باطل اگر جلوه ضعیفی هم بنماید دوام‌پذیر نخواهد بود برق ناچیزی میزند و بزودی خاموش خواهد گردید هیچ ثبات و قراری برای وی نخواهد بود.
وَ نُنَزِّل‌ُ مِن‌َ القُرآن‌ِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحمَةٌ لِلمُؤمِنِین‌َ وَ لا یَزِیدُ الظّالِمِین‌َ إِلّا خَساراً پس از بیان اینکه حق ثابت و مقابل آن باطل ناچیز است در بیان بیان حقانیت قرآن برآمده.
(مِن‌َ) بیانیّة (ما) موصوله (هُوَ شِفاءٌ وَ رَحمَةٌ) بیان موصول یعنی از جمله خصوصیات قرآن اینکه است که آن شفاء است از امراض قلبی از کبر و نفاق و باقی امراض قلبی و برای مؤمنین رحمت است که بارشاد قرآن طریق سعادت خود را می‌یابند قرآن پیشرو راه روان بسوی خدا و چراغ هدایت است مظفریت و کامیابی کسی را است که اینکه کتاب مقدس قانونی را در پیش رو نگاه دارد و تمام اعمال و افعال و حرکات و سکنات خود را مطابق دستورات آن قرار دهد قوله تعالی (إِن‌َّ هذَا القُرآن‌َ یَهدِی لِلَّتِی هِی‌َ أَقوَم‌ُ) و خسران و زیان‌کاری برای کسی است که ظلم بنفس خود نموده و اینکه کتاب مقدس را که شفاء هر درد بی‌درمانی است عقب سر انداخته و نادیده انگاشته و بهدایت آن هدایت نگردیده.
وَ إِذا أَنعَمنا عَلَی الإِنسان‌ِ أَعرَض‌َ وَ نَأی بِجانِبِه‌ِ وَ إِذا مَسَّه‌ُ الشَّرُّ کان‌َ یَؤُساً اینکه آیه بیان حال مردم عادی است که آنها چنینند که وقتی نعمت را بر آنها زیاد کردیم از حق تعالی اعراض میکنند و رو بهمان نعمتها آورده و مشغول بلذائذ و حظوظات مادّی میگردند و از شکر ولی‌ّ نعمت خود غافل میشوند و وقتی بآنان شرّی اصابت نمود مأیوس میگردند.
خدای تعالی در اینکه آیه عطاء نعمت را بخودش نسبت میدهد لکن شرّ را بخود منسوب نمیگرداند و شاید سرّش چنین باشد که او سبحانه خیر محض و کامل مطلق است و از خیّر جز خیر ناید و شرّ امر عدمی و عدم اضافی است یعنی

صفحه : 352
عدم کمال وجود است و آنرا (عدم ملکه) نامند اینکه است که شر در جائی گفته میشود که خیری و کمالی مفقود شده باشد مثل اینکه عمی و کودی در جائی صادق آید که باید چشم و بینائی باشد بسنگ و جماد کور نمیگویند بلکه بانسان یا حیوانی که بینائی او مفقود گردیده کور میگویند، خلاصه دانشمندان گویند شروری که در عالم کون و موجودات واقع میگردد مقابل خیر امر متحقق ثابتی نیست که در خارج ما بازائی داشته باشد همان فقدان کمال را شرّ نامند بعضی از مفسرین از افلاطون نقل میکنند که گفته شرّ امر عدمی است و مثال آورده مثلا کشتن بشمشیر شر است و اینکه شریک امر وجودی نیست زیرا که شر نه در قدرت زننده است و نه در شجاعت او و نه در قوّت دست او و نه در نرمی عضلات مقتول و نه در حدّت و برندگی شمشیر در هیچکدام اینها شر نیست زیرا که تمام اینها کمال و حسن است باقی نمیماند مگر در اعدام گردیدن روح مقتول و بطلان حیات او. (تفسیر المیزان) قُل کُل‌ٌّ یَعمَل‌ُ عَلی شاکِلَتِه‌ِ فَرَبُّکُم أَعلَم‌ُ بِمَن هُوَ أَهدی سَبِیلًا در مفردات گفته (المشاکلة) از شکل مأخوذ گردیده و بمعنی بستن دابّه است و آنچه را که دابّه را بآن می‌بندند (شکال) بکسر میم نامیده شده، (الشاکلة) بمعنی سجیه گفته میشود زیرا که انسان را مقید میگرداند که امور را جاری گرداند بر آنچه مناسب سجیه و اقتضاء آن است.
و در مجمع گفته (الشاکلة) الطریقه و المذهب گفته میشود (هذا طریق ذو شواکل) یعنی از آن طرق جماعت منشعب میگردد. (پایان) ظاهرا مقصود از آیه چنین است که عمل هر کسی ناشی از سجیه وی است و مناسب با صفات و ملکات درونی او است که هر صفت و خلقی که در باطن انسان نفوذ پیدا نموده اعمال ظاهری وی بروز و ظهور همان اوصاف و ملکات باطنی وی خواهد بود و چون قبول ایمان و عدم قبول آن نیز ناشی از همان سجیه باطنی هر کسی است و جز خدا که (علام الغیوب) است کسی از حقیقت باطنی کس دیگری

صفحه : 353
خبر ندارد اینکه است که علم بآنرا محول میگرداند بپروردگار که او عالم‌تر است بحال و سجیه هر کسی که بچه اندازه قابل هدایت است زیرا که نفوس بشری از حیث لطافت و نورانیت و ظلمت و ثقالت بسیار متفاوت میباشند، نفوس نورانی به آیات قرآنی و معجزات بزودی هدایت میگردند و نفوس کدر ظلمانی وقتی آیات بر آنها خوانده میشود بر ظلمت و ثقالت نفسشان افزوده میگردد اینکه است که در آن آیه بالا فرموده قرآن نسبت بمؤمنین شفاء و رحمت است (وَ لا یَزِیدُ الظّالِمِین‌َ إِلّا خَساراً) و ستمکاران را زیاد نمیکند مگر خسران و زیان.
وَ یَسئَلُونَک‌َ عَن‌ِ الرُّوح‌ِ قُل‌ِ الرُّوح‌ُ مِن أَمرِ رَبِّی در شأن نزول آیه جماعتی از مفسرین گفته‌اند یهود برای امتحان آمدند نزد حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و سؤال نمودند که روح چیست و چنین بنا داشتند که اگر حضرتش جوابی بگوید او را تکذیب کنند و چون حضرت قصد آنها را میدانست در جواب گفت روح از امر پروردگار من است و بشما از علم عطاء نشده مگر اندکی، و بقولی یهودیها مسلمانها را تحریک نمودند که از نبی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم از روح سؤال کنید اگر جواب مثبت داد نبی نیست و اگر علم آنرا محول بخدا نمود نبی است و ظاهرا روح مورد سؤال آنها روح انسانی بوده نه مطلق روح و اقسام آن‌

(سخنان مفسرین در اطلاقات روح و اسامی آن)

1- روح قوه‌ایست که قوام بدن بسته‌گی باو دارد. (إبن عباس و غیره) 2- روح جبرئیل است زیرا که او را روح الامین نامیده (حسن و قتاده) 3- از حضرت امیر علیه السّلام روایت شده که روح ملکی است از ملائکه هفتاد هزار رو دارد بهر روئی هفتاد هزار زبان و بتمام آنها خدا را ستایش مینماید.
4- روح عیسی بن مریم است زیرا او را روح اللّه نامیده، 5- قرآن است، اختلاف علماء در اینکه هویت و ماهیت روح چیست مأخوذ از̠مجمع البیان.
1- (الروح جسم رقیق هوائی متردد فی مخارق الحیوان) روح جسم لطیفی

صفحه : 354
است که در بافته‌های مغز حیوان سریان دارد، و اینکه قول اکثر متکلمین است و سیّد مرتضی علم الهدی همین قول را اختیار نموده.
2- روح جسم هوائی است و بنیه حیوان است و در کل و جزء از اجزاء حیوان سریان دارد و حیات حیوان باو است.
(اینکه قول مختار شیخ مفید و بلخی و جماعتی از معتزله بغداد است) 3- بقولی روح معنائی است در قلب و بقول دیگر روح انسان زنده و مکلف است. (اخشید و نظام) 4- بعضی از علماء گفته‌اند خدا روح را از شش چیز آفریده: از جوهر، طیب، بقاء، حیات، علم، علوّ و برتری آیا نمی‌بینی مادامیکه در بدن است جسد نورانی است بدو چشمش می‌بیند و بدو گوشش میشنود و بدن او طیب و پاکیزه است و وقتی روح از بدن خارج گردید بدن پوسیده و فانی میشود و ببودن روح زنده و بخارج گردیدن روح بدن میته میگردد و نیز بتعلق روح بدن عالم است و وقتی روح بیرون رفت چیزی نمیداند و روح موجود لطیف علوی است و انسان بروح دارای حیات است بدلالت قوله تعالی که در صفت شهداء فرموده (بَل أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقُون‌َ) در حالیکه جسدهایشان در خاک پوسیده.
وَ ما أُوتِیتُم مِن‌َ العِلم‌ِ إِلّا قَلِیلًا بقولی خطاب بنبی و غیر او است که بشما از علم عطاء نشده است مگر کمی یعنی علمی که نصّی بر آن شده کمی از آن بشما عطاء گردیده و مراد مطلق علم نیست زیرا که نهایتی برای معلومات خدا نیست و بقولی خطاب بیهود است که آنها از حضرت از روح سؤال کردند و گفتند خدا تورات را بما عطاء نموده اینکه بود که در جواب آنها گفت (وَ ما أُوتِیتُم الخ) یعنی علمی که بشما عطاء شده نسبت بعلم خدا اندک است. (پایان) در اینکه روح مجرد است یا مادی، عرض است یا جوهر بین دانشمندان و علماء قدیما و حدیثا اختلاف بسیار است.

صفحه : 355
آنهائیکه اصلا بمجردی غیر از حق تعالی معترف نیستند مثل بعضی از متکلمین از معتزله و غیر آنها روح انسانی را یا جسم لطیف میدانند یا عرض و گویند پس از استکمال بدن روح عارض بدن میگردد و نسبت بسیار نزدیک دارد ببافته‌های مغزی و دوامش را بسته بهمان بافته‌ها که از آن بنیه تعبیر میشود میدانند و گویند هر گاه آفتی بمغز وارد گردید روح از بدن مفارقت مینماید و باقی نمیماند بلکه فانی میگردد و در قیامت ثانیا پس از تشکیل بدن عود مینماید و حکماء الهیین روح انسانی را جوهر مجرد از ماده میدانند و معتقدند که بفناء بدن آن جوهر مجرد فانی نمیگردد و در عالم برزخ باقی است تا در قیامت ثانیا بامر ایزد متعال تعلق ببدن میگیرد برای حساب و کتاب و ادراک لذائذ حسّی علاوه بر روحانی اگر از سعداء باشد و چشیدن عذاب جسمانی اگر از اشقیاء باشد و نیز ادلّه بسیاری بر اثبات تجرد روح و بقاء آن در کتب حکمت و فلسفه آورده‌اند که بیان آن در اینجا مناسب نیست.
لکن از خود آیه که در جواب از روح فرمود (قُل‌ِ الرُّوح‌ُ مِن أَمرِ رَبِّی) چنانچه در آیه 52 از سوره اعراف دارد (أَلا لَه‌ُ الخَلق‌ُ وَ الأَمرُ) که مشعر بر اینکه است که عالم امر غیر از عالم خلق است، و شاید مراد از عالم امر عالم ابداع و مجردات باشد و عالم خلق عالم طبایع و مادیات، و در اینجا فرموده روح از امر پروردگار من است یعنی روح لطیفه ربّانی است و از عالم ابداع و مجردات تراوش نموده.
و از جمله ادله بسیاری که بر تجرد روح آورده‌اند اینکه است که با اینکه اجزاء بدن چنانچه در جای خود محقق گردیده علی الدوام در کون و فساد است و ساعتی بیک حال باقی نمیماند روح انسانی که از آن تعبیر به (من) میشود در همه حال باقی است مثل اینکه گفته میشود من همانم که وقتی کودک و وقتی جوان و وقتی پیر شدم با اینکه مسلّما در مدت عمر چندین دفعه اجزاء بدن عوض گردیده لکن در همه حال (من) باقی است و اعمالیکه در کودکی نموده در خزینه خیال

صفحه : 356
محفوظ است هر وقت بخواهد چیزی را بنظر آورد از لابلای محفوظات بیرون میآورد و اینکه بعضی گفته‌اند مجردی غیر از خدا نیست زیرا که از اثبات مجردات مثل عقول و نفوس لازم میآید ممکن مثل واجب گردد، جواب داده شده که بر فرض اشتراک اشتراک در سلوب مانعی ندارد و در حقیقت وجود و وجوب آن کسی با خدا شرکت ندارد، همین طوری که گوئیم خدا جماد نیست، نبات نیست گوئیم انسان هم جماد و نبات نیست و شرکت در مادی نبودن روح با مادی نبودن خدا اشتراک در وجود نیست بلکه اشتراک در سلوب است.
وَ لَئِن شِئنا لَنَذهَبَن‌َّ بِالَّذِی أَوحَینا إِلَیک‌َ ثُم‌َّ لا تَجِدُ لَک‌َ بِه‌ِ عَلَینا وَکِیلًا (لَنَذهَبَن‌َّ) لام، قسم است یعنی دلالت بر قسم دارد و تقدیر چنین میشود که فو اللّه لا یؤتون بمثله) یعنی اگر ما بخواهیم قرآن را میبریم و از سینه‌ها محو میگردانیم و پس از آنکه محو نمودیم تو دیگر راهی برای استرجاع و بازگشت آن نداری و نمی‌یابی کسی را که از طرف تو از ما طلب استرجاع نماید و مطالبه کند.
إِلّا رَحمَةً مِن رَبِّک‌َ إِن‌َّ فَضلَه‌ُ کان‌َ عَلَیک‌َ کَبِیراً الّا استثنائیه جمله را استثناء میکند از آیه بالا (لا تَجِدُ لَک‌َ الخ) یعنی اگر ما قرآن را از سینه تو ببریم بازگشت آن میسر نخواهد بود مگر بفضل و رحمت از جانب پروردگار تو، اشاره به اینکه که قرآن را ما بسوی تو وحی نمودیم و از رحمت ما نزول نموده خودمان هم آنرا نگاه میداریم و حفظ آن بعهده ما است زیرا که فضل و کرم ما بر تو بزرگ است که از راه فضل و کرم قرآن را از آفات نگاه میدارد و آنرا در عالم باقی میگذارد قوله تعالی (نَحن‌ُ نَزَّلنَا الذِّکرَ وَ إِنّا لَه‌ُ لَحافِظُون‌َ).
قُل لَئِن‌ِ اجتَمَعَت‌ِ الإِنس‌ُ وَ الجِن‌ُّ عَلی أَن یَأتُوا بِمِثل‌ِ هذَا القُرآن‌ِ لا یَأتُون‌َ بِمِثلِه‌ِ وَ لَو کان‌َ بَعضُهُم لِبَعض‌ٍ ظَهِیراً در شأن نزول آیه گفته‌اند نضر بن حارث گفت ما میتوانیم مثل اینکه قرآن

صفحه : 357
بیاوریم اینکه بود که اینکه آیه فرود آمد.
آیه در مقام تحدی بقرآن است و الف و لام در (الإِنس‌ُ وَ الجِن‌ُّ) الف و لام جنس است و شامل میگردد تمام افراد انس و جن را و اختصاص بزمان و عصر خود حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ندارد زیرا که از آیه چنین استفاده میشود که در هر وقت و زمانی از موقع نزول قرآن تا قیامت اگر تمام افراد جن و تمام افراد بشر پشت بر پشت یک دیگر بگذارند و بهم کمک نمایند هرگز نتوانند مثل اینکه قرآن در فصاحت و بلاغت و اسلوب و جامعیت و اسرار و معانی مندرجه در آن را بیاورند.
و چه معجزه‌ئی است بالاتر از اینکه که تا حال یکهزار و چهار صد سال از نزول قرآن میگذرد و با اینکه دشمنان قرآن چه از اعراب زمان خود حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم که با اینکه همه اهل لسان و در کمال فصاحت و بلاغت بودند و چه بعد از آن تا زمان حاضر اگر قرآن معجزه و از جانب حق تعالی نبود با اینکه دشمنان که در صدد خاموش گردانیدن چراغ اینکه کتاب مقدس بودند و بمجرد اینکه اگر مثل آنرا میآوردند و لو آیه‌ئی حجت قرآن باطل میگردید در سوره بقره قوله تعالی (وَ إِن کُنتُم فِی رَیب‌ٍ مِمّا نَزَّلنا عَلی عَبدِنا فَأتُوا بِسُورَةٍ مِن مِثلِه‌ِ وَ ادعُوا شُهَداءَکُم مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ إِن کُنتُم صادِقِین‌َ).
خطاب بکافرین و منکرین قرآن نموده که اگر در شکّید از آنچه ما نازل کرده‌ایم بر بنده خود محمّد (ص) شما هم یک سوره مثل آنرا بیاورید و بغیر از خدا حاضرین خودتان را بخوانید اگر راست میگوئید یعنی اینکه قرآن کلام خدا نیست و محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ساختگی کرده و مسلّم اگر آورده بودند بجهان اعلام میکردند و بما هم خبرش رسیده بود.
وَ لَقَد صَرَّفنا لِلنّاس‌ِ فِی هذَا القُرآن‌ِ مِن کُل‌ِّ مَثَل‌ٍ فَأَبی أَکثَرُ النّاس‌ِ إِلّا کُفُوراً آیه تذکر میدهد که ما برای افراد بشر در اینکه قرآن همه طور مثالهائی آوردیم چه از حکایات و قصص پیشینیان و چه از انواع و اقسام موجودات از گیاهها و حیوانات و چه راجع باوضاع عالم قیامت و از آنچه صلاح انسانی است و آنچه

صفحه : 358
بدبختی و شقاوت او را ایجاب مینماید در دنیا و آخرت همه را تصریحا و تلویحا و اشارة باحسن وجه بیان نمودیم و بیشتر مردم اباء و انکار نمی‌نمودند مگر از روی کفر و نفاق.

قسمتی از آیات سورة الاسراء

[سوره الإسراء (17): آیات 90 تا 100]

اشاره

وَ قالُوا لَن نُؤمِن‌َ لَک‌َ حَتّی تَفجُرَ لَنا مِن‌َ الأَرض‌ِ یَنبُوعاً (90) أَو تَکُون‌َ لَک‌َ جَنَّةٌ مِن نَخِیل‌ٍ وَ عِنَب‌ٍ فَتُفَجِّرَ الأَنهارَ خِلالَها تَفجِیراً (91) أَو تُسقِطَ السَّماءَ کَما زَعَمت‌َ عَلَینا کِسَفاً أَو تَأتِی‌َ بِاللّه‌ِ وَ المَلائِکَةِ قَبِیلاً (92) أَو یَکُون‌َ لَک‌َ بَیت‌ٌ مِن زُخرُف‌ٍ أَو تَرقی فِی السَّماءِ وَ لَن نُؤمِن‌َ لِرُقِیِّک‌َ حَتّی تُنَزِّل‌َ عَلَینا کِتاباً نَقرَؤُه‌ُ قُل سُبحان‌َ رَبِّی هَل کُنت‌ُ إِلاّ بَشَراً رَسُولاً (93) وَ ما مَنَع‌َ النّاس‌َ أَن یُؤمِنُوا إِذ جاءَهُم‌ُ الهُدی إِلاّ أَن قالُوا أَ بَعَث‌َ اللّه‌ُ بَشَراً رَسُولاً (94)
قُل لَو کان‌َ فِی الأَرض‌ِ مَلائِکَةٌ یَمشُون‌َ مُطمَئِنِّین‌َ لَنَزَّلنا عَلَیهِم مِن‌َ السَّماءِ مَلَکاً رَسُولاً (95) قُل کَفی بِاللّه‌ِ شَهِیداً بَینِی وَ بَینَکُم إِنَّه‌ُ کان‌َ بِعِبادِه‌ِ خَبِیراً بَصِیراً (96) وَ مَن یَهدِ اللّه‌ُ فَهُوَ المُهتَدِ وَ مَن یُضلِل فَلَن تَجِدَ لَهُم أَولِیاءَ مِن دُونِه‌ِ وَ نَحشُرُهُم یَوم‌َ القِیامَةِ عَلی وُجُوهِهِم عُمیاً وَ بُکماً وَ صُمًّا مَأواهُم جَهَنَّم‌ُ کُلَّما خَبَت زِدناهُم سَعِیراً (97) ذلِک‌َ جَزاؤُهُم بِأَنَّهُم کَفَرُوا بِآیاتِنا وَ قالُوا أَ إِذا کُنّا عِظاماً وَ رُفاتاً أَ إِنّا لَمَبعُوثُون‌َ خَلقاً جَدِیداً (98) أَ وَ لَم یَرَوا أَن‌َّ اللّه‌َ الَّذِی خَلَق‌َ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌َ قادِرٌ عَلی أَن یَخلُق‌َ مِثلَهُم وَ جَعَل‌َ لَهُم أَجَلاً لا رَیب‌َ فِیه‌ِ فَأَبَی الظّالِمُون‌َ إِلاّ کُفُوراً (99)
قُل لَو أَنتُم تَملِکُون‌َ خَزائِن‌َ رَحمَةِ رَبِّی إِذاً لَأَمسَکتُم خَشیَةَ الإِنفاق‌ِ وَ کان‌َ الإِنسان‌ُ قَتُوراً (100)

صفحه : 359

(ترجمه آیات)

کفار گفتند ما هرگز بتو ایمان نمیآوریم تا اینکه برای ما از زمین چشمه آبی ظاهر نمائی (90)
یا اینکه برای تو بوستانی باشد از نخلهای خرما و درخت انگور و جویهائی بشدت آب در میان آنها روان گردانی (91)
یا آسمان را بر سر ما همچنانکه گمان کردی پاره پاره بیفکنی یا خدا و ملائکه را نزد ما حاضر آوری (92)
یا برای تو خانه‌ئی باشد از زر و جواهرات یا بر آسمان صعود نمائی و ما هرگز بر بالا رفتن تو ایمان نمیآوریم تا وقتی که بر ما کتابی بیاوری که ما آنرا قرائت نمائیم (ای رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) بگو منزّه است پروردگار من آیا نیستم من مگر یک بشری که بسوی شما فرستاده و رسول میباشم (93)
و چیزی مردم را از هدایت باز نداشت وقتی که اسباب هدایت آمد مگر اینکه گفتند آیا خدا بشری را رسول قرار داده (94)
باینها بگو اگر ملائکه (مثل آدمیان) در زمین راه میرفتند و سکونت داشتند ما از آسمان ملکی را فرود میآوردیم که رسول باشد (95)
بگو خدا کافی است که بین من و شما گواه باشد

صفحه : 360
زیرا که او ببندگانش دانا و بینا است (96)
و کسی را که خدا هدایت نمود چنین کسی هدایت یافته و کسی را که گمراه نمود هرگز برای او دوستانی غیر از او نمی‌یابی و در قیامت او را بر روهایشان محشور میگردانیم در حالیکه کور و گنگ و کرند و جایگاه آنها جهنم است و هر وقت آتش سستی پیدا کند بر آنها آتشی سوزان زیاد کنیم (97)
و اینکه پاداش آنها است بسبب اینکه بآیات ما کافر شدند و گفتند آیا وقتی که ما استخوان و پوسیده گردیدیم هر آینه مبعوث میگردیم و آفرینش جدیدی پیدا مینمائیم (98)
آیا ندیدند همانا آنکسیکه آسمانها و زمین را آفریده قدرت دارد که مثل آنها را خلقت نماید و اجل و مدتی برای آنها قرار داد که شکی در آن نیست و ستمکاران (از معاد) اباء نکردند مگر از راه کفر و عناد (99)
(بکافرین) بگو اگر شما مالک خزینه‌های رحمت پروردگار ما گردید امساک میکنید و بخل میورزید و میترسید فقیر گردید و همانا انسان بخیل است (100)
.

صفحه : 361

(توضیح آیات)

وَ قالُوا لَن نُؤمِن‌َ لَک‌َ حَتّی تَفجُرَ لَنا مِن‌َ الأَرض‌ِ یَنبُوعاً، الی قوله تعالی کِتاباً نَقرَؤُه‌ُ در شأن نزول اینکه آیات مفسرین چنین گفته‌اند بروایت إبن عباس، عتبه و شیبه پسران ربیعه و ابو سفیان و نضر بن حارث و ابو جهل و امثال آنان از صنادید قریش در پشت خانه کعبه جمع شدند و گفتند باید محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را احضار نمود تا در آنچه ادعاء میکند با او مباحثه کنیم شخصی را بطلب آنحضرت فرستادند و او بگمان اینکه دلهای آنها نرم شده اجابت نمود و آمد و میان آنها نشست گفتند ای محمّد (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) تو را طلبیدیم تا نوعی کنیم که نزاع از بین ما برداشته شود و اللّه ما در عرب کسی را ندیدیم که با قوم خود اینکه همه درشتی کند که تو با ما میکنی خدایان ما را شتم و عیب میکنی دین ما را و گمان ما را سفاهت میدانی و سنگ تفرقه میان الفت و جمعیت ما می‌اندازی اگر برای مال است ما تو را غنی میگردانیم که در عرب از تو غنی‌تری نباشد اگر ریاست میخواهی تو را منصب میدهیم و اگر جنّیان تو را زحمت میرسانند طبیب حاذق میآوریم که تو را معالجه کند.
حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود هیچکدام از اینها نیست که شما میگوئید بلکه حق تعالی مرا بشما فرستاده و کتابی بمن داده که شما را ببهشت مژده دهم و از دوزخ بترسانم اگر سخن مرا قبول کنید در دنیا و آخرت خوشحال باشید و اگر قبول نکنید من صبر میکنم تا خدا میان من و شما حکم کند آنها گفتند ای محمّد (ص) میدانی که زمین ما تنگ‌ترین زمینها است و کم آب ترین جایها است اگر تو در ادّعای رسالت راست میگوئی دعاء کن که خدا اینکه کوه‌ها را از میان بردارد و زمین مکه فراخ شود و چشمه‌های آب روان گرداند آنطوری که در شام و عراق است و پدران ما را زنده گردان از جمله قصی‌ّ بن کلاب را که او

صفحه : 362
پیرمرد صادقی بود تا احوال تو را از او بپرسیم اگر او تو را راستگو داند ما همه بتو ایمان میآوریم حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود خدا مرا باین امر نفرموده بلکه مرا برسالت فرستاده و قرآنی بمن داده تا معجزه من باشد اگر در نبوت من شک دارید مثل آنرا بیاورید و چون نمی‌توانید بیاورید البته من پیغمبر خدایم و شما از روی عناد و استکبار بمن نمیگروید، گفتند از خدا بخواه که بتو بوستانی بدهد پر از اشجار مثل انگور و خرما و سایر میوه‌ها و جویهای آب در میان آن بوستان روان گرداند و اگر اینکه را نیز نمیکنی از او بخواه تا تو را بگنجهای زمین راهنمائی کند و از فقر نجات یابی و غنی شوی و اگر اینکه را نیز اقدام نمیکنی پاره‌ئی از آسمان را بر ما بیفکن تا هلاک گردیم یا خانه‌ئی از زر برای تو بسازد و تو در آن بنشینی حضرت رسول (ص) فرمود اگر خدا بخواهد تمام اینکه کارها را میکند زیرا که او بر همه چیزها قدرت دارد، و یکی از آنها گفت ما بتو ایمان نمیآوریم تا اینکه خدا و فرشتگان را برای ما بیاوری بعد از آن گفتند ما شنیده‌ایم آنکه در یمامه است بنام رحمان قرآن را بتو میآموزد و ما دست از تو برنمیداریم تا تو را هلاک کنیم یا تو ما را هلاک گردانی حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم از میان آنها دلتنگ برخواست و بیرون رفت عبد اللّه بن ابی امیّه که پسر عاتکه عمّه حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بود برخواست و با او روان گردید و گفت ای محمّد آنچه اینکه قوم گفتند قبول ننمودی بخدا که من بتو ایمان نمیآورم تا اینکه نردبانی بنهی و بآسمان برآئی و من تو را بنگرم و از آنجا نامه‌ئی بیاوری با جمعی از فرشتگان که بر آن گواهی بدهند و با وجود مشاهده چنین عملی گمان میکنم که باز تو را تصدیق نکنم و باور ننمایم، ابو جهل گفت ای گروه محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم هیچکدام از آنچه را گفتیم و از وی طلب نمودیم قبول ننمود و با اینکه حال از فحش و مذمت الهان ما باز نخواهد ایستاد بخدا که فردا وقتی بیاید و رو بکعبه آورد و مشغول نماز شود و بسجده رود سنگ گران بر سر او زنم تا از جفای او آسوده شویم آنحضرت از سخنان آنها بسیار دلتنگ گردید خداوند اینکه آیات را

صفحه : 363
از قوله تعالی (لَن نُؤمِن‌َ لَک‌َ) که مقول قول مشرکین عرب است تا قوله (کِتاباً نَقرَؤُه‌ُ) نازل کردانید. (پایان) قُل سُبحان‌َ رَبِّی هَل کُنت‌ُ إِلّا بَشَراً رَسُولًا پس از ایرادهای بی‌مورد مشرکین خداوند برسولش خطاب مینماید که بگو منزّه است خدای من و بزرگتر از اینکه است که کسی بتواند بر او تحکّم کند و یا باو تکلیف نماید که چنین و چنان کند خدای سبحان عارف و دانا بمصالح و مفاسد امور جهان و جهانیان است و نظام عالم بدست قدرت او است و پیمبران را برای ارشاد بطریق هدایت و یافتن راه سعادت بشر فرستاده و بهر یک معجزه‌ئی در خور صلاح بشر و موقعیت زمان آنها برای اثبات پیمبری آنها بدستشان داده بشر را نمیرسد که در نظام عالم و حکم پروردگار رأی اندیشی نماید و بدل خواه مردم و آراء کاری انجام دهد و من هم مثل شما بشری میباشم که بمن رسالت عنایت شده که شما را از گمراهی و شرک بشاهراه هدایت و یکتاپرستی رهسپار گردانم مرا چه رسد که بتوانم در
امر خلقت و نظام آفرینش مداخله نمایم و آنچه شما طلب نموده‌اید در صورتی که بعضی از آنها محال عقلی است مثل آمدن خدا با فرشتگان زیرا که خدای تعالی منزّه است از حرکت و سکون که صفت اجسام است و بعضی از آنها محال عادی و منافی با نظام عالم است مثل سقوط آسمان در غیر موقع آن و بعضی خلاف مصلحت شخصی یا نوعی است.
وَ ما مَنَع‌َ النّاس‌َ أَن یُؤمِنُوا إِذ جاءَهُم‌ُ الهُدی إِلّا أَن قالُوا أَ بَعَث‌َ اللّه‌ُ بَشَراً رَسُولًا از آن کبر و نخوتیکه در اکثر افراد بشر نفوذ نموده اعراب نمیخواستند زیر بار یکی که گمان میکردند مثل خودشان است بروند و با اینکه معجزه قرآن بر آنها ثابت بود تا میتوانستند شانه خالی میکردند مخصوصا جماعت اعراب مکه که اینکه خلق خبیث ظاهرا در آنها غالب‌تر مینموده اینکه بود که چون آنان فقط جسم محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را میدیدند که یک بشری است مثل آنها غذا میخورد، ازدواج میکند، در بازار راه میرود و در تمام شئونات بشریت مثل آنها است و خودشان

صفحه : 364
را مردمان دانشمند و ثروتمند و شاید عالم و دانا ببعضی علوم مثل ادبیات که مخصوصا اعراب مکه در علم ادبیات ماهر بودند و آن حضرت بظاهر فقیر و تحصیل نکرده و بیسواد مینمود نمیخواستند زیر بار فرمان او بروند اینکه بود که میگفتند چرا خداوند بر ما رسولی نمیفرستد که از جنس ملائکه باشد نه بشری مثل خودمان قُل لَو کان‌َ فِی الأَرض‌ِ مَلائِکَةٌ یَمشُون‌َ مُطمَئِنِّین‌َ لَنَزَّلنا عَلَیهِم مِن‌َ السَّماءِ مَلَکاً رَسُولًا خطاب برسول نموده که باین مردمان تهی عقل و دانش بگو اگر در زمین ملائکه سکونت و منزل داشتند بایستی از جنس خودشان رسول برای آنها بفرستم که بتوانند با او تماس بگیرند و کلام او را بفهمند لکن شما که بشرید و دارای جسم کثیف ضخیم میباشید و ملائکه اجسام لطیفند و شما اصلا نتوانید آنها را ببینید و با آنها انس بگیرید چگونه ملائکه را برسالت بر شما بفرستم و چطور شما میتوانید از آنها استفاده نمائید.
و ارسال ملک وحی بر پیمبران اوّلا بمناسبت روح قدسی آنها بود که ارتباط کامل با ملائکه داشتند و افق روحانی آنها نزدیک بافق ملائکه بود لکن عموم مردم چنین روح قدسی را ندارند که بتوانند با ملک تماس بگیرند و کلام او را ادراک نمایند.
و ثانیا نزول ملائکه هنگام وحی بر چشم پیمبران ظاهرا بصورت بشری پدید میگردیده چنانچه مشهور است که رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم جبرئیل (ع) را هنگام وحی بصورت دحیه کلبی مشاهده مینموده و از او استماع قرآن میکرد نه بصورت اصلی، و رسول چون در روحانیت با ملائکه سنخیت داشت او را میشناخت و تمیز میداد شما که چنین روح مصفّائی ندارید چگونه ملک بر شما رسول شود.
قُل کَفی بِاللّه‌ِ شَهِیداً بَینِی وَ بَینَکُم إِنَّه‌ُ کان‌َ بِعِبادِه‌ِ خَبِیراً بَصِیراً (شَهِیداً) تمیز است برای فاعل (کَفی) گویا مشرکین برای اثبات پیمبری حضرتش گواه میخواستند آیه در مقام اثبات رسالت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و تهدید

صفحه : 365
کافرین خدا را گواه میآورد و برسولش امر میفرماید که بگو خدا کافی است که گواه من باشد در صدق گفتارم و نیز گواه شما است در انکار و تکذیبتان زیرا که او بعمل بندگان خود بینا و دانا است شاید اشاره باین باشد که اگر من در ادّعای رسالت خلاف گویم البته خدا مرا ببدترین عقوبت مجازات خواهد نمود وَ مَن یَهدِ اللّه‌ُ فَهُوَ المُهتَدِ وَ مَن یُضلِل فَلَن تَجِدَ لَهُم أَولِیاءَ مِن دُونِه‌ِ ظاهرا آیه متعلق بآیه بالا است و شاید اشاره باین باشد که کسانیکه طالب هدایت و در مقام پیمودن راه حقیقتند خداوند راه هدایت را برای آنها بازمینماید و بشاهراه هدایت رهسپارشان میگرداند و کسیکه طالب هدایت نگردیده البته گمراه خواهد گردید و پس از گمراهی و اعراض از حق تعالی دوستی بغیر او نمی‌یابد و در گمراهی سرگردان خواهد گردید.
وَ نَحشُرُهُم یَوم‌َ القِیامَةِ عَلی وُجُوهِهِم عُمیاً وَ بُکماً وَ صُمًّا مَأواهُم جَهَنَّم‌ُ کُلَّما خَبَت زِدناهُم سَعِیراً آنهائیکه در دنیا بهدایت انبیاء هدایت نیافته‌اند در قیامت محشور میگردند بروهایشان در حالی که کور و گنگ و کر میباشند.
در روایت از انس بن مالک نقل میکنند که پس از سؤال از حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم که چگونه بر صورتهایشان راه میروند فرمود همانطور که با پاهایشان راه میرفتند و جایگاه آنان جهنم است و هر گاه زبانه آتش کم شود شعله آنرا زیاد میکنیم.
ذلِک‌َ جَزاؤُهُم بِأَنَّهُم کَفَرُوا بِآیاتِنا وَ قالُوا أَ إِذا کُنّا عِظاماً وَ رُفاتاً أَ إِنّا لَمَبعُوثُون‌َ خَلقاً جَدِیداً جهنم و عذاب آن بپاداش عمل آنها است (جَزاءً وِفاقاً) جزاء مطابق و بر وفق عمل است چون کافرین پس از آنکه بر آنان اتمام حجت گردید و دانسته و فهمیده از روی عناد در آیات الهی نظر ننمودند در طلب هدایت بر نیامدند که در گفتار انبیاء اعمال نظر نمایند و عقل خود را بکار بیندازند تا اینکه حق

صفحه : 366
بر آنان ظاهر گردد اینکه بود که در امر معاد و بازگشت استبعاد مینمودند و میگفتند چگونه ممکن است که ما پس از آنکه استخوان پوسیده گردیدیم ثانیا زنده شویم و بحالت اول عود نمائیم.
أَ وَ لَم یَرَوا أَن‌َّ اللّه‌َ الَّذِی خَلَق‌َ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌َ قادِرٌ عَلی أَن یَخلُق‌َ مِثلَهُم وَ جَعَل‌َ لَهُم أَجَلًا لا رَیب‌َ فِیه‌ِ فَأَبَی الظّالِمُون‌َ إِلّا کُفُوراً اینکه آیه برای رفع استبعاد منکرین آمده که میگفتند چگونه ممکن است پس از اینکه مردیم و خاک گردیدیم دو مرتبه زنده شویم، اشاره بعموم قدرت نموده که آنکسیکه قدرت دارد بر خلقت آسمانها و زمین قدرت دارد بر اینکه مثل شما را بیافریند گمان نشود که اینکه مثلیت بطور تباین بدن ثانوی با بدن اولی باشد اینکه طور نیست زیرا که در مسئله معاد بادلّه عقلیه و نقلیه محقق گردیده که بدن اخروی بعینه همان بدن دنیوی است عالمش عوض شده زیرا که انسان بروح و بدن انسان شخصی است نه بروح تنها.
و اینکه بعضی از مفسرین در توجیه اینکه آیات گفته‌اند مماثلت از جهت مقایسه بدن جدید با بدن اول با قطع نظر از نفس که حافظ وحدت انسان و شخصیت وی است با مثل آن بودن منافات ندارد با اینکه انسان اخروی عین انسان دنیوی باشد نه مثل او زیرا که ملاک وحدت و شخصیت نفس انسان است و آن نزد خدا محفوظ است نه باطل گردیده و نه معدوم شده و وقتی ثانیا ببدنیکه جدیدا خلقت گردیده تعلق گرفت او همان انسان دنیوی است کما اینکه انسان در دنیا واحد شخصی است و بر وحدت شخصیه‌اش باقی است با تغییر بدن بجمیع اجزائش زمانی بعد از زمانی. (تفسیر المیزان) ظاهرا اینکه توجیه بوجهی درست است که اجزاء بدن انسان در مدت حیات دنیوی در تحلیل دائمی است علی الدوام اجزائی میمیرد و اجزائی بجای او میآید لکن قبول نداریم که اجزاء تحلیل شده بکلی معدوم شده باشد بلکه بدلیل قوله تعالی در سوره ق آیه 5 در پاسخ قول کفار که میگفتند چگونه ممکن است که

صفحه : 367
ما وقتی مردیم و خاک گردیدیم ثانیا عود نمائیم و البته مقصود آنها عود بدن شخصی خودشان بوده، برای رفع استبعاد آنها پاسخ در آیه بعد فرموده (قَد عَلِمنا ما تَنقُص‌ُ الأَرض‌ُ مِنهُم وَ عِندَنا کِتاب‌ٌ حَفِیظٌ) یعنی ما دانستیم آنچه را از آنها (یعنی از بدن) آنها زمین کم میکند لکن نزد ما است کتابیکه حفظ میکند.
شاید مقصود چنین باشد وقتی انسان مرد و اجزاء بدنش را زمین در خود منحل گردانید فعلیت و حقیقت بدنیکه روحش در ایّام حیاتش باو تعلق داشت فانی نگردیده بطوری که در هیچ نشأه و عالمی باقی نمانده باشد بلکه چون عوالم در طول یکدیگر است اگر چه بدن میّت در ظرف زمان از نظر ما نابود گردیده و اثری از وی باقی نمانده لکن در لوح محفوظ و در احاطه علم حضوری حق تعالی بعینه موجود است و همان است که در عالم قیامت که محیط بعالم دنیا است ظهور و بروز مینماید و بمرگ حقیقت انسان که ترکیب شده از جسم و روح است عوض نمیگردد منتهی الامر جسم در هر عالمی بمناسبت همان عالم طوری ظاهر میگردد و چون عوالم در طول یکدیگر است هر عالم ما فوقی جامع و حاوی عالم مادون خود خواهد بود و گر نه فوقیت معنائی ندارد و عالم دنیا عالم دنی‌ّ و عالم آخرت مافوق آنست اینکه است که متفرقات در عالم دنیا که در زمان متفرقا و متدرجا ظهور و بروز مینمایند مجتمعا در عالم قیامت ظاهر میگردند و وحدت بدن انسان وحدت اتصالی است و اجزاء آن در تحلیل دائمی است که علی الدوام اجزاء زنده بدن میمیرند و اجزاء زنده تازه جای آنها را میگیرند بدون تخلّل عدم و البته اجزاء زنده مثل همان اجزاء مرده‌اند و حافظ شخصیت و وحدت هر فردی نفس ناطقه وی است و انسان مادامیکه در دنیا حیات دارد گمان میکند از اول عمر تا آخر بدن او یک واحد شخصی است و از توارد امثال اکثر مردم خبر ندارند اینکه است که در آیه فرموده (بَل هُم فِی لَبس‌ٍ مِن خَلق‌ٍ جَدِیدٍ) سوره ق آیه 14، لکن چون عالم قیامت مافوق عالم دنیا است و چنانچه گفته شد هر مافوقی دارای مراتب زیرین خود خواهد بود اینکه است که بدن بوحدت شخصیه

صفحه : 368
اخروی جامع تمام مراتب زیرین خود یعنی جامع اجزاء پراکنده بدن دنیوی وی است نه بدن مباین.
و خلاصه اینکه انسان با روح و بدن شخصی خود محشور میگردد و (مِثلَهُم) که در آیه بالا فرموده (قادِرٌ عَلی أَن یَخلُق‌َ مِثلَهُم) و در سوره واقعه آیه 61 و 62 (نَحن‌ُ قَدَّرنا بَینَکُم‌ُ المَوت‌َ وَ ما نَحن‌ُ بِمَسبُوقِین‌َ عَلی أَن نُبَدِّل‌َ أَمثالَکُم وَ نُنشِئَکُم فِی ما لا تَعلَمُون‌َ) و امثال اینکه آیات که بعضی گمان کرده‌اند که در قیامت خدای تعالی بدن دیگری بانسان افاضه مینماید مباین با اینکه بدن دنیوی بظاهر بنظر درست نمیآید زیرا که اولا روح هر کسی با بدن شخصیه‌اش سنخیت دارد و ثانیا در جای خود مدلّل گردیده که هیچ چیزی از موجودات پس از وجود فناءپذیر نخواهد بود اگر ظهورش از عالمی محو گردد در مافوق و در لوح محفوظ ثبت است وانگهی مثلیّت در جائی صادق میآید که دو چیز در یک جهت عین هم باشند و در جهتی غیر هم، در اینجا شاید مقصود چنین باشد که بدن اخروی و بدن دنیوی در اصل وجود یکی میباشند و از جهت وحدت اجتماعی و اتّصالی با هم در یک حال تفاوت دارند اجزاء بدن دنیوی با هم وحدت اتصالی دارند بتوارد امثال نه وحدت شخصیه و در قیامت همین اجزاء متفرق در زمان که در جای خود محفوظند بیک وحدت عینیه و بیک صورت وحدانیه شخصیه بروز و ظهور مینمایند. و شاید مقصود از مماثلت که در آیه فرموده (مِثلَهُم) چنین باشد که وحدت شخصیه بدن اخروی غیر از وحدت بدن دنیوی خواهد بود از حیث تفرق اجزاء و توارد امثال در دنیا و اجتماع و بساطت آن در آخرت زیرا چنانچه محقق گردیده عالم آخرت عالم بقاء است و جامع ماحصل و غایت و نتیجه اعمال دنیوی انسان است اینکه است که موجودات اخروی هر یک در جای خود ثابت است و فناءپذیر نخواهد بود.
خلاصه توان گفت که بدن اخروی بعینه همان بدن دنیوی است از جهت اصل وجود و قوی و توان گفت که غیر آنست از جهت وحدت و فعلیت و بساطت قوله تعالی در سوره ق آیه 14 (أَ فَعَیِینا بِالخَلق‌ِ الأَوَّل‌ِ بَل هُم فِی لَبس‌ٍ مِن خَلق‌ٍ

صفحه : 369
جَدِیدٍ) همزه استفهامی را در مقام انکار و جهد آورند یعنی آیا چنین گمان میکنند که ما از آفرینش اول درمانده شده‌ایم و بر آفرینش جدید قدرت نداریم بلکه آنها از خلقت تازه در اشتباهند.
درست است که انسان در تحلیل دائمی است که علی الدوام اجزاء بدن او عوض میگردد و سلولهای بدن میمیرد و سلولهای تازه‌ئی جای آنرا میگیرد اگر سلولهای تازه آن مقداریکه در علم خدا در نظام تعیین شده نیاید انسان یا حیوان حیات خود را بدرود گوید لکن شکی نیست که همین بدن ترکیب شده از اجزاء متمم انسانیت است و لو آنکه حقیقت انسان روح درّاکه او است لکن بدن متمّم شخصیت او است و امتیاز انسان از باقی موجودات بهمین جامعیت وی است زیرا چنانچه محقق گردیده عالم آخرت بقاء و جامع ماحصل و غایت و نتیجه اعمال دنیوی انسان است اینکه است که موجودات اخروی هر یک در جای خود ثابت و فناپذیر نخواهد بود و اگر در قیامت بدن دنیوی بکلّی معدوم گردد و بدن جدید مثل او بیاید انسانی که ترکیب شده از دو جزء است روح و بدن بتمام جهات همان بشخصه مبعوث نگردیده بلکه روح او با بدنیکه در دنیا جزء وی نبوده مبعوث گردیده و اینکه قول بنظر خلاف میآید زیرا آنچه از آیات و اخبار برمیآید اینکه است که انسان در قیامت بروح و بدن مبعوث میگردد حتی بعضی معاد را جسمانی فقط میدانند و بنا بر اینکه قول که مثل بدن مبعوث گردد چنین میشود که اصلا انسان دنیوی نیست که مبعوث گردیده بلکه انسان جدیدی است و مسلّما اینکه خلافست بلکه تحوّلات انسانی از عالمی بعالم دیگر برای استکمال است که روحا و جسما کامل گردد و از اینکه جهت توان گفت بدن اخروی همان بدن دنیوی است از جهت اجزاء و قوی و مثل آنست نه خود آن از حیث وحدت و جامعیت و کمال روح انسانی برسیدن بآن درجات عالی است و استکمال بدن باجتماع اجزاء متفرق در زمان و وحدت شخصیه آنست و نیز اگر بدن اخروی همین بدن دنیوی نباشد چگونه باعضاء آدمی امر میگردد که بر علیه خود شهادت دهند که در دنیا چه

صفحه : 370
اعمالی انجام داده شد (و اللّه العالم باسرار کلامه) در جلد ششم اینکه تفسیر در سوره ق تا اندازه‌ئی بحث شده بآن جا رجوع شود.
قُل لَو أَنتُم تَملِکُون‌َ خَزائِن‌َ رَحمَةِ رَبِّی إِذاً لَأَمسَکتُم خَشیَةَ الإِنفاق‌ِ وَ کان‌َ الإِنسان‌ُ قَتُوراً در پاسخ قول مشرکین برسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم خطاب میرسد که بآنها بگو اگر بفرض آنچه خواسته‌اید از بوستانها و نهرها و میوه‌جات و باقی خواسته‌های شما حتی اگر مالک خزینه‌های رحمة پروردگار من بشوید شما از ترس فقر نگاه میدارید و انفاق نخواهید نمود.
شاید اشاره باین باشد که شما از آن خبث باطنیکه جبلّی شما گردیده و آن کبر و عنادی که در حقیقت شما ریشه دوانیده هر قدر هم اظهار معجزه برای شما بشود و هر قدر نعمت شما زیاد گردد آن بخل ذاتی شما نمیگذارد تصدیق نمائید و بحق بگروید و بر همین انکارتان باقی خواهید ماند.

صفحه : 371

[سوره الإسراء (17): آیات 101 تا 111]

اشاره

وَ لَقَد آتَینا مُوسی تِسع‌َ آیات‌ٍ بَیِّنات‌ٍ فَسئَل بَنِی إِسرائِیل‌َ إِذ جاءَهُم فَقال‌َ لَه‌ُ فِرعَون‌ُ إِنِّی لَأَظُنُّک‌َ یا مُوسی مَسحُوراً (101) قال‌َ لَقَد عَلِمت‌َ ما أَنزَل‌َ هؤُلاءِ إِلاّ رَب‌ُّ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ بَصائِرَ وَ إِنِّی لَأَظُنُّک‌َ یا فِرعَون‌ُ مَثبُوراً (102) فَأَرادَ أَن یَستَفِزَّهُم مِن‌َ الأَرض‌ِ فَأَغرَقناه‌ُ وَ مَن مَعَه‌ُ جَمِیعاً (103) وَ قُلنا مِن بَعدِه‌ِ لِبَنِی إِسرائِیل‌َ اسکُنُوا الأَرض‌َ فَإِذا جاءَ وَعدُ الآخِرَةِ جِئنا بِکُم لَفِیفاً (104) وَ بِالحَق‌ِّ أَنزَلناه‌ُ وَ بِالحَق‌ِّ نَزَل‌َ وَ ما أَرسَلناک‌َ إِلاّ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً (105)
وَ قُرآناً فَرَقناه‌ُ لِتَقرَأَه‌ُ عَلَی النّاس‌ِ عَلی مُکث‌ٍ وَ نَزَّلناه‌ُ تَنزِیلاً (106) قُل آمِنُوا بِه‌ِ أَو لا تُؤمِنُوا إِن‌َّ الَّذِین‌َ أُوتُوا العِلم‌َ مِن قَبلِه‌ِ إِذا یُتلی عَلَیهِم یَخِرُّون‌َ لِلأَذقان‌ِ سُجَّداً (107) وَ یَقُولُون‌َ سُبحان‌َ رَبِّنا إِن کان‌َ وَعدُ رَبِّنا لَمَفعُولاً (108) وَ یَخِرُّون‌َ لِلأَذقان‌ِ یَبکُون‌َ وَ یَزِیدُهُم خُشُوعاً (109) قُل‌ِ ادعُوا اللّه‌َ أَوِ ادعُوا الرَّحمن‌َ أَیًّا ما تَدعُوا فَلَه‌ُ الأَسماءُ الحُسنی وَ لا تَجهَر بِصَلاتِک‌َ وَ لا تُخافِت بِها وَ ابتَغ‌ِ بَین‌َ ذلِک‌َ سَبِیلاً (110)
وَ قُل‌ِ الحَمدُ لِلّه‌ِ الَّذِی لَم یَتَّخِذ وَلَداً وَ لَم یَکُن لَه‌ُ شَرِیک‌ٌ فِی المُلک‌ِ وَ لَم یَکُن لَه‌ُ وَلِی‌ٌّ مِن‌َ الذُّل‌ِّ وَ کَبِّره‌ُ تَکبِیراً (111)

صفحه : 372

[ترجمه]

و بحقیقت ما بموسی نه آیات معجزات ظاهر هویدا عطاء نمودیم (ای رسول) از بنی اسرائیل سؤال کن وقتی را که موسی بر آنها آمد و فرعون بموسی گفت ای موسی گمان میکنم تو را سحر کرده‌اند (101)
موسی گفت همانا تو (ای فرعون) میدانی که اینکه معجزات را فرود نیاورده مگر پروردگار آسمانها و زمین و در آن بینائی است و ای فرعون من یقین دارم که تو از هلاک شدگانی (102)
پس فرعون اراده کرد که موسی و قومش را از زمین مصر براندازد و ما او را و کسانیکه با او بودند تمامشان را غرق نمودیم (103)
و پس از آن ببنی اسرائیل گفتیم در زمین مصر سکونت کنید و وقتی وعده آخرت آمد تمام شما را با هم جمع میکنم (104)
و ما قرآن را بحق و درستی نازل نمودیم و بحق و راستی فرود آوردیم و ما تو را نفرستادیم مگر مژده دهنده و تهدید کننده (105)
و ما قرآن را آیه آیه و سوره سوره فرستادیم برای اینکه تو بتأنّی و مکث بر مردم قرائت نمائی و آنرا نازل گردانیدیم و فرو فرستادیم (106)
بگو شما (کافرین) ایمان بیاورید یا نیاورید همانا کسانیکه پیش از شما بآنها علم عطاء شده وقتی آیات قرآن بر آنان تلاوت میشود آنها بذقن‌ها یعنی بزنخهایشان می‌افتند در حالیکه سجده کنندگانند (107)
و میگویند پروردگار ما منزه است و حقیقة وعده پروردگار ما واقع است (108)
و بذقن‌هایشان برو می‌افتند در حالیکه گریان میباشند و استماع قرآن فروتنی آنها را زیاد میکند (109)
ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بگو خدا را (اللّه) بخوانید یا رحمان هر کدام بخوانید خدا را خوانده‌اید و برای او است اسمهای نیکو و نماز را نه بسیار بلند بخوان و نه آهسته و بین اینکه دو وسط را اختیار نما (110)
و بگو حمد و ستایش مخصوص بآن پروردگاری است که اولاد نگرفته و در مملکت خود شریک و انبازی ندارد و دوست و رفیقی نگرفته که او را از ذلّت رهائی دهد و ببزرگترین اوصاف کمال او را ستایش نما (111)
.

صفحه : 373

(توضیح آیات)

اشاره

وَ لَقَد آتَینا مُوسی تِسع‌َ آیات‌ٍ بَیِّنات‌ٍ فَسئَل بَنِی إِسرائِیل‌َ اینکه آیه تذکر میدهد که بموسی نه معجزه ظاهر بیّن بخشودیم و برسول امر فرموده که از بنی اسرائیل سؤال کن.

(سخنان مفسرین در اینکه مقصود از تسع در آیه چه معجزه‌ئی است)

1- آیات نه گانه: عصا، ید بیضاء، ملخ، شپش، قورباغه، خون، سنگ، دریا، طور، کوهیکه بالای سر بنی اسرائیل در بیابان تیه افراشته شده.
(إبن عباس) 2- بقولی آن نه معجزه راجع باحکام بوده بروایتی بعض یهود از حضرت رسول (ص) از احکام سؤال نمودند فرمود خداوند بموسی وحی کرد که: شریک برای خدا نیاورید، و دزدی نکنید، زناء ننمائید، و نفسی را که خدا حرام نموده نکشید مگر بحق، و سحر نکنید، و اکل ربا ننمائید، و نزد سلطان سبب کشتن کسی نشوید، و نسبت زنا بمحصنات ندهید، و از جنگ فرار نکنید، و ای یهودیها شما در روز شنبه تعدی نکنید، پس آن یهودی دست حضرت را بوسید و گفت شهادت میدهم که تو نبی‌ّ میباشی. (طبرسی) 3- بقولی آیات و معجزاتیکه از موسی (ع) ظاهر گردید زیادتر از نه عدد بود و در اینجا بیان آیاتی است که با دعوت فرعون مقارن بود و آن نه عددی است که در اینکه آیه تذکر داده: عصا، ید، طوفان، جراد، قمّل، قورباغه، خون، سنون، و نقص ثمرات. و ظاهرا اینها مقصود از آیات تسع است که مقول موسی است که بفرعون گفته (لَقَد عَلِمت‌َ ما أَنزَل‌َ هؤُلاءِ إِلّا رَب‌ُّ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ بَصائِرَ) و امّا غیر از اینکه آیات مثل سحر، احیاء مقتول ببقره و احیاء کسیکه از قومش صاعقه گرفته بود و افراشته شدن کوه بالای سر بنی اسرائیل و غیر اینها تدریجا ظاهر گردیده.

صفحه : 374
و در تورات در تعداد تسع آیات دارد: عصا، دم، ضفادع، قمّل، موت بهائم برد یا آتشی که نباتات و حیوانات را هلاک گردانید، جراد ملخ، ظلمت، موت کبار افراد بشر و جمیع حیوانات. (المیزان) فَقال‌َ لَه‌ُ فِرعَون‌ُ إِنِّی لَأَظُنُّک‌َ یا مُوسی مَسحُوراً پس از اظهار معجزات و تبلیغ رسالت موسی (ع) فرعون لعین بموسی (ع) گفته ای موسی من گمان میکنم تو را سحر کرده‌اند موسی در پاسخ فرعون گوید لَقَد عَلِمت‌َ ما أَنزَل‌َ هؤُلاءِ إِلّا رَب‌ُّ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ بَصائِرَ وَ إِنِّی لَأَظُنُّک‌َ یا فِرعَون‌ُ مَثبُوراً در مقابل سخن فرعون که پس از ظاهر گردیدن معجزات ظاهر بیّن بموسی علیه السّلام نسبت سحر شده میدهد موسی در پاسخ میگوید در صورتی که تو بیقین میدانی که اینها را نازل نکرده مگر پروردگار آسمانها و زمین که در آن بینائی است و دیگر جای شک‌ّ و شبهه‌ئی باقی نگذاشته با اینکه حال تو مخالفت مینمائی یقین دارم که تو از هلاک شدگانی.
فَأَرادَ أَن یَستَفِزَّهُم مِن‌َ الأَرض‌ِ فَأَغرَقناه‌ُ وَ مَن مَعَه‌ُ جَمِیعاً پس از اینکه همه معجزات که از موسی (ع) ظاهر گردید و کوچک‌تر اثری بفرعون و تابعین او ننمود بلکه بر کفر و تفرعن آنان افزوده گردید و فرعون دید جلو معجزات موسی را نمیتواند بگیرد اینکه طور آیه خبر میدهد اراده کرد که موسی و قومش را از زمین مصر براندازد یا بهلاکت و یا بتبعید و شاید فرعون کمر قتل موسی و بنی اسرائیل را بسته بود و چون دیگر بر او اتمام حجّت شده بود اینکه بود که خدای تعالی او را و کسانیکه با او بودند تمام آنها را برود نیل غرق گردانید.
وَ قُلنا مِن بَعدِه‌ِ لِبَنِی إِسرائِیل‌َ اسکُنُوا الأَرض‌َ فَإِذا جاءَ وَعدُ الآخِرَةِ جِئنا بِکُم لَفِیفاً پس از آنکه فرعون و تابعین بغرق هلاک گردیدند بنی اسرائیل در زمین

صفحه : 375
مصر بامر الهی جای گزین فرعونیان و در جای آنان ساکن گردیدند اینکه وعده اول بود که تفضلا ببنی اسرائیل پس از مشقّاتیکه از قبل فرعون و قبطیان تحمل نمودند عطاء گردید که شهر مصر در تصرف آنها در آمد و وعده دیگر وعده آخرت است (لفیف) بمعنی جماعت متفرقه آمیخته بهم است مفسرین در توجیه آیه چنین گفته‌اند یعنی در آخرت شما را با آنها با هم بیاوریم در حالیکه جماعتی آمیخته بهم باشید و بعد سعداء از اشقیاء جدا میگردند.
وَ بِالحَق‌ِّ أَنزَلناه‌ُ وَ بِالحَق‌ِّ نَزَل‌َ وَ ما أَرسَلناک‌َ إِلّا مُبَشِّراً وَ نَذِیراً جار و مجرور در (بِالحَق‌ِّ أَنزَلناه‌ُ) منصوب المحل است یعنی ملتبسا بحق و بحقیقت فرود آمده، و بعضی از مفسرین چنین گفته ما نازل ننمودیم قرآن را از آسمان مگر اینکه او را محفوظ گردانیدیم بر صدی از ملائکه و برسول نازل ننمودیم مگر اینکه آنرا محفوظ گردانیدیم از اختلاط و تصرف شیاطین و شاید مقصود نفی اعتراء بطلان باشد در اول امر و آخر امر. (منهج الصادقین) وَ قُرآناً فَرَقناه‌ُ لِتَقرَأَه‌ُ عَلَی النّاس‌ِ عَلی مُکث‌ٍ وَ نَزَّلناه‌ُ تَنزِیلًا نزول فرود آمدن دفعی را گویند و تنزیل فرود آوردن تدریجی را نامند چنانچه در جای دیگر گفته شده بعضی بحضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ایراد میگرفتند که چرا قرآن مثل الواح تورات که یکدفعه برای موسی (ع) فرود آمد برای تو یکدفعه فرود نیامده اینکه آیه میشود پاسخ آنها باشد که علت اینکه قرآن را متفرقا نازل گردانیدیم اینکه بود که تو بر مردم بطور مکث و تأنّی بیان نمائی تا اینکه بهتر در ذهن آنها ثابت گردد و هر آیه‌ئی را در موقع خود بتدریج فرود آوردیم قُل آمِنُوا بِه‌ِ أَو لا تُؤمِنُوا إِن‌َّ الَّذِین‌َ أُوتُوا العِلم‌َ مِن قَبلِه‌ِ إِذا یُتلی عَلَیهِم یَخِرُّون‌َ لِلأَذقان‌ِ سُجَّداً شاید مقصود از کسانیکه علم بآنها عطاء گردیده اهل کتاب یعنی تورات باشند و نیز کسانی میباشند که روح و قلبشان از دنس و کثافات اخلاقی پاک گردیده و نور علم و دانش در روحشان طلوع نموده و مستعدّ و آماده قبول حق

صفحه : 376
میباشند که آنان کسانی هستند که وقتی آیات الهی قرآن بر آنها خوانده میشود بزنخهایشان برو می‌افتند و در مقابل عظمت حق تعالی تواضع نموده و سجده کننده‌گانند و ضرر ایمان نیاوردن شما کفار و ملحدین عاید خودتان خواهد گردید خواه ایمان بیاورید یا نیاورید ضرر و نفعی بقرآن و دین حق وارد نمیآورد وَ یَقُولُون‌َ سُبحان‌َ رَبِّنا إِن کان‌َ وَعدُ رَبِّنا لَمَفعُولًا، وَ یَخِرُّون‌َ لِلأَذقان‌ِ یَبکُون‌َ وَ یَزِیدُهُم خُشُوعاً (واو) عاطفه آیه را عطف بآیه بالا داده که نیز از اوصاف صاحبان علم و کسانیکه بقرآن و دین حق ایمان آورده‌اند آنستکه موقعیکه آیات قرآن بر آنها خوانده میشود سجده میکنند و میگویند منزّه است پروردگار ما و البته وعده پروردگار ما واقع گردیده شده است و نیز از اوصاف آنها چنین است که در حال سجده گریه میکنند و آیات قرآن زیاد میکند فروتنی آنها را قُل‌ِ ادعُوا اللّه‌َ أَوِ ادعُوا الرَّحمن‌َ أَیًّا ما تَدعُوا فَلَه‌ُ الأَسماءُ الحُسنی در اینکه آیه بپیمبر (ص) امر فرموده که بگو خدا را باسم (اللّه‌َ) یا باسم (رحمن) بخوانید هر کدام را بخوانید یکی است و برای او نامهای نیکو است گویند دعاء بمعنی تسمیه و متعدی بدو مفعول است و مفعول اول حذف شده (أَیًّا) برای تخییر است و تنوین در آن عوض مضاف الیه است و (ما) صله آن است یعنی خدا را بهر کدام از (اللّه یا رحمن) که بخواهید نام ببرید جائز است و یک ذات را خوانده‌اید و بعلاوه از اینکه دو اسم برای خدا نام‌های نیکوی دیگری است.
دانشمندان گویند اسماء اللّه سه قسم است: اول اسماء ذات بدون اعتبار اضافه بغیر، دوم اسماء ذات الاضافه، سوم اسماء اضافی.
اسماء ذات بدون اضافه مثل: اللّه، رحمن، واحد، احد، قدیم، حی‌ّ و غیر اینها.
اسماء ذاتی ذات الاضافه مثل: قادر، عالم، رازق، سمیع، بصیر، خالق

صفحه : 377
و غیر اینها از صفات ذاتی که اضافه بخلق دارد و اینها را صفات ذاتی ذات الاضافه مینامند مثل اینکه گوئیم خدا قادر است بر ایجاد ممکنات، عالم است بمصالح امور و غیر اینها که اضافه بغیر در آن مأخوذ است.
اما صفات اضافی محض مثل خالقیت و رازقیت و عالمیت و غیر اینها که بین متضائفین است.
فَلَه‌ُ الأَسماءُ الحُسنی و در مجمع گفته بعضی از نامها دلالت دارد بر صفات یا معانی یا افعال حسنه اما اسمائیکه منبعث از صفات ذات است آن قادر، عالم، حی‌ّ، سمیع، بصیر، علیم است. امّا اسمائیکه منبئی از صفات افعال حسنه است مثل خالق، رازق، عدل، محسن، منعم، رحمن، رحیم و امّا آن صفاتی که خبر میدهد از معانی حسنه مثل: صمد که آن بازگشت باعمال بنده‌گانست که باو طلب حوائج میکنند و مثل معبود و مشکور، خداوند در آیه بیان نموده که او شیئی واحد است اگر چه اسماء و صفاتش مختلف باشد و آیه دلالت دارد که اسم غیر مسمّی است و اینکه است که تقدیم اسماء الحسنی قبل از دعاء مستحب است. (پایان) وَ لا تَجهَر بِصَلاتِک‌َ وَ لا تُخافِت بِها وَ ابتَغ‌ِ بَین‌َ ذلِک‌َ سَبِیلًا خدای تعالی رسولش را امر فرمود که در نماز مراعات امر وسط بنما نه زیاد بلند بخوان و نه زیاد آهسته حدّ وسط بین آنرا نگاه دار، شاید نظر باین باشد که چون در همه کاری حدّ وسط نیکو است و افراط و تفریط در هیچ امری مطلوب نیست در نماز نیز که بهترین اعمال است بایستی مراعات آن بشود.
وَ قُل‌ِ الحَمدُ لِلّه‌ِ الَّذِی لَم یَتَّخِذ وَلَداً وَ لَم یَکُن لَه‌ُ شَرِیک‌ٌ فِی المُلک‌ِ وَ لَم یَکُن لَه‌ُ وَلِی‌ٌّ مِن‌َ الذُّل‌ِّ وَ کَبِّره‌ُ تَکبِیراً خطاب برسول است که بگو حمد و ستایش مخصوص خداوندی است که هیچ اولاد نگرفته چنانچه یهودیها گویند عزیر إبن اللّه است و عیسویان گویند مسیح إبن اللّه است یا جماعت دیگری مثل مشرکین که ملائکه را دختران خدا

صفحه : 378
مینامند و حمد و ستایش مر خدائی را است که در مملکت خود شریک ندارد و برای او دوستی نمیباشد که او را در ایجاد ممکنات یا در تدبیر نظام خلقت معاون خود بگرداند و باراده خود میآفریند و بقدرت و استیلاء خداوندی خود همه را روزی میدهد و بعلم ازلی خود ما یحتاج همه را بقدر صلاح دید خود منظّم و مرتّب میگرداند و از حال هیچ ذرّه‌ئی از ذرّات عالم غافل نیست و حمد و ستایش خدائی را است که منزّه است از اینکه خوار گردد و محتاج بدوست و کمک کار شود ای رسول اکرم او را تکبیر نما و ببزرگی و عظمت او را یاد نما.
اینک از سورة الرعد الی آخر سورة الاسراء از تفسیر مخزن العرفان در علوم قرآن بپایان رسید.
بقلم:
کمترین خادمه‌ئی از خدام آل رسول (ص) و کوچکترین ذره‌ئی از ذراری بتول (ع) در روز جمعه دهم شهر شعبان المعظم 1391 هجری قمری مطابق با روز نهم مهر ماه شمسی 1350 و هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن و هو بکل شیئی علیم

جلد هشتم‌

مقدمه‌

بسم اللّه الرحمن الرحیم رسالت پیامبران و نزول کلام الهی برای تربیت انسان و سیر او از دنیای مادیت و حیوانیت به کمال معنوی و مقام والای خلیفه الهی است.
سخن گفتن از پیامبران و رسالت رسل الهی نه از عهده‌ی ما برمی‌آید و نه در آن مقام علمی معنوی هستیم که در اینکه مقدمه از آن سخن گوئیم چه بهتر که قلم را بدست آن کسی دهیم که خود فرزند پیامبر و رسالت پیامبران را بدوش دارد و همچون جد بزرگوارش پیامبر اسلام به تربیت نفوس پرداخته و بشریت را در اینکه دنیای الحادی و شرک متوجه‌ی اسلام نموده و جامعه‌ی ایران را از جهل و جاهلیت شاهنشاهی رهانیده و مملکت را به مملکت رسول اللّه مبدل ساخته و امت مسلمان را همه سربازان حضرت بقیه اللّه الاعظم ارواحنا له الفداء نموده و ملل مسلمان را بجنگ با کفار غربی و ملحدان شرقی فرا خوانده و امت را مسلح بایمان که با دستی قرآن و دست دیگر سلاح بجنگ شیاطین فرستاده و تمامی دعوا را بر سر اسلام قرار داده و مرز دوست و دشمن را فقط و فقط اسلام قرار داده است.
لذا چه کسی سزاوارتر از اینکه عارف وارسته و عالم عامل و عبد صالح خداست که در باره‌ی انبیاء سخن گوید، که میفرماید:
هُوَ الَّذِی بَعَث‌َ فِی الأُمِّیِّین‌َ رَسُولًا مِنهُم یَتلُوا عَلَیهِم آیاتِه‌ِ وَ یُزَکِّیهِم وَ یُعَلِّمُهُم‌ُ الکِتاب‌َ وَ الحِکمَةَ انگیزه‌ی بعثت را در اینکه آیه‌ی شریفه ذکر میفرماید که خدای تبارک و تعالی است که در بین امیین و بی‌سوادها، کسانی که تربیت و تعلیم الهی نداشته‌اند، رسول فرستاده است تا اینکه آیات خدا را بر آنها قرائت کند و آنها را با قرائت آیات قرآن و تربیت‌هایی که حدود شده است در تعلیمات الهی، آنها را به مردم عرضه کند و تزکیه کند آنها را، تعلیم کند بر آنها کتاب و حکمت را. در اینکه آیه نکات زیادی هست راجع به اهمیت تربیت معلم و تعلم با تعبیر هو الذی او است که اینکه کار را کرده است و مثل یک مطلب با اهمیتی است که میفرماید:
هُوَ الَّذِی بَعَث‌َ اینکه است که فرستاده است بین مردم و همه‌ی عالم امی، هستند حتی آنهایی که به حسب ظاهر درسهایی خوانده‌اند و به حسب ظاهر درسهایی خوانده‌اند و به حسب ظاهر صنایعی را میدانند و مسائل را اطلاع بر آن دارند. لاکن هم آنها نسبت به آن تربیتی که از جانب خدا بوسیله‌ی انبیاء به آنها میشود همه امی هستند، همه در ضلال مبین هستند. تنها راه تربیت و تعلیم راهی است که از ناحیه‌ی وحی و مربی همه‌ی عالم رب العالمین، تنها اینکه راهی است که از ناحیه‌ی حق تعالی ارائه میشود و آن تهذیبی است که با تربیت الهی به وسیله‌ی انبیاء، مردم تربیت میشوند و آن علمی است که به وسیله‌ی انبیاء بر بشریت عرضه میشود و آن علمی است که انسان را به کمال مطلوب خودش میرساند» 18/ 10/ 1359 ولی آنچه ما امروز چه در داخل مملکت از سوی غربزدگان یا شرقزدگان و در خارج از مرزها علم‌پرستی‌ها، علم‌دوستی‌ها، علم‌محوری‌ها، علم‌فروشی‌ها ... که همه از مغزهای افراد مشرک و ملحد و منافق تراوش نموده که یا ریشه‌ی دهری‌گری یا هوای نفسانی و غرور حیوانی. و اخیرا هم با تفکر التقاطی رو برو شده‌ایم. در طی چهل سال اخیر روشنفکران غربزده یا شرقزده با استفاده از تفکرات بیگانه و التقاطش با مبانی قرآنی اسلامی، تفکرات التقاطی بوجود آورده که یا بسوی بلوک کاپیتالیسم است یا کمونیسم و اینکه چه بسا از سوی افراد دلسوز برای مذهب بوجود آمده باشد؟؟؟؟ و اخیرا مزدوران روس و روس‌پرستان مزدور با شیادی خاصی خواسته‌اند تضاد میان اسلام و مارکسیسم را از میان برداشته و خواسته‌اند اسلام انقلابی را با سوسیالیسم علمی آشتی دهند؟؟؟؟ اینکه نه از بابت حسن نیت که سوء نیت است و در پشت سر اینکه دسیسه، استعمار کرملین است ...
حال باید با اینکه جریانات انحرافی و گمراه کننده، چگونه برخورد کرد.
آیا بازگشت بقرآن!
آیا بازگشت به امامت!
یا طبق وصیت حضرت رسول اکرم (ص) اطاعت و پیروی کامل از قرآن و عترت میتواند سعادت دنیوی و اخروی‌مان را تضمین نماید.
امام میفرمایند:
«ادعیه لسان قرآن است، ادعیه شارح قرآن هستند» ... مردم را نباید از دعا جدا کرد ... ما نباید بگوییم: که قرآن را ما داریم، دیگر ما به پیغمبر کاری نداریم، جدا از هم نیستند، مطلب همان است و با هم هستند
«لن یفترقا حتی بردا علی الحوض»
افتراقی در کار نیست، ما اگر بخواهیم حساب را جدا کنیم، قرآن علی حده باشد و ائمه علی حده باشند و ادعیه هم علی حده باشند و ادعیه را هم بگوئیم که: ما کاری به ادعیه نداریم ...»
آری امام اینکه سالک الی اللّه و قطب راهیان صراط مستقیم آن گونه که خود رفته و میرود ما را راهنمایی بسوی حق و حقیقت می‌نماید تا از هر گونه التقاطی یا چپ‌گرایی و غرب‌گرایی بر حذر بوده و آن گونه که خدا میخواهد عبد باشیم و عابد. نه از هوای نفس و انانیت در ما اثری باشد نه از مقام‌پرستی و دنیاطلبی.
حال بهتر آن است که نگاهی گذرا به صفات و مشخصات حضرت ختمی مرتبت محمّد بن عبد اللّه (ص) پیامبر اسلام نموده و همانگونه که خدای منان او را اسوه‌ی حسنه قرار داده و شاهد بر امت نموده، خویشتن را بسازیم و از پیامبرمان در ما نشانه‌هایی باشد.
سفینه البحار مجلد 1 مینویسد:
پیامبر از بس با حیا بود هر کس از او چیزی میخواست باو میداد و حیاء میفرمود محرومش نماید.
سفینه البحار از انس حدیث میکند که:
ده سال خدمت رسول خدا را میکردم هرگز بمن کلمه ناهنجاری نفرمود و بخاطر کاری که کردم نفرمود چرا کردی و بخاطر چیزی که انجام ندادم نفرمود چرا نکردی.
انس گوید:
رسول خدا بظرف شیری افطار میکرد و مقداری هم برای سحرش میگذاشت و گاهی یک خوراک شیر بیشتر نداشت. و گاهی هم نان را در آن میگذاشت و میل میفرمود.
انس گوید:
شبی شیر را برای پیامبر آماده کردم ولی ایشان دیر آمدند. گمان کردم بعضی از یارانش او را دعوت نموده، لذا شیر را خود نوشیدم.
پیامبر پس از ساعتی از شب آمد و چیزی نفرمود. از یکی از یاران پرسیدم: آیا رسول خدا در جایی افطار فرموده بود. گفت: نه.
آن شب را جز خدا کسی نداند چه بر من گذشت از غصه اینکه پیامبر از من شیر را بخواهد و نیابد.
پس رسول خدا آن شب را گرسنه بود و روز را روزه داشت و از من شیر نخواست و تا کنون هم از آن سخنی بمیان نیاورده است.
1- امام حسن فرمود: پیامبر بسیار بزرگوار و با شخصیت بود.
2- امام حسن فرمود: پیامبر پیوسته هاله‌ای از خون وجودش را فرا گرفته بود، همواره فکر میکرد، راحت و آسایش برایش وجود نداشت، بی‌ضرورت حرف نمیزد، سکوتش طولانی بود، سخن را بگوشه لب تمام میکرد.
3- امام حسن فرمود: پیامبر چون غضبناک میگشت هیچ چیز آتش غضبش را فرو نمینشانید تا وقتی که او را در راه حق یاری کنند و هرگز برای خود خشمگین نمیشد و برای خود جوش نمیزد.
4- امام حسین فرمود: پیامبر اکرم جز در سخنان سودمند دهان فرو میبست و بین مردم الفت ایجاد مینمود و از ایجاد تفرقه پرهیز مینمود.
5- امام حسین فرمود: پیامبر بزرگ هر قومی را گرامی میداشت.
6- امام حسین فرمود: بهترین مردم در نزد پیامبر آن کس بود که خیر خواهیش بیشتر بود و کسی نزد او منزلتی بزرگتر داشت که مواساه و یاری و همکاری زیادتر مینمود.
7- امام حسین فرمود: پیامبر اکرم نمینشست و برنمیخاست مگر با ذکر نام خدای متعال و برای خود جایگاه مخصوصی قرار نمیداد. و دیگران را هم از اینکار نهی میفرمود.
8- امام حسین فرمود: پیامبر چون به مجلسی وارد میشد هر جا که خالی بود همانجا مینشست و دیگران را هم باین عمل امر مینمود.
9- امام حسین فرمود: پیامبر چون به مجلسی وارد میشد بهر یک از اهل مجلس بمقدار و در خور حالش توجه میکرد که یک نفر نپندارد که دیگری نزد او برتر و گرامیتر است.
10- امام حسین فرمود: مردم از اخلاق و سعه صدر پیامبر در راحت و فراخی بودند.
11- امام حسین فرمود: پیامبر برای مردم پدری مهربان بود و همگان در نزد او از نظر حقوق در یک درجه قرار داشتند.
12- امام حسین فرمود: مجلس پیامبر مجلس علم و شرم و صبر و امانت بود. در مجلس وی صداها بلند نمیگشت و حرمت کسی هتک و توهینی نمیشد و لغزشهای کسی بر ملا نمیگشت.
13- امام حسین فرمود: در نزد پیامبر بزرگان احترام و توقیر میشدند و کوچکها و خردها مورد رحمت و شفقت قرار میگرفتند و حاجتمندان را بر خود ترجیح میدادند.
14- امام حسین فرمود: پیامبر همواره خوشرو، سهل‌گیر، نرمخو بود.
15- امام حسین فرمود: پیامبر خشونت و تندخویی نداشت، پرخاشجویی و دشنام‌گویی ننمود، عیبجویی و یا مداحی نمیکرد، از آنچه نمیپسندید تغافل میفرمود و در عین حال کسی را مأیوس نمیساخت و دیگران را که بدان مایل بودند ناامید و رانده نمیکرد.
16- امام حسین فرمود: پیامبر از جدا و پرگویی و از کارهای بیهوده، خود را محفوظ میداشت.
17- امام حسین فرمود: چون کسی در مجلسی شروع بسخن گفتن میکرد پیامبر کاملا ساکت شده گوش فرا میدادند تا حرفش بپایان رسد.
18- امام حسین فرمود: پیامبر در برابر غربت سخت شکیبا بود.
19- امام حسین فرمود: پیامبر در برابر سخنان خشن و تند و سؤالهای بی‌رویه مردم تحمل بخرج میداد.
20- امام حسین فرمود: پیامبر هیچگاه اجازه نمیداد کسی او را بسیار ستایش کند.
21- امام حسین فرمود: پیامبر کلام هیچکس را نمیبرید مگر آنکه از حد تجاوز میکرد، در اینکه صورت یا برمی‌خواست، یا او را از ادامه کلام نهی میفرمود.
22- امام حسین فرمود: پیامبر در سکوت یکی از چهار حالت را داشت:
یا حلم، یا حذر، تقدیر، تفکر.
23- انس بن مالک گوید: پیامبر همواره بیماران را عیادت مینمود.
24- انس بن مالک گوید: پیامبر جنازه‌ها را تشییع میکرد و دعوت بندگان را اجابت مینمود.
25- إبن عباس گوید: پیامبر همواره بر خاک مینشست و بر زمین غذا میخورد.
26- انس گوید: پیامبر به کودکانی گذشت و بایشان سلام کرد، و به آنها خوراکی پخش کرد.
27- عایشه گوید: پیامبر چون در خانه بود، جامه‌اش را میدوخت و نعلین خود را پینه میکرد، و کارهایی که یک مرد با اهل خود میکند مینمود.
28- از ابی سعید خدری آمده است که: پیامبر سخت با حیا بود و هیچگاه از او در خواست چیزی نمیشد جز اینکه عطا میفرمود.
29- إبن مسعود گوید: پیامبر فرمود: هیچکس از اصحاب من برای من سخن‌چینی نکند و چیزی را که پشت سرم شنیده بمن نرساند که من دوست دارم با دلی صاف و سینه‌ای سالم از بین شما بروم.
30- امام علی فرمود: پیامبر سخت‌ترین مردم و خوش مجلس‌ترین مردم بود، هر کس با وی معاشرت و آمیزش میکرد و او را میشناخت بوی محبت میورزید.
31- إبن عباس گوید: پیامبر فرمود: من تربیت شده خداوندم و علی ادب شده‌ی من است.
32- إبن عباس گوید: پیامبر فرمود: پروردگارم مرا به سخاوت و نیکی امر کرده، و از بخل و جفاکاری نهی نموده و هیچ چیز نزد خداوند متعال از بخل و بد اخلاقی مبغوضتر نمیباشد.
33- امام علی فرمود: پیامبر دارای صفات زیر بود:
دست و دل‌بازترین مردم، با جرئت‌ترین و راستگوترین و وفا کننده‌ترین و نرمخوترین مردم بود، از نظر قوم و عشیره کریمتر و برتر بود. هر کس او را زیارت میکرد در برخورد اول هیبتی بزرگ از وی احساس میکرد و چون با وی معاشرت مینمود و اخلاق او را میشناخت باو محبت پیدا میکرد، هرگز پیش از او و بعد از او کسی همانند او ندیده‌ام.
34- انس گوید: پیامبر اکرم اگر سه روز یکی از اصحاب را نمیدید از حالش جویا میشد، اگر میگفتند غایب است برایش دعا میکرد، و اگر نه بدیدنش میشتافت.
35- جابر گوید: نبی اکرم در بیست و یک جنگ شرکت کرد.
صاحب سفینه البحار در مجلد اول مینویسد:
هنگامی که دندان پیامبر اکرم را در جنگ احد شکستند، یارانش از شدت ناراحتی گفتند:
یا رسول اللّه مشرکین را نفرین نمائید.
پیامبر فرمود:
من بسیار لعن کننده فرستاده نشده بلکه خواننده بسوی خداوند و برای رحمت فرستاده شده‌ام. علامه مجلسی در عین الحیوة گوید:
از حضرت علی منقول است که:
رسول خدا نان گندم تناول نفرمود و از نان جو هرگز سه مرتبه متوالی سیر نخورد چون از دنیا رفت زرهش نزد یهودی به چهار درهم مرهون بود هیچ طلا و نقره از او نماند با آنکه عرب مسخر او شده بود و غنیمت‌های عظیم از کفار بدست او آمده بود روزی بود که سیصد هزار درهم و چهار صد هزار درهم قسمت میفرمود شب سائل میآمد سؤال میکرد میفرمود «و اللّه» که نزد آل محمّد امشب یک صاع جو و یک ساع گندم و یک درهم و یک دینار نیست منقول است که بر الاغ بی‌پالان سوار میشدند نعلین خود را بدست مبارک پینه میکردند و بر اطفال سلام میکردند و بر روی زمین با غلامان چیزی تناول مینمودند که بروش بندگان مینشینم و بروش بندگان طعام میخورم کدام بنده از من سزاوارتر است بتواضع و بندگی خدا.
در زمینه‌ی صفات و مشخصات مقام مقدس نبوی ما یادداشتهای بسیاری داشتیم که بیش از اینکه را در اینکه مقدمه صلاح ندیدم امیدوارم در موارد دیگر و بمناسبت‌های مختلف اینکه مبحث را کامل نمائیم.
خداوند همه‌ی ما را پیرو حقیقی رسول اللّه و ولی اللّه قرار داده تا بتوانیم در پرتو رهبری الهی روح اللّه از زمره‌ی سربازان بقیه اللّه قرار گیریم.
و السلام علی عباد اللّه الصالحین و العاقبه للمتقین 4/ 4/
1362

صفحه : 2

‌سورة الکهف‌

اشاره

1362مکیة و هی مائة و احدی عشر آیة

[سوره الکهف (18): آیات 1 تا 12]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
الحَمدُ لِلّه‌ِ الَّذِی أَنزَل‌َ عَلی عَبدِه‌ِ الکِتاب‌َ وَ لَم یَجعَل لَه‌ُ عِوَجاً (1) قَیِّماً لِیُنذِرَ بَأساً شَدِیداً مِن لَدُنه‌ُ وَ یُبَشِّرَ المُؤمِنِین‌َ الَّذِین‌َ یَعمَلُون‌َ الصّالِحات‌ِ أَن‌َّ لَهُم أَجراً حَسَناً (2) ماکِثِین‌َ فِیه‌ِ أَبَداً (3) وَ یُنذِرَ الَّذِین‌َ قالُوا اتَّخَذَ اللّه‌ُ وَلَداً (4)
ما لَهُم بِه‌ِ مِن عِلم‌ٍ وَ لا لِآبائِهِم کَبُرَت کَلِمَةً تَخرُج‌ُ مِن أَفواهِهِم إِن یَقُولُون‌َ إِلاّ کَذِباً (5) فَلَعَلَّک‌َ باخِع‌ٌ نَفسَک‌َ عَلی آثارِهِم إِن لَم یُؤمِنُوا بِهذَا الحَدِیث‌ِ أَسَفاً (6) إِنّا جَعَلنا ما عَلَی الأَرض‌ِ زِینَةً لَها لِنَبلُوَهُم أَیُّهُم أَحسَن‌ُ عَمَلاً (7) وَ إِنّا لَجاعِلُون‌َ ما عَلَیها صَعِیداً جُرُزاً (8) أَم حَسِبت‌َ أَن‌َّ أَصحاب‌َ الکَهف‌ِ وَ الرَّقِیم‌ِ کانُوا مِن آیاتِنا عَجَباً (9)
إِذ أَوَی الفِتیَةُ إِلَی الکَهف‌ِ فَقالُوا رَبَّنا آتِنا مِن لَدُنک‌َ رَحمَةً وَ هَیِّئ لَنا مِن أَمرِنا رَشَداً (10) فَضَرَبنا عَلَی آذانِهِم فِی الکَهف‌ِ سِنِین‌َ عَدَداً (11) ثُم‌َّ بَعَثناهُم لِنَعلَم‌َ أَی‌ُّ الحِزبَین‌ِ أَحصی لِما لَبِثُوا أَمَداً (12)

صفحه : 3
سورة الکهف در مکّه نازل گردیده مگر آیه وَ اصبِر نَفسَک‌َ مَع‌َ الَّذِین‌َ یَدعُون‌َ رَبَّهُم که إبن عباس گفته در مدینه نازل گردیده و عدد آیات آن صد و یازده است بعدد بصری و صد و ده بعدد کوفی و صد و شش بعدد شامی و صد و پنج نزد حجازی. (منهج)

(ترجمه)

بنام ایزد هستی‌بخش صاحب رحمت عام و خاص
سپاس و ستایش مخصوص آن خدایی است که بر بنده خود محمّد (صلی اللّه علیه و آله و سلّم) اینکه کتاب (قرآن) را نازل گردانید و در آن هیچ نقص و کجی نگذاشت (1)
(و قرآن کتابی است) ثابت و استوار نزد پروردگار تا اینکه کفار را بعذاب سخت بترساند و مژده بدهد بمؤمنینی که اعمال نیکو مینمایند به اینکه اجر نیکو برای آنها (آماده) شده (2)
و در آنجا زندگانی ابدی خواهند داشت (3)
و تهدید بنماید آنهایی را که گفتند خدا اولاد گرفته (4)
نه آنان و نه پدرانشان علم بگفتارشان ندارند بزرگ است اینکه کلمه‌ای که از دهنشان بیرون میآید و نمیگویند مگر دروغ (5)
ای محمّد (ص) اگر ایمان نیاورند از شدت حزن نزدیک است خود را هلاک بنمایی (6)
بدرستی ما قرار دادیم آنچه در زمین است زینت و آن را آراسته گردانیدیم برای اهل زمین تا اینکه آنها را بیازمائیم که کدام یک از آنها عملشان نیکوتر است (7)
و حقیقة ما آنچه زینت زمین است میگردانیم ویران

صفحه : 4
و بی‌گیاه (8)
ای رسول آیا تو گمان میکنی داستان یاران کهف و رقیم از علامت قدرت ما عجیب است نه چنین است (9)
(ای محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلّم) یاد کن آن وقتی که آن جوانان اصحاب کهف) در غار کوه جای گرفتند و گفتند پروردگار ما از جانب خود بر ما رحمت عطاء نما و برای ما وسیله رشد و هدایت کامل مهیّا گردان (10)
و ما بر گوشهای آنها حجاب زدیم و سالهای شمرده شده آنها را در غار خواب نمودیم (11)
پس از آن آنها را برانگیختیم (بیدارشان کردیم) تا اینکه بدانیم کدام یک از آن دو گروه مدت لبث خود را در آن غار بهتر شماره نموده‌اند (12)

توضیح آیات‌

الحَمدُ لِلّه‌ِ الَّذِی أَنزَل‌َ عَلی عَبدِه‌ِ الکِتاب‌َ وَ لَم یَجعَل لَه‌ُ عِوَجاً قَیِّماً (قیّما) منصوب است بفعل مقدر یعنی (جعله قیّما) او را مستقیم گردانید در اینکه آیه مطالبی مندرج گردیده:
اول- ببشر تذکر میدهد و طریق حمد و ستایش خود را از قبل قرآن بوی میآموزد که چگونه بایستی خدای خود را ستایش بنمایی، حمد و ستایش و ثناء را مخصوص بآن خدایی گردانی که از راه لطف و کرم برای هدایت بشر قرآن را بر بنده مقرّب خود فرود آورده.
دوم- اشاره است بعظمت قرآن که انزال قرآن را بلا واسطه بخود نسبت میدهد و خود را بقرآن معرفی مینماید زیرا که در مقام توصیف خود فرمود (اللّه) آن کسی است که بر بنده خود کتاب (قرآن) را نازل گردانیده و بما ارشاد مینماید که از قبل قرآن طریق بندگی و سعادت خود را بیابیم.
سوم- رسول گرامی خود را بمقام عبودیت و بندگی که بالاترین مقامات ممکنات است معرفی نموده و او را ستوده به اینکه بهترین کتابهای آسمانی که متّصف بکلام اللّه است بر او نازل گردانیده.

صفحه : 5
چهارم- دو صفت از اوصاف بزرگ قرآن را تذکر میدهد: یکی آنکه در آن نقصی و کجی یافت نمیگردد، قرآن ریسمان محکمی است بین او و جهانیان و طریق مستقیمی است بسوی پروردگار عالمیان، و دیگر از اوصاف قرآن اینکه است که آن ثابت و استوار است و از نزد حق تعالی فرود آمده. اشاره به اینکه قرآن کلام الهی است و از معدن صدق و حقیقت از عالم قدس تنزّل نموده و بصورت الفاظ و حروف در اینکه عالم طبیعت ظهور کرده.
لِیُنذِرَ بَأساً شَدِیداً مِن لَدُنه‌ُ وَ یُبَشِّرَ المُؤمِنِین‌َ الَّذِین‌َ یَعمَلُون‌َ الصّالِحات‌ِ أَن‌َّ لَهُم أَجراً حَسَناً چون هر موجودی که در اینکه عالم طبیعت ظهور نمود چهار علّت دارد: علت فاعلی، علّت غایی. علت صوری، علّت مادّی. البته قرآن نیز باعتبار وجود ظاهری آن از آن چهار علت خالی نیست. علت مادی و صوری آن همان است که بصورت الفاظ و حروف و جملات بین جلدین قرار گرفته، و علت فاعلی آن ذات ذو الجلال الهی است که متکلّم است و قرآن کلام او است، و علت غایی آن همانست که در آیه تذکر داده و به (لام) غایت خبر میدهد که قرآن را از جانب خود نازل گردانیدیم برای اینکه کافرین و مشرکین را بتهدیدات سخت از عذاب دردناک بترساند، و بمؤمنین بشارت دهد که آن کسانی که عمل نیکو نموده‌اند دو پاداش و فضیلت بزرگ بآنها مژده میدهد: یکی آن کی برای آنان است اجر نیکو و آن دار کرامت الهی است و آن مقامات بلندی است که بنیکوکاران وعده داده شده. و دیگر (ماکِثِین‌َ فِیه‌ِ أَبَداً) که فضیلت بالاتر از نعمتها و کرامتی که بمؤمنین عطاء میگردد اینکه است که نعمتهای آنها دائمی و همیشگی خواهد بود وَ یُنذِرَ الَّذِین‌َ قالُوا اتَّخَذَ اللّه‌ُ وَلَداً (الی قوله تعالی) إِلّا کَذِباً و او، در (و ینذر) حرف عطف است آیه را بآیه بالا عطف میدهد که از جمله خصوصیات قرآن اینکه است که تهدید میکند و میترساند آنهایی را که گفتند خداوند اولاد گرفته در حالی که در اینکه نسبت ناروا نه برای خود آنها علمی

صفحه : 6
و دانشی است و نه برای پدران پیشین آنان و اینکه بزرگتر کلمه دروغ و رکیک نامعقولی است که بدون فکر و رویّه از دهن آنان خارج میگردد و اینکه چنین دروغی است که از فرط بزرگی آن در سوره مریم آیه 89 فرموده تَکادُ السَّماوات‌ُ یَتَفَطَّرن‌َ مِنه‌ُ وَ تَنشَق‌ُّ الأَرض‌ُ وَ تَخِرُّ الجِبال‌ُ هَدًّا أَن دَعَوا لِلرَّحمن‌ِ وَلَداً.
فَلَعَلَّک‌َ باخِع‌ٌ نَفسَک‌َ عَلی آثارِهِم إِن لَم یُؤمِنُوا بِهذَا الحَدِیث‌ِ أَسَفاً خطاب برسولش مینماید که تو از شدّت حزن و اندوه بر کفر آنان و باین کلمه بزرگی که از دهن آنها بیرون میآید چنان محزون و متأسّفی که شاید خودت را از غصّه بکشی و آیه اشاره بجدّیت و استقامت و پایداری رسول است بر تبلیغ امر رسالت، و شاید نظر بعلم حضرتش باشد که اینکه سیه بختان در اثر کفر و نسبت ولد بخدا دادن خود را در چه مهلکه بزرگی انداخته‌اند و تو از شدّت تأسف بر حال آنها و آن عذاب سختی که برای آنان مهیّا گردیده چنین متأسفی که نزدیک است خود را هلاک گردانی.
إِنّا جَعَلنا ما عَلَی الأَرض‌ِ زِینَةً لَها لِنَبلُوَهُم أَیُّهُم أَحسَن‌ُ عَمَلًا بعضی (ما) را بمعنی من موصوله گرفته‌اند یعنی انبیاء و اولیاء و حکماء و علماء زینت زمینند که زمین بوجود آنها برپا است.
آیه ظاهرا میخواهد برای تسلّی دل رسولش که بداند حکمت و سنت الهی چنین اقتضاء نموده بوی خبر میدهد که ما زمین را زینت و آراسته گردانیدیم و بانواع و اقسام زیبایی‌ها از اشجار و نباتات و حیوانات و دریاها و کوه‌ها و مناظر طبیعی زینت دادیم و بانواع جواهرات آراسته گردانیدیم و چنین کردیم برای اینکه اهلش را بیازمائیم و آنان را در مورد امتحان واقع گردانیم تا دانسته شود که کدام یک عملشان نیکوتر است.
وَ إِنّا لَجاعِلُون‌َ ما عَلَیها صَعِیداً جُرُزاً (صعید) جایی را گویند که گیاهی در آن نباشد، و (جرز) زمینی است که نباتی از آن روئیده نمیشود.

صفحه : 7
خلاصه ذات احدیت بشر را متنبّه میگرداند که بدانید زینت و زیبائیها که در زمین مشاهده مینمائید برای اینها حقیقت ثابتی نیست بلکه زمین را اینطور مجلّل و مزیّن گردانیده که افراد بشر را بیازماید که کدام یک بفریب نفس و شیطان آن را ثابت و پایدار می‌پندارد و در طلب آن پافشاری نموده از راه مستقیم منحرف گردیده و پابند حظوظات نفسانی گشته و مبدء و مآل امر خود را فراموش نموده و خود را بدرک اسفل سافلین طبیعت پرتاب گردانیده و چه کسی پیروی عقل و شرع را نموده و قدم پشت قدم اولیاء حق تعالی گذارده و در مورد امتحان حائز مقام بلند گردیده.
أَم حَسِبت‌َ أَن‌َّ أَصحاب‌َ الکَهف‌ِ وَ الرَّقِیم‌ِ کانُوا مِن آیاتِنا عَجَباً خطاب برسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم است که آیا تو چنین گمان میبری که اصحاب کهف و رقیم که سیصد و ده سال در غار زنده و در خواب بودند از آیات عجیب ما بودند بلکه داستان آنان عجیب‌تر از آفرینش و اوضاع شگفت‌آور جهانی نیست (الکهف) مغاره وسیعی است در کوه، و بین مفسرین در معنی (الرقیم) گفتاری است، بقولی آن لوحی است از سنگ که در آن قصّه اصحاب کهف ثبت شده و بر درب غار آویخته گردیده، و بقولی آن نام وادی و محلی است که کهف در آنجا است، و بقولی کهف اسم آن شهری است که اصحاب کهف از آن بیرون رفتند، و اصحاب رقیم آن سه نفری بودند که داخل غار شدند و درب غار بسته گردید و هر یک از آنان دعاء نمودند بآن عملی که برای خدا از روی خلوص انجام داده بودند و درب غار برای آنها باز گردید و نجات یافتند (عجبا) خبر (کانوا) است. (خلاصه از طبرسی) إِذ أَوَی الفِتیَةُ إِلَی الکَهف‌ِ فَقالُوا رَبَّنا آتِنا مِن لَدُنک‌َ رَحمَةً وَ هَیِّئ لَنا مِن أَمرِنا رَشَداً وقتی اصحاب کهف از ترس دشمن که میخواست آنها را از یکتاپرستی و دین حق بیرون کند فرار نمودند و داخل مغاره کوه گردیدند آن وقت از روی

صفحه : 8
خلوص و حقیقت گفتند ای پروردگار ما بما رحمت عنایت نما و از مغفرت و رزق و امن ما را برخوردار گردان و برای ما آنچه رشد و سعادت و فیروزی ما در آن است بآسانی مهیّا گردان.
فَضَرَبنا عَلَی آذانِهِم فِی الکَهف‌ِ سِنِین‌َ عَدَداً الخ پس از آنکه آن جماعت وارد مغاره کوه شدند بامر حق تعالی پرده بر چشم آنها انداخته شد و آنان در سالهای بسیاری در غار خواب رفتند پس از آن خدا از خواب بیدارشان نمود تا آنکه معلوم شود کدام یک از آن جماعت بهتر میدانند که چند مدت در غار مکث نموده‌اند.
در بیان داستان اصحاب کهف ما در اینجا اقتصار میکنیم بر آنچه در تفسیر میر محمّد کریم از تواریخ استنباط نموده و چنین گفته:
توضیح- احوال اصحاب کهف در تواریخ باقوال مختلفه ذکر شده است حاصل آنها باختصار در اینجا ذکر میشود، مدتی بعد از عیسی بن مریم علیه السّلام در مملکت روم (که فعلا بنام ایطالیا مشهور است) دین مسیح علیه السّلام منتشر شد مردم بعبادت خداوند تعالی میل و رغبت کردند و مدتها در عبادت خدا بودند تا اینکه میان آنها پادشاهان فاسق و فاجری بظهور رسید مردم را از عبادت خدای یکتا باز داشته و بلهو و لعب و معصیت وادار نمودند.
از جمله آنها (دقیانوس) نام پادشاه روم و صاحب تاج و تخت گردید، رعیت را ببت‌پرستی و معصیت دعوت نمود چند نفر از بزرگان که اهل ایمان بودند دعوت وی را قبول نکرده و در دین و مذهب خود پایدار ماندند بعد از آن از قهر و غضب دقیانوس خوف کرده مقداری وجه برای مخارج خود برداشته پنهانی از شهر خارج شده هجرت نمودند.
بین راه بچوپانی رسیدند چوپان نیز با آنها همراه شد، سگ چوپان از صاحب خود جدا نشد عقب سر آنها رفت آنها بچوپان گفتند اینکه سگ را برگردان از صدای سگ بمحل اختفای ما پی‌خواهند برد چوپان هر چه سگ را زد و از

صفحه : 9
و از خود راند آن سگ برنگشت آخر الامر ناچار شده از سگ دست برداشتند و براه رفتن ادامه دادند در آن حوالی بکوهی رسیدند که در آن کوه غار وسیعی بود داخل آن غار شده متحصّن گردیدند، خداوند تعالی بقدرت کامله خود آنها را خوابانید چندین سال در حال خواب بدنهای آنها مانده و از پوسیدن محفوظ نمود (دقیانوس) هلاک شده چندین پادشاه پس از آن بسلطنت رسیدند و از بین رفتند تا اینکه در مملکت روم پادشاه عادل و صالحی صاحب اختیار گردید، در زمان او در باره قیامت و رجعت انسان بین مردم اختلاف شد، آن پادشاه عبادت کرده و از خداوند تعالی برای رفع اختلاف بین مردم و معلوم داشتن حقیقت چاره‌جویی نموده.
اراده و مشیّت الهی بر اینکه شد که برای اینکه پادشاه علامتی ظاهر سازد، پس اصحاب کهف را بیدار نمود و سگ آنها را هم که درب غار خوابیده بود از خواب بیدار نمود، اصحاب کهف بیکدیگر نظر کردند بعد از سلام و صحبت از تغییر حال یکدیگر تعجب کردند. لباسشان ضایع شده، رنگ صورتها تغییر یافته موها و ناخنهایشان بلند شده بود، گفتند مگر ما چقدر خوابیده‌ایم، یکی گفت یک روز، دیگری گفت نیم روز، آن یکی بوضعیّت خود نگریست گفت خداوند تعالی میداند چقدر خوابیده بوده‌ایم.
بعد از آن یک نفر بشهر فرستادند که برای آنها طعامی بیاورد و گفتند دقت کن که طعام پاک و پاکیزه باشد زیرا که در زمان دقیانوس هیچکس از نجاست پرهیز نمیکرد. آنها باعتقاد اینکه دقیانوس پادشاه است برای طعام سفارش کرده و جهت اختفای خودش اصرار بیشتر نمودند.
آن شخص حرکت کرد در نزدیکهای شهر همه چیز را متغیر دید بعد از آن بشهر داخل شده بهر طرف دید بازار و دکان و مردم همه تغییر یافته‌اند و دید مردم کنجکاوانه او را مینگرند ترسید که مبادا او را بشناسند و بدقیانوس خبر بدهند مضطربانه برای خریدن طعام بدکانی رسید پول درآورد و بصاحب دکان داد، دکان‌دار بعد از گرفتن پول بدقّت او را بررسی نمود آن شخص نیز بدقت او

صفحه : 10
تعجب کرد، بعد دکان‌دار پرسید اینکه پول را از کجا آورده‌ای گفت اینکه پول رواج اینکه شهر است دکان‌دار گفت چه می‌گویی اینکه سکّه دقیانوس است و از دقیانوس چند صد سال گذشته است، بشنیدن اینکه خبر مؤمن متحیر ماند.
دکاندار گفت اگر خزینه پیدا نموده‌ای بیا با هم شریک گردیم و آن را قسمت کنیم آن شخص قسم خورد، گفت من خزینه پیدا نکرده‌ام، دکاندار فهمید سرّی در اینکه کار نهفته است به حکومت خبر داد آن شخص در موقع بردنش نزد حکومت ترسید که مبادا دقیانوس باشد، امّا از علائم تغییر یافتن اعضاء حکومت تعجب نمود او را حضور پادشاه بردند دید پادشاه دقیانوس نیست قلبش قدری آرام شد، بعد پادشاه از او احوال پرسید و باو اطمینان داد که خوف نکند و بر او هیچ ضرری نخواهد بود.
آن شخص احوال را بیان نمود، پادشاه تعجب کرد گفت تو در اینکه شهر خانه و مسکن داشتی گفت بلی عیال و اولاد دارم پادشاه خود برخواست و با او بمنزلش رفتند گفت منزل من در اینکه جایگاه بود امّا اینکه منزل نیست تغییر یافته است از آن منزل پیر مردی بیرون آمد از او احوال‌پرسی کرد گفت بلی پدر بزرگ من بنام (تملیخا) با چند نفر در فلان تاریخ در زمان دقیانوس از اینکه شهر هجرت کرده بعد از آن از آنها علامتی ظاهر نشده است، از آن شخص پرسیدند اسم شما (تملیخا) است گفت بلی.
تملیخا مثل کسی که تازه از خواب بیدار شود از چگونگی با خبر شد از رفقایش پرسیدند گفت در فلان غار هستند و فعلا منتظر من میباشند پادشاه با اعیان و اشراف از شهر خارج شده و گفت باید رفت و آنها را زیارت کرد در بین راه تملیخا گفت اجازه بدهید جلوتر من بروم و آنها را از احوال با خبر سازم اجازه دادند، تملیخا جلوتر رفت و چگونگی را برای رفقای خود نقل نمود، پس همه دانستند که خداوند متعالی آنها را برای مردم علامتی قرار داده و پادشاه با اعیان و اشراف تعجب نمودند، و آنها بعد از آن بپادشاه گفتند که از تو توقع داریم

صفحه : 11
که از ما کنار شوید پادشاه و اطرافیان کنار رفتند آنها مناجات نموده از خداوند تعالی درخواست رجوع بحال اول یعنی مرگ نمودند خداوند تعالی آنها را قبض روح کرد بعد از مدّتی پادشاه از حال آنها مطّلع گردید حکم داد دهانه غار را چیده و مسجدی در آنجا بپا نمودند. (پایان)

[سوره الکهف (18): آیات 13 تا 20]

اشاره

نَحن‌ُ نَقُص‌ُّ عَلَیک‌َ نَبَأَهُم بِالحَق‌ِّ إِنَّهُم فِتیَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِم وَ زِدناهُم هُدی‌ً (13) وَ رَبَطنا عَلی قُلُوبِهِم إِذ قامُوا فَقالُوا رَبُّنا رَب‌ُّ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ لَن نَدعُوَا مِن دُونِه‌ِ إِلهاً لَقَد قُلنا إِذاً شَطَطاً (14) هؤُلاءِ قَومُنَا اتَّخَذُوا مِن دُونِه‌ِ آلِهَةً لَو لا یَأتُون‌َ عَلَیهِم بِسُلطان‌ٍ بَیِّن‌ٍ فَمَن أَظلَم‌ُ مِمَّن‌ِ افتَری عَلَی اللّه‌ِ کَذِباً (15) وَ إِذِ اعتَزَلتُمُوهُم وَ ما یَعبُدُون‌َ إِلاَّ اللّه‌َ فَأوُوا إِلَی الکَهف‌ِ یَنشُر لَکُم رَبُّکُم مِن رَحمَتِه‌ِ وَ یُهَیِّئ لَکُم مِن أَمرِکُم مِرفَقاً (16) وَ تَرَی الشَّمس‌َ إِذا طَلَعَت تَتَزاوَرُ عَن کَهفِهِم ذات‌َ الیَمِین‌ِ وَ إِذا غَرَبَت تَقرِضُهُم ذات‌َ الشِّمال‌ِ وَ هُم فِی فَجوَةٍ مِنه‌ُ ذلِک‌َ مِن آیات‌ِ اللّه‌ِ مَن یَهدِ اللّه‌ُ فَهُوَ المُهتَدِ وَ مَن یُضلِل فَلَن تَجِدَ لَه‌ُ وَلِیًّا مُرشِداً (17)
وَ تَحسَبُهُم أَیقاظاً وَ هُم رُقُودٌ وَ نُقَلِّبُهُم ذات‌َ الیَمِین‌ِ وَ ذات‌َ الشِّمال‌ِ وَ کَلبُهُم باسِطٌ ذِراعَیه‌ِ بِالوَصِیدِ لَوِ اطَّلَعت‌َ عَلَیهِم لَوَلَّیت‌َ مِنهُم فِراراً وَ لَمُلِئت‌َ مِنهُم رُعباً (18) وَ کَذلِک‌َ بَعَثناهُم لِیَتَسائَلُوا بَینَهُم قال‌َ قائِل‌ٌ مِنهُم کَم لَبِثتُم قالُوا لَبِثنا یَوماً أَو بَعض‌َ یَوم‌ٍ قالُوا رَبُّکُم أَعلَم‌ُ بِما لَبِثتُم فَابعَثُوا أَحَدَکُم بِوَرِقِکُم هذِه‌ِ إِلَی المَدِینَةِ فَلیَنظُر أَیُّها أَزکی طَعاماً فَلیَأتِکُم بِرِزق‌ٍ مِنه‌ُ وَ لیَتَلَطَّف وَ لا یُشعِرَن‌َّ بِکُم أَحَداً (19) إِنَّهُم إِن یَظهَرُوا عَلَیکُم یَرجُمُوکُم أَو یُعِیدُوکُم فِی مِلَّتِهِم وَ لَن تُفلِحُوا إِذاً أَبَداً (20)

صفحه : 12

ترجمه‌

ای رسول ما بر تو خبر اصحاب کهف را حکایت میکنیم بآنچه واقع و حقیقت است آنها جوانمردانی بودند که بپروردگارشان ایمان آورده بودند و ما بر هدایت آنها افزودیم (13)
و ما علاقه ایمان را در قلب آنها محکم گردانیدیم آن وقتی که نزد (دقیانوس) ایستادند و گفتند پروردگار ما پروردگار آسمانها و زمین است و ما هرگز بغیر از او خدایی را نخواهیم خواند که اگر چنین کنیم بحقیقت راه خطا و تعدّی را پیش گرفته‌ایم (14)
اینکه گروه خویشان ما که بغیر خدای (یکتا) خدایانی گرفتند چرا برای اثبات پرستش او حجت و دلیل روشنی نمیآورند و کی است ستمکارتر از آن کسی که بخدا افتراء بزند و دروغ بندد (15)
وقتی آن جماعت از مشرکین و از آنچه غیر از خدا میپرستیدند جدا گردیدند و عبادت ننمودند مگر خدا را (پس از آن بزرگ آنها گفت) جای گیرید در

صفحه : 13
غار کوه تا اینکه پروردگار شما رحمتش را برای شما پهن گرداند و برای شما مهیّا نماید چیزی را که بآن منتفع گردید (16)
و می‌بینی تو چون آفتاب طلوع کند میل میکند از غار آنها بسمت راست و موقع غروب از طرف چپ آنها دور میزند و آنها در وسط غار در آسایش میباشند و اینکه از آیات خدا است هر کس را که خدا هدایت نمود هدایت یافته و کسی را که گمراه گردانید تو هرگز نمی‌یابی برای او دوستی که راه راست باو بنماید (17)
و تو گمان میکنی آنها بیدارند در حالی که در خوابند و آنها را بپهلوی راست و پهلوی چپ میگردانیم و سگ آنها دو دست خود را بر آستانه غار پهن گردانیده و اگر تو بر آنها مطلع گردی از آنها پشت کرده فرار می‌نمایی و از هیبت آنها هراسان میگردی (18)
و اینکه چنین ما آنها را بیدار نمودیم تا اینکه میان خودشان صحبت و سؤال کنند گوینده‌ای از آنها گفت چه مقدار ما مکث نمودیم گفتند یک روز یا بعض از یک روز گفتند پروردگار شما عالم‌تر است بآنچه شما مکث نموده‌اید پس یکی را با پولتان بسوی شهر بفرستید و دقّت کند هر طعامی که پاکیزه‌تر است بگیرد و بیاورد و باید ملتفت باشد که احدی او را نشناسد (19)
بدرستی اگر اهل شهر مطّلع گردند و بر شما ظفر یابند شما را سنگسار میکنند یا اینکه شما را بملّت خود برمیگردانند و دیگر هرگز رستگار نخواهید شد (20).

صفحه : 14

توضیح آیات‌

نَحن‌ُ نَقُص‌ُّ عَلَیک‌َ نَبَأَهُم بِالحَق‌ِّ إِنَّهُم فِتیَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِم وَ زِدناهُم هُدی‌ً ای محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلّم ما داستان اصحاب کهف و شرح حال آنها را برای تو حکایت میکنیم (نبأهم) نبأ خبر با فائده بزرگ است که از او علم حاصل شود قال الراغب (النبأ، خبر ذو فائدة عظیمة یحصل به علم او غلبة ظن‌ّ و لا یقال للخبر فی الاصل نبأ حتّی یتضمن هذه الاشیاء الثلاثة). (پایان) و چون حکایت آنها از عجائب و امر غیر عادی بنظر میآید اینکه است که آن را (نبأ) نامیده، و شرح حال و گذارش آنان آن طوری که مطابق واقع و حقیقت است چنین است: آنها جماعتی بودند که از روی حقیقت و درستی بپروردگارشان ایمان آورده بودند و ما بر هدایتشان افزودیم.
وَ رَبَطنا عَلی قُلُوبِهِم إِذ قامُوا فَقالُوا رَبُّنا رَب‌ُّ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ لَن نَدعُوَا مِن دُونِه‌ِ إِلهاً لَقَد قُلنا إِذاً شَطَطاً (الی قوله تعالی)علی که مِرفَقاً چنانچه در شرح آنها گفته شده (دقیانوس) آن سلطان مشرک جبّار در زمان سلطنتش مؤمنین را میگرفت و بجبر و تهدید آنها را ببت‌پرستی امر مینمود از جمله جماعتی را که بنام اصحاب کهف شناخته شدند حاضر گردانید و بآنان گفت اگر بدین من و بت‌پرستی نگروید شما را سنگسار خواهم نمود، و چون ایمان در قلب آنها ریشه دوانده بود و در یکتاپرستی راسخ گردیده بودند در مقابل آن سلطان ظالم ایستادگی نمودند و گفتند پروردگار ما رب‌ّ و پرورش دهنده آسمانها و زمین است و ما هرگز بغیر او خدایی نمیخوانیم و اگر غیر از اینکه بگوئیم حقیقة ما حرف دور از حق و صواب گفته‌ایم.
و آنها با آن استقامت و عزمی که داشتند هیچ اندیشه نکردند و بر اثبات آلهه‌ای که آنها برای خود انتخاب نموده بودند طلب دلیل و حجت نمودند زیرا که هیچ مدّعایی را بدون دلیل ظاهر نتوان قبول نمود، و آنان را بارشاد عقلی

صفحه : 15
متذکر نمودند و گفتند کیست ظالم و ستمکارتر از کسی که بر خدا دروغ ببندد و بتهای ناچیزی را شریک خدای آسمانها و زمین گرداند، وقتی نصیحت آنها سودمند نگردید و دقیانوس گفت یکی از دو کار را بایستی انتخاب نمائید، یا بدین بت‌پرستی درآیید و سالم بمانید یا شما را سنگسار خواهیم نمود و گویند آن لعین بآنها چند روز مهلت داد که در کار خود فکر کنند که کدام یک از اینکه دو را انتخاب نمایند، آری کسی که ایمان در قلبش رسوخ پیدا نمود و قلبش مطمئن بایمان گردید اگر بدن او را قطعه قطعه نمایند دست از ایمانش برنمیدارد حکایات قرآن و تمثیلات آن تماما برای تذکّر و اندرز بشر است و باید بدانند چنانچه خودش در سوره العنکبوت آیه 2 فرموده أَ حَسِب‌َ النّاس‌ُ أَن یُترَکُوا أَن یَقُولُوا آمَنّا وَ هُم لا یُفتَنُون‌َ ما را متنبّه میگرداند که بمجرد اینکه اظهار ایمان نمائید از شما پذیرفته نمیشود مگر وقتی که در مورد آزمایش واقع گردید، اینکه بود که اینکه جماعت در مورد امتحان واقع گردیدند.
خلاصه آن جماعت وقتی دیدند چاره‌ای ندارند یا باید تسلیم دقیانوس گردند و بدین وی درآیند یا در کناری خود را پنهان دارند، آن مردان پاک از خانه و منزل و اهل و عیال دست برداشتند و از شهر بیرون رفتند و فکرشان مقصور بر عبادت حق تعالی گردید و در کهف منزل گرفتند و چون چنین بودند و از بوته امتحان خالص بیرون آمدند و برحمت خدا امیدوار بودند خداوند رحمت خود را برای آنها پهن گردانید و برای آنها کارشان را آسان ساخت و از کرم خود مسئول آنها را اجابت فرمود.
وَ تَرَی الشَّمس‌َ إِذا طَلَعَت تَتَزاوَرُ عَن کَهفِهِم ذات‌َ الیَمِین‌ِ وَ إِذا غَرَبَت تَقرِضُهُم ذات‌َ الشِّمال‌ِ وَ هُم فِی فَجوَةٍ مِنه‌ُ ذلِک‌َ مِن آیات‌ِ اللّه‌ِ الخ و از جمله تفضّلات الهی در باره آنها اینکه بود که برای اینکه بدن آنها از تابش آفتاب گداخته نگردد طوری مقرّر شده بود که خورشید بر اطراف

صفحه : 16
کهف آنها دور میزد، هنگام طلوع از طرف راست کوه طلوع مینمود و وقت غروب از طرف چپ کوه غروب مینمود و ضرری بآنها وارد نمیآمد زیرا ظاهرا کوه در نقطه قطب واقع بود.
و داستان اصحاب کهف از آیات خدا است که بمردم بفهماند که خداوند تعالی بر نگاه داشتن ارواح مردگان توانا و بر زنده نمودن آنها و اعاده روحشان در سرای دیگر ببدنشان قادر است و کسی که پس از اسباب هدایت که در دسترس هر کسی گذارده شده و بانواع و اقسام راهنمایی طریق هدایت را بوی آموخته پس او پیرو امر حق تعالی و مطیع سفرای الهی گردید چنین کسی بارشاد آنها از ضلالت و گمراهی نجات یافته و فضیلت و سعادت انسانی را دریافته و بکمال انسانیت فائز گردیده، لکن کسی که از راه حقیقت منحرف گردیده و دنبال رهروان بسوی حق تعالی را نگرفته البته گمراه میگردد و بچاه خود سری در لجن‌زار طبیعت فرو خواهد رفت و دیگر دوستی و فریادرسی نمی‌یابد که او را از چاه بدبختی نجات دهد.
وَ تَحسَبُهُم أَیقاظاً وَ هُم رُقُودٌ وَ نُقَلِّبُهُم ذات‌َ الیَمِین‌ِ وَ ذات‌َ الشِّمال‌ِ وَ کَلبُهُم باسِطٌ ذِراعَیه‌ِ بِالوَصِیدِ الخ (تحسبهم) خطاب است بهر کسی که آنها را ببیند (ایقاظ) جمع (یقظ) بکسر قاف است یعنی بیدار، زیرا که آنها خوابند و چشمهای آنها باز است کسی که بآنها نظر کند گمان میکند بیدارند، و بقولی بکثرت گردیدن آنها از راست بچپ که بدنشان در خاک نپوسد گمان میشود که بیدارند.
(باسط ذراعیه) حکایت حال ماضی است زیرا که اسم فاعل عمل نمیکند مگر وقتی که بمعنی مضارع باشد و سگ آنها در پیشگاه غار بر آستانه غار دو دست خود را پهن کرده و سر خود را روی دست گذارده و اگر تو بر آنها مطّلع شوی ترس و رعب تو را میگیرد و از آنان روی گردانیده فرار می‌نمایی.

صفحه : 17
وَ کَذلِک‌َ بَعَثناهُم لِیَتَسائَلُوا بَینَهُم قال‌َ قائِل‌ٌ مِنهُم کَم لَبِثتُم قالُوا لَبِثنا یَوماً أَو بَعض‌َ یَوم‌ٍ قالُوا رَبُّکُم أَعلَم‌ُ بِما لَبِثتُم (و کذلک) شاید اشاره باین باشد که آنان را بیدار نمودیم پس از خواب سیصد و ده ساله که دانسته شود که خداوند بر زنده کردن مردگان در قیامت قدرت دارد و عجیب بنظرشان نیاید.
خلاصه پس از بیدار شدن از حالاتشان فهمیدند خواب سنگینی رفته‌اند لکن مقدار آن را نمیدانستند، اینکه بود که یکی از آنها سؤال نمود که شما چه مقدار خواب بودید گفتند یک روز یا بعض از یک روز، گویند تملیخا که بزرگ آنها و داناتر بود بفراست فهمید که خیلی خواب رفته‌اند گفت خدا داناتر است که ما چه مقدار خواب بوده‌ایم.
فَابعَثُوا أَحَدَکُم بِوَرِقِکُم هذِه‌ِ إِلَی المَدِینَةِ فَلیَنظُر أَیُّها أَزکی طَعاماً فَلیَأتِکُم بِرِزق‌ٍ مِنه‌ُ (الی قوله تعالی) إِذاً أَبَداً و حکایت آن مشروحا بیان شده و چگونگی اطلاع آنها بر حال و مدت خوابشان هم بر خودشان و هم بر دیگران ظاهر گردید مختصر نمودیم.

صفحه : 18

[سوره الکهف (18): آیات 21 تا 27]

اشاره

وَ کَذلِک‌َ أَعثَرنا عَلَیهِم لِیَعلَمُوا أَن‌َّ وَعدَ اللّه‌ِ حَق‌ٌّ وَ أَن‌َّ السّاعَةَ لا رَیب‌َ فِیها إِذ یَتَنازَعُون‌َ بَینَهُم أَمرَهُم فَقالُوا ابنُوا عَلَیهِم بُنیاناً رَبُّهُم أَعلَم‌ُ بِهِم قال‌َ الَّذِین‌َ غَلَبُوا عَلی أَمرِهِم لَنَتَّخِذَن‌َّ عَلَیهِم مَسجِداً (21) سَیَقُولُون‌َ ثَلاثَةٌ رابِعُهُم کَلبُهُم وَ یَقُولُون‌َ خَمسَةٌ سادِسُهُم کَلبُهُم رَجماً بِالغَیب‌ِ وَ یَقُولُون‌َ سَبعَةٌ وَ ثامِنُهُم کَلبُهُم قُل رَبِّی أَعلَم‌ُ بِعِدَّتِهِم ما یَعلَمُهُم إِلاّ قَلِیل‌ٌ فَلا تُمارِ فِیهِم إِلاّ مِراءً ظاهِراً وَ لا تَستَفت‌ِ فِیهِم مِنهُم أَحَداً (22) وَ لا تَقُولَن‌َّ لِشَی‌ءٍ إِنِّی فاعِل‌ٌ ذلِک‌َ غَداً (23) إِلاّ أَن یَشاءَ اللّه‌ُ وَ اذکُر رَبَّک‌َ إِذا نَسِیت‌َ وَ قُل عَسی أَن یَهدِیَن‌ِ رَبِّی لِأَقرَب‌َ مِن هذا رَشَداً (24) وَ لَبِثُوا فِی کَهفِهِم ثَلاث‌َ مِائَةٍ سِنِین‌َ وَ ازدَادُوا تِسعاً (25)
قُل‌ِ اللّه‌ُ أَعلَم‌ُ بِما لَبِثُوا لَه‌ُ غَیب‌ُ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ أَبصِر بِه‌ِ وَ أَسمِع ما لَهُم مِن دُونِه‌ِ مِن وَلِی‌ٍّ وَ لا یُشرِک‌ُ فِی حُکمِه‌ِ أَحَداً (26) وَ اتل‌ُ ما أُوحِی‌َ إِلَیک‌َ مِن کِتاب‌ِ رَبِّک‌َ لا مُبَدِّل‌َ لِکَلِماتِه‌ِ وَ لَن تَجِدَ مِن دُونِه‌ِ مُلتَحَداً (27)

صفحه : 19

(ترجمه)

‌اینکه چنین ما مردم را بر اصحاب کهف مطّلع گردانیدیم تا اینکه بدانند که وعده خدا حق است و بدرستی در وقوع ساعت قیامت شکّی نیست (و قوم را مطّلع گردانیدیم) وقتی که در کار آنها بینشان نزاع واقع گردید بعضی گفتند باید دور آنها حصاری بناء نمود پروردگار آنها عالم‌تر است بحال آنها و آنان که بر احوالات ایشان عالم‌تر بودند گفتند مسجدی برای آنها بناء کنیم (21)
و بزودی بعضی از آنها میگویند اصحاب کهف سه نفر بودند و چهارمی آنها سگ آنها است و میگویند پنج نفرند و ششمی آنها سگ آنها است و با ندانسته‌گی از غیب سخن میرانند و میگویند هفت نفرند و هشتمی آنها سگ آنها است (ای محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلّم) بگو پروردگار من عالم‌تر است بعدد آنها عدد آنها را نمیدانند مگر کمی از مردم پس تو با اهل کتاب جدال مکن مگر بقدری که برای تو ظاهر گردیده و هرگز در اینکه خصوص از احدی از آنها سؤال مکن (22)
(و ای رسول) تو هرگز مگو که فردا چنین کاری را میکنم (23)
مگر اینکه بگویی (ان شاء اللّه) میکنم و یاد کن پروردگارت را زمانی که استثناء را فراموش کردی و بگو امید است که پروردگار من مرا بحقایقی نزدیک از اینکه حکایت ارشاد گرداند (24)
اصحاب کهف در غار سیصد و نه سال ماندند (25)
بگو خدا بمدّت مکثشان در غار عالم‌تر است و او بهمه اسرار غیب دانا و بینا و شنوا است و برای آنها غیر از خدا دوست و نگهبانی نیست و احدی را در (تدبیر خلقت) با خود شریک نمیگرداند (26)
و آنچه از کتاب پروردگارت بتو وحی رسیده تلاوت کن و برای کلمات او تغییر دهنده‌ای نیست و نمی‌یابی تو از غیر او پناهی (27).

صفحه : 20

توضیح آیات‌

وَ کَذلِک‌َ أَعثَرنا عَلَیهِم لِیَعلَمُوا أَن‌َّ وَعدَ اللّه‌ِ حَق‌ٌّ وَ أَن‌َّ السّاعَةَ لا رَیب‌َ فِیها اینکه چنین ما اصحاب کهف را خواب کردیم و پس از آن بیدارشان گردانیدیم برای اینکه بعین الیقین و بچشم سر ببینند و باطمینان قلبی و علم حضوری بدانند که وعده خدا حق‌ّ است و ساعت قیامت محقّقا آمدنی است و در آن شکّی راه ندارد.
آری وقتی ممکن باشد که انسان در مدّت سیصد و نه سال زنده بماند و با اینکه بدن طبیعی در محلّی که اطراف آن بسته و کمتر هوای آزاد در آن داخل و خارج میگردد بدون خوردنی و آشامیدنی زنده بماند و حتی لباس او هم نپوسد و بعد بیدار شود آیا دیگر شک‌ّ و شبهه‌ای در معاد و زنده شدن مردگان با جسم و روح باقی می‌ماند که در عالم ما فوق الطبیعه نزد علام الغیوب و در سعه علم حضوری حق تعالی با تمام خصوصیات موجود بوده زنده شوند و حیات جدیدی بآنها افاضه گردد هرگز شک‌ّ و ریبی باقی نمی‌ماند آیا دیگر در امکان یا وقوعش تردیدی است آیا جز قدرت نمایی و تنبّه دیگران چیز دیگری بوده، پس از اینکه همه دلائل بر توحید و اثبات معاد دیگر عذری برای منکرین معاد باقی نمی‌ماند، خداوند اتمام حجت نموده و اگر مبتلا بعذاب گردند بدست خود عذاب را برای خود مهیّا نموده‌اند ذلِک‌َ بِما قَدَّمَت أَیدِیکُم وَ أَن‌َّ اللّه‌َ لَیس‌َ بِظَلّام‌ٍ لِلعَبِیدِ سوره آل عمران آیه 178.
إِذ یَتَنازَعُون‌َ بَینَهُم أَمرَهُم فَقالُوا ابنُوا عَلَیهِم بُنیاناً رَبُّهُم أَعلَم‌ُ بِهِم الخ برای ایضاح آیه خلاصه بیان شیخ طبرسی (ره) را در اینجا ترجمه مینمایم چنین گفته (اذ یتنازعون) متعلق به (اعثرنا) است یعنی آنها را مطّلع گردانیدیم آن وقتی که بین آنها در امر مبعوث گردیدن در قیامت اختلاف بود، بعض از آن جماعت آن زمان میگفتند معاد روحانی است نه جسمانی، فقط روح

صفحه : 21
انسان در آن وقت زنده است نه جسد او، و بعضی میگفتند جسدها زنده میشوند با ارواح (اینکه بود که خدای تعالی خواست) بخواب و بیداری اصحاب کهف بآنها بنمایاند و ظاهر کند که جسدها مبعوث میگردند زنده و حسّاس همانطوری که قبل از موت چنین بودند. (پایان) و پس از آنکه اصحاب کهف پس از بیدار شدنشان از خواب بگمان بعضی مردند (و مردم از مردنشان مطّلع گردیدند) بعضی گفتند باید حصاری دور آنها کشید که از چشم مردم مستور باشند و آنهایی که غالب بودند یعنی پادشاه مؤمن و گمان میکردند آنها زنده‌اند و شاید دو مرتبه بیدار شوند میگفتند مسجدی آنجا بناء کنید و خداوند عالم‌تر است بحال آنها.
سَیَقُولُون‌َ ثَلاثَةٌ رابِعُهُم کَلبُهُم وَ یَقُولُون‌َ خَمسَةٌ سادِسُهُم کَلبُهُم رَجماً بِالغَیب‌ِ الخ مفسرین گفته‌اند بین اصحاب رسول (ص) در عدد اصحاب کهف اختلاف واقع گردید جماعتی گفتند آنها سه نفر بودند چهارمی سگ آنها بود، جماعت دیگر گفتند پنج نفر بودند ششمی آنها سگ آنها بوده (رَجماً بِالغَیب‌ِ) یعنی بگمان و بدون علم چنین گفتند و جماعت دیگر گفتند هفت نفر بودند و هشتمی آنها سگ آنها بود. (قتاده) بقولی اینکه اخبار از خدای تعالی بود به اینکه بزودی در عدد آنها اختلاف واقع میگردد و همین طور هم شد نصارای نجران نزد حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله و سلّم آمدند و حکایت اصحاب کهف بمیان آمد و یعقوبیه از آنان گفتند سه نفر بودند چهارمی سگ آنها بود و نسطوریه گفتند پنج نفر بودند ششمی سگ آنها بود، مسلمانها گفتند هفت نفر بودند هشتمی سگ آنها بود اینکه بود که خدا بپیغمبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم امر فرمود که:
قُل رَبِّی أَعلَم‌ُ بِعِدَّتِهِم ما یَعلَمُهُم إِلّا قَلِیل‌ٌ بقول عطاء (قلیل من النّاس) یا (قلیل من اهل الکتاب) و إبن عباس گفته است من از آن قلیل میباشم که (عالمم بعدد آنها) آنها هفت نفر بودند

صفحه : 22
و سگ هشتمی آنها است و ظاهرا إبن عباس از جهت نبی صلی اللّه علیه و آله و سلّم عالم بعدد آنها گردیده، ضحاک از إبن عباس نقل میکند که گفته آن هفت نفر بنام (مکشلمینا و تملیخا و قرطونس و نینونس و سارینوس و دریونس یا کشوطینونس و آن چوپان بود) (فَلا تُمارِ فِیهِم) پس مجادله نکن ای پیغمبر در باره آنها (إِلّا مِراءً ظاهِراً) در معنی اینکه جمله چند وجه گفته شده:
اول- مجادله مکن مگر بآنچه برای تو از امر آنها ظاهر گردانیدیم یعنی مجادله نکنند مگر بحجت و اخبار از جانب حق تعالی و آن جدالی است ظاهر (إبن عباس و قتاده و مجاهد) دوم- مقصود اینکه است که با آنها مجادله مکن مگر جدال ظاهر و آن اینکه است که بگویی شما عدد آنها را ثابت میکنید و مخالفت میکنید قول غیر خود را و در خبر احتمال صدق و کذب هر دو میرود پس شما دلیل خود را بیاورید تا اینکه شهادت دهیم بر صدق گفتار شما.
سوم- مقصود از (مراء ظاهرا) اینست که مردم حاضر شوند و شهادت دهند و اگر بر خلاف گفتار آنها بگویی تو را تکذیب میکنند و بر ضعفاء امر را مشتبه میگردانند و چنین مدّعی میکردند که آنها بدرستی میدانند (بر خلاف آنچه تو میدانی) زیرا که داستان اصحاب کهف از غوامض علوم آنها است.
وَ لا تَستَفت‌ِ فِیهِم مِنهُم أَحَداً یعنی از اهل کتاب در باره اصحاب کهف هیچ پرسش مکن از احدی از آنان. (إبن عباس و مجاهد) و خطاب برسول اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلّم است و شاید مقصود غیر آن حضرت از اصحابند تا اینکه آنها در اینکه موضوع بیهود مراجعه ننمایند و وثوقشان باخباری باشد که از طرف خدا بپیمبرش رسیده، چون اهل مکّه بقول یهودیها دو سؤال از حضرتش پرسیدند فرمود فردا بیائید تا بشما خبر دهم و نفرمود (انشاء اللّه) پس ده روز کم و بیش وحی نیامد و قریش طعنه میزدند که خدا محمّد (ص) دشمن گرفته حضرت غمگین

صفحه : 23
گردید وقتی جبرئیل (ع) آمد فرمود اینکه چند روز چرا نیامدی جبرئیل گفت حکم الهی نبود که بر تو نازل شوم و اینکه آیات را آورد که:
وَ لا تَقُولَن‌َّ لِشَی‌ءٍ إِنِّی فاعِل‌ٌ ذلِک‌َ غَداً إِلّا أَن یَشاءَ اللّه‌ُ اگر چه خطاب ظاهرا بشخص رسول (ص) است لکن پیمبرش را متنبّه میگرداند که باید خودت و امّت مؤدّب گردید بآداب اسلام و متذکر باشید که در عالم چیزی بدون مشیّت و خواست الهی تحقّق‌پذیر نخواهد بود، البته اینکه مطلب نزد پیغمبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم واضح و جلّی بود و محتاج بامر نبود لکن برای اینکه بمردم و امّت بفهماند که امری بدون مشیّت الهی تحقق‌پذیر نخواهد بود برسولش امر مینماید که نگو فردا چنین کاری میکنم مگر اینکه بگویی (ان شاء اللّه) که گفتار تو سرمشق آنان باشد و در اینکه عمل پیرو تو گردند، و ظاهرا اینکه امر استحبابی است نه وجوبی.
وَ اذکُر رَبَّک‌َ إِذا نَسِیت‌َ وَ قُل عَسی أَن یَهدِیَن‌ِ رَبِّی لِأَقرَب‌َ مِن هذا رَشَداً ظاهرا اینکه دو آیه مربوط به آیه بالا است و شاید راجع باختلاف اقوال در عدد اصحاب کهف باشد که اول بپیمبرش امر نموده که بآنان بگو خدا عالم‌تر است بعدد آنها و بآنها راجع بعدد اصحاب کهف چیزی بر خلاف عقیده آنها مگو و نیز از آنها چیزی مپرس و مگو من فردا بشما خبر میدهم مگر اینکه محوّل نمایی بمشیت الهی.
و در معنی (وَ اذکُر رَبَّک‌َ) اقوال زیادی است که در مجمع البیان مسطور است. یکی از آنها اینست که اگر (ان شاء اللّه) گفتن را بعد از کلام فراموش کردی هر وقت یادت آمد بگو (ان شاء اللّه) و بر طبق اینکه قول روایتی از ائمه علیهم السلام نقل شده.
و بآنها بگو شاید خدا راه‌نمایی کند مرا از دلائل بر نبوّت چیزی که بالاتر از قضیه اصحاب کهف باشد.

صفحه : 24
وَ لَبِثُوا فِی کَهفِهِم ثَلاث‌َ مِائَةٍ سِنِین‌َ وَ ازدَادُوا تِسعاً، قُل‌ِ اللّه‌ُ أَعلَم‌ُ بِما لَبِثُوا لَه‌ُ غَیب‌ُ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ الخ خدای تعالی برسولش از مدّت مکث آنها در غار خبر میدهد که آنان سیصد و نه سال در غار ماندند، و ای محمّد (ص) اگر اهل کتاب با تو در مدت مکث آنها مجادله کردند بگو خدا داناتر است بمدّت مکث آنها زیرا که اهل نجران گفتند ما سیصد سال را میدانیم اما به نه سال اضافه علم نداریم اینکه است که خداوند بپیمبرش امر مینماید که بگو خدا عالم‌تر است بمدت مکث آنها و باین مدت خبر داده و او است عالم و دانا بر آنچه در آسمانها و زمین از نظر شما پنهان است.
أَبصِر بِه‌ِ وَ أَسمِع دو صیغه تعجّب یعنی او بهر مبصری بینا و بهر مسموعی شنوا است و همه چیزها نزد او یکسان است و او بتمام اشیاء از صغیر و کبیر احاطه دارد، چگونه ممکن است تصوّر شود که او بمکث آنها و مدت خواب آنان آگاه نباشد.
ما لَهُم مِن دُونِه‌ِ مِن وَلِی‌ٍّ وَ لا یُشرِک‌ُ فِی حُکمِه‌ِ أَحَداً برای اهل آسمانها و زمین دوستی و یاری کننده‌ای غیر از خدا نمیباشد یعنی تمام امور راجع باو است هر که را خواهد عزیز میگرداند و هر که را خواهد خوار و ذلیل میکند و در حکم و قضاء و تدبیر امور و نظام عالم احدی با او شرکت ندارد بقدرت ازلی خود هر چه را خواست ایجاد میگرداند و هر چه را خواست اعدام میگرداند و تربیت و نظام عالم نیز بدست او و بتدبیر او انجام میگیرد بروایت مجمع یک نفر یهودی از مدت مکث اصحاب کهف از امیر المؤمنین علیه السّلام سؤال نمود حضرت بآنچه در قرآن است (سیصد و نه سال) باو جواب فرمود یهودی گفت در کتاب ما سیصد سال است آن حضرت باو فرمود آن بسال شمسی است و اینکه در قرآن است بسال قمری است.

صفحه : 25
وَ اتل‌ُ ما أُوحِی‌َ إِلَیک‌َ مِن کِتاب‌ِ رَبِّک‌َ لا مُبَدِّل‌َ لِکَلِماتِه‌ِ وَ لَن تَجِدَ مِن دُونِه‌ِ مُلتَحَداً برسولش امر مینماید که آنچه از کتاب پروردگار تو بتو وحی رسیده تغییر و تبدیلی در آن نیست.
شاید مقصود از (کتاب ربّک) لوح محفوظ یا کتاب تکوینی عالم خلقت باشد که تر و خشگی نیست مگر اینکه در کتاب آفاقی محفوظ است و تبدیل‌پذیر نخواهد بود و کلمات الهی همان کلمات ابداعی است و اشاره بکثرت و غیر متناهی بودن آن دارد قوله تعالی در سوره کهف آیه 109 لَو کان‌َ البَحرُ مِداداً لِکَلِمات‌ِ رَبِّی لَنَفِدَ البَحرُ قَبل‌َ أَن تَنفَدَ کَلِمات‌ُ رَبِّی وَ لَو جِئنا بِمِثلِه‌ِ مَدَداً اگر آب دریاها مداد گردد برای نوشتن کلمات (ابداعی و ایجادی) آب دریاها تمام میگردد پیش از اینکه کلمات پروردگار تو تمام گردد اگر چه باز بمثل آن دریا دریاهایی برای نوشتن بیاوریم.
آری موجودات از دریای فیض غیر متناهی الهی سر چشمه گرفته‌اند همین طوری که فیض او غیر محدود است آثار فیض او نیز غیر متناهی است، و خطاب برسولش نموده که تو هرگز ملجأ و پناهی غیر از پروردگار خود نمی‌یابی پس در تمام امور پناهنده باو باش.

صفحه : 26

[سوره الکهف (18): آیات 28 تا 36]

اشاره

وَ اصبِر نَفسَک‌َ مَع‌َ الَّذِین‌َ یَدعُون‌َ رَبَّهُم بِالغَداةِ وَ العَشِی‌ِّ یُرِیدُون‌َ وَجهَه‌ُ وَ لا تَعدُ عَیناک‌َ عَنهُم تُرِیدُ زِینَةَ الحَیاةِ الدُّنیا وَ لا تُطِع مَن أَغفَلنا قَلبَه‌ُ عَن ذِکرِنا وَ اتَّبَع‌َ هَواه‌ُ وَ کان‌َ أَمرُه‌ُ فُرُطاً (28) وَ قُل‌ِ الحَق‌ُّ مِن رَبِّکُم فَمَن شاءَ فَلیُؤمِن وَ مَن شاءَ فَلیَکفُر إِنّا أَعتَدنا لِلظّالِمِین‌َ ناراً أَحاطَ بِهِم سُرادِقُها وَ إِن یَستَغِیثُوا یُغاثُوا بِماءٍ کَالمُهل‌ِ یَشوِی الوُجُوه‌َ بِئس‌َ الشَّراب‌ُ وَ ساءَت مُرتَفَقاً (29) إِن‌َّ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ إِنّا لا نُضِیع‌ُ أَجرَ مَن أَحسَن‌َ عَمَلاً (30) أُولئِک‌َ لَهُم جَنّات‌ُ عَدن‌ٍ تَجرِی مِن تَحتِهِم‌ُ الأَنهارُ یُحَلَّون‌َ فِیها مِن أَساوِرَ مِن ذَهَب‌ٍ وَ یَلبَسُون‌َ ثِیاباً خُضراً مِن سُندُس‌ٍ وَ إِستَبرَق‌ٍ مُتَّکِئِین‌َ فِیها عَلَی الأَرائِک‌ِ نِعم‌َ الثَّواب‌ُ وَ حَسُنَت مُرتَفَقاً (31) وَ اضرِب لَهُم مَثَلاً رَجُلَین‌ِ جَعَلنا لِأَحَدِهِما جَنَّتَین‌ِ مِن أَعناب‌ٍ وَ حَفَفناهُما بِنَخل‌ٍ وَ جَعَلنا بَینَهُما زَرعاً (32)
کِلتَا الجَنَّتَین‌ِ آتَت أُکُلَها وَ لَم تَظلِم مِنه‌ُ شَیئاً وَ فَجَّرنا خِلالَهُما نَهَراً (33) وَ کان‌َ لَه‌ُ ثَمَرٌ فَقال‌َ لِصاحِبِه‌ِ وَ هُوَ یُحاوِرُه‌ُ أَنَا أَکثَرُ مِنک‌َ مالاً وَ أَعَزُّ نَفَراً (34) وَ دَخَل‌َ جَنَّتَه‌ُ وَ هُوَ ظالِم‌ٌ لِنَفسِه‌ِ قال‌َ ما أَظُن‌ُّ أَن تَبِیدَ هذِه‌ِ أَبَداً (35) وَ ما أَظُن‌ُّ السّاعَةَ قائِمَةً وَ لَئِن رُدِدت‌ُ إِلی رَبِّی لَأَجِدَن‌َّ خَیراً مِنها مُنقَلَباً (36)

صفحه : 27

(ترجمه)

و نفس خود را شکیبا گردان با کسانی که در صبحگاه و شام پروردگار خود را میخوانند و رضای او را میطلبند و چشمهای خود را از آنها مگردان که اراده کنی زینت حیات دنیا را و مطیع کسی مشو که قلبش را از ذکر ما (خدا) غافل گردانیدیم و مطیع هوای خود گردید و کار خود را تباه و ضایع گردانید (28)
و بگو دین حق همان است که از طرف پروردگار شما آمده پس هر کس بخواهد ایمان آورد و هر کس خواست کافر گردد بدرستی که ما مهیّا نموده‌ایم برای ستمکاران آتشی که سراپرده آن بر آنها احاطه نموده و هر گاه از شدّت عطش آب طلب کنند آبی مانند مس گداخته سوزان یا دردی زیتون بآنان دهند که صورتهای آنها را بریان کند و بسوزاند آن بد شربتی است و آنها بد جایگاهی دارند (29)
بدرستی کسانی که ایمان آوردند و عمل شایسته نمودند هرگز ما ضایع نمیگردانیم پاداش کسی را که عملش نیکو باشد (30)
برای چنین اشخاصی است بهشتهای دائمی که از زیر درختهای آنها نهرهای آب جریان دارد در حالی که در آن بهشت بزیورها از دست‌بندهای طلا و لباس فاخر سبز از سندس و استبرق زینت یافته‌اند و بر تختهای عالی تکیه زده‌اند نیک پاداشی است بهشت و نیکو جایگاهی است (31)
ای محمّد (ص) برای اینها مثل دو مردی بیاور که برای یکی از آن دو نفر دو بوستان از انگور بود و آن را بنخل خرما پوشانیدیم و قرار دادیم بین آن دو باغ زرعی (32)
آن دو بوستان همیشه بموقع میوه میداد و هیچ آفت و نقصانی نداشت و میان آن دو باغ نهری روان کردیم (33)
و همیشه میوه داشت صاحب باغ برفیقش در مقام مجادله برآمد و گفت من مالم از تو بیشتر و کسانم از تو زیادتر و غالب‌ترند (34)
و داخل بوستان گردید و حال آنکه ظالم بنفس خود بود و بعجب و مفاخرت گفت گمان نمیکنم هیچوقت نابود گردد و اینکه بوستان نیست شود (35)
و من گمان نمیکنم قیامتی ثابت باشد و اگر من بسوی پروردگارم بازگشت نمودم هر آینه می‌یابم البته بهتر از اینکه باغها جایگاهی (36)

صفحه : 28

توضیح آیات‌

وَ اصبِر نَفسَک‌َ مَع‌َ الَّذِین‌َ یَدعُون‌َ رَبَّهُم بِالغَداةِ وَ العَشِی‌ِّ یُرِیدُون‌َ وَجهَه‌ُ مفسرین در شأن نزول آیه چنین گفته‌اند جماعتی از اشراف عرب بحضرت رسول صلی اللّه علیه و آله و سلّم گفتند اینکه پشمینه‌پوشان بی‌مقدار مثل صهیب و عمّار و خباب و سلمان و ابا ذر که ما از بوی عرق آنان متأذّی میشویم از مجلس خود دور کن تا ما با تو مجالست کنیم و چون که ما که از اشراف و بزرگان عربیم اگر با تو بنشینیم تمام اعراب مایل بصحبت تو میگردند، حضرت از جهت اهتمام و جدیّتی که در باب اسلام داشت بقلب مبارکش شاید خطور نمود که با اشراف مجالست کند و وقت مخصوصی برای اصحاب تعیین نماید اینکه بود که اینکه آیه فرود آمد و بحضرتش امر نمود که شکیبایی کن با آن کسانی که در صبح و شام پروردگار خود را میخوانند شاید مقصود از صبح و شام تمام اوقات شب و روز باشد، و مقصود آنها رضای حق تعالی است یا اینکه او را میخوانند و او را میجویند و وجهه قلبشان بسوی او نگران است.
وَ لا تَعدُ عَیناک‌َ عَنهُم تُرِیدُ زِینَةَ الحَیاةِ الدُّنیا شخص بصیر بینا از اینکه آیه و امثال آن بخوبی میفهمد که چه اندازه خداوند نسبت بفقراء مؤمنین و اشخاص صالح و کسانی که معرفت و محبّت الهی در قلب و روحشان نفوذ نموده نظر لطف دارد که با اینکه میدانست رسولش چشم بمتاع دنیا و زینت آن ندارد و اگر بظاهر با اهل دنیا مماشات نماید بامید اینست که شاید آنها باسلام بگروند و وقتی رؤساء و متموّلین اسلام آوردند باقی تبعیت مینمایند با اینحال پیمبرش را جدا از ارضاء آنها و مطرود گردانیدن فقراء و لو در موقع ورود رؤساء نهی مینماید و گویا نهی را مؤکّد میگرداند که اگر چنین کنی مانند کسی میمانی که طالب و مایل بزینت دنیا و متاع دنیا شده باشد

صفحه : 29
وَ لا تُطِع مَن أَغفَلنا قَلبَه‌ُ عَن ذِکرِنا وَ اتَّبَع‌َ هَواه‌ُ وَ کان‌َ أَمرُه‌ُ فُرُطاً رسولش را متنبّه میگرداند و باو تذکّر میدهد که اینکه جماعتی که بتو چنین میگویند که فقراء را از خود دور کنی اینها کسانی میباشند که قلبشان از یاد ما غافل و تابع هواهای نفسانی خود میباشند و روزگار خود را تباه گردانیده‌اند تو فریب گفتار آنان را مخور اینها وجهه قلبشان از حق تعالی گردیده و هواهای نفسانی چنان قلب آنها را فاسد و مضمحل‌ّ گردانیده و سیاه شده که دیگر قابل نفوذ ایمان نمیباشد.
وَ قُل‌ِ الحَق‌ُّ مِن رَبِّکُم فَمَن شاءَ فَلیُؤمِن وَ مَن شاءَ فَلیَکفُر إِنّا أَعتَدنا لِلظّالِمِین‌َ ناراً أَحاطَ بِهِم سُرادِقُها برسولش دستور میدهد که در پاسخ کافرین بگو حق یعنی قرآن از طرف پروردگار برای هدایت شما آمده و حجت بر شما تمام شده هر کس خواست باراده و اختیار ایمان میآورد و هر کس خواست کافر میگردد، اشاره به اینکه بگو وظیفه من تبلیغ است وظیفه دیگری ندارم و اینها را متذکّر گردان که من چون رسول بشیر و نذیر میباشم شما را متذکر میگردانم که خداوند برای ستمکاران که مطیع حق‌ّ نگردیدند آتشی آماده کرده که سراپرده آن بکافرین احاطه نموده احاطه آتش را بکافرین تشبیه بسراپرده نموده.
بروایت ابو سعید خدری سرادق نار چهار دیوار است که ضخامت آن بقدر چهل سال راه است و آن بگرد کافرین احاطه مینماید، و إبن عباس گفته سرادق دخان غلیظ دوزخ است. (منهج) از (اعتدنا) در اینکه آیه و نیز از آیات دیگر مثل قوله تعالی وَ إِن‌َّ جَهَنَّم‌َ لَمُحِیطَةٌ بِالکافِرِین‌َ سوره توبه آیه 59، چنین استفاده میشود که آتش برای کافرین همیشه آماده و مهیّا است و در همین حیات دنیا در معنی و حقیقت نه در ظاهر در جهنّم کفر و اعمال نکوهیده‌شان خودشان آتش‌گیرانه جهنّم و در آن غوطه‌ورند وَ إِن یَستَغِیثُوا یُغاثُوا بِماءٍ کَالمُهل‌ِ یَشوِی الوُجُوه‌َ بِئس‌َ الشَّراب‌ُ وَ ساءَت مُرتَفَقاً

صفحه : 30
وقتی که جهنّمیان تشنه میشوند آب میطلبند آبی نزد آنان میآورند مثل مس گداخته یا از چرم و کثافات که از عرقهای دوزخیان گرفته شده وقتی آن را نزدیک آنها برند از شدّت حرارت و کثافات آن روهای آنها را بریان میکند و بد محل و تکیه‌گاهیست یعنی محل‌ّ قرارگاهی است برای آنها.
از سعید بن جبیر چنین نقل میکنند که گفته وقتی اهل دوزخ گرسنه گردند و از گرسنگی فریاد کنند آنان را از درخت زقوم میوه دهند و وقتی خوردند گوشت و پوست در بدن آنها پخته گردد چنانچه پاره‌های گوشت با عرق بریزد پس از آن تشنه‌گی بر آنها غالب گردد و چند سال از آن فریاد کنند آنان را آبی دهند در غایت حرارت وقتی نزدیک صورت برند گوشت صورتشان در آن بریزد (منهج) إِن‌َّ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ إِنّا لا نُضِیع‌ُ أَجرَ مَن أَحسَن‌َ عَمَلًا (إِنّا لا نُضِیع‌ُ) بجای خبر (ان‌ّ الّذین) است و در حقیقت سبب بجای مسبّب گذارده شده، و در تقدیر (ان‌ّ الّذین آمنوا و عملوا الصالحات سنوفّیهم اجرهم فانّهم محسنون و انّا لا نضیع اجر من احسن عملا). (تفسیر المیزان) بحکم اینکه یکی از شئونات رسول اسلام صلی اللّه علیه و آله و سلّم مژده دهنده بمؤمنین و انذار کننده کافرین و مشرکین است زیرا که حضرتش را بیشتر و نذیر ستوده و ستایش نموده اینکه است که در بسیاری از آیات هر جا وعده عذابی بکافرین شده بعد از آن بشارتی بمؤمنین و متّقین داده و بعکس نیز همین طور هر جا نیکوکاران را بکرامت و تفضل سر افراز نموده کافرین را بعقوبت و مجازاتی توهین گردانیده و چون حق تعالی دائم الفضل و کثیر الاحسان است در اینکه آیه مؤمنین را امیدوار و دل‌خوش میگرداند که کسی که ایمان آورد و عمل نیکو کرد باید بداند که ما هرگز پاداش عمل نیک کسی را ضایع نمیگردانیم.
از اینکه آیه میتوان استفاده نمود که مؤمن صالح اگر چه گناهانی از وی صادر گردد گناهانش باعث حبط اعمال خوب او نمیشود بلکه چنانچه در آیه دیگر

صفحه : 31
اشاره دارد همان ترک کبیره در اثر ایمان گناهان صغیره‌اش بخشوده میشود.
أُولئِک‌َ لَهُم جَنّات‌ُ عَدن‌ٍ تَجرِی مِن تَحتِهِم‌ُ الأَنهارُ، تا آخر آیه پاداش چنین اشخاص بهشتهایی که جای اقامت‌گاه آنها است جویها از زیر درختان آنها روان است و آنها زینت نموده‌اند به دستبندهای طلا و لباسهای مجلل از سندس و استبرق پوشیده و بسریر و تختهای شاهانه تکیه زده‌اند چه خوب پاداشی و چه نیکو جایگاهی است.
وَ اضرِب لَهُم مَثَلًا رَجُلَین‌ِ جَعَلنا لِأَحَدِهِما جَنَّتَین‌ِ مِن أَعناب‌ٍ وَ حَفَفناهُما بِنَخل‌ٍ وَ جَعَلنا بَینَهُما زَرعاً (الی قوله تعالی) خِلالَهُما نَهَراً خدای تعالی حال مؤمنین و کافرین را تشبیه بدو مردی نموده که با هم بودند و یکی از آنها را دو بوستانی بود پر از درختهای انگور پیچیده شده بهم و گرداگرد آن نخل خرما درآوردیم و بین آن بوستانها مزرعه‌ای بود، و بروایت إبن عباس آن دو مرد پسران یکی از سلاطین بنی اسرائیل بودند که مال بسیاری بارث گرفته و بدست آنها آمده بود آن شخص مؤمن از آن دو برادر مال خود را در راه خدا انفاق نمود و آن برادر دیگر بمال خود دو باغ و ضیاع تهیه نمود.
(پایان) و بروایت منهج یکی از آن دو برادر یهود نام داشت و مؤمن بود و آن دیگر بنام قطروس یا قطرس و کافر بود و هشت هزار دینار از پدر بآنها بارث رسید، قطروس همه را باغ و بوستان و ضیاع و ملک و مزرعه کرد و یهود برادر مؤمن همه را در راه خدا و اعمال خیر انفاق نمود اینکه است که خداوند در اینکه آیه حال اینکه دو برادر را مثال میآورد برای اهل دنیا و اهل آخرت. (پایان) آری حال اهل دنیا مثال آن برادری ماند که ببوستان و ملک و زراعت خود مغرور گردیده و خدا و قیامت را فراموش نمود و بآن برادر مؤمن که مال خود را در راه خیر صرف نموده افتخار مینمود که مال من بیشتر و از حیث اولاد و خدم و حشم من شرافتمندتر از توام.

صفحه : 32
وَ دَخَل‌َ جَنَّتَه‌ُ وَ هُوَ ظالِم‌ٌ لِنَفسِه‌ِ قال‌َ ما أَظُن‌ُّ أَن تَبِیدَ هذِه‌ِ أَبَداً آن برادر کافر در بوستان خود داخل شد در حالی که بنفس خود ستم نموده و چنان دنیا و مال او را مست و ظالم بنفس خود گردانیده که گمان میکرد مال و حیات او فناءپذیر نخواهد بود اینکه بود که گفت گمان نمیکنم هیچ وقت اینکه باغ فانی گردد.
وَ ما أَظُن‌ُّ السّاعَةَ قائِمَةً و ببرادر مؤمن خود گفت اگر بگمان تو آخرتی باشد و من بسوی پروردگارم برگردم هر آینه می‌یابم نزد او بهتر از اینکه باغ و بوستانی که فعلا دارم آن بدبخت گویا آخرت را مقایسه بدنیا مینمود و گمان میکرد هر کس در دنیا بظاهر عزیز و دارای شرافت و مال است اینکه کس نزد خدا عزیزتر و محترم‌تر خواهد بود، و هر کس در دنیا فقیر و بینوا بنظر میآید در قیامت نیز چنین است و خدا هر کس را دوست میدارد عزّت و مال و شرافت بوی میدهد ولی بیچاره نمیدانست که مطلب بعکس آنست که تصوّر مینماید خوشبختی و شرافت‌مندی دنیا و آخرت برای مؤمنین است چنانچه در سوره یونس (ع) آیه 65 فرمود (إِن‌َّ العِزَّةَ لِلّه‌ِ جَمِیعاً) و در سوره فاطر آیه 9 فرموده مَن کان‌َ یُرِیدُ العِزَّةَ فَلِلّه‌ِ العِزَّةُ جَمِیعاً و در سوره منافقین آیه 7 فرموده (وَ لِلّه‌ِ العِزَّةُ وَ لِرَسُولِه‌ِ وَ لِلمُؤمِنِین‌َ عزّت حقیقی مخصوص بخداوند تعالی است، کما اینکه همه چیز مخصوص باو تعالی است اوّلا و ثانیا عزت را برسول صلی اللّه علیه و آله و سلّم و بمؤمنین واقعی نه اسمی عطاء فرموده است.

صفحه : 33

[سوره الکهف (18): آیات 37 تا 46]

اشاره

قال‌َ لَه‌ُ صاحِبُه‌ُ وَ هُوَ یُحاوِرُه‌ُ أَ کَفَرت‌َ بِالَّذِی خَلَقَک‌َ مِن تُراب‌ٍ ثُم‌َّ مِن نُطفَةٍ ثُم‌َّ سَوّاک‌َ رَجُلاً (37) لکِنَّا هُوَ اللّه‌ُ رَبِّی وَ لا أُشرِک‌ُ بِرَبِّی أَحَداً (38) وَ لَو لا إِذ دَخَلت‌َ جَنَّتَک‌َ قُلت‌َ ما شاءَ اللّه‌ُ لا قُوَّةَ إِلاّ بِاللّه‌ِ إِن تَرَن‌ِ أَنَا أَقَل‌َّ مِنک‌َ مالاً وَ وَلَداً (39) فَعَسی رَبِّی أَن یُؤتِیَن‌ِ خَیراً مِن جَنَّتِک‌َ وَ یُرسِل‌َ عَلَیها حُسباناً مِن‌َ السَّماءِ فَتُصبِح‌َ صَعِیداً زَلَقاً (40) أَو یُصبِح‌َ ماؤُها غَوراً فَلَن تَستَطِیع‌َ لَه‌ُ طَلَباً (41)
وَ أُحِیطَ بِثَمَرِه‌ِ فَأَصبَح‌َ یُقَلِّب‌ُ کَفَّیه‌ِ عَلی ما أَنفَق‌َ فِیها وَ هِی‌َ خاوِیَةٌ عَلی عُرُوشِها وَ یَقُول‌ُ یا لَیتَنِی لَم أُشرِک بِرَبِّی أَحَداً (42) وَ لَم تَکُن لَه‌ُ فِئَةٌ یَنصُرُونَه‌ُ مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ وَ ما کان‌َ مُنتَصِراً (43) هُنالِک‌َ الوَلایَةُ لِلّه‌ِ الحَق‌ِّ هُوَ خَیرٌ ثَواباً وَ خَیرٌ عُقباً (44) وَ اضرِب لَهُم مَثَل‌َ الحَیاةِ الدُّنیا کَماءٍ أَنزَلناه‌ُ مِن‌َ السَّماءِ فَاختَلَطَ بِه‌ِ نَبات‌ُ الأَرض‌ِ فَأَصبَح‌َ هَشِیماً تَذرُوه‌ُ الرِّیاح‌ُ وَ کان‌َ اللّه‌ُ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ مُقتَدِراً (45) المال‌ُ وَ البَنُون‌َ زِینَةُ الحَیاةِ الدُّنیا وَ الباقِیات‌ُ الصّالِحات‌ُ خَیرٌ عِندَ رَبِّک‌َ ثَواباً وَ خَیرٌ أَمَلاً (46)
«1»
-----------------------------------
(1) (لکنّا) را باید بفتح نون بخوانند چون که اصلش (لکن انا) بوده و اغلب (لکنّا) میخوانند و غلط است.

صفحه : 34

(ترجمه)

رفیق او در حالی که با وی جدال مینمود گفت آیا تو کافر شدی بآنکسی که تو را اول از خاک پس از آن از نطفه آفرید پس از آن تو را مردی راست اندام و آراسته گردانید (37)
لکن من میگویم خدا پروردگار من است و من احدی را شریک پروردگار خود قرار نمیدهم (38)
چرا وقتی که داخل بوستان خود گردیدی نگفتی اینها آن چیزی است که خدا میخواسته و قوّه‌ای نیست مگر بخدا اگر تو می‌بینی مال من و اولادم کمتر از تو است (39)
امیدوارم که پروردگار من بهتر از بوستان تو بمن خیر و مال عطا نماید و بر بوستان تو آتشی از آسمان بفرستد که چون صبح شود بوستانت خاک و فاسد شده باشد (40)
یا در صبحگاهی آب آن فرو برود و تو قادر نباشی که برای آن آب بطلبی (41)
و عذاب بمیوه آن باغ کافر فرا گرفته شد پس داخل صبح گردید در حالی که دست بر دست میزد (و افسوس میخورد) بر آنچه در آن باغ خرج نموده بود و میگفت ای کاش احدی را بپروردگار خود شریک قرار نداده بودم (42)
و برای او گروهی نبود که در دفع عذاب او را یاری کنند و انتقام کشنده‌ای برای او نبود (43)
در آنجا ولایت و حکمرانی مخصوص بخدا است که او از جهت ثواب دادن بهتر و در عاقبت نیکوتر است (44)
ای محمّد (ص) حیات دنیا را برای اینکه کافرین مثل زن بآبی که از آسمان فرود آریم و با گیاه زمین مخلوط گردد و در صبحگاهی همه گیاه‌ها خشک گردیده و بباد آنها پراکنده گردند و خداوند بر هر چیزی مقتدر است (اقتدار کامل دارد) (45)
مال و اولاد زینت حیات دنیا میباشند (لکن) اعمال صالحه که باقی و پایدار است نزد پروردگار تو هم از حیث ثواب و هم از جهت امیدواری بهتر است (46).

صفحه : 35

توضیح آیات‌

قال‌َ لَه‌ُ صاحِبُه‌ُ وَ هُوَ یُحاوِرُه‌ُ أَ کَفَرت‌َ بِالَّذِی خَلَقَک‌َ مِن تُراب‌ٍ ثُم‌َّ مِن نُطفَةٍ برادر مؤمن در مقام انکار قول برادر کافر که گمان میکرد عالم دنیا پایدار است بر آمده و بوی تذکّر میدهد و او را یادآوری مینماید باصل خلقتش که تو چیزی نبودی و در عالم نامی از تو برده نمیشد، خدای تعالی در اول سوره دهر انسان را متذکر میگرداند بقوله تعالی هَل أَتی عَلَی الإِنسان‌ِ حِین‌ٌ مِن‌َ الدَّهرِ لَم یَکُن شَیئاً مَذکُوراً الخ یعنی در روزگار وقتی بود که تو چیزی نبودی.
و پس از نیستی تو را از خاک آفریده زیرا که عنصر غالب انسان خاک است قوله تعالی لَقَد خَلَقنَا الإِنسان‌َ مِن سُلالَةٍ مِن طِین‌ٍ پس از آن از خاک نطفه متکون گردیده مِن نُطفَةٍ أَمشاج‌ٍ نطفه مرد ممزوج بنطفه زن گردید و با مواد دیگر بقدرت کامله خود بدست مربّی ازل در مدت نه ماه صورت انسان کامل معتدل الاعضاء متوازن القوی خلقت انسان را تمام گردانیده ثُم‌َّ سَوّاک‌َ رَجُلًا و وقتی بدنیا آمدی نیز در تربیت تو کوشید تا تو را مردی گردانید مستوی القامة دارای جسم و روح و آنچه لازمه رشد و کمال انسانیت بود بتو عطاء فرمود آیا با اینحال جا دارد که کسی بمبدء و معاد خود کافر گردد.
از آیه چنین برمیآید که آن برادر کافر منکر اله عالم نشده بود بلکه منکر معاد شده و شاید مشرک بوده و چنین گمان میکرده مثل دهریین که عالم را قدیم میدانند عالم را قدیم میدانسته و معتقد بمعاد نبوده اینکه بود که آن برادر مؤمن در مقام اندرز و نصیحت برمیآید و میگوید:
لکِنَّا هُوَ اللّه‌ُ رَبِّی وَ لا أُشرِک‌ُ بِرَبِّی أَحَداً ضمیر غائب (هو) یا اشاره بهویّت مطلقه احدیت است که غائب از انظار است یا ضمیر شأن است و (اللّه) علم و نام اله عالم است آن هویت احدی که بنام اللّه خوانده میشود پروردگار و مربّی من است و من نه در الوهیت و نه در خلقت

صفحه : 36
و نه در تدبیر عالم در هیچ جهت و بهیچ معنایی برای پروردگار خودم شریک و نظیر و مثل و مانندی نمیپذیرم.
وَ لَو لا إِذ دَخَلت‌َ جَنَّتَک‌َ قُلت‌َ ما شاءَ اللّه‌ُ لا قُوَّةَ إِلّا بِاللّه‌ِ إِن تَرَن‌ِ أَنَا أَقَل‌َّ مِنک‌َ مالًا وَ وَلَداً باز در مقام اندرز گوید چرا وقتی داخل باغت شدی نعمتها را نسبت بخدا ندادی و بمشیت و قدرت و اقتدار او ندانستی و اظهار ننمودی که همه چیزها از او و بسته بخواست و اراده او انجام میگیرد اگر تو می‌بینی که من مال و اولادم کمتر از تو است.
فَعَسی رَبِّی أَن یُؤتِیَن‌ِ خَیراً مِن جَنَّتِک‌َ وَ یُرسِل‌َ عَلَیها حُسباناً مِن‌َ السَّماءِ فَتُصبِح‌َ صَعِیداً زَلَقاً برادر مؤمن در پاسخ برادر کافر که باو افتخار مینمود که مال و اولاد و خدم و حشم من زیادتر از تو است چنین گفت شاید پروردگار من در دنیا یا در آخرت یا در هر دو بمن چیزی عطاء کند که بهتر از بوستان تو باشد و بر عکس عقیده تو که گمان میکنی هیچوقت باین باغ و ثروت تو ضرری وارد نمیآید عذابی از آسمان بفرستد و وقتی تو بیایی ببینی تمام باغستان و زراعت تو خشک و سیاه گردیده و زمینی بی‌گیاه شده.
أَو یُصبِح‌َ ماؤُها غَوراً فَلَن تَستَطِیع‌َ لَه‌ُ طَلَباً یا صبح کنی و ببینی که آب فرو رفته و هرگز قدرت بر بالا آمدن آب نداری، اینکه آیات تماما برای تنبّه بشر است که بدانند همان طوری که خدای تعالی مبدء کائنات و پدید آورنده موجودات و علت موجوده و علت فاعلی آنها است علت غایی اشیاء و علت مبقیه آنها نیز همان خدا است با اراده ازلی خود میآفریند و بقدری که حکمتش مقتضی بقاء آن است آن را نگاه میدارد خلاصه وجود و بقاء همه اشیاء بدست قدرت ازلی او بستگی دارد.

صفحه : 37
وَ أُحِیطَ بِثَمَرِه‌ِ فَأَصبَح‌َ یُقَلِّب‌ُ کَفَّیه‌ِ عَلی ما أَنفَق‌َ فِیها وَ هِی‌َ خاوِیَةٌ عَلی عُرُوشِها وَ یَقُول‌ُ یا لَیتَنِی لَم أُشرِک بِرَبِّی أَحَداً برادر مشرک که گویند بنام قطروس بود صبحی آمد در باغ ناگاه دید سخن برادرش یهود واقع گردیده و گویا آن مؤمن بالهام الهی در اثر قلب پاک و ایمان خالص قبلا ملهم گردیده بود که بزودی مال برادرش که بآن افتخار میکرد و خود را شریف و ثروتمند و وی را فقیر و حقیر می‌پنداشت فاسد و تباه خواهد گردید و میخواست باو تذکر بدهد که بدنیا و مال مغرور نشو موجودات عالم طبیعی در معرض فناء و زوالند فقط حقیقت مبدء عالم است که تغییر و تبدیل و فناءپذیر نخواهد بود.
خلاصه اینکه آیه در مقام شرح حال آن کافر برآمده که وقتی آمد و دید عذابی آمده و تمام میوه‌جات آن را تباه گردانیده و سقفهای باغ افتاده و دیوارها بر روی سقفها سقوط نموده آن وقت گفته‌های برادرش را بیاد آورد و خطاء گفتار خود را معاینه نمود و از پشیمانی و حسرت دست بدست میزد که چقدر خرج نمودم و تلف شد و ای کاش حرف برادرم را قبول نموده بودم و برای پروردگار خود شریک قرار نداده بودم.
وَ لَم تَکُن لَه‌ُ فِئَةٌ یَنصُرُونَه‌ُ مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ وَ ما کان‌َ مُنتَصِراً و چون مشرک بود و وجهه قلبش بسوی خدا نبود و امیدوار بغیر خدا بود آن وقت که موقع بلاء و بیچارگیش رسید دید گروهی را که کمک‌کار او بودند کاری از دست آنها برنمیآید و نمیتوانند او را کمک و یاری نمایند و خود را نیز عاجز و ناتوان یافت و دید که قدرت ندارد از خود رفع ضرر نماید آن وقت فهمید غیر از خدا یار و یاوری نیست.
هُنالِک‌َ الوَلایَةُ لِلّه‌ِ الحَق‌ِّ هُوَ خَیرٌ ثَواباً وَ خَیرٌ عُقباً (هنالک) اشاره بموقع زوال نعمت و وقت بیچارگی است یا اشاره بقیامت است (الولایه) دو طور قرائت شده بفتح واو و کسر آن اگر (الولایة) بفتح خوانده

صفحه : 38
شود بمعنی یاری است و اگر بکسر خوانده شود بمعنی سلطان و مالک است، و (هنا لک) یعنی در اینکه حال و اینکه مقام یا در قیامت یاری کردن مخصوص بخدا است احدی جز او قدرت بر یاری نمودن ندارد و سلطنت مخصوص باو است، یا معنی چنین میشود که مثل اینکه حالت شدید هر مضطرّ و بیچاره‌ای بخدا ایمان میآورد و رو باو مینماید یعنی قول آن کافر که گفت ای کاش من برای خدا شریک قرار نداده بودم کلمه‌ای است که موقع بیچارگی و ضرورت آن را ایجاب میکند (الحق‌ّ) اگر برفع خوانده شود صفت ولایت میشود و اگر بجرّ خوانده شود صفت (للّه) است.
(هُوَ خَیرٌ ثَواباً) برای اولیاء خدا است (وَ خَیرٌ عُقباً) یعنی عاقبت طاعت او بهتر است از عاقبت طاعت غیر او (عقبا) بضم‌ّ قاف و سکون آن هر دو قرائت شده.
(طبرسی) وَ اضرِب لَهُم مَثَل‌َ الحَیاةِ الدُّنیا کَماءٍ أَنزَلناه‌ُ مِن‌َ السَّماءِ فَاختَلَطَ بِه‌ِ نَبات‌ُ الأَرض‌ِ فَأَصبَح‌َ هَشِیماً تَذرُوه‌ُ الرِّیاح‌ُ بپیمبرش امر فرموده که برای اینکه مردمانی که محبّت دنیا در قلب و روح آنان ریشه دوانده، و شاید چنین گمان کنند که نعمتهای دنیا پایدار است، برای آنان مثل بیاور و حیات دنیا را تشبیه کن به آبی که از آسمان بزمین ریزش میکند و با نباتات و گیاه‌های زمین مخلوط میگردد و پس از آنکه نباتات رشد نماید و سبز و خرم گردد در صبحگاهی آن سبزی و خرّمی و زیبایی که داشت تغییر نموده و خشکیده بطوری که باد آنها را پراکنده میکند و متفرّق میگردد وَ کان‌َ اللّه‌ُ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ مُقتَدِراً خداوند بر هر چیزی مقتدر است تمام موجودات تحت اقتدار و استیلای او میباشند و علم و قدرت او بر همه چیز احاطه نموده و او فعّال و درّاک مطلق است چون (کل‌ّ شیئی) عموم و اطلاق دارد و شامل همه چیز میشود.
اینکه است که شاید آیه اشاره باشد که گمان نشود که ایجاد و آفرینش چیزی و لو

صفحه : 39
از آنچه بنظر محال میآید از تحت اقتدار او خارج است اینکه در نظر کوته‌بینان ما است که آفرینش بعض چیزها را بر خدا محال میدانیم و اگر بشود گفت که بعض چیزها مثل اجتماع ضدّین و متناقضین بر خدا محال است آن نه از جهت محدودیت عموم قدرت او است بلکه از جهت عدم قابلیت ممکن است بایستی شیئی ممکن الوجود باشد تا بشود متعلق قدرت لم یزلی الهی واقع گردد.
المال‌ُ وَ البَنُون‌َ زِینَةُ الحَیاةِ الدُّنیا وَ الباقِیات‌ُ الصّالِحات‌ُ خَیرٌ عِندَ رَبِّک‌َ ثَواباً وَ خَیرٌ أَمَلًا پس از آنکه در آیات بالا تذکر داد که نعمتهای دنیا در معرض زوال و فناء است و بدو مثال چگونگی بی‌اعتباری آن را بیان نمود در اینکه آیه گویا امور عالم را دو قسمت میکند: قسمتی راجع بتعیّشات و محبوباتی که بشر در زندگانی دنیوی خود را سرگرم بآن نموده و در نظرش آنها زیبا مینماید و اس‌ّ اساس آن مال و اولاد است و اینکه دو از زینت دنیا و از عالم طبیعت محسوب میگردد و راجع بحظوظات جسمانی وی است و بحکم اینکه (کل‌ّ شیئی یرجع الی اصله) و عالم طبیعت علی الدوام در کون و فساد است هیچ چیز در آن پایدار نخواهد بود اینکه است که آنچه در آنست بزودی رو بفناء و زوال خواهد رفت.
و قسمت دیگر اموری است که راجع بهویّت نفسانی و کمال روحانی بشر است و آن ایمان بخدا و تحصیل تقوی و اعمال صالحه است و همین طوری که حقیقت روحانی و نفس ناطقه انسانی فناءپذیر نخواهد بود و بازگشت او نیز بعالم بقاء خواهد انجامید زیرا که اصل آن از عالم بقاء است و در اینکه عالم فانی طبیعت بدست مربّی عالم ظهور نموده همین طور هر کمالی و هر عمل نیکی که از نفس ناطقه و روح سرمدی آن ناشی گردد باقی است و فناءپذیر نخواهد بود و نزد پروردگارش باقی است و پاداش نیکو بر آن مترتب خواهد گردید.
و اینکه در بسیاری از اخبار چنانچه از معصومین علیهم السلام نقل شده که مقصود از باقیات الصالحات ذکر
(سبحان اللّه و الحمد للّه و لا اله الّا اللّه و اللّه اکبر)

صفحه : 40
یا غیر آنست از اذکار، یا مقصود نمازهای پنجگاه یا نافله شب است، یا مقصود محبت اهل بیت رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم یا غیر آنست، میتوان گفت تماما از مصادیق اعمال صالحات است که نزد خدا باقی است و فناءپذیر نخواهد بود و اختصاص ببعضی دون بعضی ندارد، و بقاء اینها از جهت بقاء حقیقت انسان و روح جاودانی او است و اعمال صالحه قائم بآن است.

صفحه : 41

[سوره الکهف (18): آیات 47 تا 54]

اشاره

وَ یَوم‌َ نُسَیِّرُ الجِبال‌َ وَ تَرَی الأَرض‌َ بارِزَةً وَ حَشَرناهُم فَلَم نُغادِر مِنهُم أَحَداً (47) وَ عُرِضُوا عَلی رَبِّک‌َ صَفًّا لَقَد جِئتُمُونا کَما خَلَقناکُم أَوَّل‌َ مَرَّةٍ بَل زَعَمتُم أَلَّن نَجعَل‌َ لَکُم مَوعِداً (48) وَ وُضِع‌َ الکِتاب‌ُ فَتَرَی المُجرِمِین‌َ مُشفِقِین‌َ مِمّا فِیه‌ِ وَ یَقُولُون‌َ یا وَیلَتَنا ما لِهذَا الکِتاب‌ِ لا یُغادِرُ صَغِیرَةً وَ لا کَبِیرَةً إِلاّ أَحصاها وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً وَ لا یَظلِم‌ُ رَبُّک‌َ أَحَداً (49) وَ إِذ قُلنا لِلمَلائِکَةِ اسجُدُوا لِآدَم‌َ فَسَجَدُوا إِلاّ إِبلِیس‌َ کان‌َ مِن‌َ الجِن‌ِّ فَفَسَق‌َ عَن أَمرِ رَبِّه‌ِ أَ فَتَتَّخِذُونَه‌ُ وَ ذُرِّیَّتَه‌ُ أَولِیاءَ مِن دُونِی وَ هُم لَکُم عَدُوٌّ بِئس‌َ لِلظّالِمِین‌َ بَدَلاً (50) ما أَشهَدتُهُم خَلق‌َ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ وَ لا خَلق‌َ أَنفُسِهِم وَ ما کُنت‌ُ مُتَّخِذَ المُضِلِّین‌َ عَضُداً (51)
وَ یَوم‌َ یَقُول‌ُ نادُوا شُرَکائِی‌َ الَّذِین‌َ زَعَمتُم فَدَعَوهُم فَلَم یَستَجِیبُوا لَهُم وَ جَعَلنا بَینَهُم مَوبِقاً (52) وَ رَأَی المُجرِمُون‌َ النّارَ فَظَنُّوا أَنَّهُم مُواقِعُوها وَ لَم یَجِدُوا عَنها مَصرِفاً (53) وَ لَقَد صَرَّفنا فِی هذَا القُرآن‌ِ لِلنّاس‌ِ مِن کُل‌ِّ مَثَل‌ٍ وَ کان‌َ الإِنسان‌ُ أَکثَرَ شَی‌ءٍ جَدَلاً (54)

صفحه : 42

(ترجمه)

و یاد کن روزی که ما کوه‌ها را سیر میدهیم و زمین را صاف و ظاهر می‌بینی و همه را در محشر میآوریم و یکی از آنها را باقی نمیگذاریم (47)
و در حساب پروردگار تو همگی عرضه میشوند در حالی که صف‌زدگانند و بآنها گفته میشود حقیقة بازآمدید بر ما همان طوری که اول شما را آفریدیم بلکه شما گمان کردید هرگز وعده‌گاهی برای شما قرار نمیدهیم (48)
و کتاب اعمال خلایق گذارده میشود و تو می‌بینی چگونه گناهکاران از آنچه (در نامه عملشانست) ترسناکند و میگویند ای وای بر ما اینکه چگونه کتابی است که کوچک و بزرگی نیست مگر اینکه شماره شده و آنچه را که عمل کرده‌اند نزدشان حاضر می‌بینند پروردگار تو باحدی ستم نمیکند (49)
و یاد کن وقتی را که ما بملائکه گفتیم بآدم سجده کنید تماما سجده کردند مگر ابلیس که از جنس جن بود و از مخالفت امر پروردگارش فاسق گردید آیا شما کافرین شیطان و ذریه او را بجز من دوستان خود میگیرید در حالی که او دشمن شما است و ستمکاران (که بجای دوست گرفتن خدا شیاطین را دوست خود گرفتند) بد مبادله‌ای نمودند (50)
ما شیاطین را نه در موقع آفرینش آسمانها و زمین و نه وقت خلقت نفسهای آنها حاضر نگردانیدیم و من فراگیرنده گمراه کنندگان و مدد و کمک گیرنده آنها نیستم (51)
یاد کن روزی را که خدا میگوید (ای مشرکین) صدا زنید آن کسانی را که گمان کردید شرکاء منند پس آنها را میخوانند و اجابت آنها را نمیکنند و بین مشرکین و بت‌هایشان جای هلاکتی قرار میدهیم (52)
و گنهکاران آتش را می‌بینند پس یقین کنند که در آن واقع میگردند و از آن فرارگاهی ندارند (53)
و ما در اینکه قرآن هر گونه مثالی برای انسان آوردیم (لکن) انسان بیشتر از هر چیزی با سخن حق جدال و خصومت میکند (54).

صفحه : 43

«توضیح آیات»

وَ یَوم‌َ نُسَیِّرُ الجِبال‌َ وَ تَرَی الأَرض‌َ بارِزَةً (یوم) مفعول فعل مقدّر است یعنی یاد کن روزی را که کوه‌ها را از مستقرّ و جایگاه خود میکنیم و آنها را حرکت میدهیم.
راجع بموقع بروز قیامت و کنده شدن کوه‌ها و متفرّق گردیدن آنها در هوا آیاتی در قرآن یادآوری شده قوله تعالی در سوره واقعه آیه 3 إِذا رُجَّت‌ِ الأَرض‌ُ رَجًّا وَ بُسَّت‌ِ الجِبال‌ُ بَسًّا فَکانَت هَباءً مُنبَثًّا در سوره قارعه آیه 5 وَ تَکُون‌ُ الجِبال‌ُ کَالعِهن‌ِ المَنفُوش‌ِ در سوره نبأ آیه 20 وَ سُیِّرَت‌ِ الجِبال‌ُ فَکانَت سَراباً از اینکه آیات میتوان استفاده نمود که پس از مندک و منحل‌ّ گردیدن کوه‌ها و عالم دنیا همین زمین ما صاف و کشیده و هموار میگردد و از حالت کنونی تغییر مینماید و تبدیل میگردد به ارض قیامت قوله تعالی یَوم‌َ تُبَدَّل‌ُ الأَرض‌ُ غَیرَ الأَرض‌ِ وَ السَّماوات‌ُ وَ بَرَزُوا لِلّه‌ِ الواحِدِ القَهّارِ سوره ابراهیم آیه 49، و کوه‌ها پس از پراکندگی با زمین صاف میگردد بطوری که دیگر پستی و بلندی و اعوجاجی در آن نمودار نیست و بقدری زمین پهن میگردد که تمامی مردگان از افراد بشر در آن جای گیرند.
وَ حَشَرناهُم فَلَم نُغادِر مِنهُم أَحَداً و تمام مردم از مؤمن و کافر و سعید و شقّی را محشور میگردانیم و در همان زمین صاف و هموار همه را جمع مینمائیم قوله تعالی (یَوم‌َ یَجمَعُکُم لِیَوم‌ِ الجَمع‌ِ و احدی از آنها را یعنی از افراد بشر را باقی نمیگذاریم که محشور نگردد.
در تفسیر مجمع البیان بیانی دارد که برای ایضاح مختصری از آن را ترجمه مینمایم. یَوم‌َ نُسَیِّرُ الجِبال‌َ بقولی متعلق بما قبل است و تقدیر او اینکه است که (و الباقیات الصالحات خیر ثوابا) و بقولی ان ابتداء کلام است و در تقدیر است (اذکر یوم نسیر الجبال) یعنی یاد کن روز قیامت را، و سیر دادن کوه‌ها

صفحه : 44
و کندن آنها است از محل خود خدای تعالی آنها را در آن روز از محلّش میکند و آنها را (هباء منثورا) میگرداند، و بقولی کوه‌ها را در زمین مثل ابر در آسمان پهن میگرداند (کثیبا مهیلا) چنانچه فرموده یَوم‌َ تَرجُف‌ُ الأَرض‌ُ وَ الجِبال‌ُ الخ پس از آن میگرداند آنها را مثل پشم زده شده چنانچه فرموده وَ تَکُون‌ُ الجِبال‌ُ کَالعِهن‌ِ المَنفُوش‌ِ پس از آن میگرداند کوه‌ها را هَباءً مُنبَثًّا چنان که فرموده فَکانَت هَباءً مُنبَثًّا پس از آن میگرداند آنها را مثل سراب چنان که فرموده وَ سُیِّرَت‌ِ الجِبال‌ُ فَکانَت سَراباً وَ تَرَی الأَرض‌َ بارِزَةً یعنی ظاهرة، در زمین چیزی از کوه یا بناء یا درخت نمودار نیست که آن را از چشمهای مردم بپوشاند، و عطاء گفته یعنی تو می‌بینی باطن زمین را ظاهر که آنچه بر پشت زمین و در باطن آن بوده ظاهر میگردد و در معنی باطن زمین را ظاهر می‌بینی وَ حَشَرناهُم یعنی آنها را از قبرهایشان مبعوث میگردانیم و در موقف حساب جمعشان میکنیم (فَلَم نُغادِر مِنهُم أَحَداً) ما وا نمیگذاریم احدی از آنها را مگر اینکه او را محشور میگردانیم وَ عُرِضُوا عَلی رَبِّک‌َ صَفًّا یعنی محشورین در آن وقت همه بر خدا عرضه داده میشوند (صفّا) یعنی کل زمرة و امّة صف کشیده میشوند، و بقولی عرضه میگردند صفی بعد از صفی مثل صفهایی که در نماز جماعت بسته میگردد، و بقولی همه در یک صف می‌ایستند بطوری که بعضی از بعض دیگر پوشیده نمیشوند.
(پایان) لَقَد جِئتُمُونا کَما خَلَقناکُم أَوَّل‌َ مَرَّةٍ بَل زَعَمتُم أَلَّن نَجعَل‌َ لَکُم مَوعِداً موقعی که افراد بشر در صحرای محشر همگی جمع میگردند در حالی میباشند که برهنه‌اند نه لباس دارند و نه چیزی از تجمّلات دنیا با آنها است مثل همان موقعی که از مادر متولد گردیدند آن وقت خطاب سخت‌آمیز بمنکرین معاد میرسد که شمایی که گمان میکردید هرگز وعده‌گاهی نیست امروز نزد ما آمدید در حالی که عاجز و بیچاره و مضطرّید همان طوری که در اول خلقت ضعیف و محتاج

صفحه : 45
و مالک چیزی نبودید امروز نیز در تحت حکم ما واقعید.
وَ وُضِع‌َ الکِتاب‌ُ فَتَرَی المُجرِمِین‌َ مُشفِقِین‌َ مِمّا فِیه‌ِ وَ یَقُولُون‌َ یا وَیلَتَنا ما لِهذَا الکِتاب‌ِ لا یُغادِرُ صَغِیرَةً وَ لا کَبِیرَةً إِلّا أَحصاها پس از آنکه تمام افراد بشر در آن روز موعود با هم در صعید واحد جمع می‌گردند در آن وقت کار بشر باتمام رسیده و هر کمالی که بالقوّه در او موجود بود بفعلیت میرسد و دیگر حالت منتظره‌ای در او باقی نمی‌ماند اینکه است که آنچه را در مدّت عمر دنیوی خود عمل نموده و آنچه را که از محسنات اخلاقی یا از اوصاف نکوهیده در خود اندوخته گردانیده با نتیجه و آثاری که بر آنها مترتب گردیده در نظر او یک دفعه حاضر میگردد حتی نظری که نموده یا سخنی که از دهنش خارج شده یا آنچه در ذهنش و دلش پنهان گردانیده تماما بیک صورت وحدانی در نظر او جلوه‌گر است.
آری ما کوته‌نظران گمان میکنیم که آنچه میکنیم همان طوری که از نظر ما محو گردیده و از آن اثری پدیدار نیست و در بوته فراموشی سپرده‌ایم در جهان هستی نیز اثری از آن پدیدار نخواهد بود، دیگر ندانسته‌ایم که اینکه گمان فاسدی است و ما در اشتباهیم گویا فراموش نموده‌ایم قوله تعالی را که فرموده در سوره ق آیه 4 در جواب مشرکین که میگفتند ما پس از آنکه مردیم و خاک گردیدیم چگونه عود میکنیم قَد عَلِمنا ما تَنقُص‌ُ الأَرض‌ُ مِنهُم وَ عِندَنا کِتاب‌ٌ حَفِیظٌ در جلد ششم اینکه تفسیر تا اندازه‌ای اینکه آیه را توضیح دادیم تکرار نشود.
اینجا همین قدر اجمالا می‌گوییم باید دانست که اینکه سعه عالم هستی و اینکه کاخ مجلل جهانی که در آن نشو و نماء مینمائیم یک پرتوی است که از فیض منبسط و رحمت واسعه الهی نمودار گردیده و تمام اجزاء آن مثل حلقه‌های زنجیر یا مثل تار و پود یک پارچه مرتبط بهم و یک وحدت تشکیل میدهند و حدقه چشم عقل و دل ما بقدری کوچک است که اشیاء را همان طوری که در سعه عالم قضاء و لوح محفوظ و در احاطه علم حق تعالی با هم موجودند توانایی دیدن

صفحه : 46
آن را نداریم و ما در اینکه عالم وسیع مانند مورچه‌ای می‌مانیم که روی صفحه نوشته‌ای گذر میکند حدقه چشم او تاب دیدن کلمات و جملات آن را ندارد شاید در گذرگاهش گاهی بسفیدی برسد و سفید بیند و گاهی بسیاهی برسد و گمان کند آنچه بتدریج از سفیدی و سیاهی کاغذ می‌بیند شیئا فشیئا احداث میگردد زیرا که همه را با هم نمیتواند بنگرد و نظر جمعی بآن بنماید و از آن معانی دریابد.
خلاصه آنکه انسان از اول پیدایش آن تا روز حشر خلایق همیشه بدست مربّی ازل در راه کمال و سعادت و یا در طریق خذلان و شقاوت قدم میزند و علی الدوام از قوّه بفعل میآید و روز قیامت روزی است که کار او و مدّت مسافرتش بپایان رسیده و دیگر محلّی برای استکمال او باقی نمانده است آن وقت چون بکمال لائق بخود نائل گردید پرده از پیش چشم او برداشته میشود و قدرت دیدن دفتر آمال و جهاتی که از آن گذشته و فعلا زیر پای او است و او در جهان ما فوق قرار گرفته و در محکمه عدل الهی بایستی گذارش حال و دفتر سفرنامه خود را نزد حاکم عادل ارائه دهد آن وقت خود را می‌بیند که در عالمی است ما فوق تمام عوالمی که از آن گذشته.
ای انسان عاقل آن وقت که البته آمدنی است در نظر خود مجسّم بنما و چنین فرض نما که الان وقت آن رسیده و تمام گفتار و کردار ما را در لوح بسیار روشن و واضحی که لا یُغادِرُ صَغِیرَةً وَ لا کَبِیرَةً إِلّا أَحصاها ثبت گردیده و باز نموده‌اند و پیش ما میگذارند و بما میگویند بخوان کتاب خود را، ببین آدم گنهکار وقتی چشمش بکتب اعمال و سجل احوالش افتاد چه حالی بوی دست میدهد، اینست که از روی ترس و حیرت و تعجّب میگوید ای وای بر من اینکه چه کتابی است که هیچ کوچک و بزرگی نیست مگر اینکه در آن ثبت گردیده آن وقت بعلم حضوری تمام اعمال و افعال او از بد و خوب در آن کتابی که بدست کرام الکاتبین نوشته شده ثبت می‌بیند.

صفحه : 47
وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً اینکه آیه خبر میدهد که در وقت ظهور قیامت چنان برای انسان اعمال و کردار و صفات و اخلاقیات خود واضح و هویدا میگردد که گویا خود را فعلا عامل اعمال خود می‌نگرد و خود را مشغول بآن می‌بیند.
وَ لا یَظلِم‌ُ رَبُّک‌َ أَحَداً اشاره به اینکه گنهکاری که مبتلا بعذاب میگردد گمان نکند که پروردگار تو باو ستم نموده ظلم و ستم در ساحت کبریایی حق تعالی روا نیست انسان در روز موعود و آن وقتی است که در ما فوق اینکه عالم دنیا قرار گرفته پرده از پیش چشمش برداشته میشود و میفهمد و تصدیق خواهد نمود که آتش برافروخته جهنم را خودش در دنیا بدست خود تهیه نموده بود و خدای تعالی روی میزان عدل که هر چیزی را بجای خود قرار میدهد برای او آماده نموده اینکه است که آدم گنهکار بایستی در آتش نیران گداخته گردد تا جرم گناهش پاک گردد و شاید اگر قابل باشد رحمت الهی و شفاعت شفعاء شامل حالش گردد و بدار کرامت الهی نائل گردد

چون که بد کردی ز بد ایمن مباش چون که تخم است و برویاند خداش
وَ إِذ قُلنا لِلمَلائِکَةِ اسجُدُوا لِآدَم‌َ فَسَجَدُوا إِلّا إِبلِیس‌َ ظاهرا آیه استیناف از آیات بالا است که متکبّرین مجالست با فقرای مؤمنین را عار میدانستند و برسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم ایراد میگرفتند و حضرتش مأمور گردید با فقراء مجالست نماید و آنها را از خود نراند، در اینکه آیه برای تنبّه آنها حکایت ابلیس و مخالفتش از امر حق تعالی را بپیمبرش تذکر میدهد که وقتی بملائکه گفتیم به آدم سجده کنند همه سجده کردند مگر ابلیس.
کان‌َ مِن‌َ الجِن‌ِّ فَفَسَق‌َ عَن أَمرِ رَبِّه‌ِ اینکه آیه تصریح مینماید که ابلیس از جن بود نه از جنس ملائکه، بفاء سببیت عصیان و فسق ابلیس را متفرع نموده بر اینکه او از جن بود یعنی چون از جنس جن بود پروردگارش را مخالفت نمود، از اینجا معلوم میشود که ابلیس

صفحه : 48
از جنس جن بود نه از جنس ملائکه، ملائکه نه مخالفت میکنند نه فاسق میگردند أَ فَتَتَّخِذُونَه‌ُ وَ ذُرِّیَّتَه‌ُ أَولِیاءَ مِن دُونِی وَ هُم لَکُم عَدُوٌّ همزه (أ فتتّخذونه) برای انکار و تعجب آمده که خدای رحمن از روی تعجب و انکار ببشر تذکر داده که چگونه شما او را که هم فاسق است و هم چنان که در جای دیگر گفته دشمن بنی آدم است و در اینجا نیز خاطرنشان میکند که دشمن شما است پس چگونه او و ذریّه‌اش را غیر از خدای رحمن دوست خود میگیرید.
بِئس‌َ لِلظّالِمِین‌َ بَدَلًا اعتراض بکسانی است که مطیع شیاطین گردیده و بجای اطاعت پروردگارشان راه شیطانی را پیش گرفته‌اند و اطاعت او را بدل از اطاعت خدای تعالی قرار داده‌اند اینکه است که آیه بآنها تذکر میدهد که اطاعت خدا را تبدیل باطاعت شیطان نمودن بد تبدیلی است.
ما أَشهَدتُهُم خَلق‌َ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ وَ لا خَلق‌َ أَنفُسِهِم وَ ما کُنت‌ُ مُتَّخِذَ المُضِلِّین‌َ عَضُداً شاید در اینکه آیه خواهد بکسانی که گمان میکنند که شیاطین علم بغیب دارند و از اوضاع عالم و آنچه واقع میگردد مطلعند بفهماند که گمانشان فاسد است چنین نیست که پنداشته‌اند زیرا که آنان در موقع آفرینش اوضاع آسمانها نبودند که از خصوصیات و آنچه متفرع بر آنها است مطلع گردند و نیز عالم بخلقت خودشان نیز نمیباشند با اینکه حال چگونه ممکن است بآنچه در غیب آسمانها و زمین است و چگونگی آثاری که از آنها ناشی میگردد اطلاع پیدا نمایند و نیستم من گمراه کنندگان یعنی شیاطین را معین و کمک خود بگیرم یعنی در خلقت آسمان و زمین و سایر چیزها احتیاج بمعین ندارم.
و بقولی ضمیر (اشهدتهم) راجع بمشرکین عرب است که موقع آفرینش آسمانها و زمین آنها را حاضر نکردم و نیز در وقت آفرینش خودشان بعضی را

صفحه : 49
حاضر نکردم که خلقت دیگری را ببیند پس از کجا دانستند که ملائکه دختران خدا میباشند. (منهج) وَ یَوم‌َ یَقُول‌ُ نادُوا شُرَکائِی‌َ الَّذِین‌َ زَعَمتُم فَدَعَوهُم فَلَم یَستَجِیبُوا لَهُم وَ جَعَلنا بَینَهُم مَوبِقاً ای محمّد (ص) یاد کن روزی را که ملائکه یا حق تعالی بآنها ندا میکند که بخوانید کسانی را که بگمان خود شریک من قرار دادید و مشرکین آنان را میخوانند و آنها اجابت نمیکنند، و قرار دادیم بین مشرکین و معبودان آنها جای هلاکت یعنی آنها و معبودان آنها از شیاطین و بتهایی که پرستش مینمودند همگی با هم در مورد عذاب و سختی واقع میگردند.
وَ رَأَی المُجرِمُون‌َ النّارَ فَظَنُّوا أَنَّهُم مُواقِعُوها وَ لَم یَجِدُوا عَنها مَصرِفاً در مقام بیان حال گنهکاران برآمده که شاید مقصود مشرکین باشند زیرا که آیه بالا راجع بآنها است که وقتی مشرکین از مسافت بسیار دور آتش را ببینند یقین کنند و گویا معاینه نمایند که در آن واقع گردیده‌اند زیرا که در عالم قیامت بعد زمانی و مکانی تحقّق ندارد اینکه است که دیدن آتش و وقوعشان در آن یکی است آن وقت از آتش فرارگاهی و نجاتی برای خود نمیابند.
وَ لَقَد صَرَّفنا فِی هذَا القُرآن‌ِ لِلنّاس‌ِ مِن کُل‌ِّ مَثَل‌ٍ وَ کان‌َ الإِنسان‌ُ أَکثَرَ شَی‌ءٍ جَدَلًا خدای تعالی از راه فضل و کرم و امتنان ببشر خاطر نشان میکند که در اینکه قرآن از هر گونه مثلی و از هر گونه داستانی که از او متنبه گردد و بخود آید و عقل خود را بکار اندازد آوردیم و نیز از اوضاع قیامت و از حال سعداء و نیکوکاران و پاداش اعمال نیک آنها شمّه‌ای و از حال کفار و سیه بختان نیز اندازه‌ای کافی بیان نمودیم، خلاصه آنچه باعث سعادت و شقاوت بشر میشود بنیکوتر وجهی و جامع‌ترین بیانی بآنها تذکر دادیم لکن آدمی از تمام موجودات جدل کننده‌تر است. إبن عباس گفته که مراد از انسان (نضر بن حارث) است. و کلبی گفته که مراد (ابی بن خلف) است. و زجّاج گفته که مراد مطلق کافر است بدلیل قوله تعالی در آیه بعد از اینکه وَ یُجادِل‌ُ الَّذِین‌َ کَفَرُوا بِالباطِل‌ِ الخ. مجمع البیان

صفحه : 50

[سوره الکهف (18): آیات 55 تا 64]

اشاره

وَ ما مَنَع‌َ النّاس‌َ أَن یُؤمِنُوا إِذ جاءَهُم‌ُ الهُدی وَ یَستَغفِرُوا رَبَّهُم إِلاّ أَن تَأتِیَهُم سُنَّةُ الأَوَّلِین‌َ أَو یَأتِیَهُم‌ُ العَذاب‌ُ قُبُلاً (55) وَ ما نُرسِل‌ُ المُرسَلِین‌َ إِلاّ مُبَشِّرِین‌َ وَ مُنذِرِین‌َ وَ یُجادِل‌ُ الَّذِین‌َ کَفَرُوا بِالباطِل‌ِ لِیُدحِضُوا بِه‌ِ الحَق‌َّ وَ اتَّخَذُوا آیاتِی وَ ما أُنذِرُوا هُزُواً (56) وَ مَن أَظلَم‌ُ مِمَّن ذُکِّرَ بِآیات‌ِ رَبِّه‌ِ فَأَعرَض‌َ عَنها وَ نَسِی‌َ ما قَدَّمَت یَداه‌ُ إِنّا جَعَلنا عَلی قُلُوبِهِم أَکِنَّةً أَن یَفقَهُوه‌ُ وَ فِی آذانِهِم وَقراً وَ إِن تَدعُهُم إِلَی الهُدی فَلَن یَهتَدُوا إِذاً أَبَداً (57) وَ رَبُّک‌َ الغَفُورُ ذُو الرَّحمَةِ لَو یُؤاخِذُهُم بِما کَسَبُوا لَعَجَّل‌َ لَهُم‌ُ العَذاب‌َ بَل لَهُم مَوعِدٌ لَن یَجِدُوا مِن دُونِه‌ِ مَوئِلاً (58) وَ تِلک‌َ القُری أَهلَکناهُم لَمّا ظَلَمُوا وَ جَعَلنا لِمَهلِکِهِم مَوعِداً (59)
وَ إِذ قال‌َ مُوسی لِفَتاه‌ُ لا أَبرَح‌ُ حَتّی أَبلُغ‌َ مَجمَع‌َ البَحرَین‌ِ أَو أَمضِی‌َ حُقُباً (60) فَلَمّا بَلَغا مَجمَع‌َ بَینِهِما نَسِیا حُوتَهُما فَاتَّخَذَ سَبِیلَه‌ُ فِی البَحرِ سَرَباً (61) فَلَمّا جاوَزا قال‌َ لِفَتاه‌ُ آتِنا غَداءَنا لَقَد لَقِینا مِن سَفَرِنا هذا نَصَباً (62) قال‌َ أَ رَأَیت‌َ إِذ أَوَینا إِلَی الصَّخرَةِ فَإِنِّی نَسِیت‌ُ الحُوت‌َ وَ ما أَنسانِیه‌ُ إِلاَّ الشَّیطان‌ُ أَن أَذکُرَه‌ُ وَ اتَّخَذَ سَبِیلَه‌ُ فِی البَحرِ عَجَباً (63) قال‌َ ذلِک‌َ ما کُنّا نَبغ‌ِ فَارتَدّا عَلی آثارِهِما قَصَصاً (64)

صفحه : 51

(ترجمه)

و باز نداشت مردم را از اینکه ایمان آرند وقتی که اسباب هدایت (یعنی قرآن و پیغمبر) بر آنها آمد و منع ننمود که از پروردگارشان آمرزش بطلبند مگر اینکه (مستحق گردند) که برای آنها بیاید سنّت خدا در باره اولین (یعنی عقوبت پیشینیان) یا اینکه با عذاب رو برو شوند (55)
و ما رسولان را نفرستادیم مگر اینکه مژده دهندگان (برحمت) و تهدید کننده‌گان از عذاب بودند و کافرین بسخنان باطل میخواهند حق را از مقرّ خود زائل گردانند و آیات ما و آنچه را که برای اندرزشان آمد بلهو گرفتند (56)
و کی است ظالم‌تر از آن کسی که اندرز داده شود بآیات خدا پس از آن اعراض نماید و عاقبت اعمالی را که پیش فرستاده فراموش کند (و چون چنین بودند) ما بر دلهای آنها پوششها انداختیم از اینکه آن را بفهمند و در گوشهای آنان سنگینی قرار دادیم اینکه است که وقتی آنها را برای هدایت میخوانی هرگز و ابدا هدایت نمیگردند (57)
و پروردگار تو آمرزنده و صاحب رحمت است اگر آنها را بآنچه میکنند (خواهد) مؤاخذه کند عذاب را جلو می‌اندازد لکن برای عذاب وقت معیّنی است که هرگز بجز خدا نمییابند پناهی و گریزگاهی (58)
و اهل آنها دهها (که حکایت آن را برای تو گفته‌ایم) چون ستم کردند آنها را هلاک گردانیدیم و قرار دادیم برای جایگاه هلاکت وعده‌گاهی معلوم (59)
و یاد کن وقتی را که موسی برفیقش یوشع گفت همیشه خواهم رفت تا بمحل جمع دو دریا برسم یا میروم هشتاد سال (60)
وقتی آن دو نفر بمجمع البحرین رسیدند (آن ماهی که برای غذای خود تهیه نموده بودند) فراموش کردند و ماهی راه خود را در دریا گرفت و رفت (61)
چون از مجمع البحرین گذشتند موسی بجوانمردش گفت غذای ما را بیاور ما از اینکه سفر رنج بردیم (62)
یوشع گفت آیا میدانی که ما وقتی در آن سنگ منزل گرفتیم آن وقت من ماهی را فراموش کردم و مرا بفراموشی نینداخت مگر شیطان که مرا مشغول ساخت (و نگذارد که بتو بگویم) و ماهی در دریا راه عجیبی را گرفت که هر جا میرفت راه فراخی پدید میگردید (و زمین

صفحه : 52
دریا خشک میشد (63)
موسی گفت آنجا همان است که ما در طلب آنیم پس از آن راهی که آمده بودند برگشتند و در اثر قدمهای خود جستجوی نمودند (64).

توضیح آیات‌

وَ ما مَنَع‌َ النّاس‌َ أَن یُؤمِنُوا إِذ جاءَهُم‌ُ الهُدی وَ یَستَغفِرُوا رَبَّهُم اینکه آیه خبر میدهد که چیزی مانع کافرین نگردید از ایمانشان و طلب آمرزش نمودن آنان از پروردگارشان پس از آنکه اسباب هدایت از کتابهای آسمانی و هدایت پیمبران برای آنها آمد و حجت بر آنها تمام گردید و دیگر عذری بر آنها باقی نماند.
إِلّا أَن تَأتِیَهُم سُنَّةُ الأَوَّلِین‌َ اشاره به اینکه گویا اینکه امّت نیز بفطرت خبیثشان نمی‌طلبند مگر همین سنّة جاریة در امم گذشتگان را که آن عذاب استیصال باشد، چنانچه امم گذشته مثل قوم عاد و ثمود و فرعونیان پس از آنکه پیمبران با آیات و حجّتهای روشن آمدند و هدایت آنها سودمند نگردید مستحق عذاب گردیدند، اینکه امّت نیز عملشان همان عذابها را ایجاب مینماید و لو اینکه مشعر بآن نباشند.
أَو یَأتِیَهُم‌ُ العَذاب‌ُ قُبُلًا (او) عطف داده جمله را بما قبل یعنی یا اینکه عذاب مقابل آنها بیاید و آنها را یک دفعه فرا گیرد که در آن وقت ایمان دیگر فائده‌بخش نخواهد گردید وَ ما نُرسِل‌ُ المُرسَلِین‌َ إِلّا مُبَشِّرِین‌َ وَ مُنذِرِین‌َ در بسیاری از آیات برای تسلّی دل رسولش از امم گذشتگان خبر میدهد و گویا باو تذکّر میدهد که ما رسول و پیمبری نفرستادیم مگر برای اینکه مردم را مژده و بشارت دهند بکراماتی که در اثر ایمان و عمل شایسته نصیب آنها میگردد و آنان را بترسانند از عذاب سخت که در اثر کفر و تکذیب و اعمال ناشایسته

صفحه : 53
دامن‌گیر آنها خواهد گردید.
وَ یُجادِل‌ُ الَّذِین‌َ کَفَرُوا بِالباطِل‌ِ لِیُدحِضُوا بِه‌ِ الحَق‌َّ وَ اتَّخَذُوا آیاتِی وَ ما أُنذِرُوا هُزُواً (لیدحضوا) (دحض) بمعنی باطل و (ادحاض) بمعنی ابطال است (الهزؤ) استهزاء و مصدر و بمعنی اسم مفعول است یعنی و مناظره میکنند کفار بامر باطل برای اینکه باطل کنند حق را و میگیرند قرآن و قیامت را بمسخرگی.
وَ مَن أَظلَم‌ُ مِمَّن ذُکِّرَ بِآیات‌ِ رَبِّه‌ِ فَأَعرَض‌َ عَنها وَ نَسِی‌َ ما قَدَّمَت یَداه‌ُ و کی است ستمکار و ظالم‌تر از کسی که تذکّر داده شود بآیات پروردگارش و پس از شنیدن و فهمیدن از آن اعراض نماید و اعمال ناشایسته‌ای را که قبلا نموده بگمان اینکه اثری بر آنها مترتب نخواهد شد فراموش نماید.
إِنّا جَعَلنا عَلی قُلُوبِهِم أَکِنَّةً أَن یَفقَهُوه‌ُ وَ فِی آذانِهِم وَقراً وَ إِن تَدعُهُم إِلَی الهُدی فَلَن یَهتَدُوا إِذاً أَبَداً (أَکِنَّةً أَن یَفقَهُوه‌ُ) دو طور معنی شده: بقولی ما بر قلبهای آنها پوشش قرار دادیم برای اینکه کراهت داشتیم از اینکه دریابند آن را. و بقول دیگر ما بر قلبهای آنها پوشش قرار دادیم برای آنکه در نیابند آن را. و بنا بر معنی اول کلمه مضاف در تقدیر است یعنی کراهت از اینکه دریابند آن را. و بنا بر معنی دوم (لام) جارّه و (لاء) نافیه در تقدیر است که میشود (لان لا یفقهوه) و تذکیر ضمیر و افراد آن تا اینکه آن را نفهمند، و نیز در گوشهای آنها سنگینی قرار دادیم تا نشنوند آیات خدا را، و بیان اینکه آیه همان بیان در آیه خَتَم‌َ اللّه‌ُ عَلی قُلُوبِهِم تا آخر است که گذشت.
و البته اینکه آیات منصرف بآن جایی است که کفار و معاندین دانسته و فهمیده و پس از اتمام حجت انکار میکنند و اعمال خود آنها است که تاریکی قلب و سنگینی گوش و کوری باطنی آنان را ایجاب مینماید نه اینکه ابتداء آنها اینکه طور آفریده شده باشند، و چون آنان بدست خود خود را از قابلیت هدایت

صفحه : 54
انداختند اینست که هیچ وقت هدایت نخواهند گردید.
وَ رَبُّک‌َ الغَفُورُ ذُو الرَّحمَةِ لَو یُؤاخِذُهُم بِما کَسَبُوا لَعَجَّل‌َ لَهُم‌ُ العَذاب‌َ بَل لَهُم مَوعِدٌ لَن یَجِدُوا مِن دُونِه‌ِ مَوئِلًا برسولش خبر میدهد و دو نام بزرگ پروردگارش که (غفور و رحیم) است بوی تذکر میدهد و باو اعلان میکند که اینکه دو صفت مغفرت و رحمت سبب تأخیر عذاب کافرین گردیده یعنی اگر نبود مغفرت و رحمت پروردگار تو در همین عالم و در حیات دنیا برای کافرین بازاء اعمال نکوهیده‌شان و گفتار رکیکشان عذاب میفرستادم و آنها را مهلت نمیدادم لکن از روی حکمت و کرم عذاب آنان را عقب انداخته‌ام تا آنچه در باطن آنها از اوصاف رذیله پنهان گردیده نمایان گردد اینکه است که موعد معینی برای مجازات آنها مهیّا نمودیم.
وَ تِلک‌َ القُری أَهلَکناهُم لَمّا ظَلَمُوا وَ جَعَلنا لِمَهلِکِهِم مَوعِداً با اینکه در آیه بالا خبر میدهد که ما از روی مغفرت و رحمت در عذاب کافرین عجله نمیکنیم بلکه برای پاداش اعمال آنها وقتی و موعد معینی قرار داده‌ایم که ظاهرا موعد معین قیامت و عذاب جهنمی است.
در اینکه آیه اشاره دارد بآن کفاری که قبلا برسولش خبر داده مثل قوم عاد و ثمود و امم دیگر که در همین عالم آنها را بعذاب استیصالی هلاک گردانیدیم و علت تعجیل عذاب آنان را ظلم و ستم معرفی نموده، و از اینجا میتوان استفاده نمود که از کفار و مشرکین آنهایی که بپیمبران ستم ننمودند جز عدم قبول ایمان خدای تعالی از روی کرم بآنها مهلت میدهد که شاید متنبّه گردند لکن آن قسمتی از کفار که به پیمبران و مؤمنین ستم نمودند و امیدی برای هدایت آنها باقی نمانده دیگر مهلتی برای آنها نیست بلکه بزودی از آنها در وقت معین انتقام میکشد مثل امم پیمبران پیشینیان که در همین عالم مبتلا بعذاب گردیدند و بنیاد حیاتشان زیر و زبر گردید تا اینکه عبرت دیگران گردند.

صفحه : 55
توضیح حکایت حضرت موسی و خضر علیهما السلام چنانچه مفسرین گفته‌اند موسی علیه السّلام از خداوند سؤال کرد الهی از بندگان خود که را دوست‌تر داری خدای تعالی فرمود آنکه مرا بیشتر یاد کند و فراموش ننماید، موسی (ع) گفت کدام بنده است که تابع تو شده و عمل کننده احکام تو باشد، خدای تعالی فرمود شخصی که سخن حق گوید و بحق و عدالت حکم کند و تابع خواهش نفس نباشد، موسی گفت بار خدایا از بندگان تو عالمتر کیست فرمود شخصی که همیشه دنبال علم میگردد تا بلکه کلمه‌ای از علم مردمان بر معلومات خود بیفزاید.
موسی گفت الهی از بندگان خود شخص عالم‌تر از مرا بمن نشان بده بلکه از او مقداری تحصیل علم کنم، خدای تعالی فرمود بنده عالمتر از تو خضر است، موسی گفت خدای من او را از کجا بیابم خطاب رسید که در محل تلاقی (بحر سفید و بحر محیط) نزدیک صخره او را پیدا میکنی و فرمود هر جا که ماهی را فراموش کردید (خضر) آنجا خواهد بود.
موسی علیه السّلام تدارک سفر دید و شاگرد خود را بمصاحبت برداشته تدارک سفر دید و براه افتاد چنانچه خداوند تعالی ضمن آیات خبر میدهد.
و مقصود از ذکر احوال موسی و خضر در ضمن آیات کریمه بیان شرافت و اهمیّت علم میباشد تا مردم بدانند شخصی مانند موسی که کلیم اللّه بوده در طلب علم قطع بیابانها کرد. و تحمّل زحمت و مشقّت مسافرت نموده تا کلمه‌ای بر معلومات خود بیفزاید. از نکات مندرج در قصص قرآن نباید غفلت نمود، بعضی از اهل تفسیر بسبب مقام و مرتبه موسی علیه السّلام راضی نشدند که صاحب اینکه حکایت موسی بن عمران باشد بلکه آن را بموسی پسر میشا از اولاد یوسف (ع) که نبوّت او معلوم نیست نسبت داده‌اند ولی از آیه کریمه که خداوند در سوره یوسف فرموده وَ فَوق‌َ کُل‌ِّ ذِی عِلم‌ٍ عَلِیم‌ٌ عالم‌تر از عالمی همیشه هست غافل شده‌اند و نسبت حکایت را بموسی بن عمران تعجب میکنند.
(تفسیر میر محمّد کریم)

صفحه : 56
وَ إِذ قال‌َ مُوسی لِفَتاه‌ُ لا أَبرَح‌ُ حَتّی أَبلُغ‌َ مَجمَع‌َ البَحرَین‌ِ أَو أَمضِی‌َ حُقُباً (فتی) یوشع بن نون بود و او را خدا فتی نامید برای اینکه شاگرد و ملازم و تابع موسی گردیده بود که از او علم اخذ نماید و (لا ابرح) بمعنی (لا ازال) است و خبرش محذوف است زیرا که در سفر بود، یعنی موسی علیه السّلام بشاگرد و مصاحب خود گفت همیشه سیر میکنم تا اینکه برسم (بمجمع البحرین) و آن مکانی بود که خدای تعالی بموسی وعده داده بود که در آنجا خضر (ع) را ملاقات میکند و آنجا محل‌ّ تلاقی دو دریای فارس و روم بود، بحر روم در طرف مغرب و بحر فارس در طرف مشرق واقع گردیده (أَو أَمضِی‌َ حُقُباً) حقب هشتاد یا هفتاد سال است یعنی سیر میکنم و لو آنکه هشتاد سال در سفر باشم تا وقتی که خضر را ملاقات نمایم.
فَلَمّا بَلَغا مَجمَع‌َ بَینِهِما نَسِیا حُوتَهُما فَاتَّخَذَ سَبِیلَه‌ُ فِی البَحرِ سَرَباً موسی (ع) و یوشع با چند نانی و ماهی بریان کرده‌ای در راه روان شدند تا اینکه رسیدند بجایی که محل‌ّ جمع دو دریا و (مجمع البحرین) بود، آنجا بر صخره‌ای که در کنار دریا بود نشستند موسی را خواب گرفت و یوشع وضوء گرفت قطره‌ای از آب وضوی او بماهی بریان کرده چکید ماهی زنده شد و راه دریا را پیش گرفت و در راه او دریا خشک میشد، یوشع متحیّر شد و موسی از خواب بیدار گردید، یوشع حکایت ماهی را فراموش نمود و موسی نیز فراموش نمود سراغ از ماهی بگیرد.
فَلَمّا جاوَزا قال‌َ لِفَتاه‌ُ آتِنا غَداءَنا لَقَد لَقِینا مِن سَفَرِنا هذا نَصَباً وقتی موسی با یوشع از مجمع البحرین گذشتند و خضر را ملاقات ننمودند موسی علیه السّلام بیوشع گفت غذای ما را بیاور ما از اینکه سفر بسیار زجر کشیدیم و بمراد نرسیدیم.

صفحه : 57
قال‌َ أَ رَأَیت‌َ إِذ أَوَینا إِلَی الصَّخرَةِ فَإِنِّی نَسِیت‌ُ الحُوت‌َ وَ ما أَنسانِیه‌ُ إِلَّا الشَّیطان‌ُ أَن أَذکُرَه‌ُ وَ اتَّخَذَ سَبِیلَه‌ُ فِی البَحرِ عَجَباً آن وقت یوشع حکایت ماهی را بیاد آورد و گفت آیا میدانی آن وقتی که در صخره نشسته بودیم ماهی زنده شد و راه دریا را گرفت و برای عذرخواهی گفت من فراموش نمودم که حکایت آن را برای تو بگویم و بفراموشی نینداخت مرا مگر شیطان و رفتن ماهی بریان شده بدریا بطور عجیبی مینمود، و گویند عجیب بودن او برای اینکه بود که هر جا میرفت راه باز میشد و خشک میگردید.
قال‌َ ذلِک‌َ ما کُنّا نَبغ‌ِ فَارتَدّا عَلی آثارِهِما قَصَصاً موسی بیوشع گفت اینکه همان بود که ما دنبال آن میرفتیم زیرا که حق تعالی قبلا بموسی (ع) خبر داده بود که آنجایی که ماهی زنده میگردد و راه دریا را پیش میگیرد خضر (ع) آنجا خواهد بود آن وقت موسی علیه السّلام با یوشع برگشتند بطرف همان صخره و در اثر ماهی که راه باز کرده بود در پی خضر روان شدند تا اینکه او را دریافتند.

صفحه : 58

[سوره الکهف (18): آیات 65 تا 78]

اشاره

فَوَجَدا عَبداً مِن عِبادِنا آتَیناه‌ُ رَحمَةً مِن عِندِنا وَ عَلَّمناه‌ُ مِن لَدُنّا عِلماً (65) قال‌َ لَه‌ُ مُوسی هَل أَتَّبِعُک‌َ عَلی أَن تُعَلِّمَن‌ِ مِمّا عُلِّمت‌َ رُشداً (66) قال‌َ إِنَّک‌َ لَن تَستَطِیع‌َ مَعِی‌َ صَبراً (67) وَ کَیف‌َ تَصبِرُ عَلی ما لَم تُحِط بِه‌ِ خُبراً (68) قال‌َ سَتَجِدُنِی إِن شاءَ اللّه‌ُ صابِراً وَ لا أَعصِی لَک‌َ أَمراً (69)
قال‌َ فَإِن‌ِ اتَّبَعتَنِی فَلا تَسئَلنِی عَن شَی‌ءٍ حَتّی أُحدِث‌َ لَک‌َ مِنه‌ُ ذِکراً (70) فَانطَلَقا حَتّی إِذا رَکِبا فِی السَّفِینَةِ خَرَقَها قال‌َ أَ خَرَقتَها لِتُغرِق‌َ أَهلَها لَقَد جِئت‌َ شَیئاً إِمراً (71) قال‌َ أَ لَم أَقُل إِنَّک‌َ لَن تَستَطِیع‌َ مَعِی‌َ صَبراً (72) قال‌َ لا تُؤاخِذنِی بِما نَسِیت‌ُ وَ لا تُرهِقنِی مِن أَمرِی عُسراً (73) فَانطَلَقا حَتّی إِذا لَقِیا غُلاماً فَقَتَلَه‌ُ قال‌َ أَ قَتَلت‌َ نَفساً زَکِیَّةً بِغَیرِ نَفس‌ٍ لَقَد جِئت‌َ شَیئاً نُکراً (74)
قال‌َ أَ لَم أَقُل لَک‌َ إِنَّک‌َ لَن تَستَطِیع‌َ مَعِی‌َ صَبراً (75) قال‌َ إِن سَأَلتُک‌َ عَن شَی‌ءٍ بَعدَها فَلا تُصاحِبنِی قَد بَلَغت‌َ مِن لَدُنِّی عُذراً (76) فَانطَلَقا حَتّی إِذا أَتَیا أَهل‌َ قَریَةٍ استَطعَما أَهلَها فَأَبَوا أَن یُضَیِّفُوهُما فَوَجَدا فِیها جِداراً یُرِیدُ أَن یَنقَض‌َّ فَأَقامَه‌ُ قال‌َ لَو شِئت‌َ لاتَّخَذت‌َ عَلَیه‌ِ أَجراً (77) قال‌َ هذا فِراق‌ُ بَینِی وَ بَینِک‌َ سَأُنَبِّئُک‌َ بِتَأوِیل‌ِ ما لَم تَستَطِع عَلَیه‌ِ صَبراً (78)

صفحه : 59

(ترجمه)

(وقتی موسی (ع) با رفیقش برگشتند) بنده‌ای از بنده‌گان ما را یافتند که از جانب خودمان باو رحمت عطاء نموده بودیم و هم از جانب خود بوی علم آموختیم (65)
موسی باو گفت آیا من تابع تو بگردم که از آنچه عالم گردیده‌ای از علوم لدنّی خود بمن بیاموزی که منّتی بر رشد من یعنی اصابة خیر باشد (66)
گفت هرگز توانایی و صبر آن را نداری که با من باشی (67)
چگونه توانی تحمل نمایی بر چیزی که بر اسرار آن احاطه نداری (68)
موسی گفت اگر خدا بخواهد بزودی می‌یابی مرا که صبر میکنم و امر تو را عصیان نمیکنم (69)
گفت اگر پیرو من شدی از من چیزی سؤال مکن تا وقتی که بتو جهت آن کار را خبر دهم (70)
پس از آن موسی با آن (بنده صالح) رفتند و در کشتی نشستند آن عالم کشتی را سوراخ نمود موسی گفت کشتی را سوراخ نمودی برای اینکه اهلش غرق گردند تو بر امر شنیعی اقدام نمودی (71)
آن شخص گفت آیا نگفتم که تو هرگز نتوانی با من صبر کنی (72)
موسی گفت مرا مؤاخذه مکن بر آنچه فراموش کردم و بر من سخت نگیر (73)
پس از پیاده شدن از کشتی با هم رفتند تا پسری را ملاقات نمودند آن شخص پسر را کشت موسی گفت آیا میکشی نفس پاکیزه‌ای را بغیر قصاص حقیقة عمل منکری نمودی (74)
آن شخص گفت آیا نگفتم تو طاقت نداری با من باشی (75)
موسی گفت اگر بعد از اینکه از تو سؤال نمودم دیگر با من مصاحبت منما و در ترک مصاحبت معذوری (76)
پس با هم رفتند تا بدهی رسیدند و از مردمان آن طلب طعام کردند و اباء داشتند که آنها را طعام دهند و دیدند دیواری نزدیک است خراب گردد آن شخص دیوار را بپا نمود موسی گفت اگر میخواستی بر اینکه عمل اجرت میگرفتی (77)
خضر گفت اینست جدایی بین من و تو و بزودی بتو خبر میدهم تأویل آنچه را که قدرت بر صبر بر آن نداشتی (78).

صفحه : 60

توضیح آیات‌

فَوَجَدا عَبداً مِن عِبادِنا آتَیناه‌ُ رَحمَةً مِن عِندِنا وَ عَلَّمناه‌ُ مِن لَدُنّا عِلماً پس از آنکه موسی علیه السّلام با رفیقش برگشتند بآن جایی که ماهی بریان کرده زنده شده بود و راه دریا را باز نموده بود در آنجا خضر علیه السّلام را ملاقات نمودند.
در اینکه آیه چند فضیلت خضر (ع) را تذکر میدهد: یکی او را عبد مینامد (عبدنا) که اضافه بخود نموده و اشاره بمقام بلند عبودیت او است.
دوم- مشمول رحمت الهی گردیده (من عندنا) اینکه اضافه بخود نموده دلالت دارد بر رحمت خاص‌ّ که شاید نبوت باشد و یا طول عمر بنا بر اینکه خضر هم نبی بوده و هم صاحب عمر طولانی. در منهج گفته بعقیده بعضی هنوز زنده است و راه‌نمای گمشدگان از مؤمنین میباشد و اینکه منافی با (لا نبی‌ّ بعدی) نمیباشد زیرا که مقصود حضرت اینکه است که شریعت من ناسخ جمیع شرایع است و بعد از من هیچ پیمبری مبعوث نمیشود که مردم را بدین خود دعوت نماید و خضر علیه السّلام اگر چه بعد از او زنده مانده است لکن شریعت او منسوخ است. (پایان) سوم- (وَ عَلَّمناه‌ُ مِن لَدُنّا عِلماً) علمی که بخضر (ع) عطاء شده بود علم لدنّی بود یعنی بدون اسباب عادی و تعلیم و تعلّم از غیر ما از جانب خود بوی علم عنایت کردیم و آن علمی بود که مخصوص بحق تعالی است و بهر کس از انبیاء و اولیاء که خواهد عطاء مینماید. از صادق آل محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلّم روایت شده که فرمود نزد خضر علمی بود که در تورات نبود موسی (ع) گمان میکرد تمام علوم در تورات مکتوب است.
قال‌َ لَه‌ُ مُوسی هَل أَتَّبِعُک‌َ عَلی أَن تُعَلِّمَن‌ِ مِمّا عُلِّمت‌َ رُشداً وقتی که موسی (ع) خضر علیه السّلام را ملاقات نمود ادب نگاه داشت و بطور سؤال و پرسش از او اجازه مصاحبت و متابعت با وی را درخواست نمود که از آن علم لدنّی که دارد چیزی باو بیاموزد و او را ارشاد نموده و عالم گرداند و اعتراض

صفحه : 61
که بر فرض اینکه خضر نبی بوده باشد، موسی رسول اولوا العزم مقامش بالاتر از نبی‌ّ است چگونه جایز است علم نبی بالاتر از علم رسول باشد، جواب داده شده به اینکه آن علمی که بایستی رسول داناتر از همه باشد آن علم باحکام شریعت و اداء تکلیف است که نسبت بآن موسی (ع) عالم‌تر از خضر بوده، لکن علمی که بخضر عنایت شده آن علم بباطن امور و اصلاح بعضی از مفاسد و اموری بود غیر از ادای تکلیف و ارشاد بطریق عبودیت که در آن وقت مخصوص بموسی (ع) بوده. خلاصه از آیات چنین برمیآید که موسی (ع) در احکام شریعت و تکالیف افضل از خضر بوده و خضر از جهت علوم باطن و اصلاح مفاسد عالم‌تر از موسی بشمار میرفته و با هم منافی نیست.
قال‌َ إِنَّک‌َ لَن تَستَطِیع‌َ مَعِی‌َ صَبراً، وَ کَیف‌َ تَصبِرُ عَلی ما لَم تُحِط بِه‌ِ خُبراً ظاهرا آنچه را خضر مأمور گردیده بود بر انجام آن در ظاهر شریعت خلاف مینمود زیرا که موسی (ع) صاحب شریعت بود و خضر صاحب طریقت، موسی مأمور بظاهر احکام بود و خضر مأمور باصلاحات امور باطنی و چون خضر (ع) بفراست دانست که موسی طاقت تحمل آن را ندارد اینکه بود که خضر به (ان‌ّ) ثقیله و (لن) که برای نفی ابدی میآورند مؤکدا گفت ای موسی تو هرگز قدرت و طاقت نداری با من باشی یعنی با عملیات من صبر نمایی و چگونه توانی صبر و خودداری نمایی بر چیزی که بظاهر خلاف شریعت مینماید و از حکمت باطن آن که مأمور بر انجام آن میباشم خبری نداری.
قال‌َ سَتَجِدُنِی إِن شاءَ اللّه‌ُ صابِراً وَ لا أَعصِی لَک‌َ أَمراً، قال‌َ فَإِن‌ِ اتَّبَعتَنِی فَلا تَسئَلنِی عَن شَی‌ءٍ حَتّی أُحدِث‌َ لَک‌َ مِنه‌ُ ذِکراً موسی (ع) با خضر (ع) قرارداد نمود که تابع او گردد و بر آنچه میکند صبر نماید و هیچ اعتراضی بر او نکند لکن بردباری خود را معلّق بر مشیّت گردانید زیرا میدانست صبر بر آنچه خلاف شریعت مینماید سخت است و گفت اگر خدا خواست تحمل میکنم و در آنچه میکنی تسلیم تو میگردم و مخالفت

صفحه : 62
امر تو را نمیکنم خضر (ع) با او شرط نمود که اگر خواهی با من مصاحبت نمایی بایستی تابع من گردی و از آنچه میکنم سؤال نکنی تا وقتی که خودم تو را از اسرار و رموز آن آگاه نمایم.
فَانطَلَقا حَتّی إِذا رَکِبا فِی السَّفِینَةِ خَرَقَها قال‌َ أَ خَرَقتَها لِتُغرِق‌َ أَهلَها لَقَد جِئت‌َ شَیئاً إِمراً جمله (فانطلقا) متفرّع بر آیه بالا است، موسی (ع) با خضر (ع) روان شدند تا بدریا رسیدند و در کشتی سوار شدند، از ظاهر آیه چنین بر میآید که موسی یوشع رفیق خود را در کشتی نبرده بود خضر بتیری یا میخ یا چیز دیگر کشتی را سوراخ نمود بطوری که ممکن بود آب در آن وارد گردد چون اینکه عمل خلاف شرع مینمود و موسی بر حکمت آن اطلاعی نداشت همان طوری که خضر از اوّل گفته بود موسی در خود طاقت تحمّل آن را نیافت بخضر اعتراض نمود، لام (لتغرق) برای غایت است و گفت آیا کشتی را سوراخ کردی تا آنکه اهلش را بغرق هلاک گردانی، معلوم است وقتی کشتی سوراخ شد آب داخل کشتی میشود و مردم غرق میگردند و اینکه عمل بسیار منکر مینماید.
قال‌َ أَ لَم أَقُل إِنَّک‌َ لَن تَستَطِیع‌َ مَعِی‌َ صَبراً خضر علیه السّلام گفت آیا نگفتم که تو هرگز توانا نمیباشی که با من صبر کنی یعنی بر آنچه میکنم از آن عملیّاتی که تو اسرار آنها را نمیدانی و مخالف شریعت است صبر و خودداری نمایی.
قال‌َ لا تُؤاخِذنِی بِما نَسِیت‌ُ وَ لا تُرهِقنِی مِن أَمرِی عُسراً موسی علیه السّلام در مقام عذرخواهی برآمد و گفت مرا بر آنچه فراموش کردم یا ترک کردم مؤاخذه مفرما و بر من سخت مگیر، شاید مقصودش اینکه بوده که من آنچه را که بر خلاف میبینم بی‌طاقت میشوم و در آن حال معاهده‌ای که با تو نموده‌ام فراموش میکنم نباید بر من سخت‌گیری کنی.

صفحه : 63
فَانطَلَقا حَتّی إِذا لَقِیا غُلاماً فَقَتَلَه‌ُ قال‌َ أَ قَتَلت‌َ نَفساً زَکِیَّةً بِغَیرِ نَفس‌ٍ پس از آن موسی با خضر از کشتی پیاده شدند و با هم روان گردیدند تا بجایی رسیدند پسر کوچکی را دیدند خضر بدون تأمل آن طفل را کشت و اینکه آیا بچه وسیله بود با کارد یا خنجر یا سنگ یا طور دیگر او را بقتل رسانیده معلوم نیست و چون اینکه عمل هم خلاف ظاهر اسلام و هم خلاف انصاف بنظر میآید موسی (ع) طاقت نیاورد و برآشفت و گفت آیا کشتی یک نفس پاکیزه بی‌گناهی را بدون قصاص یعنی بدون اینکه کسی را کشته باشد، و نظر بکلمه (بغیر نفس) که قصاص برای طفل نیست زیرا بر فرض اینکه طفل کسی را کشته باشد بقصاص او را نباید کشت اینکه است که بعضی گفته‌اند غلامی را که خضر کشت شاید صغیر نبوده زیرا که غلام بر پسر جوان گفته میشود.
لَقَد جِئت‌َ شَیئاً نُکراً با (لام) تأکید و (قد) تحقیقی موسی (ع) کلام را مؤکّد میگرداند که تو بکار منکر قبیحی عمل نمودی، اشاره به اینکه طفل بی‌گناهی را کشتن بدترین کارهای قبیح است و قبح اینکه عمل قتل بمراتب بدتر از سوراخ کردن کشتی بنظر میآید زیرا اگر چه آن عمل اوّل که سوراخ کردن کشتی بود عمل منکری مینمود لکن کشتن بی‌گناهی بدون سبب بدتر از آن است.
قال‌َ أَ لَم أَقُل لَک‌َ إِنَّک‌َ لَن تَستَطِیع‌َ مَعِی‌َ صَبراً خضر (ع) همان سخن اوّل را تکرار میکند و بموسی عتاب مینماید که مگر نگفتم که تو هرگز توانا نیستی که بر کارهای من صبر نمایی و بر من اعتراض ننمایی.
قال‌َ إِن سَأَلتُک‌َ عَن شَی‌ءٍ بَعدَها فَلا تُصاحِبنِی قَد بَلَغت‌َ مِن لَدُنِّی عُذراً موسی با خضر شرط کرد که اگر مرتبه دیگر از عملیات تو سؤال نمودم یعنی بر تو اعتراض کردم مصاحبت با من را ترک نما و در اینکه ترک معذوری زیرا خودم نتوانستم صبر نمایم و بآن شرط اول که سؤال نکنم و اعتراض ننمایم عمل ننمودم

صفحه : 64
فَانطَلَقا حَتّی إِذا أَتَیا أَهل‌َ قَریَةٍ استَطعَما أَهلَها فَأَبَوا أَن یُضَیِّفُوهُما فَوَجَدا فِیها جِداراً یُرِیدُ أَن یَنقَض‌َّ الخ موسی و خضر پس از اینکه شرط و قرار داد که دیگر موسی از کارهای خضر سؤال نکند و اگر سؤالی نمود مصاحبتشان قطع گردد با هم روان شدند رسیدند بدهی و چون گرسنه بودند از اهل آن ده طعام طلبیدند و آنها حاضر نشدند بآنان غذایی بدهند و از نبی صلی اللّه علیه و آله و سلّم روایت شده که فرموده اگر موسی علیه السّلام خودداری نموده بود و سؤال نمیکرد بهزار امر عجیبی از کارهای خضر دانا میگردید و آن قریه‌ای که وارد شدند انطاکیه بوده، و بقولی اهل ایله و بقول دیگر قریه‌ای بود بر ساحل دریا که آن را ناصره مینامیدند، و نیز از رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلّم است که اهل آن قریه لئام و پست ترین اهل دهها بودند که نه غریب را مهمانی میکردند و نه حق (إبن السبیل) را میشناختند. (طبرسی) خلاصه وقتی که موسی و خضر بآن ده رسیدند دیواری دیدند (یُرِیدُ أَن یَنقَض‌َّ) بر وزن (ینفعل) که برای مطاوعه میآورند، و بقولی بر وزن (افعل‌ّ) مثل احمر. دیدند دیواری را که در شرف افتادن است خضر مشغول شد بساختن آن دیوار که نیفتد باز موسی طاقت نیاورد و گفت اگر میخواستی بر اینکه اجرتی میگرفتی تا بآن طعام میگرفتیم و سدّ جوع مینمودیم.
قال‌َ هذا فِراق‌ُ بَینِی وَ بَینِک‌َ سَأُنَبِّئُک‌َ بِتَأوِیل‌ِ ما لَم تَستَطِع عَلَیه‌ِ صَبراً خضر بموسی گفت بنا بر قراردادی که با من کردی که اگر باز سؤال کردم مصاحبت را قطع نمائیم بموجب آن شرط اینکه جداییست بین من و تو بایستی از هم جدا گردیم و بزودی خبردار میکنم تو را بتأویل و بحکمت آنچه را که توانا نبودی بر آن صبر بنمایی.

صفحه : 65

[سوره الکهف (18): آیات 79 تا 91]

اشاره

أَمَّا السَّفِینَةُ فَکانَت لِمَساکِین‌َ یَعمَلُون‌َ فِی البَحرِ فَأَرَدت‌ُ أَن أَعِیبَها وَ کان‌َ وَراءَهُم مَلِک‌ٌ یَأخُذُ کُل‌َّ سَفِینَةٍ غَصباً (79) وَ أَمَّا الغُلام‌ُ فَکان‌َ أَبَواه‌ُ مُؤمِنَین‌ِ فَخَشِینا أَن یُرهِقَهُما طُغیاناً وَ کُفراً (80) فَأَرَدنا أَن یُبدِلَهُما رَبُّهُما خَیراً مِنه‌ُ زَکاةً وَ أَقرَب‌َ رُحماً (81) وَ أَمَّا الجِدارُ فَکان‌َ لِغُلامَین‌ِ یَتِیمَین‌ِ فِی المَدِینَةِ وَ کان‌َ تَحتَه‌ُ کَنزٌ لَهُما وَ کان‌َ أَبُوهُما صالِحاً فَأَرادَ رَبُّک‌َ أَن یَبلُغا أَشُدَّهُما وَ یَستَخرِجا کَنزَهُما رَحمَةً مِن رَبِّک‌َ وَ ما فَعَلتُه‌ُ عَن أَمرِی ذلِک‌َ تَأوِیل‌ُ ما لَم تَسطِع عَلَیه‌ِ صَبراً (82) وَ یَسئَلُونَک‌َ عَن ذِی القَرنَین‌ِ قُل سَأَتلُوا عَلَیکُم مِنه‌ُ ذِکراً (83)
إِنّا مَکَّنّا لَه‌ُ فِی الأَرض‌ِ وَ آتَیناه‌ُ مِن کُل‌ِّ شَی‌ءٍ سَبَباً (84) فَأَتبَع‌َ سَبَباً (85) حَتّی إِذا بَلَغ‌َ مَغرِب‌َ الشَّمس‌ِ وَجَدَها تَغرُب‌ُ فِی عَین‌ٍ حَمِئَةٍ وَ وَجَدَ عِندَها قَوماً قُلنا یا ذَا القَرنَین‌ِ إِمّا أَن تُعَذِّب‌َ وَ إِمّا أَن تَتَّخِذَ فِیهِم حُسناً (86) قال‌َ أَمّا مَن ظَلَم‌َ فَسَوف‌َ نُعَذِّبُه‌ُ ثُم‌َّ یُرَدُّ إِلی رَبِّه‌ِ فَیُعَذِّبُه‌ُ عَذاباً نُکراً (87) وَ أَمّا مَن آمَن‌َ وَ عَمِل‌َ صالِحاً فَلَه‌ُ جَزاءً الحُسنی وَ سَنَقُول‌ُ لَه‌ُ مِن أَمرِنا یُسراً (88)
ثُم‌َّ أَتبَع‌َ سَبَباً (89) حَتّی إِذا بَلَغ‌َ مَطلِع‌َ الشَّمس‌ِ وَجَدَها تَطلُع‌ُ عَلی قَوم‌ٍ لَم نَجعَل لَهُم مِن دُونِها سِتراً (90) کَذلِک‌َ وَ قَد أَحَطنا بِما لَدَیه‌ِ خُبراً (91)

صفحه : 66

(ترجمه)

خضر گفت امّا آن کشتی را که سوراخ کردم مال فقرایی بود که در دریا کار میکردند و در پیش راه آنها پادشاهی بود که کشتیها را بغصب میگرفت خواستم او را معیوب کنم (که آن را نگیرد) (79)
و امّا آن پسری را که کشتم پدر و مادر او مؤمن بودند ترسیدیم که کفر و طغیان او بآنها برسد (80)
اینکه بود که خواستیم پروردگار آنها عوض بدهد بآنها اولادی بهتر از او از حیث پاکیزگی اخلاق و صالح‌تر از جهت مهربانی با والدین (81)
و امّا دیواری که (بنا نمودم) مال دو یتیم بود در آن شهر و در زیر آن گنجی مدفون گردیده و پدر آن دو یتیم مرد صالحی بود و پروردگار تو اراده کرد که آن دو یتیم بزرگ شوند و گنجشان را بیرون آورند بخششی از طرف پروردگار تو و من بامر خودم چنین نکردم بلکه بامر خدا کردم و اینکه بود حکمت آن چیزی که تو نتوانستی بر آن صبر بنمایی (82)
(ای محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلّم) از تو از ذی القرنین سؤال میکنند بگو بزودی برای شما حکایتی از او بیان میکنم (83)
همانا ما او را در زمین تمکّن دادیم و سبب هر چیزی را باو عطاء نمودیم (84)
و او رشته آن را پیروی نمود (85)
تا وقتی که بمحل‌ّ غروب شمس رسید خورشید را یافت که در چشمه آب گرمی فرو میرود و در آنجا جماعتی را یافت و ما گفتیم ای ذی القرنین در باره اینها یا بقهر و غضب یا بلطف و نیکی عمل نما (86)
ذو القرنین گفت کسی که ستم نمود بزودی او را عذاب میکنم و پس از آنکه بسوی پروردگارش برمیگردد بکیفر عملش عذاب سخت‌تر باو خواهد رسید (87)
و امّا کسی که ایمان آورد و عمل نیکو نمود برای او پاداش نیکو مهیّا گردیده و بزودی برای او می‌گوییم امر آسانی را (88)
پس از آن ذی القرنین با همان وسائل حرکت کرد (89)
تا بمحل‌ّ طلوع شمس رسید و یافت جماعتی را که برای آنها جز تابش آفتاب ستر و پرده‌ای قرار نداده بودیم (90)
اینکه چنین کرد اسکندر و ما بآنچه نزد او بود احاطه داریم و با خبر میباشیم (91).

صفحه : 67

توضیح آیات‌

اشاره

أَمَّا السَّفِینَةُ فَکانَت لِمَساکِین‌َ یَعمَلُون‌َ فِی البَحرِ فَأَرَدت‌ُ أَن أَعِیبَها وَ کان‌َ وَراءَهُم مَلِک‌ٌ یَأخُذُ کُل‌َّ سَفِینَةٍ غَصباً پس از سؤال سوّم بنا بر شرطی که شده بود که موسی (ع) بخضر (ع) گفت اگر مرتبه دیگر سؤال کردم همراهی با من را ترک نما خضر گفت بزودی خبردار میکنم تو را بتأویل و تفسیر آنچه را که طاقت تحمل آن را نیاوردی.
امّا کشتی که سوراخ کردم مال فقرایی بود که در دریا عمل میکردند و از اینکه راه تأمین معاش مینمودند و جلو راه آنها پادشاه جائری بود که تمام کشتیها را میگرفت (وراء) بمعنی (امام) مثل قوله تعالی (وَ مِن وَرائِهِم بَرزَخ‌ٌ) و (مِن وَرائِهِم جَهَنَّم‌ُ) در سوره جاثیه آیه 9، و بقولی بمعنی پشت سر است که طریق برگشتن آنها بسوی او است و فعلا آن فقراء از آن خبری ندارند و خضر بالهام خبر داشت اینکه بود که بامر الهی مأمور گردید که آن کشتی را معیوب گرداند زیرا که آن پادشاه کشتیهای بی‌عیب را غصب مینمود وقتی دید آن کشتی سوراخ است دست از آن برمیدارد و متعرّض آن نمیگردد.
وَ أَمَّا الغُلام‌ُ فَکان‌َ أَبَواه‌ُ مُؤمِنَین‌ِ فَخَشِینا أَن یُرهِقَهُما طُغیاناً وَ کُفراً خضر علیه السّلام گفت آن پسر را بامر حق تعالی کشتم برای اینکه پدر و مادر او مؤمن بودند و دانستم که اگر آن پسر بماند بطغیان و کفرش بپدر و مادر ضرر میرساند مگر اینکه در طغیان و کفر با او سازگار گردند.
و بقولی خضر (ع) گفت ترسیدم آن پسر پدر و مادر خود را وادار بر طغیان و کفر نماید و با آنها طوری عمل نماید که نتوانند منعش نمایند و بر آنان گناه حمل گردد.
(فخشینا) کلام خضر است زیرا که نسبت ترس و خشیت بر خدای تعالی روا نیست.

صفحه : 68
فَأَرَدنا أَن یُبدِلَهُما رَبُّهُما خَیراً مِنه‌ُ زَکاةً وَ أَقرَب‌َ رُحماً خضر علیه السّلام گفت چون بعلم لدنّی دانستم که آن پسر اگر بماند بسبب طغیان و کفرش نسبت بآنها طغیان و کفر ایجاب مینماید اینکه بود که اراده کردم او را بکشم تا اینکه خداوند بعوض او بآنها اولادی بدهد که هم پاک و بی‌آلایش باشد و هم بر پدر و مادر مهربانی کند.
در منهج از إبن عباس روایت میکند که خداوند بپدر و مادر آن پسر دختری داد که بر پدر و مادر مهربان بود و پیمبری با او ازدواج نمود و از نسل او هفتاد پیغمبر بوجود آمد. (پایان) از اینجا معلوم میشود که بازاء هر ناملائمی که بر شخص مؤمن نیکوکار وارد میگردد عوض خیری یا در دنیا یا در آخرت بلکه هم در دنیا و هم در آخرت تفضلا بوی کرامت مینماید.
وَ أَمَّا الجِدارُ فَکان‌َ لِغُلامَین‌ِ یَتِیمَین‌ِ فِی المَدِینَةِ وَ کان‌َ تَحتَه‌ُ کَنزٌ لَهُما وَ کان‌َ أَبُوهُما صالِحاً امّا حکایت دیوار و سرّ او چنین است که آن دیوار مال دو بچه یتیم بود که گفته‌اند یکی بنام احرم و دیگری بنام حریم که آنها در همان قریه‌اند و زیر آن دیوار گنجی مخفی است و نزدیک بود دیوار خراب شود و آن گنج ظاهر گردد و مال آن دو بچه یتیم سرقت شود و چون پدر آنان مرد صالحی بنام کاشح بود خواستم دیوار ساخته شود و آن گنج محفوظ بماند.
فَأَرادَ رَبُّک‌َ أَن یَبلُغا أَشُدَّهُما وَ یَستَخرِجا کَنزَهُما رَحمَةً مِن رَبِّک‌َ وَ ما فَعَلتُه‌ُ عَن أَمرِی پس خواست پروردگار تو که آن دو یتیم کبیر شوند و گنج خود را بیرون آورند (أَن یَبلُغا أَشُدَّهُما) متعلق باراده میباشد.
خلاصه خضر گفت ای موسی من اینکه کارها را از پیش خود و بمیل خود نکردم، پروردگار تو از روی رحمت و شفقت اراده نمود که اینکه گنج محفوظ بماند

صفحه : 69
تا وقتی که آن دو یتیم بحدّ رشد برسند و گنجشان را بیرون بیاورند، از اینجا معلوم میشود که مال حلال را خداوند همیشه حفظ مینماید تا بصاحبش برساند.
ذلِک‌َ تَأوِیل‌ُ ما لَم تَسطِع عَلَیه‌ِ صَبراً (ذلک) اشاره بهر سه عملی است که خضر انجام داد و با اینکه قبلا با موسی شرط نموده بود که از او سؤال ننماید تا اینکه بعدا اسرارش را بیان نماید با اینکه حال موسی طاقت نیاورد و پس از هر عملی که بظاهر خلاف شرع مینمود با او مجادله نمود تا بالاخره جدایی بینشان ایجاب نمود و خضر در حال جدایی با موسی گفت اینکه هایی که گفتم تأویل و تفسیر آن اعمالی است که انجام دادم و تو طاقت تحمّل آن را نیاوردی.

داستان ذو القرنین‌

(توضیح) ذو القرنین همان اسکندر إبن فیلقوس است (فیلقوس از اهل ماکیدونیه) مقدونیّه است از سلاطین عظام بوده و بشجاعت معروف است از اینکه جهت بین اعراب بقوچ و شاخ او تشبیه شده و بلقب ذو القرنین یاد شده است.
بی‌خبران از علم و تاریخ در باره لفظ ذو القرنین سخنان خرافی و ترهات گفته‌اند که قابل ذکر نیستند و بین اعراب غیر از اسکندر اشخاص دیگری نیز بلقب ذو القرنین یاد شده‌اند، از جمله از جماعت بنی همدان وجیه الدوله بلقب ذو القرنین یاد شده، در سال چهار صد و چهارده هجری از طرف (الظاهر بامر اللّه) خلیفه فاطمی والی اسکندریّه شد در تاریخ چهار صد و بیست و هشت هجری وفات یافت، همین اسکندر کبیر بنا بخبری که خدای تعالی در قرآن شریف داده مشرق و مغرب زمین را مالک شد، ملک مصر را از جماعت فارس گرفته داریوش (دارای) کبیر را بقتل رسانید و در مملکت مصر کنار دریا شهر اسکندریّه را بناء نهاد شهرهای دیگری بناء کرد از جمله تفلیس پایتخت قفقاز را او بناء نمود.
نقشه شهر اسکندریّه را بدست خویش ترسیم نمود امّا اتمام عمل آن را بمهندس معروف آن زمان بنام (بنوکرانس) محوّل نمود عمر کمی در دنیا کرد

صفحه : 70
ولی فتوحات زیادی نمود هنر و شجاعتش بمقامی رسیده است که قصّه او لایق ذکر در قرآن شریف شده است، ده سال در دنیا سلطنت کرد و بأکثر معموره فاتح شد در تاریخ 332 قبل از مسیح و یا 954 سال قبل از هجرت بتخت سلطنت جلوس نمود و بعد از فتوحات زیاد در سال 323 قبل از مسیح و یا 945 سال قبل از هجرت در سن 33 سالگی وفات یافت، جسد او را در اسکندریه دفن نموده‌اند جماعت قریش از یهودیان احوال اسکندر را یاد گرفته بودند و از رسول خدا (ص) سؤال کردند خداوند تعالی ضمن آیات کریمه قصه اسکندر را بیان مینماید.
(تفسیر میر محمّد کریم) وَ یَسئَلُونَک‌َ عَن ذِی القَرنَین‌ِ قُل سَأَتلُوا عَلَیکُم مِنه‌ُ ذِکراً برای ایضاح بیان شیخ طبرسی را ترجمه مینمایم (عَن ذِی القَرنَین‌ِ) یعنی از خبر او و داستان او نه شخص او، و در باره او اختلاف است.
مجاهد و عبد اللّه عمر گفته‌اند او پیمبر فرستاده شده بود و خدا زمین را بدست او فتح نمود. و بقول دیگر او پادشاه عادلی بود. و از علی بن ابی طالب علیه السّلام روایت شده او بنده صالحی بود که خدا را دوست میداشت و خدا او را دوست میداشت و دوستی خود را بخدا محکم نمود و خداوند هم دوستی او را محکم گردانید.
اسکندر چون قومش را امر نمود بتقوی اللّه با شمشیر بیک طرف سرش زدند پس از آن مدتی که خدا میخواست از آنان غائب گردید باز آمد بسوی قومش و آنها را بایمان بخدا دعوت نمود باز بطرف دیگر سرش زدند، اینکه است معنی دو شاخ او، پس از اینکه بیان حضرت امیر علیه السّلام فرمود (و فیکم مثله) یعنی در شما هم مثل او هست و مقصود خودش بود که با شمشیر بفرق مبارکش زدند.
و در تسمیه اسکندر بذی القرنین گفتار دیگری هم هست یکی اینکه به دو طرف سرش دو گیس بافته بود، دیگر در طرف سرش دو برآمده‌گی داشت که در زیر عمامه‌اش مستور بود، دیگر آنکه بدو قطر زمین از مشرق و مغرب رسید

صفحه : 71
و مستولی گردید، و دیگر اسکندر در خواب دید که بخورشید نزدیک شده و خواب خود را برای قومش گفت اینکه بود که او را ذی القرنین گفتند، و بقول دیگر در حیات او دو قرن از مردم منقرض شدند و او زنده بود، و دیگر از طرف پدر و مادر او از اشراف بود و اسم او اسکندر بود و شهر اسکندریه را او بناء نمود (مجمع البیان) إِنّا مَکَّنّا لَه‌ُ فِی الأَرض‌ِ وَ آتَیناه‌ُ مِن کُل‌ِّ شَی‌ءٍ سَبَباً فَأَتبَع‌َ سَبَباً خدای تعالی برسولش خبر میدهد که حقیقة ما ذو القرنین را در زمین تمکّن و قدرت دادیم و برای انجام دادن هر یک از مقاصد و عملیّاتش در ملک او سببی قرار دادیم که بمقصودش برسد وقتی اراده کرد بطرف مغرب برود اسباب آن را در کف اختیار او نهادیم و بمقصودش نائل گردید و بمغرب زمین رسید همین طور وقتی اراده طرف مشرق را نمود اسباب رسیدن آن را مهیّا گردانیدیم.
حَتّی إِذا بَلَغ‌َ مَغرِب‌َ الشَّمس‌ِ وَجَدَها تَغرُب‌ُ فِی عَین‌ٍ حَمِئَةٍ وَ وَجَدَ عِندَها قَوماً (حتّی) دلالت دارد بر فعل مقدّر و در معنی (فسار) یعنی سیر کرد تا اینکه بجای فرو رفتن خورشید رسید و مقصود آخر معموره در طرف مغرب است همین که اسکندر در افریقا کنار دریای محیط در هنگام غروب آفتاب دقّت کرد چنین بنظرش رسید که خورشید داخل چشمه گل‌آلوده‌ای غروب نمود نه اینکه واقعا چنین باشد بلکه بنظر اینطور نمودار میگردید زیرا که برای طلوع و غروب محلّی در زمین نیست بلکه بظاهر گردیدن خورشید در افق مشرق روز پدید میگردد و بپنهان شدن او در طرف مغرب شب تاریک نمودار میگردد و در انتهای مغرب زمین جماعتی از مشرکین را پیدا نمود.
قُلنا یا ذَا القَرنَین‌ِ إِمّا أَن تُعَذِّب‌َ وَ إِمّا أَن تَتَّخِذَ فِیهِم حُسناً خدای تعالی برسولش خبر میدهد که وقتی که ذو القرنین بطرف مغرب رسید و برخورد بجماعت مشرکین نمود باو گفتم ای ذا القرنین اختیار در کف اقتدار تو نهادم یا اینکه آنان را عذاب و شکنجه نما یا با آنها نیکی نما و آنها را بطریق

صفحه : 72
حق هدایت̠گردان.
از اینجا میتوان پی برد که ذو القرنین پیمبر بوده که در باره ارشاد مورد خطاب و دستور میگردد، و شاید پیغمبر نبود که بوحی و بتوسط رسول ظاهر مأمور گردد بلکه بطریق الهام بقلبش خطور نموده.
قال‌َ أَمّا مَن ظَلَم‌َ فَسَوف‌َ نُعَذِّبُه‌ُ ثُم‌َّ یُرَدُّ إِلی رَبِّه‌ِ فَیُعَذِّبُه‌ُ عَذاباً نُکراً ذو القرنین پس از آنکه اختیار در کف اختیار او نهاده شد در پاسخ عرض میکند الهی کسی از اینکه جماعت که بکفر و شرک و مخالفت عمل نمود و ارشاد نیافت در همین زودی او را مجازات مینمایم بقتل و اعدام تا اینکه پس از مرگ برگردد بسوی پروردگارش و او را بعذاب سخت‌تری شکنجه نماید.
وَ أَمّا مَن آمَن‌َ وَ عَمِل‌َ صالِحاً فَلَه‌ُ جَزاءً الحُسنی وَ سَنَقُول‌ُ لَه‌ُ مِن أَمرِنا یُسراً در مقابل ستمکاران که بارشاد عقل و دعوت پیمبران مبتلا بپاداش و عذاب دنیا و آخرت میگردند کسانی که ایمان آوردند و عمل نیکو نمودند برای آنها پاداش نیکو آماده شده و بزودی می‌گوییم برای او از طرف خود امر آسانی را، ظاهرا مقصود اینکه است که کسانی که ایمان آوردند و بنایشان بر نیکوکاری است دیگر بر چنین کسی سخت نمیگیریم و کار او را آسان میگردانیم و هر گاه عمل بدی نمود و توبه کرد گذشت میکنیم.
ثُم‌َّ أَتبَع‌َ سَبَباً، حَتّی إِذا بَلَغ‌َ مَطلِع‌َ الشَّمس‌ِ وَجَدَها تَطلُع‌ُ عَلی قَوم‌ٍ لَم نَجعَل لَهُم مِن دُونِها سِتراً (مطلع) بفتح لام و کسرها مصدر است، و رسیدن بمحل‌ّ طلوع شمس مراد است.
پس از آنکه ذو القرنین سیر نمود و عملیّات خود را در طرف مغرب زمین و آنچه مأمور بآن گردیده بود انجام داد رو بطرف مشرق آورد و اسباب وصول بمقصد و رسیدن بمشرق یعنی طرف طلوع آفتاب برای او میسر گردید گویند روان گردید تا آنکه بصحرایی رسید از طرف شرقی دید خورشید طلوع میکند

صفحه : 73
بر قوم صحرانشین که جز آفتاب برای آنان پوششی نبود یعنی لباسی نداشتند و نیز مسکن و جای آرامگاهی برای آنها نبود و بر روی خاک زندگانی مینمودند و اینکه فرموده ما قرار ندادیم بغیر آفتاب برای آنان ستر و پوششی اشاره است به اینکه چنین فهم و دانشی بآنها ندادیم که برای خود لباس و منزلی تهیّه نمایند کَذلِک‌َ وَ قَد أَحَطنا بِما لَدَیه‌ِ خُبراً ظاهرا (کذلک) اشاره باوصاف آن جماعت است (و بماء) موصوله اشاره باحاطه و شمول علم ازلی الهی دارد. و شاید مقصود چنین باشد که بآنچه ذو القرنین بسیر و حرکت در مشرق و مغرب زمین بتدریج مطّلع گردید ما بتمام آنها عالم و بکیفیت و وضعیت آن قبلا باحاطه علمی دانا بودیم.

صفحه : 74

[سوره الکهف (18): آیات 92 تا 101]

اشاره

ثُم‌َّ أَتبَع‌َ سَبَباً (92) حَتّی إِذا بَلَغ‌َ بَین‌َ السَّدَّین‌ِ وَجَدَ مِن دُونِهِما قَوماً لا یَکادُون‌َ یَفقَهُون‌َ قَولاً (93) قالُوا یا ذَا القَرنَین‌ِ إِن‌َّ یَأجُوج‌َ وَ مَأجُوج‌َ مُفسِدُون‌َ فِی الأَرض‌ِ فَهَل نَجعَل‌ُ لَک‌َ خَرجاً عَلی أَن تَجعَل‌َ بَینَنا وَ بَینَهُم سَدًّا (94) قال‌َ ما مَکَّنِّی فِیه‌ِ رَبِّی خَیرٌ فَأَعِینُونِی بِقُوَّةٍ أَجعَل بَینَکُم وَ بَینَهُم رَدماً (95) آتُونِی زُبَرَ الحَدِیدِ حَتّی إِذا ساوی بَین‌َ الصَّدَفَین‌ِ قال‌َ انفُخُوا حَتّی إِذا جَعَلَه‌ُ ناراً قال‌َ آتُونِی أُفرِغ عَلَیه‌ِ قِطراً (96)
فَمَا اسطاعُوا أَن یَظهَرُوه‌ُ وَ مَا استَطاعُوا لَه‌ُ نَقباً (97) قال‌َ هذا رَحمَةٌ مِن رَبِّی فَإِذا جاءَ وَعدُ رَبِّی جَعَلَه‌ُ دَکّاءَ وَ کان‌َ وَعدُ رَبِّی حَقًّا (98) وَ تَرَکنا بَعضَهُم یَومَئِذٍ یَمُوج‌ُ فِی بَعض‌ٍ وَ نُفِخ‌َ فِی الصُّورِ فَجَمَعناهُم جَمعاً (99) وَ عَرَضنا جَهَنَّم‌َ یَومَئِذٍ لِلکافِرِین‌َ عَرضاً (100) الَّذِین‌َ کانَت أَعیُنُهُم فِی غِطاءٍ عَن ذِکرِی وَ کانُوا لا یَستَطِیعُون‌َ سَمعاً (101)

صفحه : 75

(ترجمه)

(ذا القرنین) اسباب سفر مهیّا نمود و از طرف مشرق حرکت کرد (92)
تا وقتی که بین دو سدّ رسید پائین آن دو سدّ جماعتی را دید که سخن و کلامی نمیفهمیدند (93)
گفتند ای ذا القرنین بدرستی که یأجوج و مأجوج در زمین فساد میکنند آیا (حاضری) که برای تو خرجی فراهم کنیم بر اینکه بین ما و بین آنها سدّی بناء کنی (94)
ذا القرنین گفت آنچه را که پروردگار من بمن تمکّن داده بهتر است شما بقوّت (و عمل) خودتان مرا کمک نمائید تا اینکه قرار بدهم بین شما و آنها حائلی (95)
قطعه‌های آهن را بیاورید (و بین دو کوه بریزید) تا وقتی که با دو کوه مساوی گردید (آن وقت) گفت در آن نفخه‌ای بدمید تا وقتی که آهن‌ها مثل آتش گردد و گفت مس گداخته را روی آهن بریزید (96)
پس آنها دیگر قدرت نداشتند از آن کوه بالا آیند و نه اینکه آن را سوراخ گردانند (97)
ذا القرنین گفت اینکه رحمتی است از پروردگار من و وقتی وعده پروردگار من آمد قرار میدهد اینکه سدّ را خورد و پراکنده و وعده پروردگار من حق‌ّ است (98)
و در آن روز وا میگذاریم بعضی از آنها را مضطرب و ممزوج بیکدیگر و نفخه صور دمیده میشود پس آنها را جمع میکنیم با هم (جمعا) یعنی تماما (99)
و در آن روز (قیامت) جهنّم را بر کافرین عرضه میکنیم (100)
آن کافرانی که چشمهای آنها از ذکر من (خدا) در پرده است و آنان چنین هستند که قدرت بر استماع کلام حق‌ّ ندارند (101).

صفحه : 76

توضیح آیات‌

ثُم‌َّ أَتبَع‌َ سَبَباً، حَتّی إِذا بَلَغ‌َ بَین‌َ السَّدَّین‌ِ (سدّ) بمعنی حاجز و مانع است و (سدّین) تثنیه است و مراد آن دو کوه است که اسکندر میان آن دو کوه را سدّ بست. و (ردم) بمعنی سدّ و حاجز است مثل اینکه گفته میشود (ردم فلان موضع کذا یردمه ردما) ذو القرنین از طرف مشرق منصرف گردید و بتوسط اسباب و وسائلی که در اختیار داشت روان گردید تا اینکه رسید بین دو کوهی که یأجوج و مأجوج پشت آن کوه بودند.
وَجَدَ مِن دُونِهِما قَوماً لا یَکادُون‌َ یَفقَهُون‌َ قَولًا ذو القرنین در آنجا جماعتی را دید که سخن غیر خودشان را نفهمیدند و نیز احدی کلام آنها را نمی‌فهمید و قوله تعالی که فرموده لا یَکادُون‌َ الخ یعنی بعض اشیاء از آنها فهمیده میشد لکن بمشقّت اینکه است که خدای تعالی از آنها حکایت میکند که آنها گفته‌اند:
قالُوا یا ذَا القَرنَین‌ِ إِن‌َّ یَأجُوج‌َ وَ مَأجُوج‌َ مُفسِدُون‌َ فِی الأَرض‌ِ ممکن است گفته شود خدای تعالی زبان آنها را بذو القرنین فهمانده باشد همان طوری که منطق طیر را بسلیمان فهمانید، و بقولی مترجمی داشتند که او بذو القرنین گفت یأجوج و مأجوج در زمین فساد میکنند از پشت کوه میآیند و چهار پایان ما را میکشند و گوشت آنها را میخورند، و بقولی آنها در فصل ربیع بیرون میآیند و گیاهی نه تر و نه خشک باقی نمیگذارند گیاه‌های تر را میخورند و خشکها را با خود میبرند.
و حذیفه گفته که از رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلّم سؤال نمودم از یأجوج و مأجوج فرمود (آنان سه صنفند صنفی مثال (الارز) گفتم یا رسول اللّه (ص) الارز چیست فرمود درخت بلندی است در شام بنام (الارز) و صنفی از آنها طول و عرضشان

صفحه : 77
مساوی است، و نیز از نبی صلی اللّه علیه و آله و سلّم در وصف آنها روایت شده که احدی از آنها نمی‌میرد مگر اینکه می‌بیند هزار پسر از نسلش که حمل اسلحه جنگی کرده‌اند و بقولی آنها دو صنفند بعضی در بلندی قامت افراط نموده که بسیار بلندند. و بعضی در کوتاهی قامت که بسیار کوتاهند. (طبرسی) فَهَل نَجعَل‌ُ لَک‌َ خَرجاً عَلی أَن تَجعَل‌َ بَینَنا وَ بَینَهُم سَدًّا الخ (خرجا) دو طور قرائت شده (خرجا و خراجا) مثل نولا و نوالا، آن جماعت بذو القرنین گفتند آیا حاضر میباشی که ما مئونه و آنچه خرج ساختمان و مزد آن میشود برای تو حاضر کنیم و تو سدّی بین ما و یأجوج و مأجوج بناء کنی که از شرّ آنان در امان باشیم ذو القرنین در پاسخ آنها گفته آنچه را که پروردگار من بمن تمکّن داده از کثرت مال و استعداد و قوّت در عمل بهتر است از آنچه نزد شما است چون (خیر) با تنوین بدون اضافه شمول دارد.
ظاهرا مقصودش چنین بوده که آنچه بمن عطاء شده بهتر از هر چیزی است که نزد شما است و از آنچه برای خراج بذل نمائید و بمن بدهید.
فَأَعِینُونِی بِقُوَّةٍ أَجعَل بَینَکُم وَ بَینَهُم رَدماً، آتُونِی زُبَرَ الحَدِیدِ حَتّی إِذا ساوی بَین‌َ الصَّدَفَین‌ِ ذو القرنین گوید من محتاج بمال و خرج کشیدن سد نیستم شما بقوّت و صنعت و نیروی مردی خود مرا کمک نمائید تا اینکه بین شما و آنها (ردمی) حاجزی قرار دهم و بیاورید پاره‌های آهن و بعد مس گداخته و بقدری بین آن دو کوه بریزید تا بین آن دو کوه پر گردد و مساوی با آن دو کوه بشود و در آن آتش بریزید و نفخه بدمید تا آنکه آهن مثل آتش گردد.
اسکندر آهن را ذوب نمود پس از آن امر کرد مس بیاورید روی آهن بریزم و آهن و مس را داخل هم ذوب کرد و باین طور دیوار را محکم گردانید و چون آن دیوار بسیار بلند و صاف و املس بود دیگر یأجوج و مأجوج نتوانستند بالا آیند یا آن را سوراخ گردانند.

صفحه : 78
قال‌َ هذا رَحمَةٌ مِن رَبِّی اسکندر عمل سدّ را از خود سلب نموده و نسبت برحمت خدا میدهد اشاره به اینکه (العبد و ما فی یده کان لمولاه) هر قوّت و قدرت و عمل نیکی که در عالم واقع میگردد از پرتو فیض و رحمت بی‌پایان جواد مطلق ظهور و بروز نموده.
فَإِذا جاءَ وَعدُ رَبِّی جَعَلَه‌ُ دَکّاءَ وَ کان‌َ وَعدُ رَبِّی حَقًّا از آنجایی که مشیّت الهی چنین اقتضاء نموده که در اینکه عالم طبیعت هیچ چیز پایدار نماند و آنچه پدید میگردد و لو آنکه در منتهی درجه استحکام بنظر آید فناءپذیر و غیر ثابت خواهد بود اینکه است که سدّ اسکندر با آن محکم کاری و لو مدّتی باقی میماند لکن بالاخره وقتی که آن مدّت معیّن فرا رسید بقدرت الهی آن را مندک و خورد و متفرّق میگرداند.
وَ تَرَکنا بَعضَهُم یَومَئِذٍ یَمُوج‌ُ فِی بَعض‌ٍ وَ نُفِخ‌َ فِی الصُّورِ فَجَمَعناهُم جَمعاً بسیاری از مفسرین گفته‌اند که شکافته شدن سدّ یکی از آثار آخر الزمان و وقوع قیامت است، و بقولی آن سدّ در قیامت شکافته میگردد و بعضی از موجودات موج در بعض دیگر میزنند و در صور نفخه‌ای دمیده میشود و تمام خلق اوّلین و آخرین در صحرای قیامت جمع میگردند.
و گفته‌اند ذو القرنین پس از ساختن سدّ و تسخیر مردمان آن نواحی در زمین سیر مینمود و ولایات را مفتوح میگردانید و تسخیر میکرد و اهل آن را بیکتاپرستی دعوت مینمود تا بمحلّی رسید دید مردمان آنجا همه نیکو سیرت با عدل و داد و همه متّفق الکلمه و با هم متّحد در طریق حق میباشند و از کید شیطانی مبرّا هستند، و دید درهای منزلهای آنها باز است و قبرهای آنان درب خانه‌های آنها ساخته شده ذو القرنین تعجب نمود و گفت من در شرق و غرب عالم گذر نمودم و هیچ جماعتی را مثل شما ندیدم مرا خبر دهید چرا قبرهای شما بر درب خانه‌های شما ساخته شده گفتند چنین کردیم تا مرگ را فراموش نکنیم گفت چرا خانه‌های شما درب ندارد گفتند دزد در میان ما نیست، پرسید چرا

صفحه : 79
امیر و حاکم ندارید گفتند ما خود امیر نفس خودیم و کاری نمیکنیم که محتاج بحاکم گردیم، گفت چرا در میان شما درویش و گدا نیست گفتند برای اینست که حق‌ّ هیچ کسی را بر خود روا نمیداریم گفت چگونه است که عمر شما دراز است گفتند برای اینست که بناء کار ما بر اطاعت و طاعت و امتثال حضرت عزّت است پرسید چرا هرگز نمی‌خندید گفتند از گناه خود میترسیم و پیوسته استغفار مینمائیم گفت چرا غمگین نمی‌باشید گفتند زیرا که دل بر بلاء نهاده‌ایم و خود را بر قضاء الهی تسلیم کرده‌ایم گفت پدران شما هم بر همین آئین بودند گفتند اینکه روش از پدران خود فرا گرفته‌ایم زیرا که آنها بر درویشان رحم میکردند و با محتاجان مواسات مینمودند و بهر کس که در باره آنها بدی میکرد در عوض نیکی میکردند و حفظ امانت مینمودند و نماز میکردند و وفاء بعهد مینمودند خلاصه همیشه کار آنها و بناء آنان بر اصلاح بود. (منهج الصادقین) وَ عَرَضنا جَهَنَّم‌َ یَومَئِذٍ لِلکافِرِین‌َ عَرضاً خدای سبحان خبر میدهد که پس از آنکه صور دمیده شد و مردگان همگی با هم در صحرای قیامت جمع گردیدند آن وقت جهنّم بر کفار عرضه میشود یعنی آنان در معرض دوزخ واقع میگردند و اینکه (عرضنا) را بصیغه ماضی آورده با اینکه قیامت پس از اینکه عالم واقع میگردد چنانچه بسیاری از اوضاع قیامت را در آیات قرآنی بصیغه ماضی که دلالت بر گذشته دارد آورده بچند وجه میتوان توجیه نمود.
میشود گفت آن طوری که مفسرین گفته‌اند چون امر قیامت محقق الوقوع است گویا همیشه واقع است، و ممکن است گفته شود که چون در قیامت زمانی تصوّر ندارد که گذشته و آینده در آن ملحوظ گردد و زمان مخصوص بعالم دنیا است اینکه است که گویا فعلا واقع است.
و بوجه دیگر گوئیم چون تمام عوالم و تمام موجودات از گذشته و آینده در علم حضوری الهی موجودند و در آن مرتبه تمام ازمنه آنی مینماید و تمام

صفحه : 80
امکنه نقطه‌ای جلوه دارد یعنی در آن مرتبه علمیّه حق تعالی گذشته و آینده یکی است اینکه است که امور قیامت را واقع شده و بصیغه ماضی آورده.
(و اللّه العالم) الَّذِین‌َ کانَت أَعیُنُهُم فِی غِطاءٍ عَن ذِکرِی وَ کانُوا لا یَستَطِیعُون‌َ سَمعاً در مقام بیان حال کافرینی که جهنّم بر آنها عرضه میشود بر آمده و آنان را معرّفی مینماید که آنها کسانی میباشند که پرده غفلت چشمهای آنها را از ذکر حق تعالی که شاید مقصود قرآن باشد پوشانیده که در آیات قرآنی نظر نمیکنند تا حقّانیت آن را بچشم دل مشاهده نمایند و نیز آنان قدرت بر استماع و شنیدن آیات وعد و وعید آن ندارند.
و شاید مقصود از (ذکری) نظر و فکر باشد که کافرین کسانی می‌باشند که پرده غفلت و منیّت قلب آنها را پوشانیده و نمیگذارد در آیات تکوینی و تشریعی نظر کنند و بگوش دل آیات الهی را بشنوند و بر طبق آن عمل نمایند و ایمان بیاورند.

صفحه : 81

[سوره الکهف (18): آیات 102 تا 110]

اشاره

أَ فَحَسِب‌َ الَّذِین‌َ کَفَرُوا أَن یَتَّخِذُوا عِبادِی مِن دُونِی أَولِیاءَ إِنّا أَعتَدنا جَهَنَّم‌َ لِلکافِرِین‌َ نُزُلاً (102) قُل هَل نُنَبِّئُکُم بِالأَخسَرِین‌َ أَعمالاً (103) الَّذِین‌َ ضَل‌َّ سَعیُهُم فِی الحَیاةِ الدُّنیا وَ هُم یَحسَبُون‌َ أَنَّهُم یُحسِنُون‌َ صُنعاً (104) أُولئِک‌َ الَّذِین‌َ کَفَرُوا بِآیات‌ِ رَبِّهِم وَ لِقائِه‌ِ فَحَبِطَت أَعمالُهُم فَلا نُقِیم‌ُ لَهُم یَوم‌َ القِیامَةِ وَزناً (105) ذلِک‌َ جَزاؤُهُم جَهَنَّم‌ُ بِما کَفَرُوا وَ اتَّخَذُوا آیاتِی وَ رُسُلِی هُزُواً (106)
إِن‌َّ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ کانَت لَهُم جَنّات‌ُ الفِردَوس‌ِ نُزُلاً (107) خالِدِین‌َ فِیها لا یَبغُون‌َ عَنها حِوَلاً (108) قُل لَو کان‌َ البَحرُ مِداداً لِکَلِمات‌ِ رَبِّی لَنَفِدَ البَحرُ قَبل‌َ أَن تَنفَدَ کَلِمات‌ُ رَبِّی وَ لَو جِئنا بِمِثلِه‌ِ مَدَداً (109) قُل إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثلُکُم یُوحی إِلَی‌َّ أَنَّما إِلهُکُم إِله‌ٌ واحِدٌ فَمَن کان‌َ یَرجُوا لِقاءَ رَبِّه‌ِ فَلیَعمَل عَمَلاً صالِحاً وَ لا یُشرِک بِعِبادَةِ رَبِّه‌ِ أَحَداً (110)

صفحه : 82

(ترجمه)

آیا کسانی که کافر شدند گمان کردند اینکه بنده‌گان من را (مثل عیسی و عزیر و ملائکه) بخدایی میگیرند برای آنها فائده‌ای دارد نه چنین است بدرستی که ما جهنّم را آماده گردانیدیم برای کافرین که منزلگاه آنها باشد (102)
ای محمّد (صلی اللّه علیه و آله و سلّم) بگو آیا میخواهید شما را خبردار کنم بعمل زیانکارترین مردم (103)
آنها کسانی میباشند که سعی و کوشش آنها در حیات دنیا بخطاء رفته در حالی که گمان میکنند که کارهای نیکی انجام میدهند (104)
آنها کسانی میباشند که بآیات پروردگارشان و لقاء او کافر گردیدند و چنین کسانی اعمالشان حبط میگردد و در روز قیامت برای اعمالشان وزنی و قیمتی نخواهد بود (105)
اینکه است که پاداش آنها جهنّم است بسبب آنکه کافر شدند و آیات و رسولان مرا بهزؤ و مسخره گرفتند (106)
بدرستی کسانی که ایمان آوردند و اعمال نیکو انجام دادند برای آنها بهشت فردوس آماده شده که محل نزول و منزلگاه آنها است (107)
در حالی که در آن بهشت جاویدانند و طلب نمیکنند رفتن از آن بهشتها را بمکان دیگر (108)
ای (رسول اکرم ص) بگو اگر دریا مرکّب گردد برای (نوشتن) کلمات پروردگار من دریا تمام میگردد پیش از اینکه کلمات پروردگار من تمام گردد و لو اینکه باز بمثل آن دریا مدد بدهیم (109)
بگو اینکه است و جز اینکه نیست که من بشری میباشم مثل شما بسوی من وحی گردیده شده که اله شما یکی است و کسی که امیدوار بلقاء پروردگارش باشد بایستی عمل نیکو بنماید و احدی را بعبادت پروردگارش شریک نیاورد (110)

صفحه : 83

توضیح آیات‌

أَ فَحَسِب‌َ الَّذِین‌َ کَفَرُوا أَن یَتَّخِذُوا عِبادِی مِن دُونِی أَولِیاءَ إِنّا أَعتَدنا جَهَنَّم‌َ لِلکافِرِین‌َ نُزُلًا اینکه آیه و آیات بعد متفرع بر آیات بالا است و بهمزه استفهامی در مقام انکار برآمده که آنهایی که توحید خدا را انکار کردند و بنده‌گان مرا مثل عیسی و عزیر و ملائکه را معبودهای خود گرفتند گمان کردند آن معبودها آنها را یاری میکنند و عذاب را از آنان دفع مینمایند نه چنین است، بعضی در معنی آیه اینطور گفته‌اند آیا کسانی که کافر شدند و غیر از من خدایانی گرفتند من برای آنها غضب نمیکنم و آنان را عقوبت نمی‌نمایم برای اینکه خدایانشان بندگان مقرّب من بودند حاشا نه چنین است بلکه ما برای اینکه کفار و غیر آنها از کفار دیگر جهنم را مهیّا گردانیدیم.
(نزل) چیزی را گویند که برای مهمان مهیّا میکنند و معنی آیه چنین میشود: ما جهنم را برای کافر مهیا نموده‌ایم همان طوری که برای مهمان تشریفاتی مهیا مینمایند، و در مقابل آن در جای دیگر راجع بمؤمنین فرموده فَلَهُم جَنّات‌ُ المَأوی نُزُلًا قُل هَل نُنَبِّئُکُم بِالأَخسَرِین‌َ أَعمالًا، الَّذِین‌َ ضَل‌َّ سَعیُهُم فِی الحَیاةِ الدُّنیا وَ هُم یَحسَبُون‌َ أَنَّهُم یُحسِنُون‌َ صُنعاً (الَّذِین‌َ ضَل‌َّ سَعیُهُم) صفت است برای (اخسرین) و ممکن است استیناف باشد و مبتداء (هم) خبر مبتداء محذوف است یعنی آیا خبردار کنم شما را بزیان کارترین مردم آنان کسانی میباشند که در اعمالشان بجای اینکه از آن نفع ببرند خسران میبرند و گمان میکنند کار نیکی انجام داده‌اند.
(الّذین) موصوله عموم دارد و شامل میگردد تمام کسانی را که برأی و سلیقه خود اعمالی میکنند و بعقل ناقص خود گمان میکنند عمل نیکی انجام

صفحه : 84
داده‌اند، مصداق کامل اینکه اشخاص آنهایی میباشند که یا موجودات پست مثل بتها و سنگها را عبادت میکنند یا موجودات شریف مثل ملائکه یا عیسی علیه السّلام را بگمان اینکه آنها شفیع آنها باشند یا غیر آنها از کسانی که عمل آنها مطابق دستور الهی و فرموده رسول صلی اللّه علیه و آله و سلّم انجام نگرفته مثل رهبانان و آنهایی که بر خلاف قانون شرع ریاضات و اعمال شاقّه بر خود تحمل مینمایند بگمان اینکه نفس و طبیعت خود را سرکوب نموده و راه باطن بر آنها مکشوف میگردد و دیگر ندانسته‌اند که روح و بدن مرتبط بیکدیگر میباشند و نسبت نزدیک بهم دارند چنانچه حکماء گفته‌اند (روح سالم در بدن سالم است) اگر قوای طبیعی تحلیل رفت و بدن ضعیف و علیل گردید عوض اینکه روح قوی گردد ضعیف و ناتوان میگردد و قوّت صعود بمبادی عالیه برای او میسّر نمیگردد بلکه قوای شیطانی و تخیّلات وهمیّه بر وی چیره میگردد و هر گاه آدم مرتاضی که بغیر قانون شرع ریاضت کشیده خبری بدهد آن بالقاء شیطانی است نه رحمانی و تمام اینها در اشتباهند و بخدعه نفس و شیطان گرفتار گردیده‌اند زیرا ندانسته‌اند که آنچه سعادت بشر و خوشبختی او بآن تأمین میشود در خلال آیات قرآنی مندرج است اگر خواهی روح حقیقت و سعادت دنیا و آخرت بر تو تأمین گردد و خوشبخت‌ترین مردم دنیا باشی اینکه کتاب مقدّس آسمانی (قرآن) را در پیش روی خود بگذار و بروش پیشوای دین قدم پشت قدم آنها بگذار و بدستور و روش آن بزرگواران عمل بنما تا فیروزی و فضیلت نصیب تو گردد.
الَّذِین‌َ ضَل‌َّ سَعیُهُم فِی الحَیاةِ الدُّنیا وَ هُم یَحسَبُون‌َ أَنَّهُم یُحسِنُون‌َ صُنعاً در وصف و عمل زیانکاران است و اشاره به اینکه زیان‌کاران که سرمایه عمر خودشان را در کاری که بفرمان عقل و دستور شرع نبوده تلف نموده‌اند آنان در همین حیات دنیا سعی و کوشش آنها گم شده یعنی اعمالشان فانی و مثمر ثمر نخواهد گردید و آنان باغواء شیطانی و بگمان فاسد خود چنین پندارند که اعمال خوبی انجام داده‌اند.

صفحه : 85
برای توضیح بیان بعضی از مفسرین را که در معنی خسران گفته ترجمه مینمایم چنین گوید.
انسان در حیات دنیای خود مرادی ندارد مگر سعی و کوشش برای تحصیل سعادت خود و غیر از اینکه وی را همّی و مرادی نیست اگر بر طریق حق رهسپار گردید و بکمال و حق‌ّ سعادت خود رسید او رستگار گردیده و اگر در راه خطاء رفت در حالی که علم بخطاء خود ندارد چنین کس خسران نموده لکن برای وی امید نجات هست و هر گاه راه سعادت را اشتباه کرد و غیر حق‌ّ در نظرش جلوه نمود و در خطاء خود ثابت ماند چنین میگردد که هر وقت علائمی و لائحه‌ای از حق تعالی بر او ظاهر میگردد از آن اعراض مینماید آن وقت او از آن کسانی می‌گردد که خسران و زیانکاری وی زیادتر و امیدی برای سعی و کوشش آن نیست زیرا که چنین کسی در اعمال خود ضرر و خسرانی برده که امیدی برای جبران آن باقی نیست و طمعی باقی نمانده که روزی بسعادت خود برگردد و اینکه است معنی قوله تعالی الَّذِین‌َ ضَل‌َّ سَعیُهُم فِی الحَیاةِ الدُّنیا وَ هُم یَحسَبُون‌َ أَنَّهُم یُحسِنُون‌َ صُنعاً (تفسیر المیزان) أُولئِک‌َ الَّذِین‌َ کَفَرُوا بِآیات‌ِ رَبِّهِم وَ لِقائِه‌ِ فَحَبِطَت أَعمالُهُم فَلا نُقِیم‌ُ لَهُم یَوم‌َ القِیامَةِ وَزناً (اولئک) اشاره بآیه بالا و صفت دوم آن کسانی است که در اعمالشان ضرر برده‌اند که ضرر برده‌گان کسانی میباشند که بآیات پروردگارشان کافر گردیدند آیات اعم‌ّ از آیات تکوینی آفاقی و تدوینی تشریعی است، و کفر بمعنی پوشانیدن است یعنی صفت دیگر از اوصاف خسران برده‌گان اینکه است که اینها آیات تکوینی الهی و تدوینی تشریعی را میپوشانند و نظر تدبّر در آنها ندارند تا آنکه پس بحقیقت آن ببرند و از طریق آثار مؤثّر را بنگرند و آیات تشریعی قرآنی را بنگرند و بنای کار و عمل خود را تطبیق بآن نمایند تا اینکه از عمر خود نتیجه نیکو ببرند و بهره‌مند گردند و سعادت و خوشبختی کامل نصیب آنها

صفحه : 86
گردد و چنین مردمانی که در بیراهه سیر نمودند و از طریق حق و حقیقت منصرف گردیدند اعمال آنان حبط میگردد یعنی اگر بظاهر اعمال خوبی مینمودند در اثر کفر اعمال آنان تباه و بی‌ثمر گردیده و دیگر در قیامت وزنی و سنجشی برای اعمال آنها نیست یعنی اعمال آنها در قیامت (کأن لم یکن) میگردد و بباد فناء خواهد رفت.
ذلِک‌َ جَزاؤُهُم جَهَنَّم‌ُ بِما کَفَرُوا وَ اتَّخَذُوا آیاتِی وَ رُسُلِی هُزُواً (ذلک) از اسماء اشاره و مبتداء است و (جزاؤهم) خبر مبتداء و ظاهرا اشاره بحبط اعمال کفار است که چون کفر آنان بآیات پروردگار سبب حبط اعمالشان میگردد و دیگر در قیامت وزنی برای اعمال آنها نیست تا استحقاق پاداش نیک داشته باشند و کفر بآیات الهی و سخریه نمودن بانبیاء و سفراء الهی آتش جهنّم را شعله‌ور میگرداند اینکه است که پاداش و جزای کفر آنها جهنم را ایجاب میگرداند.
إِن‌َّ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ کانَت لَهُم جَنّات‌ُ الفِردَوس‌ِ نُزُلًا در مقابل کفار که از عمرشان خسران و زیان بردند و اعمالشان حبط گردیده و جایگاه آنان جهنّم است کسانی که بآیات الهی ایمان آوردند و اعمال نیکو نمودند محل نزول و ورودشان بهشت فردوس خواهد بود. از (نزلا) چنین استفاده میتوان نمود که بهشت فردوس پیش‌کشی و پیش‌قدمی مؤمنین نیکوکار است و جایگاه آنها بالاتر از آنست.
فردوس چنانچه مفسّرین تفسیر نموده‌اند محل اعلای بهشتی است و (جنّات) را بصیغه جمع آورده نه مفرد شاید اشاره بعظمت و شمول بهشت فردوس است، و بهشت فردوس بهشتی است مشتمل بر چندین بوستان که منطوی بر تمام نعمتهای بهشتی است از اشجار و میوه‌جات و گلها و ریاحین و انهار و باقی نعمتها از جسمانی و روحانی قوله تعالی در وصف بهشت و نعمتهای آن فَلا تَعلَم‌ُ نَفس‌ٌ ما أُخفِی‌َ لَهُم مِن قُرَّةِ أَعیُن‌ٍ

صفحه : 87
و بروایت عبادة بن صامت از رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم است که فرموده بهشت صد درجه دارد فاصله ما بین هر درجه‌ای مثل فاصله بین آسمان و زمین است:
درجه بالای همه فردوس است که نهرهای چهارگانه بهشت از آن منفجر میشود پس وقتی از خدا سؤال نمودید فردوس را از خدای تعالی بطلبید (مجمع البیان) آری انسان مادامی که در اینکه لباس طبیعی است ممکن نیست بتواند بدرستی نعمتهای بهشتی را و همچنین عذابهای جهنّمی را تصوّر نماید اینکه است که نعمتها را از جنس مألوفات و محفوظات دنیوی معرّفی نموده تا اینکه بتوانیم تصوّری از آن داشته باشیم، و نیز عذابهای جهنّمی را از اغلال و نیران و باقی موذیات آن را تشبیه بموذیات و عذابهای دنیوی نموده و گر نه عذاب دوزخ فوق آن است که بتوانیم تصوّر نمائیم.
اشتباه نشود نمیگویم از جنس آتش و آب حمیم و اغلال و غیر آن نیست مقصودم اینکه است که چون عالم قیامت عالم حقیقت است که هر چیزی بحقیقت خود ظاهر میگردد آتش است لکن حقیقت آتش، ببین چگونه آتش‌های دنیا بزودی منتفی و خاموش میگردد و آتش دوزخ چنانچه از آیات معلوم میشود علی الدوام بر حرارت آن افزوده میگردد، و میتوان گفت تمام آتش‌های دنیا یک پرتوی است از شراره آن و چنین است نعمتهای بهشتی، تمام نعمتهای دنیا یک نمونه مختصری است از آن نعمتهای کذایی که بمؤمنین با تقوی وعده داده شده که انتهاء ندارد و علی الدوام بر حسن و زیبایی آن افزوده میگردد، و در وصف آن فرموده (نه چشمی دیده و نه گوشی شنیده و نه بخاطر احدی خطور نموده) خالِدِین‌َ فِیها لا یَبغُون‌َ عَنها حِوَلًا آیه شاهد بر توجیه بالا است که در اوصاف فائزین ببهشت فردوس فرموده اهل آن همیشه در آن بهشت جاویدانند و طلب تغییر و تحوّلی برای آنها نخواهد بود نعمتهای دنیوی در معرض تغییر و تحویل و فناء و زوال است لکن نعمتهای بهشتی دائمی است و فناءپذیر نمیباشد.

صفحه : 88
قُل لَو کان‌َ البَحرُ مِداداً لِکَلِمات‌ِ رَبِّی لَنَفِدَ البَحرُ قَبل‌َ أَن تَنفَدَ کَلِمات‌ُ رَبِّی وَ لَو جِئنا بِمِثلِه‌ِ مَدَداً الف و لام (البحر) جنس است و شامل میگردد تمام دریاها را چه آنهایی که موجودند یا ممکن است موجود گردند، و مقصود از (مداد) جنس آن چیزی است که بآن کلمات نوشته و ضبط میگردد، و (کلمات) جمع کلمه است و کلمه بر جمله و مفرد هر دو اطلاق میگردد مثل قوله تعالی خطاب باهل کتاب یا أَهل‌َ الکِتاب‌ِ تَعالَوا إِلی کَلِمَةٍ سَواءٍ بَینَنا وَ بَینَکُم أَلّا نَعبُدَ إِلَّا اللّه‌َ سوره آل عمران آیه 64.
و کلمه و کلام وضع شده برای ارائه و نشان دادن (ما فی الضمیر) متکلّم که انسان بتوسط کلام نشان میدهد بمخاطب و مراد خود را میفهماند.
و چون اینکه مبارک آیه پس از آیات بیان قدرت است که در قصص و داستانهای اینکه سوره است مثل حکایت اصحاب کهف و موسی علیه السّلام و خضر علیه السّلام و ذو القرنین که هر یک از آثار غریبی از عالم خلقتند شاید در اینکه آیه میخواهد تذکّر بدهد که گمان نشود که آثار فیض و رحمت الهی محدود بحدّی است همان طوری که علمش و رحمتش غیر متناهی است آثار فیض و رحمت او نیز انتهاء ندارد اگر درختها قلم شود و دریاها مرکّب گردد در آثار فیض و رحمت او را بنویسند تمام شدنی نیست و لو آنکه دریای دیگری بوی اضافه گردد، در آیه دیگر وَ لَو أَن‌َّ ما فِی الأَرض‌ِ مِن شَجَرَةٍ أَقلام‌ٌ وَ البَحرُ یَمُدُّه‌ُ مِن بَعدِه‌ِ سَبعَةُ أَبحُرٍ ما نَفِدَت کَلِمات‌ُ اللّه‌ِ سوره لقمان آیه 26، اگر هفت دریای دیگر بوی اضافه شود کلمات خدا نفوذ و تمام شدنی ندارد.
اکثر مفسرین آیه را حمل بر علم و حکمت الهی نموده‌اند لکن بقرینه مقام و اینکه کلام فعل متکلّم و نماینده صفات و اخلاق و مراتب باطنی او است و کلام و کلمه مظهر و نماینده متکلّم است و موجودات و مخلوقات نیز نماینده وجود و صفات جلال و جمال الهی میباشند که ما راهی برای شناسایی حق تعالی

صفحه : 89
نداریم مگر همین آثار.
از اینجا معلوم میشود که میتوان گفت مقصود از کلمه همین آثار مخلوقاتند و از اینجا است که مسیح علیه السّلام را (کلمة اللّه) نامیده و نیز آیات قرآن را کلام اللّه مینامیم و قوله تعالی وَ تَمَّت کَلِمَت‌ُ رَبِّک‌َ الحُسنی عَلی بَنِی إِسرائِیل‌َ بِما صَبَرُوا سوره اعراف آیه 133 که شاید مقصود از کتاب تورات باشد.
اینکه آیات و غیر از اینها دلالت واضح دارد بر اینکه همین طوری که علم و قدرت و حکمت و فضل الهی غیر متناهی است آثار وجود او که در ممکنات ظهور و بروز دارد آن هم غیر متناهی است حدّ یقف ندارد و محدود بحدی نیست، و شاید آیات اشاره باین باشد که گمان نکنید که عوالم و مخلوقات و آثار صنع الهی محدود بهمین عالمی است که شما مینگرید چنین نیست عوالم از عالم مجردات و مادیات و طبیعیات بقدری است که نمیتوان بشمار آورد و اخبار زیاد از معصومین (ع) رسیده که دلالت بر سعه عوالم دارد، در بعضی روایات است که گمان نکنید که عالم منحصر بعالم شما باشد چندین هزار عوالم دیگری است مثل اینکه عالم شما.
و کشفیّات جدید نیز سعه و غیر متناهی بودن عالم خلقت را نشان میدهد و دانشمندانی که عمر خود را در کشف عوالم و موجودات مادّی صرف نموده‌اند اعتراف بعجز خود مینمایند و اظهار میکنند که پس از تحمّل زحمات و مشقّات بسیاری که در فهم تعداد عوالم مادیات و عدد کرات و طبقات زمین نموده‌اند هنوز بعشری از اعشار آن پی نبرده‌اند.
آری موجودات ترشّحی است از منبع فیض ازلی و نمونه‌ای است از آثار صفات لاهوتی نه انتهاء دارد و نه محدود بحدّی است (رحمتش نامتناهی کرمش بی‌پایان) قُل إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثلُکُم یُوحی إِلَی‌َّ أَنَّما إِلهُکُم إِله‌ٌ واحِدٌ از بعض مفسرین است که در اینکه آیه تمام مراتب اصول دیانت را جمع

صفحه : 90
نموده: توحید، نبوّت، معاد.
توحید قوله تعالی أَنَّما إِلهُکُم إِله‌ٌ واحِدٌ نبوّت بدلالت قوله تعالی قُل إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثلُکُم یُوحی إِلَی‌َّ و معاد قوله تعالی فَمَن کان‌َ یَرجُوا لِقاءَ رَبِّه‌ِ فَلیَعمَل عَمَلًا صالِحاً (تفسیر المیزان) بعضی گفته‌اند اینکه آیه جواب گفتار کفار است که از روی طعن و استهزاء میگفتند (ما لهذا الرسول یأکل الطعام و یمشی فی الاسواق) اینکه چه رسولی است که مثل ما غذا میخورد و در بازارها راه میرود، اینکه بود که خدای تعالی بپیمبرش خطاب مینماید که باینها بگو من نیز بشری هستم مثل شما که در تمام لوازم بشریّت مانند باقی افراد میباشم و امتیاز من از شما بهمین است که من از طریق وحی عالم گردیدم که اله شما و تمام موجودات یکی است و در الوهیّت و حقیقت واحد است و شریک و نظیر و مثل و مانندی ندارد بذات بی‌زوال خود می‌آفریند و به اراده سرمدی و ازلی خود ممکنات را از نیستی بهستی و از عدم بوجود آورده و بغنای ذاتی صمدانیت خود همه را روزی میدهد و بقدری که حکمت الهیش اقتضاء نموده موجودات را نگاه میدارد حیات و ممات هر دو بدست قدرت او است خَلَق‌َ المَوت‌َ وَ الحَیاةَ لِیَبلُوَکُم او هم علّت موجده اشیاء است و هم علت مبقیه موجودات است در نظام آفرینش اراده احدی مدخلیت ندارد.
وحی و الهام در حقیقت و معنی یکی است هر دو القاء معنی بقلب است و ظاهرا فرق بین آن دو اینست که رسول ملک وحی را بچشم می‌بیند و صدای او را می‌شنود و در الهام چنین نیست اینکه است که وحی را برسول اختصاص داده‌اند و اولیاء را بالهام فقط و رسول هم دارای الهام است و هم متخصص بوحی و نیز رسول مأمور بابلاغ است و ولی‌ّ مأمور نیست.
فَمَن کان‌َ یَرجُوا لِقاءَ رَبِّه‌ِ فَلیَعمَل عَمَلًا صالِحاً وَ لا یُشرِک بِعِبادَةِ رَبِّه‌ِ أَحَداً آیه راه امیدی بر مؤمنین باز میکند، کسی که آرزوی لقاء رحمت الهی را در دل می‌پروراند بایستی در دو عمل جدّیت بسیار نماید یکی در عمل صالح

صفحه : 91
یعنی عملی که لایق پیشگاه قرب جوار احدیت باشد، و دیگر در خلوص که موحّد باشد و در عمل کسی را با خدا شریک نیاورد.
آری برای انسان راهی بسوی حق تعالی نیست مگر همین ایمان کاملی که توأم با عمل صالح و خلوص نیّت باشد، کسی ممکن است برحمت الهی نزدیک گردد که بتمام معنی موحّد باشد. توحید در مقام ذات، توحید در مقام صفات، توحید در مقام افعال، توحید در مقام عبادت. اگر چنین خلوصی برای کسی میسّر گردید البته کامیاب خواهد شد.

صفحه : 92

‌سورة مریم‌

اشاره

علیها السّلام مکیة و هی ثمان و تسعون آیة

[سوره مریم (19): آیات 1 تا 15]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
کهیعص (1) ذِکرُ رَحمَت‌ِ رَبِّک‌َ عَبدَه‌ُ زَکَرِیّا (2) إِذ نادی رَبَّه‌ُ نِداءً خَفِیًّا (3) قال‌َ رَب‌ِّ إِنِّی وَهَن‌َ العَظم‌ُ مِنِّی وَ اشتَعَل‌َ الرَّأس‌ُ شَیباً وَ لَم أَکُن بِدُعائِک‌َ رَب‌ِّ شَقِیًّا (4)
وَ إِنِّی خِفت‌ُ المَوالِی‌َ مِن وَرائِی وَ کانَت‌ِ امرَأَتِی عاقِراً فَهَب لِی مِن لَدُنک‌َ وَلِیًّا (5) یَرِثُنِی وَ یَرِث‌ُ مِن آل‌ِ یَعقُوب‌َ وَ اجعَله‌ُ رَب‌ِّ رَضِیًّا (6) یا زَکَرِیّا إِنّا نُبَشِّرُک‌َ بِغُلام‌ٍ اسمُه‌ُ یَحیی لَم نَجعَل لَه‌ُ مِن قَبل‌ُ سَمِیًّا (7) قال‌َ رَب‌ِّ أَنّی یَکُون‌ُ لِی غُلام‌ٌ وَ کانَت‌ِ امرَأَتِی عاقِراً وَ قَد بَلَغت‌ُ مِن‌َ الکِبَرِ عِتِیًّا (8) قال‌َ کَذلِک‌َ قال‌َ رَبُّک‌َ هُوَ عَلَی‌َّ هَیِّن‌ٌ وَ قَد خَلَقتُک‌َ مِن قَبل‌ُ وَ لَم تَک‌ُ شَیئاً (9)
قال‌َ رَب‌ِّ اجعَل لِی آیَةً قال‌َ آیَتُک‌َ أَلاّ تُکَلِّم‌َ النّاس‌َ ثَلاث‌َ لَیال‌ٍ سَوِیًّا (10) فَخَرَج‌َ عَلی قَومِه‌ِ مِن‌َ المِحراب‌ِ فَأَوحی إِلَیهِم أَن سَبِّحُوا بُکرَةً وَ عَشِیًّا (11) یا یَحیی خُذِ الکِتاب‌َ بِقُوَّةٍ وَ آتَیناه‌ُ الحُکم‌َ صَبِیًّا (12) وَ حَناناً مِن لَدُنّا وَ زَکاةً وَ کان‌َ تَقِیًّا (13) وَ بَرًّا بِوالِدَیه‌ِ وَ لَم یَکُن جَبّاراً عَصِیًّا (14)
وَ سَلام‌ٌ عَلَیه‌ِ یَوم‌َ وُلِدَ وَ یَوم‌َ یَمُوت‌ُ وَ یَوم‌َ یُبعَث‌ُ حَیًّا (15)

صفحه : 93
سوره مریم (ع) باجماع امّت مکّی است و نود و هشت آیه است بعدد عراقی و شامی و مدنی اوّل و نود و نه بعدد مکی و مدنی اخیر.

(ترجمه)

بنام ایزد هستی‌بخش صاحب رحمت عام‌ّ و خاص‌ّ
اینکه است یاد کردن خبر رحمت پروردگارت (نسبت) ببنده خود زکریّا (2)
وقتی که پنهانی (و از صمیم قلب) پروردگارش را نداء کرد (3)
گفت پروردگار من استخوان من سست شده و موی سرم سفید و آثار پیری در من ظاهر گردیده و ای پروردگار من از دعاء (و التجاء بکرم تو) بی‌بهره و ناامید نبودم (4)
و حقیقة از وارثانی که عقب من میباشند بیمناکم و زن من عقیم و نازا است از جانب خودت فرزندی بمن عطاء نما (5)
که وارث من و وارث آل یعقوب باشد و ای پروردگار من او را قرار بده شایسته که رضایت‌بخش خودت باشد (6)
(خطاب رسید) ای زکریّا ما تو را مژده میدهیم بپسری که نام او یحیی است که قبلا برای او همنامی قرار ندادیم (7)
زکریّا گفت ای پروردگار من چگونه میشود پسری آورم در حالی که زن من عقیم و نازا است و من از پیری فرسوده شده‌ام (8)
(ملک حامل وحی) گفت پروردگار تو گفته چنین کاری بر من آسان است و حقیقة قبلا تو را خلق نمودم در حالی که چیزی نبودی (9)
زکریّا گفت پروردگار من نشانه و علامتی برای من قرار بده خدا فرمود نشانه آن اینکه است که تا سه شبانه روز قدرت نداشته باشی با مردم سخن گویی (10)
پس از آنکه زکریّا از محراب بیرون آمد نزد قومش اشاره کرد بآنها که در صبح و عصر پروردگارتان را تسبیح نمائید یا نماز بخوانید (11)
(خطاب شد) ای یحیی کتاب را بقوّتت بگیر و در همان سن‌ّ کودکی باو نبوّت بخشیدیم (14)
و اینکه بخششی و تزکیه‌ای بود از جانب ما و یحیی از پرهیزکاران بود (13)
و بپدر و مادر نیکو رفتار و بکسی ستم ننمود و عصیان نورزید (14)
و سلام از ما بر یحیی است روزی که متولد گردید و روزی که می‌میرد و روزی که در قیامت زنده میشود (15)

صفحه : 94

توضیح آیات‌

(کهیعص) در اینکه مبارک سوره داستان چند نفر از پیمبران و مقام ولایت و اخلاص و صدق و زهد آن بزرگواران را تذکّر میدهد.
حکایت زکریّا، یحیی، مریم، عیسی، ابراهیم، اسحاق، یعقوب، موسی، هارون، اسماعیل، ادریس و اشاره به اینکه با جلالت شأنی که داشتند بعضی از ذراری آنها راه طغیان و فساد را گرفتند و از طریق آباء خود منحرف گردیدند و سوره بطور کلّی منطوی بر سه مطلب است: اول- آنهایی که خداوند بر آنها انعام نموده از انبیاء و برگزیده‌گان که اهل هدایتند. دوم- اهل طغیان و فساد. سوم- کسانی که توبه نمودند و ایمان آوردند و اعمال نیکو نمودند و آنها باهل رشد و نعمت ملحق گردیده‌اند.
پس از آن تذکر میدهد ثواب توبه‌کنندگان و عذاب غاوین را که آنان نزدیکان و دوستان شیاطینند. (تفسیر المیزان) در مجمع البیان از امیر المؤمنین چنین روایت میکند که در دعاء میگفت
(اسألک یا کهیعص).
و از إبن عباس نقل شده که (کهیعص) نامی است از نامهای الهی، و کلینی گفته اینکه ثنائی است که خداوند راجع بخود فرموده و کسی را بر حقیقت آن اطلاعی نیست.
و عطاء بن ثابت از سعید بن جبیر روایت نموده که إبن عباس فرموده اینکه حروف اشاره بصفات او سبحانه میباشد که برای تیمّن ذکر نموده: کاف مفتاح اسم کافی و کریم و کبیر است. هاء اشاره باسم هادی. و یاء ایماء بحکیم و حلیم و رحیم و مجید و حمید است. و عین اشعار بر علیم و عزیز و عظیم و عادل.
صاد منبئی از صادق.

صفحه : 95
و بروایت دیگر از کلینی مرویست معنای آن (کاف لخلقه، هاد لعباده، یده فوق ایدیهم، و عالم ببریّته، و صادق فی وعده) و بقول دیگر اشاره به
( یا من یجیب من دعاه)
و نزد بعضی اینکه اسم بهترین اسماء الهی است. و بعض دیگر گفته‌اند قسم باین صفات مذکوره یاد نموده بر حقیقت آنچه که در اینکه سوره ذکر فرموده. و بقولی کهیعص اسم سوره است و ما بعد آن خبر او است.
(منهج الصادقین) ذِکرُ رَحمَت‌ِ رَبِّک‌َ عَبدَه‌ُ زَکَرِیّا (داستان زکریّا و یحیی) (ذکر) مضاف اضافه شده بمفعول و (رحمة) اضافه شده بفاعل و از آیه چنین برمیآید که (ذکر) خبر مبتداء محذوف و مصدر بمعنی مفعول باشد یعنی (هذا) یاد کردن رحمت پروردگار خودت زکریّا را و شاید رحمت اشاره بتفضّلاتی باشد که در باره زکریا (ع) فرموده از قبول نمودن دعای او و اینکه پس از پیری و شکستگی پسری مثل یحیی بوی عنایت نموده.
إِذ نادی رَبَّه‌ُ نِداءً خَفِیًّا (نداء) بلند صدا نمودن است مقابل مناجات که آهسته صدا کردن است و شاید مقصود از نداء خفی‌ّ که زکریّا در موقع حاجت خدا را خواند در جای تنهایی باشد، و پنهان گردانیدن حاجت خود را در طلب اولاد برای اینکه بود که در سن‌ّ پیری که گویند آن وقت زکریا شصت سال یا شصت و پنج سال یا هفتاد و پنج یا هشتاد و پنج یا نود و نه سال داشت باختلاف اقوال، و زن او نود و هشت ساله و نازا بود با اینکه حال شرم داشت که کسی بر دعای او اطّلاع پیدا نماید و شاید جهت مخفی گردانیدن دعا اینکه بوده که دعاء را مخفی نمودن بهتر است چنان که در اخبار رسیده لذا خواسته است که دعای خود را مخفی گرداند.

صفحه : 96
قال‌َ رَب‌ِّ إِنِّی وَهَن‌َ العَظم‌ُ مِنِّی وَ اشتَعَل‌َ الرَّأس‌ُ شَیباً وَ لَم أَکُن بِدُعائِک‌َ رَب‌ِّ شَقِیًّا در مقام دعاء و التجاء گفته‌ای پروردگار من استخوان من سست شده شاید مقصود استخوان پشت باشد که ستون بدن است و سفیدی موها سر مرا گرفته ای پروردگار من هیچ وقت نبودم بخواندن من تو را بی‌بهره یعنی هر وقت تو را خواندم اجابتم نمودی و مرا محروم نگردانیدی.
وَ إِنِّی خِفت‌ُ المَوالِی‌َ مِن وَرائِی وَ کانَت‌ِ امرَأَتِی عاقِراً فَهَب لِی مِن لَدُنک‌َ وَلِیًّا یَرِثُنِی وَ یَرِث‌ُ مِن آل‌ِ یَعقُوب‌َ وَ اجعَله‌ُ رَب‌ِّ رَضِیًّا زکریا علیه السّلام در عرض حاجت گوید من از بنی اعمام که از بنی اسرائیل میباشند میترسم و نمیخواهم که اینان وارث من باشند، معلوم میشود که آنها مردمان خوبی نبوده‌اند که زکریّا میل نداشته وارث او باشند و از آن طرف چون به پیری رسیده و زن او نیز پیر شده و عقیم بوده و عادتا دیگر امیدی نداشته که اولاد پیدا کند که وارث او باشد و البته میدانسته که پیش قدرت الهی محالی تصوّر ندارد إِذا قَضی أَمراً فَإِنَّما یَقُول‌ُ لَه‌ُ کُن فَیَکُون‌ُ سوره آل عمران آیه 41، بمحض اراده آنچه بخواهد فورا موجود خواهد شد اینکه بود که از خدا با اینکه سن‌ّ پیری طلب اولاد میکند آنهم اولاد پسندیده که وارث آل یعقوب و از اولیاء و دوستان تو یا دارای مقام نبوت باشد.
یا زَکَرِیّا إِنّا نُبَشِّرُک‌َ بِغُلام‌ٍ اسمُه‌ُ یَحیی لَم نَجعَل لَه‌ُ مِن قَبل‌ُ سَمِیًّا مفسرین گویند زکریا از اولادهای هارون بن عمران بوده، از مقاتل نقل شده که زکریا برادر عمران پدر مریم مادر عیسی است و از اولاد سلیمان بن داود است، و بقولی یعقوب بن ماتان برادر زکریا بوده، و بقول بعضی مقصود یعقوب بن اسحق بن ابراهیم است زیرا که زکریا با خواهر مریم بنت عمران ازدواج نموده و نسب او متصل بیعقوب میگردد.
و از سدی نقل شده که زن او از اولاد سلیمان بن داود بود و داود از اولادهای یهود إبن یعقوب و زکریا از نسل هارون و هارون از اولاد لاوی بن

صفحه : 97
یعقوب بود.
پس از دعای زکریّا علیه السّلام و اجابت او باو خطاب میرسد ای زکریّا ما مژده و بشارت میدهیم که بتو پسری عطاء نمائیم که نام او یحیی است و پیش از او کسی را باین نام نخوانده‌ایم.
از امام صادق علیه السّلام چنین روایت شده که فرموده و همچنین بود حسین علیه السّلام که قبلا کسی را چنین نامی نبود و آسمان بر احدی گریه نکرد مگر بر یحیی و بر حسین علیهما السّلام که چهل روز برای شهادت و مظلومیت آنها گریه نمود وقتی از حضرتش سؤال شد که چگونه آسمان برای آنها گریه کرد فرمود طالع میشد قرمز و غروب میکرد قرمز و قاتل یحیی و قاتل حسین (علیهما السّلام) هر دو ولد الزنا بودند. (طبرسی) و از مجاهد نقل شده (سمیّا) یعنی مثلا و شبیها مثل قوله تعالی هَل تَعلَم‌ُ لَه‌ُ سَمِیًّا قال‌َ رَب‌ِّ أَنّی یَکُون‌ُ لِی غُلام‌ٌ وَ کانَت‌ِ امرَأَتِی عاقِراً وَ قَد بَلَغت‌ُ مِن‌َ الکِبَرِ عِتِیًّا الی قوله تعالی: وَ لَم تَک‌ُ شَیئاً زکریّا از روی تعجّب گفت پروردگار من چگونه برای من پسری باشد در حالی که از پیری فرسوده شده‌ام و زن من نازا است، زکریا البته میدانست که در قدرت خدا محالی تصوّر ندارد شاید غرضش اینکه بود که چون سنّت خدا باعتبار نظام عالم بر اینکه جاری گردیده که هر چیزی بایست در موقعی که عادت بر آن جاری شده واقع گردد نه در غیر وقت آن، اینکه بود که سؤال میکند که حکمت آن را بداند و جواب میرسد که گمان مکن که چیزی بر خلاف عادت واقع شدنش یک امر مشکلی باشد هر جا حکمتی در کار باشد وقوعش اشکالی ندارد و همین طور که تو قبلا چیزی نبودی و همچنین تمام موجودات از عدم بوجود آمده‌اند چنین است هر جا حکمت اقتضاء نماید شیئی موجود میگردد و در اینجا حکمتها در کار بوده که عموم قدرت خداوندی بر عالمیان ظاهر گردد.

صفحه : 98
قال‌َ رَب‌ِّ اجعَل لِی آیَةً قال‌َ آیَتُک‌َ أَلّا تُکَلِّم‌َ النّاس‌َ ثَلاث‌َ لَیال‌ٍ سَوِیًّا پس از آنکه به زکریا بشارت فرزند رسید برای آنکه وقت آن را بداند یا برای اطمینان نفس علامتی طلب مینماید بوی وحی میرسد که سه شبانه‌روز بهم پیوسته با سلامتی اعضاء بدن زبانت گرفته میشود و با مردم سخن نتوانی گفت فَخَرَج‌َ عَلی قَومِه‌ِ مِن‌َ المِحراب‌ِ فَأَوحی إِلَیهِم أَن سَبِّحُوا بُکرَةً وَ عَشِیًّا موقعی که زبان زکریّا گرفته شد از محراب خارج گردید و باشاره بقومش گفت که تسبیح کنید یا نماز بخوانید صبح و شام.
در مجمع البیان چنین گفته محراب را محرابش نامیده‌اند برای اینکه کسی که در نماز متوجّه بآن است مانند کسی است که در نماز خود با شیطان محاربه میکند، و محراب در لغت مجلس اشراف را گویند که از حیث مکان و رتبه مانع از نشستن غیر است در آن، و نیز گفته (الایحاء) القاء معنی است در نفس خفیة و بسرعت و اصل او قول آنها است (الوحی الوحی) یعنی الاسراع الاسراع (پایان) یا یَحیی خُذِ الکِتاب‌َ بِقُوَّةٍ وَ آتَیناه‌ُ الحُکم‌َ صَبِیًّا، وَ حَناناً مِن لَدُنّا وَ زَکاةً وَ کان‌َ تَقِیًّا پس از آنکه یحیی متولّد گردید در همان حال کودکی چنانچه آیات خبر میدهد مشمول تفضّلات و الطاف الهی گردید و در اینکه آیات بچند کرامت او را ارجمند میگرداند:
اول- بوی امر میشود ای یحیی کتاب تورات را با کمال قوت و عزیمت بگیر و باحکام آن عمل نما.
دوم- در حال صباوت که گویند سه ساله بود باو حکمت و نبوت عطاء گردید سوم- وَ حَناناً مِن لَدُنّا وَ زَکاةً وَ کان‌َ تَقِیًّا رحمت و عنایتی از طرف حق تعالی یا رحمت بر خلق و رقّت قلب نسبت بآنها بوی بخشوده باشد.
چهارم- او را موفّق گردانیدیم بر طاعت و اخلاص، و در اینکه مراد از زکاة چیست

صفحه : 99
پنج قول است که در مجمع البیان مسطور است و طاعت و اخلاص یکی از آن پنج معنی است.
وَ بَرًّا بِوالِدَیه‌ِ وَ لَم یَکُن جَبّاراً عَصِیًّا پنجم- او را موفق گردانیدیم که بپدر و مادر خود نیکی کند و نبوده باشد ستمکار عصیان کننده.
وَ سَلام‌ٌ عَلَیه‌ِ یَوم‌َ وُلِدَ وَ یَوم‌َ یَمُوت‌ُ وَ یَوم‌َ یُبعَث‌ُ حَیًّا چون یحیی علیه السّلام از تمام جهات شایسته الطاف الهی گردیده و از همان کودکی دارای تقوی و مقام عصمت و حکمت و نبوت گردیده بود جای داشت که در مورد سلام و سلامت و تحیت الهی واقع گردد، و شاید آیه اشاره باین باشد که یحیی از وقتی که متولد گردید تا روزی که شهید گردید دارای سلامت نفس بود اینکه است که بر او سلامتی است از وقتی که متولد گردیده و وقتی از دنیا رحلت میکند و وقتی که در قیامت مبعوث میگردد.
در تاریخ حیات یحیی چنین گویند که حالات او خارق العاده بود، پدر و مادرش در حال پیری و فرسودگی بودند که خداوند بآنها یحیی را عطاء نمود و دیگر در همان کودکی دارای رشد و زهد بود و باو مقام نبوّت عطاء گردید و منقطع از خلق و زاهد و پارسا بود و در مدّت عمر ازدواج ننمود و از لذائذ دنیا کناره‌گیری مینمود و با عیسی بن مریم معاصر بود و سیّد و بزرگ قوم خود بود و نفوس مایل باو و اطراف او را میگرفتند و آنان را موعظه و امر بتوبه و زهد مینمود تا وقتی که شهید گردید.
و مفسرین در سبب شهادت او گفته‌اند زن طغیان‌کاری بود که سلطان بنی اسرائیل را مفتون نموده و وی را فریب داده و نزد او میآمد یحیی علیه السّلام او را نهی مینمود آن زن کینه یحیی را در دل گرفت و چون سلطان آن زن را دوست میداشت مطیعش گردیده بود آن زن زناکار پادشاه را وادار نمود که یحیی را شهید کند و سر او را بیاورد.

صفحه : 100
و بقول دیگر زن خود سلطان بود و از شوهر دیگر دختر زیبایی داشت و چون خودش پیر شده خواست دخترش را سلطان بگیرد یحیی (ع) منع نمود که دختر زن گرفتن حرام است اینکه بود که آن زن کینه یحیی را در دل داشت و شوهرش را وادار نمود که یحیی (ع) را شهید کند و سر او را بیاورد.
و از بعض اخبار نقل شده که آن زن دختر برادر ملک بود که میل داشت با او ازدواج کند یحیی (ع) منع کرد آن زن سلطان را وادار نمود که یحیی را شهید کند و سرش را برای او بفرستد و سلطان امر نمود سر یحیی علیه السّلام را در طشت طلا بریدند و برای آن زن هدیّه داد.

صفحه : 101

[سوره مریم (19): آیات 16 تا 33]

اشاره

وَ اذکُر فِی الکِتاب‌ِ مَریَم‌َ إِذِ انتَبَذَت مِن أَهلِها مَکاناً شَرقِیًّا (16) فَاتَّخَذَت مِن دُونِهِم حِجاباً فَأَرسَلنا إِلَیها رُوحَنا فَتَمَثَّل‌َ لَها بَشَراً سَوِیًّا (17) قالَت إِنِّی أَعُوذُ بِالرَّحمن‌ِ مِنک‌َ إِن کُنت‌َ تَقِیًّا (18) قال‌َ إِنَّما أَنَا رَسُول‌ُ رَبِّک‌ِ لِأَهَب‌َ لَک‌ِ غُلاماً زَکِیًّا (19) قالَت أَنّی یَکُون‌ُ لِی غُلام‌ٌ وَ لَم یَمسَسنِی بَشَرٌ وَ لَم أَک‌ُ بَغِیًّا (20)
قال‌َ کَذلِک‌ِ قال‌َ رَبُّک‌ِ هُوَ عَلَی‌َّ هَیِّن‌ٌ وَ لِنَجعَلَه‌ُ آیَةً لِلنّاس‌ِ وَ رَحمَةً مِنّا وَ کان‌َ أَمراً مَقضِیًّا (21) فَحَمَلَته‌ُ فَانتَبَذَت بِه‌ِ مَکاناً قَصِیًّا (22) فَأَجاءَهَا المَخاض‌ُ إِلی جِذع‌ِ النَّخلَةِ قالَت یا لَیتَنِی مِت‌ُّ قَبل‌َ هذا وَ کُنت‌ُ نَسیاً مَنسِیًّا (23) فَناداها مِن تَحتِها أَلاّ تَحزَنِی قَد جَعَل‌َ رَبُّک‌ِ تَحتَک‌ِ سَرِیًّا (24) وَ هُزِّی إِلَیک‌ِ بِجِذع‌ِ النَّخلَةِ تُساقِط عَلَیک‌ِ رُطَباً جَنِیًّا (25)
فَکُلِی وَ اشرَبِی وَ قَرِّی عَیناً فَإِمّا تَرَیِن‌َّ مِن‌َ البَشَرِ أَحَداً فَقُولِی إِنِّی نَذَرت‌ُ لِلرَّحمن‌ِ صَوماً فَلَن أُکَلِّم‌َ الیَوم‌َ إِنسِیًّا (26) فَأَتَت بِه‌ِ قَومَها تَحمِلُه‌ُ قالُوا یا مَریَم‌ُ لَقَد جِئت‌ِ شَیئاً فَرِیًّا (27) یا أُخت‌َ هارُون‌َ ما کان‌َ أَبُوک‌ِ امرَأَ سَوءٍ وَ ما کانَت أُمُّک‌ِ بَغِیًّا (28) فَأَشارَت إِلَیه‌ِ قالُوا کَیف‌َ نُکَلِّم‌ُ مَن کان‌َ فِی المَهدِ صَبِیًّا (29) قال‌َ إِنِّی عَبدُ اللّه‌ِ آتانِی‌َ الکِتاب‌َ وَ جَعَلَنِی نَبِیًّا (30)
وَ جَعَلَنِی مُبارَکاً أَین‌َ ما کُنت‌ُ وَ أَوصانِی بِالصَّلاةِ وَ الزَّکاةِ ما دُمت‌ُ حَیًّا (31) وَ بَرًّا بِوالِدَتِی وَ لَم یَجعَلنِی جَبّاراً شَقِیًّا (32) وَ السَّلام‌ُ عَلَی‌َّ یَوم‌َ وُلِدت‌ُ وَ یَوم‌َ أَمُوت‌ُ وَ یَوم‌َ أُبعَث‌ُ حَیًّا (33)

صفحه : 102

ترجمه آیات‌

ای رسول اکرم (صلی اللّه علیه و آله و سلّم) یاد کن در کتاب (در قرآن) مریم را وقتی که از اهل خود کناره گرفت در طرف مشرق جایگزین گردید (16)
پس گرفت پرده‌ای مقابل خود در آن حال بسوی او روح خودمان را بصورت بشری تمام خلقت برای او مجسّم ساختیم (17)
مریم گفت پناه میبرم بخدا از تو اگر بوده باشی پرهیزکار (18)
روح گفت من فرستاده خدای توام برای اینکه ببخشم بتو پسری پاکیزه (19)
مریم گفت چگونه برای من پسر میباشد و مرا بشری مس‌ّ ننموده و من جوینده زنا نبوده‌ام (20)
جبرئیل گفت پروردگار تو چنین گفته که اینکه کار برای من آسان است و هر آینه قرار میدهیم او را برای مردم آیت و نشانه‌ای و رحمت از طرف ما و اینکه امری است که در قضای الهی گذشته است (21)
پس مریم آبستن شد و بجای دوری منزل گرفت (22)
وقتی او را درد زائیدن گرفت رو آورد بسوی تنه درخت خرمایی و گفت ای کاش من قبلا مرده بودم و از فراموش شدگان گردیده بودم (23)
از زیر پای او وی را نداء کردیم که ای مریم محزون مباش پروردگار تو از زیر پای تو چشمه آبی روان گردانید (24)
درخت خرما را بسوی خودت حرکت بده بر تو ریخته میشود خرمای تازه (25)
پس بخور و بیاشام و چشمت (بفرزندت) روشن باشد و هر گاه کسی را از بشر به بینی بگو من برای خدای رحمن نذر کردم روزه صمت بگیرم و امروز با بشری سخن نمیگویم (26)
کسان مریم آمدند و گفتند حقیقه آوردی چیزی شگفت آورنده‌ای (27)
ای

صفحه : 103
خواهر هارون پدر تو مرد بدی نبود و نیز مادرت زناکار نبود (28)
مریم (بامر خدا) اشاره بعیسی نمود گفتند چگونه ما سخن گوئیم با طفلی که در گهواره است (29)
عیسی گفت من بنده خدا هستم و بمن کتاب داده و مرا نبی‌ّ گردانیده (30)
و برای (جهانیان) هر کجا باشم با برکت قرار داده و مرا توصیه نموده بصلاة و زکاة مادامی که زنده‌ام (31)
و بنیکویی نمودن بمادرم و مرا قرار نداده ستمکار و شقی‌ّ (32)
و سلام خدا بر من است روزی که متولّد شدم و روزی که میمیرم و روزی که مبعوث میگردم زنده (32).

صفحه : 104

توضیح آیات‌

وَ اذکُر فِی الکِتاب‌ِ مَریَم‌َ إِذِ انتَبَذَت مِن أَهلِها مَکاناً شَرقِیًّا خطاب برسولش نموده که ای محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلّم یاد کن در کتاب خود قرآن مریم (ع) را وقتی که از کسان خود دوری جست و در طرف مشرق جایگزین گردید (اذ) بدل است از مریم بدل اشتمال و مقصود از مریم حکایت عجیب وی است (انتبذت) یعنی اعتزلت در مکان شرقی.
فَاتَّخَذَت مِن دُونِهِم حِجاباً مفسرین گفته‌اند حضرت مریم چون حایض میشد از مسجد بیرون میرفت و در خانه خاله‌اش که زن زکریا بود می‌ماند تا پاک شود وقتی ایّام حیض او گذشت و موقع زمستان بود در طرف آفتاب رفت و پرده کشید و غسل کرد وقتی لباس پوشید جبرئیل برای او ممثل گردید.
لکن از رموز آیات بضمیمه احادیث و حکمت نظری میتوان چنین استفاده نمود که مریم وقتی از کسانش دور گردید و در گوشه انزوا مشغول عبادت و ریاضت و ذکر گردید و بین خود و دیگران ستر و حجابی که شاید پشت پرده‌ای یا دیواری یا مغاره کوهی بوده خود را از انظار مستور گردانیده که کسی متعرّض وی نگردد و فارغ البال مشغول عبادت گردد آن وقت لایق گردید که ملک بصورت بشر بر او فرود آید و باو فرزندی القاء گرداند. اگر چه چنانچه قرآن خبر میدهد مریم دختر عمران در بیت المقدّس همیشه معتکف و مشغول عبادت بود و زکریا متکفّل او گردیده قوله تعالی کُلَّما دَخَل‌َ عَلَیها زَکَرِیَّا المِحراب‌َ وَجَدَ عِندَها رِزقاً قال‌َ یا مَریَم‌ُ أَنّی لَک‌ِ هذا قالَت هُوَ مِن عِندِ اللّه‌ِ إِن‌َّ اللّه‌َ یَرزُق‌ُ مَن یَشاءُ بِغَیرِ حِساب‌ٍ سوره آل عمران آیه 32.
یعنی هر وقت زکریّا بر او وارد میشد طعامی نزد او مییافت میگفت ای مریم اینکه طعام را از کجا آورده‌ای میگفت از نزد خدا است و خداوند روزی

صفحه : 105
(متمثل گردیدن روح نزد مریم (ع) و ترسیدن مریم (ع)) میدهد بهر کس که بخواهد بغیر حساب لکن از آیه چنین برمیآید که وقتی مریم بکلی منزوی گردید و حائلی بین خود و دیگران قرار داد آن وقت لایق القاء روح الهی یعنی روحی که از طرف خدا است گردید چنانچه از حکایات و تاریخ بسیاری از پیمبران بما میفهماند که آن بزرگواران مدّتی قبل از بعثت منزوی و مشغول عبادت بودند حضرت موسی (ع) وقتی از فرعونیان فرار نمود بدون زاد و توشه با پای پیاده بیابانها را پیمود تا بمدین نزد شعیب رسید، حضرت عیسی علیه السّلام اینکه طور که قرآن خبر میدهد وَ آوَیناهُما إِلی رَبوَةٍ ذات‌ِ قَرارٍ وَ مَعِین‌ٍ سوره مؤمنون آیه 53، خودش و مادرش مریم علیهما السّلام در کوه منزل داشتند حضرت رسول بنا بر مشهور قبل از رسالت در کوه حرا مشغول عبادت میگردید.
آری تا خانه دل از اغیار بکلی خالی نگردد محل طلوع نور الهی نخواهد گردید، ماها هم اگر بخواهیم راهی بسوی حقیقت پیدا نمائیم بایستی دل خود را اندازه‌ای از قیل و قال و اشتغال بدنیا خالی گردانیم تا قابل اشراق نور معرفت گردیم، و گفتار دیگری در توجیه آیه از مفسرین نقل شده لکن اینکه معنایی که گفته شد ظاهرتر مینماید.
فَأَرسَلنا إِلَیها رُوحَنا فَتَمَثَّل‌َ لَها بَشَراً سَوِیًّا، قالَت إِنِّی أَعُوذُ بِالرَّحمن‌ِ مِنک‌َ إِن کُنت‌َ تَقِیًّا وقتی که مریم (ع) کناره جویی کرد برای او ملکی بصورت انسان خوش صورت و زیبایی متمثّل گردید، و نسبت ملک را بخود که فَأَرسَلنا إِلَیها رُوحَنا اضافه تشریفیه است، و از اینکه نسبت چنین استفاده میتوان نمود که شاید مقصود از آن روح متمثّل آن روح اعظم باشد که همه ارواح تحت الشعاع او میباشند و مقامش از تمام ملائکه بالاتر است لکن مشهور بین مفسرین اینکه است که او جبرئیل علیه السّلام بوده که بصورت آدم جوانی جلو مریم میآید.
و از ابو مسلم چنین نقل شده که آن روحی که از آن روح عیسی (ع) پدید گردید متمثّل بصورت آدمی شد و بر مریم ظاهر گردید.

صفحه : 106
بقولی وقتی مریم (ع) حایض میشد از مسجد بیرون میآمد و در خانه خاله‌اش که زن زکریّا علیه السّلام بود میماند تا وقتی که پاک میشد پس از غسل برمیگشت بمسجد وقتی در خانه خاله‌اش رفت بگوشه آفتاب و غسل کرد و لباس پوشید پس از غسل جبرئیل بصورت جوان امردی بر او داخل گردید اینکه بود که مریم گفت از شرّ تو بخدا پناه میبرم اگر تو متّقی و پرهیزگار باشی از نزد من بیرون رو.
سؤال- چگونه پناه گرفتن بخدا را مشروط میگرداند بتقوی در صورتی که آدم متّقی پیرامون عمل ناروا نمیگردد و محتاج بپناه گرفتن از شرّ او بخدا نیست.
پاسخ- انسان با تقوی از پناه گرفتن بخدا از عمل زشت دست برمیدارد زیرا که از سخط و غضب خدا میترسد و اینکه مثل اینکه است که می‌گویی اگر مؤمنی بمن ستم نمیکنی و در معنی می‌گویی اگر مؤمنی ایمان تو باز میدارد تو را از ستم نمودن.
و از علی علیه السّلام روایت شده که فرموده مریم (ع) میدانست تقوی متّقی را از معصیت باز میدارد، وقتی که جبرئیل اینکه سخن را از مریم شنید گفت:
قال‌َ إِنَّما أَنَا رَسُول‌ُ رَبِّک‌ِ لِأَهَب‌َ لَک‌ِ غُلاماً زَکِیًّا جبرئیل یا روحی که بر او وارد شده بود گفت من فرستاده پروردگار توام برای اینکه بتو پسر طاهر پاکیزه‌ای ببخشم، مریم گفت چگونه ممکن است برای من پسری باشد و حال آنکه من نه با بشری ازدواج کرده‌ام و نه اهل فسق و فجور بوده‌ام و عادة محالست که بدون یکی از اینکه دو جهت فرزندی پدید گردد ملک وحی در جواب مریم میگوید:
قال‌َ کَذلِک‌ِ قال‌َ رَبُّک‌ِ هُوَ عَلَی‌َّ هَیِّن‌ٌ وَ لِنَجعَلَه‌ُ آیَةً لِلنّاس‌ِ وَ رَحمَةً مِنّا وَ کان‌َ أَمراً مَقضِیًّا ملک گفت پروردگار تو گفته که اینکه چنین کاری برای من آسان است و ما پسر تو را آیت و نشانه قدرت قرار میدهیم و آن رحمتی است از طرف ما

صفحه : 107
و اینکه امری است که در ازل در قضای الهی ثبت شده و گذشته.
اینکه آیات دلالت دارد بر اینکه جایز است بر غیر انبیاء اظهار معجزه زیرا معلوم است که مریم پیمبر نبوده و با اینکه حال ملک بر او نازل گردید و او را بفرزند بشارت داد و بدون تماس با بشری اولاد پیدا نمود و اینکه از بزرگترین معجزات بشمار میرود پس چگونه توان گفت بر غیر نبی‌ّ اظهار معجزه جایز نیست.
(مجمع البیان) فَحَمَلَته‌ُ فَانتَبَذَت بِه‌ِ مَکاناً قَصِیًّا مریم (ع) بعیسی (ع) آبستن شد، از إبن عباس روایت میکنند که جبرئیل بدو انگشت بالای آستین پیراهن مریم را گرفت و در آن نفخه‌ای دمید در همان حال مریم آبستن شد و در خود اثر حمل یافت.
و از امام محمّد باقر علیه السّلام چنین نقل شده که جبرئیل گریبان پیراهن مریم را گرفت و در آن نفخه‌ای دمید در همان ساعت ولد در رحم او بحد کمال رسید و مثل بچه نه ماهه در شکم مادر گردید و در شرف وضع حمل رسید خاله او وقتی او را باین حال دید مضطرب و پریشان گردید مریم از شرم و خجالت و برای دفع ضرر تهمت از خانه زکریّا بیرون رفت و در جایی پنهان گردید.
فَأَجاءَهَا المَخاض‌ُ إِلی جِذع‌ِ النَّخلَةِ قالَت یا لَیتَنِی مِت‌ُّ قَبل‌َ هذا وَ کُنت‌ُ نَسیاً مَنسِیًّا وقتی مریم (ع) از کسان خود فرار نمود و در مکان دوری متواری گردید شدّت درد زائیدن او را گرفت مریم (ع) بسیار مضطرب و پریشان حال گردید زیرا از یک طرف تنهایی و از طرف دیگر درد مخاض و از طرف دیگر که بسیار برای مریم صدّیقه ناگوار بوده با پاکدامنی متّهم بزنا گردد چگونه میتوانست بمردم بگوید که جبرئیل مرا آبستن نموده اینکه بود که در آن وقت آرزو نمود که ای کاش مرده بودم و چنین روزی را ندیده بودم.
آری تا انسان جام بلا ننوشد بلذّت وصال خورسند نگردد ببین اولیاء و

صفحه : 108
مقرّبین هر یک بقدر طاقت خود بچه آفات و بلیّاتی مبتلا میگردیدند و شاید یکی از اسرارش اینکه باشد که فشرده گردند و مانند طلای ناب جوهر پاک روحشان بکلّی از قذارات طبیعت خالص گردد تا لایق مقام قدس الهی گردند.
فَناداها مِن تَحتِها أَلّا تَحزَنِی قَد جَعَل‌َ رَبُّک‌ِ تَحتَک‌ِ سَرِیًّا، وَ هُزِّی إِلَیک‌ِ بِجِذع‌ِ النَّخلَةِ تُساقِط عَلَیک‌ِ رُطَباً جَنِیًّا (سرّی) نهر آب را گویند (هزّ) حرکت شدید.
آیه عطف بآیه بالا است وقتی مریم خیلی مضطرب گردید الطاف الهی شامل حال او گردید و از زیر قدم او بوی نداء رسید که ای مریم محزون مباش که پروردگار تو از زیر پای تو آب خوشگواری جریان داده و تنه درخت خرما که در آن محل‌ّ بود حرکت بده برای تو خرمای تازه ریزش میکند.
در اینکه آیا نداء کننده بمریم (ع) چه کس بوده بقولی همان روحی بود که بمریم علیه السّلام روح دمید و همان روح بامر خدا مانند قابله‌ای مواظب حال او بود تا وضع حمل نمود و او را بالطاف الهی دل‌خوش گردانید، و بقول دیگر حضرت عیسی بوده که بمادرش نوید داد که محزون نباشد.
و از آیه چنین برمیآید که آن وقت در آنجا چشمه آب نبود یا اگر بوده خشکیده شده بود و درخت نیز خرما نداشته و خشک بوده و اینها از کرامت مریم بشمار میرود.
فَکُلِی وَ اشرَبِی وَ قَرِّی عَیناً فَإِمّا تَرَیِن‌َّ مِن‌َ البَشَرِ أَحَداً فَقُولِی إِنِّی نَذَرت‌ُ لِلرَّحمن‌ِ صَوماً فَلَن أُکَلِّم‌َ الیَوم‌َ إِنسِیًّا اصل (ترین) ترائین بوده همزه حذف شده، و ( یا ) در آن ضمیر مؤنث مخاطب است. و ظاهرا چون مریم (ع) خیلی محزون و متفکّر بود که جواب کسان خود که او را سرزنش مینمایند و شاید در مقام اذیّت او نیز برآیند که چگونه یک دختر باکره که او از خانواده نبوّت و شرافت است و نیز متنسّک و معتکف در بیت المقدّس بوده و همه وقت مشغول عبادت و خدمت‌گذار خانه خدا

صفحه : 109
گردیده چنین عمل ناشایسته‌ای از وی بروز نموده که ننگ طائفه خود باشد.
اینکه بود که بوی خطاب میرسد که ای مریم از اینکه آب بیاشام و تنه درخت خرما را حرکت بده خرمای تازه ریزش میکند و چشمانت با ولادت روشن باشد و هر گاه از بشر زن یا مرد کسی را دیدی با او تکلّم مکن و بآنان باشاره بگو که من روزه صمت گرفته‌ام و امروز با احدی از بشر سخن نگویم.
فَأَتَت بِه‌ِ قَومَها تَحمِلُه‌ُ قالُوا یا مَریَم‌ُ لَقَد جِئت‌ِ شَیئاً فَرِیًّا (فاتت) عطف بآیه بالا (فریّا) یعنی عظیما و ظاهرا مرجع ضمیر (به) و (تحمله) عیسی است و مرجع ضمیر (قومها) مریم.
یعنی وقتی مریم عیسی را که در بغل خود گرفته بود نزد قوم خودش آورد قومش گفتند حقیقة چیز عجیبی آورده‌ای یا اینکه چیز قبیحی آورده‌ای زیرا هیچ زنی بدون شوهر نزائیده مگر از زنا، ای خواهر هارون پدرت که مرد بد نبود مادرت هم زناکار نبود.
یا أُخت‌َ هارُون‌َ ای خواهر هارون، در اینکه هارون که مریم را خواهر او خواندند کیست چند قول نقل شده:
1- بقولی هارون نام مرد صالحی بوده در بنی اسرائیل و در آن زمان مردم او را بتقوی و زهد و صلاح میشناختند و هر شخص صالحی را نسبت باو میدادند (إبن عباس و غیره) 2- هارون برادر پدری مریم بود و از مادرش نبود و معروف بود بحسن طریقت (کلبی) 3- مراد هارون برادر موسی (ع) است و چون نسبت مریم باو میرسید او را خواهر او نامیدند. (سدی) 4- هارون مردی فاسق و مشهور بود بقهر و فساد و مریم را نسبت باو دادند و خواستند از جهت عمل زشت مریم را منسوب باو گردانند. (سعید بن جبیر)

صفحه : 110
ما کان‌َ أَبُوک‌ِ امرَأَ سَوءٍ وَ ما کانَت أُمُّک‌ِ بَغِیًّا قوم مریم در مقام سرزنش باو گفتند چه شد که تو چنین عمل خلاف عفّت را از خود نشان دادی در صورتی که پدر تو مرد بدی نبود و مادر تو نیز طغیان‌کار و بر عمل خطاء نمیرفت چه شد که تو چنین کردی و گویا در مقام تعرض میخواستند بمریم (ع) بگویند که تو لکّه ننگی بین کسان و اقوام خود گذاردی و زنا نمودی.
فَأَشارَت إِلَیه‌ِ قالُوا کَیف‌َ نُکَلِّم‌ُ مَن کان‌َ فِی المَهدِ صَبِیًّا (فا) عطف بآیه بالا است، وقتی طائفه مریم با او بنای اعتراض را گذاردند مریم (ع) بامر خدا بعیسی علیه السّلام اشاره نمود که از او سؤال کنید آنها شاید گمان کردند که مریم بآنها استهزاء میکند اینکه بود که از روی تعجّب گفتند چگونه با طفلی که در گهواره است حرف بزنیم، شاید مقصود از گهواره دامن مریم مراد بوده که بمنزله گهواره عیسی در آن وقت بشمار میرفته.
قال‌َ إِنِّی عَبدُ اللّه‌ِ آتانِی‌َ الکِتاب‌َ وَ جَعَلَنِی نَبِیًّا در آن وقت بحکم ایزد متعال عیسی (ع) بزبان آمد و اول بندگی و عبودیت خود را اظهار نمود، اشاره ببطلان سخن کسانی که در باره او ربوبیّت قائل میگردند پس از آن در چند چیز شرافت و مقام خود را تذکر میدهد.
اول- مقام نبوّت و رسالت و ایتاء کتاب آسمانی که شاید مقصود انجیل بوده دوم- وَ جَعَلَنِی مُبارَکاً أَین‌َ ما کُنت‌ُ (و جعلنی) عطف داده شده به (و جعلنی) اول، یعنی و قرارداد مرا مبارک یعنی با برکت (اینما کنت) هر کجا که باشم و وجود مرا سبب خیر و برکت و تعلیم کننده افعال خیر و هدایت و سبب رستگاری خلق گردانید.
سوم- وَ أَوصانِی بِالصَّلاةِ وَ الزَّکاةِ ما دُمت‌ُ حَیًّا به (واو) آیه را عطف بآیه جلو داده که من چون بنده و عبد حق تعالی هستم و وظیفه عبد بندگی است اینکه است که بمن توصیه شده مادامی که زنده هستم در

صفحه : 111
امر نماز که عبادت بدنی است و در دادن زکاة که عبادت مالی است مداومت نمایم چهارم- وَ بَرًّا بِوالِدَتِی وَ لَم یَجعَلنِی جَبّاراً شَقِیًّا (وَ بَرًّا بِوالِدَتِی) عطف است بر (جَعَلَنِی مُبارَکاً) یعنی خدا مرا قرار داد با برکت و قرار داد بر اینکه بمادرم نیکویی و مهربانی نمایم، و اینکه اختصاص بمادر داده اشاره است به اینکه پدری از بشر وی را نبوده که مریم متّهم بزنا گردد، و نبوده باشم جبّار و ستم‌کننده بخلق.
وَ السَّلام‌ُ عَلَی‌َّ یَوم‌َ وُلِدت‌ُ وَ یَوم‌َ أَمُوت‌ُ وَ یَوم‌َ أُبعَث‌ُ حَیًّا الف و لام (السّلام) شاید الف و لام جنس باشد یعنی جنس و حقیقت سلامتی از خدا در همه حال بر من است از آن وقتی که متولّد گردیدم و وقتی که میمیرم و وقتی در قیامت مبعوث میگردم، و ممکن است الف و لام عهد باشد یعنی هم چنان که سلامتی در اینکه سه حال بر یحیی بود برای من نیز خواهد بود.

صفحه : 112

[سوره مریم (19): آیات 34 تا 47]

اشاره

ذلِک‌َ عِیسَی ابن‌ُ مَریَم‌َ قَول‌َ الحَق‌ِّ الَّذِی فِیه‌ِ یَمتَرُون‌َ (34) ما کان‌َ لِلّه‌ِ أَن یَتَّخِذَ مِن وَلَدٍ سُبحانَه‌ُ إِذا قَضی أَمراً فَإِنَّما یَقُول‌ُ لَه‌ُ کُن فَیَکُون‌ُ (35) وَ إِن‌َّ اللّه‌َ رَبِّی وَ رَبُّکُم فَاعبُدُوه‌ُ هذا صِراطٌ مُستَقِیم‌ٌ (36) فَاختَلَف‌َ الأَحزاب‌ُ مِن بَینِهِم فَوَیل‌ٌ لِلَّذِین‌َ کَفَرُوا مِن مَشهَدِ یَوم‌ٍ عَظِیم‌ٍ (37) أَسمِع بِهِم وَ أَبصِر یَوم‌َ یَأتُونَنا لکِن‌ِ الظّالِمُون‌َ الیَوم‌َ فِی ضَلال‌ٍ مُبِین‌ٍ (38)
وَ أَنذِرهُم یَوم‌َ الحَسرَةِ إِذ قُضِی‌َ الأَمرُ وَ هُم فِی غَفلَةٍ وَ هُم لا یُؤمِنُون‌َ (39) إِنّا نَحن‌ُ نَرِث‌ُ الأَرض‌َ وَ مَن عَلَیها وَ إِلَینا یُرجَعُون‌َ (40) وَ اذکُر فِی الکِتاب‌ِ إِبراهِیم‌َ إِنَّه‌ُ کان‌َ صِدِّیقاً نَبِیًّا (41) إِذ قال‌َ لِأَبِیه‌ِ یا أَبَت‌ِ لِم‌َ تَعبُدُ ما لا یَسمَع‌ُ وَ لا یُبصِرُ وَ لا یُغنِی عَنک‌َ شَیئاً (42) یا أَبَت‌ِ إِنِّی قَد جاءَنِی مِن‌َ العِلم‌ِ ما لَم یَأتِک‌َ فَاتَّبِعنِی أَهدِک‌َ صِراطاً سَوِیًّا (43)
یا أَبَت‌ِ لا تَعبُدِ الشَّیطان‌َ إِن‌َّ الشَّیطان‌َ کان‌َ لِلرَّحمن‌ِ عَصِیًّا (44) یا أَبَت‌ِ إِنِّی أَخاف‌ُ أَن یَمَسَّک‌َ عَذاب‌ٌ مِن‌َ الرَّحمن‌ِ فَتَکُون‌َ لِلشَّیطان‌ِ وَلِیًّا (45) قال‌َ أَ راغِب‌ٌ أَنت‌َ عَن آلِهَتِی یا إِبراهِیم‌ُ لَئِن لَم تَنتَه‌ِ لَأَرجُمَنَّک‌َ وَ اهجُرنِی مَلِیًّا (46) قال‌َ سَلام‌ٌ عَلَیک‌َ سَأَستَغفِرُ لَک‌َ رَبِّی إِنَّه‌ُ کان‌َ بِی حَفِیًّا (47)

صفحه : 113

(ترجمه)

اینکه حکایت او گذشت عیسی پسر مریم است میگویم قول حق در باره عیسی بن مریم که در آن شک میکنند (34)
نمیباشد برای خدا که اولادی برای خود بگیرد خدا منزّه و مبرّا است (از آنچه در باره او میگویند) وقتی اراده‌اش بامری تعلّق گرفت میگوید باش فورا موجود میگردد (35)
حقیقة خدا پروردگار من و پروردگار شما است او را بپرستید اینکه است راه مستقیم (36)
طائفه‌هایی از مردم (در باره عیسی) بینشان اختلاف کردند وای بر آنهایی که کافر شدند از حاضر شدن در آن روز بزرگ (قیامت) (37)
کافرها چقدر بینا و شنوا باشند در آن روزی که بیایند نزد ما لکن ستمکاران امروز در گمراهی هویدا میباشند (38)
(ای محمّد) آنان را از روز حسرت (قیامت) بترسان که در آن وقت دیگر کار گذشته و در دنیا آنها در غفلتند و آنان ایمان نمیآورند (39)
همانا مائیم که زمین را و آنچه در آنست بارث میبریم و مردم بسوی ما بازگشت میکنند (40)
یاد کن در کتاب ابراهیم را زیرا که او بود صدّیق و پیمبر (41)
وقتی که او بپدرش (عمویش) گفت ای پدر من برای چه پرستش می‌نمایی چیزی را که نه می‌بیند و نه میشنود و از چیزی تو را بی‌نیاز نمیگرداند (42)
ای پدر من آمده است مرا از طریق وحی علمی که تو را نیامده پس تابع من شو تا اینکه تو را راهنمایی کنم براه راست (43)
ای پدر من پیروی شیطان را مکن زیرا که شیطان بخدای رحمن عصیان نموده (و اطاعت امر او را ننموده) (44)
ای پدر من میترسم از عذابی که از طرف رحمن بتو اصابت نماید پس بوده باشی تو قرین و دوست شیطان (45)
پدرش گفت آیا تو ای ابراهیم از خدایان ما روی گردانیده‌ای اگر (از گفتارت) دست بر نداری تو را سنگسار مینمایم و از من دور شو زمانی طولانی (46)
ابراهیم گفت سلام و سلامتی بر تو باد بزودی از پروردگار خود برای تو طلب آمرزش مینمایم بدرستی که او بمن مهربان است (47).

صفحه : 114

توضیح آیات‌

ذلِک‌َ عِیسَی ابن‌ُ مَریَم‌َ قَول‌َ الحَق‌ِّ الَّذِی فِیه‌ِ یَمتَرُون‌َ (ذلک) اشاره بتمام داستان و حکایتی است که راجع بعیسی علیه السّلام در آیات بالا تذکر داده شده از کیفیت ولادتش و تکلّم نمودن در مهد و اظهار بندگی و مقام نبوّت و اظهار پاکدامنی مادرش.
(قول الحق‌ّ) منصوب است بمفعولیت از برای (قلت) مقدّر و مؤکّد جمله بالا است و گوینده آن حق تعالی است یعنی کلامی که مطابق واقع و حقیقت امر است و بین افراط و تفریط واقع است اینکه است که عیسی بن مریم بنده خدا و دارای مقام نبوت است نه آن طوری است که نصاری در باره او افراط و غلوّ نموده و او را پسر خدا (و ثالِث‌ُ ثَلاثَةٍ) گویند و نه آن طوری است که یهودیان در باره او تفریط نموده و او را پسر یوسف نجّار گفته‌اند و سخن درستی که در آن شک و شبهه‌ای راه ندارد همان است که گفته شد که عیسی علیه السّلام بنده خدا و رسول او و پسر مریم است.
ما کان‌َ لِلّه‌ِ أَن یَتَّخِذَ مِن وَلَدٍ سُبحانَه‌ُ إِذا قَضی أَمراً فَإِنَّما یَقُول‌ُ لَه‌ُ کُن فَیَکُون‌ُ در اینکه آیه ذات ذو الجلال در مقام بیان اوصاف خود برمیآید و (بما) نافیه (و کان تامّه) تذکر میدهد که مقام کبریایی و عظمت الهی بالاتر از اینکه است که اولاد بگیرد زایش و تولید مثل به هیچ وجه و بهیچ معنایی درخور ذات صمدانی نیست (لَم یَلِد وَ لَم یُولَد) نه اولاد گرفته و نه اولاد کسی است اینها اوصاف ممکنات است خدا و مبدء عالم منزّه و مبرّا از هر صفت نقصی است که در ممکنات دیده میشود.
ممکنات زایش و تولید مثل میکنند زیرا که تمام موجودات از اجزاء و موادّ ترکیب گردیده‌اند و از اجزاء و مواد آنها تولید مثل میشود و ولد فردی از نوع همان اصل و مثل آن میگردد لکن چون ذات حق تعالی ترکیب شده از

صفحه : 115
اجزاء نیست و بسیط الحقیقه است اینکه است که تولید و ولد و فرزند و زایش نسبت باو محال است وقتی حکم و اراده او بر ایجاد و آفرینش چیزی قرار گرفت بمجرّد امر (کن) موجود میگردد.
امام علیه السّلام فرموده که در آن مرتبه سخن و کلامی در کار نیست و تعبیر بامر (کن) بواسطه ضیق عبارت است و مجاز است و برای تقریب بذهن مستمعین میباشد و همان اراده ازلی بر وقوع هر امری کافی در پیدایش وی خواهد بود و نظیر اینکه آیه در قرآن بسیار است.
شیخ طنطاوی در تفسیر جواهر در ذیل قوله تعالی ذلِک‌َ عِیسَی ابن‌ُ مَریَم‌َ بیان مفصلی دارد که برای توضیح اجمالی از آن را ترجمه مینمایم.
(سرّ الوجود- الکهرباء و الارواح) همانا سرّ اینکه وجود برای ما شیئا فشیئا ظاهر میگردد. آیا میدانی الآن با تو چه میگویم میگویم کهرباء چیزی است که هیچ مکانی از آن خالی نیست در زمین و هوا و حیوان و نبات در همه چیز هست لکن برای احدی ظاهر نگردیده مگر بتفاعل وقتی مس را با توتیا آمیختیم مثلا با وسائلی آن وقت کهرباء کمی یا زیادی بحسب تفاعل ظاهر میگردد و اینکه کهرباء نور است در منزل ما و آتش است برای طبخ غذاء ما و آن کهرباء ضوء است و آن نار است و آن حرکات است و اسماء و اعمال آن متعدد لکن آن یک عنصر واحد است آیا اینکه عجیب نیست.
امّا عالم روح بقیاس بکهرباء می‌گوییم در فلسفه قدیم تعبیر بنفس کلیه نموده‌اند و آن حقیقتی است که بر اشیاء عالم محیط است شدیدتر از احاطه کهرباء و آن روح ظاهر نمیشود مگر در اجسامی که قابل تفاعل باشد مثل آنچه در کهرباء حاصل میشود سواء بسواء.
روح کل محیط بما و بکره ما است لکن اثرش ظاهر نمیگردد مگر وقتی که در اجسام تفاعل پدید گردد و مستعد شود برای قبول روح همان طوری که در

صفحه : 116
کهرباء گفته شد و استعداد قبول یا کم است مثل نباتات یا زیادتر است مثل حیوانات همان طوری که نتیجه کهرباء موجبه و سالبه است همان طور حیوان نتیجه میدهد ذکر و انثی (ففی کل منها زوجان) و وقتی نبات و حیوان مستعد گردیدند بقبول فیض از اینکه نفس کلیه هر یک از اعضاء حیوان بمناسبت خود از آن نفس کلی فیض میگیرد، و همان طوری که گفتیم در کهرباء نور و حرارت بحسب استعداد قوابل است، همان طور در اینجا گوئیم در فیض نفس کلیه بر هر ذی حیاتی بسته باستعداد آن است اگر اینکه فیض بر نبات افتد در کثرت اثمار و میوه‌جات پدید میگردد و اگر بر حیوان افتد حس و حرکت و ادراک عطاء میشود و از آن روح در هر حالی عطاء می‌شود آنچه را که مناسب او است، و چنانچه گوئیم فیض در نبات اینکه است که در زمین امتداد و ریشه میگرداند و برگها و ثمرات آن زیاد می‌گردد و تمام اینها باعتبار قوابل یعنی استعداد نبات است.
و همین طور در حیوان قلب و نبض و ریه و کبد و خون و دماغ و فکر و چشم و نظر و گوش و زبان و ذائقه و تمام اینها باعتبار قوابل و استعداد است همان طوری که در کهرباء گفتیم که آن نور است در حجره ما و آتش است برای طبخ غذاء ما و حرکت است برای آلات ما و همین طوری که حرکات مختص به آلات است و نور در حجره‌ها بآلات و استعداد خاصی است همین اختصاص را دارد گوش برای شنیدن و چشم برای دیدن و معده برای هضم نمودن.
و نتیجه چنین شده که همین طوری که کهرباء ظاهر می‌گردد قوّة و ضعفا وقتی که اشیایی بنحو خاص مناسبی با هم تفاعل پیدا نمودند آن وقت اثر آن ظاهر می‌گردد، چنین است حیات شدّتا و ضعفا بحسب قوابل و تفاعل حاصل می‌گردد (پایان) خلاصه از ظاهر بیانات آن حکیم چنین بر می‌آید که افاضه روح کلّی که از عالم ابداع است در اینکه عالم طبیعت شدّتا و ضعفا باعتبار قوابل است که آن از ترکیب اجزاء و تعادل و توازنی که بین آنها است پدید گردیده، هر قدر ترکیب

صفحه : 117
موجودات مادی بهتر انجام گرفته باشد و مزاج معتدل‌تر باشد افاضه روح کلّی در آن بیشتر خواهد بود، از اینجا معلوم میگردد که روح کلّی در تمام موجودات بامر حق تعالی نفوذ دارد زیرا که حیات هر موجودی از نبات و حیوان و انسان بقدر افاضه آن است و شاید همین باشد مقصود از آن فقره دعای کمیل که از حضرت امیر علیه السّلام است
(و برحمتک الّتی وسعت کل‌ّ شیئی)
و باین عبارت میتوان گفت نوعا هر قدر مزاج معتدل‌تر باشد آثار حیاتی و دوام آن زیادتر است مگر تصادفی پدید گردد.
وَ إِن‌َّ اللّه‌َ رَبِّی وَ رَبُّکُم فَاعبُدُوه‌ُ هذا صِراطٌ مُستَقِیم‌ٌ اینکه آیه عطف بآیه بالا است و مقول قول عیسی (ع) که فرموده (إِنِّی عَبدُ اللّه‌ِ) که در همان حال کودکی در گهواره بکسانی که بمادرش مریم (ع) اعتراض نمودند در مقام ارشاد و اندرز آنان برآمده و اظهار مینماید که بدرستی و حقیقت میگویم که من بنده خدا و خدا است که پروردگار من و پروردگار شما است او را عبادت و پرستش نمائید و همین است راه هدایت و طریق مستقیمی که سر انجام آن قرب برحمت پروردگار عالمیان است.
فَاختَلَف‌َ الأَحزاب‌ُ مِن بَینِهِم فَوَیل‌ٌ لِلَّذِین‌َ کَفَرُوا مِن مَشهَدِ یَوم‌ٍ عَظِیم‌ٍ پس از آن در باره عیسی (ع) بین مردم اختلاف پدید گردید، بعضی غلوّ نمودند و گفتند عیسی (ع) خدا است چنان که خداوند تعالی خبر داده که لَقَد کَفَرَ الَّذِین‌َ قالُوا إِن‌َّ اللّه‌َ هُوَ المَسِیح‌ُ ابن‌ُ مَریَم‌َ سوره مائده آیه 76، و بعضی گفتند عیسی پسر خدا است چنانچه قرآن خبر داده که وَ قالَت‌ِ النَّصاری المَسِیح‌ُ ابن‌ُ اللّه‌ِ سوره توبه آیه 30، یا او را ثالث ثلاث نامیدند، و بعضی او را بپیمبری توصیف می‌نمودند و قرآن بعبودیت و رسالت که مطابق حق و حقیقت است حضرتش را ستوده.
و شاید مقصود از (بینهم) جماعت عیسویان باشد و بنا بر اینکه معنی (من) زائد میشود و چنین می‌شود که اختلاف بین حرفهای عیسویان پدید گردید

صفحه : 118
1- حزب یعقوبیه و آنها جماعتی بودند تابع یک عالم نصرانی بنام یعقوب او بجماعت نصاری گفت عیسی (ع) خدا است بزمین هبوط نمود و پس از آن عروج بآسمان نمود.
2- حزب نسطوریه تابع مردی عالم بنام نسطور گردیدند که بجماعت عیسویان گفت عیسی (ع) پسر خدا است او را ظاهر نمود پس از آن او را بسوی خودش بالا برد.
3- حزب اسرائیلیه و آنها کسانی بودند که عیسی (ع) را ثالث ثلاثه نامیدند فَوَیل‌ٌ لِلَّذِین‌َ کَفَرُوا مِن مَشهَدِ یَوم‌ٍ عَظِیم‌ٍ (ویل) کلمه عذاب است یعنی وای بر جماعتی که کافر شدند از موقع حضورشان در روز بزرگ قیامت که آن روز است که نتیجه گفتار و اعمالشان را بعیان می‌بینند یا بگفتار ناروایی که در باره عیسی بن مریم (ع) گفته‌اند پاداش داده می‌شوند.
أَسمِع بِهِم وَ أَبصِر یَوم‌َ یَأتُونَنا لکِن‌ِ الظّالِمُون‌َ الیَوم‌َ فِی ضَلال‌ٍ مُبِین‌ٍ گویند (اسمع و ابصر) هر دو در اینجا فعل تعجّبند و در (ابصر) جار و مجرور حذف شده یعنی چه چیز شنوا و بینا گردانید آنها را اشاره به اینکه در آن روز گوش و چشم آنان شنوا و بینا می‌گردد و از اعمال و گفتار خودشان تعجّب می‌کنند بعد از آنکه در دنیا کر و کور بودند و امروز کافرین در گمراهی هویدا میباشند.
وَ أَنذِرهُم یَوم‌َ الحَسرَةِ إِذ قُضِی‌َ الأَمرُ وَ هُم فِی غَفلَةٍ وَ هُم لا یُؤمِنُون‌َ خطاب برسول صلی اللّه علیه و آله و سلّم است که اینکه کافرین و مشرکین را تهدید کن و آنان را بترسان از آن روزی که پس از گذشتن امر حساب و صادر شدن حکم بعدل و تعیین جایگاه هر کسی و وارد شدن هر فرقه‌ای بجهنم یا بهشت پس کسانی که بخود ستم نموده در آن روز وقتی جایگاه خود را در عذاب دیدند حسرت و ندامت عجیبی آنان را دست خواهد داد در حالی که اینها در دنیا غافل و بی‌خبر از چنین روزی می‌باشند

صفحه : 119
و ایمان نمیآورند.
إِنّا نَحن‌ُ نَرِث‌ُ الأَرض‌َ وَ مَن عَلَیها وَ إِلَینا یُرجَعُون‌َ اشاره به اینکه مائیم وارث زمین و آنچه بر او است و مبدء موجوداتیم و غایت آن می‌باشیم و تمام امور از ما و بازگشت بسوی ما می‌نماید و در آن روز مالک و متصرفی باقی نمیماند.
وَ اذکُر فِی الکِتاب‌ِ إِبراهِیم‌َ إِنَّه‌ُ کان‌َ صِدِّیقاً نَبِیًّا چون در سوره انبیاء و جاهای دیگر داستان حضرت ابراهیم علیه السّلام بیان شده اگر چه در تکرار مطالب در هر جایی خصوصیات زائدی است لکن چون اصول مطالب ذکر شده اینکه است که برای وضوح بترجمه اجمالی از آنچه بعضی از مفسرین در اینجا شرح داده‌اند قناعت مینمائیم.
وَ اذکُر فِی الکِتاب‌ِ یعنی قرآن (و صدّیق) از بناهای صیغه مبالغه است یعنی کثیر الصدق حضرت ابراهیم (ع) بسیار انبیاء و کتب الهی را تصدیق مینمود و خودش نیز پیمبر بود، و (اذ قال) بدل از ابراهیم است، و (ما بینهما) اعتراض یا متعلق بکان مقدّر است یعنی (کان جامعا) ابراهیم علیه السّلام جامع خصوصیات پیمبران و صدّیقین بود.
إِذ قال‌َ لِأَبِیه‌ِ یا أَبَت‌ِ لِم‌َ تَعبُدُ ما لا یَسمَع‌ُ وَ لا یُبصِرُ وَ لا یُغنِی عَنک‌َ شَیئاً وقتی که ابراهیم (ع) بنیکوتر تربیتی بپدرش خطاب میکند و اولا از او در عبادت نمودن چیزی که نه میشنود و نه می‌بیند دلیل میجوید و باو تذکر میدهد که مستحق عبادت نیست مگر منعمی که همه نعمتها از او است و او خدای خالق رازق است که اصل نعمتها از خوان انعام او بروز نموده پس از آن بقوله:
یا أَبَت‌ِ إِنِّی قَد جاءَنِی مِن‌َ العِلم‌ِ ما لَم یَأتِک‌َ فَاتَّبِعنِی أَهدِک‌َ صِراطاً سَوِیًّا بپدر خطاب مینماید که تابع من شو من بچیزی از علم بخدا و شناسایی او اطلاع یافته‌ام که تو عالم بآن نشده‌ای پس از آن از عبادت شیطان و از آنچه او را بسوی آن میخواند نهی مینماید و بوی تذکّر میدهد که شیطان پروردگار

صفحه : 120
رحمان را عصیان نمود و استکبار کرد (و بآدم سجده ننمود) اینکه بود که بلعنت ابدی گرفتار گردید.
یا أَبَت‌ِ إِنِّی أَخاف‌ُ أَن یَمَسَّک‌َ عَذاب‌ٌ مِن‌َ الرَّحمن‌ِ فَتَکُون‌َ لِلشَّیطان‌ِ وَلِیًّا پس از آن پدرش را از سوء عاقبت میترساند از آنچه در او است از مخالفت و اینکه بلفظ ( یا ابت) نصیحت را صادر میگرداند اینکه است (که بداند) از روی لطف و مصلحت‌اندیشی او را اندرز میدهد (شاید از او بپذیرد) و (تا) در (ابت) عوض از یاء اضافه است، یعنی ای پدر من، و بعضی یا ابت بفتح تاء قرائت نموده‌اند.
و (ما) در ما لا یَسمَع‌ُ و ما لَم یَأتِک‌َ جایز است که موصوله یا موصوفه باشد و (مفعول) در لا یَسمَع‌ُ وَ لا یُبصِرُ غیر منوی است و مقصود اینست که در آنها نه شنوایی است و نه بینایی. و (شیئا) در محل مصدر است یعنی اینکه بتها محتاج بهمه چیزند و بی‌نیاز نمیباشند، یا (مفعول به) است یعنی آنها تو را بی‌نیاز نمیگردانند.
قال‌َ أَ راغِب‌ٌ أَنت‌َ عَن آلِهَتِی یا إِبراهِیم‌ُ لَئِن لَم تَنتَه‌ِ لَأَرجُمَنَّک‌َ وَ اهجُرنِی مَلِیًّا پدرش گفت ای ابراهیم آیا تو از خدایان من یعنی بتها اعراض کرده‌ای و از آنان بیزاری نموده‌ای اگر از اینکه گفتارت دست برنداری هر آینه تو را سنگسار میکنم یا بزبان تو را مذمّت میکنم یا در مقام قتل تو برمی‌آیم و تو را میکشم (وَ اهجُرنِی مَلِیًّا) یعنی دور شو از من زمانی طولانی یا سالم از عقوبت من.
قال‌َ سَلام‌ٌ عَلَیک‌َ سَأَستَغفِرُ لَک‌َ رَبِّی إِنَّه‌ُ کان‌َ بِی حَفِیًّا سلام برای متارکه و دوری کردن ابراهیم (ع) است از قومش مثل قوله تعالی وَ إِذا خاطَبَهُم‌ُ الجاهِلُون‌َ قالُوا سَلاماً و جایز است که مقصود از سلام دعاء بر او باشد بدلیل اینکه ابراهیم علیه السّلام وعده استغفار بپدرش داد، و (حفی‌ّ) مبالغه در نیکی و الطاف است چنان که گفته میشود (حفی به).

صفحه : 121
و چون در محل خود باجماع امامیه مبرهن گردیده که بایستی آباء انبیاء تا آدم همه موحّد باشند و پیمبر از نسل طاهر بوجود آید، اینکه است که گفته‌اند آذر که ابراهیم (ع) بوی خطاب ( یا ابت) میکند پدر او نبوده بلکه جدّ امّی او بوده و نام پدرش تارخ است، و از حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله و سلّم روایت شده که فرموده همیشه خداوند مرا از اصلاب طاهرین منتقل گردانید برحم طاهرات تا اینکه مرا در عالم شما خارج گردانید و کافر موصوف بطهارت نیست لقوله تعالی إِنَّمَا المُشرِکُون‌َ نَجَس‌ٌ (مجمع البیان)

صفحه : 122

[سوره مریم (19): آیات 48 تا 58]

اشاره

وَ أَعتَزِلُکُم وَ ما تَدعُون‌َ مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ وَ أَدعُوا رَبِّی عَسی أَلاّ أَکُون‌َ بِدُعاءِ رَبِّی شَقِیًّا (48) فَلَمَّا اعتَزَلَهُم وَ ما یَعبُدُون‌َ مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ وَهَبنا لَه‌ُ إِسحاق‌َ وَ یَعقُوب‌َ وَ کُلاًّ جَعَلنا نَبِیًّا (49) وَ وَهَبنا لَهُم مِن رَحمَتِنا وَ جَعَلنا لَهُم لِسان‌َ صِدق‌ٍ عَلِیًّا (50) وَ اذکُر فِی الکِتاب‌ِ مُوسی إِنَّه‌ُ کان‌َ مُخلَصاً وَ کان‌َ رَسُولاً نَبِیًّا (51) وَ نادَیناه‌ُ مِن جانِب‌ِ الطُّورِ الأَیمَن‌ِ وَ قَرَّبناه‌ُ نَجِیًّا (52)
وَ وَهَبنا لَه‌ُ مِن رَحمَتِنا أَخاه‌ُ هارُون‌َ نَبِیًّا (53) وَ اذکُر فِی الکِتاب‌ِ إِسماعِیل‌َ إِنَّه‌ُ کان‌َ صادِق‌َ الوَعدِ وَ کان‌َ رَسُولاً نَبِیًّا (54) وَ کان‌َ یَأمُرُ أَهلَه‌ُ بِالصَّلاةِ وَ الزَّکاةِ وَ کان‌َ عِندَ رَبِّه‌ِ مَرضِیًّا (55) وَ اذکُر فِی الکِتاب‌ِ إِدرِیس‌َ إِنَّه‌ُ کان‌َ صِدِّیقاً نَبِیًّا (56) وَ رَفَعناه‌ُ مَکاناً عَلِیًّا (57)
أُولئِک‌َ الَّذِین‌َ أَنعَم‌َ اللّه‌ُ عَلَیهِم مِن‌َ النَّبِیِّین‌َ مِن ذُرِّیَّةِ آدَم‌َ وَ مِمَّن حَمَلنا مَع‌َ نُوح‌ٍ وَ مِن ذُرِّیَّةِ إِبراهِیم‌َ وَ إِسرائِیل‌َ وَ مِمَّن هَدَینا وَ اجتَبَینا إِذا تُتلی عَلَیهِم آیات‌ُ الرَّحمن‌ِ خَرُّوا سُجَّداً وَ بُکِیًّا (58)

صفحه : 123

(ترجمه)

ابراهیم (ع) گفت از شما و بتهایی که میپرستید دوری میجویم و پروردگار خود را میخوانم امیدوارم که بخواندن پروردگار خود شقی‌ّ نباشم (48)
و چون ابراهیم از مشرکین و آنچه را که بغیر خدا پرستش مینمودند دوری نمود باو اسحق و یعقوب را عنایت نمودیم و قرار دادیم هر دو را پیغمبر (49)
و آنها را از رحمت خود بهره‌مند گردانیدیم و قرار دادیم در زبانها ذکر بلند مرتبه آنها را (50)
ای محمّد (صلی اللّه علیه و آله و سلّم) در کتاب خود موسی (ع) را یادآور همانا که او پاک کرده شده از ادناس و نقائص و رسول و نبی بود (51)
و نداء کردیم او را از طرف طور ایمن و نزدیک گردانیدیم او را و برگزیدیم وی را برای استماع کلام خود (52)
و از رحمت خود باو بخشش نمودیم برادرش هارون را و پیغمبر هم بود (53)
و یاد کن در کتاب خود اسماعیل را و او صادق الوعد و رسول و نبی بود (54)
و چنین بود که اهل خود را امر مینمود باتیان نماز و زکاة و نزد خدا بنده پسندیده‌ای بود (55)
و یاد کن در کتاب ادریس را همانا که او پیمبر راستگویی بود (56)
و ادریس را بلندمرتبه و بمقام عالی رسانیدیم (57)
اینکه جماعت آن کسانی بودند از پیمبران که خداوند بآنها انعام نموده از ذریّه آدم و از آن کسانی که در کشتی نوح آنها را حمل نمودیم و از ذریّه ابراهیم و اسرائیل و از آن کسانی بودند که آنها را هدایت نمودیم و برگزیدیم و آنها کسانی بودند که وقتی آیات خدای رحمن بر آنها خوانده میشد برو میافتادند و سجده میکردند و گریه مینمودند (58).

صفحه : 124

توضیح آیات‌

اشاره

وَ أَعتَزِلُکُم وَ ما تَدعُون‌َ مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ وَ أَدعُوا رَبِّی عَسی أَلّا أَکُون‌َ بِدُعاءِ رَبِّی شَقِیًّا پس از آنکه اصرار و الحاح ابراهیم (ع) در گوش مشرکین تأثیر ننمود و آنچه اصرار مینمود که از شرک بوحدت آیند و خدای یگانه را پرستش نمایند او را بزبان میراندند و تهدید برجم میکردند تا اینکه گفت من از شما مشرکین دوری میجویم.
(وَ ما تَدعُون‌َ) (ما) موصوله یا موصوفه است و بواو عطف داده شده به (اعتزلکم) ابراهیم (ع) وقتی از هدایت شدن آذر و قومش مأیوس گردید گفت من از شما و آنچه را که پرستش مینمائید کناره‌جویی مینمایم و پروردگار خود را میخوانم امیدوارم که از دعاء و خواندن پروردگارم بی‌بهره نباشم.
شاید ابراهیم علیه السّلام خواست بآنان گوشزد نماید که شما هر قدر بتهایتان را بخوانید چون میدانید که آنها نه می‌بینند و نه میشنوند که شما را اجابت نمایند، لکن من میدانم که خدای من شنوا و بینا است اینکه است که امیدوارم مرا بلطف و کرمش بپذیرد و دعائم را اجابت نماید و لفظ (عسی) مشعر بر اینکه است که بایستی انسان همیشه بین خوف و رجاء باشد.
تاریخ نویسان گفته‌اند ابراهیم (ع) از بابل بکوهستان فارس آمد و هفت سال در اطراف کوه‌های آنجا سیر میکرد و بمذمّت بتها آغاز مینمود و در آن مدّت بود که بتها را شکست و آتش نمرودی بر وی سرد گردید و بیان آن مفصّلا در سوره انبیاء شده و چون بحران رسید با ساره ازدواج نمود و با ساره و لوط بشام سفر نمودند.
فَلَمَّا اعتَزَلَهُم وَ ما یَعبُدُون‌َ مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ وَهَبنا لَه‌ُ إِسحاق‌َ وَ یَعقُوب‌َ وَ کُلًّا جَعَلنا نَبِیًّا

صفحه : 125
وقتی ابراهیم (ع) از مردم آن دیار و آنچه را که بغیر خدا پرستش مینمودند اعراض نمود و بطرف شام رفت خداوند اسحق و یعقوب را باو بخشش نمود و هر دو را نبی قرار داد و خلعت نبوت و ولایت بقامت رسای آن دو پوشانید.
و اینکه در اینجا موهبت را در بخشش اسحق و یعقوب اختصاص داده شاید برای اینکه باشد که اکثر انبیاء و بنی اسرائیل از نسل آنها بودند.
وَ وَهَبنا لَهُم مِن رَحمَتِنا وَ جَعَلنا لَهُم لِسان‌َ صِدق‌ٍ عَلِیًّا و اینکه آیه مشعر بر اینست که رحمتی که خدای تعالی باین پیمبران عطاء نموده شاید یکی رحمت نبوّت و کثرت مال و اولاد باشد و دیگر ثناء جمیل و مقام بلند آنها که در عالم منتشر بود و تا قیامت بین تمام ملل و ادیان دائر است که همه آنها را بصدق و درستی و بمقام بلند توصیف مینمایند.
وَ اذکُر فِی الکِتاب‌ِ مُوسی إِنَّه‌ُ کان‌َ مُخلَصاً وَ کان‌َ رَسُولًا نَبِیًّا ای محمّد در کتاب خود (قرآن) موسی را یاد کن و متذکر باش که او خالص و رسول و نبی‌ّ بود.
گویند (مخلصا) دو طور قرائت شده بکسر لام مخلصا و بفتح لام مخلصا، اگر بکسر باشد چنین میشود موسی برای عبادت و تبلیغ و فرمان‌برداری حق تعالی خود را خالص نمود و محض بندگی عبادت و پرستش مینمود.
و اگر بفتح لام باشد چنین میشود که خدای تعالی او را خالص گردانیده خود را خالص نمود و محض بندگی عبادت و پرستش مینمود.
و اگر بفتح لام باشد چنین میشود که خدای تعالی او را خالص گردانیده برای نبوّت یعنی قلب و سریره او را از ما سوی اللّه خالی گردانیده.
و به (کان) تامّه خبر میدهد که او هم رسول بود و هم نبی‌ّ. رسول بود زیرا که صاحب کتاب و دارای مقام رسالت بود. و نبی‌ّ کسی را گویند که (منبئی فی نفسه) باشد از خدا خبر بدهد و لو آنکه با او کتابی نباشد، و رسول اگر چه اعم است و هر رسولی البته نبی هم هست لکن ذکر نبی پس از رسول شاید اشاره باین باشد که هر رسولی اول بایستی نبی باشد یعنی دارای مقام ولایت باشد خودش عارف باشد بمقام ربوبی پس از آن مبعوث برسالت گردد، شخص

صفحه : 126
تا خودش دارای چنین مقامی نباشد چگونه میتواند دیگران را ارشاد نماید.
وَ نادَیناه‌ُ مِن جانِب‌ِ الطُّورِ الأَیمَن‌ِ وَ قَرَّبناه‌ُ نَجِیًّا، وَ وَهَبنا لَه‌ُ مِن رَحمَتِنا أَخاه‌ُ هارُون‌َ نَبِیًّا چون داستان موسی (ع) و هارون در سوره (طه) و نیز جاهای دیگر بتفصیل بیان شده، و نیز داستان بسیاری از پیمبران دیگر مکرّر ذکر شده و البته در مکررات قرآن در هر جایی نکات و اسرار زائدی مندرج است لکن چون غرض ما اختصار است اینکه است که در اینجا اکتفاء مینمائیم ببعض نکات و از تفصیل آن خودداری مینمائیم.
خلاصه حق تعالی برسولش خبر میدهد که ما از طرف راست کوه موسی را نداء دادیم (ایمن) مأخوذ از یمن است یعنی از طرف راست کوه موسی را طلبیدیم و شاید مقصود از یمین، یمن و صفت کوه طور باشد یعنی کوهی که متصف بیمن و برکت بود. (و قرّبناه) و موسی را نزدیک گردانیدیم، مقصود قرب منزلتی و مکان شرافت او است که حضرتش را بلند مرتبه گردانیدیم بطوری که (نجیّا) قابل مناجات و متّصف (بکلیم اللّه) گردید پس از آن از روی رحمت و لطف برادرش هارون را نبی‌ّ و یاور او گردانیدیم و اینکه از موهبت ما بود.
وَ اذکُر فِی الکِتاب‌ِ إِسماعِیل‌َ إِنَّه‌ُ کان‌َ صادِق‌َ الوَعدِ وَ کان‌َ رَسُولًا نَبِیًّا (الی قوله تعالی) مَرضِیًّا اسماعیل (ع) نیز مثل پدرش ابراهیم (ع) هم رسول بود و هم نبی یعنی دارای هر دو مرتبه رسالت و نبوت بود، و بعض مفسرین گفته‌اند اسماعیل پسر ابراهیم پیش از پدرش فوت شد و رسالت نداشت، نبی بود رسول نبود زیرا که اولاد ابراهیم تابع دین پدرشان ابراهیم بودند شریعت تازه‌ای نداشتند، و شاید مقصود از رسول در اینجا معنی لغوی باشد، و شاید مقصود اسماعیل پسر حزقیل باشد که خداوند او را بقومی مبعوث گردانید آنان پوست از سر و صورت او کندند ملکی نزد او آمد که خدا تو را مخیر نمود که خواهی عذاب بر آنها بفرستم یا آنها را

صفحه : 127
عفو میکنی عفو را اختیار نمود و گفت میخواهم بحسین (ع) تاسّی نمایم و اصحاب ما از ابی عبد اللّه نیز نقل کرده‌اند. (مجمع البیان) آیه در بیان مقام شرافت حضرت اسماعیل (ع) برآمده و سه صفت و منقبت از فضائل بزرگ او را تذکر میدهد:
اول- آن بزرگوار (صادق الوعد) بود اگر چه همه پیمبران و اولیاء الهی چنینند که هرگز خلف وعده نمیکنند لکن اختصاص دادن باسماعیل علیه السّلام شاید از جهت پافشاری حضرتش در اینکه عمل بوده چنانچه بروایت طبرسی (ره) از إبن عباس نقل میکند آن حضرت با مردی وعده نمود که در مکانی منتظر آمدن او باشد آن مرد فراموش نمود او یک سال در آن محل اقامت نمود برای اینکه خلف وعده نشده باشد (البته معلوم است که چنین استقامتی از طاقت مردمان عادی خارج است) پایان دوم- بسیار جدیت مینمود و اهلش را امر مینمود بنماز که شریف‌ترین عبادات بدنی است و زکاة که بالاترین عبادات مالی است.
سوم- وَ کان‌َ عِندَ رَبِّه‌ِ مَرضِیًّا از جمله خصوصیات اسماعیل (ع) اینکه بود که از جهت استقامت و بردباری و فداکاری و صبر در حاضر شدنش هنگامی که پدرش میخواست او را در راه خدا قربانی نماید و گفت (ستجدنی انشاء اللّه من الصابرین) و باقی اوصاف حمیده نزد خدا پسندیده بود.
وَ اذکُر فِی الکِتاب‌ِ إِدرِیس‌َ إِنَّه‌ُ کان‌َ صِدِّیقاً نَبِیًّا از جمله پیمبران نام برده شده در اینکه سوره مبارکه ادریس علیه السّلام است که برسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم خطاب میکند که در کتاب خود (قرآن) ادریس (ع) را یاد آور که او از جمله صدّیقین و پیمبران بود.
و در حالات او گویند ادریس (ع) بدو پشت نسب او بشیث میرسد و جدّ پدر نوح (ع) است و در تورات نام او اخنوخ برده شده و گویند از جهت دراست علوم و کثرت کتاب بادریس خوانده شد و او اول کسی بود که بقلم خط نوشت،

صفحه : 128
و نیز خیّاط بود و اول کسی بود که خیاطی نمود، و بعضی گفته‌اند که خداوند باو علم نجوم و حساب و هیئت تعلیم نمود و اینها معجزه بود.
وَ رَفَعناه‌ُ مَکاناً عَلِیًّا در اینجا ادریس علیه السّلام را بدو صفت حمیده فضیلت داده یکی اینکه او را از جمله صدّیقین بشمار آورده و دیگر رفعت مکان که دارای مکان عالی گردید.

(سخنان مفسرین در توجیه آیه)

1- بآسمان چهارم بالا رفت. (انس و ابی سید خدری و کعب و مجاهد) 2- بآسمان ششم بالا رفت همان طوری که عیسی علیه السّلام بالا رفت و او زنده میباشد و نمرده است. (إبن عباس و ضحاک) 3- حین بالا رفتن بین آسمان چهارم و پنجم قبض روح گردید و از ابی جعفر علیه السّلام همین طور نقل شده.
4- و بقولی معنی آیه چنین است که برسالت مقام و مرتبه او را بلند گردانیدیم مثل قوله تعالی وَ رَفَعنا لَک‌َ ذِکرَک‌َ و مقصود رفعت مکان نیست بلکه مرتبه روحانی است. (حسن و جبائی و ابی مسلم) پس از آنکه خدای تعالی اوصاف انبیاء و تخصیص دادن هر یک را بصفتی بیان نمود در مدح و ستایش آنها فرمود.
أُولئِک‌َ الَّذِین‌َ أَنعَم‌َ اللّه‌ُ عَلَیهِم مِن‌َ النَّبِیِّین‌َ مِن ذُرِّیَّةِ آدَم‌َ (اولئک) اشاره بپیمبرانی است که در آیات بالا یادآوری شده که آنان از اولاد آدم (ع) برگزیده‌گان و مشمولین نعمت خدا بودند از نبوت و رسالت و باقی اوصاف برجسته از صدق و رفعت مکان و قرب جوار احدیت.
وَ مِمَّن حَمَلنا مَع‌َ نُوح‌ٍ وَ مِن ذُرِّیَّةِ إِبراهِیم‌َ وَ إِسرائِیل‌َ و از آن کسانی که در کشتی با نوح حمل نمودیم و از ذریّه ابراهیم و اسرائیل بودند.
در تفسیر طبرسی گفته سرّ اینکه فرق گذاشته بین نسبت پیمبران سابق الذکر که آنها را از ذریّه آدم نامیده و پیمبران بعد را از ذریّه ابراهیم معرفی

صفحه : 129
نموده با اینکه تمام از اولاد آدم بشمار میروند برای اینکه است که مراتب آنها در شرافت ظاهر گردد زیرا که ادریس شرف قرب داشت به آدم و جدّ نوح بود و ابراهیم پسر سام بن نوح بود و اسماعیل و اسحق و یعقوب اولادان ابراهیم بودند و نیز موسی و هارون و زکریا و یحیی و عیسی همه از ذریّه اسرائیل بشمار میرفتند.
وَ مِمَّن هَدَینا وَ اجتَبَینا إِذا تُتلی عَلَیهِم آیات‌ُ الرَّحمن‌ِ خَرُّوا سُجَّداً وَ بُکِیًّا (سُجَّداً وَ بُکِیًّا) هر دو حال است و مزیّت آن جماعت برگزیده‌گان چنین است که برو میافتادند در حالی که سجده کنندگان و زاری کنندگان بودند بقولی (ممن هدینا) اول کلام است و مطالب جلو تا (اسرائیل) خاتمه یافته و اینکه آیه راجع بامت پیغمبر اسلام صلی اللّه علیه و آله و سلّم و در اوصاف آنها است که آنهایی که بهدایت ما هدایت یافته‌اند و آنها را برگزیدیم آنان چنینند که وقتی آیات پروردگار رحمن بر آنها خوانده میشود برو میافتند در حالی که در سجده و گریه کنندگان میباشند. (ابی مسلم) و از علی بن الحسین (ع) روایت است که فرموده مقصود از آن کسانی که چنینند ما میباشیم. (مجمع البیان)

صفحه : 130

[سوره مریم (19): آیات 59 تا 72]

اشاره

فَخَلَف‌َ مِن بَعدِهِم خَلف‌ٌ أَضاعُوا الصَّلاةَ وَ اتَّبَعُوا الشَّهَوات‌ِ فَسَوف‌َ یَلقَون‌َ غَیًّا (59) إِلاّ مَن تاب‌َ وَ آمَن‌َ وَ عَمِل‌َ صالِحاً فَأُولئِک‌َ یَدخُلُون‌َ الجَنَّةَ وَ لا یُظلَمُون‌َ شَیئاً (60) جَنّات‌ِ عَدن‌ٍ الَّتِی وَعَدَ الرَّحمن‌ُ عِبادَه‌ُ بِالغَیب‌ِ إِنَّه‌ُ کان‌َ وَعدُه‌ُ مَأتِیًّا (61) لا یَسمَعُون‌َ فِیها لَغواً إِلاّ سَلاماً وَ لَهُم رِزقُهُم فِیها بُکرَةً وَ عَشِیًّا (62) تِلک‌َ الجَنَّةُ الَّتِی نُورِث‌ُ مِن عِبادِنا مَن کان‌َ تَقِیًّا (63)
وَ ما نَتَنَزَّل‌ُ إِلاّ بِأَمرِ رَبِّک‌َ لَه‌ُ ما بَین‌َ أَیدِینا وَ ما خَلفَنا وَ ما بَین‌َ ذلِک‌َ وَ ما کان‌َ رَبُّک‌َ نَسِیًّا (64) رَب‌ُّ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ وَ ما بَینَهُما فَاعبُده‌ُ وَ اصطَبِر لِعِبادَتِه‌ِ هَل تَعلَم‌ُ لَه‌ُ سَمِیًّا (65) وَ یَقُول‌ُ الإِنسان‌ُ أَ إِذا ما مِت‌ُّ لَسَوف‌َ أُخرَج‌ُ حَیًّا (66) أَ وَ لا یَذکُرُ الإِنسان‌ُ أَنّا خَلَقناه‌ُ مِن قَبل‌ُ وَ لَم یَک‌ُ شَیئاً (67) فَوَ رَبِّک‌َ لَنَحشُرَنَّهُم وَ الشَّیاطِین‌َ ثُم‌َّ لَنُحضِرَنَّهُم حَول‌َ جَهَنَّم‌َ جِثِیًّا (68)
ثُم‌َّ لَنَنزِعَن‌َّ مِن کُل‌ِّ شِیعَةٍ أَیُّهُم أَشَدُّ عَلَی الرَّحمن‌ِ عِتِیًّا (69) ثُم‌َّ لَنَحن‌ُ أَعلَم‌ُ بِالَّذِین‌َ هُم أَولی بِها صِلِیًّا (70) وَ إِن مِنکُم إِلاّ وارِدُها کان‌َ عَلی رَبِّک‌َ حَتماً مَقضِیًّا (71) ثُم‌َّ نُنَجِّی الَّذِین‌َ اتَّقَوا وَ نَذَرُ الظّالِمِین‌َ فِیها جِثِیًّا (72)

صفحه : 131

(ترجمه)

سپس جانشینان (آن مردمان خداپرست) نماز را ضایع نمودند و تابع شهوات گردیدند و آنان بزودی بجزای طغیان خود خواهند رسید (59)
مگر کسی که توبه نمود و ایمان آورد و اعمال شایسته بجا آورد چنین مردمانی داخل بهشت میگردند و بجزای عملشان ستم گردیده نمیشوند (60)
بهشت عدن آن بهشتی است که خدای رحمان در غیب اینکه جهان ببندگان خود وعده داده و آن وعده‌ای است آینده (61)
در آن بهشت سخن بیهوده شنیده نمیشود مگر سلام (از ملائکه) و روزی آنها در صبح و شام بر ایشان مهیّا است (62)
اینکه همان بهشتی است که ما بندگان پرهیزکار با تقوای خود را وارث آن گردانیده‌ایم (23)
جبرئیل بپیغمبر گفت ما فرود نمی‌آئیم مگر بامر پروردگار تو و برای او است آنچه بین دستهای ما و آنچه پشت سر ما است و آنچه بین آنها است و پروردگار تو فراموشی ندارد (64)
او است پروردگار آسمانها و زمین و آنچه بین آنها است پس عبادت کن او را و صبر بر عبادت نما آیا (کسی را) جز او میدانی که همنام او باشد (65)
انسان (از روی تعجّب گوید) آیا وقتی که من مردم بزودی زنده بیرون میآیم (66)
آیا انسان متذکر نیست که ما قبلا وی را آفریدیم و او چیزی نبود (67)
قسم بپروردگار تو که (آنها را) محشور میگردانیم با شیاطین پس از آن آنان را حاضر میگردانیم در اطراف جهنم در حالی که بزانو در افتادگانند (67)
پس از آن از هر فرقه‌ای بیرون آریم آن کس را که نافرمان‌تر بوده (69)
پس ما داناتر هستیم بآن کسانی که سزاوارترند که زودتر در جهنم انداخته شوند (70)
و از شما آدمیان کسی نیست مگر اینکه رسنده و گذرنده بر دوزخ است و آن بر پروردگار تو وعده‌ایست حتمی گذشته (71)
پس از آن نجات میدهیم مردمان با تقوی را و وا میگذاریم ستمکاران را در حالی که بزانو درآمدگانند (72).

صفحه : 132

توضیح آیات‌

فَخَلَف‌َ مِن بَعدِهِم خَلف‌ٌ أَضاعُوا الصَّلاةَ وَ اتَّبَعُوا الشَّهَوات‌ِ (الخلف) بسکون لام جانشین بد را گویند و بفتح لام جانشین خوب را گویند (و ضیاع الشی‌ء) فاسد شدن چیزی است که بآن احتیاج باشد و (الغی‌ّ) گمراهی از رشد و صلاح است و در اینکه آیه بحذف مضاف یعنی مجازات (غی‌ّ) آیه خبر میدهد که پس از آن جماعتی از انبیاء که آنها را برگزیدیم و طریق و روش آنها خضوع و توجه و عبادت و بندگی بود جماعت بدی جانشین آنها شدند که نماز را ضایع کردند و تهاون و استهانت بنماز نمودند، شاید مقصود چنین باشد که بنماز اهمیت نمیدادند و نماز را توهین مینمودند و از وقت خودش عقب میانداختند، و نیز جانشینان آن پیمبران جماعتی بودند که تابع شهوات گردیده بمرکوبهای عالی سوار میشدند و لباس شهرت در بر میکردند.
فَسَوف‌َ یَلقَون‌َ غَیًّا چنین جماعتی بپاداش طغیان خود خواهند رسید، عرب هر عمل شرّی را (غی‌ّ) گوید و هر عمل خیری را (رشاد) نامد، و بقولی مقصود پاداش گناه غی‌ّ است مثل قوله تعالی (یَلق‌َ أَثاماً) یعنی مجازات گناه او اغواء و گمراهی او است از طریق بهشت، و بقولی (غی‌ّ) یک محل و وادی است در جهنم. (مجمع) إِلّا مَن تاب‌َ وَ آمَن‌َ وَ عَمِل‌َ صالِحاً فَأُولئِک‌َ یَدخُلُون‌َ الجَنَّةَ وَ لا یُظلَمُون‌َ شَیئاً (الّا استثناء از آنهایی است که بسبب تابع گردیدن شهوات و تضییع کردن نماز طغیان نمودند و گنهکار گردیدند که چنین کسانی اگر توبه کردند و ایمان آوردند و عمل شایسته نمودند چنین کسانی در بهشت داخل میگردند و بآنان ذرّه‌ای ستم نمیشود.
از آیه چنین استفاده میشود که جانشینان پیمبران و شاید مقصود ذرّیه آنها باشد اگر راه طغیان و فساد پیش گرفتند و پس از آن پشیمان شده و توبه

صفحه : 133
نمودند و بجبران سیّئات اعمال خیر انجام دادند چنین کسانی ملحق میگردند بآنکسانی که خداوند آنها را برگزیده از پیمبران و صدّیقین و وقتی اینکه آیه را با آیات دیگر مثل قوله تعالی وَ مَن یُطِع‌ِ اللّه‌َ وَ الرَّسُول‌َ فَأُولئِک‌َ مَع‌َ الَّذِین‌َ أَنعَم‌َ اللّه‌ُ عَلَیهِم مِن‌َ النَّبِیِّین‌َ وَ الصِّدِّیقِین‌َ وَ الشُّهَداءِ وَ الصّالِحِین‌َ وَ حَسُن‌َ أُولئِک‌َ رَفِیقاً سوره نساء آیه 80، جمع کنیم معلوم میشود که اینکه موهبت اختصاص بذریّه انبیاء ندارد هر گنهکاری اگر چنین کرد یعنی توبه نمود و عمل صالح انجام داد با آن جماعت در بهشت میباشد.
جَنّات‌ِ عَدن‌ٍ الَّتِی وَعَدَ الرَّحمن‌ُ عِبادَه‌ُ بِالغَیب‌ِ إِنَّه‌ُ کان‌َ وَعدُه‌ُ مَأتِیًّا لا یَسمَعُون‌َ فِیها لَغواً إِلّا سَلاماً چه بهشتی آن بهشت عدن که خدای رحمن ببندگان خود وعده داده و فعلا غائب از نظر آنها است.
(جنات عدن) بدل است از (الجنة) در آیه بالا بدل کل از کل زیرا که (الجنة) اسم جنس است و (جنات عدن) را شامل میگردد یعنی جماعت توبه کنندگان در بهشتهای ثابت استوار درآیند، و بهشت عدن آن بهشتی است که از رحمت رحمانی و فیض صمدانی الهی برای بندگان صالح خود آماده نموده و در حیات دنیا غائب از حواس ایشان است لکن محققا آمدنی است که بمؤمنین خطاب مهرآمیز میرسد قوله تعالی فَادخُلِی فِی عِبادِی وَ ادخُلِی جَنَّتِی و آن دار کرامت و محل امنی است که در آن کلام لغوی شنیده نمیشود، (الا سلاما) استثناء منقطع است یعنی نمیشنوند کلامی مگر تحیّت و سلامی از جانب پروردگار رحمان یا ملائکه که دلالت دارد بر اینکه در محل امن و امان قرار گرفته‌اند، قوله تعالی سَلام‌ٌ قَولًا مِن رَب‌ٍّ رَحِیم‌ٍ سوره یس آیه 58، و آن سلام اشاره بسلامتی آنها است از هر چه منافی سریره پاک بی‌آلایش آنها است وَ لَهُم رِزقُهُم فِیها بُکرَةً وَ عَشِیًّا (رزق) شامل روزی روحانی و جسمانی هر دو میگردد، شاید اشاره باین باشد

صفحه : 134
که بهشتیان علی الدوام هم از فیض رحمت الهی و اشراقات انوار فیوضات رحمانی بدل و روح خورسند و بهره‌مندند و هم از روزی جسمانی بهره‌مند میگردند، و تعیین صبح و شام شاید نظر بعادتی است که بین عربها بوده که در اینکه دو موقع غذا میخوردند، یا اشاره بدوام روزی آنها است.
تِلک‌َ الجَنَّةُ الَّتِی نُورِث‌ُ مِن عِبادِنا مَن کان‌َ تَقِیًّا ارث در عرف مالی را گویند که یا بمردن یا بجهات دیگری از کسی بکسی منتقل گردد، و در کلام مجید در جاهایی اشاره دارد که مؤمنین و متقین بهشت را بمیراث میبرند مثل همین جا، و در سوره (المؤمنون) پس از اوصاف مؤمنین فرموده الَّذِین‌َ یَرِثُون‌َ الفِردَوس‌َ هُم فِیها خالِدُون‌َ آیه 11.
از اینکه آیات چنین استفاده میشود که متقین از دو جهت مورد الطاف الهی و نعمتها و بخششهای بی‌پایان او میگردند: یکی از جهت ایمان و تقوی و عمل نیکوی خودشان (جَزاءً وِفاقاً) سوره نبأ آیه 26، و دیگر تفضلی، و آیات شاید اشاره باین باشد که بهشتی که بنیکوکاران عطاء میشود نه فقط پاداش اعمال نیک آنان است بلکه به اهل تقوی نظر ببعض احادیثی که در جای دیگر اشاره شده بهشت دیگران را که بموت روحانی و ایمانی خود را از آن محروم گردانیده‌اند داده میشود و آنان باضافه بر بهشت خودشان آن مکان مقدّسی که برای کافرین تعیین شده بود و بدست خودشان خود را از آن محروم گردانیده ببهشتیان داده میشود.
وَ ما نَتَنَزَّل‌ُ إِلّا بِأَمرِ رَبِّک‌َ لَه‌ُ ما بَین‌َ أَیدِینا وَ ما خَلفَنا وَ ما بَین‌َ ذلِک‌َ مفسرین گفته‌اند (وَ ما نَتَنَزَّل‌ُ) حکایت سخن جبرئیل (ع) است در آن وقتی که خدمت رسول صلی اللّه علیه و آله و سلّم دیر آمد.
(تنزّل) در لغت بدو معنی آمده یکی نزول و پائین آمدن بتدریج و امهال دیگر بمعنی مطلق آمدن است.
در مجمع البیان بروایت إبن عبّاس از پیغمبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم چنین نقل میکند

صفحه : 135
که بجبرئیل گفت چه مانعی دارد که تو ما را زیادتر از اینکه زیارت میکنی زیارت کنی، یعنی زود بزود بر ما فرود آیی جبرئیل گفت وَ ما نَتَنَزَّل‌ُ إِلّا بِأَمرِ رَبِّک‌َ یعنی وقتی که ما مأمور گردیدیم بسوی تو نزول میکنیم.
(مجاهد و قتاده و ضحاک) و بقولی آیه مقول قول اهل بهشت است که گویند ما از بهشت منزلی فرا نگرفتیم مگر بامر خدا. (ابی مسلم) و بهشتیان یا جبرئیل باختلاف آراء گویند ملک ملک خدا و در تصرّف قدرت او است آنچه جلو ما است که شاید مقصود حیات دنیا باشد و آنچه پشت ما است که شاید آخرت مراد باشد و آنچه بین جلو و عقب است یعنی آنچه بین دنیا و آخرت است، بقول إبن عباس و جماعتی مقصود آنچه بین دو نفخه صور است که بقول مقاتل چهل سال طول میکشد (همه تحت امر و مشیت او است).
وَ ما کان‌َ رَبُّک‌َ نَسِیًّا بقولی تمام قول ملائکه است، و بقولی سخن اهل بهشت است، و بقول دیگر اینکه اول کلام و استیناف است که خدای تعالی از خودش خبر میدهد که خدای تو فراموش‌کار نیست و از حیطه علم و قدرت او چیزی خارج نمیباشد زیرا که او بذات خودش عالم است، و ای محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلّم ما تو را فراموش نمیکنیم و بقولی مقصود اینکه است که پروردگار تو احدی را فراموش نمیکند تا آنکه او را در قیامت مبعوث گرداند. (پایان) رَب‌ُّ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ وَ ما بَینَهُما فَاعبُده‌ُ وَ اصطَبِر لِعِبادَتِه‌ِ رَب‌ُّ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ خبر مبتداء محذوف یا بدل از ربّک) در آیه بالا است یعنی فراموشی بر پروردگار آسمانها و زمین ممتنع و محال است و در مقام رفع توهّم رکیک کفار برآمده که شاید گمان میکردند که پروردگار فراموش‌کار است و برای استقامت رسولش که مبادا از گفتار مشرکین ملالی بخاطر مبارکش برسد باو امر مینماید که پروردگار خود را عبادت کن و بر جفای

صفحه : 136
معاندین صبر نما و چون میدانی که تو را فراموش ننموده در عبادت او صبر نما.
هَل تَعلَم‌ُ لَه‌ُ سَمِیًّا آیا میدانی که برای خدا هم نامی باشد، ظاهرا مقصود از اسم در اینجا مسمّی است و (هل) استفهام در مقام انکار آمده و مقصود چنین میشود که چون تو میدانی برای پروردگار جهان و جهانیان همتایی که در الوهیت و ربوبیت با او شریک باشد نیست یعنی او منفرد در ربوبیت است در عبادت و صبر در آن استقامت نما.
بقول بعضی آیا میدانی کسی را غیر از پروردگار آسمانها و زمین (اله) و (اللّه) نامیده شده باشد و اینکه از غیرت الوهیت و صمدیت او است که اینکه اسامی را از تصرّف مشرکین نگاه داشته که چنین نامی ببتهای خود نگذارند.
وَ یَقُول‌ُ الإِنسان‌ُ أَ إِذا ما مِت‌ُّ لَسَوف‌َ أُخرَج‌ُ حَیًّا، أَ وَ لا یَذکُرُ الإِنسان‌ُ أَنّا خَلَقناه‌ُ مِن قَبل‌ُ وَ لَم یَک‌ُ شَیئاً یکی از اعتراضات کفار برسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم امر معاد و زنده شدن در قیامت پس از خاک گردیدن و منتفی گردیدن بدن بود و چون آنان انسان را عبارت از همین بدن محسوس تصوّر مینمودند و غافل بودند از روح و حقیقت انسانی اینکه بود که زنده شدن در سرای دیگر بسیار در نظر آنها بعید مینمود و تصوّر امکان آن را نمیکردند تا آنکه تصدیق و اعتراف بوقوع آن نمایند، و شاید مقصود از (الف و لام) در (الانسان) جنس باشد زیرا اینکه حرف در میان کفار دائر بود، و میشود عهد باشد که مقصود شخص معین یا اشخاصی چنین گفته باشند و آیه در مقام ردّ آنها برآمده.
اینکه است که برای رفع استبعاد آنها تذکر میدهد که بایستی انسان عقل خود را بکار اندازد و از معلوم مجهول را بدست آورد و بیاد آورد که قبلا هیچ نبوده و ما وی را از نیستی بهستی آورده‌ایم.

صفحه : 137
فَوَ رَبِّک‌َ لَنَحشُرَنَّهُم وَ الشَّیاطِین‌َ ثُم‌َّ لَنُحضِرَنَّهُم حَول‌َ جَهَنَّم‌َ جِثِیًّا در پاسخ کفار که چگونه ما وقتی مردیم دو مرتبه زنده میشویم، ذات متعال بیکی از اسماء الحسنی که آن (رب‌ّ) است و اشاره بآن نامی است که مبدء ایجاد کائنات است قسم یاد میکند. و نسبت دادن (رب‌ّ) را برسولش نظر بشأن آن بزرگوار است، و جمله (لنحشرنّهم) را مؤکد گردانیده به لام تأکید و نون ثقیله و واو (و الشیاطین) میشود عطف باشد بضمیر منصوب متصل و یا بمعنی (مع) است.
خلاصه خطاب مینماید که ای رسول اکرم قسم بپروردگار تو که منکرین معاد را البته محشور میگردانیم با شیاطین آنهایی که آنان را گمراه گردانیدند و در دنیا دوست و رفیق آنها بودند، و بروایتی هر کافری را با شیطانش در یک بند بسته میگردانند و همه را گرداگرد جهنم میآورند در حالی که بزانو درآمدگانند قوله تعالی در سوره (جاثیه) آیه 27 وَ تَری کُل‌َّ أُمَّةٍ جاثِیَةً.
آری عالم قیامت عالمی است که هر چیزی بحقیقت و باطن خود ظاهر میگردد و آن حدیث مشهور که از رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم نقل میکنند که فرموده در قیامت هر کس با آنچه در دنیا دوست میداشته محشور خواهد گردید، وجهش معلوم است زیرا هر کسی دوستدار کسی میگردد که در روحیّه او با وی سنخیت و ارتباط معنوی داشته باشد، و محبت مثل رشته‌ای ماند که محب‌ّ و محبوبش را بهم پیوند نماید، اینکه است که کفار چون مطیع و دوست شیاطین جنّی و انسی گردیدند البته بایستی در قیامت با هم محشور گردند وَ ما رَبُّک‌َ بِظَلّام‌ٍ لِلعَبِیدِ.
ثُم‌َّ لَنَنزِعَن‌َّ مِن کُل‌ِّ شِیعَةٍ أَیُّهُم أَشَدُّ عَلَی الرَّحمن‌ِ عِتِیًّا، ثُم‌َّ لَنَحن‌ُ أَعلَم‌ُ بِالَّذِین‌َ هُم أَولی بِها صِلِیًّا آیه خبر میدهد که در قیامت گروه گروه را از هم جدا میکنیم پس هر یک کدام از گروه‌های کافرین و ملحدین که سرکشی و نافرمانی آنها از حکم پروردگار شدیدتر است از باقی جدا میکنیم و هر کسی را در خور عملش پاداش خواهیم داد

صفحه : 138
و ما داناتریم به آنهایی که اولی و سزاوارترند بورودشان در جهنم.
وَ إِن مِنکُم إِلّا وارِدُها کان‌َ عَلی رَبِّک‌َ حَتماً مَقضِیًّا الخ مرجع ضمیر (واردها) جهنم است در معنی ورود بین مفسرین دو قول است و برای وضوح مختصری از تفسیر مجمع البیان را ترجمه میکنیم:
اول- مقصود از (ورود) وصول و مشرف گردیدن بر آن است نه دخول در آن.
(و إبن مسعود و حسن و قتاده و ابو مسلم همین قول را اختیار نموده‌اند) و دلیل بر آن قوله تعالی وَ لَمّا وَرَدَ ماءَ مَدیَن‌َ وَجَدَ عَلَیه‌ِ أُمَّةً مِن‌َ النّاس‌ِ یَسقُون‌َ«1» و نیز قوله تعالی فَأَرسَلُوا وارِدَهُم فَأَدلی دَلوَه‌ُ«2» و نیز می‌گویی بفلان بلد وارد شدم یعنی مشرف بر آن شدم خواه داخل شده باشی یا نشده باشی و حجاج گفته دلیل قطعی بر اینکه رأی قوله تعالی است إِن‌َّ الَّذِین‌َ سَبَقَت لَهُم مِنَّا الحُسنی أُولئِک‌َ عَنها مُبعَدُون‌َ لا یَسمَعُون‌َ حَسِیسَها پس آیه دلالت دارد بر اینکه اهل حسنی داخل آتش نمیشوند، و معنی آیه اینست که همه برای حساب در اطراف جهنم حاضر میگردند و دلیل آن قوله تعالی است ثُم‌َّ لَنُحضِرَنَّهُم حَول‌َ جَهَنَّم‌َ جِثِیًّا و داخل جهنم میگردد هر کس که اهل آن باشد.
قول دوم- (ورود) بمعنی دخول است بدلالت قوله تعالی (فَأَورَدَهُم‌ُ النّارَ) و قوله تعالی أَنتُم لَها وارِدُون‌َ لَو کان‌َ هؤُلاءِ آلِهَةً ما وَرَدُوها و إبن عباس و جابر و بیشتر مفسرین همین قول را اختیار نموده‌اند و دلیل بر آن قوله تعالی است ثُم‌َّ نُنَجِّی الَّذِین‌َ اتَّقَوا وَ نَذَرُ الظّالِمِین‌َ فِیها جِثِیًّا و نفرموده (و ندخل الظالمین) و (نذر) و (نترک) نسبت بچیزی گفته میشود که در مکانی حاصل شده باشد.
و بین قائلین بقول دوم اختلاف است، بقول بعضی مقصود مشرکین میباشند قوله تعالی (وَ إِن مِنکُم) که مرجع ضمیر (کم) آنها هستند مثل قوله تعالی
-----------------------------------
(1) آیه اول راجع بحضرت موسی (ع) است وقتی بمدین رسید و دختران شعیب را ملاقات نمود.
(2) راجع بحضرت یوسف است وقتی مصریان خواستند او را از چاه بیرون آورند. [.....]

صفحه : 139
وَ سَقاهُم رَبُّهُم شَراباً طَهُوراً إِن‌َّ هذا کان‌َ لَکُم جَزاءً که مرجع ضمیر (هم) و (کم) در (لکم) مؤمنین هستند نه تمام مخلوق.
و بیشتر آنها گفته‌اند که اینکه خطاب بتمام مکلّفین است و باقی نمیماند نیکوکاری و نه فاجری مگر اینکه در جهنم وارد میگردد و آتش بر مؤمنین برد و سلامت میگردد و بر کافرین عذاب و مجازات. (پایان)

صفحه : 140

[سوره مریم (19): آیات 73 تا 82]

اشاره

وَ إِذا تُتلی عَلَیهِم آیاتُنا بَیِّنات‌ٍ قال‌َ الَّذِین‌َ کَفَرُوا لِلَّذِین‌َ آمَنُوا أَی‌ُّ الفَرِیقَین‌ِ خَیرٌ مَقاماً وَ أَحسَن‌ُ نَدِیًّا (73) وَ کَم أَهلَکنا قَبلَهُم مِن قَرن‌ٍ هُم أَحسَن‌ُ أَثاثاً وَ رِءیاً (74) قُل مَن کان‌َ فِی الضَّلالَةِ فَلیَمدُد لَه‌ُ الرَّحمن‌ُ مَدًّا حَتّی إِذا رَأَوا ما یُوعَدُون‌َ إِمَّا العَذاب‌َ وَ إِمَّا السّاعَةَ فَسَیَعلَمُون‌َ مَن هُوَ شَرٌّ مَکاناً وَ أَضعَف‌ُ جُنداً (75) وَ یَزِیدُ اللّه‌ُ الَّذِین‌َ اهتَدَوا هُدی‌ً وَ الباقِیات‌ُ الصّالِحات‌ُ خَیرٌ عِندَ رَبِّک‌َ ثَواباً وَ خَیرٌ مَرَدًّا (76) أَ فَرَأَیت‌َ الَّذِی کَفَرَ بِآیاتِنا وَ قال‌َ لَأُوتَیَن‌َّ مالاً وَ وَلَداً (77)
أَطَّلَع‌َ الغَیب‌َ أَم‌ِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحمن‌ِ عَهداً (78) کَلاّ سَنَکتُب‌ُ ما یَقُول‌ُ وَ نَمُدُّ لَه‌ُ مِن‌َ العَذاب‌ِ مَدًّا (79) وَ نَرِثُه‌ُ ما یَقُول‌ُ وَ یَأتِینا فَرداً (80) وَ اتَّخَذُوا مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ آلِهَةً لِیَکُونُوا لَهُم عِزًّا (81) کَلاّ سَیَکفُرُون‌َ بِعِبادَتِهِم وَ یَکُونُون‌َ عَلَیهِم ضِدًّا (82)

صفحه : 141

(ترجمه)

وقتی آیات واضح و روشن ما بر مشرکین خوانده میشود آنهایی که کافر شدند بمؤمنین میگفتند کدام یک از اینکه دو فرقه (مؤمن و کافر) مکانشان بهتر و مجلسشان نیکوتر خواهد بود (73)
و چه بسیار ما پیش از آنها از اهل قرنها که آنها از حیث زندگانی و آسایش بهتر از اینها بودند هلاک گردانیدیم (74)
ای محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلّم کسانی که در گمراهی باشند خدای رحمان زندگانی و عمر آنها را دراز میکند تا وقتی که ببینند آنچه را که وعده داده شده‌اند یا عذاب دنیا یا ساعت قیامت را و اینکه کافرین بزودی خواهند دانست آن را که مکان او بدتر است و سپاه او ضعیف‌تر است یعنی یاری ندارد (75)
و خداوند هدایت کسانی را که هدایت یافته‌اند زیاد میکند و اعمال صالح شایسته بهتر است نزد پروردگار تو هم از حیث ثواب و هم از حیث حسن پاداش اخروی (76)
ای رسول آیا دیدی آن کسی که بآیات ما کافر شد گفت البته بمن داده شود مال و اولاد (77)
چنین کسی آیا از غیب مطّلع بود یا از نزد خدا عهدی گرفته بود (78)
اینچنین است بزودی ثبت میکنیم آنچه میگوید و بر عذاب او میافزائیم (79)
و آنچه میگوید (از مال و اولاد) ما وارث او میباشیم و میآید ما را در حالی که تنها است (80)
و (مشرکین) از غیر خدا، خدایانی را گرفتند تا اینکه برای آنها عزّت باشند (81)
نه چنین است بزودی بعبادت بتهایشان کافر میشوند و بر معبودان خود دشمن میگردند یا آلهه ایشان دشمن آنها گردند.

صفحه : 142

توضیح آیات‌

وَ إِذا تُتلی عَلَیهِم آیاتُنا بَیِّنات‌ٍ قال‌َ الَّذِین‌َ کَفَرُوا لِلَّذِین‌َ آمَنُوا أَی‌ُّ الفَرِیقَین‌ِ خَیرٌ مَقاماً وَ أَحسَن‌ُ نَدِیًّا آیه در مقام شرح حال کفار و گفتار آنها است که چون آنها منکر وحدانیت خدا و رسالت پیمبران بودند و تصدیق بدادگاه قضاء و روز موعود قیامت نداشتند و عالم آخرت را مقایسه بعالم دنیا مینمودند و گمان میکردند که هر کس در دنیا متنعم‌تر و مال و ثروت و ریاست و شهرت و باقی عناوین دنیوی وی زیادتر است مقام و رتبه او نزد خدا نیز بالاتر است اینکه بود که وقتی آیات ظاهر واضح قرآن بر آنها خوانده میشد متموّلین از صنادید قریش و رؤساء آنها بفقراء مؤمنین طعنه میزدند و میگفتند شما یک دسته از فقراء و مستمندین باسلام گرویده‌اید و بضیق معیشت زندگانی میکنید و بآنها چنین وانمود میکردند که ما نزد خدا شرافتمند میباشیم و مقام عالی داریم که چنین نعمتهایی در دست‌رس ما گذاشته و همین نعمتهای دنیوی را دلیل میپنداشتند بر اینکه نزد خدا از مؤمنین شریف‌تر و ارجمندترند اینکه بود که میگفتند کدام یک از ما و شما از حیث مقام بهتر و از حیث رتبه نیکوتریم.
وَ کَم أَهلَکنا قَبلَهُم مِن قَرن‌ٍ هُم أَحسَن‌ُ أَثاثاً وَ رِءیاً (کم) مفعول (اهلکنا) است و (من قرن) بیان آنست (و احسن) صفت (کم) است. و آیه پاسخ گفتار کفار است که بمال و جاه خود می‌نازیدند اینکه است که آنها را متنبه میگرداند بگروه‌هایی از کفار پیشینیان در صورتی که بسیاری از آنها مثل اصحاب عاد و ثمود که چه مردمان قوی هیکلی بودند و فرعون و فرعونیان با آن سلطنت و ریاست و قارون با آن مال و ثروتی که در دست وی بود در اثر کفر و ضدیّت با سفراء الهی همه را هلاک گردانیدیم و عناوین دنیوی جلو عذاب آنان را نگرفت.

صفحه : 143
خلاصه حال گذشتگان را بآنها یادآوری مینماید که کسی بمال و جاه و رفعت خود مغرور نگردد و گمان کند که متاع دنیوی برای وی پایدار خواهد بود.

بر مال و جمال خویشتن تکیه مکن کان را بشبی برند و اینکه را به تبی
قُل مَن کان‌َ فِی الضَّلالَةِ فَلیَمدُد لَه‌ُ الرَّحمن‌ُ مَدًّا حَتّی إِذا رَأَوا ما یُوعَدُون‌َ الخ خطاب برسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم است که باین کافرین بگو کسی که در گمراهی قدم نهاد (فلیمدد) لیمدد، صیغه امر غائب و بمعنی مضارع است یعنی خدا مهلت بوی میدهد و عمر او را زیاد میکند و چون از حق تعالی منصرف گردید آن وقت بوی مینمایاند آنچه را وعده داده از عذاب دنیا و آخرت، وقتی عذاب را معاینه دیدند آن وقت کافرین و مشرکین آنهایی که بمؤمنین طعنه میزدند و خود را ارجمند میدانستند و آنها را ضعیف و حقیر می‌پنداشتند بزودی خواهند دانست که از اینکه دو طائفه از کافر و مؤمن کدام یک مکان و مرتبه آنان شریف‌تر و سپاه و یاورانشان زیادتر و کدام یک مکان و جایگاهشان پست‌تر و بی‌مقدارتر و یاورانشان کمترند بر عکس دنیا قوله تعالی در باره کفار است وَ ما لِلظّالِمِین‌َ مِن أَنصارٍ اصلا کفار در قیامت یاوری ندارند که آنان را از عذاب برهانند.
وَ یَزِیدُ اللّه‌ُ الَّذِین‌َ اهتَدَوا هُدی‌ً وَ الباقِیات‌ُ الصّالِحات‌ُ خَیرٌ عِندَ رَبِّک‌َ ثَواباً وَ خَیرٌ مَرَدًّا شاید مقصود از اعمال صالح آن اعمالی باشد که صلاحیت بقاء دارد و ظاهرا آن عمل خیری است که از روی ایمان کامل و خلوص نیت انجام گرفته و از چیزهایی باشد که اثر او در عالم باقی بماند و چنین عملی نزد خدا باقی و ثواب جزیل و پاداش شایان برای عامل آن مهیّا گردیده. و (مردّا) اسم مکان است و مقصود بهشت است که جایگاه آنان خوب جایگاهی است.
و اینکه آیه در مقابل آیه بالا است که در مقام چگونگی حال گمراهان بود تذکر داد که آنان را در گمراهی و ضلالتشان میکشاند. اینجا در بیان حال مؤمنین و هدایت شدگان برآمده که همان طوری که کافرین را در گمراهی

صفحه : 144
باسفل سافلین میکشاند تا عاقبت کارشان را ببینند، هدایت شدگان را در طریق هدایت باعلا علّیین میکشاند تا اینکه آنها را بمقام قرب برساند و بآن مقام قدسی که برای آنها مهیّا نموده نائل گردند.
اینکه آیه ارشاد باین است که کسی که در طریق هدایت قدم زند و مقصود و همّش شناسایی حق تعالی و تحصیل رضای او باشد البته بهدایت الهی هدایت میگردد و بجوار قرب او نائل خواهد گردید و خداوند آنها را هدایت میکند و بمقصودشان می‌رساند.
و اینکه آیه راجع بشق‌ّ دوم از مقول قول کافرین است که بمؤمنین میگفتند أَی‌ُّ الفَرِیقَین‌ِ خَیرٌ مَقاماً الخ و بآنان تذکر میدهد که عاقبت شما عذاب و سخط الهی است و عاقبت مؤمنین نیکوکار رحمت و ثواب جزیل است.
أَ فَرَأَیت‌َ الَّذِی کَفَرَ بِآیاتِنا وَ قال‌َ لَأُوتَیَن‌َّ مالًا وَ وَلَداً، أَطَّلَع‌َ الغَیب‌َ أَم‌ِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحمن‌ِ عَهداً در اینجا (ا فرأیت) بمعنی (اخبر) تفسیر شده، آیا ندیدی آن را که بآیات ما نگروید زیرا که رؤیت قوی‌ترین سند اخبار است اینکه است که بمعنی خبر دادن استعمال شده. (منهج) و بعبارت دیگر چون رؤیت چیزی راهی است بسوی عمل نمودن بوی، و نیز خبر دادن از شیئی مرئی‌ّ صحیح است اینکه است که (أ رأیت) در معنی (اخبر) یعنی خبر دادن استعمال شده، و فاء (أ فرأیت) برای تعقیب آمده، پس گویا آیه چنین میگوید خبر بده بداستان آن کافری که بنام عاص بن وائل بود و خباب إبن ارت از وی طلبی داشت و از او مطالبه نمود عاص بن وائل گفت (لا و اللّه) قسم بخدا طلبت را نمیدهم تا وقتی که بمحمد صلی اللّه علیه و آله و سلّم کافر گردی، خباب بن ارت گفت (لا و اللّه) قسم بخدا هیچ وقت نه حیّا و نه میّتا و نه وقتی که مبعوث میگردم بمحمد صلی اللّه علیه و آله و سلّم کافر نخواهم گردید، عاص بن وائل گفت پس من هم محققا مبعوث خواهم گردید و آن وقت برای من مال و اولاد هست آن وقت دین تو را ردّ میکنم

صفحه : 145
(اطّلع الغیب) اعتراض بوی است یعنی آیا تو بجایی رسیده‌ای که بر غیب مطّلع گردیده‌ای تا اینکه میدانی که در قیامت بتو مال و اولاد عطاء میگردد یا اینکه تو با خدا عهد بسته‌ای زیرا اینکه ادّعا میکنی رسیدن بآن نمیشود مگر بیکی از اینکه دو راه. (شیخ طبرسی) کَلّا سَنَکتُب‌ُ ما یَقُول‌ُ وَ نَمُدُّ لَه‌ُ مِن‌َ العَذاب‌ِ مَدًّا (کلّا) کلمه ردع است یعنی چنین نیست که آن کافر گفته و گمان میکند برای او مال و اولادی باقی میماند بزودی گفتار ناروای او را مینویسیم و ثبت میگردانیم، و صاحب منهج الصادقین گفته اینکه آیه منافی نیست با آنجا که فرموده ما یَلفِظُ مِن قَول‌ٍ إِلّا لَدَیه‌ِ رَقِیب‌ٌ عَتِیدٌ که بر عدم تأخیر دلالت دارد زیرا که در اینجا مقصود اینست که بزودی گفتار او را ظاهر سازیم و عذاب وی را دراز گردانیم.
وَ نَرِثُه‌ُ ما یَقُول‌ُ وَ یَأتِینا فَرداً و نیز ما از کافر که از روی استهزاء چنین گفت مال و آنچه را در دست وی است از او میگیریم و در روز موعود او را میآوریم تنها که او را نه مالی و نه اولادی و نه عشیره و یاوری خواهد بود.
وَ اتَّخَذُوا مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ آلِهَةً لِیَکُونُوا لَهُم عِزًّا، کَلّا سَیَکفُرُون‌َ بِعِبادَتِهِم وَ یَکُونُون‌َ عَلَیهِم ضِدًّا کفار و مشرکین بغیر خدا معبودانی برای خود انتخاب نمودند بگمان اینکه آنان سبب عزّت آنها کردند و نزد حق تعالی ارجمند شوند و مقام علی احراز نمایند (کلّا) نه چنین است که آنان گمان کردند بلکه آلهه آنان، آنان را تکذیب میکنند و از آنها بیزارند و بر ضدّ دوستی آنها با آنان دشمنی میکنند یعنی دشمن عبادت کنندگانشان میگردند زیرا تمام موجودات قشون حق تعالی و دوست دوستان و دشمن دشمنان او میباشند، قوله تعالی حکایة از آنها فرموده تَبَرَّأنا إِلَیک‌َ ما کانُوا إِیّانا یَعبُدُون‌َ و نیز قوله تعالی إِذ تَبَرَّأَ الَّذِین‌َ اتُّبِعُوا مِن‌َ الَّذِین‌َ اتَّبَعُوا.

صفحه : 146

[سوره مریم (19): آیات 83 تا 98]

اشاره

أَ لَم تَرَ أَنّا أَرسَلنَا الشَّیاطِین‌َ عَلَی الکافِرِین‌َ تَؤُزُّهُم أَزًّا (83) فَلا تَعجَل عَلَیهِم إِنَّما نَعُدُّ لَهُم عَدًّا (84) یَوم‌َ نَحشُرُ المُتَّقِین‌َ إِلَی الرَّحمن‌ِ وَفداً (85) وَ نَسُوق‌ُ المُجرِمِین‌َ إِلی جَهَنَّم‌َ وِرداً (86) لا یَملِکُون‌َ الشَّفاعَةَ إِلاّ مَن‌ِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحمن‌ِ عَهداً (87)
وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحمن‌ُ وَلَداً (88) لَقَد جِئتُم شَیئاً إِدًّا (89) تَکادُ السَّماوات‌ُ یَتَفَطَّرن‌َ مِنه‌ُ وَ تَنشَق‌ُّ الأَرض‌ُ وَ تَخِرُّ الجِبال‌ُ هَدًّا (90) أَن دَعَوا لِلرَّحمن‌ِ وَلَداً (91) وَ ما یَنبَغِی لِلرَّحمن‌ِ أَن یَتَّخِذَ وَلَداً (92)
إِن کُل‌ُّ مَن فِی السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ إِلاّ آتِی الرَّحمن‌ِ عَبداً (93) لَقَد أَحصاهُم وَ عَدَّهُم عَدًّا (94) وَ کُلُّهُم آتِیه‌ِ یَوم‌َ القِیامَةِ فَرداً (95) إِن‌َّ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ سَیَجعَل‌ُ لَهُم‌ُ الرَّحمن‌ُ وُدًّا (96) فَإِنَّما یَسَّرناه‌ُ بِلِسانِک‌َ لِتُبَشِّرَ بِه‌ِ المُتَّقِین‌َ وَ تُنذِرَ بِه‌ِ قَوماً لُدًّا (97)
وَ کَم أَهلَکنا قَبلَهُم مِن قَرن‌ٍ هَل تُحِس‌ُّ مِنهُم مِن أَحَدٍ أَو تَسمَع‌ُ لَهُم رِکزاً (98)

صفحه : 147

(ترجمه)

ای محمّد (صلی اللّه علیه و آله و سلّم) آیا ندیدی که ما شیاطین را بر کافرین فرستادیم تا آنان را بسوی معاصی تکان میدهند تکان سخت (83)
و تو در عذاب آنها عجله نکن ما آجال ایام آنها را میشماریم شمردنی (84)
یاد کن آن روزی را که پرهیزکاران محشور میگردند بسوی بهشت پروردگار رحمن در حالی که سواره‌اند (85)
و گنهکاران را میکشیم بسوی جهنم در حالی که تشنه‌گان یا پیادگان باشند (86)
در آن وقت کسی مالک شفاعت نمیباشد مگر کسی که نزد پروردگار عهدی گرفته باشد (87)
کافرین گفتند خدای رحمن اولاد گرفته (88)
حقیقة آنان با سخن زشت (بی‌معنی) آمدند (89)
از اینکه سخن نزدیک است آسمانها شکافته گردد و زمین بشکافد و کوه‌ها پراکنده گردد (90)
از اینکه اسناد فرزند بخدا داده‌اند (91)
و سزاوار نیست برای خدا اولاد بگیرد (92)
نیست آنچه در آسمانها و زمین است مگر اینکه آینده‌اند بسوی رحمن در حالی که بنده‌اند (93)
همانا او همه را دانسته و بشماره تمام موجودات آگاهست (94)
و روز قیامت تمام افراد بشر میآیند در حالی که فرد و تنها میباشند (95)
و بحقیقت آنان که ایمان آوردند و عمل صالح نمودند بزودی خدای رحمن برای آنها دوستی قرار میدهد (96)
حقیقة ما قرآن را بزبان تو آسان گردانیدیم تا اینکه پرهیزکاران را مژده دهی و معاندین لجوج را بترسانی (97)
و چه بسیار از قرنهای پیش از اینها جماعتی را هلاک گردانیدیم آیا تو احدی از آنها را می‌بینی یا صدایی از آنها میشنوی (98)

صفحه : 148

توضیح آیات‌

أَ لَم تَرَ أَنّا أَرسَلنَا الشَّیاطِین‌َ عَلَی الکافِرِین‌َ تَؤُزُّهُم أَزًّا (الازّ و الهزّ) هر دو بمعنی حرکت شدید استعمال شده، و رؤیت شامل دیدن هم میشود.
همزه (أَ لَم تَرَ) استفهام و در مقام تعجّب آمده، خطاب برسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم است که آیا تو ندیدی یعنی البته میدانی که ما شیاطین را بر کافرین گماشته‌ایم که مهیّج و محرک آنان باشند و بوسوسه و تسویلات دنیا را در نظرشان زینت میدهند و بجدّیت و شدّت آنها را میجنبانند و بسوی فساد و معاصی میکشانند.
گمان نشود که از اینکه آیه جبر لازم میآید زیرا بدلالت آیه شیاطین آنها را بمعاصی میکشانند و کشیده شدن باختیار خودشان نیست و جبر با اختیار منافات دارد.
پاسخ گوئیم چنانچه بعضی از مفسرین گفته‌اند در خود آیه اشعار دارد که تسلّط شیاطین بر کافرین برای کفر آنها است زیرا از کلمه (علی الکافرین) که بمعنی علوّ و استیلاء است اینکه معنی ظاهر میگردد و معلوم مینماید که چون آنان باختیار تابع شیاطین گردیده‌اند و کفر را بر ایمان برگزیده‌اند البته شیاطین دوستان و متبوعان خود را بآنچه خواهان آنند از شرّ و فساد و طغیان میکشانند و راهرا برای آنان باز مینمایند و خود آنها سبب شدند که شیاطین مسلط بر آنان گردند و جبری در کار نیست.
فَلا تَعجَل عَلَیهِم إِنَّما نَعُدُّ لَهُم عَدًّا شاید آیه اشاره باین باشد که ما راه را برای کافرین باز میکنیم و آنان را بخودشان و متبوعانشان از شیاطین وا میگذاریم که آنچه در سریره خودشان مخفی داشته‌اند در مرتبه ظهور و بروز برسانند و تو در هلاکت آنها عجله مکن زیرا که بین تو و هلاکت آنها چیزی نیست مگر یک مدت کوتاهی (عدا) بمعنی احصاء

صفحه : 149
و شماره معدود است، و شاید مقصود اینکه باشد که نفسهای آنها معدود است و شمرده شده است تا مدّت معلوم.
از إبن عباس نقل شده که وقتی اینکه آیه را قرائت مینمود گریه میکرد و میگفت آخر عدد خروج نفس تو است، آخر عدد فراق اهل تو است، آخر عدد دخول قبر تو است، و إبن سماک روزی نزد مأمون اینکه آیه را خواند و گفت وقتی نفسها بعدد باشد نه بمدد (فما اسرع ما تنفد). (طبرسی) یَوم‌َ نَحشُرُ المُتَّقِین‌َ إِلَی الرَّحمن‌ِ وَفداً، وَ نَسُوق‌ُ المُجرِمِین‌َ إِلی جَهَنَّم‌َ وِرداً آیه در مقام شرافت مؤمن با تقوی و خذلان گنهکاران اشاره بدو حالت هر یک از حالات آن دو دسته متّقیان و مجرمان مینماید، نسبت بمؤمن با تقوی و شرافت او دو فضیلت تذکر میدهد:
اول- حشر متقی بسوی رحمن است یعنی در قیامت مبعوث میگردد در حالی که مشمول رحمت رحمانی حق تعالی و زیر سایه لطف او است.
دوم- (وفدا) مصدر (وفد) است و (وافد) شخص سواره را گویند و اینکه نیز اشاره بشرافت و عزّت و مقام بلند وی خواهد بود که اینکه شرافتمندان در حالی بسوی رحمان وارد میشوند که سواره باشند.
از امام قشری نقل میکنند که گفته بعضی بر مرکوب عبادات و طاعات سوار باشند و برخی بر مراکب همم علیا که مقصد آنها قرب جوار حق تعالی است، جماعت اول بهشت جویانند آنها را ببهشت جنان برند و طایفه دوم خدا طلبانند آنان را بقرب رحمان خوانند، بسیار فرق است بین طالب جنان و طالب رحمان. (منهج الصادقین) و نیز در باره گنهکاران دو رذیلت را تذکر میدهد: اول- گنهکاران کشیده میشوند بسوی جهنم مانند جانی خطاکار که او را بدادگاه مجازات میکشانند.
دوم- او را بجبر بسوی جهنم میکشند در حالی که تشنه‌گانند مثل شتر تشنه‌ای را که بسوی آب میکشند.

صفحه : 150
لا یَملِکُون‌َ الشَّفاعَةَ إِلّا مَن‌ِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحمن‌ِ عَهداً در قیامت کسی مالک شفاعت نیست و قدرت بر شفاعت ندارد نه شفاعت کسی را میکند نه کسی تواند او را شفاعت کند آن وقتی که مؤمنین بعضی بعض دیگر را شفاعت میکنند.
در مجمع البیان گفته مالک گردیدن شفاعت دو قسم است یکی آنکه کسی شفاعت کسی دیگر را کند و دیگر آنکه از غیر طلب شفاعت بکند و خدای سبحان بیان مینماید که جماعت کفار چنینند که شفاعت غیر در باره آنها نافذ نیست یعنی فائده‌بخش نخواهد بود، و نیز شفاعت آنها نسبت بغیر نتیجه ندارد، پس از آن استثناء نموده إِلّا مَن‌ِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحمن‌ِ عَهداً یعنی مالک شفاعت نیستند مگر آن جماعتی که با خدای رحمن قبلا عهدی بسته باشند، و بقولی شفاعت نمیکنند مگر برای آن جماعتی که چنین باشند، و عهد ایمان و اقرار است بوحدانیت خدا و تصدیق انبیاء او، و بقول إبن عباس آن شهادت، ان لا اله الّا اللّه و تبرّی جستن از غیر بسوی خدا و بحول و قوّه او و اینکه امیدوار نباشد مگر بخدا.
و بقولی معنی آیه اینکه است که شفاعت نمیکند مگر کسی که خدای رحمان بطور اطلاق بوی وعده شفاعت داده باشد مثل انبیاء و شهداء و علماء و مؤمنین بنا بر آنچه در اخبار وارد شده. (پایان) از جمع بین آیات مثل قوله تعالی در سوره زخرف آیه 86 وَ لا یَملِک‌ُ الَّذِین‌َ یَدعُون‌َ مِن دُونِه‌ِ الشَّفاعَةَ إِلّا مَن شَهِدَ بِالحَق‌ِّ وَ هُم یَعلَمُون‌َ وَ لا یَشفَعُون‌َ إِلّا لِمَن‌ِ ارتَضی سوره انبیاء آیه 29، با اینکه آیه بالا میتوان چنین استفاده نمود که کسی تواند شفاعت کند که نزد خدا برای شفاعت پیمان خصوصی گرفته باشد که چنین کسی که بطور اطلاق وعده شفاعت باو داده شده باشد تواند هر کسی را که صلاحیت شفاعت دارد شفاعت نماید و غیر از آن هر کسرا که خداوند باو اذن شفاعت بدهد شفاعت میکند.
خلاصه ظاهرا آیه در مقام ردّ عقیده سخیف مشرکین است که گمان میکردند

صفحه : 151
آلهه و بتها شفیع آنهایند و تذکر میدهد که کسی مالک شفاعت نیست مگر کسی که با خدا عهد و پیمانی داشته باشد و عهد ایمان بخدا و تصدیق بنبوت و معاد و باقی اصول دیانت است.
وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحمن‌ُ وَلَداً لَقَد جِئتُم شَیئاً إِدًّا مشرکین گفتند خداوند اولاد گرفته (ادّ) بکسر همزه چیز منکر فضیح بیمقدار را گویند.
تَکادُ السَّماوات‌ُ یَتَفَطَّرن‌َ مِنه‌ُ وَ تَنشَق‌ُّ الأَرض‌ُ وَ تَخِرُّ الجِبال‌ُ هَدًّا أَن دَعَوا لِلرَّحمن‌ِ وَلَداً اینها بگفتار رکیکشان نزدیک است یعنی جای دارد که آسمانها شکافته و زمین منشق و پراکنده گردد و کوه‌ها سقوط نموده و خراب گردد.
وَ ما یَنبَغِی لِلرَّحمن‌ِ أَن یَتَّخِذَ وَلَداً، إِن کُل‌ُّ مَن فِی السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ إِلّا آتِی الرَّحمن‌ِ عَبداً (الی قوله تعالی) فَرداً اشاره به اینکه چگونه سزاوار است کسی نسبت اولاد و تولید مثل بخدای رحمن بدهد در صورتی که آنچه در آسمانها از ملائکه و غیر آن از موجودات دیگری که جز خدا عدد و شماره آنها را نمیداند و نیز آنچه در زمین است از جمادات و نباتات و حیوانات و جن و انس که آن نیز علمش نزد خدا است وَ لا یُحِیطُون‌َ بِشَی‌ءٍ مِن عِلمِه‌ِ إِلّا بِما شاءَ دانسته یا ندانسته همه آنها مطیع و مسخّر امر تکوینی و تشریعی حق تعالی میباشند و در قیامت میآیند در حالی که همه بنده و مطیعند و برای خود ادعاء نمیکنند آنچه را که مشرکین نسبت بآنها از الوهیت میدهند و تمام موجودات در علم تفصیلی حق تعالی احصاء و شمرده شده بطوری که چیزی نیست مگر اینکه علم ایزد متعال بآن احاطه نموده و تمام آنها در روز رستاخیز نزد پروردگار می‌آیند در حالی که فرد و تنها میباشند، إِن‌َّ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ سَیَجعَل‌ُ لَهُم‌ُ الرَّحمن‌ُ وُدًّا از مفسرین در تفسیر اینکه آیه پنج قول نقل شده:

صفحه : 152
بقول إبن عباس آیه در باره علی بن ابی طالب (ع) وارد شده زیرا که هر مؤمنی دل او مملوّ است از محبّت آن بزرگوار و در تفسیر ابی حمزه ثمالی حدیثی از ابو جعفر علیه السّلام نقل میکند که
(قال قال رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلّم لعلی علیه السّلام: قل اللهم اجعل لی عندک عهدا و اجعل لی فی قلوب المؤمنین ودا فقال لهما علی‌ّ (ع) فنزلت هذه الایة)
یعنی ابو حمزه در تفسیر خود گفته امام محمّد باقر (ع) بمن فرمود حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله و سلّم گفت ای علی بگو خدایا قرار بده نزد خودت برای من عهدی و در دلها و قلوب مؤمنین دوستی، آن وقت امیر المؤمنین علیه السّلام اینکه دعاء را نموده (اللهم اجعل الخ) و خداوند اینکه آیه را فرستاد و مثل اینکه روایت از جابر بن عبد اللّه نیز روایت شده.
دوم- آیه عام است و شامل میگردد هر کس را که متصف باین دو صفت ایمان و عمل صالح باشد که محبّت آنها در قلوب مؤمنین جا دارد (قال هرم بن حبان ما اقبل عبد بقلبه الّا اقبل اللّه بقلوب المؤمنین الیه حتی یرزقه مودتهم و رحمتهم و محبّتهم.
سوم- خداوند محبت آنها را در قلوب دشمنان و مخالفین آنها قرار میدهد تا اینکه در دین آنها وارد گردند و بسبب آنها دین آنها عزیز و قوی شود.
چهارم- بعضی از مؤمنین را دوست بعض دیگر قرار میدهد تا اینکه در دین بهم کمک نمایند.
پنجم- بزودی قرار میدهند مؤمنین را در قیامت دوست یکدیگر بطوری که هر یک دیگری را مثل دوستی پدر باولادش دوست میدارد و اینکه بزرگتر سرور اهل بهشت است و تمام‌تر نعمت است برای اهل آن. (جبائی) و قول اول را تأیید مینماید روایت صحیحی که از امیر المؤمنین (ع) رسیده که فرموده اگر خیشوم مؤمن را بشمشیرم بزنم بر اینکه مرا دشمن دارد با من دشمنی نمیکند و نیز اگر دنیا را هم بمنافق بدهم بر اینکه مرا دوست دارد مرا دوست نمیدارد زیرا بحکم اینکه رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلّم فرموده (دشمن نمیدارد تو را

صفحه : 153
مؤمن و دوست نمیدارد تو را منافق و خداوند اینکه طور تقدیر فرمود.
(مجمع البیان باختصار) میتوان گفت که آیه عام‌ّ است و دلیلی بر تخصیص در کلام نیست اگر چه شأن نزولش در مورد علی (ع) باشد آری مصداق کاملش آن وجود بزرگوار است زیرا که مؤمن حقیقی کسی است که دوست اولیاء خدا و دشمن دشمنان آنها باشد و پس از وفات رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم تمیز بین مؤمنین و منافقین و معیار ایمان و نفاق در دوستی علی علیه السّلام و دشمنی او نمایان گردید.
فَإِنَّما یَسَّرناه‌ُ بِلِسانِک‌َ لِتُبَشِّرَ بِه‌ِ المُتَّقِین‌َ وَ تُنذِرَ بِه‌ِ قَوماً لُدًّا سوره را خاتمه داده به اینکه قرآن را بزبان تو که عرب میباشی عربی فصیح وارد نمودیم برای اینکه برای تو آسان باشد که بمتّقین بشارت و مژده بدهی بآنچه از کرامتها و نعمتهای بسیار بآنها عطاء میشود و بترسانی و تهدید نمایی جماعتی را که در خصومت و دشمنی سخت میباشند.
وَ کَم أَهلَکنا قَبلَهُم مِن قَرن‌ٍ هَل تُحِس‌ُّ مِنهُم مِن أَحَدٍ أَو تَسمَع‌ُ لَهُم رِکزاً شاید برای تسلّی دل رسولش باشد که باو تذکر میدهد که چه بسیار از جماعت پیشینیان را که در اثر مخالفت و تکذیب انبیاء آنان را بعذاب هلاک گردانیدیم آیا تو یکی از آنها را محسوس می‌نمایی یا صوت و صدایی از آنها میشنوی اشاره به اینکه همه مردند و هلاک گردیدند و نه از آنها اثری باقی مانده و نه صوت و صدایی از آنان شنیده میشود.

کو اثر از سروران تاج‌بخش کو نشان از خسروان تاجدار

سوخت دیهیم شهان کام‌جوی خاک شد تخت ملوک کامکار

صفحه : 154

‌سورة طه‌

اشاره

مکیة و هی خمس و ثلاثون آیة

[سوره طه (20): آیات 1 تا 16]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
طه (1) ما أَنزَلنا عَلَیک‌َ القُرآن‌َ لِتَشقی (2) إِلاّ تَذکِرَةً لِمَن یَخشی (3) تَنزِیلاً مِمَّن خَلَق‌َ الأَرض‌َ وَ السَّماوات‌ِ العُلی (4)
الرَّحمن‌ُ عَلَی العَرش‌ِ استَوی (5) لَه‌ُ ما فِی السَّماوات‌ِ وَ ما فِی الأَرض‌ِ وَ ما بَینَهُما وَ ما تَحت‌َ الثَّری (6) وَ إِن تَجهَر بِالقَول‌ِ فَإِنَّه‌ُ یَعلَم‌ُ السِّرَّ وَ أَخفی (7) اللّه‌ُ لا إِله‌َ إِلاّ هُوَ لَه‌ُ الأَسماءُ الحُسنی (8) وَ هَل أَتاک‌َ حَدِیث‌ُ مُوسی (9)
إِذ رَأی ناراً فَقال‌َ لِأَهلِه‌ِ امکُثُوا إِنِّی آنَست‌ُ ناراً لَعَلِّی آتِیکُم مِنها بِقَبَس‌ٍ أَو أَجِدُ عَلَی النّارِ هُدی‌ً (10) فَلَمّا أَتاها نُودِی‌َ یا مُوسی (11) إِنِّی أَنَا رَبُّک‌َ فَاخلَع نَعلَیک‌َ إِنَّک‌َ بِالوادِ المُقَدَّس‌ِ طُوی‌ً (12) وَ أَنَا اختَرتُک‌َ فَاستَمِع لِما یُوحی (13) إِنَّنِی أَنَا اللّه‌ُ لا إِله‌َ إِلاّ أَنَا فَاعبُدنِی وَ أَقِم‌ِ الصَّلاةَ لِذِکرِی (14)
إِن‌َّ السّاعَةَ آتِیَةٌ أَکادُ أُخفِیها لِتُجزی کُل‌ُّ نَفس‌ٍ بِما تَسعی (15) فَلا یَصُدَّنَّک‌َ عَنها مَن لا یُؤمِن‌ُ بِها وَ اتَّبَع‌َ هَواه‌ُ فَتَردی (16)

صفحه : 155
سوره طه، خلافی نیست که اینکه سوره در مکّه فرود آمده و بقول قتاده و مجاهد یکصد و سی و پنج آیه است و برأی کوفیان صد و سی و پنج آیه و برأی بصریان صد و سی و دو آیه است و برأی شامیان یکصد و چهل آیه و برأی حجازیها صد و سی چهار آیه.
و هزار سیصد و چهل و یک کلمه و پنج هزار و دویست و چهل و دو حرف است‌

(ترجمه)

بنام ایزد هستی بخش صاحب رحمت عام و خاص
(ای محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلّم) ما قرآن را بر تو نازل نگردانیدیم که بر تو رنج و مشقت باشد (2)
و قرآن نیست مگر تذکر و اندرزی برای کسی که بترسد (3)
فرو فرستاده ایست از جانب کسی که زمین و آسمانهای بلند پایه را آفریده (4)
بخشنده‌ایست که امر او بر عرش مستولی است (5)
آنچه در آسمانها و آنچه در زمین و آنچه بین آسمانها و زمین است و آنچه زیر طبقه آخر است (تماما) ملک او و در تصرف او است (6)
اگر سخن را آشکار کنی همانا او میداند مخفی و مخفی‌تر از مخفی را (7)
خدایی است که الهی نیست مگر او نامهای نیکو مخصوص باو است (8)
(ای رسول) آیا برای تو داستان موسی آمده تا بدانی (9)
(یاد کن) وقتی را که موسی آتشی دید باهل بیت خود گفت اندکی مکث کنید زیرا که من بچشم آتشی دیدم شاید من پاره‌ای از آن برای شما بیاورم یا بر سر آتش راه‌نمایی بیابم (10)
وقتی موسی نزد آتش آمد ندا شد ای موسی (11)
همانا من پروردگار توام نعلین خود را بکن و دور کن زیرا که تو در وادی مقدس قدم نهاده‌ای (12)
و من تو را برسالت خود برگزیده‌ام گوش فرا ده بآنچه وحی گردیده میشوی (13)
همانا منم خدایی که اله و خالقی جز من نیست مرا عبادت نما و برای یاد من نماز را بپای دار (14)
محقّقا ساعت قیامت آینده است میخواهم وقت آن را مخفی دارم تا اینکه هر نفسی جزاء داده شود بآنچه سعی و کوشش نموده (15)
کسانی که ایمان بآخرت ندارند و پیرو خواهش‌های نفسانی خود میباشند البته تو را از نماز باز ندارند اگر چنین کردی هلاک خواهی گردید (16).

صفحه : 156

توضیح آیات‌

اشاره

طه، ما أَنزَلنا عَلَیک‌َ القُرآن‌َ لِتَشقی‌

(سخنان مفسرین در معنی (طه)

1- قسم است بنامی از نامهای خدا که بآن قسم یاد نموده (إبن عباس) 2- خطاب برسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم است یعنی ای مرد.
(مجاهد و حسن بصری و عطاء و ضحاک) 3- معنی (طه) (طأ الارض بقدمیک) یعنی در نماز دو پای خود را بزمین گذار. (مقاتل) 4- (طه) خداوند قسم یاد نموده بطول و هدایتش و جواب قسم ما أَنزَلنا عَلَیک‌َ القُرآن‌َ لِتَشقی. (محمّد بن کعب قرطی) ابو الفتوح رازی از امام جعفر صادق علیه السّلام چنین روایت میکند که (طه) طهارت اهل رسول است و اینکه آیه را خواند إِنَّما یُرِیدُ اللّه‌ُ لِیُذهِب‌َ عَنکُم‌ُ الرِّجس‌َ أَهل‌َ البَیت‌ِ وَ یُطَهِّرَکُم تَطهِیراً و غیر اینها از توجیهاتی که از مفسرین نقل شده و بهتر اینکه است که گفته شود که (طه) دو حرف است از حروف مقطعه که بسیاری از سوره‌ها بحروف افتتاح گردیده مثل (الم) (المص) و غیر اینها که از متشابهات قرآن بشمار میرود و علم آن پیش خدا است زیرا که رمز است بین او و رسولش اینکه است که سکوت در آن اولی است.
در مجمع البیان در بیان (آیه ما أَنزَلنا عَلَیک‌َ القُرآن‌َ لِتَشقی چنین گفته روایت شده که نبی‌ّ خاتم صلی اللّه علیه و آله و سلّم در نماز یک پای خود را بلند مینمود برای اینکه تعبش زیاد شود اینکه بود که اینکه آیه (طه) تا آخر آیه نازل گردید.
در تفسیر قمّی از ابی بصیر و او از ابی جعفر و ابی عبد اللّه علیهما السّلام روایت میکند که گفتند حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله و سلّم در حال نماز روی انگشتهای پا می‌ایستاد تا اینکه پاهای مبارکش ورم نمود خداوند اینکه آیه را فرستاد (طه) بلغت طی‌ّ

صفحه : 157
تا آخر مأمور گردید هر دو پای خود را بزمین گذارد.
در بیان معنی (لتشقی) راغب چنین گفته شقاوت از حیث اضافه مثل سعادت است و همین طوری که سعادت در اصل دو قسم است سعادت اخرویه و سعادت دنیویه و سعادت دنیویه سه قسم است: سعادت نفسیه و بدنیه، و خارجیه، و چنین است شقاوت (که آن نیز سه قسم است) تا آنجا که گفته گاهی شقاوت را بجای تعب می‌آورند مثل اینکه گویند (شقیت فی کذا) یعنی در فلان امر بتعب و زحمت افتادم و هر شقاوتی تعب است و چنین نیست که هر تعبی شقاوت باشد پس تعب اعم است از شقاوت. (پایان) و شاید مقصود از آیه معنی اعم باشد که ای رسول گرامی ما قرآن را بر تو نفرستادیم که خود را بتعب و زحمت اندازی فقط وظیفه تو تبلیغ رسالت است و بر تو است ارشاد و بر آنها است قبول و شاهد بر اینکه توجیه آیات بعد است.
إِلّا تَذکِرَةً لِمَن یَخشی (الّا) استثناء منقطع است، و (تذکرة) مصدر ذکر است و ذکر بیاد آمدن بعد از فراموشی است و لام (لتشقی) لام علت است و چون در فطرت اولیه انسان حقایق اولیه و معارف الهیه نهفته شده و اقبال بدنیا و اشتغال بمزخرفات و هواهای نفسانی او را از فطرت اولیه‌اش منصرف میگرداند اینکه است که محتاج برادع و تذکری است که آنچه در باطنش نهفته در مرتبه ظهور و بروز بیاورد، و تذکر کسی را نفع می‌بخشد که حالت خشوع و قبول در وی باشد.
تَنزِیلًا مِمَّن خَلَق‌َ الأَرض‌َ وَ السَّماوات‌ِ العُلی فرق است بین تنزیل و نزول، تنزیل فرود آمدن تدریجی است و نزول اعم است، و در قرآن مجید هر دو قسمش آمده، مثل قوله تعالی در وصف قرآن (وَ نَزَّلناه‌ُ تَنزِیلًا) و مثل (إِنّا نَحن‌ُ نَزَّلنَا الذِّکرَ) و نظیر اینکه آیات بسیار است خلاصه آیه رسولش را مخاطب میگرداند که ما قرآن را فرود نیاوردیم که بر تو تعب و زحمت ایجاب نماید و بمشقت افتی بلکه تذکری است از جانب

صفحه : 158
کسی که زمین و آسمانهای بلند مرتبه را آفریده.
الرَّحمن‌ُ عَلَی العَرش‌ِ استَوی استیناف از تذکر است و آیه آن کسی که قرآن را نازل گردانیده بچند صفت معرفی نموده:
اول- استوی بر عرش، شاید مقصود از استوی احاطه بر عالم ملک و ملکوت باشد یعنی رحمت رحمانی حق تعالی بر عرش وجود ممکنات احاطه نموده و همه مشمول فیض منبسط و رحمت واسعه الهی میباشند.
دوم- مالکیت:
لَه‌ُ ما فِی السَّماوات‌ِ وَ ما فِی الأَرض‌ِ وَ ما بَینَهُما وَ ما تَحت‌َ الثَّری گویند (تحت الثری) آن خاک رطبی است که زیر زمین است، کسی که قرآن را نازل نموده بهمه موجودات ارضی و سمائی احاطه دارد و همه تحت اراده و مملوکیت و قیومیت و استیلاء او میباشند و تدبیر او منبسط بر تمام اشیاء است سوم- وَ إِن تَجهَر بِالقَول‌ِ فَإِنَّه‌ُ یَعلَم‌ُ السِّرَّ وَ أَخفی قرآن از طرف کسی فرود آمده که علم ازلی او بتمام موجودات احاطه نموده چیزی در عالم وجود یافت نمیگردد از افعال و اقوال و آنچه ظاهر و آنچه مخفی مینمائید که از حیطه علم او خارج باشد.
چهارم- اللّه‌ُ لا إِله‌َ إِلّا هُوَ لَه‌ُ الأَسماءُ الحُسنی نزول قرآن از طرف کسی است که منفرد بالوهیت و وحدت و جامع تمام صفات جلال و جمال و مبرّا و منزّه از تمام اوصاف و نقائص امکانی است و چون (اللّه) علم است برای ذات متعال و در معنی آن گفته‌اند آن ذاتی است که جامع تمام صفات کمال میباشد اینکه است که اینکه آیه اخیر جامع و حاوی آن اوصاف بالا میباشد از استوی و مالکیت و احاطه علمی که در اینکه آیات ذات متعالی خود را معرفی نموده.

صفحه : 159
وَ هَل أَتاک‌َ حَدِیث‌ُ مُوسی إِذ رَأی ناراً بصورت (هل) استفهام است و در معنی تفریع و تنبیه بر کلام بالا است و خطاب برسول خود نموده که ای محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلّم آیا بر حکایت موسی مطّلع شدی موقعی که آتش را دید.
بروایت وهب موسی (ع) پس از آنکه با دختر شعیب ازدواج نمود و مدتی گذشت از شعیب دستور گرفت که برود و مادرش را ببیند شعیب دستور داد با زنش حرکت نمود و او حامله بود و در حال حرکت از راه عدول کرده و در بیراهه میرفت شبی تاریک و سرد از شبهای زمستان باران و رعد و برق میزد شب جمعه‌ای بود ناگاه زنش را درد زائیدن گرفت موسی سنگ و آهن برداشت هر قدر سنگ بر آهن زد آتش بیرون نیامد بغضب آمد و سنگ و آهن را انداخت سنگ و آهن بصدا آمدند که ما گماشتگان تو نیستیم ما بجز بفرمان الهی کاری نخواهیم نمود امشب هر آتشی که در عالم است خاموش باشد، موسی علیه السّلام متحیر ماند نگاه کرد از دست چپ راه آتش دید.
فَقال‌َ لِأَهلِه‌ِ امکُثُوا إِنِّی آنَست‌ُ ناراً لَعَلِّی آتِیکُم مِنها بِقَبَس‌ٍ أَو أَجِدُ عَلَی النّارِ هُدی‌ً (آنست) مأخوذ از ایناس و بمعنی دیدن است، باهل خود گفت همین جا بمانید من آتشی دیدم شاید پاره‌ای از آن برای شما آورم یا بیابم بر سر آتش راهنمایی را یا علامتی برای راه.
فَلَمّا أَتاها نُودِی‌َ یا مُوسی چون موسی علیه السّلام بر اثر آتش روان گردید درختی دید از پا تا سرش سبز و از او آتشی افروخته چون تسبیح فرشتگان شنید و نوری عظیم دید ترسید و بتعجب فرو رفت خدای تعالی باو اطمینان و سکینه عطاء نمود آن گاه از آن درخت نداء آمد إِنِّی أَنَا رَبُّک‌َ فَاخلَع نَعلَیک‌َ إِنَّک‌َ بِالوادِ المُقَدَّس‌ِ طُوی ای موسی من پروردگار توام نعلین از پای خود بیرون آر که تو در وادی

صفحه : 160
مقدسی میباشی (طوی) اسم وادی است.
سخنان مفسرین در توجیه فَاخلَع نَعلَیک‌َ 1- نعلین موسی (ع) از پوست حمار مرده بود مأمور گردید که از پای خود بیرون بیاورد. (کعب و عکرمه و امام صادق (ع) 2- نعلین آن حضرت از پوست گاو تذکیه شده بود و لکن مأمور گردید بیرون آورد برای اینکه دو قدمش تماس بارض مقدّس نماید.
(حسن و مجاهد و سعید بن جبیر و إبن جریح) 3- پای برهنه از علامت تواضع بشمار میرود چنانچه پیشینیان با پای برهنه طواف کعبه مینمودند. (اصم) 4- موسی (ع) نعلین میپوشید برای اینکه پاهایش بنجاست آلوده نشود و ایمن از گزنده باشد و چون وادی مقدس از هر قذاراتی پاک بود گفته شد نعلین لازم نداری بکن نعلین خود را و در امانی (ابی مسلم- مجمع البیان) 5- شاید مقصود از نعلین محبّت زن و بچه باشد و چون موسی در آن وقت برای اینکه زن و بچه‌اش در بیابان تنها و در سرما و سختی بودند و توجّه موسی بآنها بود امر شد که تو در جایی میباشی که بایستی همه چیزها را از دل بیرون کنی و یک‌دله و یک جهته روی بحق آری و فرمان او را اطاعت نمایی زیرا که تو در محل مقدسی میباشی.
شیخ طبرسی (ره) از وهب چنین نقل میکند که وقتی نداء رسید یا موسی گفت نمیدانم کیست مرا میخواند و گفت من صدای تو را میشنوم و مکان تو را نمیدانم تو کیستی و کجا میباشی جواب شنید من فوق تو و با تو و پیش روی تو و پشت سر تو میباشم و بتو از نفس تو بتو نزدیکترم اینکه بود که موسی دانست که چنین اوصافی را لایق نیست مگر پروردگار عزّ و جل و یقین پیدا نمود.
و نیز موسی دانست که اینکه نداء از جانب خدا است زیرا که معجزه عصا را بدست او ظاهر نمود، چنان که در جای دیگر گفته إِنِّی أَنَا اللّه‌ُ رَب‌ُّ العالَمِین‌َ

صفحه : 161
وَ أَن أَلق‌ِ عَصاک‌َ الخ، و بقولی چون موسی دید درخت سبز از پائین تا بالای آن را آتش سفید گرفته و ملائکه تسبیح میکنند و نور عظیمی دید که نه سبزی درخت آن آتش را خاموش میکند و نه آتش آن درخت را میسوزاند متحیّر ماند و دانست که آن معجزه و امر غیر عادی است و سکینه قلبی پیدا نمود آن وقت بوی خطاب شد (إِنِّی أَنَا رَبُّک‌َ) و تکرار (انا) بعد از (انّی) برای مؤکد گردانیدن دلالت و زائل گردیدن شبه و تحقیق معرفت او است. (پایان) چگونه ممکن است شخصی مثل موسی کلیم اللّه علیه السّلام بدیدن نور و استماع نداء پروردگارش شک عارض او گردد که آیا اینکه نداء شیطانی است یا رحمانی در صورتی که ابرار دل و قلبشان در گرفته بنور توحید است و مفطور در معرفة اللّه میباشند و چنان محبت و انس آنها بمقام ربوبی محکم گردیده که بهر چه نظر کنند قبل از آن و بعد از آن و با آن حق را بینند چنانچه نظیر اینکه کلمات از پیشوای موحّدین علی علیه السّلام نقل شده، اصلا اگر پیمبران قبلا دارای مقام ولایت نباشند یعنی (منبأ فی نفسه) که بنور قلبشان بدون واسطه غیر معرفت بمقام الوهیت پیدا ننموده باشند هرگز لایق مقام رسالت نخواهند گردید.
در اینجا طنطاوی بیانی دارد که برای ایضاح ترجمه مینمائیم:
چنین گفته بقولی موسی (ع) هر قدر بآن درخت نزدیک میشد شجره از وی دور میگردید و هر چه دور میشد شجره باو نزدیک‌تر میگشت و متحیّر ماند و تسبیح ملائکه را شنید و بر وی سکینه و اطمینان حاصل گردید آن وقت صدایی شنید (یا مُوسی إِنِّی أَنَا رَبُّک‌َ) آن هنگام شیطان او را وسوسه نمود که شاید اینکه کلام شیطان باشد موسی گفت من کلام پروردگارم را میشناسم زیرا که از تمام جهات و اطراف و بجمیع اجزاء خودم (انا اللّه) میشنوم.
و اینکه معنایی بود که بر روح موسی القاء گردید پس از آن قلبش را سیراب نمود تا وقتی که اینکه معنی بر حس‌ّ مشترکش فائض گردید، و حس مشترک آن قوه‌ای است که در دماغ ودیعه گذاشته شده و آن محل قبول هر چیزی است از علوم

صفحه : 162
که از راه مشاعر و حواس بر آن وارد میشود و از آنجا بعقل مرتبط میگردد و علوم و معارف را عقل درک مینماید، بعکس (مردمان عادی که اول مطالبی از راه حواس ظاهره ادراک میکنند و از آنجا بحس‌ّ مشترک داخل میگردد پس از آن بعقل آن را درک مینماید و کلیّات را از جزئیات اخراج میگردانند) اینکه است که برمز گفته شده که موسی (ع) از جمیع جهات نداء (انا اللّه) را شنید نه از جهت مخصوص بلکه از نفسش شنید و برای نفس جهتی تصوّر ندارد بلکه امر آن فوق تمام جهات است چنانچه برای خدا مکانی نیست بلکه کل‌ّ مکان تحت استیلاء امر او است. (بیان طنطاوی با کمی تفاوت بانتهاء رسید) وَ أَنَا اختَرتُک‌َ فَاستَمِع لِما یُوحی، إِنَّنِی أَنَا اللّه‌ُ لا إِله‌َ إِلّا أَنَا فَاعبُدنِی وَ أَقِم‌ِ الصَّلاةَ لِذِکرِی پس از آنکه حضرت موسی بخلعت رسالت سر افراز گردید ثانیا نداء شفقت آمیز از مصدر جلال خداوندی بلند گردید که ای موسی از بین افراد بشر تو را برسالت خود انتخاب نمودم گوش فرا ده بر آنچه از طریق وحی تذکر میدهم که آنها را بپذیری و بر طبقش عمل نمایی.
در اینکه آیات موسی مأمور میگردد که مطالبی را انجام دهد:
1- ای موسی من الهی هستم یکتا الهی و خالقی جز من نیست پرستش و بندگی خود را مخصوص بمن گردان بنده و مطیع من شو.
2- نماز را برای یاد و ذکر من بپای دار، اشاره به اینکه امر رسالت تو را از یاد من بیرون نبرد و در امر نماز استقامت نما برای اینکه همیشه بیاد من باشی إِن‌َّ السّاعَةَ آتِیَةٌ أَکادُ أُخفِیها لِتُجزی کُل‌ُّ نَفس‌ٍ بِما تَسعی 3- محققا بدان که ساعت قیامت آمدنی است، إبن عباس گفته آیه چنین است (اکاد اخفیها عن نفسی) و در قرائت ابی‌ّ بن کعب هم چنین است و از حضرت صادق علیه السّلام هم چنین روایت شده، و اینکه بر عادت عرب است که وقتی در کتمان مبالغه میکنند میگویند (کتمته حتّی من نفسی) پس خداوند مبالغه نموده در

صفحه : 163
اخفاء قیامت ببالاتر چیزی که عربها مبالغه میکنند در کتمان نظیر قوله تعالی که در بیان مقول قول (عیسی علیه السّلام) فرموده (تعلم ما فی نفسی و لا اعلم ما فی نفسک) یعنی تو میدانی آنچه در باطن من است و من نمیدانم آنچه در باطن تو است، و شاید مقصود چنین باشد که ساعت و وقت بروز آن را مخفی گردانیدیم تا اینکه مردم بفراغت خاطر آنچه خواهند بکنند و هر کسی را مطابق اعمالش پاداش دهیم.
فَلا یَصُدَّنَّک‌َ عَنها مَن لا یُؤمِن‌ُ بِها وَ اتَّبَع‌َ هَواه‌ُ فَتَردی 4- موسی (ع) را نهی فرموده که مبادا ایمان نیاوردن کفار و ملحدین و کسانی که پیرو هوای نفسانی شده‌اند تو را از حق تعالی و عبودیت و فرمان او بازدارند و سدّ راه تو شوند و تو را از خدا دور گردانند که اگر چنین شوی (فتردی) تو هلاک خواهی گردید چنان که آنها هلاک میشوند.
خطاب اگر چه ظاهرش بحضرت موسی است لکن در معنی و حقیقت بمکلّفین است

صفحه : 164

[سوره طه (20): آیات 17 تا 41]

اشاره

وَ ما تِلک‌َ بِیَمِینِک‌َ یا مُوسی (17) قال‌َ هِی‌َ عَصای‌َ أَتَوَکَّؤُا عَلَیها وَ أَهُش‌ُّ بِها عَلی غَنَمِی وَ لِی‌َ فِیها مَآرِب‌ُ أُخری (18) قال‌َ أَلقِها یا مُوسی (19) فَأَلقاها فَإِذا هِی‌َ حَیَّةٌ تَسعی (20) قال‌َ خُذها وَ لا تَخَف سَنُعِیدُها سِیرَتَهَا الأُولی (21)
وَ اضمُم یَدَک‌َ إِلی جَناحِک‌َ تَخرُج بَیضاءَ مِن غَیرِ سُوءٍ آیَةً أُخری (22) لِنُرِیَک‌َ مِن آیاتِنَا الکُبری (23) اذهَب إِلی فِرعَون‌َ إِنَّه‌ُ طَغی (24) قال‌َ رَب‌ِّ اشرَح لِی صَدرِی (25) وَ یَسِّر لِی أَمرِی (26)
وَ احلُل عُقدَةً مِن لِسانِی (27) یَفقَهُوا قَولِی (28) وَ اجعَل لِی وَزِیراً مِن أَهلِی (29) هارُون‌َ أَخِی (30) اشدُد بِه‌ِ أَزرِی (31)
وَ أَشرِکه‌ُ فِی أَمرِی (32) کَی نُسَبِّحَک‌َ کَثِیراً (33) وَ نَذکُرَک‌َ کَثِیراً (34) إِنَّک‌َ کُنت‌َ بِنا بَصِیراً (35) قال‌َ قَد أُوتِیت‌َ سُؤلَک‌َ یا مُوسی (36)
وَ لَقَد مَنَنّا عَلَیک‌َ مَرَّةً أُخری (37) إِذ أَوحَینا إِلی أُمِّک‌َ ما یُوحی (38) أَن‌ِ اقذِفِیه‌ِ فِی التّابُوت‌ِ فَاقذِفِیه‌ِ فِی الیَم‌ِّ فَلیُلقِه‌ِ الیَم‌ُّ بِالسّاحِل‌ِ یَأخُذه‌ُ عَدُوٌّ لِی وَ عَدُوٌّ لَه‌ُ وَ أَلقَیت‌ُ عَلَیک‌َ مَحَبَّةً مِنِّی وَ لِتُصنَع‌َ عَلی عَینِی (39) إِذ تَمشِی أُختُک‌َ فَتَقُول‌ُ هَل أَدُلُّکُم عَلی مَن یَکفُلُه‌ُ فَرَجَعناک‌َ إِلی أُمِّک‌َ کَی تَقَرَّ عَینُها وَ لا تَحزَن‌َ وَ قَتَلت‌َ نَفساً فَنَجَّیناک‌َ مِن‌َ الغَم‌ِّ وَ فَتَنّاک‌َ فُتُوناً فَلَبِثت‌َ سِنِین‌َ فِی أَهل‌ِ مَدیَن‌َ ثُم‌َّ جِئت‌َ عَلی قَدَرٍ یا مُوسی (40) وَ اصطَنَعتُک‌َ لِنَفسِی (41)

صفحه : 165

(ترجمه)

ای موسی چیست اینکه بدست راست تو است (17)
موسی گفت اینکه عصای من است بر آن تکیه میزنم و برگ از درخت میریزم برای گوسفندانم و کارهای دیگر نیز بآن انجام میدهم (18)
خطاب شد ای موسی آن را بینداز (19)
وقتی موسی عصا را انداخت در آن هنگام عصا ماری گردید که بسرعت حرکت مینمود (20)
خدا گفت ای موسی عصا را بگیر و نترس ما بزودی وی را بحالت اوّلش برمیگردانیم (21)
باز خطاب شد دست خود را در زیر بغلت بنما بیرون میآید درخشان بدون عیبی و اینکه معجزه دیگری است بر پیغمبری تو (22)
اینطور کردیم تا باز بتو نشان دهیم آیات بزرگتر خود را (23)
برو بسوی فرعون همانا او طغیان نموده (24)
موسی گفت پروردگار من گشاده کن سینه من را (25)
و آسان گردان امر مرا (26)
و بگشا بستگی زبان مرا (27)
تا اینکه بفهمند سخن مرا (28)
و قرار بده برای من وزیری از اهل من (29)
هارون برادر مرا (30)
و باو پشت مرا محکم گردان (31)
و در امر رسالت او را با من شریک گردان (32)
تا اینکه دائم بستایش تو بپردازیم (33)
و بسیار یاد تو نمائیم (34)
زیرا که تو بحال ما بینا میباشی (35)
خطاب شد ای موسی بحقیقت بتو عطاء گردید آنچه را که درخواست نمودی (36)
و هر آینه حقیقة ما بر تو انعام کردیم دفعه دیگر (37)
وقتی بسوی مادر تو وحی نمودیم آنچه وحی گردیده شد (38)
(که کودک خود را) در صندوقی بگذارد و در دریا اندازد امواج دریا او را بساحل رساند و او را دشمن من و دشمن او میگیرد و دوستی از خودم یعنی دوستی را در دلها انداختم تا با اراده من پرورده شوی (39)
یاد کن وقتی را که خواهرت در جستجوی تو حرکت نمود و گفت آیا راهنمایی کنم شما را بر کسی که اینکه (بچه) را کفالت

صفحه : 166
نماید پس تو را بسوی مادرت برگردانیدیم تا اینکه چشمش روشن گردد و غمگین نباشد و تو یک نفر را کشتی و تو را از غم نجات دادیم و بار دیگر تو را مبتلا گردانیدیم (تا اینکه آزمایش شوی) و در اهل مدین سالهایی ماندی پس از آن ای موسی باین مقام (نبوت) رسیدی (40)
و تو را برای رسالت خودم برگزیدم (41)

توضیح آیات‌

اشاره

وَ ما تِلک‌َ بِیَمِینِک‌َ یا مُوسی، قال‌َ هِی‌َ عَصای‌َ أَتَوَکَّؤُا عَلَیها وَ أَهُش‌ُّ بِها عَلی غَنَمِی پس از مبعوث گردیدن موسی (ع) برسالت وی را بر اموری مأمور میگرداند که رسالت خود را اجراء گرداند و برای اثبات رسالت معجزه عصا و ید بیضاء باو کرامت مینماید، و اول معجزه او عصا بود اینکه است که اول برای محقّق گردیدن معجزه و تغییر دادن چوب را باژدها از او سؤال میکند ای موسی چه بدست راست داری. و شاید سؤال برای اینکه بوده که ذهن موسی را مستعدّ گرداند که میخواهد در عصا تصرف نماید و صورت وی را دگرگون گرداند که وقتی غفلة اژدهایی دید نترسد و بداند اینکه همان عصائی است که در دست او و در تصرف وی است موسی علیه السّلام در پاسخ گفته اینکه عصای من است که با اینکه عصا چند عمل اجراء میگردانم: 1- برای رفع خستگی بر او تکیه میکنم. 2- گوسفندانم را بآن میچرانم و برای خوراک آنان بدرخت میکوبم که برگها ریزان شود.
وَ لِی‌َ فِیها مَآرِب‌ُ أُخری و بتوسط اینکه عصا کارهای دیگر نیز انجام میدهم.
بروایت إبن عباس موسی (ع) وقتی بسفر میرفت زاد و توشه خود را روی عصا میگذاشت و وقتی خسته میشد بر آن می‌نشست و در زیر پای او هموار میرفت

صفحه : 167
و در راه با وی مأنوس بود و در جایی که غذا نداشت بزمین میزد بقدر کافی برای قوت او از زمین غذا برمیآمد وقتی تشنه میشد بزمین میزد چشمه آبی نمایان میگشت در جایی که حرارت آفتاب او را اذیت مینمود بزمین میزد فورا درختی با شاخه‌ها بیرون می‌آمد و سایه میانداخت و چون میوه میخواست شاخه‌ها پدید میگردید و میوه میداد و وقتی میخوابید شبانی گوسفندان او را مینمود و وقتی بچاهی میرسید و طناب و دلو نداشت آب بیرون آورد در چاه فرو میرفت و از آن شعبه‌هایی بشکل دلو میگشت و آب بیرون میداد که خود و گوسفندان وی آب بخورند و هر گاه شب بجایی فرود میآمد مانند دو مشعل روشنایی میداد و وقتی بنشیب زمین میرسید عصا بلند میشد و در جایی که زمین بلند بود کوتاه میگردید. (پایان) و نیز در مجمع طبرسی از إبن عباس چنین نقل میکند که گفته موسی (ع) بر آن عصا زاد و توشه خود را بار میکرد و عصا را در زمین فرو میبرد آب از زمین بیرون میآمد و بزمین میزد غذا از زمین بیرون میآمد و بآن عصا حیوانات درنده را دور میکرد و وقتی دشمنی ظاهر میشد عصا با دشمن جنگ میکرد و چون موسی میخواست از چاهی آب بکشد عصا دراز میشد بقد طناب و دو شاخه آن مثل دلو و بر آن عصا ظاهر میشد مثل شمعی و شب روشنی میداد و با موسی گفتگو میکرد و انیس او بود و اگر درخت بلندی بود عصا آن درخت را پائین میکشید تا برگ آن بریزد. (پایان) قال‌َ أَلقِها یا مُوسی، فَأَلقاها فَإِذا هِی‌َ حَیَّةٌ تَسعی الخ بموسی خطاب شد ای موسی عصای خود را بینداز وقتی انداخت ناگاه دید ماری گردید که حرکت مینمود چون موسی ترسید گفت عصا را بگیر و نترس آن را بحالت اول برمیگردانم.

(سؤال)

یک جا گفته (ثُعبان‌ٌ مُبِین‌ٌ) عصا اژدها شد، و یک جا فرموده (کَأَنَّها جَان‌ٌّ) که بمعنی مار کوچک است، اینجا گفته (حیّة) عصا ماری گردید.

صفحه : 168
از اینکه سؤال چند جواب داده شده: اوّل بصورت ماری کوچک ظاهر میشد و بتدریج بزرگ میگردید تا اژدها میشد.
دوم- در هر وهله‌ای بصورتی نمودار میگردید گاهی بصورت مار، گاهی بصورت اژدها و گاهی (جان‌ّ) مار کوچکی ظاهر میگشت.
سوم- در سرعت و نشاط جان‌ّ بود و در قبح منظر و در محل‌ّ استهوال اژدها میگردید.
اهل معنی گفته‌اند وقتی موسی (ع) عصا را انداخت و ماری گردید و موسی چنانچه در جای دیگر گفته (وَلّی مُدبِراً) موسی ترسید (وَ لَم یُعَقِّب) گفت ای موسی نترس و عقب نرو مگر اینکه همان عصائی نیست که گفتی (هِی‌َ عَصای‌َ) اینکه عصای من است آیا کسی از عصای خود میگریزد، گفت خدایا اینکه چه حال است گفت برای اینکه است که بدانی جز بمن اعتماد نتوان نمود هر کس بغیر من اعتماد کند اعتماد او چنین شود. (ابو الفتوح رازی) وَ اضمُم یَدَک‌َ إِلی جَناحِک‌َ تَخرُج بَیضاءَ مِن غَیرِ سُوءٍ آیَةً أُخری بال کبوتر را جناح گویند، در اینجا زیر بغل را تشبیه بجناح نموده زیرا بازوی انسان بمنزله بال کبوتر است.
دیگر بار بموسی امر گردید که دست خود را زیر بغل یا زیر بازوی خود کن سفیدی بیرون می‌آید بدون منقصتی و کثافتی، و اینکه معجزه دیگری است برای اثبات نبوت تو غیر از عصا.
اذهَب إِلی فِرعَون‌َ إِنَّه‌ُ طَغی اول رسالت موسی اینکه بود که برود با اینکه دو معجزه که صدق گفتارش باشد فرعون را ارشاد بحق نماید و بنی اسرائیل را از دست او نجات دهد که در شکنجه فرعون بودند، وقتی موسی رسالت را گرفت گفت:
قال‌َ رَب‌ِّ اشرَح لِی صَدرِی، وَ یَسِّر لِی أَمرِی، وَ احلُل عُقدَةً مِن لِسانِی، یَفقَهُوا قَولِی (الی قوله) إِنَّک‌َ کُنت‌َ بِنا بَصِیراً

صفحه : 169
موسی (ع) وقتی دید اینکه بار سنگین رسالت را بدوش او نهادند و در خود طاقت تحمّل آن را ندید در یازده آیه که در اینجا شرح میدهد از پروردگارش یاری خواست که بتواند امر رسالت خود را اجراء نماید.
1- شرح صدر طلب نمود و گفت خدایا سینه مرا باز گردان و اطمینان قلبی بمن عطاء نما که طاقت تحمّل جور فرعون را بیاورم و از جفاهای او خودباخته نگردم 2- امر رسالت را بر من آسان گردان که بسهولت بتوانم امر تو را اجراء نمایم 3- گروه و عقده از زبان من بگشا تا سخن مرا بفهمند.
از إبن عباس نقل میکنند که زبان موسی (ع) لکنت داشت و سببش اینکه بود که وقتی در منزل فرعون بود یک روز سیلی بصورت فرعون زد و ریش وی را کند فرعون در غضب شد و گفت اینکه دشمن من است و همان است که منجّمین گفتند ملک و سلطنت مرا بباد میدهد و قصد کشتن وی را نمود آسیه گفت اینکه کودک است و بحال بچگی چنین کرده، گفتند باید وی را آزمایش نمود، طبقی آتش و طبقی از جواهرات در دسترس او گذاشتند و گفت اگر رو بجواهرات رفت دانسته چنین کرده و او را بکشد و اگر رو بآتش رفت از سر کشتن او بگذرد، موسی اول خواست رو بجواهرات برود جبرئیل دست او را بروی آتش برد و حبّه‌ای از آتش برداشت و بدهن خود گذاشت و زبانش سوخت و فرعون از سر کشتن او گذشت اینکه بود که زبانش لکنت پیدا نمود و از خدا درخواست میکند که لکنت را از زبانش بردارد تا اینکه بتواند بدرستی با فرعون سخن گوید و تبلیغ رسالت نماید 4- از سؤالات موسی (ع) اینکه بود وَ اجعَل لِی وَزِیراً مِن أَهلِی یار و یاوری برای من قرار بده. 5- هارُون‌َ أَخِی.
6- آن کسی را که وزیر و یاور من قرار میدهی هارون برادر من باشد.
در حدیثی که متّفق علیه بین شیعه و سنّی است اینست که حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود
( یا علی انت منّی بمنزلة هارون من موسی الّا انّه لا نبی‌ّ بعدی).
ای علی تو نسبت بمن بمنزله هارونی نسبت بموسی مگر اینکه بعد از من

صفحه : 170
پیمبری نیست و نبوّت منقطع میگردد.
و اینکه حدیث یکی از ادلّه‌ای است که دلالت واضح دارد بر خلافت علی (ع) بعد از رسول صلی اللّه علیه و آله و سلّم زیرا که هارون در زمان موسی (ع) هم وزیر و هم خلیفه موسی علیه السّلام بود در آنجا که میگوید (اخلُفنِی فِی قَومِی) خلیفه او بود و در آنجا که میگوید (وَزِیراً مِن أَهلِی) در ایّام حیات موسی وزیر او بود و اگر پس از فوت حضرت موسی زنده بود البته خلیفه او میگردید.
و در اینکه حدیث حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله و سلّم به (الّای) استثنائیه تمام مناسبی که هارون نسبت بموسی داشته در باره حضرت علی (ع) اثبات میگرداند مگر مرتبه نبوّت را که در حکمت الهی مقرر گردیده که بایستی پس از (نبی‌ّ خاتم) نبوت منقطع گردد و دین اسلام تا قیامت بین مردم ابراز فعالیت نماید.
7- اشدُد بِه‌ِ أَزرِی پشت من را باو محکم گردان.
8- وَ أَشرِکه‌ُ فِی أَمرِی و آن هارون را در امر و کار من که ارشاد فرعون و تبلیغ رسالت باشد شریک گردان.
9 و 10 و 11- (کَی نُسَبِّحَک‌َ کَثِیراً الخ) شاید غرض موسی (ع) چنین بوده که هر گاه در کارم کمک داشته باشم مجالی برای ذکر تو و تسبیح و ستایش تو پیدا مینمائیم.
وَ لَقَد مَنَنّا عَلَیک‌َ مَرَّةً أُخری پس از مبعوث گردیدن موسی (ع) برسالت خدای متعال نعمتهای بزرگ را که انعام بر موسی (ع) فرموده باو تذکر میدهد.
إِذ أَوحَینا إِلی أُمِّک‌َ ما یُوحی، أَن‌ِ اقذِفِیه‌ِ فِی التّابُوت‌ِ فَاقذِفِیه‌ِ فِی الیَم‌ِّ

(سخنان مفسرین در چگونگی وحی بمادر موسی (ع)

1- الهام و القاء در قلب مادر موسی شد که او را در صندوقی بگذارد و سر صندوق را ببندد و در رود نیل بیندازد.
2- مادر موسی در خواب دید که چنین کند و مطابق خوابش عمل نمود. (جبائی)

صفحه : 171
فَلیُلقِه‌ِ الیَم‌ُّ بِالسّاحِل‌ِ یَأخُذه‌ُ عَدُوٌّ لِی وَ عَدُوٌّ لَه‌ُ (الی قوله تعالی) عَلی قَدَرٍ یا مُوسی چون در قرآن مجید در آیات بسیاری داستان حضرت موسی و فرعون را تذکر داده و در اینجا در ترجمه لفظی بیان الفاظ و چگونگی بدست آمدن صندوق و بفرعون رسیدن و محبتی که از موسی بدل فرعون جای گرفت و ترتیب شیر و غذای او و اینکه بوسیله خواهرش او را بسوی مادرش برگردانیدیم تا اینکه چشم مادرش روشن گردد و محزون نباشد و اینکه پس از آن موسی (ع) از قبطیان کسی را کشت و فرعونیان قصد کشتن او را کردند و خداوند او را نجات داد و از مصر فرار نمود و چند سال در مدین اجیر شعیب (ع) گردید و با دختر شعیب ازدواج نمود تا آنجا که فرموده ثُم‌َّ جِئت‌َ عَلی قَدَرٍ یا مُوسی، وَ اصطَنَعتُک‌َ لِنَفسِی ای موسی اینکه قدر بتو انعام و اکرام نمودم تا اینکه لایق مقام رسالت گردیدی«1» و تو را برای پیمبری خودم انتخاب نموده و برگزیدم چون تمام اینها واضح است اینکه بود که از توضیح و تفسیر آیات خودداری نمودیم.
-----------------------------------
(1) شبان وادی ایمن گهی رسد بمراد || که هشت سال بجان خدمت شعیب کند

صفحه : 172

[سوره طه (20): آیات 42 تا 60]

اشاره

اذهَب أَنت‌َ وَ أَخُوک‌َ بِآیاتِی وَ لا تَنِیا فِی ذِکرِی (42) اذهَبا إِلی فِرعَون‌َ إِنَّه‌ُ طَغی (43) فَقُولا لَه‌ُ قَولاً لَیِّناً لَعَلَّه‌ُ یَتَذَکَّرُ أَو یَخشی (44) قالا رَبَّنا إِنَّنا نَخاف‌ُ أَن یَفرُطَ عَلَینا أَو أَن یَطغی (45) قال‌َ لا تَخافا إِنَّنِی مَعَکُما أَسمَع‌ُ وَ أَری (46)
فَأتِیاه‌ُ فَقُولا إِنّا رَسُولا رَبِّک‌َ فَأَرسِل مَعَنا بَنِی إِسرائِیل‌َ وَ لا تُعَذِّبهُم قَد جِئناک‌َ بِآیَةٍ مِن رَبِّک‌َ وَ السَّلام‌ُ عَلی مَن‌ِ اتَّبَع‌َ الهُدی (47) إِنّا قَد أُوحِی‌َ إِلَینا أَن‌َّ العَذاب‌َ عَلی مَن کَذَّب‌َ وَ تَوَلّی (48) قال‌َ فَمَن رَبُّکُما یا مُوسی (49) قال‌َ رَبُّنَا الَّذِی أَعطی کُل‌َّ شَی‌ءٍ خَلقَه‌ُ ثُم‌َّ هَدی (50) قال‌َ فَما بال‌ُ القُرُون‌ِ الأُولی (51)
قال‌َ عِلمُها عِندَ رَبِّی فِی کِتاب‌ٍ لا یَضِل‌ُّ رَبِّی وَ لا یَنسی (52) الَّذِی جَعَل‌َ لَکُم‌ُ الأَرض‌َ مَهداً وَ سَلَک‌َ لَکُم فِیها سُبُلاً وَ أَنزَل‌َ مِن‌َ السَّماءِ ماءً فَأَخرَجنا بِه‌ِ أَزواجاً مِن نَبات‌ٍ شَتّی (53) کُلُوا وَ ارعَوا أَنعامَکُم إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَآیات‌ٍ لِأُولِی النُّهی (54) مِنها خَلَقناکُم وَ فِیها نُعِیدُکُم وَ مِنها نُخرِجُکُم تارَةً أُخری (55) وَ لَقَد أَرَیناه‌ُ آیاتِنا کُلَّها فَکَذَّب‌َ وَ أَبی (56)
قال‌َ أَ جِئتَنا لِتُخرِجَنا مِن أَرضِنا بِسِحرِک‌َ یا مُوسی (57) فَلَنَأتِیَنَّک‌َ بِسِحرٍ مِثلِه‌ِ فَاجعَل بَینَنا وَ بَینَک‌َ مَوعِداً لا نُخلِفُه‌ُ نَحن‌ُ وَ لا أَنت‌َ مَکاناً سُوی‌ً (58) قال‌َ مَوعِدُکُم یَوم‌ُ الزِّینَةِ وَ أَن یُحشَرَ النّاس‌ُ ضُحًی (59) فَتَوَلّی فِرعَون‌ُ فَجَمَع‌َ کَیدَه‌ُ ثُم‌َّ أَتی (60)

صفحه : 173

(ترجمه)

(خطاب شد بموسی) که تو با برادرت با معجزاتی که داده‌ام بروید و در ذکر من سستی نکنید (42)
دو نفری بروید بسوی فرعون همانا که او طغیان نموده است (43)
و با کمال آرامی و نرمی با وی سخن بگوئید شاید او متذکر گردد یا بترسد (44)
موسی و هارون گفتند پروردگار ما حقیقة ما میترسیم که فرعون بر ما بعقوبت پیشی گیرد یا زیاده‌روی کند در عقوبت ما و نگذارد حرف بزنیم یا معجزه‌ای ارائه دهیم (45)
خدای تعالی گفت شما نترسید من با شما میباشم میشنوم و می‌بینم (46)
هر دو نزد فرعون بروید و بگوئید که ما هر دو رسول پروردگار توایم و بنی اسرائیل را با ما بفرست و آنها را شکنجه مکن حقیقة ما از جانب پروردگار تو با معجزه‌هایی آمده‌ایم و سلام و درود بر کسی باد که تابع هدایت گردیده (47)
همانا محققا بر ما وحی گردیده شده که عذاب بر کسی است که تکذیب کرد و اعراض نمود (48)
فرعون گفت کی است پروردگار شما ای موسی (49)
موسی (ع) گفت پروردگار ما آن کسی است که بهمه موجودات وجود بخشیده پس از آن راه نموده او را بچگونگی انتفاع از زندگانی (50)
فرعون گفت چگونه است حال مردمان پیشینیان (51)
موسی گفت علم آن نزد پروردگار من در کتاب ثبت است و پروردگار من نه خطاء میکند و نه فراموش مینماید (52)
(خدای من) آن کسی است که زمین را برای شما گهواره و آرامگاه قرار داده و برای شما در آن راههایی پدید آورده و از آسمان باران را نازل گردانیده و از آن رویانیده جفتهایی از انواع نباتات مختلف (53)
بخورید و چهارپایان خود را بچرانید بدرستی که در اینها آیاتی است برای خردمندان (54)
از زمین شما را آفریدیم و بزمین عود میدهیم و دفعه دیگر شما را از زمین بیرون میآوریم (55)
و هر آینه حقیقة تمام آیات خود را که بموسی داده بودیم نمایانیدیم

صفحه : 174
و او تکذیب کرد و امتناع نمود (56)
فرعون گفت ای موسی آمده‌ای که بسحر خود ما را از زمین خودمان بیرون کنی (57)
ما در مقابل سحر تو سحری خواهیم آورد و قرار بده بین ما و بین خودت یک موعدی معیّن که نه ما و نه تو هیچکدام تخلّف نکنیم و در زمین جای مسطحی برای سحر مهیّا کردیم (85)
موسی گفت وعده‌گاه شما روز زینت باشد و مردم همه هنگام چاشت در آن موعد بیرون آیند (59)
آن گاه فرعون از موسی رو گردانید و کید و مکر خود را جمع نمود سپس (در آن روز موعد) با ساحران بوعده‌گاه آمد (60).

صفحه : 175

توضیح آیات‌

اشاره

اذهَب أَنت‌َ وَ أَخُوک‌َ بِآیاتِی وَ لا تَنِیا فِی ذِکرِی پس از تذکر دادن بموسی (ع) بنعمتها و الطاف خداوندی خود او را مأمور میگرداند که خودت با برادرت هارون با معجزه‌هایی که شاهد صدق رسالت و پیمبری تو باشد بروید بسوی فرعون و در تبلیغ رسالت و یاد من سستی نکنید و بقدری که ممکن است در هدایت و ارشاد وی جدّ و جهد بنمائید.
اذهَبا إِلی فِرعَون‌َ إِنَّه‌ُ طَغی، فَقُولا لَه‌ُ قَولًا لَیِّناً لَعَلَّه‌ُ یَتَذَکَّرُ أَو یَخشی دو نفری بسوی فرعون بروید زیرا که او طغیان و سرکشی نموده و با او بکلام نرم و لیّن سخن بگوئید، شاید اشاره به اینکه است که هر قدر او شما را تهدید کند شما از جای در نروید و نترسید شاید او متذکر گردد یا بترسد.
(لعل‌ّ) برای ترجی است و در جایی که در آن امید باشد میآورند.

(سؤال)

‌در صورتی که خدای تعالی میدانست که فرعون ایمان نخواهد آورد امیدواری چه معنی دارد.

(پاسخ)

1- بروید با کلام نرم با او سخن گوئید بامیدواری شما که شاید او ایمان آورد 2- با نرمی و سخن نیکو با او تکلم نمائید و معامله کنید معامله کسی که امیدوار باشد سخن او تأثیر کند. (ابو الفتوح) 3- بخوانید او را بامید و طمع نه بر ناامیدی از رستگاری وی تا اینکه تو و هارون از اینکه راه مأموریت و عبودیت خود را انجام داده باشید و نیز اینکه طریق برای تبلیغ و ارشاد بحق نزدیک‌تر است. (مجمع البیان) و از بعض مفسرین است که مقصود از قول (لیّن) اینست که به فرعون بگوئید آیا میل داری تزکیه شوی و قلب تو پاک گردد و تو را بسوی پروردگارت

صفحه : 176
هدایت نمائیم تا اینکه خوف او در دلت جای گیرد. (مقاتل) و بقول دیگر موسی (ع) نزد فرعون آمد و باو گفت بپروردگار عالمیان ایمان و اسلام آور تا اینکه برای تو جوانی باشد بطوری که پیر نشوی و نیز برای تو مملکتی باشد که از تو گرفته نشود تا وقتی که بمیری و تا حیات داری لذت طعام و شراب و جماع برای تو باقی باشد و وقتی مردی در بهشت داخل گردی فرعون از گفتار موسی تعجب نمود و مایل بایمان شد و لکن چون بدون مشورت با هامان که وزیر او بود رأی نمیداد و آن وقت هامان حاضر نبود وقتی که آمد بهامان سخنان موسی را گفت و اظهار نمود که میخواهم دعوت موسی را قبول کنم هامان بوی گفت گمان میکردم که تو عاقل و دارای رأی متین هستی تو ربّی و خدایی میخواهی بنده و مطیع گردی و فرعون را از اینکه رأی برگردانید.
(مجمع البیان) قالا رَبَّنا إِنَّنا نَخاف‌ُ أَن یَفرُطَ عَلَینا أَو أَن یَطغی موسی و هارون پس از آنکه مأمور گردیدند بروند و فرعون را با کلام نرم هدایت نمایند آنها اظهار خوف و ترس نمودند و گفتند ای پروردگار ما فرعون پادشاه ظالم طاغی است میترسیم بمجرد دعوت بر ما پیشی گیرد و در ایذاء و اذیّت بما اسراف نماید یا اینکه طغیان و سرکشی نماید و رسالت ما بانجام نرسد و بما مجال اظهار معجزه ندهد شاید مقصود آنها چنین بوده که قبل از اینکه ما باظهار معجزه بر او اتمام حجت نمائیم ما را بقتل برساند.
قال‌َ لا تَخافا إِنَّنِی مَعَکُما أَسمَع‌ُ وَ أَری در پاسخ اظهار خوف و ترس موسی و هارون از طغیان و تعدّی فرعون برای اطمینان خاطر آنها و اینکه نظر لطف پروردگار با شما است فرمود خدا مکالمه شما با فرعون را میشنود و کوشش شما را می‌بیند و شما را یاری مینماید.
متذکر گردانیدن موسی و هارون را که من با شما میباشم و می‌بینم و میشنوم در صورتی که البته آنها علم یقینی داشتند که او سبحانه و تعالی علمش بهمه چیز

صفحه : 177
احاطه دارد و سمیع و بصیر است قوله تعالی هُوَ مَعَکُم أَین‌َ ما کُنتُم شاید مقصود چنین بوده که آنها مطمئن گردند که اراده خدا بر غلبه و فیروزی آنها تعلّق گرفته چنانچه خود اینکه داستان رفتن موسی و هارون دو نفر بصورت راعی و چوپان نزد چنان سلطان مقتدری که بنی اسرائیلیان را ببندگی گرفته و دعوی خدایی میکرد و باضافه جنایتی که قبلا موسی در مملکت فرعون کرده بود و حکم اعدام او را صادر نموده و نیز حق‌ّ تربیت او را نگاه نداشته و چند سال از مملکت او فرار کرده با اینکه حال اذن بورود او بدهد و با او سخن گوید و سؤال و جواب بین آنها مطرح گردد اینکه خود یک امر خارق العاده‌ای بشمار میآید و ظاهرا موسی و هارون از کشته شدنشان نمیترسیدند بلکه از طغیان و سرکشی فرعون میترسیدند و گمان میکردند بمجرد اینکه فرعون بفهمد که آنها چه مقصدی در نظر دارند آنها را حبس کند یا اعدام نماید اینکه بود که خداوند خبر میدهد که چنین نیست که شما گمان کرده‌اید من با شما هستم و شما را یاری میکنم.
فَأتِیاه‌ُ فَقُولا إِنّا رَسُولا رَبِّک‌َ فَأَرسِل مَعَنا بَنِی إِسرائِیل‌َ وَ لا تُعَذِّبهُم قَد جِئناک‌َ بِآیَةٍ مِن رَبِّک‌َ تأکید برای آیه بالا و دستور به اینکه بایستی وقتی که نزد فرعون رفتید با اطمینان خاطر که من با شما میباشم و مراقب حال و گفتار شما هستم اول رسالت خود را بوی تذکر دهید و بگوئید ما دو فرستاده و رسولی میباشیم از جانب پروردگار تو شاید متذکر گردد یا بترسد و سپس بگوئید بنی اسرائیلیان را با ما بفرست و بآنان عذاب و شکنجه مکن و ما از جانب پروردگار تو آمده‌ایم با معجزاتی که شاهد صدق گفتار ما باشد.
وَ السَّلام‌ُ عَلی مَن‌ِ اتَّبَع‌َ الهُدی سلام در اینجا بمعنی تحیّت نیست بلکه مقصود اینکه است که سلامتی بر کسی است که تابع هدایت گردید. (مجمع البیان) إِنّا قَد أُوحِی‌َ إِلَینا أَن‌َّ العَذاب‌َ عَلی مَن کَذَّب‌َ وَ تَوَلّی و نیز وی را تهدید بعذاب کنید و بگوئید بما وحی رسیده که کسی که تکذیب

صفحه : 178
کرد و از کلام حق تعالی اعراض نمود مبتلا بشکنجه و عذاب خواهد گردید.
قال‌َ فَمَن رَبُّکُما یا مُوسی پس از آنکه موسی تبلیغ رسالت نمود فرعون در مقام پرسش برآمد و به (من) موصوله که در مورد پرسش از چگونگی شخص میآورند سؤال میکند که پروردگار شما کیست که شما فرستاده او میباشید یعنی پروردگار شما چه کسی است و چگونه است او را بمن بشناسانید و چون شناسایی ذات حق تعالی بدلیل (لمّی) که از علّت و سبب پی بمعلول و مسبّب می‌برند برای ذاتی که ما فوق ندارد و ما فوق همه چیزها است تصوّر ندارد چنانچه در جای دیگر مشروحا بیان شده اینکه است که حضرت موسی بدلیل (انّی) که از اثر پی بمؤثّر بردن است در پاسخ سؤال فرعون فرموده:
قال‌َ رَبُّنَا الَّذِی أَعطی کُل‌َّ شَی‌ءٍ خَلقَه‌ُ ثُم‌َّ هَدی چنانچه تفسیر شده هدایت ارائه و نشان دادن راهی است که شخص را بمطلوب خود برساند.
اشاره به اینکه پروردگار ما آن کسی است که آنچه را که آفریده خلقت او را تام‌ّ و تمام گردانیده یعنی در نظام عالم آنچه لازمه حیات و امور زندگانی هر موجودی است باحسن وجه باو اعطاء نموده و در خلقت چیزی را ناقص نگذارده و نیز راه رسیدن سعادت اخروی را بوی آزموده.

(سخنان مفسرین در توجیه آیه)

1- أَعطی کُل‌َّ شَی‌ءٍ خَلقَه‌ُ صورت هر چیزی را آفریده و اندازه‌گیری نموده (ثُم‌َّ هَدی) و پس از خلقت وی را بآنچه تأمین معاش او است از خوردنی و آشامیدنی و نکاح و غیر اینها راه‌نمایی نموده. (مجاهد و عطیّه و مقاتل) 2- هر چیزی را عطاء نموده مثل او یعنی جفت او را مثل او و از جنس او قرار داده پس از آن بوی راه رسیدن بوی را آزموده. (إبن عباس و سدی) 3- هر چیزی را که آفریده بوی هر نعمتی را از آنچه محتاجند بخورند و بیاشامند

صفحه : 179
و از آن انتفاع ببرند عطاء نموده و نیز آنها را هدایت نموده بامور دین تا اینکه باین واسطه بنعمتهای اخروی برسند. (جبائی) (مجمع البیان) قال‌َ فَما بال‌ُ القُرُون‌ِ الأُولی، قال‌َ عِلمُها عِندَ رَبِّی فِی کِتاب‌ٍ لا یَضِل‌ُّ رَبِّی وَ لا یَنسی مفسّرین گفته‌اند پس از آنکه موسی (ع) برای تهدید و انذار فرعون گفت بر شما میترسم که مثل جماعت نوح و عاد و ثمود مبتلا بعذاب گردید فرعون گفت حال امّتان گذشته چگونه است و در چه حالی میباشند موسی گفت عِلمُها عِندَ رَبِّی فِی کِتاب‌ٍ علم آن نزد خدا است و در کتاب که شاید مقصود لوح محفوظ باشد یا کتاب تکوینی و دفتر آفرینش ثبت است و آن کتابی است که پروردگار من در آن خطاء نکند و سهو و فراموشی عارض او نشود و علم او بجمیع موجودات احاطه نموده و هر چیزی بر آنچه در علم ازلی او مقرّر گردیده ثابت و پایدار خواهد بود.
الَّذِی جَعَل‌َ لَکُم‌ُ الأَرض‌َ مَهداً وَ سَلَک‌َ لَکُم فِیها سُبُلًا وَ أَنزَل‌َ مِن‌َ السَّماءِ ماءً فَأَخرَجنا بِه‌ِ أَزواجاً مِن نَبات‌ٍ شَتّی، کُلُوا وَ ارعَوا أَنعامَکُم موسی برای هدایت فرعون آثار قدرت و تفضّلاتی که خداوند در باره بشر نموده تذکر داد و گفت پروردگار من آن کسی است که زمین را گهواره قرار داده و در آن راههایی باز نموده و از آن آب باران نازل گردانیده و از زمین نباتات و گیاههای جفت جفت بیرون آورده که بخورید و چهارپایانتان را بچرانید و در اینها آیات و نشانه‌هایی است برای کسانی که صاحب عقل وادار کند.
إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَآیات‌ٍ لِأُولِی النُّهی (النّهی) جمع (نهیة) است مثل (غرفة) و (غرف) و عقل را (نهیة) نامیده‌اند بجهت اینکه باز میدارد عقل عاقل را از ارتکاب قبائح، راغب گفته (النّهیة) العقل الناهی عن القبائح جمعها (نهی) قال إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَآیات‌ٍ لِأُولِی النُّهی.
مِنها خَلَقناکُم وَ فِیها نُعِیدُکُم وَ مِنها نُخرِجُکُم تارَةً أُخری از جمله تفضّلاتی که خداوند بانسان کرامت نموده و موسی (ع) فرعون را

صفحه : 180
بآن متذکر میگرداند اینکه است که در مقام معرفی خود گوید شما را یعنی پدر شما آدم (ع) را یا افراد بشر را نظر به اینکه عنصر غالب انسان خاک است از خاک آفریدیم و شما را ثانیا در زمین عود میدهیم یعنی وقتی مردید بازگشت بزمین میکنید و نیز بار دیگر در قیامت از زمین شما را بیرون میآوریم.
بجهاتی ظاهر میگردد که انسان از خاک آفریده شده:
1- آدم و حوّا که پدر و مادر تمام افراد بشرند از خاک آفریده شده‌اند وقتی اصل اولی انسان از خاک باشد آنچه از آن زایش نموده همه منسوب بخاک میشوند 2- واضح و هویدا است که انسان از منی آفریده شده، قوله تعالی در سوره الطارق آیه 5 فَلیَنظُرِ الإِنسان‌ُ مِم‌َّ خُلِق‌َ تا آخر انسان را معرفی نموده که از ماء جهنده آفریده شده و ماء جهنده منی است و منی جوهر خون است و خون جوهر غذاها است و جزء غالب غذاء خاک است خواه گیاه و حبوبات باشد یا حیوانات که از خاک تعبیه شده‌اند.
3- در بعضی از اخبار رسیده که هر نطفه‌ای که مقدر شده اولاد شود ملکی مأمور میگردد از قبر وی قبضه خاکی داخل نطفه او کند.
(وَ فِیها نُعِیدُکُم) شما افراد بشر را از خاک آفریدیم و بحکم اینکه (کل‌ّ شیئی یرجع الی اصله) ثانیا شما را بسوی خاک عود میدهیم تا برگردید بحالت اول یعنی خاک گردید.
وَ مِنها نُخرِجُکُم تارَةً أُخری و مرتبه دیگر شما را از خاک بیرون میآوریم برای ورودتان بنشأه دیگر تا اینکه جوهر و لب‌ّ حقیقت انسانیت که بدست قدرت در کمون شما نهاده بغایت و فایده‌ای که برای آن آفریده شده و مربّی ازلی آن را پرورش داده و با خاک آمیزش گردانیده بمنتهای کمال لایق بخود برسد و پاداش اعمال و افعال خود را معاینه نماید.
در اینکه آیات دو چیز را بانسان تذکر میدهد: یکی در جواب فرعون که

صفحه : 181
گفته (فَمَن رَبُّکُما) خدای تعالی خود را باین آثار معرّفی مینماید.
و دیگر تفضلاتی که در باره انسان نموده باو یاد آوری میکند که از جمله آنها اینکه است که زمین را مهد و گهواره قرار داده‌ایم که انسان در آن آسایش نماید و اینکه آیه تأیید مینماید آنچه را که در کشفیات جدید ثابت نموده‌اند که زمین علی الدوام بدور خود میچرخد بخلاف اهل هیئت قدیم که عقیده داشتند که خورشید و آسمانها شب و روز در زمین می‌چرخند و زمین ثابت و بی‌حرکت است، و اینکه زمین را در آیه تشبیه مینماید بگهواره که برای آسایش طفل حرکت میکند تطبیق میگردد با همین کشفیات جدید زیرا که همین طوری که گهواره رفت و آمد میکند گویند حالت زمین هم چنین است.
وَ لَقَد أَرَیناه‌ُ آیاتِنا کُلَّها فَکَذَّب‌َ وَ أَبی کل‌ّ آیات و معجزاتی که بفرعون نمایش داده شده آن آیات نه‌گانه است که در سوره بنی اسرائیل آیه 103 فرموده وَ لَقَد آتَینا مُوسی تِسع‌َ آیات‌ٍ بَیِّنات‌ٍ که از جمله آنها عصا و ید بیضاء بوده که در اول دعوت بوی ارائه داد و فرعون اینکه معجزات ظاهره را تکذیب کرد و اباء نمود.
قال‌َ أَ جِئتَنا لِتُخرِجَنا مِن أَرضِنا بِسِحرِک‌َ یا مُوسی، فَلَنَأتِیَنَّک‌َ بِسِحرٍ مِثلِه‌ِ فَاجعَل بَینَنا وَ بَینَک‌َ مَوعِداً لا نُخلِفُه‌ُ نَحن‌ُ وَ لا أَنت‌َ مَکاناً سُوی فرعون معجزه موسی را حمل بر سحر نمود و چون در آن زمان علم سحر خیلی شیوع داشت و چنانچه گفته‌اند سحره بسیار بودند و بسحر کارهای عجیب و غریب مینمودند و شاید یکی از حکمت اینکه معجزه موسی علیه السّلام را در اول وهله تبدیل نمودن عصا را باژدها مقرّر گردانید چنین بوده که اهل خبره باشند و معجزه را از سحر تمیز دهند و پس از تفحص از معجزات باقی انبیاء معلوم میشود که معجزه هر پیمبری از سنخ هنر اهل آن زمان ظاهر میگشته.
مثلا زمان حضرت عیسی علیه السّلام اطباء حاذق بودند مثل افلاطون و غیر آن که امراض صعب العلاج را مداوا مینمودند اینکه بود که معجزه او مرده زنده کردن

صفحه : 182
و کور را بینا کردن بود که ما فوق عمل آنها باشد و نیز در عصر نبی خاتم صلی اللّه علیه و آله و سلّم ادبیات در میان اهل مکه و اعراب شایع بوده اینست که معجزه آن حضرت را قرآن قرار داد که ما فوق تمام آنها بشمار میرفت تا اینکه اهل فصاحت و بلاغت بدانند که قرآن کلام بشر نیست از قبیل وحی است و حجت بر مردم تمام شود.
خلاصه پس از اینکه موسی دعوت خود را با معجزه ظاهر گردانید فرعون شاید از روی سیاست خواست بمردم برساند که عمل موسی سحر است و میخواهد شما را از زمین خودتان خارج گرداند تا اینکه مردم باو بدبین گردند و ایمان نیاورند و بموسی اظهار نمود که ما نیز سحری میآوریم مثل سحر تو تا اینکه سحر تو و حجت تو را باطل گردانیم و وقتی و میعادگاهی در مکان مستوی قرار دهیم که نه تو و نه ما هیچکدام تخلّف نکنیم.
قال‌َ مَوعِدُکُم یَوم‌ُ الزِّینَةِ وَ أَن یُحشَرَ النّاس‌ُ ضُحًی (یوم الزینة) شاید روز عیدی بوده که در آن روز مردم تعطیل عمومی داشتند موسی در پاسخ فرعون که گفت وعده‌گاهی تعیین نما که سحر تو ظاهر گردد موسی (ع) روزی را معین میکند که مردم بیکار باشند و پیش از ظهر همگی در آن میعادگاه حاضر گردند و همه مشاهده نمایند و معجزه و سحر را از هم تمیز دهند فَتَوَلّی فِرعَون‌ُ فَجَمَع‌َ کَیدَه‌ُ ثُم‌َّ أَتی از آیه چنین استفاده میشود که فرعون برای باطل گردانیدن معجزه موسی همت میگمارید که ساحرین زبردست را پیدا نماید و آنان در عمل سحر کمال کوشش را مبذول گردانند و معجزه عصا را باطل نمایند اینکه است که فرموده برگشت بخلوت و مکر و کید خود را جمع نمود تا وقتی که موعد مبارزه سحره با موسی (ع) رسید.

صفحه : 183

[سوره طه (20): آیات 61 تا 73]

اشاره

قال‌َ لَهُم مُوسی وَیلَکُم لا تَفتَرُوا عَلَی اللّه‌ِ کَذِباً فَیُسحِتَکُم بِعَذاب‌ٍ وَ قَد خاب‌َ مَن‌ِ افتَری (61) فَتَنازَعُوا أَمرَهُم بَینَهُم وَ أَسَرُّوا النَّجوی (62) قالُوا إِن هذان‌ِ لَساحِران‌ِ یُرِیدان‌ِ أَن یُخرِجاکُم مِن أَرضِکُم بِسِحرِهِما وَ یَذهَبا بِطَرِیقَتِکُم‌ُ المُثلی (63) فَأَجمِعُوا کَیدَکُم ثُم‌َّ ائتُوا صَفًّا وَ قَد أَفلَح‌َ الیَوم‌َ مَن‌ِ استَعلی (64) قالُوا یا مُوسی إِمّا أَن تُلقِی‌َ وَ إِمّا أَن نَکُون‌َ أَوَّل‌َ مَن أَلقی (65)
قال‌َ بَل أَلقُوا فَإِذا حِبالُهُم وَ عِصِیُّهُم یُخَیَّل‌ُ إِلَیه‌ِ مِن سِحرِهِم أَنَّها تَسعی (66) فَأَوجَس‌َ فِی نَفسِه‌ِ خِیفَةً مُوسی (67) قُلنا لا تَخَف إِنَّک‌َ أَنت‌َ الأَعلی (68) وَ أَلق‌ِ ما فِی یَمِینِک‌َ تَلقَف ما صَنَعُوا إِنَّما صَنَعُوا کَیدُ ساحِرٍ وَ لا یُفلِح‌ُ السّاحِرُ حَیث‌ُ أَتی (69) فَأُلقِی‌َ السَّحَرَةُ سُجَّداً قالُوا آمَنّا بِرَب‌ِّ هارُون‌َ وَ مُوسی (70)
قال‌َ آمَنتُم لَه‌ُ قَبل‌َ أَن آذَن‌َ لَکُم إِنَّه‌ُ لَکَبِیرُکُم‌ُ الَّذِی عَلَّمَکُم‌ُ السِّحرَ فَلَأُقَطِّعَن‌َّ أَیدِیَکُم وَ أَرجُلَکُم مِن خِلاف‌ٍ وَ لَأُصَلِّبَنَّکُم فِی جُذُوع‌ِ النَّخل‌ِ وَ لَتَعلَمُن‌َّ أَیُّنا أَشَدُّ عَذاباً وَ أَبقی (71) قالُوا لَن نُؤثِرَک‌َ عَلی ما جاءَنا مِن‌َ البَیِّنات‌ِ وَ الَّذِی فَطَرَنا فَاقض‌ِ ما أَنت‌َ قاض‌ٍ إِنَّما تَقضِی هذِه‌ِ الحَیاةَ الدُّنیا (72) إِنّا آمَنّا بِرَبِّنا لِیَغفِرَ لَنا خَطایانا وَ ما أَکرَهتَنا عَلَیه‌ِ مِن‌َ السِّحرِ وَ اللّه‌ُ خَیرٌ وَ أَبقی (73)

صفحه : 184

(ترجمه)

موسی بساحرها گفت وای بر شما بر خدا دروغ نبندید و افتراء نزنید (61) که بنیاد شما بر باد رود و حقیقة ناامید گردید کسی که بر خدا افتراء بست (62)
و کار ساحرها بنزاع و گفتگو انجامید و مخفیانه راز خود را با هم میگفتند (63)
ساحرها یا فرعونیان گفتند اینها دو نفر ساحرند که میخواهند بسحرشان شما را از زمینتان بیرون کنند و آئین شما که بهتر و فاضلتر است براندازند (64)
پس تدبیر خود را جمع کنید و صف کشیده بیائید و البته امروز رستگار شد کسی که غالب گردید (65)
سحره گفتند ای موسی آیا تو اول می‌افکنی یا آنکه ما نخست کسی باشیم که افکنده است (66)
موسی گفت بلکه شما بیندازید در آن هنگام ریسمانها و چوبهای آنها چنان بموسی وانمود گردید که بسرعت حرکت میکنند (67)
آن وقت موسی در خود ترس یافت (68)
گفتیم (ای موسی) مترس همانا تو بلند مرتبه‌تر و غالب هستی (69)
و بینداز آنچه در دست تو است که می‌بلعد آنچه را که آنها ساخته‌اند جز اینکه نیست که عمل آنها کید ساحری است و ساهر هر جا درآید فیروزی نخواهد یافت (70)
پس (از معجزه موسی) ساحرها بسجده افتادند و گفتند بپروردگار موسی و هارون ایمان آوردیم (71)
فرعون گفت پیش از اینکه من بشما اذن بدهم ایمان آوردید حقیقة او در سحر بزرگ شما است که بشما سحر آموخته هر آینه دستها و پاهای شما را از چپ و راست میبرم و شما را در تنه درخت خرما بدار میکشم و تا بدانید که کدام یک از ما در عذاب نمودن شدیدتر و پاینده‌تریم (72)
ساحرین گفتند هرگز تو را ترجیح ندهیم بر آنچه بر ما از معجزه‌ها ظاهر گردید قسم بآنکسی که ما را آفریده حکم کن آنچه را که تو حکم کننده‌ای زیرا که حیات دنیا میگذرد (73)
حقیقة ما بپروردگار خود ایمان آوردیم تا اینکه لغزشها و آنچه را که از سحر ما را بکراهت وادار نمودی بیامرزد و خدا بهتر و پاینده‌تر است (74).

صفحه : 185

توضیح آیات‌

قال‌َ لَهُم مُوسی وَیلَکُم لا تَفتَرُوا عَلَی اللّه‌ِ کَذِباً، فَیُسحِتَکُم بِعَذاب‌ٍ وَ قَد خاب‌َ مَن‌ِ افتَری (ویل) کلمه وعید و تهدید است و آن دو طور تفسیر شده: بقولی (ویل) بمعنی (وای) در فارسی است، و بقولی چاهی است در ته جهنم بنام (ویل) و ظاهرا مرجع ضمیر (لهم) سحره‌اند چنانچه بسیاری از مفسرین گفته‌اند، نه فرعون و تابعین او بدلیل (فتنازعوا) زیرا که سحره با هم نزاع کردند و با هم در کار سحر نجوی نمودند.
و چون عادت تمام انبیاء چنین بوده که در هر واقعه‌ای اول باطرافیان موعظه و اندرز مینمودند و آنان را در صورت مخالفت بعذاب تهدید مینمودند و در اثر موافقت بپاداش نیکو امیدوار میکردند اینکه بود که اینکه طور که آیه خبر میدهد حضرت موسی (ع) بساحرین خطاب میکند که وای بر شما بر خدا دروغ نبندید که بر شما عذاب فرود میآید و بنیاد شما بر باد میرود و همانا ناامید گردید کسی که بر خدا دروغ بست.
(لا تفتروا) الخ یعنی بر خدا دروغ نبندید و نگوئید معجزه پیمبرش سحر است یا نسبت خدایی بفرعون دهید. و ظاهرا همانطوری که بعضی از مفسرین گفته‌اند نهی موسی بساحرین که بخدا افتراء مبندید نه از جهت سحرشان بوده زیرا که آنها نسبت سحر را بخدا نمیدادند تا اینکه موسی آنها را نهی نماید که بخدا افترا نزنید بلکه از جهت نسبت شریک بخدا دادن و بتها یا فرعون را در نظام خلقت معاون و کمک‌کار او دانستن اثرش چنین میشود که مشرک را عذاب فرا گیرد و بنیادش را براندازد.
به که‌فَتَنازَعُوا أَمرَهُم بَینَهُم وَ أَسَرُّوا النَّجوی (الی قوله) مَن‌ِ استَعلی تنازع و نزاع کشیدن چیزی را گویند از مقر خودش و در اینجا بمعنی اختلاف

صفحه : 186
در آراء است.
خلاصه ساحرین با هم جمع شدند و با هم اختلاف نمودند و بنحوی با هم سخن گفتند که گفتار آنان بسخنان ساحرین نمی‌ماند و چون فرعون دید آنها نجوی میکنند ترسید مبادا موعظه موسی در اینها تأثیر کرده پرسید چه می‌گویید ساحرها از ترس گفتند دو نفر ساحرند و میخواهند شما را از مصر بیرون کنند و طریقه شما که بهتر است از بین برند، یا اینکه شاید چنانچه ظاهرتر مینماید فرعون بساحرین برای تشویق آنها چنین گفته باشد که اینکه دو نفر ساحر میخواهند بطریق و دین بت‌پرستی شما که بهتر است زیان رسانند و چون چنین است شما کوشش نمائید و سحر خودتان را جمع کنید و در روز موعود در همان میعادگاه بیائید در حالی که صف‌زدگان باشید بگمان اینکه اگر آنها باین حالت در میعادگاه حاضر گردند هیبتی در قلب موسی و هارون علیهما السّلام افکنند و باین وسیله غالب گردند دیگر نمیدانست (یَدُ اللّه‌ِ فَوق‌َ أَیدِیهِم) و در آن روز علو مرتبه و مقام نصیب کسی میگردد که غالب شود.
قالُوا یا مُوسی إِمّا أَن تُلقِی‌َ وَ إِمّا أَن نَکُون‌َ أَوَّل‌َ مَن أَلقی پس از آنکه ساحرها با اسباب سحرشان حاضر گردیدند بموسی (ع) خطاب نمودند و گفتند ای موسی آیا تو عصای خود را می‌اندازی یا ما اول کسی باشیم که عمل خود را ظاهر نمائیم.
قال‌َ بَل أَلقُوا فَإِذا حِبالُهُم وَ عِصِیُّهُم یُخَیَّل‌ُ إِلَیه‌ِ مِن سِحرِهِم أَنَّها تَسعی موسی (ع) در پاسخ ساحرها گفت بلکه شما اول بیندازید، اشاره به اینکه عمل شما وقری و قیمتی در نظر من ندارد، و البته موسی (ع) میدانست که چون (جاءَ الحَق‌ُّ وَ زَهَق‌َ الباطِل‌ُ) شاید نظر به اینکه وقتی آنان سحر باطل خود را ظاهر نمودند آن وقت حقانیت دعوی موسی و بطلان سحر ساحرها ببلعیدن عصا هویداتر میگردد زیرا هر ضدّی بضدّش شناخته میشود اینکه بود که گویا موسی بآنها گفت شما اول بیندازید تا اینکه عمل من عمل شما را باطل گرداند و حقانیت من ظاهر گردد

صفحه : 187
و در آیه (فالقوا) حذف شده و در تقدیر است و معنی چنین میشود که وقتی موسی گفت (بل القوا، فالقوا) سحره انداختند. (اذا) مفاجات است ناگاه آن چوبها و ریسمانها چنان بخیال آمدند که حرکت میکنند از اینجا معلوم میشود که فقط کار ساحر تخیّل‌آور است و باقسام و انواع سحر باطل را در خیال حاضرین حق نمودار میکنند و واقعیت و حقیقت ندارد.
فَأَوجَس‌َ فِی نَفسِه‌ِ خِیفَةً مُوسی، قُلنا لا تَخَف إِنَّک‌َ أَنت‌َ الأَعلی از عمل باطل ساحرین خوفی در نفس موسی پدید گردید، و شاید موسی از آن میترسیده که مبادا عوام بین معجزه و سحر فرق نگذارند و گمان کنند که عمل عصا نظیر سحر میباشد و بر مردم حجّت تمام نشود، و ممکن است اشاره بعظمت سحر جادوگران باشد که سحر آنان بظاهر بقدری بزرگ نمودار گردید که حتّی نفس مطمئنّه مثل نفس موسی که توانست تحمّل وحی کند در اینجا خودباخته گردید و ترسید، اینکه بود که فورا بوی وحی میرسد که ای موسی مترس تو بالاتر از آنی که نفس و طبیعت تو بر روح قدسی الهیت غالب گردد.
وَ أَلق‌ِ ما فِی یَمِینِک‌َ تَلقَف ما صَنَعُوا إِنَّما صَنَعُوا کَیدُ ساحِرٍ وَ لا یُفلِح‌ُ السّاحِرُ حَیث‌ُ أَتی پس از آنکه بطریق وحی موسی را مطمئن میگرداند امر میکند که ای موسی (ع) آنچه در دست راست تو است بینداز یعنی اینکه قطعه چوبی که بدست داری بینداز.
شاید اشاره باین باشد که عصا را بینداز و عظمت الهی را بنگر که چگونه اینکه قطعه چوب بی‌مقدار تمام کید و صنعت ساحرین را می‌بلعد و همه را فانی میگرداند که دیگر هیچ اثری از سحر ساحرین باقی نمیگذارد و چون عمل ساحر فقط تخیّل‌آور است حقیقت و واقعیت ندارد اینکه است که بطور اطلاق فرموده ساحر هیچوقت مظفّر و رستگار نخواهد گردید.
آری همیشه حق و اهل حق فیروزمند و جاویدند چون بمصداق آیه شریفه

صفحه : 188
جاءَ الحَق‌ُّ وَ زَهَق‌َ الباطِل‌ُ إِن‌َّ الباطِل‌َ کان‌َ زَهُوقاً سوره بنی اسرائیل آیه 83، حق و حقیقت مثال نور ماند و باطل مثال ظلمت وقتی نور آمد ظلمت فانی میگردد چنانچه داستان عصای موسی (ع) و اسباب سحر ساحرین اینکه مطلب را خوب نشان میدهد که وقتی موسی عصا را انداخت عصا اژدهایی گردید و آن سحر عظیمی که حتی موسی (ع) با آن نفس مطمئنه‌ای که داشت ترسید یک دفعه اسباب و آلات آنان را فرو برد که دیگر نه اسبابی ماند و نه اثری از سحر.
خلاصه چنانچه مفسّرین گفته‌اند چون حضرت موسی عصا را بامر حق تعالی انداخت بقدرت مبدء متعال اژدهایی گردید و دهان باز کرد و رو بسحره آورد و در همان ساعت تمام آن آلات و اسباب سحر را که چهار صد خروار چوب و ریسمان بود فرو برد و دیگر اثری از آنها پدیدار نگردید و از بلعیدن آنها بر عصا چیزی افزوده نشد و مردم از ترس رو بگریز نهادند موسی دست برد و عصا را گرفت بصورت اول عصا گردید آن وقت چون ساحرین اهل خبره بودند و تمام انواع و اقسام سحر را میدانستند یقین پیدا نمودند که آن از آیات الهی و معجزه است فَأُلقِی‌َ السَّحَرَةُ سُجَّداً قالُوا آمَنّا بِرَب‌ِّ هارُون‌َ وَ مُوسی وقتی ساحرها چنین دیدند برو افتادند در حالی که از روی دانستگی و یقین خدا را سجده نمودند و گناه خود را اظهار گردانیدند و گفتند ما بپروردگار هارون و موسی ایمان آوردیم.
قال‌َ آمَنتُم لَه‌ُ قَبل‌َ أَن آذَن‌َ لَکُم گویند جمله (آمنتم) دو وجه قرائت شده: إبن کثیر و حفص و ورش (امنتم) بلفظ خبر قرائت کرده‌اند و کوفیان (آمنتم) بطور استفهام خوانده‌اند یعنی بدون دستور من ایمان آوردید.
إِنَّه‌ُ لَکَبِیرُکُم‌ُ الَّذِی عَلَّمَکُم‌ُ السِّحرَ، الی آخر آیه فرعون خواست امر را بر حاضرین مشتبه گرداند که کار موسی نیز سحر است منتهی سحر او ما فوق سحر اینکه ساحرین است اینکه بود که گفت موسی (ع)

صفحه : 189
رئیس شما است در سحر یا استاد و معلم شما است و ساحرین را تهدید میکند که شما را بر اینکه عمل مجازات میکنم و دست و پای شما را بر خلاف یکدیگر میبرم باین طور که دست راست و پای چپ شما را میبرم و شما را در تنه درخت خرما مصلوب میگردانم تا اینکه بدانید که کدام یک از ما و موسی (ع) که شما باو ایمان آوردید عذابمان شدیدتر و باقی‌تر است، و نصب (عذابا) تمیز است و بقولی مراد فرعون از (ایّنا) در آیه عذاب خودش و خدایی که باو ایمان آورده‌اند بوده لکن بقرینه (له) در آیه مقصودش خودش و موسی بوده و در قرآن ایمان که بعدش (لام) باشد برای غیر خدا نیز آمده مثل قوله تعالی در سوره توبه آیه 61 یُؤمِن‌ُ بِاللّه‌ِ وَ یُؤمِن‌ُ لِلمُؤمِنِین‌َ و قوله تعالی فی سورة یوسف وَ ما أَنت‌َ بِمُؤمِن‌ٍ لَنا قالُوا لَن نُؤثِرَک‌َ عَلی ما جاءَنا مِن‌َ البَیِّنات‌ِ وَ الَّذِی فَطَرَنا فَاقض‌ِ ما أَنت‌َ قاض‌ٍ الخ (واو) در (و الّذی) ممکن است عطف باشد، و شاید واو قسم باشد، ساحرها پس از تهدید فرعون گفتند هرگز ما تو را بر آنچه بر ما از معجزات واضح جلی آمد ترجیح نمیدهیم و نه بر آن خدایی که ما را آفریده، یا چنین باشد که قسم بآن خدایی که ما را آفریده تو را ترجیح نمیدهیم، بر ما هر آنچه خواهی حکم کن حقیقة اینکه حیات دنیا منقضی است و تمام خواهد گردید.
إِنّا آمَنّا بِرَبِّنا لِیَغفِرَ لَنا خَطایانا وَ ما أَکرَهتَنا عَلَیه‌ِ مِن‌َ السِّحرِ وَ اللّه‌ُ خَیرٌ وَ أَبقی ساحرین گفتند همانا ما ایمان آوردیم بپروردگار خودمان تا اینکه خطاهای ما و آنچه را که تو ای فرعون ما را باجبار وادار بسحر نمودی بیامرزد زیرا که خدا بهتر و باقی‌تر است، و شاید مقصودشان چنین بوده که عالم آخرت بهتر از دنیا است و عالمی است باقی و پاینده و دنیا فانی و زود گذر است.

صفحه : 190

[سوره طه (20): آیات 74 تا 86]

اشاره

إِنَّه‌ُ مَن یَأت‌ِ رَبَّه‌ُ مُجرِماً فَإِن‌َّ لَه‌ُ جَهَنَّم‌َ لا یَمُوت‌ُ فِیها وَ لا یَحیی (74) وَ مَن یَأتِه‌ِ مُؤمِناً قَد عَمِل‌َ الصّالِحات‌ِ فَأُولئِک‌َ لَهُم‌ُ الدَّرَجات‌ُ العُلی (75) جَنّات‌ُ عَدن‌ٍ تَجرِی مِن تَحتِهَا الأَنهارُ خالِدِین‌َ فِیها وَ ذلِک‌َ جَزاءُ مَن تَزَکّی (76) وَ لَقَد أَوحَینا إِلی مُوسی أَن أَسرِ بِعِبادِی فَاضرِب لَهُم طَرِیقاً فِی البَحرِ یَبَساً لا تَخاف‌ُ دَرَکاً وَ لا تَخشی (77) فَأَتبَعَهُم فِرعَون‌ُ بِجُنُودِه‌ِ فَغَشِیَهُم مِن‌َ الیَم‌ِّ ما غَشِیَهُم (78)
وَ أَضَل‌َّ فِرعَون‌ُ قَومَه‌ُ وَ ما هَدی (79) یا بَنِی إِسرائِیل‌َ قَد أَنجَیناکُم مِن عَدُوِّکُم وَ واعَدناکُم جانِب‌َ الطُّورِ الأَیمَن‌َ وَ نَزَّلنا عَلَیکُم‌ُ المَن‌َّ وَ السَّلوی (80) کُلُوا مِن طَیِّبات‌ِ ما رَزَقناکُم وَ لا تَطغَوا فِیه‌ِ فَیَحِل‌َّ عَلَیکُم غَضَبِی وَ مَن یَحلِل عَلَیه‌ِ غَضَبِی فَقَد هَوی (81) وَ إِنِّی لَغَفّارٌ لِمَن تاب‌َ وَ آمَن‌َ وَ عَمِل‌َ صالِحاً ثُم‌َّ اهتَدی (82) وَ ما أَعجَلَک‌َ عَن قَومِک‌َ یا مُوسی (83)
قال‌َ هُم أُولاءِ عَلی أَثَرِی وَ عَجِلت‌ُ إِلَیک‌َ رَب‌ِّ لِتَرضی (84) قال‌َ فَإِنّا قَد فَتَنّا قَومَک‌َ مِن بَعدِک‌َ وَ أَضَلَّهُم‌ُ السّامِرِی‌ُّ (85) فَرَجَع‌َ مُوسی إِلی قَومِه‌ِ غَضبان‌َ أَسِفاً قال‌َ یا قَوم‌ِ أَ لَم یَعِدکُم رَبُّکُم وَعداً حَسَناً أَ فَطال‌َ عَلَیکُم‌ُ العَهدُ أَم أَرَدتُم أَن یَحِل‌َّ عَلَیکُم غَضَب‌ٌ مِن رَبِّکُم فَأَخلَفتُم مَوعِدِی (86)

صفحه : 191

(ترجمه)

همانا کسی که پروردگارش را بیاید در حالی که گنهکار است برای او جهنمی است که در آن نه می‌میرد و نه زنده میشود (74)
و کسی که او را بیاید در حالی که با ایمان و عمل شایسته است برای چنین جماعتی درجات بلند مرتبه مهیا است (75)
در بهشتهای عدن که از زیر اشجار آنها چشمه‌ها و نهرها جریان دارد و در آن جاویدانند و اینکه پاداش کسی است که تزکیه نفس نموده (76)
و همانا که ما بموسی وحی نمودیم که شبانه بنده‌گانم را از مصر بیرون ببر و راهی خشک از میان دریا بر آنها پدید آید و نه از تعقیب کردن فرعون خوف داشته باش و نه اندیشه غرق شدن بنما (77)
وقتی فرعون با لشکریانش او را تعقیب نمودند چنان موج دریا آنان را گرفت که غرق گردیدند (78)
و فرعون تابعین خود را گمراه نمود (که منجر بهلاکت گردیدند) و هدایت نیافتند (79)
ای بنی اسرائیل ما شما را از دشمن خودتان نجات دادیم و به پیمبرتان انزال تورات را در طرف راست کوه طور وعده دادیم و برای شما ترنجبین و مرغ بریان کرده نازل گردانیدیم (80)
و گفتیم از اینکه رزق پاکیزه که روزی شما کردیم بخورید و سرکشی ننمائید که مورد غضب و خشم من واقع گردید و کسی که غضب من بر وی فرود آید هلاک خواهد گردید (81)
و همانا من آمرزنده کسی میباشم که توبه کرد و عمل صالح نمود پس از آن راه هدایت یافت (82)
ای موسی چه چیز تو را بشتاب انداخت که از قومت جلو افتادی (83)
موسی گفت اکنون قوم من در اثر من هستند و میرسند پروردگار من عجله نمودم تا اینکه تو خشنود گردی (84)
خدا فرمود ما پس از تو قوم تو را آزمایش کردیم و سامری آنان را گمراه گردانید (85)
موسی برگشت در حالی که متأسّف و غضبناک بود و گفت ای قوم آیا خداوند بشما وعده نیکو نداد آیا وعده خدا طولانی شد یا مایل شدید که مستوجب قهر و غضب الهی واقع گردید و وعده‌ای که با من بثابت بودن ایمان نمودید خلف وعده نمودید (86)

صفحه : 192

توضیح آیات‌

إِنَّه‌ُ مَن یَأت‌ِ رَبَّه‌ُ مُجرِماً فَإِن‌َّ لَه‌ُ جَهَنَّم‌َ لا یَمُوت‌ُ فِیها وَ لا یَحیی (انّه) ضمیر شأن (مجرما) حال است از فاعل (یات) فاء (فان‌ّ) جواب (من) شرطیه است.
کسی که بیاید روز حساب پروردگارش را در حالی که گناه‌کار باشد جزاء و پاداش چنین کسی جهنم است که در آن عذاب جهنم نه میمیرد که از غم برهد و نابود گردد و نه حیات دارد بحیات پاکیزه گوارا که از حیاتش برخوردار باشد و لذّت ببرد، و در حدیث است که مراد از مجرم کافر است نه عاصی و آیه بعد مؤیّد معنی حدیث است.
وَ مَن یَأتِه‌ِ مُؤمِناً قَد عَمِل‌َ الصّالِحات‌ِ فَأُولئِک‌َ لَهُم‌ُ الدَّرَجات‌ُ العُلی درجه در لغت بمعنی منزلتی است که در آن صعود باشد، اینکه آیه در مقابل آیات بالا در مقام بیان حال مؤمنین و کسانی که عمل نیکو نموده‌اند برآمده که برای آنها درجات عالی و مقامات بلندی تهیه شده و از نعمتها و آنچه از کرامتها بآنان افاضه شده همیشه محفوظند و زنده‌ای میباشند که مرگ پیرامون آنها نمیگردد و از حیات طیّب پاکیزه خود خوشحال و مسرورند.
بعضی از مفسرین اینکه دو آیه اخیر را با آیات بالا جمع نموده و خلاصه کلام او را در اینجا ترجمه مینمایم:
چنین گفته که در اینکه آیه جمع کرده بین ایمان و عمل صالح همان طور که در آیه سابق وصف کرده جرمی را که از کفر و معصیت حاصل میگردد بعذاب جهنم و آیات بالا نظر دارد بوعید و وعده فرعون آنجا که سحره را تهدید نمود بقطع ید و صلب و ادّعاء نمود که آن شدیدترین عذاب کننده و باقی‌ترین آنها است اینکه آیه اخیر در مقابل آن گفته گنهکار نزد پروردگار در جهنم است که در آنجا نه میمیرد و نه زنده است، و نیز چون خدای تعالی حکایة نموده از فرعون و سحره

صفحه : 193
در سوره اعراف آیه 110 که ساحرها بفرعون گفتند إِن‌َّ لَنا لَأَجراً إِن کُنّا نَحن‌ُ الغالِبِین‌َ آیا اگر ما غالب گردیم برای ما مزدی و اجری هست فرعون گفت آری شما از جمله مقربین میگردید، مقابل آن در آیه اخیر فرموده:
وَ مَن یَأتِه‌ِ مُؤمِناً قَد عَمِل‌َ الصّالِحات‌ِ فَأُولئِک‌َ لَهُم‌ُ الدَّرَجات‌ُ العُلی و مقابل وعده فرعون که در صورت غلبه شما از نزدیکان و مقرّبان من میگردید فرموده جَنّات‌ُ عَدن‌ٍ تَجرِی مِن تَحتِهَا الأَنهارُ خالِدِین‌َ فِیها وَ ذلِک‌َ جَزاءُ مَن تَزَکّی چنین بهشتی اجر و پاداش کسی است که تزکیه نفس و عمل صالح نموده باشد.
(تفسیر المیزان) وَ لَقَد أَوحَینا إِلی مُوسی أَن أَسرِ بِعِبادِی فَاضرِب لَهُم طَرِیقاً فِی البَحرِ یَبَساً لا تَخاف‌ُ دَرَکاً وَ لا تَخشی (اسراء) سیر دادن در شب است و مقصود از (بعبادی) بنی اسرائیلند، (فَاضرِب لَهُم) بقولی زدن بعصا است چنانچه در جای دیگر گفته شده (الیبس) مکانی است که در آن آب بوده و رفته است.
قال الراغب (و الیبس المکان یکون فیه ماء فیذهب، قال تعالی فَاضرِب لَهُم طَرِیقاً فِی البَحرِ یَبَساً پس از آنکه معجزات نه‌گانه موسی در دل سنگین فرعون و تابعین آن تأثیر ننمود بلکه چنانچه گفته‌اند بیش از پیش ببنی اسرائیل اذیت مینمود بموسی خطاب شد که بنی اسرائیل را در شب از مصر بیرون ببر، عصای خود را بزن بدریا تا اینکه راه خشکی برای شما باز شود و نترس از اینکه فرعون شما را بیاید درک و درک هر دو بمعنی ادراکند، و گویند وقتی موسی بنی اسرائیل را از مصر بیرون برد بنی اسرائیل هفتاد هزار بودند.
فَأَتبَعَهُم فِرعَون‌ُ بِجُنُودِه‌ِ فَغَشِیَهُم مِن‌َ الیΙŢ ِّ ما غَشِیَهُم پس از آنکه بفرمان خدای تعالی بنی اسرائیل از مصر بیرون رفتند فرعون با لشکریانش از پی بنی اسرائیل درآمدند پس دریا آنان را گرفت.

صفحه : 194
(ما غشیهم) ابهام است و اشاره به اینکه چنان موجی آنها را گرفت که بوصف نمیآید مثل قوله تعالی فَأَوحی إِلی عَبدِه‌ِ ما أَوحی.
مفسرین گفته‌اند وقتی بنی اسرائیل لب دریا رسیدند از جلو خود آب دیدند و از عقب فرعون را با سپاه ترسیدند و بموسی گفتند إِنّا لَمُدرَکُون‌َ، قال‌َ کَلّا إِن‌َّ مَعِی رَبِّی سَیَهدِین‌ِ فَأَوحَینا إِلی مُوسی أَن‌ِ اضرِب بِعَصاک‌َ البَحرَ فَانفَلَق‌َ فَکان‌َ کُل‌ُّ فِرق‌ٍ کَالطَّودِ العَظِیم‌ِ سوره شعراء آیه 61 تا 64 و تفسیر آن در سوره مزبور گذشت بآن جا مراجعه نمائید، وقتی چنین دیدند گفتند چه کنیم یا باید بدریا غرق گردیم یا بدست دشمن افتیم خطاب رسید ای موسی (ع) عصای خود را بدریا بزن و از غرق شدن نترس وَ أَضَل‌َّ فِرعَون‌ُ قَومَه‌ُ وَ ما هَدی فرعون قوم خود را گمراه گردانید و آنان را بطریق نجات هدایت ننمود اینکه آیه مقابل حرف فرعون است که گفت وَ ما أَهدِیکُم إِلّا سَبِیل‌َ الرَّشادِ.
در معنی آیه گفته‌اند که فرعون گروه خود را در دریا گم کرد و خودش نیز در دریا گم شد و راه بیرون آمدن نیافت و همه غرق شدند و هلاک گردیدند.
چون فرعون دید زمین دریا خشک شده و آب مثل دیوار مشبک گردیده و 12 راه پیدا شده و اصحاب موسی میروند فهمید که معجزه موسی است خودش ایستاد و لشگرش را جلو فرستاد چون تمام اصحاب موسی از راه میان دریا بیرون رفتند و تمام لشگریان فرعون وارد راه دریا شدند آن دیوارهای مشبک آبی سر بهم آورد و همه آنها غرق گردیدند، جبرئیل بصورت بشری سوار مادیانی مقابل فرعون آمد و مادیان را در دریا راند اسب فرعون هم دنبال مادیان رفت هر قدر فرعون خواست جلو او را بگیرد و نگذارد برود نتوانست و چون اسب مقداری در آب شناوری میکند او را در وسط دریا برد، در آنجا جبرئیل نوشته‌ای را که بخط و مهر فرعون بود که جزای عبد عاصی اینکه است که در دریا لجن بدهنش بزنند مقابل صورت او گرفت و گفت بحکم خودت با تو عمل میشود و از خدای تعالی خطاب رسید فَالیَوم‌َ نُنَجِّیک‌َ بِبَدَنِک‌َ و اینکه مطالبی که بیان شد خلاصه بعض

صفحه : 195
روایات است.
یا بَنِی إِسرائِیل‌َ قَد أَنجَیناکُم مِن عَدُوِّکُم وَ واعَدناکُم جانِب‌َ الطُّورِ الأَیمَن‌َ وَ نَزَّلنا عَلَیکُم‌ُ المَن‌َّ وَ السَّلوی خطاب ببنی اسرائیل نموده که ای اولادان اسرائیل آنها ذرّیه یعقوب نبی‌ّ بودند که لقب او اسرائیل بود و مقصود بنی اسرائیل زمان فرعون بودند و چون گذشته و آینده در علم حضوری حق تعالی یکسان است اینکه است که گویا خطاب فعلا بآنها شده، و میشود خطاب بیهودیهای زمان نبی خاتم صلی اللّه علیه و آله و سلّم باشد که آنها ذریّه سابقین میباشند و نجات آنها و بقائشان سبب بعدیها گردیده و بقرینه متصله وَ واعَدناکُم جانِب‌َ الطُّورِ الأَیمَن‌َ وجه اول متعیّن است.
خلاصه در اینکه آیات ببنی اسرائیل نعمتهای خود را تذکر میدهد:
اول- ای بنی اسرائیل شما را از دشمنتان فرعون نجات دادیم و او را در رود نیل هلاک گردانیدیم.
دوم- به پیغمبر شما در طرف راست کوه طور وعده مناجات دادیم و کتاب تورات را نازل گردانیدیم.
سوم- وقتی شما در تیه بودید برای شما (من‌ّ و سلوی) ترنجبین و مرغ بریان کرده فرود آوردیم.
کُلُوا مِن طَیِّبات‌ِ ما رَزَقناکُم الخ (قلنا) در تقدیر است یعنی ببنی اسرائیل گفتیم بخورید از طعامهای طیّب پاکیزه و طغیان و سرکشی نکنید که نعمتها را در غیر مورد مصرف نمائید یا عوض شکر گذاری ولی‌ّ نعمت کفران ورزید یا خلاف امر بنمائید یا بزیردستان تعدی کنید که اگر چنین کردید در مورد غضب من واقع خواهید گردید (فقد هوی) هلاک گردید و در هاویه جهنم افتید و از اوج سعادت بحضیض شقاوت ابدی و عقوبت دائمی فرود آیید، و در سوره بقره راجع باین آیات بیانی شده بآن جا مراجعه نمائید.

صفحه : 196
وَ إِنِّی لَغَفّارٌ لِمَن تاب‌َ وَ آمَن‌َ وَ عَمِل‌َ صالِحاً ثُم‌َّ اهتَدی پس از تهدید بنی اسرائیل که در مورد طغیان و ناسپاسی از نعمتهایی که بآنان داده در مورد غضب واقع میکردند بتوبه کنندگان و مؤمنین آنهایی که عمل نیکو نموده‌اند دو وعده بزرگ میدهد: یکی بصیغه مبالغه (لغفّار) که تأکید در آمرزش گناهانشان است، و دیگر هدایت شدن بطریق رستگاری و نزدیکی آنها بجوار قرب احدی.
بروایت طبرسی از ابو جعفر امام محمّد باقر علیه السّلام است که (ثم‌ّ اهتدی) یعنی
(الی ولایتنا اهل البیت)
و قسم بخدا اگر مردی تمام عمر بین رکن و مقام خدا را عبادت کند پس از آن بمیرد و بولایت ما نیامده باشد خدا او را برو در آتش می‌اندازد، و اینکه روایت را ابو القاسم حسکانی بسند خود و عیّاشی در تفسیرش بچند طریق نقل کرده‌اند. (پایان) وَ ما أَعجَلَک‌َ عَن قَومِک‌َ یا مُوسی، قال‌َ هُم أُولاءِ عَلی أَثَرِی وَ عَجِلت‌ُ إِلَیک‌َ رَب‌ِّ لِتَرضی مفسرین در تفسیر اینکه آیه گفته‌اند که بنی اسرائیل پس از هلاک شدن فرعون از موسی خواهش نمودند که برای ما قوانین شریعت و طریق عبادت بیاور، موسی علیه السّلام با خدا مناجات نمود و درخواست قوانین نمود باو خطاب رسید که با جماعتی از بزرگان بنی اسرائیل برو بکوه طور تا اینکه کتابی که جامع احکام و قوانین باشد بر تو بفرستم موسی هارون را بجای خود گذاشت و با هفتاد نفر از خوبان قوم خود رو بکوه طور رفتند و در حین رفتن به بازمانده‌گان وعده داد که چهل روز دیگر میآیم و کتابی که جامع قوانین باشد میآورم، وقتی نزدیک کوه رسیدند موسی قوم خود را گذاشت و باشتیاق استماع کلام الهی زودتر بالای کوه رفت اینکه بود که بوی خطاب رسید که چه چیز تو را بر آن داشت که قوم را گذاشتی و بعجله آمدی.
اینکه سؤال (وَ ما أَعجَلَک‌َ) استفهام انکاری است، شاید اشاره باین باشد که

صفحه : 197
اینکه عمل سزاوار تو نبود زیرا که توهین بآنها است و اغفال آنان را ایجاب مینماید موسی (ع) شاید در مقام عذرخواهی گفته باشد ای پروردگار من اشتیاق باستماع کلام تو مرا بر آن داشت که عجله و شتاب کنم بسوی تو و برای فرمان و رضایت تو بود که زودتر آمدم و آنان در عقب من میآیند.
قال‌َ فَإِنّا قَد فَتَنّا قَومَک‌َ مِن بَعدِک‌َ وَ أَضَلَّهُم‌ُ السّامِرِی‌ُّ فتنه بمعنی اختبار و امتحان است، بموسی (ع) خطاب میرسد که پس از آمدن تو ما بنی اسرائیل را در مورد آزمایش قرار دادیم و (سامری) آنها را گمراه گردانید.
خدای تعالی اختبار را نسبت بخودش داده و گمراه گردیدن قوم را نسبت بسامری، اشاره به اینکه گمراه گردانیدن راجع بنقائص ممکنات است زیرا شر است و شرّ از ساحت قدس الهی که خیر محض است صادر نخواهد گردید هر جا شرّی یافت شود از جهات عدمی ممکنات بروز و ظهور مینماید، آری حکیم مطلق از روی صلاح‌اندیشی و حکمت عامّی که در سراسر ممکنات جاری است بافراد بشر مهلت داده تا وقت معیّنی که در نظام عالم مقرر گردیده از آنان انتقام بکشد مفسرین گفته‌اند قوم موسی (ع) ششصد هزار مرد بودند که همه بگوساله سجده نمودند مگر دوازده هزار نفرشان که سجده ننمودند.
گویند سامری از بنی اسرائیل بود وقتی که فرعون پسرهای آنها را میکشت مادرش وی را در کنار رود نیل در جزیره‌ای انداخت بجبرئیل امر شد او را پرورش دهد جبرئیل متکفّل او گردید اینکه بود که او جبرئیل را میشناخت روز غرق شدن فرعون چون از موسی شنیده بود که اثر خاک زیر سم اسب جبرئیل چنین است که بهر جا بزنند صدایی از آن بیرون میآید آن وقتی که جبرئیل برای غرق گردانیدن فرعون آمد و بر مادیانی سوار بود سامری از زیر سم مادیان او خاک برداشته و محفوظ گردانیده بود وقتی موسی بکوه طور رفت طلا آلات فرعونیان را جمع‌آوری نمود و بصورت گوساله‌ای ساخت و آن خاک را در شکم آن نهاد

صفحه : 198
گوساله بصدا آمد باغوای سامری که اینکه خدای موسی است آن ششصد هزار نفر مگر دوازده هزار نفر آنها بگوساله سجده نمودند.
فَرَجَع‌َ مُوسی إِلی قَومِه‌ِ غَضبان‌َ أَسِفاً (الی قوله تعالی) فَأَخلَفتُم مَوعِدِی موسی (ع) از میعادگاه پروردگار برگشت در حالی که غضبناک و متأسّف بود و بجماعت اسرائیلیان اعتراض نمود و گفت ای قوم آیا پروردگار شما بشما وعده نیکو نداد یعنی فرستادن کتاب تورات را که دستور العمل شما و برای نجات از عذاب و سبب فیروزی شما باشد آیا گمراه گردیدن شما برای اینکه بود که مدتی که بشما وعده داده شده بود طولانی گردید در صورتی که با اشراف و بزرگان رفتم و بهمان وعده باز آمدم، یا میخواستید مشمول غضب خدا گردید و عذاب بر شما فرود آید و از وعده‌ای که کرده بودید که در ایمان ثابت قدم باشید تخلّف نمودید.

صفحه : 199

[سوره طه (20): آیات 87 تا 99]

اشاره

قالُوا ما أَخلَفنا مَوعِدَک‌َ بِمَلکِنا وَ لکِنّا حُمِّلنا أَوزاراً مِن زِینَةِ القَوم‌ِ فَقَذَفناها فَکَذلِک‌َ أَلقَی السّامِرِی‌ُّ (87) فَأَخرَج‌َ لَهُم عِجلاً جَسَداً لَه‌ُ خُوارٌ فَقالُوا هذا إِلهُکُم وَ إِله‌ُ مُوسی فَنَسِی‌َ (88) أَ فَلا یَرَون‌َ أَلاّ یَرجِع‌ُ إِلَیهِم قَولاً وَ لا یَملِک‌ُ لَهُم ضَرًّا وَ لا نَفعاً (89) وَ لَقَد قال‌َ لَهُم هارُون‌ُ مِن قَبل‌ُ یا قَوم‌ِ إِنَّما فُتِنتُم بِه‌ِ وَ إِن‌َّ رَبَّکُم‌ُ الرَّحمن‌ُ فَاتَّبِعُونِی وَ أَطِیعُوا أَمرِی (90) قالُوا لَن نَبرَح‌َ عَلَیه‌ِ عاکِفِین‌َ حَتّی یَرجِع‌َ إِلَینا مُوسی (91)
قال‌َ یا هارُون‌ُ ما مَنَعَک‌َ إِذ رَأَیتَهُم ضَلُّوا (92) أَلاّ تَتَّبِعَن‌ِ أَ فَعَصَیت‌َ أَمرِی (93) قال‌َ یَا بن‌َ أُم‌َّ لا تَأخُذ بِلِحیَتِی وَ لا بِرَأسِی إِنِّی خَشِیت‌ُ أَن تَقُول‌َ فَرَّقت‌َ بَین‌َ بَنِی إِسرائِیل‌َ وَ لَم تَرقُب قَولِی (94) قال‌َ فَما خَطبُک‌َ یا سامِرِی‌ُّ (95) قال‌َ بَصُرت‌ُ بِما لَم یَبصُرُوا بِه‌ِ فَقَبَضت‌ُ قَبضَةً مِن أَثَرِ الرَّسُول‌ِ فَنَبَذتُها وَ کَذلِک‌َ سَوَّلَت لِی نَفسِی (96)
قال‌َ فَاذهَب فَإِن‌َّ لَک‌َ فِی الحَیاةِ أَن تَقُول‌َ لا مِساس‌َ وَ إِن‌َّ لَک‌َ مَوعِداً لَن تُخلَفَه‌ُ وَ انظُر إِلی إِلهِک‌َ الَّذِی ظَلت‌َ عَلَیه‌ِ عاکِفاً لَنُحَرِّقَنَّه‌ُ ثُم‌َّ لَنَنسِفَنَّه‌ُ فِی الیَم‌ِّ نَسفاً (97) إِنَّما إِلهُکُم‌ُ اللّه‌ُ الَّذِی لا إِله‌َ إِلاّ هُوَ وَسِع‌َ کُل‌َّ شَی‌ءٍ عِلماً (98) کَذلِک‌َ نَقُص‌ُّ عَلَیک‌َ مِن أَنباءِ ما قَد سَبَق‌َ وَ قَد آتَیناک‌َ مِن لَدُنّا ذِکراً (99)

صفحه : 200

(ترجمه)

(‌پس از آنکه موسی (ع) بقوم خود سرزنش نمود که چرا وعده من را تخلّف نمودید و گوساله‌پرست گردیدید آنهایی که گوساله‌پرست نشده بودند در پاسخ گفتند) ما باختیار خود خلاف وعده تو را ننمودیم لکن اسباب تجمل و بارهایی از آرایش جماعت (فرعونیان) بر ما تحمیل گردید آن را در (آتش انداختیم و سامری هم آنچه با او بود افکند (87)
و سامری از آن زیورها گوساله‌ای ساخت که صدایی و ناله‌ای داشت (و سامری و پیروانش) گفتند که خدای شما و خدای موسی همین گوساله است (و موسی یا سامری) فراموش کردند (اله را) (88)
آیا (گوساله‌پرستان) ندیدند که باز نمیگرداند گوساله بسوی آنها قولی را یعنی جواب نمیدهد و نمیتواند بآنها ضرر یا نفعی برساند (89)
و همانا هارون قبلا بآنها گفته بود ای قوم شما مفتون گردیدید و پروردگار شما خدای رحمان است پس تابع من گردید و امر مرا اطاعت نمائید (90)
آن جماعت گفتند ما در پرستش گوساله ثابت میمانیم تا وقتی که موسی بسوی ما برگردد (91)
موسی گفت ای هارون چه چیز منع کرد تو را که وقتی دیدی قوم گمراه شدند
در پی من نیامدی (92) آیا امر مرا مخالفت نمودی (93)
هارون گفت ای پسر مادر من سر و ریش مرا نگیر ترسیدم بگویی بین بنی اسرائیل تفرقه انداختی و وقعی بقول من نگذاری (94)
موسی (‌با خشم و غضب) بسامری گفت چیست اینکه کار بزرگ که تو کردی (95)
سامری گفت بینا شدم بچیزی که دیگران بینا نشدند و مشتی (‌از خاک) زیر پای جبرئیل را گرفتم سپس آن را (‌در شکم گوساله) انداختم و اینکه چنین نفس من برای من آراسته گردانید (96)
موسی گفت ای سامری از نزد ما بیرون رو (و تو در دنیا بمرضی مبتلا خواهی شد) که می‌گویی کسی با من تماس نکند و اینکه برای تو (‌در قیامت وعده‌گاهی است از عذاب) که تخلّف نخواهد نمود و نظر کن و ببین اینکه خدایی که همیشه در خدمتش ایستاده‌ای چگونه وی را میسوزانیم و خاکسترش را در آب میپاشیم (97)
فقط اله شما آن خدایی است که جز او الهی نیست و علم او بهمه اشیاء احاطه دارد (98)
اینکه چنین ما اخبار گذشتگان دیگر را نیز بر تو حکایت میکنیم و ما از جانب خود ذکر (‌یعنی قرآن را) بتو عطاء نمودیم (99)

صفحه : 201

توضیح آیات‌

قالُوا ما أَخلَفنا مَوعِدَک‌َ بِمَلکِنا وَ لکِنّا حُمِّلنا أَوزاراً مِن زِینَةِ القَوم‌ِ فَقَذَفناها فَکَذلِک‌َ أَلقَی السّامِرِی‌ُّ فَأَخرَج‌َ لَهُم عِجلًا جَسَداً لَه‌ُ خُوارٌ (بملکنا) سه طور قرائت شده: جماعتی از قراء (إبن کثیر و ابو عمرو و إبن عامر (بملکنا) بکسر میم خوانده‌اند و نافع و عاصم بفتح میم قرائت نموده‌اند و کسایی بضم میم خوانده. (ابو الفتوح رازی) در جواب اعتراض موسی که بقومش گفت چرا عهد مرا شکستید و گوساله پرست گردیدید آنها که گوساله نپرستیده بودند در مقام عذرخواهی برآمدند که ما باختیار خود چنین عملی ننمودیم بلکه بار گرانی از زینت فرعونیان حمل بر ما شده بود و ما آن را انداختیم در آتش که آب شود سامری هم آنچه با او بود انداخت در آتش.
گویند هارون ببنی اسرائیل حکم کرده بود که آنچه از زر و زیور از قبطیان عاریه گرفته‌اید بدریا بریزید آنها ریختند سامری نیز از روی مکر آنچه از زر و طلا آلات داشت بدریا انداخت سپس تمام آنها را بیرون آورد و چون زرگری میدانست در مدّت سه روز گوساله‌ای از طلا و جواهرات ساخت و خاکی که از زیر قدم اسب جبرئیل برداشته بود در شکم او ریخت آن گوساله که از طلا ساخته بود فورا بصدا آمد و چون موسی (ع) اول بقوم سی روز وعده داده بود که از کوه طور برگردد پس از آنکه بفرمان حق تعالی ده روز اضافه کرد قوم گفتند موسی نیامد سامری آنان را اغواء نمود که اینکه صدای خدا است که از گوساله میشنوید.
از مجاهد نقل میکنند که گفته سامری آن گوساله را طوری ساخته و در آن صنعتی نموده بود که از زیر او باد در شکمش میرفت و از مخرق گلوی وی بادی که در شکمش میرفت صدا میکرد مثل گاو و چون نی و مزمار از گلوی وی

صفحه : 202
بیرون میآمد و وقتی میخواست صدا کند آن را در محل وزیدن باد میگذارد، وقتی گوساله را در محل وزیدن باد قرار داد و مردم را جمع نمود و گفت بیائید ببینید از طلا آلات چه ساخته‌ام وقتی مردم جمع شدند و باد آمد و در شکم او افتاد و از حلقوم آن بیرون آمد مثل صدای گاو و چون مردمان آن زمان چنانچه گویند گوساله‌پرست بوده‌اند وقتی صدایی از گوساله شنیدند بسجده افتادند آن وقت سامری گفت هذا إِلهُکُم وَ إِله‌ُ مُوسی فَنَسِی‌َ اینکه خدای شما و خدای موسی است موسی فراموش نموده که خدا اینجا است و بطلب او بکوه طور رفته و ظاهرا اینکه قول دوم که عمل سامری بصنعت بوده ظاهرتر مینماید اگر چه توجیه اول بقرینه آیه بعد بواقع نزدیکتر است.
أَ فَلا یَرَون‌َ أَلّا یَرجِع‌ُ إِلَیهِم قَولًا وَ لا یَملِک‌ُ لَهُم ضَرًّا وَ لا نَفعاً در مقام اعتراض بآنها است و گویا فرموده چگونه آن جماعت فریب سامری را خوردند و با آن همه معجزاتی که از موسی (ع) مشاهده نمودند و با اینکه میدانستند که گوساله عمل سامری است که برای اغواء آنان بکار برده از یک صدایی مفتون گردیده و بگوساله سجده نمودند آیا ندیدند که گوساله جمادی است و قدرت بر تکلّم ندارد و سخن آنها را جواب نمیدهد و نه تواند بآنان نفعی رساند و نه ضرری را دفع گرداند.
وَ لَقَد قال‌َ لَهُم هارُون‌ُ مِن قَبل‌ُ یا قَوم‌ِ إِنَّما فُتِنتُم بِه‌ِ وَ إِن‌َّ رَبَّکُم‌ُ الرَّحمن‌ُ فَاتَّبِعُونِی وَ أَطِیعُوا أَمرِی الخ پس از آن آنچه هارون بآنها نصیحت نمود که شما مفتون گردیده‌اید و در مورد آزمایش واقع شده‌اید پروردگار شما آن کسی است که متّصف برحمانیت است تابع من گردید و امر مرا اطاعت نمائید و پیروی سامری نکنید سخن هارون در آنان تأثیر ننمود و گفتند ما نزد گوساله عکوف مینمائیم تا وقتی که موسی از میقات‌گاه باز آید.

صفحه : 203
قال‌َ یا هارُون‌ُ ما مَنَعَک‌َ إِذ رَأَیتَهُم ضَلُّوا، أَلّا تَتَّبِعَن‌ِ أَ فَعَصَیت‌َ أَمرِی (الی قوله تعالی) قَولِی موسی (ع) وقتی از کوه طور برگشت در حالی که در شدّت غضب بود الواح تورات را که در دست داشت بینداخت و رو بهارون نمود و بوی خطاب سخطآمیز نمود و گفت ای هارون چه چیز مانع تو گردید که وقتی آنها را گمراه دیدی متابعت نمایی مرا و در غضب آیی و با آنان بجنگی و حمایت دین نمایی و یا آنکه از پی من آیی و مرا خبردار نمایی (الّا تتّبعن) لام زائده است برای تأکید آمده مثل (الّا تسجد) در جای دیگر آیا میخواستی مخالفت امر مرا نمایی و گویا از شدّت غضب ریش برادرش هارون را گرفته و بسوی خود میکشد هارون برای نشانیدن غضب برادر و رقّت قلب او گفت ای پسر مادر من سر و ریش مرا مگیر ترسیدم از پی تو بیایم بگویی بنی اسرائیل را متفرّق گردانیدی و بوصیّت من عمل ننمودی و من آنچه بایست در هدایت آنان کوشش بنمایم نمودم سخن من بآنها تأثیری ننمود.
قال‌َ فَما خَطبُک‌َ یا سامِرِی‌ُّ، قال‌َ بَصُرت‌ُ بِما لَم یَبصُرُوا بِه‌ِ فَقَبَضت‌ُ قَبضَةً مِن أَثَرِ الرَّسُول‌ِ فَنَبَذتُها وَ کَذلِک‌َ سَوَّلَت لِی نَفسِی موسی (ع) پس از عتاب ببرادرش هارون رو بسامری کرد و با خشم و غضب بوی گفت مطلب تو چه بود که چنین کردی و بنی اسرائیل را گوساله‌پرست گردانیدی سامری در پاسخ گفت بچیزی بینا شدم که دیگران بآن بینا نشدند و از اثر رسول قبضه‌ای گرفتم و در گوساله انداختم و اینکه طور نفس من مرا فریب داد چنانچه در بالا گفته شد آنچه مشهور و معروف بین مفسرین است و بعضی از روایات هم دلالت دارد اینکه است که سامری از خاک زیر قدم مادیان جبرئیل که برای غرق گردانیدن فرعون بصورت بشر درآمده بود گرفته و از آن خاک در شکم گوساله ریخته و گوساله بصدا آمده و سامری مردم را فریب داده که اینکه خدای موسی است و مردم گوساله را گرفته و بوی سجده نمودند.

صفحه : 204
و از ابی مسلم چنین نقل کرده‌اند که گفته در قرآن تصریح باین توجیه که اکثر مفسرین کرده‌اند نشده و بوجه دیگر شاید مقصود از رسول موسی باشد و اثر او سنّت و رسم او یعنی آنچه بآن امر نموده و مندرج در دین گردانیده مثل اینکه گفته میشود (فلان یقفو اثر فلان و یقتص‌ّ اثره اذا کان یمتثل رسمه).
و بنا بر اینکه توجیه وقتی موسی (ع) بسامری رو کرد و بوی ملامت نمود و از او سؤال کرد که چه تو را بر اینکه عمل وادار نمود که مردم را بگوساله پرستی گمراه گردانیدی سامری در پاسخ گفت من یک اندازه‌ای از دین تو گرفتم و آن را انداختم و بآن متمسّک نگردیدم، و اینکه از لفظ موسی تعبیر بغائب نموده و گفته (گرفتم قبضه‌ای از اثر رسول) اینکه نظیر قول کسی است که در مقابل امیری بوی خطاب میکند و میگوید (ما قول الامیر فی کذا) قول امیر در فلان مطلب چگونه است، و اطلاق رسول بر موسی (ع) با اینکه کافر بوده نوعی از تهکّم است و اینکه نظیر قوله تعالی است در حکایة از کفار (یا أَیُّهَا الَّذِی نُزِّل‌َ عَلَیه‌ِ الذِّکرُ إِنَّک‌َ لَمَجنُون‌ٌ). (پایان) و بنا اینکه توجیه عمل سامری که گوساله را بصدا آورده صناعت او بوده نه اینکه چنانچه گفته‌اند در اثر خاک قدم مادیان جبرئیل بوده، و توجیهات دیگر نیز از مفسرین نقل شده لکن چون نص‌ّ معتبری که بشود بر آن اعتماد نمود بر اعتبار هیچ یک از آنها نیست زیرا که بعض اخباری که در اینکه موضوع رسیده ظاهرا از احادیث صحیح و معتبر نیست اینکه است که سکوت در آن و محوّل کردن علم آن را براسخین فی العلم اولی بنظر میآید.
قال‌َ فَاذهَب فَإِن‌َّ لَک‌َ فِی الحَیاةِ أَن تَقُول‌َ لا مِساس‌َ وَ إِن‌َّ لَک‌َ مَوعِداً لَن تُخلَفَه‌ُ مفسرین گفته‌اند و از حضرت صادق علیه السّلام نیز روایت شده و در مجمع البیان مسطور است که موسی اراده کرد وی را اعدام نماید وحی باو رسید که او را مکش زیرا که او متصف بصفت سخاوت است یعنی نفعش بمردم میرسد، و از اینجا ظاهر میگردد سرّ قوله تعالی وَ أَمّا ما یَنفَع‌ُ النّاس‌َ فَیَمکُث‌ُ فِی الأَرض‌ِ یعنی کسی که

صفحه : 205
نفعش بمردم میرسد در زمین مکث مینماید.
اینکه بود که موسی (ع) پس از گفت و شنود با سامری بوی گفت برو که تو مادامی که زنده‌ای مبتلا میگردی بمرضی که می‌گویی کسی نزدیک من نیاید و با من تماس نگیرد و موعد عذاب تو در قیامت است هرگز تخلّف‌پذیر نخواهد بود، گویند سامری را تب مسری گرفت که هر کس بوی نزدیک میگردید مبتلا بتب میشد اینکه بود که مردم از وی گریختند و احدی نزد او نمیرفت و بر اینکه مرض باقی ماند تا وقتی که هلاک گردید.
وَ انظُر إِلی إِلهِک‌َ الَّذِی ظَلت‌َ عَلَیه‌ِ عاکِفاً لَنُحَرِّقَنَّه‌ُ ثُم‌َّ لَنَنسِفَنَّه‌ُ فِی الیَم‌ِّ نَسفاً پس از آن موسی (ع) بطور تهکّم و سرزنش بسامری خطاب مینماید که حال نظر کن و ببین که خدایی که بر آن عکوف داشتی و همیشه در خدمتش قیام مینمودی چگونه وی را میسوزانم و خاکسترش را بدریا میریزم.
اشاره به اینکه اگر اینکه گوساله چنانچه تو بمردم وانمود کردی خدا بود یا لا اقل‌ّ مقامی نزد خدا داشت البته از خود دفاع مینمود.
إِنَّما إِلهُکُم‌ُ اللّه‌ُ الَّذِی لا إِله‌َ إِلّا هُوَ وَسِع‌َ کُل‌َّ شَی‌ءٍ عِلماً همانا حقیقة همین است و جز اینکه نیست که اله و مبدء آفرینش شما آن خدایی است که منفرد به الهیّت و حقیقت است و اله و خالقی جز او نیست و علم او وسیع است که بهمه چیزها احاطه نموده لا یَعزُب‌ُ عَنه‌ُ مِثقال‌ُ ذَرَّةٍ فِی السَّماوات‌ِ وَ لا فِی الأَرض‌ِ کَذلِک‌َ نَقُص‌ُّ عَلَیک‌َ مِن أَنباءِ ما قَد سَبَق‌َ وَ قَد آتَیناک‌َ مِن لَدُنّا ذِکراً خطاب برسولش نموده که ای محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلّم مثل همین حکایت موسی و فرعون و سامری که بر تو نقل نمودیم خبرهای پیشینیان و گذشتگان را بر تو نقل و حکایت میکنیم تا اینکه بآن حکایات متذکر گردی چنانچه قبلا بتو (ذکر) یعنی قرآن را عطاء کرده بودیم، اشاره به اینکه داستان پیشینیان را بر تو حکایت میکنیم که هم علم تو باحوال گذشتگان زیاد گردد و هم معجزه تو باشد زیرا که همه میدانند که تو امّی و بی‌سوادی نه درس خوانده‌ای و نه کتابی دیده‌ای و اینکه اخبارها همه وحی است و از طرف حق تعالی بر تو نزول نموده تا اینکه حجت بر خلق تمام گردد.

صفحه : 206

[سوره طه (20): آیات 100 تا 114]

اشاره

مَن أَعرَض‌َ عَنه‌ُ فَإِنَّه‌ُ یَحمِل‌ُ یَوم‌َ القِیامَةِ وِزراً (100) خالِدِین‌َ فِیه‌ِ وَ ساءَ لَهُم یَوم‌َ القِیامَةِ حِملاً (101) یَوم‌َ یُنفَخ‌ُ فِی الصُّورِ وَ نَحشُرُ المُجرِمِین‌َ یَومَئِذٍ زُرقاً (102) یَتَخافَتُون‌َ بَینَهُم إِن لَبِثتُم إِلاّ عَشراً (103) نَحن‌ُ أَعلَم‌ُ بِما یَقُولُون‌َ إِذ یَقُول‌ُ أَمثَلُهُم طَرِیقَةً إِن لَبِثتُم إِلاّ یَوماً (104)
وَ یَسئَلُونَک‌َ عَن‌ِ الجِبال‌ِ فَقُل یَنسِفُها رَبِّی نَسفاً (105) فَیَذَرُها قاعاً صَفصَفاً (106) لا تَری فِیها عِوَجاً وَ لا أَمتاً (107) یَومَئِذٍ یَتَّبِعُون‌َ الدّاعِی‌َ لا عِوَج‌َ لَه‌ُ وَ خَشَعَت‌ِ الأَصوات‌ُ لِلرَّحمن‌ِ فَلا تَسمَع‌ُ إِلاّ هَمساً (108) یَومَئِذٍ لا تَنفَع‌ُ الشَّفاعَةُ إِلاّ مَن أَذِن‌َ لَه‌ُ الرَّحمن‌ُ وَ رَضِی‌َ لَه‌ُ قَولاً (109)
یَعلَم‌ُ ما بَین‌َ أَیدِیهِم وَ ما خَلفَهُم وَ لا یُحِیطُون‌َ بِه‌ِ عِلماً (110) وَ عَنَت‌ِ الوُجُوه‌ُ لِلحَی‌ِّ القَیُّوم‌ِ وَ قَد خاب‌َ مَن حَمَل‌َ ظُلماً (111) وَ مَن یَعمَل مِن‌َ الصّالِحات‌ِ وَ هُوَ مُؤمِن‌ٌ فَلا یَخاف‌ُ ظُلماً وَ لا هَضماً (112) وَ کَذلِک‌َ أَنزَلناه‌ُ قُرآناً عَرَبِیًّا وَ صَرَّفنا فِیه‌ِ مِن‌َ الوَعِیدِ لَعَلَّهُم یَتَّقُون‌َ أَو یُحدِث‌ُ لَهُم ذِکراً (113) فَتَعالَی اللّه‌ُ المَلِک‌ُ الحَق‌ُّ وَ لا تَعجَل بِالقُرآن‌ِ مِن قَبل‌ِ أَن یُقضی إِلَیک‌َ وَحیُه‌ُ وَ قُل رَب‌ِّ زِدنِی عِلماً (114)

صفحه : 207

(ترجمه)

‌هر کس از ذکر (قرآن) اعراض نمود روز قیامت بار سنگینی بدوش میگیرد (100)
در حالی که جاویدانند در آن و بد باری است برای آنان که روز رستاخیز باید حمل نمایند (101)
روزی که در صور نفخه‌ای دمیده میشود گنهکاران را محشور میگردانیم در حالی که کبود چشمانند (102)
آنها بین خودشان آهسته گویند ما در دنیا یا در قبر یا بین دو نفخه نماندیم مگر ده روز (103)
ما عالم‌تریم بآنچه گنهکاران میگویند زیرا که بهتر آنها در مسلک گوید بلکه شما لبث ننمودید مگر روزی (104)
ای محمّد (صلی اللّه علیه و آله و سلّم) از تو از کوه‌ها سؤال میکنند بگو پروردگار من آنها را پراکنده کند (105)
و جای آنها را واگذار ساده و هموار (106)
که در آن نه پستی بینی و نه بلندی (107)
در آن روز داعی (حق‌ّ) را پیروی کنند در آن روز کسی نتواند که پیروی نکند داعی حق را و نزد خدای رحمان صداها خاشع و خاموش گردد و نمیشنوی مگر صدای آهسته (108)
در آن روز شفاعت هیچکس پذیرفته نخواهد شد مگر کسی را که خدای رحمان اذن بدهد و قولش پسند او باشد (109)
میداند آنچه بین دستهای آنها و آنچه پشت سر آنها است و کسی احاطه بذات خدا نمیتواند کرد از روی علم (110)
و همه موجودات در پیشگاه خدای زنده و پاینده و ذلیل و خاضعند و همانا ناامید گردید هر کسی که بار ظلم و ستم بدوش گرفت (111)
و کسی که اعمال صالح نماید در حالی که مؤمن باشد از هیچ ستم و آسیبی بیمناک نخواهد بود (112)
و اینکه چنین ما فرود آوردیم قرآن را عربی و مکرّر گردانیدیم در آن وعید (و تهدید بعذاب) را که شاید مردم پرهیزکار گردند یا باندرز تو متذکر گردند (113)
برتر است خدای از صفات مخلوق و پادشاه و نافذ الامر و ثابت در ذات و صفات است و ای محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلّم بخواندن قرآن عجله نکن پیش از آنکه وحی قرآن تماما بتو برسد و بگو پروردگار من علم من را زیاد گردان (114)

صفحه : 208

توضیح آیات‌

مَن أَعرَض‌َ عَنه‌ُ فَإِنَّه‌ُ یَحمِل‌ُ یَوم‌َ القِیامَةِ وِزراً ظاهرا مرجع ضمیر (عنه) (ذکرا) در آیه بالا است و مقصود از ذکر شاید قرآن باشد یا نبوّت رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم، و شاید مرجع آیه جلوتر اللّه‌ُ الَّذِی لا إِله‌َ إِلّا هُوَ مراد باشد زیرا که در آیات دیگر اطلاق ذکر بر اینها شده، قوله تعالی مَن أَعرَض‌َ عَن ذِکرِی فَإِن‌َّ لَه‌ُ مَعِیشَةً ضَنکاً وَ نَحشُرُه‌ُ یَوم‌َ القِیامَةِ أَعمی سوره الانبیاء آیه 123 و 124.
خلاصه بازگشت تمام معنی باین میشود که هر کس اعراض نماید از ذکر خدا و قرآن و شریعت او و مطیع امر و قانون الهی نگردد در روز قیامت بار سنگینی بر او بار میگردد.
و گویند در آیه کلامی در تقدیر است یعنی (عقوبة الوزر و جزائه) و آن یا از قبیل تسمیه مسبب است باسم سبب یعنی اعراض کننده در آخرت حامل عقوبت گناه و بردارنده پاداش کردار خود میگردد.
خالِدِین‌َ فِیه‌ِ وَ ساءَ لَهُم یَوم‌َ القِیامَةِ حِملًا (خالدین) حال است برای فاعل (اعرض) یعنی اعراض کنندگان از ذکر در حالی میباشند که مخلد در جهنم و در آن جاویدانند و هرگز از آن خلاصی نیابند، و جمع (خالدین) یا مفرد بودن ضمیر اعرض از قرآن یا آیات الهی که ذی الحال است باعتبار معنی است.
یَوم‌َ یُنفَخ‌ُ فِی الصُّورِ وَ نَحشُرُ المُجرِمِین‌َ یَومَئِذٍ زُرقاً (یَوم‌َ یُنفَخ‌ُ فِی الصُّورِ) بدل از (یَوم‌َ القِیامَةِ) در آیه بالا است، از جمله صفات مشرکین که در اینجا تذکر میدهد اینکه است که وقتی در صور نفخه‌ای دمیده شد گنهکاران محشور میگردند در حالی که چشمهای آنان کبود است، و اینکه آنان را باین صفت معرفی مینماید شاید برای اینکه باشد که بدترین چشمها

صفحه : 209
نزد عرب چشم کبود است و غالبا رومیها که با عربها دشمن بودند چشمهایشان کبود بوده. و از فرّاء نقل شده که مقصود از (زرقا) یعنی عمی چشمهای آنها کور است.
یَتَخافَتُون‌َ بَینَهُم إِن لَبِثتُم إِلّا عَشراً، نَحن‌ُ أَعلَم‌ُ بِما یَقُولُون‌َ إِذ یَقُول‌ُ أَمثَلُهُم طَرِیقَةً إِن لَبِثتُم إِلّا یَوماً در آن روز وقتی کفار اوضاع جهنم را مینگرند از هیبت و وحشت قدرت بر تکلّم ندارند اینکه است که آهسته و مخفیانه با یکدیگر گویند شما در دنیا یا در قبر و عالم برزخ یا بین دو نفختین مکث ننمودید مگر ده روز و دانشمندترین آنان گویند مکث ننمودید مگر یک روز.
معلوم است عمر محدود دنیا نسبت بعالم آخرت غیر محدود اندک‌تر از اندک مینماید بلکه اصلا نمیتوان امر محدود متناهی را با غیر محدود غیر متناهی مقایسه نمود، شاید همین باشد سرّ اینکه حق تعالی علم بمکث آنها را بخودش نسبت میدهد که خدا عالم‌تر است بآنچه آنان میگویند و گمان میکنند در دنیا ده روز مکث نموده‌اند و داناترین و صادق‌ترین آنها میگوید نه شما یک روز زیادتر مکث ننمودید، و اینکه آیه نظیر آنجاست که فرموده قال‌َ کَم لَبِثتُم فِی الأَرض‌ِ عَدَدَ سِنِین‌َ قالُوا لَبِثنا یَوماً أَو بَعض‌َ یَوم‌ٍ فَسئَل‌ِ العادِّین‌َ معلوم میشود شدّت عذاب آنها را از مدّت مکثشان غافل میگرداند، و شاید مقصود آنها عذر گناهانشان باشد که ما بقدری در دنیا نماندیم که بتوانیم عمل نیک نمائیم.
وَ یَسئَلُونَک‌َ عَن‌ِ الجِبال‌ِ فَقُل یَنسِفُها رَبِّی نَسفاً خطاب برسولش نموده که محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلّم از تو از کوه‌ها سؤال میشود، در شأن نزول آیه گویند مردی از اهل ثقیف از حضرت سؤال از کوه‌ها نمود، شاید میخواسته بفهمد که موقع قیام قیامت کوه‌ها و زمین چگونه میشوند اینکه آیه رسید که در پاسخ بگو خدا آن را خورد کند چون رمل و آن را میگرداند (هَباءً مُنبَثًّا)

صفحه : 210
فَیَذَرُها قاعاً صَفصَفاً، لا تَری فِیها عِوَجاً وَ لا أَمتاً پس وامیگذارد آن را زمینی ساده صاف و هموار بطوری که در آن نه پستی دیده شود و نه بلندی.
از اینکه آیه میتوان استفاده نمود که همین زمین دنیا است که پس از زلزال شدید و پراکنده شدن اجزاء آن صاف و هموار و ملساء میگردد بطوری که آماده میگردد برای اجتماع جمیع افراد بشر، و شاید اشاره بهمین باشد قوله تعالی یَوم‌َ تُبَدَّل‌ُ الأَرض‌ُ غَیرَ الأَرض‌ِ وَ السَّماوات‌ُ وَ بَرَزُوا لِلّه‌ِ الواحِدِ القَهّارِ سوره ابراهیم (ع) آیه 49. از اینکه آیات و امثال آن معلوم میشود که همین عالم دنیا است که تبدیل میگردد بعالم آخرت همین طوری که بدن دنیوی انسان تبدیل میگردد ببدن اخروی بطوری که لایق بقاء باشد، عالم دنیا نیز وقتی عمرش بپایان رسید از صورت کنونی بدوی تحوّل مینماید بصورت حقیقی اخروی و آنچه در آن بالقوّه موجود بوده بفعلیت میرسد زیرا که در محل‌ّ خودش مبرهن گردیده که هیچ موجودی معدوم صرف نمیگردد، و همین طوری که انسان وقتی مرد و اجزاء وجودش مندک‌ّ گردید روحانیت و جوهر و لب‌ّ حقیقتش حتّی جوهریت بدنش که در احادیث بطینت که شاید مقصود ماده اثیریه باشد فانی نمیگردد و نزد مصوّر الصّور محفوظ است تا وقتی که عالم قیامت برپا گردد آن وقت هر فرعی باصل خود برمیگردد، همانا ماه و خورشید با هم جمع میگردند، روح ببدن عود مینماید، اضداد با هم مجتمع میگردند و چون زمین نیز یکی از موجودات بشمار میرود ممکن نیست پس از منحل گردیدن بکلّی معدوم گردد بلکه بدلالت همین آیه که فرموده (قاعاً صَفصَفاً زمین پس از مندک گردیدن صاف و هموار میگردد.
و نیز در سوره زلزال که در وصف زمین است یَومَئِذٍ تُحَدِّث‌ُ أَخبارَها و از آیات دیگر چنین معلوم میشود که همین زمین معهود ما است که در آن وقت صاحب حیات و سخن‌گو میگردد.

صفحه : 211
و شاید سرّ اینکه موجودات اخروی صاحب حیات میگردند چنانچه یکی از نامهای قیامت را «حیوان» نامیده وَ إِن‌َّ الدّارَ الآخِرَةَ لَهِی‌َ الحَیَوان‌ُ لَو کانُوا یَعلَمُون‌َ و نیز سرّ اینکه اجزاء آدمی بسخن میآیند و بر علیه او شهادت میدهند اینکه باشد که چنانچه ثابت گردیده هر موجودی و لو بصورت جمادی باشد نیروی حیاتی در آن موجود است که جامع مشتقّات و حافظ صورت جمعیّه وی است و در هر مرتبه‌ای طوری تظاهر مینماید، در جلد چهارم اینکه تفسیر در سوره زلزال در توضیح آیه وَ أَخرَجَت‌ِ الأَرض‌ُ أَثقالَها تا اندازه‌ای بحث نمودیم رجوع بآن جا شود یَومَئِذٍ یَتَّبِعُون‌َ الدّاعِی‌َ لا عِوَج‌َ لَه‌ُ وَ خَشَعَت‌ِ الأَصوات‌ُ لِلرَّحمن‌ِ فَلا تَسمَع‌ُ إِلّا هَمساً تنوین (یومئذ) عوض مضاف الیه است و اضافه بوقت نسف است یعنی روزی که زمین پراکنده میگردد مردم پیروی میکنند داعی حق را.
بروایتی چون موقع حشر میرسد حق تعالی باسرافیل امر مینماید که بر صخره بیت المقدس برآید و بآواز بلند مردم را بخواند و هر کس از هر جایی که باشد رو بآن صدا آرد و آن داعی حق را همه افراد بشر متابعت نمایند و احدی نتواند سرپیچی کند و بجانب خواننده نیاید بلکه همه اجابت کنند و بشتاب بمیعادگاه حاضر گردند و در آن وقت صداها از عظمت و بزرگی و مهابت خدای رحمن در گلوها حبس گردد و از آنان صدایی شنیده نشود مگر سخن آهسته.
یَومَئِذٍ لا تَنفَع‌ُ الشَّفاعَةُ إِلّا مَن أَذِن‌َ لَه‌ُ الرَّحمن‌ُ وَ رَضِی‌َ لَه‌ُ قَولًا در همان روز قیامت شفاعت کسی نفع نمی‌بخشد مگر شفاعت کسی را که خداوند دستور باو بدهد و سخن او را در شفاعت بپسندد، و آنها کسانی میباشند که مقام و منزلتی نزد حق تعالی دارند از انبیاء و اولیاء و شهداء و مؤمنین با تقوی.
بقولی میشود مقصود مشفوع له باشد یعنی کسی را توانند شافعین شفاعت کنند که مأذون باشد در مورد شفاعت واقع گردد و خدا بخواهد او را شفاعت کنند بنا بر معنی اول (من موصوله) مرفوع المحل است و بدل از شفاعت بتقدیر حذف مضاف یعنی شفاعت کسی نفع نمی‌بخشد مگر کسی را که خدا بآن اذن بدهد

صفحه : 212
و بمعنی دوم منصوب المحل است بمفعولیت یعنی کسی را که برای او اذن بدهد و راضی باشد شفاعت بشود.
یَعلَم‌ُ ما بَین‌َ أَیدِیهِم وَ ما خَلفَهُم وَ لا یُحِیطُون‌َ بِه‌ِ عِلماً خدا میداند آنچه بین دستهای مردم از امور دنیا و عمل آنان است و آنچه پشت سر آنها است از امور اخروی، یا آنچه جلو آنها و حاضر نزد آنها است و آنچه پشت سر آنها است از امور آینده که از آن اطلاعی ندارند.
و شاید مقصود چنین باشد که میداند خدا آنچه را که در حال حاضر عمل میکنند و آنچه را که قبلا عمل نموده‌اند که تماما در علم ازلی او محفوظ است لا یَعزُب‌ُ عَنه‌ُ مِثقال‌ُ ذَرَّةٍ فِی السَّماوات‌ِ وَ لا فِی الأَرض‌ِ و کسی را نه بذات و صفات حقّانی الهی احاطه‌ای است و نه بمقدورات و معلومات ازلی سرمدی او راهی است در کافی احمد بن ادریس از محمّد عبد الجبار از صفوان بن یحیی گفت أبو قرة محدّث از من سؤال نمود که من او را داخل کنم نزد ابی الحسن الرضا علیه السّلام پس از آنکه از حضرت طلب اذن کردم و اذن دخول داد و أبو قرة از حلال و حرام و احکام سؤال نمود تا اینکه سؤالش بتوحید رسید و گفت همانا ما روایت کرده‌ایم که خدای تعالی رؤیت و کلام را بین دو نبی تقسیم نموده، کلام را قسمت موسی کرده و رؤیت را بمحمد صلی اللّه علیه و آله و سلّم داده، ابو الحسن علیه السّلام فرموده آیا کی است که ثقلین از جن و انس را تبلیغ نموده و گفته لا تُدرِکُه‌ُ الأَبصارُ وَ لا یُحِیطُون‌َ بِه‌ِ عِلماً لَیس‌َ کَمِثلِه‌ِ شَی‌ءٌ آیا رساننده اینکه آیات، محمّد (ص) نبود، أبو قرة گفت آری، حضرت فرمود چگونه مردی بسوی تمام خلق میآید و خبر میدهد که من از جانب خدا مبعوث شده‌ام و او مردم را بامر خدا بسوی خدا میخواند و میگوید (لا تُدرِکُه‌ُ الأَبصارُ- وَ لا یُحِیطُون‌َ بِه‌ِ عِلماً- لَیس‌َ کَمِثلِه‌ِ شَی‌ءٌ) پس از آن میگوید من خدا را بچشم دیده‌ام و احاطه علمی باو پیدا نموده‌ام در حالی که خود او در صورت بشر است، امّا شما تصحیح میکنید آنچه را زندیق‌ها خواستند حضرت را رمی کنند به اینکه از نزد خدا چیزی میآورد پس از آن بوجه دیگر

صفحه : 213
خلاف آن را میگوید.
پس از آن ابو قرة گفته خدای تعالی میگوید وَ لَقَد رَآه‌ُ نَزلَةً أُخری ابو الحسن علیه السّلام فرمود بعد از اینکه چیزی است که دلالت دارد بر آنچه دیده آنجا که گفته ما کَذَب‌َ الفُؤادُ ما رَأی یعنی قلب محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلّم دروغ نگفت آنچه را که دو چشمش دیده پس از آن خبر میدهد بآنچه دیده و گفت لَقَد رَأی مِن آیات‌ِ رَبِّه‌ِ الکُبری پس آیات خدا غیر از خدا است (و قد قال اللّه وَ لا یُحِیطُون‌َ بِه‌ِ عِلماً) وقتی چشم او را دید باو احاطه علمی نموده و معرفت واقع شده.
پس از آن أبو قره گفته پس ما باید روایات را تکذیب کنیم، ابو الحسن علیه السّلام فرمود وقتی روایات مخالف قرآن است باید آن را تکذیب نمود در حالی که اجماع مسلمین بر اینکه است که (انه لا یحاط به علما- و لا تُدرِکُه‌ُ الأَبصارُ- و لَیس‌َ کَمِثلِه‌ِ شَی‌ءٌ).
وَ عَنَت‌ِ الوُجُوه‌ُ لِلحَی‌ِّ القَیُّوم‌ِ وَ قَد خاب‌َ مَن حَمَل‌َ ظُلماً (العنوة) بمعنی ذلّت است، اشاره به اینکه در قیامت که سلطنت و قهاریت حق تعالی ظهور و بروز تام و تمام پیدا مینماید چنانچه گفته‌اند در وصف آن روز است قوله تعالی لِمَن‌ِ المُلک‌ُ الیَوم‌َ لِلّه‌ِ الواحِدِ القَهّارِ سوره مؤمن آیه 6، در آن روز ذلیل و خاضع میشود کسی که بار ظلم و تعدّی را بنفس خود و بر دیگران بار نموده چنین کسی بخود ستم کرده که بکفران نعمتهای خدای تعالی و هدایت نیافتن بتعلیم احکام الهی خود را در چاه مذلت سرنگون نموده چنین کسی در آن روز خود را از رحمتهای غیر متناهی که نصیب مؤمنین با تقوی گردیده محروم ساخته.
وَ مَن یَعمَل مِن‌َ الصّالِحات‌ِ وَ هُوَ مُؤمِن‌ٌ فَلا یَخاف‌ُ ظُلماً وَ لا هَضماً در مقابل مجرمین و کیفیت ورود آنان در محشر و ذلت و خواری و ناامیدی آنها، بیان حال کسانی را مینماید که در دنیا عمل نیکو کردند در حالی که با ایمان بودند، اشاره به اینکه عمل صالح وقتی در آخرت جزاء دارد که عامل آن مؤمن باشد پس اگر کافر عمل صالحی نمود جزاء او در همین دنیا داده میشود

صفحه : 214
و در آخرت اجری ندارد.
بنا بر اینکه هر قدر عمل نیکو بنماید کسی که بدون ایمان است در عالم آخرت عملش ذرّه‌ای نتیجه‌بخش نخواهد بود ولی نتیجه دنیوی دارد، و هر قدر ایمان کامل‌تر و شدیدتر باشد بر قیمت عمل و حسن آن افزوده خواهد گردید و چنین کسی که اعمال خوب او با ایمان بخدا و اصول دیانت انجام گرفته در آن روز دیگر نه خوف و ترسی او را فرا میگیرد و نه ثواب و پاداش عمل آن نقصان‌پذیر است بلکه صحیح است در باره او گفته شود فَلا خَوف‌ٌ عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنُون‌َ.
وَ کَذلِک‌َ أَنزَلناه‌ُ قُرآناً عَرَبِیًّا یعنی هم چنانی که خبردار کردیم تو را باخبار قیامت فرو فرستادیم قرآن را بعربی الفاظ عربی از جهاتی بر الفاظ دیگر مزیّت دارد: یکی زبان حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله و سلّم و قوم او بوده از اهل مکه و سایر اعراب، و نیز قوانین آن روی اصل منظمی قرار گرفته بطوری که مطالب بزرگی در کلمات کوچک آن جای میگیرد و تلفظ بآن را آسان مینماید و خصوصیات و امتیازات دیگری در الفاظ عربی است که در باقی لغات نمیباشد.
وَ صَرَّفنا فِیه‌ِ مِن‌َ الوَعِیدِ لَعَلَّهُم یَتَّقُون‌َ أَو یُحدِث‌ُ لَهُم ذِکراً در اینجا سه امتیاز راجع بقرآن تذکر میدهد: اول قرآن را بزبان عربی فرود آوردیم، دوم- آیاتی در آن مندرج نمودیم که مشتمل باشد بر وعید و تهدید کسانی که از احکام قرآن اعراض میکنند یا تکذیب مینمایند و چنین کردیم شاید پرهیزگار گردند. سوم- در قرآن بآیات وعید و عذاب آنان را ترسانیدیم شاید بخود بیایند و متذکر گردند و پند گیرند و در اثر آن علومی بر آنها پدید گردد و بترسند از اینکه نازل شود بر آنها عذاب مثل اینکه در اثر نافرمانی بر امم گذشته نازل گردید.
فَتَعالَی اللّه‌ُ المَلِک‌ُ الحَق‌ُّ وَ لا تَعجَل بِالقُرآن‌ِ مِن قَبل‌ِ أَن یُقضی إِلَیک‌َ وَحیُه‌ُ بزرگ و بزرگوار است خدایی که پادشاه و مالک حق‌ّ است و سلطنت و پادشاهی

صفحه : 215
مخصوص باو است و برتر است صفات او از صفات مخلوق.
ای رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم پیش از آنکه وحی بتوسط رسول وحی تمام شود عجله نکن در فرا گرفتن آن.
گویند وقتی جبرئیل امین برای حضرتش وحی میرسانید برای اینکه مبادا بعضی از آن را فراموش نماید با جبرئیل میخواند اینکه است که باو خطاب میرسد در فرا گرفتن آن عجله مکن، و بقولی مقصود اینکه است که پیش از تمام شدن وحی بر اصحاب خود آیات را مخوان تا وقتی که وحی تمام گردد و یا اینکه سؤال نکن انزال قرآن را پیش از آنکه بتو بفرستیم.
وَ قُل رَب‌ِّ زِدنِی عِلماً و بخوان پروردگار خود را و از او طلب نما و بگو پروردگار من علم مرا زیاد گردان، آری خداوند بانسان قوّه‌ای کرامت نموده که هر قدر در علم و دانش و کمال و فضیلت بالا رود باز قابل زیادتی است و حدّ یقف ندارد اینست که با اینکه آن شخص اوّل عالم امکان بود که جامع تمام فضائل و کمالات بوده باز بوی خطاب میرسد که از پروردگار خود طلب زیادتی علم نما و همین است معنی قوله تعالی وَ فَوق‌َ کُل‌ِّ ذِی عِلم‌ٍ عَلِیم‌ٌ.

صفحه : 216

[سوره طه (20): آیات 115 تا 127]

اشاره

وَ لَقَد عَهِدنا إِلی آدَم‌َ مِن قَبل‌ُ فَنَسِی‌َ وَ لَم نَجِد لَه‌ُ عَزماً (115) وَ إِذ قُلنا لِلمَلائِکَةِ اسجُدُوا لِآدَم‌َ فَسَجَدُوا إِلاّ إِبلِیس‌َ أَبی (116) فَقُلنا یا آدَم‌ُ إِن‌َّ هذا عَدُوٌّ لَک‌َ وَ لِزَوجِک‌َ فَلا یُخرِجَنَّکُما مِن‌َ الجَنَّةِ فَتَشقی (117) إِن‌َّ لَک‌َ أَلاّ تَجُوع‌َ فِیها وَ لا تَعری (118) وَ أَنَّک‌َ لا تَظمَؤُا فِیها وَ لا تَضحی (119)
فَوَسوَس‌َ إِلَیه‌ِ الشَّیطان‌ُ قال‌َ یا آدَم‌ُ هَل أَدُلُّک‌َ عَلی شَجَرَةِ الخُلدِ وَ مُلک‌ٍ لا یَبلی (120) فَأَکَلا مِنها فَبَدَت لَهُما سَوآتُهُما وَ طَفِقا یَخصِفان‌ِ عَلَیهِما مِن وَرَق‌ِ الجَنَّةِ وَ عَصی آدَم‌ُ رَبَّه‌ُ فَغَوی (121) ثُم‌َّ اجتَباه‌ُ رَبُّه‌ُ فَتاب‌َ عَلَیه‌ِ وَ هَدی (122) قال‌َ اهبِطا مِنها جَمِیعاً بَعضُکُم لِبَعض‌ٍ عَدُوٌّ فَإِمّا یَأتِیَنَّکُم مِنِّی هُدی‌ً فَمَن‌ِ اتَّبَع‌َ هُدای‌َ فَلا یَضِل‌ُّ وَ لا یَشقی (123) وَ مَن أَعرَض‌َ عَن ذِکرِی فَإِن‌َّ لَه‌ُ مَعِیشَةً ضَنکاً وَ نَحشُرُه‌ُ یَوم‌َ القِیامَةِ أَعمی (124)
قال‌َ رَب‌ِّ لِم‌َ حَشَرتَنِی أَعمی وَ قَد کُنت‌ُ بَصِیراً (125) قال‌َ کَذلِک‌َ أَتَتک‌َ آیاتُنا فَنَسِیتَها وَ کَذلِک‌َ الیَوم‌َ تُنسی (126) وَ کَذلِک‌َ نَجزِی مَن أَسرَف‌َ وَ لَم یُؤمِن بِآیات‌ِ رَبِّه‌ِ وَ لَعَذاب‌ُ الآخِرَةِ أَشَدُّ وَ أَبقی (127)

صفحه : 217

(ترجمه)

همانا بآدم امر نمودیم که نزدیک شجره منهیه نرود او فراموش کرد و نیافتیم او را که عزم مخالفت داشته باشد (115)
ای محمّد (صلی اللّه علیه و آله و سلّم یاد کن) وقتی را که بملائکه گفتیم برای آدم سجده کنید پس همه سجده کردند مگر ابلیس که امتناع کرد (116)
پس گفتیم ای آدم اینکه شیطان دشمن تو و زن تو است مبادا شما را از بهشت بیرون کند پس تو در رنج و تعب امر معاش بیفتی (117)
و بدرستی تو در بهشت نه هرگز گرسنه میگردی و نه برهنه میشوی (118)
و نه در آنجا هرگز تشنه میشوی و نه از تابش آفتاب گرما می‌بینی (119)
پس شیطان آدم را بوسوسه انداخت و گفت ای آدم میخواهی که بتو نشان دهم درخت ابدیت و ملکی که جاویدان باشد (120)
همانا آدم و حوّاء (فریب شیطان را خوردند) و از آن درخت تناول نمودند پس (برهنه شدند) عورت آنها ظاهر گردید و خواستند بساتری از برگ بهشت خود را بپوشانند و آدم نافرمانی پروردگارش را نمود و از ثواب یا از ماندن در بهشت ناامید گردید (121)
پس از آن پروردگارش او را برگزید و توبه‌اش را قبول نمود و هدایتش گردانید (122)
خطاب شد بآدم و حوّا که (از محل رفعت خود) فرود آئید و بعضی از اولاد شما بر بعضی دشمنید و اگر از جانب من بر شما راهنمایی بیاید کسی که تابع هدایت من گردید هیچ وقت نه گمراه میشود و نه شقی میگردد (123)
و کسی که از یاد من اعراض نماید زندگانیش تنگ میگردد و روز قیامت کور محشور میشود (124)
و میگوید پروردگار من چرا مرا کور محشور گردانیدی در حالی که من قبلا بینا بودم (125)
حق تعالی باو گوید همین طوری که برای تو آیات ما آمد و تو آنها را ندیده گرفتی ما نیز امروز تو را ندیده گرفتیم (126)
و چنین پاداش میدهیم کسی را که اسراف کند (در طغیان) و بآیات پروردگارش ایمان نیاورد و هر آینه عذاب آخرت شدیدتر و باقی‌تر است (127).

صفحه : 218

توضیح آیات‌

وَ لَقَد عَهِدنا إِلی آدَم‌َ مِن قَبل‌ُ فَنَسِی‌َ وَ لَم نَجِد لَه‌ُ عَزماً (عهد) در اینجا بمعنی امر است، پس از حکایت موسی (ع) و فرعون و بیان بعض آیاتی که دلالت دارد بر سوء حال کفار و معاندین دین در عالم قیامت حکایت آدم و شیطان را تذکر میدهد و اینکه آدم (ع) با اینکه با او عهد کرده بودیم یعنی قبلا همان اول ورود او در بهشت باو امر نمودیم که از آن درخت معهود نخورد عهد ما را فراموش نمود و نیافتیم او را که بر آن عهد ثابت باشد یا نیافتیم او را که عمدا مخالفت امر نموده باشد و از آن درخت تناول نمود.
وَ إِذ قُلنا لِلمَلائِکَةِ اسجُدُوا لِآدَم‌َ فَسَجَدُوا إِلّا إِبلِیس‌َ أَبی پس از خلقت آدم علیه السّلام از طرف حق تعالی بملائکه خطاب میرسد که به آدم سجده کنید تمام ملائکه بآدم سجده نمودند مگر ابلیس که از سجده اباء نمود، و چنانچه در جای دیگر حکایت شده سجده ننمود و گفت من بهتر از آدم هستم زیرا که آدم را از گل آفریدی و مرا از آتش و نزد رأی پلید خود چنین گمان میکرد که چون آتش أفضل از خاک است من افضل و ارجمندتر از آدم هستم دیگر آن ملعون نمیدانست که خداوند چه گوهر گران‌بهایی در حقیقت آدم علیه السّلام گذارده فقط جسم آدم را میدید نه روح و درون او را.
فَقُلنا یا آدَم‌ُ إِن‌َّ هذا عَدُوٌّ لَک‌َ وَ لِزَوجِک‌َ فَلا یُخرِجَنَّکُما مِن‌َ الجَنَّةِ فَتَشقی حق تعالی بآدم تذکر میدهد که ای آدم اینکه شیطان دشمن تو و دشمن زن تو است خیلی مواظب حال خود باشید که مبادا فریب شیطان را بخورید و بوسوسه شما را اغواء بنماید و از بهشت بیرونتان بکند و تو بسختی و تعب بیفتی برای امر معیشت خودت و عیالت.
إِن‌َّ لَک‌َ أَلّا تَجُوع‌َ فِیها وَ لا تَعری، وَ أَنَّک‌َ لا تَظمَؤُا فِیها وَ لا تَضحی حق تعالی بآدم (ع) تذکر میدهد که فعلا تو در مکانی میباشی که هیچوقت

صفحه : 219
نه گرسنه میشوی و نه برهنه میگردی و نه تشنه میشوی و نه از تابش آفتاب سختی میبری زیرا که بقدری نعمتهای بهشتی فراوان است که آنچه خواسته باشید و محتاج بآن گردید بدون زحمت و مشقّت کسب و عمل در دسترس تو گذارده شده و ظاهرا اینکه دو آیه بیان (تشقی) در آیه بالا است که اگر فریب شیطان را بخوری تو را از اینکه دار کرامت میراند و بایستی در زمین برای کسب معاش چه زحماتی متحمل گردی.
فَوَسوَس‌َ إِلَیه‌ِ الشَّیطان‌ُ قال‌َ یا آدَم‌ُ هَل أَدُلُّک‌َ عَلی شَجَرَةِ الخُلدِ وَ مُلک‌ٍ لا یَبلی شیطان بوسوسه آدم را اغواء نمود و باو گفت ای آدم آیا میخواهی تو را دلالت کنم بر درختی که اگر از آن تناول نمایی همیشه در بهشت جاویدان باشی و دارای ملک و سلطنتی گردی که زوال‌پذیر نخواهد بود.
آری القائات شیطانی چنین است که هر چیزی را بر خلاف آنچه هست نشان میدهد چون خودش شالوده باطل و فساد است و با آن دشمنی و ضدّیتی که با آدم داشته زیرا که در اثر مخالفت امر الهی که امر شد بآدم سجده کند و نکرد از آن مقامی که داشت رانده شد اینکه بود که جدّیت مینمود که آدم را نیز مثل خود فاسد گرداند و از مقامی که داشت تنزّل بدهد و کوشش نمود و قسم خورد که من خیرخواه شما هستم تا اینکه آن ملعون نسبت بآدم و حوّاء مراد خود را در مرتبه عمل اجراء گردانید، و چنین است عمل شیطان که تمام همّش اینست که اولاد آن آدم را نیز اغواء بنماید، بایستی ماها از شرّ آن لعین بخدا پناه ببریم و مواظب حال خود باشیم که فریب شیاطین جنّی و انسی را نخوریم چنانی که خدا دستور داده که یا بَنِی آدَم‌َ لا یَفتِنَنَّکُم‌ُ الشَّیطان‌ُ کَما أَخرَج‌َ أَبَوَیکُم مِن‌َ الجَنَّةِ.
و در اینکه خود را چگونه و بچه تمهیدی بآدم رسانید در آن چند قول است: بعضی گفته‌اند بتوسط مار، دیگری گفته بتوسط طاووس خود را بدر بهشت رسانید و حوّاء را دید و اول حوّاء را فریب داد و خود را خیرخواه آنها معرفی نمود و بآدم گفت میخواهی تو را راهنمایی نمایم بدرختی که اگر از آن

صفحه : 220
بخورید همیشه در بهشت میمانید آدم گفت آن چه درختی است شیطان همان درختی که از اکل آن نهی شده بود بآدم نشان داد، آدم گفت نهی شده‌ایم که از آن درخت بخوریم و ما خلاف نهی نمیکنیم، و چنانچه در جای دیگر بیان شده وَ قاسَمَهُما إِنِّی لَکُما لَمِن‌َ النّاصِحِین‌َ سوره اعراف آیه 20) شیطان بخدا قسم یاد مینماید که من ناصح و خیرخواه شما هستم و اینکه درختی است که هر کس از آن بخورد همیشه در بهشت مخلّد خواهد ماند.
فَأَکَلا مِنها فَبَدَت لَهُما سَوآتُهُما وَ طَفِقا یَخصِفان‌ِ عَلَیهِما مِن وَرَق‌ِ الجَنَّةِ وَ عَصی آدَم‌ُ رَبَّه‌ُ فَغَوی شیطان کار خود را کرد و آدم و حوّاء را بقسم خوردن بخدا که هرگز گمان نمیکردند کسی جرأت داشته باشد بدروغ بخدا قسم یاد کند فریب داد و آنان از آن شجره منهیّه قدری خوردند بمجرد خوردن لباس بهشتی و آن تاج مجللی که بر سر داشتند از بدن آنها ریخته شد و برهنه گردیدند آن وقت، برای اینکه عورتشان نمایان گردید از برگهای بهشت عورتشان را پوشانیدند و باین عمل یعنی مخالفت امر و لو اینکه نهی آدم از اکل آن درخت نهی تنزیهی بوده نه تحریمی، امر پروردگار خود را مخالفت کرد و آدم ناامید شد از ثواب یا از ماندن در بهشت زیرا چنین عمل و لو اینکه ترک اولی باشد برای پیمبری که اینکه اندازه در باره او تفضل شده و در منزل رفیع وی را جای داده و او را مسجود ملائکه گردانیده سزاوار نبود با اینکه قبلا دشمنی شیطان را بوی تذکر داده بود مخالفت امر پروردگارش را نماید.
ثُم‌َّ اجتَباه‌ُ رَبُّه‌ُ فَتاب‌َ عَلَیه‌ِ وَ هَدی، قال‌َ اهبِطا مِنها جَمِیعاً بَعضُکُم لِبَعض‌ٍ عَدُوٌّ فَإِمّا یَأتِیَنَّکُم مِنِّی هُدی‌ً فَمَن‌ِ اتَّبَع‌َ هُدای‌َ فَلا یَضِل‌ُّ وَ لا یَشقی پس از توبه و انابه و تضرّع آدم پروردگارش او را برگزید برای پیغمبری و توبه او را قبول نمود، پس از آن خطاب رسید که از بهشت هبوط کنید (جمیعا) با اینکه آدم و حوّاء دو نفر بودند، و همچنین از ضمائر بعد (بعضکم، یأتینکم) که اشاره بجماعت دارد، معلوم میشود که مقصود آدم و حوّاء و شیطان میباشد،

صفحه : 221
و شاید ضمائر جمع اشاره بآدم و حوّاء و اولادان آنها باشد چنانچه از سیاق کلام چنین متبادر میگردد، و (به فاء تفریع) تذکر میدهد که شما پس از هبوطتان بعضی دشمن بعضی دیگر میگردید و شما با اینکه از طرف حق تعالی که اسباب هدایت را برای شما آماده نموده هدایت میگردید و براه حق و حقیقت رهسپار میشوید آن وقت هرگز نه گمراه میگردید و نه بمشقّت و رنج میافتید.
وَ مَن أَعرَض‌َ عَن ذِکرِی فَإِن‌َّ لَه‌ُ مَعِیشَةً ضَنکاً آیه اشاره بشق دوم دارد که آن کسی که بهدایت الهی هدایت نگردید و تابع سفراء و برگزیدگان الهی نشد و از آنها و ذکر خدا که ظاهرا (قرآن) یا تمام کتابهای آسمانی مراد باشد اعراض نمود چنین کسی زندگانی دنیای وی ضیق و تنگ میگردد اگر چه بظاهر متموّل و ثروت‌مند و نیرومند باشد و خوش بنظر آید لکن چون فرح و انبساط روحی که در اثر ایمان و صفات شایسته و محبت نسبت بمقام الوهیت در قلب و روح وی جایگزین نگردیده و قلب و دل وی تاریک گردیده از ناله مخفیانه آن لطیفه روحانی که در باطن او پنهان است و در اثر رنجش طبیعت بفغان آمده و طالب مقام خود میباشد آزار می‌بیند و لو اینکه پرده سیاه کفر و دنیاطلبی روی آن را گرفته و نمیگذارد بفهمد که گرفته‌گی او در اثر چیست، اینکه است که بکج روی چیز غیر مطلوب را آرزو میکند و گمان میکند که اگر بآن دست یافت از شکنجه روح اسیر طبیعت راحت میگردد اینکه است که دنبال آن میرود و هر قدر زیادتر در طلب آن کوشش و پافشاری نماید از مطلوب حقیقی دورتر میگردد و پرده اوهام و خیالات چنان او را در بند بسته که رهایی از آن مشکل بلکه محال عادی بنظر میآید، و قوله تعالی در باره چنین مردمانی است وَ جَعَلنا مِن بَین‌ِ أَیدِیهِم سَدًّا وَ مِن خَلفِهِم سَدًّا فَأَغشَیناهُم فَهُم لا یُبصِرُون‌َ سوره یس آیه 8، و اینکه آیه در باره آنان صادق میآید اینکه است که گاهی مال می‌طلبد و نمی‌یابد و اگر یافت عطش او را فرو نمینشاند، جاه می‌طلبد از آن خورسند نمیگردد و هر قدر در مطلوبات طبیعی بیشتر پافشاری کند می‌بیند

صفحه : 222
آرزوی او تمام نشده گشاده‌ای دارد که باو نمیرسد.
وَ نَحشُرُه‌ُ یَوم‌َ القِیامَةِ أَعمی، قال‌َ رَب‌ِّ لِم‌َ حَشَرتَنِی أَعمی وَ قَد کُنت‌ُ بَصِیراً و چون آدمی که از ذکر حق تعالی اعراض نمود چشم دلش کور میشود و زندگانی دنیا بر او ضیق میگردد در قیامت که هر چیزی بحقیقت خود ظاهر میگردد چشم دل و سرش هر دو کور گردیده و در محشر کور وارد میشود آن وقت در مقام اعتراض برمیآید که ای پروردگار من برای چه مرا کور محشور نمودی من که در دنیا بینا بودم.
قال‌َ کَذلِک‌َ أَتَتک‌َ آیاتُنا فَنَسِیتَها وَ کَذلِک‌َ الیَوم‌َ تُنسی جواب میرسد چون آیات ما از کتابهای آسمانی و ارسال پیمبران آمد تو را و آن را فراموش نمودی و ندیده انگاشتی همین طور ما امروز که روز مجازات است (جَزاءً وِفاقاً) چون جزاء بایستی مطابق عمل انجام گیرد ما نیز امروز با تو معامله فراموشی نمودیم و تو را کور محشور گردانیدیم.
وَ کَذلِک‌َ نَجزِی مَن أَسرَف‌َ وَ لَم یُؤمِن بِآیات‌ِ رَبِّه‌ِ وَ لَعَذاب‌ُ الآخِرَةِ أَشَدُّ وَ أَبقی ظاهرا واو در (و کذلک) استیناف است و اسراف تجاوز نمودن از حدّ اعتدال است و آیه اطلاق دارد و شامل میگردد هر کسی را که از حدّ خود تجاوز نماید و بالاترین و جامع‌ترین چیزی که اسراف بر آن صادق میآید اسراف در کفر و تجاوز نمودن از حدّ خود و ایمان نیاوردن بآیات تکوینی و تشریعی پروردگار است که چنین کسی هم معیشت و زندگانی دنیای وی سخت و ناگوار میگردد و و هم بکوری قیامت مبتلا خواهد گردید و البته عذاب آخرت از کوری و جهنم و آن مجازاتهای سخت که بزبان پیمبرانش خبر داده هم سخت‌تر و ناگوارتر و هم باقی‌تر است زیرا که دنیا دار فناء و آخرت دار بقاء است.

صفحه : 223

[سوره طه (20): آیات 128 تا 135]

اشاره

أَ فَلَم یَهدِ لَهُم کَم أَهلَکنا قَبلَهُم مِن‌َ القُرُون‌ِ یَمشُون‌َ فِی مَساکِنِهِم إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَآیات‌ٍ لِأُولِی النُّهی (128) وَ لَو لا کَلِمَةٌ سَبَقَت مِن رَبِّک‌َ لَکان‌َ لِزاماً وَ أَجَل‌ٌ مُسَمًّی (129) فَاصبِر عَلی ما یَقُولُون‌َ وَ سَبِّح بِحَمدِ رَبِّک‌َ قَبل‌َ طُلُوع‌ِ الشَّمس‌ِ وَ قَبل‌َ غُرُوبِها وَ مِن آناءِ اللَّیل‌ِ فَسَبِّح وَ أَطراف‌َ النَّهارِ لَعَلَّک‌َ تَرضی (130) وَ لا تَمُدَّن‌َّ عَینَیک‌َ إِلی ما مَتَّعنا بِه‌ِ أَزواجاً مِنهُم زَهرَةَ الحَیاةِ الدُّنیا لِنَفتِنَهُم فِیه‌ِ وَ رِزق‌ُ رَبِّک‌َ خَیرٌ وَ أَبقی (131) وَ أمُر أَهلَک‌َ بِالصَّلاةِ وَ اصطَبِر عَلَیها لا نَسئَلُک‌َ رِزقاً نَحن‌ُ نَرزُقُک‌َ وَ العاقِبَةُ لِلتَّقوی (132)
وَ قالُوا لَو لا یَأتِینا بِآیَةٍ مِن رَبِّه‌ِ أَ وَ لَم تَأتِهِم بَیِّنَةُ ما فِی الصُّحُف‌ِ الأُولی (133) وَ لَو أَنّا أَهلَکناهُم بِعَذاب‌ٍ مِن قَبلِه‌ِ لَقالُوا رَبَّنا لَو لا أَرسَلت‌َ إِلَینا رَسُولاً فَنَتَّبِع‌َ آیاتِک‌َ مِن قَبل‌ِ أَن نَذِل‌َّ وَ نَخزی (134) قُل کُل‌ٌّ مُتَرَبِّص‌ٌ فَتَرَبَّصُوا فَسَتَعلَمُون‌َ مَن أَصحاب‌ُ الصِّراطِ السَّوِی‌ِّ وَ مَن‌ِ اهتَدی (135)

صفحه : 224

ترجمه آیات‌

آیا راه ننمود (کفار قریش) را حال گذشتگان از کفاری که پیش از اینها بودند در زمانهای گذشته که در اثر نافرمانی چه بسیار از آنان را هلاک گردانیدیم و اینکه کفار در سفر از منازل آن هلاک شدگان عبور میکنند همانا در هلاکت آنها نشانه‌هایی است برای عبرت گرفتن یا دلیل‌هایی است بر عذاب اهل انکار برای صاحبان عقل (که تدبر نمایند) (128)
اگر پیش نگرفته بود سخن و تقدیری از پروردگار تو در عذاب کافرین در وقت معین هر آینه عذاب ملازم آنها بود تا نابود شوند (129)
ای محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلّم بر آنچه کافرین گویند بردباری نما و ستایش و تسبیح کن پروردگار خود را پیش از طلوع شمس و قبل از غروب آن و در ساعات شب و اطراف روز شاید خشنود گردی (130)
و چشمهای خود را مینداز بآنچه از متاع دنیا باصنافی از کفار داده‌ایم که آنها را بهره‌مند گردانیم (چنین کردیم) برای اینکه آنها را بیازمائیم و روزی پروردگار تو بهتر و باقی‌تر است (131)
و اهل خود را امر نما بنماز و بر اینکه امر مداومت نما ما از تو برای مخلوق و خودت رزقی مطالبه نمیکنیم ما تو را روزی میدهیم و عاقبت خوب مخصوص بپرهیزکاران است (132)
کفار گفتند چرا از پروردگار او نشانه‌ای بر ما نمیآید آیا بر آنها نیامد خبر آنچه را که در صحف پیشینیان است (از عذاب تکذیب کنندگان) (133)
و هر گاه ما پیش از بعثت تو آنها را بشکنجه‌ای هلاک میگردانیدیم همانا میگفتند پروردگار ما چرا بر ما رسولی نفرستادی که ما تابع آیات تو کردیم پیش از آنکه رسوا شویم و خار گردیم (134)
(ای محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلّم بگو) ما و شما همه منتظریم و انتظار ببرید بزودی میفهمید که یاران راه راست کیانند و چه کس هدایت یافته آیا هدایت یافته‌گان مائیم یا شما (135)

صفحه : 225

توضیح آیات‌

اشاره

أَ فَلَم یَهدِ لَهُم کَم أَهلَکنا قَبلَهُم مِن‌َ القُرُون‌ِ یَمشُون‌َ فِی مَساکِنِهِم شاید مقصود از (أَ فَلَم یَهدِ لَهُم) که جمله استفهامیه است در مقام اعتراض بکفار قریش و اهل مکّه باشد که شمایی که برای تجارتتان باطراف گذر میکنید آیا برایتان ظاهر نشده که چه بسیار از قرنهای گذشته مثل قوم عاد بطرف یمن و مساکن ثمود و اصحاب ایکة بشام و قوم لوط بفلسطین که ظاهرا اثر خرابی منزلهای آنها تا آن وقت باقی مانده بوده که چگونه در اثر مخالفتشان آنان را هلاک گردانیدیم إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَآیات‌ٍ لِأُولِی النُّهی همانا در باقی ماندن آثار عذاب آنها آیات و نشانه‌هائیست برای کسانی که صاحب عقل و تدبّرند که کنجکاوی میکنند که بچه علّت و سببی اینکه طور منزلها خراب شده و اهل آن هلاک گردیده‌اند و از آن پند گیرند و خود را از مخالفت سفراء حق تعالی باز میدارند.
وَ لَو لا کَلِمَةٌ سَبَقَت مِن رَبِّک‌َ لَکان‌َ لِزاماً وَ أَجَل‌ٌ مُسَمًّی گفته‌اند (لزام) یا مصدر لازم است که موصوف بواقع گردیده و یا فعال بمعنی مفعل یعنی ملزم که گویا آلت لزوم است و برای شدت لزوم لازم بآن مسمّی شده یعنی اگر نبود آن کلمه‌ای که در ابتداء عالم از طرف پروردگار تو سبقت گرفته که عذاب منکرین و کافرین را عقب بیندازد تا موقع معیّن مثل عذاب قوم عاد و ثمود، عذاب ملازم اینها بود لکن حکمت و نظام جامعه چنین اقتضاء نموده که آنان را مهلت بدهند و در مورد آزمایش قرار گیرند تا وقت نام برده شده.
فَاصبِر عَلی ما یَقُولُون‌َ وَ سَبِّح بِحَمدِ رَبِّک‌َ قَبل‌َ طُلُوع‌ِ الشَّمس‌ِ وَ قَبل‌َ غُرُوبِها وَ مِن آناءِ اللَّیل‌ِ فَسَبِّح وَ أَطراف‌َ النَّهارِ پس از بیان اینکه تقدیر بر اینکه جاری گردیده که مجازات کفار و فسّاق را عقب بیندازیم فرموده ای رسول اکرم (صلی اللّه علیه و آله و سلّم) تو بایستی بر جفای معاندین

صفحه : 226
و سخنان سخیف آنها از سحر و کذب و باقی نسبتهای ناروای آنان صبر کنی و تسبیح و تمجید نمایی بحمد و ستایش پروردگار خودت.
(بِحَمدِ رَبِّک‌َ) در محل‌ّ نصب و بمعنی حال است یعنی تکلیف تو اینکه است که صبر کنی در حالی که حمد کننده پروردگار خود باشی که تو را موفق گردانیده بر تسبیح نمودن و حمد پروردگار خودت.
مفسرین گفته‌اند مقصود از تسبیح نماز است چنانچه در ظاهر هم همین طور مینماید که مقصود از قبل از طلوع شمس نماز صبح (وَ مِن آناءِ اللَّیل‌ِ) نماز مغرب و عشاء (وَ أَطراف‌َ النَّهارِ) نماز ظهر (وَ قَبل‌َ غُرُوبِها) نماز عصر است.
(وَ مِن آناءِ اللَّیل‌ِ) یعنی ساعات آن، و بروایت إبن عباس مقصود کل نماز شب است، و بقولی (قَبل‌َ غُرُوبِها) نماز عصر است (وَ أَطراف‌َ النَّهارِ) نماز ظهر زیرا که وقت آن زوال است و آن طرف نصف اول و نصف ثانی از روز است، و بقولی مقصود از (آناءِ اللَّیل‌ِ) نماز عشاء (وَ أَطراف‌َ النَّهارِ) نماز فجر و مغرب است و تکرار فجر و مغرب اشاره باهمیت آن و اختصاص آن است مثل قوله تعالی حافِظُوا عَلَی الصَّلَوات‌ِ وَ الصَّلاةِ الوُسطی و کسی که حمل کرده بر مطلق تسبیح علی الظاهر مقصود مداومت بر تسبیح و تحمید است در تمام اوقات.
لَعَلَّک‌َ تَرضی تو را اعانت نمودیم و موفّقت گردانیدیم بر تسبیح و تمجید پروردگارت که شاید رضا گردی بدرجات بلند و شفاعت امّت. (طبرسی) وَ لا تَمُدَّن‌َّ عَینَیک‌َ إِلی ما مَتَّعنا بِه‌ِ أَزواجاً مِنهُم زَهرَةَ الحَیاةِ الدُّنیا لِنَفتِنَهُم فِیه‌ِ وَ رِزق‌ُ رَبِّک‌َ خَیرٌ وَ أَبقی (ازواجا) اصنافا و اشکالا، (ازواجا) مفعول اول است برای (لا تمدّن) و (به) بجای مفعول دوم آن است مثل اینکه گفته میشود (متعت فلانا بکذا).
در تفسیر کاشفی از ابو رافع نقل میکند که مهمانی در منزل پیمبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم آمد و در خانه چیزی که برای مهمان آورند حاضر نبود مرا نزد یهودی فرستاد

صفحه : 227
و فرمود باو بگو محمّد رسول اللّه (ص) میگوید مهمانی بمنزل ما آمده و چیزی که لایق مهمان باشد نیست اینکه مقدار آرد بما فروش و معامله کن تا اول ماه رجب که وجه آن را بفرستم، ابو رافع گفته چون اینکه پیغام بیهودی رسانیدم جواب داد معامله نمیکنم و نمیفرستم مگر اینکه چیزی گرو بدهی من برگشتم و بحضرت پیغام یهودی را دادم فرمود (و اللّه انّی امین فی السماء و امین فی الارض) اگر با من معامله کرده بود حق وی را اداء میکردم و زره خود را بمن داد نزد یهودی گرو گذاشتم آن وقت اینکه آیه فرود آمد وَ لا تَمُدَّن‌َّ عَینَیک‌َ الخ.
اگر چه آیه خطاب بپیمبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم است لکن شاید مراد امّت باشند زیرا که شأن آن بزرگوار اجل‌ّ از اینکه است که نظر بمتاع دنیا و زرد و سرخ عالم طبیعت داشته باشد تا اینکه نهی بشود.
(مدّ العین) کنایه از تعلّق و نظر داشتن بزینت دنیا است که برسولش خطاب مینماید که چشمهای خود را مینداز و نظر نکن بآنچه باهل دنیا از مال و منال عطاء کردیم (لنفتنهم) اشاره به اینکه بکفار زینت دنیا عطاء نمودیم که آنان را در آن آزمایش نمائیم و حال اینکه رزق پروردگار و آنچه بتو کرامت مینماید بهتر و باقی‌تر است، بهتر است زیرا که آن رزق روحانی و نعمت حقیقی است و نعمتهای دنیا در واقع دفع الم است. و باقی‌تر است چنانچه معلوم است نعمتهای دنیا در معرض فناء و زود گذر است و نعمتهای اخروی باقی است و فناءپذیر نخواهد بود.
وَ أمُر أَهلَک‌َ بِالصَّلاةِ وَ اصطَبِر عَلَیها لا نَسئَلُک‌َ رِزقاً نَحن‌ُ نَرزُقُک‌َ وَ العاقِبَةُ لِلتَّقوی آیه مربوط بآیه بالا است و در بیان مقصود از (اهلک) دو قول از مفسرین نقل شده:
اول- مقصود از (اهلک) اهل بیت خود حضرت است، از ابی سعید خدری است وقتی اینکه آیه نازل شد که اهل خود را وادار بنماز یا مطلق ذکر و توجه بخدا گردان حضرت موقع نماز بدر خانه فاطمه سلام اللّه علیها میآمد و بصدای بلند میفرمود

صفحه : 228
(الصلاة رحمکم اللّه، انّما یرید اللّه لیذهب عنکم الرجس الخ)
و بقول دیگر مقصود از اهل تابعین اویند که آنها را امر بنماز کن، و بنا بر اینکه معنی آیه چنین میشود که ای محمّد (ص) اهل ایمان را امر بنماز کن و بر آن مداومت نما وظیفه تو همین ارشاد نمودن است ما از تو روزی نمی‌طلبیم. شاید اشاره باین باشد که تو بوظیفه خود عمل نما تو مسئول روزی آنها نیستی ما خود تو را و آنها را روزی میدهیم و حسن عاقبت و رستگاری و سعادت‌مندی در تقوی است.
وَ قالُوا لَو لا یَأتِینا بِآیَةٍ مِن رَبِّه‌ِ أَ وَ لَم تَأتِهِم بَیِّنَةُ ما فِی الصُّحُف‌ِ الأُولی از جمله ایرادات مشرکین اینکه بود که میگفتند پیمبران معجزه داشتند از قبیل معجزات حضرت موسی و عیسی و غیر آنها علیهم السّلام چرا محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلّم از اینکه قبیل معجزاتی برای ما نمیآورد.

(سخنان مفسرین در توجیه آیه)

1- آیه در پاسخ آنها است که آیا معجزه‌ای نیامد شما را که اصل معجزه و حقیقت و اجل‌ّ از همه معجزات باشد یعنی قرآن زیرا که بشهادت قرآن صحت باقی کتب سماوی ثابت میگردد و تمام آنها محتاج بقرآنند زیرا که قرآن معجزه است و باقی صحیفه‌ها معجزه نیستند (بیّنة) فاعل (تأت) میباشد و (هم) مفعول آن زیرا بیان آنچه در صحف پیشینیان است و آیاتی که در آنها است از حکایات و بیان قوم آنها و عذابی که بر آنها وارد گردیده در قرآن آمده و آن دلیل و برهان است که قرآن اعظم معجزاتست. (طبرسی) 2- آیا نیامد آنها را داستان کسانی که طلب معجزه از پیغمبرشان نمودند و چون با معجزه ایمان نیاوردند عذاب آنان را فرا گرفت.
3- آیا از اهل کتاب نشنیدند اوصاف نبی خاتم صلی اللّه علیه و آله و سلّم را که در کتابهای آسمانی مثل تورات و انجیل ثبت گردیده.
وَ لَو أَنّا أَهلَکناهُم بِعَذاب‌ٍ مِن قَبلِه‌ِ لَقالُوا رَبَّنا لَو لا أَرسَلت‌َ إِلَینا رَسُولًا الخ آیه از حال و مقال کفار خبر میدهد که اگر ما میخواستیم آنان را قبل

صفحه : 229
از ارسال محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلّم هلاک گردانیم آنها اعتراض میکردند در قیامت و میگفتند ای پروردگار ما اگر بر ما رسول فرستاده بودی ما متابعت میکردیم پیش از اینکه ما را گرفتار عذاب گردانی و ما را ذلیل و رسوا کنی، اشاره به اینکه برای اتمام حجت و رفع عذر آنها بود که محمّد (ص) را فرستادیم و گر نه میدانستیم که با ارسال رسول و انزال قرآن آنها ایمان نخواهند آورد.
قُل کُل‌ٌّ مُتَرَبِّص‌ٌ فَتَرَبَّصُوا فَسَتَعلَمُون‌َ مَن أَصحاب‌ُ الصِّراطِ السَّوِی‌ِّ وَ مَن‌ِ اهتَدی خطاب برسولش نموده که ای محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلّم باین کفار و معاندین بگو ما و شما هر یک منتظریم، شما منتظرید که ما و اهل اسلام دچار آفت و بلیات شویم و شما مظفر و کامیاب گردید و بآرزوی خود که منحل گردیدن اسلام است برسید، و ما نیز انتظار میبریم عقوبت شما و هلاکت شما را و بزودی خواهید دانست که کدام یک از ما و شما در طریق حق و حقیقت رهسپار گردیده و هدایت یافته‌ایم و کدام از اهل ضلالت و گمراهی هستیم و در چاه ضلالت واقع گردیده‌ایم.

صفحه : 230

‌سورة الانبیاء

اشاره

مکیة کلّها و هی مائة و اثنتا عشرة آیة کوفی‌ّ و احدی عشر آیة فی الباقین‌

[سوره الأنبیاء (21): آیات 1 تا 15]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
اقتَرَب‌َ لِلنّاس‌ِ حِسابُهُم وَ هُم فِی غَفلَةٍ مُعرِضُون‌َ (1) ما یَأتِیهِم مِن ذِکرٍ مِن رَبِّهِم مُحدَث‌ٍ إِلاَّ استَمَعُوه‌ُ وَ هُم یَلعَبُون‌َ (2) لاهِیَةً قُلُوبُهُم وَ أَسَرُّوا النَّجوَی الَّذِین‌َ ظَلَمُوا هَل هذا إِلاّ بَشَرٌ مِثلُکُم أَ فَتَأتُون‌َ السِّحرَ وَ أَنتُم تُبصِرُون‌َ (3) قال‌َ رَبِّی یَعلَم‌ُ القَول‌َ فِی السَّماءِ وَ الأَرض‌ِ وَ هُوَ السَّمِیع‌ُ العَلِیم‌ُ (4)
بَل قالُوا أَضغاث‌ُ أَحلام‌ٍ بَل‌ِ افتَراه‌ُ بَل هُوَ شاعِرٌ فَلیَأتِنا بِآیَةٍ کَما أُرسِل‌َ الأَوَّلُون‌َ (5) ما آمَنَت قَبلَهُم مِن قَریَةٍ أَهلَکناها أَ فَهُم یُؤمِنُون‌َ (6) وَ ما أَرسَلنا قَبلَک‌َ إِلاّ رِجالاً نُوحِی إِلَیهِم فَسئَلُوا أَهل‌َ الذِّکرِ إِن کُنتُم لا تَعلَمُون‌َ (7) وَ ما جَعَلناهُم جَسَداً لا یَأکُلُون‌َ الطَّعام‌َ وَ ما کانُوا خالِدِین‌َ (8) ثُم‌َّ صَدَقناهُم‌ُ الوَعدَ فَأَنجَیناهُم وَ مَن نَشاءُ وَ أَهلَکنَا المُسرِفِین‌َ (9)
لَقَد أَنزَلنا إِلَیکُم کِتاباً فِیه‌ِ ذِکرُکُم أَ فَلا تَعقِلُون‌َ (10) وَ کَم قَصَمنا مِن قَریَةٍ کانَت ظالِمَةً وَ أَنشَأنا بَعدَها قَوماً آخَرِین‌َ (11) فَلَمّا أَحَسُّوا بَأسَنا إِذا هُم مِنها یَرکُضُون‌َ (12) لا تَرکُضُوا وَ ارجِعُوا إِلی ما أُترِفتُم فِیه‌ِ وَ مَساکِنِکُم لَعَلَّکُم تُسئَلُون‌َ (13) قالُوا یا وَیلَنا إِنّا کُنّا ظالِمِین‌َ (14)
فَما زالَت تِلک‌َ دَعواهُم حَتّی جَعَلناهُم حَصِیداً خامِدِین‌َ (15)

صفحه : 231

ترجمه آیات‌

سوره انبیاء در مکه نازل گردیده و بعدد کوفیان صد و دوازده آیه است و بعدد بصریان و مدنیان صد و یازده آیه، و هزار و یکصد و شصت و هشت کلمه و چهار هزار و هشتصد و نود حرف است. و اختلاف آنها در یک آیه است و آن ما لا یَنفَعُکُم شَیئاً وَ لا یَضُرُّکُم است که کوفیان یک آیه بحساب میآورند.
ابی‌ّ بن کعب از حضرت رسول (ص) روایت کرده که هر کس سوره انبیاء را بخواند خدای تعالی در روز قیامت حساب او را آسان کند و هر پیمبری که در قرآن ذکر اسم او شده است بر او سلام کند و با او مصافحه نماید.
(ابو الفتوح رازی)
(بنام ایزد هستی بخش صاحب رحمت عام‌ّ و خاص‌ّ)
نزدیک شد وقت محاسبه اعمال مردمان (یعنی قیامت) و آنها در بی‌خبری از حساب اعراض کنندگانند (1)
برای آنان هیچ پند و اندرز تازه‌ای نیامد مگر اینکه استماع نمودند در حالی که بعمل بیهوده مشغول میگردند (2)
و در آن حال ستمکاران پنهانی با هم نجوی میکنند که آیا هست اینکه (محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلّم) مگر بشری مثل شما آیا سحر او را می‌پذیرید و شما می‌بینید (3)
پیغمبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم) در جواب آنها گفت پروردگار من هر گفتاری که در آسمان و زمین است میداند و او شنوا و دانا است (4)
بلکه گفتند (اینکه آیات قرآن) از قبیل خوابهای پوچ بی‌معنی است که (بخدا می‌بندد) بلکه او شاعر است (اگر راست میگوید) برای

صفحه : 232
ما آیتی مثل آیتهای (معجزه‌های) پیشینیان بیاورد (5)
پیش از اینکه کافرین آنهایی را که ایمان نیاوردند هلاک گردانیدیم آیا اهل مکه ایمان خواهند آورد (6)
و پیش از تو نفرستادیم مگر مردان (بزرگی را) که بآنها وحی فرستادیم و اگر شما نمیدانید بروید از دانشمندان اهل کتاب سؤال کنید (7)
و قرار ندادیم پیغمبران را صاحب جسدی که غذا نخورد و نمیرد (8)
همانا ما بوعده خود وفاء نمودیم و آنها و هر کس را خواستیم نجات دادیم و مسرفان ستمکار را هلاک گردانیدیم (9)
هر آینه حقیقة برای شما امّت کتابی نازل گردانیدیم که در آن شرافت و ذکر شما است آیا چرا در آن تعقّل نمیکنید (10)
و چه بسیار مردم مقتدری که در قریه‌ها و شهرها ظالم بودند (و آنها را هلاک گردانیدیم) و بعد از آنها جماعت دیگری را آفریدیم (11)
و چون آنها احساس عذاب نمودند از آن دیار رو بفرار گذارند (12)
(ای ستمکاران) فرار نکنید برگردید بخانه‌ها و مسکنهای خود (و کار خود را اصلاح نمائید) شاید از شما بازخواست شود (13)
ستم‌کاران گفتند ای وای بر ما که از ستم‌کاران بودیم (14)
و همیشه گفتار آنان چنین بود یا گردانیم آنها را مثل گیاه حصاد شده و مرده شده (15).

صفحه : 233

توضیح آیات‌

اشاره

(بنام ایزد هستی‌بخش صاحب رحمت عام‌ّ و خاص‌ّ) اقتَرَب‌َ لِلنّاس‌ِ حِسابُهُم وَ هُم فِی غَفلَةٍ مُعرِضُون‌َ اقتراب بر وزن افتعال و مأخوذ از قرب است، و اقترب و قرب بیک معنی است مگر اینکه اقترب در نزدیکی بلیغ‌تر است و شدّت نزدیکی را میرساند و قرب و اقتراب (بمن و الی) متعدّی میگردد مثل اینکه گفته میشود (قرب یا اقترب زید من عمرو) یا (قرب یا اقترب زید الی عمرو).
و در اینجا مناسب آیه (الی) است یعنی مردم بسوی حساب نزدیک شدند و او (وهم) حالیه است یعنی نزدیک شدند و حال آنکه غافلند، و معلوم است هر آنی که از عمر بشر میگذرد بهمان مقدار بقیامت و بروز حساب نزدیک‌تر میگردد مثل مسافر که در سیرش بهر قدمی بمکان مقصودش نزدیک‌تر میشود.
مقصود از ناس شاید جنس باشد که شامل تمام افراد بشر بشود، و ممکن است خصوص کفار مراد باشد بقرینه آخر آیه (وَ هُم فِی غَفلَةٍ) زیرا که کفار غافلند نه مؤمنین.

سخنان مفسرین در توجیه آیه‌

اقتَرَب‌َ لِلنّاس‌ِ حِسابُهُم یعنی وقت حساب آنها در قیامت نزدیک شد و اینکه آیه نظیر قوله تعالی است اقتَرَبَت‌ِ السّاعَةُ یعنی وقت حساب و سؤال از آنها نزدیک شد که آیا در مقابل نعم او شکرگزاری نمودند و آیا اوامر او را امتثال نمودند و از نواهی او اجتناب کردند یا نه، و وصف قیامت بقرب و نزدیکی برای اینکه است که قیامت آمدنی است و هر چه آمدنی است نزدیک است، و برای اینکه یکی از شرائط ساعت قیامت مبعوث شدن رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلّم است چنانچه فرموده
(انا و الساعة کهاتین)
و اشاره بانگشت ابهام و وسطی نمود و نیز زمان بسبب آنچه گذشته، نزدیک میگردد و آنچه مانده کم میشود پس باقی مانده نسبت

صفحه : 234
بگذشته کم میگردد وَ هُم فِی غَفلَةٍ یعنی آنها در غفلتند (معرضون) از تفکّر در آن اعراض میکنند. (خلاصه از مجمع البیان) 2- بقول بلیغ‌تر (کل‌ّ هو آت آت) هر چه آمدنی است خواهد آمد، از قیس بن ساعده که سالها پیش از ولادت حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله و سلّم بوده چنین نقل میکنند که در بازار عکاظ بر شتری نشسته بود و مردم را موعظه مینمود و میگفت ای مردم کسی که زندگی کند میمیرد و کسی که مرد فوت میگردد و هر چه آمدنی است خواهد آمد.
3- مقصود از (حسابهم) محاسبه اعمال آنها است که خدای تعالی در قیامت بحساب اعمال مردم میرسد نه اینکه روز قیامت بنحو مجاز یا بتقدیر زمان باشد چنانچه بعضی توجیه کرده‌اند و گفته‌اند که زمان در قرب و بعد اصل است و قرب و بعد نسبت بحوادثی است که واقع در زمان است زیرا که غرض در اینکه مقام تذکر بنفس حساب است که متعلّق باعمال مردم است زیرا که مردم مسئول از اعمالشان میباشند پس در حکمت الهی واجب است که مردم را متذکر گرداند بر آنچه از آنها سؤال میشود و بر مردم واجب است که جدا استماع نمایند و عمل کنند نه بلهو و لعب مشغول گردند، آری اگر موضوع کلام بیان اهوال قیامت و آنچه برای مجرمین آماده شده است میباشد مناسب چنین بود که تعبیر شود بروز حساب یا زمان در تقدیر گرفت. (تفسیر المیزان) 4- توجیه دیگر که بنظر صحیح‌تر مینماید اینکه است که گفته شود اگر چه قرب و اقتراب بمعنی قلّت زمان یا قلّت مسافت است لکن چون (اقترب) مخصوصا وقتی که به (لام) متعدّی گردید دلالت بر منتهای نزدیکی دارد و منتهای نزدیکی شیئی بشیئی دیگر وقتی است که با هم در زمان مرتبط باشند مثل علّت تامّه با معلول که معلول و لو رتبة متأخر از علت است لکن فاصله زمانی بین آنها نیست اینکه است که در اینجا ممکن است گفته شود که چون حساب متفرع بر عمل است و نیز علم خدا محیط بزمان و زمانیات است اینکه آیه میخواهد افراد

صفحه : 235
بشر را متذکر گرداند که گمان نکنید حساب شما در زمان طولانی بعدا کشیده میشود و بدانید که حساب شما با عملتان توأم انجام میگیرد و شما خبر ندارید و در لعب و بازیچه روزگار خود را میگذرانید و اینکه منتهی درجه تهدید بشر است که بوی تذکر میدهد وقتی که حساب کشیده شد پاداش آن نیز تعیین میگردد و آیه نظیر قوله تعالی است إِنَّهُم یَرَونَه‌ُ بَعِیداً وَ نَراه‌ُ قَرِیباً و نیز جای دیگر یَستَعجِلُونَک‌َ بِالعَذاب‌ِ وَ إِن‌َّ جَهَنَّم‌َ لَمُحِیطَةٌ بِالکافِرِین‌َ.
آری چنانچه در جای خود مبرهن گردید، زمان و مکان امر اعتباری است و نسبت بحادثات زمانی و متجدّدات مثل ماضی و استقبال و حال اعتبار میگردد نه نسبت بآنکسی که ساحت قدسش منزّه از تغیر و تبدیل است پس گذشته و حال و آینده در احاطه علم حضوری او آنی مینماید و همان طوری که خود را معرّفی نموده (بسریع الحساب) خودش حساب بندگان را باسرع وقت خواهد کشید و چون محاسب خدا است و علم او محیط بزمان و زمانیات است حساب مردم متفرع بر عمل آنان است و قیامت جای پاداش و جزای عمل است نه حساب آن.
ما یَأتِیهِم مِن ذِکرٍ مِن رَبِّهِم مُحدَث‌ٍ إِلَّا استَمَعُوه‌ُ وَ هُم یَلعَبُون‌َ ظاهرا مقصود از ذکر قرآن است (محدث) صفت ذکر است و اشاره است به اینکه آیات قرآن بتدریج و تازه بتازه بر نبی‌ّ اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم نازل گردیده و شاید مقصود از (محدث) تمام قرآن باشد و قرآن چون در زمان واقع گردیده اینکه است که از حیث حروف و کلماتش زمانی و حادث است نه قدیم.
و ممکن است گفته شود نزاعی که بین معتزله و اشاعره دائر است در حدوث و قدم قرآن که اشاعره قرآن را قدیم میدانند و معتزله قرآن را حادث میشمارند، نزاعشان لفظی است نه معنوی، چگونه ممکن است گفته شود حروف و ترکیب کلمات که امر وضعی اعتباری است قدیم باشد، و شاید مقصود اشاعره از قدم قرآن حقیقت قرآن و معنویت آن و آن جهتی است که بآن جهت آن را کلام اللّه نامند و حروف و کلمات دلالت وضعی دارد بر حقیقت قرآن که

صفحه : 236
نسبت بخدا میدهیم اینکه است که بحث در قدم و حدوث قرآن از جهت اینکه کلام اللّه است بی‌معنی است زیرا که از جهت حروف و کلماتش شکّی نیست که حادث است و در زمان واقع شده لکن از حیث اینکه کلام اللّه است و یکی از اوصاف جلال بشمار میرود قدیم است.
فخر رازی در تفسیر کبیر بعد از بیان آیه چنین گفته معتزله بر حدوث قرآن باین آیه تمسّک نموده‌اند و گفته‌اند چون قرآن ذکر است و ذکر محدث است پس قرآن حادث است، و در بیان اینکه قرآن ذکر است آیاتی میآورند مثل قوله تعالی در وصف قرآن إِن هُوَ إِلّا ذِکرٌ لِلعالَمِین‌َ و قوله تعالی إِنّا نَحن‌ُ نَزَّلنَا الذِّکرَ و بیان اینکه ذکر حادث است قوله تعالی است در همین آیه ما یَأتِیهِم مِن ذِکرٍ مِن رَبِّهِم مُحدَث‌ٍ و از اینکه دو مقدمه که نص‌ّ در حدوث قرآن است نتیجه گرفته‌اند که قرآن محدث است یعنی حادث است نه قدیم.
پس از آن دو وجه در جواب معتزله گفته: اول- قوله هذا ذِکرٌ مُبارَک‌ٌ مقصود از ذکر ترکیب شده از حروف و اصوات است و راجع بحروف و اصوات در حدوث آن نزاعی نیست بلکه حدوث آن بدیهی است و محل نزاع قدیم بودن کلام اللّه است بمعنی دیگر.
دوم- قوله تعالی ما یَأتِیهِم مِن ذِکرٍ مِن رَبِّهِم مُحدَث‌ٍ دلالت ندارد بر حدوث هر چیزی که ذکر باشد بلکه دلالت دارد بر ذکری که حادث باشد نظیر قول قائل که گوید (در اینکه شهر داخل نمیشود مردی که فاضل باشد مگر اینکه آن را دشمن میدارند) اینکه بیان ایجاب نمیکند که هر مردی باید فاضل باشد، بلکه دلالت دارد بر اینکه در بین مردها مردی هست که فاضل باشد وقتی اینکه طور است آیه دلالت ندارد مگر بر اینکه بعضی از ذکر حادث است و نظم کلام چنین میشود که قرآن ذکر است و بعضی از ذکر محدث است. (پایان)

صفحه : 237
لاهِیَةً قُلُوبُهُم وَ أَسَرُّوا النَّجوَی الَّذِین‌َ ظَلَمُوا هَل هذا إِلّا بَشَرٌ مِثلُکُم أَ فَتَأتُون‌َ السِّحرَ وَ أَنتُم تُبصِرُون‌َ سرّ و خفی‌ّ مقابل اعلان و اظهار است، و نجوی مبالغه در کتمان گفتار است و آیه مقول قول کافرین و آنهایی است که بنفس خود ستم نموده‌اند، و او (اسرّوا) علامت جمع است یعنی کفار غیظ و حسد باطنی خود را پوشیده داشتند و دنیا و امور طبیعی غریزه انسانیت آنان را گرفته و آیات قرآن را میشنوند و دلشان مشغول چیز دیگری است، و بنجوی و مخفیانه با هم سخن میگفتند که آیا اینکه شخص که ادعای پیمبری میکند بشری نیست مثل شما، مقصودشان چنین بوده که وقتی می‌بینیم که در تمام لوازم بشریت مثل ما است چگونه او را بر خود امتیاز دهیم و مطیع فرمان او گردیم، لکن آن جهّال بیخرد جسم او را نگریستند و از آن گوهر گرانبها و آن روح قدسی الهی که در باطن او مخفی بود اطّلاعی نداشتند اینکه بود که معجزات پیمبران را حمل بر سحر میکردند، و چون میدیدند آیات قرآنی از درجه فهم آنها خارج است با هم میگفتند آیا محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلّم سحر کرده که اینکه آیات را اینکه طور بنظر میآورد و نسبت بخدا میدهد.
قال‌َ رَبِّی یَعلَم‌ُ القَول‌َ فِی السَّماءِ وَ الأَرض‌ِ وَ هُوَ السَّمِیع‌ُ العَلِیم‌ُ (قال) مقول قول رسول (ص) است که در ردّ سخن آنان علم بصدق و کذب خود را نسبت بخدا میدهد که خدا میداند سخن هر گوینده‌ای که در آسمان و زمین است زیرا که او سمیع است هر صدا و صوتی و هر گفتار و کلامی را چه ظاهر و جلی‌ّ باشد و چه مخفی و پنهان او میشنود و علم ازلی او بتمام موجودات احاطه دارد شما سخنهای ناروای خود را چه ظاهر گردانید و چه مخفی گردانید او مطّلع بر آن است.
بَل قالُوا أَضغاث‌ُ أَحلام‌ٍ بَل‌ِ افتَراه‌ُ بَل هُوَ شاعِرٌ فَلیَأتِنا بِآیَةٍ کَما أُرسِل‌َ الأَوَّلُون‌َ (بل) در هر سه جمله اضراب است، اول گفتند سخنان او سحر است بعد از آن اعراض نموده و گفتند که سحر نیست بلکه کلمات پریشان بی‌معنی مثل خوابهای

صفحه : 238
پراکنده است که حقیقت ندارد.
(اضغاث) جمع ضغث است و آن دسته حشیشی از گیاه تر و خشکی را گویند که بهم بسته باشند و استعاره از خوابهای مختلف کاذبه است، باز ثانیا کفار از اینکه نسبت نیز اعراض کردند و گفتند خودش اینکه آیات را بهم بافته و بخدا نسبت میدهد باز از اینکه نسبت هم اعراض کردند و گفتند نه اینطور نیست نه سحر است و نه اضغاث احلام بلکه اینکه آدمی است شاعر اگر راست میگوید و رسول خدا است معجزه و آیتی برای ما بیاورد همان طوری که پیمبران پیشینیان آوردند مثل معجزات حضرت موسی (ع) از ید بیضاء و عصا و غیر آن، و عیسی (ع) از مرده زنده کردن و کور و علیل را شفاء دادن و امثال آن معجزات را ظاهر گرداند تا ما ایمان آوریم.
ما آمَنَت قَبلَهُم مِن قَریَةٍ أَهلَکناها أَ فَهُم یُؤمِنُون‌َ آیه پاسخ اعتراض کفار است که میگفتند چرا مثل پیمبران پیشینیان معجزه نمیآورد (أفهم) همزه استفهام انکاری است و در مقام ردّ آنها است که آیا اگر معجزه‌ای مثل معجزات پیمبران میآورد اهل مکه ایمان میآوردند یعنی اینها ایمان نمیآورند همین طوری که پیشینیان با آیات مقترحه از پیمبران ایمان نیاوردند و عذاب برای آنها نازل گردید و همه هلاک گردیدند بلکه چون مشرکین اهل مکه کبر و نخوت آنان زیادتر از مردمان پیش است بمعجزات مقترحه ایمان نخواهند آورد و آن معجزات هلاکت آنها را ایجاب میکند و فعلا اراده حق تعالی بهلاکت آنان تعلّق نگرفته و شاهد اینکه آیه آیاتی است که در سوره (مائده) آنجا که حواریین از حضرت عیسی (ع) مائده و طعام آسمانی درخواست نمودند و گفتند مقصود ما اینکه است که بخوریم و قلبمان مطمئن بایمان گردد، وقتی عیسی (ع) طلب مائده میکند و گوید رَبَّنا أَنزِل عَلَینا مائِدَةً مِن‌َ السَّماءِ تَکُون‌ُ لَنا عِیداً لِأَوَّلِنا وَ آخِرِنا الخ قال‌َ اللّه‌ُ إِنِّی مُنَزِّلُها عَلَیکُم فَمَن یَکفُر بَعدُ مِنکُم فَإِنِّی أُعَذِّبُه‌ُ عَذاباً لا أُعَذِّبُه‌ُ أَحَداً مِن‌َ العالَمِین‌َ سوره مائده آیه 115 و 116. خلاصه وقتی حواریین که از خواص عیسی بودند طلب معجزه نمودند خطاب رسید که اگر چنین معجزه‌ای برای آنها ظاهر گردیده و آنان کافر گردیدند عذابی بآنها

صفحه : 239
میکنیم که باحدی نکرده باشیم، از اینجا معلوم میشود عذابی که در امت پیمبران پیش وارد میگشته پس از اظهار معجزات و اتمام حجت مستحق میگردیدند و چون نبی خاتم (ص) (رحمة للعالمین) بود نباید در زمان او عذاب استیصالی بر امتش وارد گردد اینکه بود که چنین معجزاتی بدست مبارکش جاری نگردانید.
وَ ما أَرسَلنا قَبلَک‌َ إِلّا رِجالًا نُوحِی إِلَیهِم فَسئَلُوا أَهل‌َ الذِّکرِ إِن کُنتُم لا تَعلَمُون‌َ حفص که یکی از قراء است (نوحی) بصیغه متکلم قرائت نموده یعنی وحی فرستادیم و باقی قرّاء (یوحی) بصیغه مجهول خوانده‌اند، ظاهرا آیه پاسخ اعتراضات کفار است که گفتند هَل هذا إِلّا بَشَرٌ مِثلُکُم چرا حق تعالی برای ارشاد مردم ملکی نفرستاده، در ردّ آنها فرموده ما قبلا برای هدایت خلق نفرستادیم مگر مردانی را که بآنها وحی فرستادیم شما اگر نمیدانید سؤال کنید از اهل ذکر.

(سخنان مفسرین در اینکه مقصود از اهل ذکر کیانند)

1- از علی علیه السّلام روایت شده که فرمود مائیم اهل ذکر. و از ابی جعفر امام محمّد باقر (ع) نیز همین طور نقل کرده‌اند. و مؤیّد اینکه توجیه اینکه است که خدای تعالی پیمبرش را (بذکرا رسولا) نامیده. و بقولی اهل ذکر اهل تورات و انجیل میباشند. (حسن و قتاده) و بقول دیگر مقصود اهل علمند آنهایی که از امم گذشته خبر میدهند.
و بقول دیگر اهل ذکر اهل قرآنند زیرا که قرآن را ذکر نامیده.
إبن زید (مجمع البیان) آری ظاهرا مقصود از ذکر قرآن است و اهل ذکر اهل قرآنند و اهل قرآن کسانی میباشند که عارف بقرآنند و آیه اطلاق دارد مخصوص بزمان خود رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم نیست زمانهای بعد را نیز شامل میگردد و ما حصل آیه چنین میشود که به (فاسئلوا) امر فرموده که آنچه را نمیدانند رجوع کنند بعارفین بقرآن و آنها نیستند مگر ائمه طاهرین علیهم السّلام که اهل قرآن و مفسّر

صفحه : 240
و مبیّن آن میباشند.
وَ ما جَعَلناهُم جَسَداً لا یَأکُلُون‌َ الطَّعام‌َ وَ ما کانُوا خالِدِین‌َ میگفتند اینکه رسول مثل ما غذا میخورد، خواب میرود و در تمام شئونات بشری مثل ما است بر ما چه امتیازی دارد، آیه در پاسخ آنها است و گویا فرموده چون بایستی رسول از جنس بشر باشد که بشود با شما آمیزش نماید اینکه است که باید جسم باشد و هر جسم متحرکی محتاج بغذاء است و نیز هیچ جسمی پایدار نماند و البته میمیرد، پس رسول هم غذا میخورد و هم خواهد مرد.
ثُم‌َّ صَدَقناهُم‌ُ الوَعدَ فَأَنجَیناهُم وَ مَن نَشاءُ وَ أَهلَکنَا المُسرِفِین‌َ (صدق) دو مفعول میگیرد مثل (صدقته الحدیث) و شاید آیه اشاره باین باشد که همین طوری که پیغمبران پیش از اینکه زمان را مظفر نمودیم و آنها را با مؤمنین بآنها نجات دادیم و تکذیب کنندگان بآنها را هلاک کردیم، با مشرکین مکه نیز چنین خواهیم نمود و اینکه آیه تخویف است برای کفار مکه یا اینکه مقصود اینکه باشد که ما مشرکین اهل مکه را از عذاب آسمانی نگاه داشتیم و آن وعده‌ای که بظفر و فتح مؤمنین و نجات آنان از دشمن و هلاکت کافرین داده‌ایم واقع میگردانیم و آنان که در خطاء و فساد اسراف نمودند هلاک گردانیدیم.
لَقَد أَنزَلنا إِلَیکُم کِتاباً فِیه‌ِ ذِکرُکُم أَ فَلا تَعقِلُون‌َ

سخنان مفسرین در توجیه آیه‌

1- حق تعالی در مقام امتنان بر اینکه امت مرحومه آنان را گرامی داشته و برای آنها کتابی (قرآن) را فرستاده که در آن ذکر شما یعنی شرف شما است و در مواردی ذکر بمعنی شرف آمده قوله تعالی وَ إِنَّه‌ُ لَذِکرٌ لَک‌َ وَ لِقَومِک‌َ.
2- (فیه ذکرکم) یعنی در اینکه کتاب آنچه را که بآن محتاجید از کارهای دینی بیان نموده. (حسن) 3- (فیه ذکرکم) یعنی تذکر میدهد آنچه را برای شما فائده می‌بخشد از محاسن اخلاق و خوبی اعمال.

صفحه : 241
(أَ فَلا تَعقِلُون‌َ) همزه استفهام در مقام سرزنش است که چرا در اینکه کتاب مقدّس که شرافت و فضیلت و دستور العمل زندگانی شما در آن است فکر نمیکنید و تعقل و تدبر در آیات معجزنمای آن ندارید.
وَ کَم قَصَمنا مِن قَریَةٍ کانَت ظالِمَةً وَ أَنشَأنا بَعدَها قَوماً آخَرِین‌َ (تا قوله) خامِدِین‌َ (کم) عبارت از عدد است و دلالت بر کثرت دارد و استعمال میشود در استفهام و نیز در خبر دادن از چیزی و اگر استعمال در خبر شد گاهی (من) داخل اسم بعد از آن میشود مثل همین آیه. (قاله الراغب) اینکه آیه بیان میکند نکبت حال کفار و عذابهایی که در اثر کفر و جحود و مخالفت پیمبران دامن‌گیر آنان شده یعنی چه بسیار از قریه‌ها و ده‌ها که اهل آن را هلاک گردانیدیم و پس از آنها جماعت دیگری را ایجاد نمودیم و وقتی اهل آن قریه حس‌ّ عذاب نمودند.
إِذا هُم مِنها یَرکُضُون‌َ (اذا) مفاجات است وقتی آنان از آن عذاب ناگهانی گریختند بطور توبیخ و سرزنش گویا بآنان گفته میشود نگریزید و فرار نکنید برگردید بخانه‌ها و مسکنهایی که در آن متنعم بودید (لَعَلَّکُم تُسئَلُون‌َ) شاید مورد سؤال واقع گردید مفسرین در شأن نزول آیه گفته‌اند اینکه آیات در باره اهل حصور وارد گردیده و آن دهی است در یمن و اهل آن عرب بودند خدای تعالی پیمبری برای آنها فرستاد او را تکذیب نمودند و کشتند حق تعالی بخت نصر را بر آنان گماشت و آنها را کشت و خانه‌های آنان را خراب کرد و مالشان را بغارت برد و زن و فرزندانشان را اسیر گردانید وقتی چنین دیدند پشیمان گشته و پشیمانی دیگر سودی نداشت رو بفرار گذاردند وقتی گریختند فرشتگان بطور استهزاء بآنان گفتند:
لا تَرکُضُوا وَ ارجِعُوا إِلی ما أُترِفتُم فِیه‌ِ

صفحه : 242
آن وقت بگناه خود معترف گردیدند و گفتند یا وَیلَنا إِنّا کُنّا ظالِمِین‌َ ما ستمکار بودیم و بر خود و بر خلق ستم نمودیم.
فَما زالَت تِلک‌َ دَعواهُم حَتّی جَعَلناهُم حَصِیداً خامِدِین‌َ و همیشه گفتار آنها چنین بود تا آنها را از دم شمشیر هلاک گردانیدیم و آنان چون گیاه درو گردیده هلاک شدند و عذاب آنها را تشبیه نمود بحصاد زرع و خمود آتش یعنی مثل زرع تر و تازه ایستاده بودند تیغ عذاب ما آنان را درو نمود فروزنده و سوزنده بودند چون آتش خشم ما آنها را فرو گرفت خاموش شدند. (تفسیر ابو الفتوح رازی)

صفحه : 243

[سوره الأنبیاء (21): آیات 16 تا 30]

اشاره

وَ ما خَلَقنَا السَّماءَ وَ الأَرض‌َ وَ ما بَینَهُما لاعِبِین‌َ (16) لَو أَرَدنا أَن نَتَّخِذَ لَهواً لاتَّخَذناه‌ُ مِن لَدُنّا إِن کُنّا فاعِلِین‌َ (17) بَل نَقذِف‌ُ بِالحَق‌ِّ عَلَی الباطِل‌ِ فَیَدمَغُه‌ُ فَإِذا هُوَ زاهِق‌ٌ وَ لَکُم‌ُ الوَیل‌ُ مِمّا تَصِفُون‌َ (18) وَ لَه‌ُ مَن فِی السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ وَ مَن عِندَه‌ُ لا یَستَکبِرُون‌َ عَن عِبادَتِه‌ِ وَ لا یَستَحسِرُون‌َ (19) یُسَبِّحُون‌َ اللَّیل‌َ وَ النَّهارَ لا یَفتُرُون‌َ (20)
أَم‌ِ اتَّخَذُوا آلِهَةً مِن‌َ الأَرض‌ِ هُم یُنشِرُون‌َ (21) لَو کان‌َ فِیهِما آلِهَةٌ إِلاَّ اللّه‌ُ لَفَسَدَتا فَسُبحان‌َ اللّه‌ِ رَب‌ِّ العَرش‌ِ عَمّا یَصِفُون‌َ (22) لا یُسئَل‌ُ عَمّا یَفعَل‌ُ وَ هُم یُسئَلُون‌َ (23) أَم‌ِ اتَّخَذُوا مِن دُونِه‌ِ آلِهَةً قُل هاتُوا بُرهانَکُم هذا ذِکرُ مَن مَعِی‌َ وَ ذِکرُ مَن قَبلِی بَل أَکثَرُهُم لا یَعلَمُون‌َ الحَق‌َّ فَهُم مُعرِضُون‌َ (24) وَ ما أَرسَلنا مِن قَبلِک‌َ مِن رَسُول‌ٍ إِلاّ نُوحِی إِلَیه‌ِ أَنَّه‌ُ لا إِله‌َ إِلاّ أَنَا فَاعبُدُون‌ِ (25)
وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحمن‌ُ وَلَداً سُبحانَه‌ُ بَل عِبادٌ مُکرَمُون‌َ (26) لا یَسبِقُونَه‌ُ بِالقَول‌ِ وَ هُم بِأَمرِه‌ِ یَعمَلُون‌َ (27) یَعلَم‌ُ ما بَین‌َ أَیدِیهِم وَ ما خَلفَهُم وَ لا یَشفَعُون‌َ إِلاّ لِمَن‌ِ ارتَضی وَ هُم مِن خَشیَتِه‌ِ مُشفِقُون‌َ (28) وَ مَن یَقُل مِنهُم إِنِّی إِله‌ٌ مِن دُونِه‌ِ فَذلِک‌َ نَجزِیه‌ِ جَهَنَّم‌َ کَذلِک‌َ نَجزِی الظّالِمِین‌َ (29) أَ وَ لَم یَرَ الَّذِین‌َ کَفَرُوا أَن‌َّ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌َ کانَتا رَتقاً فَفَتَقناهُما وَ جَعَلنا مِن‌َ الماءِ کُل‌َّ شَی‌ءٍ حَی‌ٍّ أَ فَلا یُؤمِنُون‌َ (30)

صفحه : 244

(ترجمه)

‌ما آسمان و زمین و آنچه بین آنها است ببازیچه نیافریدیم (16)
و اگر میخواستیم عالم را ببازیچه و لهو بگیریم هر آینه از نزد خودمان میگرفتیم و خودمان چنین میکردیم (17)
بلکه حق را (غالب) میگردانیم بر باطل (و حق) باطل را میکشند و ناچیز میگرداند و وای بر شما از آنچه وصف میکنید (و نسبت) میدهید (18)
و برای خدا (و ملک او است) آنچه در آسمانها و در زمین است و کسانی که نزد اویند از عبادت و بندگی تکبر نمیکنند و وامانده نشوند (19)
شب و روز تسبیح گویند و سست نشوند (20)
آیا از زمین خدایانی گرفتند که آنان زنده کننده مردگانند (21)
اگر در (آسمان و زمین) جز خدا خدایانی بود آسمان و زمین فاسد و تباه میگردید همانا منزه است خدا که پروردگار عرش است از آنچه آنها وصف میکنند (22)
از او از آنچه میکند بازخواست نمیشود و از آنها بازخواست میشود (23)
آیا اینها غیر از خدا خدایانی گرفتند ای محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلّم باینان بگو برهان خود را بیاورید اینکه قرآن ذکر من و کسی است که با من است و ذکر کسانی است که پیش از من بودند بلکه بیشتر (اینکه کفار) عالم بحق نیستند اینکه است که آنها از حق اعراض میکنند (24)
و ما پیش از تو رسولی نفرستادیم مگر اینکه بسوی او وحی نمودیم به اینکه الهی نیست مگر من پس مرا عبادت کنید (25)
و کافرین گفتند خدای رحمن دارای فرزند است خدا منزه است و چنین نیست بلکه (آنهایی را که مشرکین) فرزند مینامند بندگان گرامی میباشند (26)
که بگفتار بر او سبقت نمیگیرند و بفرمان او عمل میکنند (27)
میداند خدا آنچه را که پیش کرده‌اند و آنچه را که بعد از اینکه میکنند و آنها شفاعت نمیکنند برای کسی مگر آن کسی که خدا بپسندد و آنها از خوف

صفحه : 245
قهر خدا هراسانند (28)
و کسی که از آنها بگوید که بحقیقت منم خدای عالم غیر از خدای بحق ما او را بآتش جهنم مجازات خواهیم نمود اینکه چنین ستمکاران را پاداش خواهیم نمود (29)
آیا کسانی که کافر شدند ندیدند که آسمانها و زمین بسته بودند ما آنها را از هم شکافتیم و از آب هر چیزی را زنده قرار دادیم آیا چرا ایمان نمیآورند (30).

توضیح آیات‌

وَ ما خَلَقنَا السَّماءَ وَ الأَرض‌َ وَ ما بَینَهُما لاعِبِین‌َ ظاهرا آیه مربوط بآیات اول سوره است و شاید اشاره باشد به اینکه آفرینش آسمان و زمین و آنچه بین آنها است بیهوده و بازیچه تنظیم نشده است بلکه مقصد بزرگی در نظر است و آن وجود انسان است و تعدیل و توازن اعمال او و تعیین آن موقوف بحساب است و اعمال بشر بطور شایستگی که مثمر ثمر نیکو باشد منظم نمیگردد مگر بتبلیغ رسول و احکام و دستورات الهی بلکه غایت وجود انسان چنین است که از اینکه عالم فانی رجوع کند بعالم باقی و بسوی پروردگار خود و پس از حساب عادلانه بپاداش اعمالش برسد (ان کان خیرا فخیرا و ان کان شرا فشرا).
لَو أَرَدنا أَن نَتَّخِذَ لَهواً لَاتَّخَذناه‌ُ مِن لَدُنّا إِن کُنّا فاعِلِین‌َ در معنی لهو و لعب گویند آن عمل خیالی و موهومی نامنظمی است که غایت و فائده صحیحی بر آن مترتب نگردد مثل بازی کودکان که اثری بر آن مترتب نمیگردد مگر مفهوم خیالی.
شاید مقصود چنین باشد که چون عمل و فعل در عالم بدون اراده و خواست الهی واقع نخواهد گردید اگر اراده میکردیم عمل لهو و بی‌فائده‌ای در عالم واقع گردد آنهم بدست قدرت ما انجام میگرفت و ما کننده آن بودیم.

صفحه : 246
بعضی از مفسرین گویند مقصود از لهو زن و فرزند است و آن ردّ است بر قول کسانی که برای خدا زن و اولاد قائل شده‌اند، و بقولی دیگر (من لدنّا) یعنی از ملائکه نه از بشر چنانچه مسیحیان عیسی (ع) را پسر خدا نامند.
بَل نَقذِف‌ُ بِالحَق‌ِّ عَلَی الباطِل‌ِ فَیَدمَغُه‌ُ فَإِذا هُوَ زاهِق‌ٌ (بل) اضراب است یعنی چنین نیست که مشرکین گمان کرده‌اند که آفرینش آسمان و زمین بیهوده و بطور لهب و لعب انجام گرفته باشد بلکه حکمت الهی قاهر و غالب بر باطل گردیده و باطل را نابود میگرداند.
(القذف) انداختن چیزی است از دور بصلابت، و (دمغ) شکستن مغز کله است بطوری که دماغ شکافته و پرده آن پاره شود و منجر بفناء روح گردد و استعاره و مبالغه در اینکه است که حق را بر باطل غالب گردانیم جاءَ الحَق‌ُّ وَ زَهَق‌َ الباطِل‌ُ إِن‌َّ الباطِل‌َ کان‌َ زَهُوقاً حق باطل را فانی و مضمحل میگرداند.
حق و باطل مقابل و نقیض یکدیگرند حق امر ثابت و باطل مقابل حق غیر ثابت را گویند که پایدار نباشد مثل آب و (سراب) که تشنه آن را آب پندارد و بسوی آن روان گردد حَتّی إِذا جاءَه‌ُ لَم یَجِده‌ُ شَیئاً.
خلاصه اینکه سه آیه مترتب بر هم است، آیه اول ببشر تذکر میدهد که خدای جلیل آسمان و زمین و آنچه در آنها است بیهوده و بطور لهو و بازیچه خلقت ننموده بلکه غایت و فائده بزرگی در آفرینش آنها میباشد.
آیه دوم اشاره به اینکه بایست بدانید که آفریننده و خالقی جز ذات احدیت نیست اگر بفرض محال عمل لهو و بازیچه‌ای در تمام عالم واقع گردد آن نیز از طرف حق تعالی واقع گردیده.
و بآیه سوم اعراض نموده که چنین نیست که کار لغو و بیهوده‌ای در عالم واقع گردد زیرا که علم بصلاح و حکمت ازلی و نیز قهر الهی چنان غالب و قاهر بر باطل است که باطل را یکسره مضمحل و نابود میگرداند و عمل لغو و بیهوده‌کاری در ساحت قدس مربّی عالم عرض اندام ندارد.

صفحه : 247
وَ لَکُم‌ُ الوَیل‌ُ مِمّا تَصِفُون‌َ (ما) در (ممّا) یا مصدریه یا موصوفه یا موصوله است و جمله در موضع حال است، گویند (ویل) کلمه حسرت و ندامت است وقتی که کفار عذاب را معاینه مینمایند متأسف و حسرت‌زده میگردند. و بقولی (ویل) چاهی است در ته جهنم و جای کفار و مشرکین است که نسبت ناروا بخدا و رسولش میدهند.
وَ لَه‌ُ مَن فِی السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ وَ مَن عِندَه‌ُ لا یَستَکبِرُون‌َ عَن عِبادَتِه‌ِ وَ لا یَستَحسِرُون‌َ، یُسَبِّحُون‌َ اللَّیل‌َ وَ النَّهارَ لا یَفتُرُون‌َ پس از اظهار عظمت خلقت و الوهیت خود و ردّ قول منکرین معاد در مقام اظهار حکمت آفرینش آسمان و زمین برآمده و چنین اظهار مینماید که خلقت آسمان و زمین برای عبادت و عبودیت است چنانچه در سوره الذاریات آیه 56، فرموده وَ ما خَلَقت‌ُ الجِن‌َّ وَ الإِنس‌َ إِلّا لِیَعبُدُون‌ِ وقتی که اینکه آیه و آیه بعد را با آیه اول وَ ما خَلَقنَا السَّماءَ وَ الأَرض‌َ وَ ما بَینَهُما لاعِبِین‌َ جمع نمودیم دو مطلب بزرگ میتوان از آن استفاده نمود.
اول- اینکه آسمان و زمین و تمام موجودات ملک حق تعالی و در تحت تصرف و استیلای او میباشند جز ذات متعال حقیقة احدی مالک چیزی نیست.
دوم- اینکه خلقت آسمان و زمین غایت و فائده بزرگی در بردارد و آن شناختن او است بالوهیت و معبودیت و عبادت نمودن او است.
سوم- اینکه در آیه تذکر میدهد که موجودات آسمانی و کسانی که مقام عندیت دارند همیشه در شب و روز مشغول تسبیح و عبادتند و از عبادت و بندگی ملول و خسته نمیگردند.
أَم‌ِ اتَّخَذُوا آلِهَةً مِن‌َ الأَرض‌ِ هُم یُنشِرُون‌َ (ام) منقطعه متضمن استفهام و اضراب از کلام اول است و ظاهرا مرجع ضمیر جمع (اتّخذوا) مشرکین و بت‌پرستانند یعنی آیا مشرکین از زمین خدایان باطل را فرا گرفتند و آنها زنده کننده مردگانند اگر چه بت‌پرستان

صفحه : 248
چنین معتقد نبودند که بتها مرده‌ها را میتوانند زنده کنند لکن لازمه الوهیت چنین است زیرا کسی لایق پرستش است که مقتدر باشد، هم حیات ببخشد و هم بمیراند و هم زنده کند.
لَو کان‌َ فِیهِما آلِهَةٌ إِلَّا اللّه‌ُ لَفَسَدَتا به (لو) امتناعی تعدّد اله را ممتنع میگرداند زیرا که تعدّد (اله) ملازم با فساد آسمان و زمین است و چون می‌بینیم که آسمان و زمین تباه و فاسد نشده معلوم میشود که (اله) آن یکی است.
و وجه ملازمه که چگونه تعدّد (اله) موجب فساد عالم میگردد ظاهرا در اینجا آیه بوضوح آن باقی گذاشته زیرا که اگر فرض کنیم در عالم خدایانی باشند البته تعدّد آنها ایجاب میکند تباین حقیقت آنها را ذاتا و صفتا و اختلاف حقیقت آنها سبب آراء و تدبیر آنان در نظام عالم میگردد و چون می‌بینیم که عالم مرتّب و منظّم است و هر چیزی بجای خود قرار گرفته علم یقینی پدید میگردد که (اله) و ناظم و مدبّر عالم یکی است اینست که در اینجا دلیل تمانع میآید و بنای متکلمین در اثبات وحدت و بطلان تعدد (اله) بر آن است و بیان آن چنین است.
که اگر فرض کنیم دو خدا در امر عالم دخالت داشته باشند چنانچه ظاهرا مشرکین تعدد اله را راجع به تدبیر امور عالم میگفتند نه اینکه مبدء و واجب الوجود را متعدد بدانند بدلیل اینکه میگفتند هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِندَ اللّه‌ِ اینها را واسطه میدانستند و سیاق آیه بر ردّ مشرکین است، و بنا بر تعدد (اله) و مدبّر عالم گوئیم اینکه دو خدا یا هر دو قادر و عالم و قوی می‌باشند یا یکی قوی و دیگری ضعیف یا هر دو ضعیفند، بنا بر اینکه هر دو ضعیف باشند و هیچ یک بتنهایی قدرت بر ایجاد و اعدام نداشته باشد هیچکدام لائق الوهیت و خدایی نمی‌باشند. و اگر یکی ضعیف و دیگری قوی، البته ضعیف تحت استیلاء و اراده قوی قرار گرفته و لایق پرستش نیست، و اگر هر دو قوی و نیرومند باشند باراده یکی از آنها

صفحه : 249
عالم موجود و منظّم میگردد و اراده دیگری لغو و بی‌ثمر میشود مگر اینکه ضدّ آن را اراده نماید مثل اینکه اگر یکی اراده کند حیات چیزی را و دیگری موت آن را بخواهد اجتماع ضدّین یا نقیضین را ایجاب مینماید و اجتماع ضدّین و نقیضین از محالات عقلیه بشمار میرود، و اگر اراده هیچکدام حاصل نگردد ارتفاع نقیضین لازم آید که آن نیز محال است، اینکه است معنی (لفسدتا) که اگر (اله) زیادتر از یکی بود عالم تباه میگردید، و نیز اگر بفرض خدایان در اراده موافق باشند چندین قدرت بیک مقدور تعلّق میگیرد و تعدد علت بر معلول واحد از محالات عقلیه بشمار میرود و اگر مخالفت نمایند عالم فاسد میگردد.
فَسُبحان‌َ اللّه‌ِ رَب‌ِّ العَرش‌ِ عَمّا یَصِفُون‌َ ذات متعال اول خود را تبرئه و تنزیه مینماید از آنچه مشرکین از شریک و نظیر و معاون باو نسبت میدهند و در ثانی خود را ببزرگترین اوصاف جمال ربوبیت معرّفی می‌نماید و ستایش می‌نماید که پروردگار و مربّی عرش عظیم است.
در اینکه آیه هم تنزیه است و هم تحمید، اول تنزیه و تخلیه از آن چیزی است که باو نسبت میدهند از شریک و نظیر، دوم تحلیه و محلّی بودن ذات اقدس است بصفت ربوبیت، و شاید اختصاص بعرش که احاطه را می‌رساند اشاره بفیض منبسط و رحمت رحمانی او باشد که بهمه موجودات احاطه نموده.
لا یُسئَل‌ُ عَمّا یَفعَل‌ُ وَ هُم یُسئَلُون‌َ مرجع ضمیر (هم) شاید آلهه باشد و ممکن است افراد بشر باشند و میشود بشر و آلهه همه باشند.
عظمت و بزرگی خداوندی مانع از اینکه است که مورد سؤال مخلوق ضعیف واقع گردد، و نیز چون معلوم و معین است که افعال او تعالی معلل باغراض زائد بر ذاتش نیست اینکه است که در مورد سؤال واقع نمیگردد، لکن چون ممکن و مخلوق چنین نیست و افعالش زائد بر ذات وی است بایستی در مورد سؤال واقع گردد و گفته شود (لم فعلت) برای چه کردی و نیز چون حق تعالی حکیم است

صفحه : 250
و افعال حکیم مطابق حکمت و نظام عالم واقع است دیگر جای سؤال نیست.
أَم‌ِ اتَّخَذُوا مِن دُونِه‌ِ آلِهَةً قُل هاتُوا بُرهانَکُم اینکه دلیل دیگری است بر اثبات منفرد بودن ذات الهی در الوهیت و تدبیر امر عالم، و چون تعدّد اله و مبدء از بدیهات و ضروریات نیست اینکه است که اثبات آن محتاج بدلیل است و دلیل بر وجود صانع که آثار شاهد بر آنست فقط ثابت میگرداند که عالم را خدایی است عالم و قادر و حکیم و مشرکین که تعدّد آلهه میگویند بایستی دلیل دیگری بر اثبات مدّعای خود بیاورند و چون دلیلی بر اثبات مدّعای خود ندارند مدّعای آنها باطل است.

(در دو جهان قادر و یکتا تویی
چون قدمت بانک بر ابلق زند

ز تو که یا رداء که انا الحق زند).
هذا ذِکرُ مَن مَعِی‌َ وَ ذِکرُ مَن قَبلِی بَل أَکثَرُهُم لا یَعلَمُون‌َ الحَق‌َّ فَهُم مُعرِضُون‌َ (هذا) شاید اشاره باشد بکتابهای آسمانی و مقصود از آنچه با من است قرآن باشد (وَ ذِکرُ مَن قَبلِی) باقی کتب آسمانی مثل تورات و انجیل و زبور و غیر آنها که در تمام کتابهای منزل خدای تعالی را بوحدت و یگانگی و بتمام اوصاف جلال و جمال و عظمت و کبریایی ستوده و یادآوری نموده لکن چون اکثر مشرکین و کافرین در اثر فرو رفتن در جهل و نادانی حق و باطل را از هم تمیز نمیدهند اینکه است که از حق و حقیقت اعراض میکنند.
وَ ما أَرسَلنا مِن قَبلِک‌َ مِن رَسُول‌ٍ إِلّا نُوحِی إِلَیه‌ِ أَنَّه‌ُ لا إِله‌َ إِلّا أَنَا فَاعبُدُون‌ِ اینکه آیه بیان آیه بالا است و حق تعالی به پیمبرش خبر میدهد که پیمبر و رسولی ما نفرستادیم مگر اینکه باو دو چیز وحی نمودیم و بوی آزمودیم اول اله و آفریننده‌ای نیست مگر همان خدای واحد یکتا، دوم بایستی عبادت و عبودیت را مخصوص باو گردانید و ظاهرا اینکه همان ذکری است که در آیه بالا رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم اشاره بآن نموده و فرموده اینکه ذکر یعنی کلمه توحید آن طوری که خدای تعالی بمن و پیمبران پیش آموخته چون کفار بحقیقت آن طوری

صفحه : 251
که باید آگاه باشند نیستند اینست که از آن اعراض مینمایند.
وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحمن‌ُ وَلَداً سُبحانَه‌ُ بَل عِبادٌ مُکرَمُون‌َ اینکه آیه مقول قول مشرکین است که ملائکه را بنات اللّه میگفتند یا عیسویان و یهودیان عیسی و عزیر را پسر خدا می‌نامیدند و اولاد خدا میدانستند، حق تعالی منزّه و مبرّا از آنست که اولاد بگیرد بلکه ملائکه و آنچه را که نسبت بخدا میدهند مثل حضرت عیسی (ع) آنان بندگانی میباشند که از طریق عبادت و بندگی نزد خدا گرامی و ارجمند گردیده‌اند و چون مشرکین بگمان اینکه اینها مقرّب عند اللّه میباشند آنان را شفیع خود میدانستند آیه عقیده سخیف آنها را ردّ میکند که آنها بدلخواه خود چیزی نمیگویند و بآنچه مأمورند عمل میکنند، مفسرین در شأن نزول آیه گفته‌اند که آیه در ردّ عقیده سخیف خزاعه و جماعتی از مشرکین وارد شده که آنان ملائکه را بنات اللّه دختران خدا میگفتند لکن آیه اطلاق دارد و مورد مخصص نمیشود.
لا یَسبِقُونَه‌ُ بِالقَول‌ِ وَ هُم بِأَمرِه‌ِ یَعمَلُون‌َ گمان نکنید که آن بزرگواران بر خدا پیشی گیرند و پیش از آنکه فرمان الهی جاری گردد بدلخواه خود سخنی یا درخواستی نمایند چنانچه در باره بنده خاص و رسول خود محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلّم فرموده ما یَنطِق‌ُ عَن‌ِ الهَوی إِن هُوَ إِلّا وَحی‌ٌ یُوحی چنینند پیمبران و ملائکه مقرّبین که مطیع امر الهند و خودشان و اراده آنها فانی در وجود و اراده حق تعالی است.
یَعلَم‌ُ ما بَین‌َ أَیدِیهِم وَ ما خَلفَهُم وَ لا یَشفَعُون‌َ إِلّا لِمَن‌ِ ارتَضی وَ هُم مِن خَشیَتِه‌ِ مُشفِقُون‌َ و بعض دیگر از اوصاف (عباد مکرمون) اینکه است که خدا عمل و رویّه آنان را میداند و علم او بتمام حالات آنها از آنچه جلو آنها یا عقب آنها است احاطه دارد و میداند که آنان شفاعت نمیکنند مگر کسی را که خدا راضی باشد بشفاعتشان و آنها از عظمت و هیبت الهی لرزان و ترسناکند، و اینکه آیه دوم مربوط بهمان آیه بالا است که باید مشرکین که اینها را پرستش میکنند بامید اینکه شفیع

صفحه : 252
آنها گردند بدانند که آن بندگان مقرّب بدون اذن شفاعت نخواهند نمود قوله تعالی مَن ذَا الَّذِی یَشفَع‌ُ عِندَه‌ُ إِلّا بِإِذنِه‌ِ.
وَ مَن یَقُل مِنهُم إِنِّی إِله‌ٌ مِن دُونِه‌ِ فَذلِک‌َ نَجزِیه‌ِ جَهَنَّم‌َ کَذلِک‌َ نَجزِی الظّالِمِین‌َ و چون ظاهرا مرجع ضمیر (منهم) همان عباد مکرمون میباشند که در آیه بالا نام برده شد خواه ملائکه باشند چنانچه بعضی گفته‌اند یا مطلق باشد نظر باطلاق آیه و لو آنکه مسلّما خدا میداند که ملائکه یا پیمبرانی را که پسر خدا نامیده‌اند اینها معصومند و هیچوقت چنین ادّعای بزرگی که بگوید من خدا میباشم نخواهند نمود و ظاهرا غرض از اینکه تعبیر نظر باهمیّت مطلب است که بفرض محال اگر ملکی یا انسانی مدّعی الوهیت گردد پاداش او جهنّم است زیرا که چنین کسی از ستمکاران محسوب گردیده و جزای ظالمین دار عذاب خواهد بود أَ وَ لَم یَرَ الَّذِین‌َ کَفَرُوا أَن‌َّ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌َ کانَتا رَتقاً فَفَتَقناهُما رتق مصدر بمعنی مرتوق است یعنی ملتحم و بهم پیچیده، آیا کفار ندیدند و ندانستند که آسمانها و زمین شیئی واحد و بهم پیچیده و یکی بودند و ما آنها را از هم باز نمودیم.
طنطاوی راجع بآیه در جواهر التفسیر بیان مفصلی دارد، در اینجا برای ایضاح مختصری از آن را ترجمه مینمائیم:
چنین گوید أَن‌َّ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌َ کانَتا رَتقاً یعنی آسمانها و زمین ملتحم و متصل بهم بودند (ففتقناهما) و ما آنها را از هم جدا نمودیم و اتّحاد آنها را زائل گردانیدیم، و اینکه مطلب مطابق است با کشفیات اهل اروپای اینکه زمان که آنان گفته‌اند ابتداء خورشید کره‌ای بود شبیه بآتش و با زمین و سیّارات و توابع آنها ملیونها سال بدور خود میچرخید پس از آن زمین از خورشید جدا گردید و همچنین سیّارات از خط استواء شمسی از خورشید جدا گردیدند و جدا شدن آنها از جهت سرعت سیر شمس و جریان او دور خود بود و زمین ما و زمینهای دیگر که سیّاراتند همه آنها از خورشید دور شدند زیرا که شمس ما و سیّارات دیگر

صفحه : 253
تمام آنها سیّاراتند و تمام آنها دارای زمینند و هر شمسی که ما می‌بینیم گویا یک ستاره‌ای می‌نماید، تا آنجا که گفته:
پس ثابت شد که زمین ما مشتق از خورشید و خورشید از خورشید بزرگتر از خود و آن نیز از خورشید بزرگتر و همین طور هر شمسی از شمس بزرگتر از خود و بهمین ترتیب بالا میرود و حدّ یقف ندارد و فکر بشر متحیّر میگردد و انتهای آن را نمی‌فهمد، اینست حکایت عالمی که ما در آن سکونت داریم و اینکه است قول بین اروپایی‌ها که کافر بسیّدنا محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلّم میباشند و هیچ خبر از قرآن ندارند و اینکه رأی در اینکه زمان مشهور است.
و قوله تعالی پس از استفهام تقریعی أَ وَ لَم یَرَ الَّذِین‌َ کَفَرُوا الخ از معجزات قرآن بشمار میرود زیرا که اینکه علم در آن زمان نه نزد عرب بوده و نه نزد معاصرین آنها و اینکه علم در اینکه زمان ما پدید گردیده و سزاوار است که ما بر تمام خلق اعلان کنیم که اینکه معجزه پیمبر ما است که در قرآن خبر داده و اینکه خدای تعالی خبر داده بحسن صنعتش و اتقان حکمتش و اینکه او متفرد بحکمت و قدرت است زیرا که حرارت را سبب حرکات اینکه عوالم که نار محترقه بود قرار داده و بواسطه اینکه دوران که در زمان متمادی ادامه داشت ذرّه‌ای از آن منفصل گردید و سرد شد و از آن زمین و سیّارات پدید گردید و زمین بعضی از آنها است و حساب چگونگی سیر آنها عقل را بدهشت می‌اندازد و خلقت بدیع بر پشت زمین پدید گردید و همین است معنی قوله تعالی (و اتقن کل شیئی خلقه) اینکه طور در قرآن یادآوری نموده و مسلمانها و غیر آنان از فرس و روم و امم از اینکه نظریّه بی‌خبرند تا آنجا که گفته وَ جَعَلنا مِن‌َ الماءِ کُل‌َّ شَی‌ءٍ حَی‌ٍّ یعنی و ما از آب هر حیوانی را آفریدیم چنانچه گفته وَ اللّه‌ُ خَلَق‌َ کُل‌َّ دَابَّةٍ مِن ماءٍ و چنین است هر بنائی که حیات آن از آب است، و علمای عصر حاضر گویند هر حیوانی ابتداء در دریا آفریده شده و اصل تمام پرندگان و حیوانات

صفحه : 254
برّی از دریا تکوّن گردیده و بعد بکثرت زمان با حیوانات برّی منطبع گردیدند و در اینجا سخنها بسیار است اینکه نیز معجزه دیگری است از اعجاز قرآن که در آن وقت کسی مطلع بر آن نبوده. (پایان) أَ فَلا یُؤمِنُون‌َ بهمزه استفهام در مقام تعجّب گویا فرموده با اینکه آثار قدرت و اتقان صنعت آیا چرا و چگونه کافرین ایمان نمیآورند.

صفحه : 255

[سوره الأنبیاء (21): آیات 31 تا 45]

اشاره

وَ جَعَلنا فِی الأَرض‌ِ رَواسِی‌َ أَن تَمِیدَ بِهِم وَ جَعَلنا فِیها فِجاجاً سُبُلاً لَعَلَّهُم یَهتَدُون‌َ (31) وَ جَعَلنَا السَّماءَ سَقفاً مَحفُوظاً وَ هُم عَن آیاتِها مُعرِضُون‌َ (32) وَ هُوَ الَّذِی خَلَق‌َ اللَّیل‌َ وَ النَّهارَ وَ الشَّمس‌َ وَ القَمَرَ کُل‌ٌّ فِی فَلَک‌ٍ یَسبَحُون‌َ (33) وَ ما جَعَلنا لِبَشَرٍ مِن قَبلِک‌َ الخُلدَ أَ فَإِن مِت‌َّ فَهُم‌ُ الخالِدُون‌َ (34) کُل‌ُّ نَفس‌ٍ ذائِقَةُ المَوت‌ِ وَ نَبلُوکُم بِالشَّرِّ وَ الخَیرِ فِتنَةً وَ إِلَینا تُرجَعُون‌َ (35)
وَ إِذا رَآک‌َ الَّذِین‌َ کَفَرُوا إِن یَتَّخِذُونَک‌َ إِلاّ هُزُواً أَ هذَا الَّذِی یَذکُرُ آلِهَتَکُم وَ هُم بِذِکرِ الرَّحمن‌ِ هُم کافِرُون‌َ (36) خُلِق‌َ الإِنسان‌ُ مِن عَجَل‌ٍ سَأُرِیکُم آیاتِی فَلا تَستَعجِلُون‌ِ (37) وَ یَقُولُون‌َ مَتی هذَا الوَعدُ إِن کُنتُم صادِقِین‌َ (38) لَو یَعلَم‌ُ الَّذِین‌َ کَفَرُوا حِین‌َ لا یَکُفُّون‌َ عَن وُجُوهِهِم‌ُ النّارَ وَ لا عَن ظُهُورِهِم وَ لا هُم یُنصَرُون‌َ (39) بَل تَأتِیهِم بَغتَةً فَتَبهَتُهُم فَلا یَستَطِیعُون‌َ رَدَّها وَ لا هُم یُنظَرُون‌َ (40)
وَ لَقَدِ استُهزِئ‌َ بِرُسُل‌ٍ مِن قَبلِک‌َ فَحاق‌َ بِالَّذِین‌َ سَخِرُوا مِنهُم ما کانُوا بِه‌ِ یَستَهزِؤُن‌َ (41) قُل مَن یَکلَؤُکُم بِاللَّیل‌ِ وَ النَّهارِ مِن‌َ الرَّحمن‌ِ بَل هُم عَن ذِکرِ رَبِّهِم مُعرِضُون‌َ (42) أَم لَهُم آلِهَةٌ تَمنَعُهُم مِن دُونِنا لا یَستَطِیعُون‌َ نَصرَ أَنفُسِهِم وَ لا هُم مِنّا یُصحَبُون‌َ (43) بَل مَتَّعنا هؤُلاءِ وَ آباءَهُم حَتّی طال‌َ عَلَیهِم‌ُ العُمُرُ أَ فَلا یَرَون‌َ أَنّا نَأتِی الأَرض‌َ نَنقُصُها مِن أَطرافِها أَ فَهُم‌ُ الغالِبُون‌َ (44) قُل إِنَّما أُنذِرُکُم بِالوَحی‌ِ وَ لا یَسمَع‌ُ الصُّم‌ُّ الدُّعاءَ إِذا ما یُنذَرُون‌َ (45)

صفحه : 256

ترجمه آیات‌

‌در زمین کوه‌ها برافراشتیم که آنها را باضطراب نیاورد و در آن راهها پدید آوردیم شاید آنان راه بیابند (31)
و آسمان را سقفی محفوظ و طاق محکم گردانیدیم و آنها از آیات آن اعراض مینمایند (32)
و خدا آن کسی است که شب و روز و شمس و قمر را آفریده و تمام آنها در فلک خود شناورند (33)
و پیش از تو (ای محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلّم) برای هیچ بشری عمر دائمی قرار ندادیم آیا اگر تو بمیری آنها جاویدانند (34)
هر نفسی چشنده مرگ است و شما را آزمایش و امتحان میکنیم (بآنچه) از بدی و خوبی یعنی بلاء و نعمت بشما اصابت مینماید و بسوی ما بازگشت خواهید نمود (35)
و چون ببینند تو را کافرها نمیگیرند تو را مگر بسخریه و گویند آیا اینکه آن کسی است که خدایان ما را ببدی یاد میکند در حالی که آنان بذکر خدای رحمان کافرند (36)
خلقت شده است انسان از عجله یعنی طبع او عجله کننده است زود باشد که بنمایانیم بشما آیات خود را پس عجله نکنید (37)
کافرین گویند وعده عذاب یا قیامت چه وقت است اگر شما راست می‌گویید (38)
اگر کافرین میدانستند وقتی را که نتوانند نگاه دارند روهای خود و نه پشتشان را از آتش و یاوری برای آنان نمیباشد تعجیل نمیکردند (39)
بلکه قیامت ناگهان میآید و آنها را مبهوت گرداند و بر ردّ آن توانا نیستند و مهلت داده نمیشوند
و حقیقة برسولانی که پیش از تو بودند استهزاء نمودند و جزای سخریّه آنها بازگشت بخودشان نمود و آنها را گرفت آنچه را که باو استهزاء مینمودند (41)
ای محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلّم بگو کی است شما را از خدای رحمن در شب و روز نگاه دارد

صفحه : 257
بلکه کافرین از یاد پروردگارشان اعراض میکنند (42)
آیا برای آنان خدایانی هست غیر از ما که باز میدارد آنها را و خدایان آنها قدرت ندارند خود را یاری کنند و کافرین از ما پناه داده نشوند (43)
بلکه آنها و پدران آنان را متمتع گردانیدیم تا عمر زیاد نمودند آیا آنها نمی‌بینند که ما زمین و اطراف آن را بمرگ میکاهیم آیا آنها غالبند ( یا ما) (44)
ای محمّد (ص) بگو من بوحی شما را آگاه میگردانم و از عذاب او میترسانم لکن گوش کر وعظ و سخن را نمیشنود وقتی که او را از عذاب بترسانیم (45).

صفحه : 258

توضیح آیات‌

وَ جَعَلنا فِی الأَرض‌ِ رَواسِی‌َ أَن تَمِیدَ بِهِم وَ جَعَلنا فِیها فِجاجاً سُبُلًا بزرگ و بزرگوار است خدایی که از آثار صنع و اتقان حکمت ازلی او برافراشتن کوه‌ها است، و در اینکه آیه تذکر میدهد که پس از گسترانیدن زمین و حرکت دائمی آن و آن حرارتی که در جوف زمین است کوه‌هایی برافراشته که اگر کوه‌ها نبود که زمین را نگاه دارد و آن حرارت شدید آن را تکان ندهد و اهلش را مضطرب نگرداند و بآرامش بادوار خود ادامه دهد بطوری که اهل زمین حس‌ّ حرکت آن را نکنند و اعمال روزانه خود را بخوبی انجام دهند، اهل زمین مضطرب میگردیدند اینکه بود که کوه‌هایی در زمین قرار داده که مانند میخی که کوبیده شود زمین را از تکان دادن محفوظ گردانیده و در آن کوه‌ها درّه‌ها و راههایی قرار داده که بآسانی بهر جا که بخواهند روان گردند.
لَعَلَّهُم یَهتَدُون‌َ شاید اشاره باین باشد که در کوه‌ها راهی برای عبور و مرور قرار دادیم که شاید در اثر مسافرتها و تماس با دانشمندان و نیز در اثر مشاهده آثار صنع بسوی حق و حقیقت راه یابند و رستگار گردند.
وَ جَعَلنَا السَّماءَ سَقفاً مَحفُوظاً وَ هُم عَن آیاتِها مُعرِضُون‌َ و نیز از آثار قدرت و حسن تدبیر مدبّر و مربّی عالم چنین است که آسمان را سقف زمین قرار داده و آن را از افتادن بزمین نگاه داشته قوله تعالی در سوره فاطر آیه 39 إِن‌َّ اللّه‌َ یُمسِک‌ُ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌َ أَن تَزُولا و شاید مقصود از (محفوظا) نگاهداری او است از ورود شیاطین و راندن آنها (بشهاب ثاقب) یا افراشتن آن است بدون ستون در جوّ.
وَ هُوَ الَّذِی خَلَق‌َ اللَّیل‌َ وَ النَّهارَ وَ الشَّمس‌َ وَ القَمَرَ کُل‌ٌّ فِی فَلَک‌ٍ یَسبَحُون‌َ از جمله آثار صنع و اتقان خلقت که دلیل بارز و ظاهری است بر مدبّر

صفحه : 259
حکیم آفرینش شب و روز و خورشید و ماه است (خلق) بمعنی اندازه‌گیری است شب مقابل روز قرار گرفته قوله تعالی وَ جَعَلنَا اللَّیل‌َ لِباساً وَ جَعَلنَا النَّهارَ مَعاشاً اگر شب نبود روزی هم تعیین نمیگردید زیرا که روز بشب تعیین میگردد (کل‌ّ شیئی یعرف باضدادها) شب ضدّ روز و مقابل آنست، بقدرت کامله الهی و حسن تدبیر شب را برای استراحت از عمل روزانه و روز را برای کسب و عمل بشر مقرر گردانیده و برای هر یک از شمس و قمر که اصول عالم طبیعیّاتند فلکی و کره‌ای قرار داده که علی الدوام مثل ماهی که در آب شناور است در مدار و کره خود میچرخند و از حرکت آنها و حرکت زمین بدور خود شب و روز پدید میگردد و بهمین گردش آنها است که عالم طبیعیات منظّم و مطابق حکمت جریان دارد و بر پا مانده تا وقتی که حکم بر اندکاک و فنای آنان صادر گردد و نظام عالم مختل‌ّ و رو بانحلال نماید و آن آن وقتی خواهد بود که عالم دنیا پس از اندکاک تبدیل گردد بعالم قیامت قوله تعالی در وصف قیامت یَوم‌َ تُبَدَّل‌ُ الأَرض‌ُ غَیرَ الأَرض‌ِ وَ السَّماوات‌ُ وَ بَرَزُوا لِلّه‌ِ الواحِدِ القَهّارِ.
وَ ما جَعَلنا لِبَشَرٍ مِن قَبلِک‌َ الخُلدَ گویا کفار و مشرکین منتظر مرگ رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم بودند، آیه خبر میدهد که ما برای هیچ بشری زندگانی جاویدانی مقرّر ننمودیم هر ذی روحی که در اینکه عالم قدم گذارد مرگ دنبال وی خواهد رسید.
أَ فَإِن مِت‌َّ فَهُم‌ُ الخالِدُون‌َ شرط است و جزاء و داخل شده است (فا) بر سر شرط و بر سر جزاء و متعلق بما قبل است، و همزه استفهام انکاری است یعنی کسانی که منتظر مرگ تو میباشند آیا اگر تو مردی آنان نمیمیرند و در دنیا جاویدانند چنین نیست که گمان کرده‌اند.
کُل‌ُّ نَفس‌ٍ ذائِقَةُ المَوت‌ِ وَ نَبلُوکُم بِالشَّرِّ وَ الخَیرِ فِتنَةً هر نفسی طعم مرارت مرگ را خواهد چشید و مادامی که در دنیا حیات دارد

صفحه : 260
وی را امتحان و آزمایش میکنیم (بالشرّ) از مرض و اتلاف مال و مصیبات گوناگون که هر بشری که قدم در اینکه عالم گذارد در مورد بلیّات و آفات واقع میگردد، (و الخیر) از نعمتهای فراوان. شرّ تفسیر بمرض شده و خیر بصحّت و وسعت و مال و باقی نعمتها که هر یک از اقسام خیر بشمار میرود. و شرّ و خیر چنانچه آیه خبر میدهد هر دو نسبت ببشر برای آزمایش است که آیا در مورد بلاء صابر و در مورد نعمت شاکر است یا در همه حال چنانچه اکثر مردم چنینند غافل است.
وَ إِلَینا تُرجَعُون‌َ بازگشت و مآل هر بشری بسوی حق تعالی است همان طوری که او مبدء و پدید آورنده موجودات است معاد و بازگشت همه بسوی او است زیرا که (کل شیئی یرجع الی اصله) آری بازگشت همه بسوی او است لکن مؤمنین و صالحین بسوی رحمت و مغفرت او تمکن مینمایند و در بهشت رضوان و دار کرامت متنعّم خواهند بود و کافرین و ملحدین بسوی شدید العقاب و سجن غضب او که جهنم است اقامت مینمایند وَ إِذا رَآک‌َ الَّذِین‌َ کَفَرُوا إِن یَتَّخِذُونَک‌َ إِلّا هُزُواً أَ هذَا الَّذِی یَذکُرُ آلِهَتَکُم وَ هُم بِذِکرِ الرَّحمن‌ِ هُم کافِرُون‌َ (ان) نافیه است و (الّا) استثنائیه برسولش خبر میدهد که حال کفار چنین است که تو را نمی‌بینند مگر اینکه تو را بهزو و مسخره میگیرند و با هم گویند آیا اینکه آن کسی است که خدایان شما را ببدی یاد میکند (واو) حالیه است یعنی در حالی که بذکر پروردگار رحمن آنها کافرند، تکرار ضمیر (هم) برای تأکید و اهمیت مطلب است. و شاید اشاره باین باشد که سزاوار چنین است که هر وقت تو را ببینند چون رسول پروردگار رحمانی بیاد سعه رحمت الهی افتند لکن پرده کفر و جهل عقل و دانش آنان را پوشانیده و غافل گردیده‌اند و گویا آن سعه رحمت رحمانی حق که بتمام موجودات احاطه دارد نمی‌بینند.

صفحه : 261
خُلِق‌َ الإِنسان‌ُ مِن عَجَل‌ٍ سَأُرِیکُم آیاتِی فَلا تَستَعجِلُون‌ِ طینت انسان و خلقت وی بر شتاب‌زدگی قرار گرفته، کنایه از شدّت اینکه صفت است در آدمی که گویا ماده وجود وی از اینکه صفت تعبیه شده بطوری که در وقوع عذاب نیز عجله میکند، بقرینه آیات بعد مشرکین از روی تمسخر برسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم میگفتند اینکه قیامت و آن عذابهایی که ما را بآن تهدید می‌نمایی اگر راست می‌گویی کی خواهد بود، در پاسخ آنها است که عجله نکنید بزودی بشما آیات خود را نشان خواهیم داد.
شیخ طبرسی در مجمع البیان در اینکه مقصود از انسان در آیه چیست دو وجه از مفسرین نقل نموده: یکی آنکه مقصود از انسان آدم ابو البشر است، و دوم مراد بانسان تمام افراد بشر است، و نسبت بهر یک احتمالاتی داده (چون بیانش مفصّل است و غرض ما اختصار است از بیان آن خودداری مینمائیم.
وَ یَقُولُون‌َ مَتی هذَا الوَعدُ إِن کُنتُم صادِقِین‌َ از جمله عجله انسان تعجیل در وقوع قیامت است پیش از موعد خود که گویا منتظر بودند که در همین حالی که متلبّس بلباس دنیوی طبیعی میباشند قیامت را بچشم سر ببینند و پس از مشاهده کردن ایمان بیاورند، و آیه بعد جواب آنان است لَو یَعلَم‌ُ الَّذِین‌َ کَفَرُوا حِین‌َ لا یَکُفُّون‌َ عَن وُجُوهِهِم‌ُ النّارَ وَ لا عَن ظُهُورِهِم وَ لا هُم یُنصَرُون‌َ جواب (لو) محذوف است در معنی اگر کافرین بدانند چنین عذابی را منتهی میشدند و آن آتشی است که باز ندارند از رویهای خود و نه از پشتهای آنها یعنی آتش بآنان احاطه نموده و یاری کننده‌ای ندارند که آنان را از عذاب نجات دهد.
بَل تَأتِیهِم بَغتَةً فَتَبهَتُهُم فَلا یَستَطِیعُون‌َ رَدَّها وَ لا هُم یُنظَرُون‌َ (بل) اضراب است یعنی چنین نیست که آنها گمان برده‌اند که وعده قیامت و وقوع عذاب دروغ باشد یا بشود در اینکه عالم بچشم معاینه نمایند بلکه

صفحه : 262
عذاب بغتة و یک دفعه بر آنان وارد میگردد و آنان را مبهوت و متحیر میگرداند و در آن وقت آتش چنان بر آنها مستولی گردیده که نه قدرت دارند آن را از خود دور گردانند و نه یاوری دارند که آنان را از عذاب برهاند.
وَ لَقَدِ استُهزِئ‌َ بِرُسُل‌ٍ مِن قَبلِک‌َ فَحاق‌َ بِالَّذِین‌َ سَخِرُوا مِنهُم ما کانُوا بِه‌ِ یَستَهزِؤُن‌َ برای تسلّی خاطر رسول گرامیش صلی اللّه علیه و آله و سلّم باو خبر میدهد که محزون مباش اگر اینکه کفار بتو استهزاء و سخریه مینمایند مردمان پیشین نیز چنین بودند که هر پیمبری که برای آنان مبعوث میگردید و از واقعه قیامت و حساب و کتاب بآنها خبر میداد عوض آنکه سخن او را بپذیرند و از عذاب نجات یابند بسخنان آنها تمسخر مینمودند، اینکه بود که استهزای آنها بازگشت بخودشان کرد و بآنها عذاب احاطه نمود.
قُل مَن یَکلَؤُکُم بِاللَّیل‌ِ وَ النَّهارِ مِن‌َ الرَّحمن‌ِ (من) استفهام انکاری خطاب برسولش نموده که باین کفار و مشرکین بگو کیست که شما را در آنات شب و ساعات روز از عذاب و بلیّات و آفات نگاه دارد اگر در مورد غضب پروردگار رحمان واقع گردید آیا جز رحمت و کرم پروردگار مانعی هست که جلوگیر آفات و بلیّات دنیا و عذاب آخرت گردد هرگز چنین نیست فقط رحمت رحمانی او است که جلوگیر غضب و سرعت انتقام گردیده و شما را مهلت داده.
بَل هُم عَن ذِکرِ رَبِّهِم مُعرِضُون‌َ (بل) اضراب است یعنی اینکه کفار از یاد پروردگارشان که حافظ و مراقب آنان است و از بلیات و آفاتی که در هر آنی متوجه بآنها است آنها را نگاه میدارد اعراض مینمایند.
چون تمام موجودات قشون حق و دوست با دوستان خدا و با دشمنان خدا دشمنند اینکه است که اگر آن صفت رحمانیت حق تعالی نبود که جلو غضب او را گرفته و کافرین را مهلت داده تا وقت معلوم هر شیئی در هر آنی دمار از روزگار

صفحه : 263
کفار و دشمنان خدا و سفرایش برمیآوردند لکن کفار از روی جهالت و بی‌خردی از پروردگار رحمان خود رو میگردانند.
أَم لَهُم آلِهَةٌ تَمنَعُهُم مِن دُونِنا لا یَستَطِیعُون‌َ نَصرَ أَنفُسِهِم وَ لا هُم مِنّا یُصحَبُون‌َ (ام) منقطعه و استفهام انکاری و جمله بعد صفت آلهة، یعنی آیا در قدرت آلهه خود مشرکین چنین قدرتی هست که غیر از خدا توانا میباشند که از عبادت کنندگان خود رفع ضرر نمایند یا وقتی که آفت و بلیه‌ای رو بآنان آورد دفع آفات از خود نمایند در صورتی که بتها قادر بر دفع ضرر از خودشان نمیباشند چگونه میتوانند رفع ضرر از غیر خود بنمایند و از جانب ما نیز همچه قدرتی بآنها داده نشده که بیاری خود و عبید خود توانا باشند.
بَل مَتَّعنا هؤُلاءِ وَ آباءَهُم حَتّی طال‌َ عَلَیهِم‌ُ العُمُرُ (بل) اضراب است و ظاهرا (هؤلاء) اشاره بمشرکین اهل مکه است که آنان و پدرانشان را عمر دراز دادیم که از دنیا متمتّع گردند و اسباب زندگانی آنها را با حسن وجه برای آنان فراهم و روزگاری میگذرانیدند و در منزل امن حرم از هر آفتی در امان بودند.
أَ فَلا یَرَون‌َ أَنّا نَأتِی الأَرض‌َ نَنقُصُها مِن أَطرافِها أَ فَهُم‌ُ الغالِبُون‌َ همزه (أ فلا) استفهام تقریری است یعنی آیا ندیدند اهل مکه یعنی البته می‌بینند که ما زمین را از اطرافش کم میکنیم، مفسرین گویند اینکه بیان برای تنبّه آنها است که بدانند همیشه عیش گوارا برای آنها باقی نمی‌ماند بلکه ما زمین را از اطراف آنان میکاهیم و کوتاه میکنیم یعنی اهل اسلام را بر آنها مسلط میگردانیم و زمین را در تصرّف مسلمین در میآوریم (أَ فَهُم‌ُ الغالِبُون‌َ) استفهام انکاری است یعنی چنین نیست که همیشه مشرکین غالب باشند وقتی میرسد که مغلوب گردند.
قُل إِنَّما أُنذِرُکُم بِالوَحی‌ِ وَ لا یَسمَع‌ُ الصُّم‌ُّ الدُّعاءَ إِذا ما یُنذَرُون‌َ خطاب برسولش نموده که باین جماعت مشرکین و کافرین بگو من شما را

صفحه : 264
از طرف وحی الهی تهدید میکنم و از عذابی که در دنیا و آخرت دامن‌گیر شما خواهد گردید میترسانم لکن چون پرده غفلت و جهالت گوش دل شما را کر کرده متأثّر نمیشوید مثل اینکه آدم کر نمیشنود صدای آن کسی را که او را از خطر تخویف میکند.
قسمتی از آیات سورة الانبیاء

[سوره الأنبیاء (21): آیات 46 تا 61]

اشاره

وَ لَئِن مَسَّتهُم نَفحَةٌ مِن عَذاب‌ِ رَبِّک‌َ لَیَقُولُن‌َّ یا وَیلَنا إِنّا کُنّا ظالِمِین‌َ (46) وَ نَضَع‌ُ المَوازِین‌َ القِسطَ لِیَوم‌ِ القِیامَةِ فَلا تُظلَم‌ُ نَفس‌ٌ شَیئاً وَ إِن کان‌َ مِثقال‌َ حَبَّةٍ مِن خَردَل‌ٍ أَتَینا بِها وَ کَفی بِنا حاسِبِین‌َ (47) وَ لَقَد آتَینا مُوسی وَ هارُون‌َ الفُرقان‌َ وَ ضِیاءً وَ ذِکراً لِلمُتَّقِین‌َ (48) الَّذِین‌َ یَخشَون‌َ رَبَّهُم بِالغَیب‌ِ وَ هُم مِن‌َ السّاعَةِ مُشفِقُون‌َ (49) وَ هذا ذِکرٌ مُبارَک‌ٌ أَنزَلناه‌ُ أَ فَأَنتُم لَه‌ُ مُنکِرُون‌َ (50)
وَ لَقَد آتَینا إِبراهِیم‌َ رُشدَه‌ُ مِن قَبل‌ُ وَ کُنّا بِه‌ِ عالِمِین‌َ (51) إِذ قال‌َ لِأَبِیه‌ِ وَ قَومِه‌ِ ما هذِه‌ِ التَّماثِیل‌ُ الَّتِی أَنتُم لَها عاکِفُون‌َ (52) قالُوا وَجَدنا آباءَنا لَها عابِدِین‌َ (53) قال‌َ لَقَد کُنتُم أَنتُم وَ آباؤُکُم فِی ضَلال‌ٍ مُبِین‌ٍ (54) قالُوا أَ جِئتَنا بِالحَق‌ِّ أَم أَنت‌َ مِن‌َ اللاّعِبِین‌َ (55)
قال‌َ بَل رَبُّکُم رَب‌ُّ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ الَّذِی فَطَرَهُن‌َّ وَ أَنَا عَلی ذلِکُم مِن‌َ الشّاهِدِین‌َ (56) وَ تَاللّه‌ِ لَأَکِیدَن‌َّ أَصنامَکُم بَعدَ أَن تُوَلُّوا مُدبِرِین‌َ (57) فَجَعَلَهُم جُذاذاً إِلاّ کَبِیراً لَهُم لَعَلَّهُم إِلَیه‌ِ یَرجِعُون‌َ (58) قالُوا مَن فَعَل‌َ هذا بِآلِهَتِنا إِنَّه‌ُ لَمِن‌َ الظّالِمِین‌َ (59) قالُوا سَمِعنا فَتًی یَذکُرُهُم یُقال‌ُ لَه‌ُ إِبراهِیم‌ُ (60)
قالُوا فَأتُوا بِه‌ِ عَلی أَعیُن‌ِ النّاس‌ِ لَعَلَّهُم یَشهَدُون‌َ (61)

صفحه : 265

ترجمه آیات‌

و هر گاه (بکافرین) اندک چیزی از عذاب پروردگار تو برسد هر آینه البته گویند ای وای بر ما حقیقة ما از ستمکاران بخود بودیم (46)
و ما در قیامت میزان عدل را میگذاریم و باحدی در آن وقت ظلمی وارد نمیآید اگر چه بقدر مثقال دانه خردلی باشد آن را میآوریم و ما برای محاسبه نمودن کافی میباشیم (47)
و بموسی و هارون فرقان و روشنایی عطاء نمودیم و آن تذکری است برای پرهیزکاران (48)
آن کسانی که از پروردگارشان بپنهانی میترسند و نیز از ساعت قیامت ترسناکند (49)
و اینکه (قرآن) ذکر مبارکی است که ما او را فرود آوردیم آیا شما (حقانیّت) آن را انکار میکنید (50)
و حقیقة وقتی ابراهیم را قبلا بکمال رشد رسانیدیم و بشایستگی او برای اینکه مقام عالم بودیم (51)
یاد بیاور وقتی را که بپدر (عمویش) و قومش گفت چیست اینکه مجسمه‌هایی که شما می‌پرستید و بر آنها مجاور میباشید (52)
گفتند ما پدران خود را بر عبادت آنها یافتیم (53)
ابراهیم گفت شما و پدرانتان در گمراهی هویدا میباشید (54)
بابراهیم (ع) گفتند آیا تو بر ما بحق و درستی آمده‌ای یا بلعب و بازیچه می‌گویی (55)
ابراهیم گفت بلکه حقیقت میگویم پروردگار شما پروردگار آسمانها و

صفحه : 266
زمین است آن کسی که شما را آفریده و من بر اینکه مطلب از گواهانم (56)
و قسم بخدا که هر آینه در شکستن بتهای شما تدبیر میکنم پس از آنکه شما از (بتخانه) روی گردانیدید (57)
(ابراهیم داخل بتخانه شد) و بتها را در هم شکست مگر بزرگ آنها را برای اینکه شاید بسوی او برگردند (58)
قوم گفتند هر کس با بتهای ما چنین کرده حقیقة او از ستمکاران است (59)
(بعضی) گفتند ما شنیده‌ایم جوانی که او را ابراهیم گویند (شاید او چنین کرده) (60)
گفتند او را بیاورید در حضور جماعت مردم شاید آنان گواهی دهند (61)

توضیح آیات‌

اشاره

وَ لَئِن مَسَّتهُم نَفحَةٌ مِن عَذاب‌ِ رَبِّک‌َ لَیَقُولُن‌َّ یا وَیلَنا إِنّا کُنّا ظالِمِین‌َ برای تهدید کفار و مشرکین گوش‌زد آنان مینماید و اشاره بعظمت عذاب قیامت دارد که عذاب آن بقدری سخت و ناملائم است که اگر فرضا (نفحة) وزیدن اندکی از آن عذاب بمشام جان آنها برسد بلام و نون تأکید ثقیله (لیقولن) که برای مؤکد و مقرر گردانیدن آمده کلام آنها را مؤکد میگرداند که آنان البته میگویند که ای وای بر ما و عمل ما که ما از جمله ستمکاران بنفس خود بودیم وَ نَضَع‌ُ المَوازِین‌َ القِسطَ لِیَوم‌ِ القِیامَةِ فَلا تُظلَم‌ُ نَفس‌ٌ شَیئاً (قسط) صفت موازین است بتقدیر مضاف یعنی موازینی که دارای قسط و عدل است.
و در اینکه مقصود از موازین چیست از مفسرین دو وجه نقل شده: اکثر مفسرین حمل بر معنی ظاهر نموده‌اند و گفته‌اند که مقصود میزانی است مثل میزان معهود که برای آن عمودی و دو کفّه باشد، و از حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله و سلّم چنین نقل شده که فرمود در شب معراج ترازویی آویخته دیدم که سعه هر کفّه آن

صفحه : 267
مانند سعه مشرق تا مغرب بود گفتم خدایا اینکه ترازو بچه پر میشود خطاب آمد بعزّت و جلال خودم اگر بنده با اخلاص حسنه بیاورد که مقدار نیم خرما باشد پر شود.
و بعضی از مفسرین بر آنند که مقصود از میزان عدل است و وضع میزان از باب تمثیل است و اشاره دارد بمواظبت حساب که بدرستی و حقیقت حساب مردم از روی عدل کشیده خواهد شد و اینکه معنی بحقیقت ظاهرتر مینماید.

(اعتراض)

اعمال بشر از قبیل اعراضند و عرض بوزن و کیل در نمیآید، مفسرین از اینکه اشکال چند جواب داده‌اند که هیچکدام وافی بمطلب نیست.
بهتر اینکه است که گفته شود چون عالم آخرت عالمی است که هر چیزی بحقیقت در او بروز و ظهور مینماید و قوله تعالی یَوم‌َ تُبلَی السَّرائِرُ شاهد بر اینکه است زیرا که ظاهر شدن باطنها نیست مگر به اینکه صورت خارجی پیدا مینماید و شاهد بر اینکه توجیه آن اخباریست که راجع بتجسّم اعمال از معصومین علیهم السّلام رسیده است که عوارض دنیا مثل اعمال بشر در نتیجه بصورت جواهر در عالم آخرت خودآرایی مینماید و بقرینه قوله تعالی در سوره نبأ (جَزاءً وِفاقاً) اعمال سعداء و نیکوکاران موافق نیکی رفتارشان بصورت حور و غلمان و نعمتهای بهشتی که از طرف حاکم جزاء موافق اعمالشان برای آنان مهیّا گردیده که پاداش اعمال نیک آنها است جلوه‌گری میکند.
و همچنین است اعمال بد کفار و فسّاق که آن نیز موافق سریره و اعمال بدشان صورت میگیرد و بآتش جحیم تحوّل مینماید، و چنین است عذاب قبر که از طرف معصومین علیهم السّلام رسیده که آن همان اخلاق و اعمال بد انسان است که در قبر بصورت مار و کژدم و غیره درآمده و صاحبش را اذیت مینماید (أَن‌َّ اللّه‌َ لَیس‌َ بِظَلّام‌ٍ لِلعَبِیدِ).

صفحه : 268
وَ إِن کان‌َ مِثقال‌َ حَبَّةٍ مِن خَردَل‌ٍ أَتَینا بِها ضمیر (بها) راجع بمثقال است، و تأنیث آن برای مضاف الیه آن است که (حبّة) میباشد، و خردل دانه اسفند را گویند و اشاره بشمول و تحقیق در حساب است.
وَ کَفی بِنا حاسِبِین‌َ از اینکه جمله معلوم میشود که ذات اقدس الهی بنفسه حساب بنده‌گان را میرسد و واگذار بملائکه یا غیر نمیکند و اینکه نیز شرافت انسان را میرساند که با آن عظمت الهیّتش خودش متکفل امور بشر میگردد که بین ملائکه حاملین امور رسوا نگردد و کسی بر حال وی مطلع نشود.
وَ لَقَد آتَینا مُوسی وَ هارُون‌َ الفُرقان‌َ وَ ضِیاءً وَ ذِکراً لِلمُتَّقِین‌َ پس از بیان حال مشرکین و کافرین راجع بمعاد در اینکه مبارک سوره هفده نفر از پیمبران گرامی را با شرح حالشان و جفاهایی که کفار بآن بزرگواران وارد نمودند تذکر میدهد: اول- در مقام شرح حال موسی و کتاب او تورات برآمده سه منقبت راجع بکتاب موسی (ع) یادآوری نموده:
اول- آن را فرقان نامیده باعتبار اینکه جدا کننده بین حق و باطل و حلال و حرام است.
دوم- ضیاء و روشنی، یعنی کتابی است روشن و روشنایی‌بخش که تابعین وی از ظلمت جهالت و حیرت و سرگردانی بشاه راه هدایت رهسپار و بمنزل امن فیروز خواهند گردید.
سوم- (وَ ذِکراً لِلمُتَّقِین‌َ) و تذکر و موعظه و اندرزی است برای پرهیزکاران و شاید مقصود از (آتینا) تمام عطاها و معجزاتی باشد که بحضرت موسی علیه السّلام عطا نموده نه فقط تورات.
الَّذِین‌َ یَخشَون‌َ رَبَّهُم بِالغَیب‌ِ وَ هُم مِن‌َ السّاعَةِ مُشفِقُون‌َ از جمله صفات اهل تقوی چنین است که اینها از عظمت پروردگارشان

صفحه : 269
در حالی که از نظر آنان پنهان است میترسند، و شاید (بالغیب) حال باشد از فاعل یا مفعول (یخشون) یعنی میترسند در حالی که از مردم پنهانست یا در حالی که از نظر آنها پنهانست.
خلاصه آنکه متّقی کسی است که نه در حضور مردم و نه در پنهانی مرتکب معاصی نشود و نیز ترس خود را بکسی اظهار نمیکند و نیز اهل تقوی از قیامت و واقعه محشر ترسناکند.
وَ هذا ذِکرٌ مُبارَک‌ٌ أَنزَلناه‌ُ أَ فَأَنتُم لَه‌ُ مُنکِرُون‌َ (هذا) اشاره بقرآن مجید است یعنی اینکه قرآن بلند مرتبه تذکری است که فرو فرستادیم برای هدایت و راهنمایی مردم، همزه استفهام در مقام توبیخ و سرزنش ملحدین و منکرین حقانیت قرآن است که آیا شمایی که متّصف باین صفات الحاد و انکارید حقانیت قرآن را انکار مینمائید.
وَ لَقَد آتَینا إِبراهِیم‌َ رُشدَه‌ُ مِن قَبل‌ُ وَ کُنّا بِه‌ِ عالِمِین‌َ دوم از انبیاء گرامی که در اینکه مبارک سوره نام برده شده ابراهیم خلیل علیه السّلام است.
(و لقد) عطف بآیه بالا است که همین طوری که بموسی (ع) تورات عطاء نمودیم و بمحمد صلی اللّه علیه و آله و سلّم قرآن مبارک دادیم، بابراهیم (ع) رشد و عقل و ذکاوت عنایت کردیم. و شاید مقصود برشد نبوّت است که او را پیش از موسی و پیش از تورات بپیمبری و رسالت برگزیدیم و عالم بودیم باستحقاق او بچنین مقامی.
إِذ قال‌َ لِأَبِیه‌ِ وَ قَومِه‌ِ ما هذِه‌ِ التَّماثِیل‌ُ الَّتِی أَنتُم لَها عاکِفُون‌َ، الی قوله تعالی أَنتُم وَ آباؤُکُم فِی ضَلال‌ٍ مُبِین‌ٍ ابراهیم (ع) پس از رشد و اتّصاف او بمقام نبوت در مقام ارشاد قومش برآمد و بپدرش آذر، مفسرین امامیه گویند که چون نمیشود پیمبران از نسل مشرک و کافر بوجود آیند در اینجا مقصود از (ابیه) عمویش بوده و چون متکفل تربیت و پرورش او بود بوی پدر خطاب مینمود، بنا بر اینکه ابراهیم (ع) به عمو و قومش

صفحه : 270
در مقام اعتراض برمیآید که اینکه مجسّمه‌ها و مثال‌ها چیست که شما نزد آنها معتکفید و آنان را پرستش مینمائید.
گویند آن (تماثیل) هفتاد و در صورت بودند و از تیسیر نقل شده که آنها نود بت بودند و بزرگتر از همه بتی بود که از زر ساخته شده بود و دو گوهر شاه‌وار در چشمهای وی نصب نموده و ترکیب کرده بودند، و در تبیان گفته صورتهایی نقش نموده بودند و اجسامی بهیئت سباع و طیور و بهائم و انسان و بقول بعضی بر صور هیاکل کواکب و ستارگان، ابراهیم خلیل فرموده اینکه چه صورتهایی است که پرستید. (کاشفی) آنان حجتی و دلیلی نداشتند مگر اینکه گفتند چون آباء و اجداد و پدران خود را چنین یافتیم ما نیز پیرو آنان گردیده و تابع آنهائیم، ابراهیم در پاسخ بآنها گوید شما و پدران شما در گمراهی ظاهر و هویدا میباشید، جماعت مشرکین از سخنان ابراهیم (ع) مبهوت میگردند و بطور اعجاب گفتند آیا تو ای ابراهیم بحق و درستی بر ما آمده‌ای یا میخواهی با ما ملاعبه و شوخی کنی ابراهیم (ع) گفت من سخن لغو نمیگویم بلکه بطور جدّ میگویم و بحقیقت آمده‌ام.
قال‌َ بَل رَبُّکُم رَب‌ُّ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ الَّذِی فَطَرَهُن‌َّ (بل) اضراب است، ابراهیم (ع) از سخن آنها اعراض میکند و بآنها تذکر میدهد که چنین نیست که شما گمان کرده‌اید که اینکه بتها و مجسمه‌هایی را که پرستش مینمائید اینها مربّی آسمانها و زمین باشند بلکه پروردگار شما همان پروردگار آسمان و زمین است و آن همان کسی است که شما را آفریده و از نیستی بهستی آورده.
از اینکه آیه میتوان استفاده نمود که بت‌پرستان بت‌ها را در اصل آفرینش آسمانها و زمین و موجودات دیگر شریک خدا نمیدانستند لکن چنین گمان میکردند که تربیت و پرورش موجودات پس از آفرینش محوّل بآنها است و بتها را واسطه در فیوضات میدانستند اینکه بود که میگفتند ما بتها را عبادت میکنیم

صفحه : 271
که شفیع ما گردند و ابراهیم علیه السّلام گوشزد آنها می‌نماید که چنین نیست که گمان کرده‌اید بلکه همان که شما را آفریده همان مربّی و پرورش دهنده عالم است یا همان پرورش دهنده تماثیل است.
وَ أَنَا عَلی ذلِکُم مِن‌َ الشّاهِدِین‌َ ارشاد باین است که من اینکه مطلب را از روی شهود میدانم نه اینکه مثل شما از روی تقلید غیر و نفهمیده و ندانسته سخن بگویم، شما مشرکین نیز اگر عقل و فکر خود را بکار اندازید بدلالت عقلتان خواهید فهمید که پروردگار و مربّی آسمانها و زمین همان کسی است که آنها را آفریده و از نیستی بهستی آورده وَ تَاللّه‌ِ لَأَکِیدَن‌َّ أَصنامَکُم بَعدَ أَن تُوَلُّوا مُدبِرِین‌َ (تاللّه) عطف بآیه بالا است (بَل رَبُّکُم) و کید بمعنی تدبیر بد نمودن و ضرر رساندن بر چیزی را گویند، و در اینجا ابراهیم علیه السّلام بخدا قسم یاد میکند که پس از آنکه جماعت از شهر بیرون رفتند راجع ببتهای آنان تدبیر سویی مینمایم مفسرین گویند چون ابراهیم (ع) در باره تماثیل و بتها بحث نموده و آنها را در پرستش بتها سرزنش میکرد باو گفتند فردا روز عید است با ما بیرون بیا تا ببینی دین و آئین ما چه زیبا است و یقین داریم اگر زینت و تجمّل بتها و بتخانه‌ها را مشاهده نمایی در دین ما درآیی و سرزنش بتان ما را ننمایی ابراهیم علیه السّلام جوابی نداد، روز دیگر موقع رفتن خواستند او را ببرند ببهانه بیماری که (إِنِّی سَقِیم‌ٌ) چنانچه تفصیل آن در سوره و الصافات گذشته وقتی گفت من مریضم دست از او برداشتند و رفتند.
وقتی که آن جماعت رفتند حضرت خلیل الرحمن (ع) ببتخانه آمد و تبری برداشت و بر سر بتها کوبید.
فَجَعَلَهُم جُذاذاً إِلّا کَبِیراً لَهُم لَعَلَّهُم إِلَیه‌ِ یَرجِعُون‌َ و بتها را قطعه قطعه و پاره پاره گردانید مگر بت بزرگشان را که باقی گذاشت که شاید بسوی او بازگردند و از وی پرسش نمایند یا شاید بسوی ابراهیم (ع)

صفحه : 272
باز آیند و از او سؤال کنند که چرا چنین کردی و حضرتش آنها را مجاب گرداند قالُوا مَن فَعَل‌َ هذا بِآلِهَتِنا إِنَّه‌ُ لَمِن‌َ الظّالِمِین‌َ وقتی که آن جماعت از تفریحشان برگشتند و در بتخانه وارد شدند و بتها را بچنین حال دیدند از روی تعجّب گفتند هر کس نسبت بخدایان ما چنین عملی نموده از ستمکاران بشمار میرود.
قالُوا سَمِعنا فَتًی یَذکُرُهُم یُقال‌ُ لَه‌ُ إِبراهِیم‌ُ، قالُوا فَأتُوا بِه‌ِ عَلی أَعیُن‌ِ النّاس‌ِ لَعَلَّهُم یَشهَدُون‌َ جماعتی گفتند که شنیده‌ایم جوانی است بنام ابراهیم (ع) که همیشه ببتهای ما بد میگفت و ما را در پرستش آنان مذمّت مینمود، از مجاهد و قتاده نقل میکنند که ابراهیم (ع) اینکه سخن را در میان جماعت گفته بود و آنان بنمرود رسانیدند اینکه بود که نمرود که سلطان وقت و مشرک بود و باقی رؤساء گفتند که او را در برابر مردم حاضر نمائید که آنان در باره او شهادت دهند که اینکه همان است که نسبت به الهان ما ناسزا میگوید.

صفحه : 273

[سوره الأنبیاء (21): آیات 62 تا 77]

اشاره

قالُوا أَ أَنت‌َ فَعَلت‌َ هذا بِآلِهَتِنا یا إِبراهِیم‌ُ (62) قال‌َ بَل فَعَلَه‌ُ کَبِیرُهُم هذا فَسئَلُوهُم إِن کانُوا یَنطِقُون‌َ (63) فَرَجَعُوا إِلی أَنفُسِهِم فَقالُوا إِنَّکُم أَنتُم‌ُ الظّالِمُون‌َ (64) ثُم‌َّ نُکِسُوا عَلی رُؤُسِهِم لَقَد عَلِمت‌َ ما هؤُلاءِ یَنطِقُون‌َ (65) قال‌َ أَ فَتَعبُدُون‌َ مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ ما لا یَنفَعُکُم شَیئاً وَ لا یَضُرُّکُم (66)
أُف‌ٍّ لَکُم وَ لِما تَعبُدُون‌َ مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ أَ فَلا تَعقِلُون‌َ (67) قالُوا حَرِّقُوه‌ُ وَ انصُرُوا آلِهَتَکُم إِن کُنتُم فاعِلِین‌َ (68) قُلنا یا نارُ کُونِی بَرداً وَ سَلاماً عَلی إِبراهِیم‌َ (69) وَ أَرادُوا بِه‌ِ کَیداً فَجَعَلناهُم‌ُ الأَخسَرِین‌َ (70) وَ نَجَّیناه‌ُ وَ لُوطاً إِلَی الأَرض‌ِ الَّتِی بارَکنا فِیها لِلعالَمِین‌َ (71)
وَ وَهَبنا لَه‌ُ إِسحاق‌َ وَ یَعقُوب‌َ نافِلَةً وَ کُلاًّ جَعَلنا صالِحِین‌َ (72) وَ جَعَلناهُم أَئِمَّةً یَهدُون‌َ بِأَمرِنا وَ أَوحَینا إِلَیهِم فِعل‌َ الخَیرات‌ِ وَ إِقام‌َ الصَّلاةِ وَ إِیتاءَ الزَّکاةِ وَ کانُوا لَنا عابِدِین‌َ (73) وَ لُوطاً آتَیناه‌ُ حُکماً وَ عِلماً وَ نَجَّیناه‌ُ مِن‌َ القَریَةِ الَّتِی کانَت تَعمَل‌ُ الخَبائِث‌َ إِنَّهُم کانُوا قَوم‌َ سَوءٍ فاسِقِین‌َ (74) وَ أَدخَلناه‌ُ فِی رَحمَتِنا إِنَّه‌ُ مِن‌َ الصّالِحِین‌َ (75) وَ نُوحاً إِذ نادی مِن قَبل‌ُ فَاستَجَبنا لَه‌ُ فَنَجَّیناه‌ُ وَ أَهلَه‌ُ مِن‌َ الکَرب‌ِ العَظِیم‌ِ (76)
وَ نَصَرناه‌ُ مِن‌َ القَوم‌ِ الَّذِین‌َ کَذَّبُوا بِآیاتِنا إِنَّهُم کانُوا قَوم‌َ سَوءٍ فَأَغرَقناهُم أَجمَعِین‌َ (77)

صفحه : 274

(ترجمه)

بابراهیم گفتند ای ابراهیم آیا تو بتهای ما را (اینکه طور شکسته‌ای) (62)
ابراهیم گفت بلکه اینکه کار را بزرگ آنها کرده شما از اینکه بتها سؤال کنید اگر سخن میگویند (63)
قوم رجوع بنفس خود نمودند و (با هم) گفتند حقیقة شما از ستمکارانید (63)
پس در مقابل حجّت حضرت ابراهیم (ع) همه سر بزیر شدند و گفتند حقیقة تو میدانی که اینها سخن نمیگویند (65)
ابراهیم گفت آیا شما بغیر خدا پرستش میکنید چیزی را که نه بشما نفع می‌بخشد و نه ضرر میرساند (66)
اف بر شما و آنچه را که بغیر از خدا عبادت میکنید آیا شما تعقّل (و فکر) نمیکنید (67)
گفتند ابراهیم را بسوزانید و خدایان خود را یاری کنید اگر خواهید برای خدایان کاری کنید (68)
ما بآتش گفتیم ای آتش بر ابراهیم سرد و سلامت باش (69)
و خواستند بابراهیم مکر کنند (و او را بسوزانند) و آنها را از زیان‌کارترین گردانیدیم (70)
و ابراهیم را با لوط نجات دادیم و فرستادیم آنها را بسوی زمینی که آن را برای جهانیان برکت دادیم (71)
و عطاء نمودیم بابراهیم اسحاق و یعقوب (نوه او) و تمام آنها را قرار دادیم از شایستگان (72)
و آنها را پیشوا گردانیدیم که بامر ما مردم را هدایت نمایند و بسوی آنها وحی کردیم بکارهای خوب و بپای داشتن نماز و عطاء کردن زکاة و آنان از عبادت کنندگان بودند (73)
و بلوط حکمت و علم عطاء نمودیم و او را نجات دادیم از قریه‌ای که اهلش عمل خبیث انجام میدادند و آنها جماعت بد عمل و از فاسقین بودند (74)
و لوط را داخل گردانیدیم در رحمت خودمان زیرا که او از شایستگان بود (75)
و یاد کن نوح را که پیش از آن پیمبران وقتی خدا را خواند ما او را اجابت کردیم پس او و اهلش را از بلای سخت (طوفان) نجات دادیم (76)
و او را یاری کردیم (بر دفع) جماعت آن چنانی که بآیات ما تکذیب نمودند همانا که آنان جماعت بدی بودند پس تمام آنها را غرق نمودیم (77).

صفحه : 275

توضیح آیات‌

اشاره

قالُوا أَ أَنت‌َ فَعَلت‌َ هذا بِآلِهَتِنا یا إِبراهِیم‌ُ (أ أنت) استفهام تقریری است که در مورد تعجب می‌آورند و در اینجا برای اقرار کردن فاعل آمده.
پس از آنکه حضرت ابراهیم علیه السّلام در بتخانه وارد گردید و بتها را شکست و چنانچه گفته‌اند تبر را روی شانه بت بزرگ گذارد و از بتخانه بیرون رفت وقتی که بت‌پرستان بازآمدند و چنین حالتی در بتهایشان و معبودانشان یافتند در مقام تحقیق برآمدند که چه کس نسبت ببتهای ما چنین ستمی نموده پس از جستجو کسی گفت جوانی است بنام ابراهیم گفتند بایستی او را در جماعت مردم حاضر گردانید تا او را بشناسند پس از آنکه حضرت ابراهیم (ع) را در حضور مردم حاضر نمودند گفتند ای ابراهیم آیا تو نسبت ببتهای ما چنین عملی نموده‌ای.
قال‌َ بَل فَعَلَه‌ُ کَبِیرُهُم هذا فَسئَلُوهُم إِن کانُوا یَنطِقُون‌َ ابراهیم (ع) در پاسخ به (بل) که برای اضراب و اعراض میآورند چنین وانمود میکند که من نکردم بلکه بت بزرگ چنین کرده از آنها سؤال کنید اگر آنان سخنگو میباشند.

(اعتراض)

پیمبران بایستی معصوم باشند و از دروغ گفتن مبرّا، اگر دروغ‌گویی بر آنان جایز باشد دیگر بگفته‌های آنها اعتمادی نخواهد بود چطور پیمبر اولو العزم مثل حضرت ابراهیم (ع) در چند موقع بسخن دروغ تلفّظ نموده: یکی همین جا که شکستن بتها را نسبت ببت بزرگ آنها میدهد و خود را تبرئه مینماید و اینکه دروغی بود واضح.
دوم- قوله تعالی حکایة از او که (إِنِّی سَقِیم‌ٌ) من مریضم در صورتی که در آن وقت مرضی نداشت.

صفحه : 276
سوم- وقتی که جبابره خواستند ساره زن او را بگیرند گفت (انها اختی) اینکه خواهر من است در صورتی که زن او بود.
مرحوم طبرسی (ره) در تفسیر مجمع البیان پس از بیان اینکه اعتراضات در مقام جواب برآمده که برای ایضاح مختصری از آن را در اینجا ترجمه مینمایم چنین گفته مفسرین در معنی قوله تعالی (بَل فَعَلَه‌ُ کَبِیرُهُم) اختلاف نموده‌اند و چند وجه بیان میکند:
1- (فَعَلَه‌ُ کَبِیرُهُم) را مقیّد نموده بقوله (إِن کانُوا یَنطِقُون‌َ) و باین اعتبار کلام مقیّد بشرطی است که موجود نیست و در معنی چنین میشود که بزرگ آنان کرده اگر آنها سخن‌گو میباشند بپرسید، و بنا بر اینکه دروغ نیست و اینکه مثل قول کسی ماند که بگوید فلانی راست میگوید اگر بالای سر ما آسمان نباشد.
2- جمله (بَل فَعَلَه‌ُ کَبِیرُهُم) اگر چه در مورد خبر واقع گردیده لکن خبر نیست بلکه الزام است بدلیل حال و ملزم گردانیدن طرف است و الزام گاهی بلفظ سؤال آید و گاهی بلفظ امر و گاهی بلفظ خبر، و وجه لزوم اینکه اگر اینکه بتها آلهه باشند چنانچه گمان شما چنین است باید اینکه عمل بزرگ آنان باشد زیرا که غیر از اله کسی قدرت بر شکستن آلهه ندارد، تا آنجا که گفته:
اما قوله تعالی (إِنِّی سَقِیم‌ٌ) بقولی بمعنی (سأسقم) است بعلت اینکه وقتی در ستارگان نظر کرد فهمید که نوبت تب او نزدیک است اینکه بود که گفت إِنِّی سَقِیم‌ٌ و بقول دیگر (إِنِّی سَقِیم‌ٌ) یعنی بنظر شماها من مریض هستم که شما را دعوت بتوحید میکنم.
و اما قول او در باره ساره که گفته باشد (انها اختی) مقصود از خواهر خواهر دینی بوده، قال اللّه تعالی إِنَّمَا المُؤمِنُون‌َ إِخوَةٌ. (پایان) و ممکن است در پاسخ اشکال اول گفته شود که کلام را بظاهر خود میگذاریم و گوئیم مقصود او از بزرگ آنها اللّه تعالی و خدای عالمیان است و حقیقة تمام امور بدست ازلی او جاری است و پیمبران باراده و دلخواه خود کاری

صفحه : 277
نمیکنند وَ ما یَنطِق‌ُ عَن‌ِ الهَوی إِن هُوَ إِلّا وَحی‌ٌ یُوحی شاهد بر اینکه است، بنا بر اینکه معنی ابراهیم (ع) دروغ نگفته در اینکه نسبت شکستن بتهای کوچک را ببزرگ آنها داده زیرا که مشرکین بتها را آلهه یعنی خدایان مینامیدند، ابراهیم (ع) شاید خواسته باشد آنان را متذکّر گرداند که بقدرت خدای بزرگ بتهای کوچک شکسته شدند نه بقدرت من، لکن امام علیه السّلام فرموده که در اینکه کلام تقدیم و تأخیر است و چنین میشود که (ان کانوا ینطقون فعله کبیرهم).
فَرَجَعُوا إِلی أَنفُسِهِم فَقالُوا إِنَّکُم أَنتُم‌ُ الظّالِمُون‌َ وقتی ابراهیم علیه السّلام نمرودیان را ملزم گردانید و چون میدانستند که بتها جمادند و قوّه ناطقه ندارند بعضی ببعض دیگر رو کردند و با هم گفتند که حقیقة شما بر خود ستم نموده‌اید که از ابراهیم (ع) چنین سؤالی نمودید که شما را مجاب گرداند.
و بقول دیگر آنان رجوع بنفس خود نموده و پس از تأمّل بطلان مذهب خود را یافتند و با هم گفتند شما بر نفس خود ستم نموده‌اید که پرستش مینمائید چیزی را که نه می‌بیند و نه میشنود و نه سخن میگوید.
ثُم‌َّ نُکِسُوا عَلی رُؤُسِهِم لَقَد عَلِمت‌َ ما هؤُلاءِ یَنطِقُون‌َ پس از حجت ابراهیم (ع) جماعت نمرودیان از خجالت بطوری سر بزیر انداختند که اسفل آنها بر بالای آنها استیلاء نمود، و میشود آیه استعاره و کنایه باشد بعود آنها بسوی باطل یعنی آنان در مجادله مغلوب گردیدند و ببطلان طریقه و مذهب خود واقف شدند و بعجز آلهه خود اعتراف نمودند.
و در اینجا کلامی در تقدیر است و در معنی چنین میشود (فقالوا لقد علمت) پس گفتند ای ابراهیم تو میدانی که اینها سخنگو نمیباشند پس چگونه از آنها سؤال بنمائیم.
قال‌َ أَ فَتَعبُدُون‌َ مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ ما لا یَنفَعُکُم شَیئاً وَ لا یَضُرُّکُم پس از آنکه نمرودیان خجلت زده ملزم گردیدند و بعجز آلهه خود اعتراف

صفحه : 278
نمودند، ابراهیم (ع) در مقام برآمده که آنان را بحکم عقلشان ارشاد نماید اینکه بود که بهمزه استفهام آیه را متفرّع گردانیده بفهم خودشان که وقتی شما دانستید که اینها جمادند و قوّه نطق و دفاع از خود ندارند چگونه تن میدهید که خود را در مقابل آنها بنده گردانید و پرستش نمائید بغیر خدا چیزی را که نه از پرستش آنها نفعی برید و نه بر ترک آن ضرری عاید شما گردد.
أُف‌ٍّ لَکُم وَ لِما تَعبُدُون‌َ مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ أَ فَلا تَعقِلُون‌َ (اف) کلمه‌ای است در لغت عرب که در موقع کراهت و نفرت آرند یعنی پستی و رذالت است بر شما عمل شما و آنچه را که بغیر خدای واحد احد پرستش مینمائید آیا چرا فکر نمیکنید و در عملتان تعقّل ندارید.
قالُوا حَرِّقُوه‌ُ وَ انصُرُوا آلِهَتَکُم إِن کُنتُم فاعِلِین‌َ (قالوا) مقول قول نمرودیان است که وقتی درماندند و نتوانستند حجت ابراهیم (ع) جواب گویند و مجاب گردیدند گفتند اگر خواهید از شکننده بتها انتقام بکشید و کاری در مقابل عمل ظالمانه‌ای که نسبت ببتهایتان شده انجام دهید ابراهیم (ع) را بسوزانید و الهان خود را یاری نمائید.
قُلنا یا نارُ کُونِی بَرداً وَ سَلاماً عَلی إِبراهِیم‌َ مفسرین گفته‌اند که پس از اینکه داستان نمرود امر کرد ابراهیم (ع) را در غل و زنجیر بستند و برای سوزانیدن ابراهیم (ع) خطیره‌ای مهیّا نمودند و هیزمهای بسیاری در آنجا ریختند و تا یک ماه مردم برای قضاء حاجات هر کسی دسته هیزمی در آنجا میریخت و بقدری هیزم جمع گردید که مانند کوهی از بالای آن محل نمایان بود پس از آن آتش در او انداختند و باندازه‌ای آتش شعله‌ور گردید که اگر کبوتری از نزدیک آن می‌پرید بریان میگردید و ابراهیم (ع) را دست و پا بسته در منجنیق نهادند و در آن آتش پرت نمودند، از بعض اخبار نقل میکنند که در آن هنگام ملائکه آسمان بفغان آمدند و عرض کردند خدایا در تمام روی زمین فقط یک موحّد بود روا مدار که او را بآتش بسوزانند و برای

صفحه : 279
یاری او اذن گرفتند، ملک باد آمد که اذن بده باد را چنان شدید گردانم که آتش بخانه نمرودیان پراکنده شود ابراهیم (ع) اذن نداد، و همچنین ملک موکّل بر آب و ملک موکل باران هر یک خواستند او را یاری کنند و از هیچ یک کمک نخواست و گفت
(حسبی اللّه)
خدا مرا کافیست، و نیز میگفت
(اللهم‌ّ انت الواحد فی السماء و انا الواحد لیس فی الارض احد یعبدک غیری)
تا وقتی که آن خلیل الرحمن مشرف بر آتش گردید جبرئیل خود را باو رسانید و گفت ای ابراهیم آیا حاجتی داری فرمود اما بتو حاجت ندارم جبرئیل گفت از خدا بخواه ابراهیم علیه السّلام گفت
(علمه بحالی حسبی عن سؤالی)
او خود حال من را میداند حاجت بسئوال نیست.
وقتی ابراهیم (ع) یکباره تسلیم رضای حق تعالی گردید بآتش وحی شد آی آتش برای ابراهیم سرد و سلامت باش.
و گویند در آیه کلامی در تقدیر است و چنین میشود (فلما القوه فی النار قلنا یا نار کونی الخ) از إبن عباس نقل شده که اگر نگفته بود (و سلاما) ابراهیم (ع) از سرما هلاک میگردید.
پس از آنکه آتش نمرودی بشدّت افروخته شد و ابراهیم (ع) را بتوسط منجنیق در آتش پرت نمودند آتش بامر حق تعالی تغییر ماهیت داد و گرمی و سوزندگی آن تبدیل بسردی متوسط گردید که آسیبی بحضرتش وارد نگردد.
در اینجا ممکن است سؤالی پیش آید و گفته شود چنانچه در جای خود مبرهن گردیده قلب ماهیت محال است چگونه ممکن است آتش با آتش بودنش که حرارت از صفات ذاتی وی است تغییر ماهیت دهد و گرمی وی تبدیل بسردی گردد

سخنان مفسرین در توجیه آیه و پاسخ از اشکال)

1- گوئیم محال دو قسم است محال عقلی و محال عادی، محال عقلی چیزی را گویند که تصوّر آن در عقل محال مینماید مثل اجتماع نقیضین یا ضدّین که اصلا تصوّر آن نزد عقل محال است چه جای وقوع آن، لکن محال

صفحه : 280
عادی چنین نیست و تمام معجزات انبیاء و خوارق العادات که از انبیاء ظهور و بروز مینمود از همین قبیل بوده و سر شدن آتش برای خلیل الرحمن محال عادی است اگر چه صفت و لازمه آتش حرارت است لکن اینکه لازم لا ینفک نیست که عقل انفکاک آن را محال داند و چون از قبیل معجزه و ارتباط نبی‌ّ بعالم ما فوق الطبیعة واقع گردیده اینکه است که برای ما اطّلاع بر حقیقت و سبب آن میسّر نیست زیرا که علم ما بروابط علیّت و معلولیت در غیر عادیات متکرره از حوادث کونیه که بتجربه و رؤیت مطّلع نگردیده‌ایم و راهش بسوی ما بسته است ما را نمیرسد که در آن تصرف نمائیم مگر اینکه چون مخبر صادق خبر داده از روی ایمان بایستی تصدیق نمائیم و علم بحقیقت و اسرارش را محوّل براسخین در علم گردانیم.
2- خدای تعالی بین ابراهیم و آتش حائلی قرار داده که آتش تماس با بدن مبارکش نکند.
3- برودت مفرطی آفرید که غالب بر حرارت آتش گردد و بدن او را نسوزاند لکن حقیقة جواب همان جواب اول است و آیه از اینکه دو وجه دیگر عاری است زیرا که ظاهر آیه چنین مینماید که خطاب و لو خطاب تکوینی باشد بخود آتش شده که ای آتش سرد و سلامت باش بر ابراهیم اگر غیر از اینکه باشد لازم آید آیه را بغیر معنی حقیقی آن حمل نمائیم و صرف کلام بدون قرینه جایز نیست، و اللّه العالم باسرار کلامه.
وَ أَرادُوا بِه‌ِ کَیداً فَجَعَلناهُم‌ُ الأَخسَرِین‌َ چون نمرودیان خواستند بکید و مکر خود نور خدا را خاموش گردانند و حجت ابراهیم (ع) را باطل گردانند اینکه بود که کید آنان بخودشان بازگشت نمود و در عملشان و یاری کردن و انتقام کشیدن از دشمن بتهایشان عوض مظفریت رسوا گردیدند و بطلان عملشان بر جهانیان واضح گردید و نمرود بی‌اختیار گفت هر کس خدایی میگیرد باید مثل خدای ابراهیم بگیرد.

صفحه : 281
وَ نَجَّیناه‌ُ وَ لُوطاً إِلَی الأَرض‌ِ الَّتِی بارَکنا فِیها لِلعالَمِین‌َ ابراهیم (ع) پس از نجات یافتن از شرّ نمرودیان با لوط که پسر برادر او ناخور نام بود و او اول کسی است که بابراهیم ایمان آورد با برادر دیگر لوط و ساره دختر عموی ابراهیم او نیز با آنان همراه بود و اینکه چهار نفر با هم بشام رفتند، و مقصود از (الأَرض‌ِ الَّتِی بارَکنا) همان زمین شام است که آن را برکت دادیم بآب خوش‌گوار و میوه‌های بسیار، و مفسّرین جهات دیگری نیز در وجه برکت آن گفته‌اند و ما برای اختصار از بیان آن خودداری مینمائیم.
وَ وَهَبنا لَه‌ُ إِسحاق‌َ وَ یَعقُوب‌َ نافِلَةً وَ کُلًّا جَعَلنا صالِحِین‌َ اسحق پسر ابراهیم علیه السّلام بود و یعقوب نبیره او پسر اسحق (نافلة) یعنی چون ابراهیم از ما اولاد خواست چنانچه در سوره (صافّات) ذکر شد یعقوب را بر مسئول ابراهیم زیاد کردیم و تمام آنها را از صلحاء و شایستگان مقام نبوت و ولایت گردانیدیم.
وَ جَعَلناهُم أَئِمَّةً یَهدُون‌َ بِأَمرِنا وَ أَوحَینا إِلَیهِم فِعل‌َ الخَیرات‌ِ وَ إِقام‌َ الصَّلاةِ وَ إِیتاءَ الزَّکاةِ وَ کانُوا لَنا عابِدِین‌َ امام بر وزن فعال بمعنی مفعول مثل فراش بمعنی مفروش یعنی ما اینها را قرار دادیم امام و پیشوای مردم که بامر ما خلق را هدایت نمایند و آنها را براه حق و حقیقت رهسپار گردانند و دین حق را بر پا دارند و بطریق وحی بآنان آزمودیم که چگونه عمل بخیرات و کارهای نیکو نمایند از بپا داشتن نماز و اعطاء نمودن زکاة و اینها از عبادت کنندگان بودند که پرستش آنها مخصوص بحق تعالی بود و در مقام عبادت خالص بودند و آنان را پیشوا و رهنمای خلق گردانیدیم که طریق بندگی و عبودیت را بآنها بیازمایند و از کج‌روی بطریق سعادت رهسپار گردند.

صفحه : 282
وَ لُوطاً آتَیناه‌ُ حُکماً وَ عِلماً وَ نَجَّیناه‌ُ مِن‌َ القَریَةِ الَّتِی کانَت تَعمَل‌ُ الخَبائِث‌َ إِنَّهُم کانُوا قَوم‌َ سَوءٍ فاسِقِین‌َ، وَ أَدخَلناه‌ُ فِی رَحمَتِنا إِنَّه‌ُ مِن‌َ الصّالِحِین‌َ سوم از جمله پیمبران نام برده شده در اینکه سوره مبارکه لوط است که گویند پسر برادر ابراهیم بوده و در اینکه آیه او را بچند فضیلت معرفی گردانیده 1- باو علم لدنّی عنایت گردیده و آن علمی است که اختصاص بانبیاء و رسولان حق تعالی دارد و بآن طریق رسالت مینمایند.
2- (حکما) یعنی حکمت باو بخشیده شده، و شاید مقصود از حکمت نبوت و طریق قضاوت و فصل بین خصومات یا علم بحقیقت اشیاء آن طوری که هستند باشد 3- نجات دادن او را از قریه مؤتفکه و اهل سدوم که مردم آن بدو فاسق و عمل خبیث آنها لواط بود که اختصاص بآنها داشت و اینکه عمل رکیک آنان ایجاب نمود که از فاسقین گردیدند.
4- از فضیلت لوط (ع) دخول او است در رحمت الهی و اینکه از بالاترین فضیلتها بشمار میرود و همین طوری که اعمال اهل سدوم آنان را از فاسقین گردانید نیکی اعمال لوط ایجاب گردید که او را از صالحین و نیکوکاران گرداند.
وَ نُوحاً إِذ نادی مِن قَبل‌ُ چهارم از انبیاء که تذکر داده شد در اینکه سوره نوح علیه السّلام است که یکی از انبیاء اولو العزم بشمار میرود و اوّلین آنان است در زمان و پیغمبر خاتم صلی اللّه علیه و آله و سلّم پنجمین آنها و آخرین آنها است در شرف و فضیلت.
گویند در اینجا کلامی در تقدیر است یعنی ای محمّد (ص) یاد کن داستان نوح را که پیش از ابراهیم بود وقتی از هدایت یافتن مأیوس گردید و جفاها و اذیّتهای بی‌اندازه از آنها باو وارد گردید چنانچه در جاهای دیگر شرح داده شده با خدای خود مناجات میکند و میگوید (رب‌ّ انّی مغلوب فانتصر).
فَاستَجَبنا لَه‌ُ فَنَجَّیناه‌ُ وَ أَهلَه‌ُ مِن‌َ الکَرب‌ِ العَظِیم‌ِ دعاء او را اجابت نمودیم و او و اهلش را از بلای بزرگ طوفان نجات دادیم

صفحه : 283
و همه آنها نجات یافتند مگر زن و پسرش که چون آنان بحضرت نوح ایمان نیاوردند و شاید در مقام اذیت او نیز خودداری نمی‌نمودند اینکه بود که بعذاب هلاک گردیدند.
وَ نَصَرناه‌ُ مِن‌َ القَوم‌ِ الَّذِین‌َ کَذَّبُوا بِآیاتِنا إِنَّهُم کانُوا قَوم‌َ سَوءٍ فَأَغرَقناهُم أَجمَعِین‌َ خدای منّان پس از حکایت نوح (ع) و استجابت دعای او و دفع دشمنانش بغرق شدن و هلاکت آنها برسولش خبر میدهد که ما نوح را یاری نمودیم و از آن جماعت بد عمل او را نجات دادیم و تمام آنان را بطوفان غرق گردانیدیم همین طوری که در داستانها نوشته و ثبت گردیده طوفان نوح یکی از عجیب‌ترین واقعه‌ای بوده که در روی زمین واقع گردیده که روزگار مثل آن را ندیده و احدی نتوانسته در اعجاز بودنش تردید داشته باشد.

صفحه : 284

[سوره الأنبیاء (21): آیات 78 تا 90]

اشاره

وَ داوُدَ وَ سُلَیمان‌َ إِذ یَحکُمان‌ِ فِی الحَرث‌ِ إِذ نَفَشَت فِیه‌ِ غَنَم‌ُ القَوم‌ِ وَ کُنّا لِحُکمِهِم شاهِدِین‌َ (78) فَفَهَّمناها سُلَیمان‌َ وَ کُلاًّ آتَینا حُکماً وَ عِلماً وَ سَخَّرنا مَع‌َ داوُدَ الجِبال‌َ یُسَبِّحن‌َ وَ الطَّیرَ وَ کُنّا فاعِلِین‌َ (79) وَ عَلَّمناه‌ُ صَنعَةَ لَبُوس‌ٍ لَکُم لِتُحصِنَکُم مِن بَأسِکُم فَهَل أَنتُم شاکِرُون‌َ (80) وَ لِسُلَیمان‌َ الرِّیح‌َ عاصِفَةً تَجرِی بِأَمرِه‌ِ إِلی الأَرض‌ِ الَّتِی بارَکنا فِیها وَ کُنّا بِکُل‌ِّ شَی‌ءٍ عالِمِین‌َ (81) وَ مِن‌َ الشَّیاطِین‌ِ مَن یَغُوصُون‌َ لَه‌ُ وَ یَعمَلُون‌َ عَمَلاً دُون‌َ ذلِک‌َ وَ کُنّا لَهُم حافِظِین‌َ (82)
وَ أَیُّوب‌َ إِذ نادی رَبَّه‌ُ أَنِّی مَسَّنِی‌َ الضُّرُّ وَ أَنت‌َ أَرحَم‌ُ الرّاحِمِین‌َ (83) فَاستَجَبنا لَه‌ُ فَکَشَفنا ما بِه‌ِ مِن ضُرٍّ وَ آتَیناه‌ُ أَهلَه‌ُ وَ مِثلَهُم مَعَهُم رَحمَةً مِن عِندِنا وَ ذِکری لِلعابِدِین‌َ (84) وَ إِسماعِیل‌َ وَ إِدرِیس‌َ وَ ذَا الکِفل‌ِ کُل‌ٌّ مِن‌َ الصّابِرِین‌َ (85) وَ أَدخَلناهُم فِی رَحمَتِنا إِنَّهُم مِن‌َ الصّالِحِین‌َ (86) وَ ذَا النُّون‌ِ إِذ ذَهَب‌َ مُغاضِباً فَظَن‌َّ أَن لَن نَقدِرَ عَلَیه‌ِ فَنادی فِی الظُّلُمات‌ِ أَن لا إِله‌َ إِلاّ أَنت‌َ سُبحانَک‌َ إِنِّی کُنت‌ُ مِن‌َ الظّالِمِین‌َ (87)
فَاستَجَبنا لَه‌ُ وَ نَجَّیناه‌ُ مِن‌َ الغَم‌ِّ وَ کَذلِک‌َ نُنجِی المُؤمِنِین‌َ (88) وَ زَکَرِیّا إِذ نادی رَبَّه‌ُ رَب‌ِّ لا تَذَرنِی فَرداً وَ أَنت‌َ خَیرُ الوارِثِین‌َ (89) فَاستَجَبنا لَه‌ُ وَ وَهَبنا لَه‌ُ یَحیی وَ أَصلَحنا لَه‌ُ زَوجَه‌ُ إِنَّهُم کانُوا یُسارِعُون‌َ فِی الخَیرات‌ِ وَ یَدعُونَنا رَغَباً وَ رَهَباً وَ کانُوا لَنا خاشِعِین‌َ (90)

صفحه : 285

ترجمه آیات‌

یاد کن (حکایت) داود (ع) و پسر او سلیمان را وقتی در کشت‌زار یا در باغ قوم حکم کردند و ما بر حکم آنها حاضر بودیم (یعنی دانستیم) (78)
و ما آن قضاوت را بسلیمان (بوحی) آموختیم و هر دو را حکمت و علم دادیم و کوه‌ها و مرغان را برای داود مسخر گردانیدیم که با او تسبیح میکردند و ما (خدا) چنین میکردیم (79)
و بداود زره ساختن را آموختیم تا شما را در جنگ از زخم خوردن نگاه دارد (با اینحال) آیا شما شکرگزار نمیباشید (80)
و برای سلیمان باد تند زننده را مسخر نمودیم که بامر او بسوی زمینی (شامات) که در آن برکت داده بودیم روان بود و ما بهر چیزی دانا میباشیم (81)
و کسانی از دیوان را مسخر گردانیدیم که (بامر سلیمان) بدریا فرو میرفتند و مروارید و غیر آن را بیرون می‌آوردند و غیر آن عمل دیگری (بفرمان او) نیز انجام میدادند و ما نگاه‌دارندگان آنها بودیم (82)
و یاد کن ایّوب (ع) را چون پروردگار خود را خواند و گفت ای پروردگار من سختی بمن اصابت نموده و تویی ارحم الراحمین (83)
و ما دعای او را اجابت نمودیم و سختی را از او برداشتیم و اهل او و مانند او را بوی دادیم و آن رحمتی بود از جانب ما و تذکر و یادآوری است برای عبادت کنندگان (84)
و یاد کن اسماعیل (ع) و ادریس (ع) و ذا الکفل (ع) را که تمامشان از صبر کنندگان بودند (85)
و جمیع آنها را داخل رحمت خود گردانیدیم زیرا که آنها از شایستگان بودند (86)
و یاد کن صاحب ماهی (یونس ع) را وقتی که رفت در حالی که خشمناک بود و گمان کرد هرگز بر او تنگ نمیگیریم و در تاریکی (شب) و تاریکی دریا و تاریکی شکم ماهی خدا را

صفحه : 286
خواند و گفت الهی نیست الهی مگر تو و تو منزهی و من از ستمکارانم (87)
پس دعای او را اجابت نمودیم و او را از غم نجات دادیم و همین طوری که او را نجات دادیم مؤمنین را نجات میدهیم (88)
و یاد کن زکریّا را چون پروردگار خود را خواند و گفت پروردگارا مرا تنها مگذار و تو بهترین میراث برندگانی (89)
دعای او را اجابت نمودیم و باو یحیی را عطاء کردیم و زنش را شایسته همسری و قابل ولادت گردانیدیم همانا اینکه پیمبران که ذکر شد چنین بودند که در نیکوئیها میشتافتند و ما را از روی رغبت بثواب و ترس از عقاب میخواندند و برای ما فروتنی مینمودند (90).

توضیح آیات‌

اشاره

وَ داوُدَ وَ سُلَیمان‌َ إِذ یَحکُمان‌ِ فِی الحَرث‌ِ إِذ نَفَشَت فِیه‌ِ غَنَم‌ُ القَوم‌ِ وَ کُنّا لِحُکمِهِم شاهِدِین‌َ (النفش) بفتح فاء و سکون آن بمعنی رها نمودن شتر و گوسفند است در شب که بدون راعی چرا کنند.
پنجم و ششم از پیمبران نام برده شده در اینکه سوره مبارکه داود و سلیمانند در معنی یاد کن ای محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلّم وقتی را که داود و سلیمان راجع بزراعتی که قوم در شب گوسفندان خود را رها نمودند و داود و سلیمان در باره آن حکم نمودند و ما (خدای تعالی) بحکم آنها عالم و شاهد بودیم.

(سخنان مفسرین در بیان حکمی که داود و سلیمان نمودند)

1- بقولی آن زراعت بود، و بقول دیگر انگورستانی بود که خوشه‌های انگور از آن آویزان بزمین نزدیک گردیده، و اینکه قول از ابی عبد اللّه و ابی جعفر علیهما السّلام روایت شده و إبن مسعود نیز چنین گفته.
و حقیقت اینکه داستان آن طوری که نقل شده اینکه است: روزی دو نفر برای

صفحه : 287
محاکمه بمحکمه قضاوت داود (ع) آمدند یکی دهقان بنام ایلیا و دیگری گوسفنددار بنام یوحنّا، ایلیا گفت یا خلیفة اللّه همسایه من یوحنّا شب گوسفندان خود را بکشت‌زار من رها کرده و تمام حاصل مرا خورده‌اند، و بروایت إبن عباس گوسفندان ببوستان من رفته‌اند و خوشه‌های انگور مرا خورده‌اند، داود علیه السّلام از یوحنّا سؤال نمود تو چه می‌گویی گفت راست میگوید من خواب بودم و چنین واقع شد، داود فرمود حساب کنید قیمت زرع و گوسفندان چه قدر میشود وقتی حساب کردند دیدند با قیمت گوسفندان مطابق میگردد، داود (ع) حکم کرد که یوحنّا گوسفندان خود را بایلیا بدهد.
پس از اینکه حکم سلیمان (ع) در سن یازده سالگی بود بپدرش گفت اگر حکم دیگری کرده بودی اصلح و بهتر بود، داود گفت چه حکمی بهتر بود سلیمان گفت باید گوسفندان را تسلیم بایلیا نمود تا از شیر و روغن و پشم آنان بهره ببرد و باغ را بیوحنّا وا گذاشت تا بمرتبه اول رساند وقتی کشت یا انگور بدرجه اول رسید تسلیم ایلیا کند و گوسفندان خود را بستاند که هیچکدام بی‌بهره نمانند و اینکه طور مناسب‌تر است که هر کسی بصنعت خود مشغول باشد حضرت داود (ع) بر همین رأی حکم فرمود و حق تعالی رسولش را از اینکه قضیه خبر میدهد بقوله فَفَهَّمناها سُلَیمان‌َ وَ کُلًّا آتَینا حُکماً وَ عِلماً از ابی جعفر و ابی عبد اللّه (ع) چنین نقل شده که آیه خبر میدهد ما اینکه حکم عادلانه را بطریق وحی بسلیمان فهمانیدیم تا مال هر یک بدست صاحبش برسد (إبن مسعود) شیخ طبرسی در مجمع البیان از جبائی چنین نقل میکند که خدا بسلیمان علیه السّلام بآنچه از او حکایت شده وحی نموده پس از آن حکم داود را نسخ گردانید و اینکه حکم از اجتهاد داود نبود زیرا که برای انبیاء جایز نیست که باجتهاد حکم نمایند و اینکه مطلب نزد ما امامیه صحیح و معتبر است، و علی إبن عیسی و بلخی گفته‌اند که جایز است اینکه حکم از روی اجتهاد باشد زیرا که رأی نبی افضل از رأی غیر او است وقتی ما قبول نمودیم که حکم غیر نبی‌ّ از طریق اجتهاد

صفحه : 288
جائز باشد چگونه حکم نبی را از اینکه طریق منع کنیم.
و آنچه دلالت دارد بر صحت قول اول اینکه است که وقتی نبی از طریق وحی راهی داشته باشد بر علم بحکم چگونه جائز است عمل نماید بظن‌ّ و قیاس الخ.
وَ سَخَّرنا مَع‌َ داوُدَ الجِبال‌َ یُسَبِّحن‌َ وَ الطَّیرَ وَ کُنّا فاعِلِین‌َ، وَ عَلَّمناه‌ُ صَنعَةَ لَبُوس‌ٍ لَکُم لِتُحصِنَکُم مِن بَأسِکُم فَهَل أَنتُم شاکِرُون‌َ بقولی (لبوس) نزد عرب اسم است برای تمام لباس جنگی، و بقول دیگر (لبوس) اسم زره است که در جنگ مجاهد را نگاه دارد (یسبّحن) حال است از جبال.
آیه در مقام بیان فضیلت دیگری است که بداود (ع) عطاء گردیده: یکی علم و حکمت، شاید مقصود از حکمت در اینجا نبوّت باشد و از علم، علم بفصل خصومات و قضاوت عادلانه. دوم- تسخیر کوه‌ها و طیور که در موقعی که داود علیه السّلام زبور را که کتاب آسمانی او بود قرائت مینمود کوه‌ها با او همصدا میشدند و چنان که گفته‌اند مرغان بالهای خود را باز گردانیده و بالای سر داود جمع میشدند و با او تسبیح میکردند، و در تسبیح کوه‌ها چنین گویند که هر وقت داود تسبیح و تقدیس مینمود کوه‌ها با هم تسبیح میگفتند و اینکه معجزه داود (ع) بوده، معجزه را امر خارق العاده گویند نظر به اینکه از امور عادی خارج است، و قول کسانی که تسبیح کوه‌ها و طیور را حمل بلسان حال نموده‌اند نه قال بی محل است زیرا تسبیح حالی بدلیل قوله تعالی وَ إِن مِن شَی‌ءٍ إِلّا یُسَبِّح‌ُ بِحَمدِه‌ِ وَ لکِن لا تَفقَهُون‌َ تَسبِیحَهُم در تمام اشیاء هست، و اینکه تسبیح کوه‌ها و مرغان را اختصاص بداود (ع) داده و بدلیل آخر آیه (وَ کُنّا فاعِلِین‌َ) دلالت ظاهر دارد که مقصود از تسبیح کوه‌ها و مرغان با داود علیه السّلام تسبیح بلسان قال بوده نه حال و استبعاد ندارد و جای تعجب نیست زیرا که قدرت الهی عموم دارد و در مقابل اقتدار الهی محالی بنظر نمیآید، و چنانچه در جای خود مبرهن گردیده یکی از شئون پیمبری اینست که باذن خدا متصرّف در مواد گردند زیرا که انبیاء مظهر

صفحه : 289
اوصاف جلال و جمال الهی میباشند و تا دارای چنین رتبه‌ای نباشند هرگز لایق مقام ولایت و رسالت نخواهند بود.
سوم از معجزه‌های داود (ع) زره ساختن بود که آهن را بدست خود نرم مینمود و زره میساخت و ظاهرا زره‌سازی از مخترعات داود (ع) بشمار میرود که بتعلیم حق تعالی عالم گردیده بود.
وَ لِسُلَیمان‌َ الرِّیح‌َ عاصِفَةً تَجرِی بِأَمرِه‌ِ إِلی الأَرض‌ِ الَّتِی بارَکنا فِیها (و لسلیمان) عطف بداود است یعنی باد را برای سلیمان مسخر گردانیدیم (عاصفة) حال است یعنی در حالی که تند بود و جاری میشد بامر سلیمان و بشدت میوزید بطوری که در یک روز بقدر دو ماه بساط سلیمان را می‌برد، و اشاره بهمین دارد قوله تعالی غُدُوُّها شَهرٌ وَ رَواحُها شَهرٌ در هر روز و شبی بقدر دو ماه راه طی‌ّ مینمود.
خلاصه باد مسخّر سلیمان بود و مطابق فرمان او حرکت مینمود هر جا که امر می‌نمود تند می‌وزید و هر جا میخواست ملایم میگردید و گویند مقصود از زمینی که در آن برکت دادیم شامات است.
از تلخیص نقل شده که در شام شهری بود بنام تدمر که دیوان برای سلیمان ساخته بودند صبح از آنجا بیرون می‌آمد و برای نماز شام باز در آنجا نماز میخواند و نیز در کتاب مختار القصص چنین دارد که سلیمان صبح از تدمر بیرون می‌آمد و قیلوله را در اصطخر فارس میگذرانید و شب بکابل میرفت.
و در بعضی از تفاسیر دارد که سلیمان بساطی داشت که طول و عرض آن چهار فرسخ در چهار فرسخ بود وقتی بسفر یا بجنگ میرفت مهمّات سفر و اسلحه جنگی در آن میگذارد و لشکر جن و انس را در آن جای میداد و مرغان بر بالای آن صف میزدند و بباد عاصف امر مینمود که بساط را از زمین بلند کند و بآن جا که خواهد ببرد و در یک روز دو ماه راه میرفت چنانچه قرآن خبر میدهد (رخاء حیث اصاب) و نیز روایت شده که سلیمان در بعلبک متوطن بود و بدیوان

صفحه : 290
امر کرده بود که بیت المقدس را میساختند و باد هر روز بساط او را از بعلبک برمیداشت و بارض مقدسه میبرد و بنا را بدیوان تعلیم مینمود و باز بمکان خود مراجعت مینمود. (منهج الصادقین) وَ کُنّا بِکُل‌ِّ شَی‌ءٍ عالِمِین‌َ اشاره بشمول علم ازلی و حسن تدبیر است که آنچه بسلیمان عطاء نمودیم از سلطنتی که نظیر آن در عالم دیده نشده از روی علم بصلاح دید و ارائه قدرت و اقتدار مربّی عالم ظهور و بروز نموده.
وَ مِن‌َ الشَّیاطِین‌ِ مَن یَغُوصُون‌َ لَه‌ُ وَ یَعمَلُون‌َ عَمَلًا دُون‌َ ذلِک‌َ وَ کُنّا لَهُم حافِظِین‌َ (من) مبتداء مؤخّر و نکره موصوفه و (من الشیاطین) متعلق بکان مقدّر مبتداء مؤخر.
از جمله اعمالی که شیاطین بامر سلیمان (ع) مینمودند غوّاصی و جواهرات و اشیاء نفیس از دریا بیرون میآوردند و کارهای دیگر نیز میکردند و بحفظ و حمایت حق تعالی بوده که از شیاطین جلوگیری کرده که بفسادی که جبلی آنان بوده در زمین فساد نکنند.
وَ أَیُّوب‌َ إِذ نادی رَبَّه‌ُ أَنِّی مَسَّنِی‌َ الضُّرُّ وَ أَنت‌َ أَرحَم‌ُ الرّاحِمِین‌َ نهم از پیمبران که در اینجا نام برده شده ایوب (ع) است.
قال الراغب (الضرّ سوء الحال امّا فی نفسه لقلة العلم و الفضل و العفه، و امّا فی بدنه لعدم جارحة و نقص، و امّا فی حالة ظاهرة من قلّة مال و جاه، و قوله تعالی فَکَشَفنا ما بِه‌ِ مِن ضُرٍّ فهو محتمل لثلاثتها الخ).
مفسرین گفته‌اند ایّوب (ع) مال و اولاد بسیار داشت در مورد امتحان واقع گردید مال و اولادش از دستش رفت و مبتلا بمرض بدنی گردید و مدّتهایی طول کشید و زن او بنام رحمة دختر ابراهیم إبن یوسف پرستار او بود.
در تفسیر کاشفی گفته در تفاسیر است که ابلیس لعین از حق تعالی درخواست نمود که مرا بر مال و فرزند و جسد او مسلط گردان تا حقیقت حال وی ظاهر

صفحه : 291
گردد خدای تعالی او را بر ظاهر او تسلط داد شیطان دیوان را برگماشت تا بر هلاکت مال و اولاد او اشتغال نمودند.
در حقایق گفته بر اینکه سخن در کتاب و سنت دلیلی نیست بلکه اخبار بیهوده‌ایست که کعب و وهب نقل کرده‌اند، حقیقت مطلب اینکه است که خداوند اقسام محنت و بلاها بر وی گماشت و افواج بلاء متواتر شد و امواج دریای محن متراکم گردید، شترانش بصاعقه هلاک شدند و گوسفندانش بسیل در آب فناء افتادند و زراعتش بباد عاصفه متلاشی شد و هفت پسر و سه دختر زیر دیوار مردند و مؤمنین مرتد شدند و وی را از منزل و دهی که رفت و آمد میکرد بیرون کردند، و بر بدن مبارکش قروح ظاهر گردید و متعفن گشت و کرم و دیدان در آن قروح پدید گردیدند و زن او رحیمه دختر فرائیم بن یوسف یا دختر منشا بن یوسف در پرستاری او بماند و مدت هفت سال و هفت ماه و هفت روز و هفت ساعت باین محنت مبتلا بود و سیزده سال هم گفته‌اند و حق تعالی برای تسلّی دل مبارک حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله و سلّم و تعلیم ثبات و شکیبایی حالت او را بیان فرمود. (پایان) وقتی بلای ایّوب علیه السّلام بمنتهی رسید با خدا از حال خود مناجات نمود و گفت أَنِّی مَسَّنِی‌َ الضُّرُّ وَ أَنت‌َ أَرحَم‌ُ الرّاحِمِین‌َ دعای او بهدف اجابت رسید و او از مرض و بلا نجات یافت.
فَاستَجَبنا لَه‌ُ فَکَشَفنا ما بِه‌ِ مِن ضُرٍّ وَ آتَیناه‌ُ أَهلَه‌ُ وَ مِثلَهُم مَعَهُم رَحمَةً مِن عِندِنا وَ ذِکری لِلعابِدِین‌َ بپیمبرش خبر میدهد که وقتی ایّوب مناجات نمود و از حال خود شکایت کرد که من مبتلا شده‌ام و تو بهترین رحم‌کنندگانی ما دعای او را اجابت نمودیم و از مرض و سوء حال او را نجات دادیم و اولادان او و مثل آنها را باو دادیم، و نیز مال او را که تلف شده باو برگردانیدیم و اینکه رحمتی بود از طرف ما و تذکر و پندی است برای عبادت کنندگان که در بلاء صبر کنند و بدانند (که صبر

صفحه : 292
تلخ است ولی میوه شیرین دارد) فَإِن‌َّ مَع‌َ العُسرِ یُسراً و نیز بدانند که ما در مورد رحمت بهترین رحم‌کنندگانیم و در مورد غضب (شدید العقاب و شدید الانتقامیم) اگر گفته شود با اینکه حق سبحانه و تعالی در سوره (ص) آیه 43 و 44 در وصف ایّوب فرموده إِنّا وَجَدناه‌ُ صابِراً نِعم‌َ العَبدُ إِنَّه‌ُ أَوّاب‌ٌ چنین فضیلتی با قول او در مقام شکایت از مرض و سوء حال أَنِّی مَسَّنِی‌َ الضُّرُّ منافات دارد زیرا شکایت از سوء حال کاشف از بی‌صبری است.
مفسرین از اینکه اعتراف پیش‌بینی نموده و جوابهایی داده‌اند از آن جمله گفته‌اند که از شیطان و شماتت او بی‌اندازه رنج میکشید مثل اینکه نزد او و بقولی نزد زنش رحیمه آمده بود و میگفت مرا سجده کن تا تو را از اینکه رنج شفا بخشم اینکه بود که ایّوب از ضرر او بخدا شکایت کرد.
و بقول دیگر جمعی که بوی ایمان آورده بودند گفتند اگر ایّوب بر حق بود باین بلاء مبتلا نمیگردید اینکه شماتت دل مبارکش را مجروح گردانید و اینکه سخن بزبان راند یا چنان ضعیف گردیده بود که نماز و عرض حاجت نمیتوانست نمود، یا سپاه کرم‌ها روی دل و زبان او را آزار دادند، و اینکه دو عضو محل تمجید و توحید بود برای اینکه دل و زبان او گرفته نشود چنین دعائی نمود، یا زنش از بیچارگی گیسوانش را فروخت و برای ایوب قوتی فراهم نمود وقتی او مطلع گردید اینکه کلمه أَنِّی مَسَّنِی‌َ الضُّرُّ بزبان جاری گردانید.
در حقایق سلمی از امام جعفر صادق علیه السّلام نقل میکند که چهل روز وحی به ایوب (ع) نرسید دل‌تنگ گردید و شکایت کرد، و گویند چون یکی از آن کرمها از وی میافتاد برمیداشت و بجای خود میگذاشت روزی کرمی افتاد آن کرم افتاده را برداشت و ببدن خود گذاشت چنان او را گزید که طاقت نیاورد اینکه بود که اینکه مناجات بزبانش جاری گردید، و گویند سحری بی‌واسطه ملکی یا بشری از بارگاه کبریایی خطاب به ایوب رسید که ای بیمار ما چگونه‌ای ایوب بذوق و شوق اینکه نداء و پرسش کوه بلا را میکشید و بآن بیماری خوش بود.

صفحه : 293

گر بر سر بیمار خود آیی بعیادت صد سال بامید تو بیمار توان بود
گویند در سحر آن روز که مرحمت راحت رسید بتحفه اینکه خطاب سر افراز شد و فریاد کشید (أَنِّی مَسَّنِی‌َ الضُّرُّ وَ أَنت‌َ أَرحَم‌ُ الرّاحِمِین‌َ) دانشمندان گفته‌اند شکایت باو بود نه از او.
از بحر الحقایق نقل میکنند که گفته ایوب به بشریت از ضرر جسمانی مینالید امّا روحانیتش ناظر جمال بود و کمال عنایت در بلاء میدید و بآن وجهه بشریتش (أَنِّی مَسَّنِی‌َ الضُّرُّ) گفت و بلسان روحانیتش ندای (وَ أَنت‌َ أَرحَم‌ُ الرّاحِمِین‌َ) بزبان جاری نمود.
و از لطائف قشری است که اینکه سخن نه بر وجه اعتراض است بر حکم قضا و قدر بلکه از روی ضعف و عجز بشریت است.
بروایتی جبرئیل نزد ایوب آمد و گفت خاموش نشسته‌ای گفت چکنم مگر صبر جبرئیل فرمود در خزائن حق تعالی بلاها بسیار است تو طاقت نداری (کاشفی) و غیر اینها از مفسرین توجیهاتی نقل شده.
لکن بهتر اینکه است که گفته شود بحکم اینکه
(حسنات الأبرار سیّئات المقربین)
و لو اینکه دعاء و طلب حاجت از خدا کردن اصولا منافی با صبر نیست بلکه چون بامر حق تعالی که فرموده (ادعونی) امر بدعاء نموده و دعاء و عرض حاجت نمودن خود عبادت است لکن چون مقام پیمبران فوق مقام باقی افراد بشر است که بدون اذن و رضای الهی همین طوری که در باره دیگران بدون اذن خدای تعالی حق شفاعت ندارند در باره خودشان بطریق اولی بدون اذن جرئت بر طلب نفعی یا دفع ضرری نتوانند نمود و بنا بر اینکه صحیح است که گفته شود وقتی مرض و بلای ایوب بمنتها رسید و بدرستی از بوته امتحان بیرون آمد رحمت الهی شامل حال وی گردید و مأمور شد در باره خود دعاء کند اینکه بود که دعا کرد و دعایش بهدف اجابت رسید و داخل صابرین گردید و چون مطابق مشیت و اذن خدای تعالی بود نه از مقامش چیزی کاسته گردید و نه خلافی از وی صادر شد.

صفحه : 294
وَ إِسماعِیل‌َ وَ إِدرِیس‌َ وَ ذَا الکِفل‌ِ و اسماعیل و ادریس و ذا الکفل، دهم و یازدهم و دوازدهم از پیمبران که در اینکه آیه نام برده شده اسماعیل پسر ابراهیم و ادریس و ذا الکفل است.
و بعضی گفته‌اند (کفل) بمعنی دو برابر است یعنی عمل او دو برابر انبیاء زمان او بوده، و کفل بمعنی ضمانت نیز آمده، و در کتاب مختار القصص گفته الیسع از الیاس متکفل شد که پس از رفتن او بامر دین قیام نماید باین جهت او را ذو الکفل لقب دادند، و امام محیی السنه و صاحب تبیان گفته‌اند که بیکی از انبیاء بنی اسرائیل وحی رسید که میخواهم روح تو را قبض کنم تو ملک خود را بر بنی اسرائیل عرضه نما که هر کس تعهد کند که شب نماز کند و تعدی نکند و روز را روزه دارد و افطار نکند و میان مردم حکم فرماید و خشم نگیرد تو پادشاهی خود را باو تسلیم کن وقتی آن پیمبر اینکه سخن را بین بنی اسرائیل اعلام نمود جوانی برخواست و گفت (انا اتکفل لک بهذا) من بآنچه گفتی متکفل میگردم پیمبر ملک را بوی تسلیم نمود. (کاشفی) طبرسی فرموده بقولی ذا الکفل الیاس است و بقولی الیسع است و بقولی او پیمبری بود که بعد از سلیمان بین مردم حکم میکرد مثل حکم کردن داود علیه السّلام و هرگز غضب نمی‌نمود مگر برای خدای تعالی، و بقول دیگر ذا الکفل بمعنی ضمانت آمده یعنی او ضامن امت خود شد که اگر براه حق تعالی سلوک نمایند ببهشت اعلا و مرتبه عظمی رسند، و از بعض روایات نقل میکنند که الیسع ضامن شد برای پادشاه جباری که اگر منقاد امر الهی گردد او را ببهشت برد و نام آن پادشاه جبّار کنعان بود و بهمین مضمون خطی نوشت و باو داد.
کُل‌ٌّ مِن‌َ الصّابِرِین‌َ خلاصه خدای سبحان برسولش خبر میدهد که اینکه پیمبران و آنچه را که از نعمتها بآنها عطاء نمودیم و تمام اینها از صابرین بودند که بر بلاهای گوناگون و بر مشقتهای طاعات و عبادات و اذیتهایی که دشمنان دین بآنها مینمودند صبر و

صفحه : 295
استقامت مینمودند چنانچه اسماعیل در بیابانی که نه آب داشته و نه گیاه و زراعت صبر نمود و در آنجا خانه کعبه را بنا کرد و آن طوری که گفته‌اند ادریس اول کسی بود که بر قومش بپیمبری مبعوث گردید و آنان را بدین تبلیغ نمود از وی نپذیرفتند و خداوند آنها را هلاک گردانید و ادریس را بآسمان ششم برد.
و مفسرین در ذو الکفل اختلاف کرده‌اند، بقولی او مرد صالحی بود پیغمبر نبود و لکن بنماز و روزه قیام مینمود و عمل بحق میکرد و هیچوقت غضب نمینمود و بقولی آن همان الیاس است.
در کتاب نبوت از عبد العظیم بن عبد اللّه الحسنی چنین روایت میکند که گفته بابی جعفر نوشتم و از ذو الکفل سؤال نمودم که آیا از رسولان بوده حضرت در پاسخ نوشت خدای تعالی یکصد و بیست و چهار هزار پیمبر فرستاد و مرسلین از آنها سیصد و سیزده نفر بودند و همانا ذا الکفل از جمله مرسلین بود و او بعد از سلیمان بن داود رسول بود و بین مردم مثل داود حکم مینمود و هیچوقت غضب نمی‌نمود مگر برای خدا و نام او عدویا بن ادارین بوده. (مجمع البیان) وَ أَدخَلناهُم فِی رَحمَتِنا إِنَّهُم مِن‌َ الصّالِحِین‌َ شاید مرجع ضمیر (هم) اینکه سه نفر از انبیاء باشند و شاید تمام پیمبران نام برده در اینکه آیات مراد باشد زیرا که تماما داخل در رحمت بی‌پایان الهی و مشمول فیض سبحانی میباشند و تمام پیمبران عظام از صلحاء و نیکوکاران و برگزیدگان از بنده‌گان خاص پروردگارند که از طرف حضرت عزّت برای ارشاد بسوی مردم فرستاده شده‌اند.
وَ ذَا النُّون‌ِ إِذ ذَهَب‌َ مُغاضِباً فَظَن‌َّ أَن لَن نَقدِرَ عَلَیه‌ِ الخ سیزدهم از پیمبران نام برده شده در اینکه سوره مبارکه یونس علیه السّلام است، و مقصود از ذا النون یونس بن متی است، و (نون) اسم ماهی است، او بسوی اهل نینوی برسالت مبعوث گردید و اهل نینوی را دعوت نمود از وی نپذیرفتند تا وقتی که مستحق عذاب گردیدند، و بنا بروایت إبن عباس یونس (ع)

صفحه : 296
بآنها وعده عذاب داد که تا سه روز دیگر اگر ایمان نیاوردید بشما عذاب خواهد رسید اینکه را گفت و در حال غضب بطوری که بر آنان خشمناک بود از میان مردم بیرون رفت چون روز سوم رسید و اهل نینوا آثار عذاب را دیدند همه با هم جمع شدند و بنای گریه و توبه و استغاثه بقاضی الحاجات نمودند خداوند توبه آنان را قبول نمود و عذاب را از آنها برگردانید.
مغاضبه از باب مفاعله است و برای مبالغه میآورند و البته نمیشود گفت غضب یونس از برداشتن و رفع عذاب قوم بوده زیرا که پیمبران معصومند و مقامشان بالاتر از اینکه است که چنین نسبتی بآن بزرگواران داده شود آنها در مقام تسلیم و رضاء بمقدرات الهی از خود نه در ظاهر و نه در باطن هیچگونه خلافی یا کراهتی اظهار نمی‌نمودند، اینکه است که مفسرین در توجیه آیه گفته‌اند یونس (ع) بر خود خشمناک بود زیرا که بامر حق تعالی از میان قوم بیرون نرفته و برای همین ترک اولی مبتلا گردیده و مدّتی در شکم ماهی محبوس و مجازات شد، و در سوره و الصافات تا اندازه‌ای در توجیه آیه بحث نمودیم بآن جا رجوع شود.
فَنادی فِی الظُّلُمات‌ِ أَن لا إِله‌َ إِلّا أَنت‌َ سُبحانَک‌َ إِنِّی کُنت‌ُ مِن‌َ الظّالِمِین‌َ پس از آنکه در حال غضب از قوم خود گریخت آمد لب دریا و در کشتی سوار شد آن طوری که مفسرین گفته‌اند ماهی آمد جلو کشتی گفتند هر وقت بنده گریخته‌ای در کشتی باشد ماهی کشتی را می‌بلعد، یونس (ع) گفت منم آن بنده گریخته مرا در دهن ماهی اندازید پس از آنکه یونس (ع) در شکم ماهی در (ظلمات سه‌گانه) ظلمت شب، ظلمت دریا، ظلمت شکم ماهی. بقول بعضی از مفسرین یونس چهل شبانه‌روز در شکم ماهی بود و بقول دیگر هفت شبانه‌روز و بقولی سه روز در شکم ماهی بهمین ذکر (لا إِله‌َ إِلّا أَنت‌َ) تا آخر مشغول بود و خدا را بوحدت و یگانگی تنزیه و ستایش مینمود و باسم سبحان او را بصفات جلال و مبراء بودن او از نقائص ممکنات توصیف میکرد و اظهار میکرد که تو مبرایی از ظلم و تعدّی و من بر خود ظلم نمودم و گویا میخواسته بگوید چون تو خیر محض و از

صفحه : 297
هر عمل نقصی مبرّایی هر نقص و عیبی هر جا پدید گردد ناشی از نقائص ممکنات است و بر خلاف عادت باراده ایزد متعال در اینکه مدّت حیاتش باقی بود و بذکر مداومت می‌نمود تا وقتی که از دریا و شکم ماهی نجات یافت.
مفسرین گفته‌اند خداوند شکم ماهی را مثال آبگینه بلور گردانید و یونس (ع) را در هفت دریا سیر داد و موجودات عجیب دریاها برای وی پدیدار گردید فَاستَجَبنا لَه‌ُ وَ نَجَّیناه‌ُ مِن‌َ الغَم‌ِّ وَ کَذلِک‌َ نُنجِی المُؤمِنِین‌َ آیه راه امیدی برای مؤمنین باز مینماید و تذکر میدهد که همین طوری که یونس (ع) را ببرکت ذکری که گفته بود از شکم ماهی نجات دادیم همین طور اگر مؤمن خطاکاری از کرده خود پشیمان گردد و بتوبه و انابه بمبدء و اله خود بازگشت نماید و او را بصفات جلال و کرم و بخشش ستایش کند و بگناه خود اقرار نماید وی را بکرمش می‌پذیرد و عفوش میکند و همان طوری که وعده فرموده فَأُولئِک‌َ یُبَدِّل‌ُ اللّه‌ُ سَیِّئاتِهِم حَسَنات‌ٍ سوره فرقان آیه 70. گناهان وی را تبدیل بحسنات مینماید.
وَ زَکَرِیّا إِذ نادی رَبَّه‌ُ رَب‌ِّ لا تَذَرنِی فَرداً وَ أَنت‌َ خَیرُ الوارِثِین‌َ در آیه کلامی در تقدیر است یعنی ای محمّد (صلی اللّه علیه و آله و سلّم) یاد کن زکریّا (ع) را و او و پسرش یحیی (ع) چهاردهمین و پانزدهمین انبیایی است که در اینکه سوره مبارکه نام برده شده، وقتی با پروردگار خود مناجات نمود و گفت مرا تنها نگذار و مقصودش اولاد بود و چون میخواست بعد از خودش اولادی داشته باشد که دارای مقام ولایت و نبوّت به پیشوایی خلق مفتخر گردد اینکه بود که بمناسبت درخواست خود خدای را ستایش مینماید که تو بهترین وارثانی اگر چه تمام عوالم مال خدا و در تصرف و اقتدار او میباشد لکن ظاهرا چون اولاد میخواست که وارث ملک او باشد نوع تنزیه خود در اینکه طور قرار داد.
فَاستَجَبنا لَه‌ُ وَ وَهَبنا لَه‌ُ یَحیی وَ أَصلَحنا لَه‌ُ زَوجَه‌ُ دعای زکریا بهدف اجابت رسید و یحیی را بوی عطاء فرمود و چون زنش

صفحه : 298
نازا و عقیم بود برای حمل و زایش بوی صلاحیت دادیم که بیحیی حامله گردد إِنَّهُم کانُوا یُسارِعُون‌َ فِی الخَیرات‌ِ وَ یَدعُونَنا رَغَباً وَ رَهَباً وَ کانُوا لَنا خاشِعِین‌َ شاید مرجع ضمیر جمع (انّهم) زکریا و یحیی و زوجه زکریا باشد و ممکن است تمام پیمبران نام برده شده در اینکه سوره مبارکه مراد باشد چنانچه ظاهرتر بنظر می‌آید.
خلاصه آیه ارشاد باین است که بایستی تمام امم و مؤمنین بپیمبران تأسی نمایند و صفات و اعمال آنها را سر مشق خود گردانند و ببینند که آنان متصف بچه صفات و اخلاق و اعمال بودند پیرو آنها گردند تا با آن بزرگواران محشور شوند اینکه آیه سه عمل و صفت نیک آنها را تذکر میدهد: 1- إِنَّهُم کانُوا یُسارِعُون‌َ فِی الخَیرات‌ِ آنها در هر عمل خیر خداپسندی مسارعت مینمودند و پیش‌قدم بودند. 2- وَ یَدعُونَنا رَغَباً وَ رَهَباً الرغب و الرهب هر دو مصدرند بمعنی امید و ترس و هر دو حال میباشند یعنی خدا را از سر حضور میخواندند در حالی که در مقام عظمت الهی چنان خاشع و متواضع و ترسناک بودند زیرا که معرفت بمقام ربوبیت و عظمت الهی چنان بر قلبشان غالب گردیده بود که ببدن خاشع و بقلب خاضع بودند. 3- وَ کانُوا لَنا خاشِعِین‌َ نتیجه و ما حصل آن دو صفت باطنی است چون در حال امید و ترس خدا را میخواندند بظاهر نیز خاشع و در مقابل حق تعالی سر تعظیم فرود آورده و در حال خشوع و افتادگی قیام مینمودند.

صفحه : 299

[سوره الأنبیاء (21): آیات 91 تا 103]

اشاره

وَ الَّتِی أَحصَنَت فَرجَها فَنَفَخنا فِیها مِن رُوحِنا وَ جَعَلناها وَ ابنَها آیَةً لِلعالَمِین‌َ (91) إِن‌َّ هذِه‌ِ أُمَّتُکُم أُمَّةً واحِدَةً وَ أَنَا رَبُّکُم فَاعبُدُون‌ِ (92) وَ تَقَطَّعُوا أَمرَهُم بَینَهُم کُل‌ٌّ إِلَینا راجِعُون‌َ (93) فَمَن یَعمَل مِن‌َ الصّالِحات‌ِ وَ هُوَ مُؤمِن‌ٌ فَلا کُفران‌َ لِسَعیِه‌ِ وَ إِنّا لَه‌ُ کاتِبُون‌َ (94) وَ حَرام‌ٌ عَلی قَریَةٍ أَهلَکناها أَنَّهُم لا یَرجِعُون‌َ (95)
حَتّی إِذا فُتِحَت یَأجُوج‌ُ وَ مَأجُوج‌ُ وَ هُم مِن کُل‌ِّ حَدَب‌ٍ یَنسِلُون‌َ (96) وَ اقتَرَب‌َ الوَعدُ الحَق‌ُّ فَإِذا هِی‌َ شاخِصَةٌ أَبصارُ الَّذِین‌َ کَفَرُوا یا وَیلَنا قَد کُنّا فِی غَفلَةٍ مِن هذا بَل کُنّا ظالِمِین‌َ (97) إِنَّکُم وَ ما تَعبُدُون‌َ مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ حَصَب‌ُ جَهَنَّم‌َ أَنتُم لَها وارِدُون‌َ (98) لَو کان‌َ هؤُلاءِ آلِهَةً ما وَرَدُوها وَ کُل‌ٌّ فِیها خالِدُون‌َ (99) لَهُم فِیها زَفِیرٌ وَ هُم فِیها لا یَسمَعُون‌َ (100)
إِن‌َّ الَّذِین‌َ سَبَقَت لَهُم مِنَّا الحُسنی أُولئِک‌َ عَنها مُبعَدُون‌َ (101) لا یَسمَعُون‌َ حَسِیسَها وَ هُم فِی مَا اشتَهَت أَنفُسُهُم خالِدُون‌َ (102) لا یَحزُنُهُم‌ُ الفَزَع‌ُ الأَکبَرُ وَ تَتَلَقّاهُم‌ُ المَلائِکَةُ هذا یَومُکُم‌ُ الَّذِی کُنتُم تُوعَدُون‌َ (103)

صفحه : 300

(ترجمه)

و یاد کن مریم را که رحم خود را نگاه داشت و ما از روح خود در آن دمیدیم و او و پسرش را معجز و آیة قرار دادیم برای جهانیان (91)
حقیقة اینکه امّت شما ملت یگانه است و منم پروردگار شما مرا پرستش نمائید (92)
و امت امر خود را متفرق گردانیدند و تمام آنها بسوی ما بازگشت کنندگان خواهند بود (93)
پس کسی که عمل شایسته‌ای نمود در حالی که مؤمن است سعی و کوشش او پوشیده نمیشود و همانا ما برای او نویسندگانیم (اعمال او را می‌نویسیم (94)
و حرام است بر اهل دهی که ما آنان را هلاک کرده‌ایم (اینکه باز آیند) زیرا که آنان برنمیگردند (95)
تا وقتی که سدّ یأجوج و مأجوج گشوده شود و آنها از هر بلندی می‌شتابند (96)
وعده حق نزدیک شد در آن هنگام چشمهای آنهایی که کافر شدند راست می‌ایستد و گویند ای وای بر ما که قبلا از اینکه واقعه غافل بودیم بلکه ما از ستمکاران بشمار می‌آئیم (97)
همانا شما و آنچه را که غیر از خدا میپرستید هیزم جهنم خواهید بود و شما در آن وارد میشوید (98)
اگر اینکه بتها خدایان بودند در جهنم وارد نمیشدند و همه آنها در جحیم جاویدانند (99)
و کافرین را در آن ناله و زفیری است و در آنجا هیچ سخنی که (در آن امیدواری باشد) نخواهند شنید (100)
حقیقة آنهایی که از طرف ما سعادت و نیکی را سبقت گرفته‌اند آن گروه از دوزخ دور شدگانند (101)
آنان آواز آتش را نمیشنوند و آنها (در محلّی میباشند) که نفسهای آنها هر چه بخواهد (حاضر است) و در آنجا جاویدانند (102)
فزع بزرگ قیامت آنها را محزون نمیگرداند و ملائکه آنها را ملاقات میکنند و میگویند همین است روز شما آن روزی که بشما وعده داده شده بود (103).

صفحه : 301

توضیح آیات‌

اشاره

وَ الَّتِی أَحصَنَت فَرجَها فَنَفَخنا فِیها مِن رُوحِنا ای رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم یاد کن آن زن یعنی مریم علیها السّلام دختر عمران که خود را حفظ نمود و دست احدی بدامن عصمت و عفت او نرسید نه از حلال و نه از حرام و خود را محفوظ گردانید چنانچه در جای دیگر حکایة از او و مقول قول او است قوله تعالی وَ لَم یَمسَسنِی بَشَرٌ وَ لَم أَک‌ُ بَغِیًّا و همیشه در بیت المقدس مشغول عبادت و خدمتگزاری بود تا وقتی که از روح خودمان در وی نفخه‌ای دمیدیم و روح مسیح را در وی اجراء گردانیدیم، و بقولی امر نمودیم که جبرئیل در یقه پیراهنش نفخه‌ای دمید (طبرسی) و بعیسی (ع) حامله گردید و نسبت دادن روح مسیح را بخود اضافه تشریفی است زیرا که خدا منزّه از روح است.
وَ جَعَلناها وَ ابنَها آیَةً لِلعالَمِین‌َ آیه بمعنی نشانه و علامت است یعنی مریم و پسرش آن دو را علامت و از نشانه‌های قدرت خود قرار دادیم که مریم (ع) بدون شوهر حامله گردید و عیسی علیه السّلام بدون پدر بدنیا آمد و چنانچه در سوره آل عمران آیه 52 فرموده (إِن‌َّ مَثَل‌َ عِیسی عِندَ اللّه‌ِ کَمَثَل‌ِ آدَم‌َ خَلَقَه‌ُ مِن تُراب‌ٍ) و نیز قوله تعالی که پس از بیان خلقت انسان فرموده وَ نَفَخت‌ُ فِیه‌ِ مِن رُوحِی ظاهرا غرض از اینکه آیات ارشاد بدو چیز است یکی عموم قدرت الهی که بدون وسائل خارجی تواند انسان را بوجود آورد.
و دیگر شرافت و فضیلت حضرت مریم (ع) آن صدیقه و بتول عذراء که خلق عالم بدانند دست احدی بناموس عفّت و عصمت آن برگزیده عالم انسانیت دراز نشده و او پاک و طاهر بدنیا آمد و پاک و پاکیزه با مقام عصمتی که داشت از دنیا رحلت نمود و در جوار قدس الهی ساکن گردید اینکه است که نام نامی او را در ردیف پیمبران مرسل قرار داده و در آیت و نشانه بودن قدرت او را اصل و پسرش

صفحه : 302
عیسی رسول اولو العزم را بوی معرّفی نموده و اینکه طور بیان جلالت قدرش را میرساند إِن‌َّ هذِه‌ِ أُمَّتُکُم أُمَّةً واحِدَةً امّت جماعتی را گویند که بر یک مقصد سلوک نمایند، شاید مقصود از (امّة واحدة) در اینجا ملت اسلام باشد یعنی ملت اسلام ملّتی است یگانه و اختلافی در آن نیست تمامی افراد بشر باید آن را بپذیرند و بر طبق آن عمل نمایند یا اینکه تمام انبیاء در اصل توحید و اوصاف جلال و صفات جمال متفق الکلمه بودند و احدی از آنها بر خلاف دیگری در اوصاف ربوبیت و تنزیه آن فرد متعال چیزی نگفته شما تابع پیمبران باشید، اینکه معنی با آیات بالا که راجع بحکایت پیمبران بود مناسب‌تر مینماید.
وَ أَنَا رَبُّکُم فَاعبُدُون‌ِ شاید اشاره باین باشد که چون تمام انبیاء در امر توحید متفق الکلمه بودند و شما جماعت بشر نیز از جهات بشریت بر یک مقصد سلوک مینمائید باید همگی شما بسوی پروردگار خود رو آورید و او را فقط پرستش نمائید و برای او در عبادت شریکی قرار ندهید.
وَ تَقَطَّعُوا أَمرَهُم بَینَهُم کُل‌ٌّ إِلَینا راجِعُون‌َ پس از حکایت انبیاء عظام و امر بعبادت پروردگار اشاره باختلاف بین امّتها نموده مثل ملت یهود و نصاری و باقی ملل که آنان وحدت خود و ملیت خود را متشتت و قطعه قطعه گردانیدند و هر یک دیگری را تخطئه مینماید قوله تعالی قالَت‌ِ الیَهُودُ لَیسَت‌ِ النَّصاری عَلی شَی‌ءٍ وَ قالَت‌ِ النَّصاری لَیسَت‌ِ الیَهُودُ عَلی شَی‌ءٍ و هر جماعتی برای خود مذهب و رویّه‌ای انتخاب نمودند و بازگشت تمام بسوی خدا است که در دادگاه الهی هر یک در خور عمل خود مجازات خواهند گردید.
فَمَن یَعمَل مِن‌َ الصّالِحات‌ِ وَ هُوَ مُؤمِن‌ٌ فَلا کُفران‌َ لِسَعیِه‌ِ وَ إِنّا لَه‌ُ کاتِبُون‌َ آیه در مقام بیان حال کسانی است که در ملیت متفرق گردیدند و هر جماعتی برای خود مذهبی انتخاب نمودند از آنها کسانی که اعمال نیکو نمودند، و او

صفحه : 303
(و هو) حال است یعنی عمل نیک نمودند در حالی که ایمانشان بتوحید ثابت بود زیرا که بدون ایمان بخدا هیچ عمل نیکی بدرجه قبول نخواهد رسید، و لازمه ایمان بخدا ایمان بمعاد و انبیاء میباشد، و اشاره بهمین دارد قوله تعالی در سوره نساء آیه 151 إِن‌َّ الَّذِین‌َ یَکفُرُون‌َ بِاللّه‌ِ وَ رُسُلِه‌ِ وَ یُرِیدُون‌َ أَن یُفَرِّقُوا بَین‌َ اللّه‌ِ وَ رُسُلِه‌ِ وَ یَقُولُون‌َ نُؤمِن‌ُ بِبَعض‌ٍ وَ نَکفُرُ بِبَعض‌ٍ الی قوله تعالی أُولئِک‌َ هُم‌ُ الکافِرُون‌َ حَقًّا کسانی که بین خدا و رسولان او جدایی می‌اندازند آنها محققا کافرند و کافر عملش باطل و بی‌ثمر است و لو آنکه بنظر نیکو نماید لکن مؤمنی که عمل نیک نماید مثل انفاق فی سبیل اللّه و صله رحم و دست‌گیری بضعفاء و غیر اینها عمل چنین کسی لایق ستایش و پاداش نیکو خواهد بود و ما عمل وی را مینویسیم و ثبت و ضبط می‌نمائیم، اشاره به اینکه گمان نشود عمل شخص با ایمان فانی و بی‌اثر گردد هرگز چنین نخواهد بود کرام الکاتبین اعمال نیک مؤمنین را در دفتر اعمالشان ثبت نموده و پاداش نیک آن را خواهند دید.
وَ حَرام‌ٌ عَلی قَریَةٍ أَهلَکناها أَنَّهُم لا یَرجِعُون‌َ

(سخنان مفسرین در توجیه آیه مأخوذ از مجمع البیان)

1- (لا) در (لا یرجعون) زائده است و معنی اینکه میشود که حرام است بر اهل قریه هلاک شدگان بعقوبت اینکه بدنیا برگردند. (جبائی) 2- حرام بمعنی واجب است یعنی واجب است بر هلاک شدگان که بدنیا برنگردند. (قتاده و عکرمه و کلبی) 3- خدای تعالی نوشته و بر خود حتم گردانیده بقضاء حتمی کسی که هلاک گردید بدنیا برنگردد، و مقصود تهدید کفار مکه است به اینکه اگر آنان معذب و هلاک گردیدند بدنیا باز نگردند مثل غیر آنها از امّتهایی که بعذاب هلاک گردیدند. (عطاء) معنی چهارم- حرام است بر قریه‌ای که آنان را بسبب گناه از هلاک شدگان یافتیم اینکه از آنها عملی قبول نمائیم زیرا که آنان بتوبه بازگشت نمیکنند.

صفحه : 304
معنی پنجم- حرام است بر هلاک شدگان که پس از هلاکتشان برنگردند بلکه برای حساب و مجازات زنده گردیده و بر میگردند. (ابی مسلم) و محمّد بن مسلم از ابی جعفر (ع) چنین روایت میکند که فرموده اهل هر قریه‌ای که خدا آنها را بعذاب هلاک گردانید آنها دیگر برنمیگردند. (پایان) حَتّی إِذا فُتِحَت یَأجُوج‌ُ وَ مَأجُوج‌ُ وَ هُم مِن کُل‌ِّ حَدَب‌ٍ یَنسِلُون‌َ (حتّی) برای غایت است یعنی محال است رجوع هلاکشده‌گان تا وقتی که سدّ یأجوج و مأجوج باز گردد و آنان از هر تلّی و بلندی (ینسلون) بشتابند و در تمام اطراف بدوند تا همه جاها را فرا گیرند.
از حذیفة بن الیمان چنین نقل شده که گفته رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود اول نشانه و علامت آخر الزمان خروج دجّال است پس از آن خروج دابة الارض بعد از آن خروج یأجوج و مأجوج آن گاه عیسی (ع) از آسمان فرود آید، و فرود عیسی (ع) وقت ظهور مهدی (عجل اللّه تعالی فرجه) است پس از آن آتشی از قعر عدن پدیدار گردد و مردم را بحشر کشاند، و اینکه یأجوج و مأجوج چگونه موجودی میباشند علم آن نزد خدا است.
وَ اقتَرَب‌َ الوَعدُ الحَق‌ُّ فَإِذا هِی‌َ شاخِصَةٌ أَبصارُ الَّذِین‌َ کَفَرُوا الخ (اقترب) کمال نزدیکی را میرساند و با اینکه در اول همین سوره فرموده اقتَرَب‌َ لِلنّاس‌ِ حِسابُهُم باز در اینجا که اواخر سوره است مردم را متنبّه میگرداند و تذکر میدهد که وعده قیامت خیلی نزدیک است قوله تعالی إِنَّهُم یَرَونَه‌ُ بَعِیداً وَ نَراه‌ُ قَرِیباً مردم قیامت را دور می‌بینند و ما آن را نزدیک بینیم.
آری دور و نزدیکی اشیاء در نظر ما کوته‌بینان است که آنچه را با ما در زمان حاضر است می‌بینیم و آنچه در زمان از نظر ما غائب است معدوم پنداریم لکن آن کسی که علم او باشیاء احاطه دارد گذشته و آینده در احاطه علمیه او یکسان است اینکه است که تمام ازمنه نسبت بعلم ازلی آن فرد متعال آنی مینماید و چنین است علم او بمکانها که تمام امکنه نقطه‌ای میماند وَسِع‌َ کُرسِیُّه‌ُ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌َ کرسی

صفحه : 305
عظمت او بهمه جا احاطه دارد.
خلاصه گویا تذکر میدهد که پس از باز شدن سدّ یأجوج و مأجوج دفعة قیامت برپا میگردد و در مقام بیان حال کفار فرموده که هنگام ورودشان در قیامت عظمی وقتی واقعه قیامت را مینگرند از شدّت هول و اضطراب چشمهای آنان راست می‌ایستد و گویند ای وای بر ما و بر غفلت ما که از اینکه روز غافل بودیم بلکه ما بر خود ستم نمودیم و پیمبران که مصلح و خیرخواه ما بودند آنها را تکذیب نمودیم و نسبت سحر و دروغ بآن بزرگواران دادیم و امروز بچنین روز سیاهی گرفتار گردیدیم.
إِنَّکُم وَ ما تَعبُدُون‌َ مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ حَصَب‌ُ جَهَنَّم‌َ أَنتُم لَها وارِدُون‌َ، لَو کان‌َ هؤُلاءِ آلِهَةً ما وَرَدُوها وَ کُل‌ٌّ فِیها خالِدُون‌َ، لَهُم فِیها زَفِیرٌ وَ هُم فِیها لا یَسمَعُون‌َ (حصب) بسکون صاد مصدر و بمعنی رمی و انداختن ریگ است، گویا بکفار از روی قهر و غضب خطاب میرسد که شما مشرکین با معبودان خود سنگ و ریگ جهنّمید و جایگاه همیشگی شما جهنّم است و در آن جاویدانید (زفیر) ناله از شدّت عظیمی است که بزرگتر از آن تصور نداشته باشد اینکه است که (زفیر) را تشبیه بصورت حمار نموده‌اند و گویا از ناله جهنمیان گوشهای آنها کر میگردد و آنها در جهنّم چیزی که سبب امیدواری آنها باشد نمی‌شنوند.
و بقول بعضی از مفسرین (حصب و حضب) بصاد و ضاد آن چیزی را گویند که برای افروختن آتش مهیّا گردیده است اینکه است که إبن عباس حصب را تفسیر بوقود یعنی آتش‌گیرانه کرده.
خلاصه آیه مشعر بر اینکه است که کفار و مشرکین بهمان کفر و شرکشان جز کوره جهنم که منزلگاه همیشگی آنان است لایق مقامی نمیباشند.
إِن‌َّ الَّذِین‌َ سَبَقَت لَهُم مِنَّا الحُسنی أُولئِک‌َ عَنها مُبعَدُون‌َ پس از آن تهدید و انذار کافرین و مشرکین چنانچه عادت قرآن بر اینکه است

صفحه : 306
که هر جا کافرین و مشرکین و منافقین را تهدید بعذاب مینماید در مقابل آن نعمتها و بخششهای بی‌اندازه و آن مقامات عالی بهشتی که برای مؤمنین و متقین و نیکوکاران مهیّا نموده تذکر میدهد و بعکس نیز همین طور است زیرا که یکی از خصوصیات پیمبر اسلام اینکه است که او را ستوده و حضرتش را به بَشِیراً وَ نَذِیراً معرفی نموده.
و در شأن نزول اینکه آیه گفته‌اند روزی رسول صلی اللّه علیه و آله و سلّم دید صنادید قریش (یعنی بزرگان آنها) در مقابل سیصد و شصت بت سجده میکنند بآنها نزدیک گردید و مجادله و مناظره با آنان آغاز نمود، نضر بن حارث با او مجادله نمود بالاخره حضرت آنان را مجاب نموده و آنها را ملزم گردانید چون هیچ جوابی نداشتند عناد ورزیدند و گفتند ما بر دین پدران خود ثابت و راسخیم و هرگز برنمیگردیم حضرت آیه إِنَّکُم وَ ما تَعبُدُون‌َ مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ حَصَب‌ُ جَهَنَّم‌َ را بر آنها قرائت نمود آتش غضب در سینه آنها مشتعل گردید برخواستند و از مسجد بیرون رفتند در راه عبد اللّه بن زبعری بر آنها برخورد نمودید آنان بسیار پریشانند و در مهمی با هم مشورت مینمایند سؤال کرد که چه مطلبی ایجاب نموده که شما پریشان گردیده‌اید وقتی حکایت را باو گفتند گفت من میروم و با محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلّم مباحثه مینمایم و او را ملزم میگردانم آمد نزد حضرت و گفت ای محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلّم بپروردگار کعبه قسم که آمده‌ام با تو بحث نموده و تو را ملزم گردانم تو می‌گویی هر چه غیر از خدا میپرستید حصب جهنم خواهد بود در صورتی که عیسی و عزیر و ملائکه معبود نصاری و یهود و بنو ملیحند و کلام تو چنین ایجاب میکند که اینکه معبودان همه در جهنم باشند اگر چنین است معبودان ما نیز در جهنم باشند باکی نیست، حضرت فرمود معبودان اینها شیاطینند که اینان را باین امر قبیح وادار نموده نه عزیر (ع) و عیسی (ع) و ملائکه (ع) که از پرستش کنندگان خود بیزارند.
خلاصه آیه تذکر میدهد که آنهایی که از طرف ما نیکی را پیشی گرفته‌اند برای آنها وعده ببهشت و سعادت است و از فزع اکبر قیامت و از آن عذابهایی که برای اهلش

صفحه : 307
مهیّا گردیده ایمن میباشند و بسیار دورند از جهنم.
لا یَسمَعُون‌َ حَسِیسَها وَ هُم فِی مَا اشتَهَت أَنفُسُهُم خالِدُون‌َ آنهایی که پیشی گرفته است از ما برای آنها نیکی و سعادت و وعده ببهشت نمیشنوند صدای آتش را که از صدای آن نگران گردند (حسیس) صوتی را گویند که احساس میشود، و جمله فعلیه لا یَسمَعُون‌َ حَسِیسَها بدل است از (مبعدون) یا حال است از ضمیر آن.
و نیز آنهایی که سبقت گرفته از ما برای آنها سبقت نیکی و سعادت یا وعده ببهشت در آن جایگاه مجلّل هر چه بخواهند برای آنان مهیّا و آماده است و در منزلگاه خود جاویدانند.
لا یَحزُنُهُم‌ُ الفَزَع‌ُ الأَکبَرُ وَ تَتَلَقّاهُم‌ُ المَلائِکَةُ هذا یَومُکُم‌ُ الَّذِی کُنتُم تُوعَدُون‌َ و نیز آنها در جای امن و امان (عِندَ مَلِیک‌ٍ مُقتَدِرٍ) جای گرفته و آنان چنانند که آن واقعه بزرگ قیامت آنها را بفزع و جزع نمیآورد و ملائکه رحمت بر آنها وارد میگردند و آنها را تبریک میگویند که اینکه همان روزی است که قبلا بشما وعده داده شده بود.

صفحه : 308

[سوره الأنبیاء (21): آیات 104 تا 112]

اشاره

یَوم‌َ نَطوِی السَّماءَ کَطَی‌ِّ السِّجِل‌ِّ لِلکُتُب‌ِ کَما بَدَأنا أَوَّل‌َ خَلق‌ٍ نُعِیدُه‌ُ وَعداً عَلَینا إِنّا کُنّا فاعِلِین‌َ (104) وَ لَقَد کَتَبنا فِی الزَّبُورِ مِن بَعدِ الذِّکرِ أَن‌َّ الأَرض‌َ یَرِثُها عِبادِی‌َ الصّالِحُون‌َ (105) إِن‌َّ فِی هذا لَبَلاغاً لِقَوم‌ٍ عابِدِین‌َ (106) وَ ما أَرسَلناک‌َ إِلاّ رَحمَةً لِلعالَمِین‌َ (107) قُل إِنَّما یُوحی إِلَی‌َّ أَنَّما إِلهُکُم إِله‌ٌ واحِدٌ فَهَل أَنتُم مُسلِمُون‌َ (108)
فَإِن تَوَلَّوا فَقُل آذَنتُکُم عَلی سَواءٍ وَ إِن أَدرِی أَ قَرِیب‌ٌ أَم بَعِیدٌ ما تُوعَدُون‌َ (109) إِنَّه‌ُ یَعلَم‌ُ الجَهرَ مِن‌َ القَول‌ِ وَ یَعلَم‌ُ ما تَکتُمُون‌َ (110) وَ إِن أَدرِی لَعَلَّه‌ُ فِتنَةٌ لَکُم وَ مَتاع‌ٌ إِلی حِین‌ٍ (111) قال‌َ رَب‌ِّ احکُم بِالحَق‌ِّ وَ رَبُّنَا الرَّحمن‌ُ المُستَعان‌ُ عَلی ما تَصِفُون‌َ (112)

صفحه : 309

(ترجمه)

یاد کن روزی که آسمان را مثل طومار بهم می‌پیچیم و بحال اول که آفریدیم برمیگردانیم و اینکه وعده‌ایست بر ما همانا ما کننده آن خواهیم بود بی‌شبهه (104)
و حقیقة ما در زبور داود پس از تذکر (بانبیاء) گفتیم که بندگان شایسته من زمین را بارث میبرند (105)
و همانا در اینکه که یاد کردیم کفایت است برای جماعت عبادت کنندگان (106)
و ما تو را نفرستادیم مگر رحمت بر جهانیان (107)
ای محمّد (صلی اللّه علیه و آله و سلّم) بگو جز اینکه نیست که بمن وحی شده که اله شما خدای یکتا است آیا شما تسلیم (امر او) میگردید (108)
و اگر کفار رو گردانیدند بگو من بتمام شما اعلام نمودم و نمیدانم آن وعده‌ای که بشما داده شده نزدیک است یا دور (109)
خدا بتمام سخنان آشکار و پنهان شما آگاهست و میداند آنچه را که ظاهر میگردانید و آنچه را که پنهان میدارید (110)
و نمیدانم شاید (تأخیر عذاب شما) برای آزمایش باشد و تمتّعی (از دنیا ببرید) تا هنگام مرگ (111)
(رسول) گفت پروردگار من (تو بین ما) بحق حکم کن و پروردگار ما مهربانست (و از او یاری می‌طلبم) که در هر کاری از او یاری باید خواست بر آنچه شما وصف میکنید (112).

صفحه : 310

توضیح آیات‌

اشاره

یَوم‌َ نَطوِی السَّماءَ کَطَی‌ِّ السِّجِل‌ِّ لِلکُتُب‌ِ کَما بَدَأنا أَوَّل‌َ خَلق‌ٍ نُعِیدُه‌ُ وَعداً عَلَینا إِنّا کُنّا فاعِلِین‌َ راغب گفته که (السجل‌ّ) سنگ است که در آن چیز می‌نوشتند پس از آن سجل نام مکتوبات گردیده قوله تعالی کَطَی‌ِّ السِّجِل‌ِّ لِلکُتُب‌ِ یعنی نوشته‌های در آن محفوظ ماند. (پایان) گویند یَوم‌َ نَطوِی السَّماءَ یا متعلق است به (اذکر) مقدّر یعنی ای محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلّم یاد کن روزی را که آسمان را در هم پیچیم، یا ظرف است برای (لا یحزنهم) یا (تتلقّاهم) در آیه بالا، یا حال و یا بدل از عامل مقدّر بنا بر اینکه (توعدون) در آیه بالا در تقدیر (توعدونه) باشد.
بنا بر اینکه (یوم) بدل باشد معنی چنین میشود روزی که ملائکه مؤمنین را ملاقات میکنند روزی است که آسمان را در هم پیچیم مانند طوماری برای کتابت یا کتاب که در آن چیزی نوشته میشود.
و گویند حفص که یکی از قراء است (للکتب) را بصیغه جمع قرائت نموده یعنی چون پیچیدن طومار برای نوشتن و جار و مجرور در محل نصب است و در معنی (نطوی السماء طیا مثل طی السجل).
خلاصه معنی آیه آنکه (ما آسمان را درهم پیچیم پس از آنکه گشوده‌ایم و همان طوری که در اول آن را آفریدیم همین طور آن را باول عود میدهیم و اینکه وعده‌ایست که ما داده‌ایم و خود را ملزم نموده‌ایم و البته ما چنین کننده‌ایم.
خلاصه وقتی آیات را مثل همین آیه که منحل گردیدن آسمان را تشبیه مینماید بپیچیدن طومار برای کتاب، و نیز در سوره (کوّرت) تشبیه مینماید بعمامه پیچیده شده و در آخر آیه فرموده کَما بَدَأنا أَوَّل‌َ خَلق‌ٍ نُعِیدُه‌ُ همان طوری که اول آن را ابداء نمودیم همین طور آن را باصل خود برمیگردانیم و با

صفحه : 311
توجه به اینکه در همین سوره انبیاء آیه 31 گفته أَن‌َّ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌َ کانَتا رَتقاً فَفَتَقناهُما آسمانها و زمین پیچیده بهم بود از هم باز نمودیم، از جمع بین اینکه آیات میتوان استفاده نمود که موقعی که عمر اینکه عالم دنیا بپایان رسید قادر متعال صورت اینکه عالم را با آنچه در آن پدید گردیده و مانند معانی در کتاب مخفی گردانیده و آن را در خزینه قدرت خود محفوظ داشته قوله تعالی وَ إِن مِن شَی‌ءٍ إِلّا عِندَنا خَزائِنُه‌ُ وَ ما نُنَزِّلُه‌ُ إِلّا بِقَدَرٍ مَعلُوم‌ٍ سوره حجر آیه 21، تبدیل مینماید بصورت اخروی و آن ماده اولیه آن را خواه جواهر فرده‌اش نامیم یا مادة المواد یا اثیر آن را بصورت اخروی ظاهر میگرداند، چنانچه در سوره ابراهیم آیه 49 فرموده یَوم‌َ تُبَدَّل‌ُ الأَرض‌ُ غَیرَ الأَرض‌ِ وَ السَّماوات‌ُ و در کتاب معاد و آخرین سیر بشر راجع بمعاد جسمانی و بیان اخباری که در جواب سائل که آیا بدن میّت در قبر می‌پوسد معصوم (ع) در پاسخ فرموده آری چیزی نه از گوشت و نه از استخوان باقی نمیماند مگر طینتی که از آن آفریده شده که او باقی است و دور میزند تا آنکه دو مرتبه از آن خلق شود، و در بعض احادیث از آن باقیمانده تعبیر (بعجز ذنب) شده.
و از مجموع آیات و اخبار معلوم میشود که ماده اخروی همان ماده دنیوی است صورت دنیوی آن تبدیل میشود بصورتی که در خور آن نشئه باشد، و همچنین حقیقت و ماده بدن انسانی نیز باقی است و بمردن و اضمحلال صورت عرضی بدن فانی گردیده و بدن وی در روز موعود بمناسبت اعمال و اخلاقش صورت خواهد گرفت و او همان فردی است که در دنیا زندگانی مینموده و بنتیجه اعمالش خواهد رسید.
برای ایضاح آیه اجمالی از تفسیر جواهر القرآن شیخ طنطاوی را در اینجا ترجمه مینمایم.
پس از بیان قوله تعالی یَوم‌َ نَطوِی السَّماءَ الخ چنین گفته که کاش میدانستم چگونه از اینکه تشبیه تعبیر نمایم آری اینکه طور اختیار میکنم که

صفحه : 312
آن اعجاز عجیبی است که مشتمل بر معنی بزرگی است آیا ندیدی آنچه تو را متذکر گردانیدم از اینکه آسمانها و زمین برمیگردند بحالی که لطیف است جدا و دقیق است بر چشمها و داخل میگردد در کمون طبیعت و در آن فرو میرود و داخل میشود بین اجزاء آن در وسط عالم لطیف که باثیر نامیده شده و آن مادّه‌ایست لطیف‌تر از نور در حالی که تمام عالم فرو رفته شده‌اند در دریای لجی‌ّ و وقتی اینکه عالم بآن عالم برگردد صور آنها پیچیده میگردد و رسوم آن مخفی میگردد و از جمال و کمال و عمل و صور و عجائب چیزی ظاهر نمیگردد بلکه در آن ماده اثیری فرو میرود مثل فرو رفتن آتش در سنگ و کهرباء در موادّ محسوسه.
پس نظر کن که چگونه عناصر زمین و شمس و کواکب در کمون ماده اثیری فرو میروند و چگونه استعدادی که منطوی بر صور متثالیه ادوارا و ادوارا و اجیالا و اجیالا و دهورا و دهورا تمام اینها منطوی و مخفی گردیده در اینکه ماده‌ای که از عالم ما منحل‌ّ شده و در اثیر فرو رفته برای ظاهر گردیدن کره دیگر آیا میدانی تمام اینکه معانی در کجا است تمام آنها و کل‌ّ آنها جمع گردیده و پیچیده شده است تحت قوله تعالی کطی السجل للکتاب یا للکتب یعنی همان طوری که پیچیده میشود طومار یا قرطاس علی المعانی پس تعجب کن آیا طبیعت کتابی نیست که در آن صوری نوشته که مردم آن را قرائت نمایند آیا نیست اینکه صور بدیع پیچیده شده در عوالم ما بعد از فناء آنها شبیه‌تر بآنچه حروف کوچکی در کتاب مینویسند و از آن اعمال و آراء بسیار بیرون آورند چقدر بزرگ است علم و بزرگ است دین و بزرگ است مبدء کون بمثل اینکه بشناس بلاغة قرآن را اینکه طور باید مسلمانان کتاب حکیم را بشناسند تا آنکه صحیفه‌های آسمانها و زمین را قرائت نمایند خدا میگوید بدرستی که در روز قیامت آن کتابی است پیچیده شده در طرف راست من و آن همین کتابی است که الآن باز شده که فردا پیچیده میگردد و میگوید زمین و آسمانها صحیفه‌هایی است باز شده و آن کتاب من است آن را قرائت کنید و بفهمید تا اینکه نظام

صفحه : 313
خلقت مرا بشناسید و مقام بزرگی مرا بدانید. (پایان) وَ لَقَد کَتَبنا فِی الزَّبُورِ مِن بَعدِ الذِّکرِ در اینکه مقصود از (زبور) چیست چند قول از مفسرین نقل شده است:
بقولی آن کتاب داود (ع) است چنانچه در سوره نساء آیه 126 میفرماید وَ آتَینا داوُدَ زَبُوراً و نیز در سوره اسری آیه 55. و بقولی مقصود قرآن است. و بقول دیگر زبور شامل تمام کتابهای آسمانی یا کتابهایی است که بعد از موسی علیه السّلام بر پیمبران فرود آمده.
و نیز در اینکه مقصود از ذکر چیست بعضی گفته‌اند تورات است زیرا که در چند موضع تورات را ذکر نامیده مثل آنجا که فرموده فَسئَلُوا أَهل‌َ الذِّکرِ إِن کُنتُم لا تَعلَمُون‌َ و بقولی مقصود قرآن است چنانچه در جاهای بسیاری قرآن را ذکر معرفی نموده و بنا بر اینکه معنی اخیر بعدیّت زبور بعدیت رتبی است نه زمانی، و بقولی مقصود از ذکر لوح محفوظ است.
أَن‌َّ الأَرض‌َ یَرِثُها عِبادِی‌َ الصّالِحُون‌َ

سخنان مفسرین در توجیه آیه‌

1- مقصود از (ارض) زمین بهشت است که بندگان صالح خدا بمیراث میبرند و میراث برندگان بهشت مؤمنین با تقوی و صالح میباشند بدلیل قوله تعالی که در وصف مؤمنین فرموده أُولئِک‌َ هُم‌ُ الوارِثُون‌َ الَّذِین‌َ یَرِثُون‌َ الفِردَوس‌َ سوره المؤمنون آیه 11، و نیز مقول قول آنها است قوله تعالی الحَمدُ لِلّه‌ِ الَّذِی صَدَقَنا وَعدَه‌ُ وَ أَورَثَنَا الأَرض‌َ نَتَبَوَّأُ مِن‌َ الجَنَّةِ حَیث‌ُ نَشاءُ سوره الزمر آیه 74.
2- مقصود از ارض زمین مقدّسه است که امّت پیغمبر آن را بمیراث میبرند 3- ارض اسم جنس است و مقصود عامّه اهل ایمانند بدلیل قوله تعالی وَ أَورَثنَا القَوم‌َ الَّذِین‌َ کانُوا یُستَضعَفُون‌َ مَشارِق‌َ الأَرض‌ِ وَ مَغارِبَهَا.
4- مقصود صلحاء امّت مرحومه‌اند که امّت پیمبر آخر الزمان زمین را بفتح و غلبه از کفار میگیرند، و از امام محمّد باقر علیه السّلام روایت شده که آنها

صفحه : 314
اصحاب مهدی (عجل اللّه تعالی فرجه) میباشند که در آخر الزمانند مشارق و مغارب زمین را تحت تصرّف خود در می آورند و دلیل بر اینکه توجیه حدیثی است که عامّه و خاصّه از رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم نقل کرده‌اند که
(لو لم یبق من الدنیا الّا یوم واحد لطوّل اللّه تعالی ذلک الیوم حتّی یبعث رجلا من اهل بیتی یملأ الارض قسطا و عدلا کما ملئت ظلما و جورا).
یعنی اگر از دنیا باقی نمانده باشد مگر یک روز خداوند آن روز را طولانی میگرداند تا آنکه برانگیخته شود مردی از اهل بیت من که زمین را پر از عدل و قسط نماید پس از آنکه پر از ظلم و جور شده باشد، و اخبار و احادیثی که دلالت دارنده بر ظهور مهدی (عج) و اینکه او از ذریّه فاطمه سلام اللّه علیها است از طرف سنّی و شیعه بسیار است.
إِن‌َّ فِی هذا لَبَلاغاً لِقَوم‌ٍ عابِدِین‌َ در آنچه بشما خبر داده‌ایم از وعد و وعید، از پاداش اعمال مؤمنین، و از آن مقامات عالی بهشتی و خلود در آن و مجازات کافرین و مشرکین با آن عذابهای کذایی جهنمی و خلود در آن اینکه تبلیغات کافی است برای جماعت عبادت‌کنندگان و بقولی قرآن و دلائل آن کفایت کننده عابدین است.
وَ ما أَرسَلناک‌َ إِلّا رَحمَةً لِلعالَمِین‌َ خدای رحمن رسول رحمت خود را برحمة للعالمین ستوده و باو خطاب نموده که وجود تو رحمتی است برای تمام جهانیان و اشاره است به اینکه گمان نشود که رسالت تو اختصاص بجماعتی یا بزمانی دون زمانی داشته باشد رسالت تو عام است و تو برای کافّه افراد بشر بلکه بر جن‌ّ و انس تا صبح قیامت رسالت داری و اینکه لطفی است از طرف حق تعالی که باید همیشه آیات قرآنی و سنت نبوی صلی اللّه علیه و آله و سلّم در زمین اهل جهان فعالیت نماید و دستور العمل تمام افراد بشر باشد و حجت بر خلق تمام شود.

صفحه : 315
قُل إِنَّما یُوحی إِلَی‌َّ أَنَّما إِلهُکُم إِله‌ٌ واحِدٌ آیه نظیر آنجا است که فرموده قُل إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثلُکُم یُوحی إِلَی‌َّ أَنَّما إِلهُکُم إِله‌ٌ واحِدٌ.
(انّما) مفید حصر است یعنی ای محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلّم باین مردم بگو بطور وحی بر من معلوم شده که اله و خدای شما یعنی آنکه آفریننده شما و مدبّر و مربی نظام عالم است یک و یگانه است، و اینکه مطلب را از روی هوای نفسانی و سلیقه خود نمیگویم بلکه مأمور گردیده‌ام که بشما بفهمانم و ارشادتان نمایم تا براه حقیقت که سر انجام آن قرب جوار رحمت اله جهانیان است سلوک نمائید تا اینکه سعادتمند شوید و بفیوضات رحمانیه ارجمند گردید.
فَهَل أَنتُم مُسلِمُون‌َ آیا شما باین وحی که موافق فترت توحید است و همه شما بفترت توحید آفریده شده‌اید اسلام میآورید یعنی تسلیم گفتار من میگردید یا انکار نموده و تکذیب مینمائید.
فَإِن تَوَلَّوا فَقُل آذَنتُکُم عَلی سَواءٍ وَ إِن أَدرِی أَ قَرِیب‌ٌ أَم بَعِیدٌ ما تُوعَدُون‌َ ایزد متعال بپیمبرش دستور فرموده که تبلیغ رسالت خود را بکن زیرا که وظیفه تو ارشاد بسوی حق‌ّ تعالی است و پس از انجام وظیفه خود اگر اینکه کفار و مشرکین از گفتار تو اعراض نمودند باینان بگو من تمام شما را بطور تساوی اعلام نمودم و کلمه حق را بهمه شما بیک نحو رسانیدم و در اعلان کلمه حق بعضی را بر بعضی دیگر اختصاص نداده‌ام تا اینکه همه در توحید اله عالم متفق الکلمه باشید و همه بیک طریق سلوک نمائید و همه دست بدست هم داده و دین حق را بلند گردانید.
و ظاهرا چون مشرکین از روی استهزاء و سخریه یا واقعا بعضی میخواستند بفهمند قیامت که پیمبران وعده داده‌اند کی خواهد رسید اینکه بود که سؤال میکردند که قیامت کی خواهد بود، امر میشود که بآنها بگو من نمیدانم وقوع

صفحه : 316
آن کی خواهد بود و اینکه آیه با آیه اول سوره اقتَرَبَت‌ِ السّاعَةُ و آیه دیگر که اقتَرَب‌َ الوَعدُ الحَق‌ُّ است یعنی ساعت قیامت خیلی نزدیک است منافات ندارد زیرا که مقصود از (اقترب) در آنجا بطور اجمال است که بطریق وحی میدانم که وعده قیامت نزدیک است و در اینجا از ساعت وقوعش و مدّت بقاء دنیا نفی علم مینماید زیرا که چنانچه در اینکه آیه و یک آیه آن آخر سوره لقمان است و نیز در اخبار بسیار است یکی از چیزهایی که خداوند علم آن را اختصاص بخود داده ساعت وقوع قیامت است.
إِنَّه‌ُ یَعلَم‌ُ الجَهرَ مِن‌َ القَول‌ِ وَ یَعلَم‌ُ ما تَکتُمُون‌َ ظاهرا اینکه آیه مربوط بآیه بالا است و از اینکه دو آیه چنین استفاده میشود که حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله و سلّم علم بساعت وقوع قیامت را از خود نفی نموده و نسبت بخدای تعالی میدهد که او است عالم بآنچه ظاهر است از سخنان شما و اعتراضاتتان و آنچه را از حقد و حسد در دل مخفی گردانیده‌اید.
وَ إِن أَدرِی لَعَلَّه‌ُ فِتنَةٌ لَکُم وَ مَتاع‌ٌ إِلی حِین‌ٍ بنا بر آنچه مفسرین در توجیه آیه گفته‌اند و از آیه بالا میتوان استفاده نمود در اینجا کلامی در تقدیر است که نظر بآنچه شما از ضدیّت و دشمنی با رسول و مؤمنین در دل پنهان دارید و آنچه را که ظاهر میگردانید و از هیچگونه عمل ناروایی نسبت بآنها خودداری نمینمائید نمیدانم حکمت در تأخیر عذاب شما چیست شاید آزمایش باشد که شما را مهلت داده که از زندگانی دنیا تمتّع ببرید تا موقعی که عذاب برسد.
قال‌َ رَب‌ِّ احکُم بِالحَق‌ِّ وَ رَبُّنَا الرَّحمن‌ُ المُستَعان‌ُ عَلی ما تَصِفُون‌َ در اینکه آیه از قرّاء سه وجه حکایت شده: حفص گفته (قال رب‌ّ) که مقول قول رسول باشد یعنی رسول چنین گفت و بقرائت بعضی (قل رب‌ّ) بصیغه امر آمده یعنی بگو پروردگار من و ابو جعفر (رب‌ّ احکم) بضم‌ّ باء قرائت نموده و گویا پس از آنکه تبلیغ رسول در گوش سنگین آنان تأثیر ننمود بلکه

صفحه : 317
هر چه حضرتش بیشتر در نصیحت آنها اصرار و جدیت مینمود بر انکار آنها و دشمنی و لجاجت آنان افزوده میگردید، اینکه بود که شاید گفته باشد یا مأمور گردیده چنین بگوید که ای پروردگار من بین من و اینکه ملحدین بحق حکم فرما و از پروردگار خود طلب یاری میکنم و از او استعانت میجویم بر آنچه شما نسبت بمن وصف میکنید، شاید مقصود آن نسبتهای ناروایی از کذب و سحر و غیر اینها باشد که بحضرتش میدادند.

صفحه : 318

‌سورة الحج‌

اشاره

مکیة و قیل مدنیة غیر ست‌ّ آیات ثمان و سبعون آیة

[سوره الحج (22): آیات 1 تا 8]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
یا أَیُّهَا النّاس‌ُ اتَّقُوا رَبَّکُم إِن‌َّ زَلزَلَةَ السّاعَةِ شَی‌ءٌ عَظِیم‌ٌ (1) یَوم‌َ تَرَونَها تَذهَل‌ُ کُل‌ُّ مُرضِعَةٍ عَمّا أَرضَعَت وَ تَضَع‌ُ کُل‌ُّ ذات‌ِ حَمل‌ٍ حَملَها وَ تَرَی النّاس‌َ سُکاری وَ ما هُم بِسُکاری وَ لکِن‌َّ عَذاب‌َ اللّه‌ِ شَدِیدٌ (2) وَ مِن‌َ النّاس‌ِ مَن یُجادِل‌ُ فِی اللّه‌ِ بِغَیرِ عِلم‌ٍ وَ یَتَّبِع‌ُ کُل‌َّ شَیطان‌ٍ مَرِیدٍ (3) کُتِب‌َ عَلَیه‌ِ أَنَّه‌ُ مَن تَوَلاّه‌ُ فَأَنَّه‌ُ یُضِلُّه‌ُ وَ یَهدِیه‌ِ إِلی عَذاب‌ِ السَّعِیرِ (4)
یا أَیُّهَا النّاس‌ُ إِن کُنتُم فِی رَیب‌ٍ مِن‌َ البَعث‌ِ فَإِنّا خَلَقناکُم مِن تُراب‌ٍ ثُم‌َّ مِن نُطفَةٍ ثُم‌َّ مِن عَلَقَةٍ ثُم‌َّ مِن مُضغَةٍ مُخَلَّقَةٍ وَ غَیرِ مُخَلَّقَةٍ لِنُبَیِّن‌َ لَکُم وَ نُقِرُّ فِی الأَرحام‌ِ ما نَشاءُ إِلی أَجَل‌ٍ مُسَمًّی ثُم‌َّ نُخرِجُکُم طِفلاً ثُم‌َّ لِتَبلُغُوا أَشُدَّکُم وَ مِنکُم مَن یُتَوَفّی وَ مِنکُم مَن یُرَدُّ إِلی أَرذَل‌ِ العُمُرِ لِکَیلا یَعلَم‌َ مِن بَعدِ عِلم‌ٍ شَیئاً وَ تَرَی الأَرض‌َ هامِدَةً فَإِذا أَنزَلنا عَلَیهَا الماءَ اهتَزَّت وَ رَبَت وَ أَنبَتَت مِن کُل‌ِّ زَوج‌ٍ بَهِیج‌ٍ (5) ذلِک‌َ بِأَن‌َّ اللّه‌َ هُوَ الحَق‌ُّ وَ أَنَّه‌ُ یُحی‌ِ المَوتی وَ أَنَّه‌ُ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ قَدِیرٌ (6) وَ أَن‌َّ السّاعَةَ آتِیَةٌ لا رَیب‌َ فِیها وَ أَن‌َّ اللّه‌َ یَبعَث‌ُ مَن فِی القُبُورِ (7) وَ مِن‌َ النّاس‌ِ مَن یُجادِل‌ُ فِی اللّه‌ِ بِغَیرِ عِلم‌ٍ وَ لا هُدی‌ً وَ لا کِتاب‌ٍ مُنِیرٍ (8)

صفحه : 319
سورة الحج‌ّ بروایت إبن عباس و عطاء در مکه فرود آمده مگر چند آیه، و بروایت حسن در مدینه نازل شده مگر آیاتی که در سفر فرود آمده و بقولی غیر از شش آیه، و بقول دیگر غیر از چهار آیه و عدد آیات آن 78 آیه است بعدد کوفی و هفتاد و هفت بعدد مکّی و هفتاد و پنج بعدد بصری و هفتاد و چهار نزد شامی‌ها و اختلاف آنها در پنج آیه است (الحمیم) و (الجلود) هر دو کوفی است (و عاد و ثمود) غیر شامی و (قوم لوط) حجازی و کوفی (سمّیکم المسلمین) مکی راجع بفضیلت قرائت سوره، رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلّم چنین فرموده: هر کس سوره حج را بخواند خداوند باو ثواب تمام کسانی را دهد که حج و عمره نموده‌اند و آنهایی که بعدا حج و عمره خواهند نمود. و از ابی عبد اللّه علیه السّلام روایت شده کسی که در هر سه روزی یک دفعه بخواند آن سال تمام نمیشود مگر اینکه بزیارت بیت اللّه مشرّف گردد و اگر در سفر فوت گردد داخل بهشت میشود.
(مجمع البیان)

ترجمه آیات‌

بنام ایزد هستی‌بخش صاحب رحمت عام‌ّ و خاص
ای مردم (متّقی و پرهیزکار) و خدا ترس باشید زیرا که زلزله روز قیامت حادثه بسیار عظیم و واقعه سختی خواهد بود (1)
وقتی هنگام آن روز بزرگ رسد مشاهده میکنید که هر زن شیردهی از هول طفل خود را فراموش میکند و هر صاحب حملی بار خود را فرو مینهد و مردم را از وحشت آن روز مست و بیخود مینگری در صورتی که مست نیستند و لکن عذاب خدا شدید است (2)
برخی از مردم از جهل و نادانی در کار خدا جدل میکنند و از پی هر شیطان فریبنده‌ای میروند (3)
در کتاب آفرینش چنین مقرر شده که هر کس شیطان را دوست و پیشوای خود گرفت وی او را گمراه گرداند و بسوی عذاب جهنم او را رهبری خواهد نمود (4)
ای مردم اگر شما از مبعوث شدن (در قیامت) در شک‌ّ و ریب هستید (بدانید) بحقیقت ما شما را نخست از خاک آفریدیم پس از آن نطفه (گردانیدیم) پس علقه (خون

صفحه : 320
بسته) و پس از علقه مضغه (پاره گوشت کوبیده شده) تمام (خلقت) یا ناتمام تا آنکه آیات (و تحوّلات قدرت) خود را برای شما ظاهر گردانیم و در رحم‌ها ثابت میگردانیم آنچه را بخواهیم تا وقت معیّن و پس از آن شما را طفلی از رحم بیرون آوریم پس از آن شما را (ترقّی) میدهیم تا بمنتهای رشد رسیده و پاره‌ای از شما در بین بمیرند و بعضی بسن‌ّ پیری و ضعف و ناتوانی رسند تا آنکه پس از دانش و هوش (خرفت گردند) و چیزی ندانند و نیز از جمله قدرتهای الهی اینکه است که تو می‌بینی زمین را وقتی که خشک و بی‌گیاه باشد آن گاه که بر آن باران فرود آریم بجنبش آید و سبز و خرّم گردد و از هر نوع گیاه زیبا بروید (5)
(و اینها دلیل بر اینکه است) که حقیقة خدا است و او بر حق است و اینکه او است که مرده‌ها را زنده میگرداند و او بر هر چیزی توانا است (6)
و برای اینکه (بدانید) که در ساعت قیامت شکّی نیست و همانا خدا برمی‌انگیزاند کسانی را که در قبرهایند (7)
و برخی از مردم بدون علم و بی‌هیچ کتاب و (حجة روشن) در خدا مجادله میکند (8).

صفحه : 321

توضیح آیات‌

یا أَیُّهَا النّاس‌ُ اتَّقُوا رَبَّکُم خطاب (یا أَیُّهَا النّاس‌ُ) شامل میگردد تمام مکلّفین را از زن و مرد و سفید و سیاه و مؤمن و کافر و عبد و آزاد که همه مشمول اینکه خطابند غیر از کودک و دیوانه که از تحت اینکه خطاب خارجند، ای افراد بشر (اتّقوا ربّکم) از سخط پروردگار خود بترسید و حذر کنید.
إِن‌َّ زَلزَلَةَ السّاعَةِ شَی‌ءٌ عَظِیم‌ٌ زلزله و زلزال شدّت حرکت را گویند که اشیاء را از مرکز و قرارگاه خود خارج گرداند میشود (زلزلة) اضافه بفاعل باشد از قبیل اضافه مصدر بظرف بتقدیر (ان‌ّ الساعة تزلزل الاشیاء) یا اضافه بمفعول فیه باشد بتقدیر (فی) باعتبار اتّساع در ظرف و جاری گردیدن آن مجرای مفعول به مثل قوله تعالی بَل مَکرُ اللَّیل‌ِ وَ النَّهارِ.
خدای متعال تقوی و پرهیزکاری را مترتب نموده بهول بزرگ زلزله ساعت اشاره به اینکه از سختی آن روز بترسید و تقوی و پرهیزکاری را شعار خود گردانید شاید مقصود از ساعت قیامت باشد که در سوره واقعه آیه سوّم در بیان بروز قیامت فرموده إِذا رُجَّت‌ِ الأَرض‌ُ رَجًّا وَ بُسَّت‌ِ الجِبال‌ُ بَسًّا زیرا که زلزله عظیم بوصف عظمت دلالت دارد بر شدّت و حرکت و آن وقتی خواهد بود که زمین باراده خالقش مندک‌ّ و پراکنده میگردد و اثر و فائده حقیقی تقوی در آن وقت ظهور و بروز مینماید، و از إبن عباس و جماعتی نقل شده که اینکه زلزله مقارن روز قیامت واقع میگردد.
یَوم‌َ تَرَونَها تَذهَل‌ُ کُل‌ُّ مُرضِعَةٍ عَمّا أَرضَعَت مرجع ضمیر (ترونها) میشود زلزله باشد و میشود ساعت باشد و (یوم) منصوب است به (تذهل) و مقصود از (مرضعة) طفل شیرخوار است، آیه

صفحه : 322
در مقام بیان عظمت آن روز است که از شدّت هول آن روز بقول إبن عباس مشغول گرداند، ضحاک گفته دل خوش گرداند، مقاتل گفته فراموش کند هر زن شیر دهنده را از آن طفلی که شیر میدهد یعنی هول اینکه زلزله ناگهانی طوری است که زن شیرده با آن علقه و محبتی که بطفلش دارد بچه را رها میکند و بچه شیرخوار پستان را از دهن می‌افکند.
وَ تَضَع‌ُ کُل‌ُّ ذات‌ِ حَمل‌ٍ حَملَها وَ تَرَی النّاس‌َ سُکاری وَ ما هُم بِسُکاری وَ لکِن‌َّ عَذاب‌َ اللّه‌ِ شَدِیدٌ و هر زن آبستنی از هول بچه را سقط میکند، بعضی سکاری و بسکاری مثل (کسالی) قرائت نموده‌اند، و بعضی سکری و بسکری مثل (عطشان) خوانده‌اند مردمان را در آن وقت تشبیه نموده بآدم مست که حالت جنون بوی دست میدهد، آری مستی آنان از شرب خمر نیست بلکه از شدّت سختی عذاب آن روز است که از هول از خود بی‌خود میگردند.
بروایت عمران بن حصین و ابو سعید خدری در شبی اینکه آیات فرود آمد که حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله و سلّم در جهاد با بنی المصطلق بود و آنها قبیله‌ای بودند از بنی خزاعه و مردم در راه بودند، رسول (ص) امر فرمود صدا زند و مردم ایستادند حضرت اینکه آیات را برای آنها خواند همه گریان گردیدند چون روز شد لشکر خیمه نزدند و زین از اسبها برنداشتند بعضی مشغول گریه و جماعتی بحال دلتنگی بنشستند حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود آن روزی است که خدای تعالی بآدم گوید برخیز و از فرزندانت گروه دوزخی آنان را بجهنم بفرست او برخیزد و از هزار نفر نهصد و نود و نه نفر را بدوزخ فرستد و یکی را ببهشت، اینکه سخن بر مسلمانها ناگوار آمد بگریه آمدند و گفتند یا رسول اللّه ناجی که خواهد بود فرمود (ابشروا فان‌ّ معکم خلیقتین) مژده باد شما را همانا با شما دو خلقند (بنام) یأجوج و مأجوج و عدد آنها بقدری است که شما نسبت بآنها مانند موی سفیدی مانید در گاو سیاه، پس از آن فرمود امیدوارم شما ربع اهل بهشت باشید اصحاب

صفحه : 323
تکبیر گفتند بعد گفت امیدوارم شما ثلث اهل بهشت باشید باز فرمود امیدوارم شما دو ثلث اهل بهشت باشید، اهل بهشت یکصد و بیست صفند هشتاد صف آنها امّت منند و از امّت من هفتاد هزار نفر بدون حساب داخل بهشت میگردند، و در بعضی روایات است که عمر بن خطاب گفت یا رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلّم هفتاد هزار فرمود آری و با هر یک هفتاد هزارند عکاشه برخواست و گفت یا رسول اللّه (ص) دعاء کن که من یکی از آنان باشم حضرت گفت (اللهم‌ّ اجعله منهم) بعد مردی از انصار گفت از خدا بخواه که مرا از آنها قرار دهد فرمود عکاشه بر تو سبقت گرفت إبن عباس گفته که آن انصاری منافق بود اینکه بود که حضرت در باره او دعا ننمود (خلاصه از مجمع البیان) وَ مِن‌َ النّاس‌ِ مَن یُجادِل‌ُ فِی اللّه‌ِ بِغَیرِ عِلم‌ٍ وَ یَتَّبِع‌ُ کُل‌َّ شَیطان‌ٍ مَرِیدٍ (من) اول تبعیضی و (من) دوم نکره موصوف است، مفسرین در شأن نزول آیه گفته‌اند شخصی بنام نضر بن حارث زنده شدن در قیامت را انکار مینمود و میگفت قرآن اساطیر پیشینیان است و ملائکه را دخترهای خدا میدانست اینکه بود که اینکه آیه در ردّ او نازل گردید، و بقولی آیه عموم دارد و اعتراض بهر کسی است که در اوصاف الوهیت و آنچه سزاوار مقام احدیت نیست و بر آنچه از صفات و افعال نسبت بمقام قدس او روا است یا روا نیست بدون دلیل و برهان و علم و دانش بحث و جدال میکند و در اینکه عمل تابع گردیده هر شیطان مرید را.
(مرید) در لغت بمعنی متجرّد از خیرات است و شامل میگردد هر کسی که بر فساد مهیّا گردیده و برای اغواء گردانیدن مردم از طریق راستی و درستی آماده باشد و وی بدون اینکه مدرکی از برهان و دلیلی در دست داشته باشد مجادله مینماید.
کُتِب‌َ عَلَیه‌ِ أَنَّه‌ُ مَن تَوَلّاه‌ُ فَأَنَّه‌ُ یُضِلُّه‌ُ وَ یَهدِیه‌ِ إِلی عَذاب‌ِ السَّعِیرِ بعض مفسرین گویند مرجع ضمیر (علیه) شیطان است و مرجع ضمیر (تولّاه) کسی است که تابع شیطان گردد، و بقول بعضی دیگر مرجع ضمیر

صفحه : 324
(علیه) مجادله کننده است که آن نیز شامل شالوده فساد است هر کدام باشد، (کتب علیه) نوشته شده و در لوح محفوظ ضبط گردیده که کسی که شیطان را دوست دارد و پیرو وی گردد شیطان یا شیطان‌صفتان وی را از طریق حق گمراه گردانند و او را بسوی آتش سوزان سعیر رهبری خواهند نمود.
آری چون حقیقت شیطان و فلزّ او فساد است و دوزخ جایگاه هر فساد کننده‌ای خواهد بود البته هر کس وی را دوست داشت و تابع وی گردید سر انجام و جایگاه وی و مآلش بجهنم خواهد کشید بحکم اینکه در قیامت هر دوستی با دوست خود قرین میگردد اینکه است که شیطان با تابعین خود بآتش سعیر سوخته خواهند گردید.
یا أَیُّهَا النّاس‌ُ إِن کُنتُم فِی رَیب‌ٍ مِن‌َ البَعث‌ِ فَإِنّا خَلَقناکُم مِن تُراب‌ٍ الخ بطور عموم خطاب بتمام افراد بشر است و بخصوص اعتراض به آنهایی که منکر خلقت جدید پس از مرگ و زنده شدن در قیامتند که چگونه شما در مبعوث شدن شک‌ّ میکنید در صورتی که ما بقدرت ازلی خود آن وقتی که شما هیچ نبودید پدر شما آدم علیه السّلام را از خاک آفریدیم و عنصر غالب شما نیز از پست‌ترین اشیاء که خاک است تهیه شده پس از آن از نطفه یعنی منی شما را خلقت نمودیم و پس از استحاله و گذشتن چهل روز آن قطره منی خون بسته شده گردانیدیم و پس از گذشتن چهل روز آن را مضغه یعنی مثل پارچه گوشت جویده گردانیدیم.
مُخَلَّقَةٍ وَ غَیرِ مُخَلَّقَةٍ و پس از گذشتن چهل روز و استحالات و تغییراتی که در مضغه بعمل میآید بقدرت مبدء متعال و مصوّر عالم صورت‌بندی میشود (مخلّقه) خلقت تمام بدن بدون نقص یا ناتمام که بعلّتی بعضی از اجزاء ناقص ماند یا خلقت تمام میگردد و طفل سالم متولّد میگردد یا سقط میشود.
لِنُبَیِّن‌َ لَکُم وَ نُقِرُّ فِی الأَرحام‌ِ ما نَشاءُ در حذف مفعول (لنبیّن) ایماء و اشاره بقدرت تامّه و علم ازلی و حکمت

صفحه : 325
الهی است که اطوار خلقت را چنین ترتیب دادیم تا برای شما ظاهر گردانیدیم که همان طوری که ما قدرت داریم که در رحم تنگ تاریک از قطره آب منی بی‌مقدار آنچه بخواهیم از صورتهای زیبا و تعادل اعضاء و قوی و مشاعر بمجرد اراده بدون مئونه و کمک انشاء و تصویر مینمائیم البته قدرت داریم که انسان آفریده شده را به ابقای حقیقت انسانیت او که در محل لایق بخود محفوظ است در سرای دیگر پس از تحوّلاتی با جسم و بدن وی حیات نوینی که بمراتب کامل‌تر و قوی‌تر از اینکه بدن ضعیف ناتوان است که همیشه در معرض فناء و اضمحلال قوی و مشاعر مدت زندگانی حیات دنیوی خود را گذرانیده بخشوده گردانیم.
إِلی أَجَل‌ٍ مُسَمًّی مضغه پس از آنکه جنین گردید و در رحم صورت‌بندی شد بحکمتی بایستی مدّتی در رحم بماند تا قوای وی محکم گردد و برای تحوّل از نشئه رحم بنشأه دنیا صلاحیت پیدا نماید اینکه است که پس از چهار ماه که خلقتش تمام میگردد و نفخه روح باو دمیده میشود شاید برای استحکام قوی و طبیعت وی است که باید پنج ماه دیگر در فضاء تاریک رحم بماند و خون بخورد و پس از نه ماه یا شش ماه که اقل‌ّ ایّام حمل بسر رسید و خلقت او کامل گردیده راه بیرون آمدن بوی بنماید ثُم‌َّ نُخرِجُکُم طِفلًا ثُم‌َّ لِتَبلُغُوا أَشُدَّکُم پس از آنکه اینکه مرحله از کمال انسانی بپایان رسید تحوّل دیگری برایش پدیدار میگردد و باین عالم خارج قدم میگذارد بحالت طفلی که ابتداء نه می‌بیند و نه میشنود و نه فکر و اندیشه دارد حتی مادر خود را هم نمیشناسد ظاهر میشود پس از آن بتدریج بدست مربّی ازل بحدّ رشد و بلوغ میرسد و قوای عقلی او از پس قوای طبیعی ظاهر میگردد و آغاز کش مکش زندگانی فرا میرسد، دانشمندان گفته‌اند که حدّ رشد و کمال عقل بین سی و پنج و چهل سالگی است، وَ مِنکُم مَن یُتَوَفّی وَ مِنکُم مَن یُرَدُّ إِلی أَرذَل‌ِ العُمُرِ لِکَیلا یَعلَم‌َ مِن بَعدِ عِلم‌ٍ شَیئاً بعضی از شما افراد بشر بزودی و در جوانی حیات دنیا را بدرود گفته میمیرد

صفحه : 326
و پاره دیگر به (ارذل العمر) عمر دراز می‌یابید و بپیری میرسید و بپائین درجه کمال و خرافت نازل میگردید بحدی که ضعیف البنیه، سخیف العقل، قلیل الفهم میشوید که آنچه میدانسته فراموش میکنید.
شاید علت جمله اخیر که کسی که به (ارذل العمر) رسید آنچه میدانسته فراموش میکند، اینکه باشد که چون در سن‌ّ پیری قوای ظاهری وی از بینایی و شنوایی و قوای حسّاسه او ضعیف گردیده اینکه است علومی که از قبل مسموعات و محسوسات فرا گرفته بود چون قوای محسوسه‌اش ضعیف گردیده دیگر آنها را نمیتواند حفظ کند و در دل نگاه دارد و تجدید نظر کند لکن علوم موهبتی که از طریق عقل و قوای روحانی و القائات رحمانی کسی را میسّر گردیده باشد چنین نیست زیرا که هر قدر از قوای طبیعی کاسته گردد بر قوای روحانی وی افزوده خواهد گردید.
آری علومی که از دهنها گرفته شده یا از دفاتر و گفته‌های دانشمندان اخذ گردیده چنین علومی بعوارض ماند و گویند (العرض لا یبقی زمانین) پس البته آنها در انحطاط و پیری و اشتغال ببدن درش بسوی وی بسته خواهد گردید یعنی آنچه بتوسط گوش و چشم از دیگران آموخته و صور ذهنی گردیده وقتی در اثر پیری چشم و گوش آدمی ضعیف گردید راه ورود اینکه علوم بسته میگردد اینکه است که کم‌کم و بتدریج صور ذهنیه چون عرضی است محو میشود لکن معقولاتی که بعقل ادراک شده یا علوم و معارفی که از مبدء روحانی بقلب القاء گردیده چنین علومی از عوارض نیست که زائل گردد بلکه جوهری ماند و (باتّحاد عاقل و معقول) با نفس ناطقه بشری یکی میگردد و فناءپذیر نخواهد شد بلکه بضعف بدن و قوای حسّی بر قوّت او افزوده خواهد گردید قوله تعالی در آیة الکرسی وَ یُؤمِن بِاللّه‌ِ فَقَدِ استَمسَک‌َ بِالعُروَةِ الوُثقی لَا انفِصام‌َ لَها آیه ارشاد باین است کسی که بریسمان محکم توحید چنگ زد دیگر گسیخته‌گی ندارد، و اینکه می‌بینیم بعضی از اینکه اشخاص در پیری در ظاهر خرفت مینمایند برای اینست که

صفحه : 327
بضعف قوی و مشاعر حسّی اندازه‌ای از ظاهر انصراف نموده و در باطن خود فرو رفته‌اند آن وقت وجود رابطی‌اش بدیگران ضعیف گردیده نه وجود نفسی او یعنی راه ظاهرش بسته میگردد و هر قدر ضعف بدن چنین مردمانی زیادتر گردد بر قوّت روحانیشان افزوده خواهد گردید نمی‌بینی چگونه مرتاضین بدن و قوای طبیعی را ضعیف میگردانند تا اینکه قوای روحانیشان قوی گردد و در حدیث دارد
(موتوا قبل ان تموتوا).
و ظاهرا آیه منصرف باکثر مردم است که علومشان همان جزئیّاتی است که از قبل محسوساتشان بدست آورده‌اند بلکه اکثر علماء سطحی که مأخذ علومشان گفته‌های دیگران است چنین مردمانی وقتی بپیری میرسند و ضعیف البنیه و علیل المزاج میشوند و مشغول بخود میگردند و در اثر ضعف قوای حسّی محسوسات و علومی که از قبل محسوسات و مفاهیم الفاظ یافته‌اند زبون میگردد آن وقت است که (لا یعلم شیئا) نه علمای حقیقی که پس از مجاهده با نفس قلب و روحشان مهیّا گردیده برای اشراق نور علمی که
(یقذفه اللّه فی قلب من یشاء من عباده)
که آنها بمقام نفس مطمئنّه رسیده‌اند و در جایگاه صدق قرار گرفته‌اند چگونه ممکن است انسانی که در نردبان ترقّی و تعالی صعود نموده و در طریق استکمال قدم میزند از مقام شامخ علم حقیقی پرت گردد و راه فناء را بگیرد هرگز چنین نخواهد بود.
و نیز بلام (لکیلا) که برای غایت آرند ارشاد بمنکرین معاد مینماید که نظر کنید بآفرینش خود و تغییرات و تحوّلات خود را از اول آفرینش تا آخر حیات دنیویشان را در نظر گیرند و ببینند چگونه وقتی بپیری رسیدند عود میکنند باول و همان طوری که در کودکی چیزی نمیدانستند در پیری نیز خرفت و کم فهم و زبون میگردند، و از اینجا بفهمند آن کسی که قدرت دارد چنین تغییراتی در آنان بدهد البته قدرت دارد پس از مردن در سرای دیگری بآنها حیات نوینی ببخشد.

صفحه : 328
وَ تَرَی الأَرض‌َ هامِدَةً فَإِذا أَنزَلنا عَلَیهَا الماءَ اهتَزَّت وَ رَبَت وَ أَنبَتَت مِن کُل‌ِّ زَوج‌ٍ بَهِیج‌ٍ راغب گفته (یقال همدت النار طفئت و منه ارض هامدة لا نبات فیها و نبات هامد یابس، قال تعالی وَ تَرَی الأَرض‌َ هامِدَةً. (پایان) آیه خطاب است یعنی ای خواننده تو زمین را خشک و پژمرده می‌بینی که اثری از آن نمایان نیست وقتی آب باران بر آن ریخته گردید بجنبش و حرکت و نشاط میآید، و (ربت) تشبیه بخمیر مایه نموده که قابل هر صنفی از نبات و گیاه میگردد که از آن روئیده شود. اشاره به اینکه انسان نیز پس از مردن حقیقت انسانیتش قابل میگردد که پس از تحوّلاتی حیات نوینی بوی بخشوده گردد.
و نیز در مقام اظهار قدرت و امکان زنده شدن مردگان تذکر میدهد و مردگان را تشبیه مینماید بزمین مرده خشک فصل زمستان که بفرود آمدن باران (اهتَزَّت وَ رَبَت) بحرکت میآید و تر میگردد و سبز و خرّم میشود و حبوبات و اشجار از آن میروید.
در آیات بسیار زنده شدن مردگان را در روز معاد تشبیه مینماید بزنده شدن زمین در فصل بهار پس از خشک گردیدن آن در فصل زمستان، و وجه تشبیه چنانچه در جای دیگر گفته شده شاید چنین باشد که همان طوری که عین زمین در زمستان باقی است و آثارش از سبزی و خرّمی و روئیدن نباتات از آن مفقود گردیده و در تابستان بنزول باران و تابش آفتاب از خمودی بیرون میآید و حیات نباتی دیگری در آن پدید میگردد، انسان هم نیز بمردن حقیقت انسانیش مفقود نگردیده آثار حیات و اعمال از وی سلب گردیده در بهار قیامت بآب رحمت الهی زنده میگردد و آثار حیاتی از وی بروز و ظهور مینماید.
و نیز از جهت دیگر همانطوری که بذر در پائیز در زمین ریخته میشود در قعر زمین فرو می‌رود و در آنجا پس از استحالاتی و پوسیدگی از مغز او دانه

صفحه : 329
میروید چنین است اعمال و افعال انسان که پس از مردن و پوسیدگی بدن در حقیقت انسانیّتش مرتکز گردیده و نمو میکند و بنتیجه میرسد و در بهار قیامت که هر چیزی بحقیقت خود ظهور و بروز مینماید با آثار و لوازمش تظاهر مینماید.
ذلِک‌َ بِأَن‌َّ اللّه‌َ هُوَ الحَق‌ُّ وَ أَنَّه‌ُ یُحی‌ِ المَوتی وَ أَنَّه‌ُ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ قَدِیرٌ (ذلک) از اسماء اشاره است و اشاره بآیات بالا دارد از خلقت انسان و مراتب آفرینش وی از آن وقتی که نطفه و در پشت پدر بوده و پس از آن در رحم مادر و از آنجا نقل مکان کرده تا آن وقتی که بپیری و هرم برسد و خرافت و ضعف بنیه وی را عارض گردد، و نیز زمین و حبوباتی که از آن روئیده میشود تمام اینها دلالت واضح دارد بر حقانیّت مبدء متعال که او حق و محقّق الحقایق و مذوّت الذوات است مبدء کائنات او است و رجوع اشیاء بسوی او است (هو المبدء و المعید) همین طوری که می‌آفریند و حیات و ممات میدهد همین طور بقدرت ازلی خود مرده‌ها را در سرای دیگر زنده میکند زیرا که او بر هر چیزی توانا است.
وَ أَن‌َّ السّاعَةَ آتِیَةٌ لا رَیب‌َ فِیها وَ أَن‌َّ اللّه‌َ یَبعَث‌ُ مَن فِی القُبُورِ ثابت و محقق است و شکّی نیست که ساعت قیامت آمدنی است (من) موصوله عموم دارد اشاره به اینکه گمان نشود بعضی از افراد مبعوث میگردند و بعضی مبعوث نمیگردند چنین نیست بلکه تمام مرده‌ها زنده خواهند گردید.
وَ مِن‌َ النّاس‌ِ مَن یُجادِل‌ُ فِی اللّه‌ِ بِغَیرِ عِلم‌ٍ وَ لا هُدی‌ً وَ لا کِتاب‌ٍ مُنِیرٍ تکرار همان آیه بالا است و بازگشت اینکه آیه بهمان آیه بالا است با اینکه تفاوت که در آنجا جدال کننده را بعضی از مردم مثل نظر بن حارث باشد یا هر کس که در امر اله جدال و بحث کند از تابعین شیطان مفسد مرید معرّفی نموده که همان طوری که خودش بکید شیطانی اغواء گردیده میخواهد دیگران را نیز اغواء گرداند و در اینجا وی را چنین معرفی نموده که گفتار چنین کسی نه مستند بعلم و دانشی است و نه او را سند و کتابی است که سخن لغو خود را مستند بآن گرداند بلکه سخن لغو بیهوده‌ای است که قابل اعتناء نیست.

صفحه : 330

[سوره الحج (22): آیات 9 تا 18]

اشاره

ثانِی‌َ عِطفِه‌ِ لِیُضِل‌َّ عَن سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ لَه‌ُ فِی الدُّنیا خِزی‌ٌ وَ نُذِیقُه‌ُ یَوم‌َ القِیامَةِ عَذاب‌َ الحَرِیق‌ِ (9) ذلِک‌َ بِما قَدَّمَت یَداک‌َ وَ أَن‌َّ اللّه‌َ لَیس‌َ بِظَلاّم‌ٍ لِلعَبِیدِ (10) وَ مِن‌َ النّاس‌ِ مَن یَعبُدُ اللّه‌َ عَلی حَرف‌ٍ فَإِن أَصابَه‌ُ خَیرٌ اطمَأَن‌َّ بِه‌ِ وَ إِن أَصابَته‌ُ فِتنَةٌ انقَلَب‌َ عَلی وَجهِه‌ِ خَسِرَ الدُّنیا وَ الآخِرَةَ ذلِک‌َ هُوَ الخُسران‌ُ المُبِین‌ُ (11) یَدعُوا مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ ما لا یَضُرُّه‌ُ وَ ما لا یَنفَعُه‌ُ ذلِک‌َ هُوَ الضَّلال‌ُ البَعِیدُ (12) یَدعُوا لَمَن ضَرُّه‌ُ أَقرَب‌ُ مِن نَفعِه‌ِ لَبِئس‌َ المَولی وَ لَبِئس‌َ العَشِیرُ (13)
إِن‌َّ اللّه‌َ یُدخِل‌ُ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ جَنّات‌ٍ تَجرِی مِن تَحتِهَا الأَنهارُ إِن‌َّ اللّه‌َ یَفعَل‌ُ ما یُرِیدُ (14) مَن کان‌َ یَظُن‌ُّ أَن لَن یَنصُرَه‌ُ اللّه‌ُ فِی الدُّنیا وَ الآخِرَةِ فَلیَمدُد بِسَبَب‌ٍ إِلَی السَّماءِ ثُم‌َّ لیَقطَع فَلیَنظُر هَل یُذهِبَن‌َّ کَیدُه‌ُ ما یَغِیظُ (15) وَ کَذلِک‌َ أَنزَلناه‌ُ آیات‌ٍ بَیِّنات‌ٍ وَ أَن‌َّ اللّه‌َ یَهدِی مَن یُرِیدُ (16) إِن‌َّ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ الَّذِین‌َ هادُوا وَ الصّابِئِین‌َ وَ النَّصاری وَ المَجُوس‌َ وَ الَّذِین‌َ أَشرَکُوا إِن‌َّ اللّه‌َ یَفصِل‌ُ بَینَهُم یَوم‌َ القِیامَةِ إِن‌َّ اللّه‌َ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ شَهِیدٌ (17) أَ لَم تَرَ أَن‌َّ اللّه‌َ یَسجُدُ لَه‌ُ مَن فِی السَّماوات‌ِ وَ مَن فِی الأَرض‌ِ وَ الشَّمس‌ُ وَ القَمَرُ وَ النُّجُوم‌ُ وَ الجِبال‌ُ وَ الشَّجَرُ وَ الدَّوَاب‌ُّ وَ کَثِیرٌ مِن‌َ النّاس‌ِ وَ کَثِیرٌ حَق‌َّ عَلَیه‌ِ العَذاب‌ُ وَ مَن یُهِن‌ِ اللّه‌ُ فَما لَه‌ُ مِن مُکرِم‌ٍ إِن‌َّ اللّه‌َ یَفعَل‌ُ ما یَشاءُ (18)

صفحه : 331

(ترجمه)

‌با تکبر و نخوت از حق اعراض نموده تا خلق را از راه خدا گمراه گرداند چنین کسی را در دنیا ذلّت و خواری است و در قیامت بوی میچشانیم عذاب آتش سوزان جهنم را (9)
(باو گفته میشود که) اینکه آتش (نتیجه) همان اعمال زشتی است که بدست خود پیش فرستاده‌ای و بسبب آنست که خداوند ستم ببندگان نخواهد نمود (10)
و بعضی از مردم کسی است که خدا را بحرف و زبان می‌پرستد (نه بحقیقت) و هر گاه خیری و نعمتی بآن برسد بایمان اطمینان پیدا میکند و هر گاه فتنه و آزمایشی (مثل فقر و آفتی) باو اصابت نماید از دین خدا رو برمیگرداند (چنین کسی) در دنیا و آخرت از زیان‌کاران است و آن زیانی است آشکارا (11)
بغیر خدا چیزی را میخواند که نه تواند باو ضرر رساند و نه نفعی عاید گرداند و اینکه گمراهی است بسیار دور از حقیقت (12)
بغیر خدا میخواند کسی را که ضررش نزدیک‌تر از نفع وی است و او بد یاری گرفته و بد مصاحبی اختیار نموده (13)
حقیقة خدا داخل میگرداند کسانی را که ایمان آورده‌اند و عمل نیکو نموده‌اند در بهشتهایی که از زیر اشجار آنها آبهایی جریان دارد بحقیقت خدا آنچه خواهد میکند (14)
کسی که چنین گمان میکند که هرگز خداوند نه در دنیا و نه در آخرت وی را (رسولش را) یاری نخواهد نمود پس طنابی بسقف خانه‌اش درآویزد و بگردن افکند و سپس طناب را قطع کند آن گاه بنگرد آیا باین حیله کید و غیظ او از بین میرود (15)
اینکه طور ما آیات روشن خود را فرود آوردیم و محققا خدا هدایت میکند هر کس را که بخواهد (16)
و بدرستی و حقیقت که خداوند در روز قیامت جدا میکند بین کسانی که ایمان آورده‌اند و یهودیان و ستاره‌پرستان و نصرانیان و مجوس و مشرکین زیرا که او بر هر چیزی گواهست (17)
آیا (بچشم دل) مشاهده ننمودی که سجده میکنند خدا را کسانی که در آسمانها و کسانی که در زمینند و خورشید و ماه و ستارگان و کوه‌ها و اشجار و چهارپایان و بسیاری از مردم (که بعبادت خدا مشغولند) و بسیاری از مردم برای آنان عذاب محقق و ثابت گردیده و هر کسی را که خدا

صفحه : 332
خوار و ذلیل گرداند دیگر کسی او را عزیز و گرامی نتواند نمود و خدای (حکیم) بآنچه اراده‌اش تعلّق گیرد عمل خواهد نمود (18).

توضیح آیات‌

اشاره

ثانِی‌َ عِطفِه‌ِ لِیُضِل‌َّ عَن سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ (ثانی عطفه) یعنی پهلو برگردانیده و اینکه جمله عبارت از دو چیز است یکی تکبّر، عرب گوید (جاء مستکبرا متجبرا) یعنی فلانی متکبرانه و متجبرانه آمد، و دیگر عبارت است از عدول و اعراض و آیه محتمل هر دو معنی است و (ثانی) منصوب و حال است از ضمیر (یجادل) در آیه بالا و نظیر آن قوله تعالی است وَ إِذا تُتلی عَلَیه‌ِ آیاتُنا وَلّی مُستَکبِراً و نیز قوله تعالی لَوَّوا رُؤُسَهُم وَ رَأَیتَهُم یَصُدُّون‌َ وَ هُم مُستَکبِرُون‌َ. (ابو الفتوح رازی) (لام لیضل‌ّ) بیان علّت و سبب عمل است کفار و مشرکین چنین کنند برای اینکه راه دین حق یا راه توحید را ببندند.
لَه‌ُ فِی الدُّنیا خِزی‌ٌ وَ نُذِیقُه‌ُ یَوم‌َ القِیامَةِ عَذاب‌َ الحَرِیق‌ِ برای عامل چنین عملی در دنیا ذلّت و خواری و رسوایی است، شاید مقصود هلاک گردیدن چنین کسی که اینکه طور کرده در جنگ بدر باشد و در قیامت بوی آتش سوزان جحیم را بچشانیم.
ذلِک‌َ بِما قَدَّمَت یَداک‌َ وَ أَن‌َّ اللّه‌َ لَیس‌َ بِظَلّام‌ٍ لِلعَبِیدِ (ذلک) مبتداء و (بما) جار و مجرور و بجای خبر مبتداء است، و میشود (ذلک) خبر مبتداء محذوف باشد، و بنا بر اینکه در معنی چنین میشود (الامر ذلک). (طبرسی) و (قدّمت) خطاب بحاضر است و اینکه از ضمیر غائب در آیه بالا بضمیر حاضر عدول نموده شاید برای تهدید باشد نه اینکه در اینجا کلامی محذوف است

صفحه : 333
چنانچه بعضی گفته‌اند، و اشاره بعلّت خذلان دنیوی و عذاب اخروی است تا اینکه دانسته شود که آنچه خواری و عذاب را ایجاب مینماید عمل شوم رکیک خود آدمی است.
شکی نیست که هر چیزی را سببی و اثری است و کبر و نخوت که از صفات نکوهیده کفار است سبب اعراض نمودن و پهلو تهی کردن از آیات الهی است و چنین عمل خذلان دنیا و عذاب جهنم را ایجاب مینماید اینکه است که ذات متعال خود را از ظلم و تعدّی نسبت ببندگان خود تبرئه می‌نماید و بصیغه مبالغه (ظلّام) از خود نفی ظلم میکند که بهیچ وجه نسبت ظلم و ستم بمقام کبریایی روا نیست.
آری یکی از صفات حقیقی او عدل است خدا غنی‌ّ بالذّات و بی‌نیاز از غیر است و نسبت ظلم و ستم نمودن بر کسی رواست که محتاج باشد و از راه تعدّی بر دیگران بخواهد رفع احتیاج خود را بنماید تمام تفضلات و نعمتها از خوان نعمت او ظهور نموده و رحمت رحمانی او است که بر تمام ممکنات احاطه کرده و خود را بکرم و فضل و احسان معرفی کرده چگونه با اینکه سعه رحمت نسبت ببنده ضعیف ناتوان که بدست کرم خود وی را از ظلمت عدم و نیستی بفضاء وجود آورده و تمام ما یحتاج وی را با حسن وجه در دست‌رس وی گذارده و در کلام مجیدش در موارد بسیاری او را امیدوار بکرم و بخشش و فضل و احسان خود نموده حتی بنده گنهکار خود را از در خانه خود نرانده و ببندگی خود با اینکه طغیان نموده او را ستوده و بقوله تعالی یا عِبادِی‌َ الَّذِین‌َ أَسرَفُوا عَلی أَنفُسِهِم لا تَقنَطُوا مِن رَحمَةِ اللّه‌ِ تا آخر وی را امیدوار گردانیده با اینکه حال چگونه ممکن است بر او ستم نماید هرگز چنین نخواهد بود.
و باین آیه و امثال آن بخوبی ظاهر میگردد بطلان مذهب اشاعره که بنده را بکلی در عمل مجبور میدانند زیرا چه ظلمی است بالاتر از اینکه مسلوب الاختیار را عذاب کنند بر عمل غیر اختیار وی بهیچ ظالمی نمیشود چنین نسبتی دارد چه جای خدای مهربان بخدای رءوف مهربان، و شاید مقصود آنها چیزی باشد غیر از

صفحه : 334
آنچه از ظاهر کلمات آنان معلوم میگردد زیرا ظاهر کلام آنها عقلایی نیست و باین میماند که مولایی دست و پای بنده ناتوان خود را محکم ببندد و با اینکه حال بوی امر کند برخیز و چنین عملی را انجام بده و اگر نکرد وی را اذیت نماید و مجازات کند.
وَ مِن‌َ النّاس‌ِ مَن یَعبُدُ اللّه‌َ عَلی حَرف‌ٍ فَإِن أَصابَه‌ُ خَیرٌ اطمَأَن‌َّ بِه‌ِ (حرف) در لغت بمعنی طرف و جانب آمده و (اطمأن‌ّ) بمعنی تمکّن و اطمینان است، در شأن نزول آیه گویند جماعتی وارد مدینه شدند و ایمان آوردند و آنان چنین بودند که هر گاه سالم و خوش و مال زیاد و اولاد پسری نصیب آنان میگردید قلبشان بایمان مطمئن میگردید و هر گاه بر خلاف میلشان از مرض یا ضرر یا اولاد دختری پیدا میکردند فال بد میزدند و میگفتند اینکه اثر اینکه است که ما بمحمد صلی اللّه علیه و آله و سلّم ایمان آوردیم و عبادت آنها را طرف نامیده نه در وسط که ثابت باشد، تشبیه بکسی که در جبهه جنگ در طرفی پشت قشون میایستد که اگر نشانه فتح و ظفر پدید گردید خود را داخل گرداند و غنیمت ببرد و اگر علامت شکست ظاهر گردید فورا فرار کند و از جنگ بگریزد.
اینکه است که آیه خبر میدهد که بعضی از مردم از روی دانستگی و حقیقت ایمان نیاورده‌اند بلکه ایمان و عبادت آنان مجازی است نه حقیقی و بزبان ایمان آورده‌اند و در دل بکفر باقی مانده‌اند و علامتش اینکه است که اگر فیضی و منفعتی بطور دلخواهشان نصیبشان گردید مطمئن‌ّ بایمان میگردند و گویند اینکه مبارک دینی است که ما اختیار نموده‌ایم و دل بآن می‌بندند و ثابت میمانید.
وَ إِن أَصابَته‌ُ فِتنَةٌ انقَلَب‌َ عَلی وَجهِه‌ِ و اگر فتنه و بلیّه‌ای باو اصابت نمود از اسلام رو بر میگرداند و فال بد میزند و مرتد میگردد بگمان اینکه اسلام شوم است و در اثر شومی آن مبتلا گردیده است.

صفحه : 335
خَسِرَ الدُّنیا وَ الآخِرَةَ چنین کسی هم در دنیا زیان و خسران برده زیرا که گمان میکند بلیّاتی که در اثر ایمان گرفتار گردیده بکفر و ارتداد رفع میگردد وقتی مرادش بکفر حاصل نگردید سرمایه دین و دنیای خود را از دست داده و هم در دنیا بمراد خود نرسیده و هم در آخرت زیان و خسران برده که عمر خود را در کفر و ارتداد گذرانیده و عذاب سخت برای خود آماده گردانیده.
ذلِک‌َ هُوَ الخُسران‌ُ المُبِین‌ُ (ذلک) اشاره بهمان کسانی است که ایمانشان بحرف است نه قلب مطمئن دارند نه رأی ثابت که در امری پای‌بند باشند (مُذَبذَبِین‌َ بَین‌َ ذلِک‌َ) نه بر کفر ثابتند و نه بایمان پای‌بندند و اینان مصداق (همج رعاع) میباشند که حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام در روایتی مردم را سه قسمت نموده
1» (عالم ربّانی، و متعلّم علی سبیل نجاة و همج رعاع« اتباع کل‌ّ ناعق یمیلون مع کل‌ّ ریح الخ)
زیرا که چنین مردمانی بر امری ثابت نیستند.
یَدعُوا مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ ما لا یَضُرُّه‌ُ وَ ما لا یَنفَعُه‌ُ ذلِک‌َ هُوَ الضَّلال‌ُ البَعِیدُ آیه مربوط بآیه بالا است و معرّفی مینماید خاسرین و زیان‌بردگان دنیا و آخرت را که آنان عمل و رویّه ایشان چنین است که میخوانند و عبادت میکنند چیزی را که نه در ترک عبادت ضرری بآنها اصابت مینماید نه عبادت آنها بحال اینها
-----------------------------------
(1) الهمج جمع همجة مگسهای کوچکی را گویند که بر روی حیوانات می‌نشینند و (همج رعاع) مردم فرومایه و عوام و سفله و امثال آنها میباشند. خلاصه در اینکه روایت علی (ع) مردم را سه قسمت نموده (عالم ربّانی) آنهایی که علومشان را از طرف حق تعالی اخذ نموده‌اند. و متعلّم بر راه نجات، کسانی میباشند که تابع چنین علمایی شده‌اند. و غیر از اینکه دو دسته باقی مردم را تشبیه میفرماید بمگس‌هایی که بر روی حیوانات می‌نشینند و آنان چنینند که از هر راهی که باد بوزد بآنطرف میروند.

صفحه : 336
نفع می‌بخشد و اینکه گمراهی بسیار دور از حقیقت است.
آری آدمی که راه مطلوب خود را گم کرده اگر توقّف کند و راه خطاء را نگیرد ممکن است بارشاد راهنمایی راه مستقیم را پیدا نماید و پس از سلوک در آن بمطلوب و مقصود خود برسد لکن کسی که راه را گم کرده و بدون راهنما راه خطایی را گرفت البته هر چه پیش رود از مطلوب و مقصود خود دورتر خواهد گردید چنین است حال مشرکین که راه بسوی حقیقت را گم کرده‌اند و براهنمایی سفراء و اولیاء الهی در طریق مستقیم قدم نگذارده و بفهم ناقص خود آلهه‌ای برای جود انتخاب نموده‌اند بگمان اینکه بعبادت اینها بمقصود خواهند رسید دیگر ندانسته‌اند که آنچه بیشتر در عبادت معبودان خود پافشاری کنند از مطلوب دورتر میگردند همین است (ضلال بعید).
یَدعُوا لَمَن ضَرُّه‌ُ أَقرَب‌ُ مِن نَفعِه‌ِ لَبِئس‌َ المَولی وَ لَبِئس‌َ العَشِیرُ آری مشرکین و کسانی که غیر خدا را میخوانند و از آن خیر و نفع میطلبند گمان میکنند اینکه عمل بنفع آنها تمام میشود دیگر نمیدانند که روی نیاز و طلب بغیر خدا و معبود بحق آوردن ضررش زیادتر از نفع او است.

(سؤال)

‌در عبادت و خواندن غیر خدا اصلا نفی تصوّر ندارد تا اینکه بصیغه (افعل التفضیل) گفته شود ضررش زیادتر از نفع وی است با اینکه در آیه بالا بکلّی در عبادت غیر خدا ضرر و نفع را نفی نموده و اظهار مینماید که در عبادت بتها نه نفعی است و نه ضرری و در اینکه آیه گویا اثبات مینماید که در عبادت غیر خدا نفع دارد لکن ضررش زیادتر از نفع وی است.

(پاسخ)

ظاهرا آیه بالا (لا یضرّه) در مقام نفی ضرر است که اگر عبادت غیر خدا را نکنید ضرری و منقصتی برای شما نخواهد داشت و در اینکه آیه اخیر در عبادت غیر خدا اثبات ضرر و نفی نفع مینماید یعنی بگمان نفع عبادت بتها میکنید

صفحه : 337
در صورتی که ضررش زیادتر از نفع موهومی شما است و دو آیه منافی با هم نیست خلاصه جمع بین آیات چنین میشود که برای تنبّه مشرکین گوش‌زد آنان مینماید که اگر عبادت غیر خدا را نکنید ضرری عاید شما نخواهد گردید و اگر بکنید برای شما مضرّ است و در گمراهی بسیار دور از حقیقت واقع میگردید و در اثر گمراهی خسران و زیان دنیا بخزی و خواری و قتل و زیان و خسران آخرت و عذاب الیم واقع خواهید گردید.
إِن‌َّ اللّه‌َ یُدخِل‌ُ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ جَنّات‌ٍ تَجرِی مِن تَحتِهَا الأَنهارُ پس از بیان سوء اعمال کفّار و خزی و ذلّت و بی‌مقداری آنان هم در دنیا بگمراهی و سرگردانی و هم رسوایی آنها در آخرت و ابتلای آنان بعذاب در مقابل همان طوری که دأب قرآن بر اینکه است که هر جا ذکری از کفار و مشرکین و خسران و زیان‌کاری آنها بشود در مقابل یادی از مؤمنین و حسن حال آنها و سعادت و فضیلتی که نصیب آنها گردیده و درجات ارجمندی که در آخرت بر ایشان مهیّا گردیده میشود و بعکس هم چنین است که غالبا هر جا تعریفی و حسن حال مؤمنین بشود در مقابل ذکری از سوء حال کافرین و مشرکین را نیز تذکر میدهد زیرا که چنانچه دانشمندان گفته‌اند قرآن خلق محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلّم است و یکی از اوصاف نبی‌ّ اکرم (ص) آن طوری که قرآن او را ستوده اینکه است که او را به (بشیرا و نذیرا) معرّفی نموده که مؤمنین را برحمت و درجات بهشتی بشارت دهد و کفّار و ملحدین را بعذابهای کذایی تهدید نماید.
إِن‌َّ اللّه‌َ یَفعَل‌ُ ما یُرِیدُ آیه اشاره است به اینکه دخول مؤمنین در بهشتهای کذایی و جایگاه کفار در دار عذاب بخواست و اراده حق تعالی انجام میگیرد جزافی و اتّفاقی نیست و آن آثاری خواهد بود که مترتب بر عمل آنان است و جزای اعمال آنها خواهد بود.

صفحه : 338
مَن کان‌َ یَظُن‌ُّ أَن لَن یَنصُرَه‌ُ اللّه‌ُ فِی الدُّنیا وَ الآخِرَةِ فَلیَمدُد بِسَبَب‌ٍ إِلَی السَّماءِ ثُم‌َّ لیَقطَع فَلیَنظُر هَل یُذهِبَن‌َّ کَیدُه‌ُ ما یَغِیظُ (ما) در (ما یغیظ) میشود موصوله باشد و میشود مصدریّه باشد، و در اینکه مرجع ضمیر غائب در (ینصره اللّه) کیست بین مفسرین دو قول است:
بقول اکثر مفسرین رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم است، و بقول بعض دیگر که نسبت به إبن عباس میدهند کسی است که گمان میکند خدا روزی او را نمیدهد.
و بنا بر اینکه مرجع ضمیر رسول باشد چنین میشود: آن کسی که گمان میکند خداوند هرگز رسول خود را نه در دنیا و نه در آخرت یاری نمیکند که او را بر اعداء غالب گرداند و دین او را شوکت دهد و بلند کند و اینکه آرزو در دلش جایگزین گردیده چیزی غیظ و حقد و حسد او را فرو نمی‌نشاند مگر اینکه ریسمان و طنابی بگردن خود ببندد و بکشد ببالا و آن را قطع کند تا خفه شود آیا بچنین عملی که منجرّ بهلاکت او گردیده غیظ و سخط وی زائل میگردد هرگز چنین نیست، و اینکه مثل عرفی است که گویند تو اگر خود را بکشی آرزوی تو برآورده نخواهد شد.
و اگر مقصود اینکه باشد که کسی که گمان میکند خدا روزی او را نمیدهد و امورات وی را اصلاح نمیگرداند بسببی خود را هلاک گرداند آیا در اینکه عمل چیزی هست که غیظ او را ببرد و بنا بر اینکه (ما) موصوله باشد یا بنا بر اینکه (ما) مصدریه باشد آیا هلاکتش غیظش را میبرد.
وَ کَذلِک‌َ أَنزَلناه‌ُ آیات‌ٍ بَیِّنات‌ٍ وَ أَن‌َّ اللّه‌َ یَهدِی مَن یُرِیدُ اینکه چنین ما فرود آوردیم آیات ظاهر روشن خود را از حال متکبّرین و متجبّرین و خذلان و سوء عاقبت آنان و ذکر مقامات و درجات مؤمنین و سعادت و فضیلت آنها و اشاره به اینکه خدای تعالی (فعّال ما یشاء) است آنچه بخواهد از درجات بهشتی بمؤمنین تفضّلا عطاء مینماید و آنچه بخواهد از مجازات دوزخی‌ها از نیران و عذابهای کذایی بکافرین بپاداش اعمال و حرکات آنها

صفحه : 339
مهیّا میگرداند.
إِن‌َّ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ الَّذِین‌َ هادُوا وَ الصّابِئِین‌َ وَ النَّصاری وَ المَجُوس‌َ الخ تابعین موسی را یهود نامند، ستاره‌پرستان را صائبین گویند و نصاری را عیسویان نامند و مجوس مشهور بتابعین زردشتند و گویند کتابی داشتند بنام کتاب المقدس لکن نه تاریخ حیات زردشت معلوم است و نه کتاب او و نه مذهب معیّنی دارد و اینان دو مبدء قائلند مبدء خیر و شرّ بنام یزدان که آن را مبدء خیر نامند و اهریمن که مبدء شرّ نامند و بسائط عنصریه را مخصوصا آتش را محترم میشمارند و در ایران و هند آتشکده‌هایی دارند و گویند آنان سه مذهب دارند الصابئه و الرهبانیه و البوزیه.
آیه تذکر میدهد که عالم آخرت غیر از عالم دنیا است که یهودی و نصرانی و مجوسی و ستاره‌پرست همه مخلوط بهم میباشند و در صورت انسانیّت همه شبیه بیکدیگرند و در بعض اوقات بین آنها تمیزی نیست، عالم قیامت چنین نیست همه از هم جدا میگردند و هر یک را بپاداش ایمان یا کفر و اعمال و رویه‌شان محل معینی و مقامی و منزلی برای آنان آماده شده و حقیقة خداوند بر هر چیزی و بر هر یک آنها گواهست فعل و عمل و رویّه هر کسی در احاطه علم ازلی او موجود است و هر کسی را بنتیجه کارش میرساند (ان خیرا فخیرا و ان شرا فشرا).
أَ لَم تَرَ أَن‌َّ اللّه‌َ یَسجُدُ لَه‌ُ مَن فِی السَّماوات‌ِ وَ مَن فِی الأَرض‌ِ رؤیت بمعنی علم است و (بهمزه انکاری) خطاب برسولش نموده که آیا تو نمی‌بینی یعنی البته می‌بینی و خطاب اگر چه ظاهرا بنبی اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم است لکن شامل تمام امت میشود.
مفسرین گویند (أَ لَم تَرَ) مقصود از رؤیت وضوح دلالت موجودات است بر مدبر حکیم و مقصود از سجده آنان مسخر و مطیع و منقاد بودنشان است بامر تکوینی و شاید مقصود از (من) موصوله که برای ذوی العقول میآورند اهل آسمانها

صفحه : 340
و اهل زمین از عقلای آنها و ملائکه و جن‌ّ و افراد بشر مراد باشد که آنها از روی عقل و دانش و اختیار و فهم و عبادت خدا را سجده منمایند نه از روی غریزه.
وَ الشَّمس‌ُ وَ القَمَرُ وَ النُّجُوم‌ُ وَ الجِبال‌ُ وَ الشَّجَرُ وَ الدَّوَاب‌ُّ وَ کَثِیرٌ مِن‌َ النّاس‌ِ و چون سیاق آیه اینکه طور مینماید که سجده تمام موجودات بیک و تیره و بیک معنی در اینجا مراد است باین لحاظ ممکن است گفته شود که مقصود از سجده یک معنی عام‌تری مراد است که تمام موجودات از ذوی العقول و غیر ذوی العقول را شامل میگردد و آن مطیع و مسخر بودن تحت اراده و خواست مبدء حکیم و خاضع و منقاد بودن تحت مشیت ازلی او می‌باشد و باین معنی شامل ذوی العقول و غیر آنها تمام موجودات میگردد که همه مطیع و فرمان بردارند بامر تکوینی ازلی نه سجده اصطلاحی.
آیات راجع بسجده کردن و مطیع و منقاد بودن تمام انواع ممکنات از صاحبان عقل و دانش و غیر آنها و نیز تسبیح و تمجید نمودن تمام ذرّات دانسته و ندانسته باکراه و اجبار بسیار است قوله تعالی وَ إِن مِن شَی‌ءٍ إِلّا یُسَبِّح‌ُ بِحَمدِه‌ِ وَ لکِن لا تَفقَهُون‌َ تَسبِیحَهُم اینکه آیه چنین ارائه میدهد که هر موجودی را ذکری و تسبیحی است مخصوص بخود که شاید دانسته و از روی اختیاری که در جبلّه وی مأخوذ است مبدء خود را تسبیح و تمجید مینماید و از او روزی و بقاء خود را می‌طلبد و لو آنکه علم بعلم خود ندارد چنانچه بسیاری از افراد بشر نیز همین طورند بفطرت خدای خود را می‌شناسند و رو باو دارند لکن از دانش خود غافلند وَ کَثِیرٌ حَق‌َّ عَلَیه‌ِ العَذاب‌ُ وَ مَن یُهِن‌ِ اللّه‌ُ فَما لَه‌ُ مِن مُکرِم‌ٍ إِن‌َّ اللّه‌َ یَفعَل‌ُ ما یَشاءُ در اینکه آیه تذکر میدهد که بسیاری از مردم خدا را سجده میکنند و بسیار دیگر و لو آنکه فطرتشان بر توحید است که در حال اضطرار بدون اختیار رو باو میآورند و حاجت می‌طلبند لکن جحود میکنند و دعوت پیمبران را نمی‌پذیرند بلکه انکار مینمایند برای چنین مردمانی عذاب محقق و ثابت گردیده و کسی را که خدا خوار کند دیگر هیچ عزّت و کرامتی برای وی نخواهد بود و خدا بخواست و مشیّت خود هر چه میکند کسی را بر او بحثی نیست.

صفحه : 341

[سوره الحج (22): آیات 19 تا 30]

اشاره

هذان‌ِ خَصمان‌ِ اختَصَمُوا فِی رَبِّهِم فَالَّذِین‌َ کَفَرُوا قُطِّعَت لَهُم ثِیاب‌ٌ مِن نارٍ یُصَب‌ُّ مِن فَوق‌ِ رُؤُسِهِم‌ُ الحَمِیم‌ُ (19) یُصهَرُ بِه‌ِ ما فِی بُطُونِهِم وَ الجُلُودُ (20) وَ لَهُم مَقامِع‌ُ مِن حَدِیدٍ (21) کُلَّما أَرادُوا أَن یَخرُجُوا مِنها مِن غَم‌ٍّ أُعِیدُوا فِیها وَ ذُوقُوا عَذاب‌َ الحَرِیق‌ِ (22) إِن‌َّ اللّه‌َ یُدخِل‌ُ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ جَنّات‌ٍ تَجرِی مِن تَحتِهَا الأَنهارُ یُحَلَّون‌َ فِیها مِن أَساوِرَ مِن ذَهَب‌ٍ وَ لُؤلُؤاً وَ لِباسُهُم فِیها حَرِیرٌ (23)
وَ هُدُوا إِلَی الطَّیِّب‌ِ مِن‌َ القَول‌ِ وَ هُدُوا إِلی صِراطِ الحَمِیدِ (24) إِن‌َّ الَّذِین‌َ کَفَرُوا وَ یَصُدُّون‌َ عَن سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ وَ المَسجِدِ الحَرام‌ِ الَّذِی جَعَلناه‌ُ لِلنّاس‌ِ سَواءً العاکِف‌ُ فِیه‌ِ وَ البادِ وَ مَن یُرِد فِیه‌ِ بِإِلحادٍ بِظُلم‌ٍ نُذِقه‌ُ مِن عَذاب‌ٍ أَلِیم‌ٍ (25) وَ إِذ بَوَّأنا لِإِبراهِیم‌َ مَکان‌َ البَیت‌ِ أَن لا تُشرِک بِی شَیئاً وَ طَهِّر بَیتِی‌َ لِلطّائِفِین‌َ وَ القائِمِین‌َ وَ الرُّکَّع‌ِ السُّجُودِ (26) وَ أَذِّن فِی النّاس‌ِ بِالحَج‌ِّ یَأتُوک‌َ رِجالاً وَ عَلی کُل‌ِّ ضامِرٍ یَأتِین‌َ مِن کُل‌ِّ فَج‌ٍّ عَمِیق‌ٍ (27) لِیَشهَدُوا مَنافِع‌َ لَهُم وَ یَذکُرُوا اسم‌َ اللّه‌ِ فِی أَیّام‌ٍ مَعلُومات‌ٍ عَلی ما رَزَقَهُم مِن بَهِیمَةِ الأَنعام‌ِ فَکُلُوا مِنها وَ أَطعِمُوا البائِس‌َ الفَقِیرَ (28)
ثُم‌َّ لیَقضُوا تَفَثَهُم وَ لیُوفُوا نُذُورَهُم وَ لیَطَّوَّفُوا بِالبَیت‌ِ العَتِیق‌ِ (29) ذلِک‌َ وَ مَن یُعَظِّم حُرُمات‌ِ اللّه‌ِ فَهُوَ خَیرٌ لَه‌ُ عِندَ رَبِّه‌ِ وَ أُحِلَّت لَکُم‌ُ الأَنعام‌ُ إِلاّ ما یُتلی عَلَیکُم فَاجتَنِبُوا الرِّجس‌َ مِن‌َ الأَوثان‌ِ وَ اجتَنِبُوا قَول‌َ الزُّورِ (30)

صفحه : 342

ترجمه آیات‌

‌اینکه دو گروه مؤمن و کافر که در دین خدا با هم جدال نمودند مخالف و دشمن یکدیگرند و برای کافرین لباسی از آتش بقامت آنان بریده‌اند و بر سر آنها آب سوزان جهنم ریزند (19)
گداخته میشود بآن آب جوشان آنچه در شکم آنها است و پوست بدن آنها یعنی اثر آن حرارت بظاهر و باطن آنها میرسد (تا پوست و آنچه در شکم آنها است بآب جوشان گداخته گردد) (20)
و گرز آهنین برای آنها مهیّا باشد (21)
هر وقت اراده کنند از جهنم بیرون آیند و از غم برهند (ملائکه عذاب) آنان را برمیگردانند و گویند بچشید عذاب آتش سوزان را (22)
آنان که ایمان آوردند و عمل نیکو نمودند محققا خداوند آنها را داخل میگرداند در بهشتهایی که از زیر درختهای آنها نهرها جریان دارد و آنان بدست‌بندهای طلا و مروارید زینت شده‌اند و بلباس حریر آراسته گردیده‌اند (23)
و بگفتار پاکیزه هدایت شده‌اند و بسوی راه راست رهبری گردیده‌اند (24)
حقیقة کسانی که کافر شدند و راه خدا را بستند و مسجد الحرامی که برای اهل شهر و بادیه‌نشینان حرمت (و احکام) آن را مساوی قرار دادیم مانع گردیدند و کسی که در آنجا الحاد و تعدّی نماید بوی عذاب دردناک را می‌چشانیم (25)
(ای رسول اکرم) یاد آور وقتی را که معیّن نمودیم برای ابراهیم جای ساختن خانه کعبه را و وحی نمودیم باو که با من هیچ شریک و انبازی نگیرد و باو امر نمودیم که خانه مرا برای طواف کننده‌گان و نمازگذاران و رکوع و سجده کنندگان طاهر گرداند (26)
و نداء کن و بخوان مردم را بحج تا

صفحه : 343
مردم پیاده و بر شتر لاغری سوار شوند و از هر راه دوری بیایند
تا حاضر شوند منافعی را که برای آنها مهیّا شده است و یاد کنند نام خدا را در روزهای معیّن بر آنچه روزی کرده آنها را از بهائم (شتر و گاو و گوسفند) پس خودتان از آنها بخورید و بفقیران و مستمندان نیز اطعام کنید (28)
پس از آن مناسک حج را بجای آورند و بنذر خود وفا نمایند (و خانه عتیق) بیت اللّه الحرام را طواف کنند (29)
اینکه است (مناسک حج) کسی که احکام خدا را حرمت گذارد نزد پروردگارش خیر و خوبی یابد و حلال شده است برای شما چهارپایان مگر آنچه خوانده میشود بر شما که حرام است مثل میته و خوک پس از پلیدی که بت‌ها می‌باشند دوری نمائید و اجتناب کنید از سخن دروغ (30).

صفحه : 344

توضیح آیات‌

اشاره

هذان‌ِ خَصمان‌ِ اختَصَمُوا فِی رَبِّهِم (خصمان) یعنی جمعان (خصم) اسم جنس است و صفت فوج میباشد بر مفرد و جمع و مذکر و مؤنث اطلاق میشود مثل اینکه گفته میشود (رجل خصم و رجلان خصم و رجال خصم و نساء خصم).
اینکه آیه خبر میدهد که اینکه دو گروه که دشمنان یکدیگرند در دین پروردگارشان با هم جنگ و جدال میکنند، و تثنیه (خصمان باعتبار لفظ است نه معنی.

سخنان مفسرین راجع بشأن نزول آیه‌

1- از صحیح بخاری نقل شده که آیه در شش نفر از مؤمنین و کافرین نازل گردیده که در روز بدر با کفار مجاهده نمودند، حمزة بن عبد المطلب عتبة بن ربیعه را کشت، علی بن ابی طالب علیه السّلام ولید بن عتبه را بقتل رسانید و عبید بن حرث بن عبد المطلب شیبة بن ربیعه را بدرک رسانید، و از ابی ذر غفاری و عطاء نیز همین طور نقل شده ابی ذر بخدا قسم یاد نموده که آیه در باره اینها فرود آمد 2- اینکه آیه در اهل قرآن و اهل کتاب نازل گردیده. (إبن عباس) 3- راجع بمؤمنین و کافرین است و اینکه قول از حسن و مجاهد و کلبی است لکن آنها نگفته‌اند در روز بدر یا غیر آن. (مجمع البیان) 4- پس از آنکه حق تعالی قبلا آنچه را که برای کل‌ّ از اینکه دو فرقه از مؤمنین و کافرین بیان نمود بعد از آن فرمود (هذان‌ِ خَصمان‌ِ) یعنی جمعان و فرق پنجگانه (در آیه بالا) یعنی با مؤمنین خصم یکدیگرند و اینکه دو فرقه از مؤمنین و یهود و صابئین الخ با هم راجع بدین پروردگارشان جدال نمودند یهود و نصاری بمؤمنین گفتند ما اولی میباشیم از شما زیرا که پیمبر ما پیش از پیمبر شما بوده و دین ما قبل از دین شما است، و مسلمانها گفتند ما در حقانیت

صفحه : 345
اولی هستیم از شما زیرا که شما کافر شدید بدین ما و کتاب ما و ما تصدیق نمودیم پیمبر شما و کتاب شما را و اینکه بود جدال آنها، و بقولی آنهایی که (اختصموا) با مؤمنین جدال کردند در روز بدر کشته شدند.
و بقولی (هذان) اشاره بدو قبیله‌ای است که در آیه پیش دلالت دارد بر آن قوله تعالی إِن‌َّ اللّه‌َ یَفصِل‌ُ بَینَهُم یَوم‌َ القِیامَةِ و آیه بعد وَ کَثِیرٌ مِن‌َ النّاس‌ِ وَ کَثِیرٌ حَق‌َّ عَلَیه‌ِ العَذاب‌ُ لکن اینکه توجیه بعید است کما لا یخفی.
فَالَّذِین‌َ کَفَرُوا قُطِّعَت لَهُم ثِیاب‌ٌ مِن نارٍ یُصَب‌ُّ مِن فَوق‌ِ رُؤُسِهِم‌ُ الحَمِیم‌ُ الی قوله تعالی: ذُوقُوا عَذاب‌َ الحَرِیق‌ِ آیه در مقام بیان سختی عذاب کفار و کیفیت لباس آنها در جهنم برآمده و چهار نوع عذاب را در آیه یادآوری مینماید و تذکر میدهد که اول برای آنان لباسی از آتش بقد و قامتشان بریده شده چون لباس هر کسی بقدر قامتش اندازه‌گیری میشود شاید اشاره باین باشد که لباس جهنمی هر کافری بقدر جحودش و آن صفات خبیثه باطنی و اعمال رکیک ظاهری وی بقامتش آراسته میگردد نه کم و نه زیاد قوله تعالی أَن‌َّ اللّه‌َ لَیس‌َ بِظَلّام‌ٍ لِلعَبِیدِ اینکه لباسی است که کافر بدست خود تهیه نموده نه اینکه باو ستم شده باشد.
دوم- از بالای سر آنها آب جوشان ریخته میگردد (یُصهَرُ بِه‌ِ ما فِی بُطُونِهِم وَ الجُلُودُ) که از شدّت حرارت آب آنچه در شکم آنها است و پوستشان گداخته میگردد، شاید ریخته شدن آب جوشان بر سر آنان بمناسبت آن کبر و نخوتی است که در کلّه آنها جایگزین گردیده بود، از إبن عباس نقل شده که اگر قطره‌ای از آن آب بر کوه‌های دنیا ریخته شود همه گداخته میگردد.
سوم- وَ لَهُم مَقامِع‌ُ مِن حَدِیدٍ گرزهای آهنین بدست ملائکه غلاظ و شداد نهاده که بشدت بر سر آنها میکوبند که بآن کلّه آنان خالی گردد.
چهارم- کُلَّما أَرادُوا أَن یَخرُجُوا مِنها مِن غَم‌ٍّ أُعِیدُوا فِیها وَ ذُوقُوا عَذاب‌َ الحَرِیق‌ِ عذاب چهارمی کفار که شاید از همه سخت‌تر و ناگوارتر

صفحه : 346
باشد اینکه است که هر وقت اراده میکنند که از جهنم خارج گردند و از غم برهند باز ملائکه غضب آنها را برمیگردانند، و شاید برگردانیدن آنها بجهنم نتیجه همان کفری باشد که در باطن آنان رسوخ نموده زیرا که خود آن کفر و جحود آنها ایجاب آتش نموده و آن در باطن آنها نهفته و صفت آنان گردیده و بجهنمشان میکشاند همان طوری که در دنیا چنین بودند که اگر وقتی اراده بازگشت میکردند صفت نفسانیشان که ملکه آنها بوده و رسوخ در قلبشان نموده آنان را بکفر میکشانید اینکه است که همان ملکه در قیامت صورت گرفته و نمیگذارد از دار عذاب خارج گردند (اعوذ باللّه من النار و من غضب الجبار).
إِن‌َّ اللّه‌َ یُدخِل‌ُ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ الخ پس از آنکه آیه در مقام عذاب شدید کفار مخصوصا آن جماعتی که راجع بمقام کبریایی الهی با مؤمنین مخاصمه و مجادله مینمودند توصیف نموده در مقابل نعمتها و کرامتهایی که بمؤمنین و آنهایی که در راه خدا جهاد نمودند کرامت نموده تذکر میدهد.
و همان طوری که در بالا اشاره نمودیم چهار نوع عذاب برای معاندین و کفار مهیّا نموده: اول- لباسی از آتش مطابق قامتشان. دوم ریختن آب جوشان از بالای سرشان. سوم گرزهای آهنین که بسر آنان میکوبند. چهارم در جهنم جاویدانند. در مقابل هر یک از اینکه عذابها تفضّلاتی برای مؤمنین آماده کرده چنانچه مقابل لباس آتشین لباس حریر و دست‌بندهای طلا و لؤلؤ برای قامت رسای آنها مهیّا گردیده و در مقابل آب حمیم جهنمی که مغز کفار را کباب میگرداند اهل ایمان هدایت و راهنمایی میگردند بگفتار پاکیزه و کلام طیّب که شاید مقصود کلمه طیّبه (لا اله الّا اللّه) باشد که اصل آن در قلب و روح مؤمن تمرکز نموده و ثابت است و فرع آن عمل صالح آنها (فی السماء) در عالم طنین‌انداز گردیده که دل و روح و قلب آنها را شاداب میگرداند و جلاء میدهد و آنان را مفتخر میگرداند، و در مقابل اراده نمودن آنان که از عذاب جهنم

صفحه : 347
برهند زبانه آتش آنها را بخود میکشاند زیرا اهل آنند در مقابل مؤمنین هر قدر در مقام بلندشان بالا میروند فیض و رحمت الهی آنها را بالاتر میکشاند تا بمقام لائق بخود نائل گردند و در مقام امین (فِی مَقعَدِ صِدق‌ٍ عِندَ مَلِیک‌ٍ مُقتَدِرٍ) تمکّن نمایند.

(نکته جالب توجّه)

ای مؤمن موحّد متّقی نظر کن و شیرینی و ملاحت کلمات معجزنمای آیات قرآنی را بچشم دل بنگر و ببین آنجا که در سوره نبأ آیه 26 فرموده جَزاءً وِفاقاً چگونه پاداش نیک و بد و آثار هر یک را مطابق هم قرار داده کافر چون ما دام حیات دنیوی بآن عادات و ملکات رذیله کفر و ارتداد بدست خود و عمل خود جهنم و دار عذاب را در خود تعبیه نموده قوله تعالی وَ إِن‌َّ جَهَنَّم‌َ لَمُحِیطَةٌ بِالکافِرِین‌َ در همین دنیا جهنم بآنان احاطه نموده اینکه است که در قیامت که هر چیزی بحقیقت ظاهر میگردد چنین کسی چون جهنم در خور او است اینکه است که هر وقت بخواهد خارج گردد آتش و نفس خبیثش او را بخود میکشاند زیرا که منزلگاه حقیقی وی (اسفل سافلین) است بایستی در مقام خود تمرکز نماید و در مقابل مؤمن موحد چون مرام و سجیه او چنین بوده که همیشه در مقام ترقی و تعالی رو بحق و حقیقت صعود مینموده و همیشه طالب علوّ و عروج بدار کرامت یزدانی بوده اینکه است که در باره او فرموده وَ هُدُوا إِلی صِراطِ الحَمِیدِ علی الدوام بسوی رحمت خدا و راه هدایت بسوی مقام حمد و شکر پروردگار رهسپار گردیده و هر چه پیش برود بر قرب وی افزوده خواهد گردید، اللهم‌ّ ارزقنا بحق‌ّ محمّد و آله (ع).
در تفسیر قمّی است که وَ هُدُوا إِلَی الطَّیِّب‌ِ مِن‌َ القَول‌ِ التوحید و الاخلاص وَ هُدُوا إِلی صِراطِ الحَمِیدِ قال الولایه.
إِن‌َّ الَّذِین‌َ کَفَرُوا وَ یَصُدُّون‌َ عَن سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ وَ المَسجِدِ الحَرام‌ِ الخ در شأن نزول آیه گویند در سال حدیبیه که حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله و سلّم با اصحاب

صفحه : 348
بعزم زیارت مسجد الحرام در حدیبیه فرود آمدند و مشرکین مکّه مانع ورود حضرتش گردیدند و نگذاشتند وارد مکه گردند اینکه بود که اعتراضا بآنان اینکه آیه فرود آمد لکن آیه اطلاق دارد و شامل میشود تمام کفاری که راه مسلمانان را از مسجد الحرام بستند.
و در وصف آنها است که آن کفار راه عبادت خدا و مسجد الحرام را که ما برای تمام مردم قبله قرار دادیم و محل عبادت‌گاه عموم است سد نموده‌اند.
سَواءً العاکِف‌ُ فِیه‌ِ وَ البادِ (سواء) مصدر است که بمعنی فاعل است، و عکوف در مکان اقامت در آن است، و البادی مأخوذ از بدو است یعنی آنهایی که وارد میگردند.
و گویند حفص از عاصم و روح و زید از یعقوب (سواء) بنصب قرائت نموده بنا بر اینکه مفعول ثانی باشد برای (جعلناه) و بنا بر اینکه معنی آیه چنین میشود که (جعلنا المسجد الحرام مستویا فیه العاکف و الباد) عاکف کسی است که در مسجد الحرام اقامت دارد، و بادی آنهایی میباشند که از بادیه‌ها و اطراف برای زیارت میآیند، و باقی قرّاء (سواء) برفع خوانده‌اند بنا بر اینکه خبر مبتداء مقدّم باشد و کسی که تعدّی و الحاد نمود نُذِقه‌ُ مِن عَذاب‌ٍ أَلِیم‌ٍ بوی عذاب دردناک قیامت میچشانیم.
وَ إِذ بَوَّأنا لِإِبراهِیم‌َ مَکان‌َ البَیت‌ِ أَن لا تُشرِک بِی شَیئاً وَ طَهِّر بَیتِی‌َ لِلطّائِفِین‌َ وَ القائِمِین‌َ وَ الرُّکَّع‌ِ السُّجُودِ (وَ إِذ بَوَّأنا) قال الراغب (اصل البواء مساواة الاجزاء فی المکان خلاف النبوة الذی هو منافاة الاجزاء یقال مکان بواء اذا لم یکن نابیا بنازله و بوّأت له مکانا سوّیته فتبوّأ).
یعنی یاد کن ای محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلّم وقتی را که شناسانیدیم بابراهیم (ع) خانه کعبه را که دیوار در اطراف آن بناء بنماید و نیز وحی نمودیم بابراهیم (ع) که برای ما شریکی قرار مده و نیز بابراهیم امر نمودیم که خانه کعبه را از اصنام

صفحه : 349
و قذارات پاک بگردان برای طواف کنندگان و ایستادگان بقیام و رکوع و سجود یعنی خانه مرا برای عبادت کنندگان پاکیزه و مهیّا گردان.
وَ أَذِّن فِی النّاس‌ِ بِالحَج‌ِّ یَأتُوک‌َ رِجالًا وَ عَلی کُل‌ِّ ضامِرٍ یَأتِین‌َ مِن کُل‌ِّ فَج‌ٍّ عَمِیق‌ٍ ابراهیم (ع) مأمور گردید که مردم را اعلام کند که پیاده و سواره بر هر شتر لاغری و از هر راه دوری که باشد بیایند بسوی حج و بصدای بلند نداء کند و بگوید (علیکم بالحج) حج خانه کعبه بر شما واجب گردیده.
بروایتی رفت بالای کوه ابو قبیس و گفت ای مردم خانه پروردگار خود را حج کنید و خدای تعالی صدای او را شنوانید بهر کسی که در علم ازلی او گذشته بود که تا روز قیامت بحج خواهد رفت و بتلبیه (لبّیک) او را در صلبهای پدران اجابت نمودند.
و از حسن روایت شده که خطاب (اذّن) برسول اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلّم است در حجة الوداع که امر نمود برای حج پیاده و سواره بیایند (رجالا) جمع راجل است مثل اینکه جمع قائم قیام است، و راجل یعنی پیاده (و علی کل ضامر) حال و عطف است به (رجالا) گویا گفته رجالا و رکبانا سواره و پیاده بیائید، و (یأتین) صفت است برای هر ضامری زیرا که در معنی جمع است و حضرت صادق علیه السّلام بضم‌ّ را مشدّده قرائت نموده و گفته (هم الرّجّالة) (فج‌ّ عمیق) یعنی از راه دور.
لِیَشهَدُوا مَنافِع‌َ لَهُم وَ یَذکُرُوا اسم‌َ اللّه‌ِ فِی أَیّام‌ٍ مَعلُومات‌ٍ الخ (منافع) را نکره آورده یعنی منافعی که مخصوص باین عبادت است از دینیه و دنیویه و بقولی منافع اخرویه است از عفو و مغفرت.
و در اینکه مقصود از ایّام معلومات در آیه چیست چند قول است از حضرت باقر علیه السّلام روایت شده که آن روز نحر و سه روز بعد از آن است یعنی ایّام تشریق، و بقول إبن عباس ایّام معلومات دهم ذی الحجّة است و گفته ذکر دلالت دارد بر تسمیه موقع ذبح و نحر، و از حضرت صادق علیه السّلام است که مقصود از ذکر

صفحه : 350
تکبیر است، در (منی) در عقب پانزده نماز که اول آن نماز ظهر روز قربان است که باید بگوید
(اللّه اکبر اللّه اکبر لا اله الّا اللّه و اللّه اکبر اللّه اکبر و للّه الحمد اللّه اکبر علی ما هدانا و الحمد للّه علی ابلانا و اللّه اکبر علی ما رزقنا من بهیمة الانعام).
(طبرسی) ثُم‌َّ لیَقضُوا تَفَثَهُم وَ لیُوفُوا نُذُورَهُم وَ لیَطَّوَّفُوا بِالبَیت‌ِ العَتِیق‌ِ بقولی مقصود از اینکه طواف طواف زیارت است و بمذهب امامیه آن طواف نساء است که بآن مقاربت با زنهایشان مباح میگردد و اینکه طواف بعد از طواف زیارت است (و عتیق) یعنی خانه قدیم زیرا که آن اول محلی بود که برای عبادت مردم وضع گردید و معانی دیگر هم برای (عتیق) ذکر شده و در تفاسیر مشروح است ذلِک‌َ وَ مَن یُعَظِّم حُرُمات‌ِ اللّه‌ِ فَهُوَ خَیرٌ لَه‌ُ عِندَ رَبِّه‌ِ (ذلک) خبر مبتداء محذوف یعنی امر و شأن چنین است و اشاره بعظمت و جلالت قدر خانه کعبه دارد که آنچه را خداوند راجع بمناسک حج و غیره تکلیف نموده بایستی مراعات عظمت آن را بنمایند و هتک احترام آن را ننمایند و چنین عملی برای مؤمنین نزد پروردگارشان خیر و خوبی است و شاید چنانچه بعضی گفته‌اند آیه عام‌ّ باشد نسبت بتمام تکالیف شرعیه که بایستی هر یک را در محل خود بزرگ بشمارند و محترم دارند.
وَ أُحِلَّت لَکُم‌ُ الأَنعام‌ُ إِلّا ما یُتلی عَلَیکُم و برای شما مؤمنین تمام چهارپایان حلال گردیده مگر آنهایی که در آیات دیگر استثناء گردیده در سوره مائده حُرِّمَت عَلَیکُم‌ُ المَیتَةُ وَ الدَّم‌ُ الخ.
فَاجتَنِبُوا الرِّجس‌َ مِن‌َ الأَوثان‌ِ وَ اجتَنِبُوا قَول‌َ الزُّورِ پس از آنکه حق تعالی مردم را تحریص و ترغیب نموده که حرمات خدا را بزرگ شمارند و تعظیم و تکریم نمایند در عقب امر فرموده که از عبادت بتها و اوثان اجتناب نمایند و عبادت و بندگی را منحصرا بذات او سبحانه گردانند و ذات واحد احد را ستایش نمایند.

صفحه : 351
و گویند مقصود از (قول زور) گفتار اهل زمان جاهلیة است، و بقول دیگر مراد دروغ گفتن است، و شاید قول زور یک معنی عام‌تری در بر دارد که شامل میگردد تمام کلمات و گفتار رکیک و آنچه را که از طرف شارع از گفتار و کردار منع در آن رسیده است. (و اللّه العالم)

[سوره الحج (22): آیات 31 تا 40]

اشاره

حُنَفاءَ لِلّه‌ِ غَیرَ مُشرِکِین‌َ بِه‌ِ وَ مَن یُشرِک بِاللّه‌ِ فَکَأَنَّما خَرَّ مِن‌َ السَّماءِ فَتَخطَفُه‌ُ الطَّیرُ أَو تَهوِی بِه‌ِ الرِّیح‌ُ فِی مَکان‌ٍ سَحِیق‌ٍ (31) ذلِک‌َ وَ مَن یُعَظِّم شَعائِرَ اللّه‌ِ فَإِنَّها مِن تَقوَی القُلُوب‌ِ (32) لَکُم فِیها مَنافِع‌ُ إِلی أَجَل‌ٍ مُسَمًّی ثُم‌َّ مَحِلُّها إِلَی البَیت‌ِ العَتِیق‌ِ (33) وَ لِکُل‌ِّ أُمَّةٍ جَعَلنا مَنسَکاً لِیَذکُرُوا اسم‌َ اللّه‌ِ عَلی ما رَزَقَهُم مِن بَهِیمَةِ الأَنعام‌ِ فَإِلهُکُم إِله‌ٌ واحِدٌ فَلَه‌ُ أَسلِمُوا وَ بَشِّرِ المُخبِتِین‌َ (34) الَّذِین‌َ إِذا ذُکِرَ اللّه‌ُ وَجِلَت قُلُوبُهُم وَ الصّابِرِین‌َ عَلی ما أَصابَهُم وَ المُقِیمِی الصَّلاةِ وَ مِمّا رَزَقناهُم یُنفِقُون‌َ (35)
وَ البُدن‌َ جَعَلناها لَکُم مِن شَعائِرِ اللّه‌ِ لَکُم فِیها خَیرٌ فَاذکُرُوا اسم‌َ اللّه‌ِ عَلَیها صَواف‌َّ فَإِذا وَجَبَت جُنُوبُها فَکُلُوا مِنها وَ أَطعِمُوا القانِع‌َ وَ المُعتَرَّ کَذلِک‌َ سَخَّرناها لَکُم لَعَلَّکُم تَشکُرُون‌َ (36) لَن یَنال‌َ اللّه‌َ لُحُومُها وَ لا دِماؤُها وَ لکِن یَنالُه‌ُ التَّقوی مِنکُم کَذلِک‌َ سَخَّرَها لَکُم لِتُکَبِّرُوا اللّه‌َ عَلی ما هَداکُم وَ بَشِّرِ المُحسِنِین‌َ (37) إِن‌َّ اللّه‌َ یُدافِع‌ُ عَن‌ِ الَّذِین‌َ آمَنُوا إِن‌َّ اللّه‌َ لا یُحِب‌ُّ کُل‌َّ خَوّان‌ٍ کَفُورٍ (38) أُذِن‌َ لِلَّذِین‌َ یُقاتَلُون‌َ بِأَنَّهُم ظُلِمُوا وَ إِن‌َّ اللّه‌َ عَلی نَصرِهِم لَقَدِیرٌ (39) الَّذِین‌َ أُخرِجُوا مِن دِیارِهِم بِغَیرِ حَق‌ٍّ إِلاّ أَن یَقُولُوا رَبُّنَا اللّه‌ُ وَ لَو لا دَفع‌ُ اللّه‌ِ النّاس‌َ بَعضَهُم بِبَعض‌ٍ لَهُدِّمَت صَوامِع‌ُ وَ بِیَع‌ٌ وَ صَلَوات‌ٌ وَ مَساجِدُ یُذکَرُ فِیهَا اسم‌ُ اللّه‌ِ کَثِیراً وَ لَیَنصُرَن‌َّ اللّه‌ُ مَن یَنصُرُه‌ُ إِن‌َّ اللّه‌َ لَقَوِی‌ٌّ عَزِیزٌ (40)

صفحه : 352

ترجمه آیات‌

امر فرموده که از پرستش بتها و از کلام باطل اجتناب نمائید و خالص و بدون شائبه شرک خدا را بپرستید و کسی که برای خدا شریک قرار دهد بکسی ماند که از آسمان بیفتد و مرغان هوا (با منقار) وی را بربایند یا بادی تند او را بمکانی دور پرتاب گرداند (31)
اینکه است (سخن حق) و کسی که شعائر دین خدا را بزرگ شمارد اینکه صفت دلهای با تقوی است (32)
و در اینکه شعائر برای شما منافعی است تا وقت معیّن پس محل ذبح شعائر و حرم کعبه است (33)
و برای هر امّتی مناسکی قرار دادیم و خدای شما اله یکتا است باوامر او تسلیم گردید (ای محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلّم) بخاضعین و خاشعین بشارت بده (34)
آن کسانی را که وقتی ذکر خدا برده شود قلبهای آنها لرزان میگردد و آنهایی که بر آنچه بآنها (از مصیبات برسد صبر مینمایند و بپادارندگان نمازند و از آنچه ما بآنان روزی داده‌ایم انفاق میکنند (35)
(و قربانی کردن) شتران و گاوان از شعائر (دین) خدا است و برای شما در آن خیر و خوبی است و مادامی که شتران صف‌زده و

صفحه : 353
ایستاده‌اند اسم خدا را یاد کنید و وقتی بپهلو بزمین افتاد (و کشته شد) از گوشت آن بخورید و بفقیر و سائل نیز بخورانید اینکه چنین ما اینکه (حیوانات را) برای شما مسخر نمودیم شاید شما شکرگزار باشید (36)
گوشت و خون آن بخدا نخواهد رسید لکن باین کار تقوی نصیب شما میگردد اینکه چنین اینها را برای شما مسخّر نموده تا اینکه خدا را بر آنچه شما را هدایت نموده بزرگ شمارید و ای رسول نیکوکاران را بشارت بده (37)
که حقیقة خداوند از مؤمنین هر شرّی را دفع میکند بدرستی که خدا دوست نمیدارد هر خیانت کننده ناسپاسی را (38)
بمؤمنین اذن داده شده که با کفار جنگ کنند زیرا بمؤمنین ستم وارد شده بود همانا خداوند بر یاری کردن مؤمنین قادر و توانا است (39)
کسانی را که بغیر حق از وطنشان بیرون کردند جز اینکه نبود که میگفتند پروردگار ما خدا است و اگر نبود دفع کردن خدا بعضی را ببعض دیگر هر آینه صومعه‌ها و دیرها و کنشت‌های یهودیها و مسجدها که در آن یاد خدا بسیار می‌شود خراب میگردید و خدا یاری میکند کسی را که او را یاری نماید حقیقة خداوند قوی‌ّ و غالب و ارجمند است (40).

صفحه : 354

توضیح آیات‌

حُنَفاءَ لِلّه‌ِ غَیرَ مُشرِکِین‌َ بِه‌ِ وَ مَن یُشرِک بِاللّه‌ِ فَکَأَنَّما خَرَّ مِن‌َ السَّماءِ فَتَخطَفُه‌ُ الطَّیرُ أَو تَهوِی بِه‌ِ الرِّیح‌ُ فِی مَکان‌ٍ سَحِیق‌ٍ اینکه آیه مربوط بآیه بالا است وَ اجتَنِبُوا قَول‌َ الزُّورِ، (حنفاء) جمع حنیف و بمعنی مایل گردیدن از اطراف است بحاق‌ّ وسط یعنی میل کردن از ضلالت باستقامت، راغب گفته (حنفاء: هو میل عن الضلال الی الاستقامة) یعنی بر طریق امر خدا استقامت نمائید و از دین حق مائل باطراف نگردید.
و (حنفاء للّه) و (غیر مشرکین) هر دو حال است از فاعل (فاجتنبوا) یعنی از عبادت بتها اجتناب کنید در حالی که مائل بحق تعالی باشید.
وَ مَن یُشرِک بِاللّه‌ِ الخ حال مشرکین را تشبیه نموده بکسی که از آسمان بیفتد و پرندگان بسرعت وی را بربایند و اجزاء وی را متفرّق گردانند یا مثل کسی ماند که باد تندی بوزد و اجزاء او را متفرّق گرداند و هر جزئی از وی را در مکان دوری افکند.
چه تشبیه خوبی است در کلام اللّه زیرا که محل نور ایمان بخدا قلب مؤمن است که از سماء عظمت قدرت الهی در قلب مؤمن طلوع نموده و کسی که اینکه موهبت الهی را نگاه ندارد و پرورش ندهد از محل رفعت باسفل سافلین طبیعت نزول خواهد نمود و در حین نزول افکار متفرّق و موهومات و آرزوهای مالا مال که تشبیه بپرندگان نموده هر یک بمنقار خود وی را بخود میکشانند و خوردش میگردانند و هواهای متضادّ وی را ببیابان دور و دراز آمال پرتاب میگردانند چنانچه می‌بینیم کسی که در قلبش ایمان واقعی متمرکز نگردیده و ارتباط بعالم اله پیدا ننموده اسیر جنود وهم و غضب میگردد و مغلوب افکار دور از حقیقت گردیده و هموم و غموم بر وی مستولی میگردد هر گوشه خاطرش را تشویشی فرا گرفته گاهی در کشاکش هواهای مختلف گاهی در خوف تلف مال

صفحه : 355
گاهی جاه میخواهد و نمیرسد و گاهی منصب میخواهد و دست‌رس بآن ندارد خار حسد و کبر و غضب هر آنی وی را بدرّه‌ای پرت مینماید و خانه دلش از ظلمات وهم و طبع تیره گردیده از هر طرف رو بگرداند سیل روزگار خوردش میکند و بهر جا پای نهد خاری بپایش فرو رود چنین است حال آدمی که از مبدء خود اعراض نموده و رو بغیر او آورده مگر وقتی که رو بحق آرد و ایمان در قلبش نفوذ نماید و هدف او یکی و وجهه دلش بسوی او نگران باشد چنین کسی از تضادّ خاطرات و موهومات بقدر درجه ایمان و تقوایش باندازه‌ای راحت میگردد که بوصف نیاید زیرا که هدف او یکی است و آن قرب بجوار احدی است و همه امور را بدست قدرت ازلی و فیض سرمدی میداند و بدل و جان تسلیم مقدّرات میگردد آن وقت است که دارای مقام رضا و تسلیم که بالاترین مقام مقرّبین الی اللّه میباشد فائز میگردد.
ذلِک‌َ وَ مَن یُعَظِّم شَعائِرَ اللّه‌ِ فَإِنَّها مِن تَقوَی القُلُوب‌ِ (ذلک) خبر مبتداء محذوف است و اشاره بآیه بالا دارد یعنی حال مشرکین چنین است که گفته شد اینان در اثر شرک و گفتار رکیک خود را بهلاکت انداخته‌اند، و (شعائر) جمع شعیره است و بمعنی علامت است یعنی معالم دین خدا، و ظاهرا مقصود در اینجا اعلامی است از احکام حج که خدای تعالی برای اطاعت خود نصب نموده قوله تعالی إِن‌َّ الصَّفا وَ المَروَةَ مِن شَعائِرِ اللّه‌ِ و بزرگ شمردن و مراعات نمودن شعائر را علامت تقوای قلب بشمار آورده زیرا که حقیقت تقوی آن حالت و ملکه‌ای است در قلب که او را از هر خطایی باز میدارد.
لَکُم فِیها مَنافِع‌ُ إِلی أَجَل‌ٍ مُسَمًّی بقولی مقصود از شعائر هدی است یعنی شتر قربانی و منافع آن سوار شدن بر پشت او و آشامیدن شیر آن تا موقع ذبح میباشد، و از ابی جعفر (ع) همین طور روایت شده و عطاء که یکی از مفسرین است او نیز چنین گفته.

صفحه : 356
ثُم‌َّ مَحِلُّها إِلَی البَیت‌ِ العَتِیق‌ِ بقول کسی که گفته مقصود از شعائر اللّه (بدن) یعنی شتر قربانی است گفته محل هدی و بدن کعبه است و بقولی تمام حرم مکّه است و اصحاب ما امامیّه گفته‌اند اگر هدی برای حج باشد محل قربانی آن منی است و اگر برای عمره مفرده باشد محل آن مکّه مقابل کعبه است، و بقول کسی که گفته مقصود از (شعائر اللّه) در آیه بالا مناسک حج باشد معنی آیه چنین میشود که منتهای محل حج و عمره و طواف بیت عتیق است زیرا محل شدن (از احرام) منوط بطواف است و طواف مختص ببیت یعنی بکعبه است.
و کسی که گفته است مقصود از (شعائر اللّه) تمام دین است شاید چنین باشد که مقصود از بیت عتیق عباداتی است از حج و عمره و نماز و توجّه و طواف و شاید مقصود اینکه باشد که اجر اعمال بر پروردگار بیت عتیق است.
(مجمع البیان) وَ لِکُل‌ِّ أُمَّةٍ جَعَلنا مَنسَکاً لِیَذکُرُوا اسم‌َ اللّه‌ِ عَلی ما رَزَقَهُم مِن بَهِیمَةِ الأَنعام‌ِ الخ (منسک) محل عبادت را گویند یعنی برای هر امّت و قومی محلّی برای عبادت و ذکر خدا قرار دادیم و بقرینه (عَلی ما رَزَقَهُم) تا آخر آیه مقصود قربانی حج است و محل‌ّ عبادت مناسک حج و عمره و باقی وظائف آنست.
(بَهِیمَةِ الأَنعام‌ِ) چهارپایانند، از آیه معلوم میشود که برای هر امّتی یک نحو قربانی از جنس انعام مقرر گردیده تا موقع ذبح آن خدا را یاد کنند و اینکه یک نوع عبادت و طاعتی است که متذکر خدا باشند.
فَإِلهُکُم إِله‌ٌ واحِدٌ فَلَه‌ُ أَسلِمُوا وَ بَشِّرِ المُخبِتِین‌َ پس ای افراد بشر بدانید که اله و خدای همگی شما یک و یگانه است تسلیم اوامر حق تعالی گردید و ای رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم مژده و بشارت بده بسعادت و فضیلت و نجات از عذاب و عیش گوارا بکسانی که متواضع و مطیع امر الهی گردیده‌اند.

صفحه : 357
الَّذِین‌َ إِذا ذُکِرَ اللّه‌ُ وَجِلَت قُلُوبُهُم وَ الصّابِرِین‌َ عَلی ما أَصابَهُم وَ المُقِیمِی الصَّلاةِ وَ مِمّا رَزَقناهُم یُنفِقُون‌َ در اینکه آیه چهار صفت حمیده از صفات (مخبتین) را تذکر میدهد که بآن صفات آنها شناخته میشوند:
اول- از اوصاف نیکوی مخبتین چنین است که وقتی اسم خدا برده میشود از هیبت اشراق نور معرفت و اشعّه جلال ربّانی و انوار عظمت الهی قلبهای آنها لرزان میشود و از ترس سخط ایزدی دلهای آنان ترسان میگردد.
دوم- از صفت نیک آنها چنین است که بر آنچه از مکروهات و ناملائمات طبیعی و نفسانی و ناگواریها که بآنها اصابت مینماید صابر و بردبارند و خودداری می‌نمایند.
سوم- از اوصاف مخبتین آنست که آنان در نمازها ایستادگی مینمایند و نماز را اهمیت میدهند و هر نمازی را با مراعات اجزاء و شرائط آن در وقتش که برای آن مقرر گردیده بجا میآورند.
چهارم از صفات برجسته (مخبتین) چنین است که از آنچه بآنها روزی داده‌ایم در راه خدا انفاق مینمایند (انفاق) در آیه اطلاق دارد واجب و مستحب‌ّ هر دو را شامل میگردد.
وَ البُدن‌َ جَعَلناها لَکُم مِن شَعائِرِ اللّه‌ِ الخ (بدن) جمع (بدنه) است مثل خشب و خشبه، و شتر نر ضخیم را (بدنه) نامند، و (من) برای تبعیض است یعنی انتخاب نمودن قوی را برای قربانی بعضی از (شعائر اللّه) قرار دادیم و برای شما در اینکه عمل خیر و خوبی است.
خلاصه اینکه آیه اشاره باین است که چون در شتر چاق محبت زیادتر است زیرا که نفع آن بسیار است اینکه است کسی که چنین شتری را در راه خدا قربانی کند آن دلیل بر قوّت دین و تعظیم (شعائر اللّه) و اطاعت امر میباشد.
پس چون شتر ایستاده است و میخواهید آن را نحر بنمائید یعنی نیزه

صفحه : 358
بگلویش بزنید بسم اللّه بگوئید پس چون افتاد و روح از بدنش رفت از گوشت آن بخورید و بفقیر بدهید و بدانید که خدای تعالی اینکه حیوانات را اینکه طور مسخر شما گردانیده که شاید شما متذکر گردید و شکرگزار باشید.
لَن یَنال‌َ اللّه‌َ لُحُومُها وَ لا دِماؤُها وَ لکِن یَنالُه‌ُ التَّقوی مِنکُم کَذلِک‌َ سَخَّرَها لَکُم لِتُکَبِّرُوا اللّه‌َ عَلی ما هَداکُم وَ بَشِّرِ المُحسِنِین‌َ اشاره به اینکه خدا مستغنی و بی‌نیاز است محتاج بعمل و قربانی شما نیست و لکن از راه لطف قوانین و دستوراتی امر نموده و باعمالی شما را موظّف گردانیده که شاید دارای مرتبه ارجمند تقوی گردید و نیز اینکه حیوانات را مسخّر شما گردانیده تا اینکه خدا را تکبیر و ستایش نمائید بر اینکه شما را براه سعادت و فضیلت رهسپار گردانیده و ای محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلّم بنیکوکاران مژده و بشارت بده.
إِن‌َّ اللّه‌َ یُدافِع‌ُ عَن‌ِ الَّذِین‌َ آمَنُوا إِن‌َّ اللّه‌َ لا یُحِب‌ُّ کُل‌َّ خَوّان‌ٍ کَفُورٍ (یدافع) از باب مفاعله و مبالغه است در دفع دشمن و (خوّان) اسم مبالغه و مأخوذ از خیانت است و چنین است (کفور) از کفر.
و مقصود از مؤمنین در اینکه آیه مؤمنین صدر اسلامند که از دست کفار مکه جفاها و آزارهای فراوان کشیدند و چون حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله و سلّم تا زمانی که در مکه تشریف داشت مأذون بجهاد با کفار نگردیده بود و هر قدر مؤمنین از جور کفار بحضرتش شکایت مینمودند بآنان امر بصبر مینمود و میفرمود من مأمور بجهاد نیستم تا وقتی که بمدینه هجرت نمود آن وقت مأذون بجهاد گردید با کفاری که بسیار در کفر و خیانت مبالغه نموده‌اند.
أُذِن‌َ لِلَّذِین‌َ یُقاتَلُون‌َ بِأَنَّهُم ظُلِمُوا وَ إِن‌َّ اللّه‌َ عَلی نَصرِهِم لَقَدِیرٌ از قوله تعالی (اذن) چنین برمیآید که اول مرتبه بوده که بمؤمنین اذن بجهاد با کفار داده شده، و حفص که یکی از قراء است بفتح (تاء) بصیغه مجهول قرائت نموده یعنی بآن کسانی که کفار با آنها جنگ میکنند دستور دادیم که با آنها بجنگند و خدا بر یاری کردن و غلبه دادن آنها بر کافرین توانا است.

صفحه : 359
الَّذِین‌َ أُخرِجُوا مِن دِیارِهِم بِغَیرِ حَق‌ٍّ إِلّا أَن یَقُولُوا رَبُّنَا اللّه‌ُ مؤمنین مأذون گردیدند که با کسانی که آنان را از شهر و وطنشان آواره نمودند بجنگند (بغیر حق‌ّ) حال است یعنی در حالی که چنین حقّی نداشتند و مؤمنین را تقصیری نبود مگر اینکه میگفتند پروردگار ما خدا است و موحّد بودند و به بت سجده نمیکردند و قربانی را برای خدا و بنام او میکردند نه برای بت و باسم بتها و سزاوار چنین بود که همه تمکین نمایند و باین کلمه تصدیق کنند نه اینکه در مقام ضدّیت و اذیت برآیند.
وَ لَو لا دَفع‌ُ اللّه‌ِ النّاس‌َ بَعضَهُم بِبَعض‌ٍ لَهُدِّمَت صَوامِع‌ُ وَ بِیَع‌ٌ وَ صَلَوات‌ٌ وَ مَساجِدُ یُذکَرُ فِیهَا اسم‌ُ اللّه‌ِ کَثِیراً ظاهرا اینکه آیه اشاره بعلّت و حکمت مجاهده و جهاد با کفار دارد که اگر چنین مقرر نگردیده بود که بعضی از مردم مسلّط بر بعضی دیگر گردند و از خود دفع ضرر نمایند مشرکین بر اهل ملل غالب میگردیدند و عبادت‌گاه آنان را خراب مینمودند و دیگر نه برای نصاری کلیسا باقی میماند و نه بر رهبانان صومعه و نه بر یهودیان محل عبادت و نه مسجدها که در آن ذکر خدا بسیار میشود وَ لَیَنصُرَن‌َّ اللّه‌ُ مَن یَنصُرُه‌ُ إِن‌َّ اللّه‌َ لَقَوِی‌ٌّ عَزِیزٌ (و لینصرن‌ّ) را مؤکّد بنون تأکید ثقیله و لام تأکید گردانیده یعنی کسی که دین خدا را یاری کند البته خدا او را یاری میکند.
معلوم و مسلّم است که حق تعالی منزّه و مبراء از احتیاج بیاری کردن میباشد و مقصود از یاری خدا یاری دین خدا و یاری رسول او و مؤمنین است و او قوی و غالب و مستولی بر همه اشیاء است هر کس دین خدا را بهر نحوی که ممکنش باشد یاری کند حق تعالی بوعده خودش وی را یاری خواهد نمود چنانچه مؤمنین صدر اسلام با آن قلّت عدد و فقر ظاهری بر اکثر بلاد عرب و عجم فاتح گردیدند و بمؤمنین وعده داده که وَ أَنتُم‌ُ الأَعلَون‌َ إِن کُنتُم مُؤمِنِین‌َ روی اینکه وعده بایستی مؤمنین بدین اسلام در هر زمانی بر اهل عالم علو و برتری داشته باشند آیا چه شده که

صفحه : 360
در زمان ما بعضی از ملل کفار بر بلاد مؤمنین استیلاء پیدا نموده‌اند معلوم میشود آن شرطی که در آیه نموده إِن کُنتُم مُؤمِنِین‌َ در اکثر اهل ملّت اسلامی مفقود است زیرا که فرموده شما علوّ و برتری دارید اگر مؤمن باشید چون ایمان و حقیقت اسلام در بسیاری از مؤمنین مرده و حیات ایمانی بدرود گفته عوض اینکه ما مسلمانها بر کفار علوّ و برتری داشته باشیم آنان بر ما سیادت و آقایی مینمایند و ما تحت فشار آنان میباشیم (فانّا للّه و انّا الیه راجعون)

صفحه : 361

[سوره الحج (22): آیات 41 تا 51]

اشاره

الَّذِین‌َ إِن مَکَّنّاهُم فِی الأَرض‌ِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّکاةَ وَ أَمَرُوا بِالمَعرُوف‌ِ وَ نَهَوا عَن‌ِ المُنکَرِ وَ لِلّه‌ِ عاقِبَةُ الأُمُورِ (41) وَ إِن یُکَذِّبُوک‌َ فَقَد کَذَّبَت قَبلَهُم قَوم‌ُ نُوح‌ٍ وَ عادٌ وَ ثَمُودُ (42) وَ قَوم‌ُ إِبراهِیم‌َ وَ قَوم‌ُ لُوطٍ (43) وَ أَصحاب‌ُ مَدیَن‌َ وَ کُذِّب‌َ مُوسی فَأَملَیت‌ُ لِلکافِرِین‌َ ثُم‌َّ أَخَذتُهُم فَکَیف‌َ کان‌َ نَکِیرِ (44) فَکَأَیِّن مِن قَریَةٍ أَهلَکناها وَ هِی‌َ ظالِمَةٌ فَهِی‌َ خاوِیَةٌ عَلی عُرُوشِها وَ بِئرٍ مُعَطَّلَةٍ وَ قَصرٍ مَشِیدٍ (45)
أَ فَلَم یَسِیرُوا فِی الأَرض‌ِ فَتَکُون‌َ لَهُم قُلُوب‌ٌ یَعقِلُون‌َ بِها أَو آذان‌ٌ یَسمَعُون‌َ بِها فَإِنَّها لا تَعمَی الأَبصارُ وَ لکِن تَعمَی القُلُوب‌ُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ (46) وَ یَستَعجِلُونَک‌َ بِالعَذاب‌ِ وَ لَن یُخلِف‌َ اللّه‌ُ وَعدَه‌ُ وَ إِن‌َّ یَوماً عِندَ رَبِّک‌َ کَأَلف‌ِ سَنَةٍ مِمّا تَعُدُّون‌َ (47) وَ کَأَیِّن مِن قَریَةٍ أَملَیت‌ُ لَها وَ هِی‌َ ظالِمَةٌ ثُم‌َّ أَخَذتُها وَ إِلَی‌َّ المَصِیرُ (48) قُل یا أَیُّهَا النّاس‌ُ إِنَّما أَنَا لَکُم نَذِیرٌ مُبِین‌ٌ (49) فَالَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ لَهُم مَغفِرَةٌ وَ رِزق‌ٌ کَرِیم‌ٌ (50)
وَ الَّذِین‌َ سَعَوا فِی آیاتِنا مُعاجِزِین‌َ أُولئِک‌َ أَصحاب‌ُ الجَحِیم‌ِ (51)

صفحه : 362

(ترجمه)

یاران خدا (دین خدا) کسانی میباشند که آنها را در زمین تمکّن دادیم و نماز را برپا میدارند و امر بمعروف و نهی از منکر میکنند و انجام تمام کارها بدست خدا است (41)
ای محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلّم اگر اینکه کفار تو را تکذیب میکنند همانا مردمان پیش از آنها از قوم نوح و ثمود پیمبران را تکذیب نمودند (42)
و قوم ابراهیم و قوم لوط (43)
و اصحاب مدین نیز پیمبران خود را تکذیب نمودند و نیز موسی تکذیب شد پس از اینکه کافرین را مهلت دادیم سپس آنان را بعذاب گرفتیم و چگونه بود (پاداش) انکار آنها (44)
و چه بسیار از قریه‌ای که اهلش را هلاک گردانیدیم در حالی که آنان ستمکار بودند و اینک آن شهرها از بنیاد ویران گردیده و چه قدر چاها بی‌کار افتاده و قصرهای عالی آراسته که (اهلش را هلاک گردانیدیم) (45)
آیا اینکه کفار مکه در زمین سیر نمی‌نمایند و آثار عذاب پیشینیان را بنگرند تا اینکه بینش یابند و برای آنان قلبهایی باشد که بآن تعقل کنند و گوشهایی که بآن بشنوند و چشم سر اینکه کافرین کور نیست (می‌بینند) لکن چشم دل آنها که در سینه‌هایشانست کور است (46)
ای محمّد (صلی اللّه علیه و آله و سلّم) اینها در عذاب عجله میکنند و خداوند هرگز خلف وعده نمیکند و همانا یک روز از روزهای شما نزد پروردگار چون هزار سال بحساب شما است (47)
و چه بسیار از دهی و شهری که اهلش را مهلت دادیم در حالی که ستمکار بودند پس از آن آنها را بعقوبت گرفتیم و بازگشت امور بدست ما است (48)
ای محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلّم بگو ای مردم من برای شما تهدید کننده ظاهری می‌باشم (49)
همانا آن کسانی که ایمان آوردند و عمل نیکو نمودند برای آنها مغفرت و روزی با کرامتی مهیّا گردیده (50)
و آنهایی که در ردّ آیات ما کوشش نمودند که عاجز کنندگان باشند آنان ملازمان جهنم میباشند (51).

صفحه : 363

توضیح آیات‌

اشاره

الَّذِین‌َ إِن مَکَّنّاهُم فِی الأَرض‌ِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّکاةَ وَ أَمَرُوا بِالمَعرُوف‌ِ وَ نَهَوا عَن‌ِ المُنکَرِ (ان مکنّاهم) در محل نصب است و صفت (من) است فی قوله (من ینصره) در آیات پیش یا خبر است برای مبتداء محذوف یعنی (هم الّذین).

(سخنان مفسرین در توجیه آیه)

1- آیه در مقام تعریف مؤمنین و معرّفی آنان است و خبر میدهد بآنچه در پرده غیب است و بزودی ظاهر میگردد که از جمله اوصاف آن مؤمنین چنین خواهد بود که هر گاه در زمین تمکّن و بسط پیدا نمودند در قیام نمودن بامر دین کوشش میکنند.
و از حضرت باقر علیه السّلام روایت شده که فرموده
(نحن هم و اللّه)
یعنی آن مؤمنین که دارای چنین اوصافی میباشند مائیم قسم بخدا. (طبرسی) 2- مقصود از آن کسان مهاجرین و اذن داده شدگان در جهادند که اگر در زمین تمکّن پیدا نمودند بامر دین قیام مینمایند و نماز را بپای میدارند و زکاة میدهند و امر بمعروف و نهی از منکر را در بین مردم فاش میگردانند (منهج) و بقول دیگر ضمیر (هم) در (مکنّاهم) راجع بتمام مؤمنین میباشد که در اول آیات بعض اوصاف آنها بیان شده لکن اینکه قول بنظر درست نمیآید زیرا که روی قاعده بایستی ضمیر نزدیک بمرجع باشد و بنا بر اینکه توجیه ضمیر از مرجع دور می‌افتد.
3- اکثر مفسرین آیه را حمل بمهاجرین و امّت محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلّم و یاری کنندگان دین نموده‌اند که آنان چنینند اگر بر کفار و مشرکین غالب گردند بامر دین قیام مینمایند و قوانین را اجراء میگردانند.

صفحه : 364
وَ لِلّه‌ِ عاقِبَةُ الأُمُورِ مرجع و بازگشت تمام امور بسوی خدا است هُوَ الأَوَّل‌ُ وَ الآخِرُ وَ الظّاهِرُ وَ الباطِن‌ُ وَ هُوَ بِکُل‌ِّ شَی‌ءٍ عَلِیم‌ٌ اشاره به اینکه پس از فنای عالم کسی نیست که مدعی مالکیت باشد قوله تعالی لِمَن‌ِ المُلک‌ُ الیَوم‌َ لِلّه‌ِ الواحِدِ القَهّارِ اگر بدیده تحقیق بنگری امروز هم چنین است عالم ملک و ملکوت و آنچه هست ملک خدا و تحت اراده و تصرف او است.
وَ إِن یُکَذِّبُوک‌َ فَقَد کَذَّبَت قَبلَهُم قَوم‌ُ نُوح‌ٍ وَ عادٌ وَ ثَمُودُ، الی قوله ثُم‌َّ أَخَذتُهُم فَکَیف‌َ کان‌َ نَکِیرِ نظیر اینکه آیات در کلام اللّه بسیار آمده که برای تسلّی دل رسولش صلی اللّه علیه و آله و سلّم باو خبر میدهد که گمان مکن فقط اینکه جماعت زمان تو چنینند اینکه طور نیست عصر پیشین مثل قوم نوح (ع) و عادیان قوم هود (ع) و ثمودیان قوم صالح (ع) و نیز گروه نمرودیان و گروه لوط (ع) و (اصحاب مدین) اصحاب شعیب (ع) و فرعونیان گروه قبطیان چنین بودند و ما بکافرین مهلت دادیم و عجله در عذاب آنان نکردیم تا وقتی که در قضاء الهی تعیین شده بود ثُم‌َّ أَخَذتُهُم فَکَیف‌َ کان‌َ نَکِیرِ وقتی بر آنان اتمام حجت شد آن وقت آثار عصیان که ناپسند بود ظاهر گردید و نعمت آنها تبدیل بعذاب گردید.
فَکَأَیِّن مِن قَریَةٍ أَهلَکناها وَ هِی‌َ ظالِمَةٌ فَهِی‌َ خاوِیَةٌ عَلی عُرُوشِها وَ بِئرٍ مُعَطَّلَةٍ وَ قَصرٍ مَشِیدٍ پس چه بسیار از ده‌ها یا شهرها که در اثر تکذیب نمودن آنان پیمبران را در حالی که ظالم بودند بر نفس خود که خانه‌های آنها را خراب کردیم بطوری که دیوار آنها بر سقفهای آن افتاده یعنی اول سقف آن خراب شده و بعد دیوار آن افتاده و آن ده خراب گردیده و دیوارهای آن بر سقف آن افتاد و چه بسیار از چاه‌ها که بی‌ثمر گردیده و کسی از آن آب‌کشی نمیکند و چه بسیار از قصرهای مجلّل که سکنه آن هلاک گردیدند و شبح و نمونه‌ای از آن ظاهر نیست و صدایی از آن شنیده نمیشود.

صفحه : 365
اینکه آیه مربوط بآیه بالا است وَ بِئرٍ مُعَطَّلَةٍ وَ قَصرٍ مَشِیدٍ عطف است بر قریه و در تفسیر اهل بیت (ع) است که (بئر معطّلة) عالمی است که مردم باو مراجعه نمیکنند و از علم او منتفع نمیگردند، و گفته‌اند آن قصری است که پسر عاد ثانی که او را منذر گویند بنا کرده و در روایات شهرت زیادی دارد که وقتی قوم ثمود هلاک گردیدند صالح با چهار هزار نفر از مؤمنین بشهر یمن رفتند در بین راه صالح فوت گردید اینکه بود که آن مکان را (حضرموت) نامیدند و بر سر آن چاه که (بئر معطّلة) اشاره بآن است قصرهای عالی ساختند و پس از مدّتی بت‌پرستی بین آنان آغاز گردید و از دین حق برگشتند و حنظلة بن صفوان که مردی شتربان بود به پیمبری بر آنها مبعوث گردید او را بخواری در بازار کشتند اینکه بود که خدای تعالی آنان را مستأصل گردانید و قصر آنها خراب و چاه آنان معطّل و بی‌فائده گردید. (منهج) آری ظاهر مثال باطن است وقتی نفس بهیمی بر حکم عقل غالب گردید و طبیعت بر عرش روح غلبه نمود آن وقت است که قلب که آن را (عرش الرحمن) نامیده‌اند از مقام خود تنزّل مینماید و خراب میشود و قلبی که بایستی محل ورود و مرور ملائکه رحمت باشد در اثر صفات و اخلاق نکوهیده‌ای که در آن نفوذ نموده جایگاه شیاطین و محل جولانگاه اهریمن میگردد آن وقت است که در اثر خبائث نفس روح انسانی و قلب ملکوتی نیز بطریق مستقیم دین حق پایدار نمیماند و منحرف میگردد و خراب میشود و دیگر از آب خوشگوار علم ربّانی که بایستی از ته چاه قلب مصفّی گردیده بعلم و عمل تراوش نماید محروم میماند.
أَ فَلَم یَسِیرُوا فِی الأَرض‌ِ فَتَکُون‌َ لَهُم قُلُوب‌ٌ یَعقِلُون‌َ بِها أَو آذان‌ٌ یَسمَعُون‌َ بِها الخ بهمزه استفهامی (أ فلم) حث‌ّ و ترغیب میکند که بایستی مشرکین و مؤمنین در اینکه دیارها و زمینها سیر نمایند و بدیده عبرت بنگرند و از سرگذشت و داستانهای اهل آن مطلع گردند تا اینکه در اثر تدبّر و فکر عقلشان قوی گردد

صفحه : 366
و در اثر قوّت و جلاء قلب دارای گوش شنوا و عقل درّاک گردند و چشم دلشان باز شود و در اثر باز شدن گوش و دل آنها حقایق بر ایشان آشکار گردد زیرا که اینان گوش و چشم ظاهرشان کر و کور نیست لکن چشم دلشان کور است که آیات خدا را نمینگرند و نیز گوش دلشان کر است که کلمات حقّانی در گوش سنگین آنها تأثیر نمینماید.
وَ یَستَعجِلُونَک‌َ بِالعَذاب‌ِ وَ لَن یُخلِف‌َ اللّه‌ُ وَعدَه‌ُ وَ إِن‌َّ یَوماً عِندَ رَبِّک‌َ کَأَلف‌ِ سَنَةٍ مِمّا تَعُدُّون‌َ کفار و مشرکین از روی استهزاء میگفتند اینکه وعده‌های عذاب که ما را بآن تهدید میکنی کی خواهد رسید، در اینکه آیه حکایة از قول آنان فرموده که ای محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلّم اینها در ورود عذاب عجله میکنند باینان بگو هرگز خدای تعالی خلف وعده نمیکند و وعده عذاب شما روزی فرا میرسد که آن روز نزد پروردگار شما مثل هزار سال از آن ایّامی است که شماره میکنید.
اینکه آیه بما میفهماند که علم خدای تعالی علم حضوری است و گذشته و آینده نسبت بعلم او یکسانست و تمام زمانها در احاطه علمیّه او آنی مینماید لکن چون سنّت او بر اینکه جاری شده که برای هر چیزی وقتی تعیین نموده اینکه است که موقع عذاب شما که در قید زمان میباشید روزی میرسد که بحساب شما آن یک روز مثل هزار سال بشمار میرود و او تعالی (حلیم است) در عذاب عجله نمیکند.
و برای جلوگیری عجله آنها و تسلی دل رسولش فرموده وَ لَن یُخلِف‌َ اللّه‌ُ وَعدَه‌ُ و مفسرین (یَوماً عِندَ رَبِّک‌َ) در آیه را دو طور توجیه نموده‌اند:
بقولی مقصود از (یوم) روز آخرت است که یک روز آن مطابق هزار سال دنیا است.
و بقول دیگر چگونه شما در عذاب عجله میکنید در صورتی که عذاب آن یک روز مطابق با هزار سال بحساب شما است زیرا که روزهای سختی دراز مینماید و معنی اول بحقیقت نزدیک‌تر مینماید.

صفحه : 367
وَ کَأَیِّن مِن قَریَةٍ أَملَیت‌ُ لَها وَ هِی‌َ ظالِمَةٌ ثُم‌َّ أَخَذتُها چه بسیار از اهل ده‌ها و شهرها که آنان را مهلت دادیم و عذاب آنها را عقب انداختیم در حالی که ستمکار بودند پس از آنکه ظلم و تعدّی و مخالفت را بمنتها رسانیدند آنان را بعذاب گرفتیم.
وَ إِلَی‌َّ المَصِیرُ اشاره است به اینکه چون بازگشت تمام امور بدست قدرت ایزدی جاری میگردد و از روی علم بصلاح و عموم قدرت برای هر چیزی موقعی و وقتی در ازل برای آن تعیین گردیده اینکه است که در گرفتن کافرین را بعذاب عجله نمیکند بلکه بموقع و وقت موقّت آنها را میگیرد لا یَستَأخِرُون‌َ ساعَةً وَ لا یَستَقدِمُون‌َ قُل یا أَیُّهَا النّاس‌ُ إِنَّما أَنَا لَکُم نَذِیرٌ مُبِین‌ٌ، الی قوله أَصحاب‌ُ الجَحِیم‌ِ خطاب برسولش نموده که بمردم بگو من از جانب خدای تعالی فرستاده شدم که شما را اعلام کنم بر آنچه سبب خذلان و باعث فرو رفتن و هلاکت شما در درکه جهنم میگردد و بشما تذکر دهم که آنچه سعادت و فضیلت و برتری شما را ایجاب مینماید آن ایمان و عمل نیکو است و آنهایی که ایمان آورده و عمل شایسته نموده‌اند برای آنان آمرزش و رزق کریم در بهشت موعود مهیّا گردیده.
وَ الَّذِین‌َ سَعَوا فِی آیاتِنا مُعاجِزِین‌َ أُولئِک‌َ أَصحاب‌ُ الجَحِیم‌ِ (سعی) سرعت در حرکت است، در اینجا کنایه از کوشش و جدیّت نمودن مشرکین است در باطل گردانیدن آیات قرآنی بگمان اینکه میتوانند ما را عاجز گردانند و نتوانیم حجت خود را تمام کنیم عمل چنین مردمانی بر ضرر خودشان تمام خواهد گردید و نتوانند جلو قدرت خدا را بگیرند و اینان از اهل جهنّم خواهند بود.

صفحه : 368

[سوره الحج (22): آیات 52 تا 62]

اشاره

وَ ما أَرسَلنا مِن قَبلِک‌َ مِن رَسُول‌ٍ وَ لا نَبِی‌ٍّ إِلاّ إِذا تَمَنّی أَلقَی الشَّیطان‌ُ فِی أُمنِیَّتِه‌ِ فَیَنسَخ‌ُ اللّه‌ُ ما یُلقِی الشَّیطان‌ُ ثُم‌َّ یُحکِم‌ُ اللّه‌ُ آیاتِه‌ِ وَ اللّه‌ُ عَلِیم‌ٌ حَکِیم‌ٌ (52) لِیَجعَل‌َ ما یُلقِی الشَّیطان‌ُ فِتنَةً لِلَّذِین‌َ فِی قُلُوبِهِم مَرَض‌ٌ وَ القاسِیَةِ قُلُوبُهُم وَ إِن‌َّ الظّالِمِین‌َ لَفِی شِقاق‌ٍ بَعِیدٍ (53) وَ لِیَعلَم‌َ الَّذِین‌َ أُوتُوا العِلم‌َ أَنَّه‌ُ الحَق‌ُّ مِن رَبِّک‌َ فَیُؤمِنُوا بِه‌ِ فَتُخبِت‌َ لَه‌ُ قُلُوبُهُم وَ إِن‌َّ اللّه‌َ لَهادِ الَّذِین‌َ آمَنُوا إِلی صِراطٍ مُستَقِیم‌ٍ (54) وَ لا یَزال‌ُ الَّذِین‌َ کَفَرُوا فِی مِریَةٍ مِنه‌ُ حَتّی تَأتِیَهُم‌ُ السّاعَةُ بَغتَةً أَو یَأتِیَهُم عَذاب‌ُ یَوم‌ٍ عَقِیم‌ٍ (55) المُلک‌ُ یَومَئِذٍ لِلّه‌ِ یَحکُم‌ُ بَینَهُم فَالَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ فِی جَنّات‌ِ النَّعِیم‌ِ (56)
وَ الَّذِین‌َ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا فَأُولئِک‌َ لَهُم عَذاب‌ٌ مُهِین‌ٌ (57) وَ الَّذِین‌َ هاجَرُوا فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ ثُم‌َّ قُتِلُوا أَو ماتُوا لَیَرزُقَنَّهُم‌ُ اللّه‌ُ رِزقاً حَسَناً وَ إِن‌َّ اللّه‌َ لَهُوَ خَیرُ الرّازِقِین‌َ (58) لَیُدخِلَنَّهُم مُدخَلاً یَرضَونَه‌ُ وَ إِن‌َّ اللّه‌َ لَعَلِیم‌ٌ حَلِیم‌ٌ (59) ذلِک‌َ وَ مَن عاقَب‌َ بِمِثل‌ِ ما عُوقِب‌َ بِه‌ِ ثُم‌َّ بُغِی‌َ عَلَیه‌ِ لَیَنصُرَنَّه‌ُ اللّه‌ُ إِن‌َّ اللّه‌َ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ (60) ذلِک‌َ بِأَن‌َّ اللّه‌َ یُولِج‌ُ اللَّیل‌َ فِی النَّهارِ وَ یُولِج‌ُ النَّهارَ فِی اللَّیل‌ِ وَ أَن‌َّ اللّه‌َ سَمِیع‌ٌ بَصِیرٌ (61)
ذلِک‌َ بِأَن‌َّ اللّه‌َ هُوَ الحَق‌ُّ وَ أَن‌َّ ما یَدعُون‌َ مِن دُونِه‌ِ هُوَ الباطِل‌ُ وَ أَن‌َّ اللّه‌َ هُوَ العَلِی‌ُّ الکَبِیرُ (62)

صفحه : 369

(ترجمه)

و ما پیش از فرستادن تو هیچ رسولی و هیچ نبی را نفرستادیم مگر اینکه چون آیات الهی را تلاوت کرد شیطان در تأویلات او چیزی افکند بطوری که بر مردم مشتبه گردید و گمان کردند پیغمبر خوانده و خداوند القاء شیطان را نسخ گردانید و آیات خود را محکم کرد و خدا دانا و درست‌کار است
و چنین کرد تا اینکه بآن القائات شیطانی کسانی را که در قلبشان مرض شک و نفاق و شقاوت است بیازماید و همانا ستمکاران در خلاف و شقاق بی‌پایانند (53)
و نیز برای اینکه اهل علم و دانش بدانند که (اینکه آیات قرآن) حق و از جانب پروردگار تو است و بآن ایمان آورند و نزد آن دلهایشان خاضع و مطیع گردد و حقیقة خداوند بسوی راه راست هدایت مینماید کسانی را که ایمان آوردند (54)
و آنهایی که کافر شدند همیشه در شکند (در اینکه قرآن از طرف خدا است) تا وقتی که آنان را ساعت مرگ و یا ساعت قیامت یک دفعه فرا گیرد یا بیاید آنها را عذاب روز عقیم (55)
در آن روز (قیامت) ملک و سلطنت مخصوص بخدا است که بین آنها حکم مینماید و آنهایی که ایمان آوردند و عمل نیکو نمودند در بهشتهای پر نعمتند (56)
و آنان که کافر شدند و آیات ما را تکذیب نمودند برای آنها عذاب خوار کننده‌ای مهیّا گردیده (57)
و کسانی که در راه رضای خدا از وطنشان هجرت نمودند پس از آن کشته شدند یا مردند همانا خداوند آنان را روزی میدهد روزی نیکو و خدا بهترین روزی دهندگان است (58)
و خدا در بهشت بآنها منزلی میدهد که خشنود باشند و خداوند دانا و بردبار است (59)
کسی که انتقام کشد بقدر آنچه بر او ستم شده باز بر او ستم وارد گردید همانا خداوند او را یاری میکند و او از گناهان خلق گذرنده و آمرزنده است (60)
و قدرت او چنان است) که شب را در روز در میآورد و روز را در شب داخل میگرداند و همانا خدا شنوا و بینا است (61)
حقیقت اینکه است که او خدای یکتا و حق مطلق است و آنچه را غیر او خوانند باطل صرف است (62).

صفحه : 370

توضیح آیات‌

اشاره

وَ ما أَرسَلنا مِن قَبلِک‌َ مِن رَسُول‌ٍ وَ لا نَبِی‌ٍّ (من) در رسول زائده و معنی آیه چنین میشود (و ما ارسلنا من قبلک رسولا و لا نبیا) و رسول آن کسی است که از طرف حق تعالی برسالت فرستاده شده باشد و نبی کسی است که با بزرگی شأنش تابع رسول باشد.

سخنان مفسرین در فرق بین رسول و نبی‌

1- فرق بین رسول و نبی اینکه است که رسول کسی است که صاحب شریعت باشد، و نبی در شریعت تابع او است چون حضرت لوط که بشریعت ابراهیم (ع) دعوت مینمود و مثل یوشع و موسی (ع) و شمعون و عیسی (ع)، یا رسول مخصوص بشریعتی است و نبی عام است و آن هر کسی است که مقرر شریعت سابق باشد پس نبی عام‌تر است از رسول (اینکه است که هر رسولی نبی هست لکن هر نبی رسول نیست) و گفته‌اند رسول کسی است که دارای معجزه و کتابی باشد که بر او نازل گردیده و گویند رسول آنست که فرشته بوحی بر او فرود آید و نبی آواز میشنود یا ملهم میگردد یا در خواب بیند. (تفسیر کاشفی) 2- رسول آنست که بر امتی و جماعتی مبعوث شده باشد و نبی چنین نیست 3- رسول آن کسی است که احکام و قوانین وضع میکند و نبی آن کسی است که قوانین و شریعت رسول قبل را حفظ میکند.
و در کافی بسند صحیح از حضرت صادق (ع) چنین روایت کرده که انبیاء و مرسلون بر چهار طبقه میباشند: طبقه اول- (فنبی منبأ فی نفسه) نبی آن کسی است که فقط در نفسش خبردار شود (یعنی نمی‌بیند نه ملک را و صدای ملک را نیز نشنود نه در خواب و نه در بیداری) طبقه دوم- در خواب ملک را می‌بیند و صدای ملک را میشنود و در بیداری ملک را معاینه نمی‌نماید (و اینکه نبی است) و بر احدی مبعوث نگردیده و بر او امامی است مثل اینکه ابراهیم (ع) بر لوط امام بود.

صفحه : 371
طبقه سوم- آن کسی است که در خواب ملک را می‌بیند و صدای او را میشنود و ملک را معاینه می‌بیند و او بر طائفه‌ای کم باشند یا زیاد رسول است (کما قال اللّه لیونس: وَ أَرسَلناه‌ُ إِلی مِائَةِ أَلف‌ٍ أَو یَزِیدُون‌َ) مقصود از (یزیدون) سی هزار نفرند، یعنی چنین کسی بر جماعتی رسول است، طبقه چهارم- آن پیمبری است که در خواب ملک را ببیند و صدای او را بشنود و در بیداری هم او را معاینه نماید و چنین کسی امام است (یعنی پیشوای تمام خلق است) مثل پیمبران اولو العزم (که هم نبی بودند و هم رسول) و ابراهیم نبی بود و امام نبود تا اینکه قال اللّه تعالی إِنِّی جاعِلُک‌َ لِلنّاس‌ِ إِماماً وقتی خدای تعالی بابراهیم فرمود تو را امام قرار دادم ابراهیم علیه السّلام اینکه موهبت را برای ذریّه خود نیز طلبید جواب رسید عهد من بظالمین نمیرسد یعنی کسی که عبادت صنم یا وثن نموده چگونه لایق پیشوایی تمام افراد بشر است.
و چون پیمبران اولو العزم هم نبی بودند و هم رسول اینکه بود که خدای تعالی نبی خاتم صلی اللّه علیه و آله و سلّم را گاهی بنبی خطاب نموده (یا أَیُّهَا النَّبِی‌ُّ) و دفعه‌ای برسول او را ستوده (یا أَیُّهَا الرَّسُول‌ُ) و رسول شامل ملائکه‌ای که حامل وحیند نیز میشود لکن نبی اختصاص ببشر دارد اینکه است که در بعض آیات بین رسول و نبی جمع نموده قوله تعالی (وَ کان‌َ رَسُولًا نَبِیًّا) در اینجا بین رسول و نبی جمع ننمود مگر از جهت تمنّی.
إِلّا إِذا تَمَنّی أَلقَی الشَّیطان‌ُ فِی أُمنِیَّتِه‌ِ

سخنان مفسرین در توجیه آیه‌

1- تمنّی یا بمعنی تلاوت است چنانچه حسان بن ثابت گفته (تمنّی کتاب اللّه اول لیلة و آخرها لاتی حمام المقادری) و از صحاح نقل شده (تمنیت لکتاب قراءته) و فی المصادر الزوزنی و الکنز (التمنی) یعنی قرآن خواندن و آرزو کردن است، و راغب گفته (إِلّا إِذا تَمَنّی) یعنی در تلاوت آن.
2- اگر تمنّی را بمعنی ظاهر گرفتیم که بمعنی آرزوی دل است معنی آیه

صفحه : 372
چنین میشود که ما ارسال رسول و نبی نکردیم مگر وقتی دل او آرزوی چیزی میکرد شیطان در آن بباطل وسوسه مینمود و او را بر خلاف حق میخواند و حدیث
(انّه لیغان علی قلبی فاستغفر اللّه سبعین مرّة)
مشعر بر آنست.
فَیَنسَخ‌ُ اللّه‌ُ ما یُلقِی الشَّیطان‌ُ پس خدا آنچه را که شیطان از کلمات کفر و وسوسه القاء مینمود باطل مینمود ثُم‌َّ یُحکِم‌ُ اللّه‌ُ آیاتِه‌ِ و آیات خود را محکم میگردانید و دلائل آن را در قلبها واضح مینمود و نشانه‌های باطل را دفع میکرد (وَ اللّه‌ُ عَلِیم‌ٌ حَکِیم‌ٌ) خدا بحالات بنده‌گان خود دانا است و در آنچه حکم کند محکم‌کار است.
(منهج الصادقین) لکن اینکه قول درست نیست بجهت اینکه در آیات عدیده است که شیطان بر انبیاء و امام‌ها تسلّطی ندارد من جمله قوله تعالی إِن‌َّ عِبادِی لَیس‌َ لَک‌َ عَلَیهِم سُلطان‌ٌ پس (تمنّی) بمعنی تلاوت و خواندن میباشد نه آرزو.
3- از سید مرتضی (ره) است که تمنّی در آیه نیست مگر یکی از دو معنی یا بمعنی تلاوت است چنانچه حسان بن ثابت گفته (تمن‌ّ کتاب اللّه) تا آخر و یا بمعنی آرزوی قلب است، و اگر مقصود قرائت باشد معنی آیه چنین میشود که رسولانی که پیش از تو بودند وقتی برای قومشان آیات الهی را میخواندند قومشان آیات را تحریف و کم و زیاد مینمودند همان طوری که یهودیان چنین میکردند، و اینکه نسبت چنین عملی را بشیطان داده از جهت اینکه است که عمل آن قوم باغواء شیطان بوده فَیَنسَخ‌ُ اللّه‌ُ ما یُلقِی الشَّیطان‌ُ یعنی خداوند باظهار حجت عمل شیطانی را باطل و زائل میگرداند و آیه برای تسلّی دل رسولش که او را تکذیب مینمودند نازل گردانیده.
و اگر مقصود تمنی قلب باشد چنین است که وقتی رسول صلی اللّه علیه و آله و سلّم برای امری آرزوی چیزی مینمود شیطان او را بباطل وسوسه مینمود خداوند وسوسه شیطان را از او رفع مینمود و او را بمخالفت شیطان ارشاد میگردانید، امّا احادیثی که

صفحه : 373
در اینکه باب روایت شده نزد اصحاب ما ضعیف و مطعونست زیرا که متضمن چیزی است که انبیاء منزّه از آنند چگونه ممکن است آنهایی که گفته‌اند بر نبی جائز باشد در صورتی که خداوند در وصف او فرموده کَذلِک‌َ لِنُثَبِّت‌َ بِه‌ِ فُؤادَک‌َ و قال سَنُقرِئُک‌َ فَلا تَنسی الی آخر). (پایان) 4- سبب نزول آیه اینکه بود که وقتی پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلّم در جماعت قومش سوره (و النجم) را قرائت نمود و رسید بقوله تعالی وَ مَناةَ الثّالِثَةَ الأُخری شیطان انداخت فی امنیّته یعنی در قرائت وی (تلک الغرانیق العلی و ان‌ّ شفاعتهن‌ّ لترجی)«1» مشرکین گمان کردند که وصف آلهه آنها است حضرت دلتنگ گردید اینکه بود که اینکه آیه وَ ما أَرسَلنا مِن قَبلِک‌َ مِن رَسُول‌ٍ وَ لا نَبِی‌ٍّ، تا آخر برای تسلی دل رسولش نازل گردانید.
و معنی آیه چنین است که (رسول و پیمبری مبعوث نگردید مگر اینکه وقتی او آرزویی مینمود شیطان در آن مغالطه مینمود و چیزی در قرائت او که موهم اینکه بود که از جمله وحی باشد می‌انداخت و خداوند بآیات محکمش آنچه را که شیطان القاء نموده بود برمیداشت، و بقولی بعضی از کفار چنین میکردند و اضافه آن بشیطان نظر باغوای او است، و از چیزهایی که ظاهر میگرداند که (تمنّی) بمعنی تلاوت آمده است قول حسان بن ثابت است الی آخر.
(خلاصه کلام طبرسی) 5- موقعی که وحی تأخیر میافتاد حضرت آرزو میکرد وحی نازل شود آن وقت شیطان در آرزوی او وسوسه میانداخت و خداوند وسوسه شیطان را نسخ نمود و او را ارشاد نمود بچیزی که القاء شیطانی را زائل و باطل گردانید (و غرانیق) اشاره بملائکه است یعنی آنها شفعاء میباشند نه اصنام، و غرانیق جمع غرنوق است و آن جوان جمیل خوش صورت را نامند. (مجاهد)
-----------------------------------
(1) یعنی آنها نیکو و بلند مرتبه‌اند و بدرستی بشفاعت آنها امیدواری هست.

صفحه : 374
وَ اللّه‌ُ عَلِیم‌ٌ حَکِیم‌ٌ خدای تعالی عالم است بعلم ازلی خود میداند رسالتش را در کجا و در چه کسی قرار بدهد و آن کسی خواهد بود که شیطان نتواند بر او ظفر یابد و بالقاء وسوسه او را فریب دهد و اغواء گرداند و حکیم است که آنچه بر وفق حکمت و مطابق نظام عالم است مرتب میگرداند.
لِیَجعَل‌َ ما یُلقِی الشَّیطان‌ُ فِتنَةً لِلَّذِین‌َ فِی قُلُوبِهِم مَرَض‌ٌ وَ القاسِیَةِ قُلُوبُهُم وَ إِن‌َّ الظّالِمِین‌َ لَفِی شِقاق‌ٍ بَعِیدٍ لام (لیجعل) لام علّت است و در مقام بیان حکمت القاء شیطانی است و شاید مقصود چنین باشد که ما شیطان را تمکّن دادیم که در تلاوت پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلّم چیزی بیندازد تا اینکه آزمایش کسانی باشد که در قلب آنان مرض نفاق است و مرض شک و نفاق آنان زیاد گردد (وَ القاسِیَةِ قُلُوبُهُم) مشرکین و تکذیب کنندگان و سرکشانی میباشند که در دشمنی و ضدّیت بسیار از حقیقت دور افتاده‌اند.
وَ لِیَعلَم‌َ الَّذِین‌َ أُوتُوا العِلم‌َ أَنَّه‌ُ الحَق‌ُّ مِن رَبِّک‌َ فَیُؤمِنُوا بِه‌ِ فَتُخبِت‌َ لَه‌ُ قُلُوبُهُم وَ إِن‌َّ اللّه‌َ لَهادِ الَّذِین‌َ آمَنُوا إِلی صِراطٍ مُستَقِیم‌ٍ و دیگر چنین تمکن را بشیطان دادیم برای اینکه امتحان و آزمایش باشد کسانی را که بآنها علم و دانش عطاء شده که بدانند آنچه را که از جانب خدا برسولش ارسال مینماید و بزبان او جاری میگردد آن حق است یعنی برای مصلحت و آزمایش است و شک‌ّ و شبهه‌ای بر آنها طاری نشود و لو حکمت آن را ندانند و بدانند که آن از طرف پروردگار تو است و بآن ایمان آورند و بر ایمانشان افزوده گردد و دلهایشان نزد عظمت حق تعالی خاضع و مطمئن گردد و آنهایی که ایمان آورده‌اند در راه مستقیم که سر انجام آن قرب جوار احدی است ثابت قدم گردند وَ لا یَزال‌ُ الَّذِین‌َ کَفَرُوا فِی مِریَةٍ مِنه‌ُ حَتّی تَأتِیَهُم‌ُ السّاعَةُ بَغتَةً أَو یَأتِیَهُم عَذاب‌ُ یَوم‌ٍ عَقِیم‌ٍ بیان حال کفار است و شاید مقصود مشرکین باشند که آنان در تمام عمر

صفحه : 375
در شک و ریب میباشند و بآیات معجزنمای قرآن ایمان نخواهند آورد تا وقتی که ساعت مرگ بغتة و یک دفعه آنها را بگیرد، و شاید مقصود از (الساعة) روز قیامت باشد زیرا که قیامت یک دفعه واقع میگردد، و در بسیاری از آیات قیامت را بلفظ (الساعة) تعبیر نموده یا بر آنها وارد شود روزی که نسل آنها را فانی گرداند، مفسّرین گفته‌اند که مقصود جنگ بدر است که بنیاد آنها کنده شد المُلک‌ُ یَومَئِذٍ لِلّه‌ِ یَحکُم‌ُ بَینَهُم فَالَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ فِی جَنّات‌ِ النَّعِیم‌ِ (جنّات) جمع جنّة است و (نعیم) مبالغه در نعمت است.
در آن روز یعنی روز قیامت ملک و مملکت مخصوص بخدا است اختصاص بقیامت با اینکه ملک و سلطنت حقیقی همیشه مخصوص بخدا است نه در دنیا و نه در آخرت کسی مالکیت و سلطنتی برای وی نیست مگر اینکه از روی حکمت بعضی را مجازا نه حقیقة مالک پاره‌ای از اشیاء گردانیده لکن در قیامت اینکه مالکیت مجازی نیز مرتفع خواهد گردید کسی را نمیرسد که ادّعاء مالکیت بنماید و حکم و داوری نیز مخصوص بخداوند است و روی میزان عدل آن طوری که بخواهد بین مردم حکم میکند و آن روزی است که مؤمنین نیکوکار در بهشتهای پرنعمت که دار رحمت الهی است جایگزین میگردند و در مقابل آنها اهل جهنم در عذاب الیم که در آیات شرح حال آنها را بیان نموده متمرکز میگردند.
وَ الَّذِین‌َ هاجَرُوا فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ ثُم‌َّ قُتِلُوا أَو ماتُوا پس از بیان مقام مؤمنین و تفضّلاتی که در باره آنها میشود از بهشتهای پر نعمت و عذاب و خواری کافرین بیان فرموده مرتبه بلند آنهایی که از وطن خود بیاری رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلّم (فی سبیل اللّه) یعنی برای رضای خدا نه برای منصب و مال و غیره از مکه بمدینه مهاجرت نموده و دست از مال و اولاد برداشتند و آنها یا در جهاد کشته شدند یا مردند.
لَیَرزُقَنَّهُم‌ُ اللّه‌ُ رِزقاً حَسَناً وَ إِن‌َّ اللّه‌َ لَهُوَ خَیرُ الرّازِقِین‌َ

صفحه : 376
بعضی از مفسرین در شأن نزول آیه گفته است که مجاهدین فی اللّه بعرض مبارک پیغمبر اکرم رسانیدند که جماعتی از ما بجهاد کفار میرویم و بعضی از ما شهید و بدرجه بلند شهادت و حیات ابدی دائمی نزد پروردگارشان میرسند و ارتزاق مینمایند، و بعضی از ما بجهاد میرویم و شهید نمیگردیم آیا از اینکه منزلت و مقام محروم میمانیم اینکه بود که اینکه آیه برای تسلّی دل آنان فرود آمد که آنهایی که در راه رضای خدا با نیّت خالص بجهاد روند فرق نمیکند خواه شهید گردند یا بمیرند هر دو نزد خدا مقام بلند در جوار الهی و روزی نیکو از نعمتهای بهشتی برای آنها مهیّا گردیده زیرا که خدا دائم الفضل و کثیر الاحسان است لَیُدخِلَنَّهُم مُدخَلًا یَرضَونَه‌ُ وَ إِن‌َّ اللّه‌َ لَعَلِیم‌ٌ حَلِیم‌ٌ (مدخل) شاید اسم مکان باشد یعنی کسانی که با خلوص نیّت از مکه بمدینه هجرت نمودند چه در جهاد کشته شده باشند یا بمیرند به لام در (لیدخلنّهم) با نون تأکید ثقیله جمله را مؤکّد میگرداند و اشاره است به اینکه مهاجرین فی سبیل اللّه اضافه بر آن نعمتهایی که نه چشمی دیده و نه گوشی شنیده و نه بخاطر احدی خطور نموده منزل و جایگاه آنان را بطوری بلند مرتبه و مجلل قرار میدهیم که موجب رضایت و مطابق دلخواه آنها باشد زیرا که خدا دانا و عالم است و جایگاه هر کسی را در خور مقام وی تعیین مینماید و حلیم و بردبار است که عجله در مجازات ستمکاران نمیکند و هر چیزی را در موقع خود مطابق صلاح و نظام عالم اجراء میگرداند.
ذلِک‌َ وَ مَن عاقَب‌َ بِمِثل‌ِ ما عُوقِب‌َ بِه‌ِ ثُم‌َّ بُغِی‌َ عَلَیه‌ِ (ذلک) اشاره بآیات بالا است که در توصیف و فضیلت مهاجرین فی سبیل اللّه نازل گردید و بیان مؤاخذه و انتقام کشیدن آنها از کسی است که بوی ستمی بغیر حق واقع گردیده بمثل یعنی ستم‌دیده انتقام بکشد بقدر ستمی که بر او واقع گردیده جَزاءُ سَیِّئَةٍ بِمِثلِها.
و در شأن نزول آیه از تفسیر تبیان نقل شده که جماعتی از مشرکین در شب

صفحه : 377
آخر محرم میخواستند با مؤمنین جنگ کنند و اهل اسلام چون ماه حرام بود از جنگ خودداری نمودند و گفتند صبر کنید تا ماه محرم تمام شود و مشرکین راضی نشدند و در مقام مبارزه برآمدند مسلمانها برای دفع و قصاص با آنها جنگ نمودند و منصور و مظفّر گردیدند پس از آن حق تعالی اینکه آیه را فرستاد وَ مَن عاقَب‌َ بِمِثل‌ِ ما عُوقِب‌َ بِه‌ِ الخ.
هر کس از اهل اسلام که انتقام بکشد از کفار و قصاص کند بمثل آنچه بر او ستم وارد شده پس از آن باز کفار بر او طغیان کند.
لَیَنصُرَنَّه‌ُ اللّه‌ُ إِن‌َّ اللّه‌َ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ البته خدای تعالی کسی که بر او ظلم شده است یاری میکند و او را غالب میگرداند، و شاید عفوّ و غفور در آخر آیه اشاره باین باشد که و لو اینکه مؤمنین نباید در شهر محرّم که یکی از اشهر حرم است جهاد نمایند لکن چون در اینکه مورد برای دفع ضرر و حفظ جانشان و انتقام کشیدن از کفار مبارزه نمودند که آنها را از شهر و وطنشان آواره کرده بودند پس از آنکه چه جفاها که بر مسلمانها در مکه وارد نمودند، چون جنگ با آنها در اینکه مورد بوده اینکه خلاف آنها را عفو نموده و بخشیده و آنها را بر مشرکین مظفر و منصور گردانیده و جهاد با آنها را مباح و جائز نموده.
ذلِک‌َ بِأَن‌َّ اللّه‌َ یُولِج‌ُ اللَّیل‌َ فِی النَّهارِ وَ یُولِج‌ُ النَّهارَ فِی اللَّیل‌ِ وَ أَن‌َّ اللّه‌َ سَمِیع‌ٌ بَصِیرٌ و ولوج شب در روز و ولوج روز در شب حلول هر یک در دیگری است، ذلک شاید اشاره بهمان ظفر یافتن مظلوم ستم دیده بر ظالم ستمکار باشد که حکمت آن نظام عالم است و همین طوری که تاریکی شب را داخل در روشنایی روز میگرداند و نور و روشنایی روز را داخل در تاریکی شب میکند همین طور خیر و شرّ در عالم مثل دو نقطه پرگار بدور هم میچرخند گاهی شرّ مثل ظلم ظالم که مانند تاریکی شب و ضدّ نور است غالب میگردد بر خیر و عدالت که مانند روز روشن است و آن را تاریک میگرداند و گاهی عدالت که ضد شرّ و فانی کننده آن است غالب

صفحه : 378
میگردد و ظلم و فساد را مرتفع میگرداند، تا اینکه عالم بپا است ظلم و عدالت، خیر و شرّ در مقابل یکدیگر عرض اندام میکنند.
ذلِک‌َ بِأَن‌َّ اللّه‌َ هُوَ الحَق‌ُّ وَ أَن‌َّ ما یَدعُون‌َ مِن دُونِه‌ِ هُوَ الباطِل‌ُ (ذلک) اشاره بآیه بالا است که خدای تعالی اضداد را اینکه طور با هم جمع نموده و تا مدت مدیدی بین اضداد الفت داده و هر گاه یکی از اضداد غالب گردیده بقدرت و حکمت خود زیادتی را برطرف مینماید تا آنکه بین آنان مساوات پدید گردد چنانچه گاهی ظالم را غالب میگرداند بر مظلوم و گاهی بعکس مظلوم را بر ظالم مسلّط میکند و سنّت الهی در نظام عالم بر اینکه طور استوار گردیده و مثال آن آیه بالا است که بنا بر توجیهی که گفته شد اصحاب رسول اللّه و مهاجرین که در مکه نسبت بآنها مثل شب تار بود دچار ستمکاران مشرکین مکه واقع بودند و بمهاجرت نمودن بمدینه شب تاریک آنها تبدیل بروز روشن گردید و بالاخره مؤمنین که خیر محض بودند غالب گردیدند بر کفاری که شرّ محض و ظلمت بودند و خدای تعالی حقانیت خود را اینکه طور نشان میدهد تا آنکه بدانند که او است حق و حقیقت و آنچه را که مشرکین از بتها پرستش میکنند باطل است.
وَ أَن‌َّ اللّه‌َ هُوَ العَلِی‌ُّ الکَبِیرُ و ثابت و محقق است که خدای تعالی بزرگ و بزرگوار و صاحب کبریایی و عظمت است.

صفحه : 379

[سوره الحج (22): آیات 63 تا 72]

اشاره

أَ لَم تَرَ أَن‌َّ اللّه‌َ أَنزَل‌َ مِن‌َ السَّماءِ ماءً فَتُصبِح‌ُ الأَرض‌ُ مُخضَرَّةً إِن‌َّ اللّه‌َ لَطِیف‌ٌ خَبِیرٌ (63) لَه‌ُ ما فِی السَّماوات‌ِ وَ ما فِی الأَرض‌ِ وَ إِن‌َّ اللّه‌َ لَهُوَ الغَنِی‌ُّ الحَمِیدُ (64) أَ لَم تَرَ أَن‌َّ اللّه‌َ سَخَّرَ لَکُم ما فِی الأَرض‌ِ وَ الفُلک‌َ تَجرِی فِی البَحرِ بِأَمرِه‌ِ وَ یُمسِک‌ُ السَّماءَ أَن تَقَع‌َ عَلَی الأَرض‌ِ إِلاّ بِإِذنِه‌ِ إِن‌َّ اللّه‌َ بِالنّاس‌ِ لَرَؤُف‌ٌ رَحِیم‌ٌ (65) وَ هُوَ الَّذِی أَحیاکُم ثُم‌َّ یُمِیتُکُم ثُم‌َّ یُحیِیکُم إِن‌َّ الإِنسان‌َ لَکَفُورٌ (66) لِکُل‌ِّ أُمَّةٍ جَعَلنا مَنسَکاً هُم ناسِکُوه‌ُ فَلا یُنازِعُنَّک‌َ فِی الأَمرِ وَ ادع‌ُ إِلی رَبِّک‌َ إِنَّک‌َ لَعَلی هُدی‌ً مُستَقِیم‌ٍ (67)
وَ إِن جادَلُوک‌َ فَقُل‌ِ اللّه‌ُ أَعلَم‌ُ بِما تَعمَلُون‌َ (68) اللّه‌ُ یَحکُم‌ُ بَینَکُم یَوم‌َ القِیامَةِ فِیما کُنتُم فِیه‌ِ تَختَلِفُون‌َ (69) أَ لَم تَعلَم أَن‌َّ اللّه‌َ یَعلَم‌ُ ما فِی السَّماءِ وَ الأَرض‌ِ إِن‌َّ ذلِک‌َ فِی کِتاب‌ٍ إِن‌َّ ذلِک‌َ عَلَی اللّه‌ِ یَسِیرٌ (70) وَ یَعبُدُون‌َ مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ ما لَم یُنَزِّل بِه‌ِ سُلطاناً وَ ما لَیس‌َ لَهُم بِه‌ِ عِلم‌ٌ وَ ما لِلظّالِمِین‌َ مِن نَصِیرٍ (71) وَ إِذا تُتلی عَلَیهِم آیاتُنا بَیِّنات‌ٍ تَعرِف‌ُ فِی وُجُوه‌ِ الَّذِین‌َ کَفَرُوا المُنکَرَ یَکادُون‌َ یَسطُون‌َ بِالَّذِین‌َ یَتلُون‌َ عَلَیهِم آیاتِنا قُل أَ فَأُنَبِّئُکُم بِشَرٍّ مِن ذلِکُم‌ُ النّارُ وَعَدَهَا اللّه‌ُ الَّذِین‌َ کَفَرُوا وَ بِئس‌َ المَصِیرُ (72)

صفحه : 380

(ترجمه)

(ای محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلّم) آیا ندیدی که خدا آب را از آسمان فرستاد و زمین (خشک) سبز و خرّم گردید حقیقة خدا لطف کننده و آگاهست (63)
آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است ملک او و در تصرّف او است و هر آینه خداوند بی‌نیاز و بهمه اوصاف کمال آراسته است (64)
آیا ندیدی که آنچه در زمین است خدا برای شما مسخّر نموده و کشتی در دریا بامر او روان میشود و آسمان را نگاه میدارد که بر زمین فرود نیاید مگر باذن او حقیقة خداوند نسبت بافراد بشر رءوف و مهربان است (65)
و خدا آن کسی است که بشما حیات داد پس از آن شما را میمیراند پس از آن شما را زنده میکند حقیقة آدمی بسیار ناسپاس است (66)
و ما برای هر امّتی دینی و شریعتی قرار دادیم که آنها عمل میکنند باو یا محل عبادت‌گاهی قرار دادیم که در آن عبادت نمایند و نباید در امر دین با تو نزاع و جدال کنند و تو خلق را بسوی خدا دعوت کن زیرا که تو در راه راست و هدایت میباشی (67)
و اگر یهود و نصاری با تو جدال و نزاع نمودند در ذبیحه بگو که خدا داناتر است بآنچه عمل میکنید (68)
و روز قیامت خدا در آنچه اختلاف میکردید بین شما حکم میکند (69)
(ای محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلّم) آیا نمیدانی (البته میدانی) که آنچه در آسمان و زمین است خدا میداند و حقیقة آنها در کتاب (لوح محفوظ) ثبت است و آن بر خدا آسان است (70)
(اینکه مشرکین) چیزی را بغیر خدا عبادت میکنند که حق تعالی به پرستش آنها حجت و برهانی نفرستاده و چیزی را عبادت میکنند که بآن علمی ندارند و برای ستمکاران یار و یاوری نمیباشد (71)
وقتی که خوانده شود آیات ظاهر و هویدای ما برای آنان تو آنهایی که کافر شدند و انکار قرآن را نمودند در صورت آنها را میشناسی و نزدیک بود مشرکین که از شدّت غیظ بزنند آنها را که آیات ما را بر آنها میخوانند بگو که میخواهید شما را خبر دهم بشری‌ّ بدتر از اینکه عمل شما و آن آتشی است که خدا به آنهایی که کافر شدند وعده داده و برای آنان بد بازگشتی است (72)

صفحه : 381

توضیح آیات‌

أَ لَم تَرَ أَن‌َّ اللّه‌َ أَنزَل‌َ مِن‌َ السَّماءِ ماءً فَتُصبِح‌ُ الأَرض‌ُ مُخضَرَّةً در مقام بیان عموم قدرت و علم و کمال آفرینش بهمزه استفهامی که برای تقریر میآورند خطاب برسولش نموده که آیا تو ندیدی یعنی البته می‌بینی و میدانی که از کمال قدرت و نظام آفرینش چگونه آب باران را از سماء یعنی طرف بالا بسوی زمین فرود میآورد و زمینی که در موقع زمستان مرده و خشک گردیده و هیچ گیاهی از آن پدیدار نیست چگونه بریزش آب باران زنده و سبز و خرّم میگردد و نبات و اشجار از آن روئیده میشود.
إِن‌َّ اللّه‌َ لَطِیف‌ٌ خَبِیرٌ لَه‌ُ ما فِی السَّماوات‌ِ وَ ما فِی الأَرض‌ِ وَ إِن‌َّ اللّه‌َ لَهُوَ الغَنِی‌ُّ الحَمِیدُ اینکه آیه ببشر تذکر میدهد که بایستی بآثار نظر کنند و فکر خود را بکار اندازد و در نظام خلقت تدبّر نمایند تا اینکه از اثر پی بمؤثّر ببرند و از معلول علّت را بشناسند و از انزال باران و خرّمی زمین پس از پژمردگی و خشکی آن بعموم قدرت و احاطه علم و لطف و کرم الهی و بباقی صفات ذو الجلال دانا گردند و سر تسلیم فرود آورند و تابع گردند و بدانند که آسمانها و زمین ملک او و در تصرّف قدرت او است و او غنی بالذات و از غیر بی‌نیاز است.
أَ لَم تَرَ أَن‌َّ اللّه‌َ سَخَّرَ لَکُم ما فِی الأَرض‌ِ وَ الفُلک‌َ تَجرِی فِی البَحرِ بِأَمرِه‌ِ در اینکه آیه عموم قدرت و کمال لطف و شمول رحمت خود را نسبت بافراد بشر مؤکّد میگرداند و در مقام امتنان بنوع انسان بپیمبرش خطاب مینماید که آیا تو ندیدی یعنی البته می‌بینی اگر چه بظاهر در اینکه دو آیه خطاب بپیمبر است لکن مقصود تمام بنی نوع انسانیت که قدری بخود آیند و لطف و کرم سبحانی را در آثار بنگرند و ببینند که چگونه زمین و آنچه در آنست از انواع و اقسام موجودات از جمادات، نباتات و اکثر حیوانات برّی و بحری با عظمت جثّه

صفحه : 382
و قوّت چنانچه معلوم است بعض حیوانات مثل اسب و شتر چندین برابر قوّه آنها زیادتر از انسان است همه را برای پیدایش و بقاء و رفع احتیاجات شما مسخّر نمودیم که بر آنها تسلّط یابید و عمل کنید و تأمین معاش بنمائید و نیز دریا را مسخر شما گردانیدیم که کشتی بسازید و بر روی آب روان گردانید.
وَ یُمسِک‌ُ السَّماءَ أَن تَقَع‌َ عَلَی الأَرض‌ِ إِلّا بِإِذنِه‌ِ و نیز از کمال قدرت و علم ازلی و حکمتی که در سراسر موجودات ظاهر مینماید چنین است که آسمانها و کرات با آن عظمت و سنگینی و با آن کثرت عدد که عدد کرات و آسمانها را جز پدید آورنده آن کسی نتواند تعداد و شماره نماید و بطوری که کشف کرده‌اند گویند در جوّ هوا برای هر یک از کرات که آن را آسمان مینامیم دائره و منزل‌گاهی است که علی الدوام بدور خود میچرخد و از قدرت آفریننده آنها چنانست که با اینکه حرکت سریع دائمی سر سوزنی از محل خود تجاوز نمی‌نمایند و همان طوری که در نظام آفرینش مقرر شده بیک قوّه جاذبه هر یک در محل خود قرار گرفته و مثل ماهی بدور خود شناورند قوله تعالی در سوره یس کُل‌ٌّ فِی فَلَک‌ٍ یَسبَحُون‌َ و از دائره خود منحرف نمیگردند و بهم استکاک نمیکنند تا وقتی که در ازل مقرر شده که عالم مضمحل و پراکنده و خراب گردد و تمام اینها از روی لطف و رحمت و کرم او است نسبت بنوع بشر.
وَ هُوَ الَّذِی أَحیاکُم ثُم‌َّ یُمِیتُکُم ثُم‌َّ یُحیِیکُم و نیز برای معرفی خود و بیان رأفت و کرمش نسبت بنوع بشر تذکر میدهد که خدا و آفریننده عالم آن کسی است که شما را پس از نیستی و عدم بعالم وجود آورده و حیات داده و پس از آن شما را میمیراند و پس از آن در قیامت شما را زنده میگرداند.
از اینکه آیه میتوان استفاده نمود که غایت و فائده عالم و مسخر گردانیدن موجودات برای پیدایش نوع انسانی است و اینکه مراتبی که بشر می‌پیماید از حیات دنیوی و نشو و ارتقاء و مردن وی پس از کمال طبیعی برای اینکه است که بنشأه

صفحه : 383
(برای هر امتی از امتهای پیشین عبادت گاهی مقرر گردیده) دیگری که ما فوق عالم مادی دنیوی است تحوّل نماید و غایت وجود بشر با اینکه همه تشریفات که برای پیدایش و استکمال وی تنظیم داده غیر از اینکه نیست که وجود انسانی بمنتهای کمال خود برسد و حدیث قدسی
(لولاک لما خلقت الافلاک)
شاهد بر اینکه است.
إِن‌َّ الإِنسان‌َ لَکَفُورٌ چه قدر انسان ظلوما جهول ناسپاس است که تمام نعمتها را نادیده انگاشته و سر بندگی و عبودیت در برابر مولای کریم و ولی‌ّ نعمت خود فرود نمیآورد و بوظیفه خود عمل نمیکند که آن نیز برای نفع وی است اله عالم غنی‌ّ بالذات است نه از عبادت و بندگی بندگان نفعی عائد او میگردد و نه از عصیان آنان ضرری باو اصابت مینماید.

گر جمله کائنات کافر گردند بر دامن کبریاش ننشیند گرد
لِکُل‌ِّ أُمَّةٍ جَعَلنا مَنسَکاً هُم ناسِکُوه‌ُ (منسک) مصدر میمی است بمعنی نسک و عبادت یا اسم مکان است بمعنی محل عبادت یا جایی که برای عبادت الفت گیرند و اصل منسک در عبادت جایی را گویند که مردم با هم برای عبادت یا کاری الفت گیرند.
اینکه آیه خبر میدهد که ما برای هر امّت و گروهی از امتهای پیشین عبادت‌گاهی قرار دادیم و مناسک حج از همین بابست.
إبن عباس گفته (منسکا) یعنی عیدا، ما برای هر امتی عیدی قرار دادیم مجاهد و قتاده گفته‌اند مقصود از (منسکا) جای قربانی است. (ابو الفتوح) فَلا یُنازِعُنَّک‌َ فِی الأَمرِ الخ وقتی چنین است که برای هر امّتی محلی برای اجتماع در کاری مثل عبادت یا مناسک حج یا عمل دیگری که با هم جمع گردند مثل محل قربانی یا غیر آن دیگر جای ندارد که اینکه مردم با تو در حکمی نزاع کنند.
در شأن نزول آیه گویند جماعتی از مشرکین باصحاب رسول گفتند چگونه

صفحه : 384
است که ذبیحه‌ای که شما بدست خود میکشید میخورید و آن را که خدا میکشد یعنی میمیرد نمیخورید اینکه بود که برای ردّ آنها اینکه آیه فرود آمد:
وَ ادع‌ُ إِلی رَبِّک‌َ إِنَّک‌َ لَعَلی هُدی‌ً مُستَقِیم‌ٍ خطاب برسولش نموده که تو مردم را بدین حق دعوت کن زیرا که تو بر طریق مستقیم میباشی.
و اگر در امری با تو جدال و نزاع کنند حواله آنان را بمن واگذار و بگو خدا باعمال شما داناتر است.
در که‌اللّه‌ُ یَحکُم‌ُ بَینَکُم یَوم‌َ القِیامَةِ فِیما کُنتُم فِیه‌ِ تَختَلِفُون‌َ حاکم روز جزاء خدا است و در قیامت بین شما بعدل و حق حکم میکند و در آنچه با هم اختلاف و نزاع مینمائید بین شما داوری مینماید و پاداش گفتار و کردار هر کسی را بتمام و کمال باو خواهد داد.
أَ لَم تَعلَم أَن‌َّ اللّه‌َ یَعلَم‌ُ ما فِی السَّماءِ وَ الأَرض‌ِ آیه مربوط بآیه بالا است و بمنزله علّت و سبب است گویا فرموده خدا در قیامت بین شما حکم میکند و او حاکم روز جزاء است و میداند آنچه را که در آسمان و زمین است زیرا که علم او محیط بتمام اشیاء است هیچ امری نه در ظاهر و نه در باطن بر او مخفی نیست.
إِن‌َّ ذلِک‌َ فِی کِتاب‌ٍ شاید مقصود از کتاب لوح محفوظ باشد که کوچک و بزرگی نیست مگر آنکه در او ثبت است! و شاید مقصود از کتاب کتاب تکوینی آفاقی باشد یعنی هر چه بوده و هست و خواهد بود تماما در ازل در دفتر آفرینش در علم حضوری حق تعالی موجود است إِن‌َّ ذلِک‌َ عَلَی اللّه‌ِ یَسِیرٌ یعنی حضور موجودات نزد او نسبت بعلم ذاتی و قدرت و کبریایی و عظمت و احاطه علمیه او که عین ذات او است چیز اندکی بشمار میآید.

صفحه : 385
وَ یَعبُدُون‌َ مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ ما لَم یُنَزِّل بِه‌ِ سُلطاناً وَ ما لَیس‌َ لَهُم بِه‌ِ عِلم‌ٌ مشرکین مکه یا عموم مشرکین عمل آنان چنین است که پرستش و عبادت میکنند غیر خدا چیزی را که بپرستش آن خدا فرو نفرستاده است حجتی را و نیز می‌پرستند شیئی را که باو علم ندارند.
علم دو قسم است: اول- علم ضروری بدیهی که یا از طریق حواس‌ّ پنجگانه دیدن، شنیدن، بوئیدن، احساس نمودن، چشیدن معلوم میگردد و اینها را محسوسات نامند یا بدیهیّات اولیه‌اش نامند مثل دو دو تا چهار تا است و امثال آن از علومی که در اثبات آن محتاج بدلیل و برهان نمیباشد.
دوم- علم نظری و آن دانستن معلومی است که در اثبات آن محتاج بدلیل و برهان میباشیم و آدم عاقل هیچوقت در علوم نظری بدون موافقت با دلیل ترتیب اثر نمیدهد و آیه اعتراض بمشرکین نموده که اینکه بی‌خردان بتهایی را عبادت مینمایند که نه با خود اینها علوّ و مرتبه‌ای هست که مشاهده کنند و سر تسلیم در مقابل آنان فرود آورند و نه خداوند تعالی برای پرستش آنها حجة و دلیلی نازل فرموده و نه آنها علمی باین پرستش دارند بلکه صرف تقلید پدران است.
وَ ما لِلظّالِمِین‌َ مِن نَصِیرٍ اشاره به اینکه ستمکاران که با خدای واحد احد در عبادت و پرستش چیزی را شریک قرار داده‌اند بگمان اینکه شفعاء و یاران آنان باشند در اشتباهند بتهایی را که می‌پرستند بآنها کمک و یاری نخواهند نمود.
وَ إِذا تُتلی عَلَیهِم آیاتُنا بَیِّنات‌ٍ تَعرِف‌ُ فِی وُجُوه‌ِ الَّذِین‌َ کَفَرُوا المُنکَرَ منکر مصدر میمی است مثل مکرم و بمعنی انکار است و مقصود عبوس بشره است که اثر مخالفت را ظاهر میگرداند، و اینکه آیه در وصف منکرین و کافرین بپیمبرش خبر میدهد که چنان غیظ و سخط و حسد در باطن آنها رسوخ نموده که وقتی آیات ربانی که از معدن صدق و حقیقت فرود آمده بر آنها خوانده میشود اثر انکار در صورت آنان نمودار میگردد.

صفحه : 386
آری ظاهر آینه و نماینده باطن است مخصوصا صورت و چشم که صفات باطنی را خوب نمایان میگرداند برای آنان که علم فراست دارند از چشم و ƘؘѠنمودن و سخنان اشخاص مطالبی را کشف مینمایند (رنگ رخساره خبر میدهد از سرّ ضمیر) یَکادُون‌َ یَسطُون‌َ بِالَّذِین‌َ یَتلُون‌َ عَلَیهِم آیاتِنا (یسطون) مأخوذ از سطوة است (سطا یسطو سطوة) و گویند یسطو اظهار حالی است که خوف آورد یعنی وقتی آیات قرآن که ظاهر و واضح است برای منکرین خوانده میشود آن غیظ و حسد باطنی آنها بحرکت میآید بطوری که نزدیک است از جای بجهند و آنهایی را که آیات ما را بر آنها میخوانند بگیرند و بزنند و بیازارند.
قُل أَ فَأُنَبِّئُکُم بِشَرٍّ مِن ذلِکُم‌ُ النّارُ وَعَدَهَا اللّه‌ُ الَّذِین‌َ کَفَرُوا وَ بِئس‌َ المَصِیرُ برسولش امر نموده که بآنان بگو میخواهید شما را خبردار کنم بشرّی که نتیجه عمل رکیک شما و بپاداش ستمکاری شما نسبت بمؤمنین است که آیات قرآنی را بر شما میخوانند و شما انکار مینمائید دامن‌گیرتان میگردد آن آتشی است که خدا وعده داده است برای کسانی که کافر شدند و آن بد آتشی است که سر انجام کار و بازگشت شما بسوی آن خواهد کشید.

صفحه : 387

[سوره الحج (22): آیات 73 تا 78]

اشاره

یا أَیُّهَا النّاس‌ُ ضُرِب‌َ مَثَل‌ٌ فَاستَمِعُوا لَه‌ُ إِن‌َّ الَّذِین‌َ تَدعُون‌َ مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ لَن یَخلُقُوا ذُباباً وَ لَوِ اجتَمَعُوا لَه‌ُ وَ إِن یَسلُبهُم‌ُ الذُّباب‌ُ شَیئاً لا یَستَنقِذُوه‌ُ مِنه‌ُ ضَعُف‌َ الطّالِب‌ُ وَ المَطلُوب‌ُ (73) ما قَدَرُوا اللّه‌َ حَق‌َّ قَدرِه‌ِ إِن‌َّ اللّه‌َ لَقَوِی‌ٌّ عَزِیزٌ (74) اللّه‌ُ یَصطَفِی مِن‌َ المَلائِکَةِ رُسُلاً وَ مِن‌َ النّاس‌ِ إِن‌َّ اللّه‌َ سَمِیع‌ٌ بَصِیرٌ (75) یَعلَم‌ُ ما بَین‌َ أَیدِیهِم وَ ما خَلفَهُم وَ إِلَی اللّه‌ِ تُرجَع‌ُ الأُمُورُ (76) یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا ارکَعُوا وَ اسجُدُوا وَ اعبُدُوا رَبَّکُم وَ افعَلُوا الخَیرَ لَعَلَّکُم تُفلِحُون‌َ (77)
وَ جاهِدُوا فِی اللّه‌ِ حَق‌َّ جِهادِه‌ِ هُوَ اجتَباکُم وَ ما جَعَل‌َ عَلَیکُم فِی الدِّین‌ِ مِن حَرَج‌ٍ مِلَّةَ أَبِیکُم إِبراهِیم‌َ هُوَ سَمّاکُم‌ُ المُسلِمِین‌َ مِن قَبل‌ُ وَ فِی هذا لِیَکُون‌َ الرَّسُول‌ُ شَهِیداً عَلَیکُم وَ تَکُونُوا شُهَداءَ عَلَی النّاس‌ِ فَأَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ وَ اعتَصِمُوا بِاللّه‌ِ هُوَ مَولاکُم فَنِعم‌َ المَولی وَ نِعم‌َ النَّصِیرُ (78)

صفحه : 388

(ترجمه)

(خطاب بتمام افراد بشر است) که ای مردم مثلی زده میشود گوش بدهید بحقیقت کسانی را که غیر از خدا میخوانید برای آنان هرگز ممکن نیست مگسی را بیافرینند و لو اینکه در خلقت آن اجتماع نمایند و هر گاه مگسی از آنها چیزی برباید نتوانند از آن بگیرند ضعیف است طالب (مشرکین) و مطلوب (بتها) (73)
نشناختند خدا را حق شناسایی او حقیقة خدا قوی‌ّ و توانا و غالب است (74)
خدا از فرشتگان (رسولانی) برمیگزیند و نیز از بشر رسولانی برمی‌انگیزاند زیرا که خداوند شنوا و آگاهست (75)
میداند آنچه را که بین دستهای آنها و آنچه را که پشت سر آنها است و بازگشت تمام امور بدست خدا است (76)
ای کسانی که ایمان آورده‌اید رکوع کنید و سجده کنید و پروردگار خود را پرستش نمائید و اعمال خوب بجا آورید شاید شما رستگار گردید (77)
و در راه خدا مجاهده کنید آن طوری که شایسته جهاد او است، او است که شما را برگزید و در دین برای شما کار حرجی و دشواری قرار نداده ملّت پدر شما ابراهیم است و او شما را قبلا مسلمین نامید و در اینکه (قرآن) نیز ابراهیم (ع) نام گذارد شما را در آنجا که گفت وَ مِن ذُرِّیَّتِنا أُمَّةً مُسلِمَةً لَک‌َ پس ملازم ملّت ابراهیم باشد محمّد (صلی اللّه علیه و آله و سلّم) بر عمل شما گواه و شما باشید گواه بر مردم پس نماز را بپای دارید و زکاة مال خود را بدهید و بدین خدا چنگ بزنید او است دوستدار شما و خوب دوستی است برای شما و خوب یاری کننده‌ای است (78).

صفحه : 389

توضیح آیات‌

یا أَیُّهَا النّاس‌ُ ضُرِب‌َ مَثَل‌ٌ فَاستَمِعُوا لَه‌ُ إِن‌َّ الَّذِین‌َ تَدعُون‌َ مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ لَن یَخلُقُوا ذُباباً وَ لَوِ اجتَمَعُوا لَه‌ُ الخ ذباب جمع قلّه ذاب اذبّة و جمع کثرتش ذبان بر وزن غراب و غربان و مثل در وصف چیزی آورند که آن در حالی از حالات شبیه ممثل باشد و آن وصف خواه متحقق باشد یا متخیّل یعنی بخیال و فرض اینکه است که گفته‌اند، مثال بوجهی مقرّب و بوجوهی مبعّد است.
در اینکه آیه خطاب بتمام افراد بشر نموده که برای شما مثلی میآورم گوش بدهید و بشنوید و نظر کنید در حال آلهه و خدایانی که شما مشرکین بغیر از خدا آنها را عبادت میکنید و گمان میکنید که آنها نزد خدا مقرّبند و کاری از دستشان برمیآید و باید بدانید که آنان قادر بر هیچ عملی نمیباشند نه قدرت بر ایجاد دارند و نه در امری توانند تدبیر نمایند حتی یک مگس که یک حیوان کوچکی است نتوانند بیافرینند و لو اینکه همگی آن سیصد و شصت بتی که در اطراف کعبه نصب کرده‌اند یا تمام بتها اگر همه با هم همدست شوند و بکمک و معاونت یکدیگر بخواهند چنین عمل کوچکی را انجام دهند هرگز قادر بر آن نخواهند بود و آنان بقدری ضعیف و ناتوانند که بقدر مگسی هم ارزش ندارند و بطوری عاجزند که بفرض اگر مگسی از آنان چیزی را ربود نتوانند از آن بگیرند.
ضَعُف‌َ الطّالِب‌ُ وَ المَطلُوب‌ُ هم طالب که مشرکین میباشند و هم مطلوب که بتهایند هر دو ضعیفند و اینکه مثال شامل میشود آنچه را که مشرکین غیر از خدا پرستش مینمایند خواه بت باشد که جماد است خواه غیر بت مثل انسان یا ستارگان و خورشید یا غیر اینها زیرا که جز اله واجب الوجود احدی و لو در عظمت و بزرگواری اول مخلوقات بشمار رود قدرت بر ایجاد و آفرینش ذرّه‌ای از ذرّات ممکنات را ندارد چه جای

صفحه : 390
مگس که حیوانی است و بتهای مشرکین جمادی بیش نبودند، و شاید مقصود از (طالب) مگس باشد که عسل یا چیز دیگری را میرباید و ضعیف است و (مطلوب) یعنی صنم که بخواهد آنچه را که مگس ربوده از او بگیرد نمیتواند چگونه قابل پرستش باشند ما قَدَرُوا اللّه‌َ حَق‌َّ قَدرِه‌ِ إِن‌َّ اللّه‌َ لَقَوِی‌ٌّ عَزِیزٌ اینکه آیه بیان آیه بالا است و در مقام سرزنش مشرکین برآمده که اینان خدای خود را آن طوری که حق‌ّ شناختن او بود نشناختند و مرتبه عظمت و وحدت حقیقی و مقام کبریایی و اوصاف جلال و جمال الوهیت او را بقدری که در خور استعداد بشری است نفهمیدند اگر چه احدی از ممکنات بکنه ذات بی‌زوال و صفات ذاتیه آن فرد متعال پی نبرده چگونه ممکن ضعیف محدود بحدود عدمی را رسد که بسرادق عظمت کبریائیش پی ببرد خاک را چه نسبتی است با عالم پاک و آنچه گفته شده که
(تفکّروا فی آلاء اللّه و لا تفکّروا فی ذات اللّه)
و قول امیر المؤمنین علیه السّلام در خطبه نهج البلاغه
(الحمد للّه الّذی لا یبلغ مدحته القائلون و لا یحصی نعمائه العادّون و لا یؤدّی حقّه المجتهدون الخ)
بیان همین معنی است.
آری چنین است لکن برای بشر ممکن است که پس از مجاهده بسیار در تزکیه نفس و تحصیل ایمان کامل و تقوی و عمل صالح آثار رحمت الهی و فیض منبسط صمدانی را در آینه موجودات مشاهده نماید و نفس خود و موجودات را از جهت اینکه آثار وجود حقّند بنگرد نه از جهت شیئیت خودشان و بامر حق تعالی که فرموده فَانظُر إِلی آثارِ رَحمَت‌ِ اللّه‌ِ کَیف‌َ یُحی‌ِ الأَرض‌َ بَعدَ مَوتِها در خود و موجودات نظر مرآتی نماید تا آثار رحمانی را دریابد زیرا که نفس انسانی آینه جمال ایزدی است، در حدیث نبوی صلی اللّه علیه و آله و سلّم است که
(من عرف نفسه فقد عرف ربّه)
هر کس خودش را یعنی نحوه وجودش را بحقیقت شناخت خدا را بوجه شناخته است اینکه است که گفته‌اند (خودشناسی کلید خداشناسی است) و بقول آن شاعر عارف:

تا تو با خویشی عدد بینی همه چون شوی بی‌خود احد بینی همه

صفحه : 391
إِن‌َّ اللّه‌َ لَقَوِی‌ٌّ عَزِیزٌ باین دو صفت از اسماء اللّه خود را معرفی مینماید و گویا بمشرکین خطاب مینماید که ای مشرکین گمراه که از جهل و بیخردی بپست‌ترین موجودات متمسّک میشوید و نمی‌فهمید که الهیت و سزاوار پرستش آن کسی است که توانا و غالب است و مغلوب نخواهد شد و خدایان شما عاجزتر و ضعیف‌تر از کوچک‌ترین موجوداتند که نه بر خلقت مگسی قدرت دارند و نه از خود دفاع توانند نمود حتی نتوانند شیئی را که مگسی ربوده از او بگیرند و بخود برگردانند با اینکه حال چگونه آنان قابل پرستش میباشند.
اللّه‌ُ یَصطَفِی مِن‌َ المَلائِکَةِ رُسُلًا وَ مِن‌َ النّاس‌ِ إِن‌َّ اللّه‌َ سَمِیع‌ٌ بَصِیرٌ اصطفاء مأخوذ از صفو است یعنی خالص چیزی، راغب گفته (الاصطفاء تناول صفو الشی‌ء کما ان‌ّ الاختیار تناول خیره و الاجتباء تناول جبایته).
ظاهرا آیه در مقام ردّ اعتراض کافرین است که در بعض آیات بیان نموده که میگفتند چگونه از بین ما افراد بشر یک نفر را برای پیمبری و رسالت خود انتخاب نموده همه در لوازم بشریت مانند هم میباشیم در پاسخ آنان فرموده:
خدا شنوا و بینا است از بین انواع ملائکه و افراد بشر خالص‌ترین و زبده‌ترین آنها را برای رسالت خود انتخاب مینماید.
آری کفار ظاهر را مینگرند و چشم باطن‌بین ندارند فقط جسم رسول را می‌بینند و از حقیقت او بی‌خبرند نمیدانند که چه گوهر گران‌بهایی و چه روح قدسی در جان و روان او پنهان است قوله تعالی (اللّه‌ُ أَعلَم‌ُ حَیث‌ُ یَجعَل‌ُ رِسالَتَه‌ُ) یَعلَم‌ُ ما بَین‌َ أَیدِیهِم وَ ما خَلفَهُم وَ إِلَی اللّه‌ِ تُرجَع‌ُ الأُمُورُ خدا میداند آنچه بین دستهای خلق است از حالات قیامت و آنچه در آینده برای آنها است (وَ ما خَلفَهُم) و آنچه را که از دنیای خود بجا گذاشته‌اند و مرده‌اند و بقولی یَعلَم‌ُ ما بَین‌َ أَیدِیهِم یعنی میداند اول اعمال آنها را (وَ ما خَلفَهُم) میداند آخر اعمالشان را، و بقول دیگر میداند آنچه را که پیش از

صفحه : 392
خلقت انبیاء و ملائکه چگونه بوده و آنچه را عقب آنها خواهد بود و در قیامت بازگشت تمام امور بسوی خدا است و برای احدی غیر از او نه امری است و نه نهیی (مجمع البیان) و شاید مقصود از (بَین‌َ أَیدِیهِم) انبیاء باشند و اشاره باشد به اینکه خدا میداند از بین افرادی که در جلو شمایند چه کسی مصفّاتر و لایق‌تر است برای پذیرفتن منصب رسالت (وَ ما خَلفَهُم) چنانچه میداند از بین ملائکه که عقب شما یعنی از شما پنهانند چه کس لایق رسالت است که رسالت را بوحی بپیمبران برساند مثل جبرائیل که حامل وحی است.
یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا ارکَعُوا وَ اسجُدُوا وَ اعبُدُوا رَبَّکُم وَ افعَلُوا الخَیرَ لَعَلَّکُم تُفلِحُون‌َ پس از مذمّت و اعتراض بکفار و مشرکین و بیان عجز آلهه و خدایان آنها و قدرت و عظمت و احاطه علم و حکمت الهی در ارسال رسل بمؤمنین خطاب مینماید که در مقابل کبریایی و اقتدار اله عالم اظهار تواضع نمائید و سر بندگی مقابل الوهیت حق تعالی فرود آورید و رکوع و سجده کنید و پروردگار خود را پرستش نمائید و اعمال خوب و خیر بجا آورید شاید شما رستگار گردید.
اشاره به اینکه پس از ایمان و رکوع و سجود که شاید مقصود نماز باشد و عبادت و اعمال خیر در طریق هدایت واقع میگردید که امید رسیدن بمقصود میرود وَ جاهِدُوا فِی اللّه‌ِ حَق‌َّ جِهادِه‌ِ هُوَ اجتَباکُم ای مؤمنین در راه خدا آن خدایی که بنعمت اسلام شما را برگزید و گرامی داشت آن طوری که بایستی مجاهده نمود جهاد نمائید، جهاد در راه خدا دو قسم است: جهاد با اعداء دین و جهاد با نفس لکن بقرینه آیه پیش و بعد ظاهرا مقصود مجاهده در اینجا مجاهده با نفس است یعنی در طریق بندگی که از جمله آنها جهاد با کفار است کوشش نمائید و فریب شیطان و نفس خود را نخورید قوله تعالی وَ الَّذِین‌َ جاهَدُوا فِینا لَنَهدِیَنَّهُم سُبُلَنا سوره کهف آیه 69، و بایستی بطوری

صفحه : 393
مجاهده کنید که شما را بسعادت و رستگاری و کمال انسانیت که مقصود از خلقت همین است برساند.
وَ ما جَعَل‌َ عَلَیکُم فِی الدِّین‌ِ مِن حَرَج‌ٍ مِلَّةَ أَبِیکُم إِبراهِیم‌َ هُوَ سَمّاکُم‌ُ المُسلِمِین‌َ مِن قَبل‌ُ وَ فِی هذا در مقام امتنان بر مؤمنین بر آمده که آنها را بدین حق رهبری نموده و نیز امتنانا بر آنها دین را سهل و آسان گردانیده که نه در اصل حرجی و نه در احکام آن زحمتی است و شریعت شما شریعت سهله سمحه است و آن ملّت پدر شما ابراهیم است و حنیف است که او شما را مسلم نامیده و دین شما را توسعه داده، ضمیر (هو) راجع بابراهیم علیه السّلام است که در کتب سماویّه قبل و در قرآن شما را مسلمان نام نهاده قوله تعالی حکایة از ابراهیم (ع) که در دعای خود (وَ مِن ذُرِّیَّتِنا أُمَّةً مُسلِمَةً لَک‌َ و بقولی در (هذا) کلامی در تقدیر است یعنی (فی هذا القرآن).
لِیَکُون‌َ الرَّسُول‌ُ شَهِیداً عَلَیکُم وَ تَکُونُوا شُهَداءَ عَلَی النّاس‌ِ جمله لِیَکُون‌َ الرَّسُول‌ُ شَهِیداً متعلق بآیه جلو (سمّیکم) میباشد یعنی ابراهیم شما را مسلمان نامید و باین نام شما را معزز و محترم گردانید تا اینکه در قیامت محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلّم گواه شما باشد و باین نام بزرگ شناخته گردید و شما مؤمنین برای دیگران از افراد بشر گواهان باشید که آنان بدین پیمبران پیشین استوار بودند یا مخالفت نمودند، شاید ذیل آیه نظر بشرافت و فضیلت شریعت اسلام دارد بر باقی شرایع و ادیان گذشته که مؤمنین بایستی گواهان اعمال امم دیگر باشند قوله تعالی در شرافت امّت محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلّم (وَ کَذلِک‌َ جَعَلناکُم أُمَّةً وَسَطاً) خطاب بمؤمنین نموده که شما امّت وسط میباشید کنایه از جامعیت و کاملیت دین اسلام است که در اصول و فروع آن بمنزله نقطه وسط دائره است و باقی شرایع بمنزله نقطه‌های اطراف میباشند چنانچه ظاهر و هویدا

صفحه : 394
است که تمام احکام و قوانین آن مطابق عقل و منطق استوار گردیده.
فَأَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ وَ اعتَصِمُوا بِاللّه‌ِ هُوَ مَولاکُم فَنِعم‌َ المَولی وَ نِعم‌َ النَّصِیرُ اینکه آیه متفرّع بر آیه بالا است و خطاب بمؤمنین است که چون خدا بر شما منّت گذارده و بدین اسلام موفق گردیدید پس نماز را بپای دارید و زکاة مال خود را بمستحقان بدهید و بریسمان محکم توحید چنگ بزنید و بدانید فقط خدا است که مولی و دوست شما است و خوب دوستی است که اگر رو باو آرید و مطیع امرش گردید در همه حال شما را یاری خواهد نمود.
پایان

جلد نهم‌

مقدمه‌

هدایت‌

قرآن نزولش برای هدایت انسان است. هدایت برای گذرا از اینکه دنیا به ابدیت و لقاء اللّه. ولی اینکه هدایت شامل چه کسانی می‌شود! چه کسانی میتوانند هدایتگر باشند چه کسانی مشمول هدایت میشوند! و کلام مبین در اینکه باب چه میفرماید! ...
آنچه مسلم است خواهران و برادران ایمانی اسلامی خود در مسیر هدایت قرار گرفته و با کلام خدا، ادعیه ائمه هدی، احادیث و روایات وارده، کتب علمای اعلام و فقهای بزرگوار مفسرین عالیقدر و بالاخره آثار عرفای اسلامی همه و همه انسان در جهت حرکت بسوی خدای تبارک و تعالی قرار میدهند.
حضرت امام خمینی دامت برکاته در باب هدایت میفرمایند:
هدایت بطوری که ذکر شد و معلوم گردید از برای هدایت بحسب انواع سیر سایرین و مراتب سلوک سالکین الی اللّه مقامات و مراتبی است و ما بطریق اجمال اشاره ببعض مقامات آن می کنیم تا در ضمن صراط مستقیم و صراط مفرطین که مغضوب علیهم و ضالین می‌باشند بحسب هر یک از مراتب معلوم گردد.
اول نور هدایت فطری است اشاره بآن در تنبیه سابق شد و در اینمرتبه از هدایت صراط مستقیم عبارت است از سلوک الی اللّه بی احتجاب بحجاب ملکی یا ملکوتی و یا سلوک الی اللّه بی‌احتجاب بحجب معاصی قالبیه یا معاصی قلبیه یا سلوک الی اللّه است بی‌احتجاب بحجب غلو و یا تقصیر یا سلوک الی اللّه است بی‌احتجاب عجب نورانیه یا ظلمانیه و یا سلوک الی اللّه است بی‌احتجاب بحجب وحدت یا کثرت و شاید «یُضِل‌ُّ مَن یَشاءُ وَ یَهدِی مَن یَشاءُ» اشاره به اینکه مرتبه از هدایت و احتجابات باشد که در حضرت قدر که نزد ما مرتبه واحدیت بتجلی به حضرات اعیان ثابته است تقدیر شده و تفصیل آن از حوصله اینکه رساله بلکه از نطاق تحریر و بیان خارج است و هو سر من سر اللّه و ستر من ستر اللّه.
دوم هدایت بنور قرآن است و در مقابل آن غلو و تقصیر از معرفت آن است و یا وقوف بظاهر و وقوف بباطن است چنانچه بعضی اهل ظاهر علوم قرآن را عبارت از همان معانی عرفیه عامیه و مفاهیم سوقیه و ضعیفه می‌دانند و بهمین عقیده تفکر و تدبر در قرآن نکنند و استفاده آنها از اینکه صحیفه نورانیه که متکفل سعادات روحیه و جسمیه و قلبیه و قلبیه است منحصر بهمان دستورات صوریه ظاهریه است و آن همه آیاتی که دلالت کند بر آنکه تدبر و تذکر آن لازم یا راجح است و از استناره بنور قرآن فتح ابوابی از معرفت شود پس پشت اندازند گویی قرآن برای دعوت بدنیا و مستلذات حیوانیه و تاکید مقام حیوانیت و شهوات بهیمیه نازل شده است.
و بعضی اهل باطن بگمان خود از ظاهر قرآن و دعوت‌های صوریه آن که دستور تادب بآداب محضر الهی و کیفیت سلوک الی اللّه است و آنها غافل از آن هستند متصرف شوند و با تلبیسات ابلیس لعین و نفس اماره بالسوء از ظاهر قرآن منحرف و بخیال خود بعلوم باطنیه آن متشبث هستند با آنکه راه وصول بباطن از تادب بظاهر است.
پس ایندو طایفه هر دو از جاده اعتدال خارج و از نور هدایت بصراط مستقیم قرآنی محروم و بافراط و تفریط منسوبند و عالم محقق و عارف مدقق باید قیام بظاهر و باطن کند و به ادبهای صوری و معنوی متأدّب گردد چنانچه ظاهر را بنور قرآن متنور می‌کند باطن را نیز بانوار معارف و توحید و تجرید آن نورانی کند.
اهل ظاهر بدانند که قصر قرآن را بآداب صوریه ظاهریه و یک مشت دستورات عملیه و اخلاقیه و عقاید عامیه در باب توحید و اسماء و صفات نشناختن حق قرآن و ناقص دانستن شریعت ختمیه است که باید اکمل از آن تصور نشود و الا ختمیت آن در سنت عدل محال خواهد بود.
پس چون شریعت ختم شرایع و قرآن ختم کتب نازله و آخرین رابطه بین خالق و مخلوق است باید در حقایق توحید و تجرید و معارف الهیه که مقصد اصلی و غایت ذاتی ادیان و شرایع و کتب نازله الهیه است آخرین مراتب و منتهی النهایه اوج کمال باشد و الا نقص در شریعت که خلاف عدل الهی و لطف ربوبی است لازم آید و اینکه خود محالی است فضیح و عاری است قبیح که با هفت دریا از روی ادیان حق لکه ننگش شسته نشود و العیاذ باللّه.
و اهل باطن بدانند که وصول بمقصد اصلی و غایت حقیقی جز تطهیر ظاهر و باطن نیست و بی‌تشبث بصورت و ظاهر بلب و باطن نتوان رسید و بدون تلبس بلباس ظاهر شریعت راه بباطن نتوان پیدا کرد پس در ترک ظاهر ابطال ظاهر و باطن شرایع است و اینکه از تلبیسات شیطان جن و انس است و ما شمه‌ای از اینکه مطلب را در کتاب شرح اربعین حدیث مذکور داشتیم.
سوم هدایت بنور شریعت است.
چهارم هدایت بنور اسلام است.
پنجم هدایت بنور ایمان است.
ششم هدایت بنور یقین است.
هفتم هدایت بنور عرفان است.
هشتم هدایت بنور محبت است.
نهم هدایت بنور ولایت است.
دهم هدایت بنور تجرید و توحید است و برای هر یک دو طرف افراط و تفریط و غلو و تقصیر است که تفصیل آن موجب تطویل است و شاید اشاره ببعض آن یا تمام مراتب آن باشد حدیث شریف کافی که می‌فرماید
«نحن آل محمّد النمط الاوسط الذی لا یدرکنا الغالی و لا یسبقنا التالی
و
فی الحدیث النبوی (ص) خیر هذه الامه النمط الاوسط یلحق بهم التالی و یرجع الهیم الغالی.

استعاذه‌

امام خمینی اینکه انسان کامل و مفسر بزرگوار و عارف باللّه در هر مرتبه از مراتب سیر و سلوک برای سالکان و راهیان صراط مستقیم چون پیری کامل و مرشدی فنای فی اللّه راه «انسان شدن»، «کامل شدن»، «عبد» شدن را بما یاد داده و خود در کتب و تالیفات در گذشته چون: اسرار الصلاة، آداب الصلاة، شرح دعای سحر، جبر و اختیار، شرح اربعین، مصباح ولایت و مصباح الهدایه، ... و در سخنرانی‌ها و پیام‌ها همواره انسان را از شر شیطان نفس بر حذر داشته و به گذر از زندگی مادی و پیوست به ابدیت دعوت می- نماید اینکه ناصح بزرگوار چون اجداد مطهرش برای جامعه‌ی بشری چون «بشیر و نذیر» است بشارت به لقاء اللّه، و ترساندن از سقوط در اسفل سافلین.
امام آنچه امام در باب استعاذه میفرمایند:
در بیان ارکان استعاذه است و آن چهار است:
ال مستعیذ. دوم مستعاذ منه. سوم- مستعاذ به. چهارم- مستعاذ لاجله.
بدانکه برای اینکه ارکان تفصیل بسیار است که از حوصله اینکه اوراق خارج است و ما بذکر مختصری از آن اکتفاء می‌کنیم رکن اول در مستعیذ است و آن حقیقت انسانیه است از اول منزل سلوک الی اللّه تا منتهی النهایه فنای ذاتی «و اذا تم الفناء المطلق ملک الشیطان رکن دوم در مستعاذ منه است و آن ابلیس لعین و شیطان رجیم است که بواسطه دام های گوناگون انسان را از وصول بمقصد و حصول مقصود باز دارد.
و آنچه که بعضی اعاظم از اهل معرفت ذکر فرموده که حقیقت شیطان عبارت است از جمیع عالم بجنبه سوائیه پیش نویسنده تمام نیست زیرا که جنبه سوائیه که عبارت از یک صورت موهومه عاری از حقیقت و خالی از تحقق و واقعیتی است از دامهای ابلیس است که انسان را سرگرم بآن می‌کند و شاید اشاره باین معنی باشد قول خدای تعالی ذلک به أَلهاکُم‌ُ التَّکاثُرُ حَتّی زُرتُم‌ُ المَقابِرَ و الا خود ابلیس، حقیقتی است که دارای تجرد مثالی و حقیقت ابلیسیه کلیه که رئیس الابالسه است و هم ابلیس الکل است.
چنانچه حقیقت عقلیه مجرده کلیه که آدم اول است عقل الکل است و واهمه‌های جزئیه ملکیه از مظاهر و شئون آنست چنانچه عقول جزئیه از شئون و مظاهر عقل کلی است و تفصیل و تحقیق اینکه مقام از حوصله اینکه رساله خارج است.
بالجمله آنچه در اینکه سلوک الهی و سیر الی اللّه مانع از سیر شود و خار طریق گردد آن شیطان یا مظاهر آن می‌باشد که اعمال آنها نیز عمل شیطان است و آنچه از عوالم غیب و شهود و عوارض حاصله برای نفس و حالات مختلفه آن حجاب روی جانان شود چه از عوالم ملکیه دنیاویه باشد چون فقر و غنا و صحت و مرض و قدرت و عجز و علم و جهل و آفات و عاهات و غیر آن و چه از عوالم غیبیه تجردیه و مثالیه باشد چون بهشت و جهنم و علم متعلق بآن حتی علوم عقلیه برهانیه که راجع بتوحید و تقدیس حق است تمام آنها از دامهای ابلیس است که انسان را از حق و انس و خلوت باو باز میدارد و بآنها سرگرم می کند حتی سرگرمی بمقامات معنوی و وقوف بمدارج روحانی که ظاهرش وقوف در صراط انسانیت و باطنش وقوف در صراط حق است که جسر روحانی جهنم فراق و بعد و منتهی شود بجنت لقاء و اینکه جسر مخصوص بیک طائفه قلیله از اهل معرفت و اصحاب قلوب است از دامهای بزرگ ابلیس الابالسه است که باید از آن پناه بذات مقدس حق جل شانه برد.
بالجمله آنچه تو را از حق باز دارد و از جمال جمیل محبوب جل جلاله محجوب کند شیطان تو است چه در صورت انسان باشد یا جن و آنچه که بآن وسیله تو را از اینکه مقصد و مقصود باز دارند دامهای شیطانی است چه از سنخ مقامات و مدارج باشد یا علوم و کمالات یا حرف و صنایع یا عیش و راحت یا رنج و ذلت یا غیر اینها و اینها عبارت از دنیای مذموم است و دام شیطان است و استعاذه از آن باید کرد.
و آنچه از رسول خدا (ص) منقول است که می‌فرمود
«اعوذ بوجه اللّه الکریم و بکلمات اللّه الّتی لا یجاوزهن بر و لا فاجر من شر ما ینزل من السماء و ما یعرج فیها و شر ما ینزل من الارض و ما یخرج منها و من شر فتن اللیل و النهار و من شر طوارق اللیل و النهار الا طارقا» یطرق بخیر»
شاید مقصود همین معنا باشد. و تم الاستعاذه».
و تفصیل اینکه اجمال آنکه انسان تا در بیت نفس و طبیعت مقیم است و بسفر روحانی و سلوک الی اللّه اشتغال پیدا نکرده و در تحت سلطنت شیطانیه بهمه شئون و مراتب است بحقیقت استعاذه متلبس نشده و لقلقه لسان او بی‌فایده بلکه تثبیت و تحکیم سلطنت شیطانیه است مگر با تفضل و عنایت الهی و چون بسیر و سلوک الی اللّه متلبس گردید و سفر روحانی را شروع نمود تا در سیر و سلوک است آنچه مانع از اینکه سفر و خار طریق است شیطان او است چه از قوای روحانیه شیطانیه و یا از جن و انس باشد زیرا که جن و انس نیز اگر خار طریق و مانع سلوک الی اللّه باشند بدستیاری شیطان و تصرف آن باشد.
چنانچه خدای تعالی اشاره بآن فرموده در سوره مبارکه ناس آنجا که فرماید مِن شَرِّ الوَسواس‌ِ الخَنّاس‌ِ الَّذِی یُوَسوِس‌ُ فِی صُدُورِ النّاس‌ِ مِن‌َ الجِنَّةِ وَ النّاس‌ِ و شیطان اگر جن باشد از آیه شریفه استفاده شود که وسواس خناس که شیطان است جن است و انس یکی بالاصاله و دیگر بالتبعیه و اگر شیطان حقیقت دیگری باشد شبیه بجن از آیه شریفه معلوم شود که اینکه دو نوع یعنی جن و انس نیز تمثلات شیطانیه و مظاهر آنند.
و در آیه دیگر نیز اشاره فرماید به اینکه معنی آنجا که فرماید شیاطین الانس و الجن و در اینکه سوره مبارکه اشاره بارکان استعاذه چنانچه مذکور شد فرموده چنانچه ظاهر است.
بالجمله انسان قبل از شروع بسلوک و سیر الی اللّه مستعیذ نیست و پس از آنکه سیر تمام شد و از آثار عبودیت بهیچ وجه باقی نماند و بفنای ذاتی مطلق نائل شد از استعاذه و مستعاذ منه و مستعیذ اثری باقی نماند و جز حق و سلطنت الهیه در قلب عارف چیزی نیست و از قلب خود و خود نیز خبری ندارد و اعوذ بک منک نیز در اینمقام نیست.
و چون حالت صحو و انس و رجوع رخ داد باز استعاذه را حقیقتی باشد لکن نه چون استعاذه که سالک راست و لهذا بحضرت رسول ختمی (ص) نیز امر باستعاذه شده چنانچه خدای تعالی فرماید قُل أَعُوذُ بِرَب‌ِّ النّاس‌ِ. وَ قُل رَب‌ِّ أَعُوذُ بِک‌َ مِن هَمَزات‌ِ الشَّیاطِین‌ِ وَ أَعُوذُ بِک‌َ رَب‌ِّ أَن یَحضُرُون‌ِ.
پس انسان در دو مقام مستعیذ نیست یکی قبل از سلوک و آن حال احتجاب محض است که در تحت تصرف و سلطنت شیطان است و یکی بعد از ختم سلوک که فنای مطلق دست دهد که از مستعیذ و مستعاذ له و استعاذ خبری نیست و در دو مقام مستعیذ است.
یکی حال سلوک الی اللّه که استعاذه کند از خارهای طریق وصول که قعود بر صراط مستقیم انسانیت کردند چنانچه خداوند از قول شیطان حکایت فرماید فَبِما أَغوَیتَنِی لَأَقعُدَن‌َّ لَهُم صِراطَک‌َ المُستَقِیم‌َ.
و یکی در حال صحو و رجوع از فنای مطلق که استعاذه کند از احتجابات سلوکیه و غیر آن.
و استعاذه بوجه اللّه و کلمات اللّه استغراق در بحر جمال و جلال است و آنچه انسان را از آن باز دارد از شرور است و مربوط بعالم شیطان و مکاید آن است و از آن باید پناه بوجه اللّه برد چه آن از حقایق کامله سماویه باشد یا ناقصه ارضیه مگر آنکه طارق بخیر باشد که آن طارق الهی است که بخیر مطلق حق تعالی دعوت کند.
رکن سوم: در مستعاذ به است بدانکه چون حقیقت استعاذه در سالک الی اللّه متحقق در سیر و سلوک بسوی حق متحصل است یعنی استعاذه اختصاص دارد بسالک در مراتب سلوک پس بحسب مقامات و مراتب سایران و مدارج و منازل سالکان حقیقت استعاذه و مستعیذ و مستعاذ منه و مستعاذ به فرق میکند.
و اشاره باین توان باشد سوره شریفه ناس که فرماید قُل أَعُوذُ بِرَب‌ِّ النّاس‌ِ مَلِک‌ِ النّاس‌ِ إِله‌ِ النّاس‌ِ از مبادی سلوک تا حدود مقام قلب سالک بمقام ربوبیت پناه برد و توان اینکه ربوبیت، ربوبیت فعلیه باشد که مطابق شود با اعوذ بکلمات اللّه التامات و چون سیر سالک منتهی شد بمقام قلب مقام سلطنت الهیه در قلب ظهور کند و در اینکه مقام بمقام ملک النّاس از شر تصرفات قلبیه ابلیس و سلطنت باطنیه جائرانه او پناه برد چنانچه در مقام اول از شر تصرفات صدریه او پناه برد.
و شاید اینکه فرموده الَّذِی یُوَسوِس‌ُ فِی صُدُورِ النّاس‌ِ با آنکه وسوسه در قلوب و ارواح نیز از خناس است برای آن باشد که در مقام معرفی بشان عمومی و صفت ظاهره پیش همه مناسب است تعریف شود.
و چون سالک از مقام قلب نیز تجاوز نمود بمقام روح که از نفخه الهیه است و اتصالش بحق تعالی بیشتر است از اتصال شعاع شمس بشمس و در اینمقام مبادی حیرت و هیمان و جذبه و عشق و شوق شروع شود و در اینکه مقام باله النّاس پناه برد و چون از اینمقام ترقی کند و ذات بی‌مرآت شئون نصب العین شود و بعبارت دیگر بمقام سر رسد «اعوذ بک منک» مناسب با او است و در اینکه مقامات تفصیلی است که مناسب اینمقاله نیست.
و بدانکه اسم استعاذه باسم اللّه بواسطه جامعیت مناسب با همه مقامات است و آن در حقیقت استعاذه مطلقه است و دیگر استعاذه‌ها مقیده است.
رکن چهارم در مستعاذ له است یعنی غایت استعاذه بدانکه آنچه مطلوب بالذات است برای انسان مستفید از سنخ کمال و سعادت و خیریت است و آن بحسب مراتب و مقامات سالکان بسیار متفاوت است چنانچه سالک تا در بیت نفس و حجاب طبیعت است غایت سیرش حصول کمالات نفسانیه و سعادات طبیعیه خسیسه است و اینکه در مبادی سلوک است و چون از بیت نفس خارج شد و از مقامات روحانیه و کمالات تجردیه ذوقی نمود مقصدش عالی‌تر و مقصودش کاملتر میشود و بمقامات نفسانیه پشت پا زند و قبله مقصودش حصول کمالات قلبیه و سعادات باطنیه شود.
و چون از اینمقام نیز عنان سیر را برتافت و بسر منزل سر روحی رسید مبادی تجلیات الهیه در باطن او بروز کند و لسان باطنش در اول امر و جهت وجهی لوجه اللّه و پس از آن و جهت لأسماء اللّه او للّه و پس از آن و جهت وجهی له شود و شاید جهت «وَجَّهت‌ُ وَجهِی‌َ لِلَّذِی فَطَرَ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌َ» راجع بمقام اول باشد بمناسبت فاطریت.
بالجمله سالک در هر مقامی غایت حقیقی او حصول کمال و سعادت است بالذات و چون با سعادت و کمالات در هر مقامی شیطانی قرین و دامی از دامهای او مانع حصول است ناچار سالک بحق تعالی پناه برد از آن شیطان و شرور و دامهای او برای حصول مقصود اصلی و منظور ذاتی. پس در حقیقت غایت استعاذه برای سالک حصول آن کمال مترقب و سعادت مطلوبه است و غایة الغایات و منتهی الطلبات حق تعالی جلت عظمته است و استعاذه از شیطان بالتبع واقع میشود و الحمد للّه اولا و آخرا».
نهضت زنان مسلمان 4/ 5/
1361

صفحه : 2

‌سورة المؤمنون‌

اشاره

1361مکیة مائة و ثمانی عشر آیة کوفی و تسع عشرة غیرهم‌

[سوره المؤمنون (23): آیات 1 تا 20]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
قَد أَفلَح‌َ المُؤمِنُون‌َ (1) الَّذِین‌َ هُم فِی صَلاتِهِم خاشِعُون‌َ (2) وَ الَّذِین‌َ هُم عَن‌ِ اللَّغوِ مُعرِضُون‌َ (3) وَ الَّذِین‌َ هُم لِلزَّکاةِ فاعِلُون‌َ (4)
وَ الَّذِین‌َ هُم لِفُرُوجِهِم حافِظُون‌َ (5) إِلاّ عَلی أَزواجِهِم أَو ما مَلَکَت أَیمانُهُم فَإِنَّهُم غَیرُ مَلُومِین‌َ (6) فَمَن‌ِ ابتَغی وَراءَ ذلِک‌َ فَأُولئِک‌َ هُم‌ُ العادُون‌َ (7) وَ الَّذِین‌َ هُم لِأَماناتِهِم وَ عَهدِهِم راعُون‌َ (8) وَ الَّذِین‌َ هُم عَلی صَلَواتِهِم یُحافِظُون‌َ (9)
أُولئِک‌َ هُم‌ُ الوارِثُون‌َ (10) الَّذِین‌َ یَرِثُون‌َ الفِردَوس‌َ هُم فِیها خالِدُون‌َ (11) وَ لَقَد خَلَقنَا الإِنسان‌َ مِن سُلالَةٍ مِن طِین‌ٍ (12) ثُم‌َّ جَعَلناه‌ُ نُطفَةً فِی قَرارٍ مَکِین‌ٍ (13) ثُم‌َّ خَلَقنَا النُّطفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقنَا العَلَقَةَ مُضغَةً فَخَلَقنَا المُضغَةَ عِظاماً فَکَسَونَا العِظام‌َ لَحماً ثُم‌َّ أَنشَأناه‌ُ خَلقاً آخَرَ فَتَبارَک‌َ اللّه‌ُ أَحسَن‌ُ الخالِقِین‌َ (14)
ثُم‌َّ إِنَّکُم بَعدَ ذلِک‌َ لَمَیِّتُون‌َ (15) ثُم‌َّ إِنَّکُم یَوم‌َ القِیامَةِ تُبعَثُون‌َ (16) وَ لَقَد خَلَقنا فَوقَکُم سَبع‌َ طَرائِق‌َ وَ ما کُنّا عَن‌ِ الخَلق‌ِ غافِلِین‌َ (17) وَ أَنزَلنا مِن‌َ السَّماءِ ماءً بِقَدَرٍ فَأَسکَنّاه‌ُ فِی الأَرض‌ِ وَ إِنّا عَلی ذَهاب‌ٍ بِه‌ِ لَقادِرُون‌َ (18) فَأَنشَأنا لَکُم بِه‌ِ جَنّات‌ٍ مِن نَخِیل‌ٍ وَ أَعناب‌ٍ لَکُم فِیها فَواکِه‌ُ کَثِیرَةٌ وَ مِنها تَأکُلُون‌َ (19)
وَ شَجَرَةً تَخرُج‌ُ مِن طُورِ سَیناءَ تَنبُت‌ُ بِالدُّهن‌ِ وَ صِبغ‌ٍ لِلآکِلِین‌َ (20)

صفحه : 3
خلافی نیست که سوره المؤمنون در مکه فرود آمده و نزد کوفیان عدد آیات آن یکصد و هیجده آیه و نزد غیر آنها یکصد و نوزده آیه است و هزار و چهل و پنج کلمه و چهار هزار و سیصد و دو حرف است.
و بروایت ابی از رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم کسی که سوره مؤمنون را بخواند روز قیامت ملائکه وی را بروح و ریحان بشارت دهند، و نیز ملائکه بچیزی او را بشارت دهند که در وقت نزول ملائکه برای قبض روحش چشمش روشن میگردد و از حضرت صادق (ع) چنین روایت شده هر کس در هر جمعه سوره مؤمنین را بخواند عاقبت بخیر خواهد گردید و در فردوس اعلا با پیمبران است (طبرسی)

صفحه : 4

(ترجمه)

بنام ایزد هستی بخش صاحب رحمت عام و خاص
حقیقة مؤمنین آنهایی که (دارای چنین صفاتی میباشند) رستگار گردیدند (1)
آن کسانی که در نماز خشوع و فروتنی میکنند (2)
و آنهایی که از بیهوده کاریها اجتناب مینمایند (3)
و کسانی که زکاة مالشان را میدهند (4)
و آنهایی که فرج خود را از زنا حفظ مینمایند (5)
مگر از ازواجشان و آنهایی را که مالک گردیده‌اند که حقیقة نسبت بآنان ملامت کرده نمیشوند (6)
و کسی که غیر از زن و کنیز خود غیری را بجوید (برای مقاربت) از حد تجاوز نموده (7)
و نیز از صفات مؤمنین اینکه است که امانتهایشان و عهدشان را مراعات میکنند (8)
و آنهایی که اوقات نمازشان را حفظ مینمایند (9)
اینکه چنین جماعتی وارثانند (10)
که بهشت را بمیراث میبرند و در بهشت جاویدان خواهند بود (11)
و حقیقة ما انسان را از خلاصه گل آفریدیم (12)
پس از آن او را در جایگاه استوار قرار دادیم (13)
پس از آن او را نطفه (خون بسته) گردانیدیم پس از آن نطفه را مضغه (پارچه گوشتی) نمودیم و بپارچه گوشت استخوان و باستخوان گوشت پوشانیدیم (وقتی خلقتش تمام گردید) بوی روح دمیدیم بزرگ و بزرگوار است خدایی که بهترین خلق کنندگان است (14)
پس از آن بحقیقت شما از مردگانید (15)
پس از آن محققا شما در قیامت مبعوث خواهید گردید (16)
و ما بالای سر شما هفت آسمان آفریدیم و از آفریده خود غافل نمیباشیم (17)
و ما از آسمان باندازه معین آب را فرود آوردیم پس از آن آن را در زمین ساکن گردانیدیم و حقیقة بر بردن آب توانا میباشیم (18)
و برای شما بآن آب بوستانهایی از نخل خرما و انگور آفریدیم و برای شما در آنها میوه‌های بسیاری است که از آن میخورید (19)
و درختهایی که از طور سینا روئیده میشود با روغن که خورش نان خورندگان باشد (20).

صفحه : 5

(توضیح آیات)

قَد أَفلَح‌َ المُؤمِنُون‌َ در اینکه آیات هفت صفت از صفات مؤمن کامل را تذکر میدهد و اینکه اوصاف را از علامات ایمان و فلاح و رستگاری بشمار میآورد که مؤمن کامل که ایمان در قلبش نفوذ نموده از غیرش شناخته شود.
(فلاح) در لغت ظفر یافتن بمراد است. راغب گفته (الفلح- بالفتح و السکون الشق و قیل الحدید بالحدید، یفلح ای یشق. و الفلاح الظفر و ادراک بغیة و ذلک ضربان دنیوی و اخروی فالدنیوی الظفر بالسعادات الّتی تطیب بها الحیاة الدنیا و هو البقاء و الغنی و العزّ. و الاخروی اربعة اشیاء: بقاء بلا فناء، و غنی بلا فقر، و عزّ بلا ذل، و علم بلا جهل) و لذلک گفته شده (لا عیش الّا عیش الاخرة) (پایان) و بقولی بمعنی بقاء در عمل خیر است، و (افلح) از باب افعال آمده یعنی مظفّر و کامیاب و سعادتمند گردیدند مؤمنون کسانی که باین اوصافند.
در عرف قرآن ایمان، اذعان و تصدیق است بوحدانیّت خدا و رسولان او و روز قیامت و بکل‌ّ (ما جاء به النبی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم).
الَّذِین‌َ هُم فِی صَلاتِهِم خاشِعُون‌َ خشوع یک تأثّر مخصوصی است از مقهور در مقابل قاهر و از آن خضوع پدید میگردد اینست که گفته‌اند خاشعون یعنی خاضعون.
اول از صفات مؤمنین آنهایی که مظفّر و منصور گردیده‌اند مؤمنین میباشند که در نمازشان خاشعند. خشوع از خشیت ناشی میشود و خشیت امر قلبی است و آن عبارت از حضور قلب است و آثارش در اعضاء ظاهر میگردد و اعضاء را خاضع میگرداند، اگر نماز گزار در حال نماز متوجّه باشد و عظمت و جلال الهی را منظور داشته و در حال قرائت و رکوع و سجود وجه دلش بسوی حق تعالی نگران باشد البته خواهی نخواهی اعضاء او خاضع میگردند دیگر باین طرف و آن طرف

صفحه : 6
التفات نمیکند و نیز فکر خود را متمرکز میگرداند که حواسش متفرّق نگردد و بداند چه میگوید و حمد و ستایش کرا مینماید و چشم خود را از محل سجده بلند نمیکند.
و بروایتی رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم مردی را دید که در نماز بریش خود بازی میکند فرمود آیا چنین نیست که اگر قلب او خاشع بود اعضائش نیز خاضع بودند.
و اینکه حدیث دلالت دارد که خشوع در نماز هم بقلب است و هم باعضاء، امّا بقلب اینست که در حال نماز هیچ همّی در دل نباشد و از ما سوی اعراض نماید و غیر از عبادت و معبود بچیزی متوجه نباشد.
و بروایتی حضرت رسول (ص) در ابتداء وقتی مشغول نماز میشد بآسمان نگاه مینمود وقتی اینکه آیه فرود آمد سر خود را پائین می‌انداخت و بزمین نگاه میکرد. (مجمع البیان) ابو الفتوح رازی از سلمة بن دینار چنین روایت میکند که گفته وقتی من نزد زین العابدین علی بن الحسین (ع) نشسته بودم مردی آمد و باو گفت آیا میدانی چطور باید نماز کرد من خواستم او را بزنم امام فرمود
(مهلا یا ابا حازم ان‌ّ العلماء هم الحلماء الرحماء)
ساکن باش بدرستی که علماء با حلم و مهربانند پس از آن روی بسائل کرد و گفت آری دانم نماز چیست (سائل) پیش از نماز بر تو واجب چیست! (امام) هفت چیز: نیّت، طهارت، پوشانیدن عورت، پاک بودن جای سجده، وقت شناختن، جامه پاک پوشیدن، روی بقبله آوردن.
(سائل) بچه نیّت از خانه بیرون می‌آیی! (امام) بنیّت زیارت (سائل) بچه نیت در مسجد میروی! (امام) بنیت عبادت (سائل) بچه نیت در نماز قیام کنی! (امام) نیت خدمت (سائل) بچه نیت چنین نیت میکنی! (امام) بنیت عبودیت و اقرار و اعتراف بوحدانیت خدای تعالی (سائل) بچه حال رو بقبله آری (امام) بسه فریضه و یک سنت (سائل) آن سه چیست! (امام) توجه بقبله و نیت و تکبیرة الاحرام فرض است و دست برداشتن در آن حین سنّت است.

صفحه : 7
(سائل) تکبیرات چند عدد است! (امام) اصل تکبیرات نود و شش است پنج از آن فریضه و باقی سنت است. (سائل) بچه در نماز وارد میشوی!
(امام) بتکبیر. (سائل) برهان نماز چیست! (امام) قرائت. (سائل) خشوع نماز چیست! (امام) نظر در جای سجده. (سائل) تحریم نماز چیست!
(امام) تکبیرش. (سائل) تحلیل نماز چیست! (امام) سلامش.
(سائل) جوهرش چیست! (امام) تسبیحش. (سائل) شعارش چیست! (امام) دعاء تعقیبش. (سائل) تمامی نماز چیست! (امام) صلوات بر محمّد و آل محمّد (سائل) قبولش چیست! (امام) ولایت ما و برائت از دشمنان ما. (سائل) هیچ حجّت رها نکردی. سائل برخاست و میگفت (اللّه‌ُ أَعلَم‌ُ حَیث‌ُ یَجعَل‌ُ رِسالَتَه‌ُ).
(پایان) اینها آداب ظاهری نماز است و روح نماز آن طوری که اهل حقیقت گفته‌اند برای هر یک از قوای باطنی نحوی از خشوع است:
خشوع نفس تمرکز او است از خواطر و هواجس و خشوع قلب ملازمة ذکر است و دوام حضور و خشوع سرّ مراقبت و کوشش نمودن است در نفی خواطر و تفرّق حواس و خشوع روح در استغراق و فرو رفتن در بحر محبّت و گداخته گردیدن نزد تجلّی صفات جلال و جمال احدی.
وَ الَّذِین‌َ هُم عَن‌ِ اللَّغوِ مُعرِضُون‌َ در مفردات گفته (اللغو من الکلام ما لا یعتد به و هو الّذی یورد لا عن رویة و فکر و یجری مجری اللّغا و هو صوت العصافیر و نحوها من الطیور)«1».
دوم از صفات مؤمن کامل چنین است که از بیهوده کاری چه راجع بگفتار باشد و چه افعال اعراض میکند، وقت خود را عزیزتر از آن میداند که حتّی آنی از آن را بیهوده مصرف بنماید و سودی عاید آن نگردد.
-----------------------------------
(1) کلام لغو چیزی است که فائده در آن نباشد و آن سخنی است که بدون فکر و رویه صادر گردد و چنین کلامی مانند صدای گنجشکها و مانند آن از طیور می‌ماند.

صفحه : 8
و شاید سر اینکه اینکه آیه را بآیه اول عطف داده چنین باشد کسی که ساعات عمر خود را در بیهوده کاری و لهو و لعب میگذراند برای چنین کسی ممکن نیست بتواند در نماز حضور قلب پیدا نماید زیرا که انسان آنچه مشغول بآن است قوه متخیّله که کارش صورت سازی است در نماز مثل حالت خواب همان را در نظرش جلوه میدهد و می‌آراید پس با اینکه حال چگونه میتواند فکر خود را متمرکز گرداند و در نماز حالت خشوع پیدا کند بلکه هر چه بخواهد حواس خود را جمع کند فوری موهومات و خیالات وی را میگیرد و حواسش را متفرّق میگرداند لکن کسی که در همه وقت فکرش و عملش مطابق فرموده عقل و شرع واقع گردد و همّش در همه کار تحصیل رضای حق تعالی باشد (زیرا اگر بدقّت بنگری هر عملی که در آن رضای خدای تعالی نباشد لغو و بیهوده کاری است) چنین کسی بخوبی میتواند بنا بر عادت خود را از موهومات و خیالات فاسد حفظ نماید و حضور قلب پیدا کند آن وقت است که حالت خشوع و خضوع پیدا مینماید.
گفته‌اند هر چه برای خدا نیست حشو است و آنچه تو را از خدا باز میدارد سهو است و آنچه بنده را در آن حظّی نباشد لهو است و آنچه از جانب خدا نباشد لغو است.
وَ الَّذِین‌َ هُم لِلزَّکاةِ فاعِلُون‌َ سوم از علامت مؤمن کامل عطاء نمودن زکاة است یعنی بر اداء نمودن زکاة مال خود مداومت نماید، بقولی مقصود از زکاة مطلق صدقه است اعم از واجب و مستحب‌ّ، و از إبن عباس نقل میکنند که مقصود صدقه واجب است که همان زکاة مال و زکاة فطره باشد.
وَ الَّذِین‌َ هُم لِفُرُوجِهِم حافِظُون‌َ چهارم از علامت مؤمنین چنین است که آنان عورات خود را حفظ مینمایند اگر چه مؤمن شامل مرد و زن هر دو میگردد لکن اینجا بقرینه قوله تعالی:
إِلّا عَلی أَزواجِهِم أَو ما مَلَکَت أَیمانُهُم

صفحه : 9
مقصود رجالند نه نساء زیرا که ملک یمین که در آیه استثناء شده مختص بمردها است که حفظ فروج آنها نسبت بغیر ازواج و کنیزانی است که مالک گردیده‌اند لکن برای زن چنین نیست بغیر شوهر حفظ فروج واجب است.
فَمَن‌ِ ابتَغی وَراءَ ذلِک‌َ فَأُولئِک‌َ هُم‌ُ العادُون‌َ کسی که از ازدواج و ملک یمین یعنی کنیزان تجاوز نماید چنین کسانی آنان از حد خود تجاوز نموده و فلاح و رستگاری از آنها سلب گردیده زیرا که عمل منکری مثل زنا یا لواط یا استمناء که تمام آنها عمل حرام و غیر مأذون میباشند مرتکب گردیده‌اند.
وَ الَّذِین‌َ هُم لِأَماناتِهِم وَ عَهدِهِم راعُون‌َ پنجم و ششم از علامت مؤمن کامل اینکه است که امانت و عهد خود را مراعات مینماید.
امانت دو قسم است امانات خدا و امانات بندگان خدا، امانات خدا آن اماناتی است که بین خدا و بندگان است مثل نماز، روزه، غسل و اقسام عبادات.
امانات مردم مثل مالی که ودیعه میگذارند یا عاریه میدهند و همچنین بیع و شراء و شهادات و غیر آنها از حقوقی که بین مردم دائر است.
و امّا عهد سه قسم است: اول- اوامر خدای تعالی. دوم- نذری که کرده که باید بآن وفاء نماید. سوم- عقودی که بین مردم جاری است و برای انسان واجب است که بتمام اقسام امانات و عهد وفاء کند یعنی با هر کس هر طوری عهد بسته است قیام نماید و خلاف امانت و عهد نکند. (مجمع البیان) وَ الَّذِین‌َ هُم عَلی صَلَواتِهِم یُحافِظُون‌َ هفتم از نشانه مؤمنینی که رستگار شده‌اند اینست که اوقات نمازها و شرائط و اجزاء آن را حفظ مینماید.
چقدر امر نماز مهم است که اول قدم بسوی فضیلت و رستگاری نماز است و آخر قدم فیروزی و سعادت‌مندی نیز نماز است.

صفحه : 10
آیات و اخبار در فضیلت نماز بقدری است که بشمار نمیآید، شیخ صدوق رحمة اللّه علیه در کتاب خصال بسند متّصل از حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم چنین حدیث میکند که فرموده نماز از شرایع دین است و در آن رضای پروردگار است و نماز منهاج انبیاء یعنی راه سیر انبیاء است بسوی خدا و نماز سبب دوستی ملائکه و هدایت و ایمان و نور معرفت و برکت در رزق و راحت بدن میگردد و شیطان از نماز کراهت دارد و نماز سبب اجابت دعاء و قبول اعمال است و نماز زاد و توشه مؤمن است از دنیا بسوی آخرت و شفیع است بین مؤمن و ملک الموت و مونس و انیس او است در قبر و فرش او است زیر بدنش و جواب منکر و نکیر است و نماز در محشر تاج است بر سر بنده و نور است در صورتش و لباس است بر بدنش و پرده است بین او و آتش و حجّت است بین او و بین پروردگارش تا آخر حدیث.
علامه مجلسی رحمة اللّه علیه در بحار از جامع الاخبار از رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم چنین حدیث میکند که فرمود نماز عمود دین است کسی که نماز را ترک کند دین خود را خراب گردانیده و کسی که نماز را بوقت خود اداء نکند داخل در ویل میگردد و ویل وادی است در جهنّم چنانچه خدای تعالی فرموده (فَوَیل‌ٌ لِلمُصَلِّین‌َ الَّذِین‌َ هُم عَن صَلاتِهِم ساهُون‌َ) و نبی (ص) فرمود (حافِظُوا عَلَی الصَّلَوات‌ِ) وقتی عبد را در قیامت میآورند اول چیزی که از وی سؤال میشود نماز است اگر با نماز آمد کار او تمام است و گر نه میافتد در جهنّم.
أُولئِک‌َ هُم‌ُ الوارِثُون‌َ، الَّذِین‌َ یَرِثُون‌َ الفِردَوس‌َ هُم فِیها خالِدُون‌َ (أُولئِک‌َ) اشاره مینماید بجماعت مفلحون آنهایی که متّصف بآن اوصاف هفتگانه میباشند که در آیات بالا موصوف گردیده‌اند که اینان وارثینند فردوس را بارث میبرند. فردوس نام درجه اعلای بهشتی است اشاره به اینکه اینکه جماعت بپاداش اعمال نیکشان دارای چنین مقامی گردیده‌اند.
وَ لَقَد خَلَقنَا الإِنسان‌َ مِن سُلالَةٍ مِن طِین‌ٍ اینکه آیات اشاره بحسن تدبیر و نظام آفرینش و عظمت انسان و چگونگی ابتداء خلقت او است که اینکه موجود شریف را از پست‌ترین موجودات که خاک

صفحه : 11
است آفریدیم.
(سُلالَةٍ) جوهر و آن اجزاء لطیف خاک است گویا فرموده خاک را گرفته و تجزیه نمودیم و جوهر و اجزاء پاک آن را از کدر آن بیرون آوردیم و از جوهر آن نطفه قرار دادیم (مِن طِین‌ٍ) جار و مجرور یا متعلّق به (خلقنا) است یا متعلّق بکلام محذوف است که صفت (سلاله) باشد یعنی انسان را از خلاصه کدر خاک آفریدیم و (من) اول ابتدایی است و (من) دوم بیانی.
ثُم‌َّ جَعَلناه‌ُ نُطفَةً فِی قَرارٍ مَکِین‌ٍ پس از آن نطفه‌ی که از خلاصه و جوهر خاک گرفته شده در جایگاه متین یعنی رحم متقن و محکم قرار دادیم که آسیبی بوی نرسد.
ثُم‌َّ خَلَقنَا النُّطفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقنَا العَلَقَةَ مُضغَةً فَخَلَقنَا المُضغَةَ عِظاماً فَکَسَونَا العِظام‌َ لَحماً پس از آنکه نطفه سفید در رحم قرار گرفت بدست قدرت ایزدی تغییرات و استحلالاتی عارض وی میشود و پس از چهل روز از حالت منی خارج میگردد و بشکل خون بسته‌ای پدید میگردد باز پس از استحلالات و تغییراتی که در آن محل تنگ تاریک (رحم) علی الدوام عارض او میگردد تا چهل روز دیگر که میگذرد مضغه‌ای مانند یک پارچه کوچک گوشت میگردد و پس از چهل روز دیگر استحاله دیگری پیدا کرده و مضغه استخوان میشود پس از آن باستخوان گوشت میپوشاند ثُم‌َّ أَنشَأناه‌ُ خَلقاً آخَرَ فَتَبارَک‌َ اللّه‌ُ أَحسَن‌ُ الخالِقِین‌َ پس از آنکه سه چهل روز گذشت و صورت بندی نطفه تمام شد و تغییرات و تحوّلاتی که بایستی در آن محل رحم علی الدوام عارض وی گردد بپایان رسید آن وقت قابل میگردد که بوی خلقت دیگری افاضه شود و آن نفخه روح است قوله تعالی در سورة الحجر آیه 30 (وَ نَفَخت‌ُ فِیه‌ِ مِن رُوحِی) و پس از نفس نباتی روح حیوانی و قوای طبیعی در او ظاهر میگردد و در همان اول خلقت عقل هیولایی و استعداد ترقّی و تعالی بمقام عالی عقل بالفعل نیز در او بودیعه گذارده میشود که هر گاه

صفحه : 12
پس از آمدن بنشأه دنیا اگر با کوشش در علم و عمل مستعد گردید که خود را بمقام ارجمند انسان کامل برساند خواهد رسید و نظر بهمین استعداد و روح پاکی است که در قطعه خاکی نهاده شده که انسان را از پست‌ترین موجودات که خاک باشد وی را بمقام ارجمندی رسانیده که ممکن است از ملک و فلک برتر و بالاتر گردد اینکه است که در آخر آیه خود را ببزرگی و عظمت ستوده و آفرینش خود را تمجید نموده و در باره خود فرموده (فَتَبارَک‌َ اللّه‌ُ أَحسَن‌ُ الخالِقِین‌َ).
از اینجا معلوم میشود چقدر خلقت انسان عجیب و مهم‌ّ است که در آفرینش آسمانها و زمین و ماه و ستارگان و کهکشانها و کرات عظیم و اقسام و انواع ملائکه (أُولِی أَجنِحَةٍ مَثنی وَ ثُلاث‌َ وَ رُباع‌َ) (سوره فاطر آیه اول) و دستگاه مجلّل آفرینش چنین تعریف و تمجیدی از خود ننموده حتی روح اعظم که بزرگترین موجودات بشمار میرود وقتی از رسولش سؤال میشود که روح چیست در جواب فرموده (قُل‌ِ الرُّوح‌ُ مِن أَمرِ رَبِّی) همین قدر در تعریف روح میفرماید بگو روح از عالم امر است نه از عالم خلق.
ثُم‌َّ إِنَّکُم بَعدَ ذلِک‌َ لَمَیِّتُون‌َ (ثم) را برای تراخی میآورند، پس از آنکه خلقت اولیّه شما تمام شد و نشو و ارتقاء هر فردی بقدری که در عالم قضاء الهی و دستگاه آفرینش مقرر گردیده بپایان رسید آماده میگردید برای تحول یافتن و منتقل گردیدن بعالم دیگری آن وقت مرگ شما را میگیرد و منتقل میگردید بعالم برزخ و آن یک نحو حیات دیگری است که نتیجه حیات دنیوی وی خواهد بود.
ثُم‌َّ إِنَّکُم یَوم‌َ القِیامَةِ تُبعَثُون‌َ پس از آنکه انسان عالم برزخ را گذرانید و مراتب سیر خود را باستکمال رسانید در روز قیامت که آخرین سیر بشر است پس از تحولات بسیاری که از اول تکوّن وجودش در پشت پدر و (رحم) مادر و ایّام سیرش در حیات دنیا و تبدّلاتی که علی الدوام عارض آن گردیده تماما بیک صورت وحدانی و فعلیتی

صفحه : 13
که جامع تمامی مراتب وجود وی است از روح و بدن و قوی و مشاعر بپایان رسید در روز قیامت مبعوث میگردد.
اینکه آیات را بر هم مترتب گردانیده شاید اشاره باین باشد که اینکه مراتب مترتّب بر همند هر سابقی مقدّمه بر مرتبه بالای خود و هر لا حقی نتیجه و ما حصل مرتبه زیرین خود میباشد.
بعبارت دیگر هر موجود دانی را مقام و محلی است در عالی که میکوشد و علی الدوام بدور خود میچرخد تا متصل بوی گردد. و هر موجود عالی را ظهور و بروزی است در دانی اینست که تمام موجودات متصل و مرتبط بیکدیگرند و مثل حلقه‌های زنجیر بهم پیوسته‌اند.
ببین چگونه در اینکه آیات که مراتب بشری را بیان نموده از جوهر خاک آغاز نموده تا منتهای کمال بشری او که در قیامت تحقّق می‌پذیرد.
خاک را مقدمه نطفه و نطفه را مقدمه مضغه و نطفه و مضغه را نتیجه و ما حصل جوهر خاک و همچنین و هر مرتبه ما دون را مقدمه بالاتر و بالاتر را ما حصل ما دون گردانیده و کمال انسانی که در قیامت ظهور و بروز پیدا مینماید نتیجه و ما حصل تمام مراتب زیرین خواهد بود و راجع باین موضوع در کتاب معاد و آخرین سیر بشر اندازه‌ای بحث نمودیم بآن جا مراجعه شود.
وَ لَقَد خَلَقنا فَوقَکُم سَبع‌َ طَرائِق‌َ طرائق جمع طریقه و طرق جمع طریق است، چون بعقیده علمای هیئت قدیم مقصود از طرائق طبقات آسمانهای هفت‌گانه است، در مفردات گفته (و اطباق السماء یقال لها طرائق) یعنی هفت آسمان هر طبقه بالای طبقه دیگر است زیرا که هر یک پیچیده شده بدیگری است. و بقولی مقصود راههای ملائکه است لکن بنا بر هیئت جدید مقصود از طرائق راههای سیارات هفتگانه: ماه، خورشید زهره، زحل، مریخ، عطارد، مشتری است که هر یک را کره‌ای است مخصوص بخود که در آن سیر مینماید و راه جداگانه‌ای دارند که چسبیده بهم نیستند.

صفحه : 14
وَ ما کُنّا عَن‌ِ الخَلق‌ِ غافِلِین‌َ اینکه آیه اشاره است به اینکه مبدء آفرینش موجودات را از طبقات آسمانها گرفته تا وجود انسانی که گل سر سبد موجودات بشمار میرود و با اینکه نظام مرتب هر یک از اجزاء عالم را در مرتبه و محلی و مقامی بترتیب حیرت بخشی قرار داده و تا موقعی که در مرتبه قضاء مقرّر گردیده امرار حیات مینمایند و اگر نبود حفظ و حراست خالق متعال و یکی از اجزاء مهم‌ّ عالم از آن نظام مقرر و وظائف مرجوعه بخود سر سوزنی تعدّی مینمود عالم منحل میگردید.
وَ أَنزَلنا مِن‌َ السَّماءِ ماءً بِقَدَرٍ فَأَسکَنّاه‌ُ فِی الأَرض‌ِ وَ إِنّا عَلی ذَهاب‌ٍ بِه‌ِ لَقادِرُون‌َ برای نظام خلقت از روی حسن تدبیر از آسمان آب باران را بقدر حاجت و لزوم فرو فرستادیم تا اینکه چشمه‌های زمین و کاریزها از آب پر گردد و همان طوری که قدرت بر ایجاد و انزال آب داریم حفظ و حراست آن نیز بدست قدرت ما انجام میگیرد اگر بخواهیم آب را در زمین نگاه میداریم و اگر بخواهیم آن را میخشکانیم.
ذات متعال در مقام بیان سعه قدرت و نفوذ حکم خود بشر را آگاه میگرداند که همین طوری که ما علّت موجوده موجودات میباشیم علّت مبقیه آن نیز خواهیم بود یعنی ایجاد ممکنات و اعدام آنان هر دو در قبضه قدرت ما است بقدری که حکمت خداوندی بر وجود و بقاء ممکنی از ممکنات اقتضاء مینماید آن شیئی از حال نیستی و عدم پا بعرصه وجود میگذارد و بقای آن نیز بدست قدرت او خواهد بود وقتی اراده فناء آن را کرد فورا بحالت اصلی خود برمیگردد و معدوم میشود.
فَأَنشَأنا لَکُم بِه‌ِ جَنّات‌ٍ مِن نَخِیل‌ٍ وَ أَعناب‌ٍ لَکُم فِیها فَواکِه‌ُ کَثِیرَةٌ وَ مِنها تَأکُلُون‌َ در مقام تفضّل و امتنان بر بشر بر آمده که برای انتفاع شما افراد بشر بوستانها و اشجار از درخت خرما و انگور و میوه‌های بسیار دیگری از انواع

صفحه : 15
و اقسام آن آفریدیم و در دسترس شما گذاردیم و شما از آنها میخورید و اینکه در بسیاری از جاها نخل خرما و درخت انگور را اختصاص بذکر داده شاید برای اینکه است که منافع اینها بیشتر از باقی میوه‌جات است.
و بقول بعضی تخصیص خرما و انگور برای اینست که میوه اهل حجاز خرما و میوه اهل طائف انگور است.
وَ شَجَرَةً تَخرُج‌ُ مِن طُورِ سَیناءَ گویند مقصود از آن شجره‌ای که از کوه سینا بیرون میآید درخت زیتون است و کوه طور همان است که حضرت موسی علیه السّلام در آن مناجات مینمود و در همانجا تورات بر حضرتش نازل گردید و آن کوه میان مصر و ایله است و همان شجره زیتون است که در آیه نور آن را مبارک نامیده.
تَنبُت‌ُ بِالدُّهن‌ِ وَ صِبغ‌ٍ لِلآکِلِین‌َ بیشتر قراء (تنبت) بفتح تاء اول و ضم تاء دوم خوانده‌اند مأخوذ از نبت ینبت، و باء (بالدهن برای متعدّی گردیدن فعل آمده.
خلاصه اینکه درختی که از طور سیناء روئیده می‌شود در آن روغن زیتون است و آن ادام و خورش نان است برای غذا خورندگان.

صفحه : 16

[سوره المؤمنون (23): آیات 21 تا 34]

اشاره

وَ إِن‌َّ لَکُم فِی الأَنعام‌ِ لَعِبرَةً نُسقِیکُم مِمّا فِی بُطُونِها وَ لَکُم فِیها مَنافِع‌ُ کَثِیرَةٌ وَ مِنها تَأکُلُون‌َ (21) وَ عَلَیها وَ عَلَی الفُلک‌ِ تُحمَلُون‌َ (22) وَ لَقَد أَرسَلنا نُوحاً إِلی قَومِه‌ِ فَقال‌َ یا قَوم‌ِ اعبُدُوا اللّه‌َ ما لَکُم مِن إِله‌ٍ غَیرُه‌ُ أَ فَلا تَتَّقُون‌َ (23) فَقال‌َ المَلَأُ الَّذِین‌َ کَفَرُوا مِن قَومِه‌ِ ما هذا إِلاّ بَشَرٌ مِثلُکُم یُرِیدُ أَن یَتَفَضَّل‌َ عَلَیکُم وَ لَو شاءَ اللّه‌ُ لَأَنزَل‌َ مَلائِکَةً ما سَمِعنا بِهذا فِی آبائِنَا الأَوَّلِین‌َ (24) إِن هُوَ إِلاّ رَجُل‌ٌ بِه‌ِ جِنَّةٌ فَتَرَبَّصُوا بِه‌ِ حَتّی حِین‌ٍ (25)
قال‌َ رَب‌ِّ انصُرنِی بِما کَذَّبُون‌ِ (26) فَأَوحَینا إِلَیه‌ِ أَن‌ِ اصنَع‌ِ الفُلک‌َ بِأَعیُنِنا وَ وَحیِنا فَإِذا جاءَ أَمرُنا وَ فارَ التَّنُّورُ فَاسلُک فِیها مِن کُل‌ٍّ زَوجَین‌ِ اثنَین‌ِ وَ أَهلَک‌َ إِلاّ مَن سَبَق‌َ عَلَیه‌ِ القَول‌ُ مِنهُم وَ لا تُخاطِبنِی فِی الَّذِین‌َ ظَلَمُوا إِنَّهُم مُغرَقُون‌َ (27) فَإِذَا استَوَیت‌َ أَنت‌َ وَ مَن مَعَک‌َ عَلَی الفُلک‌ِ فَقُل‌ِ الحَمدُ لِلّه‌ِ الَّذِی نَجّانا مِن‌َ القَوم‌ِ الظّالِمِین‌َ (28) وَ قُل رَب‌ِّ أَنزِلنِی مُنزَلاً مُبارَکاً وَ أَنت‌َ خَیرُ المُنزِلِین‌َ (29) إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَآیات‌ٍ وَ إِن کُنّا لَمُبتَلِین‌َ (30)
ثُم‌َّ أَنشَأنا مِن بَعدِهِم قَرناً آخَرِین‌َ (31) فَأَرسَلنا فِیهِم رَسُولاً مِنهُم أَن‌ِ اعبُدُوا اللّه‌َ ما لَکُم مِن إِله‌ٍ غَیرُه‌ُ أَ فَلا تَتَّقُون‌َ (32) وَ قال‌َ المَلَأُ مِن قَومِه‌ِ الَّذِین‌َ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِلِقاءِ الآخِرَةِ وَ أَترَفناهُم فِی الحَیاةِ الدُّنیا ما هذا إِلاّ بَشَرٌ مِثلُکُم یَأکُل‌ُ مِمّا تَأکُلُون‌َ مِنه‌ُ وَ یَشرَب‌ُ مِمّا تَشرَبُون‌َ (33) وَ لَئِن أَطَعتُم بَشَراً مِثلَکُم إِنَّکُم إِذاً لَخاسِرُون‌َ (34)

صفحه : 17

(ترجمه)

بحقیقت در (خلقت چهارپایان برای شما جای عبرت گرفتن است که از آنچه در شکم آنها است (از شیر) بشما می‌آشامانیم و در آنها برای شما منافع بسیاری است و از (گوشت آنها) میخورید (21)
و بر آنها و بر کشتی سوار میشوید (22)
و حقیقة ما نوح (ع) را بسوی قومش فرستادیم نوح (ع) بقومش گفت ای گروه خدا را عبادت کنید برای شما غیر از او الهی نیست آیا چرا شما نمیپرهیزید (23)
پس جماعتی از قومش آنهایی که کافر شدند گفتند نیست (اینکه مرد) مگر بشری مثل شما میخواهد بر شما برتری جوید و اگر خدا میخواست ملائکه را نازل مینمود و ما از پدران پیشین خود چنین نشنیده بودیم (24)
نیست اینکه مگر مردی که در او دیوانگی است و شما منتظر باشید تا هنگامی (که بمیرد یا بهوش آید) (25)
نوح گفت پروردگار من مرا بر جماعت تکذیب کنندگان یاری کن (26)
باو وحی کردیم که باعانت و وحی ما کشتی بساز و وقتی امر ما آمد و تنور جوشید پس در آور در آن از هر جفتی دو تا و از اهل خودت مگر کسی را که حکم قضاء بر او سبقت گرفته و با من سخن مگو در آن کسانی که ستم نموده‌اند که حقیقة آنان از غرق شدگانند (27)
وقتی تو و کسانی که با تواند (در کشتی) قرار گرفتید بگو حمد و ستایش مخصوص خدای آن چنانی است که ما را از جماعت ستمکاران نجات بخشید (28)
و بگو پروردگار من فرود آور مرا در منزلی

صفحه : 18
که برکت داده‌ای و تو بهترین فرود آوردگانی (29)
بدرستی در اینکه حکایت آیاتی است و ما آزمایش کنندگان خواهیم بود (30)
پس از آنها و بعد از آنان جماعت دیگری را آفریدیم (31)
و از خودشان رسولی برای آنها فرستادیم (رسول گفت) خدا را عبادت کنید برای شما الهی غیر او نیست آیا چرا نمیپرهیزید (32)
جماعتی از قوم آنهایی که کافر شدند و ملاقات آخرت را تکذیب نمودند و نعمت دنیا بآنها دادیم گفتند اینکه نیست مگر بشری مثل شما که از آنچه شما میخورید میخورد و از آنچه میآشامید میآشامد (33)
و اگر شما او را اطاعت نمائید در آن هنگام از زیانکاران خواهید بود (34).

صفحه : 19

(توضیح آیات)

وَ إِن‌َّ لَکُم فِی الأَنعام‌ِ لَعِبرَةً نُسقِیکُم مِمّا فِی بُطُونِها وَ لَکُم فِیها مَنافِع‌ُ کَثِیرَةٌ وَ مِنها تَأکُلُون‌َ اینکه آیه مربوط بآیات بالا است و یاد آوری مینماید تفضّلاتی که بانسان عنایت نموده که اولا خلقت و آفرینش او را تام و تمام گردانیده و آسمان‌ها را بالای سر او و زمین را فرش او و محل آرامش او قرار داده و بآب باران بوستانها و انواع و اقسام میوه‌جات را در دسترس وی گذارده و در اینجا تذکّر میدهد که در چهارپایان منفعت زائده‌ای است. (انعام) اگر چه اطلاق دارد لکن بقرینه آیه بعد وَ عَلَیها وَ عَلَی الفُلک‌ِ تُحمَلُون‌َ گویند مقصود از انعام شتر است که سفینه خشگی است که هم بر آن سوار میشوید و هم از آنچه در شکم او است از شیرش میآشامید و از گوشت او هم میخورید و بایستی که از آن عبرت بگیرید و عظمت مدبّر آن را بنگرید و شکر گذار باشید و نظر بخلقت عظیم او است که در سوره غاشیه آیه 17 فرموده أَ فَلا یَنظُرُون‌َ إِلَی الإِبِل‌ِ کَیف‌َ خُلِقَت) یعنی از خلقت بزرگ او عبرت گیرید.
وَ لَقَد أَرسَلنا نُوحاً إِلی قَومِه‌ِ فَقال‌َ یا قَوم‌ِ اعبُدُوا اللّه‌َ ما لَکُم مِن إِله‌ٍ غَیرُه‌ُ أَ فَلا تَتَّقُون‌َ الخ در آیات بسیار حکایت نوح (ع) و قومش و جفاهایی که باو وارد کردند تذکّر داده و البتّه در هر جایی بمناسبتی آمده و نکات زائدی در آن است لکن چون قبلا بیان آن شده و اصلا از محکمات قرآن بشمار میرود در اینجا بترجمه تحت اللفظی آن اکتفاء مینمائیم.
قال‌َ رَب‌ِّ انصُرنِی بِما کَذَّبُون‌ِ پس از آنکه حضرت نوح علیه السّلام نهصد و پنجاه سال مردم را بیگانه پرستی دعوت نمود و از او نپذیرفتند و بقدری بحضرتش اذیّت نمودند که از هدایت یافتن

صفحه : 20
آنان مأیوس گردید آن وقت در مقام مناجات بر آمد و گفت پروردگار من مرا یاری گردان و دعای او بهدف اجابت رسید.
فَأَوحَینا إِلَیه‌ِ أَن‌ِ اصنَع‌ِ الفُلک‌َ بِأَعیُنِنا وَ وَحیِنا فَإِذا جاءَ أَمرُنا وَ فارَ التَّنُّورُ الخ وقتی آن جماعت عصیان و هتّاکی را از حدّ گذرانیدند در مورد غضب الهی واقع گردیدند و بنوح (ع) وحی رسید که باعانت ما و حفظ ما کشتی بساز ظاهرا تا آن وقت مردم نمیدانستند کشتی چیست و شاید خود حضرت نوح (ع) نیز نمیدانسته کشتی چیست و چگونه میتوان او را ساخت اینست که فرموده بنظر ما و وحی ما که بتوسط ملائکه یا الهام تو را بساختن کشتی یاری مینمائیم وقتی کشتی تمام شد و موقع طوفان رسید (وَ فارَ التَّنُّورُ) و آب را از تنور آتش فوران نمود آن وقت موقع طوفان رسیده.
فَاسلُک فِیها مِن کُل‌ٍّ زَوجَین‌ِ اثنَین‌ِ وَ أَهلَک‌َ إِلّا مَن سَبَق‌َ عَلَیه‌ِ القَول‌ُ مِنهُم داخل گردان در کشتی از هر موجودی جفتی از نر و ماده و نیز داخل گردان در کشتی اهل بیت خودت را مگر آن کسانی که تقدیر شده که هلاک شوند یعنی زن تو و پسر تو و نیز مؤمنین را داخل کشتی بگردان و بعد تماما بطوفان هلاک خواهند گردید و نجات یافتگان کسانی بودند که ایمان آورده بودند.
(اسلک) میشود فعل لازم باشد و میشود متعدّی، اگر مصدرش (سلوک) باشد لازم است و اگر (سلک) باشد متعدّی است:
وَ لا تُخاطِبنِی فِی الَّذِین‌َ ظَلَمُوا إِنَّهُم مُغرَقُون‌َ راجع بغرق شدگان است که بخود ستم نموده‌اند و خود را مورد غضب الهی گردانیده‌اند، و گویا خطاب شدید بنوح مینماید که در باره ظالمین که حکم بر غرق آنان جاری گردیده شفاعت مکن که آنها غرق شدگانند زیرا همان طوری که در کفر غرقند بایستی در عذاب دنیا نیز غرق گردند.
فَإِذَا استَوَیت‌َ أَنت‌َ وَ مَن مَعَک‌َ عَلَی الفُلک‌ِ فَقُل‌ِ الحَمدُ لِلّه‌ِ الَّذِی نَجّانا مِن‌َ القَوم‌ِ الظّالِمِین‌َ

صفحه : 21
(استواء) بقرینه (علی) در اینجا بمعنی استیلاء است یعنی وقتی که خودت و کسانی از مؤمنین که با تواند بر کشتی سوار شدید بگو ستایش و حمد و ثناء مخصوص آن خدایی است که ما را از جماعت ستمکاران نجات داد.
وَ قُل رَب‌ِّ أَنزِلنِی مُنزَلًا مُبارَکاً وَ أَنت‌َ خَیرُ المُنزِلِین‌َ تمام قرّاء (منزلا) بضم‌ّ میم و فتح زاء قرائت نموده‌اند مگر ابو بکر که از عاصم که یکی از قراء است بفتح میم و کسر زاء نقل نموده، یعنی ابو بکر که راوی قرائت عاصم است از عاصم نقل کرده که عاصم بفتح میم و کسر زاء قرائت نموده.
پس از آنکه آب تمام روی زمین را گرفت و نوح و تابعین او از غرق نجات یافتند و تمام کفّار هلاک گردیدند بنوح (ع) خطاب میرسد که ای نوح خدای خود را بخوان و از او طلب نما و بگو ما را در محل‌ّ با برکت فرود آور که از هر آفتی محفوظ باشیم.
إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَآیات‌ٍ وَ إِن کُنّا لَمُبتَلِین‌َ (ان) در (وَ إِن کُنّا) مخفّفه از مثقّله و ضمیر شأن در آن مستتر است یعنی در اینکه داستان نوح و طوفان عظیم هر آینه آیات و نشانه‌هایی است از قدرت و عظمت الهی و اینکه شأن و امر ما چنین بود که آنان را در مورد بلاء و آزمایش در آوردیم.
آری داستان طوفان نوح یکی از اسرار عجیب عالم بشمار میرود، طبیعیّین بایستی در حکایات قرآن قدری فکر خود را بکار اندازند تا بدانند که اگر مشیّت الهی تعلّق گیرد در آنی عالم را زیر و زبر میگرداند، بقول خود طبیعیین طبیعت بیشعور یک اقتضاء دارد و بیک روش پیش میرود اینکه تغییرات و تبدلاتی که چه در زمان قدیم و چه بعد از آن در عالم پدیدار میگردد اقوی شاهد و دلیلی است که دست توانای دیگری در کار است که از روی علم ازلی و قدرت سرمدی هر طوری که حکمت اقتضاء نماید امور عالم را منظّم و مرتب میگرداند و نیز همان علت

صفحه : 22
موجده علّت مبقیه است بقدرت خود می‌آفریند و بمشیّت خود نشو و ارتقاء میدهد و روزی و بقاء هر موجودی را در خور استعدادش اندازه گیری نموده خلاصه باراده خالق یکتا کارخانه آفرینش همیشه در گردش است.
ثُم‌َّ أَنشَأنا مِن بَعدِهِم قَرناً آخَرِین‌َ اهل هر عصر و زمانی را قرن نامند، پس از طوفان و هلاک اهل زمین جماعت دیگری را آفریدیم.
فَأَرسَلنا فِیهِم رَسُولًا مِنهُم أَن‌ِ اعبُدُوا اللّه‌َ ما لَکُم مِن إِله‌ٍ غَیرُه‌ُ أَ فَلا تَتَّقُون‌َ الخ شاید مقصود از رسولانی که پی در پی پس از طوفان ارسال گردیدند و از خود آن جماعت بودند هود نبی (ع) بوده یا صالح (ع) بدلیل قوله تعالی حکایة از قول هود (وَ اذکُرُوا إِذ جَعَلَکُم خُلَفاءَ مِن بَعدِ قَوم‌ِ نُوح‌ٍ) سوره اعراف آیه 67 خلاصه پس از طوفان پیمبرانی پی در پی برای هدایت و ارشاد و اتمام حجّت بر خلق از جنس خود بشر آمدند و متّفقا بیک قول و منطق کلام آن بزرگواران اینکه بود که خدای یگانه را عبادت نمائید و گوشزد آنان مینمودند که خدایی غیر از او نیست (أَ فَلا تَتَّقُون‌َ) چرا شما راه صلاح و تقوی را پیش نمیگیرید تا رستگار گردید.
اشاره به اینکه تمام پیمبران برای دو مطلب ارسال گردیدند یکی افراد بشر را از شرک بوحدت آرند و بپرستش خدا و باطاعت اوامر او قیام نمایند و دیگر ببشر بیاموزند چگونگی حفظ نفس از خطاء و متابعت شیطان و ظلم و ایذاء ببندگان خدا ننمایند و خود خواهی را کنار گذارند زیرا که تقوی کلمه جامعی است و معنی تحت اللفظی آن خودداری نمودن از آنچه غیر رضای حق تعالی است، مؤمن با تقوی در تمام امور و در جمیع حالات روی دلش بسوی خدا نگران است و هیچ وقت او را فراموش نخواهد نمود اینکه است که همیشه مواظب اعمال و افعال خود میباشد که خلافی از وی صادر نگردد.

صفحه : 23

[سوره المؤمنون (23): آیات 35 تا 50]

اشاره

أَ یَعِدُکُم أَنَّکُم إِذا مِتُّم وَ کُنتُم تُراباً وَ عِظاماً أَنَّکُم مُخرَجُون‌َ (35) هَیهات‌َ هَیهات‌َ لِما تُوعَدُون‌َ (36) إِن هِی‌َ إِلاّ حَیاتُنَا الدُّنیا نَمُوت‌ُ وَ نَحیا وَ ما نَحن‌ُ بِمَبعُوثِین‌َ (37) إِن هُوَ إِلاّ رَجُل‌ٌ افتَری عَلَی اللّه‌ِ کَذِباً وَ ما نَحن‌ُ لَه‌ُ بِمُؤمِنِین‌َ (38) قال‌َ رَب‌ِّ انصُرنِی بِما کَذَّبُون‌ِ (39)
قال‌َ عَمّا قَلِیل‌ٍ لَیُصبِحُن‌َّ نادِمِین‌َ (40) فَأَخَذَتهُم‌ُ الصَّیحَةُ بِالحَق‌ِّ فَجَعَلناهُم غُثاءً فَبُعداً لِلقَوم‌ِ الظّالِمِین‌َ (41) ثُم‌َّ أَنشَأنا مِن بَعدِهِم قُرُوناً آخَرِین‌َ (42) ما تَسبِق‌ُ مِن أُمَّةٍ أَجَلَها وَ ما یَستَأخِرُون‌َ (43) ثُم‌َّ أَرسَلنا رُسُلَنا تَترا کُل‌َّ ما جاءَ أُمَّةً رَسُولُها کَذَّبُوه‌ُ فَأَتبَعنا بَعضَهُم بَعضاً وَ جَعَلناهُم أَحادِیث‌َ فَبُعداً لِقَوم‌ٍ لا یُؤمِنُون‌َ (44)
ثُم‌َّ أَرسَلنا مُوسی وَ أَخاه‌ُ هارُون‌َ بِآیاتِنا وَ سُلطان‌ٍ مُبِین‌ٍ (45) إِلی فِرعَون‌َ وَ مَلائِه‌ِ فَاستَکبَرُوا وَ کانُوا قَوماً عالِین‌َ (46) فَقالُوا أَ نُؤمِن‌ُ لِبَشَرَین‌ِ مِثلِنا وَ قَومُهُما لَنا عابِدُون‌َ (47) فَکَذَّبُوهُما فَکانُوا مِن‌َ المُهلَکِین‌َ (48) وَ لَقَد آتَینا مُوسَی الکِتاب‌َ لَعَلَّهُم یَهتَدُون‌َ (49)
وَ جَعَلنَا ابن‌َ مَریَم‌َ وَ أُمَّه‌ُ آیَةً وَ آوَیناهُما إِلی رَبوَةٍ ذات‌ِ قَرارٍ وَ مَعِین‌ٍ (50)

صفحه : 24

(ترجمه)

کفار (پس از تبلیغ پیمبران با هم میگفتند) آیا بشما وعده میدهد وقتی مردید و خاک و استخوان گردیدید شما را (از خاک) بیرون آرند (35)
دور است دور است آنچه را که بشما وعده میدهند (36)
ما را نیست مگر زندگانی دنیا میمیریم و زنده میگردیم و ما بر انگیخته نخواهیم شد (37)
اینکه شخص نیست مگر مردی که بر خدا دروغ می‌بندد و ما هرگز باو ایمان نخواهیم آورد (38)
آن رسول گفت پروردگار من مرا یاری کن و اینکه گروه را بسبب تکذیبشان (هلاک گردان) (39)
خدای تعالی (برسولش) گفت اینکه جماعت بزودی از کرده خود پشیمان خواهند گردید (40)
پس از آن بصیحه آسمانی که بحق بود آنها را گرفتیم و ما آنان را چون خاشاک گردانیدیم و دوری باد از رحمت خدا مر گروه ستمکاران را (41)
پس بعد از آنها جماعت دیگری را آفریدیم (42)
اجل هیچ امتی از وقتی که (برای هلاکت آن مقرّر شده بود) نه پیش گیرد و نه عقب افتد (43)
پس از آن رسولانی عقب یکدیگر فرستادیم و هر رسولی که میآمد امّتش او را تکذیب مینمودند ما هم آنان را از پی هم هلاک گردانیدیم و داستانهای آنها را عبرت دیگران قرار دادیم پس دوری است برای جماعتی که ایمان نمیآورند (44)
پس از آن موسی و برادرش هارون را با معجزه‌های بسیار فرستادیم (45)
بسوی فرعون و گروهان او و آنها استکبار نمودند و آنان جماعتی بودند که برتری و علو مینمودند (46)
و گفتند ما ایمان آریم بدو بشری که مثل ما میباشند در حالی که قوم آنها از بندگان و تحت فرمان مایند (47)
(فرعونیان) موسی و هارون را تکذیب نمودند و از هلاک شدگان گردیدند (48)
حقیقة ما بموسی کتاب (تورات) عطا نمودیم که شاید آنها هدایت یابند (49)
پسر مریم و مادرش را آیت و معجزه بزرگ قرار دادیم و آنها را در سرزمین بلندی که آنجا مکان همواری و چشمه‌های ساری بود منزل دادیم (50).

صفحه : 25

(توضیح آیات)

أَ یَعِدُکُم أَنَّکُم إِذا مِتُّم وَ کُنتُم تُراباً وَ عِظاماً أَنَّکُم مُخرَجُون‌َ بعد از آنکه پیمبران پس از طوفان آمدند و مردم را بپرستش خدای یکتا و تقوی دعوت نمودند بزرگان و رؤساء آنها گفتند آیا شما مطیع یک بشری مثل خودتان میگردید و بشما وعده میدهد وقتی مردید و خاک و استخوان گردیدید در سرای دیگری زنده میگردید.
هَیهات‌َ هَیهات‌َ لِما تُوعَدُون‌َ (هیهات) از اسماء افعال و بمعنی (بعد) بضم‌ّ باء قرائت شده لکن در معنی دوری بلیغ‌تر و مؤکّدتر است یعنی بسیار دور از حقیقت است آنچه را که پیمبران بشما وعده میدهند، و گویند ابو جعفر (هیهات) بکسر تا خوانده و نضر بن عاصم (هیهات) بضم‌ّ تا، و ابو حبوة شامی بضم و تنوین تا (هیهات) قرائت نموده و عامه قرّاء بفتح تا (هیهات) بدون تنوین خوانده‌اند.
إِن هِی‌َ إِلّا حَیاتُنَا الدُّنیا نَمُوت‌ُ وَ نَحیا وَ ما نَحن‌ُ بِمَبعُوثِین‌َ کفّار و منکرین قیامت با هم گفتند چیزی نیست مگر همین حیات دنیا که در آن میمیریم و زنده میشویم و افراد دیگری بدنیا میآیند و حیات پیدا میکنند و یا میمیریم و در همین عالم دنیا زنده میگردیم و شاید آنان تناسخی بودند و ما هیچوقت در عالم دیگری مبعوث نخواهیم گردید إِن هُوَ إِلّا رَجُل‌ٌ افتَری عَلَی اللّه‌ِ کَذِباً وَ ما نَحن‌ُ لَه‌ُ بِمُؤمِنِین‌َ هود (ع) نیست مگر مردی که بخدا افتراء میزند و دروغ میگوید که خود را برسالت از جانب خدا معرّفی مینماید و هرگز ما بگفتار او مطمئن نیستیم و بوی ایمان نخواهیم آورد.
قال‌َ رَب‌ِّ انصُرنِی بِما کَذَّبُون‌ِ پس از آنکه تبلیغ و کوشش آن پیمبر که شاید هود نبی علیه السّلام بوده در گوش سنگین کفّار تأثیر ننمود و از هیچ قسم از اقسام و انواع ظلم و اذیّت

صفحه : 26
در باره او خودداری ننمودند و نیز از هدایت یافتن آنها مأیوس گردید در مناجات عرض میکند خدایا مرا یاری گردان بآنچه اینکه جماعت مرا تکذیب میکنند و مسلّما نفرین پیمبران مثل باقی اعمالشان باذن خدا بوده وقتی کفر و الحاد را از حدّ میگذرانیدند و آنها میدانستند کلمه عذاب بر آنها محقّق گردیده از خدا طلب یاری میکردند.
قال‌َ عَمّا قَلِیل‌ٍ لَیُصبِحُن‌َّ نادِمِین‌َ ماء (عمّا) زائده است و معنی (عن قلیل) یعنی یهود (ع) جواب میرسد اندک زمان دیگر طولی نمیکشد که اینان وقتی آثار عذاب را دیدند از کرده خود پشیمان خواهند گردید، آری وقتی میرسد که انسان از کرده خود نادم و پشیمان میگردد لکن متأسفانه وقتی عمر سر آمد و زمان عمل گذشت و ظهور جزاء ظاهر گردید دیگر پشیمانی سودی نخواهد داشت.
فَأَخَذَتهُم‌ُ الصَّیحَةُ بِالحَق‌ِّ فَجَعَلناهُم غُثاءً فَبُعداً لِلقَوم‌ِ الظّالِمِین‌َ موقع عذاب رسید و آنان را صیحه آسمانی که بحق و مستعد عذاب بودند فرا گرفت، و شاید مقصود از صیحه آسمانی صدای مهیبی بود که جبرئیل بامر خدا چنان فریادی کرد که زهره‌های آنها شکافت و هلاک گردیدند، بقول بعضی اینکه جماعت قوم ثمود بودند بدلیل آنکه عذاب آنان صیحه آسمانی بوده، و بقول دیگر قوم عاد بودند، و ممکن است گفته شود هر عذاب استیصالی که بر هر طایفه‌ای وارد میشد آن را صیحه مینامیدند، و پس از صیحه آنان را گردانیدیم مانند خاک و خاشاکی که در وادی آب برده جمع میشود و در زمین پراکنده میگردد و دوری است یا دوری باد از رحمت خدا مر جماعت ستمکاران را.
ثُم‌َّ أَنشَأنا مِن بَعدِهِم قُرُوناً آخَرِین‌َ الخ پس از هلاکت قوم عاد یا ثمود چون بنا بر اینکه سنّت خدا (کُل‌َّ یَوم‌ٍ هُوَ فِی شَأن‌ٍ) بر اینکه جاری گردیده که اینکه کارخانه و دستگاه آفرینش و اینکه جهان لا یتناهی با قدرت و اراده غیر محدود ازلی در تحت شرائط و مقررات خاص تغییر

صفحه : 27
ناپذیری مرتّب و همیشه در گردش باشد و در هر آنی ملیاردهایی از ممکنات از وادی نیستی بصحرای وجود تظاهر نموده و پس از آن باز راه نیستی را گرفته و معدوم گردند بدون اینکه سر سوزنی در دستگاه آفرینش تغییری پدید گردد زیرا عالم وجود ممکنات قطره‌ای است از سر چشمه فیض منبسط الهی که علی الدوام در جریان است و منقطع نخواهد گردید مگر باراده فیّاض مطلق اینکه است که همیشه چرخ گیتی در گردش است.
ثُم‌َّ أَرسَلنا رُسُلَنا تَترا کُل‌َّ ما جاءَ أُمَّةً رَسُولُها کَذَّبُوه‌ُ فَأَتبَعنا بَعضَهُم بَعضاً رسولان پی در پی آمدند و افراد بشر بعادت دیرینه‌شان آنان را تکذیب نمودند و همه را بدون مهلت هلاک گردانیدیم.
وَ جَعَلناهُم أَحادِیث‌َ فَبُعداً لِقَوم‌ٍ لا یُؤمِنُون‌َ و از آنها باقی نماند مگر داستان آنان که عبرت دیگران گردید.
(احادیث) یا جمع (حدیث) یا جمع (احدوثه) مثل (اعجوبه است) و آن حکایاتی است که مردم خود را بآن سرگرم میکنند و گویند در اینجا مقصود اسم (ما یتحدث به) است که بطور تعجّب حکایت میکنند، و استعمال لفظ (احدوثه) را در شرّ آرند نه در خیر.
ثُم‌َّ أَرسَلنا مُوسی وَ أَخاه‌ُ هارُون‌َ بِآیاتِنا وَ سُلطان‌ٍ مُبِین‌ٍ إِلی فِرعَون‌َ وَ مَلَائِه‌ِ پس از پیمبران و رسولانی که پی در پی برای هدایت خلق فرستاده شدند و هلاک گردیدن قوم آنها در اثر مخالفت نمودن و تکذیب کردن آنان، موسی و هارون علیهما السلام برسالت برای هدایت فرعون و فرعونیان فرستاده شدند با آیات ظاهر و هویدا که بالاترین آنها ید بیضا و عصا بود و اینکه دو معجزه‌ای بود که در اول مبعوث گردیدن حضرتش بوی کرامت گردید که برود و فرعون و تابعین او را هدایت نماید و پس از آن معجزات دیگری مثل شکافتن دریا و انفجار چشمه آب بزدن عصا را بر سنگ و باقی معجزات نه گانه که برای اثبات رسالتش بوی داده شده بود بدستش ظاهر گردید.

صفحه : 28
فَاستَکبَرُوا وَ کانُوا قَوماً عالِین‌َ فرعون و فرعونیان استکبار و سرکشی کردند و بغلبه و استیلاء و علو و برتری که بر بنی اسرائیلیان و سائر مردم داشتند مطیع موسی و هارون نگردیدند قوله تعالی در وصف او است إِن‌َّ فِرعَون‌َ عَلا فِی الأَرض‌ِ و نظر بعلوّی که بر خود گمان میبردند اطاعت نکردند.
فَقالُوا أَ نُؤمِن‌ُ لِبَشَرَین‌ِ مِثلِنا وَ قَومُهُما لَنا عابِدُون‌َ آن جماعت گفتند آیا ما ایمان آوریم بدو بشری که در انسانیّت و لوازم بشریّت مثل ما میباشند و حال آنکه قوم آنها یعنی بنی اسرائیل بنده و مطیع ما میباشند (بشر و مثل) هر دو بر یک و دو و سه و جماعت اطلاق میگردد و مذکّر و مؤنّث در آن مساوی است مثل اینکه گفته شده (لبشر و بشرین) و مثل قوله تعالی فی به (إِذاً مِثلُهُم وَ مِن‌َ الأَرض‌ِ مِثلَهُن‌َّ).
فَکَذَّبُوهُما فَکانُوا مِن‌َ المُهلَکِین‌َ پس از آنکه حضرت موسی (ع) با آن معجزات بسیار در مقام هدایت فرعونیان بر آمد و کتاب تورات باو عنایت گردید و اطاعت ننمودند آن وقت در مورد عذاب واقع گردیدند و همه بغرق شدن در رود نیل هلاک گردیدند.
وَ جَعَلنَا ابن‌َ مَریَم‌َ وَ أُمَّه‌ُ آیَةً پس از حکایت موسی و فرعونیان و هلاکت آنها اشاره بمقام و مرتبه مریم صدّیقه و عیسی علیه السّلام و مقام بلند آنها میکند و اینکه مادر و پسر را دو آیت و دو نشانه بزرگ قدرت خود بشمار میآورد زیرا که مریم (ع) بدون شوهر حامله شد و عیسی علیه السّلام بدون پدر متولّد گردید.
وَ آوَیناهُما إِلی رَبوَةٍ ذات‌ِ قَرارٍ وَ مَعِین‌ٍ و منزلگاه آنها را در زمین مرتفع قرار دادیم و آن زمین بیت المقدس بود که از همه زمین‌ها بلندتر است یا زمین کنست یا دمشق یا رمله یا فلسطین و بقولی مقصود سواد کوفه است و از امام صادق علیه السّلام نقل شده که قرارگاه آنها

صفحه : 29
مسجد کوفه بود و ذات معین آب فرات است که اصل آن آبی است که بر روی زمین جریان دارد.
و معین یا مأخوذ از (معن الماء) است یعنی وقتی آب جاری گردید و یا مأخوذ از (ماعون) است که بمعنی منفعت است، و یا اسم مفعول است از (عانه) و وصف مکان مریم و عیسی علیهما السلام را باین اوصاف اشاره بتنزّه و پاکی آنها است، و گویند مریم با پسرش عیسی (ع) و پسر عم خود یوسف إبن ماثان دوازده سال در آن محل زندگانی مینمودند و مریم (ع) ریسمان میبافت و تأمین امرار معاش مینمودند.

صفحه : 30

[سوره المؤمنون (23): آیات 51 تا 70]

اشاره

یا أَیُّهَا الرُّسُل‌ُ کُلُوا مِن‌َ الطَّیِّبات‌ِ وَ اعمَلُوا صالِحاً إِنِّی بِما تَعمَلُون‌َ عَلِیم‌ٌ (51) وَ إِن‌َّ هذِه‌ِ أُمَّتُکُم أُمَّةً واحِدَةً وَ أَنَا رَبُّکُم فَاتَّقُون‌ِ (52) فَتَقَطَّعُوا أَمرَهُم بَینَهُم زُبُراً کُل‌ُّ حِزب‌ٍ بِما لَدَیهِم فَرِحُون‌َ (53) فَذَرهُم فِی غَمرَتِهِم حَتّی حِین‌ٍ (54) أَ یَحسَبُون‌َ أَنَّما نُمِدُّهُم بِه‌ِ مِن مال‌ٍ وَ بَنِین‌َ (55)
نُسارِع‌ُ لَهُم فِی الخَیرات‌ِ بَل لا یَشعُرُون‌َ (56) إِن‌َّ الَّذِین‌َ هُم مِن خَشیَةِ رَبِّهِم مُشفِقُون‌َ (57) وَ الَّذِین‌َ هُم بِآیات‌ِ رَبِّهِم یُؤمِنُون‌َ (58) وَ الَّذِین‌َ هُم بِرَبِّهِم لا یُشرِکُون‌َ (59) وَ الَّذِین‌َ یُؤتُون‌َ ما آتَوا وَ قُلُوبُهُم وَجِلَةٌ أَنَّهُم إِلی رَبِّهِم راجِعُون‌َ (60)
أُولئِک‌َ یُسارِعُون‌َ فِی الخَیرات‌ِ وَ هُم لَها سابِقُون‌َ (61) وَ لا نُکَلِّف‌ُ نَفساً إِلاّ وُسعَها وَ لَدَینا کِتاب‌ٌ یَنطِق‌ُ بِالحَق‌ِّ وَ هُم لا یُظلَمُون‌َ (62) بَل قُلُوبُهُم فِی غَمرَةٍ مِن هذا وَ لَهُم أَعمال‌ٌ مِن دُون‌ِ ذلِک‌َ هُم لَها عامِلُون‌َ (63) حَتّی إِذا أَخَذنا مُترَفِیهِم بِالعَذاب‌ِ إِذا هُم یَجأَرُون‌َ (64) لا تَجأَرُوا الیَوم‌َ إِنَّکُم مِنّا لا تُنصَرُون‌َ (65)
قَد کانَت آیاتِی تُتلی عَلَیکُم فَکُنتُم عَلی أَعقابِکُم تَنکِصُون‌َ (66) مُستَکبِرِین‌َ بِه‌ِ سامِراً تَهجُرُون‌َ (67) أَ فَلَم یَدَّبَّرُوا القَول‌َ أَم جاءَهُم ما لَم یَأت‌ِ آباءَهُم‌ُ الأَوَّلِین‌َ (68) أَم لَم یَعرِفُوا رَسُولَهُم فَهُم لَه‌ُ مُنکِرُون‌َ (69) أَم یَقُولُون‌َ بِه‌ِ جِنَّةٌ بَل جاءَهُم بِالحَق‌ِّ وَ أَکثَرُهُم لِلحَق‌ِّ کارِهُون‌َ (70)

صفحه : 31

[ترجمه]

(ذات متعال) خطاب بپیمبران فرموده ای فرستادگان از مأکولات پاکیزه بخورید و اعمال شایسته نیکو بجا آرید بدرستی و حقیقت من بر آنچه شما میکنید دانا میباشم (51)
و ملّت شما ملّتی است یگانه و منم پروردگار شما پرهیزکار باشید (52)
(مردم) در امر دین خودشان را متفرّق و جدا جدا گردانیدند و هر فرقه‌ای بآنچه نزد آنها است شادمانند (53)
ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بگذار آنان در گرداب ضلالت باقی باشند تا وقت معین (54)
آیا کفار گمان میکنند آنچه از مال و اولاد بآنها میدهیم (55)
در خیرات آنها مسارعت میکنیم نه چنین است آنان نمیفهمند (که برای امتحان است (56)
بحقیقت آنهایی که از هیبت پروردگارشان ترسناکند (57)
و کسانی که بآیات پروردگارشان گرویده‌اند (58)
و آنهایی که برای خدا شریک نگرفته‌اند (59)
و آنان که صدقه‌ها میدهند و قلبشان (از خوف عدم قبول) ترسناک است حقیقة چنین مردمانی بسوی پروردگارشان باز گشت کنندگانند (60)
اینکه جماعت (که متصف بچنین اوصافی میباشند) کسانی هستند که در خیرات مسارعت میکنند و آنان بر هر امر خیری پیشی گیرندگانند (61)
و ما بکسی تکلیف ننمودیم مگر بقدر وسع و طاقتش و نزد ما کتابی است که بحق سخن میگوید و آنها ستم گردیده نمیشوند (62)
بلکه دلهای (کافرین) در پرده جهل است و آنها را اعمال پستی است که عمل کنندگانند (63)
تا وقتی که متنعمین آنان را بعذاب گرفتیم آن گاه فریاد و استغاثه خواهند نمود (64)
(ای کفار) امروز استغاثه نکنید شما از جانب ما یاری گردیده نخواهید شد (65)
حقیقة آیات ما بر شما قرائت شد و شما بعقبهای خود برگشتید (یعنی بآیات خدا اعتنا ننمودید) (66)
تکبر کنندگان میرفتید (بگمان اینکه اهل حرم هستید) و در شب بهذیان با یکدیگر سخن میگفتید (67)
آیا اینان در قرآن تدبّر نمیکنند یا برای آنها چیزی آمد که بر پدران آنها نیامده بود (68)
یا اینان رسول خدا را براستگویی نشناختند و انکار میکنند (69)
یا گویند در او دیوانگی است (چنین نیست) بلکه برای آنها سخن حق آمد و اکثر آنان از حق کراهت دارند (70).

صفحه : 32

(توضیح آیات)

اشاره

یا أَیُّهَا الرُّسُل‌ُ کُلُوا مِن‌َ الطَّیِّبات‌ِ وَ اعمَلُوا صالِحاً إِنِّی بِما تَعمَلُون‌َ عَلِیم‌ٌ

سخنان مفسرین در توجیه آیه‌

1- خطاب بصیغه جمع شامل میگردد تمام پیمبران را که همه آنها مشمول اینکه خطاب بودند هر یک در وقت خود و منع از رهبانیّت است که از مأکولات پاکیزه حلال بخورید و عمل نیکو نمائید و انجام رسالت دهید و ارشاد به اینکه مأکول لذیذ خوردن منافی با عمل صالح نخواهد بود.
2- (الرسل) و لو آنکه جمع است لکن مقصود حضرت عیسی بن مریم (ع) است و آیه عطف بآیه بالا است (وَ آوَیناهُما إِلی رَبوَةٍ ذات‌ِ قَرارٍ وَ مَعِین‌ٍ) که چون منزل آنها در محل بلند یعنی کوهستان بیت المقدس قرار گرفته و بنا بر آنچه گفته‌اند آن حضرت با مادرش مریم (ع) منزوی و رهبانیّت داشتند و بیشتر خوراک خود را از نباتات تهیّه مینمودند و مریم (ع) ریسمان میریسید و غذایی تهیّه مینمود و مشغول عبادت بود اینست که شاید خدای تعالی خواسته بپیمبرش خبر دهد که چون عیسی علیه السّلام چنین بود ما باو امر نمودیم که از طیّبات طعام و مأکولات بخورید، و نظر بهمین معنی بعضی از مفسّرین گفته‌اند در اینجا کلامی در تقدیر است (قلنا یا ایّها الرسل) و بصیغه جمع آورده نظر ببزرگی مقام یعنی بعیسی علیه السّلام گفتیم از طیّبات و اطعمه لذیذ بخورید و عمل نیکو نمائید، اشاره به اینکه غذایی لذیذ طاهر پاک حلال خوردن منافی با عمل نیکو نخواهد بود.
3- مقصود از (الرسل) خود پیغمبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است و نظر ببزرگی شأن او است که بصیغه جمع آورده گویا آن بزرگوار همه پیمبران بود (آنچه خوبان همه دارند تو تنها داری) زیرا که سیّد و بزرگ هر طائفه‌ای را بلفظ جمع آورند که بجای همه است و ارشاد به اینکه رهبانیّت در دین اسلام نیست.

صفحه : 33
وَ إِن‌َّ هذِه‌ِ أُمَّتُکُم أُمَّةً واحِدَةً قراء (ان‌ّ) را سه طور قرائت نموده‌اند بعضی بکسر همزه قرائت کرده‌اند و إبن عامر که یکی از قراء است بفتح و تخفیف نون مخففه از مثقله که بمعنی (ولان) میباشد قرائت نموده و باقی قراء بفتح همزه و تشدید نون خوانده‌اند و (امتکم) برفع قرائت شده.
و بنا بر قرائت اول آیه بالا که خطاب بتمام رسولان است چنین میشود محقق و مسلم شما تمام رسولان یک امتید بدو جهت یکی همگی از نزد خدای واحد احد ارسال گردیده‌اید وقتی مرسل یکی شد تمام مرسلین نیز یکی میشوند.
و دیگر همه در قول و فعل و دعوت بیکتاپرستی و ترک اضداد و بجا آوردن اعمال نیک متفق الکلمه و متحد القول میباشند واحدی از آن بزرگواران بر خلاف قول دیگران سخن نگفته، و واو (و ان) عطف بآیه بالا است.
و بنا بر معنی دوم و سوم شریعت عیسی علیه السّلام با شریعت محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم در اصول عقائد یکی است لکن همان معنی اول متبادر بذهن و نزدیک‌تر بحقیقت مینماید زیرا دین حق‌ّ یکی و امّت نیز از حیث اتّحاد در ایمان یکی و متحد بشمار میروند زیرا همه بر دین توحیدند.
وَ أَنَا رَبُّکُم فَاتَّقُون‌ِ خطاب بتمام امّت است که شمایی که بر دین توحید میباشید و من پروردگار شما میباشم و مرا پرستش مینمائید متّقی و پرهیزکار باشید حکم و دستورات پروردگار خود را مراعات نمائید.
فَتَقَطَّعُوا أَمرَهُم بَینَهُم زُبُراً کُل‌ُّ حِزب‌ٍ بِما لَدَیهِم فَرِحُون‌َ (زبرا) حال و جمع (زبور) بمعنی صحیفه آسمانی است، کتابهایی که بتوسط پیامبران فرود آمده امّت هر پیمبری مغالطه‌کاری نمودند و کتب آسمانی را قطعه قطعه گردانیدند و هر یک آنچه را که موافق موقعیت خود میدانستند

صفحه : 34
قبول نموده و باقی را رد کردند یا برأی و سلیقه خود آیات را تفسیر و تأویل نموده و هر طایفه و جماعتی از مغالطه‌کاران بر آنچه نزد آنان است از دین باطل که مناسب رویّه خودشان است شادمانند.
فَذَرهُم فِی غَمرَتِهِم حَتّی حِین‌ٍ (غمرة) آب زیادی را گویند که ته آن پیدا نباشد، قال الراغب (و الغمرة معظم الماء الساترة لمقرّها و جعل مثلا للجهالة الّتی تغمر صاحبها) تشبیه حال کافرین بغمرة اشاره بفرو رفتن آنان است در جهالت و باطل.
خطاب برسولش نموده که ای رسول گرامی اهل غوایت و فرو رفتگان در چاه ضلالت را بخود واگذار و دست از آنان بردار تا موقعی برسد که یا در جهاد و کشته شدن یا اسارت آنها بدست مسلمانان یا پس از مرگ بپاداش اعمال نکوهیده خود برسند.
امر بباز گذاشتن غامرین در کفر و جهالت شاید در موقعی بوده که دیگر آنها از قابلیت هدایت گردیدن افتاده و دیگر کلمات وحی در گوش سنگین آنان اثری نمی‌بخشیده.
أَ یَحسَبُون‌َ أَنَّما نُمِدُّهُم بِه‌ِ مِن مال‌ٍ وَ بَنِین‌َ نُسارِع‌ُ لَهُم فِی الخَیرات‌ِ همزه استفهام در مقام توبیخ و انکار و اعتراض باهل غوایة است که آیا اینکه جماعت کافرین که آنان را بمال و پسران قوّت دادیم چنین گمان میکنند که ما مساعدت با آنها نموده‌ایم و غرض ما خیریت آنها بوده.
بَل لا یَشعُرُون‌َ (بل) اضراب است یعنی نه چنین است که گمان کرده‌اند که مال و جاه و عناوین دنیوی برای آنان خیر باشد بلکه کثرت مال و اولاد بر ضرر آنان تمام میشود و نمی‌فهمند که در معرض آزمایش واقع گردیده‌اند، شاید اشاره باین باشد که مال و جاه و کثرت اولاد و باقی منافع دنیوی وقتی خیر و خوبی است که انسان را مغرور نگرداند و نیز در مصرف خیر صرف گردد.

صفحه : 35
إِن‌َّ الَّذِین‌َ هُم مِن خَشیَةِ رَبِّهِم مُشفِقُون‌َ پس از بیان حال کفار و فرو رفتنشان در غوایت و بی‌خردی و جهالت در مقام بیان اوصاف مؤمنین بر آمده و پنج صفت از صفات نیکوی آنان را تذکّر میدهد که دانسته شود سعادت و فضیلت مخصوص بچنین اشخاص است نه بمال و جاه که سبب طغیان کفار گردیده و بگمان غلط چنین پندارند خدای تعالی با آنها در خیرات مساعدت نموده.
1- اهل خیر و سعادت کسانی میباشند که از هیبت و جلال پروردگارشان ترسناک میباشند.
وَ الَّذِین‌َ هُم بِآیات‌ِ رَبِّهِم یُؤمِنُون‌َ 2- آن کسانی که آنها بآیات پروردگارشان ایمان دارند و گویند (ربّنا اطعنا) مقابل کسانی که آیات را برای خودشان قطعه قطعه نموده‌اند و هر جماعتی برای خود رأیی اتّخاذ کرده‌اند.
وَ الَّذِین‌َ هُم بِرَبِّهِم لا یُشرِکُون‌َ 3- اهل خیر و سعادت اشخاصی میباشند که بپروردگارشان شرک نمیآورند شرک جهار مرتبه دارد، بالاترین اقسام شرک شرک در مقام ذات است و طرفداران آن بسیار کمیابند که اله و آفریننده موجودات را دو ذات مستقل بنام یزدان و اهریمن بدانند و یکی را فاعل خیرات و دیگری را فاعل شرور معرفی نمایند.
دوم شرک در مقام صفات و آنها کسانی میباشند که صفات جلال و جمال خداوندی را زائد بر ذات او میدانند و باین اعتبار تعدّد قدماء لازم میآید یا مخلوقات را در بعضی از صفات مشابه بحق تعالی دانند.
سوم شرک در مقام عمل مثل قضاء حاجات و رزق و افاضه خیرات که دیگری را با خدا در فعل شریک بدانند و مؤثّر در امور گردانند مثل مشرکین مکّه و غیر آنان که جماعتی بتها و جماعتی ملائکه را در عمل مؤثّر در امور دانند و طرفدار آن بسیارند و شاید

صفحه : 36
مقصود در اینجا اینکه قبیل از مشرکینند.
چهارم شرک در مقام عبادت و آن دو قسم است جلی و خفی: قسم اول که جلی باشد مثل بت پرستها که در مقام عبادت توجّه به بتها می‌نمودند.
و قسم دوم که خفی باشد مصداق کامل آن ریاء و سمعه در عبادت و نمایش دادن بدیگران است و دائره اینکه قسم از شرک که آن را شرک خفی نامند خیلی وسیع است و اینجا جای بحث در آن نیست و مؤمن کاملی که بتمام معنی موحّد بشمار رود آن کسی خواهد بود که از تمام اقسام شرک جلی و خفی منزه و مبراء باشد.
وَ الَّذِین‌َ یُؤتُون‌َ ما آتَوا وَ قُلُوبُهُم وَجِلَةٌ 4 و 5- اهل خیر و سعادت کسانی خواهند بود که آنچه خدای تعالی از نعمتها بآنان داده بمستحقین عطاء مینمایند و بخل نمیورزند (وَ قُلُوبُهُم وَجِلَةٌ) (واو) حالیه است یعنی بخشش میکنند در حالی که قلبهای آنان ترسانست، بروایتی از صادق آل محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است یعنی میترسند که از آنها قبول نشود و بروایت دیگر فرموده میدهند در حالی که هم میترسند که قبول نشود و هم امیدوار در قبولی آن میباشند آری یکی از اوصاف مؤمن کامل همین است که همیشه بین خوف و رجاء میباشد چنانچه در حدیث دارد خوف و رجاء در مؤمن مانند دو طرف میزان مساوی یکدگرند هیچ یک بر دیگری زیادتی ندارد.
أَنَّهُم إِلی رَبِّهِم راجِعُون‌َ گویند یک جمله جار و مجرور در آیه محذوف است و در معنی (لایقانهم انهم الی ربهم راجعون).
و بنا بر اینکه معنی آیه چنین میشود چنین مردمان که آنچه بآنان عطاء شده با خوف عدم قبول انفاق مینمایند برای اینکه یقین دارند که بسوی پروردگارشان بازگشت کنندگانند، خبر تمام اینکه آیات آیه بعد است.
أُولئِک‌َ یُسارِعُون‌َ فِی الخَیرات‌ِ وَ هُم لَها سابِقُون‌َ (إِن‌َّ الَّذِین‌َ هُم مِن خَشیَةِ رَبِّهِم) در آیه بالا بمنزله مبتداء و (اولئک) بمنزله

صفحه : 37
خبر مبتدا و جملات در بین معطوف به (ان‌ّ الّذین) میباشد.
(اولئک) اشاره بمتّصفین بفضائل پنجگانه فوق الذکر است یعنی اینکه جماعتی که موصوف باین فضائل میباشند اینهایند که مسارعت میکنند در خیرات و اینان سبقت گیرندگان در هر امر خیری میباشند، و شاید آنها داخل در آن (سابقینی) باشند که در سوره واقعه آنها را ستوده، و در علوّ مقامشان فرموده (وَ السّابِقُون‌َ السّابِقُون‌َ أُولئِک‌َ المُقَرَّبُون‌َ).
وَ لا نُکَلِّف‌ُ نَفساً إِلّا وُسعَها اینکه اوصافی که راجع بمؤمنین مسارعت کنندگان در خیرات و شایستگان گفته شد خارج از وسع و طاقت بشری نیست و ما باحدی تکلیف شاق‌ّ نمیکنیم مگر بقدر وسع و قدرتش، و در خبر است که
(الوسع ما دون الطّاقة)
پس تکلیف سهل است نه صعب.
وَ لَدَینا کِتاب‌ٌ یَنطِق‌ُ بِالحَق‌ِّ سجل اعمال و دفتر کردار هر کس و ما حصل آنچه از اول عمر تا ساعت مرگ کرده تماما بدون کم و زیاد در لوح محفوظ و دستگاه آفرینش ضبط و ثبت گردیده و آن صحیفه کتابی است ناطق بحق که در روز موعود نطق بحق میکند و با شما سخن میگوید و تمام حالات و اعمال گذشته را ارائه میدهد قوله تعالی در سوره قاف آیه 4 پس از بیان اینکه کفار زنده شدن پس از مرگ و خاک شدن را عجیب میدانستند برای رفع تعجّب آنها فرموده (قَد عَلِمنا ما تَنقُص‌ُ الأَرض‌ُ مِنهُم وَ عِندَنا کِتاب‌ٌ حَفِیظٌ) خلاصه معنی آیه اینکه است که آنچه بمرگ از بشر در زمین کم میشود در دفتر آفرینش نزد ما در کتاب تکوینی بدون کم و زیاد موجود است و در آن صحیفه چیزی کم نمیگردد بلکه تماما ضبط و ثبت خواهد بود، و شاید مقصود از (وَ لَدَینا کِتاب‌ٌ) قرآن باشد که بحق سخن میگوید.
وَ هُم لا یُظلَمُون‌َ ساحت قدس احدی بالاتر از اینکه است که بمخلوق ضعیف خود ظلم و ستم

صفحه : 38
روا دارد بلکه آنچه بر بشر وارد میگردد چه در اینکه سرا و چه در آن سرا نتیجه دست کرد خود او است (بِما قَدَّمَت أَیدِیهِم) اینکه دستگاه منظّم گیتی و اینکه نظام مجلّل آفرینش چیز خودسرانه‌یی نیست مبدء و مربّی عالم از آفرینش کائنات غایت و فایده بزرگی در نظر داشته و آنچه در عالم بشریّت پدید گردیده در آن کتاب حفیظ که ناطق بحق است با انسان سخن خواهد گفت و در آن کتاب (لا یُغادِرُ صَغِیرَةً وَ لا کَبِیرَةً إِلّا أَحصاها) و در آن وقت است که تمام اعمال و افعال آدمی بنتیجه خواهد رسید.
بَل قُلُوبُهُم فِی غَمرَةٍ مِن هذا وَ لَهُم أَعمال‌ٌ مِن دُون‌ِ ذلِک‌َ هُم لَها عامِلُون‌َ آیات همه مربوط بهم است و (هذا) شاید اشاره باشد بآیاتی که در اوصاف مؤمنین ذکر شده، و میشود اشاره بقرآن باشد، (الغمرة) بمعنی غفلت شدید و جهل بسیار آمده.
(بل) اضراب است یعنی نه چنین است که اینکه کافرین و مشرکین گمان کرده‌اند که هر کس را ما بمال و اولاد و باقی عناوین دنیوی مدد و قوّت دادیم در خیرات با وی مساعدت نموده‌ایم بلکه دلهای آنان در پرده است و غافل از آن روزی میباشند که نامه اعمال آنها باز میگردد و بینند اعمالشان غیر از اعمال آنهایی است که مسارعت در اعمال خیر داشتند.
حَتّی إِذا أَخَذنا مُترَفِیهِم بِالعَذاب‌ِ إِذا هُم یَجأَرُون‌َ (مترفیهم) مأخوذ از ترفه و بمعنی نعمت است و مترف کسی را گویند که وی را رها کنند تا در مال و ثروت و باقی حظوظات بمیل خود عمر خود را بگذراند، و اینکه آیه بیان آیه بالا است که چنین مردمانی که قلبشان در پرده است وقتی موقع پاداش اعمال رسید و کتاب آنان باز شد آن وقت بفریاد و استغاثه می‌افتند، قال الراغب (جأر- اذا افرط فی الدّعاء و التضرّع تشبیها بجؤار الوحشیّات کالظّباء و نحوها).

صفحه : 39
لا تَجأَرُوا الیَوم‌َ إِنَّکُم مِنّا لا تُنصَرُون‌َ بکلمه (لا تجأروا) جلو فریاد و فغان آنان را میگیرد و کلمه یأس بر آنها خوانده میشود، و از ضمیر غائب در آیات بالا رجوع بحاضر و خطاب توبیخ و سرزنش آنان را مشدّد مینماید و گویا در مقام اعتراض بآنها گویند آیا شما نبودید وقتی آیاتی که از معدن صدق و حقیقت بر شما خوانده میشد اعتنایی بآن نمی‌نمودید (فَکُنتُم عَلی أَعقابِکُم تَنکِصُون‌َ) و متکبّرانه بطور قهقرایی عقب میرفتید (سامرا) در حالی که در شب آیات قرآن را با هم حدیث میکردید (تهجرون) و بگفتار فاحش از آن اعراض مینمودید.
أَ فَلَم یَدَّبَّرُوا القَول‌َ أَم جاءَهُم ما لَم یَأت‌ِ آباءَهُم‌ُ الأَوَّلِین‌َ همزه (ا فلم) استفهام و در مقام انکار آمده و اعتراض بکفار و مشرکین نموده که آیا اینان در قول یعنی در کلمات معجز نمای قرآن تدبّر نمیکنند که حقانیّت آن را بفهمند یا اینکه ارسال رسول و انزال کتب آسمانی را چیز تازه‌ای پندارند که بر پدران آنها نیامده و برای آنان تعجّب ایجاب نموده.
أَم لَم یَعرِفُوا رَسُولَهُم فَهُم لَه‌ُ مُنکِرُون‌َ آیا رسول خود محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را نمیشناختند و همیشه او را با من و امانت و صدق و درستکاری معرفی نمینمودند و او را بمحمد امین (ص) نمیستودند و از راه ندانسته‌گی و نفهمیده‌گی نبوّت او را انکار مینمودند و منکر رسالت او میشدند أَم یَقُولُون‌َ بِه‌ِ جِنَّةٌ بَل جاءَهُم بِالحَق‌ِّ وَ أَکثَرُهُم لِلحَق‌ِّ کارِهُون‌َ یا اینکه میگفتند دیوانه شده و از روی جنون اینکه آیات را بهم بافته.
(بَل جاءَهُم) اضراب است یعنی سبب انکار اینها هیچیک از اینکه هایی که گفته شد نیست بلکه حقانیّت رسالت او را میدانستند و دانسته و فهمیده انکار مینمودند زیرا بیشتر کفار از سخن حق چنانچه گفته‌اند (الحق‌ّ مرّ) کراهت داشتند و اعراض مینمودند،

صفحه : 40

[سوره المؤمنون (23): آیات 71 تا 90]

اشاره

وَ لَوِ اتَّبَع‌َ الحَق‌ُّ أَهواءَهُم لَفَسَدَت‌ِ السَّماوات‌ُ وَ الأَرض‌ُ وَ مَن فِیهِن‌َّ بَل أَتَیناهُم بِذِکرِهِم فَهُم عَن ذِکرِهِم مُعرِضُون‌َ (71) أَم تَسأَلُهُم خَرجاً فَخَراج‌ُ رَبِّک‌َ خَیرٌ وَ هُوَ خَیرُ الرّازِقِین‌َ (72) وَ إِنَّک‌َ لَتَدعُوهُم إِلی صِراطٍ مُستَقِیم‌ٍ (73) وَ إِن‌َّ الَّذِین‌َ لا یُؤمِنُون‌َ بِالآخِرَةِ عَن‌ِ الصِّراطِ لَناکِبُون‌َ (74) وَ لَو رَحِمناهُم وَ کَشَفنا ما بِهِم مِن ضُرٍّ لَلَجُّوا فِی طُغیانِهِم یَعمَهُون‌َ (75)
وَ لَقَد أَخَذناهُم بِالعَذاب‌ِ فَمَا استَکانُوا لِرَبِّهِم وَ ما یَتَضَرَّعُون‌َ (76) حَتّی إِذا فَتَحنا عَلَیهِم باباً ذا عَذاب‌ٍ شَدِیدٍ إِذا هُم فِیه‌ِ مُبلِسُون‌َ (77) وَ هُوَ الَّذِی أَنشَأَ لَکُم‌ُ السَّمع‌َ وَ الأَبصارَ وَ الأَفئِدَةَ قَلِیلاً ما تَشکُرُون‌َ (78) وَ هُوَ الَّذِی ذَرَأَکُم فِی الأَرض‌ِ وَ إِلَیه‌ِ تُحشَرُون‌َ (79) وَ هُوَ الَّذِی یُحیِی وَ یُمِیت‌ُ وَ لَه‌ُ اختِلاف‌ُ اللَّیل‌ِ وَ النَّهارِ أَ فَلا تَعقِلُون‌َ (80)
بَل قالُوا مِثل‌َ ما قال‌َ الأَوَّلُون‌َ (81) قالُوا أَ إِذا مِتنا وَ کُنّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنّا لَمَبعُوثُون‌َ (82) لَقَد وُعِدنا نَحن‌ُ وَ آباؤُنا هذا مِن قَبل‌ُ إِن هذا إِلاّ أَساطِیرُ الأَوَّلِین‌َ (83) قُل لِمَن‌ِ الأَرض‌ُ وَ مَن فِیها إِن کُنتُم تَعلَمُون‌َ (84) سَیَقُولُون‌َ لِلّه‌ِ قُل أَ فَلا تَذَکَّرُون‌َ (85)
قُل مَن رَب‌ُّ السَّماوات‌ِ السَّبع‌ِ وَ رَب‌ُّ العَرش‌ِ العَظِیم‌ِ (86) سَیَقُولُون‌َ لِلّه‌ِ قُل أَ فَلا تَتَّقُون‌َ (87) قُل مَن بِیَدِه‌ِ مَلَکُوت‌ُ کُل‌ِّ شَی‌ءٍ وَ هُوَ یُجِیرُ وَ لا یُجارُ عَلَیه‌ِ إِن کُنتُم تَعلَمُون‌َ (88) سَیَقُولُون‌َ لِلّه‌ِ قُل فَأَنّی تُسحَرُون‌َ (89) بَل أَتَیناهُم بِالحَق‌ِّ وَ إِنَّهُم لَکاذِبُون‌َ (90)

صفحه : 41

(ترجمه)

و اگر حق تعالی تابع هوای آنان گردید هر آینه آسمانها و زمین و آنچه در آنست فاسد میگردید بلکه آوردیم بر آنها (قرآن) را بحق و آنها از ذکر (قرآن) و انذرز آن اعراض کنندگانند (71)
آیا تو ای پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم از اینها مزد و خرجی طلبیدی و مزدی که پروردگار تو میدهد بهتر است و او بهترین روزی دهندگان است (72)
و بدرستی که تو آنان را براه مستقیم میخوانی (و مزدی نمیطلبی) (73)
و بحقیقت آنهایی که بآخرت ایمان نمیآورند از راه راست برگشتگانند (74)
و اگر ما بآنها رحم کنیم و کشف ضرر از آنان نمائیم بیشتر در سرکشی ستیزگی مینمایند و در سرکشی خود متحیّرانه میروند (75)
و حقیقة ما آنها را بعذاب گرفتیم و باز آنها کوچکی و تضرّع (بسوی پروردگار ننمودند) (76)
تا وقتی که دری از عذاب الیم بروی آنان گشودیم در آن هنگام آنها مأیوس میگردند (77)
و خدا آن کسی است که برای شما گوش و چشم و قلب آفرید و کمند کسانی که شکر میکنند (78)
و او خدایی است که شما را در روی زمین ایجاد نمود و بسوی او محشور خواهید گردید (79)
و او آن کسی است که زنده میکند و میمیراند و حرکت و اختلاف شب و روز بدست او است آیا چرا تعقّل نمیکنید (80)
بلکه (اینکه کفار) گفتند مثل آنچه را که پیشینیان میگفتند (81)
گفتند آیا وقتی که ما مردیم و خاک و استخوان گردیدیم مبعوث میگردیم (82)
حقیقة ما و پدران ما قبلا همین طور وعده داده شده‌ایم و اینکه نیست مگر افسانه‌های

صفحه : 42
پیشینیان (83)
ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بگو زمین و کسانی که در آن است برای کی و ملک کی است اگر شما دانا میباشید (84)
آنان بزودی میگویند مخصوص بخدا است بگو پس چرا پند نمیگیرید (85)
بگو کیست پروردگار آسمانهای هفتگانه و پروردگار عرش بزرگ (86)
زود میگویند از برای خداست تو بگو پس چرا از شرک نمیپرهیزید (87)
بگو کیست آن کسی که ملکوت هر چیزی بدست او است و او بهمه پناه دهد و از کسی پناه نمیجوید اگر شما دانا هستید (88)
(باز گویند) محقّقا خدا است بگو پس چرا مفتون گردیده‌اید (89)
بلکه برای آنان کلام حق (قرآن را) آوردیم و بدرستی که آنها هر آینه دروغگویانند (90)

صفحه : 43

(توضیح آیات)

اشاره

وَ لَوِ اتَّبَع‌َ الحَق‌ُّ أَهواءَهُم لَفَسَدَت‌ِ السَّماوات‌ُ وَ الأَرض‌ُ وَ مَن فِیهِن‌َّ

(سخنان مفسرین در توجیه آیه)

1- (الحق‌ّ) خدای تعالی است و اینکه آیه نظیر آنجا است که فرموده اگر خدای برای خود شریکی قرار میداد (لَفَسَدَت‌ِ السَّماوات‌ُ وَ الأَرض‌ُ وَ مَن فِیهِن‌َّ) (ابی صالح و سدی و إبن جریح) 2- (حق‌ّ) چیزی است که وادارد شخص را بر مصالح و محاسن. و (هواء) چیزی است که وادارد شخص را بر مفاسد و قبایح پس اگر پیروی کند حق‌ّ داعی هوی را وا میدارد شخص را بر مفاسد و قبایح و فاسد میشود تدبیر در آسمان و زمین بجهت اینکه امر آسمان و زمین گذارده شده بر حق‌ّ نه بر باطل.
3- اگر امور عالم تابع هوی و دلخواه مردم میگردید هر آینه حالات آسمانها و زمین فاسد میگشت زیرا که دلخواه مردم متشتّت و مختلف است میشود در یک آن هر کسی بر خلاف دیگری بر وفق مراد خود چیزی طلب کند مثل اینکه در یک وقت یکی آفتاب طلبد دیگری باران، یکی سرما طلبد دیگری گرما اینکه است که اگر اراده حق تعالی تابع دلخواه و هوای مردم گردد امور عالم فاسد خواهد گردید و چون نظام عالم مرتبط بهم و مطابق حکمت منظم گردیده آن وقت باختلاف هواها عالم و آنچه در آنها است از ملائکه و جن‌ّ و عقلاء حال آنان نیز فاسد میگردید.
و چون نظام عالم مرتبط بهم و مطابق حکمت منظم گردیده آن وقت باختلاف هواها عالم و آنچه در آنها است از ملائکه و جن‌ّ و عقلاء حال آنان نیز فاسد میگردید.
4- مقصود از (وَ مَن فِیهِن‌َّ) خلق است و معنی عام‌ّ است و وجه فساد عالم بسبب تابع گردیدن حق هواهای آنها را اینست که تابع گردیدن هوای آنها ایجاب میکند بطلان ادلّه و ممتنع میگردد اعتماد بمدلول علیه و نیز ایجاب میکند عدم اعتماد بوعد و وعید و دیگر اعتمادی بثابت بودن و منقلب نگردیدن حکم حکیم باقی نمیماند. (کلبی) مجمع البیان

صفحه : 44
بَل أَتَیناهُم بِذِکرِهِم فَهُم عَن ذِکرِهِم مُعرِضُون‌َ (بل) اضراب و اعتراض بکفار و مقصود از ذکر قرآن است یعنی ما قرآن را که شرف و فخر آنها بآنست بتوسّط رسولی که از خود آنها است برای هدایت آنان فرستادیم و آنها از قرآن که شرافت و سعادت آنان بعمل نمودن بآن تأمین میگردد اعراض نمودند.
أَم تَسأَلُهُم خَرجاً فَخَراج‌ُ رَبِّک‌َ خَیرٌ وَ هُوَ خَیرُ الرّازِقِین‌َ (خرج و خراج) بیک معنی است و آن غلّه‌ای را گویند که بطور وظیفه باشخاص میدهند، و بعضی بین خرج و خراج فرق گذارده‌اند و گفته‌اند آن قسمتی از غلّه واجب که بزکوة باید داده شود آن را خراج گویند و آنچه را تبرّعا بکسی بدهند آن را خرج نامند.
خلاصه آیه اعتراض بکفار و مشرکین نموده و بپیمبر خود صلّی اللّه علیه و آله و سلّم خطاب مینماید که آیا از اینکه مشرکین ملحدین مالی طلب می‌نمایی و اینها چنین گمان میبرند که تو از اینکه راه میخواهی ثروتی بدست آوری اینکه طور نیست که گمان کرده‌اند اجر و پاداش که بازاء تبلیغ نزد پروردگار خودداری بهتر است و روزی تو بر او است یعنی تو رسول پروردگاری و او بهترین روزی دهندگان است.
وَ إِنَّک‌َ لَتَدعُوهُم إِلی صِراطٍ مُستَقِیم‌ٍ چگونه اینان چنین گمان میکنند در صورتی که تو آنها را براه مستقیم که نزدیک‌ترین راه‌ها بسوی قرب پروردگار و تحصیل سعادت و فضیلت است رهبری می‌نمایی و اینکه راه سعادت و فضیلتی است که بر آنان باز می‌نمایی.
وَ إِن‌َّ الَّذِین‌َ لا یُؤمِنُون‌َ بِالآخِرَةِ عَن‌ِ الصِّراطِ لَناکِبُون‌َ (ناکب) در لغت بمعنی عدول کننده آمده و بکسی که از حق عدول کند بباطل او را (ناکب) گویند.
و آیه ارشاد باین است که کسانی که بآخرت ایمان ندارند از راه مستقیم که سر انجام آن قرب جوار رب‌ّ العالمین است عدول نموده و بیراهه رفته‌اند

صفحه : 45
و بالاخره بقعر چاه ضلالت سرنگون خواهند گردید.
وَ لَو رَحِمناهُم وَ کَشَفنا ما بِهِم مِن ضُرٍّ خدای رحمان بمقتضای رحمت رحمانی برای اینکه انسان بند گسیخته خود را متنبّه گرداند که شاید قدری بخود آید و از کبر و نخوت او کاسته گردد و سر اطاعت بولی نعمت خود فرود آورد وی را ببعضی از آفات و بلیّات مثل قحطی یا امراض صعب العلاج یا بآفات دیگر مبتلا میگرداند اینکه است که در اینکه آیه تذکّر میدهد اگر بخواهیم بآنان ترحّم کنیم و بلاء و آفات را از مفسدین برداریم.
لَلَجُّوا فِی طُغیانِهِم یَعمَهُون‌َ آنان لجاجت میکنند و در طغیان و سرکشی خود می‌افزایند در حالی که نمیفهمند آری اگر آدمی همیشه در صحّت و سلامت و در عین جاه و جلال و خوشی روزگار خود را بگذراند بطوری غافل میگردد که شاید مرگ را نیز فراموش کند آن وقت قوای شهوانی و غضبانی وی طغیان مینمایند و از هیچگونه ظلم و تعدّی ببندگان خدا و فساد در زمین و آنچه با دلخواهش موافقت نماید خود داری نخواهد نمود اینکه است که گاهی مبتلا میگردد که شاید از طغیان وی کاهیده گردد و بعض مفسّرین آیه را حمل بقیامت کرده‌اند و در توجیه آیه گفته‌اند مقصود اینکه است اگر ما عذاب قیامت را ترحّما از آنها برداریم و بدنیا بر گردند بهمان حال اوّلشان از کفر و عناد بر میگردند قوله تعالی (وَ لَو رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنه‌ُ).
وَ لَقَد أَخَذناهُم بِالعَذاب‌ِ فَمَا استَکانُوا لِرَبِّهِم وَ ما یَتَضَرَّعُون‌َ استکانت بر وزن استفعال و مأخوذ از (کون) است، کفار چنان در لجالت و ضدیّت فرو رفته که با اینکه برای تنبّه آنها را بعذاب دنیا مثل جنگ بدر یا قحطی و آفات دیگر مبتلا گردانیدیم بخود نیامدند و منقاد امر حق تعالی نگردیدند و بر کفر خود ثابت بودند.

صفحه : 46
حَتّی إِذا فَتَحنا عَلَیهِم باباً ذا عَذاب‌ٍ شَدِیدٍ إِذا هُم فِیه‌ِ مُبلِسُون‌َ اینان بخود سری باقی ماندند تا وقتی دری از عذاب بسوی آنها گشوده شد، (اذا) بمعنی مفاجات است، ناگهان در آن هنگام مینگری چنان عذاب آنان را فرا گرفته که آنها را مأیوس و ناامید یا سرگردان گردانیده و راه نجات برای آنها مسدود گردیده.
وَ هُوَ الَّذِی أَنشَأَ لَکُم‌ُ السَّمع‌َ وَ الأَبصارَ وَ الأَفئِدَةَ در مقام اظهار رحمت و امتنان بر بشر برآمده و خود را معرّفی مینماید که خدای شما و آن کسی که باید او را بوحدت و یگانگی بشناسید و پرستش نمائید و شکر گذار نعمت او باشید آن کسی است که شما را از نیستی بهستی آورده و آفریده و بگوش شنوا و چشم بینا و قلب دراک خلقت شما را کامل گردانیده که هم امور زندگانی دنیای خود را اصلاح نمائید و هم طریق سعادت و فضیلت اخروی را دریابید، بگوش بشنوید آنچه را که محتاج بشنیدن است و بچشم ببینید و لوازم احتیاجات خود را فراهم نمائید و بقلب بین اشیاء امتیاز دهید و نیز آیات وحی را بگوش بشنوید و بچشم آنها را بنگرید و بدل ادراک نموده و آن را بپذیرید.
قَلِیلًا ما تَشکُرُون‌َ و با آنکه بحکم عقل بر هر نعمتی شکری لازم است با اینکه همه نعمتها و بخششها شکرگزاران بسیار کمیابند اکثر مردم اصلا نه توجّه به نعمت دارند و نه منعم را میشناسند. (ما) در (ما تشکرون) زائده و مؤکّد قلّت شکر- گزاران است.
وَ هُوَ الَّذِی ذَرَأَکُم فِی الأَرض‌ِ وَ إِلَیه‌ِ تُحشَرُون‌َ و او آن کسی است که شما را آفرید و نسل شما را در زمین منتشر و پراکنده گردانید و در قیامت بسوی او اجتماع خواهید نمود.
وَ هُوَ الَّذِی یُحیِی وَ یُمِیت‌ُ وَ لَه‌ُ اختِلاف‌ُ اللَّیل‌ِ وَ النَّهارِ أَ فَلا تَعقِلُون‌َ و نیز برای تذکّر ببشر خود را معرّفی مینماید که خدا و مبدء آفرینش

صفحه : 47
شما آن کسی است که زنده میکند و میمیراند و بأمر و قدرت او است که شب را در روز و روز را در شب داخل میکند گاهی از روز در شب می‌افزاید و گاهی از شب در روز زیاد میکند با اینکه آثار قدرت چیست شما را که قلب و عقل دارید و در اینکه اوضاع کائنات و تجدّد موجودات نظر نمیکنید تا اینکه تعقّل کنید و بدانید هیچ بنائی بی بنّاء و هیچ حادثی بی‌محدث و هیچ متحرّکی بدون محرّک محال است انجام گیرد.
بَل قالُوا مِثل‌َ ما قال‌َ الأَوَّلُون‌َ قالُوا أَ إِذا مِتنا وَ کُنّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنّا لَمَبعُوثُون‌َ (بل) اضراب است و اینکه آیه مربوط بآیه بالا است و اشاره بعدم تعقّل منکرین معاد دارد که اینکه ملحدین در نظام خلقت و تدبیر صنع قادر حکیم فکر و تدبّر نمیکنند تا اینکه بفهمند اینکه اوضاع کائنات و گردش موجودات و اینکه کاخ مجلّل جهانی و وجود انسانی که از بدیع‌ترین و عجیب‌ترین ناموس خلقت بشمار میرود بلکه خلقت کره زمین و آنچه در آن است و تسخیر شمس و قمر و ستارگان و اوضاع شمسی همه چنانچه در کلام مجیدش خبر میدهد (خَلَق‌َ لَکُم ما فِی الأَرض‌ِ جَمِیعاً) و در جای دیگر (وَ سَخَّرَ لَکُم‌ُ الشَّمس‌َ وَ القَمَرَ الخ) و غایت و فایده آن را پیدایش وجود انسانی بشمار آورده با اینکه حال چگونه آدم خردمند فکر میکند که انسان بمردن فانی و مضمحل میگردد و غایت و فائده‌ای برای او نخواهد بود لَقَد وُعِدنا نَحن‌ُ وَ آباؤُنا هذا مِن قَبل‌ُ إِن هذا إِلّا أَساطِیرُ الأَوَّلِین‌َ آیه مقول قول کافرین بمعاد است که با رفقاء ملحدین خود میگفتند نیست اینکه وعده‌هایی که اینکه شخص رسول بما میدهد از زنده شدن پس از مرگ و مجازات اعمال و بهشت و جهنّم مگر مثل همان وعده‌هایی که پیشینیان میدادند و همه افسانه و دروغ و باطل است.
قُل لِمَن‌ِ الأَرض‌ُ وَ مَن فِیها إِن کُنتُم تَعلَمُون‌َ، سَیَقُولُون‌َ لِلّه‌ِ قُل أَ فَلا تَذَکَّرُون‌َ خطاب برسولش نموده که باین منکرین معاد بگو زمین و آنچه در او است ملک کی و در قبضه تصرف چه کسی است آنان در پاسخ بشهادت عقلشان بزودی

صفحه : 48
خواهند گفت مخصوص بخدا است بگو اگر چنین است چرا متذکّر نمیگردید و با خود اندیشه کنید که قادر متعال آن را بیهوده نیافریده بلکه فائده بزرگی در نظر است و آن مبعوث گردیدن شما است در روز معاد.
قُل مَن رَب‌ُّ السَّماوات‌ِ السَّبع‌ِ وَ رَب‌ُّ العَرش‌ِ العَظِیم‌ِ سَیَقُولُون‌َ لِلّه‌ِ قُل أَ فَلا تَتَّقُون‌َ بگو کی است پروردگار آسمانهای هفتگانه و پروردگار عرش با اینکه عظمت وقتی در پاسخ گفتند البته خدا بگو با تصدیق و اعترافتان که پروردگار جهان و جهانیان خدا است و موت و حیات و همه چیز بدست قدرت او انجام گرفته چرا از عذاب او اندیشه نمیکنید و سفراء و رسولان او را در آنچه بشما خبر میدهند تصدیق نمیکنید که میگویند پس از اینکه سرای سرای دیگری و پس از اینکه پرده طبیعت اسراری نهفته و پس از اینکه عالم فانی عالم باقی در عقب دارید که البته بآن خواهید رسید و پاداش اعمال نکوهیده و انکار و اعراض از حق‌ّ که سجیّه شما چنین است خواهید دریافت.
قُل مَن بِیَدِه‌ِ مَلَکُوت‌ُ کُل‌ِّ شَی‌ءٍ وَ هُوَ یُجِیرُ وَ لا یُجارُ عَلَیه‌ِ إِن کُنتُم تَعلَمُون‌َ (ملکوت) صیغه مبالغه مأخوذ از ملک است و بقولی عالم ملکوت عالم معنی و حقیقت مقابل عالم ملک که عالم طبیعت است.
ای محمّد (ص) از اینها پرسش نما که آیا ملک و ملکوت تمام عوالم بدست کی است از مرتبه پائین زمین گرفته تا عالم بالا آسمانها و کرات و بالاتر از همه عرش عظیم و بالاتر از همه عالم معنی که ملکوت است، آیا پدید آورنده و مربّی و ناظم آنها غیر از خدای واحد احد که هم علّت فاعلی و هم علّت غایی و هم علّت موجده موجودات و هم علّت مبقیه اشیاء است و همه پناهنده باو و او از همه بی‌نیاز و مستغنی بالذات است کی است.
سَیَقُولُون‌َ لِلّه‌ِ قُل فَأَنّی تُسحَرُون‌َ، بَل أَتَیناهُم بِالحَق‌ِّ وَ إِنَّهُم لَکاذِبُون‌َ وقتی از مشرکین سؤال کنید ملکوت اشیاء و قوام موجودات بدست کی است در پاسخ بدون تأمل گویند خدا است ای رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بگو وقتی چنین

صفحه : 49
است چرا شما مفتون و مثل آدم سحر زده شده عقل خود را از دست داده‌اید (بل) اضراب است یعنی چنین نیست بلکه کلام حق (قرآن) را برای آنان فرستادیم و آن را تکذیب نمودند.
خلاصه اینکه آیات اعتراض بمشرکین است که خدا را مبدء اشیاء میدانند لکن در عبادت بتها و غیر آن را شریک میکنند و نیز منکر قیامتند، و غرض الزام نمودن آنها است از روی عقیده خودشان که شمایی که اعتراف مینمائید عالم ملک و ملکوت بید قدرت او است و البته از نظام عالم بحکمت و علم و قدرت آفریننده او خواهید پی برد و با اینکه حال بدلالت عقلتان بایستی بدانید که قادر متعال از بیهوده کاری و عبث منزّه و مبرّا است، اگر برای وجود انسانی پس از مرگ عالم دیگری نباشد و بمردن معدوم صرف گردد کار عبثی فوق آن تصوّر ندارد، و نیز خدایی که چنین قدرت و استیلایی دارد که جهان و جهانیان تحت احاطه و استیلای او واقعند چگونه سزاوار است که در عبادت بغیر او رو آورید و بوی التجاء نموده حاجت بطلبید (قاضی الحاجات) فقط خدای واحد احد است.

صفحه : 50

[سوره المؤمنون (23): آیات 91 تا 104]

اشاره

مَا اتَّخَذَ اللّه‌ُ مِن وَلَدٍ وَ ما کان‌َ مَعَه‌ُ مِن إِله‌ٍ إِذاً لَذَهَب‌َ کُل‌ُّ إِله‌ٍ بِما خَلَق‌َ وَ لَعَلا بَعضُهُم عَلی بَعض‌ٍ سُبحان‌َ اللّه‌ِ عَمّا یَصِفُون‌َ (91) عالِم‌ِ الغَیب‌ِ وَ الشَّهادَةِ فَتَعالی عَمّا یُشرِکُون‌َ (92) قُل رَب‌ِّ إِمّا تُرِیَنِّی ما یُوعَدُون‌َ (93) رَب‌ِّ فَلا تَجعَلنِی فِی القَوم‌ِ الظّالِمِین‌َ (94) وَ إِنّا عَلی أَن نُرِیَک‌َ ما نَعِدُهُم لَقادِرُون‌َ (95)
ادفَع بِالَّتِی هِی‌َ أَحسَن‌ُ السَّیِّئَةَ نَحن‌ُ أَعلَم‌ُ بِما یَصِفُون‌َ (96) وَ قُل رَب‌ِّ أَعُوذُ بِک‌َ مِن هَمَزات‌ِ الشَّیاطِین‌ِ (97) وَ أَعُوذُ بِک‌َ رَب‌ِّ أَن یَحضُرُون‌ِ (98) حَتّی إِذا جاءَ أَحَدَهُم‌ُ المَوت‌ُ قال‌َ رَب‌ِّ ارجِعُون‌ِ (99) لَعَلِّی أَعمَل‌ُ صالِحاً فِیما تَرَکت‌ُ کَلاّ إِنَّها کَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها وَ مِن وَرائِهِم بَرزَخ‌ٌ إِلی یَوم‌ِ یُبعَثُون‌َ (100)
فَإِذا نُفِخ‌َ فِی الصُّورِ فَلا أَنساب‌َ بَینَهُم یَومَئِذٍ وَ لا یَتَساءَلُون‌َ (101) فَمَن ثَقُلَت مَوازِینُه‌ُ فَأُولئِک‌َ هُم‌ُ المُفلِحُون‌َ (102) وَ مَن خَفَّت مَوازِینُه‌ُ فَأُولئِک‌َ الَّذِین‌َ خَسِرُوا أَنفُسَهُم فِی جَهَنَّم‌َ خالِدُون‌َ (103) تَلفَح‌ُ وُجُوهَهُم‌ُ النّارُ وَ هُم فِیها کالِحُون‌َ (104)

صفحه : 51

(ترجمه آیات)

خداوند هیچ فرزندی نگرفته (تولید مثل بر خدا روا نیست) و با او هیچ الهی نیست (اگر با خدا خدایی دیگر بود) هر خدایی با آنچه آفریده در طرفی میرفت (و مستقل میگردید) و بعضی بر بعض دیگر علوّ و برتری میجستند منزّه و مبرّا است خدای تعالی از آنچه او را بآن توصیف مینمایند (91)
او دانا بغیب و شهود است و بزرگتر و برتر از آنست که برای او شریک قرار میدهند (92)
ای محمّد (ص) بگو ای پروردگار من اگر نمایانیدی بمن آنچه بکفار وعده داده شده از عذاب (93)
پروردگار من مرا قرار نده در گروه ستمکاران (94)
و البته ما توانا میباشیم که آنچه بکافرین وعده داده‌ایم بتو بنمایانیم (95)
ای محمّد بدی را بآنچه نیکوتر است دفع گردان و ما عالم تریم بآنچه (کافرین) توصیف مینمایند (96)
و بگو ای پروردگار من بتو پناه میبرم از وسوسه‌های شیاطین (97)
و بگو ای پروردگار من بتو پناه میبرم از اینکه شیاطین حاضر گردند (98)
تا وقتی که بیاید مرگ یکی (از کفار) میگوید ای پروردگار من مرا برگردان (99)
شاید تدارک ما فات نموده و عمل صالحی نمایم نه چنین است اینکه سخنی است که او میگوید و از عقب آنان برزخ است تا روزی که در قیامت مبعوث گردند (100)
پس چون در صور نفخه‌ای دمیده میشود در آن روز نسبها بین آنها قطع میگردد و از یکدیگر پرسیده نشوند (101)
پس کسی که در آن روز میزان اعمال او سنگین گردید چنین کسانی رستگارانند (102)
و کسی که میزان عملش سبک گردید آنان جماعتی میباشند که خسران و ضرر برده‌اند و در جهنّم جاویدانند (103)
صورتهای آنها را آتش میسوزاند و آنان ترش رویان و بد صورتانند (104)

صفحه : 52

(توضیح آیات)

اشاره

مَا اتَّخَذَ اللّه‌ُ مِن وَلَدٍ وَ ما کان‌َ مَعَه‌ُ مِن إِله‌ٍ إِذاً لَذَهَب‌َ کُل‌ُّ إِله‌ٍ بِما خَلَق‌َ چون آیه جواب مشرکین و محاجه با آنان است دلالت دارد بر اینکه در اینجا شرطی محذوف است و در معنی اینکه میشود (ما کان معه من اله فانّه لو کان معه آلهة، اذا) تا آخر، معنی آیه چنین میشود: او را هیچ شریکی نیست زیرا اگر او را شریکی در الهیّت بود او بایستی نیز آفریننده و دارای مخلوقاتی باشد و اگر چنین بود هر خدایی با مخلوقات خود مستقل و مستبدّ در آفرینش و مملکت و سلطنت بودند و هر یک از دیگر ممتاز و در طرفی قرار میگرفتند و بحکم مباینت برای هر یک علامتی بود که بآن از دیگری امتیاز یابد و چون تمیزی بین مخلوقات نیست معلوم میشود اله عالم یکی است.
وَ لَعَلا بَعضُهُم عَلی بَعض‌ٍ و بکلمه (لعلا) ارشاد میکند که هر یک از الاهان بر دیگری برتری می‌جستند و تقابل آنها نزاع و جدال بین آنان ایجاب مینمود و در اثر آن هرج و مرج پدید میگردید و بالاخره عالم تباه و فاسد میگشت و چون می‌بینیم عالم منظّم و مرتّب و هر چیزی بجای خود قرار گرفته بدیهی است که آفریننده آن یکی است.
آیه بالا بما دو مطلب را تذکر میدهد یکی بنفی ولد میرساند که ذات حق تعالی از حیث ذات یک و یگانه است و او را شبهی و شریکی و مثلی و مانندی نیست و اگر او را ولد و اولاد بود مثلی داشت زیرا که ولد شبیه بوالدین است آن وقت در ذات خلل پیدا مینمود و منفرد در ذات نبود، بلکه میتوان نفی ولد را تعمیم داد و گوئیم تولید مثل بهر معنایی باشد بر خدا روا نیست و ادلّه توحید بر نفی آن گواهست، و دیگر بنفی الوهیّت و آفرینش بلکه بنفی ولد وحدت اله نیز ثابت میگردد.

صفحه : 53
و در بیان آن گوئیم شکّی نیست که اس اساس دین و شریعت و پایه ترقی و تعالی بشر روی اصل یکتا پرستی است و چون معارف مخصوصا خداشناسی که اصل دیانت است تقلید پذیر نیست و فقط بدلیل نقلی بدون تدبّر نمیتوان قانع گردید بلکه هر کسی بایستی بقدر فهم و استعداد خود دلیل عقلی برای اثبات وحدت و باقی صفات اله عالم بیاورد.
و طریق اکتساب معارف یا و جدان است یا برهان: و جدان آن راه باطنی است که برای احدی میسّر نگردد مگر پس از تزکیه نفس از صفات حیوانی طبیعی و متّصف گردیدن بصفات حمیده انسانی و منقطع گردیدن از خلق و توجّه کامل بحق تعالی با متابعت طریق شرع مطهّر.
و پس از کوشش بسیار ممکن است در قلب تصفیه شده اشراق نور معرفت طلوع نماید بطوری که خود و موجودات را اثری از آثار خدا و شأنی از شئون آن فرد بیهمتا بیند آن وقت متّصف میگردد بصفت عبدیّت (اللهم‌ّ ارزقنا).
طریق دیگر برای اکتساب معارف برهان است و آن دلیل ظاهری است بهر دو قسم عقلی و نقلی که بکار انداختن فکر و تدبّر در آیات تکوینی و تشریعی میسّر میگردد، و اگر چه حکماء و دانشمندان برای اثبات وجود حق تعالی دلیل بسیار گفته‌اند و اینجا جای بحث در آن نیست لکن برای نمونه اجمالا ببعض آنها اشاره میکنیم.
از جمله ادلّه قطعیّه عقلیه که حکمای الهیین برای اثبات اله عالم آورده‌اند اینکه است که گویند بازاء هر مفهومی از مفاهیم مثل وجود و وحدت و غیر اینها حقیقتی است که منشأ انتزاع اینکه مفاهیم است و وجود یک امر عام بدیهی است و در تمام موجودات ممکنه زائد بر ماهیت و حقیقت آن است لکن چون حق تعالی را ماهیتی زائد بر ذات او نیست زیرا که ماهیت هر شیئی از حدود و نواقص آن انتزاع میگردد و ذات غیر متناهی اله عالم محدود بحدود عدمی نیست تا اینکه

صفحه : 54
بشود برای او حدّی معین نمود اینکه است که گفته‌اند (انّیّت او ماهیت اوست) یعنی وجود او زائد بر حقیقت او نیست بلکه حقیقت ذات غیر متناهی الهی عین وجود و حقیقت وجود و صرف وجود است و حقیقت صرفه ثانی بردار نیست (کلّما فرضته ثانیا له فهو هو).
و باین دلیل ثابت میگردد که حقیقت واجب بنفس ذاتش اقتضاء وحدت دارد و دیگر در اثبات وحدت او محتاج بدلیل نیستیم غیر از اثبات عینیّت وجود و تحقق آن و اینکه وجود اصل است در موجودات و ماهیّت امر اعتباری است.
و بهترین و جامع‌ترین ادلّه همانست که در کتاب کریم در آیه بالا فرموده (وَ ما کان‌َ مَعَه‌ُ مِن إِله‌ٍ إِذاً لَذَهَب‌َ کُل‌ُّ إِله‌ٍ بِما خَلَق‌َ الخ) و آیه دیگر در سوره انبیاء آیه 22 (لَو کان‌َ فِیهِما آلِهَةٌ إِلَّا اللّه‌ُ لَفَسَدَتا) که بنفی فساد در عالم ثابت میگردد وحدت اله عالم زیرا که بر فرض دوئیّت هر یک از اینکه دو اله بذات خود قادر بر همه چیز میباشد حتی بر آنچه آن خدای دیگر قادر بر آنست و اگر قدرت او در مقدورات آن اله دیگر نفوذ نکند لازم آید هر یک از اینکه خدایان هم غالب باشند و هم مغلوب و اله آن کسی است که قادر مطلق باشد. (طبرسی) بروایتی زندیقی از امام صادق علیه السّلام سؤال نمود بچه دلیل گوئید نمیشود صانع عالم زیادتر از یکی باشد حضرت در پاسخ فرمود اگر فرض کنیم دو خدا باشد یا هر دو قوی بیا هر دو ضعیفند یا یکی قوی و دیگری ضعیف، اگر هر دو قوی باشند چرا هر یک دیگری را دفع نمیکند که خود در الهیت منفرد باشد و اگر هر دو ضعیفند هیچکدام لایق الوهیّت نمیباشند و اگر یکی ضعیف و دیگری قوی، قوی خدا است و ضعیف تحت اقتدار او است.

(سؤال)

فرض میکنیم دو مبدء هر دو قوی و نیرومند در پیدایش عالم شرکت نمایند و رأی و سلیقه آنان در حدوث و ترتیب و نظام عالم یکی گردد و هیچ یک از آنها بر خلاف صلاح دید دیگری رأی ندهد زیرا که فرض هر دو حکیم و عالم بنظام

صفحه : 55
عالمند و بر خلاف حکمت و نظام عالم رأی نمیدهند تا آنکه منجرّ بنزاع گردد و در اثر آن عالم تباه شود.

(پاسخ)

اوّلا بنا بر اینکه فرض آن اراده وحدانی که از دو اراده تشکیل یافته آن مبدء و منشأ وجود عالم گردیده نه دو اراده مستقل بر خلاف یکدیگر و بازگشت مطلب باین میشود که اله عالم یکی است یعنی آن چیزی که منشأ پیدایش عالم گردیده یکی است و عالم از یک اراده وحدانی تحقّق یافته.
و ثانیا بنا بر اینکه فرض یا گویی اراده هر یک بدون اراده دیگری کافی است و اراده هر یک بتنهایی میتواند سبب پیدایش عالم بشود و محتاج باراده دیگری نیست یا هر یک از آن دو اله در خلقت محتاج بآن دیگری است.
بنا بر فرض اول که اراده هر یک کافی باشد در پیدایش عالم بمحض اراده یکی از آنها عالم موجود میگردد و دیگر موقعی برای اراده دیگری باقی نمیماند و اراده آن لغو و بی‌ثمر میگردد مگر آنکه اراده کند ضدّ اراده آن دیگری را یعنی نیستی عالم را و اینکه اجتماع نقیضین است که از محالات عقلیّه بشمار میرود زیرا ممکن نیست شیئی واحد در آن واحد متّصف گردد بوجود و عدم و نتیجه چنین میشود که یا اراده یکی نافذ و اراده دیگری لغو و بی‌ثمر ماند و یا در اثر امتناع اجتماع نقیضین عالم فاسد و مضمحل گردد.
و اگر خواهی از اینکه دو آیه مبارک بخوبی استفاده نمایی بایستی در دو مطلب غور کامل بنمایی و در آن تدبّر نمایی یکی وحدت عالم و دیگر نظام عالم، و در کتاب سیر و سلوک و روش خوشبختی راجع باین دو موضوع تا اندازه‌ای بحث نموده‌ایم لکن چون اینکه مطلب جالب توجّه است اجمالا بآن اشاره مینمایم.
(وحدت عالم) مقدّمة گوئیم اگر کسی بنظر تدبر سر تا سر عالم را نگرد خواهد دید که تمام حوادث از موجودات سمائی و ارضی از حشرات و میکروبها گرفته

صفحه : 56
تا برسد بافراد بشر و ما فوق آن تماما بیک قوّه جاذبه که مدبّر حکیم در آنان گذارده مثل تار و پود یک پارچه درهم آمیخته و جهان مانند یک هیکل و تمام موجودات بمنزله اعضاء و اجزاء وی میباشند و از ارتباط و بهم بستگی اجزاء عالم میفهمیم که تماما تحت اقتدار یک حقیقت وحدانی قرار گرفته و واحد حقیقی در آنها حکم فرما است که هر یک را برای کاری و وظیفه دار عملی گردانیده و تماما مسخّر و زیر فرمان ویند و او است که با تضادی که بین آنها موجود است آنان را با هم متّحد گردانیده و وحدت بین آنها تشکیل داده و اگر حفظ و حراست آن ناظم و مربّی عالم نبود اجزاء عالم از هم متفرّق میگردید، در عالم طبیعت هیچ موجودی یافت نمیشود که بتواند مستقیما وجود داشته باشد یا بتواند بتنهایی عملی انجام دهد، آن کارگری که در فلان مزرعه کار میکند عمل وی مربوط بتمام اجزاء عالم است.
از اینکه مقدّمه در نتیجه میگیریم: یکی وحدت صنع و آن دلیل بر وحدت صانع است زیرا در جای خود مبرهن گردیده که ممکن نیست دو علّت مستقل‌ّ در یک معلول شخصی دخالت نمایند، و دیگر نظام عالم و تدبیری که در مجموعه آن بکار برده شده دلیل واضحی است بر وحدت و قدرت و علم و حکمت منظّم و مدبّر آن و همین است مناط آیه که فرموده (لَو کان‌َ فِیهِما آلِهَةٌ إِلَّا اللّه‌ُ لَفَسَدَتا).
سُبحان‌َ اللّه‌ِ عَمّا یَصِفُون‌َ ذات متعال تنزیه و تبرئه مینماید ذات خود را او ولد و شریک و آنچه سزاوار مقام الوهیّت نیست.
عالِم‌ِ الغَیب‌ِ وَ الشَّهادَةِ فَتَعالی عَمّا یُشرِکُون‌َ چون قاعدتا تخلیه قبل از تحلیه است اینکه است که اول ذات بیزوال خود را از نقایص امکانی مثل نفی ولد و تولید مثل و عدم احتیاج بشریک و معاون در امر خلقت تبرئه و تخلیه مینماید سپس ذات خود را ببالاترین صفات ارجمند که علم است تحلیه و محلا میگرداند و عموم علم خود را تذکّر میدهد که خدای شما آن کسی است

صفحه : 57
که آنچه را از نظر شما غائب و پنهان است از عوالم غیر متناهی و انواع و اقسام موجودات از مجرّدات و عوالم ملائکة و روحانیّین و آنچه در عالم شهادت است از مادّیّات و محسوسات تماما از خلق اوّلین و آخرین ازلا و ابدا در احاطه علمیّه او باعیانها و اشخاصها موجودند لا یَعزُب‌ُ عَنه‌ُ مِثقال‌ُ ذَرَّةٍ فِی السَّماوات‌ِ وَ لا فِی الأَرض‌ِ سوره سبأ آیه 3.
قُل رَب‌ِّ إِمّا تُرِیَنِّی ما یُوعَدُون‌َ، رَب‌ِّ فَلا تَجعَلنِی فِی القَوم‌ِ الظّالِمِین‌َ خطاب برسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نموده بگو ای پروردگار من اگر ارائه دادی بمن آنچه را که بکافرین وعده داده‌ای از عذاب دنیا و آخرت مرا در جماعت ستمکاران قرار نده و مرا از بین آنان بیرون ببر.
بعضی از مفسّرین چنین گفته که خداوند بپیمبرش خبر داده بود که امّت تو مبتلا بعذاب میگردند لکن وقت آن را تعیین نکرده بود که در حیاتش واقع میگردد یا بعد از موتش اینکه بود که مأمور میگردد اینکه طور دعا کند. و تکرار (رب‌ّ) قبل از شرط (امّا ترینّی) که آن رب‌ّ اول در آیه است و رب‌ّ دوم قبل از (فلا تجعلنی) که جزاء است ارشاد حضرت است بر تحریص و زیادتی رغبت او در دعاء و طلب حاجت. از اینجا معلوم میشود که در همه حال و راجع بهمه چیز و لو امر محقّق الوقوع باشد دعاء مطلوب است در صورتی که حضرتش میدانست در جماعت ستمکاران واقع نیست باز مأمور میگردد که از روی تواضع و شکستگی نفس بخدا استغاثه نماید که مبادا داخل در جماعت ستمکاران واقع گردد.
و بقول بعضی چون ممکن است عمل شوم گنهکاران بی‌گناهان را نیز فرا گیرد مثل قوله تعالی اتَّقُوا فِتنَةً لا تُصِیبَن‌َّ الَّذِین‌َ ظَلَمُوا مِنکُم خَاصَّةً لهذا مأمور بدعا گردید.
وَ إِنّا عَلی أَن نُرِیَک‌َ ما نَعِدُهُم لَقادِرُون‌َ آیه برسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم خبر میدهد که اگر ما بخواهیم در همین زمان حاضر بزودی عذاب کافرین را بتو نشان دهیم توانا می‌باشیم لکن چون اینکه عالم دار مهلت

صفحه : 58
و دار عمل است و آخرت جای جزاء و نتیجه اعمال است اینکه است که عذاب ستمکاران را عقب می‌اندازیم.
و شاید مقصود چنین باشد که چون تو رسول رحمتی چنانچه او را (رحمة للعالمین) معرفی نموده اینکه است مادامی که تو در میان آنها میباشی عذاب آنان را نمیگیرد. و بیشتر مفسرین گفته‌اند مقصود از اینکه عذاب جنگ بدر است. و بقول دیگر فتح مکه است.
بروایت حاکم ابو القاسم حسکانی بسند خود از ابی صالح و وی از إبن عباس و جابر بن عبد اللّه چنین نقل میکند که آن دو نفر گویند شنیدیم حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم در مکه در حجة الوداع وقتی در (منی) بود فرمود
(لا ترجعوا بعدی کفارا یضرب بعضکم رقاب بعض و ایم اللّه لئن فعلتموها لتعرفنی فی کتیبته یضاربونکم قال فغمز من خلفه منکبه الایسر فالتفت فقال او علی‌ّ فنزل (قل رب‌ّ امّا ترینّی) (مجمع البیان)
یعنی پس از من کافر نشوید که گردن یکدیگر را بزنید بخدا اگر چنین کنید بشناسید مرا یعنی مرا ببینید در میان لشگری که با شما شمشیر زنند و وقتی اینکه سخن میفرمود کسی که پشت سرش بود شانه چپ آن حضرت را فشار داد پس چشم خود را بر گردانید نگاه کرد امیر المؤمنین (ع) را دید گفت یا علی را ببینید که با آن جماعت جنگ میکند سپس اینکه آیه قُل رَب‌ِّ إِمّا تُرِیَنِّی الخ فرود آمد ادفَع بِالَّتِی هِی‌َ أَحسَن‌ُ السَّیِّئَةَ برسولش امر فرموده در موقعی که از کسی عمل بدی دیدی غمض عین نما و پرده پوشی کن و عمل بد وی را بآنچه نیکوتر است دفع گردان. شاید مقصود چنین باشد که در جایی که سیّئه ایجاب نکند حدّی از حدود شرع مطهر را که در چنین موردی در سوره مؤمنون فرموده لا تَأخُذکُم بِهِما رَأفَةٌ فِی دِین‌ِ اللّه‌ِ نباید حاکم در اجرای حدود شرع بر عاصی ترحم نماید. لکن در موارد دیگر که حدّی ثابت نشده باشد یا آنکه گناه کوچک باشد مثل اینکه یک کلمات

صفحه : 59
رکیک غیر عقلایی یا حرکات ناشایسته‌ای که در عرف عقلاء مذموم باشد یا عمل بدی که رضایت بخش نباشد از کسی بروز نماید در چنین مواردی است که امر نموده که سیّئه و بدی را بآنچه نیکوتر است جبران نما، و اینکه آیه یک دنیا درس اخلاقی بما می‌آموزد اگر رویه کسی چنین باشد که هر گاه کسی بوی بدی کرد در مقام انتقام نباشد بلکه در عوض تلافی بمثل در باره وی نیکی نماید البته بد کننده هر قدر بفساد اخلاق مبتلا باشد پیش خود شرمنده خواهد گردید و اگر چه دشمن باشد دوست میگردد.
نَحن‌ُ أَعلَم‌ُ بِما یَصِفُون‌َ ما عالم هستیم بآنچه کفار و مشرکین میگویند از آن نسبتهایی که بخدا میدهند از فرا گرفتن فرزند و شریک و غیر آن یا آنچه را که بتو نسبت میدهند از دروغ و سحر و غیر اینها و البته آنها را بجزاء اعمالشان خواهیم رسانید.
شاید مقصود چنین باشد که تو با آنها مدارا کن و بدی آنان را حمل بنیکی کن تا موقع پاداش برسد.
وَ قُل رَب‌ِّ أَعُوذُ بِک‌َ مِن هَمَزات‌ِ الشَّیاطِین‌ِ در اینکه آیه برسولش خطاب نموده و بوی می‌آموزد که از همزات و وسوسه‌های شیاطین بخدا پناه ببر.
(العوذ) التجاء نمودن بغیر و تعلق باو است. اصل (همز) بمعنی سخن است و (مهماز الرائض) یعنی معلّم چهارپایان که تربیت حیوانات میکند و آنان را میراند. راغب گفته (الهمز کالعصر «یعنی دفع» یقال همزت الشی‌ء فی کفّی و منه الهمز فی الحرف) انتهی.
(همز) شیاطین و وسوسه آنها را تشبیه نموده بچوپان که غنائم را میراند همین طور شیاطین افراد بشر را بخلاف و معاصی حث‌ّ و ترغیب میکنند. و جمع الهمز الهمزات.

صفحه : 60
وَ أَعُوذُ بِک‌َ رَب‌ِّ أَن یَحضُرُون‌ِ اصلش (یحضروننی) بوده نون دوم حذف گردیده و عوض یاء متکلم کسره آمده یعنی ای پروردگار من پناه میگیرم بتو از اینکه شیاطین نزد من حاضر گردند و اطراف من بگردند.
و بروایتی حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم موقع استفتاح نماز سه مرتبه
(لا اله الّا اللّه)
و سه مرتبه
(اللّه اکبر)
و سه مرتبه میگفت
(اللهم انّی اعوذ بک من همزات الشیاطین من همزها و نفثها و نفخها و اعوذ بک رب‌ّ ان یحضرون).
و بروایت دیگر حضرت رسول (ص) فرمود موقع خواب بگو (اعوذ بکلمات اللّه التامات من غضبه و عقابه و من شرّ عباده و من همزات الشیاطین و ان یحضرون).

(سؤال)

پیمبری که صاحب نفس قدسیّه الهی است با آن مقام عصمت و طهارت نفس با اینکه در حدیث دارد که فرموده (شیطانی اسلم بیدی) یعنی شیطان من مطیع و منقاد و تسلیم من گردیده چگونه ممکن است شیاطین بر وی مسلّط گردند و بتوانند او را اغواء نمایند تا اینکه بحضرتش امر گردد که از وسوسه‌های شیاطین بخدا پناه ببرد.

(پاسخ)

آری مسلّم و معلوم است و شکی نیست که شیطان بر نفوس انبیاء و معصومین مخصوصا بر چنین نفس قوی‌ّ و عقلی که اوّل ما خلق اللّه بشمار میرود و در احادیث آمده اول چیزی که در مقام آفرینش از حق تعالی صادر گردیده نور محمّدی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بود با اینکه حال البته شیطان بر او تسلّط ندارد چنانچه خدای تعالی در خطاب بشیطان فرموده (إِن‌َّ عِبادِی لَیس‌َ لَک‌َ عَلَیهِم سُلطان‌ٌ).
لکن اولا امر باو که از همزات شیاطین بخدا پناه ببر شاید مقصود امّت باشند که آنان عظمت کید شیطان را بدانند که وقتی چنین نفس قوی‌ّ باید از

صفحه : 61
وسوسه او بخدا پناه ببرد دیگران بطریق اولی بایستی حذر کنند و مواظب حال خود باشند که بدام وی گرفتار نگردند.
و ثانیا انسان خواه نبی و رسول و دارای مقام عصمت باشد و خواه از مردمان عادی مادامی که در دنیا حیات دارد البته دارای نفس و طبیعت است و قوله تعالی قُل إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثلُکُم شاهد بر اینکه است و محل جولان گاه شیاطین نفس امّاره و طبیعت است اینست که و لو اینکه روح قدسی آن بزرگوار غالب بر نفس و طبیعتش بود لکن امکان از ممکن جدا نمیشود، شاید برای جلوگیری که مبادا گوشه نظر شیاطین بطبیعت شریفش اصابت نماید مأمور گردیده از شرّ آن ملعون بخدا پناه ببرد.
حَتّی إِذا جاءَ أَحَدَهُم‌ُ المَوت‌ُ قال‌َ رَب‌ِّ ارجِعُون‌ِ بیان حال کفار است که آنان وقتی مشرف بر مرگ میگردند و آثار عذاب را معاینه مینمایند، بقولی از آیه چنین استفاده میشود که در حال اوّل در مقام استغاثه بخدا پناه میبرد و گوید پروردگار من مرا برگردان و بعد بلفظ جمع (ارجعون) بملائکه قابض ارواح رجوع میکند و گمان میکنند اینان از پیش خود بغیر آنچه مأمور بر آنند توانند کاری انجام دهند التماس میکند که مرا بدنیا برگردانید.
لَعَلِّی أَعمَل‌ُ صالِحاً فِیما تَرَکت‌ُ شاید بعمل صالح تدارک ما فات نمایم، آن شقی بدبخت گمان میکند برگشتن بدنیا پس از مرگ ممکن است دیگر نمیداند آن قوّه و استعدادی که قادر متعال در اول زمان آفرینش در وی نهاده بود و بآن قوّه قدرت داشت خود را بمقامات عالیه برساند برایگان از دست داده و آن استعداد تمام شده و دیگر محلّی برای استعداد کمال او باقی نمانده اینکه است که در جواب آنان فرموده کَلّا إِنَّها کَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها وَ مِن وَرائِهِم بَرزَخ‌ٌ إِلی یَوم‌ِ یُبعَثُون‌َ (کلّا) کلمة ردع است یعنی حاشا اشاره به اینکه کلمه بی‌اصل و بی معنی

صفحه : 62
است که شقی بزبان میگوید و هرگز اثری بر آن مترتّب نخواهد گردید.
در تفسیر قمی چنین گفته برزخ امری است بین دو امر ثواب و عقاب بین دنیا و آخرت و آن قول صادق علیه السّلام است که فرموده (قسم بخدا که از شما نمیترسم مگر از برزخ امّا وقتی امر برگشت بما نمود ما اولی تریم از شما).
و در کافی زید بسند خود و او از عمر بن یزید و او از امام صادق علیه السّلام چنین روایت میکند که علی بن الحسین (ع) فرموده قبر یا
(روضة من ریاض الجنة او حفرة من حفر النار)
یعنی یا باغی است از باغهای بهشت یا کوره‌ای است از کوره‌های آتش.
و نیز در کافی بسنده از ابی بصیر از ابی عبد اللّه (ع) روایت میکند که گفت ارواح مؤمنین در درختی از درختهای بهشت از طعام آن میخورند و از مشروب آن میآشامند و میگویند
(ربنا اقم الساعة لنا و انجز لنا ما وعدتنا و الحق آخرنا باوّلنا)
و نیز در کافی از ابی بصیر از ابی عبد اللّه (ع) روایت میکند که فرموده (ارواح در صفت اجسامند در درختی از بهشت «تتعارف» یکدیگر را میشناسند و از هم سؤال میکنند و وقتی روحی بر ارواح وارد گردید میگویند او را واگذارید زیرا که بر هول عظیمی اقبال نموده پس از آن از وی سؤال میکنند که فلان و فلانی در چه حالی میباشند اگر گفت زنده است امیدوار میشوند و اگر گفت مرده گویند «قد هوی هوی» هلاک گردید هلاک گردید).
و اخبار راجع ببرزخ و اینکه آنها در بدنهای میباشند مثل بدن دنیوی آنها بسیار بلکه متواتر است.
عیّاشی بسند خود از فتح بن یزید جرجانی چنین روایت میکند که گفته بابی الحسن الرضا علیه السّلام گفتم فدای تو شوم (آیا خدای قدیم میداند چیزی را که نبوده و نمیباشد که اگر بود چگونه بود آن حضرت فرمود و ای بر تو اینکه سؤال صعب و مشکل است آیا قرائت ننموده‌ای قوله تعالی لَو کان‌َ فِیهِما آلِهَةٌ إِلَّا اللّه‌ُ لَفَسَدَتا وَ لَعَلا بَعضُهُم عَلی بَعض‌ٍ محقّقا میداند آنچه را که نبوده و نمیباشد که اگر

صفحه : 63
بود وجود او چگونه بود، و آن حضرت پس از حکایت قول اشقیاء آیه رَب‌ِّ ارجِعُون‌ِ تا آخر آیه را قرائت نمود و فرمود که خدا خبر داده که وَ لَو رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنه‌ُ وَ إِنَّهُم لَکاذِبُون‌َ پس بتحقیق میدانست آن چیزی که نبود که اگر بود چگونه بود (و هو السمیع البصیر الخبیر العلیم) (مجمع البیان) فَإِذا نُفِخ‌َ فِی الصُّورِ فَلا أَنساب‌َ بَینَهُم یَومَئِذٍ وقتی نفخه که ظاهرا مقصود نفخه دوم است دمیده شد و مرده‌ها را زنده گردانید و تماما در صحرای محشر حاضر میگردند (فلا انساب) جمع (نسب) یعنی لا یتواصلون بالانساب، و اشاره بتفرقه آنها است که با اینکه همه با هم در صعید واحد جمعند متفرّقند جماعتی مثاب و بعمل نیکشان در درجات عالی مقام دارند و بعضی معذّب و گرفتار اعمال خودشان خواهند بود. و بروایتی حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود در قیامت تمام حسبها و نسبها قطع میگردد مگر حسب و نسب من وَ لا یَتَساءَلُون‌َ و چون هر کس مشغول بخود است از دیگری و لو خویشاوندان وی باشند سؤال نمیکند.
و اینکه آیه با آنجا که فرموده وَ أَقبَل‌َ بَعضُهُم عَلی بَعض‌ٍ یَتَساءَلُون‌َ منافی نیست زیرا همان طوری که انسان در دنیا حالاتی دارد که در هر موقعی عملی انجام میدهد در قیامت هم نیز ممکن است حالات گوناگون برای وی پیش آید، وقتی از اینکه دو آیه از إبن عباس سؤال شد که آیه بالا با اینکه آیه منافات دارد گفت: (هذه تارات یوم القیمة) یعنی در قیامت برای انسان حالات مختلفه‌ای است در بعض اوقات مردم همدیگر را میشناسند و با هم سؤال میکنند و بعض اوقات شدّت هول و فزع قیامت آنان را مشغول بخود میگرداند و از خود بدیگری نمینگرند، و بقولی آنهایی که از فزع قیامت رسته‌اند از یکدیگر پرسش میکنند.
فَمَن ثَقُلَت مَوازِینُه‌ُ فَأُولئِک‌َ هُم‌ُ المُفلِحُون‌َ (موازین) جمع میزان یا جمع موزون و موزونات است و ثقالت و سنگینی

صفحه : 64
آن باعمال صالحه است که نزد خدای تعالی قدری و وزنی داشته باشد و جماعتی که اعمالشان ذی قیمت باشد آنها رستگارانند.
وَ مَن خَفَّت مَوازِینُه‌ُ فَأُولئِک‌َ الَّذِین‌َ خَسِرُوا أَنفُسَهُم سبکی میزان قیامت در اثر نداشتن اعمال صالحه است زیرا که قدر و قیمت و ارزش هر چیزی مناسب خود آن شیئی است مثل اینکه آدم با وقار را آدم سنگینی میگویند و آن آدمی است که نفس و روح او متین گردیده و طلا را از نقره و نقره را از مس‌ّ سنگین‌تر و تفاوت اینها از هم و ارزش هر یک بمناسبت خصوصیّاتی است که در شالوده آنها مأخوذ است و ارزش وی را زیادتر نموده.
فِی جَهَنَّم‌َ خالِدُون‌َ جمله جار و مجرور یا بدل از (خَسِرُوا أَنفُسَهُم) یا خبر برای (اولئک) یا خبر است برای مبتداء محذوف یعنی آنهایی که نفس خود را بی‌قیمت نمودند یا چنین جماعتی که میزانشان سبک گردیده جایگاه همیشه‌گی آنان جهنّم خواهد بود آری کسی که دارای نفس و روح قوی‌ّ و سنگین با اعمال پر فائده نباشد مانند فضولات و گیاه‌های خشک بی‌مصرف ماند که جز در کوره آتش محلی برای وی نخواهد بود.
تَلفَح‌ُ وُجُوهَهُم‌ُ النّارُ وَ هُم فِیها کالِحُون‌َ (اللفح و النفح) یک معنی دارد، کسانی که عملشان و سنجش میزانشان سبک و بی‌مقدار گردیده جایگاه آنان آتش است و باید روهایشان در آتش گداخته گردد و آنها در آتش زشت رویانند (کالحون) اینان در حالی میباشند که لبهای آنان از هم باز شده.
از إبن مسعود از معنی (کلوح) سؤال شد گفت لبهای اهل جهنّم از هم باز میگردد بطوری که دندانهایشان را نمایان میگرداند.

صفحه : 65

[سوره المؤمنون (23): آیات 105 تا 118]

اشاره

أَ لَم تَکُن آیاتِی تُتلی عَلَیکُم فَکُنتُم بِها تُکَذِّبُون‌َ (105) قالُوا رَبَّنا غَلَبَت عَلَینا شِقوَتُنا وَ کُنّا قَوماً ضالِّین‌َ (106) رَبَّنا أَخرِجنا مِنها فَإِن عُدنا فَإِنّا ظالِمُون‌َ (107) قال‌َ اخسَؤُا فِیها وَ لا تُکَلِّمُون‌ِ (108) إِنَّه‌ُ کان‌َ فَرِیق‌ٌ مِن عِبادِی یَقُولُون‌َ رَبَّنا آمَنّا فَاغفِر لَنا وَ ارحَمنا وَ أَنت‌َ خَیرُ الرّاحِمِین‌َ (109)
فَاتَّخَذتُمُوهُم سِخرِیًّا حَتّی أَنسَوکُم ذِکرِی وَ کُنتُم مِنهُم تَضحَکُون‌َ (110) إِنِّی جَزَیتُهُم‌ُ الیَوم‌َ بِما صَبَرُوا أَنَّهُم هُم‌ُ الفائِزُون‌َ (111) قال‌َ کَم لَبِثتُم فِی الأَرض‌ِ عَدَدَ سِنِین‌َ (112) قالُوا لَبِثنا یَوماً أَو بَعض‌َ یَوم‌ٍ فَسئَل‌ِ العادِّین‌َ (113) قال‌َ إِن لَبِثتُم إِلاّ قَلِیلاً لَو أَنَّکُم کُنتُم تَعلَمُون‌َ (114)
أَ فَحَسِبتُم أَنَّما خَلَقناکُم عَبَثاً وَ أَنَّکُم إِلَینا لا تُرجَعُون‌َ (115) فَتَعالَی اللّه‌ُ المَلِک‌ُ الحَق‌ُّ لا إِله‌َ إِلاّ هُوَ رَب‌ُّ العَرش‌ِ الکَرِیم‌ِ (116) وَ مَن یَدع‌ُ مَع‌َ اللّه‌ِ إِلهاً آخَرَ لا بُرهان‌َ لَه‌ُ بِه‌ِ فَإِنَّما حِسابُه‌ُ عِندَ رَبِّه‌ِ إِنَّه‌ُ لا یُفلِح‌ُ الکافِرُون‌َ (117) وَ قُل رَب‌ِّ اغفِر وَ ارحَم وَ أَنت‌َ خَیرُ الرّاحِمِین‌َ (118)

صفحه : 66

(ترجمه آیات)

(باهل جهنّم) خطاب میرسد آیا چنین نبودید که آیتهای من (قرآن) در دنیا بر شما خوانده میشد و شما بآن تکذیب مینمودید (105)
در جهنّم (کفار) گویند ای پروردگار ما شقاوت و بدبختی بر ما غلبه نمود و ما گروهان گمراهان بودیم (106)
ای پروردگار ما ما را از جهنّم خارج گردان اگر باز بگناه برگشتیم آن وقت ما از ستمکاران خواهیم بود (107)
خطاب رسد ساکت گردید و سخن مگویید (108)
زیرا که شما گروهی بودید که وقتی بنده‌گان من میگفتند ای پروردگار ماها ایمان آوردیم ما را بیامرز و بما رحم کن و تو بهترین رحم کنندگانی (109)
شما آنها را باستهزاء و سخریّه گرفتید تا اینکه آنها از شما ببردند یاد من را و شما بآنها میخندیدید (110)
و بحقیقت امروز (آن مؤمنین را) بسبب آنچه بر اذیّت شما صبر نمودند پاداش خواهم داد و حقیقة آنها رستگارانند (111)
بآنان گوید چند مدت شما در زمین ماندید (112)
آنها گویند یک روز یا بعضی از روز بپرس از شمارندگان (113)
گوید در دنیا درنگ نکردید مگر اندکی اگر شما میدانستید که دنیا نسبت بآخرت اندکست (114)
آیا گمان کردید ما شما را بیهوده آفریدیم و بسوی ما باز گشت نخواهید نمود (115)
بزرگ و بزرگوار است خدایی که مالک و سلطان بحق است نیست الهی مگر او پروردگار عرش کریم است (116)
کسی که با خدای (یکتا) اله دیگری بخواند برهان و دلیلی (برای اثبات آن) ندارد و حقیقة حساب او نزد پروردگار وی است و کافرین رستگار نخواهند گردید (117)
ای محمّد بگو ای پروردگار من مرا بیامرز و بمن رحم کن و تو بهترین رحم کنندگانی (118)،

صفحه : 67

(توضیح آیات)

أَ لَم تَکُن آیاتِی تُتلی عَلَیکُم فَکُنتُم بِها تُکَذِّبُون‌َ همزه (ا لم) استفهام و در مقام سرزنش اهل جهنم بر آمده که وقتی آنان را برو در آتش اندازند و شدت عذاب آنها را مضطر و بیچاره نمود و بفغان آمدند از طرف حق تعالی خطاب سخط آمیز میرسد آیا شما چنین نبودید که هر گاه آیات ما (قرآن) بر شما خوانده میشد شما انکار و تکذیب مینمودید.
قالُوا رَبَّنا غَلَبَت عَلَینا شِقوَتُنا وَ کُنّا قَوماً ضالِّین‌َ (شقوتنا) دو طور قرائت شده: کوفیان غیر از عاصم (شقاوتنا) بفتح شین و الف قرائت نموده‌اند و باقی قراء بکسر شین (شقوتنا) قرائت کرده‌اند اهل دوزخ بگناه خود اقرار مینمایند و گویند ای پروردگار و مربّی ما شقاوت و بدبختی بر ما غالب گردید و ما را بچنین روز سیاه کشانید.
ضرری که نتیجه عمل بد و در آخر کار کسی را میگیرد آن را شقاوت گویند و آن عملی که سر انجام آن منفعتی عاید گردد آن را سعادت نامند.
خلاصه اهل جهنّم گویند ما بدست خود شقاوت و بدبختی و سوء عاقبت را بر خود فراهم نمودیم و از طریق حق تعالی و دار کرامت او اعراض نموده و خود را بی‌بهره گردانیدیم و چون بیراهه رفتیم عاقبت ما بدوزخ کشیده شد.
رَبَّنا أَخرِجنا مِنها فَإِن عُدنا فَإِنّا اینکه آیه بیان میکند که آخر سخنی که آن سیه بختان و بیخردان گویند تمنّای بازگشت بدنیا است بگمان اینکه ممکن است ثانیا بدنیا بر گردند و تدارک ما فات نموده خود را بسعادت برسانند دیگر نمیدانند که باز گشت بدنیا محال است زیرا استعدادی که مبدء متعال در جبله آنان گذارده بود که بآن میتوانستند خود را بسعادت و خوشی دائمی برسانند بمخالفت و نفس پرستی از دست داده‌اند، در جای دیگر فرموده (وَ لَو رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنه‌ُ) اگر چه نظر

صفحه : 68
بعموم قدرت الهی چیزی محال نمینماید لکن حکمت الهی چنین اقتضاء نموده که دنیا را جای عمل و کسب کمال قرار داده و آخرت را دار جزاء و نتیجه گرفتن سنّت الهی در نظام عالم بدست مربّی ازلی طوری مرتب و منظّم گردیده و هر چیزی در جای خود قرار گرفته که سر سوزنی تبدیل و تغییر پذیر نخواهد گردید، و هر جایی را محل برای انجام کاری و عمل و کسب کمالی مقرر گردانیده، همان طوری که رحم مادر را جای و محل صورت بندی (جنین) قرار داده که هر طور در آنجا مطابق حکمت و نظام آفرینش بایستی طفل صورت بندی شود و تعادل اعضاء و جوارح وی در همان محل تکمیل گردد و اگر عضوی از اعضاء طفل در آنجا ناقص ماند و تکمیل نگردید پس از متولّد شدن دیگر جبران آن ممکن نخواهد بود و تا آخر عمر ناقص خواهد ماند.
چنین است نسبت دنیا بآخرت که اینکه عالم دانی را محل و برای استکمال روح و نفس ناطقه بشر مهیّا گردانیده و در ابتداء تکون وی قوّه و استعدادی که آن را حکماء (عقل هیولایی) نامند در او گذارده و او را بر اعمالی موظّف گردانیده اگر بدستور رسول باطن: عقل، و رسول ظاهر: شرع، آن استعداد و عقل (هیولایی) او از قوّه بفعل آید و پس از مجاهده با نفس صاحب عقل بالفعل گردید آن وقت بکمال انسانیّت و دارای سعادت و مقامات بلند اخروی و لایق قرب جوار احدیّت و بفیوضات ربانی فائز خواهد گردید.
لکن اگر در اینکه عالم دنیا اینکه قوّه و استعداد خدا دادگی را تکمیل ننمود و رایگان از دست داد در عالم آخرت که فوق عالم دنیا (و ما حصل) آنست دیگر محلی برای استکمال آن نخواهد بود زیرا وقت و محلی که جای استکمال او بود گذشته و آن قوّه را ضایع گردانیده و شاید همین باشد سرّ اینکه فرموده (وَ لَو رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنه‌ُ) مثل اینکه اگر کسی در رحم مادر یک عضوش ناقص مانده و تکمیل نگردیده پس از متولد شدن دیگر ممکن نیست درست شود و تکمیل گردد زیرا که عوالم سیر بشری در طول یکدیگر است در هر عالمی از

صفحه : 69
عوالم سیرش بایستی طوری استکمال یابد که تا بآخرین درجه کمالش برسد و جای بروز و ظهور آن را عالم قیامت و معاد نامند و در هر مرتبه‌ای از مراتب اگر ناقص ماند آن نقص در او باقی خواهد ماند و دیگر علاج پذیر نخواهد گردید.
در مجمع البیان از حسن نقل میکند که آیه بالا (رَبَّنا أَخرِجنا الخ) آخر کلامی است که اهل آتش بآن سخن گویند پس از آن شهیقی میکشند مثل شهیق خر قال‌َ اخسَؤُا فِیها وَ لا تُکَلِّمُون‌ِ اهل لغت گفته‌اند اینکه کلمه را در جایی آرند که خواهند سگی را بطور خواری دور کنند اینکه است که بطور اهانت باهل جهنّم گویند دور شوید دور شدن سگ و سخن نگوئید.
اینکه آیه اشاره بمنتهای بعد و دوری کفار و مشرکین است از حق تعالی و ذلّت و اهانت آنان را میرساند.
و بقولی معنی آیه چنین میشود بآنان گویند سخن مگویید که سخن شما مسموع نیست و عذاب از شما مرفوع و مدفوع نخواهد گردید.
إِنَّه‌ُ کان‌َ فَرِیق‌ٌ مِن عِبادِی یَقُولُون‌َ رَبَّنا آمَنّا فَاغفِر لَنا وَ ارحَمنا وَ أَنت‌َ خَیرُ الرّاحِمِین‌َ بضمیر شأن (انّه) و یاء متکلّم (عبادی) نسبت بندگان را بخود داده اشاره بجلالت و عظمت کسانی است از انبیاء و مؤمنین که آن بزرگواران وقتی میگفتند ای پروردگار ما را بیامرز و بما رحم کن زیرا که تو بهترین رحم- کننده‌گانی.
فَاتَّخَذتُمُوهُم سِخرِیًّا ای جماعت کفار شما آنها را باستهزاء و سخریه گرفتید، و بقولی شما آنها را بکراهت ببندگی خود وادار نمودید و بدون مزد و اجرت بکارهای خود مشغول گردانیدید، و بقول دیگر کافرین چنین بودند که وقتی مؤمنین را استهزاء و سخریّه مینمودند با هم میگفتند نظر کنید چگونه اینان بطمع ثواب آخرت

صفحه : 70
بزندگانی پست راضی شدند در صورتی که نه آخرتی پشت سر آنها است و نه ثوابی و اینکه آیه نظیر قوله تعالی است (وَ إِذا مَرُّوا بِهِم یَتَغامَزُون‌َ).
(مجمع البیان) حَتّی أَنسَوکُم ذِکرِی وَ کُنتُم مِنهُم تَضحَکُون‌َ تا وقتی که شما را از یاد من فراموش گردانیدند یعنی اشتغال شما کفار بسخریّه اهل حق چنین ایجاب نمود که یاد مرا (یاد خدا را) فراموش نمودید و نسبت فراموشی آنان ذکر خدا را بعباد با اینکه فعل آنها نبود باعتبار سببیت است که مشغول شدن کفار بسخریّه اهل حق سبب شد که آنها ذکر خدا را فراموش نمودند إِنِّی جَزَیتُهُم‌ُ الیَوم‌َ بِما صَبَرُوا أَنَّهُم هُم‌ُ الفائِزُون‌َ چون مؤمنین بر جفای شما کفار و ملحدین صبر نمودند شما امروز در نهایت ذلّت و خواری در جهنّم رانده شدید و آنها ببحبوحه رحمت الهی در درجات عالی بهشتی فائز گردیده‌اند.
معلوم میشود مؤمنین اضافه بر ایمان و تقوایی که داشتند در اثر صبری که بر جفای کفار و استهزاء آنان مینمودند فیوضات دیگری نصیب آنها خواهد گردید قال‌َ کَم لَبِثتُم فِی الأَرض‌ِ عَدَدَ سِنِین‌َ- قالُوا لَبِثنا یَوماً أَو بَعض‌َ یَوم‌ٍ سخنان مفسّرین در توجیه آیه 1- آنان ملتفت بطول مدّت لبث و بقائشان در قبر نمیباشند زیرا که مرده‌اند 2- سؤال از مدّت عمرشان میشود که چند مدّت در دنیا عمر نمودید و آنان در پاسخ گویند روزی یا بعضی از روز زیرا که لبث آنها در آتش باز داشته و آنان را مشغول نموده از حیات دنیایشان و دروغ نمیگویند چون اینکه طور گمان کردند. (حسن) 3- مقصود روزی یا بعضی از روزهای آخرت است که پنجاه هزار سال است إبن عباس گفته شدّت عذاب آنها را از مدت لبث و بقائشان در دنیا بازداشته

صفحه : 71
فَسئَل‌ِ العادِّین‌َ کفار گویند از ملائکه بپرسید زیرا که آنها محاسب اعمال عباد میباشند قتاده گفته یعنی از حساب دارندگان بپرسید چون آنها حساب سال و ماه را داشتند.
قال‌َ إِن لَبِثتُم إِلّا قَلِیلًا لَو أَنَّکُم کُنتُم تَعلَمُون‌َ بآنان گویند شما در دنیا یا در عالم برزخ نماندید مگر اندکی. شاید اشاره باین باشد که اگر میدانستید دنیا فانی است و آخرت باقی سرمدی است خود را ببهای لذّت حیات اندک بی‌مقدار دنیوی نمی‌فروختید.
أَ فَحَسِبتُم أَنَّما خَلَقناکُم عَبَثاً وَ أَنَّکُم إِلَینا لا تُرجَعُون‌َ در آن مقام بهمزه استفهام انکاری بآنان خطاب سخط آمیز میرسد که آیا شما منکرین معاد چنین گمان کردید که شما را بیهوده و عبث آفریدیم و شما بسوی ما بازگشت نمینمائید.
اینکه آیه ارشاد بحکم عقل است که شما رجوع کنید بعقل خود و در اینکه عالم مجلّل و اینکه کاخ بزرگ آفرینش نظر کنید و ببینید چگونه مبدء متعال زمین و آنچه در آن است برای پیدایش و امرار حیات شما آفریده و ماه و خورشید و ستارگان را برای بقاء نوع بشر مسخّر گردانیده آیا عقل و و جدان شما حکم میکند که شما را بیهوده آفریده و بمردن شما فانی میگردید و بسوی مبدء آفرینش خودتان بازگشت نمینمائید البته عقل اباء دارد و تصدیق خواهد نمود که عالم از روی حکمت و مصلحت بزرگی آفریده شده.
فَتَعالَی اللّه‌ُ المَلِک‌ُ الحَق‌ُّ لا إِله‌َ إِلّا هُوَ رَب‌ُّ العَرش‌ِ الکَرِیم‌ِ بزرگ و بزرگوار است آن خدایی که بحق و حقیقت مالک عالم ملک و ملکوت است و اله و آفریننده‌ای نیست مگر او و پروردگار عرش کریم بزرگتر از اینکه است که کار بیهوده و عبث بنماید.

صفحه : 72
وَ مَن یَدع‌ُ مَع‌َ اللّه‌ِ إِلهاً آخَرَ لا بُرهان‌َ لَه‌ُ بِه‌ِ برهان برای اثبات هر مطلبی دو قسم است (لمّی) و (انّی) برهان (لمّی) که شناختن معلول بعلّت باشد نسبت بحق تعالی برای ممکن محال است زیرا شناختن کنه حق تعالی برای احدی میسّر نیست زیرا که حق تعالی خود علت العلل است و علتی برای پیدایش او نیست اینکه است که دلیل برای اثبات واجب الوجود منحصر ببرهان (انّی) است که آن از اثر پی بمؤثّر بردن است و چنانچه در صفحات قبل تذکّر دادیم وقتی ما ارتباط اجزاء عالم و نظام گیتی را مینگریم و می‌بینیم ارتباط اجزاء عالم بطوری متّصل و مرتبط بهم گردیده که یک وحدت تشکیل داده‌اند علم یقینی پدید میگردد که مبدء و ناظم آن یک حقیقت وحدانی است و شاید آیه اشاره بهمین مطلب است که ممکن نیست یک معلول دو علّت داشته باشد و آن اله دیگری که شما مشرکین او را پرستش مینمائید هیچ برهانی برای اثبات آن ندارید.
فَإِنَّما حِسابُه‌ُ عِندَ رَبِّه‌ِ إِنَّه‌ُ لا یُفلِح‌ُ الکافِرُون‌َ اشاره به اینکه بازگشت کافرین و مشرکین بسوی خدا است و حساب و پاداش گفتار و اعمال آنان نیز نزد او است و محقّقا کفار رستگار نخواهند گردید.
وَ قُل رَب‌ِّ اغفِر وَ ارحَم وَ أَنت‌َ خَیرُ الرّاحِمِین‌َ خطاب برسولش نموده که ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بگو ای پروردگار من بیامرز گناهان را و بر بندگان رحم کن زیرا که تو بهترین رحم کنندگان و ارحم الراحمینی،

صفحه : 73

‌سورة النور

اشاره

مدنیة اربع و ستون آیة

[سوره النور (24): آیات 1 تا 10]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
سُورَةٌ أَنزَلناها وَ فَرَضناها وَ أَنزَلنا فِیها آیات‌ٍ بَیِّنات‌ٍ لَعَلَّکُم تَذَکَّرُون‌َ (1) الزّانِیَةُ وَ الزّانِی فَاجلِدُوا کُل‌َّ واحِدٍ مِنهُما مِائَةَ جَلدَةٍ وَ لا تَأخُذکُم بِهِما رَأفَةٌ فِی دِین‌ِ اللّه‌ِ إِن کُنتُم تُؤمِنُون‌َ بِاللّه‌ِ وَ الیَوم‌ِ الآخِرِ وَ لیَشهَد عَذابَهُما طائِفَةٌ مِن‌َ المُؤمِنِین‌َ (2) الزّانِی لا یَنکِح‌ُ إِلاّ زانِیَةً أَو مُشرِکَةً وَ الزّانِیَةُ لا یَنکِحُها إِلاّ زان‌ٍ أَو مُشرِک‌ٌ وَ حُرِّم‌َ ذلِک‌َ عَلَی المُؤمِنِین‌َ (3) وَ الَّذِین‌َ یَرمُون‌َ المُحصَنات‌ِ ثُم‌َّ لَم یَأتُوا بِأَربَعَةِ شُهَداءَ فَاجلِدُوهُم ثَمانِین‌َ جَلدَةً وَ لا تَقبَلُوا لَهُم شَهادَةً أَبَداً وَ أُولئِک‌َ هُم‌ُ الفاسِقُون‌َ (4)
إِلاَّ الَّذِین‌َ تابُوا مِن بَعدِ ذلِک‌َ وَ أَصلَحُوا فَإِن‌َّ اللّه‌َ غَفُورٌ رَحِیم‌ٌ (5) وَ الَّذِین‌َ یَرمُون‌َ أَزواجَهُم وَ لَم یَکُن لَهُم شُهَداءُ إِلاّ أَنفُسُهُم فَشَهادَةُ أَحَدِهِم أَربَع‌ُ شَهادات‌ٍ بِاللّه‌ِ إِنَّه‌ُ لَمِن‌َ الصّادِقِین‌َ (6) وَ الخامِسَةُ أَن‌َّ لَعنَت‌َ اللّه‌ِ عَلَیه‌ِ إِن کان‌َ مِن‌َ الکاذِبِین‌َ (7) وَ یَدرَؤُا عَنهَا العَذاب‌َ أَن تَشهَدَ أَربَع‌َ شَهادات‌ٍ بِاللّه‌ِ إِنَّه‌ُ لَمِن‌َ الکاذِبِین‌َ (8) وَ الخامِسَةَ أَن‌َّ غَضَب‌َ اللّه‌ِ عَلَیها إِن کان‌َ مِن‌َ الصّادِقِین‌َ (9)
وَ لَو لا فَضل‌ُ اللّه‌ِ عَلَیکُم وَ رَحمَتُه‌ُ وَ أَن‌َّ اللّه‌َ تَوّاب‌ٌ حَکِیم‌ٌ (10)

صفحه : 74
سوره نور مدنی است بلا خلاف و آیات آن نزد عراقی و شامی شصت و چهار است و شصت و دو در نظر حجازی و هزار و سیصد و شانزده کلمه است و پنج هزار و ششصد و هشتاد حرف است.

[ترجمه]

بنام ایزد هستی بخش صاحب رحمت عام‌ّ و خاص‌ّ
اینکه سوره‌ای است که آن را فرستادیم و واجب گردانیدیم احکام آن را و نازل گردانیدیم در آن آیات واضح و روشن شاید شما متذکّر گردید (1)
بهر یک از زن زناکار و مرد زناکار صد تازیانه بزنید و شما را مهربانی باین دو نفر در فرمان برداری خدا فرا نگیرد اگر بخدا و روز قیامت ایمان دارید و باید عذاب آن دو نفر را جماعتی از مؤمنین مشاهده نمایند (2)
مرد زناکار نکاح نکند مگر زن زانیه یا زن مشرکه را و زن زناکار را نکاح نکند مگر مرد زناکار یا مرد مشرک و اینکه حرام شده بر مؤمنین (3)
و آن کسانی که زنهای عفیفه را بزنا نسبت میدهند و برای اثبات آن چهار شاهد نمیآورند بآنها هشتاد تازیانه بزنید و دیگر در هیچ وقت شهادت آنها را نپذیرید و آنها فاسقند (4)
مگر آن کسانی که بعد از آن توبه کردند و صالح گردیدند حقیقة خدا آمرزنده و مهربان است (5)
و آنهایی که بزنهایشان نسبت زنا میدهند و برای آنان گواهانی نیست مگر خودشان باید برای هر یک از آنها چهار گواهی باشد بخدا که بحقیقت او از راستگویانست (6)
و در گواهی پنجم اینکه لعنت خدا بر او است اگر از دروغگویان باشد (7)
و آن زن شکنجه و عذاب را از خود دفع مینماید اگر شهادت بدهد چهار شهادت بخدا که شوهرش از دروغگویان است (8)
و در دفعه پنجم بگوید غضب خدا بر من یعنی بر آن زن اگر آن مرد از راستگویان باشد (9)
و اگر نبود فضل خدا و رحمت او بر شما و اینکه حقیقة خدا پذیرنده توبه و درستکار است دروغگو را رسوا میکرد (10)

صفحه : 75

(توضیح آیات)

اشاره

سُورَةٌ أَنزَلناها وَ فَرَضناها وَ أَنزَلنا فِیها آیات‌ٍ بَیِّنات‌ٍ (سورة) خبر مبتدای محذوف (هذا) یعنی (هذا سورة) و موصوف (بانزلناها) اینکه سوره‌ای است که آن را نازل گردانیدیم، إبن کثیر و ابو عمرو (فرّضناها) بتشدید بر وزن فعّل از باب تفعیل که برای مبالغه آورند خوانده‌اند و معنی چنین میشود اینکه سوره را فرود آوردیم و عمل باحکام آن را واجب گردانیدیم و با آن آیات ظاهر هویدا فرود آوردیم. و بقولی تشدید (فرضناها) برای تأیید احکام و بقای آن است که آیات اینکه سوره از وقت نزول تا قیامت در بین خلق ابراز فعالیت میکند، و باقی قرّاء (فرضناها) بتخفیف قرائت نموده‌اند، (و انزلناها) صفت سوره است (و فرضناها) احکام آن را واجب و فرض گردانیدیم.
لَعَلَّکُم تَذَکَّرُون‌َ (تذکرون) را بعضی بتشدید ذال قرائت نموده‌اند و بعضی بتخفیف اشاره به اینکه اینکه سوره را نازل گردانیدیم و در آن برای مؤمنین حدود و قوانین واضح مقرر گردانیدیم که شاید آنان از خود سری و هوا پرستی باز آیند و اعمال قبیح خود را متذکّر گردند و بحدود الهی مؤدّب شوند.
الزّانِیَةُ وَ الزّانِی الی قوله تعالی مِن‌َ المُؤمِنِین‌َ در اینکه آیات حکم زنا و حدّ آن را بیان نموده و لام (الزّانِیَةُ وَ الزّانِی) الف و لام جنس است و عمومیت دارد و خلافی در آن نیست که زن زناکار و مرد زناکار بشهادت چهار مرد عادل که رؤیت کرده باشند یا باقرار کردن هر کدام چهار مرتبه بایستی حاکم شرع بهر یک صد تازیانه بزند لکن آن طوری که در کتب فقهیّه فقهاء گفته‌اند اینکه حکم زنا غیر محصنه است، زن زناکاری که در عقد مردی نباشد و نیز آزاد باشد یعنی کنیز نباشد و از روی رضایت بر اینکه عمل رکیک حاضر گردد پس از اثبات بایستی صد تازیانه بخورد، امّا حکم زنای محصنه زن

صفحه : 76
شوهردار یا مردی که زن دائمی داشته باشد و بنده نباشد در محل خود ثابت شده رجم است که هر یک از آنها را باید سنگسار نمود، و حکم امه کنیز بدلیل قوله تعالی (فَإِن أَتَین‌َ بِفاحِشَةٍ فَعَلَیهِن‌َّ نِصف‌ُ ما عَلَی المُحصَنات‌ِ مِن‌َ العَذاب‌ِ) نصف حدّ است یعنی پنجاه تازیانه و حکم را مؤکّد نموده و بمؤمنین خطاب کرده (وَ لا تَأخُذکُم بِهِما رَأفَةٌ فِی دِین‌ِ اللّه‌ِ إِن کُنتُم تُؤمِنُون‌َ بِاللّه‌ِ وَ الیَوم‌ِ الآخِرِ).
رأفت و شفقتی که نسبت بمؤمنین بعضی ببعضی از محسنات اخلاقی و ایمانی بشمار میرود در حدود و قوانین الهی اثر خود را از دست داده و مؤمنین را ملزم گردانیده که در اجراء حدود بر خلاف رویّه و میل نفسانی پا فشاری نمایند و قانون شرع را بدستوری که رسیده جاری گردانند و باضافه بر اینکه زناکار را مجازات نمایند وی را بین مردم مفتضح و رسوا گردانند تا دیگران متنبّه گردیده و چنین عمل قبیحی بین مردم دائر نگردد.
الزّانِی لا یَنکِح‌ُ إِلّا زانِیَةً أَو مُشرِکَةً وَ الزّانِیَةُ لا یَنکِحُها إِلّا زان‌ٍ أَو مُشرِک‌ٌ

(سخنان مفسّرین در توجیه آیه مأخوذ از تفسیر مجمع البیان)

1- مقصود از نکاح عقد است و در شأن نزول آیه گفته‌اند مردی از مسلمانها آمد نزد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم که اذن بطلبد که زن فاحشه‌ای را که مشهور بود و بر درب خانه خود علامتی گذارده بود که باین عمل شناخته شود با وی ازدواج نماید اینکه بود که اینکه آیه فرود آمد.
(إبن عباس و إبن عمرو و مجاهد و قتاده و زهری) و مقصود از آیه نهی است اگر چه ظاهر آن خبر است و اینکه قول را تأیید مینماید روایتی که از ابی جعفر (ع) و ابی عبد اللّه (ع) نقل میکنند که در عهد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم مردانی و زنانی مشهور بزنا بودند مثل ام‌ّ مهزول و خداوند از چنین مردان و زنان ازدواج آنان را نهی کرد و کسی که باین عمل مشهور گردد و بر او حد جاری گردد نباید ازدواج کند مگر وقتی که توبه او معلوم گردد.
2- مقصود از نکاح در اینجا جماع است یعنی وطی نکند زانی مگر بزانیه

صفحه : 77
یا مشرکه و بعکس (ضحاک و إبن زید و سعید بن جبیر) و اینکه معنی نظر بقوله تعالی است (الخَبِیثات‌ُ لِلخَبِیثِین‌َ).
3- اینکه حکم عام است در هر زانی و زانیه پس از آن بآیه (وَ أَنکِحُوا الأَیامی مِنکُم) نسخ گردیده.
4- مقصود عقد است و اینکه حکم ثابت است در کسی که با زنی زنا کند که پس از آن جایز نیست با او تزویج نماید و اینکه رأی جماعتی از صحابه است.
و اینکه خدای سبحانه و تعالی زانی و مشرک را مقارن هم انداخته برای بزرگی فخامت و قباحت امر زنا است و جایز نیست گفته شود اینکه آیه خبر است که چنین امری واقع نمیگردد زیرا که می‌یابیم که زانی غیر زانیه را تزویج مینماید لکن در اینجا حکم کلّی و نهی است چه مقصود از نکاح عقد باشد یا جماع زیرا که نکاح در لغت بمعنی وطی است.
وَ حُرِّم‌َ ذلِک‌َ عَلَی المُؤمِنِین‌َ یعنی نکاح زنهای زانیه حرام است یا زنا بر مؤمنین حرام است و نباید با آنها ازدواج کنید یا با آنها وطی نکند مگر مرد زناکار و مشرک. (پایان) خلاصه (لا ینکح) که بظاهر اخبار است نه انشاء ممکن است مقصود چنین باشد که مؤمنین از جهت عدم سنخیت رغبت نمیکنند در ازدواج نمودن با زناکار یا مشرک نه اینکه اخبار از عدم وقوع باشد تا اینکه (لا ینکح) حمل بر نهی گردد و بنا بر اینکه معنی (وَ حُرِّم‌َ ذلِک‌َ) اشاره باشد بحرمت زنا نه حرمت نکاح و ازدواج با زناکار.
لکن اگر حمل بر نهی گردد همان طوری که از بعضی نقل شد باید گفته شود آیه نسخ شده بآیه (وَ أَنکِحُوا الأَیامی مِنکُم وَ الصّالِحِین‌َ مِن عِبادِکُم وَ إِمائِکُم) و اینکه آیه معنی دوم را تأیید مینماید زیرا که امر میکند که با شایستگان از بندگان ازدواج نمائید. و نیز آیات دیگر مثل (الخَبِیثات‌ُ لِلخَبِیثِین‌َ الخ) آن نیز مؤیّد همین معنی است، و اگر حمل بر نهی شود ممکن است گفته شود که

صفحه : 78
نهی تنزیهی است نه تحریمی و بمعنی کراهت باشد نه حرمت و بنا بر اینکه فرض لازم نیست گفته شود آیه نسخ شده بلکه جایز است ازدواج نمودن مرد زناکار و زن زناکار با غیر کسانی که مثل خودشان باشند لکن کراهت دارد مگر پس از آنکه توبه کرده باشند و احکام آن موکول بعلم فقه است اینجا جای بحث در آن نیست وَ الَّذِین‌َ یَرمُون‌َ المُحصَنات‌ِ ثُم‌َّ لَم یَأتُوا بِأَربَعَةِ شُهَداءَ فَاجلِدُوهُم ثَمانِین‌َ جَلدَةً پس از آنکه حق تعالی حکم زنا و حدّ آن را معین فرمود در عقب آن قذف محصنات یعنی حکم نسبت زنا دادن بزنهای محصنات را بیان نموده و محصنات از زنها آنهایی میباشند که واجد شرایطی باشند از بلوغ و کمال عقل و حرّیت و اسلام و عفّت هر زنی که اینکه اوصاف در آن جمع باشد اگر شخص مکلّفی خواه مرد باشد یا زن از روی اختیار نسبت زنا باو بدهد و چهار شاهد عادل برای اثبات مدّعای خود نیاورد بحکم قرآن بایستی حاکم شرع او را هشتاد تازیانه حدّ بزند و گویند نسبت زنا دادن بمردهایی که واجد همین شرایط باشند نیز همین حکم را دارد و اختصاص آیه بزن محصنه برای اینکه است که اینکه نسبت بزن قبیح‌تر و شنیع‌تر بنظر میآید.
وَ لا تَقبَلُوا لَهُم شَهادَةً أَبَداً وَ أُولئِک‌َ هُم‌ُ الفاسِقُون‌َ و چنین کسانی که نسبت زنا بمحصنات دادند و نتوانستند بچهار شاهد عادل مدّعای خود را اثبات نمایند اینان از فاسقین بشمار آیند و نه در اینکه موضوع و نه در غیر آن در هیچ جا شهادت آنها قبول نخواهد گردید.
ببین لطف خدا و ستاریّت آن فرد متعال بچه درجه‌ای است که راضی نیست سرّ بنده گنهکار خطاء کار خود فاش گردد اینست که اثبات آن را بقدری مشکل گردانیده که عادتا ممکن نیست ثابت گردد و باضافه اگر یک نفر و دو نفر و سه نفر در جایی که شاهد چهارمی نباشد حتّی اگر قضیّه را رؤیت کرده و مشاهده نموده باشند حق گفتن نداشته و خطاء کرده و اگر ابراز نمایند آنها به هشتاد تازیانه تعزیر و مجازات میشوند و محکوم بفسق میگردند و لو آنکه دروغ نگفته

صفحه : 79
باشند مگر وقتی که از اظهار چنین نسبتی توبه کنند.
إِلَّا الَّذِین‌َ تابُوا مِن بَعدِ ذلِک‌َ وَ أَصلَحُوا فَإِن‌َّ اللّه‌َ غَفُورٌ رَحِیم‌ٌ آیه ظاهرا استثناء از کسانی است که پس از اینکه کار قبیح یعنی شهادت بر زنای محصنات بدون سه شاهد دیگر توبه کردند و خود را اصلاح نمودند که دیگر پیرامون چنین عمل رکیکی نگردند و شهادت ناحق ندهند خداوند آمرزنده و مهربان است توبه آنان را قبول میکند.
وَ الَّذِین‌َ یَرمُون‌َ أَزواجَهُم وَ لَم یَکُن لَهُم شُهَداءُ إِلّا أَنفُسُهُم در شأن نزول آیه گفته‌اند وقتی آیه قذف نازل شد که کسی که زن عفیفه‌ای را بزنا نسبت دهد و چهار نفر عادل گواه نیاورد بایستی هشتاد تازیانه وی را حدّ زنند، ضحاک از إبن عباس چنین روایت میکند عاصم بن عدی‌ّ برخواست و گفت یا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم اگر از ما مردی ببیند زنش را با اجنبی زنا میکند اگر بخواهد چهار شاهد عادل پیدا کند آنها از کار خود فارغ شده‌اند و اگر بخواهد بگوید باید هشتاد تازیانه بخورد. حضرت فرمود ای عاصم آیه اینکه طور نازل شده عاصم برگشت در حالی که سامع و مطیع بود و هنوز بمنزل خود نرسیده بود دید هلال بن امیّه وی را استقبال نمود و بعاصم گفت شرّی را یافتم دیدم سحقا بر شکم زن خودم (خوله) عاصم برگشت نزد نبی (ص) و گفت هلال گوید چنین دیدم حضرت فرستاد (خوله) زن هلال را حاضر نمود و باو فرمود شوهر تو چه میگوید گفت یا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم سحقا همیشه خانه ما میآمد و بما تعلیم قرآن مینمود و بعضی اوقات نزد ما میماند و شوهرم بیرون میرفت و من نمیدانم از روی غیرت چنین گفته یا از بخل که طعامی نزد ما بخورد پس از آن آیه (و الّذین یرمون ازواجهم الخ) نازل گردید.
و از حسن روایت شده وقتی آیه قذف محصنات نازل شد سعد بن عباده گفت یا رسول اللّه (ص) آیا چنین می‌بینی اگر مردی مردی را با زن خود ببیند و او را بکشد تو آن مرد را میکشی و اگر خبر دهد بآنچه دیده وی را صد تازیانه میزنی آیا جایز نباشد که او را بشمشیر دفع کند بدون قصاص حضرت فرمود (کفی

صفحه : 80
بالسیف شاه) خواست حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بگوید (شاهدا) خودداری کرد یعنی بس است شمشیر برای شاهد بودن و بعد آن آیه لعان نازل گردید.
و نیز عکرمة از إبن عباس روایت میکند که سعد بن عباده پس از نزول آیه قذف گفت یا رسول اللّه (ص) اگر من در خانه بروم و مردی را بر شکم زنم خفته یابم وی را برنخیزانم و پی چهار گواه بروم تا باز آیم فارغ شده و رفته. اگر آنچه دیده‌ام بگویم هشتاد تازیانه بمن بزنند لکن اینکه امر عجیبی بنظر میآید حضرت فرمود ای جماعت انصار میشنوید مهتر و بزرگ شما چه میگوید گفتند یا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم او را ملامت مفرما که مرد غیوریست و هرگز زن نگرفته مگر (زن باکره) و طلاق نداده هیچ یک از زنانش را که جرأت کرده باشد از ماها که آن زن را تزویج بنماید، سعد گفت جان من فدای تو باد می‌دانم که اینکه حکم خدا است و لکن من از اینکه حکم تعجّب میکنم فرمود حکم خدا چنین است سعد گفت صدق اللّه و صدق رسوله، هنوز سعد بخانه نرفته که پسر عم‌ّ وی هلال بن امیّه از نخلستانی که داشت بازگشت در خانه خود دید مردی را که با زن او زنا میکرد هیچ نگفت و نزد رسول رفت و گفت اینکه واقعه را بچشم خود دیدم و بگوش خود شنیدم رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم متغیّر گردید و اثر کراهت بر جبین مبارکش ظاهر گردید هلال گفت یا رسول اللّه (ص) میدانم که از اینکه سخن تو را خوش نیاید خدا میداند که من راست میگویم و امیدوارم خداوند مرا فرج دهد رسول قصد کرد او را حدّ بزند انصار جمع شدند و گفتند آنچه را سعد گفت بآن رسیدیم و مبتلا شدیم اگر هلال را حدّ بزنی دیگر گواهی وی قبول نشود.
رسول (ص) در اینکه گفتگو بود که آثار وحی ظاهر گردید اصحاب ساکت شدند وقتی حضرت از حالت وحی باز گردید اینکه آیه را بر آنها قرائت نمود.
(پایان خلاصه مجمع البیان) وَ الَّذِین‌َ یَرمُون‌َ أَزواجَهُم تا قوله تعالی تَوّاب‌ٌ حَکِیم‌ٌ اینکه آیات موسوم بآیات لعان است و پس از آیه قذف محصنات آیه بالا نازل

صفحه : 81
گردیده و حکم کسانی را که زنهای خود را بزنا نسبت میدهند و گواهانی غیر از خود ندارند بیان فرموده.
فَشَهادَةُ أَحَدِهِم أَربَع‌ُ شَهادات‌ٍ بِاللّه‌ِ گفته‌اند پس از آنکه آیه لعان فرود آمد حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم هلال را با زنش خوله که نسبت زنا بوی داده بود حاضر گردانید و بهلال گفت بگو بخدا سوگند میخورم که خوله زنا داد و من در اینکه سخن راست میگویم هلال گفت.
حضرت فرمود بگو بخدا قسم میخورم که من شریک را بر شکم او دیدم و من در اینکه میگویم راست گویم هلال گفت.
مرتبه سوم باز گفت بگو بخدا سوگند میخورم که اینکه حمل خوله از من نیست و من راست میگویم گفت.
مرتبه چهارم گفت بگو بخدا سوگند میخورم که من چهار ماه است با او خلوت نکرده‌ام گفت.
بار پنجم گفت بگو لعنت بر من اگر دروغ میگویم اینکه را هم گفت بوی فرمود بنشین.
بخوله فرمود برخیز و بگو بخدا قسم میخورم که من زنا نداده‌ام و هلال دروغ میگوید گفت. بار دوم گفت بگو بخدا سوگند میخورم که او شریک را با من در یک جا اینکه طوری که میگوید ندید و دروغ میگوید خوله گفت. مرتبه سوم حضرت فرمود بگو بخدا سوگند میخورم که من از او آبستنم و او دروغ میگوید خوله گفت. بار چهارم گفت بگو بخدا قسم میخورم که او هرگز مرا بر هیچ فاحشه‌ای ندیده و او بمن دروغ می‌بندد گفت. مرتبه پنجم گفت بگو غضب خدا بر خوله باد اگر اینکه مرد راست میگوید اینکه را هم گفت، حضرت فرمود بین آنها باید جدایی انداخت و آن طفلی که بدنیا میآید اگر رنگ او بسیاهی زد از شریک بن سحقا است و اگر سفید رنگ و ساق پای او سطبر باشد از او نیست وقتی خوله زائید دیدند شبیه‌ترین مردم است بشریک. (ابو الفتوح رازی)

صفحه : 82
فَشَهادَةُ أَحَدِهِم أَربَع‌ُ شَهادات‌ٍ بِاللّه‌ِ در کلمه شهادت بین علماء اختلاف است که مقصود گواهی است یا قسم است برأی بیشتر مفسّرین و امامیّه سوگند و قسم است (شهادة باللّه) یعنی قسم بخدا وَ لَو لا فَضل‌ُ اللّه‌ِ عَلَیکُم وَ رَحمَتُه‌ُ وَ أَن‌َّ اللّه‌َ تَوّاب‌ٌ حَکِیم‌ٌ جواب (لو لا) محذوف و در تقدیر است یعنی اگر نبود فضل و رحمت خدا بر شما بنهی از زنا و فواحش و اقامه حدود، مردم در اعمال شهوات بهلاکت میرسیدند و نسل بشر فاسد میگردید. (ابی مسلم) و بقول دیگر اگر نبود فضل خدا و انعام او بر شما و اینکه خدا (توّاب) است کسی را که از معصیت بتوبه و اصلاح نفس خود برگردد برحمت خود عود میدهد و (حکیم) است بر واجب گردانیدن اقامه حدود الخ. (مجمع البیان)

صفحه : 83

[سوره النور (24): آیات 11 تا 22]

اشاره

إِن‌َّ الَّذِین‌َ جاؤُ بِالإِفک‌ِ عُصبَةٌ مِنکُم لا تَحسَبُوه‌ُ شَرًّا لَکُم بَل هُوَ خَیرٌ لَکُم لِکُل‌ِّ امرِئ‌ٍ مِنهُم مَا اکتَسَب‌َ مِن‌َ الإِثم‌ِ وَ الَّذِی تَوَلّی کِبرَه‌ُ مِنهُم لَه‌ُ عَذاب‌ٌ عَظِیم‌ٌ (11) لَو لا إِذ سَمِعتُمُوه‌ُ ظَن‌َّ المُؤمِنُون‌َ وَ المُؤمِنات‌ُ بِأَنفُسِهِم خَیراً وَ قالُوا هذا إِفک‌ٌ مُبِین‌ٌ (12) لَو لا جاؤُ عَلَیه‌ِ بِأَربَعَةِ شُهَداءَ فَإِذ لَم یَأتُوا بِالشُّهَداءِ فَأُولئِک‌َ عِندَ اللّه‌ِ هُم‌ُ الکاذِبُون‌َ (13) وَ لَو لا فَضل‌ُ اللّه‌ِ عَلَیکُم وَ رَحمَتُه‌ُ فِی الدُّنیا وَ الآخِرَةِ لَمَسَّکُم فِیما أَفَضتُم فِیه‌ِ عَذاب‌ٌ عَظِیم‌ٌ (14) إِذ تَلَقَّونَه‌ُ بِأَلسِنَتِکُم وَ تَقُولُون‌َ بِأَفواهِکُم ما لَیس‌َ لَکُم بِه‌ِ عِلم‌ٌ وَ تَحسَبُونَه‌ُ هَیِّناً وَ هُوَ عِندَ اللّه‌ِ عَظِیم‌ٌ (15)
وَ لَو لا إِذ سَمِعتُمُوه‌ُ قُلتُم ما یَکُون‌ُ لَنا أَن نَتَکَلَّم‌َ بِهذا سُبحانَک‌َ هذا بُهتان‌ٌ عَظِیم‌ٌ (16) یَعِظُکُم‌ُ اللّه‌ُ أَن تَعُودُوا لِمِثلِه‌ِ أَبَداً إِن کُنتُم مُؤمِنِین‌َ (17) وَ یُبَیِّن‌ُ اللّه‌ُ لَکُم‌ُ الآیات‌ِ وَ اللّه‌ُ عَلِیم‌ٌ حَکِیم‌ٌ (18) إِن‌َّ الَّذِین‌َ یُحِبُّون‌َ أَن تَشِیع‌َ الفاحِشَةُ فِی الَّذِین‌َ آمَنُوا لَهُم عَذاب‌ٌ أَلِیم‌ٌ فِی الدُّنیا وَ الآخِرَةِ وَ اللّه‌ُ یَعلَم‌ُ وَ أَنتُم لا تَعلَمُون‌َ (19) وَ لَو لا فَضل‌ُ اللّه‌ِ عَلَیکُم وَ رَحمَتُه‌ُ وَ أَن‌َّ اللّه‌َ رَؤُف‌ٌ رَحِیم‌ٌ (20)
یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا لا تَتَّبِعُوا خُطُوات‌ِ الشَّیطان‌ِ وَ مَن یَتَّبِع خُطُوات‌ِ الشَّیطان‌ِ فَإِنَّه‌ُ یَأمُرُ بِالفَحشاءِ وَ المُنکَرِ وَ لَو لا فَضل‌ُ اللّه‌ِ عَلَیکُم وَ رَحمَتُه‌ُ ما زَکی مِنکُم مِن أَحَدٍ أَبَداً وَ لکِن‌َّ اللّه‌َ یُزَکِّی مَن یَشاءُ وَ اللّه‌ُ سَمِیع‌ٌ عَلِیم‌ٌ (21) وَ لا یَأتَل‌ِ أُولُوا الفَضل‌ِ مِنکُم وَ السَّعَةِ أَن یُؤتُوا أُولِی القُربی وَ المَساکِین‌َ وَ المُهاجِرِین‌َ فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ وَ لیَعفُوا وَ لیَصفَحُوا أَ لا تُحِبُّون‌َ أَن یَغفِرَ اللّه‌ُ لَکُم وَ اللّه‌ُ غَفُورٌ رَحِیم‌ٌ (22)

صفحه : 84

(ترجمه)

بحقیقت کسانی که بشما دروغ بزرگ بستند گروهی از شما میباشند گمان نکنید آن دروغ برای شما شرّ (و بد) بود بلکه برای شما خیر است و برای هر مردی از آنان از گناه آن چیزی است که کسب نموده و آن کسی که از شما بزرگ‌تر و شنیع‌تر آن را فرا گرفت برای او است عذاب بزرگ (11)
چرا مؤمنین و مؤمنات وقتی اینکه خبر دروغ را شنیدند بنفسهای خودشان (بهم دینان خود) گمان نیکویی نبردند (باید گفته باشند) اینکه دروغی است ظاهر (12)
چرا بر سخن خود چهار گواه نیاوردند و چون گواه نیاوردند آنها نزد خدا دروغ گویانند (13)
و اگر نبود بر شما افزونی کرم خدا و مهربانی او هر آینه در آنچه در آن خوض کردید از دروغ (بر عایشه) بر شما عذاب بزرگ اصابت مینمود (14)
وقتی شما (سخن منافقین را) از یکدیگر تلقی میکنید و بزبان حرفی میزنید که بآن علم ندارید و اینکه عمل را سهل و کوچک میشمارید در صورتی که نزد خدا بسیار بزرگ است (15)
چرا وقتی از منافقین چنین سخن شنیدید نگفتید هرگز برای ما تکلّم نمودن باین سخن حلال نیست خدا منزّه است و اینکه بهتان عظیمی است (16)
خدا شما را موعظه و اندرز میکند که هیچ وقت بچنین سخنانی عود نکنید اگر با ایمان باشید (17)
خدا آیات خود را برای شما بیان نمود و او دانا و بحقایق

صفحه : 85
امور (و مصالح خلق) آگاهست (18)
حقیقة آنهایی که دوست دارند بین مردم و مؤمنین کار منکری را اشاعه دهند در دنیا و آخرت برای آنها عذاب دردناکی آماده خواهد بود خدا میداند و شما نمیدانید (19)
و اگر نبود بر شما فضل خدا و رحمت او و اینکه خدا رءوف و مهربان است عقوبت سخت بر شما وارد می‌آورد (20)
ای کسانی که بخدا ایمان آورده‌اید گامهای شیطان را پیروی نکنید کسی که پیرو گامهای شیطان گردید البته شیطان وی را امر میکند بفحشاء و منکر و اگر نبود فضل خدا و رحمت او احدی از اینکه گناه (افک) پاک نمیگردید لکن خدا است که پاک میگرداند هر کس را بخواهد و خدا شنوا و بینا است (21)
و باید صاحبان فضل و ثروت از شما قسم یاد نکنند که بخویشان خود و فقراء و مهاجرین در راه خدا نفقه ندهند و از بخشش و انفاق در راه خدا کوتاهی نمایند و باید (مؤمنین) جرم یکدیگر را عفو کنند و از انتقام کشیدن غماض بنمایند آیا دوست نمیدارید که خدا شما را بیامرزد شما نیز از گناه دیگران در گذرید و خدا آمرزنده و مهربان است (22).

صفحه : 86

(توضیح آیات)

إِن‌َّ الَّذِین‌َ جاءُوا بِالإِفک‌ِ عُصبَةٌ مِنکُم لا تَحسَبُوه‌ُ شَرًّا لَکُم بَل هُوَ خَیرٌ لَکُم الی قوله تعالی رَؤُف‌ٌ رَحِیم‌ٌ شأن نزول اینکه آیات حکایت عایشه و عبد اللّه ابی سلول است بروایت زهری از عروة بن زبیر و سعید بن مسیّب و غیر اینها از عایشه که گفته عادت رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم چنین بود که وقتی اراده سفر میکرد قرعه میزد بین زنهایش بنام هر یک از زنها در میآمد او را با خود میبرد، عایشه گفته در جنگ بنی مصطلق قرعه بنام من در آمد و اینکه بعد از نزول آیه حجاب بود رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود برای من کجاوه‌ای ترتیب دادند و مرا با خود برد پس از آنکه فتح واقع شد در موقع مراجعت نزدیک مدینه در شب منزل کردیم من با زن دیگر برای قضای حاجت از لشگرگاه دور شدیم وقتی بر گشتیم گردن بندی که در گردن داشتم مفقود شده بود گمان کردم در همانجا که رفته بودم افتاده بر گشتم و در تاریکی شب آنچه گردش کردم نیافتم چون طول کشید و حضرت رسول (ص) از رفتن من بی‌خبر بود امر نمود لشگر حرکت کردند وقتی برگشتم همه رفته بودند و کسی در آنجا نبود من همانجا نشستم خواب بر من غالب گردید وقتی بیدار شدم صبح بود و صفوان نیز خواب رفته بود و لشگریان حرکت کرده بودند بر شتری نشسته بود که خود را بلشکرگاه برساند چون مرا دید و شناخت و من چادر بر سرم انداخته بودم آمد جلو من و شتر را خوابانید و با من هیچ حرف نزد من سوار شتر شدم جلو شتر را گرفت تا بمنزلی رسیدیم که حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم با اصحاب فرمود آمده بودند چون شتر من از دور پدیدار گردید عبد اللّه بن ابی سلول با جماعتی از منافقین طعنه زدند و آهسته با هم گفتند که ببینید زن رسول اللّه (ص) با یک مرد بیگانه تنها از اینکه بیابان میآید آیا در میان آنان چه‌ها واقع شده باشد و من از سخن آنها بی‌خبر بودم و حسّان بن ثابت و حمنه بنت جحش و مسطح بن اثامة آنان نیز شریک سخن

صفحه : 87
آنها بودند و میدیدم رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بمن بی‌اعتناء گردیده و سبب آن را نمیدانستم وقتی بمدینه رسیدیم مریض گردیدم و تا یک ماه مرض من طول کشید و هر وقت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بخانه من می‌آمد از اهل خانه میپرسید چگونه است حال مریض شما و یک ساعت پیش من نمی‌نشست وقتی بهبودی پیدا نمودم چون در خانه ما مستراح نبود شبی با زنها برای قضاء حاجت بیرون آمدم از جمله زنان ام‌ّ مسطح با ما بود پایش بچیزی خورد و بزمین افتاد (گفت تعس مسطح) هلاکت باد بر مسطح من گفتم چرا مرد مسلمان را دشنام میدهی که در جنگ بدر حاضر بوده و إبن مسطح از خویشان ابو بکر بود مادرش بمن جواب داد و گفت میدانی که وی در باره تو چه گفته گفتم نه گفت چنین و چنان گفته من دل تنک شدم و فهمیدم بی التفاتی رسول (ص) بمن برای همین است از حضرت اذن گرفتم و بخانه پدر و مادرم رفتم بمادرم گفتم مردم در باره من چه میگویند مادرم گفت چه‌ها میگویند و رسول (ص) برای همین از تو دل تنگ است لکن بما هیچ نمیگوید من بگریه افتادم و شب و روز گریه میکردم شبها تا صبح خواب نمیرفتم و برای همین مرض من عود کرد پس از آن رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم اسامة بن زید و علی‌ّ بن ابی طالب (ع) را طلبید و در باره من با آنها مشورت نمود اسامة گفت سخن اصحاب از روی غرض است نباید شنید، علی‌ّ بن ابی طالب علیه السّلام گفت یا رسول اللّه (ص) دلتنگ مباش رأی تو اقوی و درست است بهر چه رأی تو بر آن قرار گرفت عمل نما و اگر میخواهی بریره که کنیز او است بخواه و از حقیقت کار او از وی استفسار نما حضرت بریره را طلبید و گفت تو در باره عایشه چه می‌گویی او گفت یا رسول اللّه (ص) بحق‌ّ آن خدایی که تو را بحق فرستاده من تا حال از او هیچ خطایی ندیدم.
عایشه گفته من گفتم بخدا سوگند که من خود را از اینکه مبرّا میدانم گمان نمیکردم که خدا در باره من آیه‌ای بفرستد لکن امیدوار بودم که حضرت خوابی ببیند که دلیل بر تبرئه من باشد و حضرت از امّهات مؤمنین و صحابه از حال من تفتیش نمود همه بر پاکی من شهادت دادند، پس از آن حضرت در منبر رفت

صفحه : 88
و پس از خطبه فرمود (ای گروه مؤمنین مرا معذور دارید از مردی که مرا میرنجاند در اهل من) و مقصود آن حضرت، عبد اللّه بن ابی سلول بود. سعد بن معاذ برخواست و گفت یا رسول اللّه اگر از اوس است بفرما تا گردنش را بزنم و اگر از خزرج است و از یاران و برادران ما است حکم کن تا سرش را ببرم، سعد بن عبادة که پیشوای خزرج بود برخواست و با سعد گفتگو نمود که عبد اللّه بن ابی سلول خزرجی است نه اوسی حضرت او را ساکت نمود و از منبر پائین آمد و در حجره من آمد و من گریه میکردم حضرت فرمود اگر از اینکه عمل مبرّایی خدا تو را عوض بدهد و اگر خطاء کاری توبه کن من گفتم یا رسول اللّه خدا میداند که مبرّایم و از من چیزی صادر نشده که از خدا شرم داشته باشم و دشمنان هر چه گفتند من صبر میکنم و میگویم آنچه را یعقوب گفت (فصبر جمیل و اللّه المستعان علی ما تصفون) اینکه گفتم و روی بدیوار نمودم و گریه را آغاز کردم ناگاه صدای شهپر جبرئیل بر آمد وقتی رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم از وحی فارغ گردید فرمود
(ابشری یا عائشة اما و اللّه فقد برأک اللّه)
ای عایشه بتو مژده میدهم که خداوند تو را تبرئه نمود و اینکه آیه را قرائت فرمود.
إِن‌َّ الَّذِین‌َ جاءُوا بِالإِفک‌ِ عُصبَةٌ مِنکُم الخ (افک) دروغی را گویند که شدیدترین اقسام کذب باشد و اصل (افک) بمعنی قلب کلام است بمعنی عظیمتر.
قال الراغب (الافک کل‌ّ مصروف عن وجهه الّذی یحق‌ّ ان یکون علیه و منه قیل للریاح العادلة عن المهاب مؤتفکة) و قال الطبرسی (ای بالکذب العظیم الّذی قلب فیه الامر عن وجهه) یعنی دروغ عظیمی که مطلب را از وجه خود قلب گرداند و مقصود در اینجا دروغی است که بر عایشه و صفوان بن معطل سلمی بستند و ده عدد از مردها که ما بین چهل نفر باشند (عصبه) گویند و آن جماعتی که چنین دروغی را بستند عبد اللّه بن ابی سلول و زید بن ابی رفاء و حسان بن ثابت شاعر و مسطح بن اتائة پسر خاله ابو بکر و حمئة بنت جحش خواهر

صفحه : 89
ام‌ّ المؤمنین زینب و غیر اینها بودند.
خلاصه اینکه آیات در مقام مذمّت کسانی فرود آمده که چنین نسبت بزرگی را بعایشه و صفوان دادند.
لا تَحسَبُوه‌ُ شَرًّا لَکُم اینکه جمله کلام مستأنف است و ظاهرا ضمیر جمع در (لا تحسبوه) حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و عایشه و صفوان است که در اثر چنین نسبت ناگواری بسیار آزرده شدند و خداوند تعالی برای تسلّی دل آنها خبر میدهد که گمان نکنید اینکه نسبت برای شما شرّ باشد بلکه خیر است، و ممکن است خیر بودنش از چند جهت باشد یکی همان دلتنگی و غم برای شما سعادت و اجر آورد و دیگر هیجده آیه برای تبرئه شما نازل گردیده و باضافه نفاق مخفی منافقین ظاهر شد و عذاب بزرگ برای آنها آماده گردید.
لِکُل‌ِّ امرِئ‌ٍ مِنهُم مَا اکتَسَب‌َ مِن‌َ الإِثم‌ِ وَ الَّذِی تَوَلّی کِبرَه‌ُ مِنهُم لَه‌ُ عَذاب‌ٌ عَظِیم‌ٌ و نیز در مقام تسلّی دل رسولش تذکّر میدهد که هر کس هر عمل بدی نماید باز گشت بخودش مینماید و آن کسی که اینکه نسبت را شدیدتر کرده بود که گویند عبد اللّه بن ابی سلول یا مسطح بن اثاتة یا حسّان بن ثابت بوده برای او عذاب بزرگی مهیّا گردیده.
لَو لا إِذ سَمِعتُمُوه‌ُ ظَن‌َّ المُؤمِنُون‌َ وَ المُؤمِنات‌ُ بِأَنفُسِهِم خَیراً وَ قالُوا هذا إِفک‌ٌ مُبِین‌ٌ در مقام اعتراض بمؤمنین بر آمده که چرا اینها وقتی چنین افترایی را نسبت بحریم رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم شنیدند انکار ننمودند و مانع از گفتار منافقین نشدند بلکه ساکت شدند و هیچ نگفتند و سزاوار چنین بود که مؤمنین آنان را از اینکه گفتار رکیک باز دارند و ناموس پیمبرشان را از اینکه افتراء تبرئه نمایند و بگویند اینکه افتراء بزرگی است.
لَو لا جاءُوا عَلَیه‌ِ بِأَربَعَةِ شُهَداءَ فَإِذ لَم یَأتُوا بِالشُّهَداءِ فَأُولئِک‌َ عِندَ اللّه‌ِ هُم‌ُ الکاذِبُون‌َ

صفحه : 90
چون در آیات بالا راجع بقذف محصنات چنین دستور رسیده بود کسی که بزن محصنه نسبت زنا بدهد و چهار شاهد عادل گواهی بر آن ندهند باید هشتاد تازیانه باو بزنند و او از فاسقین محسوب گردیده و دیگر شهادت او در هیچ موردی قبول نخواهد شد و اینکه آیه تأکید میکند همان آیه را و سرزنش بکسانی است که نسبت زنا بزنهای عفیفه میدهند عموما و نسبت بعایشه خصوصا که آنهایی که چنین سخن ناروایی گفتند چرا چهار شاهد عادل برای گواهی گفتارشان نیاوردند و چون شاهد نیاوردند نزد خدا یعنی بحکم خدا و قانون اسلام از دروغ گویان محسوب خواهند گردید.
وَ لَو لا فَضل‌ُ اللّه‌ِ عَلَیکُم وَ رَحمَتُه‌ُ فِی الدُّنیا وَ الآخِرَةِ الی قوله تعالی رَؤُف‌ٌ رَحِیم‌ٌ اینکه آیات چون قبلا ترجمه شده و نیز معانی آن واضح است برای اختصار از توضیح و تفسیر آن خودداری نمودم.
یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا لا تَتَّبِعُوا خُطُوات‌ِ الشَّیطان‌ِ الخ خطاب بتمام مؤمنین نموده که شما در گفتار و رفتار و اعمالتان تابع شیطان نگردید زیرا عمل شیطان جز اغواء و فریب دادن بنی آدم و امر بفحشاء و منکر چیز دیگری نخواهد بود و شیاطین در اعماق قلب شما فرو رفته و بتوسّط قوای حیوانی از شهوت و غضب و قوای وهمیّه که دری باز شده بسوی شیطان است بر شما چیره شده و بشر را از طریق سعادت منحرف گردانیده و بدانید که شیطان دشمن بزرگ شما است از او احتراز نمائید و تابع او نشوید قوله تعالی (أَ لَم أَعهَد إِلَیکُم یا بَنِی آدَم‌َ أَن لا تَعبُدُوا الشَّیطان‌َ إِنَّه‌ُ لَکُم عَدُوٌّ مُبِین‌ٌ) سوره یس آیه «160»، و اگر نبود فضل و احسان حق تعالی احدی از بنی آدم از دست شیطان نجات پیدا نمینمود و لکن خدا هر کس را بخواهد تزکیه و پاک مینماید و او را از شرّ
-----------------------------------
(1) خطاب بتمام بنی آدم است که آیا من در روز (الست) که شاید مقصود عالم قضاء و قدر و اول پیدایش مخلوقات باشد با شما عهد و میثاق ننمودم تابع شیطان نگردید زیرا که آن ملعون دشمن ظاهری است برای شما.

صفحه : 91
شیطان در پناه خود محفوظ میدارد.
البته معلوم است خواسته خدا که هر کس را بخواهد از شرّ شیطان حفظ مینماید و او را از آلودگی صفات نکوهیده پاک میگرداند جزافی نخواهد بود لطف حق تعالی و رحمت رحمانی او نسبت بتمام افراد بشر مساوی است البته کسانی که مشمول رحمت گردیده‌اند و خداوند آنان را از شرّ شیطان حفظ گردانیده و تزکیه و پاک شده‌اند بی‌جهت نبوده آنان کسانی میباشند که باختیار خود را در معرض رحمت حق تعالی قرار داده و مطیع امر او گردیده‌اند.
وَ لا یَأتَل‌ِ أُولُوا الفَضل‌ِ مِنکُم وَ السَّعَةِ أَن یُؤتُوا أُولِی القُربی وَ المَساکِین‌َ وَ المُهاجِرِین‌َ فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ گفته‌اند (یأتل) یا مأخوذ از (ألیة) بمعنی قسم است و یا مأخوذ از (الو) و بمعنی تقصیر است. و بنا بر معنی اول (ان یؤتوا) که بعد از آن است بمعنی علی است یعنی (علی ان یؤتوا) که علی محذوف است. و بنا بر معنی دوم که بمعنی تقصیر باشد فی در کلام مندرج است (فی ان یؤتوا).
خلاصه معنی آیه چنین میشود که صاحبان فضل و تمکّن و مال باید تقصیر نکنند یا اینکه قسم نخورند بترک انفاق کردن مال بنزدیکان خود و بمستمندان و فقرای مهاجرین که در راه خدا از وطنشان هجرت نموده‌اند و اگر حقّی نزد آنها دارند بایستی از حق خود بگذرند و اگر خطایی از آنها سر زده بپوشانند و انتقام نکشند بلکه از حق خود غمض عین نمایند.
وَ لیَعفُوا وَ لیَصفَحُوا أَ لا تُحِبُّون‌َ أَن یَغفِرَ اللّه‌ُ لَکُم وَ اللّه‌ُ غَفُورٌ رَحِیم‌ٌ یعنی اگر میخواهید خدا از گناهان شما در گذرد شما هم باید از ستم کننده بر شما در گذرید و هر که میخواهد مشمول عفو شود باید عفو کند و همین طور نسبت بسایر صفات الهی مثلا رحم کند تا مشمول رحم شود کما
فی الحدیث (من لا یرحم لا یرحم)
و در مقام تحریص و ترغیب مؤمنین بر آمده و گویا گوشزد آنها میکند که کسی که دارای اینکه چند صفت باشد یکی انفاق بارحام و فقراء و مهاجرین

صفحه : 92
نماید و دیگر اگر از کسی ظلم و ستم نسبت باو واقع گردیده عفو نماید و انتقام نکشد و چشم بپوشد و ندیده فرض کند ستم کسی را که باو ستم کرده چنین شخصی در مورد مغفرت و رحمت حق تعالی واقع گردیده.
و اگر اینکه آیه را با آیه بالا جمع کنیم چنین نتیجه میدهد که اینهایند که خدا خواسته تزکیه‌شان نماید زیرا که اینکه دو صفت یکی انفاق مال و دیگر غمض عین نمودن از انتقام کشیدن از کسی که در باره او ظلم و تعدّی نموده البتّه چنین کسانی قلبشان مصفّی گردیده و مورد نظر لطف پروردگارشان گردیده‌اند.

صفحه : 93

[سوره النور (24): آیات 23 تا 31]

اشاره

إِن‌َّ الَّذِین‌َ یَرمُون‌َ المُحصَنات‌ِ الغافِلات‌ِ المُؤمِنات‌ِ لُعِنُوا فِی الدُّنیا وَ الآخِرَةِ وَ لَهُم عَذاب‌ٌ عَظِیم‌ٌ (23) یَوم‌َ تَشهَدُ عَلَیهِم أَلسِنَتُهُم وَ أَیدِیهِم وَ أَرجُلُهُم بِما کانُوا یَعمَلُون‌َ (24) یَومَئِذٍ یُوَفِّیهِم‌ُ اللّه‌ُ دِینَهُم‌ُ الحَق‌َّ وَ یَعلَمُون‌َ أَن‌َّ اللّه‌َ هُوَ الحَق‌ُّ المُبِین‌ُ (25) الخَبِیثات‌ُ لِلخَبِیثِین‌َ وَ الخَبِیثُون‌َ لِلخَبِیثات‌ِ وَ الطَّیِّبات‌ُ لِلطَّیِّبِین‌َ وَ الطَّیِّبُون‌َ لِلطَّیِّبات‌ِ أُولئِک‌َ مُبَرَّؤُن‌َ مِمّا یَقُولُون‌َ لَهُم مَغفِرَةٌ وَ رِزق‌ٌ کَرِیم‌ٌ (26) یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا لا تَدخُلُوا بُیُوتاً غَیرَ بُیُوتِکُم حَتّی تَستَأنِسُوا وَ تُسَلِّمُوا عَلی أَهلِها ذلِکُم خَیرٌ لَکُم لَعَلَّکُم تَذَکَّرُون‌َ (27)
فَإِن لَم تَجِدُوا فِیها أَحَداً فَلا تَدخُلُوها حَتّی یُؤذَن‌َ لَکُم وَ إِن قِیل‌َ لَکُم‌ُ ارجِعُوا فَارجِعُوا هُوَ أَزکی لَکُم وَ اللّه‌ُ بِما تَعمَلُون‌َ عَلِیم‌ٌ (28) لَیس‌َ عَلَیکُم جُناح‌ٌ أَن تَدخُلُوا بُیُوتاً غَیرَ مَسکُونَةٍ فِیها مَتاع‌ٌ لَکُم وَ اللّه‌ُ یَعلَم‌ُ ما تُبدُون‌َ وَ ما تَکتُمُون‌َ (29) قُل لِلمُؤمِنِین‌َ یَغُضُّوا مِن أَبصارِهِم وَ یَحفَظُوا فُرُوجَهُم ذلِک‌َ أَزکی لَهُم إِن‌َّ اللّه‌َ خَبِیرٌ بِما یَصنَعُون‌َ (30) وَ قُل لِلمُؤمِنات‌ِ یَغضُضن‌َ مِن أَبصارِهِن‌َّ وَ یَحفَظن‌َ فُرُوجَهُن‌َّ وَ لا یُبدِین‌َ زِینَتَهُن‌َّ إِلاّ ما ظَهَرَ مِنها وَ لیَضرِبن‌َ بِخُمُرِهِن‌َّ عَلی جُیُوبِهِن‌َّ وَ لا یُبدِین‌َ زِینَتَهُن‌َّ إِلاّ لِبُعُولَتِهِن‌َّ أَو آبائِهِن‌َّ أَو آباءِ بُعُولَتِهِن‌َّ أَو أَبنائِهِن‌َّ أَو أَبناءِ بُعُولَتِهِن‌َّ أَو إِخوانِهِن‌َّ أَو بَنِی إِخوانِهِن‌َّ أَو بَنِی أَخَواتِهِن‌َّ أَو نِسائِهِن‌َّ أَو ما مَلَکَت أَیمانُهُن‌َّ أَوِ التّابِعِین‌َ غَیرِ أُولِی الإِربَةِ مِن‌َ الرِّجال‌ِ أَوِ الطِّفل‌ِ الَّذِین‌َ لَم یَظهَرُوا عَلی عَورات‌ِ النِّساءِ وَ لا یَضرِبن‌َ بِأَرجُلِهِن‌َّ لِیُعلَم‌َ ما یُخفِین‌َ مِن زِینَتِهِن‌َّ وَ تُوبُوا إِلَی اللّه‌ِ جَمِیعاً أَیُّهَا المُؤمِنُون‌َ لَعَلَّکُم تُفلِحُون‌َ (31)

صفحه : 94

(ترجمه)

کسانی که زنهای عفیفه مؤمنات را قذف میکنند (یعنی نسبت زنا بآنها میدهند) در حالی که آنان از اینکه نسبت بی‌خبرند آنان در دنیا و آخرت از رحمت خدا دورند و برای آنها عذاب بزرگ خواهد بود (23)
بر آنها عذاب ثابت است روزی که گواهی میدهد بر ضرر آنها زبان و دستها و پاهای آنها بآنچه (از گناهان) عمل میکردند (24)
در آن روز (قیامت) خدا پاداش اعمال آنها را تمام میدهد و در آن روز بعیان می‌بینند که او است حق ثابت بذات خود و ظاهر بالوهیّت (25)
زنهای پلید برای مردهای پلیدند و مردهای پلید برای زنهای پلیدند و زنهای پاک برای مردهای پاکند و مردهای پاک برای زنهای پاکند و آن جماعت پاکان بری هستند از آنچه در باره آنان می‌گویید و برای آنها است آمرزش و روزی خوب (26)
ای کسانی که ایمان آورده‌اید در خانه‌ای که غیر از خانه شما است داخل نگردید تا وقتی که اذن بطلبید و بر اهل خانه سلام کنید و اینکه عمل برای شما بهتر است شاید شما پند بگیرید (27)
و اگر کسی را در خانه نیافتید داخل نشوید تا وقتی که بشما اذن داده شود و اگر بشما گفته شود برگردید برگردید و اینکه عمل برای شما پاکیزه‌تر (و بهتر است) و خدا بآنچه شما میکنید آگاهست

صفحه : 95
(28)
و برای شما گناهی نیست که داخل شوید در خانه غیر مسکون که کسی در آن نباشد اگر در آن متاعی داشته باشید و خدا میداند آنچه را ظاهر گردانید و آنچه را مخفی نمائید (29)
ای محمّد (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) بمردهای مؤمنین بگو دیده‌های خود را بپوشند و فرجهای خود را نگاه دارند اینکه برای آنها پاکیزه‌تر است حقیقة خدا بآنچه میکنید آگاهست (30)
و بگو بزنهای مؤمنات که چشمهای خود را بپوشانند و فرجهای خود را حفظ نمایند و زینت خود را ظاهر نگردانند مگر آنچه را از آن پیدا است و باید مقنعه‌هایشان را بر گریبان‌هایشان بزنند یعنی در یخه پیراهن و زینت خود را آشکار نکنند مگر برای شوهرهایشان یا پدرهایشان یا پدرهای شوهرهایشان یا پسرهایشان یا پسرهای شوهرهایشان یا برادرهایشان یا پسران برادرهایشان یا پسرهای خواهرانشان یا زنهاشان یا آنچه را دستهای آنها مالک گردیده‌اند یا پیروان آنها از مردهایی که محتاج (بزن) نباشند (یعنی از پیری) یا اطفالی که بر عورات زنها بی‌اطّلاعند و باید زنها (موقع راه رفتن) پاهای خود را بزمین نکوبند تا آنکه ظاهر گردد از زینت آنچه را مخفی گردانیده‌اند ای مؤمنین تمامتان بسوی خدا توبه کنید شاید شما رستگار گردید (31).

صفحه : 96

(توضیح آیات)

اشاره

إِن‌َّ الَّذِین‌َ یَرمُون‌َ المُحصَنات‌ِ الغافِلات‌ِ المُؤمِنات‌ِ لُعِنُوا فِی الدُّنیا وَ الآخِرَةِ وَ لَهُم عَذاب‌ٌ عَظِیم‌ٌ بعضی از مفسّرین در شأن نزول آیه گفته‌اند اینکه آیه نیز در باره عایشه نازل گردیده، و اکثر مفسّرین همین طوری که آیه دلالت دارد حمل بر عموم نموده‌اند زیرا که شأن نزول آیه مخصّص نیست و آیه بعموم خود باقی است.
آنهایی که بزنهای مؤمنه عفیفه نسبت زنا میدهند اینان ملعونند هم در دنیا که بدون چهار شاهد عادل حکم حدّ بر آنها جاری است و هم در آخرت که از رحمت خدا دورند و عذاب دردناک سخت برای آنها مهیّا است.
و اختصاص بمحصنات با اینکه چنین تهمتی نسبت بمردهای مؤمن هم نیز عذاب الیم را ایجاب میکند شاید برای اینکه است که چنین نسبت بزن عفیفه شنیع‌تر و قبیح‌تر است و نوعا زن از اینکه نسبت زیادتر از مرد آزرده میگردد و در نظرها خفیف و بی‌مقدار میشود و متّهم میگردد بفاحشه‌گی.
یَوم‌َ تَشهَدُ عَلَیهِم أَلسِنَتُهُم وَ أَیدِیهِم وَ أَرجُلُهُم بِما کانُوا یَعمَلُون‌َ (تشهد) بتا و یا هر دو قرائت شده و معنی یکی است.
اینکه آیه گناه‌کاران و خطاء کاران را تهدید میکند و بکلمه (علیهم) که برای ضرر آورند خبر میدهد و گویا گنهکاران را متنبّه میگرداند که گمان نکنید که سخنی بزبان آوردید و بدستها و پاهای خود کارهای ناشایسته نمودید و کسی مطلع بر آن نگردید و نیز بر آن اثری مترتّب نمیگردد چنین نخواهد بود بلکه در دادگاه الهی علاوه بر گواهانی از کرام الکاتبین و غیر آنها تمام اعضاء شما بحکم حق تعالی بر ضرر شما گواهی میدهند و آنچه باین اعضاء عمل نموده‌اید ارائه خواهند داد.

صفحه : 97
(سخنان مفسرین در توجیه چگونگی شهادت اعضاء) 1- خداوند بنیه‌ای در آنها قرار میدهد که قدرت بر تکلّم پیدا نمایند 2- در آنها ایجاد کلامی میکند که متضمّن شهادت باشد پس متکلّم خدا است نه جوارح و چون اعضاء محل‌ّ کلام واقع میگردند کلام را نسبت باینها داده 3- خداوند در اعضاء علامتی قرار میدهد که علامت نطق بکلام و شهادت است امّا شهادت آنها بزبان برای اینکه است که میدانند دیگر انکار آنان فائده‌ای ندارد. و امّا قوله تعالی (الیَوم‌َ نَختِم‌ُ عَلی أَفواهِهِم) جایز است زبان بیرون آید و دهن بسته گردد و جایز است که در حال شهادت دست و پا و دهن بسته گردد.
(مجمع البیان) ولی همان معنی اول بحقیقت نزدیکتر مینماید باین طور که گفته شود بدلالت قوله تعالی که در وصف قیامت فرموده (وَ إِن‌َّ الدّارَ الآخِرَةَ لَهِی‌َ الحَیَوان‌ُ لَو کانُوا یَعلَمُون‌َ) سوره عنکبوت آیه 74. و در جای دیگر در پاسخ اعتراض انسان باجزاء خود که چرا بر ضرر من شهادت میدهید (قالُوا أَنطَقَنَا اللّه‌ُ الَّذِی أَنطَق‌َ کُل‌َّ شَی‌ءٍ) که بدلالت اینکه آیات اجزاء موجودات در قیامت همه صاحب حیات و منطقند و چنین عملی بر خدا آسان است و تا بشود نباید آیات را از معنی تحت اللفظی آن بمعنی دیگر منصرف گردانید.
یَومَئِذٍ یُوَفِّیهِم‌ُ اللّه‌ُ دِینَهُم‌ُ الحَق‌َّ وَ یَعلَمُون‌َ أَن‌َّ اللّه‌َ هُوَ الحَق‌ُّ المُبِین‌ُ مقصود از دین روز جزاء است که خداوند در آن روز میعاد در دادگاه عدل الهی پاداش عمل هر کسی را بتمامه خواهد داد زیرا که او است حق ثابت قائم بذات خود و ظاهر است بالوهیّت و حقانیّت و عادلی است که جور و ستم نسبت بذات مقدّس او روا نیست البتّه حق‌ّ هر مظلومی را از ظالم میگیرد و بصاحبش ردّ خواهد نمود.

صفحه : 98
الخَبِیثات‌ُ لِلخَبِیثِین‌َ وَ الخَبِیثُون‌َ لِلخَبِیثات‌ِ وَ الطَّیِّبات‌ُ لِلطَّیِّبِین‌َ وَ الطَّیِّبُون‌َ لِلطَّیِّبات‌ِ سخنان مفسرین در توجیه آیه 1- مقصود از خبیثات سخنان ناشایسته است چنانچه بعضی در باره عایشه و صفوان گفتند و چنین سخنان رکیک شایسته مردهای ناشایسته است و سخنان پاکیزه و بی‌آلایش لائق مردمان پاکیزه و شایسته است زیرا سخن هر کسی ارائه و نشان میدهد (ما فی الضمیر متکلّم را) قوله تعالی (قُل کُل‌ٌّ یَعمَل‌ُ عَلی شاکِلَتِه‌ِ)«1» و همین است نکته اینکه گفته‌اند (کل‌ّ اناء یرشح بما فیه)«2» و اینکه تفسیر از إبن عباس و حسن و ضحاک و مجاهد نقل شده.
2- مقصود از (خبیثات) زنهای ناپاکند و مقصود از (خبیثون) مردهای ناشایسته و ناپاکند. (ابی مسلم و جبائی) و همین معنی را از ابی جعفر (ع) و ابی عبد اللّه (ع) نقل میکنند. و آن آیات اوائل سوره (الزانی لا ینکح الّا زانیة او مشرکة الخ) مؤیّد همین معنی دوم است.
خلاصه بنا بر معنی دوم چون سنخیّت سبب الفت و اتّحاد میشود هر کسی طالب هم سنخ و هم رویّه خود است، مردهای پاک و طاهر طالب و مایل بزنهای پاک و بی‌آلایشند و زنهای پاک نیز همین طور طالب مردهای پاکند، و مصداق کامل اینکه آیه در زمان ما بخوبی ظاهر و هویدا است که می‌بینیم هر مرد و زنی در ازدواج طالب هم سنخ و هم جفت خودش میباشد مردهای پاک و طاهر طالب زنهای پاک و صالح و عفیف میباشند، زنهای پاک نیز همین طور طالب مردهای صالح با تقوی میباشند.
و شاید آیه چنانچه بعضی گفته‌اند اگر چه مطلق است و عموم دار لکن بدلیل
-----------------------------------
(1) بگو عمل هر کسی هم شکل گوینده وی است.
(2) از هر ظرفی ترشّح میکند آنچه را که در او است (از کوزه همان برون تراود که در او است).

صفحه : 99
آخر آیه أُولئِک‌َ مُبَرَّؤُن‌َ مِمّا یَقُولُون‌َ لَهُم مَغفِرَةٌ وَ رِزق‌ٌ کَرِیم‌ٌ مصداق کاملش عایشه و صفوان باشد که اینها از اینکه نسبتی که داده‌اند منزّه و مبرایند و چون عایشه نسبت برسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم دارد و او پاک و طاهر است البته بایستی بحکم سنخیت زنهای او از هر عمل خلاف عفّت پاک و طاهر باشند و زن پیمبر اگر چه ممکن است مثل زن نوح و زن لوط کافر باشند لکن باید از عمل خلاف عفّت منزّه و مبراء باشند زیرا که سزاوار نیست زوجه رسول با دیگری هم بستر گردد و نظر بمقام بلند نبی‌ّ خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است که آیات عذابی که راجع بافک و نسبت ناشایسته که بعایشه و صفوان داده شده اینکه قدر غلیظ و شدید رسیده که ظاهرا کمتر گناهی است در قرآن مجید اینکه طور تهدید بعذاب و لعنت خدا در باره آن ذکر شده باشد.
راجع بآیه (الخَبِیثات‌ُ لِلخَبِیثِین‌َ) در تفسیر جواهر طنطاوی بیانی دارد که برای توضیح مختصری از آن را در اینجا ترجمه مینمایم:
چنین گفته بدان که در اینکه آیه اخلاق و طبایع و غریزه‌ها و امور عجیب آن را شرح میدهد و بیان میکند که انسان بلکه کلیّه عالم موجودات ملازم و ارتباطی بین آنها نیست مگر بتناسب، و اتحاد در جایی پدید نمیگردد مگر بمناسبت صفات مثل اینکه کره زمین متجاذبة الاجزاء است یعنی هر یک از اجزاء آن مجذوب دیگری است، و همچنین است کره هوا و کره نسیم پس هر یک از اجزاء اینکه موادّ ملحق و چسبیده باصل خودشانند و تناسب و تشابه در صفات است که تمام موارد را مطیع اصل گردانیده، همین طور است اخلاق مردم وقتی در صفات مشاکل و متناسب هم گردیدند اتّفاق و اتّحاد بین آنان پدید میگردد و وقتی در صفات مختلف گردیدند متفرّق میگردند، و در روز قیامت نیز همین طور است و مردم اجتماع نمیکنند مگر وقتی که متّفق گردیدند و تفرقه بین مسلمانهای امروزه برای جهل و نادانی است که بین آنها دائر گردیده و اگر اینها در معارف

صفحه : 100
و علوم با هم مناسبت داشتند با هم اجتماع مینمودند و متّحد میشدند لکن جهل بین آنها تفرقه انداخته. (پایان) یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا لا تَدخُلُوا بُیُوتاً غَیرَ بُیُوتِکُم حَتّی تَستَأنِسُوا استیناس مأخوذ از انس است و در اینجا بمعنی استعلام و دستور گرفتن است و اینکه آیه خطاب باهل ایمان نموده و نهی کرده که نباید در خانه غیر خودتان وارد گردید مگر پس از اذن گرفتن از صاحب خانه، و روی قاعده فقهیّه نهی از چیزی مثل امر که وجوب میآورد دلالت بر حرمت دارد، و بر هر مؤمنی وقتی خواست داخل خانه غیر خودش بشود بر او لازم است که اذن بگیرد اگر چه خانه پدر یا مادر یا اولادش باشد، و اذن گرفتن میشود بقول حاصل گردد که صریحا دستور گیرد و میشود بطور دیگر و یا بعمل مثل اینکه در بزند یا طوری کند که ورود خود را قبلا باهل خانه اعلام نماید و رضایت آنان را بدست آورد وَ تُسَلِّمُوا عَلی أَهلِها ذلِکُم خَیرٌ لَکُم لَعَلَّکُم تَذَکَّرُون‌َ بقرینه (خیر لکم) که غالبا برای امر استحبابی می‌آورند، بعضی نهی (لا تدخلوا) را حمل بر نهی تنزیهی نموده‌اند و امر (و تسلّموا) را بر امر استحبابی حمل کرده‌اند، و بعضی نهی از عدم دخول بدون اذن را حمل بر حرمت کرده‌اند و امر (و تسلّموا) را بر استحباب زیرا که اجماعی است که سلام مستحب‌ّ است و جواب سلام واجب است و اینجا جای بحث در آن نیست و راجع بکتب فقهیه است.
بروایت ابی ایّوب که گوید گفتم یا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم استیناس چیست گفت سخن گوید یا بتسبیح یا بتحمید یا بتکبیر یا بتنحنح که اهل خانه مطلع گردند. (طبرسی) فَإِن لَم تَجِدُوا فِیها أَحَداً فَلا تَدخُلُوها حَتّی یُؤذَن‌َ لَکُم وَ إِن قِیل‌َ لَکُم‌ُ ارجِعُوا فَارجِعُوا هُوَ أَزکی لَکُم وَ اللّه‌ُ بِما تَعمَلُون‌َ عَلِیم‌ٌ آیه امر استیذان را مؤکد مینماید که پس از اذن اگر نیافتید در خانه

صفحه : 101
کسی را که بشما اذن دخول دهد یا اگر گفته شد بشما بر گردید باید برگردید و بدون اذن صاحب خانه داخل نگردید و چنین عملی باعث پاکی و صفای نفس و روح شما میگردد.
اینکه آیات که امر باذن گرفتن و بدون اذن داخل خانه نشدن است مربوط بآیات بالا است که حکم حدّ زنا و قذف محصنات و عذاب سختی که بر مرتکب آن مهیّا گردیده را مؤکّد میگرداند که بدون اذن داخل خانه کسی نشوید، و شاید حکمت اینکه حکم چنین باشد که مبادا نظر موجب فساد گردد و متّهم گردید، اینکه است که باید برای جلوگیری از تهمت و فساد اذن نگرفته داخل خانه غیر نشوید.
لَیس‌َ عَلَیکُم جُناح‌ٌ أَن تَدخُلُوا بُیُوتاً غَیرَ مَسکُونَةٍ فِیها مَتاع‌ٌ لَکُم وَ اللّه‌ُ یَعلَم‌ُ ما تُبدُون‌َ وَ ما تَکتُمُون‌َ پس از نهی از داخل خانه غیر گردیدن بدون دستور اجازه میدهد دخول در خانه غیر مسکونی را که برای شخص در آن متاعی باشد.
سخنان مفسرین در توجیه آیه 1- مقصود کاروانسراها و حمام‌ها و آسیاب‌ها میباشد و جایی که در آن متاعی است یعنی استمتاع و فائده بردنی است. (قتاده) و از محمّد حنفیه و امام صادق علیه السّلام نیز چنین روایت شده و بنا بر اینکه (متاع لکم) یعنی (استمتاع لکم).
2- در راه مدینه جاهایی مهیّا شده بود که پالان و آلات شترها را در آنجا میگذاشتند و ایمن بود و کسی از آنجا سرقت نمینمود وقتی دستور خواستند خدای تعالی اجازه داد که در آنجا بروند و متاع خود را بردارند. (مجاهد) 3- خرابه‌هایی است که از کار افتاده و مردم برای قضاء حاجت آنجا میروند (عطاء) 4- کاروانسراها است که در آن حجره‌های تجّار است که در آن امتعه دارند

صفحه : 102
5- مطلق خانه‌های غیر مسکون است که از مردم و امتعه خالی باشد.
(إبن جریح) قُل لِلمُؤمِنِین‌َ یَغُضُّوا مِن أَبصارِهِم وَ یَحفَظُوا فُرُوجَهُم ذلِک‌َ أَزکی لَهُم إِن‌َّ اللّه‌َ خَبِیرٌ بِما یَصنَعُون‌َ (من) تبعیضی است و مقصود پوشانیدن چشم است از آنچه را که دیدن آن روا نیست و منحصر گردانیدن نظر بر آنچه دیدن آن جایز و مباح است و بنظر اخفش (من) زائده است. و از امام صادق علیه السّلام روایت شده که حفظ فروج در قرآن در تمام موارد عبارت از زنا است مگر در اینجا که مقصود ستر و پوشیدن است بطوری که احدی آن را نبیند و برای مرد جایز نیست که بعورت برادرش نظر کند و نیز زن نباید بعورت خواهرش نگاه کند، پس از بیان حکم در مقام تهدید خبر میدهد که خداوند میداند بآنچه عمل میکنید و بر شما است که از مخالفت اوامر الهی حذر کنید و در هر حرکت و سکونی مواظب باشید که خلاف نکنید. (طبرسی) وَ قُل لِلمُؤمِنات‌ِ یَغضُضن‌َ مِن أَبصارِهِن‌َّ وَ یَحفَظن‌َ فُرُوجَهُن‌َّ پس از آن بزنها امر نموده که چشمان خود را بپوشانند و فروج خود را حفظ کنند، و گویند مقصود از (غض‌ّ) چشم در مرد و زن چنین نیست که چشمان را بر هم گذارند و نه اینکه روی آن را بپوشانند بلکه ظاهرا مقصود اینکه است که نگاه نکنند بآنچه نباید نگاه کنند، و (من) در هر دو موضع تبعیضی است و زائده نیست چنانچه از اخفش نقل شده بلکه منع از بعض اقسام رؤیت است که آن نظر بغیر محارم باشد و معنی آیه چنین میشود که (ای رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بگو بمردهای مؤمن و زنهای مؤمنه که نظر نکنید ببعضی از چیزهایی که نباید نظر کنید و نیز بگو فرجهای خود را نگاه دارید.
بروایت عبادة بن صامت که گفته رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود شما برای من شش چیز را ضمانت کنید تا من بهشت را برای شما ضمانت نمایم: 1- وقتی خبری دهید راست بگوئید. 2- چون وعده کنید وفا بوعده خود کنید. 3- امانتی

صفحه : 103
که بشما دهند ادا کنید. 4- فرجهای خود را از حرام باز دارید. 5- چشم خود را از حرام نگاه دارید. 6- دست خودت را از لقمه حرام بکشید.
أمیر المؤمنین علیه السّلام از حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم روایت نموده که فرمود
(النظر الی محاسن المرأة سهم مسموم من سهام ابلیس)
نظر نمودن در حسن زن تیر مسمومی است از تیرهای ابلیس.
بروایت ام‌ّ سلمه که گفته من و میمونه نزد پیمبر اکرم (ص) بودیم ام‌ّ مکتوم آمد حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم گفت پنهان شوید گفتیم یا رسول اللّه ام‌ّ مکتوم اعمی است فرمود آیا شما نیز اعمی میباشید.
و بعضی از مفسّرین نقل میکنند که روزی رسول (ص) در حجره فاطمه سلام اللّه علیها بود ام‌ّ مکتوم آمد فاطمه پنهان شد وقتی ام‌ّ مکتوم رفت فاطمه (ع) نزد پدر آمد حضرت فرمود ای فاطمه چرا پنهان شدی ام‌ّ مکتوم نابینا است گفت اگر او چشم ندارد من دارم اگر او مرا نمی‌بیند من او را می‌بینم. (منهج) وَ لا یُبدِین‌َ زِینَتَهُن‌َّ إِلّا ما ظَهَرَ مِنها یکی از جمله احکام خصوصی زنها اینکه است که زینت خود را ظاهر نگردانند مگر آنچه را که ظاهر است.

(سخنان مفسرین در توجیه آیه)

1- مقصود از زینت محل زینت است یعنی آن اعضاء بدن را که در آن زینت میباشد در نظر غیر محارم و کسی که در حکم آنها است کشف آن جایز نیست و باید ظاهر نگردانند و مقصود نفس زینت نیست زیرا که نظر نمودن بآنها حلال است، و برأی بعضی زینت دو قسم است: زینت ظاهر و زینت باطن و زینت ظاهر پوشانیدن آن واجب نیست و نیز نظر نمودن بآن حرام نمیباشد، لقوله (إِلّا ما ظَهَرَ مِنها) و در اینکه مقصود از زینت ظاهره چیست سه قول است (طبرسی) 2- زینت ظاهره ثیاب و زینت باطن خلخالها و دو گوشواره و دو دست بند (إبن مسعود)

صفحه : 104
3- زینت ظاهره سرمه و انگشتر و دو طرف صورت و خضاب دو کف دست (إبن عباس) 4- زینت ظاهر صورت و دو کف دست است. (ضحاک و عطاء) و در تفسیر علی‌ّ بن ابراهیم دو کف دست و انگشتان. (مجمع البیان) ظاهرا زینت بمعنی عرفی آن چیزی را گویند که شیئی را بآن بیارایند مثل اینکه گویند مجلس را باسباب تجمّلات یا بسخنهای حکمت آمیز زینت دادیم و زینت یافتن هر چیزی در خور خود و مناسب وی است و معلوم است اسبابی که خارج از موضوع باشد زینت بشمار نمیآید، و انسان یا چیز دیگر وقتی به آلات زینت خود را آراسته گرداند گویند زینت کرده، و محل زینت نیز بدون پیراستگی بزینت متّصف بزینت نمیگردد.
خلاصه ظاهرا در کلمه (زینتهن‌ّ) دو قید مأخوذ است یکی اعضاء بدن زن که محل زینت است و دیگر آن اشیایی مثل گوشواره و دست بند و گردن بند و امثال آنها هر چیزی که زن بآن آراسته گردد و بر حسن و زیبایی وی افزوده شود و هیچ یک بتنهایی بدون دیگر از مصادیق زینت بشمار نمیاید چنانچه میدانیم هیچ وقت جواهرات و طلا آلات بدون پیراستگی باعضاء در تعداد زینت محسوب نمیگردد مگر اینکه گفته شود اینها آلات زینتند، و اینکه شیخ طبرسی گفته مقصود از (زینتهن‌ّ) اعضاء بدن است بنظر درست نمیآید زیرا که صرف نمودن کلام از ظاهرش بدون لزوم و قرینه مجوّز خلاف قاعده است بلکه در عطف جمله بعد (وَ لیَضرِبن‌َ بِخُمُرِهِن‌َّ) که در بیان قدر لزوم از پوشانیدن اعضاء بدن است و نمیشود عطف و معطوف یک چیز باشد معلوم میشود مقصود از زینت منهی‌ّ عنه اعم‌ّ است که شامل میگردد اعضاء نامبرده شده در آیه و هر چه از اعضایی که زن خود را بآن آراسته گردانیده و مزید بر حسن و زیبایی وی گردیده و بنا بر اینکه لباس الوان خوش دوخت و مد و آلاتی که بآن آرایش میکنند از قبیل «یورد» و «ماتیک» و امثال اینها از مصادیق زینت بشمار میرود زیرا که تمام اینها مزید

صفحه : 105
بر حسن و زیبایی زن میشود و بیشتر مورد توجّه مردهای شهوت پرست قرار میگیرند و غرض شارع جلوگیری از آن است.
پس از اینکه بیان معلوم میشود که برای زن دو حالت است یکی وقتی که از زینت عاری باشد آن وقت مشمول جمله اول است که (وَ لیَضرِبن‌َ بِخُمُرِهِن‌َّ الخ) و دیگر آن وقتی است که خود را باسباب زینت آراسته گردانیده که در اینکه صورت از آیه چنین استفاده میشود که بایستی تمام اعضایی که بزینت تزیین و آراسته شده از نظر غیر محارم بپوشاند مگر آنچه را که ظاهر است و نمیشود آن را پوشانید مثل چادر (و اللّه العالم) وَ لیَضرِبن‌َ بِخُمُرِهِن‌َّ عَلی جُیُوبِهِن‌َّ (خمر) جمع خمار است و بمعنی مقنعه‌ها میباشد و آن پارچه‌ایست که زن بر سر میاندازد و کشیده میشود تا سینه او و آیه امر میکند که بایستی زن مقنعه خود را در سینه‌اش بکشد برای اینکه گردن و گلوی وی را بپوشاند.
و بعضی گفته‌اند باید زنها مقنعه خود را بیندازند تا پشت سرشان تا اینکه سینه آنها ظاهر نگردد و (جیوبهن‌ّ) کنایه از سینه است.
و بقولی زنها اینکه طور مأمور گردیده‌اند برای اینکه مویها و گوشواره‌ها و گردنهای آنها ظاهر نگردد، و از إبن عباس است که باید زن مو و سینه و اطراف آن را بپوشاند.
وَ لا یُبدِین‌َ زِینَتَهُن‌َّ یعنی زینت باطنه، و زینت باطنه آنهایی است که در نماز کشف آنها جایز نیست، و إبن عباس گفته برای زن جایز نیست که عباء و مقنعه خود را بیندازد إِلّا لِبُعُولَتِهِن‌َّ یعنی مگر برای شوهرهای خود که سبب میل آنان و تحریک شهواتشان گردد و در روایت لعنت شده بر (سلتاء) یعنی بر زنی که خضاب نکند و بر (مرهاء) یعنی زنی که سرمه بچشم نکشد و لعنت شده بر (مسوقة و مفسلة) مسوفة زنی است

صفحه : 106
که وقتی شوهرش خواست با او نزدیکی کند اجابت نکند و مفسله زنی است که هر گاه شوهرش وی را خواست برای مقاربت بدروغ بگوید حائضم. (مجمع البیان) أَو آبائِهِن‌َّ أَو آباءِ بُعُولَتِهِن‌َّ أَو أَبنائِهِن‌َّ (الی قوله تعالی) أَوِ التّابِعِین‌َ غَیرِ أُولِی الإِربَةِ مِن‌َ الرِّجال‌ِ سخنان مفسرین در توجیه (تابعین) مأخوذ از مجمع البیان 1- تابع کسانی را گویند که وارد منزلهایی میگردند تا طعامی بدست آرند و حاجت بزن ندارند یا ابله‌ها و اینکه قول مروی‌ّ از حضرت صادق علیه السّلام است.
(إبن عباس و قتاده و سعید بن جبیر) و از ابا عبد اللّه (ع) نیز روایت شده 2- مقصود مردهای عنّین میباشند که مایل بزن نیستند برای عجزشان.
(عکرمه و شعبی) 3- خنثی که رغبت بزن ندارد. (شافعی) 4- مقصود مرد پیری است که دیگر شهوتی در او نیست (یزید بن ابی حبیب) 5- آن بنده کودک است که هنوز در او شهوت ظاهر نشده.
(ابی حنیفه و یاران او) أَوِ الطِّفل‌ِ الَّذِین‌َ لَم یَظهَرُوا عَلی عَورات‌ِ النِّساءِ از جمله مستثنیات حجاب کودکانی میباشند که اینان بر عورات زنان مطّلع نیستند و هنوز شهوت در آنها ظاهر نگردیده، و بقولی قدرت بر مجامعت ندارند و وقتی بمرتبه مردها رسیدند حکم آنها همان حکم مردها است. (پایان) وَ لا یَضرِبن‌َ بِأَرجُلِهِن‌َّ لِیُعلَم‌َ ما یُخفِین‌َ مِن زِینَتِهِن‌َّ زنها باضافه بر حکم محجوب گردانیدن خود را از غیر محارم مأمور گردیدند که موقع راه رفتن پاهای خود را محکم بزمین نکوبند تا اینکه زینتی مثل خلخال یا چیز دیگری که زیر لباس مخفی نموده‌اند ظاهر شود و محرّک شهوات گردد، و تمام اینکه آیات ارائه میدهد که مقصود از حجاب و تستّر زن

صفحه : 107
و غض‌ّ نظر که نه مرد بزن نظر کند و نه زن بمرد، و حدّی که بر زناکار معیّن شده برای جلوگیری از زنا است که اختلال در انساب پدید نگردد و نطفه در محل‌ّ طاهر واقع گردد.
وَ تُوبُوا إِلَی اللّه‌ِ جَمِیعاً أَیُّهَا المُؤمِنُون‌َ لَعَلَّکُم تُفلِحُون‌َ و امر (توبوا) شامل تمام مؤمنین از زن و مرد میگردد زیرا که هر فردی از بشر بمقتضیات قوای شهوت و غضب و باقی قوای حیوانی در معرض خطاء و گناه است مگر کسانی که صاحب نفس قدسی باشند و قوای طبیعی آنها مطیع عقل لاهوتیشان گردیده که از گناه مصون میباشند، مخصوصا در آیات بالا که راجع بزنا و حدّ آن و قذف و رمی محصنات و نظر بغیر محارم احکامی بیان نموده شاید اینکه آیه اشاره باین است که در هر جایی که مخالفت اینکه احکام را نمودید توبه کنید و از مخالفت امر الهی بموافقت بازآئید که امید رستگاری برای شما هست.

صفحه : 108

[سوره النور (24): آیات 32 تا 38]

اشاره

وَ أَنکِحُوا الأَیامی مِنکُم وَ الصّالِحِین‌َ مِن عِبادِکُم وَ إِمائِکُم إِن یَکُونُوا فُقَراءَ یُغنِهِم‌ُ اللّه‌ُ مِن فَضلِه‌ِ وَ اللّه‌ُ واسِع‌ٌ عَلِیم‌ٌ (32) وَ لیَستَعفِف‌ِ الَّذِین‌َ لا یَجِدُون‌َ نِکاحاً حَتّی یُغنِیَهُم‌ُ اللّه‌ُ مِن فَضلِه‌ِ وَ الَّذِین‌َ یَبتَغُون‌َ الکِتاب‌َ مِمّا مَلَکَت أَیمانُکُم فَکاتِبُوهُم إِن عَلِمتُم فِیهِم خَیراً وَ آتُوهُم مِن مال‌ِ اللّه‌ِ الَّذِی آتاکُم وَ لا تُکرِهُوا فَتَیاتِکُم عَلَی البِغاءِ إِن أَرَدن‌َ تَحَصُّناً لِتَبتَغُوا عَرَض‌َ الحَیاةِ الدُّنیا وَ مَن یُکرِههُن‌َّ فَإِن‌َّ اللّه‌َ مِن بَعدِ إِکراهِهِن‌َّ غَفُورٌ رَحِیم‌ٌ (33) وَ لَقَد أَنزَلنا إِلَیکُم آیات‌ٍ مُبَیِّنات‌ٍ وَ مَثَلاً مِن‌َ الَّذِین‌َ خَلَوا مِن قَبلِکُم وَ مَوعِظَةً لِلمُتَّقِین‌َ (34) اللّه‌ُ نُورُ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ مَثَل‌ُ نُورِه‌ِ کَمِشکاةٍ فِیها مِصباح‌ٌ المِصباح‌ُ فِی زُجاجَةٍ الزُّجاجَةُ کَأَنَّها کَوکَب‌ٌ دُرِّی‌ٌّ یُوقَدُ مِن شَجَرَةٍ مُبارَکَةٍ زَیتُونَةٍ لا شَرقِیَّةٍ وَ لا غَربِیَّةٍ یَکادُ زَیتُها یُضِی‌ءُ وَ لَو لَم تَمسَسه‌ُ نارٌ نُورٌ عَلی نُورٍ یَهدِی اللّه‌ُ لِنُورِه‌ِ مَن یَشاءُ وَ یَضرِب‌ُ اللّه‌ُ الأَمثال‌َ لِلنّاس‌ِ وَ اللّه‌ُ بِکُل‌ِّ شَی‌ءٍ عَلِیم‌ٌ (35) فِی بُیُوت‌ٍ أَذِن‌َ اللّه‌ُ أَن تُرفَع‌َ وَ یُذکَرَ فِیهَا اسمُه‌ُ یُسَبِّح‌ُ لَه‌ُ فِیها بِالغُدُوِّ وَ الآصال‌ِ (36)
رِجال‌ٌ لا تُلهِیهِم تِجارَةٌ وَ لا بَیع‌ٌ عَن ذِکرِ اللّه‌ِ وَ إِقام‌ِ الصَّلاةِ وَ إِیتاءِ الزَّکاةِ یَخافُون‌َ یَوماً تَتَقَلَّب‌ُ فِیه‌ِ القُلُوب‌ُ وَ الأَبصارُ (37) لِیَجزِیَهُم‌ُ اللّه‌ُ أَحسَن‌َ ما عَمِلُوا وَ یَزِیدَهُم مِن فَضلِه‌ِ وَ اللّه‌ُ یَرزُق‌ُ مَن یَشاءُ بِغَیرِ حِساب‌ٍ (38)

صفحه : 109

[ترجمه]

(ای اولیای عقد) بنکاح آرید زنان بی‌شوهر و مردان بی‌زن را و نیز بازدواج در آورید شایستگان از غلامان و کنیزان خود را (که بحال عزبیت نمانند) اگر فقیر باشند خداوند از فضل خود آنها را بی‌نیاز میگرداند و خدا وسعت دهنده و دانا است (32)
و کسانی که قدرت (مالی) بر نکاح ندارند باید خودداری کنند تا وقتی که خداوند آنان را از فضل خودش بی‌نیاز گرداند (و از بنده‌گان) آنهایی که از شما طلب مکاتبه کنند (و خواهند خود را از شما بخرند) اگر در آنها خیری یافتید با آنها مکاتبه کنید و از مالی که خدا بشما عطا نموده بآنان بدهید و بطور اکراه کنیزان خود را بزنا وا ندارید اگر مراد آنان تحصّن (و نگاه‌داری از زنا) باشد تا آنکه از اینکه عمل نفعی بجوئید و کسی که آنها را باکراه بر اینکه عمل وا دارد پس از اکراه گردانیدن آنها خداوند آمرزنده و مهربان است (33)
حقیقة ما بسوی شماها آیات روشن و داستانهایی فرستادیم از کسانی که پیش از شما بودند تا اینکه موعظه و اندرز باشد برای پرهیزکاران (34)
خدا نور آسمانها و زمین است و مثال نور او مانند چراغدانی است که در آن چراغ باشد و آن چراغ در شیشه‌ای نهاده و آن شیشه گویا ستاره‌ای است درخشنده افروخته شده از شجره زیتون که نه شرقی است و نه غربی نزدیک است روغنش بر افروزد اگر چه آتشی بوی نرسد نوری است بالای نور و خدا بنور خود هدایت مینماید هر کسی را که بخواهد و خدا برای مردم مثالها میزند و او بهر چیزی دانا است (35)
در خانه‌هایی که خدا رخصت داده که در آن اسم آن برافراشته شود در بامداد و شبانگاه او را تسبیح و تمجید میکنند (36)
مردهایی هستند که تجارت و بیع آنان را از یاد خدا و بپا داشتن نماز و اعطاء زکاة باز نمیدارد و از روزی میترسند که در آن چشمها و قلبها مضطرب میگردد (37)
برای اینکه خداوند از فضل خودش پاداش دهد نیکوتر و زیادتر از آنچه عمل کردند و او بهر کس بخواهد روزی بیحساب میدهد (38).

صفحه : 110

(توضیح آیات)

اشاره

وَ أَنکِحُوا الأَیامی مِنکُم وَ الصّالِحِین‌َ مِن عِبادِکُم الخ (ایامی) جمع ایّم مثل یتامی که جمع یتیم است و آن زنی است که شوهر نداشته باشد خواه باکره باشد یا ثیّبه، و مرد بی‌زن را نیز (ایّم) گویند و (ایّم) شخص عزب است خواه زن باشد خواه مرد.
(و انکحوا) امر استحبابی است و باولیاء امر نموده که سزاوار است زنهای بی‌شوهر را شوهر دهید و مردهای بی‌زن را زن دهید و نیز زنها و مردهایی که در قید بندگی شما میباشند و صلاحیت ازدواج دارند آنان را در حال عزبیّت باقی نگذارید، و اینکه آیه مربوط بآیه بالا است که راجع بزنا و قذف محصنات و حدودی که بر آنها مقرر گردیده و در اینجا برای جلوگیری از زنا و کثرت نسل بشر را امر بازدواج مینماید.
و بمردها وعده میدهد که اگر وسعت مالی ندارید و از خوف فقر و تنگدستی از امر ازدواج خودداری مینمائید خداوند از فضل و کرم خود شما را بی‌نیاز میگرداند زیرا که او وسعت دهنده است و باحتیاجات شما عالم است، و شاید اشاره باین باشد که فیض او وسیع است و همه موجودات از خوان نعمت او روزی میخورند همان زن و بچه‌های شما را نیز رزاق متعال روزی میدهد، قوله تعالی (وَ ما مِن دَابَّةٍ فِی الأَرض‌ِ إِلّا عَلَی اللّه‌ِ رِزقُها) منتهی الامر از روی حکمت اینکه طور مقرر گردانیده که نفقه زن و اولاد بدست شوهر و پدر باشد وقتی شما زن گرفتید و اولاد پیدا نمودید روزی آنها هم خواهد رسید.
در اخبار راجع بامر نکاح از رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بسیار تأکید شده مثل اینکه فرموده
(النّکاح سنّتی فمن رغب عن سنّتی فلیس منّی)
یعنی ازدواج سنّت و طریقه من است کسی که از آن اعراض نماید از من نیست، و در موضوع نکاح احادیث بسیار وارد شده که بیان آنها طولانی است.

صفحه : 111
وَ لیَستَعفِف‌ِ الَّذِین‌َ لا یَجِدُون‌َ نِکاحاً حَتّی یُغنِیَهُم‌ُ اللّه‌ُ مِن فَضلِه‌ِ

(سؤال)

‌بین اینکه دو آیه تناقض بنظر میآید زیرا که در آیه اول گوید اگر از فقر نتوانستید ازدواج کنید خدا شما را بی‌نیاز میگرداند. و آیه دوم گوید اگر فقیرید عفّت خود را نگاه دارید و ازدواج نکنید تا وقتی که غنی گردید، یک جا میگوید ازدواج بکنید و از فقر نترسید و یک جا میگوید نکنید تا وقتی غنی گردید

(پاسخ)

‌در آیه اول امر بازدواج نموده برای اینکه از زنا محفوظ مانید و خوف از فقر را بوعده وسعت رزق مرتفع گردانیده و در اینکه آیه دوم امر بعفاف و صبر و خودداری مینماید که واقع در خلاف نگردید تا وقتی که خدا از فضل خود شما را وسعت دهد، شاید اشاره باین باشد که اگر پیش از وسعت مالی عفّت خود را نگاه دارید و در زنا واقع نگردید همین خودداری و عفّت شما سبب وسعت و غنای شما میگردد که بتوانید ازدواج کنید و مهر و نفقه بدهید زیرا وقتی شما عفّت خود را نگاه داشتید و چشم امید بکرم حق‌ّ تعالی دوختید خداوند بشما تفضل نموده و بی‌نیازتان میگرداند و وسائل ازدواج شما را فراهم آرد.
وَ الَّذِین‌َ یَبتَغُون‌َ الکِتاب‌َ مِمّا مَلَکَت أَیمانُکُم فَکاتِبُوهُم إِن عَلِمتُم فِیهِم خَیراً وَ آتُوهُم مِن مال‌ِ اللّه‌ِ الَّذِی آتاکُم (ما) موصوله در (ممّا) با صله‌اش مبتداء (فکاتبوهم) خبر او میشود و باجماع فقهای عامه و خاصه امر (فکاتبوهم) امر استحبابی است نه وجوبی مگر بعضی از مفسرین که حمل بر وجوب نموده‌اند و در مقابل اجماع اعتنایی باین قول نمیشود.
آیه راجع بحکم عبید و اماء است آن غلامان و کنیزانی که در بند بندگی شما میباشند و زر خرید شما هستند اگر خواستند خود را از رقیّت بندگی آزاد کنند بایستی با صاحب خود مکاتبه کنند به اینکه یا بنویسند و یا قرارداد محکم

صفحه : 112
نمایند که بجای نوشتن باشد و خود را بخرند بیک مبلغ معیّنی که پس از اینکه قرار داد آزاد گردند و بروند بکسب و عمل یا طور دیگر مال الکتابه خود را بصاحب خود رد کنند.
در آیه امر میفرماید که اگر شما آنان را شایسته و صالح دیدید و خواستند چنین کنند شما از آنها قبول کنید و از مال خدا که بشما کرامت نموده چیزی بآنان بدهید که برای آنها اداء مال الکتابه دشوار نگردد، و در اخبار و احادیث چقدر ثواب و فضیلت رسیده برای آنهایی که بنده آزاد کنند یا در مال الکتابه تخفیف دهند.
وَ لا تُکرِهُوا فَتَیاتِکُم عَلَی البِغاءِ إِن أَرَدن‌َ تَحَصُّناً لِتَبتَغُوا عَرَض‌َ الحَیاةِ الدُّنیا الخ آیه نهی فرموده که کنیزان خود را برای اینکه مالی بدست آورید وادار بزنا نکنید اگر مراد آنان تحصّن و پاکی است.

(سؤال)

و اشکال به اینکه چون (ان شرطیّه) متضمن شرط است معنی آیه چنین میشود: اگر کنیزان اراده تحصّن و عفت نداشته باشند و بر آنها چنین عملی ناگوار نیاید واداشتن آنان بر عمل ناشایسته مانعی نداشته باشد.

(پاسخ)

‌آیه مفهوم ندارد که دلالت کند در چنین موقعی واداشتن آنها بر عملی که خلاف عفت باشد جایز است بلکه آیه در مقام اینست که شما کنیزان خود را بجبر بر چنین عمل وادار ننمائید و از خود آیه اینکه معنی ظاهر است زیرا که اکراه تصوّر نمیشود مگر در موقع تحصّن و اگر وی مایل بنجابت و عفت نباشد دیگر اکراه معنی ندارد.
وَ مَن یُکرِههُن‌َّ فَإِن‌َّ اللّه‌َ مِن بَعدِ إِکراهِهِن‌َّ غَفُورٌ رَحِیم‌ٌ (من) موصوله مبتداء (یکره) فعل و فاعل (هن‌ّ) مفعول (من) مرجع ضمیر (یکرههن‌ّ) جمله (مِن بَعدِ إِکراهِهِن‌َّ) مضاف و مضاف الیه، یعنی اربابانی که کنیزان خود را باجبار بر عمل زنا وادار نموده‌اند پس از توبه اگر معاودت بر اینکه

صفحه : 113
عمل شنیع نکنند آنها آمرزیده میگردند و میشود (غَفُورٌ رَحِیم‌ٌ) راجع بکنیزان باشد که چون آنان را باجبار و اکراه بر اینکه عمل وادار نموده‌اند خدا غفور است وزر و بال آن نیست مگر بر اکراه کننده و بر اینکه عمل زنا بر آنان مجازاتی نخواهد بود (رحیم است) نظر بزجری که از آقای خود میکشند و بر عمل قبیح حاضر نمیباشند مشمول رحمت حق تعالی واقع میگردند، معنی دوم بنظر ظاهرتر میآید.
وَ لَقَد أَنزَلنا إِلَیکُم آیات‌ٍ مُبَیِّنات‌ٍ وَ مَثَلًا مِن‌َ الَّذِین‌َ خَلَوا مِن قَبلِکُم وَ مَوعِظَةً لِلمُتَّقِین‌َ آیه در مقام بیان تفضلاتی است که بنوع بشر نموده که از جمله آنها همین آیات قرآنی و قوانین الهی است که نسبت ببشر از بالاترین نعمتها بشمار میرود زیرا که آن آیاتی است ظاهر و واضح و مشتمل بر فصاحت و بلاغت و مبیّن قوانین و حدود و احکام از حلال و حرام و بالجمله آنچه سعادت و فضیلت بشر را ایجاب میگرداند ببلیغ‌تر بیانی و فصیح‌تر کلامی در اینکه آیات واضحات روشن گردانیده و نیز برای نصیحت و اندرز بشر داستان پیشینیان از انبیاء و امم آنها و عذابهایی که قوم آنها در اثر مخالفت گرفتار گردیده‌اند بشما تذکّر میدهد و اینها موعظه‌هایی است که نسبت باشخاص با تقوی سودمند میگردد، اشاره به اینکه غیر پرهیزکاران از مواعظ قرآن متّعظ نمیگردند و از آن بهره نمیبرند.
اللّه‌ُ نُورُ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ

(سخنان مفسرین در توجیه آیه)

1- خدا هدایت کننده اهل آسمانها و زمین است بآنچه مصلحت آنها در آن است و آنها بنور او هدایت یافته‌اند و بآن از حیرت گمراهی نجات یابند.
(إبن عباس) 2- خدا بشمس و قمر و ستارگان منوّر و نور دهنده آسمانها و زمین است.
(حسن و ابی عالیه و ضحاک) 3- خدا زینت دهنده آسمانها است بملائکه و زینت دهنده زمین است

صفحه : 114
بانبیاء و علماء. (ابی بن کعب) 4- مقصود اینکه است که هر نوری که در آسمانها و زمین است از او پدید گردیده مثل اینکه گویند فلانی رحمت است و فلانی سخط است یعنی رحمت و سخط از آن دو شخص میباشد و اینکه در وقتی است که از آن دو نفر رحمت و سخط بسیار ظاهر گردد.
5- از غزالی نقل شده که در شرح اسم (نور) چنین گفته: نور ظاهری است که هر ظاهری باو ظاهر گردیده زیرا که نور چیزی را گویند که بخود ظاهر و ظاهر کننده غیر خود است و وقتی وجود و عدم را مقابل هم گرفتیم لا محاله ظهور برای وجود است و ظلمتی نیست که تاریک‌تر از عدم باشد پس چیزی که ظلمت عدم را بظهور وجود منتفی میگرداند سزاوار است که آن نور نامیده شود و وجود نوری است که از نور ذات حق تعالی بر تمام اشیاء فائض گردیده اینکه است که او نور آسمان و زمین است و همین طوری که نیست ذرّه‌ای از نور شمس مگر اینکه دلالت دارد بر وجود شمس نورانی، همین طور از وجود آسمانها و زمین و آنچه بین آنها است ذرّه‌ای نیست مگر اینکه دلالت دارد بر وجود پدید آورنده او. (پایان) (مَثَل‌ُ نُورِه‌ِ) سخنان مفسرین در مرجع ضمیر (نوره) 1- نور خدا است که بآن مؤمنین را رهنمایی مینماید و مقصود از نور القاء ایمان است در قلوب مؤمنین. (ابی بن کعب و ضحاک) 2- مثال نور خدا نور قرآن است که در قلوب مؤمنین نور است.
(إبن عباس و حسن و زید بن اسلم) 3- مقصود نور محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است و نظر بشرافت و مقام محمّدی نور را بخود اضافه نموده. (کعب و سعید بن جبیر) 4- نور او سبحانه ادلّه‌ایست که بر توحید و عدل او دلالت دارد که در

صفحه : 115
وضوح و ظهور مانند نور است. (ابی مسلم) 5- نور در اینجا بمعنی طاعت و عبادت خدا است که در قلب مؤمن ظهور نموده، و طاعت را نور نامیده آنجا که گوید (یَسعی نُورُهُم بَین‌َ أَیدِیهِم) یعنی نور طاعت آنها و اینکه قول بروایت دیگر از إبن عباس است.
6- مقصود از نور خدا قوّه ناطقه یا مطلق قوای درّاکه انسانی است یا روح جاودانی وی است که بنور ماند که بخود ظاهر و ظاهر کننده علوم و معارف است و نظر بشرافت عقل و روح است که نسبت بخود میدهد.
اختلاف مفسّرین در تشبیه نور راجع بموضوع علوم آنها است که هر کسی بموجب همّتش و مقامش در هر رشته‌ای از علوم که در آن نبوغ داشته مثال نور خدا را حمل بر آن معنی میکند مثل اینکه کسی که موضوع علومش مراتب ایمان است نور را حمل بر ایمان میکند. و کسی که محطّ کلامش علوم قرآن است حمل بر قرآن میکند. و نیز همین طور است آن کسی که حمل بر توحید و نبوّت و عدل نموده. و نیز آن کسی که حمل بر نفس ناطقه و قوای درّاکه انسانی کرده. لکن چون نور مطلق است ممکن است بر یک معنی جامع حمل نمائیم و گوئیم آنچه در عالم ممکنات از کمالات وجودی و اخلاقی از آنهایی که گفته شده یا نشده یافت گردیده شکّی نیست که تماما از منبع فیض الهی و از دریای رحمت بی‌انتهای سبحانی ترشّح نموده و بنور وجودش ظلمت عدم را از عوالم امکانی برداشته و همه از پرتو نور و وجود سرمدی او در صحرای وجود قدم زدند، و شاید مقصود از نور خدا رحمت رحمانی و فیض منبسط صمدانی باشد که بتمام ممکنات احاطه نموده و همه را از فیض وجود خود بهره‌مند گردانیده.
کَمِشکاةٍ فِیها مِصباح‌ٌ مشکات آن فانوس و چراغدانی را گویند که مانند قندیل بر دیواری نصب نمایند و در آن چراغ گذارند. و مصباح بر وزن (مفعال) یعنی چراغ.
بعضی گفته‌اند سراج و مصباح یک معنی دارد، و بقول بعضی دیگر مصباح

صفحه : 116
آلت و ظرفی است که جای روغن یا نفت و فتیله چراغ است، و سراج خود چراغ است و آن مهم‌تر است بدلیل قوله تعالی (وَ جَعَل‌َ الشَّمس‌َ سِراجاً) و (سِراجاً وَهّاجاً).
المِصباح‌ُ فِی زُجاجَةٍ تشبیه مینماید نور خدا را بچراغی که آن چراغ در شیشه‌ای باشد که روشنایی او از پشت شیشه هویدا گردد، و نیز از باد و آفات دیگر محفوظ گردد و آن چراغ در چراغدانی مثل کوّه و قندیل در سقف و دیواری نصب گردیده الزُّجاجَةُ کَأَنَّها کَوکَب‌ٌ دُرِّی‌ٌّ (زجاجه) را تشبیه نموده بستاره درخشان مثل مشتری و زهره، درّی منسوب بدرّ است یعنی ابیض که از شدّت سفیدی و تلألؤ گویا درّی ماند.
(درّی) دو طور قرائت شده بعضی (درئ) با همزه خوانده‌اند یعنی از شدّت درخشندگی گویا تاریکی باقی نمیماند، و بعضی بدون همزه دری بر وزن (مریق) قرائت نموده‌اند یعنی آن ستاره مانند دری ماند درخشان.
یُوقَدُ مِن شَجَرَةٍ مُبارَکَةٍ زَیتُونَةٍ روغن آن چراغ از شجره مبارکه با برکت زیتون گرفته میشود که آن شجره نه شرقی است و نه غربی.
و در قرائت (یوقد) بین قراء اختلاف است حمزه و کسایی و خلف و عاصم بروایت ابو بکر بتاء مضموم خوانده‌اند باعتبار مرجع ضمیر که (زجاجة) باشد یعنی زجاجه از شجره زیتونه افروخته میگردد، و باقی قراء (توقّد) بفتح تاء و تشدید قاف و فتح دال قرائت نموده‌اند بر وزن (تصرّف) از باب تفعّل بنا بر اینکه مرجع ضمیر (مصباح) باشد و سیاهی قرآن (یوقد) میباشد.
لا شَرقِیَّةٍ وَ لا غَربِیَّةٍ

(سخنان مفسرین در توجیه آیه)

1- اینکه درخت در زمینی است که در اطراف آن کوه و دیوار و درخت

صفحه : 117
و مزرعه‌ای نباشد که آن را بپوشاند و در تمام روز آفتاب بر آن میتابد و درخت زیتونی که در چنین محلّی واقع گردد زیتون و روغن آن صاف‌تر و روشن‌تر باشد 2- آن درخت زیتونی است که محل‌ّ روئیدن آن معتدل باشد شرقی نیست که سردسیر باشد و غربی نیست که گرمسیر باشد. (إبن عباس و غیره) 3- اینکه درخت شامی است زیرا که نه شرقی است و نه غربی بلکه وسط است. (زید) گویند روغن درخت زیتون را اختصاص بذکر داده برای اینکه روغن آن روشنتر و صاف‌تر است و شاخه‌های آن از بالا تا پائین همه برگ دارد، و نیز در روغن گرفتن آن محتاج بفشردن نیست و اول درختی است که بعد از طوفان نوح (ع) از زمین روئیده شده و محل روئیدن آن بیت المقدس است که منزل اولیاء و انبیاء است.
و از حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نقل شده که فرموده
(اللهم بارک فی الزیت و الزیتون).
و از مفسّرین گفتار دیگری نیز راجع بشجره زیتون و مزیّت آن بر سائر اشجار نقل شده.
یَکادُ زَیتُها یُضِی‌ءُ وَ لَو لَم تَمسَسه‌ُ نارٌ نُورٌ عَلی نُورٍ اشاره بفضیلت و برتری آن بر باقی اشجار باین است که بقدری روغن زیتون روشن و نورانی است که نزدیک است خودش بدون اینکه آتشی بآن برسد نور دهد و آن نوری است بالای نور هر نوری که از آن روغن تابش میکند نوری است فوق نور دیگر که از آن تابش مینماید و بالای آن نور دیگری نمایان میگردد.
یَهدِی اللّه‌ُ لِنُورِه‌ِ مَن یَشاءُ وَ یَضرِب‌ُ اللّه‌ُ الأَمثال‌َ لِلنّاس‌ِ خداوند هر کسی را که مشیّتش قرار گیرد بنور خودش که آن نور آسمان و زمین است هدایت و رهنمایی میکند و برای مردم مثالهایی میزند که شاید هدایت گردند.

صفحه : 118
وَ اللّه‌ُ بِکُل‌ِّ شَی‌ءٍ عَلِیم‌ٌ و خدا بهمه چیزها عالم و دانا است میداند چه کسی بمثالها و اندرزهای قرآن متّعظ گردیده و چه کسی کفران میورزد و گمراه میگردد.

(سخنان مفسرین و دانشمندان در توجیه آیه)

1- (مشکاة) سینه محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است و (زجاجة) دل او است و چراغ در آن نور نبوت است (یَکادُ زَیتُها یُضِی‌ءُ وَ لَو لَم تَمسَسه‌ُ نارٌ) یعنی نزدیک است نبوت و امر او آشکار گردد اگر چه او سخن نگوید مثل اینکه روغن زیت نزدیک است بدون آتش از شدت درخشندگی روشنایی دهد. (إبن عباس) 2- بروایت دیگر (مصباح) محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است خدای تعالی در اینجا او را مصباح خوانده و در جای دیگر به (سِراجاً مُنِیراً) وی را ستوده و درخت مبارک که اینکه چراغ از او گرفته شده ابراهیم علیه السّلام است و مبارکش نامیده برای اینکه بیشتر انبیاء (ع) از صلب او میباشند، و شرقی و غربی نیست یعنی مسلمان است نه از نصرانیانست که رو بمشرق نماز میکنند و نه از یهودیانست که رو بمغرب نماز میکنند (یَکادُ زَیتُها یُضِی‌ءُ) نزدیک است جلال و عظمت و حسن اخلاق او ظاهر گردد (وَ لَو لَم تَمسَسه‌ُ نارٌ) نزدیک است نور نبوت او ظاهر گردد اگر چه وحی نیامده باشد (نُورٌ عَلی نُورٍ) پیمبری از نسل پیمبری.
3- (مشکاة) عبد المطلب (زجاجة) عبد اللّه (مصباح) رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم که نه شرقی است و نه غربی بلکه مکّی است که مکّه وسط دنیا است (ضحاک) 4- و از حضرت رضا علیه السّلام چنین روایت شده که گفته مائیم (مشکاة) که در آن نور محمّد (ص) است خدا بولایت ما هدایت میکند هر کسی را که دوست دارد و در کتاب توحید ابی جعفر بن بابویه بسند خود از عیسی بن راشد از أبی جعفر باقر علیه السّلام چنین روایت میکند که در تفسیر (کَمِشکاةٍ فِیها مِصباح‌ٌ) فرموده مصباح نور علم است در سینه محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم که مثل چراغدانست (زجاجة) سینه علی علیه السّلام است که علم رسول (ص) در سینه علی (ع) تابش نموده (یُوقَدُ مِن شَجَرَةٍ مُبارَکَةٍ) که

صفحه : 119
نه شرقی است و نه غربی، نه یهودی و نه نصرانی (یَکادُ زَیتُها یُضِی‌ءُ وَ لَو لَم تَمسَسه‌ُ نارٌ) آل محمّد (ع) تکلّم بعلم مینمایند پیش از آنکه از آنها پرستش بنمایند (نُورٌ عَلی نُورٍ) امامی مؤیّد بنور علم و حکمت در اثر امامی از آل محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم تا روز قیامت و آنها اوصیاء خواهند بود و اینکه مطلب از اوّل خلقت آدم بوده تا روز قیامت پس اینکه اوصیاء کسانی هستند که خدا آنها را خلیفه در زمین و حجّت بر خلق قرار داده و در هیچ عصر و زمانی زمین از حجّت خدا خالی نخواهد بود. (مجمع البیان) 5- مثال مؤمن است که مشکاة نفس او و زجاجه قلب او و مصباح نور ایمان است در قلب او و علم قرآن درخت مبارکه اخلاص است و او مثل درخت سبزی ماند که آفتاب باو نرسد نه در وقت طلوع و نه در وقت غروب زیرا که مؤمن در فتنه‌ها که بدیگران میرسد در امان است و او متّصف بچهار صفت است شکر در وقت عطاء، صبر در موقع بلاء، عدل در وقت حکم، صدق در وقت قول در میان مردم مثل زنده در میان مردگان باشد (نُورٌ عَلی نُورٍ) در میان پنج نور گردش میکند: کلامش نور، علمش نور، مدخلش نور، مخرجش نور، و در روز قیامت مرجعش با نور. (ابی بن کعب) 6- مصباح قرآن است، زجاجه دل مؤمن است، مشکاة دهن و زبان او است، درخت مبارک درخت وحی است (یَکادُ زَیتُها یُضِی‌ءُ) هر گاه کسی در آن تأمّل کند نزدیک است حجّت قرآن بر او روشن گردد پیش از آنکه بر او خوانده شود (نُورٌ عَلی نُورٍ) یعنی در آن ادله عقلی است بالای ادله سمعی و خداوند بنور قرآن هدایت میکند هر کسی را که بخواهد.
7- مثال قوای درّاکه پنجگانه‌ایست که بانسان عطاء شده برای اصلاح امر معاش و معاد او: اوّل- (حس مشترک) که بآن محسوسات را درک مینماید دوّم- قوّه خیال که خزینه محسوسات است. سوّم- قوّه متخیله یا ذاکره.
چهارم- قوّه عاقله که مدرک مفاهیم و حقایق کلیات است.

صفحه : 120
پنجم- قوّه قدسیه که لوایح غیب در او تجلّی میکند و مخصوص بانبیاء و اولیاء علیهم السلام است.
8- از إبن عباس نقل میکنند که مثال نور خدا هدایت او است در قلب مؤمن و همان طوری که زیت صاف نزدیک است خودش نور دهد پیش از آنکه بآن آتشی برسد وقتی تماس بآتش نمود بر نورش نوری افزوده میگردد همین طور است قلب مؤمن هدایت می‌یابد پیش از آنکه عالم گردد وقتی علم باو رسید هدایت بر هدایت و نور بر نور او افزوده میگردد. (طنطاوی) و غیر از اینها گفتار دیگری از مفسرین نقل شده لکن ممکن است گفته شود اختصاص دادن آیه را ببعضی از اینکه آراء تخصیص بلا مخصّص است و احادیثی که در معنی آیه مسطور شده از برای بیان مصداق است و غرض حصر معنی آیه در آن نیست و اثبات شیئی نفی ما عدا نمیکند و چون آیه صلاحیت برای تمام اینها دارد بهتر اینکه است که آیه را حمل بر یک معنی عام تری نمائیم که شامل تمام اینکه معانی گردد.
و گفته شود شاید مقصود از (نُورُ السَّماوات‌ِ) فیض منبسط و رحمت واسعه الهی است که امام الموحدین حضرت علی علیه السّلام در دعای کمیل عرض میکند (و برحمتک الّتی وسعت کل‌ّ شیئی) که آن فیض وجود و رحمت رحمانی او است که بتمام موجودات احاطه نموده، و مقصود از مشکاة وجود ممکنات است که از مرتبه خفاء بمرتبه بروز و ظهور آورده و مصداق حقیقی اینکه فیض مقدس انسان کامل است که در حقیقت محمدی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم طلوع نموده، و مصباح و زجاجه و مشکاة مراتب مستنیرات از عالم ممکنات است، و شاید مشکاة اشاره بعالم طبیعت باشد (فِی زُجاجَةٍ الزُّجاجَةُ) مقصود از زجاجه که در چراغدانست شیشه نفس و نفس در شیشه عقل باشد. (مِصباح‌ٌ المِصباح‌ُ) مصباح روح اعظم و انسان کامل است که نور معرفت او بمقام الوهیت از پشت پرده‌های قوای طبیعی و نفسانی و روحانی او میدرخشد، در حدیث دارد که بین بنده و خدا هفتاد هزار حجاب و پرده ظلمانی

صفحه : 121
و نورانی است، و مقصود از پرده‌های ظلمانی مراتب عالم طبیعت و نورانی مراتب نفوس و عقول و ارواح باشد، (نُورٌ عَلی نُورٍ) شاید اشاره دارد بمراتب سیر انسانی بمدارج کمال و قرب بحضرت ذو الجلال که هر چه پیش برود معرفتی بر معرفت او و نوری بر نور قلب وی افزوده میگردد (یَهدِی اللّه‌ُ لِنُورِه‌ِ مَن یَشاءُ) اشاره بهمین فیض رحمت رحمانی است که هر کس قابل باشد وی را گرامی داشته و از فیض رحمت خود او را کامیاب میگرداند.
صدر المتألّهین صاحب اسفار راجع بآیه (نور) بیانی دارد که برای ایضاح مطلب اجمالی از آن را در اینجا ترجمه مینمایم:
بعد از بیاناتی چنین گوید پس از آنکه دانستی نور حقیقت بسیطه است و معنای شرح الاسم آن (ظاهر بذاته و مظهر لغیره) یعنی نور چیزی است که بنفس و حقیقت خود ظاهر و ظهور اشیاء باو است، و از آنچه گفتیم دانستی که حقیقة نور (یعنی وجود) برای احدی ظاهر نمیگردد مگر بمشاهده حضوریّه نه حصولیه (یعنی بعلم وجدانی) و بمشاهده قلبیّه توان او را شناخت نه بصورت حاصله در ذهن آن طوری که اشیاء شناخته میگردند، زیرا که صورت ذهنیّه (مثل مفاهیم و ماهیات امکانی) همیشه کلّی ست و لو اینکه هزار مخصّص وی را تخصیص دهند پس صورت ذهنی مبهم است و شیئی مبهم هرگز متعیّن نمیگردد مگر اینکه ظاهر گردد فی نفسه و بر فرض تخصّص در ظهور و تعیّن محتاج است بمتعیّن و مخصّص اینکه است که ظهور عین ذات او نیست تا اینکه ظاهر بنفسه و مظهر لغیره باشد، و ایضا هر چه غیر نور است یعنی (غیر وجود است) مخفی و تاریک است و بنور وجود روشن میگردد، پس چگونه میشود او ظاهر کننده نور وجود و معرّف آن گردد و محققا خدای تعالی ظاهر بذاته و مظهر لغیره میباشد زیرا که ذات او عین ظهور ذات او است و نیز عین ظهور تمام موجودات است و بذات نیّر خود تاریکی ممکنات را روشن گردانیده و شمس عظمت او بر آفاق و حقایق ماهیات تابیده و عدم و ظلمت را از اقلیم معانی و معقولات مطرود گردانیده، و اگر نبود

صفحه : 122
طلوع ذاتش و اشراق وجودش نه برای ذرّه‌ای از موجودات در آفاق وجودی و نه برای شیئی از اشیاء حصولی بود نه در عقل و نه در عین، و در حدیث نبوی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است که (خدای تعالی خلق کرد خلق را در ظلت پس از آن از نور خود بآنها ترشّح داد).
و باین حدیث ظاهر میگردد معنی قوله تعالی (یُدَبِّرُ الأَمرَ مِن‌َ السَّماءِ إِلَی الأَرض‌ِ) و نیز قوله تعالی (أَن‌َّ اللّه‌َ عَلّام‌ُ الغُیُوب‌ِ) زیرا که تدبیر از خدا عین اشراق نور وجود او است در مرتبه ابداع بر وجه حکمت و مصلحت و همچنین عالمیت او بر آنچه پنهان است عین ایجاد چیزهایی است که مستور و ناپیدا است یعنی علم ازلی حق‌ّ تعالی عین ایجاد اشیاء است زیرا که وجودات اشیاء متأخر از اراده و مشیت او نیستند بلکه اراده او عین علم تفصیلی بوجود آنها است نه اینکه وجود موجودات متأخّر از علم ازلی او باشد و همین است معنی علم فعلی که اشراقیین از علماء قائل بآنند.
خلاصه علم حق تعالی که عین ذات او است سبب وجود موجودات است و آن عبارت از معلومیت موجودات است نزد او تعالی و اشراق نور وجود او بر آنها (هُوَ الَّذِی فِی السَّماءِ إِله‌ٌ وَ فِی الأَرض‌ِ إِله‌ٌ) و پس از اینکه بیان کشف میگردد معنی قوله تعالی (اللّه‌ُ نُورُ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ).
پس از آن چنین گفته از بعض مشایخ اینکه طریق چنین نقل شده که (نور) یعنی منوّر و آن کسی است که قلوب عارفین را بتوحید منوّر گردانیده و اسرار و بواطن دوستان را بتأیید خود روشن میگرداند، و گویند نور آن چیزی است که اشیاء را بتصویر و تنویر مکوّن گردانیده، و نیز گفته‌اند نور است که قلوب را بایثار حق هدایت نموده و او را برگزیده، و بهمین معنی اشاره دارد قوله تعالی (اللّه‌ُ وَلِی‌ُّ الَّذِین‌َ آمَنُوا یُخرِجُهُم مِن‌َ الظُّلُمات‌ِ إِلَی النُّورِ) یعنی از باطل بحق هدایت نموده و از بعد بسوی قرب و از اسفل بسوی اعلی و از هاویه بسوی جنان رهبری گردانیده. (پایان)

صفحه : 123
فِی بُیُوت‌ٍ أَذِن‌َ اللّه‌ُ أَن تُرفَع‌َ وَ یُذکَرَ فِیهَا اسمُه‌ُ یُسَبِّح‌ُ لَه‌ُ فِیها بِالغُدُوِّ وَ الآصال‌ِ در اینکه جار و مجرور (فی بیوت) متعلّق بکجا است از مفسرین چند وجه نقل شده.
1- (فی بیوت) متعلق (بمشکاة) است یعنی مشکاتی که در آیه بالا توصیف شده آن در خانه‌هایی است و مقصود از (بیوت) مسجدها است.
(إبن عباس و حسن و مجاهد و جبائی) و مؤیّد اینکه قول است قول نبی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم که فرموده مسجدها خانه خدا است در زمین و آن مساجد باهل آسمانها نور و روشنی میدهند همین طوری که ستارگان بزمین روشنی میدهند.
و گفته‌اند چهار مسجد است که آنها را بنا ننموده است مگر پیغمبر:
1- مکّه، که ابراهیم و اسماعیل علیهما السلام بنا نموده‌اند. 2- مسجد بیت المقدس که داود (ع) و سلیمان (ع) بنا کرده‌اند. 3 و 4- مسجد مدینه و مسجد قباء که رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بنا کرده.
و بقولی آن خانه‌های انبیاء است و بروایتی مرفوعا از نبی (ص) که هنگام قرائت آیه از او سؤال شد آن بیوت چه بیوتی است گفت خانه‌های انبیاء (ع) ابو بکر ایستاد و گفت خانه علی علیه السّلام و فاطمه سلام اللّه علیها از آنها است فرمود آری افضل آنها است.
و مؤیّد اینکه حدیث است قوله تعالی (إِنَّما یُرِیدُ اللّه‌ُ لِیُذهِب‌َ عَنکُم‌ُ الرِّجس‌َ أَهل‌َ البَیت‌ِ وَ یُطَهِّرَکُم تَطهِیراً) و قوله (رحمة اللّه و برکاته علیکم اهل البیت) و اذن بارتفاع خانه‌های انبیاء و اوصیاء (ع) مطلق است و مقصود از آن رفعت و بلندی قدر و پاک بودن آنها است از رجس معاصی و ادناس.
و بقول دیگر مقصود از (ترفع) اینکه آیه است (یُسَبِّح‌ُ لَه‌ُ فِیها بِالغُدُوِّ وَ الآصال‌ِ) حاجات را بخدا عرض میکنند و در آن خانه‌ها صبح و شام نماز خوانده میشود.

صفحه : 124
و إبن عباس گفته هر جا در قرآن تسبیح ذکر شده مقصود نماز است.
و بقولی مقصود از تسبیح تنزیه خدا است از آنچه جایز نیست باو توصیف شود و متّصف گردانیدن او بصفات ذاتیه و افعال حمیده که مشتمل بر حکمت و حسن تدبیر او است. (مجمع البیان) و بنا بر بعض توجیهاتی که در آیه نور شده، میشود گفته شود مقصود از (بیوت) خانه دل مؤمن با تقوی است که جایگاه مشکاة و مصباح نور خدا است و در حدیث قدسی است
(قلب المؤمن عرش الرحمن).
و مقصود از (ترفع) در آیه رفعت و ارتفاع و صعود او است بدرجات کمال بدوام ذکر و تسبیح و تقدیس حق تعالی.
خلاصه قلبی که بنور معرفت و محبت الهی روشن گردید علی الدوام مشغول بذکر و فکر و نماز و طاعت است تا اینکه باراده و یاری ایزد متعال درجه بدرجه ترقی و تعالی پیدا مینماید تا برسد بمنتهی درجه کمال لایق بخود.
رِجال‌ٌ لا تُلهِیهِم تِجارَةٌ وَ لا بَیع‌ٌ عَن ذِکرِ اللّه‌ِ شاید اشاره باشد بآن اشخاصی که قلب و دلشان مشکاة و مصباح نور معرفت گردیده و در مقام معرّفی چنین اشخاصی بر آمده که آنان در (مقعد صدق) چنان متمکن گردیده‌اند که اشتغال بامر معاش از تجارت و عمل و تأمین معاش آنان را از یاد حق تعالی و نماز و زکاة باز نمیدارد و میترسند از روزی که قلب‌ها و دل‌ها و بینش آنان منقلب گردد.
ممکن است مقصود از آن روز روز قیامت باشد که (کل‌ّ شیئی یرجع الی اصله) و شاید مراد همین حیات دنیا باشد که چنین اشخاصی از نفس خود و وسوسه شیطانی میترسند که مبادا بوسوسه و خدعه نفس فریب خورند و از جاده حقیقت منحرف گردند.

صفحه : 125
لِیَجزِیَهُم‌ُ اللّه‌ُ أَحسَن‌َ ما عَمِلُوا وَ یَزِیدَهُم مِن فَضلِه‌ِ لام (لیجزیهم) لام تعلیل است یعنی آن مردان چنین عمل میکنند برای اینکه خداوند از فضل خود آنها را برخوردار نماید بنیکوتر از آنچه عمل نیک نموده‌اند، یا اینکه مردانی که قلب و دلشان مشکاة نور معرفت گردیده غایت عمل آنها چنین میشود که مشمول فضل و کرم غیر متناهی حق تعالی میگردند و خداوند بآنها بغیر حساب روزی میدهد یعنی اجر و ثواب میدهد و از فضل و کرم غیر متناهی خود آنها را متمتّع میگرداند.

صفحه : 126

[سوره النور (24): آیات 39 تا 46]

اشاره

وَ الَّذِین‌َ کَفَرُوا أَعمالُهُم کَسَراب‌ٍ بِقِیعَةٍ یَحسَبُه‌ُ الظَّمآن‌ُ ماءً حَتّی إِذا جاءَه‌ُ لَم یَجِده‌ُ شَیئاً وَ وَجَدَ اللّه‌َ عِندَه‌ُ فَوَفّاه‌ُ حِسابَه‌ُ وَ اللّه‌ُ سَرِیع‌ُ الحِساب‌ِ (39) أَو کَظُلُمات‌ٍ فِی بَحرٍ لُجِّی‌ٍّ یَغشاه‌ُ مَوج‌ٌ مِن فَوقِه‌ِ مَوج‌ٌ مِن فَوقِه‌ِ سَحاب‌ٌ ظُلُمات‌ٌ بَعضُها فَوق‌َ بَعض‌ٍ إِذا أَخرَج‌َ یَدَه‌ُ لَم یَکَد یَراها وَ مَن لَم یَجعَل‌ِ اللّه‌ُ لَه‌ُ نُوراً فَما لَه‌ُ مِن نُورٍ (40) أَ لَم تَرَ أَن‌َّ اللّه‌َ یُسَبِّح‌ُ لَه‌ُ مَن فِی السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ وَ الطَّیرُ صَافّات‌ٍ کُل‌ٌّ قَد عَلِم‌َ صَلاتَه‌ُ وَ تَسبِیحَه‌ُ وَ اللّه‌ُ عَلِیم‌ٌ بِما یَفعَلُون‌َ (41) وَ لِلّه‌ِ مُلک‌ُ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ وَ إِلَی اللّه‌ِ المَصِیرُ (42) أَ لَم تَرَ أَن‌َّ اللّه‌َ یُزجِی سَحاباً ثُم‌َّ یُؤَلِّف‌ُ بَینَه‌ُ ثُم‌َّ یَجعَلُه‌ُ رُکاماً فَتَرَی الوَدق‌َ یَخرُج‌ُ مِن خِلالِه‌ِ وَ یُنَزِّل‌ُ مِن‌َ السَّماءِ مِن جِبال‌ٍ فِیها مِن بَرَدٍ فَیُصِیب‌ُ بِه‌ِ مَن یَشاءُ وَ یَصرِفُه‌ُ عَن مَن یَشاءُ یَکادُ سَنا بَرقِه‌ِ یَذهَب‌ُ بِالأَبصارِ (43)
یُقَلِّب‌ُ اللّه‌ُ اللَّیل‌َ وَ النَّهارَ إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَعِبرَةً لِأُولِی الأَبصارِ (44) وَ اللّه‌ُ خَلَق‌َ کُل‌َّ دَابَّةٍ مِن ماءٍ فَمِنهُم مَن یَمشِی عَلی بَطنِه‌ِ وَ مِنهُم مَن یَمشِی عَلی رِجلَین‌ِ وَ مِنهُم مَن یَمشِی عَلی أَربَع‌ٍ یَخلُق‌ُ اللّه‌ُ ما یَشاءُ إِن‌َّ اللّه‌َ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ قَدِیرٌ (45) لَقَد أَنزَلنا آیات‌ٍ مُبَیِّنات‌ٍ وَ اللّه‌ُ یَهدِی مَن یَشاءُ إِلی صِراطٍ مُستَقِیم‌ٍ (46)

صفحه : 127

[ترجمه]

آنان که کافر شدند اعمال آنها مانند سرابی ماند در بیابان هموار که آدم تشنه آن را آب پندارد وقتی بآن جا شتابد هیچ نیابد (پس از آن کافر) خدا را می‌یابد نزد خود و خدا بسرعت بحساب همه میرسد (39)
یا اینکه اعمال (کفار) مانند ظلماتی مانند در دریای عمیقی که موجی بالای موجی آن را پوشانیده و بالای آن ابر تاریکی است که بعضی از آن بالای بعض دیگر قرار گرفته بطوری که وقتی دستش را بیرون آرد آن را نبیند و کسی را که خدا برای او نوری قرار نداد برای او نوری نخواهد بود (40)
ای محمّد آیا ندیدی چگونه خدا را تسبیح و تنزیه میکنند کسانی که در آسمانها و زمین میباشند و پرندگان که در (هوا) صف زدگانند نیز تسبیح میکنند و همه آنها بحقیقت میدانند تسبیح و ستایش حق‌ّ را و خدا بهر چه میکنند آگاهست (41)
و مملکت آسمانها و زمین مخصوص بخدا و ملک او است و باز گشت همه خلایق بسوی او است (42)
آیا ندیدی بدرستی خدا ابر را بهر طرف میراند پس از آن بهم بپیوندند پس از آن متراکم گردند پس می‌بینی دانه‌های باران از میان ابر فرو میریزد و از کوه‌های آسمان تگرگ فرود میریزد پس اصابت کند بهر کس که بخواهد و از هر کس نخواهد باز دارد (تا بوی زیان نرساند) و چنان روشنی برق بتابد که نزدیک است روشنی برق چشمها را ببرد (43)
خدا شب و روز را میگرداند و بدرستی در اینها عبرت (و نشانه‌ایست) برای صاحبان عقل (44)
و خدا هر حیوانی را از آب آفریده بعضی از آنها (مثل مار) بر شکم راه میروند و بعضی بر دو پا (مثل کبوتران) و بعضی بر چهار پا (مثل اسب و شتر و گوسفند) خدا هر چه بخواهد (بهر طوری که مشیّتش قرار گرفته) میآفریند و او بر هر چیزی توانا است (45)
حقیقة ما آیات ظاهر روشن را فرود آوردیم و خدا هر کس را بخواهد براه راست هدایت مینماید (46).

صفحه : 128

(توضیح آیات)

وَ الَّذِین‌َ کَفَرُوا أَعمالُهُم کَسَراب‌ٍ بِقِیعَةٍ یَحسَبُه‌ُ الظَّمآن‌ُ ماءً حَتّی إِذا جاءَه‌ُ لَم یَجِده‌ُ شَیئاً (سراب) شعاعی است آب نما که در نیم روز بر زمین هموار اشراق میگردد راغب گفته (السراب، اللامع فی المغازة کالماء).
(قیعة) جمع قاع است مثل (جیرة و جار) وقاع زمین هموار وسیعی را گویند، و جمع آن را اقواع و قیعان نیز گفته‌اند.
آدم تشنه در بیابان بتابش آفتاب و سفیدی آب بنظر میآورد و گمان میکند در آنجا آبی است بسرعت خود را بآن جا میرساند وقتی رسید چیزی نمی‌یابد.
خلاصه آیه اعمال کفار را تشبیه مینماید بسراب که واقعیّت ندارد و بنظر تشنه آب مینماید وقتی با جدیّت خود را بآن جا رسانید چیزی نمی‌یابد و در اثر ناامیدی عطش او شدّت می‌یابد آن وقت میفهمد گمان او غلط بوده، چنین است اعمال کافر قوله تعالی (وَ هُم یَحسَبُون‌َ أَنَّهُم یُحسِنُون‌َ صُنعاً).
آری کافر از روی رویه و فکر و بدلالت عقل ناقص خود بگمان بیجا کارهای نیکی انجام میدهد بامید اینکه چنین اعمالی سعادت و فضیلت وی را تأمین میگرداند مثل اینکه بفقراء و مستمندان انفاق مال می‌نماید یا تأسیس پلی یا مریضخانه‌ای یا اختراعی یا کارهای دیگر که نفع آن عام باشد انجام میدهد و شاید منتظر پاداش نیز باشد لکن اینکه را ندانسته که عمل نیک وقتی ارزش واقعی پیدا میکند که با ایمان و تقوی توأم گردد.
وَ وَجَدَ اللّه‌َ عِندَه‌ُ فَوَفّاه‌ُ حِسابَه‌ُ وَ اللّه‌ُ سَرِیع‌ُ الحِساب‌ِ مفسرین در توجیه جمله (وَ وَجَدَ اللّه‌َ عِندَه‌ُ) گفته‌اند خدا را نزد کردار خویش حساب کننده می‌یابد (فَوَفّاه‌ُ حِسابَه‌ُ) و جزای عمل او را تمام میدهد

صفحه : 129
یعنی مطابق کردارش پاداش میدهد زیرا که بسرعت حساب همه را خواهد کشید بروایتی از امیر المؤمنین علیه السّلام سؤال شد چگونه خدای تعالی در یک حال حساب همه را یک دفعه میکشد فرمود همین طوری که همه را یک دفعه روزی میدهد لکن وقتی اینکه آیه را با آن آیه در سوره (شوری) آیه 19 (مَن کان‌َ یُرِیدُ حَرث‌َ الدُّنیا نُؤتِه‌ِ مِنها وَ ما لَه‌ُ فِی الآخِرَةِ مِن نَصِیب‌ٍ) جمع نمودیم میشود مقصود چنین باشد، اگر کافر عمل نیکی کند برای نفع دنیوی خود میکند و بریاء و شهرت یا تحصیل مال یا غیر اینها عمل نموده نه برای رضای خدای تعالی اینست که پاداش عمل نیک خود را از جانب حق تعالی که از راه تفضّل بوی عنایت میکند نزد خدا مییابد و او را می‌بیند که حساب او را در همین دنیا بسرعت میکشد و تمام میکند که دیگر در آخرت نصیبی نداشته باشد.
أَو کَظُلُمات‌ٍ فِی بَحرٍ لُجِّی‌ٍّ یَغشاه‌ُ مَوج‌ٌ مِن فَوقِه‌ِ مَوج‌ٌ مِن فَوقِه‌ِ سَحاب‌ٌ ظُلُمات‌ٌ بَعضُها فَوق‌َ بَعض‌ٍ إِذا أَخرَج‌َ یَدَه‌ُ لَم یَکَد یَراها ظاهرا آیه اول راجع باعمال نیک کفّار است که اعمال آنها مثل سراب است که از دور آب مینماید و یک نمایش خوبی بنظر جلوه میدهد لکن مثل همان سراب حقیقت ندارد و یک نمایش بی‌اصلی خواهد بود و برای تشنه آب خوشگوار رحمت الهی که دل و جان موحّد و مؤمن را سیراب میگرداند حاصل نخواهد گردید.
و آیه دوّم شاید مقصود اوصاف بد کفّار است که شدّت ظلمت و تاریکی دل کافر بلجّه دریایی ماند که موجی بالای موجی بالای آن ابر ظلمانی ظلمتی فوق ظلمتی، تاریکی دریا یک طرف، تاریکی موجهای دریا بالای یکدیگر در طرف دیگر و ابر تاریکی بالای آن را پوشانیده، تاریکی دل و جان کافر چنانست که اگر دستش را از دریای نفس تاریکش بیرون آورد نمی‌بیند و خود را در آن تاریکی و ظلمت کفر ناپدید گردانیده.

صفحه : 130
وَ مَن لَم یَجعَل‌ِ اللّه‌ُ لَه‌ُ نُوراً فَما لَه‌ُ مِن نُورٍ دل و جان مؤمن با تقوی است که بنور ایمان منوّر گردیده و خدای تعالی بنور رحمت خود وی را بجاده مستقیم و نور قرآن هدایت گردانیده.
بعضی از مفسرین چنین گفته: ظلمات: اعمال تیره کفار، بحر لجّی‌ّ: دل او، موج: آنچه دل او را از شرک و جهل میپوشاند، سحاب: مهر خذلان که دل او را در گمراهی و سرگردانی فرو برده. اینکه است که کردار و گفتارش ظلمت مدخل و مخرجش ظلمت و باز گشت او در قیامت در ظلمت بعکس مؤمن که دخول و خروجش در نور است.

مؤمنان از تیرگی دور آمدند لا جرم نور علی نور آمدند

کافر تاریک دل را فکرتست حال و کارش ظلمت اندر ظلمت است
از بعض عرفاء است، ظلمات اشاره بصورت اعمالی است که در حال غفلت بدون حضور قلب و خلوص نیّت انجام داده که مثل ظلماتی ماند در دریای لجّی که حب‌ّ دنیا آن را پوشانیده و موجی از ریاء فوق او و موجی از حب‌ّ جاه بالای آن و طلب ریاست بالای آن ابرهایی از شرک خفی همه اینها (ظُلُمات‌ٌ بَعضُها فَوق‌َ بَعض‌ٍ) یعنی ظلمت غفلت طبیعت، ظلمت حب‌ّ جاه، ظلمت شرک اینها چنان متراکم شده که هر گاه بخواهد دست طلب و سعی و کوشش خود را برای اصلاح حالش و مآل امرش و خالص شدن از اینکه ظلمات بیرون آورد برای او میسّر نخواهد گردید و بنظر عقلش راه خلاصی از اینکه ظلمات نمی‌بیند زیرا کسی که در موقع قسمت شدن انوار الهی ترشّحی از آن نور باو نشده باشد برای چنین کسی از انوار الهی نصیبی نیست و وی را نوری نیست که از اینکه ظلمات بیرون بیاورد زیرا که نور عقل چنین قوّتی ندارد و آن از خصوصیّت نور خدا است، قوله تعالی (اللّه‌ُ وَلِی‌ُّ الَّذِین‌َ آمَنُوا یُخرِجُهُم مِن‌َ الظُّلُمات‌ِ إِلَی النُّورِ) تا آنجا که در بیان (یخرجهم) گفته پس از آنکه تو را بنور ایمان و یقین و اخلاص از ظلمت شرک بیرون آورد

صفحه : 131
ابلیس و باقی طاغوت‌ها دیگر قدرت ندارند که تو را بشرک برگردانند.
(تفسیر روح البیان) در حدیثی دارد که از پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم پرسیدند که در روز قیامت امّت تو بر صراط چگونه میگذرند فرمود امّت من بنور علی علیه السّلام میگذرند و علی (ع) بر صراط بنور من میگذرد و من بنور خدا، و نور امّت من از علی است و نور علی از من و نور من از خدا است و هر کس ولایت ما نداشته باشد وی را نور نباشد و اینکه آیه را خواند. (مثنوی گوید):

مؤمنان از تیرگی در آمدند لا جرم نور علی نور آمدند

کافر تاریک دل را فکرتست حال و کارش ظلمت اندر ظلمت است
أَ لَم تَرَ أَن‌َّ اللّه‌َ یُسَبِّح‌ُ لَه‌ُ مَن فِی السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ وَ الطَّیرُ صَافّات‌ٍ همزه استفهامی، خطاب برسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نموده که آیا تو ندیدی یعنی البته به نوری که خدا در قلب تو گذارده تو کیفیت تسبیح و تنزیه موجوداتی که در آسمانهایند از ملائکه یا مطلق موجودات جوّی و سمائی از عقلاء و غیر عقلاء و نیز موجودات ارضی از جن‌ّ و انس و حیوانات و غیر آنها را می‌بینی و میدانی که چگونه هر یک بزبانی و حالی که در خور خودشان است خدا را باوصاف جلال و عظمت ستایش مینمایند، و نیز از طریق وحی یا مکاشفه سرّی کیفیت تسبیح پرندگان که در هوا صف زده‌اند میدانی.
و تخصیص پرندگان بذکر اشاره بصنع بدیع و خلقت عجیب آنها است که با جسم ثقیل بالها را در هوا پهن نموده و صف میزند، اینکه است که وجود و کیفیت طیران آنان در نظر عجیب مینماید و دلالت آن بر صنعت قادر حکیم ظاهرتر از دواب‌ّ است که در زمین چرا میکنند، و لذا در آیه 11 سوره نحل فرموده (أَ لَم یَرَوا إِلَی الطَّیرِ مُسَخَّرات‌ٍ فِی جَوِّ السَّماءِ ما یُمسِکُهُن‌َّ إِلَّا اللّه‌ُ إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَآیات‌ٍ لِقَوم‌ٍ یُؤمِنُون‌َ).

صفحه : 132
کُل‌ٌّ قَد عَلِم‌َ صَلاتَه‌ُ وَ تَسبِیحَه‌ُ وَ اللّه‌ُ عَلِیم‌ٌ بِما یَفعَلُون‌َ بقولی مرجع ضمیر مستتر در (علم) لفظ (کل‌ّ) است یعنی کل‌ّ موجودات هر یک تسبیح خود را میداند یا هر یک تسبیح خدا را میداند، و بنا بر اینکه مصدر یعنی صلاة و تسبیح اضافه شده باشد بمفعول معنی چنین میشود که خدا میداند تسبیح و کیفیت حمد و ستایش هر نوعی از موجودات را.
و علم هر یک از انواع موجودات بکیفیت تسبیح و ستایش حق‌ّ تعالی باعتبار نحوه وجود وی است عقلا چون علم بخود دارند علم بعلمشان نیز دارند و بشهادت عقلشان تسبیح و ستایش مبدء خود را مینمایند، و غیر ذوی العقول مثل حیوانات بغریزه طبعشان یا بالهام ستایش مینمایند، و غیر حیوانات از جمادات و نباتات بدلالت وجود و کیفیت نظم و خلقت عجیبی که در سراسر موجودات هویدا است نشان میدهد قدرت و علم و حکمت مبدء خود را زیرا که هر موجودی دلالت دارد بر وجود مبدء خود.
بعضی از حکماء چنین اظهار مینمایند که همه موجودات حتّی جمادات صاحب شعور و ادراکند منتهی الامر در بعضی ظاهر و در بعضی مخفی است و بسته بقوّت و شدّت هر موجودی علم و شعور آنها تفاوت میکند و بعضی از آیات و اخبار قول آنها را تأیید مینماید مثل قوله تعالی (وَ إِن مِن شَی‌ءٍ إِلّا یُسَبِّح‌ُ بِحَمدِه‌ِ وَ لکِن لا تَفقَهُون‌َ تَسبِیحَهُم) و مثل همین آیه که تمام اهل آسمانها و زمین و طیور تسبیح و ستایش میکنند و تسبیح خود را میدانند، و اخبار بسیار که دلالت دارد بر اینکه هر نوع از حیوانات را نطق مخصوصی است که پروردگار خود را ستایش میکنند نیز مؤیّد آن است.
در تفسیر روح البیان از ابی ثابت روایت میکند که گفته من نزد أبی جعفر محمّد باقر علیه السّلام بودم گفت آیا میدانی اینکه گنجشکها چه میگویند گفتم نه، فرمود وقت طلوع فجر و بعد از طلوع پس از آنکه پروردگار خود را ستایش میکنند روزی خود را میطلبند. (پایان)

صفحه : 133
و غیر اینها در اخبار بسیار رسیده که هر نوعی از حیوانات ذکر مخصوصی دارد که پروردگار خود را ستایش مینماید.
وَ لِلّه‌ِ مُلک‌ُ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ وَ إِلَی اللّه‌ِ المَصِیرُ پادشاهی و سلطنت و مملکت آسمانها و آنچه در آنست از کرات و ستارگان و کهکشانها و انواع ملائکه و مملکت زمین با آنچه در آنست از جمادات و نباتات و حیوانات و افراد جن‌ّ و بشر تماما ملک حق تعالی و قائم باو و تحت اختیار اویند و همین طوری که او سبحانه و تعالی علّت موجده تمام ممکنات است علّت غایی آنها نیز همان است و باز گشت همه موجودات بسوی او است.
أَ لَم تَرَ أَن‌َّ اللّه‌َ یُزجِی سَحاباً ثُم‌َّ یُؤَلِّف‌ُ بَینَه‌ُ ثُم‌َّ یَجعَلُه‌ُ رُکاماً آیه در مقام نفوذ قدرت و نظام آفرینش به پیمبرش بهمزه استفهامی تذکر میدهد که آیا تو ندیدی یعنی البته می‌بینی و میدانی که خداوند چگونه ابرها را میراند و آنان را حرکت میدهد و قطعات ابر را بهم میچسباند و با هم متراکم میگرداند و باران را از خلال ابرها بیرون میآورد.
وَ یُنَزِّل‌ُ مِن‌َ السَّماءِ مِن جِبال‌ٍ فِیها مِن بَرَدٍ و از کوه‌هایی که در آسمان است تگرگ را نازل مینماید یعنی تگرگ را فرو میریزد، شاید مقصود از جبال قطعه‌های بزرگ ابر باشد که با هم متراکم گردیده و مثال کوهی مینماید، و مقصود از سماء همان طرف علو و بالای زمین باشد، و شاید همین طوری که ظاهر آیه است در بعضی از کرات کوه‌هایی باشد که وقتی بخارات زمین متصاعد میگردد اگر بآن کوه‌ها نرسد باران میشود و بزمین میریزد و اگر بآن کوه‌های آسمانی برسد از شدّت سردی در آنجا یخ میگردد و در حین نزول وقتی که برسد ببخاراتی که در ابرها است اگر منجمد نشده خورد گردیده برف میشود و اگر منجمد شده تگرگ میگردد، و شاهد بر اینکه معنی بعض اخباری است که از ائمه طاهرین علیهم السلام رسیده که در ستارگان کوه‌ها و دریاهایی است مثل همین کوه‌ها و دریاها و ابرهای شما.

صفحه : 134
فَیُصِیب‌ُ بِه‌ِ مَن یَشاءُ وَ یَصرِفُه‌ُ عَن مَن یَشاءُ یَکادُ سَنا بَرقِه‌ِ یَذهَب‌ُ بِالأَبصارِ یُقَلِّب‌ُ اللّه‌ُ اللَّیل‌َ وَ النَّهارَ إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَعِبرَةً لِأُولِی الأَبصارِ بحسن تدبیر مدبّر حکیم شب و روز را متعاقب هم قرار داده و هر چه از هر کدام کم میشود بر دیگری افزوده میگردد شب و روز، نور و ظلمت، خیر و شرّ بقدرت تامّه سبحانی و فیض صمدانی و تقدیر عزیز علیم مقابل هم مثل دو نقطه پرگار در اینکه عالم بدور هم میچرخند، تمام موجودات روی پایه اضداد قرار گرفته و بایستی عقلای عالم از همین ملتئم گردیده اشیاء از اضداد عبرت بگیرند که چگونه مدبّر حکیم بین اضداد الفت انداخته و هر موجود مادّی طبیعی را مرکّب از اضداد قرار داده، هر کجا نوری است در مقابل ظلمتی است و هر کجا خیری است در مقابل شرّی خود نمایی میکند.
وَ اللّه‌ُ خَلَق‌َ کُل‌َّ دَابَّةٍ مِن ماءٍ فَمِنهُم مَن یَمشِی عَلی بَطنِه‌ِ وَ مِنهُم مَن یَمشِی عَلی رِجلَین‌ِ وَ مِنهُم مَن یَمشِی عَلی أَربَع‌ٍ یَخلُق‌ُ اللّه‌ُ ما یَشاءُ إِن‌َّ اللّه‌َ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ قَدِیرٌ آیه در مقام عظمت آفرینش است که دلیل ظاهر و بارزی است بر وجود و صفات جلال و جمال و الوهیّت، و نیز اختلاف آنها در خلقت دلیل ظاهر است که او سبحانه در مرتبه وجود مخلوقات نمیباشد زیرا نمیشود علّت در مرتبه معلول واقع گردد بلکه او اجل‌ّ و بالاتر از اینکه است که متّصف بصفات ممکنات گردد در اصول کافی شیخ کلینی (ره) از ابی عبد اللّه علیه السّلام در حدیث مفصّلی چنین نقل میکند که ذعلب نامی از علی علیه السّلام موقعی که حضرتش در مسجد کوفه مشغول خطبه بود سؤال میکند
(هل رأیت ربّک)
آیا پروردگار خود را دیده‌ای در پاسخ فرمود پروردگاری را که ندیده باشم عبادت نمیکنم، پس از آنکه ذعلب سؤال میکند چگونه او را دیده‌ای میفرماید او را بمشاهده ابصار ندیده‌ام بلکه او را بحقیقت ایمان دیده‌ام، تا آنجا که در اوصاف پروردگارش گوید (بتشعیره المشاعر عرف ان لا مشعر له و بتجهیزه الجواهر عرف ان لا جوهر له و بمضادّته بین الاشیاء

صفحه : 135
عرف ان لا ضدّ له، ضادّ النور بالظلمة و الیبس بالبلل و الخشن باللین) تا آخر کلامش که مفصّل است«1».
لَقَد أَنزَلنا آیات‌ٍ مُبَیِّنات‌ٍ وَ اللّه‌ُ یَهدِی مَن یَشاءُ إِلی صِراطٍ مُستَقِیم‌ٍ آیه اشاره بآثار قدرتی است که در آیات بالا تذکر داده از تضاد بین اشیاء و ائتلاف و ترکیب بین اضداد و اختلاف موجودات در وضع حرکات آنها و باقی عجایبی که در خلقت آنان هویدا است و اینکه هر کس را بخواهد و مشیّتش اقتضاء نماید و بداند قابل هدایت است او را رهبری مینماید براه مستقیمی که سر انجام آن قرب بجوار پروردگار عالمیان است.
-----------------------------------
(1) بجوهر کردن جواهر مثل اجسام و نفوس و قوی و مشاعر و قوایی که در آنها نهاده معلوم میشود که خدا جسم و جسمانی نیست زیرا که او علت وجود ممکنات است و محال است علت در مرتبه معلول واقع گردد و از کمال قدرت و حکمت او است که بین اضداد نور و ظلمت و تر و خشک و خشن و لین ائتلاف نموده. (حاشیه)

صفحه : 136

[سوره النور (24): آیات 47 تا 57]

اشاره

وَ یَقُولُون‌َ آمَنّا بِاللّه‌ِ وَ بِالرَّسُول‌ِ وَ أَطَعنا ثُم‌َّ یَتَوَلّی فَرِیق‌ٌ مِنهُم مِن بَعدِ ذلِک‌َ وَ ما أُولئِک‌َ بِالمُؤمِنِین‌َ (47) وَ إِذا دُعُوا إِلَی اللّه‌ِ وَ رَسُولِه‌ِ لِیَحکُم‌َ بَینَهُم إِذا فَرِیق‌ٌ مِنهُم مُعرِضُون‌َ (48) وَ إِن یَکُن لَهُم‌ُ الحَق‌ُّ یَأتُوا إِلَیه‌ِ مُذعِنِین‌َ (49) أَ فِی قُلُوبِهِم مَرَض‌ٌ أَم‌ِ ارتابُوا أَم یَخافُون‌َ أَن یَحِیف‌َ اللّه‌ُ عَلَیهِم وَ رَسُولُه‌ُ بَل أُولئِک‌َ هُم‌ُ الظّالِمُون‌َ (50) إِنَّما کان‌َ قَول‌َ المُؤمِنِین‌َ إِذا دُعُوا إِلَی اللّه‌ِ وَ رَسُولِه‌ِ لِیَحکُم‌َ بَینَهُم أَن یَقُولُوا سَمِعنا وَ أَطَعنا وَ أُولئِک‌َ هُم‌ُ المُفلِحُون‌َ (51)
وَ مَن یُطِع‌ِ اللّه‌َ وَ رَسُولَه‌ُ وَ یَخش‌َ اللّه‌َ وَ یَتَّقه‌ِ فَأُولئِک‌َ هُم‌ُ الفائِزُون‌َ (52) وَ أَقسَمُوا بِاللّه‌ِ جَهدَ أَیمانِهِم لَئِن أَمَرتَهُم لَیَخرُجُن‌َّ قُل لا تُقسِمُوا طاعَةٌ مَعرُوفَةٌ إِن‌َّ اللّه‌َ خَبِیرٌ بِما تَعمَلُون‌َ (53) قُل أَطِیعُوا اللّه‌َ وَ أَطِیعُوا الرَّسُول‌َ فَإِن تَوَلَّوا فَإِنَّما عَلَیه‌ِ ما حُمِّل‌َ وَ عَلَیکُم ما حُمِّلتُم وَ إِن تُطِیعُوه‌ُ تَهتَدُوا وَ ما عَلَی الرَّسُول‌ِ إِلاَّ البَلاغ‌ُ المُبِین‌ُ (54) وَعَدَ اللّه‌ُ الَّذِین‌َ آمَنُوا مِنکُم وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ لَیَستَخلِفَنَّهُم فِی الأَرض‌ِ کَمَا استَخلَف‌َ الَّذِین‌َ مِن قَبلِهِم وَ لَیُمَکِّنَن‌َّ لَهُم دِینَهُم‌ُ الَّذِی ارتَضی لَهُم وَ لَیُبَدِّلَنَّهُم مِن بَعدِ خَوفِهِم أَمناً یَعبُدُونَنِی لا یُشرِکُون‌َ بِی شَیئاً وَ مَن کَفَرَ بَعدَ ذلِک‌َ فَأُولئِک‌َ هُم‌ُ الفاسِقُون‌َ (55) وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُول‌َ لَعَلَّکُم تُرحَمُون‌َ (56)
لا تَحسَبَن‌َّ الَّذِین‌َ کَفَرُوا مُعجِزِین‌َ فِی الأَرض‌ِ وَ مَأواهُم‌ُ النّارُ وَ لَبِئس‌َ المَصِیرُ (57)

صفحه : 137

ترجمه‌

(و منافقین) میگویند ما بخدا و رسول ایمان آوردیم و فرمان برداری کردیم پس از آن جماعتی از آنان روی میگردانند و اینها از مؤمنین نمیباشند (47)
و وقتی آنها خوانده شوند بسوی خدا و رسول او تا آنکه بین آنها حکم کند گروهی از آنان از حکم خدا اعراض مینمایند (48)
و اگر حکم پیغمبر بر نفع آنها باشد میآیند بسوی پیغمبر فرمان برندگان و منقاد حکم حق‌ّ میباشند (49)
آیا در قلبهای آنان مرض است یا شک دارند و یا میترسند که خدا و رسولش در باره آنها ستم کنند بلکه آنها جماعتی از ستمکارانند (50)
جز اینکه نیست که مؤمنین چنینند وقتی بسوی خدا و رسولش خوانده شوند که بین آنها حکم کند میگویند شنیدیم و اطاعت کردیم و آنها جماعت رستگاران میباشند (51)
و هر کسی که اطاعت نماید خدا و رسول او را و از خدا بترسد و پرهیزکار گردد چنین کسانی جماعتی هستند که سعادتمند و فیروزمندانند (52)
(و جماعت منافقین) بجدیّت قسم بخدا یاد نمودند که اگر تو بآنها امر نمودی البته (بجنگ دشمن) بیرون میروند بآنها بگو سوگند یاد نکنید مطلوب از شما طاعتی است شناخته شده و خدا بآنچه میکنید آگاهست (53)
ای محمّد باینها بگو خدا و رسولش را اطاعت نمائید پس اگر رو گردانیدند جز اینکه نیست که بار تکلیف تبلیغ بر پیغمبر حمل گردیده شده و بر شما است آنچه را که حمل شده فرمان برداری نمائید و اگر رسول را اطاعت نمائید هدایت میگردید و بر رسول نیست مگر تبلیغ نمودن (بطریق) ظاهر روشن (54)
خدا بکسانی که از شما ایمان آورده‌اند و عمل نیکو کرده‌اند وعده داده که شما را در زمین خلیفه گرداند همین طوری که خلیفه گردانید کسانی را که پیش از شما بودند و هر آینه

صفحه : 138
ثابت گردانید دین آنها را آن دینی که خدا برای آنها پسندیده و پس از خوف و ترس (از دشمن) بآنها امنیّت دهد تا اینکه مرا عبادت کنند و برای من چیزی را شریک نیاورند و کسی که پس از آن کافر شد آنها از فاسقین محسوب خواهند گردید (56)
و نماز را بر پای دارید و زکاة مال خود را بدهید و خدا و رسول را اطاعت نمائید شاید شما رحم کرده شوید (57)
کسانی که کافر شدند گمان نکنند عاجز کنندگان خدا هستند از عذاب در زمین جایگاه آنها آتش است و بد بازگشتی است برای آنها (58).

صفحه : 139

(توضیح آیات)

اشاره

وَ یَقُولُون‌َ آمَنّا بِاللّه‌ِ وَ بِالرَّسُول‌ِ وَ أَطَعنا ثُم‌َّ یَتَوَلّی فَرِیق‌ٌ مِنهُم مِن بَعدِ ذلِک‌َ مشار الیه (ذلک) اقرار بایمان و اطاعت است یعنی منافقین پس از اقرار به اینکه بخدا و رسول ایمان آوردیم و مطیع فرمانیم دروغ گفتند و از حکم حق‌ّ تعالی اعراض نمودند.
وَ ما أُولئِک‌َ بِالمُؤمِنِین‌َ اصلا منافقین بقلب ایمان نیاورده بودند ایمان آنان صوری بود نه واقعی و آنهایی که بزبان گفتند ایمان آوردیم ایمان در قلب آنها نفوذ ننموده بود و اظهار آنان بایمان یا برای حفظ جان و مالشان بوده یا حب‌ّ ریاست یا بدست آوردن غنائم یا غیر اینها از عناوین دنیوی که در نظر داشتند محرّک عمل آنها گردیده اینکه است که خدای تعالی برسولش خبر میدهد بدان آنهایی که پس از اقرار بایمان از حکم خدا بر میگردند از اول از روی حقیقت ایمان نیاورده بودند از اینکه آیه یک مناط کلّی بدست میآید که هر کس بظاهر اظهار ایمان نماید و در موقع عمل و آزمایش از حکم حق تعالی سر پیچد و اعراض نماید از عمل وی کشف میگردد که چنین کسی از اول ایمان واقعی نداشته.
در شأن نزول آیه از ابی الاقسم بلخی نقل شده بین علی علیه السّلام و عثمان نزاع واقع گردید عثمان از علی علیه السّلام زمینی خریده بود و در آن بسیار سنگ درآمد خواست بیعت رد کند امیر المؤمنین (ع) گفت بیا نزد پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم رویم که بین ما حکم کند و هر طوری حکم نمود عمل میکنیم، حکم بن ابی العاص بعثمان گفت اگر نزد محمّد (ص) روید بر ضرر تو و نفع علی حکم میکند زیرا علی پسر عموی او است نه بر نفع تو، اینکه بود که اینکه آیه فرود آمد. (طبرسی) وَ إِذا دُعُوا إِلَی اللّه‌ِ وَ رَسُولِه‌ِ لِیَحکُم‌َ بَینَهُم إِذا فَرِیق‌ٌ مِنهُم مُعرِضُون‌َ آیه در مقام بیان کسانی است که پس از شهادت بخدا و رسول و اقرار گفتند

صفحه : 140
ایمان آوردیم و اطاعت نمودیم از گفته خود اعراض نموده و بر میگردند.
و دلیل بر اینکه اصلا از اول ایمان واقعی نیاورده بودند اینست که وقتی خوانده شوند بسوی خدا و رسول که بین آنان حکم بحق نماید جماعتی از آنها که ایمان واقعی ندارند اعراض مینمایند و حاضر نمیگردند.
وَ إِن یَکُن لَهُم‌ُ الحَق‌ُّ یَأتُوا إِلَیه‌ِ مُذعِنِین‌َ و از اوصاف چنین مردمانی اینست که اگر بدانند رسول بر نفع آنان حکم میکند یعنی آن طوری که دلخواه آنها است حکم صادر میگردد منقاد و مطیع میگردند و برغبت تمام حکم رسول را اذعان و قبول میکنند و اگر بر ضررشان حکم صادر گردد اعراض مینمایند.
أَ فِی قُلُوبِهِم مَرَض‌ٌ أَم‌ِ ارتابُوا أَم یَخافُون‌َ أَن یَحِیف‌َ اللّه‌ُ عَلَیهِم وَ رَسُولُه‌ُ همزه در (أ فی) استفهام و در مقام توبیخ و سرزنش چنین مردمانی است که از حکم خدا و رسول او سرپیچیده و اعراض مینمایند آیا قلب آنها مریض است بمرض نفاق یا اصلا در حقانیّت رسول شک دارند یا میترسند خدا و رسول در باره آنان ستم کنند و بدون حق بر علیه آنان حکم نماید، نه چنین است.
بَل أُولئِک‌َ هُم‌ُ الظّالِمُون‌َ (بل) اضراب و انکار از هر دو قسم است، نه اینطور است که رسول در محل تهمت باشد زیرا همه میدانند هیچ وقت حضرتش بدون حق بر نفع و ضرر کسی حکم نخواهد نمود.
یا میترسند بر آنها ظلم و ستم وارد گردد، هیچکدام از اینکه دو قسم نیست بلکه اینان از ستم کارانند که در آنجایی که ضرری بر آنها وارد گردد و لو بحق باشد بحکم خدا راضی نیستند و خواهان نفع خودند و لو آنکه بر ضرر دیگران تمام شود.

صفحه : 141
إِنَّما کان‌َ قَول‌َ المُؤمِنِین‌َ إِذا دُعُوا إِلَی اللّه‌ِ وَ رَسُولِه‌ِ لِیَحکُم‌َ بَینَهُم أَن یَقُولُوا سَمِعنا وَ أَطَعنا وَ أُولئِک‌َ هُم‌ُ المُفلِحُون‌َ آیه مؤمنین و ظالمین را از هم امتیاز میدهد و گویا علامت ایمان و رستگاری را چنین وارد نمود میکند که مؤمنین مردمانی خواهند بود وقتی بسوی خدا و پیمبرش خوانده میشوند که بین آنان بحق و درستی قضاوت کند و بعدل بین آنها حکم صادر نماید آنها مطیع و فرمان بردار امر خدا میگردند و از حکم خدا و رسول سرپیچی نمیکنند و هر طوری که در باره آنها حکم صادر گردد گویند مطیع و فرمان برداریم و اینهایند سعادتمندان و رستگاران.
آری چون هر چیزی را علامتی است که صادق را از کاذب تمیز میدهد و بآن امتحان میگردد قوله تعالی سوره عنکبوت آیه اول أَ حَسِب‌َ النّاس‌ُ أَن یُترَکُوا أَن یَقُولُوا آمَنّا وَ هُم لا یُفتَنُون‌َ آیا مردم چنین گمان میکنند که بمحض اینکه بگویند ایمان آوردیم از آنها قبول میشود و آنان آزمایش نمیگردند هرگز چنین نخواهد بود بلکه کسانی که پیش از شما بودند آنها را نیز در مورد امتحان قرار میدادیم تا مؤمن راستگو که ایمان در قلبش نفوذ نموده و منافق دروغگو که بزبان اقرار میکند و بقلب انکار دارد و یا در شک است امتیاز پیدا نمایند.
وَ مَن یُطِع‌ِ اللّه‌َ وَ رَسُولَه‌ُ وَ یَخش‌َ اللّه‌َ وَ یَتَّقه‌ِ فَأُولئِک‌َ هُم‌ُ الفائِزُون‌َ آیه اعلام میکند که فائز گردیدن بمقامات عالیه منوط بچند چیز است:
اول اطاعت خدا و رسول او که آنچه بر آن موظّف گردیده از عبادات و طاعات و ترک معاصی و اجراء حقوق الهی بدون کم و زیاد و رأی اندیشی از خود اطاعت نماید و فرمان بردار باشد.
دوم از علامت نفوذ ایمان در قلب مؤمن خوف و خشیت و استیلاء عظمت و جلال خداوندی است، البته کسی که خدا را ببزرگی و الوهیّت شناخت و بنفوذ قدرت او عارف گردید بقدر معرفت و شناسایی وی خوف از عذاب و سخط (شدید العقاب) بر قلب او طاری میگردد و از غضب و سخط او هراسان است.

صفحه : 142
سوّم تقوی است، تقوی در لغت بمعنی نگاهداری است، باید دانست که ایمان واقعی منوط بمعرفت است بدون معرفت و شناسایی ایمان محقّق نخواهد گردید و کسی که خدا را شناخت باندازه معرفتش خوف و رجاء در قلبش پدید خواهد گردید و چنین کسی در تمام حالات حکم خدا را نگاه میدارد که از جاده شریعت ذرّه‌ای منحرف نگردد، اینست که در مقابل متمردین حکم خدا که آنان را متّصف بستم کاری و اعمال نکوهیده گردانیده و اعلام نموده که آنان بمرض قلبی گرفتارند، مؤمنی که متّصف بچنین صفات حمیده باشد از جمله فائزین برحمت بشمار آورده.
وَ أَقسَمُوا بِاللّه‌ِ جَهدَ أَیمانِهِم لَئِن أَمَرتَهُم لَیَخرُجُن‌َّ منافقین با جدیّت تمام قسم میخورند بخدا که ما چنان تابع حکم خدا و رسول میباشیم که هر وقت بما امر کنی بیرون رویم بیرون میرویم شاید مقصود بیرون رفتن برای جهاد با کفار باشد، و بلام تأکید و نون ثقیله قسم را مؤکّد میگرداند که هر وقت چنین امری کنی ما اطاعت نموده و بیرون خواهیم رفت، و بقولی منافقین قسم غلیظ و شدید یاد مینمودند که ما چنان مطیع فرمان توایم که اگر بگویی از وطنتان بیرون روید بیرون میرویم. و بقول دیگر منافقین برسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم میگفتند هر کجا تو باشی ما آنجا هستیم و اگر بروی با تو میرویم و هر جا بمانی میمانیم و منقاد فرمان تو هستیم و منافقین چون متّهم بنفاق بودند میخواستند بسوگندها خود را تبرئه کنند.
قُل لا تُقسِمُوا طاعَةٌ مَعرُوفَةٌ إِن‌َّ اللّه‌َ خَبِیرٌ بِما تَعمَلُون‌َ (طاعَةٌ مَعرُوفَةٌ) خبر است برای مبتدای محذوف، یعنی امر شما و آنچه از شما طلب میشود آن طاعتی است معلوم که شکّی در آن نیست مثل طاعت مؤمن خالص نه اینکه بزبان سوگند یاد کنید و قبلهای شما مطابق با زبانتان نباشد، یا (طاعة) مبتداء محذوف الخبر است یعنی طاعت معلومه برای شما اولی است از

صفحه : 143
اینکه قسم دروغ و خدا خبیر و دانا است بآنچه در باطن شما از نفاق مخفی است.
(طبرسی) قُل أَطِیعُوا اللّه‌َ وَ أَطِیعُوا الرَّسُول‌َ فَإِن تَوَلَّوا فَإِنَّما عَلَیه‌ِ ما حُمِّل‌َ وَ عَلَیکُم ما حُمِّلتُم الخ خطاب بپیمبر گرامی نموده که باین مردم بگو مطیع امر خدا و رسول گردید و اگر اعراض نمائید بضرر خودتان تمام میشود و وظیفه رسول همان است که تبلیغ رسالت نماید و حکم خدا را بمردم برساند و وظیفه شما چنین خواهد بود که اطاعت نمائید و گفته‌های رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بپذیرید اگر پذیرفتید بطریق سعادت و فضیلت رهسپار میگردید و اگر اطاعت ننمودید البته گمراه خواهید گردید و بر رسول ما وظیفه‌ای نیست مگر تبلیغ رسالت که حکم خدا را بمردم برساند.
وَعَدَ اللّه‌ُ الَّذِین‌َ آمَنُوا مِنکُم وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ (من) در (منکم) بیانی است یعنی از شما مؤمنین. خدای تعالی بمؤمنین و گروندگان و تصدیق کنندگان برسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و ما جاء به النبی وعده داده که اگر مطابق ایمانتان اعمال شایسته کردید.
لَیَستَخلِفَنَّهُم فِی الأَرض‌ِ کَمَا استَخلَف‌َ الَّذِین‌َ مِن قَبلِهِم بلام تأکید که متضمّن قسم است و نون ثقیله وعده را مؤکّد گردانیده مؤمنینی که چنین باشند آنها را جانشین گرداند در زمین و زمین کفّار را از عرب و عجم بارث ببرند و سلطان و مالک روی زمین گردند همین طوری که با کسانی که پیش از شما از بنی اسرائیل بودند چنین کرد، زمین مصر را بارث بآنان منتقل گردانید.
وَ لَیُمَکِّنَن‌َّ لَهُم دِینَهُم‌ُ الَّذِی ارتَضی لَهُم بواو عطف جمله را متفرّع بر جمله بالا گردانیده یعنی چنین کند تا اینکه برای آنان متمکن و مستقرّ گردد آن دینی یعنی دین اسلام را که برای آنها

صفحه : 144
پسندیده و اختیار نموده.
وَ لَیُبَدِّلَنَّهُم مِن بَعدِ خَوفِهِم أَمناً مؤمنین را بر زمین مستولی گرداند و سلطان زمین گردند تا اینکه خوف و ترس آنها از دشمن بأمن و امان تبدیل گردد.
یَعبُدُونَنِی لا یُشرِکُون‌َ بِی شَیئاً چنین میکنیم و خوف مومنین را تبدیل بامن و امان میگردانیم برای اینکه در حال امن و امان مرا عبادت کنند و در عبادت چیزی از بتها یا غیر آن را شریک خدا قرار ندهند و در عمل ریاء نکنند و عبادت را برای خدا خالص گردانند.
وَ مَن کَفَرَ بَعدَ ذلِک‌َ فَأُولئِک‌َ هُم‌ُ الفاسِقُون‌َ اعلام میکند که پس از چنین عطیه و موهبتی که خداوند بمؤمنین عطاء نموده کسی که کافر شد بکفر انکار یا شرک جلی که بت یا غیر آن را در عبادت شریک گردانید یا شرک خفی‌ّ که در عبادت ریاء و سمعه یا غیر اینها که عبادت را از اثر میاندازد ضمیمه نمود چنین کسانی از فاسقین محسوب خواهند گردید و بقرینه فسق که پس از کفر آورده معنی دوّم که شامل کفر خفی نیز بشود بنظر ظاهرتر می‌نماید زیرا که کفر بمعنی اوّل اعم‌ّ است و شامل فسق هم میگردد، و شاید ذکر خاص بعد از عام برای تأکید در کفر باشد که عمل رکیکشان کفرشان را شدیدتر نموده.

(سخنان مفسرین در توجیه آیه)

مأخوذ از تفسیر مجمع البیان:
1- آیه در اصحاب نبی (ص) وارد گردیده. 2- آیه عموم دارد و تمام امّت محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را شامل می‌گردد. (إبن عباس و مجاهد) 3- از اهل بیت رسیده که شأن نزول آن در مهدی آل محمّد (عجّل اللّه تعالی فرجه) است و عیّاشی (که یکی از علمای سنّیها است) بسند خودش از علی بن الحسین (ع) چنین روایت کرده که آن حضرت اینکه آیه را قرائت نمود و

صفحه : 145
گفت و اللّه اینکه هایی که در آیه وصف شده در باره ما اهل بیت وارد آمده که خداوند بدست مردی از ما که او مهدی اینکه امّت (عجّل اللّه تعالی فرجه) است چنین کند و آن آن کسی است که رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود اگر از دنیا باقی نماند مگر یک روز خدای تعالی آن روز را بلند میگرداند تا اینکه مردی از عترت من بیاید که اسم او اسم من باشد و زمین را از عدل و مساوات پر کند همان طوری که پر از ظلم و جور شده باشد، و از ابی جعفر (ع) و ابی عبد اللّه (ع) نیز همین طور روایت شده.
و بدلالت اینکه روایات مقصود از الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ نبی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و اهل بیت او (صلوات الرحمن علیهم) است که آیه بآنها بشارت میدهد که موقع قیام مهدی (عج) آنها در زمین خلیفه و متصرّف میشوند و در شهرها متمکّن میگردند و خوف از آنها مرتفع گردد و مقصود از قوله تعالی کَمَا استَخلَف‌َ الَّذِین‌َ مِن قَبلِهِم یعنی آنها برای خلافت صلاحیت دارند مثل آدم و داود و سلیمان و بر اینکه معنی دلالت دارد قوله تعالی إِنِّی جاعِل‌ٌ فِی الأَرض‌ِ خَلِیفَةً یا داوُدُ إِنّا جَعَلناک‌َ خَلِیفَةً فِی الأَرض‌ِ) و قوله فَقَد آتَینا آل‌َ إِبراهِیم‌َ الکِتاب‌َ وَ الحِکمَةَ وَ آتَیناهُم مُلکاً عَظِیماً و باضافه اجماع عترت طاهره بر آنست و اجماع آنها حجّة است
لقول النبی‌ّ (انّی تارک فیکم الثقلین کتاب اللّه و عترتی اهل بیتی لن یفترقا حتّی یردا علی‌ّ الحوض)
و نیز در هیچ زمانی چنین تمکّنی برای مؤمنین محقّق نگردیده و باید بعدا محقّق گردد زیرا که خدای عزّ اسمه خلف وعده نخواهد نمود.
(پایان)
-----------------------------------
باتفاق تمام مسلمین رسول اکرم (ص) در آخر عمر خود فرمود «من از بین شما میروم و دو چیز بزرگ بین شما میگذارم یکی کتاب خدا یعنی قرآن و دیگر عترت و ذریه من که اینکه دو تا مادامی که دنیا باقی است از هم جدا نمیگردند تا وقتی که در قیامت نزد من وارد گردند بر سر حوض کوثر». حاشیه

صفحه : 146

[سوره النور (24): آیات 58 تا 64]

اشاره

یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا لِیَستَأذِنکُم‌ُ الَّذِین‌َ مَلَکَت أَیمانُکُم وَ الَّذِین‌َ لَم یَبلُغُوا الحُلُم‌َ مِنکُم ثَلاث‌َ مَرّات‌ٍ مِن قَبل‌ِ صَلاةِ الفَجرِ وَ حِین‌َ تَضَعُون‌َ ثِیابَکُم مِن‌َ الظَّهِیرَةِ وَ مِن بَعدِ صَلاةِ العِشاءِ ثَلاث‌ُ عَورات‌ٍ لَکُم لَیس‌َ عَلَیکُم وَ لا عَلَیهِم جُناح‌ٌ بَعدَهُن‌َّ طَوّافُون‌َ عَلَیکُم بَعضُکُم عَلی بَعض‌ٍ کَذلِک‌َ یُبَیِّن‌ُ اللّه‌ُ لَکُم‌ُ الآیات‌ِ وَ اللّه‌ُ عَلِیم‌ٌ حَکِیم‌ٌ (58) وَ إِذا بَلَغ‌َ الأَطفال‌ُ مِنکُم‌ُ الحُلُم‌َ فَلیَستَأذِنُوا کَمَا استَأذَن‌َ الَّذِین‌َ مِن قَبلِهِم کَذلِک‌َ یُبَیِّن‌ُ اللّه‌ُ لَکُم آیاتِه‌ِ وَ اللّه‌ُ عَلِیم‌ٌ حَکِیم‌ٌ (59) وَ القَواعِدُ مِن‌َ النِّساءِ اللاّتِی لا یَرجُون‌َ نِکاحاً فَلَیس‌َ عَلَیهِن‌َّ جُناح‌ٌ أَن یَضَعن‌َ ثِیابَهُن‌َّ غَیرَ مُتَبَرِّجات‌ٍ بِزِینَةٍ وَ أَن یَستَعفِفن‌َ خَیرٌ لَهُن‌َّ وَ اللّه‌ُ سَمِیع‌ٌ عَلِیم‌ٌ (60) لَیس‌َ عَلَی الأَعمی حَرَج‌ٌ وَ لا عَلَی الأَعرَج‌ِ حَرَج‌ٌ وَ لا عَلَی المَرِیض‌ِ حَرَج‌ٌ وَ لا عَلی أَنفُسِکُم أَن تَأکُلُوا مِن بُیُوتِکُم أَو بُیُوت‌ِ آبائِکُم أَو بُیُوت‌ِ أُمَّهاتِکُم أَو بُیُوت‌ِ إِخوانِکُم أَو بُیُوت‌ِ أَخَواتِکُم أَو بُیُوت‌ِ أَعمامِکُم أَو بُیُوت‌ِ عَمّاتِکُم أَو بُیُوت‌ِ أَخوالِکُم أَو بُیُوت‌ِ خالاتِکُم أَو ما مَلَکتُم مَفاتِحَه‌ُ أَو صَدِیقِکُم لَیس‌َ عَلَیکُم جُناح‌ٌ أَن تَأکُلُوا جَمِیعاً أَو أَشتاتاً فَإِذا دَخَلتُم بُیُوتاً فَسَلِّمُوا عَلی أَنفُسِکُم تَحِیَّةً مِن عِندِ اللّه‌ِ مُبارَکَةً طَیِّبَةً کَذلِک‌َ یُبَیِّن‌ُ اللّه‌ُ لَکُم‌ُ الآیات‌ِ لَعَلَّکُم تَعقِلُون‌َ (61) إِنَّمَا المُؤمِنُون‌َ الَّذِین‌َ آمَنُوا بِاللّه‌ِ وَ رَسُولِه‌ِ وَ إِذا کانُوا مَعَه‌ُ عَلی أَمرٍ جامِع‌ٍ لَم یَذهَبُوا حَتّی یَستَأذِنُوه‌ُ إِن‌َّ الَّذِین‌َ یَستَأذِنُونَک‌َ أُولئِک‌َ الَّذِین‌َ یُؤمِنُون‌َ بِاللّه‌ِ وَ رَسُولِه‌ِ فَإِذَا استَأذَنُوک‌َ لِبَعض‌ِ شَأنِهِم فَأذَن لِمَن شِئت‌َ مِنهُم وَ استَغفِر لَهُم‌ُ اللّه‌َ إِن‌َّ اللّه‌َ غَفُورٌ رَحِیم‌ٌ (62)
لا تَجعَلُوا دُعاءَ الرَّسُول‌ِ بَینَکُم کَدُعاءِ بَعضِکُم بَعضاً قَد یَعلَم‌ُ اللّه‌ُ الَّذِین‌َ یَتَسَلَّلُون‌َ مِنکُم لِواذاً فَلیَحذَرِ الَّذِین‌َ یُخالِفُون‌َ عَن أَمرِه‌ِ أَن تُصِیبَهُم فِتنَةٌ أَو یُصِیبَهُم عَذاب‌ٌ أَلِیم‌ٌ (63) أَلا إِن‌َّ لِلّه‌ِ ما فِی السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ قَد یَعلَم‌ُ ما أَنتُم عَلَیه‌ِ وَ یَوم‌َ یُرجَعُون‌َ إِلَیه‌ِ فَیُنَبِّئُهُم بِما عَمِلُوا وَ اللّه‌ُ بِکُل‌ِّ شَی‌ءٍ عَلِیم‌ٌ (64)

صفحه : 148

[ترجمه]

ای کسانی که ایمان آورده‌اید آنهایی که ملک یمین شما (یعنی غلام و و کنیز شمایند) و نیز کسانی که بحدّ احتلام و بلوغ نرسیده‌اند (در موقع ورود بر شما) در سه موقع بایستی اذن بطلبند پیش از نماز فجر، و موقعی که از روز جامه‌های خود را در میآورید (قبل از ظهر) و بعد از نماز عشاء (اینکه سه وقت برای شما) سه عورت است و بعد از اینکه سه وقت نه بر شما و نه بر آنان دیگر گناهی نیست هر وقت خواهند رفت و آمد کنند خداوند اینکه طور آیات خود را برای شما بیان مینماید خدا دانا است بآنچه صلاح شما است و حکم کننده است بمراسم آداب (59)
وقتی اطفال محتلم گردیدند بایستی (برای ورود) دستور بگیرند همانطوری که پیش از اینها اشخاص بالغ دستور میگرفتند اینکه چنین خدا آیات خود را برای شما بیان مینماید و خدا دانا و درستکار است (60)
و زنان بازنشسته‌گان که (از جهت پیری) دیگر امید نکاح ندارند برای آنان باکی نیست که جامه (و چادر) خود را بگذارند بدون اینکه ظاهر کنندگان زینت باشند و اگر عفّت خود را نگاه دارند برای آنها بهتر خواهد بود و خدا شنوا و دانا است (61)
بر آدم کور و شل و مریض باکی نیست و نیز بر خودتان که از خانه‌های خود بخورید یا از خانه پدرهایتان یا از خانه مادرهایتان یا خانه‌های برادرهایتان یا خانه‌های خواهرهایتان یا خانه‌های عموها و عمّه‌هایتان یا خانه‌های دایی‌ها و خاله‌هایتان یا آنچه را که مالک کلید آن گردیده‌اید یا دوستان خودتان بر شما گناهی نیست (از آن خانه‌ها) با هم یا جدا جدا بخورید و وقتی داخل خانه‌ای شدید بر نفسهای خود سلام کنید و اینکه تحیّتی است از خدا که مبارک و طیبه است خدا اینکه طور آیات خود را واضح مینماید شاید شما تعقّل کنید (62)
جز اینکه نیست که مؤمنین کسانی میباشند که بخدا و رسول ایمان آورده‌اند وقتی برای امر جامعی با رسول اجتماع نمودند بیرون نمیروند تا وقتی از پیغمبر اذن طلبند و بحقیقت آنان که از تو طلب اذن میکنند کسانی میباشند که واقعا بخدا و رسول ایمان آورده‌اند ای محمّد (ص) وقتی برای کارشان

صفحه : 149
از تو دستور خروج گرفتند بهر کس از آنها که خواسته باشی اذن بده و از خدا برای آنها طلب آمرزش نما زیرا خداوند آمرزنده و مهربان است (63)
نداء رسول را بین خودتان قرار ندید مثل خواندن بعضی از شما بعض دیگر را حقیقة خدا میداند کسانی را که از روی کراهت اندک اندک از بین شما بیرون میروند در حالی که بیکدیگر پناه میجویند و باید کسانی که فرمان رسول را مخالفت میکنند بترسند اینکه بآنان آزمایشی یا عذاب دردناکی اصابت نماید (63)
آگاه باشید که آنچه در آسمانها و زمین است ملک خدا و مخصوص باو است و محقّقا میداند آنچه را بر او هستید و روزی که بسوی او بازگشت مینمائید خبر میدهد بآنچه عمل کرده‌اند و خدا بهر چیزی آگاهست (64).

صفحه : 150

(توضیح آیات)

یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا لِیَستَأذِنکُم‌ُ الَّذِین‌َ مَلَکَت أَیمانُکُم وَ الَّذِین‌َ لَم یَبلُغُوا الحُلُم‌َ مِنکُم در شأن نزول آیه از مقاتل نقل شده که اسماء بنت مرسد غلام بزرگی داشت و در همه وقت آن غلام وارد منزل او میشد و در بعضی اوقات اسماء از آمدن وی کراهت داشت آمد نزد رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و شکایت نمود اینکه بود که اینکه آیه نازل گردید.
آیه خطاب بمؤمنین نموده بقاعده تغلیب (آمنوا) اگر چه صیغه جمع مذکّر است لکن شامل زنهای مؤمنات نیز میگردد که ای کسانی که از زن و مرد ایمان آورده‌اید بایستی عبید و مملوکان شما از زنها و مردها که مالک آنان میباشید و هنوز بحدّ احتلام که یکی از علائم تکلیف است نرسیده‌اند وقتی خواستند در منزل خلوت شما وارد گردند بایستی در سه موقع اذن بگیرند و وارد گردند:
1- مِن قَبل‌ِ صَلاةِ الفَجرِ یعنی در آخر شب پیش از نماز فجر و آن بین طلوعین، طلوع فجر و طلوع آفتاب است که غالبا هر کسی لباس شب پوشیده و شاید بعضی از اعضای وی برهنه باشد و او چه زن باشد و چه مرد خوش ندارد کسی او را بنگرد و لو غلامش باشد.
2- وَ حِین‌َ تَضَعُون‌َ ثِیابَکُم مِن‌َ الظَّهِیرَةِ و موقعی که در وسط روز لباس خود را فرو میگذارید شاید چون غالبا هر کسی در موقع ظهر برای استراحت لباس کار یا لباس بیرون رفتن خود را بر میدارد و در آن وقت ممکن است بعض اعضاء او برهنه گردد و خوش ندارد در منزل خلوتش کسی وارد گردد اینکه است که نهی رسیده غلامان بدون اذن وارد نگردند.

صفحه : 151
3- وَ مِن بَعدِ صَلاةِ العِشاءِ و نیز بعد از نماز عشاء باید اذن بگیرند زیرا که آن وقت بیرون آوردن لباس و داخل گردیدن در خوابگاه است.
ثَلاث‌ُ عَورات‌ٍ خبر مبتداء محذوف است یعنی اینکه اوقات سه عورت است برای شما و عورت در لغت بمعنی خلل است، و اعور کسی را نامند که در چشمش خلل وارد گردیده.
خدای سبحان اینکه اوقات را سه عورت نامیده زیرا که در اینکه سه وقت انسان لباس خود را بر میدارد و عورتش ظاهر میگردد. (طبرسی) (سدی) گفته جماعتی از صحابه دوست داشتند که در یکی از اینکه سه وقت مجامعت بنمایند که بعد غسل بکنند و بروند برای نماز پس خدا امر فرمود که باید اذن بگیرند در اینکه سه وقت.
لَیس‌َ عَلَیکُم وَ لا عَلَیهِم جُناح‌ٌ بَعدَهُن‌َّ طَوّافُون‌َ عَلَیکُم بَعضُکُم عَلی بَعض‌ٍ پس از اینکه سه موقع دیگر حرجی و مانعی نیست نه برای شما و نه برای غلامان و مملوکین که در اطراف شما رفت و آمد نمایند یعنی دیگر مانعی در کار نیست.
کَذلِک‌َ یُبَیِّن‌ُ اللّه‌ُ لَکُم‌ُ الآیات‌ِ وَ اللّه‌ُ عَلِیم‌ٌ حَکِیم‌ٌ آیه اشاره باین است که خداوند عالم حکیم از راه لطف و کرم و اتمام نعمت چنین آیات و احکام خود را برای شما بیان فرموده که در هر موقعی طریق صلاح خود را بدانید و تمام اعمال و افعال شما بروش عقلایی انجام گیرد و در هیچ موقعی در بیراهه سیر ننمائید تا اینکه رستگار گردید.
وَ إِذا بَلَغ‌َ الأَطفال‌ُ مِنکُم‌ُ الحُلُم‌َ فَلیَستَأذِنُوا کَمَا استَأذَن‌َ الَّذِین‌َ مِن قَبلِهِم الخ پس از بیان حکم غلمان و بنده‌گان حکم اطفال را بیان مینماید که بحدّ احتلام رسیده و محتلم گردیده‌اند که حکم اینان همان حکم دیگران است که موقع وارد شدن در خانه غیر بایستی اذن بگیرند و وارد گردند و حکمش

صفحه : 152
در آیات پیش بیان شده.
وَ القَواعِدُ مِن‌َ النِّساءِ اللّاتِی لا یَرجُون‌َ نِکاحاً قواعد جمع قاعده است و مقصود زنان باز نشسته‌اند که از موقع حیض و حمل آنها گذشته و کسی آنها را بزنیّت نمیگیرد.
اینکه آیه مربوط بآیه 29 و 30 همین سوره است که در آنجا حکم غض‌ّ بصر و حجاب تأسیس شده و در اینجا زنهای مسن‌ّ پیر که از موقع ازدواج آنان گذشته و در موقعی میباشند که دیگر نه زنها مایل بمردها میباشند و نه مردها چنین زنهایی را بنظر شهوت مینگرند و رغبت بآنها ندارند اینکه است که آنها را فی الجمله از حکم حجاب خارج گردانیده.
و معلوم است که حکمت حجاب برای جلوگیری از مفسده زنا است زیرا چنانچه بتجربه و علم روان‌شناسی معلوم شده قوّه مغناطیسیّه در چشم بسیار قوی است وقتی چشم مرد و زن مقابل هم واقع گردید هر یک دیگری را جذب مینماید و بهم مایل میگردند دیگر چه قوت نفسی میخواهد که خودداری کند و مرتکب فحشاء و منکر نگردد اینست که شارع مقدّس در قرآن مجید اول امر فرموده بایستی هر یک از زن و مرد چشم خود را از نظر بنامحرم بپوشانند.
فَلَیس‌َ عَلَیهِن‌َّ جُناح‌ٌ أَن یَضَعن‌َ ثِیابَهُن‌َّ غَیرَ مُتَبَرِّجات‌ٍ بِزِینَةٍ در قرائت سیاهی قرآن لفظ (من) نیست لکن در غیر سیاهی لفظ (من) هست و با بودن لفظ (من) از امامین همامین حضرت باقر و حضرت صادق علیهما السلام روایتی هست، و اگر هم (من) نباشد معنی همین است که بعض لباسشان نه تمام.
(من) تبعیضی است که برای چنین زنهایی که یائسه گردیده و از حدّ شوهر کردن آنان گذشته و هیچ مردی بنظر شهوت‌آمیز آنان را نمینگرد برای آنها باکی و گناهی نیست که بعضی از لباس خود را فرو نهند.
و در اینکه مقصود از بعضی از لباس خود برای تخفیف مأذون گردیده‌اند

صفحه : 153
فرو گذارند چیست جلباب بالای خمار است که زنهای عرب بسر میبندند.
(إبن مسعود و سعید بن جبیر) بقولی آن خمار و عباء است. (جابر بن زید) و بقول دیگر آن مقنعه و غیر آن است، که بر زنهای مسنّه جایز است با صورت و دست باز نزد اجانب بنشینند، و مقصود از برداشتن حجاب همین اندازه است نه همه لباس. (مجمع البیان) غَیرَ مُتَبَرِّجات‌ٍ بِزِینَةٍ وَ أَن یَستَعفِفن‌َ خَیرٌ لَهُن‌َّ وَ اللّه‌ُ سَمِیع‌ٌ عَلِیم‌ٌ آیه کشف حجاب زن مسنّه را مقیّد گردانیده در جایی که زن قصد خود نمایی و جلوه‌گری نداشته باشد و باز هم در اینکه صورت اگر عفّت و نجابت خود را نگاه دارد و خود را بپوشاند برای او بهتر خواهد بود.
لَیس‌َ عَلَی الأَعمی حَرَج‌ٌ وَ لا عَلَی الأَعرَج‌ِ حَرَج‌ٌ وَ لا عَلَی المَرِیض‌ِ حَرَج‌ٌ وَ لا عَلی أَنفُسِکُم أَن تَأکُلُوا مِن بُیُوتِکُم، تا قوله تعالی: أَو صَدِیقِکُم اینکه آیه مربوط بآیه 26 همین سوره نور است که پس از آنکه در آنجا نهی شده از دخول در خانه غیر بدون اذن صاحب خانه برای رفع عسر و حرج از مؤمنین که در خوراک در مضیقه نباشند اینکه جماعتی را که در اینکه آیه تذکّر داده استثناء نموده، و حرج در لغت مجتمع اشیاء را گویند مثل درختی که شاخه‌های آن بهم پیچیده و راه عبور از آن مشکل باشد و باین لحاظ ضیق و تنگی را حرج گویند سخنان مفسرین در توجیه آیه 1- چون مردم دوست نمیداشتند با اشخاص کور هم غذا شوند زیرا که کور نمیبیند که آنچه از غذا خوب‌تر است بخورد، و آدم اعرج نمیتواند بنشیند و غذا بخورد و نیز مریض همه غذایی نتواند بخورد اینست که نباید با آنها هم غذا شویم (إبن عباس و فراء) 2- اینکه جماعت معیوبان از اشخاص سالم احتراز مینمودند که شاید آنان خوش نداشته باشند با ما هم غذا شوند. (سعید بن جبیر و ضحاک)

صفحه : 154
3- بعضی از صحابه وقتی مسافرت مینمودند کلید خانه و انبار خود را بدست چنین مردمان عاجز میدادند تا هر وقت گرسنه شوند طعام بخورند و آن درویشان بتوهّم عدم رضای صاحب خانه احتراز نموده و غذا نمیخوردند.
(سعید بن مسیّب و زهری) 4- اگر کسی یکی از اینکه جماعت عاجزان را بغذایی که در خانه پدر و مادر و اقارب نزدیک بآنها دعوت مینمود اجابت نمیکردند. (مجاهد) خلاصه اینکه آیه از آدم کور و شل و مریض و صاحب خانه و از جماعت مؤمنین نفی حرج میکند که برای اینها مانعی نیست هر گاه بخواهند از خانه خود و خانه پدران و مادران و برادران و خواهران و عموها و عمّه‌ها و دایی‌ها و خاله‌های خود یا خانه‌هایی را که کلید آن را مالک گردیده‌اند یا خانه دوستان خود غذا بخورند.
لَیس‌َ عَلَیکُم جُناح‌ٌ أَن تَأکُلُوا جَمِیعاً أَو أَشتاتاً خواه اینکه جماعت که مأذون گردیده‌اند با هم باشند یا جدا جدا، در شأن نزول آیه گویند عادت بعضی از صحابه چنین بود که تنها غذا نمیخوردند، در اینکه آیه اذن داده شده که برای شما مباح است و باکی نیست تنها و جدا جدا غذا بخورید یا با هم در یک منزل اکل نمائید سر یک سفره.
فَإِذا دَخَلتُم بُیُوتاً فَسَلِّمُوا عَلی أَنفُسِکُم تَحِیَّةً مِن عِندِ اللّه‌ِ مُبارَکَةً طَیِّبَةً در اینجا امر فرموده که وقتی داخل خانه‌ای شوید بر خود سلام کنید.
بقولی شاید مقصود از خود اهل خانه باشد که در دین و ملّت یکی میباشند،
قوله علیه السّلام (المؤمنون کنفس واحدة)
و قوله تعالی لا تَقتُلُوا أَنفُسَکُم. (حسن) بقول دیگر بر اهل خانه سلام کنید تا آنها بشما جواب دهند زیرا چون جواب سلام واجب است گویا سلام کننده بر خود سلام کرده.
عبد اللّه بن مسعود از حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم چنین روایت میکند: سلام اسمی است از اسماء اللّه بین خودتان فاش نمائید وقتی مرد مؤمنین بجماعتی گذر نمود

صفحه : 155
و سلام کرد و جواب شنید بر او فضل و درجه‌ای است برای اینکه آنان را بذکر سلام متذکّر گردانیده و اگر آنها سلام وی را ردّ ننمودند باو جواب میدهد کسی که بهتر و پاکیزه‌تر از آنها است یعنی ملائکه.
ابو هریره از حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم روایت کرده چون یکی از شما وارد مجلسی گردد بر اهل آن مجلس سلام کند اگر خواهد بنشیند و چون خواهد برگردد نیز سلام کند که اوّلی اولی‌تر از دوّمی است رسول (ص) فرموده
(افشوا السلام تسلّموا)
سلام را فاش کنید تا سلامتی یابید.
و نیز فرموده
(افشوا السّلام و اطعموا الطّعام و صلوا الارحام و صلّوا باللیل و النّاس نیام تدخلوا الجنّة بسلام)
سلام را فاش کنید و اطعام طعام نمائید و صله رحم کنید و در شب موقعی که مردم خوابند نماز گذارید تا داخل بهشت شوید بسلامت انس بن مالک گوید من مدتی خدمت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم میکردم هرگز بمن نگفت چرا چنین کردی و اگر چیزی میشکستم نمیگفت چرا شکستی روزی بر دست او آب میریختم بمن فرمود بتو سه صفت میآموزم که از آن انتفاع ببری گفتم پدر و مادرم فدای تو یا رسول اللّه (ص) فرمود از امّت من هر کسی را ببینی بر او سلام کن تا عمرت دراز شود، وقتی در خانه خود روی بر اهل خانه سلام کن تا خیر خانه‌ات زیاد شود و نماز سنّت شب را بجای آور، یعنی یازده رکعت نافله سحر را.
و بعضی دیگر در توجیه آیه گفته‌اند مقصود از خانه مسجد است.
عبد اللّه مسعود در معنی آیه گفته مقصود از بیوت مساجد است یعنی وقتی وارد مسجد میگردید بگوئید (السلام علینا و علی عباد اللّه الصالحین).
(ابو الفتوح رازی) کَذلِک‌َ یُبَیِّن‌ُ اللّه‌ُ لَکُم‌ُ الآیات‌ِ لَعَلَّکُم تَعقِلُون‌َ اینطور خدای تعالی آیات و احکام و دستورات خود را برای شما بیان میفرماید که شاید شما بخود آئید و فکر و عقل خود را بکار اندازید که اگر چنین کردید

صفحه : 156
امیدی هست که عقل شما از پس قوی طبیعی سر در آورد و در آیات خدا تعقّل نموده و از روزنه عقل راه صلاح و فساد خود را پیدا نمائید و اینکه کتاب مقدّس (قرآن) را جلو خود نهاده و روش زندگانی و فیروزی خود را پیدا کنید و فاضلترین و سعادتمندترین مردم گردید زیرا که هیچ فعل و عملی برای انسان نیست مگر اینکه طریق نیکوتر آن را در اینکه کتاب آسمانی تذکّر داده و بتوسط نبی‌ّ خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم در دسترس مردم گذارده اگر تابعین اسلام بسعادت و کامیابی نرسیدند البته از جهت عمل ننمودن بدستورات قرآن است.

اسلام بنفسه ندارد عیبی هر عیب که هست از مسلمانی ماست
إِنَّمَا المُؤمِنُون‌َ الَّذِین‌َ آمَنُوا بِاللّه‌ِ وَ رَسُولِه‌ِ وَ إِذا کانُوا مَعَه‌ُ عَلی أَمرٍ جامِع‌ٍ لَم یَذهَبُوا حَتّی یَستَأذِنُوه‌ُ پس از آنکه در آیه بالا طریق معاشرت با اقرباء و مؤمنین را بیان نمود در اینکه آیه و آیه بعد طریق معاشرت با رسول (ص) را بیان مینماید و در وصف مؤمنین آنهایی که بحقیقت ایمان بخدا و رسول آورده‌اند میفرماید آنان چنینند که وقتی با رسول در یک امر جامعی مثل موقع مشورت یا جهاد یا در نماز جمعه یا غیر آن اجتماع نمودند اینها نمیروند تا وقتی که از رسول (ص) استیذان نمایند إِن‌َّ الَّذِین‌َ یَستَأذِنُونَک‌َ أُولئِک‌َ الَّذِین‌َ یُؤمِنُون‌َ بِاللّه‌ِ وَ رَسُولِه‌ِ فَإِذَا استَأذَنُوک‌َ لِبَعض‌ِ شَأنِهِم فَأذَن لِمَن شِئت‌َ مِنهُم وَ استَغفِر لَهُم‌ُ اللّه‌َ إِن‌َّ اللّه‌َ غَفُورٌ رَحِیم‌ٌ آن کسانی که از تو اذن میگیرند اینها کسانی هستند که واقعا ایمان بخدا و رسول دارند، و پس از بیان حکم مؤمنین که نباید بدون اذن از مجلس رسول بیرون روند بخود رسولش صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نیز دستور میدهد که هر گاه بعضی از مؤمنین کاری پیدا کردند و از تو برای خروج اذن طلبیدند بآنان اذن بده و برای هر کس که خواهی از خدا طلب آمرزش نما زیرا که او آمرزنده و مهربان است.
شاید نظر به اینکه بر مؤمنین سزاوار نبود که پیش از موقع و لو اذن طلبیده باشند از مجلس رسول خارج گردند، اینجا خدای مهربان برای اینکه بر مؤمنین

صفحه : 157
حرج و سختی نباشد بپیمبرش امر مینماید که هر کس اذن طلبید برای خروج اذن بده اگر ماندن برای وی دشوار باشد لکن طلب آمرزش برای او هم بکن زیرا که یک عمل خارج از ادب کرده.
لا تَجعَلُوا دُعاءَ الرَّسُول‌ِ بَینَکُم کَدُعاءِ بَعضِکُم بَعضاً آیه بمؤمنین نهی فرموده که وقتی خواستید پیمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را صدا بزنید او را باسم یا محمّد و یا إبن عبد اللّه آن طوری که عادت عربها بر آنست که باسم یکدیگر را میخواندند او را نخوانید زیرا که مقام رسول بالاتر از آنست که باسم خوانده شود بلکه بگوئید ( یا رسول اللّه، یا نبی‌ّ اللّه) در حالی که با تواضع و آهسته صدا کنید. (إبن عباس و قتاده و مجاهد) معنی دیگر نفرین پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را بر شما چون نفرین سایرین نگیرید و بترسید از سخط و غضب او زیرا که دعاء او بر علیه شما یعنی نفرین او در باره شما مستجاب است بدون شک. (إبن عباس بروایت دیگر) و بقول دیگر مقصود اینست که آنچه را رسول بشما امر مینماید و شما را بر آن عمل میخواند مثل امر یکی از شما نسبت بدیگری نیست زیرا که باقی گذاشتن امر او و عمل بر آن نکردن همان بازداشتن امر خدا و مخالفت او است.
(ابی مسلم) قَد یَعلَم‌ُ اللّه‌ُ الَّذِین‌َ یَتَسَلَّلُون‌َ مِنکُم لِواذاً (تسلّل) در لغت بمعنی بیرون رفتن در پنهانی است مثل اینکه گفته میشود (تسلّل فلان من بین اصحابه) یعنی فلانی مخفیانه از بین جماعت بیرون رفت، و (سلل) سرقت پنهانی. (لواذ) مستور گردانیدن چیزی را گویند از ترس اینکه دیده شود.
إبن عباس گفته چون خطبه روز جمعه بر منافقین خوانده میشد (فیلوذون) آنان خود را بین اصحاب پنهان میکردند و از مسجد بدون استیذان از رسول (ص) فرار مینمودند اینکه بود که برای تهدید آنها اینکه آیه فرود آمد.

صفحه : 158
فَلیَحذَرِ الَّذِین‌َ یُخالِفُون‌َ عَن أَمرِه‌ِ أَن تُصِیبَهُم فِتنَةٌ أَو یُصِیبَهُم عَذاب‌ٌ أَلِیم‌ٌ اینکه آیه منافقین و آنهایی که عمل آنان چنین بوده تهدید مینماید که هر گاه از امر رسول مخالفت نمایند بایستی بترسند و حذر کنند از بلیّه و آفتی که در دنیا دامن گیر آنان میگردد یا مبتلا گردند بعذاب دردناک در دنیا از قتل و غارت یا عذاب آخرت که مبتلا خواهند گردید.
أَلا إِن‌َّ لِلّه‌ِ ما فِی السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ قَد یَعلَم‌ُ ما أَنتُم عَلَیه‌ِ وَ یَوم‌َ یُرجَعُون‌َ إِلَیه‌ِ فَیُنَبِّئُهُم بِما عَمِلُوا وَ اللّه‌ُ بِکُل‌ِّ شَی‌ءٍ عَلِیم‌ٌ ذات متعال مردم را متنبّه میگرداند که بدانید و آگاه باشید آنچه در آسمانها و زمین است ملک خدا و در تصرّف او است و میداند و آگاهست بر آنچه بر او هستید و روز بازگشت یعنی روز قیامت شما را متنبّه و دانا میگرداند بر آنچه در دنیا از خوب و بد عمل نموده‌اید و خدا بهر چیزی عالم و دانا است یعنی آنچه را ظاهر گردانیده یا پنهان دارید خدا میداند و در روز معاد بجزای اعمالتان خواهید رسید.

صفحه : 159

‌سورة الفرقان‌

اشاره

مکیّة الّا ثلاث آیات منها نزلت بالمدینة من قوله وَ الَّذِین‌َ لا یَدعُون‌َ مَع‌َ اللّه‌ِ إِلهاً آخَرَ- الی قوله- غَفُوراً رَحِیماً و هی سبع و سبعون آیه بلاخلاف‌

[سوره الفرقان (25): آیات 1 تا 10]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
تَبارَک‌َ الَّذِی نَزَّل‌َ الفُرقان‌َ عَلی عَبدِه‌ِ لِیَکُون‌َ لِلعالَمِین‌َ نَذِیراً (1) الَّذِی لَه‌ُ مُلک‌ُ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ وَ لَم یَتَّخِذ وَلَداً وَ لَم یَکُن لَه‌ُ شَرِیک‌ٌ فِی المُلک‌ِ وَ خَلَق‌َ کُل‌َّ شَی‌ءٍ فَقَدَّرَه‌ُ تَقدِیراً (2) وَ اتَّخَذُوا مِن دُونِه‌ِ آلِهَةً لا یَخلُقُون‌َ شَیئاً وَ هُم یُخلَقُون‌َ وَ لا یَملِکُون‌َ لِأَنفُسِهِم ضَرًّا وَ لا نَفعاً وَ لا یَملِکُون‌َ مَوتاً وَ لا حَیاةً وَ لا نُشُوراً (3) وَ قال‌َ الَّذِین‌َ کَفَرُوا إِن هَذا إِلاّ إِفک‌ٌ افتَراه‌ُ وَ أَعانَه‌ُ عَلَیه‌ِ قَوم‌ٌ آخَرُون‌َ فَقَد جاؤُ ظُلماً وَ زُوراً (4)
وَ قالُوا أَساطِیرُ الأَوَّلِین‌َ اکتَتَبَها فَهِی‌َ تُملی عَلَیه‌ِ بُکرَةً وَ أَصِیلاً (5) قُل أَنزَلَه‌ُ الَّذِی یَعلَم‌ُ السِّرَّ فِی السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ إِنَّه‌ُ کان‌َ غَفُوراً رَحِیماً (6) وَ قالُوا ما لِهذَا الرَّسُول‌ِ یَأکُل‌ُ الطَّعام‌َ وَ یَمشِی فِی الأَسواق‌ِ لَو لا أُنزِل‌َ إِلَیه‌ِ مَلَک‌ٌ فَیَکُون‌َ مَعَه‌ُ نَذِیراً (7) أَو یُلقی إِلَیه‌ِ کَنزٌ أَو تَکُون‌ُ لَه‌ُ جَنَّةٌ یَأکُل‌ُ مِنها وَ قال‌َ الظّالِمُون‌َ إِن تَتَّبِعُون‌َ إِلاّ رَجُلاً مَسحُوراً (8) انظُر کَیف‌َ ضَرَبُوا لَک‌َ الأَمثال‌َ فَضَلُّوا فَلا یَستَطِیعُون‌َ سَبِیلاً (9)
تَبارَک‌َ الَّذِی إِن شاءَ جَعَل‌َ لَک‌َ خَیراً مِن ذلِک‌َ جَنّات‌ٍ تَجرِی مِن تَحتِهَا الأَنهارُ وَ یَجعَل لَک‌َ قُصُوراً (10)

صفحه : 160
بروایت مجاهد و قتاده سوره فرقان تمامش در مکّه نازل گردیده و بروایت إبن عباس تمامش در مکّه نازل شده مگر سه آیه از قوله تعالی وَ الَّذِین‌َ لا یَدعُون‌َ مَع‌َ اللّه‌ِ إِلهاً آخَرَ تا غَفُوراً رَحِیماً که در مدینه فرود آمده و هفتاد و هفت آیه است بلا خلاف. (مجمع البیان)

(ترجمه)

بنام ایزد هستی بخش صاحب رحمت عام‌ّ و خاص‌ّ
بزرگ و بزرگوار و بلند مرتبه است آن کسی که بر بنده خود (محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) فرقان را فرود آورد تا اینکه بیم دهنده و تهدید کننده جهانیان باشد (1)
(فرستنده فرقان) آن کسی است که مخصوص باو است پادشاهی آسمانها و زمین و فرزند نگرفته و برای او در مملکت شریکی نخواهد بود و هر چیزی را که آفریده اندازه‌گیری کرده (2)
(مشرکین) غیر از خدای (واحد احد) خدایانی فرا گرفتند که آنها نتوانند چیزی بیافرینند در حالی که آنان آفریده شده‌اند و آنها توانا نمیباشند که از خودشان ضرری را دفع بنمایند یا بخود نفعی برسانند و نیز قدرت ندارند نه بر موت و نه بر حیات و نه بر نشر گردانیدن کسی (3)
و کسانی که کافر شدند گفتند نیست اینکه قرآن مگر دروغی که (محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) بهم بافته و بر اینکه دروغ گروهان دیگر او را کمک و اعانت نمودند و حقیقة اینان آمدند با سخن دروغ ناحق و ستم نمودند (4)
و گفتند اینها افسانه‌های پیشینیان است که آن را نوشته‌اند و بر او صبح و شام خوانده میشود (5)
ای محمّد (ص) بگو اینکه (فرقان) را فرود آورده آن کسی که میداند (آنچه) در آسمانها و زمین پنهان

صفحه : 161
است و بحقیقت او آمرزنده و مهربان است (6)
و گفتند چیست اینکه رسول را که طعام میخورد و در بازارها راه میرود چرا فرشته‌ای بر او نازل نشود تا با او در انذار و تهدید کمک نماید (7)
و چرا گنجی باو داده نشده یا اینکه برای او بوستانهایی باشد که از آن بخورد و ستم کاران گفتند شما پیروی نمیکنید مگر مردی را که سحر گردیده شده است (8)
ای محمّد (ص) بنگر چگونه (کفّار) برای تو مثلهایی زده‌اند و گمراه گردیداند و نتوانند راه هدایت را (پیدا نمایند) (9)
بزرگ و بزرگوار است آن خدایی که اگر بخواهد برای تو قرار میدهد بهتر از اینکه که آنها میگویند بوستانهایی که نهرها از زیر آن روان است و نیز بدهد تو را قصرهای (مجلّل عالی) (10).

صفحه : 162

(توضیح آیات)

تَبارَک‌َ الَّذِی نَزَّل‌َ الفُرقان‌َ عَلی عَبدِه‌ِ لِیَکُون‌َ لِلعالَمِین‌َ نَذِیراً (تبارک) بر وزن تفاعل مأخوذ از برکة و واقع گردیدن پرنده در آب و در خیرات الهیه استعمال شده و در محسوسات در جایی آورند که زیادتی حسّی پدید آید و در معنویات ترقیات روحانی حاصل گردد یعنی بزرگ است برکات او و کثیر است نعمتهای او.
و برکت نسبت بمقام الوهیّت بدو اعتبار می‌توان تصوّر نمود یکی برتری و بزرگواری او در ذات و صفات و افعال از آنچه بتصوّر در آید و موجود ممکن هر قدر بلند مرتبه باشد در مقابل عظمت او ناچیز بشما میآید و عظمت و بزرگواری آن فرد متعالی بالاتر از آنست که بذهن کوچک بشر خطور نماید یا محدود بحدّی گردد بلکه او سبحانه محیط و مستولی بر تمام کائنات است.
و دیگر برکت باعتبار فیض وجود و بخشش او است آن فیض منبسط و رحمت واسعه که سراسر موجودات در تحت استیلاء و سیطره قدرت و اقتدارش نشو و ارتقاء مینمایند که از آن تعبیر بمشیّت تامّه و فیض مقدّس میشود، و رحمت رحمانیّه آن چنانی است که همه موجودات را فرا گرفته قوله تعالی أَ لَم تَرَ إِلی رَبِّک‌َ کَیف‌َ مَدَّ الظِّل‌َّ وَ لَو شاءَ لَجَعَلَه‌ُ ساکِناً سوره فرقان آیه 42.
بزرگوار خدایی که طائر افکار دور اندیش در پیرامون کوچکترین آثارش و اولین مرتبه اوصاف جلال و کمالش ره نبرد و چشم عقل در اشعّه نور جلالش کلیل و زبور گردیده و اظهار عجز مینماید و صفات کمالش را حدّی نیست که خرد بسرادق جمال الهیّتش راهی پیدا نماید و بوی بپیوندد و آثار کبریائیش بر تمام موجودات استیلاء و احاطه نموده و همه را بزیور وجود آراسته و خلعت نوینی بآنان پوشانیده.
خلاصه در اینکه مبارک آیه ذات متعال خود را ببزرگواری و کثرت نعمت

صفحه : 163
و فضل بی‌پایان ستایش نموده و اشاره به اینکه نزول قرآن و فرقان از مبدء احسان او تراوش نموده و بر بنده خود محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرود آورده، بروایت إبن عباس (عظمت برکاته و کثرت خیراته) بزرگ است برکات او و بسیار است خیرات او.
لِیَکُون‌َ لِلعالَمِین‌َ نَذِیراً شاید (نذیر) بمعنی ترساننده باشد و شاید مصدر و بمعنی انذار باشد و به (لام) تعلیل (لیکون) علّت نزول فرقان که جدا کننده بین حق و باطل است و نیز اینکه هر یک از آیات آن بتدریج در موارد خاص فرود آمده بیان مینماید، و اشاره به اینکه فرقان را بر آن کسی که از فرط بندگی بمقام عبودیت رسیده بود و بهمین لحاظ لایق منصب رسالت و خلافت گردیده فرود آوردیم تا اینکه بر تمام جهانیان از جن‌ّ و انس پیمبر و انذار کننده باشد.
الَّذِی لَه‌ُ مُلک‌ُ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ (الّذی) یا بدل از موصول اوّل است یعنی (الّذی نزّل) یا مرفوع است بنا بر اینکه محلّا مبتدا باشد یا در محل‌ّ نصب و مدح است.
بنا بر اول یعنی آن کسی که فرقان را نازل گردانید او همان است که پادشاهی آسمانها و زمین مخصوص بوی است. و بنا بر معنی دوّم بزرگ است آن کسی که آسمانها و زمین بید قدرت او و ملک او است. و بنا بر معنی سوم در مقام مدح و ستایش است یعنی ستایش و ثناء برای خدایی است که متّصف باین صفات است 1- سلطنت آسمانها و زمین مخصوص باو است و کسی را در ملک او تصرّفی نیست بذات بی‌زوال خود هر چه خواهد میآفریند، حیات میدهد، بنشو و ارتقاء می‌پروراند، روزی میدهد و تا مدتی که میخواهد و حکمت اقتضاء نماید آفریده خود را نگاه میدارد.
وَ لَم یَتَّخِذ وَلَداً 2- از تولید مثل و ولد و فرزند منزّه و مبرّا است، صمد و بسیط است، جوفی برای او نیست تا بشود چیزی از او خارج گردد (بسیطة الحقیقة) است

صفحه : 164
ولد و تولید مثل کسی را سزد که ترکیب شده از اجزاء باشد تا بشود از وی چیزی خارج گردد.
وَ لَم یَکُن لَه‌ُ شَرِیک‌ٌ فِی المُلک‌ِ 3- از اوصاف جلال او جلّت عظمته اینست که در سلطنت و مملکت داری خود شریک و انبازی نگرفته.
وَ خَلَق‌َ کُل‌َّ شَی‌ءٍ فَقَدَّرَه‌ُ تَقدِیراً 4- تمام ممکنات را بید قدرت بدون شریک و معاون آفریده و هر یک را بطور نیکی که در خور آنست اندازه گیری نموده و بین اجزاء و قوای آن تعادل و توازن قرار داده و هیئت انسان را طوری اندازه گیری نموده که برای فکر و نظر و تعقّل و تدبّر و اختراعات آماده گردد.
وَ اتَّخَذُوا مِن دُونِه‌ِ آلِهَةً لا یَخلُقُون‌َ شَیئاً وَ هُم یُخلَقُون‌َ بارشاد بحکم عقل مشرکین را متذکّر میگرداند که رجوع بعقل خود نمایند که اینکه بتها که بدست خود میتراشند یا غیر آن از آنهایی که آلهة و خدایان برای خود قرار میدهند آیا قادر و توانا میباشند که چیزی را از نیستی بهستی بیاورند و حال آنکه خودشان آفریده شده‌اند آیا ممکن است کسی که نه قدرت بر آفرینش دارد و نه قدرت بر ادامه وجود و آسایش خود دارد و نتواند چیزی را بیافریند آن را در الوهیّة و پرستش شریک پروردگار جهانیان قرار داد حاشا و کلّا.
وَ لا یَملِکُون‌َ لِأَنفُسِهِم ضَرًّا وَ لا نَفعاً وَ لا یَملِکُون‌َ مَوتاً وَ لا حَیاةً وَ لا نُشُوراً بتها مالک خود نیستند که بتوانند ضرری از خود دفع نمایند یا نفعی عاید خود گردانند نه بر مرگ دیگری استیلاء دارند و نه بر حیات دیگری، نه جان میدهند و نه جان میگیرند و نه توانند روح را بر گردانند و نشر بدهند.
انسان خردمند میداند کسی که فاقد اینکه صفات از خلق و اماته و بعث و ضارّ و نافع باشد هرگز لایق الوهیّت نخواهد بود، کسی که نتواند از خود ضرری دفع نماید چگونه تواند از دیگری دفع نماید.

صفحه : 165
وَ قال‌َ الَّذِین‌َ کَفَرُوا إِن هَذا إِلّا إِفک‌ٌ افتَراه‌ُ وَ أَعانَه‌ُ عَلَیه‌ِ قَوم‌ٌ آخَرُون‌َ وقتی کفّار پس از تحدّی از معارضه بمثل عاجز می‌ماندند میگفتند اینکه آیات دروغی است که محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بافته و او را جماعتی مثل حبر موالی عامر و یسار غلام علاء بن حضرمی یا عبد حبشی یعنی حضرمی یا عداس موالی حویطب بن عبد العزّی یا فکیهه رومی یا جمعی دیگر از یهود او را کمک مینمایند و اخبار و قصص پیشینیان را بر او میخوانند و محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم آن اخبار را بعربی در آورده و نسبت بخدا میدهد.
فَقَد جاءُوا ظُلماً وَ زُوراً آنهایی که چنین گفتند ستم نموده و از حق‌ّ تجاوز کرده و سخن ناحق گفتند و شاید (ظُلماً وَ زُوراً) منصوب بنزع خافض باشد و در معنی چنین شود (جاءوا بالظلم و الزّور).
وَ قالُوا أَساطِیرُ الأَوَّلِین‌َ اکتَتَبَها فَهِی‌َ تُملی عَلَیه‌ِ بُکرَةً وَ أَصِیلًا میشود (اکتتبها) بمعنی استکتاب باشد چون کفار میدانستند حضرتش امّی و بی‌سواد بود میگفتند اینکه آیات افسانه‌های پیشینیان است که دیگران نوشته و صبح و شام بر او خوانده‌اند و حفظ نموده و بزبان عربی فصیح در آورده قُل أَنزَلَه‌ُ الَّذِی یَعلَم‌ُ السِّرَّ فِی السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ إِنَّه‌ُ کان‌َ غَفُوراً رَحِیماً ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم در پاسخ گفتار اینکه ستمکاران دروغگو بگو اینکه کلامی که مشتمل بر اخبار غیبی است و از حکایت گذشتگان و امور آینده خبر میدهد و رموز و اسراری از آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است در آن مندرج است که کسی مطّلع بر آن نیست مگر خدا چگونه میشود ساخته دست بشری باشد و آن کسی که قرآن را فرود آورده کسی است که متصف بصفات جلال و جمال و کبریایی و عظمت است که از آن جمله آمرزنده گناهان خطاء کاران است وقتی باز گشت نمایند و کریم و مهربان بر بندگان پرهیزکار میباشد.

صفحه : 166
وَ قالُوا ما لِهذَا الرَّسُول‌ِ یَأکُل‌ُ الطَّعام‌َ وَ یَمشِی فِی الأَسواق‌ِ لَو لا أُنزِل‌َ إِلَیه‌ِ مَلَک‌ٌ فَیَکُون‌َ مَعَه‌ُ نَذِیراً کافرین از صنادید قریش مثل ابو جعل و عتبه و امیّه و عاص و امثال آنها میگفتند اینکه چه پیمبری است که مثل ماها طعام میخورد و در بازارها برای رفع حوائجش راه میرود و چرا یک ملائکه‌ای بر او فرود نمیآید که در امر رسالت او را کمک و یاری نماید.
آری اینان چون از عالم مادّیّات و طبیعیات قدمی بالاتر نگذاشته بودند فقط جسم رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را می‌دیدند و از آن حقیقت و معنویّت روحیّه آن بزرگوار خبری نداشتند که چه گوهر گران بهایی و چه روح قدسی الهی در سریره او پنهان است و از روی جهالت و بی‌خردی گمان میکردند میشود رسول ملائکه باشد یا لا اقل ملکی با او همراه گردیده معاون او گردد دیگر نمیدانستند که اوّلا آنها باین چشم دنیوی نتوانند ملک را ببینند مگر اینکه بشکل بشر ظاهر گردد، قوله تعالی وَ لَو جَعَلناه‌ُ مَلَکاً لَجَعَلناه‌ُ رَجُلًا وَ لَلَبَسنا عَلَیهِم ما یَلبِسُون‌َ سوره انعام آیه 9، یعنی اگر پیغمبر را ملائکه قرار میدادیم او را بصورت مردی میکردیم و بآنها لباس بشری میپوشانیدیم.
و در ثانی بایستی رسول انسان باشد تا اینکه بتوانند با او انس بگیرند و قوانین و مقررات دین را بیاموزند.
أَو یُلقی إِلَیه‌ِ کَنزٌ أَو تَکُون‌ُ لَه‌ُ جَنَّةٌ یَأکُل‌ُ مِنها میگفتند اگر محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم پیمبر است چرا دارای مال و ثروت از گنجها و بوستانها و باقی نعمتهای دنیوی نگردیده که از آنها متمتّع گردد و بطور فراغت خاطر بتواند وظیفه پیمبری را انجام دهد.
وَ قال‌َ الظّالِمُون‌َ إِن تَتَّبِعُون‌َ إِلّا رَجُلًا مَسحُوراً گفته‌اند سحر مأخوذ از سحر است و آن مخلوط شدن ضوء و ظلمت است در یکدیگر بدون اینکه از هم جدا گردند و او را دو روی میباشد، رویی بسوی

صفحه : 167
حق و رویی بسوی باطل یعنی ساحر حق و درستی را در باطل میگنجاند.
آنهایی که بنفس خود برسول و مؤمنین ستم نمودند و عزّت و عظمت را فقط در مال و جاه دنیوی میدانستند بمؤمنین طعنه میزدند که اینها تابع و پیرو نگردیدند مگر مردی را که وی را سحر کرده‌اند.
دشمنان دین گاهی نسبت جنون بحضرتش میدادند و آن عقل کل‌ّ را دیوانه مینامیدند و گاهی ساحر و گاهی شاعرش میگفتند و گاهی از مبتلا شدگان بسحر او را معرفی مینمودند و چنین نسبتها برای اینکه بود که مردم از او متنفّر گردند و بوی نگروند.
انظُر کَیف‌َ ضَرَبُوا لَک‌َ الأَمثال‌َ فَضَلُّوا فَلا یَستَطِیعُون‌َ سَبِیلًا خطاب برسولش نموده که نظر کن و بدیده بصیرت باطن و سریره خود کفار را بنگر و ببین چگونه اینکه جهّال بی‌خرد از طریق حق و حقیقت گمراه گردیده‌اند و مثلها و یاوه گوئیها در باره تو میگویند و بگفتار و اعمال رکیک خودشان طریق هدایت و فضیلت را بروی خود بسته گردانیده‌اند و بطوری خود را از قابلیت هدایت انداخته‌اند که دیگر قدرت ندارند راهی برای نجات خود بیابند.
تَبارَک‌َ الَّذِی إِن شاءَ جَعَل‌َ لَک‌َ خَیراً مِن ذلِک‌َ جَنّات‌ٍ تَجرِی مِن تَحتِهَا الأَنهارُ وَ یَجعَل لَک‌َ قُصُوراً (جنات) بدل از (خیرا) است، بزرگ و بزرگوار است آن خدایی که اگر مشیتش تقاضا نماید بهتر از اینکه هایی که آنها در باره تو گفته‌اند از گنج و مال برای تو قرار میدهد از بوستانها و نهرهای جاری که در زیر آن درختان جریان داشته باشد و قصرهای مجلّل با شکوه و آنچه را بخواهی از نعمتهای دنیا بتو عطا مینماید.
بروایت إبن عباس وقتی مشرکین بحضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بفقر و فاقه طعنه زدند حضرت دلتنگ گردید جبرئیل علیه السّلام فرود آمد و گفت یا رسول اللّه (ص) حق تعالی تو را سلام میرساند و میگوید اینکه مشرکین چنین میگویند (ما لِهذَا

صفحه : 168
الرَّسُول‌ِ یَأکُل‌ُ الطَّعام‌َ الخ) پس از آن برای تسلّی دل مبارکش اینکه آیه را آورد که وَ ما أَرسَلنا قَبلَک‌َ مِن‌َ المُرسَلِین‌َ إِلّا إِنَّهُم لَیَأکُلُون‌َ الطَّعام‌َ وَ یَمشُون‌َ فِی الأَسواق‌ِ حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود وقتی جبرئیل (ع) اینکه آیه را بر من خواند دیدم منقبض و کوچک گردید و بقدر دانه عدسی شد من گفتم یا امین اللّه تو را چه شد گفت یا رسول اللّه (ص) دری از درهای بهشت گشوده شد که قبلا نگشوده بودند نمیدانم برحمت مفتوح گردیده یا بعذاب و من از خوف اینکه مبادا عذاب بر جماعتی که تو را طعنه زدند نازل شود ایمن نیستم پس از آن حال جبرئیل بحالت اول برگردید و گفت یا رسول اللّه (ص) تو را بشارت میدهم که اینکه در را برای تو گشادند و آن فرشته‌ای که میآید رضوان خازن بهشت است که از جانب حق تعالی تو را مژده بدهد که خدای تعالی از تو خوشنود است آن گاه رضوان فرود آمد و بحضرت سلام کرد و سفطی با او بود گفت اینکه کلیدهای گنجهای دنیا است اگر خواهی بردار و هیچ حظّی و ثوابی و لو بقدر پشه‌ای باشد از تو کم نخواهد گردید رسول (ص) مثل کسی که مشورت کند رو بجبرئیل (ع) نمود او اشاره بزمین کرد یعنی تواضع کن حضرت گفت مرا حاجت بمال نیست فقر و درویشی را دوست‌تر دارم تا اینکه بنده صابر و شاکر باشم، رضوان گفت خوب گفتی (اصبت اصاب اللّه بک الرشاد) خدا تو را ارشاد نماید نداء آمد ای جبرئیل سر بلند کن جبرئیل دید درهای آسمان تا زیر عرش گشوده و خدا ببهشت عدن وحی نمود که شاخی از از شاخه‌های خود را فرود آورد و در آن شاخه خوشه‌ای و بر آن خوشه غرفه‌ای بود از زبرجد سبز که در آن هفتاد هزار در بود از یاقوت سرخ جبرئیل گفت یا رسول اللّه سر بالا کن حضرت چون سر بالا کرد منزلهای انبیاء را دید و منزل خود را بالای همه دید. نداء رسید ای محمّد (ص) راضی شدی گفت راضی شدم، بار خدایا آنچه خواستی در دنیا بمن بدهی ذخیره کن و عوض آن در قیامت شفاعت امّتم باشد (تفسیر ابو الفتوح رازی)

صفحه : 169

[سوره الفرقان (25): آیات 11 تا 24]

اشاره

بَل کَذَّبُوا بِالسّاعَةِ وَ أَعتَدنا لِمَن کَذَّب‌َ بِالسّاعَةِ سَعِیراً (11) إِذا رَأَتهُم مِن مَکان‌ٍ بَعِیدٍ سَمِعُوا لَها تَغَیُّظاً وَ زَفِیراً (12) وَ إِذا أُلقُوا مِنها مَکاناً ضَیِّقاً مُقَرَّنِین‌َ دَعَوا هُنالِک‌َ ثُبُوراً (13) لا تَدعُوا الیَوم‌َ ثُبُوراً واحِداً وَ ادعُوا ثُبُوراً کَثِیراً (14) قُل أَ ذلِک‌َ خَیرٌ أَم جَنَّةُ الخُلدِ الَّتِی وُعِدَ المُتَّقُون‌َ کانَت لَهُم جَزاءً وَ مَصِیراً (15)
لَهُم فِیها ما یَشاؤُن‌َ خالِدِین‌َ کان‌َ عَلی رَبِّک‌َ وَعداً مَسؤُلاً (16) وَ یَوم‌َ یَحشُرُهُم وَ ما یَعبُدُون‌َ مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ فَیَقُول‌ُ أَ أَنتُم أَضلَلتُم عِبادِی هؤُلاءِ أَم هُم ضَلُّوا السَّبِیل‌َ (17) قالُوا سُبحانَک‌َ ما کان‌َ یَنبَغِی لَنا أَن نَتَّخِذَ مِن دُونِک‌َ مِن أَولِیاءَ وَ لکِن مَتَّعتَهُم وَ آباءَهُم حَتّی نَسُوا الذِّکرَ وَ کانُوا قَوماً بُوراً (18) فَقَد کَذَّبُوکُم بِما تَقُولُون‌َ فَما تَستَطِیعُون‌َ صَرفاً وَ لا نَصراً وَ مَن یَظلِم مِنکُم نُذِقه‌ُ عَذاباً کَبِیراً (19) وَ ما أَرسَلنا قَبلَک‌َ مِن‌َ المُرسَلِین‌َ إِلاّ إِنَّهُم لَیَأکُلُون‌َ الطَّعام‌َ وَ یَمشُون‌َ فِی الأَسواق‌ِ وَ جَعَلنا بَعضَکُم لِبَعض‌ٍ فِتنَةً أَ تَصبِرُون‌َ وَ کان‌َ رَبُّک‌َ بَصِیراً (20)
وَ قال‌َ الَّذِین‌َ لا یَرجُون‌َ لِقاءَنا لَو لا أُنزِل‌َ عَلَینَا المَلائِکَةُ أَو نَری رَبَّنا لَقَدِ استَکبَرُوا فِی أَنفُسِهِم وَ عَتَوا عُتُوًّا کَبِیراً (21) یَوم‌َ یَرَون‌َ المَلائِکَةَ لا بُشری یَومَئِذٍ لِلمُجرِمِین‌َ وَ یَقُولُون‌َ حِجراً مَحجُوراً (22) وَ قَدِمنا إِلی ما عَمِلُوا مِن عَمَل‌ٍ فَجَعَلناه‌ُ هَباءً مَنثُوراً (23) أَصحاب‌ُ الجَنَّةِ یَومَئِذٍ خَیرٌ مُستَقَرًّا وَ أَحسَن‌ُ مَقِیلاً (24)

صفحه : 170

(ترجمه)

بلکه سبب گفتار رکیک کفار اینکه بود که قیامت را انکار نمودند و ما برای آنهایی که معاد را تکذیب نموده‌اند آتش بر افروخته مهیا نموده‌ایم (11)
وقتی کفار آتش را بینند و از جای دور او از جوشیدن از خشم و نعره آن را میشنوند (12)
و وقتی از دوزخ بمکان تنگی افکنده شوند در حالی که در بند کشیده شده‌اند در آنجا هلاکت خود را میخوانند (13)
امروز را یک هلاکت نخوانید (بلکه آن هلاکت) در بر دارد هلاکت بسیار (14)
ای محمّد (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) باین ملحدین بگو آیا چنین جایگاهی با اینکه عذاب بهتر است یا بهشت جاودانی که بمتقین وعده داده شده که پاداش و بازگشت آنها است (15)
که در آن بهشت خلد آنچه خواهند برای آنان آماده شده و در آن جاویدانند و اینکه وعده‌ای است (از طرف) پروردگار تو که همیشه خواسته شده (16)
روزی که مشرکین و آنچه را که بغیر از خدا پرستش مینمودند محشور میگردند (بمعبودان) آنها گویند آیا شما اینکه گروه از بندگان مرا گمراه گردانیدید یا آنها راه را گم کرده بودند (17)
معبودان آنها گویند تو منزّهی سزاوار نبود برای ما که بغیر تو دوستانی بگیریم لکن آنان و پدران آنها را در بهره برداری از دنیا طوری گردانیدی که یاد تو را فراموش نمودند و آنان جماعت هلاک شدگان بودند (18)
پس ای مشرکین وقتی معبودان شما در آنچه می‌گویید تکذیبتان کردند دیگران معبودان نتوانند عذاب را از شما برطرف نمایند و نه اینکه شما را از عذاب نجات دهند و از شما مکلّفین هر کس بشرک آوردن ستم کند بوی عذاب بزرگ دوزخ را بچشانیم (19)
(ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) ما پیش از تو از پیمبران رسولی نفرستادیم

صفحه : 171
مگر اینکه آنها طعام میخوردند و در کوچه و بازارها راه میرفتند و ما بعضی از شما را قرار دادیم سبب آزمایش برای بعض دیگر که آیا (در مشقّتها و طریق بندگی) صبر میکنید یا جزع مینمائید و پروردگار تو بهمه چیزها بینا است (20)
و آنهایی که امید ملاقات رحمت ما را نداشتند گفتند چرا ملائکه بر ما فرود نیامد یا اینکه ما پروردگار را ببینیم حقیقتا آنان در نفسهای خود تکبّر و سرکشی و علو بزرگ نمودند (21)
روزی که گنهکاران ملائکه را می‌بینند بآنان گویند برای شما دوری است و شما محجور شدگانید (22)
و ما پیش می‌اندازیم آنچه از اعمالی که کفار عمل نمودند پس آن را پراکنده و نابود میگردانیم (24)
در آن روز اهل بهشت مسکن و قرار گاهی و بازگشتی بهتر (از اینکه دوزخیان خواهند داشت (24).

صفحه : 172

(توضیح آیات)

بَل کَذَّبُوا بِالسّاعَةِ وَ أَعتَدنا لِمَن کَذَّب‌َ بِالسّاعَةِ سَعِیراً مفسّرین گفته‌اند جمله (بَل کَذَّبُوا بِالسّاعَةِ) عطف است بر آنچه از کفار حکایت نمود یعنی تعجّب نکن در اینکه تو را تکذیب میکنند و آنان بسخن عجیب‌تر آمده‌اند زیرا قیامت را انکار میکنند و تکذیب نمودن قیامت عجیب تر از تکذیب پیمبری تو است چنانچه در سوره واقعه آیه 61 قوله تعالی وَ لَقَد عَلِمتُم‌ُ النَّشأَةَ الأُولی فَلَو لا تَذَکَّرُون‌َ که بطور تعجّب فرموده شمایی که بنشأه دنیا عالم شده‌اید چگونه بعالم آخرت متذکّر نمیگردید زیرا که هر مرتبه دانی مرتبه فوقی دارد و هر پائینی بالایی دارد، و برای کسانی که قیامت را انکار نموده‌اند آتش برافروخته آماده نموده‌ایم، و گویند سعیر نامی است از نامهای جهنّم.
إِذا رَأَتهُم مِن مَکان‌ٍ بَعِیدٍ سَمِعُوا لَها تَغَیُّظاً وَ زَفِیراً وقتی آتش منکرین معاد را از راه دور ببیند بغرّش و غلیان در آید.
سخنان مفسّرین در توجیه آیه 1- مقصود اینست که وقتی کافرین نظر آنها بسعیر که برای آنان مهیّا شده افتد صدای التهاب آن را میشنوند، و تشبیه نموده صوت آتش را بصوت آدم غضبناک که از شدّت غیظ بالتهاب آمده، و بقولی تغیّظ صفت آتش است و زفیر صفت اهل آنست. (طبرسی) 2- نسبت دیدن بآتش مجاز است، و نکته نسبت رؤیت بنار با آنکه حقیقة رؤیت مستند بمشرکین است برای ابلغیّت کلام است یعنی گویا آنها آتش را مانند شخص غضبناک بینند، و تأنیث فاعل برای اینست که سعیر بمعنی نار است، و گویند کلامی در اینجا محذوف است و در تقدیر (اذا رأتهم زبانیتها) یعنی وقتی کافرین زبانیه آتش را از مکان دور که صد سال راه باشد و بقولی پانصد سال راه و از ابا عبد اللّه علیه السّلام روایت شده بقدر یک سال راه دیدند غیظ و التهاب آن را

صفحه : 173
میشنوند. (منهج الصادقین) 3- بدلالت آیات بسیار و احادیث که موجودات عالم قیامت همه صاحب حیاتند چنانچه قوله تعالی در وصف معاد در سوره عنکبوت آیه 64 فرموده (وَ إِن‌َّ الدّارَ الآخِرَةَ لَهِی‌َ الحَیَوان‌ُ لَو کانُوا یَعلَمُون‌َ) و نیز در سوره زلزال آیه 4 در وصف زمین قیامت فرموده (یَومَئِذٍ تُحَدِّث‌ُ أَخبارَها) و غیر اینها از آیاتی که دلالت صریح دارد که اجزاء قیامت صاحب حیاتند و در جای خود مبرهن گردیده، مادامی که بشود کلام را حمل بظاهر نمود نباید حمل بر معنای مجازی کرد، چه ضرر دارد که گفته شود همین طور که ظاهر آیه چنین است وقتی آتش مقابل با اشقیاء گردد و آنان را ببیند بغیظ و زفیر و التهاب در آید بطوری که صدای آتش شنیده شود.
خلاصه چون در کون موجودات قوّه و استعداد حیات و شعور مخفی است وقتی موجودی از صورت کنونی دنیوی بصورت جمعی اخروی تحوّل پیدا کند آنچه از قوّه و استعداد حیات در باطنش نهفته بفعلیّت و ظهور میرسد و همین است سرّ شهادت دادن اجزاء بدن آدمی بر علیه او، بلکه ممکن است گفته شود بطوری که از آیات بر میآید قوّه شعور در تمام موجودات دنیوی نهفته است قوله تعالی (وَ إِن مِن شَی‌ءٍ إِلّا یُسَبِّح‌ُ بِحَمدِه‌ِ وَ لکِن لا تَفقَهُون‌َ تَسبِیحَهُم).
وَ إِذا أُلقُوا مِنها مَکاناً ضَیِّقاً مُقَرَّنِین‌َ آیه در مقام بیان حال منکرین معاد بر آمده و سعیر که یکی از نامهای جهنّم بشمار میرود و سختی اهل آن را در اینجا (بمکانا ضیّقا) تذکّر میدهد که برای اهل جهنّم انواع عذاب جمع شده: یکی از آنها تنگی مکان و دیگری تاریکی آن در حالی که دستهای آنها بگردنشان بسته گردیده، دیگری سوختن، دیگری طعام زقّوم، دیگری (ماء حمیم) الی غیر ذلک از عذابهای کذایی که در آیات دیگر تذکر میدهد.
بروایتی پس از آنکه از حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم از اینکه آیه سؤال شد فرمود بحق‌ّ آن کسی که جان من بدست قدرت او است آنها را چنان در دوزخ کشند مثل

صفحه : 174
میخی که در دیوار بکوبند در حالی که دست آنها را بگردنشان بسته باشند.
دَعَوا هُنالِک‌َ ثُبُوراً لا تَدعُوا الیَوم‌َ ثُبُوراً واحِداً وَ ادعُوا ثُبُوراً کَثِیراً ثبور بمعنی هلاکت است یعنی از شدّت وجع و خوف، هلاکت خود را میطلبند و ملائکه عذاب بآنها میگویند امروز یک هلاکت نطلبید بایستی هلاکت بسیار بخواهید.
و بقول دیگر ثبور بمعنی وا ویلا است که گویند ای وای بر ما، و بقولی کفّار در قیامت با شیاطین در سلاسل بسته میگردند و آنها گویند وا ثبورا.
قُل أَ ذلِک‌َ خَیرٌ أَم جَنَّةُ الخُلدِ الَّتِی وُعِدَ المُتَّقُون‌َ کانَت لَهُم جَزاءً وَ مَصِیراً آیه متّصل بآیه بالا است که پس از بیان سعیر که برای کافرین و آن عذابهای کذایی آن که آنان را بآن تهدید کرده خطاب برسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نموده که آنها را متذکّر گردان و بگو شماها رجوع بعقل خود بنمائید و با خود اندیشه کنید و بارشاد عقلتان مقایسه نمائید بین عذابهای سختی که در اثر تکذیب و طغیان ما را بآن میترسانند و آن بهشت خلد که منزلگاه همیشه‌گی و بمؤمنین با تقوی وعده داده شده که پاداش عمل نیک آنان و محل‌ّ بازگشت آنها باشد و ببینید که آیا کدام یک از آنها بهتر است پس قطعا عقل حکم میکند به اینکه بهشت که دار کرامت الهی است بهتر است.
شاید آیه اشاره باین باشد که اگر شما یقین بقول پیمبران بمعاد و زنده شدن در روز حشر هم نداشته باشید لا اقل‌ّ احتمال میدهید که شاید واقع باشد و بحکم عقل دفع ضرر محتمل با قدرت داشتن واجب است آنهم چنین ضرر دائمی با اینکه حال با اینکه همه اعلان ضرری که از طرف سفرای الهی راجع بمبدء و معاد با اتفاق آنها در بیان اوضاع آخرت از حساب و کتاب و میزان و بهشت و جهنّم با ادلّه صدق گفتارشان گوشزد شما شده و با اینکه با عقل سلیم مطابق است باز انکار مینمائید.

صفحه : 175
لَهُم فِیها ما یَشاؤُن‌َ خالِدِین‌َ کان‌َ عَلی رَبِّک‌َ وَعداً مَسؤُلًا در مقام بیان بهشت خلد که بمتّقین وعده داده بر آمده و دو فضیلت بزرگ بهشت خلد را در اینکه آیه تذکّر میدهد: اول آنجا مکانی است که آنچه بخواهند از نعمتهای جسمانی و روحانی برای آنها آماده و مهیّا خواهد بود، و دیگر خلود و دائمی بودن آن نعمتهای زیرا که نعمتهای دنیا هر قدر در نظر بزرگ نماید در معرض فناء و زوال است لکن بهشت خلد که باشخاص با تقوی وعده داده شده فناء و زوال در آن راه ندارد و اهل آن همیشه در آن جاویدانند.
در (وَعداً مَسؤُلًا) سه قول است: 1- إبن عباس گفته خداوند وعده جزاء داده پس سؤال میکنند چگونه وفاء بوعده نمودید. 2- محمّد بن کعب گفته ملائکه از خدا سؤال کردند در قولشان که گفتند (رَبَّنا وَ أَدخِلهُم جَنّات‌ِ عَدن‌ٍ الَّتِی وَعَدتَهُم). 3- مؤمنین سؤال کردند از خدا بهشت را وقتی که در دنیا بودند پس اجابت کرد آنها را در آخرت و بآنها میدهد آنچه را که طلب کردند در دنیا. (مجمع البیان) وَ یَوم‌َ یَحشُرُهُم وَ ما یَعبُدُون‌َ مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ فَیَقُول‌ُ أَ أَنتُم أَضلَلتُم عِبادِی هؤُلاءِ أَم هُم ضَلُّوا السَّبِیل‌َ، الی قوله تعالی: قَوماً بُوراً خلاصه اینکه در اینکه آیات خدای تعالی بپیمبرش خبر میدهد که وقتی مشرکین را با آنچه که بغیر خدا پرستش مینمودند در روز محشر با هم جمع مینمائیم از مصدر جلال احدی خطاب عتاب آمیز بمعبودان آنها میرسد که آیا شما اینکه بنده‌گان مرا گمراه نمودید یا آنها خود راه هدایتشان را گم نمودند و بی‌راهه رفتند.
شاید مقصود از معبودان حضرت عیسی و عزیز و امثال آنها از ذوی العقول باشند و شاید مقصود اعم از صاحبان عقل و بتها و غیره باشد، نظر به اینکه در قیامت همه اشیاء صاحب حیات و نطق میگردند چنانچه از (ما یعبدون) که موصوله است و معنی اعم‌ّ از آن فهمیده میشود چنین میشود که در قیامت بتها بزبان در میآیند

صفحه : 176
و خود را تبرئه مینمایند.
و معلوم است که اینکه سؤال برای الزام مشرکین است که گناه را بگردن غیر نگذارند و بگویند معبودان ما ما را فریب دادند و ما را ببندگی و عبادت خود گرفتند و گر نه چیزی از احاطه علم ازلی الهی مخفی نخواهد بود تا محتاج بسئوال باشد.
معبودان در پاسخ خواهند گفت ای پروردگارا تو منزّه و پاکی از شریک و نظیر چگونه سزاوار است که ما بغیر تو دوستانی بگیریم و آنان را بعبادت و پرستش خود وادار نمائیم اینکه جماعت مشرکین و پدران آنها را چنان بتمتّعات دنیوی و حظوظات نفسانی و عیّاشی مشغول گردانیدی تا آنکه یاد تو را فراموش نمودند و خود را باسفل سافلین طبیعت و چاه مذلّت پرتاب گردانیدند و اینکه جماعت در هلاکت خود پافشاری نمودند زیرا که از هلاکت شدگان بودند.
فَقَد کَذَّبُوکُم بِما تَقُولُون‌َ فَما تَستَطِیعُون‌َ صَرفاً وَ لا نَصراً الخ (تستطیعون) را حفص که یکی از قرّاء است بتاء قرائت کرده چنان که سیاهی قرآن است، و خطاب بمشرکین است بحذف قول وفاء برای مفاجات است و معنی آیه چنین میشود که پس از آنکه معبودان انکار مینمایند از مصدر جلال خداوندی بمشرکین خطاب میرسد که امروز شما از خود نتوانید عذاب مرا دفع نمائید و یکدیگر را یاری دهید و از عقوبت برهائید.
و گفته‌اند ضمیر فاعل در (کذّبوکم) راجع بمشرکین است، و ضمیر خطاب راجع باهل ایمان، یعنی مشرکین بآنچه شما مؤمنین راجع بقیامت گفتید شما را دروغگو دانستند و امروز نتوانند از خود عذاب را رفع نمایند یا شما پیمبران نتوانید عذاب را از آنها رفع کنید و بشفاعت آنها را یاری نمائید.
و بعضی از قرّاء (یستطیعون) بیاء قرائت نموده‌اند و بنا بر اینکه معنی آیه چنین میشود که امروز معبودان شما قدرت ندارند. از شما عذاب را رفع نمایند و نه اینکه شما را یاری کنند و از شما کافرین کسی که از قبل کفر بخود ستم نمود

صفحه : 177
عذاب بزرگ دوزخ را بوی می‌چشانیم، وَ ما أَرسَلنا قَبلَک‌َ مِن‌َ المُرسَلِین‌َ إِلّا إِنَّهُم لَیَأکُلُون‌َ الطَّعام‌َ وَ یَمشُون‌َ فِی الأَسواق‌ِ (انّهم) صفت است برای موصوف محذوف و در تقدیر، و معنی آیه چنین میشود که ما پیش از تو رسولی از مرسلین و پیمبران نفرستادیم مگر اینکه آنها هم غذا میخوردند و هم در بازارها راه میرفتند و اینکه آیه جواب گفتار رکیک کفّار است که در آیه 6 اینکه سوره بیان کرده که یکی از ایرادهایشان بپیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم اینکه بود که گفتند (ما لِهذَا الرَّسُول‌ِ یَأکُل‌ُ الطَّعام‌َ وَ یَمشِی فِی الأَسواق‌ِ) اینکه بود که برای رفع اعتراض آنها خبر میدهد که تمام پیمبران چنین بودند و ما پیغمبری نفرستادیم مگر اینکه از جهات بشریّت مثل باقی افراد بلوازم بشریت عمل مینمودند.
وَ جَعَلنا بَعضَکُم لِبَعض‌ٍ فِتنَةً أَ تَصبِرُون‌َ وَ کان‌َ رَبُّک‌َ بَصِیراً ظاهرا برای تسلّی دل رسولش خبر میدهد که سنّة الهی بر اینکه جاری شده که ما همیشه بعضی مردم را فتنه و آزمایش قرار میدهیم برای بعضی دیگر که هر کس را طوری امتحان نمائیم حتّی پیمبران را که آنها را مورد جفاء جهّال میگردانیم تا اینکه اندازه صبر و متانت و استقامت هر یک ظاهر گردد، ای رسول اکرم (ص) پروردگار تو بصیر و بینا است بحال تو و جفایی که از کفّار بتو میرسد و باید تو صبر و بردباری نمایی.
وَ قال‌َ الَّذِین‌َ لا یَرجُون‌َ لِقاءَنا لَو لا أُنزِل‌َ عَلَینَا المَلائِکَةُ أَو نَری رَبَّنا الخ از جمله ایراد کفّار و مشرکین اینکه بود که میگفتند چرا بر ما ملائکه فرود نمیآید تا مصدّق گفتار تو باشد یا اینکه میگفتند چرا ما پروردگار خود را نمی‌بینیم، شاید مقصودشان اینکه بود که اگر راست می‌گویی و رسول خدایی چرا خدا را بما نشان نمیدهی تا ما بتو ایمان آوریم و آنان باین سخنانشان علوّ و استکبار کردند و از حدّ خود بی‌اندازه تجاوز نمودند مثل قوم موسی (ع) که

صفحه : 178
گفتند (لَن نُؤمِن‌َ لَک‌َ حَتّی نَرَی اللّه‌َ جَهرَةً) و آنها یا از روی جهل و نادانی چنین سخنان میگفتند یا میدانستند که رؤیت حق تعالی محال است و مقصودشان تعنّت بود که برای تکذیبشان عذری بیاورند و چیزی که مقدور رسول نیست از او طلب نمایند.
یَوم‌َ یَرَون‌َ المَلائِکَةَ لا بُشری یَومَئِذٍ لِلمُجرِمِین‌َ وَ یَقُولُون‌َ حِجراً مَحجُوراً (یوم) منصوب است بفعل مقدّر یعنی (اذکر) و (یومئذ) یا تکرار (یوم) است یا خبر (بشری) و (حجر) بمعنی منع است یعنی ای محمّد (ص) یاد کن روزی را که گنهکاران پس از مرگ یا در قیامت ملائکه را می‌بینند (و یقولون) عطف بر کلام جلو است آن وقت ملائکه بآنان مژده نمیدهند و میگویند خداوند بهشت و نعمتهای آن را در اثر شرک و کفرتان برای شما ممنوع گردانیده و معنی دیگری هم برای اینکه آیه گفته‌اند که برای اختصار ذکر نکردیم.
وَ قَدِمنا إِلی ما عَمِلُوا مِن عَمَل‌ٍ فَجَعَلناه‌ُ هَباءً مَنثُوراً آیه تشبیه مینماید عمل مجرمین را از انفاق نمودن و صله رحم کردن و کمک بفقراء و بینوایان و باقی اعمال خیری که در ایّام حیات دنیویشان کرده‌اند به (هباء) و غباری که در هوا پراکنده گردیده که نتیجه و فائده‌ای از اعمال نیکشان عایدشان نخواهد گردید.
اشاره به اینکه اعمال نیک وقتی نتیجه بخش و صاحب اثر و فائده میگردد که با ایمان توأم باشد و البتّه هر قدر ایمان محکم‌تر و ثابت‌تر باشد پاداش آن زیادتر خواهد بود.
أَصحاب‌ُ الجَنَّةِ یَومَئِذٍ خَیرٌ مُستَقَرًّا وَ أَحسَن‌ُ مَقِیلًا (مقیل) مکانی میباشد که برای استراحت وضع گردیده و گویند لفظ (احسن) رمز است و راجع بمقیل یعنی مکان استراحت بهشتیان بانواع و اقسام جواهرات و اشیاء قیمتی مزیّن گردیده و آنها با ازواجشان در آن منزلگاه مجلّل می‌آرامند.

صفحه : 179

[سوره الفرقان (25): آیات 25 تا 41]

اشاره

وَ یَوم‌َ تَشَقَّق‌ُ السَّماءُ بِالغَمام‌ِ وَ نُزِّل‌َ المَلائِکَةُ تَنزِیلاً (25) المُلک‌ُ یَومَئِذٍ الحَق‌ُّ لِلرَّحمن‌ِ وَ کان‌َ یَوماً عَلَی الکافِرِین‌َ عَسِیراً (26) وَ یَوم‌َ یَعَض‌ُّ الظّالِم‌ُ عَلی یَدَیه‌ِ یَقُول‌ُ یا لَیتَنِی اتَّخَذت‌ُ مَع‌َ الرَّسُول‌ِ سَبِیلاً (27) یا وَیلَتی لَیتَنِی لَم أَتَّخِذ فُلاناً خَلِیلاً (28) لَقَد أَضَلَّنِی عَن‌ِ الذِّکرِ بَعدَ إِذ جاءَنِی وَ کان‌َ الشَّیطان‌ُ لِلإِنسان‌ِ خَذُولاً (29)
وَ قال‌َ الرَّسُول‌ُ یا رَب‌ِّ إِن‌َّ قَومِی اتَّخَذُوا هذَا القُرآن‌َ مَهجُوراً (30) وَ کَذلِک‌َ جَعَلنا لِکُل‌ِّ نَبِی‌ٍّ عَدُوًّا مِن‌َ المُجرِمِین‌َ وَ کَفی بِرَبِّک‌َ هادِیاً وَ نَصِیراً (31) وَ قال‌َ الَّذِین‌َ کَفَرُوا لَو لا نُزِّل‌َ عَلَیه‌ِ القُرآن‌ُ جُملَةً واحِدَةً کَذلِک‌َ لِنُثَبِّت‌َ بِه‌ِ فُؤادَک‌َ وَ رَتَّلناه‌ُ تَرتِیلاً (32) وَ لا یَأتُونَک‌َ بِمَثَل‌ٍ إِلاّ جِئناک‌َ بِالحَق‌ِّ وَ أَحسَن‌َ تَفسِیراً (33) الَّذِین‌َ یُحشَرُون‌َ عَلی وُجُوهِهِم إِلی جَهَنَّم‌َ أُولئِک‌َ شَرٌّ مَکاناً وَ أَضَل‌ُّ سَبِیلاً (34)
وَ لَقَد آتَینا مُوسَی الکِتاب‌َ وَ جَعَلنا مَعَه‌ُ أَخاه‌ُ هارُون‌َ وَزِیراً (35) فَقُلنَا اذهَبا إِلَی القَوم‌ِ الَّذِین‌َ کَذَّبُوا بِآیاتِنا فَدَمَّرناهُم تَدمِیراً (36) وَ قَوم‌َ نُوح‌ٍ لَمّا کَذَّبُوا الرُّسُل‌َ أَغرَقناهُم وَ جَعَلناهُم لِلنّاس‌ِ آیَةً وَ أَعتَدنا لِلظّالِمِین‌َ عَذاباً أَلِیماً (37) وَ عاداً وَ ثَمُودَ وَ أَصحاب‌َ الرَّس‌ِّ وَ قُرُوناً بَین‌َ ذلِک‌َ کَثِیراً (38) وَ کُلاًّ ضَرَبنا لَه‌ُ الأَمثال‌َ وَ کُلاًّ تَبَّرنا تَتبِیراً (39)
وَ لَقَد أَتَوا عَلَی القَریَةِ الَّتِی أُمطِرَت مَطَرَ السَّوءِ أَ فَلَم یَکُونُوا یَرَونَها بَل کانُوا لا یَرجُون‌َ نُشُوراً (40) وَ إِذا رَأَوک‌َ إِن یَتَّخِذُونَک‌َ إِلاّ هُزُواً أَ هذَا الَّذِی بَعَث‌َ اللّه‌ُ رَسُولاً (41)

صفحه : 180

(ترجمه)

و یاد کن روزی را که آسمانها شکافته میشود با ابر و ملائکه فرود میآیند (25)
در آن روز پادشاهی حقیقی مخصوص بپروردگار رحمان است و آن روز بر کافرین سخت دشوار است (26)
و یاد کن روزی را که ستمکار دست خود را بدندان میگزد و میگوید ای کاش من (در دنیا) با رسول (راه طاعت) پیش گرفته بودم (27)
ای وای بر من ای کاش فلان کس را دوست خود نگرفته بودم (28)
که حقیقة او مرا از یاد خدا یا موعظه پیغمبر یا قرآن پس از آمدن آن گمراه گردانید و همیشه شیطان برای انسان گمراه کننده است (29)
رسول اکرم (ص) در مقام شکایت گوید ای پروردگار من قوم من اینکه قرآن را بهجو و مسخره گرفتند (30)
و همین طور ما برای هر پیمبری قرار دادیم دشمنانی از گنهکاران (ای محمّد) پروردگار تو کافی است که هدایت کننده و یاور تو باشد (31)
و کافرین گفتند چرا بر او قرآن یک دفعه و یک جمله واحده فرود نیامد لکن ما چنین کردیم تا دلت را بآن ثابت گردانیم (و آیات) قرآن را جدا جدا (نازل گردانیدیم) با تأنّی و مهلت (32)
و کفّار مثلی برای تو نمیآوردند مگر آنکه ما می‌آوریم برای تو جواب آنها را بآنچه نیکوتر است (33)
آن کسانی که محشور میگردند و برویهای خود بسوی جهنّم (کشیده میشوند) آنان بد جایگاهی دارند و از راه گمراه گردیده‌اند (34)
بحقیقت ما بموسی (ع) کتاب عطاء نمودیم و قرار دادیم برادرش هارون را که وزیر او باشد (35)
پس گفتیم بروید بسوی جماعتی که آیات ما را

صفحه : 181
تکذیب نمودند پس آنان را هلاک نمودیم (و دمار از روزگار آنها بر آوردیم) (36)
و چون قوم نوح (ع) پیمبران را تکذیب نمودند آنها را غرق گردانیدیم و قرار دادیم آنها را برای مردم علامت و نشانه و برای ستمکاران عذاب دردناک آماده نموده‌ایم (37)
و عاد و ثمود و اصحاب (رس‌ّ) و اهل قرنهای بسیار که در بین آن اقوام بودند
و برای همه آنها مثلهایی زدیم و همه را هلاک گردانیدیم (39)
و کفّار گذر نمودند بر آن شهری که بارانیدیم بر آن باران عذاب را آیا آنان نبودند که در عبور آیات را دیدند بلکه اینان امیدوار بحشر و نشر نبودند (40)
وقتی کافرین تو را می‌بینند نگرفتند تو را مگر بسخریّه و گفتند آیا اینکه مرد همان است که خدا او را برسالت مبعوث گردانیده (41).

صفحه : 182

(توضیح آیات)

اشاره

وَ یَوم‌َ تَشَقَّق‌ُ السَّماءُ بِالغَمام‌ِ وَ نُزِّل‌َ المَلائِکَةُ تَنزِیلًا (واو) عاطفه (یوم) را عطف داده به (یَوم‌َ یَرَون‌َ المَلائِکَةَ) در آیه قبل که منصوب به (اذکر) مقدّر بود.
یعنی ای محمّد (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) یاد کن روزی را که آسمان شکافته شود (بالغمام) غمام ابر سفیدی را گویند که در بالای آسمانها نمایان است و شاید همانست که در اینکه زمان آن را کهکشانها نامند و گویند بابر سفید نازل تنگی ماند که شبها در زمین مانند طریق و خطی کشیده نمایان است و آن از همه آسمانها بزرگتر و فوق همه کرات است و شاید اشاره بهمین دارد قوله تعالی در سوره بقره آیه 206 (هَل یَنظُرُون‌َ إِلّا أَن یَأتِیَهُم‌ُ اللّه‌ُ فِی ظُلَل‌ٍ مِن‌َ الغَمام‌ِ وَ المَلائِکَةُ).

(سخنان مفسّرین در توجیه آیه)

1- باء در (بالغمام) بمعنی (من) است یعنی آسمان از غمام شکافته گردد 2- باء (بالغمام) بمعنی (مع) است مثل اینکه گفته شود (اخذت برمته و اشتریت الدار بآلاتها) یعنی آسمان با ابر شکافته میشود.
3- باء (بالغمام) بمعنی (علی) است مثل اینکه گفته شود (رکب الامیر بسلاحه و خرج بثیابه) یعنی آسمان در حالی که شکافته میشود بالای او ابر باشد 4- باء بمعنی (عن) است مثل (رمیت بالقوس و عن القوس) و بنا بر اینکه قول چنین میشود آسمان بشکافد و از بالای آن ابر پدید آید.
بروایت إبن عباس آسمان دنیا شکافته میگردد و اهلش فرود میآیند و آنها زیادترند از آنچه در زمین است از جن‌ّ و انس پس از آن آسمان دوم شکافته میگردد و اهلش فرود میآیند و آنها از آنچه در آسمان اول بود زیادترند و همچنین هر آسمانی شکافته میگردد اهل و آن زیادتر از آسمان پائین‌تر آنند تا آسمان هفتم. (مجمع البیان)

صفحه : 183
5- در تفسیر طنطاوی راجع باین آیه بیانی دارد که برای وضوح اجمالی از آن را ترجمه مینمائیم:
چنین گفته: قبلا از اینکه تفسیر دانا شدی که ستارگانی که بشر بر آن متفطن شده‌اند صدها ملیونها میباشند و در علوم ظاهر شده که اطراف سیّارات قمرها و شمسها و ستارگانی است همین طوری که اطراف شمس ما است و اینکه خورشیدهای عظیمی که بزرگتر از خورشید ما است از آن بغمام طائر تعبیر مینمودند و آن را سدیم جمع او سدم مینامیدند و میگفتند روزی اینکه شمسها بر میگردد بسیرت اول یعنی منحل و منهدم خواهند گردید و در جوّ پراکنده میگردند همان طوری که اوّل چنین بودند و پس از ملیونها سال خلقت تازه‌ای پیدا مینمایند و بهیئت کواکب جدید میآیند و خدای تعالی در آنها مخلوقات تازه‌ای می‌آفریند.
و قبلا دلیل علماء گذشتگان را بر اینکه مطلب گفتیم و در اینکه زمان ما مشاهده کرده‌اند که شصت هزار ستاره که تازه پدید گردیده بعضی از آنها نزدیک است خلقتش تمام گردد و بعضی تازه شروع بآفرینش آنان شده و بعضی بین بینند و تمام مجهّز و آماده گردیده‌اند برای اینکه عوالمی گردند مثل عالم شمسی ما و سیّارات ما و قمرهای ما پس اینکه بود دلیل بر اینکه علماء میگفتند اینکه شمس و آنچه اطراف وی است قدیم است و آن عبارت از غمام طائر دائر است چنانچه امروز او را می‌بینند.
و در اینجا می‌گوییم قوله تعالی (وَ یَوم‌َ تَشَقَّق‌ُ السَّماءُ بِالغَمام‌ِ) یعنی خورشید ما و ستارگان و بعض خورشیدهای دیگر و سیّارات آنها شبیه‌ترند بغمام (ابر نازک) و آن بالاخره ناری میگردد متفرّق در جوّ، و آسمانی که ما مشاهده مینمائیم از اینکه عالم لطیفه پدید گردیده که ما آن را برنگ ازرق مشاهده مینمائیم و ممکن نیست رنگ بدون متلوّن (یعنی بدون جسمی) ظاهر گردد و آن متلوّن همین عالمی است که آن را (اثیر) مینامند، و در سوره بقره گفتیم کسی که آسمان اثیریّه را انکار نماید او بعلوم متقدّمین و متأخّرین جاهل گردیده زیرا تماما

صفحه : 184
خلاء را محال میدانند و همه میگویند فضاء مملوّ است بچیزی که آن را (اثیر) نامند و آن جسمی است که ضوء کواکب را بخود میگیرد و بما میرساند، و در آنجا گفتیم که در برهان قدماء و محدّثین در قوله تعالی (ثُم‌َّ استَوی إِلَی السَّماءِ وَ هِی‌َ دُخان‌ٌ) نظر کن و تعجّب کن که چگونه آسمانها را دخان و غمام نامیده، و نیز فرموده (انهما کانَتا رَتقاً فَفَتَقناهُما) پس تعجّب کن از قرآن و حکمت و عجائبه و انظر کیف یقول هنا (وَ یَوم‌َ تَشَقَّق‌ُ السَّماءُ بِالغَمام‌ِ وَ نُزِّل‌َ المَلائِکَةُ تَنزِیلًا المُلک‌ُ یَومَئِذٍ الحَق‌ُّ لِلرَّحمن‌ِ الخ). (پایان) المُلک‌ُ یَومَئِذٍ الحَق‌ُّ لِلرَّحمن‌ِ وَ کان‌َ یَوماً عَلَی الکافِرِین‌َ عَسِیراً، وَ یَوم‌َ یَعَض‌ُّ الظّالِم‌ُ عَلی یَدَیه‌ِ یَقُول‌ُ یا لَیتَنِی اتَّخَذت‌ُ مَع‌َ الرَّسُول‌ِ سَبِیلًا (تا قوله تعالی) وَ کان‌َ الشَّیطان‌ُ لِلإِنسان‌ِ خَذُولًا در اینکه آیات برسولش خبر میدهد که ای محمّد (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) یاد کن ظالم ستمکار را که وقتی آثار عذاب را معاینه مینماید چنان حسرت و ندامتی وی را میگیرد که مثل آدم متأسّف غضبناک دست خود را بدندان میگزد و لبهای خود را میجود و دندانهای خود را بهم میمالد و از روی ندامت و پشیمانی میگوید ای کاش تابع رسول گردیده بودم و قدم پشت قدم رهنمایان و هادیان حق تعالی گذارده بودم و چنین روز سختی را ندیده بودم.
و نیز میگوید ای وای بر من ای کاش با فلان دشمن خدا که در مقام اغواء و گمراهی من بود دوستی نکرده بودم که پس از آنکه طریق هدایت بر من آمد مرا گمراه گرداند.
شأن نزول آیه بروایت إبن عباس اینکه آیه در باره عقبة بن ابی معیط و ابی‌ّ بن خلف فرود آمده که اینکه دو نفر با هم رفاقت و دوستی داشتند و عادت عقبه چنین بود که هر وقت از سفر برمیگشت مردم را بضیافت خود میطلبید وقتی بعادت معهود ضیافت نمود چون با حضرت رسول صلّی اللّه علیه و اله و سلّم مجالست قدیمی داشت حضرتش را دعوت نمود وقتی طعام حاضر شد پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود من غذا نمیخورم

صفحه : 185
مگر وقتی که شهادتین بگویی عقبه گفت (اشهد ان لا اله الا اللّه و اشهد ان‌ّ محمدا رسول اللّه) آن وقت حضرت غذا خورد. وقتی اینکه خبر بابی بن کعب رسید نزد وی آمد و او را ملامت نمود و گفت مگر از دین برگشته‌ای که سخن محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم میپذیری عقبه گفت از دین خود برنگشته‌ام لکن چون و مهمان من بود و گفت غذا نمیخورم مگر اینکه اینکه کلمه را بگویی و بر من گوارا نبود و حیاء کردم که مهمان من غذا نخورده از خانه‌ام بیرون برود، ابی بوی گفت از تو راضی نمیشوم هرگز مگر اینکه بروی نزد او و آب دهن بر روی او بیندازی، عقبه پس از آن که قبول کرد چنین کند نزد پیغمبر اکرم (ص) آمد در حالی که آن حضرت در دار الندوه در سجده بود آب دهن نجس خود را حواله روی مبارکش نمود حضرت فرمود ای عقبه تو را چنین می‌بینم که از مکّه بیرون نمیروی مگر اینکه سر تو را بشمشیر برداریم، اینکه بود که در جنگ بدر عقبه را اسیر نمودند و بعد از اتمام جنگ سر او را از تنش جدا گردانیدند و ابی بن خلف را رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بدست خود در جنگ احد کشت، و بروایت ضحاک آب دهن آن کافر دو شعله آتش گردید و برگشت و هر دو طرف صورتش را سوزانید و تا وقتی که مرد اثرش در صورتش باقی ماند.
و بعضی گفته‌اند آیه اطلاق دارد و شامل میگردد هر کافر و ظالمی را که در ظلم و کفر تابع ظالم و کافر دیگری گردد، و ابی عبد اللّه علیه السلام فرموده مردی از قریش نیست مگر اینکه در باره او یک آیه یا دو آیه نازل نشده باشد که او را ببهشت رهنمایی نماید یا بجهنّم و آتش کشاند و بعد از آن فرمود جاری میشود حکم در اینکه آیات در باره کسانی که بعد از آنها میباشند (ان خیرا فخیرا و ان شرا فشرا). (مجمع البیان) وَ قال‌َ الرَّسُول‌ُ یا رَب‌ِّ إِن‌َّ قَومِی اتَّخَذُوا هذَا القُرآن‌َ مَهجُوراً (مهجور) مشتق از (هجر) است و بمعنی سخن بیهوده و هذیان است یعنی (جعله مهجورا فیه) و مفسّرین آیه را دو طور تفسیر کرده‌اند.

صفحه : 186
اول- گمان کفار چنین بود که قرآن سخن باطل و متضمّن هذیان و از اساطیر اوّلین است.
دوّم- هر وقت قرآن را میشنیدند سخنهای لغو و هذیان در میان میانداختند قوله تعالی (لا تَسمَعُوا لِهذَا القُرآن‌ِ وَ الغَوا فِیه‌ِ) و بنا بر اینکه معنی مهجور بمعنی کلامی است که کفّار موقع استماع آن سخن لغو در میان می‌انداختند که دیگران استماع ننمایند.
خلاصه خدای تعالی حکایة از قول رسولش خبر میدهد که حضرتش در مقام شکایت از قوم چنین گفته یا در قیامت چنین میگوید ای پروردگار من اینکه مردم قرآن را مهجور گردانیدند.
بروایت انس بن مالک حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود (هر کس قرآن را بیاموزد و بداند و مصحف را در جایی بیاویزد و آن را تعهد نکند و در آن ننگرد قرآن روز قیامت آید و در وی بیاویزد و گوید خدایا اینکه بنده مرا مهجور کرد میان من و او حکم فرما.
وَ کَذلِک‌َ جَعَلنا لِکُل‌ِّ نَبِی‌ٍّ عَدُوًّا مِن‌َ المُجرِمِین‌َ وَ کَفی بِرَبِّک‌َ هادِیاً وَ نَصِیراً (عدوّ) را صفت میآورند هم برای مفرد و هم برای جمع و گفته میشود (رجل عدوّ و قوم عدوّ) و جمع آن (اعداء) است.
ظاهرا آیه در مقام تسلّی دل رسولش بر آمده وقتی که از قوم خود شکایت مینمود و گویا فرموده ای رسول اکرم غم مخور مردم گنهکار نفس پرست همیشه همین طور بوده و همیشه خواهند بود که با هادیان الی اللّه و سفر ای الهی دشمنی مینمودند و برای هر پیمبری دشمنانی از مردمانی پست پلید عصیان کار قرار دادیم و باید دانست قرار دادن چنین دشمنانی از روی اجبار نیست تا جبر لازم آید بلکه در اثر امر ما که پیمبران دعوت بیکتا پرستی مینمودند و آن خلاف میل و عادت آنها بود با پیمبران دشمنی میکردند و چون طبیعت آنها چنین بود و مجاهده با نفس خود ننمودند که عقلشان را بکار بیندازند ما آنها را بحال خود

صفحه : 187
میگذاریم و آنان باقتضای عملشان دشمن پیمبران میشدند.
خلاصه دعوت پیمبران که بامر خدا بود سبب دشمنی آنها گردیده در اینجا سبب را بجای مسبّب قرار داده و دشمنی آنان را بجعل خود بحساب آورده و پروردگار تو برای تو کافی است که راهنما و یار و یاور تو باشد یعنی تو رسول و پیمبر ما میباشی بچنین مردمانی اعتنا مکن و آنان را بحال خود واگذار.
وَ قال‌َ الَّذِین‌َ کَفَرُوا لَو لا نُزِّل‌َ عَلَیه‌ِ القُرآن‌ُ جُملَةً واحِدَةً کَذلِک‌َ (نزل) بمعنی (انزل) مثل (اخبر) کفّار گفتند چرا قرآن یک دفعه و در یک وقت مثل تورات و انجیل و باقی کتب آسمانی نازل نگردید.
(کذلک) جواب سخن آنها است و خطاب برسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است که ما اینکه طور قرآن را آیه آیه فرود آوردیم و در اینکه ترتیب حکمتهایی منطوی گردیده:
1- لِنُثَبِّت‌َ بِه‌ِ فُؤادَک‌َ (لام) تعلیل است یعنی برای تقویت و استحکام قلب تو چنین کردیم تا اینکه بصیرت تو زیاد گردد زیرا در هر حادثه‌ای که رخ دهد و در هر موقع لزوم که بتدریج وحی فرود آید قلب تو را قوی میگرداند و بصیرت تو را زیاد میکند در محل خود بدلیل و تجربه مبرهن گردیده که یکی از سباب نفوذ علم و دانش در قلب آدمی القائات است که شیئا فشیئا مطلبی یا بتوسط گفتار یا از جهات دیگر القاء بنفس گردد همین طور که می‌بینیم تمام علوم و معارف ابتدائا بتوسط القاء و آموزش استادان و دانش آموزان پدید گردیده که بتدریس و تعلیم متدرجا از راه گوش تلقین بدانش جویان نموده‌اند.
ببین طفل که ابتدائا قدرت بر سخن گویی ندارد چگونه بتلقین مادر و پدر و دایه کم کم سخن‌گو میگردد اگر اینکه القائات تدریجی نبود ابدا طفل هیچ وقت سخن‌گو نمیگرید.
در مدّتی از زمان پیش پس از آنکه در ذهنم خطور نمود که چه حکمتی

صفحه : 188
است که ما مأمور گردیده‌ایم که نماز و دعاء را بزبان بگوئیم خدای عالم که از ما فی الضمیر ما آگاهست اگر معانی همین اذکار را در قلب خود خطور دهیم کافی خواهد بود، متفطّن گردیدم که شاید یکی از حکمتهای آن همین القاء بنفس است که الفاظ آیات و دعاء و غیر آن از دهن و زبان ما بیرون آید و از راه گوش وارد (حس‌ّ مشترک) ما گردد و در خزینه قوّه خیال محفوظ گردد و بکثرت تلاوت معانی و حقائق اذکار ملکه نفسانی ما گردد و در قلب ما رسوخ نماید و همین القائات اگر با توجّه توأم گردد نفس بقدر استعداد بصفت علم و صفات حمیده متّصف میگردد زیرا که نفس بشر بوجهی مؤثّر است و بوجه دیگر متأثّر.
2- بقول بعضی کتب انبیاء که یک دفعه فرود آمده برای اینکه بود که آنها با سواد و نویسنده بودند آنچه بآنها وحی میشد میخواندند و مینوشتند و آن را محفوظ میداشتند و نبی‌ّ خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم امّی بود یعنی چیزی نمی‌نوشت اینکه بود که برای اینکه آیات قرآن را حفظ نماید بتدریج آیه آیه بر او نازل میشد.
ولی ظاهرا اینکه توجیه بنظر درست نمیآید زیرا که در جایی خطاب بحضرتش نموده که تو در حفظ قرآن عجله نکن (إِنّا نَحن‌ُ نَزَّلنَا الذِّکرَ وَ إِنّا لَه‌ُ لَحافِظُون‌َ) سوره حجر آیه 9.
3- در آیات قرآن ناسخ و منسوخ هست و نمیشود ناسخ و منسوخ یک دفعه نازل گردد که اجتماع ضدّین میشود زیرا که بازگشت ناسخ و منسوخ بامر و نهی میگردد.
و نیز بعضی از آیات جواب سؤال است که البته سؤال جلوتر از جواب واقع میگردد. و نیز در بعض آیات انکار چیزی است که قبلا واقع گردیده یا حکایات چیزی است که فعلا جاری است، اینکه توجیهاتی است که مفسرین راجع بآیه نموده‌اند.
وَ رَتَّلناه‌ُ تَرتِیلًا (ترتیل) بمعنی تبیین است یعنی آیات را بیک نسق و استقامت و سهولت

صفحه : 189
و تأنّی فرود آوردیم (قال الراغب: الرّتل اتساق الشی‌ء و انتظامه علی استقامة یقال رجل رتل الاسنان، و الترتیل ارسال الکلمة من الفم بسهولة و استقامة، قال تعالی و رتّل القرآن ترتیلا. (پایان) و از عبد اللّه بن عباس نقل میکنند که گفته (ترتیلا) یعنی آیات را مبیّن و ظاهر گردانیدیم.
دیگری گفته یعنی آیات را متفرّق گردانیدیم و در مدّت بیست و سه سال بتدریج نازل گردانیدم.
وَ لا یَأتُونَک‌َ بِمَثَل‌ٍ إِلّا جِئناک‌َ بِالحَق‌ِّ وَ أَحسَن‌َ تَفسِیراً شاید مقصود از ضمیر جمع در (یأتونک) کفّار مکّه باشند که همیشه در مقام اینکه بودند که دسیسه چینی کنند و بمثلهای عجیب و کنایات و اعتراضات رکیک جلو کلام خدایی را بگیرند اینکه آیه برسولش خبر میدهد که اینان هر مثل باطل یا هر سخن مزخرفی بیاورند و بخواهند جلو آیات را بگیرند ما در مقابل آن کلام حقّی و بیان واضحی میآوریم که مثلهای آنها را باطل گرداند (جاءَ الحَق‌ُّ وَ زَهَق‌َ الباطِل‌ُ إِن‌َّ الباطِل‌َ کان‌َ زَهُوقاً) باطل مقابل حق‌ّ چطور میتواند عرض اندام نماید بلکه حق‌ّ و اهل حق‌ّ و سخن حق‌ّ همیشه جلو باطل را میگیرد و باطل را زاهق و معدوم میگرداند.
الَّذِین‌َ یُحشَرُون‌َ عَلی وُجُوهِهِم إِلی جَهَنَّم‌َ جار و مجرور (عَلی وُجُوهِهِم) در موضع نصب است بنا بر اینکه حال است یعنی مشرکین بسوی جهنّم کشیده میشوند در حالی که منکوس باشند که بسر کشیده شوند یا بصورت کشیده میشوند تا بجهنّم واصل گردند.
أُولئِک‌َ شَرٌّ مَکاناً وَ أَضَل‌ُّ سَبِیلًا بیان بدی حال کفّار و مشرکین و منزلگاه آنان است که بد جایگاهی برای آنها تهیّه و آماده شده، و نیز راه مرورشان که از طریق حق گمراه گردیدند بدترین راهها است که منجرّ باین حال سختی گردیده که از سر کشیده میشوند

صفحه : 190
بجایگاه خودشان در دوزخ یا بصورت کشیده شوند پس مکانشان بدترین مکانها است و طریق سیرشان که منجرّ بچنین مکانی میگردد کج‌ترین و بدترین راه سلوک آنها است.
وَ لَقَد آتَینا مُوسَی الکِتاب‌َ (تا قوله تعالی) وَ أَصحاب‌َ الرَّس‌ِّ پس از نقل کلام مشرکین و اعتراضات آنان و پاسخ گفتار و پاداش اعمال آنها در اینکه آیات شروع مینماید بداستان پیمبران پیشین مثل موسی (ع) و نوح (ع) و باقی پیغمبران که چون آنها را تکذیب نمودند (فَدَمَّرناهُم تَدمِیراً) ما آنان را هلاک گردانیدیم و دمار از آنها بر آوردیم یعنی آنها را بسخت‌ترین عذاب اعدام نمودیم و قوم نوح را بطوفان غرق گردانیدیم و آیت و نشانه برای مردم قرار دادیم.
وَ أَصحاب‌َ الرَّس‌ِّ وَ قُرُوناً بَین‌َ ذلِک‌َ کَثِیراً

(سخنان مفسرین در توجیه اصحاب رس‌ّ)

1- إبن عباس گفته آنها جماعتی بودند که در بیابانها صاحب چاه‌ها بودند 2- (رس‌ّ) نام چاهی است معروف که جماعتی در آنجا فرود آمده و دارای چهارپایان و بت پرست بودند خدای تعالی شعیب را برسالت بر آنها فرستاد شعیب آنان را باسلام دعوت نمود نپذیرفتند و شعیب را اذیّت نمودند بشعیب وحی رسید که اینکه کافرین را هلاک خواهم نمود شعیب هر قدر آنها را تهدید بعذاب نمود فائده نبخشید بالاخره زمین آنها را فرو برد.
3- (رس‌ّ) نام دهیست در طرف یمامه خدای تعالی برای اهل آنجا پیمبری فرستاد آن پیمبر را کشتند اینکه بود که آنها بعذاب هلاک گردیدند. (قتاده) 4- (اصحاب الرس‌ّ) بقیه قوم صالح بودند و رس‌ّ آن چاهی بود که در آنجا فرود آمده بودند و اینکه همان چاهی است که در قرآن در وصف او است (و بئر معطّلة و قصر مشید).
5- (اصحاب الرس‌ّ) جماعتی بودند و پیمبری بین آنان بود بنام حنظلة بن

صفحه : 191
صفوان و در آنجا کوه بلندی بود که آن را فتح مینامیدند و سیمرغ مرغ بزرگی بود که از همه مرغها بزرگتر بود و بر پرهای وی همه طور الوانی نقش زده شده بود و نظر به اینکه دراز گردن بود آنها آن مرغ را عنقا مینامیدند آن از آن کوه پائین میآمد و تمام مرغها را صید میکرد روزی صید نیافت کودک کوچکی را بر بود، روز دیگر دختری صید نمود مردم آنجا شکایت بحنظله نمودند دعاء کرد صاعقه او را هلاک گردانید و نسلی از او باقی نگذاشت، اینکه بود که عرب چیزهای نایافت را بعنقاء مغرب مثل میزدند، پس از آن جماعت حنظله نبی‌ّ (ع) را کشتند خدای تعالی آنان را هلاک گردانید. (سعید بن جبیر) و غیر اینها راجع به اینکه مقصود از (الرّس‌ّ) چیست گفتاری از مفسّرین نقل شده، ما برای اختصار در همین جا سخن را کوتاه میگردانیم.
وَ کُلًّا ضَرَبنا لَه‌ُ الأَمثال‌َ وَ کُلًّا تَبَّرنا تَتبِیراً (کلّا) منصوب بفعل مضمر است و در معنی ما آنها را تهدید نمودیم و حذر دادیم بمثالها و حکایات عجیب گذشتگان از انبیاء و امم آنها و عذابهایی که در اثر مخالت بر کفار و فسّاق فرود آمده و همه را خورد کردیم و مثل خاشاک در زمین فرو بردیم.
وَ لَقَد أَتَوا عَلَی القَریَةِ الَّتِی أُمطِرَت مَطَرَ السَّوءِ أَ فَلَم یَکُونُوا یَرَونَها بعض مفسّرین گفته‌اند: مقصود قریه سدوم از قوم لوط است و (مطر سوء) سنگ بارانی است که آنها را خورد نمود و در زیر زمین پنهان گردانید و اثر خرابی قریه سدوم در زمان حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم باقی بوده، و چون اثر خرابی قریه سدوم تا زمان رسالت حضرت رسول (ص) باقی مانده و قریش در تجارتشان از قریه سدوم گذر مینمودند و اثر خرابی آن را میدیدند و سدوم قریه‌ئیست از مؤتفکات و گویند مؤتفکات پنج ده بوده و چهار عدد آن در اثر عذاب بر اهلش خراب گردیده بود و یکی از آنها را که اهلش مرتکب آن عمل قبیح نمیشدند باقی گذارده بود اینست که در اینکه آیه آنان را تهدید مینماید و تذکّر میدهد که

صفحه : 192
همان طوری که اهل سدوم در اثر مخالفت هلاک گردیدند شما هم مبتلا بعذاب خواهید گردید.
بَل کانُوا لا یَرجُون‌َ نُشُوراً (بل) اضراب است و (لا یرجون) بمعنی (لا یتوقّعون) میباشد یعنی چون آنان منتظر جزای عمل خود نبودند از آنجا گذر مینمودند و مثل حیوانات که قوّه تدبّر و فکر در آنها مفقود است هیچ تدبّر نمیکنند تا اینکه متنبّه گردند و سبب اعدام اهل آنجا را بفهمند.
وَ إِذا رَأَوک‌َ إِن یَتَّخِذُونَک‌َ إِلّا هُزُواً أَ هذَا الَّذِی بَعَث‌َ اللّه‌ُ رَسُولًا (ان) نافیه و (الّا) استثنائیّه یعنی کفّار تو را نمی‌بینند مگر اینکه از روی استهزاء و سخریّه با هم میگویند آیا اینکه آن کسی است که خدا وی را برسالت مبعوث گردانیده.
آری آنان جسم رسول را میدیدند و بنظر خوردی او را مینگریستند و خبر از آن روح ملکوتی و قوّه قدسی الهی او نداشتند.

صفحه : 193

[سوره الفرقان (25): آیات 42 تا 59]

اشاره

إِن کادَ لَیُضِلُّنا عَن آلِهَتِنا لَو لا أَن صَبَرنا عَلَیها وَ سَوف‌َ یَعلَمُون‌َ حِین‌َ یَرَون‌َ العَذاب‌َ مَن أَضَل‌ُّ سَبِیلاً (42) أَ رَأَیت‌َ مَن‌ِ اتَّخَذَ إِلهَه‌ُ هَواه‌ُ أَ فَأَنت‌َ تَکُون‌ُ عَلَیه‌ِ وَکِیلاً (43) أَم تَحسَب‌ُ أَن‌َّ أَکثَرَهُم یَسمَعُون‌َ أَو یَعقِلُون‌َ إِن هُم إِلاّ کَالأَنعام‌ِ بَل هُم أَضَل‌ُّ سَبِیلاً (44) أَ لَم تَرَ إِلی رَبِّک‌َ کَیف‌َ مَدَّ الظِّل‌َّ وَ لَو شاءَ لَجَعَلَه‌ُ ساکِناً ثُم‌َّ جَعَلنَا الشَّمس‌َ عَلَیه‌ِ دَلِیلاً (45) ثُم‌َّ قَبَضناه‌ُ إِلَینا قَبضاً یَسِیراً (46)
وَ هُوَ الَّذِی جَعَل‌َ لَکُم‌ُ اللَّیل‌َ لِباساً وَ النَّوم‌َ سُباتاً وَ جَعَل‌َ النَّهارَ نُشُوراً (47) وَ هُوَ الَّذِی أَرسَل‌َ الرِّیاح‌َ بُشراً بَین‌َ یَدَی رَحمَتِه‌ِ وَ أَنزَلنا مِن‌َ السَّماءِ ماءً طَهُوراً (48) لِنُحیِی‌َ بِه‌ِ بَلدَةً مَیتاً وَ نُسقِیَه‌ُ مِمّا خَلَقنا أَنعاماً وَ أَناسِی‌َّ کَثِیراً (49) وَ لَقَد صَرَّفناه‌ُ بَینَهُم لِیَذَّکَّرُوا فَأَبی أَکثَرُ النّاس‌ِ إِلاّ کُفُوراً (50) وَ لَو شِئنا لَبَعَثنا فِی کُل‌ِّ قَریَةٍ نَذِیراً (51)
فَلا تُطِع‌ِ الکافِرِین‌َ وَ جاهِدهُم بِه‌ِ جِهاداً کَبِیراً (52) وَ هُوَ الَّذِی مَرَج‌َ البَحرَین‌ِ هذا عَذب‌ٌ فُرات‌ٌ وَ هذا مِلح‌ٌ أُجاج‌ٌ وَ جَعَل‌َ بَینَهُما بَرزَخاً وَ حِجراً مَحجُوراً (53) وَ هُوَ الَّذِی خَلَق‌َ مِن‌َ الماءِ بَشَراً فَجَعَلَه‌ُ نَسَباً وَ صِهراً وَ کان‌َ رَبُّک‌َ قَدِیراً (54) وَ یَعبُدُون‌َ مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ ما لا یَنفَعُهُم وَ لا یَضُرُّهُم وَ کان‌َ الکافِرُ عَلی رَبِّه‌ِ ظَهِیراً (55) وَ ما أَرسَلناک‌َ إِلاّ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً (56)
قُل ما أَسئَلُکُم عَلَیه‌ِ مِن أَجرٍ إِلاّ مَن شاءَ أَن یَتَّخِذَ إِلی رَبِّه‌ِ سَبِیلاً (57) وَ تَوَکَّل عَلَی الحَی‌ِّ الَّذِی لا یَمُوت‌ُ وَ سَبِّح بِحَمدِه‌ِ وَ کَفی بِه‌ِ بِذُنُوب‌ِ عِبادِه‌ِ خَبِیراً (58) الَّذِی خَلَق‌َ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌َ وَ ما بَینَهُما فِی سِتَّةِ أَیّام‌ٍ ثُم‌َّ استَوی عَلَی العَرش‌ِ الرَّحمن‌ُ فَسئَل بِه‌ِ خَبِیراً (59)

صفحه : 194

(ترجمه)

کافرین گفتند نزدیک بود محمّد (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) ما را از خدایان خود گمراه گرداند اگر نبود که ما شکیبایی نمودیم (و بر بت‌پرستی ثابت ماندیم) (در جواب آنها فرموده) آن وقتی که عذاب را معاینه بینند بزودی میدانند که کیست گمراه‌تر از آنها (42)
ای محمّد آیا تو دیدی کسی را که خواهش خود را اله خود گرفت آیا تو بر چنین کسی و کیل میباشی (43)
ای محمّد (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) آیا گمان میکنی بیشتر آنان گوش شنوا و تعقّل دارند آنها نیستند مگر مثل چهارپایان بلکه آنها گمراه‌تر از حیوان میباشند (44)
آیا تو ندیدی چگونه پروردگار تو سایه را بگسترانید و اگر میخواست سایه را ساکن قرار میداد پس شمس را بر آن سایه دلیل قرار دادیم (45)
سپس آن سایه را تدریجا بسوی خود میگیریم (46)
خدا آن کسی است که شب را برای شما پوشش قرار داده و خواب را سبب آسایش شما و روز را قرار داد برای جنبش و حرکت شما (47)
و خدا آن کسی است که باد را از بین دست رحمت خود فرستاده که بشارت دهنده باشد (بنزول باران) و از آسمان آب (باران) طاهر و طاهر کننده نازل گردانیدیم (48)
تا آنکه بآن باران بلدهای مرده را زنده گردانیم و چهارپایان و مردمان بسیاری

صفحه : 195
را سیراب کنیم (49)
و ما آب باران را در اوقات مختلفه بین مردم گردانیدیم برای اینکه متذکر نعمتهای ما گردند و بیشتر مردم ابا کردند و نگرفتند مگر کفر و ناسپاس (گردیدند) (50)
و اگر میخواستیم برای هر دهی پیمبری میفرستادیم (51)
ای رسول کافرین را اطاعت نکن و با آنان جنگ کن جنگهای بزرگ (52)
خدا آن کسی است که دو دریا را بهم آمیخته یکی آب شیرین گوارا و دیگر آب شور تلخ و بین آن دو دریا وسطی قرار داده که حائل و مانع بین آنها گردد (53)
و خدا آن کسی است که از آب بشر را آفرید پس بین آنها نسب و پیوند قرار داد و پروردگار تو توانا است (54)
اینکه مشرکین بغیر خدا عبادت میکند چیزی را که نه عبادتش بآنها نفع میرساند و نه در ترکش بآنها ضرر میزند و کافر بر نافرمانی پروردگار خود یاور شیطان است (55)
ای رسول ما تو را نفرستادیم مگر مژده دهنده (مؤمنین) و تهدید کننده (کافرین) (57)
(بآنان) بگو من از شما هیچ اجر و مزدی نمیطلبم مگر کسی را که بخواهد بسوی پروردگار خود راهی را بگیرد (57)
ای محمّد (ص) اعتماد کن (بر خدای) زنده‌ای که هرگز نمیرد و بحمد او تسبیح کن و بس است که او ببندگان خود آگاهست (58)
آن کسی که آسمانها و زمین و آنچه بین آسمانها و زمین است در شش روز آفریده پس بر عرش خدای رحمان مستولی گردید پس از او سؤال کن که او خبیر (و دانا است (59).

صفحه : 196

(توضیح آیات)

اشاره

إِن کادَ لَیُضِلُّنا عَن آلِهَتِنا لَو لا أَن صَبَرنا عَلَیها از اینکه آیه چنین فهمیده میشود که حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم خیلی در امر رسالت و تبلیغ جدیّت مینموده بطوری که نزدیک بود در اثر کوشش آنها را بتوحید بکشاند.
(ان) مخفّفه از مثقّله و ضمیر شأن در آن مستتر است که در تقدیر (انّه) میشود و جواب (لولا) محذوف است یعنی اینکه رسول (ص) اینکه مشرکین نگرفته‌اند تو را مگر در مورد استهزاء و چنین گویند: نزدیک بود محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ما را گمراه گرداند و ما را از عبادت بتهایمان باز دارد اگر نبود که ما در عبادت و پرستش بتهایمان جدیّت نموده و صبر کردیم. و شاید غرض آنان چنین بوده که ما چون در عبادت بتها استقامت نمودیم باعجاز بتها بود که فریب اینکه مردم را نخوریم و ایمان بخدای یکتا آوریم.
وَ سَوف‌َ یَعلَمُون‌َ حِین‌َ یَرَون‌َ العَذاب‌َ مَن أَضَل‌ُّ سَبِیلًا تمام جواب گفتار مشرکین است که چنین گمان میکردند اگر تابع رسول و قرآن و دین حق‌ّ گردند از طریق راستی و درستی گمراه گردیده‌اند و سعادت خود را در پرستش بتهایی که بعضی از آنها بدست خود تراشیده بودند میدانستند و اینان غافل بودند و نمیدانستند که چقدر منحرف گردیده‌اند وقتی در قیامت یا هنگام مرگ که بآنها خیلی نزدیک است عذاب را معاینه مینمایند آن وقت خواهند دانست که آنها گمراه بودند یا اشخاصی که تابع دین حق گردید (مَن أَضَل‌ُّ سَبِیلًا) پاسخ سخن آنها است اشاره به اینکه بزودی میدانند که گمراه کی است.
أَ رَأَیت‌َ مَن‌ِ اتَّخَذَ إِلهَه‌ُ هَواه‌ُ أَ فَأَنت‌َ تَکُون‌ُ عَلَیه‌ِ وَکِیلًا بهمزه استفهامی که در مقام تعجّب آرند خطاب برسولش نموده که آیا دیدی آن کسی را که هوای خود را اله خود گرفت آیا تو نسبت بچنین کسی

صفحه : 197
که هوای نفسانی خود را اله خود قرار داده اعتماد میکنی و امیدواری که بدین حق‌ّ بگرود و ایمان آورد و آیا توانی وی را اجبار نمایی هرگز نتوانی، قوله تعالی در سوره غاشیه آیه 22 (لَست‌َ عَلَیهِم بِمُصَیطِرٍ) یعنی نیستی تو بر اینها مسلّط زیرا که فردا بشر بایستی باختیار ایمان بیاورند ایمان اجباری نتیجه بخش نخواهد بود.
أَم تَحسَب‌ُ أَن‌َّ أَکثَرَهُم یَسمَعُون‌َ أَو یَعقِلُون‌َ إِن هُم إِلّا کَالأَنعام‌ِ در اینکه آیه به (ام) منقطعه خطاب برسولش نموده ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم تو چنین گمان میکنی که اکثر اینکه مشرکین و کفّار گوش شنوا دارند که سخن تو را استماع نمایند یا صاحب عقل و رویّه‌اند و تعقّل مینمایند و در ادلّه توحید و آیات قرآن تدبّر میکنند تا اینکه صحّت گفتار تو را بیابند و ایمان آورند چنین نیست که گمان کرده‌ای نیستند اکثر آنها یعنی آنان که ایمان نیاوردند مگر مثل چهارپایان در عدم تعقّل و فکر.
بَل هُم أَضَل‌ُّ سَبِیلًا (بل) اضراب است یعنی چنین نیست که گمان کرده‌ای بلکه آنها گمراه‌تر از حیواناتند زیرا حیوانات بهمان طریقی که وظیفه آنها است سلوک مینمایند و براه کج نمیروند و مطیع امر تکوینی اله گردیده و از آنچه برای آن آفریده شده‌اند تخطّی نمینمایند و آن قوّه و استعدادی که برای ترقّی و تعالی ببشر داده شده و وسائلی که در دسترس وی گذارده شده برای اینکه درجات کمال را بپیماید و خود را بکمال انسانیت برساند برایگان از دست داده و بیراهه رفته‌اند و خود را باسفل سافلین طبیعت پرتاب گردانیده‌اند اینکه است که اینان از چهارپایان گمراه‌تر محسوب میگردند.
أَ لَم تَرَ إِلی رَبِّک‌َ کَیف‌َ مَدَّ الظِّل‌َّ وَ لَو شاءَ لَجَعَلَه‌ُ ساکِناً

(سخنان مفسرین در توجیه آیه)

1- برای ایضاح معنی آیه مختصر و خلاصه‌ای از بیان شیخ طبرسی (ره)

صفحه : 198
در اینجا ترجمه مینمائیم:
(أَ لَم تَرَ إِلی رَبِّک‌َ) آیا نظر نکردی بصنعت پروردگار خودت و قدرت او که چگونه سایه را کشید یعنی آن را ممتدّ و منبسط قرار داد برای آنکه مردم از آن منتفع گردند و اگر میخواست قرار میداد آن را ساکن یعنی آن را ملتصق میگردانید باصل هر ذی ظلّی از بناها و درختها و اگر چنین بود احدی از آن منتفع نمیگردید، خدای سبحان انبساط ظل‌ّ (سایه) و امتداد آن را حرکت ظل‌ّ نامید و عدم حرکت و امتداد آن را سکون نامید و معنی قوله تعالی (ثُم‌َّ جَعَلنَا الشَّمس‌َ عَلَیه‌ِ دَلِیلًا) اینکه است که مردم بخورشید و حالات آن از سیر و حرکت آن بحال ظل‌ّ پی میبرند که در مکان ثابت است یا زائل، وسیع است یا متقلص و اگر شمس نبود ظل‌ّ و سایه شناخته نمیگردید و نیز اگر نور نبود ظلمت شناخته نمیشد و معنی (قبضته الیه) یعنی سایه را میگیرد و بتدریج کم میکند تا موقع ضحی یعنی وسط روز و در اینکه طور گرفتن منافع بسیاری منطوی است و اگر یک دفعه سایه گرفته میشد اکثر امور مردم معطل میگردید زیرا که تمام امور مبتنی بر شمس و سایه آن است، اما فائده (ثم‌ّ) در اینکه دو جا برای بیان فضائلی است که بین امور سه‌گانه منطوی است و تباعدی که بین آنها است تشبیه نموده بتباعدی که ما بین حوادث در وقت است. (پایان) شاید مقصود از فضائل سه‌گانه در بیان طبرسی: اول- امتداد ظل‌ّ و عدم سکونت آنست. دوم- دلالت نمودن شمس بر سایه. سوم- قبض کردن و گرفتن سایه و وقوع تدریجی آن بدست قدرت حق تعالی.
بقولی چون ظل‌ّ امریست متوسط بین ضوء خالص و ظلمت خالص و آن ما بین طلوع فجر است تا بر آمدن آفتاب و چنین است کیفیاتی که داخل سقف و دیوارها است اینست که بعض از مفسرین گفته‌اند مقصود از امتداد سایه همان سایه بین الطلوعین میباشد که در آن وقت نه ظلمت است نه آفتاب. (فخر رازی) لکن ممکن است در اینکه آیه توجیه دیگری بشود و گفته شود شاید آیه

صفحه : 199
اشاره دارد بحرکت زمین چنانچه در هیئت جدید ثابت نموده‌اند که زمین حرکت وضعی و انتقالی دارد و در هر شبانه روز یک دفعه بدور خود میچرخد و شب و روز از حرکت دوری آن پدید میگردد و آن طور نیست که علماء هیئت قدیم میگفتند که زمین همیشه ساکن و خورشید متحرّک است و هر شبانه روزی یک دور بگرد زمین میچرخد و شب و روز پدید میگردد.
و شکی نیست که ظل‌ّ از حائل شدن چیز ضخیمی پدید میگردد که بین شمس و ما وراء آن حاصل گردد اینست که چون زمین جسم ضخیم است در موقع حرکت طرفی که مقابل خورشید واقع گردیده بنور خورشید روشن و روز است و آن طرف دیگرش که پشت وی است تاریک و شب است.
بنا بر صحّت اینکه کشف معنی آیه واضح‌تر میگردد و میتوان آیه را اینکه طور توجیه نمود که خدای تعالی بپیمبرش خبر میدهد که ای رسول گرامی آیا ندیدی یعنی بنظر عبرت ببین و بنگر که چگونه پروردگار تو بحرکت دوری زمین سایه را ممتدّ گردانیده و آن را گستردانیده تا آنکه زمین از حرارت دائمی آفتاب کاهیده نگردد اگر امتداد سایه زمین نبود از تابش همیشگی خورشید تمام موجودات زمین هلاک میگردیدند.
وَ لَو شاءَ لَجَعَلَه‌ُ ساکِناً یعنی اگر میخواست زمین را ساکن و بی‌حرکت میگردانید تا آنکه سایه نیندازد و نور آفتاب را نپوشاند لکن مصلحت ایزدی چنین اقتضاء نموده که زمین حرکت دائمی داشته باشد و از اقبال آن بشمس و ادبار آن شب و روز پدید گردد که در شب زمین و اهل آن استراحت نمایند و از حرارت زمین کاهیده گردد و نیز تا اینکه اشجار و گیاهها و باقی موجودات زمینی امرار حیات کنند و روز بنور آفتاب استضائه نمایند و امور زندگانی خود را تأمین گردانند.
ثُم‌َّ جَعَلنَا الشَّمس‌َ عَلَیه‌ِ دَلِیلًا یعنی خورشید را دلیل و سبب قرار دادیم بر امتداد سایه زمین یعنی بقرب

صفحه : 200
و بعد زمین بطرف خورشید شب و روز پدید میگردد که اگر خورشید نبود و زمین حرکت نداشت سایه‌ای وجود نداشت یعنی اگر شمس نبود سایه‌ای شناخته نمی‌شد و اگر نور نبود ظلمت دانسته نمیگشت و در زمین موجودی پدید نمیگردید.
ثُم‌َّ قَبَضناه‌ُ إِلَینا قَبضاً یَسِیراً شاید مقصود چنین باشد که پس از آنکه سایه زمین در شب پهن گردید و تمام روی زمین را پوشانید سایه را گرفتیم و زمین را بتدریج کشانیدیم بطرف خورشید، گرفتن سایه بگرفتن آن چیزی است که مانع گردیده از اینکه نور خورشید بما ورای آن برسد و چنین کردیم تا اینکه خورشید در آن طلوع نماید و موجودات زمینی از تاریکی شب نجات پیدا نماید.
وَ هُوَ الَّذِی جَعَل‌َ لَکُم‌ُ اللَّیل‌َ لِباساً وَ النَّوم‌َ سُباتاً (الی قوله تعالی) فَأَبی أَکثَرُ النّاس‌ِ إِلّا کُفُوراً خدای متعالی در اینکه آیات و آیه بالا کمال قدرت و شمول رحمت خود را ارائه میدهد که افراد بشر بنظر تدبّر آثار الهی را بنگرند و از اثر پی بمؤثّر برند (جَعَل‌َ لَکُم‌ُ اللَّیل‌َ لِباساً) تاریکی شب را لباس و ساتر نامیده و شب را بدو جهت تشبیه نموده بلباس: اول- همین طوری که لباس بدن را میپوشاند شب نیز روشنایی روز را می‌پوشاند. دوم- همانطوری که لباس بدن را از سرما و گرما محفوظ میدارد شب هم پوشش زمین است که زمین را از حرارت آفتاب حفظ می‌گرداند.
و اینکه نوم را (سبات) نامیده و روز را (نشور) خواب شب را تشبیه گردانیده بمردن و بیدار شدن از خواب را بزنده شدن در قیامت زیرا که خواب و بیداری شبیه بموت و حیاتند.
و بقولی (سباتا) یعنی شب را راحت بدن قرار داد از مشقّت عمل (وَ جَعَل‌َ النَّهارَ نُشُوراً) و روز را برای اینکه برای کسب معاش و حاجاتشان متفرق گردند (نشر و نشور) بمعنی زنده شدن و حیات پیدا نمودن بعد از مرگ است و مفرد و جمع آن یکسانست (هُوَ الَّذِی أَرسَل‌َ الرِّیاح‌َ بُشراً) (نشرا) تخفیف

صفحه : 201
(نشر) است و (بشرا) تخفیف (بشر) یعنی پروردگار شما آن کسی است که باد را بشارت دهنده آمدن باران در موقع خود قرار داده (بَین‌َ یَدَی رَحمَتِه‌ِ) یعنی پیش از آمدن باران اشاره به اینکه باد و باران از سر چشمه رحمت و فیض منبسط فیاض وجود تراوش نموده.
وَ أَنزَلنا مِن‌َ السَّماءِ ماءً طَهُوراً (واو) عطف به جلو (هو الذی) است، یکی از بزرگترین نعمتهای الهی آب است قوله تعالی (وَ یُنَزِّل‌ُ عَلَیکُم مِن‌َ السَّماءِ ماءً لِیُطَهِّرَکُم بِه‌ِ) و آب را طهور نامیده زیرا که آب هم طاهر است هم مطهّر تمام خباثات و کثافات بآب مرتفع میگردد و اضافه بر اینکه بآب قذارات رفع میگردد طهارت آور است و نیز آب را سبب حیات موجودات قرار داده.
لِنُحیِی‌َ بِه‌ِ بَلدَةً مَیتاً وَ نُسقِیَه‌ُ مِمّا خَلَقنا أَنعاماً وَ أَناسِی‌َّ کَثِیراً (تا قوله تعالی) إِلّا کُفُوراً (لام) علت است در مقام علت و سبب انزال باران است یعنی آب طهور را از آسمان فرود آوردیم برای اینکه زمین مرده‌ای که در زمستان هیچ گیاهی از آن روئیده نمیشد و مرده‌ای می‌ماند آن را بآب زنده گردانیدیم تا آنکه آثار حیاتی پیدا کند و از آن نباتات پدیدار گردد باضافه آنچه را که آفریده شده از چهارپایان و حیوانات و افراد بشر را سیراب گردانیم و اعتراض باکثر افراد بشر نموده که اینها نعمتهای الهی را اباء و انکار کرده‌اند و آن را ندیده می‌انگارند و عمل و رویّه آنان جز کفران نعمتهای الهی چیز دیگر نخواهد بود.
وَ لَو شِئنا لَبَعَثنا فِی کُل‌ِّ قَریَةٍ نَذِیراً پس از آنکه در آیات بالا گفتار کافرین را بپیمبرش تذکّر میدهد که بگمان آنها پیروی کردن تو گمراهی و ضلالت است و پس از آن آیات قدرت و حکمت خود را در آفرینش و سعه رحمت در باد و باران یادآوری نمود در اینکه آیه شاید اشاره بشأن و مقام رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم مینماید که اگر میخواستیم در هر دهی

صفحه : 202
و شهری رسولی و پیمبری میفرستادیم لکن نظر بمقام بلندی که از جانب حق تعالی داری بایستی بر جن‌ّ و انس تا روز قیامت رسول و پیشوا باشی و دین تو چون جامع تمام ادیان است و قانون تو بر تمام قوانین علوّ و برتری دارد زیرا که تمام احکامش در وسط نقطه اعتدال واقع گردیده اینکه است حکمتش اقتضاء ننموده که بر هر دهی رسولی جداگانه‌ای بفرستیم تو و دین تو برای هدایت کافی خواهد بود.
فَلا تُطِع‌ِ الکافِرِین‌َ وَ جاهِدهُم بِه‌ِ جِهاداً کَبِیراً پس تو با اینکه مقام بلندی که داری نباید تابع کافرین گردی که میخواهند تو را بمکر و خدعه تابع خود گردانند از آنان احتراز بنما و با آنها بقرآن که برهان بزرگی است در دست تو یا با نفس خود مجاهده نما و خود را از دسیسه کارهای آنها محکم نگاه دار که مبادا فریب گفتارشان را بخوری.
وَ هُوَ الَّذِی مَرَج‌َ البَحرَین‌ِ هذا عَذب‌ٌ فُرات‌ٌ وَ هذا مِلح‌ٌ أُجاج‌ٌ الخ (مرج) ارسال و جاری گردانیدن آب است در مجرای خود مثل فرستادن حیوانات را در چراگاه، و بقولی (مرج) مخلوط گردیدن و در هم ریختن اشیایی است بیکدیگر قوله تعالی (فَهُم فِی أَمرٍ مَرِیج‌ٍ) یعنی مختلط.
آیه باز گشت بآیات بالا است که عموم قدرت و فضل غیر متناهی خود را ببشر تذکّر میدهد که از سعه علم و حکمت او چنین است که دو دریا یکی را آب شیرین و خوش گوار گردانید مثل شطّ فرات و جیحون و امثال آن و دیگری را در منتهای تلخی و بین آن دو دریا فاصله قرار داد بطوری که بکلّی از هم جدا گردند با اینکه طبیعت آب سریان است بقدرت کامله الهی چنان از هم جدا گردیده که گویا بزبان حال هر یک بدیگری گویند (حجرا محجورا) من بکلّی از تو مهاجرت و دوری مینمایم.
وَ هُوَ الَّذِی خَلَق‌َ مِن‌َ الماءِ بَشَراً فَجَعَلَه‌ُ نَسَباً وَ صِهراً الخ (واو) آیه را عطف بآیات بالا داده یعنی آن کسی که شب را لباس قرار داد و آن کسی که باد را فرستاد و آن کسی که آب را از آسمان نازل گردانید و آن کسی که دو دریا را جاری

صفحه : 203
گردانید همان است که از آب منی بشر را آفریده.
از کمال قدرت مربّی جهان چنین است که بشر را از آب نطفه منی آفریده و بین آنها نسبی و سببی قرار داده یعنی بین بشر از یکی از دو راه اتفاق و دوستی قرار داده که با هم آمیزش نموده و در امور زندگانی یکدیگر را کمک نمایند یکی از راه نسب و خویشاوندی و دیگر از راه سبب و پیوند گردیدن زناشویی.
از امیر المؤمنین علیه السّلام روایت شده که سبب آنهایی میباشند که ازدواج با آنها را حرام نموده، و از ضحّاک و قتاده و مقاتل نقل شده که نسب هفت است که خدای تعالی فرموده (حُرِّمَت عَلَیکُم أُمَّهاتُکُم وَ بَناتُکُم وَ أَخَواتُکُم وَ عَمّاتُکُم وَ خالاتُکُم وَ بَنات‌ُ الأَخ‌ِ وَ بَنات‌ُ الأُخت‌ِ) و صهر پنج است که در همان آیه بیان نموده (وَ أُمَّهاتُکُم‌ُ اللّاتِی أَرضَعنَکُم (الی قوله) إِلّا ما قَد سَلَف‌َ).
إبن سیرین گفته آیه در باره امیر المؤمنین علیه السّلام وارد شده که او نسبت برسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم جامع هر دو منصب بود هم پسر عم‌ّ رسول اللّه (ص) بود و هم داماد او هیچ یک از صحابه دارای چنین مقامی نبودند.
وَ یَعبُدُون‌َ مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ ما لا یَنفَعُهُم وَ لا یَضُرُّهُم آیه در مقام مذمت کفار بر آمده و آنان را سرزنش مینماید که آنها عبادت نمیکنند غیر خدا را و آنچه که پرستش مینمایند نه در عبادت آنها نفعی عایدشان میگردد و نه در ترک آن ضرری بآنها اصابت مینماید.
وَ کان‌َ الکافِرُ عَلی رَبِّه‌ِ ظَهِیراً (ظهیر) بر وزن فعیل و بمعنی اسم فاعل در زبانها شایع است و در اینجا بمعنی مظاهر و معاونت آمده اشاره به اینکه کافرین در پرستش بتها و عبادت آنچه غیر خدا است در دشمنی و عداوت و شرک و مخالفت معاون شیطان گردیده‌اند، و بقول بعضی (ظهیر) بمعنی هیّن است که کافر نزد حق تعالی ذلیل و حقیر است.
وَ ما أَرسَلناک‌َ إِلّا مُبَشِّراً وَ نَذِیراً پس از اظهار قدرت و شمول نعمت در اینکه آیه بالاترین تفضلاتی که بافراد

صفحه : 204
بشر مبذول گردانیده تذکر میدهد و خطاب برسولش نموده که ما تو را برسالت نفرستادیم مگر برای دو مطلب یکی مژده دهنده باشی بمؤمنین ببهشت و مقامات اخروی، دیگر تهدید و انذار کننده کافرین و عذابهایی که در اثر کفر و جحود پیرامون آنان خواهد گردید.
قُل ما أَسئَلُکُم عَلَیه‌ِ مِن أَجرٍ إِلّا مَن شاءَ أَن یَتَّخِذَ إِلی رَبِّه‌ِ سَبِیلًا ای محمّد (ص) باین مردم که شاید گمان میکنند که تو برای تبلیغ رسالت مال و جاه می‌طلبی و غرض تو بدست آوردن متاع دنیوی و حظوظات نفسانی است بگو من از شما مزدی نمیخواهم مگر آنچه را که خدا خواسته عمل کنید از انفاق مال (فی سبیل اللّه) و طلب رضای او تا آنکه از اینکه طریق راهی بسوی پروردگار خود پیدا نمائید.
(ما أَسئَلُکُم عَلَیه‌ِ مِن أَجرٍ) مقول قول رسول است که اجر و مزد رسالت خود را در نزدیکی مؤمنین بخدا تذکر میدهد که گوید همین است اجر و پاداش من و اینکه کلام بر صدق ادعاء و اخلاص او شهادت میدهد و بما میفهماند که منتهای سعادت اینکه است که عمل نیک لذاته محبوب باشد نه برای غایت و فائده دیگری و چون نبوّت برای تکمیل بشر است و انبیاء نسبت بمردم مثل پدرها میباشند نسبت باولادها و همین طوری که پدرها از تربیت اولادشان طلب نمیکنند مگر ترقی و سعادت آنان را همین طور نه انبیاء و نه ملائکه و نه علمایی که صاحب خلوصند هیچ یک از آنها طلب نمیکنند مگر هدایت بشر را و در آن لذّتی است که در مال و جاه نیست، و در حدیثی از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نقل شده که بعلی علیه السّلام فرموده:
(اگر یک نفر بدست تو هدایت گردد برای تو بهتر است از
(حمر النعم).
وَ تَوَکَّل عَلَی الحَی‌ِّ الَّذِی لا یَمُوت‌ُ وَ سَبِّح بِحَمدِه‌ِ وَ کَفی بِه‌ِ بِذُنُوب‌ِ عِبادِه‌ِ خَبِیراً ای رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم تو در تحمّل بار رسالت و ایذاء مردم اتّکاء و توکل نما بر آن کسی یعنی آن خدایی که حی و زنده است و هرگز مرگ و نیستی پیرامون او نمیگردد و ما بتو چیزی عطاء میکنیم که کفایت امورت را نماید و از تو

صفحه : 205
باز میداریم شرّ آنچه را که بتو اذیت کند اینست معنی (وَ تَوَکَّل عَلَی الحَی‌ِّ الَّذِی لا یَمُوت‌ُ).
و از بعض علمای گذشته نقل شده که گفته (باء) (به) زائده است و آیه اینکه طور است (کفاک اللّه) و (خبیرا) تمیز یا حال است یعنی چیزی از امور بندگان بر ما مخفی نیست ایمان آرند یا کافر گردند و مادر پاداش دادن آنان کافی میباشیم، و شاید غرض چنین باشد که امور بنده‌گان راجع بما است اگر خواستیم آنها را عذاب میکنیم یا آنان را از اعمال بدشان عفو مینمائیم.
الَّذِی خَلَق‌َ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌َ وَ ما بَینَهُما فِی سِتَّةِ أَیّام‌ٍ بقول بعضی (الذی) صفت (الحی‌ّ) در آیه جلو است و در محل جرّ است و بقول دیگر ممکن است خبر مبتداء محذوف باشد یعنی آن خدایی که آسمان و زمین و آنچه بین آنها است در شش روز یعنی در مدّتی آفریده که در مدّت معادل با شش روز میگردد.
ثُم‌َّ استَوی عَلَی العَرش‌ِ الرَّحمن‌ُ فَسئَل بِه‌ِ خَبِیراً پس از آفرینش آسمانها و زمین آن را مستوی بر عرش گردانیده، و بیان (استوی) و (عرش الرحمن) در سوره سجده آیه سوم (اللّه‌ُ الَّذِی خَلَق‌َ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌َ وَ ما بَینَهُما فِی سِتَّةِ أَیّام‌ٍ ثُم‌َّ استَوی عَلَی العَرش‌ِ الخ) در جلد هشتم اینکه تفسیر مشروحا بیان شده تکرار نشود.
سخنان مفسرین در توجیه (فَسئَل بِه‌ِ خَبِیراً) 1- سؤال کن از مردی که بخدا عارف و عالم باشد که چون از خدا سؤال کنی او را بشناسد آن طوری که حق‌ّ شناختن او است و تو را بحق‌ّ جواب دهد.
2- (فَسئَل بِه‌ِ خَبِیراً) مقصود بخبیر خدا است یعنی او را از او بپرس و باین معنی (به) در آیه بمعنی (عنه) میباشد یعنی کسی که خبیر باشد.
(إبن جریر) 3- یعنی از خلقت آسمانها و زمین در شش روز و استواء رحمن علی العرش

صفحه : 206
سؤال کن از عالمی که تو را بحقیقت آن خبر دهد زیرا که آفرینش آسمان و زمین در شش روز معنایی دارد غیر از آنچه عامه مردم میفهمند الخ.
(طنطاوی)

[سوره الفرقان (25): آیات 60 تا 77]

اشاره

وَ إِذا قِیل‌َ لَهُم‌ُ اسجُدُوا لِلرَّحمن‌ِ قالُوا وَ مَا الرَّحمن‌ُ أَ نَسجُدُ لِما تَأمُرُنا وَ زادَهُم نُفُوراً (60) تَبارَک‌َ الَّذِی جَعَل‌َ فِی السَّماءِ بُرُوجاً وَ جَعَل‌َ فِیها سِراجاً وَ قَمَراً مُنِیراً (61) وَ هُوَ الَّذِی جَعَل‌َ اللَّیل‌َ وَ النَّهارَ خِلفَةً لِمَن أَرادَ أَن یَذَّکَّرَ أَو أَرادَ شُکُوراً (62) وَ عِبادُ الرَّحمن‌ِ الَّذِین‌َ یَمشُون‌َ عَلَی الأَرض‌ِ هَوناً وَ إِذا خاطَبَهُم‌ُ الجاهِلُون‌َ قالُوا سَلاماً (63) وَ الَّذِین‌َ یَبِیتُون‌َ لِرَبِّهِم سُجَّداً وَ قِیاماً (64)
وَ الَّذِین‌َ یَقُولُون‌َ رَبَّنَا اصرِف عَنّا عَذاب‌َ جَهَنَّم‌َ إِن‌َّ عَذابَها کان‌َ غَراماً (65) إِنَّها ساءَت مُستَقَرًّا وَ مُقاماً (66) وَ الَّذِین‌َ إِذا أَنفَقُوا لَم یُسرِفُوا وَ لَم یَقتُرُوا وَ کان‌َ بَین‌َ ذلِک‌َ قَواماً (67) وَ الَّذِین‌َ لا یَدعُون‌َ مَع‌َ اللّه‌ِ إِلهاً آخَرَ وَ لا یَقتُلُون‌َ النَّفس‌َ الَّتِی حَرَّم‌َ اللّه‌ُ إِلاّ بِالحَق‌ِّ وَ لا یَزنُون‌َ وَ مَن یَفعَل ذلِک‌َ یَلق‌َ أَثاماً (68) یُضاعَف لَه‌ُ العَذاب‌ُ یَوم‌َ القِیامَةِ وَ یَخلُد فِیه‌ِ مُهاناً (69)
إِلاّ مَن تاب‌َ وَ آمَن‌َ وَ عَمِل‌َ عَمَلاً صالِحاً فَأُولئِک‌َ یُبَدِّل‌ُ اللّه‌ُ سَیِّئاتِهِم حَسَنات‌ٍ وَ کان‌َ اللّه‌ُ غَفُوراً رَحِیماً (70) وَ مَن تاب‌َ وَ عَمِل‌َ صالِحاً فَإِنَّه‌ُ یَتُوب‌ُ إِلَی اللّه‌ِ مَتاباً (71) وَ الَّذِین‌َ لا یَشهَدُون‌َ الزُّورَ وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغوِ مَرُّوا کِراماً (72) وَ الَّذِین‌َ إِذا ذُکِّرُوا بِآیات‌ِ رَبِّهِم لَم یَخِرُّوا عَلَیها صُمًّا وَ عُمیاناً (73) وَ الَّذِین‌َ یَقُولُون‌َ رَبَّنا هَب لَنا مِن أَزواجِنا وَ ذُرِّیّاتِنا قُرَّةَ أَعیُن‌ٍ وَ اجعَلنا لِلمُتَّقِین‌َ إِماماً (74)
أُولئِک‌َ یُجزَون‌َ الغُرفَةَ بِما صَبَرُوا وَ یُلَقَّون‌َ فِیها تَحِیَّةً وَ سَلاماً (75) خالِدِین‌َ فِیها حَسُنَت مُستَقَرًّا وَ مُقاماً (76) قُل ما یَعبَؤُا بِکُم رَبِّی لَو لا دُعاؤُکُم فَقَد کَذَّبتُم فَسَوف‌َ یَکُون‌ُ لِزاماً (77)

صفحه : 207

(ترجمه)

وقتی (بکافرین) گفته شد که برای خدای رحمن سجده کنید آنان گفتند خدای رحمن کیست آیا ما سجده کنیم برای آنکه شما ما را امر میکنید و نفرت آنها افزوده گردید (60)
بزرگوار و مبارک است آن کسی که قرار دار در آسمانها برجها و در آنها قرار داد چراغی و ماه درخشنده روشن (61)
و او آن کسی است که شب و روز را در پی هم قرار داد برای کسی که بخواهد متذکر گردد یا بخواهد شکرگزاری نمایند (62)
و بنده‌گان خدای رحمن کسانی میباشند که بآرامی در زمین راه میروند و وقتی جهّال بآنها خطاب نمودند با سلامت (و خوش رویی) بآنان جواب میدهند (63)
و آنها کسانی میباشند که شب را بسجده و قیام برای پروردگار خود بروز میآورند (64)
و آنها کسانی هستند که میگویند پروردگار ما عذاب جهنّم را از ما بگردان زیرا که عذاب جهنم دائمی است (65)
و جهنم بد جایگاه و مقامی است (66)
(و بنده‌گان خدا) کسانی میباشند که وقتی انفاق نمودند زیاده روی نمیکنند و تنگ هم نمیگیرند و بین اینکه دو اعتدال را نگاه میدارند (67)
و اینکه آنها با خدا خدای دیگری را نمیخوانند و نمیکشند آن

صفحه : 208
نفسی را که کشتن او را خدا حرام نموده مگر بحق‌ّ و آنها زنا نمیکنند و هر کس چنین کند بکیفر عملش خواهد رسید (68)
و در قیامت عذابش دو برابر گردد و در جهنم بخواری مخلد میگردد (69)
مگر کسی که توبه کند و عمل صالح بنماید و چنین کسانی را خداوند گناهانشان را تبدیل بحسنات مینماید و خداوند همیشه آمرزنده و مهربان است (70)
و کسی که توبه کند و عمل صالح نماید او بسوی خدا بازگشت نموده (71)
و آنها کسانی میباشند که شهادت ناحق نمیدهند و وقتی بامر بیهوده‌ای (بر خورد نمودند) بزرگوارانه میگذرند (72)
و آنان کسانی میباشند که وقتی بآیات پروردگارشان پند داده شوند برو نیافتند بطور کران و کوران بلکه بگوش هوش میشنوند و بچشم دل می‌بینند (73)
و آنها کسانی هستند که میگویند پروردگار ما ببخش بما از ازواج ما و اولادان ما کسی را که روشنی چشم ما باشد و ما را پیشوای پرهیزکاران قرار بده (74)
بچنین جماعتی بپاداش صبرشان از غرفه‌های (بهشتی) جزاء داده میشود و در آن غرفه‌ها مییابند تحیّت و سلام (75)
در حالی که در آن غرفه‌ها جاویدانند و برای آنها خوب جایگاه و مقامی است (76)
ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بگو پروردگار من عنایتی بشما نکند اگر نبود خواندن و دعای شما و محقّقا شما (آیات خدا را) تکذیب نمودید پس بزودی ملزم میگردید (بهلاکت).

صفحه : 209

(توضیح آیات)

اشاره

وَ إِذا قِیل‌َ لَهُم‌ُ اسجُدُوا لِلرَّحمن‌ِ قالُوا وَ مَا الرَّحمن‌ُ أَ نَسجُدُ لِما تَأمُرُنا وَ زادَهُم نُفُوراً اینکه آیه از گفتار و سخنان نکوهیده کفار خبر میدهد که اینان چنینند وقتی رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم یا مؤمنین بآنها بگویند برای (رحمان) یعنی خدایی که متّصف بصفت رحمانی است سجده کنید آنان انکار نموده و گفتند (الرحمن) کیست ما رحمان را نمیشناسیم.
مفسرین گفته‌اند چون مشرکین خدا را باسم (الرحمن) ستایش نمیکردند و مسیلمه کذّاب خود را باسم (الرحمن) ملقّب نموده بود اینکه بود که میگفتند (ما الرّحمن) ما رحمان را نمیشناسیم مگر آن کسی که در یمامه است یعنی غیر از مسیلمه کسی را باین نام نمیشناسیم.
ظاهرا سؤال آنها (بما الرحمن) (ما) حقیقیه بوده نضیر قول فرعون که وقتی حضرت موسی علیه السّلام باو گفت (إِنّا رَسُول‌ُ رَب‌ِّ العالَمِین‌َ) سوره شعراء آیه 16، فرعون گفت (وَ ما رَب‌ُّ العالَمِین‌َ) در آنجا در توجیه آیه گفتیم تعریف حقیقت شیئی که در جواب (ما) حقیقیه میآورند بایستی یا بذات یا باجزاء ذاتیه او یا بلوازم داخلی یا خارجی آن باشد یا بآثار جلی‌ّ.
و چون معرّفی نمودن ذات پروردگار جهانیان بذات و اجزاء و لوازم ذاتیه او محال است معرّفی آن منحصر میگردد بآثار جلی‌ّ اینکه است که آنجا موسی علیه السّلام خدا را بربوبیت و الوهیت معرفی مینماید، و در اینجا نیز وقتی مشرکین گفتند حقیقت (الرحمن) چیست آیات ما باید برای یک نام و اسم بلا مسمائی چون شما بما امر مینمائید سجده کنیم اینکه است که حق‌ّ تعالی در آیه بعد خود را بآثار جلی‌ّ معرفی مینماید.
تَبارَک‌َ الَّذِی جَعَل‌َ فِی السَّماءِ بُرُوجاً وَ جَعَل‌َ فِیها سِراجاً وَ قَمَراً مُنِیراً

صفحه : 210
(بروج) جمع برجهای دوازده‌گانه: حمل، ثور، جوزاء، سرطان، اسد، سنبله، میزان، عقرب، قوس، جدی، دلو، حوت. (سراج) خورشید یا خورشیدها (قمر) ماه درخشنده.
(تبارک) در لغت مأخوذ از (برک) است و واقع گردیدن پرنده در آب و در ثبوت خیرات الهیه استعمال گردیده.
بزرگ و بزرگواری مر خدایی را سزد که طائر افکار دور اندیش در پیرامون کوچکترین از اوصاف جمال و جلالش ره نبرد و چشم عقل در اشعّه نور جلالش زبون گردیده و اظهار عجز مینماید و صفات کمالش را حدّی نیست که خرد بتواند بسرادق الهیش راهی پیدا نماید و بوی بپیوندد و آثار کبریائیش بر تمام موجودات احاطه نموده و استیلاء دارد قوله تعالی (إِنّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنیا بِزِینَةٍ الکَواکِب‌ِ) و بقدرت غیر محدود و علم و حکمت ازلی آسمان را ببرجهایی که جای گردش ستارگان و سیارات و محل خورشید درخشنده است و بتلألؤ ماه روشن زینت داده.
برای توضیح آیه مختصری از بیان شیخ طنطاوی را در اینجا ترجمه مینمایم گوید بدان اینکه خدای تعالی در قرآن مکرر از ستارگان و بروج و شمس و قمر نام برده مقصود امر عظیمی است جدا (و در بیان آن گفته) حق تعالی حضرت آدم علیه السّلام را از گل چسبنده آفریده و کسی که از گل خلقت گردیده اگر او با چیز دیگری که او را بلند گرداند مخلوط نشود همیشه بهمان حال گل بودن باقی ماند اینست که خداوند اضواء و نور شمس و کواکب را سبب حیات ما قرار داد اگر حرارت نبود ابرها سیران نمینمودند و از دریاها بخار ارتفاع نمیگشت پس حرارت بخار را بالا میبرد بادهایی که ابرها را حرکت میدهد و جاری میگرداند نیست اثر آن مگر حرارت اینست که اصل حیات ما حرارت است و همچنین ضوء و اگر ضوء و روشنی نبود ما نه راه را میشناختیم و نه روزها و ماه و سال را تمیز میدادیم و بضوء ظاهر میگردد سبزی نباتات و نماء آن و اگر نبود ضوء شمس و ستارگان نه حیات در زمین پدید میگردید و نه نظام و ترتیبی در آن یافت میشد

صفحه : 212
و چسبیده بزمین میباشیم پس حال ما چگونه است وقتی بروح خودمان از زمین بسوی آسمان توجّه نمودیم و باقی نماند مانعی که ما را از مباشرت رحمت منع گرداند پس در آنجا می‌بینیم چیزی را که چشمی ندیده و گوشی نشنیده.
(پایان)را که وَ هُوَ الَّذِی جَعَل‌َ اللَّیل‌َ وَ النَّهارَ خِلفَةً لِمَن أَرادَ أَن یَذَّکَّرَ أَو أَرادَ شُکُوراً از راه لطف و کرم برای افراد بشر زمان را توسعه داده و تذکّر میدهد که شب و روز هر یک جانشین دیگرند در تمام ساعات شب و روز محل‌ّ و موقعی است برای کسانی که بخواهند متذکّر حق تعالی گردند و او را حمد و ستایش کنند یا بخواهند شکر گذاری نمایند، اشاره به اینکه اگر در شب کارهای روزانه او را خواب گرفت و نتوانست مشغول عبادت و ذکر گردد روز را جانشین آن گردانیدیم که جبران عبادت شب را بنماید، و همچنین اگر در روز بواسطه کسب معاش و تأمین زندگانی مجال برای ذکر و شکر و عبادت باقی نماند در شب که جانشین روز است جبران نماید.
وَ عِبادُ الرَّحمن‌ِ الَّذِین‌َ یَمشُون‌َ عَلَی الأَرض‌ِ هَوناً پس از آنکه حسن ابداع و جمال و صفای عالم سماوات را از ستارگان و ماه و خورشید و چگونگی نور افشانی آنها را در آیه بالا تذکّر میدهد و در آیات دیگر بشر را گرامی داشته و در مقام امتنان بوی یادآوری مینماید که ماه و خورشید و اوضاع سماوی را برای انتفاع بشر مسخر گردانیدیم و راجع بزمین فرموده (هُوَ الَّذِی خَلَق‌َ لَکُم ما فِی الأَرض‌ِ جَمِیعاً) سوره بقره آیه 27. و در اینکه آیات بعد تذکّر میدهد که انسان وقتی بمقام عبودیت میرسد و متصف بصفت عبدیّت میگردد که دارای دوازده صفت نیکو باشد و آن را شماره نموده.
1- بندگان خدای رحمان چنینند که در زمین بطور وقار و سکینه و لین راه میروند چون در هر عملی حدّ وسط آن نیکو است در راه رفتن نیز چنین است

صفحه : 213
که بایستی حدّ وسط را مراعات نمود نه متکبرانه و بسیار آهسته راه رفت و نه متجبّرانه و کوبان بزمین راه برود.
گفته‌اند (هونا) میشود مصدر و موصوف به باشد و در معنی (یمشون مشیا هیّنا) یعنی بطور خواری و شکستگی راه میروند، یا منصوب باشد بر حالیت بمعنی هینین یعنی در حالتی که متواضع و متذلل باشند، یکی از وصایای لقمان بپسرش اینکه بود (وَ لا تَمش‌ِ فِی الأَرض‌ِ مَرَحاً).
وَ إِذا خاطَبَهُم‌ُ الجاهِلُون‌َ قالُوا سَلاماً 2- از صفات عباد الرحمن اینکه است که وقتی جهال و سفهاء با وی بخشونت خطاب نمایند و بسخن رکیک وی را بیازارند غمض عین نموده و بجواب نیکو آن را ردّ نماید.
سلام مأخوذ از سلامتی است، شاید اشاره باین باشد که در پاسخ گفتار جهال کلامی میگویند که خود را از اذیت آنها نگاه دارد یا سخنی گویند که سلامتی جهال و مردمان بی‌خرد در آن باشد و سبب هدایت آنان گردد.
بعضی از مفسرین گفته‌اند اینکه آیه به آیات جهاد نسخ گردیده لکن اینکه توجیه وجهی ندارد زیرا که اینکه طور معاشرت حتی با کفار از حسن اخلاق بشمار میرود.
دیگری گفته مقصود از (سلاما) اینکه است که وقتی آنها را ببینند بآنها سلام کنند که از شرّ آنان ایمن گردند قوله تعالی (وَ إِذا سَمِعُوا اللَّغوَ أَعرَضُوا عَنه‌ُ وَ قالُوا لَنا أَعمالُنا وَ لَکُم أَعمالُکُم سَلام‌ٌ عَلَیکُم).
وَ الَّذِین‌َ یَبِیتُون‌َ لِرَبِّهِم سُجَّداً وَ قِیاماً 3- واو (و الّذین) عطف به آیه بالا است یعنی عباد الرحمن چنینند که شب را بروز می‌آورند در حالی که سجده کنندگان و ایستادگان میباشند که تمام شب یا بعضی از شب را بنماز و سجده و قیام میگذرانند و نافله شب میکند.
از عبد اللّه بن عباس روایت شده که هر کس در شب دو رکعت نماز کند یا

صفحه : 214
بیشتر داخل کسانی باشد که در اینکه آیه او را توصیف نموده.
بقول بعضی مقصود نافله مغرب و عشاء است، دیگری گفته هر کس احیاء نماید بعض شب یا تمام شب را و یک نماز بکند خواه در جزء اول شب باشد یا آخر داخل در اینکه آیه است.
واو (و الّذین) و دو آیه بعد نیز حرف عطف است و آیات را بهم مربوط نموده وَ الَّذِین‌َ یَقُولُون‌َ رَبَّنَا اصرِف عَنّا عَذاب‌َ جَهَنَّم‌َ إِن‌َّ عَذابَها کان‌َ غَراماً 4- از اوصاف آنان اینست که همیشه از عذاب جهنّم ترسانند و بطور ذلّت از پروردگار خود مسئلت میکنند و گویند پروردگارا عذاب جهنم را از ما بگردان زیرا عذاب دوزخ ملازم و دائمی است.
إِنَّها ساءَت مُستَقَرًّا وَ مُقاماً و آن بد جایگاه و مقامی است، در اینکه آیه از حال بندگان مطیع خبر میدهد که اینان با اینکه همیشه ملازم تقوی و مراقب حال خود میباشند که خلافی از آنان صادر نگردد با اینکه حال از نفس خود مطمئن نمی‌باشند و خود را تخطئه مینمایند و از پروردگار خود در خواست مینمایند که آنها را از عذاب جحیم نگاه دارد.
وَ الَّذِین‌َ إِذا أَنفَقُوا لَم یُسرِفُوا وَ لَم یَقتُرُوا 5- از اوصاف ممتازه عباد اللّه چنین است که وقتی انفاق مینمایند اسراف و زیاد روی در بذل و بخشش نمی‌کنند و از حدّ شرع خارج نمیگردند و مال خود را در عمل نامشروع و بیهوده صرف نمی‌کنند و نیز در انفاق بخل نمی‌ورزند و گویند اسراف بذل مال در محارم است اگر چه یک حبّه باشد و تقتیر منع حق‌ّ واجب است.
وَ کان‌َ بَین‌َ ذلِک‌َ قَواماً چون طریق عدالت میانه روی در تمام اعمال است حتّی در انفاق مال، و شخص عادل کسی است که در تمام امور حدّ وسط بین افراط و تفریط را اختیار

صفحه : 215
نماید و چون شناختن نقطه وسط اعتدال در امور که مطلوب شارع و تمام عقلای عالم است مقدور هر کسی نیست و محتاج بوضع قانون صحیح است و نخستین شرط قانون گذار اینکه است که بحدّ وسط عارف باشد و عالم بطبایع موجودات و تمیز عدل و تساوی حقوق مردم را مراعات نماید و آن اعتدال حقیقی است که از طرف وحدت صادر میگردد اینکه است که بشر پیش خود نمیتواند مقنّن قانون عدل گردد زیرا که طبیعت وی مشوب بکثرت است و از کثرت امر واحد یعنی قانون عدل و مساوات هرگز صادر نخواهد شد، اینکه است که گوئیم قانون گذار بایستی خدای تعالی باشد که حدّ وسط هر چیزی را بداند و بتوسط انبیاء مردم را بمراعات آن موظّف گرداند و قانون خدایی را بین مردم اجراء نماید.
وَ الَّذِین‌َ لا یَدعُون‌َ مَع‌َ اللّه‌ِ إِلهاً آخَرَ 6- از خصوصیات آنها اینکه است که با خدای واحد احد اله دیگری را نمیخوانند وجهه قلبشان و چشم دلشان بمبدء خود نگرانست و در عبادت و طلب حاجت فقط روی امید بدرگاه رحمت او دارند.
وَ لا یَقتُلُون‌َ النَّفس‌َ الَّتِی حَرَّم‌َ اللّه‌ُ إِلّا بِالحَق‌ِّ اینکه آیه نیز عطف بآیه بالا است.
7- از صفات ممتازه بندگان خدا چنین است که آنها قتل نفس نمیکنند مگر آنجایی که از طرف حق تعالی مأذون باشند مثل قصاص نفس بنفس یا در حدودی که از طرف شرع حکم باعدام کسی صادر شده باشد.
8- وَ لا یَزنُون‌َ در اینکه آیات سه گناه بزرگ را تذکّر میدهد که بندگان خاص‌ّ خدا کسانی میباشند که از آنها اجتناب می‌نمایند، اول و بالاترین آنها شرک بخدا است و شرک بخدا خواه در ذات یا در صفات یا در افعال یا در عبادت هر کدام باشد گناهی است که بدون توبه صحیح آمرزیده نخواهد شد لکن بدلالت قوله تعالی در سوره نساء آیه 15 (إِن‌َّ اللّه‌َ لا یَغفِرُ أَن یُشرَک‌َ بِه‌ِ وَ یَغفِرُ ما دُون‌َ ذلِک‌َ لِمَن یَشاءُ)

صفحه : 216
از استثناء در اینکه آیه توان چنین استفاده نمود که باقی گناهان غیر از شرک اگر مشیّت الهی تعلق گیرد ممکن است بدون توبه آمرزیده شود.
پس از آن در مرتبه دوم قتل نفس بدون حق و در مرتبه سوم زنا است (و لا یزنون) و نظر بعظمت اینکه سه گناه است که در اینکه آیه تخصیص بذکر داده.
وَ مَن یَفعَل ذلِک‌َ یَلق‌َ أَثاماً (آثام) بمعنی گناهست، کسی که مرتکب اینکه سه گناه عظیم گردیده پاداش بدکاریش بوی خواهد رسید.
بروایتی (آثام) وادی است در جهنم که زناکاران را در آنجا مجازات خواهند نمود. (إبن عمر و قتاده و عکرمه و مجاهد) یُضاعَف لَه‌ُ العَذاب‌ُ آیه بدل (یلق آثام) است زیرا که در معنی اینست که هر کس مرتکب اینکه سه گناه بزرگ گردد عذاب او در قیامت دو برابر گردد.
یَوم‌َ القِیامَةِ وَ یَخلُد فِیه‌ِ مُهاناً خلود در جهنم با خواری و خفت برای کسی خواهد بود که مرتکب اینکه سه گناه بزرگ که در آیه تذکّر داده: شرک، قتل نفس، زنا گردد.
از بعض مفسرین است دو برابر بودن عذاب بازاء ضمیمه شدن گناهست بشرک زیرا که شرک بخدا گناه را چندین برابر میگرداند.
إِلّا مَن تاب‌َ وَ آمَن‌َ وَ عَمِل‌َ عَمَلًا صالِحاً فَأُولئِک‌َ یُبَدِّل‌ُ اللّه‌ُ سَیِّئاتِهِم حَسَنات‌ٍ وَ کان‌َ اللّه‌ُ غَفُوراً رَحِیماً

(سخنان مفسرین در توجیه آیه)

1- مگر کسی که توبه کند و بپروردگارش ایمان آورد و اعمالی که بین او و خدا می‌باشد صالح گرداند و گناه و عصیان را بطاعت تبدیل گرداند و یاد کند خدا را پس از آنکه او را فراموش نموده و عمل خیر کند پس از شرّ.
2- خدای تعالی اعمال قبیح آن را که در حال شرک نموده تبدیل می‌گرداند

صفحه : 217
بمحاسن اعمال در اسلام مثل اینکه شرک را بایمان تبدیل میگرداند و قتل مؤمنین را تبدیل میگرداند بجهاد با کفار و زنا را تبدیل میگرداند بعفت و احصان.
(إبن عباس و مجاهد و سدی) 3- معنی آیه سیئات را از بنده محو مینماید و آن را بدل مینماید بحسنات.
(سعید بن مسبب و مکحول و عمر بن میمون) و احتجوا بحدیث صحیح مسلم مرفوعا از ابی ذرّ نقل نموده که ابا ذرّ گفت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم چنین فرمود در قیامت مردی را میآورند و گفته میشود گناهان کوچک او را بر وی عرضه کنید و گناهان بزرگ وی را بپوشانید آن شخص هر گناهی که نموده حسنه‌ای بوی بدهید گنهکار میگوید برای من گناهانی است که آن را نمی‌بینم ابا ذر گوید دیدم رسول اللّه (ص) تبسّم نمود بطوری که دندانهایش نمایان گردید (وَ کان‌َ اللّه‌ُ غَفُوراً) گناهان بندگانش را میپوشاند (رحیما) یعنی بفضل و رحمت خود بآنها انعام مینماید. (مجمع البیان) وَ مَن تاب‌َ وَ عَمِل‌َ صالِحاً فَإِنَّه‌ُ یَتُوب‌ُ إِلَی اللّه‌ِ مَتاباً وَ الَّذِین‌َ لا یَشهَدُون‌َ الزُّورَ 9- از صفات ممتاز بندگان خدا چنین است که برای شهادت ناحق حاضر نگردند، و بقولی در مجلس دروغگویان و هوس‌رانان حاضر نمیشوند و از زجّاج نقل میکنند که (زور) در لغت بمعنی کذبست و هیچ کذبی قبیح‌تر از شرک نیست و بقول دیگر آنها کسانی میباشند که بمجلس عید اهل ذمّه یعنی یهود و نصاری حاضر نمیگردند یا بمجلس غنا و لهو و لعب نمیروند و اینکه قول را بابی جعفر علیه السّلام و ابی عبد اللّه علیه السّلام نسبت میدهند.
خلاصه ممکن است از (لا یَشهَدُون‌َ الزُّورَ) یک معنای اعم‌ّ اراده شده باشد که شامل تمام مجالسهای باطل گردد از شهادت ناحق و تمام اقسام فسق و فجور از غناء و کذب و غیره آنچه را که در نظر عقل و شرع قبیح نماید زیرا که اصل

صفحه : 218
(زور) تمویه و آراستن باطل است بصورت حق، و (تزویر) مأخوذ از زور است و گویند در آیه کلامی محذوفست یعنی (لا یشهدون شهادة الزور).
وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغوِ مَرُّوا کِراماً 10- از اوصاف برجسته آنان چنین است که هر کجا کار لغوی دیدند بگذرند در حالی که بزرگواران باشند.
طبرسی (رحمه اللّه) در مجمع گفته (اللغو) شامل تمام گناهان میگردد (وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغوِ مَرُّوا کِراماً) مرّوا به مرّ الکرماء الّذین لا یرضون باللغو لانهم یجلّون عن الدخول فیه، یعنی بزرگان بطور بزرگی مرور میکنند و آنها کسانی میباشند که راضی بعمل لغو نمیباشند زیرا که جلالت قدرشان بالاتر از آنست که در کار لغو داخل شوند و با اهلش مخلوط گردند. (حسن و کلبی) و در معنی وقتی که آنها باهل لغو و صاحبان لغو میگذرند نفس خود را تنزیه نموده و از آنان اعراض مینمایند و با آنها در عمل لغو نزدیکی و خوض نمینمایند و اینکه است صفت کرام (یقال تکرّم فلان عمّا یشینه اذا تنزّه و اکرم نفسه عنه) مرور مردمان بزرگ نفس چنین است که هر گاه گذر کند بکسی که بآنها فحش میدهد چشم میپوشند و کسی که از آنها طلب یاری کند اعانتش مینمایند (پایان) وَ الَّذِین‌َ إِذا ذُکِّرُوا بِآیات‌ِ رَبِّهِم لَم یَخِرُّوا عَلَیها صُمًّا وَ عُمیاناً 11- از صفات عباد اللّه بلکه بالاترین اوصاف برجسته آنها اینکه است که وقتی بآیات پروردگارشان یادآوری میشوند چنین نیستند که برو بیفتند در حالی که کران و کوران باشند بلکه در آیات نظر میکنند و تدبّر مینمایند و مثل کران نباشند که گویا نشنیده‌اند و مثل کوران نباشند که گویا ندیده‌اند بلکه آنان چنینند که آیات تشریعی قرآنی را میشنوند و در آن تدبّر مینمایند و از آن منتفع میگردند و آیات تکوینی آفاقی را میبینند و بچشم باطن در آن مینگرند و آثار رحمت خدایی را در آنها مشاهده مینمایند.

صفحه : 219
از اینکه آیه چنین بر میآید که قرائت قرآن بدون توجّه بمعنی و فهم بعضی رموز و اسرار آن چندان فائده‌ای بر آن مترتّب نمیگردد زیرا که الفاظ برای دلالت بر معنی وضع گردیده کسی که کلماتی بگوید و هیچ متوجّه معنای آن نگردد مثل آدم دیوانه مینماید که بدون شعور بآنچه میگوید تکلّم نماید چیزی میگوید و نمیداند که چه میگوید، یا مثل آدم کر ماند که صدا را میشنود و کلمات را از هم تمیز نمیدهد، یا مثل آدم کور ماند که از راهنمایی رهنما راه را پیدا ننماید.
رهنمای ما بطریق سعادت قرآن است کسی که بخواهد سعادت یابد و رستگار گردد بایستی اینکه کتاب قانونی که قرآن است و جامع تمام فضائل است و هم فرقان است که جدا کننده بین حق و باطل است اینکه کتاب عظیم که نور و روح است پیش روی خود گذارد و در آیات آن خوض نماید و بدستورات و احکام آن عمل کند وَ الَّذِین‌َ یَقُولُون‌َ رَبَّنا هَب لَنا مِن أَزواجِنا وَ ذُرِّیّاتِنا قُرَّةَ أَعیُن‌ٍ 12- از اوصاف آنان چنین است که در مقام مناجات و دعاء از پروردگارشان ازواج و اولاد صالح میطلبند که چشم آنها را روشن گردانند.
گویند (من) برای بیان است یعنی بما ببخش روشنی چشم پس از آن (قرّة اعین) بیان مینماید (مِن أَزواجِنا وَ ذُرِّیّاتِنا) و اینکه مثل اینکه است که گفته شود (رأیت منک اسدا) یعنی تو شیری. و شاید (من) ابتدایی باشد یعنی بما ببخش از جهت ازواج ما و اولادان ما چیزی که چشم ما را روشن گردانند یعنی آنها عالم و صالح و با تقوی باشند که ما را در دین و دنیا کمک گردانند و دل ما خوش شود. (قرّة) را نکره آورده بتقدیر مضاف گویا گفته (هب لنا منهم سرورا و فرحا).
وَ اجعَلنا لِلمُتَّقِین‌َ إِماماً یعنی ما را پیشرو متّقیان گردان و چنان تقوایی بما عطاء نما که از همه متقیان در مرتبه تقوی جلوتر گردیم. از امام صادق علیه السّلام روایت شده که فرموده

صفحه : 220
(هذه فینا) یعنی مائیم امام و پیشوای اشخاص با تقوی، و بعضی گفته‌اند اینکه کلام قلب شده و مقصود اینست که متقیان را امام و پیشوای ما گردان، اینکه آیات همه عطف بهم و مربوط بیکدیگر است کسی که در اینکه آیات نظر کند بنظر تدبّر میفهمد که گویا تمام محاسن اخلاقی و حقایق ایمانی را جمع نموده و تذکر داده از وظیفه انسانی راجع بخدا که شریک برای او قرار ندهد، و وظیفه او نسبت بنفس خود از اجتناب گناهان که بالاترین آنها قتل نفس و زنا است و آداب نفسانی از انفاق و وقار در مشی و طریق معاشرت با جهّال و طریق عبادت از قیام لیل در نماز و طاعت و دعاء و تدبّر در آیات خدا و مخلوط نگردیدن با اهل فساد و تذکر میدهد که اینها صفات بندگان خدا است و کسی که متّصف باین صفات گردد مستعد میگردد برای قبول فیض رحمانی (و از اسفل سافلین طبیعت ترقی و تعالی مینماید بمرتبه کمال انسانیت چنانچه در آیه بعد فرموده:
أُولئِک‌َ یُجزَون‌َ الغُرفَةَ بِما صَبَرُوا وَ یُلَقَّون‌َ فِیها تَحِیَّةً وَ سَلاماً (الغرفة) اعلی درجه بهشتی است و اسم جنس و بمعنی غرفات است.
(اولئک) اشاره بآن بنده‌گان خاصی است که در آیات بالا از بعض محسنات اخلاقی آنان نام برده شده و اینکه مقامات بلند که خبر از قرب معنوی آنها میدهد بپاداش صبری است که در حیات دنیا در مقابل خدعه نفس و طبیعت و وسوسه شیاطین جنّی و انسی نموده‌اند و از طرف حق تعالی بآنها تحیت و سلامت دائمی عطاء گردد.
خالِدِین‌َ فِیها حَسُنَت مُستَقَرًّا وَ مُقاماً بالاترین تفضلی که بنیکوکاران عطاء میگردد خلود و دائمی بودن آنها است در آن مکان بلند که شاید اشاره بآن جایگاه دارد قوله تعالی در سورة القمر آیه 55 (فِی مَقعَدِ صِدق‌ٍ عِندَ مَلِیک‌ٍ مُقتَدِرٍ) و آن خوب جایگاه و مقامی است که خدای رحمان ببندگان مؤمن و اهل تقوی عطاء مینماید.
قُل ما یَعبَؤُا بِکُم رَبِّی لَو لا دُعاؤُکُم فَقَد کَذَّبتُم فَسَوف‌َ یَکُون‌ُ لِزاماً (یعبؤا) مأخوذ از (عبأ) و عبأ بمعنی مبالات و مهیّا گردیدن است مثل اینکه

صفحه : 221
گفته میشود (عبئت الجیش) وقتی که جیش را مهیّا کرد.
خلاصه آیه تأکید بدعاء نموده و خطاب برسول خود مینماید که باینها تذکر بده و بگو که اگر دعاء شما و استعانت شما نبود پروردگار من بشما اعتنایی نمینمود و از إبن عباس در تفسیر آیه چنین نقل میکنند که گفته (لو لا دعاؤه ایّاکم الی الدین و الاسلام) یعنی اگر برای دعوت شما بدین اسلام و قبول کردن شما نبود پروردگار من هیچ اعتنایی بشما نداشت، و اضافه ضمیر غائب از قبیل اضافه مصدر است بمفعول، از اینجا معلوم میشود چیزی که بنده را بخدا نزدیک میگرداند همان عبادت و ذکر و دعاء است که سبب مزیت انسان میگردد نزد خدا و بهمین واسطه او را گرامی میدارد و مورد نظر لطف پروردگارش قرار میگیرد و شما چون پیمبران را تکذیب نمودید عمل شما ملازم شما است و از شما جدا نخواهد گردید، عبد اللّه بن عباس گفته (لزاما) یعنی موتا.

صفحه : 222

‌سورة الشعراء

اشاره

مکیة کلّها الّا قوله تعالی (وَ الشُّعَراءُ یَتَّبِعُهُم‌ُ الغاوُون‌َ الی آخرها) و هی مائتان و سبع و عشرون آیة

[سوره الشعراء (26): آیات 1 تا 22]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
طسم (1) تِلک‌َ آیات‌ُ الکِتاب‌ِ المُبِین‌ِ (2) لَعَلَّک‌َ باخِع‌ٌ نَفسَک‌َ أَلاّ یَکُونُوا مُؤمِنِین‌َ (3) إِن نَشَأ نُنَزِّل عَلَیهِم مِن‌َ السَّماءِ آیَةً فَظَلَّت أَعناقُهُم لَها خاضِعِین‌َ (4)
وَ ما یَأتِیهِم مِن ذِکرٍ مِن‌َ الرَّحمن‌ِ مُحدَث‌ٍ إِلاّ کانُوا عَنه‌ُ مُعرِضِین‌َ (5) فَقَد کَذَّبُوا فَسَیَأتِیهِم أَنبؤُا ما کانُوا بِه‌ِ یَستَهزِؤُن‌َ (6) أَ وَ لَم یَرَوا إِلَی الأَرض‌ِ کَم أَنبَتنا فِیها مِن کُل‌ِّ زَوج‌ٍ کَرِیم‌ٍ (7) إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَآیَةً وَ ما کان‌َ أَکثَرُهُم مُؤمِنِین‌َ (8) وَ إِن‌َّ رَبَّک‌َ لَهُوَ العَزِیزُ الرَّحِیم‌ُ (9)
وَ إِذ نادی رَبُّک‌َ مُوسی أَن‌ِ ائت‌ِ القَوم‌َ الظّالِمِین‌َ (10) قَوم‌َ فِرعَون‌َ أَ لا یَتَّقُون‌َ (11) قال‌َ رَب‌ِّ إِنِّی أَخاف‌ُ أَن یُکَذِّبُون‌ِ (12) وَ یَضِیق‌ُ صَدرِی وَ لا یَنطَلِق‌ُ لِسانِی فَأَرسِل إِلی هارُون‌َ (13) وَ لَهُم عَلَی‌َّ ذَنب‌ٌ فَأَخاف‌ُ أَن یَقتُلُون‌ِ (14)
قال‌َ کَلاّ فَاذهَبا بِآیاتِنا إِنّا مَعَکُم مُستَمِعُون‌َ (15) فَأتِیا فِرعَون‌َ فَقُولا إِنّا رَسُول‌ُ رَب‌ِّ العالَمِین‌َ (16) أَن أَرسِل مَعَنا بَنِی إِسرائِیل‌َ (17) قال‌َ أَ لَم نُرَبِّک‌َ فِینا وَلِیداً وَ لَبِثت‌َ فِینا مِن عُمُرِک‌َ سِنِین‌َ (18) وَ فَعَلت‌َ فَعلَتَک‌َ الَّتِی فَعَلت‌َ وَ أَنت‌َ مِن‌َ الکافِرِین‌َ (19)
قال‌َ فَعَلتُها إِذاً وَ أَنَا مِن‌َ الضّالِّین‌َ (20) فَفَرَرت‌ُ مِنکُم لَمّا خِفتُکُم فَوَهَب‌َ لِی رَبِّی حُکماً وَ جَعَلَنِی مِن‌َ المُرسَلِین‌َ (21) وَ تِلک‌َ نِعمَةٌ تَمُنُّها عَلَی‌َّ أَن عَبَّدت‌َ بَنِی إِسرائِیل‌َ (22)

صفحه : 223

(ترجمه)

سوره شعراء در مکّه نازل گردیده مگر قوله تعالی (وَ الشُّعَراءُ یَتَّبِعُهُم‌ُ الغاوُون‌َ) تا آخر سوره که در مدینه فرود آمده و دویست و بیست و هفت آیه و هزار و دویست و بیست و شش کلمه و پنج هزار و پانصد و چهل و دو حرف است.
بنام ایزد هستی بخش صاحب رحمت عام‌ّ و خاص‌ّ
اینکه آیات کتاب (ظاهر) و روشن کننده است (2)
(ای محمّد) شاید تو هلاک کننده نفس خود باشی برای اینکه مردم ایمان نمیآورند (3)
اگر ما بخواهیم از آسمان آیتی میفرستیم تا آنکه (بجبر و اضطرار گردنهایشان خاضع گردد (4)
و هیچ موعظه تازه‌ای از طرف پروردگار رحمن نمیآید مگر اینکه آنها از آن اعراض مینمایند (5)
پس حقیقة اینها آیات را تکذیب نمودند بزودی بآنان خبر کسانی که بآیات استهزاء نمودند خواهد رسید (6)
آیا اینها نگاه نمیکنند بسوی زمین که چه بسیار از هر جفت‌های نیکویی رویانیدیم (7)
بحقیقت در اینها آیات و نشانه‌ای است و بیشتر آنها از مؤمنین نمیباشند (8)
و محققا پروردگار تو غالب و مهربان است (9)
و یاد کن وقتی را که پروردگار تو بموسی نداء داد که اینک برو بسوی قوم ستمکاران (10)
گروه فرعون آیا آنان (از غضب خدا) نمیپرهیزند (11)
موسی گفت ای پروردگار من میترسم مرا تکذیب نمایند (12)
و دل من از تکذیب آنها تنگ گردد و زبانم بهدایت آنها باز نگردد و هارون برادرم را با

صفحه : 224
من بفرست (13)
و از اینها بر من گناهی است میترسم (قبطیان) مرا بکشند (14)
(خدا فرمود ای موسی) هرگز مترس با برادرت هارون با معجزات بروید بدرستی ما با شما هستیم و گفتار شما را میشنویم (15)
هر دو بسوی فرعون بروید و بگوئید ما رسول پروردگار عالمیانیم (16)
بنی اسرائیل را با ما بفرست (17)
فرعون بموسی گفت آیا تو نه آن کودکی بودی که تو را تربیت نمودیم و سالهایی از عمرت نزد ما گذشته (18)
و کردی آن کاری که (از کشتن قبطی) کردی و تو (بنعمت ما) از ناسپاسان بودی (19)
موسی گفت آری چنین کردم و در آن هنگام من از گمراهان بودم (غافل بودم که از مشت زدن میمیرد) (20)
و چون از شما ترسیدم فرار نموده پس پروردگار من بمن حکمت آموخت و مرا از جمله رسولان خود قرار داد (21)
و اینکه چه نعمتی است که بر من منّت مینهی که اولادان یعقوب را ببندگی گرفته‌ای (22).

صفحه : 225

(توضیح آیات)

طسم سخنان مفسرین در معنی (طسم) 1- حروف مقطعه در اوائل سور از اسرار غامضه است و آن سرّ محکمی است که (لا یعلم سرّه الّا اللّه) و بعضی گفته‌اند برای هر کتابی سرّی است و سرّ قرآن در حروف مقطّعات است اینکه است که بحث نمودن از معنایی که نه از زبان در آن حظّی متصوّر و نه قلم را از آن نصیبی است بی‌معنی خواهد بود لکن چون برای هر حقیقتی لوازمی است که اشاره بحقایق است از اینکه جهت برای بیان آن راهی هست که بشود بآن اشاره نمود اینکه است که در توجیه آن چند وجه گفته شده بقولی طاء اشاره بطیران سائرین باللّه. و سین سائرین الی اللّه. و میم مشی روندگان بسوی خدا.
اول- مرتبه اهل نهایت. دوم- مرتبه متوسّطین. سوم- مرتبه اهل بدایت. و برای هر سالکی قدمی است و برای هر طائری بالی است.
و بقول دیگر طاء اشاره بطهارت اسرار اهل توحید. و سین اشاره بسلامت قلبهای آنها از ورود و مسکن هر مخلوقی. و میم اشاره بمنّت خالق است بر آنها بقول دیگر طاء طرب توبه کنندگان در میدان رحمن. سین سرور عارفین در میدان وصلت. میم مقام محبین در میدان قربت.
(خلاصه بیان تفسیر روح البیان) 2- طسم و طس از نامهای قرآن است. 3- از إبن عباس در روایت والبی طسم قسم است و او از اسماء اللّه است. 4- از قرطبی است (طسم) یعنی بخدا قسم میخورم بطوله و سنائه.
و بروایتی از إبن الحنفیة و او از علی علیه السّلام و او از نبی‌ّ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم که فرموده چون طسم نازل گردید فرمود: طاء طور سینا. سین اسکندریه. میم مکّه.

صفحه : 226
و بقول دیگر طاء شجره طوبی. سین سدرة المنتهی. میم محمّد مصطفی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم (مجمع البیان) تِلک‌َ آیات‌ُ الکِتاب‌ِ المُبِین‌ِ (تلک) از اسماء اشاره است و اشاره بآیات اینکه سوره نموده که اینکه آیاتی که برای شما خوانده میشود آیات ظاهر و روشن است.
و شاید اشاره باین باشد که اینکه آیاتی است که حقیقت و معنویت آن از ام‌ّ الکتاب یا لوح محفوظ گرفته شده و از مقام عالی و سماء قدرت تنزّل نموده و در ارض قابلیات بشکل حروف و کلمات فرود آمده کتاب روشنی است.
لَعَلَّک‌َ باخِع‌ٌ نَفسَک‌َ أَلّا یَکُونُوا مُؤمِنِین‌َ چون اینکه سوره در مکه فرود آمده و مادامی که حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم در مکه بودند مؤمنین بسیار کم بودند زیرا که در اوائل بعثت بود از یک طرف قریش بناء ضدیت داشتند نه خود ایمان میآوردند و نه میگذاردند دیگران ایمان آرند بلکه حضرتش را زجر مینمودند و از طرف دیگر اینکه بار سنگین رسالت بگردن مبارکش بود و شاید میترسید نتواند انجام وظیفه دهد زیرا که آنچه در تبلیغ و ارشاد جدیت مینمود بر انکار آنان افزوده میگردید.
اینکه بود که بسیار دلتنگ و در مضیقه بود و پروردگار مهربان برای تسلّی خاطر رسول گرامی خود آیه میفرستد و از روی شفقت باو خطاب مینماید که شاید تو برای اینکه اهل مکه ایمان نمیآورند میخواهی خود را از غم و غصّه هلاک گردانی ممکن است اشاره باین باشد که تو نباید اینکه طور خود را بمشقت بیندازی وظیفه تو فقط تبلیغ و تذکر آنها است بطریق مستقیم اسلام و آنان را مژده دهی ببهشت در صورتی که مطیع فرمان الهی گردند و آنها را تهدید نمایی و بترسانی از جهنم اگر مخالفت نمایند وقتی وظیفه خود را انجام دادی دیگر جای نگرانی نیست.
إِن نَشَأ نُنَزِّل عَلَیهِم مِن‌َ السَّماءِ آیَةً فَظَلَّت أَعناقُهُم لَها خاضِعِین‌َ (اعناق) جمع عنق است، و خضوع ظهور ذلت در اعضاء است.

صفحه : 227
خلاصه ذات متعال برسولش خبر میدهد که اینکه مشرکین ملحدین مقهور و تحت اقتدار ما میباشند اینکه عالم دنیا جای مهلت است و حکمت چنین اقتضاء نموده که افراد بشر در افعالشان مختار باشند و باراده و اختیار پس از آنکه راه سعادت و شقاوت برای آنان باز گردیده و بتوسط رسول باطن یعنی عقل خودشان و رسول ظاهری یعنی پیمبران و سفراء الهی که رهنمای آنها میباشند خیر و شرّ را تمیز دادند هر طریقی را بخواهند اختیار نمایند و اگر ما بخواهیم عذابی برای آنها بفرستیم که منقاد امر تو گردند و سر فرود آورند و ایمان بیاورند قدرت داریم لکن (لَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللّه‌ِ تَبدِیلًا) سنّت خدا بر اینکه جاری گردیده که هر کس باختیار و اراده خود عمل نماید زیرا که ایمان اجباری هرگز سعادت و فضیلت‌آور نخواهد گردید و باضافه نقض غرض میشود زیرا غرض اینست که انسان در اعمال شخصیه خود مختار باشد.
ابو حمزه ثمالی گفته مقصود از اینکه آیه آوازی است که در نیمه رمضان از آسمان شنیده میشود و از آن صدا همه خاشع و منقاد میگردند.
و در تفسیر اهل بیت است که در آخر الزمان از آسمان ندایی میرسد که
(الا ان‌ّ الحق‌ّ مع علی و شیعته).
از إبن عباس نقل میکنند که گفته اینکه آیه راجع بما است که خداوند وعده داده که دولت و خلافت را از بنی امیّه بستاند و بما بدهد و گردنهای آنان ذلیل و منقاد ما گردد.
در کتب تواریخ تذکره نویسان چنین نوشته‌اند که چون دولت بنی امیّه منتقل ببنی عباس گردید بنی عباس از بنی امیه اندیشه مینمودند و بآنان احترام میگذاشتند و آنها را بر کرسیهای زرّین مینشانیدند تا وقتی که خلافت بمنصور رسید او پسر عم‌ّ خود عبد اللّه بن علی را بشام فرستاد و او بدار الاماره فرود آمد و مجلسی تهیّه نمود و تمام اعیان و اشراف بنی امیه را دعوت نمود و آنان هشتاد مرد بودند و همه را بر کرسیهای زرین مرصع نشانید وقتی همه نشستند بخدمتگذاران

صفحه : 228
خود اشاره نمود و گفت (علیکم بالکافرین) آنها با عمودهای آهنین که قبلا تهیه نموده بودند یک دفعه بر سر آنها ریختند و همه را کشتند و در میان عمارت ریختند آن وقت امر نمود سفره گستردند و روی جسد آنها انداختند در حالی که بعضی مرده و بعضی در حال مردن مینالیدند و بمردم غذا دادند.
(تفسیر ابو الفتوح رازی) وَ ما یَأتِیهِم مِن ذِکرٍ مِن‌َ الرَّحمن‌ِ مُحدَث‌ٍ إِلّا کانُوا عَنه‌ُ مُعرِضِین‌َ بین اشاعره که جماعتی از سنّیها میباشند و معتزله که جماعت دیگر از آنانند در خلقت قرآن بحث مفصّلی است، اشاعره چنین اظهار مینمایند که قرآن قدیم است، و معتزله قائل بحدوث آنند. و فخر رازی که از اشاعره و امام آنها است در تفسیر اینکه آیه چنین گوید: معتزله برای اثبات حدوث قرآن استدلال نموده‌اند بقوله تعالی (وَ ما یَأتِیهِم مِن ذِکرٍ مِن‌َ الرَّحمن‌ِ مُحدَث‌ٍ) و گفته‌اند مقصود از ذکر قرآن است بدلیل قوله تعالی (وَ هذا ذِکرٌ مُبارَک‌ٌ) و در اینکه آیه بیان نموده (ذکر محدث) و از جمع بین اینکه دو آیه (ذکر مبارک) و (ذکر محدث) لازم میآید حدوث قرآن. و همچنین استدلال بقوله تعالی (اللّه‌ُ نَزَّل‌َ أَحسَن‌َ الحَدِیث‌ِ کِتاباً) و بقوله تعالی (فَبِأَی‌ِّ حَدِیث‌ٍ بَعدَه‌ُ یُؤمِنُون‌َ) و پس از آنکه ثابت شد که قرآن حادث است و برای او خالقی است پس لا محاله مخلوق است.
الجواب- باز گشت تمام اینکه ادله راجع میگردد بالفاظ و ما میدانیم که الفاظ حادث است و ما ادّعاء میکنیم قدم امر دیگری را که وراء اینکه حروف است و در آیه بر آن دلالتی نیست. (پایان) ظاهرا نزاع بین اشاعره و معتزله در اینکه قرآن حادث است یا قدیم نزاع لفظی است نه معنوی زیرا گمان نمیکنم عاقلی گفته باشد اوامر قرآن و الفاظ آن قدیم باشد.
لکن ممکن است در جمع بین اقوال گفته شود الفاظ قرآن که بتوسط ملک وحی بر رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم وارد میگردید مسلّم حادث است زیرا که معنی

صفحه : 229
حدوث غیر از اینکه نیست که چیزی در زمان نبوده و بعدا موجود گردد چگونه حادث نباشد در صورتی که الفاظ قرآن از حیث ورود هم زمانی و هم متجدّد است یعنی بتدریج و شیئا فشیئا فرود آمده لکن حقیقت و معنویت قرآن از جهت منطوی بودن آن در علم ازلی حق تعالی و عالم قضاء و لوح محفوظ و دفتر آفرینش البته قدیم است در زمان واقع نشده تا آنکه حدوث زمانی داشته باشد.
خلاصه آنکه میگوید قرآن قدیم است شاید مقصودش از جهت منطوی بودن آن در علم ازلی الهی و عالم امر باشد که در آن مرتبه لفظا و معنی قدیم است حدوثی در کار نیست، و آنکه میگوید حادث است از جهت ورود الفاظ آن در عالم خلق و عالم متجدّدات و متغیرات زمانی است پس بنا بر اینکه توجیه نزاع بین اشاعره و معتزله مرتفع میگردد.
أَ وَ لَم یَرَوا إِلَی الأَرض‌ِ کَم أَنبَتنا فِیها مِن کُل‌ِّ زَوج‌ٍ کَرِیم‌ٍ ذات متعال برای اظهار قدرت و حکمت خود اشاره میکند بگیاهها و نباتاتی که از زمین روئیده میشود و در آنها نظام خلقت و حسن تدبیر لم یزلی خود را ارائه میدهد و بهمزه استفهامی که در مقام تعجّب آرند کفار را متنبّه میگرداند که آیا اینها بزمین نظر عبرت نمینمایند تا اینکه خلقت عجیب نباتات را بنگرند و ببینند چگونه موجودات نباتی از حبوبات گرفته تا گلها و ریاحین که چطور از هر یک از انواع و اقسام آنها زوج و جفت نیکو آفریدیم.
گویند نباتات ارضی 320 هزار نوعند و برای هر یک منافع و مناظر و خواص و طبیعت جداگانه‌ایست که مخالف دیگری است و وی را اثر مخصوصی است.
(کریم) صفت نباتات است و گیاهها و نباتات را متصف بکریم گردانیده برای اینکه بعضی غذای انسان و بعضی دواء او است.
خلاصه از هر یک از انواع آن نفعی عاید انسان میگردد زیرا که غرض از آفرینش زمین و نبات وجود انسان و بقاء نوع او است. (پایان) در علوم جدید ثابت نموده‌اند که تمام موجودات از نباتات و گیاهها و حیوانات

صفحه : 230
زوج و جفت آفریده شده‌اند حتی عناصر و موادّ اولیّه و آن اجزاء و موجودات ذرّه بینی همه و همه زوج ترکیبی میباشند و وحدت و فردیّت منحصر بذات باری تعالی است و چنانچه در جای خود مبرهن گردیده که یکی از ادلّه بر وجود و وحدت حق سبحانه و تعالی همان ترکیب موجودات است زیرا بحکم عقل هر مرکّبی ترکیب کننده لازم دارد تا برسد بموجودی که واحد بسیط و مجرّد از مادیات باشد و آن فرد ازلی است عزّ و جل‌ّ و بس.
وَ إِذ نادی رَبُّک‌َ مُوسی أَن‌ِ ائت‌ِ القَوم‌َ الظّالِمِین‌َ، قَوم‌َ فِرعَون‌َ أَ لا یَتَّقُون‌َ (اذ) توقیتی است یعنی ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم یاد کن وقتی را که پروردگار تو بموسی (ع) گفت جماعت ستمکاران را بیاور یعنی بآنها یادآوری کن زیرا اینها قوم فرعونیانند که پرهیزکار نمیباشند.
چون در آیات قرآن حکایت حضرت موسی علیه السّلام و فرعون مکرّر بیان شده اگر چه در هر جایی خصوصیاتی در آن منطوی است لکن چون غرض ما اختصار است و نیز معنی تحت اللفظی آن را درج نموده‌ایم از توضیح مکررات آن خودداری مینمائیم.
خلاصه وقتی موسی پس از آنکه بخلعت نبوّت مفتخر گردید مأمور شد با آن دو معجزه‌ای که بوی داده شده بود برود فرعون و فرعونیان را هدایت و ارشاد نماید موسی (ع) گفت از برای آنها بر من گناهی است یعنی کشته شدن آن قبطی (وَ لَهُم عَلَی‌َّ ذَنب‌ٌ فَأَخاف‌ُ أَن یَقتُلُون‌ِ) و میترسم مرا تکذیب کنند و بکشند و برادرم هارون را با من بفرست.
قال‌َ کَلّا فَاذهَبا بِآیاتِنا إِنّا مَعَکُم مُستَمِعُون‌َ، فَأتِیا فِرعَون‌َ فَقُولا إِنّا رَسُول‌ُ رَب‌ِّ العالَمِین‌َ، أَن أَرسِل مَعَنا بَنِی إِسرائِیل‌َ پروردگار عالم سخن موسی که میگوید میترسم قول من را قبول نکنند و بجرم گناهی که کرده‌ام مرا بکشند انکار مینماید و او را مطمئن میگرداند که من با شما میباشم و سخن شما را میشنوم برو و رسالت خود را اظهار نما و بگو ما دو

صفحه : 231
برادر رسول پروردگار عالمیانیم و بنی اسرائیل را با ما بفرست.
قال‌َ أَ لَم نُرَبِّک‌َ فِینا وَلِیداً وَ لَبِثت‌َ فِینا مِن عُمُرِک‌َ سِنِین‌َ فرعون بموسی در مقام امتنان و منت گذاری گفت آیا تو سالهایی نزد ما نبودی و تحت تربیت ما رشد ننمودی. بقولی هیجده سال و بقولی سی سال و بقول کلبی چهل سال موسی در منزل فرعون بود و تحت تربیت او واقع گردیده.
وَ فَعَلت‌َ فَعلَتَک‌َ الَّتِی فَعَلت‌َ وَ أَنت‌َ مِن‌َ الکافِرِین‌َ فرعون گفت ای موسی تو بجای حق نعمت و تربیتی که بر تو داشتم چنین کردی و یکی از ما را کشتی و تو از کافرین نعمت بودی و حق نعمت را بجای نیاوردی و حالا میخواهی مرا مطیع خود گردانی.
قال‌َ فَعَلتُها إِذاً وَ أَنَا مِن‌َ الضّالِّین‌َ موسی علیه السّلام در مقام عذرخواهی در پاسخ قول فرعون گفته آری چنین کردم لکن اینکه عمل از من بطور غفلت و بغیر موقع واقع گردید، شاید موسی (ع) میخواسته بگوید قصد کشتن آن قبطی را نداشتم و نمیدانستم از یک سیلی کشته میگردد یعنی کشتن من بعمد نبوده تا مورد ملامت واقع گردم و شما از من قصاص بکنید.
فَفَرَرت‌ُ مِنکُم لَمّا خِفتُکُم فَوَهَب‌َ لِی رَبِّی حُکماً وَ جَعَلَنِی مِن‌َ المُرسَلِین‌َ موسی در پاسخ منت گذاری فرعون گفته پس از قتل قبطی که قصد کشتن مرا داشتید از ترس از شما فرار نمودم پس از آن خداوند بمن حکمت و نبوّت عطاء نمود و مرا از جمله رسولان خود گردانید و من مأمور گردیدم برای هدایت نزد تو بیایم.
وَ تِلک‌َ نِعمَةٌ تَمُنُّها عَلَی‌َّ أَن عَبَّدت‌َ بَنِی إِسرائِیل‌َ ای فرعون اینکه چه منتی است بر من مینهی که بنی اسرائیل را تحت فشار خود و بنده خود گردانیدی، اشاره به اینکه تو بر من منتی نداری چون اولادان بنی اسرائیل را میکشتی مادرم از ترس تو مرا در صندوق نهاد و بدست تو افتادم و آیا تعبید کردن بنی اسرائیل اینکه منتی است بر من.

صفحه : 232

[سوره الشعراء (26): آیات 23 تا 51]

اشاره

قال‌َ فِرعَون‌ُ وَ ما رَب‌ُّ العالَمِین‌َ (23) قال‌َ رَب‌ُّ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ وَ ما بَینَهُمَا إِن کُنتُم مُوقِنِین‌َ (24) قال‌َ لِمَن حَولَه‌ُ أَ لا تَستَمِعُون‌َ (25) قال‌َ رَبُّکُم وَ رَب‌ُّ آبائِکُم‌ُ الأَوَّلِین‌َ (26) قال‌َ إِن‌َّ رَسُولَکُم‌ُ الَّذِی أُرسِل‌َ إِلَیکُم لَمَجنُون‌ٌ (27)
قال‌َ رَب‌ُّ المَشرِق‌ِ وَ المَغرِب‌ِ وَ ما بَینَهُما إِن کُنتُم تَعقِلُون‌َ (28) قال‌َ لَئِن‌ِ اتَّخَذت‌َ إِلهَاً غَیرِی لَأَجعَلَنَّک‌َ مِن‌َ المَسجُونِین‌َ (29) قال‌َ أَ وَ لَو جِئتُک‌َ بِشَی‌ءٍ مُبِین‌ٍ (30) قال‌َ فَأت‌ِ بِه‌ِ إِن کُنت‌َ مِن‌َ الصّادِقِین‌َ (31) فَأَلقی عَصاه‌ُ فَإِذا هِی‌َ ثُعبان‌ٌ مُبِین‌ٌ (32)
وَ نَزَع‌َ یَدَه‌ُ فَإِذا هِی‌َ بَیضاءُ لِلنّاظِرِین‌َ (33) قال‌َ لِلمَلَإِ حَولَه‌ُ إِن‌َّ هذا لَساحِرٌ عَلِیم‌ٌ (34) یُرِیدُ أَن یُخرِجَکُم مِن أَرضِکُم بِسِحرِه‌ِ فَما ذا تَأمُرُون‌َ (35) قالُوا أَرجِه وَ أَخاه‌ُ وَ ابعَث فِی المَدائِن‌ِ حاشِرِین‌َ (36) یَأتُوک‌َ بِکُل‌ِّ سَحّارٍ عَلِیم‌ٍ (37)
فَجُمِع‌َ السَّحَرَةُ لِمِیقات‌ِ یَوم‌ٍ مَعلُوم‌ٍ (38) وَ قِیل‌َ لِلنّاس‌ِ هَل أَنتُم مُجتَمِعُون‌َ (39) لَعَلَّنا نَتَّبِع‌ُ السَّحَرَةَ إِن کانُوا هُم‌ُ الغالِبِین‌َ (40) فَلَمّا جاءَ السَّحَرَةُ قالُوا لِفِرعَون‌َ أَ إِن‌َّ لَنا لَأَجراً إِن کُنّا نَحن‌ُ الغالِبِین‌َ (41) قال‌َ نَعَم وَ إِنَّکُم إِذاً لَمِن‌َ المُقَرَّبِین‌َ (42)
قال‌َ لَهُم مُوسی أَلقُوا ما أَنتُم مُلقُون‌َ (43) فَأَلقَوا حِبالَهُم وَ عِصِیَّهُم وَ قالُوا بِعِزَّةِ فِرعَون‌َ إِنّا لَنَحن‌ُ الغالِبُون‌َ (44) فَأَلقی مُوسی عَصاه‌ُ فَإِذا هِی‌َ تَلقَف‌ُ ما یَأفِکُون‌َ (45) فَأُلقِی‌َ السَّحَرَةُ ساجِدِین‌َ (46) قالُوا آمَنّا بِرَب‌ِّ العالَمِین‌َ (47)
رَب‌ِّ مُوسی وَ هارُون‌َ (48) قال‌َ آمَنتُم لَه‌ُ قَبل‌َ أَن آذَن‌َ لَکُم إِنَّه‌ُ لَکَبِیرُکُم‌ُ الَّذِی عَلَّمَکُم‌ُ السِّحرَ فَلَسَوف‌َ تَعلَمُون‌َ لَأُقَطِّعَن‌َّ أَیدِیَکُم وَ أَرجُلَکُم مِن خِلاف‌ٍ وَ لَأُصَلِّبَنَّکُم أَجمَعِین‌َ (49) قالُوا لا ضَیرَ إِنّا إِلی رَبِّنا مُنقَلِبُون‌َ (50) إِنّا نَطمَع‌ُ أَن یَغفِرَ لَنا رَبُّنا خَطایانا أَن کُنّا أَوَّل‌َ المُؤمِنِین‌َ (51)

صفحه : 233

(ترجمه)

فرعون بموسی علیه السّلام گفت کیست رب‌ّ العالمین که (تو رسول او میباشی (23)
موسی گفت او است پروردگار آسمانها و زمین و آنچه بین آسمانها و زمین است اگر بیقین باور دارید (24)
فرعون باطرافیانش گفت آیا شما نمیشنوید (25)
موسی گفت پروردگار شما و پروردگار پدران پیشینیان شما است (26)
فرعون (باز بدرباریانش) گفت پیمبری که بسوی شما فرستاده شده دیوانه است (27)
موسی گفت او است پروردگار مشرق و مغرب و آنچه بین آنها است اگر شما فکر و تعقّل کنید (28)
فرعون بموسی گفت اگر جز من خدایی پرستش کنی البته تو را بزندان خواهم انداخت (29)
موسی گفت اگر چه برای تو معجزه‌ای ظاهر بیاورم (30)
فرعون گفت اگر راست می‌گویی معجزه خود را بیاور (31)
موسی عصای خود را انداخت ناگاه اژدهای عظیمی پدیدار گردید (32)
و نیز دست از گریبان خود بیرون آورد در آن هنگام روشنی شدیدی در نظر بینندگان نمودار گردید (33)
فرعون باطرافیان خود گفت اینکه مرد حقیقة یک ساحر دانایی است (34)
و بسحر خود میخواهد شما را از مملکت و شهرستان بیرون کند شما چه صلاح

صفحه : 234
میدانید (35)
درباریانش گفتند او و برادرش را مهلت بده و بفرست در شهرها (سحره را) جمع آوری کن (36)
تا اینکه ساحران ماهر دانا را بیاورند (37)
و در روز معینی معلوم تمام ساحرها جمع گردیدند (38)
و بمردم گفته شد آیا شما در آن روز معین (در آن محل میقات اجتماع مینمائید تا واقعه را بنگرید)
اگر ساحرین غالب گردند شاید ما تابع آنها گردیم (39)
وقتی ساحرها آمدند بفرعون گفتند آیا اگر ما بر موسی غالب گردیم پاداش (بزرگی) برای ما خواهد بود (40)
فرعون گفت آری اگر چنین باشد شما از مقرّبان درگاه خواهید گردید (41)
موسی بساحرها گفت آنچه از سحر تهیّه کرده‌اید بیندازید (42)
آن گاه ساحرها طنابها و عصاهایی که بآن سحر کرده بودند انداختند و گفتند قسم بعزّت فرعون که محقّقا ما غالب خواهیم گردید (44)
پس از آن موسی عصای خود را انداخت که ناگاه (اژدها گردید) و همه وسائل سحر ساحرین (که بدروغ نمایش داده بودند) فرو برد (45)
ساحرین وقتی (چنین معجزه‌ای دیدند) بسجده افتادند (46)
و گفتند ما بپروردگار عالمیان ایمان آوردیم (47)
پروردگار موسی و هارون (48)
فرعون (بساحرها) گفت پیش از آنکه من اجازه بدهم شما ایمان آوردید اینکه استاد بزرگ شما است که بشما تعلیم سحر نموده و بزودی خواهید دانست که برای خلافی که کرده‌اید دست و پای شما را قطع میکنم و شما را بدار میکشم (49)
ساحرها گفتند (از تهدید) تو ضرری بما نخواهد رسید بحقیقت که ما بسوی پروردگار خود بازگشت کنندگانیم (50)
و ما از خدای خود تمنّا داریم که خطاهای ما را ببخشد بجهت اینکه ما اول گروندگانیم (51).

صفحه : 235

(توضیح آیات)

قال‌َ فِرعَون‌ُ وَ ما رَب‌ُّ العالَمِین‌َ پس از آنکه موسی علیه السّلام و هارون (ع) نزد فرعون آمدند و گفتند ما فرستادگان پروردگار عالمیانیم فرعون گفت کیست پروردگار جهانیان که شما فرستادگان او میباشید.
سؤال فرعون از (ما) حقیقیّة بود که حقیقة پروردگار خود را بیان نما که او چیست و چون تعریف حقیقت شیئی که در جواب سؤال از (ما) حقیقیه میآورند یا باید بخود حقیقت باشد یا باجزاء حقیقیه او یا بچیزی که از لوازم داخلی و خارجی آن باشد یا بآثار جلی‌ّ آن.
امّا معرّفی نمودن ذات پروردگار جهانیان که مورد سؤال فرعون بوده بخود حقیقت محال است زیرا که معرف بایستی اجلی از معرّف باشد و حقیقت را بحقیقت معرّفی نمودن درست نیست مثل اینکه ماند که گفته شود حقیقة حقیقت است.
اما معرفی نمودن ذات واجب را باجزاء حقیقیّة آنهم راجع بحق تعالی محال است زیرا که او سبحانه مجرّد و بسیط است ترکیب شده از جنس و فصل نیست که در تعریف ماهیّات و انواع ممکنات میآورند و او منزه و مبرّا است از مرکب بودن. و نیز معرفی نمودن او را بلوازم داخلی و خارجی آن هم ممکن نیست زیرا وقتی که حقیقت ذات مجهول باشد لوازم ذاتی آن نیز برای بشر مجهول است.
اینکه است که برای معرّفی نمودن حقیقت واجب و پروردگار جهانیان فقط یک راه باقی است و آن استدلال بآثار جلی‌ّ و واضح است که شناسایی حقیقت واجب برای هر ممکن خواه ملک باشد یا جن‌ّ یا انسان محال است.
آری شناسایی حقیقت هر شیئی باحاطه بآنست و ذات الهی محیط است نه محاط هر چه در عقل و وهم و فهم و حواس آید خدای تعالی منزه از آنست زیرا

صفحه : 236
که همه حادثند و حادث جز مثل خود را نتواند درک نمود.

آنکه او از حدث برآرد دم چه شناسد که چیست سرّ قدم

علم را سوی حضرتش ره نیست عقل نیز از کمالش آگه نیست
(مثنوی) آری انسان کامل را ممکن است پس از مجاهده تام‌ّ و سلوک الی اللّه در اثر ایمان و تقوی قلبش باز گردد و چشم دلش بینا شود و در اثر مؤثّر را بیند و بطریق و جدان ارتباط خود و موجودات را بمبدء متعال بقدر طاقت بشریت فی الجمله بفهمد و علامت چنین انسانی اینست که بهر چه نظر میکند آن را اثری از آثار ربوبیّت و الوهیّت مربّی عالم میبیند (و لا مؤثّر فی الوجود الّا اللّه) را نصب العین خود نموده دیده دلش بسوی مبدء خود نگرانست.
قال‌َ رَب‌ُّ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ وَ ما بَینَهُمَا إِن کُنتُم مُوقِنِین‌َ موسی علیه السّلام در پاسخ سؤال فرعون که گفت (و ما رب‌ّ العالمین) و بماء حقیقیّه سؤال از حقیقت رب‌ّ جهانیان میکند گوید او است آفریننده آسمانها و زمین و آنچه بین آنها است اگر شما اهل یقین میباشید و میدانید که هیچ اثری بدون مؤثّر نمیشود و هیچ حادثی بدون محدث و پدید آورنده تحقّق نپذیرد.
قال‌َ لِمَن حَولَه‌ُ أَ لا تَستَمِعُون‌َ چون فرعون خود را بالوهیّت معرّفی کرده بود از روی تعجب باطرافیانش گفت آیا شما نمیشنوید که چه میگوید میخواهد غیر از من خدایی برای شما معرّفی نماید.
قال‌َ رَبُّکُم وَ رَب‌ُّ آبائِکُم‌ُ الأَوَّلِین‌َ موسی علیه السّلام برای اینکه مطلب را واضح‌تر نماید دلیل را عوض کرد بدلیل واضح‌تر و گفت که اگر شما شک دارید که آسمانها و زمین حادث و محتاج بآفریننده باشند در اینکه شما و پدران شما پس از عدم بوجود آمده‌اید و هر چه نیست و بعد موجود گردد شکّی نیست که آورنده و پدید کننده‌ای لازم دارد

صفحه : 237
و ممکن نیست شیئی معدوم بخودی خود بدون علت و سبب موجود گردد چگونه حادث بدون محدث پدید میگردد.
قال‌َ إِن‌َّ رَسُولَکُم‌ُ الَّذِی أُرسِل‌َ إِلَیکُم لَمَجنُون‌ٌ اینکه فرعون اول نسبت جنون بحضرت موسی داد خواست بقومش تذکر دهد که اصلا اینکه آدم دیوانه‌ایست که نمیفهمد من از حقیقت اله عالمین سؤال میکنم و او از آثار جواب میدهد دیگر نمیدانست که خودش دیوانه و از عقل تهی است که از حقیقت واجب الوجود سؤال میکند اینکه بود که موسی نسبت جنون را بخود فرعون میدهد.
قال‌َ رَب‌ُّ المَشرِق‌ِ وَ المَغرِب‌ِ وَ ما بَینَهُما إِن کُنتُم تَعقِلُون‌َ اشاره به اینکه اگر شما عقل و تعقل داشتید میدانستید که شناسایی حقیقت مبدء جهانیان برای بشر و هر موجود ممکنی محال است.
و شاید اینکه در آخر استدلال مشرق و مغرب را معرف قرار داده خواسته استدلال نماید بحرکت موجودات سماوی از ماه و خورشید و ستارگان و غیره که از حرکت و طلوع و غروب آنها بفهمند آفریننده آنها غیر خودشانست زیرا بدلیل عقل ظاهر است که هر متحرکی محتاج بمحرک است هرگز شیئی خود نتواند خود را حرکت دهد اینکه بود که حضرت ابراهیم علیه السّلام نیز در اول وهله نظر بطلوع و افول ماه و خورشید و ستارگان نمود و بمردم تذکر داد که خدای شما کسی است که پدید آورنده اوضاع سماوی است و من از موجودی که افول و ذبول دارد بیزارم.
قال‌َ لَئِن‌ِ اتَّخَذت‌َ إِلهَاً غَیرِی لَأَجعَلَنَّک‌َ مِن‌َ المَسجُونِین‌َ فرعون وقتی از جواب عاجز ماند موسی (ع) را تهدید نمود و گفت اگر غیر از من خدایی اختیار کنی تو را از جمله مسجونین و زندانیان قرار میدهم.
الف و لام (المسجونین) الف و لام عهد است یعنی تو را از زندانیان میگردانم و تو حال آنها را میدانی. چنانچه روایت دارد که زندان فرعون از کشتن بدتر

صفحه : 238
بود زیرا که زندانیان را در گودال عمیقی می‌انداختند که در آنجا نمیدیدند و نمی‌شنیدند و بیرون نمیآوردند مگر مرده او را و اینکه طور خواست موسی (ع) را بترساند که دست از تبلیغ بردارد. (منهج) قال‌َ أَ وَ لَو جِئتُک‌َ بِشَی‌ءٍ مُبِین‌ٍ ظاهرا موسی (ع) خواست جلو غضب فرعون را بگیرد و آن ملعون را آرام نماید گفت مرا زندانی میکنی و لو اینکه برهان ظاهری برای اثبات مدّعای خور بیاورم، کلمه (واو) را برای حال آورده با همزه و فعل در تقدیر است و در معنی (أ تفعل ذلک و لو جئتکم بشی‌ء مبین).
قال‌َ فَأت‌ِ بِه‌ِ إِن کُنت‌َ مِن‌َ الصّادِقِین‌َ فرعون چون از موسی اینکه سخن را شنید فهمید معجزه‌ای برای اثبات مدعای خود دارد گفت آنچه داری بیاور اگر از راستگویانی.
فَأَلقی عَصاه‌ُ فَإِذا هِی‌َ ثُعبان‌ٌ مُبِین‌ٌ وقتی موسی علیه السّلام عصا را انداخت بقدرت ایزد متعال عصا اژدها شد.
و گویند آن اژدها دهن باز نمود و شاید بتخت فرعون حمله نموده که او را با تختش فرو برد و مردمی که در آنجا ازدحام نموده بودند فرار نمودند و گویند فرعون از ترس بموسی گفت بحق آن کسی که تو رسول او میباشی بگیر آن را موسی دست برد و دهن اژدها را گرفت اژدها عصا گردید.
وَ نَزَع‌َ یَدَه‌ُ فَإِذا هِی‌َ بَیضاءُ لِلنّاظِرِین‌َ فرعون پس از آن بموسی گفت آیا علامت دیگری هم داری حضرتش دست در بغل و گریبان خود نمود و چون بیرون آورد سفیدی و درخشندگی بسیار جلی‌ّ که از لمعان و درخشندگی آن چشمها را خیره مینمود پدیدار گردید.
قال‌َ لِلمَلَإِ حَولَه‌ُ إِن‌َّ هذا لَساحِرٌ عَلِیم‌ٌ، یُرِیدُ أَن یُخرِجَکُم مِن أَرضِکُم بِسِحرِه‌ِ فَما ذا تَأمُرُون‌َ فرعون دیگر با ظهور چنین معجزه‌ای چاره‌ای ندید مگر اینکه نسبت سحر

صفحه : 239
و جادوگری بموسی علیه السّلام بدهد اینکه بود که هم نسبت سحر بحضرتش داد و هم آنان را ترسانید که میخواهد شما را از وطن آواره نماید.
و چون ناموس الهی بر اینکه جاری شده که باید معجزه هر پیمبری از سنخ هنر اهل زمانش باشد برای اینکه اهل خبره معجزه را از اعمال کسبی و صنعتی تمیز دهند، چنانچه در زمان عیسی بن مریم (ع) اطبّاء بسیار بودند که مرضهای مزمن را معالجه مینمودند اینکه بود که معجزه او مرده زنده کردن و کور را بینا کردن بود که فوق عمل آنها باشد، و همچنین در عصر نبی خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم معجزه او قرآن و از سنخ کلام گردید زیرا که در آن زمان فصاحت و بلاغت و ادبیات بین اهل آن زمان دائر و از کمالات آنها بشمار میرفت، اینکه بود که قرآن که از بالاترین مراتب فصاحت و بلاغت بشمار میرود معجزه آن سرور قرار داد زیرا که در عصر هر پیغمبری بایستی اشخاصی باشند که معجزه را از سحر یا عمل دیگر تمیز دهند و گر نه مردمان عاری از دانش کجا توانند معجزه را از سحر که شاید در صورت شبیه بهم میباشند تمیز بدهند.
خلاصه فرعون با اینکه خود را اله جهانیان و ما فوق همه اهل زمانش ارائه میداد وقتی خود را مضطر دید از ملّتش اتّخاذ رأی نمود و گفت شما در باره موسی چه رأی دارید.
قالُوا أَرجِه وَ أَخاه‌ُ وَ ابعَث فِی المَدائِن‌ِ حاشِرِین‌َ، یَأتُوک‌َ بِکُل‌ِّ سَحّارٍ عَلِیم‌ٍ، فَجُمِع‌َ السَّحَرَةُ لِمِیقات‌ِ یَوم‌ٍ مَعلُوم‌ٍ ارکان مملکت چنین رأی دادند که امر موسی و برادرش را تأخیر بینداز و در شهرها و مملکتها بفرست تا آنچه ساحر عالم هست جمع‌آوری نمایند و وقتی را معین نما که مردم جمع گردند و معارضه کردن ساحرها را با موسی مشاهده نمایند تا اینکه بر مردم ظاهر گردد که موسی ساحر است.

صفحه : 240
فَلَمّا جاءَ السَّحَرَةُ قالُوا لِفِرعَون‌َ أَ إِن‌َّ لَنا لَأَجراً إِن کُنّا نَحن‌ُ الغالِبِین‌َ قال‌َ نَعَم وَ إِنَّکُم إِذاً لَمِن‌َ المُقَرَّبِین‌َ وقتی ساحرها نزد فرعون اجتماع نمودند چون بعمل سحر خود بسیار اطمینان داشتند و غلبه خود را مسلّم میدانستند زیرا که از زبر دست‌ترین ساحرهای زمان خود بودند بفرعون گفتند آیا از برای ما مزدی هست اگر غالب شویم فرعون از فرط علاقه‌ای که بغالب شدن خود و مغلوب گردیدن موسی داشت در جواب آنها گفت آری اجر و مزد برای شما هست و بعلاوه از اجر و مزد از مقربان درگاه میشوید.
قال‌َ لَهُم مُوسی أَلقُوا ما أَنتُم مُلقُون‌َ، فَأَلقَوا حِبالَهُم وَ عِصِیَّهُم وَ قالُوا بِعِزَّةِ فِرعَون‌َ إِنّا لَنَحن‌ُ الغالِبُون‌َ وقتی ساحرین در آن مکان و زمان معلوم با موسی (ع) جمع شدند و مردم همه منتظر مشاهده بودند که کدام یک غالب میگردند موسی بآنها امر نمود که آنچه را تهیّه نموده‌اید از سحر بیندازید آنان ریسمانهایی و چوبهایی که گویند هفتاد هزار ریسمان و هفتاد هزار عصا بود و آنها را مجوف نموده و بزیبق پر کرده بودند که بتابش آفتاب بحرکت آیند و بصورت مار گردیدند و آن سحر بزرگی بود که سحره ماهر تهیّه کرده بودند و از مردم غوغا برخواست و بقدری ساحرین بغالب گردیدن خودشان مطمئن بودند که قسم یاد نمودند بعزّة فرعون که ما البتّه غالبیم.
فَأَلقی مُوسی عَصاه‌ُ فَإِذا هِی‌َ تَلقَف‌ُ ما یَأفِکُون‌َ (جاءَ الحَق‌ُّ وَ زَهَق‌َ الباطِل‌ُ إِن‌َّ الباطِل‌َ کان‌َ زَهُوقاً) پس از نمایش سحر ساحرها موسی عصا را انداخت فورا عصا باراده ایزد متعال اژدها گردید و آنچه را که بتزویر و سحر نمایش داده بودند تمام را فرو برد، آری در مقابل حق باطل عرض اندام نخواهد نمود وقتی نور آمد تاریکی باقی نمیماند.

صفحه : 241
فَأُلقِی‌َ السَّحَرَةُ ساجِدِین‌َ، قالُوا آمَنّا بِرَب‌ِّ العالَمِین‌َ، رَب‌ِّ مُوسی وَ هارُون‌َ سحر انواع و اقسام بسیاری دارد بعضی از آنها داخل در امور طبیعی است و از دواها و معجونها گرفته و استعمال میکنند مثل اینکه دارویی ببدنش میمالد که آتش آن را نمیسوزاند و داخل آتش میشود.
و اینکه قسم از عمل ساحر کارهای غیر عادی بنظر میآورد در صورتی که عمل غیر عادی نیست بنظر چنین میآورند.
قسم دوم شعبده که از حرکات سریع شعبده باز بحاضرین غیر واقع نشان میدهد و اینها نیز از امور طبیعی خارج نیستند.
قسم سوم از اقسام سحر که بالاترین اقسام آنست از قوّت نفس و شدت عزم و اراده ساحر انجام میگیرد و آن را علوم لیمیا گویند و اینکه نحو از سحر پس از ریاضات صعبه و ترک عادات و رسوم نفس مرتبط میگردد بنفوس عالیه و ارواح قویه و تسخیر جن‌ّ و ارواح بشریه و اطلاع بر بعض مغیبات و خواب مغناطیسی و امثال اینها از شعب آنست لکن سحر هر اندازه کامل باشد از مرتبه نفوس بالا نمیرود و تماما عمل شیطانی است که در قوّه واهمه مردم تأثیر میکند قوله تعالی در سوره طه آیه 69 راجع بسحره فرعون فرموده (یُخَیَّل‌ُ إِلَیه‌ِ مِن سِحرِهِم أَنَّها تَسعی) آیه سحر را از اقسام تخیّل معرفی مینماید لکن منشأ معجزه پیمبران از عالم ما فوق الطبیعة ظهور نموده و در موادّ خارجی تصرف مینماید و در جلد دوم اینکه تفسیر تا اندازه‌ای راجع باقسام سحر بحث نموده‌ایم بآن جا رجوع شود.
پس چون ساحرها که اهل خبره بودند و تمام خصوصیات و اقسام سحر را میدانستند چنین دیدند بیقین دانستند که عمل موسی خارج از سحر است و از عالم (ما فوق الطبیعة) بروز و ظهور نموده اینکه بود که بسجده افتادند و گفتند ما بپروردگار عالمیان آن پروردگاری را که موسی و هارون میپرستند ایمان آوردیم.
قال‌َ آمَنتُم لَه‌ُ قَبل‌َ أَن آذَن‌َ لَکُم إِنَّه‌ُ لَکَبِیرُکُم‌ُ الَّذِی عَلَّمَکُم‌ُ السِّحرَ فَلَسَوف‌َ تَعلَمُون‌َ فرعون چون دید خود ساحرها که اهل فن میباشند اعتراف نمودند بحقانیت

صفحه : 242
موسی و هارون علیهما السلام و اینکه برای ادعای الوهیت و ریاست خودش شکست فاحشی خواهد بود در غضب شد و گفت پیش از اجازه من شما ایمان آوردید و برای اینکه مردم را اغواء و گمراه کند چنین وانمود میکند که کار موسی هم سحر است منتهی علم او یعنی سحرش بالاتر از شما است.
لَأُقَطِّعَن‌َّ أَیدِیَکُم وَ أَرجُلَکُم مِن خِلاف‌ٍ وَ لَأُصَلِّبَنَّکُم أَجمَعِین‌َ آن لعین ساحرهای مؤمن که از روی حقیقت و دانستگی ایمان آورده برای اینکه دیگران ایمان نیاورند تهدید سخت مینماید که اول دست راست و پای چپ شما را میبرم و پس از آن شما را بدار میکشم که عبرت دیگران گردید قالُوا لا ضَیرَ إِنّا إِلی رَبِّنا مُنقَلِبُون‌َ ساحرین در پاسخ فرعون گفتند عقاب کردن تو ضرری برای ما ندارد ما بسوی پروردگارمان رجوع میکنیم پس جزاء میدهد ما را بر ایمان و صبر ما بنعمت همیشگی آخرت.
إِنّا نَطمَع‌ُ أَن یَغفِرَ لَنا رَبُّنا خَطایانا أَن کُنّا أَوَّل‌َ المُؤمِنِین‌َ آری اگر نور ایمان در قلب کسی نفوذ نماید تمام جدولهای قلب مؤمن را فرو میگیرد و اثر آن در تمام قوی و مشاعر او ظاهر میگردد و قوای طبیعی و حیوانی تمام مسخّر و تابع آن روح ایمانی میگردند آن وقت نفس سبعی و بهیمی اراده خود را تحت سلطان عقل کم میکنند دیگر حکم حکم عقل ایمانی خواهد بود و چون در آن وقت چنین ایمان کاملی در ساحرین نفوذ پیدا نمود اینکه بود که از تهدیدات و عذاب سخت اندیشه ننمودند و دانستند که مجازات سخت فرعون بنفع آنها تمام میشود و آنها را از گناهان پیش پاک میگرداند تا آنکه لایق مشمول رحمت و فیض غیر متناهی الهی گردند.

صفحه : 243

[سوره الشعراء (26): آیات 52 تا 104]

اشاره

وَ أَوحَینا إِلی مُوسی أَن أَسرِ بِعِبادِی إِنَّکُم مُتَّبَعُون‌َ (52) فَأَرسَل‌َ فِرعَون‌ُ فِی المَدائِن‌ِ حاشِرِین‌َ (53) إِن‌َّ هؤُلاءِ لَشِرذِمَةٌ قَلِیلُون‌َ (54) وَ إِنَّهُم لَنا لَغائِظُون‌َ (55) وَ إِنّا لَجَمِیع‌ٌ حاذِرُون‌َ (56)
فَأَخرَجناهُم مِن جَنّات‌ٍ وَ عُیُون‌ٍ (57) وَ کُنُوزٍ وَ مَقام‌ٍ کَرِیم‌ٍ (58) کَذلِک‌َ وَ أَورَثناها بَنِی إِسرائِیل‌َ (59) فَأَتبَعُوهُم مُشرِقِین‌َ (60) فَلَمّا تَراءَا الجَمعان‌ِ قال‌َ أَصحاب‌ُ مُوسی إِنّا لَمُدرَکُون‌َ (61)
قال‌َ کَلاّ إِن‌َّ مَعِی رَبِّی سَیَهدِین‌ِ (62) فَأَوحَینا إِلی مُوسی أَن‌ِ اضرِب بِعَصاک‌َ البَحرَ فَانفَلَق‌َ فَکان‌َ کُل‌ُّ فِرق‌ٍ کَالطَّودِ العَظِیم‌ِ (63) وَ أَزلَفنا ثَم‌َّ الآخَرِین‌َ (64) وَ أَنجَینا مُوسی وَ مَن مَعَه‌ُ أَجمَعِین‌َ (65) ثُم‌َّ أَغرَقنَا الآخَرِین‌َ (66)
إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَآیَةً وَ ما کان‌َ أَکثَرُهُم مُؤمِنِین‌َ (67) وَ إِن‌َّ رَبَّک‌َ لَهُوَ العَزِیزُ الرَّحِیم‌ُ (68) وَ اتل‌ُ عَلَیهِم نَبَأَ إِبراهِیم‌َ (69) إِذ قال‌َ لِأَبِیه‌ِ وَ قَومِه‌ِ ما تَعبُدُون‌َ (70) قالُوا نَعبُدُ أَصناماً فَنَظَل‌ُّ لَها عاکِفِین‌َ (71)
قال‌َ هَل یَسمَعُونَکُم إِذ تَدعُون‌َ (72) أَو یَنفَعُونَکُم أَو یَضُرُّون‌َ (73) قالُوا بَل وَجَدنا آباءَنا کَذلِک‌َ یَفعَلُون‌َ (74) قال‌َ أَ فَرَأَیتُم ما کُنتُم تَعبُدُون‌َ (75) أَنتُم وَ آباؤُکُم‌ُ الأَقدَمُون‌َ (76)
فَإِنَّهُم عَدُوٌّ لِی إِلاّ رَب‌َّ العالَمِین‌َ (77) الَّذِی خَلَقَنِی فَهُوَ یَهدِین‌ِ (78) وَ الَّذِی هُوَ یُطعِمُنِی وَ یَسقِین‌ِ (79) وَ إِذا مَرِضت‌ُ فَهُوَ یَشفِین‌ِ (80) وَ الَّذِی یُمِیتُنِی ثُم‌َّ یُحیِین‌ِ (81)
وَ الَّذِی أَطمَع‌ُ أَن یَغفِرَ لِی خَطِیئَتِی یَوم‌َ الدِّین‌ِ (82) رَب‌ِّ هَب لِی حُکماً وَ أَلحِقنِی بِالصّالِحِین‌َ (83) وَ اجعَل لِی لِسان‌َ صِدق‌ٍ فِی الآخِرِین‌َ (84) وَ اجعَلنِی مِن وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعِیم‌ِ (85) وَ اغفِر لِأَبِی إِنَّه‌ُ کان‌َ مِن‌َ الضّالِّین‌َ (86)
وَ لا تُخزِنِی یَوم‌َ یُبعَثُون‌َ (87) یَوم‌َ لا یَنفَع‌ُ مال‌ٌ وَ لا بَنُون‌َ (88) إِلاّ مَن أَتَی اللّه‌َ بِقَلب‌ٍ سَلِیم‌ٍ (89) وَ أُزلِفَت‌ِ الجَنَّةُ لِلمُتَّقِین‌َ (90) وَ بُرِّزَت‌ِ الجَحِیم‌ُ لِلغاوِین‌َ (91)
وَ قِیل‌َ لَهُم أَین‌َ ما کُنتُم تَعبُدُون‌َ (92) مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ هَل یَنصُرُونَکُم أَو یَنتَصِرُون‌َ (93) فَکُبکِبُوا فِیها هُم وَ الغاوُون‌َ (94) وَ جُنُودُ إِبلِیس‌َ أَجمَعُون‌َ (95) قالُوا وَ هُم فِیها یَختَصِمُون‌َ (96)
تَاللّه‌ِ إِن کُنّا لَفِی ضَلال‌ٍ مُبِین‌ٍ (97) إِذ نُسَوِّیکُم بِرَب‌ِّ العالَمِین‌َ (98) وَ ما أَضَلَّنا إِلاَّ المُجرِمُون‌َ (99) فَما لَنا مِن شافِعِین‌َ (100) وَ لا صَدِیق‌ٍ حَمِیم‌ٍ (101)
فَلَو أَن‌َّ لَنا کَرَّةً فَنَکُون‌َ مِن‌َ المُؤمِنِین‌َ (102) إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَآیَةً وَ ما کان‌َ أَکثَرُهُم مُؤمِنِین‌َ (103) وَ إِن‌َّ رَبَّک‌َ لَهُوَ العَزِیزُ الرَّحِیم‌ُ (104)

صفحه : 245

(ترجمه)

و بموسی وحی نمودیم که با بنده‌گان من شب بیرون رو شما را تعقیب خواهند نمود (52)
پس از آن فرعون برای جمع آوری لشگر در اطراف شهرها فرستاد (53)
و گفت بنی اسرائیل یک جماعت اندکی میباشند (54)
و حقیقة آنان ما را بخشم آوردگانند (55)
و حقّا ما جماعتی میباشیم مهیّا (و بر آنها غلبه کننده‌گانیم) (56)
و آنان را از بوستانها و چشمه‌ها بیرون کردیم (57)
و از گنجها و مقامات عالیه (مصر) آنها را خارج نمودیم (58)
همین طور ما بنی اسرائیل را وارث (شهر مصر و مقامات عالی آن) گردانیدیم (59)
صبحگاهی (فرعونیان بنی اسرائیل را) تعقیب نمودند (60)
وقتی (فرعونیان ببنی اسرائیل) نزدیک شدند یاوران موسی گفتند محقّقا بما خواهند رسید (61)
موسی گفت چنین نیست (که گمان کرده‌اید) با من است پروردگار من بزودی مرا براه نجات هدایت خواهد نمود (62)
پس از آن ما بموسی وحی نمودیم که عصای خود را بدریا بزن چون موسی عصا را بدریا زد دریا شکافته شد و هر قطعه‌ای از آن مثل کوهی بزرگ (روی هم ریخته گردید (63)
و دیگران را در آنجا که شکافته شده بود نزدیک گردانیدیم (64)
و موسی و کسانی که با او بودند تمامشان را نجات دادیم (65)
پس از آن دیگران (فرعونیان را) هلاک گردانیدیم (67)
بحقیقت در اینها آیت و نشانه (حکمت و قدرت الهی نمودار است) و لکن بیشتر مردم ایمان نمیآورند (68)
و حقیقه پروردگار تو مقتدر و مهربان است (69)
(ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) خبر ابراهیم را بر اینها بخوان (70)
هنگامی که بپدر (عمویش) و گروه او گفت چه چیز است که شما پرستش مینمائید (71)
گفتند ما بتها را میپرستیم و بر عبادت آنها ثابت میباشیم (72)
ابراهیم بآنان گفت وقتی شما آنها را میخوانید سخن شما را میشنوند (73)
یا توانند بشما نفع رسانند یا ضرر بزنند (74)
در پاسخ گفتند ما پدران خود را یافته‌ایم که چنین میکردند (ما تابع آنان میباشیم) (75)
ابراهیم بآنها گفت آیا شما بیقین میدانید که چه چیزی را عبادت میکنید (آیا معبود خود را میشناسید)

صفحه : 246
(75)
و آنچه پدران پیشینیان شما عبادت مینمودند (76)
اینان دشمن منند (77)
آن کسی که مرا آفریده پس از آن هدایتم نموده (78)
و آن کسی که مرا طعام میدهد و سیرابم میگرداند (79)
وقتی مریض شدم مرا شفا میدهد (80)
و آن کسی که مرا میمیراند و پس از آن مرا زنده میکند (81)
و آن کسی که امیدوارم در روز معاد گناهانم را ببخشد (82)
پروردگار من (علم) و حکمت بمن عطا نما و مرا ببندگان صالح خود ملحق گردان (83)
و برای من در آینده‌گان ثنای نیکو قرار بده (84)
و مرا از وارثان بهشت پر نعمت گردان (85)
و پدرم (عمویم) را بیامرز که حقیقة او از گمراهانست (86)
و روز بعث و قیامت مرا رسوا نگردان (87)
آن روزی که مال و اولاد نفع نبخشد (88)
مگر کسی که با قلب سلیم وارد محشر گردد (89)
(در آن روز) بهشت بمتقین نزدیک میگردد (90)
و دوزخ بر گمراهان پدیدار خواهد گردید (91)
و بآنان گفته خواهد شد کجایند آنهایی را که شما عبادت مینمودید (92)
آیا بغیر خدا (امروز) میتوانند شما را یاری کنند یا خود یاری میجویند (93)
پس در آن حال مشرکین با معبودانشان برو در جهنم می‌افتند (94)
با تمام لشکریان ابلیس (95)
و در دوزخ با هم مجادله و نزاع میکنند (96)
(گویند) قسم بخدا ما در گمراهی هویدا بودیم (97)
وقتی بتها را با خدای عالمیان برابر میکردیم (98)
و ما را گمراه ننمودند مگر گنهکاران (99)
و برای ما امروز نه از غریبه‌ها شفیعی است (100)
و نه از خویشان دوستی است (101) که از ما حمایت نماید
و اگر برای ما بدنیا باز گشتی بود از مؤمنین میگردیدیم (102)
بحقیقت در اینها آیت و نشانه‌ایست و اکثر آنان از گروندگان نمیباشند (103)
و بحقیقت پروردگار تو غالب و مهربان است (104).

صفحه : 247

(توضیح آیات)

وَ أَوحَینا إِلی مُوسی أَن أَسرِ بِعِبادِی إِنَّکُم مُتَّبَعُون‌َ پس از اظهار معجزات موسی علیه السّلام و ایمان آوردن جماعتی از بنی اسرائیل از طرف حق تعالی بموسی (ع) وحی گردید که بندگان مرا در شب از مصر بیرون ببر بطوری که قبطیان و گروهان فرعونیان نفهمند که مانع شما گردند و محقّقا بعقب شما خواهند آمد.
فَأَرسَل‌َ فِرعَون‌ُ فِی المَدائِن‌ِ حاشِرِین‌َ، إِن‌َّ هؤُلاءِ لَشِرذِمَةٌ قَلِیلُون‌َ وَ إِنَّهُم لَنا لَغائِظُون‌َ گفته‌اند که روز آن شبی که موسی (ع) با بنی اسرائیلیان از مصر بیرون رفتند فرعون و قبطیان نفهمیدند روز بعد خبر بفرعون رسید که موسی با بنی اسرائیل از شهر مصر بیرون رفته‌اند فرعون امر نمود اعلان نمودند و از اطراف چندین هزار قشون جمع نمود و بآنان گفت و لو اینکه اینها جماعت اندک و بی مقدارند لکن ما را بغضب آورده‌اند که بدون اجازه ما از شهر گریخته‌اند.
آری فرعون گمان میکرد که با قشون بسیار و اوضاع سلطنتی خود بر موسی علیه السّلام غالب خواهد گردید و آنها را گرفته و ببدترین عذاب آنان را معذّب خواهد نمود ولی دیگر نمیدانست که دست دیگری است روی دستها و فرعون بهلاکت خود و تابعینش شتاب مینمود.
وَ إِنّا لَجَمِیع‌ٌ حاذِرُون‌َ (حاذرون) را دو طور معنی کرده‌اند. بعضی بمعنی حذر کننده‌گان گفته‌اند یعنی و لو آنکه اینها جماعت اندک بی‌مقدار میباشند لکن دأب سلاطین چنین است که از دشمن و لو خورد و حقیر باشد بایستی حذر کنند (دشمن نتوان حقیر و بی‌چاره شمرد).
و بقول دیگر (حاذر) بمعنی مستعدّ و با قوّه و اسلحه پوشیده است فرعون

صفحه : 248
گفت ما دارای اسلحه و مهمّات جنگی میباشیم و آنان فاقد آنند و البته مغلوب خواهند گردید زیرا که آنها حقیر و زبونند.
فرعون گمان میکرد که قوم موسی (ع) چون اسلحه ندارند و نیز جماعت اندکی میباشند بر آنها غالب خواهد گردید دیگر اینکه را نمیدانست که آنان اسلحه معنوی که ایمان بخدا و وثوق باو و تقوی باشد با آنها همراهست.
إبن عباس گفته فرعون با هزار هزار سوار شجاع سوار شد و در عقب موسی روان گردید.
فَأَخرَجناهُم مِن جَنّات‌ٍ وَ عُیُون‌ٍ، وَ کُنُوزٍ وَ مَقام‌ٍ کَرِیم‌ٍ چون مدّت سلطنت و اقتدار فرعون بپایان رسیده بود اسباب هلاکتش بدست خودش فراهم گردید و برای هلاکت موسی و هارون (ع) و بنی اسرائیلیان از شهر مصر که مشتمل بر بستانها و چشمه‌های روان و گنجهای مال و آن مقامات عالی بود بخواست خداوندی بیرون رفت و خود را بهلاکت انداخت.
کَذلِک‌َ وَ أَورَثناها بَنِی إِسرائِیل‌َ و آن بوستانها و چشمه‌ها و آن مقامات عالی بارث ببنی اسرائیل عطاء گردید بقولی پس از هلاکت فرعون و قشون وی موسی و بنی اسرائیل برگشتند بمصر و تمام ذخایر و بوستانها و مقامات عالی آنجا را تحت تصرّف خود در آوردند.
و بقول صحیح‌تر اینکه است که در زمان دولت داود سلیمان (ع) بر مملکت مصر استیلاء یافت. (منهج الصادقین) فَأَتبَعُوهُم مُشرِقِین‌َ، فَلَمّا تَراءَا الجَمعان‌ِ قال‌َ أَصحاب‌ُ مُوسی إِنّا لَمُدرَکُون‌َ فرعون و قشون وی چون در عقب موسی و بنی اسرائیل رفتند بقولی در طرف صبح بآنها نزدیک گردیدند و بقول دیگر مقصود از (مشرقین) طرف مشرق است چون بطرف مشرق رفته بودند آنها نیز بطرف مشرق رفتند، وقتی که چشم بنی اسرائیل بآن قشون انبوه مسلّح افتاد ترسیدند و گفتند الان ما بدست دشمن میافتیم از جلو ما دریا و از عقب ما دشمن چگونه ممکن است ما نجات پیدا کنیم.

صفحه : 249
قال‌َ کَلّا إِن‌َّ مَعِی رَبِّی سَیَهدِین‌ِ وقتی موسی (ع) اضطراب بنی اسرائیل را دید گفت چنین نیست که شما گمان کرده‌اید حقیقة بدانید که نصرت پروردگار من با من است.
از بعض مفسرین است که گوید اهل تحقیق چنین گفته‌اند که موسی علیه السّلام در کلام خود معیّت خود را مقدّم داشت چنانچه گفته (إِن‌َّ مَعِی رَبِّی) و نبی‌ّ خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم معیّت حق تعالی را مقدم داشت آنجا که فرموده (إِن‌َّ اللّه‌َ مَعَنا) موسی (ع) معیّت حق تعالی را تأخیر انداخته برای اینکه در ضمائر عرفاء روشن گردد که کلیم از خود بحق نگریست و اینکه مقام مرید است و حبیب (ص) از حق بخود نظر کرد و اینکه مرتبه مراد است، مرید را هر چه گویند آن کند و مراد هر چه گوید چنان کنند.

آن یکی را روی او در روی دوست و آن دگر را روی او خود روی دوست
(روح البیان) و (معنا) در قول حضرت خاتمیت که صیغه جمع است نیز دلالت بر شدّت شفقت و فرط مرحمت آن حضرت نسبت بامّت است چنانچه قوله تعالی در باره او است وَ ما أَرسَلناک‌َ إِلّا رَحمَةً لِلعالَمِین‌َ بخلاف موسی (ع) که معیت را بخودش تخصیص داد.
فَأَوحَینا إِلی مُوسی أَن‌ِ اضرِب بِعَصاک‌َ البَحرَ فَانفَلَق‌َ فَکان‌َ کُل‌ُّ فِرق‌ٍ کَالطَّودِ العَظِیم‌ِ پس از آنکه موسی (ع) با بنی اسرائیل بر لب رود نیل که ما بین ایله و مصر است و بقول دیگر بدریای قلزم که میان یمن و مکه است رسیدند موسی (ع) بامر حق تعالی و باراده او عصا را بدریا زد دریا شکافته شد و هر پاره از آن آبهایی که در هم ریخته شده بود (کَالطَّودِ العَظِیم‌ِ) مانند کوهی نمودار میگردید و دوازده راه بعدد اسباط بنی اسرائیلیان که دوازده سبط بودند پدید گردید، و گفته‌اند که باد تندی وزید و راه آنها را خشکانید و هر سبطی از راهی وارد دریا گردیده

صفحه : 250
و عبور نمودند.
وَ أَزلَفنا ثَم‌َّ الآخَرِین‌َ فرعونیان را بآن جایی که دریا شکافته شده بود نزدیک گردانیدیم.
از ابو عبیده نقل میکنند که گفته (ازلفنا) بمعنی جمعنا است یعنی فرعونیان را در آن موضع جمع آوردیم.
گفته‌اند چون فرعون بکنار دریا رسید و دریا را شکافته دید خواست سفهاء گروهان خود را فریب دهد گفت می‌بینید چگونه دریا از هیبت من شکافته شده هامان وزیر او باشاره بفرعون گفت تو خود میدانی که دریا بدعاء موسی (ع) شکافته شده وارد نشو که خود و کسان خود را هلاک خواهی نمود.
گفته‌اند فرعون خواست برگردد جبرئیل بر مادیانی سوار گردید خود را پیش از فرعون بدریا افکند اسب فرعون چون چشمش بمادیان افتاد خود را در دریا انداخت وقتی لشگریان دیدند فرعون داخل دریا گردید همه دنبال او در دریا در آن راههایی که خشک شده بود وارد شدند وقتی همه وارد دریا شدند باراده ایزدی آبهایی که از هم جدا شده بود بهم وصل گردید و فرعون و فرعونیان همگی غرق گردیدند و هلاک شدند و بنی اسرائیل بسلامت از دریا گذشتند.
اینکه است که فرموده:
وَ أَنجَینا مُوسی وَ مَن مَعَه‌ُ أَجمَعِین‌َ، ثُم‌َّ أَغرَقنَا الآخَرِین‌َ موسی و کسانی که با او بودند نجات دادیم و فرعون و تابعین وی را غرق گردانیدیم إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَآیَةً وَ ما کان‌َ أَکثَرُهُم مُؤمِنِین‌َ، وَ إِن‌َّ رَبَّک‌َ لَهُوَ العَزِیزُ الرَّحِیم‌ُ شکّی نیست که شکافتن دریا و نجات بنی اسرائیل یکی از آیات بزرگ سبحانی بشمار میرود.
(لآیة) را نکره آورده اشاره به اینکه اینکه (آیة) چه آیتی است بلکه اینکه معجزه بزرگی بود که دلالت بر قدرت و اقتدار الهی دارد.
و اینکه همه قبطیان غرق شدند و هلاک گردیدند برای اینکه بود که بیشتر

صفحه : 251
آنها کافر بودند و گویند در فرعونیان فقط یکی از مردها بنام حزقیل ایمان آورده بود و با موسی (ع) از مصر بیرون رفت و از زنها فقط آسیه زن فرعون ایمان آورده بود و فرعون او را کشت و اعدام نمود، و زن دیگر که تابوت یوسف را نشان داد گویند یوسف دعا کرده بود که تا تابوت او را از رود نیل بیرون نبرند بنی اسرائیل از مصر بیرون نتوانند رفت و هیچکس اطلاع بر محل آن نداشت مگر پیره زنی نشان داد بشرط اینکه در قیامت زن حضرت موسی (ع) باشد و موسی قبول نمود.
آیه اشاره باین است که چون آنها و اکثر آنها کافر بودند بعد از اتمام حجت و معجزات حضرت موسی مستحق عذاب گردیدند زیرا که پروردگار تو غالب و قاهر و مهربان است.
وَ اتل‌ُ عَلَیهِم نَبَأَ إِبراهِیم‌َ خطاب برسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نموده که ای محمّد بخوان بر مشرکین عرب که خود را منتسب بابراهیم خلیل علیه السّلام میدانند و باو افتخار میکنند حکایت آن حضرت را و برای آنها بیان نما که بدانند ابراهیم بت پرست نبود وقتی ابراهیم علیه السّلام دید مردم زمانش حتی آن کسی که بجای پدرش بود که گویند عموی حضرتش بوده زیرا که جماعت امامیه متّفقند بر اینکه پیمبران بایستی از اصلاب طاهرین بوجود آیند، عقل اباء دارد از اینکه پدر اصلی همچه پیمبری مثل ابراهیم (ع) بت‌پرست باشد چگونه ممکن است نطفه طاهر از نجس پدید گردد.
إِذ قال‌َ لِأَبِیه‌ِ وَ قَومِه‌ِ ما تَعبُدُون‌َ خلاصه وقتی ابراهیم دید همه مردم حتی آن کسی را که بجای پدرش میدانست و آذر نام داشت تماما ببت سجده میکنند در مقام سؤال بر آمد با آنکه میدانست که اینها بت میپرستند و از روی تحقیر گفت اینکه چیست که شماها آن را پرستش میکنید اشاره به اینکه اینها لایق پرستش نمیباشند.
قالُوا نَعبُدُ أَصناماً فَنَظَل‌ُّ لَها عاکِفِین‌َ

صفحه : 252
در پاسخ سؤال ابراهیم (ع) گفتند ما صنمها را عبادت میکنیم و همه روز در پرستش آنها مداومت داریم زیرا که (ظل‌ّ) بمعنی انجام کار در روز است یا مقصود از (فنظل‌ّ) تمام اوقات شب و روز باشد.
گویند فرق است بین (صنم) و (وثن) اصنام جمع صنم است و صنم بتی را گویند که صورتی داشته باشد و بت بدون صورت را مثل حجر و شجر آن را (وثن) نامند.
قال‌َ هَل یَسمَعُونَکُم إِذ تَدعُون‌َ، أَو یَنفَعُونَکُم أَو یَضُرُّون‌َ ابراهیم (ع) آنان را ارشاد بدلیل عقلشان مینماید و بطور سؤال پرسش میکند که آیا اینکه بتهایی را که میپرستید و از آنها استغاثه و طلب حاجت میکنید آیا اینان صدای شما را میشنوند یا توانند بشما نفعی رسانند یا ضرری بزنند.
قالُوا بَل وَجَدنا آباءَنا کَذلِک‌َ یَفعَلُون‌َ مشرکین در پاسخ سؤال ابراهیم (ع) جوابی نداشتند مگر اینکه گفتند چون پدران ما چنین میکردند ما نیز تابع آنها گردیده‌ایم.
و گفته‌اند که شبهه مشرکین در عبادت (صنم) و (وثن) از چند جهت بوده که شیاطین جنّی و انسی آنها را باشتباه انداخته بودند:
یکی میگفتند چون عبادت ما آلوده بتقصیر است شایسته مقام ربوبی نیست ما از مخلوقات چیز بزرگی را واسطه قرار میدهیم که چون او بخدا نزدیک است بواسطه آن ما نیز بخدا نزدیک گردیم، قوله تعالی حکایت از مشرکین فرموده ما نَعبُدُهُم إِلّا لِیُقَرِّبُونا إِلَی اللّه‌ِ زُلفی.
و دیگر باعث بت‌پرستی آنان اینکه بود که آنها بصورت بعضی از ستارگان مجسّمه میساختند و آن را قبله خود قرار میدادند بگمان اینکه ستارگان موجودات عظیمی میباشند و اساس آفرینش روی پایه اینها قرار گرفته و آنان جماعتی از هندوها هستند.
و دیگر بعضی از جبابره که دعوی خدایی مینمودند وقتی نزدیک بمرگ

صفحه : 253
او رسید گفتند پس از تو ما چه کسی را پرستش نمائیم امر نمود مجسّمه‌ای از طلا بصورت او ساختند و گفت بعد از من اینکه صورت را پرستش نمائید گفتند همه جا که نمیتوان آن را برد گفت مثل اینکه را بسیار بسازید گفتند همه تمکن ندارند که از طلا بسازند گفت از هر چه خواهند بسازند گفت از آهن و برنج و چوب و سنگ هر چه باشد کافی است و شبهه بزرگتر آنها تقلید از آباء آنها بوده که چون پدران ما چنین میکردند ما پیرو آنها میباشیم و میگفتند (هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِندَ اللّه‌ِ). (تفسیر ابو الفتوح رازی) قال‌َ أَ فَرَأَیتُم ما کُنتُم تَعبُدُون‌َ، أَنتُم وَ آباؤُکُم‌ُ الأَقدَمُون‌َ، فَإِنَّهُم عَدُوٌّ لِی (ما) در (ما کنتم) موصوله است و (انتم) تأکید در (کنتم) و (آباؤکم) عطف بانتم است و (عدوّ) یا مصدر است یا جنس.
خلاصه آن طوری که مفسرین گفته‌اند مقصود ابراهیم علیه السّلام چنین بوده که آنچه را شما و پدران پیشین شما عبادت میکنید اینان دشمنان من هستند، اشاره به اینکه چون چنین است بتها دشمن منند و من آنها را عبادت نخواهم نمود.
(فرّاء) گفته اینکه جمله مقلوب است و معنی آن اینست که من دشمن آنها هستم نه اینکه آنها دشمن من میباشند، و آن بتها را مثل دشمن قرار داده در ضرر زدن چون که عبادت بتها ضرر میزند بشخص مثل اینکه دشمن ضرر میزند.
إِلّا رَب‌َّ العالَمِین‌َ استثناء منقطع است، یعنی آن عبادتی که نفع دارد و ضرر ندارد عبادت پروردگار جهانیان است.
الَّذِی خَلَقَنِی فَهُوَ یَهدِین‌ِ در اینکه آیات ابراهیم (ع) هفت صفت از صفات ربوبی که راجع بعبد و افاضه نعمت و پرورش وی است بمردم تذکر میدهد که بدانند آن کسی که مستحق‌ّ بنده‌گی و پرستش است آن مبدء و الهی است که منشأ تمام فیوضات است نه وثن و صنمی که جمادی بیش نیستند.

صفحه : 254
اول- پروردگار جهانیان آن کسی میباشد که مرا پس از نیستی و عدم آفریده و نعمت وجود و هستی بمن عطاء نموده.
دوم- پس از آفرینش مرا بطریق صلاح زندگانیم راه نمائیم نموده مثل اینکه در ابتداء تولّد گرفتن پستان مادر را بمن آموخته و پس از آن طریق کسب و عمل آنچه در خود صلاح دید من بوده بروی من باز نموده و نیز مرا بسوی معرفت و وظائف بنده‌گی خود ارشاد فرموده.
وَ الَّذِی هُوَ یُطعِمُنِی وَ یَسقِین‌ِ سوم و چهارم- مربّی جهانیان آن کسی است که وقتی گرسنه میشوم مرا طعام میدهد و روزی مرا باحسن وجه میرساند، و وقتی تشنه گردم مرا سیراب میگرداند تا اینکه حیات من تا مدّتی که مقرّر گردیده باقی بماند.
وَ إِذا مَرِضت‌ُ فَهُوَ یَشفِین‌ِ پنجم- اله عالم آن کسی است که وقتی مریض گردیدم مرا شفا میدهد، در اینجا حضرت ابراهیم (ع) مرض را نسبت بخود میدهد و شفاء را از طرف حق تعالی زیرا که مرض از نقص قوای عمّاله و ضعف بنیه تولید میگردد که بازگشت آن بجهات عدمی (و عدم ملکه) خواهد بود، و یکی از اسماء اللّه (الشافی) است و از اوصاف کمال و فیض حق تعالی بشمار میرود که بقدرت تامه و فیض غیر متناهی مرض را که ناشی از غلبه میکروبهای موذیه در بدن انسان است بتوسط دواء که آنهم یکی از نعمتهای الهی است یا بدون دواء تبدیل بصحت میگرداند.
و جهت دیگر اینکه مرض را بخودش نسبت داده نه بخداوند مراعات حسن ادب نموده، نظیر قول خضر (ع) که گفت (فَأَرَدت‌ُ أَن أَعِیبَها) و نظیر قول ایّوب (ع) که گفت (مَسَّنِی‌َ الضُّرُّ) و حال آنکه تمام از خدا بوده.
وَ الَّذِی یُمِیتُنِی ثُم‌َّ یُحیِین‌ِ ششم و هفتم- اله جهانیان آن کسی است که مرا بوقتی که مقرّر فرموده میمیراند و از بدن عاریتی موقتی طبیعی رهایم میگرداند و پس از آن در عالم

صفحه : 255
قیامت زنده‌ام میگرداند بحیات سرمدی حقیقی نوین و اینکه منتهای تفضّل است نسبت ببشر که او را از حالی بحالی و از نشئه‌ای بنشأه دیگر تحوّل دهند تا هر فردی بکمال لایق بخود برسد.
وَ الَّذِی أَطمَع‌ُ أَن یَغفِرَ لِی خَطِیئَتِی یَوم‌َ الدِّین‌ِ هشتم خدای عالمیان آن کسی است که امیدوارم که در روز قیامت خطاها و گناهان مرا بیامرزد با اینکه حضرتش معصوم بود و هرگز خطا و گناهی از او سر نزد از روی ادب و اظهار بنده‌گی در مقابل رب‌ّ جلیل خود را مقصّر میداند و چنین وانمود مینماید که من آن طوری که وظیفه بنده‌گی خودم و بزرگواری مولای من است بندگی ننمودم و مقصرم.
آری وظیفه پیمبران خیلی سنگین است بیک چشم بهم زدن بدون امر پروردگار جهانیان خود را مقصر میدانند و اعمالشان را لایق پیشگاه حضرت احدیت نمیدانند اینست که گفته‌اند
(حسنات الأبرار سیّئات المقرّبین)
و بزرگی و عظمت و خشیت حق تعالی چنان بر قلب و جهان آن بزرگواران غالب گشته که با مقام عصمت و طهارت همیشه لرزانند که مبادا خطایی از آنها صادر گردد.
رَب‌ِّ هَب لِی حُکماً وَ أَلحِقنِی بِالصّالِحِین‌َ ابراهیم علیه السّلام پس از ارشاد قومش روی نیازمندی بدرگاه بی‌نیاز آورده و دعاء میکند و اول چیزی که از خدای خود مسئلت مینماید اینکه است که بمن حکمت عطاء نما، مقصود از حکمت همان حکمتی است که در کلام اللّه فرموده (وَ مَن یُؤت‌َ الحِکمَةَ فَقَد أُوتِی‌َ خَیراً کَثِیراً).
و بروایت إبن عباس مقصود از حکمت نبوّت است تا کسی دارای مقام حکمت که شاید آن علم لدنی باشد که بدون تعلیم و تعلّم علوم و معارف بر قلب نبی ریزش مینماید و مقام نبوّت چنین است که هر پیمبری بدرجه مقامش بدون واسطه بشر عالم میگردد بحقیقت اشیاء، و در روایت در وصف نبی فرموده نبی کسیست که (منبأ فی نفسه) باشد و چنین کسی البته متصف بحکمت است که بالهام الهی

صفحه : 256
عارف میگردد بحقیقت اشیاء آن چنانی که هست.
دوم- طلب میکند که مرا ملحق گردان بنیکوکاران و کسانی که شایسته پیشگاه قرب تو میباشند که آنها هم در درجه اول همان پیمبرانند.
سوم- وَ اجعَل لِی لِسان‌َ صِدق‌ٍ فِی الآخِرِین‌َ مفسرین گویند مقصود از زبان صدق که ابراهیم علیه السّلام از خدا طلب نمود نام نیک او بود یعنی همیشه نام نیک و ثناء جمیل از من در دنیا باقی ماند تا قیامت اینکه بود که دعای او باجابت رسیده و اهل تمام ادیان از مجوس و یهود و نصاری و مسلمین تماما او را بنام نیکو ستایش مینمایند و او را ببزرگواری و عظمت میشناسند وَ اجعَلنِی مِن وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعِیم‌ِ چهارم- از دعاهای ابراهیم (ع) اینکه بود که مرا از وارثین بهشت قرار بده در احادیث رسیده که خداوند برای هر فردی از بشر منزلی در بهشت معین نموده و منزلی در جهنم و کسانی که اهل جهنم میگردند منزل بهشت آنها را مؤمنین بارث میبرند، قوله تعالی در وصف مؤمنین فرموده الَّذِین‌َ یَرِثُون‌َ الفِردَوس‌َ هُم فِیها خالِدُون‌َ.
وَ اغفِر لِأَبِی إِنَّه‌ُ کان‌َ مِن‌َ الضّالِّین‌َ پنجم- از دعاهای ابراهیم (ع) طلب مغفرت و آمرزش برای پدرش یعنی عمویش بود.
گویند خواهش ابراهیم آمرزش پدرش را برای اینکه بود که قبلا باو وعده ایمان داده بود، قوله تعالی وَ ما کان‌َ استِغفارُ إِبراهِیم‌َ لِأَبِیه‌ِ إِلّا عَن مَوعِدَةٍ وَعَدَها إِیّاه‌ُ شاید ابراهیم (ع) باین امیدواری که ایمان آورده و تقیة مخفی داشته طلب آمرزش برای او کرده و در باره او دعاء و طلب آمرزش میکند و گر نه برای پیمبران جایز نیست در باره کفار دعاء کنند.
وَ لا تُخزِنِی یَوم‌َ یُبعَثُون‌َ، یَوم‌َ لا یَنفَع‌ُ مال‌ٌ وَ لا بَنُون‌َ ششم- از دعاهای ابراهیم علیه السّلام در باره خود گوید پروردگارا مرا در قیامت

صفحه : 257
رسوا و خوار مگردان در آن روزی که دیگر نه مال و نه اولاد بحال کسی نفعی ندارد هر کس از رسوایی و فضیحت آن روز نجات یافت فقط بفضل و احسان تو است و لو آنکه ابراهیم (ع) معصوم و دارای مقام نبوّت و رسالت بوده لکن با اینکه حال باز از جهت نقص امکانی که ممکن آنچه دارد از طرف واجب الوجود بوی رسیده و بنفسه در معرض فناء و زوال خواهد بود اینکه است که از فزع بزرگ قیامت از خدا یاری میطلبد.
إِلّا مَن أَتَی اللّه‌َ بِقَلب‌ٍ سَلِیم‌ٍ سخنان مفسرین در معنی (قلب سلیم) 1- قلبی که از شرک و شک سالم باشد. (حسن و مجاهد) 2- سلیم قلبی است که از فساد و معاصی سالم باشد، و تخصیص دادن قلب بسلامت برای اینست که وقتی قلب سالم شد باقی اعضاء نیز از فساد سالم میگردند زیرا که فساد اعضاء ناشی از فساد قلب است.
3- از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده که قلب سالم قلبی است که از محبت دنیا خالی باشد، و تأیید مینماید آن را قول نبی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم که فرموده
(حب‌ّ الدنیا راس کل خطیئة).
(مجمع البیان) آری قلب سالم قلبی است که از آنچه غیر خدا است خالی باشد زیرا قلبی که مشوب بمحبّت دنیا است هرگز جای محبت خدا و جایگاه ملائکه نیست بلکه محل دخول و ورود شیاطین میباشد.
وَ أُزلِفَت‌ِ الجَنَّةُ لِلمُتَّقِین‌َ، وَ بُرِّزَت‌ِ الجَحِیم‌ُ لِلغاوِین‌َ بهشت بمتقین نزدیک میگردد و جهنّم برای طغیان کنندگان ظاهر میشود واو (و ازلفت) عطف است بآیه بالا (یَوم‌َ لا یَنفَع‌ُ مال‌ٌ وَ لا بَنُون‌َ) و دو صفت از صفات روز قیامت را تذکر میدهد، و شاید از تتمه اندرز و نصایح ابراهیم علیه السّلام باشد که در اوصاف قیامت برای ارشاد مشرکین آورده.

صفحه : 258
وَ قِیل‌َ لَهُم أَین‌َ ما کُنتُم تَعبُدُون‌َ (تا قوله تعالی) وَ ما کان‌َ أَکثَرُهُم مُؤمِنِین‌َ در مقام اوصاف غاوین و سوء حال طغیان کنندگان بر آمده که آنان را در روز محشر در دادگاه عدل الهی در مقام مؤاخذه نگاه میدارند و از آنها سؤال میشود معبودانی که شما چشم شفاعت بآنان داشتید کجا میباشند چرا در اینکه روز سختی و بیچارگی بفریاد شما نمیرسند آیا توانند شما را یاری کنند و از عذاب رهایی دهند، وقتی که آنان از جواب وامانده شدند.
فَکُبکِبُوا فِیها هُم وَ الغاوُون‌َ تمام مشرکین و لشگریان ابلیس که پیشوایان آنها بودند در جحیم ریخته میگردند و چنانچه در آیات دیگر تذکر داده وقتی شیاطین جنّی و انسی با تابعین آنها در جهنم می‌افتند با هم نزاع و جدال میکنند، مشرکین گویند شما ما را فریب دادید و بتان را برای ما آراسته گردانیدید و ما را از عبادت پروردگار جهانیان باز داشتید و در مقام شکایت و عذر خواهی گویند ما را گمراه ننمودند مگر آنهایی که خود گنهکار بودند و امروز (روز قیامت) برای ما نه دوستی است و نه شفیعی و اگر ما ثانیا بدنیا برگردیم از مؤمنین میگردیم.
إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَآیَةً وَ ما کان‌َ أَکثَرُهُم مُؤمِنِین‌َ ظاهرا آیه بازگشت بحکایت ابراهیم علیه السّلام است که در آن موعظه و حکمت و بیان حیات انسانی از خلق و هدایت مندرج است و اشاره بآنچه موجب حیات جسمانی او از مأکول و مشروب و دواء و غذاء و موت و حیات است، پس از آن وصف حال مشرکین و سر انجام اشقیاء و کیفیت پشیمانی آنان است در روزی که حقایق بر آنها مکشوف میگردد و میفهمند سعادت برای کسی میسّر گشته که سر انجام او با قلب سالم از امراض نفسانی و اوصاف نکوهیده خاتمه یافته، اینکه است که از خدا تمنّا میکنند که دفعه دیگر بدنیا برگردند و تدارک ما فات بنمایند لکن متأسّفانه برگشتن دیگر ممکن نیست زیرا آنچه در ابتداء خلقت از کمالات برای انسان بالقوّه موجود بوده بالفعل گردیده و بانتهاء رسیده. بقول مولوی:

صفحه : 259
(هیچ انگوری دیگر غوره نشد) چگونه ممکن است آفرینش از ابتداء گرفته شود هرگز ممکن نیست.
وَ إِن‌َّ رَبَّک‌َ لَهُوَ العَزِیزُ الرَّحِیم‌ُ شاید اشاره باین باشد که ای محمّد (ص) پروردگار تو غالب و قادر است که در همین دنیا نیز از مشرکین و کافرین انتقام بکشد لکن از روی حکمت و مصلحت دنیا را جای مهلت قرار داده که هر کس خواهد باختیار کار نیک کند و مستحق رحمت و ثواب گردد و هر کس خواهد عمل بد نماید و مستحق عذاب گردد.

صفحه : 260

[سوره الشعراء (26): آیات 105 تا 140]

اشاره

کَذَّبَت قَوم‌ُ نُوح‌ٍ المُرسَلِین‌َ (105) إِذ قال‌َ لَهُم أَخُوهُم نُوح‌ٌ أَ لا تَتَّقُون‌َ (106) إِنِّی لَکُم رَسُول‌ٌ أَمِین‌ٌ (107) فَاتَّقُوا اللّه‌َ وَ أَطِیعُون‌ِ (108) وَ ما أَسئَلُکُم عَلَیه‌ِ مِن أَجرٍ إِن أَجرِی‌َ إِلاّ عَلی رَب‌ِّ العالَمِین‌َ (109)
فَاتَّقُوا اللّه‌َ وَ أَطِیعُون‌ِ (110) قالُوا أَ نُؤمِن‌ُ لَک‌َ وَ اتَّبَعَک‌َ الأَرذَلُون‌َ (111) قال‌َ وَ ما عِلمِی بِما کانُوا یَعمَلُون‌َ (112) إِن حِسابُهُم إِلاّ عَلی رَبِّی لَو تَشعُرُون‌َ (113) وَ ما أَنَا بِطارِدِ المُؤمِنِین‌َ (114)
إِن أَنَا إِلاّ نَذِیرٌ مُبِین‌ٌ (115) قالُوا لَئِن لَم تَنتَه‌ِ یا نُوح‌ُ لَتَکُونَن‌َّ مِن‌َ المَرجُومِین‌َ (116) قال‌َ رَب‌ِّ إِن‌َّ قَومِی کَذَّبُون‌ِ (117) فَافتَح بَینِی وَ بَینَهُم فَتحاً وَ نَجِّنِی وَ مَن مَعِی‌َ مِن‌َ المُؤمِنِین‌َ (118) فَأَنجَیناه‌ُ وَ مَن مَعَه‌ُ فِی الفُلک‌ِ المَشحُون‌ِ (119)
ثُم‌َّ أَغرَقنا بَعدُ الباقِین‌َ (120) إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَآیَةً وَ ما کان‌َ أَکثَرُهُم مُؤمِنِین‌َ (121) وَ إِن‌َّ رَبَّک‌َ لَهُوَ العَزِیزُ الرَّحِیم‌ُ (122) کَذَّبَت عادٌ المُرسَلِین‌َ (123) إِذ قال‌َ لَهُم أَخُوهُم هُودٌ أَ لا تَتَّقُون‌َ (124)
إِنِّی لَکُم رَسُول‌ٌ أَمِین‌ٌ (125) فَاتَّقُوا اللّه‌َ وَ أَطِیعُون‌ِ (126) وَ ما أَسئَلُکُم عَلَیه‌ِ مِن أَجرٍ إِن أَجرِی‌َ إِلاّ عَلی رَب‌ِّ العالَمِین‌َ (127) أَ تَبنُون‌َ بِکُل‌ِّ رِیع‌ٍ آیَةً تَعبَثُون‌َ (128) وَ تَتَّخِذُون‌َ مَصانِع‌َ لَعَلَّکُم تَخلُدُون‌َ (129)
وَ إِذا بَطَشتُم بَطَشتُم جَبّارِین‌َ (130) فَاتَّقُوا اللّه‌َ وَ أَطِیعُون‌ِ (131) وَ اتَّقُوا الَّذِی أَمَدَّکُم بِما تَعلَمُون‌َ (132) أَمَدَّکُم بِأَنعام‌ٍ وَ بَنِین‌َ (133) وَ جَنّات‌ٍ وَ عُیُون‌ٍ (134)
إِنِّی أَخاف‌ُ عَلَیکُم عَذاب‌َ یَوم‌ٍ عَظِیم‌ٍ (135) قالُوا سَواءٌ عَلَینا أَ وَعَظت‌َ أَم لَم تَکُن مِن‌َ الواعِظِین‌َ (136) إِن هذا إِلاّ خُلُق‌ُ الأَوَّلِین‌َ (137) وَ ما نَحن‌ُ بِمُعَذَّبِین‌َ (138) فَکَذَّبُوه‌ُ فَأَهلَکناهُم إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَآیَةً وَ ما کان‌َ أَکثَرُهُم مُؤمِنِین‌َ (139)
وَ إِن‌َّ رَبَّک‌َ لَهُوَ العَزِیزُ الرَّحِیم‌ُ (140)

صفحه : 261

(ترجمه)

قوم نوح (ع) فرستادگان را تکذیب نمودند (105)
یاد کن هنگامی که برادر آنها نوح بآنان گفت آیا شما نمیترسید از خدا که ترک عبادت او میکنید (106)
بدرستی که من برای شما پیمبر امینم (107)
از خدا بترسید و فرمان بردار من گردید (108)
و من از شما اجر و مزدی سؤال نمیکنم پاداش من نیست مگر بر خدای عالمیان (109)
بپرهیزد از خدا و مرا فرمان ببرید (110)
گفتند آیا بتو ایمان بیاوریم و حال آنکه مردمان پست بتو ایمان آورده‌اند (111)
نوح گفت من دانا نیستم بآنچه آنها عمل میکنند (112)
نیست حساب آنها مگر بر پروردگار من اگر شما میدانید (113)
من گروندگان را (از خود) نمیرانم (114)
نیستم من مگر ترساننده و تهدید کنند هویدا (115)
قوم گفتند ای نوح اگر از دعوتت دست برنداری از سنگسار شدگان خواهی بود (116)
نوح (ع) (در مقام مناجات) گفت پروردگار من گروه مرا تکذیب نمودند (117)
باز کن بین من و آنها گشایشی و مرا و کسانی که با منند نجات بده (از کافرین) (118)

صفحه : 262
(دعای نوح بهدف اجابت رسید) پس نوح و کسانی که با او بودند در کشتی که پر بود نجات دادیم (119)
پس باقی را بآب غرق گردانیدیم (120)
در اینکه (حکایت) هر آینه آیت و نشانه ایست و بیشتر قوم نوح (ع) از گروندگان نبودند (121)
و بدرستی که پروردگار تو غالب و مهربان است (122)
جماعت عاد نیز فرستادگان را تکذیب نمودند (123)
یاد کن وقتی برادر آنان هود نبی (ع) گفت آیا پرهیزگار نمیگردید (124)
حقیقة من برای شما پیمبر امینم (125)
از خدا بترسید و مرا اطاعت نمائید (126)
و من از شما اجر و مزدی طلب نمیکنم پاداش من نیست مگر بر پروردگار جهانیان (127)
آیا بنا میکنید بهر سرزمینی عمارتی و کاخ بلندی برای اینکه لهب و لعب کنید (128)
و قصرهای بلندی بپا مینمائید که شاید در آن جاویدان باشید (129)
و در آن هنگام (بر مردم) سخت میگیرید سخت گرفتن گردن کشان (130)
از خدا بترسید و مرا اطاعت نمائید (131)
و بترسید از آن کسی که شما را امداد نموده بآنچه میدانید (132)
شما را مدد داد بچهارپایان و پسران (133)
و بوستانها و چشمه‌ها (134)
هود (ع) بآنها گفت من بر شما از روز عذاب بزرگ (قیامت) میترسم (135)
گفتند اندرز و موعظه کردن و نکردن تو بر ما یکسانست (ما ایمان نمیآوریم) (136)
و اینکه نیست مگر سجیّه و عادت پیشینیان (137)
و هرگز ما از عذاب شدگان نخواهیم بود (138)
و چون هود را تکذیب کردند ما آنان را هلاک گردانیدیم و در اینکه حکایت آیت و نشانه‌ای است و بیشترین قوم عاد ایمان نیاوردند (139)
و حقیقة پروردگار تو غالب و مهربان است (140).

صفحه : 263

(توضیح آیات)

اشاره

کَذَّبَت قَوم‌ُ نُوح‌ٍ المُرسَلِین‌َ پس از حکایت ابراهیم علیه السّلام و اندرزها و نصایح او حکایت نوح نبی‌ّ علیه السّلام را تذکّر میدهد که آن جماعت همین طوری که پیمبران را تکذیب کردند و نسبت دروغ بآنها دادند نوح (ع) را هم که از جمله رسولان بود او را نیز تکذیب نمودند ضمیر مؤنّث در (کذّبت) باعتبار قوم است که بمعنی جماعت است، و ارجاع ضمیر مذکّر در آیه بعد (لهم) باعتبار لفظ قوم است.
و کسی که یک پیمبر را تکذیب نمود در واقع همه پیمبران را تکذیب نموده زیرا که همه آنها در کلمه طیّبه (لا اله الّا اللّه) و واقعه قیامت متّفقند و همه خود را رسول یک خدای واحد احد معرّفی مینمایند اینست که انکار یکی از آنها انکار تمام آنها است.
و بروایت ابو جعفر علیه السّلام مقصود از (مرسلین) نوح است و انبیایی که بین او و آدم بودند. (مجمع البیان) إِذ قال‌َ لَهُم أَخُوهُم نُوح‌ٌ أَ لا تَتَّقُون‌َ، إِنِّی لَکُم رَسُول‌ٌ أَمِین‌ٌ گفته‌اند نوح (ع) برادر نسبی آن جماعت بود و چون آن جماعت نوح (ع) را براستگویی و پاکدامنی بخوبی میشناختند اینکه بود که بآنها تذکّر میدهد که از جانب حق تعالی برسالت برای هدایت شما فرستاده شده‌ام و همین طوری که مرا بصدق و امانت و درستی میشناسید من رسول امین میباشم و هر چه گویم حق میگویم.
فَاتَّقُوا اللّه‌َ وَ أَطِیعُون‌ِ، وَ ما أَسئَلُکُم عَلَیه‌ِ مِن أَجرٍ إِن أَجرِی‌َ إِلّا عَلی رَب‌ِّ العالَمِین‌َ نوح (ع) در مقام ارشاد قوم گفته از خدا بترسید و عملی که خلاف تقوی و ایمان باشد نکنید و مطیع من گردید تا شما را بطریق تقوی و ایمان بمقام ربوبیّت و آنچه صلاح شما باشد و مأمورم شما را بآن ارشاد نمایم رهبری کنم تا از ظلمت کفر

صفحه : 264
بنور ایمان بیائید و برای ارشاد شما اجر و مزدی از شما مطالبه نخواهم نمود پاداش من نزد آن کسی است که مرا برسالت بسوی شما فرستاده و او پروردگار جهانیان است.
قالُوا أَ نُؤمِن‌ُ لَک‌َ وَ اتَّبَعَک‌َ الأَرذَلُون‌َ همزه در (أ نؤمن) در صورت استفهام است و در معنی جحد و انکار، و (ارذلون) جمع (رذل) است و بمعنی اشخاص پست میباشد.
قوم در پاسخ نوح (ع) گفتند آیا ما بتو ایمان بیاوریم و حال آنکه مردمان اراذل و پست که نه مال و مکنت دارند و نه جاه و منصب تابع تو گشته‌اند.
شاید مقصود از اراذل عوام و کسبه مردم باشند زیرا چنانچه معلوم است اگر مردم را بقسمت اولی سه قسمت کنیم: یک قسمت متموّلین و ثروتمندان و رؤساء میباشند، قسمت دوم متوسطین و کسبه و اهل فن‌ّ، قسمت سوم فقراء و مستمندان و بیچارگانند.
ثروتمندان و اغنیاء مخصوصا رؤساء بسیاری از آنها چنان بمال و جاه خود غرّه شده‌اند که گویا خود را از خدای تعالی بی‌نیاز میدانند و اگر حق بر آنها ثابت گردد بیشترین آنها کبر و نخوت بقدری آنان را گرفته که عار میدانند مطیع پیمبران و اهل اللّه گردند.
فقراء و مستمندان نیز فقر و بیچارگی و نکبت چنان دامن گیر آنها گردیده که تمام فکر و همّشان تهیّه معاش و اداره کردن خرج زندگانی و عیالاتشان گردیده دیگر هیچ همّی ندارند، دانشمندان گفته‌اند (من لا معاش له لا معاد له) کسی که طریق معاش و لو باقل‌ّ ما یقنع تأمین نداشته باشد چگونه تواند دنبال اصلاح نفس و معادش برود خیلی مشکل است با فقر و تنگدستی کسی بتواند امور معاد خود را اصلاح نماید مگر فقیری که ایمان قوی داشته باشد مثل فقراء صدر اسلام و فقراء صفّه.
باقی میماند آن قسمت دوم که متوسطین باشند که طریق معاششان یا از

صفحه : 265
طریق کسب و عمل یا بطریق دیگر باندازه‌ای تأمین است، و آن طوری که بتجربه معلوم شده در هر زمانی اول چنین مردمانی تابع پیمبران میگردیدند و نیز غالبا در هر امر خیری اینها پیش قدم میباشند و ثروتمندان بنظر پستی اینان را مینگرند در صورتی که در واقع بیشترین آنها مردمان بلند پایه میباشند که بر خود عار نمیدانند استماع کلام حق کنند و تابع علماء و پیمبران گردند.
قال‌َ وَ ما عِلمِی بِما کانُوا یَعمَلُون‌َ، إِن حِسابُهُم إِلّا عَلی رَبِّی لَو تَشعُرُون‌َ (ما) نافیه است یعنی نمیدانم صنعت و کسب آنها چیست و من با دنائت و خساست کسب و کار آنها کاری ندارم وظیفه من دعوت آنها است بایمان بخدا و روز جزاء و آن وظیفه را انجام دادم و آنها هم ایمان آوردند.
یا اینکه مقصود قوم نوح (ع) که گفتند اتباع تو اراذل هستند اینکه بوده که اینها در ظاهر پیرو تو شده‌اند و در باطن ایمان ندارند و مخالف و منافقند پس نوح علیه السّلام در پاسخ آنها گوید من از وضعیت داخلی و مقصود و مراد آنان اطلاع ندارم و من مأمور بظاهرم.
وَ ما أَنَا بِطارِدِ المُؤمِنِین‌َ، إِن أَنَا إِلّا نَذِیرٌ مُبِین‌ٌ هر کس بظاهر تابع گردید و کلمه توحید بزبان جاری نمود او را می‌پذیرم و حساب هر کسی با خدا است او (عالم السرّ و الخفیات) است و شما مردم اگر فهم و شعور داشتید می‌فهمیدید که وظیفه پیمبران جز اینکه نیست که مردم را بحق ارشاد نمایند، و نوح (ع) بکلمه (لو تشعرون) کلام آنان را ردّ کرد که اگر شما شعور داشتید می‌فهمیدید عزّت و غناء عزت دین و غناء ایمانست نه مال.
کفار و مشرکین قریش نیز در ابتداء امر رسالت نبی خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم از روی استهزاء و سخریه میگفتند یک مشت مردمان بی‌بضاعت مثل اصحاب صفّه و امثال اینان که نه منزل دارند و نه خوراک و نه پوشاک دور محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را گرفته‌اند که باین وسیله فضله طعامی از عربها بدست آرند و سد رمق کنند و بر خود عار میدانستند با آنها بنشینند اینکه بود که میگفتند اینها را از مسجد بیرون کن تا ما

صفحه : 266
با تو مجالست کنیم و آیه بر ردّ آنها آمد.
قالُوا لَئِن لَم تَنتَه‌ِ یا نُوح‌ُ لَتَکُونَن‌َّ مِن‌َ المَرجُومِین‌َ وقتی نوح (ع) دعوت و اصرار را از حدّ گذرانید چنانچه در سوره نوح حکایة از قول او فرموده من شب و روز آشکارا و پنهان آنها را دعوت نمودم و بجز انکار چیزی نشنیدم، آن جماعت در مقام تهدید نوح بر آمدند که اگر دست از تبلیغ بر نداری تو را سنگسار خواهیم نمود.
قال‌َ رَب‌ِّ إِن‌َّ قَومِی کَذَّبُون‌ِ، فَافتَح بَینِی وَ بَینَهُم فَتحاً وَ نَجِّنِی وَ مَن مَعِی‌َ مِن‌َ المُؤمِنِین‌َ نوح (ع) وقتی از هدایت آن جماعت مأیوس گردید و آنان قصد اعدام او را نمودند دست بدعاء برداشت و در مقام مناجات و شکایت از کفار فتح و نجات خود را طلب نمود.
فَأَنجَیناه‌ُ وَ مَن مَعَه‌ُ فِی الفُلک‌ِ المَشحُون‌ِ، ثُم‌َّ أَغرَقنا بَعدُ الباقِین‌َ دعای نوح بهدف اجابت رسید و خداوند او را و مؤمنین را که با او بودند در کشتی که مملو و پر از آدمیان و امتعه و مأکولات و حیوانات بود که از هر حیوانی یک جفت در کشتی نهاده بود از غرق نجات داد و تمام مردم و آنچه با آنها بود همگی غرق شدند.
و چون حکایت نوح و کشتی او و گرفتن آب تمام روی زمین را مکرّر در قرآن بیان شده و لو اینکه در هر جایی مزایا و خصوصیاتی دارد لکن چون بنای ما بر اختصار است در اینجا از بیان خصوصیات آن خودداری مینمائیم.
ببین چقدر فرق است بین رسول اولوا العزم حضرت نوح (ع) که وقتی او را باعدام تهدید نمودند و از ایمان آوردن کفار مأیوس گردید نفرین نمود و تمام موجودات زمینی بطوفان هلاک گردیدند، و بین سیّد و نبی‌ّ ما محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم که مشرکین اهل مکّه چه جفاها و سرزنشها و اذیّتها که بوجود مبارکش وارد نمودند و نسبت کذب و سحر و غیره باو دادند تا بجایی رسانیدند که برای اعدام او دور منزلش را گرفتند و از روی ناچاری پسر عمو و دامادش را بجای خود خوابانید

صفحه : 267
و از خانه و منزل و وطن خود فرار نمود و آواره گردید و با اینکه حال در باره آنها دعاء میکرد که خدا آنان را هدایت نماید، اینکه بود که در قرآن مجید او را (برحمة للعالمین) توصیف نموده.
إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَآیَةً وَ ما کان‌َ أَکثَرُهُم مُؤمِنِین‌َ، وَ إِن‌َّ رَبَّک‌َ لَهُوَ العَزِیزُ الرَّحِیم‌ُ طوفان نوح (ع) یکی از آیات و معجزه‌های بزرگی است که چشم روزگار مثل آن را ندیده و تذکره نویسان تمام ملل دنیا در کتب تواریخ نوشته و ضبط نموده‌اند و آن را معجزه نوح علیه السّلام میدانند و با اینکه حال بیشتر مردم متنبه نمیگردند و بگفتار پیمبران سر تسلیم فرود نمی‌آورند.
کَذَّبَت عادٌ المُرسَلِین‌َ، إِذ قال‌َ لَهُم أَخُوهُم هُودٌ أَ لا تَتَّقُون‌َ (تا قوله تعالی) إِن أَجرِی‌َ إِلّا عَلی رَب‌ِّ العالَمِین‌َ مرجع تأنیث (کذبت) قبیله است یعنی قبیله عادیان برادر نسبی خود هود را تکذیب نمودند. پس از حکایت و سخنان ابراهیم (ع) و نوح (ع) حکایت هود (ع) و عادیان را تذکّر میدهد.
شاید آیه (إِنِّی لَکُم رَسُول‌ٌ أَمِین‌ٌ) که در سخنان انبیاء مکرر گردیده برای اینست که دانسته شود که هدف و مقصود تمام پیمبران ایمان بوحدانیت حق تعالی و تحصیل تقوی و عمل خالص بوده و همه بیک کلام و بیک قول خود را رسول و فرستاده پروردگار جهانیان معرّفی می‌نمودند.
أَ تَبنُون‌َ بِکُل‌ِّ رِیع‌ٍ آیَةً تَعبَثُون‌َ، وَ تَتَّخِذُون‌َ مَصانِع‌َ لَعَلَّکُم تَخلُدُون‌َ

(سخنان مفسرین در توجیه آیه)

1- آیا بهر مکان بلندی بنائی میکنید. (عبد اللّه بن عباس) 2- بقول دیگری بهر راهی بنائی میکنید. (مقاتل و ضحاک و کلبی) 3- راهی بود میان دو کوه یا بر هر بلندی عمارتی بنا میکنید. (مجاهد) 4- از سلیمان نقل میکنند که جماعت در مسافرت بدلالت ستارگان راه می‌جستند و برای همین در بیابانها علامتی گماشته بودند اینکه بود که هود (ع)

صفحه : 268
بآنها گفت شما باینها خود را بازی می‌دهید.
و از رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم چنین نقل میکنند که فرموده (هر بنائی در قیامت برای صاحبش و بال است مگر بقدری که محتاج بآن است).
و بقولی آنان در مکانهای بلند عمارت بناء میکردند برای اینکه ببینند کسانی را که از آنجا گذر میکردند که با آنها در آویزند، و مأخذ آب را مصانع نامند.
خلاصه هود (ع) در مقام نصیحت و اندرز بقوم عاد گفت شما برای لهو و لعب در هر مکان مرتفعی عمارتی بناء میکنید و در جایی که محل جریان آب است برای عیاشی و کارهای قبیح عمارت عالی میسازید و گمان میکنید همیشه در دنیا جاویدانید وَ إِذا بَطَشتُم بَطَشتُم جَبّارِین‌َ اخذ بشدّت و قوّت را بطش گویند، و نیز هود علیه السّلام بقوم خود گفت شما جماعتی میباشید که بر مردم سخت گیری میکنید و وقتی بر کسی غالب گشتید جابرانه و متکبرانه از او مؤاخذه میکنید یا بشمشیر یا بتازیانه آنها را اذیت مینمائید و هیچ رحم و شفقت در دل شما نیست.
فَاتَّقُوا اللّه‌َ وَ أَطِیعُون‌ِ، وَ اتَّقُوا الَّذِی أَمَدَّکُم بِما تَعلَمُون‌َ از خدا بترسید و مرا اطاعت نمائید و خود را باز دارید از مخالفت آن کسی که شما را امداد نموده بآنچه میدانید از نعمتهای بسیار.
أَمَدَّکُم بِأَنعام‌ٍ وَ بَنِین‌َ، وَ جَنّات‌ٍ وَ عُیُون‌ٍ هود (ع) در مقام تفصیل نعمتهای الهی که بر آنان افاضه شده بر میآید برای اینکه متذکر گردند و از اعمال رکیک دست بردارند اینکه است که گوید اطاعت نمائید خدایی را که بشما مال و اولاد و بوستانهای پر نعمت و چشمه‌های جاری عنایت نموده و بشکرانه نعمتهای الهی تقوی پیشه خود نمائید و پیرو گفتار من گردید که از جانب خدا برسالت برای هدایت شما فرستاده شده‌ام.

صفحه : 269
إِنِّی أَخاف‌ُ عَلَیکُم عَذاب‌َ یَوم‌ٍ عَظِیم‌ٍ باز هود (ع) در مقام نصیحت گوید ای جماعت من بر شما از عذاب روز بزرگ ترسانم، عذاب دنیا که هود از آن میترسید بر آن قوم همان باد صرصر بود که همگی آنها را هلاک نمود، و عذاب آخرت جهنم و آتش دوزخ خواهد بود.
قالُوا سَواءٌ عَلَینا أَ وَعَظت‌َ أَم لَم تَکُن مِن‌َ الواعِظِین‌َ عادیان در پاسخ اندرزهای هود (ع) گفتند خواه تو ما را موعظه و نصیحت کنی یا نکنی مساویست ما نصیحت تو را نمی‌پذیریم.
إِن هذا إِلّا خُلُق‌ُ الأَوَّلِین‌َ شاید مقصود آنها اینکه بوده که همیشه عادت ما و پیشینیان ما چنین بوده که هم بت‌پرست بودیم و هم دنبال لهو و لعب و هم جبّار و خونخوار.
یا اینکه همیشه کسانی که میآمدند و دعوی پیمبری میکردند و ما را بتوحید و حساب و کتاب و قیامت و عذاب تهدید مینمودند ما نمیپذیرفتیم و دست از عادت خود بر نمیداشتیم.
وَ ما نَحن‌ُ بِمُعَذَّبِین‌َ ما و پیشینیان ما چنین بودند و ما پیرو آنان میباشیم و بر ما عذاب فرود نخواهد آمد فَکَذَّبُوه‌ُ فَأَهلَکناهُم چون جماعت عاد هود (ع) را تکذیب نمودند و پیرو همان اعمال نکوهیده خود گردیدند ما آنان را بباد صرصر هلاک گردانیدیم.
إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَآیَةً وَ ما کان‌َ أَکثَرُهُم مُؤمِنِین‌َ اشاره به اینکه چون بیشترین آن جماعت کافر و بت‌پرست و شرور و مرتکب اعمال قبیح بودند بعد از تبلیغ و ارشاد و اتمام حجّت آنان را هلاک گردانیدیم.
وَ إِن‌َّ رَبَّک‌َ لَهُوَ العَزِیزُ الرَّحِیم‌ُ ای محمّد (ص) پروردگار تو نسبت بکافرین غالب و شدید العقاب است و نسبت بمؤمنین رءوف و مهربان است.

صفحه : 270

[سوره الشعراء (26): آیات 141 تا 175]

اشاره

کَذَّبَت ثَمُودُ المُرسَلِین‌َ (141) إِذ قال‌َ لَهُم أَخُوهُم صالِح‌ٌ أَ لا تَتَّقُون‌َ (142) إِنِّی لَکُم رَسُول‌ٌ أَمِین‌ٌ (143) فَاتَّقُوا اللّه‌َ وَ أَطِیعُون‌ِ (144) وَ ما أَسئَلُکُم عَلَیه‌ِ مِن أَجرٍ إِن أَجرِی‌َ إِلاّ عَلی رَب‌ِّ العالَمِین‌َ (145)
أَ تُترَکُون‌َ فِی ما هاهُنا آمِنِین‌َ (146) فِی جَنّات‌ٍ وَ عُیُون‌ٍ (147) وَ زُرُوع‌ٍ وَ نَخل‌ٍ طَلعُها هَضِیم‌ٌ (148) وَ تَنحِتُون‌َ مِن‌َ الجِبال‌ِ بُیُوتاً فارِهِین‌َ (149) فَاتَّقُوا اللّه‌َ وَ أَطِیعُون‌ِ (150)
وَ لا تُطِیعُوا أَمرَ المُسرِفِین‌َ (151) الَّذِین‌َ یُفسِدُون‌َ فِی الأَرض‌ِ وَ لا یُصلِحُون‌َ (152) قالُوا إِنَّما أَنت‌َ مِن‌َ المُسَحَّرِین‌َ (153) ما أَنت‌َ إِلاّ بَشَرٌ مِثلُنا فَأت‌ِ بِآیَةٍ إِن کُنت‌َ مِن‌َ الصّادِقِین‌َ (154) قال‌َ هذِه‌ِ ناقَةٌ لَها شِرب‌ٌ وَ لَکُم شِرب‌ُ یَوم‌ٍ مَعلُوم‌ٍ (155)
وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَیَأخُذَکُم عَذاب‌ُ یَوم‌ٍ عَظِیم‌ٍ (156) فَعَقَرُوها فَأَصبَحُوا نادِمِین‌َ (157) فَأَخَذَهُم‌ُ العَذاب‌ُ إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَآیَةً وَ ما کان‌َ أَکثَرُهُم مُؤمِنِین‌َ (158) وَ إِن‌َّ رَبَّک‌َ لَهُوَ العَزِیزُ الرَّحِیم‌ُ (159) کَذَّبَت قَوم‌ُ لُوطٍ المُرسَلِین‌َ (160)
إِذ قال‌َ لَهُم أَخُوهُم لُوطٌ أَ لا تَتَّقُون‌َ (161) إِنِّی لَکُم رَسُول‌ٌ أَمِین‌ٌ (162) فَاتَّقُوا اللّه‌َ وَ أَطِیعُون‌ِ (163) وَ ما أَسئَلُکُم ٙΙęΙʙǢ ِ مِن أَجرٍ إِن أَجرِی‌َ إِلاّ عَلی رَب‌ِّ العالَمِین‌َ (164) أَ تَأتُون‌َ الذُّکران‌َ مِن‌َ العالَمِین‌َ (165)
وَ تَذَرُون‌َ ما خَلَق‌َ لَکُم رَبُّکُم مِن أَزواجِکُم بَل أَنتُم قَوم‌ٌ عادُون‌َ (166) قالُوا لَئِن لَم تَنتَه‌ِ یا لُوطُ لَتَکُونَن‌َّ مِن‌َ المُخرَجِین‌َ (167) قال‌َ إِنِّی لِعَمَلِکُم مِن‌َ القالِین‌َ (168) رَب‌ِّ نَجِّنِی وَ أَهلِی مِمّا یَعمَلُون‌َ (169) فَنَجَّیناه‌ُ وَ أَهلَه‌ُ أَجمَعِین‌َ (170)
إِلاّ عَجُوزاً فِی الغابِرِین‌َ (171) ثُم‌َّ دَمَّرنَا الآخَرِین‌َ (172) وَ أَمطَرنا عَلَیهِم مَطَراً فَساءَ مَطَرُ المُنذَرِین‌َ (173) إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَآیَةً وَ ما کان‌َ أَکثَرُهُم مُؤمِنِین‌َ (174) وَ إِن‌َّ رَبَّک‌َ لَهُوَ العَزِیزُ الرَّحِیم‌ُ (175)

صفحه : 271

(ترجمه)

تکذیب نمودند جماعت ثمود فرستادگان را (141)
یاد کن وقتی که برادر آنها صالح (بقوم) گفت آیا از عذاب خدا نمیترسید (142)
بحقیقت من برای شما رسول امینی میباشم (143)
از خدا بترسید و مطیع من گردید (144)
و برای رسالت خودم از شما اجر و مزدی طلب نمیکنم پاداش من نیست مگر بر پروردگار جهانیان (145)
آیا شما همیشه در زمین دنیا در حال امن و امان بازگذاشته خواهید بود (146)
و نیز در بوستانها و چشمه‌ها (147)
و کشتهای خود و درختهای خرما و شکوفه‌های لطیف آن (باقی خواهید ماند) هرگز چنین نخواهد بود (148)
و از کوه‌ها خانه‌ها میتراشید در حالی که در تراشیدن ماهر میباشید (149)
از خدا بترسید و مرا فرمان بردار باشید (150)
و مطیع امر فساد کنندگان مشوید (151)
آن کسانی که در زمین فساد میکنند و اصلاح نمی‌نمایند (152)
آن جماعت بصالح گفتند تو از سحر شدگانی تو را سحر کرده‌اند (153)
نیستی تو مگر یک بشری مثل ما اگر راست می‌گویی معجزه‌ای بیاور (154)
صالح گفت اینکه است ناقه‌ای

صفحه : 272
که شما طلب کردید آب نهر یک روز برای شتر و یک روز برای شما (155)
و هرگز قصد سویی باین ناقه نکنید که روز سخت عظیمی شما را فرا میگیرد (156)
(قوم صالح) ناقه را پی کردند (کشتند) پس از آن صبحگاهی از پشیمان شدگان گردیدند (157)
(بپاداش عملشان) آنان را عذاب فرا گرفت حقیقة در اینکه واقعه آیت و نشانه‌ایست (و با اینکه معجزه آن جماعت ایمان نیاوردند) (158)
و حقّا پروردگار تو مقتدر و مهربانست (159)
قوم لوط نیز پیمبران را تکذیب نمودند (160)
یاد کن وقتی را که برادر آنها لوط بآنان گفت آیا چرا پرهیزگار نمیگردید (161)
حقیقه من برای شما رسول پروردگار و امینم (162)
از خدا بترسید و فرمان بردار من گردید (163)
و من از شما اجر و پاداشی سؤال نمیکنم مزد من نیست مگر بر پروردگار جهانیان (164)
آیا عمل (زشت خود را) با مردها انجام میدهید (165)
و زنان را وا میگذارید بلکه شما از طریق درستی تعدی نموده‌اید (166)
جماعت گفتند ای لوط اگر از ما دست برنداری تو را از شهر بیرون میکنیم (167)
لوط گفت حقیقة من از اعمال شما دشمن (و بیزارم) (168)
و در مقام مناجات گفت پروردگارا مرا و اهل مرا از آنچه اینان میکنند نجات بده (169)
او و اهلش را تماما نجات دادیم (170)
مگر پیره زنی که از وامانده‌گان در عذاب گردید (171)
و دیگران را هلاک گردانیدیم (172)
و بر آنها بارشی بارانیدیم و بد بارشی بود باران تهدید شدگان (173)
بحقیقت در اینکه حکایت آیت و اعجازی است و با اینکه حال اکثر آنان از مؤمنین نگردیدند (174)
و هر آینه پروردگار تو غالب و مهربان است (175).

صفحه : 273

(توضیح آیات)

کَذَّبَت ثَمُودُ المُرسَلِین‌َ، إِذ قال‌َ لَهُم أَخُوهُم صالِح‌ٌ أَ لا تَتَّقُون‌َ (الی قوله تعالی) إِن أَجرِی‌َ إِلّا عَلی رَب‌ِّ العالَمِین‌َ شاید یکی از اسرار تکرار نمودن اینکه آیات از قول پیمبران اینکه باشد که در اینکه چند آیه خداوند برسولش خبر میدهد و بمردم میآگاهاند که تمام پیمبران در اعلان کلمه توحید و امر بتقوی همه یکسان بودند و بین آنها هیچ اختلاف و تشتّت رأی راجع باصول دیانت از شناسایی معارف الهی و صفات جلال و اوصاف جمال احدیّت و امر معاد از حساب و کتاب و میزان و صراط و بهشت و جهنّم و خوشی حال سعداء و تیره‌بختی و سختی حال اشقیاء در آن روز یافت نمیشود بلکه در اصول و کلیات احکام و قوانین الهی از واجبات و محرمات همه یکسان بودند و تفاوت در جزئیات اعمال بوده نه در کلیات آن.
أَ تُترَکُون‌َ فِی ما هاهُنا آمِنِین‌َ، فِی جَنّات‌ٍ وَ عُیُون‌ٍ، وَ زُرُوع‌ٍ وَ نَخل‌ٍ طَلعُها هَضِیم‌ٌ همزه (ا تترکون) استفهام انکاری است یعنی نه چنین است که شما گمان میکنید، صالح بجماعت عادیان گوید آیا خداوند شما را در اینکه نعمتهای دنیا از بوستانها و چشمه‌های جاری و زراعت و کشتها و نخلستانهای خرما وا میگذارد وَ تَنحِتُون‌َ مِن‌َ الجِبال‌ِ بُیُوتاً فارِهِین‌َ گویند (فارهین) مشتق از فراهت و بمعنی نشاط است، صالح گوید شما از کوه‌ها خانه‌ها میسازید و در تراشیدن سنگها حاذق و ماهرید و در اعمال خود بشاش و خوشحالید.
فَاتَّقُوا اللّه‌َ وَ أَطِیعُون‌ِ، وَ لا تُطِیعُوا أَمرَ المُسرِفِین‌َ (فا) آیه را متفرّع گردانیده بآیات بالا یعنی آن خدایی که اینکه قدر بشما نعمت عنایت نموده بشکرانه اینکه نعمتها باید متّقی و پرهیزگار باشید و منکه رسول و فرستاده اویم مرا اطاعت نمائید زیرا که اطاعت من اطاعت خدا است و پیرو مردمانی که در معصیت اسراف نموده‌اند نگردید.

صفحه : 274
الَّذِین‌َ یُفسِدُون‌َ فِی الأَرض‌ِ وَ لا یُصلِحُون‌َ اینکه مردمان مسرف که شاید مقصود رؤساء و ثروتمندان آن جماعت باشند در زمین فساد میکنند و کاری که صلاح و سعادت شما در آن باشد و شما را از شقاوت بسعادت آورد پیش نهادتان نخواهند نمود.
قالُوا إِنَّما أَنت‌َ مِن‌َ المُسَحَّرِین‌َ، ما أَنت‌َ إِلّا بَشَرٌ مِثلُنا فَأت‌ِ بِآیَةٍ إِن کُنت‌َ مِن‌َ الصّادِقِین‌َ آن جماعت بصالح علیه السّلام گفتند تو را سحرت کرده‌اند و عقلت ضایع گردیده که بما چنین سخنان می‌گویی و تو یک بشری میباشی مثل ما چطور ادّعای پیمبری میکنی و اگر تو پیمبری و راست می‌گویی یک معجزه و آیتی برای ما بیاور که نشانه صدق گفتارت باشد.
مفسرین گفته‌اند پس از آنکه قوم از صالح معجزه خواستند صالح گفت چه میخواهید گفتند میخواهیم از اینکه کوه ناقه آبستنی که ده ماهه باشد بیرون آید و فورا وضع حمل نماید صالح متحیّر ماند بوی وحی رسید دو رکعت نماز بخوان و از خدا بخواه که چنین معجزه‌ای را بدست تو جاری گرداند صالح چنین کرد فورا کوه شکافته شد و یک شتر ماده آبستن ده ماهه بقدرت ایزد متعال از کوه بیرون آمد.
قال‌َ هذِه‌ِ ناقَةٌ لَها شِرب‌ٌ وَ لَکُم شِرب‌ُ یَوم‌ٍ مَعلُوم‌ٍ، وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَیَأخُذَکُم عَذاب‌ُ یَوم‌ٍ عَظِیم‌ٍ ثمودیان آبی داشتند که همه روزه برای انجام کارهای خود اعمال مینمودند صالح بآنها گفت اینکه آب یک روز مال شتر باشد و یک روز مال شما روزی که آب قسط شتر بود میآمد لب آب و تمام آب را میخورد و در مقابل آن شیر میداد و روزی که آب قسمت ثمودیان بوده شتر لب آب نمیآمد و شیر هم نمیداد، و صالح بآنها سفارش نمود که مبادا متعرّض اینکه شتر بشوید اینکه ناقة اللّه است اگر باو صدمه‌ای وارد بیاورید عذاب بزرگی در روز عظیمی بشما اصابت خواهد نمود.

صفحه : 275
فَعَقَرُوها فَأَصبَحُوا نادِمِین‌َ، فَأَخَذَهُم‌ُ العَذاب‌ُ إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَآیَةً وَ ما کان‌َ أَکثَرُهُم مُؤمِنِین‌َ بیشتر آن جماعت با اینکه معجزه بزرگ ایمان نیاوردند و برگشتن و پی کردن شتر چنانچه در آیات دیگر شرح آن داده شده و داستان آن چنین بوده که در آن جماعت دو مرد بنام قدّار و مصدع که رئیس قوم بودند و با دو زن زانیه یکی بنام قطام و دیگری بنام ملکاء تمهید نمودند و متصدی قتل شتر گردیدند و شتر را پی کردند وقتی آثار عذاب را دیدند از عمل خود پشیمان گردیده و دیگر پشیمانی بحال آنان سودی نداشت و همه آن جماعت بصیحه آسمانی هلاک گردیدند با اینکه چنانچه گفته‌اند اینکه عمل بدست دو مرد و دو زن انجام گرفت لکن چون همگی آنها بر اینکه عمل راضی بودند و اصلا اکثر آنها ایمان نیاورده بودند اینکه بود که همگی مبتلا بعذاب گردیده و هلاک شدند.
وَ إِن‌َّ رَبَّک‌َ لَهُوَ العَزِیزُ الرَّحِیم‌ُ و تکرار اینکه آیه پس از فرود آمدن عذاب و هلاک گردیدن مشرکین و کافرین اشاره بدو صفت از اوصاف جلال و جمال الهی است، و خطاب برسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نموده که بدان پروردگار تو هم غالب و قاهر فوق عباد است و هم رحیم و مهربان در موقع غضب سخت انتقام و شدید العقاب است و در موقع رحمت رحیم و مهربان است و کفار و اشقیاء باعمال خودشان خود را در موقع غضب و سخط الهی واقع گردانیده‌اند.
کَذَّبَت قَوم‌ُ لُوطٍ المُرسَلِین‌َ، إِذ قال‌َ لَهُم أَخُوهُم لُوطٌ أَ لا تَتَّقُون‌َ (الی قوله تعالی) إِن أَجرِی‌َ إِلّا عَلی رَب‌ِّ العالَمِین‌َ تکذیب نمودند قوم لوط پیغمبران را و نیز لوط نبی (ع) که از رسولان بود تکذیب نمودند و لوط (ع) که برادر نسبی آنها بود مثل سائر انبیاء در مقام تبلیغ رسالت بر آمد و آنان را امر بتقوی و اطاعت نمودن امر حق تعالی نمود، و چنانچه گفته شد تکرار اینکه آیات برای اینست که دانسته شود که روش تمام

صفحه : 276
پیمبران در اعلان کلمه حق بیک منوال و یک روش بوده.
أَ تَأتُون‌َ الذُّکران‌َ مِن‌َ العالَمِین‌َ، وَ تَذَرُون‌َ ما خَلَق‌َ لَکُم رَبُّکُم مِن أَزواجِکُم (من العالمین) شاید (من) تبیین باشد یعنی از اولاد آدم با ذکور و طی میکنید با آنکه اناث در آنها بسیار است.
و شاید (من) تبعیضی باشد یعنی شما عضو مباح از ازواج خود را میگذارید و از آن تجاوز مینمائید بعضو غیر مباح.
بَل أَنتُم قَوم‌ٌ عادُون‌َ شما جماعتی هستید که از روش عقلی و طریق انسانیت تجاوز نموده‌اید زیرا محلی که برای نسل مقرّر گردیده و باید تولید مثل شود و افراد بشر در عالم زیاد شوند میگذارید و مشغول عملی میگردید که عقل از آن تنفّر دارد.
قالُوا لَئِن لَم تَنتَه‌ِ یا لُوطُ لَتَکُونَن‌َّ مِن‌َ المُخرَجِین‌َ جماعت گفتند ای لوط اگر دست از تبلیغ و مذمّت و تقبیح ما بر نداری بلام و نون تأکید ثقیله (لتکونن‌ّ) که هر دو را برای تأکید میآورند مؤکدا لوط (ع) را تهدید مینمایند که تو را از شهر بیرون میکنیم.
قال‌َ إِنِّی لِعَمَلِکُم مِن‌َ القالِین‌َ لوط علیه السّلام در پاسخ بآنها گفت من از اینکه عمل رکیک شما یکی از دشمنانم و با عمل شما بسیار مخالف و بیزارم.
رَب‌ِّ نَجِّنِی وَ أَهلِی مِمّا یَعمَلُون‌َ وقتی لوط (ع) از ارشاد یافتن آن جماعت ناامید شد و آنها بنای ضدّیت و دشمنی با او را گذاردند در مقام مناجات بر آمد و گفت ای پروردگار من مرا و اهلم را از اینها و از عقوبت اعمال بد آنان نجات بده و دعای او بهدف اجابت رسید فَنَجَّیناه‌ُ وَ أَهلَه‌ُ أَجمَعِین‌َ، إِلّا عَجُوزاً فِی الغابِرِین‌َ لوط و اهل او را تماما نجات دادیم مگر پیر زن او را که در عذاب شدگان باقی ماند، وقتی از طرف حق تعالی بوی وحی شد که خودش و اهلش و تابعینش

صفحه : 277
بیرون روند همه بیرون رفتند، بقولی زن لوط چون ایمان نداشت با لوط بیرون نرفت و از هلاک شدگان گردید، و بقولی بیرون رفت و بامر لوط که فرموده بود روی خود را برنگردانید اطاعت ننمود و عذاب بوی اصابت نمود و هلاک گردید وَ أَمطَرنا عَلَیهِم مَطَراً فَساءَ مَطَرُ المُنذَرِین‌َ الف و لام (المنذر بن) جنس است و معرفه زیرا (مطر) که فاعل (ساء) میباشد اضافه شده است بمنذرین یعنی بد است باران تهدید شدگان و مطری که بر آنها بارید آب نبود بلکه سنگ ریزه بود که چنان سنگ بر آنان باریدن گرفت که همانطوری که در جاهای دیگر گفته شد تمام آنها هلاک گردیدند و جسدهایشان در زیر سنگ مخفی گردید.
إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَآیَةً وَ ما کان‌َ أَکثَرُهُم مُؤمِنِین‌َ از اینجا دو مطلب توان استفاده نمود یکی آیه خبر میدهد که حکمت عذاب اینکه جماعت و نیز باقی مشرکین برای اتمام حجت و ارسال پیمبران بود زیرا که اکثر عذاب شدگان ایمان نیاورده بودند اینکه بود که مستحق عذاب گردید نه اینکه باینها بدون استحقاق ستم شده باشد.
و دیگر برای تنبّه دیگران که شاید وقتی آثار عذاب گذشتگان که در اثر نافرمانی و کفر مبتلا گردیدند ببینند از مخالفت و خود سری بیرون آیند و موافقت نمایند.
وَ إِن‌َّ رَبَّک‌َ لَهُوَ العَزِیزُ الرَّحِیم‌ُ ای پیمبر گرامی بدان که پروردگار تو هم غالب و ارجمند و هم رحیم و مهربان است. اشاره به اینکه کفار و اشقیاء خودشان عذاب دنیا و آخرت را برای خود فراهم نمودند و در عذاب واقع گردیدند.

صفحه : 278
(قسمتی از آیات)

[سوره الشعراء (26): آیات 176 تا 227]

اشاره

کَذَّب‌َ أَصحاب‌ُ الأَیکَةِ المُرسَلِین‌َ (176) إِذ قال‌َ لَهُم شُعَیب‌ٌ أَ لا تَتَّقُون‌َ (177) إِنِّی لَکُم رَسُول‌ٌ أَمِین‌ٌ (178) فَاتَّقُوا اللّه‌َ وَ أَطِیعُون‌ِ (179) وَ ما أَسئَلُکُم عَلَیه‌ِ مِن أَجرٍ إِن أَجرِی‌َ إِلاّ عَلی رَب‌ِّ العالَمِین‌َ (180)
أَوفُوا الکَیل‌َ وَ لا تَکُونُوا مِن‌َ المُخسِرِین‌َ (181) وَ زِنُوا بِالقِسطاس‌ِ المُستَقِیم‌ِ (182) وَ لا تَبخَسُوا النّاس‌َ أَشیاءَهُم وَ لا تَعثَوا فِی الأَرض‌ِ مُفسِدِین‌َ (183) وَ اتَّقُوا الَّذِی خَلَقَکُم وَ الجِبِلَّةَ الأَوَّلِین‌َ (184) قالُوا إِنَّما أَنت‌َ مِن‌َ المُسَحَّرِین‌َ (185)
وَ ما أَنت‌َ إِلاّ بَشَرٌ مِثلُنا وَ إِن نَظُنُّک‌َ لَمِن‌َ الکاذِبِین‌َ (186) فَأَسقِط عَلَینا کِسَفاً مِن‌َ السَّماءِ إِن کُنت‌َ مِن‌َ الصّادِقِین‌َ (187) قال‌َ رَبِّی أَعلَم‌ُ بِما تَعمَلُون‌َ (188) فَکَذَّبُوه‌ُ فَأَخَذَهُم عَذاب‌ُ یَوم‌ِ الظُّلَّةِ إِنَّه‌ُ کان‌َ عَذاب‌َ یَوم‌ٍ عَظِیم‌ٍ (189) إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَآیَةً وَ ما کان‌َ أَکثَرُهُم مُؤمِنِین‌َ (190)
وَ إِن‌َّ رَبَّک‌َ لَهُوَ العَزِیزُ الرَّحِیم‌ُ (191) وَ إِنَّه‌ُ لَتَنزِیل‌ُ رَب‌ِّ العالَمِین‌َ (192) نَزَل‌َ بِه‌ِ الرُّوح‌ُ الأَمِین‌ُ (193) عَلی قَلبِک‌َ لِتَکُون‌َ مِن‌َ المُنذِرِین‌َ (194) بِلِسان‌ٍ عَرَبِی‌ٍّ مُبِین‌ٍ (195)
وَ إِنَّه‌ُ لَفِی زُبُرِ الأَوَّلِین‌َ (196) أَ وَ لَم یَکُن لَهُم آیَةً أَن یَعلَمَه‌ُ عُلَماءُ بَنِی إِسرائِیل‌َ (197) وَ لَو نَزَّلناه‌ُ عَلی بَعض‌ِ الأَعجَمِین‌َ (198) فَقَرَأَه‌ُ عَلَیهِم ما کانُوا بِه‌ِ مُؤمِنِین‌َ (199) کَذلِک‌َ سَلَکناه‌ُ فِی قُلُوب‌ِ المُجرِمِین‌َ (200)
لا یُؤمِنُون‌َ بِه‌ِ حَتّی یَرَوُا العَذاب‌َ الأَلِیم‌َ (201) فَیَأتِیَهُم بَغتَةً وَ هُم لا یَشعُرُون‌َ (202) فَیَقُولُوا هَل نَحن‌ُ مُنظَرُون‌َ (203) أَ فَبِعَذابِنا یَستَعجِلُون‌َ (204) أَ فَرَأَیت‌َ إِن مَتَّعناهُم سِنِین‌َ (205)
ثُم‌َّ جاءَهُم ما کانُوا یُوعَدُون‌َ (206) ما أَغنی عَنهُم ما کانُوا یُمَتَّعُون‌َ (207) وَ ما أَهلَکنا مِن قَریَةٍ إِلاّ لَها مُنذِرُون‌َ (208) ذِکری وَ ما کُنّا ظالِمِین‌َ (209) وَ ما تَنَزَّلَت بِه‌ِ الشَّیاطِین‌ُ (210)
وَ ما یَنبَغِی لَهُم وَ ما یَستَطِیعُون‌َ (211) إِنَّهُم عَن‌ِ السَّمع‌ِ لَمَعزُولُون‌َ (212) فَلا تَدع‌ُ مَع‌َ اللّه‌ِ إِلهاً آخَرَ فَتَکُون‌َ مِن‌َ المُعَذَّبِین‌َ (213) وَ أَنذِر عَشِیرَتَک‌َ الأَقرَبِین‌َ (214) وَ اخفِض جَناحَک‌َ لِمَن‌ِ اتَّبَعَک‌َ مِن‌َ المُؤمِنِین‌َ (215)
فَإِن عَصَوک‌َ فَقُل إِنِّی بَرِی‌ءٌ مِمّا تَعمَلُون‌َ (216) وَ تَوَکَّل عَلَی العَزِیزِ الرَّحِیم‌ِ (217) الَّذِی یَراک‌َ حِین‌َ تَقُوم‌ُ (218) وَ تَقَلُّبَک‌َ فِی السّاجِدِین‌َ (219) إِنَّه‌ُ هُوَ السَّمِیع‌ُ العَلِیم‌ُ (220)
هَل أُنَبِّئُکُم عَلی مَن تَنَزَّل‌ُ الشَّیاطِین‌ُ (221) تَنَزَّل‌ُ عَلی کُل‌ِّ أَفّاک‌ٍ أَثِیم‌ٍ (222) یُلقُون‌َ السَّمع‌َ وَ أَکثَرُهُم کاذِبُون‌َ (223) وَ الشُّعَراءُ یَتَّبِعُهُم‌ُ الغاوُون‌َ (224) أَ لَم تَرَ أَنَّهُم فِی کُل‌ِّ وادٍ یَهِیمُون‌َ (225)
وَ أَنَّهُم یَقُولُون‌َ ما لا یَفعَلُون‌َ (226) إِلاَّ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ وَ ذَکَرُوا اللّه‌َ کَثِیراً وَ انتَصَرُوا مِن بَعدِ ما ظُلِمُوا وَ سَیَعلَم‌ُ الَّذِین‌َ ظَلَمُوا أَی‌َّ مُنقَلَب‌ٍ یَنقَلِبُون‌َ (227)

صفحه : 280

(ترجمه)

جماعت (ایکة) پیمبران را تکذیب نمودند (176)
هنگامی که شعیب بآنها گفت آیا از عذاب خدا نمیترسید (177)
حقیقة من برای شما رسول امینم (178)
از خدا بترسید و مرا اطاعت کنید (179)
و من از شما اجر و پاداش نمی‌طلبم مزد من نیست مگر بر پروردگار جهانیان (180)
پیمانه فروش را تمام بدهید و از کاهندگان و زیان رسانندگان نباشید (181)
(و جنس خود را) بمیزان راست و بی‌عیب بسنجید (182)
و از اجناس مردم کم نکنید و در زمین فساد ننمائید (183)
و از عذاب آن کسی که شما را و گذشتگان را آفریده بترسید (184)
آن جماعت بشعیب گفتند حقیقة تو را سحر کرده‌اند (185)
تو بشری نیستی مگر مثل ما و گمان میکنیم تو از دروغگویانی (186)
اگر راست می‌گویی (و پیمبری) پاره ابری که (در آن عذاب باشد) از آسمان بر ما فرود آور (187)
شعیب گفت پروردگار من عالم‌تر است بآنچه شما عمل میکنید (188)
و چون شعیب را تکذیب نمودند آنان روز سایه بعذاب سخت مبتلا گردیدند و حقیقة آن عذاب بزرگی بود (189)
و آیت و نشانه (قدرت الهی) بدرستی در آن هویدا بود و با اینکه حال بیشتر آنها از گروندگان نبودند (190)
و هر آینه پروردگار تو مقتدر و غالب و مهربان است (191)
و حقیقة اینکه قرآن (بزرگوار) فرستاده شده از طرف پروردگار جهانیان است (192)
(بتوسط) روح الامین (جبرئیل)
بقلب تو نازل گردیده (193) تا آنکه از تهدید و اندرز دهندگان بوده باشی (194)
و اینکه قرآن بزبان عربی فصیح هویدا گردید (195)
و نام اینکه قرآن در کتابهای پیمبران پیشینیان ثبت

صفحه : 281
گردیده (196)
آیا نشانه بر صحت قرآن یا نبوّت پیغمبر برای مشرکین بس نیست اینکه علمای بنی اسرائیل آن را (در کتب خود خوانده‌اند) و آن را میدانند (197)
و اگر قرآن را نازل کرده بودیم بزبان عجمی (غیر عربی) بهمین لغت
و رسول بر آنان قرائت مینمود آنان بآن ایمان نمیآوردند (199)
ما قرآن را اینکه طور بقلب گنهکاران گذرانیدیم (200)
و آنها ایمان نمیآورند مگر وقتی که عذاب دردناک (جهنم را) ببینند (201)
و یک دفعه آنان را عذاب فرا گیرد در حالی که وقت آن را ندانند (202)
آن وقت گویند آیا بر ما مهلتی هست که ایمان آوریم (203)
آیا اینان بعذاب ما عجله میکنند (204)
ای محمّد (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) آیا نمیدانی اگر ما سالهایی آنها را مهلت دهیم (205)
سپس بیاید آنچه را که بآنها وعده داده شده بود (206)
آنها را بی‌نیاز نمیکند آنچه را که از دنیا بهره بردند (207)
و ما اهل هیچ مملکتی را هلاک ننمودیم مگر پس از آنکه پیمبرانی برای آنان فرستادیم (208)
اینکه قرآن تذکری است و ما بکسی ظلم و ستم ننمودیم (209)
اینکه قرآن را شیاطین فرود نیاوردند (210)
و نزول قرآن هرگز شایسته شیاطین نخواهد بود و قدرت بر آن ندارند (211)
زیرا که آنها از استماع وحی معزولند (212)
ای محمّد (ص) با خدای یکتا خدای دیگری مخوان که از عذاب شدگان خواهی بود (213)
و عشیره و نزدیکان خود را از عذاب بترسان (214)
و فروتنی و مهربانی کن با آن مؤمنینی که پیرو تو گردیدند (215)
و اگر با تو مخالفت نمودند بگو من از آنچه شما میکنید بیزارم (216)
و بر خدای غالب مهربان توکّل نما (217)
آن کسی که تو را می‌بیند وقتی که بنماز ایستاده‌ای (218)
و آن وقتی که با سجده کنندگان بسجده میروی (219)
آن خدایی که هم بگفتار مردم شنوا و هم دانا است (220)
آیا آگاه کنم شما را که شیاطین بر چه کسانی فرود میآیند (221)
بر هر آدم دروغگوی گنهکاری نازل میگردند (و بر آنان ظفر می‌یابند (222)
و از فرشتگان استماع میکنند و بیشتر آنها دروغگویانند (223)
و شاعرهای دروغگو پیروی گمراهان را میکنند (224)
آیا ندیدی

صفحه : 282
که شعراء در هر وادی سر گشته‌اند«1» (225)
و آنان چیزی میگویند که عمل نمیکنند (226)
مگر کسانی که ایمان آورده‌اند و عمل نیکو نمودند و ذکر خدا را بسیار میکنند و پس از آنکه ستم کشیدند از خدا طلب یاری نمودند و کسانی که ظلم و ستم نمودند بزودی خواهند دید که بازگشت آنان بکجا خواهد کشید (227).
-----------------------------------
(1) آیا نمی‌بینی که شعراء در هر وادی از فنون سخن سرگردانند.

صفحه : 283

(توضیح آیات)

کَذَّب‌َ أَصحاب‌ُ الأَیکَةِ المُرسَلِین‌َ، إِذ قال‌َ لَهُم شُعَیب‌ٌ أَ لا تَتَّقُون‌َ (الی قوله تعالی) إِن أَجرِی‌َ إِلّا عَلی رَب‌ِّ العالَمِین‌َ گویند شعیب (ع) از اهل ایکه نبود و از اهل مدین بود اینکه بود که نگفت (اخوهم شعیبا).
اینکه آیه خبر میدهد که اصحاب (ایکه) مثل اصحاب باقی پیمبران شعیب را تکذیب نمودند، یاد کن وقتی را که بآنها گفت من رسول امینم و از طرف پروردگار برای هدایت شما آمده‌ام که بشما بگویم از غضب و عقاب خدا بترسید و از معاصی احتراز نمائید و از من که رسول او میباشم فرمان بردار باشید و من برای رسالت خود از شما اجر و مزدی طلب نمیکنم پاداش من بر پروردگار جهانیان است.
أَوفُوا الکَیل‌َ وَ لا تَکُونُوا مِن‌َ المُخسِرِین‌َ گویا در زمان شعیب کم فروشی مثل زمان ما بین مردم دائر بوده که اول چیزی که شعیب علیه السّلام بمردم آن وقت امر میکند اینست که کیل را تمام بدهید و در کیل و وزن خسران نکنید.
وَ زِنُوا بِالقِسطاس‌ِ المُستَقِیم‌ِ متاع خود را وزن کنید بمیزان عدل که به هیچ وجه خسران و زیانی در آن نباشد قسطاس مأخوذ از قسط و بر وزن فعلال و گویند بزبان رومی بمعنی عدل است.
اگر چه آیه راجع بکیل و وزن است لکن شاید یک معنای عام‌تری از قسطاس مستقیم اراده شده باشد و اشاره باشد بتمام حقوقی که بین شما هر یک نسبت بدیگری بایستی مراعات نمائید تمام را روی میزان مستقیم عدل نگاه دارید و هر یک بدیگری ظلم و تعدّی ننمائید.

صفحه : 284
وَ لا تَبخَسُوا النّاس‌َ أَشیاءَهُم آیه بالا راجع بکیل و وزن است (اوفوا الکیل) که در کیل و وزن کم نکنید و در اینکه آیه بطور اطلاق فرموده از حقوق مردم چیزی کم نکنید یعنی حقوق هر کس را بطور عدل مراعات نمائید.
وَ لا تَعثَوا فِی الأَرض‌ِ مُفسِدِین‌َ دوم از نصایح شعیب (ع) اینکه بود که بآن جماعت گفت در زمین فساد نکنید معلوم میشود جماعت ایکه هم کم فروشی میکردند چنانچه گفته‌اند آنان دو میزان و دو سنگ داشتند و دو کیل یکی کم نشان میداد و دیگری زیاد. وقتی میخریدند بآن کیل و وزن زیاد معامله میکردند وقتی میفروختند کم میفروختند قوله تعالی وَیل‌ٌ لِلمُطَفِّفِین‌َ تا آخر تهدید کم فروشان است.
و دیگر در زمین فساد مینمودند از قتل و غارت و همه طور ظلم و تعدّی را نسبت بهم روا میداشتند اینکه بود که بآنها از فساد نهی میفرمود.
وَ اتَّقُوا الَّذِی خَلَقَکُم وَ الجِبِلَّةَ الأَوَّلِین‌َ (جبلّة) بمعنی خلقت است و بمعنی خلق و طبیعة استعمال شده، راغب گفته (الجبلّة) یعنی مجبولین علی احوالهم الّتی بنوا علیها و سبلهم ألذی فیضوا لسلوکهم یعنی کافرین مجبولند بر حالاتی که بنا بر او گذارده در روششان و اشاره بهمین دارد قوله تعالی قُل کُل‌ٌّ یَعمَل‌ُ عَلی شاکِلَتِه‌ِ (پایان) یعنی بترسید و مخالفت نکنید آن کسی را که شما را و کسانی را که پیش از شما بودند از آباء و اجداد شما و تمام خلایق را آفریده.
قالُوا إِنَّما أَنت‌َ مِن‌َ المُسَحَّرِین‌َ، وَ ما أَنت‌َ إِلّا بَشَرٌ مِثلُنا وَ إِن نَظُنُّک‌َ لَمِن‌َ الکاذِبِین‌َ جماعت ایکة مثل باقی افراد در پاسخ نصایح و اندرزهای شعیب (ع) گفتند تو را سحر کرده‌اند و در اثر سحر عقل خود را از دست داده‌ای که چنین سخنانی می‌گویی تو نیز بشری میباشی مثل ما و دیوانه شده‌ای که می‌گویی من رسول پروردگارم و بدرستی که ما گمان داریم که تو از دروغگویانی.

صفحه : 285
فَأَسقِط عَلَینا کِسَفاً مِن‌َ السَّماءِ إِن کُنت‌َ مِن‌َ الصّادِقِین‌َ چون شعیب آنان را تهدید بعذاب و امر بتقوی نمود آنها گفتند تو اگر راست می‌گویی و ما در مورد عذاب واقع میگردیم امر کن پاره‌ای از آسمان بر سر ما بیفتند.
قال‌َ رَبِّی أَعلَم‌ُ بِما تَعمَلُون‌َ شعیب (ع) گفت پروردگار من عالم‌تر است بآنچه شما عمل میکنید یعنی خدا اعمال و اقوال شما را میداند از کم فروشی و بت‌پرستی و فساد در زمین و غیر اینها و بجزای اعمال خود خواهید رسید گویا آن جماعت در بی‌دینی چنان محکم و مصر بودند که در ذهن آنان خطور نمیکرد که شاید مورد عذاب گردند و اگر آنها کوچک‌تر احتمال میدادند که ممکن است سخنان شعیب (ع) راست باشد و در مورد عذاب واقع گردند هرگز چنین حرفی نمیزدند.
فَکَذَّبُوه‌ُ فَأَخَذَهُم عَذاب‌ُ یَوم‌ِ الظُّلَّةِ إِنَّه‌ُ کان‌َ عَذاب‌َ یَوم‌ٍ عَظِیم‌ٍ (ظلّة) در لغت بمعنی سایبان است، مفسّرین گفته‌اند چون آن جماعت انکار و مخالفت را از حدّ گذرانیدند و تبلیغ شعیب (ع) کوچک‌تر تأثیر در اعمال نکوهیده آنان ننمود مورد عذاب واقع گردیدند و عذابشان چنین بود که هفت شبانه روز هوا بقدری گرم گردید که آب چشمه‌ها و چاههای آنها بجوش آمد و از شدّت گرما نفسهایشان گرفته شد در سردابها و جاهای خنک میرفتند فائده نمیبخشید در بیشه‌ها رفتند هر یک زیر درختی افتادند از گرما پخته شدند ناگاه ابر سیاهی پدید گردید و از آن باد خنکی وزیدن گرفت همگی زیر سایه آن درختها جمع شدند وقتی همه زیر درختها جمع شدند آتشی پدید گردید و همه آنها را سوزانید، اینکه است که آن روز را در آیه یَوم‌ِ الظُّلَّةِ یعنی روز سایبان نامیده که در اثر تکذیب جماعت (ایکه) در زیر سایبان هلاک گردیدند و اینکه عذاب در روز عظیمی واقع گردید، و بقول دیگر از شدّت گرما در سایبان کوهی رفتند و آتشی از کوه نمایان گردید و همه را هلاک گردانید.

صفحه : 286
إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَآیَةً وَ ما کان‌َ أَکثَرُهُم مُؤمِنِین‌َ اینکه نیز مثل باقی عذابهایی که بپاداش انکار منکرین و شرک مشرکین واقع گردیده حکمتهایی در آن مأخوذ بوده یکی آیت و معجزه پیمبر آن وقت و اثبات مدّعای او، دوم عظمت و قدرت الهی، سوم تنبّه دیگران که شاید اثر عذابهایی که بر دیگران واقع گردیده ببینند و از خود سری و کبر و لجاجت بیرون آیند و پیمبران را تصدیق نمایند، چهارم تسلّی دل رسولش که بداند همه مردم در هر زمانی چنین بودند و غیر اینها از حکمتهای بسیار.
وَ إِن‌َّ رَبَّک‌َ لَهُوَ العَزِیزُ الرَّحِیم‌ُ اینکه آیه که پس از حکایت و داستانهای هفت پیمبر از پیمبران نامی آمده شاید اشاره باین باشد که ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بدان پروردگار تو هم غالب و شدید الانتقام و هم مهربان است ظلم و تعدّی نسبت ببندگان خود روا نمیدارد کفار و مشرکین خودشان بخود ظلم کردند و مورد عذاب واقع گردیدند.
وَ إِنَّه‌ُ لَتَنزِیل‌ُ رَب‌ِّ العالَمِین‌َ اعراب (تنزیل) ممکن است رفع باشد بتقدیر (هو) و ممکن است نصب باشد بتقدیر (اعنی) یا (نزل) و شاید جرّ باشد بتقدیر (و القرآن الحکیم).
فرق است بین تنزیل و نزول، تنزیل صیغه تکثیر و مصدر است و برای مبالغه آمده و بمعنی فرود آمدن بتدریج در دفعات است، و نزول بر وزن فعول فرود آمدن دفعی است.
و راجع بقرآن بهر دو قسم نزول آمده آنجا که تنزیل فرموده مثل همین جا مقصود فرود آمدن آیات است بتدریج در مدّت بیست و سه سال از جانب پروردگار جهانیان.
نَزَل‌َ بِه‌ِ الرُّوح‌ُ الأَمِین‌ُ باء (به) یا برای متعدّی کردن (نزل) آمده یعنی (انزله) و شاید برای ملابست باشد یعنی روح الامین با قرآن فرود آمده، ظاهرا مفسّرین متفقند که

صفحه : 287
مقصود از روح الامین جبرئیل امین (ع) است زیرا که او امین وحی است، و او را روح نامیده نظر به اینکه همان طوری که حیات جسد بروح حیوانی است حیات روح انسانی از موت جهل بآیات قرآنی است که بتوسط جبرائیل بر قلب رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرود آمده، قوله تعالی (یُلقِی الرُّوح‌َ مِن أَمرِه‌ِ عَلی مَن یَشاءُ مِن عِبادِه‌ِ) عَلی قَلبِک‌َ لِتَکُون‌َ مِن‌َ المُنذِرِین‌َ لام در (لتکون) تعلیل و بیان علت نزول قرآن است یعنی قرآن بر قلب تو نازل شد که از جمله پیمبران باشی.
نزل، دلالت دارد که نزول جبرائیل بقلب رسول اکرم دفعی بوده، دفعی بودن آن ممکن است نسبت بهر آیه‌ای باشد، و شاید مقصود آن معنویت قرآن باشد قوله تعالی إِنّا أَنزَلناه‌ُ فِی لَیلَةِ القَدرِ که در شب قدر حقیقت قرآن بقلب مبارکش فرود آمده.
و شاید آنجا که (تنزیل) میگوید مقصود آیات و الفاظ قرآن باشد که بتدریج بتوسط ملک وحی بر جسد مبارکش فرود آمده و آنجا که نزول فرموده آن معانی و حقیقت قرآن است که از عالم ما فوق الطبیعه بر آن روح قدسی آن بزرگوار که در گرفته بنور توحید بود و قلب منور او است نزول نموده و بعد آیه آیه در موارد خاص‌ّ بتوسط ملک وحی نازل گردیده زیرا علوم انبیاء که آن را وحی نامند بر عکس علوم حکماء و دانشمندان است.
علوم حکماء از مرتبه دانی بتوسط تعلیم و تدریس اول مطالبی وارد حس مشترک میشود و از آنجا بقوّه ذاکره و خیال سپرده میگردد پس از آن بسلطان عقل عرضه میشود و عقل از محسوسات و بدیهیّات کلیات را انتزاع مینماید و قضایا ترتیب میدهد و نتیجه میگیرد و باین طریق امر مجهولی را معلوم میگرداند.
لکن انبیاء در علومشان محتاج باین مقدمات نمیباشند آنچه از خدا خواهند بآنها بفهماند اول معانی بطریق وحی بقلبشان القاء میگردد و از آنجا بقوّه خیال و ذاکره فرود میآید تا میرسد بحس‌ّ مشترک و ملک وحی را بصورت می‌بینند.

صفحه : 288
پس از حکایت انبیاء و گذارش امم و عذابهایی که در اثر مخالفت امّتشان فرود آمده بمنقبت و فضیلت رسول گرامی خود سوره را خاتمه میدهد و بزرگتر فضیلت حضرتش را که فرمود آمدن جبرئیل بالقاء وحی و آیات قرآن مجید بقلب مبارکش را تذکّر میدهد و چنین فضیلتی در باره هیچ یک از پیمبران و کتابهای آنها نفرموده بلکه تورات که اینقدر فضیلت در باره آن رسیده ظاهرا بتوسط الواح و صحیفه بر حضرت موسی (ع) نازل گردیده.
بِلِسان‌ٍ عَرَبِی‌ٍّ مُبِین‌ٍ در اینکه دو آیه دو فضیلت برای قرآن تذکّر میدهد: اول آنکه قرآن بزبان عربی فصیح نازل گردیده و عربی بودن قرآن از جهاتی بر شرافت آن افزوده اول چون خود حضرتش عرب بود و بزبان عربی تکلّم میفرمود از اینکه جهت زبان عربی که نسبت بخود او دارد بر باقی لغات افضل است، و نیز بحکم (وَ أَنذِر عَشِیرَتَک‌َ الأَقرَبِین‌َ) که مأمور شد اول نزدیکان خود را تبلیغ نماید که اگر قرآن بغیر زبان آنها فرود آمده بود آنها نمیفهمیدند و در نپذیرفتن معذور بودند، و همچنین تمام قبیله‌هایی که در اطراف مکّه بودند همه عرب بودند اگر اول آنان ایمان نمیآوردند باقی مردم بطریق اولی ایمان نمیآوردند مخصوصا عربهای متعصب متکبر که زبان عجمی که غیر عربی خودشانست عار میدانند.
و دیگر بتصدیق اهل لسان زبان عربی جامع‌تر و کامل‌تر از همه لغات بشمار میرود بطوری که مطالب بزرگ را میتوان در آن گنجانید زیرا تحت قواعد و قانون مضبوطی پایه گذاری شده و اگر بقاعده صحیح حجازی تلفظ گردد متصف بفصاحت و بلاغت خواهد گردید اینکه است که یکی از اعجاز قرآن همان فصاحت و بلاغت آنست.
وَ إِنَّه‌ُ لَفِی زُبُرِ الأَوَّلِین‌َ دوم وصف قرآن و فضیلت آن در کتابهای پیشینیان آمده و ضمیر (انّه) شاید راجع بقرآن باشد که اوصاف قرآن در کتب آسمانی ثبت گردیده. و بقول

صفحه : 289
دیگر مرجع ضمیر خود رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است یعنی فضائل و خصوصیات نبی‌ّ خاتم (ص) و علامات او در کتب پیمبران پیشین نوشته شده.
أَ وَ لَم یَکُن لَهُم آیَةً أَن یَعلَمَه‌ُ عُلَماءُ بَنِی إِسرائِیل‌َ، وَ لَو نَزَّلناه‌ُ عَلی بَعض‌ِ الأَعجَمِین‌َ، فَقَرَأَه‌ُ عَلَیهِم ما کانُوا بِه‌ِ مُؤمِنِین‌َ (یکن) فعل مضارع مذکر و (آیة) منصوب و مفعول او و جمله (ان یعلمه) بتأویل مصدر اسم کان میباشد.
و بعضی (تکن) بتأنیث قراءت نموده‌اند و (آیة) را برفع خوانده‌اند بنا بر اینکه در (تکن) ضمیر مستتر است و (آیه) خبر مبتداء و مبتداء (ان یعلمه) بتأویل مصدر و جمله خبر کان، یعنی آیا نبود علم علماء بنی اسرائیل مثل إبن سلام و غیره بر آمدن محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم دلالت کننده بر صحت نبوّت او قوله تعالی وَ إِذا یُتلی عَلَیهِم قالُوا آمَنّا بِه‌ِ إِنَّه‌ُ الحَق‌ُّ مِن رَبِّنا إِنّا کُنّا مِن قَبلِه‌ِ مُسلِمِین‌َ.
(طبرسی) کَذلِک‌َ سَلَکناه‌ُ فِی قُلُوب‌ِ المُجرِمِین‌َ قرآن را همین طوری که وارد شده در میآوریم یا خطور میدهیم در قلبهای گنهکاران یعنی رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم قرآن را برای آنها قراءت مینماید و چون آیات قرآن بزبان خودشانست هم فصاحت و بلاغت آن را که بنحو اعجاز است میفهمند و هم ببعضی از معانی و اسرار آن مطّلع میگردند.
لا یُؤمِنُون‌َ بِه‌ِ حَتّی یَرَوُا العَذاب‌َ الأَلِیم‌َ، فَیَأتِیَهُم بَغتَةً وَ هُم لا یَشعُرُون‌َ با اینکه اعجاز و حقانیت قرآن نزد کفار و مشرکین ثابت و محرز گردیده آنان ایمان نمیآوردند تا وقتی که عذاب دردناک را ببینند در دنیا مثل اینکه مبتلا گردند بعذاب آسمانی یا جنگ و کشته شدن و اسارت و غیر اینها چنانچه بر امم پیشینیان وارد گردیده، یا عذاب اخروی از جحیم و نار و نیران و غیر اینها و عذاب استیصال چه از عذابهای دنیوی باشد یا اخروی یک دفعه و بغتة وارد میگردد و دیگر چاره پذیر نخواهد بود.

صفحه : 290
فَیَقُولُوا هَل نَحن‌ُ مُنظَرُون‌َ وقتی یک دفعه عذاب بگنهکاران اصابت مینماید گویا آنان امیدوارند که بآنها مهلت داده شود که تدارک ما فات نمایند اینکه است که از روی حسرت و ندامت آرزو میکنند و میگویند آیا بما مهلت میدهند دیگر نمیداند که وقت عمل گذشته و هنگام پاداش رسیده.
أَ فَبِعَذابِنا یَستَعجِلُون‌َ اینان در موقع امنیت و فرصت عمل نیک نمیکنند بلکه از روی استهزاء و سخریه میگویند چه وقت قیامت میرسد و آن عذابهایی که ما را بآن تهدید می‌نمایی چه وقت خواهد رسید وقتی موقع عذاب میرسد آرزو میکنند که بدنیا بر گردند و عمل نیک نمایند و از عذاب برهند لکن متأسفانه خواهش آنان پذیرفته نخواهد شد أَ فَرَأَیت‌َ إِن مَتَّعناهُم سِنِین‌َ، ثُم‌َّ جاءَهُم ما کانُوا یُوعَدُون‌َ ما أَغنی عَنهُم ما کانُوا یُمَتَّعُون‌َ اینکه آیه بخوبی پاسخ میدهد اعتراض کسانی را که هر گاه بگویند کافر و مشرک و عاصی در مدّت کوتاهی از عمر دنیایشان خلاف و خطاء کرده‌اند چگونه خدای کریم و مهربان آنان را در جهنم و عذاب مخلّد میگرداند در صورتی که خودش در کلام مجیدش در باره پاداش اعمالش فرموده (جَزاءً وِفاقاً) جزاء باید بر طبق عمل انجام گیرد.
خلاصه اینکه اینکه آیه خبر میدهد که اگر کفار را سالهای بسیار از زندگانی دنیا متمتّع و بهره‌مند گردانیم و بر آنها وارد شود آنچه را که بآنها از عذاب وعده داده‌ایم زندگانی دراز دنیا دافع عذاب آنان نخواهد گردید.
از اینجا توان استفاده نمود که اگر کافر و مشرک سالهای بسیار در دنیا باقی باشند و از نعمتهای دنیا بهره‌مند گردند اگر بر کفر و طغیانشان که سبب عذاب آنان است افزوده نگردد چیزی کم نخواهد گردید زیرا که آن ملکات و صفات نکوهیده‌ای که باعث کفر و زندقه و طغیانشان گردیده ملکه نفسانی شده

صفحه : 291
و در قلب آنها نفوذ نموده اینکه است که بر فرض محال اگر همیشه در دنیا بودند بهمین کفر باقی میماندند و کفر دائمی آنها ایجاب میکند عذاب دائمی آنها را و باین لحاظ گوئیم بخوبی (جَزاءً وِفاقاً) در باره آنها صادق آید و در باره آنان ظلم و ستمی واقع نگردیده.
وَ ما أَهلَکنا مِن قَریَةٍ إِلّا لَها مُنذِرُون‌َ، ذِکری وَ ما کُنّا ظالِمِین‌َ خدای تعالی در اینکه آیه خود را از ظلم و ستم نمودن بکفار در هلاک گردانیدن آنها تبرئه مینماید که عذاب آنان پس از اتمام حجت و ارسال رسل و انزال کتب آسمانی و اقامه دلیل انجام گرفته.
مفسرین گویند (ذکری) بمعنی تذکّر و اندرز است و میشود منصوب و بمعنی علیّت باشد یعنی علت هلاکت کفار نپذیرفتن انذار پیمبران بوده و میشود بمعنی مصدری باشد زیرا که انذار و ذکر در واقع یکی میشود چون انذار پیمبران تذکری است، و میشود مرفوع و صفت (منذرون) باشد و در هر حال در محل نصب یا رفع میباشد نه لفظا.
خلاصه آیه چنین تذکر میدهد که اول پیمبران را با معجزات بر آنان فرستادیم وقتی آنها دانسته و فهمیده از روی لجاجت و خودسری نصایح رسولان را نپذیرفتند و انواع و اقسام ظلم و اذیت را نسبت بآن بزرگواران روا داشتند آن وقت مستحق عذاب گردیدند.
وَ ما تَنَزَّلَت بِه‌ِ الشَّیاطِین‌ُ، وَ ما یَنبَغِی لَهُم وَ ما یَستَطِیعُون‌َ (شیاطین) جمع شیطان است چون بساتین و دهاقین در جمع بستان و دهقان و در اصل شیطان دو قول است یکی بر وزن فیعال و دیگری بر وزن فعلان.
چون بعضی از مشرکین شاید گفته باشند که محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم آیات قرآن را از شیطان گرفته برای ردّ قول آنان و تأکید آیات بالا که قرآن بتوسط روح الامین یعنی جبرئیل بقلب مبارک رسول اکرم (ص) فرود آمده، در اینکه آیه تصریح فرموده که ممکن نیست قرآن بالقاء شیاطین نزول نموده باشد و عدم امکان

صفحه : 292
آن بدو جهت است: یکی شیاطین قدرت و علمی ندارند که توانند چنین آیات معجز نمایی را القاء نمایند.
إِنَّهُم عَن‌ِ السَّمع‌ِ لَمَعزُولُون‌َ و دیگر چون راه آسمانها بسوی آنها بسته شده چنانچه در آیات دیگر بیان نموده که هر گاه شیاطین بخواهند بآسمانها عروج کنند و کلمات ملائکه را استماع نمایند بتیر شهاب زده و پرت میکردند اینکه است که شیاطین نه در خودشان چنین علم و دانشی است که آیات قرآنی را بقلب مبارک رسول القاء بنمایند و نه توانند از ملائکه و ساکنان جبروت بیاموزند.
فَلا تَدع‌ُ مَع‌َ اللّه‌ِ إِلهاً آخَرَ فَتَکُون‌َ مِن‌َ المُعَذَّبِین‌َ مسلّم و معلوم است که پیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم با آن مقام توحید و عصمتی که جبلی او بود هیچ وقت با خدای واحد احد، الهی قرار نمیداد. پس مخاطب گر چه بظاهر پیغمبر (ص) است ولی مراد تمام مردم میباشند، بعلاوه در اخبار رسیده که خطابات قرآن از باب (ایاک اعنی و اسمعی یا جارة) میباشد و معنی اینکه شعر همان است که بفارسی میگویند «بدر میزنم دیوار تو بشنو».
و شاید اینکه طور خطاب برای قطع طمع مشرکین بوده که میگفتند تو قدری با ما همراهی کن و یک دفعه بخدایان ما سجده کن تا ما نیز با تو همراهی کنیم و خدای تو را پرستش نمائیم اینکه آیه و امثال آن برای قطع طمع آنها فرود آمده که بدانند رسولی که شالوده مقام توحید است هرگز سر ببت فرود نخواهد آورد وَ أَنذِر عَشِیرَتَک‌َ الأَقرَبِین‌َ مفسرین گفته‌اند وقتی اینکه آیه فرود آمد که عشیره و نزدیکان خود را از عذاب خدا بترسان آن حضرت فرستاد و تمام فرزندان عبد المطلب را در خانه ابو طالب جمع نمود و آنها چهل نفر بودند و بحضرت امیر (ع) امر نمود که یک پای گوسفند طبح نماید و با یک ظرف شیر نزد آنان بیاورد و چون آن چهل نفر مردمان پر خور بودند خندیدند و گفتند اینکه خوراک یک نفر از ما نمیشود حضرت

صفحه : 293
فرمود (بسم اللّه) بگوئید و بخورید آنها ده نفر ده نفر میآمدند و میخوردند و سیر میشدند آن شیر را نیز همه خوردند و سیراب شدند، ابو جهل گفت اینکه مرد ما را سحر نموده پس پیمبر (ص) آن روز حرفی نزد و باز فردای آن روز بهمین طریق آنان را دعوت نمود پس از صرف غذا بلند شد.
و فرمود ای پسران عبد المطلب بدانید که خدای تعالی مرا بر عموم خلق فرستاده و بر شما بخصوص و آیه (وَ أَنذِر عَشِیرَتَک‌َ الأَقرَبِین‌َ) را بر آنان قرائت نمود و من شما را بدو کلمه که در زبان آسان و در ترازوی اعمال سنگین است دعوت مینمایم که باین دو کلمه بر عرب و عجم فاتح شوید و همه مطیع شما گردند، و نیز از دوزخ نجات یافته بهشت نصیب شما گردد و اینکه دو کلمه اینکه است که گواهی دهید که خدای بحق یکی است و من رسول اویم و هر کس مرا در اینکه کار اجابت کند و معاون من گردد برادر و وزیر و وصی‌ّ و خلیفه بعد از من باشد هیچکس باو جوابی نداد مگر علی بن ابی طالب (ع) بپا برخواست و گفت من در اینکه کار تو را یار و مددکار باشم و او بسال از همه کهتر و بساق از همه باریکتر و بجسم از همه دردمندتر بود، رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود بنشین سه مرتبه حضرت اینکه سخن را تکرار نمود کسی جواب نداد مگر علی بن ابی طالب (ع) در مرتبه سوم بامیر فرمود بنشین
(فانّک اخی و وصیی و وزیری و وارثی و من بعدی خلیفتی)
آن وقت آن جماعت از آنجا برخواستند و از روی استهزاء و سخریه بابو طالب گفتند پسرت را اطاعت کن که او را بر تو امیر نموده و اینکه روایت را ثعلبی در تفسیرش آورده.
(مجمع البیان) و نیز بروایت إبن عباس وقتی آیه وَ أَنذِر عَشِیرَتَک‌َ الأَقرَبِین‌َ نازل گردید حضرت بر کوه صفا بالا رفت و فرمود ( یا صباحاه) و اینکه کلمه را در وقتی میگفتند که امر مهمّی مثل هجوم دشمن یا بلیّه دیگر واقع شده باشد چون قریش اینکه کلمه را شنیدند دور حضرتش جمع شدند و گفتند برای تو چه پیش آمده فرمود اگر بشما خبر دهم که در صبح یا شام دشمن میرسد آیا قبول میکنید، و بروایت

صفحه : 294
دیگر اگر بگویم زیرا اینکه کوه جمعی سوار آمده‌اند مرا تصدیق مینمائید گفتند آری فرمود من شما را تهدید میکنم و میترسانم از عذاب سختی که در پیش دارید آن جماعت از استماع اینکه سخن در حال غضب متفرّق گردیدند، ابو لهب گفت (تبّا لک) خسران باد تو را ما را برای اینکه خبر دعوت نمودی حق تعالی در جواب او سوره‌ای فرستاد تَبَّت یَدا أَبِی لَهَب‌ٍ تا آخر سوره.
(ابو الفتوح رازی) وَ اخفِض جَناحَک‌َ لِمَن‌ِ اتَّبَعَک‌َ مِن‌َ المُؤمِنِین‌َ، فَإِن عَصَوک‌َ فَقُل إِنِّی بَرِی‌ءٌ مِمّا تَعمَلُون‌َ خفض جناح استعاره از خفض جناح طائر است وقتی که خواهد انحطاط نماید امر برسولش نموده که با مؤمنین بنرمی و مهربانی و خوش خلقی عمل نما که بسوی تو راغب گردند و پس از آنکه تو نزدیکان خود را دعوت بایمان نمودی و مخالفت نمودند بگو من بیزاری میجویم از آن اعمال بد شما مثل بت‌پرستی و خیانت و ظلم و غیر اینها از اعمال رکیک شما.
وَ تَوَکَّل عَلَی العَزِیزِ الرَّحِیم‌ِ، الَّذِی یَراک‌َ حِین‌َ تَقُوم‌ُ وَ تَقَلُّبَک‌َ فِی السّاجِدِین‌َ، إِنَّه‌ُ هُوَ السَّمِیع‌ُ العَلِیم‌ُ برسولش امر فرموده که پس از آنکه بوظیفه خود و تبلیغ رسالت عمل نمودی و آنان عصیان و نافرمانی کردند تو اتّکاء و توکل نما بر خدای غالب قاهر مهربان، آن خدایی که می‌بیند تو را که چگونه در امر رسالت ایستادگی و مقاومت نموده‌ای یا آن خدایی که می‌بیند تو را آن وقتی که در شب برای تهجّد بپا می‌ایستی و نیز می‌بیند تو را که بین نمازگزاران در نماز جماعت سجده میکنی و اظهار ذلّت و بندگی می‌نمایی زیرا که او هم شنوا است که مناجات درونی تو را میشنود و هم دانای آشکار و نهان است.
و از ائمه علیهم السلام روایت شده که (تَقَلُّبَک‌َ فِی السّاجِدِین‌َ) یعنی تو را در اصلاب طاهرین گردانیده تا اینکه تو را نبی‌ّ قرار داده. (طبرسی)

صفحه : 295
هَل أُنَبِّئُکُم عَلی مَن تَنَزَّل‌ُ الشَّیاطِین‌ُ، تَنَزَّل‌ُ عَلی کُل‌ِّ أَفّاک‌ٍ أَثِیم‌ٍ (افّاک) یعنی کذّاب کسی که بسیار دروغ میگوید و آدم گنهکار که کار قبیحی را انجام دهد او را (اثیم) نامند.
چون در آیه بالا خبر میدهد که قرآن بتوسط (روح الامین) ملک وحی بقلب رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرود آمده نه از طرف شیاطین در اینکه آیه خبر میدهد و معرّفی مینماید اینکه هایی را که از کهنه که با شیاطین مراوده پیدا مینمایند و گویند کهنه مثل طلیحه و مسیلمه کذّاب و امثال آنان که در آن زمان بوده‌اند و آنها را بچند صفت معرّفی نموده: یکی اخبار دروغ میگویند و دیگر از ارتکاب هیچ گناهی باک ندارند و صفت دیگر آنها چنین است که:
یُلقُون‌َ السَّمع‌َ وَ أَکثَرُهُم کاذِبُون‌َ مفسرین گفته‌اند شیاطین پیش از نزول قرآن بطرف آسمانها میرفتند و القاء سمع مینمودند و بعضی از آنچه را که از ملائکه شنیده بودند بکهنه که دوستان خودشان بودند با دروغ آمیخته و بآنها میآموختند تا وقت بعثت رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بتیر شهاب راه شیاطین بسوی آسمانها بسته گردید، قوله تعالی در وصف قرآن فرموده وَ إِنَّه‌ُ لَتَنزِیل‌ُ رَب‌ِّ العالَمِین‌َ، وَ ما تَنَزَّلَت بِه‌ِ الشَّیاطِین‌ُ آری قلب مبارک رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم جولانگاه شیاطین نبوده بلکه مکان ورود و مرور ملائکه رحمت بوده.
خلاصه آیه خبر میدهد که آیات و اخبارات قرآن از قبیل خبرهایی که اهل کهانت و ساحرین میدهند نمیباشد بدو دلیل: یکی ساحرین و کاهنین اصلا مردمان دروغگو و خطاکارند و غالب اخباراتشان مشوب بدروغ و خلاف واقع است و شیاطین فرود میآیند بر کسانی که مثل خودشان باشند تا دوستی بین آنها پدید گردد و اینکه دوستی بین محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و شیاطین مفقود است و اخبارات قرآن تماما صدق و حقیقت و مطابق باقی کتب آسمانی است و از معدن صدق فرود آمده.
دوم- تجربه شده که اهل سحر و کهانت غالبا مردمان ناقص العقل میباشند

صفحه : 296
و قوای دماغی آنها در اثر ریاضت ضعیف گردیده و از همان نقطه ضعف آنها است که با شیاطین مراوده پیدا مینمایند و بتخیّلات قوّه واهمه بالقاء شیاطین اموری را تخیّل میکنند که اکثر آنها مطابق واقع نیست اگر چه ممکن است بعضی از آنچه را که بامارات و ظنون خود یافته‌اند مطابق واقع باشد لکن اکثر آنها دروغگویانند وَ الشُّعَراءُ یَتَّبِعُهُم‌ُ الغاوُون‌َ طبرسی در جامع المجامع راجع باین آیه بیانی دارد در اینجا ترجمه مینمائیم:
(الشعراء) مبتداء (یَتَّبِعُهُم‌ُ الغاوُون‌َ) خبرش یعنی تابع شعراء نمیگردند بر دروغشان و باطلشان و سخنان هجوشان و مدح مردمان غیر لایق مگر (غاون) یعنی سفهاء، و بقولی (الغاون) الراون، و بقولی شیاطین، و بقولی آنها شعراء مشرکینند مثل عبد اللّه زبعری و ابو سفیان بن حرث إبن عبد المطلب و ابو غرّه و امیّة بن ابی الصلت و غیر آنها که آنان میگفتند ما سخنانی می‌گوییم مثل آنچه محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم گفته و سخنان هجو میگفتند و اعراب دور آنها جمح میشدند و استماع اشعار و کلمات هجوشان را مینمودند، و قوله تعالی:
أَ لَم تَرَ أَنَّهُم فِی کُل‌ِّ وادٍ یَهِیمُون‌َ، وَ أَنَّهُم یَقُولُون‌َ ما لا یَفعَلُون‌َ مثل عمل آنها است که در هر شعبه‌ای از سخنان دروغ وارد میکردند و هیچ پروا نداشتند از غلوّ در کلام و تجاوز از حق و قذف و تهمت بخلق.
إِلَّا الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ وَ ذَکَرُوا اللّه‌َ کَثِیراً وَ انتَصَرُوا مِن بَعدِ ما ظُلِمُوا مؤمنین را از (غاون) استثناء نموده که آنها بیشتر اشعارشان راجع بذکر خدا و تلاوت قرآن است و هر وقت شعری میگویند توحید خدا و حکمت و موعظه و آداب نیکو و مدح رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و صلحاء مؤمنین است و اگر هجوی در اشعارشان باشد غرضشان یاری کردن مؤمنین و رد کردن هجوی است که نسبت بمسلمین نموده‌اند و آنان عبد اللّه رواحه و کعب بن مالک و کعب بن زهیر

صفحه : 297
و حسان بن ثابت، حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بکعب بن مالک گفت (آنهایی که مؤمنین را هجو میکنند) تو هجوشان کن و فرمود قسم بآنکسی که نفس من بید او است که هجو کردن بر آنها شدیدتر از تیر است و بحسان گفت بگو و روح القدس یاری میکند تو را. (پایان) وَ سَیَعلَم‌ُ الَّذِین‌َ ظَلَمُوا أَی‌َّ مُنقَلَب‌ٍ یَنقَلِبُون‌َ یعنی (ای‌ّ منصرف ینصرفون) ستمکاران را تهدید شدید مینماید، و شاید مقصود چنین باشد آنهایی که بپیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و مؤمنین ظلم نموده‌اند و بسخنان رکیک مثل شاعری و کهانت و کذب آنها را ستم کردند بزودی خواهند دانست که بکدام محل و مکانی منقلب و بازگشت خواهند نمود.
و شاید بطور عموم اشاره باین باشد که ستم کنندگان منقلب بدوزخ میگردند یعنی سر انجام آنها بعذاب میکشد.
و از امام صادق علیه السّلام روایت شده که آیه را اینکه طور قرائت مینمود
و سیعلم الّذین ظلموا آل محمّد حقهم
و شاید اینکه طور قرائت بطور تأویل باشد یعنی آیه را اینکه طور تأویل نموده. (طبرسی)

صفحه : 298

‌سورة النمل‌

اشاره

مکیّة و هی اربع و تسعون آیة بصری و خمس و تسعون حجازی‌ّ و ثلاث و تسعون کوفی‌ّ

[سوره النمل (27): آیات 1 تا 14]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
طس تِلک‌َ آیات‌ُ القُرآن‌ِ وَ کِتاب‌ٍ مُبِین‌ٍ (1) هُدی‌ً وَ بُشری لِلمُؤمِنِین‌َ (2) الَّذِین‌َ یُقِیمُون‌َ الصَّلاةَ وَ یُؤتُون‌َ الزَّکاةَ وَ هُم بِالآخِرَةِ هُم یُوقِنُون‌َ (3) إِن‌َّ الَّذِین‌َ لا یُؤمِنُون‌َ بِالآخِرَةِ زَیَّنّا لَهُم أَعمالَهُم فَهُم یَعمَهُون‌َ (4)
أُولئِک‌َ الَّذِین‌َ لَهُم سُوءُ العَذاب‌ِ وَ هُم فِی الآخِرَةِ هُم‌ُ الأَخسَرُون‌َ (5) وَ إِنَّک‌َ لَتُلَقَّی القُرآن‌َ مِن لَدُن حَکِیم‌ٍ عَلِیم‌ٍ (6) إِذ قال‌َ مُوسی لِأَهلِه‌ِ إِنِّی آنَست‌ُ ناراً سَآتِیکُم مِنها بِخَبَرٍ أَو آتِیکُم بِشِهاب‌ٍ قَبَس‌ٍ لَعَلَّکُم تَصطَلُون‌َ (7) فَلَمّا جاءَها نُودِی‌َ أَن بُورِک‌َ مَن فِی النّارِ وَ مَن حَولَها وَ سُبحان‌َ اللّه‌ِ رَب‌ِّ العالَمِین‌َ (8) یا مُوسی إِنَّه‌ُ أَنَا اللّه‌ُ العَزِیزُ الحَکِیم‌ُ (9)
وَ أَلق‌ِ عَصاک‌َ فَلَمّا رَآها تَهتَزُّ کَأَنَّها جَان‌ٌّ وَلّی مُدبِراً وَ لَم یُعَقِّب یا مُوسی لا تَخَف إِنِّی لا یَخاف‌ُ لَدَی‌َّ المُرسَلُون‌َ (10) إِلاّ مَن ظَلَم‌َ ثُم‌َّ بَدَّل‌َ حُسناً بَعدَ سُوءٍ فَإِنِّی غَفُورٌ رَحِیم‌ٌ (11) وَ أَدخِل یَدَک‌َ فِی جَیبِک‌َ تَخرُج بَیضاءَ مِن غَیرِ سُوءٍ فِی تِسع‌ِ آیات‌ٍ إِلی فِرعَون‌َ وَ قَومِه‌ِ إِنَّهُم کانُوا قَوماً فاسِقِین‌َ (12) فَلَمّا جاءَتهُم آیاتُنا مُبصِرَةً قالُوا هذا سِحرٌ مُبِین‌ٌ (13) وَ جَحَدُوا بِها وَ استَیقَنَتها أَنفُسُهُم ظُلماً وَ عُلُوًّا فَانظُر کَیف‌َ کان‌َ عاقِبَةُ المُفسِدِین‌َ (14)

صفحه : 299

(ترجمه)

بنام ایزد هستی بخش صاحب رحمت عام و خاص
اینکه آیات قرآن و کتاب ظاهری است (1)
(قرآن) هدایت و مژده‌ایست برای کسانی که ایمان آورده‌اند (2)
مؤمنین کسانی میباشند که نماز را بپای میدارند و زکاة مال خود را میدهند و بوقوع قیامت هم یقین دارندگانند (3)
حقیقة کسانی که بآخرت ایمان ندارند برای آنان اعمالشان را آراسته گردانیم پس آنها سر گشته (و بی‌خردانند) (4)
آن جماعت کسانی میباشند که برای آنها عذاب بد مهیا گردیده و آنان در روز قیامت هم از زیانکاران خواهند بود (5)
و محققا قرآن از جانب (خدای) حکیم دانا بر تو القاء گردیده شده (6)
متذکر بشو وقتی را که موسی باهل خود گفت من آتشی می‌بینم (در طلب آتش میروم) بزودی برای شما از آن خبر میآورم یا شعله‌ای از آن که شاید شما گرم شوید (7)
و چون موسی (بطلب) آتش آمد (بموسی نداء رسید) که برکت برای کسانی است (که در مکان) آتشند و کسانی که اطراف آن میباشند و خدای تعالی منزّه و مبرّا (از لوازم امکانی است) و پروردگار عالمیان است (8)
ای موسی بحقیقت من خدای غالب و درستکار میباشم (9)
(ای موسی) عصای خود را بینداز و چون موسی نظر کرد دید عصا حرکت میکند و گویا ماری است (آن وقت) ترسید و رو برگردانید (خطاب شد) ای موسی نترس نزد من فرستادگان (پیمبران) نمیترسند (10)
مگر کسی که ستم نمود و پس از آن بدی را بنیکی تبدیل گردانید حقیقة

صفحه : 300
من خدای آمرزنده مهربانم (11)
ای موسی دست خود را در گریبانت داخل گردان روشنایی بدون سوء و آفتی بیرون میآوری و نزد فرعون و گروه او برو با نه معجزه زیرا که اینان جماعت بدکاران میباشند (12)
پس چون موسی نزد فرعون و تابعین او با آیات روشن کننده ما آمد گفتند اینکه سحری است آشکارا (13)
و آیات را از روی ستمگری و علوّ و برتری انکار نمودند در حالی که در باطن (بحقانیت) آن یقین داشتند ای محمّد نظر کن و ببین که چگونه بود سر انجام مفسدین (14).

(توضیح آیات)

اشاره

طس سخنان مفسرین در توجیه (طس) 1- (طا) اشاره بطهارت قدس الهی، و (سین) بسناء و عزّت نامتناهی 2- (طا) اشاره بروندگان راه و سلامت قلوبشان بطلب قدس الهی و خالی بودن دل آنها از ما سوی اللّه تعالی.
3- از إبن عباس نقل شده که (طس) نامی است از نامهای خدا که بآن قسم یاد نموده که اینکه سوره آیات کتاب روشن کننده است.
4- (طا) مأخوذ از لطیف و (سین) از سمیع است.
تِلک‌َ آیات‌ُ القُرآن‌ِ وَ کِتاب‌ٍ مُبِین‌ٍ هُدی‌ً وَ بُشری لِلمُؤمِنِین‌َ (تلک) مبتداء و (آیات القرآن) خبر آن و (هدی) خبر بعد از خبر یا خبر مبتداء محذوف و محل آن نصب است بنا بر اینکه حال باشد برای آیات یا محلا مرفوع است بنا بر یکی از سه وجه: 1- خبر مبتداء محذوف که (هی) باشد، 2- بدل از آیات، 3- خبر بعد از خبر. و در معنی آن دو طور گفته شده یکی بیان یعنی قرآن بیان کننده و نماینده راه حق و باطل است، و دیگر لطف

صفحه : 301
از جهت اعجازی که دلالت کننده است بر صحت امر پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و مژده است برای اشخاص مؤمن که متصف بچند فضیلت میباشند:
الَّذِین‌َ یُقِیمُون‌َ الصَّلاةَ وَ یُؤتُون‌َ الزَّکاةَ وَ هُم بِالآخِرَةِ هُم یُوقِنُون‌َ یکی از روی ایمان نماز را بپای میدارند و دیگر زکاة مال خود را میدهند و اینها کسانی میباشند که یقین بآخرت دارند.
إِن‌َّ الَّذِین‌َ لا یُؤمِنُون‌َ بِالآخِرَةِ زَیَّنّا لَهُم أَعمالَهُم فَهُم یَعمَهُون‌َ پس از آنکه در آیه بالا شرافت و فضیلت مؤمنین و مژده به آنهایی که بهدایت قرآن هدایت یافته‌اند و مطیع دستورات و قوانین آن گردیده‌اند بنیکوتر وجهی و شیرین‌تر بیانی آیات را ارائه داده و در مقابل آن در اینکه آیه اخیر خباثت و سرگردانی منکرین معاد را نیز بطرز نیکو واضح گردانیده که اعمال بدشان که موجب هلاکت و خسران آنها گردیده در نظرشان آراسته گردانیده و در آن پا فشاری مینمایند.
در اینجا ممکن است دو سؤال پیش بیاید

(سؤال اول)

‌اگر آراسته گردانیدن اعمال بد بخواسته خدا و فعل او انجام میگیرد اولا اینکه عمل منافی با کرم او است و در ثانی وقتی خدای تعالی چنین کند تقصیر بنده چیست اگر عمل بد در نظر آراسته و خوب نباشد انسان هرگز چنین عملی را نخواهد نمود.

(پاسخ)

‌از خود آیه جواب اینکه اعتراض داده میشود که زینت دادن اعمال بد در نظرشان اگر چه بخواسته خدا انجام گرفته زیرا که بدون اراده حق تعالی چیزی در عالم پدیدار نخواهد گردید لکن خواست خدا منوط بعمل خودشان است چون آنان از روی اختیار و دانستگی ایمان بآخرت نیاورده‌اند اینست که نفس خطاکار قوی گردیده و اعمال بد را در نظرشان جلوه خوب مینمایاند.

صفحه : 302

(سؤال دوم)

‌در اینکه آیه خدای تعالی تزیین دادن اعمال بد را نسبت بخودش میدهد زَیَّنّا لَهُم أَعمالَهُم و در همین سوره نمل آیه 34، نسبت بشیطان میدهد وَ زَیَّن‌َ لَهُم‌ُ الشَّیطان‌ُ أَعمالَهُم و نیز در سوره عنکبوت آیه 38 وَ زَیَّن‌َ لَهُم‌ُ الشَّیطان‌ُ أَعمالَهُم‌

(پاسخ)

مفسرین گفته‌اند آراسته گردانیدن اعمال بد نسبت بشیطان بطور حقیقت است و نسبت بحق تعالی بطور مجاز است چون لازمه حیات دنیا و بقاء آن در مدت معین اینکه است که قوایی از شهوت و غضب باو داده شود، و نیز برای تأمین معاش و اینکه رزق او توسعه پیدا نماید قوای حیوانی باو داده تا جذب ملائم و دفع منافی نماید و اینها سبب طغیان وی گشته و منکر دار جزاء و پاداش گردیده و چون اینها بخواسته خداوندی تحقق گرفته استعارة نسبت آراستگی اعمال بد را بخود میدهد زیرا که قوای حیوانیه از شهوت و غضب سبب فرو رفتن او در شهوات گردیده از اینکه جهت فرموده ما در اثر متابعت شهوات و انکار معاد اعمال وی را در نظرش زینت دادیم.
لکن نسبت آراسته گردانیدن اعمال بد آنان بشیطان بطور حقیقت است که بوسوسه قوای سبعیه و حیوانیه را تحریک میکند تا آنکه اولا منکر معاد گردد و ثانیا اعمال بد را در نظرش آراسته گردانیده و خوب جلوه میدهد تا اینکه مرتکب معاصی گردد که در اثر آن ببدترین عذاب دائمی مبتلا خواهد گردید و چنین کسانی شدیدترین مردم میباشند هم از جهت پاداش و هم از جهت زیانکاری.
وَ إِنَّک‌َ لَتُلَقَّی القُرآن‌َ القاء، اقسامی دارد که آن را خاطرات نامند: القاء شیطانی، القاء نفسانی، القاء روحانی، القاء رحمانی.
1- القاء شیطانی، هر گاه چیزی در قلب تو خطور نماید که گناهی یا امر شرّی را ایجاب نماید اینکه القاء شیطانی است و تابع آن را نفس امّاره نامند زیرا که شیطان شالوده شرّ و فساد و محرّک اعمال قبیح است.
2- القاء نفسانی، اگر در قلب چیزی خطور نماید که راجع بحظوظ نفسانی

صفحه : 303
باشد بدون اینکه باعث گناهی یا فسادی گردد آن را القاء نفسانی نامند که از خود نفس بروز نموده.
3- القاء روحانی، هر گاه در قلب میلی ظاهر گردد که انسان را مایل گرداند باعمال خیر مثل طاعات و عبادات و احسان ببندگان خدا آن را القاء روحانی گویند زیرا که اعمال خیر ناشی از میول روحانی است که مرتبط با روحانیّین و ملائکه است اینکه است که اینکه قسم از خاطرات را الهام ملکی نامند 4- القاء رحمانی، و آن لمعه نوری ماند که از افق قلب منوّر گردیده بنور ایمان و تقوی تابش مینماید و راه موحّد را بسوی حقیقت باز میگرداند و آن نفحه‌ای است از نفحات رحمانی که در آن حدیث معروف از پیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نقل شده
(ان‌ّ للّه فی ایّام دهرکم نفحات الا فتعرّضوا لها)
یعنی در روزهای عمر شما از جانب خدا نسیمهای رحمتی میوزد آگاه باشید و خود را آماده کنید و در معرض قبول آن نفحات رحمت در آورید.
کسی که پای خود را بزنجیر آرزو و آمال دنیوی از مال و جاه و باقی حظوظات طبیعی بسته گردانیده در نردبان ترقّی و تعالی قدمی بالاتر نخواهد گذاشت و چنین کسی چگونه ممکن است قدمی بسوی حقیقت و ترقّی و تعالی بردارد و از آن اشراقات و القائات رحمانی خورسند گردد هرگز میسّر نخواهد گردید.
و شاید اشاره بهمین مطلب دارد که برای تذکّر افراد بشر رسولش را مخاطب قرار داده که ای پیمبر گرامی آیات قرآنی که بقلب تو القاء میگردد القاء رحمانی است نه شیطانی و نفسانی بلکه بالاتر و برتر از القائات ملکی بشمار میرود و آن (من لدن حکیم علیم) از طرف خدای حکیم دانا است.
آری قرآن از حاق‌ّ حقیقت و از طرف حکیم درست کردار و راست گفتار و دانای پنهان و آشکار فرود آمده.
و (علیم) صیغه مبالغه و مبالغه در علم است مثل (سمیع و بصیر) که مبالغه در شنوایی و بینایی است.

صفحه : 304

(اعتراض)

‌اگر گفته شود بتواتر ثابت گردیده که قرآن بتوسط جبرئیل ملک وحی آیه آیه بر پیمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم وارد گردیده و القاء رحمانی بدون واسطه باید بقلب نبی وارد گردد.

(پاسخ)

ممکن است در جواب گفته شود الفاظ و خطوط آیات چون از سنخ اینکه عالم طبیعی است و بر بدن رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم وارد شده مراتبی را گذرانیده تا باین صورت الفاظ در آمده و در اینکه عالم طبیعت نازل گردیده اینکه است که بایستی ملک وحی بصورت بشری بر جسم رسول و قوای جسمانی او فرود آورد لکن حقیقت و معنویت قرآن که از حاق‌ّ حقیقت و معنویت پدید گردیده و چنانچه در محل خود مبرهن گشته که نبی‌ّ خاتم در شرافت و فضیلت در مرتبه عقل اول و اول موجودی است که از حق تعالی صادر گردیده اینکه است که در گرفتن حقیقت و معنویت قرآن محتاج بواسطه نخواهد بود.
مِن لَدُن حَکِیم‌ٍ عَلِیم‌ٍ اینکه آیه توطئه و مهیّا گردانیدن ذهن بشر است برای اینکه بدانند آیاتی که راجع بقصص و حکایت پیمبران و غیر آنها در قرآن تذکّر داده از طریق وحی بقلب مبارک رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نازل گردیده نه اینکه از جای دیگر یاد گرفته باشد إِذ قال‌َ مُوسی لِأَهلِه‌ِ إِنِّی آنَست‌ُ ناراً (اذ) توقیتیه منصوب است محلا بمفعولیت برای (اذکر) محذوف گویا فرموده ای محمّد (ص) یا ای خواننده از آثار حکمت و علم حق فرا گیر و مردم را بحکایت موسی متذکر گردان وقتی که باهلش گفت من آتشی میبینم از دور سَآتِیکُم مِنها بِخَبَرٍ أَو آتِیکُم بِشِهاب‌ٍ قَبَس‌ٍ لَعَلَّکُم تَصطَلُون‌َ اهل کوفه (بشهاب) بتنوین قرائت نموده‌اند و باقی قراء بغیر تنوین باضافه خوانده‌اند.

صفحه : 305
موسی باهلش گفت من میروم که خبری از آتش یا پاره‌ای شعله کشنده را بیاورم تا شاید شما گرم شوید.
گویند شبی تاریک در وسط بیابان زن موسی (ع) را درد زائیدن گرفت رعد و برق بود و ابر سیاه هوا را پوشانیده و گوسفندان رمیدند و باران میبارید، موسی سنگ و آهنی که داشت بیرون آورد تا آتش روشن کند آنچه سعی نمود آتش جستن ننمود مضطرّ و بیچاره ایستاد آن وقت از جانب کوه طور آتشی دید در طلب آتش روان گردید دید آتش سر درخت سبزی است که برگهای آن را نمیسوزاند تعجّب نمود هر چه بآتش نزدیک میشد آتش بالا میرفت آن گاه از میان آتش نداء آمد:
أَن بُورِک‌َ مَن فِی النّارِ وَ مَن حَولَها (بورک) فعل مجهول از (بارک) یعنی خیر و برکت در آن قرار داده شده و خبر است نه انشاء، خیر و برکت برای کسی خواهد بود که در مکان آتش است (و من حولها) و کسانی که در اطراف آنند، قوله تعالی فَلَمّا أَتاها نُودِی‌َ مِن شاطِئ‌ِ الوادِ الأَیمَن‌ِ فِی البُقعَةِ المُبارَکَةِ مِن‌َ الشَّجَرَةِ سوره قصص آیه 30.
برای وضوح مختصری از تفسیر مجمع البیان را ترجمه مینمایم:
(وهب) چنین گفته وقتی موسی آتش را دید در نزدیکی آتش توقف نمود دید از درخت سبز آتش مشتعل است نه حرارت آتش درخت را میسوزاند و نه رطوبت درخت آتش را خاموش میکند تعجّب نمود ترکه‌ای در دست او بود بسوی آتش برد برای اینکه از آتش روشن شود پس آتش بطرف موسی آمد، موسی ترسید و عقب رفت (نودی) بوی وحی رسید که خیر و برکت برای کسی میباشد که در آتش است یعنی ملائکه‌اند و برای کسی است که در طرف او است یعنی موسی زیرا نوری که موسی دید ملائکه بودند که خدا را تسبیح و تقدیس مینمودند و آنکه دور درخت بود آن موسی بود، و گویا گفته خیر و برکت بر آنکه در آتش است و بر تو ای موسی زیرا که موسی نزدیک آتش بود نه در آتش،

صفحه : 306
و (بورک) خبر است نه انشاء.
دیگری گفته (بُورِک‌َ مَن فِی النّارِ) یعنی کسی که سلطنت و قدرت و برهان او در آتش نمودار است پس برکت راجع باسم (اللّه) است و تأویل آن چنین است که خیر و برکت بر کسی خواهد بود که اینکه نور و آنچه اطراف آنست نورانی گردانیده یعنی موسی و ملائکه. (إبن عباس و حسن و سعید بن جبیر) و بقول دیگر (بورک) بحذف مضاف است یعنی برکت بر کسیست که در طلب آتش است و آن موسی است (وَ مَن حَولَها) ملائکه یعنی همیشه برکت بر موسی و ملائکه است و اینکه تحیّتی است از جانب خدای تعالی بر موسی همین طوری که وقتی ملائکه بر ابراهیم (ع) نازل گردیدند گفتند رحمت و برکات خدا بر شما اهل بیت باد. خلاصه بیان طبرسی بپایان رسید وَ سُبحان‌َ اللّه‌ِ رَب‌ِّ العالَمِین‌َ ذات متعال برای رفع توهّم خود را بصفات قدس و جلال ستایش مینماید که پروردگار عالم منزّه و مبرّا از جسم و جسمانیات و عوارض است و محتاج بمکان و زمان نخواهد بود، نه زمانی باو احاطه دارد و نه مکانی وی را فرا گرفته و نه در تکلّم محتاج بجارحه از آلات مثل دهان و زبان و غیر آن است بلکه بقدرت و علم سرمدی ایجاد کلام مینماید.
یا مُوسی إِنَّه‌ُ أَنَا اللّه‌ُ العَزِیزُ الحَکِیم‌ُ پس از آنکه در آیه بالا خود را بصفات جلال که آن را صفات سلبیه نامند تقدیس و تنزیه نمود در اینکه آیه خود را بصفات جمال که آن را صفات ثبوتیه گویند معرّفی مینماید و خطاب بموسی علیه السّلام مینماید که ای موسی آن کسی که با تو بتوسط نور سخن میگوید آن منم که خدایی میباشم که عزیز ارجمند و قادر و غالب بر هر چیز، غالبی است که مغلوب نخواهد شد، قادری است که هرگز عاجز نمیگردد در افعالش محکم و در تدابیرش متقن است.

صفحه : 307
وَ أَلق‌ِ عَصاک‌َ فَلَمّا رَآها تَهتَزُّ کَأَنَّها جَان‌ٌّ وَلّی مُدبِراً وَ لَم یُعَقِّب موسی بن عمران (ع) پس از نداء (انا اللّه) مفتخر بمنصب رسالت گردید و بدو معجزه عصاء و ید بیضاء و معجزات دیگر که شاهد بر صدق مدّعایش باشد او را بهدایت فرعون و گروهان او مأمور گردانید، وقتی موسی بامر حق تعالی عصا را انداخت و دید ماری گشته حرکت میکند ترسید و عقب رفت بوی خطاب میرسد ای موسی نترس لا یَخاف‌ُ لَدَی‌َّ المُرسَلُون‌َ.
آری در اول وهله جای داشت که حضرت موسی بترسد زیرا که ظاهرا اول خارق العاده و معجزه‌ای بود که بدست مبارکش اجراء گردید.
و ظاهرا خوف او باقتضاء طبیعت بشری بود که انسان از هر امر هولناکی مخصوصا در اول مرتبه پیدایش آن میترسد و فرار میکند و لو آنکه بداند ضرری از آن متوجّه او نخواهد گردید.
(نکته قابل توجّه) نظر بقوله تعالی در سوره بقره آیه 254 تِلک‌َ الرُّسُل‌ُ فَضَّلنا بَعضَهُم عَلی بَعض‌ٍ کسی که اندکی در اینکه آیات تدبّر نماید بذرّه‌ای از فضائل و علوّ نبی‌ّ خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و برتری او بر رسول اولو العزم موسی بن عمران مطّلع خواهد گردید.
موسی بن عمران پس از آنکه مدّتی در خدمت شعیب نبی (ع) تربیت یافت و مراتب سیر الی اللّه را بپایان رسانید و لائق رسالت گردید در موقع اضطرار بتوسط نور یا نار که جمادی مانند مخاطب بنداء (أَنَا اللّه‌ُ العَزِیزُ الحَکِیم‌ُ) مفتخر بمنصب رسالت گردید و باو امر شد که فرعون و گروهان وی را هدایت نماید و برای اثبات رسالتش جمادی را بدست مبارکش مار گردانید و نوری بکف دستش نمودار شد.
لکن سیّد و رسول ما رسول خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بدون استاد و معلم و آموزگار پس از آنکه مربّی بتربیت ازلی و فیوضات سرمدی گردید در محیط اعراب درّنده سیرت و خوک صفت که از انسانیت بهره‌ای نداشتند بتوسط ملک اعظم و واسطه

صفحه : 308
وحی جبرئیل امین علیه السّلام بنام بزرگ ربوبیت خود (اقرء باسم ربّک الاعلی) حضرتش را مخاطب قرار داد و باسم مبدئیت و خالقیت او را بمنصب رسالت رسانید و خلعت پیشوایی بر تمام خلق را تا روز قیامت بر اندام رسای آن بزرگوار پوشانیده و نکته کلام اینجا است:
که ذات متعال در اول نزول وحی خود را بدو صفت بموسی علیه السّلام معرّفی مینماید که صاحب نداء را بشناسد اینست که فرمود (منم خدای عزیز و حکیم) و پس از آنکه موسی (ع) صاحب نداء را بصفات جلال شناخت او را بمنصب رسالت مفتخر گردانید.
لکن نبی‌ّ خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بقدری در مقام معرفت و شناسایی بمقام الوهیت کامل بود که در همان ابتداء نزول وحی بمجرّد خطاب (اقرَأ بِاسم‌ِ رَبِّک‌َ) بنا بر مشهور که اول نزول وحی سوره (اقرء) باشد، یا بقول دیگر که سوره مدّثر یا أَیُّهَا المُدَّثِّرُ قُم فَأَنذِر و هر چه باشد او را مأمور میگرداند که باسماء الحسنی و صفات علیا که دلالت بر مسمّی دارد و قبلا عارف بآن گردیده‌ای مردم را بمقام الوهیت و وحدت آشنا گردان.
خلاصه پیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بقدری در معرفت بمقام الوهیت قبل از نزول وحی و منصب رسالت کامل بود که بمجرد رؤیت ملک وحی بنور سرّی خود جبرئیل را شناخت و فهمید که آن رسول پروردگار او است که او را منصوب برسالت و مأمور بهدایت خلق گردانیده، اینکه بود که برای رفع اشتباه محتاج بشاهد و علامتی نبود که دلیل بر حقانیت او باشد و نداء رحمانی را از القاء شیطانی تمیز دهد و نیز معجزات حضرت موسی و نیز معجزات پیمبران دیگر اکثر آن از جنس مادیات و مخصوص بعصر خودشان بود لکن معجزه پیمبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله و سلّم قرآن مجید و آن دفتر مجلّل از جنس کلام و یکی از اقسام دلالت وضعی بشمار میرود که دلالت بر مسمی دارد و صفات والای حقّانی را ارائه میدهد و معجزه باقیه او است که تا قیام قیامت بین خلق ابراز فعالیت مینماید.

صفحه : 309
فَلَمّا جاءَتهُم آیاتُنا مُبصِرَةً قالُوا هذا سِحرٌ مُبِین‌ٌ (مبصرة) اسم فاعل و مقصود اسم مفعول است یعنی آیاتی است مرئی که هر بیننده‌ای که نظر کند آن را میبیند، و قوله تعالی (مبصرة) مثل قوله تعالی است که فرموده (هدی و نورا) و هر چه بر وزن (مفعله) باشد بمعنی شیاع و کثرت است چنانچه گویند (ارض مضبّة) یعنی کثیرة الضباب و امثال آن بسیار است که آنچه بر وزن (مفعلة) آید معنی کثرت در آن مندرج است.
خلاصه وقتی موسی علیه السّلام مأمور گردید فرعون و گروه او را هدایت نماید و دو معجزه بزرگ برای اثبات رسالت بدست او داده شد و حضرتش خود را بفرعون رسانید و پس از تبلیغ رسالت دو معجزه ظاهر و بین خود را ارائه داد و آنها بقدری ظاهر و بین بود که هر کس آن را مشاهده مینمود بیقین میدانست که آن از عالم ما فوق الطبیعة ظهور و بروز نموده و آن کار خدائیست و چنین عملی از عهده بشر خارج است با اینکه حال نسبت سحر بحضرتش دادند و گفتند اینکه سحری است آشکارا.
وَ جَحَدُوا بِها وَ استَیقَنَتها أَنفُسُهُم ظُلماً وَ عُلُوًّا فرعون و گروه او بزبان انکار نمودند در حالی که بباطن یقین کردند که اینکه کار خدایی است و غرض از انکارشان یا ستم بموسی و هارون بود یا بگمان اینکه خللی بسلطنت و ریاستشان وارد نیاید علوّ نمودند و بخود ظلم کردند زیرا که انکارشان سبب انهدام آنها گردید و نیز چون طالب علو و برتری بودند بدریای هلاکت سرنگون گردیدند.
فَانظُر کَیف‌َ کان‌َ عاقِبَةُ المُفسِدِین‌َ خطاب برسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نموده که بنظر عبرت بنگر و ببین چگونگی عاقبت ستمکاران و کسانی که طالب علو و برتری بودند و بخود و دیگران ستم نموده‌اند چه خواهد بود، و اگر چه مخاطب بخطاب (فانظر) نبی خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است لکن شاید مقصود اصلی امت باشند که از حکایت گذشتگان متنبه گردند

صفحه : 310
و بدانند که ظلم و ستم نمودن بخلق برای علوّ و برتری بالاخره انسان را بچاه مذلّت فرو خواهد برد.
شعر

همه حالت مفسدان ناخوش است سر انجام اهل فساد آتش است‌

[سوره النمل (27): آیات 15 تا 26]

اشاره

وَ لَقَد آتَینا داوُدَ وَ سُلَیمان‌َ عِلماً وَ قالا الحَمدُ لِلّه‌ِ الَّذِی فَضَّلَنا عَلی کَثِیرٍ مِن عِبادِه‌ِ المُؤمِنِین‌َ (15) وَ وَرِث‌َ سُلَیمان‌ُ داوُدَ وَ قال‌َ یا أَیُّهَا النّاس‌ُ عُلِّمنا مَنطِق‌َ الطَّیرِ وَ أُوتِینا مِن کُل‌ِّ شَی‌ءٍ إِن‌َّ هذا لَهُوَ الYΘ֙Ģ ُ المُبِین‌ُ (16) وَ حُشِرَ لِسُلَیمان‌َ جُنُودُه‌ُ مِن‌َ الجِن‌ِّ وَ الإِنس‌ِ وَ الطَّیرِ فَهُم یُوزَعُون‌َ (17) حَتّی إِذا أَتَوا عَلی وادِ النَّمل‌ِ قالَت نَملَةٌ یا أَیُّهَا النَّمل‌ُ ادخُلُوا مَساکِنَکُم لا یَحطِمَنَّکُم سُلَیمان‌ُ وَ جُنُودُه‌ُ وَ هُم لا یَشعُرُون‌َ (18) فَتَبَسَّم‌َ ضاحِکاً مِن قَولِها وَ قال‌َ رَب‌ِّ أَوزِعنِی أَن أَشکُرَ نِعمَتَک‌َ الَّتِی أَنعَمت‌َ عَلَی‌َّ وَ عَلی والِدَی‌َّ وَ أَن أَعمَل‌َ صالِحاً تَرضاه‌ُ وَ أَدخِلنِی بِرَحمَتِک‌َ فِی عِبادِک‌َ الصّالِحِین‌َ (19)
وَ تَفَقَّدَ الطَّیرَ فَقال‌َ ما لِی‌َ لا أَرَی الهُدهُدَ أَم کان‌َ مِن‌َ الغائِبِین‌َ (20) لَأُعَذِّبَنَّه‌ُ عَذاباً شَدِیداً أَو لَأَذبَحَنَّه‌ُ أَو لَیَأتِیَنِّی بِسُلطان‌ٍ مُبِین‌ٍ (21) فَمَکَث‌َ غَیرَ بَعِیدٍ فَقال‌َ أَحَطت‌ُ بِما لَم تُحِط بِه‌ِ وَ جِئتُک‌َ مِن سَبَإٍ بِنَبَإٍ یَقِین‌ٍ (22) إِنِّی وَجَدت‌ُ امرَأَةً تَملِکُهُم وَ أُوتِیَت مِن کُل‌ِّ شَی‌ءٍ وَ لَها عَرش‌ٌ عَظِیم‌ٌ (23) وَجَدتُها وَ قَومَها یَسجُدُون‌َ لِلشَّمس‌ِ مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ وَ زَیَّن‌َ لَهُم‌ُ الشَّیطان‌ُ أَعمالَهُم فَصَدَّهُم عَن‌ِ السَّبِیل‌ِ فَهُم لا یَهتَدُون‌َ (24)
أَلاّ یَسجُدُوا لِلّه‌ِ الَّذِی یُخرِج‌ُ الخَب‌ءَ فِی السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ وَ یَعلَم‌ُ ما تُخفُون‌َ وَ ما تُعلِنُون‌َ (25) اللّه‌ُ لا إِله‌َ إِلاّ هُوَ رَب‌ُّ العَرش‌ِ العَظِیم‌ِ (26)

صفحه : 311

(ترجمه)

حقیقة ما بداود و سلیمان علم عطاء نمودیم و گفتند حمد و ستایش مخصوص بخدایی است که ما را بر بسیاری از بنده‌گان مؤمن خود تفضیل و برتری داده (15)
و سلیمان از داود ارث برد و گفت ای مردم (بدانید) که زبان پرندگان بما آموخته شده و از هر چیزی بما عطاء گردیده و بحقیقت هر آینه اینکه فضل و بخششی است آشکارا (16)
و برای سلیمان لشگریانی از جن‌ّ و انس و پرندگان جمع گردیده شد و بهم پیوسته (و مرتبط بیکدیگر) بودند (17)
تا وقتی که (سلیمان و قشونش) بر وادی مورچه‌گان آمدند مورچه‌ای گفت ای گروه مورچه‌گان در منزلگاه خودتان داخل گردید که سلیمان و قشون او شما را پایمال نکنند در حالی که آنها ملتفت شما نشوند (18)
سلیمان از سخن مورچه تبسّم کرد و گفت پروردگارا مرا الهام کن که بر نعمتی که بمن و بپدر و مادر من انعام نموده‌ای تو را شکر کنم و اینکه عمل صالحی بنمایم که شایسته پسند تو باشد و برحمت خود مرا در بنده‌گان شایسته خود داخل گردان (19)
و سلیمان پس از آنکه

صفحه : 312
پرندگان را جستجو کرد و گفت چه شده که من هدهد را نمی‌بینم یا اینکه او از غائبین گردیده (20)
البته آن را معذّب میگردانم بعذاب سخت یا سرش را میبرم یا (برای غیبت خود) حجّت و دلیل آشکارایی بیاورد (21)
پس از اندک وقتی (هدهد آمد) و بسلیمان گفت من بچیزی دانا گردیدم که تو بآن دانا نشده‌ای و از شهر سبا بر تو خبر یقینی آورده‌ام (22)
زنی را در آنجا یافتم که بر اهل آنجا پادشاهی مینمود و برای وی همه چیز حاضر بود و آن دارای تخت عظیمی بود (23)
آن زن و گروه او را چنین یافتم که بخورشید سجده میکردند نه بخدا و شیطان اعمال آنان را در نظرشان زینت داده و راه آنها را سدّ نموده و آنها هدایت نمیگردند (24)
و سجده نمیکنند آن خدایی را که آنچه در آسمانها و زمین است بیرون میآورد و آنچه را مخفی میگردانید یا ظاهر میکنید همه را میداند (25)
خدا آن کسی است که نیست خدایی مگر او و او پروردگار عرش بزرگ است (26).

صفحه : 313

(توضیح آیات)

اشاره

وَ لَقَد آتَینا داوُدَ وَ سُلَیمان‌َ عِلماً بلام تأکید و (قد) تحقیقی در مقام فضیلت دو پیمبر بزرگوار داود (ع) و سلیمان (ع) بر آمده و آنان را بشرافت علم برگزیده و گرامی داشته و پاره علومی را اختصاص بآنها داده. و (علم) در آیه اگر چه اطلاق دارد لکن نکره بودن آن دلیل بر اینکه است که بعضی از اقسام علوم را اختصاص بآنها داده و بقرینه آیات دیگر و بعضی روایات آن علمی که مخصوص بداود علیه السّلام گردانیده یکی علم زره سازی بوده که بدون آتش آهن در دست مبارکش نرم میگردید، و دیگر تسبیح نمودن کوه‌ها با وی، و فرود آمدن کتاب (زبور) که آن کتاب آسمانی او و مشتمل بر توحید و مواعظ و اخبار آمدن نبی‌ّ خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و خلفای گرامی او علیهم السلام بود.
و آن علمی که مخصوص بسلیمان (ع) گردانیده دانستن زبان پرندگان و حیوانات و متصرف گردانیدن او را بر باد و آتش و جن‌ّ و انس و باقی علومی که بآنها عطاء نموده و البته تمام پیمبران و جانشینان آنها دارای تمام اقسام علوم میباشند و فاقد هیچ نوع کمالی نخواهند بود لکن بحکمت الهی و بمقتضای وقت بایستی هر یک نوعی از علوم را اظهار بنماید که آن بر عظمت و اقتدار حق تعالی و اثبات رسالت او گواهی دهد.
وَ قالا الحَمدُ لِلّه‌ِ الَّذِی فَضَّلَنا عَلی کَثِیرٍ مِن عِبادِه‌ِ المُؤمِنِین‌َ اینکه آیه دلالت واضح دارد بر فضیلت و شرافت علم و اینکه نعمت علم و دانش از بالاترین و ارجمندترین نعمتهای الهی بشمار میرود و بهر کس دانش داده شود خیر و فضیلت و شرافت و برتری از غیر بوی عنایت گردیده و فاقد آن در نظرها خفیف و خوار و در پیمودن طریق سعادت و رسیدن بمقصود ناتوان خواهد بود و مثل آدم نابینا راه را از چاه تمیز نخواهد داد زیرا که پیمودن راه فضیلت منوط بعلم

صفحه : 314
و عمل است.
و اگر چه هر علمی از جهلش بهتر است لکن تمام علوم در یک درجه نمیباشند شرافت علم بشرافت موضوع و فائده آنست.
بالاترین اقسام علوم نخستین علم و معرفت بمقام الوهیت و معارف حقّه است سپس علم اخلاق و علم احکام است، در آن حدیث مشهور رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرموده
(انّما العلوم ثلاثة: آیة محکمة او فریضة عادلة او سنة قائمة)
و اینکه سه علم بعلم توحید و اخلاق و احکام تفسیر گردیده، و بکلمه (انّما) حضرت علم نافع را منحصر بهمین سه قسم میگرداند و باقی علوم را فضل میداند.
و علومی که بداود و سلیمان علیهما السلام داده شده مثل زره سازی و دانستن زبان مرغان اگر چه از صنایع مستطرفه بشمار میآید لکن چون علم آنها علم لدنّی و از سر چشمه علم ازلی گرفته شده و بدون وسائل خارجی بروز و ظهور نموده اینکه است که علوم آن بزرگواران بر باقی علوم فضیلت و برتری دارد زیرا که بعلمشان که نماینده اوصاف الهی است کمالات ازلی حق‌ّ تعالی را نشان میدهند و در مقام شکر گذاری اظهار مینمایند که حمد و ستایش مخصوص بآن خدایی است که ما را بر بسیاری از بنده‌گان مؤمن خود فضیلت و برتری داده و ما را مظهر و نماینده علم و قدرت و سلطنت خود گردانیده.
وَ وَرِث‌َ سُلَیمان‌ُ داوُدَ اینکه آیه دلالت صریح دارد که سلیمان مال و ملک و سلطنت داود را بارث گرفت، و گویند حضرت فاطمه سلام اللّه علیها اینکه آیه را در جواب ابو بکر که کذبا میگفت من از رسول خدا (ص) شنیدم که فرمود
1» (نحن معاشر الانبیاء لا نورّث)«
استشهاد نموده و اینکه مخالفین گفته‌اند مقصود از ارث در اینجا اینکه است که سلیمان نبوّت و پادشاهی را از داود بمیراث برد نه مال، اینکه کلام مردود است زیرا که
-----------------------------------
(1) از ما جماعت انبیاء ارث برده نمیشود.

صفحه : 315
اولا نبوّت و سلطنت ارث نمیشود، نبوّت منصب خدایی است و همچنین سلطنت سلیمان یک امر خارق العاده و بخشش الهی بود امر انتقالی نبود که سلیمان از داود بارث برده باشد.
و در ثانی میراث در لغت برای مال وضع گردیده و صرف کردن کلام از ظاهرش بدون قرینه خلاف طریقه عقلایی است.
وَ قال‌َ یا أَیُّهَا النّاس‌ُ عُلِّمنا مَنطِق‌َ الطَّیرِ وَ أُوتِینا مِن کُل‌ِّ شَی‌ءٍ سلیمان علیه السّلام در مقام اظهار شکرگزاری از نعمتهای الهی و فضیلت خود اعلام میکند و مردم را خبردار مینماید بآن سلطنت و علم و فضیلتی که نصیب وی گردیده که بدانند و سر اطاعت فرود آورند و مطیع حق تعالی گردند و تذکر میدهد بعض نعمتهایی را که بوی عطاء گردیده که از جمله آنها دانا گردیدن بزبان پرندگان است و اینکه از هر چیزی بهره‌ای باو داده شده، و شاید از (علّمنا) که بصیغه جمع آورده مقصود خود و پدرش داود باشد، و شاید خودش باشد نظر ببزرگی و عظمتی که نصیب او شده بصیغه جمع آورده.
إِن‌َّ هذا لَهُوَ الفَضل‌ُ المُبِین‌ُ و اظهار مینماید که بخشش اینکه علوم و باقی نعمتها تفضّل و نعمت بزرگی است که از سر چشمه رحمت الهی بر من ترشّح نموده، اشاره به اینکه ممکن خواه ملک باشد یا نبی‌ّ یا ولی‌ّ در حدّ ذات خود (لیس) است و باو (ایس) است یعنی فاقد وجود و کمالات وجود است و از خود هیچ ندارد آنچه از فضل و کمالات در او دیده شود پرتو فیض رحمت رحمانی ایزدی است که ظهور و بروز نموده.
وَ حُشِرَ لِسُلَیمان‌َ جُنُودُه‌ُ مِن‌َ الجِن‌ِّ وَ الإِنس‌ِ وَ الطَّیرِ فَهُم یُوزَعُون‌َ (یوزعون) وزع- در لغت بمعنی بازداشتن و منع نمودن است و مانع را (وازع) گویند یعنی سلیمان لشگریانی از جن‌ّ و انس و مرغان را جمع گردانید و بالهام الهی برای هر گروهی رئیسی مقرّر گردانید که از هم پراکنده نگردند و نیز مشغول اعمال ناشایسته نشوند.

صفحه : 316
(گفتار بعضی از مفسرین راجع بنطق و کلام پرندگان) نطق و منطق لفظی را گویند که ارائه و نشان دهد ما فی الضمیر ناطق و گوینده را خواه مرکّب باشد و خواه مفرد، و گاهی مجازا بر هر صوتی که دلالت بر معنایی دارد گفته میشود، و چنانچه معلوم است هر نوعی از حیوانات دارای یک نوع صوتی میباشند که موقع حاجت ما فی الضمیر خود را ارائه میدهند و افراد همنوع خودشان را مطّلع میگردانند، و اهل فراست نیز گاهی از هر صدای مخصوصی که از بعض حیوانات میشنوند مقصود آنان را میفهمند و خبر میدهند، وقتی چنین فراستی در بعض افراد که صاحب ولایت و نبوت نباشند یافت گردد در نبی مثل سلیمان (ع) که صاحب ولایت و نفس قدسی است تعجّب ندارد که در او مرتبه اعلای آن تحقّق داشته باشد.
اینکه بود که هر وقت سلیمان (ع) صدایی از حیوانی میشنید بآن قوّه قدسیه خود مقصود او را میفهمید و گاهی خبر میداد، مثل اینکه گویند وقتی آواز بلبلی را شنید گفت میدانید بلبل چه میگوید گفتند خدا و رسولش بهتر میدانند فرمود میگوید من امروز نیم خرما خورده‌ام خاک بر سر اینکه دنیا، طاووس صدا کرد گفت میگوید (کما تدین تدان) همان طوری که عمل میکنی جزاء داده میشوی یعنی هر چه کنی مکافات آن را خواهی دید، هدهد صدا کرد گفت میگوید هر که رحم نکند خدا بر او رحم نکند، (صرد) صدا کرد گفت میگوید استغفار کنید ای گنه‌کاران، طوطی صدا کرد گفت میگوید وای بر کسی که مطلوب و مقصود وی دنیا باشد، خطّاف آواز داد گفت میگوید (قدّموا خیرا تجدوه) از جلو نیکی بفرستید تا آن را بیابید، کبوتر صدایی کرد سلیمان (ع) گفت میگوید (سبحان ربّی الاعلی ملأ سمائه و ارضه) حدأه صدا کرد گفت میگوید (کُل‌ُّ شَی‌ءٍ هالِک‌ٌ إِلّا وَجهَه‌ُ) یعنی هر چیزی فانی میگردد مگر خدا، قطاة گوید (من سکت سلّم) هر کس خاموش گردد بسلامت ماند، خروس گوید (اذکروا اللّه یا غافلین) ای غافلین خدا را یاد کنید، عقاب گوید دوری از مردم سکینه دل

صفحه : 317
و آرامیدن حواس‌ّ است، ضفدع گوید (سبحان ربّی القدّوس)، باز گوید (سبحان ربّی العظیم و بحمده)، هزار دستان گوید (سبحان الخالق الدائم) چکاوک در صفیر خود میگوید بار خدایا بر دشمن محمّد و آل محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم لعنت کن، سار گوید خدایا از تو روزی روز بروز میخواهم، درّاج گوید (الرحمن علی العرش استوی).
بروایت کعب الاخبار روزی ورشان نزد سلیمان آمد و آواز داد و گفت بزائید برای مردن بسازید برای خراب شدن، هدهد نزد سلیمان آمد و صدایی کرد سلیمان علیه السّلام گفت میگوید
(من لا یرحم لا یرحم)
هر که رحم نکند رحم کرده نشود. (منهج الصادقین) محمّد بن کعب در اوصاف لشگرهای سلیمان چنین گفته: بیست و پنج فرسخ جایگاه انسان و بیست و پنج فرسخ جای جن‌ّ، بیست و پنج فرسخ جای وحوش و بیست و پنج فرسخ جای پرندگان، و در آن لشگر گاه هزار خانه از آبگینه ساخته شده و سیصد خانه زنان آزاد منزل داشتند و هفتصد خانه کنیزان بفرموده سلیمان باد عاصف لشگرگاه را بلند مینمود و بباد آرام آن را حرکت میداد بهر جا میخواست آن را میبرد و بسلیمان (ع) وحی رسید که ما چنین مقرّر نمودیم که در مملکت تو هر کس هر چه بگوید باد صدای او را بگوش تو برساند.
و روایت شده که سلیمان (ع) از بیت المقدس بیرون میرفت با ششصد هزار کرسی که در طرف یمین و یسار او بود و امر مینمود طیور پرهای خود را از بالا سایه بیندازند، و بباد فرمان میداد که تخت او را بلند کند و بمدائن برساند و از آنجا بر گردد در اضطخر، بعضی ببعضی گفتند آیا هرگز مملکت باین عظمت دیده‌اید یا شنیده‌اید گفتند نه آن وقت منادی از آسمان ندا کرد ثواب یک سبحان اللّه بزرگتر از آنست که می‌بینید. (طبرسی)

صفحه : 318
حَتّی إِذا أَتَوا عَلی وادِ النَّمل‌ِ قالَت نَملَةٌ یا أَیُّهَا النَّمل‌ُ ادخُلُوا مَساکِنَکُم لا یَحطِمَنَّکُم سُلَیمان‌ُ وَ جُنُودُه‌ُ وَ هُم لا یَشعُرُون‌َ بهمین ترتیب باد بساط سلیمان را حرکت داد تا اینکه در طائف یا در شام بوادی مورچه‌گان رسید، و (علی) در آیه مشعر بر اینکه است که حرکت بساط سلیمان در هوا بالای وادی مورچه‌گان حرکت مینموده، یا مقصود از (علی) علوّ و نفوذ امر سلیمان باشد بدلیل اینکه اگر تخت سلیمان در هوا بالای زمین بود جا نداشت مورچه‌گان بترسند که مبادا لشگر سلیمان آنان را پایمال کنند مگر اینکه گمان میکردند در آخر وادی بزمین فرود آید و مورچه‌گان همه پایمال گردند، و شاید در آن وقت لشگر سلیمان بعضی سواره و بعضی پیاده بودند یا آن وقتی بود که هنوز باد مسخّر سلیمان نشده بود.
فَتَبَسَّم‌َ ضاحِکاً مِن قَولِها سلیمان از سخن مورچه تبسّم نمود و خندید، البته خنده سلیمان از روی تعجب بود که چگونه اینکه حیوان صغیر قبل از فرود آمدن لشگر سلیمان بغریزه خود فهمید که اگر آن لشگر انبوه در آن وادی وارد آیند تمام مورچه‌گان پایمال خواهند گردید.
و شاید تبسّم سلیمان از روی فرح و سروری بود که خداوند او را بچنین مزیّت و خصوصیتی گرامی داشته، و گویا آن مورچه سلطان آنان بوده که امر کرد داخل خانه‌هایشان گردند.

(سؤال)

مورچه که صوت و صدا ندارد که از صدای او سلیمان (ع) چنین معنایی را بفهمد و خبر دهد، از کجا دانست، و نیز مورچه بچه لغتی بباقی خبر داد.

(پاسخ)

علوم انبیاء (ع) موهبتی است و بتوسط فرشته وحی بقلب آنها القاء میگردد در مفردات در لغت وحی گفته (اصل الوحی الاشارة السریعة) و وحی گاهی

صفحه : 319
بتوسط کلام بطور رمز گفته میشود و گاهی بصدا بدون ترکیب حروف ظاهر میگردد و گاهی باشاره یا بتوسط کتاب یا غیر آن وحی میگردد.
خلاصه استماع سلیمان سخن مورچه را بگوش سرش نبوده زیرا که مورچه نه عالم و نه متکلم و نه عاقل است بلکه مورچه بغریزه خدا داده که در باطنش مأخوذ گردیده بمورچه‌گان خبر داد که خود را حفظ نمایند.
اگر چه بعض حکماء گفته‌اند بدلیل قوله تعالی (وَ إِن مِن شَی‌ءٍ إِلّا یُسَبِّح‌ُ بِحَمدِه‌ِ وَ لکِن لا تَفقَهُون‌َ تَسبِیحَهُم) هر موجودی حتی جمادات بدرجه وجودش عارف و عالم و عاقل است زیرا که تسبیح و تمجید نمودن فرع شعور است، و نیز گفتار حیوانات که در بیان آیه بالا حکایة از قول سلیمان (ع) (عُلِّمنا مَنطِق‌َ الطَّیرِ) و حکایة سخن بعض حیوانات میشود شاهد بر اینکه قول باشد.
و در محل خود مبرهن گردیده که علوم انبیاء (ع) از عالم ما فوق الطبیعه و ناشی از ارتباط قلب نبی‌ّ است بعالم علوی و آن علم وجدانی و نحوه وجود معلوم است نه علم حصولی و صورت معلوم که از کیفیات نفسانی بشمار میرود و از سماء قدرت و علم ازلی تنزّل نموده و در قلب و سرّ نبی و ولی‌ّ بصوت و حروف یا طور دیگر ظاهر گردیده بخلاف علوم حکماء و نوع بشر که از ظاهر از طریق دلیل و برهان ببعضی اسرار دانا میگردند.
بعضی از اهل معانی چنین گفته‌اند که اصوات طیور و حرکات موجودات تماما از جانب خدا خطاب است بانبیاء مرسلین و اولیاء عارفین که مطلع میگردند بحالات و مقامات آنها.
انبیاء مرسلین حالات و مقامات موجودات را بلغتی که اختصاص بهر یک دارد بعینه میفهمند یعنی از صداها و حالات آنها مقصد و مطلوب هر یک را بلغت خودشان میدانند، اما اولیاء بالهام الهی که در قلبشان القاء میگردد از صدای آنها مقصد آنان را میفهمند لکن لغت مخصوص هر یک را نمیفهمند.
(پایان)

صفحه : 320
شیخ طنطاوی در تفسیر جواهر در ذیل اینکه آیه راجع بعجایب خلفت مورچه بیان مفصّلی دارد که اگر بخواهیم وارد آن شویم سخن دراز میشود و بنای ما بر اختصار است لکن بطور اختصار یک اجمالی از بیان او را در اینجا ترجمه مینمائیم چنین گفته: در اینجا از عجائب خلقت مورچه بیان میکنیم چیزی را که علماء را بدهشت انداخته و مسلمانها در خوابند، اینکه آیه از آیاتی است که خداوند بسلیمان علیه السّلام عطاء نموده که کلام مورچه را بداند و معجزه او قرار داده و غریزه عجیب و طبیعت و ذکاوت او را بوی فهمانیده و در آخر سوره خداوند خبر میدهد بقوله (وَ قُل‌ِ الحَمدُ لِلّه‌ِ سَیُرِیکُم آیاتِه‌ِ فَتَعرِفُونَها) و باین آیه وعده داده که بزودی عجائب خلقت را بشما نشان میدهیم، نفرموده (نعلّمکم) که بشما تعلیم میکنیم بلکه گفته بشما نشان میدهیم، خداوند خبر داده که ببعض آنچه بسلیمان (ع) از طریق وحی تعلیم نمودیم بشما نشان میدهیم، گمان نشود که از طریق تعلیم و تعلّم علم ما مثل علم سلیمان باشد علم او معجزه ربّانی است و سلیمان (ع) از عجائب مورچه چیزی درک میکرد که ما باجتهاد و تعلم نتوانیم درک بنمائیم، تا آنجا که گفته:
(عجائب مورچه) حال مورچه عجیب است جدّا کار و فعل و عمل وی بسلاطین می‌ماند، تدبیر میکند و سیاست مینماید همان طوری که ملوک در مملکت خود تدبیر و سیاست مینمایند، ببین چگونه مورچه در زیر زمین ده‌ها ترتیب میدهد و در آنها خانه میسازد و در آنها غرفه‌ها و دهلیزها و پله‌ها قرار میدهد و طبقات بر روی هم ترتیب میدهد تا اینکه آن جاها را از حبوبات پر نماید و برای زمستان خود ذخیره کند و چگونه بعضی خانه‌ها را زیرتر میسازد تا آنکه از جریان آب محفوظ ماند، و بعضی را بالا میسازد، و بعضی را اطراف آن میسازد که آب باران در آن جاری گردد، و عجیب است که حبوبات را در مرتبه پائین قرار میدهد، و نظر بعجایب صنعت مورچه بود که خداوند بپیمبرش در حکایت سلیمان

صفحه : 321
خبر میدهد که حَتّی إِذا أَتَوا عَلی وادِ النَّمل‌ِ تا آخر آیه).
پس ببین چگونه نسبت عقل و فهم و نداء کردن مورچه را بنوع خود و امر نمودن آنان را بفرار از شرّ و داخل گردیدن آنها بمنزلگاه خود را بآنان فرمان داده تا اینکه لشگر سلیمان در حال ندانستگی آنها را پایمال ننمایند، و غرض از اینکه حکایت تنبیه بر اینکه است که مردم بر عجائب مورچه آگاه گردند و عقل آنها بیدار شود تا اینکه بحسن نظام و سیاست و آنچه بمورچه ضعیف از حسن هندسه و دهلیزها که در منزلهای خود ترتیب داده‌اند مطّلع گردند.
و از جمله عجائب عمل مورچه اینست که هر گاه یکی از مورچه‌گان چیز بزرگی را بخواهد ببرد و بتنهایی نتواند کمی از آن را میگیرد و بر میگردد نزد برادران خود از مورچه‌گان و از آنچه گرفته قدری بآنها میدهد و با آنها بر میگردند و هر مورچه‌ای را که در راه دیدند با خود همراه مینمایند، پس ببین چگونه جماعتی از مورچه‌گان با هم معاونت و کمک میکنند و باتّحاد آن شیئی سنگین را با جدیّت تمام میکشانند بمنزل خود و اینکه معاونت و اتحاد مهم‌تر است در رسانیدن آنها را بمطلوبشان و از اینکه از دشمن فرار کنند زیرا که تخلیه یعنی خالی شدن از ضدّ مهم‌تر است از تحلیه در طلب مقصود.
نظام امّت را مقایسه کن با نظام مورچه بعد از آن چنین گوید: غرض ما از اینکه حکایت اینکه نیست که بخواهیم روایت یا حدیث بخوانیم بلکه اینکه مثالی است زده شده برای کسانی که تعقّل می‌کنند تا اینکه حال کاینات را بفهمند و بدانند چگونه مورچه‌گان در طلب نافع اجتماع میکنند بر فرار همان طوری که در طلب نافع اجتماع می‌کنند، و امت وقتی در طلب نافع بقدر حیوان بی‌زبان از روی حکمت عمل نکنند گمراه و نادان هستند و در گمراهی و ضلالت خواهند ماند و از انسانیت سقوط نموده و منتهی میگردند بافق دیدان و حشرات (وَ یَضرِب‌ُ اللّه‌ُ الأَمثال‌َ لِلنّاس‌ِ وَ اللّه‌ُ بِکُل‌ِّ شَی‌ءٍ عَلِیم‌ٌ).

صفحه : 322
دقت مورچه در عمل و حرص وی و از جمله حکمت الهی اینکه است که در موقع ریزش باران در روزهای آفتاب دانه‌های خود را مثل گندم و جو و عدس و باقلا دو نصف میکنند که سبز نشود و تخم گشنیز را چهار قطعه میکنند چون که نصف آن هم سبز میشود.
تأمل کن و ببین چگونه اینکه حیوان ضعیف میداند که روزهای تابستان میگذرد و زمستان میآید و محتاج بغذاء میشود اینکه است که قبلا شب و روز در طلب قوت زمستان است که در خانه خود ذخیره نماید، تا آنجا که گوید:
مهم‌ترین حشرات مورچه است که در حکایت او برای انسان بینایی و تذکر و بهجت و سرور عقل او است، چگونه چنین نباشد در حالی که وقتی تو جسم او را مشاهده نمودی می‌بینی برای وی سری است که حاوی دماغ او است که در آن اینکه علوم و سیاستها منطوی است و برای او وسطی است مثل صندوق که در آن ریه و دم اسطوانی است و مثل باقی حشرات برای سرعت حرکت در طلب معاش شش پا دارد و او را دو بالست برای جستن از مکانی بمکان دیگر، و پنج چشم دارد دو چشم در جانب جلو سرش ملتئم بیکدیگر ترکیب شده بطوری که گویا یکی است و سه چشم دیگر بالای آن دو چشم بر هیئت مثلّث ترکیب گردیده و اینکه سه چشم بسیطند مرکّب نمیباشند.
تأمل کن و بعقل خود حکم کن و تعجب کن از قدرت قادر حکیم و اگر نبود اتفاق آراء علمای عصر حاضر عقل تصدیق نمی‌نمود که چگونه حیوان باین خوردی دارای چنین چشمها که هر یک از آنها دارای قرنیه و زجاجیه و عدسیه محدّبة الشکل و غیره مثل چشم انسان میباشد.
آیا بذهن تو خطور مینماید که مورچه حساب بداند، جبر نمیداند لکن هندسه میداند بدلیل اینکه بناء نیکو می‌سازد.
آیا تصدیق میکنی که مورچه مرض را میشناسد و معالجه می‌کند، وقتی ملکه آنها تخم میگذارد مورچه‌گان اطراف او جمع میگردند و هر یک تخمی از

صفحه : 323
آن را بدهن میگیرد و بمحلی که برای آن آماده شده میگذارد و تخمها را از جهت حجم آن میشناسند، تخمهای بزرگتر را در صفی میگذارند و کوچک را در صف دیگر و اطراف آنها را دائره میکشند و سر تخمها را برای تغذیه بیرون میگذارند و برای آنها مربّی قرار میدهند که مواظب آنان باشد تا بحدّ رشد برسند.
مورچه جرّاح ماهر است و عمل جرّاحی او عجیب است و غریب‌تر اینکه مورچه‌ها مرده‌های خود را دفن مینمایند.
مورچه فلّاح است و باغها و مزرعه‌ها میسازد و از درختها بعض نباتات را میجوید تا مثل خمیر گردد و آن را در زمین پهن میکند و از درختها دانه‌ها را میگیرد و در باغهای خود غرس مینماید و نباتی از آن روئیده میشود.
بیانات شیخ طنطاوی در عجائب مورچه خیلی مفصّل است که بیان آن کتاب علی حدّه لازم دارد همین قدری که بیان شد برای شخص متفکر کافی است و در آخر کلامش میگوید:
قسم بجان خودم که حکایت مورچه از عجائبی است که گردن فحول علماء را فرود میآورد و بسجده می‌افتند و میگویند (رَبَّنا ما خَلَقت‌َ هذا باطِلًا سُبحانَک‌َ فَقِنا عَذاب‌َ النّارِ) آتش جهل در دنیا و تقهقر در شهرها است و نار آخرت (الَّتِی تَطَّلِع‌ُ عَلَی الأَفئِدَةِ) در آخرت است. (پایان) وَ تَفَقَّدَ الطَّیرَ فَقال‌َ ما لِی‌َ لا أَرَی الهُدهُدَ أَم کان‌َ مِن‌َ الغائِبِین‌َ (تفقّد) در لغت طلب چیزی را گویند که غائب باشد از نظر. و (طیر) اسم جنس است. و در اینجا مقصود یک فرد خاص از طیور است که هدهد نام داشت، وقتی سلیمان یک فرد از نوع هدهد را که گویند آن رئیس نوع خود بوده نیافت در طلب او بر آمد.
مفسرین گویند خصوصیت هدهد از بین پرندگان در نظر سلیمان (ع) برای اینکه بود که هدهد آب را در زیر زمین میدید، اینکه بود که هدهد خصوصیت

صفحه : 324
داشت و او را طلبید وقتی وی را نیافت در غضب شد که بدون اجازه غائب گردیده و گفت:
لَأُعَذِّبَنَّه‌ُ عَذاباً شَدِیداً أَو لَأَذبَحَنَّه‌ُ أَو لَیَأتِیَنِّی بِسُلطان‌ٍ مُبِین‌ٍ یعنی یا او را مجازات سخت مینمایم مثل زدن و بستن و حبس نمودن یا او را میکشم مگر اینکه عذر موجهی داشته باشد که وی را عفو مینمایم.
فَمَکَث‌َ غَیرَ بَعِیدٍ فَقال‌َ أَحَطت‌ُ بِما لَم تُحِط بِه‌ِ وَ جِئتُک‌َ مِن سَبَإٍ بِنَبَإٍ یَقِین‌ٍ پس از مدت کمی هدهد باز آمد نزد سلیمان و گفت من بمطلب مهمی اطلاع پیدا نموده‌ام که تو بآن احاطه نداری و نمیدانی.

(سؤال)

اولا چگونه آن حیوان ضعیف در مقابل چنین سلطان مقتدری که اراده قتل وی را دارد گستاخانه اظهار میکند که من دانش و علمی پیدا نموده‌ام که تو فاقد آن میباشی، مثل اینکه در اینکه موضوع خواسته خود را برتر از سلیمان معرّفی نماید زیرا که بالاترین کمالات علم است.
و ثانیا کسی مثل سلیمان که از (ما فی الضمیر) مورچه‌ای مطلع گردد و لغت او را بفهمد چطور از مملکت سبأ و اهل آن که خورشید پرست بودند بی‌اطلاع بوده که باید حیوان ضعیفی بر او بدانش افتخار نماید با اینکه وظیفه پیمبران هدایت گمراهان است.

(پاسخ)

البته هدهد نخواسته باطلاعش بر شهر سبأ بر سلیمان علیه السّلام افتخار کند و خود را بر او ترجیح دهد، بلکه چون فهمید سلیمان قصد مجازات او را دارد پیش بینی نمود و چنین خبری را بسمع مبارکش رسانید که او را عفو نماید.
و اطلاع نداشتن سلیمان از اهل سبأ منافی دانش او نیست، و نیز با مقام پیمبری او منافات ندارد، قوله تعالی (لا یعلم الغیب الا هو) غیب چیزی را گویند که از مرتبه حس‌ّ بشر خارج باشد، وقتی اینکه آیه را با آیات بالا که

صفحه : 325
ارائه میدهد سلیمان (بما فی الضمیر) مورچه و لغت وی و لغت باقی حیوانات آشنا بود و آن از اقسام غیب بشمار می‌رود جمع نمودیم در توجیه آن ممکن است گفته شود چنانچه دانشمندان گفته‌اند کسی عالم بغیب نیست مگر خدا و هر کسرا خدا خواهد و بقدری که خواهد او را دانای بغیب میگرداند، چنان که در سوره جن‌ّ آیه 26 فرموده فَلا یُظهِرُ عَلی غَیبِه‌ِ أَحَداً إِلّا مَن‌ِ ارتَضی مِن رَسُول‌ٍ (شعر)

یکی پرسید از آن گم کرده فرزند که ای روشن روان پیر خردمند

ز مصرش بوی پیراهن شنیدی چرا در چاه کنعانش ندیدی

بگفت احوال ما برق جهان است گهی پیدا و دیگر گه نهان است

گهی بر طارم اعلی نشینیم گهی تا پشت پای خود نبینیم
و در اینجا ظاهرا حکمت الهی چنین اقتضاء نموده که سلیمان بتوسط هدهد بشهر سبأ و سلطنت بلقیس و خورشید پرستیدن آنان مطّلع گردد و آنها را بخدا پرستی و ایمان هدایت نماید، و علم بمنطق حیوانات و لغت آنها لطفی بود از خدا که برای اثبات نبوت سلیمان علیه السّلام و ابراز نفوذ قدرت حق تعالی و اقتدار و استیلاء او بوی کرامت نموده که هم عظمت الهی را نشان دهد و هم اثبات پیمبری خود را بنماید.
إِنِّی وَجَدت‌ُ امرَأَةً تَملِکُهُم وَ أُوتِیَت مِن کُل‌ِّ شَی‌ءٍ هدهد بسلیمان خبر میدهد که در شهر سبأ زنی را دیدم در آنجا سلطنت مینمود و سعه ملک او بطوری بود که آنچه از مال و زینت و دستگاه سلطنتی میخواست برای وی آماده گردیده و علاوه برای آن تخت عظیمی مهیّا و آراسته بود مفسرین گفته‌اند بلقیس دختر شراحیل یا شرجیل پسر مالک بن ریّان بود که پدر او پادشاه همه نواحی یمن بود و اجداد او تا چهل بطن پادشاه بودند شراحیل را همین یک دختر بود اینکه بود که بعد از او سلطنت ببلقیس رسید.
علقمه از إبن عباس چنین روایت کرده که از نبی‌ّ اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم از سبأ سؤال

صفحه : 326
شد فرمود او مردی بود از عرب که ده پسر داشت شش نفر از آنها بیمن رفتند و چهار نفر آنها بشام روانه شدند و آن چهار نفر که بشام فرستاد: لخم، جذام، غسّان، عاملة بودند. و آنهایی که بیمن رفتند: کنده، اشعرون، ازد، مذحج، حمیر، و انمار و از انمار است (خثعم) و (بجیلة). (مجمع البیان) وَ لَها عَرش‌ٌ عَظِیم‌ٌ گویند جلو تخت بلقیس از طلا با یاقوت و زمرّد ساخته شده و اطراف آن بانواع و اقسام جواهرات مزیّن گردیده و در آن هفت خانه بود و بر هر خانه دری آویخته و گویند آن تخت را چهار پایه و قائمه بود: یکی از یاقوت سرخ و یکی از یاقوت زرد و یکی از زمرّد سبز و یکی از درّ سفید و صفحه‌های آن از طلا مرصّع بجواهرات آراسته گردیده و زینت یافته بود.
وَجَدتُها وَ قَومَها یَسجُدُون‌َ لِلشَّمس‌ِ مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ وَ زَیَّن‌َ لَهُم‌ُ الشَّیطان‌ُ أَعمالَهُم فَصَدَّهُم عَن‌ِ السَّبِیل‌ِ فَهُم لا یَهتَدُون‌َ هدهد بسلیمان عرضه میدارد در شهر سبأ اهلش را دیدم که بخورشید سجده میکردند نه بخدا، و شیطان اعمالشان را در نظرشان زینت داده و آنها را از راه حق بر گردانیده و چون چنین بودند اعمال ناشایسته‌شان باغواء شیطانی در نظرشان جلوه خوب مینمود اینکه بود که دست از مبدء آفرینش برداشته و مطیع شیطان گردیده و یک مخلوقی که مسخر امر خدای تعالی و محتاج باو است قبله خود قرار داده‌اند و باین عمل شیطان راه آنها را که می‌توانستند بعبادت و بنده‌گی راهی بسوی حق تعالی پیدا نمایند و رضای او را تحصیل کنند بسته گردانیده اینکه است که آنان بسوی مبدء عالم هدایت نمیگردند.
آری تا موقعی که عمل بد در نظر انسان جلوه خوب ندارد و انسان پای بند آن نگردیده بآسانی می‌توان وی را باشتباه خود مطّلع گردانید، و وقتی اشتباه خود را فهمید می‌شود بسهولت او را براه حق هدایت نمود، لکن آنهایی که پای بند مذهب و دین خلافی گردیده‌اند مثل صاحبان مذاهب مختلفه چنان تعصب

صفحه : 327
دینی کند بپای آنان زده و آنان را مقید گردانیده که اصلا حاضر نیستند بر اشتباه خود مطلع گردند و بر همان راه کجی که می‌روند ادامه میدهند.
أَلّا یَسجُدُوا لِلّه‌ِ الَّذِی یُخرِج‌ُ الخَب‌ءَ فِی السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ وَ یَعلَم‌ُ ما تُخفُون‌َ وَ ما تُعلِنُون‌َ (الّا) متعلق است به (زیّن) در آیه بالا و در آن لام جرّ مستتر است یعنی (لئلّا یسجدوا).
آیه اشاره به اینکه است که شیطان اعمال زشت آنان را در نظرشان آراسته و زینت داده برای اینکه سجده نکنند آن خدایی را که آنچه در آسمانها و زمین مخفی است بیرون آورده.
(خبأ) مصدر و بمعنی (مخبوء) اسم مفعول است و هر ذخیره شده مستور را (خبأ) مینامند، قال الراغب (یخرج الخبأ) یقال ذلک لکل مدّخر مستور (پایان) خدا آن کسی است که بقدرت کامله خود بیرون می‌آورد آنچه را که در آسمانها است، مثل باران که از میان ابرها بیرون می‌آورد و آنچه در زمین پنهان است از نباتات و بذرها، و نیز میداند آنچه را مردم از حقد و حسد و کبر و منیّت و باقی صفات نکوهیده مخفی گردانیده و آنچه را ظاهر گردانند از گفتار و کردار و اعمال خوب یا بد، زیرا که ظاهر و باطن در علم ازلی حضوری او یکسان است.
اللّه‌ُ لا إِله‌َ إِلّا هُوَ رَب‌ُّ العَرش‌ِ العَظِیم‌ِ ذات احدیت در اینکه آیه خود را توصیف می‌نماید بوحدت و الوهیت و ربوبیت و احاطة.
و سه صفت از اوصاف جمال خود را ارائه میدهد: اول- اله و خالقی و آفریننده‌ای نیست مگر او. دوم- او رب‌ّ و مربّی تمام عالمیان است، سوم- باضافه نمودن رب‌ّ را به (عرش العظیم) احاطة و قیومیت خود را نشان میدهد زیرا چنانچه در محل خود مبرهن گردیده مقصود از (عرش الرحمن)

صفحه : 328
طاق بلندی نیست بالای آسمانها چنانچه اعتقاد عوام است بلکه مقصود از (عرش الرحمن) نسبت او است بممکنات یعنی نسبت رحمت او بتمام ممکنات علی السواء است، ببعضی نزدیکتر و ببعضی دورتر نخواهد بود، همه در احاطه رحمت واسعه و علم ازلی او یکسانند.
در کتاب کافی از امام جعفر صادق علیه السّلام روایت کرده که در معنی (استوی) فرموده (استوی من کل‌ّ شیئی) چیزی باو نزدیکتر از چیز دیگر نیست.
و در بعض روایات دارد که مقصود از (عرش) احاطه علم خدا است که علم او بهمه چیز احاطه دارد.
مفسرین گفته‌اند (عَلَی العَرش‌ِ استَوی) بمعنی (استولی) و مسلّط بودن است نکته کلام اینجا است که آیه بالا عرش بلقیس را بنکره بدون الف و لام معرفه آورده (و لها عرش عظیم) و عرش ربوبیت خود را با الف و لام استغراق یا جنس که مفید استغراق است ذکر نموده (رَب‌ُّ العَرش‌ِ العَظِیم‌ِ) و از آن چنین استفاده میشود که عرش پروردگار و عظمت ربوبیت او احاطه دارد بر عرش بلقیس و بر همه چیزها یعنی تخت بلقیس با عظمتش در احاطه و عظمت ربوبیت حق تعالی ناچیز خواهد بود.

صفحه : 329

[سوره النمل (27): آیات 27 تا 44]

اشاره

قال‌َ سَنَنظُرُ أَ صَدَقت‌َ أَم کُنت‌َ مِن‌َ الکاذِبِین‌َ (27) اذهَب بِکِتابِی هذا فَأَلقِه إِلَیهِم ثُم‌َّ تَوَل‌َّ عَنهُم فَانظُر ما ذا یَرجِعُون‌َ (28) قالَت یا أَیُّهَا المَلَأُ إِنِّی أُلقِی‌َ إِلَی‌َّ کِتاب‌ٌ کَرِیم‌ٌ (29) إِنَّه‌ُ مِن سُلَیمان‌َ وَ إِنَّه‌ُ بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ (30) أَلاّ تَعلُوا عَلَی‌َّ وَ أتُونِی مُسلِمِین‌َ (31)
قالَت یا أَیُّهَا المَلَأُ أَفتُونِی فِی أَمرِی ما کُنت‌ُ قاطِعَةً أَمراً حَتّی تَشهَدُون‌ِ (32) قالُوا نَحن‌ُ أُولُوا قُوَّةٍ وَ أُولُوا بَأس‌ٍ شَدِیدٍ وَ الأَمرُ إِلَیک‌ِ فَانظُرِی ما ذا تَأمُرِین‌َ (33) قالَت إِن‌َّ المُلُوک‌َ إِذا دَخَلُوا قَریَةً أَفسَدُوها وَ جَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهلِها أَذِلَّةً وَ کَذلِک‌َ یَفعَلُون‌َ (34) وَ إِنِّی مُرسِلَةٌ إِلَیهِم بِهَدِیَّةٍ فَناظِرَةٌ بِم‌َ یَرجِع‌ُ المُرسَلُون‌َ (35) فَلَمّا جاءَ سُلَیمان‌َ قال‌َ أَ تُمِدُّونَن‌ِ بِمال‌ٍ فَما آتانِی‌َ اللّه‌ُ خَیرٌ مِمّا آتاکُم بَل أَنتُم بِهَدِیَّتِکُم تَفرَحُون‌َ (36)
ارجِع إِلَیهِم فَلَنَأتِیَنَّهُم بِجُنُودٍ لا قِبَل‌َ لَهُم بِها وَ لَنُخرِجَنَّهُم مِنها أَذِلَّةً وَ هُم صاغِرُون‌َ (37) قال‌َ یا أَیُّهَا المَلَؤُا أَیُّکُم یَأتِینِی بِعَرشِها قَبل‌َ أَن یَأتُونِی مُسلِمِین‌َ (38) قال‌َ عِفرِیت‌ٌ مِن‌َ الجِن‌ِّ أَنَا آتِیک‌َ بِه‌ِ قَبل‌َ أَن تَقُوم‌َ مِن مَقامِک‌َ وَ إِنِّی عَلَیه‌ِ لَقَوِی‌ٌّ أَمِین‌ٌ (39) قال‌َ الَّذِی عِندَه‌ُ عِلم‌ٌ مِن‌َ الکِتاب‌ِ أَنَا آتِیک‌َ بِه‌ِ قَبل‌َ أَن یَرتَدَّ إِلَیک‌َ طَرفُک‌َ فَلَمّا رَآه‌ُ مُستَقِرًّا عِندَه‌ُ قال‌َ هذا مِن فَضل‌ِ رَبِّی لِیَبلُوَنِی أَ أَشکُرُ أَم أَکفُرُ وَ مَن شَکَرَ فَإِنَّما یَشکُرُ لِنَفسِه‌ِ وَ مَن کَفَرَ فَإِن‌َّ رَبِّی غَنِی‌ٌّ کَرِیم‌ٌ (40) قال‌َ نَکِّرُوا لَها عَرشَها نَنظُر أَ تَهتَدِی أَم تَکُون‌ُ مِن‌َ الَّذِین‌َ لا یَهتَدُون‌َ (41)
فَلَمّا جاءَت قِیل‌َ أَ هکَذا عَرشُک‌ِ قالَت کَأَنَّه‌ُ هُوَ وَ أُوتِینَا العِلم‌َ مِن قَبلِها وَ کُنّا مُسلِمِین‌َ (42) وَ صَدَّها ما کانَت تَعبُدُ مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ إِنَّها کانَت مِن قَوم‌ٍ کافِرِین‌َ (43) قِیل‌َ لَهَا ادخُلِی الصَّرح‌َ فَلَمّا رَأَته‌ُ حَسِبَته‌ُ لُجَّةً وَ کَشَفَت عَن ساقَیها قال‌َ إِنَّه‌ُ صَرح‌ٌ مُمَرَّدٌ مِن قَوارِیرَ قالَت رَب‌ِّ إِنِّی ظَلَمت‌ُ نَفسِی وَ أَسلَمت‌ُ مَع‌َ سُلَیمان‌َ لِلّه‌ِ رَب‌ِّ العالَمِین‌َ (44)

صفحه : 331

ترجمه‌

(سلیمان (ع) در جواب خبر دادن هدهد از شهر سبأ) گفت من نظر و تأمّل میکنم که آیا تو راست گفتی یا از دروغگویان میباشی (27)
اینکه نامه من را ببر و بسوی آنها بینداز و رو بگردان از آنها و ببین با هم چه میگویند (28)
بلقیس گفت ای گروه اشراف کتاب بزرگواری بسوی من افتاده (29)
(و در آن چنین نوشته شده) اینکه نامه از سلیمان است و محققا آن بنام خداوند بخشنده مهربان است (30)
بر من برتری نجوئید و بسوی من بیائید در حالی که تسلیم شدگان باشید (31)
ای گروه اشراف در کار من فتوی دهید (یعنی رأی اندیشی نمائید) من در کار خودم (بدون حضور و صلاح دید شما) برنده و فیصل دهنده کاری نمیباشم (32)
آن جماعت گفتند ما مردمان قوی و توانا و شجاع هستیم و فرمان تو راست بنگر چه چیز امر میکنی (33)
بلقیس گفت حقیقة وقتی پادشاهان داخل شهری گردند فساد خواهند نمود و عزیزترین اهل آنها را خوار میگردانند و چنین میکنند (34)
و من هدیه‌ای برای او میفرستم پس نگرنده میباشم که فرستادگان ما چگونه برمیگردند (35)
چون فرستادگان بلقیس (با هدیّه) نزد سلیمان آمدند سلیمان گفت آیا مرا بمال مدد میکنید و آنچه خداوند بمن عطا نموده بهتر است از آنچه بشما عطاء کرده بلکه شما بتحفه خودتان شادمانید (36)
بر گردید بسوی او و البته بسوی آنها لشگری میآورم که آنان طاقت (مقابلی با آنها را) ندارند و البته آنها را بذلّت از شهر خودشان بیرون میکنم و آنها خوار شدگان باشند (37)
سلیمان گفت ای گروه بزرگان کدام یک تخت بلقیس را حاضر مینمائید پیش از آنکه آنان تسلیم شدگان بیایند (38)
دیوی از جن‌ّ گفت من تخت او را پیش از آنکه تو از جای خود حرکت کنی میآورم و بدرستی که من برای اینکه عمل توانا و امین میباشم (39)
آن کسی که نزد او علمی از کتاب بود گفت پیش از آنکه تو چشم خود را برگردانی من تخت او را خواهم آورد و چون سلیمان دید تخت بلقیس نزد او گذارده شده گفت اینکه از فضل پروردگار من است تا آنکه مرا بیازماید که آیا او را شکر میکنم

صفحه : 332
یا کفران ورزم و کسی که شکر نمود برای خود شکر گذارده (یعنی نفع شکرش عاید خودش میگردد) و کسی که کفران نعمت نمود محققا پروردگار من بی‌نیاز و صاحب کرم است (40)
سلیمان گفت اوضاع تخت بلقیس را تغییر بدهید تا بنگریم که آیا تخت خود را میشناسد یا از کسانی است که نمی‌شناسد (41)
و چون بلقیس آمد باو گفتند آیا تخت تو اینکه طور است گفت گویا همانست و قبلا دانش بما عطاء شده بود و ما از تسلیم شدگان می‌باشیم (42)
و خدا بازداشت بلقیس را از آنچه قبلا می‌پرستید و از جماعت کافرین بود (43)
گفته شد ببلقیس در اینکه صحن داخل شو وقتی نظر کرد گمان کرد که آب بسیار است و جامه را از ساق پای خود بالا زد سلیمان بوی گفت اینکه صحنی است از شیشه و آبگینه بلقیس گفت پروردگار من، من بنفس خود ظلم نمودم و با سلیمان تسلیم گردیدم بخدایی که پروردگار عالمیان است (44).

صفحه : 333

(توضیح آیات)

اشاره

قال‌َ سَنَنظُرُ أَ صَدَقت‌َ أَم کُنت‌َ مِن‌َ الکاذِبِین‌َ پس از آنکه هدهد خبر اهل سبأ را برای سلیمان آورد سلیمان همین طور که عادت بزرگان است که هر مطلبی را بزودی پیش از تفحّص و اندیشه ترتیب اثر بر او بار نمی‌نماید بهدهد میگوید من بایست نظر و فکر کنم و امتحان نمایم که تو در اینکه خبر راستگو میباشی یا از دروغگویانی.
مفسرین گفته‌اند سلیمان بهدهد گفت حال تفحّص کن آب کجا هست که لشگر تشنه‌اند و میخواهیم وضو بسازیم هدهد راهنمایی کرد زمین را کندند و بقدری که خواستند آب در آوردند.
سلیمان نامه‌ای نوشت و بمهر مخصوص خود مهر نمود و بروایتی هدهد را نزد خود طلبید و دست مبارک خود را بتن او مالید رنگهای مختلف بر بدن هدهد پیدا شد و انگشت بر سر او زد تاج بر سر او پدید آمد و مکتوب نامه اینکه طور بود إِنَّه‌ُ مِن سُلَیمان‌َ وَ إِنَّه‌ُ بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ«1» ثُم‌َّ تَوَل‌َّ عَنهُم فَانظُر ما ذا یَرجِعُون‌َ و بازگرد و ببین با هم چه میگویند، هدهد نامه را گرفت و پرواز نمود گویند در راه هدهد دیگر باو رسید و گفت با اینکه تزین و ترفّع بکجا میروی گفت من رسول رسول خدایم تاج او بر سر من، نامه او در منقار من، مهر سلیمان
-----------------------------------
(1) از بعض عرفاء است که باء (بسم اللّه) بقاء او، سین سناء او، میم ملک او، الف احدیت او، و دو لام جمال او و جلال او، و هاء هویت او، و رحمان اشاره برحمت او بر عموم در دنیا و آخرت، رحیم اشاره برحمت خصوصی او در آخرت. (روح البیان)

صفحه : 334
بر آن و مهر خدا در دل من.
خلاصه هدهد نامه را گرفت و نزد بلقیس برد، بعضی گفته‌اند در مآرب که سه میلی صنعاء است بلقیس در تخت نشسته بود و جماعتی از اشراف و بزرگان مملکت اطراف وی بودند هدهد پرواز نمود تا آمد در برابر تخت بلقیس و نامه را نزد بلقیس انداخت.
و بقول دیگر بلقیس در منزل مخصوص خود خلوت نموده و درها را بسته بود هدهد از روزنه‌ای که آفتاب تابیده بود آمد و نامه را نزد او انداخت بلقیس نامه را برداشت و قرائت نمود و چون عنوان نامه و مهر سلیمان را دید دانست که اینکه نامه سلطانی است که مملکت او عظیم‌تر از مملکت او است که حیوان را مسخّر خود نموده بر خود لرزید و وزراء و اشراف مملکت را احضار نمود و گفت:
یا أَیُّهَا المَلَأُ إِنِّی أُلقِی‌َ إِلَی‌َّ کِتاب‌ٌ کَرِیم‌ٌ و تا آخر نامه را بر آنان قرائت نمود و آن را بکتاب بزرگوار معرّفی نمود زیرا که عنوان نامه و قاصد آن که حیوانی آورده بود در نظرش بزرگ نمود، و شاید اوصاف سلیمان را شنیده بود که جن‌ّ و انس مسخّر او میباشند اینکه بود که گفت:
یا أَیُّهَا المَلَأُ أَفتُونِی فِی أَمرِی ما کُنت‌ُ قاطِعَةً أَمراً حَتّی تَشهَدُون‌ِ مفسرین گفته‌اند اشراف و بزرگان مملکت بلقیس سیصد و سه هزار نفر بودند همگی آنان را حاضر کرد و با آنها مشورت نمود و چنین اظهار کرد که اینکه نامه از شخص کوچکی نیست بلکه از شخص بزرگواری است بایستی شماها در اینکه کار تدبّر کنید و قضاوت نمائید که باید چه جواب بگوئیم.

مشورت رهبر صواب آمد در همه کار مشورت باید

کار آن کس که مشورت نکند غایتش غالبا خطا آید
(مثنوی)

صفحه : 335
قالُوا نَحن‌ُ أُولُوا قُوَّةٍ وَ أُولُوا بَأس‌ٍ شَدِیدٍ وَ الأَمرُ إِلَیک‌ِ فَانظُرِی ما ذا تَأمُرِین‌َ اشراف گفتند ما مردمان قوی‌ّ هستیم که زور و قوّت جسمانی ما شدید است و در شجاعت نیز نیرومند میباشیم و چون تو سلطان ما میباشی آنچه رأی تو است بفرمایی عمل میکنیم.
قالَت إِن‌َّ المُلُوک‌َ إِذا دَخَلُوا قَریَةً أَفسَدُوها وَ جَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهلِها أَذِلَّةً وَ کَذلِک‌َ یَفعَلُون‌َ بلقیس گفت وقتی سلاطین از روی غضب و استیلاء در شهری یا دهی وارد گردند فساد میکنند و عزیزترین آنها را ذلیل مینمایند و عادت پادشاهان چنین است وَ إِنِّی مُرسِلَةٌ إِلَیهِم بِهَدِیَّةٍ فَناظِرَةٌ بِم‌َ یَرجِع‌ُ المُرسَلُون‌َ بلقیس گفت رأی من چنین است که از راه صلح و دوستی در آئیم و هدیه‌ای برای سلیمان بفرستیم و انتظار ببریم که بفرستاده‌گان ما چه جواب میگوید تا تکلیف خود را بدانیم که باید با وی چگونه عمل کنیم.
مفسرین گفته‌اند بلقیس بپانصد غلام لباس کنیزان پوشانیده و لباسهای زربافت که زنان در بر میکنند در بر آنان نموده و دست بندهای طلا در دست آنها کرده و طوق‌های طلا در گردن آنها و گوشواره‌های زرّین در گوش آنها نموده و آنان را بر اسبهای تازی سوار گردانیده و پانصد کنیز را بزی‌ّ غلامان در آورده و لباس مردان بآنها پوشانیده و بر اسبهای یابو سوار نموده و هر یک را بجواهرات بیاراسته و هزار خشت طلا و نقره و اسبهای تازی با زین مرصّع و تاجی از زر مکلّل بدر و یاقوت و مقداری از مشک و عنبر و حقّه‌ای از جواهر و مروارید سوراخ نشده را بسته گردانید و اینها را برسم هدیّه خدمت حضرت سلیمان علیه السّلام فرستاد، و در روایتی کنیزان و غلامان را یک طور لباس پوشانید و نامه‌ای نوشت و هدیه‌ها را بتفضیل در آن تذکر داد و گفت اگر تو پیمبری بگو کدام یک از اینها غلامند و کدام کنیز، و نیز گفت بگو در حقّه چیست و مروارید سوراخ نشده را سوراخ کن و منذر بن عمره را با یکی دیگر از اشراف با آن هدیه‌ها فرستاد

صفحه : 336
هدهد پیش از آنکه آنها نزد سلیمان آیند از آمدن رسولان و هدیه‌ها بسلیمان خبر داد سلیمان بدیوان امر فرمود دیوانگاهی از زر و نقره ساختند و میدانی که هفت فرسخ طول آن بود با خشت‌های طلا و نقره فرش نمودند و فرشهای شاهانه که مرصع بدر و یاقوت و انواع جواهرات بود بر آن بگستردند و بدیوان امر فرمود که اسبهای الوانی که از آن نیکوتر نباشد از دریا بیاورند و بر همه آنها زین‌های مرصع نهاد و در روز رسیدن رسولان بلقیس همه را در اطراف میدان نگاه داشتند و امر کرد جماعتی از آدمیان و پریان و دیوان و سباع و وحوش و طیور و هوام‌ّ حاضر شدند و طیور در هوا پرها در هم انداختند و تخت سلیمان را در میان میدان قرار دادند و چهار هزار کرسی زرّین و سیمین بر دست راست و چپ او گذاردند و وزراء و علماء و اعیان مملکت بر آن کرسیها نشستند و لشگریان بترتیب صف در صف کشیدند باین ترتیب که چند فرسخ آدمیان در جلو و چند فرسخ جنیان در پشت آنها و از پشت آنها چند فرسخ سباع و درندگان مجلسی ترتیب دادند که چشم فلک دو هزار قرن چنین مجلسی باین خوبی ندیده بود.
وقتی رسولان بلقیس بکنار میدان رسیدند دیدند اسبهایی با لجام زرین روی خشتهای طلا و نقره ایستاده‌اند و چون پیش‌تر آمدند سباع را دیدند بر روی خشت‌های طلا و نقره‌اند ترسیدند مو کلان آنها گفتند نترسید اینها مطیع امر سلیمانند بدون اذن او بکسی آسیبی نمیرسانند، و چون بدیوان و شیاطین رسیدند و منظره هولناک آنان را دیدند ترس آنها زیادتر گردید از آنجا گذشتند وقتی کوکبه و طنطنه سلیمان و شوکت او را دیدند از هدیه‌های خود شرمنده شدند تا نزد سلیمان آمدند و سر بزیر انداخته ایستادند آن حضرت با روی باز تبسم کرد و از آن رسول که نامش منذر بود سؤال نمود و با انواع ملاطفت و مهربانی از حال آنها تفحص کرد، منذر نامه را در آورد و باو داد، سلیمان پیش از مطالعه بالهام الهی فرمود حقّه را بیاورید که در آن در و مروارید سوراخ نکرده است

صفحه : 337
و مهره کج سفته است.
و بروایتی چون حقّه را نزد سلیمان (ع) گذاشتند آن را گرفت و جنبانید جبرئیل نازل گردید و گفت در اینکه حقّه چند در بی سوراخ و مهره ثمین کج سفته است و سلیمان بمنذر خبر داد منذر گفت همین طور است بفرما تا ناسفته را سفته کنند و در سفته ریسمان کشند سلیمان علیه السّلام برؤساء لشگر خود گفت از شما کیست که اینکه در را سوراخ کند، آدمیان و جنّیان نتوانستند و گفتند اینکه کار (موریانه) است سلیمان او را حاضر نمود و فرمان داد چنین کند و جای سوراخ کردن را بوی نشان داد (موریانه) مویی در دهن گرفت و در را سوراخ گردانید، سلیمان دعاء کرد خداوند روزی وی را از چوب درخت قرار داد، بعد از آن گفت کی است که ریسمان در سفته کشد، دوده که کرمی است در سیب و به گفت من در آن ریسمان میکشم ریسمان در دهن گرفت از یک طرف رفت و از طرف دیگر بیرون آورد و بدعای سلیمان خدا میوه را نصیب وی گردانید.
پس از آن امر نمود غلامان و کنیزان را حاضر نمودند و گفت آب آوردند و بآنان فرمود شما از گرد و غبار راه آلوده شده‌اید دست و روی خود را بشوئید غلامان بیکدست آب برداشتند و بر روی خود زدند و کنیزان از دستی بدست دیگر آب برداشتند و بروی خود زدند، و نیز کنیزان اوّل بر پشت بازو آب ریختند و مردان بر روی صاعد و اینکه از عادت قدیم زنان و مردان بود، سلیمان علیه السّلام بین غلامان و کنیزان تمیز داد.
گفته‌اند بلقیس با هدیّه‌ها عصای تراشیده که مساوی الطرفین بود و از ملوک بوی میراث رسیده بود و نیز قدحی با او فرستاد و در نامه نوشت بگو اینکه عصا پیش از بریدن، تنه آن کدام طرف بوده و سر آن کدام طرف، و قدح را از آبی پر کن که نه از آب زمین باشد و نه از آب آسمان، سلیمان (ع) فرمود عصا را بر هوا انداختند فرمود هر طرف آن که زودتر بزمین آمد اسفل او است و امر کرد بقدری اسبها را دوانیدند که قطرات عرق از آنان ریزش نمود قدح را

صفحه : 338
پر نمودند و گفت اینکه آبی است که نه از زمین است و نه از آسمان پس از آن هدیه‌های آنها را رد نمود. (منهج الصادقین) فَلَمّا جاءَ سُلَیمان‌َ قال‌َ أَ تُمِدُّونَن‌ِ بِمال‌ٍ فَما آتانِی‌َ اللّه‌ُ خَیرٌ مِمّا آتاکُم بَل أَنتُم بِهَدِیَّتِکُم تَفرَحُون‌َ سلیمان بفرستاده بلقیس خطاب میکند که مرا بمال میخواهید مدد کنید در صورتی که خداوند مال و سلطنتی که بمن عطاء نموده بهتر از آن چیزی است که بشما داده و شما بمال خودتان مسرور و شادمان میباشید، شاید غرض سلیمان چنین بود که خداوند بمن هم مال داده و هم سلطنت بر جن‌ّ و انس و هم نبوّت عطاء گردانیده که آن فوق تمام نعمتها بشمار میرود.
ارجِع إِلَیهِم فَلَنَأتِیَنَّهُم بِجُنُودٍ لا قِبَل‌َ لَهُم بِها وَ لَنُخرِجَنَّهُم مِنها أَذِلَّةً وَ هُم صاغِرُون‌َ سلیمان هدیه‌ها را رد میکند و آنها را تهدید مینماید که اگر شما تسلیم نشدید بخدا قسم که من با لشگر انبوهی که در دنیا سابقه نداشته باشد بشهر شما وارد میشویم و شما را بطور ذلّت و خواری از وطنتان بیرون می‌آوریم، اشاره به اینکه اگر مطیع گردیدید و منقاد دین حق گشتید همیشه عزیز و محترمید و اگر اطاعت ننمودید با شما میجنگیم و شما را بخواری و خفت اسیر و ذلیل می‌نمائیم.
گفته‌اند وقتی رسولان بلقیس برگشتند و حکایت سلطنت و جاه و جلال و حشمت فوق العاده سلیمان (ع) را گفتند بلقیس فهمید که او پیمبر است و از اطاعت او چاره ندارد، باشراف و ارکان دولت خود گفت ما قدرت مقاومت و مقابلی با او نداریم اگر فرمان او را نبریم بر ما غالب خواهد گردید، همه او را تصدیق نمودند، بلقیس کسی نزد سلیمان (ع) فرستاد و گفت ما همه مطیع تو گشته‌ایم و رو ببارگاه تو آورده‌ایم تا بطور یقین بدانیم که اینکه دینی که ما را بآن دعوت میکنی چیست و مشغول تهیه سفر گردیدند، بلقیس تخت خود را در جای محکمی

صفحه : 339
قرار داد و درها را بست و کلید آن را نزد خود گذارد و ملک و مال خود را بامینی سپرد و عازم راه گردیدند وقتی خبر بسلیمان (ع) رسید فرمود:
قال‌َ یا أَیُّهَا المَلَؤُا أَیُّکُم یَأتِینِی بِعَرشِها قَبل‌َ أَن یَأتُونِی مُسلِمِین‌َ سلیمان (ع) وقتی فهمید بلقیس با وزراء خود عازم راه شده‌اند، شاید برای اینکه پیمبری و اقتدار خود را بآنان بفهماند که مطیع گردند قوم و اشراف مملکت خود را مخاطب قرار میدهد و بآنان خطاب میکند که کدام یک از شما چنین قوّت و قدرتی دارد که پیش از اینکه بلقیس در حال تسلیم وارد گردد تخت مجلّل او را حاضر گرداند.
قال‌َ عِفرِیت‌ٌ مِن‌َ الجِن‌ِّ أَنَا آتِیک‌َ بِه‌ِ قَبل‌َ أَن تَقُوم‌َ مِن مَقامِک‌َ عفریت مأخوذ از عفر است و جمعش عفاریت است.
دیو پلید سرکشی از جنّیان گفت پیش از اینکه تو از مجلس حکومت خود برخیزی من تخت او را نزد تو حاضر مینمایم، و گویند عادت سلیمان (ع) چنین بود که نصف روز در مجلس حکومت خود می‌نشست و رسیدگی بامور مملکتی می‌نمود.
وَ إِنِّی عَلَیه‌ِ لَقَوِی‌ٌّ أَمِین‌ٌ عفریت گفت مطمئن باش که من هم قوی‌ّ هستم و بر حمل آن تخت با عظمت توانا میباشم و هم امینم که در جواهرات و اجزاء قیمتی آن خیانت نخواهم نمود.
قال‌َ الَّذِی عِندَه‌ُ عِلم‌ٌ مِن‌َ الکِتاب‌ِ أَنَا آتِیک‌َ بِه‌ِ قَبل‌َ أَن یَرتَدَّ إِلَیک‌َ طَرفُک‌َ اینکه اینکه آیه را بدون عطف بآیه پیش آورده شاید برای اینکه است که مناسبتی بین اینکه دو قول نیست زیرا که علم عفریت جن‌ّ از عالم طبیعی گرفته شده و علم آن کسی که نزد او علمی از کتاب بوده از عالم قدس الهی مأخوذ گردیده‌

(سخنان مفسرین در گوینده آن)

1- بقولی آن جبرئیل بود، بقول دیگر آن فرشته‌ای بود از فرشتگان، بقول دیگر آن آصف بن برخیا بن سمعیا بن میکیا بود که از جمله صدّیقان سلیمان

صفحه : 340
بشمار میرفت و وصی‌ّ او بود و مهم‌ترین نام خدا را میدانست و بآن نام مستجاب الدعوه گردیده.
آصف بن برخیا گفت من تخت بلقیس را پیش از آنکه تو چشم خود را بگردانی نزد تو حاضر خواهم نمود.
طنطاوی در تفسیر جواهر در اینجا بیان خوبی دارد مختصری از آن را ترجمه مینمایم:
در تفسیر آیه چنین گفته سلیمان گفت ای اشراف (أَیُّکُم یَأتِینِی بِعَرشِها) غرضش اینکه بود که ببعض نعمتهایی که خدا باو داده از عجائب نبوت و آیات الهی مطّلع گردانند تا اینکه صدق نبوت او را بشناسند و برای اینکه بدانند مملکت دنیا در مقابل عظمت الهی و بدیع قدرت او اندک خواهد بود و حکمت خدا وسیع‌تر است از آنچه از آثار خلقت در امور طبیعی عادی مشاهده مینمایند، و نیز خواست بفهمد اندازه عقل بلقیس بچه درجه‌ای است که تخت خود را چگونه مینگرد.
و چون ارواح ارضیه و سماویه دو قسمند:
قسمی نورانی الهی و قسمی ظلمانی ارضی، قسم اول علما و قوّة وسیع‌ترند و قسم دوم هم از جهت علم و هم از حیث قوّه محدودند، و فرقی نیست بین ارواحی که در اجسام و در زمینند و ارواحی که مجرّد از ماده میباشند، و نیز فرقی نیست بین ارواحی که از عالم ما خارجند و در زمین ساکن نیستند و آنهایی که در زمینند، و اینکه قاعده‌ای است مطّرد که هم در کتب انبیاء نوشته شده و هم در علم حدیث ثابت گردیده که اقطار عالم پر از ارواحند و در اینکه تفسیر شرح داده‌ایم که روحی که در زمین ما است وقتی که از جسمش خارج میگردد علم و قدرتش از جهت رفعت و پستی بمقدار اخلاق و صفات وی است.
و همین طورند ملائکه بعضی از آنان در اعلا مقامند و بعضی از آنها نزدیک بعالم ما میباشند (وَ ما مِنّا إِلّا لَه‌ُ مَقام‌ٌ مَعلُوم‌ٌ) و هر روحی که آراء عرضیه و حالات مادیه بر وی غالب گردیده علم و قدرتش باقتضاء حال وی است، و هر روحی که از

صفحه : 341
صفات و اخلاق و حالات مادیه مجرّد گردیده و صاحب اخلاق الهیه و حب عام و رفعت شأن و نزدیک گردیده بنور اعلی چنین کسی وسعت مقامش بمقدار همّت و علومش خواهد بود و آنچه از کمالات متّصف بآن گردیده (وَ أَن‌َّ إِلی رَبِّک‌َ المُنتَهی) تا آنجا که گفته:
پس از اینکه بیان میفهمی قوله تعالی (عِفرِیت‌ٌ مِن‌َ الجِن‌ِّ) یعنی خبیث مارد قوی هیکل که مانند کوهی ماند هر قدمی که میگذارد مسافتی طی‌ّ میکند گفت (أَنَا آتِیک‌َ بِه‌ِ قَبل‌َ أَن تَقُوم‌َ مِن مَقامِک‌َ) یعنی مجلس قضاوت تو (و انی علی حمله لقوی امین) و چون سلیمان از آن عفریت اینکه سخن شنید گفت من میخواهم باسرع وقت تخت حاضر گردد زیرا که میدانست در ارواح کسی هست که قدرتش بر احضار تخت سریع‌تر خواهد بود (قال‌َ الَّذِی عِندَه‌ُ عِلم‌ٌ مِن‌َ الکِتاب‌ِ) و آن کسی بود که نفس وی از ظلمت مادی تصفیه شده بود و از کبر، حسد، ظلم و آنچه از عالم مادّیّات است خالی گردیده و مصفّی شده و مرتبط بعالم علوی گردیده چنین کسی از حیث اشراق نفسش و صفاء باطنش از اینکه عفریت بر اینکه عمل لایق‌تر است و کسی که چنین باشد علم کتاب نزد وی خواهد بود خواه جبرئیل باشد یا ملک دیگر یا آصف بن برخیا که دوست سلیمان بود و اسم اعظم را میدانست یا خود سلیمان که خدا را باسماء الحسنی مثل ( یا ذا الجلال و الاکرام) خواند یا گفته باشد ( یا حی یا قیوم) یا گفته باشد ( یا الهنا و اله کل‌ّ شیئی الها واحدا لا اله الّا انت ایتنی بعرشها) یا غیر ذلک، فالاصل واحد، و آن نفسی است که بنور خدا اشراق گردیده، وقتی چنین کسی بخدا توجّه نماید بهر اسمی که باشد یا بهمّت خود قدرت پیدا مینماید بر آنچه باقی عاجز از آنند، پس مدار بر همت و نفس صاف بی‌آلایش خواهد بود و هیچ نفسی تصفیه پیدا نمیکند مگر وقتی که از مادّیات خالی گردد، وقتی مناط صفای قلب شد مهم نیست که بدانیم چه کسی بوده که تخت بلقیس را حاضر گردانیده، و نیز چه دعائی خوانده شده. (پایان)

صفحه : 342
آری چون قوّت روحانی را نمیتوان با قوّت جسمانی مقایسه نمود اگر قوت روح در اثر تزکیه و تصفیه بکمال رسد چنان قوّتی پیدا مینماید که بیک ساعت کار صد ساله و هزار ساله را خواهد نمود و در حکایت آوردن تخت بلقیس بخوبی فرق بین قوت جسمانی و روحانی پدیدار خواهد گردید که با اینکه آن عفریت از جنس جن‌ّ بود و سرعت جنیّان در عمل چنانچه گفته‌اند چندین برابر قوت افراد بشر میباشد لکن چون قوّت وی جسمانی بود نه روحانی اینکه بود که گفت من تخت بلقیس را در نصف روز که مدّت قضاوت سلیمان بود میآورم و آن کسی که علم کتاب نزد او بود گفت من پیش از آنکه تو چشم خود را بر هم گذاری تخت را نزد تو حاضر مینمایم، عمل او بقوّت روحانی بود نه جسمانی زیرا اگر روح انسانی در اثر مجاهده با نفس قوّت گرفت کوه‌های مشکلات را زیرا پا هموار خواهد نمود و چنان قوّت و شوکتی پیدا مینماید که در تمام امور جسمانی و روحانی قوی‌ّ و نیرومند میگردد، و معجزات انبیاء ناشی از قوّت روحانی و تصمیم اراده آنها ظاهر گردیده نه بقوّت جسمانی، چنانچه حضرت امیر علیه السّلام فرمود
(ما قلعت باب خیبر بقوّة جسمانیة بل بقوّة ربّانیة).
در اینکه حکایات تنبیه و اندرز است برای کسانی که در آیات قرآنی و حکایات گذشتگان فکر و اندیشه میکنند و طریق سعادت و فضیلت خود را در خلال آیات قرآنی و حکایات آن پیدا مینمایند.
فَلَمّا رَآه‌ُ مُستَقِرًّا عِندَه‌ُ قال‌َ هذا مِن فَضل‌ِ رَبِّی لِیَبلُوَنِی أَ أَشکُرُ أَم أَکفُرُ وَ مَن شَکَرَ فَإِنَّما یَشکُرُ لِنَفسِه‌ِ وَ مَن کَفَرَ فَإِن‌َّ رَبِّی غَنِی‌ٌّ کَرِیم‌ٌ وقتی سلیمان علیه السّلام تخت بلقیس را نزد خود حاضر دید برای اینکه اظهار نماید که تمام قدرتها و سلطنتها در مقابل عظمت و اقتدار و علم ازلی حق تعالی ناچیز است، پس اگر بنده شکر کند و بوظیفه بنده‌گی خود عمل نماید یا کفران نعمت کند و ناسپاس گردد، ابدا بدستگاه عظمت الهی ضرری نخواهد رسانید زیرا که او غنی و بی‌نیاز است نه از شکر کننده‌گان نفعی عاید او میگردد و نه از

صفحه : 343
کفران کسی ضرری متوجه باو خواهد گردید، منتهی کسی که شکر نمود و اظهار نعمت کرد و نیز بوظیفه بندگی خود عمل نمود فائده شکرش عاید خودش میگردد قوله تعالی لَئِن شَکَرتُم لَأَزِیدَنَّکُم در اثر شکر نعمت او زیاد میگردد و کسی که کفران نعمت نمود وَ لَئِن کَفَرتُم إِن‌َّ عَذابِی لَشَدِیدٌ محقّقا عذاب من شدید است.
خلاصه چون تخت نزد سلیمان حاضر شد فرمود اوضاع آن را تغییر دهید تا چون آمد امتحانش کنیم که هدایت میشود یا نمیشود.
قال‌َ نَکِّرُوا لَها عَرشَها نَنظُر أَ تَهتَدِی أَم تَکُون‌ُ مِن‌َ الَّذِین‌َ لا یَهتَدُون‌َ فَلَمّا جاءَت قِیل‌َ أَ هکَذا عَرشُک‌ِ قالَت کَأَنَّه‌ُ هُوَ وقتی بلقیس نزد سلیمان آمد و تخت خود را نزد سلیمان یافت سلیمان خواست او را امتحان کند و اندازه شعور و عقل او را بفهمد بوی گفته شد آیا تخت تو اینکه طور است بلقیس گفت گویا اینکه همانست و نگفت حتما اینکه همان است زیرا که عادتا محال مینمود که تخت با عظمت او که در جای محکم قرار داده بزودی نزد سلیمان حاضر گردد، و نگفت آن نیست چون عقلا محال نبود که باعجاز حاضر کرده باشد.
وَ أُوتِینَا العِلم‌َ مِن قَبلِها وَ کُنّا مُسلِمِین‌َ بلقیس اظهار مینماید که پیش از اینکه بحضور تو آئیم ما بپیمبری و معجزات تو عالم گردیده بودیم و تسلیم امر تو گردیدیم، و اقوال دیگر هم در معنی اینکه آیه گفته‌اند که در مجمع البیان مذکور است که در هر یک احتمال صحت میرود وَ صَدَّها ما کانَت تَعبُدُ مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ إِنَّها کانَت مِن قَوم‌ٍ کافِرِین‌َ قِیل‌َ لَهَا ادخُلِی الصَّرح‌َ فَلَمّا رَأَته‌ُ حَسِبَته‌ُ لُجَّةً وقتی بلقیس وارد بارگاه سلیمان گردید دریاچه آبی گمان کرد.
وَ کَشَفَت عَن ساقَیها قال‌َ إِنَّه‌ُ صَرح‌ٌ مُمَرَّدٌ مِن قَوارِیرَ مفسرین گفته‌اند دیوان بسلیمان (ع) گفته بودند که پای بلقیس مثل حمار

صفحه : 344
می‌ماند، اینکه بود که سلیمان برای اینکه بیک وسیله‌ای پای وی را ببیند امر نمود صحن قصر را از آبگینه ساختند بطوری که آب مینمود و تخت خود را در وسط صحن قرار داد و امر نمود بلقیس وارد گردد، وقتی بلقیس وارد گردید گمان کرد دریاچه آبی است جامه خود را بالا زد سلیمان گفت اینجا آب نیست صحن صاف و همواری است که از آبگینه تهیه شده از شدّت صافی و درخشندگی بنظر آب میآید.
قالَت رَب‌ِّ إِنِّی ظَلَمت‌ُ نَفسِی وَ أَسلَمت‌ُ مَع‌َ سُلَیمان‌َ لِلّه‌ِ رَب‌ِّ العالَمِین‌َ بلقیس بگناه خود اعتراف مینماید و گوید من در عبارت خورشید و شرک بنفس خود ستم نمودم و حال با سلیمان اسلام آوردم و تسلیم امر پروردگار عالمیان گردیدم.
گفته‌اند وقتی بلقیس جامه از ساق خود بالا زد سلیمان دید پای او موی بسیار دارد در طلب راه علاج آن بر آمد، با آدمیان مشورت نمود علاجی نیافتند، شیاطین برای او حمّامی تهیّه نمودند و آهک و زرنیخ بهم ممزوج نمودند و پیش از آن (نوره) و حمام نبود بدستور جنّیان ببلقیس گفتند حمام رفت و نوره استعمال نمود موی پای وی بر طرف گردید.

صفحه : 345

[سوره النمل (27): آیات 45 تا 58]

اشاره

وَ لَقَد أَرسَلنا إِلی ثَمُودَ أَخاهُم صالِحاً أَن‌ِ اعبُدُوا اللّه‌َ فَإِذا هُم فَرِیقان‌ِ یَختَصِمُون‌َ (45) قال‌َ یا قَوم‌ِ لِم‌َ تَستَعجِلُون‌َ بِالسَّیِّئَةِ قَبل‌َ الحَسَنَةِ لَو لا تَستَغفِرُون‌َ اللّه‌َ لَعَلَّکُم تُرحَمُون‌َ (46) قالُوا اطَّیَّرنا بِک‌َ وَ بِمَن مَعَک‌َ قال‌َ طائِرُکُم عِندَ اللّه‌ِ بَل أَنتُم قَوم‌ٌ تُفتَنُون‌َ (47) وَ کان‌َ فِی المَدِینَةِ تِسعَةُ رَهطٍ یُفسِدُون‌َ فِی الأَرض‌ِ وَ لا یُصلِحُون‌َ (48) قالُوا تَقاسَمُوا بِاللّه‌ِ لَنُبَیِّتَنَّه‌ُ وَ أَهلَه‌ُ ثُم‌َّ لَنَقُولَن‌َّ لِوَلِیِّه‌ِ ما شَهِدنا مَهلِک‌َ أَهلِه‌ِ وَ إِنّا لَصادِقُون‌َ (49)
وَ مَکَرُوا مَکراً وَ مَکَرنا مَکراً وَ هُم لا یَشعُرُون‌َ (50) فَانظُر کَیف‌َ کان‌َ عاقِبَةُ مَکرِهِم أَنّا دَمَّرناهُم وَ قَومَهُم أَجمَعِین‌َ (51) فَتِلک‌َ بُیُوتُهُم خاوِیَةً بِما ظَلَمُوا إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَآیَةً لِقَوم‌ٍ یَعلَمُون‌َ (52) وَ أَنجَینَا الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ کانُوا یَتَّقُون‌َ (53) وَ لُوطاً إِذ قال‌َ لِقَومِه‌ِ أَ تَأتُون‌َ الفاحِشَةَ وَ أَنتُم تُبصِرُون‌َ (54)
أَ إِنَّکُم لَتَأتُون‌َ الرِّجال‌َ شَهوَةً مِن دُون‌ِ النِّساءِ بَل أَنتُم قَوم‌ٌ تَجهَلُون‌َ (55) فَما کان‌َ جَواب‌َ قَومِه‌ِ إِلاّ أَن قالُوا أَخرِجُوا آل‌َ لُوطٍ مِن قَریَتِکُم إِنَّهُم أُناس‌ٌ یَتَطَهَّرُون‌َ (56) فَأَنجَیناه‌ُ وَ أَهلَه‌ُ إِلاّ امرَأَتَه‌ُ قَدَّرناها مِن‌َ الغابِرِین‌َ (57) وَ أَمطَرنا عَلَیهِم مَطَراً فَساءَ مَطَرُ المُنذَرِین‌َ (58)

صفحه : 346

(ترجمه)

و حقیقة ما بسوی قوم ثمود برادرشان صالح را فرستادیم (صالح گفت) خدا را بپرستید و آنان دو فرقه شدند و با هم دشمنی مینمودند (45)
صالح گفت ای گروه من چرا ببدی عجله میکنید پیش از نیکی چرا از خدا طلب آمرزش نمیکنید شاید مورد ترحم واقع گردید (46)
گفتند ما نسبت بتو و کسانی که تابع تو گردیده‌اند فال بد میزنیم صالح گفت فال خیر و شرّ شما نزد خدا است بلکه شما گروه آزموده و مبتلا گردیده‌اید (47)
و در آن شهری که صالح بود نه طائفه بودند که آنان در زمین فساد میکردند و اصلاح نمی‌نمودند (48)
(آن جماعت نه‌گانه) با هم متحد گردیده و قبلا با هم هم قسم شده بودند بخدا که بر صالح و اهل او شبیخون زنیم پس از آن بوارث او گوئیم ما وقع هلاکت صالح و اهل او حاضر نبودیم (و قاتل او را نمیشناسیم) و ما در اینکه سخن راستگویانیم (49)
آنها مکری کردند و ما هم بجزای مکر آنان مکر کردیم در حالی که آنها آگاه نبودند (50)
ای محمّد (ص) بنگر چگونه بود عاقبت مکر آنها که ما تمام آنها و گروه آنان را هلاک گردانیدیم (51)
اینکه است خانه‌های آنها که خالی و خراب است بپاداش آنچه ستم نمودند و حقیقة در اینها آیت و نشانه‌ای است برای کسانی که میدانند (52)
و آنهایی را که ایمان آوردند و پرهیزگار گردیدند نجات دادیم (53)
و یاد کن وقتی را که لوط بقومش گفت آیا شما عمل زشت میکنید و قبح آن را مینگرید (54)
آیا شما از روی شهوت با مردها می‌آویزید غیر از زنها بلکه شما جماعت نادانید (55)
قوم لوط جوابی ندادند مگر اینکه گفتند اهل و کسان لوط را از ده خود بیرون کنید اینان جماعتی میباشند که پاکیزگی میکنند (56)
و ما لوط و اهل او را نجات دادیم مگر زنش را که مقرر کردیم از هلاک شدگان باشد (57)
و بر آنها بارانیدیم باران (سخت) و بد است بارش تهدید شدگان (58).

صفحه : 347

(توضیح آیات)

وَ لَقَد أَرسَلنا إِلی ثَمُودَ أَخاهُم صالِحاً أَن‌ِ اعبُدُوا اللّه‌َ فَإِذا هُم فَرِیقان‌ِ یَختَصِمُون‌َ جمله (وَ لَقَد أَرسَلنا) عطف بحکایت سلیمان (ع) است که آیه خبر میدهد که ما صالح را که برادر نسبی آنها بود برسالت بسوی قبیله ثمود فرستادیم و صالح بآنان چنین گفت خدای یکتا را بپرستید و دست از مخالفت بردارید و قوم ثمود دو فرقه گشتند و با یکدیگر جنگ و نزاع میکردند آنهایی که ایمان آورده بودند میگفتند حق با ما است و آنهایی که کافر بودند انکار می‌نمودند، و نزاع آنها را در سوره اعراف آیه 74 بیان فرموده قوله تعالی قال‌َ المَلَأُ الَّذِین‌َ استَکبَرُوا مِن قَومِه‌ِ لِلَّذِین‌َ استُضعِفُوا لِمَن آمَن‌َ مِنهُم أَ تَعلَمُون‌َ أَن‌َّ صالِحاً مُرسَل‌ٌ مِن رَبِّه‌ِ قالُوا إِنّا بِما أُرسِل‌َ بِه‌ِ مُؤمِنُون‌َ الخ.
معلوم میشود نزاع آنها در ایمان و کفر بوده که مؤمنین صالح را تصدیق مینمودند و کافرین انکار میکردند و چون بین آنها دشمنی و جنگ پدید گردیده بود منکرین از روی کبر و جهالت بصالح میگفتند اگر تو راست می‌گویی که ما مورد عذاب میگردیم آنچه که ما را بآن میترسانی و تهدید میکنی بیاور، و حضرت صالح از روی شفقت و اندرز بآنها میگفت:
لِم‌َ تَستَعجِلُون‌َ بِالسَّیِّئَةِ قَبل‌َ الحَسَنَةِ ای قوم چرا شما در عذاب عجله میکنید پیش از اینکه عمل نیک انجام دهید یعنی وقتی کار خوب گذاشته چرا که بد میکنید تا مستوجب عذاب گردید.
لَو لا تَستَغفِرُون‌َ اللّه‌َ لَعَلَّکُم تُرحَمُون‌َ صالح گفت چرا شما جهّال توبه و طلب آمرزش از خدا نمیکنید که شاید عذاب از شما رفع شود.
نصیحت صالح در گوش سنگین آن جماعت تأثیر ننمود و گفتند ما فال بد بر تو و تابعین تو زده‌ایم تو از وقتی که در میان ما آمده‌ای همیشه ما در نزاع

صفحه : 348
و کش مکش واقع گردیده‌ایم و تفرقه بین ما افتاده و آمدن تو بر ما میمون نبوده صالح در پاسخ بآنان فرموده فال بد شما ناشی از خودتان و بازگشت بخودتان خواهد نمود و محنت و بلیّه از جانب خدا بشما اصابت مینماید.
بَل أَنتُم قَوم‌ٌ تُفتَنُون‌َ شما جماعتی هستید که آزمایش میشوید و شما مورد امتحان واقع خواهد گردید و بشومی اعمال بد خودتان گرفتار میشوید.
وَ کان‌َ فِی المَدِینَةِ تِسعَةُ رَهطٍ یُفسِدُون‌َ فِی الأَرض‌ِ وَ لا یُصلِحُون‌َ گویند محلی که صالح در آن بود قطعه‌ای از زمین حجر بود و در آنجا نه دسته از اشرار و اکابر بودند که رئیس آنها بنام قدّار بن سالف بود و در اعدام نمودن ناقه صالح بیشتر از دیگران جدیّت مینمود، و از حضرت رسول (ص) حدیث میکنند که فرموده شقی‌ترین پیشینیان قدّار است که ناقه صالح (ع) را پی نمود، و شقی‌ترین مردم در امّت من کشنده علی بن ابی طالب علیه السّلام است.
وَ کان‌َ فِی المَدِینَةِ تِسعَةُ رَهطٍ از سه نفر تا ده نفر را رهط گویند و اینکه نه نفر چون از اشراف و رؤساء ملّت بودند هر یک بمنزله جماعتی بحساب می‌آمدند.
یُفسِدُون‌َ فِی الأَرض‌ِ وَ لا یُصلِحُون‌َ اینکه نه نفر که شریرترین مردم بودند در زمین حجر که محل‌ّ تبلیغ رسالت صالح بود فساد مینمودند و با هم معاهده نمودند و بخدا قسم یاد کردند که هم دست شوند و بر صالح و تابعین او شبیخون زنند و آنان را اعدام نمایند و پس از آن عمل زشت خود را مخفی گردانند.
وَ مَکَرُوا مَکراً وَ مَکَرنا مَکراً وَ هُم لا یَشعُرُون‌َ از إبن عباس روایت شده که صالح در غاری مسجدی داشت و شبها در آنجا مشغول عبادت و نماز میشد و آن نه نفر رهط با هم گفتند صالح بما گفته تا سه روز دیگر بر شما عذاب نازل خواهد شد، ما پیش از اینکه سه روز درب غار می‌نشینیم

صفحه : 349
وقتی صالح بیرون میآید او را میکشیم، آمدند با شمشیرهای کشیده درب غار نشستند خداوند فرشتگانی بفرستاد که هر یک سنگی بآنها زنند و آنها را هلاک نمایند و باقی بصیحه آسمانی هلاک گردیدند.
و بروایت دیگر خداوند سنگی بر درب غار انداخت و آنها آنجا ماندند تا هلاک گشتند، و بروایت مقاتل آن نه نفر در پائین کوه ماندند و انتظار بیرون آمدن صالح را میکشیدند که ناگاه کوه بر سر آنان فرود آمد و همه را هلاک گردانید. (منهج الصادقین) فَانظُر کَیف‌َ کان‌َ عاقِبَةُ مَکرِهِم أَنّا دَمَّرناهُم وَ قَومَهُم أَجمَعِین‌َ میشود (کان) تامّه باشد و (کیف) حال، یعنی ای رسول اکرم نظر کن در چگونگی حال و هلاکت آنها.
و میشود (کان) ناقصه باشد و (کیف) خبر مقدّم و جمله (دمّرناهم) خبر مبتدای محذوف (هی) و در معنی یکی است، و مقصود خبر دادن از مکر آن جماعت است و اینکه عاقبت مکر آنان و باقی ظالمین بازگشت بخودشان مینمود که گاهی بصورت صیحه آسمانی و گاهی بریزش سنگ یا باد صرصر یا غیر اینها مناسب عملشان دمار از آنان بر می‌آورد و چنین است عاقبت مکر مکر کنندگان (وَ اللّه‌ُ خَیرُ الماکِرِین‌َ).
وَ لُوطاً إِذ قال‌َ لِقَومِه‌ِ أَ تَأتُون‌َ الفاحِشَةَ وَ أَنتُم تُبصِرُون‌َ أَ إِنَّکُم لَتَأتُون‌َ الرِّجال‌َ شَهوَةً مِن دُون‌ِ النِّساءِ بَل أَنتُم قَوم‌ٌ تَجهَلُون‌َ حکایت لوط نبی (ع) و قومش و آن عمل فاحشه لواط که بین آنان دائر گردیده بود و در اثر آن مبتلا بعذاب گردیدند در بسیاری از آیات البته هر جایی بمناسبتی بیان شده چون بیان آن در جاهای دیگر اجمالا ذکر شده در اینجا تکرار نشود خلاصه لوط بجماعت فاسقین میگوید شما عمل زشت غیر عقلایی مرتکب میگردید و خودتان مینگرید، و شاید مقصود از دیدن رؤیت بچشم عقل باشد که اینکه عمل غیر عقلایی را بچشم دل می‌بینید و قبح آن را می‌شناسید، یا مقصود

صفحه : 350
چشم سر باشد که بقدری شما مردم بی‌حیاء و بی عفّت گردیده‌اید که رو بروی یک دیگر چنین عمل قبیحی را انجام میدهید و هیچ شرم ندارید و اینکه نیست مگر در اثر جهل و بی‌خردی شما.
فَما کان‌َ جَواب‌َ قَومِه‌ِ إِلّا أَن قالُوا أَخرِجُوا آل‌َ لُوطٍ مِن قَریَتِکُم إِنَّهُم أُناس‌ٌ یَتَطَهَّرُون‌َ آنچه حضرت لوط (ع) آن گروه اشقیاء را موعظه و نصیحت نمود که دست از اینکه عمل شوم زشت خود بردارند فائده نبخشید و آنچه اصرار مینمود آنان بر انکار و ضدیّت با او می‌افزودند تا آنکه با هم گفتند باید لوط و تابعین او را از ده و قریه خود بیرون کنیم زیرا اینها مردمانی میباشند که از اینکه عمل زشت یا از هر عمل بدی طاهرند یا اینها خود را پاک و از هر خباثتی طاهر میدانند و ما را پلید و نجس بشمار می‌آورند و بما استهزاء مینمایند.
فَأَنجَیناه‌ُ وَ أَهلَه‌ُ إِلّا امرَأَتَه‌ُ قَدَّرناها مِن‌َ الغابِرِین‌َ چون اهل سدوم ظلم و فسق و تعدّی را از حدّ گذرانیدند لوط علیه السّلام و اهل او که ظاهرا دختران او مراد است نجات دادیم مگر زن او را که چون با کفار در ظلم و مخالفت همدست بود از باقی گذارده‌گان با قوم لوط قرار دادیم.
وَ أَمطَرنا عَلَیهِم مَطَراً فَساءَ مَطَرُ المُنذَرِین‌َ چنانچه در جاهای دیگر بیان شده پس از زیر و زبر شدن مؤتفکات سنگ ریزه بر آنان باریدن گرفت و آن بارش بد بلائی بود که بتهدید شدگان فرود آمد

صفحه : 351

[سوره النمل (27): آیات 59 تا 70]

اشاره

قُل‌ِ الحَمدُ لِلّه‌ِ وَ سَلام‌ٌ عَلی عِبادِه‌ِ الَّذِین‌َ اصطَفی آللّه‌ُ خَیرٌ أَمّا یُشرِکُون‌َ (59) أَمَّن خَلَق‌َ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌َ وَ أَنزَل‌َ لَکُم مِن‌َ السَّماءِ ماءً فَأَنبَتنا بِه‌ِ حَدائِق‌َ ذات‌َ بَهجَةٍ ما کان‌َ لَکُم أَن تُنبِتُوا شَجَرَها أَ إِله‌ٌ مَع‌َ اللّه‌ِ بَل هُم قَوم‌ٌ یَعدِلُون‌َ (60) أَمَّن جَعَل‌َ الأَرض‌َ قَراراً وَ جَعَل‌َ خِلالَها أَنهاراً وَ جَعَل‌َ لَها رَواسِی‌َ وَ جَعَل‌َ بَین‌َ البَحرَین‌ِ حاجِزاً أَ إِله‌ٌ مَع‌َ اللّه‌ِ بَل أَکثَرُهُم لا یَعلَمُون‌َ (61) أَمَّن یُجِیب‌ُ المُضطَرَّ إِذا دَعاه‌ُ وَ یَکشِف‌ُ السُّوءَ وَ یَجعَلُکُم خُلَفاءَ الأَرض‌ِ أَ إِله‌ٌ مَع‌َ اللّه‌ِ قَلِیلاً ما تَذَکَّرُون‌َ (62) أَمَّن یَهدِیکُم فِی ظُلُمات‌ِ البَرِّ وَ البَحرِ وَ مَن یُرسِل‌ُ الرِّیاح‌َ بُشراً بَین‌َ یَدَی رَحمَتِه‌ِ أَ إِله‌ٌ مَع‌َ اللّه‌ِ تَعالَی اللّه‌ُ عَمّا یُشرِکُون‌َ (63)
أَمَّن یَبدَؤُا الخَلق‌َ ثُم‌َّ یُعِیدُه‌ُ وَ مَن یَرزُقُکُم مِن‌َ السَّماءِ وَ الأَرض‌ِ أَ إِله‌ٌ مَع‌َ اللّه‌ِ قُل هاتُوا بُرهانَکُم إِن کُنتُم صادِقِین‌َ (64) قُل لا یَعلَم‌ُ مَن فِی السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ الغَیب‌َ إِلاَّ اللّه‌ُ وَ ما یَشعُرُون‌َ أَیّان‌َ یُبعَثُون‌َ (65) بَل‌ِ ادّارَک‌َ عِلمُهُم فِی الآخِرَةِ بَل هُم فِی شَک‌ٍّ مِنها بَل هُم مِنها عَمُون‌َ (66) وَ قال‌َ الَّذِین‌َ کَفَرُوا أَ إِذا کُنّا تُراباً وَ آباؤُنا أَ إِنّا لَمُخرَجُون‌َ (67) لَقَد وُعِدنا هذا نَحن‌ُ وَ آباؤُنا مِن قَبل‌ُ إِن هذا إِلاّ أَساطِیرُ الأَوَّلِین‌َ (68)
قُل سِیرُوا فِی الأَرض‌ِ فَانظُرُوا کَیف‌َ کان‌َ عاقِبَةُ المُجرِمِین‌َ (69) وَ لا تَحزَن عَلَیهِم وَ لا تَکُن فِی ضَیق‌ٍ مِمّا یَمکُرُون‌َ (70)

صفحه : 352

(ترجمه)

(خطاب برسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است) که بگو سپاس و ستایش مخصوص بخدا است و سلام و تحیّت بر بنده‌گان او آن کسانی را که برگزیده است (و از خلق برتری داده) آیا خدا (آفریننده جهان) بهتر است یا آنچه که برای او شریک میگیرید (59)
آیا کیست که آسمان و زمین را آفریده و از آسمان برای شما آب فرود آورده و بآب بوستانهای خرّم رویانیده و شما قدرت نداشتید که درختان آن را برویانید آیا با خدا خدایی است بلکه مشرکین جماعتی میباشند که از حق و حقیقت تجاوز میکنند (60)
آیا کیست که زمین را آرامگاه شما قرار داده و از میان آن نهرها جاری گردانیده و در زمین کوه‌هایی برافراشته و بین دو دریا مانعی قرار داده (که در هم ریزش نکنند) آیا با خدا خدایی هست بلکه بیشترین (مشرکین) نمیدانند (61)
آیا کیست که اجابت کند درمانده را وقتی که او را بخواند و بدی و سختی را از وی بردارد و شما را جانشینان زمین گرداند آیا با اله جهان خدایی است کمند از کسانی که متذکّر میگردند (62)
آیا کیست که در تاریکیهای صحرا و دریاها شما را راهنمایی میکند و کیست که بادهای مژده دهنده را پیش از باران می‌فرستد آیا با اله خدایی هست خدا بزرگتر از آنست که برای او شریک قرار دهند (63)
آیا کیست آفریننده خلق و پس از آن او را برگرداند و کیست که شما را از آسمان و زمین روزی میدهد آیا با اله خدایی است ای محمّد «ص» (بآنها بگو) دلیل خود را بیاورید اگر راست گویانید (64)
بگو کسانی که در آسمانها و زمینند غیب را نمیدانند مگر خدا و اینها نمیدانند چه وقت مبعوث خواهند گردید (65)
بلکه در آخرت دانش آنان

صفحه : 353
بکمال میرسد بلکه اینها (از مبعوث شدن در قیامت) در شکّند بلکه اینان از آن کورانند (66)
آنان که کافر شدند گفتند آیا وقتی که ما و پدران ما خاک گردیدیم ما بیرون شدگانیم (67)
قبلا (پیمبران) بما و پدران ما چنین وعده داده بودند و اینکه نیست مگر افسانه‌های پیشینیان (68)
(ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) بگو در زمین سیر کنید و بنگرید که چگونه بود عاقبت گنه کاران (69)
(ای رسول اکرم «ص») بر اینکه مشرکین محزون مباش و دل تنگ مشو از آنچه اینها مکر میکنند (70).

صفحه : 354

(توضیح آیات)

قُل‌ِ الحَمدُ لِلّه‌ِ وَ سَلام‌ٌ عَلی عِبادِه‌ِ الَّذِین‌َ اصطَفی پس از آنکه در آیات بالا حکایت پیمبران مثل صالح و لوط و امم پیشینیان و چگونگی عذاب و نکالی که در اثر مخالفتشان بر آنان فرود آمد و نجات و فیروزی اهل حق را بیان نموده، در اینکه آیه برسولش امر مینماید که بگو حمد و ستایش مخصوص بخدا است که در یاری رسولان خود کفّار و ظلمه را مستأصل گردانیده، و بعضی گفته‌اند که معنی اینکه آیه چنین است. بگفتیم لوط (ع) را که بگو سپاس و ستایش مر خدای راست بر هلاک، و قول اصح‌ّ آنست که پیغمبر ما صلّی اللّه علیه و آله و سلّم مأمور بحمد میباشد.
و سلام سلامتی است بر بنده‌گان صالح خود از پیمبران و تابعین آنها آن کسانی که از طریق بندگی و عبودیّت برگزیده‌گان حضرت احدیت گردیده‌اند و از لوث معاصی طاهر و پاک شده‌اند.
مصداق حقیقی چنین بندگانی در مرتبه اول پیمبران و رسولان و خلفای آنها میباشند که صاحب مقام عصمت گردیده‌اند که دل آنها از لوث معاصی سالم و سرّ ایشان از مکر خلایق خالی است، و در مرتبه ثانی تابعین آنها کسانی که یک‌دله و یک جهته رو بحق آورده و تابع پیمبران و خلفای آنها گردیده‌اند.
آللّه‌ُ خَیرٌ أَمّا یُشرِکُون‌َ اعتراض بمشرکین نموده که آیا خدای واحد احدی که با عظمت و کبریایی خود از راه لطف و شفقت نسبت ببندگان مطیع خود اینکه طور اظهار لطف مینماید و آنها را گرامی داشته و برگزیده و بسلام که اشاره بسلامتی آنها است هم در دنیا از عذابی که بر کفار و مشرکین نازل گردیده مصون و محفوظند و هم از عذاب آخرت در مقام امن و امان قرار گرفته و از فزع قیامت ایمنند، آیا چنین خدایی بهتر است یا آنچه را که شریک او میگردانید، ای مشرکین رجوع بعقل خود

صفحه : 355
نمائید آیا عقل و وجدانتان شهادت میدهد که بایستی خدای واحد احد را پرستش نمائید و عبادت و بنده‌گی را مخصوص بآن ذات یگانه گردانید، البته عقل و و جدان هر عاقلی شهادت میدهد که یکتا پرستیدن که مبدء و آفریننده تمام موجودات است بهتر از شرک است قوله تعالی در سوره یوسف آیه 39 حکایة از یوسف (ع) فرموده (یا صاحِبَی‌ِ السِّجن‌ِ أَ أَرباب‌ٌ مُتَفَرِّقُون‌َ خَیرٌ أَم‌ِ اللّه‌ُ الواحِدُ القَهّارُ) حضرتش رفقای زندانی خود را ارشاد نموده که آیا ارباب متفرق را پرستش نمودن بهتر است یا پرستش نمودن یک خدای غالب قاهر.
بعضی از مفسرین اظهار نموده که در اینکه آیات هفده نعمت از نعمتهای الهی خود را تذکر داده و اینک در اینجا شماره مینمائیم:
1- أَمَّن خَلَق‌َ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌َ 2- وَ أَنزَل‌َ لَکُم مِن‌َ السَّماءِ ماءً 3- فَأَنبَتنا بِه‌ِ حَدائِق‌َ 4- ذات‌َ بَهجَةٍ ما کان‌َ لَکُم أَن تُنبِتُوا شَجَرَها 5- أَمَّن جَعَل‌َ الأَرض‌َ قَراراً 6- وَ جَعَل‌َ خِلالَها أَنهاراً.
ارشاد بحکم عقل است که رجوع بعقل خود نمائید که آیا کی است اینکه موجودات ارضی و سمائی را برای پیدایش شما و امرار حیاتتان آفریده و از آسمان آب باران فرود می‌آورد و بوستانهای زیبا آراسته و بانواع و اقسام میوه‌جات و گلها و ریاحین در آن قرار داده و مزیّن گردانیده که هم روزی شما باشد که از آنها بخورید و بیاشامید و هم از مناظر طبیعی آن فرح روحی و نشاط طبیعی یابید و مسرور باشید، آیا چه کسی از شما چنین قدرتی دارد که از زمین درخت بیرون آرد أَ إِله‌ٌ مَع‌َ اللّه‌ِ بَل هُم قَوم‌ٌ یَعدِلُون‌َ آیا چنین پندارید که با خدا خدایی هست هرگز چنین نخواهد بود شما از طریق حق و حقیقت تجاوز نموده و گمراه گردیده‌اید آیا کی است که زمین را قرارگاه شما گردانیده و میان آن نهرها جریان داده.
7- وَ جَعَل‌َ لَها رَواسِی‌َ 8- وَ جَعَل‌َ بَین‌َ البَحرَین‌ِ حاجِزاً از نعمتهای هفده‌گانه اینکه، برای استحکام زمین کوه‌ها برافراشته و بین

صفحه : 356
دو دریای شیرین و شور یا بین دو دریای خلیج فارس و خلیج روم مانع قرار داده که در هم ریزش نکنند.
أَ إِله‌ٌ مَع‌َ اللّه‌ِ بَل أَکثَرُهُم لا یَعلَمُون‌َ هرگز چنین نخواهد بود بلکه بیشتر مشرکین بی‌خرد و نادانند اگر اینان عاقل و دانشمند بودند بدلیل عقلشان میدانستند که ممکن نیست با خدای واحد یکتا خدایانی از بتها و غیر آن باشد.
از شیخ انصاری رحمة اللّه علیه نقل میکنند که چنین گفته (الهی تلطّفت باولیائک حتّی عرفوک و وحّدوک و ان تلطّفت باعدائک ما جهلوک).
9- أَمَّن یُجِیب‌ُ المُضطَرَّ إِذا دَعاه‌ُ 10- وَ یَکشِف‌ُ السُّوءَ از جمله نعمتهای الهی اینکه، انسان وقتی که در اثر بلاء و مصیبات و امراض و بلیات گوناگون بی‌چاره گردید بسبب آن فطرت توحیدی که در طبیعت او مأخوذ گردیده ملتجی و پناهنده میگردد بمبدء متعال و بزبان حال و قال از او رفع اضطرار خود می‌طلبد آن وقت خدای ودود بحسب وعده‌ای که داده دعای مضطرّین را اجابت نماید هر سختی و بلائی که بوی اصابت نموده رفع میگرداند وقتی مضطرّ از روی حقیقت دعاء کرد مقرون باجابت خواهد گردید مگر در جایی که باقی ماندن او در آفات و بلیّات اصلح بحال او باشد، اینست که بعضی الف و لام (المضطرّ) را جنس گرفته‌اند نه استغراق که عمومیت داشته باشد بلکه مقیّد بمصلحت است نه مطلقا 11- وَ یَجعَلُکُم خُلَفاءَ الأَرض‌ِ علاوه بر اینکه دعاء مضطرّ را اجابت میکند شما را خلیفه‌های روی زمین میگرداند یعنی شما را جانشین پیشینیان قرار میدهد که بعضی بدل از بعضی در زمین تصرّف نمائید و همه افراد بشر از نعمتهای الهی بهره‌مند گردند.
أَ إِله‌ٌ مَع‌َ اللّه‌ِ قَلِیلًا ما تَذَکَّرُون‌َ در آیه 60 سوره، عدول و تجاوز از حق را علّت شرک و کفر قرار داده و در آیه بالا (61) علت را عدم دانش و علم معرّفی نموده (بَل أَکثَرُهُم لا یَعلَمُون‌َ)

صفحه : 357
و در اینکه آیه عدم تذکّر را دلیل بر کفر و شرک گرفته، و اینکه ترتیب اشاره به اینکه است که اگر کسی طالب هدایت باشد و از طریق راستی و درستی منحرف نگردد و براهی که پیشوایان بشر رفته‌اند قدم پشت قدم آنان گذارد و عمل را با علم توأم گرداند چشم دلش باز خواهد گردید آن وقت متذکر میگردد و بوجدان سرّی خود وحدت و حقّانیت اله عالم را میپاید و شریک برای او قرار نمیدهد.
12- أَمَّن یَهدِیکُم فِی ظُلُمات‌ِ البَرِّ وَ البَحرِ 13- وَ مَن یُرسِل‌ُ الرِّیاح‌َ بُشراً بَین‌َ یَدَی رَحمَتِه‌ِ ذات احدیت در مقام اعتراض بمشرکین و تنبّه آنان بهمزه استفهام که در مورد انکار آرند سؤال مینماید که آیا وقتی شما در مسافرتتان در بیابانها و دریاها در شبهای تاریک بیچاره و مضطرّ گردید و در بیابان گم شدید یا دریا طوفانی شد کشتی شما شکست آیا کیست که شما را بهدایت نجوم و ستارگان یا بتوسط علومی که بشما عطاء نموده یا بدون وسائل بسبب آن وعده‌ای که داده مضطر را در موقع بیچارگی اجابت نماید شما را راهنمایی می‌نماید و از غرق و هلاکت نجات میدهد و کی است آنکه قبل از نزول باران بادهایی میفرستد که بنزول باران شما را بشارت دهد.
أَ إِله‌ٌ مَع‌َ اللّه‌ِ تَعالَی اللّه‌ُ عَمّا یُشرِکُون‌َ آیا با خدا الهی هست که قادر بر چنین امور باشد و بظاهر و باطن و تمام امور خلقت عالم باشد و امور خلق خود را اصلاح گرداند، کسی که بوجدان خود رجوع نماید از صمیم قلب اعتراف می‌نماید که اله و مبدء عالم بزرگتر از آن است که مشرکین در جهتی از جهات برای او شریک قرار دهند.
14- أَمَّن یَبدَؤُا الخَلق‌َ ثُم‌َّ یُعِیدُه‌ُ 15- وَ مَن یَرزُقُکُم مِن‌َ السَّماءِ وَ الأَرض‌ِ آیا کیست که شما را از نیستی بهستی آورده پس از آن شما را برمیگرداند بحالت اول، شاید مقصود اینکه باشد که شما را از خاک آفریده و پس از آن باز بدن شما بخاک عود مینماید، آیا چنین کسی قدرت ندارد که شما را در قیامت زنده نماید

صفحه : 358
و حیات نوینی بشما افاضه گرداند.
و کیست که شما را از آسمان و زمین روزی میدهد، اشاره به اینکه موجودات آسمانی از کرات و سیارات و کهکشانها و موجودات زمینی و جوّی همه را برای بقاء و تأمین معاش شما بیک قوّه جاذبه مسخّر گردانیده و همه با هم متّحد و همدست شده و کمر خدمت بسته و انجام وظیفه میدهند و چون نتیجه عمل آنها یکی است معلوم میشود مبدء آنها هم یکی است، زیرا اگر خدای عالم متعدّد بود نتیجه عملشان نیز متعدّد میگردید زیرا که تعدّد در مدبّر مقتضی اختلاف عمل میگردد و ممکن نیست با تعدّد مدبر نتیجه عمل یکی گردد.
أَ إِله‌ٌ مَع‌َ اللّه‌ِ قُل هاتُوا بُرهانَکُم إِن کُنتُم صادِقِین‌َ آیه ارشاد بحکم عقل است که عقلای عالم در اثبات امور غیر ضروری البته دلیل و برهان میاورند و شما مشرکین که برای خدا شریک می‌آورید بایستی خدای دیگر را بدلیل اثبات نمائید، موجودات ارضی و سمائی تماما دلیل بر وجود مبدء واجب الوجود میباشند و وحدت عملشان شهادت میدهد که همه زیر فرمان یک حقیقتند اگر خدای دیگر بود آنهم بایستی عالمی و آثاری داشته باشد و چون آثاری از غیر یک خدای واحد پدیدار نیست معلوم میشود برای خدا شریک و مثل و مانندی نیست.
16- قُل لا یَعلَم‌ُ مَن فِی السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ الغَیب‌َ إِلَّا اللّه‌ُ 17- وَ ما یَشعُرُون‌َ أَیّان‌َ یُبعَثُون‌َ خطاب برسولش نموده که بگو غیر از خدا نه از موجوداتی که در آسمانها میباشند و نه آنهایی که در زمینند علم بغیب ندارند یعنی آنچه غایب از حواس و مشاعر آنها است یا اموری که هنوز واقع نگردیده عالم باو نیستید و علم بغیب منحصر بحق تعالی است، گویند استثناء در (الّا اللّه) استثناء منقطع است نه متصل زیرا که خدا نه در آسمان است و نه در زمین، یا کلام مستأنف است و نمیدانند که چه وقت مبعوث خواهند گردید.

صفحه : 359
بَل‌ِ ادّارَک‌َ عِلمُهُم فِی الآخِرَةِ بَل هُم فِی شَک‌ٍّ مِنها بَل هُم مِنها عَمُون‌َ (بل) اضراب است و مربوط بآیات بالا است، و شاید اشاره باین باشد که اینکه مردمانی که منکر معادند باین آثار قدرت و علم که در موجودات مشاهده مینمایند متنبّه نمیگردند و بمعاد اعتراف نمیکنند تا آنکه اعمال خیری که از آنان فوت شده تدارک نمایند.
(بل) دوم نیز اضراب است یعنی با اینکه آیات قدرت که می‌بینند باز اینان در شکّند و یقین ندارند.
(بَل هُم مِنها عَمُون‌َ) عمون جمع عمی و مقصود کوری دل است، (بل) سوم نیز اضراب است یعنی آنها اصلا کورانند و چشم دل ندارند که آیات الهی را بنگرند از قوله تعالی (أَمَّن خَلَق‌َ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌َ) تا (بَل هُم مِنها عَمُون‌َ) هفده آیت از آیات و نشانه‌های قدرت و علم و حکمت الهی را تذکّر داده که شاید مشرکین از جهالت و شرک بیرون آیند و بوحدت حق تعالی و بعالم آخرت اعتراف نمایند وَ قال‌َ الَّذِین‌َ کَفَرُوا أَ إِذا کُنّا تُراباً وَ آباؤُنا أَ إِنّا لَمُخرَجُون‌َ لَقَد وُعِدنا هذا نَحن‌ُ وَ آباؤُنا مِن قَبل‌ُ إِن هذا إِلّا أَساطِیرُ الأَوَّلِین‌َ حکایة از قول کفار است چنانچه در بسیاری از آیات تذکر داده که اینان از روی تعجّب و استبعاد میگفتند چگونه ممکن است که ما پس از آنکه مردیم و خاک گردیده زنده شویم و از خاک بیرون آئیم، آیا آباء و اجداد پیشینیان ما هم بیرون می‌آیند اینکه همان وعده‌ای است که قبلا بما و آباء ما داده شده و اینکه نیست مگر افسانه‌های پیشینیان یعنی اینکه دروغی است که پیمبران بهم بستند.
قُل سِیرُوا فِی الأَرض‌ِ فَانظُرُوا کَیف‌َ کان‌َ عاقِبَةُ المُجرِمِین‌َ ای رسول گرامی در پاسخ مقاله فاسد منکرین معاد بگو اگر شما شک در معاد و روز جزاء دارید در زمین بگردید و بنگرید و منزلها و خانه‌های منکرین را مثل دیار حجر، احقاف، مؤتفکات و امثال آنها را ببینید که در اثر انکار

صفحه : 360
و جحود آنها چگونه ویران شده و عذاب آنها را فرا گرفته تا اینکه از حاضر پی بغائب ببرید و بدانید دار جزاء و پاداش اعمال محقّقا واقع است.
وَ لا تَحزَن عَلَیهِم وَ لا تَکُن فِی ضَیق‌ٍ مِمّا یَمکُرُون‌َ در بسیاری از آیات برای تسلّی دل رسولش که برای گمراهی و کفر آنان محزون بود زیرا که آن بزرگوار بعلم لدنی خود میدانست که اینکه سیه بختان در اثر کفر و مکرشان چگونه آن گوهر گران بهاء روح انسانی را در لجن زار طبیعت غوطه‌ور گردانیده و خود را باسفل سافلین نفس پرستی پرتاب نموده‌اند امر میفرماید که تو بر آنان محزون مباش و از مکر آنها اندیشه مکن گویا میفرماید باز گشت مکر آنها عاید خودشان خواهد گردید بر تو حرجی نیست.

صفحه : 361

[سوره النمل (27): آیات 71 تا 82]

اشاره

وَ یَقُولُون‌َ مَتی هذَا الوَعدُ إِن کُنتُم صادِقِین‌َ (71) قُل عَسی أَن یَکُون‌َ رَدِف‌َ لَکُم بَعض‌ُ الَّذِی تَستَعجِلُون‌َ (72) وَ إِن‌َّ رَبَّک‌َ لَذُو فَضل‌ٍ عَلَی النّاس‌ِ وَ لَکِن‌َّ أَکثَرَهُم لا یَشکُرُون‌َ (73) وَ إِن‌َّ رَبَّک‌َ لَیَعلَم‌ُ ما تُکِن‌ُّ صُدُورُهُم وَ ما یُعلِنُون‌َ (74) وَ ما مِن غائِبَةٍ فِی السَّماءِ وَ الأَرض‌ِ إِلاّ فِی کِتاب‌ٍ مُبِین‌ٍ (75)
إِن‌َّ هذَا القُرآن‌َ یَقُص‌ُّ عَلی بَنِی إِسرائِیل‌َ أَکثَرَ الَّذِی هُم فِیه‌ِ یَختَلِفُون‌َ (76) وَ إِنَّه‌ُ لَهُدی‌ً وَ رَحمَةٌ لِلمُؤمِنِین‌َ (77) إِن‌َّ رَبَّک‌َ یَقضِی بَینَهُم بِحُکمِه‌ِ وَ هُوَ العَزِیزُ العَلِیم‌ُ (78) فَتَوَکَّل عَلَی اللّه‌ِ إِنَّک‌َ عَلَی الحَق‌ِّ المُبِین‌ِ (79) إِنَّک‌َ لا تُسمِع‌ُ المَوتی وَ لا تُسمِع‌ُ الصُّم‌َّ الدُّعاءَ إِذا وَلَّوا مُدبِرِین‌َ (80)
وَ ما أَنت‌َ بِهادِی العُمی‌ِ عَن ضَلالَتِهِم إِن تُسمِع‌ُ إِلاّ مَن یُؤمِن‌ُ بِآیاتِنا فَهُم مُسلِمُون‌َ (81) وَ إِذا وَقَع‌َ القَول‌ُ عَلَیهِم أَخرَجنا لَهُم دَابَّةً مِن‌َ الأَرض‌ِ تُکَلِّمُهُم أَن‌َّ النّاس‌َ کانُوا بِآیاتِنا لا یُوقِنُون‌َ (82)

صفحه : 362

(ترجمه)

کافرین گویند وعده قیامتی که گوئید کی خواهد رسید اگر شما راستگویان میباشید (71)
باینان بگو بعضی از آن وعده‌ها که بوقوعش عجله میکنید در پی شما خواهد آمد (72)
حقیقة پروردگار تو در باره خلق و مردم صاحب فضل و رحمت است لکن بیشتر مردم شکر گذار نمیباشند (73)
و البته پروردگار تو میداند آنچه را در سینه‌های خود مخفی میدارند و آنچه را ظاهر مینمایند (74)
و هیچ امری در آسمان و زمین پنهان نیست مگر اینکه در کتاب (علم الهی یا لوح محفوظ) آشکارا نوشته شده (75)
حقیقة اینکه قرآن اکثر احکامی را که بنی اسرائیل در آن اختلاف دارند حکایت میکند (76)
و اینکه قرآن برای مؤمنین هدایت و رحمت است (77)
و پروردگار تو بدرستی بین آنها حکم خواهد نمود زیرا که او خدای مقتدر و دانا است (78)
(ای رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) تو بر خدا توکّل نما و بدرستی و حقیقت که تو بر حقی و حقانیت تو بر همه آشکار است (79)
و تو (هرگز) نتوانی مردگان را بشنوانی یا کران (باطن را) که از همه گفتارت رو بر میگردانند (هدایت نمایی) (80)
و هرگز نتوانی راه نماینده کوران باشی (که از گمراهیشان بجاده حقیقت رهسپار گردانی) فقط تو توانی شنوا گردانی و راه نمایی کنی کسانی را که بآیات ما ایمان آورده‌اند و اینهایند که تسلیم امر حق تعالی گردیده‌اند (81)
و وقتی بر آنان عذاب واقع گردید دابه‌ای از زمین بیرون می‌آوریم که با آنها تکلم کند و مردم چنین میباشند که بآیات ما یقین ندارند (82).

صفحه : 363

(توضیح آیات)

اشاره

وَ یَقُولُون‌َ مَتی هذَا الوَعدُ إِن کُنتُم صادِقِین‌َ کفار و مشرکین از روی سخریه برسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و مؤمنین میگفتند اینکه دار جزاء و آخرتی که ما را بآن تهدید مینمائید کی خواهد بود اگر شما راست می‌گویید موقع آن را بگوئید تا ما بدانیم و بآن تصدیق نمائیم.
قُل عَسی أَن یَکُون‌َ رَدِف‌َ لَکُم بَعض‌ُ الَّذِی تَستَعجِلُون‌َ مشرکین در رسیدن وعده عذاب شتاب میکنند، ای رسول اکرم (ص) باینان بگو بزودی بعضی از آنچه وعده شده که یا عذاب دنیا باشد مثل جنگ بدر یا قحطی و گرانی یا سختی جان کندن و عذاب قبر که در اثر اعمال نکوهیده و اخلاق ناپسند دچار خواهید گردید و امروز غافل از آنید.
وَ إِن‌َّ رَبَّک‌َ لَذُو فَضل‌ٍ عَلَی النّاس‌ِ وَ لَکِن‌َّ أَکثَرَهُم لا یَشکُرُون‌َ شاید آیه اشاره باین باشد که چون فضل و کرم الهی نسبت بافراد بشر بسیار است اینکه است که در عذاب عجله نمیکند و آنان را مهلت میدهد که از روی اراده و اختیار بدون اجبار و اکراه کار نیک نمایند تا مستحق اجر و ثواب گردند زیرا عمل وقتی ارزش واقعی پیدا میکند که از روی اختیار در حال امنیت صادر گردد نه از روی اجبار و ترس، لکن انسان (ظلوم جهول) با اینکه همه لطف و کرمی که از پروردگار خود مشاهده میکند در مقام شکرگزاری ولی‌ّ نعمت خود بر نمیآید بلکه بعضی نسبت بسفراء و رسولان حق تعالی ستم میکنند و نسبت ناروا بآن بزرگواران میدهند.
وَ إِن‌َّ رَبَّک‌َ لَیَعلَم‌ُ ما تُکِن‌ُّ صُدُورُهُم وَ ما یُعلِنُون‌َ محقّق و مسلّم است که پروردگار تو ای محمّد (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) هر آینه میداند آنچه را که اینکه کفار و مشرکین از حقد و حسد و باقی صفات ناپسند که در سینه خود مخفی گردانیده‌اند و آنچه را که بر خلاف عقیده خود از روی نفاق

صفحه : 364
تظاهر مینمایند.
وَ ما مِن غائِبَةٍ فِی السَّماءِ وَ الأَرض‌ِ إِلّا فِی کِتاب‌ٍ مُبِین‌ٍ اشاره بعموم علم حق تعالی و احاطه او است که (لا یَعزُب‌ُ عَنه‌ُ مِثقال‌ُ ذَرَّةٍ فِی السَّماوات‌ِ وَ لا فِی الأَرض‌ِ) آنچه در کمون آسمانها و طبقاتشان و آنچه در زمین و موجودات آن از دریاها و کوه‌ها و انواع و اقسام موجودات زمینی از جمادات و حیوانات و افراد بشر و موجودات ذرّه بینی آنچه بوده و هست و موجود میگردد همگی آنها در کتاب آفرینش و لوح محفوظ و دفتر قضاء و قدر و بهر چه تعبیر شود، (کِتاب‌ٍ مُبِین‌ٍ) اشاره باحاطه علم حضوری حق تعالی است که ذرّة المثقالی از علم ازلی او خارج نیست.
إِن‌َّ هذَا القُرآن‌َ یَقُص‌ُّ عَلی بَنِی إِسرائِیل‌َ أَکثَرَ الَّذِی هُم فِیه‌ِ یَختَلِفُون‌َ اینکه چند آیه تا قوله تعالی وَ هُوَ العَزِیزُ العَلِیم‌ُ راجع ببنی اسرائیل است و در اینکه آیات تذکّر میدهد که آنچه شما بنی اسرائیلیان در آن اختلاف دارید و بر خلاف یکدیگر سخن می‌گویید از تشبیه و تنزیه انبیاء و عیسی و مریم علیهم السلام و راجع ببهشت و جهنّم و راجع باخبار تورات و نبی‌ّ خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و اوصاف او که در تورات ذکر شده تمام آنها در قرآن منطوی است، و نیز قرآن جامع تمام قصص و حکایات موسی علیه السّلام و فرعون و باقی اموری است که شما به ندانستگی با هم بحث و جدال میکنید، و حکایات انبیاء و پیشینیان اخبار بغیب است و یکی از معجزات قرآن بشمار میرود، و هر آینه قرآن راه نمای جاده حقیقت و رهنما و رحمت است نسبت بکسانی که پیرو آن گردیده‌اند و بهدایت آن هدایت یافته و از گمراهی و ضلالت بشاهراه هدایت فائز گردیده‌اند.
فَتَوَکَّل عَلَی اللّه‌ِ إِنَّک‌َ عَلَی الحَق‌ِّ المُبِین‌ِ برسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم خطاب مینماید که تو از انکار منکرین و نسبتهای ناروای آنها آزرده خاطر مشو و اتّکاء و امید تو بر خدا باشد زیرا که محقّقا تو بر حقّی و حقیقت رسالت تو ظاهر و هویدا است.

صفحه : 365
إِنَّک‌َ لا تُسمِع‌ُ المَوتی وَ لا تُسمِع‌ُ الصُّم‌َّ الدُّعاءَ إِذا وَلَّوا مُدبِرِین‌َ گویا فرموده ای نبی‌ّ گرامی چگونه منتظری که اینکه مردم که کرانند و کوران کلام تو را بشنوند و ایمان آورند آیا میتوانی و توانایی داری که آدم کری را در حالی که پشت کرده بوی سخن بشنوانی و وی اجابت کند هرگز میسّر نخواهد بود، اینکه کفار در اثر لجاجت و کبر و تعصّب و غیر اینها از صفات و اخلاق نکوهیده، از صفات حمیده انسانی بی‌نصیب گردیده و گوش دلشان کر شده اصلا سخن حق را نمیشنوند تا اینکه قبول یا رد نمایند.
وَ ما أَنت‌َ بِهادِی العُمی‌ِ عَن ضَلالَتِهِم و نیز هرگز نتوانی ارشاد نمایی و از گمراهی و واقع گردیدن در چاه خود خواهی و نفس پرستی بطریق مستقیم توحید و خدا پرستی هدایت نمایی کوران را یعنی آنهایی که چشم دلشان از دیدن حقایق و آثار ربوبی کور گردیده و نه در آثار آفاقی و آیات تکوینی نظر میکنند و نه در آیات تدوینی قرآنی تدبّر مینمایند تا آنکه حقایق برای آنها مکشوف گردد و تصدیق نمایند.
إِن تُسمِع‌ُ إِلّا مَن یُؤمِن‌ُ بِآیاتِنا فَهُم مُسلِمُون‌َ تو بر شنوایی احدی قدرت نداری مگر آنهایی را که بآیات ما که شاید مقصود آیات تکوینی آفاقی باشد که در آنها آثار صفات حق تعالی از علم و قدرت و حکمت پدیدار است و نظر مرآتی آنان را مینگرند چنین مردمانی گوش شنوا و چشم بینا دارند و بچشم حق بین خود حقایق را می‌بینند و بگوش دل کلمات خدایی را استماع مینمایند و براه حقیقت پیش میروند تا بسر حد مقصود میرسند و تسلیم امر پروردگار میگردند.
وَ إِذا وَقَع‌َ القَول‌ُ عَلَیهِم أَخرَجنا لَهُم دَابَّةً مِن‌َ الأَرض‌ِ تُکَلِّمُهُم‌

(سخنان مفسرین در توجیه آیه)

راجع به (دابة الارض) که در اینکه آیه اشاره شده از مفسرین گفتاری نقل میکنند، شیخ طبرسی در تفسیر خود بیانی دارد اجمالی از آن را در اینجا ترجمه مینمائیم

صفحه : 366
چنین گفته که (و اذا وقع القول) یعنی وقتی آنچه را خداوند وعده داده از علامات وقوع قیامت و ظهور شرائط آن از بین صفا و مروه دابّه‌ای (جنبنده‌ای) بیرون می‌آید و آن دابّه خبر میدهد که مؤمن کی است و کافر کدام است.
و بروایت حذیفه، نبی‌ّ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم در وصف دابه فرموده دابّة الارض طول او شصت ذراع است باو نمیرسد طلب کننده‌ای و از دست او نمیرود فرار کننده‌ای مگر آنکه بین دو چشم مؤمن علامتی میگذارد و بین دو چشم کافر نیز علامتی میگذارد، و با او است عصای موسی و خاتم سلیمان، و بعصاء روی مؤمن را جلاء میدهد و بینی کافر را مهر میزند تا آنکه گفته میشود ای مؤمن ای کافر.
و بروایتی بعصای موسی بین دو چشم مؤمن نشان میگذارد نقطه سفید پدید میگردد و پهن میشود تا اینکه صورت او را میگیرد و بین دو چشمش می‌نویسد مؤمن، و بین دو چشم کافر مهر میزند و پهن میگردد تا آنکه تمام صورتش را میگیرد و سیاه میشود و بین دو چشمش مینویسد کافر.
و بروایت محمّد بن کعب که گفته از علی علیه السّلام از دابّة سؤال شد فرمود (اما و اللّه) برای او دم نیست بلکه دارای ریش است و اینکه اشاره است به اینکه دابة انسان است. و نیز از او علیه السّلام است در روایت دیگر که فرموده (منم صاحب عصاء المیسم).
و بروایت إبن عباس و غیره (تکلّمهم) در آیه مأخوذ از کلم (بکسر کاف) و کلم بمعنی جرح است و مقصود اینکه است که پیشانی کافر را بعصاء و خاتم داغ میگذارند.
و ممکن است (تکلّمهم) از کلم و بمعنی تکثیر و زیادتی باشد مثل اینکه گفته میشود (فلانی مکلم یعنی مجرح) و ضمیر متکلم در (آیاتنا) خدا است و اگر مقصود دابّه باشد نیز بازگشت آن بخدا است، و دابّه یکی از آیات الهی بشمار میرود (بآیاتنا) یعنی بآیات ربنا زیرا که دابه از خواص خلق خدا است (کلام طبرسی ملخصا بپایان رسید)

صفحه : 367
و بروایت إبن جریح در وصف دابه چنین گفته سرش بسر گاو و چشمش بچشم خوک و گوشش بگوش فیل و گردنش بگردن شتر مرغ و سینه‌اش بسینه شیر و رنگش برنگ پلنگ و تهی‌گاهش بگربه ماند. (پایان) و چون دلیل بر اینکه قول نیست اعتبار ندارد.
و از سنیها و مخالفین در وصف دابة الارض گفتار بسیاری نقل شده و رأی بعضی از مفسرین شیعه بر اینکه است که مقصود از دابة الارض مهدی آل محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است که در آخر الزمان ظاهر خواهد گردید آن وقتی که مردم همین طوری که آیه بیان مینماید بآیات خدا سست عقیده میگردند، و اینکه روایتی که موافق و مخالف از علی علیه السّلام نقل میکنند که فرموده باشد قسم بخدا او را دم نیست بلکه صاحب ریش است شاهد بر آن است زیرا معلوم میشود انسان است.
و نیز آن روایاتی که دارد با او است عصای موسی (ع) و خاتم سلیمان (ع) و بمؤمن و کافر علامت میگذارد، روی مؤمن سفید و روی کافر سیاه میگردد و از بین صفا و مروه بیرون می‌آید و غیر اینها از اخباری که موافق و مخالف از مفسرین نقل میکنند و تصریحا و تلویحا دلالت دارد که مقصود از (دابّة الارض) امام زمان علیه السّلام است تماما مؤید همین توجیه است.
در تفسیر منهج چنین گفته نزد بعضی از اصحاب ما (دابة الارض) کنایه از ظهور صاحب الامر است که مهدی امت است، و اینکه در خطبه امیر المؤمنین علیه السّلام وارد شده
(انا دابّة الارض)
اینکه معنی را تأیید مینماید، و سرّ اینکه باسم دابّة خوانده شده برای اینکه است که (دابة) بمعنی (ما یدب‌ّ علی الارض) یعنی وقتی حکم خدا بر ظهورش جاری گردید فی الفور از مکمن غیب در بیرون آمدن مسارعت مینماید و در اندک وقتی روی زمین را احاطه میکند.
و بروایت حذیفه که گفته از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم پرسیدم خروج دابّه از کجا است فرمود از مسجدی که از آن نزد خدا با حرمت‌تر نباشد یعنی مسجد الحرام و عیسی (ع) از آسمان فرود آید و در نماز بوی اقتداء کند و چون طواف کند

صفحه : 368
همه با او طواف کنند و در زیر قدم آنان زمین بجنبد که ناگاه کوه صفا شکافته شود و دابّه بیرون آید و مردم را بنام ایمان و کفر بخواند.
(پایان) لکن بهتر اینکه است که گفته شود چون اینکه آیه از متشابهات قرآن بشمار میرود اینکه است که سکوت در آن و محوّل کردن علم آن را بخدا و راسخین فی العلم اولی مینماید، اگر از متشابهات نبود البته بایستی در خود آیات و نیز در احادیث بهتر و واضح‌تر از اینکه رسیده بیان شده باشد، و اخباری که در بیان اوصاف دابّه رسیده چندان معتبر نیست و مفسرین نیز با اختلاف نقل نموده‌اند.
(و اللّه العالم بحقایق الامور)

صفحه : 369

[سوره النمل (27): آیات 83 تا 93]

اشاره

وَ یَوم‌َ نَحشُرُ مِن کُل‌ِّ أُمَّةٍ فَوجاً مِمَّن یُکَذِّب‌ُ بِآیاتِنا فَهُم یُوزَعُون‌َ (83) حَتّی إِذا جاؤُ قال‌َ أَ کَذَّبتُم بِآیاتِی وَ لَم تُحِیطُوا بِها عِلماً أَمّا ذا کُنتُم تَعمَلُون‌َ (84) وَ وَقَع‌َ القَول‌ُ عَلَیهِم بِما ظَلَمُوا فَهُم لا یَنطِقُون‌َ (85) أَ لَم یَرَوا أَنّا جَعَلنَا اللَّیل‌َ لِیَسکُنُوا فِیه‌ِ وَ النَّهارَ مُبصِراً إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَآیات‌ٍ لِقَوم‌ٍ یُؤمِنُون‌َ (86) وَ یَوم‌َ یُنفَخ‌ُ فِی الصُّورِ فَفَزِع‌َ مَن فِی السَّماوات‌ِ وَ مَن فِی الأَرض‌ِ إِلاّ مَن شاءَ اللّه‌ُ وَ کُل‌ٌّ أَتَوه‌ُ داخِرِین‌َ (87)
وَ تَرَی الجِبال‌َ تَحسَبُها جامِدَةً وَ هِی‌َ تَمُرُّ مَرَّ السَّحاب‌ِ صُنع‌َ اللّه‌ِ الَّذِی أَتقَن‌َ کُل‌َّ شَی‌ءٍ إِنَّه‌ُ خَبِیرٌ بِما تَفعَلُون‌َ (88) مَن جاءَ بِالحَسَنَةِ فَلَه‌ُ خَیرٌ مِنها وَ هُم مِن فَزَع‌ٍ یَومَئِذٍ آمِنُون‌َ (89) وَ مَن جاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَکُبَّت وُجُوهُهُم فِی النّارِ هَل تُجزَون‌َ إِلاّ ما کُنتُم تَعمَلُون‌َ (90) إِنَّما أُمِرت‌ُ أَن أَعبُدَ رَب‌َّ هذِه‌ِ البَلدَةِ الَّذِی حَرَّمَها وَ لَه‌ُ کُل‌ُّ شَی‌ءٍ وَ أُمِرت‌ُ أَن أَکُون‌َ مِن‌َ المُسلِمِین‌َ (91) وَ أَن أَتلُوَا القُرآن‌َ فَمَن‌ِ اهتَدی فَإِنَّما یَهتَدِی لِنَفسِه‌ِ وَ مَن ضَل‌َّ فَقُل إِنَّما أَنَا مِن‌َ المُنذِرِین‌َ (92)
وَ قُل‌ِ الحَمدُ لِلّه‌ِ سَیُرِیکُم آیاتِه‌ِ فَتَعرِفُونَها وَ ما رَبُّک‌َ بِغافِل‌ٍ عَمّا تَعمَلُون‌َ (93)

صفحه : 370

(ترجمه)

و روزی که از هر امتی جماعتی را که بآیات ما تکذیب نمودند محشور میگردانیم و آنها بازداشت خواهند شد (83)
و روزی که همه بمحضر آمدند (خدای تعالی) بآنان گوید آیات ما را که بآن احاطه و علم نداشتید با آن چگونه عمل کردید (84)
و فرمان عذاب بر آنان فرود آید برای آنکه ستم نمودند و هیچ سخن نتوانند گفت (85)
آیا (اینکه کفار) ندیدند که ما برای اینها شب را مقرر گردانیدیم که آرامش پیدا نمایند و روز را روشن گردانیدیم حقیقة در اینکه شب و روز آیات و نشانه‌هایی است برای جماعتی که ایمان آورده‌اند (86)
و یاد کن روزی که نفخه دمیده میشود در صور تمام آنهایی که در آسمانها و آنهایی که در زمینند بفزع (و اضطراب) در آیند جز آن کسی که خدا خواسته و همه ذلیل و منقاد (در محشر) در آیند (87)
ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم تو کوه‌ها را مینگری و گمان میکنی اینان ساکن و جامدند در حالی که مثل ابر حرکت میکنند اینکه صنعت خدایی است که هر چیزی را محکم و متقن قرار داده و او بآنچه میکنید خبیر و دانا است (88)
کسی که عمل نیک کند در قیامت پاداش بهتر از آن یابد و از فزع و هول آن روز در امانست (89)
و کسانی که بد عمل و زشت کارند برو در آتش جهنم افتند آیا جزا داده میشوند مگر بآنچه عمل نموده‌اند (90)
ای محمّد (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) بگو من مأمور گردیده‌ام که پروردگار اینکه بلد مکه (معظمه) را که بیت الحرامش نامیده عبادت کنم و هر چیزی برای خدا است و مأمور گردیده‌ام که از تسلیم شدگان اوامر او باشم (91)
و مأمورم که قرآن را برای شما قرائت نمایم کسی که هدایت یافت نفعش عاید خودش میگردد و کسی که گمراه گردید زیان برده و بگو من از پیمبرانی میباشم که برای هدایت و تهدید نمودن آمده‌ام (92)
و بگو حمد و ستایش مخصوص بخدا است که بزودی آثار قدرتش را ارائه خواهد داد تا آنکه او را بشناسید و پروردگار تو از آنچه مشرکین میکنند غافل نخواهد بود (93).

صفحه : 371

(توضیح آیات)

اشاره

وَ یَوم‌َ نَحشُرُ مِن کُل‌ِّ أُمَّةٍ فَوجاً مِمَّن یُکَذِّب‌ُ بِآیاتِنا فَهُم یُوزَعُون‌َ (من) تبعیضی شاید مقصود چنین باشد که روز قیامت از هر امتی گروهی از آنهایی که آیات الهی را تکذیب نمودند حاضر میگردانیم، و شاید مقصود رؤساء کفار باشند که همان طوری که آنان در دنیا پیش رو و رئیس بودند در قیامت نیز جلوتر از تابعین وارد محشر میگردند و آنها را نگاه میدارند تا متبوعین و اصل گردند و همه را یک دفعه در جهنم اندازند و وقتی همه با هم در دادگاه الهی جمع شدند خطاب عتاب آمیز میرسد:
قال‌َ أَ کَذَّبتُم بِآیاتِی وَ لَم تُحِیطُوا بِها عِلماً أَمّا ذا کُنتُم تَعمَلُون‌َ شمایی که بآیات ما جاهل و نادان بودید و علم ببطلان آن نداشتید و از روی کبر و عناد اصلا در آیات ما تأمّل ننمودید تا صدق و کذب آن را بفهمید چگونه آن را دروغ پنداشتید، اشاره به اینکه همینطوری که تصدیق نمودن منوط بعلم است تکذیب نمودن نیز بایستی منوط بعلم باشد، شما کفار ملحدین بدون تحقیق و فهمیدگی آیات خدا را انکار نمودید علم شما چنین بود که بین جهل و انکار جمع نمودید اینست که بازاء دو خلافی که نموده‌اید یکی اعراض از آیات و بی اعتنایی و نظر ننمودن بآن که صدق و کذب آن را بیابید و دیگر از روی نفهمیده‌گی نسبت دروغ بسفراء الهی دادید اینکه است که مستحق مجازات سخت می‌باشید.
و شاید مقصود از (یوم) در آیه بالا ایّام دنیا باشد یعنی روزی که ما جماعتی را در همین دنیا جمع میکنیم چنانچه بعضی از علمای امامیه اینکه آیه را دلیل بر رجعت ائمه علیهم السلام گرفته‌اند که در احادیث بسیار از ائمه طاهرین (ع) رسیده باین بیان که مقصود از (یوم نحشر) در آیه روزی باشد که ما از هر گروهی جماعتی را زنده کنیم و نمیشود که مقصود روز قیامت باشد زیرا که در صفحه : 372
آن روز فرموده (یَوم‌َ نَحشُرُهُم جَمِیعاً) همه مردگان را زنده میکنیم نه جماعتی را، از صادق آل محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم چنین روایت شده در زمان رجعت دو گروه زنده گردند مؤمن محض و کافر محض.
و شاید مقصود از (نحشر) عالم برزخ باشد وقتی که عالم دنیا هنوز مندک نگردیده جماعتی از کفار که مرده‌اند در عالم برزخ نگاه داشته میشود تا قیامت که همه با هم جمع شوند و پس از سؤال همگی آنها را در جهنم ریزند زیرا چنانچه از آیات و احادیث ثابت شده وقتی قیامت بر پا گردید همه افراد بشر یک دفعه از قبرهایشان بمیعاد پروردگار میشتابند (و اللّه العالم باسرار کلامه) وَ وَقَع‌َ القَول‌ُ عَلَیهِم بِما ظَلَمُوا فَهُم لا یَنطِقُون‌َ مسلّم در آن موقع که کفار و مشرکین مورد غضب الهی واقع میگردند و خود را مقصر و در مورد سخط و عذاب می‌بینند دیگر یارای سخن گفتن برای آنان باقی نمی‌ماند چه بگویند و چه عذری بیاورند برای آنها حجت تمام شده چاره‌ای نیست مگر اینکه تسلیم عذاب گردند.
وَ یَوم‌َ یُنفَخ‌ُ فِی الصُّورِ فَفَزِع‌َ مَن فِی السَّماوات‌ِ وَ مَن فِی الأَرض‌ِ (من) موصوله عمومیت دارد، آیه خبر میدهد که روزی که در صور نفخه دمیده میشود تمام موجودات آنهایی که در آسمانها میباشند از ملائکه و آنان که در زمینند از افراد جن و انس حتّی حیوانات از صدای مهیب صور تماما بفزع و ترس و اضطراب میافتند.
بروایت ابو هریره که گفته من گفتم یا رسول اللّه صور چیست فرمود صور شاخی بزرگ است و دور آن مقابل چند آسمان و زمین است و اسرافیل سه مرتبه در آن میدمد. اول نفخه (فزع) که در آن وقت خلق آسمانها و زمین بترس و فزع افتند و کوه‌ها بجنبش در آید و مثل گرد در هوا پراکنده گردد، قوله تعالی (یَوم‌َ تَرَونَها تَذهَل‌ُ کُل‌ُّ مُرضِعَةٍ عَمّا أَرضَعَت وَ تَضَع‌ُ کُل‌ُّ ذات‌ِ حَمل‌ٍ حَملَها) یعنی مادران شیر ده بچه‌های خود را از هول رها کنند و زنهای آبستن بچه بیندازند صفحه : 373
دوم (نفخه صعقه) که خلق بیهوش میگردند و همه میمیرند.
سوم (نفخه احیاء) که پس از صور سوم مرده‌ها زنده میگردند و بمیعاد پروردگار می‌شتابند، روایت مفصّل است مختصر نمودیم.
إِلّا مَن شاءَ اللّه‌ُ تمام خلق آسمانها و زمین بفزع و ترس می‌افتند مگر کسی را که خدا بخواهد، و شاید مقصود از آنها متقیان باشند که در باره آنها فرموده إِن‌َّ المُتَّقِین‌َ فِی مَقام‌ٍ أَمِین‌ٍ و شاید شهداء باشند یا ملائکه مقربین مثل جبرائیل و میکائیل و اسرافیل و عزرائیل یا هر کسی که در محل امن و امان قرار گرفته.
وَ کُل‌ٌّ أَتَوه‌ُ داخِرِین‌َ (کل‌ّ) اگر چه مفید عموم است که همه در صحرای محشر حاضر میگردند در حالی که خوار شدگان باشند لکن ظاهرا در اینجا مقصود کفار و مشرکین و فسّاق خواهند بود نه مؤمنین با تقوی زیرا اهل تقوی (فِی مَقعَدِ صِدق‌ٍ عِندَ مَلِیک‌ٍ مُقتَدِرٍ) قرار گرفته‌اند چنین اشخاص خوار شدگان نخواهند بود بلکه معزّز و محترمند.
وَ تَرَی الجِبال‌َ تَحسَبُها جامِدَةً وَ هِی‌َ تَمُرُّ مَرَّ السَّحاب‌ِ خطاب برسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است که تو کوه‌ها را می‌بینی و گمان میکنی آنها ساکن و بی‌حرکتند در صورتی که آنها حرکت میکنند مثل حرکت ابر.
و مفسرین نظر بسیاق آیات پیش آیه را حمل بقیامت کرده‌اند که در قیامت کوه‌ها بحرکت میآیند تا اینکه با زمین صاف گردند و جسم سنگین وقتی بیک طرف حرکت کند محسوس نمیگردد.
لکن بنا بر کشفیات جدید که زمین علی الدوام بدور خورشید میچرخد معنی آیه خوب واضح میگردد زیرا آیه مقیّد بقیامت نشده و بهمین حرکت زمین کوه‌ها چون از اجزاء زمین است با زمین حرکت میکنند و چون زمین جسم سنگینی است و بیک سمت حرکت میکند حرکت آن محسوس نمیگردد. صفحه : 374
و باضافه در قیامت دیگر کوهی باقی نمانده که بصور اسرافیل قبل از قیام ساعت حرکت کند موقعی که زمین بحرکت آید چنانچه قوله تعالی در سوره واقعه إِذا رُجَّت‌ِ الأَرض‌ُ رَجًّا وَ بُسَّت‌ِ الجِبال‌ُ بَسًّا در آن وقت کوه‌ها قبلا پراکند گردیده‌اند و اثری از آنها باقی نمانده و اینکه یکی از معجزات قرآن بشمار میرود زیرا در وقت نزول قرآن اهل هیئت متّفق بودند در اینکه خورشید در هر شبانه روزی یک دور، دور زمین میچرخد و اینکه آیه خبر میدهد که کوه‌ها که از اجزاء زمینند حرکت میکند صُنع‌َ اللّه‌ِ الَّذِی أَتقَن‌َ کُل‌َّ شَی‌ءٍ إِنَّه‌ُ خَبِیرٌ بِما تَفعَلُون‌َ اینکه آیه تأیید میکند کشفیات جدید را زیرا اتقان بمعنی استحکام و محکم کاری است نه تخریب و اعدام کردن، و بنا بر اینکه حمل بقیامت شود با اتقان و محکم کاری درست نمیآید، زیرا بنا بر توجیه مفسرین در قیامت کوه‌ها پراکنده و خراب میشوند تا اینکه با زمین یکی گردد و زمین محشر صاف گردد.
مَن جاءَ بِالحَسَنَةِ فَلَه‌ُ خَیرٌ مِنها وَ هُم مِن فَزَع‌ٍ یَومَئِذٍ آمِنُون‌َ هر کس کار نیک کند پاداش او را بهتر از عملش میدهند.
در اینکه آیه نیکوکاران را از مشمولین عذاب که در آیات بالا تهدید بعذاب نموده استثناء مینماید، و اشاره به اینکه آنهایی که بصور اسرافیل بفزع می‌افتند غیر از کسانی خواهند بود که با حسنه وارد محشر گردند که آنان در مقام امن و امان قرار گرفته‌اند و آنها اولیاء میباشند که در باره آنان فرموده لا خَوف‌ٌ عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنُون‌َ.

(سخنان مفسرین که مقصود از حسنه چیست)

بقولی مقصود از حسنه کلمه (لا اله الّا اللّه) است. (حسن بصرن) بقولی دیگر مراد اخلاص است. (قتاده) از علی بن الحسین زین العابدین (ع) روایت میکند که فرموده مردی بجنگ رفته بود و عادت او چنین بود هر جا تنها میشد میگفت
(لا اله الّا اللّه وحده لا شریک له)
چون بزمین روم رسید بعادتی که داشت همین کلمه را گفت

صفحه : 375
سواری از مرغزاری بیرون آمد و گفت چه گفتی گفت همان که شنیدی گفت و اللّه همین است معنی (مَن جاءَ بِالحَسَنَةِ فَلَه‌ُ خَیرٌ مِنها، تا آخر).
ابو داود السبیعی از ابو عبد اللّه الجدلی چنین روایت میکند که امیر المؤمنین علی علیه السّلام گفت یا ابا عبد اللّه تو را بحسنه‌ای خبر دهم که هر کس بجا آورد ببهشت رود و بهتر از آن حسنه بوی بدهند، و بسیّئه‌ای که هر کس آن کند بجهنم رود و هیچ عملی از وی قبول نشود گفت یا امیر المؤمنین (ع) آن چیست فرمود حسنه دوستی ما است که ما اهل بیت میباشیم، و سیّئه دشمنی ما اهل بیت است قوله تعالی (فَلَه‌ُ خَیرٌ مِنها) او را بهتر از آن باشد یعنی بهتر از آن حسنه، و آن ثواب و نعمت ابدی است.
و بقول دیگر مقصود رضای خدا است که بهتر از هر چیزی است.
(ابو الفتوح رازی).
و گفتار دیگری نیز از مفسرین نقل شده لکن چون کلمه (بالحسنة) با الف و لام جنس است و اطلاق دارد میتوان گفت که شامل تمام اعمال نیک میگردد و شاید مقصود چنین باشد که هر کس در دنیا کارهای وی نیکو باشد بازاء هر عمل خیری که کرده پاداش بهتر باو میدهند، چنانچه در جای دیگر فرموده (مَن جاءَ بِالحَسَنَةِ فَلَه‌ُ عَشرُ أَمثالِها) و در اینجا بطور اطلاق (خیر منها) فرموده، بهتر بودن ممکن است باضعاف مضاعف باشد، البته خوبی عمل و پاداش آن بسته بایمان و خلوص و تقوای عامل آنست، عملی که با ایمان کامل و تقوی و خلوص صادر گردد هیچ طرف مقایسه با عملی نخواهد بود که بدون تقوی و خلوص صادر گردیده و ممکن است که الف و لام (الحسنة) و هکذا در (السیّئة) الف و لام عهد ذهنی باشد که مراد حسنه و سیّئه مخصوصی باشد و برای مصلحتی بیان مراد آن نشده باشد چنان که از بعض احادیث معلوم میشود، و العلم عند اللّه.
وَ مَن جاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَکُبَّت وُجُوهُهُم فِی النّارِ مقابل حسنه سیّئه است، همین طوری که برای نیکوکاران پاداش بهتر از

صفحه : 376
عملشان مهیّا گردیده برای بدکاران نیز آتش جهنم مهیّا و آماده است که آنان را برو در جهنم می‌افکنند.
هَل تُجزَون‌َ إِلّا ما کُنتُم تَعمَلُون‌َ اینکه آیه نیز دلیل بر اینکه است که انسان در اعمال مختار است و اجباری در کار نیست چنانچه اشاعره انسان را در عمل مضطرّ میدانند، زیرا که جزاء مترتب بر عمل اختیاری خواهد بود نه بر عمل اضطراری.
وَ قُل‌ِ الحَمدُ لِلّه‌ِ سَیُرِیکُم آیاتِه‌ِ فَتَعرِفُونَها وَ ما رَبُّک‌َ بِغافِل‌ٍ عَمّا تَعمَلُون‌َ اینکه آیه نظیر آنجا است که فرموده (سَأُرِیکُم آیاتِی فَلا تَستَعجِلُون‌ِ) ای رسول گرامی (ص) باین مشرکین بگو حمد و ستایش مخصوص خدا است و در نشانه‌های قدرت خدای تعالی و پاداش اعمالتان عجله نکنید بزودی نتیجه اعمال رکیک خود را خواهید دید.
شاید مقصود از آیاتی که بزودی کافرین می‌بینند بلیات دنیا از جنگ بدر یا قحطی و مصیبات دیگر باشد یا تلخی جان کندن و عذاب قبر و عالم برزخ از اموری که پیش از وقوع قیامت کفار و مشرکین مبتلا خواهند گردید، و باید همه بدانند که پروردگار تو از آنچه عمل میکنند غافل نخواهد بود و هر کسی را بمجازات و پاداش عملش خواهد رسانید (النّاس مجزیون باعمالهم ان خیرا فخیرا و ان شرا فشرا).

صفحه : 377

‌سورة القصص‌

اشاره

مکیة و هی ثمان و ثمانون آیة

[سوره القصص (28): آیات 1 تا 14]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
طسم (1) تِلک‌َ آیات‌ُ الکِتاب‌ِ المُبِین‌ِ (2) نَتلُوا عَلَیک‌َ مِن نَبَإِ مُوسی وَ فِرعَون‌َ بِالحَق‌ِّ لِقَوم‌ٍ یُؤمِنُون‌َ (3) إِن‌َّ فِرعَون‌َ عَلا فِی الأَرض‌ِ وَ جَعَل‌َ أَهلَها شِیَعاً یَستَضعِف‌ُ طائِفَةً مِنهُم یُذَبِّح‌ُ أَبناءَهُم وَ یَستَحیِی نِساءَهُم إِنَّه‌ُ کان‌َ مِن‌َ المُفسِدِین‌َ (4)
وَ نُرِیدُ أَن نَمُن‌َّ عَلَی الَّذِین‌َ استُضعِفُوا فِی الأَرض‌ِ وَ نَجعَلَهُم أَئِمَّةً وَ نَجعَلَهُم‌ُ الوارِثِین‌َ (5) وَ نُمَکِّن‌َ لَهُم فِی الأَرض‌ِ وَ نُرِی‌َ فِرعَون‌َ وَ هامان‌َ وَ جُنُودَهُما مِنهُم ما کانُوا یَحذَرُون‌َ (6) وَ أَوحَینا إِلی أُم‌ِّ مُوسی أَن أَرضِعِیه‌ِ فَإِذا خِفت‌ِ عَلَیه‌ِ فَأَلقِیه‌ِ فِی الیَم‌ِّ وَ لا تَخافِی وَ لا تَحزَنِی إِنّا رَادُّوه‌ُ إِلَیک‌ِ وَ جاعِلُوه‌ُ مِن‌َ المُرسَلِین‌َ (7) فَالتَقَطَه‌ُ آل‌ُ فِرعَون‌َ لِیَکُون‌َ لَهُم عَدُوًّا وَ حَزَناً إِن‌َّ فِرعَون‌َ وَ هامان‌َ وَ جُنُودَهُما کانُوا خاطِئِین‌َ (8) وَ قالَت‌ِ امرَأَت‌ُ فِرعَون‌َ قُرَّت‌ُ عَین‌ٍ لِی وَ لَک‌َ لا تَقتُلُوه‌ُ عَسی أَن یَنفَعَنا أَو نَتَّخِذَه‌ُ وَلَداً وَ هُم لا یَشعُرُون‌َ (9)
وَ أَصبَح‌َ فُؤادُ أُم‌ِّ مُوسی فارِغاً إِن کادَت لَتُبدِی بِه‌ِ لَو لا أَن رَبَطنا عَلی قَلبِها لِتَکُون‌َ مِن‌َ المُؤمِنِین‌َ (10) وَ قالَت لِأُختِه‌ِ قُصِّیه‌ِ فَبَصُرَت بِه‌ِ عَن جُنُب‌ٍ وَ هُم لا یَشعُرُون‌َ (11) وَ حَرَّمنا عَلَیه‌ِ المَراضِع‌َ مِن قَبل‌ُ فَقالَت هَل أَدُلُّکُم عَلی أَهل‌ِ بَیت‌ٍ یَکفُلُونَه‌ُ لَکُم وَ هُم لَه‌ُ ناصِحُون‌َ (12) فَرَدَدناه‌ُ إِلی أُمِّه‌ِ کَی تَقَرَّ عَینُها وَ لا تَحزَن‌َ وَ لِتَعلَم‌َ أَن‌َّ وَعدَ اللّه‌ِ حَق‌ٌّ وَ لکِن‌َّ أَکثَرَهُم لا یَعلَمُون‌َ (13) وَ لَمّا بَلَغ‌َ أَشُدَّه‌ُ وَ استَوی آتَیناه‌ُ حُکماً وَ عِلماً وَ کَذلِک‌َ نَجزِی المُحسِنِین‌َ (14)

صفحه : 378
سوره قصص در مکه نازل گردیده مگر دو آیه از إبن عباس است که گفته قوله تعالی (إِن‌َّ الَّذِی فَرَض‌َ عَلَیک‌َ القُرآن‌َ لَرادُّک‌َ إِلی مَعادٍ) در جحفه نازل شده با آیه (الَّذِین‌َ آتَیناهُم‌ُ الکِتاب‌َ «تا» لا نَبتَغِی الجاهِلِین‌َ) و اینکه سوره هشتاد هشت آیه و هزار و چهارصد و چهل و یک کلمه و پنج هزار و هشتصد حرف است.
ابی‌ّ بن کعب از حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم روایت کرده که فرمود هر کس سوره (القصص) را بخواند داده میشود باو اجر ده (حسنه) بعدد هر کس که تصدیق موسی علیه السّلام نموده و بعدد هر کس که تکذیب او را نموده و باقی نماند هیچ فرشته‌ای در آسمان و زمین مگر اینکه شهادت میدهند برای او در قیامت که راستگو بوده‌

(ترجمه)

بنام ایزد هستی بخش صاحب رحمت عام و خاص
اینکه آیات، آیات کتاب هویدا است (2)
که بحق و درستی بر تو میخوانیم بعضی از خبر موسی و فرعون را برای گروهی که ایمان آورده‌اند (3)
حقیقة فرعون در زمین علوّ نمود و قرار داد اهل زمین را (یعنی زمین مصر را) فرقه فرقه که ضعیف گرداند گروهی از آنها را و پسرهای آنها را سر میبرید و زنان آنان را زنده

صفحه : 379
میگذاشت زیرا که او از فساد کنندگان بود (4)
و ما خواهیم که منت گذاریم بر آنهایی را که در زمین ضعیف گردانیدند و آنها را پیشوایان قرار دهیم و قرار دهیم آنان را از ارث برنده‌گان اموال فرعون (5)
و آنها را در زمین مصر متمکن (و فرمان روا) سازیم و بفرعون و هامان و لشگریانشان بنمایانیم آنچه را که از آن میترسیدند (6)
و بمادر موسی وحی نمودیم که موسی را شیر بده و چون بر او ترسیدی او را در دریا بینداز و بر او نترس و محزون مباش ما او را بسوی تو بر میگردانیم و قرار دهنده‌ایم او را از پیمبران (7)
آل فرعون موسی را از روی دریا گرفتند و نتیجه‌اش اینکه شد که برای آنان دشمن و اندوه گردید حقیقة فرعون و هامان و لشگریانشان خطا کار بودند (8)
زن فرعون (بفرعون) گفت اینکه (پسر) برای من و برای تو روشنی چشم است نکشید او را شاید او بما نفع بدهد یا آنکه او را بجای اولاد بگیریم در حالی که آنها (از حال موسی) بی‌خبر بودند که هلاکت آنها بدست موسی (ع) خواهد شد (9)
صبحگاه دل مادر موسی خالی از صبر گردید (و بحدّی) بی‌طاقت گردید که اگر نبود که ما دلش را نگاه داشتیم تا اینکه از مؤمنین باشد سرّ خود را آشکار مینمود (10)
و مادر موسی بخواهر موسی گفت برو بجستجوی برادرت و سرّ خود را بخواهر موسی گفت او رفت و موسی را از دور دید و شناخت در حالی که فرعونیان نفهمیدند (11)
و ما شیر هر دایه‌ای را از پیش بر موسی حرام کردیم پس خواهر موسی گفت آیا میخواهید شما را راهنمایی کنم بخانواده‌ای که برای شما کفالت اینکه طفل را بنماید و آنها باو مهربان باشند (12)
و ما موسی را بسوی مادرش برگردانیدیم تا اینکه چشم او روشن گردد و غمگین نباشد و تا اینکه بداند که وعده خدا حق است و لکن بیشترین مردم نمیدانند (13)
و چون موسی بحدّ رشد رسید و قوای او معتدل گردید باو حکمت و علم عطاء نمودیم و همین طور ما نیکوکاران را پاداش خواهیم داد (14)

صفحه : 380

(توضیح آیات)

چون در آخر سوره پیش پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم مردم را بتلاوت قرآن امر فرموده و نیز بپیغمبر (ص) فرمود که (قُل‌ِ الحَمدُ لِلّه‌ِ سَیُرِیکُم آیاتِه‌ِ فَتَعرِفُونَها) در اینکه سوره بیان میکند که (طسم) از جمله آیات قرآن است و بر شما قصّه موسی و فرعون را میخوانیم.
سخنان مفسرین در توجیه (طسم) 1- حق تعالی حروف مقطعه را سبب محافظت قرآن گردانید که از کم و زیاد گردیدن محفوظ ماند چنانچه فرموده (نَحن‌ُ نَزَّلنَا الذِّکرَ وَ إِنّا لَه‌ُ لَحافِظُون‌َ) که حفظ قرآن باین حروف است که کسی بر اسرار آن اطلاع ندارد.
2- طاء اشاره بطهارت نفوس عبادت کنندگان است از عبادت غیر و طهارت قلوب عارفان است از تعظیم غیر آفریدگار، و طهارت ارواح محبّان است از محبت ما سوی، و طهارت اسرار موحدان است از شهود غیر خدا.
و سین رمزی است از سرّ الهی با عاصیان بنجات و با مطیعان بدرجات و با محبّان بدوام مناجات.
و میم اشاره است بمنت خالق بر کافه خلائق بکفایت مهمات بقدر حاجات و مرامات.
3- اینکه حروف ثلاث قسم است بطور سینا و اسکندریه و مکه و غیر اینها از توجیهاتی که مفسرین راجع بحروف (طسم) کرده‌اند، لکن چنانچه در جاهای دیگر گفته شد حروف مقطعات در اوائل سور از متشابهات قرآن بشمار میرود و علمش و اسرارش نزد خدا است اینکه است که سکوت در آن اولی است.
تِلک‌َ آیات‌ُ الکِتاب‌ِ المُبِین‌ِ (تلک) مبتداء و خبرش جمله (آیات‌ُ الکِتاب‌ِ المُبِین‌ِ) است و بنا بر اینکه (طسم) قسم باشد اینکه جمله جواب قسم است، و اشاره به اینکه است که اینکه سوره یا

صفحه : 381
اینکه آیات کتاب روشن است.
نَتلُوا عَلَیک‌َ مِن نَبَإِ مُوسی وَ فِرعَون‌َ بِالحَق‌ِّ لِقَوم‌ٍ یُؤمِنُون‌َ خداوند قسم یاد میکند که اینکه آیاتی که راجع بحکایت موسی و فرعون برای تو میخوانیم آیات واضح و روشن یا واضح کننده راه نیکو و از روی حقیقت و درستی و صدق صادر گردیده و برای جماعتی سودمند است که تصدیق نموده و ایمان آورند و هیچ کجی و اشتباهی در آن پدید نخواهد گردید، و (من) تبعیضی است یعنی بعضی از حکایات آن را بیان میکنیم نه تمام آن را، و (نبأ) را در خبری آرند که عظیم الشأن باشد، اشاره به اینکه حکایت موسی و فرعون داستان بزرگی است که در زمین واقع گردیده.
إِن‌َّ فِرعَون‌َ عَلا فِی الأَرض‌ِ وَ جَعَل‌َ أَهلَها شِیَعاً جمله اول آیه استیناف است و مقصود از ارض زمین مصر است فرعون در زمین مصر علوّ نمود و تجبر و سرکشی کرد و اهل مصر را از قبطیان و سبطیان گروه گروه گردانید و همه را متفرق و تابع خود ساخت و بعضی را فرمان داد و بعضی را فرمان بردار گردانید تا آنکه همه مستخدم و زیر فرمان وی در آیند و هر گروهی را بکاری وادار گردانید و بین آنان نفاق انداخت که در مخالفت وی اتفاق نکنند، و نیز بنی اسرائیل را ذلیل و منقاد خود و قبطیان گردانید.
یَستَضعِف‌ُ طائِفَةً مِنهُم یُذَبِّح‌ُ أَبناءَهُم وَ یَستَحیِی نِساءَهُم بروایت إبن عباس چون بنی اسرائیل بسیار شدند و در میان آنها فسق و فجور بسیار گردید و علماء و زهاد آنان را نهی ننمودند اینکه بود که خداوند قبطیان را بر آنها مسلط گردانید که آنها را ببندگی میگرفتند و بر اعمال شاقّه وادار مینمودند.
و چون کهنه بفرعون خبر داده بودند که در بنی اسرائیل پسری متولد خواهد گردید که مملکت تو را تباه میگرداند اینکه بود که چنانچه گفته‌اند نود هزار پسر از بنی اسرائیل را سر برید پسران را میکشت و دختران را میگذاشت که

صفحه : 382
خدمت گذار خانواده‌های وی باشند.
إِنَّه‌ُ کان‌َ مِن‌َ المُفسِدِین‌َ فرعون از جمله کسانی بود که در زمین بسیار فساد نمود، از «سدی» نقل میکنند که فرعون در خواب دید که از طرف بیت المقدس آتشی زبانه کشید و تمام خانه‌های قبطیان را سوزانید و ببنی اسرائیل سرایت ننمود، معبّرین گفتند در اینکه شهر مردی ظاهر خواهد شد که هلاکت ملک تو و قبطیان بر دست او انجام خواهد گرفت اینکه بود که امر نمود هر پسری که متولّد گردید بکشند.
وَ نُرِیدُ أَن نَمُن‌َّ عَلَی الَّذِین‌َ استُضعِفُوا فِی الأَرض‌ِ وَ نَجعَلَهُم أَئِمَّةً وَ نَجعَلَهُم‌ُ الوارِثِین‌َ اینکه آیه (بواو) عاطفه، عطف بر آیات بالا است زیرا که آیات تفسیر می‌نماید نبأ فرعون و موسی را، (و نرید) حکایت حال گذشته است و میشود حال باشد از (یستضعف) یعنی فرعون بنی اسرائیل را ضعیف گردانید و ما اراده نمودیم بر آنان منّت گذاریم قرار دادیم آنها را در امر دین و دنیا پیشوا و پیش‌رو که در امر خیر از آنها پیروی نمایند.
و از سیّد العابدین علیه السّلام چنن روایت شده که فرمود بحق آن کسی که محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را بحق قرار داد بشیرا و نذیرا اینکه نیکان از ما اهل بیت و تابعین آنها بمنزله موسی و شیعیان او میباشند، و اینکه دشمن ما و دشمن شیعیان ما بمنزله فرعون و تابعین او خواهند بود. (طبرسی) خلاصه آیه در مقام اینکه است که تذکر دهد که چون فرعون در مصر فساد نمود و ظلم و تعدّی را بمنتهی رسانید نتیجه عملش بر گشت بخودش گردید و آنهایی را که ضعیف و تحت شکنجه خود گردانید خداوند بر آنان منت گذارد و قوت و شوکت بآنها عطاء نمود که بر فرعون و فرعونیان غالب و پیشوا گردیدند و مملکت مصر را بارث بردند.

صفحه : 383
وَ نُمَکِّن‌َ لَهُم فِی الأَرض‌ِ وَ نُرِی‌َ فِرعَون‌َ وَ هامان‌َ وَ جُنُودَهُما مِنهُم ما کانُوا یَحذَرُون‌َ و بنی اسرائیل را که تحت فشار فرعون و فرعونیان زبون و ضعیف گردیده بودند آنان را در زمین مصر متمکّن و مقتدر و مسلط گردانیدیم.
ابو الفتوح رازی در تفسیرش چنین گفته اصحاب ما روایت کرده‌اند که آیه در شأن مهدی (ع) آمده که خدا او و اصحاب او را پس از آنکه ضعیف بودند بر آنها منت نهند و آنان را امام گرداند بر تمام روی زمین و مقصود از زمین تمام زمین دنیا است و آنها را در زمین امام و پیشوا گرداند، و گفته اینکه قول اولی‌تر است زیرا که از چند جهت مطابق ظاهر است: یکی الف و لام (ارض) را حمل بر جنس و عموم کردن اولیتر است و دیگر لفظ امام در باره او حقیقت و در حق بنی اسرائیل مجاز است، دیگر وارث باو لایق‌تر است زیرا که او آخر تمام ائمه و وارث گذشتگان است و دولت او بدامن قیامت متصل گردد و مثل اینکه آیه است قوله تعالی (وَ لَقَد کَتَبنا فِی الزَّبُورِ مِن بَعدِ الذِّکرِ الی آخر) (پایان) و بعضی (نری) را (یری) قرائت نموده‌اند و بنا بر اینکه (نری) بصیغه مجهول قرائت شود چنانچه بسیاری از قرّاء اینکه طور قرائت نموده‌اند فرعون مفعول میشود یعنی و نمایاندیم بفرعون و تابعین او، و بنا بر اینکه (یری) بیاء قرائت شود، فرعون مرفوع و فاعل (یری) میشود یعنی فرعون و تابعین او می‌بینند.
خلاصه آیه اشاره باین است که چون فرعون و فرعونیان از ترس اینکه مبادا آنچه کهنه گفته‌اند که پسری از بنی اسرائیلیان بدنیا میآید و مملکت را از دست وی میگیرد پیش‌گیری کرد و چند هزار از بچه‌های بی‌گناه را سر برید، دیگر نمیدانست که دست دیگری است روی دستها وقتی او و تابعین او غرق گردیدند آن وقت بآنان نمایان شد آنچه را که از آن حذر می‌نمودند یا آنکه آنان دیدند آنچه را که از آن میترسیدند.

صفحه : 384
آری اینکه منظره وقتی بود که آنان علامت هلاکت و اعدام خود را مشاهده نمودند و دیدند بنی اسرائیلیان تفرّج‌کنان بر ساحل دریا قدم میزنند و دانستند که ظلم و تعدّی آنها بود که آنان را مقهور گردانید.
وَ أَوحَینا إِلی أُم‌ِّ مُوسی أَن أَرضِعِیه‌ِ فَإِذا خِفت‌ِ عَلَیه‌ِ فَأَلقِیه‌ِ فِی الیَم‌ِّ نام مادر موسی علیه السّلام حابد یا بوحابد دختر لاوی پسر یعقوب بوده.
در تعریف وحی گویند (الوحی الاشارة السریعة).
و در تعریف الهام گویند (الالهام القاء الشی‌ء فی الرّوع و یختص ذلک بما کان من جهة اللّه تعالی) پس وحی و الهام قریب المعنی می‌باشند که هر دو القاء معنی است در قلب زیرا که هر دو از عالم ما فوق الطبیعة سر رشته گرفته است لکن وحی مخصوص بآنکسی خواهد بود که فرشته وحی را در خواب یا بیداری بچشم سر ببیند و بگوش حسّی کلمات وحی را بشنود، لکن الهام چنین نیست مطالب و معانی واقعی که بدون سابقه فکر و ترتیب مقدمات در قلب ولی‌ّ ریزش میکند و نمیداند از کجا آمده آن را الهام گویند، اینست که مأخذ وحی و الهام یکی است، و در اغلب وحی مخصوص پیمبران خواهد بود که قوای باطنی آنها در منتهی درجه قوّت و شدّت و تجرّد است و چنان بعالم علوی مرتبط گردیده‌اند که قوای ظاهری آن بزرگواران در گرفته بنور توحید گردیده، در جلد ششم اینکه تفسیر در سوره (و النجم) راجع بخصوصیات وحی و فرق بین وحی و الهام و بین علوم انبیاء و حکماء تا اندازه‌ای بحث نمودیم بآن جا رجوع شود.
و گاهی هم وحی در غیر انبیاء استعمال شده مثل همین آیه (وَ أَوحَینا إِلی أُم‌ِّ مُوسی) و مثل آیه (وَ أَوحی رَبُّک‌َ إِلَی النَّحل‌ِ أَن‌ِ اتَّخِذِی مِن‌َ الجِبال‌ِ بُیُوتاً) بعضی از مفسرین از علمای اهل فصاحت و بلاغت چنین نقل میکنند که گویند اینکه آیه در منتهی درجه فصاحت و بلاغت است زیرا که در آن دو خبر است و دو امر و دو نهی و دو بشارت.
دو خبر (اوحینا) و (خفت) و دو امر (ارضعیه و القیه) دو نهی (لا تخافی

صفحه : 385
و لا تحزنی) دو بشارت (إِنّا رَادُّوه‌ُ إِلَیک‌ِ، وَ جاعِلُوه‌ُ مِن‌َ المُرسَلِین‌َ).
گویند وقتی اثر حمل بر مادر موسی (ع) ظاهر گردید بفرعون خبر دادند که زن عمران آبستن است او زنان را فرستاد تا وی را تفتیش و آزمایش نمایند زنان هر قدر تفحّص نمودند اثری از حمل در وی نیافتند وقتی دست بر شکم او میگذاشتند کودک بپشت مادرش میچسبید زنها بفرعون خبر دادند که اثری از حمل پدیدار نیست.
گویند وقتی درد زائیدن مادر موسی را گرفت فرستاد قابله‌ای که قبلا با وی دوستی و رفاقت داشت حاضر نمود و بوی گفت بآن رفاقت و دوستی که با هم داریم اگر مولود پسر است مخفی دار کسی مطلع نگردد، آن زن با خود اندیشه نمود که اگر پسر است یا او را میکشم یا خبر بفرعون میدهم، وقتی مولود متولّد گردید قابله دید نوری از میان چشمهای او هویدا گردیده و چشم قابله را خیره گردانید و محبت طفل در دل قابله افتاد، آن وقت بمادر موسی گفت که من در دل تصمیم داشتم که مولود را بکشم یا بفرعون خبر دهم لکن حال که چنین دیدم و اینکه نور پیشانی او گواهی میدهد که اینکه طفل همان است که هلاکت فرعون و قبطیان بدست او انجام میگیرد.
و گویند چون قابله از خانه بیرون رفت بعضی وی را دیدند و خبر بفرعون دادند وقتی فرعون مفتشین را بخانه عمران فرستاد مادر موسی او را در خرقه‌ای پیچید و در تنور انداخت، و خاله موسی از روی ندانسته‌گی آتش بتنور انداخت وقتی مفتشین آمدند آنچه تفحص کردند چیزی ندیدند و از تنور آتش شعله میکشید، وقتی مادر موسی سر تنور آمد دید آتش گرد موسی میچرخد و بوی آسیبی نمیرساند طفلش را از تنور سالم بیرون آورد و دلش مطمئن گردید که خدا او را حفظ مینماید.

صفحه : 386
فَالتَقَطَه‌ُ آل‌ُ فِرعَون‌َ لِیَکُون‌َ لَهُم عَدُوًّا وَ حَزَناً إِن‌َّ فِرعَون‌َ وَ هامان‌َ وَ جُنُودَهُما کانُوا خاطِئِین‌َ گویند مادر موسی سه ماه یا بیشتر او را پنهان گردانید در اینکه سه ماه موسی نه گریه کرد و نه حرکت مینمود تا اینکه مادر موسی پس از القاء وحی او را در صندوق گذاشت و در رود نیل انداخت و کسان فرعون صندوق را گرفتند لام (لیکون) را که برای تعلیل و عاقبت آرند، در اینجا مجازا برای غایت و نتیجه استعمال شده زیرا که مقصود فرعونیان چنین نبود که موسی سبب حزن آنها گردد بلکه غایت و نتیجه گرفتن آنان چنین شد.
وَ قالَت‌ِ امرَأَت‌ُ فِرعَون‌َ قُرَّت‌ُ عَین‌ٍ لِی وَ لَک‌َ لا تَقتُلُوه‌ُ عَسی أَن یَنفَعَنا أَو نَتَّخِذَه‌ُ وَلَداً وَ هُم لا یَشعُرُون‌َ زن فرعون دختر مزاحم و از قوم بنی اسرائیل و از اولاد انبیاء و بهترین زنان عصر خود بود و بر اهل ایمان بسیار مشفق و مهربانی مینمود، و بعضی گفته‌اند او عمّه موسی بود و چون میترسید که مبادا فرعون او را بکشد گفت اینکه طفل روشنی چشم من و تو است او را نکش زیرا علامات خوب از چهره او هویدا است و لایق فرزندی تو هست او را بجای اولاد نگاه میداریم شاید بما نفع بدهد گویند وقتی فرعون دید آسیه مایل باو گردیده موسی را بوی بخشید و آسیه در تربیت او جدیت مینمود و بمناسبت اینکه چون بلغت آنها آب را (مو) میگفتند و درخت را (سا) و موسی را بین آب و درخت جسته بودند اینکه بود که او را (موسی) نامیدند.
وَ أَصبَح‌َ فُؤادُ أُم‌ِّ مُوسی فارِغاً إِن کادَت لَتُبدِی بِه‌ِ (فارغا) شاید مقصود چنین باشد که دل مادر موسی بی‌قرار گردید یعنی از صبر خالی شد زیرا که شنید موسی بدست فرعون افتاده، یا دل او از اندوه فارغ گشت وقتی که شنید طفلش در حمایت آسیه قرار گرفته، لکن معنی اول با ذیل آیه (لَو لا أَن رَبَطنا عَلی قَلبِها لِتَکُون‌َ مِن‌َ المُؤمِنِین‌َ) مناسبت‌تر بنظر میآید

صفحه : 387
که اگر نبود که دل او را بستیم و محکم گردانیدیم سرّ خود را فاش مینمود.
وَ قالَت لِأُختِه‌ِ قُصِّیه‌ِ فَبَصُرَت بِه‌ِ عَن جُنُب‌ٍ وَ هُم لا یَشعُرُون‌َ مادر موسی پس از آنکه بی‌طاقت گردید بخواهر موسی گفت برو در پی او و خبری از او پیدا کن خواهر موسی رفت و از دور نظر کرد موسی را شناخت و فرعونیان ملتفت نشدند که آن زن خواهر موسی است.
وَ حَرَّمنا عَلَیه‌ِ المَراضِع‌َ مِن قَبل‌ُ فَقالَت هَل أَدُلُّکُم عَلی أَهل‌ِ بَیت‌ٍ یَکفُلُونَه‌ُ لَکُم وَ هُم لَه‌ُ ناصِحُون‌َ آسیه چندین زن شیرده که بچه‌های آنها را بحکم فرعون کشته بودند حاضر نمود، موسی پستان هیچ دایه‌ای را نگرفت وقتی خواهر موسی چنین دید گفت آیا میخواهید از خانواده محترمی برای او دایه‌ای بیاورم که او را خوب پرستاری کند.
فَرَدَدناه‌ُ إِلی أُمِّه‌ِ کَی تَقَرَّ عَینُها وَ لا تَحزَن‌َ وَ لِتَعلَم‌َ أَن‌َّ وَعدَ اللّه‌ِ حَق‌ٌّ خدای جلیل موسی (ع) را بمادرش برگردانید که چشم او روشن و دل او خوش شود و بداند که وعده خدا حق است که قبلا بوی وعده داده که او را در دریا بینداز و نترس و محزون مباش بچه‌ات را بتو بر میگردانیم.
آری وعده خدا حق است، آیه بمؤمنین تذکر میدهد که بدانند وعده‌هایی که بتوسط سفراء خود بآنان تبلیغ نموده از رحمت و مغفرت و نعمتهای بهشتی برای مطیعین و عذابهای جهنّمی برای عاصین و کافرین تماما حق‌ّ است و تخلّف پذیر نخواهد بود زیرا که حق تعالی صادق و عادل است.
وَ لکِن‌َّ أَکثَرَهُم لا یَعلَمُون‌َ چون بیشتر مردم آن طوری که بایستی خدا را باوصاف جلال و جمال بشناسند و او را از هر صفت نقص و عیبی که در ممکنات دیده میشود که از جمله آنها کذب و وعده خلافی است منزّه و مبرّا بدانند چنین دانشی ندارند، زیرا اگر بعلم یقینی میدانستند و تصدیق مینمودند که آنچه خداوند وعده داده حق و صدق است

صفحه : 388
هرگز اینکه طور مخالفت و عصیان نمیکردند، هتّاکی و بی‌باکی در اثر ضعف ایمان پدید میگردد.
وَ لَمّا بَلَغ‌َ أَشُدَّه‌ُ وَ استَوی آتَیناه‌ُ حُکماً وَ عِلماً چون حضرت موسی در منزل آسیه در دامن مادرش نشو و ارتقاء نمود و قوای روحانی و جسمانی او بحدّ استواء و اعتدال رسید همین طوری که بمادرش وعده داده شده بود که بچه تو را حفظ میکنیم و وی را از انبیاء مرسل قرار میدهیم وقتی که بحدّ سی سالگی که گویند انسان در سن‌ّ سی سالگی بمنتهی درجه رشد طبیعی و کمال عقل میرسد، آن وقت لایق گردید که بوی حکمت و علم افاضه گردد.
و بعضی گفته‌اند (اشدّه) سی سالگی است که غایت رشد طبیعی است (و استوی) سن چهل سالگی است.
خلاصه اینکه آیه خبر میدهد که موسی (ع) وقتی بمنتهای رشد طبیعی رسید و قوای دماغی او معتدل گردید (آتَیناه‌ُ حُکماً وَ عِلماً) (حکما) تعبیر بنبوّت شده (و علما) تفسیر بتورات گردیده، لکن از آیات بعد چنین استفاده میشود که مقصود از (حکما و علما) در اینجا نبوّت و رسالت و تورات نیست شاید مقصود مقام ولایت باشد که مقدمه نبوت و رسالت است زیرا که کشتن قبطی و فرار او از مصر قبل از مبعوث شدن او بمقام نبوت و رسالت انجام گرفته و هر پیمبری اول بمقام ولایت میرسد و پس از آن بمقام نبوت و رسالت فائز میگردد.
و (ولی‌ّ) چنانچه در حدیث صحیح از معصوم علیه السّلام رسیده آن کسی خواهد بود که (منبأ فی نفسه) باشد یعنی علوم و معارف در قلب او ریزش نماید و دل و قوای روحانی او در گرفته بنور توحید گردد و لو آنکه هنوز بمرتبه رسالت و رؤیت ملک وحی بچشم سر و شنیدن صدای ملک بگوش ظاهر برای وی میسّر نشده باشد، اینکه است که گویند دائره ولایت وسیع‌تر از دائره نبوت است هر (ولی‌ّ) رسول نیست لکن هر رسولی (ولی‌ّ) هست.

صفحه : 389
وَ کَذلِک‌َ نَجزِی المُحسِنِین‌َ آیه اشاره است به اینکه همین طوری که بموسی و مادرش در اثر نیکوکاری و فرمان برداری پاداش خوب از علم و حکمت و تفضّلات بسیار عطاء نمودیم هر نیکوکاری را بپاداش نیکی او و نعمتهای فراوان از علم و حکمت و باقی نعمتها برخوردار خواهیم گردانید.

صفحه : 390

[سوره القصص (28): آیات 15 تا 22]

اشاره

وَ دَخَل‌َ المَدِینَةَ عَلی حِین‌ِ غَفلَةٍ مِن أَهلِها فَوَجَدَ فِیها رَجُلَین‌ِ یَقتَتِلان‌ِ هذا مِن شِیعَتِه‌ِ وَ هذا مِن عَدُوِّه‌ِ فَاستَغاثَه‌ُ الَّذِی مِن شِیعَتِه‌ِ عَلَی الَّذِی مِن عَدُوِّه‌ِ فَوَکَزَه‌ُ مُوسی فَقَضی عَلَیه‌ِ قال‌َ هذا مِن عَمَل‌ِ الشَّیطان‌ِ إِنَّه‌ُ عَدُوٌّ مُضِل‌ٌّ مُبِین‌ٌ (15) قال‌َ رَب‌ِّ إِنِّی ظَلَمت‌ُ نَفسِی فَاغفِر لِی فَغَفَرَ لَه‌ُ إِنَّه‌ُ هُوَ الغَفُورُ الرَّحِیم‌ُ (16) قال‌َ رَب‌ِّ بِما أَنعَمت‌َ عَلَی‌َّ فَلَن أَکُون‌َ ظَهِیراً لِلمُجرِمِین‌َ (17) فَأَصبَح‌َ فِی المَدِینَةِ خائِفاً یَتَرَقَّب‌ُ فَإِذَا الَّذِی استَنصَرَه‌ُ بِالأَمس‌ِ یَستَصرِخُه‌ُ قال‌َ لَه‌ُ مُوسی إِنَّک‌َ لَغَوِی‌ٌّ مُبِین‌ٌ (18) فَلَمّا أَن أَرادَ أَن یَبطِش‌َ بِالَّذِی هُوَ عَدُوٌّ لَهُما قال‌َ یا مُوسی أَ تُرِیدُ أَن تَقتُلَنِی کَما قَتَلت‌َ نَفساً بِالأَمس‌ِ إِن تُرِیدُ إِلاّ أَن تَکُون‌َ جَبّاراً فِی الأَرض‌ِ وَ ما تُرِیدُ أَن تَکُون‌َ مِن‌َ المُصلِحِین‌َ (19)
وَ جاءَ رَجُل‌ٌ مِن أَقصَی المَدِینَةِ یَسعی قال‌َ یا مُوسی إِن‌َّ المَلَأَ یَأتَمِرُون‌َ بِک‌َ لِیَقتُلُوک‌َ فَاخرُج إِنِّی لَک‌َ مِن‌َ النّاصِحِین‌َ (20) فَخَرَج‌َ مِنها خائِفاً یَتَرَقَّب‌ُ قال‌َ رَب‌ِّ نَجِّنِی مِن‌َ القَوم‌ِ الظّالِمِین‌َ (21) وَ لَمّا تَوَجَّه‌َ تِلقاءَ مَدیَن‌َ قال‌َ عَسی رَبِّی أَن یَهدِیَنِی سَواءَ السَّبِیل‌ِ (22)

صفحه : 391

[ترجمه]

موسی داخل (قطعه‌ای از زمین) مصر گردید در حالی که اهلش غافل و بی‌خبر بودند دید آنجا دو مردی را که با هم جنگ و جدال مینمودند یکی (از بنی اسرائیل) که تابع او بود از او استعانت طلبید و دیگری (از قبطیان) که دشمن او بود موسی مشت محکمی بآن قبطی زد (قبطی کشته شد) زیرا که حکم مرگ بر او جاری شده بود (موسی چون چنین دید) گفت اینکه از عمل شیطان بود زیرا که شیطان دشمنی است گمراه کننده پدیدار (15)
موسی گفت پروردگارا من بنفس خود ظلم نمودم مرا بیامرز پس او را آمرزیدیم بدرستی که خدای تعالی آمرزنده و مهربان است (16)
موسی گفت پروردگار من بآنچه بمن انعام و احسان نمودی (مرا نگاه دار) که نبوده باشم پشتیبان گناهکاران (17)
پس صبح کرد موسی در حالی که میترسید و منتظر بود که از او انتقام کشند در اینکه هنگام آن کس که در روز پیش از وی یاری طلبیده بود فریاد بر آورد و از او یاری طلبید موسی باو گفت تو آدم گمراه ظاهری میباشی (18)
و چون موسی خواست آن کس را که دشمن خود و بنی اسرائیل بود بزند و دفع کند آن اسرائیلی یا قبطی گفت ای موسی آیا میخواهی مرا بکشی همین طوری که دیروز نفسی را اعدام نمودی تو اراده نمیکنی مگر اینکه در زمین سرکشی و طغیان نمایی و از کسانی نیستی که بین مردم اصلاح نمایی (19)
در آن هنگام از بالا و دورترین شهر مردی آمد که نام او حزقیل بود و بعجله خود را بموسی رسانید و گفت جماعت اشراف مشورت مینمایند که تو را بکشند در عوض مقتول از شهر بیرون رو من از جمله نیکوخواهان و مهربانان توأم (20)
پس از آن موسی از شهر مصر خارج گردید در حالی که بر خود ترسان و مراقب بود که کسی از عقب وی را نگیرد گفت پروردگار من مرا از جماعت ستمکاران نجات بده (21)
و چون رو بمدین کرد گفت شاید پروردگار من مرا براه راست رهبری نماید (22).

صفحه : 392

(توضیح آیات)

وَ دَخَل‌َ المَدِینَةَ عَلی حِین‌ِ غَفلَةٍ مِن أَهلِها فَوَجَدَ فِیها رَجُلَین‌ِ یَقتَتِلان‌ِ الخ مفسرین گویند موسی (ع) در زمان کودکی سیلی بصورت فرعون زد فرعون در غضب شد و گفت اینکه همان است که منجّمین خبر دادند که شهر و مملکت مرا بباد میدهد و من برای جلوگیری از شرّ آن چندین کودک را اعدام نمودم و خواست او را بکشد آسیه مانع گردید و گفت اینکه بچه است و از روی نادانی چنین کرده طبقی از جواهر و طبقی از آتش حاضر گردان اگر رو بجواهر رفت بدان دانا است و اگر دست بآتش زد بدان از روی نادانی چنین کرده، وقتی دو طبق حاضر گردید موسی خواست دست بسوی جواهر برد جبرئیل دست او را رو بآتش برد موسی دست بآتش زد، دستش سوخت، انداخت و انگشت سوخته خود را بزبان گذارد از اینکه جهت زبان او لکنت پیدا نمود.
و از (سدی) نقل میکنند که وقتی موسی علیه السّلام بزرگ شد لباس فاخر سلطنتی میپوشید و بر اسب خاص فرعون سوار میشد و مردم وی را موسی فرعون میگفتند، یک روز فرعون سوار شده بود و موسی غائب بود وقتی آمد پرسید فرعون کجا است گفتند بفلان محل‌ّ رفته در عقب او روان شد در وقت قیلوله وارد مصر شد و در آنجا بآن دو نفر برخورد نمود که یکی از بنی اسرائیل و دیگری از قبطیان بود.
و از إبن عباس روایت میکنند که میان شام و خفتن بود که هر کسی بکار خود مشغول است آن وقت موسی بآن دو مرد رسید.
و از امیر المؤمنین علیه السّلام روایت شده که روز عید ایشان بود که مردم بلهو و لعب مشغول بودند.
بروایتی موسی (ع) چون بزرگ شد مردم دور او را گرفتند و او از بنی اسرائیلیین حمایت مینمود، وقتی اینکه خبر بفرعون رسید موسی را از شهر

صفحه : 393
خارج گردانید و مدتی در خارج شهر زندگانی مینمود یک وقتی داخل شهر گردید که مردم از او غافل گردیده و او را فراموش کرده بودند دید دو نفر با هم نزاع میکنند یکی از بنی اسرائیل و تابع او و دیگری از قبطیان و دشمن او و او خبّاز فرعون بود و بار هیزمی را میخواست بگردن آن مرد اسرائیلی بگذارد.
فَاستَغاثَه‌ُ الَّذِی مِن شِیعَتِه‌ِ عَلَی الَّذِی مِن عَدُوِّه‌ِ فَوَکَزَه‌ُ مُوسی فَقَضی عَلَیه‌ِ آن شخص بنی اسرائیلی که از تابعین موسی بود چون میدانست که موسی (ع) طرفدار او است از او یاری خواست، موسی علیه السّلام مشتی بسینه قبطی زد پس کشته شد قال‌َ هذا مِن عَمَل‌ِ الشَّیطان‌ِ إِنَّه‌ُ عَدُوٌّ مُضِل‌ٌّ مُبِین‌ٌ آنهایی که گویند انبیاء از گناهان کبیره معصومند نه از صغیره باین آیه و آیه بعد تمسک نموده‌اند:
قال‌َ رَب‌ِّ إِنِّی ظَلَمت‌ُ نَفسِی فَاغفِر لِی فَغَفَرَ لَه‌ُ إِنَّه‌ُ هُوَ الغَفُورُ الرَّحِیم‌ُ و گویند اینکه دو آیه بچند جهت مشعر بر اینست که موسی (ع) بکشتن قبطی گناهی مرتکب گردید.
اول- عمل را نسبت بشیطان میدهد و کار شیطان خطاء است.
دوم- خود حضرتش اظهار مینماید که باین عمل بنفس خود ستم نمودم یعنی مرتکب گناهی گردیدم.
سوم- از خدا طلب آمرزش مینماید و طلب آمرزش پس از خطاء است، اگر کشتن قبطی گناه نبود طلب آمرزش معنی نداشت، و اگر بر حضرت موسی پیمبر اولوا العزم گناه و لو صغیره روا باشد بر تمام پیمبران روا خواهد بود.
از عیون اخبار الرضا علیه السّلام است که علی بن جهم گفت در مجلس مأمون حاضر بودم، مأمون بحضرت رضا (ع) گفت یا بن رسول اللّه (أ لیس من قولک ان‌ّ الانبیاء معصومون) آیا تو نمی‌گویی انبیاء معصومند فرمود آری از صغائر و کبائر معصومند، مأمون گفت چه می‌گویی در قوله تعالی فَوَکَزَه‌ُ مُوسی فَقَضی عَلَیه‌ِ قال‌َ هذا مِن عَمَل‌ِ الشَّیطان‌ِ فرمود مقصود اینکه است که وقتی موسی (ع) در وقت

صفحه : 394
غفلت که میان مغرب و عشاء بود در مدینه‌ای از مدائن فرعون داخل گردید دو مرد را دید که با هم نزاع میکنند یکی از گروه او بود و دیگری از گروه فرعون موسی (ع) بحکم خدا مشتی بر قبطی زد او مرد آن وقت گفت اینکه نزاع که بین اینکه دو نفر است از کردار شیطان است نه اینکه عمل موسی و مشت زدن او عمل شیطانی باشد.
مأمون گفت چه معنی دارد قول موسی (ع) که گفت (رب‌ّ انّی ظلمت نفسی فاغفر لی) حضرت فرمود مقصود موسی از اینکه مناجات اینکه بود که خودم را داخل نمودم در غیر موقع برای اینکه در اینکه شهر وارد گردیدم، مرا از دشمنان بپوشان تا بر من دست نیابند و مرا بقتل نرسانند، و حق تعالی او را از دشمنان مستور گردانید، پس از آن گفت بار خدایا بآنچه بمن از کمال قوّت انعام کرده‌ای که بیک مشت اینکه مرد را بکشم مرا هرگز پشتیبان و مددکار دشمنان قرار مده بلکه باین قوت در راه تو مجاهده نمایم تا آنکه راضی شوی.
(منهج الصادقین) از سیّد مرتضی علم الهدی قدّس سره در تنزیه الانبیاء چنین نقل میکنند که اینکه آیه را بدو وجه بیان نموده: یکی آنکه مراد بظلم ترک مستحب‌ّ است که تأخیر انداختن در کشتن قبطی اولی بوده.
دوم- مرجع (هذا) در آیه عمل قبطی است یعنی نزاع قبطی از عمل شیطان است و باین جهت مستحق کشتن گردید.
و بعد از آن فرموده اگر کسی گوید، یا قبطی مستحق کشتن بود یا نبود اگر مستحق نبود چگونه موسی چنین عملی نمود در صورتی که انبیاء پیش از زمان نبوت و بعد از آن از جمیع گناهان معصومند، و اگر مستحق بود پشیمانی او و طلب آمرزش آن بی‌محل بود.
(پاسخ) کشتن او بطور عمد نبود و موسی اراده قتل او را نداشت بلکه قصدش یاری

صفحه : 395
شیعه خود بود که وی را از دست قبطی نجات دهد و هر المی که اینکه طور واقع گردد آن نیکو است اگر چه بکشتن بکشد، و فرقی نیست بین اینکه قاتل در مقام دفع ضرر از خود باشد یا از دیگری، و استغفار موسی از باب رجوع و انقطاع او بخدا و اعتراف بتقصیر خود بود، و یا از جهت بازداشتن نفس خود از ثواب که بر عمل خوب مترتب گردد، و مقصود از (غفر له) قبول استغفار بطور انقطاع و پشیمانی بر ترک مندوبی بود که از او صادر شده بود. (پایان) آری چنانچه گفته‌اند
(حسنات الأبرار سیّئات المقربین)
چگونه میتوان قبول نمود که پیمبران با آن مقام دانش و علمشان بمقام کبریایی و عظمت الوهیت الهی ممکن باشد که مرتکب گناهی گردند یا مخالفت نهیی نمایند.
و از آن چنین استفاده میشود که قبطی مشرک و کافر بوده و آن دیگری موحد و حضرت موسی (ع) برای دفع شرّ کافر از مؤمن چنین کرد و مقصودش دفع شرّ او بود نه کشتن قبطی، و باین اعتبار موسی علیه السّلام در اینکه عمل گناهی نکرده و استغفارش شاید برای ترک اولی بوده که در آن وقت هنوز مأمور بکشتن قبطی نشده بود.
اصلا کسی که جایز الخطاء باشد لایق مقام رسالت حق تعالی نخواهد بود و مقام نبوت مرتبه کوچکی نیست که هر بی سر و پایی لایق آن باشد.
قال‌َ رَب‌ِّ بِما أَنعَمت‌َ عَلَی‌َّ فَلَن أَکُون‌َ ظَهِیراً لِلمُجرِمِین‌َ باء در (بما) قسم است، و (ما) موصوله، و ضمیر عائد بمحذوف میشود یعنی قسم بآنکسی که بر من انعام نموده (فلن) جواب قسم است که نبوده باشم پشتیبان و یاری کننده گنهکاران.
فَأَصبَح‌َ فِی المَدِینَةِ خائِفاً یَتَرَقَّب‌ُ فَإِذَا الَّذِی استَنصَرَه‌ُ بِالأَمس‌ِ یَستَصرِخُه‌ُ (ترقّب) بمعنی انتظار است، و (صراخ) یاری طلبیدن است، صبح کرد موسی در آن شهر در حالی که خائف و ترسان بود و میترسید که خبر کشته شدن قبطی فاش گردد و او را بگیرند و قصاص کنند، در آن هنگام دید آن کسی که در

صفحه : 396
روز پیش برای معاونت وی قبطی را کشته بود با قبطی دیگری نزاع میکند، وقتی موسی را دید فریاد بر آورد و از او یاری طلبید موسی (ع) در غضب شد.
قال‌َ لَه‌ُ مُوسی إِنَّک‌َ لَغَوِی‌ٌّ مُبِین‌ٌ، فَلَمّا أَن أَرادَ أَن یَبطِش‌َ بِالَّذِی هُوَ عَدُوٌّ لَهُما موسی بآن اسرائیلی گفت تو یک مرد گمراه نادان ظاهری میباشی که خواهی هر روزی فساد کنی، و چون موسی (ع) پیش رفت که آنکه دشمن او و بنی اسرائیل بود بگیرد، اسرائیلی چون موسی را خشمگین دید و ملامت او را شنید از کم فهمی گمان کرد موسی قصد او را دارد گفت ای موسی آیا میخواهی مرا بکشی همانطوری که دیروز قبطی را کشتی.
قال‌َ یا مُوسی أَ تُرِیدُ أَن تَقتُلَنِی کَما قَتَلت‌َ نَفساً بِالأَمس‌ِ اکثر مفسرین گفته‌اند که فاعل (قال) آن شخص اسرائیلی است که روز پیش در حمایت او موسی (ع) قبطی را کشته بود و از ترس گفت آیا میخواهی مرا بکشی همانطوری که قبطی را کشتی، و بعضی از مفسرین گفته‌اند فاعل (قال) قبطی بود که با اسرائیلی نزاع داشت، بموسی گفت تو میخواهی مرا هم بکشی همان طوری که دیروز قتل نفس کردی، تو اراده نداری مگر اینکه خواهی در زمین فساد نمایی نه اینکه مصلح جامعه باشی.
و چون خبر کشته شدن قبطی فاش گردید و مردم در طلب قاتل بودند وقتی اینکه سخن را از اسرائیلی یا قبطی شنیدند خبر بفرعون دادند و بزرگان و ارکان مملکت با هم مشورت نمودند که موسی (ع) را بکشند.
وَ جاءَ رَجُل‌ٌ مِن أَقصَی المَدِینَةِ یَسعی قال‌َ یا مُوسی إِن‌َّ المَلَأَ یَأتَمِرُون‌َ بِک‌َ لِیَقتُلُوک‌َ مردی بنام حزقیل یا شمعون از دورتر جای شهر آنجایی که بارگاه فرعون بود (یسعی) جمله حالیه است، یعنی در حالی که میدوید بشتاب خود را بموسی رسانید و باو خبر داد و گفت ای موسی فرعونیان با هم در کار تو مشورت مینمایند که تو را بقصاص قبطی بکشند (یأتمرون) مأخوذ از (ایتمار) است یعنی بعضی ببعضی در اعدام نمودن تو امر مینمایند قوله تعالی وَ أتَمِرُوا بَینَکُم بِمَعرُوف‌ٍ

صفحه : 397
یعنی هر یک دیگری را امر بنیکوکاری کنید.
فَاخرُج إِنِّی لَک‌َ مِن‌َ النّاصِحِین‌َ از بین آنها بیرون رو و من از نیکخواهان توام و بر تو مهربانم.
فَخَرَج‌َ مِنها خائِفاً یَتَرَقَّب‌ُ قال‌َ رَب‌ِّ نَجِّنِی مِن‌َ القَوم‌ِ الظّالِمِین‌َ وقتی موسی از حزقیل اینکه سخن شنید بیرون رفت (خائفا) حال است در حالی که ترسان بود و مراقب پشت سر خود بود که مبادا از پی او بیایند و او را گرفته قصاص نمایند و رو بمدین نمود در حالی که نه مرکوب داشت که بر آن سوار شود و نه زاد و توشه‌ای با خود برداشته بود و نه راه مدین را میدانست، و پناهگاهی و یاری کننده‌ای برای خود نیافت در مقام مناجات بر آمده چون میدانست تمام امور بدست حق تعالی است گفت پروردگارا مرا از جماعت ستمکاران نجات بده و دعای او بهدف اجابت رسید و او بجانب مدین روانه گردید.
وَ لَمّا تَوَجَّه‌َ تِلقاءَ مَدیَن‌َ قال‌َ عَسی رَبِّی أَن یَهدِیَنِی سَواءَ السَّبِیل‌ِ گویند مدین شهری بود بنام بانی آن و او مدین بر ابراهیم خلیل بود و آنجا در تحت تصرّف فرعون نبود و شعیب نبی علیه السّلام در آنجا منزل داشت و از مصر تا آنجا هشت روز راه رفت و چون موسی (ع) راه را نمیدانست توکّل بر خدا نمود و با آن حسن ظنّی که داشت گفت خدای تعالی مرا براه راست هدایت میکند و بروایتی در راهی که میرفت بر سر سه راه رسید، وسط آن که راه مستقیم بود اختیار نمود و بمقصد رسید، و شاید (سواء السبیل) اشاره براه راست باشد.

صفحه : 398

[سوره القصص (28): آیات 23 تا 32]

اشاره

وَ لَمّا وَرَدَ ماءَ مَدیَن‌َ وَجَدَ عَلَیه‌ِ أُمَّةً مِن‌َ النّاس‌ِ یَسقُون‌َ وَ وَجَدَ مِن دُونِهِم‌ُ امرَأَتَین‌ِ تَذُودان‌ِ قال‌َ ما خَطبُکُما قالَتا لا نَسقِی حَتّی یُصدِرَ الرِّعاءُ وَ أَبُونا شَیخ‌ٌ کَبِیرٌ (23) فَسَقی لَهُما ثُم‌َّ تَوَلّی إِلَی الظِّل‌ِّ فَقال‌َ رَب‌ِّ إِنِّی لِما أَنزَلت‌َ إِلَی‌َّ مِن خَیرٍ فَقِیرٌ (24) فَجاءَته‌ُ إِحداهُما تَمشِی عَلَی استِحیاءٍ قالَت إِن‌َّ أَبِی یَدعُوک‌َ لِیَجزِیَک‌َ أَجرَ ما سَقَیت‌َ لَنا فَلَمّا جاءَه‌ُ وَ قَص‌َّ عَلَیه‌ِ القَصَص‌َ قال‌َ لا تَخَف نَجَوت‌َ مِن‌َ القَوم‌ِ الظّالِمِین‌َ (25) قالَت إِحداهُما یا أَبَت‌ِ استَأجِره‌ُ إِن‌َّ خَیرَ مَن‌ِ استَأجَرت‌َ القَوِی‌ُّ الأَمِین‌ُ (26) قال‌َ إِنِّی أُرِیدُ أَن أُنکِحَک‌َ إِحدَی ابنَتَی‌َّ هاتَین‌ِ عَلی أَن تَأجُرَنِی ثَمانِی‌َ حِجَج‌ٍ فَإِن أَتمَمت‌َ عَشراً فَمِن عِندِک‌َ وَ ما أُرِیدُ أَن أَشُق‌َّ عَلَیک‌َ سَتَجِدُنِی إِن شاءَ اللّه‌ُ مِن‌َ الصّالِحِین‌َ (27)
قال‌َ ذلِک‌َ بَینِی وَ بَینَک‌َ أَیَّمَا الأَجَلَین‌ِ قَضَیت‌ُ فَلا عُدوان‌َ عَلَی‌َّ وَ اللّه‌ُ عَلی ما نَقُول‌ُ وَکِیل‌ٌ (28) فَلَمّا قَضی مُوسَی الأَجَل‌َ وَ سارَ بِأَهلِه‌ِ آنَس‌َ مِن جانِب‌ِ الطُّورِ ناراً قال‌َ لِأَهلِه‌ِ امکُثُوا إِنِّی آنَست‌ُ ناراً لَعَلِّی آتِیکُم مِنها بِخَبَرٍ أَو جَذوَةٍ مِن‌َ النّارِ لَعَلَّکُم تَصطَلُون‌َ (29) فَلَمّا أَتاها نُودِی‌َ مِن شاطِئ‌ِ الوادِ الأَیمَن‌ِ فِی البُقعَةِ المُبارَکَةِ مِن‌َ الشَّجَرَةِ أَن یا مُوسی إِنِّی أَنَا اللّه‌ُ رَب‌ُّ العالَمِین‌َ (30) وَ أَن أَلق‌ِ عَصاک‌َ فَلَمّا رَآها تَهتَزُّ کَأَنَّها جَان‌ٌّ وَلّی مُدبِراً وَ لَم یُعَقِّب یا مُوسی أَقبِل وَ لا تَخَف إِنَّک‌َ مِن‌َ الآمِنِین‌َ (31) اسلُک یَدَک‌َ فِی جَیبِک‌َ تَخرُج بَیضاءَ مِن غَیرِ سُوءٍ وَ اضمُم إِلَیک‌َ جَناحَک‌َ مِن‌َ الرَّهب‌ِ فَذانِک‌َ بُرهانان‌ِ مِن رَبِّک‌َ إِلی فِرعَون‌َ وَ مَلائِه‌ِ إِنَّهُم کانُوا قَوماً فاسِقِین‌َ (32)

صفحه : 399

(ترجمه)

چون (حضرت) موسی بر سر آن آب جماعتی از مردم را یافت که حیوانات خود را آب میدادند و در عقب آنها دو زن را دید یکی بنام صفوان و دیگری بنام صفیرا) که آنان از گوسفندان خود جلوگیری میکردند موسی گفت کار شما چیست گفتند ما گوسفندان خود را آب نمیدهیم تا اینها بروند و پدر ما پیر مرد بزرگواری است (24)
موسی (ع) پس از آنکه گوسفندان آنها را آب داد بسوی سایه دیواری باز گشت و گفت ای پروردگار من حقیقة از خیر آنچه برای من بفرستی محتاجم (25)
پس از آن یکی از آن دو زن آمد نزد موسی در حالی که با شرم و وقار راه میرفت و گفت پدر من تو را خواسته تا اجرت آب دادن تو را بگوسفندان ما بدهد وقتی موسی نزد شعیب آمد و حکایت خود را برای او نقل نمود شعیب (ع) گفت نترس از جماعت ستمکاران نجات یافتی (26)
یکی از آن دو زن (که صفوان نام داشت) گفت ای پدر من او را مزدور گردان که بهتر کسی است برای اجیر گرفتن زیرا که او توانا و امین است (27)
شعیب بموسی گفت بحقیقت میخواهم یکی از اینکه دو دختر خود را بنکاح تو در آورم بشرط اینکه هشت سال باجاره و مزدوری من درآیی و اگر ده سال را تمام کنی آن زیادتی از کرم تو است و نمیخواهم بر تو مشقت نهم و اگر خدا بخواهد بزودی مییابی مرا از نیکوکاران (28)
موسی گفت اینکه است بین من و تو هر کدام از اینکه دو مدت (هشت سال یا

صفحه : 400
ده سال) را که باتمام رسانیدم زیادتی بر من نیست و بر آنچه می‌گوییم خدا گواه است (29)
و چون موسی (ع) مدت را بپایان رسانید و با اهل خود مسافرت نمود از طرف کوه طور آتشی دید باهل خود گفت در اینجا مکث کنید من آتشی میبینم بروم یا برای شما خبر آورم یا پاره‌ای از آتش برگیرم که شما گرم شوید (30)
چون موسی نزدیک کوه آمد و بآن آتش نزدیک گردید از کنار رودی که سمت راست بود در آن بارگاه مبارک از آن درخت مقدس ندایی شنید که بحقیقت منم خداوند و پروردگار جهانیان (31)
(ای موسی) عصای خود را بینداز (پس از آنکه) موسی عصای خود را انداخت نگاه کرد دید گویا اژدهایی است که میجنبد موسی پشت کرد (خطاب میرسد) ای موسی عقب نرو پیش بیا و نترس حقیقة تو از ایمن شدگانی (32)
دست خود را در گریبانت کن و سفید و درخشان و بدون عیب بیرون میآوری و بسوی خویش بال خود را جمع کن و دست خودت را بر سینه‌ات بگذار تا از ترس تسکین یابی و اینکه دو (یعنی اژدها شدن عصا و روشنی دادن دستت) دو دلیل و برهان است از طرف پروردگارت بر پیمبری تو که بروی بسوی فرعون و گروه او زیرا که آنان جماعتی میباشند که از دائره فرمان برداری بیرون رفته‌اند (33).

صفحه : 401

(توضیح آیات)

وَ لَمّا وَرَدَ ماءَ مَدیَن‌َ وَجَدَ عَلَیه‌ِ أُمَّةً مِن‌َ النّاس‌ِ یَسقُون‌َ، وَ وَجَدَ مِن دُونِهِم‌ُ امرَأَتَین‌ِ تَذُودان‌ِ قال‌َ ما خَطبُکُما خلاصه موسی از خوف راه مدین را گرفت و خوراک او برگ درخت بود تا بارشاد حق تعالی بسر چاه مدین رسید دید جماعتی از مردهای مختلف دور چاه را گرفته‌اند و از پشت آنها در جای پائین‌تر دو زن ایستاده‌اند (تذودان) بمعنی طرد و دفع است، آن مردها از گوسفندان خود جلوگیری نمیکردند که آن دو زن دختران شعیب یکی بنام صفورا و دیگری بنام صفیرا پیش بروند و گوسفندان خود را آب دهند، موسی (ع) از راه مهر نزدیک آن دو زن رفت و گفت شما در اینجا چه میکنید گفتند میخواهیم گوسفندان خود را آب دهیم قالَتا لا نَسقِی حَتّی یُصدِرَ الرِّعاءُ (یصدر) دو طور قرائت شده، جماعتی مثل إبن عامر و ابو عمرو و ابو جعفر و بعضی دیگر (یصدر) بفتح یاء و ضم‌ّ دال قرائت کرده‌اند، و جماعت دیگر بضم‌ّ یاء و کسر دال (یصدر) خوانده‌اند، و بقرائت اول فعل لازم میشود و بقرائت دوم متعدی، و مفعول به در تقدیر است. و معنی چنین میشود ما صبر میکنیم تا مردم بروند و از زیادی آب آنان که در حوض مانده گوسفندان خود را آب دهیم وَ أَبُونا شَیخ‌ٌ کَبِیرٌ گویا موسی (ع) از آنها سؤال نمود مگر شما مرد ندارید که گوسفندانتان را آب دهد و آنها در جواب گفته باشند پدر پیر مرد بزرگواری داریم و قوّت آب کشی ندارد.
فَسَقی لَهُما موسی علیه السّلام با آن قوّت نبوتی که داشت مردم را عقب زد و گوسفندان شعیب را سیراب گردانید، و بروایتی از دخترها سؤال نمود آیا در اینجا چاه

صفحه : 402
دیگری هست گفتند آری چاهی هست ولی متروک است و سنگی بر آن افتاده که چهل مرد نتوانند آن را حرکت دهند، پرسید که آن چاه کجا است وقتی موسی سر چاه رسید دست برد و بیک قوّت سنگ را از سر چاه عقب زد دید آب پائین است گفت قدری آب بمن بدهید و قدری از آن آب را در دهن خود گردانید و در چاه ریخت فورا آب بالا آمد بطوری که گوسفندان سر چاه با دهن خود آب میخوردند و فربه گردیدند و پستانهایشان پر از شیر گردید و بروایت دیگر مردمان را عقب زد و گوسفندان را آب داد. (ابو الفتوح) مفسرین گویند در مسافرت بجنگ صفین نظیر چنین معجزه‌ای بدست حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام ظاهر گردید، در بعضی از منازل آب نبود و قشون هر قدر تفحص کردند آب نیافتند بدیر راهبی رسیدند از راهب سؤال از آب کردند گفت از اینجا تا آب دو فرسخ راه است، حضرت رو بقبله نمود و پس از مناجات بموضعی اشاره نمود و فرمود اینجا را بکنید کندند سنگ بزرگ سفیدی نمایان گردید همه جمع شدند سنگ را از سر چاه عقب زنند نتوانستند حضرت پیاده شد و آستین بالا زد و بقوت ید اللّهی آن سنگ را بچند ذرع عقب انداخت آب سفیدی که از برف سردتر و سفیدتر بود نمایان گردید تمام قشون خوردند و اسبها را آب دادند و مشکها را پر نمودند راهب چون چنین دید نزد حضرت آمد و گفت تو پیمبری یا ملک مقرّب فرمود نه، وصی‌ّ پیغمبر خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم میباشم پس از اداء شهادتین گفت در کتب پیشینیان چنین دیده‌ام که اینکه چاه مفتوح نگردد مگر بدست پیمبر مرسل یا وصی‌ّ او، و با حضرت روانه صفین گردید و جنگ نمود تا کشته و شهید گردید.
گویند پس از اینکه از دیر گذشتند حضرت فرمود کدام یک از شما راه آن چشمه را میداند گفتند همه میدانیم دیر راهب علامت آن است رفتند آنچه تفحّص کردند چشمه را نیافتند، فرمود آن چشمه تا قیامت ظاهر نگردد.

صفحه : 403
ثُم‌َّ تَوَلّی إِلَی الظِّل‌ِّ فَقال‌َ رَب‌ِّ إِنِّی لِما أَنزَلت‌َ إِلَی‌َّ مِن خَیرٍ فَقِیرٌ حضرت موسی علیه السّلام پس از آنکه گوسفندان را سیراب گردانید از شدّت حرارت و گرسنگی خسته و کوبیده در سایه درختی رفت و در مقام مناجات بر آمد و گفت پروردگار من بخیری محتاجم که تو بر من بفرستی.
گویند (لام) بمعنی (الی) است و (فقیر) متعدّی بلام شده مثل اینکه گفته میشود (فلان فقیر الی کذا) از امام محمّد باقر علیه السّلام روایت شده که «و اللّه چنین نگفت مگر وقتی که محتاج بنیم خرما بود» و مفسرین گفته‌اند در آن وقت محتاج بیک قرص نان جو بود که سدّ رمق کند و چون حضرتش از روی اضطرار از خدا طلب روزی نمود بفوریت دعای او باجابت مقرون گردید.
فَجاءَته‌ُ إِحداهُما تَمشِی عَلَی استِحیاءٍ قالَت إِن‌َّ أَبِی یَدعُوک‌َ لِیَجزِیَک‌َ أَجرَ ما سَقَیت‌َ لَنا فَلَمّا جاءَه‌ُ وَ قَص‌َّ عَلَیه‌ِ القَصَص‌َ قال‌َ لا تَخَف نَجَوت‌َ مِن‌َ القَوم‌ِ الظّالِمِین‌َ وقتی دخترها بمنزل رفتند پدرشان گفت چطور شد امروز زودتر آمدید حکایت را برای پدر نقل نمودند آن وقت دختر بزرگتر را فرستاد بطلب موسی وقتی که موسی آمد و حکایت خود را برای شعیب نقل نمود گفت نترس که از جماعت ستمکاران نجات یافتی.
قالَت إِحداهُما یا أَبَت‌ِ استَأجِره‌ُ إِن‌َّ خَیرَ مَن‌ِ استَأجَرت‌َ القَوِی‌ُّ الأَمِین‌ُ یکی از آن دو دختر که حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرموده دختر کوچکتر بود گفت ای پدر اینکه شخص را اجیر خود گردان زیرا او هم قوی‌ّ است و هم امین گویا شعیب گفته باشد تو از کجا فهمیدی که اینکه مرد متّصف باین دو صفت است او در پاسخ گفت چون با قوّت بازو گوسفندان ما را آب داد، یا بنا بر صحت آن روایت از کشف نمودن چاه و برداشتن سنگ گران و بالا آمدن آب ظاهر و هویدا گردید که او هم در قوّت جسمانی و هم در قوّت روحانی ما فوق دیگران است.

صفحه : 404
و گوید امانت آن را از آنجا دانستم که عقب من راه نمیرفت که مبادا باد چادر مرا عقب زند و چشمش بلباس من افتد خودش جلو افتاد و بمن گفت اگر اشتباه رفتم بکلوخی مرا مطّلع گردان، از اینجا فهمیدم که او هم قوی‌ّ و هم امین است و کم اتّفاق می‌افتد که کسی متّصف باین دو صفت باشد، مگر اینکه پیغمبر یا امام باشد زیرا که غالبا اشخاص امین کم قوّه و سست عنصرند و مردمان قوی‌ّ البته جسور و بی‌باکند، و چون دختر چنین گفت حضرت شعیب رغبت نمود که دخترش را باو بدهد اینکه بود که گفت:
قال‌َ إِنِّی أُرِیدُ أَن أُنکِحَک‌َ إِحدَی ابنَتَی‌َّ هاتَین‌ِ عَلی أَن تَأجُرَنِی ثَمانِی‌َ حِجَج‌ٍ الخ شاید شعیب از سخن دختر گمان کرد بموسی مایل گردیده اینکه بود که بموسی گفت میخواهم یکی از اینکه دو دختر خود را بعقد تو در آورم و معیّن نکرد تا خود موسی هر کدام را خواهد انتخاب نماید و چون او چیزی نداشت که مهریّه قرار دهد عوض مهریّه او چنین قرار داد نمود که هشت سال اجیر او گردد و گفت اگر خواهی بمیل خود دو سال اضافه گردانی آن از کرم تو است من نمیخواهم کار بر تو مشکل گردد و بزودی مرا از شایستگان یابی، موسی (ع) قرار داد را قبول کرد و گفت اینکه دو مدت هر کدام تمام شد دیگر ستمی بر من نیست و خدا را و کیل و شاهد قضیّه قرار دادند.

شبان وادی ایمن گهی رسد بمراد که هشت سال بجان خدمت شعیب کند
فَلَمّا قَضی مُوسَی الأَجَل‌َ وَ سارَ بِأَهلِه‌ِ آنَس‌َ مِن جانِب‌ِ الطُّورِ ناراً پس از آنکه موسی (ع) مدت را که هشت سال یا ده سال باشد، و بقول بعضی بیست سال نزد شعیب ماند بهوای پدر و مادر و خویشاوندان از منزل شعیب با عیالات و گوسفندان که شعیب باو داده بود بیرون رفت و رو بمصر نمود گویند در شبی در بیابانی رسید که هوا بسیار سرد و تاریک بود و رعد و برق میوزید زنش در چنین موقعی درد زائیدنش گرفت نه آتشی داشتند که گرم شوند و نه چراغی داشتند که در روشنی آن راه چاره‌ای بجویند، از شدّت باد گوسفندان

صفحه : 405
او در بیابان متفرّق گردیدند، وقتی که موسی بسیار مضطر و متحیّر گردید، یک وقت از طرف کوه که شاید کوه طور بوده روشنایی آتشی دید.
قال‌َ لِأَهلِه‌ِ امکُثُوا إِنِّی آنَست‌ُ ناراً لَعَلِّی آتِیکُم مِنها بِخَبَرٍ أَو جَذوَةٍ مِن‌َ النّارِ لَعَلَّکُم تَصطَلُون‌َ باهل خود گفت در اینجا بمانید تا من بروم و برای شما یا خبری و راه و چاره‌ای یا پاره‌ای از آتش بیاورم که شما گرم شوید.
آری چون موسی (ع) مضطرّ و درمانده گردید و جز لطف و کرم ایزدی راه چاره‌ای بر خود نیافت در آن حال اضطرار از خدا فرج خواسته آن وقت بمقتضای وعده حق تعالی که فرموده (فَإِن‌َّ مَع‌َ العُسرِ یُسراً) راه چاره برای او باز شد و برسالت مفتخر گردید.
در قوله تعالی (جذوة) سه لغت است: بقرائت عاصم (جذوة) بفتح جیم و بقرائت حمزه (جذوة) بضم جیم و باقی بکسر (جذوة) خوانده‌اند، و در معنی یکی است و هر چه بر اینکه وزن باشد جائز الوجوه است مثل (صفوة).
بعضی گفته‌اند (جذوة) چوب بلند را گویند خواه بر سر آن آتش باشد یا نباشد اینست که فرموده (جَذوَةٍ مِن‌َ النّارِ) یعنی چوبی که بر سر آن آتش باشد خلاصه وقتی موسی از دور بنظرش آتش آمد زن و بچه را رها نمود و بطلب آتش رفت.
فَلَمّا أَتاها نُودِی‌َ مِن شاطِئ‌ِ الوادِ الأَیمَن‌ِ فِی البُقعَةِ المُبارَکَةِ مِن‌َ الشَّجَرَةِ (من شاطئ) و نیز (من الشجرة) برای ابتداء غایت است یعنی نداء از کنار رودخانه از جانب راست موسی (من الشجرة) بدل اشتمال است از (شاطئ الواد) زیرا که شجره بر کنار وادی روئیده شده بود. و گویند آن درخت یا عناب بوده یا سدر (الایمن) مجرور و صفت (شاطئ) است، و (وادی) موضعی را نامند که سیل در آن جاری میگردد.
(فِی البُقعَةِ المُبارَکَةِ) قطعه‌ای از زمین است که در آن درخت روئیده

صفحه : 406
نشده و وصف آن بمبارکه شاید برای آن است که ابتداء رسالت حضرت موسی علیه السّلام واقع گردید.
أَن یا مُوسی إِنِّی أَنَا اللّه‌ُ رَب‌ُّ العالَمِین‌َ موسی (ع) وقتی در آن وادی ایمن رسید آتشی از شجره نمایان دید و گویند وقتی نزدیک گردید دید آتشی نیست نور است.
عرفاء گفته‌اند وقتی موسی بدل خود نگاه کرد شعله شوق لقاء حضرت معبود را مشاهده نمود از مشاهده دو آتش ظاهر و باطن نزدیک بود که شمع وجودش بکلّی و بالتمام سوخته گردد.
هست در من آتشی روشن نمیدانم که چیست اینکه قدر دانم که همچون شمع می‌کاهم دگر موسی (ع) از نداء ( یا موسی) سوخته عشق و گداخته شوق گردید، در پیش درخت ایستاد و آن نداء (إِنِّی أَنَا اللّه‌ُ رَب‌ُّ العالَمِین‌َ در کون ذاتش چنان تأثیر نمود که نزدیک بود درخت وجودش متلاشی گردد تا وقتی که خلعت قرب پوشید شراب الفت نوشید ریحان رحمت بوئید.

ای عاشق دلسوخته اندوه مدار روزی بمراد عاشقان گردد کار
(تفسیر روح البیان) دیگری گفته آری موسی (ع) در شجره وادی ایمن نور تجلّی مشاهده نمود و از شجره که در آن حین مظهر تجلّی بود نداء (إِنِّی أَنَا اللّه‌ُ رَب‌ُّ العالَمِین‌َ) شنید و یقین نمود که شجره مظهر تجلی است (إِنِّی أَنَا اللّه‌ُ) سخن حق تعالی است.
وَ أَن أَلق‌ِ عَصاک‌َ فَلَمّا رَآها تَهتَزُّ کَأَنَّها جَان‌ٌّ وَلّی مُدبِراً وَ لَم یُعَقِّب یا مُوسی أَقبِل وَ لا تَخَف (وَ أَن أَلق‌ِ) عطف بر جمله پیش (أَن یا مُوسی) است و هر دو جمله تفسیر (نودی) است، یعنی بموسی نداء رسید که عصای خود را بینداز وقتی موسی (ع) عصاء را انداخت دید ماری است که حرکت میکند و اینکه همان ماری بود که در نظر

صفحه : 407
فرعون اژدها مینمود، موسی وقتی مار را دید ترسید و عقب رفت خطاب بوی میرسد ای موسی رو کن و عقب نرو (إِنَّک‌َ مِن‌َ الآمِنِین‌َ) تو در امان و حفظ ما میباشی، در جای دیگر (لا یَخاف‌ُ لَدَی‌َّ المُرسَلُون‌َ) باین خطاب موسی مطمئن گردید و دست در دهن مار کرد عصا بصورت اول در آمد.
اسلُک یَدَک‌َ فِی جَیبِک‌َ تَخرُج بَیضاءَ مِن غَیرِ سُوءٍ پس از آن بموسی (ع) خطاب میرسد دستت را در گریبان خود کن بیرون میآید از آن سفیدی که هیچ نحو بدی مثل سفیدی برص یا سفیدی زننده چشم یا غیر آن در آن نمیباشد.
وَ اضمُم إِلَیک‌َ جَناحَک‌َ مِن‌َ الرَّهب‌ِ حفص (من الرهب) بفتح (راء) و سکون (هاء) قرائت نموده، کوفیان و شامیان بضم راء و سکون هاء خوانده‌اند، و گفته‌اند معنی آیه چنین است که تو وقتی دست سفید از گریبان بیرون آری تو را خوفی پدید آید بار دیگر دست در گریبان کن تا بحال اول بر گردد. (ابو الفتوح) دیگری گفته معنی آیه اینکه است که وقتی تو را خوفی در دل آید دست بر دل نه تا خوف ساکن گردد زیرا که خوف از اضطراب دل پدید میگردد، و ضم جناح کنایه از سکون دل است مثل قوله تعالی (وَ اخفِض لَهُما جَناح‌َ الذُّل‌ِّ مِن‌َ الرَّحمَةِ) و نیز قوله تعالی (وَ اخفِض جَناحَک‌َ لِمَن‌ِ اتَّبَعَک‌َ مِن‌َ المُؤمِنِین‌َ).
و إبن عباس و مجاهد گفته‌اند خداوند بموسی امر نمود که دست خود را بسینه خودش بچسباند تا آن ترسی که از رؤیت مار عارض او گردیده بود بر طرف گردد و بقول بعض دیگر خداوند امر نمود که بر آنچه از او اراده نموده تصمیم گیرد و او را تخصیص داد به اینکه در عمل جدیّت نماید و در بعض احوال خوف او را نگیرد و از عمل باز ندارد.
دو دست انسان بمنزله دو بالی است که در حیوانات هست، و شاید آیه اشاره باین باشد که در موقع خوف خود را جمع کن و محکم دار و ایستادگی و با متانت

صفحه : 408
و استقامت در آنچه مأمور گردیده‌ای پایداری نما و نگذار خوف و ترس تو را زبون گرداند و بزمین زند و دشمن بر تو مسلّط گردد.
فَذانِک‌َ بُرهانان‌ِ مِن رَبِّک‌َ إِلی فِرعَون‌َ وَ مَلَائِه‌ِ اینکه دو یعنی عصا و ید دو دلیل و برهان روشنی میباشد از جانب پروردگار تو بر پیغمبری تو بسوی فرعون و قومش.
پس از آنکه موسی (ع) مبعوث بنبوت و رسالت گردید خداوند دو معجزه و دو برهان هویدا باو عطاء نمود که برود و فرعون و تابعین او را بخدا پرستی ارشاد نماید.
إِنَّهُم کانُوا قَوماً فاسِقِین‌َ و چون اینها جماعتی بودند فاسق و کافر برای اتمام حجت بمقتضای لطف بر خداوند لازم بود که رسولی با معجزاتی بسوی آنان بفرستد که راه عذرشان را مسدود گرداند و بر باقی مردم هم حجت تمام گردد و گر نه خداوند میدانست که فرعون و تابعین او بموسی (ع) هرگز ایمان نخواهند آورد (وَ اللّه‌ُ مُتِم‌ُّ نُورِه‌ِ وَ لَو کَرِه‌َ الکافِرُون‌َ).

صفحه : 409

[سوره القصص (28): آیات 33 تا 42]

اشاره

قال‌َ رَب‌ِّ إِنِّی قَتَلت‌ُ مِنهُم نَفساً فَأَخاف‌ُ أَن یَقتُلُون‌ِ (33) وَ أَخِی هارُون‌ُ هُوَ أَفصَح‌ُ مِنِّی لِساناً فَأَرسِله‌ُ مَعِی رِدءاً یُصَدِّقُنِی إِنِّی أَخاف‌ُ أَن یُکَذِّبُون‌ِ (34) قال‌َ سَنَشُدُّ عَضُدَک‌َ بِأَخِیک‌َ وَ نَجعَل‌ُ لَکُما سُلطاناً فَلا یَصِلُون‌َ إِلَیکُما بِآیاتِنا أَنتُما وَ مَن‌ِ اتَّبَعَکُمَا الغالِبُون‌َ (35) فَلَمّا جاءَهُم مُوسی بِآیاتِنا بَیِّنات‌ٍ قالُوا ما هذا إِلاّ سِحرٌ مُفتَری‌ً وَ ما سَمِعنا بِهذا فِی آبائِنَا الأَوَّلِین‌َ (36) وَ قال‌َ مُوسی رَبِّی أَعلَم‌ُ بِمَن جاءَ بِالهُدی مِن عِندِه‌ِ وَ مَن تَکُون‌ُ لَه‌ُ عاقِبَةُ الدّارِ إِنَّه‌ُ لا یُفلِح‌ُ الظّالِمُون‌َ (37)
وَ قال‌َ فِرعَون‌ُ یا أَیُّهَا المَلَأُ ما عَلِمت‌ُ لَکُم مِن إِله‌ٍ غَیرِی فَأَوقِد لِی یا هامان‌ُ عَلَی الطِّین‌ِ فَاجعَل لِی صَرحاً لَعَلِّی أَطَّلِع‌ُ إِلی إِله‌ِ مُوسی وَ إِنِّی لَأَظُنُّه‌ُ مِن‌َ الکاذِبِین‌َ (38) وَ استَکبَرَ هُوَ وَ جُنُودُه‌ُ فِی الأَرض‌ِ بِغَیرِ الحَق‌ِّ وَ ظَنُّوا أَنَّهُم إِلَینا لا یُرجَعُون‌َ (39) فَأَخَذناه‌ُ وَ جُنُودَه‌ُ فَنَبَذناهُم فِی الیَم‌ِّ فَانظُر کَیف‌َ کان‌َ عاقِبَةُ الظّالِمِین‌َ (40) وَ جَعَلناهُم أَئِمَّةً یَدعُون‌َ إِلَی النّارِ وَ یَوم‌َ القِیامَةِ لا یُنصَرُون‌َ (41) وَ أَتبَعناهُم فِی هذِه‌ِ الدُّنیا لَعنَةً وَ یَوم‌َ القِیامَةِ هُم مِن‌َ المَقبُوحِین‌َ (42)

صفحه : 410

[ترجمه]

‌گفت موسی ای پروردگار من بدرستی که من یکی از (فرعونیان) را کشته‌ام پس میترسم که (باین جرم) مرا بکشند (33)
و برادر من هارون در گفتار از من فصیح‌تر است او را با من بفرست که مددکار و تصدیق کننده گفتار من باشد زیرا که میترسم مرا تکذیب کنند (34)
حق تعالی فرمود بزودی بازوی تو را ببرادرت محکم گردانم و برای شما دو تا بسبب آیات خودمان سلطنتی قرار میدهم که دست کسی بشما نرسد و شما و تابعین شما غلبه کنندگان خواهید بود (35)
وقتی موسی با آیات ما که واضح و هویدا بود آمد (فرعونیان) گفتند نیست اینکه مگر سحری که بهم بافته شده و ما چنین (کلامی که موسی میگوید) از پدران پیشین خود نشنیده بودیم (36)
موسی گفت پروردگار من عالم‌تر است بکسی که براستی و درستی برای هدایت از نزد او آمده (و میداند) کسی که برای او در دار آخرت عاقبت نیکو می‌باشد و محقّقا ستمکاران رستگار نخواهند گردید (37)
فرعون گفت ای گروه (اشراف) من غیر از خودم خدایی برای شما ندانستم ای هامان آتشی بر افروز بر گل و آجر بساز پس بنا کن برای من قصری شاید من بر خدای موسی مطّلع گردم و من گمان میکنم که او از دروغگویان است (38)
فرعون و لشگریانش بدون حق در زمین سرکشی نمودند و گمان کردند بسوی ما بازگشت نمیکنند (39)
پس آنان را گرفتیم و در دریا انداختیم پس نظر کن و ببین که چگونه بود عاقبت ستمکاران (40)
و فرعون و فرعونیان را قرار دادیم که مردم را بسوی آتش میخواندند و روز قیامت یاری کرده نخواهند گردید (41)
و در اینکه دنیا از برای آنان از پی در آوردیم لعنتی و روز قیامت از زشت رویان و مفتضحان خواهند بود (42).

صفحه : 411

(توضیح آیات)

قال‌َ رَب‌ِّ إِنِّی قَتَلت‌ُ مِنهُم نَفساً فَأَخاف‌ُ أَن یَقتُلُون‌ِ موسی (ع) پس از آنکه برسالت مفتخر گردید و مورد الطاف الهی واقع شد و عصا و ید بیضاء باو کرامت شد مأمور گردید با اینکه دو معجزه بزرگ برود و فرعونیان را هدایت نماید و بپرستش خدای یکتا آنان را دعوت نماید در آن هنگام متذکر گردید که یکی از قبطیان را کشته است و ممکن است در مورد سیاست فرعون واقع گردد اینکه بود که اظهار میکند میترسم مرا بکشند.
وَ أَخِی هارُون‌ُ هُوَ أَفصَح‌ُ مِنِّی لِساناً فَأَرسِله‌ُ مَعِی رِدءاً یُصَدِّقُنِی إِنِّی أَخاف‌ُ أَن یُکَذِّبُون‌ِ ابو جعفر و نافع (ردا) بغیر همزه خوانده‌اند و باقی قراء با همزه قرائت نموده‌اند، و عاصم و حمزه (یصدّقنی) را برفع یعنی بضم قاف تلاوت نموده و باقی بجزم قاف خوانده‌اند، و در هر حال (ردءا) بمعنی ناصر و معین است و حال است از (ارسله) یعنی برادر من هارون چون زبانش فصیح است و من در زبانم لکنت است و نمیتوانم کلام فصیح بگویم برادرم هارون را با من بفرست که هم یار و معین من باشد و هم در سخن گفتن مرا یاری نماید و مصدق گفتار من باشد.
فَلَمّا جاءَهُم مُوسی بِآیاتِنا بَیِّنات‌ٍ قالُوا ما هذا إِلّا سِحرٌ مُفتَری‌ً وقتی موسی (ع) با برادرش هارون برای تبلیغ رسالت و ارشاد فرعون و فرعونیان وارد مصر گردیدند با دو معجزه بزرگ نسبت سحر بحضرتش دادند و گفتند اینکه جادویی است که بهم بافته.
از امام محمّد باقر علیه السّلام چنین روایت شده که بخدا سوگند گویا موسی (ع) را می‌بینم با دست بلند و موسی گندم گون و در بر او جبّه‌ای است از صوف و عصا در کف دارد و کمر خود را بسته و نعلین او از پوست خر است و بند نعلین او لیف خرما است وقتی بدر خانه فرعون رسید خبر بفرعون دادند که جوانمردی

صفحه : 412
پشت در است و گمان میکند که او رسول خداوند عالمیان است فرعون بشیربان که موکّل بر شیر بود امر نمود که زنجیر شیر را باز کند و عادت او چنین بود که بر هر کس غضب مینمود وی را نزد شیر می‌انداخت تا او را هلاک گرداند.
منزل فرعون نه درب داشت وقتی موسی (ع) درب اول را کوبید نه درب تمام باز گردید و موسی داخل شد شیران وقتی موسی را دیدند دم جنبانیدند و تملق‌کنان سر خود را بپای او می‌مالیدند، فرعون بحاضرین گفت آیا هرگز مثل اینکه را دیده بودید، وقتی موسی (ع) نزدیک فرعون رفت فرعون موسی را سرزنش نمود گفت (أَ لَم نُرَبِّک‌َ فِینا وَلِیداً تا آخر) پس از آن فرعون بمردی امر کرد که دست موسی را بگیر و بدیگری گفت با شمشیر گردن او را بزن آن وقت جبرئیل با شمشیر گردن شش نفر از یاران فرعون را زد فرعون گفت دست از او بردارید پس از آن موسی دست زیر بغل نمود چون بیرون آورد مانند آفتاب درخشنده بود، عصا را انداخت اژدها گردید، فرعون گفت تا فردا مهلتم بده. (مجمع البیان) با چنین معجزات ظاهر هویدا فرعون گفت اینها سحر است و ما از پدران پیشینیان خود نشنیده‌ایم که ساحری ادّعای نبوت کند، و شاید مقصود فرعون اینکه بود که ما از پیشینیان نشنیده‌ایم که خدایی باشد و پیمبری بفرستد اینکه بود که فرعون برای اغواء گردانیدن مردم گفت:
وَ قال‌َ فِرعَون‌ُ یا أَیُّهَا المَلَأُ ما عَلِمت‌ُ لَکُم مِن إِله‌ٍ غَیرِی الخ فرعون لعین از سخنانش چنین معلوم میشود که میخواسته امر بر مردم مشتبه گردد و معجزات حضرت موسی (ع) را حمل بر سحر نمایند، و همانطوری که از آیه استفاده میگردد اینکه بود که با اینکه شاید حقّانیت موسی بر او واضح بود بجهاتی مغالطه کاری نموده و بچند وجه امر را مشتبه گردانید.
اول- (ما عَلِمت‌ُ لَکُم مِن إِله‌ٍ) با اینکه علم باحتیاج عالم بصانع از ضروریات بلکه از فطریات بشمار میرود و در آن خدشه ممکن نیست اینست که

صفحه : 413
خداوند رسولی نفرستاده که بگوید عالم را مبدء و خدایی است بلکه وظیفه آنها چنین بوده که مردم را ارشاد نمایند که خدای واحد احد را پرستش نمایند و غیری را با او در عبادت شریک نگردانند و بدانند غیر از او هیچ موجودی مدخلیّتی در تأثیر و افاضه ندارد و فرعون خواسته در اینکه امر فطری در دل مردم شک اندازد.
دوم- قوله که گفته (اله غیری) خواسته امر اله را بر مردم مشتبه گرداند و بگمان آنان در آورد که مصداق آن امر فطری ضروری منم یعنی منم خدای عالم نه آنکه موسی میگوید.
سوم- قوله (فَاجعَل لِی صَرحاً لَعَلِّی أَطَّلِع‌ُ إِلی إِله‌ِ مُوسی).
اینکه مغالطه دیگری است که امر بر مردم مشتبه گردد و گمان کنند اله عالم جسم است و برای او مکانی است که وصول باو ممکن است، و وقتی ممکن باشد خدا جسم باشد میشود فرعون اله باشد.
و واقعا جای تعجّب است که چگونه میخواست امر را بر مردم مشتبه کند و جلو گیر رؤیت اشعّه شمس وجود گردد
(عمیت عین لا تراک)
با اینکه اشعّه نور قیومی به هیاکل موجودات احاطه دارد.
و عجب‌تر اینکه انسانی که میداند بتمام اجزاء عالم محتاج است چگونه باین اندازه امر بر وی مشتبه میگردد که مثل فرعون نسبت الوهیت بنفس ضعیف ناچیز خود میدهد و بمردم بپرستش خود امر مینماید.
و مسلّم کسانی که زیر بار او رفته بودند یا از ترس و تقیّه یا بطمع مال و جاه و ریاست سر بنده‌گی بسوی وی فرود آورده بودند و گر نه البته میدانستند که فرعون یک آدم ناچیز مثل خودشان نمیشود پدید آورنده و اله عالم باشد.
وَ استَکبَرَ هُوَ وَ جُنُودُه‌ُ فِی الأَرض‌ِ بِغَیرِ الحَق‌ِّ وَ ظَنُّوا أَنَّهُم إِلَینا لا یُرجَعُون‌َ فرعون بدون حق استکبار نمود با اینکه کبر و کبریایی مخصوص بذات احدیت است چنانچه در حدیث قدسی است که فرموده
(الکبریاء ردائی و العظمه

صفحه : 414
ازاری فمن نازعنی واحد منهما القیمة فی النار).
(یرجعون) بضم‌ّ یاء و فتح جیم و بفتح یاء و کسر جیم هر دو قرائت شده خلاصه چون فرعون کبر و کبریایی که مخصوص بحق تعالی بود بخود نسبت داد و بگمان غلط خود چنین تصوّر مینمود که همیشه اینکه ملک و سلطنت بر او باقی خواهد ماند و نمیدانست که دست قدرت ایزدی غالب است و بزودی او را از پا در میآورد و بجهنم که دار سیاست و مجازات او است وی را سرنگون خواهد گردانید.
فَأَخَذناه‌ُ وَ جُنُودَه‌ُ فَنَبَذناهُم فِی الیَم‌ِّ (فاء) را برای تفریع میآورند و اینکه آیه متفرع بر آیه جلو است و اشاره است به اینکه چون فرعون استکبار کرد و نسبت الوهیت بنفس خبیث خود داد، قهر الهی او و قشون وی را در کف قدرت خود گرفت و در دریای نیل غرق گردانید فَانظُر کَیف‌َ کان‌َ عاقِبَةُ الظّالِمِین‌َ خطاب برسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نموده که ای محمّد (ص) بنظر عبرت بنگر و ببین که سر انجام کار ستم کاران بکجا کشید.
و در اینکه خطاب دو فائده بنظر میرسد: یکی تسلّی دل پیمبر گرامی خود که از جفای کفار و آزار آنان دل تنگ مباش همانطوری که فرعون و فرعونیان بپاداش عمل خود رسیدند جماعت کفار نیز بجزای عمل نکوهیده خود خواهند رسید و دیگر چون که در بسیاری از اوامر، امّت نیز در مأمور به با حضرتش شریکند بایست آنها از سرگذشت پیشینیان متنبّه گردند و بدانند که ستمکاران بزودی بمکافات اعمال زشت خود خواهند رسید.
وَ جَعَلناهُم أَئِمَّةً یَدعُون‌َ إِلَی النّارِ وَ یَوم‌َ القِیامَةِ لا یُنصَرُون‌َ ما آنان را پیشوایان و امامان قرار دادیم که تابعین خود را بدوزخ دعوت نمایند، چون ابتداء جعل شر نسبت بخیر محض و ایزد متعال نمیتوان داد زیرا که از خیر محض جز خیر ناید، حکماء گفته‌اند یا شرّ امر عدمی است یعنی

صفحه : 415
عدم و ملکه است یا امر عرضی اضافی است که عارض شیئی موجود میگردد، اینکه است که مفسرین آیه را دو طور توجیه نموده‌اند و گفته‌اند (جعل) در اینجا یا بمعنی خذلان و تخلیه است که پس از آنکه الطاف بسیار و نعمتهای فراوان بآنها دادیم و آنان متنبّه و شکر گذار نگردیدند و کفران نعمت نمودند ما آنان را بخودشان واگذاشتیم و هدایتشان ننمودیم و چون آنها را هدایت ننمودیم.
گمراه گردیدند و در قیامت یاری کننده‌ای نخواهند داشت.
و یا گوئیم (جعل) بمعنی حکم و تسمیه است مثل قوله تعالی (وَ جَعَلُوا المَلائِکَةَ الَّذِین‌َ هُم عِبادُ الرَّحمن‌ِ إِناثاً) معنی آیه چنین نیست که آنها ملائکه را دختران خدا قرار دادند بلکه مقصود اینست که آنها اینکه طور حکم نمودند (ابو الفتوح) وَ أَتبَعناهُم فِی هذِه‌ِ الدُّنیا لَعنَةً وَ یَوم‌َ القِیامَةِ هُم مِن‌َ المَقبُوحِین‌َ آری فرعون و فرعونیان از اعمال رکیک خود نتیجه‌ای عائدشان نگردید مگر اینکه در دنیا مورد لعنت خدا و فرشتگان و انبیاء و مؤمنین گردیدند و در آخرت هم از زشت صورتان وارد محشر خواهند گردید زیرا چنانچه از احادیث بسیار استفاده میگردد هر کسی در آخرت بصورت عملش وارد محشر میگردد، و یکی از اوصاف قیامت که در قرآن تذکّر داده اینکه است که فرموده (یَوم‌َ تُبلَی السَّرائِرُ) در آن روز باطنها ظاهر میگردد و زشتیهای اعمال هر کسی شاید در صورت وی ظاهر گردد و چنین خواهد بود حال خوب سیرتان که اثر اعمال نیک آنان در جبهه نورانی آنها تظاهر مینماید. قوله تعالی (یُعرَف‌ُ المُجرِمُون‌َ بِسِیماهُم فَیُؤخَذُ بِالنَّواصِی وَ الأَقدام‌ِ) و قوله تعالی (سِیماهُم فِی وُجُوهِهِم مِن أَثَرِ السُّجُودِ).

صفحه : 416

[سوره القصص (28): آیات 43 تا 51]

اشاره

وَ لَقَد آتَینا مُوسَی الکِتاب‌َ مِن بَعدِ ما أَهلَکنَا القُرُون‌َ الأُولی بَصائِرَ لِلنّاس‌ِ وَ هُدی‌ً وَ رَحمَةً لَعَلَّهُم یَتَذَکَّرُون‌َ (43) وَ ما کُنت‌َ بِجانِب‌ِ الغَربِی‌ِّ إِذ قَضَینا إِلی مُوسَی الأَمرَ وَ ما کُنت‌َ مِن‌َ الشّاهِدِین‌َ (44) وَ لکِنّا أَنشَأنا قُرُوناً فَتَطاوَل‌َ عَلَیهِم‌ُ العُمُرُ وَ ما کُنت‌َ ثاوِیاً فِی أَهل‌ِ مَدیَن‌َ تَتلُوا عَلَیهِم آیاتِنا وَ لکِنّا کُنّا مُرسِلِین‌َ (45) وَ ما کُنت‌َ بِجانِب‌ِ الطُّورِ إِذ نادَینا وَ لکِن رَحمَةً مِن رَبِّک‌َ لِتُنذِرَ قَوماً ما أَتاهُم مِن نَذِیرٍ مِن قَبلِک‌َ لَعَلَّهُم یَتَذَکَّرُون‌َ (46) وَ لَو لا أَن تُصِیبَهُم مُصِیبَةٌ بِما قَدَّمَت أَیدِیهِم فَیَقُولُوا رَبَّنا لَو لا أَرسَلت‌َ إِلَینا رَسُولاً فَنَتَّبِع‌َ آیاتِک‌َ وَ نَکُون‌َ مِن‌َ المُؤمِنِین‌َ (47)
فَلَمّا جاءَهُم‌ُ الحَق‌ُّ مِن عِندِنا قالُوا لَو لا أُوتِی‌َ مِثل‌َ ما أُوتِی‌َ مُوسی أَ وَ لَم یَکفُرُوا بِما أُوتِی‌َ مُوسی مِن قَبل‌ُ قالُوا سِحران‌ِ تَظاهَرا وَ قالُوا إِنّا بِکُل‌ٍّ کافِرُون‌َ (48) قُل فَأتُوا بِکِتاب‌ٍ مِن عِندِ اللّه‌ِ هُوَ أَهدی مِنهُما أَتَّبِعه‌ُ إِن کُنتُم صادِقِین‌َ (49) فَإِن لَم یَستَجِیبُوا لَک‌َ فَاعلَم أَنَّما یَتَّبِعُون‌َ أَهواءَهُم وَ مَن أَضَل‌ُّ مِمَّن‌ِ اتَّبَع‌َ هَواه‌ُ بِغَیرِ هُدی‌ً مِن‌َ اللّه‌ِ إِن‌َّ اللّه‌َ لا یَهدِی القَوم‌َ الظّالِمِین‌َ (50) وَ لَقَد وَصَّلنا لَهُم‌ُ القَول‌َ لَعَلَّهُم یَتَذَکَّرُون‌َ (51)

صفحه : 417

[ترجمه]

محققا پس از آنکه امتهای پیشین را هلاک گردانیدیم بموسی (ع) کتاب (تورات) دادیم که برای مردم بینایی و هدایت و رحمت باشد شاید آنها پند گیرند و متذکر گردند (43)
ای محمّد (ص) تو بطرف غربی (کوه طور) حاضر نبودی آن وقتی که امر رسالت را بر موسی جاری گردانیدیم و از مشاهده کننده‌گان محسوب نمیشدی (44)
و لکن ما گروهی را آفریدیم و عمر آنان دراز گردید و تو در اهل مدین مقیم نبودی که برای آنها آیات ما را بخوانی و لکن ما بودیم فرستادگان (45)
(ای رسول اکرم) تو در طرف کوه طور نبودی وقتی که (موسی را) نداء کردیم و لکن (اینکه نداء) رحمتی بود از جانب پروردگار تو و باید بترسانی جماعتی را که پیش از تو برای آنها ترساننده‌ای نیامده شاید آنان متذکر گردند (46)
و اگر نبود اینکه مصیبتی (یعنی عذاب) که بآنها رسیده بسبب آنچه از اعمالشان پیش انداختند که میگفتند پروردگار ما چرا برای ما رسولی نفرستادی که ما آیات تو را متابعت نمائیم و از جمله گروندگان باشیم (47)
پس چون حق از طرف ما آمد گفتند چرا عطاء گردیده نشده‌ای مثل آنچه بموسی عطاء گردید آیا آنها کافر نگردیدند بآنچه قبلا بموسی عطاء شد که گفتند (موسی و هارون) دو ساحری میباشند که ظاهر شده‌اند و گفتند ما بتمام اینها کافریم (48)
ای محمّد (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) باینان بگو شما از جانب خدا کتابی بیاورید که راه نماینده‌تر باشد (از تورات و قرآن) تا من آن را متابعت نمایم اگر شما راست گویان میباشید (49)
و اگر آنها اجابت گفتار تو را ننمودند پس بدان که حقیقة اینان تابع هوای خود گردیده‌اند و کیست گمراه‌تر از کسی که پیرو هوای نفس خود گردد بغیر هدایتی که از جانب خدا باشد محققا خدا هدایت نمیکند جماعت ستمکاران را (50)
حقیقة ما برای آنها کلام را پیوستیم شاید آنها پند گیرند (51).

صفحه : 418

(توضیح آیات)

وَ لَقَد آتَینا مُوسَی الکِتاب‌َ مِن بَعدِ ما أَهلَکنَا القُرُون‌َ الأُولی (ما) در (ما اهلکنا) مصدریه است و شاید مقصود از (قرون اولی) قوم عاد و ثمود و نوح و غیر آن از امم پیشینیان باشد، و ممکن است فرعون و فرعونیان و قبطیان مراد باشد که پس از هلاکت آنها حق تعالی تورات را بموسی علیه السّلام عطاء فرمود.
بَصائِرَ لِلنّاس‌ِ وَ هُدی‌ً وَ رَحمَةً تورات را بسه فضیلت نیکو معرّفی فرموده: اول- در آن بصیرت و بینایی است که آنهایی که چشم دلشان از دیدن حقایق کور گردیده بنور آیات تورات و الواح روشن گردد و حق را از باطل امتیاز دهند.
دوم- در آن هدایت و راهنمایی جاده مستقیم الی اللّه و رسیدن بسر حدّ کمال انسانی است.
سوم- مشتمل بر رحمه و بخشایش و فیوضات غیر متناهیه برای کسانی است که باحکام و دستورات تورات عمل نمودند پس از آنکه بحقانیت آن اعتراف کردند لَعَلَّهُم یَتَذَکَّرُون‌َ چنین کتابی بر بنی اسرائیلیان بتوسط حضرت موسی (ع) فرود آمد که شاید آنان متذکّر گردند و بنور آیات آن اضائه نمایند و از کج روی برگردند و بجاده ایمان رهبر و رهسپار شوند.
وَ ما کُنت‌َ بِجانِب‌ِ الغَربِی‌ِّ إِذ قَضَینا إِلی مُوسَی الأَمرَ وَ ما کُنت‌َ مِن‌َ الشّاهِدِین‌َ خطاب برسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است که آن وقتی که در طرف مغرب کوه طور امر رسالت بر موسی جاری گردید تو در آنجا نبودی که تکلّم خدا با موسی و واقعه آنجا را مشاهده نمایی و امروز برای مردم بیان کنی.
شاید اشاره باشد به اینکه اینکه قصص و خبرهایی که از اخبار پیشینیان میدهی

صفحه : 419
اینها خبرهای غیبی است که بتوسط وحی تو را آگاه گردانیدیم که هم معجزه تو باشد که بدون اینکه از جایی شنیده یا در کتابی خوانده باشی و نه آنجا حاضر بودی حکایات را مطابق تورات برای مردم بیان نمایی و هم مردم را باحکام و دستورات الهی و راه رسیدن آنها بسعادت علاوه بر آنچه بخودت وحی میرسد از طرق باقی کتب الهی نیز مستفیض گردانی و نیز بدانند که همیشه قوانین و احکام حقانی بتوسط پیمبران در میان مردم جاری بوده و هیچ وقت خدای رءوف خلق خود را مهمل نگذاشته زیرا که سنّت الهی بر اینکه است که اتمام حجت گرداند وَ لکِنّا أَنشَأنا قُرُوناً فَتَطاوَل‌َ عَلَیهِم‌ُ العُمُرُ آیه خبر میدهد که ما جماعتی را آفریدیم و چون عمر آنها دراز شد و قرنها گذشت آن وقت احکام شرع رو باندراس گذارد و مردم از جاده حقیقت منحرف گردیدند.
وَ ما کُنت‌َ ثاوِیاً فِی أَهل‌ِ مَدیَن‌َ تَتلُوا عَلَیهِم آیاتِنا خطاب بپیمبر گرامی خود میکند که تو در آن زمان در اهل مدین نبودی که موسی با شعیب راجع بآیات الهی و معارف حقّانی و احکام سخن می‌گفتند که حکایت آنها را بفهمی و امروز بر مردم آیات ما را بیان نمایی.
وَ لکِنّا کُنّا مُرسِلِین‌َ و لکن ما حکایات و قصص آنها را از طریق وحی بر تو بیان نمودیم، اشاره به اینکه حکایت موسی و شعیب و فرعون و باقی حکایاتی که بر مردم بیان می‌نمایی اخبار بغیب است و یکی از معجزات تو بشمار میرود.
وَ ما کُنت‌َ بِجانِب‌ِ الطُّورِ إِذ نادَینا وَ لکِن رَحمَةً مِن رَبِّک‌َ الخ باز برای مزید امتنان خطاب میکند که ای محمّد (ص) تو بطرف کوه طور نبودی آن وقتی که پروردگار تو بموسی ندا کرد و با او تکلّم نمود لکن اینکه آیاتی که بر تو وحی مینمائیم رحمتی است از طرف خدای تو که بترسانی از عذاب و تهدید نمایی آنهایی را که پیش از تو در زمان فترت بین عیسی و رسول اکرم (ص)

صفحه : 420
که پانصد و پنجاه سال طول کشید، رسول و رهنمایی برای اعراب نیامده شاید آنها متذکر گردند، تمام آیاتی که راجع بحکایت پیمبران و غیر آنها در قرآن بیان شده برای اثبات رسالت حضرت محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است زیرا همه میدانستند که حضرتش امّی و درس نخوانده است و اینکه حکایت مطابق تورات و انجیل و باقی کتب الهی بزبان عربی فصیح فرود آمده که دیگر برای کسی عذری باقی نباشد و حجت بر خلق تمام گردد.
وَ لَو لا أَن تُصِیبَهُم مُصِیبَةٌ بِما قَدَّمَت أَیدِیهِم فَیَقُولُوا رَبَّنا لَو لا أَرسَلت‌َ إِلَینا رَسُولًا فَنَتَّبِع‌َ آیاتِک‌َ وَ نَکُون‌َ مِن‌َ المُؤمِنِین‌َ (لولا) اول امتناعیه و جوابش محذوف است، و (لولا) دوم تخصیصیه است و (فاء) اول برای عطف است و دوم جواب (لولا) و در حکم امر است که سبب عمل گردد.
خلاصه اینکه ظاهرا معنی آیه چنین میشود که اگر نبود برای اینکه وقتی بر کفار بسبب اعمال بدی که بدستهای خود کرده‌اند عذاب و مجازات وارد گردد که میگویند پروردگار ما چرا بر ما رسولی و رهنمایی نفرستادی که ما تابع آیات تو گردیم و از جمله گروندگان بوده باشیم چون چنین بودند برای اتمام حجت تو را فرستادیم چنانچه فرموده لِئَلّا یَکُون‌َ لِلنّاس‌ِ عَلَی اللّه‌ِ حُجَّةٌ بَعدَ الرُّسُل‌ِ برای آنها رسول فرستادیم.
فَلَمّا جاءَهُم‌ُ الحَق‌ُّ مِن عِندِنا قالُوا لَو لا أُوتِی‌َ مِثل‌َ ما أُوتِی‌َ مُوسی حکایت سخنان رکیک کفار است که وقتی که بر آنان قرآن نازل شد و محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم برای هدایت آنها آمد گفتند چرا معجزاتی مثل عصا و ید بیضاء و باقی معجزات تسع که بر حضرت موسی (ع) فرود آمد برای تو نیامد.
أَ وَ لَم یَکفُرُوا بِما أُوتِی‌َ مُوسی مِن قَبل‌ُ قالُوا سِحران‌ِ تَظاهَرا خدای تعالی کلام آنها را رد میکند که ای مشرکین و کافرین ابناء جنس شما از مردمان شیطان صفت مثل قبطیان زمان موسی و فرعون و فرعونیان راجع

صفحه : 421
بمعجزات موسی چه گفتند آیا نگفتند که موسی و هارون دو نفر ساحری میباشند که سحر خود را ظاهر نموده‌اند.
وَ قالُوا إِنّا بِکُل‌ٍّ کافِرُون‌َ و آنها گفتند ما بتمام پیمبران و معجزات آنها کافریم، میشود مرجع ضمیر (قالوا) همان فرعونیان باشند که آنان گفته باشند ما بتمام معجزات موسی کافریم و تصدیق بپیمبری موسی نداریم، یا مرجع فرعونیان و مشرکین مکه باشند که آنها میگفتند ما بتمام پیمبران و معجزات آنان کافریم.
قُل فَأتُوا بِکِتاب‌ٍ مِن عِندِ اللّه‌ِ هُوَ أَهدی مِنهُما در اینکه آیات در مقام پاسخ اعتراض مشرکین بر آمده و بدلیل نقضی و حلی آنان را جواب میدهد، اول کلام آنها را نقض میکند به اینکه اگر شما و نظیر شما از اهل جحود و انکار راست می‌گویید و معجزاتی مثل معجزات موسی را اگر آوردم قبول میکنید، چرا ابناء جنس شما از مشرکین زمان موسی معجزات موسی را حمل بر سحر نمودند و شما هم چنین خواهید بود، اشاره به اینکه من هم اگر معجزاتی مثل معجزات موسی و بالاتر از آن هم بیاورم شما حمل بر سحر خواهید نمود.
أَتَّبِعه‌ُ إِن کُنتُم صادِقِین‌َ (إِن کُنتُم صادِقِین‌َ) جمله شرطیه و (اتّبعه) جواب شرط است.
و بعد بجواب حلی در پاسخ گوید اگر معجزه بودن قرآن را قبول ندارید و راست می‌گویید که قرآن از جانب خدا نیست شما از جانب خدا کتابی بیاورید که از قرآن و تورات طریق هدایت را بهتر بنمایاند و راه نزدیک‌تری بشما بیاموزد اگر چنین کردید من هم تابع شما میگردم و دست از مدعای خود بر میدارم، و چون چنین قدرتی ندارید که جمله‌ای یا آیه‌ای مانند قرآن و تورات بیاورید بایستی سر تسلیم فرود آورده تابع من گردید.

صفحه : 422
فَإِن لَم یَستَجِیبُوا لَک‌َ فَاعلَم أَنَّما یَتَّبِعُون‌َ أَهواءَهُم (لم یستجیبوا) فعل و فاعل است و مفعولش محذوف است و در معنی چنین میشود که ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم اگر کفار و آنان که بتو اعتراض میکنند و از تو معجزاتی مثل معجزات موسی طلب میکنند و تو از آنها برای اثبات حقانیت قرآن مطالبه کردی کتابی را که طریق هدایت را بهتر نشان بدهد بیاورند اگر راست میگویند و از آوردن همچه کتابی عاجز ماندند، بدان که اینان تابع هوای نفس خود گردیده‌اند و خواهند راه عذری برای خود باز نمایند و زیر بار اسلام نروند وَ مَن أَضَل‌ُّ مِمَّن‌ِ اتَّبَع‌َ هَواه‌ُ بِغَیرِ هُدی‌ً مِن‌َ اللّه‌ِ آیه در مقام توبیخ و سرزنش کفار است، و اشاره به اینکه گمراه‌ترین گمراهان کسی است که بدون راهنمایی که از جانب خدا باشد تابع هوای نفس خود گردد.
(من) موصوله (اضل‌ّ) افعل التفضیل است یعنی گمراه‌ترین گمراهان کسی میباشد که بدون متابعت پیمبری که وی را بجاده حقیقت رهبری نماید و طریق سعادت و فیروزیابی را بوی بنمایاند بدلخواه خود عمل نماید.
از آیه میتوان استفاده نمود که توبیخ و سرزنش راجع بکسی است که از طرف حق تعالی هدایت نیافته و عمل وی فقط از روی هوای نفسانی انجام میگیرد لکن گاهی میشود که هوای نفسانی مطابق میگردد با طریق هدایتی که از طریق حق تعالی میباشد و آن وقتی است که نفس تابع عقل گردیده و بفرمان عقل عمل میکند و چنین کسی اگر چه بدلخواه خود عمل میکند لکن خواست او همان خواست خدا است، قوله تعالی وَ ما تَشاؤُن‌َ إِلّا أَن یَشاءَ اللّه‌ُ.
إِن‌َّ اللّه‌َ لا یَهدِی القَوم‌َ الظّالِمِین‌َ واضح و مسلّم است که کسانی که تابع هوای نفسانی خود گردیده‌اند و از طرف حق تعالی هدایت نیافته‌اند چنین کسانی بخود ستم نموده و خود را از درجه اعتبار ساقط گردانیده‌اند و دیگر استعداد هدایت در آنان باقی نمانده است،

صفحه : 423
اینکه است که خداوند آنها را هدایت نمیکند زیرا که دیگر قابل هدایت نمیباشند و گر نه بخل و منعی در مبدء حکیم فیاض نیست.
وَ لَقَد وَصَّلنا لَهُم‌ُ القَول‌َ لَعَلَّهُم یَتَذَکَّرُون‌َ شاید مقصود از قول قرآن باشد و بخواهد بفرماید ما آیات قرآن را که بتدریج نازل گردیده بهم متّصل گردانیدیم، و با نظم و اسلوب صحیح مواعظ را مرتبط گردانیدیم بقصص و امثال، و احکام را بوعد و وعید و نیکی را بپاداش نیکو و عصیان را بعذاب سخت و اینکه طور آیات را بهم پیوستیم که شاید مردم متّعظ گردیده و متذکر گردند و از جاده انحراف بر گردند و بطریق مستقیم اسلام در آیند و براه سعادت رهبر شوند.

صفحه : 424

[سوره القصص (28): آیات 52 تا 61]

اشاره

الَّذِین‌َ آتَیناهُم‌ُ الکِتاب‌َ مِن قَبلِه‌ِ هُم بِه‌ِ یُؤمِنُون‌َ (52) وَ إِذا یُتلی عَلَیهِم قالُوا آمَنّا بِه‌ِ إِنَّه‌ُ الحَق‌ُّ مِن رَبِّنا إِنّا کُنّا مِن قَبلِه‌ِ مُسلِمِین‌َ (53) أُولئِک‌َ یُؤتَون‌َ أَجرَهُم مَرَّتَین‌ِ بِما صَبَرُوا وَ یَدرَؤُن‌َ بِالحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ وَ مِمّا رَزَقناهُم یُنفِقُون‌َ (54) وَ إِذا سَمِعُوا اللَّغوَ أَعرَضُوا عَنه‌ُ وَ قالُوا لَنا أَعمالُنا وَ لَکُم أَعمالُکُم سَلام‌ٌ عَلَیکُم لا نَبتَغِی الجاهِلِین‌َ (55) إِنَّک‌َ لا تَهدِی مَن أَحبَبت‌َ وَ لکِن‌َّ اللّه‌َ یَهدِی مَن یَشاءُ وَ هُوَ أَعلَم‌ُ بِالمُهتَدِین‌َ (56)
وَ قالُوا إِن نَتَّبِع‌ِ الهُدی مَعَک‌َ نُتَخَطَّف مِن أَرضِنا أَ وَ لَم نُمَکِّن لَهُم حَرَماً آمِناً یُجبی إِلَیه‌ِ ثَمَرات‌ُ کُل‌ِّ شَی‌ءٍ رِزقاً مِن لَدُنّا وَ لکِن‌َّ أَکثَرَهُم لا یَعلَمُون‌َ (57) وَ کَم أَهلَکنا مِن قَریَةٍ بَطِرَت مَعِیشَتَها فَتِلک‌َ مَساکِنُهُم لَم تُسکَن مِن بَعدِهِم إِلاّ قَلِیلاً وَ کُنّا نَحن‌ُ الوارِثِین‌َ (58) وَ ما کان‌َ رَبُّک‌َ مُهلِک‌َ القُری حَتّی یَبعَث‌َ فِی أُمِّها رَسُولاً یَتلُوا عَلَیهِم آیاتِنا وَ ما کُنّا مُهلِکِی القُری إِلاّ وَ أَهلُها ظالِمُون‌َ (59) وَ ما أُوتِیتُم مِن شَی‌ءٍ فَمَتاع‌ُ الحَیاةِ الدُّنیا وَ زِینَتُها وَ ما عِندَ اللّه‌ِ خَیرٌ وَ أَبقی أَ فَلا تَعقِلُون‌َ (60) أَ فَمَن وَعَدناه‌ُ وَعداً حَسَناً فَهُوَ لاقِیه‌ِ کَمَن مَتَّعناه‌ُ مَتاع‌َ الحَیاةِ الدُّنیا ثُم‌َّ هُوَ یَوم‌َ القِیامَةِ مِن‌َ المُحضَرِین‌َ (61)

صفحه : 425

[ترجمه]

‌آن چنان کسانی که بآنها کتاب عطاء نمودیم پیش از او (محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) آنها باو میگرویدند (52)
و وقتی (آیات قرآن بر آنها خوانده میشد) میگفتند بآن ایمان آورده‌ایم حقیقة آن حق است و از جانب پروردگار ما است و ما پیش از اینکه باو تسلیم شدگان بودیم (43)
بآن جماعت دو مرتبه پاداش داده میشود بسبب آنچه صبر نمودند و میپوشانند بنیکی بدی را و از آنچه بآنان روزی گردانیده‌ایم انفاق مینمایند (54)
و وقتی سخن لغوی شنیدند از آن اعراض مینمودند و میگفتند برای ما است اعمال ما و برای شما است اعمال شما درود بر شما باد ما طلب نمیکنیم مجالست مردمان نادان را (54)
(ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) بحقیقت تو هدایت نمیکنی کسی را که دوست داری و لکن خدا هدایت میکند کسی را که بخواهد و او براه یافته‌گان عالم‌تر است (56)
(کافرین) گفتند اگر ما پیرو هدایت تو گردیم از زمین ربوده شویم آیا ما آنها را در حرم امن (مکه) متمکن نگردانیدیم که ثمرات هر چیزی را در آنجا می‌آورند و آن رزقی میباشد که از جانب ما بآنها میرسد و لکن بیشتر آنها نمیدانند (57)
و چه بسیار هلاک گردانیدیم (اهل) قریه و دهی را که در زندگانی شادمان بودند پس اینست مسکنهای آنان که پس از ویران شدن آن کسی در آن ساکن نگردید مگر اندکی و ما خود از وارثین بودیم (58)
و نبود پروردگار تو هلاک کننده اهل قریه‌ای مگر پس از آنکه بر آنها رسولی فرستاد که آیات ما را بر آنها قرائت نماید و ما نبودیم هلاک کننده قریه (و شهری) مگر آنکه اهلش ستمکار بودند (59)
و آنچه از هر شیئی بشما عطاء گردیده آن متاع اندکی است از حیات دنیا و زینت آن و آنچه نزد خدا است آن بهتر و باقی‌تر است آیا چرا شما تعقل نمیکنید (60)
آیا کسی را که ما باو وعده داده‌ایم وعده نیکو پس او ملاقات کننده آن چیزی است که بوی وعده داده‌ایم (چنین آدمی) مثل کسی میماند که وی را از امتعه و نعمتهای دنیا متمتع گردانیده‌ایم پس از آن در روز قیامت او از حاضرین (محضر سؤال) خواهد بود (61).

صفحه : 426

(توضیح آیات)

اشاره

الَّذِین‌َ آتَیناهُم‌ُ الکِتاب‌َ مِن قَبلِه‌ِ هُم بِه‌ِ یُؤمِنُون‌َ مراد از (الّذین) یهود و نصاری میباشند که قبلا برای هدایت آنها تورات و انجیل فرود آمده، و مرجع ضمیر (من قبله) شاید محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم باشد و بعضی گفته‌اند قرآن است، و مرجع ضمیر (به) محمّد (ص).
و ظاهرا آیه در مقام ستایش اهل کتاب است از یهود و نصاری که بقرآن ایمان آورده‌اند.
مفسرین در شأن نزول آیه گفته‌اند در باره اهل انجیل فرود آمده که آنان چهل نفر از عیسویان بودند، سی و سه نفر آنها از حبشه با جعفر بن ابی طالب و هفت نفر از شام در مکه بخدمت رسول اکرم (ص) رسیدند و ایمان آوردند، و بنا بر اینکه مقصود از (کتاب) در آیه انجیل میشود و اهل آن عیسویان.
لکن چنانچه گفته‌اند مورد مخصص نیست و لو اینکه در شأن آن چهل نفر فرود آمده باشد آیه اطلاق دارد و شامل میگردد تمام اهل کتاب را آنهایی که ایمان آورده‌اند و متّصف بآن صفاتی میباشند که در آیه بعد آنان را توصیف فرموده وَ إِذا یُتلی عَلَیهِم قالُوا آمَنّا بِه‌ِ إِنَّه‌ُ الحَق‌ُّ مِن رَبِّنا اول- آنها چنینند که وقتی آیات قرآن بر آنان خوانده میشد میگفتند ما قبلا بقرآن ایمان آورده بودیم و تسلیم آن شده بودیم و دانستیم که آن حق است و از طرف پروردگار ما است برای آنکه در تورات و انجیل اوصاف پیمبر خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را دیده بودیم و باو ایمان داشتیم.
أُولئِک‌َ یُؤتَون‌َ أَجرَهُم مَرَّتَین‌ِ بِما صَبَرُوا اینکه جماعت کسانی میباشند که پاداششان دو برابر است یکی بر آنچه صبر نمودند از ایذاء منکرین اسلام و دیگر بمجاهده نمودن با نفس بر ترک تعصب دینی و مخفی داشتن ایمانشان از معاندین مستحق دو اجر میگردند: یکی اجر بر ایمانشان به پیمبر سابق یعنی

صفحه : 427
عیسی (ع) یا موسی (ع)، و دیگر اجر بر ایمان آوردن آنان به نبی خاتم و صبر آنها فضیلت دیگری میشود اضافه بر ایمانشان که در آیه ذکر شده.
صفت دوم از اوصاف آن مؤمنین اینست که وَ یَدرَؤُن‌َ بِالحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ یعنی بمدارا نمودن با خلق اذیت مردم را از خود دفع میکند، در آیه معانی دیگری نیز شده لکن معنی بالا از ابی عبد اللّه (ع) روایت شده. (کافی- مجمع البیان) صفت سوم آنها اینست که وَ مِمّا رَزَقناهُم یُنفِقُون‌َ از آنچه بآنها روزی داده‌ایم انفاق مینمایند.
رزق بمعنی عام شامل میگردد تمام نعمتهایی را که خداوند بانسان کرامت فرموده از علم و مال و جاه و ریاست و قوای جسمانی و باقی چیزهایی که از آن آدمی برخوردار میگردد، و انفاق هر یک طوری است که مناسب خود آن است مال بفقراء و مستمندان، علم بجهّال و بی‌خردان، جاه و ریاست کمک نمودن بمظلومان، قوای جسمانی یاری دین و دست گیری افتاده‌گان.
وَ إِذا سَمِعُوا اللَّغوَ أَعرَضُوا عَنه‌ُ وَ قالُوا لَنا أَعمالُنا وَ لَکُم أَعمالُکُم الخ صفت چهارم- آنان چنینند که وقتی با جهّال و کفار مصاحبه مینمودند و کلام بیهوده چه راجع بدین و قرآن باشد و چه مذمت مؤمنین یا غیر آن از سخنان بیهوده می‌شنیدند از آنها اعراض می‌نمودند و میگفتند برای ما است جزاء اعمال ما از صدق و حلم و ایمان و تقوی و برای شما است جزای اعمال شما از کبر و حسد و کفر یا برای ما است دین ما و برای شما است دین شما.
سَلام‌ٌ عَلَیکُم لا نَبتَغِی الجاهِلِین‌َ سلام مأخوذ از سلّم و سلامتی است، شاید مقصود مؤمنین چنین بوده که ما بروش ایمانی که پذیرفتیم کارمان از شما جدا شد و هیچ ضرری از ما بشما نمیرسد و ما مصاحبت با جهّال را ترک کرده‌ایم شما دنبال کار خود روید ما هم بکار خود مشغول خواهیم گردید.

صفحه : 428
إِنَّک‌َ لا تَهدِی مَن أَحبَبت‌َ وَ لکِن‌َّ اللّه‌َ یَهدِی مَن یَشاءُ خطاب برسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است که تو قدرت نداری هدایت نمایی کسی را که دوست میداری بلکه خدا هدایت مینماید هر کسی را که بخواهد.
چنانچه گفته‌اند هدایت دو قسم است: یکی هدایتی که موصول بمقصود باشد و دیگر هدایتی که بآن ارائه طریق بشود، و هدایت بمعنی اول لطفی است از طرف حق تعالی و آن یا فعل او است یا باعلام او نسبت بکسی که خود را برای هدایت یافتن مستعدّ و مهیّا گردانیده باشد و آن فقط رحمتی است که مستعدّین را بمقصود میرساند.
و هدایت بمعنی دوم که نشان دادن راه مستقیم باشد که نزدیک‌ترین راه است بسوی خدا آن وظیفه پیمبران است، قوله تعالی (وَ إِنَّک‌َ لَتَهدِی إِلی صِراطٍ مُستَقِیم‌ٍ).
و از بعض عرفاء نقل شده که چنین گفته حقیقت هدایت گشوده شدن باب عبودیت است بسوی عالم ربوبیت و آن مخصوص بقدرت حق جل‌ّ و علا است زیرا که برای قلب دو درب است دربی بسوی نفس و جسد دارد و آن همیشه باز است، و دربی بسوی روح و حضرت ربوبی دارد و آن بسته است و باز نمیگردد مگر بدست فتّاح آن کسی که کلید (رحمت) بدست او است، چنانچه بحبیبش (ص) خطاب می‌نماید (إِنّا فَتَحنا لَک‌َ فَتحاً مُبِیناً الخ) که در شب معراج درب رحمت را بسوی حضرتش باز گردانید که قرب او را به (قاب‌َ قَوسَین‌ِ أَو أَدنی) رسانید، و نیز در باره مخلوقین و درهای قلب آنها فرموده (أَم عَلی قُلُوب‌ٍ أَقفالُها).
و از حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم چنین حدیث مینمایند
(قلب المؤمن بین اصبعین من اصابع الرحمن)
یعنی قلب مؤمن بین دو انگشت خدای رحمن است هر طور بخواهد او را میگرداند.
و حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم با آن جلال و عظمت قلبش بر قلبش مطمئن نبود و همیشه میگفت
( یا مقلب القلوب ثبّت قلب عبدک علی دینک و طاعتک)
و هدایت

صفحه : 429
عبارت از گرداندن قلب است از ما سوی بسوی حضرت حق تعالی.
(تفسیر روح البیان) بعضی از اهل سنت و جماعت در شأن نزول آیه گفته‌اند که آیه در باره ابو طالب عموی پیغمبر (ص) فرود آمده که حضرت رسول بسیار در ایمان آوردن او حریص بود اینست که خدا میفرماید تو نتوانی هر کس را خواهی هدایت نمایی خدا هر که را خواهد هدایت مینماید، و عقیده بسیاری از آنان اینست که حضرت ابو طالب بدون ایمان از دنیا رفت.
لکن بدلالت اخبار اجماع شیعه بر اینکه است که ابو طالب قبل از موت ایمان آورد بلکه گویند بنی هاشم همیشه موحّد بودند و هیچوقت به بت سجده نکردند البته بایستی چنین باشد چگونه ممکن است از نسل مشرک پیغمبر و امامی بوجود آید هرگز ممکن نیست و اگر ابو طالب چنانچه گفته‌اند اظهار ایمان ننموده شاید برای مصلحت وقت که حمایت رسول یا غیر آن بوده است.
فخر رازی در تفسیر کبیر گوید آیه در ظاهر دلالت بر کفر ابو طالب ندارد تا آنجا که گفته ابو طالب هنگام موتش گفت ای جماعت عبد مناف محمّد را اطاعت کنید و او را تصدیق نمائید تا رستگار و ارشاد گردید تا آخر کلامش که مفصل است، و از گفتارش چنین بر میآید که او با ایمان از دنیا رفته و برای حفظ برادر زاده خود ایمانش را ظاهر نمی‌نموده لکن در باطن تصدیق داشته، بعلاوه از اینکه اشعار حضرت ابو طالب تماما اشعار و تصریح بایمانش دارد.
وَ کَم أَهلَکنا مِن قَریَةٍ بَطِرَت مَعِیشَتَها (بطر) بمعنی طغیان در نعمت است و بعضی گفته‌اند (بطر) بمعنی شره و افراط در قوای شهوانی است، و آیه در مقام تهدید و تخویف اهل مکه بر آمده و اشاره به اینکه شما باین مال و جاه و ثروت و وسعت و عیش گوارایی که در دست دارید مغرور نگردید و در شهوات افراط نکنید چه بسیار مردمانی که پیش از شما مثل قوم عاد و ثمود و ملل دیگر که آنان در زندگانی خود بسیار شاد و خرّم

صفحه : 430
و خوشحال بودند و گمان میکردند اینکه عیش گوارا برای آنها باقی است و در اثر نافرمانی بعذاب گرفتار گردیدند و خانه و مسکن آنان ویران گردید.
فَتِلک‌َ مَساکِنُهُم معلوم میشود تا عصر رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم اثر خرابی آفت زدگان باقی بوده که نشان میدهد که اینکه است منزلگاه آنان که پس از نزول عذاب منزلگاه آنها طوری خراب و ویران گردیده که دیگر قابل منزل گرفتن نیست مگر اندکی از رهگذران و اهل مکه در طریق مسافرتشان از آنجا مرور مینمودند و گویند شهر عاد در احقافست و آن محلی است بین یمن و شام، و شهر ثمود بوادی قری است، و شهر قوم لوط بسدوم نامیده شده.
وَ کُنّا نَحن‌ُ الوارِثِین‌َ شاید اشاره باین باشد که عالم ملک و ملکوت و آنچه هست همه ملک خدا و در قبضه قدرت او است هیچ چیزی از متاع دنیا برای احدی پایدار نخواهد بود نعمتها از او است و بسوی او بازگشت مینماید بهر کس خواهد میدهد و از هر کس خواهد میگیرد.
وَ ما کان‌َ رَبُّک‌َ مُهلِک‌َ القُری حَتّی یَبعَث‌َ فِی أُمِّها رَسُولًا یَتلُوا عَلَیهِم آیاتِنا لطف و عدل و رحمت خداوندی چنان است که در هر زمان و عصری برای هدایت گمگشتگان وادی ضلالت و فرو رفتگان در چاه جهالت رسولی که از جنس خودشان باشد بفرستد که راه و روش طریق سعادت را بآنان بیاموزد و آنها را از خود سری و نفس‌پرستی بجاده حقیقت رهبری گرداند تا آنکه از طریق او حجت بر خلق تمام گردد و برای کسی راه عذری باقی نماند.
اشاره به اینکه خدای تعالی بمقتضای عدل قوم و ملّتی را هلاک نمیگرداند و برای آنان عذاب نمیفرستد مگر وقتی که دانسته و فهمیده از روی هوای نفسانی مخالفت سفرای الهی را نمودند.
رسول دو قسم است: رسول ظاهری مثل پیمبران که از جانب خدا برای

صفحه : 431
هدایت افراد بشر فرستاده شده‌اند، و رسول باطنی یعنی عقل بشری که بآن بین خوب و بد و شرّ و خیر و زشتی و زیبایی را فرق میگذارد و حق و باطل را از هم تمیز میدهد، و اگر کسی را چنین عقل درّاکی در اصل خلقت نباشد که بتواند حق و باطل را از هم تمیز دهد چنین کسی قاصر است نه مقصّر، و شاید مشمول تکلیف نباشد مگر آنکه در هوی پرستی عقل خود را که رسول باطنی است مشوب بوهم و آلوده بحب‌ّ مال و جاه و عیّاشی گردانیده و چشم حق بین خود را کور نموده که چنین کسی مقصّر و مورد عذاب و شکنجه الهی خواهد گردید و پس از ارسال رسول ظاهر (پیمبران) و رسول باطن (عقل) دیگر راه عذری برای احدی باقی نمیماند و در مورد عذاب واقع خواهد گردید.

(اعتراض)

البته خدایی که عالم السرّ و الخفیّات است میدانسته که اکثر مردم مگر کمی از آنها مخالفت پیمبران را مینمایند و مخالفت آنها است که موجب عذاب آنان میگردد، بر چنین کسانی اگر رسول نیاید البته گناه آنان کمتر و عذاب آنها سبک‌تر میگردد، پس اگر خدای عالم مهربان پیمبری نفرستد و آنها راه عذری پیدا کنند عذاب آنان کمتر میگردد و اینکه چه لطفی است که عذاب شدیدی را ایجاب مینماید.

(پاسخ)

آری بمخالفت رسول عذاب کفر آنان شدیدتر میگردد، لکن چون مقصود از خلقت عالم و پیدایش نظام گیتی همان اشخاص مهذّب موحّد میباشند و تمام موجودات عالم بشری بطفیل وجود آنها آفریده شده‌اند و اصل مقصود از ارسال پیمبران و کتابهای آسمانی نیز چنین مردمانی بوده که برای آسایش آن بزرگواران عالم را تعمیر نمایند تا آنکه آنها بتوانند امرار حیات کنند و بکمال لایق بخود برسند، و نسبت بباقی نیز اتمام حجت شده باشد که قاطع عذرشان گردد اگر چه غرض اصلی اولی همانها میباشند، در حدیث قدسی است

صفحه : 432
که خطاب برسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نموده
(لولاک لما خلقت الافلاک)
اگر برای وجود تو نبود من آسمانها را خلق نکرده بودم.
وَ ما کان‌َ رَبُّک‌َ مُهلِک‌َ القُری .... إِلّا وَ أَهلُها ظالِمُون‌َ آیه اشاره باین است که خداوند عادل است و ظلم و ستم بکسی روا ندارد و آنهایی که گرفتار عذاب گردیدند و شهری و قریه‌ای که در آنجا زندگانی مینمودند با اهلش هلاک گردانیدیم، آثار اعمال نکوهیده آنها بود که آنها ستمکار بودند و بخود ظلم نمودند و با آنکه بر آنان حجت تمام شده بود دانسته و فهمیده و باختیار خود راه عدوان و ستمگری را پیش گرفتند اینکه بود که عمل آنها ایجاب هلاکت آنان را گردانید.
وَ ما أُوتِیتُم مِن شَی‌ءٍ فَمَتاع‌ُ الحَیاةِ الدُّنیا وَ زِینَتُها بفرو رفتگان در حظوظات طبیعی و نفسانی خبر میدهد که آنچه بشما از نعمتهای دنیوی مثل مال و جاه و عزّت و ریاست و سلطنت و هر چه از امتعه و زینتهای دنیا بنظر شما بزرگ آید آن متاع اندکی است و راجع بدنیای دنی است و حظوظ آن بی‌مقدار و زود گذر است که اضافه بر اینکه در اصل حظوظات دنیوی قدر و قیمتی و بقاء و ثباتی نخواهد داشت اصلا عیش و لذت آن خیالی و موهومی است حقیقت و واقعیت ندارد و در واقع دفع الم است.
وَ ما عِندَ اللّه‌ِ خَیرٌ وَ أَبقی أَ فَلا تَعقِلُون‌َ پس از آنکه ببشر تذکر میدهد که حیات دنیا و زینت آن و آنچه را که بخود میآرائید یک شیئی اندک بیمقدار بیشتر نخواهد بود که خود را بآن سرگرم نموده‌اید در صورتی که آنچه نزد خدا است و ببندگان صالح خود از نعمتهای جسمانی مثل نعمتهای بهشتی و نعمتهای روحانی از قرب جوار احدیت و نظر بوجه کریم که نصیب اولیای خود گردانیده و عطاء مینماید هیچ طرف مقایسه با امتعه و حظوظات دنیای دنی‌ّ نتوان نمود زیرا که آنچه نزد خدا است و ببندگان صالح خود وعده داده که در آخرت عطاء نماید بهتر و دائمی است، بلکه در همین دنیا هم

صفحه : 433
نیز بهره‌ای از آنها را نصیب آنان خواهد گردانید لکن آنها باصل و حقیقت و کمال آن در آخرت کامیاب خواهند گردید.
و آنچه نزد خدا است از دو جهت آن را بر امتعه و لذّتهای دنیا مزیت میدهد یکی آنچه نزد خدا است و برای دوستان خود آماده نموده بهتر از نعمتهای دنیوی است، بهتر بودنش معلوم است زیرا که لذائذ دنیا اولا اکثر آنها رفع الم است مثل غذا خوردن و آب نوشیدن که برای رفع الم و گرسنگی و تشنگی است تا انسان گرسنه و تشنه نشود از غذا خوردن و آب نوشیدن لذت نمیبرد و در ثانی لذّتهای دنیا مشوب بآلام است، غالبا خالص نیست بلکه همان فراهم آوردن لذتهای خیالی منوط بچه وسائلی است که فراهم آوردن آنها چقدر دشوار است.
(و ابقی) بودن آن نیز بسیار واضح و هویدا است زیرا که عالم دنیا عالم کون و فساد است چنانچه ظاهر و هویدا است و هیچ چیز آن باقی و پایدار نیست وجود و عدم اجزاء آن مثل دو نقطه پرگار بدور یکدیگر میچرخند، هر موجودی عدم در پی او است، هر حیاتی موت دنبال وی است هر خوشی را غم و هر صحتی را مرض و هر غنائی را فقر با آن همراه است: بقول آن شاعر عارف

دهنی شیر بکودک ندهد مادر دهر که دگر باره بخون در نبرد پستانش
و حیات آخرت حیات پاکیزه جاودانی است کسی که سعادت نصیب وی گردید و هدایت یافت در خوشی دائمی و حیات همیشگی همیشه محظوظ میگردد و از مرگ و فناء و مرض و غم اندیشه ندارد و همیشه از اشراقات انوار الهی با نعمتهای جسمانی محظوظ میگردد و امرار حیات مینماید.
اینکه است که در آخر آیه فرموده أَ فَلا تَعقِلُون‌َ اشاره به اینکه شما که تغییرات عالم دنیا را علی الدوام مشاهده مینمائید و می‌بینید که هیچ چیزی در آن ثبات و بقایی ندارد و اجزاء عالم همیشه در کون و فساد است و عالم آخرت عالم بقاء و ثبات است تغییر و تبدیلی در آن راه ندارد چگونه فکر خود را بکار نمی‌اندازید تا اینکه بعقل خود بفهمید و حیات پاکیزه اخروی را بر حیات فانی دنیا ترجیح دهید

صفحه : 434
أَ فَمَن وَعَدناه‌ُ وَعداً حَسَناً فَهُوَ لاقِیه‌ِ کَمَن مَتَّعناه‌ُ مَتاع‌َ الحَیاةِ الدُّنیا (همزه) استفهام انکاری است یعنی چنین نیست که کسی را که خداوند بپاداش ایمان و عمل نیکو وعده رحمت و مغفرت و درجات بهشتی و نعمتهای بسیار داده، و چون وعده الهی خلف ندارد البته آن نعمتها را ملاقات خواهد نمود و آن نعمت دائمی و حیات پاکیزه همیشگی را خواهد دریافت، آیا آن نعمتهای سرمدی در نظر عقل بهتر است یا متاع اندک بی‌مقدار دنیا که زود گذر است و اضافه بر اینکه نعمتهای دنیا بقاء و ثباتی ندارد، نعمتهای دنیا را نمیتوان بنعمتهای اخروی که بدوستان خود وعده داده مقایسه نمود، متاع دنیا لذّت خالص نیست لذت موهومی است و رفع الم است نه لذت حقیقی که روح و روان انسان را محظوظ گرداند.
ثُم‌َّ هُوَ یَوم‌َ القِیامَةِ مِن‌َ المُحضَرِین‌َ واقعا انسان خردمند کسی خواهد بود که بهیچ وجه دنبال متاع دنیا و تعیّشات حیوانی نرود مگر بقدر ضرورت و آن اندازه را هم با نیّت صحیح انجام دهد یعنی برای اینکه مقدّمه آخرت باشد افعال او نه صرف التذاذ حیوانی زیرا که در نظر آدم عاقل علاوه بر اینکه تعیشات دنیوی ارزش ندارد، بوعد و وعید الهی در آخرت پای میزان عدل الهی بایستی حاضر گردد و از اعمال و افعالی که در دنیا نموده سؤال شود.

صفحه : 435

[سوره القصص (28): آیات 62 تا 75]

اشاره

وَ یَوم‌َ یُنادِیهِم فَیَقُول‌ُ أَین‌َ شُرَکائِی‌َ الَّذِین‌َ کُنتُم تَزعُمُون‌َ (62) قال‌َ الَّذِین‌َ حَق‌َّ عَلَیهِم‌ُ القَول‌ُ رَبَّنا هؤُلاءِ الَّذِین‌َ أَغوَینا أَغوَیناهُم کَما غَوَینا تَبَرَّأنا إِلَیک‌َ ما کانُوا إِیّانا یَعبُدُون‌َ (63) وَ قِیل‌َ ادعُوا شُرَکاءَکُم فَدَعَوهُم فَلَم یَستَجِیبُوا لَهُم وَ رَأَوُا العَذاب‌َ لَو أَنَّهُم کانُوا یَهتَدُون‌َ (64) وَ یَوم‌َ یُنادِیهِم فَیَقُول‌ُ ما ذا أَجَبتُم‌ُ المُرسَلِین‌َ (65) فَعَمِیَت عَلَیهِم‌ُ الأَنباءُ یَومَئِذٍ فَهُم لا یَتَساءَلُون‌َ (66)
فَأَمّا مَن تاب‌َ وَ آمَن‌َ وَ عَمِل‌َ صالِحاً فَعَسی أَن یَکُون‌َ مِن‌َ المُفلِحِین‌َ (67) وَ رَبُّک‌َ یَخلُق‌ُ ما یَشاءُ وَ یَختارُ ما کان‌َ لَهُم‌ُ الخِیَرَةُ سُبحان‌َ اللّه‌ِ وَ تَعالی عَمّا یُشرِکُون‌َ (68) وَ رَبُّک‌َ یَعلَم‌ُ ما تُکِن‌ُّ صُدُورُهُم وَ ما یُعلِنُون‌َ (69) وَ هُوَ اللّه‌ُ لا إِله‌َ إِلاّ هُوَ لَه‌ُ الحَمدُ فِی الأُولی وَ الآخِرَةِ وَ لَه‌ُ الحُکم‌ُ وَ إِلَیه‌ِ تُرجَعُون‌َ (70) قُل أَ رَأَیتُم إِن جَعَل‌َ اللّه‌ُ عَلَیکُم‌ُ اللَّیل‌َ سَرمَداً إِلی یَوم‌ِ القِیامَةِ مَن إِله‌ٌ غَیرُ اللّه‌ِ یَأتِیکُم بِضِیاءٍ أَ فَلا تَسمَعُون‌َ (71)
قُل أَ رَأَیتُم إِن جَعَل‌َ اللّه‌ُ عَلَیکُم‌ُ النَّهارَ سَرمَداً إِلی یَوم‌ِ القِیامَةِ مَن إِله‌ٌ غَیرُ اللّه‌ِ یَأتِیکُم بِلَیل‌ٍ تَسکُنُون‌َ فِیه‌ِ أَ فَلا تُبصِرُون‌َ (72) وَ مِن رَحمَتِه‌ِ جَعَل‌َ لَکُم‌ُ اللَّیل‌َ وَ النَّهارَ لِتَسکُنُوا فِیه‌ِ وَ لِتَبتَغُوا مِن فَضلِه‌ِ وَ لَعَلَّکُم تَشکُرُون‌َ (73) وَ یَوم‌َ یُنادِیهِم فَیَقُول‌ُ أَین‌َ شُرَکائِی‌َ الَّذِین‌َ کُنتُم تَزعُمُون‌َ (74) وَ نَزَعنا مِن کُل‌ِّ أُمَّةٍ شَهِیداً فَقُلنا هاتُوا بُرهانَکُم فَعَلِمُوا أَن‌َّ الحَق‌َّ لِلّه‌ِ وَ ضَل‌َّ عَنهُم ما کانُوا یَفتَرُون‌َ (75)

صفحه : 436

(ترجمه)

متذکر شو روزی را که خدا کفار را نداء میکند و گوید شریکان من کجایند آنهایی را که شما گمان میکردید شریکان منند و آنها را عبادت میکردید (62)
کسانی که بر آنها عذاب محقق گردیده گویند ای پروردگار ما اینها کسانی میباشند که ما آنها را گمرا گردانیدیم همان طوری که خودمان گمراه بودیم و ما از آنان بسوی تو بیزاری میجوئیم آنها عبادت ما را نمی‌نمودند (63)
(بمشرکین) گفته میشود شرکاء خود را بخوانند و پس از آنکه آنان را میخوانند و دعوت آنها را نمی‌پذیرند عذاب را معاینه می‌بینند اگر اینها هدایت یافته بودند (عذاب را از خود دفع مینمودند) (64)
یاد کن روزی را که خداوند کفار را نداء کند و گوید بانبیاء و فرستادگان ما چه جواب گفتید (65)
و در آن روز خبرها بر آنها پوشیده میگردد (و کفار) از یکدیگر سؤال نکنند (66)
اما کسی که توبه کرد و عمل صالح نمود شاید چنین کسی از رستگاران باشد (67)
و پروردگار تو آنچه را خواهد می‌آفریند و آنچه را که در آن خیر و خوبی است اختیار میکند و اختیار بدست مردم نیست خدا منزّه و مبرّا و بزرگوارتر از آنست که بر او شریک می‌آورند (68)
و پروردگار تو میداند آنچه را که در سینه‌های خود پنهان گردانیده و آنچه را ظاهر میکنند (69)
و او است خدای (واحد احد) که خدایی جز او نیست حمد و ستایش در دنیا و آخرت مخصوص باو است (و همه) بسوی او باز میگردند (70)
ای محمّد باینان بگو آیا شما می‌بینید اگر خدا شب را سرمدی (و همیشگی) قرار میداد غیر از خدا چه

صفحه : 437
کسی برای شما روشنایی می‌فرستاد آیا چرا شما نمی‌شنوید (71)
بگو اگر خدا روز را تا قیامت سرمدی (و همیشگی) قرار میداد چه کسی برای شما شب را می‌آورد تا در آن آرامش یابید آیا چرا نمی‌نگرید (72)
و از رحمت او است که برای شما شب و روز را قرار داده تا اینکه در شب آرامش یابید و فضل او را در روز بجوئید شاید شما شکر گذار باشید (73)
و متذکر شو روزی را که منادی خدا کفار را نداء کند و گوید کجایند آنهایی که شما گمان میکردید شرکاء منند (74)
و از هر گروهی شاهدی بیرون می‌آوریم و بآنان گوئیم حجت و دلیل خود را بیاورید آن وقت می‌فهمند که حق و حقیقت مخصوص بخدا است (و در نظر آنها) گم میشود آنچه را که در دنیا افتراء می‌بستند و آن را عبادت مینمودند (75)

صفحه : 438

(توضیح آیات)

اشاره

وَ یَوم‌َ یُنادِیهِم فَیَقُول‌ُ أَین‌َ شُرَکائِی‌َ الَّذِین‌َ کُنتُم تَزعُمُون‌َ (یوم) منصوب است و مفعول (اذکر) مقدر است یعنی ای محمّد یاد کن و امّت خود را متذکر گردان بروزی یعنی روز قیامت که خداوند خطاب سخط آمیز بمشرکین مینماید که کجایند آنهایی که بگمان غلط شما آنها شریکان من بودند و شما آنان را عبادت می‌نمودید آن طوری که باید مرا عبادت نمائید.
قال‌َ الَّذِین‌َ حَق‌َّ عَلَیهِم‌ُ القَول‌ُ رَبَّنا هؤُلاءِ الَّذِین‌َ أَغوَینا أَغوَیناهُم کَما غَوَینا مشرکین در پاسخ اعتراف بگناه خود نموده و گویند پروردگار ما آنها را اغواء گردانیدیم همان طوری که خودمان گمراه بودیم.
شاید مقصود مشرکین چنین باشد که همانطوری که ما باختیار گمراهی را بر هدایت ترجیح دادیم، اینکه مشرکین نیز روش ما را پیش گرفتند و ارسال رسل و کتابهای آسمانی و اینکه قدر وعد و وعید و زجر و توبیخ که از طرف حق تعالی رسیده هیچ انگاشتند و با اینکه بشهادت عقلشان بایستی تابع پیمبران شوند و بهدایت آنها براه حقیقت ارشاد گردند تابع ما گردیدند و مثل ما گمراه شدند.
تَبَرَّأنا إِلَیک‌َ ما کانُوا إِیّانا یَعبُدُون‌َ مشرکین و رؤساء آنان گویند پروردگارا ما از اینکه جماعتی که تابع ما گردیدند تبرئه و بیزاری میجوئیم اینها ما را عبادت ننمودند، شاید میخواهند بگویند اینان تابع نفس و شیطان گردیدند نه تابع ما.
و نظیر اینکه آیه آنجا است که حکایت از شیطان فرموده که روز قیامت میگوید إِن‌َّ اللّه‌َ وَعَدَکُم وَعدَ الحَق‌ِّ وَ وَعَدتُکُم فَأَخلَفتُکُم وَ ما کان‌َ لِی عَلَیکُم مِن سُلطان‌ٍ إِلّا أَن دَعَوتُکُم فَاستَجَبتُم لِی فَلا تَلُومُونِی وَ لُومُوا أَنفُسَکُم سوره ابراهیم آیه 27 و 28 خلاصه اینکه آیه خبر میدهد که در قیامت کفار و مجرمین میخواهند گناه را بگردن شیطان گذارند که او ما را فریب داد و بوسوسه ما را گمراه

صفحه : 439
گردانید، شیطان خود را تبرئه مینماید و در پاسخ میگوید خداوند بتوسط پیمبران بشما وعده حق داد که تخلّف پذیر نبود و من نیز بشما وعده بر خلاف آن دادم و شما وعده خدا را مخالفت نمودید و من بر شما سلطنتی نداشتم که شما را بر کفر و گناه مجبور نمایم پس مرا ملامت نکنید بلکه خودتان را ملامت نمائید.
فَأَمّا مَن تاب‌َ وَ آمَن‌َ وَ عَمِل‌َ صالِحاً فَعَسی أَن یَکُون‌َ مِن‌َ المُفلِحِین‌َ پس از بیان وخامت حال مشرکین و اینکه آنان در مقابل منادی حق تعالی و موقع حساب و خطاب نتوانند جوابی بدهند بلکه از شدّت هول و ظهور عذاب خود و اعمال خود را فراموش خواهند نمود.
در مقام حال کسانی بر آمده که پس از اینکه از اعمال بد که شاید مقصود کفر باشد بازگشت نموده و ایمان آوردند و اعمال صالحه بجا آوردند نسبت بچنین اشخاص امیدواری رستگاری و سعادت‌مندی میرود.
شاید اینکه بطور قطع نفرموده که اینها رستگار میگردند برای اینکه باشد که بقرینه (تاب) معلوم می‌شود مقصود کفاری باشد که تازه از کفر بایمان بازگشت نموده، یا گناهکارانی که از گناه توبه نموده‌اند که ممکن است چنین مردمانی بحالت اول بر گردند، اینکه است که توبه و ایمان و عمل صالح را با هم توأم گردانیده که وقتی اینکه سه عمل با هم شد ممکن است در مورد رستگاری و سعادت واقع گردند.
وَ رَبُّک‌َ یَخلُق‌ُ ما یَشاءُ وَ یَختارُ مفسرین گویند بزرگان عرب طعنه میزدند که چرا خدا محمّد را برای رسالت انتخاب نمود بایستی چنین منصب عالی را ببزرگ مکه مثل ولید بن مغیره یا بزرگ طائف مثل عروة بن مسعود ثقفی بدهد قوله تعالی در سوره الزخرف آیه 31 (لَو لا نُزِّل‌َ هذَا القُرآن‌ُ عَلی رَجُل‌ٍ مِن‌َ القَریَتَین‌ِ عَظِیم‌ٍ) اینکه بود که اینکه سخن رکیک آنان را ردّ میکند که پروردگار تو آنچه را که بخواهد می‌آفریند و برای منصب رسالت بر می‌گزیند و اختیار می‌کند هر کس را که لایق چنین منصبی

صفحه : 440
باشد و تمام امور بدست او انجام می‌گیرد.
ما کان‌َ لَهُم‌ُ الخِیَرَةُ

(سخنان مفسرین در توجیه آیه)

‌در معنی آیه دو قول است: اول- اینکه (ما) نافیه باشد و بعد از (و یختار) وقف کنیم و در اینکه رد است بر مشرکین که گفتند (لَو لا نُزِّل‌َ).
دوم- اینکه (ما) بمعنی (الّذی) باشد یعنی و اختیار میکند خدا آن چیزی را که برای مردم خیر و صلاح است و در اینکه صورت وقف میکنند بعد از (الخیرة) و در واقع برگشت هر دو طور بیک معنی است و تفصیل آن در مجمع البیان می‌باشد.
اینکه وجه دوم بسیاق آیه مناسب‌تر می‌نماید زیرا که در سوره الاحزاب آیه 36 فرموده (وَ ما کان‌َ لِمُؤمِن‌ٍ وَ لا مُؤمِنَةٍ إِذا قَضَی اللّه‌ُ وَ رَسُولُه‌ُ أَمراً أَن یَکُون‌َ لَهُم‌ُ الخِیَرَةُ) سُبحان‌َ اللّه‌ِ وَ تَعالی عَمّا یُشرِکُون‌َ تسبیح مقابل تحمید است، خدای سبحان منزّه و مبرّا است از آنچه مشرکین نسبت ناروا از شریک و نظیر و مثل و آنچه لایق بخودشان است از نقایص و حدود امکانی از ظلم و ستم و جهل و افعال قبیح و غیره بآن ذات مقدّس میدهند تمام از روی جهل و بی‌خردی و نفهمی صادر گردیده، افعال خدا تمام عین مصلحت و صلاح اندیشی است و آنچه از مقام ربوبی و از دستگاه آفرینش سرزند تماما مطابق نظام عالم و از روی عدل و رحمت صادر گردیده.
وَ رَبُّک‌َ یَعلَم‌ُ ما تُکِن‌ُّ صُدُورُهُم وَ ما یُعلِنُون‌َ پس از آنکه ذات حق تعالی را از نقائص امکانی که از کلمه (سبحان اللّه) استفاده میگردد تبرئه نموده خود را ببالاترین صفات جمال و کمال یعنی علم معرفی مینماید، و اشاره است به اینکه علم ازلی او بتمام موجودات امکانی احاطه دارد و آنچه را که کفار بقول و فعل بظاهر می‌آورند و آنچه را که از کبر و حسد و غیره در باطن خودشان مخفی میدارند تماما نزد (علام الغیوب) ظاهر و بارز است و هیچ

صفحه : 441
امری بر او مخفی و پوشیده نمیماند.
وَ هُوَ اللّه‌ُ لا إِله‌َ إِلّا هُوَ لَه‌ُ الحَمدُ فِی الأُولی وَ الآخِرَةِ وَ لَه‌ُ الحُکم‌ُ وَ إِلَیه‌ِ تُرجَعُون‌َ ذات متعال در آیه بالا بکلمه (سبحان اللّه) خود را بصفات جلال که آن را صفات سلبیه میگویند و بمعنی مبرّا بودن از نقائص امکانی است توصیف نموده زیرا که تخلیه قبل از تحلیه است و در اینکه آیات بعد خود را بصفات جمال که آن را صفات ثبوتیه می‌نامند معرفی فرموده و پس از آنکه احاطه علمیه خود را ارائه میدهد مردم را متذکر میگرداند که الهی و آفریننده‌ای جز او نیست و حمد و ثناء و ستایش و عظمت و بزرگواری در دنیا و آخرت مخصوص بآن ذات یگانه است و آنچه در عالم ممکنات واقع میگردد بقضاء و قدر و حکم او تحقّق می‌پذیرد و باز گشت تمام امور بدست قدرت ازلی او انجام میگیرد، و شما افراد بشر بسوی او در قیامت بازگشت خواهید نمود.
و پس از آنکه او صفات جلال و جمال احدی را تذکر میدهد در مقام بیان آثار رحمت و عموم قدرت بر می‌آید تا اینکه بدلیل (انّی) که از اثر پی بمؤثّر بردن است خود را بخلق بشناساند اینکه است که برسولش خطاب نموده که آنان را متذکر گردان و بگو:
قُل أَ رَأَیتُم إِن جَعَل‌َ اللّه‌ُ عَلَیکُم‌ُ اللَّیل‌َ سَرمَداً إِلی یَوم‌ِ القِیامَةِ مَن إِله‌ٌ غَیرُ اللّه‌ِ یَأتِیکُم بِضِیاءٍ أَ فَلا تَسمَعُون‌َ (تا آنجا که فرموده) وَ لَعَلَّکُم تَشکُرُون‌َ باین منکرین و کافرین بگو اگر همیشه شب بود غیر از خدا چه کسی چنین قدرتی داشت که برای شما روشنایی روز را بیاورد که شما در طلب معاش برآئید و حیات خود را ادامه دهید آیا چرا گوش دل باز نمیکنید که سخن حقّانی را بشنوید.
و اگر تا روز قیامت همیشه روز بود و خورشید بزمین می‌تابید و شبی نبود که شما در تاریکی شب استراحت نمائید چه کسی غیر از خدا که قادر و قاهر

صفحه : 442
و توانا است میتوانست برای شما شب و موقع استراحت تعیین نماید، آیا چرا شما چشم دل باز نمیکنید که آثار قدرت خدایی را مشاهده نمائید، و از آثار رحمت رحمانی او است که شب و روز را دنبال یکدیگر قرار داده که روز دنبال کسب معاش بروید و شب استراحت نمائید، اگر در نظام خلقت فکر و تدبّر نمائید شاید شکر گذار گردید.
آری اگر شب و روز دنبال هم نبود مثل اینکه همیشه شب بود گیاهی از زمین نمی‌روئید و طفلی از مادر متولّد نمیگردید بلکه نظام خلقت بهم میخورد زیرا که ظاهر و معلوم است که یکی از عناصر که مبدء متعال برای پیدایش موجودات مقرّر نموده حرارت است و چنانچه معلوم است حرارت از تابش خورشید بر زمین تولید میگردد.
و نیز اگر شب نبود که از غیبت خورشید قدری از حرات آن کاهیده گردد و زمین و اشیاء زمینی خنک شود همه چیز از حرارت خورشید میسوخت و بثمر نمیرسید (تعالی اللّه الملک القدّوس) که در عالم فضاء و دستگاه آفرینش برای هر چیزی اندازه و قدر معیّن تعیین گردانیده، لکن اکثر افراد بشر نه چشم بینا و نه گوش شنوا و نه فکر رسا دارند تا نعمتهای آفریننده خود را بنگرند و شکر گذار باشند.
وَ یَوم‌َ یُنادِیهِم فَیَقُول‌ُ أَین‌َ شُرَکائِی‌َ الَّذِین‌َ کُنتُم تَزعُمُون‌َ چون در آیات بالا اول طریقه مشرکین و روش آنان را هجو گردانیده و کلام را بادلّه توحید بپایان رسانیده، در اینکه آیه ثانیا برای تأکید بطریق نداء و استفهام انکاری در مقام هجو مشرکین بر آمده و آنها را توبیخ و سرزنش مینماید که امروز که روز قیامت است روز سختی و درماندگی شما است، شرکاء من کجا می‌باشند که شما گمان میکردید توانند شما را نجات دهند.
در اینکه آیه و آیات دیگر اعلام می‌نماید که بالاترین چیزی که موجب غضب خدا است شرک است، چنانچه جامع‌ترین فضائل و آنچه موجب رضای الهی

صفحه : 443
است توحید است هر قدر انسان در مقام توحید محکم‌تر و کامل‌تر باشد بهتر توانسته رضای الهی را جلب نماید.
وَ نَزَعنا مِن کُل‌ِّ أُمَّةٍ شَهِیداً آیه عطف بآیه بالا است و شاید اشاره باین باشد که روز قیامت در دادگاه عدل الهی باید برای محاکمه بین مشرکین گواهانی حاضر باشند که در باره آنها شهادت دهند، و در اینکه شهود قیامت کیانند چند قول است:
1- عادلهای قیامتند که گویند هیچوقت زمان از آنها خالی نیست.
2- دیگری گفته شاهد و گواه هر امتی پیمبر زمان خودشان است که در محکمه قیامت بر کفر و شرک و طغیان امّت خود شهادت میدهد.
و قول دوم بحقیقت نزدیک‌تر مینماید زیرا بدون اتمام حجت که آن بتوسط پیمبران و حجج الهی انجام میگیرد مطابق عدل مجازات درست نیست، و شاید گواهی پیمبران و حضور آنها در دادگاه عدل برای قطع عذر آنها باشد که کفار و مشرکین در کفر و شرکشان نتوانند عذر بیاورند که ما ندانستیم و نفهمیدیم اینکه است که بایستی پیمبران بر علیه آنها شهادت دهند که ما در هدایت آنها با کمال جدیّت کوشش نمودیم و از ما نپذیرفتند.
فَقُلنا هاتُوا بُرهانَکُم پس از آنکه گواهان در باره کفر و شرک آنان گواهی دادند، از مصدر جلال احدی بکفار و مشرکین خطاب سخط آمیز میرسد که شمایی که برای خدا شرکائی قرار دادید و آنها را عبادت نمودید دلیل و برهان خود را بیاورید، آیا چه کمال و فضیلتی در آنان دیدید که آنها را مستحق عبادت و بنده‌گی پنداشتید و از حق و حقیقت بریدید و متوسل بغیر گردیدید.
فَعَلِمُوا أَن‌َّ الحَق‌َّ لِلّه‌ِ آن وقت مشرکین (بعلم الیقین) یا (بعین الیقین) برای آنها ظاهر و هویدا میگردد که حق و حقیقت مخصوص بخدای یکتا است.

صفحه : 444
وَ ضَل‌َّ عَنهُم ما کانُوا یَفتَرُون‌َ وقتی که حق ظاهر گردید باطل محو میگردد، مشرکین، وقتی عالم گردیدند که حق و حقیقت منحصر بآن فرد متعال است آن وقت آنچه از بتها و غیر آن از باطل که در دنیا بهم می‌بافتند از نظر آنان محو میگردد، اینکه است که آنها چنانچه در آیه بالا تذکر داده بقوله تعالی (فعمیت علیهم الانباء) انکار میکنند که غیر از خدای یکتا غیری را پرستیده باشند.

صفحه : 445

[سوره القصص (28): آیات 76 تا 88]

اشاره

إِن‌َّ قارُون‌َ کان‌َ مِن قَوم‌ِ مُوسی فَبَغی عَلَیهِم وَ آتَیناه‌ُ مِن‌َ الکُنُوزِ ما إِن‌َّ مَفاتِحَه‌ُ لَتَنُوأُ بِالعُصبَةِ أُولِی القُوَّةِ إِذ قال‌َ لَه‌ُ قَومُه‌ُ لا تَفرَح إِن‌َّ اللّه‌َ لا یُحِب‌ُّ الفَرِحِین‌َ (76) وَ ابتَغ‌ِ فِیما آتاک‌َ اللّه‌ُ الدّارَ الآخِرَةَ وَ لا تَنس‌َ نَصِیبَک‌َ مِن‌َ الدُّنیا وَ أَحسِن کَما أَحسَن‌َ اللّه‌ُ إِلَیک‌َ وَ لا تَبغ‌ِ الفَسادَ فِی الأَرض‌ِ إِن‌َّ اللّه‌َ لا یُحِب‌ُّ المُفسِدِین‌َ (77) قال‌َ إِنَّما أُوتِیتُه‌ُ عَلی عِلم‌ٍ عِندِی أَ وَ لَم یَعلَم أَن‌َّ اللّه‌َ قَد أَهلَک‌َ مِن قَبلِه‌ِ مِن‌َ القُرُون‌ِ مَن هُوَ أَشَدُّ مِنه‌ُ قُوَّةً وَ أَکثَرُ جَمعاً وَ لا یُسئَل‌ُ عَن ذُنُوبِهِم‌ُ المُجرِمُون‌َ (78) فَخَرَج‌َ عَلی قَومِه‌ِ فِی زِینَتِه‌ِ قال‌َ الَّذِین‌َ یُرِیدُون‌َ الحَیاةَ الدُّنیا یا لَیت‌َ لَنا مِثل‌َ ما أُوتِی‌َ قارُون‌ُ إِنَّه‌ُ لَذُو حَظٍّ عَظِیم‌ٍ (79) وَ قال‌َ الَّذِین‌َ أُوتُوا العِلم‌َ وَیلَکُم ثَواب‌ُ اللّه‌ِ خَیرٌ لِمَن آمَن‌َ وَ عَمِل‌َ صالِحاً وَ لا یُلَقّاها إِلاَّ الصّابِرُون‌َ (80)
فَخَسَفنا بِه‌ِ وَ بِدارِه‌ِ الأَرض‌َ فَما کان‌َ لَه‌ُ مِن فِئَةٍ یَنصُرُونَه‌ُ مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ وَ ما کان‌َ مِن‌َ المُنتَصِرِین‌َ (81) وَ أَصبَح‌َ الَّذِین‌َ تَمَنَّوا مَکانَه‌ُ بِالأَمس‌ِ یَقُولُون‌َ وَیکَأَن‌َّ اللّه‌َ یَبسُطُ الرِّزق‌َ لِمَن یَشاءُ مِن عِبادِه‌ِ وَ یَقدِرُ لَو لا أَن مَن‌َّ اللّه‌ُ عَلَینا لَخَسَف‌َ بِنا وَیکَأَنَّه‌ُ لا یُفلِح‌ُ الکافِرُون‌َ (82) تِلک‌َ الدّارُ الآخِرَةُ نَجعَلُها لِلَّذِین‌َ لا یُرِیدُون‌َ عُلُوًّا فِی الأَرض‌ِ وَ لا فَساداً وَ العاقِبَةُ لِلمُتَّقِین‌َ (83) مَن جاءَ بِالحَسَنَةِ فَلَه‌ُ خَیرٌ مِنها وَ مَن جاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلا یُجزَی الَّذِین‌َ عَمِلُوا السَّیِّئات‌ِ إِلاّ ما کانُوا یَعمَلُون‌َ (84) إِن‌َّ الَّذِی فَرَض‌َ عَلَیک‌َ القُرآن‌َ لَرادُّک‌َ إِلی مَعادٍ قُل رَبِّی أَعلَم‌ُ مَن جاءَ بِالهُدی وَ مَن هُوَ فِی ضَلال‌ٍ مُبِین‌ٍ (85)
وَ ما کُنت‌َ تَرجُوا أَن یُلقی إِلَیک‌َ الکِتاب‌ُ إِلاّ رَحمَةً مِن رَبِّک‌َ فَلا تَکُونَن‌َّ ظَهِیراً لِلکافِرِین‌َ (86) وَ لا یَصُدُّنَّک‌َ عَن آیات‌ِ اللّه‌ِ بَعدَ إِذ أُنزِلَت إِلَیک‌َ وَ ادع‌ُ إِلی رَبِّک‌َ وَ لا تَکُونَن‌َّ مِن‌َ المُشرِکِین‌َ (87) وَ لا تَدع‌ُ مَع‌َ اللّه‌ِ إِلهاً آخَرَ لا إِله‌َ إِلاّ هُوَ کُل‌ُّ شَی‌ءٍ هالِک‌ٌ إِلاّ وَجهَه‌ُ لَه‌ُ الحُکم‌ُ وَ إِلَیه‌ِ تُرجَعُون‌َ (88)

صفحه : 447

[ترجمه]

بحقیقت قارون از بنی اسرائیل بود پس بر آنها علوّ و سرکشی کرد و از گنجها بقدری بوی داده بودیم که کلید آن گنجها (بطوری سنگین بود) که جماعت مردمان قوی را از برداشتن آنها بزحمت می‌انداخت وقتی گروه او بوی گفتند شاد مباش زیرا که خدا شادی کنندگان را دوست نمیدارد (76)
و در آنچه خدا بتو عطاء نموده خانه آخرت را بجوی و از دنیا نصیب خود را فراموش مکن و نیکویی کن همان طوری که خدا بتو نیکی نموده و در زمین تعدّی و فساد مکن زیرا که خدا فساد کنندگان را دوست نمیدارد (77)
قارون (در پاسخ نصیحت قوم) گفت مالی که بمن داده شده در اثر علمی است که نزد من است آیا (قارون) ندانسته که حقیقة خداوند از قرنهای پیشینیان کسانی را هلاک گردانیده که آنان از حیث قوّت شدیدتر از او بودند و از جهت اعوان بیشتر از او یاران داشتند (و موقع عذاب که میرسد) گناهکاران از گناهشان سؤال کرده نمی‌شوند (78)
روزی قارون با زینت (و دستگاه مجلّل) بر قوم خود بیرون آمد کسانی که خواهان حیات دنیا بودند گفتند ای کاش برای ما نیز مثل چنین مالی بود که بقارون داده شده زیرا که قارون صاحب بهره و حظّ بزرگ است (79)
و کسانی که بآنها دانش عطاء شده بود گفتند وای بر شما ثواب خدا بهتر است برای کسانی که ایمان آورده و عمل نیکو نموده و نمیرسند بآن مگر کسانی که شکیبایی نمودند (80)
پس ما قارون و خانه‌اش را بزمین فرو بردیم و از گروه او کسی غیر از خدا نتوانست او را یاری کند و عذاب را از وی دفع نماید و قارون از یاری گردیده شدگان نبود (81)
و کسانی که در روز پیش ثروت و دستگاه قارون را دیده و حسرت خورده بودند گفتند از روی پشیمانی وای بر تو بدرستی که خدا رزق را پهن مینماید برای هر کس که بخواهد از بنده‌گانش و تنگ میگیرد بر هر که بخواهد و اگر نبود که خدا بر ما منّت گذاشت (و ما را مثل قارون ثروتمند نگردانید) و گر نه ما را نیز زمین فرو میگرفت و خدا از روی مصلحت کافرین را رستگار نمیگرداند (82)
خانه آخرت را ما قرار دادیم برای کسانی که نمیخواهند در زمین علوّ و برتری

صفحه : 448
نمایند و نه اینکه فساد کنند و عاقبت نیکو برای پرهیزکاران است (83)
کسی که کار نیک نمود برای وی است (پاداش) بهتر از او و کسی که عمل گناهی نمود جزاء داده نمیشوند کسانی که اعمال بد نموده‌اند مگر مطابق آنچه عمل کرده‌اند (84)
حقیقة آن کسی که بر تو عمل بقرآن را واجب گردانید تو را بر میگرداند بسوی محل عودت ای محمّد (ص) بگو پروردگار من عالم‌تر است بکسی که برای هدایت آمده و کسی که او در گمراهی آشکار است (85)
ای محمّد تو امیدوار نبودی که برایت کتاب القاء گردد و نزول قرآن نبود مگر رحمتی از نزد پروردگار تو پس هرگز پشتیبان کافرین مباش (86)
و پس از آنکه آیات خدا بر تو نازل گردید مردم را بخوان بسوی پروردگارت و هرگز از مشرکین نبوده باش (87)
و با خدا اله دیگر را نخوان نیست الهی مگر او هر چیز هلاک شونده است مگر ذات خدا فرمان مخصوص بوی است و بسوی او باز میگردند (88)

صفحه : 449

[توضیح آیات]

اشاره

چون ذات احدیت جل‌ّ شأنه سوره را بنام موسی بن عمران (ع) و حکایت فضیلت و جلالت شأن او افتتاح نمود، آخر سوره را بنام قارون و فضیحت و رسوایی و عذاب او خاتمه داده تا اینکه دانسته شود که او تعالی در مورد احسان کثیر الفضل و در موقع غضب شدید الانتقام است اینکه است که فرموده:
إِن‌َّ قارُون‌َ کان‌َ مِن قَوم‌ِ مُوسی فَبَغی عَلَیهِم از (فاء) که برای تفریع جمله بجمله آورند چنین بر می‌آید که قارون اول از گروه موسی (ع) و از گروندگان برسالت او بوده و بعد شاید در اثر ثروت و مال زیاد مغرور گردیده بنای دشمنی و ضدیّت را با حضرت موسی (ع) گذاشت و طغیان نمود و بر علیه او و مؤمنین اقدام کرد و میخواست در زمین فساد نماید و اشاره بکثرت مال او دارد قوله تعالی:
وَ آتَیناه‌ُ مِن‌َ الکُنُوزِ ما إِن‌َّ مَفاتِحَه‌ُ لَتَنُوأُ بِالعُصبَةِ أُولِی القُوَّةِ خدای تعال بقدری مال و ثروت بقارون عطاء نموده بود که کشیدن کلیدهای آن برای جماعت مردمان قوی مشکل می‌نمود.
(من) در (من الکنوز) بیانیّه است، و (ما) در (ما ان‌ّ) موصوله و بمعنی (الّذی) میباشد و (مفاتح) جمع مفتح است و مفاتیح جمع مفتاح است و معنی هر دو یک چیز است یعنی کلیدها، و (کنوز) جمع کنز است و کنز بمعنی گنج است، و (تنوء) اشاره باین است که بقدری کلیدهای گنجهای او سنگین بود که برداشتن آن پشت مردمان قوی را خم می‌نمود.
بعضی گفته‌اند چندین شتر قوی هیکل کلیدهای گنجهای او را میکشیدند و با اینکه نسبت نزدیکی بموسی داشت که بقولی پسر عموی او و بقولی پسر خاله او بود و اول بظاهر تابع موسی و مبلغ او بود، و بقول بعضی از اول ایمان نداشت و نفاق می‌نمود و بسیار خوش صورت و خوش بیان بود و چون مغرور گردید خداوند خودش و مالش را بزمین فرو برد، و آیه اشاره بکثرت مال وی است که وی را بهلاکت رسانید.

صفحه : 450
إِذ قال‌َ لَه‌ُ قَومُه‌ُ لا تَفرَح إِن‌َّ اللّه‌َ لا یُحِب‌ُّ الفَرِحِین‌َ ظاهرا چون مال زیاد قارون را مغرور نموده و بگمان اینکه دیگر از آفات دنیا و از فناء و مرگ مصون و از فقر و احتیاج در امان گردیده اینکه بود که بسیار دل خوش بود و خود را بی‌نیاز از حق میدید و اوقات خود را بتفریح و خوش گذرانی میگذرانید، اینکه بود که کسان او بوی گفتند که بسیار شادمان مباش خدا شادی کنندگان بر دنیا را دوست نمیدارد زیرا که دنیا و مالی که انسان را مغرور گرداند و او را از طریق حق و درستی دور اندازد نزد خدا مبغوض است و شاد بودن بآن بی‌مورد خواهد بود.
وَ ابتَغ‌ِ فِیما آتاک‌َ اللّه‌ُ الدّارَ الآخِرَةَ وَ لا تَنس‌َ نَصِیبَک‌َ مِن‌َ الدُّنیا و نیز قوم قارون در مقام اندرز بوی گفتند باین نعمتی که خدا بتو عطاء نموده خانه آخرت خود را آباد گردان و مال خود را در لهو و لعب مصرف مگردان و نصیب خود را هم از دنیا فراموش مکن.
از امیر المؤمنین علیه السّلام روایت شده که فرموده از دنیا تندرستی و قوّت و فراغت و نشاط و توانگری خود را فراموش مکن و از دنیا برای آخرت خود بهره برداری کن از اینکه شش چیز.
آری دنیا مزرعه آخرت است آنچه در اینجا کشتی در آنجا درو خواهی نمود اگر بنعمتهای دنیا از جوانی و نیرومندی و سلامتی و مال و غیره تجارت آخرت بشود انسان نصیب خود را که حیات سرمدی و خوشی دائمی و لذّت همیشگی است از طریق نعمتهای دنیا بدست آورده و اگر غیر از اینکه باشد که نعمتهایی که بوی عطاء شده صرف تمتّعات بیهوده دنیا بنماید نصیب خود را از دنیا نبرده زیرا که موقع تحصیل سعادت و فضیلت بشر همین حیات دنیا است که از اینجا بایستی نصیب سعادت خود را بدست آورد، دنیا نسبت بآخرت مثل رحم مادر است نسبت بدنیا اگر طفلی در شکم مادر صورت طبیعی وی کامل نگردید و عضوی از بدن وی ناقص ماند پس از خارج شدن دیگر تکمیل نخواهد شد تا آخر عمر ناقص

صفحه : 451
خواهد ماند، در اینکه عالم دنیا هم اگر روحیه وی تکمیل نگردد از فضیلت انسانی محروم خواهد ماند.
وَ أَحسِن کَما أَحسَن‌َ اللّه‌ُ إِلَیک‌َ وَ لا تَبغ‌ِ الفَسادَ فِی الأَرض‌ِ إِن‌َّ اللّه‌َ لا یُحِب‌ُّ المُفسِدِین‌َ جماعت ناصحین در نصیحت و اندرز بقارون پا فشاری میکنند و میخواهند او را بنعمتهای خدای تعالی متذکر گردانند که بکبر و غروری که در اثر ثروت وی را فرا گرفته مغرور نگردد و بشکرانه نعمت ببندگان خدا نیکویی کند و بخلق انعام و بخشش نماید و وی را متنبّه میگردانند که در زمین ظلم و فساد نکند زیرا که خدای تعالی فساد کنندگان را دوست نمیدارد.
قال‌َ إِنَّما أُوتِیتُه‌ُ عَلی عِلم‌ٍ عِندِی قارون در پاسخ ناصحین گوید اینکه همه مالی که نزد من است در اثر دانشی است که بمن داده شده.

(سخنان مفسرین در نوع دانش قارون)

1- مقصودش علم تورات است زیرا که خود را عالم‌ترین بنی اسرائیل بعلم تورات میدانست و بهمین جهت برای خود مزیّت و برتری فوق العاده قائل بود.
2- علم کیمیاء است که گویند حضرت موسی (ع) بخواهر خود علم کیمیاء آموخت و او بقارون تعلیم داد، و بقول دیگر موسی ثلث علم کیمیاء را بقارون داد و ثلث دیگر را بیوشع بن نون و ثلث دیگر بکالب و قارون بحیله آن دو ثلث را از آنها گرفت و بیان علم مس را نقره و برنج را طلا مینمود و اینها را روی هم ریخته گنج می‌نمود اینکه بود که مال انبوهی جمع گردانید، و گفتار دیگری نیز از مفسرین نقل شده که حاجت ببیان آن نیست.
أَ وَ لَم یَعلَم أَن‌َّ اللّه‌َ قَد أَهلَک‌َ مِن قَبلِه‌ِ مِن‌َ القُرُون‌ِ مَن هُوَ أَشَدُّ مِنه‌ُ قُوَّةً وَ أَکثَرُ جَمعاً آیه اشاره به اینکه است که آیا قارون ندانسته و نفهمیده که پیش از او از ده‌ها و شهرها چه مردمانی بودند که آنان هم از حیث جمعیت افرادی و هم از جهت

صفحه : 452
قوّت بدنی مثل قوم عاد و ثمود و قوم صالح و فرعون و غیر اینها که قویتر و نیرومندتر از وی بودند با اینکه حال وقتی طغیان نمودند چگونه در مورد غضب الهی واقع گردیدند و همه آنها بآتش غضب سوختند و هلاک گردیدند.
فَخَسَفنا بِه‌ِ وَ بِدارِه‌ِ الأَرض‌َ فَما کان‌َ لَه‌ُ مِن فِئَةٍ یَنصُرُونَه‌ُ مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ وَ ما کان‌َ مِن‌َ المُنتَصِرِین‌َ وقتی قارون هتّاکی و بی‌حیایی را از حدّ گذرانید بامر خدا خودش و مالش بزمین فرو رفتند و هلاک گردید و از گروهانش کسی نبود که وی را یاری کند.
تذکره نویسان گفته‌اند وقتی موسی (ع) از دریا گذر نمود و فرعون و قومش هلاک گردیدند موسی علیه السّلام ریاست و ولایت مذبح و قربانی را به هارون داد هر کس میخواست قربانی کند نزد هارون می‌آورد و بفرمان هارون میکشتند و آتشی میآمد و قربانی را میسوزانید.
قارون از اینکه مطلب برآشفت و گفت ای موسی اینکه چه قسمتی است که تو نمودی، نبوّت برای خود و ریاست برای برادرت و مرا از اینکه دو هیچ نصیبی نیست، موسی (ع) گفت اینکه حکم بمن تعلّق ندارد امر خدا است، قارون گفت من سخن تو را قبول نمیکنم تا نشانه‌ای بمن بنمایی.
موسی علیه السّلام برای اینکه قارون قبول کند که اینکه بامر خدا است رؤسای بنی اسرائیل را جمع نمود و گفت همگی عصای خود را در اینکه عبادتخانه بگذارید قارون و هارون هم عصای خود را در آنجا انداختند، موسی گفت صبح بیائید و هر یک عصای خود و عصای هارون را نیز بنگرید تا شرافت هارون بر شما ظاهر گردد، صبح که آمدند تمام عصاها بحال خود بود مگر عصای هارون که سبز گردید و برگ و بادام داده بود همه گفتند فضل هارون بر قارون بر ما معلوم بود و معلوم‌تر گردید.
قارون چون اینکه طور دید بموسی گفت اینکه چیزها از سحر تو عجب نیست و برخواست و رفت و از موسی کناره‌گیری نمود و تابعین او بموسی اذیت مینمودند

صفحه : 453
و کاخ مجلّلی بنا کرد و هر روز بنی اسرائیلیان را دعوت مینمود و پول و طعام میداد و آنها را وادار مینمود که بموسی و مؤمنین اذیّت کنند و حضرت موسی بردباری مینمود تا وقتی که حکم زکاة نازل شد، موسی (ع) از قارون مطالبه زکاة نمود، قارون گفت اینکه تو می‌گویی مال بسیار میشود و من نمیتوانم بدهم موسی بامر خدا با او مدارا نمود و گفت از تو کمتر می‌ستانم تا اینکه قلّت را بجایی رسانید که از هزار هزار دینار یک دینار و از هزار هزار گوسفند یک گوسفند، قارون گفت فکر میکنم و جواب میگویم وقتی حساب کرد دید آن اندک هم بسیار میشود دلش نیامد بدهد گفت بسیار است نتوانم بدهم.
پس از آن بنی اسرائیل را جمع کرد و گفت موسی هر روزی تکلیفی برای من معیّن میکند و میخواهد مال مرا بگیرد شما در باره او چه می‌گویید گفتند تو رئیس و بزرگ مایی آنچه رأی تو است ما می‌پذیریم.
گفت رأی من اینست که فلان زن فاحشه را بیاوریم و باو پول بسیار بدهیم تا او را بزنا متّهم گرداند و مردم بر او بشورند و بازار او شکسته گردد.
اینکه بود که آن زن زانیه را حاضر نمودند و باو گفتند هزار دینار بتو میدهیم که موسی را متّهم گردانی گفت یک طشت طلا میگیرم قبول کردند.
روزی در جای وسیعی که بنی اسرائیلیان جمع بودند و حضرت موسی علیه السّلام بوعظ و خطابه و امر بمعروف و نهی از منکر مشغول گردید و حدود و احکام برای آنها بیان می‌نمود که هر کس دزدی کند دستش بریده شود و هر کس زنا کند باید او را تازیانه زنند.
قارون گفت ای موسی اگر چه تو باشی، گفت آری اگر چه من باشم، قارون گفت بنی اسرائیلیان گویند تو با فلان زانیه زنا کرده‌ای، موسی گفت او را حاضر کنید اگر او گفت قبول میکنم، زن را حاضر نمودند موسی رو بآن زن نمود و گفت ای زن میگویند من با تو زنا نموده‌ام تو را قسم میدهم بحق آن خدایی که دریا را شکافت و بنی اسرائیل را نجات داد و فرعون و قومش را هلاک

صفحه : 454
نمود و آنچه واقع است بگو، زن با خود فکر کرد که اگر راست بگویم خداوند گناه گذشته مرا عفو خواهد نمود زن گفت (لا و اللّه) قسم بخدا چنین نیست و تو مبرّایی دروغ میگویند قارون مرا خواسته و دو همیان زر بمن داده که من تو را متّهم نمایم و من با رو سیاهی چگونه توانم پیمبر خدا را متهم کنم و اینک دو همیان زر با مهر قارون نزد من است و قارون بپول خواسته مرا فریب دهد و من چنین نمیکنم.
موسی (ع) پس از اینکه واقعه صورت بر زمین گذارد و گفت خدایا اگر من رسول تو می‌باشم برای من قارون را غضب کن، جبرئیل (ع) آمد و گفت خدا فرموده زمین را در اختیار تو گذاردیم هر طوری که میخواهی امر نما، موسی علیه السّلام ببنی اسرائیل گفت بدانید که خدای تعالی مرا بقارون فرستاده همان طوری که بفرعون فرستاده، فرعون طغیان کرد خدا وی را هلاک نمود، هر کس خواهد با من باشد از او دور شود همه از او بریدند مگر دو نفر.
موسی علیه السّلام گفت ( یا ارض خذیهم) ای زمین قارون را بگیر، قارون با آن دو نفر تا زانو بزمین فرو رفتند، در مرتبه دوم باز گفت ای زمین آنان را بگیر تا بکمر بزمین فرو رفتند، و چون حضرت موسی بسیار خشمگین بود آنچه آنها تضرّع و التماس نمودند فائده نبخشید، تا بامر سوم تمامشان بزمین فرو رفتند، بروایتی هفتاد مرتبه قارون از موسی (ع) طلب نجات نمود فائده نبخشید خدای تعالی بموسی وحی نمود که قارون از تو هفتاد مرتبه نجات طلبید از وی نپذیرفتی، بعزّت و جلال خودم اگر یک مرتبه از من طلب نموده بود او را نجات میدادم.
گویند پس از آنکه قارون و تابعین او بزمین فرو رفتند بعضی از جهّال گفتند موسی قارون را بزمین فرو برد که مال او را بگیرد اینکه بود که موسی بزمین امر نمود که خانه و دارایی او را فرو برد.
(ابو الفتوح رازی)

صفحه : 455
تِلک‌َ الدّارُ الآخِرَةُ نَجعَلُها لِلَّذِین‌َ لا یُرِیدُون‌َ عُلُوًّا فِی الأَرض‌ِ وَ لا فَساداً (تلک) از اسماء اشاره و مبتداء است و اشاره بعظمت و بزرگی عالم آخرت دارد و (الاخرة) صفت (الدّار) و خبر آن جمله بعد است، اشاره به اینکه عالم آخرت با آن جلالت و عظمت که بتوسط وحی خبرش بتو رسیده اینکه مقام عالی عظیم القدر را قرار داده‌ایم برای کسانی که دارای دو صفت نکوهیده نباشند:
یکی مقصود و مرادشان علو و برتری بر دیگران نباشد و بجاه و مال و غیر آن نخواهند رئیس و پیشوای مردم گردند و آنها را تحت فشار و حکومت خود آرند مثل قارون و امثال او از کسانی که شرعا استحقاق پیشوایی ندارند.
و دیگر در زمین فساد نکنند و از قتل و غارت و هزار گونه مفسده‌ای که ظلمه برای انتفاع شخصی خود میکنند خودداری نمایند چنانچه فرعون برای بقاء مملکت و سلطنت خود از هیچگونه ظلم و تعدی فرو گذار ننمود، چه قدر اطفال بی‌گناه را سر برید، بنی اسرائیلیان را تحت عبودیت خود در آورد.
اگر چه آیه اطلاق دارد که هر علوّ کننده‌ای که مراد و مقصودش علو و برتری بر دیگران باشد خواه مرادش واقع گردد یا نگردد، و هر فساد کننده‌ای را شامل میگردد، لکن چون در زمینه حکایت قارون و پس از حکایت فرعون ذکر شده معلوم میشود مصداق کامل آن قارون و فرعون بوده‌اند.
وَ العاقِبَةُ لِلمُتَّقِین‌َ شکّی نیست که عاقبت نیکو و سرای پاکیزه دار آخرت و حیات جاودانی و عیش همیشگی دائمی و سعادت و فضیلت روحانی مخصوص بکسانی خواهد بود که خود را از تمام صفات نکوهیده از فسق و فساد و حب جاه و مال و کبر و علوّ بر دیگران و غیر اینها تبرئه نموده و دارای فضیلت تقوی و آراسته بفضائل اخلاقی گردیده‌اند.

صفحه : 456
مَن جاءَ بِالحَسَنَةِ فَلَه‌ُ خَیرٌ مِنها وَ مَن جاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلا یُجزَی الَّذِین‌َ عَمِلُوا السَّیِّئات‌ِ إِلّا ما کانُوا یَعمَلُون‌َ ظاهرا آیه مربوط بآیه بالا است که اشاره بعظمت قیامت بود و علو کسانی که در دنیا نه طالب برتری بر غیرند و نه در زمین فساد میکنند، در اینجا تذکر میدهد که از چنین اشخاصی کسانی که در قیامت با سجیّه نیکو و اعمال خوب بیایند برای آنان خیر و خوبی است.
و شاید مقصود از خیر خیر مطلق باشد که تمام اقسام و انواع خیرات را شامل میگردد، در سوره نمل آیه 89 فرموده مَن جاءَ بِالحَسَنَةِ فَلَه‌ُ خَیرٌ مِنها وَ هُم مِن فَزَع‌ٍ یَومَئِذٍ آمِنُون‌َ خلاصه از جمع بین آیات می‌توان چنین استفاده نمود که کسی که در دنیا از فسق و فساد و کبر و منیّت و علوّ بر دیگران خالی گشته و بصفت تقوی و اوصاف نیک و اعمال شایسته آراسته گردیده در قیامت وارد میگردد در حالی که برای وی تمام انواع فیوضات و اقسام خیرات مهیّا و آماده شده و از عذاب و فزع قیامت نیز در امان خواهد بود.
لکن کسی که چنین نباشد و مرتکب معاصی از فسق و کفر و زندقه و انواع و اقسام کبائر گردیده مجازات او بقدر گناهانش خواهد بود نه زیادتر، در جای دیگر فرموده (هر عمل خوبی را ده برابر ثواب میدهند و هر عمل بدی را یک برابر مجازات میکنند.
إِن‌َّ الَّذِی فَرَض‌َ عَلَیک‌َ القُرآن‌َ لَرادُّک‌َ إِلی مَعادٍ اکثر مفسرین گفته‌اند مقصود از معاد بازگشت بمکه معظّمه است که حق تعالی برای دل خوشی پیمبر اکرمش صلّی اللّه علیه و آله و سلّم باو وعده میدهد که تو را بعدا بمکه برمیگردانیم و آن وقتی ظاهر گردید که فتح مکه نصیب او گردید و گویند اینکه آیه بین مکه و مدینه بر حضرتش فرود آمد، و شاید مقصود از معاد قیامت باشد یعنی همین طوری که از طرف ما مبعوث بپیمبری گردیدی عود تو نیز در

صفحه : 457
قیامت بسوی رحمت ما است.
وَ لا یَصُدُّنَّک‌َ عَن آیات‌ِ اللّه‌ِ بَعدَ إِذ أُنزِلَت إِلَیک‌َ وَ ادع‌ُ إِلی رَبِّک‌َ وَ لا تَکُونَن‌َّ مِن‌َ المُشرِکِین‌َ آیه خطاب برسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نموده و بنون تأکید ثقیله خطاب را مؤکّد گردانیده که ای محمّد (ص) مبادا که کفار و مشرکین بتدلیس و مکر سدّ راه تو گردند و پس از آنکه آیات الهی بر تو فرود آمده تو را از اجراء و قرائت آن باز دارند، و مردم را بسوی توحید و عبادت حق تعالی دعوت نما و هرگز از مشرکین نبوده باش.
مسلّما خدای تعالی میدانست که پیمبرش از مشرکین نخواهد بود، شاید مقصود از نهی با تأکید امّت باشند که امّت تو نباید مایل باشند که از مشرکین مساعدت و کمک بخواهند و با آنها و لو بظاهر دوستی و رفاقت نمایند.
وَ لا تَدع‌ُ مَع‌َ اللّه‌ِ إِلهاً آخَرَ لا إِله‌َ إِلّا هُوَ آیه عطف بآیه بالا است و خطاب برسولش نموده که در مقام دعوت مردم را بتوحید و اجراء کلمه (لا اله الّا اللّه) اله دیگری را ضمیمه نگردان و بدان که الهی و مبدئی نیست مرگ خدا.
و شاید برای قطع طمع مشرکین که محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را مایل بکیش و رویه خود گردانند اینکه طور بموحّد حقیقی خود خطاب نموده و گر نه خود میدانست که هرگز رسولش مشرک نمیگردد.
کُل‌ُّ شَی‌ءٍ هالِک‌ٌ إِلّا وَجهَه‌ُ لَه‌ُ الحُکم‌ُ وَ إِلَیه‌ِ تُرجَعُون‌َ اینکه آیه مطلب را بخوبی واضح میگردند چون همه چیز هالک و در معرض فناء و اضمحلال است و باقی و پایدار نخواهد بود مگر وجه حق تعالی یعنی ذات متعال اینکه است که بایستی انسان بتمام قوی و مشاعر رو بآن فرد ذو الجلال آرد و در همه امور اتکاء و امید باو داشته باشد بلکه از همه بگسلد و بوی پیوندد زیرا که بازگشت همه بسوی او است (پایان)

جلد دهم‌

‌در آداب قرائت قرآن‌

چنان که در مقدمه‌های گذشته ذکر کردیم بعضی از اقوال عارف باللّه و عبد صالح خدا مرجع بزرگوار حضرت آیت اللّه العظمی امام خمینی روحی فدا که ایشان چون مراد دست سالکان را گرفته و در طریق حق و حقیقت بمنزل مقصود رسانده. امیدمان آنکه بتوانیم باز گوش بفرامین و روش ایشان داده و چنان که او خود رفته و راه را نشان داده بسیر و سلوک پردازیم و بعد از جهاد اصغر که پیروزی بر کفار و ملحدان و منافقان بود اینک در جهاد اکبر مسلط گشتن بر نفس شیطانی موفق گردیم.
حضرت امام در باب قرائت قرآن و شروطی که دارد در ششمین شرط میفرمایند:
یکی از آداب مهمه قرائت قرآن که انسان را به نتایج بسیار و استفادات بی شمار نائل کند تطبیق است و آن چنان است که در هر آیه از آیات شریفه که تفکر میکند مفاد آن را با حال خود منطبق کند و نقصان خود را بواسطه آن مرتفع کند و امراض خود را بدان شفا دهد.
مثلا در قصه شریفه حضرت آدم (ع) به بیند سبب مطرود شدن شیطان از بارگاه قدس با آن همه سجده‌ها و عبادتهای طولانی چه بوده خود را از آن تطهیر کند زیرا مقام قرب الهی جای پاکان است با اوصاف و اخلاق شیطانی قدم در آن بارگاه نتوان گذاشت.
از آیات شریفه استفاده شود که مبدء سجده ننمودن ابلیس خود بینی و عجب بوده که کوس أَنَا خَیرٌ مِنه‌ُ خَلَقتَنِی مِن نارٍ وَ خَلَقتَه‌ُ مِن طِین‌ٍ زد و اینکه خود بینی اسباب خود خواهی و خود فروشی که استکبار است شد و آن اسباب خود رائی که استقلال و سرپیچی از فرمان است شد پس مطرود درگاه شد ما از اول عمر شیطان را ملعون و مطرود خواندیم و خود باوصاف خبیثه او متصف هستیم و در فکر آن برنیامدیم که آنچه سبب مطرودیت درگاه قدس است در هر کس باشد مطرود است شیطان خصوصیتی ندارد آنچه او را از درگاه قرب دور کرد ما را نگذارد که با آن درگاه راه یابیم میترسم لعن‌هایی که بابلیس میکنیم خود نیز در آن شریک باشیم.
و نیز تفکر کنیم در همین قصه شریفه و سبب مزیت آدم و برتری او را از ملائکه اللّه به بینیم چه بوده خود نیز بمقدار طاقت بآن متصف شویم می‌بینیم تعلیم اسماء سبب آن بوده و چنانچه فرماید وَ عَلَّم‌َ آدَم‌َ الأَسماءَ کُلَّها و مرتبه عالیه تعلیم اسماء تحقق بمقام اسماء اللّه است چنانچه مرتبه عالیه از احصاء اسماء که در روایت شریفه است
(ان للّه تسع و تسعین اسما من احصاها دخل الجنة)
تحقق بحقیقت آنها است که انسان را بجنت اسمایی نائل کند.
انسان با ارتیاضات قلبیه میتواند مظهر اسماء اللّه و آیت کبرای الهیه شود و وجود او وجود ربانی و متصرف در مملکت او دست جمال و جلال الهی باشد و در حدیث قریب به اینکه معنی است که همانا روح مؤمن اتصالش بخدای تعالی شدیدتر است از اتصال شعاع شمس بآن یا بنور آن.
و در حدیث صحیح وارد است که بنده چون با نافله بمن نزدیک شد او را دوست دارم و چون دوست داشتم او را، من گوش او شوم که با آن میشنود و چشم او شوم که بآن می- بیند و زبان او شوم که با آن نطق میکند و دست او شوم که با آن اخذ میکند.
و در حدیث است که علی عین اللّه و ید اللّه الی غیر ذلک و در حدیث است که نحن اسمائه الحسنی«1» و در اینکه خصوص شواهد عقلیه و نقلیه فراوان است بالجمله کسی که بخواهد از قرآن شریف حظ وافر و بهره کافی بردارد باید هر یک از آیات شریفه را با حالات خود تطبیق کند تا استفاده کامله کند مثلا در آیه شریفه در سوره انفال فرماید إِنَّمَا المُؤمِنُون‌َ الَّذِین‌َ إِذا ذُکِرَ اللّه‌ُ وَجِلَت قُلُوبُهُم وَ إِذا تُلِیَت عَلَیهِم آیاتُه‌ُ زادَتهُم إِیماناً وَ عَلی رَبِّهِم یَتَوَکَّلُون‌َ«2» الخ.
شخص سالک باید اینکه اوصاف ثلاثه را به بیند با او منطبق است آیا وقتی ذکر خدا میشود قلب او فرو میریزد و ترسناک میشود! و وقتی آیات شریفه الهیه بر او خوانده میشود نور ایمان در قلبش افزایش پیدا میکند و اعتماد و توکلش بحق تعالی است! یا در هر یک از مراتب راجل و از هر یک از اینکه خواص محروم است اگر بخواهد بفهمد که از حق ترسناک است و قلبش از ترس خداوند فرو میریزد با عمال خود نظر کند انسان ترسناک در محضر کبریایی جسارت بمقام مقدسش نکند و در حضور. حضرت حق هتک حرمات الهیه ننماید اگر با آیات الهیه ایمان قوی شود نور ایمان بمملکت ظاهرش نیز سرایت کند.
ممکن نیست قلب نورانی باشد و زبان و کلام و چشم و نظر و گوش و استماع نورانی نباشد بشر نورانی آنست که تمام قوای ملکیه و ملکوتیه‌اش نور بخش باشد و علاوه بر آنکه خود او را هدایت بسعادت و طریق مستقیم کند بدیگران نیز نور افشانی کند و آنها را براه انسانیت هدایت کند.
چنانچه اگر کسی بخدای تعالی توکل و اعتماد داشته باشد قطع طمع از دست دیگران کند و بار احتیاج خود را بدرگاه غنی مطلق افکند و دیگران را که چون خود او فقیر و بینوایانند مشکل گشا نداند پس وظیفه سالک الی اللّه آنست که خود را بقرآن شریف عرضه دارد و چنانچه میزان در تشخیص صحت و عدم صحت و اعتبار و لا اعتبار حدیث آن است که آن را بکتاب خدا عرضه دارند و آنچه مخالف آن باشد باطل و زخرف شمارند میزان در استقامت و اعوجاج و شقاوت و سعادت آن است که در میزان کتاب اللّه درست و مستقیم درآید.
و چنانچه خلق رسول اللّه قرآن است خلق خود را با قرآن باید موافق کند تا با خلق ولی کامل نیز مطابق گردد و خلقی که مخالف کتاب اللّه است زخرف و باطل است و هم چنین جمیع معارف و احوال قلوب و اعمال باطن و ظاهر خود را باید با کتاب خدا تطبیق کند و عرضه دارد تا بحقیقت قرآن متحقق گردد و قرآن صورت باطنی او گردد (و انت الکتاب المبین الذی باحرفه تظهر المضمر) و در اینکه مقام آداب دیگری است که ذکر آنها منجر بتطویل شود از اینجهت از آنها صرف نظر شد و اللّه العالم.
خاتمه در ذکر ترجمه پاره‌ای از روایات شریفه است برای تتمیم فائده و تبرک بکلام عترت طاهره در کافی شریف سند بسعد میرساند از حضرت باقر العلوم علیه السلام که فرمود ای سعد تعلم کنید قرآن را زیرا که قرآن میآید در روز قیامت در بهترین صورتها پس فرمود فریب باین معنی که در هر یک از صفوف خلایق از مؤمنین و شهداء و انبیاء و در صف ملائکه اللّه عبور کند و آنها همه گویند اینکه از ما نورانی‌تر است تا آنکه رسول ختمی معرفی آن کند الی آخر الحدیث. و از حضرت صادق روایت کند که خدای تعالی وقتی که جمع فرماید اولین و آخرین را ناگاه آنها شخصی را می‌بینند که پیش می‌آید که هرگز صورتی از او بهتر دیده نشده و احادیث به اینکه مضمون بسیار است و دلیل واضح بر گفته اهل معرفت است که از برای موجودات اینعالم در آخرت صورتهای اخروی است.
و از احادیث اینکه باب صورت اخروی اعمال نیز مستفاد میشود کافی شریف سند بحضرت باقر العلوم علیه السلام می‌رساند که فرمود رسول خدا فرمود من و کتاب خدا و اهل بیتم اول کسی هستیم که وارد میشویم بر عزیز جبار پس از ما امت من وارد شوند پس از آن سؤال کنیم که چه کردید با کتاب خدا و اهل بیت من. و در حدیث دیگر است که میفرماید جبار عز و جل بقرآن بعزت و جلال و بلندی مقامم قسم که البته اکرام کنم کسی را که اکرام کرده است تو را و اهانت کنم کسی را که اهانت کرده تو را و باید دانست که اگر احیاء احکام و معارف قرآن را بعمل بآن و تحقق بحقیقت آن نکنیم در آن روز جواب رسول خدا را نتوانیم داد کدام اهانت بالاتر از آنست که پشت پا بمقاصد و دعوتهای آن زده شود اکرام قرآن و اهل آن که اهل بیت عصمت است فقط ببوسیدن جلد آن و ضریح مطهر اینها نیست اینکه یک مرتبه ضعیفه از احترام و اکرام است که اگر بدستورات آن و فرمایشات اینان عمل کردیم مقبول است و الا شبیه باستهزاء و بازیچه است و در احادیث شریفه تحذیر سخت شده است از قاری قرآن که عامل بان نباشد.
چنانچه از عقاب الاعمال شیخ صدوق رضوان اللّه علیه منقول است بسند خودش از رسول خدا (ص) که فرمود در حدیثی که کسی که تعلم قرآن کند و عمل بآن نکند و حب دنیا و زینت آن را بر آن ترجیح دهد و اختیار کند مستحق سخط خدا شود و میباشد در درجه با یهود و نصاری که کتاب خدا را به پشت سر خود انداختند و کسی که قرائت قرآن کند و اراده کند بآن، سمعه«3» و وصول بدنیا را ملاقات کند خدا را در صورتی که روی او استخوانی است که گوشت بر آن نمیباشد و قرآن به پشت گردن او زند تا داخل آتش شود و بیفتد در آتش با کسانی که افتادند و کسی که قرائت قرآن کند و عمل بآن نکند محشور کند خدا او را روز قیامت کور میگوید پروردگارا چرا مرا کور محشور کردی با اینکه بینا بودم فرماید چنانچه آیات ما آمد تو را و نسیان آنها را کردی دهمین طور امروز نسیان شدی پس امر شود که او را در آتش اندازند و کسی که قرآن را بخواند برای رضای خدا و برای یاد گرفتن معالم دین میباشد از برای او از ثواب مثل جمیع آنچه عطا شده است بملائکه و انبیاء مرسلین.
و کسی که تعلم کند قرآن را و اراده کند بان ریاء و سمعه را تا مجادله کند با آن با سفهاء و مباهات کند بان بر علماء و طلب کند بآن دنیا را از هم جدا کند خدا استخوانهای او را در روز قیامت و نمیباشد در آتش، عذاب کسی از او شدیدتر و هیچ نوعی از انواع عذاب نیست مگر آنکه بآن معذب شود از شدت غضب و سخط خدا بر او.
و کسی که تعلم قرآن کند و تواضع کند در علم و تعلیم کند بندگان خدا را و خواهش کند از ثواب آنچه نزد خدا است نمیباشد در بهشت کسی که ثوابش بزرگتر باشد از او و هیچ منزل و درجه رفیعه نفیسه نیست در بهشت مگر آنکه در آن نصیب او وافرتر و منزل او شریف‌تر است و در خصوص تفکر در معانی قرآن و اتعاظ بآن و تاثر از آن.
نیز روایت کثیره وارد است چنانچه در کافی شریف سند بحضرت صادق رساند که فرمود همانا در اینکه قرآن است محل نور هدایت و چراغهای شبهای تار پس جولان دهد جولان دهنده بصر خود را و باز کند از برای روشنایی نظر خویش را زیرا که تفکر زندگانی قلب بینا است چنانچه طالب نور بنور راه میرود در ظلمات انتهی.
مقصود حضرت آن است که انسان چنانچه با نور ظاهری در ظلمات باید مشی کند تا از خطر پرتگاه‌ها مصون باشد با قرآن که نور هدایت و مصباح المنیر راه عرفان و ایمان است باید در راه ظلمانی سیر الی الاخره و الی اللّه مشی کرد تا در پرتگاههای مهلک نیفتند.
و در معانی الاخبار در حدیثی از حضرت امیر مؤمنان علیه السلام منقول است که فرمود فقیه حقیقی آن است که ترک نکند قرآن را از روی بی میلی و بغیر آن متوجه شود آگاه باش که خیری نیست در علمی که در آن تفهم نباشد و خیری نیست در قرائتی که در آن تدبر نباشد و خیری نیست در عبادتی که در آن تفقه نباشد.
و در خصال و معانی الاخبار از رسول خدا (ص) حدیث کند که فرمود حمله قرآن، عرفاء و اهل بهشت میباشند و معلوم است مقصود از اینکه حمل، حمل معارف و علوم قرآن است که نتیجه آن در آخرت آن است که در عداد اهل معرفت و اصحاب قلوب است چنانچه اگر حمل صورت آن کند بدون اتعاظ از مواعظ آن و تحمل معارف و حکم آن و عمل باحکام و سنن آن مثل چنان است که خدای تعالی فرماید مَثَل‌ُ الَّذِین‌َ حُمِّلُوا التَّوراةَ ثُم‌َّ لَم یَحمِلُوها کَمَثَل‌ِ الحِمارِ یَحمِل‌ُ أَسفاراً»«4».
و احادیث شریفه در شئون قرآن شریف و آداب آن بیش از آن است که در اینکه مختصر بگنجد و السلام علی محمّد و آله.
نهضت زنان مسلمان 11/ 5/ 1361
-----------------------------------
(1)- مائیم اسماء حسنی (نامهای زیبای) الهی.
(2)- مؤمنان تنها کسانی هستند که چون یاد خدا بمیان آید دلهاشان ترسناک شود و چون قرآن بر آنان تلاوت شود ایمانشان فزونتر گردد و بر پروردگارشان توکل داشته باشند. [.....]
(3)- سمعه از اقسام ریا است و آن عبارت است از اینکه عبادت خود را بگوش مردم برساند برای جلب قلوب آنها.
(4)- کسانی که تورات بر دوش آنان گذاشته شد ولی آنان بزیر بار نرفتند مانند درازگوشی است که کتابهایی بر پشت او باشد.

صفحه : 2

‌سورة العنکبوت‌

اشاره

مکیّة و قیل مدنیّة و هی تسع و ستّون آیة

[سوره العنکبوت (29): آیات 1 تا 7]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
الم (1) أَ حَسِب‌َ النّاس‌ُ أَن یُترَکُوا أَن یَقُولُوا آمَنّا وَ هُم لا یُفتَنُون‌َ (2) وَ لَقَد فَتَنَّا الَّذِین‌َ مِن قَبلِهِم فَلَیَعلَمَن‌َّ اللّه‌ُ الَّذِین‌َ صَدَقُوا وَ لَیَعلَمَن‌َّ الکاذِبِین‌َ (3) أَم حَسِب‌َ الَّذِین‌َ یَعمَلُون‌َ السَّیِّئات‌ِ أَن یَسبِقُونا ساءَ ما یَحکُمُون‌َ (4)
مَن کان‌َ یَرجُوا لِقاءَ اللّه‌ِ فَإِن‌َّ أَجَل‌َ اللّه‌ِ لَآت‌ٍ وَ هُوَ السَّمِیع‌ُ العَلِیم‌ُ (5) وَ مَن جاهَدَ فَإِنَّما یُجاهِدُ لِنَفسِه‌ِ إِن‌َّ اللّه‌َ لَغَنِی‌ٌّ عَن‌ِ العالَمِین‌َ (6) وَ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ لَنُکَفِّرَن‌َّ عَنهُم سَیِّئاتِهِم وَ لَنَجزِیَنَّهُم أَحسَن‌َ الَّذِی کانُوا یَعمَلُون‌َ (7)

ترجمه‌

آیا مردم چنین گمان می‌کنند که بمحض اینکه بگویند ایمان آوردیم آنان را وامیگذاریم و آنها را در مورد امتحان و آزمایش در نمیآوریم (2)
(چنین نیست) و حقیقة ما آزمایش و امتحان نمودیم کسانی را که پیش از آنها بودند تا اینکه خدا بداند (و ظاهر گردد) که چه کسانی در دعوی ایمان راستگو بودند و چه مردمانی

صفحه : 3
دروغگو (3)
آیا آنهایی که عمل بد می‌کنند چنین گمان می‌کنند که توانند بر ما سبقت گیرند بد حکم و قضاوتی است که از آنها ناشی می‌گردد (4)
کسی که امیدوار باشد بملاقات رحمت خدا محققا آن مدّتی که (خدا معیّن نموده) هر آینه خواهد آمد و خدا شنوا و دانا است (5)
کسی که مجاهده نمود جز اینکه نیست که نفعش عاید خودش می‌گردد زیرا که خداوند غنی و بی‌نیاز از تمام عالمیان است (6)
و کسانی که ایمان آوردند و عمل نیکو نمودند البته ما محو می‌کنیم اعمال بد آنها را و محققا و البته بآنان پاداش خواهیم داد بنیکوتر از آنچه عمل نمودند (7).

توضیح آیات‌

اشاره

الم أَ حَسِب‌َ النّاس‌ُ أَن یُترَکُوا أَن یَقُولُوا آمَنّا وَ هُم لا یُفتَنُون‌َ

سخنان مفسرین در شأن نزول آیه‌

(1) اینکه آیه در شأن گروهی نازل شد که از مکه خواستند هجرت کنند بمدینه مشرکین راه را بر آنان بستند و آنها را بمکه برگردانیدند و چون شنیدند که اینکه آیه در باره آنها نازل گردیده با مشرکین جنگ نمودند و گروهی از آنان کشته شدند و گروهی از دست آنها جستند و بمدینه رسیدند. (قتاده و شعبی) (2) اینکه آیه در شأن عمّار یاسر فرود آمده که مشرکین در مکه وی را اذیت نمودند و او بر جفای آنها صبر نمود. (إبن جریح و إبن عمیر) (3) اینکه آیه در شأن مردی فرود آمد که نام وی مهجع بود و او را روز بدر کشتند مادرش جزع مینمود خدای تعالی اینکه آیه را فرستاد و رسول اکرم «ص» فرمود او اول کسی بود از شهداء جنگ بدر که ببهشت خوانده شد. (مقاتل) و بعضی از مفسرین در توجیه (الم) گفته‌اند الف اشاره به اللّه، لام به لطیف میم به مجید، یعنی اللّه منم روی نما بطاعت من لطیف منم اخلاص در عبادت فرو مگذار مجید منم بزرگی دیگران را مسلّم مدار.

صفحه : 4
و بقول دیگر حروف مقطّعه اشاره باین است که خلق عاجزند که بحقیقت اینکه کتاب راه بیابند و عقل هیچ عاقلی پی بکنه آن نبرد (منهج الصادقین) و آراء دیگری نیز از مفسرین نقل شده لکن چنانچه در جاهای دیگر گفتیم حروف مقطعات را در اوائل سور از متشابهات قرآن بشمار میرود و علمش نزد خدا است.
أَ حَسِب‌َ النّاس‌ُ أَن یُترَکُوا أَن یَقُولُوا آمَنّا وَ هُم لا یُفتَنُون‌َ (همزه أ حسب) همزه استفهامی انکاری است و برای تقریر می‌آورند.
معنی آیه چنین می‌شود که آیا گمان مردم اینکه است که بقول آنان که گویند ایمان آوردیم رها می‌گردند و حال آنکه آنها امتحان و آزمایش نشوند نه چنین است بایستی در مورد آزمایش در آیند و آیه اگرچه در مورد خاص هم وارد شده باشد مورد مخصص نیست آیه اطلاق دارد و اطلاقش شامل می‌گردد که بهمه طور امتحانی آزمایش شوند خواه بمال و جان بازی باشد یا بلاء و آفات از فقر و مرض و مصیبت و غیر اینها امتحان گردند تا معلوم گردد که چه کس در ایمان ثابت قدم گردیده و هنگام ورود ناملایمات استقامت و بردباری مینماید یا ایمانش صوری است و در مورد بلاء از رحمت حق تعالی مأیوس می‌گردد.
وَ لَقَد فَتَنَّا الَّذِین‌َ مِن قَبلِهِم ذات متعال بمردم خبر میدهد که بدانند همیشه عادت اللّه بر اینکه جاری بوده که مردم را امتحان کند که چه کس در دعوی ایمان راستگو است و چه کس دروغگو و همین طوری که تابعین انبیاء پیش را بواجبات و فرائض و تکلیفات شاقه و بآفات و محن و غیره آنان را امتحان نمودیم شمایی که در اینکه زمان اظهار ایمان می‌کنید البته در مورد امتحان واقع میگردید و از بعض احادیث نقل شده که قبلا مؤمنینی بودند که اگر ارّه بفرق آنان می‌گذاشتند از دین خود برنمی‌گشتند.

صفحه : 5
فَلَیَعلَمَن‌َّ اللّه‌ُ الَّذِین‌َ صَدَقُوا وَ لَیَعلَمَن‌َّ الکاذِبِین‌َ در علت و سبب امتحان فرموده آزمایش حق تعالی برای اینست که ظاهرا بفرماید که چه کس در دعوی ایمان صادق و راستگو است و چه کس منافق و دروغگو است.
ممکن است در اینجا اشکالی پیش آید که خدایی که علمش بهمه چیزها احاطه دارد البته ازلا و ابدا میداند راستگو کی است و دروغگو کیانند و آزمایش برای کسی خواهد بود که جاهل باشد بحقیقت حال و بامتحان خواهد بداند و تمیز دهد بین راستگو و دروغگو اینکه است که مفسرین از اینکه اعتراض پیش بینی نموده و جوابهایی داده‌اند.
مثل اینکه بعضی فَلَیَعلَمَن‌َّ اللّه‌ُ را به فلیمیزین اللّه«1» و بعضی به فلیزین اللّه«2» و بعضی دیگر به فلیظهرن اللّه«3» تأویل نموده‌اند.
فخر رازی در تفسیر کبیر راجع بآیه بیانی دارد که برای وضوح اجمالی از آن را ترجمه مینمایم.
پس از توجیهات مفسرین چنین گفته مفسرین گمان کرده‌اند اگر آیه حمل شود بر ظاهرش لازم آید که علم خدا حادث باشد نه قدیم در صورتی که خدای تعالی قبل از اختبار و بعد از آن تغییری در علم او نخواهد گردید پس چگونه ممکن است گفته شود امتحان می‌کند تا بداند راستگو کی است و دروغگو کیانند، پس از آن چنین گفته میگویم آیه را حمل بر ظاهرش مینمائیم زیرا علم خدا صفتی است که ظاهر می‌گردد در آن هر چیزی که واقع است بآنطوری که واقع است مثل اینکه قبل از تکلیف خدا میدانسته که زید مثلا مطیع می‌گردد و عمرو عاصی خواهد گردید پس از آن موقع تکلیف و اتیان عمل که میرسد میداند که زید مطیع است و عمرو عاصی و بعد از انجام عمل میداند که زید اطاعت نموده و عمرو عصیان کرده و علم
-----------------------------------
(1) تمیز داده شود مؤمن از کافر.
(2) یا خدا بشناساند مؤمن را از کافر.
(3) تا اینکه خدا ظاهر گرداند راستگو را از دروغگو.

صفحه : 6
او در هیچ حالی از احوال تغییر پذیر نخواهد گردید آنچه تغییر پذیر است معلوم است نه علم.
و گفته ما اینکه مطلب را بمثالی از حسیّات ظاهر می‌گردانیم (و للّه المثل الاعلی) و آن اینکه است که اگر آینه مصفّایی را در جایی معلق گردانند و آن را هیچ حرکت ندهند پس از آن شخصی با لباس سفید از برابر آن آینه گذر نماید آن شخص با همان لباس سفید در آینه ظاهر میگردد و وقتی کس دیگری با لباس زردی عبور نمود در آینه همانطوری که هست ظاهر خواهد گردید آیا کسی تصور می‌کند که آینه در آهن بودن در آن تغییر پیدا شده یا در مدور بودن آن یا در صفاتش تبدیلی پدید گردیده یا بقلبش خطور می‌نماید که آینه جابجا گردیده البته هیچ یک از اینکه احتمالات در قلب وی خطور نخواهد نمود بلکه یقین دارد که اینکه تغییرات از جهتی است که خارج از آینه است و از اینکه مثال بفهم که علم خدا نسبت به موجودات بچه نحو است بلکه بالاتر از آن در آینه ممکن است تغییراتی پدید گردد و علم خدا محال است تغییر پذیرد فقوله فَلَیَعلَمَن‌َّ اللّه‌ُ الَّذِین‌َ صَدَقُوا یعنی واقع می‌گردد آن چیزی را که خدا میداند اطاعت نموده پس باین علم می‌داند که او مطیع است «وَ لَیَعلَمَن‌َّ الکاذِبِین‌َ» یعنی کسی که گفت من مؤمنم صدق وی موقع فرض عبادات ظاهر می‌گردد و دانسته می‌شود و کسی که گفت من مؤمنم و منافق باشد آن نیز هنگام عمل ظاهر می‌گردد.
و در قوله تعالی «الَّذِین‌َ صَدَقُوا» که بصیغه فعل آورده و قوله «الکاذبین» که بصیغه اسم فاعل آورده نکته‌ای است با اینکه اختلاف در لفظ بالاترین چیزی است در فصاحت و او اینکه است که در بسیاری از موارد اسم فاعل را برای ثبوت مصدر و رسوخ آن در فاعل می‌آورند و فعل ماضی چنین نیست یعنی دلالت بر ثبوت مصدر در فاعل ندارد مثل اینکه گفته شود فلانی خمر آشامیده و فلانی شارب- الخمر است و فلانی امر وی نفوذ نموده و فلانی نافذ الامر است که صیغه فعل دلالت بر تکرار و رسوخ ندارد و اسم فاعل دلالت بر تکرار و رسوخ دارد. (پایان)

صفحه : 7
طبرسی در تفسیرش گفته «وَ لَیَعلَمَن‌َّ اللّه‌ُ» یعنی در موقع امتحان بداند کی راستگو و کی دروغگو است و همیشه خدای تعالی عالم بآن است و لکن نمیداند موجود را مگر وقتی که موجود میگردد و بسیاری از مفسرین گفته‌اند (فَلَیَعلَمَن‌َّ اللّه‌ُ) یعنی تا خدا آنچه از عمل ناکرده که خواهند کرد بداند که آن را کرده و موجود شده زیرا حق تعالی معدوم را بعنوان موجود نداند بلکه تا موجود نشود آن را بصفت موجود نداند لکن اینطور بیان موهم اینکه است که بحدوث اشیاء علم خدا حادث میگردد و چنین نیست علم حق تعالی بگذشته و آینده یکسان است هیچ تغییری در علم ازلی او نخواهد بود.
و بگفته فخر رازی که هر چیزی که واقع است بآنطوری که واقع است میداند نزدیکتر بحقیقت مینماید اگر مقصودش چنین باشد که آنچه در عالم واقع است بدون اینکه زمان گذشته و آینده در آن مدخلیت داشته باشد می‌داند درست است زیرا که علم حق تعالی باشیاء از جهت علم بعلت آنها است نه از جهت معلول و علت و سبب اشیاء ذات مقدس او است که علم بخودش از جهت اینکه علت و سبب موجودات است بعینه علم بآنها است.
لکن از اینکه مثال که علم خدا را تشبیه بآینه نموده که هر چه واقع گردد همان طور میداند با علم ازلی سابق وفق نمی‌دهد و چنین معلوم می‌شود که میخواهد بگوید حادثات را هنگام حدوث میداند نه قبلا ولی اگر چه گفته‌اند (المثال یقرّب من وجه و یبعّد من وجوه) لکن از اینکه استظهار نموده که فعل دلالت بر ثبوت مصدر ندارد و اسم فاعل دلالت بر ثبوت مصدر دارد موهم اینکه است که خواهد بگوید «فَلَیَعلَمَن‌َّ اللّه‌ُ» چون فعل است دلالت بر دوام مصدر که علم باشد ندارد یعنی حادثات را هنگام حدوث بر آن وجهی که حادث شده میداند نه قبل از آن.
و چون یکی از معارف بلکه بالاترین آنها علم حق تعالی است بخود و مخلوقاتش اینکه است که بر هر مؤمن فرض است که و لو اجمالا بداند و تصدیق نماید که علم مبدء تعالی بموجودات ازلی است.

صفحه : 8
لا یَعزُب‌ُ عَنه‌ُ مِثقال‌ُ ذَرَّةٍ فِی السَّماوات‌ِ وَ لا فِی الأَرض‌ِ و بین حکماء و متکلمین خلاف و اشکالی نیست در اینکه علم حق تعالی بذاتش حضوری است یعنی ذات او سبحانه همیشه نزد خودش مکشوف است و خلاف و اشکال بین آنان در اینکه است که آیا علم او بغیر خودش از مخلوقاتش حضوری است و علم حضوری عبارت از انکشاف ذات معلوم است نزد عالم- یا حصولی است و علم حصولی انکشاف صورت معلوم است نزد عالم آنهم دو قسم است فعلی و انفعالی علم فعلی حصولی مثل علم مهندس و معمار پیش از بناء که او اول صورة بناء را در ذهن ترسیم می‌کند و بعد مطابق آن بناء را میسازد و علم حصولی انفعالی بعکس آن است که پس از رؤیت بناء صورتی مطابق آن در ذهن حاصل می‌گردد.
و نزد فحول علماء مثل محقق طوسی و بعضی از حکماء اسلامی از اشراقیین علم حق- تعالی را بذاتش و بمخلوقاتش حتی حوادث یومیه قبل از وجود آنان و بعد از پیدایش آن ازلا و ابدا علم حضوری دانسته‌اند نه حصولی یعنی عین و حقیقت و نحوه وجود معلوم همیشه نزد او سبحانه و تعالی حاضر است و بسیاری از حکماء مشائین و متکلمین علم خدا را بمخلوقاتش حصولی فعلی دانسته‌اند نه حضوری.
دلیل بر اینکه علمش بذات خودش حضوری است اینکه است که ذات بی زوال او مجرد از ماده و لوازم ماده و جسم و جسمانیات است و هر مجردی چنین است که علمش بخودش حضوری است و از خود غائب نیست.
و دلیل بر اینکه علمش بغیر خود از معلولاتش حضوری است اینکه است که او علت و سبب موجودات است و در محل خود مبرهن گردیده که علم بعلت تامه علم بماهیت و وجود و عوارض و خصوصیات معلول وی است و چون محقق و ثابت است که خدای تعالی عالم بذات خود است لازمه آن اینکه است که بجمیع موجودات عالم باشد زیرا که او سبب و علت موجودات میباشد.

صفحه : 9
أَ لا یَعلَم‌ُ مَن خَلَق‌َ وَ هُوَ اللَّطِیف‌ُ الخَبِیرُ

اعتراض‌

چگونه توان تصور نمود موجودی که در یک قطعه‌ای از زمان پدید گردیده بعینه همیشه نزد حق تعالی حاضر باشد بلکه چگونه توان تصدیق نمود که چیزی که هنوز پا بعرصه وجود نگذاشته متعلق علم واقع گردد مگر نه اینکه است که علم تابع معلوم است شیئی معدوم متعلق علم نخواهد گردید

پاسخ‌

گوئیم چون حق تعالی علت و سبب موجودات است علم بخودش بعینه علم بمعلولات او است زیرا که علم بسبب همان علم بمسبب خواهد بود و از اینجا برای ما معلوم میگردد که همین متجددات زمانی که علی الدوام از نظر ما میگذرند با تجدد و حدوث و عدم بقاء و زوالشان حتی موجودات آنی الحصول همیشه نزد مبدء حدوثشان حاضر و متعلق علم ازلی او خواهند بود و هر موجود زمانی با حدودش و زمان حدوثش در احاطه علمیه او منطوی گردیده و عدم استمرار وجود ممکن و حدوث و محدودیت او منافات با علم حضوری حق تعالی ندارد درست است که علم تابع معلوم است و محال است چیز معدوم متعلق علم واقع گردد لکن چنانچه در جای خود مبرهن گردیده اینکه در علم (حصولی است) که علم تابع معلوم میگردد آنهم در قسمت انفعالی آن نه قسمت فعلی آن زیرا علم فعلی ارتسامی مثل علم نقاش و معمار نسبت بآن نقشه‌ایکه در ذهن خود مرتسم میگرداند و خود علت و سبب آن نقشه و عمارت است پیش از وجود خارجی آن نقشه و او علت و سبب صوری آن بناء است پیش از وجود خارجی آن، و نه اینکه است که آن نقاش و آن معمار در اینکه حال علم بمعدوم داشته باشند بلکه متعلق علم آنها همان صورت بنا و نقشه‌ای خواهد بود که در ذهن خود مرتسم گردانیده‌اند که آن در ذهنشان موجود است و علمشان بصورت بنا و نقشه از خودشان است نه از بناء و نقشه خلاصه و لو آنکه ما علم حق تعالی را بموجودات علم حصولی بدانیم و گوئیم

صفحه : 10
چنانچه مشائین از حکماء گفته‌اند علم خدا نسبت بموجودات قبل از وجود آنها علم حصولی فعلی است یعنی صورت موجودات نزد او تعالی حاضر است نه اعیانشان باز نتیجه اینکه میشود که همیشه صور موجودات قبل از وجودشان و بعد از وجودشان و در حال وجودشان نزد او حاضر خواهند بود زیرا که او علت صور و حقیقت موجودات است و و بتغییر موجودات علم ازلی حق تعالی همان طوری که بوده و هستند باقی و تغییر پذیر نخواهد گردید لکن بنا بر آنکه علم خدای تعالی بموجودات حضوری باشد چنانچه دانشمندان گفته‌اند یعنی اعیان و اشخاص موجودات نزد او همیشه حاضر باشند و در نظر آن کسی که چشم دلش بنور حق باز شده باشد قول حق و درست همین است بدلیل اینکه ذات او علت و سبب وجود موجودات است نه صور اشیاء و چون علمش بذاتش حضوری است علم بمعلولاتش که ناشی از ذات مقدس او است آن نیز علم حضوری است و چون علم او محیط بهمه اشیاء است که در قرآن مجید مکرر اشاره بآن شده اینست که زمان و زمانیات نسبت باحاطه علمیه او مثل آنی مینماید و مکان و مکانیات مانند نقطه‌ای نمایش میدهد و بتغییر موجودات تغییری در علم ازلی او پدید نخواهد گردید زیرا که تقدّم و تأخّر بعضی بر بعض دیگر باعتبار حدود و تجدد زمانی آنها پدید گردیده و ساحت قدس الهی از تقیید بزمان و مکان مبرّا و منزّه خواهد بود و زمانی و مکانی بودن موجودات منافی با اجتماع آنها در علم الهی نخواهد بود زیرا که علم او بممکنات از قبل علم او بخودش که علت و سبب است پدید گشته نه از قبل وجود اشیاء پس از اینکه بیان معلوم خواهد شد (قوله تعالی) در آیه بالا (فَلَیَعلَمَن‌َّ اللّه‌ُ الَّذِین‌َ صَدَقُوا) که بصیغه مضارع آورده اگر چه در ظاهر چنین مینماید که خداوند امتحان میکند برای اینکه بداند صادق و راستگو کی است و دروغگو کدام است و به لام که برای علت و سبب آرند و نون تأکید که برای مؤکّد گردانیدن فعل است جمله را مؤکّد گردانیده لکن اینکه در نظر بدوی چنین مینماید و برای اینکه نیست که خودش بداند، مسلّما خودش میدانسته زیرا که شکی نیست که او سبحانه و تعالی عالم

صفحه : 11
بحقایق موجودات است شاید مقصود اینکه باشد که آنچه خود میدانسته از صدق و کذب مدّعین ایمان در معرض ظهور خارجی درآورد تا برای خود مدّعی و دیگران صدق و کذب آن ظاهر گردد.
شیخ کلینی در کافی در ذیل حدیث مفصلی از ابی عبد اللّه صادق آل محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم چنین روایت میکند که فرمود
«کان ربّا اذ لا مربوب و الها اذ لا مألوه و عالما اذ لا معلوم و سمیعا اذ لا مسموع»

اعتراض‌

‌اینکه صفات و غیر اینها را صفات ذات اضافه مینامند که تحقق نمیگیرد مگر بمتضائفین چگونه ذات ایزدی در ازل عالم و اله و رب است آن وقتی که معلوم و مألوه و مربوبی وجود ندارد

پاسخ‌

آری چنین است لکن برای جمع بین ادلّه عقلیه و نقلیه گوئیم موجودات را بدو اعتبار توان نگریست باعتبار ذات و ماهیات متکثّرات و متفرقاتند هر یک محدود بحد زمان و در قطعه‌ای از زمان و مکان واقع گردیده‌اند و باعتبار نسبتشان بمبدء آفرینش مجتمعات و مرتبطات بیکدیگر و تحت اراده و قدرت و علم یک مبدء و قائم باقتدار یک مدبر حکیم واقعند و باین اعتبار صادق آید قوله علیه السلام «کان ربّا اذ لا مربوب تا آخر» و از اینجا معلوم میشود اینکه اهل علم گفته‌اند موجودات «شئون یبدیها لا شئون یبتدیها» یعنی هر موجودی در موقع خود شأنی از شئون حق تعالی است که آن را در آن وقت ظاهر گردانیده نه اینکه آن وقت آن را ابداء و ایجاد گردانیده باشد خلاصه پس از اینکه بیانات ظاهر شد که مقصود از قوله تعالی «فلیعلمن‌ّ» آن چیزی خواهد بود که متعلّق علم ازلی او واقع گردیده یعنی آزمایش میکند تا آنچه از حوادث میدانسته از صدق و کذب قول آنان در مرتبه ظهور و بروز رسد بهمان نحوی که در علم ازلی او گذشته

صفحه : 12
چنانچه قاریان قرآن میدانند در بسیاری از آیات آینده را بصیغه ماضی آورده و گذشته را بصیغه مضارع و در سببش ممکن است گفته شود آنجا که آینده را بصیغه ماضی آورده مثل بسیاری از اوضاع قیامت نظر بعلم خود او است که اوضاع قیامت نزد او حاضر است و آنجا که گذشته را بصیغه مضارع آورده نسبت بفهم دیگران است چون علم بشر علم انفعالی است نه فعلی و از قبل حواس عالم بمحسوسات میگردند اینست که پس از حدوث حادثات یومیه عالم میشوند بحادثات نه قبل از آن.
أَم حَسِب‌َ الَّذِین‌َ یَعمَلُون‌َ السَّیِّئات‌ِ أَن یَسبِقُونا ساءَ ما یَحکُمُون‌َ (ام) استفهام جمله را منقطع از ما قبلش میگرداند و بمعنی اضراب است و اعتراض به آنهایی است که مرتکب گناهان میگردند و گمان میکنند در مورد سخط و غضب الهی واقع نمیگردند و چنین گمان میکنند که توانند بر خدا پیشی گیرند و خدا را از مجازاتشان عاجز گردانند اینکه گمان آنان غلط است و قضاوت آنها بر ضرر خودشان تمام خواهد گردید (هُوَ القاهِرُ فَوق‌َ عِبادِه‌ِ) (یَدُ اللّه‌ِ فَوق‌َ أَیدِیهِم دست دیگری است روی دستها مَن کان‌َ یَرجُوا لِقاءَ اللّه‌ِ فَإِن‌َّ أَجَل‌َ اللّه‌ِ لَآت‌ٍ وَ هُوَ السَّمِیع‌ُ العَلِیم‌ُ ذات متعال بمحبین و کسانی که آرزوی لقاء رحمت خدا را در دل خود میپرورانند مژده میدهد که موقع ملاقات خواهد رسید شاید اشاره باین باشد که خود را مهیّا و آماده گردانید که وقتی موقع ملاقات رسید بآنچه امیدوار میباشید نائل گردید قوله تعالی «وَ الَّذِین‌َ جاهَدُوا فِینا لَنَهدِیَنَّهُم سُبُلَنا» وعده الهی حق است و تخلّف پذیر نخواهد بود اکثر مفسرین «لِقاءَ اللّه‌ِ» را حمل نموده‌اند بر ملاقات ثواب و آیه را چنین تفسیر نموده‌اند: آن وقتی که برای ثواب معین گردیده خواهد آمد و گویا اینکه دانشمندان جز نعمتهای جسمانی از رسیدن ببهشت و نعمتهای آن فضیلت و سعادتی برای بشر قائل نمیباشند و اینکه را ندانسته‌اند که شرافت و فضیلت منحصر بنعمتهای جسمانی نیست سعادت انسان در قرب جوار احدیت و ارتباط بمقام روحانیین تحقق پذیرد

صفحه : 13
آیه بدوستان خود وعده میدهد که بآنچه امیدوارید از درک فیوضات روحانی که در اثر قرب جوار رحمت الهی میسّر میگردد بزودی خواهید رسید و خدا شنوا است نداء درونی قلب شما را که در (آناء شب و اطراف روز) با چشم گریان و دل بریان محبوب خود را میخوانید و از او پوزش میطلبید میشنود و جواب شما را میدهد و باسرار باطنی و سرّی شما آگاهست و بوعده خود که دعای مضطرین را میپذیرد وفا خواهد نمود وَ مَن جاهَدَ فَإِنَّما یُجاهِدُ لِنَفسِه‌ِ إِن‌َّ اللّه‌َ لَغَنِی‌ٌّ عَن‌ِ العالَمِین‌َ گویا در اینکه آیه بکسانی که آرزوی ملاقات قرب جوار احدی را دارند ارشاد مینماید که اگر خواهید کامیاب گردید و بمطلوب خود برسید بایستی با نفس شریر خود و قوای سبعی و بهیمی مجاهده نمائید و کسی که در مقام مجاهده و جنگیدن با نفس خود بر آمد نفع آن عاید خودش میگردد زیرا که خداوند غنی بالذات است و هر چه غیر او است فقیر الی اللّه خواهند بود قوله تعالی أن به «یا أَیُّهَا النّاس‌ُ أَنتُم‌ُ الفُقَراءُ إِلَی اللّه‌ِ وَ اللّه‌ُ هُوَ الغَنِی‌ُّ الحَمِیدُ) (عالمین) جمع عالم است اشاره به اینکه عالم منحصر بهمین عالم محسوسات که شما مینگرید نیست عالم بسیار است و اهل آن بیشمارند و همه نیازمند باویند و او از همه بی نیاز خواهد بود وَ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ لَنُکَفِّرَن‌َّ عَنهُم سَیِّئاتِهِم وَ لَنَجزِیَنَّهُم أَحسَن‌َ الَّذِی کانُوا یَعمَلُون‌َ بیشتر آیاتی که در وصف مؤمنین آمده یا راجع بکسانی است که ایمان آنها با تقوی یا با عمل صالح توأم گردیده از اینجا معلوم میشود که ایمان بدون تقوی و عمل صالحی که منبعث از تقوی نباشد چندان مورد اعتناء نخواهد بود در آیه دو فضیلت بزرگ بمؤمن با تقوی وعده داده و آنان را گرامی داشته یکی هر گاه گناهی از آنان صادر گردید غمض عین نموده عفو میکند زیرا که ایمان واقعی نوری ماند که ظلمت کفر و خطا را میبرد و نابود میگرداند و دیگر پاداش عمل نیک

صفحه : 14
آنها را بهتر و زیادتر مثل یک بده که در جای دیگر وعده داده بلکه یک به هفتصد و زیادتر چنانچه در انفاق تعیین فرموده پاداش خواهد داد.

[سوره العنکبوت (29): آیات 8 تا 18]

اشاره

وَ وَصَّینَا الإِنسان‌َ بِوالِدَیه‌ِ حُسناً وَ إِن جاهَداک‌َ لِتُشرِک‌َ بِی ما لَیس‌َ لَک‌َ بِه‌ِ عِلم‌ٌ فَلا تُطِعهُما إِلَی‌َّ مَرجِعُکُم فَأُنَبِّئُکُم بِما کُنتُم تَعمَلُون‌َ (8) وَ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ لَنُدخِلَنَّهُم فِی الصّالِحِین‌َ (9) وَ مِن‌َ النّاس‌ِ مَن یَقُول‌ُ آمَنّا بِاللّه‌ِ فَإِذا أُوذِی‌َ فِی اللّه‌ِ جَعَل‌َ فِتنَةَ النّاس‌ِ کَعَذاب‌ِ اللّه‌ِ وَ لَئِن جاءَ نَصرٌ مِن رَبِّک‌َ لَیَقُولُن‌َّ إِنّا کُنّا مَعَکُم أَ وَ لَیس‌َ اللّه‌ُ بِأَعلَم‌َ بِما فِی صُدُورِ العالَمِین‌َ (10) وَ لَیَعلَمَن‌َّ اللّه‌ُ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ لَیَعلَمَن‌َّ المُنافِقِین‌َ (11) وَ قال‌َ الَّذِین‌َ کَفَرُوا لِلَّذِین‌َ آمَنُوا اتَّبِعُوا سَبِیلَنا وَ لنَحمِل خَطایاکُم وَ ما هُم بِحامِلِین‌َ مِن خَطایاهُم مِن شَی‌ءٍ إِنَّهُم لَکاذِبُون‌َ (12)
وَ لَیَحمِلُن‌َّ أَثقالَهُم وَ أَثقالاً مَع‌َ أَثقالِهِم وَ لَیُسئَلُن‌َّ یَوم‌َ القِیامَةِ عَمّا کانُوا یَفتَرُون‌َ (13) وَ لَقَد أَرسَلنا نُوحاً إِلی قَومِه‌ِ فَلَبِث‌َ فِیهِم أَلف‌َ سَنَةٍ إِلاّ خَمسِین‌َ عاماً فَأَخَذَهُم‌ُ الطُّوفان‌ُ وَ هُم ظالِمُون‌َ (14) فَأَنجَیناه‌ُ وَ أَصحاب‌َ السَّفِینَةِ وَ جَعَلناها آیَةً لِلعالَمِین‌َ (15) وَ إِبراهِیم‌َ إِذ قال‌َ لِقَومِه‌ِ اعبُدُوا اللّه‌َ وَ اتَّقُوه‌ُ ذلِکُم خَیرٌ لَکُم إِن کُنتُم تَعلَمُون‌َ (16) إِنَّما تَعبُدُون‌َ مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ أَوثاناً وَ تَخلُقُون‌َ إِفکاً إِن‌َّ الَّذِین‌َ تَعبُدُون‌َ مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ لا یَملِکُون‌َ لَکُم رِزقاً فَابتَغُوا عِندَ اللّه‌ِ الرِّزق‌َ وَ اعبُدُوه‌ُ وَ اشکُرُوا لَه‌ُ إِلَیه‌ِ تُرجَعُون‌َ (17)
وَ إِن تُکَذِّبُوا فَقَد کَذَّب‌َ أُمَم‌ٌ مِن قَبلِکُم وَ ما عَلَی الرَّسُول‌ِ إِلاَّ البَلاغ‌ُ المُبِین‌ُ (18)

صفحه : 15

ترجمه‌

‌ما بانسان توصیه نمودیم که بپدر و مادر خود احسان و نیکی نماید و اگر آنها با تو جنگ و جدال کنند که چیزی را که تو علم بآن نداری شریک من (خدا) قرار دهی در اینکه مورد آنان را اطاعت منما بازگشت شما بسوی من است (یعنی شما بسوی خدا) بازگشت مینمائید پس من شما را خبر دار مینمایم بآنچه که بودید عمل مینمودید (8)
و کسانی که ایمان آوردند و عمل شایسته نمودند ما البته آنها را در نیکوکاران داخل میگردانیم (9)
و بعضی از مردم کسانی هستند که میگویند بخدا ایمان آوردیم و هر گاه بسبب ایمان بخدا بوی اذیّتی وارد گردید از دین برمیگردد و عذاب مردم را عذاب خدا پندارد و وقتی فتحی و غنیمتی بدست آمد البته میگویند که حقیقة ما با شما مؤمنین میباشیم آیا چنین نیست که خدا داناتر است بآنچه در سینه (و باطن) عالمیان است (10)
و خدا میداند آنهایی را که ایمان آوردند و میداند منافقین را (آنهایی که در ادّعای ایمان) دروغگویانند (11)
کسانی که کافر شدند بمؤمنین گفتند تابع روش ما گردید ما گناهان شما را بگردن میگیریم (در صورتی که چنین نیست) کافرین حامل گناهان آنان نمیشوند
و هر آینه در قیامت سنگینی گناه خود را با سنگینی گناه آنها برخواهند داشت و البته در روز قیامت از آنان از آنچه افتراء زدند و دروغ بستند پرسیده خواهد شد (13)
و حقیقة ما نوح (ع) را بسوی قوم خودش فرستادیم و نوح علیه السلام در بین آنها هزار سال مگر پنجاه سال (نهصد و پنجاه) سال آنان را دعوت نمود (و پس از مخالفت آنها را طوفان گرفت در حالی که آنان بنفس خود ستم نمودند (14)
و ما نوح (ع) و اصحاب کشتی را (از غرق) نجات دادیم و قرار دادیم کشتی یا واقعه قوم نوح (ع) را آیة و نشانه برای عالمیان (15)
و یاد کن ابراهیم را وقتی که بقومش گفت خدا را عبادت کنید و تقوی را پیشه خود گردانید و اینکه کار برای شما بهتر است اگر دانا باشید (16)
(و بقومش گفت) شما غیر از خدا عبادت بتها را میکنید و بدروغ نسبت خدایی بآنان میدهید حقیقة آنهایی را که پرستش مینمائید قدرت ندارند بشما روزی بدهند پس باید روزی خود را از نزد خدا بخواهید و خدا را عبادت کنید و شکر

صفحه : 16
او را بجای آورید زیرا که بازگشت شما بسوی او است (17)
(ای اهل مکه) اگر شما رسول من را تکذیب کنید محقّقا مردمانی که پیش از شما بودند پیغمبران خود را تکذیب کردند و بر رسولان ما چیزی نیست مگر تبلیغ نمودن واضح و هویدا (18)

توضیح آیات‌

وَ وَصَّینَا الإِنسان‌َ بِوالِدَیه‌ِ حُسناً خدای متعال از راه مهر و شفقت انسان را مأمور میگرداند که بپدر و مادر نیکی کند، اطلاق آیه شامل هر پدر و مادری میگردد و لو اینکه کافر باشند که وظیفه اولاد احسان و نیکی نمودن بآنان و اطاعت آنها است مگر در جایی که باولاد امر نمایند که شریک برای خدا قرار دهد یا خلاف شرعی مرتکب گردد که در همچه موردی دیگر نباید اطاعت آنها را نمود وَ إِن جاهَداک‌َ لِتُشرِک‌َ بِی ما لَیس‌َ لَک‌َ بِه‌ِ عِلم‌ٌ فَلا تُطِعهُما پس از آنکه بطور کلّی امر فرموده که اولاد باید بپدر و مادر نیکی و احسان کند در جایی که آنها وی را امر بشرک نمایند در چنین موردی حکم الغاء میگردد بلکه مخالفت آنان واجب میشود زیرا و لو اینکه پدر و مادر علّت مادی اولادند و حق تربیت دارند اینکه است که اینکه قدر در آیات قرآن سفارش در باره آنها شده بخصوص مادر، در حدیث است که بهشت زیر قدم مادر است در سوره بنی اسرائیل آیه 24 فرموده «فَلا تَقُل لَهُما أُف‌ٍّ» بلکه در جای دیگر احسان بپدر و مادر را ردیف عبادت خود گردانیده لکن خدای تعالی علّت حقیقی وجود تمام موجودات است که همه را او از کتم عدم بفضاء وجود آورده و او بقدرت کامله خود پدر و مادر را اینقدر به اولاد مهربان گردانیده که چه فداکاریها در باره اولاد خود مینمایند بیچاره مادر که در پرورش اولاد خواب و استراحت را از خود سلب مینماید مفسّرین در شأن نزول آیه چنین گویند: سعد بن ابی وقّاص وقتی اسلام آورد بمادرش خبر دادند مادر او (حمنه) بنت ابی سفیان بن بنی امیّة بن عبد شمس إبن

صفحه : 17
عبد مناف بود بسعد گفت ای پسر اینکه چه کیش و رویّه‌ای است که اختیار نموده‌ای و اللّه زیر سایه ننشینم و غذا نخورم و آب ننوشم تا تو بمحمد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم کافر شوی سعد گفت من هیچ وقت باو کافر نخواهم شد مادرش یک روز و دو روز تا سه روز غذا نخورد و آب ننوشید تا آنکه مریض گردید و نزدیک بهلاکت رسید مردم سعد را ملامت نمودند که مادرت مریض شده و ممکن است بمیرد سعد نزد حضرت رسول (ص) آمد و قضیّه را بعرض مبارک رسانید، اینکه بود که اینکه آیه فرود آمد لکن چنانچه در جای دیگر گفتیم در صورتی هم که آیه در اینکه مورد نازل شده باشد مورد مخصص نیست و آیه اطلاق دارد که احسان بپدر و مادر در جایی واجب است که پدر و مادر به اولاد حکمی نکنند که در آن خلاف مقام وحدت و الوهیت کبریایی باشد یا خلاف گفته رسول (ص) و کتاب اللّه لازم آید.
اینکه است که در آیه فرموده اگر پدر و مادر با تو جدال کنند که با خدا چیزی را که تو علم بآن نداری شریک گردانی نباید مطیع آنان گردی «ما لیس به علم» دو شق پیدا میکند یکی آنجایی که اصلا بآن چیزی که تو را امر میکنند بعبادت آن خبردار نیستی که لایق عبودیت باشد و دیگر آنجایی که بدلیل توحید برای تو ثابت گردیده که برای حق تعالی شریک و نظیری نخواهد بود، در اینکه شق دوم عدم العلم بمعنی عدم المعلوم است یعنی چون شریک خدا معلوم البطلان است تو علم بآن نداری و در واقع آیه ارشاد بحکم عقل است که چیزی را که تو علم نداری که لایق الوهیّت و خدایی باشد عقل سلیم اجازه نمیدهد که در عبادت و پرستش او را شریک خدای تعالی گردانی در صورتی که تمام آثار او را در خود و در اشیاء مشاهده می‌نمایی.
إِلَی‌َّ مَرجِعُکُم فَأُنَبِّئُکُم بِما کُنتُم تَعمَلُون‌َ مردم را خبردار میکند که بازگشت شما بسوی من است که بایستی روز رستاخیز در دیوان قضاء پای میزان عدل الهی بایستید و من که خدای عادلی میباشم شما را خبردار میکنم بآنچه در حیات و زندگانی دنیایتان کرده‌اید

صفحه : 18
وَ مِن‌َ النّاس‌ِ مَن یَقُول‌ُ آمَنّا بِاللّه‌ِ فَإِذا أُوذِی‌َ فِی اللّه‌ِ جَعَل‌َ فِتنَةَ النّاس‌ِ کَعَذاب‌ِ اللّه‌ِ اینکه آیه اشاره است به آنهایی که بزبان میگویند ایمان آوردیم و ایمان در قلبشان نفوذ ننموده و چون در مورد امتحان واقع میگردند یا از جهت ایمان در مورد اذیّت کفار واقع میگردند یا مأمور میشوند که با کفار بجنگند و در راه خدا جان بازی کنند اذیّتی که از کفار بآنها اصابت مینماید مثل عذاب خدا میدانند و از دین بر میگردند لکن وقتی فتح و فیروزی از جانب پروردگار تو رسید خود را داخل مؤمنین میگردانند وَ لَئِن جاءَ نَصرٌ مِن رَبِّک‌َ لَیَقُولُن‌َّ إِنّا کُنّا مَعَکُم أَ وَ لَیس‌َ اللّه‌ُ بِأَعلَم‌َ بِما فِی صُدُورِ العالَمِین‌َ ظاهرا آیه در مقام بیان روش منافقین است که آنان بزبان شهادتین میگفتند و وقتی در مورد امتحان واقع میگردیدند و از جهت دین بنا ملائمی مثل جهاد با کفار یا غیر آن برخورد میکردند از دین اعراض مینمودند و هر وقت فتح و ظفری برای مؤمنین پیش میآمد برای گرفتن غنیمت خود را داخل مؤمنین میکردند که ما از شمائیم و قسمت ما را بدهید اینکه است که خدای تعالی باستفهام انکاری در مقام اعتراض بر آمده و آنها را تهدید مینماید که آیا چنین نیست که خدا عالم‌تر است بآنچه در باطن عالمیان است یعنی البته میداند آنچه را که منافقین مخفی میدارند.
در اینجا نکته‌ای بنظر میرسد و آن اینست که چون اذیّت و فتنه را نسبت بناس میدهد و فتح و فیروزی را نسبت بپروردگار از اینجا میتوان استفاده نمود که آنچه در عالم از فساد مثل جنگ و غارت و ظلم و تعدّی و شرّ پدید میگردد بازگشت آن بسوی اختیار بشر خواهد بود و آنچه خیر و فتح و نعمت در عالم واقع میگردد منشأ او فضل و احسان مربّی و خالق عالمیان است زیرا که او خیر محض است و از خیر جز خیر نیاید و منشأ شرّ و فساد نقائض بشری است مفسّرین در شأن نزول آیه بالا از قوله تعالی «وَ مِن‌َ النّاس‌ِ تا آخر فِی صُدُورِ العالَمِین‌َ» از کلبی نقل نموده‌اند که آیه در باره عیّاش بن ابی ربیعه مخزومی فرود

صفحه : 19
آمده که وقتی اسلام آورد از ترس کسان خود پیش از آنکه حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بمدینه هجرت نماید بمدینه هجرت نمود مادر او اسماء بنت مخزمة بن ابی جندل تمیمی سوگند یاد نمود که سر نشوید و آب ننوشد و غذا نخورد و در خانه نرود تا وقتی که عیّاش از اسلام برگردد، ابو جهل و حرث که دو برادر مادری عیّاش بودند چون بی‌تابی مادر بدیدند سوار شده و بطلب عیّاش بمدینه رفتند و او را ملاقات نموده و قضیّه مادر را بر او گفتند و هر قدر خواستند او را برگردانند میسّر نشد تا آخر عیّاش با برادران عهد و میثاق بست که اگر با آنها برگردد او را از اسلام برنگردانند لکن آنها بعهد خود وفاء ننمودند و چون از مدینه بیرون شدند او را گرفته و بستند و هر یک صد تازیانه باو زدند تا آنکه بی طاقت گردید و از دین برگشت و چون حرث بیشتر او را زده بود عیّاش قسم یاد نمود که هر وقت دست یافتم بیرون از حرم مکّه او را میکشم و حرث بعد از هجرت پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم مسلمان شده بود لکن عیّاش نمیدانست در ظهر مسجد قبا باو رسید و گردن او را زد، وقتی فهمید مسلمان شده بوده پشیمان گردید و بسیار گریه نمود و حکایت را بعرض مبارک رسول (ص) رسانید آن وقت آیه نازل گردید «وَ ما کان‌َ لِمُؤمِن‌ٍ أَن یَقتُل‌َ مُؤمِناً إِلّا خَطَأً» لکن بسیاری از مفسّرین چنانچه از صدر و ذیل آیه استظهار میشود گفته‌اند راجع بمنافقین است وَ قال‌َ الَّذِین‌َ کَفَرُوا لِلَّذِین‌َ آمَنُوا اتَّبِعُوا سَبِیلَنا وَ لنَحمِل خَطایاکُم در صدر اسلام مؤمنین در فشار کفّار بودند و خیلی زجر میکشیدند لکن کلمه توحید چنان در اعماق قلوب آنها فرو رفته بود که هر طور جفایی میکشیدند صبر و متانت و استقامت خود را محفوظ میداشتند و دست از دین بر نمیداشتند، گاهی بزدن و فحش و گاهی بمکر و خدعه و تدلیس شیطانی میخواستند آنها را فریب دهند مثل اینکه بمؤمنین میگفتند شما تابع روش ما گردید و اگر گمان میکنید خطا کار میگردید ما گناهان شما را بگردن میگیریم، گویا بعضی از مسلمانهای امروزه ما روش کفّار سابق را فرا گرفته‌اند که شنیده شده بعضی ببعض مقدّسین که بعض کارها را خلاف و خطاء

صفحه : 20
میدانند و نمیخواهند مرتکب آن گردند گویند گناه فلان عمل بگردن من نترس و وارد شو، اینکه است که اینکه آیه جواب سابقین و لاحقین را بطور نیکو میدهد.
وَ ما هُم بِحامِلِین‌َ مِن خَطایاهُم مِن شَی‌ءٍ إِنَّهُم لَکاذِبُون‌َ (من اول) برای تبیین است و (من دوم) زائده است یعنی کفار بزبان چنین گویند لکن بردارنده چیزی از خطاهای آنان نخواهند بود زیرا که چنین قدرتی ندارند قوله تعالی «وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزرَ أُخری» و بزبان چیزی میگویند که در دل معتقد بآن نمیباشند زیرا اگر واقعا روش خود را خطاء میدانستند در مقام علاج آن بر میآمدند نه اینکه بخواهند دیگران را نیز مثل خود گردانند وَ لَیَحمِلُن‌َّ أَثقالَهُم وَ أَثقالًا مَع‌َ أَثقالِهِم وَ لَیُسئَلُن‌َّ یَوم‌َ القِیامَةِ عَمّا کانُوا یَفتَرُون‌َ فقط چیزی که بر کفار زیاد میشود اینکه است که باین گفتار رکیک خود که از راه خدعه و تدلیس میخواستند مؤمنین را اغوا نمایند چنین میشود که در اثر سخنشان گناهان خودشان را سنگین‌تر میکنند و سنگینی دیگری بر سنگینی خود اضافه مینمایند و البته روز قیامت در دادگاه الهی پای میزان عدل از آنان سؤال خواهد شد که اینکه چه دروغی بود که بخود بستید که بار گناه دیگری را بتوانید کشید.
وَ لَقَد أَرسَلنا نُوحاً إِلی قَومِه‌ِ فَلَبِث‌َ فِیهِم أَلف‌َ سَنَةٍ إِلّا خَمسِین‌َ عاماً فَأَخَذَهُم‌ُ الطُّوفان‌ُ وَ هُم ظالِمُون‌َ پس از بیان سخن رکیک کفار برای تسلّی دل رسولش «ص» در مقام بیان داستان نوح «ع» بر میآید که با اینکه مدت تبلیغ او بین جماعت مردم که نهصد و پنجاه سال بود چنانچه در آیات دیگر تصریح نموده با کمال کوشش و جدیت در شب و روز در خفاء و علانیة مردم را بیکتا پرستی دعوت مینمود مردم از او نپذیرفتند و از هیچگونه اذیّت و آزار و توهینی در باره آن بزرگوار خود داری ننمودند تا اینکه پس از اتمام حجّت عذاب طوفان آنان را فرا گرفت زیرا که آنها ستمکار بودند اینکه بود که بپاداش عمل خود گرفتار شدند و همگی غرق گردیدند

صفحه : 21
فَأَنجَیناه‌ُ وَ أَصحاب‌َ السَّفِینَةِ وَ جَعَلناها آیَةً لِلعالَمِین‌َ داستان طوفان و حکایت کشتی نوح یکی از داستانهایی است که کهنه‌گی ندارد زیرا که آن یکی از آیات بزرگ الهی است و اعجاز آن از جهاتی مورد تعجّب تمام اهل عالم میباشد و تمام تذکره نویسان و اهل ملل در کتب تواریخ نوشته و ضبط کرده‌اند احدی و لو طبیعیین که همه چیز را حمل بر طبیعت میکنند نتوانند در اعجاز آن خدشه‌ای وارد نمایند و اعجاز آن یکی از جهت سن‌ّ آن حضرت است و اینکه طوری که ضبط شده و آیه هم تصریح فرموده نهصد و پنجاه سال قبل از طوفان بین مردم انجام رسالت میداد و گویند پس از طوفان مدّت مدیدی باقی بود که اولاد بسیار از او متولّد شد در سن‌ّ شریفش پنجاه بقول بعضی و بروایت إبن عباس در چهل سالگی مبعوث برسالت گردیده بود و در حدود عمرش از شیخ ابو جعفر بابویه روایت میکنند که در کتاب نبوت فرموده که عمرش بدو هزار و پانصد سال رسیده و هنگام مردنش ملک الموت از او پرسید دنیا را چگونه یافتی گفت مثل خانه‌ای دیدم که از یک در درآمدم و از در دیگر بیرون رفتم و اعجاز دیگر آنکه داستان طوفان که تمام روی زمین را یک دفعه آب بگیرد و تمام اهل زمین را هلاک گرداند از اول پیدایش زمین تا حال نظیرش واقع نگردیده و اعجاز دیگر آنکه حکایت کشتی ساختن حضرت نوح علیه السلام که ظاهرا تا آن وقت بذهن کسی خطور نمیکرده که چنین صنعتی میتوان اختراع نمود، البته معلوم است آن معجزه و بالهام خدایی بوده که خدای تعالی برای حفظ جان رسولش و عدّه کمی از مؤمنین که در آن وقت بودند کشتی سازی را بنوح (ع) تعلیم نمود و از آن وقت کشتی سازی اختراع گردید، اینست که در آخر آیه فرموده وَ جَعَلناها آیَةً لِلعالَمِین‌َ عالمین جمع عالم است اشاره به اینکه طوفان نوح (ع) نشانه قدرتی است که بر تمام خلق اولین و آخرین هویدا گردیده

صفحه : 22
وَ إِبراهِیم‌َ إِذ قال‌َ لِقَومِه‌ِ اعبُدُوا اللّه‌َ وَ اتَّقُوه‌ُ ذلِکُم خَیرٌ لَکُم إِن کُنتُم تَعلَمُون‌َ پس از داستان طوفان و کشتی ساختن نوح نبی (ع) در مقام حکایت حضرت ابراهیم علیه السلام و ارشاد نمودن او برآمده که عمده چیزی که منظور نظر آن بزرگوار و نیز باقی پیمبران بوده عبادت و پرستش خدای یکتا و ایمان و تقوی است زیرا که سعادت بشر در تحصیل دو حکمت تحقّق میپذیرد یکی را حکمت نظری نامند که اول خدا را از طریق برهان و نظر بشناسد زیرا که ثمر و نتیجه (حکمت نظری) همین است که معارف از طریق نظر و استدلال حاصل گردد نه از راه تقلید و عادت و دیگر (حکمت عملی) که از آن (تقوی) پدید میگردد زیرا (بحکمت عملی) است که میتوان صفات و ملکات نفسانی را روی میزان و حدّ معتدل قرار داد بطوری که از آن عدالت که حد وسط بین افراط و تفریط است پدید گردد و تقوی ثمره و نتیجه عدالت خواهد بود و بدون تحصیل اینکه دو علم ایمان واقعی و تقوای حقیقی پدیدار نخواهد گردید، اینست که در آخر آیه فرموده خیر و سعادت شما در عبادت خدا است (که پدیده شناسایی اوست) و در تقوی است که اثر و نتیجه تهذیب اخلاق و صفات شما خواهد بود إِنَّما تَعبُدُون‌َ مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ أَوثاناً وَ تَخلُقُون‌َ إِفکاً إِن‌َّ الَّذِین‌َ تَعبُدُون‌َ مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ لا یَملِکُون‌َ لَکُم رِزقاً آیه بدو مطلب اشاره مینماید یکی در مقام سرزنش و رکاکت عمل مشرکین برآمده که اینان از روی جهالت و بی خردی بتها را پرستش می‌نمودند «افک» دروغی
را گویند که برهم بافته شده باشد و مشرکین بدروغی که بهم بافته‌اند بتها را اله میگفتند و دیگر ارشاد بحکم عقل مینماید که آدم عاقل چگونه پرستش مینماید غیر از خدا بتهایی را که شعور و عقل ندارند در صورتی که شما مشرکین میدانید که بتها چنین قدرتی ندارند که بشما روزی بدهند فَابتَغُوا عِندَ اللّه‌ِ الرِّزق‌َ وَ اعبُدُوه‌ُ وَ اشکُرُوا لَه‌ُ إِلَیه‌ِ تُرجَعُون‌َ خطاب بافراد بشر است که اگر خدا را بطور شایستگی عبادت نمائید و دنبال کسب و عمل بروید و شکر گذار نعمتهای او باشید روزی شما را از راه (لا یحتسب)

صفحه : 23
بآسانی و از راهی که گمان ندارید میرساند زیرا که روزی هر کس نزد حق تعالی تعیین و معیّن گردیده و شکر او سبب زیادتی نعمت میگردد و کفران نعمت عذاب می‌افزاید قوله تعالی «لَئِن شَکَرتُم لَأَزِیدَنَّکُم وَ لَئِن کَفَرتُم إِن‌َّ عَذابِی لَشَدِیدٌ» وَ إِن تُکَذِّبُوا فَقَد کَذَّب‌َ أُمَم‌ٌ مِن قَبلِکُم وَ ما عَلَی الرَّسُول‌ِ إِلَّا البَلاغ‌ُ المُبِین‌ُ خطاب بکفار نموده که اگر شما محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را تکذیب میکنید و نسبت ناروا باو میدهید همین طور جماعت پیشینیان نیز چنین بودند که نسبت دروغگویی به پیمبران میدادند و وظیفه پیمبران جز اینکه نیست که رسالت خود را ابلاغ نمایند و مردم را براه حق و حقیقت ارشاد گردانند و امثال اینکه آیه در آیات قرآن بسیار آمده که برای تسلّی دل رسولش سرگذشت پیشینیان و امّتهای پیمبران و مخالفت آنان بلکه بیان زجر و اذیّتهایی که کفار نسبت بسفرای الهی روا میداشتند ابلاغ مینماید که از تکذیب دشمنان دین نگران نباشد و دل مبارکش خوش باشد که خواه کسی ایمان بیاورد یا نیاورد، حضرتش پس از ابلاغ کلمه توحید وظیفه خود را انجام داده زیرا که در آیه تذکر میدهد که فقط وظیفه پیمبران تبلیغ است چیز دیگری نخواهد بود تکلیف آنها چنین نیست که بایستی مردم را بزجر وادار بر ایمان و عمل نمایند.

[سوره العنکبوت (29): آیات 19 تا 30]

اشاره

أَ وَ لَم یَرَوا کَیف‌َ یُبدِئ‌ُ اللّه‌ُ الخَلق‌َ ثُم‌َّ یُعِیدُه‌ُ إِن‌َّ ذلِک‌َ عَلَی اللّه‌ِ یَسِیرٌ (19) قُل سِیرُوا فِی الأَرض‌ِ فَانظُرُوا کَیف‌َ بَدَأَ الخَلق‌َ ثُم‌َّ اللّه‌ُ یُنشِئ‌ُ النَّشأَةَ الآخِرَةَ إِن‌َّ اللّه‌َ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ قَدِیرٌ (20) یُعَذِّب‌ُ مَن یَشاءُ وَ یَرحَم‌ُ مَن یَشاءُ وَ إِلَیه‌ِ تُقلَبُون‌َ (21) وَ ما أَنتُم بِمُعجِزِین‌َ فِی الأَرض‌ِ وَ لا فِی السَّماءِ وَ ما لَکُم مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ مِن وَلِی‌ٍّ وَ لا نَصِیرٍ (22) وَ الَّذِین‌َ کَفَرُوا بِآیات‌ِ اللّه‌ِ وَ لِقائِه‌ِ أُولئِک‌َ یَئِسُوا مِن رَحمَتِی وَ أُولئِک‌َ لَهُم عَذاب‌ٌ أَلِیم‌ٌ (23)
فَما کان‌َ جَواب‌َ قَومِه‌ِ إِلاّ أَن قالُوا اقتُلُوه‌ُ أَو حَرِّقُوه‌ُ فَأَنجاه‌ُ اللّه‌ُ مِن‌َ النّارِ إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَآیات‌ٍ لِقَوم‌ٍ یُؤمِنُون‌َ (24) وَ قال‌َ إِنَّمَا اتَّخَذتُم مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ أَوثاناً مَوَدَّةَ بَینِکُم فِی الحَیاةِ الدُّنیا ثُم‌َّ یَوم‌َ القِیامَةِ یَکفُرُ بَعضُکُم بِبَعض‌ٍ وَ یَلعَن‌ُ بَعضُکُم بَعضاً وَ مَأواکُم‌ُ النّارُ وَ ما لَکُم مِن ناصِرِین‌َ (25) فَآمَن‌َ لَه‌ُ لُوطٌ وَ قال‌َ إِنِّی مُهاجِرٌ إِلی رَبِّی إِنَّه‌ُ هُوَ العَزِیزُ الحَکِیم‌ُ (26) وَ وَهَبنا لَه‌ُ إِسحاق‌َ وَ یَعقُوب‌َ وَ جَعَلنا فِی ذُرِّیَّتِه‌ِ النُّبُوَّةَ وَ الکِتاب‌َ وَ آتَیناه‌ُ أَجرَه‌ُ فِی الدُّنیا وَ إِنَّه‌ُ فِی الآخِرَةِ لَمِن‌َ الصّالِحِین‌َ (27) وَ لُوطاً إِذ قال‌َ لِقَومِه‌ِ إِنَّکُم لَتَأتُون‌َ الفاحِشَةَ ما سَبَقَکُم بِها مِن أَحَدٍ مِن‌َ العالَمِین‌َ (28)
أَ إِنَّکُم لَتَأتُون‌َ الرِّجال‌َ وَ تَقطَعُون‌َ السَّبِیل‌َ وَ تَأتُون‌َ فِی نادِیکُم‌ُ المُنکَرَ فَما کان‌َ جَواب‌َ قَومِه‌ِ إِلاّ أَن قالُوا ائتِنا بِعَذاب‌ِ اللّه‌ِ إِن کُنت‌َ مِن‌َ الصّادِقِین‌َ (29) قال‌َ رَب‌ِّ انصُرنِی عَلَی القَوم‌ِ المُفسِدِین‌َ (30)

صفحه : 24

(ترجمه)

آیا اینکه منکرین قیامت نمی‌بینند که چگونه خداوند خلق را از نیستی بهستی پدید می‌آورد پس از آن وی را بر میگرداند محقّقا اینکه کار بر خدا آسان است (19)
بگو ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم در زمین گردش کنید و بنگرید از راه تفکّر که چگونه موجودات را پدید گردانیده پس از آن خدا نشئه آخرت را ظاهر میگرداند بدرستی که خداوند بر هر چیزی توانا است (20)
هر کس را بخواهد عذاب میکند و بهر کس که خواهد رحم میکند و بسوی او بازگشت مینمائید (21)
و شما نتوانید خدا را عاجز نمائید نه در زمین و نه در آسمان و برای شما غیر از خدا نه دوستی است و نه یاری

صفحه : 25
کننده‌ای (22)
آنهایی که بآیات خدا و بملاقات او کافر گردیدند چنین مردمانی از رحمت من (خدا) مأیوس خواهند بود و برای آنان عذاب دردناک آماده گردیده (23)
پس جواب (تبلیغ و اندرزهای ابراهیم علیه السلام) نبود مگر اینکه گروه (نمرودیان) گفتند ابراهیم (ع) را بکشید یا او را بسوزانید و خداوند او را از آتش نجات داد حقیقة (در اینکه داستان ابراهیم «ع») آیات و نشانه‌هایی است برای گروهی که ایمان آورده‌اند (24)
(و نیز ابراهیم علیه السلام بقومش گفت جز اینکه نیست که شما غیر از خدا بتها را بخدایی گرفتید برای اینکه در زندگانی دنیا دوستان شما باشند پس از آن در روز قیامت بعضی از شما ببعض دیگر کافر میگردند و بعضی بعض دیگر را لعنت میکنند و جایگاه شما آتش است و برای شما کسی نیست که شما را یاری نماید (25)
پس لوط علیه السلام بابراهیم علیه السلام ایمان آورد (و ابراهیم «ع») گفت من هجرت کننده‌ام بسوی آنجا که امر پروردگارم میباشد زیرا که او است غالب و درستکار (26)
و بابراهیم اسحق و یعقوب را بخشیدیم و در ذریّه آنان نبوّت قرار دادیم (و بآنها کتاب عطاء نمودیم) و در دنیا باو اجر و پاداش عطا کردیم و حقیقة ابراهیم (ع) در آخرت از شایستگان خواهد بود (27)
و یاد کن وقتی را که لوط بقومش گفت شما مرتکب عمل قبیحی میگردید که در اینکه عمل احدی از پیشینیان و عالمیان بر شما پیشی نگرفته‌اند (28)
آیا شما با مردها مقاربت میکنید و راه‌ها قطع مینمائید و در محفل خود عمل زشت و قبیح انجام میدهید و جواب قوم لوط نبود مگر آنکه گفتند عذاب خدا را بر ما بیاور اگر تو از راستگویان میباشی (29)
(پس از انکار قوم) لوط گفت پروردگار من مرا یاری گردان (و مسلّط گردان) بر اینکه گروه تباه‌کاران (30)

توضیح آیات‌

اشاره

أَ وَ لَم یَرَوا کَیف‌َ یُبدِئ‌ُ اللّه‌ُ الخَلق‌َ ثُم‌َّ یُعِیدُه‌ُ (یروا) دو طور قرائت شده، اهل کوفه بتاء خطاب قرائت نموده‌اند یعنی آیا شما نمی‌بینید و باقی قرّاء بیاء غیبت قرائت نموده‌اند یعنی آیا کفار نمیبینند چگونگی

صفحه : 26
اوضاع آفرینش را که خدای تعالی خلق را از نیستی و عدم بهستی و وجود پدیدار نموده تا آنکه از حاضر غائب را بنگرند و بدانند همان کس که پدید آورنده موجودات است پس از آن عود دهنده آنها خواهد بود إِن‌َّ ذلِک‌َ عَلَی اللّه‌ِ یَسِیرٌ اشاره به اینکه عود دادن موجودات بحال اول آسان‌تر از ابداء و آفرینش او خواهد بود چنانچه در سوره روم آیه (26) فرموده «وَ هُوَ أَهوَن‌ُ عَلَیه‌ِ» و در توضیح آیه در وجه اهونیّت گفته شده که عود دادن انسان بحالت اول با بقاء روح و حقیقت او البته بنظر سطحی بشر بمراتب بسیار آسان‌تر از آفرینش ابتدایی اوست که از عدم آن وقتی که «لَم یَکُن شَیئاً مَذکُوراً» بوده بوجود آورده اگرچه برای قادر متعال همه چیز آسان است قوله تعالی «کَما بَدَأَکُم تَعُودُون‌َ» قُل سِیرُوا فِی الأَرض‌ِ فَانظُرُوا کَیف‌َ بَدَأَ الخَلق‌َ ثُم‌َّ اللّه‌ُ یُنشِئ‌ُ النَّشأَةَ الآخِرَةَ إِن‌َّ اللّه‌َ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ قَدِیرٌ اینکه آیه بیان و تأکید آیه قبل است که طریق فکر و تدبّر را بمردم میآموزد و پیمبر گرامیش را مخاطب قرار میدهد که ای محمّد (ص) باین منکرین معاد بگو در زمین گردش کنید و فکر خود را بکار بیندازید و آثار گذشتگان را ببینید که با چه بناهای عالی و با چه قوت و شوکتی که داشتند آنان را چگونه بتازیانه عذاب معذّب نمود تا اینکه قدرت خدایی را بنگرید و بدانید که آن کسی که خلق را از نیستی بهستی آورده و اینکه نشئه دنیا را پدیدار نموده و هر یک از افراد بشر را پس از آنکه بکمال لایق بخود رسانیده آنان را با خاک یکسان گردانیده، قدرت دارد که پس از نشئه دنیا نشئه و عالم دیگری را ابداء نماید زیرا اگر نظر و تدبّر کنید بعقل خود خواهید فهمید که آن کسی که توانا بر نشئه اول است بر نشئه و عالم بعد نیز توانا خواهد بود.
یُعَذِّب‌ُ مَن یَشاءُ وَ یَرحَم‌ُ مَن یَشاءُ وَ إِلَیه‌ِ تُقلَبُون‌َ اینکه آیه راه امیدواری را برای انسان باز مینماید زیرا که عذاب گنهکاران و رحمت و مغفرت بر نیکوکاران را معلّق بر مشیّت خود فرموده و اینکه هم یکی از الطاف

صفحه : 27
الهی نسبت بگنهکاران خواهد بود که با کثرت گناه باز از رحمت پروردگارشان مأیوس نباشند و در همه حال روی امید و نیازمندی بدرگاه بینیاز مطلق آورند و از او پوزش بطلبند و بدانند سر انجام کارشان بسوی رب‌ّ کریم خواهد بود وَ ما أَنتُم بِمُعجِزِین‌َ فِی الأَرض‌ِ وَ لا فِی السَّماءِ وَ ما لَکُم مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ مِن وَلِی‌ٍّ وَ لا نَصِیرٍ شاید آیه اشاره باین باشد که چون تمامی امور شما راجع بمشیّت و خواست الهی انجام میگیرد اگر در مورد غضب حق تعالی واقع گردید هیچ قدرت ندارید که جلوگیری از عذاب او کنید اگر در قعر زمین پنهان گردید یا فرضا در جوف آسمانها وارد شوید هرگز چنین قدرتی ندارید که او را از عذاب ناتوان گردانید و غیر از خدا برای شما نه دوستی است که بتواند شما را از عذاب برهاند و نه یاوری دارید که جلوگیری از عذاب نماید پس باید خود را در مورد رحمت و کرم او در آورید که اگر چنین شد چون تمام موجودات قشون حق تعالی و زیر فرمان اویند همه مشفق و مهربان و یار و یاور شما خواهند گردید وَ الَّذِین‌َ کَفَرُوا بِآیات‌ِ اللّه‌ِ وَ لِقائِه‌ِ أُولئِک‌َ یَئِسُوا مِن رَحمَتِی وَ أُولئِک‌َ لَهُم عَذاب‌ٌ أَلِیم‌ٌ آیه اشاره است به اینکه کسانی که کافر گردیدند بآیات خدا و لقاء او که معاد باشد آنان از رحمت خدای تعالی مأیوس خواهند بود، آیات شامل آیات تکوینی آفاقی و انفسی و آیات تدوینی قرآنی هر سه میگردد و ایمان بغیر اینکه سه چیز کامل نخواهد گردید، و نیز آنهایی که بلقاء رحمت الهی که معاد و روز رستاخیز است کافر گردیدند یعنی انکار معاد نمودند، نتیجه انکار آیات خدا و معاد دو چیز خواهد بود: یکی مأیوس بودن از رحمت خدا در صورتی که رحمت رحمانی او تمام موجودات را فرا گرفته کافرین بمبدء و معاد بانکارشان خود را از آن رحمت واسعه فیض سبحانی محروم گردانیده‌اند و دیگر آنکه خود را در معرض عذاب الیم که منتج دوری از رحمت او است واقع گردانیده‌اند، و در سوره یوسف (ع) آیه (86) حضرت یعقوب نبی (ع) بپسران خود

صفحه : 28
امر مینماید که بروید و تجسّس کنید از یوسف و برادران او «وَ لا تَیأَسُوا مِن رَوح‌ِ اللّه‌ِ إِنَّه‌ُ لا یَیأَس‌ُ مِن رَوح‌ِ اللّه‌ِ إِلَّا القَوم‌ُ الکافِرُون‌َ «فقط کفّارند که از رحمت خدا مأیوسند فَما کان‌َ جَواب‌َ قَومِه‌ِ إِلّا أَن قالُوا اقتُلُوه‌ُ أَو حَرِّقُوه‌ُ فَأَنجاه‌ُ اللّه‌ُ مِن‌َ النّارِ از آیه (18) «وَ إِن تُکَذِّبُوا» تا آخر آیه اخیر «وَ أُولئِک‌َ لَهُم عَذاب‌ٌ أَلِیم‌ٌ» جملات معترضه بود که در بین حکایت حضرت ابراهیم (ع) واقع شده اینکه آیه بازگشت بداستان حضرت ابراهیم علیه السلام است که پس از آنکه امّتش را بعبادت و تقوی ارشاد مینماید و در مقام اندرز و نصیحت آنها کوشش مینماید جماعت کفار کمر قتل او را می‌بندند که باید او را بکشیم یا بآتش بسوزانیم اینکه بود که آتش نمرودی را برافروختند و بگمان فاسد خود خواستند برای یاری بتهای خود جسد مبارکش را بسوزانند دیگر ندانستند که «یَدُ اللّه‌ِ فَوق‌َ أَیدِیهِم» در سوره انبیاء آیه 69 فرموده وقتی آتش افروختند خطاب بآتش میرسد که «یا نارُ کُونِی بَرداً وَ سَلاماً عَلی إِبراهِیم‌َ» اینکه بود که رحمت خدا بر نار کبر و حسد آنان سبقت گرفته و آتش تبدیل بگل و ریاحین گردید و خدای جلیل خلیل خود را از دست دشمن نجات داد إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَآیات‌ٍ لِقَوم‌ٍ یُؤمِنُون‌َ تبدیل گردیدن آتش بگل و ریاحین یکی از آیات بزرگ الهی بشمار میرود که حق تعالی برای نجات حضرت خلیل الرحمن و اثبات پیمبری او و اظهار بزرگی و عظمت و قدرت بی منتهای خود در معرض ظهور و بروز درآورده و آتش را تبدیل بگل گردانیده‌

(اعتراض)

بنا بر قاعده مسلّمه بین حکماء که گویند قلب ماهیّت محال است چگونه ممکن است آتش گل گردد در صورتی که گل و آتش ضدّ یکدیگرند و ممکن نیست در یک محل جمع گردند

(پاسخ)

درست است که ممکن نیست ماهیتی بعینه ماهیّت دیگر گردد مثل اینکه آتش با آتش بودن گل گردد لکن در اینجا بقدرت ایزدی صورت آتش را محو گردانیده

صفحه : 29
و گل را ایجاد نموده، چنانچه تمام موجودات طبیعی چنینند مثل اینکه نطفه وقتی انسان میگردد نه اینکه است که یک شیئی هم نطفه باشد و هم انسان خداوند صورت نطفه را معدوم میگرداند و بمادّه نطفه صورت انسانیت میپوشاند، در اینجا نیز چنین است که صورت آتشی را از آتش گرفته و ماده آن را بصورت گل و ریاحین درآورده و چنین عمل و امثال آن برای خدای تعالی آسان است بلکه چنانچه مشاهده مینمائیم موادّ موجودات علی الدوام در خلع صورت و لبس صورت دیگری میباشند و چه مانعی دارد که در اینکه مورد باراده حق تعالی از روی حکمت خلع صورت ناری و لبس صورت گلی بفوریت انجام گرفته باشد وَ قال‌َ إِنَّمَا اتَّخَذتُم مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ أَوثاناً مَوَدَّةَ بَینِکُم فِی الحَیاةِ الدُّنیا ثُم‌َّ یَوم‌َ القِیامَةِ یَکفُرُ بَعضُکُم بِبَعض‌ٍ وَ یَلعَن‌ُ بَعضُکُم بَعضاً وَ مَأواکُم‌ُ النّارُ وَ ما لَکُم مِن ناصِرِین‌َ و ابراهیم (ع) به آنان گفت اینکه بتها را برای دوستی که بین شما بت پرستان دائر میباشد فراگرفتید که بیکدیگر بپیوندید و در زندگانی دنیا با هم الفت گیرید و بر عبادت بتها اتفاق نمائید و در روز قیامت بعضی از شما که متبوع بود از تابع خود بیزار گردد و دوستی با او را انکار نماید و بعضی از شما که پیروان بودند بعض دیگر را که پیش روان بودند لعنت کنند و بازگشت تمام شما جهنم خواهد بود و در آن روز یاری و مددکاری برای شما نخواهد بود که از آتش دوزخ خلاص یابید آنچه ابراهیم در تبلیغ و اندرز آن جماعت پا فشاری نمود ذرّه‌ای در گوش سنگین آنان تأثیر ننمود فَآمَن‌َ لَه‌ُ لُوطٌ پس از آنکه حضرت ابراهیم علیه السلام وظیفه رسالت خود را انجام داد و در ارشاد و نصیحت بنمرودیان بسیار مبالغه نمود و با آن اظهار معجزه بزرگی که بچشم خود دیدند که آن توده آتش کذایی برای او گلستان گردید با اینکه حال از او اعراض نمودند و گویند اول کسی که بابراهیم (ع) ایمان آورد لوط (ع) بود، بقولی لوط خواهر زاده و بقول دیگر برادر زاده او بود

صفحه : 30
تفسیر سورة العنکبوت وَ قال‌َ إِنِّی مُهاجِرٌ إِلی رَبِّی ابراهیم علیه السلام پس از آنکه از قوم خود بسیار جفاء دید گفت من هجرت کننده‌ام بآن جا که امر پروردگار من است، گویند هجرت او از کوهی بود که از سواد کوفه است و از آنجا بنجران روانه گردید و از نجران بشام رفت و در تمام مسافرت لوط (ع) و ساره زنش با او همراه بودند، از مقاتل روایت شده که ابراهیم (ع) در وقت هجرت هفتاد و پنج سال داشت إِنَّه‌ُ هُوَ العَزِیزُ الحَکِیم‌ُ اشاره است به اینکه من میروم بامر پروردگار خودم که او غالب و مقتدر و دانا و درستکار است و مرا مغلوب دشمنان خود نخواهد نمود وَ وَهَبنا لَه‌ُ إِسحاق‌َ وَ یَعقُوب‌َ وَ جَعَلنا فِی ذُرِّیَّتِه‌ِ النُّبُوَّةَ وَ الکِتاب‌َ خدای متعال در مقام اظهار قدرت و کرم خود بپیمبرش خبر میدهد که بپاداش زحمات ابراهیم (ع) و صبر او بر اذیّت کفّار وی را بدو موهبت بزرگ سر افراز نمودیم یکی اینکه او را در کبر سن‌ّ و زن عقیم پیر نازاد (ساره) بوی فرزندی اسحق نام و نبیره‌ای یعقوب نام عطا نمودیم، و دیگر اینکه در ذریّه او نبوّت و کتاب قرار دادیم که پیمبران از زمان حضرت ابراهیم تا آخر همه از نسل شریف او بودند، و مقصود از کتاب جنس کتاب است که تمام کتب آسمانی که بعد از او فرود آمده مثل تورات و انجیل و زبور و فرقان را شامل میگردد، اینکه بود که محبوب القلوب اهل ملل گردید وَ آتَیناه‌ُ أَجرَه‌ُ فِی الدُّنیا وَ إِنَّه‌ُ فِی الآخِرَةِ لَمِن‌َ الصّالِحِین‌َ و اینکه دو موهبت بزرگ پاداش و اجر دنیوی وی بود که ذریّه او پیمبران و صاحب کتاب آسمانی باشند، و بالاتر از اینها اینست که آن بزرگوار را در آخرت گرامی داشتیم و او را در تعداد صلحاء قرار دادیم وَ لُوطاً إِذ قال‌َ لِقَومِه‌ِ إِنَّکُم لَتَأتُون‌َ الفاحِشَةَ ما سَبَقَکُم بِها مِن أَحَدٍ مِن‌َ العالَمِین‌َ و او (و لوطا) عطف بر ابراهیم (ع) است بعد از حکایت ابراهیم در مقام حکایت لوط که گویند پسر برادر ابراهیم یا پسر خواهر او بود برآمده و پس از
آنکه او

صفحه : 31
بابراهیم (ع) ایمان آورد همیشه و در مهاجرت بشام با حضرتش همراه بود، و در اینکه آیه خبر میدهد که وقتی لوط را برای اهل سدوم فرستادیم و دید که آنان مشغولند بآن عمل قبیح که مقصود لواط باشد لوط نبی علیه السلام در مقام نصیحت و اندرز آنان برآمد و آنها را متذکّر گردانید که اینکه عمل قبیح و زشتی است که طبیعت منزجر از آن است حتی حیوانات از اینکه عمل نفرت دارند و احدی از عالمیان در اینکه عمل بر شما سبقت نگرفته‌اند أَ إِنَّکُم لَتَأتُون‌َ الرِّجال‌َ وَ تَقطَعُون‌َ السَّبِیل‌َ وَ تَأتُون‌َ فِی نادِیکُم‌ُ المُنکَرَ چون عمده حکمت ازدواج زن و مرد برای پدید شدن افراد بشر است در انسان و افراد حیوانات است در حیوان و اینکه عمل (لواط) بر خلاف حکمت زناشویی واقع میگردد و مفسرین گویند عمل جماعت سدوم چنین بوده که راه را بر رهگذران می بستند و هر غریبی که وارد میشد وی را میگرفتند و بزور با وی لواط میکردند و اگر مالی همراه داشت سرقت مینمودند، و بروایتی بر سر راه می‌نشستند و هر کس وارد میشد بر او سنگ می‌انداختند هر کدام بوی اصابت مینمود او را گرفته و با وی لواط مینمودند و آنچه مال همراه داشت اول از وی میگرفتند سپس سه درهم بوی میدادند و اینکه عمل را بحکم قاضی شهرستان مینمودند، و قوله تعالی «وَ تَقطَعُون‌َ السَّبِیل‌َ» هر دو معنی را شامل میگردد که باین عمل هم قطع راه نسل مینمائید زیرا راه نسل از طرف زنها باز میگردد و بعمل لواط طریق نسل بسته خواهد گردید و هم راه آمد و شد مردم را می‌بندید که کسی دیگر جرئت نخواهد نمود بشهر شما وارد گردد و شما در هتّاکی و بیحیایی چنین شده‌اید که صفت حیا که از خوّاص انسانیّت است بکلّی متروک نموده و در مجلسهای خود رو بروی یکدیگر مرتکب اینکه عمل قبیح میگردید و نیز از هیچ عمل زشتی پروا ندارید فَما کان‌َ جَواب‌َ قَومِه‌ِ إِلّا أَن قالُوا ائتِنا بِعَذاب‌ِ اللّه‌ِ إِن کُنت‌َ مِن‌َ الصّادِقِین‌َ آن جماعت چون تصدیق بنبوّت حضرت لوط (ع) نداشتند و حضرتش آنان را

صفحه : 32
تهدید بعذاب مینمود در مقام سخریّه و استهزاء برآمدند که اگر تو راست می‌گویی و پیغمبر خدایی یا اگر راست می‌گویی و ما بر اینکه عمل مورد عذاب میگردیم عذاب خدا را بر ما بیاور قال‌َ رَب‌ِّ انصُرنِی عَلَی القَوم‌ِ المُفسِدِین‌َ وقتی لوط (ع) از هدایت آنان مأیوس گردید در مقام مناجات برآمد و گفت پروردگارا مرا مظفّر و منصور گردان بر جماعتی که فاسد و فاسد کننده‌اند زیرا که اگر اشرار و آنهایی را که در زمین فساد میکنند اعدام نگردانی و بر همین عمل باقی مانند تمام مردم را فاسد خواهند گردانید آری اگر عمل زشتی و قبیحی در بین مردم شایع گردد بکثرت استعمال قبح واقعی آن ممکن است در نظرها بعمل نیکو تبدیل گردد و اعمال بد چون مناسب بعض طبیعتهای اشرار است بد خوب مینماید و بعکس خود بد مینماید، همان طوری که در آخر الزمان مردم چنین میشوند و امروزه برأی العین می‌بینیم که بسیاری از آنچه پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و ائمه طاهرین علیهم السلام خبر داده‌اند بعینه واقع گردیده و باقی هم واقع خواهد گردید.

[سوره العنکبوت (29): آیات 31 تا 40]

اشاره

وَ لَمّا جاءَت رُسُلُنا إِبراهِیم‌َ بِالبُشری قالُوا إِنّا مُهلِکُوا أَهل‌ِ هذِه‌ِ القَریَةِ إِن‌َّ أَهلَها کانُوا ظالِمِین‌َ (31) قال‌َ إِن‌َّ فِیها لُوطاً قالُوا نَحن‌ُ أَعلَم‌ُ بِمَن فِیها لَنُنَجِّیَنَّه‌ُ وَ أَهلَه‌ُ إِلاَّ امرَأَتَه‌ُ کانَت مِن‌َ الغابِرِین‌َ (32) وَ لَمّا أَن جاءَت رُسُلُنا لُوطاً سِی‌ءَ بِهِم وَ ضاق‌َ بِهِم ذَرعاً وَ قالُوا لا تَخَف وَ لا تَحزَن إِنّا مُنَجُّوک‌َ وَ أَهلَک‌َ إِلاَّ امرَأَتَک‌َ کانَت مِن‌َ الغابِرِین‌َ (33) إِنّا مُنزِلُون‌َ عَلی أَهل‌ِ هذِه‌ِ القَریَةِ رِجزاً مِن‌َ السَّماءِ بِما کانُوا یَفسُقُون‌َ (34) وَ لَقَد تَرَکنا مِنها آیَةً بَیِّنَةً لِقَوم‌ٍ یَعقِلُون‌َ (35)
وَ إِلی مَدیَن‌َ أَخاهُم شُعَیباً فَقال‌َ یا قَوم‌ِ اعبُدُوا اللّه‌َ وَ ارجُوا الیَوم‌َ الآخِرَ وَ لا تَعثَوا فِی الأَرض‌ِ مُفسِدِین‌َ (36) فَکَذَّبُوه‌ُ فَأَخَذَتهُم‌ُ الرَّجفَةُ فَأَصبَحُوا فِی دارِهِم جاثِمِین‌َ (37) وَ عاداً وَ ثَمُودَ وَ قَد تَبَیَّن‌َ لَکُم مِن مَساکِنِهِم وَ زَیَّن‌َ لَهُم‌ُ الشَّیطان‌ُ أَعمالَهُم فَصَدَّهُم عَن‌ِ السَّبِیل‌ِ وَ کانُوا مُستَبصِرِین‌َ (38) وَ قارُون‌َ وَ فِرعَون‌َ وَ هامان‌َ وَ لَقَد جاءَهُم مُوسی بِالبَیِّنات‌ِ فَاستَکبَرُوا فِی الأَرض‌ِ وَ ما کانُوا سابِقِین‌َ (39) فَکُلاًّ أَخَذنا بِذَنبِه‌ِ فَمِنهُم مَن أَرسَلنا عَلَیه‌ِ حاصِباً وَ مِنهُم مَن أَخَذَته‌ُ الصَّیحَةُ وَ مِنهُم مَن خَسَفنا بِه‌ِ الأَرض‌َ وَ مِنهُم مَن أَغرَقنا وَ ما کان‌َ اللّه‌ُ لِیَظلِمَهُم وَ لکِن کانُوا أَنفُسَهُم یَظلِمُون‌َ (40)

صفحه : 33

ترجمه‌

هنگامی که فرستادگان ما (ملائکه) برای بشارت و مژده دادن ابراهیم (ع) را بفرزند آمدند گفتند بدرستی که ما هلاک کنندگان اهل اینکه قریه میباشیم زیرا که اهل اینکه قریه از ستمکاران میباشند (31)
ابراهیم گفت لوط در میان اینکه جماعت است ملائکه عذاب گفتند ما بآنکسی که در میان آنها است داناتریم البته لوط و اهل او را نجات خواهیم داد مگر زن او را که از باقی ماندگان در عذاب خواهد بود (32)
و چون فرستادگان ما نزد لوط آمدند لوط اندوهگین گردید و سینه او تنگ شد که مبادا بآنها رنجی اصابت نماید رسولان باو گفتند نترس و محزون مباش محقّقا ما تو را و اهل تو را نجات میدهیم مگر زن تو را که از بازماندگان و هلاک شوندگان خواهد بود (33)
بحقیقت ما بر اهل اینکه قریه عذابی فرود خواهیم آورد بسبب آنچه از فسق و فجور عمل مینمودند (34)
و ما نشانه‌ای از عذاب (اهل آن قریه را) باقی گذاشتیم که حجّت

صفحه : 34
روشن باشد برای جماعتی که تعقّل میکنند (35)
و برادر آنها شعیب را بسوی اهل مدین فرستادیم شعیب گفت ای جماعت من، خدا را عبادت نمائید و بروز قیامت امیدوار باشید و از جمله فساد کنندگان در زمین نباشید (36)
پس از آنکه آن جماعت شعیب را تکذیب نمودند آنان را زلزله گرفت و داخل صبح گردیدند در حالی که آنها بزانو درآمدگان بودند (37)
ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم یاد کن قوم عاد و ثمود را که حقیقة از خانه‌های آنها هلاکت آنها برای شما روشن شده و شیطان اعمال بد آنان را در نظرشان آراسته گردانیده و آنها را از راه (حق) باز داشته در حالی که آنها بینا (یعنی صاحب عقل و دانش بودند) (38)
و یاد کن قارون و فرعون و هامان را که حقیقة برای آنها موسی (ع) با معجزه‌های بسیار آمد و آنان در زمین سرکشی نمودند (در صورتی که) سبقت گیرندگان بر حکم الهی نبودند (39)
پس تمام (کفّار و سرکشان را) بسبب نافرمانیشان بعذاب خود گرفتیم بعضی از آنها را ببارش سنگ ریزه عذاب نمودیم و بعضی از آنان کسانی بودند که بصیحه آسمانی و فریاد هولناک (هلاک گردانیدیم) و بعضی را بزمین فرو بردیم و بعضی را (برود نیل) غرق گردانیدیم و چنین نبود که خدا بآنها ظلم کرده باشد بلکه آنان خودشان بنفس خود ستم نمودند (40)

توضیح آیات‌

اشاره

وَ لَمّا جاءَت رُسُلُنا إِبراهِیم‌َ بِالبُشری قالُوا إِنّا مُهلِکُوا أَهل‌ِ هذِه‌ِ القَریَةِ مقصود از رسولان ملائکه است که برای دو مطلب نزد ابراهیم (ع) آمدند یکی او را مژده دهند به اینکه زن تو ساره که عقیم و پیر و نازا است باسحاق حامله میگردد در آیه 26 همین سوره فرموده «وَ وَهَبنا لَه‌ُ إِسحاق‌َ وَ یَعقُوب‌َ» اسحق پسر خود حضرت ابراهیم علیه السلام و یعقوب (ع) نبیره او بود مطلب دوم بحضرتش خبر دهند که ما مأمور گردیده‌ایم اهل اینکه قریه که (سدوم) نامیده شده آنان را هلاک گردانیم زیرا که اینان هم تکذیب لوط علیه السلام را نموده‌اند و هم مرتکب عمل قبیح و فحشاء و منکر گردیده‌اند

صفحه : 35
خلاصه ملائکه که رسولان حق تعالی بودند حضرت ابراهیم (ع) خبر دادند که ما اهل سدوم را هلاک خواهیم نمود و چون مقام ابراهیم بلندتر از مقام لوط بود و ظاهرا لوط از طرف او مأمور برسالت گردیده، اینکه بود که نظر بشأن ابراهیم (ع) ملائکه اول بابراهیم خبر دادند که چون اهل سدوم «کانُوا ظالِمِین‌َ) کان تامّه را برای دوام میآورند یعنی چون آنان مداومت در ستم‌کاری نمودند از قبیل کفر و ایذاء و تکذیب پیمبرشان اینکه بود که اعمال بد و ستم کاری آنها موجب عذاب و هلاکت آنان گردید اشاره به اینکه خودشان بدست خود عذاب را بر خود فراهم نمودند قال‌َ إِن‌َّ فِیها لُوطاً قالُوا نَحن‌ُ أَعلَم‌ُ بِمَن فِیها لَنُنَجِّیَنَّه‌ُ وَ أَهلَه‌ُ گویا حضرت ابراهیم (ع) از خبر هلاکت اهل سدوم نگران گردید و گفت چگونه بر اهل آن قریه عذاب میفرستید در صورتی که لوط و مؤمنینی در آنجا میباشند و ظاهرا خبر هلاکت قوم لوط (ع) بر ابراهیم (ع) بسیار ناگوار بود زیرا چنانچه در سوره هود آیه 74 در شأن او فرموده «إِن‌َّ إِبراهِیم‌َ لَحَلِیم‌ٌ أَوّاه‌ٌ مُنِیب‌ٌ» شاید مقصود چنین باشد ابراهیم (ع) نسبت ببدکاران بسیار بردبار و در انتقام کشیدن از اشرار عجله نمینمود و بحال آنان متأسف و آه سرد میکشید و بسوی پروردگار خود بازگشت مینمود ملائکه گفتند ما داناتریم بآنکسی که در بین آنها است یعنی ما بخوبی میدانیم که لوط در بین آنها است و او و اهل او را از آنهایی که ایمان آورده‌اند از عذاب نجات خواهیم داد مگر زن او را «لننجینّه» دو طور قرائت شده، بعضی از قرّاء برای تأکید بتشدید جیم خوانده‌اند و بعضی بتخفیف «لننجیه» قرائت نموده‌اند و در معنی یکی است إِلَّا امرَأَتَه‌ُ کانَت مِن‌َ الغابِرِین‌َ اهل شخص کسانی را گویند که یا از جهت قرابت و یا از جهت خصوصیات دیگری مخصوص بوی باشند اینجا ملائکه گویند ما لوط و مخصوصان بوی را از عذاب نجات میدهیم مگر زنش را که از باقی ماندگان در عذاب خواهد بود زیرا که زنش کافر و نمّامه است

صفحه : 36
وَ لَمّا أَن جاءَت رُسُلُنا لُوطاً سِی‌ءَ بِهِم وَ ضاق‌َ بِهِم ذَرعاً وَ قالُوا لا تَخَف وَ لا تَحزَن إِنّا مُنَجُّوک‌َ وَ أَهلَک‌َ ضیق ذرع یا ذراع عبارت از فقد طاقت است مثل اینکه در مثل گویند «فلانی ضاقت یده» دست وی بسته شده، و در مقابل او گویند فلانی «رحب ذراعه بکذا» یعنی دست او باز است وقتی ملائکه برای هلاکت جماعت قریه سدوم نزد لوط (ع) آمدند چون بصورت مرد جوان زیبایی مجسّم گردیده بودند و ظاهرا اول لوط آنها را نشناخت و گمان کرد بشرند چون عمل قوم خود را میدانست تنگ دل و غمگین گردید و ترسید مبادا مردم آنان را ببینند و آنها را بگیرند و بخواهند با آنان عمل قبیح نمایند و بقولی چون خود لوط و اهل او میان جماعت کفّار بودند ترسید که عذاب آنان را هم بگیرد و شاید تنگی دل حضرتش برای اهل سدوم بود زیرا که پیمبران مظهر رحمت خدا میباشند واقعا جای تأسّف و نگرانی است که نوع بشر اینکه طور در غفلت و مخالفت مصرّند تا بالاخره بعذاب دنیوی و اخروی گرفتار گردند اینست که ملائکه وقتی لوط علیه السلام را چنین دیدند بلوط گفتند نترس و محزون مباش ما تو را و کسان تو را از عذاب نجات خواهیم داد مگر زنت را که داخل در هلاک شدگان خواهد بود مفسّرین گفته‌اند وقتی ملائکه بصورت مردان زیبایی بخانه لوط آمدند جماعت مردم خبردار شدند ریختند بخانه او ملائکه پر خود را بصورت آنها زدند همه کور گردیدند مردم از خانه لوط بیرون دویدند و گفتند لوط ساحر است پس از آن لوط مأمور میگردد که با اهل خود بطوری که کسی آنها را
نبیند از خانه بیرون رود و بآنان میرسد آنچه باید برسد از عذاب الهی جل‌ّ شأنه إِنّا مُنزِلُون‌َ عَلی أَهل‌ِ هذِه‌ِ القَریَةِ رِجزاً مِن‌َ السَّماءِ بِما کانُوا یَفسُقُون‌َ ملائکه وقتی دیدند لوط بسیار بغلق و اضطراب افتاده گفتند نترس ما از جانب حق تعالی مأمور گردیده‌ایم که بر آنها فرود آوریم «رِجزاً مِن‌َ السَّماءِ» «رجز» و «رجس» در لغت بمعنی عذاب شدیدی است که معذّب را بغلق و اضطراب اندازد

صفحه : 37
در سوره هود آیه 80 است که ملائکه گفتند «إِنّا رُسُل‌ُ رَبِّک‌َ لَن یَصِلُوا إِلَیک‌َ» ما رسولان پروردگار تو ایم و برای رفع شرّ اینکه مردم آمده‌ایم هرگز آسیبی بتو نخواهد رسید و نیز قوله تعالی در همان سوره آیه 80 «فَأَسرِ بِأَهلِک‌َ بِقِطع‌ٍ مِن‌َ اللَّیل‌ِ وَ لا یَلتَفِت مِنکُم أَحَدٌ إِلَّا امرَأَتَک‌َ إِنَّه‌ُ مُصِیبُها ما أَصابَهُم» حضرت لوط مأمور میگردد که خود با اهلش بطوری که کسی غیر از زنش ملتفت نشود از شهر بیرون روند، و نیز در سوره هود آیه 81 «فَلَمّا جاءَ أَمرُنا جَعَلنا عالِیَها سافِلَها وَ أَمطَرنا عَلَیها حِجارَةً مِن سِجِّیل‌ٍ مَنضُودٍ مُسَوَّمَةً عِندَ رَبِّک‌َ» یعنی وقتی امر ما بعذاب جاری گردید آن شهر را سرنگون گردانیدیم و بر آن جماعت بارانیدیم سنگهایی پی در پی از گل پخته که نزد پروردگار تو ای محمّد (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) نشان دار و معین بود بِما کانُوا یَفسُقُون‌َ اشاره به اینکه عذاب آنها در اثر و پاداش فسق و کفر و گناه آنان بوده «وَ ما رَبُّک‌َ بِظَلّام‌ٍ لِلعَبِیدِ» وقتی جماعتی هتّاکی و فسق و فساد را بانتهاء رسانیدند روی میزان عدل چون آنان مثل مکروبهای مضرّ مسریه مانند که فسق و فساد آنها بباقی تأثیر میکند اینکه است که بمقتضای حکمت بایستی از روی زمین برطرف گردیده و اعدام شوند وَ لَقَد تَرَکنا مِنها آیَةً بَیِّنَةً لِقَوم‌ٍ یَعقِلُون‌َ عذاب قوم لوط و اعدام آنان دو فایده در برداشت یکی رفع فساد آنها و دیگر تنبّه و تذکّر دیگران که مردم آثار خرابی قریه سدوم را ببینند و اگر آثارش اینکه زمان محو شده البته حکایتش در داستانها و تواریخ و افواه باقی خواهد بود و سبب عبرت دیگران خواهد گردید وَ إِلی مَدیَن‌َ أَخاهُم شُعَیباً فَقال‌َ یا قَوم‌ِ اعبُدُوا اللّه‌َ وَ ارجُوا الیَوم‌َ الآخِرَ (و الی) متعلّق بکلام محذوف است یعنی «و ارسلنا الی مدین) برادر آنها شعیب را (بمدین) فرستادیم، و نیز واو عطف بآیه بالا است قوله تعالی «وَ لَقَد أَرسَلنا نُوحاً إِلی قَومِه‌ِ» که چنین میشود «و کذلک ارسلنا الی مدین اخاهم» در جنّات الخلود مینویسد شعیب بقولی پسر نوبه پسر مدین پسر ابراهیم بوده

صفحه : 38
و بقول دیگر نام پدرش منکیل بن یشحب پسر ابراهیم علیه السلام و منکیل دختر لوط است و نزد بعضی نام آن حضرت مشیرون پسر صیفون پسر عنقا پسر ثابت پسر مدین پسر ابراهیم است و بهر حال شعیب علیه السلام یکی از پیمبران عظیم الشأن است که بر اهل مدین فرستاده شده بود و آنان بت پرست و کم فروشی میکردند و مجموع اهل مدین یکصد هزار نفر بودند که چهل هزار آنها بد و شصت هزار از آنان نیک و ایمان آوردند و حضرت شعیب مدّتها آنها را دعوت نمود فائده نبخشید آخر در باره آنها دعاء کرد گرما بر آنان غالب گردید بطوری که نه سایه و نه آب بحال آنان فائده نمیبخشید و بدنهایشان نزدیک بگداختن گردید آخر قطعه ابری پدید گردید چون بگمان نجات زیر درخت رفتند یک دفعه درخت آتش گرفت و زمین زیر پای آنان زلزله شد که همه سوختند و خاکستر شدند، و بروایتی آن شصت هزار نیک هم سوختند برای اینکه قدرت بر منع آنان داشتند و آنها را منع نکردند، و عمر شریفش بدویست و چهل دو سال رسید و پس از هلاکت «اهل مدین» با جمعی که ایمان آورده بودند مراجعت بمکّه نمود، و در آنجا بود که حضرت موسی (ع) بخدمتش رسید و دختر او را بنام حمیرا خواستگاری نمود.
پایان خلاصه شعیب علیه السلام در مقام تبلیغ و اندرز بجماعت مدین فرمود خدای یکتا را عبادت کنید و امیدوار باشید بروز قیامت یعنی عمل کنید که سبب امیدواری شما باشد که در روز قیامت از آن نفع ببرید، در اینجا مسبّب که عبارت از امیدواری باشد بجای سبب که اعمال نیک و اجتناب از معاصی است گذاشته شده، و بقول بعضی رجاء بمعنی خوف نیز آمده یعنی از روز آخرت بترسید و دست از بت پرستی و اعمال بد بردارید وَ لا تَعثَوا فِی الأَرض‌ِ مُفسِدِین‌َ در سوره هود در وصف امّت شعیب (ع) چنین دارد که عمل آنان کم فروشی بود که حضرت شعیب هر قدر آنها را نهی میفرمود فائده نمی‌بخشید نه دست از بت پرستی برمیداشتند و نه از کم فروشی فَکَذَّبُوه‌ُ علاوه بر آن شعیب علیه السلام را متّهم بکذب مینمودند و میگفتند تو

صفحه : 39
پیمبر نیستی وقتی که بر آنان اتمام حجّت شد و ایمان نیاوردند عذاب آنان را گرفت فَأَخَذَتهُم‌ُ الرَّجفَةُ فَأَصبَحُوا فِی دارِهِم جاثِمِین‌َ پس از آنکه طغیان و کفر را از حد گذرانیدند یا بزلزله سخت بنا بروایتی یا بصیحه آسمانی بنا بروایت دیگر داخل صبح شدند در حالی که همه بزانو درآمده‌گان و مردگان بودند وَ عاداً وَ ثَمُودَ وَ قَد تَبَیَّن‌َ لَکُم مِن مَساکِنِهِم در تقدیر «اذکر» ای محمّد (ص) یاد کن جماعت عادیان را که قوم لوط نبی بودند، و چنانچه مفسرین لوط (ع) معرّفی نموده‌اند خاله زاده ابراهیم علیه السلام بوده، و بقول دیگر برادر زاده او است و گویند ساره زن ابراهیم (ع) خواهر لوط بود و برای اهل مؤتفکات که هفت شهر بهم پیوسته بود از طرف ابراهیم (ع) مبعوث برسالت گردید و از اهل آنجا زنی بنام الهه گرفت و از وی چهار دختر پیدا نمود و سی سال در میان آنان تبلیغ رسالت مینمود و پس از آنکه لواط بین اهل عاد دائر گردید که مردها بمردها و زنها بزنها می‌پرداختند و ارشاد و اندرز لوط در آنان مؤثر نگردید اینکه بود که بعذاب که در آیات بالا بیان آن گذشت معذّب گردیدند.
«و ثمود» عطف «بعاد» است، یاد کن قوم ثمود را ثمودیان قوم صالح نبی (ع) بودند، گویند صالح نسب او بسه پشت بنوح نبی (ع) میرسد و در سن‌ّ شانزده سالگی مبعوث برسالت گردید و یکصد و بیست سال در میان ثمودیان تبلیغ رسالت نمود پس از آنکه از او طلب معجزه نمودند بدعای حضرت از میان کوه شتر آبستنی بیرون آمد و بنوبه خود که یک روز آب ده برای او و یک روز برای اهل شهر مقرر شده بود همه آب را میخورد، اینکه بود که دو نفر مرد یکی بنام قدّار و دیگری بنام مصداع که رئیس قوم بودند با دو زن زانیه یکی بنام قطام دیگر بنام ملیکا همدست شدند و ناقه را کشتند و چون چنین کردند در مورد عذاب واقع گردیدند و اینکه عذاب بباد عظیمی بود که آنان را بهوا بلند میکرد و بزمین میزد تا اینکه همگی کفّار هلاک گردیده و خانه‌ها و مسکنهای آنها ویران گردید و گویا تا وقت فرود آیه اثر خرابی شهرستان قوم عاد

صفحه : 40
و ثمود باقی بوده که فرموده از منزلهای آنان اثر نزول عذاب ظاهر و هویدا است وَ زَیَّن‌َ لَهُم‌ُ الشَّیطان‌ُ أَعمالَهُم فَصَدَّهُم عَن‌ِ السَّبِیل‌ِ وَ کانُوا مُستَبصِرِین‌َ از آیه چنین استفاده میشود که علاوه بر اینکه قوم عاد و ثمود قوی هیکل و زورمند و با عظمت بودند از حیث قوای دماغی نیز نیرومند و صاحب نظر بشمار میرفتند لکن با اینکه قوت و فطانت چون تابع هوای نفس خود گردیدند شیطان بر آنان غالب گردید و اعمال بدشان را در نظرشان جلوه داد و راه عقلشان را سدّ گردانید وَ قارُون‌َ وَ فِرعَون‌َ وَ هامان‌َ وَ لَقَد جاءَهُم مُوسی بِالبَیِّنات‌ِ (واو) عطف، آیه را بآیه بالا «و عادا و ثمود» عطف داده و در معنی «و اذکر» ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم، یاد کن قوم موسی را که وقتی موسی با معجزه‌های بسیار مثل عصا و ید بیضاء و باقی معجزات نه گانه برای ارشاد فرعون و فرعونیان مأمور گردید آنان از روی کبر و منیّت که میخواستند در زمین فساد کنند دعوت حضرت موسی را نپذیرفتند و قارون با آنکه گویند از بنی اسرائیلیان و منسوب بخود حضرتش بوده مخالفت ورزید و فرعون دعوی خدایی مینمود و بنی اسرائیلیان تحت فشار و جفای فرعون و هامان که وزیر فرعون بود اسیر بودند و حضرت موسی پسر عمران بود و نسب عمران بسه پشت بابراهیم (ع) میرسد در شمایلش گویند بلند قد موی پیچیده گندم گون بود و عمر شریفش بیکصد و بیست و شش سال رسید

معجزات نه گانه حضرت موسی (ع)

‌آن طوری که در قرآن مجید خبر میدهد یکی عصاء که وقتی بزمین می‌انداخت بقدرت ایزدی اژدها میگردید و دیگر دست مبارک در یقه داخل مینمود وقتی بیرون می‌آورد نوری مثل قرص ماه از کفش ظاهر میگردید دیگر از معجزات او وقتی ملخ و وقت دیگر شپش، وقت دیگر غورباغه و غیر اینها باذن خدا برای تهدید بر آنان مسلّط میگردانید، دیگر برافراشتن کوه بر سر بنی اسرائیلیان وقتی اینکه معجزات با اینکه تهدیدات فائده نبخشید قارون با آن مال زیاد بزمین فرو رفت که عبرت دیگران باشد و فرعون و فرعونیان برود نیل غرق گردیدند

صفحه : 41
فَاستَکبَرُوا فِی الأَرض‌ِ وَ ما کانُوا سابِقِین‌َ اشاره به اینکه فرعون و امثال او گمان میکنند که بتوانند بر خدا سبقت گیرند و نور خدا را که از افق پیمبران که سفراء و خلفاء الهی میباشند طلوع نموده بظلمت فسق و فساد خود خاموش گردانند دیگر ندانستند که «یَدُ اللّه‌ِ فَوق‌َ أَیدِیهِم) مکر و تدلیس آنان در مقابل عظمت الهی ناچیز بشمار خواهد رفت، وقتی حکم بعذاب تعلّق گرفت تمام موجودات: آب، خاک، باد، آتش، تمام حیوانات حتی گیاه ها چون همه اجزاء عالمند و زیر فرمان و قشون او میباشند و با دوستان حق تعالی دوست و با دشمنان او دشمنند کمر ضدیّت را با دشمنان الهی خواهند بست، اینکه بود که فرعون با آن حشمت و جلالی که بغلط در خود تصوّر مینمود آب بروی غالب گردید و خود و سپاهش را هلاک گردانید فَکُلًّا أَخَذنا بِذَنبِه‌ِ ذات احدیّت برای تذکّر فرموده تمام اینکه کفّاری که گفته شد بگناهشان گرفتیم بعضی از آنان را فَمِنهُم مَن أَرسَلنا عَلَیه‌ِ حاصِباً مثل جماعت عاد و قوم لوط نبی علیه السلام که بباد سخت که در آن سنگ ریزه بود هلاک گردانیدیم و بعضی از آنها را وَ مِنهُم مَن أَخَذَته‌ُ الصَّیحَةُ و آنان قوم ثمود و اهل مدین بودند که در اثر مخالفت شعیب (ع) بصیحه آسمانی همگی هلاک شدند وَ مِنهُم مَن خَسَفنا بِه‌ِ الأَرض‌َ مثل قارون که مال زیاد وی را مغرور گردانید و کمر ضدّیت و دشمنی و مخالفت را با حضرت موسی علیه السلام بست و بالاخره کبر و منیّت او را بزمین فرو برد وَ مِنهُم مَن أَغرَقنا مثل قوم نوح (ع) که بطوفان هلاک گردیدند و فرعونیان که برود نیل همگی غرق شدند

صفحه : 42
وَ ما کان‌َ اللّه‌ُ لِیَظلِمَهُم وَ لکِن کانُوا أَنفُسَهُم یَظلِمُون‌َ خدای مهربان باینها ستم ننمود که آنان را مبتلا بعذاب گردانید بلکه اعمال و افعال خودشان چنان اینان را از خوی انسانیت خارج گردانیده که شالوده فساد گردیدند و وجودشان گویا مانند شراره آتشی گردیده بود که ممکن بود عالم را فاسد و تباه گردانند اینکه بود که اعمال آنان موجب طغیان غضب الهی گردید و اسم «شدید العقاب» بر شرارت نفوس خبیثه آنها غالب گردید و باسفل سافلین فرو رفتند برای اینکه زمین از لوث کثافت آنها پاک گردد

[سوره العنکبوت (29): آیات 41 تا 52]

اشاره

مَثَل‌ُ الَّذِین‌َ اتَّخَذُوا مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ أَولِیاءَ کَمَثَل‌ِ العَنکَبُوت‌ِ اتَّخَذَت بَیتاً وَ إِن‌َّ أَوهَن‌َ البُیُوت‌ِ لَبَیت‌ُ العَنکَبُوت‌ِ لَو کانُوا یَعلَمُون‌َ (41) إِن‌َّ اللّه‌َ یَعلَم‌ُ ما یَدعُون‌َ مِن دُونِه‌ِ مِن شَی‌ءٍ وَ هُوَ العَزِیزُ الحَکِیم‌ُ (42) وَ تِلک‌َ الأَمثال‌ُ نَضرِبُها لِلنّاس‌ِ وَ ما یَعقِلُها إِلاَّ العالِمُون‌َ (43) خَلَق‌َ اللّه‌ُ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌َ بِالحَق‌ِّ إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَآیَةً لِلمُؤمِنِین‌َ (44) اتل‌ُ ما أُوحِی‌َ إِلَیک‌َ مِن‌َ الکِتاب‌ِ وَ أَقِم‌ِ الصَّلاةَ إِن‌َّ الصَّلاةَ تَنهی عَن‌ِ الفَحشاءِ وَ المُنکَرِ وَ لَذِکرُ اللّه‌ِ أَکبَرُ وَ اللّه‌ُ یَعلَم‌ُ ما تَصنَعُون‌َ (45)
وَ لا تُجادِلُوا أَهل‌َ الکِتاب‌ِ إِلاّ بِالَّتِی هِی‌َ أَحسَن‌ُ إِلاَّ الَّذِین‌َ ظَلَمُوا مِنهُم وَ قُولُوا آمَنّا بِالَّذِی أُنزِل‌َ إِلَینا وَ أُنزِل‌َ إِلَیکُم وَ إِلهُنا وَ إِلهُکُم واحِدٌ وَ نَحن‌ُ لَه‌ُ مُسلِمُون‌َ (46) وَ کَذلِک‌َ أَنزَلنا إِلَیک‌َ الکِتاب‌َ فَالَّذِین‌َ آتَیناهُم‌ُ الکِتاب‌َ یُؤمِنُون‌َ بِه‌ِ وَ مِن هؤُلاءِ مَن یُؤمِن‌ُ بِه‌ِ وَ ما یَجحَدُ بِآیاتِنا إِلاَّ الکافِرُون‌َ (47) وَ ما کُنت‌َ تَتلُوا مِن قَبلِه‌ِ مِن کِتاب‌ٍ وَ لا تَخُطُّه‌ُ بِیَمِینِک‌َ إِذاً لارتاب‌َ المُبطِلُون‌َ (48) بَل هُوَ آیات‌ٌ بَیِّنات‌ٌ فِی صُدُورِ الَّذِین‌َ أُوتُوا العِلم‌َ وَ ما یَجحَدُ بِآیاتِنا إِلاَّ الظّالِمُون‌َ (49) وَ قالُوا لَو لا أُنزِل‌َ عَلَیه‌ِ آیات‌ٌ مِن رَبِّه‌ِ قُل إِنَّمَا الآیات‌ُ عِندَ اللّه‌ِ وَ إِنَّما أَنَا نَذِیرٌ مُبِین‌ٌ (50)
أَ وَ لَم یَکفِهِم أَنّا أَنزَلنا عَلَیک‌َ الکِتاب‌َ یُتلی عَلَیهِم إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَرَحمَةً وَ ذِکری لِقَوم‌ٍ یُؤمِنُون‌َ (51) قُل کَفی بِاللّه‌ِ بَینِی وَ بَینَکُم شَهِیداً یَعلَم‌ُ ما فِی السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ وَ الَّذِین‌َ آمَنُوا بِالباطِل‌ِ وَ کَفَرُوا بِاللّه‌ِ أُولئِک‌َ هُم‌ُ الخاسِرُون‌َ (52)

صفحه : 43

(ترجمه)

مثل کسانی که بغیر از خدا دوستانی (یعنی خدایانی) گرفتند در سستی و بی اعتمادی مثال خانه عنکبوت ماند که برای خود خانه‌ای تهیه مینماید و اگر بدانید سست ترین خانه‌ها خانه عنکبوت است (41)
محقّقا خدا میداند آنچه را که بغیر او میخوانند و خداوند غالب و درستکار است (42)
و چنین مثلهایی برای مردم میزنیم (لکن) تعقّل نمیکنند و نمیفهمند مگر دانایان (43)
خداوند آسمانها و زمین را بحق و درستی آفریده و هر آینه (در آفرینش آنها) آیت و نشانه‌ای است برای آنهایی که ایمان آورده‌اند (44)
ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم آنچه از کتاب (قرآن) بر تو وحی گردیده برای مردم بخوان و نماز را بپای دار محقّقا نماز (انسان را) از کارهای زشت (غیر عقلایی) و آنچه از آن نهی شده باز میدارد و هر آینه یاد خدا بزرگتر است و آنچه میکنید خدا میداند (45)
(ای مؤمنین) با اهل کتاب مجادله و بحث نکنید مگر بآنچه آن نیکوتر باشد مگر از آنها کسانی را که ستم کرده بودند و بگوئید به آنچه بر ما نازل گردیده و آنچه بر شما نازل گردیده ما ایمان آوردیم و خدای ما و خدای شما یکی است و ما تسلیم شدگان آن خدای واحد میباشیم (46)
ای محمّد (ص)

صفحه : 44
همین طوری که بر پیمبران گذشته کتاب فرستادیم بر تو هم کتاب فرستادیم و کسانی را که بآنها کتاب عطاء نمودیم بقرآن ایمان میآورند و بعضی از آن جماعت کسی است که باو ایمان آورده و بآیات ما انکار نمیکنند مگر کافرین (47)
(ای رسول اکرم «ص») تو قبلا کتابی نخوانده بودی و بدست خود کتابی ننوشته بودی و اگر خوانده یا نوشته بودی تباه کاران راهی برای شک و گمراه کردن عوام پیدا مینمودند (48)
بلکه قرآن آیات روشن است در سینه‌های کسانی که بآنها علم عطاء گردیده و جحود و انکار آیات ما را نمیکنند مگر ستمکاران (49)
و (کافرین) گفتند چرا بر (محمّد ص) آیات و معجزاتی فرود نیامده بگو تمام آیتها نزد خداست و من از جانب خدا تهدید کننده و ترساننده هویدایی میباشیم (50)
آیا برای آنها کافی نیست که ما برای تو کتابی نازل نمودیم که بر آنها خوانده شود و حقیقة در نازل کردن قرآن رحمت و تذکّر و اندرزی است برای جماعتی که ایمان آورند (51)
ای محمّد (ص) بگو خدا کافی است که بین من و شما گواه باشد و خدا میداند آنچه را که بین آسمانها و زمین است و آنان که بباطل ایمان آورده‌اند و بخدا کافر گردیدند آن گروه زیان کاران خواهند بود (52)

توضیح آیات‌

اشاره

مَثَل‌ُ الَّذِین‌َ اتَّخَذُوا مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ أَولِیاءَ کَمَثَل‌ِ العَنکَبُوت‌ِ اتَّخَذَت بَیتاً در آیات قرآن برای غافلین و کسانی که بجز محسوسات و مادّیّات توجّهی بمعنویّات ندارند مثالهایی زده شده که معقولات را در پرده محسوسات بنگرند و تعقّل بنمایند اگرچه مثال بوجهی مقرّب و بوجوهی مبعد خواهد بود لکن مثال اندازه‌ای معقول را نزدیک بذهن میگرداند اینکه است که در اینکه مبارک آیه دوستی با غیر خدا را در بی اعتباری تشبیه بخانه عنکبوت نموده و تشبیه بخانه عنکبوت بدو اعتبار مطلب را بذهن نزدیک میگرداند یکی باعتبار صورت و دیگری باعتبار معنی خانه عنکبوت با آن اشکال هندسی و نازک کاری بسیار جالب توجّه است بطوری که هیچ مهندس و ریاضی دان شاید نتواند چنین

صفحه : 45
نقشه‌ای باین ظریفی و طرّاری در ذهن خود نقشه نماید چه جای آنکه در خارج در مقام عمل بیاورد و اینکه یکی از نمایشهای قدرت الهی بشمار میرود و دیگر از جهت سستی و بی‌اعتباری که اینکه نقشه باین شکیلی و قشنگی بیک باد مختصری یا یک نفس آهسته‌ای بزودی پراکنده میگردد و هیچ دوامی و استقراری ندارد و نیز هیچ فائده‌ای در آن متصوّر نمیباشد وَ إِن‌َّ أَوهَن‌َ البُیُوت‌ِ لَبَیت‌ُ العَنکَبُوت‌ِ لَو کانُوا یَعلَمُون‌َ سست ترین خانه‌ها خانه عنکبوت است اگر بدانید، چنین است دوستی با غیر خدا مثل دوستی با کفّار یا بتها که بسا میشود در ظاهر جالب توجّه و طبیعت بغلط مایل بآن میگردد و نفس خیانت کار بوسوسه شیطانی آن را در نظر آراسته میگرداند لکن در واقع و حقیقت مثال همان خانه عنکبوت ماند که نه دوام دارد و نه استقرار و نه فائده و نتیجه مطلوبی از آن عاید میگردد لکن دوستی با حق تعالی چنانچه در سوره صف آیه 4 در وصف مؤمنین مجاهدین فرموده «کَأَنَّهُم بُنیان‌ٌ مَرصُوص‌ٌ» تشبیه میکند آنان را ببناء استوار که پایه آن در قعر دل موحّد ریخته شده و بناء آن چنان محکم و استوار گردیده مانند کوه پا برجا که بادهای مخالف اوهام و شکوک وی را تکان نخواهد داد قوله تعالی در سوره ابراهیم آیه 29 «کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ أَصلُها ثابِت‌ٌ وَ فَرعُها فِی السَّماءِ» کلمه طیّبه «لا اله الّا اللّه» را تشبیه نموده بدرخت پاکیزه‌ای که در زمین پاک غرس گردد که ریشه آن در قعر دل موحّد جای گزین میگردد و شاخهای آن سر بفلک میکشد و همه وقت میوه و ثمره آن تازه است و موحّد از آن کامیاب خواهد گردید و آن «عروة الوثقی» است که گسستگی ندارد و آن ریسمانی است کشیده شده از سماء رحمت بارض ممکنات هر کس چنک بآن زد از مرتبه خاک سر بفلک آرد إِن‌َّ اللّه‌َ یَعلَم‌ُ ما یَدعُون‌َ مِن دُونِه‌ِ مِن شَی‌ءٍ اینکه آیه متفرّع بر آیه بالا است که خدای تعالی عالم و دانا است و بر ظاهر و باطن شما مطّلع است و میداند آنچه را که بغیر خدا پرستش مینمائید شاید «ما» استفهام باشد در موضع نصب بیدعون و جایز نیست منصوب باشد

صفحه : 46
بیعلم لکن جمله «ما یدعون» در محل نصب بیعلم میباشد و «من» تبیینی است یعنی خدا میداند چه چیز را میپرستید، و شاید «ما» نافیه باشد و «من» زائده و «شیئی» مفعول «یدعون» و بنا بر اینکه توجیه چنین میشود که خدا میداند مشرکین چیزی را نمی پرستند زیرا که بتها در حکم لا شیئی میباشند، و شاید «ما» در «ما یدعون» موصوله باشد بمعنی «الّذی» و از خدا وعید باشد بر کفّار که خدا میداند آنچه را که اینکه کفّار عبادت میکنند وَ هُوَ العَزِیزُ الحَکِیم‌ُ اعتراض بمشرکین نموده و اشاره است به اینکه شما چگونه جمادی را پرستش میکنید که نه شعور دارد نه ادراک، خدای شما که مستحق پرستش و عبادت است غالب و قاهر و حکیم و درستکار است و او مستحق پرستش و عبادت است نه غیر او وَ تِلک‌َ الأَمثال‌ُ نَضرِبُها لِلنّاس‌ِ وَ ما یَعقِلُها إِلَّا العالِمُون‌َ «تلک» از اسماء اشاره است، اشاره به اینکه اینکه مثلهایی که در آیات مثل عنکبوت در آیه بالا و بسیاری از آیات دیگر برای فهم عموم مردم مثلهایی زده شده که اندازه‌ای معقولات را در پرده محسوسات بنگرند زیرا که نوع افراد بشر از بس در محسوسات فرو رفته‌اند برای آنان امکان ندارد که معانی و امور عقلی را بتوانند مجرّد از محسوسات تعقّل بنمایند لکن علمای حقیقی که عالم بحقایق و معنویات گردیده‌اند دیگر محتاج باین مثالها نخواهند بود بدون مثال بتعقّل بعض حقایق امور برای آنها مکشوف خواهد
شد خَلَق‌َ اللّه‌ُ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌َ بِالحَق‌ِّ إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَآیَةً لِلمُؤمِنِین‌َ «حق» را مقابل باطل آرند، شاید آیه در مقام بیان معرفی علماء باشد که علماء و دانشمندان کسانی میباشند که بروح پاک و عقل مجرّد و ایمان حقیقی که در قلب و ذاتشان نفوذ نموده آنان «کشجرة طیّبة» مانند که «اصلها فی الارض و فرعها فی السماء» که حق و کلمه توحید در باطن جانشان ریشه دوانده و شاخهای آن بتمام جدولهای قوای روحیّه‌شان سرکشیده چنین اشخاصی تمام موجودات ارضی و سمائی

صفحه : 47
را بنظر عبرت مینگرند و همه را آیات تکوینی و نشانه‌های قدرت و علم ازلی می‌بینند و در اثر مؤثّر را مینگرند و میدانند که آسمانهای با اینکه عظمت و زمین با اینکه وسعت بیهوده آفریده نشده دست توانای قدرت برای مصلحت بزرگی آنها را از عدم و نیستی بعالم وجود آورده و البتّه غایت و فائده بزرگی در نظر خواهد بود اتل‌ُ ما أُوحِی‌َ إِلَیک‌َ مِن‌َ الکِتاب‌ِ وَ أَقِم‌ِ الصَّلاةَ إِن‌َّ الصَّلاةَ تَنهی عَن‌ِ الفَحشاءِ وَ المُنکَرِ خطاب برسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است که برای مردم بخوان آنچه را که از آیات قرآن از طریق وحی بتو رسیده و مردم را بوعد و وعید آن متذکّر گردان و نماز را بپای دار و استقامت و پایداری بنما در آن زیرا که نماز معجونی ماند که اثرش چنین خواهد بود که اگر با اجزاء و شرایط واقع گردد مخصوصا با حضور قلب و توجّه کامل مثل آب طاهر ماند که غسل در آن تمام کثافات بدن را رفع مینماید، نماز صحیح نیز چنین خواهد بود که تمام چرکیها و قذارات درونی نماز گذار را پاک میگرداند و زنگ هر عمل قبیحی و هر صفت ناشایسته‌ای که موجب فحشاء و عمل زشت یا آنچه را که باعث خلاف دستورات شرع مطهّر میگردد از آینه دل پاک میکند و قلب را جلاء میدهد و برایمان و یقین مؤمن افزوده خواهد گردید لکن متأسّفانه نمیدانم چه شده و چه سببی پیدا نموده که چنین معجونی که بایستی دوای دردهای مزمن ما باشد در بیشترین مردم اثر واقعی خود را از دست داده و غالبا امراض درونی مؤمنین را رفع نمیکند، فلان مؤمن چهل یا پنجاه سال نماز میکند و می‌بینیم ذرّه‌ای در اخلاق و روحیّه او تأثیر ننموده و اینکه عبادتهای چند ساله او جلوگیری از هیچ فحشاء و منکر او نکرده آیا عیب درکی است و از کجا ناشی گردیده (البته از ما است که بر ما است) که ماها بصورت قانع گردیده‌ایم و از معنی و حقیقت غافل شده‌ایم قشر را گرفته‌ایم و لب‌ّ را رها نموده‌ایم از حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است «که فرموده
من لم تنهه صلاته عن الفحشاء و المنکر لم تزدد من اللّه الّا بعدا
» کسی که نمازش وی را از فحشاء و منکر باز ندارد برای او

صفحه : 48
از جانب خدا چیزی زیاد نمیگردد مگر دوری (طبرسی) بعضی از مفسّرین در توجیه آیه فحشاء و منکر را بموقع نماز تخصیص داده‌اند که نماز گذار در حال نماز البتّه فحشاء و منکری از وی صادر نمیگردد، لکن اطلاق آیه آبی از اینکه توجیه است زیرا که آیه چنین ارائه میدهد که اثر نماز چنین است که نماز گذار را از هر عمل زشت و آنچه در آن منع رسیده باز میدارد، و وقتی مشاهده میکنیم که بسیاری از نماز کنندگان مشغول اعمال ناشایسته میباشند معلوم میشود که اینکه نمازی که مطلوب شارع است نخواهد بود وَ لَذِکرُ اللّه‌ِ أَکبَرُ وَ اللّه‌ُ یَعلَم‌ُ ما تَصنَعُون‌َ

سخنان مفسرین در توجیه آیه‌

1- «اکبر» افعل التفضیل و بمعنی بزرگتر بودن است یعنی نماز از باقی طاعات دیگر که خالی از ذکر باشد بزرگ‌تر است و وجه افضلیّت صلاة برای اینکه است که چون نماز مشتمل بر ذکر و حمد و تسبیح و دعاء و باقی اذکار است اینکه است که از باقی عبادات افضل خواهد بود و نماز را ذکر نامیده چنانچه فرموده «فَاسعَوا إِلی ذِکرِ اللّه‌ِ» گویا گفته نماز بزرگتر از هر چیزی است زیرا که در آن ذکر و یاد خدا است، و از إبن عباس روایت شده «و لذکر اللّه ایّاکم برحمته اکبر من ذکرکم ایّاه بطاعته» (طبرسی) 2- یاد کردن خدا شما را بزرگتر خواهد بود از یاد کردن شما خدا را زیرا که یاد او نسبت بما مهتر و بهتر از یاد کردن ما است او را زیرا که خواندن ما بطور تعبّد و تذلّل است و یاد او نسبت بما بوجه رحمت و لطف و مغفرت است 3- از ابو درداء و قتاده و إبن زید نقل شده که گفته‌اند معنی آیه چنین است «ذکر خدا بزرگتر و فاضل تر و بهتر از هر چیزی است» (ابو الفتوح رازی) در آیات و احادیث و اخبار بقدری تعریف و تمجید از ذاکرین شده که ذکر تمام آنها محتاج بکتاب علی حده خواهد بود در سوره بقره آیه 147 «فَاذکُرُونِی أَذکُرکُم» در اینکه آیه یاد کردن بنده خدا را

صفحه : 49
مقدّم انداخته بر یاد خدا بنده را یعنی مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم در سوره آل عمران آیه 188 در تعریف ذاکرین فرموده «الَّذِین‌َ یَذکُرُون‌َ اللّه‌َ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلی جُنُوبِهِم وَ یَتَفَکَّرُون‌َ فِی خَلق‌ِ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ» ذاکرین کسانی خواهند بود که در همه حال ایستاده و نشسته و خوابیده متذکّر حقّند و در حقیقت آسمانها و زمین فکر میکنند در سوره احزاب آیه 41 «یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا اذکُرُوا اللّه‌َ ذِکراً کَثِیراً وَ سَبِّحُوه‌ُ بُکرَةً وَ أَصِیلًا» خطاب بتمام مؤمنین است که بسیار خدا را یاد کنید و در سبح و شام او را تسبیح و ستایش نمائید و امثال اینکه آیات و اخبار بسیار است باید دانست که ذکری که اینکه همه تعریف و تمجید در باره آن رسیده همین تلفّظ نمودن بکلمات بتنهایی وافی بمقصود نیست زیرا که اصل و حقیقت ذکر تذکّر و بیاد بودن خدا و آثار عظمت و تفکّر در عجائب خلقت او است منتهی الامر زبان حاکی و ترجمان از قلب است، اگر انسان در اکثر اوقات بدل متوجّه بخدای تعالی باشد و بزبان اذکاری که از طریق شرع رسیده مداومت نماید با خلوص نیّت مسلّما باندک وقتی انس بحق تعالی پیدا میکند و از انس محبّت تولید میگردد و از محبّت قرب پدید میشود آن وقت مقام بنده را بجوار احدیّت نزدیکتر خواهد گردانید وَ اللّه‌ُ یَعلَم‌ُ ما تَصنَعُون‌َ آیه بمؤمنین تذکّر میدهد که آنچه از اطاعت مثل نماز و ذکر و باقی اعمال دیگر از کارهای خوب که یا بارشاد عقلتان و یا بحکم رسول انجام میدهید و نیز آنچه از اعمال قبیح و زشت که بر خلاف رویّه عقلایی و خلاف حکم شارع بوده عمل نموده‌اید همه آنها در احاطه علم حضوری حق تعالی ظاهر و بارز خواهد بود و باید مؤمنین بدانند که هر عملی را در خور آن پاداشی خواهد بود که البته بآن خواهند رسید وَ لا تُجادِلُوا أَهل‌َ الکِتاب‌ِ إِلّا بِالَّتِی هِی‌َ أَحسَن‌ُ إِلَّا الَّذِین‌َ ظَلَمُوا مِنهُم مجادله بر وزن مفاعله آن است که بین دو نفر باشد که هر یک در مقام محاجّه و مباحثه بخواهد دیگری را ملزم گرداند در اینکه آیه بمؤمنین دستور میدهد که موقعی

صفحه : 50
که خواستید با اهل کتاب مثل یهود و نصاری مجادله کنید و راجع بدین بحث نمائید جدیّت نمائید که به هر طوری که نیکوتر باشد با آنان سخن گوئید مثل اینکه اول با رفق و مدارا و کلام جالب توجّه دل آنها را بسوی خود جذب کنید و از سخنان خشن و رکیک خوداری نمائید که اصلا مایل گردند با شما مکالمه نمایند و بعدا حتی الامکان مسلّمیات خود آنها را بگیرید و بطریق خودشان آنان را بدین حق ملزم گردانید و اصلا طریق ارشاد چنین است که اول از راه رفق و مدارا سخن گفته شود و اگر از اینکه راه نشد بعدا از طریق جهاد آنهم از کفّار کسانی که ستمکار باشند که در مقام اذیّت مؤمنین و فساد در اسلام برآمده‌اند که علاجی برای رفع فساد آنان نشود مگر بجهاد وَ قُولُوا آمَنّا بِالَّذِی أُنزِل‌َ إِلَینا وَ أُنزِل‌َ إِلَیکُم وَ إِلهُنا وَ إِلهُکُم واحِدٌ وَ نَحن‌ُ لَه‌ُ مُسلِمُون‌َ آیه
ارشاد باین است که برای تألیف قلوب اهل کتاب بطریق مجادله و بحث با آنها برآئید و چنین دستور میدهد که اول از طریق اتّحاد و یگانگی با آنان مکالمه نمائید و بگوئید ما در اصل دین که در حدیث دارد «اول الدین معرفة الجبّار» با شما یکی میباشیم و بآنچه بر ما (یعنی قرآن) و آنچه بر شما مثل تورات و انجیل و زبور و باقی کتابهای آسمانی نازل گردیده متّفقیم و خدای ما و شما یکی است و ما تسلیم همان خدای یگانه میباشیم و باین طریق آنان را بدین اسلام مائل گردانید و محسّنات آن را بآنان ابلاغ نمائید که شاید آنها راغب گردند و بطور رضا و دانستگی مایل گردند که اسلام بیاورند و اگر باین طریق مایل نگردیدند و بنای دشمنی و خصومت را گذاشتند چنانچه در آیه فرموده «إِلَّا الَّذِین‌َ ظَلَمُوا» آن وقت با آنان بجنگید وَ کَذلِک‌َ أَنزَلنا إِلَیک‌َ الکِتاب‌َ فَالَّذِین‌َ آتَیناهُم‌ُ الکِتاب‌َ یُؤمِنُون‌َ بِه‌ِ وَ مِن هؤُلاءِ مَن یُؤمِن‌ُ بِه‌ِ «کذلک» از اسماء اشاره است یعنی همین طوری که برای پیمبران پیش کتاب مثل تورات و انجیل فرستادیم بسوی تو «قرآن» فرود آوردیم که تصدیق کننده باقی

صفحه : 51
کتب سماوی است و به آنهایی که قبلا کتاب عطاء شده بود مثل عبد اللّه بن سلام و امثال او بقرآن ایمان می‌آورند «وَ مِن هؤُلاءِ» یعنی از اهل مکّه کسانی هستند که ایمان می‌آورند بقرآن، و بقول بعضی مفسّرین مقصود از «هؤلاء» که بآنان کتاب داده شده آنهایی بودند که پیش از زمان حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و در زمان خود حضرت رسول بعلاماتی که در کتب آسمانی دیده بودند قبلا ایمان آورده بودند وَ ما یَجحَدُ بِآیاتِنا إِلَّا الکافِرُون‌َ بقدری آیات قرآن در اعجاز ظاهر و هویدا است که دیگر برای احدی جای شک‌ّ و تردید باقی نگذاشته و انکار نمیکنند مگر آنهایی که از روی عناد و ضدیّت بخواهند کفر ورزند و اینکه آیات ظاهر هویدا را بکفر و جحود خود بپوشانند وَ ما کُنت‌َ تَتلُوا مِن قَبلِه‌ِ مِن کِتاب‌ٍ وَ لا تَخُطُّه‌ُ بِیَمِینِک‌َ اینکه آیه در مقام بیان اعجاز قرآن است که رسول خود را مخاطب گردانیده که ای پیمبر گرامی تو پیش از آنکه رسالت خود را بمردم ابلاغ گردانی و بعض آیاتی که بر تو فرود آمده بر آنان بخوانی کتابی ندیده و نخوانده بودی و بدست خود هم خطّی ننوشته بودی که یاد داشت تو باشد و اینکه مطلب بر همه معلوم و مسلم است که تو بظاهر امّی و ناخوانده میباشی و اینکه قرآن وحی است و برای اثبات پیمبری تو نازل گردیده زیرا که برای هیچ عاقلی شک‌ّ و تردیدی باقی نخواهد بود که چنین آیاتی که بزرگترین دانشمندان و متبحّر ترین فیلسوفان عالم بکوچکترین اسرارش پی نبرند از عهده بشر خارج است پس چگونه ممکن است که آدم بی‌سواد امّی بتواند از خود چنین آیاتی انشاء نماید، با اینکه حال مردمانی که در مقام ابطال دین تو میباشند در آیات قرآنی تشکیک مینمایند مثل اینکه بعضی از اهل کتاب میگفتند که در کتاب ما رسول خاتم را معرفی نموده که او امّی است نه چیزی خوانده و نه کلمه‌ای نوشته و اینکه همان رسولی است که در کتب ما آن را توصیف نموده، و بعضی دیگر می گفتند حضرتش در راه مسافرت بشام که برای تجارت میرفته با بعضی از رهبانیّین تماس گرفته و اینکه آیات را از آنان آموخته، و بعضی دیگر چنین میگفتند یک نفر نصرانی

صفحه : 52
بنام بلعام در مکّه آهنگری میکرد و شمشیرهای خوب میساخت پیمبر اکرم گاهی که از جلو دکّان وی گذر مینمود قدری میایستاد و صنعت او را مینگریست و شاید او را باسلام نیز دعوت مینمود و مشرکین از اینجا سوء استفاده نموده میگفتند محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم از اینکه مرد چیز میآموزد و بنام وحی برخ مردم میکشد، در قرآن کریم برای ردّ قول آنها در سورة النحل آیه 105 فرموده «وَ لَقَد نَعلَم‌ُ أَنَّهُم یَقُولُون‌َ إِنَّما یُعَلِّمُه‌ُ بَشَرٌ لِسان‌ُ الَّذِی یُلحِدُون‌َ إِلَیه‌ِ أَعجَمِی‌ٌّ وَ هذا لِسان‌ٌ عَرَبِی‌ٌّ مُبِین‌ٌ» توده عرب برای اینکه مردم را باشتباه اندازند میگفتند که محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم داستان پیمبران را از اینکه مرد رومی می‌آموزد قرآن برای ردّ قول آنان فرموده آن شخص رومی عجمی است نه عرب و قرآن کلام عربی فصیح است و نکته کلام اینجا است که یکی از اعجاز قرآن فصاحت و بلاغت در کلام
عربی است و اگر قرآن از جانب خدا نیست شما آن حکایات را بگیرید و بزبان عربی فصیح بیاورید إِذاً لَارتاب‌َ المُبطِلُون‌َ یعنی اگر تو میخواندی یا می‌نوشتی اهل باطل راهی برای بشک انداختن پیدا میکردند و لکن چون که تمام اهل مکّه میدانستند که رسول اکرم (ص) امّی است و درس نخوانده است که کتابی دیده باشد و حکایت و داستان گذشتگان را فرا گرفته و بر آنان بخواند با اینکه حال دیگر جای شک‌ّ و ریبی باقی نمیماند که کسی انکار حجیّت قرآن را بنماید مگر آنهایی که در مقام ابطال و خاموش کردن چراغ اسلام میباشند که شبهه تراشی نموده و گمان میکردند بسخنان مزخرفشان می‌توانند نور هدایت را خاموش نمایند دیگر نمیدانستند (وَ اللّه‌ُ مُتِم‌ُّ نُورِه‌ِ وَ لَو کَرِه‌َ الکافِرُون‌َ) اگرچه در قرآن مجید حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را «امّی» معرفی نموده و آیه مطلق است و چنین مینماید که تا آخر عمر حضرتش باین صفت باقی بوده، لکن نظر به اینکه بایستی پیمبران و خلفاء آنها در تمام کمالات نفسانی و روحانی سر آمد و بالاتر از اهل زمانشان باشند زیرا که در تمام جهات آن بزرگواران پیش رو آنها و پیشوای همه میباشند مخصوصا نبی خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم که البتّه بایستی در تمام صفات کمالیّه از تمام

صفحه : 53
افرادی که تا قیامت بوجود میآیند برتر و بالاتر باشد و شکّی نیست که از جمله کمالات نفسانی خواندن و نوشتن است پس باین لحاظ میتوان گفت که حضرتش قبل از بعثت امّی بوده زیرا که با امّی بودنش اعجاز قرآن را ظاهرتر میگرداند لکن ممکن است پس از آن بانزال وحی و شرح قلب مبارکش که در سوره «الم نشرح» آیه اول فرموده «أَ لَم نَشرَح لَک‌َ صَدرَک‌َ» سینه او چنان باز گردیده که حتّی نوشتنیها و خواندنیها نزد او ارائه داده شده باشد و شاهد بر اینکه مطلب آن روایت متّفق علیه بین شیعه و سنّی است که هنگام موتش فرمود قلم و دوات بیاورید که برای شما چیزی بنویسم که هیچ وقت گمراه نگردید و عمر ممانعت کرد و نسبت هذیان بآن عقل کل داد بَل هُوَ آیات‌ٌ بَیِّنات‌ٌ فِی صُدُورِ الَّذِین‌َ أُوتُوا العِلم‌َ «بل» را برای اضراب و ردع می‌آورند و ارائه میدهد که نه چنین است که مردمان باطل و گزاف گو گمان کرده‌اند که آیات قرآن ساخته شده و پرورش داده شده دست بشری است بلکه اینکه آیات از محل‌ّ صدق و حقیقت در قلب و روح صاحبان علم و دانش فرود آمده و آنها علومشان از سر چشمه علم ازلی ریزش نموده اشخاصی که بآنان علم عطاء شده در مرتبه اول پیمبران و اوصیاء آنانند که علومشان از مصدر علم ازلی بدون ترتیبات قوانین منطقی و علوم کسبی گرفته شده و علوم آنها موهبتی است که بدون سابقه فکر و ترتیب مقدّمات نظری از مبدء فیّاض بقلب مبارکشان ریزش نموده، و در مرتبه ثانی کسانی میباشند که تحت الشعاع نور وجود آنها واقع گردیده‌اند و در اثر متابعت و بندگی قلب و دل خود را بنور دانش اولیای حق تعالی رونق داده و علم حقیقی در اعماق روح و جان آنان نفوذ نموده بطوری که دیگر در معارف حقّه محتاج بادلّه فلسفی نخواهند بود بلکه از طریق علم بوجدان رسیده‌اند وَ ما یَجحَدُ بِآیاتِنا إِلَّا الظّالِمُون‌َ کسانی بآیات روشن و واضح جحود و انکار میکنند که از روی جهل و بیخردی بخود ستم نموده و خود را از اولیاء حق تعالی دور گردانیده و از نور دانش آنها استضائه نمینمایند و در تاریکی جهل فرو رفته و چشم دلشان کور گردیده

صفحه : 54
وَ قالُوا لَو لا أُنزِل‌َ عَلَیه‌ِ آیات‌ٌ مِن رَبِّه‌ِ و آنان کسانی میباشند که از اینکه آیات جلی‌ّ و واضح قرآنی که نزد اهل خرد هر آیه‌ای از آن اقیانوس کبیری ماند که در قعر آن خروارهای جواهر و گوهرهای شب نمای علوم و معارف مندرج گردیده و اهل دانش غوّاص وار در قعر آن فرو رفته و هر کس بقدر استعداد و نیروی دانشی که دارد اندازه‌ای از آن جواهرات قیمتی را بدست می‌آورد و امور دنیا و عقبای خود را رونق میدهد و دیگر بچیز دیگری نیازمند نخواهد بود چشم پوشیده و بحضرتش اعتراض مینمودند ایراد کفّار و مشرکین بر نبی اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم اینکه بود که چرا معجزه‌ای مثل معجزه باقی پیمبران مثل معجزه موسی (ع) و عیسی (ع) که عصا
اژدها گردد یا مرده زنده شود یا شتری مثل ناقه صالح از کوه بیرون آید یا آنچه ما بخواهیم از تو بتوانی غیر از آنچه خدا بدست تو جاری کرده بدلخواه ما برای ما بیاوری چنین نیستی، قوله تعالی حکایة از آنها که میگفتند «وَ قالُوا لَن نُؤمِن‌َ لَک‌َ حَتّی تَفجُرَ لَنا مِن‌َ الأَرض‌ِ یَنبُوعاً سوره بنی اسرائیل آیه 92 با اینکه پیغمبر خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم چنانچه بتواتر رسیده مثل شق القمر و بیرون آمدن چشمه آب از انگشتان مبارکش و غیر اینها که بسیار نقل شده معجزه‌های زیاد داشت با اینکه حال اعرابی که در باره آنان فرموده «الأَعراب‌ُ أَشَدُّ کُفراً وَ نِفاقاً» در مقام ضدّیت و خورده گیری ایرادهای بی‌مورد میگرفتند و گمان میکردند باین چیزها میتوانند نور اسلام را خاموش کنند قُل إِنَّمَا الآیات‌ُ عِندَ اللّه‌ِ وَ إِنَّما أَنَا نَذِیرٌ مُبِین‌ٌ اینکه است که از جانب رب‌ّ العزة خطاب بسفیر اعظمش مینماید که باین مشرکین بگو تمام معجزه‌ها که بدست پیمبران اجراء میگردیده نزد خدا است و در هر موقعی از روی حکمت و علم بصلاح برای اثبات رسالت آنچه را که بخواهد بدست پیمبران خود ظاهر میگرداند، پیمبران باراده خود کاری نه از گفتار و نه از کردار از پیش خود انجام نخواهند داد بلکه مطیع امر پروردگارند آنچه را او بخواهد بدست آنها اجراء

صفحه : 55
میگرداند و من موظّفم که شما را تهدید نمایم و بترسانم و بشما تذکّر دهم که برای اینکه اعمال و افعال بدتان پاداش بدی است و مجازات ناگواری خواهید دید أَ وَ لَم یَکفِهِم أَنّا أَنزَلنا عَلَیک‌َ الکِتاب‌َ یُتلی عَلَیهِم همزه «أَ وَ لَم» استفهام انکاری است و در مقام اعتراض بکفّار برآمده که ای رسول اکرم اینکه قرآن اینکه کتابی که برای تو از سماء علم و قدرت فرود آوردیم که برای آنان تلاوت نمایی با اینکه همه اعجاز و رموز و اسراری که در آن منطوی گردیده بطوری که عقلای عالم در مقابل عظمت آن زانو میزنند آیا در اعجاز آن کافی نیست و همین بس نیست که با اینکه فصحاء و دانشمندان عرب که اهل لسان و ادبیت میباشند با کمال کوشش که در معارضه نمودن با آن داشتند و باعتراف خود قرآن اگر سوره‌ای مثل آن می‌آوردند اعتبار قرآن از بین میرفت از آوردن سوره‌ای بلکه آیه‌ای از آن عاجز مانده و اظهار عجز مینمایند با اینکه حال دیگر در نظر متدبّر شکّی باقی نخواهد ماند که با بودن قرآن دیگر برای اثبات نبوّت محتاج بدلیل دیگری نمیباشیم إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَرَحمَةً وَ ذِکری لِقَوم‌ٍ یُؤمِنُون‌َ پس از آن کلام را مؤکّد گردانیده و اشاره بقرآن مینماید که آیات قرآنی چراغ هدایت است برای جماعت مؤمنین که از آن استضائه و استفاده کامل مینمایند و طریق هدایت و سعادتشان را پیدا نموده و در اثر پیروی آن بمقصد خواهند رسید قُل کَفی بِاللّه‌ِ بَینِی وَ بَینَکُم شَهِیداً یَعلَم‌ُ ما فِی السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ خطاب برسولش نموده که ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم باین کافرین که در آیات قرآن مناقشه میکنند و چنین گمان میکنند که قرآن ساخته شده دست بشری است بگو خدا را گواه میگیرم که اینکه قرآن از مقام صدق و حقیقت فرود آمده و گواهی خدا بین من و شما کافی خواهد بود زیرا که او آنچه در آسمانها و زمین است میداند و بر او چیزی مخفی نخواهد بود وَ الَّذِین‌َ آمَنُوا بِالباطِل‌ِ وَ کَفَرُوا بِاللّه‌ِ أُولئِک‌َ هُم‌ُ الخاسِرُون‌َ آنان که بحق ایمان آوردند فائز گردیده و رستگار شدند و آنان که بباطل پیوستند

صفحه : 56
و از حق و بحق کافر گردیدند آنها زیانکارانند که مایه عمر خود را ببازیچه تلف نمودند و از عملشان سودی عایدشان نخواهد گردید بلکه ضرر و خسران بردند

[سوره العنکبوت (29): آیات 53 تا 69]

اشاره

وَ یَستَعجِلُونَک‌َ بِالعَذاب‌ِ وَ لَو لا أَجَل‌ٌ مُسَمًّی لَجاءَهُم‌ُ العَذاب‌ُ وَ لَیَأتِیَنَّهُم بَغتَةً وَ هُم لا یَشعُرُون‌َ (53) یَستَعجِلُونَک‌َ بِالعَذاب‌ِ وَ إِن‌َّ جَهَنَّم‌َ لَمُحِیطَةٌ بِالکافِرِین‌َ (54) یَوم‌َ یَغشاهُم‌ُ العَذاب‌ُ مِن فَوقِهِم وَ مِن تَحت‌ِ أَرجُلِهِم وَ یَقُول‌ُ ذُوقُوا ما کُنتُم تَعمَلُون‌َ (55) یا عِبادِی‌َ الَّذِین‌َ آمَنُوا إِن‌َّ أَرضِی واسِعَةٌ فَإِیّای‌َ فَاعبُدُون‌ِ (56) کُل‌ُّ نَفس‌ٍ ذائِقَةُ المَوت‌ِ ثُم‌َّ إِلَینا تُرجَعُون‌َ (57)
وَ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ لَنُبَوِّئَنَّهُم مِن‌َ الجَنَّةِ غُرَفاً تَجرِی مِن تَحتِهَا الأَنهارُ خالِدِین‌َ فِیها نِعم‌َ أَجرُ العامِلِین‌َ (58) الَّذِین‌َ صَبَرُوا وَ عَلی رَبِّهِم یَتَوَکَّلُون‌َ (59) وَ کَأَیِّن مِن دَابَّةٍ لا تَحمِل‌ُ رِزقَهَا اللّه‌ُ یَرزُقُها وَ إِیّاکُم وَ هُوَ السَّمِیع‌ُ العَلِیم‌ُ (60) وَ لَئِن سَأَلتَهُم مَن خَلَق‌َ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌َ وَ سَخَّرَ الشَّمس‌َ وَ القَمَرَ لَیَقُولُن‌َّ اللّه‌ُ فَأَنّی یُؤفَکُون‌َ (61) اللّه‌ُ یَبسُطُ الرِّزق‌َ لِمَن یَشاءُ مِن عِبادِه‌ِ وَ یَقدِرُ لَه‌ُ إِن‌َّ اللّه‌َ بِکُل‌ِّ شَی‌ءٍ عَلِیم‌ٌ (62)
وَ لَئِن سَأَلتَهُم مَن نَزَّل‌َ مِن‌َ السَّماءِ ماءً فَأَحیا بِه‌ِ الأَرض‌َ مِن بَعدِ مَوتِها لَیَقُولُن‌َّ اللّه‌ُ قُل‌ِ الحَمدُ لِلّه‌ِ بَل أَکثَرُهُم لا یَعقِلُون‌َ (63) وَ ما هذِه‌ِ الحَیاةُ الدُّنیا إِلاّ لَهوٌ وَ لَعِب‌ٌ وَ إِن‌َّ الدّارَ الآخِرَةَ لَهِی‌َ الحَیَوان‌ُ لَو کانُوا یَعلَمُون‌َ (64) فَإِذا رَکِبُوا فِی الفُلک‌ِ دَعَوُا اللّه‌َ مُخلِصِین‌َ لَه‌ُ الدِّین‌َ فَلَمّا نَجّاهُم إِلَی البَرِّ إِذا هُم یُشرِکُون‌َ (65) لِیَکفُرُوا بِما آتَیناهُم وَ لِیَتَمَتَّعُوا فَسَوف‌َ یَعلَمُون‌َ (66) أَ وَ لَم یَرَوا أَنّا جَعَلنا حَرَماً آمِناً وَ یُتَخَطَّف‌ُ النّاس‌ُ مِن حَولِهِم أَ فَبِالباطِل‌ِ یُؤمِنُون‌َ وَ بِنِعمَةِ اللّه‌ِ یَکفُرُون‌َ (67)
وَ مَن أَظلَم‌ُ مِمَّن‌ِ افتَری عَلَی اللّه‌ِ کَذِباً أَو کَذَّب‌َ بِالحَق‌ِّ لَمّا جاءَه‌ُ أَ لَیس‌َ فِی جَهَنَّم‌َ مَثوی‌ً لِلکافِرِین‌َ (68) وَ الَّذِین‌َ جاهَدُوا فِینا لَنَهدِیَنَّهُم سُبُلَنا وَ إِن‌َّ اللّه‌َ لَمَع‌َ المُحسِنِین‌َ (69)

صفحه : 57

(ترجمه)

کفار (از روی استهزاء و سخریّه) از تو تعجیل عذاب میطلبند و اگر نبود آن مدت معین نامیده شده هر آینه عذاب آنان را فرا میگرفت و البته عذاب برای آنها بغتة می‌آید در حالی که آنها غافل و بیخبرانند (53)
بعجله از تو عذاب میطلبند و بدرستی که جهنم احاطه بکافرین دارد (54)
روز قیامت از بالای سرشان و از زیر پاهایشان عذاب آنها را میپوشاند و بآنها میگویند (پاداش) اعمال خود را بچشید آن اعمالی که (در دنیا) قبلا عمل مینمودید (55)
(خطاب بمؤمنین نموده) که ای بندگان من که ایمان آورده‌اید حقیقتا زمین من وسیع است پس مرا عبادت نمائید (56)
هر جانداری چشنده مرگ خواهد بود پس از آن بسوی ما بازگشت مینمائید (57)
و کسانی که ایمان آوردند و عمل نیکو کردند فرود میآورم آنان را در بهشت در غرفه‌هایی که جایگاه آنها باشد و از زیر آن غرفه‌ها آبهایی جریان دارد و در آن غرفه‌ها جاویدان خواهند بود و آن پاداش خوبی است برای عمل کنندگان (58)
و آنان کسانی میباشند (که در سختیها) صبر کردند و بر پروردگارشان توکل نمودند (59)
و چه بسیار از جنبندگان که نمیتوانند روزی خود را ذخیره و آماده کنند و خدا آنها را روزی میدهد و نیز شما را خدا روزی میدهد و اوست شنوا و دانا (60)
و اگر از

صفحه : 58
کافرین سؤال کنی که چه کس آسمان و زمین را آفریده و خورشید و ماه را مسخر گردانیده هر آینه میگویند البته خدا پس کجا باز گردیده میشوند (61)
خدا است که روزی هر کس از بندگانش را که بخواهد وسیع میگرداند و روزی هر کس از بندگانش را بخواهد تنگ میگرداند و بحقیقت او بهر چیزی دانا است (62)
ای محمّد اگر (از کافرین) پرسش نمایی که چه کس از آسمان آب را فرود آورده و زمین را بآب زنده گردانیده پس از مردن آن هر آینه البته میگویند خدا بگو حمد و سپاس مخصوص بخدا است بلکه اکثر آنها تعقل و فکر ندارند (63)
و نیست اینکه زندگانی دنیا مگر لهو و بازیچه بچه‌گانه و اگر شما حقیقة میدانستید عالم آخرت عالم حیات و زندگانی (جاویدانست) (68)
وقتی که در کشتی سوار شدند خدا را میخوانند در حالی که دین را برای خدا خالص میگردانند و وقتی (از طوفان نجات یافتند) و بخشکی رسیدند برای او شریک قرار میدهند (65)
تا اینکه کافر بشوند بآنچه ما بآنها عطا نمودیم و آنان (از عمرشان) تمتعی میبرند پس از آن بزودی خواهند دانست (66)
آیا ندیدند که ما حرم را جای امن قرار دادیم و مردم از اطراف آن ربوده میشوند آیا بباطل ایمان می‌آورند و بنعمت خدا کفران می‌ورزند (67)
آیا کی است ستمکارتر از کسی که بخدا افتراء بزند یا وقتی که حق بروی (ثابت گردید) تکذیب نموده آیا جهنم جایگاه کافرین نمی‌باشد (68)
و کسانی که در راه ما مجاهده و کوشش نمودند البته ما آنها را براه خودمان هدایت خواهیم گردانید و محققا خدا با نیکوکارانست (69)

توضیح آیات‌

اشاره

وَ یَستَعجِلُونَک‌َ بِالعَذاب‌ِ وَ لَو لا أَجَل‌ٌ مُسَمًّی لَجاءَهُم‌ُ العَذاب‌ُ مشرکین و کفار از آن غیظ و غضبی که با رسول اکرم «ص» داشتند مثل نضر بن حارث و امثال او از روی سخریه و استهزاء از حضرتش در خواست عذاب مینمودند و میگفتند آن عذابهایی را که ما را بآن تهدید می‌نمایی بعضی از آن را در همین جا

صفحه : 59
بما نشان بده (فَأَمطِر عَلَینا حِجارَةً مِن‌َ السَّماءِ) امر کن از آسمان سنگ بر ما ریزش کند اینکه بود که آیه بپیمبرش خبر میدهد که اگر نبود که برای هر چیزی در ازل مطابق نظام عالم و حکمت الهی وقت معین تعیین گردیده بزودی عذاب آنان را فرا می‌گرفت.
وَ لَیَأتِیَنَّهُم بَغتَةً وَ هُم لا یَشعُرُون‌َ و البته و مسلما بغتة و یک دفعه عذاب آنها را خواهد گرفت در حالی که غافل میباشند یا در همین دنیا بعذاب مبتلا میگردند همین طور که بجنگ بدر مبتلا گردیدند یا اینکه نظر به اینکه یکی از اوصاف حضرتش «ص» اینکه بود که او را (رحمة للعالمین) وصف نموده و خداوند وعده فرمود که عذاب استیصال مثل امتهای سابق مثل قوم عاد و ثمود و غیر اینها بامتش اینکه طور عذاب نفرستد مقصود از عذاب یک دفعه عذاب قبر یا قیامت باشد که یک دفعه واقع خواهد گردید و کافرین بعذاب و شکنجه سخت گرفتار خواهند شد و آن وقتی که آنان در مورد عذاب واقع می‌گردند در حالی خواهد بود که آنان قبلا ملتفت و متوجه عذاب نمیباشند که آن موقع مرگ یا ظهور قیامت باشد.
یَستَعجِلُونَک‌َ بِالعَذاب‌ِ وَ إِن‌َّ جَهَنَّم‌َ لَمُحِیطَةٌ بِالکافِرِین‌َ اینکه بیخردان عجله می‌کنند و از تو عذاب می‌طلبند دیگر نمیدانند که الان جهنم بکافرین احاطه دارد و اینان در همین عالم دنیا در جهنم شرک و کفر که در معنی و حقیقت جهنم واقعی است غوطه‌ورند و جهنم بآنها احاطه دارد و قیامت محل بروز و ظهور آن است.
بعضی از مفسرین (لمحیطة) که صیغه فاعل است و برای حال آرند حمل بر استقبال نموده‌اند و گویند اینکه (لمحیطة) بصیغه فاعل آورده برای تحقق وقوع عذاب جهنم و ثبوت و دوام آن است که در قیامت تحقق مییابد لکن تا ضرورت ایجاب نکند نباید کلام را از ظاهرش منصرف گرداند در سوره همزه آیه 5 در وصف (الحطمه) فرموده (نارُ اللّه‌ِ المُوقَدَةُ الَّتِی تَطَّلِع‌ُ عَلَی الأَفئِدَةِ) از ظاهر آیه

صفحه : 60
چنین بر می‌آید که در همین دنیا جهنم در باطن کفار تعبیه شده.
یَوم‌َ یَغشاهُم‌ُ العَذاب‌ُ مِن فَوقِهِم وَ مِن تَحت‌ِ أَرجُلِهِم گویند عامل در یوم (لمحیطة) در آیه بالا است اشاره بکیفیت احاطه جهنم است که در آن روز از بالای سر آنها و زیر پاهایشان عذاب بآنان احاطه خواهد نمود بطوری عذاب آنها را فراگرفته مانند لباسی که از سر تا قدم را بپوشاند و جایی را فرو گذار ننموده.
وَ یَقُول‌ُ ذُوقُوا ما کُنتُم تَعمَلُون‌َ آیا گوینده اینکه قول کی است مفسرین گویند خدا میگوید و بقول دیگر خزنه دوزخ بکفار میگویند اینکه عذابی است که باعمال زشت خود در دنیا مهیا نموده‌اید و امروز که روز پاداش و نتیجه اعمال است طعم عذاب را بچشید.
یا عِبادِی‌َ الَّذِین‌َ آمَنُوا إِن‌َّ أَرضِی واسِعَةٌ آیه خطاب به مؤمنین نموده و بلفظ عبادی آنان را معزز و محترم گردانیده و اشاره به اینکه ای کسانی که در دار کفر گرفتار اشقیاء و مردمان خطا کار میباشید بدانید که زمین وسیع است از وطن خود مهاجرت نمائید در جای امن که باطمینان قلب خدا را پرستش نمائید و در اینکه عمل تأسی نمودن بابراهیم علیه السلام و محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است چنانچه ابراهیم «ع» از شرّ نمرود بشام هجرت نمود و محمّد «ص» از شر کفار از مکه بمدینه گریخت.
فَإِیّای‌َ فَاعبُدُون‌ِ بقاعده عربیت هر جا که مفعول را جلو فعل و فاعل آورند افاده حصر میکند و (فا) جواب شرط محذوفست و شاید اشاره باین باشد که اگر خواهید عبادت شما خالص باشد و از شائبه تقیه و ترس از دشمن و غیر آن بکلی خالی و خالص برای خدا انجام گرفته باشد از وطن خود مهاجرت کنید بجایی که کسی شما را نشناسد که هم از آفت دشمنان دین مصون باشید و هم عبادت شما بکمال خلوص برسد و بکلی از شائبه ریاء و خود نمایی خالص گردد.

صفحه : 61
کُل‌ُّ نَفس‌ٍ ذائِقَةُ المَوت‌ِ ثُم‌َّ إِلَینا تُرجَعُون‌َ هر نفسی ناگواری مرگ را خواهد چشید چه در خانه و وطن خود باشید یا در جای دیگر وقتی آن موقعی که در قضاء الهی تعیین گردیده رسید (لا یَستَأخِرُون‌َ ساعَةً وَ لا یَستَقدِمُون‌َ) دقیقه و آنی نه عقب افتد نه پیش اینکه آیه مربوط بآیه جلو است و اشاره به اینکه گمان نکنید اگر از وطنتان بیرون رفتید دچار آفات میگردید و مرگ شما را می‌گیرد در منزلتان باشید یا جای دیگر مزه مرگ را خواهید چشید.
و پس از چشیدن مزه مرگ بازگشت شما بسوی ما خواهد بود همین طوری که خدای تعالی علت فاعلی موجودات است علت غایی هم همان خواهد بود (هو المبدء و المعید) همان کسی که موجودات را برحمت رحمانی خود وجود داده بازگشت هم یا بسوی رحمت او است اگر مؤمن و صالح باشید و یا بسوی غضب او است اگر کافر و شقی باشید وَ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ لَنُبَوِّئَنَّهُم مِن‌َ الجَنَّةِ غُرَفاً تَجرِی مِن تَحتِهَا الأَنهارُ خالِدِین‌َ فِیها نِعم‌َ أَجرُ العامِلِین‌َ شاید مقصود از اینکه مؤمنین کسانی خواهند بود که در اثر اعمال نیکشان در بهشت صاحب مقام عالی و غرفه‌های مجلل با شکوه گردیده‌اند و در جوار قرب الهی متمکن گشته و در مقام امین ساکن گردیده و جاویدانند و آنان همان اشخاصی باشند که در آیه بالا اشاره بآن شده که برای حفظ ایمانشان از وطن مألوفشان فرار نموده مثل مهاجرین از مکه بمدینه و جماعت دیگر که از ترس مشرکین عرب بحبشه رفتند لکن آیه اطلاق دارد و هر کس مثل اینها بهر نحوی که باشد و در راه حق فداکاری کند و دارای ایمان کامل و عمل صالح باشد چنین مقام عالی و منزلت نصیب او خواهد گردید اینکه است که در آخر آیه فرموده (نِعم‌َ أَجرُ العامِلِین‌َ) چه نیک است پاداش کسانی که در راه دین زحمت کشیدند و از جان و مال در یاری اسلام بهر نحوی که باشد فداکاری نمودند تا بیرق اسلام را بلند گردانند.
الَّذِین‌َ صَبَرُوا وَ عَلی رَبِّهِم یَتَوَکَّلُون‌َ

صفحه : 62
در مقام معرّفی مؤمن صالح که دارای چنین مقام و جایگاه عالی میباشند بر آمده که و دو صفت از اوصاف حمیده آنان را تذکر میدهد

اول صبر و دوم توکل‌

مقام و منزلت یافتن در غرفه‌های بهشتی نصیب کسی میگردد که برای حفظ دین با نفس خود مجاهده نماید و بر ناگواریها و سختیهای روزگار و جفای دشمنان صبر و بردباری کند و نیز در تمام امور اتّکاء و امیدش بپروردگارش باشد آری صبر و توکل دو اصل و دو پایه از نردبان سعادت و کامیابی بشمار میرود بدون اینکه دو صفت کسی بمرتبه عالی و متمکّن در مقام صدق نخواهد گردید، شنیده نشده در عالم کسی دارای رتبه بلندی و مقام ارجمندی شده باشد مگر در اثر اینکه دو صفت حمیده صبر و متانت و استقامت کوه‌های مشکلات را در زیر پا هموار مینماید زیرا که صبر در عبادت و خودداری در ترک معصیت و نیز بردباری در مشقّتهای دنیا با اتّکاء بحق تعالی نفس انسان قوی میشود و روح وی جلاء می‌یابد، همین مصیبات و مشقّتها است که گل وجود انسانی را فشار میدهد تا آن عطری که در باطن روح وی پنهان است ظاهر گردد آن وقت مشمول رحمت الهی میگردد قوله تعالی در سورة البقرة آیه 153 در باره صابرین فرموده «أُولئِک‌َ عَلَیهِم صَلَوات‌ٌ مِن رَبِّهِم وَ رَحمَةٌ وَ أُولئِک‌َ هُم‌ُ المُهتَدُون‌َ) وَ کَأَیِّن مِن دَابَّةٍ لا تَحمِل‌ُ رِزقَهَا اللّه‌ُ یَرزُقُها وَ إِیّاکُم وَ هُوَ السَّمِیع‌ُ العَلِیم‌ُ من برای تبیین است نه تبعیض و ظاهرا اینکه آیه نیز مرتبط بآیه بالا است و تذکر میدهد که چه بسیار از جنبنده‌ها چنینند که خودشان نتوانند روزی خود را مهیّا نمایند و بقول بعضی نتوانند روزی خود را ذخیره نمایند چنانچه اکثر حیوانات از وحوش و سباع و طیور چنینند که وقتی شکاری بدست آنان آمد بقدر اشتهاشان میخورند و ما بقی آن را رها مینمایند لکن وقتی گرسنه میشوند و طلب روزی مینمایند رزّاق متعال از راهی که بگمان انسان نمیرسد آنها را سیر میگرداند.

صفحه : 63
واقعا اگر کسی فکر کند در فصل زمستان که گیاهی در زمین روئیده نمیشود و برگی نیز در درختها وجود ندارد و همه را یخ و برف فرا گرفته وحوش و هوام‌ّ و پرندگان از کجا روزی میخورند اندوخته‌ای هم که ندارند مگر اندکی از حیوانات مثل مورچه و موش و امثال اینها که بآنها امرار حیات نمایند و انسان متدبّر از اینجا میفهمد که تمام امور بدست قدرت حق تعالی انجام میگیرد آن وقت اتّکاء و توکّل او در تمام امور بخلّاق و مدبّر و مربّی عالم میگردد بزرگ و بزرگوار است رزّاق موجودات که تمام جنبنده‌ها از انسان و حیوانات و آنچه محتاج بروزی است هر یک را در خور خود روزی میدهد و همه را میسازد و مینوازد زیرا که او هم شنوا است که ناله درونی محتاجین بروزی را میشنود و هم دانا است که طریق روزی رسانیدن بهر موجودی را میداند وَ لَئِن سَأَلتَهُم مَن خَلَق‌َ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌َ وَ سَخَّرَ الشَّمس‌َ وَ القَمَرَ لَیَقُولُن‌َّ اللّه‌ُ اشاره به اینکه هر بشری مفطور بتوحید است همین مشرکین که در عبادت بتها را شریک خدا میگردانند و نیز هر کافر ملحدی که منکر وحدت صانع باشد وقتی از وی پرسش نمایی اینکه آسمانهای با عظمت و اینکه زمین با اینکه سعه را چه کسی آفریده و کی است که خورشید و ماه را اینطور مسخّر گردانیده که از خدمت مرجوعه خود ذرّهای تخلّف نمینمایند در پاسخ باقتضاء فطرت گوید خدا و ظاهرا مقصود از آنهایی که مورد سؤال واقع گردیده‌اند و از آنها سؤال شده چه کس آسمان و زمین را خلق نموده مشرکین عرب باشند که آنان منکر صانع و خالق آسمان و زمین نبودند و شاید چنین گمان میکردند که خداوند تدبیر امر عالم را ببتها تفویض نموده و آنها بغلط چنین گمان میکردند که بتها واسطه در فیض و مقرّبین درگاه احدیّت میباشند و عبادت آنها سبب قربشان بخدا میگردد اینکه بود که میگفتند ما اینها را عبادت نمیکنیم «إِلّا لِیُقَرِّبُونا إِلَی اللّه‌ِ زُلفی» فَأَنّی یُؤفَکُون‌َ باید باینان گفته شود وقتی شما بوجود حق تعالی که آفریننده و ناظم و مربّی

صفحه : 64
عالم است اعتراف نمودید چنین امری عقلایی نیست از خالق خود بگریزید و روی نیازمندی بغیر او آورید و از وی حاجت بخواهید و روزی بطلبید و آن را مؤثر در امور بدانید همان کسی که شما را از نیستی بهستی آورده و تمام امور شما بدست قدرت او انجام میگیرد بحکم عقل و و جدان بایستی روی نیازمندی بسوی آن واحد احد بیاورید و کسی را نه در آفرینش و نه در تربیت و نه
در عبادت با او شریک نگردانید زیرا که همین طوری که در اصل آفرینش محتاج بکسی نیست در تدبیر امور و نظام عالم نیز محتاج بمعاون و شریک نخواهد بود اگر چنین باشید البته کامیاب خواهید گردید.
اللّه‌ُ یَبسُطُ الرِّزق‌َ لِمَن یَشاءُ مِن عِبادِه‌ِ وَ یَقدِرُ لَه‌ُ إِن‌َّ اللّه‌َ بِکُل‌ِّ شَی‌ءٍ عَلِیم‌ٌ اینکه آیه نیز مربوط بآیه بالا است و بمشرکین تذکر میدهد که گمان نکنید بتهایی را که پرستش مینمائید در روزی و امور زندگانی شما یا در نظام عالم تصرّف داشته باشند و امر خلقت تفویض بآنان شده باشد خدایی که آفریننده و پدید آورنده موجودات است بدست قدرت خود می‌آفریند و روزی هر جنبنده‌ای را اندازه‌گیری نموده از روی حکمت و صلاح بینی برای هر کس بخواهد روزیش را وسیع میگرداند و برای هر کس که بخواهد روزیش را تنگ میگرداند و او بهر چیزی دانا و عالم است که از روی علم بصلاح و طبق مصلحت، امور عالم را انجام میدهد وَ لَئِن سَأَلتَهُم مَن نَزَّل‌َ مِن‌َ السَّماءِ ماءً فَأَحیا بِه‌ِ الأَرض‌َ مِن بَعدِ مَوتِها لَیَقُولُن‌َّ اللّه‌ُ قُل‌ِ الحَمدُ لِلّه‌ِ بَل أَکثَرُهُم لا یَعقِلُون‌َ، وَ ما هذِه‌ِ الحَیاةُ الدُّنیا إِلّا لَهوٌ وَ لَعِب‌ٌ «ماء نافیه» و «الّا استثنائیّه» بطور عموم ببشر تذکر میدهد که زندگانی دنیا چیزی نیست مگر عبث و بیهوده «لهو» کار باطل را گویند «لعب» بازی کودکان و جوانان است که از روی شهوت ساعتی خود را مشغول بآن مینمایند و نتیجه‌ای بدستشان نیامده میگذارند و میروند وَ إِن‌َّ الدّارَ الآخِرَةَ لَهِی‌َ الحَیَوان‌ُ لَو کانُوا یَعلَمُون‌َ «حیوان» در اصل «حییان» بوده برای تأکید معنی حیات که بمعنی حرکت

صفحه : 65
است مقابل موت که بمعنی سکون و بی حرکتی است یاء دوم را قلب بواو کردند حیوان شده بر وزن فعلان زیرا فعلان مثل غلیان بمعنی شدّت حرکت است و عالم آخرت را عالم حیوان نامیده زیرا که حیات حقیقی و زندگانی دائمی که در شرف مرگ نباشد و انسان دائما از لذت حیات کامیاب باشد مخصوص بآخرت است دنیا مثل (سرابی) ماند که (یَحسَبُه‌ُ الظَّمآن‌ُ ماءً) چنین گمان نشود که مقصود اینکه است که بطور اطلاق حیات دنیا لهو و لعب و کار بیهوده باشد اگر چنین بود هرگز آفریده نمیشد کار لهو و لعب از ساحت قدس کبریایی و حکیم علی الاطلاق صادر نخواهد گردید.
بلکه بقرینه اینکه آخرت را مقابل دنیا انداخته چنین ارائه میدهد که مقصود از دنیایی که لهو و لعب بشمار میرود آن دنیای مذموم است که مقدمه کسب سعادت اخروی نباشد لکن دنیایی که بآن زراعت آخرت و کسب سعادت گردد بسیار ممدوح و نیکو خواهد بود چگونه میتوان بطور کلی دنیا را مذموم و بیهوده دانست در صورتی که تا دنیا نباشد آخرت اصلا معنی ندارد زیرا که دنیا اول محل پیدایش وجود انسان است و آخر محل کمالش آخرت خواهد بود.
خلاصه آیه تذکر میدهد که غایت و فایده حیات دنیا حیات حقیقی پاکیزه دائمی اخروی است و اگر غیر از اینکه شد حیات دنیا جز بازیچه‌ای نخواهد بود اینکه است که در آخر آیه فرموده (لَو کانُوا یَعلَمُون‌َ) یعنی اگر میدانستید که غایت و فائده دنیا کسب سعادت اخروی است نه همین تعیش طبیعی حیوانی.
فَإِذا رَکِبُوا فِی الفُلک‌ِ دَعَوُا اللّه‌َ مُخلِصِین‌َ لَه‌ُ الدِّین‌َ مشرکین چنینند وقتی در کشتی می‌نشینند آن وقت بآن فطرتی که جبلی آنهاست رو باو آرند و خدا را میخوانند در حالی که دینشان و توجهشان فقط بخدا است از او نجات از غرق شدن و بسلامت بمنزل رسیدن خود را میطلبند.
فَلَمّا نَجّاهُم إِلَی البَرِّ إِذا هُم یُشرِکُون‌َ و چون آنان را از غرق نجات دادیم و بخشکی رسیدند بمقتضای طبیعتشان

صفحه : 66
برای خدا شریک قرار میدهند گویا آنها گمان میکنند که بتها و اللّه آنها را از مرگ نجات دادند.
لِیَکفُرُوا بِما آتَیناهُم وَ لِیَتَمَتَّعُوا فَسَوف‌َ یَعلَمُون‌َ ظاهرا لام (لیکفروا) لام غایت است یعنی غایت و فایده نعمتهایی را که ما بآنان عطا نمودیم و از غرق و هلاک آنها را نجات دادیم اینکه شد که بنعمتهای ما کافر گردیدند و اینها اندک مدتی از حیات دنیا بهره‌مند میگردند پس از آن بزودی جزاء و پاداش عمل خود را خواهند دانست.
أَ وَ لَم یَرَوا أَنّا جَعَلنا حَرَماً آمِناً وَ یُتَخَطَّف‌ُ النّاس‌ُ مِن حَولِهِم همزه (أَ وَ لَم) همزه استفهام و برای تقریر و توبیخ است آیا اینکه اهل مکه ندانستند و نفهمیدند که ما حرم کعبه را محل امن و امان قرار دادیم که در آنجا همه در امان باشند و بعضی ببعض دیگر تعدی و ظلم نکنند و در اطراف مکه بعضی مال دیگری را سرقت مینماید و وی را میرباید و میکشد یا حبس مینماید و اهل مکه در امن و امان نمیباشند.
أَ فَبِالباطِل‌ِ یُؤمِنُون‌َ وَ بِنِعمَةِ اللّه‌ِ یَکفُرُون‌َ بچنین مردمانی که بنعمت امنیت شکر نمیکنند اعتراض نموده که آیا بباطل ایمان آورده‌اید یعنی آیا تصدیق میکنید بعبادت بتها و حال آنکه آنها باطل و مضمحل میباشند و بنعمت امنیت که خدا بشما اهل مکه داده و آنجا را محل امن قرار داده کافر میشوید و سپاس‌گزاری نمی‌نمائید.
وَ مَن أَظلَم‌ُ مِمَّن‌ِ افتَری عَلَی اللّه‌ِ کَذِباً ستمکارترین مردم کسی خواهد بود که بر خدا دروغ ببندد دروغ بستن بر خدا بچند وجه تصور دارد یا اینکه است که برای خدا شریک قرار می‌دهد یا صفاتی که لایق ذات احدیت نیست مثل دروغ و ظلم و غیر آن باو نسبت می‌دهد یا از پیش خود چیزی میگوید و چنان اظهار می‌کند که اینکه کلام خدا است یا خود را رسول و فرستاده خدا معرفی می‌نماید یا غیر اینها آنچه را که سزاوار مقام الوهیت نیست

صفحه : 67
نسبت بخدا می‌دهد.
أَو کَذَّب‌َ بِالحَق‌ِّ لَمّا جاءَه‌ُ یا آنچه را که از جانب حق آمده و حقانیتش بروی محرز گردیده انکار مینماید مثل رسالت پیمبران و نبی خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و قرآن و سایر کتب آسمانی مثل تورات و انجیل و غیره که با اینکه محقق و ثابت گردیده که آنها از طرف حق تعالی فرود آمده انکار مینماید مثل بسیاری از عربهای قریش که حقانیت قرآن نزد آنان محرز و مسلّم بود و از روی کبر و حسد و عصبیت جاهلیت انکار مینمودند، شکی نیست که چنین مردمانی ستمکارترین مردم و بدترین خلق بشمار میروند.
أَ لَیس‌َ فِی جَهَنَّم‌َ مَثوی‌ً لِلکافِرِین‌َ بهمزه استفهامی گویا سؤال می‌کند که ای اهل عقل و دانش آیا نباید منزل و جایگاه چنین کسی که هم بخدا دروغ بندد و هم بحقایقی که بر او ثابت گردیده نسبت دروغ دهد جهنم و دار عذاب باشد اشاره به اینکه در اینکه صورت با چنین جنایت و گناهی آیا مستحق جهنم نیست و نباید جایگاه همیشگی او جهنم باشد هر عاقلی تصدیق می‌نماید که البته بمقتضای عدل و حکمت الهی که هر چیزی را در جای خود قرار داده بایستی قرارگاه چنین کسی دار عذاب باشد.
وَ الَّذِین‌َ جاهَدُوا فِینا پس از تهدید و توبیخ آنهایی که بحق و حقیقت افتراء زدند که جایگاه چنین کسانی جهنم خواهد بود در مقام اوصاف مؤمنین برآمده و طریق نجات و رستگاری آنها را تذکر میدهد به اینکه آنها اشخاصی میباشند که در راه وصول و رسیدن بقرب احدی و کسب سعادت اخروی مجاهده و کوشش مینمایند.
جهاد و مجاهده را بمعنی عرفی در جایی میآورند که شخص با دشمن رو برو شود لکن مجاهده بمعنی حقیقی اعم است زیرا که دشمن یا دشمن ظاهری است که فقط دشمن جان و مال انسان است و یا دشمن باطنی است مثل نفس اماره و شیطان چنانچه در حدیث است که فرموده
(جاهدوا اهوائکم کما تجاهدون اعدائکم)
و نیز

صفحه : 68
در حدیث است که فرموده
(اعدی عدوّک نفسک الّتی بین جنبیک)
یعنی دشمن ترین دشمنان تو نفس تو است که میان دو پهلوی تو جا دارد و دشمنی شیطان با بنی آدم آنهم معلوم است و در قرآن مجید مکرر تذکر داده شده که شیطان دشمن روح و حقیقت شما است تابع شیطان نگردید.
لَنَهدِیَنَّهُم سُبُلَنا راغب گفته (السبیل الطریق الذی فیه سهولة) و سبل جمع سبیل است و شاید اشاره باین باشد که راههای هدایت بسیار است و گفته‌اند (الطریق الی اللّه بعدد انفاس الخلائق)

سخنان مفسرین در توجیه هدایت‌

(1) مقصود از (سبلنا) یعنی راه سیر بسوی ما و وصول بما (2) مقصود مهاجرین و انصارند که آنها با مشرکین و کفار در راه خدا جهاد نمودند و بر آنان غالب گردیدند إبن عباس (3) معنی هدایت در اینجا ثابت گردانیدن برایمان و تقویت ایمان است زیرا که حق تعالی در مجاهدین هدایت می‌افزاید و در کافرین ضلالت قوله تعالی (وَ الَّذِین‌َ اهتَدَوا زادَهُم هُدی‌ً) سوره محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم آیه 19 و در حدیث است
(من عمل بما یعلم ورثه اللّه علم ما لم یعلم)
کسی که بآنچه میداند عمل کند خداوند باو آنچه نمیداند عطاء میکند و در حدیث دیگر
(من اخلص للّه اربعین صباحا انفجرت ینابیع الحکمة من قلبه علی لسانه)
کسی که چهل روز قلب خود را برای خدا خالص گرداند چشمه‌های حکمت از قلبش بر زبانش جاری می‌گردد.
در مثنوی گفته:

گر گران و گر شتابنده بود آنکه جوینده است یابنده بود

در طلب زن دائما تو هر دو دست که طلب در راه نیکو رهبر است

صفحه : 69

اعتراض‌

‌اگر بمجاهده راه بحقیقت باز میگردد چرا فیلسوفان و رهبانان بمقام مشاهده و مکاشفه نرسیده‌اند در صورتی که آنان با جدیت با نفس خود مجاهده مینمایند.

پاسخ‌

اشاره

اینان با نفس خود مجاهده مینمایند لکن مراعات شرط عمده آن را نمیکنند یعنی مجاهده و ریاضتشان برای اینکه نیست که بمشاهده برسند چنانچه در آیه فرموده (جاهَدُوا فِینا) یعنی (خالصا لنا) و غالبا اینها مجاهده و کوشششان از روی هوی و دنیا و خلق و ریا و سمعه و شهرت و طلب ریاست و علو در زمین و تکبر بر خلق انجام گرفته.
و طریق مجاهده در راه خدا چنین است که بایستی اول محرمات را ترک نمود پس از آن از مشتبهات احتراز کرد پس از آن از مکروه‌ها پرهیز نمود پس فضولات (یعنی رسوم و عادات که زائد بر ضروریات معاش است) ترک نمود پس از آن برای تزکیه نفس تعلقات طبیعی را از خود زائل گردانید پس از آن قلب را در همه اوقات از آنچه او را مشغول میگرداند تنقیه و پاک گردانید پس از آن دل را از اوصاف ذمیمه تخلیه نمود پس از آن از کونین قطع التفات کند و قطع طمع نماید از دارین (دنیا و آخرت و پس از آنکه نفس خود را اینکه طور تخلیه نمود روح وی تخلیه میشود) (وَ الَّذِین‌َ جاهَدُوا) آنها کسانی میباشند که با نفس خود در قطع نمودن از اغیار بسبب انقطاع و انفصال از خلق و اغیار مجاهده نمودند (لَنَهدِیَنَّهُم سُبُلَنا) (بالوصول و الاتصال) فینا یعنی بحق تعالی (تفسیر روح البیان) وَ إِن‌َّ اللّه‌َ لَمَع‌َ المُحسِنِین‌َ قوله تعالی (هُوَ مَعَکُم أَین‌َ ما کُنتُم) معیّت حق تعالی با مخلوقات معیّت قیومیّت است و از حیثیة علیّت و خالقیّة نسبت او تعالی بتمام موجودات یکسان است و خصوصیت او نسبت بنیکوکاران از جهت خصوصیتی است که در خود آنها است چنانچه گویند در زبور است که (انا المطلوب فاطلبنی تجدنی) یعنی من مطلوبم پس مرا طلب کنید

صفحه : 70
می‌یابید مرا.
مسلما هر کس با خلوص نیت در راه طلب برآید و با کمال کوشش با نفس و شیطان و هوای نفس مجاهده نماید و بهمان طریقی که پیشوایان بشر رفتند قدم پشت قدم آنان گذارد آن وقت بقدر استعداد و کوششی که از راه صحیح و بدستورات صاحب شریعت انجام گرفته پیش برود کامیاب خواهد گردید.

صفحه : 71

سخنان مفسرین در توجیه (الم)

(1) از إبن عباس نقل شده که حروف مقطعه آئینه ربانی‌اند و هر حرفی اشاره بصفتی است که بآن ثناء پروردگار را گویند- الف در (الم) کنایه از الوهیت و لام از لطف و میم از ملک.

صفحه : 73
(دوم) الف اشاره باسم (اللّه) و لام بنام جبرئیل و میم باسم محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم یعنی خدا توسط جبرئیل به محمّد (ص) وحی فرستاد (سوم) حروف مقطعه برای اینکه است که مردم بدانند که کسی بحقایق و اسرار اینکه کلمات راه نبرد (چهارم) الف اشاره به (اللّه) و لام به (لطیف) و میم به (مجید) است یعنی اللّه منم روی اطاعت بمن آر، لطیف منم در عبادت اخلاص فرو مگذار، مجید منم بزرگی دیگران مسلّم مدار و آراء دیگری نیز از مفسرین در توجیه (الم) نقل شده لکن چون حروف مقطعه از متشابهات قرآن بشمار میرود سکوت در آن اولی است غُلِبَت‌ِ الرُّوم‌ُ فِی أَدنَی الأَرض‌ِ ظاهرا مقصود از (ارض) زمین عربستان است زیرا که الف و لام آن عهد است و منصرف بزمین آنها است و گفته‌اند آن اطراف زمین شام است و بقول دیگر زمین جزیره است که نزدیکترین زمین رومیان است بزمین فارس و (بضع) ما بین سه عدد است تا ده و چون اهل فارس مجوس بودند و رومیان اهل کتاب وقتی خبر باهل مکّه رسید که اهل فارس بر رومیان غالب گردیدند حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و مؤمنین غمگین شدند وَ هُم مِن بَعدِ غَلَبِهِم سَیَغلِبُون‌َ فِی بِضع‌ِ سِنِین‌َ اینکه بود که خدای تعالی برسولش خبر میدهد که رومیان پس از مدت کمی بر فارس غالب میگردند و اینکه یکی از پیش گوئیهای قرآن است مفسرین گویند وقتی اهل فارس یعنی ایرانیان که مشرک و مجوس بودند بر رومیان که اهل کتابند غالب گردیدند مشرکین عرب بمؤمنین شماتت نمودند رومیها که اهل کتاب بودند مغلوب شدند شما هم که اهل کتابید مغلوب خواهید گردید آیه رسید که در مدت کوتاهی رومیان غالب خواهند گردید، از إبن مسعود چنین نقل شده که وقتی آیه رسید ابو بکر با بعضی از مشرکین که انکار مینمودند گفت آیه رسیده که

صفحه : 74
اندک سال دیگر رومیان غالب خواهند گردید آن کافر گفت از کجا می‌گویی گفت از رسول خدا ابی‌ّ بن خلف گفت محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم دروغ گفت ابو بکر گفت تو دروغ می‌گویی ای دشمن خدا ابی‌ّ بن خلف گفت وقتی را معین کن تا گرو ببندیم و هنوز حکم حرمت قمار نازل نشده بود ابو بکر هفت سال را معین کرد بده شتر چون ابو بکر نزد رسول خدا (ص) آمد و حکایت گرو را عرض نمود حضرت فرمود (بضع سنین) ما دون عشره است برو در مال و مدت بیفزا ابو بکر برگشت و مدت را تجدید نمود بصد شتر و نه سال وقتی ابو بکر خواست از مکه بیرون رود ابی‌ّ جلو او را گرفت که باید ضامن بدهی عبد اللّه ضامن پدر شد و چون ابی‌ّ خواست بجنگ احد رود ابو بکر گفت تو را رها نکنم تا ضامن دهی ابی‌ّ ضامن داد و بجنگ احد رفت و در آن واقعه مجروح گردید و بمکه آمد و مرد در همان روز خبر آمد که رومیان بر اهل فارس فاتح گردیدند و مسلمانها شاد گشتند ابو بکر نزد ورثه ابی‌ّ بن خلف رفت و گرو را گرفت و نزد رسول اللّه (ص) آورد حضرت فرمود آن را صدقه بده ابو بکر آن را بین مسلمانها قسمت نمود تذکره نویسان گویند حکایت غلبه رومیان بر فارس چنین است که شهریران وقتی بر رومیان غالب گردید ولایت آنان را خراب نمود روزی در مجلس شراب با برادر خود فرحان نشسته بود فرحان گفت من در خواب دیدم که بر تخت کسرا نشسته‌ام سخن بگوش کسری رسید نامه‌ای بشهریران نوشت که فرحان برادرت را گردن بزن و سرش را نزد من بفرست شهریران پس از مطالعه نامه نوشت که ایها الملک فرحان مردی شجاعست و در اینجا دشمن بسیار است از مردی چون او چاره نداریم در کشتن او تعجیل مفرما کسری سه مرتبه پی هم نامه نوشت و در کشتن وی تأکید نمود و شهریران در هر دفعه‌ای عذری آورد کسری غضب نمود بار چهارم نامه برؤساء قشون نوشت که من شهریران را معزول نمودم و بجای او فرحان را امیر گردانیدم و نامه را برسولی داد و گفت وقتی فرحان بر تخت نشست نامه را باو
بده چون خبر معزول شدن بشهریران رسید از تخت پائین آمد و فرحان را بجای خود نشانید پس از آن رسول نامه کسری را بفرحان داد دید نوشته برادر خود شهریران را بکش و سرش را برای من بفرست

صفحه : 75
فرهان حکم کرد شهریران را گرفتند وقتی خواستند او را بکشند گفت عجله نکن و فرستاد آن نامه‌هایی که کسری در کشتن فرهان نوشته بود حاضر نمودند و گفت کسری سه مرتبه بمن امر کرد تو را بکشم و من هر دفعه عذری آوردم تو بیک نامه میخواهی مرا بکشی فرهان از تخت پائین آمد و سلطنت را ببرادر داد شهریران کسی بقیصر روم فرستاد و گفت خواهم با تو سخنی گویم که حشمت و سعه مملکت تو در آنست لکن باید بطور مشافهه باشد وقتی را تعیین نما که من و تو آنجا حاضر شویم و با هر یک پنجاه نفر مرد باشد چون قیصر روم اینکه را شنید جایی را معین نمود و خیمه زدند و با هم نشستند شهریران گفت دشمن تو که مملکت را ویران نمود من و برادرم بودیم کسری حالا بر ما حسد برده و امر بکشتن ما نموده اکنون ما دو برادر با هم معاهده نموده‌ایم و کمر اطاعت تو را بسته‌ایم بما قشون بده تا با او جنگ کنیم و همه مملکت او را در تصرّف تو درآوریم قیصر لشگر بسیار در اختیار آنان گذارد شهریران و فرحان با قشون وارد کسری شدند بهر شهری میرسیدند میکندند و میسوزانیدند تا کار بر کسری سخت گردید بناحیه‌ای فرار نمود و مملکت فارس بر قیصر روم مسخّر گردید و روز حدیبیه بود که اینکه خبر برسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم رسید مسلمانان شاد گردیدند و مشرکین غمگین شدند.
لِلّه‌ِ الأَمرُ مِن قَبل‌ُ وَ مِن بَعدُ وَ یَومَئِذٍ یَفرَح‌ُ المُؤمِنُون‌َ تمام امور بدست قدرت ازلی حق تعالی انجام خواهد گرفت آنچه پیش افتد و آنچه عقب واقع گردد همه بامر تکوینی او واقع گردیده ازل و ابد نسبت بعلم حضوری او یکسان است و مؤمنین هنگامی که خبر فتح رومیان بآنان رسید شاد و خرّم گردیدند زیرا که قبلا خبر از قضاء الهی نداشتند بِنَصرِ اللّه‌ِ یَنصُرُ مَن یَشاءُ وَ هُوَ العَزِیزُ الرَّحِیم‌ُ عزت و ذلّت و غلبه و خذلان و فتح و مظفریّت و آنچه بر هر کس واقع گردد بخواست و اراده ازلی از روی حکمت و نظام آفرینش محقّق گردیده و کسی در عالم مظفّر و کامیاب نمیگردد مگر کسی را که حکم و امر الهی و مشیّت ازلی بیاری وی تعلّق گرفته و او بر

صفحه : 76
هر چیزی غالب است و در آنجایی که مصلحت اقتضاء نموده رءوف و مهربان بر مخلوقاتش خواهد بود وَعدَ اللّه‌ِ لا یُخلِف‌ُ اللّه‌ُ وَعدَه‌ُ وَ لکِن‌َّ أَکثَرَ النّاس‌ِ لا یَعلَمُون‌َ (وعد) مصدر است و آیه بالا (و یومئذ) را مؤکّد میگرداند که وعده خدا حق است و هر کس را که خواست و مشیّت الهی بیاری او تعلّق گرفته مظفّر و منصور خواهد گردید و خداوند خلف وعده نخواهد نمود و مؤمنین را بمظفّریت رومیها خوشحال میگرداند.
یکی از وعده‌های خدای تعالی همان غالب شدن روم بود بر فارس پس از مغلوب شدن آنها لکن آیه مطلق است و شاید اشاره بعموم وعده‌های الهی دارد از آن نعمتهای بهشتی و رحمت و مغفرت خود که بمؤمنین وعده داده، و نیز آن وعید و تهدیدات و عذابهای کذایی که برای کفّار و منکرین مهیّا گردانیده که تماما حق و محقّق خواهد بود و خلاف پذیر نخواهد گردید یَعلَمُون‌َ ظاهِراً مِن‌َ الحَیاةِ الدُّنیا وَ هُم عَن‌ِ الآخِرَةِ هُم غافِلُون‌َ آیه در مقام نکوهش و مذمّت کفّار برآمده که اینان چشم باطن ندارند و در باطن و حقیقت دنیا نفوذ نمیکنند تا اینکه در ظاهر دنیا که رقیقه باطن است و آخرت که جوهر و ما حصل دنیا است و مثل روغن در شیر در اینکه عالم دنیا پنهان است بنگرند بلکه اینان فقط جمود بظاهر دنیا که قشر آخرت است نموده و همت بر تعمیر آن گماریده‌اند اینکه است که از طریق حق و حقیقت باز مانده‌اند و از آخرت غافل گردیده‌اند أَ وَ لَم یَتَفَکَّرُوا فِی أَنفُسِهِم ما خَلَق‌َ اللّه‌ُ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌َ وَ ما بَینَهُما إِلّا بِالحَق‌ِّ وَ أَجَل‌ٍ مُسَمًّی (أَ وَ لَم) همزه استفهام انکاری را برای تقریر می‌آورند، چرا اینکه کفار که منکر معادند رجوع بنفس خود نمیکنند و در خود فرو نمیروند و خلقت عجیب آسمانها و کرات و اوضاع آسمانی و اینکه دستگاه مجلّل جهانی از زمین و کوه‌ها و اقیانوسها و آنچه بین آسمانها و زمین است نمینگرند تا اینکه بدانند که مبدء حکیم اینها را

صفحه : 77
بیهوده نیافریده و بی‌فائده اینان را برای پیدایش و بقاء نوع بشر مسخّر ننموده بلکه غایت و فائده بزرگی هم در اصل وجود آنها و هم در مدّت بقای آنها در نظر است، و شاید مقصود از (فِی أَنفُسِهِم) چنین باشد که چرا اینان در نفس خود فرو نمیروند و آثار خلقت الهی را در خود نمی‌بینند تا اینکه خود را بشناسند و از خود شناسی چنانچه در آن حدیث معروف فرموده
(من عرف نفسه فقد عرف ربّه)
خدا را بشناسند آری خود شناسی کلید خدا شناسی است انسان جامع تمام مراتب موجودات است پیشوای

عارفین فرموده دائک فیک و ما تشعر و دوائک فیک و ما تبصر

أ تزعم انّک جرم صغیر و فیک انطوی العالم الاکبر

فانت الکتاب المبین الّذی با حرفه یظهر المضمر
وَ إِن‌َّ کَثِیراً مِن‌َ النّاس‌ِ بِلِقاءِ رَبِّهِم لَکافِرُون‌َ چون بسیاری مردم چنینند که فقط عوارض مثل الوان و اشکال دنیوی را مینگرند و تمام همّشان مصروف امور طبیعی و پیروی شهوات بهیمیّه و حظوظات سبعیّه گردیده و ادراکات عقلانی خود را مصروف امور مادّی دنیوی نموده‌اند اینکه است که از حقیقت دور افتاده و بمبدء و مربّی وجود خود چون منزّه و مبرّا از جسم و جسمانیات است کافر گردیده‌اند مسلّم و معلوم است چشمی که همیشه در تاریکی امور مادّی باز گردیده هرگز قدرت ندارد بطرف نور و روشنایی باز نماید بلکه بمجرّد مختصری از اشعّه نور کور خواهد گردید عالم دنیا و عالم طبیعت عالم تاریکی و ظلمت است و عالم آخرت که بازگشت بسوی مبدء است عالم نور حقیقی و محل تجلّی نور صمدانی است و هر چشمی تاب دیدن آن را ندارد اینست که در سوره بنی اسرائیل آیه 74 فرموده (وَ مَن کان‌َ فِی هذِه‌ِ أَعمی فَهُوَ فِی الآخِرَةِ أَعمی وَ أَضَل‌ُّ سَبِیلًا) و کسی که هیچ آشنایی با چنین نوری ندارد چنین کسی البته بلقاء پروردگار خود کافر خواهد بود أَ وَ لَم یَسِیرُوا فِی الأَرض‌ِ فَیَنظُرُوا کَیف‌َ کان‌َ عاقِبَةُ الَّذِین‌َ مِن قَبلِهِم همزه (أَ وَ لَم) همزه استفهام است و اینجا برای انکار و توبیخ آورده‌اند ذات

صفحه : 78
احدیّت در مقام ارشاد بکافرین آنان را رهنمایی مینماید که بایستی در زمین سیر نمایند آیا اینها در شهرها گردش نمیکنند تا اینکه مآل و وخامت حال گذشتگان را ببینند که در اثر تکذیب پیمبران و مخالفت امر حق تعالی بچه عذاب و بلیّاتی مبتلا گردیدند معلوم میشود تا عصر بعثت نبی‌ّ خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم هنوز اثر ویرانی و خرابی شهرستان عاد و ثمود باقی بوده که باید بنظر عبرت آنها را بنگرند و متنبّه گردند کانُوا أَشَدَّ مِنهُم قُوَّةً وَ أَثارُوا الأَرض‌َ وَ عَمَرُوها أَکثَرَ مِمّا عَمَرُوها در صورتی که آنان از حیث قوّت و شدّت بسیار قوی‌تر و شدیدتر از اینها بودند و نیز از حیث عمل نمودن در زمین از زراعت و تخم افشانی و شخم کردن و گردانیدن زمین و نیز تعمیر نمودن زمین از بناهای محکم و قصرهای مجلّل که گویند قوت آنان بقدری بوده که از کوه سنگ میکندند و خانه میساختند با اینکه قوّت و شدّت وقتی حکم بعذاب آنان جاری گردید قوت و غلبه آنها نتوانست از سخط خدا جلوگیری نماید آنها را هلاک نمود و مملکت آنان را ویران گردانید وَ جاءَتهُم رُسُلُهُم بِالبَیِّنات‌ِ فَما کان‌َ اللّه‌ُ لِیَظلِمَهُم وَ لکِن کانُوا أَنفُسَهُم یَظلِمُون‌َ برای هدایت و ارشاد چنین مردمان پیمبران آمدند با معجزه‌های بسیار و آنچه آنها را هدایت بسوی حق تعالی نمودند از آنها نپذیرفتند و نسبت بآن بزرگواران از هیچگونه ستم و آزاری خود داری ننمودند تا آنکه عمل وخیم آنان منجرّ بعذاب گردید و عذابی که آنان را گرفت از صیحه آسمانی و باد سر سر نتیجه اعمال خودشان بود که بازگشت بخودشان نمود خدای مهربان که همه مخلوقات را از روی رحمت و فضل و احسان آفریده ستم و ظلم نسبت بمخلوقات خود روا نمیدارد کسانی که مبتلا بعذاب میگردند آثاری است که ناشی از اعمال خودشان گردیده و بر خودشان وارد خواهد گردید ثُم‌َّ کان‌َ عاقِبَةَ الَّذِین‌َ أَساؤُا السُّوای أَن کَذَّبُوا بِآیات‌ِ اللّه‌ِ وَ کانُوا بِها یَستَهزِؤُن‌َ (سوأی) اسم مؤنّث اسوء است مثل (حسنی) در تأنیث احسن قوله تعالی (لِلَّذِین‌َ أَحسَنُوا الحُسنی) و (سوأی) اسم کان و عاقبت خبر آن است و گویند (سوأی) یکی از نامهای جهنم است

صفحه : 79
خلاصه معنی آیه چنین است کسانی که بد کردند از کفر و معصیت بدی آنان عاقبت آنها را میکشاند ببدی که بدتر از آن است و آن عذاب دوزخ است و عذاب دوزخ جزاء کسانی است که آیات خدا را قولا و عملا تکذیب نمودند و باضافه بمقدّسات شرع استهزاء نمودند اللّه‌ُ یَبدَؤُا الخَلق‌َ ثُم‌َّ یُعِیدُه‌ُ ثُم‌َّ إِلَیه‌ِ تُرجَعُون‌َ ذات متعال در اینکه آیه اعلام مینماید و خود را معرفی مینماید و مردم را متذکر میگرداند که بدانند خدا آن کسی است که خلق را از نیستی و عدم بهستی و وجود ابداء نموده و پدیدار گردانیده پس از آن خلق را برمیگرداند بحالت اول که آن مرگ است آن وقت بظاهر از اشیاء و موجودات اینکه عالم مفقود میگردند و اثری از آنان نمایان نخواهد بود اگرچه در عوالم دیگری که فوق عالم زمان است موجود خواهند بود، (ثم‌ّ) را
برای تراخی آرند، پس از آنکه افراد بشر مدّتی در عالم برزخ ماندند و عالم قیامت برپا گردید خلق بسوی پروردگار بازگشت خواهند نمود و سر انجام آنان یا بسوی رحمت او و زیر لوای الطاف سرمدی دائما در مهد امن و امان امرار حیات جاودانی مینمایند ( یا نعوذ باللّه) بازگشت آنها بسوی غضب و اسم (المنتقم) مبتلا ببدترین عذاب خواهند گردید.
«آیات»

‌سورة الروم‌

اشاره

مکیّة و هی ستّون آیة

[سوره الروم (30): آیات 1 تا 11]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
الم (1) غُلِبَت‌ِ الرُّوم‌ُ (2) فِی أَدنَی الأَرض‌ِ وَ هُم مِن بَعدِ غَلَبِهِم سَیَغلِبُون‌َ (3) فِی بِضع‌ِ سِنِین‌َ لِلّه‌ِ الأَمرُ مِن قَبل‌ُ وَ مِن بَعدُ وَ یَومَئِذٍ یَفرَح‌ُ المُؤمِنُون‌َ (4)
بِنَصرِ اللّه‌ِ یَنصُرُ مَن یَشاءُ وَ هُوَ العَزِیزُ الرَّحِیم‌ُ (5) وَعدَ اللّه‌ِ لا یُخلِف‌ُ اللّه‌ُ وَعدَه‌ُ وَ لکِن‌َّ أَکثَرَ النّاس‌ِ لا یَعلَمُون‌َ (6) یَعلَمُون‌َ ظاهِراً مِن‌َ الحَیاةِ الدُّنیا وَ هُم عَن‌ِ الآخِرَةِ هُم غافِلُون‌َ (7) أَ وَ لَم یَتَفَکَّرُوا فِی أَنفُسِهِم ما خَلَق‌َ اللّه‌ُ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌َ وَ ما بَینَهُما إِلاّ بِالحَق‌ِّ وَ أَجَل‌ٍ مُسَمًّی وَ إِن‌َّ کَثِیراً مِن‌َ النّاس‌ِ بِلِقاءِ رَبِّهِم لَکافِرُون‌َ (8) أَ وَ لَم یَسِیرُوا فِی الأَرض‌ِ فَیَنظُرُوا کَیف‌َ کان‌َ عاقِبَةُ الَّذِین‌َ مِن قَبلِهِم کانُوا أَشَدَّ مِنهُم قُوَّةً وَ أَثارُوا الأَرض‌َ وَ عَمَرُوها أَکثَرَ مِمّا عَمَرُوها وَ جاءَتهُم رُسُلُهُم بِالبَیِّنات‌ِ فَما کان‌َ اللّه‌ُ لِیَظلِمَهُم وَ لکِن کانُوا أَنفُسَهُم یَظلِمُون‌َ (9)
ثُم‌َّ کان‌َ عاقِبَةَ الَّذِین‌َ أَساؤُا السُّوای أَن کَذَّبُوا بِآیات‌ِ اللّه‌ِ وَ کانُوا بِها یَستَهزِؤُن‌َ (10) اللّه‌ُ یَبدَؤُا الخَلق‌َ ثُم‌َّ یُعِیدُه‌ُ ثُم‌َّ إِلَیه‌ِ تُرجَعُون‌َ (11)

(ترجمه)

سوره روم در مکه فرود آمده و شصت آیه و هشتصد و نوزده کلمه و سه هزار و پانصد و سی چهار حرف است.

صفحه : 72
بنام ایزد هستی بخش صاحب رحمت عام‌ّ و خاص
(جماعت) رومیان
در نزدیکترین زمینها مغلوب گردیدند (2) و آنان از پس مغلوب شدن
در اندک سالی بزودی غالب گردند (3) امر (و حکم) از پیش و بعد مخصوص بخدا است و در آن روز (برای فتح رومیان) مؤمنین خوشحال میگردند (4)
بیاری خدا و خدا یاری میکند هر کس را که بخواهد و او است غالب و مهربان (5)
وعده خدا است و خداوند خلف وعده نمیکند و لکن بیشتر مردم نمیدانند (6)
(آنها) ظاهر حیات دنیا را میدانند و حال آنکه آنان از آخرت غافلند (7)
آیا آنها در نفسهای خود فکر نمیکنند که خدا نیافریده آسمان و زمین و آنچه را که بین آسمانها و زمین است مگر بحق و مدت نام برده شده و بحقیقت بیشتر از مردم بملاقات پروردگارشان هر آینه کافرانند (8)
آیا (اینکه کافرین) در زمین سیر نمیکنند پس نظر کنند که چگونه بود عاقبت آنهایی که پیش از آنها بودند (از قوم عاد و ثمود و امثال آنها) که شدیدتر و نیرومندتر از اینها بودند و آثار آنان از تعمیر عمارات و زراعات زیادتر از اینها و عمرشان زیادتر از عمر اینان بود و برای آنها پیمبران با معجزه‌های بسیار آمدند و خدا آنها را ستم ننمود لکن خودشان بخود ستم نمودند (9)
و همین بود عاقبت کسانی که بد کردند و بدتر از آن اینکه آیات خدا را تکذیب نمودند و بآن استهزاء و سخریه مینمودند (10)
خدا است که پدید آورنده و آفریننده مخلوقات است پس از آن خلق را برمیگرداند و بسوی او بازگشت مینمائید (11)

توضیح آیات‌

[سوره الروم (30): آیات 12 تا 25]

اشاره

وَ یَوم‌َ تَقُوم‌ُ السّاعَةُ یُبلِس‌ُ المُجرِمُون‌َ (12) وَ لَم یَکُن لَهُم مِن شُرَکائِهِم شُفَعاءُ وَ کانُوا بِشُرَکائِهِم کافِرِین‌َ (13) وَ یَوم‌َ تَقُوم‌ُ السّاعَةُ یَومَئِذٍ یَتَفَرَّقُون‌َ (14) فَأَمَّا الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ فَهُم فِی رَوضَةٍ یُحبَرُون‌َ (15) وَ أَمَّا الَّذِین‌َ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ لِقاءِ الآخِرَةِ فَأُولئِک‌َ فِی العَذاب‌ِ مُحضَرُون‌َ (16)
فَسُبحان‌َ اللّه‌ِ حِین‌َ تُمسُون‌َ وَ حِین‌َ تُصبِحُون‌َ (17) وَ لَه‌ُ الحَمدُ فِی السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ وَ عَشِیًّا وَ حِین‌َ تُظهِرُون‌َ (18) یُخرِج‌ُ الحَی‌َّ مِن‌َ المَیِّت‌ِ وَ یُخرِج‌ُ المَیِّت‌َ مِن‌َ الحَی‌ِّ وَ یُحی‌ِ الأَرض‌َ بَعدَ مَوتِها وَ کَذلِک‌َ تُخرَجُون‌َ (19) وَ مِن آیاتِه‌ِ أَن خَلَقَکُم مِن تُراب‌ٍ ثُم‌َّ إِذا أَنتُم بَشَرٌ تَنتَشِرُون‌َ (20) وَ مِن آیاتِه‌ِ أَن خَلَق‌َ لَکُم مِن أَنفُسِکُم أَزواجاً لِتَسکُنُوا إِلَیها وَ جَعَل‌َ بَینَکُم مَوَدَّةً وَ رَحمَةً إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَآیات‌ٍ لِقَوم‌ٍ یَتَفَکَّرُون‌َ (21)
وَ مِن آیاتِه‌ِ خَلق‌ُ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ وَ اختِلاف‌ُ أَلسِنَتِکُم وَ أَلوانِکُم إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَآیات‌ٍ لِلعالِمِین‌َ (22) وَ مِن آیاتِه‌ِ مَنامُکُم بِاللَّیل‌ِ وَ النَّهارِ وَ ابتِغاؤُکُم مِن فَضلِه‌ِ إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَآیات‌ٍ لِقَوم‌ٍ یَسمَعُون‌َ (23) وَ مِن آیاتِه‌ِ یُرِیکُم‌ُ البَرق‌َ خَوفاً وَ طَمَعاً وَ یُنَزِّل‌ُ مِن‌َ السَّماءِ ماءً فَیُحیِی بِه‌ِ الأَرض‌َ بَعدَ مَوتِها إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَآیات‌ٍ لِقَوم‌ٍ یَعقِلُون‌َ (24) وَ مِن آیاتِه‌ِ أَن تَقُوم‌َ السَّماءُ وَ الأَرض‌ُ بِأَمرِه‌ِ ثُم‌َّ إِذا دَعاکُم دَعوَةً مِن‌َ الأَرض‌ِ إِذا أَنتُم تَخرُجُون‌َ (25)

صفحه : 80

(ترجمه)

روزی که قیامت برپا میگردد گنهکاران ناامید میکردند (12)
و از آنهایی که شریک (خدا) قرار دادند کسی یافت نمیشود که شفیع آنان گردد و آنها بشرکاء خود کافر میباشند (13)
و روزی که قیامت برپا میگردد در آن روز (مردمان) متفرق میگردند (14)
اما کسانی که ایمان آورده بودند و عمل نیکو نموده‌اند چنین کسانی در بوستان (بهشتی) شادمان و مسرور خواهند بود (15)
و اما آنهایی که کافر بودند و آیات ما و ملاقات آخرت را تکذیب نمودند آنها در عذاب حاضر شدگان خواهند بود (16)
پس ستایش کنید خدا را یا نماز گذارید هنگامی که شام کنید و هنگامی که وارد صبح

صفحه : 81
شوید نیز تسبیح گوئید یا نماز بخوانید (17)
و مخصوص بخدا است حمد و سپاس گذاری در آسمانها و زمین و شامگاه و هنگام ظهر مشغول نماز شوید (18)
خداوند زنده را از مرده بیرون می‌آورد و مرده را از زنده بیرون میآورد و زمین را زنده میکند پس از مردن آن و چنین است بیرون گردیدن شما از قبر (19)
و از جمله آیات الهی اینکه است که شما (افراد بشر را) از خاک آفرید پس از آن شما انسانی شدید که پراکنده میشوید (20)
و از جمله آیات و نشانه‌های (قدرت خداوندی) اینکه است که برای شما از جنس شما جفت هایی آفریده تا با آنان انس بگیرید و بین شما مودت و دوستی و رحمت قرار داد و حقیقتا در اینها هر آینه آیات و نشانه‌هایی است برای جماعتی که فکر میکنند (21)
و از جمله آیات الهی آفرینش آسمانها و زمین و اختلاف زبانها و رنگهای شما است و حقیقتا در تمام اینها آیات و نشانه‌های (قدرت و اقتدار) الهی است که برای دانایان نمودار است (22)
و از آیات الهی خواب شما است در شب و در روز و روزی جستن شما است از فضل الهی و در اینها آیاتی است برای جماعتی که گوش شنوا دارند (23)
و از آیات الهی چنین است که بشما برق را می‌نمایاند که هم از (غضب خدا) بترسید و هم (بزیادتی نعمت) طمع نمائید و از آسمان آب را فرو میریزد پس زمین را بعد از مردن آن زنده میگرداند و حقیقتا در اینها آیاتی است برای جماعتی که تعقل مینمایند (24)
و از آیات الهی است که آسمان و زمین بامر (و فرمان) حق تعالی بپای ایستاده پس از آن وقتی شما را از زمین بخواند شما از قبرها بیرون می‌آئید (25)

توضیح آیات‌

اشاره

وَ یَوم‌َ تَقُوم‌ُ السّاعَةُ یُبلِس‌ُ المُجرِمُون‌َ

(سخنان مفسرین در معنی «یلبس»)

(1) گنهکاران در روز قیامت محزون و اندوهناک خواهند بود.
(مجاهد)

صفحه : 82
2- (ابلاس) بمعنی یأس و ناامیدی است گنهکاران در قیامت ساکت و متحیر و ناامید میگردند.
3- بقولی مبلس کسی را گویند که بروی بلا فرود آمده. (إبن زید) 4- (مبلس) کسی است که منقطع الحجة باشد یعنی در دادگاه الهی نتواند خود را تبرئه نماید و عذر آورد. (فراء) و بقرینه آیه بعد مقصود از (مجرمون) مشرکین میباشند زیرا که در آیه بعد فرموده وَ لَم یَکُن لَهُم مِن شُرَکائِهِم شُفَعاءُ وَ کانُوا بِشُرَکائِهِم کافِرِین‌َ خلاصه آیه خبر میدهد مشرکین امیدوار بودند بتهایشان یا آنچه را که غیر از خدای واحد احد پرستش مینمودند شفیع آنان گردند و آنان را از عذاب نجات دهند در آن روز رستاخیز میفهمند که بیراهه رفته‌اند و کاری از دست آنان بر نمی‌آید آن وقت متحیر و ناامید میگردند و از معبودان خود بیزاری میجویند.
وَ یَوم‌َ تَقُوم‌ُ السّاعَةُ یَومَئِذٍ یَتَفَرَّقُون‌َ اکثر مفسرین فاعل در (یتفرقون) که صیغه جمع است تمام افراد بشر گرفته‌اند نه مشرکین تنها نظر بآیه بعد است که (فَأَمَّا الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ أَمَّا الَّذِین‌َ کَفَرُوا) که تصریح میکند بتفرقه مردم.
لکن چون باید مرجع مقدم بر ضمیر باشد اینکه است که ممکن است گفته شود مرجع ضمیر فاعل در (یتفرقون) که صیغه جمع است همان مشرکین در آیه بالا باشد یعنی روز قیامت که مجرمین برخیزند متفرق شوند پس از آنکه امروز مجتمعند.
و چون از شفعاء خود ناامید گردیدند متفرق و پراکنده میگردند و هر یک در درکه‌ای از آتش جهنم واقع خواهند گردید.
است که‌فَأَمَّا الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ فَهُم فِی رَوضَةٍ یُحبَرُون‌َ بنا بر اینکه مقصود از ضمیر (یتفرقون) در آیه بالا تمام افراد بشر باشند در اینکه آیه مردم را دو قسمت نموده بعضی مؤمنین میباشند و بعضی مشرکین و کافرین.

صفحه : 83
لکن بنا بر معنی دوم که ضمیر جمع در (یتفرقون) مجرمین باشند پس از آنکه بیان حال کافرین را نمود اینکه آیه را ردیف آن آیه قرار داده و در مقام فضیلت مؤمنین و خذلان کافرین برآمده و در منهج چنین گوید در قیامت مؤمن و کافر از هم جدا میگردند مؤمنین را باعلا علیّین برند و کافرین را باسفل السّافلین بعضی در مرتبه قرب و بملاقات پروردگارشان فائز گردند و پاره‌ای در درک مفارقت واقع شوند و طایفه‌ای بر سریر محبت و جماعتی در حصیر محنت یکی را از انواع ثواب و دیگری را از اصناف عذاب جمعی از دولت نازان و برخی از آتش فراق سوزان و گدازان خواهند بود (پایان) و مؤمنین متّصف باین اوصاف کسانی میباشند که ایمانشان با اعمال صالح نیکو توأم گردیده که آنان در مرغزار بهشتی و بوستانهایی که مشتمل بر انواع و اقسام گلها و ریاحین و چشمه‌های روان باشد مسرور و شادمان خواهند بود (حبر) بمعنی سروری است که اثر آن در صورت نمایان گردد)

سخنان مفسرین در نحوه سرور اهل بهشت‌

بقولی آنان گرامی باشند بکرم لم یزلی الهی، بقول دیگر متنعّمند بنعمت ازلی، بقول دیگر آنها زینت یافته شده‌اند بانواع و اقسام زینتهای بهشتی از عین المعالی نقل شده که خوشی اهل بهشت از طریق استماع است و برای آنان هیچ لذتی مثل سماع نباشد که آن از بالاترین نعمتهای اهل بهشت بشمار آید و بروایتی دختران بهشتی تغنّی میکنند با صوتی که احدی مثل آن را نشنیده و اینکه نعمتهای بهشتیان است.
از کشاف نقل میکنند که چنین گفته وقتی پیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بیان نعمتهای بهشتی را میفرمود از آخر مجلس یک نفر اعرابی برخواست و گفت یا رسول اللّه (ص) در بهشت سماع (یعنی غناء و تغنّی هست) حضرت فرمود در بهشت جویی است که در کنار آن حوریان بکر نشسته‌اند و آنان سفید اندام و فراخ چشمان با حدقه سیاه به آوازهایی غناء میکنند که هیچ کس مثل آن را نشنیده و اینکه از بهترین نعمت بهشتی‌ها بشمار میرود

صفحه : 84
و اخبار و احادیث در اینکه در بهشت غناء هست بسیار است و در بعضی اخبار دارد که غنای بهشتی مخصوص بکسانی است که در دنیا از استماع غنا خود داری نموده‌اند و بهترین حظوظات بهشتیان همان سماع خواهد بود، و بقرینه همین احادیث بعضی (یحبرون) در آیه را تفسیر نموده‌اند به (یلتذّون بالسماع) یعنی اهل بهشت در بوستانهای بهشتی از طریق غناء و سماع لذّت میبرند وَ أَمَّا الَّذِین‌َ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ لِقاءِ الآخِرَةِ فَأُولئِک‌َ فِی العَذاب‌ِ مُحضَرُون‌َ (واو) در (و امّا) آیه را عطف میدهد بآیه بالا و چون هر چیزی بضدش شناخته میشود چنانچه گفته‌اند (یعرف الاشیاء باضدادها) اینکه است که در مقابل ایمان و ضدّ آن کفر است و کفر بمعنی پوشانیدن است که کافر حق را میپوشاند و مقابل و ضدّ عمل صالح تکذیب و انکار آیات خدا و عدم اعتراف بقیامت و دار جزاء است که عمل کافر چنین است عوض اعتراف انکار مینماید و حقایق را پوشیده میدارد اینکه است که نظر به (جَزاءً وِفاقاً) مطابق میزان عدل جزاء و پاداش بایستی مقابل عمل انجام گیرد مقابل مقام مؤمنین که در وصف آنها است است که (فَهُم فِی رَوضَةٍ یُحبَرُون‌َ) در اوصاف کفار است (فَأُولئِک‌َ فِی العَذاب‌ِ مُحضَرُون‌َ) مؤمنین در آن بوستانهای مجلّل با انواع و اقسام نعمتها متنعّم و شادمانند و کفّار همیشه در انواع و اقسام عذاب حاضر گردیده شدگان خواهند بود.
فَسُبحان‌َ اللّه‌ِ حِین‌َ تُمسُون‌َ وَ حِین‌َ تُصبِحُون‌َ (سبحان) مصدر است و در معنی امر بتسبیح و تنزیه حق تعالی است (تمسون) طرف شام (تصبحون) طرف صبح است، و اکثر مفسّرین اینکه آیه و آیه بعد را حمل بنمازهای پنجگانه نموده‌اند زیرا که در اینکه ساعات قدرت و عظمت و نعم حق تعالی ظاهرتر خواهد گردید و شاید اختصاص بشام و صبح که در اینکه دو وقت امر بتسبیح و تنزیه حق تعالی و مبرّا گردانیدن او را از نواقص امکانی فرموده برای اینکه باشد که خورشید پرستان هنگام طلوع خورشید و غروب آن بخورشید سجده میکنند و باو ملتجی میگردند

صفحه : 85
در مقابل آنها بموحّدین امر مینماید که خدا را در اینکه دو وقت تنزیه و ستایش نمائید و نظر بهمین است که بعضی از فقهاء بدلالت اخباری که از معصومین رسیده در اینکه دو وقت یعنی حین برآمدن خورشید و غروب آن نماز و سجده را مکروه میدانند اگر چه حدیث بر عدم کراهت هم وارد شده و آن اخبار کراهت را حمل بر تقیّه نموده‌اند و تحقیق اینکه مطلب موکول بعلم فقه می‌باشد وَ لَه‌ُ الحَمدُ فِی السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ وَ عَشِیًّا وَ حِین‌َ تُظهِرُون‌َ تحمید و تسبیح هر دو ستایش و اظهار عظمت حق تعالی است لکن چنانچه گفته شده تحمید و حمد راجع بصفات جمال است و تسبیح راجع بصفات جلال وقتی در مقام ستایش گفتیم (سبحان اللّه) ذات ازلی سرمدی را تنزیه میکنیم و او را از هر صفت نقص و عیبی که در موجودات امکانی دیده میشود تبرئه مینمائیم و چنین اظهار میکنیم که ذات بی زوال احدی از آنچه مشرکین از نسبت شریک و عدیل و ولد و غیر آن از آنچه در خور خودشانست و باو نسبت میدهند مبرّا و منزّه از آن خواهد بود و در مقام ستایش گوئیم (سبّوح قدّوس رب الملائکة و الروح) و پس از آنکه ذات مقدّس الهی را از نقایص امکانی تخلیه نمودیم و بصفات جلال آن حقیقت پاک را ستایش نمودیم آن وقت در مقام تحلیه برمیآئیم زیرا که تحلیه بعد از تخلیه است و گوئیم (الحمد للّه) و اظهار مینمائیم که پروردگار ما متّصف بتمام اوصاف کمال است هر صفت کمالی که در ممکنات دیده میشود پرتوی و نمونه‌ای از اوصاف سرمدی او خواهد بود (جمالک فی کل الحقائق سائر و لیس الّا جلالک ساتر) بقول آن شاعر عارف

خلق را چون آب دان صاف و زلال و اندران تابان جمال ذو الجلال

پادشاهان مظهر شاهی حق عارفان مرآت آگاهی حق

خوب رویان آینه خوبی‌ّ او ماه رویان عکس مه رویی او
(مثنوی) و پس از آنکه او را تسبیح و تحمید نمودیم ببالاترین اوصافش که وحدت باشد

صفحه : 86
او را ستایش مینمائیم و گوئیم (لا اله الّا اللّه) وحدت و الوهیّت و مبدئیت منحصر بذات بی‌زوال واجب الوجود تعالی است عارفی گفته:

چه ذات از روی وحدت جلوه آرد رخ کثرت دیگر تابی نیارد

کشد احکام توحید از میانه نیابد کثرت از اسماء بهانه

بر اندازد احد بازار واحد نه وجد آنجا بود پیدا نه واجد
و به (لاء نافیه) آنچه سزاوار الوهیّت بلکه شیئیّت و مؤثریّت و استقلال نیست نفی مینمائیم و (لا مؤثّر فی الوجود الّا اللّه) را نصب العین خود مینمائیم و به (الّا اللّه) اثبات مینمائیم که در عالم مؤثریّت بلکه وجود حقیقی منحصر بذات کبریایی اله و مبدء عالم است.
و پس از آنکه اظهار نمودیم که ذات احدیّت متّصف بتمام صفات کمال و خالی از تمام نقایص امکانی است اظهار نقص خود مینمائیم و گوئیم (اللّه اکبر) ما کوچک‌تر از آنیم که بتوانیم اوصاف ذات بی زوال احدیّت را بفهم خود یا گفتار ناقص خودمان محدود گردانیم و او بزرگ‌تر از آنست که در وهم یا بعقل بشر یا هر ممکنی بگنجد و چون برای بشر ممکن نیست مبدء عالم را آن طوری که شایسته بزرگی و عظمت او است آن وجود حقیقی را توصیف و ستایش نماید مگر بقدر فهم و استعداد خود اینکه است که پیشوایان ما دستور داده‌اند که در نماز حق تعالی را باین اوصافی که در خور فهم ما است او را حمد و ستایش نمائیم و از بالاتر اظهار عجز نمائیم و گوئیم تو بزرگتر از آنی که ما بتوانیم تو را بستائیم آنچه گوئیم بقدر فهم ناقص خودمان است راوی خبر گوید بابن عباس گفتند آیا در قرآن چیزی یافته‌ای که بر نمازهای پنجگانه دلالت داشته باشد گوید آری و اینکه دو آیه را قرائت مینماید (تُمسُون‌َ) نماز مغرب (تُصبِحُون‌َ) نماز صبح و (عَشِیًّا) نماز عصر (وَ حِین‌َ تُظهِرُون‌َ) نماز ظهر یُخرِج‌ُ الحَی‌َّ مِن‌َ المَیِّت‌ِ میّت صفت مشبّهه است و بر هر چه قابل حیات است صادق آید مثل نطفه انسان و حیوان و تخم مرغ و حبوات و امثال اینها که قابل نفوذ روح و قوّه نشو و ارتقاء

صفحه : 87
میباشند و قبلا میّتند و آثار روح و حیات در آنان پدیدار نیست و بقدرت و اراده ایزد متعال بنفوذ روح آثار حیاتی در آنها ظاهر میگردد و باین اعتبار بر آنان صادق آید که زنده را از میّت بیرون آورده و اینکه نحو عدم را، عدم و ملکه نامند وَ یُخرِج‌ُ المَیِّت‌َ مِن‌َ الحَی‌ِّ و همان طوری که بقدرت ازلی الهی زنده را از مرده بیرون می‌آورد همین طور میّت را از زنده بیرون می‌آورد زیرا که موت در اینکه عالم دنیا برای زندگان حتمی است (کل‌ّ شیئی یرجع الی اصله) آنچه از اشیاء مرده گرفته شده باصل خود خواهد برگشت حیات دائمی در قیامت که عالم حیات و عالم حقیقت است بروز و ظهور خواهد نمود بزرگ و بزرگوار است مبدء آفرینش که اشیاء را از عدم بوجود آورده و از وجود بعدم برمیگرداند تا آنکه کمال قدرت و علم و رحمت و لطف غیر متناهی خود را بجهانیان بنماید و آنان را از فیض وجود ازلی خود بهره‌مند گرداند وَ یُحی‌ِ الأَرض‌َ بَعدَ مَوتِها زمین در فصل زمستان مرده‌ای ماند که هیچ آثار حیاتی در آن پدیدار نیست در فصل بهار بقدرت مبدء متعال بنهضت و جنبش می‌آید و گیاه‌ها و حبوبات و میوه‌جات در آن پدید میگردند و حیوانات و انسان از آن منتفع میشوند و از گلهای رنگارنگ آن محفوظ گردیده و لذّت میبرند وَ کَذلِک‌َ تُخرَجُون‌َ در بسیاری از آیات زنده شدن مرده‌ها در روز معاد را تشبیه نموده بزنده شدن زمین پس از مردن آن و چنانچه قبلا تذکر داده‌ایم شاید اشاره باین باشد که همین طوری که در زمستان زمین بعینه باقی است و آثار نباتی از آن پدیدار نیست انسان هم پس از مرگ بحقیقت انسانیّت خود باقی خواهد بود لکن نه عملی از وی تظاهر مینماید و نه آثاری بر عمل وی هویدا است و در روز موعود حیات نوینی بوی بخشوده میشود و آثار اعمال گذشته وی با پاداش و کیفر آن ظاهر میگردد و اینکه آیات اشاره بعموم قدرت ایزد متعال دارد که مرگ و حیات را عقب هم قرار داده و انسان را

صفحه : 88
متنبّه میگرداند که غائب را در ظاهر بنگرد و ببیند در اینکه عالم چگونه زنده را از مرده و مرده را از زنده بیرون میآورد تا اینکه بداند که چنین کس با اینکه سعه قدرت تواند در روز موعود زنده را از مرده بیرون آورد و وی را بحالت اول برگرداند برای وضوح تشبیه زنده شدن مردگان در روز معاد بزنده شدن زمین پس از مردن آن و رفع استبعاد منکرین دانشمندی در کتاب خود چنین مینویسد:
دنیای بشر همچون فصل زمستانی ماند که قطعا بهاری در پی دارد ذرّات بی جان اینکه جهان بفرمان الهی در بهار قیامت جان میگیرند چه بسا اعمال یا ملکاتی که بشر آنها را مرده و بیجان و گم شده می‌پندارد آن چنانچه معماری بهنگام گل مالی بام دانه‌هایی از جو را نادیده بحساب کاه آورد اما با وزیدن باد بهاری همان دانه‌های بحساب نیامده یا در حساب گم گشته سبز شده و معمار را باشتباه خود واقف میگرداند، همین طور در روزی که روز بعث یا زندگی مجدد و حساب نام دارد انسان بحقیقت اشتباه خود خواهد رسید قرآن مقدس بمنظور هدایت کامل احساس فطری انسانها در باب نشئه آخرت و رستاخیز آیات فراوانی در زمینه‌های گوناگون دارد و هر گونه شک و تردید و گمراهی را در باب وجود روز رستاخیز و نشئه آخرت با کیفیات مربوطه به آنرا از دلها میزداید ضمن آیاتی بیان مینماید که سراسر آفرینش تحت نظام و حساب است خلقت بشر نمیتواند عبث و مهمل باشد و از هر سویی بحساب منتهی نشود.
و ضمن آیاتی دیگر شگفتی زنده ساختن مردگان و حشر و بعث با تنظیرهای روشن و براهین قانع کننده از دلها کنار میزند و ضمن آیات دیگر علائم ظهور قیامت و روز رستاخیز که از جمله سر آمدن عمر اینکه عالم است، و علوم بشری نیز عمر خورشید و زمین و ماه و سیارات و و ...
تخمین میزند که اینکه اجرام در چه تاریخی عمرشان بسر خواهد آمد و متلاشی خواهند گردید و سایر علائم دیگر .... بیان میدارد (پایان) إبن عباس از نبی‌ّ اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم چنین نقل نموده که هر کس اینکه آیات را از

صفحه : 89
قوله تعالی (فَسُبحان‌َ اللّه‌ِ حِین‌َ تُمسُون‌َ) تا آنجا که فرموده (وَ کَذلِک‌َ تُخرَجُون‌َ) با آخر سوره (و الصّافات) (سُبحان‌َ رَبِّک‌َ رَب‌ِّ العِزَّةِ عَمّا یَصِفُون‌َ وَ سَلام‌ٌ عَلَی المُرسَلِین‌َ وَ الحَمدُ لِلّه‌ِ رَب‌ِّ العالَمِین‌َ) ضمیمه نماید و قرائت کند در قیامت وقتی اعمالش در میزان حساب سنجیده میشود بکیل تمام تر وزن میکنند و بروایت دیگر کسی که در صبح و شام اینکه آیات را بخواند آنچه از نوافل و مستحبات از وی فوت شده تلافی میکند وَ مِن آیاتِه‌ِ أَن خَلَقَکُم مِن تُراب‌ٍ ثُم‌َّ إِذا أَنتُم بَشَرٌ تَنتَشِرُون‌َ آیت بمعنی علامت و نشانه است در اینکه آیات شش علامت از آیات بزرگ الهی را که در آفرینش انسان نمودار است تذکر میدهد که هر یک از آنها نشانه و دلیل بارزی است بر حکمت و قدرت مبدء متعال اول در مقام پیدایش و اصل آفرینش انسان برآمده که عنصر غالب او خاک است و اشاره به اینکه از دلائل نفوذ قدرت او چنین است که خاک با جمود و پستی و بی حرکتی آن را اصل آفرینش و ماده وجود چنین موجود شریفی قرار داده و چنان نیرو و نهضتی بآن داده که پس از مرتبه خاکی وی را بصورت انسانی در می‌آورد و همان خاک پست جامد انسانی میگردد نیرومند و صاحب قوت و شدت و در روی زمین حرکت میکند و بدلخواه خود هر گونه تصرفی خواهد در آن مینماید.
وَ مِن آیاتِه‌ِ أَن خَلَق‌َ لَکُم مِن أَنفُسِکُم أَزواجاً لِتَسکُنُوا إِلَیها وَ جَعَل‌َ بَینَکُم مَوَدَّةً وَ رَحمَةً دوم از آیات بزرگ خلقت مربی عالم چنین است از جنس بشر جفت و همتا برای او آفریده که با او انس گیرد و بین آنان محبت و شفقت استوار گردد زیرا اگر جفت انسان از غیر جنس او بود هرگز ممکن نبود که با هم انس گیرند و آمیزش نمایند و بین آنها محبت و ملایمت پدید گردد تا آنکه از آنان تولید مثل شود و افراد بشر در زمین منتشر گردند و اینکه آیات دلیل بارز و روشنی خواهد بود بر کمال اقتدار و استیلاء مبدء متعال بر احیاء مردگان در روز حشر.

صفحه : 90
إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَآیات‌ٍ لِقَوم‌ٍ یَتَفَکَّرُون‌َ امتیاز انسان بر باقی موجودات بقوه عقل و تعقل وی است و اینکه فضیلت اختصاص به بشر دارد نه در حیوانات چنین فضیلتی موجود است و نه در ملک زیرا که حیوان هر عملی انجام میدهد بهمان غریزه و قوه‌ای است که در ابتداء خلقت در نفس وی گذارده شده است نه کم میشود و نه زیاد اصلا حیوان شاید علم بخود و بکارش ندارد و اعمالی که از ملک صادر میگردد اگرچه ملائکه بآن لطافت روحشان علم بعملشان دارند لکن ظاهرا آنها هم کارشان از روی فکر و رویه خودشان نیست بلکه مسخر امر اله میباشند و بدون امر اله باختیار خود عملی انجام نخواهند داد تا محتاج بفکر و رویه باشند و نظر بهمین فضیلت است که بعضی از دانشمندان معتقدند که انسان کامل افضل از ملائکه بشمار میرود.
وَ مِن آیاتِه‌ِ خَلق‌ُ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ وَ اختِلاف‌ُ أَلسِنَتِکُم وَ أَلوانِکُم (واو) (و من) حرف عطف است آیه را بآیه بالا عطف داده سوم از علاماتی که در اینکه آیات تذکر میدهد قدرت و اقتدار الهی است بر آفرینش آسمانها با اینکه عظمت و زمین با اینکه سعه و اختلاف زبانها از فارسی و هندی و رومی و انگلیسی و فرانسوی و ترکی و غیر اینها و اختلاف رنگها از سفیدی، سیاهی، سرخی، زردی و غیره.
إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَآیات‌ٍ لِلعالِمِین‌َ تمام قراء (للعالمین) بفتح لام دوم قرائت نموده‌اند یعنی برای احدی از اهل عالم مخفی نیست که در اختلاف زبانها و رنگهای افراد بشر آیت نشانه قدرت و علم آفریننده آنها هویدا است و دلیل بارزی خواهد بود که فاعل و موجد آنها فاعل مختار است نه فاعل موجب زیرا که عمل فاعل موجب بیک شکل و یک و تیره است اینکه است که اختلاف در شکل و رنگ و زبان را از آیات بزرگ الهی بشمار آورده و بر اینکه بر اعاده مردگان قادر خواهد بود و برای احدی اینکه مطلب مخفی نخواهد بود که اگر تمام افراد بشر بیک شکل و یک رنگ بودند و بیک لغت تکلم مینمودند

صفحه : 91
امتیاز بین افراد ممکن نبود و در معاملات و در امور اجتماعی و اقتصادی اختلال کلی پدیدار میگردید اینکه است که (عالمین فرموده) یعنی حکمت اینکه اختلاف برای احدی پوشیده نخواهد بود و حفص که یکی از قراء است و تمام سیاهی قرآن بقرائت او میباشد بکسر لام دوم (للعالمین) قرائت نموده یعنی اختلاف در زبانها و رنگهای مردم برای اهل علم و دانایان آیت و نشانه قدرت خواهد بود نه برای تمام اهل عالم زیرا که در تمام مردم فکر و رویه نیست که در اینها آیات خدایی را بنگرند.
وَ مِن آیاتِه‌ِ مَنامُکُم بِاللَّیل‌ِ وَ النَّهارِ وَ ابتِغاؤُکُم مِن فَضلِه‌ِ اینکه آیه نیز عطف بآیه بالا است.
چهارم از آیات قدرت و دلیل بر وقوع قیامت خواب است که قادر متعال از راه لطف برای رفع خستگی و آسایش قوی و مشاعر خواب را در شب و روز بر انسان و حیوانات مسلط گردانیده و در خواب رموز و اسراری مندرج میباشد.
یکی رفع خستگی و ملالت قوای طبیعی و رفع ضعف مشاعر حسی که انسان در شب استراحت نماید و در روز دنبال کسب و عمل رود و از فضل الهی امور معیشت خود را تأمین نماید و اینکه فضل بزرگی است که باین وسیله تا مدتی قوای طبیعی را بپای دارد و سلامتی او باقی ماند تا بکمال انسانیت برسد.
و دیگر چون بحکمت ایزدی برای هر چیزی علامتی قرار داده که در شاهد غائب دیده شود و خواب و خواب دیدن و بیدار شدن از خواب هر یک یک آیت و نشانه بزرگی است که نشان میدهد مردن و کیفیت عالم برزخ را که حکماء آن را عالم مثال نامند و زنده شدن در قیامت که دانسته شود خدای جلیل بحکمت تامه و نفوذ قدرت و علم ازلی مرده‌ها را در قیامت که منتهی درجه استکمال بشر است برای پاداش اعمال زنده میگرداند زیرا که فضل و کرم او بی انتهاء است انسان را برای بقاء آفریده نه برای فناء.

صفحه : 92
إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَآیات‌ٍ لِقَوم‌ٍ یَسمَعُون‌َ اینکه علامت را اختصاص داده بکسانی که گوش شنوا و دل بینا دارند و آیات الهی را استماع میکنند و شاید مقصود چنین باشد که آن افرادی که برای استماع آیات قرآنی و احادیث نبوی حاضر می‌گردند و پس از آنکه بگوش سر زنده شدن پس از مردن و اوضاع قیامت را شنیدند بهمین علامت خواب و بیداری در گوش دل آنها تأثیر نموده شنوا می‌گردند و قبول خواهند نمود.
وَ مِن آیاتِه‌ِ یُرِیکُم‌ُ البَرق‌َ خَوفاً وَ طَمَعاً وَ یُنَزِّل‌ُ مِن‌َ السَّماءِ ماءً فَیُحیِی بِه‌ِ الأَرض‌َ بَعدَ مَوتِها پنجم از علامات وقوع قیامت اینکه است که موقعی که رعد و برق صدا کرد در شما دو حالت پدید می‌گردد یکی ترس از سوختن و دیگر طمع در آمدن باران و نموّ نباتات ارض زیرا که بآب باران زمین پس از خشکی و خمود که در زمستان مانند مرده‌ای ماند که هیچ آثاری از آن پدیدار نیست و خدای متعال بآب باران آن را زنده میگرداند همین طور انسان را در قیامت بباران رحمت وی را زنده میگرداند و حیات طیّب پاکیزه دائمی بوی کرامت میفرماید (و هذا فضل کبیر) إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَآیات‌ٍ لِقَوم‌ٍ یَعقِلُون‌َ تمام اینکه آیات نشان میدهد و علاماتی است که دلالت دارد بر علم و قدرت و تمام صفات جلال و جمال خداوندی و اینکه او سبحانه قدرت بر اعاده مردگان دارد و اینکه تذکرات مخصوص بکسانی خواهد بود که در آثار الهی فکر و تعقل می‌کنند در قرآن مجید مکرر در مکرر تصریحا و تلویحا ستایش مینماید کسانی را که در آیات الهی بهر دو قسم آن یعنی آیات تکوینی و تشریعی تدبّر مینمایند تا آنکه از روی فهمیدگی و دلیل عقلی که از اثر پی بمؤثر بردن است علم یقینی برای آنان پدید گردد.
وَ مِن آیاتِه‌ِ أَن تَقُوم‌َ السَّماءُ وَ الأَرض‌ُ بِأَمرِه‌ِ ششم از آیات و نشانه‌های قدرت ایزدی که دلالت دارد بر رد ارواح در قیامت

صفحه : 93
بجسدهایشان ایستاده‌گی آسمانها و زمین است بامر او.
ظاهرا مقصود از امر حق تعالی بقیام آسمانها و زمین امر تکوینی است نه امر تشریعی زیرا چنین بنظر میآید که آسمانها و زمین صاحب عقل و شعور نمیباشند و نیز در عمل خود مختار نیستند اگرچه بعقیده بعضی از دانشمندان آنان را ذوی العقول میدانند و بعض آیات قرآن را شاهد می‌آورند مثل قوله تعالی در سوره (فصلت) آیه (10) بعد از بیان خلقت زمین فرموده «ثُم‌َّ استَوی إِلَی السَّماءِ وَ هِی‌َ دُخان‌ٌ فَقال‌َ لَها وَ لِلأَرض‌ِ ائتِیا طَوعاً أَو کَرهاً قالَتا أَتَینا طائِعِین‌َ زیرا که امر بآسمان و زمین نموده و امر مولوی بغیر ذوی العقول نمودن قبیح است.
ثُم‌َّ إِذا دَعاکُم دَعوَةً مِن‌َ الأَرض‌ِ إِذا أَنتُم تَخرُجُون‌َ چون آسمانها و زمین در قبضه اقتدار او است وقتی بزمین امر میفرماید:
(وَ أَلقَت ما فِیها وَ تَخَلَّت) سوره انشقت آیه سوم زمین سنگینی خود را بیرون بینداز زمین مطیع امر حق تعالی میگردد (وَ أَخرَجَت‌ِ الأَرض‌ُ أَثقالَها) و امر پروردگار را اجابت مینمایند و نیز افراد بشر برای حضور دعوت میشوند.
خلاصه در حدیث رسیده وقتی روز موعود رسید خطاب از ذات احدیت میرسد که ای اهل قبور اخرجوا مرده‌ها زنده میگردند و امر پروردگارشان را اجابت نموده و با کمال سرعت بمیعادگاه می‌شتابند و در دادگاه عدل الهی برای حساب حاضر می‌گردند و هر کس بجزاء و کیفر اعمال خود خواهد رسید.
(ان خیرا فخیرا و ان شرا فشرا).

صفحه : 94

[سوره الروم (30): آیات 26 تا 32]

اشاره

وَ لَه‌ُ مَن فِی السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ کُل‌ٌّ لَه‌ُ قانِتُون‌َ (26) وَ هُوَ الَّذِی یَبدَؤُا الخَلق‌َ ثُم‌َّ یُعِیدُه‌ُ وَ هُوَ أَهوَن‌ُ عَلَیه‌ِ وَ لَه‌ُ المَثَل‌ُ الأَعلی فِی السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ وَ هُوَ العَزِیزُ الحَکِیم‌ُ (27) ضَرَب‌َ لَکُم مَثَلاً مِن أَنفُسِکُم هَل لَکُم مِن ما مَلَکَت أَیمانُکُم مِن شُرَکاءَ فِی ما رَزَقناکُم فَأَنتُم فِیه‌ِ سَواءٌ تَخافُونَهُم کَخِیفَتِکُم أَنفُسَکُم کَذلِک‌َ نُفَصِّل‌ُ الآیات‌ِ لِقَوم‌ٍ یَعقِلُون‌َ (28) بَل‌ِ اتَّبَع‌َ الَّذِین‌َ ظَلَمُوا أَهواءَهُم بِغَیرِ عِلم‌ٍ فَمَن یَهدِی مَن أَضَل‌َّ اللّه‌ُ وَ ما لَهُم مِن ناصِرِین‌َ (29) فَأَقِم وَجهَک‌َ لِلدِّین‌ِ حَنِیفاً فِطرَت‌َ اللّه‌ِ الَّتِی فَطَرَ النّاس‌َ عَلَیها لا تَبدِیل‌َ لِخَلق‌ِ اللّه‌ِ ذلِک‌َ الدِّین‌ُ القَیِّم‌ُ وَ لکِن‌َّ أَکثَرَ النّاس‌ِ لا یَعلَمُون‌َ (30)
مُنِیبِین‌َ إِلَیه‌ِ وَ اتَّقُوه‌ُ وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ لا تَکُونُوا مِن‌َ المُشرِکِین‌َ (31) مِن‌َ الَّذِین‌َ فَرَّقُوا دِینَهُم وَ کانُوا شِیَعاً کُل‌ُّ حِزب‌ٍ بِما لَدَیهِم فَرِحُون‌َ (32)

(ترجمه)

‌هر کس که در آسمانها و زمین است مملوک خدا و مخصوص باو است و تمام آنها زیر فرمان و مطیع اویند (26)
و خدا آن کسی است که خلق را آفریده (و پس از مردن) وی را زنده می‌گرداند و برای او زنده گردانیدن (مردگان) (از ابداء آنها) آسان‌تر خواهد بود و برای او در آسمانها و زمین صفات بلندتری است و او غالب و درست کار است (27)
(خداوند) برای شما از قبل نفسهای خودتان مثل میزند آیا آنهایی که بنده و عبد شما میباشند در مالهایی که خدا بشما روزی داده شریک شما میباشند (و آن طوری که شما در مالتان تصرف میکنید) آنان با شما در تصرف کردن مساوی میباشند (و آیا) شما از بنده‌گان خود میترسید آن طوری که از شریکانی که

صفحه : 95
(مثل خودتان آزادند) میترسید ما برای کسانی که تعقل و تدبر مینمایند اینطور آیات را بیان میکنیم (28)
بلکه بدون علم تابع هوای ستمکاران گردیدند (و پیروی آنها را نمودند) پس کی است که هدایت نماید کسی را که خدا وی را گمراه گردانیده و برای چنین مردمانی یاری کننده‌ای نخواهد بود (29)
(ای محمّد) روی خود را قائم و ثابت گردان برای دین پاکیزه اسلام که آن بر فطرت خدایی است که مردم بر آن آفریده شده‌اند و در خلقت خدا تبدیلی نخواهد بود و اینکه است دین ثابت و پا برجا لکن بیشتر مردم نمیدانند (30)
(خطاب ببشر است) که بسوی خدا بازگشته‌گانید و از او بترسید و نماز را بپای دارید و از کسانی نبوده باشید که برای خدا شریک قرار دادند (31)
و از آنهایی نباشید که دین خود را پراکنده ساختند و حزب، حزب گردیدند و هر حزبی بآنچه نزد آن است از دین خوشحالست (32)

توضیح آیات‌

وَ لَه‌ُ مَن فِی السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ اینکه جمله عطف بجمله بالا است و لام (له) لام ملک است و مرجع ضمیر اللّه تعالی است و (من) موصوله از الفاظ عموم است لکن برای ذوی العقول آورند و اینکه تخصیص بعقلاء داده برای اینکه است که غیر عقلاء در حکم تابع می‌باشند و اشاره به اینکه آیاتی که در بالا گفته شد از بیرون آمدن زنده از مرده و خلقت انسان از خاک و خلقت آسمان‌ها و زمین و اختلاف زبانها و اوضاع آسمانی از رعد و برق و غیر اینها آنچه در آسمانها و زمین است عموما تحت اقتدار و خلاقیت قادر متعال انجام می‌گیرد و مالک حقیقی تمام موجودات او است که همه را از نیستی بهستی آورده.
کُل‌ٌّ لَه‌ُ قانِتُون‌َ و تمام موجودات مطیع امر تکوینی و زیر فرمان و مسخر اراده اویند و

صفحه : 96
هیچ یک از آنها سر سوزنی از آنچه موظف بر آن میباشند تخلف نمیورزند و فرمان بردارند.
وَ هُوَ الَّذِی یَبدَؤُا الخَلق‌َ ثُم‌َّ یُعِیدُه‌ُ ذات متعال بدلیل انّی که از اثر پی بمؤثر بردن است خود را بخلق معرفی مینماید که آن کسی که مالک آسمانها و زمین است آن کس است که باینها وجود بخشیده و از کتم عدم بعرصه وجود آورده.
(ابداء) در لغت بمعنی ظهور و بروز شیئی است (راغب) در مفردات چنین گفته (بدء الشی‌ء بدوا ای ظهر ظهورا) و نیز گفته مبدء الشی‌ء هو الذی منه یترکب او منه یکون. پایان خلاصه آیه خبر میدهد آن کسی که موجودات را از کتم عدم و خفاء و نیستی بعرصه وجود و ظهور آورده پس از مرگ و خفاء هستی او وی را ثانیا بحالت اول که همان پیدایش اولیه او است برمیگرداند.
وَ هُوَ أَهوَن‌ُ عَلَیه‌ِ اعاده بر خدای تعالی آسان‌تر از اصل ابداء است در تفسیر مجمع البیان راجع باهون بودن چند وجه از مفسرین نقل نموده که مختصری از آن را در اینجا ترجمه مینمایم.
چنین گفته: (یَبدَؤُا الخَلق‌َ ثُم‌َّ یُعِیدُه‌ُ) یعنی خلق کرد (انشاء) و یخترعهم (ابتداء) پس از آن بعد از افناء آنها را ثانیا عود میدهد و ابتداء خلقش را دلیل قرار داد بر آنچه از اعاده مخفی است استدلالا بشاهد بر غائب پس از آن آیه را مؤکد گردانیده بقوله (وَ هُوَ أَهوَن‌ُ عَلَیه‌ِ) و ضمیر (هو) راجع بمصدر (یعیده) میباشد یعنی اعاده آسان‌تر است و در وجه اهون بودن اعاده از (ابداء) از مفسرین چند قول نقل میکنند:
1- (اهون) بمعنی (هیّن) است مثل (اللّه اکبر) یعنی کبیر است و در کبریایی کسی با او نزدیک نیست نه اینکه بزرگتر از چیزی باشد مثل قول شاعر که گفته:

صفحه : 97

ان الذی سمک السماء بنی لنا بیتا دعائمه أعزّ و اطول
یعنی عزیز و طویل.
(2) اهون بصیغه افعل التفضیل برای اینکه است که عود دادن هر چیزی آسانتر از ابتداء آن است و اینکه مطلب در نظر عرف واضح و معلوم است که هر کاری ابتداء عمل آن مشکل تر از اعاده آن است و اشاره به اینکه شما باین مطلب مقر و معترفید پس چگونه مشکلتر را می‌بینید و اعتراف بآسانتر نمیکنید یعنی آن کسی که کار مشکل از او بر می‌آید البته کار آسانتر را بطریق اولی میتواند انجام بدهد.
3- (هاء) در (علیه) بر میگردد بخلق یعنی بمخلوق و بنا بر اینکه چنین میشود که اعاده مخلوق آسانتر است از انشاء اول زیرا که در اعاده (بکن فیکون) شیئی موجود میگردد لکن در نشئه اول بایستی مراتبی را از علقه و مضغه و گوشت و استخوان و نفخه روح و غیر آن را طی بنماید تا آنکه مراتب خلقتش تمام گردد لکن چون در اعاده محتاج باین مواد نیست اینکه است که اعاده از خلقت آسانتر خواهد بود یعنی اعاده آسانتر است. (پایان) کسی که بدلیل عقل و نقل معتقد گردید که انسان بمردن فانی نمیگردد و پس از مردن حقیقت انسانیت وی با تمام تشخصاتی که در شیئیت او مدخلیت داشته در عالم دیگری که آن را عالم برزخ یا عالم مثال گویند موجود است.
دیگر در وجه (اهون) یعنی آسانتر بودن اعاده محتاج باین توجیهات که اکثر آن غیر مناسب بنظر میآید نمیباشد بدیهی است چیزی که اصلا نبوده و عامل تازه خواهد آن را انشاء و ابداء نماید بنظر عرفی و بدوی بسیار مشکل‌تر بنظر میآید از آن چیزی که تغییرات و تحولاتی در آن رخ نموده و عامل خواهد آن را اصلاح نماید و وی را بحالت اول یا کاملتر از اول برگرداند شکی نیست و در نظر دانشمندان و اهل ادیان مسلم و محرز میباشد که انسان بمردن بکلی فانی نمیگردد بلکه چنانچه از احادیث بسیار برمیآید انسان پس از مرگ با قالب مثالی که در صورت شبیه بهمین بدن دنیوی است باقی است تا وقتی که نفخه صور دوم بدمد و ارواح بقدرت خالق

صفحه : 98
متعال برگردند بجسدهایشان برای جزای اعمال اینکه است که بنظر عرفی عود دادن روح باقی بجسد البته آسانتر بنظر میآید از آن وقتی که هیچ نبوده و او را جسما و روحا از عدم بوجود آرند وانگهی چنانچه بدلیل عقل و نقل ثابت شده در قیامت بدن هر کسی بمناسبت روحش و اخلاق و اوصافی که در خود اندوخته و اعمالی که از وی سر زده بروز و ظهور مینماید پس بنا بر اینکه ما در وجه آسانتر بودن اعاده بر ابداء محتاج باین توجیهات رکیک نمیباشیم آیه را بظاهر عرفی آن بگذاریم بهتر خواهد بود وَ لَه‌ُ المَثَل‌ُ الأَعلی فِی السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ وَ هُوَ العَزِیزُ الحَکِیم‌ُ مفسرین گویند مثل الاعلی یعنی برای حق تعالی اوصاف بلندی است که مثل او یا شبه او در مخلوقات یافت نمیگردد و اوصاف عظمت او در آسمانها و زمین نمایان و قدرت او چنان است که نه انشاء چیزی و نه اعاده آن او را عاجز نمیگرداند و در افعال حکیم است که هر چیزی را منطوی بر حکمت و استحکام و تدبیر بنا نهاده و از قتاده نقل شده که مثل اعلی قول (لا اله الا اللّه است) و بعضی از حکماء اسلامی چنین گفته که انسان کامل مثل اعلی حق تعالی است زیرا که مظهر تام و نماینده اوصاف الهی است و با وحدت شخصیّه‌ای که دارد موازی کل انواع است و جماد و نبات و حیوان تماما مشمول ویند. (پایان) آری چون انسان کامل نسخه جامعه عالم جهانی است آنچه در عالم کبیر منتشر و پراکنده بنظر میآید در نسخه جامعه انسانی بیک صورت وحدانی موجود است پس باین لحاظ جای دارد که گفته شود انسان کامل مثل اعلای حق است یعنی مظهر و نماینده اوصاف الهی است و نظر بجامعیت وی است که بیک اعتبار وی را عالم صغیر گویند و باعتبار دیگر او را عالم کبیر نامند زیرا که او در وسط دائره وجود ممکنات قرار گرفته و مقام وی نسبت بموجودات نسبت نقطه وسط دائره است باطراف و تمام موجودات بدور مرکز وجود او میچرخند و همیشه مجذوب اطراف است و دو راه برای او باز است قوله تعالی (وَ هَدَیناه‌ُ النَّجدَین‌ِ) سوره بلد آیه 10 یعنی راه خیر و شر را بوی نمانیدم راهی بسوی مرتبه اعلا و راهی بسوی عالم طبیعت و

صفحه : 99
باختیار هر کدام را اختیار نمود سر انجام از اهل آن عالم میگردد«1» از رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم چنین نقل میکنند که فرموده (اگر نبود که شیاطین اطراف قلب بنی آدم را گرفته‌اند هر آینه بملکوت آسمان و زمین نظر مینمود.
ضَرَب‌َ لَکُم مَثَلًا مِن أَنفُسِکُم هَل لَکُم مِن ما مَلَکَت أَیمانُکُم مِن شُرَکاءَ فِی ما رَزَقناکُم در اینکه آیه سه (من) مذکور است (من) اول (مِن أَنفُسِکُم) ابتدائیّه و (من) دوم (مِن ما مَلَکَت) تبعیضیه و (من) سوم (مِن شُرَکاءَ) زائده است.
خلاصه در آیات برای تنبّه بشر همه طور مثالی زده شده در اینکه آیه مثال آورده بکسی که غلام و کنیز دارد که آنها را ملک یمین می‌نامند آیا با اینکه حال خود را با آنان در مال شریک میگرداند هرگز چنین نخواهد بود.
آیه اعتراض بمشرکین است و اشاره به اینکه همین طوری که شما بندگان خود را در مال و ملک شریک خود نمیگردانید حق تعالی هم کسی را در عالم ملک و ملکوت شریک خود نگردانیده.
بَل‌ِ اتَّبَع‌َ الَّذِین‌َ ظَلَمُوا أَهواءَهُم بِغَیرِ عِلم‌ٍ (بل) اضراب است یعنی چنین نیست که مشرکین گمان کرده‌اند که کسی در ملک با خدا شرکت داشته باشد بلکه چون ستمکاران تابع هوای نفس خود گردیده‌اند و در اثر آن قوه تمیز و ادراک خود را از دست داده اینکه است که از روی نفهمی و بیخردی اشیایی را در عبادت و پرستش با خدا شریک میگردانند.
فَمَن یَهدِی مَن أَضَل‌َّ اللّه‌ُ وَ ما لَهُم مِن ناصِرِین‌َ کسی که بهدایت خدای تعالی هدایت نگردید دیگر هدایت کننده و یار و یاوری برای وی یافت نخواهد گردید و چنانچه در جای دیگر گفته شد چنین نیست که کسی که قابل هدایت باشد خدای تعالی وی را گمراه گرداند بلکه کسی که باختیار
-----------------------------------
(1) دیوی و ددی و ملکی و انسانی || در تو است هر آنچه غالب آید آنی (مثنوی)

صفحه : 100
خود خود را در معرض هدایت واقع نگردانید البته گمراه خواهد گردید و گمراه گردانیدن او که در بعض آیات نسبت گمراهی را بخود میدهد همان هدایت نشدن است البته کسی که بهدایت الهی هدایت نگردید گمراه خواهد گردید.
فَأَقِم وَجهَک‌َ لِلدِّین‌ِ حَنِیفاً فِطرَت‌َ اللّه‌ِ الَّتِی فَطَرَ النّاس‌َ عَلَیها لا تَبدِیل‌َ لِخَلق‌ِ اللّه‌ِ ذلِک‌َ الدِّین‌ُ القَیِّم‌ُ رسول خود را مخاطب قرار داده و باو امر الزامی مینماید که روی خود را یعنی همت خود را بر دین پاکیزه حق مصروف گردان و در امر آن استقامت و پایداری نما زیرا که دین اسلام فطرت خدایی است که مردم را بر آن مفطورند یعنی فطرت توحید که بشر را بر آن مفطور گردانیده و تغییر و تبدیلی در خلقت خدا نیست یعنی همه را بفطرت توحید آفریده.
و اگرچه مخاطب نبی خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است لکن مقصود تمام امت میباشند که خطاب شامل هر فرد فرد از مسلمین میگردد که بایستی هر یک با کوشش بسیار در استحکام دین توحید کوشش نمایند.
وَ لکِن‌َّ أَکثَرَ النّاس‌ِ لا یَعلَمُون‌َ اشاره به اینکه بیشتر مردم چنین فهم و ذکاوتی ندارند که بفهمند دین اسلام مطابق فطرت اولیه بشر است که قادر متعال همه را بفطرت توحید خلق نموده و اکثر مردم در اثر پیروی هوای نفسانی و آرزو و آمال دنیوی آن فطرت اولیه خود را خلل رسانیده و از راه حق منحرف گردیده‌اند.
مُنِیبِین‌َ إِلَیه‌ِ وَ اتَّقُوه‌ُ وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ لا تَکُونُوا مِن‌َ المُشرِکِین‌َ در اینکه آیه برای بازگشت آن فطرت اولیه توحید که در هر فردی نهاده شده سه طریق بیان فرموده و مردم را مخاطب قرار داده.
اول روی دل بسوی او آرید در حالی که از غیر بریده و بسوی او بازگشت نمائید. دوم تقوی پیشه خود کنید و از آنچه خلاف رضای او است خود داری نمائید. سوم نماز را بپای دارید و اهمال در امر نماز ننمائید اشاره به اینکه اگر

صفحه : 101
اینکه امور را بدرستی مراعات نمودید آن فطرت توحید که پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرموده (کل مولود یولد علی الفطرة حتّی یکون ابواه هما اللذان یهوّدانه و ینصّرانه و یمجّسانه) هر مولودی بر فطرت اولیه خود (که فطرت توحید باشد) متولّد میگردد مگر اینکه پدر و مادر وی را یهودی یا نصرانی یا مجوسی گردانند بمراعات اینکه امور بخوبی همان فطرت اولیه بخوبی ظهور و بروز نموده و آثارش بدرستی ظاهر خواهد گردید.
مِن‌َ الَّذِین‌َ فَرَّقُوا دِینَهُم وَ کانُوا شِیَعاً کُل‌ُّ حِزب‌ٍ بِما لَدَیهِم فَرِحُون‌َ (مِن‌َ الَّذِین‌َ فَرَّقُوا) بدل از مشرکین است یعنی بازگشت بخدا نمائید و تقوی و عمل صالح را شعار خود گردانید تا آنکه بفطرت اولیه خود رجوع نمائید و از کسانی نباشید که برای خدا شریک قرار دادند و شعبه شعبه گردیدند و هر جماعتی از مشرکین بآنچه نزد آنها است خوشحال و فرحناکند زیرا که بعقل ناقصشان گمان می‌کنند آنچه را از بتها یا ستارگان یا غیر اینها که شریک خدا قرار داده‌اند کاری از دستشان برمیآید و آنان را در حال بیچارگی نجات خواهند داد دیگر نمیدانند که غیر از مبدء متعال همه فقیر و ضعیف و محتاج باویند و اوست غنی‌ّ متعال.

[سوره الروم (30): آیات 33 تا 40]

اشاره

وَ إِذا مَس‌َّ النّاس‌َ ضُرٌّ دَعَوا رَبَّهُم مُنِیبِین‌َ إِلَیه‌ِ ثُم‌َّ إِذا أَذاقَهُم مِنه‌ُ رَحمَةً إِذا فَرِیق‌ٌ مِنهُم بِرَبِّهِم یُشرِکُون‌َ (33) لِیَکفُرُوا بِما آتَیناهُم فَتَمَتَّعُوا فَسَوف‌َ تَعلَمُون‌َ (34) أَم أَنزَلنا عَلَیهِم سُلطاناً فَهُوَ یَتَکَلَّم‌ُ بِما کانُوا بِه‌ِ یُشرِکُون‌َ (35) وَ إِذا أَذَقنَا النّاس‌َ رَحمَةً فَرِحُوا بِها وَ إِن تُصِبهُم سَیِّئَةٌ بِما قَدَّمَت أَیدِیهِم إِذا هُم یَقنَطُون‌َ (36) أَ وَ لَم یَرَوا أَن‌َّ اللّه‌َ یَبسُطُ الرِّزق‌َ لِمَن یَشاءُ وَ یَقدِرُ إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَآیات‌ٍ لِقَوم‌ٍ یُؤمِنُون‌َ (37)
فَآت‌ِ ذَا القُربی حَقَّه‌ُ وَ المِسکِین‌َ وَ ابن‌َ السَّبِیل‌ِ ذلِک‌َ خَیرٌ لِلَّذِین‌َ یُرِیدُون‌َ وَجه‌َ اللّه‌ِ وَ أُولئِک‌َ هُم‌ُ المُفلِحُون‌َ (38) وَ ما آتَیتُم مِن رِباً لِیَربُوَا فِی أَموال‌ِ النّاس‌ِ فَلا یَربُوا عِندَ اللّه‌ِ وَ ما آتَیتُم مِن زَکاةٍ تُرِیدُون‌َ وَجه‌َ اللّه‌ِ فَأُولئِک‌َ هُم‌ُ المُضعِفُون‌َ (39) اللّه‌ُ الَّذِی خَلَقَکُم ثُم‌َّ رَزَقَکُم ثُم‌َّ یُمِیتُکُم ثُم‌َّ یُحیِیکُم هَل مِن شُرَکائِکُم مَن یَفعَل‌ُ مِن ذلِکُم مِن شَی‌ءٍ سُبحانَه‌ُ وَ تَعالی عَمّا یُشرِکُون‌َ (40)

صفحه : 102

(ترجمه)

وقتی بمردم سختی برسد پروردگارشان را میخوانند در حالی که بسوی او بازگشت- کنندگانند پس از آن وقتی از جانب خود بآنها رحمتی بچشاند جماعتی از آنها بپروردگارشان مشرک میگردند (33)
تا کافر شوند بآنچه بآنان عطاء نمودیم (خطاب بکافرین است ای کافرین از نعمت دنیا بهره ببرید که بزودی سر انجام کار خود را خواهید دید) (34)
آیا بر اینکه (مشرکین) حجّت و بیّنه‌ای نازل گردانیدیم که بآن تکلّم نمایند و بآن شرک آورند (یعنی آیا مشرکین دلیلی بر شرکشان دارند) (35)
و وقتی ما ببشر رحمتی بچشانیدیم مسرور میگردند و هر گاه بآنها مصیبتی برسد بسبب آنچه که بدست خود عمل کرده‌اند آن وقت ناامید میگردند (36)
آیا اینها نمی‌بینند (و نمیدانند) که خداوند روزی هر کس را بخواهد پهن میگرداند و روزی (هر کس را بخواهد) تنگ میگیرد و محققا (در اینکه قبض و بسط) هر آینه نشانه‌هایی است برای کسانی که ایمان آورده‌اند (37)
پس ای پیغمبر حق خویشانت را بده حق فقراء و ره گذران را ادا کن و اینکه عمل خیر است برای کسانی که مرادشان خشنودی خدا است و چنین کسانی اینها رستگارانند (38)
و آنچه از ربا میدهید تا اینکه مالهای مردم زیاد گردد پس نزد خدا مال آنها زیاد نمیشود و آنچه را زکاة میدهید و مراد شما خوشنودی خدا است چنین کسانی مال آنها افزون

صفحه : 103
میگردد (39)
خدا آن کسی است که شما را آفرید پس شما را روزی داد پس از آن شما را میمیراند پس از آن شما را زنده میگرداند آیا از شریکانی که شما برای خدا قرار داده‌اید کسی هست که چیزی از اینکه کارها را بتواند انجام دهد خدای تعالی منزه و بلند مرتبه‌تر است از آنچه اینکه مشرکین نسبت شریک باو میدهند (40)

توضیح آیات‌

وَ إِذا مَس‌َّ النّاس‌َ ضُرٌّ دَعَوا رَبَّهُم مُنِیبِین‌َ إِلَیه‌ِ حال بشر چنین است که وقتی سختی یا دردی و مصیبتی و ناملایمی بآنان برخورد نمود بآن فطرت اولیه خود که مفطور بر توحیدند روی نیازمندی ببینیاز مطلق می‌آورند و از پروردگارشان نجات می‌طلبند.
ثُم‌َّ إِذا أَذاقَهُم مِنه‌ُ رَحمَةً إِذا فَرِیق‌ٌ مِنهُم بِرَبِّهِم یُشرِکُون‌َ پس از آن بوعده الهی که تخلف پذیر نیست که فرموده (أَمَّن یُجِیب‌ُ المُضطَرَّ إِذا دَعاه‌ُ وَ یَکشِف‌ُ السُّوءَ) دعای مضطر را قبول نموده رحمت خود را شامل حال مضطر میگرداند و سختی را از او رفع میگرداند و انسان (ظَلُوماً جَهُولًا) عوض سپاس‌گزاری و اظهار بندگی راه عناد را پیش گرفته و جماعتی از افراد بشر بپروردگار و ولی‌نعمتشان مشرک میگردند و بتها یا خورشید و ستارگان یا غیر اینها را در عبادت با خدا شریک میگردانند.
لِیَکفُرُوا بِما آتَیناهُم فَتَمَتَّعُوا فَسَوف‌َ تَعلَمُون‌َ گویند لام (لیکفروا) لام غایت است اشاره به اینکه عاقبت و نتیجه رحمتی که بآنان عطاء شده عوض شکر گذاری بکفر می‌انجامد پس خداوند تعالی بچنین اشخاصی بطور توبیخ و تهدید امر میفرماید که بهره برداری کنید از اینکه نعمت‌های که بزودی (یعنی پس از مرگ) خواهند فهمید عاقبت کفرتان را که عذاب جهنم خواهد بود

صفحه : 104
وَ إِذا أَذَقنَا النّاس‌َ رَحمَةً فَرِحُوا بِها وَ إِن تُصِبهُم سَیِّئَةٌ بِما قَدَّمَت أَیدِیهِم إِذا هُم یَقنَطُون‌َ از اینکه دو آیه که نزدیک بهم واقع گردیده میتوان استفاده نمود که ناسی که در آیه بالا گفته شده راجع بکفار و مشرکین باشد که در حال خوشی و رفاهیت تمام روی آنان بعالم طبیعت است و دنبال حظوظات نفسانی میباشند و فقط در حال اضطرار بفطرت توحیدشان رو بخدا میآورند اینکه است که پس از رفع بلاء بهمان شرکی که داشتند بازگشت مینمایند و ناس در آیه دوم که همین آیه دوم که همین آیه باشد شاید راجع بمؤمنین باشد که بدرستی ایمان در قلبشان نفوذ ننموده و موقع نعمت و خوشی مرتکب سیئات میگردند و وقتی بمکافات آن در مورد امتحان واقع گردیدند و دچار بلیّات و مصیبات طاقت فرسا میشوند حالت یأس و ناامیدی برای آنها روی میدهد لکن مؤمنی که ایمان در قلب او نفوذ نموده مثل کوه پا برجا بادهای مخالف وی را تکان نخواهد داد و هر قدر دچار بلاء و مصیبات گردد ذرّه‌ای بایمانشان خلل نمی‌رساند بلکه در اثر صبر و رضاء و توکل بر قوت ایمانش افزوده میگردد.
أَ وَ لَم یَرَوا أَن‌َّ اللّه‌َ یَبسُطُ الرِّزق‌َ لِمَن یَشاءُ وَ یَقدِرُ إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَآیات‌ٍ لِقَوم‌ٍ یُؤمِنُون‌َ ظاهرا بهمزه استفهام اعتراض بآن اشخاص مؤمنینی است که ایمانشان بدرجه یقین نرسیده که چرا اینان نمی‌بینند یعنی باید بچشم دل به بینند که خداوند روزی هر کس را بخواهد وسیع میگرداند و روزی هر کس را بخواهد تنگ میکند و اینکه تنگی و گشاده‌گی روزی آیت و نشانه‌ای است برای آنهایی که ایمان آورده‌اند.
شاید آیه اشاره باین باشد که نشانه و علامت مؤمنینی که ایمان در قلبشان نفوذ نموده اینکه است که اینان میدانند و یقین دارند که تمام امور بدست قدرت ایزدی جاری میگردد و هر چیزی در موقع خود از روی علم و حکمت ازلی اجراء گردیده و بخل در مبدء فیاض نمیباشد فقر بعضی و غنای بعضی از روی علم بصلاح واقع گردیده و جزافی نیست و از روی طبیعت بی شعور انجام نگرفته.

صفحه : 105
فَآت‌ِ ذَا القُربی حَقَّه‌ُ وَ المِسکِین‌َ وَ ابن‌َ السَّبِیل‌ِ رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را مخاطب بخطاب گردانیده و بحضرتش امر فرموده که حق خویشاوندان و نزدیکان خود را و نیز حق فقراء و نیازمندان و ره گذران را عطاء نما و نزدیکان بحضرتش در مرتبه اول حضرت زهرا سلام اللّه علیها یگانه اولاد آن بزرگوار بود اینکه است که بعضی از مفسّرین گفته‌اند نظر بروایتی که از ابی سعید خدری نقل شده و از ابی جعفر (ع) و ابی عبد اللّه (ع) نیز روایت شده وقتی اینکه آیه نازل گردیده حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فدک را بفاطمه (ع) بخشید و در مرتبه ثانی حضرت امیر المؤمنین و اولاد آن حضرت علیهم السلام و بنی هاشم از خویشاوندان او بشمار میآیند و از بعض مفسرین نقل شده که اگرچه خطاب بخود آن حضرت است لکن مقصود امتند که حقوق خویشاوندان و فقراء و رهگذران را مراعات نمایند و بقول دیگر که از مجاهد و سدی نقل شده مقصود تمام امتند که بایستی خمس مالشان را بفقرای اهل بیت سیّد مختار صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بدهند.
ذلِک‌َ خَیرٌ لِلَّذِین‌َ یُرِیدُون‌َ وَجه‌َ اللّه‌ِ وَ أُولئِک‌َ هُم‌ُ المُفلِحُون‌َ اول آیه چون امر است از آن وجوب استفاده میگردد چون بنا بر تحقیق امر دلالت بر وجوب دارد لکن از آخر آیه که فرموده (ذلِک‌َ خَیرٌ) سیاق چنین کلامی مفید استحباب است یعنی امر (فآت) استحبابی است نه امر لزومی اینکه است که بین مفسرین در اینکه واجب است انفاق نمودن بذوی الارحام و محارم یا مستحب‌ّ است بعضی بدلالت آیه نسبت بارحام فقیر حمل بر وجوب نموده و بعضی نسبت باولاد و پدر و مادر هر گاه فقیر باشند واجب دانسته و نسبت بباقی مستحب‌ّ.
لکن در آیه تصریح نشده بلکه امر مطلق است و ظاهرا در مقام حسن انفاق و کمک نمودن بارحام و فقراء و رهگذران برآمده و راجع به اینکه در چه موردی انفاق واجب است و در چه موردی مستحب‌ّ است باطلاق آیه نمیتوان تمسک نمود مگر بقرینه آیات دیگر یا احادیث معتبره وَ ما آتَیتُم مِن رِبًا لِیَربُوَا فِی أَموال‌ِ النّاس‌ِ فَلا یَربُوا عِندَ اللّه‌ِ در توجیه اینکه آیه دو قول از مفسرین نقل شده:

صفحه : 106
اول مقصود رباء حرام است و آیه مثل آیه (یَمحَق‌ُ اللّه‌ُ الرِّبا وَ یُربِی الصَّدَقات‌ِ) است که مال میدهد برای اینکه زیادتر بگیرید که چنین انفاقی علاوه بر اینکه نزد خدا زیاد نمیشود مورد عقوبت میگردد. (حسن و جبائی) دوم مقصود مالی است که بطور هدیه و تعارف و بخشش بکسی میدهید یا برای اینکه جلب قلوب کنید یا بعناوین دیگر مثل رسومات و غیر آن که خلوص در آن نیست چنین انفاقی نزد خدا زیاد نمیشود و فائده آن همان عوضی است که از مردم میگیرید. (إبن عباس و طاوس) و از ابی جعفر علیه السلام و سعید و مجاهد باین مضمون نیز روایت شده که مال و عطیّه بدهد بامید آنکه زیادتر بگیرد و اینکه ربای حلال است و چنین کسی را نزد خدا نه مزدی است و نه وزر و رسول خدا از اینکه طور عطیّه نهی فرمود زیرا که ثوابی بر آن مترتب نخواهد شد و آیه (لا تَمنُن تَستَکثِرُ) در همین معنی است منهج الصادقین وَ ما آتَیتُم مِن زَکاةٍ تُرِیدُون‌َ وَجه‌َ اللّه‌ِ اشاره به اینکه عمل وقتی نزد حق تعالی ارزش واقعی پیدا میکند که وجه اللّه و رضای او محرک بر عمل گردد نه منافع دنیوی یا اخروی اگر کسی برای نفع دنیوی عمل مباحی را انجام داد پاداش او همان فوائد دنیوی است که عاید وی میگردد و در آخرت برای او نصیبی نخواهد بود و اگر برای آخرت کاری انجام دهد یعنی غرض او نعمتهای بهشتی باشد نظر بوعده الهی که تخلف پذیر نیست از آخرت با زیادتر بوی عوض خواهد داد و کسی که وجهه قلبش بسوی خدای تعالی باشد و عملش یا از روی اطاعت امر مولی یا رضای او یا محبت بمقام الوهیت محرک بر عمل او شده باشد (فَأُولئِک‌َ هُم‌ُ المُضعِفُون‌َ) از اطلاق (مضعفون) چنین استفاده میشود که چنین مردمانی کسانی میباشند که باضعاف مضاعف بقربشان و درجه و مقامشان نزد حق تعالی اضافه میگردد زیرا که پاداش بایستی در خور عمل باشد (جَزاءً وِفاقاً) کسی که مقصودش از عمل (وَجه‌َ اللّه‌ِ) باشد که به هیچ وجه حظّ نفسانی در آن ملحوظ نباشد پاداش آن همان میشود که مقصودش بوده از قرب جوار الهی و مطالعه وجه اللّه.

صفحه : 107
اللّه‌ُ الَّذِی خَلَقَکُم ثُم‌َّ رَزَقَکُم ثُم‌َّ یُمِیتُکُم ثُم‌َّ یُحیِیکُم هَل مِن شُرَکائِکُم مَن یَفعَل‌ُ مِن ذلِکُم مِن شَی‌ءٍ آیه اعتراض بکفار است و ارشاد بدلیل عقل آنها نموده و برسولش ابلاغ مینماید که اینکه مشرکین را متذکر گردان و بآنان بگو خدایی که شما موظفید که او را پرستش نمائید آن کسی است که شما را آفریده و پس از آن بشما روزی میدهد و پس از آن شما را میمیراند و پس از آن شما را در نشئه قیامت زنده میگرداند اوصاف خدایی چنین است آیا اینکه هایی که شما پرستش مینمائید توانایی دارند که چیزی بیافرینند یا روزی بدهند یا پس از مردن شما را زنده کنند وقتی دیدند کاری از دست آنها ساخته نمیگردد عقلایی نیست که در عبادت که مخصوص بخدای تعالی است کسی یا چیزی را باو شریک گردانید.
سُبحانَه‌ُ وَ تَعالی عَمّا یُشرِکُون‌َ خدا منزه و مبراء است از آنچه مشرکین از بتها یا خورشید و ستارگان یا غیر آن را برای خدا شریک گردانند البته هر عاقلی بدلالت عقلش میداند که غیر از واجب الوجود همه ممکن و ممکن از خود هیچ ندارد و همه فقیر الی اللّه و محتاج بغنی‌ّ بالذّاتند.

[سوره الروم (30): آیات 41 تا 49]

اشاره

ظَهَرَ الفَسادُ فِی البَرِّ وَ البَحرِ بِما کَسَبَت أَیدِی النّاس‌ِ لِیُذِیقَهُم بَعض‌َ الَّذِی عَمِلُوا لَعَلَّهُم یَرجِعُون‌َ (41) قُل سِیرُوا فِی الأَرض‌ِ فَانظُرُوا کَیف‌َ کان‌َ عاقِبَةُ الَّذِین‌َ مِن قَبل‌ُ کان‌َ أَکثَرُهُم مُشرِکِین‌َ (42) فَأَقِم وَجهَک‌َ لِلدِّین‌ِ القَیِّم‌ِ مِن قَبل‌ِ أَن یَأتِی‌َ یَوم‌ٌ لا مَرَدَّ لَه‌ُ مِن‌َ اللّه‌ِ یَومَئِذٍ یَصَّدَّعُون‌َ (43) مَن کَفَرَ فَعَلَیه‌ِ کُفرُه‌ُ وَ مَن عَمِل‌َ صالِحاً فَلِأَنفُسِهِم یَمهَدُون‌َ (44) لِیَجزِی‌َ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ مِن فَضلِه‌ِ إِنَّه‌ُ لا یُحِب‌ُّ الکافِرِین‌َ (45)
وَ مِن آیاتِه‌ِ أَن یُرسِل‌َ الرِّیاح‌َ مُبَشِّرات‌ٍ وَ لِیُذِیقَکُم مِن رَحمَتِه‌ِ وَ لِتَجرِی‌َ الفُلک‌ُ بِأَمرِه‌ِ وَ لِتَبتَغُوا مِن فَضلِه‌ِ وَ لَعَلَّکُم تَشکُرُون‌َ (46) وَ لَقَد أَرسَلنا مِن قَبلِک‌َ رُسُلاً إِلی قَومِهِم فَجاؤُهُم بِالبَیِّنات‌ِ فَانتَقَمنا مِن‌َ الَّذِین‌َ أَجرَمُوا وَ کان‌َ حَقًّا عَلَینا نَصرُ المُؤمِنِین‌َ (47) اللّه‌ُ الَّذِی یُرسِل‌ُ الرِّیاح‌َ فَتُثِیرُ سَحاباً فَیَبسُطُه‌ُ فِی السَّماءِ کَیف‌َ یَشاءُ وَ یَجعَلُه‌ُ کِسَفاً فَتَرَی الوَدق‌َ یَخرُج‌ُ مِن خِلالِه‌ِ فَإِذا أَصاب‌َ بِه‌ِ مَن یَشاءُ مِن عِبادِه‌ِ إِذا هُم یَستَبشِرُون‌َ (48) وَ إِن کانُوا مِن قَبل‌ِ أَن یُنَزَّل‌َ عَلَیهِم مِن قَبلِه‌ِ لَمُبلِسِین‌َ (49)

صفحه : 108

(ترجمه)

‌در بیابانها و دریاها تباهی آشکارا گردید بسبب اعمال بدی که از دست‌های مردم سر زده (و عذاب و فسادی که واقع گردیده) برای اینکه است که بمفسدین بچشاند جزای بعضی از آنچه کرده‌اند شاید آنان از شرک بتوحید و از فساد باصلاح باز گردند (41)
ای محمّد (ص) باین کافرین بگو در زمین گردش کنید و نظر کنید و ببینید چگونگی (حال) کسانی که پیش از شما بودند که سر انجام کارشان چه شد و آنهایی که بعذاب مبتلا گردیدند بیشترین آنها مشرک بودند (42)
ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم وجهه خود را بپای دار برای دین پاینده پیش از آنکه روزی بیاید که بازگشتی برای آن نخواهد بود و در آن روز مردم از هم جدا میگردند (43)
کسی که کافر گردید ضرر کفرش عاید خودش میگردد و کسی که عمل صالح نمود (برای خود جایگاه خوب) میگستراند (44)
تا اینکه (خداوند) از فضل خود پاداش دهد کسانی را که ایمان آورده و عمل صالح نموده‌اند محقّقا خدای تعالی کافرین را دوست نمیدارد (45)
و از

صفحه : 109
جمله آیات الهی اینکه است که بادهای مژده دهند، را میفرستد تا اینکه از رحمت خود بشما بچشاند و تا اینکه کشتیها بامر او روان گردند و تا اینکه فضل او را بجوئید و شاید شما مردم شکر گذار باشید (46)
(ای رسول اکرم) حقیقة ما پیش از تو بسوی گروه آنها پیمبرانی فرستادیم و رسولان با معجزه بسیار آمدند پس ما از آن کسانی که گناهکار بودند انتقام کشیدیم و بر ما محقّق گردید که مؤمنین را یاری نمائیم (47)
خدا آن کسی است که بادها را میفرستد و آن بادها ابرها را بر می‌انگیزانند و آنها را در آسمان پهن میگردانند آن طوری که بخواهد و آن ابرها را پاره پاره میگرداند پس تو می‌بینی که از خلال ابر باران ریزش میکند و وقتی باران را برساند بهر کس از بندگان خود که بخواهد آن گاه آنان شادمان میگردند (48)
و بدرستی که آنها پیش از ظاهر شدن ابرها و ریزش باران ناامید بودند (49).

توضیح آیات‌

ظَهَرَ الفَسادُ فِی البَرِّ وَ البَحرِ بِما کَسَبَت أَیدِی النّاس‌ِ ذات متعال علّت و سبب هر فسادی و هر بلاء و آفتی را که در زمین از برّ و بحر مثل قحطی و امراض مسریّه و وباء و طاعون و جنگ و نزاع و خون ریزی و خشک سالی و فساد غلّه و زیاد شدن میکروبهای مفسده در بدن یا در خارج و زمین لرزه و آفاتی که در دریاها از قبیل طوفان و غرق شدن کشتیها و غیر اینها از آفات و بلیّاتی که همیشه نوع بشر مبتلا بآنند تمام اینکه بلیّات را مستند میگرداند بعمل خود انسان لِیُذِیقَهُم بَعض‌َ الَّذِی عَمِلُوا و چون علّت و سبب فساد عالم خود بشر است غایت و نتیجه آن نیز عاید خود بشر میگردد که اینکه بلیّاتی که بانسان اصابت مینماید آن پاداش عمل خود آنها است و برای اینست که اثر و نتیجه بعض اعمال رکیک خود را بچشند و بفهمند که آثار اعمال بد مخصوصا ظلم و تعدّی نسبت ببندگان خدا گرفتار شدن بلیّات دنیوی خواهد بود چه جای عذاب اخروی.

صفحه : 110
لَعَلَّهُم یَرجِعُون‌َ (لعل‌ّ) را برای ترجّی و امیدواری می‌آورند و چون امیدواری نسبت بذات حق تعالی موضوع ندارد باید حمل بر ناس نمود که نسبت بخود مردم امیدواری هست که هنگام بلیّات متذکّر اعمال قبیحشان گردند و بتوبه و انابه بسوی حق تعالی بازگشت نمایند و مبتلا گردیدن ببلیّات دنیوی یکی از نعمتهای الهی بشمار میرود که شاید مردم از اینکه راه که هنگام بیچارگی و اضطرار است و هر کسی در آن هنگام بفطرت اولیّه خود رجوع بمبدء مینماید و بزبان حال و قال از او نجات میطلبد باین وسیله بسوی حق تعالی بازگشت نمایند و از مخالفت بموافقت برگردند.
قُل سِیرُوا فِی الأَرض‌ِ فَانظُرُوا کَیف‌َ کان‌َ عاقِبَةُ الَّذِین‌َ مِن قَبل‌ُ چون در آیه بالا چنین تذکّر داده که آنچه عذاب و فساد در زمین واقع میگردد در اثر اعمال و افعال ناشایسته مردم است در اینکه آیه برای مزید تذکّر رسولش را مأمور میگرداند که باین کفّار بگو در زمین گردش کنید و حال گذشتگان را ببینید که در اثر مخالفت و اعمال رکیکه‌شان بچه عذاب هایی گرفتار گردیدند، معلوم میشود تا زمان نازل گردیدن قرآن آثار خرابی شهرستان عاد و ثمود و قوم لوط (ع) و غیره باقی بوده که در بسیاری از آیات چنین تذکّر میدهد که اینها در مسافرتشان نظر کنند و آثار خرابی منزلهای آنان را بنگرند و ببینند تا شاید متنبّه گردند.
کان‌َ أَکثَرُهُم مُشرِکِین‌َ شاید اشاره باین باشد که اگر اکثر آنها یا نصف جماعت آنها موحّد بودند چنین عذاب تباه کننده که تمام آنها را گرفت واقع نمیگردید و برای حفظ موحّدین عذاب از آنها برداشته میشد فَأَقِم وَجهَک‌َ لِلدِّین‌ِ القَیِّم‌ِ مِن قَبل‌ِ أَن یَأتِی‌َ یَوم‌ٌ لا مَرَدَّ لَه‌ُ مِن‌َ اللّه‌ِ یَومَئِذٍ یَصَّدَّعُون‌َ امر (فاقم) خطاب بپیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است که در امر دین که ثابت و پایدار است و هیچ کجی و نقصی در آن یافت نخواهد شد استقامت و پایداری بنما پیش از آنکه بیاید روزی که مر آن روز را از جانب خدا بازگشتی نخواهد بود، شاید جار و مجرور

صفحه : 111
(من اللّه) متعلّق (بیأتی) باشد یعنی روزی که از جانب خدا بیاید و کسی نتواند آن را برگرداند و شاید (من اللّه) متعلّق (بمردّ) باشد که مصدر است یعنی خدای تعالی آن روز را باز نگرداند و آن روزی است که مردم از هم متفرّق و پراکنده گردند (فَرِیق‌ٌ فِی الجَنَّةِ وَ فَرِیق‌ٌ فِی السَّعِیرِ).
مَن کَفَرَ فَعَلَیه‌ِ کُفرُه‌ُ وَ مَن عَمِل‌َ صالِحاً فَلِأَنفُسِهِم یَمهَدُون‌َ (مهد) بمعنی فراش است و (علی) را در مورد ضرر می‌آورند و (لام) را در مورد نفع و آیه خبر میدهد که کسی که کافر گردید ضرر کفرش عاید خودش میگردد و کسی که عمل شایسته نمود آنهم بنفع خود خیر و سعادت را میگستراند و پهن میگرداند و تشبیه بفراش برای اینکه است که همین طوری که فرش سبب استراحت میگردد عمل صالح نیز چنین است آسایش آور خواهد بود.
غرض تذکر و اندرز بمشرکین و کافرین است که گمان نکنید کفر و ایمان شما نفع و ضرری برای پیمبران و مؤمنین داشته باشد اگر کافر گردید بپاداش کفر همیشه معذّب خواهید گردید و اگر ایمان بیاورید در سرای دیگر منزل عالی و مقام و مرتبه بلندی برای خود مهیّا گردانیده‌اید.
لِیَجزِی‌َ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ مِن فَضلِه‌ِ (لام) لیجزی لام غایت است یعنی غایت و نتیجه عمل صالح چنین است که اشخاصی که ایمان آورده و عمل شایسته نموده‌اند حق تعالی از فضل و رحمت خود جزاء و پاداش عمل نیک آنها را خواهد داد.
از اینکه آیه دو مطلب بزرگ می‌توان استفاده نمود یکی عمل صالح وقتی نتیجه بخش میگردد که با ایمان توأم گردد بدون ایمان هر قدر عمل نیکو بنظر آید عامل بآن مورد فضل الهی نخواهد گردید و مستحق اجر نیز نمیگردد اگرچه اندکی آثار قهری دنیوی بر آن مترتّب میگردد از بدست آوردن مال و جاه و غیره.
و دیگر جزاء و پاداشی که برای ایمان و عمل صالح بمؤمن داده میشود آن فضل و احسانی است از طرف الهی و گر نه وظیفه عبد بنده‌گی است باطاعت نمودن

صفحه : 112
مستحق پاداش نمیگردد و اینکه آن را جزاء و پاداش نامیده شاید برای اینکه باشد که مردم راغب بعمل گردند.
إِنَّه‌ُ لا یُحِب‌ُّ الکافِرِین‌َ آیه خبر میدهد که خدای تعالی کافرین را دوست نمیدارد حب‌ّ و محبّت یک جذّابه‌ای است الهی هر کس که ایمان آورد و مطیع امر اله گردید از اینکه جذّابه الهی برخوردار میگردد و مورد نظر لطف و رحمت ایزدی خواهد گردید و کسی که خود را از اینکه نعمت عظمی محروم گردانید و خود را از نظر رحمت حق تعالی انداخت از اینکه جذّابه الهی بی‌نصیب خواهد گردید و نشانه محبّت الهی نسبت بانسان محبّت او است بمقام الوهیّت قوله تعالی در سوره مائده آیه 59 (یُحِبُّهُم وَ یُحِبُّونَه‌ُ) اگر دیدی حب‌ّ الهی در سراسر قلب تو نفوذ نموده و همیشه طالب قرب جوار احدیّت میباشی بدان که اینکه محبّت تو ناشی از محبّت او است نسبت بتو، و بعمل صالح و تقوی خود را مستعدّ گردان برای نفوذ نور معرفت تا اینکه کاملا از آن جذّابه محبّت کامیاب گردی و مجذوب حق تعالی گردی وَ مِن آیاتِه‌ِ أَن یُرسِل‌َ الرِّیاح‌َ مُبَشِّرات‌ٍ وَ لِیُذِیقَکُم مِن رَحمَتِه‌ِ وَ لِتَجرِی‌َ الفُلک‌ُ بِأَمرِه‌ِ وَ لِتَبتَغُوا مِن فَضلِه‌ِ وَ لَعَلَّکُم تَشکُرُون‌َ اینکه چند جمله بواو بهم عطف داده شده، و آیات جمع آیه است و آیة بمعنی نشانه و علامت شیئی است و تمام موجودات آیات و نشانه‌های رحمت خدا میباشند و از جمله آیات الهی وزیدن باد است موقعی که نشانه باران باشد و در موقع خشکسالی که مردم منتظر باران میباشند وزیدن باد مژده بریزش باران میدهد و چون حیات موجودات زمین بآب است اینکه است که در مقام اظهار بعضی از نعمتهای خود انسان را متذکر میگرداند که باد و باران را میفرستد برای اینکه از رحمت خود بشما بچشاند و برای اینکه کشتیها در آب روان گردد و برای اینکه بتجارت و کسب و عمل فضل خدا را بجوئید و اینقدر نعمت بشما عطاء و بخشش نموده برای اینکه شاید شما شکر گذار باشید وَ لَقَد أَرسَلنا مِن قَبلِک‌َ رُسُلًا إِلی قَومِهِم فَجاؤُهُم بِالبَیِّنات‌ِ در آیات بسیاری برای تسلّی دل رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم تذکّر میدهد که پیش از تو

صفحه : 113
پیمبرانی با معجزه‌های هویدا برای هدایت گروه مردم آمدند و بعضی بآنها گرویدند و بعضی مخالفت نمودند بلکه چنانچه از آیات بسیاری معلوم میشود اضافه بر اینکه سخن آنها را نپذیرفتند از هیچ نوع ایذایی در باره آن بزرگواران خودداری ننمودند نسبت سحر و دروغ از انواع و اقسام افتراءها و اذیّت زبانی و غیره فروگذار ننمودند فَانتَقَمنا مِن‌َ الَّذِین‌َ أَجرَمُوا چون بعضی کافر شدند و بعضی ایمان آوردند اینکه بود که ما از آنهایی که نگرویدند انتقام کشیدیم زیرا که آنان در مورد انتقام واقع گردیدند.
وَ کان‌َ حَقًّا عَلَینا نَصرُ المُؤمِنِین‌َ خدای تعالی خود را ملزم گردانیده و بکلمه علینا بر خود ثابت کرده که بر ما محقّق و ثابت است که مؤمنین را یاری کنیم و برای فتح و مظفریّت آنها از کفّار انتقام بکشیم و مؤمنین را بر کفّار مسلّط گردانیم.
اللّه‌ُ الَّذِی یُرسِل‌ُ الرِّیاح‌َ فَتُثِیرُ سَحاباً فَیَبسُطُه‌ُ فِی السَّماءِ کَیف‌َ یَشاءُ اینکه آیه متمّم آیه بالا است «و من آیاته ان یرسل الریاح مبشرات» در اینجا در مقام اظهار قدرت و آثار عظمت و رحمت خود برآمده و چگونگی نزول باران و آن لطائف صنعتی که در ترتیب و نظام آن بکار برده تذکّر میدهد که بامر تکوینی باد را مأمور میگرداند که ابرها را در آسمان پهن کند و آنها را بهیجان درآورد و قطعه قطعه گرداند و بآنطوری که مشیّت ازلی اقتضاء نموده بهر محلّی و جایی که مأمور گردیده‌اند می‌بارند و از حسن تدبیر ایزدی چنین مقرر فرموده که از خلال ابرها باران قطره قطره بر زمین ریزش نماید و در زمین فرو رود و خرابی نرساند و بهر محلّی که خدا خواست از منزلگاه بندگان که بزراعت و مزرعه و محل کشت و کار آنان است بارش اصابت نموده و اهل آن محل شادان و مسرور گردند.
وَ إِن کانُوا مِن قَبل‌ِ أَن یُنَزَّل‌َ عَلَیهِم مِن قَبلِه‌ِ لَمُبلِسِین‌َ (ان مخفّفه از مثقّله جمله را بتأویل مصدر آرد) یعنی قبل از نزول باران ناامید بودند، و آیه منصرف بموقع خشکسالی است که مردم از نزول باران ناامید بودند

صفحه : 114
و شاید (من عباده) در آیه اشاره باین باشد که در آنجایی که مردم امید باران نداشتند از برکت بندگان خدا باقی مورد ترحم گردیدند و باران نازل گردید.

[سوره الروم (30): آیات 50 تا 60]

اشاره

فَانظُر إِلی آثارِ رَحمَت‌ِ اللّه‌ِ کَیف‌َ یُحی‌ِ الأَرض‌َ بَعدَ مَوتِها إِن‌َّ ذلِک‌َ لَمُحی‌ِ المَوتی وَ هُوَ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ قَدِیرٌ (50) وَ لَئِن أَرسَلنا رِیحاً فَرَأَوه‌ُ مُصفَرًّا لَظَلُّوا مِن بَعدِه‌ِ یَکفُرُون‌َ (51) فَإِنَّک‌َ لا تُسمِع‌ُ المَوتی وَ لا تُسمِع‌ُ الصُّم‌َّ الدُّعاءَ إِذا وَلَّوا مُدبِرِین‌َ (52) وَ ما أَنت‌َ بِهادِ العُمی‌ِ عَن ضَلالَتِهِم إِن تُسمِع‌ُ إِلاّ مَن یُؤمِن‌ُ بِآیاتِنا فَهُم مُسلِمُون‌َ (53) اللّه‌ُ الَّذِی خَلَقَکُم مِن ضَعف‌ٍ ثُم‌َّ جَعَل‌َ مِن بَعدِ ضَعف‌ٍ قُوَّةً ثُم‌َّ جَعَل‌َ مِن بَعدِ قُوَّةٍ ضَعفاً وَ شَیبَةً یَخلُق‌ُ ما یَشاءُ وَ هُوَ العَلِیم‌ُ القَدِیرُ (54)
وَ یَوم‌َ تَقُوم‌ُ السّاعَةُ یُقسِم‌ُ المُجرِمُون‌َ ما لَبِثُوا غَیرَ ساعَةٍ کَذلِک‌َ کانُوا یُؤفَکُون‌َ (55) وَ قال‌َ الَّذِین‌َ أُوتُوا العِلم‌َ وَ الإِیمان‌َ لَقَد لَبِثتُم فِی کِتاب‌ِ اللّه‌ِ إِلی یَوم‌ِ البَعث‌ِ فَهذا یَوم‌ُ البَعث‌ِ وَ لکِنَّکُم کُنتُم لا تَعلَمُون‌َ (56) فَیَومَئِذٍ لا یَنفَع‌ُ الَّذِین‌َ ظَلَمُوا مَعذِرَتُهُم وَ لا هُم یُستَعتَبُون‌َ (57) وَ لَقَد ضَرَبنا لِلنّاس‌ِ فِی هذَا القُرآن‌ِ مِن کُل‌ِّ مَثَل‌ٍ وَ لَئِن جِئتَهُم بِآیَةٍ لَیَقُولَن‌َّ الَّذِین‌َ کَفَرُوا إِن أَنتُم إِلاّ مُبطِلُون‌َ (58) کَذلِک‌َ یَطبَع‌ُ اللّه‌ُ عَلی قُلُوب‌ِ الَّذِین‌َ لا یَعلَمُون‌َ (59)
فَاصبِر إِن‌َّ وَعدَ اللّه‌ِ حَق‌ٌّ وَ لا یَستَخِفَّنَّک‌َ الَّذِین‌َ لا یُوقِنُون‌َ (60)

صفحه : 115

(ترجمه)

(ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) نگاه کن بسوی آثار رحمت خدا و بنگر چگونه زمین را پس از مردن آن زنده میگرداند بحقیقت همان خدا است که مرده‌ها را پس از مرگشان زنده میگرداند و او بر هر چیزی توانا است (50)
و اگر ما بادی فرستاده بودیم و دیدند زراعتشان زرد گردیده آنها بعد از زردی بنعمتهای گذشته کافر میگردند (51)
ای محمّد بحقیقت تو نتوانی مردگان را بشنوانی و نمیتوانی (دعوت خود را) بکران بشنوانی آن موقعی که پشت کرده برمیگردند (52)
و تو نیز ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم (قدرت نداری) که کوران را راهنمایی کنی تو نتوانی بشنوانی مگر کسی را که بآیات ما ایمان آورده و آنها تسلیم شدگانند (53)
خدا آن کسی است که شما را از چیز سست آفرید (نطفه منی) و پس از ضعف برای شما قوّت قرار داد و پس از قوّت برای شما ضعف پیری قرار داد آنچه را که بخواهد می‌آفریند و او (بمصالح) دانا و توانا است (54)
روزی که قیامت برپا میگردد گنهکاران قسم یاد میکنند که در قبر درنگ نکردند مگر ساعتی چنین بود حال آنها که همیشه دروغگویانند (55)
و کسانی که بآنها علم و ایمان عطاء شده گفتند محقّقا لبث شما (و قرارگاه شما) در کتاب خدا بود تا روزی که مبعوث گردیدید و همین است روز بعث و معاد و لکن شما مردمانی بودید که نمیدانستید (56)
و در روز معاد عذر ستمکاران نفع نمیبخشد (و پذیرفته نمیگردد) و نمیتوانند رضایت خدا را تحصیل نمایند (57)
و حقیقة ما در اینکه قرآن برای بشر از هر نوع مثلی آوردیم ای محمّد (ص) اگر تو برای اینکه کفار هر معجزه و آیتی بیاوری آنهایی که کافر گردیدند گویند نیست اینکه مگر یک عمل تزویر و باطلی (58)
اینطور خدا مهر میزند بر قلب آنهایی که دانش ندارند (59)
ای محمّد (ص) صبر کن و محققا بدان که وعده خدا حق است و نباید کسانی که یقین بآخرت ندارند تو را از جا بکنند (و تو بر خلاف صبر و بردباری رفتار کنی) (60).

صفحه : 116

توضیح آیات‌

فَانظُر إِلی آثارِ رَحمَت‌ِ اللّه‌ِ کَیف‌َ یُحی‌ِ الأَرض‌َ بَعدَ مَوتِها چون تمام موجودات آثار رحمت خدای تعالی میباشند اینکه است که رسول خود و تمام افراد بشر را مخاطب میگرداند که نظر کنند بنظر عبرت و آثار رحمت خدا را در زمین که نزدیک ترین موجودات است بانسان بچشم دل بنگرند و چگونگی زنده شدن زمین را در فصل بهار بعد از مردن و از اثر افتادن آن در موقع زمستان را مشاهده نمایند و اگرچه خطاب بپیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است لکن امّت را نیز شامل است و همه مؤمنین مخاطب باین خطابند.
کسی که بنظر تدبّر در موجودات بنگر دو چیز عاید وی خواهد گردید یکی سعه رحمت و فیض خدا را مشاهده مینماید و بر ایمانش افزوده میگردد و دیگر در امر معاد و زنده شدن مردگان استبعاد نمیکند.
إِن‌َّ ذلِک‌َ لَمُحی‌ِ المَوتی وَ هُوَ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ قَدِیرٌ به (ان‌ّ) ثقیله محقّق و ثابت میگرداند که همین طوری که زمین را بعد از جمودی و بی اثر ماندن او با آنچه در کمون وی اندوخته وی را بحالت اوّل برگردانیده و آثار وجودی از آن پدیدار گردانیده حال افراد بشر هم همین طور خواهد بود که پس از مرگ که آثار وجودی از آن پدیدار نیست باز ثانیا در نشئه دیگر که موقع بروز و ظهور کمالاتی است که در او مخفی بوده و بهار وجود او است وی را با آنچه در حیات دنیا در خود اندوخته از اعمال خوب و بد با نتایج آن در مرتبه ظهور و بروز میآورد و ممکن است از اینکه آیه و امثال آن که بسیار است فائده دیگری عاید ما گردد و گوئیم تشبیه زنده شدن مردگان را در روز معاد بما تذکر میدهد که همین طوری که زمین در فصل زمستان بحقیقت خود باقی است منتهی آثار حیات از آن پدیدار نیست انسان نیز پس از مرگ بحقیقت انسانیت و شخصیّت وجود خود باقی خواهد بود منتهی الامر آثار وجودی از وی پدیدار نیست تا روز معاد که آخرین مرتبه صعود و کمال وی است

صفحه : 117
آن وقت است که جسما و روحا با تمام خصوصیّات و آنچه از ملکات حمیده و نکوهیده که در خود اندوخته و حسنات و سیّئاتی که عمل نموده با آثار و خواصی که از آنها پدیدار میگردد تماما تظاهر مینماید.
وَ لَئِن أَرسَلنا رِیحاً فَرَأَوه‌ُ مُصفَرًّا لَظَلُّوا مِن بَعدِه‌ِ یَکفُرُون‌َ لام (لئن) توطئه قسم است (لظلوا) جواب قسم است و مرجع ضمیر (فرأوه) میشود (رحمة اللّه) در آیه بالا باشد و ممکن است زرع باشد و نزد بعضی ضمیر راجع بسحاب است که زردی ابر علامت باران نیست.
خلاصه آیه اعتراض بکسانی است که کفران نعمت میکنند که اینان وقتی بادی را که (دبور) مینامند بوزد و زراعت خودشان که سبز و خرم بود ببینند زرد گردیده و بر خلاف آنچه منتظر بودند از رحمت خدا که زراعتشان حاصل نیکو دهد ببینند بی ثمر گردیده آنان عوض اینکه رو بخدا آرند و از او طلب رحمت کنند بنعمتهای گذشته کافر گردند و از رحمت خدا ناامید شوند.
فَإِنَّک‌َ لا تُسمِع‌ُ المَوتی وَ لا تُسمِع‌ُ الصُّم‌َّ الدُّعاءَ إِذا وَلَّوا مُدبِرِین‌َ در اینکه آیه و آیات دیگر کافرین را بمردگان تشبیه نموده زیرا آنان از آن روح ایمانی که در مؤمنین پدید گردیده خود را بی نصیب گردانیده‌اند اینکه است که از آن حیات حقیقی محرومند و در اثر فقدان آن روح حقیقی گوش و چشم روحانی آنها کر و کور گردیده نمیتوانند کلام حقّانی را بشنوند و نه آثار رحمت الهی را ببینند و اینان مانند کرانی مانند که پشت کرده باشند که بهیچ ترتیبی نمیشود وی را فهمانید و اگر پشت نکرده باشند باشاره قدری میفهمند.
وَ ما أَنت‌َ بِهادِی العُمی‌ِ عَن ضَلالَتِهِم إِن تُسمِع‌ُ إِلّا مَن یُؤمِن‌ُ بِآیاتِنا فَهُم مُسلِمُون‌َ ثانیا باز خطاب برسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نموده که تو چنین قدرتی نداری که کوران یعنی آنهایی که چشم دلشان کور گردیده از گمراهی و کجروی بطریق مستقیم اسلام رهبری گردانی مگر کسانی را که بآیات و نشانه‌های قدرت خدای تعالی ایمان آورده و تسلیم امر پروردگار گردیده‌اند.

صفحه : 118
آیه ارشاد بحکم عقل است که پیمبران کسی را میتوانند هدایت نمایند که دارای دل زنده باشد و آیات جلو و عقب تماما تذکّر است که بایستی نظر کنند در آیات تکوینی آفاقی و انفسی و بدلیل عقل از طریق برهان (انّی) که از اثر پی بمؤثّر بردن است ایمان بیاورند بوجود مبدء متعال و وظیفه پیمبران بیش از اینکه نیست که مردم را بحکم عقلشان متذکّر گردانیده و ارشاد نمایند پس از آن کسانی که حالت تسلیم در آنها هست بارشاد پیمبران در طریق بندگی و عبودیّت رهسپار گردند.
کسی که بدلیل عقلش تصدیق بوجود مبدء قادر حکیم ننموده چگونه ممکن است تصدیق برسولش نماید و مطیع او گردد هرگز ممکن نیست بلکه اگر خدا بپیمبر شناخته شود و پیمبر نیز چون رسول خدا است بایستی بخدا شناخته شود دور محال لازم می‌آید و در جای خود بدلیل قطعی عقلی بطلان دور مبرهن گردیده.
اللّه‌ُ الَّذِی خَلَقَکُم مِن ضَعف‌ٍ ثُم‌َّ جَعَل‌َ مِن بَعدِ ضَعف‌ٍ قُوَّةً ثُم‌َّ جَعَل‌َ مِن بَعدِ قُوَّةٍ ضَعفاً وَ شَیبَةً اینکه آیه انسان را متذکّر میگرداند بترتیب آفریده شدن خودش پس از آنکه در آیات بالا اشاره بآیات آفاقی نموده و آیات آفاقی و انفسی را معرّف خود گردانیده که خدا و مبدء شما آن کسی است که شما را از شیئی ضعیف آفریده که مقصود نطفه است پس قرار داد برای شما قوّه نموّ و زیادتی تا باعلا درجه قوّه رسیدید و پس از قوّت و شباب جوانی ثانیا شما را ضعیف گردانید تا بحدی که کهولت و پیری و هرم شما را فرا گرفت و انسان عاقل کسی خواهد بود که در تمام حوادث و تغییرات مدبّر عالم را ببیند و تغییرات و تبدّلاتی که در خود و تمام موجودات می‌نگرد بنظر عبرت و بمشاهده قلبی آثار صنع مدبّر حکیم را نصب العین خود قرار دهد و در اثر مؤثّر را مشاهده نماید یَخلُق‌ُ ما یَشاءُ وَ هُوَ العَلِیم‌ُ القَدِیرُ در بعض احادیث معتبره از معصوم (ع) نقل شده که (خداوند همه چیز را بمشیّت خلق نموده و مشیّت را بچیز دیگری خلق ننموده بلکه مشیّت را بنفسها آفریده (از اینجا معلوم میشود که اول چیزی که آفریده شده مشیّت بوده) و مشیّت

صفحه : 119
ناشی از علم و قدرت ازلی مبدء متعال پدید گردیده اشاره به اینکه تمام موجودات (شئون) حق میباشند و تماما بخواست و اراده ازلی او پدیدار گردیده و وجود و بقاء هر چیزی بسته باراده او است.
وَ یَوم‌َ تَقُوم‌ُ السّاعَةُ یُقسِم‌ُ المُجرِمُون‌َ ما لَبِثُوا غَیرَ ساعَةٍ شاید مقصود گنهکاران از (ساعة) مکث آنها در حیات دنیا باشد و چون حیات دنیای خود را در لهو و لعب و عیّاشی گذرانیده گمان میکنند ساعتی زیادتر در دنیا مکث ننموده‌اند زیرا که عمر دنیا زود گذر است و مکثشان را در عالم برزخ فراموش نموده‌اند و فراموشی آنان ممکن است از دو راه باشد یکی آنکه غیر از موحّدین در عالم برزخ حیات طیّب فرح بخش ندارند چنانچه از بعض آیات استفاده میشود که اهل جهنّم نه میمیرند که از عذاب برهند و نه زنده‌اند که از حیات لذّت ببرند از اینجا معلوم میشود که کفّار اصلا برای خود بقاء و ثباتی پس از مرگشان تصوّر نمیکنند مثل آدم بی‌هوش یا خواب که هر قدر مدّت بی هوشی و خواب وی زیاد باشد اندک بشمار می‌آورد.
و دیگر آنکه چون عالم برزخ جهت روحانیّت آن بر جسمانیّتش غلبه دارد اینکه است که سرعت حرکت در آن عالم بقسمی است که گویا مسافت و مکان مرتفع گردیده و چون اجزاء آن تغیّر و تبدّل و حدوث و تجدّد ندارد و زمان چنانچه در محل خود مبرهن گردیده ظرف متغیّرات است لهذا امتداد زمانی نیز در آنجا تصوّر نخواهد داشت کَذلِک‌َ کانُوا یُؤفَکُون‌َ شاید غرض کفار از انکار مکث و بقائشان در عالم برزخ نه از روی عمد باشد زیرا که در قیامت که پرده از روی کارها برداشته میشود هر چیزی بحقیقت خودش ظاهر میگردد دیگر جای تکذیب نیست بلکه چون عادت آنان بر انکار پیمبران و دروغ بستن بآن بزرگواران بوده بعادت دیرینه شان که ملکه آنها گردیده بود دروغ میگویند یا اینکه چنانچه تذکّر دادیم کفّار در عالم برزخ سعه نفس و روح مصفّی ندارند لذا آن مدت را فراموش نموده‌اند اینکه است که انکار دوام و بقاء خود را مینمایند.

صفحه : 120
وَ قال‌َ الَّذِین‌َ أُوتُوا العِلم‌َ وَ الإِیمان‌َ لَقَد لَبِثتُم فِی کِتاب‌ِ اللّه‌ِ إِلی یَوم‌ِ البَعث‌ِ اینکه آیه و امثال آن برهان ظاهری است بر اثبات قوله تعالی در سوره مؤمنون آیه 102 (وَ مِن وَرائِهِم بَرزَخ‌ٌ إِلی یَوم‌ِ یُبعَثُون‌َ) پس از آنکه گنهکاران قسم یاد می کنند که نبود مکث و بقاء ما مگر ساعتی آنهایی که دارای علم و ایمان میباشند در پاسخ آنان می‌گویند از موقع پیدایش وجودتان تا روز قیامت در کتاب تکوینی الهی موجود بودید، شاید مقصود از (کتاب اللّه) تمام عوالم وجود باشد که از جمله آنها عالم برزخ و عالم مثال است و مقصود چنین باشد که شما در عالم برزخ موجود بودید یا مقصود از (کتاب اللّه) لوح محفوظ باشد که آنچه واقع شده و میشود در آنجا ثبت گردیده که از جمله آنها بقاء و ثبات بشر است در علم حضوری حق تعالی که هر گز فناء پذیر نخواهد بود چنانچه از معصوم (ع) رسیده که
(خلقتم للبقاء لا للفناء)
فَهذا یَوم‌ُ البَعث‌ِ وَ لکِنَّکُم کُنتُم لا تَعلَمُون‌َ خلاصه مؤمنی که قلبش بنور ایمان باز شده و علم و دانش بوی عطاء شده است در حیات دنیا بگفتار پیمبران و پیشوایان دین ایمان دارد و تصدیق میکند که پس از اینکه عالم عالمی است و پشت اینکه پرده اسراری است و انسان بیهوده آفریده نشده و برای بقاء خلق شده نه برای فناء و مسافرتهای طولانی در پیش دارد تا برسد بآخرین منزل همیشه‌گی خود، اینست که بطور سرزنش بمنکرین معاد میگویند که شما پس از مردن فانی نشدید بلکه در دفتر آفرینش باقی بودید لکن شما چنان در گرداب شهوات نفسانی فرو رفته بودید که فقط حیات را همین حیات طبیعی میدانستید و گمان میکردید پس از مرگ فانی میگردید و منکر روز بعث و قیامت بودید و همین است آن روزی که انکار مینمودید فَیَومَئِذٍ لا یَنفَع‌ُ الَّذِین‌َ ظَلَمُوا مَعذِرَتُهُم وَ لا هُم یُستَعتَبُون‌َ از اینکه آیه میتوان استفاده نمود که اینکه کفار قسم یاد میکنند که ما ساعتی بیشتر مکث نداشتیم شاید خواهند اینکه را عذر خود قرار دهند که ما در دنیا اینکه قدر مکث ننمودیم که بتوانیم برای امروز خود چیزی تهیّه نمائیم اینکه است که ذات متعال

صفحه : 121
خبر میدهد که عذر آنان پذیرفته نخواهد شد و بچنین عذرها نتوانند رضایت خدا را حاصل نمایند.
وَ لَقَد ضَرَبنا لِلنّاس‌ِ فِی هذَا القُرآن‌ِ مِن کُل‌ِّ مَثَل‌ٍ اینکه آیه اشاره بجامعیّت قرآن دارد که چیزی در آن فرو گذار نشده و راجع بهر امری که انسان را بکار آید از امور معاش و معاد و طریق معاشرت و تحصیل سعادت و کمال انسانیّت مثلی از حکایت گذشتگان از پیمبران و امم و اقوام آنها و از عذاب گنهکاران و فیروزی مطیعان و غیر اینها آورده که قرآن از اینکه مثالها پر است (لا رَطب‌ٍ وَ لا یابِس‌ٍ إِلّا فِی کِتاب‌ٍ مُبِین‌ٍ) تر و خشکی نیست مگر اینکه در کتاب مبین (قرآن) ثبت گردیده وَ لَئِن جِئتَهُم بِآیَةٍ لَیَقُولَن‌َّ الَّذِین‌َ کَفَرُوا إِن أَنتُم إِلّا مُبطِلُون‌َ ظاهرا کفّار و مشرکین از روی بهانه گیری از پیمبر اکرم (ص) طلب معجزه مینمودند اینکه است که خدای تعالی به لام (لیقولن‌ّ) و نون مشدّد به پیمبرش خبر میدهد که هر گاه تو برای آنان آیتی از آیات قرآن که بطریق اعجاز نازل گردیده یا معجزه دیگری بیاوری البته و مسلّم کسانی که کافر شدند گویند اینکه یک عمل باطل و بی اصلی است و نمیباشید شما مگر مردمان تزویر کننده کَذلِک‌َ یَطبَع‌ُ اللّه‌ُ عَلی قُلُوب‌ِ الَّذِین‌َ لا یَعلَمُون‌َ اینکه طور خداوند مهر میزند یعنی میبندد قلبهای کسانی را که دانش ندارند و حق و باطل را از هم تمیز نمیدهند اشاره به اینکه کسانی که علم بمبدء و معاد ندارند و از دانش تهی میباشند و خود را از قابلیّت افاضه نور ایمان انداخته‌اند آنان چنینند که گویا خداوند بقلب آنها مهر زده و بسته گردانیده دیگر لایق نفوذ نور معرفت نمیباشند فَاصبِر إِن‌َّ وَعدَ اللّه‌ِ حَق‌ٌّ وَ لا یَستَخِفَّنَّک‌َ الَّذِین‌َ لا یُوقِنُون‌َ راغب گفته (لا یَستَخِفَّنَّک‌َ) ای لا یزعجنّک و یزیلنّک عن اعتقادک بما یوقعون من الشبه یعنی شبه کفار تو را از اعتقاد بآنچه واقع است از جا در نبرد، و در مجمع البحرین گفته (لا یستخفنّک) یعنی (لا یجهلنّک).

صفحه : 122
خلاصه آیه خطاب برسولش مینماید که صبر کن و بردباری را پیشه خود گردان و از گفتار کسانی که بمعاد و حساب یقین ندارند از جا در نرو و سبکبار مشو و قلق و اضطراب بخود راه مده و بدان وعده خدا حق است موقع مجازات آنها خواهد رسید و شاید مقصود اینکه باشد که نباید سخنان آنها تو را وادار نماید که از جا در روی و در باره آنان نفرین کنی که عذاب آنها در وقت معیّن مقرّر گردیده.

صفحه : 123

سوره لقمان‌

اشاره

‌در مکّه فرود آمده غیر از سه آیه که در مدینه نازل شده و آن سه آیه از اول (وَ لَو أَن‌َّ ما فِی الأَرض‌ِ مِن شَجَرَةٍ) است تا سه آیه و عدد آیاتش 33 است برأی حجازیها و 34 آیه است نزد دیگران.

[سوره لقمان (31): آیات 1 تا 11]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
الم (1) تِلک‌َ آیات‌ُ الکِتاب‌ِ الحَکِیم‌ِ (2) هُدی‌ً وَ رَحمَةً لِلمُحسِنِین‌َ (3) الَّذِین‌َ یُقِیمُون‌َ الصَّلاةَ وَ یُؤتُون‌َ الزَّکاةَ وَ هُم بِالآخِرَةِ هُم یُوقِنُون‌َ (4)
أُولئِک‌َ عَلی هُدی‌ً مِن رَبِّهِم وَ أُولئِک‌َ هُم‌ُ المُفلِحُون‌َ (5) وَ مِن‌َ النّاس‌ِ مَن یَشتَرِی لَهوَ الحَدِیث‌ِ لِیُضِل‌َّ عَن سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ بِغَیرِ عِلم‌ٍ وَ یَتَّخِذَها هُزُواً أُولئِک‌َ لَهُم عَذاب‌ٌ مُهِین‌ٌ (6) وَ إِذا تُتلی عَلَیه‌ِ آیاتُنا وَلّی مُستَکبِراً کَأَن لَم یَسمَعها کَأَن‌َّ فِی أُذُنَیه‌ِ وَقراً فَبَشِّره‌ُ بِعَذاب‌ٍ أَلِیم‌ٍ (7) إِن‌َّ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ لَهُم جَنّات‌ُ النَّعِیم‌ِ (8) خالِدِین‌َ فِیها وَعدَ اللّه‌ِ حَقًّا وَ هُوَ العَزِیزُ الحَکِیم‌ُ (9)
خَلَق‌َ السَّماوات‌ِ بِغَیرِ عَمَدٍ تَرَونَها وَ أَلقی فِی الأَرض‌ِ رَواسِی‌َ أَن تَمِیدَ بِکُم وَ بَث‌َّ فِیها مِن کُل‌ِّ دابَّةٍ وَ أَنزَلنا مِن‌َ السَّماءِ ماءً فَأَنبَتنا فِیها مِن کُل‌ِّ زَوج‌ٍ کَرِیم‌ٍ (10) هذا خَلق‌ُ اللّه‌ِ فَأَرُونِی ما ذا خَلَق‌َ الَّذِین‌َ مِن دُونِه‌ِ بَل‌ِ الظّالِمُون‌َ فِی ضَلال‌ٍ مُبِین‌ٍ (11)

صفحه : 124

(ترجمه)

سوره لقمان در مکّه نازل گردیده غیر از سه آیه که در مدینه فرود آمده و سی و چهار آیه و نزد بعضی 33 آیه و پانصد و چهل و هشت کلمه است و دو هزار و صد و ده حرف است.
بنام ایزد هستی بخش صاحب رحمت عام و خاص
اینکه آیات قرآن کتابی است دارای حکمت (2)
که راه نماینده و رحمت برای نیکوکاران است (3)
آن نیکوکارانی که نماز را بپای میدارند و زکاة را عطاء مینمایند و آنها بآخرت هم یقین کنندگانند (4)
چنین اشخاصی از جانب پروردگارشان هدایت یافته‌اند و آنان رستگارانند (5)
و بعضی از مردم کسانی هستند که سخنهای بیهوده را میخرند تا اینکه بدون دانش مردم را از راه حق گمراه گردانند و طریق حق را بسخریّه میگیرند برای چنین کسانی عذاب خوار کننده‌ای مهیّا گردیده (6)
و او چنین است که وقتی آیات ما بر او خوانده میشود از روی تکبّر پشت میکند بطوری که گویا اصلا آن را نشنیده گویا در دو گوش او سنگینی است ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم او را بعذاب دردناک بشارت بده (7)
محقّقا کسانی که ایمان آورده‌اند و عمل نیکو نموده‌اند برای آنان بهشتهای پر نعمت مهیّا گردیده (8)
که همیشه در آن بهشتها مخلّد خواهند بود وعده خدا حق است و او غالب و درستکار است (9)
آسمانها را آفرید بدون ستونی که شما آن را ببینید و کوه‌هایی در زمین انداخت تا زمین شما را حرکت ندهد و در زمین از هر جنبنده‌ای پراکنده نمود و از آسمان آب را فرود آوردیم و از زمین از هر صنف گیاهی نیکو و پر منفعت رویانیدیم (10)
اینکه است آفرینش خدا پس بمن نشان دهید کسانی را که بغیر از خدا پرستش میکنید آنها چه چیز آفریده‌اند (اینطور نیست که گمان کرده‌اند) بلکه ستمکاران در گمراهی ظاهر میباشند (11).

صفحه : 125

توضیح آیات‌

اشاره

الم‌

سخنان مفسرین در توجیه (الم)

1- الف اشاره به (انّا) و لام به (لی) و میم به (من) (انا اللّه) یعنی منم خدای یکتا و جز من کی است اله عالم.
2- (انا اللّه اعلم) من بر همه چیزها عالم‌ترم و نیز توجیهات دیگری از مفسرین نقل شده لکن چنانچه قبلا گفته شد چون حروف مقطّعات در اول بعضی از سور از متشابهات قرآن بشمار میرود و علم او نزد حق تعالی است سکوت در آن اولی است تِلک‌َ آیات‌ُ الکِتاب‌ِ الحَکِیم‌ِ (تلک) از اسماء اشاره است و اشاره بآیات قرآن است که اینکه قرآن کتابی است مشتمل بر حکمت، حکیم صفت قرآن است یعنی تمام قوانین و دستورات آن مطابق عقل سلیم و منطق واقع گردیده و از طرف حکیم علی الاطلاق فرود آمده.
هُدی‌ً وَ رَحمَةً لِلمُحسِنِین‌َ (هدی) مصدر و حال است برای آیات، هدایت و رحمت دو صفت دیگری است از اوصاف قرآن یعنی در حالی که آیات قرآن هدایت و رهنما و رحمت است برای نیکوکاران.
الَّذِین‌َ یُقِیمُون‌َ الصَّلاةَ وَ یُؤتُون‌َ الزَّکاةَ وَ هُم بِالآخِرَةِ هُم یُوقِنُون‌َ نیکوکاران را به صفت از اوصاف حمیده معرّفی فرموده:
1- نیکوکاران کسانی خواهند بود که نماز را بپای میدارند و در امر نماز مداومت و استقامت دارند.
2- نیکوکاران کسانی میباشند که زکاة مال خود را بفقراء و مستمندان میدهند.
3- نیکوکاران کسانی هستند که بمعاد و عالم آخرت یقین دارند (واو) در (و هم) حالیّه است و مرجع (هم) محسنین میباشند اشاره به اینکه اینکه دو عمل که صلاة و زکاة باشد در صورتی انسان را در تعداد نیکوکاران بشمار میآورد که از روی ایمان و یقین بمعاد واقع گردیده باشد.

صفحه : 126
یقین مراتبی دارد و مرتبه دانی و پست آن (علم الیقین است) هیچ عملی بدون آن مثمر ثمر نخواهد گردید و یقین قطعی بآخرت و معاد علاماتی دارد که بپای داشتن نماز با تمام اجزاء و شرائط داخلی و خارجی آن یکی از علامات یقین بآخرت بشمار میآید و چنین است عطاء نمودن ذکاة که آنهم علامت دیگری خواهد بود. و تخصیص دادن اینکه دو عمل را (بمحسنین) برای اهمیت آن است که یکی راجع بزحمت بدنی است و دیگر مالی زیرا که انسان باین دو چیز که آسایش بدن و کثرت مال باشد خیلی علاقه‌مند است و کسی که از روی خلوص مداومت بر اینکه دو عمل نماید معلوم میشود که بآخرت یقین دارد.
أُولئِک‌َ عَلی هُدی‌ً مِن رَبِّهِم وَ أُولئِک‌َ هُم‌ُ المُفلِحُون‌َ (اولئک) اشاره است بکسانی که دارای اینکه اوصاف سه گانه باشند بپای داشتن نماز و عطاء کردن زکاة و یقین بآخرت و اینکه اشخاص از طرف پروردگارشان از هدایت شدگان و رستگارانند ظاهرا تکرار (اولئک) و نیز ضمیر (هم) برای تأکید و اهمیت اینکه سه مطلب است.
گمان نشود که نماز یک امر کوچکی است اگر با تمام شرایطی که در محل خود ذکر شده با یقین بآخرت مداومت شود آدمی را از هر عمل بد و منکری محفوظ میدارد چنانچه در سوره (عنکبوت) آیه 44 فرموده (إِن‌َّ الصَّلاةَ تَنهی عَن‌ِ الفَحشاءِ وَ المُنکَرِ) و چنین نمازی که انسان را از هر کار قبیح و منکری باز دارد البته راه وی را بسوی پروردگارش باز میگرداند و سبب سعادت و رستگاری او خواهد گردید لکن متأسفانه فلان مؤمن چهل پنجاه سال نماز میخواند و اگر بر فحشاء و منکرش زیاد نشده باشد می‌بینیم ذره‌ای از آن کم نگردیده آیا چه شده که نمازی که هدایت مؤمن و سبب رستگاری اوست و باید راه وی را بسوی معرفت و رحمت حق تعالی باز گرداند و او را مورد رحمت خدای متعال واقع گرداند و نیز نمازگذار را از فحشاء و منکر نگاه دارد اثر خود را از دست داده و خنثی گردیده معلوم میشود عیب در نماز گذار است که اولا یقین قطعی بمعاد ندارد و ثانیا در شرائط نماز اهمال

صفحه : 127
نموده و صورت نماز را نماز واقعی دانسته.
آیا نمیدانید اگر سر سوزنی از لباس و مکان و آب و محل‌ّ وضوی نمازگذار غصبی باشد نماز باطل است اکثر مؤمنین ابدا مراعات اینکه جهات را نمیکنند آیا ندیده‌اید که در قرآن مجید در سوره مائده آیه 31 فرموده (إِنَّما یَتَقَبَّل‌ُ اللّه‌ُ مِن‌َ المُتَّقِین‌َ) خداوند اعمال صاحبان تقوی را قبول میکند.
وَ مِن‌َ النّاس‌ِ مَن یَشتَرِی لَهوَ الحَدِیث‌ِ لِیُضِل‌َّ عَن سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ بِغَیرِ عِلم‌ٍ وَ یَتَّخِذَها هُزُواً (لهو) هر باطلی است که انسان را از عمل خیر باز دارد و (لَهوَ الحَدِیث‌ِ) استهزاء و طعنه زدن در امر حق و استهزاء و سخنهای خرافاتی و غناء و امثال آن است و اضافه لهو بالحدیث بمعنی تبیین است یعنی کسی که کلام بیهوده را میخرد و بدون علم و دانش از طریق حق تعالی انحراف نموده و راه باطل را میگیرد.
از مقاتل و کلبی نقل شده که در شأن نزول آیه چنین گفته‌اند نضر بن حارث برای تجارت بطرف شام رفته بود و حکایت رستم و اسفندیار و بهرام را خریده و در محل‌ّ اجتماع قریش طوری از آنها سخنرانی مینمود که همه شیفته و فریفته وی میگردیدند و برای استماع آن گوش بقرآن نمیدادند و نضر بن حارث از روی عناد و دشمنی لاف میزد و میگفت اگر محمّد (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) از قصّه عاد و ثمود و عظمت ملک سلیمان (ع) و داود (ع) خبر میدهد من از سعه ملوک عجم و ابّهت و عظمت آن سخن میگویم.
و بقول إبن عباس و اکثر مفسّرین مقصود از (لهو الحدیث) غناء است و از ابی جعفر و ابی عبد اللّه و ابی الحسن الرضا علیهم السلام نیز بهمین معنی روایت شده.
أُولئِک‌َ لَهُم عَذاب‌ٌ مُهِین‌ٌ (اولئک) اشاره بهمان مردمانی است که عملشان چنین است که سخنان لهو و حکایات بیهوده و سخنان خرافاتی و آلات لهو و غناء را میخرند و بآن مردم را سرگرم نموده و از طریق حق و استماع قرآن باز میدارند و برای آنان عذاب خوار کننده‌ای آماده شده.
مصداق کامل (لهو الحدیث) در اینکه زمان بین مردم دائر گردیده از رمّانهای

صفحه : 128
دروغ و مجلّه‌های بی‌اساس که پر از خرافات و افسانه است و شاید روزی چندین عدد آن چاپ شده و بین مسلمانان منتشر میگردانند- و مصداق دیگرش (رادیو و سینما و تلویزیون) میباشد.
وَ إِذا تُتلی عَلَیه‌ِ آیاتُنا وَلّی مُستَکبِراً کَأَن لَم یَسمَعها کَأَن‌َّ فِی أُذُنَیه‌ِ وَقراً مرجع ضمیر (تتلی) (من) در آیه بالا است، در اینکه آیه برای آن کسی که دنبال سخنان باطل میرود چهار صفت نکوهیده بیان مینماید:
اول چنین کسی علم بتجارت ندارد قوله تعالی (فَما رَبِحَت تِجارَتُهُم) زیرا که حق‌ّ را بباطل و هدایت را بگمراهی فروخته.
دوم وقتی آیات الهی بروی خوانده میشود از روی تکبّر پشت میکند و بی اعتنایی مینماید.
سوم مثل کسی وانمود میکند که اصلا نشنیده در صورتی که میشنود.
چهارم گویا در دو گوش او سنگینی و ثقالت است.
فَبَشِّره‌ُ بِعَذاب‌ٍ أَلِیم‌ٍ خطاب برسولش نموده که چنین آدمی را مژده بده بعذاب دردناک جهنّم.
آری انسان خودش باعمال و کردار ناشایسته عذاب سخت جهنّم را بر خود مهیّا میگرداند و خود را از فیوضات و رحمتهای غیر متناهی حق تعالی محروم میگرداند إِن‌َّ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ لَهُم جَنّات‌ُ النَّعِیم‌ِ (جنّات) جمع جنّة یعنی بهشتها و (نعیم) جمع نعمت یعنی نعمتها، ذات متعال بمؤمنین آنهایی که اعمال نیکو نموده‌اند خبر میدهد که برای آنان بهشتهایی است که انواع و اقسام نعمتهای گوناگون در آن آماده و مهیّا گردانیده.
عادت قرآن بر اینکه جاری گردیده که هر جا ذکری از عذاب اشقیاء برده شود در عقب الطاف و نعمتهایی که برای مؤمنین مهیّا گردیده تذکّر میدهد و بعکس هم همین طور، در آیه بالا کفّار آنهایی که عملشان چنین است که بقرآن توهین مینمایند و استماع آیات را نمیکنند بعذاب الیم تهدید فرموده، در مقابل آن مؤمنین آنهایی که

صفحه : 129
اعمال نیکو میکنند بوعده بهشت پر نعمت آنها را دلخوش و شادمان گردانیده خالِدِین‌َ فِیها وَعدَ اللّه‌ِ حَقًّا وَ هُوَ العَزِیزُ الحَکِیم‌ُ بالاترین نعمتها و کرامتی که بمؤمنین وعده میدهد اینکه است که آنان در بهشت جاویدانند و وعده خدا تخلّف ندارد کرامات و فیوضاتی که بمؤمنین وعده داده شده محقّقا ثابت و پا برجا است لکن عذابهایی که کافرین را بآن تهدید مینماید نظر به اینکه در حدیث قدسی فرموده
(سبقت رحمتی علی غضبی)
و نیز قوله تعالی در سوره مائده آیه 44 (یُعَذِّب‌ُ مَن یَشاءُ وَ یَغفِرُ لِمَن یَشاءُ وَ اللّه‌ُ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ قَدِیرٌ) (هر کس را خواهم عذاب میکنم و هر کس را خواهم می‌بخشم) عذاب را معلّق بر مشیّت نموده راه امیدی هست که شاید بعضی از گنهکاران بلکه بعضی از کافرین که کفرشان از روی عناد نبوده بلکه از قصور و بی خردی و نفهمیدگی ایمان نیاورده باشند مورد ترحّم واقع گردند و عذابشان تخفیف پیدا نماید خَلَق‌َ السَّماوات‌ِ بِغَیرِ عَمَدٍ تَرَونَها از جمله نفوذ قدرت و استیلاء و اقتدار حکیم علی الاطلاق اینکه است که آسمانهای با اینکه عظمت و بزرگی را بدون ستونی که شما افراد بشر آن را ببینید معلّق در هوا نگاه داشته.

سخنان مفسرین در توجیه آیه‌

‌در تفسیر مجمع البیان چنین گوید اگر آسمانها ستون داشت دیده میشد و چون آسمانها اجسام سنگینی میباشند ستون آنها محتاج بستون دیگر و آن ستون محتاج بستون دیگر و همین طور ستونی محتاج بستون دیگر الی غیر النهایة و تسلسل محال لازم میآید از اینجا معلوم میشود که آسمانها را بی‌ستون افراشته.
و از مجاهد نقل میکند که گفته از آیه برمیآید که آسمانها ستون دارد لکن ستون آنها مرئی نیست و دیده نمیشود و خود طبرسی قول اوّل را اختیار نموده (پایان) لکن از آیه چنین استفاده میشود که آسمانها ستون دارد و شما آن را نمی‌بینید و اینکه آیه تأیید میکند رأی تمام دانشمندان از علمای قدیم و جدید را که گویند

صفحه : 130
ارتباط موجودات بیکدیگر بواسطه دو قوّه جاذبه و دافعه غیر مرئی است که بقدرت کامله مبدء و مربّی عالم در تمام موجودات اینکه دو قوّه ساری و جاری است و هر موجودی را خواه ثقیل باشد یا خفیف بآنطوری که حکمت اقتضاء نموده در محل‌ّ خود مطابق نظام عالم نگاه میدارد و اگر چنین قوّه‌ای در موجودات نبود اجزاء موجودات در هم ریزش مینمودند آری مدبّر حکیم بقدرت تام خود تمام موجودات را پس از آفرینش بیک قوّه وحدانی بهم پیوسته بطوری که مدار کرات متعدّده با هم تصادم ننمایند و هر یک مانع از دیگری نگردد، در سوره یس اشاره بهمین مطلب دارد قوله تعالی (لَا الشَّمس‌ُ یَنبَغِی لَها أَن تُدرِک‌َ القَمَرَ وَ لَا اللَّیل‌ُ سابِق‌ُ النَّهارِ وَ کُل‌ٌّ فِی فَلَک‌ٍ یَسبَحُون‌َ) بعضی از دانشمندان چنین مینویسد وقتی ما نظام کلیّه موجودات را در نظر می‌آوریم می‌بینیم تماما بیک نظام و یک علّت باین ترتیب منظّم که حفظ جامعه موجودات بآن میباشد وجود دارد و آن علّت واحده قوّه جاذبه است که مدبّر حکیم اینکه قوّه را در تمامی موجودات باختلاف قرار داده که شمس و ستاره‌ها و ماه و زمین در اثر اینکه قوّه در مدار منظّمی بدون تصادم سیر نموده تا روز و شب و فصول چهارگانه و غیره که وسائل حیات موجوداتند بطور منظّم موجود شوند و در ذرّات مادّه نیز بواسطه اینکه قوّه تغییرات پیدا شده و در نتیجه اینکه قوّه و از ترکیب بعضی با بعضی موجود دیگری که دارای خاصیّت دیگری است پدیدار گردد اینکه وحدت قوّه منتظمه موجودات و اینکه اختلاف درجه و کیفیّت آن که در هر جایی بقدری که لازم و کیفیّتی که سزاوار بوده ایجاد شده بصدای بلند شهادت میدهد که مدبّر حکیم قادری بیک نسق تمام موجودات را بهم پیوسته است (پایان) وَ أَلقی فِی الأَرض‌ِ رَواسِی‌َ أَن تَمِیدَ بِکُم وَ بَث‌َّ فِیها مِن کُل‌ِّ دابَّةٍ در مقام امتنان بر بشر و نفوذ قدرت تامّه ازلی خود پس از بیان اینکه آسمانها را بی‌ستون افراشته در باره زمین نیز چهار قسم از الطاف خداوندی خود را تذکّر میدهد اوّل- برای استحکام زمین کوه‌هایی در آن قرار داده که زمین محکم گردد و شما افراد بشر را تکان ندهد.

صفحه : 131
دوّم- حیواناتی در زمین پراکنده گردانیده که شما از گوشت و شیر و غیره از آنها استفاده نمائید سوّم- (وَ أَنزَلنا مِن‌َ السَّماءِ ماءً) از آسمان آب باران را فرود آوردیم تا اینکه از زمین گیاه‌ها روئیده شود که شما و حیواناتتان از آن بخورید و بیاشامید و سیراب گردید.
چهارم- فَأَنبَتنا فِیها مِن کُل‌ِّ زَوج‌ٍ کَرِیم‌ٍ در اینکه آیه تذکّر میدهد که تمام موجودات از نباتات و حیوانات و افراد بشر تماما حتّی مواد اولیّه زوج ترکیبیّه اند که بمنزله نر و ماده در حیوانات میباشند و تماما ترکیب از دو جزء گردیده‌اند تا اینکه از آنان تولید مثل گردد و وحدت و فردیّت منحصر بذات ازلی الهی است که (لَم یَلِد وَ لَم یُولَد) است.
هذا خَلق‌ُ اللّه‌ِ فَأَرُونِی ما ذا خَلَق‌َ الَّذِین‌َ مِن دُونِه‌ِ اعتراض بکفّار است که خلقت آسمانها و زمین و موجوداتی که در آنست تماما بقدرت و اراده خالق واحد احد انجام گرفته.
و بدلیل منطقی عقلی برسولش تذکّر میدهد که ای محمّد (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) بگو به آنهایی که غیر از خدای یکتا خدایانی برای خود قرار میدهند بمن نشان دهید که خدایان شما چه چیز خلق کرده‌اند زیرا که خدایی که مستحق‌ّ پرستش باشد آن کسی خواهد بود که قدرت برآفرینش داشته باشد که ایجاد ممکنات و اعدام آنها بدست قدرت او انجام گیرد، بشهادت عقل سلیم خدای ناتوان ضعیف هرگز لایق خدایی و پرستش نخواهد بود.
بَل‌ِ الظّالِمُون‌َ فِی ضَلال‌ٍ مُبِین‌ٍ (بل) اضراب است که نه چنین است که کفّار گمان کرده‌اند که بتهایی را که میپرستند منشأ اثر باشند و کاری از آنان ساخته گردد بلکه آنها از طریق حق و حقیقت منحرف گردیده و در وادی ضلالت گمراه و سر گردانند.

صفحه : 132

[سوره لقمان (31): آیات 12 تا 19]

اشاره

وَ لَقَد آتَینا لُقمان‌َ الحِکمَةَ أَن‌ِ اشکُر لِلّه‌ِ وَ مَن یَشکُر فَإِنَّما یَشکُرُ لِنَفسِه‌ِ وَ مَن کَفَرَ فَإِن‌َّ اللّه‌َ غَنِی‌ٌّ حَمِیدٌ (12) وَ إِذ قال‌َ لُقمان‌ُ لابنِه‌ِ وَ هُوَ یَعِظُه‌ُ یا بُنَی‌َّ لا تُشرِک بِاللّه‌ِ إِن‌َّ الشِّرک‌َ لَظُلم‌ٌ عَظِیم‌ٌ (13) وَ وَصَّینَا الإِنسان‌َ بِوالِدَیه‌ِ حَمَلَته‌ُ أُمُّه‌ُ وَهناً عَلی وَهن‌ٍ وَ فِصالُه‌ُ فِی عامَین‌ِ أَن‌ِ اشکُر لِی وَ لِوالِدَیک‌َ إِلَی‌َّ المَصِیرُ (14) وَ إِن جاهَداک‌َ عَلی أَن تُشرِک‌َ بِی ما لَیس‌َ لَک‌َ بِه‌ِ عِلم‌ٌ فَلا تُطِعهُما وَ صاحِبهُما فِی الدُّنیا مَعرُوفاً وَ اتَّبِع سَبِیل‌َ مَن أَناب‌َ إِلَی‌َّ ثُم‌َّ إِلَی‌َّ مَرجِعُکُم فَأُنَبِّئُکُم بِما کُنتُم تَعمَلُون‌َ (15) یا بُنَی‌َّ إِنَّها إِن تَک‌ُ مِثقال‌َ حَبَّةٍ مِن خَردَل‌ٍ فَتَکُن فِی صَخرَةٍ أَو فِی السَّماوات‌ِ أَو فِی الأَرض‌ِ یَأت‌ِ بِهَا اللّه‌ُ إِن‌َّ اللّه‌َ لَطِیف‌ٌ خَبِیرٌ (16)
یا بُنَی‌َّ أَقِم‌ِ الصَّلاةَ وَ أمُر بِالمَعرُوف‌ِ وَ انه‌َ عَن‌ِ المُنکَرِ وَ اصبِر عَلی ما أَصابَک‌َ إِن‌َّ ذلِک‌َ مِن عَزم‌ِ الأُمُورِ (17) وَ لا تُصَعِّر خَدَّک‌َ لِلنّاس‌ِ وَ لا تَمش‌ِ فِی الأَرض‌ِ مَرَحاً إِن‌َّ اللّه‌َ لا یُحِب‌ُّ کُل‌َّ مُختال‌ٍ فَخُورٍ (18) وَ اقصِد فِی مَشیِک‌َ وَ اغضُض مِن صَوتِک‌َ إِن‌َّ أَنکَرَ الأَصوات‌ِ لَصَوت‌ُ الحَمِیرِ (19)

(ترجمه)

حقیقة ما بلقمان حکمت عطاء کردیم (و باو امر نمودیم) که شکر خدا را نماید و هر کسی که شکر کند جز اینکه نیست که شکرش عاید خودش خواهد گردید و کسی که کفران (نعمت نمود) محققا خدا غنی و بینیاز و ستوده است (12)
و یاد کن وقتی را که لقمان بپسر خود در حالی که وی را موعظه مینمود گفت ای پسرک من برای

صفحه : 133
خدا شریک قرار نده زیرا که شرک ستم بسیار بزرگی است (13)
و ما بانسان (در باره) پدر و مادرش توصیه و سفارش نمودیم (که بآنان نیکی کند) مادرش او را حمل نمود در حالی که او سست میشد بالای سستی (و از شیر برداشتن) آن در مدت دو سال طول کشید و گفتیم که مرا (خدا) و پدر و مادرت را سپاس‌گزاری نما بسوی من است بازگشت آدمیان (14)
و هر گاه پدر و مادرت کوشش کنند که برای من (خدا) چیزی را که بآن دانا نمیباشی شریک قرار دهی (در اینجا) نباید آنان را اطاعت نمایی و با آنها مصاحبت و همراهی کن بطور معروف و نیکویی و متابعت کن راه کسی را که بسوی من (خدا) بازگشت مینماید بازگشت شما بسوی من است پس شما را خبردار مینمایم بآنچه عمل نموده‌اید (15)
ای پسرک کوچک من بحقیقت اگر کار شخص در خوردی بقدر یک دانه اسپند باشد و آن در شکم سنگی یا در آسمانها یا در زمین پنهان گردیده آن را خدا میاورد حقیقة خدا باریک دان و آگاهست (16)
ای پسرک من نماز را بپای دار و امر بمعروف و نهی از منکر نما و بر آنچه (از ناملایمات روزگار) بتو میرسد صبر و خودداری نما زیرا که (صبر نمودن) از ثبات و استحکام کاریها است (17)
و روی خود را از مردم نگردان و با تکبّر و تجبّر در زمین راه مرو خدا دوست نمیدارد هر متکبّر فخر کننده‌ای را (18)
در راه رفتن میانه روی را اختیار کن و صدای خود را (در حرف زدن) بلند نکن زیرا که بدترین صداها صدای خر است (19).

توضیح آیات‌

اشاره

وَ لَقَد آتَینا لُقمان‌َ الحِکمَةَ ذات متعال لقمان را حکیم نامید نه نبی‌ّ، از آیه چنین استفاده میشود که لقمان دارای مقام شامخ ولایت و حکمت بوده و شاید حکمتی که بلقمان عطاء شده فطانت و علم لدنی و عقل کامل و رأی صائب و عزم کامل باشد و حکماء در تعریف حکمت گفته‌اند (حکمت علم بحقیقت اشیاء است بقدر طاقت بشریّت) و چنین علم و دانشی که در

صفحه : 134
کمون اشیاء نفوذ داشته باشد از عطاهای پروردگار است و نیز لقمان در مقام معرفت و محبّت بمقام الوهیّت حائز مقام شامخی گردیده بود و بسیار فکور و در عمل استوار بود‌

سخنان مفسرین در اینکه لقمان چه مقامی داشت‌

بقولی نبی بود نه رسول، بقول دیگر نبی نبود و حکیم بود زیرا که در قرآن مجید او را بحکمت ستایش نموده نه بنبوّت و اخبار نیز شاهد بر اینکه است.
و گویند او را مخیّر گردانیدند بین حکمت و نبوّت حکمت را اختیار نمود.
نافع از إبن عمر روایت میکند گفت از رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم شنیدم که فرمود حقّا میگویم لقمان پیغمبر نبود و حکیم بود و لکن بنده‌ای بود نیکو یقین و بسیار فکر میکرد او خدا را دوست میداشت خدا هم او را دوست میداشت و در باره او انعام بزرگ نمود و باو حکمت عطا فرمود در نیمه روزی خوابیده بود ندایی شنید که ای لقمان آیا میخواهی خدا تو را خلیفه کند و در روی زمین بین مردم حکم بحق بنمایی لقمان صدای ملک میشنید و ملک را نمیدید.
لقمان در جواب آن نداء گفت اگر پروردگار مرا مخیّر گرداند عافیت را اختیار میکنم و بلا را قبول نمینمایم و اگر بر من حتم نماید که خلیفه شوم (سمعا و طاعة) قبول میکنم زیرا من میدانم اگر مرا خلیفه گرداند اعانتم میفرماید و مرا از خطا نگاه میدارد.
ملائکه گفتند برای چه قبول نمیکنی که خلیفه باشی لقمان در جواب آنها گفت برای اینکه حکم نمودن بین مردم از سخت ترین منازل است و از هر طرف ظلم و ستم آن را فرا میگیرد اگر خود را از ستم حفظ نمود سزاوار است نجات پیدا کند و اگر خطا کرد راه بهشت را خطا نموده و کسی که در دنیا ذلیل و در آخرت عزیز باشد بهتر از اینکه است که در دنیا شریف و در آخرت ذلیل گردد و هر کس دنیا را بر آخرت اختیار کند دنیا از دستش میرود و بنصیب آخرت هم نمیرسد.
ملائکه از گفتار نیکوی لقمان و استدلال او تعجّب نمودند پس از آن لقمان خوابید و خداوند در خواب بوی حکمت عطا نمود و وقتی بیدار شد بحکمت تکلّم

صفحه : 135
مینمود و بحکمتی که داشت با حضرت داود علیه السلام تکلّم مینمود و او را کمک میکرد و داود (ع) باو میگفت ای لقمان خوشا بحال تو که بتو حکمت دادند و بلا را از تو گردانیدند (مجمع البیان) و نیز از حکمتهای لقمان اینکه است که گفته‌اند وقتی بر داود (ع) وارد شد که او داشت آهن را نرم کرده زره میساخت لقمان با اینکه نمیدانست چه میکند هیچ نگفت تا وقتی که داود (ع) زره را تمام کرد و پوشید و گفت زره برای جنگ چه چیز خوبی است لقمان گفت سکوت حکمت است و عامل آن بسیار اندکند.
و گویند لقمان غلام کسی بود و شبانی یا نجّاری میکرد و او سیاه پوست از سیاهان مصر یا حبشه بود.
ابو هریره از رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم چنین روایت میکند روزی یکی از بزرگان بنی اسرائیل بروی گذر نمود دید جمعی ایستاده و از وی استماع کلمه حکمت می نمایند آن شخص بزرگ از روی تعجّب نه سخریّه بوی گفت ای لقمان تو آن بنده سیاه نیستی که شبانی فلانی را مینمودی گفت آری از وی سؤال نمود چه چیز تو را باین پایه ارجمند رسانید گفت سه چیز: اوّل- راست سخن گفتن. دوّم- امانت نگاه داشتن. سوّم- ترک ما لا یعنی، یعنی آرزو و آمال دنیا را از خود دور کردن.
و نیز در منهج روایت مفصّلی از ابی عبد اللّه علیه السلام در حکمت لقمان بروایت داود از حماد بن عیسی نقل میکند که در آخر آن فرموده بخدا قسم که لقمان را از جهت حسب و مال و حشمت و جاه و جمال حکمت ندادند او مردی بود که در امر خدا قوی و متورّع، بسیار خاموش و عمیق النظر و طویل التفکّر و حدید النظر بود، در روز خواب نمیکرد و در مجلس تکیه نمینمود و آب دهن در هر جایی نمیانداخت با چیزی بازی نمیکرد و هیچکس او را در حال بول و غائط و غسل نمیدید و از هیچ چیزی نه خنده مینمود و نه غضب میکرد از ترس اینکه مبادا گناهی در دین خود کرده باشد و از هیچ چیزی که از دنیا بوی میرسید خوشحال نمیشد و از فقدان آن اندوهگین نمیگردید بسیار زن گرفت و بسیار اولاد آورد و اکثر آنها پیش از او فوت شدند بر فوت هیچیک

صفحه : 136
گریه نمیکرد بین دو نفر که با هم جنگ و نزاع میکردند حکم نمیکرد مگر بر آنچه اصلح بود و از آنها جدا نمی‌شد تا وقتی که از هم جدا میشدند و هر گاه از کسی سخن نیکی می‌شنید از او سؤال می‌نمود و با فقهاء و علماء مجالست می‌نمود و از قضات و سلاطین تفتیش می‌نمود و بحال قاضیان گریه میکرد و بر ملوک و سلاطین برای مغرور شدن آنان بخدا طلب مغفرت مینمود و آنچه را که نفس بر شیطان غالب گردد فرا میگرفت و با هوای خود میجنگید و با نفس خود مجاهده می‌نمود و از سلطان احتراز می‌کرد و بعبرت و تدبّر نفس خود را مغلوب می‌گردانید و در کاری شروع نمینمود مگر آنکه بوی نفع رساند و نظر نمی‌کرد مگر در آنچه وی را اعانت نماید و باین صفات حسنه و خصلتهای پسندیده خداوند درهای حکمت را بر او مفتوح گردانید (پایان) بروایتی از لقمان سؤال کردند بدترین مردم کیانند گفت آن کسی که باک نداشته باشد بد خود را بمردم بنمایاند باو گفتند چقدر بد صورتی گفت (تعیب علی النقش او فاعل النقش) نقش را عیب میکنی یا نقّاش آن را.
از کتاب من لا یحضره الفقیه نقل میکنند که لقمان بپسر خود گفت دنیا بحر عمیقی است که بسیاری از مردم در آن هلاک شدند ایمان بخدا را سفینه آن گردان و خود را بر توکّل استوار گردان و تقوی را توشه خود نما اگر از آن بحر عمیق نجات یافتی برحمت خدا نجات یافته‌ای و اگر هلاک گردیدی بسبب گناه تو است.
(مجمع البیان) و از جمله کلماتی که بداود (ع) توصیه نمود اینست که گفت ای داود از من پنج کلمه را یادگیر که در آن علم اوّلین و آخرین̠مندرج است:
اول- عمل تو برای دنیا بقدر لبث و ماندن تو در آن باشد. دوم- عمل تو برای آخرت بقدر لبث تو در آن باشد. سوم حاجت تو از مولای خود آزادی تو از دوزخ باشد. چهارم جرأت تو در معصیت بقدر صبر تو بر آتش باشد.
پنجم- هر وقت اراده معصیت کنی جایی برو که خدا تو را نبیند. (منهج الصادقین) و نیز از حکمتهای لقمان نقل میکنند که وقتی آقای او بوی گفت گوسفندی ذبح

صفحه : 137
کن و بهترین اعضاء او را برای من بیاور او دل و زبان آن را آورد از او پرسید چطور اینها بهترین اعضاء گوسفند میباشند گفت اینها بهترین اعضایند اگر خوب باشند و بدترین اعضایند اگر بد باشند.
خلاصه از لقمان حکمتهای بسیاری نقل شده که بیان آن طولانی و غرض ما اختصار است و برای اهل بصیرت همین اندازه کافی خواهد بود.
و در نسب او گویند وی پسر باعور بن ناحور بن تارخ است و تارخ برادر ابراهیم علیه السلام بوده و از طرف مادر پسر خواهر یا پسر خوله ایّوب بوده و بعضی گفته‌اند هزار سال عمر کرد و زمان داود (ع) را درک نمود و از داود علم آموخت.
أَن‌ِ اشکُر لِلّه‌ِ وَ مَن یَشکُر فَإِنَّما یَشکُرُ لِنَفسِه‌ِ وَ مَن کَفَرَ فَإِن‌َّ اللّه‌َ غَنِی‌ٌّ حَمِیدٌ در آیه کلامی مندرج است و معنی آیه چنین است که بلقمان حکمت عطا نمودیم و بوی آزمودیم که برای چنین نعمت بزرگی خدا را شکر نماید و خداوند از شکر شکرگزاران بی نیاز است هر کس شکر کند فائده شکرش عاید خودش خواهد گردید و هر کس کفران نعمت کند آن نیز ضررش بخودش برمیگردد.
کفر در لغت بمعنی پوشانیدن است، در اینجا کفر را مقابل شکر قرار داده، شاید آیه در مقام مذمّت کسی است که نعمتهایی که بوی عطاء شده بپوشاند و اظهار ننماید و دیگران را از آن متمتّع و بهره‌مند نگرداند و بالاترین نعمتهای الهی نعمت حکمت است که فرموده (وَ مَن یُؤت‌َ الحِکمَةَ فَقَد أُوتِی‌َ خَیراً کَثِیراً) و چنین است باقی نعمتهای دیگر از علم و مال و جاه چنانچه در سوره و الضّحی آیه 11 فرموده (وَ أَمّا بِنِعمَةِ رَبِّک‌َ فَحَدِّث) حدیث کردن همان اظهار نمودن نعمت است و در اینجا بلقمان امر مینماید که خدا را که بتو حکمت عنایت نموده شکرگزار باش شاید مقصود چنین باشد که بعضی از آن حکمتها را بمردم بیاموز و خلق را از آن بهره‌مند گردان و کسی که هر نعمتی که بوی عنایت شده در آن مصرفی که برای آن بوی داده شده صرف نماید فائده آن عاید خودش خواهد گردید و آن نعمت زیاد میگردد و هر کس نعمتها را بپوشاند و بمصرف خود نرساند آنهم ضررش عاید خودش خواهد گردید و شاید

صفحه : 138
ضررش چنین باشد که نعمت از وی گرفته خواهد شد در سوره ابراهیم علیه السلام آیه 7 فرموده (لَئِن شَکَرتُم لَأَزِیدَنَّکُم وَ لَئِن کَفَرتُم إِن‌َّ عَذابِی لَشَدِیدٌ) خلاصه وقتی آیات را با هم جمع کنیم از مجموعش چنین استفاده میشود که شکر هر نعمتی اظهار آن و بهره دادن بدیگران است.
وَ إِذ قال‌َ لُقمان‌ُ لِابنِه‌ِ وَ هُوَ یَعِظُه‌ُ یا بُنَی‌َّ لا تُشرِک بِاللّه‌ِ إِن‌َّ الشِّرک‌َ لَظُلم‌ٌ عَظِیم‌ٌ اوّل از اندرزهای لقمان بپسرش اینکه بود که شریک برای خدا قرار نده زیرا که برای خدا شریک آوردن تعدّی جابرانه و اخذ عدوانی است چیزی که لایق الوهیّت و ربوبیّت نیست آن را بگیری و همتا قرار دهی با آن کسی که آفریننده عالمیانست زیرا که آنچه غیر او است همه فقیر و ذلیل و محتاج بآن فرد یکتا میباشند پس اینکه چه حکم ظالمانه‌ای است که مخلوق خدا را با او شریک گردانی قوله تعالی در سوره روم آیه 27 از نفس خود انسان و عملش مثال می‌آورد (هَل لَکُم مِن ما مَلَکَت أَیمانُکُم مِن شُرَکاءَ فِی ما رَزَقناکُم فَأَنتُم فِیه‌ِ سَواءٌ، تا آخر) آیا آنهایی که بنده و عبید شما میباشند در مالهایی که خدا بشما داده شریک شما میباشند.
اشاره به اینکه همین طوری که شما بنده‌گان خود را در مالهایتان شریک نمیگردانید بدانید که خدای تعالی نیز در مملکت خود کسی را با خود شریک نمیگرداند و مملکت خود را بکسی واگذار نخواهد نمود.
باید دانست که شرک مراتبی دارد شرک جلی‌ّ و شرک خفی‌ّ، شرک جلی‌ّ شرک در مقام ذات یا شرک در مقام صفات حقیقیّة است که آنهم عین ذات است و قائلین بآن بسیار کم یابند حتّی مشرکین عرب که میگفتند ما چون بتها را مقرّب درگاه احدیّت میدانیم آنان را عبادت میکنیم تا مقرّب گردیم لکن شرک خفی‌ّ یا شرک در عبادت است و آن وقتی است که در عبادت غیر خدا را شریک گرداند مثل اینکه در عبادت ریاء یا حظوظات نفسانی یا غیر آن را داخل گرداند یا شرک در افعال است که غیر خدا را در افعال و آثار مؤثر بالاستقلال بداند و چنین گمان کند که بدون اراده حق تعالی در عالم چیزی واقع میگردد و طرفداران

صفحه : 139
شرک خفی‌ّ بسیارند.
و موحّد کسی خواهد بود که در اینکه چهار مرتبه توحید کامل باشد: توحید در مقام ذات، توحید در مقام صفات، توحید در مقام عبادت، توحید در افعال (و لا مؤثّر فی الوجود الّا اللّه) را نصب العین خود گرداند.
وَ وَصَّینَا الإِنسان‌َ بِوالِدَیه‌ِ حَمَلَته‌ُ أُمُّه‌ُ وَهناً عَلی وَهن‌ٍ وَ فِصالُه‌ُ فِی عامَین‌ِ چون پدر و مادر علّت مادّی اولاد میباشند و نیز ولی‌ّ نعمت اویند در حفظ و تربیت مخصوصا مادر که باید در مدّت نه ماه حمل بردارد در حال مشقّت و سستی و در اثر بزرگ شدن طفل ضعف بالای ضعف عارض وی میگردد تا موقع وضع حمل با آن درد شدید مخاض و تا دو سال شیر دادن اولاد بپایان میرسد در اینکه مدّت بایستی مادر چه زحماتی را متحمّل گردد و پدر نیز بنوبه خود باید بکار و عمل متحمّل امر معاش طفل و مادرش گردد اینکه است که در اینکه آیه بارشاد عقلی امر مینماید أَن‌ِ اشکُر لِی وَ لِوالِدَیک‌َ سپاس گذاری پدر و مادر را تلو سپاس گذاری خود قرار داده و اینطور بیان اهمیّت اطاعت و احسان بپدر و مادر را میرساند.
إِلَی‌َّ المَصِیرُ شاید اشاره باین باشد که و لو اینکه پدر و مادر علّت مادّی اولاد بحساب میآیند لکن علّت فاعلی و علّت غایی هر دو خدای تعالی است.
وَ إِن جاهَداک‌َ عَلی أَن تُشرِک‌َ بِی ما لَیس‌َ لَک‌َ بِه‌ِ عِلم‌ٌ فَلا تُطِعهُما وَ صاحِبهُما فِی الدُّنیا مَعرُوفاً پس از آنکه در آیه بالا بانسان در باره احسان و سپاس‌گزاری نسبت بپدر و مادر اکیدا توصیه مینماید در اینکه آیه در جایی که پدر و مادر با کمال کوشش باولادشان امر نمایند که برای خدا شریک قرار بده چیزهایی را که تو علم بشرافت آنان نداری مثل بتها که جمادی بیش نیستند تو اولاد نباید آنها را در اینکه عمل رکیک غیر عقلایی اطاعت نمایی و با اینکه حال باز امر مینماید که در امور دنیوی در جایی که غیر از اینکه مورد باشد با آنها بطور خوبی و معروف همراهی نما اینکه است که بعضی گویند اولاد

صفحه : 140
حق‌ّ کشتن و هیچ نوع اذیّت بپدر و مادر ندارد و لو آنکه آنان کافر باشند.
در شأن نزول آیه گویند اینکه آیه در باره سعد وقّاص فرود آمده که او اسلام قبول نمود و پدر و مادرش او را بر شرک و ارتداد ترغیب و تحریص مینمودند و مبالغه و اصرار را از حد گذرانیدند حتّی اینکه گویند مادرش سه روز غذا نخورد تا آنکه آب و نان در دهان او میکردند و سعد میگفت اگر هفتاد مرتبه بمیرد و زنده شود من از دین اسلام برنمیگردم و اینکه آیه جمله معترضه است که بین وصایای لقمان بمناسبت شرک بخدا و خبث آن آمده و شاید اشاره باین باشد که با اینکه اطاعت پدر و مادر نظر بحقوق آنها خیلی مهم‌ّ است برای خدا شریک قرار ندادن مهم‌تر است که در اینکه مورد نباید اطاعت آنها را نمود بلکه بایستی جدّا مخالفت نمود.
وَ اتَّبِع سَبِیل‌َ مَن أَناب‌َ إِلَی‌َّ و باز ذات احدیّت انسان را توصیه مینماید که بایستی متابعت نمایی راه کسی را که بمن بازگشت نموده یعنی تو تابع کسی شو که تو را بسوی توحید و یگانگی خدای تعالی ارشاد نماید که او محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و مؤمنین خواهند بود.
ثُم‌َّ إِلَی‌َّ مَرجِعُکُم فَأُنَبِّئُکُم بِما کُنتُم تَعمَلُون‌َ (ثم‌ّ) متفرع بر جمله بالا است یعنی در قیامت بازگشت شما افراد بشر بسوی خدا است و شما را خبردار مینمائیم بآنچه از خوب و بد در دنیا عمل نموده‌اید و آن وقتی خواهد بود که نامه اعمال بدست انسان میرسد وقتی اعمال بد خود را می‌بیند گوید ای وای بر من اینکه چه کتابی است (ما لِهذَا الکِتاب‌ِ لا یُغادِرُ صَغِیرَةً وَ لا کَبِیرَةً إِلّا أَحصاها) کوچک و بزرگی نیست مگر اینکه در آن ضبط گردیده.
یا بُنَی‌َّ إِنَّها إِن تَک‌ُ مِثقال‌َ حَبَّةٍ مِن خَردَل‌ٍ فَتَکُن فِی صَخرَةٍ أَو فِی السَّماوات‌ِ أَو فِی الأَرض‌ِ یَأت‌ِ بِهَا اللّه‌ُ از جمله موعظه‌های لقمان بپسرش اینکه است که میگوید ای پسرک من گویا از روی شفقت پدری گوید ای بچه من اگر عمل تو بقدر دانه اسفندی باشد در شکم سنگی یا در آسمانها و زمین مخفی گردیده موقعی که بسوی خدا بازگشت می‌نمایی

صفحه : 141
خدا آن را میآورد و نزد تو حاضر میگرداند.
اینکه آیه دلالت واضح دارد که آنچه انسان در دنیا عمل نموده از خوب و بد سر سوزنی از آن فانی نگردیده و تماما با آثار و خواص‌ّ آن در صفحه نفسش نقش بسته و در باطنش مخفی و در قیامت که (یَوم‌َ تُبلَی السَّرائِرُ) است کتاب نفس باز میشود و بطوری در نظر صاحبش ارائه داده میشود که گویا گمان میکند فعلا مشغول بآن اعمال است قوله تعالی (وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً).
و شاید سرّش اینکه باشد که چون قیامت عالم جمع است قوله تعالی (یَجمَعُکُم لِیَوم‌ِ الجَمع‌ِ) و آخرین سیر کمال بشری است اینکه است که آنچه از اوّل عمر تا آخر از ملکات حمیده یا نکوهیده و نیز اعمال و افعالی که از وی صادر گردیده و در راه نوردی خود کسب نموده تماما با وی همراه است.
إِن‌َّ اللّه‌َ لَطِیف‌ٌ خَبِیرٌ بحقیقت خدا باریک بین است آنچه نازک و خورد باشد در کمال لطافت و خوردی و آنچه ثقیل و سنگین و عظیم و بزرگ باشد در منتهی درجه عظمت تماما در علم حضوری او حاضر و بآن داناست.
پس از اینکه لقمان بپسرش اکیدا توصیه مینماید که برای خدا شریک قرار نده و یکتا پرست باش راجع بحسن اعمال و اخلاق مطالبی را گوشزد وی مینماید:
اول گوید (یا بُنَی‌َّ أَقِم‌ِ الصَّلاةَ) ای پسرک من نماز را بپای دار و راجع بنماز استقامت نما و اینکه پس از نهی شرک بخدا امر بنماز مینماید که نماز را بپای دار اهمیّت امر نماز را میرساند.
دوّم (وَ أمُر بِالمَعرُوف‌ِ) او را توصیه مینماید که مردم را بکارهای شایسته خوب وادار گردان (وَ انه‌َ عَن‌ِ المُنکَرِ) و از کارهای منکر و زشت نهی کن.
سوم (وَ اصبِر عَلی ما أَصابَک‌َ) و در آنچه بتو میرسد از ناملایمات و سختیهای روزگار صبر کن و بردباری نما زیرا که صبر و بردباری (مِن عَزم‌ِ الأُمُورِ) عزم و اراده را قوی میگرداند و متانت و استقامت را زیاد میکند بطوری که آدم صابر

صفحه : 142
در هر کاری که وارد میگردد با قوّت عزم و اراده و استقامت و متانت آن عمل را بخوبی و درستی انجام خواهد داد.
چهارم- (وَ لا تُصَعِّر خَدَّک‌َ لِلنّاس‌ِ) از مردم روی مگردان اشاره به اینکه چنین عمل منتج مفاسد بسیار خواهد بود یکی باعث توهین مردم است و توهین بمسلمان نمودن گناه بزرگی است، دیگر بین تو و آن کسی که نسبت بوی اینکه عمل را نموده‌ای دشمنی تولید میگردد، سوّم از اینکه عمل آن صفت نکوهیده باطنی خود را که کبر یا حقد و حسد باشد ظاهر نموده‌ای.
پنجم وَ لا تَمش‌ِ فِی الأَرض‌ِ مَرَحاً إِن‌َّ اللّه‌َ لا یُحِب‌ُّ کُل‌َّ مُختال‌ٍ فَخُورٍ بین مردم متکبّرانه و متجبّرانه راه نرو زیرا که خدا دوست نمیدارد کسی را که باین اوصاف باشد که در راه رفتن بخرامد و بسیار فخر کننده باشد اشاره به اینکه ممکنی که سر تا پا احتیاج و فقر و ذلّت و بیچارگی است چه جا دارد که بدیگران فخر و مباهات نماید و در مشی و عمل و در گفتار و کردار ببندگان خدا کبر فروشی کند و بنظر حقارت مردم را بنگرد.
ششم- (وَ اقصِد فِی مَشیِک‌َ) در راه رفتن میانه روی را اختیار کن نه زیاد تند راه برو که بوقار و متانت تو ضرر رساند و نه اینقدر آهسته راه برو که یک آدم تنبل سستی بنظر آیی بلکه در راه رفتن بین اینکه دو را مراعات نما، آری (خیر الامور اوسطها) انسان بایستی در تمام اعمال حدّ وسط را اختیار کند نه در طرف افراط رود و نه در طرف تفریط و معنی عدالت همین است.
هفتم- وَ اغضُض مِن صَوتِک‌َ إِن‌َّ أَنکَرَ الأَصوات‌ِ لَصَوت‌ُ الحَمِیرِ در سخن گفتن غض‌ّ صوت کن صدای خود را بسیار بلند نکن زیرا اگر صدای خود را بسیار بلند نمایی شبیه بصدای خر میشود و منکر ترین صداها صدای خر است که طبع منزجر از آن است.

صفحه : 143

[سوره لقمان (31): آیات 20 تا 28]

اشاره

أَ لَم تَرَوا أَن‌َّ اللّه‌َ سَخَّرَ لَکُم ما فِی السَّماوات‌ِ وَ ما فِی الأَرض‌ِ وَ أَسبَغ‌َ عَلَیکُم نِعَمَه‌ُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً وَ مِن‌َ النّاس‌ِ مَن یُجادِل‌ُ فِی اللّه‌ِ بِغَیرِ عِلم‌ٍ وَ لا هُدی‌ً وَ لا کِتاب‌ٍ مُنِیرٍ (20) وَ إِذا قِیل‌َ لَهُم‌ُ اتَّبِعُوا ما أَنزَل‌َ اللّه‌ُ قالُوا بَل نَتَّبِع‌ُ ما وَجَدنا عَلَیه‌ِ آباءَنا أَ وَ لَو کان‌َ الشَّیطان‌ُ یَدعُوهُم إِلی عَذاب‌ِ السَّعِیرِ (21) وَ مَن یُسلِم وَجهَه‌ُ إِلَی اللّه‌ِ وَ هُوَ مُحسِن‌ٌ فَقَدِ استَمسَک‌َ بِالعُروَةِ الوُثقی وَ إِلَی اللّه‌ِ عاقِبَةُ الأُمُورِ (22) وَ مَن کَفَرَ فَلا یَحزُنک‌َ کُفرُه‌ُ إِلَینا مَرجِعُهُم فَنُنَبِّئُهُم بِما عَمِلُوا إِن‌َّ اللّه‌َ عَلِیم‌ٌ بِذات‌ِ الصُّدُورِ (23) نُمَتِّعُهُم قَلِیلاً ثُم‌َّ نَضطَرُّهُم إِلی عَذاب‌ٍ غَلِیظٍ (24)
وَ لَئِن سَأَلتَهُم مَن خَلَق‌َ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌َ لَیَقُولُن‌َّ اللّه‌ُ قُل‌ِ الحَمدُ لِلّه‌ِ بَل أَکثَرُهُم لا یَعلَمُون‌َ (25) لِلّه‌ِ ما فِی السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ إِن‌َّ اللّه‌َ هُوَ الغَنِی‌ُّ الحَمِیدُ (26) وَ لَو أَن‌َّ ما فِی الأَرض‌ِ مِن شَجَرَةٍ أَقلام‌ٌ وَ البَحرُ یَمُدُّه‌ُ مِن بَعدِه‌ِ سَبعَةُ أَبحُرٍ ما نَفِدَت کَلِمات‌ُ اللّه‌ِ إِن‌َّ اللّه‌َ عَزِیزٌ حَکِیم‌ٌ (27) ما خَلقُکُم وَ لا بَعثُکُم إِلاّ کَنَفس‌ٍ واحِدَةٍ إِن‌َّ اللّه‌َ سَمِیع‌ٌ بَصِیرٌ (28)

صفحه : 144

(ترجمه)

آیا نمی‌بینید که خدا برای شما (افراد بشر) آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است مسخّر نموده و برای شما تمام گردانید نعمتهایی را که ظاهر و هویدا است و نعمتهایی که در باطن (و بر شما پنهان است) و بعضی از مردم کسانی هستند که بدون دانش و بدون رهنمایی و بدون کتاب روشنی در آیات خدا مجادله مینمایند (20)
و وقتی بآنان گفته میشود آنچه را که خدا نازل نموده (از آیات قرآن) پیروی نمائید گفتند بلکه پیروی میکنیم ما آن چیزی را که یافتیم بر آن پدران خودمان را آیا اگر شیطان بوساوس بخواند ایشان را بسوی عذاب دوزخ بکشد باز ایشان پیروی کنند شیطان را و دست از تقلیدشان برندارند (21)
و کسی که ذات خود را بسوی خدا تسلیم نماید در حالی که نیکوکار باشد (چنین کسی) محقّقا چنگ زده بحلقه محکمی و سر انجام کارها بسوی خدا است (22)
(ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) کسی که کافر شد کفر او تو را غمگین نگرداند بازگشت آنان بسوی ما است پس آنان را خبردار مینمائیم بآنچه کرده‌اند زیرا که حقیقتا خدا بآنچه در سینه‌ها است دانا است (23)
برخورداری آنها (از دنیا) اندک خواهد بود پس از آن آنان را ناچار مینمایند بعذاب سخت (24)
اگر از (مشرکین) سؤال کنی که چه کس آسمانها و زمین را آفریده هر آینه البته گویند خدا، ای محمّد (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) بگو حمد و ستایش مخصوص بخدا است بلکه بیشترین (کفّار) نمیدانند (25)
آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است مخصوص بخدا است زیرا که خدا بی‌نیاز و ستوده است (26)
اگر آنچه در زمین است از درختها قلم شود و دریاها مداد شوند و پس از آن هفت دریای دیگر (مداد گردد) پس از فناء آن باز کلمات خدا تمام نشود زیرا که خدا غالب و درستکار است (27)
نیست آفرینش شما و نه مبعوث شدن شما مگر مانند یک نفس زیرا که خدا شنوا و بینا است (28).

صفحه : 145

توضیح آیات‌

اشاره

أَ لَم تَرَوا أَن‌َّ اللّه‌َ سَخَّرَ لَکُم ما فِی السَّماوات‌ِ وَ ما فِی الأَرض‌ِ همزه استفهامی در مقام اعتراض بکفّار است که آنان چگونه انکار آیات الهی را مینمایند آیا ندیدند البته می‌بینند که چگونه خدای تعالی برای نفع آنها موجودات عظیم را از آنچه در آسمانها است از خورشید و ماه و ستارگان و تمام موجودات جوّی از قبیل ابر و باد و باران و برف و غیر اینها و آنچه در زمین است از جمادات و نباتات و اشجار و حیوانات برّی و بحری و غیر اینها را برای پیدایش انسان و حیات و بقای او همه را مسخّر نموده که خورشید و ماه و ستارگان هر یک بمقدار معیّنی بر زمین نور افشانی کنند و زمین را زیر پای بشر نرم و ملایم گردانیده که انسان بتواند بآسانی در آن حرکت نماید و نیز آب را از آسمان بزمین فرود آورده که ما یحتاج خود را رفع نماید و با اینکه بین عناصر آب و خاک و آتش و هوا تضادّ است که هر یک دیگری را فانی میکند چنان اتّفاق و اتّحاد بین آنان قرار داده که برای نفع بشر با هم همکاری میکنند و دست در گردن یکدیگر انداخته و در رفع احتیاجات او میکوشند و هر یک برای وظیفه معیّنی که مربّی عالم برای آنها معیّن نموده انجام وظیفه میدهند.
وَ أَسبَغ‌َ عَلَیکُم نِعَمَه‌ُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً بعض قرّاء یعنی ابو عمر، حفص، نافع و ابو جعفر (نعمه) خوانده‌اند که نعم جمع نعمت است باء اضافه بضمیر هاء یعنی نعمتهای خدا و باقی قرّاء (نعمة) بتنوین تاء قرائت نموده‌اند که مفرد باشد نه جمع و چون اسم جنس است شامل تمام نعمتها میشود پس اینکه دو قرائت در معنی یکی میشود.
اینکه آیه در مقام امتنان بر بشر و تنبّه او است که او را متذکّر نماید که ای بشر مربّی عالم از راه فضل و کرم اوّلا برای پیدایش تو آنچه را در آسمان و زمین است مسخّر نموده که همه برای تو کار میکنند و ثانیا نعمتهای بسیاری از نعمتهای ظاهره و باطنه بر تو ریزش داده و تمام گردانیده.

صفحه : 146
نعمتهای ظاهره مثل اصل حیات و صحّت و روزی و لوازم زندگانی از خوراک و پوشاک و مسکن و لوازم و مقدّمات پیدایش آنها و آنچه انسان در زندگانی محتاج بآن است با حسن وجه بر او فراهم نموده و در کف اختیار وی نهاده.

سخنان مفسرین در توجیه نعمتهای باطنه‌

1- بروایت إبن عباس نعمت ظاهره نعمتی است که متعلّق بعلم انسان است و نعمت باطنه آنچه مصالح دین و دنیای وی است که غیر از حق تعالی کسی عالم بآن نیست.
2- ضحّاک از إبن عباس چنین روایت کرده که از رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم از نعمت ظاهره و باطنه سؤال نمودم فرمود نعمت ظاهره اسلام است و تسویه قامت تو بطور اعتدال و رزق بسیار و نعمت باطنه پوشانیدن اعمال بد و مفتضح نشدن بآن، یا إبن عباس خدای تعالی میفرماید ببنده مؤمن سه چیز عطاء نمودم که بدیگری ندادم اوّل دعای مؤمنین را در وقتی که عمل او منقطع گردد در باره او قبول نمودم. دوّم- اختیار ثلث مال او را بوی دادم که در راه من صدقه دهد و من تکفیر گناهان او را کنم. سوّم- اعمال بد او را پوشانیدم که رسوا نگردد و اگر اظهار میکردم اعمال بد او را هر آینه اهل او و مردم او را دور می‌انداختند یعنی دفنش نمی‌نمودند.
و نیز از امام محمّد باقر علیه السلام روایت شده که نعمت ظاهر پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و ما جاء به است از معرفة اللّه تعالی و توحیده و نعمت باطنه ولایت ما اهل بیت و محبّت بما است. (ابو الفتوح) ظاهرا نعمت ظاهر آن نعمتهایی است که تعلّق بجسم و بدن انسان دارد و نعمتهای باطن آن نعمتهایی خواهد بود که متعلّق بنفس و روح و قلب انسان باشد که خدای متعال همین طوری که نعمتهای ظاهر را در دسترس انسان گذاشته که بکسب و عمل بر خود فراهم نماید همین طور در استعداد وی کسب ظفر یافتن بنعمتهای باطنی را نیز گذاشته و شکّی نیست که بالاترین نعمتهای باطنی نعمت علم و معارف و فهم حقایق است، و علم سه قسم است:

صفحه : 147

(اقسام سه گانه علم) مأخوذ از جواهر التفسیر

‌برای انسان در باطن غیر از حس‌ّ مشترک و قوّه خیال که راجع بمحسوساتند سه قوّه دیگری است که امتیاز او از حیوانات بهمین سه قسم از فضیلت خواهد بود.
اوّل- متخیّله و علوم راجع بمتخیّله مثل شعر، موسیقی، نقّاشی، صورت سازی و امثال آن است که منشأ اینها قوّه خیال است.
دوّم- قوّه (ذاکره) و علوم آن تاریخ، علوم طبیعی و ریاضی از علوم سماوی و حساب و هندسه که تماما راجع بقوّه ذاکره است.
سوّم- قوّه (مفکّره) و آن علم بنظام طبیعت و معرفة اللّه و شناختن نفس و اینکه قسم از علوم را فلسفه نامند.
و از اقسام فلسفه ادراک ارتباط موجودات بیکدیگر و فهم اینکه ارتباط و نسبت آن بحقایق عقلیّه آنهایی که غائب از حسّند و شناختن نفس و قوای نفسانی و علم منطق و علم اخلاق و سیاست و تمام اینها داخل در علم فلسفه بشمار میآید.
آیا اینکه قوی و مشاعر بیان قوله تعالی نیست که در آیه بالا فرموده (أَ لَم تَرَوا أَن‌َّ اللّه‌َ سَخَّرَ لَکُم ما فِی السَّماوات‌ِ وَ ما فِی الأَرض‌ِ وَ أَسبَغ‌َ عَلَیکُم نِعَمَه‌ُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً) که انسان باین قوی و مشاعر تمام اقسام موجودات ارضی و سمائی را مسخّر نمود، که هیچ موجودی از حیطه اینکه قوی خارج نیستند و نعم ظاهره آن علومی است که راجع بجسم ما است و نعم باطنه آن علومی است که راجع بعقل ما است.
بیان تنطاوی ملخّصا بپایان رسید وَ مِن‌َ النّاس‌ِ مَن یُجادِل‌ُ فِی اللّه‌ِ بِغَیرِ عِلم‌ٍ وَ لا هُدی‌ً وَ لا کِتاب‌ٍ مُنِیرٍ آیه در مقام مذمّت کسانی است که بدون اینکه علم و دانشی از علوم الهی یا علوم طبیعی و غیر آن داشته و بدون رهنما و پیشوایی که از وی طریق جدل را آموخته باشند و بدون آنکه تابع یکی از کتابهای آسمانی شده باشند از روی کبر و عناد در ذات حق تعالی یا صفات و افعال او بحث میکنند و خواهند اظهار فضل و دانش نمایند و بگمان فاسد خود از اینکه راه خود را در بی دینی قانع گردانند.

صفحه : 148
وَ إِذا قِیل‌َ لَهُم‌ُ اتَّبِعُوا ما أَنزَل‌َ اللّه‌ُ قالُوا بَل نَتَّبِع‌ُ ما وَجَدنا عَلَیه‌ِ آباءَنا از جمله اوصاف و رویّه چنین مردمانی اینست که وقتی بآنان گفته میشود تابع گردید قرآنی را که خدای تعالی بپیمبرش نازل گردانیده انکار نموده و گفتند ما تابع پدران خود میگردیم و بهمان روش آنها عمل مینمائیم.
أَ وَ لَو کان‌َ الشَّیطان‌ُ یَدعُوهُم إِلی عَذاب‌ِ السَّعِیرِ اشاره به اینکه روش چنین مردمانی روش شیطانی است اینان تابع شیطان گردیده‌اند که شیطان بالقاء در نفسشان آنها را دعوت مینماید و آنها را میکشاند بسوی آتش سوزان جهنّم.
وَ مَن یُسلِم وَجهَه‌ُ إِلَی اللّه‌ِ وَ هُوَ مُحسِن‌ٌ فَقَدِ استَمسَک‌َ بِالعُروَةِ الوُثقی آیه راه فرار از کید شیطان و نجات از آتش نیران را ببشر میآموزد که کسی که بخواهد از شرّ شیطان و عذاب دوزخ محفوظ ماند بایستی بتمام قوی و مشاعر رو بسوی خدا نماید و تسلیم او گردد در حالی که نیکوکار باشد چنین کسی چنگ زده است بحلقه یا ریسمان محکمی که گسسته‌گی ندارد و اینکه آیه نظیر قوله تعالی است که در آیة الکرسی فرموده (وَ یُؤمِن بِاللّه‌ِ فَقَدِ استَمسَک‌َ بِالعُروَةِ الوُثقی لَا انفِصام‌َ لَها) تشبیه معقول است بمحسوس همین طوری که کسی که بخواهد مثلا از کوه بلندی بالا رود و بترسد از پرت شدن خود را دست آویز میکند بچیز محکمی مثل ریسمان یا حلقه یا غیر آن که از پرت شدن نجات یابد و از غلّه کوه بتواند بالا رود همین طور کسی که بخواهد از کوه توحید بالا رود و بغلّه آن برسد و از کید نفس امّاره و شیاطین جنّی و انسی محفوظ ماند طریق آن اینکه است که خود را بتمام جهت تسلیم امر حق تعالی نماید و تمام امور خود را تفویض باو نموده و نیز نیکوکار باشد.
وَ إِلَی اللّه‌ِ عاقِبَةُ الأُمُورِ اشاره به اینکه کسی که بکل‌ّ وجه رو بخدا نماید و بخلوص نیّت اعتماد و توکّل بر او نموده و تمام امور خود را واگذار باو گردانیده چنانچه از متعدّی شدن (یسلم) به الی اللّه چنین استفاده میشود و نیز نیکوکار هم باشد همچه کسی سیرش سیر

صفحه : 149
الی اللّه میشود و عاقبت کارش منجرّ بقرب و نزدیکی بجوار قرب الهی خواهد گردید (ذلِک‌َ هُوَ الفَوزُ العَظِیم‌ُ).
وَ مَن کَفَرَ فَلا یَحزُنک‌َ کُفرُه‌ُ إِلَینا مَرجِعُهُم فَنُنَبِّئُهُم بِما عَمِلُوا برای تسلّی دل رسولش در بسیاری از آیات بحضرتش خطاب مینماید که تو از کفر و گفتار ناروای مشرکین و کافرین آزرده مشو وظیفه تو تبلیغ رسالت است سر انجام کار آنها بسوی ما خواهد بود ما آنان را باعمال زشتشان خبردار خواهیم نمود و بکیفر عملشان خواهند رسید.
إِن‌َّ اللّه‌َ عَلِیم‌ٌ بِذات‌ِ الصُّدُورِ زیرا که خدا عالم است بآن حقد و حسد و بغض و کبر و باقی صفات نکوهیده‌ای که در باطنشان مخفی گردانیده‌اند و در روز (تبلی السّرائر) همه اعمال و صفات و آنچه بر آنند مکشوف گردد و بمجازات افعال خود خواهند رسید.
نُمَتِّعُهُم قَلِیلًا ثُم‌َّ نَضطَرُّهُم إِلی عَذاب‌ٍ غَلِیظٍ خداوند تعالی کثیر الفضل و قدیم الاحسان است اینکه است که بمقتضای رحمت واسعه هر مخلوقی بقدر استعداد و قابلیّت خودش باید از رحمت غیر متناهی الهی برخوردار گردد و چون در قیامت برای کفّار نصیبی از رحمت الهی نیست اینکه است که در دنیا از نعمتهای جسمانی دنیوی آنان را متمتّع میگرداند چنانچه گفته‌اند
(الدنیا سجن المؤمن و جنّة الکافر)
مخصوصا آنهایی که برای دنیای خود زراعت نموده که حاصل زراعتشان در همین دنیا نصیبشان خواهد گردید زیرا که غایت عملشان همین دنیا بوده قوله تعالی (مَن کان‌َ یُرِیدُ حَرث‌َ الآخِرَةِ نَزِد لَه‌ُ فِی حَرثِه‌ِ وَ مَن کان‌َ یُرِیدُ حَرث‌َ الدُّنیا نُؤتِه‌ِ مِنها وَ ما لَه‌ُ فِی الآخِرَةِ مِن نَصِیب‌ٍ).
وَ لَئِن سَأَلتَهُم مَن خَلَق‌َ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌َ لَیَقُولُن‌َّ اللّه‌ُ چون هر فردی از بشر بلکه هر موجودی بفطرت یا بغریزه خود خدا را میشناسد اینکه است که هر گاه از کفّار سؤال کنی که چه کس آسمانها و زمین را آفریده و از نیستی بهستی آورده آنان بفطرت اولیّه خود بزبان حال و قال گویند البتّه خدا،

صفحه : 150
و در آیه (بلام) که در آن قسم مندرج است و نون تأکید ثقیله کلام آنها را مؤکّد نموده اشاره به اینکه فطرت و سجیّه انسان گواهست که هیچ بنائی بدون بنّاء و هیچ حادثی بدون محدث و هیچ متحرکی بدون محرّک و هیچ مرکّبی بدون ترکیب کننده انجام نخواهد گرفت پس چطور ممکن است که اینکه کاخ مجلّل جهانی و اینکه نظام بدیع آفرینش از ترکیب نظام کرات و سیّارات و ستارگان و کهکشانها و زمین و کوه‌ها و اقیانوسها و موجودات زمین از جمادات و نباتات و حیوانات و ارتباط موجودات بهم و اسراری که در هر یک از آنها مندرج گردیده که هزاران فکر عمیق بکوچکترین از اسرار و رموز پست ترین موجودات پی نخواهد ببرد با اینکه حال چگونه ممکن است کسی بتواند انکار نماید که دست توانایی در کار است و آن خدا و مبدئی خواهد بود که فوق همه چیز و ما فوقی برای او نخواهد بود و بیک اراده وحدانی و قدرت نامحدود ازلی جهان و جهانیان و آنچه در آنست از حیّز عدم بصحرای وجود آورده (همه را او نوازد و سازد، بلکه از خود بدیگری نپردازد).
قُل‌ِ الحَمدُ لِلّه‌ِ بَل أَکثَرُهُم لا یَعلَمُون‌َ خطاب برسولش نموده که در صورتی که اینها معترفند که آسمانها و زمین را خدا آفریده تو آنها را بارشاد عقلشان متنبّه گردان و بآنان بگو وقتی شما اعتراف میکنید که آفریننده آسمانها و زمین خدا است بایستی حمد و ستایش و اظهار عبودیّت خود را مخصوص باو گردانید و کسی یا چیز دیگری را مثل بتها یا غیر آن در عبادت و طلب حاجت با او شریک نگردانید و لکن چون اکثر مردم امور طبیعی بر عقلشان چیره گردیده و نمیتوانند بغیر محسوسات توجّه نمایند اینکه است که در طلب حاجت نیز بفطرت طبیعتشان بمحسوسات رو مینمایند بگمان اینکه اینها چون مقرّب بخدا میباشند بواسطه آنها اینان نیز بخدا نزدیکی یابند دیگر نمیدانند که خداوند بانسان از رگ گردن او که حیات وی بآن است نزدیکتر باو است چنانچه فرموده (وَ نَحن‌ُ أَقرَب‌ُ إِلَیه‌ِ مِن حَبل‌ِ الوَرِیدِ) سوره ق آیه 15.

صفحه : 151

کلمات تکوینی و فیض الهی غیر متناهی است‌

وَ لَو أَن‌َّ ما فِی الأَرض‌ِ مِن شَجَرَةٍ أَقلام‌ٌ وَ البَحرُ یَمُدُّه‌ُ مِن بَعدِه‌ِ سَبعَةُ أَبحُرٍ ما نَفِدَت کَلِمات‌ُ اللّه‌ِ شاید مقصود از کلمات مخلوقات باشند که در اینجا و سوره کهف آیه 109 فرموده (لَو کان‌َ البَحرُ مِداداً لِکَلِمات‌ِ رَبِّی لَنَفِدَ البَحرُ قَبل‌َ أَن تَنفَدَ کَلِمات‌ُ رَبِّی وَ لَو جِئنا بِمِثلِه‌ِ مَدَداً) اشاره باشد بسعه و کثرت مخلوقات که کلمات تکوینی اویند، در باره حضرت مسیح علیه السلام فرموده (کَلِمَتُه‌ُ أَلقاها إِلی مَریَم‌َ) و اینکه بیان دلالت واضح دارد که مخلوقات خدا بی انتهاء است زیرا که مخلوقات معلومات حقّند که ناشی از علم و قدرت بی انتهای او است، درختان هر قدر زیاد باشند برای قلم و دریاها با سعه و کثرت آب مرکّب گردند و باینها هفت دریای دیگر اضافه شود و بخواهند مخلوقات خدا را بنویسند اینها تمام میگردند پیش از آنکه کلمات که ناشی از زبان قدرت و علم ازلی صادر گردیده تمام گردد زیرا که اینها متناهی است و معلومات خدا غیر متناهی.
مفسّرین در شأن نزول آیه چنین گویند که یهودیها نزد رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم آمدند و گفتند تو می‌گویی (وَ ما أُوتِیتُم مِن‌َ العِلم‌ِ إِلّا قَلِیلًا) آیا در باره همه است فرمود آری گفتند در کتاب تو هست که بما تورات داده و در آن همه چیز هست در پاسخ فرمود با اینکه در تورات علم بسیاری است لکن نسبت بعلم حق تعالی اندک خواهد بود إِن‌َّ اللّه‌َ عَزِیزٌ حَکِیم‌ٌ اشاره به اینکه خداوند غالب بر همه ممکنات و حکیم است که فعل و عمل و خلقت او از روی حکمت بنظام عالم انجام میگیرد خلقت و آفرینش او جزافی نیست ما خَلقُکُم وَ لا بَعثُکُم إِلّا کَنَفس‌ٍ واحِدَةٍ إِن‌َّ اللّه‌َ سَمِیع‌ٌ بَصِیرٌ به (ماء) نافیه و استثناء به (الّا) آفرینش انسان و مبعوث شدن وی را در قیامت مثل یک شخص معرّفی مینماید همان طور که در پیدایش و آفرینش شما زحمتی و مشقّتی نیست در مبعوث شدن شما در قیامت نیز برای خدا زحمت و مشقّتی نخواهد بود.
و شاید اشاره باین باشد که خلقت دنیوی شما و حیات اخروی شما یکی است

صفحه : 152
یعنی همین شخص شمائید که در قیامت مبعوث میگردید و در هیچ حالی شخصیّت و هویّت شما عوض نخواهد گردید زیرا خدا شنوا است و گفته‌های شما را که راجع بزنده شدن در قیامت با هم می‌گویید میشنود و بینا است که از حالات درونی و گمانها و موهومات که در باطن خود میپرورانید مطّلع است.

[سوره لقمان (31): آیات 29 تا 34]

اشاره

أَ لَم تَرَ أَن‌َّ اللّه‌َ یُولِج‌ُ اللَّیل‌َ فِی النَّهارِ وَ یُولِج‌ُ النَّهارَ فِی اللَّیل‌ِ وَ سَخَّرَ الشَّمس‌َ وَ القَمَرَ کُل‌ٌّ یَجرِی إِلی أَجَل‌ٍ مُسَمًّی وَ أَن‌َّ اللّه‌َ بِما تَعمَلُون‌َ خَبِیرٌ (29) ذلِک‌َ بِأَن‌َّ اللّه‌َ هُوَ الحَق‌ُّ وَ أَن‌َّ ما یَدعُون‌َ مِن دُونِه‌ِ الباطِل‌ُ وَ أَن‌َّ اللّه‌َ هُوَ العَلِی‌ُّ الکَبِیرُ (30) أَ لَم تَرَ أَن‌َّ الفُلک‌َ تَجرِی فِی البَحرِ بِنِعمَت‌ِ اللّه‌ِ لِیُرِیَکُم مِن آیاتِه‌ِ إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَآیات‌ٍ لِکُل‌ِّ صَبّارٍ شَکُورٍ (31) وَ إِذا غَشِیَهُم مَوج‌ٌ کَالظُّلَل‌ِ دَعَوُا اللّه‌َ مُخلِصِین‌َ لَه‌ُ الدِّین‌َ فَلَمّا نَجّاهُم إِلَی البَرِّ فَمِنهُم مُقتَصِدٌ وَ ما یَجحَدُ بِآیاتِنا إِلاّ کُل‌ُّ خَتّارٍ کَفُورٍ (32) یا أَیُّهَا النّاس‌ُ اتَّقُوا رَبَّکُم وَ اخشَوا یَوماً لا یَجزِی والِدٌ عَن وَلَدِه‌ِ وَ لا مَولُودٌ هُوَ جازٍ عَن والِدِه‌ِ شَیئاً إِن‌َّ وَعدَ اللّه‌ِ حَق‌ٌّ فَلا تَغُرَّنَّکُم‌ُ الحَیاةُ الدُّنیا وَ لا یَغُرَّنَّکُم بِاللّه‌ِ الغَرُورُ (33)
إِن‌َّ اللّه‌َ عِندَه‌ُ عِلم‌ُ السّاعَةِ وَ یُنَزِّل‌ُ الغَیث‌َ وَ یَعلَم‌ُ ما فِی الأَرحام‌ِ وَ ما تَدرِی نَفس‌ٌ ما ذا تَکسِب‌ُ غَداً وَ ما تَدرِی نَفس‌ٌ بِأَی‌ِّ أَرض‌ٍ تَمُوت‌ُ إِن‌َّ اللّه‌َ عَلِیم‌ٌ خَبِیرٌ (34)

صفحه : 153

ترجمه قسمتی از آیات سوره لقمان‌

آیا ندیدی که خدا شب را درمیاورد در روز و روز را در میآورد در شب و خورشید و ماه را مسخّر گردانیده تماما جریان دارند تا مدّتی که مقرّر گردیده و محقّقا خدا بآنچه میکنید آگاهست (29)
اینکه سعه علم بسبب آنست که خدا او است حق‌ّ (و حقیقت) و آنچه را که غیر از او میخوانید باطل و ناچیز است و حقیقة خدا او است که بلند مرتبه و بزرگوار است (30)
آیا ندیدی جریان کشتی را در دریا و آن نعمت خدا است برای اینکه بشما بنمایاند بعضی از آیات خود را و در اینها هر آینه آیات و نشانه‌هایی است برای هر صبر کننده شکر گذارنده‌ای (31)
و وقتی موجی که چون سایبان باشد آنان را بگیرد خدا را میخوانند در حالی که دین را برای خدا خالص کننده باشند و چون آنها را از (غرق) نجات دادیم و ببیابان رسیدند بعضی از آنها بخلوص باقی میمانند و آیات ما را انکار نمیکند مگر هر غدّار ناسپاس کننده (نعمتهای خدا را (32)
ای (افراد بشر) از عقوبت پروردگار خود بترسید و بترسید از روزی که پدر بفرزندش پاداش ندهد و نه اولاد بپدرش چیزی پاداش دهد محقّقا وعده خدا حق است پس حیات دنیا شما را مغرور نگرداند و شما را بخدا مغرور نگرداند (دیو) فریبنده (33)
علم قیامت نزد خدا است و اوست که باران را فرود میآورد و عالم است بآنچه در رحمها (مخفی گردیده) و هیچ نفسی نمیداند فردا چه چیز (از خیر و شر) بدست میآورد و نمیداند بکدام زمین میمیرد و حقیقة خدا (بهمه چیز) دانا و آگاه است (34).

صفحه : 154

توضیح آیات‌

أَ لَم تَرَ أَن‌َّ اللّه‌َ یُولِج‌ُ اللَّیل‌َ فِی النَّهارِ وَ یُولِج‌ُ النَّهارَ فِی اللَّیل‌ِ در ظاهر خطاب برسولش نموده و بهمزه استفهام انکاری خواهد امّت را متنبّه گرداند فرموده آیا نمی‌بینید یعنی البته می‌بینید که چه قدرت و استیلایی است که برای نظام عالم تاریکی شب را در روشنایی روز داخل میگرداند و روشنایی و ضیاء روز را در شب داخل میگرداند، اشاره بکمال قدرت دارد که با اینکه تاریکی و روشنایی ضد یکدیگرند و در هم ممکن نیست جمع شوند و هر یک دیگری را فانی و مضمحل میگرداند از کمال قدرت و اقتدار هر یک را داخل دیگری مینماید که بآمدن یکی دیگری فانی میگردد و دیگر بقاء و ثباتی برای آن نخواهد ماند.
وَ سَخَّرَ الشَّمس‌َ وَ القَمَرَ کُل‌ٌّ یَجرِی إِلی أَجَل‌ٍ مُسَمًّی و نیز از نفوذ قدرت و حکمت او است که ماه و خورشید و تمام کواکب و سیارات را مسخّر گردانیده که هر یک حرکت میکنند و در مدار و قرارگاه خود جریان دارند تا آن مدتی که در علم ازلی حق تعالی برای بقاء و عمل آنها مقرر گردیده.
و لفظ (کل‌ّ) اگرچه اطلاق و عموم دارد لکن در اینجا و نیز در سوره (یس) قوله تعالی (لا الشمس ینبغی لها ان تدرک القمر و لا اللّیل سابق النهار و کل‌ّ فی فلک یسبحون) گویند در هر دو آیه تنوین (کل‌ّ) تنوین عوض از مضاف الیه است در اینجا چنین میشود (کل‌ّ منهما) از شمس و قمر در مدار خود جریان دارند و در سوره (یس) کل‌ّ شمس و قمر و نجوم در مدار و قرارگاه خود مثل ماهی که در آب شناوری میکند حرکت میکنند.
وَ أَن‌َّ اللّه‌َ بِما تَعمَلُون‌َ خَبِیرٌ اشاره بعموم علم و قدرت نموده که باید بدانید که خداوند تعالی بهمه چیز و اعمال و افعال شما آگاه است (لا یعزب عن علمه مثال ذرّة).

صفحه : 155
ذلِک‌َ بِأَن‌َّ اللّه‌َ هُوَ الحَق‌ُّ وَ أَن‌َّ ما یَدعُون‌َ مِن دُونِه‌ِ الباطِل‌ُ ببشر تذکر میدهد که ولوج شب در روز و روز در شب و تسخیر شمس و قمر و حرکت دوری تمام موجودات دلیل ظاهر و بارزی خواهد بود بر حقانیّت حق تعالی که او است حق و حقیقت و آنچه غیر او است همه باطل و عاطل خواهند بود نه از خود وجود دارند نه بقاء نه ثبات دارند و نه سکونت دارند بلکه بدست قدرت قادر ازلی علی الدوام در کون فسادند وجودشان محفوف بعدم و بقائشان عین زوالشان و هستیشان عین عدمشان خواهد بود.
وَ أَن‌َّ اللّه‌َ هُوَ العَلِی‌ُّ الکَبِیرُ حقا و حقیقتا او است خدای بزرگ مرتبه که صاحب علو و عظمت و بزرگواری است او عالی و غیر او همه دانی او عزیز و غیر او همه ذلیل و او غنی و بی نیاز و غیر او همه فقیر و نیازمند باو، او ثابت و غیر او همه باطل خواهند بود.
أَ لَم تَرَ أَن‌َّ الفُلک‌َ تَجرِی فِی البَحرِ بِنِعمَت‌ِ اللّه‌ِ خطاب برسولش مینماید و ببعض نعمتهای خود که برای بشر مبذول گردانیده اشاره مینماید که از جمله آنها کشتی است که در آب روان می‌گردد و بقدرت و حسن تدبیر ازلی کشتی با چندین هزار بار و چندین نفر از مردم مخصوصا کشتیهایی که در اینکه زمانها ترتیب میدهند با اینکه ثقالت و سنگینی بر روی آب جریان دارد.
لِیُرِیَکُم مِن آیاتِه‌ِ إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَآیات‌ٍ لِکُل‌ِّ صَبّارٍ شَکُورٍ به لام تعلیل در مقام بیان علّت و سبب چنین نعمتی برآمده که کشتی را در آب جریان دادیم برای اینکه بشما افراد بشر بنمایانیم بعضی از نشانه‌های قدرت و اقتدار خود را و نظر کنید بسعه دریا و موجودات بسیاری که در آن است مثل ماهی و حیوانات دریایی که همه آنها در آب زندگانی مینمایند و نشو و نماء نموده و بزبان حال از مبدء خود روزی میطلبند و همه را از خوان نعمت خود روزی میدهد و امرار حیات مینمایند (صبّار و شکور) هر دو صیغه مبالغه‌اند و اشاره به اینکه هر کسی چنین روح و قلب مصفّایی در وی نیست که موجودات را آیات خدا ببیند و بنظر عبرت در آنها

صفحه : 156
بنگرد مگر کسی که در اثر صبر بسیار که در اطاعت پروردگار و جهاد با نفس و تحصیل ملکه تقوی و بردباری در رو برو شدن با ناملایمات دنیا نموده و نیز در اثر صبر و بردباری صاحب متانت و استقامت و روح مصفّا گردیده چنین کسی از شاکرین محسوب خواهد شد و در تعداد (وَ قَلِیل‌ٌ مِن عِبادِی‌َ الشَّکُورُ) میگردد و بر هر نعمتی شکر بسیار مینماید و آن نعمت را صرف مینماید در همان چیزی که برای آن نعمت باو داده شده و اختصاص اینکه دو فضیلت شاید برای اینکه باشد که کسی بدون اینکه دو صفت حمیده چشم دل او باز نخواهد گردید که بآن عجائب صنع پروردگار را بنگرد و ایمان او کامل گردد.
وَ إِذا غَشِیَهُم مَوج‌ٌ کَالظُّلَل‌ِ دَعَوُا اللّه‌َ مُخلِصِین‌َ لَه‌ُ الدِّین‌َ آیه ظاهرا در مقام بیان حال کسانی است که فاقد اینکه دو صفت صبر و شکر میباشند که آنان چنینند وقتی در کشتی نشستند و دریا طوفانی شد چون صبر و بردباری ندارند اینکه است که بفزع و جزع میافتند و چون بفطرت عقلشان میدانند که غیر از خدا نجات دهنده‌ای نیست اینکه است که بخلوص نیّت خدا را میخوانند که آنها را نجات دهد.
فَلَمّا نَجّاهُم إِلَی البَرِّ فَمِنهُم مُقتَصِدٌ وَ ما یَجحَدُ بِآیاتِنا إِلّا کُل‌ُّ خَتّارٍ کَفُورٍ و چون بعضی از مردم شکرگزارند و بعضی شکرگزار نیستند وقتی از غرق نجات یافتند آنهایی که شکرگزارند بخلوص و حسن عقیده و ایمان باقی میمانند و بعضی کفران نعمت نموده و عوض آنکه باین نعمت بزرگ شکر نمایند انکار آیات خدا را مینمایند و چنین مردمانی بسیار غدّار و ناسپاس خواهند بود.
یا أَیُّهَا النّاس‌ُ اتَّقُوا رَبَّکُم وَ اخشَوا یَوماً لا یَجزِی والِدٌ عَن وَلَدِه‌ِ وَ لا مَولُودٌ هُوَ جازٍ عَن والِدِه‌ِ شَیئاً خطاب بتمام افراد بشر نموده و بآنها اعلام مینماید که برای شما روزی میآید که فریاد رسی غیر از خدا نیست بایستی از چنین روزی ترسید زیرا در آن وقت نه پدر تواند نفعی باولاد رساند و از وی عذاب را دفع نماید و نه اولاد از پدر و یگانه چیزی

صفحه : 157
که در آن روز یعنی روز قیامت شما را از عذاب نگاه میدارد تقوی و خود داری از مخالفت امر پروردگار است.
إِن‌َّ وَعدَ اللّه‌ِ حَق‌ٌّ فَلا تَغُرَّنَّکُم‌ُ الحَیاةُ الدُّنیا وَ لا یَغُرَّنَّکُم بِاللّه‌ِ الغَرُورُ خدای کریم از راه لطف و کرم بانسان تذکّر میدهد که بدانید محقّقا وعده خدا بر وقوع قیامت و دار ثواب و جزاء حق‌ّ و واقع است نباید حیات چهار روزه دنیا و مال و جاه و باقی عناوین اینکه عاریت سرا شما را بفریبد و مغرور گرداند و دیو سرکش بالقاء شیطانی شما را وسوسه نماید و به آمال و آرزوهای دور و دراز شما را سرگرم و امیدوار گرداند که خدا کریم است هر چه میخواهی بکن و بعد توبه کن بخشیده میشوی، اینها غرور شیطانی است اولا از کجا توان مطمئن گردید که حیات باقی ماند برای توبه و ثانیا از کجا معلوم شده که آدم گنهکار موفّق بتوبه میگردد و ثالثا از کجا توان فهمید که توبه او قبول است توبه شرائطی دارد که اصل توبه ندم است یعنی پشیمانی و تصمیم بر ترک، آدم جسور مصرّ بر گناه غالبا از عمل بد خود پشیمان نمیشود مگر وقتی که آثار اعمال بد خود را بنگرد که در آن وقت دیگر توبه سودی برای وی نخواهد داشت بصریح آیه قرآن.
إِن‌َّ اللّه‌َ عِندَه‌ُ عِلم‌ُ السّاعَةِ وَ یُنَزِّل‌ُ الغَیث‌َ وَ یَعلَم‌ُ ما فِی الأَرحام‌ِ وَ ما تَدرِی نَفس‌ٌ ما ذا تَکسِب‌ُ غَداً وَ ما تَدرِی نَفس‌ٌ بِأَی‌ِّ أَرض‌ٍ تَمُوت‌ُ در اینکه آیه خداوند پنج قسم از علوم را اختصاص بخود داده:
اوّل- ساعت وقوع قیامت در بسیاری از آیات است که از حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم سؤال میکردند از وقوع قیامت که کی خواهد بود حضرتش علم به آنرا محوّل باراده حق تعالی مینمود که فقط علم او نزد خدا است.
دوّم- ساعت نزول باران که آنهم علمش نزد خدا است، اهل هیئت و منجّمین اگر از روی قانون حسابی که دارند حدس بزنند اگر حدسشان درست باشد راجع بمقدّمات باران است نه اصل ریزش باران و اندازه آن، علم بساعت فرود باران و قطرات آن نزد خدا است.

صفحه : 158
سوّم- فقط خدا میداند آنچه در رحمها است از بشر و حیوانات که نر است یا ماده تام الخلقة است یا ناقص خوش صورت است یا زشت صورت و نیز او بموقع تولّد او عالم است که در چه وقت و چه ساعت متولّد میگردد.
چهارم- و نیز هیچ کس غیر از حق‌ّ نمیداند که فردا چه عملی انجام خواهد داد چنانچه تجربه شده است که انسان گاهی تصمیم بر عملی میگیرد و آن عمل واقع نمیگردد، از علی‌ّ علیه السلام چنین روایت شده که فرموده
(عرفت اللّه بفسخ العزائم)
خدا را باین شناختم که وقتی بر عملی تصمیم میگیرم پشیمان میشوم و آن عمل انجام نمیگیرد.
پنجم- هیچکس نمیداند که در کجا و در چه زمینی میمیرد.

صفحه : 159
آیاتی از سوره سجدة

‌سورة السجدة

اشاره

مکیّة ما خلا ثلاث آیات فانّها نزلت بالمدینة (أَ فَمَن کان‌َ مُؤمِناً) الی ثلاث آیة و هی تسع و عشرون آیة بصری‌ّ و ثلاثون فی الباقین‌

[سوره السجده (32): آیات 1 تا 12]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
الم (1) تَنزِیل‌ُ الکِتاب‌ِ لا رَیب‌َ فِیه‌ِ مِن رَب‌ِّ العالَمِین‌َ (2) أَم یَقُولُون‌َ افتَراه‌ُ بَل هُوَ الحَق‌ُّ مِن رَبِّک‌َ لِتُنذِرَ قَوماً ما أَتاهُم مِن نَذِیرٍ مِن قَبلِک‌َ لَعَلَّهُم یَهتَدُون‌َ (3) اللّه‌ُ الَّذِی خَلَق‌َ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌َ وَ ما بَینَهُما فِی سِتَّةِ أَیّام‌ٍ ثُم‌َّ استَوی عَلَی العَرش‌ِ ما لَکُم مِن دُونِه‌ِ مِن وَلِی‌ٍّ وَ لا شَفِیع‌ٍ أَ فَلا تَتَذَکَّرُون‌َ (4)
یُدَبِّرُ الأَمرَ مِن‌َ السَّماءِ إِلَی الأَرض‌ِ ثُم‌َّ یَعرُج‌ُ إِلَیه‌ِ فِی یَوم‌ٍ کان‌َ مِقدارُه‌ُ أَلف‌َ سَنَةٍ مِمّا تَعُدُّون‌َ (5) ذلِک‌َ عالِم‌ُ الغَیب‌ِ وَ الشَّهادَةِ العَزِیزُ الرَّحِیم‌ُ (6) الَّذِی أَحسَن‌َ کُل‌َّ شَی‌ءٍ خَلَقَه‌ُ وَ بَدَأَ خَلق‌َ الإِنسان‌ِ مِن طِین‌ٍ (7) ثُم‌َّ جَعَل‌َ نَسلَه‌ُ مِن سُلالَةٍ مِن ماءٍ مَهِین‌ٍ (8) ثُم‌َّ سَوّاه‌ُ وَ نَفَخ‌َ فِیه‌ِ مِن رُوحِه‌ِ وَ جَعَل‌َ لَکُم‌ُ السَّمع‌َ وَ الأَبصارَ وَ الأَفئِدَةَ قَلِیلاً ما تَشکُرُون‌َ (9)
وَ قالُوا أَ إِذا ضَلَلنا فِی الأَرض‌ِ أَ إِنّا لَفِی خَلق‌ٍ جَدِیدٍ بَل هُم بِلِقاءِ رَبِّهِم کافِرُون‌َ (10) قُل یَتَوَفّاکُم مَلَک‌ُ المَوت‌ِ الَّذِی وُکِّل‌َ بِکُم ثُم‌َّ إِلی رَبِّکُم تُرجَعُون‌َ (11) وَ لَو تَری إِذِ المُجرِمُون‌َ ناکِسُوا رُؤُسِهِم عِندَ رَبِّهِم رَبَّنا أَبصَرنا وَ سَمِعنا فَارجِعنا نَعمَل صالِحاً إِنّا مُوقِنُون‌َ (12)

صفحه : 160
سوره سجده در مکّه فرود آمده الّا سه آیه از آن که در مدینه نازل شده و آن سه آیه از اوّل (أَ فَمَن کان‌َ مُؤمِناً) می‌باشد تا سه آیه، و برأی کوفیان آیات آن سی عدد است و برأی بصریان بیست و نه عدد است، و سیصد و هشتاد کلمه، و هزار و پانصد و سیزده (1513) حرف است.

[ترجمه]

بنام ایزد هستی بخش صاحب رحمت عام‌ّ و خواص‌ّ
شکّی نیست که قرآن فرو فرستاده شده از جانب پروردگار جهانیان است (2)
آیا (اهل مکّه) گویند (محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) قرآن را بهم بافته (اینطور نیست که گمان کرده‌اند) بلکه قرآن حق‌ّ است و از طرف پروردگار تو فرود آمده تا اینکه بترسانی و تهدید نمایی جماعتی را که برای آنها پیش از تو تهدید کننده (رسولی) نیامده شاید آنان هدایت یابند (3)
خدا آن کسی است که آسمانها و زمین و آنچه بین آنها است در شش روز آفریده پس بر عرش مستولی گردیده غیر از خدا برای شما نه دوستی خواهد بود و نه شفاعت کننده‌ای آیا چرا شما متذکّر نمیگردید (4)
(خدا است) که تدبیر امور مینماید از آسمان بسوی زمین پس از آن بالا میرود بسوی او در روزی که اندازه آن هزار سال است از آنچه شما میشمارید (5)
اینکه است آن خدایی که دانا است به پنهان و آشکار که غالب و مهربان است (6)
آن کسی که نکو آفرید هر چه را که خلقت کرد و آغاز خلقت انسان را از گل نمود (7)
پس از آن قرار داد نسل انسان را از آب سست (یعنی منی) (8)
پس از آن بین اجزاء او تعادل و تسویه قرار داد و از روح خود در نسل انسان نفخه‌ای دمید و برای شما افراد بشر گوش و چشم و دل قرار داد کمند کسانی که شکر میکنند (9)
و گفتند کفّار آیا ما وقتی در زمین گم شدیم (و دیگر اثری برای ما باقی نمانده) خلقت تازه‌ای پیدا میکنیم بلکه آنان بملاقات پروردگارشان کافرانند (10)
(ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) بگو جان شما را میگیرد آن فرشته مرگ آن ملکی که موکّل شما گردیده پس از آن بسوی پروردگارتان برگردیده میشوید (11)
ای محمّد (ص) اگر تو ببینی آن وقتی را که گنه کاران در قیامت نزد پروردگارشان از خجالت سر بزیر انداخته‌اند (و گویند) پروردگار ما دیدیم و شنیدیم پس ما را برگردان بدنیا که عمل نیکو نمائیم بحقیقت که ما یقین دارندگانیم (12)

صفحه : 161

توضیح آیات‌

اشاره

(الم) تَنزِیل‌ُ الکِتاب‌ِ لا رَیب‌َ فِیه‌ِ مِن رَب‌ِّ العالَمِین‌َ

سخنان مفسرین در توجیه (الم)

‌از حضرت امیر علیه السلام چنین روایت شده که هر کتابی از کتابهای خدا را خلاصه‌ای هست و خلاصه قرآن حروف مقطّعه است (مثل الم، طه، کهیعص و امثال اینها) 2- حروف مقطّعات رمز است بین خدا و پیمبرش و کسی تأویل و تفسیرش را نمیداند مگر خدا.
3- الف اشاره به اللّه، لام اشاره به جبرئیل که حامل وحی است و میم اشاره بمحمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم که مخاطب بخطاب است و غیر اینها از توجیهاتی که مفسّرین کرده‌اند اگرچه برای هر یک از آنها وجه صحیحی هست لکن بهتر اینکه است چنانچه قبلا گفته شده که بگوئیم حروف مقطّعات از متشابهات قرآن بشمار میرود و علمش نزد خدا است و سکوت در آن اولی است.
(تنزیل) مبتدا است و خبرش (مِن رَب‌ِّ العالَمِین‌َ) است.
(لا رَیب‌َ فِیه‌ِ) در مقام اعتراض بمنکرین قرآن است که قرآن کتابی است که از جانب پروردگار جهانیان فرود آمده چگونه ممکن است در آن شک و ریبی باشد اشاره به اینکه آیات قرآن خودش اعجاز است و شاهد بر حقّانیّت خود خواهد بود.
أَم یَقُولُون‌َ افتَراه‌ُ بَل هُوَ الحَق‌ُّ مِن رَبِّک‌َ (ام) تقریر حقّانیّت قرآن است یعنی چنین نیست که مشرکین نسبت افتراء و دروغ بقرآن و اینکه کلام ربّانی می‌بندند (بل) اضراب است یعنی اینطور نیست که کافرین گویند بلکه قرآن حق‌ّ است و از محل‌ّ صدق از نزد پروردگار تو فرود آمده خلاصه آیه بجهاتی بنظم و اسلوب فصیح و صحیح واقع گردیده. اوّل- اشاره باعجاز قرآن نموده که نظم و اسلوب و فصاحت و بلاغت کلام بطوری است که شکّی در آن نیست که از جانب پروردگار عالمیان نازل گردیده، پس از آن به (بل) منقطعه که برای

صفحه : 162
اضراب آرند تقریر مینماید که قرآن حق‌ّ است و از طرف پروردگار فرود آمده (منهج) لِتُنذِرَ قَوماً ما أَتاهُم مِن نَذِیرٍ مِن قَبلِک‌َ لَعَلَّهُم یَهتَدُون‌َ به (لام تعلیلی) در مقام علّت و سبب نزول قرآن برآمده که ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم قرآن را فرود آوردیم تا اینکه تو بوعده نعمتهای بهشتی و عذابهای سخت جهنّمی بترسانی آنهایی را که مثل قریش در زمان فترت بین حضرت عیسی علیه السلام و بعثت پیمبر اسلام واقع بودند و در اینکه مدّت برای آنان پیمبری نیامده بود و بقاعده لطف که خدای رحمان همیشه برای اتمام حجّت پیمبر و رسولی برای هدایت و ارشاد بندگان خود میفرستد اینکه بود که رسول گرامی خود را فرستاد که شاید در مرتبه اوّل قریش که از قبیله خود حضرتش بودند و به (أَنذِر عَشِیرَتَک‌َ الأَقرَبِین‌َ) اوّل مأمور گردید قریش را بسوی حق‌ّ هدایت نماید و پس از آن باقی خلق را ارشاد فرماید.
اللّه‌ُ الَّذِی خَلَق‌َ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌َ وَ ما بَینَهُما فِی سِتَّةِ أَیّام‌ٍ بدلیل (انّی) که از اثر پی بمؤثّر بردن است بخلقت و آفرینش عالم مادّیّات و نظام و ترتیب خلقت آنها و کمال صنعی که در آفرینش آنها بکار برده اشاره باین دارد که آفرینش آنها دفعی نبود بلکه بتدریج در مدّت شش روز که هر روزی هزار سال بایّام ربوبی بشمار آید بذات بی زوال خود آسمانها و زمین و آنچه را که بین آنها است از مرتبه خفاء بمرتبه ظهور و پیدایش آورده.
چون پیش از آفرینش آسمانها و زمین شب و روز و ماه و سالی نبود که خلقت آنها را محدود بحدّ شش روز نماید اینکه است که مفسّرین آیه را توجیه نموده‌اند.
1- ساده‌ترین توجیهات اینکه است که گفته شود مقصود از روز یوم ربوبی است (وَ إِن‌َّ یَوماً عِندَ رَبِّک‌َ کَأَلف‌ِ سَنَةٍ مِمّا تَعُدُّون‌َ) و مقصود از شش روز اینکه است که خداوند آسمانها و زمین و آنچه بین آنها است چون تدریجی الحصولند در مدتی آفریده که تطبیق بشش روز میگردد و هر روزی هزار سال بحساب میآید.
و صدر المتألهین صاحب اسفار در توجیه آیه پس از تأسیس مقدّمات مفصّلی همین معنایی که گفته شد نتیجه گرفته و برای توضیح اجمالی از آن را در اینجا

صفحه : 163
ترجمه مینمایم.
چنین گوید برای اینکه آیه را طوری معنی کنیم که محتاج نگردیم که الفاظ را از معنی تحت اللّفظی خود تغییر دهیم محتاج بمقدّماتی میباشیم.

(مقدمه اول)

آنچه از حق تعالی صادر میگردد اقسامی دارد- اوّل چیزی که نه در وجود و نه در تعقّل محتاج بحرکت و زمان نیستند مثل عقول و آن قسمی از ملائکه و روحانیین میباشند و بعضی اشیاء در هستی و وجود محتاج بزمان و مکان هستند لکن در تعقّل محتاج نمیباشند مثل ریاضیّات و بعضی هم در تعقّل و هم در وجود محتاج بزمان و محل‌ّ قابلند مثل امور طبیعی از جسم و جسمانیّات.

(مقدمه دوم)

‌برای هر یک از اینکه سه قسم در دنیا عالم دیگری نامیده شده، امور طبیعیّه را عالم شهادت و عالم حس‌ّ گویند، و امور مقداری غیر مادّی را عالم غیب و عالم جزا نامند، و آنچه فوق اینکه دو قسم است آن را امور ربّانی گویند. و برای درک هر یک از اینکه موجودات مشعر دیگری است، انسان بحواس‌ّ ظاهره آنچه را که در دنیا است از جسم و جسمانیّات ادراک مینماید و در ذهن و بعقل عملی امور اخروی را تعقّل مینماید و بروح و عقل نظری امور الهیّه را ادراک مینماید.

(مقدمه سوم)

شیئی گاهی باعتبار حقیقت و ماهیّت از امور عقلیّه بشمار میرود و باعتبار تشخّص داخل میگردد در اموری که محتاج بمادّه و عوارض مادّه است مثل جوهر صوری که باعتبار اصل جوهریّتش قوام مادّه باو است و باعتبار تعیّن و تشخّص و انفعالات محتاج بمادّه است.

(مقدمه چهارم)

افلاک و آنچه در آنها است در تشخّص و انفعالات و تشکّل و مکان محتاج بماده و عوارض مادّه است.

صفحه : 164

(مقدمه پنجم)

تشخّص هر شیئی عبارت از اینکه است که بادراک حسّی مدرک گردد امّا محسوس بما هو محسوس یعنی چیزی که قابل محسوسیّت گردد قوام وجود و تحقّقش بسته بانفعال مادّه و عوارض مادّه است و همچنین جوهر حاسّه در وجود محتاج بمادّه محسوسه است.

(مقدمه ششم)

اشیاء تدریجی الحصول باعتبار اینکه وجودش بتدریج حاصل میگردد از اینکه حیثیّت بقاء وجودش عین زمان حدوث وی است.
پس از بیان اینکه مقدّمات چنین گوید چون مشهور است که ابتداء وجود عالم مقارن ابتداء وجود بنی آدم است زیرا که انسان از انواع شریفه‌ای است که عالم منفک از وجود او نمیشود و نوع آن ببقاء اشخاص باقی خواهد بود و تمام عقلاء گویند مکانیّات ابتداء و انقضاء آن باعتبار اکوارات و طوفانات انجام گرفته حتّی بعضی از حکماء گویند نشو انسان من غیر توالد در ابتداء کائنات صورت گرفته، و دانستی که هیئت آسمان بر اینکه کیفیّت مخصوص زائد بر ذاتش نیست لکن در وجود محتاج بانفعال و تغییرات مادّه خواهد بود و حقیقت هیولی همان نحوه انفعال و دثور و تغییر وی است حتّی گفته شده که هیولی همان حرکت در جوهر اشیاء است و حقیقت آسمان فوقیّت است با اینکه هیئت مخصوص، تا آنجا که گفته بحکم مقدّمه اخیر حدوث آسمانها از حیث آسمان بودن بتدریج تحقّق یافته و چون تدریجی است محتاج بزمانی است که در آن واقع گردیده لکن وجود زمان و حرکت محتاجند باصل سماء اعلی نه بر وجه دوری بلکه بآن وجهی که نزد راسخون فی العلم کیفیّت استناد کل‌ّ متغیّر بثابت محقّق گردیده و بیان اینکه مطلب محتاج بمقام وسیع تری است.
پس از اینکه بیان ثابت شده که آسمان باعتبار شخصیّت مخصوصه و همچنین تمام محسوسات مادّی که در عالم دنیا موجودند وجودشان زمانی و تدریجی الحصولند و مدّت بقاء آنان عین مدّت انشایی آنها است و بهمین مطلب اشاره دارد قوله تعالی (کُل‌َّ یَوم‌ٍ هُوَ فِی شَأن‌ٍ) و امّا
قوله صلّی اللّه علیه و آله و سلّم (جف‌ّ القلم بما هو کائن الی یوم القیمة)

صفحه : 165
آن اشاره بعالم دیگری است که فوق عالم دنیا است.
و اگر بهر شیئی متغیّر محسوس باعتبار حقیقت ثابته عقلیّه وی نظر کنی مییابی آن را که از زمان و مکان بالاتر و از تجدّد و تغیّر (و اینکه و متی) برتر خواهد بود مثل اینکه گوئیم: اللّه عالم، انسان انسان، فلک فلک و امثال اینها که در تعقّل اینها محتاج بزمان و مکان و غیر آن نمیباشیم و چنین است صفات ذاتیّه اسماء و لوازم ماهیّات و اگر بفرض حواس و احساسات ما برداشته شود بارتفاع آن تمام اعتقادات زمانی و مکانی برداشته خواهد گردید (و تبدلت الارض و السماوات غیر سماوات) آن وقت آسمانها و زمین را غیر از اینکه بینی و همه را (مطویّات بیمین الحق) می‌یابی.
و پس از اینکه بیانات بوجه عقلی منکشف گردید سرّ خلقت آسمانها و زمین در شش روز از ایّام الهیّه از روز شنبه تا روز پنجشنبه روز ولادت عیسی بن مریم (ع) (که شش هزار سال میشود) و روز جمعه ابتداء آن روز ولادت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و او رسول آخر الزمان و امام جماعت انبیاء و اولیاء است و خطیب و داعی الی اللّه و منادی برای نماز در آن روز آن ذکر خدا و شهود وحدانیّت قوله تعالی (یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا إِذا نُودِی‌َ لِلصَّلاةِ مِن یَوم‌ِ الجُمُعَةِ فَاسعَوا إِلی ذِکرِ اللّه‌ِ وَ ذَرُوا البَیع‌َ ذلِکُم خَیرٌ لَکُم إِن کُنتُم تَعلَمُون‌َ). (پایان) ثُم‌َّ استَوی عَلَی العَرش‌ِ از (ثم‌ّ) که برای تراخی آرند چنین استفاده میشود که خلقت عرش غیر از آسمانها است که پس از آفرینش آسمانها مستولی بر عرش گردید.
چنانچه در جای دیگر گفته شد که عرش بمعنی تخت سلطنتی است وقتی اینکه آیه را با آنجا که فرموده (الرَّحمن‌ُ عَلَی العَرش‌ِ استَوی) جمع نمودیم چون نمیشود از قبیل جسم و جسمانیّات بحساب آورد شاید مقصود از استواء آسمانها و زمین و آنچه بین آنها است بر عرش بقرینه (علی) که برای علو آرند استیلاء رحمت رحمانی حق تعالی باشد اشاره به اینکه فیض رحمت او است که مستولی بر تمام موجودات گردیده و تمام اجسام و جسمانیّات و غیر آن را فرا گرفته و همه تحت احاطه قیّومیّت و استیلاء

صفحه : 166
رحمت او نشو و نماء و ابراز فعّالیّت مینمایند.
یُدَبِّرُ الأَمرَ مِن‌َ السَّماءِ إِلَی الأَرض‌ِ ثُم‌َّ یَعرُج‌ُ إِلَیه‌ِ فِی یَوم‌ٍ کان‌َ مِقدارُه‌ُ أَلف‌َ سَنَةٍ مِمّا تَعُدُّون‌َ

(سخنان مفسرین در توجیه آیه)

1- مقصود از تدبیر امر وحی است که بتوسط جبرئیل از آسمان بزمین فرود می‌آید پس از آن بالا میرود آنچه را که از وحی قبول شده یا با جبرئیل ردّ میشود و ایّام نزول و صعود در روزی واقع میگردد که مسافت آن بسیر انسانی هزار سال طول میکشد زیرا چنانچه تحدید شده مسافت بین آسمان و زمین بقدر پانصد سال راه است اینکه است که نزول و صعود وحی را بمقدار هزار سال تحدید نموده.
2- مقصود کل‌ّ تدبیر امور دنیا است که تدبیر امور دنیا را بامر حق تعالی در ایّام اللّه از آنچه نزول مینماید و آنچه صعود مینماید بسوی او و ثابت میماند نزد او هزار سال بحساب میآید و در هر وقتی از اینکه ایّام در صحف ملائکه ثبت میگردد تا آخرین مدّت و بهمین ترتیب امور عالم دنیا نزول و صعود مینماید تا موقعی که قیامت بر پا گردد پس از آن تمام امور برگشت باو مینماید تا آنکه بین آنها حکم نماید 3- مقصود اوامر الهی است نسبت بمخلوقات که مدبّر عالم بتدریج نازل میگرداند و صعود نمینماید مگر کمی از اعمال صالحه زیرا که عمل لایق صعود نمیگردد مگر عملی که خالص باشد.
4- توجیهی است که صدر المتألهین صاحب اسفار در تفسیر آیه نموده که برای توضیح اجمالی از آن را در اینجا ترجمه مینمائیم. چنین گوید: مقصود از (امر) در آیه وجود اشیاء است و تدبیر حق تعالی آن افاضه وجود است بفیض ایجادی که عرفاء از آن تعبیر بنفس رحمانی میکنند زیرا که علم حق تعالی باشیاء عین موجودیّت آنها است و قوله تعالی (مِن‌َ السَّماءِ إِلَی الأَرض‌ِ) اشاره بموجوداتی خواهد بود که در ابتداء بطور ابداع بدون مدخلیّت حرکات و استعدادات صادر گردیده‌اند. اوّل- عقل قدسی با آنچه تلو وی است که در شرافت از عقول قدسیّه و عالم آنها از عالم فضاء

صفحه : 167
و عالم قلم اعلا بشمار میرود و در مرتبه دوّم نفس کلّی که تعلّق بفلک دارد با سایر نفوس فلکیّه که در شرافت دون او میباشند و عالم آنان عالم قدر و عالم لوح محفوظ است پس از آن صور نوعیّه و کیفیّات آنها پس از آن صور جرمیّه امتدادیّه پس هیولاهای فلکیّه و عنصریّه و آن را در علم رصد و هیئت تحدید بده عدد نموده‌اند یکی برای عنصریّات و نه عدد برای فلکیّات و قوله تعالی (ثُم‌َّ یَعرُج‌ُ إِلَیه‌ِ) اشاره بسلسله عود اشیاء بسوی حق تعالی و بازگشت آنها بفطرت اصلیّه شان است و از ترکیب عناصر و تحصیل مزاج متوسّط بین اضداد و اعتدال بین آنها که نگاه میدارد آن را از انحلال و مظهر و نماینده اسم اللّه و خلیفة اللّه میگردند پس مراتب موجودات از مرتبه اخس‌ّ گرفته میشود تا منتهی میگردد باشرف فالاشرف و آن هیولی اوّل پس از آن جسم مطلق پس از آن مرکّب معدنی پس از آن نبات پس از آن حیوان پس از آن انسان، و انسان مراتبی دارد: مرتبه اوّل عقل هیولایی پس از آن عقل بالملکة پس از آن عقل بالفعل تا برسد بمرتبه انبیاء و اولیاء واصلین بسوی عالم ربوبی و مجاورت حق تعالی و ملائکه مقرّبین و قوله تعالی (فِی یَوم‌ٍ کان‌َ مِقدارُه‌ُ أَلف‌َ سَنَةٍ مِمّا تَعُدُّون‌َ) ممکن است ظرف باشد برای قوله تعالی (ثُم‌َّ یَعرُج‌ُ إِلَیه‌ِ) و بهر معنی بگیریم اختصاص دارد بسلسله عائدات امّا وجودات ابداعی دفعة صادر از حق تعالی گردیده‌اند (کَلَمح‌ٍ بِالبَصَرِ) مقیّد بزمان نمیباشند.
تا آنجا که گفته شاید مقصود از (امر) در (یُدَبِّرُ الأَمرَ مِن‌َ السَّماءِ إِلَی الأَرض‌ِ) اشاره بروح انسانی باشد بدلیل قوله تعالی (قُل‌ِ الرُّوح‌ُ مِن أَمرِ رَبِّی) زیرا که روح انسانی از ابتداء خروجش از مقام فطرت اصلیّه و نزولش در عالم ارض در مراتبی مرور نموده پس از آن در مرتبه صعود اگر توفیق مصاعد او گردید بتوسّط علم و عمل از سافل ترین مراتب عروج میکند تا برسد بمقام اصلی قوله سبحانه (لَقَد خَلَقنَا الإِنسان‌َ فِی أَحسَن‌ِ تَقوِیم‌ٍ ثُم‌َّ رَدَدناه‌ُ أَسفَل‌َ سافِلِین‌َ إِلَّا الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ تا آنجا که فرموده اینکه گفتیم از مرور نمودن حقیقة انسانیّة بر جمع مراتب و نشآت و جامعیّت او بر تمام حقایق از اعلی سماء عالم قدس تا سافل ترین مراتب

صفحه : 168
اینکه مخالف ذوق ارباب علوم رسمیّه است زیرا که آن مطابق افکار قیاسیّه آنها نیست لکن ارباب حکمت متعالیه و نظرکننده‌گان بعینی که مکحله بنور توحید وحدت گردیده آنان دانا و عارف گردیده‌اند که علّت شیئی همان طوری که مقوم وجود آن شیئی است مقوم وحدت حقیقیّة او هم همان است و اینکه ما هو و لم هو در هر وجود صوری یکی است و نزد آنها مجعول نحوه وجود معلول است بجعل بسیط نه جعل مرکّب و آن عین هویّة خارجیّة او است که آن وجهی از وجوه علّت وی است و علّت جاعلیّه تمام حقیقة معلول و صورت عقلیّه او است.
و هر موجودی از موجودات کائنه در اینکه عالم برای او طوری ثابت است و از آن تعدّی نمینماید مگر هویّة انسانیّة که لایق ارتقاء و عروج از اسفل الاسافل است الی الاعلی الاعالی لکن اینکه مخصوص ببعض افرادی است که در مراتب قوس صعودیه مسافرت نماید و غیر او را چنین سعه وجودی نیست مگر مقدار قلیلی.
و بعضی از افراد بشر مثل باقی حیواناتند (بَل هُم أَضَل‌ُّ سَبِیلًا) و سرّ او چنین است که معاد هر صنف از بشر بسوی مبدء وی است اگر عائق و مانع خارجی جلوگیر وی نباشد.
و کمند افراد بشری که حق تعالی خودش بتنهایی علّت وجودش و متکفّل و مباشر امر خلقت وی و تکوّن او بدو دست قدرت ایزدی انجام گرفته باشد و چنین کسی بدو وجودش از او و معاد وی نیز بسوی مبدءاش خواهد بود (هو المبدء و المعاد).
و بعض افراد دیگر مبدء وجود قریب وی یکی از مبادی نازله‌ای میباشد که در مرتبه اخیر مراتب واقع گردیده بلکه بسا از افرادی هستند که شیاطین در وجود آنان مدخلیّت نموده‌اند و اینها افرادی میباشند که از عمّار شرّ و وسواس و فسادند و چنین انسانی که ممسوس بنار شیطان گردیده بازگشت او باصلش و منشأش میگردد پس بآتشی که اصل وجود وی است گداخته میگردد مثل اشرار.
چه قدر فرق است بین کسی که حق تعالی بنفسه مباشر وی گردیده و تسویه و تعادل وجودش بدست قدرت او انجام گرفته و پس از تمام وجودش بنفسه بقوله تعالی (نَفَخت‌ُ فِیه‌ِ مِن رُوحِی)

صفحه : 169
نفخه روح در او دمیده که لازمه چنین روحی دانایی او است بر تمام اسماء و مسجود گردیدن او تمام ملائکه را و جلوس او در مرتبه خلافت و بین کسی که وجودش بدست یکی از عمّال و وسائط طولیّه واقع گردیده و اینکه گفتیم افراد بشر در اصل خلقت بحسب فطرت اصلیّه تفاوت دارند از فحوای اخبار و احادیث مختلفه که در کیفیّت بدو انسان رسیده و از جمع بین آنها توان استفاده نمود چقدر فرق است بین آن کسی که ملک باذن پروردگار نفخه در آن دمیده و غیرش چنانچه بعض اخبار دلالت بر آن دارد.
نظر کن در روایتی که فرموده پس از آنکه نطفه علقه گردیده و علقه مضغه و مضغه جنین بملکی امر میگردد که در او نفخه دمد ملک گوید یا رب‌ّ ذکر باشد یا انثی شقی باشد یا سعید چه چیز است رزق او چه قدر است مدّت عمر او عملش چه باشد خدای تعالی املاء میکند و ملک مینویسد.
آیا چه نسبتی است بین چنین کسی با آنکه در باره او فرموده (فَإِذا سَوَّیتُه‌ُ وَ نَفَخت‌ُ فِیه‌ِ مِن رُوحِی فَقَعُوا لَه‌ُ ساجِدِین‌َ) و نیز اخبار بسیاری که جمع بین آنها دلالت دارد بر آنچه گفتیم که هر فردی از بشر عود میکند بآن جایی که مبدء خلقتش بوده.
(پایان) بهترین توجیهات همین توجیه چهارم است که از تفسیر صدر المتألهین نقل نمودیم.
ذلِک‌َ عالِم‌ُ الغَیب‌ِ وَ الشَّهادَةِ العَزِیزُ الرَّحِیم‌ُ (ذلک) اشاره بمدبّر و ناظم عالم است که علمش عین ایجاد اشیاء است و عالم غیب عالمی را گویند که از حواس و مشاعر ظاهره بشر پنهان است، و عالم شهادت همین عالم مادّیّات و طبیعاتی است که بچشم و گوش و باقی مشاعر ادراک مینمائیم.
در اینجا آیه بما تذکّر میدهد که آن کسی که تدبیر امور عالم بدست قدرت او انجام گرفته عالم و دانا است بآنچه بتوسط حواس بر شما ظاهر و آنچه که از شما غائب و پنهان است و شما از آن بیخبرانید، و او سبحانه و تعالی در منتهی درجه عظمت و کبریایی و منزّه و مبرّا از صفات ممکنات است، و رحیم است که نور فیض و رحمت واسعه او عالی و دانی و شریف و خسیس همه را فرا گرفته.

صفحه : 170
الَّذِی أَحسَن‌َ کُل‌َّ شَی‌ءٍ خَلَقَه‌ُ چون ذات حق تعالی در منتهی درجه عظمت و جلال و کبریایی است و عوالم ممکنات منبعث از رحمت رحمانی و فیض منبسط صمدانی است اینکه است که هر شیئی ممکنی را بقدر قابلیّت و استعداد او وی را در منتهی درجه حسن و صفاتی که ممکن است دارا باشد آن را بزیور وجود آراسته گردانیده و مطابق علم ازلی و حکمت الهی او را ببهترین نظام و نیکوترین صورتی که در خور ماهیّت و حقیقت وی است او را تنظیم گردانیده و حسن و قبحی که در موجودات بنظر میآید نسبت بعضی ببعض دیگر است که در نظام کلیّه عالم هر یک بجای خویش نیکو و زیبا خواهد بود بقول آن شاعر عارف

جهان چون خط و خال و چشم و ابرو است که هر چیزی بجای خویش نیکو است
و در جای خود مبرهن گردیده که شرّ امر عدمی است و اصلا در عالم وجود شرّ مطلق یافت نمیگردد و آنچه را شرّ نامند یا امر عرضی است که برای نفع موجودات عارض شیئی گردیده و آن را (عدم ملکه) گویند نه شرّ حقیقی مثل اینکه کور و اعمی بکسی گفته میشود که ملکه بینایی در استعداد او بوده و بمرضی که امر عرضی است یا مانع دیگر نابینا گردیده هیچ وقت سنگ یا جماد یا چیز دیگر که ذات وی لایق بینایی نبوده آن را کور نمیگویند.
وَ بَدَأَ خَلق‌َ الإِنسان‌ِ مِن طِین‌ٍ، ثُم‌َّ جَعَل‌َ نَسلَه‌ُ مِن سُلالَةٍ مِن ماءٍ مَهِین‌ٍ ذات متعال باین آیات ارائه میدهد خلقت نیکوی خود را که بالاترین شاهکار آفرینش او وجود انسانی است، مدبّر عالم چه نیکو تدبیری نموده و اندام آدمی را بنیکوتر صورتی تشکیل گردانیده، مادّه آن را از پست ترین اشیاء که خاک باشد قرار داده و پس از آن عنصر خاک را بصورت منی درآورده پس از آن وی را ترقّی داده و در مراتبی از آفرینش سیر داده تا آنکه از مرتبه خاک پس از تسویه اجزاء و تعادل قوی او را بصورت انسانی معتدل القامة و متساوی الاجزاء گردانیده و اجزای او را با هم معادل قرار داده و بصورت زیبا در بهترین نظام آفرینش او را برای دوره دیگری از استعداد یافتن او برای افاضه رحمت در سرای دیگر مهیّا گردانیده، آری از کامل

صفحه : 171
مطلق و خیر اتم‌ّ و حسن مطلق جز افاضه حسن و بهاء و کمال چیزی بروز و ظهور نخواهد نمود.
ثُم‌َّ سَوّاه‌ُ وَ نَفَخ‌َ فِیه‌ِ مِن رُوحِه‌ِ وَ جَعَل‌َ لَکُم‌ُ السَّمع‌َ وَ الأَبصارَ وَ الأَفئِدَةَ قَلِیلًا ما تَشکُرُون‌َ پس از آنکه خلقت او تمام گردید مزاج او معتدل میگردد و در اثر اجزاء معادل او مهیّا و مستعد میشود برای افاضه نفس رحمانی از عالم روحانی و آن روح اعظم که شاید نظر بعظمت آن روح باشد اینکه نسبت بخودش میدهد آنجا که فرموده (قُل‌ِ الرُّوح‌ُ مِن أَمرِ رَبِّی) آن وقت ببدن نفخه‌ای دمیده میشود و انسان صاحب حیات میگردد و آثار حیات از بینایی و شنوایی و دل و آنچه لازمه وجود او است بنیکوتر وجهی و بهتر خلقتی بوی عنایت میگردد و انسان (ظلوم و جهول) خلقت خود را فراموش میکند و نعمتهای آفریننده خود را در نظر نمیآورد تا آنکه سپاسگزاری ولی‌نعمت خود را بنماید اینکه آیات اخیر شاهد آن توجیه چهارمی است که در آیه بالا از صدر المتألّهین در بیان آیه (یُدَبِّرُ الأَمرَ مِن‌َ السَّماءِ إِلَی الأَرض‌ِ) ذکر شد و مصداق کامل تدبیر امر از آسمان بزمین و عروج و صعود آن بسوی حق تعالی وجود انسانی است و شاید اشاره باشد بمراتب خلقت انسان و نظام آفرینش وی که در مرتبه نزول در منتهی درجه پستی است و در مرتبه عروج درجه بدرجه مدبّر عالم او را بالا میبرد تا بجایی میرسد که اگر مانعی جلوگیر وی نشد مرتبط میگردد بعالم ملائکه و شاید مقصود از (الف سنة) اشاره باین باشد که خلقت عالم طبیعت تدریجی است نه دفعی.
وَ قالُوا أَ إِذا ضَلَلنا فِی الأَرض‌ِ أَ إِنّا لَفِی خَلق‌ٍ جَدِیدٍ عمده نظر منکرین معاد روی همین اصل بوده که از روی تعجب بهمزه استفهامی سؤال مینمودند چگونه ممکن است که ما وقتی که مردیم و در خاک پنهان شدیم یا خاک گردیدیم ثانیا یک خلقت تازه‌ای پیدا نمائیم و نظیر اینکه آیه در بسیاری از آیات ذکѠ‌شده در سوره (ق) آیه سوم حکایة از قول کفار فرموده (أَ إِذا مِتنا وَ کُنّا تُراباً ذلِک‌َ رَجع‌ٌ بَعِیدٌ) و در آیه بعد از آن در مقام پاسخ و رفع تعجّب آنها فرموده

صفحه : 172
(قَد عَلِمنا ما تَنقُص‌ُ الأَرض‌ُ مِنهُم وَ عِندَنا کِتاب‌ٌ حَفِیظٌ) در جلد ششم اینکه تفسیر راجع باین آیات و رفع استبعاد آنان تا اندازه‌ای بحث نمودیم رجوع بآن جا شود و حاصل آن اینکه است که گفتیم انسان بمردن چیزی از او کم نمی‌شود بلکه فعلیت و حقیقت بدنی که در دنیا روحش بآن تعلق داشت فانی نگردیده و در عالم دیگری که در طول اینکه عالم دنیا و فوق آنست و در احاطه و سعه علم حضوری حق تعالی و لوح محفوظ بعینه موجود خواهد بود.
بَل هُم بِلِقاءِ رَبِّهِم کافِرُون‌َ (بل) اضراب است اشاره به اینکه چنین نیست که کافرین گمان کرده‌اند که انسان بمردن فانی گردیده و در هیچ عالمی وجود ندارد بلکه تعجّب آنها برای اینکه است که رجوع و بازگشت بسوی پروردگار خود را انکار مینمایند.
آری کسی که منکر مبدء گردید البته منکر معاد که بازگشت بمبدء وجود است خواهد گردید، کافر گمان میکند حقیقت انسانی همین جسم خاکی است وقتی ببیند جسم خاک گردید و بآن روح ملکوتی که بقدرت ایزدی در اینکه کالبد بدن پنهان گردیده تصدیق ننموده چنین کسی چگونه تواند بمعاد که بعینه رجوع بمبدء است اعتراف نماید قُل یَتَوَفّاکُم مَلَک‌ُ المَوت‌ِ الَّذِی وُکِّل‌َ بِکُم ثُم‌َّ إِلی رَبِّکُم تُرجَعُون‌َ (توفّی) گرفتن چیزی را گویند که بالتّمام گرفته شود و (و کل‌ّ) واگذاشتن چیزی است بغیر که او انجام دهد، در پاسخ اعجاب منکرین معاد برسول خود خطاب مینماید که ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم باین کافرین ملحدین بگو وقتی اجل شما میرسد فرشته مرگ که موظّف بر قبض و گرفتن ارواح بنی آدم میباشد تمام جانهای شما را خواهد گرفت و شما بسوی پروردگار خود بازگشت خواهید نمود.
در (مجمع البیان) از إبن عبّاس چنین نقل میکند که گفته دنیا پیش روی ملک الموت مثل جامی ماند که از او هر چه بخواهد میگیرد، وقتی که اجل کسی رسید جان وی را میگیرد بدون آنکه برای وی مشقّت و زحمتی باشد و عظمت او بقدری است که بین مشرق و مغرب بقدر یک گام برداشتن او است و بعضی گفته‌اند برای او اعوان

صفحه : 173
بسیار است از ملائکه‌های رحمت و غضب. (قتاده و کلبی) پس بنا بر اینکه مقصود از ملک الموت جنس است نه فرد و دلیل بر آن اینکه است که یک جا فرموده (تَوَفَّته‌ُ رُسُلُنا) جای دیگر (تَوَفّاهُم‌ُ المَلائِکَةُ). امّا آنجا که نسبت بخودش میدهد که (اللّه‌ُ یَتَوَفَّی الأَنفُس‌َ حِین‌َ مَوتِها) برای اینکه است که خدای تعالی خالق موت و حیات است و غیر خدا کسی قدرت بر آن ندارد (پایان) وَ لَو تَری إِذِ المُجرِمُون‌َ ناکِسُوا رُؤُسِهِم عِندَ رَبِّهِم الخ اینکه آیه در مقام بیان حال منکرین معاد و گنهکاران برآمده که اگر تو بنگری آنان را خواهی دید که آنها نزد پروردگارشان بچه حال ذلّت و خجلت و پشیمانی خواهند بود که سر بزیر انداخته و در مقام عذر خواهی و اظهار گناهان خود گویند پروردگارا دیدیم ما آنچه را بما وعده داده بودی و شنیدیم گفتار پیمبران تو را و آنچه را که بما وعده و وعید نمودند و تبلیغ آنها را نپذیرفتیم ما را بدنیا برگردان تا عمل صالح نمائیم زیرا که دیگر ما از جمله مردمان یقین دارندگان هستیم.

صفحه : 174

[سوره السجده (32): آیات 13 تا 21]

اشاره

وَ لَو شِئنا لَآتَینا کُل‌َّ نَفس‌ٍ هُداها وَ لکِن حَق‌َّ القَول‌ُ مِنِّی لَأَملَأَن‌َّ جَهَنَّم‌َ مِن‌َ الجِنَّةِ وَ النّاس‌ِ أَجمَعِین‌َ (13) فَذُوقُوا بِما نَسِیتُم لِقاءَ یَومِکُم هذا إِنّا نَسِیناکُم وَ ذُوقُوا عَذاب‌َ الخُلدِ بِما کُنتُم تَعمَلُون‌َ (14) إِنَّما یُؤمِن‌ُ بِآیاتِنَا الَّذِین‌َ إِذا ذُکِّرُوا بِها خَرُّوا سُجَّداً وَ سَبَّحُوا بِحَمدِ رَبِّهِم وَ هُم لا یَستَکبِرُون‌َ (15) تَتَجافی جُنُوبُهُم عَن‌ِ المَضاجِع‌ِ یَدعُون‌َ رَبَّهُم خَوفاً وَ طَمَعاً وَ مِمّا رَزَقناهُم یُنفِقُون‌َ (16) فَلا تَعلَم‌ُ نَفس‌ٌ ما أُخفِی‌َ لَهُم مِن قُرَّةِ أَعیُن‌ٍ جَزاءً بِما کانُوا یَعمَلُون‌َ (17)
أَ فَمَن کان‌َ مُؤمِناً کَمَن کان‌َ فاسِقاً لا یَستَوُون‌َ (18) أَمَّا الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ فَلَهُم جَنّات‌ُ المَأوی نُزُلاً بِما کانُوا یَعمَلُون‌َ (19) وَ أَمَّا الَّذِین‌َ فَسَقُوا فَمَأواهُم‌ُ النّارُ کُلَّما أَرادُوا أَن یَخرُجُوا مِنها أُعِیدُوا فِیها وَ قِیل‌َ لَهُم ذُوقُوا عَذاب‌َ النّارِ الَّذِی کُنتُم بِه‌ِ تُکَذِّبُون‌َ (20) وَ لَنُذِیقَنَّهُم مِن‌َ العَذاب‌ِ الأَدنی دُون‌َ العَذاب‌ِ الأَکبَرِ لَعَلَّهُم یَرجِعُون‌َ (21)

صفحه : 175

ترجمه قسمتی از آیات سوره سجده‌

‌اگر میخواستیم برای هر شخصی (از جن‌ّ و انس) راه هدایت را باز مینمودیم لکن از طرف ما (حق تعالی) ثابت و محقّق گردیده که جهنّم را پر کنیم از جنّیان و افراد بشر جمیعا (13)
(ای جهنّمیان) عذاب جهنّم را بچشید بسبب اینکه ملاقات چنین روزی را فراموش نمودید (چون شما رسیدن بچنین روزی را فراموش نمودید) ما هم شما را فراموش نمودیم و برای اعمال بدی که کردید عذاب مخلّد بودن در جهنّم را بچشید (14)
جز اینکه نیست که میگروند بآیات ما آنان که چون پند داده شوند بآن آیات بروی درافتند و سجده کنند و تنزیه و ستایش پروردگارشان نمایند و آنان کسانی میباشند که (از سجده و حمد پروردگار) تکبّر نمیکنند (15)
پهلوهای خود را از رختخواب خود بلند میکنند و پروردگار خود را میخوانند در حالی که هم (از عذاب) خائف و ترسناکند و هم (برحمت حق تعالی) امیدوارند (و نیز) آنها کسانی می‌باشند که از آنچه بآنان روزی داده‌ایم انفاق مینمایند (16)
پس هیچ نفسی نمیداند آنچه را که برای او پنهان گردیده از چیزهایی که موجب روشنی چشم او است برای جزای اعمالی که در دنیا میکرد (17)
آیا کسی که ایمان آورده مساوی است با آنکه فاسق است هرگز (اینکه دو نفر) مساوی نخواهند بود (18)
آنهایی که ایمان آوردند و اعمال نیکو نموده‌اند فرودگاه آنها بهشتهایی است که مأوی و جایگاه آنها است بسبب آن اعمالی که کرده‌اند (19)
امّا کسانی که فاسق بودند جایگاه آنها آتش است هر وقت اراده کنند از آن بیرون آیند برمیگردانند آنها را در آن آتش و بآنها گفته میشود بچشید عذاب آتشی را که انکار مینمودید (20)
و هر آینه بآنها میچشانیدیم (در همین دنیا) عذاب سبک‌تر نه عذاب بزرگتر شاید آنان از (از کفر) برگردند بایمان (21).

صفحه : 176

توضیح آیات‌

اشاره

وَ لَو شِئنا لَآتَینا کُل‌َّ نَفس‌ٍ هُداها در اینکه آیه ذات متعال هدایت هر یک از بشر را معلّق بر مشیّت گردانیده که اگر مشیّت و خواست خداوندی اقتضاء مینمود هر کس را بسوی هدایت رهسپار میگردانید وَ لکِن حَق‌َّ القَول‌ُ مِنِّی لَأَملَأَن‌َّ جَهَنَّم‌َ مِن‌َ الجِنَّةِ وَ النّاس‌ِ أَجمَعِین‌َ لکن در علم ازلی و عالم قضاء الهی محقّق گردیده که جهنّم از افراد جن‌ّ و انس پر گردد.

(سؤال)

‌از آیه چنین استفاده میشود که هدایت نیافتن کفّار برای اینکه است که خدا نخواسته اینها هدایت گردند و مسلّم و معلوم است که بدون خواسته ایزدی در عالم چیزی یافت نمیگردد و چون خدا نخواسته آنها هدایت شوند البته گمراه خواهند گردید و گمراهی سبب خلود در جهنّم میشود.
اینکه است که جماعت اشاعره انسان را مختار در عمل نمیدانند بلکه گویند هیچ شیئی مؤثّر در چیز دیگری نخواهد بود و تمام افعال را حتّی حرارت و سوزانیدن آتش و سر کردن آب و غیر آن را مستند بخدا میدانند.

(پاسخ)

‌اینکه آیه منافی با اختیار نیست بلکه مؤیّد آنست، درست است که بدون خواست و اراده حق تعالی در عالم چیزی واقع نمیگردد لکن همین مختار بودن بنده در عمل خود آنهم باراده و خواست حق تعالی انجام گرفته، خدای عزّ و جل‌ّ چنین خواسته که انسان در عمل مختار باشد و ثواب و عذاب را معلّق بر اختیار او گردانیده.
ظاهرا مقصود از اینکه آیه چنین است که اگر میخواستیم بجبر و بر خلاف اختیار او که ضلالت و گمراهی را بر هدایت برگزیده او را بسوی راه راست رهسپار میگردانیدیم لکن حکمت چنین اقتضاء نموده که پس از آنکه اسباب هدایت بنیکوتر وجهی در

صفحه : 177
در دست رس همه گذاشته شده و کفّار دانسته و فهمیده راه ضلالت را پیش گرفتند ما هم بنا بر حکم سابق که مشیّت چنین اقتضاء نموده که انسان در عمل مختار باشد او را بجبر هدایت ننمودیم زیرا که اینکه عالم دار تکلیف است و بایستی هر کس از قبل عمل خود مستحق‌ّ ثواب یا عقاب گردد و وقتی که هدایت نشدند گمراه میگردند و لازمه گمراهی آنها خلود در جهنّم و عذاب دائمی خواهد بود فَذُوقُوا بِما نَسِیتُم لِقاءَ یَومِکُم هذا إِنّا نَسِیناکُم وَ ذُوقُوا عَذاب‌َ الخُلدِ بِما کُنتُم تَعمَلُون‌َ نسیان مقابل تذکّر است مطلبی که در ذهن هست و انسان التفات و توجّه بآن ندارد آن را نسیان گویند و فراموشی آنست که مطلبی را اول دانسته و بعدا فراموش نموده و آن یا اینکه است که آن را بکلّی فراموش نموده یا پس از تأمّل باز عود مینماید و بخاطرش میآید اگر پس از توجّه بیادش آید آن را سهو گویند و گر نه نسیانش نامند که بکلّی از خاطرش زایل گردیده و اینکه آیه تأیید مینماید توجیهی را که در آیه بالا کردیم که مقصود اینکه است اگر خدا میخواست کفّار را مجبور مینمود بر اینکه ایمان آرند لکن مشیّت و خواست الهی چنین اقتضاء نموده که مردم از روی اختیار ایمان بیاورند و چون کفّار از روی کبر یا هوی پرستی و فرو رفتن در شهوات و عدم توجّه گویا روز معاد را فراموش نمودند و وقتی آنها چنین روزی را فراموش نمودند از باب مجازات بمثل ما نیز با آنان معامله فراموشی میکنیم و آنها را در عذاب دائمی وا میگذاریم.

(اعتراض)

بنا بر آنچه گفته شد فراموشی آنست که آدمی مطلب دانسته را فراموش نماید کفّار اصلا متذکّر معاد نبودند تا آنکه فراموش نمایند.

(پاسخ)

اوّلا بارشاد عقلشان که خداوند حکیم انسان را بیهوده نیافریده و مقصد بزرگی در نظر است که او را برای دوره دیگری و حیات جدیدی آفریده میدانستند و ثانیا

صفحه : 178
تبلیغ پیمبران که مردم را بارشاد عقلشان متذکّر میگردانیدند بمعاد میدانستند و بغفلت آن را فراموش مینمودند.
إِنَّما یُؤمِن‌ُ بِآیاتِنَا الَّذِین‌َ إِذا ذُکِّرُوا بِها خَرُّوا سُجَّداً وَ سَبَّحُوا بِحَمدِ رَبِّهِم وَ هُم لا یَستَکبِرُون‌َ چون لازمه ایمان و تذکّر آیات الهی خضوع و خشوع و اظهار ذلّت است و منتهای اظهار آن اینکه است که بنده ضعیف در پیشگاه رب‌ّ جلیل بخاک افتد و پیشانی که اشرف اعضاء بدن بشمار میرود بر پست‌ترین اشیاء که خاک باشد بگذارد اینکه است که به (انّما) که برای حصر می‌آورند علامت ایمان را منحصر گردانیده بسجده و تسبیح و حمد پروردگار.
و از آیه میتوان استفاده نمود که سجده وقتی از علامت ایمان حقیقی محسوب میگردد که با تذکّر بآیات تکوینی و تدوینی توأم باشد وقتی انسان آن آیات بزرگ خلقت و اینکه دستگاه مجلّل جهانی و آیات بزرگ معجزه‌نمای قرآنی را نگریست آن وقت بزرگی و عظمت الهی بروی غالب میگردد و کوچکی و بی مقداری خود را در نظر میگیرد و سر بندگی و اطاعت در پیشگاه کبریایی فرود میآورد.
ظاهرا اجماعی است که هر کس اینکه آیه را بخواند یا بشنود سجده بروی واجب میگردد و اینکه سجده را سجده تلاوت و تذکّر نامیده‌اند یعنی آنچه را که از نعمتهای حق‌ّ تعالی و از نشانه‌های قدرت او غافل گردیده متذکّر گردد و آنچه را که از وی فوت گردیده جبران نماید.
و همچنین درسه موضع دیگر از قرآن که در خواندن و شنیدن آنها سجده واجب میگردد: یکی در (حم سجده) آیه (لا تَسجُدُوا لِلشَّمس‌ِ وَ لا لِلقَمَرِ وَ اسجُدُوا لِلّه‌ِ) و آخر سوره (اقرء) و آخر سوره (و النّجم) و اینکه سوره‌ها را عزائم اربع خوانده‌اند.
تَتَجافی جُنُوبُهُم عَن‌ِ المَضاجِع‌ِ یَدعُون‌َ رَبَّهُم خَوفاً وَ طَمَعاً و دیگر از صفات مؤمنین که در اینکه آیه تذکّر میدهد اینکه است که اینان از

صفحه : 179
برای عبادت از خوابگاه خود برمیخیزند در حالی که هم از عذاب خدا ترسناکند و هم برحمت او امیدوارند.
از بلال چنین روایت میکنند که گفته رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود (بر شما باد بقیام در شب که آن عادت مردان صالحی بود که پیش از شما بودند زیرا که قیام در شب نزدیکی بخدا، و نهی کننده از گناه، و کفّاره گناهان است، و درد را از بدن دور میگرداند.
و نیز از آن حضرت صلّی اللّه علیه و آله و سلّم روایت میکنند که شرف مؤمن در نماز شب است و عزّت او در باز داشتن اذیّت از مردم است.
وَ مِمّا رَزَقناهُم یُنفِقُون‌َ و دیگر از علامت مؤمنین که بآیات خدا گرویده‌اند اینکه است که از آنچه بآنها روزی داده‌ایم انفاق مینمایند.
(ما) در (ممّا) اطلاق دارد یعنی از آنچه بآنان کرامت نموده‌ایم از مال یا غیر مال از جاه و ریاست و علم همه را شامل میگردد و مؤمنین کسانی میباشند که از نعمتهای خدا داده خود بدیگران انفاق مینمایند، اگر مال است بفقراء و مستمندان کمک مینمایند، اگر جاه و ریاست است مظلومین را از شرّ ظالم حفظ میکنند، اگر علم است که بالاترین نعمتهای الهی است جهّال را از علم خود مستفیض میگردانند فَلا تَعلَم‌ُ نَفس‌ٌ ما أُخفِی‌َ لَهُم مِن قُرَّةِ أَعیُن‌ٍ پس هیچ نفسی نه ملک مقرّب و نه نبی‌ّ مرسل نمیداند آنچه را که برای مؤمنینی که باین سه صفت موصوفند: 1- در موقع تذکّر آیات خدا بزرگی حق تعالی و کوچکی خود را بیاد می‌آورند و بسجده می‌افتند. 2- و برای عبادت از بستر گرم و نرم خود برای نماز تهجّد برمیخیزند و بذکر و دعاء و نماز از روی خوف و رجاء مشغول میگردند. 3- و از آنچه خدای تعالی بآنان روزی داده انفاق مینمایند.
برای چنین مردمانی آماده گردیده چیزی که چشم آنها را روشن میکند.
جَزاءً بِما کانُوا یَعمَلُون‌َ چنین نعمتهای کذایی که چشم آنها را روشن میکند جزای اعمال نیک آنهاست

صفحه : 180
در دنیا.
با اینکه وظیفه بنده بندگی است و نیز توفیق عبادت هم از نعمتهای الهی است و بنده هر عمل نیکی بکند و لو بسیار باشد شکر یکی از نعمتهای بیکران الهی را ننموده و استحقاق عوض ندارد لکن خدای منّان از روی شفقت و عظمت و بزرگواری خود گویا از نعمتهای خود غمض عین نموده برای عمل بنده که وظیفه او بوده چنین اجر و پاداشی برای اعمال نیک او مخفی گردانیده که چشم او را روشن میگرداند و چنین نعمتی را پاداش عمل عبد بشمار میآورد که بوی تذکّر دهد که من بر تو در اینکه نعمتها منّتی نمیگذارم اینکه پاداش اعمال خود تو است.
در حدیث قدسی است که قال اللّه تعالی (برای بندگان صالح خود چیزی آماده نموده‌ام که نه چشمی دیده و نه گوشی شنیده و نه بخاطر احدی خطور نموده).
أَ فَمَن کان‌َ مُؤمِناً کَمَن کان‌َ فاسِقاً لا یَستَوُون‌َ بهمزه استفهامی که در مقام انکار آرند چنین تذکّر میدهد که آیا میشود آدم مؤمن با آدم فاسق مساوی باشد هرگز چنین نخواهد بود.
شاید مقصود از فاسق کافر باشد که مقابل با ایمان انداخته و شاید معنی اعم‌ّ مراد باشد که شامل آدم گنهکار نیز بشود و بنا بر معنی دوّم مقصود از مؤمن، مؤمن صالح با تقوی است و فاسق مؤمنی است که از هیچ گناهی باک نداشته باشد. و آیه بعد که فرموده أَمَّا الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ فَلَهُم جَنّات‌ُ المَأوی نُزُلًا بِما کانُوا یَعمَلُون‌َ تأیید مینماید معنی دوّم را که مقصود از مؤمن، مؤمن صالح با تقوی است که محل نزول و جایگاه او بهشت های پر نعمت است که بپاداش اعمال نیک او بوی عطاء میگردد. لکن آیه بعد که فرموده وَ أَمَّا الَّذِین‌َ فَسَقُوا فَمَأواهُم‌ُ النّارُ کُلَّما أَرادُوا أَن یَخرُجُوا مِنها أُعِیدُوا فِیها تأیید مینماید همان معنی اوّل را که در اینجا مقصود از فسق کفر است زیرا که در آخر آیه میفرماید وَ قِیل‌َ لَهُم ذُوقُوا عَذاب‌َ النّارِ الَّذِی کُنتُم بِه‌ِ تُکَذِّبُون‌َ

صفحه : 181
زیرا شکّی نیست که مقصود از ضمیر (لهم) فاسقین میباشند که در آیه بالا بآنها اشاره نموده و در اینجا نیز بآنان تذکّر میدهند که اینکه عذاب آتش جزاء انکار کافرین است که منکر جهنّم و عذاب آتش گردیده‌اند و مسلّما کفّار چنینند نه آدم با ایمان و لو هر قدر گناه کار باشد زیرا که مؤمن و لو در درجه اوّل ایمان هم باشد نمیتواند انکار بهشت و جهنّم و نعمتهای بهشتی و عذابهای جهنّم را از آتش و آب جوشان و باقی عذابهای دوزخ را بنماید زیرا انکار چیزی که مکرّر در مکرّر بصراحت در قرآن مجید بیان نموده و از محکمات قرآن بشمار میرود از صفات کافرین است نه مؤمنین.
وَ لَنُذِیقَنَّهُم مِن‌َ العَذاب‌ِ الأَدنی دُون‌َ العَذاب‌ِ الأَکبَرِ لَعَلَّهُم یَرجِعُون‌َ بلاها و مصیبات دنیوی از قتل و غارت و اسارت و آنچه بنظر بزرگ میآید نسبت بعذابهای اخروی کوچک مینماید اینکه است که ذات متعال بپیمبر خود خبر میدهد و به لام تأکید (و لنذیقنّهم) تأکید مینماید که آنهایی که منکر آیات خدا و عذاب اخروی از آتش و غیر آن گردیدند پیش از آنکه بآن عذاب‌های بزرگ قیامت برسند در دنیا هم بعذاب دنیوی که شاید مقصود از (ادنی) کشته شدن و اسیر شدن بدست مسلمانان و غیر آن باشد تنبیه خواهند گردید شاید آنان متنبّه گردیده بازگشت نمایند و از مخالفت بموافقت و از نفس پرستی بخدا پرستی بگروند.
ببین کرم و لطف پروردگار را نسبت ببنده عاصی دشمن دین خود چه قدر است که علاوه بر آن راههای هدایت از ارسال پیمبران و کتب آسمانی مخصوصا نبی خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و قرآن مجید که سر لوح تمام کتب سماوی است وی را در اثر تکذیب و دشمنی با اولیاء حق تعالی از خود نرانده و باز از راه فضل و کرم که شاید در اثر ذلّت و بیچارگی آن کبر و نخوت وی زائل گردد و بخود آید و ایمان آورد و سعادتمند گردد او را ببلیّات دنیا گوش مال میدهد (لَعَلَّهُم یَرجِعُون‌َ) که شاید از کفر برگردد بایمان و رستگار گردد.

صفحه : 182

[سوره السجده (32): آیات 22 تا 30]

اشاره

وَ مَن أَظلَم‌ُ مِمَّن ذُکِّرَ بِآیات‌ِ رَبِّه‌ِ ثُم‌َّ أَعرَض‌َ عَنها إِنّا مِن‌َ المُجرِمِین‌َ مُنتَقِمُون‌َ (22) وَ لَقَد آتَینا مُوسَی الکِتاب‌َ فَلا تَکُن فِی مِریَةٍ مِن لِقائِه‌ِ وَ جَعَلناه‌ُ هُدی‌ً لِبَنِی إِسرائِیل‌َ (23) وَ جَعَلنا مِنهُم أَئِمَّةً یَهدُون‌َ بِأَمرِنا لَمّا صَبَرُوا وَ کانُوا بِآیاتِنا یُوقِنُون‌َ (24) إِن‌َّ رَبَّک‌َ هُوَ یَفصِل‌ُ بَینَهُم یَوم‌َ القِیامَةِ فِیما کانُوا فِیه‌ِ یَختَلِفُون‌َ (25) أَ وَ لَم یَهدِ لَهُم کَم أَهلَکنا مِن قَبلِهِم مِن‌َ القُرُون‌ِ یَمشُون‌َ فِی مَساکِنِهِم إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَآیات‌ٍ أَ فَلا یَسمَعُون‌َ (26)
أَ وَ لَم یَرَوا أَنّا نَسُوق‌ُ الماءَ إِلَی الأَرض‌ِ الجُرُزِ فَنُخرِج‌ُ بِه‌ِ زَرعاً تَأکُل‌ُ مِنه‌ُ أَنعامُهُم وَ أَنفُسُهُم أَ فَلا یُبصِرُون‌َ (27) وَ یَقُولُون‌َ مَتی هذَا الفَتح‌ُ إِن کُنتُم صادِقِین‌َ (28) قُل یَوم‌َ الفَتح‌ِ لا یَنفَع‌ُ الَّذِین‌َ کَفَرُوا إِیمانُهُم وَ لا هُم یُنظَرُون‌َ (29) فَأَعرِض عَنهُم وَ انتَظِر إِنَّهُم مُنتَظِرُون‌َ (30)

صفحه : 183

ترجمه قسمتی از آیات سوره سجده‌

کیست ستمکارتر از آن کسی که تذکر داده شود بآیات پروردگارش (یعنی قرآن) پس از آن روی بگرداند بدرستی ما از گنهکاران انتقام کشنده‌گانیم (22)
و محقّقا ما بموسی کتاب عطا نمودیم ای محمّد (ص) تو از ملاقات آن کتاب (یعنی تورات) در شک مباش و ما آن کتاب را قرار دادیم برای بنی اسرائیل (23) که هدایت و راهنمای آنان باشد
و از بنی اسرائیل بعضی را پیشوا قرار دادیم که بامر ما (حق تعالی) مردم را باحکام تورات هدایت مینمودند که آنها (آن پیشوایان) بر جفای کفار صبر مینمودند و بآیات ما یقین کنندگان بودند (24)
محققا روز قیامت پروردگار تو در آنچه اختلاف نمودند بین آنان حکم خواهد نمود (25)
آیا برای (اهل مکه) راه هدایت باز ننمود (و مشاهده ننمودند عقوبت‌ها را) که چه بسیار ما هلاک گردانیدیم از قرنها آنهایی که پیش از اینها بودند و شما در منزلهای آنها گذر مینمائید (و بدانید آنها را یک دفعه عذاب گرفته) و در واقع گردیدن کفّار در عذاب از آیات و نشانه‌های قدرت) الهی است آیا (اینکه کفّار) حکایت پیشینیان را نشنیدند (26)
آیا نمیبینند چگونه ما آب را بسوی زمینی میرانیم که از گیاه قطع گردیده پس از آن گیاه را بیرون میآوریم که از آن چهارپایانشان و خودشان بخورند آیا چرا اینکه مردم (بآیات خدا) بینا نمیگردند (27)
و کفّار گویند آن فتح و فیروزی که وعده میدهی چه وقت خواهد بود اگر شما مؤمنین راستگو میباشید (28)
ای محمّد (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) بگو روز فتح روزی است که دیگر ایمان آوردن برای کافرین نفع نمی‌بخشد و دیگر مهلت داده نمیشوند (29)
ای محمّد (ص) از کافرین اعراض نما و منتظر نصرت الهی باش و کفّار نیز منتظرند که بر تو غالب گردند.

صفحه : 184

توضیح آیات‌

اشاره

وَ مَن أَظلَم‌ُ مِمَّن ذُکِّرَ بِآیات‌ِ رَبِّه‌ِ ثُم‌َّ أَعرَض‌َ عَنها آیت بمعنی نشانه است و آیات دو قسم است آیات تکوینی و آیات تشریعی، آیات تکوینی: هر یک از موجودات امکانی آیت و نشانه وجود خالق متعال و علم ازلی و قدرت و باقی صفات جلال و جمال الوهیّتند.
و آیات تشریعی نیز هر یک از آیات قرآنی بتنهایی از جهت اعجاز و معانی و اسرار مندرجه در آن دلیل بارزی است بر اینکه از نزد حکیم علی الاطلاق فرود آمده و بعضی از کفّار کسانی میباشند که یا از جهت فرو رفتن در شهوات نفسانی و آمال و آرزوهای طولانی و یا از جهت جهل و قصور و بی خردی اصلا نظر در آیات الهی ندارند و اصلا نه متذکّر آیات تکوینی میباشند و نه فهم تدبّر در آیات تشریعی را دارند و (آیات) اگرچه عموم دارد و شامل آیات تکوینی و تشریعی هر دو میشود لکن در اینجا منصرف بآیات تشریعی است.
و بعضی از کفّار چنین بوده و هستند مخصوصا منافقین که متذکّر آیات الهی هستند و یا از روی کبر و تفرعن و یا از روی تنبلی و هوی پرستی که میخواهند زیر بار تکلیف نروند دانسته و فهمیده از آیات الهی اعراض میکنند.
ظاهرا آیه نظر بقسم دوم دارد یعنی آیات تشریعی که از روی استبعاد فرموده چه کس ظالم‌تر است از آن کسی که متذکّر بآیات الهی گردیده و پس از تذکّر و دانستگی از آن اعراض مینماید و آیات خدا را ندیده می‌انگارد و اعتنایی بآن نمینماید که چنین کسی از هر ظالمی و ستمکاری چه در باره نفس خود که خود را از هر سعادت و فضیلتی محروم گردانیده و چه در باره آیات الهی که تجاوز عدوانی نموده ظالم‌تر و ستمکارتر خواهد بود.
إِنّا مِن‌َ المُجرِمِین‌َ مُنتَقِمُون‌َ چنین کسی که ستمکار و گنهکار است و بآیات الهی بی اعتنایی نموده است البته

صفحه : 185
در موقع امتحان واقع میگردد و از او انتقام خواهیم کشید.
وَ لَقَد آتَینا مُوسَی الکِتاب‌َ فَلا تَکُن فِی مِریَةٍ مِن لِقائِه‌ِ

سخنان مفسرین در توجیه آیه‌

1- مرجع ضمیر (لقائه) قرآن مجید است و مقصود از کتاب جنس کتاب است و نهی (فلا تکن) راجع بکفّار است، و اینکه آیه نظیر قوله تعالی است (فَإِن کُنت‌َ فِی شَک‌ٍّ مِمّا أَنزَلنا إِلَیک‌َ فَسئَل‌ِ الَّذِین‌َ یَقرَؤُن‌َ الکِتاب‌َ مِن قَبلِک‌َ) و بنا بر اینکه توجیه اعتراض بکسانی است که اگر در قرآن شک دارند باید رجوع کنند بتورات موسی (ع) که در آن طریق هدایت و ارشاد بقرآن را بیان نموده.
2- مقصود از (لقائه) ملاقات نمودن رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است موسی علیه السلام را که وعده ملاقات باو داده شده و حضرتش موسی را در شب معراج دید یا روز قیامت خواهد دید.
وَ جَعَلنا مِنهُم أَئِمَّةً یَهدُون‌َ بِأَمرِنا لَمّا صَبَرُوا وَ کانُوا بِآیاتِنا یُوقِنُون‌َ در اینکه آیه چند فضیلت از فضائل حضرت موسی (ع) و قوم او را تذکّر میدهد یکی او راهنما و هدایت کننده بنی اسرائیل است که بامر خدا بنی اسرائیل را براه حق ارشاد میفرمود.
دیگر در بنی اسرائیل که قوم و تابعین حضرتش بودند پیمبرانی که گویند هفتاد نبی غیر مرسل در بنی اسرائیل آمدند که هر یک پس از دیگری برای هدایت آنان مبعوث گردیدند و فضیلت بنی اسرائیلیان از غیر برای اینکه بود که آنها بجفای فرعون و فرعونیان صبر نمودند و دیگر بآیات تورات یقین داشتند.
در قرآن مجید راجع بفضائل تورات آیات بسیار آمده لکن میتوان گفت که قرآن بجهاتی از تمام کتب آسمانی افضل و بالاتر است.
صدر المتألّهین در تفسیرش نه خصوصیّت و فضیلت از قرآن مجید را تعداد و شماره نموده که هر یک دلالت دارد بر اینکه قرآن از تمام کتب آسمانی برتر و بالاتر است و ما در اینجا اجمالی از آن را ترجمه مینمائیم.

صفحه : 186
چنین گوید فرق است بین قرآن مجید و باقی کتب آسمانی که قرآن هم کلام خدا و هم کتاب او است و باقی فقط کتاب او است و بوجوهی کلام خدا اشرف بر کتاب خداست 1- کلام قول او است و کتاب فعل او و قول نزدیکتر است بگوینده از فعل و عمل او 2- کلام و قول از عالم امر است چنانچه فرموده (إِنَّما قَولُنا لِشَی‌ءٍ إِذا أَرَدناه‌ُ أَن نَقُول‌َ لَه‌ُ کُن فَیَکُون‌ُ) و کتاب از عالم خلق است و عالم امر عالم معانی عقلیّه و حقایق معنویّه است بخلاف عالم خلق که علوم و معارف در آن داخل نمیگردد مگر بر صحیفه های مدارک و لوحهای مشاعر.
3- کلام اللّه بر قلب مبارک نبی‌ّ خاتم (ص) فرود آمده و کتاب اللّه عبارت از صورت الفاظی است که بر لوحها و کاغذها نوشته میشود.
4- حقیقت کلام تجلّی میکند و القاء میگردد بقلب هر کس از بنده‌گان را که بخواهد، قوله تعالی (ما کُنت‌َ تَدرِی مَا الکِتاب‌ُ وَ لَا الإِیمان‌ُ وَ لکِن جَعَلناه‌ُ نُوراً نَهدِی بِه‌ِ مَن نَشاءُ مِن عِبادِنا) و کسی را که خداوند اینطور بوی قرآن را تعلیم نمود فضل خدا بر او بسیار بزرگ است چنانچه برسولش بعد از تعلیم قرآن فرمود (عَلَّمَک‌َ ما لَم تَکُن تَعلَم‌ُ وَ کان‌َ فَضل‌ُ اللّه‌ِ عَلَیک‌َ عَظِیماً) و قرآن خلق رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است چنانچه روایت دارد پس از آنکه از بعض زنهای او از خلق مبارک سؤال شد گفت قرآن خلق او است.
5- قرآن و کشف اسرار آن و تجلّی انوار آن بر قلب نبی‌ّ (ص) نازل گردید و آن حقیقتی بود بین آن سرور و خدای تعالی که مطّلع نبود بر آن نه ملک مقرّب و نه نبی‌ّ مرسل امّا کتب انبیاء چنین بود که هر قاری میتوانست قرائت نماید.
6- باقی کتابهای آسمانی در هدایت نمودن بآن خود رسول و امّت مساوی بودند و در همین آیه اشاره بهمین معنی دارد قوله تعالی که در وصف تورات فرموده (وَ جَعَلناه‌ُ هُدی‌ً لِبَنِی إِسرائِیل‌َ، امّا قرآن از حیث کلام بودن خدا وقت تجلّی انوار آن حین نزول بر قلب مبارکش رسول را مخصوص بهدایت آن نموده چنانچه فرموده (وَ لکِن

صفحه : 187
جَعَلناه‌ُ نُوراً نَهدِی بِه‌ِ مَن نَشاءُ مِن عِبادِنا) و نیز فرموده (وَ عَلَّمَک‌َ ما لَم تَکُن تَعلَم‌ُ) یعنی تو را مخصوص گردانیدم بعلم قرآن و هدایت آن.
7- کتاب منزل بر انبیاء تصرّف پیمبران در آن بعنوان اینکه بوده که کتاب نوری است که از جانب خدا و برای امّت آورده تا آنکه راهنمای آنان باشد چنانچه خطاب برسول اکرمش نموده (قُل مَن أَنزَل‌َ الکِتاب‌َ الَّذِی جاءَ بِه‌ِ مُوسی نُوراً وَ هُدی‌ً) امّا نزول قرآن بر قلب نبی‌ّ خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و تصرّفش در آن باعتبار اینکه بود که خدا نوری در قلب مبارکش قرار داده و با او قرآن بود (یعنی خدا نوری در قلب نبی‌ّ اکرم (ص) نازل نموده که با آن نور قرآن بود نه اینکه فقط قرآن نوری باشد برای هدایت خلق) قوله تعالی (قَد جاءَکُم مِن‌َ اللّه‌ِ نُورٌ (محمّد) وَ کِتاب‌ٌ مُبِین‌ٌ (قرآن) و چه قدر فرق است بین پیمبری که بذات خودش نور باشد و با آن کتاب باشد و بین پیمبری که بیاید و با او نور کتاب باشد.
8- خدا فرق گذاشته بین شرافت نبی‌ّ خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم به اینکه کلام را در قلب مبارکش پنهان گردانیده و باقی پیمبران به اینکه بر آنها کتاب فرود آورده.
9- و دیگر از جمله خصوصیّات قرآن یکی اینست که در قرائت آن خضوع و خشوع آورد و دیگر اینکه قاری را متخلّق میگرداند باخلاق اللّه اینکه است که گفته شده اگر تورات بر قلب موسی (ع) نازل شده بود در حال غضب الواح را نمیانداخت و نیز در تعلّم محتاج بهمراهی با خضر علیه السلام نبود. (پایان) إِن‌َّ رَبَّک‌َ هُوَ یَفصِل‌ُ بَینَهُم یَوم‌َ القِیامَةِ فِیما کانُوا فِیه‌ِ یَختَلِفُون‌َ یکی از اسامی روز قیامت اینکه است که قیامت را یوم الفصل نامیده یعنی در آن روز حق از باطل جدا میگردد و در دیوان دادگاه الهی از طرف حاکم جزاء بین مردم بحق حکم میشود و هر کس بجزاء اعمال خود خواهد رسید (ان کان خیرا فجزائه خیر و ان کان شرا فجزائه شر).
أَ وَ لَم یَهدِ لَهُم کَم أَهلَکنا مِن قَبلِهِم مِن‌َ القُرُون‌ِ یَمشُون‌َ فِی مَساکِنِهِم (همزه) استفهام برای تقریر است و اعتراض باهل مکّه است که آیا اینکه مردم

صفحه : 188
ندیدند که چگونه بود حال پیشینیان مثل قوم عاد و ثمود و امثال آنان که شما در حال مسافرت از منزلهای آنها عبور میکنید آیا نمیبینند که در اثر مخالفت آیات الهی چگونه آنها را هلاک نمودیم و آنان نتوانستند از خود دفع عذاب بنمایند.
إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَآیات‌ٍ أَ فَلا یَسمَعُون‌َ کفّار در هلاکت و عذاب آنها باید تدبّر بنمایند و متنبّه گردند زیرا که در آن نشانه‌های قدرت و اقتدار الهی و صدق قول پیمبران در وعد و وعید نمایانست کفّار عذاب و شکنجه پیشینیان را اگر ندیدند آیا نمیشنوند البته میشنوند آیا چرا و چگونه استماع نمیکنند یعنی چرا گوش نمیدهند تا اینکه متنبّه گردند و دست از لجاجت و تعصّب جاهلیّت بردارند.
أَ وَ لَم یَرَوا أَنّا نَسُوق‌ُ الماءَ إِلَی الأَرض‌ِ الجُرُزِ فَنُخرِج‌ُ بِه‌ِ زَرعاً تَأکُل‌ُ مِنه‌ُ أَنعامُهُم وَ أَنفُسُهُم (ارض جرز) زمینی را گویند که از گیاه خالی باشد اینکه آیه کفار را ارشاد مینماید و آنان را متنبّه میگرداند بنعمتهای خود و در مقام اعتراض بکافرین بر آمده که آیا اینان نمی‌بینند چگونه بقدرت خلّاقه الهی سیل آب را جریان میدهیم در بیابان خشک لم یزرع در زمین‌هایی که یا از جهت بلندی یا دوری از نهرها آب باو نمیرسد که بتوسط قوت سیل آب را بچنین زمین‌ها میرسانیم و از آن گیاه‌ها و نباتات را بیرون می‌آوریم تا آنکه خودشان و چهارپایانشان از آن بخورند اینکه است که در مقام تعجّب فرموده (أَ فَلا یُبصِرُون‌َ بسیار جای تعجّب است که مردم اینها را می‌بینند و گویا چشم دلشان کور و بخدای یگانه بی همتا اعتراف نمینمایند.
وَ یَقُولُون‌َ مَتی هذَا الفَتح‌ُ إِن کُنتُم صادِقِین‌َ چون مؤمنین بحسب وعده الهی همیشه منتظر فتح و فیروزی اسلام بودند و باین امید هم دل خوش داشتند کفّار از روی استهزاء و سخریّه بآنها میگفتند روز فتح و مظفریّت شما کی خواهد بود اگر شما راستگویانید اینکه بود که رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم مخاطب گردید که باینها بگو:

صفحه : 189
قُل یَوم‌َ الفَتح‌ِ لا یَنفَع‌ُ الَّذِین‌َ کَفَرُوا إِیمانُهُم وَ لا هُم یُنظَرُون‌َ ظاهرا غرض کفّار چنین بوده که اگر دیدند اسلام غالب گردید آن وقت ایمان آورند اینکه است که بپیمبرش خطاب مینماید که باینان بگو بدانید وقتی در جنگ مؤمنین غالب گردیدند و شما در شرف اعدام واقع گردیدید دیگر ایمان آوردن شما نتیجه بخش نخواهد گردید و برای شما دیگر مهلتی نخواهد بود.
فَأَعرِض عَنهُم وَ انتَظِر إِنَّهُم مُنتَظِرُون‌َ پیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم مأمور میگردد که از کفّار اعراض نماید و آن وقتی بود که تبلیغ در گوش سنگین کافرین اثر ننمود و آنان دست از لجاجت و ضدیّت با رسول (ص) و مؤمنین بر نمیداشتند و در مقام ایذاء در باره آنها از هیچ گونه فحشاء و منکری خود داری نمینمودند و چاره آنها فقط شمشیر بود اینکه بود که وعده فتح و فیروزی بحضرتش داده میشود و مأذون میگردد که با آنان جهاد بنماید و منتظر فتح باشد چنانچه در جنگ بدر که اوّل جهادی بود که مؤمنین مظفّر و منصور گردیدند و کفّار مخذول و کشته شدند و بدست مؤمنین اسیر گردیدند، اینکه بود وعده‌ای که مؤمنین و کافرین هر دو منتظر چنین روزی بودند.

صفحه : 190

‌سورة الاحزاب‌

اشاره

‌اینکه سوره مدنی است و هفتاد و سه آیه است و هزار و دویست و هشتاد هشت کلمه و پنج هزار و هشتصد و نود و شش حرف است.

[سوره الأحزاب (33): آیات 1 تا 6]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
یا أَیُّهَا النَّبِی‌ُّ اتَّق‌ِ اللّه‌َ وَ لا تُطِع‌ِ الکافِرِین‌َ وَ المُنافِقِین‌َ إِن‌َّ اللّه‌َ کان‌َ عَلِیماً حَکِیماً (1) وَ اتَّبِع ما یُوحی إِلَیک‌َ مِن رَبِّک‌َ إِن‌َّ اللّه‌َ کان‌َ بِما تَعمَلُون‌َ خَبِیراً (2) وَ تَوَکَّل عَلَی اللّه‌ِ وَ کَفی بِاللّه‌ِ وَکِیلاً (3) ما جَعَل‌َ اللّه‌ُ لِرَجُل‌ٍ مِن قَلبَین‌ِ فِی جَوفِه‌ِ وَ ما جَعَل‌َ أَزواجَکُم‌ُ اللاّئِی تُظاهِرُون‌َ مِنهُن‌َّ أُمَّهاتِکُم وَ ما جَعَل‌َ أَدعِیاءَکُم أَبناءَکُم ذلِکُم قَولُکُم بِأَفواهِکُم وَ اللّه‌ُ یَقُول‌ُ الحَق‌َّ وَ هُوَ یَهدِی السَّبِیل‌َ (4)
ادعُوهُم لِآبائِهِم هُوَ أَقسَطُ عِندَ اللّه‌ِ فَإِن لَم تَعلَمُوا آباءَهُم فَإِخوانُکُم فِی الدِّین‌ِ وَ مَوالِیکُم وَ لَیس‌َ عَلَیکُم جُناح‌ٌ فِیما أَخطَأتُم بِه‌ِ وَ لکِن ما تَعَمَّدَت قُلُوبُکُم وَ کان‌َ اللّه‌ُ غَفُوراً رَحِیماً (5) النَّبِی‌ُّ أَولی بِالمُؤمِنِین‌َ مِن أَنفُسِهِم وَ أَزواجُه‌ُ أُمَّهاتُهُم وَ أُولُوا الأَرحام‌ِ بَعضُهُم أَولی بِبَعض‌ٍ فِی کِتاب‌ِ اللّه‌ِ مِن‌َ المُؤمِنِین‌َ وَ المُهاجِرِین‌َ إِلاّ أَن تَفعَلُوا إِلی أَولِیائِکُم مَعرُوفاً کان‌َ ذلِک‌َ فِی الکِتاب‌ِ مَسطُوراً (6)

صفحه : 191

ترجمه قسمتی از آیات سوره الاحزاب‌

(بنام ایزد هستی بخش صاحب رحمت عام و خاص)
ای پیمبر اکرم (پرهیزگار باش) و خدا را نگاه‌دار و مطیع کافرین و منافقین مشو بحقیقت و درستی که خداوند دانا و درستکار است (1)
و متابعت نما آنچه را که از جانب پروردگارت بسوی تو وحی میگردد محقّقا خدا بآنچه میکنید آگاهست (2)
ای محمّد (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) توکّل کن بر خدا و بس است خدا (برای اینکه) مهمّات را کفایت نماید (3)
خدا برای هیچ مردی در درون او دو قلب قرار نداده و قرار نداده زنهایی را که ظهار میکنید (و بآنان می‌گویید پشت تو چون پشت مادر من است) باین گفتار اینان مادرهای شما نمیشوند و نیز پسر خوانده‌های شما را قرار نداده اولاد شما اینها حرفی (بی معنی است) که بزبان می‌گویید و آنچه خدا میگوید حق‌ّ است و او است که براه (راست) هدایت مینماید (4)
پسر خوانده‌ها را باسم پدرانشان بخوانید آن راست‌تر است نزد خدا و اگر پدرهایشان را نمیدانید آنها برادران دینی و دوستان شما خواهند بود و بر شما گناهی نیست در آنچه خطا کردید (در نسبت اولاد دادن آنها بخودتان) لکن گناه آن چیزی است که عمدا دل شما خطا کار باشد و همیشه خداوند آمرزنده و مهربان است (5)
پیغمبر اولی است بمؤمنین از نفسهای آنها و زنهای او بمنزله مادرهای مؤمنین میباشند و خویشاوندان در ارث بردن بعضی در کتاب خدا اولویّت دارند بر بعض دیگر از مؤمنین و مهاجرین مگر آنکه نسبت بدوستان خودتان بطور معروف عمل کنید اینکه طور در کتاب ثبت گردیده (6).

صفحه : 192

توضیح آیات‌

اشاره

یا أَیُّهَا النَّبِی‌ُّ اتَّق‌ِ اللّه‌َ وَ لا تُطِع‌ِ الکافِرِین‌َ وَ المُنافِقِین‌َ (ممکن است اینجا سؤالاتی پیش آید) 1- چرا حضرتش را باسم نخوانده همان طوری که پیمبران دیگر را باسم مخاطب قرار داده: یا آدم، یا موسی، یا عیسی، یا داود، یا نوح، یا زکریا و غیر آنها بلکه در قرآن بالقاب متعدّده او را مخاطب قرار داده مثل اینجا (یا أَیُّهَا النَّبِی‌ُّ) و در جای دیگر (یا أَیُّهَا الرَّسُول‌ُ) بلکه به (یس) و (طه) و غیر اینها او را ستوده و معرّفی نموده.

(پاسخ)

مسلم و معلوم است که زیادتی اسماء و القاب دلیل بر علوّ شرف و عظمت مسمّی خواهد بود و اینکه حضرتش را بنام نخوانده بلکه باوصاف و القاب بسیار خوانده برای آنکه مقام و منزلت و علوّ مرتبه او را بر باقی پیمبران ظاهر بفرماید و لکن قوله تعالی در آنجا که فرموده (محمّد رسول اللّه) برای اینکه است که مردم او را بمرتبه رسالت بشناسند.
2- امر برسول اللّه (باتّق اللّه) بچه معنی است مگر پیمبر اولوا العزم صاحب تقوی نبود که مأمور بتقوی گردد و در صورتی که مسلّما دارای تقوی بود امر باو تحصیل حاصل خواهد بود و نیز نهی باو که مطیع کافرین و منافقین مشو مگر نبی‌ّ اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ممکن بود مطیع آنان گردد تا مورد نهی گردد که مطیع آنها مشو!

(پاسخ)

آری رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم دارای کمال تقوی بلکه ما فوق آن بود و نیز در رتبه و مرتبه یقین بدرجه‌ای بوده که برای آن ما فوقی متصوّر نمیشد لکن در اینجا اگر چه مفسّرین توجیهاتی نموده‌اند مثل اینکه گویند امر بثبات تقوی است و تأکید در مداومت بر آن است زیرا که کفّار مثل ابو سفیان و عکرمه و تابعین آنان با کمال جدیّت

صفحه : 193
کوشش می‌کردند که پیمبر اکرم مدتی دست از تبلیغ بردارد و میگفتند بگذار ما عبادت الهان خود کنیم تا ما نیز دست از تو برداریم و منافقین مثل إبن ابی و معتب بن قشیر و حدب بن قیس و امثال آنها از منافقین رأی کفار را تصویب مینمودند اینکه بود که اینکه آیه نازل گردید که ای پیمبر گرامی از خدا بترس و تابع آنان نگرد لکن اینکه توجیه بنظر درست نمیآید زیرا خدا میدانست هیچوقت رسولش دست از وظیفه خود برنخواهد داشت و آنان را بحال خود وانمیگذارد.
شاید آیه برای قطع طمع کافرین و منافقین باشد که آنان بدانند حضرتش از جانب خدای تعالی مأمور بر تبلیغ است و ممکن نیست دست از وظیفه و مأموریت خود بردارد و لو آنکه اجزاء بدن مبارکش را قطعه قطعه کنند إِن‌َّ اللّه‌َ کان‌َ عَلِیماً حَکِیماً علیم و حکیم دو صفت از اوصاف جلال و جمال الهی است خطاب برسولش نموده و اشاره به اینکه او عالم است میداند که کفار کاذب و دروغگویانند تمام گفتارشان از روی تدلیس و توطئه برای اغواء گردانیدن تو و تابعین تو انجام گرفته، حکیم است آنچه در باره آنان حکم کند بجا و بموقع خواهد بود.
وَ اتَّبِع ما یُوحی إِلَیک‌َ مِن رَبِّک‌َ (الخ) برای آرامش دل رسولش فرموده ای نبی‌ّ اکرم (ص) تو فریفته گفتار رکیک کافرین و منافقین مشو اتّکاء و اعتماد تو فقط بر خدا باشد و او بر دشمنانت کافی خواهد بود.
ما جَعَل‌َ اللّه‌ُ لِرَجُل‌ٍ مِن قَلبَین‌ِ فِی جَوفِه‌ِ (الخ) قلب جسمانی یک پارچه گوشت کوچکی است صنوبری در جانب چپ سینه و بدو رگ پیوسته و آن محل علوم و معارف است و در عرف جوف انسان را شکم او نامند.
گویند جمیل که کنیه او ابو معمّر است مردی بود ادیب و قوّه حافظه او بسیار زیاد بود و حافظ امور مردم گردیده و باین جهت میگفت من دو قلب دارم و بهر یک از اینها تعقّل میکنم بهتر از عقل محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و قریش او را صاحب دو قلب می‌نامیدند

صفحه : 194
و وی را (ذو القلبین) لقب نمودند، برای ردّ ادّعاء آنان اینکه آیه نازل شده که خدای برای احدی دو قلب قرار نداده.
و شاید آیه راجع بمنافقین باشد که خدا برای کسی دو دل قرار نداده که بیکی ایمان قبول کند و بدیگری کفر بلکه چنانچه مکرّر گفته شد مورد مخصّص نیست ممکن است مقصود چنین باشد که چون حقیقت انسان قلب و دل او است که آن محل علوم و ایمان و معارف و حب‌ّ است و آن یک حقیقت وحدانی است اینکه است که دو چیزی که ضدّ و مباین هم باشند در آن جمع نخواهد گردید کسی که قبول ایمان نمود و ایمان در دل وی جای گزین گردید چگونه ممکن است قبول کفر نماید، اینکه است که گفته‌اند محبّت دنیا و نفس پرستی با محبّت خدا و یکتا پرستی جمع نخواهد گردید زیرا که در یک دل دو محبّت ضدّ هم نشاید و آیات بعد نیز مشعر بر همین معنی است.
النَّبِی‌ُّ أَولی بِالمُؤمِنِین‌َ مِن أَنفُسِهِم وَ أَزواجُه‌ُ أُمَّهاتُهُم وَ أُولُوا الأَرحام‌ِ بَعضُهُم أَولی بِبَعض‌ٍ فِی کِتاب‌ِ اللّه‌ِ چون پیمبر برگزیده و رسول خدا است و بآن قوّه قدسیّه و روح حقیقت و بصیرت دل آنچه صلاح بشر است آنان را ارشاد بآن مینماید بخصوص نسبت بمؤمنین که نسبت بآنان مهربان و مشفق بلکه پدر روحانی آنها است اینکه است که در همه کار دین و دنیای آنان آنچه امر فرماید عین صلاح و سبب نجات آنها خواهد بود و بایستی او را از نفس خود دوست‌تر و اولی‌تر دارند و اوامر او را بجان بپذیرند زیرا که نفس بشر (امّارة بالسّوء) میباشد اگر بچراغ هدایت پیشوایان دین راه سعادت را پیدا ننماید او را بچاه مضلّت و خود سری خواهد کشانید، و زنهای پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم چون نسبت بپیمبر دارند بمنزله مادرهای مؤمنین میباشند که بایستی آنها را از اینکه جهت محترم شمارند و پس از پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نظر زنا شویی بآنها نداشته باشند قوله تعالی (وَ لا أَن تَنکِحُوا أَزواجَه‌ُ مِن بَعدِه‌ِ أَبَداً).

صفحه : 195
وَ أُولُوا الأَرحام‌ِ بَعضُهُم أَولی بِبَعض‌ٍ فِی کِتاب‌ِ اللّه‌ِ مِن‌َ المُؤمِنِین‌َ وَ المُهاجِرِین‌َ مفسّرین گفته‌اند آیه راجع بمیراث است که میراث را مخصوص میگرداند بخویشاوندان که بعضی از آنها در ارث اولی‌ترند از بعض دیگر از مؤمنین مهاجرین که صاحب رحم نباشند و اولویّت و برتری دارند (فِی کِتاب‌ِ اللّه‌ِ) در لوح محفوظ یا در قرآن یا در دفتر خلقت هر چه مقصود باشد که آنها در ارث بردن از مؤمنین و مهاجرین سزاوارتر خواهند بود و نیز بعضی از خویشان و اقرباء از بعض دیگر به سهم ارث سزاوارتر از بعض دیگر میباشند، و اولویّت در اینجا اولویّت تعیینی میباشد.
إِلّا أَن تَفعَلُوا إِلی أَولِیائِکُم مَعرُوفاً (الّا) برای استثناء اعم‌ّ است که اول بطور اطلاق ارث را مخصوص باولی الارحام از مهاجرین گردانیده بعد موارد وصیت را استثناء گردانیده خلاصه مقصود چنین میشود که ارث مخصوص بخویشان و نزدیکان است آنهم هر کس نسبت بدرجه نزدیکی خود بمیت آن طوری که در کتاب خدا مقرر گردیده مگر اینکه شخص در ایام حیات بخشش بدوستان و نزدیکان خود بکند یا بطور معروف متداول وصیت کند و از ثلث مال خود سهمی برای دوستان خود معین نماید.
کان‌َ ذلِک‌َ فِی الکِتاب‌ِ مَسطُوراً جمله مستأنفه در مقام بیان اینکه است که احکام ارث و قسمت بین طبقات آن عام است اختصاص ببعضی دون بعضی ندارد و محقق و ثابت و در قوانین کلیّه الهیّه مقرر گردیده.
بعضی از علمای امامیّه باین آیه بر اولویت خلافت و امامت علی بن ابی طالب «ع» استدلال نموده‌اند نظر به اینکه در اول آیه فرموده (النَّبِی‌ُّ أَولی بِالمُؤمِنِین‌َ مِن أَنفُسِهِم) و بعد فرموده (وَ أُولُوا الأَرحام‌ِ بَعضُهُم أَولی بِبَعض‌ٍ) یعنی خویشان او بعضی ببعضی اولی ترند پس از آن خویشان او را که اولویت دارند بدو صفت معرفی نموده یکی ایمان و دیگری هجرت پس اولی باولویت منوط بسه چیز میشود یکی قرابت دوّم ایمان سوّم هجرت با رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و هر دسته‌ای از امّت امامت را در یکی از پنج نفر

صفحه : 196
ادّعا نموده‌اند (مرتضی علی علیه السلام ابو بکر، عمر عثمان، عباس و ابو بکر و عمر و عثمان اگرچه در ظاهر مسلمان و از مهاجرین بودند لکن با رسول قرابت نداشتند و عباس اگرچه ایمان و قرابت داشت از مهاجرین نبود پس امامت و خلافت منحصر میگردد به امیر المؤمنین (ع) پس از اینجا معلوم میشود که پس از رسول (ص) علی (ع) والی و حاکم بر همه خواهد بود.

صفحه : 197

[سوره الأحزاب (33): آیات 7 تا 16]

اشاره

وَ إِذ أَخَذنا مِن‌َ النَّبِیِّین‌َ مِیثاقَهُم وَ مِنک‌َ وَ مِن نُوح‌ٍ وَ إِبراهِیم‌َ وَ مُوسی وَ عِیسَی ابن‌ِ مَریَم‌َ وَ أَخَذنا مِنهُم مِیثاقاً غَلِیظاً (7) لِیَسئَل‌َ الصّادِقِین‌َ عَن صِدقِهِم وَ أَعَدَّ لِلکافِرِین‌َ عَذاباً أَلِیماً (8) یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا اذکُرُوا نِعمَةَ اللّه‌ِ عَلَیکُم إِذ جاءَتکُم جُنُودٌ فَأَرسَلنا عَلَیهِم رِیحاً وَ جُنُوداً لَم تَرَوها وَ کان‌َ اللّه‌ُ بِما تَعمَلُون‌َ بَصِیراً (9) إِذ جاؤُکُم مِن فَوقِکُم وَ مِن أَسفَل‌َ مِنکُم وَ إِذ زاغَت‌ِ الأَبصارُ وَ بَلَغَت‌ِ القُلُوب‌ُ الحَناجِرَ وَ تَظُنُّون‌َ بِاللّه‌ِ الظُّنُونَا (10) هُنالِک‌َ ابتُلِی‌َ المُؤمِنُون‌َ وَ زُلزِلُوا زِلزالاً شَدِیداً (11)
وَ إِذ یَقُول‌ُ المُنافِقُون‌َ وَ الَّذِین‌َ فِی قُلُوبِهِم مَرَض‌ٌ ما وَعَدَنَا اللّه‌ُ وَ رَسُولُه‌ُ إِلاّ غُرُوراً (12) وَ إِذ قالَت طائِفَةٌ مِنهُم یا أَهل‌َ یَثرِب‌َ لا مُقام‌َ لَکُم فَارجِعُوا وَ یَستَأذِن‌ُ فَرِیق‌ٌ مِنهُم‌ُ النَّبِی‌َّ یَقُولُون‌َ إِن‌َّ بُیُوتَنا عَورَةٌ وَ ما هِی‌َ بِعَورَةٍ إِن یُرِیدُون‌َ إِلاّ فِراراً (13) وَ لَو دُخِلَت عَلَیهِم مِن أَقطارِها ثُم‌َّ سُئِلُوا الفِتنَةَ لَآتَوها وَ ما تَلَبَّثُوا بِها إِلاّ یَسِیراً (14) وَ لَقَد کانُوا عاهَدُوا اللّه‌َ مِن قَبل‌ُ لا یُوَلُّون‌َ الأَدبارَ وَ کان‌َ عَهدُ اللّه‌ِ مَسؤُلاً (15) قُل لَن یَنفَعَکُم‌ُ الفِرارُ إِن فَرَرتُم مِن‌َ المَوت‌ِ أَوِ القَتل‌ِ وَ إِذاً لا تُمَتَّعُون‌َ إِلاّ قَلِیلاً (16)

صفحه : 198

[ترجمه]

(ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم یاد کن) وقتی را که (در اجراء کلمه توحید) از پیمبران و از تو و نوح و ابراهیم و موسی و عیسی عهد و میثاق گرفتیم و پیمان را سخت و محکم گردانیدیم (7)
تا آنکه (خداوند) در قیامت از صادقین از صدق و راستی و وفاء بعهد (و انجام دادن وظیفه) آنها سؤال کند و برای کافرین عذاب سخت آماده شده (8)
ای کسانی که ایمان آورده‌اید متذکّر گردید نعمت خدا را بر شما وقتی که لشگرهای (کفّار) بر شما وارد گردیدند پس ما بر آنها بادی و لشگرهایی فرستادیم که شما آنها را نمی‌بینید و خداوند بآنچه عمل میکنید بینا است (9)
یاد کنید وقتی را که از بالای شما (از اعلای وادی) و از پائین‌تر آمدند که چشمها خیره گردید و قلبها (از ترس دشمن) بحنجره‌ها رسید و بخدا گمان بد بردید (10)
آنجا بود که مؤمنین در معرض آزمایش درآمدند و بدن آنان بسختی بلرزش درآمد (11)
(ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) یاد کن وقتی را که منافقین و آنهایی که در قلب آنها مرض بود گفتند آنچه را که خدا و رسولش بما وعده داده‌اند نیست مگر مکر و فریب (12)
و یاد کن وقتی را که جماعتی از منافقین گفتند ای اهل مدینه دیگر در لشگرگاه (محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) جای شما نیست برگردید و جماعتی از آنان در برگشتن از پیمبر (ص) رخصت می‌طلبیدند و میگفتند در خانه‌های ما خلل و خرابی است در صورتی که در خانه‌های آنها خلل نبود و آنان قصدی نداشتند مگر فرار (13)
و اگر از اطراف مدینه کفّار بر آنها وارد گردند و پس از آنها طلب فتنه نمایند (یعنی آنان را مشرک) گردانند آنها نیز اجابت نمایند و مشرک گردند و آنان تلبّث و درنگ بآن فتنه ننمایند مگر اندکی (14)
و حقیقة آنان کسانی بودند که قبلا با خدا عهد بسته بودند که پشت بجنگ نکنند و محقّقا آنها از عهد خدا سؤال گردیده خواهند شد (15)
(ای محمّد ص) (بمنافقین) بگو اگر از مرگ یا کشته شدن فرار میکنید آن گریختن برای شما سودی نخواهد داشت و از دنیا بهره نمیبرید مگر اندکی (16).

صفحه : 199

توضیح آیات‌

وَ إِذ أَخَذنا مِن‌َ النَّبِیِّین‌َ مِیثاقَهُم رسول خود را تذکّر میدهد بآن عهد و معاهده‌ای که در عالم قضاء و قدر در اول پیدایش خلقت با سفراء و رسولان خود نموده که احکام رسالت را بخوبی بمردم برسانند و در انجام وظیفه سستی ننمایند و مردم را براه حق و حقیقت رهبری گردانند و اینکه آیه نظیر آن عهدی است که از بنی آدم گرفته آنجا که فرموده (أَ لَم أَعهَد إِلَیکُم یا بَنِی آدَم‌َ أَن لا تَعبُدُوا الشَّیطان‌َ) و آنجا که خطاب ببشر نموده (أَ لَست‌ُ بِرَبِّکُم قالُوا بَلی) وَ مِنک‌َ وَ مِن نُوح‌ٍ وَ إِبراهِیم‌َ وَ مُوسی وَ عِیسَی ابن‌ِ مَریَم‌َ پنج نفر از پیمبران اولوا العزم را در اینکه آیه مخصوص بذکر گردانیده و اول آنها (نبی‌ّ خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) را تذکّر داده اشاره بعلوّ شأن و برتری آن بزرگوار از تمام پیمبران اولوا العزم خواهد بود که اگرچه در عالم طبیعت آخری آنان واقع گردیده لکن در عالم (ما فوق الطبیعة) و در شرافت اول همه و مقدّم بر تمام پیمبران محسوب گردیده.
وَ أَخَذنا مِنهُم مِیثاقاً غَلِیظاً، لِیَسئَل‌َ الصّادِقِین‌َ عَن صِدقِهِم و اینکه عهد و میثاق را مؤکّد گردانیده شاید برای اینکه باشد که کفّار و منافقین که منتظر اینند که بدسیسه و خدعه میتوانند رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم در عقیده با خود همراه گردانند و یا حضرتش دست از رسالت بردارد و آنان را بحال خود بگذارد قطع طمع نمایند و بدانند ممکن نیست که او دست از رسالت بردارد زیرا که خداوند از او عهد و میثاق محکم گرفته که در انجام وظیفه پافشاری نماید که اگر فرضا بقیمت جانش تمام شود هرگز دست از تبلیغ برنخواهد داشت زیرا که در دیوان جزاء مورد سؤال واقع خواهد گردید.
وَ أَعَدَّ لِلکافِرِین‌َ عَذاباً أَلِیماً در مقام انذار و تهدید برآمده که کسی که حق‌ّ را بپوشاند و مخالفت عهد و میثاق

صفحه : 200
نماید عذاب و شکنجه سخت دردناک برای وی آماده گردیده.
یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا اذکُرُوا نِعمَةَ اللّه‌ِ عَلَیکُم إِذ جاءَتکُم جُنُودٌ خدای متعال از روی امتنان و کرم و رأفت مؤمنین را مخاطب گردانیده و آنان را متذکّر میگرداند بواقعه جنگ (خندق) وقتی که لشگرهای احزاب از قریش و غطفان و کنانه و یهود و قریظه و نضیر که ده هزار نفر بودند و اینکه جماعت بسیار برای استیصال مؤمنین و اعدام رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم اجتماع نمودند فَأَرسَلنا عَلَیهِم رِیحاً وَ جُنُوداً لَم تَرَوها از روی کرم ما رسول خود را یاری گردانیدیم بباد تندی که دیگر آنها طاقت مکث نمودن نداشتند و نیز آنان را یاری نمودیم بقشونهایی که شما آنها را نمیدیدید یعنی آنها ملائکه بودند که مؤمنین را قوّت میدادند و یاری میکردند.
اینکه آیات راجع بجنگ احزاب است و مختصری از آن را در اینجا تذکّر میدهیم حکایت آن بنا بر آنچه تذکره نویسان نقل نموده‌اند از اینکه قرار است.
مفسّرین بروایت محمّد بن کعب قرطبی و غیره چنین گفته‌اند که پس از آنکه بحکم رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بنی النضیر از مدینه بیرون رفتند رؤساء یهود مثل سلام بن ابی الحقیق و حی‌ّ بن اخطب و کنانت بن ربیع با جماعتی از ابی النضیر و بنی وائل در مکّه اجتماع نمودند و ابو سفیان که از سادات قریش بود وی را بر جنگ با پیمبر اکرم تحریص نمودند و گفتند بیائید و همه متّفق الکلمه همّت بگماریم که محمّد (ص) و یاران او را مستأصل گردانیم.
پس از تصمیم همگی از مکّه بیرون آمدند و بقبیله غطفان رفتند و آنان را بر اینکه عمل شنیع دعوت نمودند و آنها قبول نمودند بهمین طور هر یک از قبیله‌های عرب را خواندند و اجابت نمودند پیشوا و رئیس قریش ابو سفیان بن حرب بود و رئیس غطفان عیینة بن حفص بن زید و رئیس بنی کنانه مرّة بن حارث بن عوف، و مسعر بن جبله رئیس اشجع و طلیحة رئیس بنی اسد و ابو اعور رئیس بنی اسلم، و عامر بن طفیل رئیس هوازن و اشاره باین جماعت بسیار دارد قوله تعالی:

صفحه : 201
إِذ جاؤُکُم مِن فَوقِکُم وَ مِن أَسفَل‌َ مِنکُم وَ إِذ زاغَت‌ِ الأَبصارُ وَ بَلَغَت‌ِ القُلُوب‌ُ الحَناجِرَ از بالای و زیر وادی و بیابان چنان قشون کفّار وارد گردیدند و چنان خوف و هراسی بمؤمنین دست داد که قلبهایشان بحنجره‌هایشان کشیده شد.
خلاصه وقتی اینکه جماعت بسیار برای استیصال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و مؤمنین از اطراف بمدینه هجوم آوردند چون اینکه خبر بحضرت رسول (ص) رسید با سه هزار نفر از مدینه بیرون آمدند و در جلو کوه سلع فرود آمدند، و قریش و قشون آنها در کنار وادی فرود آمدند و بنی غطفان که هزار نفر بودند در طرف احد منزل کردند و رسول خدا زنان و کودکان خود را از مدینه بیرون آورد و بحصاری که در آنجا بود فرستاد، و حی‌ّ بن اخطب در ما بین قلعه کعب بن اسید قرطبی فرود آمد و بین کعب و رسول عهدی بود حی‌ّ گفت در را بگشا تا بحصن تو آیم و حامی تو باشم کعب گفت تو مرد شومی هستی و بین من و محمّد (ص) عهدی است و من آن عهد را نمیشکنم حی‌ّ در اینکه باب مبالغه بسیار نمود بالاخره گفت تو مرد بخیلی هستی میترسی ما از تو غذایی بخواهیم کعب از روی حمیّت درب را باز نمود حی‌ّ گفت از تو تعجّب میکنم تو گمان میکنی محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم با ما میتواند مقاومت نماید در صورتی که اهل مکّه با اینکه قبیله‌های بسیار همه با هم در اعدام و استیصال او متّفق گردیده‌ایم چگونه تو با ما متّفق نمیگردی حی‌ّ بقدری افسون گری کرد تا کعب را فریب داد و کعب عهدی که با رسول اللّه (ص) بسته بود شکست آن وقت حی‌ّ با او عهد بست که اگر محمّد ظفر یابد ما با تو در اینکه قلعه وارد میگردیم که آنچه بتو رسد بما هم برسد چون اینکه خبر بحضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم رسید چند نفر را فرستاد تا اینکه مطلب را تحقیق نمایند و بآنان دستور داد که اگر کعب عهد را شکسته آشکار نگویند چون آنها برگشتند تکبیر گفتند حضرت فهمید که کعب عهد را شکسته و با قشون کفّار همدست گردیده مؤمنین وقتی فهمیدند کعب با کفّار همراه شده بسیار ترسیدند حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم آنان را بوعده فتح و فیروزی دل گرم مینمود وقتی قشون کفّار خواستند بمدینه هجوم آرند سلمان فارسی که از عجم بود گفت در مملکت ما اینطور است که برای جلوگیری

صفحه : 202
از هجوم دشمن دور شهر را خندق میکنیم که دشمن نتواند وارد شهر گردد چون اینکه رأی بسمع همایون حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم رسید تصویب نمود و آن وقت زمین را بر اصحاب قسمت گردانید که هر قطعه آن بعهده یک نفر باشد و آنها مشغول کندن خندق شدند و خود حضرتش نیز در بالا آوردن خاک کمک مینمود و مؤمنین را بوعده مظفریّت در دنیا و مقامات بهشتی اخروی تشویق مینمود و میفرمود (عیشی نیست مگر عیش آخرت) و بروایت سلمان که گفته من و حذیفة بن یمان و نعمان بن مقرن و عمر با شش نفر دیگر از انصار چهل ذرع از خندق را کندیم و اصحاب هر یک بر قدر قسمت خود که رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بر آنها مقرر نموده بود میکندند در اثنای کندن بسنگ بسیار بزرگ و سختی برخورد نمودند که تیشه و تبر بر آن کارگر نمیشد چون برسول (ص) خبر دادند آن حضرت با سلمان بسر سنگ آمدند حضرت کلنگ را گرفت و بسم اللّه گویان بر آن سنگ زد دو دانگ از آن سنگ شکست و از آن نوری مانند نور برق که مثل چراغ در وسط شب تاریک بود جستن نمود و چشم سید عالم در آن روشنایی برق بر قصرهای شام افتاد گفت (اللّه اکبر) مفاتیح شام را بمن دادند مؤمنین نیز تکبیر گفتند مرتبه دیگر نیز ضربت دیگر بر آن سنگ زد دو دانگ دیگر آن شکست نور دیگری از آن ظاهر گردید قصرهای یمن بنظر مبارکش جلوه نمود فرمود (اللّه اکبر) مفاتیح یمن را بدست من دادند مسلمانها همه تکبیر گفتند مرتبه سوم ضربت دیگر بر آن سنگ زد و سنگ خورد گردید و نوری از آن بدرخشید قصرهای کسری بر حضرتش نمایان گردید گفت (اللّه اکبر) کلیدهای مملکت فارس را بقبضه اقتدار من دادند مؤمنین باز گفتند (اللّه اکبر) و حمد و شکر خدا را نمودند و منافقین گفتند محمّد (ص) وعده مملکت کسری و قیصر بما میدهد با اینکه امروز بقدری خوف و ترس ما را گرفته که نمی‌توانیم برای تخلیه
غائط بیرون رویم.
ایمن مخزومی از جابر بن عبد اللّه چنین روایت کرده که روزی که خندق می‌کندیم سنگی نمایان گردید و مانع کندن شد گفتیم یا رسول اللّه سنگی پدید گردید

صفحه : 203
و مانع کندن گردیده فرمود آب بر آن بپاشید پس از آنکه آب بر آن پاشیدیم برخواست و از شدت گرسنگی سنگ بر شکم بسته بود بیل و تیشه برداشت و آن سنگ را مانند پشته ریگ گردانید گفتم یا رسول اللّه (ص) اجازه فرما بمنزل روم بمنزل رفتم و بزن خود گفتم هیچ طعامی هست رسول خدا بسیار گرسنه است گفت یک صاع جو و بزغاله‌ای هست جو را آرد نمودم و بزغاله را کشتم و پوست کندم و بزن خود گفتم طعام درست کن ساعتی رفتم و از حضرت اذن گرفتم و برگشتم طعام حاضر بود گفتم یا رسول اللّه نزد ما غذای اندکی هست که سه چهار نفر سیر میشوند فرمود چقدر است گفتم یک صاع جو و یک بزغاله حضرت همه مسلمانها را امر فرمود که برخیزید تا غذا بخوریم جابر گوید من از کمی غذا و کثرت مسلمان‌ها خجل گردیدم آمدم منزل بزنم گفتم گفت مگر نگفتی غذا اندک است گوید گفتم زنم گفت خدا و رسولش عالم تر است.
آن وقت رسول با اصحاب رسیدند رسول فرمود ظرفی حاضر کن حضرت نان را در آب گوشت طرید نمود و گوشت را تکه تکه کرد و بر اصحاب قسمت نمود و همه سیر شدند و هنوز دیگ و تنور از نان و گوشت پر بود بعد از آن بزنم گفت بخور و به اقوام خود بده و اینکه روایت را (بخاری) نیز در صحیح خود آورده است.
(منهج الصادقین) خلاصه گویند مدت شش روز اصحاب جز سنگ و خاک کشیدن بکار دیگر مشغول نشدند پس از تمام شدن خندق بیرق لشگر کفار ظاهر گردید و از اطراف مدینه از جانب شرقی که بنی غطفان بودند و از طرف مغرب که قریش بودند وارد گردیدند و مسلمانها از شدت خوف دلهایشان بسینه رسید منافقین گمان می‌کردند که لشگر اسلام تاب نیاورده شکست خواهند خورد و مؤمنین با اینکه قلبهایشان مطمئن بایمان بود مضطرب گردیدند اینکه است که در آیه فرموده:
(هُنالِک‌َ ابتُلِی‌َ المُؤمِنُون‌َ) در اینکه موقع مؤمنین در مورد آزمایش در آمدند (وَ زُلزِلُوا زِلزالًا شَدِیداً) و از هول و هراس بدنهایشان سخت بلرزش آمد.

صفحه : 204
گویند تا بیست روز دو قشون کفر و اسلام در برابر هم نشستند و فقط بهم سنگ و تبر می‌انداختند و چون کار سخت شد حضرت رسول بسعد بن معاذ و بسعد بن عباده گفت من در اینکه فکرم که مدینه را بثلث میوه آن بخرم تا غطفان با سائر قبائل برگردند و فتنه کوتاه شود شما در اینکه باب چه رأی دارید گفتند یا رسول اللّه اگر حکم خدا چنین است اطاعت میکنیم و گر نه جان و مال خود را فدای خدا و رسول میکنیم حضرت فرمود در اینکه باب وحی نیامده اما من می‌بینم که همه عرب متفق- الکلمه شده‌اند و من میخواهم شر آنها را از اینکه شهر رفع کنم سعد بن معاذ گفت یا رسول اللّه (ص) در زمان جاهلیت هرگز اینکه قوم طمع نداشتند که بآنان از میوه خود نصیبی دهیم مگر ببهاء و مهمانی امروز که حق تعالی ما را باسلام گرامی داشته چگونه مال خود را بآنها دهیم و مقابل آنها اظهار عجز نمائیم قسم بخدا بآنها جز شمشیر چیز دیگری نخواهیم داد آن وقت حضرت دانست که آنان در ایمان ثابت قدمند.
خلاصه احزاب در مدت بیست روز یا بیست و هفت روز در اطراف مدینه توقف میکردند روزها بکنار خندق می‌آمدند و تیر می‌انداختند و شبها شبیخون میزدند و حضرت رسول (ص) با جماعتی از اصحاب سوار میشد و آنان را رد مینمود روزی عمرو بن عبد ود سوار شد با جماعتی از سواران قریش مسلّح و مکمل شده بقصد مبارزه بیرون آمدند و گرد لشگرگاه برآمدند و ببنی عامر و بنی کنانه گفتند مشغول مبارزه شوید تا بر شما معلوم گردد که آنچه محمّد گفته دروغ است و چون آمدند کنار خندق گفتند اینکه مکر و کید از غیر عرب است آن وقت اسبان را بجولان درآوردند و از خندق با زحمت جستن دادند آن وقت امیر المؤمنین (ع) با چند نفر دیگر جلو راه آنان را گرفتند از میان ایشان عمرو اسب خود را بیرون تاخت و او در شجاعت بی نظیر بود که وی را با هزار سوار مقابل میکردند وقتی حضرت امیر (ع) در نبرد مقابل او آمد عمرو گفت تو کیستی فرمود من پسر ابو طالب هستم گفت ای علی برگرد

صفحه : 205
نمی‌خواهم تو در دست من کشته شوی زیرا که من با پدرت دوستی داشتم علی (ع) گفت من میخواهم تو بدست من کشته گردی ولی من شنیده‌ام که تو گفته‌ای کسی نیست که از من دو چیز طلب کند مگر آنکه اجابت کنم و من از تو یک چیز میخواهم عمرو گفت آن چیست گفت اینکه بخدا و رسول او ایمان آری گفت مرا بآن احتیاجی نیست خواهش دوم را بگو فرمود اینکه پیاده شوی تا با هم جنگ کنیم گفت علی نمیخواهم بدست من کشته شوی امیر المؤمنین گفت از کجا که تو بدست من کشته نشوی عمرو غضب کرد و پیاده شد و یک دو نوبت بگرد هم گشتند عمرو پیش دستی نمود و شمشیری بر علی علیه السلام زد آن حضرت سپر بر سر کشید شمشیر از سپر گذشت و کلاه خود را پاره کرد سر مبارکش را زخم دار گردانید حضرت امیر (ع) در گوشه‌ای رفت که زخم را ببندد عمرو گمان کرد که حضرت شهید شده مبارز دیگر طلبید علی (ع) ثانیا آمد مقابل او گفت تو کیستی گفت من همانم که اول بودم عمرو گفت من گمان نمیکردم کسی از ضربت من جان بدر برد علی (ع) فرمود دیگر نوبت من است گفت بیار تا چه داری علی علیه السلام بر او حمله کرد سپر بر سرکشید حضرت امیر (ع) ضربتی در ران او زد بزمین افتاد علی (ع) بسینه او نشست و سر او را از بدن جدا نمود و بدست گرفت تا دو لشگر بدیدند.
بروایت زهری وقتی عمرو بن عبد ود اسب خود را از خندق بیرون زد حضرت رسول (ص) باصحاب فرمود کی است او را دفع کند علی (ع) برخاست فرمود ای علی بنشین اینکه عمرو است تا سه مرتبه کسی برنخاست مگر علی (ع) و اذن طلبید و وارد مبارزه گردید.
بروایتی حضرت رسول (ص) درع خود را باو پوشانید و شمشیر خود را بدست او داد و فرمود ای علی در جنگ تعجیل مکن امیدوارم ظفریابی و بر عمرو غالب گردی و در باره او دعا کرد پس از آنکه عمرو کشته گردید آنان که با وی بودند فرار کردند و نوفل بن ازرق که از رفقای او بود در خندق افتاد مسلمانها بروی سنگ میزدند حضرت امیر (ع) وارد خندق گردید و سرش را از بدنش جدا نمود وقتی علی علیه السلام فاتح

صفحه : 206
شد و نزد پیغمبر اکرم برگشت حضرت در باره او دعا کردند و فرمودند ضربت علی بر عمرو إبن عبد ود بهتر از عبادت جن و انس بشمار میرود.
و در روایات آمده که پیغمبر اکرم از جنگ احزاب دلتنگ بود نعیم بن مسعود نزد او آمد و گفت یا رسول اللّه من بتو ایمان آوردم و از ترس قوم خود نتوانم بتو اظهار نمایم اکنون کاری بمن رجوع نما که از دست من برآید حضرت فرمود اگر در اینکه کار تدبیری داری بکن زیرا که اکثر کار جهاد و جنگ بخدعه تمام میشود نعیم نزد بنی قریظه رفت و بآنان گفت ای بنی قریظه شما مودت و نصیحت مرا در باره خود میدانید و دانسته‌اید که من در نصیحت متهم نیستم گفتند (لا و اللّه) که از تو تهمت دور است و نصیحت تو محض شفقت است گفت بدانید که قریش و غطفان که بجنگ محمّد (ص) آمدند و شما را از جای خود حرکت دادند و از منزلهای خود بیرون آوردند من عاقبت آن را نیک نمی‌بینم زیرا که اینان در اینجا غریبند و در اینکه شهر زنی و فرزندی و ملکی ندارند اگر نتوانند با محمّد (ص) مقاومت نمایند فرار میکنند و زنان و فرزندان و املاک شما اینجا است و میدانم طاقت جنگ با محمّد را ندارید شما کشته میگردید و زنان و فرزندان شما اسیر خواهند گردید و مالهای شما را بغارت میبرند و من چنین صلاح میدانم تا عهد و میثاق محکم از آنان نگیرید با آنها در اینکه عمل اتفاق نکنید گفتند خوب گفتی پس از آن نزد ابو سفیان و جماعت قریش آمد و گفت شما دوستی و نصیحت مرا دانسته‌اید و میدانید با محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم یکی نیستم گفتند چنین است گفت امروز من سخنی شنیدم که از اسرار است اگر عهد می‌کنید که فاش نکنید بگویم پس از آنکه عهد کردند گفت یهودیها بجنگ محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم آمدند و شما را وادار نمودند که از منزلهای خود بیرون آئید حال پشیمان شده‌اند و بمحمد (ص) پیغام فرستاده‌اند که ما بر عهد توایم اگر از ما راضی شوی ما برای آن عهدی که با تو بسته‌ایم جماعتی از اشراف قریش و غطفان را بگیریم و نزد تو فرستیم تا همه را گردن زنی و محمّد (ص) باین رضا داده و هم عهد شده زنهار هوشیار

صفحه : 207
باشید و تدبیر و اندیشه‌ای در کار خود بکنید که سر انجام کار شما را بد می‌بینم آنان از اینکه خبر بسیار پریشان شدند و کسی را نزد یهودیان فرستادند که ما تا کی اینجا بنشینیم اگر برای جنگ آمده‌ایم باید شروع نمود یهودیان گفتند فردا روز شنبه است و ما روز شنبه هیچ کار نمیکنیم و دیگر تا از شما وثیقه نگیریم مشغول جنگ نمیشویم مصلحت چنین است که از مردان خود چند نفر پیش ما فرستید تا آنان نزد ما وثیقه باشند و ایمن باشیم از اینکه شما فرار کنید و ما را در دست محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بگذارید قریش و غطفان گفتند نعیم راست گفته جواب دادند ما بر شما اعتماد نداریم آنان گفتند ما نیز با شما دست یکی نداریم آن وقت خلاف و نزاع بین آنها افتاد حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم روز دوشنبه و سه شنبه در مسجد برای فتح دعاء نمود روز چهار شنبه بین نماز ظهر و عصر اثر فتح ظاهر گردید و حق تعالی باد سردی و سختی بر آنها فرستاد بطوری که خیمه‌های آنها را میدرید و طنابها را میگسیخت و دیگهای آنان را میافکند و خاک و خاشاک در چشمهای آنان می‌انداخت و آتشهای آنان را خاموش گردانید و همه اسبها رم کردند مفسرین گویند اینکه باد صبا بود که بر قوم عاد وزید و آنان را هلاک نمود و چون اینکه حادثه را دیدند بسیار ترس در دل آنها پدید گردید و فرشتگان در دل آنان ترس انداختند و چنان ترس آنها را گرفت که بزرگ هر قومی بقوم خود میگفت مرا نگاه دارید و طلحة إبن خویلد اسدی گفت محمّد (ص) با شما سحر کرده راه نجات طلبید و بگریزید ابو سفیان گفت ای جماعت قریش ما در اینجا بقصد توطن نیامده‌ایم اسبان و چهارپایان ما سقط شدند و بنو قریظه و بنو نظیره وعده‌ای که بما داده بودند خلاف کردند پس برخواست و از شدت ترس بر شتری که سوار شده بود عقال بپای آن بسته بود هر قدر او را میزد نمیرفت نگاه کرد دید پای آن بسته است خلاصه ترس
در دل قشون افتاد و همه فرار نمودند و پراکنده شدند و رفتند.
هُنالِک‌َ ابتُلِی‌َ المُؤمِنُون‌َ وَ زُلزِلُوا زِلزالًا شَدِیداً اشاره به اینکه در اینجا مؤمنین در مورد آزمایش واقع گردیدند و چنان ترس و رعبی عارض آنان گردید که بشدت بدن آنها بلرزه افتاد لکن مؤمنین استقامت نمودند

صفحه : 208
و خود را نباختند و تسلیم امر حق گردیدند لکن منافقین و آنان که در قلبشان مرض نفاق بود گفتند (ما وَعَدَنَا اللّه‌ُ وَ رَسُولُه‌ُ إِلّا غُرُوراً) چنین گمان کردند که وعده فتح و فیروزی که پیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم از طرف حق تعالی داده برای فریب دادن و اغوا گردانیدن آنان خواهد بود.
وَ إِذ قالَت طائِفَةٌ مِنهُم یا أَهل‌َ یَثرِب‌َ لا مُقام‌َ لَکُم فَارجِعُوا جماعتی از منافقین بانصار و اهل مدینه گفتند بمنزلهای خود برگردید شما تاب مقاومت با اینکه لشگر انبوه را نخواهید داشت.
وَ یَستَأذِن‌ُ فَرِیق‌ٌ مِنهُم‌ُ النَّبِی‌َّ یَقُولُون‌َ إِن‌َّ بُیُوتَنا عَورَةٌ جماعتی از منافقین یا آنهایی که شاید منافق نبودند لکن در مقابل آن لشکر انبوه کفار طاقت استقامت نیاوردند از رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم طلب اذن نمودند و گفتند خانه‌های ما خالی است اذن بده ما بخانه‌های خود برگردیم اینکه بود که خدای تعالی بپیغمبرش خبر میدهند که:
وَ ما هِی‌َ بِعَورَةٍ إِن یُرِیدُون‌َ إِلّا فِراراً عورة در لغت بمعنی خلل است ای رسول گرامی اینان دروغ می‌گویند در خانه‌هایشان خلل و خرابی نیست مقصود اینان فرار از جنگ است و در اینجا بود که مؤمن کامل از غیر کامل تمیز داده شد.
وَ لَو دُخِلَت عَلَیهِم مِن أَقطارِها ثُم‌َّ سُئِلُوا الفِتنَةَ لَآتَوها وَ ما تَلَبَّثُوا بِها إِلّا یَسِیراً ظاهرا آیه راجع بآنکسانی است که ببهانه اینکه در مدینه خانه‌های ما خراب است و حفاظی ندارد از پیغمبر اکرم اذن می‌طلبیدند که از جهاد فرار کنند آیه تذکر میدهد که اینان کسانی می‌باشند که اگر دشمن از اطراف مدینه برای غارت بر آنها هجوم آورند و از آنان تقاضا نمایند که بکفر اولیشان برگردند اینها اجابت خواهند نمود در صورتی که اندک زمانی بیشتر با آنها مکث نخواهند کرد.

صفحه : 209
وَ لَقَد کانُوا عاهَدُوا اللّه‌َ مِن قَبل‌ُ لا یُوَلُّون‌َ الأَدبارَ کسانی که ببهانه جویی از جهاد میخواهند فرار کنند آنهایی خواهند بود که در موقع بیعت با رسول اللّه (ص) از آنها عهد و میثاق گرفته شد که پشت بجنگ نکنند و آنان عهد خدا را شکستند و خواهند پشت بجنگ کنند.
وَ کان‌َ عَهدُ اللّه‌ِ مَسؤُلًا مسلّم و محقّق است که در قیامت در دیوان عدل الهی که موقع پرسش از اعمال خواهد بود از آن عهدی که با خدا در موقع بیعت بسته بودند جدّا سؤال میشود و اینان برای شکستن عهد معذّب خواهند گردید.
قُل لَن یَنفَعَکُم‌ُ الفِرارُ إِن فَرَرتُم مِن‌َ المَوت‌ِ أَوِ القَتل‌ِ وَ إِذاً لا تُمَتَّعُون‌َ إِلّا قَلِیلًا خطاب برسولش نموده ای محمّد (ص) باینها بگو شما از خوف مرگ یا کشته شدن از جنگ فرار میکنید و گمان میکنید بفرار نمودن جان خود را حفظ نموده‌اید بدانید که عمر دنیا کوتاهست بر فرضی که باقی بمانید یک مدت کمی حیات دارید پس از آن خواهید مرد و بعذاب سخت مخالفت عهدی که با خدا بسته‌اید همیشه معذّب خواهید بود در صورتی که شخص عاقل هرگز ضرر بسیار را در مقابل نفع یسیر قبول نخواهد نمود.

صفحه : 210

[سوره الأحزاب (33): آیات 17 تا 25]

اشاره

قُل مَن ذَا الَّذِی یَعصِمُکُم مِن‌َ اللّه‌ِ إِن أَرادَ بِکُم سُوءاً أَو أَرادَ بِکُم رَحمَةً وَ لا یَجِدُون‌َ لَهُم مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ وَلِیًّا وَ لا نَصِیراً (17) قَد یَعلَم‌ُ اللّه‌ُ المُعَوِّقِین‌َ مِنکُم وَ القائِلِین‌َ لِإِخوانِهِم هَلُم‌َّ إِلَینا وَ لا یَأتُون‌َ البَأس‌َ إِلاّ قَلِیلاً (18) أَشِحَّةً عَلَیکُم فَإِذا جاءَ الخَوف‌ُ رَأَیتَهُم یَنظُرُون‌َ إِلَیک‌َ تَدُورُ أَعیُنُهُم کَالَّذِی یُغشی عَلَیه‌ِ مِن‌َ المَوت‌ِ فَإِذا ذَهَب‌َ الخَوف‌ُ سَلَقُوکُم بِأَلسِنَةٍ حِدادٍ أَشِحَّةً عَلَی الخَیرِ أُولئِک‌َ لَم یُؤمِنُوا فَأَحبَطَ اللّه‌ُ أَعمالَهُم وَ کان‌َ ذلِک‌َ عَلَی اللّه‌ِ یَسِیراً (19) یَحسَبُون‌َ الأَحزاب‌َ لَم یَذهَبُوا وَ إِن یَأت‌ِ الأَحزاب‌ُ یَوَدُّوا لَو أَنَّهُم بادُون‌َ فِی الأَعراب‌ِ یَسئَلُون‌َ عَن أَنبائِکُم وَ لَو کانُوا فِیکُم ما قاتَلُوا إِلاّ قَلِیلاً (20) لَقَد کان‌َ لَکُم فِی رَسُول‌ِ اللّه‌ِ أُسوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَن کان‌َ یَرجُوا اللّه‌َ وَ الیَوم‌َ الآخِرَ وَ ذَکَرَ اللّه‌َ کَثِیراً (21)
وَ لَمّا رَأَ المُؤمِنُون‌َ الأَحزاب‌َ قالُوا هذا ما وَعَدَنَا اللّه‌ُ وَ رَسُولُه‌ُ وَ صَدَق‌َ اللّه‌ُ وَ رَسُولُه‌ُ وَ ما زادَهُم إِلاّ إِیماناً وَ تَسلِیماً (22) مِن‌َ المُؤمِنِین‌َ رِجال‌ٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللّه‌َ عَلَیه‌ِ فَمِنهُم مَن قَضی نَحبَه‌ُ وَ مِنهُم مَن یَنتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبدِیلاً (23) لِیَجزِی‌َ اللّه‌ُ الصّادِقِین‌َ بِصِدقِهِم وَ یُعَذِّب‌َ المُنافِقِین‌َ إِن شاءَ أَو یَتُوب‌َ عَلَیهِم إِن‌َّ اللّه‌َ کان‌َ غَفُوراً رَحِیماً (24) وَ رَدَّ اللّه‌ُ الَّذِین‌َ کَفَرُوا بِغَیظِهِم لَم یَنالُوا خَیراً وَ کَفَی اللّه‌ُ المُؤمِنِین‌َ القِتال‌َ وَ کان‌َ اللّه‌ُ قَوِیًّا عَزِیزاً (25)

صفحه : 211

ترجمه قسمتی از آیات سوره الاحزاب‌

ای محمّد (ص) باین مردم بگو کی است که بتواند شما را از خدا نگاه دارد اگر اراده سویی بشما داشته باشد یا اراده کند بخششی که بشما عنایت نماید و شما بغیر از خدا نه دوستی دارید و نه یاری‌کننده‌ای خواهید داشت (17)
حقیقة خدا میداند آنهایی را که شما را (از جنگ باز میدارند) و کسانی را که ببرادران خود گویند بیائید بسوی ما (و منافقین بجنگ) نمی‌آیند مگر اندکی (18)
در حالی که بر شما بخل ورزند و چون آنان را ترس از دشمن فرا گرفت (آن وقت) تو آنها را چنین بینی که چشمهای آنان دور میزند مانند کسی که مرگ آن را فرا گرفته و وقتی خوف و ترس آنها تمام گردید شما را بزبانهای تند برنجانند در حالی که (در غنیمت) گرفتن حریصند و (در انفاق نمودن) بخیلند و چون اینان (منافقند) و ایمان نیاورده‌اند خداوند اعمال آنان را حبط میکند و حبط (و بی اثر گردانیدن اعمال) بر خدا آسان است (19)
(منافقین) گمان میکنند که لشگر کفّار نرفته‌اند و اگر لشگر کفّار بار دیگر بیایند آنها دوست دارند که در میان عربها در صحرا نشینند و از خبرها و اسرار شما تفتیش کنند و اگر اینان در ظاهر با شما مؤمنین باشند داخل در جنگ نمیگردند مگر کمی از آنها (20)
محقّقا مر شما را در کار پیغمبر اقتدای پسندیده است برای کسی که امید بثواب خدا و روز جزا دارد و یاد خدا بسیار کند (21)
و چون مؤمنین لشگرهای کفّار را دیدند گفتند اینکه آنست که خدا و رسولش بما وعده داده‌اند و خدا و رسولش راست گفتند و برای مؤمنین زیاد نمیگردد مگر ایمان و تسلیم گردیدن امر خدا (22)
از مؤمنین مردانی هستند که راست آوردند (و عمل نمودند) بآنچه با خدا عهد بستند و بعضی از آنها کسی است که بعهد خود وفا نمود و کشته شد و بعضی از آنها کسی است که انتظار میکشد (شهید گردد) و اینکه مؤمنین عهد با خدا را تبدیل ننمودند
البته خدا پاداش میدهد راست گویان را بسبب راستی و درستی آنان و اگر بخواهد منافقین را عذاب میکند یا توبه آنها را قبول میکند اگر توبه کردند بدرستی و حقیقت که خدا پذیرنده توبه و مهربان است (24)
و برگردانید خدا کفّار احزاب را

صفحه : 212
با غیظ و غضب آنها از اینکه فاتح نشدند بر مسلمانان و غنیمتی نبردند و کفایت کرد خدا مؤمنین را از جنگ کردن با کفّار بارسال باد سخت و ملائکه را بر فرار دادن کفار و خداوند قوی و غالب است (25).

توضیح آیات‌

قُل مَن ذَا الَّذِی یَعصِمُکُم مِن‌َ اللّه‌ِ إِن أَرادَ بِکُم سُوءاً أَو أَرادَ بِکُم رَحمَةً تا آخر ذات متعال در اینکه آیات و آیات بالا در مقام بیان بعضی اوصاف نکوهیده منافقین و اوصاف حسنه مؤمنین برآمده که منافقین وقتی در مورد آزمایش در می آیند و لشگر کفار از بالا و پائین آنان را احاطه نمودند جماعتی از منافقین که بظاهر ایمان آورده و قلبشان از ایمان تهی بوده آنان را بصفاتی معرفی مینمایند اینکه است که فرموده در آن وقت آنهایی که مبتلا بمرض نفاق بودند بصفات و آثاری شناخته شدند.
1- گفتند آن وعده‌هایی که رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بما میدهد که فتح و فیروزی نصیب ما میگردد جز فریب و اغوا کردن ما چیز دیگری نخواهد بود.
2- جماعتی از آنان گفتند ای اهل مدینه برگردید بمنزلهای خود و بهانه جویی میکردند که خانه‌های ما ویران است و از رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم اذن می‌طلبیدند که از جنگ فرار کنند.
3- منافقین چنین بودند که اگر کفار بر آنها وارد میشدند با آنها همدست میگردیدند اینکه است که خدای تعالی به پیمبر امر فرموده که باینان بگو اگر خدا بخواهد بشما ضرر رساند یا رحمت بفرستد کی تواند جلوگیر آن گردد و غیر از خدا نه دوستی دارید و نه یار و یاوری خواهید داشت.
4- (قَد یَعلَم‌ُ اللّه‌ُ المُعَوِّقِین‌َ مِنکُم وَ القائِلِین‌َ لِإِخوانِهِم هَلُم‌َّ إِلَینا).
دیگر از اوصاف نکوهیده منافقین چنین بود که مؤمنین را از جهاد باز میداشتند

صفحه : 213
و بسوی خود می‌کشیدند و از منافقین کسی داخل جنگ احزاب نمیشد مگر اندکی.
5- از اوصاف منافقین اینکه بود که (أَشِحَّةً عَلَیکُم) بخل میورزیدند و بآنها انفاق نمیکردند و دیگر از حالات آنان چنین بود که فَإِذا جاءَ الخَوف‌ُ رَأَیتَهُم یَنظُرُون‌َ إِلَیک‌َ تَدُورُ أَعیُنُهُم کَالَّذِی یُغشی عَلَیه‌ِ مِن‌َ المَوت‌ِ چون منافقین ایمان واقعی نداشتند وقتی آن قشون انبوه کفار را میدیدند گویا چشمهای آنها میخواست از کاسه سر بیرون آید یا مثل آدم محتضری بودند که چشمش پوشیده میگردد اشاره به اینکه مبهوت میگردیدند.
6- نیز از اوصاف خبیثه منافقین اینکه بود که وقتی ترس آنان برطرف میگردید بزبانهای تند مؤمنین را میرنجانیدند و بر امر خیر و انفاق بمؤمنین بخل میورزیدند و در غنیمت گرفتن حریص بودند و در انفاق نمودن بخیل.
7- (أُولئِک‌َ لَم یُؤمِنُوا) منافقین حقیقة ایمان نیاورده بودند و چون هیچ عملی بدون ایمان قبول نخواهد شد اینکه است که خدا اعمال آنان را حبط میکند یعنی بی اثر میگرداند.
8- منافقین گمان میکردند که قشون کفار (لَم یَذهَبُوا) لکن اینان چنین بودند که اگر قشون احزاب بار دیگر بیایند با آنها همدست گردیده و اسرار شما مؤمنین را بآنها خبر دهند.
9- منافقین کسانی خواهند بود که با مؤمنین داخل در جنگ نمیگردند مگر کمی از آنها (که بطمع غنیمت) داخل میگردند این‌ها بعضی از اوصاف رذیله منافقین بود که در اینکه چند آیه تذکر میدهد.
لَقَد کان‌َ لَکُم فِی رَسُول‌ِ اللّه‌ِ أُسوَةٌ حَسَنَةٌ اول مؤمنین را ارشاد می‌نماید بخصلتها و اوصاف نیکی که در رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم به نحو اتم موجود است که شما مؤمنین بایستی اقتداء و پیروی از آن حضرت بنمائید و باین وسیله خود را بحضرتش نزدیک گردانید.

صفحه : 214
لِمَن کان‌َ یَرجُوا اللّه‌َ وَ الیَوم‌َ الآخِرَ وَ ذَکَرَ اللّه‌َ کَثِیراً اگر شما مؤمنین برحمت و فضل الهی امیدوارید و معتقد بروز جزاء یعنی روز قیامت میباشید و خود را از مؤمنین میدانید باید صفت نیک رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را ببینید و پیرو نبی اکرم (ص) باشید و در امر جهاد و باقی اوامر و نواهی و دستورات آن سر اطاعت و فرمان برداری فرود آورید و نیز بایستی یاد خدا بسیار نمائید شاید مقصود از ذکر کثیر توجه دائمی بحق تعالی و انوار قدس او باشد.
وَ لَمّا رَأَ المُؤمِنُون‌َ الأَحزاب‌َ قالُوا هذا ما وَعَدَنَا اللّه‌ُ وَ رَسُولُه‌ُ پس از آنکه در آیات بالا صفات نکوهیده منافقین را تذکر میدهد بعضی از فضائل و مناقب مؤمنین را نیز یاد آوری مینماید تا مؤمن از منافق تمیز داده شود.
1- از صفات مؤمنین چنین بود که وقتی منافقین لشگر انبوه کفار را دیدند گفتند وعده‌های پیمبر اکرم دروغ است و میخواهد ما را اغوا نماید در مقابل آنان مؤمنین وقتی آن لشگر کذایی را دیدند ابدا ذره‌ای سستی بر آنها طاری نگردید بلکه بر ایمانشان افزوده گردید و گفتند اینکه همان است که خدا و پیمبرش قبلا بما خبر دادند و برایمان ثابت قدم ماندند.
2- مؤمنین گفتند (صَدَق‌َ اللّه‌ُ وَ رَسُولُه‌ُ) خدا و رسولش راست و درست گفتند که بما وعده چنین روزی را داده بودند و ما قول خدا و رسولش را تصدیق مینمائیم.
3- وَ ما زادَهُم إِلّا إِیماناً وَ تَسلِیماً و در آن وهله با آن لشگر کذایی که اطراف مسلمان‌ها را احاطه نموده بودند چیزی از شک و ریب یا خیال فاسدی در دل مؤمنین خطور ننمود مگر ایمان و تسلیم گردیدن امر حق تعالی و آنان (کبنیان مرصوص) مثل کوه پا برجا ذره‌ای تکان نخوردند.
مِن‌َ المُؤمِنِین‌َ رِجال‌ٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللّه‌َ عَلَیه‌ِ فَمِنهُم مَن قَضی نَحبَه‌ُ 4- بروایت إبن عباس مقصود از مردانی که بعهد خود که با رسول اللّه بسته بودند عمل نمودند و ثابت بودند تا کشته و شهید گردیدند حمزة بن عبد المطلب بود

صفحه : 215
و کسانی که با او بودند و انس و یاران او.
وَ مِنهُم مَن یَنتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبدِیلًا بعضی از مجاهدین بنا بر عهدی که بسته بودند شهید گردیده و بعض دیگر منتظر شهادتند یعنی خود را برای شهادت آماده کرده‌اند که در موقع جهاد ثابت قدم باشند که یا کشته شوند یا بر دشمن ظفر یابند و هیچ یک از مجاهدین فی اللّه عهد خود را تبدیل نمیدهند از حضرت امیر (ع) چنین روایت شده که فرموده (و اللّه من منتظر شهادت بودم و اینکه آیه در باره ما فرود آمده) لِیَجزِی‌َ اللّه‌ُ الصّادِقِین‌َ بِصِدقِهِم وَ یُعَذِّب‌َ المُنافِقِین‌َ إِن شاءَ أَو یَتُوب‌َ عَلَیهِم (لام لیجزی) برای تعلیل است یعنی خدای تعالی مؤمنین را مبتلی بجهاد و و خونریزی میگرداند برای اینکه راستگو از دروغگو، مؤمن از منافق تمیز داده شود چنانچه در آیات بالا فرموده (هُنالِک‌َ ابتُلِی‌َ المُؤمِنُون‌َ) تا اینکه بکسانی که بعهد خود وفاء کردند و در امر جهاد استقامت نمودند بآنان جزاء و پاداش نیکو دهد و منافقین را نیز در اثر نفاقشان مجازات نماید.
و در اینجا مجازات منافقین را موکول بمشیت نموده که اگر خدا خواست آنها را عذاب مینماید و اگر حکمت اقتضاء نمود آنها را می‌بخشد و توبه آنان را می‌پذیرد و عذاب را از آنها رفع مینماید یعنی اگر توبه کردند.
إِن‌َّ اللّه‌َ کان‌َ غَفُوراً رَحِیماً ظاهرا اینکه آیه اشاره باین دارد که منافقین هم نباید از کرم حق تعالی مأیوس باشند زیرا ممکن است آنها نیز از نفاقشان برگشت نمایند و با مؤمنین همراه گردند وَ رَدَّ اللّه‌ُ الَّذِین‌َ کَفَرُوا بِغَیظِهِم لَم یَنالُوا خَیراً پس از آنکه قشون کفار از باد صبا و ملائکه و کشته شدن عمرو إبن عبد ود بدست علی بن ابی طالب (ع) منهزم گردیدند و با غیظ و غضب فرار کردند که نه فاتح شدند و نه غنیمت بردند آن وقت بحال غضب برگشتند.

صفحه : 216
وَ کَفَی اللّه‌ُ المُؤمِنِین‌َ القِتال‌َ وَ کان‌َ اللّه‌ُ قَوِیًّا عَزِیزاً قوله تعالی (وَ هُوَ القاهِرُ فَوق‌َ عِبادِه‌ِ) قوت و قدرت و عظمت الهی غالب و همه ممکنات ذلیل و تحت اختیار خداوندی او میباشند هر کس را خواهد قوی و عزیز میگرداند و هر کس را خواهد ذلیل و همه مقهور اراده او خواهند بود.
در قرائت عبد اللّه بن عباس و عبد اللّه بن مسعود چنین است که (و کفی اللّه المؤمنین القتال بعلی بن ابی طالب). منهج الصادقین

صفحه : 217

[سوره الأحزاب (33): آیات 26 تا 34]

اشاره

وَ أَنزَل‌َ الَّذِین‌َ ظاهَرُوهُم مِن أَهل‌ِ الکِتاب‌ِ مِن صَیاصِیهِم وَ قَذَف‌َ فِی قُلُوبِهِم‌ُ الرُّعب‌َ فَرِیقاً تَقتُلُون‌َ وَ تَأسِرُون‌َ فَرِیقاً (26) وَ أَورَثَکُم أَرضَهُم وَ دِیارَهُم وَ أَموالَهُم وَ أَرضاً لَم تَطَؤُها وَ کان‌َ اللّه‌ُ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ قَدِیراً (27) یا أَیُّهَا النَّبِی‌ُّ قُل لِأَزواجِک‌َ إِن کُنتُن‌َّ تُرِدن‌َ الحَیاةَ الدُّنیا وَ زِینَتَها فَتَعالَین‌َ أُمَتِّعکُن‌َّ وَ أُسَرِّحکُن‌َّ سَراحاً جَمِیلاً (28) وَ إِن کُنتُن‌َّ تُرِدن‌َ اللّه‌َ وَ رَسُولَه‌ُ وَ الدّارَ الآخِرَةَ فَإِن‌َّ اللّه‌َ أَعَدَّ لِلمُحسِنات‌ِ مِنکُن‌َّ أَجراً عَظِیماً (29) یا نِساءَ النَّبِی‌ِّ مَن یَأت‌ِ مِنکُن‌َّ بِفاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ یُضاعَف لَهَا العَذاب‌ُ ضِعفَین‌ِ وَ کان‌َ ذلِک‌َ عَلَی اللّه‌ِ یَسِیراً (30)
وَ مَن یَقنُت مِنکُن‌َّ لِلّه‌ِ وَ رَسُولِه‌ِ وَ تَعمَل صالِحاً نُؤتِها أَجرَها مَرَّتَین‌ِ وَ أَعتَدنا لَها رِزقاً کَرِیماً (31) یا نِساءَ النَّبِی‌ِّ لَستُن‌َّ کَأَحَدٍ مِن‌َ النِّساءِ إِن‌ِ اتَّقَیتُن‌َّ فَلا تَخضَعن‌َ بِالقَول‌ِ فَیَطمَع‌َ الَّذِی فِی قَلبِه‌ِ مَرَض‌ٌ وَ قُلن‌َ قَولاً مَعرُوفاً (32) وَ قَرن‌َ فِی بُیُوتِکُن‌َّ وَ لا تَبَرَّجن‌َ تَبَرُّج‌َ الجاهِلِیَّةِ الأُولی وَ أَقِمن‌َ الصَّلاةَ وَ آتِین‌َ الزَّکاةَ وَ أَطِعن‌َ اللّه‌َ وَ رَسُولَه‌ُ إِنَّما یُرِیدُ اللّه‌ُ لِیُذهِب‌َ عَنکُم‌ُ الرِّجس‌َ أَهل‌َ البَیت‌ِ وَ یُطَهِّرَکُم تَطهِیراً (33) وَ اذکُرن‌َ ما یُتلی فِی بُیُوتِکُن‌َّ مِن آیات‌ِ اللّه‌ِ وَ الحِکمَةِ إِن‌َّ اللّه‌َ کان‌َ لَطِیفاً خَبِیراً (34)

صفحه : 218

(ترجمه)

خدای تعالی از اهل کتاب جماعتی را از قلعه‌هایشان فرود آورد که آنان با کفّار پشتیبانی کردند و در دل آنها ترس انداخت و (مؤمنین) جماعتی از آنها را کشتند و جماعتی را اسیر نمودند (26)
(و خداوند) زمین و خانه‌ها و مالهای آنها را بشما مؤمنین ارث داد و نیز زمین که شما گام بر آن ننهاده بودید (بشما ارث داد) و خداوند بر هر چیزی توانا است (27)
ای نبی اکرم (ص) بزنهای خودت بگو اگر مراد و مقصد شما زندگانی دنیا و زینت آنست پس بیائید تا شما را بهره‌مند گردانیده رها کنم و طلاق دهم طلاق نیکو (یعنی شما را رضا کنم و رها گردانم) (28)
و اگر مراد شما خدا و رسول و خانه آخرت است خداوند برای نیکوکاران شما اجر و پاداش بزرگ مهیّا نموده (29)
ای زنهای رسول از شما کسی که کار زشت ظاهری از وی بروز نماید عذاب او بدو برابر زیاد میگردد و چنین کاری برای خدا آسان است (30)
و از شما (زنهای نبی) کسی که خدا و رسولش را اطاعت نماید و اعمال وی نیکو باشد اجر و پاداش وی دو برابر میگردد و برای آنان روزی نیکو آماده گردانیده‌ایم (31)
ای زنهای رسول شما مثل یکی از زنهای (مسلمین) نمیباشید اگر پرهیزکاری کنید پس نباید در موقع سخن گفتن (با مردان) نرم و نازک سخن بگوئید تا اینکه کسی که در قلبش مرض است در شما طمع نماید و گفتار پسندیده بگوئید (32)
(ای زنهای رسول) در خانه‌های خود بنشینید و زینت خود را ظاهر ننمائید و بروش زمان جاهلیت از خانه بیرون نیائید و نماز را بپای دارید و زکاة بدهید و خدا و رسول را اطاعت نمائید جز اینکه نیست که خدا میخواهد ای اهل بیت که خباثت و پلیدی را از شما خانواده پیمبر ببرد و شما را از هر خباثتی پاک گرداند
و در خانه‌های خود از آیات و حکمت آنچه بر شما خوانده میشود متذکر گردید بدرستی که خدا لطف کننده (و بر اعمال شما آگاهست) (34).

صفحه : 219

توضیح آیات‌

وَ أَنزَل‌َ الَّذِین‌َ ظاهَرُوهُم مِن أَهل‌ِ الکِتاب‌ِ مِن صَیاصِیهِم (الصیصة، ما تحصن به) و آن حصار و قلعه‌ای را گویند که در آن شخص از شرّ خارج محفوظ گردد.
اینکه آیات راجع ببنی قریظه است که اینان قبلا با رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم عهد بسته بودند که با کفّار همدست نشوند و در جنگ احزاب عهد خود را شکستند و با کفّار قریش متّحد گشته و بجنگ رسول اللّه (ص) قیام نمودند و پس از آنکه احزاب متفرّق گردیدند بنی قریظه رفتند در قلعه‌های خود «وَ قَذَف‌َ فِی قُلُوبِهِم‌ُ الرُّعب‌َ» در حالی که ترس و خوف آنان را فرا گرفته بود «فَرِیقاً تَقتُلُون‌َ وَ تَأسِرُون‌َ فَرِیقاً» مسلمانها بحکم خدا و رسول آنها را محاصره نموده و جماعتی از آنان را کشتند و جماعتی را اسیر نمودند.
حکایت بنی قریظه بطوری که در روایات رسیده چنین است که صبح روزی که حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم از جنگ خندق بمدینه برگشته بودند جبرئیل فرود آمد و گفت یا رسول اللّه (ص) ملائکه اسلحه خود را برنداشته‌اند و خدا تو را امر مینماید که بروی بجنگ بنی قریظه حضرت رسول (ص) باصحاب اعلام فرمود که بحکم خدا باید نماز عصر را نکنید مگر در بنی قریظه، بروایتی بیرق بدست علی علیه السلام داد و او را پیشرو لشگر گردانید و خود با اصحاب در عقب رفتند تا نزدیک قلعه آنها رسیدند و ملائکه ترس و خوف را در دل بنی قریظه انداختند و اصحاب بعد از نماز عشاء بآن جا رسیدند حضرت رسول (ص) بر سر چاهی از چاههای بنی قریظه با اصحاب فرود آمدند، بروایتی ده روز و بروایت دیگر بیست روز و بروایت صحیح بیست و پنج روز در آنجا توقّف نمودند پس از آنکه آنان از حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم درخواست عفو و گذشت نمودند حضرت سعد بن معاذ را که یکی از اهل آنها بود بین آنها حکم قرارداد و آنان بحکم او راضی شدند و بعضی از آنها در همه راه باو میگفتند که رسول اللّه (ص) تو را

صفحه : 220
حاکم گردانیده باینها احسان کن سعد گفت من کسی نیستم که برای ملامت کنندگان طرف حکم خدا را نگیرم، سعد ببنی قریظه گفت خدا و رسولش مرا حکم قرار داده‌اند که راجع بشما حکم نمایم شما چه نظر دارید گفتند ما بحکم و داوری تو راضی میباشیم، سعد بن معاذ حکم نمود که مردان آنها را بکشند و زنهای آنها را اسیر نمایند و مالهای آنها را بین مسلمانها قسمت نمایند رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود (اللّه اکبر لقد حکمت فیهم بحکم اللّه من فوق العرش)«1».
وَ أَورَثَکُم أَرضَهُم وَ دِیارَهُم وَ أَموالَهُم وَ أَرضاً لَم تَطَؤُها پس از کشته شدن بنی قریظه زمین و منزل آنان را مؤمنین بارث بردند و نیز مسلمانها بارث بردند زمینی را که هنوز پا در آن ننهاده بودند.
بقول بعضی مقصود از زمینی که پا در آن ننهاده بودند زمین خیبر است و بقولی زمین مکّه یا فارس و روم و بقول دیگر مقصود زمینی است که بتاخت و تاز در آن پا ننهاده بودند، عکرمه گفته مقصود هر زمینی است که تا قیامت بحوزه اسلام درآید وَ کان‌َ اللّه‌ُ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ قَدِیراً خداوند بر همه چیزها قادر و توانا است بهر کس خواهد عزّت میدهد و بهر کس خواهد ذلّت میدهد (وَ لِلّه‌ِ العِزَّةُ وَ لِرَسُولِه‌ِ وَ لِلمُؤمِنِین‌َ) اوّلا و بالذات عزّت و بزرگی و کبریایی مخصوص بخدا است پس از آن برسولش داده که صفیر و نماینده او است در زمین پس از آن بمؤمنین کرامت نموده زیرا که مطیع و فرمان بردار امر خدا گردیده‌اند.
یا أَیُّهَا النَّبِی‌ُّ قُل لِأَزواجِک‌َ إِن کُنتُن‌َّ تُرِدن‌َ الحَیاةَ الدُّنیا وَ زِینَتَها اینکه آیات چنین ارائه میدهد که حضرت از زنهای خود و ایراد آنان بسیار زجر میکشید بطوری که گویند در سال نهم هجرت قسم یاد نمود که یک ماه با آنان
-----------------------------------
(1) بزرگ است خدا ای سعد تو بین آنها حکم کردی بآنچه خدای تعالی از بالای عرش حکم نموده بود

صفحه : 221
متارکه نماید زیرا که زیادتر از حق خود از حضرت مطالبه مینمودند و چون حضرت تمکن ظاهری نداشت که بدلخواه آنها عمل نماید اینکه بود که آنها را مخیّر نمود بین طلاق گرفتن و رها شدن یا بقناعت زیستن.
گویند ام السلمه از او بردی خواست، میمونه حلّه، زینب بنت جحش برد یمنی، ام‌ّ حبیبه جامه عالی، حفصه جامه مصری، جویریه چادر، سوده گلیم، و در آن وقت حضرت نه زن داشت: عایشه، حفصه، ام‌ّ حبیبه بنت ابی سفیان، سوده دختر زمعه، ام‌ّ سلمه دختر ابی امیّه اینکه پنج نفر از قریش بودند، صفیّه دختر حی‌ّ خیبریّه، میمونه دختر حرث هلالیّه، زینب دختر جحش اسدیّه، جویریه دختر حرث اینکه چهار نفر از غیر قریش بودند.
و چون زنها حضرتش را اذیّت مینمودند بامر خدا از بین آنها بیرون رفت و تا یک ماه در غرفه مسجد که خزینه او بود منزل گرفت پس از آن اینکه آیه فرود آمد (یا أَیُّهَا النَّبِی‌ُّ قُل لِأَزواجِک‌َ) تا آخر اینکه بود که آنان را جمع نمود و اینکه آیات را بر آنان خواند و آنان را مخیّر گردانید بین طلاق و قناعت که اگر زینت و متاع دنیا خواهید حاضر گردید برای طلاق گرفتن و اگر خدا و رسول و خانه آخرت خواهید فَإِن‌َّ اللّه‌َ أَعَدَّ لِلمُحسِنات‌ِ مِنکُن‌َّ أَجراً عَظِیماً خدا برای نیکوکاران شما اجر بزرگ مهیّا نموده.
(من) در (منکن‌ّ) برای تبیین است نه تبعیض زیرا که تمام زنها شق‌ّ دوّم را اختیار کردند که خدا و رسول و خانه آخرت باشد.
چگونه ممکن بود طلاق گرفتن را اختیار کنند زیرا همان شرافتی که زوجیّت با پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم که سلطان دنیا و آخرت بود داشتند برای آنان کافی بود.
یا نِساءَ النَّبِی‌ِّ مَن یَأت‌ِ مِنکُن‌َّ بِفاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ یُضاعَف لَهَا العَذاب‌ُ ضِعفَین‌ِ اول خطاب بخود رسول اللّه (ص) بود (یا أَیُّهَا النَّبِی‌ُّ) در اینکه آیه خطاب بخود ازواج است و آنان را تهدید مینماید که هر گاه بعضی از شما کار زشتی که در خور مقام شما نباشد از وی صادر گردید عذاب شما چون منسوب بپیغمبرید دو برابر عذاب

صفحه : 222
دیگران خواهد بود.
وَ کان‌َ ذلِک‌َ عَلَی اللّه‌ِ یَسِیراً اشاره به اینکه گمان نکنید چون زن پیمبر و هم خوابه او هستید شما از عذاب مصون میباشید چنین نخواهد بود همانطوری که برای نیکوکاران شما اجر بزرگ دو برابر آماده شده برای بدکاران و گناهکاران از شما نیز عذاب مضاعف میگردد وَ مَن یَقنُت مِنکُن‌َّ لِلّه‌ِ وَ رَسُولِه‌ِ وَ تَعمَل صالِحاً نُؤتِها أَجرَها مَرَّتَین‌ِ وَ أَعتَدنا لَها رِزقاً کَرِیماً و در مقابل آن کسی از شما که مطیع خدا و رسول گردد و عمل نیکو نماید دو برابر بوی اجر داده میشود و برای وی روزی با احترام مهیّا است.
معلوم است ثواب و عقاب هر کسی بسته بدرجه و مقام وی است چنانچه بعضی از پیمبران برای ترک اولی در مقام مؤاخذه واقع میگردیدند، و نیز بسیار فرق است بین عمل شخص عالم عاقل و آدم نادان کم عقل، خلاصه هر کس مقامش بلندتر اجر و پاداش بر اعمال خوب و عذاب و سخط بر اعمال بد وی زیادتر خواهد بود.
یا نِساءَ النَّبِی‌ِّ لَستُن‌َّ کَأَحَدٍ مِن‌َ النِّساءِ تا آخر در اینکه آیات زنان پیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم مأمور بچند حکم گردیده‌اند و اگرچه اینکه آیات و احکام را ظاهرا مخصوص بزنهای نبی‌ّ اکرم (ص) گردانیده لکن شاید شامل زنان امّت رسول (ص) نیز بشود زیرا که حکمت در همه یکی است منتهی الامر در زنان رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم مهم‌ّتر است.
1- ای زنان پیمبر اگر شما با تقوی میباشید در سخن گفتن با مردان چنین نرم و نازک سخن نگوئید زیرا آنهایی که مبتلا بمرض اخلاقی میباشند چون زن رسولید ممکن است در شما طمع نمایند و خیال فاسدی در باره شما بنمایند بلکه بطور معمول و متعارف با آنها گفتگو نمائید.
2- ای زنان پیمبر در خانه‌های خود بنشینید و زینت خود را ظاهر ننمائید

صفحه : 223
آن طوری که در زمان جاهلیت قبل از بعثت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم زنان چنین بودند که زینت نموده و جلوه گری مینمودند و مثل حیوانات مردان و زنان با هم مخلوط بودند مثل زنهای امروزی که گویا روش زمان جاهلیت را پیش گرفته‌اند و قوانین اسلام را بکلّی فراموش کرده‌اند و نمیدانم عایشه که او را ام‌ّ المؤمنین می‌نامند چگونه اینکه حکم صریح قرآن را که مأمور گردیده بود در خانه بنشیند و مثل زمان جاهلیت که زنها با مردها بجنگ میرفتند و داوری مینمودند فراموش کرده و در جنگ جمل بجنگ حجّت خدا و امام وقت بیرون رفته ببهانه خون خواهی عثمان با علی علیه السلام طرف گردید و حق حرمت پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و حکم قرآن را نگاه نداشته با اینکه حال جماعت اهل سنت وی را ام‌ّ المؤمنین و بهترین زنهای پیمبر میدانند.
3- ای زنان رسول نماز را بپای دارید همان طوری که بشما دستور داده شده است 4- زکاة مال خود را بدهید.
5- فرمان برداری بنمائید خدا و رسول او را.
إِنَّما یُرِیدُ اللّه‌ُ لِیُذهِب‌َ عَنکُم‌ُ الرِّجس‌َ أَهل‌َ البَیت‌ِ وَ یُطَهِّرَکُم تَطهِیراً برای توضیح آیه مختصری از تفسیر مجمع البیان طبرسی رحمه اللّه را ترجمه مینمایم، چنین گوید: إبن عباس گفته رجس عمل شیطان است و شامل میگردد آنچه را که در آن رضای خدا نباشد، و الف و لام (البیت) برای عهد است و مقصود از بیت خانه نبوّت و رسالت است و آنچه را که شخص ملتجی بآن میگردد عرب آن را بیت نامند اینکه است که انساب را بیوت نامند.
بقولی مقصود از بیت (بیت الحرام) است و اهل آن بطور اطلاق اشخاص با تقوی میباشند بدلیل اینکه دوستان خدا منحصر باهل تقوایند.
و بقول دیگر مقصود از بیت (مسجد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) و اهل او کسانی میباشند که در آنجا مکان دارند و از آنجا بیرون نشدند و درب خانه‌شان از مسجد سدّ نگردید و تمام امّت متّفقند که مقصود از اهل بیت در آیه اهل بیت رسولند.

صفحه : 224
بقول عکرمه آنان زنهای پیمبرند زیرا که اول و آخر آیه در باره آنها فرود آمده. ابو سعید خدری، انس بن مالک، واثلة بن اسقع و عایشه و ام‌ّ سلمه تماما گفته‌اند آیه مختص است (برسول اللّه و علی و فاطمه و حسن و حسین صلوات اللّه علیهم) ابو حمزه ثمالی در تفسیر خود از شهر بن حوشب و او از ام‌ّ سلمه چنین نقل میکند فاطمه برای پدرش حریره‌ای آورد حضرت باو فرمود شوهر و دو فرزندان خود را حاضر گردان که از اینکه طعام بخورند وقتی آنها جمع شدند کساء خیبری روی آنها انداخت و گفت
(اللّهم هؤلاء اهل بیتی و عترتی فاذهب عنهم الرجس و طهّرهم تطهیرا)
ام‌ّ سلمه گوید گفتم یا رسول اللّه من هم از آنها میباشم فرمود عاقبت تو بخیر است لکن از آنان نمیباشی.
و نیز ثعلبی در تفسیرش با اختلاف کمی همین طور از ام‌ّ سلمه نقل نموده.
و باز ثعلبی بسند خود از مجمع روایت کرده و چنین گوید روزی من با مادرم نزد عایشه رفتیم مادرم باو گفت دیدی چگونه در روز جمل خروج کردی و از حکم خدا که فرموده (وَ قَرن‌َ فِی بُیُوتِکُن‌َّ) عدول نمودی عایشه در پاسخ گفت بقضاء و قدر الهی بود پس از آن مادرم از حال علی علیه السلام سؤال نمود عایشه گفت سؤال نمودی از دوست ترین مردم نزد خدای تعالی و از شوهر دوست ترین خلق باو بخدا قسم من دیدم که پیغمبر (ص) علی و فاطمه و حسن و حسین (ع) را جمع نمود و جامه‌ای در سر ایشان کشید و گفت خدایا اینها اهل بیت و خویشان نزدیک منند رجس و پلیدی را از ایشان دور گردان و اینها را پاک و پاکیزه گردان عایشه گوید من گفتم یا رسول اللّه (انا من اهلک) من هم از اهل تو میباشم فرمود دور شو.
و نیز بروایت ابو احمد که گفته حاکم ابو القاسم از زراره و او از حسن بن علی (ع) چنین نقل میکند که وقتی آیه تطهیر نازل گردید رسول اللّه (ص) ما را جمع نمود و عبا بر سر ما انداخت و گفت خدایا اینها اهل بیت و عترت منند و روایات از طرف عامه یعنی سنّیها و خاصه یعنی شیعیان بسیار است اگر بخواهیم بیان کنیم کتاب طولانی

صفحه : 225
میشود و در آنچه گفته شد برای اهل بصیرت کافی خواهد بود و تمام جماعت شیعه نظر بهمین روایات آیه را مخصوص بآل عبا دانسته‌اند بدلیل اینکه لفظ (انّما) محقّق آن چیزی است که بعد از آن است و غیر آن را نفی مینماید مثل اینکه کسی گوید (انّما لک درهم و انّما فی الدار زید) اینکه دو جمله چنین معنی میدهد که از تو نزد من نیست مگر درهمی و در خانه کسی نیست مگر زید.
و وقتی اینکه معنی را فهمیدی می‌گوییم یا مقصود از اراده اراده محضه است یا اراده‌ای است که تعلق بتطهیر و پاک گردیدن از پلیدیها گرفته و نمیشود گفت مقصود از اراده اراده محضه باشد زیرا که حق تعالی از هر مکلفی اینکه را خواسته مختص باهل بیت نیست.
و دیگر بدون شک و شبهه اینکه طور بیان برای اهل بیت مقتضی مدح و تعظیم است و در مطلق اراده مدح منتفی است پس مراد وجه دوم است و باین طور که بیان گردید معصوم بودن آل عباء و طاهر بودن آنها از تمام افعال قبیح ثابت میگردد و از بدیهیات و ضروریات است که غیر از اینکه پنج نفر آل عبا کسی معصوم نبوده پس اینکه آیه مختص بآنها میگردد نه غیر آنها و پس از اینکه بیان گفته اینکه صاحب کشاف گفته است که آیه دلیل بر اینکه است که زنهای نبی‌ّ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم از اهل بیت او میباشند. و بیضاوی گفته تخصیص دادن شیعه اهل بیت را بفاطمه و علی و حسن و حسین ضعیف است کلام آنها ضعیف است و اگر گفته شود اول آیه و آخر آن در باره ازواج است پس مراد باهل بیت زنهای پیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم میباشند در پاسخ گوئیم در عرف و عادت بین فصحاء شایع و متداول است که در اثنای کلام خطاب بغیر میکنند و بعد باز بکلام اول برمیگردند و قرآن از اینکه طور بیان پر است و نیز کلام و اشعار عرب باین مضمون بسیار واقع شده و اینکه طور بیان مثبت مدعاء نخواهد شد. (بیان شیخ طبرسی بپایان رسید) وَ اذکُرن‌َ ما یُتلی فِی بُیُوتِکُن‌َّ مِن آیات‌ِ اللّه‌ِ وَ الحِکمَةِ چنانچه گفته شد در اینکه آیات چند حکم راجع بزنهای نبی‌ّ (ص) تأسیس فرموده:

صفحه : 226
اول- غلظت در گفتار موقعی که با مردهای اجنبی سخن گویند بایستی نازک و آهسته حرف نزنند و بطور معمول بلکه با خشونت سخن گویند.
دوم- در خانه خود بنشینند و مثل زمان جاهلیت که زنها زینت کرده از منزل بیرون می‌آمدند نباشند.
سوم- نماز را بپای دارند. چهارم- زکاة بدهند.
پنجم- متذکّر بشوند آنچه را که خوانده میشد در خانه‌های آنها از آیات خدا و حکمت‌ها. و شکی نیست که اینکه احکام شامل تمام زنهای امت میشود منتهی الامر نسبت بآنها مهم‌تر خواهد بود.
إِن‌َّ اللّه‌َ کان‌َ لَطِیفاً خَبِیراً محقّقا خداوند لطیف است که از راه لطف و کرم بندگان خود را بآنچه صلاح آنها در آنست ارشاد مینماید و خبیر و بینا بمصالح عباد است.

صفحه : 227

[سوره الأحزاب (33): آیات 35 تا 40]

اشاره

إِن‌َّ المُسلِمِین‌َ وَ المُسلِمات‌ِ وَ المُؤمِنِین‌َ وَ المُؤمِنات‌ِ وَ القانِتِین‌َ وَ القانِتات‌ِ وَ الصّادِقِین‌َ وَ الصّادِقات‌ِ وَ الصّابِرِین‌َ وَ الصّابِرات‌ِ وَ الخاشِعِین‌َ وَ الخاشِعات‌ِ وَ المُتَصَدِّقِین‌َ وَ المُتَصَدِّقات‌ِ وَ الصّائِمِین‌َ وَ الصّائِمات‌ِ وَ الحافِظِین‌َ فُرُوجَهُم وَ الحافِظات‌ِ وَ الذّاکِرِین‌َ اللّه‌َ کَثِیراً وَ الذّاکِرات‌ِ أَعَدَّ اللّه‌ُ لَهُم مَغفِرَةً وَ أَجراً عَظِیماً (35) وَ ما کان‌َ لِمُؤمِن‌ٍ وَ لا مُؤمِنَةٍ إِذا قَضَی اللّه‌ُ وَ رَسُولُه‌ُ أَمراً أَن یَکُون‌َ لَهُم‌ُ الخِیَرَةُ مِن أَمرِهِم وَ مَن یَعص‌ِ اللّه‌َ وَ رَسُولَه‌ُ فَقَد ضَل‌َّ ضَلالاً مُبِیناً (36) وَ إِذ تَقُول‌ُ لِلَّذِی أَنعَم‌َ اللّه‌ُ عَلَیه‌ِ وَ أَنعَمت‌َ عَلَیه‌ِ أَمسِک عَلَیک‌َ زَوجَک‌َ وَ اتَّق‌ِ اللّه‌َ وَ تُخفِی فِی نَفسِک‌َ مَا اللّه‌ُ مُبدِیه‌ِ وَ تَخشَی النّاس‌َ وَ اللّه‌ُ أَحَق‌ُّ أَن تَخشاه‌ُ فَلَمّا قَضی زَیدٌ مِنها وَطَراً زَوَّجناکَها لِکَی لا یَکُون‌َ عَلَی المُؤمِنِین‌َ حَرَج‌ٌ فِی أَزواج‌ِ أَدعِیائِهِم إِذا قَضَوا مِنهُن‌َّ وَطَراً وَ کان‌َ أَمرُ اللّه‌ِ مَفعُولاً (37) ما کان‌َ عَلَی النَّبِی‌ِّ مِن حَرَج‌ٍ فِیما فَرَض‌َ اللّه‌ُ لَه‌ُ سُنَّةَ اللّه‌ِ فِی الَّذِین‌َ خَلَوا مِن قَبل‌ُ وَ کان‌َ أَمرُ اللّه‌ِ قَدَراً مَقدُوراً (38) الَّذِین‌َ یُبَلِّغُون‌َ رِسالات‌ِ اللّه‌ِ وَ یَخشَونَه‌ُ وَ لا یَخشَون‌َ أَحَداً إِلاَّ اللّه‌َ وَ کَفی بِاللّه‌ِ حَسِیباً (39)
ما کان‌َ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِن رِجالِکُم وَ لکِن رَسُول‌َ اللّه‌ِ وَ خاتَم‌َ النَّبِیِّین‌َ وَ کان‌َ اللّه‌ُ بِکُل‌ِّ شَی‌ءٍ عَلِیماً (40)

صفحه : 228

(ترجمه)

بحقیقت مردهای مسلمان و زنهای مسلمان، مردهای مؤمن و زنهای مؤمنه، مردهای مطیع (امر خدا و رسول) و زنهای مطیع، مردهای راستگو و زنهای راستگو، مردهای صبر کننده و زنهای صبر کننده، مردهای فروتنی کننده و زنهای فروتنی کننده مردهای صدقه دهنده و زنهای صدقه دهنده، مردهای روزه دار و زنهای روزه دار، مردهای نگاه دارنده فرجهای خود و زنهای نگاه‌دارنده فرجهای خود، مردهای بسیار ذکر کننده خدا و زنهای بسیار ذکر کننده. خداوند برای اینها مغفرت و اجر بزرگ آماده نموده (35)
نمیباشد برای مرد مؤمن و نه زن مؤمنه‌ای اختیاری در در جایی که از جانب خدا و رسولش در باره آنان حکمی رسیده (بایستی مطیع امر خدا) باشند و کسی که نافرمانی خدا و رسول او را کند محقّقا گمراه گردیده گمراهی هویدا (36)
و یاد کن (ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) آن را که گفتی بآنکسی که خدا باو نعمت داده و تو نیز باو انعام و بخشش نموده‌ای که زن خود را نگاه دار و بپرهیز از مخالفت خدا و در خود پنهان گردانیدی آنچه را که خدا ظاهرکننده است و از سرزنش مردم میترسیدی و خدا سزاوارتر است بترس (از مردم) پس چون زید حاجت خود را از زنش گرفت (و او را طلاق داد) ما زینب زن زید را با تو تزویج نمودیم تا آنکه برای مؤمنین حرجی نباشد در تزویج نمودن پسر خوانده‌هایشان وقتی که آنها حاجت خود را از آنان گرفته (و رهاشان نموده‌اند) و حکم خدا واقع شدنی است (37)
نیست بر پیغمبر وزری در آنچه خدا بر او واجب گردانیده و سنت و طریق حق تعالی چنین است در آن (پیمبرانی که) پیش از او بودند و امر خدا حکمی است نافذ (و قبلا) اندازه گرفته شده (38)
(از پیمبران گذشته) آن کسانی که رسالت و احکام خدا را بمردم میرسانیدند و از خدا میترسیدند و از احدی (در آنچه منوط بتبلیغ رسالت بود) نمیترسیدند و بس است خدا برای نگاهداری اعمال بندگان (39)
محمّد (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) پدر احدی از مردان شما نبود لکن رسول خدا و آخرین پیمبران است و خدا بهمه چیز عالم و دانا است (40)

صفحه : 229

توضیح آیات‌

إِن‌َّ المُسلِمِین‌َ وَ المُسلِمات‌ِ وَ المُؤمِنِین‌َ وَ المُؤمِنات‌ِ بروایتی وقتی که اسماء بنت عمیس با شوهر خود جعفر بن ابی طالب از حبشه مراجعت نمود آمد نزد زنهای پیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و گفت آیا در قرآن در باره ما چیزی نازل شده است گفتند نه پس از آن نزد رسول اکرم (ص) رفت و گفت زنها ناامیدند حضرت فرمود از چه چیز گفت برای اینکه اینها بخوبی یاد نشده‌اند آن طوری که مردها یاد شده‌اند و بروایت دیگر زنان رسول چنین گفتند یا رسول اللّه (ص) آیا در ما فضیلتی نیست و طاعت ما قبول نیست اینکه بود که اینکه آیه نازل گردید و مردها و زنها را در فضیلت و ثواب اعمال ردیف هم قرار داد، و در اینکه مبارک آیه ده فضیلت و منقبت مشترک بین زنان و مردان را تذکّر میدهد:
اول و دوم اسلام و ایمان است (اسلام مأخوذ از انقیاد و تسلیم شدن اوامر الهی است) و (ایمان اقرار بلسان و تصدیق بجنان و عمل بارکان است) و بیک معنی ایمان اخص از اسلام است زیرا که بگفتن شهادتین اسلام بمعنی اعم‌ّ حاصل میگردد قوله تعالی (قالت الاعراب آمنّا قل لم تؤمنوا و لکن قولوا اسلمنا) هر مؤمنی مسلمان هست لکن هر مسلمانی مؤمن نیست مگر وقتی که ایمان که عبارت از عقد قلب و تصدیق جزمی بمقدسات اسلام باشد در باطن وی نفوذ نماید و همان طلوع ایمان در قلب است که محرک عمل بارکان میگردد.
و بمعنی دیگر اسلام اخص‌ّ از ایمان است که هر مؤمن مسلم نیست و هر مسلمی مؤمن است و اسلام باین معنی تسلیم گردیدن بتمام قوی و مشاعر در مقابل تمام اوامر شرعی تدوینی و اوامر تکوینی و ترک اعتراض و رأی اندیشی در مقابل دستورات الهی اینکه است که بمؤمنین پس از ایمان خطاب میکند (ادخلوا فی السّلم کافّة) وَ القانِتِین‌َ وَ القانِتات‌ِ 3- از فضائل ده‌گانه که در اینکه آیه مشترک بین مردها و زنها قرار داد قنوت

صفحه : 230
است (و قنوت بمعنی ثبوت است) و آنها مردها و زنهایی میباشند که در اطاعت احکام الهی ثابت قدم و در طاعات و عبادات مداومت مینمایند و در هیچ وقت سستی نخواهند نمود وَ الصّادِقِین‌َ وَ الصّادِقات‌ِ 4- از فضائل مشترک بین مردها و زنها اینست که راست گفتار و راست کردارند و هر دو صنف در ثواب مساوی هستند و اعمالشان مصدق گفتارشان و گفتارشان منبعث از نیّاتشان در دعوی ایمان صادق و در عمل درستکارند.
وَ الصّابِرِین‌َ وَ الصّابِرات‌ِ 5- از فضائل مشترک بین آنها اینست که اینان صبر کنندگانند (صبر بطور اطلاق شامل میگردد صبر بر عبادت، صبر بر ترک معصیت، صبر در مصیبات و آنچه را که تحمّل آن ناگوار باشد و بالاترین اقسام صبر چنانچه تجربه شده صبر بر ترک معاصی و خودداری نمودن از مشتهیات نفسانی خود از آنچه مخالف احکام الهی است.
وَ الخاشِعِین‌َ وَ الخاشِعات‌ِ 6- از فضائل مشترکه بین زن و مرد اینکه است که اینان همیشه بقلبشان و دلشان ترسناک و ببدن و جسدشان در مقابل اوامر الهی متواضع و منقادند وَ المُتَصَدِّقِین‌َ وَ المُتَصَدِّقات‌ِ 7- از فضائل مشترک بین زن و مرد انفاق مال است. و (متصدّق، کسی است که مال خود را در امور خیریه بذل و بخشش مینماید مثل بذل زکاة و مطلق انفاق فی سبیل اللّه).
وَ الصّائِمِین‌َ وَ الصّائِمات‌ِ 8- از فضائل مشترک بین آنها روزه داری و باز داشتن قوای حیوانی است در مدّت معیّن همان طوری که از طرف شریعت مقدّسه اسلام رسیده بلکه خود داری نمودن از مشتهیات نفسانی زیادتر از قدر حاجت در همه وقت مطلوب است.
وَ الحافِظِین‌َ فُرُوجَهُم وَ الحافِظات‌ِ 9- از فضیلت مشترک بین آنها حفظ فروج است از ارتکاب معاصی و خودداری

صفحه : 231
نمودن از زنا و لواط و از آنچه از طریق مطهر اسلام نهی از آن رسیده مثل استمناء و غیر آن.
وَ الذّاکِرِین‌َ اللّه‌َ کَثِیراً وَ الذّاکِرات‌ِ 10- از فضائل مشترکه بین آنها ذکر کثیر است و مصداق کامل ذاکرین کسانی میباشند که همیشه بدل بیاد حق تعالی و بزبان گویای حمد و ثنای الهی باشند و در هیچ موقعی و در هیچ شغلی که باشند خدا و حکم خدا را فراموش ننمایند.
و از مجاهد نقل میکنند که گفته بنده از ذاکرین اللّه کثیرا نباشد مگر اینکه نشسته و ایستاده و خوابیده بذکر خدا مشغول باشد.
ابو سعید خدری و ابو هریره از رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم چنین نقل کرده‌اند که هر کس در شب بیدار شود و اهل خود را بیدار کند و دو رکعت نماز با آنها بخواند خداوند نام آنان را در جمله ذاکرین ثبت گرداند.
و از ابی عبد اللّه علیه السلام چنین روایت شده کسی که در شب وقت خواب تسبیح فاطمه زهرا سلام اللّه علیها را خواند از (ذاکرین اللّه کثیرا و الذاکرات) محسوب گردد.
أَعَدَّ اللّه‌ُ لَهُم مَغفِرَةً وَ أَجراً عَظِیماً اشخاصی که از زن و مرد متّصف باین اوصاف ده‌گانه در آیه باشند خدای تعالی برای آنان آمرزش و پاداش بزرگ آماده نموده، و ضمیر (لهم) که جمع مذکّر آورده برای تغلیب است و شامل مردان و زنان هر دو میشود.
وَ ما کان‌َ لِمُؤمِن‌ٍ وَ لا مُؤمِنَةٍ إِذا قَضَی اللّه‌ُ وَ رَسُولُه‌ُ أَمراً أَن یَکُون‌َ لَهُم‌ُ الخِیَرَةُ مِن أَمرِهِم در شأن نزول آیه گفته‌اند حضرت رسول (ص) زینب بنت جحش اسدیّه که دختر امیمه دختر عبد المطلب و عمّه رسول اللّه (ص) بود برای زید بن حارثه که آزاد کرده و پسر خوانده خود بود خواستگاری نمود زینب بگمان اینکه برای خود حضرتش میخواهد قبول نمود وقتی دانست برای زید میخواهد اباء کرد زیرا جمال زیبایی داشت و دختر عمّه رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و از زنان اشراف قریش بود گفت چرا زن

صفحه : 232
آزاد کرده شوم برادرش عبد اللّه نیز باین وصلت راضی نبود اینکه بود که اینکه آیه فرود آمد و خلاصه معنی آیه چنین میشود نیست برای مرد مؤمن و زن مؤمنه که در مقابل حکم خدا و رسولش بر خلاف آن اظهار رأی نمایند.
وَ مَن یَعص‌ِ اللّه‌َ وَ رَسُولَه‌ُ فَقَد ضَل‌َّ ضَلالًا مُبِیناً (من موصوله) عموم دارد اشاره به اینکه هر کس که از امر خدا و رسولش در آنچه بآن حکم کنند سر پیچی کند و اطاعت ننماید و بمیل خود عمل کند چنین کسی از طریق هدایت منحرف گردیده و در چاه خودسری فرو خواهد رفت.
پس از نزول آیه زینب راضی شد و گفت (رضیت یا رسول اللّه) رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم زینب را با زید عقد بست.
وَ إِذ تَقُول‌ُ لِلَّذِی أَنعَم‌َ اللّه‌ُ عَلَیه‌ِ وَ أَنعَمت‌َ عَلَیه‌ِ أَمسِک عَلَیک‌َ زَوجَک‌َ وَ اتَّق‌ِ اللّه‌َ بعضی از سنّیها در تفسیر آیه چنین گفته‌اند رسول خدا زید را بسیار دوست میداشت هر وقت دیر نزد حضرتش می‌آمد بسراغ او میرفت روزی آمدن او دیر شد رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بمنزل او رفت دید زینب در وسط حجره نشسته چون وی بسیار وجیهه و زیبا بود چون چشمش باو افتاد گفت
(سبحان اللّه خالق النور تبارک اللّه احسن الخالقین)
وقتی زید آمد زینب واقعه را باو گفت زید گفت شاید تو در قلب پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم افتاده‌ای میخواهی طلاقت بدهم تا پیغمبر (ص) تو را بگیرد، زینب جواب داد میترسم طلاقم بدهی و پیغمبر (ص) مرا نگیرد، پس زید آمد نزد پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و گفت میخواهم زینب را طلاق دهم حضرت بوی فرمود زنت را نگاه‌دار.
لکن اینکه طور تفسیر از چند جهت منافی با مقام نبی خاتم (ص) است: یکی عصمت که ما جماعت امامیّه در باره انبیاء قائل میباشیم مخصوصا پیغمبر خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم که مقام خاتمیّت آن بزرگوار شاهد بر افضلیّت او است و عاشق شدن بزن غیر مناسبتی با مقام عصمت نخواهد داشت.
دیگر بدلالت نص صریح که در سوره نور آیه 27 فرموده (یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا لا تَدخُلُوا بُیُوتاً غَیرَ بُیُوتِکُم حَتّی تَستَأنِسُوا) که نهی فرموده از دخول در خانه

صفحه : 233
غیر بدون اذن اهلش وقتی تمام مؤمنین مأمور باشند بدون اذن داخل خانه احدی نشوند پیمبر اکرم (ص) اولی باین حکم میباشد و مخالف نهی صریح نمودن منافی با مقام عصمت خواهد بود.
و دیگر کسی که رجوع بعقل خود نماید بشهادت عقلش میفهمد که اینکه توجیهی که اهل سنّت در آیه نموده‌اند بکلّی بی اساس است زیرا که زینب دختر عمّه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بود ممکن نیست که در کوچکی و بزرگی قبل از فرود آمدن آیه حجاب او را ندیده باشد چطور شد قبلا که موقع بروز حسن و زیبایی او بود خواستگار او نشد و پس از مدّتی که زن پسر خوانده او شده و مسلّما از طراوت جوانی او کاهیده شده بود بیک نظر عاشق وی گردید و کلامی بگوید که مشعر بر دل باختگی او باشد هرگز چنین نخواهد بود و سزاوار نیست چنین نسبتی بیک شخص عادی متعصّب داده شود چه جای نبی‌ّ خاتم (ص) که شأن او اجل‌ّ از اینکه نسبتها خواهد بود چیزی که باعث اشتباه شده تتمه آیه است که فرموده:
وَ تُخفِی فِی نَفسِک‌َ مَا اللّه‌ُ مُبدِیه‌ِ وَ تَخشَی النّاس‌َ وَ اللّه‌ُ أَحَق‌ُّ أَن تَخشاه‌ُ در توجیه آیه ممکن است گفته شود چون پیغمبر (ص) میدانست که تقدیر چنین جاری شده که زینب زن او گردد لکن چون در نظر عرب پسر خوانده حکم پسر را داشت که حرام میدانستند که شخص زن پسر خوانده‌اش را که طلاق داده بگیرد و پیغمبر (ص) میخواست که اینکه حکم جاهلیت را نسخ بنماید لکن از گفتار عرب می‌ترسید اینکه بود که از ترس زبان مردم اظهار نمینمود و چون تقدیر چنین شده بود خود زید چنانچه مفسرین گویند بزرگ منشی زینب و مباهات او و بی‌اعتنایی بوی باعث شد که حاضر گردد او را طلاق دهد و حکمت اینکه خداوند چنین اراده نمود که زینب زن حضرت رسول (ص) شود شاید همان باشد که آیه بیان فرموده فَلَمّا قَضی زَیدٌ مِنها وَطَراً زَوَّجناکَها لِکَی لا یَکُون‌َ عَلَی المُؤمِنِین‌َ حَرَج‌ٌ فِی أَزواج‌ِ أَدعِیائِهِم إِذا قَضَوا مِنهُن‌َّ وَطَراً چون در عرب جایز نبود که کسی زن پسر خوانده خود را بگیرد اینکه بود که

صفحه : 234
خدای تعالی بر خلاف عقیده عرب زینب را برای محمّد (ص) که زن پسر خوانده او بود تزویج نمود که اینکه عادت شوم از میان عربها برداشته شود وَ کان‌َ أَمرُ اللّه‌ِ مَفعُولًا آیه اشاره باین دارد که خدای تعالی خودش زینب را برسولش تزویج نمود زیرا که امر خدا و اراده او در زمین واقع است.
ما کان‌َ عَلَی النَّبِی‌ِّ مِن حَرَج‌ٍ فِیما فَرَض‌َ اللّه‌ُ لَه‌ُ سُنَّةَ اللّه‌ِ فِی الَّذِین‌َ خَلَوا مِن قَبل‌ُ چون در نظر مردم چنین کاری که شخص زن پسر خوانده خود را بگیرد جائز نبود خداوند برای رفع تهمت که چرا رسول چنین کاری نمود گویا در آیه تذکّر میدهد که چون نبی‌ّ اکرم آنچه کند بامر خدا است و اطاعت امر حق تعالی برای او فرض و واجب است و حرج و گناهی برای او نیست و لو آنکه در نظر مردم گناه باشد چنانچه روش و سنّت انبیاء پیش هم چنین بوده که مطیع امر حق تعالی بودند وَ کان‌َ أَمرُ اللّه‌ِ قَدَراً مَقدُوراً و حکم خدا و امر او آن چیزی است که در قضاء سابق و لوح محفوظ اندازه گیری شده و واقع گردیده.
الَّذِین‌َ یُبَلِّغُون‌َ رِسالات‌ِ اللّه‌ِ وَ یَخشَونَه‌ُ وَ لا یَخشَون‌َ أَحَداً إِلَّا اللّه‌َ (الّذین) محلا مجرور است بنا بر اینکه صفت (الّذین خلوا) در آیه بالا باشد یا مبتدا و مرفوع المحل است یعنی پیمبران گذشته کسانی بودند که در آنچه در امر رسالت مأمور بودند پیغام خدا را بمردم میرسانیدند و چنین بودند که فقط از خدا میترسیدند و از احدی غیر از خدا نمیترسیدند.
آری خوف و خشیت از خدا مخصوص کسانی است که عارف باو باشند قوله تعالی (إِنَّما یَخشَی اللّه‌َ مِن عِبادِه‌ِ العُلَماءُ) کسی که عظمت و جلال و کبریایی حق تعالی در قلبش نفوذ نموده خوف و ترس او بقدر معرفت وی است (و آن را خشیت نامند نه خوف اصطلاحی که موجب فرار میشود) و انبیاء چون معرفتشان بمقام احدیّت از تمام مردم زیادتر بود اینست که از تمام خلق بیشتر از خدا ترسان بودند و فقط از

صفحه : 235
خدا میترسیدند نه از خلق چون بحقیقت ایمانشان میدانستند که تمام امور بدست قدرت او انجام میگیرد.
وَ کَفی بِاللّه‌ِ حَسِیباً و خدا برای نگاهداری حساب اعمال خلائق و جزاء دادن بآنها کافی است.
ما کان‌َ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِن رِجالِکُم وَ لکِن رَسُول‌َ اللّه‌ِ پس از ازدواج رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم با زینب منافقین که پی بهانه میگشتند که حضرتش را تنقید نمایند و پسر خوانده را بجای اولاد صلبی بحساب میآوردند جنجال راه انداختند که محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم زن پسر خود را گرفته اینکه بود که آیه بالا بر ردّ آنان فرود آمد که محمّد (ص) پدر احدی از مردان امّت نخواهد بود و بقید (رجالکم) مقیّد میگرداند پدر نبودن را بامّت.
و آیه دلالت ندارد که پدر احدی از مردها نیست زیرا که طاهر و قاسم و ابراهیم از پسرهای او بودند که پیش از وفات پیمبر اکرم (ص) از دنیا رفتند، و نیز منافات ندارد که حسن و حسین علیهما السلام پسران حضرتش بشمار آیند چنانچه احادیث شاهد بر آنست که پیمبر اکرم (ص) آنها را پسران خود میدانست.
وَ خاتَم‌َ النَّبِیِّین‌َ وَ کان‌َ اللّه‌ُ بِکُل‌ِّ شَی‌ءٍ عَلِیماً قرّاء (خاتم) را دو طور قرائت نموده‌اند بعضی بفتح تا و معنی آیه چنین میشود که بوجود (محمّد بن عبد اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) نبوّت و رسالت مهر خورده و دفتر رسالت بوجودش پیچیده شده و خاتمه پیدا نموده، و بعضی خاتم را بکسر تاء خوانده‌اند یعنی محمّد بن عبد اللّه (ص) آخرین پیمبران خواهد بود که پس از او تا قیامت پیمبر و رسولی نخواهد آمد زیرا که خداوند دانای اسرار است و میداند دین اسلام بطوری کامل است که دیگر اقتضاء ندارد دین کامل‌تری بیاید و آن را نسخ گرداند.

صفحه : 236

[سوره الأحزاب (33): آیات 41 تا 50]

اشاره

یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا اذکُرُوا اللّه‌َ ذِکراً کَثِیراً (41) وَ سَبِّحُوه‌ُ بُکرَةً وَ أَصِیلاً (42) هُوَ الَّذِی یُصَلِّی عَلَیکُم وَ مَلائِکَتُه‌ُ لِیُخرِجَکُم مِن‌َ الظُّلُمات‌ِ إِلَی النُّورِ وَ کان‌َ بِالمُؤمِنِین‌َ رَحِیماً (43) تَحِیَّتُهُم یَوم‌َ یَلقَونَه‌ُ سَلام‌ٌ وَ أَعَدَّ لَهُم أَجراً کَرِیماً (44) یا أَیُّهَا النَّبِی‌ُّ إِنّا أَرسَلناک‌َ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً (45)
وَ داعِیاً إِلَی اللّه‌ِ بِإِذنِه‌ِ وَ سِراجاً مُنِیراً (46) وَ بَشِّرِ المُؤمِنِین‌َ بِأَن‌َّ لَهُم مِن‌َ اللّه‌ِ فَضلاً کَبِیراً (47) وَ لا تُطِع‌ِ الکافِرِین‌َ وَ المُنافِقِین‌َ وَ دَع أَذاهُم وَ تَوَکَّل عَلَی اللّه‌ِ وَ کَفی بِاللّه‌ِ وَکِیلاً (48) یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا إِذا نَکَحتُم‌ُ المُؤمِنات‌ِ ثُم‌َّ طَلَّقتُمُوهُن‌َّ مِن قَبل‌ِ أَن تَمَسُّوهُن‌َّ فَما لَکُم عَلَیهِن‌َّ مِن عِدَّةٍ تَعتَدُّونَها فَمَتِّعُوهُن‌َّ وَ سَرِّحُوهُن‌َّ سَراحاً جَمِیلاً (49) یا أَیُّهَا النَّبِی‌ُّ إِنّا أَحلَلنا لَک‌َ أَزواجَک‌َ اللاّتِی آتَیت‌َ أُجُورَهُن‌َّ وَ ما مَلَکَت یَمِینُک‌َ مِمّا أَفاءَ اللّه‌ُ عَلَیک‌َ وَ بَنات‌ِ عَمِّک‌َ وَ بَنات‌ِ عَمّاتِک‌َ وَ بَنات‌ِ خالِک‌َ وَ بَنات‌ِ خالاتِک‌َ اللاّتِی هاجَرن‌َ مَعَک‌َ وَ امرَأَةً مُؤمِنَةً إِن وَهَبَت نَفسَها لِلنَّبِی‌ِّ إِن أَرادَ النَّبِی‌ُّ أَن یَستَنکِحَها خالِصَةً لَک‌َ مِن دُون‌ِ المُؤمِنِین‌َ قَد عَلِمنا ما فَرَضنا عَلَیهِم فِی أَزواجِهِم وَ ما مَلَکَت أَیمانُهُم لِکَیلا یَکُون‌َ عَلَیک‌َ حَرَج‌ٌ وَ کان‌َ اللّه‌ُ غَفُوراً رَحِیماً (50)

صفحه : 237

[ترجمه]

ای کسانی که ایمان آورده‌اید (بانواع و اقسام ذکر از تحمید و تهلیل و تسبیح) خدا را بسیار یاد کنید (41)
و او را در صبحگاه و شام ستایش نمائید (42)
او کسی است که بر شما رحمت میفرستد و ملائکه بر شما درود و طلب رحمت مینمایند تا اینکه شما را از ظلمتهای (کفر و نفاق و جهل) بنور ایمان آورند و همیشه خداوند بمؤمنین مهربان خواهد بود (43)
برای آنان است درود (و رحمت) خدا روزی که او را ملاقات نمایند و سلام یعنی سلامتی (از هر آفتی) و خدا برای آنها اجر بزرگی آماده کرده است (44)
ای رسول گرامی بدرستی که ما تو را فرستادیم که گواهی دهنده و مژده دهنده و تهدید کننده باشی (45)
و خواننده بسوی خدا باذن او و بوده باشی چراغ روشن (46)
ای محمّد (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) بمؤمنین مژده بده به اینکه از جانب خدا برای آنان فضل بزرگی است (47)
و اطاعت نکن کافرین و منافقین را و دست بدار از آنها و بر خدا توکّل نما و خدا کافی است که کار تو را کفایت نماید (48)
ای کسانی که ایمان آورده‌اید وقتی با زنهای مؤمنه ازدواج نمودید و پس از آن قبل از آنکه با آنان تماس بگیرید آنها را طلاق دادید پس برای شما بر آنها هیچ عدّه‌ای نیست که آنها نگاه دارند پس آنها را (از مال خود) بهره‌مند گردانید و رهاشان کنید رهایی نیکو (49)
ای نبی‌ّ گرامی بدرستی که ما بر تو حلال نمودیم زنان تو را آنهایی که مهرشان را عطاء نموده‌ای و آن زنانی را که در جنگی که بدست خود نموده و مالک آنان گردیده‌ای و نیز دختران عموهایت و دختران عمّه‌هایت و دخترهای دایی‌هایت و دخترهای خاله‌هایت آن زنانی که با تو (از مکّه بمدینه) مهاجرت نمودند و زن مؤمنه که نفس خود را بنبی بخشید اگر پیغمبر بخواهد با او ازدواج کند (حلال است بر تو) در صورتی که اینکه حکم مخصوص بتو است و برای سایر مؤمنین نیست) یعنی اگر زنی خودش را به پیغمبر (ص) بخشید حلال میشود و برای سایر مؤمنین حلال نیست) بدرستی که ما دانسته‌ایم آنچه را که واجب کرده‌ایم بر امّت تو از شرائط عقد در باره زنان ایشان و در باره ملک یمین آنها یعنی کنیزان آنها و ما حلال کردیم زنان را بر تو بمجرّد بخشیدن خودشان را بتو بدون مهر و عقد تا نباشد بر تو تنگی و حرجی و هست خدا آمرزنده و مهربان (50)

صفحه : 238

توضیح آیات‌

یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا اذکُرُوا اللّه‌َ ذِکراً کَثِیراً سخنان مفسرین در توجیه ذکر کثیرا 1- از رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم روایت شده که مقصود از ذکر کثیر اینکه است که در هیچوقت خدا را فراموش نکنید. (مجاهد) بنا بر اینکه حدیث مقصود از ذکر کثیر توجه قلبی است که مؤمن بایستی همیشه متذکّر و بیاد حق تعالی باشد زیرا که ذکر لسانی دائمی نمیشود.
2- مقصود از ذکر کثیر محبّت قلبی است چنانچه گفته‌اند (من احب‌ّ شیئا اکثر ذکره) نشان دوستی ذکر و بیاد بودن محبوب است زیرا که محبّت نگذارد زبان از ذکر دوست و قلب از فکر او خالی ماند.
3- مراد از ذکر کثیر تسبیح و تنزیه حق تعالی از نقایص امکانی و ستایش او است بصفات علیاء و اسماء الحسنی.
4- مقاتل از ائمه علیهم السلام نقل نموده که مقصود از ذکر کثیر مداومت نمودن بر تسبیحات اربع است
(سبحان اللّه و الحمد للّه و لا اله الّا اللّه و اللّه اکبر).
5- از زراره و حمران چنین نقل کرده‌اند که هر کس تسبیح حضرت زهراء علیها السلام را بگوید ذکر بسیار کرده است.
وَ سَبِّحُوه‌ُ بُکرَةً وَ أَصِیلًا و ذات کبریایی احدی را در صبحگاه و شام تنزیه کنید و مبرّا گردانید او را از تمام نقایص امکانی ذکر خاص بعد از عام شاید اشاره بنماز صبح و شام باشد و شاید نمازهای پنجگانه مراد باشد.
هُوَ الَّذِی یُصَلِّی عَلَیکُم وَ مَلائِکَتُه‌ُ لِیُخرِجَکُم مِن‌َ الظُّلُمات‌ِ إِلَی النُّورِ مرجع (هو) (اللّه) در آیه بالا است و در اینکه مبارک آیه ذات احدیّت خود را بصفت رأفت و رحمت معرّفی مینماید که آن خدایی که بایستی شما دائما بیاد و

صفحه : 239
ذکر او مشغول باشید آن خدای مهربانی است که از راه فضل و کرم بر شما درود و رحمت میفرستد و ملائکه مقرّبان درگاه احدیّت آنها نیز برای شما طلب رحمت و مغفرت میکنند تا اینکه شما را از تاریکی کفر و جهل بنور اسلام و دانش و معرفت هدایت نمایند و خداوند همیشه نسبت بمؤمنین مهربان خواهد بود.
تَحِیَّتُهُم یَوم‌َ یَلقَونَه‌ُ سَلام‌ٌ وَ أَعَدَّ لَهُم أَجراً کَرِیماً (تحیّتهم) مصدر بمفعول اضافه شده یعنی درود و رحمت خدا بر مؤمنین در روزی که مؤمنین رحمت خدا را دریابند سلام است که مژده سلامتی از هر آفت و بلیّه‌ای خواهد بود شاید مقصود از روز ملاقات موقع مردن باشد و ممکن است مقصود روز قیامت باشد که مؤمنین در آن وقت درجات کمال را پیموده و هر کس بدرجه استعداد و مقامش بمنتها درجه قرب میرسد زیرا دیگر حالت منتظره‌ای برای احدی باقی نمانده و شاید موقع ورود مؤمنین باشد ببهشت قوله تعالی (وَ المَلائِکَةُ یَدخُلُون‌َ عَلَیهِم مِن کُل‌ِّ باب‌ٍ سَلام‌ٌ عَلَیکُم بِما صَبَرتُم فَنِعم‌َ عُقبَی الدّارِ)«1» یا أَیُّهَا النَّبِی‌ُّ إِنّا أَرسَلناک‌َ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً در اینکه مبارک آیه و آیه بعد (وَ داعِیاً إِلَی اللّه‌ِ بِإِذنِه‌ِ وَ سِراجاً مُنِیراً) چند منصب و مقام برای نبی‌ّ رحمت خود تذکّر میدهد و آن بزرگوار را بالقاب و خصوصیّاتی سر افراز میگرداند.
1- او را بشاهد و گواه معرّفی فرموده که تو در دنیا و آخرت گواه امّت خود میباشی و در باره آنان شهادت بحق میدهی و حکم تو در باره آنها جاری است.
2- از خصوصیّات مقام تو چنین خواهد بود که بمؤمنین مژده میدهی برحمت و مغفرت حق تعالی و فائز گردیدن آنان بدرجات بهشتی و متنعّم گردیدن آنها
-----------------------------------
(1) سوره رعد آیه 24 وقتی مؤمنین وارد بهشت میگردند ملائکه از هر دری بر آنها وارد میگردند و گویند سلام و سلامتی بر شما باد ای مؤمنین بواسطه اینکه صبر کردید در دنیا پس نیکو است عاقبت اینکه خانه شما.

صفحه : 240
بفیوضات غیر متناهی سرمدی.
3- (وَ نَذِیراً) ای نبی‌ّ گرامی از خصوصیّات تو چنین است که در عین حالی که مؤمنین و نیکوکاران را مژده میدهی بفیوضات غیر متناهی ایزدی آنها را میترسانی و تهدید می‌نمایی بعذاب و سخط الهی تا آنکه همیشه بین خوف و رجاء باشند نه بعبادت خود مغرور گردند و نه از رحمت حق‌ّ تعالی مأیوس شوند 4- تو مطابق فرمان الهی آن طوری که مأمور گردیده‌ای بدون رأی اندیشی و دلخواهی خود و بدون کم و زیاد مردم را بسوی خدای تعالی میخوانی و راه هدایت و وصول بقرب احدی و فائز گردیدن بفیوضات غیر متناهی را بآنان میآموزی.
5- (وَ سِراجاً مُنِیراً) حضرت را متّصف گردانیده بچراغ روشن اشاره به اینکه همین طوری که در شب تاریک که ظلمت روی زمین را پوشانیده بچراغ روشن تاریکی بر طرف میگردد. در اینکه زمان تاریک که ظلمت کفر و شرک اهل عالم را فرا گرفته تو چراغ روشنی میباشی که بنور وجود تو ظلمت کفر و جهل و خود خواهی و خود پسندی بکلّی مرتفع گردیده.
وَ بَشِّرِ المُؤمِنِین‌َ بِأَن‌َّ لَهُم مِن‌َ اللّه‌ِ فَضلًا کَبِیراً پس از آنکه ذات احدیّت رسول گرامی خود را بفضائل و مناقب چندی بمؤمنین معرفی مینماید بحضرتش دستور میدهد که مؤمنین را مژده بده و آنان را دل خوش دار که از طرف پروردگارتان برای شما فضیلت بزرگ آماده شده.
معلوم است آن فضل و شرافتی را که خدای تعالی بزرگ بشمار آورده بالاتر از آن خواهد بود که ذهن کوچک بشر بتواند آن را محدود بحدّی بنماید از نعمتهای جسمانی دنیوی بلکه نعمتهای اخروی جسمانی مثل بهشت عنبر سرشت و حور و غلمان بلکه شاید اشاره بهمان تفضّلاتی است که در باره آن فرموده (نه گوشی شنیده و نه چشمی دیده و نه بخاطر احدی خطور نموده.
وَ لا تُطِع‌ِ الکافِرِین‌َ وَ المُنافِقِین‌َ پس از آن حضرتش را امر میفرماید که مطیع مردمان کافر و منافق مشو با اینکه

صفحه : 241
حق تعالی میدانست که حضرتش هرگز مطیع کفّار و منافقین نخواهد شد، شاید امر (لا تطع) برای رفع طمع کفّار و منافقین صادر شده زیرا چنانچه آیات بسیار ارائه میدهد دشمنان اسلام در صدد بودند که بانواع و اقسام حیله‌گری حضرت را از امر تبلیغ باز دارند وقتی آیات منزل را بشنوند دیگر میدانستند که چون او مأمور به تبلیغ و شکستن بتها است قطع طمع نمایند و دست از دسیسه‌کاری بردارند.
وَ دَع أَذاهُم وَ تَوَکَّل عَلَی اللّه‌ِ وَ کَفی بِاللّه‌ِ وَکِیلًا باز امر فرموده که کفّار و منافقین را بخودشان واگذار و از انتقام کشیدن از آنها و ایذاء آنان دست بردار و اتکاء و اعتماد تو بر خدا باشد که او کافی است برای اینکه آنان را بمجازات اعمالشان برساند.
شاید آیه اشاره باین باشد که پس از اینکه تو کمال جدیّت و کوشش خود را در هدایت گردیدن آنها نمودی و بر آنها گران آمد که دست از دین و رویّه خود بردارند و از هدایت یافتن آنها مأیوس گردیدی دیگر دست از آنها بردار و دیگر با آنها جهاد مکن و آنها را بر کفرشان مؤاخذه مکن و اعتماد و توکّل بر خدا کن که اگر مشیّت الهی مقتضی گردد آنان را هدایت خواهد نمود.
از إبن عباس روایت شده که اینکه آیه به آیه جهاد نسخ گردیده.
یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا إِذا نَکَحتُم‌ُ المُؤمِنات‌ِ ثُم‌َّ طَلَّقتُمُوهُن‌َّ مِن قَبل‌ِ أَن تَمَسُّوهُن‌َّ فَما لَکُم عَلَیهِن‌َّ مِن عِدَّةٍ تَعتَدُّونَها فَمَتِّعُوهُن‌َّ وَ سَرِّحُوهُن‌َّ سَراحاً جَمِیلًا آیه خطاب بمؤمنین نموده و راجع بازدواج آنان با زنهای مؤمنات احکامی مقرّر فرموده که از جمله آنها چنین است که هر گاه زن مؤمنه‌ای را عقد کردید و پیش از آنکه با آن تماس بگیرید یعنی جماع واقع گردد او را طلاق داده و رها نمودید در اینکه مورد چند حکم را بایستی مراعات نمائید:
1- برای چنین زنی عدّه‌ای نیست یعنی اگر بخواهد پس از طلاق فورا شوهر کند از طرف شرع مطهّر مانعی ندارد.
2- برای همین ازدواجی که شده و لو اینکه شوهر تماس با زن نگرفته باید از

صفحه : 242
مال خود او را متمتّع گرداند یعنی بقدر وسعت خود چیزی بوی بدهد قوله تعالی (عَلَی المُوسِع‌ِ قَدَرُه‌ُ وَ عَلَی المُقتِرِ قَدَرُه‌ُ) یعنی هر کس بقدر استطاعت در چنین موقعی باید زن را راضی گرداند و اطلاق آیه (فَمَتِّعُوهُن‌َّ وَ سَرِّحُوهُن‌َّ) مقیّد بجایی است که در موقع عقد مهر معیّن نکرده باشند لکن بدلالت آیات دیگر مثل قوله تعالی (وَ إِن طَلَّقتُمُوهُن‌َّ مِن قَبل‌ِ أَن تَمَسُّوهُن‌َّ وَ قَد فَرَضتُم لَهُن‌َّ فَرِیضَةً فَنِصف‌ُ ما فَرَضتُم إِلّا أَن یَعفُون‌َ أَو یَعفُوَا الَّذِی بِیَدِه‌ِ عُقدَةُ النِّکاح‌ِ) در جایی که مهر معیّن شده بایستی شوهر نصف مهر زن را بدهد مگر اینکه زن یا ولی‌ّ او عفو نماید و ببخشد.
3- (وَ سَرِّحُوهُن‌َّ سَراحاً جَمِیلًا) اینکه جمله تأکید مینماید همان جمله (فمتّعوهن‌ّ) را یعنی زنهای مطلّقه را بطور خوب و رضایت بخش رها کنید نه بطور نگرانی و نارضایتی آنها.
یا أَیُّهَا النَّبِی‌ُّ إِنّا أَحلَلنا لَک‌َ أَزواجَک‌َ اللّاتِی آتَیت‌َ أُجُورَهُن‌َّ در اینکه آیات در مقام بیان زنهایی برآمده که ازدواج با آنها را بر پیمبر اکرمش مباح نموده و نظر به اینکه رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم با مؤمنین در بسیاری از احکام مساوی میباشند مگر در بعض احکام استثنایی که اختصاص برسولش داده مثل زیادتر از چهار زن عقدی گرفتن و مثل بعض فروعات دیگر که در اینکه آیات اشاره شده یکی (مِمّا أَفاءَ اللّه‌ُ عَلَیک‌َ) آن زنهایی که بفی‌ء و غنیمت بدست خود پیغمبر آمده که مؤمنین در آن حقّی نداشتند مثل صفیّه که از غنائم خیبر است و ریحانه که از غنائم بنی قریظه مخصوص بپیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم گردیده وَ بَنات‌ِ عَمِّک‌َ وَ بَنات‌ِ عَمّاتِک‌َ وَ بَنات‌ِ خالِک‌َ وَ بَنات‌ِ خالاتِک‌َ اللّاتِی هاجَرن‌َ مَعَک‌َ و دیگر دخترهای عمو و دخترهای عمّه‌ها و دخترهای دایی و دخترهای خاله‌های تو آنهایی که با تو از مکّه بمدینه مهاجرت نمودند، آیه مشعر بر اینکه است که آن دخترهایی که با حضرتش مهاجرت ننمودند ازدواج آنان بر او جایز نیست.
وَ امرَأَةً مُؤمِنَةً إِن وَهَبَت نَفسَها لِلنَّبِی‌ِّ إِن أَرادَ النَّبِی‌ُّ أَن یَستَنکِحَها خالِصَةً لَک‌َ مِن دُون‌ِ المُؤمِنِین‌َ

صفحه : 243
و دیگر زنی که خود را بپیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم هبه کند و مهر از او مطالبه ننماید و اینکه حکم مخصوص تو است ای پیغمبر و برای مؤمنین جایز نیست که اگر زنی خودش را بآنها بخشید بدون عقد زن آنها بشود.
قَد عَلِمنا ما فَرَضنا عَلَیهِم فِی أَزواجِهِم وَ ما مَلَکَت أَیمانُهُم یعنی بتحقیق که ما دانسته‌ایم آنچه را که واجب کرده‌ایم بر امّت از عقد و شرائط آن در باره زنهایشان و در داشتن مملوکات یعنی کنیزان ایشان.
لِکَیلا یَکُون‌َ عَلَیک‌َ حَرَج‌ٌ وَ کان‌َ اللّه‌ُ غَفُوراً رَحِیماً خداوند از راه لطف و کرم نسبت بنبی گرامی خود ازدواج با بسیاری از زنها را برای پیمبر برگزیده خود مباح گردانیده تا اینکه از اینکه جهت در مضیقه نیفتد و کار ازدواج بر او آسان باشد و نیز زنهای او بدانند که تمام کار او بحکم خدا و امر او است که از طریق وحی باو دستور میرسد و انجام میدهد.
و البتّه در تعدّد ازواج هم حکمتهایی مندرج بوده نه اینکه از روی شهوت رانی و نفس پرستی حضرتش بسیار زن گرفته باشد چنانچه دشمنان دین نسبت میدهند زیرا که دانسته شده که غیر از عایشه که باکره بوده تمام زنان پیغمبر شوهر مرده و بیوه زن بودند و رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نظر بمصلحتی وی را میگرفتند (کار نیکان را قیاس از خود مگیر).

صفحه : 244

[سوره الأحزاب (33): آیات 51 تا 55]

اشاره

تُرجِی مَن تَشاءُ مِنهُن‌َّ وَ تُؤوِی إِلَیک‌َ مَن تَشاءُ وَ مَن‌ِ ابتَغَیت‌َ مِمَّن عَزَلت‌َ فَلا جُناح‌َ عَلَیک‌َ ذلِک‌َ أَدنی أَن تَقَرَّ أَعیُنُهُن‌َّ وَ لا یَحزَن‌َّ وَ یَرضَین‌َ بِما آتَیتَهُن‌َّ کُلُّهُن‌َّ وَ اللّه‌ُ یَعلَم‌ُ ما فِی قُلُوبِکُم وَ کان‌َ اللّه‌ُ عَلِیماً حَلِیماً (51) لا یَحِل‌ُّ لَک‌َ النِّساءُ مِن بَعدُ وَ لا أَن تَبَدَّل‌َ بِهِن‌َّ مِن أَزواج‌ٍ وَ لَو أَعجَبَک‌َ حُسنُهُن‌َّ إِلاّ ما مَلَکَت یَمِینُک‌َ وَ کان‌َ اللّه‌ُ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ رَقِیباً (52) یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا لا تَدخُلُوا بُیُوت‌َ النَّبِی‌ِّ إِلاّ أَن یُؤذَن‌َ لَکُم إِلی طَعام‌ٍ غَیرَ ناظِرِین‌َ إِناه‌ُ وَ لکِن إِذا دُعِیتُم فَادخُلُوا فَإِذا طَعِمتُم فَانتَشِرُوا وَ لا مُستَأنِسِین‌َ لِحَدِیث‌ٍ إِن‌َّ ذلِکُم کان‌َ یُؤذِی النَّبِی‌َّ فَیَستَحیِی مِنکُم وَ اللّه‌ُ لا یَستَحیِی مِن‌َ الحَق‌ِّ وَ إِذا سَأَلتُمُوهُن‌َّ مَتاعاً فَسئَلُوهُن‌َّ مِن وَراءِ حِجاب‌ٍ ذلِکُم أَطهَرُ لِقُلُوبِکُم وَ قُلُوبِهِن‌َّ وَ ما کان‌َ لَکُم أَن تُؤذُوا رَسُول‌َ اللّه‌ِ وَ لا أَن تَنکِحُوا أَزواجَه‌ُ مِن بَعدِه‌ِ أَبَداً إِن‌َّ ذلِکُم کان‌َ عِندَ اللّه‌ِ عَظِیماً (53) إِن تُبدُوا شَیئاً أَو تُخفُوه‌ُ فَإِن‌َّ اللّه‌َ کان‌َ بِکُل‌ِّ شَی‌ءٍ عَلِیماً (54) لا جُناح‌َ عَلَیهِن‌َّ فِی آبائِهِن‌َّ وَ لا أَبنائِهِن‌َّ وَ لا إِخوانِهِن‌َّ وَ لا أَبناءِ إِخوانِهِن‌َّ وَ لا أَبناءِ أَخَواتِهِن‌َّ وَ لا نِسائِهِن‌َّ وَ لا ما مَلَکَت أَیمانُهُن‌َّ وَ اتَّقِین‌َ اللّه‌َ إِن‌َّ اللّه‌َ کان‌َ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ شَهِیداً (55)

صفحه : 245

[ترجمه]

ای محمّد (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) با هر یک از زنهای خود که بخواهی همخوابی را ترک کن و هر یک را که خواهی بسوی خودت جای ده، یا هر کدام را که خواهی طلاق بده و هر کدام را که خواهی برای خود نگاه دار و نیز بر تو گناهی نیست که آن زنانی را که از آنان عزلت گزیده‌ای (و پس زده‌ای) باز بطلبی (و دلجویی کنی و اینکه عمل نزدیک تر است که چشم آنها روشن شود و دل خوش کردند بآنچه بآنان عطاء و بخشش می‌نمایی تمام آنها را (یعنی تمام آنها امیدواری‌شان بتو زیادتر میگردد) و خدا میداند آنچه را که در قلبهای شما است و خداوند همیشه دانا و بردبار است (51)
و بعد از اینکه (نه زن) دیگر بر تو زن عقدی جایز نیست و نیز ای رسول اکرم برای تو جایز نیست زنهای خود را تبدیل نمایی بزنهای دیگر (که یکی از اینها را طلاق دهی و زن دیگر بگیری) و لو آنکه حسن و زیبایی او تو را بشگفت و تعجّب آورد مگر آن زنی که زر خرید تو و برده باشد و خداوند بر هر چیزی نگهبان است (52)
ای کسانی که ایمان آورده‌اید داخل خانه‌های پیمبر (ص) نشوید مگر پس از آنکه دعوت شوید برای غذا خوردن و زودتر از وقت نروید و منتظر پخته شدن طعام باشید و لکن وقتی برای طعام خوانده شدید و غذا خوردید پراکنده شوید (و بروید) و پس از آن با هم مشغول صحبت کردن و حدیث نشوید و چنین عملی اذیّت است برسول و او از شما حیاء میکند و خدا از سخن حق حیا نمیکند (و ای مؤمنین) وقتی از زنهای پیغمبر متاعی خواستید با آنان (رو برو) نشوید بلکه از پشت پرده و حجاب با آنها صحبت نمائید و اینکه طور سؤال نمودن از آنها باعث پاکی قلب شما و آنها است و جایز نیست برای شما (مؤمنین) که رسول خدا را اذیّت نمائید و نیز بر شما جایز نیست که زنهای رسول را تزویج نمائید ابدا نه در حال حیات او اگر طلاق داد و نه پس از رحلت او چنین عملی نزد خداوند بسیار بزرگ است (53)
اگر شما مؤمنین عملی را ظاهر نمائید یا مخفی گردانید خدا بهر چیزی عالم و داناست (54)
بر زنهای پیمبر (ص) گناهی نیست که با پدرهایشان و پسرانشان و برادرانشان و پسران برادرانشان و پسران خواهرانشان و زنهایشان و آنهایی را که مالک آنها گردیده‌اند

صفحه : 246
که بدون پرده و حجاب سخن گویند و باید زنها از مخالفت امر حق تعالی خودداری نمایند (و متقی و پرهیزگار کردند) بدرستی که خدا بر هر چیزی گواهست (55)

توضیح آیات‌

تُرجِی مَن تَشاءُ مِنهُن‌َّ وَ تُؤوِی إِلَیک‌َ مَن تَشاءُ (ترجی) با همزه و بدون همزه هر دو قرائت شده است.
مفسرین گفته‌اند چون زن‌های رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم هر یک ایرادی به حضرتش میگرفتند و بحق خود راضی نبودند و او را اذیّت مینمودند بطوری که حضرت یک ماه با آنها متارکه نمود اینکه بود که آیه تخییر در باره زن‌هایش نازل گردید که یا مطیع امر خدا و رسول شوید یا برای طلاق حاضر گردید آنان شق اول را اختیار نمودند پس از آن در باره خود حضرتش راجع به همخوابی و قسمت بین آنها نیز اختیار تام داده شد که هر یک از آنها را که خواسته باشی نزد خود جای بده و هر کدام را که خواهی از وی عزلت نما و بعض مفسرین در توجیه آیه چنین گفته‌اند هر کدام را که خواهی نگاه دار و هر کدام را که خواهی طلاق بده لکن ظاهرا بدو جهت معنی اول که عزلت باشد بسیاق آیه مناسب‌تر مینماید اول بدلالت قوله تعالی.
وَ مَن‌ِ ابتَغَیت‌َ مِمَّن عَزَلت‌َ فَلا جُناح‌َ عَلَیک‌َ ذلِک‌َ أَدنی أَن تَقَرَّ أَعیُنُهُن‌َّ وَ لا یَحزَن‌َّ وَ یَرضَین‌َ بِما آتَیتَهُن‌َّ کُلُّهُن‌َّ وقتی از طرف حق تعالی اختیار قسمت بدست تو داده شده و آنها خود را از طرف خدا ذیحق‌ّ نمیدانند آن وقت بآنچه تو بین آنها تسویه نمایی و هر کدام را خواهی نزد خود آوری و از هر کدام خواهی عزلت نمایی راضی میگردند و چشم آنها روشن میگردد و دل آنان خوش میشود و حسد از بین آنها برداشته میشود و تمامشان بقسمتی

صفحه : 247
که بین آنان می‌نمایی چون میدانند بحکم خداست آزرده نمیشوند، دوم آیه بعد که لا یَحِل‌ُّ لَک‌َ النِّساءُ مِن بَعدُ وَ لا أَن تَبَدَّل‌َ بِهِن‌َّ مِن أَزواج‌ٍ وَ لَو أَعجَبَک‌َ حُسنُهُن‌َّ إِلّا ما مَلَکَت یَمِینُک‌َ و ظاهرا اینکه آیه بعد از آیه تخییر زنهای پیمبر اکرم است که یا مطیع امر خدا و رسول شوند یا برای طلاق حاضر گردند پس از آنکه آنها شق اول را اختیار کردند اینکه آیه بالا فرود آمده و دلالت دارد که راجع بنفقه و هم‌خوابی با آنها را اختیار بدست خود حضرت داده که برای حضرتش قسمت بین آنها شاق‌ّ نباشد و آنها نیز بقسمت بندی حضرت راضی باشند نه آنکه طلاق را بدست حضرتش داده باشد بلکه از تبدیل کردن بعضی از آنها را ببعض دیگر نهی نموده.
یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا لا تَدخُلُوا بُیُوت‌َ النَّبِی‌ِّ إِلّا أَن یُؤذَن‌َ لَکُم خطاب بمؤمنین نموده که شمایی که ایمان آورده‌اید ادب را نگاه دارید بدون اذن داخل خانه رسول نشوید.
معلوم میشود هنوز عادات زمان جاهلیت و وحشی گری آنان باقی بوده که هیچ مراعات ادب نمینمودند و بدون رخصت داخل خانه پیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم میشدند اینکه بود که آیه نهی فرموده بلکه در جای دیگر بطور اطلاق از دخول در خانه غیر بدون اذن صاحب خانه نهی فرموده.
إِلی طَعام‌ٍ غَیرَ ناظِرِین‌َ إِناه‌ُ وَ لکِن إِذا دُعِیتُم فَادخُلُوا فَإِذا طَعِمتُم فَانتَشِرُوا وَ لا مُستَأنِسِین‌َ لِحَدِیث‌ٍ گویند وقتی پیمبر اکرم (ص) بعض اصحاب را برای ضیافت میطلبیدند آنان بعد از صرف غذا می‌نشستند و با هم صحبت مینمودند یا سؤالاتی از حضرت میکردند اینکه بود که آیه نازل گردید.
إِن‌َّ ذلِکُم کان‌َ یُؤذِی النَّبِی‌َّ فَیَستَحیِی مِنکُم وَ اللّه‌ُ لا یَستَحیِی مِن‌َ الحَق‌ِّ خلاصه آیه اینکه مؤمنین را از اینکه عمل نهی میفرماید که شما باین عمل پیغمبر را اذیت میکنید و شرم حضور مانع از اینکه است که شما را از منزلش بیرون

صفحه : 248
کند لکن چون حیاء یکی از فضائل نفسانی است از ساحت قدس پروردگار جهان خارج است اینکه است که شما را از اینکه عمل نهی مینماید.
وَ إِذا سَأَلتُمُوهُن‌َّ مَتاعاً فَسئَلُوهُن‌َّ مِن وَراءِ حِجاب‌ٍ ذلِکُم أَطهَرُ لِقُلُوبِکُم وَ قُلُوبِهِن‌َّ شکی نیست که مرجع (هن‌ّ) در سالتموهن‌ّ و قلوبهن هر دو زنهای پیمبر اکرمند و در شأن نزول آیه گویند وقتی رسول اللّه (ص) اصحاب را ضیافت نموده و طعام میداد و عایشه رفت و آمد میکرد و دست مردی بدست عایشه تماس نمود حضرتش بسیار نگران شد آن وقت آیه حجاب فرود آمد.
وَ ما کان‌َ لَکُم أَن تُؤذُوا رَسُول‌َ اللّه‌ِ وَ لا أَن تَنکِحُوا أَزواجَه‌ُ مِن بَعدِه‌ِ أَبَداً بروایتی پس از آیه حجاب بعضی گفتند پیمبر اکرم ما را نهی فرموده که با دختر عموهای خود صحبت ننمائیم مگر از پس پرده وقتی پیمبر وفات نمود من عایشه را میگیرم از مقاتل نقل میکنند که آن شخص طلحة پسر عبید اللّه بوده اینکه بود که برای قطع امید مردمان بو الهوس آیه نازل گردید که شمایی که مدعی ایمان میباشید نباید پیمبر خود را ایذاء نمائید و باید بدانید زن‌های پیمبر بمنزله مادرهای شما میباشند نه در حیات پیمبر هر گاه آنها را طلاق دهد و نه بعد از فوت آن حضرت برای هیچ احدی حلال نیستند.
إِن‌َّ ذلِکُم کان‌َ عِندَ اللّه‌ِ عَظِیماً زیرا عظمت و مقام رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم چه در حیات و چه در ممات نزد خدا خیلی بزرگ است و احترام آن بزرگوار بر هر مؤمنی واجب است و طمع بزن‌های او بر هیچ شخص مؤمنی جایز نخواهد بود.
إِن تُبدُوا شَیئاً أَو تُخفُوه‌ُ فَإِن‌َّ اللّه‌َ کان‌َ بِکُل‌ِّ شَی‌ءٍ عَلِیماً گویند بعضی در دل خیال میکردند که وقتی پیمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم مرد زن‌های او را میگیریم و بعضی بزبان میگفتند اینکه بود که آیه خبر میدهد که چه بزبان گوئید یا بدل گذرانید و بزبان نیاورید خدا از ظاهر و باطن شما آگاهست.

صفحه : 249
لا جُناح‌َ عَلَیهِن‌َّ فِی آبائِهِن‌َّ وَ لا أَبنائِهِن‌َّ وَ لا إِخوانِهِن‌َّ تا آخر مفسرین گفته‌اند وقتی آیه حجاب فرود آمد مخصوصا آیه بالا که مردها مأمور گردیدند اگر کاری با زن‌های پیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم پیدا نمایند و متاعی خواستند از پشت پرده سؤال کنند پسرها و نزدیکان آنها گفتند یا رسول اللّه ما هم نسبت بآن‌ها مثل باقی مردم نباید حضورا با آنها تکلم نمائیم بایستی از پشت پرده و حجاب با آنان حرف بزنیم اینکه بود که اینکه آیات فرود آمد که پدر و پسر و برادر و اولاد برادران و اولاد خواهران و زنهای مؤمنات و برده‌ها که مالک آنها گردیده‌اند از اینکه حکم خارج گردیدند و کلیه زنهای پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و زنهای امت مأذون گردیدند که خود را از اینها نپوشانند.

صفحه : 250

[سوره الأحزاب (33): آیات 56 تا 65]

اشاره

إِن‌َّ اللّه‌َ وَ مَلائِکَتَه‌ُ یُصَلُّون‌َ عَلَی النَّبِی‌ِّ یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیه‌ِ وَ سَلِّمُوا تَسلِیماً (56) إِن‌َّ الَّذِین‌َ یُؤذُون‌َ اللّه‌َ وَ رَسُولَه‌ُ لَعَنَهُم‌ُ اللّه‌ُ فِی الدُّنیا وَ الآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُم عَذاباً مُهِیناً (57) وَ الَّذِین‌َ یُؤذُون‌َ المُؤمِنِین‌َ وَ المُؤمِنات‌ِ بِغَیرِ مَا اکتَسَبُوا فَقَدِ احتَمَلُوا بُهتاناً وَ إِثماً مُبِیناً (58) یا أَیُّهَا النَّبِی‌ُّ قُل لِأَزواجِک‌َ وَ بَناتِک‌َ وَ نِساءِ المُؤمِنِین‌َ یُدنِین‌َ عَلَیهِن‌َّ مِن جَلابِیبِهِن‌َّ ذلِک‌َ أَدنی أَن یُعرَفن‌َ فَلا یُؤذَین‌َ وَ کان‌َ اللّه‌ُ غَفُوراً رَحِیماً (59) لَئِن لَم یَنتَه‌ِ المُنافِقُون‌َ وَ الَّذِین‌َ فِی قُلُوبِهِم مَرَض‌ٌ وَ المُرجِفُون‌َ فِی المَدِینَةِ لَنُغرِیَنَّک‌َ بِهِم ثُم‌َّ لا یُجاوِرُونَک‌َ فِیها إِلاّ قَلِیلاً (60)
مَلعُونِین‌َ أَینَما ثُقِفُوا أُخِذُوا وَ قُتِّلُوا تَقتِیلاً (61) سُنَّةَ اللّه‌ِ فِی الَّذِین‌َ خَلَوا مِن قَبل‌ُ وَ لَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللّه‌ِ تَبدِیلاً (62) یَسئَلُک‌َ النّاس‌ُ عَن‌ِ السّاعَةِ قُل إِنَّما عِلمُها عِندَ اللّه‌ِ وَ ما یُدرِیک‌َ لَعَل‌َّ السّاعَةَ تَکُون‌ُ قَرِیباً (63) إِن‌َّ اللّه‌َ لَعَن‌َ الکافِرِین‌َ وَ أَعَدَّ لَهُم سَعِیراً (64) خالِدِین‌َ فِیها أَبَداً لا یَجِدُون‌َ وَلِیًّا وَ لا نَصِیراً (65)

صفحه : 251

[ترجمه]

بدرستی که خدا و ملائکه او بر پیمبر درود میفرستند ای کسانی که ایمان آورده‌اید شما نیز درود و سلام بر پیمبر بفرستید (و تسلیم گردید) (56)
محقّقا کسانی که خدا و رسولش را میرنجانند خدا آنان را در دنیا و آخرت (از رحمت خود) دور گردانده و برای آنان عذاب خوار کننده مهیّا نموده (57)
و آنهایی که مردهای مؤمن و زنهای مؤمنات را اذیّت کنند بغیر آنچه کسب کرده‌اند (یعنی بدون حق‌ّ) محقّقا اینان بر خود حمل نموده‌اند بهتان و گناه هویدا (58)
ای نبی‌ّ اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بزنها و دختران خود و زنهای مؤمنین بگو (وقت بیرون آمدن از خانه) بخود نزدیک کنند خمار و چادرهای خود را تا اینکه بعفّت و نجابت) شناخته شوند و از مردمان هوس‌رانان اذیّت نکشند و همیشه خداوند آمرزنده و مهربان است (59)
اگر منافقین و آنهایی که بمرض قلبی گرفتارند و مردمانی که خبر ترسناک در مدینه انتشار میدهند اگر از عملشان باز نایستند تو را بجنگ آنان بگماریم پس آنها در جوار تو نمانند مگر اندکی از آنها (60)
در حالی که اینان از رحمت خدا دورند هر جا یافت گردند گرفته و کشته شوند (61)
عادت و سنّت خدا در پیشینیان چنین بوده و هرگز تو نمییابی در سنّت خدا تبدیلی (62)
ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم مردم از تو سؤال میکنند قیامت چه وقت واقع میگردد بگو علم آن نزد خدا است چه میدانی تو شاید ساعت قیامت نزدیک باشد (63)
محقّقا خداوند کافرین را لعنت نموده و برای آنان آتش سوزان مهیّا گردانیده (64)
و در جهنّم همیشه جاویدان خواهند بود و برای آنان نه دوستی است و نه یاوری (65).

صفحه : 252

توضیح آیات‌

اشاره

إِن‌َّ اللّه‌َ وَ مَلائِکَتَه‌ُ یُصَلُّون‌َ عَلَی النَّبِی‌ِّ خدای متعال در اینکه آیه رسول خود را برگزیده و اظهار کرم و رحمت خود را نسبت بآن بزرگوار مبذول میگرداند تا اینکه جلالت و عظمت او بر جهانیان ظاهر گردد و بدانند که مقام و مرتبه او بدرجه‌ای است که مورد رحمت و الطاف خاص خداوندی واقع گردیده و نیز ملائکه همیشه بر روان پاک او سلام و درود میفرستند.
یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیه‌ِ وَ سَلِّمُوا تَسلِیماً در تفسیر مجمع البیان طبرسی از ابو حمزه ثمالی چنین نقل میکند: قال حدثنی السّدی و حمید بن سعد الانصاری و یزید بن ابی زیاد عن عبد الرحمن ابی لیلی عن کعب بن عجزه که گفته چون اینکه آیه فرود آمد گفتیم یا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم سلام بر تو را دانستیم آیا باید چگونه بر تو صلاة بفرستیم فرمود بگوئید
(اللّهم صل‌ّ علی محمّد و آل محمّد کما صلّیت علی ابراهیم و آل ابراهیم انّک حمید مجید و بارک علی محمّد و آل محمّد کما بارکت علی ابراهیم و آل ابراهیم انّک حمید مجید).
و از عبد اللّه بن مسعود است که گفته وقتی شما بر نبی‌ّ صلوات فرستید نیکو صلوات بفرستید زیرا شما نمیدانید شاید بعرض مبارک او برسد گفتند بما تعلیم گردان چگونه صلوات بفرستیم گفت بگوئید
(اللّهم اجعل صلواتک و رحمتک و برکاتک علی سیّد المرسلین و امام المتّقین و خاتم النبیّین محمّد عبدک و رسولک امام الدین و قائد الخیر و رسول الرحمة اللّهم ابعثه مقاما محمودا یغبطه به الاوّلون و الاخرون اللّهم صل‌ّ علی محمّد و ال محمّد کما صلّیت علی ابراهیم و آل ابراهیم انّک حمید مجید).
و از ابی بصیر است که گفته از ابا عبد اللّه از معنی اینکه آیه سؤال نمودم و گفتم که صلاة خدا بر رسولش چگونه است فرمود تزکیه او و بپاکی ستایش نمودن او را در آسمانهای بلند، گفتم شناختم کیفیّت صلوات فرستادن ما را بر او، چگونه است تسلیم بر او فرمود در تمام امور تسلیم شدن امر او، پس طبرسی رحمة اللّه علیه گفته

صفحه : 253
علی هذا معنی قوله تعالی (وَ سَلِّمُوا تَسلِیماً) منقاد شدن اوامر او و کوشش نمودن در آنچه را که بشما امر نموده و بعضی گفته‌اند معنی آیه اینکه است که (سلّموا علیه بالدعاء) یعنی بگوئید السلام علیک یا رسول اللّه.
و عن انس بن مالک عن ابی طلحة که گفت بر نبی‌ّ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم داخل شدم و ندیدم روزی را که باین قدر حضرتش بشّاش و خرّم باشد گفتم یا رسول اللّه (ص) هرگز تو را باین مسروری و خوشحالی ندیده بودم فرمود چگونه خوشحال نباشم و حال آنکه جبرئیل آمد و گفت کسی که بر تو یک دفعه صلوات فرستد من بروی ده مرتبه صلوات فرستم و محو کنم از نامه عمل او ده گناه و ده حسنه در نامه عمل او مینویسم. پایان إِن‌َّ الَّذِین‌َ یُؤذُون‌َ اللّه‌َ وَ رَسُولَه‌ُ لَعَنَهُم‌ُ اللّه‌ُ فِی الدُّنیا وَ الآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُم عَذاباً مُهِیناً در اینکه آیه تذکّر میدهد که آنهایی که بخدا و رسولش اذیّت میکنند در دنیا و آخرت بلعنت خدا گرفتارند و برای آنان عذاب خوارکننده مهیّا گردیده.
سؤال- اذیّت رسول معلوم است که کفّار و مشرکین نسبتهای ناروایی بحضرتش میدادند ساحر و کذّابش میگفتند نسبت جنون بآن شخص اول امکان میدادند زجرش میکردند لکن اذیّت بخدا را چگونه توان تصوّر نمود اوّلا کسی را بسرادق جلال احدیّت راهی نیست او غالب بر تمام موجودات است و ثانیا چنین فهمی نداشتند که بتوانند و لو اجمالا تصوّر واجب الوجودی که منزّه و مبرّا از تمام صفات ممکنات باشد را بنمایند و جحود و انکار آنان از همین جهت بوده و وقتی آنها بکلّی به هیچ وجه خدا را نمیشناختند اذیّت باو نمودن معنی ندارد.

(پاسخ)

آری اذیّت بمعنی حقیقی عرفی نسبت بذات احدیّت معنی ندارد لکن مخالفت نمودن امر او و تشبیه او بآنچه منزّه از او است و اذیّت نمودن برسولش بلکه اذیّت نمودن بمؤمنین و دوستان خدا کانّه اذیّت باو است اینکه است که مجازا اذیّت برسولش

صفحه : 254
و مؤمنین را اذیت بخدا بشمار آورده.
وَ الَّذِین‌َ یُؤذُون‌َ المُؤمِنِین‌َ وَ المُؤمِنات‌ِ بِغَیرِ مَا اکتَسَبُوا فَقَدِ احتَمَلُوا بُهتاناً وَ إِثماً مُبِیناً و الّذین عطف بآیه بالا است، اذیّت بمؤمنین و مؤمنات را عطف باذیّت خدا و پیمبرش داده اشاره به اینکه اذیّت بمؤمنین بدون حق بازگشت باذیّت خدا و رسول او مینماید و سرّش شاید چنین باشد که چون در اثر ایمان محبت خدا و رسول و اولیاء او در قلب مؤمن تمرکز پیدا نموده و محبّت جذابه الهی است در هر قلبی که پدید گردید محب را بمحبوب خود مرتبط میگرداند اینکه است که اذیّت باو بدون حق بازگشت باذیّت خدا و پیمبرش مینماید و معلوم است اذیت بخدا و رسول گناه ظاهر و هویدایی است.
یا أَیُّهَا النَّبِی‌ُّ قُل لِأَزواجِک‌َ وَ بَناتِک‌َ وَ نِساءِ المُؤمِنِین‌َ یُدنِین‌َ عَلَیهِن‌َّ مِن جَلَابِیبِهِن‌َّ اهل لغت گفته‌اند جلباب جامه وسیعی است کوچکتر از عباء و بزرگتر از خمار و مقنعه‌ای است که زنهای عرب بر سر میاندازند و بطوری است که اطراف سینه‌های ایشان را فرا میگیرد.
و از إبن عباس روایت شده که جلباب عبایی است که از سر تا پا را میگیرد و بعضی گفته‌اند جلباب بمعنی ملحقه یعنی لفافه‌ای است که تمام بدن را میگیرد. پایان در اینکه آیه ایزد متعال خطاب برسولش (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) نموده که ای محمّد (ص) بزنها و دختران خود و زنهای مؤمنین بگو در موقع بیرون آمدن از منزل عباها و چادرهای خود را بر سر بیندازید و خود را بپوشانید تا آنکه بعفّت و نجابت شناخته شوید ذلِک‌َ أَدنی أَن یُعرَفن‌َ فَلا یُؤذَین‌َ (ذلک) از اسماء اشاره و ارشاد بعلّت حکم است که حکم جلباب برای اینکه است که خانم از کنیز شناخته شود و نیز خانم هرزه‌گرد و عفیف از هم تمیز داده شوند و مردمان اراذل و اوباش دنبال آنها نیفتند و بخانمهای محترم اذیّت نرسانند.
وَ کان‌َ اللّه‌ُ غَفُوراً رَحِیماً آیه ارشاد باین است کسی که مخالفت نمود و بر خلاف امر حق تعالی خلافی از

صفحه : 255
وی صادر گردید درب توبه باز است اگر از روی حقیقت توبه کند پذیرفته خواهد شد لَئِن لَم یَنتَه‌ِ المُنافِقُون‌َ وَ الَّذِین‌َ فِی قُلُوبِهِم مَرَض‌ٌ وَ المُرجِفُون‌َ فِی المَدِینَةِ لَنُغرِیَنَّک‌َ بِهِم ثُم‌َّ لا یُجاوِرُونَک‌َ فِیها إِلّا قَلِیلًا آیه در مقام تهدید منافقین و آنهایی است که مرض نفاق در قلبشان تولید گردیده اگر اینان از کید و دشمنی و فسق و اذیّت بزنان مسلمین دست برندارند و نیز اراجیف آنهایی که اخبار دروغ منتشر میگردانند اگر اینان دست از عمل رکیکشان برندارند هر آینه بتو امر مینمائیم که آنان را بگیری و ملجأ گردانی که جلاء وطن نمایند یعنی آنها را از مدینه بیرون کنی آن وقت آنان در مدینه باقی نمانند مگر اندکی.
مَلعُونِین‌َ أَینَما ثُقِفُوا أُخِذُوا وَ قُتِّلُوا تَقتِیلًا و از چنین مردمان اراجیف گو هر کس در مدینه ماند ملعونند و از رحمت خدا دورند ای مؤمنین هر کجا چنین مردمانی را یافتید بگیرید و بکشید بکشتن سخت.
سُنَّةَ اللّه‌ِ فِی الَّذِین‌َ خَلَوا مِن قَبل‌ُ وَ لَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللّه‌ِ تَبدِیلًا عادت و سنت خدا در تمام زمانهای پیمبران پیشین نیز چنین بوده که آنهایی که در زمین فساد میکردند پیمبران بامر خدا آنها را گرفته و میکشتند که مؤمنین از شرّ آنان راحت گردند ای پیمبر گرامی تو نمییابی عادت و سنّت خدا در هیچ زمانی تبدیل نموده باشد.
یَسئَلُک‌َ النّاس‌ُ عَن‌ِ السّاعَةِ قُل إِنَّما عِلمُها عِندَ اللّه‌ِ کفّار و مشرکین یا از روی سخریّه یا واقعا برای اینکه بفهمند قیامتی که پیمبر اکرم (ص) همیشه آنها را بآن میترساند و تهدید مینماید بنظر مبارک او کی و چه وقت واقع میگردد اینکه بود که از او سؤال مینمودند قیامت در چه وقت واقع میگردد و شاید چنین گمان میکردند قیامت هم روزی است از روزهای دنیا دیگر نمیدانستند که قیامت پس از انقضاء عالم دنیا ظهور مینماید و علم بمدت دنیا نزد علام الغیوب خواهد بود.

صفحه : 256
وَ ما یُدرِیک‌َ لَعَل‌َّ السّاعَةَ تَکُون‌ُ قَرِیباً در هر آنی که مشیّت الهی تعلّق گیرد بمنحل گردیدن عالم دنیا همان موقع قیامت خواهد بود و از جمله چیزهایی که غیر از خدا کسی نمیداند همان وقوع قیامت است که آیه اشاره باین دارد حتّی تو که بافاضه حق تعالی عالم بعلوم اوّلین و آخرین میباشی تو هم نمیدانی قیامت کی واقع میگردد و چه می‌دانی در هر آنی ممکن است قیامت واقع گردد مقدّمه وقوع قیامت همین عالم دنیا است وقتی عالم دنیا سیر خود را باتمام رسانید و افراد بشر هر یک بمنتهای کمال لایق بخود رسیدند نتیجه و غایت عمر دنیا همان قیامت است که یک دفعه واقع خواهد گردید و هر کس به نتیجه اعمال دنیوی خود خواهد رسید.
إِن‌َّ اللّه‌َ لَعَن‌َ الکافِرِین‌َ وَ أَعَدَّ لَهُم سَعِیراً خالِدِین‌َ فِیها أَبَداً لا یَجِدُون‌َ وَلِیًّا وَ لا نَصِیراً آن موقع قیامت است که کفّار از رحمت دورند و برای آنان آتش سوزان جهنم آماده شده و جهنّم جایگاه همیشه‌گی آنها خواهد بود و در آن وقت دیگر نه دوستی برای آنان یافت میگردد و نه یار و یاوری که از عذاب آنها را نجات دهد.

صفحه : 257

[سوره الأحزاب (33): آیات 66 تا 73]

اشاره

یَوم‌َ تُقَلَّب‌ُ وُجُوهُهُم فِی النّارِ یَقُولُون‌َ یا لَیتَنا أَطَعنَا اللّه‌َ وَ أَطَعنَا الرَّسُولا (66) وَ قالُوا رَبَّنا إِنّا أَطَعنا سادَتَنا وَ کُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبِیلا (67) رَبَّنا آتِهِم ضِعفَین‌ِ مِن‌َ العَذاب‌ِ وَ العَنهُم لَعناً کَبِیراً (68) یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا لا تَکُونُوا کَالَّذِین‌َ آذَوا مُوسی فَبَرَّأَه‌ُ اللّه‌ُ مِمّا قالُوا وَ کان‌َ عِندَ اللّه‌ِ وَجِیهاً (69) یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا اتَّقُوا اللّه‌َ وَ قُولُوا قَولاً سَدِیداً (70)
یُصلِح لَکُم أَعمالَکُم وَ یَغفِر لَکُم ذُنُوبَکُم وَ مَن یُطِع‌ِ اللّه‌َ وَ رَسُولَه‌ُ فَقَد فازَ فَوزاً عَظِیماً (71) إِنّا عَرَضنَا الأَمانَةَ عَلَی السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ وَ الجِبال‌ِ فَأَبَین‌َ أَن یَحمِلنَها وَ أَشفَقن‌َ مِنها وَ حَمَلَهَا الإِنسان‌ُ إِنَّه‌ُ کان‌َ ظَلُوماً جَهُولاً (72) لِیُعَذِّب‌َ اللّه‌ُ المُنافِقِین‌َ وَ المُنافِقات‌ِ وَ المُشرِکِین‌َ وَ المُشرِکات‌ِ وَ یَتُوب‌َ اللّه‌ُ عَلَی المُؤمِنِین‌َ وَ المُؤمِنات‌ِ وَ کان‌َ اللّه‌ُ غَفُوراً رَحِیماً (73)

صفحه : 258

(ترجمه)

(‌در بیان حال کفّار است) یاد کن روزی را که صورتهای آنان در آتش گردانیده میشود میگویند ای کاش ما خدا و رسول او را اطاعت نموده بودیم (66)
و میگویند پروردگار ما ما اطاعت نمودیم رؤساء و بزرگان خود را و آنها بودند که ما را (‌از جاده حق‌ّ) منحرف گردانیدند (67)
پروردگار ما عذاب آنان را دو برابر گردان و آنها را لعنت کن لعنت بزرگ (68)
ای کسانی که ایمان آورده‌اید شما مثل کسانی نباشید که بموسی علیه السلام اذیّت نمودند و خدا موسی را از آنچه (باو تهمت زدند) تبرئه گردانید و او نزد خدا مقرّب بود (69)
ای کسانی که ایمان آورده‌اید متّقی و پرهیزکار باشید و در گفتار استوار گردید (‌یعنی سخن لغو نگوئید) (70)
تا اینکه (‌خدا) اعمال شما را اصلاح گرداند و گناهان شما را بیامرزد و کسی که خدا و رسولش را اطاعت نماید محقّقا فائز گردیده و رستگاری بزرگی (نصیب وی گشته) (71)
بحقیقت ما امانت را عرضه کردیم بر آسمانها و زمین و کوه‌ها و همه آنان از برداشتن آن اباء نمودند و از برداشتن آن ترسیدند و انسان برداشت (‌آن بار امانت را) و بدرستی که انسان بسیار ستمکار و بسیار جاهل و نادان است (72)
تا اینکه خدا مردهای منافق و زنهای منافقه را و نیز مردهای مشرک و زنهای مشرکه را عذاب نماید و تا آنکه خدا برحمت خود بپذیرد مردهای مؤمن و زنهای مؤمنه را و همیشه خداوند آمرزنده و مهربان است (73).

صفحه : 259

توضیح آیات‌

اشاره

یَوم‌َ تُقَلَّب‌ُ وُجُوهُهُم فِی النّارِ یَقُولُون‌َ یا لَیتَنا أَطَعنَا اللّه‌َ وَ أَطَعنَا الرَّسُولَا (یوم) متعلّق (باعدّ) در آیه بالا است، روز قیامت روزی است که صورتهای کفّار را میگردانند در آن آتش سوزانی که برای کفّار آماده شده، اشاره به اینکه اهل جهنّم از شدّت عذاب و اضطراب در آتش میغلطند و از پشیمانی و بیچارگی همیشه آرزو میکنند کاش مطیع حق تعالی و رسولان او شده بودیم.
وَ قالُوا رَبَّنا إِنّا أَطَعنا سادَتَنا وَ کُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبِیلَا مردم دو دسته‌اند بعضی دانایان و اهل علم و دانشند و قوّه تمیز و ادراک دارند و میتوانند حق و باطل را از هم تمیز دهند و از چنین اشخاص بیشتر آنها حب‌ّ ریاست و پیشوایی بر آنان چیره‌گشته و برای اینکه مبادا بریاست و پیشوایی آنها لطمه‌ای وارد آید زیر بار فرمان پیمبران نرفته و نمیروند و بعضی از عوام کالانعام را مطیع خود گردانیده و برای دوام ریاستشان آنها را اغواء مینمایند که بار بر دوش آنان گذارند و آنها نیز کور کورانه یا از روی فقر یا جهل و نادانی زیر بار آنان میروند و آن سیه بختان در دنیا بظلمت جهل و نادانی و در آخرت بآن عذابهای کذایی مبتلا خواهند گردید امان از جهل و نادانی که خود عذاب بزرگی است که همه مبتلا بآن هستیم و نمی‌فهمیم.
رَبَّنا آتِهِم ضِعفَین‌ِ مِن‌َ العَذاب‌ِ وَ العَنهُم لَعناً کَبِیراً اینکه است که ضعفاء بنای نفرین را میگذارند و از خدا درخواست میکنند که عذاب رؤساء را دو برابر گردان و آنان را از رحمت خود دور دار در منتهی دوری اینکه نفرین ضعفاء نسبت برؤساء ردّ ندارد زیرا که محقّقا عذاب رؤساء که در مقام اغواء و فریب دادن ضعفاء باشند دو برابر بلکه زیادتر از عذاب ضعفاء خواهد بود زیرا اوّلا غالبا رؤساء از روی فهمیدگی نخواستند پیرو اهل حق گردند و ثانیا سبب گمراهی دیگران شدند اینکه است که روی میزان عدل الهی بایستی عذاب آنان

صفحه : 260
بمراتب زیادتر از عذاب ضعفاء باشد اصلا عذاب و ثواب بر اعمال بد یا خوب انسان بمقتضای عقل و دانش وی خواهد انجام گرفت.
یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا لا تَکُونُوا کَالَّذِین‌َ آذَوا مُوسی شاید خطاب بمنافقین باشد که بظاهر ایمان آورده و در باطن در مقام ایذاء پیمبر اکرم (ص) بودند که آنان را تشبیه میگرداند به آنهایی که بحضرت موسی علیه السلام افتراء زدند.

سخنان مفسرین در توجیه آیه‌

1- آیه اشاره بزید و زینب است که پس از طلاق دادن زید زینب را و ازدواج رسول (ص) با او بعضی از منافقین طعنه بر رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم زدند که عاشق زن پسر خوانده خود شده و چنین عمل بر حضرتش سزاوار نبود اینکه بود که آیه آمد و حضرتش را تبرئه نمود که بامر خدا اینکه عمل انجام گرفته.
2- راجع باذیّت موسی (ع) است بقولی قارون نسبت زنا بحضرتش داد که گویند مال زیادی بزن زانیه‌ای داد که وقتی حضرت موسی علیه السلام مشمول موعظه است بین مردم بلند شود و بگوید موسی (ع) با من زنا کرده و آن زن زانیه بعکس از بین مردم برخواست و گفت قارون بمن چنین و چنان گفته و من هرگز بپیغمبر خدا نسبت دروغ نخواهم داد.
و بقول دیگر مردم حضرت موسی (ع) را بقتل هارون برادرش متّهم نمودند وقتی که هارون (ع) در کوه طور وفات نمود گفتند موسی (ع) او را کشت ملائکه جسد هارون را بیرون آوردند و ارائه دادند تا مردم بفهمند که او بمرگ خدایی مرده کسی او را نکشته است.
فَبَرَّأَه‌ُ اللّه‌ُ مِمّا قالُوا وَ کان‌َ عِندَ اللّه‌ِ وَجِیهاً (ما) در (ممّا) مصدریّه است، پس از آنکه نسبت ناروا بحضرت موسی علیه السلام دادید خداوند او را تبرئه نمود و بمردم عصمت و پاکی او را ظاهر گردانید زیرا که موسی (ع) نزد خدای تعالی مقام بلند و خصلتهای نیکو دارد.

صفحه : 261
یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا اتَّقُوا اللّه‌َ وَ قُولُوا قَولًا سَدِیداً ذات احدیّت از روی شفقت در مقام اندرز و نصیحت مؤمنین برآمده که شمایی که در جادّه حق‌ّ رهسپار گردیده‌اید و ایمان آورده‌اید اوّلا در عمل متّقی و پرهیزکار باشید و ثانیا مواظب گفتار خود باشید نفهمیده از روی گمان و تخمین یا القاء شیطانی یا از روی گفتار مردم سخن نگوئید بلکه بایستی مواظب باشید که گفتار شما از روی درستی و فکر اندیشی صادر گردد و سخن محکم پا برجا بگوئید تا در عوض یُصلِح لَکُم أَعمالَکُم وَ یَغفِر لَکُم ذُنُوبَکُم اینکه آیه اخیر متفرّع بر آیه بالا است که اگر شما مؤمنین دارای صفت تقوی باشید و در گفتار استوار گردید که سخن بیجا نگوئید باین دو خصلت نیکو اعمال و افعال شما را خدا اصلاح میگرداند و بدرجه قبول میرسد چنانچه فرمود (إِنَّما یَتَقَبَّل‌ُ اللّه‌ُ مِن‌َ المُتَّقِین‌َ) و گناهان شما را می‌بخشد.
وَ مَن یُطِع‌ِ اللّه‌َ وَ رَسُولَه‌ُ فَقَد فازَ فَوزاً عَظِیماً کسی که مطیع امر خدا و رسولش گردد چنین کسی بدرجات بلند فائز گردیده آری کسی که مطیع امر خدا و رسول گردید البته از اطاعت نفس امّاره بالسوء و شیطان بیرون می‌رود (دیو چه بیرون رود فرشته درآید) آن وقت دل و روان او میدان جولان‌گاه ملائکه و محل اشراق و تجلّی نور معرفت جلال و اوصاف جمال احدی می‌گردد و چنین کسی بفیوضات غیر متناهی و مقامات ارجمند انسانی فائز خواهد گردید إِنّا عَرَضنَا الأَمانَةَ عَلَی السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ وَ الجِبال‌ِ سخنان مفسرین در توجیه آیه که مقصود از امانت چیست.
1- مقصود طاعت است که اداء آن لازم است مثل امانت ظاهری که باید به صاحب امانت برگرداند (ابو العالیه) 2- حدود شرع از فرائض و احکام که آنهم امانت است (إبن عباس و مجاهد) 3- نماز و روزه و زکاة و حج‌ّ و جهاد و یا امانت مردم یا وفاء بعهود و

صفحه : 262
نگاه داشتن زبان از زیاد سخن گفتن.
4- غسل جنابت است که بر هر مکلّفی واجب گردیده و اداء کردن و نکردن آن را جز خدا کسی نمی‌داند.
بروایتی ابو درداء از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم چنین نقل مینماید که پنج چیز است که هر کس آن را اداء کند البته در بهشت وارد میگردد: اول اداء نماز یومیّه با شرائط و ارکان. دوم اداء زکاة بطیب نفس و برای خدا که اینکه دو را غیر از مؤمن نکند.
سوم اداء روزه رمضان. چهارم حج با استطاعت، پنجم اداء امانت گفتند اداء امانت چیست فرمود غسل جنابت و اینکه حدیث با ضعف سند اگرچه جامع توجیهات مفسرین است لکن ظاهرا در مقام معنی آیه نیست زیرا که در آن نفرموده مقصود از اینکه آیه چنین است.
خلاصه توجیهات بسیاری راجع باین آیه از مفسرین نقل شده لکن با هیچکدام نص‌ّ صریحی یا آیه‌ای که شاهد بر آن باشد که بتوان مطمئن بآن گردید نگردیده پس بنا بر اینکه آیه از متشابهات قرآن بشمار میرود و علم آن نزد خدا است.
فَأَبَین‌َ أَن یَحمِلنَها وَ أَشفَقن‌َ مِنها وَ حَمَلَهَا الإِنسان‌ُ پس از آنکه آسمانها و زمین و کوه‌ها امانت را قبول نکردند و از تحمّل آن ترسیدند انسان آن امانت را حمل نمود و قبول کرد. بقول شیخ حافظ شیرازی

آسمان بار امانت نتوانست کشید قرعه فال بنام من دیوانه زدند
شاید مقصود از آسمان و زمین و کوه‌ها اهل آنها از موجودات صاحب شعور باشد زیرا بر جماد عرضه کردن بطور معنی حقیقی درست نمیآید مگر آنکه آیه از قبیل قوله تعالی باشد که اشاره بعظمت قرآن دارد آنجا که فرموده (لَو أَنزَلنا هذَا القُرآن‌َ عَلی جَبَل‌ٍ لَرَأَیتَه‌ُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِن خَشیَةِ اللّه‌ِ) و چنین اشاراتی در کلام عرب بسیار است إِنَّه‌ُ کان‌َ ظَلُوماً جَهُولًا محقّقا انسان بسیار ظالم بنفس خود میباشد و بسیار جاهل و نادان است زیرا که نه قدر آن امانت خدایی را شناخته و بآن دانا گردیده و نه حق‌ّ او را اداء نموده

صفحه : 263
آیا امانتی بزرگتر و شریفتر از آن روح ملکوتی انسانی که از عالم امر پروردگار که در باره آن بعد از خلقت بدن عنصری فرمود (وَ نَفَخت‌ُ فِیه‌ِ مِن رُوحِی) عظیم‌تر و شریف‌تر تصوّر دارد که انسان ظالم نادان قدر او را نشناخته و آن را پرورش نداده و آن را اسیر سر پنجه قوای نفسانی قرار داده در صورتی که اینکه فضیلت را که از روح خودم نفخه بانسان دمیدم در باره خلقت هیچ موجودی از موجودات نفرموده و برای همان روح ملکوتی آدم بود که تمام ملائکه مأمور گردیدند بآدم سجده کنند و کسی که اینکه امانت الهی را درست نگاهداری کرده و آن را قوی و نیرومند گردانیده و در روز موعود بصاحبش برگردانیده چنین کسی حق‌ّ امانت را ادا نموده.

اینکه جان عاریت که بحافظ سپرده دوست روزی رخش ببینم و تسلیم وی کنم
نخواستم آیه را اینکه طور تفسیر کنم چنانچه گفته شد از متشابهات قرآن بشمار میرود و علم واقعی آن نزد خدا است لکن میشود آیه را باین معنی تطبیق نمود.
اللّه عالم بحقایق کلامه

صفحه : 264

‌سورة سبأ

اشاره

سوره سبأ اینکه سوره در مکّه فرود آمده و بقول مجاهد و قتاده و حسن در آن ناسخ و منسوخ نیست و گفته‌اند یک آیه از آن در مدینه فرود آمده و آن قوله تعالی (وَ یَرَی الَّذِین‌َ أُوتُوا العِلم‌َ) و پنجاه و پنج آیه است نزد شامی‌ها و پنجاه و چهار آیه است در نزد باقی و هشتصد و هشتاد و سه کلمه و هزار و پانصد و دوازده حرف است.
(ابو الفتوح)

[سوره سبإ (34): آیات 1 تا 6]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
الحَمدُ لِلّه‌ِ الَّذِی لَه‌ُ ما فِی السَّماوات‌ِ وَ ما فِی الأَرض‌ِ وَ لَه‌ُ الحَمدُ فِی الآخِرَةِ وَ هُوَ الحَکِیم‌ُ الخَبِیرُ (1) یَعلَم‌ُ ما یَلِج‌ُ فِی الأَرض‌ِ وَ ما یَخرُج‌ُ مِنها وَ ما یَنزِل‌ُ مِن‌َ السَّماءِ وَ ما یَعرُج‌ُ فِیها وَ هُوَ الرَّحِیم‌ُ الغَفُورُ (2) وَ قال‌َ الَّذِین‌َ کَفَرُوا لا تَأتِینَا السّاعَةُ قُل بَلی وَ رَبِّی لَتَأتِیَنَّکُم عالِم‌ِ الغَیب‌ِ لا یَعزُب‌ُ عَنه‌ُ مِثقال‌ُ ذَرَّةٍ فِی السَّماوات‌ِ وَ لا فِی الأَرض‌ِ وَ لا أَصغَرُ مِن ذلِک‌َ وَ لا أَکبَرُ إِلاّ فِی کِتاب‌ٍ مُبِین‌ٍ (3) لِیَجزِی‌َ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ أُولئِک‌َ لَهُم مَغفِرَةٌ وَ رِزق‌ٌ کَرِیم‌ٌ (4)
وَ الَّذِین‌َ سَعَوا فِی آیاتِنا مُعاجِزِین‌َ أُولئِک‌َ لَهُم عَذاب‌ٌ مِن رِجزٍ أَلِیم‌ٌ (5) وَ یَرَی الَّذِین‌َ أُوتُوا العِلم‌َ الَّذِی أُنزِل‌َ إِلَیک‌َ مِن رَبِّک‌َ هُوَ الحَق‌َّ وَ یَهدِی إِلی صِراطِ العَزِیزِ الحَمِیدِ (6)

صفحه : 265

ترجمه قسمتی از آیات سوره سبا

بنام ایزد هستی بخش صاحب رحمت عام و خاص
حمد و ثنا و ستایش مخصوص آن کسی است که برای او (و ملک او) است آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است و آن کسی که در آخرت (نیز) حمد و ستایش مخصوص باو است و او درستکار و آگاهست (2)
و میداند آنچه را که در زمین نفوذ میکند و آنچه از زمین بیرون میآید و آنچه از آسمان فرود میآید و آنچه در آسمان صعود مینماید و او است مهربان و آمرزنده (3)
آنان که کافر بودند چنین گفتند که ساعت قیامت نخواهد آمد ای محمّد (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) بگو آری قسم بپروردگار من بر شما قیامت را بیاورد (آن کسی که) دانای غیب است و پوشیده نیست از علم او هموزن مورچه‌ای یا هموزن ذرّه‌ای از ذرّات در هوا از آنچه در آسمانها و زمین است و چیزی نیست که کوچکتر از ذرّه باشد و نه بزرگتر مگر آنکه در کتاب روشن (قرآن یا لوح محفوظ) ثبت است (4)
تا پاداش بدهد آنهایی را که ایمان آورده و عمل نیکو نموده‌اند برای چنین اشخاصی آمرزش و روزی نیکو آماده شده (5)
و آن کسانی که در (باطل گردانیدن) آیات ما (قرآن کوشش مینمایند (بگمان اینکه) عاجز کنندگانند برای آنها عذاب مولم و دردناک آماده خواهد بود (6)
و کسانی که بآنان علم عطا شده (بچشم ایمان) می‌بینند که آنچه از جانب پروردگار تو بسوی تو فرود آمده یعنی قرآن حق و درست است و آن قرآن راه نماینده است بسوی راه خداوند غالب و ستوده شده

صفحه : 266

توضیح آیات‌

الحَمدُ لِلّه‌ِ الَّذِی لَه‌ُ ما فِی السَّماوات‌ِ وَ ما فِی الأَرض‌ِ پنج سوره از سوره‌های قرآنی (بحمد) افتتاح گردیده:
1- سوره حمد (الحَمدُ لِلّه‌ِ رَب‌ِّ العالَمِین‌َ) 2- سوره انعام (الحَمدُ لِلّه‌ِ الَّذِی خَلَق‌َ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌َ وَ جَعَل‌َ الظُّلُمات‌ِ وَ النُّورَ) 3- سوره کهف (الحَمدُ لِلّه‌ِ الَّذِی أَنزَل‌َ عَلی عَبدِه‌ِ الکِتاب‌َ وَ لَم یَجعَل لَه‌ُ عِوَجاً قَیِّماً) 4- سوره ملائکه (یعنی سوره فاطر) (الحَمدُ لِلّه‌ِ فاطِرِ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ جاعِل‌ِ المَلائِکَةِ رُسُلًا) 5- سوره سبأ همین سوره (الحَمدُ لِلّه‌ِ الَّذِی لَه‌ُ ما فِی السَّماوات‌ِ وَ ما فِی الأَرض‌ِ) الف و لام (الحمد) الف و لام استغراق است که تمام اقسام ستایش را شامل میگردد، و لام (له) لام تملیک است که دلالت بر اختصاص دارد اشاره به اینکه تمام ثنای جمیل و ستایش غیر محدود مخصوص بآن ذات کبریایی است که هم علّت فاعلی موجودات و هم علّت غایی ممکنات است و آنچه در آسمانها است از شموس و اقمار و کرات و کهکشانها و منظومه شمسی و اهل آسمانها از انواع و اقسام ملائکه و آنچه در زمین است از انواع و اقسام جمادات و معدنیّات و نباتات از اشجار و گیاه‌ها و حیوانات و افراد بشر تماما ملک او و در قبضه تصرّف او است.
وَ لَه‌ُ الحَمدُ فِی الآخِرَةِ حمد اوّل اشاره بنعمت ایجاد است که تمام عوالم ممکنات را از نیستی بهستی آورده و خلعت وجود بر آنها پوشانیده، و حمد فی الاخرة اشاره بابقاء وجود بشر است و اینکه علّت موجده همان علّت مبقیه خواهد بود.
وَ هُوَ الحَکِیم‌ُ الخَبِیرُ سزاوار حمد و ستایش آن کسی است که آثارش محکم و متقن و در اعمالش بینا و دانا خواهد بود و بر آنچه میکند خبیر و آگاهست.

صفحه : 267
یَعلَم‌ُ ما یَلِج‌ُ فِی الأَرض‌ِ وَ ما یَخرُج‌ُ مِنها دخول در محل تنگ را ولوج گویند خدا میداند آنچه در زمین از بذور و اشجار و آب و غیر آن نفوذ میکنند و نیز کیفیّت نشو و ارتقاء آن را میداند و میداند آنچه را که از گیاه‌ها و حبوبات و اشجار و آبها و غیر آن که از زمین بیرون میآید و نیز آن فرد متعال باوضاع آسمانی آگاهست از آنچه از آسمان فرود میآید از باران و برف و حرارت و انواع ملائکه که برای انجام وظیفه‌ای که محول بآنها است بزمین نزول مینمایند و نیز میداند آنچه بآسمان صعود مینماید از اعمال نیک بشر و ملائکه عمّاله و دعاء و طلب حاجات از غرائب التفسیر چنین نقل میکنند که گفته آنچه فرود میآید یعنی جبرئیل و آنکه بالا میرود یعنی حضرت رسالت در شب معراج.
و صاحب کشف الاسرار گفته از علم قدیم حق تعالی پوشیده نیست آنچه بر دلهای اولیاء از واردات و مکاشفات پائین میآید و آنچه بالا میرود از انفاس اصفیاء در همه اوقات یا آنچه فرود میآید از الطاف و کرم که از بارگاه قدم متوجّه دلها گردیده هر جا که بوی آشنا میآید در آنجا منزل میکند، چنانچه در حدیث فرموده
(ان‌ّ لربّکم فی ایّام دهرکم نفحات الا فتعرضوا لها)
و آنچه بالا میرود از ناله تائبان و آه مفلسان که چون سحرگاه از خلوت خانه سینه ایشان روی بدرگاه رحمت بیچون آرد فی الحال رقم قبول بروی کشد که
(انین مذنبین احب من وحل المسبحین)
پایان (منهج) وَ هُوَ الرَّحِیم‌ُ الغَفُورُ در آیه اول خود را (بحکیم و خبیر) معرّفی نموده اشاره به اینکه آفرینش جهان و جهانیان از روی حکمت و اتقان و علم بصلاح بینی انجام گرفته، و در آیه دوّم (برحیم و غفور) خاتمه داده اشاره به اینکه نسبت بتمام مخلوقاتش رءوف و مهربان است و هر کس رو باو آورد وی را می‌پذیرد و از لغزش و خطای او گذشت مینماید.
وَ قال‌َ الَّذِین‌َ کَفَرُوا لا تَأتِینَا السّاعَةُ قُل بَلی وَ رَبِّی لَتَأتِیَنَّکُم لام (لتأتینّکم) لام جواب قسم است و قسم واو (و ربّی) میباشد، و به پیمبر خود امر میفرماید که در پاسخ گفتار رکیک کفّار که منکر قیامتند و گویند هیچوقت

صفحه : 268
قیامت نمیآید تو با کمال جدیّت گفتار خود را مؤکّد نما بقسم و بگو آری قسم بپروردگار من که البتّه برای شما قیامت میآید و قیامت از طرف آن کسی پدیدار میگردد که دانای باسرار است و آنچه از نظر شما غائب و پنهان است نزد او ظاهر و هویدا خواهد بود و علم او بتمام موجودات محیط است کوچک و بزرگی در آسمانها و زمین یافت نمیگردد مگر آنکه در کتاب مبین (لوح محفوظ) ( یا قرآن) ثبت است.
لِیَجزِی‌َ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ أُولئِک‌َ لَهُم مَغفِرَةٌ وَ رِزق‌ٌ کَرِیم‌ٌ لام (لیجزی) لام علّت است اشاره به اینکه علّت وقوع قیامت اینکه است که هر کسی بکیفر و جزای اعمالش برسد و آیه مشعر باین است که اصلا علّت غایی وجود عالم قیامت برای پاداش دادن مؤمنین و اهل تقوی است که از اعمالشان بهره نیکو ببرند که بالاترین نعمتها و تفضّلات الهی در باره آنان در مرتبه اوّل مغفرت و آمرزش گناهان و لغزشهای آنها است و در ثانی انعام و کراماتی است که تفضّلا بآنها کرامت مینماید آری (تخلیه) قبل از (تحلیه) است اوّل بایستی بآب رحمت و مغفرت قلب و دل انسانی از جرم گناه پاک گردد و تصفیه شود تا قابل فرا گرفتن نعمتهای الهی و فیوضات رحمانی گردد.
وَ الَّذِین‌َ سَعَوا فِی آیاتِنا مُعاجِزِین‌َ أُولئِک‌َ لَهُم عَذاب‌ٌ مِن رِجزٍ أَلِیم‌ٌ کسانی که بدسیسه کاریهایشان که راجع بآیات قرآن بکار میبرند گمان میکنند میتوانند نور خدا را خاموش نموده و بر خدا غالب گردند و او را عاجز نمایند که نتواند دین خود را حفظ نماید برای چنین مردمانی عذاب بسیار سخت دردناکی مهیّا گردیده وَ یَرَی الَّذِین‌َ أُوتُوا العِلم‌َ الَّذِی أُنزِل‌َ إِلَیک‌َ مِن رَبِّک‌َ هُوَ الحَق‌َّ وَ یَهدِی إِلی صِراطِ العَزِیزِ الحَمِیدِ در مقام فضیلت صاحبان علم است که برسولش خبر میدهد ای محمّد (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) دانشمندانی که از راه علم و دانش چشم دلشان باز شده و حق و باطل را از هم تمیز میدهند آنها چنین خواهند بود وقتی آیات قرآنی که بپیمبرش فرود آمده میشنوند بنور قلب و بصیرت باطنی خود حقّانیّت آن را میفهمند و تصدیق مینمایند که آن حق

صفحه : 269
و از طرف پروردگار تو فرود آمده است و هادی و راهنمایی میکند بجاده مستقیمی که سر انجام آن قرب جوار پروردگار غالب و ستوده شده خواهد بود.
ظاهرا مقصود از چنین علمی که اینکه طور حقایق را مکشوف میگرداند آن علمی است که امام علیه السلام در باره آن فرموده
(العلم نور یقذفه اللّه فی قلب من یشاء من عباده)
که چنین علمی نور است و حقایق را مکشوف میگرداند نه علم صوری ظاهری که از کتب یا دهنها گرفته شده زیرا که اینکه قبیل علوم علم نما است آن علمی نیست که از سر چشمه علم الهی تراوش نموده و قلوب اولیاء خود را بآن رونق داده و در آیات و اخبار اهل عصمت از آن تمجید شده و دانشمندان اینکه قدر در باره آن تعریف و توصیف نموده‌اند.

علم رسمی سر بسر قیل است و قال نه از او کیفیّتی حاصل نه حال

صفحه : 270

[سوره سبإ (34): آیات 7 تا 14]

اشاره

وَ قال‌َ الَّذِین‌َ کَفَرُوا هَل نَدُلُّکُم عَلی رَجُل‌ٍ یُنَبِّئُکُم إِذا مُزِّقتُم کُل‌َّ مُمَزَّق‌ٍ إِنَّکُم لَفِی خَلق‌ٍ جَدِیدٍ (7) أَفتَری عَلَی اللّه‌ِ کَذِباً أَم بِه‌ِ جِنَّةٌ بَل‌ِ الَّذِین‌َ لا یُؤمِنُون‌َ بِالآخِرَةِ فِی العَذاب‌ِ وَ الضَّلال‌ِ البَعِیدِ (8) أَ فَلَم یَرَوا إِلی ما بَین‌َ أَیدِیهِم وَ ما خَلفَهُم مِن‌َ السَّماءِ وَ الأَرض‌ِ إِن نَشَأ نَخسِف بِهِم‌ُ الأَرض‌َ أَو نُسقِط عَلَیهِم کِسَفاً مِن‌َ السَّماءِ إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَآیَةً لِکُل‌ِّ عَبدٍ مُنِیب‌ٍ (9) وَ لَقَد آتَینا داوُدَ مِنّا فَضلاً یا جِبال‌ُ أَوِّبِی مَعَه‌ُ وَ الطَّیرَ وَ أَلَنّا لَه‌ُ الحَدِیدَ (10) أَن‌ِ اعمَل سابِغات‌ٍ وَ قَدِّر فِی السَّردِ وَ اعمَلُوا صالِحاً إِنِّی بِما تَعمَلُون‌َ بَصِیرٌ (11)
وَ لِسُلَیمان‌َ الرِّیح‌َ غُدُوُّها شَهرٌ وَ رَواحُها شَهرٌ وَ أَسَلنا لَه‌ُ عَین‌َ القِطرِ وَ مِن‌َ الجِن‌ِّ مَن یَعمَل‌ُ بَین‌َ یَدَیه‌ِ بِإِذن‌ِ رَبِّه‌ِ وَ مَن یَزِغ مِنهُم عَن أَمرِنا نُذِقه‌ُ مِن عَذاب‌ِ السَّعِیرِ (12) یَعمَلُون‌َ لَه‌ُ ما یَشاءُ مِن مَحارِیب‌َ وَ تَماثِیل‌َ وَ جِفان‌ٍ کَالجَواب‌ِ وَ قُدُورٍ راسِیات‌ٍ اعمَلُوا آل‌َ داوُدَ شُکراً وَ قَلِیل‌ٌ مِن عِبادِی‌َ الشَّکُورُ (13) فَلَمّا قَضَینا عَلَیه‌ِ المَوت‌َ ما دَلَّهُم عَلی مَوتِه‌ِ إِلاّ دَابَّةُ الأَرض‌ِ تَأکُل‌ُ مِنسَأَتَه‌ُ فَلَمّا خَرَّ تَبَیَّنَت‌ِ الجِن‌ُّ أَن لَو کانُوا یَعلَمُون‌َ الغَیب‌َ ما لَبِثُوا فِی العَذاب‌ِ المُهِین‌ِ (14)

صفحه : 271

ترجمه قسمتی از سوره سبأ

کفّار (از روی تعجّب) با هم گفتند آیا میخواهید شما را راهنمایی کنیم بمردی که گوید وقتی شما مردید و بدن شما پاره پاره و ریز ریز گردید شما در یک خلقت نوینی خواهید بود (8)
آیا اینکه شخص بخدا دروغ می‌بندد یا اینکه دیوانه است نه چنین است که منکرین معاد میگویند که محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بخدا افتراء بسته یا دیوانه است بلکه آن کسانی که ایمان بآخرت ندارند در آخرت در عذابند و در دنیا در گمراهی دور از حق‌ّ میباشند (9)
آیا اینکه کفّار نظر نمیکنند که چگونه آسمان و زمین بآنها احاطه دارد و قدرت بر بیرون رفتن ندارند اگر بخواهیم آنها را بزمین فرو بریم یا پاره‌ای از آسمان بر سر آنان فرود آریم و حقیقة آسمانها و زمین دلالت (واضح) دارد برای بنده‌ای که بازگشت (بحق تعالی) میکند (10)
و محقّقا بداود علیه السلام از جانب ما فضیلتی عطاء شد (گفتیم) ای کوه‌ها صدای داود را با او برگردانید (و گفتیم) ای پرندگان (شما نیز با داود (ع) همراز گردید) و آهن را در دست داود علیه السلام نرم گردانیدیم
(و باو امر نمودیم) که زره بسازد و در آن اندازه‌گیری نماید (و گفتیم) عمل صالح نمائید بحقیقت من بر آنچه عمل میکنید بینا خواهم بود (11)
و برای سلیمان باد را مسخّر نمودیم در صبحگاه بقدر یک ماه راه میرفت و در شبها (نیز) بقدر یک ماه راه میرفت و جاری کردیم برای سلیمان علیه السلام چشمه مس گداخته را تا از معدن مس بیرون میآمد و از آن مس آنچه میخواستند میساختند و از جن‌ّ برای او کسانی را مسخّر گردانیدیم که بفرمان پروردگارش در مقابل او عمل مینمودند و از جن‌ّ کسی که سرکشی میکرد از عذاب آتش افروخته بوی میچشانیدیم (12)
دیوان بامر سلیمان (ع) غرفه‌ها و صورتهای (فرشته) و انبیاء را و کاسه‌های چوبی بزرگ و دیگهای عظیم میساختند (گفتیم) ای اهل داود برای اینکه نعمت بزرگ شکر گذار باشید و اندکی از بنده‌گان من شکر گذار خواهند بود (13)
و چون حکم مرگ بر سلیمان جاری گردید آنان را مطّلع نگردانید بر آن مگر جنبنده‌ای از زمین (وقتی) موریانه عصائی (که بر دست داشت خورد) و سلیمان (ع) بزمین افتاد بر جنّیان معلوم گردید که سلیمان مرده است و اگر جنّیان عالم بغیب بودند درنگ نمیکردند در عذاب خوار کننده (14).

صفحه : 272

(توضیح آیات)

اشاره

وَ قال‌َ الَّذِین‌َ کَفَرُوا هَل نَدُلُّکُم عَلی رَجُل‌ٍ یُنَبِّئُکُم إِذا مُزِّقتُم کُل‌َّ مُمَزَّق‌ٍ کفّار از روی استهزاء و سخریّه بیکدیگر میگفتند آیا میخواهید مردی را ببینید (و مقصود آنان محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بود) که سخن عجیبی میگوید چنین اظهار مینماید که وقتی که شما مردید و بدن شما پاره پاره گردید و پس از آن خاک شد و هر ذرّه‌ای از آن بطرفی افتاد (إِنَّکُم لَفِی خَلق‌ٍ جَدِیدٍ) با اینکه حال در خلقت نوینی خواهید بود آیه ارشاد باین است که بمردن فانی نگردیده‌اید بلکه وجود شما تحول نموده و از نشئه‌ای به نشئه‌ای کامل‌تر میگردد و در روز معاد حیات ثانوی بوی افاضه میشود که آن حیات کامل و باقی خواهد بود.
أَفتَری عَلَی اللّه‌ِ کَذِباً أَم بِه‌ِ جِنَّةٌ چنان زندگی پس از مرگ در نظر آنان بعید مینمود که گمان کردند آن شخص اوّل امکان دیوانه است و بدون عقل و رویّه سخن میگوید و اگر جنون ندارد برای ریاست و پیشوایی بخدا دروغ می‌بندد و چنین اظهار مینماید که خدا بمن وحی نموده که شما پس از مردن زندگانی نوینی خواهید نمود.
آری کسی که چنان در طبیعیات فرو رفته که جز زرد و سرخ عالم طبیعی چیزی را ننگرد و منکر روح مجرّد است چگونه میتواند نظر خود را بالا برد و تعقّل نماید عالمی را که ما فوق اینکه عالم و وسیع‌تر و عالی‌تر و محیط بر اینکه عالم باشد آیا انسان اگر رجوع بعقل و حقیقت خود نماید نمیفهمد که روح و عقل درّاکش که متصرّف در مادّیّات گردیده و غالب و قاهر بر ما دون خود میباشد از عالم دیگری ظهور و بروز نموده و برای استکمال بحکم قادر توانا چهار صباحی بعالم طبیعیّات تعلّق گرفته و پس از تکمیل بایستی بمحل خود برگردد و حیات دائمی و زندگی پاک بی آلایش همیشگی پیدا نماید، قوله تعالی (إِلی رَبِّک‌َ یَومَئِذٍ المُستَقَرُّ) سوره القیمة آیه 12 یعنی و محل قرارگاه او بسوی رحمت پروردگارش خواهد بود (وَ أَن‌َّ إِلی رَبِّک‌َ المُنتَهی) سوره النجم آیه 43 (إِن‌َّ إِلی رَبِّک‌َ الرُّجعی) سورة العلق آیه 9

صفحه : 273
9 تمام اینکه آیات اشاره بآخر مقام انسان است.
در جلد دوّم اینکه تفسیر در سوره بقره آیه 155 در ذیل قوله تعالی (وَ لا تَقُولُوا لِمَن یُقتَل‌ُ فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ أَموات‌ٌ بَل أَحیاءٌ وَ لکِن لا تَشعُرُون‌َ) راجع بمقالات فاسده مادیّین اندازه‌ای بحث نمودیم، و خلاصه گفتار رکیک آنان چنین است که روح و نفس مجرّدی در کار نیست و آنها چنان در مادیات فرو رفته‌اند که وجود خدا را که فطری هر بشری است انکار مینمایند، و در آنجا پس از بحث طولانی گفتیم شکی نیست که ما علم وجدانی بوجود و معلومات خود داریم و وقتی بخود رجوع نمائیم خود را بهویّت و شخصیّت میشناسیم بدون اینکه چیزی بخود ضمیمه نمائیم و در هیچ حالی نه در خواب و نه در بیداری از خود غافل نمیباشیم و همان خودی و هویت خود را نفس یا روح و روان مینامیم وقتی ثابت شد حقیقت ما غیر از بدن ما است تصدیق بزندگی پس از مرگ و امر معاد آسان میگردد و استیجاب منکرین معاد دیگر موضوعی ندارد بلکه امر معاد را ایجاب میگرداند چون در آنجا راجع بشبهه مادیّین در تجرّد روح که بازگشت آن بامر معاد است بیانی شد، اینجا سخن را کوتاه نمودیم رجوع بآن جا شود.
أَ فَلَم یَرَوا إِلی ما بَین‌َ أَیدِیهِم وَ ما خَلفَهُم مِن‌َ السَّماءِ وَ الأَرض‌ِ آیه ارشاد بحکم عقل مینماید که اینکه هایی که منکر معاد و زندگانی پس از مرگند آیا نظر بخلقت عجیب و اینکه نظم بدیع عالم مادّیّات از زمین که جلو روی آنها است و آسمانها که پشت آنها و بالای سر آنها است نمیکنند تا آنکه در اینکه کاخ مجلّل جهانی و نظام موجودات عموم قدرت مدبّر و آفریننده آن را بنگرند و اذعان نمایند که خلقت جهان و جهانیان که گل سر سبد آنان وجود آدمی خواهد بود و آسمانها و زمین برای پیدایش و بقاء نوع انسانی مسخّر گردیده‌اند بیهوده نخواهد بود.
إِن نَشَأ نَخسِف بِهِم‌ُ الأَرض‌َ أَو نُسقِط عَلَیهِم کِسَفاً مِن‌َ السَّماءِ چون تمام موجودات مسخّر امر حق تعالی و زیر فرمان اویند کسی که مورد غضب الهی واقع گردید بامر حق تعالی ممکن است زمین او را فرو گیرد یا پاره‌ای از آسمان بر سر وی افتد و او را هلاک گرداند.

صفحه : 274
إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ در آنچه از آثار قدرت در خلقت آسمانها و زمین ارائه داده و چگونگی حفظ آنها در حرکت دوری و عدم تجاوز آنان از مقرّ و جایگاهی که برای آنها مقرّر نموده و نیز نظام آفرینش گیتی که هر یک از موجودات را موظّف بعملی و مخصوص بکاری گردانیده لَآیَةً لِکُل‌ِّ عَبدٍ مُنِیب‌ٍ تمام اینها آیة و نشانه است برای بندگانی که روی دل بسوی حق دارند و بچشم عبرت موجودات را مینگرند و در اینها آثار علم و قدرت و اقتدار آفریننده را مشاهده مینمایند و تصدیق مینمایند که اگر نبود حفظ و حراست مبدء آفرینش که نظام جهانی را روی یک میزان معیّنی نگاه دارد و اینها تحت تسخیر خالق کون انجام وظیفه دهند ممکن بود در اثر سرعت حرکتی که دارند پاره‌های آسمان بر سر خلق ریزش نماید یا زمین در اثر سرعتی که دارد از هم بازگردد و مردم را فراگیرد مخصوصا نسبت بکفّار که چون تمام موجودات قشون حق تعالی و زیر فرمان او میباشند و با دوستان خدا دوست و با دشمنان او دشمن خواهند بود اگر حفظ او نبود دمار از روزگار کفّار برمیآوردند.
وَ لَقَد آتَینا داوُدَ مِنّا فَضلًا آیه تذکّر میدهد بعضی از تفضّلات و نعمتهایی را که بداود نبی علیه السلام عطاء نموده و او را بر سائرین بنبوت و کتاب زبور و علم قضاوت و اجراء گردانیدن حکم عدل بین خلق و معجزات دیگر فضیلت داده، از جمله قوله تعالی یا جِبال‌ُ أَوِّبِی مَعَه‌ُ وَ الطَّیرَ خطاب بکوهها نموده که ای کوه‌ها صدای داود را برگردانید و ای پرندگان با داود علیه السلام همراز گردید.

سخنان مفسرین در توجیه آیه‌

1- ای کوه وقتی داود (ع) مشغول بتسبیح و ذکر گردید با او تسبیح و ذکر گوئید. (إبن عباس و حسن و قتاده) 2- مقصود از (اوّبی) چنین است ای کوه‌ها و ای طیور با داود حرکت کنید

صفحه : 275
هر کجا که او حرکت و سیر مینماید و اینکه از معجزات داود بشمار میرفته (جبائی) أَوِّبِی مأخوذ از آب یئوب و بمعنی رجوع و بازگشتن است (و الطیر) را قرّاء دو طور قرائت نموده‌اند اکثر آنها بنصب (و الطّیر) خوانده‌اند بنا بر آنکه یا عطف باشد بر (فضلا) یا عطف باشد بر جبال که محلا منصوب است نه لفظا و بعضی برفع (و الطّیر) خوانده‌اند بنا بر اینکه عطف بلفظ جبال باشد (و الطیر) اسم جنس است که شامل تمام پرندگان میگردد.
و مقصود از امر بکوه‌ها که با داود علیه السلام همصدا گردید و همچنین امر بطیور که در موقع تسبیح و ذکر داود (ع) مشغول الحان و نغمه‌سرایی شوید یا امر تکوینی است و اشاره بعظمت و جلال و کبریایی و نفوذ و قدرت خداوندی است که تمام موجودات مطیع امر تکوینی او جل‌ّ و علا میباشند و بقول حکماء که گویند تمام موجودات با شعور و ادراکند میشود امر بکوه‌ها را امر تشریعی گرفت و اشاره بنفوذ قدرت و عظمت شأن خداوندی او است.
خلاصه گویند وقتی داود (ع) تسبیح و ستایش حق تعالی را مینمود یا کتاب زبور میخواند کوه‌ها بصدا آمده او را کمک مینمودند و کبوتران صف میکشیدند و ترجیع و الحان نغمه‌سرایی مینمودند و در آن موقع منظره‌ای پدید میگردید که بسیاری از مستمعین از شدّت شعف تاب نیاورده غش مینمودند.
وَ أَلَنّا لَه‌ُ الحَدِیدَ از صادق آل محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم چنین روایت شده
1» (ان‌ّ اللّه تعالی اوحی الی داود نعم العبد لو لا انّک تأکل من بیت المال)«.
پس از اینکه وحی داود (ع) چهل شبانه روز گریه کرد و از حق تعالی طلب نمود که وی را ارشاد نماید بکسبی که معیشت نماید و از بیت المال نخورد اینکه بود که خدای تعالی آهن را بدست او نرم گردانید و زره ساختن را بوی تعلیم نمود.
-----------------------------------
(1) خداوند بداود وحی نمود که تو خوب بنده‌ای هستی اگر از بیت المال نمیخوردی

صفحه : 276
أَن‌ِ اعمَل سابِغات‌ٍ وَ قَدِّر فِی السَّردِ و داود (ع) مأمور گردید که زره‌های را پهن و دامن دار بگیرد و حلقه‌های آن را مساوی و درهم قرار دهد تا آنکه بصورت نیکو درآید.
روایت دارد که لقمان حکیم روزی نزد داود بود و داود (ع) زره میساخت لقمان سؤال ننمود که اینکه چیست تا وقتی که فارغ گردید و برخواست و پوشید و گفت زره چه خوب لباسی است برای جنگ لقمان گفت خاموشی چه حکمت خوبی است و عمل کننده بآن چه بسیار کم است، گفته‌اند داود هر روزی یک زره میساخت و بهزار درهم میفروخت و خرج میکرد و صدقه میداد.
وَ اعمَلُوا صالِحاً إِنِّی بِما تَعمَلُون‌َ بَصِیرٌ و دیگر بداود امر نمودیم که بشکرانه اینکه همه نعمتی که بتو و آل تو دادیم اعمال شایسته نمائید و بدانید که حقیقة من بر آنچه میکنید آگاه و بینا خواهم بود مفسّرین بنا بر قول تذکره نویسان چنین گفته‌اند خدای تعالی بر آل ابراهیم (ع) برکت داد و کثرت آنها را بحدی رسانید که جز خدا کسی عدد آن را ندانست چون نوبت بداود (ع) رسید و داود پیمبر بنی اسرائیل بود در زمان او هر روز زیاد میشدند چون بسیار زیاد شدند کبر و عجب آنان را فرا گرفت و آغاز ظلم و معصیت نمودند وحی بداود (ع) رسید که ای داود من چون بپدر شما ابراهیم علیه السلام بپاداش قربانی پسرش وعده دادم که عدد اولادان او بحدی رسد که جز من کسی نداند من بوعده خود وفا نمودم و نعمت را بر شما تمام گردانیدم نعمت مرا تبدیل بکفران نمودید و عاصی گردیدید و بکثرت اولاد فخر کردید و عجب آوردید.
ای داود اکنون بدان که من قسم یاد نموده‌ام که آنها را مبتلا گردانم بیکی از سه چیز که عدد آنها کم شود و عجب و کبرشان تمام شود و آنان را مخیّر مینمایم بیکی از سه بلاء: یا سه سال قحطی یا سه ماه جنگ که دشمن بر آنها مسلّط گردد یا سه روز طاعون هر کدام را خواهند اختیار کنند، وقتی داود (ع) بقوم خبر داد گفتند یا رسول اللّه تو اختیار داری گفت اختیار با خود شما است گفتند ما طاقت قحطی نداریم

صفحه : 277
و با دشمن هم نتوانیم مقاومت نمائیم طاعون را اختیار میکنیم، غسل کردند و کفن پوشیدند و بصحرا رفتند و زنان و کودکان خود را بردند و دل بمرگ بستند و بخدای خود بنالیدند و آن پیش از بنای بیت المقدس بود خدای تعالی بر گنهکاران آنها طاعون فرستاد در یک روز بقدری مردند که در دو ماه دفن نمودن آنها تمام نمیشد روز دیگر داود (ع) بزمین بیت المقدس آمد و رو برخاک گذاشت و نیکان بنی اسرائیل تضرّع و زاری نمودند و از خدا طلب نمودند که طاعون را رفع نماید دعای داود اجابت گردید و عذاب از آنان برداشته شد بداود وحی رسید که ببندگان من بگو در شکر بیفزایند که من بدعاء تو بلا را از آنها برداشتم و در اینکه زمین مسجدی بنا کنید که شما و فرزندان شما در آنجا عبادت کنید وقتی خواستند مسجد را بنا کنند مرد صالحی از بنی اسرائیل آمد و گفت در اینجا مرا ملکی و حقی است و بر شما حلال نیست که بدون رضایت من مسجد بنا کنید گفتند در اینجا بسیاری حق داشتند و برای خدای تعالی بخشیدند تو نیز حق خود را ببخش گفت فقیرم اگر خواهید از من بخرید بداود خبر دادند داود گفت باید او را رضا نمود آمدند با او آنچه قرار دادند زمین را بخرند قبول ننمود تا بها را بجایی رسانیدند که در زمین او دیواری بکشند و پر از سیم و زر نمایند گفت اکنون راضی شدم چون آن مرد صالح دید آنها اینکه طورند گفت بقدر جوی پول نخواستم و اینکه زمین را در راه خدا دادم و غرض من امتحان شما بود که جدیّت شما در اینجا بچه حد است.
پس از آن شروع ببناء مسجد نمودند داود (ع) سنگ بپشت میگرفت و میآورد و مردمان صالح بنی اسرائیل نیز چنین میکردند تا دیوار مسجد بقدر قامت یک مرد گردید خدای تعالی بداود (ع) وحی نمود که نصیب تو از اینکه مسجد همین قدر بود رها کن و باقی آن بدست پسر تو سلیمان سلیم القلب که بر دست او هیچ خون ریخته نشده باشد تمام خواهد گردید و داود و مردمان صالح بنی اسرائیل در آنجا عبادت مینمودند و در آن وقت عمر داود بصد و بیست و هفت سال رسیده بود چون سالش بصد و چهل رسید وفات

صفحه : 278
نمود و سلیمان بجای او نشست و خداوند بسلیمان وحی نمود که تو باید اینکه مسجد را تمام نمایی سلیمان (ع) جن‌ّ و انس و شیاطین را جمع گردانید و عمل مسجد را بین آنان تقسیم نمود چون حکایت عمل جنیان و آدمیان در اینجا مفصل است در همین جا سخن را کوتاه مینمائیم. (پایان) وَ لِسُلَیمان‌َ الرِّیح‌َ غُدُوُّها شَهرٌ وَ رَواحُها شَهرٌ یعنی باد را برای سلیمان مسخّر نمودیم، و (الرّیح) دو طور قرائت شده عامه قرّاء بنصب قرائت نموده‌اند و بنا بر اینکه معنی آیه چنین میشود (و سخّرنا لسلیمان الرّیح) و عاصم مرفوع خوانده و در تقدیر (و الریح لسلیمان) که الریح مبتدا باشد و خبرش (لسلیمان) جار و مجرور و خبر بر مبتداء مقدّم افتاده و بنا بر نصب (الرّیح) مفعول فعل مقدّر (و سخّرنا) میشود.
پس از اظهار کراماتی که ذات متعال نسبت بداود (ع) مبذول گردانیده در مقام تعداد بعضی از نعمتها و تفضلاتی که بسلیمان (ع) کرامت نموده برآمده و بسه فضیلت از فضائل سلیمان (ع) را برمیگزیند و در اینکه آیات تذکّر میدهد:
1- باد را برای سلیمان مسخّر گردانیدیم که باد بامر او بساط سلطنتی وی را بلند مینموده و در هر روزی بقدر سیر یک ماه و هر شبی نیز بقدر سیر یک ماه راه می پیموده که در هر روز و شبی بقدر دو ماه راه میرفته.
گویند سلیمان (ع) صبح از (تدمر) بیرون میآمد و قبل از ظهر در اضطخر شیراز فرود می‌آمد و شب در کابل بیتوته مینمود، و تدمر شهری بود در شام که اجنّه برای او ساخته بودند و غیر اینها راجع بگردش سلیمان (ع) در اطراف زمین روایات بسیار نقل شده.
و از إبن زید چنین نقل میکنند که سلیمان (ع) مرکوبی از چوب ساخته بود و در آن هزار قصر بنا نموده و در هر قصری هزار خانه قرار داده که لشگر جن‌ّ و انس در آنجا می‌نشستند و در زیر هر رکنی هزار شیطان مسخّر او بودند که مرکوب او را میگرفتند و از زمین بلند مینمودند و باد بآرامی آن را میبرد و در هر روز و شبی

صفحه : 279
بقدر دو ماه راه میرفت و بهر کجا میخواست فرود میآمد.
2- از تفضلات الهی اینکه بود که (وَ أَسَلنا لَه‌ُ عَین‌َ القِطرِ) یعنی چشمه مس گداخته را برای سلیمان (ع) جاری گردانیدیم که مثل آب از زمین بیرون می‌آمد و گویند آن چشمه مس در موضعی از یمن نزدیک بصنعا بود در هر ماهی سه شبانه روز جریان داشت.
3- وَ مِن‌َ الجِن‌ِّ مَن یَعمَل‌ُ بَین‌َ یَدَیه‌ِ بِإِذن‌ِ رَبِّه‌ِ جن‌ّ را مسخّر سلیمان (ع) گردانیدیم که باذن پروردگارش عمل مینمودند (و من الجن‌ّ) عطف بر (ریح) است یعنی همان طوری که باد را برای سلیمان علیه السلام مسخّر نمودیم اجنّه را نیز مسخّر او گردانیدیم، و میشود (و من الجن‌ّ) را مبتدا گرفت و خبرش جمله (من یعمل بین یدیه باذن ربّه) باشد و (من) تبعیضی مشعر است بر اینکه بعضی از افراد جن‌ّ باذن پروردگار مسخّر سلیمان (ع) بودند نه تمامشان و آنچه امر میفرمود از اعمال شاقّه اطاعت مینمودند.
وَ مَن یَزِغ مِنهُم عَن أَمرِنا نُذِقه‌ُ مِن عَذاب‌ِ السَّعِیرِ بروایت (سدی) در زمین ملکی مقرّر گردیده بود و تازیانه‌ای از آتش در دست داشت هر کدام از اجنّه که از امر سلیمان (ع) مخالفت مینمودند با آن تازیانه بر وی میزد و او را میسوزانید.
یَعمَلُون‌َ لَه‌ُ ما یَشاءُ دیوان مسخّر سلیمان (ع) بودند و بفرمان او کار میکردند (من محاریب) غرفه‌های بلند و منظره‌های عالی بنا مینمودند و نیز از جمله بناهای عالی آن بیت المقدّس بود که گویند دیوان و جنّیان بامر سلیمان (بیت المقدّس) را که داود (ع) بنا نموده بود باتمام رسانیدند (و تماثیل) و نیز در آنجا صورتهای ملائکه و آدمیان و انبیاء را از زجاج و حدید و مس نقش مینمودند و گویا در شریعت سلیمان صورت سازی مباح بوده لکن در شریعت اسلام ممنوع است و شاید (تماثیل) صورتهای اشجار و نباتات از اشیاء غیر ذی روح بوده وَ جِفان‌ٍ کَالجَواب‌ِ وَ قُدُورٍ راسِیات‌ٍ و نیز جنّیان و دیوان بامر سلیمان (ع) کاسه‌های چوبی (کالجواب) مانند

صفحه : 280
حوضهای بزرگ میساختند و گویند کاسه‌ها بقدری بزرگ بود که هزار نفر دور آن نشسته غذا میخوردند (وَ قُدُورٍ راسِیات‌ٍ) و نیز دیگهای بزرگ که بر سه پایه قرار گرفته بناء مینمودند و سلیمان (ع) با اینکه دیگها و ظرفها لشگریان را طعام میداد.
(راسیات) جمع راسیة و بمعنی ثابتة میباشد گویند دوازده هزار طبّاخ در آن دیگها غذا میپختند و بقشون غذا میدادند.
اعمَلُوا آل‌َ داوُدَ شُکراً ای آل داود (ع) برای چنین سلطنت بزرگی که در خلق اوّلین و آخرین کسی بدرجه و پایه آن نرسیده شکر گذاری نمائید و آن همان سلطنتی بود که سلیمان از خدای تعالی طلب نموده آنجا که عرض میکند (رَب‌ِّ اغفِر لِی وَ هَب لِی مُلکاً لا یَنبَغِی لِأَحَدٍ مِن بَعدِی) اینکه بود که مأمور میگردیدند بشکرگذاری ولی‌ّ نعمت خود.
شکر دو قسم است شکر لسانی و شکر عملی: شکر زبانی عبارت از حمد و ستایش نمودن مبدء متعال است با تذکّر به اینکه هر نعمتی از خوان انعام او پدید گردیده و تفضّلا بهر کس خواسته بدون استحقاق عنایت نموده و شکر عملی چنین خواهد بود که هر نعمتی را در آن مصرفی که برای آن عطا شده مصرف نمایند مثل اینکه شکر نعمت سلطنت و ریاست اینکه است که سلطان با رعیّت بعدل و شفقت و مهربانی رفتار نماید و بزیر دستان ظلم و ستم روا ندارد و حق‌ّ هر مظلومی را از ظالم گرفته و بوی ردّ نماید و شاید مقصود از (اعملوا) یعنی عملتان شکرانه باشد و چون شکر عملی کمتر انجام میگیرد اینکه است که فرموده (وَ قَلِیل‌ٌ مِن عِبادِی‌َ الشَّکُورُ) البته کسی که تمام نعمتهای الهی را از نعمتهای ظاهری و باطنی در آن مصرفی که رضای الهی در آن باشد مصرف نماید کم‌یابست فَلَمّا قَضَینا عَلَیه‌ِ المَوت‌َ ما دَلَّهُم عَلی مَوتِه‌ِ إِلّا دَابَّةُ الأَرض‌ِ تَأکُل‌ُ مِنسَأَتَه‌ُ مفسرین در تفسیر آیه با کمی اختلاف چنین گویند حضرت سلیمان (ع) پنجاه و سه سال عمر کرد سیزده ساله بود که بتخت سلطنت نشست در سال چهارم سلطنتش شروع ببنای بیت المقدس نمود جن‌ّ و شیاطین را مسخّر نموده و بکار واداشت پیش از اتمام

صفحه : 281
بیت المقدس اجلش نزدیک گردید و برای او از شیشه خانه‌ای ترتیب داده بودند جن‌ّ و شیاطین از پشت شیشه او را میدیدند و بکار مشغول بودند اجل سلیمان رسید و قبض روح گردید و خداوند برای اتمام بیت المقدس او را بهمان حالی که بعصاء تکیه نموده بود نگاه داشت تا بنای بیت المقدس تمام گردید آن وقت در اثر خوردن (موریانه) عصا شکست و سلیمان بزمین افتاد و مرگ او بر اجنّه و شیاطین معلوم شد و همگی فرار نمودند.
بعضی از مفسرین گفته‌اند برای امتحان که بدانند چند مدّت بود که سلیمان مرده بود و دیوان مشغول کار بودند موریانه‌ای را داخل چوبی کردند یک شبانه روز آن چوب را خورد روی اینکه حساب حدس زدند که یک سال بوده که سلیمان (ع) قبض روح گردیده و خداوند او را نگاهداشته.
فَلَمّا خَرَّ تَبَیَّنَت‌ِ الجِن‌ُّ أَن لَو کانُوا یَعلَمُون‌َ الغَیب‌َ ما لَبِثُوا فِی العَذاب‌ِ المُهِین‌ِ آیه ارشاد باین است که (لا یعلم الغیب الا هو) علم غیب و آنچه از حواس ظاهره پنهان است دانش آن مخصوص بخدا است (إِلّا مَن‌ِ ارتَضی مِن رَسُول‌ٍ) تذکّر میدهد که انبیاء هم آنچه از غیب میدانستند بالهام و از طریق وحی آنها را عالم میگردانید لکن جن‌ّ یا غیر جن‌ّ عالم بغیب نخواهند بود اگر جن‌ّ و شیاطین مردن سلیمان را که در نظر آنها زنده مینمود میدانستند از بار زحمت و عمل خود را خلاص مینمودند و ندانستن آنان دلیل بر اینکه خواهد بود که جن و شیاطین علم بغیب ندارند.

صفحه : 282

[سوره سبإ (34): آیات 15 تا 21]

اشاره

لَقَد کان‌َ لِسَبَإٍ فِی مَسکَنِهِم آیَةٌ جَنَّتان‌ِ عَن یَمِین‌ٍ وَ شِمال‌ٍ کُلُوا مِن رِزق‌ِ رَبِّکُم وَ اشکُرُوا لَه‌ُ بَلدَةٌ طَیِّبَةٌ وَ رَب‌ٌّ غَفُورٌ (15) فَأَعرَضُوا فَأَرسَلنا عَلَیهِم سَیل‌َ العَرِم‌ِ وَ بَدَّلناهُم بِجَنَّتَیهِم جَنَّتَین‌ِ ذَواتَی أُکُل‌ٍ خَمطٍ وَ أَثل‌ٍ وَ شَی‌ءٍ مِن سِدرٍ قَلِیل‌ٍ (16) ذلِک‌َ جَزَیناهُم بِما کَفَرُوا وَ هَل نُجازِی إِلاَّ الکَفُورَ (17) وَ جَعَلنا بَینَهُم وَ بَین‌َ القُرَی الَّتِی بارَکنا فِیها قُری‌ً ظاهِرَةً وَ قَدَّرنا فِیهَا السَّیرَ سِیرُوا فِیها لَیالِی‌َ وَ أَیّاماً آمِنِین‌َ (18) فَقالُوا رَبَّنا باعِد بَین‌َ أَسفارِنا وَ ظَلَمُوا أَنفُسَهُم فَجَعَلناهُم أَحادِیث‌َ وَ مَزَّقناهُم کُل‌َّ مُمَزَّق‌ٍ إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَآیات‌ٍ لِکُل‌ِّ صَبّارٍ شَکُورٍ (19)
وَ لَقَد صَدَّق‌َ عَلَیهِم إِبلِیس‌ُ ظَنَّه‌ُ فَاتَّبَعُوه‌ُ إِلاّ فَرِیقاً مِن‌َ المُؤمِنِین‌َ (20) وَ ما کان‌َ لَه‌ُ عَلَیهِم مِن سُلطان‌ٍ إِلاّ لِنَعلَم‌َ مَن یُؤمِن‌ُ بِالآخِرَةِ مِمَّن هُوَ مِنها فِی شَک‌ٍّ وَ رَبُّک‌َ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ حَفِیظٌ (21)

صفحه : 283

ترجمه قسمتی از آیات سوره سبأ

حقیقة برای اولاد سبأ در محل سکونت آنان نشانه‌ای بود و آن نشانه دو بوستان بود (یکی) طرف یمین جنوب (و دیگری) در طرف یسار شمال (ای اولاد سبأ) از روزی پروردگارتان بخورید و شکر کنید اینکه شهر شما شهری است پاکیزه و پروردگار شما آمرزنده (5)
پس آنان اعراض نمودند و فرستادیم بر آنها سیلابی سخت و آن دو بوستان آنان را تبدیل گردانیدیم بدو بوستانی که میوه آنها تلخ و بد مزه و درخت شور و کز و کمی از درخت سدر بود (16)
اینکه بود که آنان را پاداش دادیم بآنچه کفران نمودند و آیا ما مجازات میکنیم کسی را مگر بقدری که کفران ورزیده (مجازات ناسپاس نیست مگر بمثل خودش) (7)
(و دیگر برای اهل سبأ قرار دادیم بین آنان و ده‌هایی که در آنها برکت داده بودیم (دهات شهر شام) دهات معموره ظاهره و در آن ده‌ها اندازه‌گیری نمودیم منازل سیر را (ای اهل سبأ) در آن منازل شبها و روزها در حال امن و امان حرکت نمائید (18)
(اهل سبأ) گفتند ای پروردگار ما میان سفرهای ما (به بیابان) جدایی انداز (و باین خواهش) بنفس خود ظلم نمودند (و خداوند آن دهات را چنان خراب نمود) که برای (باقی) عبرت داستانها گردید و آنان را پراکنده گردانیدیم بتمام پراکندگی و حقیقة در اینکه حکایت آیت و نشانه‌ای خواهد بود برای کسانی که بسیار صبر کننده و بسیار شکر کننده میباشند (19)
و حقیقة شیطان (بر اهل سبأ) یا بر جمیع مردم گمان خود را محقّق گردانید و مردم وی را تابع گردیدند مگر مؤمنین (20)
و شیطان را بر آنها تسلّطی نبود مگر (آزمایشی) که بدانیم کسی را که بآخرت ایمان دارد و کسی را که در شک است و پروردگار تو بر هر چیزی نگهبان است (21).

صفحه : 284

(توضیح آیات)

اشاره

لَقَد کان‌َ لِسَبَإٍ فِی مَسکَنِهِم آیَةٌ تذکره نویسان گویند طائفه سبأ اولادان سبأ بن یشخب بن یعرب بن قحطان میباشند و آنان در شهر یمن منزل داشتند و از نشانه‌های قدرت خدا که بر آنها ظاهر بود دو بوستانی بود که بانواع و اقسام میوه‌جات شیرین و خوش‌مزه برای آنها آماده بود که اینکه دو باغ از طرف راست و چپ منزلهایشان روئیده شده بود (جنتان) یا بدل است از (آیة) یعنی آن آیت دو بوستان بوده و یا خبر است برای مبتداء محذوف یعنی در منزلهای آنها دو بوستان بود و از آیة الهی چنین نمودار گردیده که هیچ حیوانات موذی و حشرات از قبیل مار و کژدم و شپش و کیک در آن زمین یافت نمیشد.
فروة بن مسیک گفته از حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم پرسیدم سبأ مرد بوده یا زن فرمود سبأ مردی از عرب بود و ده پسر داشت شش نفر از آنها بیمن رفتند و چهار نفرشان بشام و شش نفر آنها میمون و مبارک بودند و چهار نفر آنها شوم و بد.
اسامی آن شش نفر که بیمن رفتند: ازد، کنده، مذحج، اشعرون، انمار، حمیر. و اسامی آن چهار نفر که بشام رفتند: عاملة، جذام، لخم، غسّان و سبأ را بعضی اسم منصرف دانسته و گفته است که سبأ نام مردی است، و آنکه منصرف ندانسته گفته است آن نام قبیله است.
کُلُوا مِن رِزق‌ِ رَبِّکُم وَ اشکُرُوا لَه‌ُ بآنان گفتند اینکه شهر شما محل بسیار خوبی است از آنچه پروردگار شما برایتان روزی نموده بخورید و شکرگزار باشید زیرا که شهر شما شهر پاکیزه است و پروردگار شما آمرزنده.
بَلدَةٌ طَیِّبَةٌ وَ رَب‌ٌّ غَفُورٌ اشاره به اینکه نعمتهای دنیوی که بوستانها و انواع و اقسام نعمتهای دنیوی باشد در دسترس شما گذاشته شده و پروردگار شما آمرزنده و مهربان است اگر توبه و بازگشت

صفحه : 285
نمائید شما را میپذیرد و در آخرت مقام بلند بشما عطاء مینماید.
فَأَعرَضُوا بروایت وهب خدای تعالی سیزده پیمبر بسبأ فرستاد و آنها اهل سبأ را بخدای یگانه دعوت نمودند و نعمتهای خدا را بآنان تذکّر دادند و آنها اعراض نموده و اندرز پیمبران را نپذیرفتند و انکار نعمت نمودند و گفتند ما از خدا نعمتی بر خود نمیشناسیم و اگر اینکه نعمتها از او است بگو از ما بگیرد (فَأَرسَلنا عَلَیهِم سَیل‌َ العَرِم‌ِ) چون آنان کفران نعمت نمودند بر آنان سیلاب سخت فرستادیم تا نعمتها از آنها گرفته شود.

سخنان مفسرین در توجیه سیل عرم‌

1- (عرم) نام سیل موصوف ببند است یعنی سیل‌بندی محکم که بلقیس ساخته بود 2- (عرم) صفت جرز است و اضافه بآن برای اینکه است که جرز یعنی موش دشتی که قوی و شدید بود سد آن را سوراخ نمود و سیل جاری گردید.
3- صاحب معانی گفته (عرم) بمعنی شدت است و اضافه سیل بآن اضافه موصوف است بصفت یعنی (سیل العرم) 4- (عرم) باران شدید است یعنی سیلی که از باران درشت جمع شده بود.
خلاصه مقصود ارشاد باین است که اهل سبأ در اثر کفران نعمت و انکار پیمبران خدای تعالی سیل بر آنها فرستاد که تمام باغات آنان را خراب گردانید و آن بوستانهای مجلّل و آن نعمتهای بسیار را از آنان گرفت.
وَ بَدَّلناهُم بِجَنَّتَیهِم جَنَّتَین‌ِ ذَواتَی أُکُل‌ٍ خَمطٍ و آن دو باغ را تبدیل گردانیدیم بدو باغ دیگر که میوه‌های تلخ و بد مزه داشت (وائل و شیئی من صدر قلیل) عکس العمل آنها چنین شد که میوه شیرین آن تبدیل گردید بمیوه تلخ و شور و بعض گیاه‌های عالی آن تبدیل گردید بگیاه‌های بی‌مقدار کم ارزش تا اینکه متنبّه گردند و (عکس العمل) خود را بعیان ببینند و نامیدن آن محل را بباغ برای (مشاکلت است) قال اللّه تعالی (وَ مَکَرُوا وَ مَکَرَ اللّه‌ُ) چون آن دو بوستان بهترین بوستانهای روی زمین بود در اثر نافرمانی تبدیل گردید باشجار بی مصرف.

صفحه : 286
ذلِک‌َ جَزَیناهُم بِما کَفَرُوا وَ هَل نُجازِی إِلَّا الکَفُورَ شاید اشاره باین باشد که چون اهل سبأ کفران نعمت نمودند و شکر ولی‌ّ نعمت خود را ننمودند بلکه آن نعمتها را بکفر پوشانیدند (عکس العمل) آنان چنین شد که خدای تعالی نیز نعمتهای را بر آنان پوشانید و از آنها گرفت (جَزاءً وِفاقاً) جزاء مطابق عمل است و جزاء کفران نعمت پوشانیدن نعمت و گرفتن آن است.
وَ جَعَلنا بَینَهُم وَ بَین‌َ القُرَی الَّتِی بارَکنا فِیها گویند مقصود از قری شهرهای شامست مثل فلسطین و اردن و اریحا و ایلیا که بکثرت آب و اشجار و زیادتی نباتات و میوه‌جات برکت و فضیلت بر جاهای دیگر داشت (قری ظاهرة) و بین اینکه شهرها دههای معموره آشکار و متصل بیکدیگر قرار گرفته بود.
وَ قَدَّرنا فِیهَا السَّیرَ سِیرُوا فِیها لَیالِی‌َ وَ أَیّاماً آمِنِین‌َ دǙǘǠچنان اندازه‌گیری و مرتّب گردیده که مسافر چون میخواست از شهری از شهرهای شام سفر کند بشهر دیگر در کمال آرامش و امنیّت در شب و روز هیچ آسیبی باو نمیرسید و در همه دههای وسط همه طور نعمتی در دست‌رس آنان گذاشته بود بطوری که دیگر محتاج به برداشتن زاد و توشه بهمراه خود نبودند فَقالُوا رَبَّنا باعِد بَین‌َ أَسفارِنا گویند چون اهل سبأ میخواستند تجارت نمایند از یمن بشام میرفتند و شب در دهی میخوابیدند و موقع قیلوله در دهی آباد دیگر که محتاج بزاد و توشه نبودند میماندند متمولین بر فقراء حسد بردند که دیگر فرقی بین ما و فقراء نخواهد بود همین طوری که ما در کمال آرامش و امنیّت در اطراف شهرها مسافرت میکنیم فقراء نیز چنین خواهند بود و از خدا طلب نمودند که منزلهای ما را از هم دور گردان و شاید تجار و سرمایه داران آنها برای اینکه متاع آنها کم یاب و گران گردد از خدا خواستند که مسافرت نمودن در اطراف مشکل شود (وَ ظَلَمُوا أَنفُسَهُم) و باین خواهش قدر نعمت نشناختند و بنفس خود ظلم نمودند.

صفحه : 287
فَجَعَلناهُم أَحادِیث‌َ وَ مَزَّقناهُم کُل‌َّ مُمَزَّق‌ٍ چون کفران نعمت نمودند دههای آنها خراب گردید و آنان بتمام معنی متفرّق شدند و هر طائفه‌ای از آنان بشهری و دیاری پراکنده گردیدند بطوری که حال آنها عبرت و حکایت و سرگذشت شد برای بعدیها.
إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَآیات‌ٍ لِکُل‌ِّ صَبّارٍ شَکُورٍ در پراکندگی و تفرقه بین آنها هر آینه آیات و نشانه‌هایی خواهد بود برای هر صبر کننده و هر شکر کننده‌ای (صبّار و شکور) هر دو صیغه مبالغه میباشند و شامل میگردد هر مؤمنی را که در بلیّات و مصیبات بسیار صابر و در نعمتها بسیار شاکر باشد وَ لَقَد صَدَّق‌َ عَلَیهِم إِبلِیس‌ُ ظَنَّه‌ُ گمان ابلیس که در ابتداء خلقت آدم (ع) گفت (فَبِعِزَّتِک‌َ لَأُغوِیَنَّهُم أَجمَعِین‌َ) و آنجا که گفت (وَ لا تَجِدُ أَکثَرَهُم شاکِرِین‌َ) بر آنان صادق آمد زیرا ظاهرا مرجع ضمیر (علیهم) اهل سبأ میباشند که شیطان آنها را اغواء نمود و بموجب کفران نعمت بلاد آباد آنان بویرانی انجامید و جمعیّت آنها بتفرقه و سرگردانی کشید و بقول بعضی مرجع ضمیر تمام مردمند مگر کسی که مطیع امر خدا گردید (فَاتَّبَعُوه‌ُ إِلّا فَرِیقاً مِن‌َ المُؤمِنِین‌َ) (من) بمعنی تبیین است یعنی تمام مؤمنین آنهایی که دشمنی شیطان را با بنی آدم فهمیدند تابع وی نگردیدند.
وَ ما کان‌َ لَه‌ُ عَلَیهِم مِن سُلطان‌ٍ شیطان سلطنت و استیلاء بر بنی آدم ندارد که آنان را مجبور بفسق و فساد گرداند فقط کار او وسوسه است چنانچه حق تعالی حکایة از قول شیطان فرموده (وَ ما کان‌َ لِی عَلَیکُم مِن سُلطان‌ٍ إِلّا أَن دَعَوتُکُم فَاستَجَبتُم لِی)«1».
-----------------------------------
(1) در قیامت شیطان خواهد خود را تبرئه نماید در پاسخ کفار و فساق که خواهند گناه را بگردن شیطان گذارند گوید (من بر شما استیلاء و سلطنتی نداشتم مگر آنکه شما را براه کج دعوت نمودم و شما اجابت نمودید).

صفحه : 288
إِلّا لِنَعلَم‌َ مَن یُؤمِن‌ُ بِالآخِرَةِ مِمَّن هُوَ مِنها فِی شَک‌ٍّ دخول شیطان بر انسان برای آزمایش است تا آنکه مؤمن ثابت قدم بآخرت و کافر بآن امتحان گردد زیرا که شیطانست که بوسوسه و القاء خلاف انسان را در شک می‌اندازد و گر نه هر عاقل بارشاد عقلش و تبلیغ پیمبران می‌فهمد که اینکه جهان که گل سر سبد آن انسان است بیهوده آفریده نشده غایت و فائده بزرگی در نظر است که اگر باغوای شیطانی نبود شاید هر کسی بفطرت خود مبدء و معاد خود را میدانست لکن علم یقینی که مبرّا از هر گونه شک و ریبی باشد برای کسی ثابت و مستقرّ است که با وسوسه و القاء شیطانی تزلزل پیدا ننماید و مثل جبل راسخ محکم و پایدار ماند.

صفحه : 289

[سوره سبإ (34): آیات 22 تا 30]

اشاره

قُل‌ِ ادعُوا الَّذِین‌َ زَعَمتُم مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ لا یَملِکُون‌َ مِثقال‌َ ذَرَّةٍ فِی السَّماوات‌ِ وَ لا فِی الأَرض‌ِ وَ ما لَهُم فِیهِما مِن شِرک‌ٍ وَ ما لَه‌ُ مِنهُم مِن ظَهِیرٍ (22) وَ لا تَنفَع‌ُ الشَّفاعَةُ عِندَه‌ُ إِلاّ لِمَن أَذِن‌َ لَه‌ُ حَتّی إِذا فُزِّع‌َ عَن قُلُوبِهِم قالُوا ما ذا قال‌َ رَبُّکُم قالُوا الحَق‌َّ وَ هُوَ العَلِی‌ُّ الکَبِیرُ (23) قُل مَن یَرزُقُکُم مِن‌َ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ قُل‌ِ اللّه‌ُ وَ إِنّا أَو إِیّاکُم لَعَلی هُدی‌ً أَو فِی ضَلال‌ٍ مُبِین‌ٍ (24) قُل لا تُسئَلُون‌َ عَمّا أَجرَمنا وَ لا نُسئَل‌ُ عَمّا تَعمَلُون‌َ (25) قُل یَجمَع‌ُ بَینَنا رَبُّنا ثُم‌َّ یَفتَح‌ُ بَینَنا بِالحَق‌ِّ وَ هُوَ الفَتّاح‌ُ العَلِیم‌ُ (26)
قُل أَرُونِی‌َ الَّذِین‌َ أَلحَقتُم بِه‌ِ شُرَکاءَ کَلاّ بَل هُوَ اللّه‌ُ العَزِیزُ الحَکِیم‌ُ (27) وَ ما أَرسَلناک‌َ إِلاّ کَافَّةً لِلنّاس‌ِ بَشِیراً وَ نَذِیراً وَ لکِن‌َّ أَکثَرَ النّاس‌ِ لا یَعلَمُون‌َ (28) وَ یَقُولُون‌َ مَتی هذَا الوَعدُ إِن کُنتُم صادِقِین‌َ (29) قُل لَکُم مِیعادُ یَوم‌ٍ لا تَستَأخِرُون‌َ عَنه‌ُ ساعَةً وَ لا تَستَقدِمُون‌َ (30)

صفحه : 290

(ترجمه)

(ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) (باین مشرکین) بگو آنچه را که بغیر خدا گمان میکنید که کاری از دستشان ساخته میشود آنان مثقال ذرّه‌ای از آنچه در آسمانها و زمین است مالک نمیباشند و در آسمانها و زمین شرکتی برای آنها نخواهد بود و از برای خدا از اینکه بتها معاونت و کمکی در خلقت آسمانها و زمین و چیزی از چیزها نمیباشد (22)
و شفاعت کسی نزد خدا نفع نمی‌بخشد مگر کسی را که اذن شفاعت بدهد و وقتی خاصان حق تعالی اضطراب جلال و سطوت الهی از دلهایشان برطرف گردد گویند خدا چه فرمود گویند حق و او خدای بلند مرتبه و بزرگوار است (23)
(ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) بمشرکین بگو کیست که شما را از آسمانها و زمین روزی میدهد پس بگو خدا است، و اینکه ما (موحّدین) با شما (مشرکین) کدام یک در هدایتیم یا در گمراهی ظاهر انصاف دهید تا بفهمید (24)
بگو شما مسئول جرم ما و ما مسئول جرم شما هرگز نخواهیم بود (25)
ای محمّد (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) بگو پروردگار ما بین ما و شما (در قیامت) جمع میکند آن وقت بحق و درستی بین ما داوری خواهد نمود و او گشاینده دانا است (26)
(ای رسول اکرم ص) بگو بمن نشان دهید کسانی را که بعنوان شریک بخدا بسته‌اید نه چنین است که گمان کرده‌اید بلکه او خدایی است غالب و مقتدر و درستکار (27)
ای محمّد (ص) ما تو را نفرستاده‌ایم مگر برای تمام مردم که آنان را بشارت دهی (ببهشت) و بترسانی و تهدید نمانی آنها را از جهنم و لکن بیشتر مردم نمیدانند (28)
(و کفّار) گویند وعده (قیامت) چه وقت خواهد بود اگر شما (پیمبران) راست گویانید (39)
بآنان بگو وعده‌گاه شما روزی است که البته خواهد آمد و ساعتی از وقتش تأخیر و نه تقدیم نخواهد افتاد (30).

صفحه : 291

توضیح آیات)

اشاره

قُل‌ِ ادعُوا الَّذِین‌َ زَعَمتُم مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ الخ خطاب برسول گرامیش نموده که باین مشرکین بگو شما که در باره بتها یا غیر آن که معبود خود قرار داده‌اید و آنان را عبادت نموده و از آنها حاجت میطلبید در باره آنان چه گمان میبرید آیا آنها را مالک چیزی میدانید یا گمان میکنید در آفرینش آسمانها و زمین با خدا شرکت دارند یا اینکه قوّت و استیلاء و تفوّقی برای آنها تصوّر مینمائید هر چه در باره آنان فکر کنید خلاف است آنها در مملکت آسمانها و زمین ذرّة المثقالی مالک نمیباشند.
اشاره به اینکه مالک حقیقی فقط خدا است احدی مالک ذرّه‌ای از اجزاء عالم نخواهد بود و اگر چیزی بدست کسی باشد عاریتی است از وی گرفته خواهد شد و نیز نیست از برای خدا از اینکه بت‌ها معاون و کمکی.
وَ لا تَنفَع‌ُ الشَّفاعَةُ عِندَه‌ُ إِلّا لِمَن أَذِن‌َ لَه‌ُ اینکه آیه از قبیل آنجا است که فرموده (وَ لا یَشفَعُون‌َ إِلّا لِمَن‌ِ ارتَضی مشرکین بگمان اینکه بتها یا غیر آنهایی را که عبادت میکنند در دنیا حاجت آنها را میدهند و نزد خدا شفیع آنان میگردند و مقام و منزلت آنان را بلند میگردانند، قوله تعالی حکایة از آنها فرموده (ما نَعبُدُهُم إِلّا لِیُقَرِّبُونا إِلَی اللّه‌ِ زُلفی) و (هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِندَ اللّه‌ِ) اینکه است که ردّ قول آنها را نموده که شفاعت احدی نفع نمیبخشد مگر آن کسی که مأذون در شفاعت باشد زیرا که مقام شفاعت منصب بزرگی است هر کسی یا هر چیزی دارای چنین مقامی نخواهد بود.
فخر رازی در تفسیر کبیر در توجیه آیه چنین گفته چون خدای تعالی حال شاکرین و کافرین را در آیات پیش بیان نمود خطاب را اعاده کرده و برسولش صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرموده بمشرکین بگو (ادعُوا الَّذِین‌َ زَعَمتُم مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ بطور تحکّم بکفّار امر مینماید اگر گمان میکنید که از دست اینکه بتها کاری بر می‌آید آنان را بخوانید و

صفحه : 292
از آنان طلب کنید که ضرر از شما رفع نمایند (لیکشفوا عنکم الضر.
پس از آن بیان مینماید (لا یَملِکُون‌َ مِثقال‌َ ذَرَّةٍ فِی السَّماوات‌ِ وَ لا فِی الأرض‌ِ) و بدان راههایی که بسوی شرک کشیده شده چهار قسم است:
1- قول کسی که میگوید خدای تعالی آسمانها و زمین را آفریده و قرار داده آسمانها و زمینها را در حکم خودشان و ما از جمله اهل زمینها میباشیم پس باید بنده‌گی و عبودیّت نمائیم ستارگان و ملائکه‌ای که در آسمانهایند و آنان خدایان ما میباشند و اللّه اله آنها است اینکه بود که خدای تعالی در ابطال گفتار آنها میگوید (انهم لا یملکون فی السموات شیئا و لا فی الارض) یعنی آنها نه در آسمانها و نه در زمین مالک چیزی نمیباشند اینکه طوری که شما گمان کرده‌اید.
2- بعضی از مشرکین چنینند که میگویند آسمانها و زمینها بطور استبداد از او است لکن بواسطه کواکب زیرا که خدای تعالی عناصر و ترکیبات آن طوری که بین آنها است باتصالات و حرکات و طوالع قرار داده پس غیر خدا با او در زمین شرکت دارند و آنان قرار دادند زمین را برای غیر خدا و آسمانها را برای او، قوله تعالی در ابطال قول آنها (وَ ما لَهُم فِیهِما مِن شِرک‌ٍ) یعنی در زمین مثل آسمانها برای او شریکی نیست و برای غیر او در آن نصیبی نخواهد بود.
3- قول کسی که گفت ترکیبات و حوادث تماما از خدا است لکن تمام امور بدست ملائکه عمّال انجام خواهد گرفت اینکه است که ما بایستی ملائکه را عبادت کنیم قوله تعالی در ابطال سخن آنها است (وَ ما لَه‌ُ مِنهُم مِن ظَهِیرٍ).
4- قول کسی که گفته ما عبادت میکنیم بتهایی را که بر صورت ملائکه‌اند تا آنکه برای ما شفاعت نمایند اینکه است که خدای تعالی در ابطال قول آنها فرموده (وَ لا تَنفَع‌ُ الشَّفاعَةُ عِندَه‌ُ إِلّا لِمَن أَذِن‌َ لَه‌ُ) پس عبادت آنها بغیر خدا فائده بخشش نخواهد بود زیرا که خداوند اذن نمیدهد بشفاعت کسی که غیر خدا را عبادت نماید (پایان)

صفحه : 293
حَتّی إِذا فُزِّع‌َ عَن قُلُوبِهِم قالُوا ما ذا قال‌َ رَبُّکُم قالُوا الحَق‌َّ

سخنان مفسرین در توجیه آیه‌

‌در اینکه مرجع ضمیر در (قلوبهم) کیست چند قول از مفسرین نقل شده است:
اول- اینکه مرجع ضمیر مشرکین می‌باشند زیرا که آیه پیش راجع بمشرکین بود و معنی چنین میشود- تا وقتی که در قیامت فزع از قلوب مشرکین زایل گردد.
دوّم- اینکه مرجع ضمیر هم در (قلوبهم) ملائکه می‌باشند و قائلین باین قول دوّم اختلاف کرده‌اند در معنی آیه.
اول- اینکه وقتی که ملائکه اعمال بنده‌گان را بسوی آسمان بالا میبرند با صدای عظیم و آوازی مثل صدای سلسله زنجیر که بسنگ خورد ملائکه گمان میکنند قیامت برپا گردیده از شدّت فزع قیامت بسجده میافتند پس از آنکه دانستند که قیامت بپا نگردیده گویند (ما ذا قال‌َ رَبُّکُم) خدای شما چه گفت گویند (الحق) سخن راست و درست گفت که برای اعمال نیک اعطای ثواب است.
دوّم- پس از زمان فتره بین عیسی (ع) و بعثت محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم خدای تعالی جبرئیل را بوحی بر محمّد (ص) فرستاد ملائکه گمان کردند قیامت بپای گردیده و بیهوش شدند آن وقت جبرئیل در تمام آسمانها مرور نمود و فزع و ترس را از آنها برداشت آنها سرها را بلند نموده و بعضی ببعضی دیگر گفتند (ما ذا قال‌َ رَبُّکُم قالُوا الحَق‌َّ) یعنی وحی. (مقاتل و کلبی) سوّم- وقتی خدای تعالی وحی فرستد ببعض از ملائکه، ملائکه صوت عظیمی مثل صدای سلسله بشنوند بسجده می‌افتند و بیهوش میگردند چون جبرئیل را با وحی بینند دانند که آن آواز وحی بوده ترس از دل آنان زائل گردد و از جبرئیل سؤال کنند (ما ذا قال‌َ رَبُّکُم) پروردگار تو چه گفت جبرئیل گوید حق گفت یا بعض ملائکه از بعض دیگر سؤال کنند پس می‌فهمند که وحی است و راجع بآنها نیست. (مجمع البیان) بقرینه آیه پیش که راجع بشفاعت بود شاید مقصود فزع کسانی باشد که مأذون

صفحه : 294
در شفاعتند و مرجع ضمیر (قلوبهم) مأذونین در شفاعت باشند که آن بزرگواران وقتی بطور وحی دستور شفاعت بآنها داده میشود از آن هیبت الهی که بقلب مبارک آنها استیلاء پیدا مینماید حالت غشوه و فزع بر آنان مستولی میگردد چنانچه گویند پیغمبر اکرم (ص) در اول وهله الهام و مأمور گردیدن او برسالت لرزه و فزع او را گرفت بطوری که تاب نیاورد و بزمین افتاد، ممکن است شافعین نیز چنین باشند که در موقع ورود اذن بفزع افتند و پس از آرامش از آنها سؤال شود که پروردگار ما راجع بشفاعت چه گفت گویند پروردگار حق گفت یعنی آن کس از مؤمنین که لایق شفاعت است شفاعت کنید و اینکه حکمی است حق و درست (و اللّه عالم باسرار کلامه) وَ هُوَ العَلِی‌ُّ الکَبِیرُ خاتمه آیه باین دو اسم شریف که خدا بلند مرتبه و بزرگوار است مؤید همین توجیه اخیر خواهد بود.
قُل مَن یَرزُقُکُم مِن‌َ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ رسولش را مخاطب قرار داده که از اینان سؤال کن کی است که شما را از آسمانها بتوسط باران و برف و آفتاب و از زمین بتوسط آب و خاک و هوا روزی میدهد قُل‌ِ اللّه‌ُ ای رسول اکرم (ص) خودت بگو و خودت خود را جواب بده زیرا که مشرکین گوش شنوا ندارند که کلام تو را بحقیقت استماع کنند و پاسخ گویند بگو خدا است که از آسمانها و زمین شما را روزی میدهد.
وَ إِنّا أَو إِیّاکُم لَعَلی هُدی‌ً و ما موحّدین که در طریق هدایت قدم میزنیم خدای یگانه را می‌پرستیم یا شما که در عبادت برای خدا شریک قرار میدهید کدام یک در هدایتم أَو فِی ضَلال‌ٍ مُبِین‌ٍ (أو) حرف عطف است یا کدام در گمراهی هویدا میباشیم مقصود الزام است که نمیشود من و شما هر دو بر حق باشیم یا من بر حقّم یا شما پس بر شما لازم است که جدیّت کنید و حق و باطل را از هم تمیز دهید.
گویند در جمله لف‌ّ و نشر است و (أو) بمعنی واو است و معنی چنین میشود ( یا من بر هدایتم یا شما در گمراهی آشکار میباشید.

صفحه : 295
نبی خاتم (ص) بر کافه خلق از جن و انس برسالت مبعوث گردیده قُل لا تُسئَلُون‌َ عَمّا أَجرَمنا وَ لا نُسئَل‌ُ عَمّا تَعمَلُون‌َ ای رسول اکرم (ص) باین مشرکین بگو شما مسئول گناه ما مؤمنین نیستید و ماها نیز مسئول اعمال شما نیستیم (وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزرَ أُخری) هر کسی مرهون اعمال خودش خواهد بود گناه کسی را بگردن دیگری نخواهد گذاشت.
از اینکه آیات معلوم میشود که پیمبر اکرم (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) از ایمان آوردن مشرکین اهل مکه مأیوس گردیده بود و میخواست خود را از تبلیغ بآنان تبرئه نماید و آیه اشاره است به اینکه من بوظیفه خود عمل نمودم گناه شما بگردن خود شما است.
قُل یَجمَع‌ُ بَینَنا رَبُّنا ثُم‌َّ یَفتَح‌ُ بَینَنا بِالحَق‌ِّ خطاب برسولش (ص) نموده که باین کفّار و مشرکین بگو که پروردگار ما در قیامت که (یوم الجمع) نامیده شده بین ما و شما جمع مینماید و حق و باطل را از هم جدا میکند و هر کس را بپاداش اعمال خود خواهد رسانید وَ ما أَرسَلناک‌َ إِلّا کَافَّةً لِلنّاس‌ِ بَشِیراً وَ نَذِیراً ذات متعال در اینکه آیه اعلام میکند و رسالت عامّه رسول خود را بتمام مردم ابلاغ مینماید که بایستی همه بدانند که تو رسول و فرستاده خدا میباشی و تمام افراد بشر از سفید و سیاه و زن و مرد از هر نژادی و در هر محلّی که باشند بایستی مطیع امر تو گردند و تو مطیعین را مژده میدهی ببهشت که دار کرامت الهی است و متمرّدین و کافرین را از عذاب سخت جهنّم میترسانی.
وَ لکِن‌َّ أَکثَرَ النّاس‌ِ لا یَعلَمُون‌َ چون بیشترین مردم چشم حقیقت بین ندارند و اینکه مقام و منزلت تو را بنور عقل و دانش نمینگرند اینکه است که رسالت عامّه تو را انکار مینمایند، بروایت إبن عباس حضرت رسول (ص) فرمود پنج خصوصیّت بمن دادند که بهیچ یک از انبیاء پیشین نداده بودند و من نمیخواهم فخر و مباهات نمایم بلکه برای شکر گذاری اظهار مینمایم.
اول بر عرب و عجم و سیاه و سفید از ترک و هند مبعوث گردیده‌ام.

صفحه : 296
دوّم زمین را برای من طاهر و مسجد گردانیده‌اند تا هر جا خواهم نماز کنم یا تیمّم نمایم.
سوم غنیمت را بر من حلال گردانیده و برای احدی پیش از من غنیمت حلال نبوده چهارم در دل دشمنان من رعب و ترس غالب گردانیده که در موقع جنگ از شدت ترس بقدر سیر یک ماهه فرار مینمودند و در برابر من تاب مقاومت نداشتند.
پنجم شفاعت را در کف اقتدار من گذارده و آن را ذخیره قرار داده‌ام که در قیامت امّت گنه‌کارم را شفاعت نمایم. و نیز از خصوصیّات آن حضرت است که بر تمام افراد جنّیان و آدمیان رسالت داشته و هیچیک از انبیاء بر تمام جن و انس مبعوث نبودند. (منهج الصادقین) وَ یَقُولُون‌َ مَتی هذَا الوَعدُ إِن کُنتُم صادِقِین‌َ منکرین معاد مکرّر از روی سخریّه و استهزاء به پیمبران میگفتند قیامتی که شما وعده میدهید چه وقت واقع میگردد بگمان اینکه قیامت در همین عالم در یک زمانی واقع خواهد شد اینکه بود که (بمتی) که ظرف زمان است سؤال مینمودند دیگر نمیدانستند که وقوع قیامت پس از انقضای عالم زمان و زمانیّات واقع خواهد گردید زیرا که عالم قیامت فوق عالم دنیا و محیط بر آن است نه اینکه در عرض عالم دنیا باشد بلکه منتهی الیه آن است.
قُل لَکُم مِیعادُ یَوم‌ٍ لا تَستَأخِرُون‌َ عَنه‌ُ ساعَةً وَ لا تَستَقدِمُون‌َ بآنان بگو وقتی میعادگاه پروردگار شما رسید ساعتی عقب و جلو نخواهد افتاد و آن را وقتی است مخصوص بخودش که در علم ازلی حق تعالی تعیین گردیده و در آن وقت راه چاره برای شما مسدود میگردد و در سیه چال جهنّم همیشه معذب خواهید بود تا وقت باقی است چاره‌ای برای روز سیاه خود بنمائید.

صفحه : 297

[سوره سبإ (34): آیات 31 تا 37]

اشاره

وَ قال‌َ الَّذِین‌َ کَفَرُوا لَن نُؤمِن‌َ بِهذَا القُرآن‌ِ وَ لا بِالَّذِی بَین‌َ یَدَیه‌ِ وَ لَو تَری إِذِ الظّالِمُون‌َ مَوقُوفُون‌َ عِندَ رَبِّهِم یَرجِع‌ُ بَعضُهُم إِلی بَعض‌ٍ القَول‌َ یَقُول‌ُ الَّذِین‌َ استُضعِفُوا لِلَّذِین‌َ استَکبَرُوا لَو لا أَنتُم لَکُنّا مُؤمِنِین‌َ (31) قال‌َ الَّذِین‌َ استَکبَرُوا لِلَّذِین‌َ استُضعِفُوا أَ نَحن‌ُ صَدَدناکُم عَن‌ِ الهُدی بَعدَ إِذ جاءَکُم بَل کُنتُم مُجرِمِین‌َ (32) وَ قال‌َ الَّذِین‌َ استُضعِفُوا لِلَّذِین‌َ استَکبَرُوا بَل مَکرُ اللَّیل‌ِ وَ النَّهارِ إِذ تَأمُرُونَنا أَن نَکفُرَ بِاللّه‌ِ وَ نَجعَل‌َ لَه‌ُ أَنداداً وَ أَسَرُّوا النَّدامَةَ لَمّا رَأَوُا العَذاب‌َ وَ جَعَلنَا الأَغلال‌َ فِی أَعناق‌ِ الَّذِین‌َ کَفَرُوا هَل یُجزَون‌َ إِلاّ ما کانُوا یَعمَلُون‌َ (33) وَ ما أَرسَلنا فِی قَریَةٍ مِن نَذِیرٍ إِلاّ قال‌َ مُترَفُوها إِنّا بِما أُرسِلتُم بِه‌ِ کافِرُون‌َ (34) وَ قالُوا نَحن‌ُ أَکثَرُ أَموالاً وَ أَولاداً وَ ما نَحن‌ُ بِمُعَذَّبِین‌َ (35)
قُل إِن‌َّ رَبِّی یَبسُطُ الرِّزق‌َ لِمَن یَشاءُ وَ یَقدِرُ وَ لکِن‌َّ أَکثَرَ النّاس‌ِ لا یَعلَمُون‌َ (36) وَ ما أَموالُکُم وَ لا أَولادُکُم بِالَّتِی تُقَرِّبُکُم عِندَنا زُلفی إِلاّ مَن آمَن‌َ وَ عَمِل‌َ صالِحاً فَأُولئِک‌َ لَهُم جَزاءُ الضِّعف‌ِ بِما عَمِلُوا وَ هُم فِی الغُرُفات‌ِ آمِنُون‌َ (37)

صفحه : 298

ترجمه قسمتی از آیات سوره سبأ

آنهایی که کافر شدند گفتند که ما هرگز باین قرآن و آنچه بین روی اوست (از کتب پیمبران) ایمان نخواهیم آورد ای محمّد اگر تو ستمکاران را ببینی موقعی که نزد پروردگارشان (در دادگاه الهی) باز داشته شده‌اند که چگونه بعضی ببعض دیگر برمیگردند و اعتراض مینمایند تابعین و ضعفاء برؤساء یعنی آنهایی که بزرگی میکردند گویند اگر شما نبودید (که ما را گمراه گردانید) هر آینه ما ایمان آورده بودیم (31)
رؤساء در جواب آنان گویند آیا ما راه هدایت را بر شما بستیم پس از آنکه (اسباب) هدایت برای شما آماده شده بود بلکه شما بنفس خود گناه‌کار بودید (32)
و ضعفاء باقویاء و رؤساء گویند بلکه آن مکر و حیله شما بود که در شب و روز بما امر میکردید که ما بخدا کافر گردیم و برای او شریک و همتا قرار دهیم (آن سبب گمراهی ما گردید) و کفّار در باطن پشیمانی (بر اعمال خود را) مخفی میگردانند وقتی که عذاب را معاینه مینمایند و ما قرار دادیم غل‌ها را در گردنهای آنهایی که کافر گردیدند آیا مجازات میگردند مگر بآنچه بودند که عمل مینمودند (33)
و ما در قریه و دهی پیمبری نفرستادیم مگر آنکه متموّلین آنها گفتند ما بآنچه فرستاده شده‌اید انکار میکنیم (34)
و نیز گفتند مال و اولاد ما زیادتر است و ما از جمله عذاب شدگان نخواهیم بود (35)
ای محمّد (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) بگو خدا پهن و زیاد میکند رزق و روزی هر کسرا که بخواهد و تنگ میگیرد بر هر کس که بخواهد و لکن بیشترین مردم نمیدانند (36)
و نه مالهای شما و نه اولادان شما چیزی نیستند که شما را بما نزدیک گردانند (بما نزدیک میگردد) کسی که ایمان آورد و عمل صالح نماید و برای چنین اشخاصی دو برابر آنچه را است که عمل نموده‌اند و آنها در غرفه‌های بهشتی ایمن خواهند بود (37).

صفحه : 299

(توضیح آیات)

وَ قال‌َ الَّذِین‌َ کَفَرُوا لَن نُؤمِن‌َ بِهذَا القُرآن‌ِ وَ لا بِالَّذِی بَین‌َ یَدَیه‌ِ (الی قوله تعالی) لَه‌ُ أَنداداً در شأن نزول آیه گویند یهودیان از نصاری سؤال نمودند که شما در باره محمّد (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) چه می‌گویید نصاری گفتند ما در کتاب انجیل وصف او را دیده‌ایم یهودیان گفتند ما نه بعیسی (ع) عقیده داریم و نه بانجیل و نه بمحمد (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم).
و بقول دیگر مقصود از (بین یدیه) قیامت است که کفّار گفتند ما نه بقرآن معتقدیم و نه بقیامت که پیش آید.
و شاید مقصود چنین باشد که کفّار گفتند ما نه بقرآن معتقدیم و نه بآنچه در آن است از وعده ثواب و وعید بر عقاب.
وَ لَو تَری إِذِ الظّالِمُون‌َ مَوقُوفُون‌َ عِندَ رَبِّهِم خلاصه خدا به پیمبر اکرمش (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) خبر میدهد اگر در قیامت که فعلا کفّار منکر آنند آنان را ببینی که در چه حالی میباشند آن وقتی که همگی را در دادگاه الهی جمع خواهند نمود و آنها را نگاه خواهند داشت و از آنان سؤال شود و آنها از راه اضطرار و بیچارگی هر یک خواهد خود را تبرئه کند و گناه را بگردن دیگری گذارد اینکه است که ضعفاء و تابعین باقویاء و رؤساء برمیگردند و اعتراض مینمایند و گویند شما بودید که شبانه روز در صدد إغواء ما بودید و میخواستید بر گردن ما سوار شوید اینکه بود که ما را فریب میدادید و نمیگذاشتید ما تابع حق گردیم و از اینکه بیچارگی امروز نجات یابیم اقویا بآنان گویند در صورتی که راه هدایت برای شما باز بود ما چگونه بروی شما بسته گردانیدیم بلکه شما خود گناه‌کار بودید.
وَ أَسَرُّوا النَّدامَةَ لَمّا رَأَوُا العَذاب‌َ (اسرّوا) دو طور معنی شده زیرا که آن از لغات اضداد است و بمعنی ظاهر و پنهان گردانیدن هر دو استعمال شده شاید در اینجا بمعنی پنهان کردن باشد که رؤساء پشیمانی خود را پنهان میدارند که مورد سرزنش ضعفاء واقع نگردند و بقرینه آیات دیگر که

صفحه : 300
تفسیر سوره سبأ هر یک از تابعین و متبوعین بگناه خود اظهار مینمایند شاید مقصود چنین باشد که در آن وقت رؤساء نیز گناه خود را اظهار مینمایند.
وَ جَعَلنَا الأَغلال‌َ فِی أَعناق‌ِ الَّذِین‌َ کَفَرُوا چون واقعه قیامت محقّق الوقوع است و مرسوم است که امر محقّق الوقوع را بصیغه ماضی ذکر کنند نه مستقبل لهذا (جعلنا) را و نیز بسیاری از امور معاد را بصیغه ماضی آورده نه مستقبل، اشاره به اینکه در واقع و حقیقت گردن کفّار بغل و زنجیر نفس و هوی پرستی بسته شده و نمیتوانند سر اطاعت فرود آورند.
هَل یُجزَون‌َ إِلّا ما کانُوا یَعمَلُون‌َ استفهام برای تقریر و تفریع است که جزاء متفرّع بر عمل است عذاب کفّار و غلهای آتشین در گردن آنان پاداش عمل آنها است که در دنیا گردن کشی نمودند و از روی کبر و حسد زیر بار فرمان خدا نرفتند زیرا که در واقع عذابهای اخروی عکس العمل اعمال دنیوی خواهد بود.
وَ ما أَرسَلنا فِی قَریَةٍ مِن نَذِیرٍ إِلّا قال‌َ مُترَفُوها إِنّا بِما أُرسِلتُم بِه‌ِ کافِرُون‌َ آیه خبر میدهد که در هر وقت و زمانی اول رؤساء و متموّلین آنها انکار رسالت پیمبران را مینمودند و پس از آن فقراء و ضعفاء پیرو آنان میگشتند زیرا که آنها را عاقل‌تر و داناتر از خود میپنداشتند یا آنکه چشم طمع بآنها داشتند برای اینکه از آنها فیض ببرند تابع آنها میگردیدند دیگر نمیدانستند که متموّلین بمال و اولادشان مغرور گردیده و دانسته و فهمیده زیر بار پیمبران نمیرفتند.
قُل إِن‌َّ رَبِّی یَبسُطُ الرِّزق‌َ لِمَن یَشاءُ وَ یَقدِرُ وَ لکِن‌َّ أَکثَرَ النّاس‌ِ لا یَعلَمُون‌َ برسول اکرمش (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) خطاب مینماید که بمغرورین بمال و تمکّن بگو وسعت روزی و تنگی آن بدست پروردگار من است روزی هر کس را که خواهد وسیع میگرداند و روزی هر کسرا که بخواهد تنگ میگرداند و شما بشکرانه نعمت بایستی سر اطاعت فرود آورید تا اینکه نعمت را بر شما زیاد نماید (لَئِن شَکَرتُم لَأَزِیدَنَّکُم) و اگر کفران ورزیدید و بغرور شیطان زیر بار اطاعت نروید (إِن‌َّ عَذابِی لَشَدِیدٌ)

صفحه : 301
وَ ما أَموالُکُم وَ لا أَولادُکُم بِالَّتِی تُقَرِّبُکُم عِندَنا زُلفی و باید بدانید مال و اولاد کسی را بخدا نزدیک نمیگرداند و بتوسط مال و اولاد کسی حائز مقام بلندی نخواهد گردید بلکه همین طوری که آیه بما میفهماند غالبا همین مال زیاد و اولاد است که آدمی را مغرور میگرداند و گمان میکند مال و اولاد همیشه برای وی باقی و اسباب نجات او خواهد بود.
إِلّا مَن آمَن‌َ وَ عَمِل‌َ صالِحاً اعلام مینماید که بدانید کسی از عذاب قیامت نجات نخواهد یافت مگر آنکه ایمان آورده و عمل نیکو نموده که پاداش عمل نیک وی دو برابر خواهد بود.
وَ هُم فِی الغُرُفات‌ِ آمِنُون‌َ کسانی که ایمان آورده و عمل صالح خالی از هر گونه حظوظات نفسانی و طبیعی نموده‌اند آنان در غرفه‌ها و گلزارهای بهشتی با آن همه نعمتها که بمؤمنین وعده داده شده در محل‌ّ امن و امان قرار گرفته‌اند نه مرضی عارض آنها میگردد نه مرگ پیرامون آنان میشود (فَلا خَوف‌ٌ عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنُون‌َ).

صفحه : 302

[سوره سبإ (34): آیات 38 تا 45]

اشاره

وَ الَّذِین‌َ یَسعَون‌َ فِی آیاتِنا مُعاجِزِین‌َ أُولئِک‌َ فِی العَذاب‌ِ مُحضَرُون‌َ (38) قُل إِن‌َّ رَبِّی یَبسُطُ الرِّزق‌َ لِمَن یَشاءُ مِن عِبادِه‌ِ وَ یَقدِرُ لَه‌ُ وَ ما أَنفَقتُم مِن شَی‌ءٍ فَهُوَ یُخلِفُه‌ُ وَ هُوَ خَیرُ الرّازِقِین‌َ (39) وَ یَوم‌َ یَحشُرُهُم جَمِیعاً ثُم‌َّ یَقُول‌ُ لِلمَلائِکَةِ أَ هؤُلاءِ إِیّاکُم کانُوا یَعبُدُون‌َ (40) قالُوا سُبحانَک‌َ أَنت‌َ وَلِیُّنا مِن دُونِهِم بَل کانُوا یَعبُدُون‌َ الجِن‌َّ أَکثَرُهُم بِهِم مُؤمِنُون‌َ (41) فَالیَوم‌َ لا یَملِک‌ُ بَعضُکُم لِبَعض‌ٍ نَفعاً وَ لا ضَرًّا وَ نَقُول‌ُ لِلَّذِین‌َ ظَلَمُوا ذُوقُوا عَذاب‌َ النّارِ الَّتِی کُنتُم بِها تُکَذِّبُون‌َ (42)
وَ إِذا تُتلی عَلَیهِم آیاتُنا بَیِّنات‌ٍ قالُوا ما هذا إِلاّ رَجُل‌ٌ یُرِیدُ أَن یَصُدَّکُم عَمّا کان‌َ یَعبُدُ آباؤُکُم وَ قالُوا ما هذا إِلاّ إِفک‌ٌ مُفتَری‌ً وَ قال‌َ الَّذِین‌َ کَفَرُوا لِلحَق‌ِّ لَمّا جاءَهُم إِن هذا إِلاّ سِحرٌ مُبِین‌ٌ (43) وَ ما آتَیناهُم مِن کُتُب‌ٍ یَدرُسُونَها وَ ما أَرسَلنا إِلَیهِم قَبلَک‌َ مِن نَذِیرٍ (44) وَ کَذَّب‌َ الَّذِین‌َ مِن قَبلِهِم وَ ما بَلَغُوا مِعشارَ ما آتَیناهُم فَکَذَّبُوا رُسُلِی فَکَیف‌َ کان‌َ نَکِیرِ (45)

صفحه : 303

ترجمه قسمتی از آیات سورة سبأ

و آن کسانی که کوشش میکنند در تضییع آیات ما بقصد عاجز گردانیدن (از اثبات حقّانیّت) آنان در عذاب حاضر شوندگان خواهند بود (38)
ای محمّد (ص) بگو محقّقا پروردگار من روزی هر کس از بندگان خود را که بخواهد پهن مینماید و روزی هر کس را که بخواهد تنگ میگیرد و آنچه شما چیزی انفاق نمودید خداوند عوض آن را میدهد و او بهترین روزی دهندگان میباشد (39)
و روزی که تمام آنها را با هم جمع مینماید پس از آن بملائکه میگوید آیا اینکه گروه شما را میپرستیدند (40)
ملائکه گویند تو منزّه (از شریک و نظیر) میباشی تو دوست و صاحب مایی (اینها ما را عبادت نمیکردند) بلکه عبادت جن‌ّ (شیاطین) را میکردند و بیشترین آنها شیاطین را معبود خود قرار داد. و تصدیق کننده و مطیع آنها بودند (41)
پس امروز (که روز قیامت است) بعضی از شما مالک نیستید که نه نفعی ببعض دیگر رسانید و نه ضرری از وی رفع نمائید و ما به آنهایی که (بنفس خود) ستم نمودند گوئیم بچشید عذاب آتش را آن آتشی که (قبلا) تکذیب مینمودید (42)
و هر گاه آیات روشن و ظاهر ما بر کافرین خوانده میشد میگفتند نیست اینکه (محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) مگر مردی که میخواهد باز دارد شما را از آنچه پدران شما میپرستیدند و گفتند نیست اینکه (قرآن) مگر دروغی بافته شده و چون آمد آنها را حق‌ّ گفتند نیست اینکه مگر سحری آشکار (43)
و برای مشرکین کتابی نفرستادیم که خوانده باشند (و دلیل بر بطلان تو آرند) و پیش از تو پیمبری برای آنان نفرستادیم (44)
و تکذیب نمودند پیمبران را آن کسانی که پیش‌تر از اینکه کفّار بودند و نمیرسند اینکه قوم تو به ده یک آنچه بکفّار قبل داده بودیم از قوّت و مال و آنها تکذیب نمودند پیغمبران من را پس نظر کن که چگونه آنها را هلاک نمودیم (45).

صفحه : 304

(توضیح آیات)

وَ الَّذِین‌َ یَسعَون‌َ فِی آیاتِنا مُعاجِزِین‌َ وقتی مشرکین قریش نتوانستند با قرآن معارضه بمثل نمایند در مقام خاموش نمودن چراغ هدایت برآمدند و بتمام قوی و مشاعر در باطل گردانیدن آیات سعی و کوشش مینمودند بگمان اینکه بآن دسیسه‌ها و خدعه‌ها میتوانند پیمبر را عاجز نمایند و جلو وحی بسته گردد (أُولئِک‌َ فِی العَذاب‌ِ مُحضَرُون‌َ) و آن جماعت مشرکین نمیدانستند که بآن اعمال رکیک خود را برای عذاب دنیا مثل قتل و غارت و اسارت و عذاب آخرت آتش جهیم مهیّا نموده‌اند و حاضر گردانیده‌اند.
قُل إِن‌َّ رَبِّی یَبسُطُ الرِّزق‌َ لِمَن یَشاءُ مِن عِبادِه‌ِ وَ یَقدِرُ لَه‌ُ گمان نشود که اینکه تکرار همان آیه بالا است زیرا چنانچه مفسرین گفته‌اند از سیاق آیه معلوم میشود که اینکه آیه در باره یک شخص است باعتبار دو وقت که از روی حکمت و مصلحت یک وقت روزی شخص وسیع میگردد و وقت دیگر تنگ میشود و آیه بالا در باره دو شخص خواهد بود که از روی حکمت نظام عالم یکی روزی وی وسیع است و دیگری روزی وی تنگ است پس تکرار نیست.
در مجمع البیان طبرسی (رحمه اللّه) چنین گفته در تکرار آیه فائده‌ای منطوی است زیرا که آیه اول در مقام توبیخ و سرزنش کافرین و خطاب بآنها است و آیه دوم وعظ و اندرز بمؤمنین است که گویا فرموده اعطاء نعمت و وسعت روزی کافرین نه برای سعادت و فضیلت آنان است بلکه برای ازدیاد عقوبت و عذاب آنها خواهد بود و شاید وسعت روزی برای مؤمنین هر گاه انفاق نمایند مزید سعادت آنان گردد.
وَ ما أَنفَقتُم مِن شَی‌ءٍ فَهُوَ یُخلِفُه‌ُ وَ هُوَ خَیرُ الرّازِقِین‌َ انفاق در جایی مطلوب است که مال در محل عقلایی و شرعی صرف شود لکن هر گاه مال در غیر موقع صرف شود نه مطلوب است و نه عوض دارد بلکه آدم ولخرج که مال خود را در غیر موقع خرج نماید چون مال یکی از نعم الهی بشمار میرود

صفحه : 305
داخل در مبذّرین خواهد گردید که در باره او فرموده (إِن‌َّ المُبَذِّرِین‌َ کانُوا إِخوان‌َ الشَّیاطِین‌ِ) آنان اخوان و برادران شیاطین بشمار میروند، صحیح است که مالی که در راه رضای خدا انفاق گردد اگر چه زیاد باشد داخل در اسراف نیست لکن در اینجا باز اقتصاد مطلوب است قوله تعالی آنجا که برسول گرامیش صلّی اللّه علیه و آله و سلّم خطاب نموده (وَ لا تَجعَل یَدَک‌َ مَغلُولَةً إِلی عُنُقِک‌َ وَ لا تَبسُطها کُل‌َّ البَسطِ فَتَقعُدَ مَلُوماً مَحسُوراً) آری مالی که در راه رضای خدا مطابق فرموده شرع مصرف گردد بوعده الهی یکی به هفتصد عوض میدهد بلکه اگر خدا بخواهد باز زیاد میکند.
وَ یَوم‌َ یَحشُرُهُم جَمِیعاً ثُم‌َّ یَقُول‌ُ لِلمَلائِکَةِ أَ هؤُلاءِ إِیّاکُم کانُوا یَعبُدُون‌َ آیه راجع بروز قیامت است و آن روزی است که تمام موجودات از جن‌ّ و انس با هم در صعید واحد جمع خواهند گردید و ملائکه نیز حاضرند آن وقت خداوند بملائکه خطاب مینماید آیا اینکه مشرکین شما را عبادت مینمودند آن وقت ملائکه تسبیح و تقدیس مینمایند و گویند تو منزّه و مبرّا خواهی بود از شریک و نظیر و تو دوست و صاحب ما میباشی و اینها ما را عبادت نمیکردند زیرا که ارتباطی بما نداشتند بلکه چون شیاطین اطراف قلب آنها را گرفته بودند مطیع شیطان گردیده و اطاعت آنها را مینمودند و شیاطین که آنان را اغواء مینمودند ملائکه مینامیدند.
فَالیَوم‌َ لا یَملِک‌ُ بَعضُکُم لِبَعض‌ٍ نَفعاً وَ لا ضَرًّا روز قیامت روزی است که احدی قدرت ندارد که بکسی نفع برساند و لو دوستان و اولادان و اقربای او باشند بلکه (لَیس‌َ لِلإِنسان‌ِ إِلّا ما سَعی) و نیز بر ضرر رسانیدن بکسی هم قادر نخواهد بود و لو دشمن وی باشد.
وَ نَقُول‌ُ لِلَّذِین‌َ ظَلَمُوا ذُوقُوا عَذاب‌َ النّارِ الَّتِی کُنتُم بِها تُکَذِّبُون‌َ ستمکاران که بنفس خود ستم نموده و خود را از آن مقام شامخی که برای آنان مقرر گردیده که اگر اطاعت مینمودند حائز مقامات عالیه میگردیدند محروم گردانیده و در اثر تکذیب آیات الهی مستحق عذاب گردیده‌اند بچنین مردمانی وقتی عذاب آتش را می‌بینند ملائکه عذاب خواهند گفت اینکه همان آتشی است که شما در دنیا

صفحه : 306
انکار مینمودید حال طعم عذاب را بچشید.
وَ إِذا تُتلی عَلَیهِم آیاتُنا بَیِّنات‌ٍ قالُوا ما هذا إِلّا رَجُل‌ٌ یُرِیدُ أَن یَصُدَّکُم عَمّا کان‌َ یَعبُدُ آباؤُکُم وَ قالُوا ما هذا إِلّا إِفک‌ٌ مُفتَری‌ً وَ قال‌َ الَّذِین‌َ کَفَرُوا لِلحَق‌ِّ لَمّا جاءَهُم إِن هذا إِلّا سِحرٌ مُبِین‌ٌ در بیان شرح حال کفّار است که وقتی آیات ظاهر قرآن را میدیدند و راه عذری برای آنان باقی نبود میگفتند اینکه مرد سخنانی بهم بافته و میخواهد ما را باز دارد از پرستش آنچه را که پدران ما پرستش مینمودند گویا عمل پدران خود را بر حق میدانستند و کور کورانه دنبال آنها را گرفته و عقل خود را بکار نمیانداختند و چون میدیدند آیات قرآن با آنکه زبان خودشان است طوری است که از عهده آنها بر نمیآیند معارضه بمثل نمایند حمل بسحر مینمودند و میگفتند اینکه آیات سحری خواهد بود آشکارا.
وَ ما آتَیناهُم مِن کُتُب‌ٍ یَدرُسُونَها وَ ما أَرسَلنا إِلَیهِم قَبلَک‌َ مِن نَذِیرٍ اشاره به اینکه سخنان کفّار از روی فهم و دانش نبوده زیرا که اینان مردمانی میباشند که بهیچ وجه دانش نیاموخته‌اند نه کتابی برای آنان آمده بود که درس انسانیّت بیاموزند و نه پیش از تو ای محمّد (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) بر اینکه جماعت پیمبری آمده بود که تربیت خدایی پیدا نمایند اینکه است که اینها مردمانی وحشی بی‌خرد و بی‌سواد وقتی آیات قرآن را میشنوند بنظرشان غریب می‌آید و حمل بر سحر و امثال آن مینمایند وَ کَذَّب‌َ الَّذِین‌َ مِن قَبلِهِم وَ ما بَلَغُوا مِعشارَ ما آتَیناهُم در جمله اخیر دو احتمال داده شده یکی اشاره باشد بقوّت و قدرت امم سابقه که آنان با آن قوّت و عظمت جسمانیشان مثل قوم عاد و ثمود و فرعون و فرعونیان و امثال اینان که آنها در قوّت و زور و بازوی جسمانی چنین بودند که اهل مکّه بده یک آنچه بآنها از مال و قوّت داده بودیم نمیرسند و وقتی مورد غضب الهی واقع گردیدند و در اثر انکار آیات مبتلا بعذاب شدند قوّتشان جلوگیری از عذاب نگردید و همه هلاک شدند.

صفحه : 307
دیگر مقصود چنین باشد که به پیشینیان نداده بودیم آنچه را از ادلّه و براهین و اسباب هدایت مثل قرآن عظیم الشأن و باقی حجج آنچه را که باهل ایمان و گروندگان بتو داده‌ایم.
فَکَذَّبُوا رُسُلِی فَکَیف‌َ کان‌َ نَکِیرِ امّتهای پیش با آن قوّت و قدرتشان چگونه بود انکار آنها و چطور تسلیم عذاب گردیدند بعدیها بایستی چگونگی عذاب آنان را بنگرند و ابتلا و مجازاتی که در اثر نافرمانی و کفر دامن‌گیر آنها گردید ببینند و متنبّه گردند و دست از انکارشان بردارند و ایمان آرند.

[سوره سبإ (34): آیات 46 تا 54]

اشاره

قُل إِنَّما أَعِظُکُم بِواحِدَةٍ أَن تَقُومُوا لِلّه‌ِ مَثنی وَ فُرادی ثُم‌َّ تَتَفَکَّرُوا ما بِصاحِبِکُم مِن جِنَّةٍ إِن هُوَ إِلاّ نَذِیرٌ لَکُم بَین‌َ یَدَی عَذاب‌ٍ شَدِیدٍ (46) قُل ما سَأَلتُکُم مِن أَجرٍ فَهُوَ لَکُم إِن أَجرِی‌َ إِلاّ عَلَی اللّه‌ِ وَ هُوَ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ شَهِیدٌ (47) قُل إِن‌َّ رَبِّی یَقذِف‌ُ بِالحَق‌ِّ عَلاّم‌ُ الغُیُوب‌ِ (48) قُل جاءَ الحَق‌ُّ وَ ما یُبدِئ‌ُ الباطِل‌ُ وَ ما یُعِیدُ (49) قُل إِن ضَلَلت‌ُ فَإِنَّما أَضِل‌ُّ عَلی نَفسِی وَ إِن‌ِ اهتَدَیت‌ُ فَبِما یُوحِی إِلَی‌َّ رَبِّی إِنَّه‌ُ سَمِیع‌ٌ قَرِیب‌ٌ (50)
وَ لَو تَری إِذ فَزِعُوا فَلا فَوت‌َ وَ أُخِذُوا مِن مَکان‌ٍ قَرِیب‌ٍ (51) وَ قالُوا آمَنّا بِه‌ِ وَ أَنّی لَهُم‌ُ التَّناوُش‌ُ مِن مَکان‌ٍ بَعِیدٍ (52) وَ قَد کَفَرُوا بِه‌ِ مِن قَبل‌ُ وَ یَقذِفُون‌َ بِالغَیب‌ِ مِن مَکان‌ٍ بَعِیدٍ (53) وَ حِیل‌َ بَینَهُم وَ بَین‌َ ما یَشتَهُون‌َ کَما فُعِل‌َ بِأَشیاعِهِم مِن قَبل‌ُ إِنَّهُم کانُوا فِی شَک‌ٍّ مُرِیب‌ٍ (54)

صفحه : 308

ترجمه قسمتی از آیات سوره سبأ

ای محمّد (ص) باین جماعت (مشرکین) بگو من شما را (بیک کلمه) موعظه و اندرز مینمایم که شما برای (امر خدا) قیام نمائید و دو تا دو تا یا تنها فکر خود را بکار بیندازید و فکر کنید آیا در رفیق شما (محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) جنون و دیوانگی است ( یا آنکه) نیست مگر آنکه شما را میترساند از آن عذاب شدید قیامت که پیش روی شما است (46)
ای محمّد (ص) بگو من برای رسالت اجر و مزدی از شما طلب نمیکنم مزد من برای نفع شما است و نیست اجر و مزد من مگر بر خدا و او بر هر چیزی گواهست (47)
بگو پروردگار من القاء وحی میکند بحق (در قلب کسی که لایق است) و او عالم و دانای اسرار خواهد بود (48)
ای پیغمبر بگو آمد سخن درست و راست (یعنی قرآن) و نمی‌آفریند باطل (یعنی شیطان یا بت‌ها) چیزی را و باز نگرداند آن را (یعنی اصنام قادر بر خلق و بعث نیستند) (49)
بگو اگر من از طریق حق‌ّ گمراه گردیدم (ضرر گمراهیم) عاید خودم خواهد گردید و اگر هدایت گردیده‌ام برای اینکه است که پروردگار من بمن وحی نموده محقّقا او شنوا و نزدیک خواهد بود (50)
و چون تو ببینی کافرین را در قیامت که فزع میکنند پس کسی از آنان نیست که محشور نشود و از مکان نزدیک گرفته شوند (51)
و کفّار (در قیامت) میگویند که بمحمّد (ص) ایمان آوردیم و کجا دیگر توانند از جایگاه دور ایمان آرند (52)
و حقیقة آنها قبلا (در دنیا) بمحمّد (ص) کافر گردیدند (و سخنان ناروایی) دور از حقیقت بر او می‌افکندند (53)
و حایل گردیده میشود بین کفّار و آنچه را که آرزو داشتند همان طوری که قبلا امثال آنان از کفّار در حقانیّت پیمبران در شک بودند (54).

صفحه : 309

(توضیح)

اشاره

قُل إِنَّما أَعِظُکُم بِواحِدَةٍ أَن تَقُومُوا لِلّه‌ِ مَثنی وَ فُرادی خطاب برسولش مینماید که باین کفّار ملحد که نسبت جنون و دیوانگی بتو میدهند بگو شما را بحکم عقل خودتان ارشاد مینمایم که برای خدا استقامت نموده یا هر نفری از شما فکر خود را بکار بیندازید یا هر دو نفری از شما با هم مشورت کنید که آیا اینکه کسی که همیشه با ما و رفیق ما بوده و کاملا از حالات او از کودکی او تا حال مطّلعیم آیا هیچ وقت جنون یا چیزی که بر خلاف رویّه عقلایی باشد از وی دیده شده البته خواهید تصدیق نمود که چنین نیست بلکه حضرتش عاقلترین اهل زمانش بوده و خواهد بود.
إِن هُوَ إِلّا نَذِیرٌ لَکُم بَین‌َ یَدَی عَذاب‌ٍ شَدِیدٍ پس از آنکه رجوع بعقل خود نمودید خواهید فهمید که نیست او مگر رسول خدا که برای ارشاد شما فرستاده شده که تهدید نماید و بترساند افراد بشر را و آنان را مطّلع گرداند بآن عذاب سختی که در جلو آنها که قیامت است برای کافرین آماده شده که خود را از آن عذاب برهانند و گر نه عذاب آنها را خواهد گرفت.
قُل ما سَأَلتُکُم مِن أَجرٍ فَهُوَ لَکُم إِن أَجرِی‌َ إِلّا عَلَی اللّه‌ِ امثال اینکه آیه در آیات بسیار است و اشاره است برفع توهّم که گمان نشود که پیمبران برای تبلیغ رسالت منافع مادّی دنیوی یا منافع اخروی در نظر دارند بلکه بایستی بدانند که فقط بامر خدا مأمور گردیده‌اند که مردم را از کجروی بجاده مستقیم که سر انجام آن قرب جوار رب العالمین است رهسپار گردانند و چون رسول خدای تعالی و گماشته از طرف اویند البته پاداش عملشان و جزاء تحمّلشان بر جفای خلق بر خدا است و گمان نشود که واقعا آن بزرگواران در تبلیغ رسالتشان خود را ذی حق میدانستند و از خدا مزد و اجری طلب مینمودند زیرا البته میدانستند که چون بنده‌اند و وظیفه بنده بنده‌گی است و اگر نعمت و کرامتی بکسی عطاء کند از روی کرم و بخششی

صفحه : 310
خواهد بود نه از روی استحقاق و اینکه میگفتند اجر ما بر خدا است یعنی از روی تفضّل هر گاه بخواهد تفضّل در باره ما مینماید زیرا که او بر تمام نیّات و اعمال مخلوقات خود گواهست.
بروایتی پیغمبر (ص) فرمود تمام اهل بهشت بفضل و کرم خداوند تعالی ببهشت میروند شخصی عرض کرد حتّی تو هم یا رسول اللّه فرمود حتّی من هم قُل إِن‌َّ رَبِّی یَقذِف‌ُ بِالحَق‌ِّ یکی از چیزهایی که منشأ اشتباه کفّار شده بود و انکار رسالت نبی خاتم (ص) مینمودند اینکه بود که میگفتند آنهم یک فردی است از ما چطور شد که او منصب رسالت پیدا نموده و بر ما امیر گردیده (اینکه بود که در پاسخ آنها در سوره کهف آیه آخر سوره فرموده که (قُل إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثلُکُم یُوحی إِلَی‌َّ أَنَّما إِلهُکُم إِله‌ٌ واحِدٌ) بگو ای پیغمبر جز اینکه نیست که من هم در تمام شئونات بشری مثل شما خواهم بود مگر اینکه بمن وحی رسیده که خدای شما یکتا است، و (یقذف) در اینجا بمعنی وحی است زیرا که وحی همان القاء بقلب و نفوذ معنی در باطن است (عَلّام‌ُ الغُیُوب‌ِ) آن کسی که دانای اسرار است میداند چه کسی لایق آن است که حقایق در قلب او ریزش نماید و صاحب وحی گردد و آن کسی خواهد بود که اوّلا خودش صاحب نفس قدسیّه الهیّه گردیده و ارتباط کامل بعالم ملکوت پیدا نموده و بنور قلب خود خدا را بوحدت و یگانگی شناخته چنین کسی مأمور میگردد که در مقام هدایت دیگران نیز برآید و آنان را بسوی حقیقت رهسپار گرداند.
قُل جاءَ الحَق‌ُّ خطاب برسولش نموده که باین جماعت بگو سخن حق و امر خدا باسلام و توحید یا امر بجهاد یا قرآن برای ارشاد شما فرود آمده.
وَ ما یُبدِئ‌ُ الباطِل‌ُ وَ ما یُعِیدُ یعنی باطل که اصنام یا شیطان باشند قادر برآفریدن و مبعوث گردانیدن نیستند و اینکه آیه نظیر آیه‌ای است که فرموده (هذا خَلق‌ُ اللّه‌ِ فَأَرُونِی ما ذا خَلَق‌َ الَّذِین‌َ مِن دُونِه‌ِ)

صفحه : 311
و نظیر (جاءَ الحَق‌ُّ وَ زَهَق‌َ الباطِل‌ُ) است یعنی وقتی حق آمد باطل زائل و فانی گردد و دیگر ابقاء و ابداء و اعاده‌ای برای آن نخواهد بود زیرا که در مقابل حق باطل هیچ است نه وجود دارد نه بقاء نه ابداء تواند و نه اعاده.

سخنان مفسرین در توجیه آیه‌

1- باطل ابلیس است نه چیزی تواند خلق کند و نه عود دهد. (قتاده) 2- باطل در دنیا چیزی برای اهلش ابداء و ظاهر نمینماید و در آخرت نیز عود نمیدهد. (حسن) 3- جایز است که ماء را استفهامیّه در موضع نصب بگیریم بنا بر اینکه مفعول به (یبدئ و یعید) باشد یعنی باطل چه چیز تواند بود که ابداء و ایجاد نماید و چه چیز تواند عود دهد یعنی نه قدرت بر ایجاد دارد و نه بر اعاده (زجاج) و بروایت إبن مسعود رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم داخل مکّه گردید و در آنجا سیصد و شصت بت در اطراف کعبه نصب شده بود و حضرت با آن چوبی که در دست داشت بآنان طعنه میزد و میفرمود (جاءَ الحَق‌ُّ وَ زَهَق‌َ الباطِل‌ُ إِن‌َّ الباطِل‌َ کان‌َ زَهُوقاً) (جاءَ الحَق‌ُّ وَ ما یُبدِئ‌ُ الباطِل‌ُ وَ ما یُعِیدُ). (مجمع البیان) وَ لَو تَری إِذ فَزِعُوا فَلا فَوت‌َ جواب (لو) محذوف است و جمله بعد بیان او است، خطاب برسولش نموده که ای محمّد اگر تو ببینی کافرین را چون موقع مرگشان یا وقت ظهور قیامت رسد که چگونه از شدّت هول و اضطراب بفزع و اضطراب میافتند و برای آنان هیچ فرار و محل مفقود شدنی و گریختن نخواهد بود وَ أُخِذُوا مِن مَکان‌ٍ قَرِیب‌ٍ و ببینی که چگونه از روی زمین بزیر زمینشان که قبر است میکشند یا از موقف قیامت بجهنّمشان کشند.
و بروایت إبن عباس شأن نزول آیه راجع بجماعت خسف بیداء است که هشتاد هزار کس از سفیانی از شام بقصد خراب کردن کعبه حرکت کنند وقتی ببیابان مکّه رسند همه آنان بزمین فرو خواهند رفت و مقصود از مکان نزدیک چنین است که آنان

صفحه : 312
از زیر قدمهایشان گرفته خواهند گردید و اینان جماعت سفیانی میباشند که در آخر الزمان خروج مینمایند و بقصد خراب گردانیدن کعبه معظّمه قشون میفرستند و از آن هشتاد هزار نفر دو نفرشان نجات می‌یابند یکی باهل مکّه مژده دهد و دیگری صورت وی برمیگردد و بسفیانی خبر میدهد.
و بروایت حذیفه که چنین گوید از رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم شنیدم چون از فتنه آخر الزمان خبر میداد از آن جمله فرمود سفیانی خروج میکند و از بیابان خشک لشگری بدمشق و لشگری بمدینه فرستد چون بزمین بابل رسند که میان زمین مدینه و بغداد است بیشتر از هزار نفر بکشند و صد زن را شکم بدرند و سیصد مرد معروف از بنی عباس را نیز بکشند و رو بکوفه آرند و اطراف آن را خراب کنند پس از آن رو بشام آرند و در اثنای اینکه بیرق هدایت از کوفه پدید آید و در عقب آنان روان گردد و بعد از دو روز راه آنها و اکثر آنها را بکشند و از آنان غنیمت گیرند و اسراء را از دست آنان بگیرند و غنائم را از آنها اخذ نمایند و سفیانی بعض دیگر بمدینه فرستد و سه شبانه روز غارت کنند و از آنجا بمکّه روند چون ببیداء رسند حق تعالی جبرئیل را بفرستد تا آنها را هلاک گرداند جبرئیل پا بر زمین زند و یکباره تمامشان بزمین فرو روند و همین است معنی قوله تعالی (وَ لَو تَری إِذ فَزِعُوا فَلا فَوت‌َ وَ أُخِذُوا مِن مَکان‌ٍ قَرِیب‌ٍ) و از آنها دو نفر نجات یابند یکی بشیر و دیگری نذیر بشیر باهل مکّه بشارت رساند و نذیر سفیانی را بترساند و از هلاک قومش خبر دارش نماید و هر دو از (جهینه) می‌باشند و اینکه روایت را اصحاب ما از ابی جعفر (ع) و ابی عبد اللّه علیه السلام در احادیث ظهور مهدی (عجّل اللّه تعالی فرجه) نقل نموده‌اند (منهج الصادقین) وَ قالُوا آمَنّا بِه‌ِ وَ أَنّی لَهُم‌ُ التَّناوُش‌ُ مِن مَکان‌ٍ بَعِیدٍ وقتی کفّار عذاب را در دنیا یا در آخرت ببینند گویند ما بخدا و قرآن ایمان آوردیم و کجا دیگر پشیمانی و ایمان برای آنان نفع بخشد در صورتی که آنها از قابلیت پذیرفته شدن دور گردیده‌اند.
إبن عباس گفته آنان آرزوی میکنند که بدنیا رجوع نموده و بتوبه و انابه

صفحه : 313
از عذاب برهند و اینکه آرزو از آنان دور است (پایان) آری دنیا دار استکمال و عملست و آخرت جای پاداش و نتیجه گرفتن خواهد بود وقتی حیات دنیوی انسان بپایان رسد آنچه در او از استعداد کمال مخفی بوده بانتها رسیده و آنچه در او بالقوّه موجود بوده بفعلیت میرسد و دیگر محل استعداد کمالی در او باقی نمانده که بشود تدارک ما فات بنماید اینکه است که فرموده (انّی لهم التناوش) تناوش بمعنی تناول و انتفاع است وقتی کفّار عذاب را معاینه مینمایند آرزو خواهند نمود که بدنیا برگردند و ایمان آورند و عمل نیکو نمایند لکن متأسفانه آنان از محل استکمال دور گردیده و دستشان کوتاهست و دیگر برنخواهند گردید تا آنکه از حیات دنیا انتفاع ببرند.
وَ قَد کَفَرُوا بِه‌ِ مِن قَبل‌ُ وَ یَقذِفُون‌َ بِالغَیب‌ِ مِن مَکان‌ٍ بَعِیدٍ (وَ قَد کَفَرُوا) جمله حالیه است یعنی چگونه کفار پس از مرگ توانند ایمان آرند و حال آنکه تا در دنیا بودند و استعداد کمال در آنان باقی بود بقرآن و به محمّد (ص) کافر گردیدند و سخنان ناروایی دور از حقیقت بر او میافکندند مثل اینکه گاهی ساحرش گفتند و گاهی مجنون و گاهی کاذبش نامیدند و سخنان ناروایی که نسبت بحضرتش میدادند رجم بغیب و دور از حقیقت بود.
وَ حِیل‌َ بَینَهُم وَ بَین‌َ ما یَشتَهُون‌َ کَما فُعِل‌َ بِأَشیاعِهِم (یعنی بامثالهم)

سخنان مفسرین در توجیه آیه‌

1- مرگ بین آنها و بین آرزوهای آنها جدایی انداخت همانطوری که امثال آنها مردند و بآرزو نرسیدند. (ابی مسلم) 2- آرزوی آنها توبه و ایمان یا برگشتن بدنیا بوده که ممنوع از آن گردیدند.
3- آرزوی آنان نعمتهای بهشتی بوده که بآن نرسیدند. (جبایی) 4- بقول دیگر کفّار باز داشته شدند از آنچه آرزو داشتند و خداوند آنها را بنفاد و فساد ملحق گردانید پس آنان چیزی درک نمیکنند مگر آنکه از آن الم می‌بینند چنانچه اشباه و امثال اینها از کافرین از امتهای گذشته چنین بودند که

صفحه : 314
وقت رؤیت عذاب توبه آنها قبول نگردید.
5- مقصود اصحاب فیلند که آرزوی آنها برای خرابی کعبه انجام نگرفت (مجمع البیان) إِنَّهُم کانُوا فِی شَک‌ٍّ مُرِیب‌ٍ آنان به آرزو و آمال خود نرسیدند زیرا که آنان همیشه از وقوع قیامت و زنده شدن پس از مرگ در شک و ریب روزگار خود را میگذرانیدند چنانچه میگفتند قیامت و معاد و زنده شدن پس از مندک گردیدن اجزاء بدن امر عجیبی است و انکار مینمودند.

صفحه : 315

(‌سورة الفاطر) یا (الملائکة)

اشاره

مکّی است مگر دو آیه یکی (إِن‌َّ الَّذِین‌َ یَتلُون‌َ کِتاب‌َ اللّه‌ِ) و دیگر (ثُم‌َّ أَورَثنَا الکِتاب‌َ) نزد بعضی اینکه دو آیه مدنی است و عدد آیات آن چهل و شش است بعدد شامی و چهل و پنج بعدد بصریان و کوفیان و هفتصد و نود و هفت کلمه و سه هزار و صد و سی حرف است.

[سوره فاطر (35): آیات 1 تا 6]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
الحَمدُ لِلّه‌ِ فاطِرِ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ جاعِل‌ِ المَلائِکَةِ رُسُلاً أُولِی أَجنِحَةٍ مَثنی وَ ثُلاث‌َ وَ رُباع‌َ یَزِیدُ فِی الخَلق‌ِ ما یَشاءُ إِن‌َّ اللّه‌َ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ قَدِیرٌ (1) ما یَفتَح‌ِ اللّه‌ُ لِلنّاس‌ِ مِن رَحمَةٍ فَلا مُمسِک‌َ لَها وَ ما یُمسِک فَلا مُرسِل‌َ لَه‌ُ مِن بَعدِه‌ِ وَ هُوَ العَزِیزُ الحَکِیم‌ُ (2) یا أَیُّهَا النّاس‌ُ اذکُرُوا نِعمَت‌َ اللّه‌ِ عَلَیکُم هَل مِن خالِق‌ٍ غَیرُ اللّه‌ِ یَرزُقُکُم مِن‌َ السَّماءِ وَ الأَرض‌ِ لا إِله‌َ إِلاّ هُوَ فَأَنّی تُؤفَکُون‌َ (3) وَ إِن یُکَذِّبُوک‌َ فَقَد کُذِّبَت رُسُل‌ٌ مِن قَبلِک‌َ وَ إِلَی اللّه‌ِ تُرجَع‌ُ الأُمُورُ (4)
یا أَیُّهَا النّاس‌ُ إِن‌َّ وَعدَ اللّه‌ِ حَق‌ٌّ فَلا تَغُرَّنَّکُم‌ُ الحَیاةُ الدُّنیا وَ لا یَغُرَّنَّکُم بِاللّه‌ِ الغَرُورُ (5) إِن‌َّ الشَّیطان‌َ لَکُم عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوه‌ُ عَدُوًّا إِنَّما یَدعُوا حِزبَه‌ُ لِیَکُونُوا مِن أَصحاب‌ِ السَّعِیرِ (6)

صفحه : 316

ترجمه قسمتی از آیات سورة فاطر

بنام ایزد هستی بخش صاحب رحمت عام و خاص
حمد و ثناء مخصوص خدایی است که خالق و پدید آورنده آسمانها و زمین است قرار داده فرشتگان را رسولان به پیمبران خود و ملائکه صاحب دو بال یا سه بال یا چهار بال میباشند (و خداوند) در آفرینش زیاد میکند آنچه را که بخواهد بدرستی که خدا برآفرینش هر چیزی توانا است (2)
آنچه را از رحمت بسوی مردم میگشاید باز دارنده‌ای مر او را نخواهد بود، و آنچه را نگاه دارد پس فرستنده‌ای برای آن نمیباشد و او است غالب و درستکار (3)
ای مردم یاد کنید نعمت خدا را که برای شما (مقرّر گردانیده) آیا غیر از خدا خالقی و آفریننده‌ای هست که از آسمان و زمین شما را روزی دهد نیست الهی مگر او پس بکجا برگردانیده میشوید (4)
ای محمّد اگر کافرین تو را تکذیب میکنند محقّقا پیمبران پیش از تو را نیز تکذیب کرده‌اند و بازگشت تمام امور بسوی خدا است (5)
ای افراد بشر بدانید که حقیقة وعده خدا حق است پس البته زندگانی دنیا شما را فریب ندهد و نفریبد شما را البته دیو فریبنده (6)
و بدانید بحقیقت شیطان دشمن شما است پس شما هم او را دشمن خود بگیرید جز اینکه نیست که (شیطان) گروه (و تابعین) خود را میخواند تا آنکه همه از یاران جهنّم باشند (7)

صفحه : 317

توضیح آیات و اقسام بالهای ملائکه‌

الحَمدُ لِلّه‌ِ فاطِرِ السَّماوات‌ِ (فاطر) مأخوذ از فطر است در مفردات گفته (اصل الفطر الشق‌ّ طولا) یعنی فطر بمعنی شکافتن در طول است تا آنجا که گفته (فطر اللّه الخلق) یعنی خلق را آفرید. (پایان) گویا شیئی معدوم مثال بسته‌ای ماند که خدای تعالی بآفرینش او را شکافته و از حیّز عدم بعرصه وجود آورده.
و اگر اینکه آیه را با قوله تعالی در سوره انبیاء آیه (31) (أَن‌َّ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌َ کانَتا رَتقاً فَفَتَقناهُما)«1» جمع نمائیم ممکن است گفته شود شاید مقصود چنین باشد که ابتداء آفرینش آسمانها و زمین بهم بسته و ملتحم بیکدیگر بود و آن را شکافتیم و از هم جدا نمودیم و ملائکه را آفریدیم و آنان را رسول انبیاء گردانیدیم و اینکه معنی در آیه درست‌تر بنظر میآید زیرا شکافتن در جایی درست میآید که شیئی بسته‌ای باشد و شکافته شود و اینکه گفته‌اند معدوم مثال بسته‌ای ماند که بآفرینش شکافته شود با معنی عرفی درست نمی‌آید زیرا معدوم چیزی نیست که وی را بشکافند.
و نیز مؤیّد اینکه معنی کلام علی علیه السلام است در نهج البلاغه در ضمن خطبه مفصلی که راجع بترتیب آفرینش عالم بیان نموده بعد از خلقت آسمانها چنین فرموده
2» (ثم‌ّ فتق ما بین السموات العلی فملأهن‌ّ اطوارا من ملائکته منهم سجود لا یرکعون و رکوع لا ینتصبون و صافّون لا یتزایلون و مسبّحون لا یسأمون لا یغشاهم نوم العیون و لا سهو العقول و لا فترة الأبدان و لا غفلة النسیان و منهم امناء علی وحیه و السنة الی رسله و مختلفون بقضائه و امره الی آخر)«.
-----------------------------------
(1) در مفردات (الرتق الضم و الالتحام خلقة کان ام صنعة و الفتق الفصل بین المتصلین و هو ضد الرتق) یعنی بدرستی که آسمانها و زمین بهم پیوسته بود پس آنها را از هم گشودیم و جدا نمودیم.
(2) یعنی پس از آنکه آسمانها گشوده شد اطراف آن را از ملائکه پر نمود و از برای آنها انواع و اقسامی است: بعضی همیشه در سجودند و رکوع ندارند و بعضی همیشه در رکوعند

صفحه : 318
أُولِی أَجنِحَةٍ ملائکه را معرّفی مینماید که آنها صاحب بالها میباشند مَثنی وَ ثُلاث‌َ وَ رُباع‌َ اسمی است برای دو دو، سه سه، چهار چهار- و برای اینکه تکرار نشود از اصل عدول نموده (و مَثنی وَ ثُلاث‌َ وَ رُباع‌َ فرموده) و ظاهرا تفاوت در بالهای آنها اشاره بتفاوت مراتب آنها است در قوّت و شدّت و سیر آنها در آفاق و سعودشان، در آسمانها و نزولشان بزمین که صاحب سه بال پیشی میگیرد بر صاحب دو بال و نیز چهار بال بر سه بال.
چون ملائکه جسم لطیفند برای آنها میسّر است که بهر شکلی که مأمور گردند در آیند اینکه است که جبرئیل در موقع آوردن وحی برای حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بصورت دحیه کلبی که گویا عرب جوان زیبایی بوده ظاهر میگشته، و نیز قرآن خبر میدهد که ملائکه برای حضرت ابراهیم و داود و حضرت لوط علیهم السلام بشکل بشر ظهور نمودند پس چه مانعی دارد که آیه را بحال خود باقی گذاریم و گوئیم برای سرعت سیرشان در آفاق صاحب بالها میباشند که بآسانی توانند سیر نمایند لکن ظاهرا بالهای آنان مثل بال کبوتران نیست زیرا اگر چنین بود ماها هم بهمین چشم سرمان میتوانستیم آنها را ببینیم زیرا چنانچه از اخبار بسیار معلوم میشود ملائکه اطراف عالم را گرفته‌اند بعضی ملائکه موکّل بر باد بعضی موکّل بر آتش بعضی بر آب و نیز نزدیک‌تر از همه بما (کرام الکاتبین‌اند) که موظّف بر ضبط اعمال بشرند با اینکه حال ما آنها را بچشم سر نمی‌بینیم.
و چون بدلالت آیه و روایات بسیار ثابت و محقّق گردیده که ملائکه صاحب بالها میباشند ممکن است گفته شود چون ملائکه از عالم روحانیین و عالم ملکوتند
-----------------------------------
و قیام ندارند و بعضی همیشه صف زدگانند قوله تعالی (وَ إِنّا لَنَحن‌ُ الصَّافُّون‌َ)و بعضی همیشه تسبیح کنندگانند و ملول نمیشوند قوله تعالی (وَ إِنّا لَنَحن‌ُ المُسَبِّحُون‌َ)چشم آنان را خواب نمیگیرد و نه سهو و فراموشی در عقلهایشان پدید میگردد و نه سستی در بدنشان عارض میشود و نه غفلت و فراموشی (در ذهنشان) نمودار میگردد و بعضی از ملائکه امین وحیند و زبانان و ترجمانانند بسوی پیمبران و ترددکنندگانند باحکام و اوامر الهی.

صفحه : 319
نه از عالم ملک، و صفات روحانیین غیر از صفات طبیعیین است آنها صاحب بالها هستند لکن چون لطیفند بال آنها نیز در خور خودشانست و همین طوری که حقیقت آنها را نمیتوانیم تعقّل کنیم بلکه بایمان قبول میکنیم کیفیّت و چگونگی بال آنها را نیز نمیتوانیم تصوّر نمائیم لکن چون مخبر صادق خبر داده تصدیق مینمائیم.
در تفسیر روح البیان چنین گوید همین طوری که برای اجسام بالهای جسمانی است برای ارواح بالهای روحانی است چنانچه بگفته رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم جعفر طیّار علیه السلام پس از شهادت بدو بال بعالم روحانیین طیران نموده و الحاصل مناسب حال علویین طیران نمودن است چنانچه مناسب حال سفلیین سیر نمودن است. (پایان) یَزِیدُ فِی الخَلق‌ِ ما یَشاءُ سخنان مفسرین در توجیه آیه 1- مقصود زیادتی بال ملائکه است که هر چه بخواهد بر آن می‌افزاید.
2- غرض خلقت آدمیان است و زیادتی آن در صفات است که بعضی در عقل زیاد ترند و بعضی در جمال و حسن صورت و بعضی در فصاحت و بیان بر بعض دیگر برتری دارند.
لکن ظاهرا (الخلق) اطلاق دارد و ملائکه و غیر آن را شامل میگردد یعنی آنچه بخواهد در آفرینش زیاد مینماید زیرا که قدرت او محدود بحدی نمیباشد و نیز عوالم ممکنات از عالم ملک و ملکوت چه در طول و چه در عرض چه مادیات آن و چه مجردات و معنویات آن حدی و اندازه‌ای برای آن متصوّر نخواهد بود زیرا که عوالم ممکنات از سر چشمه علم ازلی و قدرت و حکمت غیر متناهی ایزد متعال ناشی گردیده إبن شهاب از رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم چنین حدیث میکند که فرموده یک روز بجبرئیل گفتم میخواهم تو را آن طوری که در آسمان هستی ببینم گفت یا رسول اللّه (ص) طاقت نداری گفتم باید ببینم جبرئیل (ع) پرها را انداخت رسول (ص) در وی نگریست از هوش رفت چون بهوش آمد دید جبرئیل ایستاده و یک دست بر سینه او نهاده و یک دست بر کتف حضرتش گذاشته رسول (ص) گفت (سبحان اللّه) نپنداشتم

صفحه : 320
که خداوند باین شکل و عظمت خلقی آفریده جبرئیل گفت اگر اسرافیل را ببینی که دوازده پر دارد یک پر بر مشرق و یک پر بر مغرب و عرش بر دوش نهاده و بعضی اوقات در مقابل عظمت خدای تعالی مانند گنجشکی کوچک میگردد در حالی که عرش خدا بر قدرت اوست.
و در روایت آمده که رسول اللّه (ص) فرمود برای خدای تعالی فرشته‌ایست که هزار هزار سر دارد و بر هر سری هزار هزار روی است و بر هر رویی هزار هزار دهان است و بر هر دهانی هزار هزار زبان است و بهر زبانی خدا را بهزار هزار لغت میخواند تا آخر حدیث. (تفسیر ابو الفتوح رازی) آری چون علم و قدرت و حکمت الهی محدود بحدی نیست آثار صفات و جلال خداوندی را نیز نمیتوان محدود نمود دستگاه آفرینش خیلی وسیع است آنچه پیمبران و اولیاء الهی در باره سعه مخلوقات گفته‌اند بقدر فهم بشر است و آن قطره‌ای است از دریای فیض غیر متناهی او اینکه است که در آخر آیه فرموده:
إِن‌َّ اللّه‌َ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ قَدِیرٌ اشاره بعموم قدرت دارد که در مقابل عموم قدرت محالی بنظر نمیآید حتّی اجتماع نقیضین و ضدّین در نظر کوته‌بینان ما محال مینماید بر هر چه اراده ازلی تعلّق گیرد واقع خواهد شد ببین با اینکه اجتماع عناصر مثل آب و آتش در یک محل بنظر ما محال مینماید لکن بقدرت الهی تمام عناصر با ضدّیت و تنافری که با هم دارند در بدن ما و همچنین در موجودات دیگر تنافر و ضدّیت را در مدّتی از بین آنها برداشته و با هم الفت و رفاقت نموده‌اند و بدن ما را اداره مینمایند.
ما یَفتَح‌ِ اللّه‌ُ لِلنّاس‌ِ مِن رَحمَةٍ فَلا مُمسِک‌َ لَها کسی را که خداوند درب رحمت بسوی او گشود چه کس تواند جلو فیض او را بگیرد و نگاه دارد و نگذارد مورد رحمت حق تعالی واقع گردد.

چراغی را که ایزد برفروزد هر آن کس پف کند ریشش بسوزد
(ما) در (ما یَفتَح‌ِ اللّه‌ُ) شرطیّه و در محل‌ّ نصب است چون که مفعول (یفتح)

صفحه : 321
میباشد و فتح در لغت بمعنی باز کردن بستگی است و بمعنی عرفی گشایش و ظفر یافتن است مِن رَحمَةٍ عموم دارد و شامل تمام نعمتهای الهی از صحت و علم و حکمت و هدایت و غیر آن میگردد زیرا که تمام فیوضاتی که بانسان میرسد ترشّحی است از دریای بیکران رحمت رحمانی و فیض سبحانی و کسی که مورد رحمت الهی واقع گردید احدی از مخلوقات قادر بر حبس و منع او نخواهد بود (هو القابض و الباسط) قبض و بسط بدست او است.
وَ ما یُمسِک فَلا مُرسِل‌َ لَه‌ُ مِن بَعدِه‌ِ و در مقابل آن آنچه را که از فیض رحمت نگاه دارد کسی قدرت بر اعطاء و ارسال آن ندارد، اشاره به اینکه تمام نعمتها از حیات و صحت و عقل و علم و کمال تماما آنچه بآدمی رسد و از آن تمتّع برد از خوان احسان او سرزده احدی از ممکنات نه قدرت بر عطاء و بخشش دارد و نه بر منع آن هر گاه اراده الهی تعلّق بر اعطاء گرفته باشد.
و بعض مفسرین گشایش رحمت را که از (من رحمة) استفاده میشود اختصاص داده بارسال انبیاء و گفته مقصود از (رحمة) در اینجا ارسال انبیاء است که ارسال آنها رحمت است قوله تعالی در باره پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم (وَ ما أَرسَلناک‌َ إِلّا رَحمَةً لِلعالَمِین‌َ) و امساک آن در زمان فترت بحکمت است کسی قدرت بر ارسال آن ندارد.
(پایان) اگر چه واضح و معلوم است که مصداق کامل رحمة ارسال انبیاء و انزال کتب الهی است لکن چون از (مِن رَحمَةٍ) عموم استفاده میشود تخصیص دادن بوجود انبیاء بی‌محل خواهد بود بلکه اگر بنظر حقیقت بنگری خواهی دید که تمام عوالم ممکنات از عالم مجرّدات گرفته تا عالم خاک و مواد با مراتب و در جایی که بین آنها است (یجمعها حقیقة واحدة الهیة) یعنی فیض وجود و رحمت رحمانی او همه را گرفته و همه مشمول فیض منبسط او و تحت اقتدار و قیومیت ازلی او نشو و ارتقاء مینمایند و همه موجودات رو باو دارند و از خوان نعمت او روزی و بقاء میطلبند.

صفحه : 322
وَ هُوَ العَزِیزُ الحَکِیم‌ُ عزیز و حکیم دو صفت از اوصاف جمال خداوندی است که غالب و قاهر و بر تمام ممکنات استیلاء و تفوّق دارد (هُوَ القاهِرُ فَوق‌َ عِبادِه‌ِ) و حکیم و درستکار است که آنچه از درب رحمت بر بندگان خود باز نماید و آنچه را نگاه دارد از روی حکمت و مصلحت انجام گرفته بخل در مبدء فیّاض نخواهد بود.
یا أَیُّهَا النّاس‌ُ اذکُرُوا نِعمَت‌َ اللّه‌ِ عَلَیکُم خطاب بتمام افراد بشر است و امر فرموده که بایستی همیشه و در همه وقت یاد کنید و در نظر آرید نعمتهایی را که برای شما مهیّا و آماده نموده.
گویا فرموده قدری در اینکه دستگاه مجلّل عالی تدبّر نمائید و فکر خود را بکار بیندازید و نظام خلقت را بنگرید که چگونه زمین را برای آسایش شما گسترانیده که براحتی در آن حرکت نمائید و کوه‌ها را افراشته که میخ زمین باشد و نهرها را جاری گردانیده که بیاشامید و امرار حیات نمائید و ماه و خورشید و ستارگان و اوضاع سماوی را برای پیدایش و بقاء نوع بشر مسخّر گردانیده.
هَل مِن خالِق‌ٍ غَیرُ اللّه‌ِ یَرزُقُکُم مِن‌َ السَّماءِ وَ الأَرض‌ِ بالاترین فیض سبحانی قوّه فکر و تدبّر است کسی که عقل و فکر خود را بکار انداخت و اینکه دستگاه گیتی و ارتباط موجودات را بهم نگریست و بقوّه فکر دریافت که تمام اوضاع جهان مرتبط بهم و مثل حلقه‌های زنجیر بهم بسته است و مثل تار و پود یک پارچه در هم پیوسته و یک وحدت جهانی را تشکیل میدهند آن وقت از وحدت عالم پی بوحدت اله عالم میبرد زیرا که در جای خود مبرهن گردیده که وحدت معلول دلیل بر وحدت علّت و وحدت صنع دلیل بر وحدت صانع خواهد بود ممکن نیست دو علّت حقیقی در یک معلول شخصی تأثیر نمایند.
اگر بچشم دل نظر کنی گویا میبینی که تمام موجودات را یک حقیقت واحد الهیه و یک نور منبسط صمدانیّه فرا گرفته و آن حقیقتی است که بعضی از آن تعبیر بفیض مقدّس، و بعضی بنفس رحمانیّه، و در اخبار برحمت واسعه الهیّه تعبیر شده

صفحه : 323
(برحمتک الّتی وسعت کل‌ّ شیئی).
و گمان نکن که وحدت عالم وحدت اعتباری است که محلّش ذهن باشد چنین نیست بلکه وحدت عالم وحدت حقیقی و ظل‌ّ وحدت حقّه حقیقیه اله عالم است و آن همان فیض منبسط و رحمت واسعه الهیّه است و آن وجهه (اللّه) است که در سوره الرّحمن آیه 27 فرموده (کُل‌ُّ مَن عَلَیها فان‌ٍ وَ یَبقی وَجه‌ُ رَبِّک‌َ ذُو الجَلال‌ِ وَ الإِکرام‌ِ) و آن است که بتمام اشیاء احاطه دارد و اجزاء را متّصل بهم گردانیده که از هم منفصل نگردند، اگر نبود آن فیض منبسط ممکن نبود اجزای متفرّق با هم متّصل گردند و یک وحدت حقیقی تشکیل دهند.
اینکه است که خالق متعال بعد از بیان اینکه قبض و بسط نعمت بدست کرم او است تذکّر میدهد و به (هل) استفهامی گویا پرسش مینماید آیا در نظر عقل ممکن است خالق و آفریننده‌ای که از آسمان و زمین روزی شما را مقرّر گردانیده که آسمان ببارد و زمین بروید تا روزی شما تأمین گردد غیر از خدای واحد یکتا باشد لا إِله‌َ إِلّا هُوَ همین نظام عالم و قبض و بسط رحمت را دلیل بر وحدانیت و الوهیّت خود میآورد زیرا چنانچه گفته شده نظام و وحدت عالم اقوی دلیلی بر وحدت اله عالم خواهد بود.
فَأَنّی تُؤفَکُون‌َ وقتی بعلم نظری یقینی فهمیدید که اله و رازق و مدبّر امور همه موجودات همان خدای واحد احد است که مراقب حال شما است و روزی شما بدست کرم او تأمین میگردد رو بکجا میکنید چگونه از مبدء خود گسیخته و رو بغیر نموده و از وی حاجت میطلبید، ارشاد بحکم عقل است که وقتی فهمیدید تمام امور از حیات و ممات و قبض و بسط نعمت و رحمت بدست کرم او است عقلایی نیست که روی دل بغیر نمائید و بغیر او امیدوار باشید بلکه بحکم عقل و وجدانتان بایستی ملتجی باو گردیده و هر چه خواهید از کرم و رحمت غیر متناهی او بخواهید که او فیّاض علی الاطلاق است.
وَ إِن یُکَذِّبُوک‌َ فَقَد کُذِّبَت رُسُل‌ٌ مِن قَبلِک‌َ برای تسلّی دل رسولش خطاب بحضرتش نموده که ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم اگر کفار

صفحه : 324
رسالت تو را تکذیب میکنند و نسبتهای ناروایی بتو میدهند مردمان زمان پیمبران گذشته نیز چنین بودند که همه آن بزرگواران مورد تهمت و انکار جهّال زمان خودشان واقع بودند و آنها صبر مینمودند و در تبلیغ رسالت پافشاری میکردند تو نیز بایستی بآنها تأسّی نموده و استقامت نمایی.
وَ إِلَی اللّه‌ِ تُرجَع‌ُ الأُمُورُ شاید اشاره باین باشد که ای رسول اکرم (ص) تو بوظیفه خود عمل نما و رسالت خود را بمردم برسان خواه آنان قبول بکنند و بدستورات الهی عمل نمایند یا نسبت دروغگویی بتو بدهند باکی بر تو نیست زیرا که بازگشت تمام امور بسوی خدا است که او حاکم روز جزاء است و هر کس را بمجازات عملش خواهد رسانید.
یا أَیُّهَا النّاس‌ُ إِن‌َّ وَعدَ اللّه‌ِ حَق‌ٌّ خطاب بتمام افراد بشر نموده ای بنی آدم بدانید محقّقا و مسلّما تمام وعده‌های خدا بوقوع قیامت و زنده شدن شما در روز موعود و حشر و نشر و میزان و صراط و حساب و بهشت و جهنّم و آنچه بتوسّط پیمبران بشما ابلاغ گردیده تماما حق و صدق است.
فَلا تَغُرَّنَّکُم‌ُ الحَیاةُ الدُّنیا وَ لا یَغُرَّنَّکُم بِاللّه‌ِ الغَرُورُ (غرور) بر وزن (فعول) صیغه مبالغه است، یعنی چهار روزه حیات دنیا و نفس امّاره شما را مغرور نگرداند، حیات دنیا عاریتی است و بامید اینکه خدا کریم است تابع هوای نفسانی نگردید بدانید که وعده‌های خدا حق و واقع است و خلافی در آن نخواهد بود.
إِن‌َّ الشَّیطان‌َ لَکُم عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوه‌ُ عَدُوًّا خدای متعال از روی کرم و مهربانی بافراد بشر تذکّر میدهد که شیطان آن دیو سرکش رانده شده از رحمت الهی بآن دشمنی دیرینه‌ای که با پدر شما آدم (ع) داشت در مقام دشمنی با شما برآمده و از راه نفس امّاره بر انسان وارد میگردد و دنیا را در نظر وی میآراید و زینت میدهد تا اینکه او را مثل خود از رحمت الهی

صفحه : 325
بی‌نصیب گرداند و شما ملتفت باشید و فریب شیطان را نخورید و همان طوری که او دشمن شما است شما نیز با او دشمنی کنید.
دشمنی با شیطان چنین است که بر خلاف مراد او مخالفت نفس امّاره نمائید و از شرّ او بخدا پناه ببرید و هر گاه شیاطین بوسوسه اطراف قلب شما را گرفتند بتازیانه ذکر و کلمه طیّبه (لا اله الّا اللّه) آنان را از خود برانید، قوله تعالی (ان‌ّ الّذین اتّقوا اذا مسّهم طائف من الشیطان تذکّروا فاذا هم مبصرون) سوره الاعراف آیه 200، پرهیزکاران چنینند که وقتی جماعتی از شیاطین بآنان اصابت نمودند توجّه بحق تعالی نموده و از شرّ آن لعین بخدا پناه میبرند پس در اینکه هنگام آنها (بکید او بینا میگردند) و از او و تابعین او حذر مینمایند.
إِنَّما یَدعُوا حِزبَه‌ُ لِیَکُونُوا مِن أَصحاب‌ِ السَّعِیرِ چون هر جنسی طالب هم جنس خودش میباشد شیطان جهنّمی که اصلا خلقتش از آتش شده میخواند و طلب میکند تابعین و لشکریان خود را که همین طوری که در دنیا تابع او بودند در جهنّم نیز با او باشند.

صفحه : 326

[سوره فاطر (35): آیات 7 تا 10]

اشاره

الَّذِین‌َ کَفَرُوا لَهُم عَذاب‌ٌ شَدِیدٌ وَ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ لَهُم مَغفِرَةٌ وَ أَجرٌ کَبِیرٌ (7) أَ فَمَن زُیِّن‌َ لَه‌ُ سُوءُ عَمَلِه‌ِ فَرَآه‌ُ حَسَناً فَإِن‌َّ اللّه‌َ یُضِل‌ُّ مَن یَشاءُ وَ یَهدِی مَن یَشاءُ فَلا تَذهَب نَفسُک‌َ عَلَیهِم حَسَرات‌ٍ إِن‌َّ اللّه‌َ عَلِیم‌ٌ بِما یَصنَعُون‌َ (8) وَ اللّه‌ُ الَّذِی أَرسَل‌َ الرِّیاح‌َ فَتُثِیرُ سَحاباً فَسُقناه‌ُ إِلی بَلَدٍ مَیِّت‌ٍ فَأَحیَینا بِه‌ِ الأَرض‌َ بَعدَ مَوتِها کَذلِک‌َ النُّشُورُ (9) مَن کان‌َ یُرِیدُ العِزَّةَ فَلِلّه‌ِ العِزَّةُ جَمِیعاً إِلَیه‌ِ یَصعَدُ الکَلِم‌ُ الطَّیِّب‌ُ وَ العَمَل‌ُ الصّالِح‌ُ یَرفَعُه‌ُ وَ الَّذِین‌َ یَمکُرُون‌َ السَّیِّئات‌ِ لَهُم عَذاب‌ٌ شَدِیدٌ وَ مَکرُ أُولئِک‌َ هُوَ یَبُورُ (10)

صفحه : 327

ترجمه قسمتی از آیات سوره فاطر

‌برای آنهایی که کافر شدند عذاب سخت مهیا گردیده (8) و برای کسانی که ایمان آورده‌اند و عمل نیکو نموده‌اند آمرزش و پاداش بزرگ آماده خواهد بود (9)
آیا آن کس که عمل بدش در نظر وی زینت داده شده باشد و عمل نکوهیده‌اش را خوب بداند (مانند آدم حقیقت بین است) و حقیقة خدا در گمراهی گذارد هر کس را که بخواهد و هدایت مینماید هر کس را که بخواهد ای محمّد نفس خود را از حسرت و تأسّف بر آنها هلاک نگردان محقّقا خدا بآنچه میکنند عالم و دانا است (15)
خدا آن کسی است که باد را فرستاد تا ابر را برانگیزد پس فرستادیم آن را بشهر مرده و سیراب گردانیدیم آن را و ما بآب زمین را پس از مردن آن زنده سیراب گردانیدیم همین طور خواهد بود زنده شدن (مردگان در قیامت (11)
کسی که مراد او عزّت باشد (باید بداند) که تمامی عزّت و بزرگواری مخصوص بخدا است سخن پاک (و کلمه توحید) و عمل نیکو و شایسته بسوی او بالا میرود و کسانی که در سیّئات و اعمال بد حیله میکنند برای آنان عذاب سخت آماده شده و مکر آنها کاسته شود و از پیش نرود و اثری نخواهد داشت (بلکه بازگشت بخودشان خواهد نمود).

صفحه : 328

(توضیح آیات)

الَّذِین‌َ کَفَرُوا لَهُم عَذاب‌ٌ شَدِیدٌ کفّار کسانی میباشند که فریب شیطان را خورده و آنان را بدنیا مغرور گردانیده و در اثر غرور حق در نظر آنان پوشیده شده و انکار مینمایند و در اینکه آیه آنها را تهدید مینماید بعذاب و شکنجه سخت و در مقابل آنان کسانی که فریب شیطان را نخورده‌اند و ایمان آورده‌اند و عمل نیکو نموده‌اند مورد الطاف الهی و مغفرت و آمرزش او گردیده‌اند و برای آنها پاداش بزرگ مهیّا گردانیده، شکّی نیست چیزی را که خدای جلیل بزرگ بشمار آورد نظر ببزرگی خودش عظمت آن فوق آنست که بذهن کوچک بشر درآید و بتواند برای آن حدّ و اندازه‌ای تعیین نماید.
وَ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ لَهُم مَغفِرَةٌ وَ أَجرٌ کَبِیرٌ در آیه کفر و ایمان را مقابل هم انداخته و همین طوری که برای کفر که پوشانیدن حق‌ّ است عذاب شدید مهیّا نموده بازای ایمان که اظهار حق و عمل بر طبق آنست اجر و پاداش بزرگ آماده نموده و چقدر بزرگ است اجر و پاداشی را که خدای بزرگ آن را بزرگ نامیده.
أَ فَمَن زُیِّن‌َ لَه‌ُ سُوءُ عَمَلِه‌ِ فَرَآه‌ُ حَسَناً آیه در مقام بیان حال کفّار است که آنها چنان فریفته دنیا و مطیع شیطان و هوای نفسانی گردیده‌اند که چشم عقلشان معکوس گردید. و عمل بدشان در نظرشان جلوه خوب مینماید و قبح عملشان را نمی‌فهمند.
فَإِن‌َّ اللّه‌َ یُضِل‌ُّ مَن یَشاءُ وَ یَهدِی مَن یَشاءُ کسی که در اثر متابعت شیطان و نفس پرستی آن فطرت اولیّه انسانی را از دست داده و عقل او اسیر سرپنجه هوای نفسانی وی قرار گرفته بطوری که عمل عقل را که تمیز دادن بین خوب و بد است از کار انداخته آن وقت نتیجه آن چنین خواهد شد که عمل بد در نظرش خوب جلوه میکند و خوب را بد می‌پندارد و البته چنین کسی

صفحه : 329
دیگر قابل هدایت نخواهد بود زیرا که خداوند انسان را از طریق عقل و شرع هدایت مینماید کافر تابع پیمبران نگردیده و فرض اینکه است که عقلش نیز از نظر نکردن در ادلّه عقلیّه و هوی پرستی معکوس گردیده و از عمل خودش که تمیز دادن بین حسن و قبح بود از دست داده البته چنین کسی دیگر قابل هدایت نخواهد بود وقتی هدایت نشد گمراه خواهد گردید.
و اینکه فرموده خدا گمراه میکند کسی را که بخواهد همان هدایت نکردن او بعینه سبب گمراهی او است نه اینکه خدای تعالی کسی را گمراه گرداند همه را از راه لطف و کرم آفریده و اسباب هدایت را نیز در دسترس بشر گذارده وقتی انسان باختیار نعمت خدا داد خود را که عقل است و بآن حسن و قبح عمل را تمیز میدهد از دست داده و بد را خوب میپندارد و خوب را بد چنین کسی اصلا راه هدایت بسوی او بسته گردیده و دیگر قابل هدایت نخواهد بود و کسی که قابل هدایت باشد مورد الطاف الهی واقع است و بطریق سعادت و فضیلت رهسپار خواهد گردید.
فَلا تَذهَب نَفسُک‌َ عَلَیهِم حَسَرات‌ٍ ای رسول اکرم (ص) تو منتظر هدایت یافتن آنان مباش و ملول و حسرت خورده بر کفر و گمراهی آنها نفس خود را بزحمت مینداز.
إِن‌َّ اللّه‌َ عَلِیم‌ٌ بِما یَصنَعُون‌َ خدای تعالی خودش آنها را آفریده و البته بر اعمال و افعال و روش آنان آگاه است و هر کسی را مطابق عمل و رویّه‌اش پاداش خواهد داد.
وَ اللّه‌ُ الَّذِی أَرسَل‌َ الرِّیاح‌َ فَتُثِیرُ سَحاباً فَسُقناه‌ُ إِلی بَلَدٍ مَیِّت‌ٍ فَأَحیَینا بِه‌ِ الأَرض‌َ بَعدَ مَوتِها ذات احدیت در اظهار قدرت و دوام نعمت خود چنین اظهار نموده و خود را معرفی کرده که اله و مبدء آفرینش آن کسی است که ابرها را بتوسط باد بهیجان آورده و آن را حرکت میدهد و از کمال قدرت او چنان است که ابرها را میراند و میکشاند بسوی زمین‌هایی که مرده هستند و آثار حیات نباتی از آنها پدیدار نیست و ما بگردانیدن

صفحه : 330
ابرها زمین‌های مرده را سیراب گردانیدیم و آنها زنده شدند پس از آنکه خشک گردیده و مرده بودند.
کَذلِک‌َ النُّشُورُ در بسیاری از آیات تشبیه میگرداند زنده شدن مردگان را در قیامت بزنده شدن زمین در فصل بهار پس از آنکه در زمستان مرده بود و آثار حیاتی از او نمایان نبود و در اینکه تشبیه اسراری منطوی است زیرا که تشبیه نمودن چیزی بچیز دیگر در صورتی درست میآید که مشبه با مشبه به در جهتی یا جهاتی مثل هم باشند و گر نه تشبیه بی ربط خواهد گردید و در اینجا از چند جهت مردگی زمین با مردگی انسان شباهت دارد:
یکی همین طوری که عین زمین در زمستان باقی است و بفقدان آثار نباتی معدوم نگردیده انسان نیز بمردن آثار حیاتی اگر چه از وی مفقود گردیده لکن اصل وجود و حقیقت انسانیت او در عالم دیگری که فوق اینکه عالم است موجود است.
دیگر همین طوری که تابستان بذری که در زمین پاشیده میشود بخشکیدن زمین معدوم نگردیده بلکه دانه‌ها در جوف زمین بقدرت الهی پس از پوسیدگی جوهر آن نشو و نما میکند و از بالای زمین نور و حرارت و آب را بخود میکشاند و خود را برای دوره دیگری از حیات نباتی آماده میگرداند تا موقع بهار زمین را میشکافد و سبز و خرّم بیرون میآید و باضافه بر قوّت و شدّت آن افزوده میگردد و حیات پاکیزه‌تری پیدا مینماید.
همین طور است حال مردن انسان که بذر اعمال و افعال و ملکاتی که در ایام حیات دنیوی در مزرعه جانش پاشیده از گفتار و کردار و اعمال و ملکات بمردن فانی نگردیده بلکه در باطنش نموّ مینماید (ان خیرا فخیرا و ان شرا فشرا) و در روز رستاخیز که بهار وجود انسانی و آخر مرتبه سیر بشری است روح با آنچه در آن ذخیره نموده از باطن بظاهر پدیدار میگردد و بآدمی حیات نوینی بخشوده میشود و بنتیجه اعمال خود خواهد رسید.
و دیگر وجه مناسبت زنده شدن زمین در تابستان بزنده شدن انسان پس از

صفحه : 331
مرگ در عالم برزخ و در قیامت اینکه است که همین طوری که بذری که در زمستان در زمین مدفون گردید پس از انتقالات صورت جمادی آن پوسیده میگردد و در زمین متعفن میشود زیرا که هر صورت دانی چنین است که بمرتبه بالاتری منتقل نخواهد گردید مگر پس از آنکه صورت اولیه آن پوسیده و مندرس گردد شاید همین باشد بیرون آمدن زنده از مرده که در سوره روم آیه 19 فرموده (یُخرِج‌ُ الحَی‌َّ مِن‌َ المَیِّت‌ِ الخ) مثل نطفه در رحم که از صورت نطفه‌گی تحوّلاتی پیدا مینماید تا بمرتبه انسانی میرسد چنین است حکم ترقّیات بشر که مسبوق بانتقالاتی خواهد بود اینکه است که بقدرت ایزد متعال اجسادی که در زمین مدفون گردیده بایستی صورت اولیه‌شان و قوای جسمانیه شان مندرس و مضمحل گردد و در رحم زمین انتقالاتی پیدا نماید تا اینکه قوای روحانی که در قفس جسم طبیعی محبوس و پنهان بوده و در مطبخ طبع نضج گردیده از زمین بدن و قوای جسمانی سر درآورد و از تنگ‌نای عالم دنیا در فضای عالم آخرت متولّد گردد.
پس همین طوری که زمین مرده زمستان از باد بهاری زنده میگردد و حبوبات و اشجار و نباتات پاکیزه‌تری از آن پدید میگردند انسان مرده و مدفن گردیده در قبر نیز پس از مرگ و مندک گردیدن بدن بنسیم الطاف الهی مانند مغز بادام که از پوست ضخیم آن بیرون آید قوای روحانی او از پشت قوای طبیعی سر برون آرد و زنده میگردد و در فضای وسیع عالم برزخ و مثال حیات پاکیزه‌تری که قابل دوام باشد پیدا می‌نماید و در روز قیامت با نفس و بدن و قوای جسمانی و روحانی وارد محشر میگردد مَن کان‌َ یُرِیدُ العِزَّةَ فَلِلّه‌ِ العِزَّةُ جَمِیعاً شکّی نیست که تمام عزّت و جلال و کبریایی و ارجمندی مخصوص بذات بیزوال خداوندی است و اگر عزّت و جلالی در غیر او از ممکنات تصوّر شود مظهر و نمونه‌ای خواهد بود از معدن جلال و اوصاف جمال خداوندی او و ممکن در حدّ ذات خود (لیس است و باو ایس است) یعنی موجود ممکن از خود هیچ ندارد اگر جلال و کمال و بهایی در مخلوقات دیده شود تماما مظاهر و نماینده جلال احدی است.

صفحه : 332
تفسیر سوره فاطر آیه ارشاد باین است کسی که طالب عزّت و جلال باشد بایستی از معدنش طلب کند و آن از راه بندگی و عبودیت روی دل بخدا آوردن و ذلّت و نیستی خود و عظمت او را همیشه در نظر داشتن است و بقدری که بنده از راه بندگی و عبودیّت روی دل بخدا آرد و نیستی خود و عظمت او را همیشه در نظر داشته بهمان قدر قرب بحق تعالی یافته و بهمان درجه عظمت و استیلاء بر ما دون خود پیدا خواهد نمود و عزّت مخصوص بخدا و پیمبرش و مؤمن کامل است قوله تعالی (وَ لِلّه‌ِ العِزَّةُ وَ لِرَسُولِه‌ِ وَ لِلمُؤمِنِین‌َ).
بروایت انس از حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است که فرموده
(ان‌ّ ربّکم یقول کل یوم انا العزیز فمن اراد عزّ الدارین فلیطع العزیز)
«1» (مجمع البیان) إِلَیه‌ِ یَصعَدُ الکَلِم‌ُ الطَّیِّب‌ُ مرجع ضمیر (الیه) (اللّه) است صعود: حرکت نمودن بمقام عالی است مقابل هبوط و نزول که فرود آمدن بمرتبه دانی است (الکلم) بقولی جمع کلمه است و بقولی (الکلم) بکسر لام جنس است مثل تمر و تمرة.
و شاید مقصود از کلمات طیّب، ذکر (لا اله الّا اللّه) یا مطلق اذکار و اسماء الحسنی باشد.
و بنا بر اینکه (الکلم) جنس باشد تمام اقسام ذکر از تکبیر و تهلیل و تسبیح و تمجید و قرائت قرآن و دعاء و استغفار بلکه تمام گفتار نیکو را شامل میگردد.
وَ العَمَل‌ُ الصّالِح‌ُ یَرفَعُه‌ُ یعنی عمل شایسته کلام طیّب را بسوی حق تعالی بالا میبرد و صعود بسوی خدای تعالی همان قبول نمودن عمل است که سبب قرب معنوی و نزدیکی شرافتی عبد است نزد مولی خلاصه از صدر و ذیل آیه چنین استفاده میشود که چون تمام شرف و عزت و جلال مخصوص بذات کبریایی است هر فردی که طالب عزّت و شرافت باشد بایستی از
-----------------------------------
(1) بحقیقت هر روزی پروردگار شما میگوید من عزیز (و غالب و قاهرم) کسی که طالب ارجمندی است و عزت دنیا و آخرت خواهد البته باید اطاعت و بندگی کند عزیز خود را. [.....]

صفحه : 333
طریق ذکر و دعا و اذکار پاکیزه توأم با عمل نیکو قرب معنوی بحق تعالی پیدا نماید تا ارجمند و شرافتمند گردد چنانچه مضمون حدیثی که از رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نقل نمودیم همین است که عزّت یافتن منحصر باطاعت نمودن عزیز خواهد بود.
و اینکه می‌بینی بر حسب ظاهر بعض از کفّار و فسّاق و فجّار عزّت ظاهری دنیوی دارند در واقع و حقیقت عین ذلّت است، و همچنین اگر دیدی یا شنیدی که پیغمبری یا امامی یا مؤمنی بر حسب ظاهر ذلیل و خوار شده اینکه در واقع و حقیقت عین عزّت است زیرا که چنانی که در کلام حضرت امیر علیه السلام است، و عقل خالی از شوائب اوهام هم حاکم بآن است
(لا خیر بخیر بعده النار و لا شرّ بشرّ بعده الجنّة)
و خوب تفکّر بنما در حال حضرت سیّد الشهداء علیه السلام و حال یزید پلید لعنة اللّه تا اینکه مطلب بر تو واضح‌تر از آفتاب روشن گردد.
وَ الَّذِین‌َ یَمکُرُون‌َ السَّیِّئات‌ِ لَهُم عَذاب‌ٌ شَدِیدٌ وَ مَکرُ أُولئِک‌َ هُوَ یَبُورُ (مکر) از مقتضیات عقل مشوب بوهم پدید میگردد وقتی عقل بشر تابع شهوات حیوانی گردید قوّه واهمه و نفس امّاره بر او استیلاء پیدا میکند و عقل را تابع خود میگرداند آن وقت عقل که سلطان بدن است مانند پادشاهی میگردد که رعیّت او را بسته باشند و وی را مجبور گردانند که مطابق میل رعیت حکم نماید، اینست که عوض آنکه قوای حیوانی که رعایای او میباشند و بایستی آنان را براه حق و حقیقت رهسپار گرداند بکمک شیاطین جنّی و انسی برای آنها راه حیله و مکر باز مینماید تا اینکه بآمال شهوانی و غضبانی خود نائل گردند.
گویند آیه در باره قریش فرود آمده که مخفیانه بانواع و اقسام حیله‌گری اندیشه میکردند که رسول اکرم (ص) را اذیّت نمایند مثل حبس و اخراج و تهدید بقتل که شاید دست از تبلیغ بردارد قوله تعالی در سوره انفال (وَ إِذ یَمکُرُ بِک‌َ الَّذِین‌َ کَفَرُوا الح) و شاید مقصود از مکر شرک باشد زیرا که شرک بخدا از بالاترین گناهان بشمار میرود.
خلاصه آیه خبر میدهد کسانی که از روی خبث باطن برای اذیّت نمودن

صفحه : 334
برسول (ص) یا مؤمنین یا نائل گشتن بفحشاء و منکر حیله و مکر بکار میبرند و گمان میکنند راه خوبی برای رسیدن بمقصودشان پیدا نموده‌اند برای آنان عذاب سخت مهیّا گردیده و باضافه از مکرشان نتیجه منفی میگیرند زیرا چنین گمان میکنند که مکر اندیشی آنان را بمراد میرساند در صورتی که همان مکرشان اسباب هلاکتشان خواهد گردید هم در دنیا و هم در آخرت چنان که مکر کفّار قریش چنین شد و در تفاسیر مبسوطه و تواریخ مسطور است.

[سوره فاطر (35): آیات 11 تا 14]

اشاره

وَ اللّه‌ُ خَلَقَکُم مِن تُراب‌ٍ ثُم‌َّ مِن نُطفَةٍ ثُم‌َّ جَعَلَکُم أَزواجاً وَ ما تَحمِل‌ُ مِن أُنثی وَ لا تَضَع‌ُ إِلاّ بِعِلمِه‌ِ وَ ما یُعَمَّرُ مِن مُعَمَّرٍ وَ لا یُنقَص‌ُ مِن عُمُرِه‌ِ إِلاّ فِی کِتاب‌ٍ إِن‌َّ ذلِک‌َ عَلَی اللّه‌ِ یَسِیرٌ (11) وَ ما یَستَوِی البَحران‌ِ هذا عَذب‌ٌ فُرات‌ٌ سائِغ‌ٌ شَرابُه‌ُ وَ هذا مِلح‌ٌ أُجاج‌ٌ وَ مِن کُل‌ٍّ تَأکُلُون‌َ لَحماً طَرِیًّا وَ تَستَخرِجُون‌َ حِلیَةً تَلبَسُونَها وَ تَرَی الفُلک‌َ فِیه‌ِ مَواخِرَ لِتَبتَغُوا مِن فَضلِه‌ِ وَ لَعَلَّکُم تَشکُرُون‌َ (12) یُولِج‌ُ اللَّیل‌َ فِی النَّهارِ وَ یُولِج‌ُ النَّهارَ فِی اللَّیل‌ِ وَ سَخَّرَ الشَّمس‌َ وَ القَمَرَ کُل‌ٌّ یَجرِی لِأَجَل‌ٍ مُسَمًّی ذلِکُم‌ُ اللّه‌ُ رَبُّکُم لَه‌ُ المُلک‌ُ وَ الَّذِین‌َ تَدعُون‌َ مِن دُونِه‌ِ ما یَملِکُون‌َ مِن قِطمِیرٍ (13) إِن تَدعُوهُم لا یَسمَعُوا دُعاءَکُم وَ لَو سَمِعُوا مَا استَجابُوا لَکُم وَ یَوم‌َ القِیامَةِ یَکفُرُون‌َ بِشِرکِکُم وَ لا یُنَبِّئُک‌َ مِثل‌ُ خَبِیرٍ (14)

صفحه : 335

ترجمه قسمتی از آیات سوره فاطر

‌خدا شما را از خاک آفرید پس از آن (آن را) نطفه گردانید پس از آن شما را جفت جفت قرار داد و ماده‌ای بار برنمیدارد و بار نمینهد مگر بعلم خدا (خدا عالم بر او است) و باحدی عمر طولانی داده نشود و از عمر کسی کم نگردد مگر اینکه در کتاب (لوح محفوظ) ثبت گردیده و اینکه (کم و زیاد نمودن عمر) بر خدا آسان است (13)
و یکسان نمی‌باشند دو دریا یکی آب شیرین خوش گوار که در آشامیدن آن (لذّت باشد) و دیگر آب شور و تلخ و از هر یک (از دو دریا) گوشت تازه (ماهی) میخورید و از دو دریا بیرون می‌آورید زیور (جواهرات قیمتی) که می‌پوشید و خود را زینت می‌دهید ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم تو می‌بینی چگونه کشتی در دریا آب را می‌شکافد تا اینکه فضل و نعمت خدا را بجوئید (و بدست آرید) شاید شما شکر گذار باشید (14)
شب را در روز در آورده و روز را در شب در آورده و خورشید و ماه را مسخّر گردانیده هر یک از آنها (در مدار خود) حرکت می‌نمایند تا وقت نام برده شده (آن مدّتی که مقرّر گردیده) آنکه (اینطور حکمش در عالم جاری است) آن پروردگار شما است ملک و پادشاهی مخصوص باو است و آنهایی که (بتها را) بغیر خدا میخوانند مالک یک پوست هسته خرمایی نمی‌باشند (15)
اگر آنان را بخوانید دعای شما را نمی‌شنوند و اگر (بفرض) بشنوند قدرت بر استجابت دعای شما ندارند و روز قیامت شرک شما را انکار می‌نمایند ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم کسی تو را خبر دار نکند مانند دانای بحق (16).

صفحه : 336

(توضیح آیات)

وَ اللّه‌ُ خَلَقَکُم مِن تُراب‌ٍ ذات متعال راجع بخلقت انسان و نفوذ قدرت خود و چگونگی ترتیب آفرینش بشر وی را متذکّر می‌گرداند که شما را از خاک که پست‌ترین موادّ است آفریدم زیرا که عنصر غالب انسان خاک است و نظر بهمین پستی مادّه آدم علیه السلام بود که شیطان بخود بالید و گفت چون من از آتشم و آدم (ع) از خاک است من شریف‌تر از آدم (ع) بشمار می‌روم و عقلایی نیست که شریف در مقابل دنی‌ّ سر فرود آورد و آن ملعون ظاهر و جسم آدم (ع) را دید و ندانست چه گوهر گران بهایی در حقیقت آدم علیه السلام تعبیه شده.
ثُم‌َّ مِن نُطفَةٍ بقدرت کامله الهی خاک که جماد بود تبدیل گردید بنطفه و در آن نفس نباتی پدید گردید و پس از آن تحوّلاتی از علقه و مضغه و چنین سیر استکمالی نمود تا بصورت انسانی از فضاء رحم تنگ و تاریک پا در اینکه عالم وسیع نورانی نهاد ثُم‌َّ جَعَلَکُم أَزواجاً وقتی خلقت اولیّه شما بنی آدم تمام شد برای بقاء نوع بشر شما را جفت جفت ذکور و اناث قرار دادیم که با هم مأنوس گردید و ازدواج نمائید و نسل نوع انسانی در زمین باقی بماند.
وَ ما تَحمِل‌ُ مِن أُنثی الخ در اینکه آیه دو صفت از صفات کمالیه خود را ارائه میدهد یکی عموم قدرت و چگونگی نفوذ آن را در موادّ و تحوّلاتی که در آن پدیدار میگرداند و دیگر احاطه علمیّه و قدم علم ازلی باری تعالی که آنچه در عالم واقع گردد از حمل و زایش و کم و زیادتی عمر بشر و غیر اینها تماما را پیش از پیدایش آن در اینکه عالم در دفتر آفرینش و لوح محفوظ بدون کم و زیاد ثبت نموده و محفوظ است و تمام اینها برای خدای تعالی آسان است زیرا که علم و قدرت او محیط بر کائنات است.

صفحه : 337
وَ ما یَستَوِی البَحران‌ِ الخ از اینکه آیه دو مطلب بزرگ می‌توان استخراج نمود: یکی از ظاهر آیه که کمال قدرت خود را ارائه میدهد که بقدرت کامله خود دو دریا با اینکه هر دو از زمین پدید گردیده‌اند و هر دو جریان دارند یکی شیرین و خوش طعم که در فرو بردن و آشامیدن آن لذّت است. و دیگری شور و تلخ که و هر دو از سر چشمه فیض ازلی جریان پیدا نموده و دریای شور دریای شیرین را از فساد حفظ مینماید که متعفّن نگردد.
و دیگر ببشر تذکّر دهد که در زمین بایستی خوب و بد، شرّ و خیر مانند دو نقطه پرگار بدور هم بچرخند و هر دو مقابل و پهلوی هم جریان داشته باشند تا امور عالم منظّم گردد و مثل دو دریا مطابق هم با یکدیگر حیات موجودات را تأمین نمایند اگر فقط دریای شیرین خیر جریان داشت و مقابل آن دریای شرّ نبود هرگز انسان از گوشت لذّت بخش ماهی تازه دنیا و زر و زیور متاع دنیوی و لذائذ جسمانی بهره‌ور نمیگردید، انسان باید از طیّبات بخورد و از آبهای خوش گوار بیاشامد و شکرگزار ولی نعمت خود باشد.
و نیز ببشر تذکّر میدهد که اگر چه برای نظام عالم باید شرّ و خیر و بد و خوب هر دو با هم باشند هم مؤمن و آدم خیّر باشد و هم آدم شرور فاسق کافر لکن اینکه دو نفر در ظاهر بشریّت مساویند لکن در معنی و حقیقت با هم مساوی نخواهند بود چنانچه بعضی گفته‌اند دو دریای شیرین و تلخ ضرب المثل مؤمن و کافر است که مساوات بین آنها نخواهد بود یکی از حلاوت و شیرینی ایمان عین عذب عرفانست و دیگر از مرارت و تلخی کفر عین دریای شور و تلخ عصیان است.
وَ تَرَی الفُلک‌َ فِیه‌ِ مَواخِرَ لِتَبتَغُوا مِن فَضلِه‌ِ اشاره به اینکه از کمال قدرت و نفوذ فیض و رحمت رحمانی الهی می‌بینی که چگونه کشتی اینکه دو دریا را شکافته و بر روی آن حرکت میکند تا آنکه از نعمت و فضل او کامیاب گردید.

صفحه : 338
آری همین طوری که کشتی دریا را میشکافد و بر بالای آن حرکت می‌کند و دریا آن را فرو نمی‌برد همین طور نفسی که از آلایش طبیعی و فساد اخلاقی تصفیه گردیده علوّ و برتری و تفوّق پیدا مینماید و تمام مشکلات طبیعی زیر پای وی رام می‌گردد نه بر شیرینی دنیا دل خوش و مطمئن‌ّ می‌شود و نه بر مرارت و تلخی امور طبیعی نگران میگردد دل بحق تعالی بسته و همیشه منتظر اشراق و تجلّیات و نفحات رحمت او است.
وَ لَعَلَّکُم تَشکُرُون‌َ شکر گذار کسی خواهد بود که هر یک از نعمتهای الهی را در آنچه رضای او است و برای آن بوی عطا نموده صرف نماید اگر مال است پس از آنکه بمصارف لوازمات زندگانی خود و عیالات خود رسانید بفقراء و مستمندان انفاق نماید، و اگر علم است بنادانان بیاموزد و آنها را از معلومات خود بهره‌مند گرداند، و همچنین شکر ریاست و شهرت و باقی نعمتهای الهی که بایستی بشکرانه نعمت او بباقی انفاق نماید و بقول

آن شاعر عارف (شکرانه بازوی توانا بگرفتن دست ناتوان است)
یُولِج‌ُ اللَّیل‌َ فِی النَّهارِ وَ یُولِج‌ُ النَّهارَ فِی اللَّیل‌ِ یعنی داخل میگرداند شب را در روز پس زیاد میشود ساعات روز از ساعات شب و داخل میگرداند روز را در شب پس بلند میشود شب و کوتاه میشود روز.
اشاره بعموم قدرت خود مینماید که بقدرت کامله الهی اضداد را درهم در می آورد تاریکی شب روشنی روز را تباه می‌گرداند و هر یک از روز و شب از دیگری میکاهد و بهمین گردش اضداد بگرد هم نظام موجودات مرتّب خواهد گردید، اگر تاریکی و سردی شب از شدّت حرارت روز نمیکاهید جنبنده‌ای روی زمین امرار حیات نمینمود و نیز اگر حرارت آفتاب در روز نبود هیچ گیاهی سر از زمین بیرون نمیآورد و هیچ طفلی از مادر متولّد نمی‌گردید بزرگ و بزرگوار است پدید آورنده و مربّی موجودات که بین اضداد الفت انداخته که در تربیت نظام عالم هر یک دست در آغوش دیگری نهاده و با هم همکاری مینمایند و اینکه کاخ مجلّل جهانی را برپای میدارند.

صفحه : 339
وَ سَخَّرَ الشَّمس‌َ وَ القَمَرَ کُل‌ٌّ یَجرِی لِأَجَل‌ٍ مُسَمًّی و نیّر اعظم یعنی خورشید و ماه را مسخّر نموده که هر یک در مدار قرارگاه خود تا وقت معیّن که در عالم قضاء و دستگاه آفرینش برای امرار حیات دنیا مقرّر گردیده گردش نمایند و اینکه نظام گیتی را برپای دارند.
ذلِکُم‌ُ اللّه‌ُ رَبُّکُم آنکه اینکه عالم را اینکه طور مرتّب گردانیده آن پروردگار شما است که مربّی و ناظم و پدید آورنده جهانیان است که هم علّت موجده مخلوقات است و هم علّت مبقیه کائنات وَ الَّذِین‌َ تَدعُون‌َ مِن دُونِه‌ِ و آنهایی را که بغیر خدا می‌خوانید و از آنان حاجت می‌طلبید ما یَملِکُون‌َ مِن قِطمِیرٍ قطمیر پوست نازکی است که روی هسته خرما چسبیده، اشاره به اینکه نه وجود آنها شریف است و نه از دست آنان کاری برمی‌آید.
إِن تَدعُوهُم لا یَسمَعُوا دُعاءَکُم اگر شما آنان را بخوانید و در مقابل آنها تضرّع و اظهار کوچکی نمائید آنان دعای شما را نمیشنوند زیرا که گوش شنوا ندارند و بر فرض که بشنوند و جماد نباشند و قادر بر جواب باشند مَا استَجابُوا لَکُم دعوت شما را اجابت نخواهند نمود زیرا که قدرت بر اجابت ندارند خود آنها مثل شما مخلوق ضعیفی خواهند بود که محتاج و نیازمند بخدای تعالی میباشند.
وَ یَوم‌َ القِیامَةِ یَکفُرُون‌َ بِشِرکِکُم معبودان شما در قیامت از شما بیزاری میجویند و شرکت خود را با خدا انکار مینمایند، اشاره به اینکه آنچه را که شما مشرکین در مقام عبادت شریک خدا میگردانید خواه بت باشد خواه انسان یا موجود دیگر نه حاجت دنیوی شما را توانند روا کنند و نه در آخرت نفعی بحال شما می‌بخشند و شما را از خود میرانند زیرا که (قاضی الحاجات) خدا است و بس و نجات دهنده از عذاب اخروی نیز فقط او است و بس.

صفحه : 340
وَ لا یُنَبِّئُک‌َ مِثل‌ُ خَبِیرٍ خطاب برسول اکرم خود نموده که ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم هیچ کس علم و خبرتی بحقایق امور و خصوصیات و آثار و لوازمی که بر اعمال مترتّب میگردد و بنتیجه عمل مشرکین از عذاب و سخط و نکالی که دامن‌گیر آنان خواهد گردید عالم بآن نخواهد بود مگر خدایی که خبیر و دانای بتمام اشیاء و اسرار موجودات است.

[سوره فاطر (35): آیات 15 تا 23]

اشاره

یا أَیُّهَا النّاس‌ُ أَنتُم‌ُ الفُقَراءُ إِلَی اللّه‌ِ وَ اللّه‌ُ هُوَ الغَنِی‌ُّ الحَمِیدُ (15) إِن یَشَأ یُذهِبکُم وَ یَأت‌ِ بِخَلق‌ٍ جَدِیدٍ (16) وَ ما ذلِک‌َ عَلَی اللّه‌ِ بِعَزِیزٍ (17) وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزرَ أُخری وَ إِن تَدع‌ُ مُثقَلَةٌ إِلی حِملِها لا یُحمَل مِنه‌ُ شَی‌ءٌ وَ لَو کان‌َ ذا قُربی إِنَّما تُنذِرُ الَّذِین‌َ یَخشَون‌َ رَبَّهُم بِالغَیب‌ِ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ مَن تَزَکّی فَإِنَّما یَتَزَکّی لِنَفسِه‌ِ وَ إِلَی اللّه‌ِ المَصِیرُ (18) وَ ما یَستَوِی الأَعمی وَ البَصِیرُ (19)
وَ لا الظُّلُمات‌ُ وَ لا النُّورُ (20) وَ لا الظِّل‌ُّ وَ لا الحَرُورُ (21) وَ ما یَستَوِی الأَحیاءُ وَ لا الأَموات‌ُ إِن‌َّ اللّه‌َ یُسمِع‌ُ مَن یَشاءُ وَ ما أَنت‌َ بِمُسمِع‌ٍ مَن فِی القُبُورِ (22) إِن أَنت‌َ إِلاّ نَذِیرٌ (23)

صفحه : 341

ترجمه قسمتی از آیات سوره فاطر

خطاب بتمام افراد بشر است که بدانید و آگاه باشید که همگی شماها فقیران و محتاجان بخدا میباشد و خدا بینیاز از خلق و ارجمند است (17)
(قدرت او) چنان مستولی بر خلق است که اگر بخواهد تمام شماها را افناء و اعدام مینماید و خلق تازه‌ای میآفریند (18)
و اعدام گردانیدن شما و آفرینش خلق تازه‌ای برای خدا دشوار نیست (زیرا که او غالب و مستولی بر تمام ممکنات است) (19)
و هیچ بردارنده‌ای بار گناه کسی را برنمیدارد و اگر بخواند کسی را بحمل کردن بار سنگین گناه او از بار گناه وی چیزی کم نخواهد گردید اگر چه آن خوانده شده از نزدیکان او باشند جز اینکه نیست که (ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) تو تهدید میکنی کسانی را که از پروردگار خودشان که از نظرشان غائب است میترسند و نماز را بپای میدارند و کسی که (نفس خود را) تزکیه نمود حقیقة خود را پاک گردانیده و بسوی خدا است بازگشت (20)
و یکسان نمیباشد کور و بینا،
و نه تاریکی و روشنی،
و نه سایه و گرما (21)
و برابر نیستند زنده‌ها و مرده‌ها محقّقا خدا می‌شنواند کسی را که بخواهد و نیستی تو (ای محمّد «ص») شنواننده کسانی را که در قبرها هستند (22)
و نیستی تو (ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) مگر بیم دهنده (23).

(توضیح آیات)

‌أن که‌یا أَیُّهَا النّاس‌ُ أَنتُم‌ُ الفُقَراءُ إِلَی اللّه‌ِ در اینکه آیه ذات متعال بتمام افراد بشر اعلام مینماید که بایستی بدانید و آگاه باشید که تمامی شماها در فقر و نیستی ذاتی مساوی میباشید و هستی و مال و قوّت و قدرت و آنچه را که پندارید مالک میباشید تماما ملک خدا و در قبضه تصرّف او است و نسبت بشما عاریتی است هر آنی که مشیّتش قرار بگیرد فورا از شما گرفته خواهد شد

صفحه : 342
غنای ذاتی و وجود حقیقی مخصوص بذات ازلی و ابدی مبدء تعالی است هر ممکنی بقدر استعدادش از فیض رحمت او تعالی بهره‌ای میبرد لکن مالک خودش و کمالاتش نخواهد گردید.
إِن یَشَأ یُذهِبکُم وَ یَأت‌ِ بِخَلق‌ٍ جَدِیدٍ اعدام نمودن شماها و آفرینش خلق تازه‌ای بر خدا آسان است، اشاره به اینکه همین طوری که شما چیزی نبودید و بمحض اراده ازلی از نیستی بهستی پیدایش نمودید همین طور بقاء شما بسته باراده او تعالی است (علّت موجده همان علّت مبقیه است) وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزرَ أُخری بار گناه هر کسی بشانه خود او است بار گناه کسی تحمیل دیگری نخواهد گردید نه اولاد بار گناه پدر و مادر تواند حمل نماید و نه پدر و مادر قدرت بر تحمّل دارند و نه خویش و اقربا، هیچ کس متحمّل بار گناه کسی نخواهد گردید.
شاید سرّ اینکه در قیامت کسی قدرت بر کمک بغیر ندارد اینکه باشد که انسان هر عملی از خوب و بد که از وی بروز میکند اثری از آن در روحیّه وی باقی می ماند تا اینکه بکثرت عمل ملکه نفسانی گردیده و رسوخ در نفسش پیدا مینماید، و شاید بجایی رسد که خلق ثانوی وی گردیده و صعب العلاج گردد اینکه است که چون کثرت اعمال نکوهیده جزء ذاتیّات او گشته جزایش دوزخ است و علاجی برای وی میسّر نخواهد بود حتّی شفاعت شافعین در باره همچه کسی سودمند نخواهد گردید زیرا که چنین کسی دیگر قابل شفاعت نمیباشد.
إِنَّما تُنذِرُ الَّذِین‌َ یَخشَون‌َ رَبَّهُم بِالغَیب‌ِ اینکه آیه مؤیّد آیه بالا است که آنهایی که بکثرت گناه و نفس و هوی پرستی از فطرت توحید خارج گردیده‌اند انذار و تهدید تو در آنها کوچکتر اثری نخواهد نمود، ای رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فقط تو توانایی که بترسانی و متنبّه گردانی کسانی را که فطرت توحیدشان برجای مانده و خدای نادیده بچشم سر را بچشم دل میبینند و میترسند و مطیع امر حق تعالی گردیده‌اند و نماز را بپای میدارند.

صفحه : 343
وَ أَقامُوا الصَّلاةَ اول چیزی که محک مؤمن و کافر و منافق است نماز است زیرا که نماز از بالاترین عبادات بشمار میرود و کفّار از آن کبر و نخوتی که در نفسشان رسوخ نموده حتّی حاضر نبودند مقابل مبدء و آفریننده خود سر بندگی فرود آورند و حمد و ستایش او را نمایند اینکه است که در سوره المرسلات آیه 48 در اوصاف تکذیب کنندگان فرموده (وَ إِذا قِیل‌َ لَهُم‌ُ ارکَعُوا لا یَرکَعُون‌َ وقتی بآنان گفته شود که در مقابل عظمت حق تعالی رکوع کنید رکوع نمیکنند.
وَ مَن تَزَکّی فَإِنَّما یَتَزَکّی لِنَفسِه‌ِ تزکیه نفس پاک گردانیدن سریره و دل است از غل‌ّ و غش‌ّ امور طبیعی و خاطرات شیطانی و امور نفسانی که بالاترین آنها کبر و خود پسندی خواهد بود، ذات متعال در اینکه آیه از روی رحمت و کرم ببشر تذکّر میدهد کسی که در مقام تزکیه نفس خود برآید و روح و روان خود را از اوصاف نکوهیده حیوانی پاک گرداند نفعش عاید خودش میگردد زیرا آنچه مانع از سعادت و پیشرفت بشر میگردد همان صفات رذیله است از کبر و نخوت و حسد و حب‌ّ جاه و مال و باقی صفات نفسانی، آری کسی که دست و پای خود را بزنجیر آرزو و آمال دنیوی بسته گردانیده چگونه تواند در نردبان ترقّی و تعالی پله‌ای بالا رود هرگز قدمی بالا نخواهد رفت و در همین عالم پست طبیعی با هم جنسان خود عکوف خواهد نمود حتّی پس از اینکه عالم نیز با رفقای دنیوی از شیاطین و حیوانات انسان نما در همین عالم پست طبیعت محشور گردیده و معذّب خواهد بود.
وَ إِلَی اللّه‌ِ المَصِیرُ بازگشت تمام امور بسوی خدا است زیرا که او سبحانه هم علّت فاعلی و هم علّت غایی موجودات است حاکم روز جزا هم او است.
وَ ما یَستَوِی الأَعمی وَ البَصِیرُ الخ هرگز آدم نابینا و آدم بینا مساوی نخواهند بود و نیز هرگز در سایه خنک آرمیدن با در حرارت سموم زیستن مساوی نمیباشد چگونه ممکن است کسی که در اثر مجاهده بسیار و کوشش بیشمار قلب خود را مصفّا گردانیده و محل جلوه‌گاه نور احدی و جای

صفحه : 344
جولان‌گاه ملائکه رحمت گردیده و چشم قلبش بینا شده و آثار رحمت الهی را بچشم دل می‌بیند مساوی باشد با آن کوردلی که جز زرد و سرخ دنیای دنی چیزی در نظرش جلوه نمیکند.
إِن‌َّ اللّه‌َ یُسمِع‌ُ مَن یَشاءُ خدا سخنان حقّانی را میشنواند بهر کس که بخواهد، اشاره به اینکه هر کسی گوش شنوا ندارد مگر آنان که بتوفیق الهی موفّق گردیده و صاحب (اذن واعیه) گوش شنوا گردیده باشند و اینکه فضیلت نصیب کسی خواهد گردید که گوش دل خود را برای استماع سخنان وحی آماده گرداند.
شکی نیست که فیض و رحمت حق تعالی نسبت بتمام افراد بشر مساوی است و درست است که شنوانیدن و هدایت نمودن کار خدا است لکن مستعد گردیدن برای گرفتن فیض و واقع گردیدن در معرض رحمت الهی باختیار خود انسان است چنانچه در آن حدیث مشهور پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرموده
(ان‌ّ اللّه فی ایّام دهرکم نفحات الّا فتعرّضوا لها
در اینکه حدیث پیغمبر رحمت (ص) خبر میدهد که ای افراد بشر بدانید که در روزهای عمر شما علی الدوام (نفحات) نسیم خنک الطاف الهی میوزد آگاه باشید و خود را در معرض نفحات رحمت مستعدّ گرفتن فیض الهی گردانید.
وَ ما أَنت‌َ بِمُسمِع‌ٍ مَن فِی القُبُورِ إِن أَنت‌َ إِلّا نَذِیرٌ صدر و ذیل اینکه آیات بما اسراری میآموزد و خبر میدهد که اوّلا بدانید کسی بار گناه کسی را برنمیدارد وزر و وبال عمل هر کسی بگردن خود او است و در ثانی ما را متنبّه میگرداند که اگر طالب سعادتید بکوشید در تزکیه نفس و صفای روح، و تصفیه نمودن قلب از اوصاف نکوهیده حیوانی چشم و گوش قلب را باز میگرداند و حقایق بر او ظاهر میگردد لکن کسی که در ار محبّت دنیا و اوصاف رذیله چشم دل او کور و گوش قلب وی کر گردیده حتّی تو که رسول خدایی و گفتار تو از سر چشمه دریای فیض الهی ترشّح نموده چون دل آنان مرده است نتوانی آنها را بشنوانی و آنها مانند مرده‌ای خواهند بود که نه می‌بینند و نه میشنوند فقط وظیفه تو ترسانیدن و تهدید کردن آنان است از عذاب دوزخ.

صفحه : 345

[سوره فاطر (35): آیات 24 تا 30]

اشاره

إِنّا أَرسَلناک‌َ بِالحَق‌ِّ بَشِیراً وَ نَذِیراً وَ إِن مِن أُمَّةٍ إِلاّ خَلا فِیها نَذِیرٌ (24) وَ إِن یُکَذِّبُوک‌َ فَقَد کَذَّب‌َ الَّذِین‌َ مِن قَبلِهِم جاءَتهُم رُسُلُهُم بِالبَیِّنات‌ِ وَ بِالزُّبُرِ وَ بِالکِتاب‌ِ المُنِیرِ (25) ثُم‌َّ أَخَذت‌ُ الَّذِین‌َ کَفَرُوا فَکَیف‌َ کان‌َ نَکِیرِ (26) أَ لَم تَرَ أَن‌َّ اللّه‌َ أَنزَل‌َ مِن‌َ السَّماءِ ماءً فَأَخرَجنا بِه‌ِ ثَمَرات‌ٍ مُختَلِفاً أَلوانُها وَ مِن‌َ الجِبال‌ِ جُدَدٌ بِیض‌ٌ وَ حُمرٌ مُختَلِف‌ٌ أَلوانُها وَ غَرابِیب‌ُ سُودٌ (27) وَ مِن‌َ النّاس‌ِ وَ الدَّوَاب‌ِّ وَ الأَنعام‌ِ مُختَلِف‌ٌ أَلوانُه‌ُ کَذلِک‌َ إِنَّما یَخشَی اللّه‌َ مِن عِبادِه‌ِ العُلَماءُ إِن‌َّ اللّه‌َ عَزِیزٌ غَفُورٌ (28)
إِن‌َّ الَّذِین‌َ یَتلُون‌َ کِتاب‌َ اللّه‌ِ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ أَنفَقُوا مِمّا رَزَقناهُم سِرًّا وَ عَلانِیَةً یَرجُون‌َ تِجارَةً لَن تَبُورَ (29) لِیُوَفِّیَهُم أُجُورَهُم وَ یَزِیدَهُم مِن فَضلِه‌ِ إِنَّه‌ُ غَفُورٌ شَکُورٌ (30)

(ترجمه)

ای محمّد (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) حقیقة ما تو را بحق و درستی (برسالت بسوی مردم) فرستادیم که مژده دهنده (مؤمنین) و بیم دهنده (کافرین و مشرکین) باشی هیچ گروهی و قومی نبودند مگر اینکه تهدید کننده‌ای بین آنان بوده و گذشته (24)
و اگر تو را تکذیب نمودند (همان طور) مردمان پیش از اینکه از کفّار چنین بودند که تکذیب نمودند پیمبرانی را که با معجزه‌های ظاهر و صحیفه‌ها و کتابهای روشن

صفحه : 346
هویدا (بر آنها ارسال میکردیم) (25)
پس از آن کسانی را که کافر گردیدند بعذاب گرفتیم (تا آنکه بدانند) چگونگی انکار ما را (26)
ای محمّد (ص) آیا نمی‌بینی که خدا از آسمان آب (باران را) فرود آورد پس بآب بیرون آوردیم میوه‌های رنگارنگ و در کوه‌ها راههایی است که الوان آنها مختلف است سفید و سرخ و بعضی در غایت سیاهی است
و از آدمیان و جنبندگان و چهارپایان رنگهای گوناگون آفریدیم مانند اختلاف رنگهای میوه‌ها و رنگهای جاده‌های کوه‌ها (27) محقّقا از بنده‌گان خدا علمایند که از خدا میترسند بدرستی و حقیقت که خدا غالب است در انتقام کشیدن از کسی که نترسد از او و آمرزنده است کسانی را که از او میترسند (28)
آنان که کتاب خدا (قرآن را) میخوانند و نماز را بپای میدارند و از آنچه بآنها روزی کرده‌ایم پنهان و آشکارا انفاق مینمایند امیدوارند تجارتی را که زیان و ضرر ندارد (29)
و (خداوند) بفضل و کرمش اجر و پاداش عمل آنان را بالتمام و زیادتر عطاء نماید زیرا که حقیقة خداوند آمرزنده و قبول شکر کننده است از شاکران.

(توضیح آیات)

إِنّا أَرسَلناک‌َ بِالحَق‌ِّ بَشِیراً وَ نَذِیراً خطاب برسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نموده که ما تو را بحق و حقیقت فرستادیم که بشارت و مژده دهنده مؤمنین و تهدید کننده کافرین باشی.
بشیر و نذیر دو منصب و دو فضیلت از فضائل نبی‌ّ خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است و در اینکه آیه در مقام تسلّی دل پیمبرش برآمده که تو بر حق و رسول حقّی و برای هدایت افراد بشر فرستاده شده‌ای که آنان را هم مژده دهی که هر گاه ایمان آوردید و عمل صالح نمودید برای شما مقامات عالی و جایگاه بهشتی در سرای جاودانی مهیّا خواهد

صفحه : 347
بود و اگر شرک آوردید و مخالفت نمودید بانواع و اقسام عذاب اخروی معذّب خواهید گردید.
و گوشزد حضرتش مینماید که وظیفه تو همین است که آنها را مژده دهی و بترسانی، اطاعت کردن یا نکردن آنها از عهده تو خارج است و تو مسئول آنان هم نخواهی بود.
وَ إِن مِن أُمَّةٍ إِلّا خَلا فِیها نَذِیرٌ و هیچ طائفه و قومی نبودند مگر آنکه برای هدایت آنان پیمبرانی فرستاده میشدند و ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم اگر اهل مکّه تو را تکذیب مینمایند مردمان پیشین نیز چنین بودند که پیمبران می‌آمدند با معجزه‌های روشن و با صحیفه‌ها و کتابهای آسمانی که حجیّت آنها واضح و جلی‌ّ بود با اینکه حال مردم آنها را تکذیب مینمودند ثُم‌َّ أَخَذت‌ُ الَّذِین‌َ کَفَرُوا با اینکه دنیا جای مهلت است و آخرت جای مجازات با اینکه حال وقتی که هتّاکی و تعدّی و ظلم بانتهاء رسید در همین عالم نیز آثاری از خود نشان خواهد داد کفّار زمان پیشین مثل جماعت عاد و ثمود و اصحاب (أیکه) و غیر اینها در اثر ظلم و تعدّی نسبت ببندگان خدا و شرک و گناه عذاب سخت الهی آنان را گرفت.
فَکَیف‌َ کان‌َ نَکِیرِ بایستی عقلاء آثار عذاب گذشتگان را ببینند و پند بگیرند و بدانند که حق تعالی در موقع رحمت کثیر الاحسان است و در موقع غضب شدید العقاب خواهد بود تا آنکه بین خوف و رجاء اینکه راه پر خطر را طی‌ّ نمایند و نیز نه بعمل نیکشان مغرور گردند و نه از کثرت گناه از حق تعالی مأیوس شوند و بفضیلت انسانی نائل گردند.
در کتاب کافی در ضمن حدیثی از ابا عبد اللّه صادق آل محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم چنین نقل میکنند که فرموده
1» (کان ابی یقول: انّه لیس من عبد مؤمن الّا و فی قلبه نوران

صفحه : 348
نور خیفة و نور رجاء لو وزن هذا لم یزد علی هذا و لو وزن هذا لم یزد علی هذا)«
أَ لَم تَرَ أَن‌َّ اللّه‌َ أَنزَل‌َ مِن‌َ السَّماءِ ماءً (أَ لَم تَرَ) اگر چه در ظاهر خطاب برسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است لکن در واقع مقصود تمام افراد بشر است که بطریق دلیل (انّی) که از اثر پی بمؤثّر بردن است بموجودات و بدایع آفرینش نظر کنید و نظام عالم گیتی را بنظر عبرت بنگرید که چگونه از آسمان آب ریزش میکند و از زمین اشجار و نباتات میروید و از یک آب و یک زمین میوه‌های رنگارنگ هر یک یک رنگی و خاصیّت و اثری در بردارد و کوه‌های زمین هر یک بشکلی و رنگی تأثیر در اشجار مینماید و از اینکه موجودات مختلف وحدت جهانی تشکیل میگردد و وحدت عالم دلیل بر وحدت اله عالم خواهد بود.
إِنَّما یَخشَی اللّه‌َ مِن عِبادِه‌ِ العُلَماءُ فرق است بین خوف و خشیت، خوف در جایی صدق میکند که انسان حذر کند و فرار نماید از چیزی که منافی با وی است خواه امر وجودی باشد مثل فرار از شیر یا دشمن یا امر عدمی مثل فرار از مرگ اگر چه مرگ امر عدمی نیست عدم نماء است (خَلَق‌َ المَوت‌َ وَ الحَیاةَ) دلیل بر اینکه است و چیزی که ضرری بر آن مترتّب گردد مثل معاصی که بر آن عذاب مترتّب میگردد در موقع فرار خواهد بود.
و خشیت یک حالت نفسانی است که از ادراک امر بزرگی در روحیّه انسان پدید میگردد و تشنّج در اعضاء و انقباض قلب از آثار آن است و اینکه حالت ممکن است برای عارفین باللّه در حال توجّه و فکر روی دهد و خشیت از ادراک امر بزرگ فرار آور نیست بلکه مقتضی ارتباط و نزدیکی و انس آور است لکن خشیت بر امر عدمی
-----------------------------------
(1) هیچ بنده مؤمنی نیست مگر اینکه در قلب او دو نور است یکی نور خوف و دیگری نور رجاء و امیدواری زیرا که غضب و سخط الهی سبب خوف و ترس از او است و رحمت و کرم او سبب رجاء و امیدواری است و چون غضب و رحمت ناشی از دو اسم از اسماء الحسنی میباشند و تماما ناشی از ذات واحد گردیده اینکه است که فرموده اگر خوف و رجاء را با هم بسنجیم مساوی خواهند بود.

صفحه : 349
هم اطلاق شده (خشیة الاملاق) شاهد بر آن است.
شکّی نیست که منتهای درجه کمال و سعادت بشر در قرب بخدا و انس با او است و قرب تحقّق نپذیرد مگر بانس، و قرب متفرّع بر محبّت است و محبّت از دوام فکر و ذکر پدید میگردد، و فکر و ذکر در صورتی نتیجه می‌بخشد که با تخلیه نفس از صفات نکوهیده توأم گردیده باشد، و مجاهده با نفس منوط بخوف و رجاء است اینکه است که اوّل وظیفه پیمبران اینکه است که مردم را از عذاب بترسانند و بوعده رحمت و مغفرت آنان را دل‌گرم و امیدوار نمایند.
إِن‌َّ اللّه‌َ عَزِیزٌ غَفُورٌ (عزیز و غفور) دو صفت از اوصاف جلال و کبریایی است، اشاره به اینکه با اینکه ذات احدیّت غالب و قاهر فوق بندگان است در عین حال آمرزنده و پذیرنده توبه و رحیم و مهربان خواهد بود.
إِن‌َّ الَّذِین‌َ یَتلُون‌َ کِتاب‌َ اللّه‌ِ در اینکه آیه سه صفت و سه عمل از بزرگترین اوصاف مؤمنین را تذکّر میدهد 1- اینان کسانی میباشند که کتاب خدا (قرآن را قرائت میکنند. 2- نماز را بپای میدارند. 3- در ظاهر و پنهان از آنچه بآنان روزی و بخشش نموده‌ایم بمستحقین انفاق مینمایند.
یَرجُون‌َ تِجارَةً لَن تَبُورَ در واقع چنین مردمانی با خدا معامله میکنند و بامید وعده الهی که تخلّف پذیر نخواهد بود و برای هر عمل نیکی جزاء و پاداشی وعده داده اینها کتاب الهی را میخوانند که بدستورات و قوانین آن عمل نمایند و نماز را برای حمد و ستایش و اظهار بندگی آن طوری که سزاوار ستایش است و خودش دستور داده بپای میدارند و در همه حال برای اطاعت امر او سرّا و جهرا انفاق مینمایند اینکه است که تجارت چنین مردمانی خسران و زیان نخواهد داشت.
مؤمنین بایستی بدانند که وقتی عمل نیک ارزش پیدا مینماید که با خلوص نیّت

صفحه : 350
تفسیر سورة فاطر توأم گردد یعنی امر مولی محرّک عمل بنده گردد نه شوق بهشت یا خوف جهنّم.
آری چنانچه فقهاء گفته‌اند اگر غرض اصلی اطاعت امر باشد و عمل بداعی امر واقع گردد لکن باعتبار وعده الهی که برای هر عمل نیکی اجر و پاداشی تعیین فرموده در ضمن امید پاداش هم داشته باشند در صورتی که استحقاقی برای خود قائل نباشند مانعی ندارد و بآنچه امیدوار است با زیادتر تفضّلا بوی عنایت خواهد نمود إِنَّه‌ُ غَفُورٌ شَکُورٌ زیرا که خداوند آمرزنده گناهان اشخاص نیکوکار و پاداش دهنده طاعات قاریان و نمازگزاران و انفاق کنندگان باضعاف مضاعف خواهد بود، و نیز شکر سپاس‌گزاران را قبول میکند.

صفحه : 351

[سوره فاطر (35): آیات 31 تا 36]

اشاره

وَ الَّذِی أَوحَینا إِلَیک‌َ مِن‌َ الکِتاب‌ِ هُوَ الحَق‌ُّ مُصَدِّقاً لِما بَین‌َ یَدَیه‌ِ إِن‌َّ اللّه‌َ بِعِبادِه‌ِ لَخَبِیرٌ بَصِیرٌ (31) ثُم‌َّ أَورَثنَا الکِتاب‌َ الَّذِین‌َ اصطَفَینا مِن عِبادِنا فَمِنهُم ظالِم‌ٌ لِنَفسِه‌ِ وَ مِنهُم مُقتَصِدٌ وَ مِنهُم سابِق‌ٌ بِالخَیرات‌ِ بِإِذن‌ِ اللّه‌ِ ذلِک‌َ هُوَ الفَضل‌ُ الکَبِیرُ (32) جَنّات‌ُ عَدن‌ٍ یَدخُلُونَها یُحَلَّون‌َ فِیها مِن أَساوِرَ مِن ذَهَب‌ٍ وَ لُؤلُؤاً وَ لِباسُهُم فِیها حَرِیرٌ (33) وَ قالُوا الحَمدُ لِلّه‌ِ الَّذِی أَذهَب‌َ عَنَّا الحَزَن‌َ إِن‌َّ رَبَّنا لَغَفُورٌ شَکُورٌ (34) الَّذِی أَحَلَّنا دارَ المُقامَةِ مِن فَضلِه‌ِ لا یَمَسُّنا فِیها نَصَب‌ٌ وَ لا یَمَسُّنا فِیها لُغُوب‌ٌ (35)
وَ الَّذِین‌َ کَفَرُوا لَهُم نارُ جَهَنَّم‌َ لا یُقضی عَلَیهِم فَیَمُوتُوا وَ لا یُخَفَّف‌ُ عَنهُم مِن عَذابِها کَذلِک‌َ نَجزِی کُل‌َّ کَفُورٍ (36)

صفحه : 352

ترجمه قسمتی از آیات سوره فاطر

(ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) آنچه را که ما از کتاب (قرآن) بسوی تو وحی نمودیم آن حق‌ّ و واقع و تصدیق کننده (کتب آسمانی) است و حقیقة خداوند بحال بندگانش آگاه و بینا خواهد بود (31)
پس از آن ما کتاب (تورات یا قرآن را ببندگان خود بارث دادیم آن کسانی که آنان را برگزیدیم و بعضی از آنها ظلم بنفس خود نموده (و عمل باحکام تورات یا قرآن ننمودند) و بعضی میانه روی نموده (ببعضی عمل کرده و ببعضی عمل ننمودند) و بعضی بتوفیق و خواست الهی سبقت گیرندگان و پیش قدمان در امر خیر باشند اینکه است فضل و کرم بزرگ خدا (که بهر کس خواهد عطاء مینماید) (32)
برای آنان است بهشتهایی که اقامتگاه (و آرامگاه) آنها است که داخل میگردند و خود را در بهشت زینت میکنند بدست بندهایی از طلا و جواهرات و لباس آنان از حریر مهیّا شده (33)
و آنهایی که (در بهشت عدن) که اقامتگاه آنان است و از فضل الهی (نصیب آنان گردیده) وارد گردند (34) و گویند در اینجا ما از هر تعب و رنجی آسوده شدیم (35)
و آنهایی که کافر شدند برای آنان آتش جهنّم آماده شده و نه حکم موت بر آنها جاری است (که بمرگ از عذاب راحت گردند) و نه عذاب آنها تخفیف می‌یابد اینکه طور ما مجازات مینمائیم هر کافری که در کفر مبالغه مینماید (36)

صفحه : 353

(توضیح آیات)

وَ الَّذِی أَوحَینا إِلَیک‌َ مِن‌َ الکِتاب‌ِ خدای جلیل حبیب خود را مخاطب گردانیده که ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ما کتاب یعنی قرآن را بر تو فرود آوردیم و آن کتابی است بر حق و صدق که باطل و کذب در آن راه نخواهد داشت زیرا که از معدن حقیقت (و مقعد صدق) نزول نموده.
مُصَدِّقاً لِما بَین‌َ یَدَیه‌ِ و از خصوصیّات اینکه کتاب الهی چنین است که تصدیق مینماید آنچه را که در کتب پیشینیان بدست آنها است از قوانین الهی و آنچه را که بشارت داده و مطابق اصول عقائد آنان است، اشاره به اینکه قرآن با کتابهای آسمانی در اصول دیانات و کلّیّات قوانین الهی موافق است.
و (من) در (مِن‌َ الکِتاب‌ِ) شاید من بیانی باشد که در مقام بیان قرآن است که قرآن چنین است که آنچه را که بدست آنها است از کتب آسمانی تصدیق مینماید و شاید (من) تبعیضی باشد بنا بر اینکه مقصود از (اوحینا) جنس وحی باشد یعنی قرآن بعض از مطلق وحی است.
إِن‌َّ اللّه‌َ بِعِبادِه‌ِ لَخَبِیرٌ بَصِیرٌ خداوند بحال بنده‌گانش دانا و بینا است میداند چه کس لایق نزول وحی است قوله تعالی (اللّه‌ُ أَعلَم‌ُ حَیث‌ُ یَجعَل‌ُ رِسالَتَه‌ُ) سوره انعام آیه 125.
ثُم‌َّ أَورَثنَا الکِتاب‌َ الَّذِین‌َ اصطَفَینا مِن عِبادِنا فَمِنهُم ظالِم‌ٌ لِنَفسِه‌ِ وَ مِنهُم مُقتَصِدٌ وَ مِنهُم سابِق‌ٌ بِالخَیرات‌ِ بِإِذن‌ِ اللّه‌ِ سخنان مفسّرین در اینکه مرجع ضمیر در (منهم) کیانند در اینجا دو قول است: بعضی گفته‌اند مرجع ضمیر عباد است یعنی صاحب قرآن رسول است و وارث آن عباد است و بعضی از بندگان بنفس خود ظلم نموده و حق قرآن را نگاه نداشته و در آن تفریط نموده و باحکام آن عمل ننموده‌اند بلکه

صفحه : 354
مدّعیان کاذب متشابهات قرآن را گرفته و برأی و سلیقه خود تفسیر و تأویل میکنند قول دوم- برأی اکثر مفسّرین مرجع (منهم) (مصطفین) از عباد است.
و خلاصه اینکه نظریّه اینکه میشود که وارث قرآن بنا بر اینکه (الکتاب) مخصوص قرآن باشد یا تمام کتابهای آسمانی که شامل تورات هم بگردد برگزیدگان امّت میباشند که قرآن بارث بدست اصحاب پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و تورات بدست بنی اسرائیلیان افتاد و اینها سه فرقه خواهند بود: بعضی (ظالِم‌ٌ لِنَفسِه‌ِ) که حق‌ّ قرآن و تورات را اداء نمیکنند و باین کتاب مقدس (قرآن) احترام نمیگذارند یعنی برای خود تفسیر و تأویل مینمایند، و بعضی (سابق بالخیراتند) که اینان سبقت گیرندگان بخیر و پیش قدمان بسوی حقیقت میباشند، و بعضی متوسّط بین اینکه دو دسته‌اند که ببعضی از دستورات قرآن و محکمات آیات بدون آنکه از خود رأی اندیشی نمایند عمل مینمایند و ببعضی عمل نمینمایند و اینکه قسمت اینجا نظیر آن سه قسمتی است که در سوره (واقعه) باصحاب یمین و اصحاب شمال و سابقین قسمت نموده.
ذلِک‌َ هُوَ الفَضل‌ُ الکَبِیرُ و (ذلک) اشاره (بسابق بالخیرات) است که اینکه قسم از برگزیده‌گان ورّاث کتاب بخواست خدا دارای فضیلت بزرگ و سعادت بسیار خواهند بود.
ظاهرا جَنّات‌ُ عَدن‌ٍ با باقی نعمتهای بهشتی از زینتها و لباسهای فاخر مخصوص دسته سوم یعنی (سابق بالخیرات) است.
وَ قالُوا الحَمدُ لِلّه‌ِ الَّذِی أَذهَب‌َ عَنَّا الحَزَن‌َ اینان که از سابقین خیراتند وقتی در بهشت عدن وارد گردیدند زبان بثناء و ستایش یزدان پاک میگشایند و در مقام شکرگزاری برمی‌آیند که پروردگار ما را از غم و گرفتاری دنیا و شرّ کفّار نجات داد و از فضل و کرم خود آرامگاه ما را در محلّی قرار داده که از هر تعب و ناملائمی مصون خواهیم بود زیرا که پروردگار ما آمرزنده و بسیار پاداش دهنده نیکوکاران خواهد بود.

صفحه : 355
وَ الَّذِین‌َ کَفَرُوا لَهُم نارُ جَهَنَّم‌َ چون قانون قرآن بر اینکه است که هر جا بیان نعمتی که برای مؤمنین و نیکو کاران مهیّا نموده تذکّر میدهد در عقبش عذاب کفّار و گرفتاری آنها را نیز بیان میفرماید زیرا که پیغمبر اسلام موظّف بوده که مژده دهد بمؤمنین و تهدید نماید کافرین را اینکه بود که حضرتش را (ببشیرا و نذیرا) معرفی نموده.
و در اینکه آیه بالا پس از آنکه بعضی از نعمتهایی را که برای پیشی گیرندگان بخیر تذکّر میدهد در عقبش عذاب کافرین و ظالمین را نیز بیان مینماید و بالاترین عذاب کفّار اینکه است که آنها در جهنّم جاویدانند.
لا یُقضی عَلَیهِم فَیَمُوتُوا وَ لا یُخَفَّف‌ُ عَنهُم مِن عَذابِها کَذلِک‌َ نَجزِی کُل‌َّ کَفُورٍ و آنان چنینند که نه میمیرند تا از عذاب برهند و نه عذاب آنها تخفیف می‌یابد و اینکه حکم بر تمام کفّار جاری است که همیشه مخلّد در جهنّم و مبتلا بعذاب خواهند بود.

صفحه : 356

[سوره فاطر (35): آیات 37 تا 41]

اشاره

وَ هُم یَصطَرِخُون‌َ فِیها رَبَّنا أَخرِجنا نَعمَل صالِحاً غَیرَ الَّذِی کُنّا نَعمَل‌ُ أَ وَ لَم نُعَمِّرکُم ما یَتَذَکَّرُ فِیه‌ِ مَن تَذَکَّرَ وَ جاءَکُم‌ُ النَّذِیرُ فَذُوقُوا فَما لِلظّالِمِین‌َ مِن نَصِیرٍ (37) إِن‌َّ اللّه‌َ عالِم‌ُ غَیب‌ِ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ إِنَّه‌ُ عَلِیم‌ٌ بِذات‌ِ الصُّدُورِ (38) هُوَ الَّذِی جَعَلَکُم خَلائِف‌َ فِی الأَرض‌ِ فَمَن کَفَرَ فَعَلَیه‌ِ کُفرُه‌ُ وَ لا یَزِیدُ الکافِرِین‌َ کُفرُهُم عِندَ رَبِّهِم إِلاّ مَقتاً وَ لا یَزِیدُ الکافِرِین‌َ کُفرُهُم إِلاّ خَساراً (39) قُل أَ رَأَیتُم شُرَکاءَکُم‌ُ الَّذِین‌َ تَدعُون‌َ مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ أَرُونِی ما ذا خَلَقُوا مِن‌َ الأَرض‌ِ أَم لَهُم شِرک‌ٌ فِی السَّماوات‌ِ أَم آتَیناهُم کِتاباً فَهُم عَلی بَیِّنَةٍ مِنه‌ُ بَل إِن یَعِدُ الظّالِمُون‌َ بَعضُهُم بَعضاً إِلاّ غُرُوراً (40) إِن‌َّ اللّه‌َ یُمسِک‌ُ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌َ أَن تَزُولا وَ لَئِن زالَتا إِن أَمسَکَهُما مِن أَحَدٍ مِن بَعدِه‌ِ إِنَّه‌ُ کان‌َ حَلِیماً غَفُوراً (41)

صفحه : 357

ترجمه قسمتی از آیات سوره فاطر

جهنّمیان در جهنّم (از شدّت عذاب) فریاد میکنند (و گویند) ای پروردگار ما، ما را از جهنّم بیرون آور تا آنکه کار شایسته کنیم غیر از آن اعمال بدی که قبلا (در دنیا) می‌نمودیم (در پاسخ آن گفته میشود) آیا در دنیا بقدری بشما عمر ندادیم که متذکّر گردید و آیا پیمبران نیامدند و شما را بچنین روزی تهدید ننمودند (چون نپذیرفتید) عذاب را بچشید و برای ستمکاران یار و مددکاری نخواهد بود (37)
حقیقة خداوند بآنچه در آسمانها و زمین مستور و پنهان است دانا خواهد بود و البتّه بر آنچه در سینه‌ها مخفی است آگاهست (38)
خدا آن کسی است که در زمین شما را خلیفه‌ها گردانید پس کسی که کافر شد ضرر کفرش عاید خودش میگردد و کفر کافرین برای آنان نزد پروردگارشان زیاد نمیکند مگر دشمنی و نیز کفر آنها زیاد نمیکند برای آنان مگر ضرر و خسران (عمرشان را) (39)
ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم باین (کافرین) بگو آیا دیدید آنهایی را که با خدا شریک میگردانید و بغیر از خدا آنان را میخوانید بمن بنمائید اینها چه چیز در زمین آفریده‌اند آیا آنها در (خلقت) آسمانها با خدا شرکت نموده‌اند یا آنکه ما (بر اینکه مشرکین) کتابی فرود آوردیم و آن کتاب شاهد و بیّنه است بر شرکت آنها (چنین نیست) بلکه نیست وعده ستمکاران بعضی ببعض دیگر مگر فریب (40)
حقیقة خدا است که آسمانها و زمین را نگاه میدارد که از مکان خود زائل نگردند و اگر از جایگاهشان تجاوز نمایند کسی نگاه دارنده آنها نخواهد بود بحقیقت خداوند با حلم است که در عقوبت تعجیل نمی کند و آمرزنده (کسانی است که از شرک و گناه بتوحید و اطاعت بازگشت مینمایند) (41)

صفحه : 358

(توضیح آیات)

وَ هُم یَصطَرِخُون‌َ فِیها بیان حال کافرین است که وقتی آنها را در جهنّم می‌اندازند ناله میکنند و استغاثه می‌نمایند و میگویند ای پروردگارا ما را از اینکه عذاب سخت جهنّم بیرون ببر و برگردان بدنیا ما برنامه کار خود را عوض خواهیم نمود و بجای کفر ایمان میآوریم و بجای معصیت اطاعت می‌نمائیم.
آری نمیدانند آن قوّه و استعدادی را که مبدء آفرینش در ابتداء خلقت در آنان گذاشته بود و میتوانستند بایمان و تقوی آن را بفعل بیاورند و خود را سعادتمند گردانند دیگر تمام شده و بمردن آن استعداد کمال بپایان رسیده و دیگر جای تدارک باقی نمانده تا بشود دو مرتبه بحال اوّل برگردند و بتوبه و عمل صالح خود را از عذاب برهانند اینکه است که در پاسخ خواهش کفّار فرموده:
أَ وَ لَم نُعَمِّرکُم ما یَتَذَکَّرُ فِیه‌ِ مَن تَذَکَّرَ آیا آن اندازه بشما عمر ندادیم که بتوانید حق و باطل را از هم جدا کنید و آیا پیمبران نیامدند که بشما چنین روزی را تذکّر بدهند.
اشاره به اینکه دو حجّت بزرگ در شما گذاشته شده بود یکی رسول باطن که عقل خودتان باشد زیرا وقتی انسان مشمول تکلیف میگردد که بحد رشد برسد و و دارای عقل و تمیز گردد و بتواند حق و باطل را از هم جدا کند و طریق حق را بجوید و لذا در ذیل آیه فوق از معصوم علیه السلام روایت شده که مقصود شخصی است که هیجده سال عمر کرده باشد، و شما کافرین در دنیا باین حد رسیده بودید منتهی الامر پیرو عقل نگشتید بلکه پیرو هوای نفسانی و شیطانی گردیدید و خود را باین روز سیاه انداختید و دیگر رسول ظاهر که معاون رسول باطن یعنی عقل می‌باشد و لذا گفته‌اند که (کلّما حکم به الشرع حکم به العقل) و نیز گفته‌اند (الواجبات الشرعیّة الطاف فی الواجبات العقلیّة) لکن عقل خالی از شوائب اوهام.

صفحه : 359
آری در هر وقتی سفراء و رسولان الهی آمدند و مردمان را براه مستقیم که سر انجام آن قرب جوار رب‌ّ العالمین است هدایت نمودند و آنچه پیغمبران گفتند روی میزان عقل و منطق صحیح استوار گردیده مخصوصا دین مطهّر اسلام که تمام قوانینش روی نقطه اعتدال قرار گرفته و بطوری کامل است که اگر ذرّه‌ای از کوچکترین احکامش کم گردد بطرف تفریط می‌افتد و اگر چیزی بر آن افزوده شود بطرف افراط واقع میگردد اینکه است که شرع مطهّر اسلام بایستی تا قیامت باقی باشد و جای ندارد که پیمبر دیگری بیاید و آن را تکمیل نماید.
إِن‌َّ اللّه‌َ عالِم‌ُ غَیب‌ِ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ إِنَّه‌ُ عَلِیم‌ٌ بِذات‌ِ الصُّدُورِ آیه اشاره باحاطه علم حق تعالی دارد که اضافه بر آنچه در نزد شما ظاهر و هویدا است از آنچه در آسمانها و زمین از نظر شما غائب و مستور است و نیز آنچه را که در دل خود پنهان دارید از ایمان و کفر و حقد و حسد و خاطرات شیطانی و غیر اینها تماما در احاطه علم ازلی خدای تعالی ظاهر و هویدا خواهد بود.
هُوَ الَّذِی جَعَلَکُم خَلائِف‌َ فِی الأَرض‌ِ ذات متعال در مقام امتنان برآمده و بحاضرین خطاب نموده و تذکّر میدهد که شما را جانشین جماعت پیشینیان گردانیدم و ملک و مال دیگران را در قبضه اقتدار شما درآوردم.
فَمَن کَفَرَ فَعَلَیه‌ِ کُفرُه‌ُ هر کس کافر شد کفرش بر ضرر خودش تمام میشود و خداوند از کفر و ایمان بشر مستغنی و بی‌نیاز خواهد بود.
وَ لا یَزِیدُ الکافِرِین‌َ کُفرُهُم عِندَ رَبِّهِم إِلّا مَقتاً کافرین که بآیات خدا جحود مینمایند و بکفرشان حق را می‌پوشانند و با سفرای الهی در مقام مجادله و انکار برمی‌آیند بایستی بدانند که کفرشان بحال آنها نتیجه نمی‌بخشد مگر دشمنی با پروردگارشان یا اینکه نتیجه کفرشان چنین میشود که در مورد غضب و بغض ربّانی واقع میگردند و بغض الهی موجب عذاب دائمی آنها خواهد گردید.

صفحه : 360
وَ لا یَزِیدُ الکافِرِین‌َ کُفرُهُم إِلّا خَساراً ظاهر و معلوم است که نتیجه بغض الهی خسران و زیان کاری است کسی که عمر خود را در کفر و مخالفت گذرانید از حیات خود نتیجه معکوس خواهد برد و در عوض صعود بمراحل ترقّی و تعالی انسانیّت سیر قهقرایی نموده و بدرک اسفل طبیعت که جایگاه شیاطین و دشمنان خدا است نزول خواهد نمود.
قُل أَ رَأَیتُم شُرَکاءَکُم‌ُ الَّذِین‌َ تَدعُون‌َ مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ در مقام الزام مشرکین و تنبّه آنان خطاب بپیمبر گرامی خود نموده که ای محمّد (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) باین مشرکین که بغیر خدا رو آرند و در عبادت بتها یا غیر آن را شریک خدا دانند و آنان را سجده نموده و از آنها حاجت میطلبند بآنها بگو دلیل شما بر اینکه عمل چیست آیا آنان قدرت برآفرینش دارند و چیزی آفریده‌اند اگر چنین است آنچه در زمین خلق کرده‌اند بمن نشان بدهید و یا اینکه طور گمان میکنید که در خلقت آسمانها با خدا شرکت نموده‌اند آنهم بایستی دلیل بر شرکت خود را بنمایانند أَم آتَیناهُم کِتاباً فَهُم عَلی بَیِّنَةٍ مِنه‌ُ آیا از جانب خدا بر آنان کتابی نازل شده و آن کتاب بیّنه و حجّت است بر اینکه اینها شریک خدا میباشند و خودش اینها را شریک خود گردانیده و بشما اذن داده که اینها را پرستش نمائید.
خلاصه اینکه آیه ارشاد باین است که اینکه مشرکین بچه دلیل و برهان در عبادت و طلب حاجت برای خدا شریک قرار میدهند روش عقلایی چنین نیست که شخص عاقل کورکورانه بدون دلیل و برهان زیر بار چیزی برود و آن را برتر از خود و خود را نیازمند بآن بداند و در مقابل آن زانو بزند و التجاء باو آرد، حضرت امیر علیه السلام فرموده
(لا تکن عبد غیرک و قد جعلک اللّه حرّا)
یعنی بنده غیر خود مباش در حالی که خداوند تو را آزاد قرار داده.
بَل إِن یَعِدُ الظّالِمُون‌َ بَعضُهُم بَعضاً إِلّا غُرُوراً (بل) اضراب است، اشاره به اینکه اینکه مشرکین دلیلی بر شرکشان ندارند

صفحه : 361
مگر گفتار پیشینیان و پندار بی‌اصلی که بینشان دائر است و آن نیست مگر فریب نفس و شیطان که بموهوماتی آنها را دل خوش گردانیده که چون اینها نزد خدا قدر و منزلتی دارند عبادت و پرستش آنها شما را بخدا نزدیک میگرداند (اینکه بود که در پاسخ اعتراض بآنها که بچه جهت اینها را عبادت میکنید میگفتند (هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِندَ اللّه‌ِ) لکن اگر از آنان سؤال میشد بچه دلیل اینها مقرّبند و پرستش اینان شما را بخدا نزدیک میگرداند عاجز از جواب میماندند.
إِن‌َّ اللّه‌َ یُمسِک‌ُ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌َ أَن تَزُولا آیه ارشاد میکند مشرکین را که بدانند فقط خدای واحد یکتا است که هم علّت موجده اشیاء و هم علّت مبقیه موجودات است، آسمان و زمین و تمام موجودات را بیگانگی خود از روی علم ازلی و حکمت سرمدی آفریده و بقدرت خود تا مدّت معیّنی که در حکمت خود مقرّر فرموده آنها را نگاه میدارد، اگر آنی فیض وجود بممکنات نرسد (بهم ریزند قالبها).
وَ لَئِن زالَتا إِن أَمسَکَهُما مِن أَحَدٍ مِن بَعدِه‌ِ و اگر اوضاع عالم رو بزوال و فساد رفت بعد از ذات کبریایی کی تواند آنها را نگاه دارد.
در جای خود مبرهن گردیده که غیر از ذات حق تعالی تمام موجودات حرکت جوهری دارند یعنی همیشه بین وجود و عدم می‌باشند و هر موجودی در مدّتی که حکم بر دوام آن مقرّر گردیده علی الدوام از مبدء متعال فیض وجود باو میرسد که اگر آنی نرسد فورا بهمان حال عدم اولیّه خود برمیگردد و بوادی فناء رهسپار خواهد گردید اینکه است که ذات کبریایی ببشر تذکّر میدهد که تمام موجودات علی الدوام از مبدء آفرینش فیض وجود میگیرند، انسان عاقل کسی خواهد بود که همیشه روی دلش بسوی مبدء و اله عالم نگرانست و از او فیض می‌طلبد و از نفحات رحمانی روح و روان خود را رونق داده و شاداب میگرداند.

صفحه : 362
إِنَّه‌ُ کان‌َ حَلِیماً غَفُوراً حلم و بردباری یزدان پاک چنین است که از روی حکمت و مصلحت مدّتی مشرکین و کافرین را مهلت داده تا آنچه در کانون قلبشان مخفی گردیده در معرض ظهور و بروز آید و در عین حال آمرزنده و مهربان خواهد بود، در هر آنی از حیات که بنده گنهکار روی نیازمندی بدرگاه بی‌نیاز آورد و اظهار پشیمانی بنماید او را بکرمش قبول خواهد نمود.

[سوره فاطر (35): آیات 42 تا 45]

اشاره

وَ أَقسَمُوا بِاللّه‌ِ جَهدَ أَیمانِهِم لَئِن جاءَهُم نَذِیرٌ لَیَکُونُن‌َّ أَهدی مِن إِحدَی الأُمَم‌ِ فَلَمّا جاءَهُم نَذِیرٌ ما زادَهُم إِلاّ نُفُوراً (42) استِکباراً فِی الأَرض‌ِ وَ مَکرَ السَّیِّئ‌ِ وَ لا یَحِیق‌ُ المَکرُ السَّیِّئ‌ُ إِلاّ بِأَهلِه‌ِ فَهَل یَنظُرُون‌َ إِلاّ سُنَّت‌َ الأَوَّلِین‌َ فَلَن تَجِدَ لِسُنَّت‌ِ اللّه‌ِ تَبدِیلاً وَ لَن تَجِدَ لِسُنَّت‌ِ اللّه‌ِ تَحوِیلاً (43) أَ وَ لَم یَسِیرُوا فِی الأَرض‌ِ فَیَنظُرُوا کَیف‌َ کان‌َ عاقِبَةُ الَّذِین‌َ مِن قَبلِهِم وَ کانُوا أَشَدَّ مِنهُم قُوَّةً وَ ما کان‌َ اللّه‌ُ لِیُعجِزَه‌ُ مِن شَی‌ءٍ فِی السَّماوات‌ِ وَ لا فِی الأَرض‌ِ إِنَّه‌ُ کان‌َ عَلِیماً قَدِیراً (44) وَ لَو یُؤاخِذُ اللّه‌ُ النّاس‌َ بِما کَسَبُوا ما تَرَک‌َ عَلی ظَهرِها مِن دَابَّةٍ وَ لکِن یُؤَخِّرُهُم إِلی أَجَل‌ٍ مُسَمًّی فَإِذا جاءَ أَجَلُهُم فَإِن‌َّ اللّه‌َ کان‌َ بِعِبادِه‌ِ بَصِیراً (45)

صفحه : 363

ترجمه قسمتی از آیات سوره فاطر

کفّار و مشرکین با جدیّت تمام بخدا قسم یاد نمودند که اگر پیمبری بر ما بیاید البتّه ما پیرو او میگردیم و هدایت یافته‌ترین امّتی از امم پیشین خواهیم بود وقتی رسول (پیمبر اسلام) برای هدایت آنان آمد بر آنان افزوده نگردید مگر فرار (و دوری از حق تعالی) (42)
و نفرت آنها نبود مگر اینکه از فرمان حق تعالی در زمین سرکشی کردند و حیله نمودند (که برسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و مؤمنین اذیّت کنند) و حیله بد احاطه نمیکند مگر باهل خودش پس آیا اینان انتظار نمی بردند عادت الهی را که پیشینیان را (در اثر مخالفتشان) چگونه عذاب فرمود (و ای رسول اکرم ص) تو هرگز تبدیل در سنّت خدا نخواهی یافت و هرگز در عادت خدا تحوّل و تغییری نمی‌یابی (43)
آیا اینکه جماعت منکرین در زمین سیر ننمودند تا آنکه ببینند چگونه بود عاقبت کسانی که پیش از آنها بودند در حالی که آنان توانایی و قوّتشان شدیدتر از اینها بود و در آسمانها و زمین چیزی یافت نخواهد شد که (بتواند) خدا را عاجز گرداند حقیقة خداوند عالم و دانا و توانا است (44)
و اگر خدا مردم را بپاداش آنچه عمل نموده‌اند بگیرد (آن وقت) بر پشت زمین جنبنده‌ای باقی نخواهد ماند لکن مجازات آنها را عقب می‌اندازد تا مدّت معیّن نام برده شده پس وقتی اجل (و آن وقت مقرّر فرا رسید) در آن وقت خداوند ببندگان خود بینا است (45) (و آنچه خواهد در باره آنان اجراء میگرداند).

صفحه : 364

(توضیح آیات)

وَ أَقسَمُوا بِاللّه‌ِ جَهدَ أَیمانِهِم چنانچه در تفسیر آیه گفته‌اند کفّار قریش چون میدیدند موسویان و عیسویان و باقی اهل ادیان بکتاب آسمانی مثل تورات و انجیل عمل نمیکنند بلکه کتاب خدا را تحریف و تغییر میدهند میگفتند اگر خدای تعالی بر ما پیمبری و کتابی بفرستد و قانونی بیاورد ما بر تمام امّتها پیشی میگیریم و هدایت یافته‌ترین امم خواهیم بود فَلَمّا جاءَهُم نَذِیرٌ ما زادَهُم إِلّا نُفُوراً پیمبر اکرم (ص) را بیکی از اوصافش که در توصیف او فرموده (بشیرا و نذیرا) در اینجا معرّفی مینماید که وقتی سفیر اعظم خود را برای هدایت آنها فرستادیم که آنها را از اوضاع قیامت و عذابی که از قبل شرک و اعمال بدشان دامن گیرشان خواهد گردید آگاه نموده و آنان را تهدید نماید آنها از روی کبر و نخوت که گمان میکردند در زمین مقام بلندی دارند و اگر تابع پیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم گردند از مقامشان کاسته خواهد گردید با اینکه حجّت بر آنان تمام بود دانسته و فهمیده انکار نمودند و از استماع قرآن فرار مینمودند.
وَ مَکرَ السَّیِّئ‌ِ وَ لا یَحِیق‌ُ المَکرُ السَّیِّئ‌ُ إِلّا بِأَهلِه‌ِ در معنی چنین است (و مکروا المکر السیّئ)«1» یعنی ای محمّد (ص) اگر
-----------------------------------
(1) در مفردات در لغت مکر چنین گفته (المکر صرف الغیر عما یقصده بحیلة و ذلک ضربان: مکر محمود و ذلک ان یتحری بذلک فعل جمیل و علی ذلک قال (وَ اللّه‌ُ خَیرُ الماکِرِین‌َ) و مذموم و هو ان یتحری به فعل قبیح قال (وَ لا یَحِیق‌ُ المَکرُ السَّیِّئ‌ُ إِلّا بِأَهلِه‌ِ)الخ. یعنی مکر: گردانیدن غیر است از راه حیله از آنچه قصد نموده است و آن دو قسم است: قسمی از آن نیکو است و آن اینکه است که مکر سبب کار نیکو گردد و آن مکری است که حق تعالی خود را متصف بآن گردانیده و فرموده (وَ اللّه‌ُ خَیرُ الماکِرِین‌َ)و قسمی مذموم است که سبب عمل قبیح گردد مثل قوله تعالی (وَ لا یَحِیق‌ُ المَکرُ السَّیِّئ‌ُ إِلّا بِأَهلِه‌ِ)(پایان)

صفحه : 365
کفّار قریش مکر اندیشی نمودند که در مقام خاموش گردانیدن چراغ هدایت برآیند و بانواع و اقسام حیله‌گری در صدد اعدام تو برآمدند بالاخره ضرر مکرشان بازگشت بخودشان نمود و در جنگ (بدر) اکثر آنها بدست مجاهدین اسلام روی خاک مذلّت افتادند زیرا که ناموس خلقت بر اینکه استوار گردیده که مکر هر مکر کننده که مبنای آن بر دروغ و فساد باشد بخودش احاطه خواهد نمود.
فَهَل یَنظُرُون‌َ إِلّا سُنَّت‌َ الأَوَّلِین‌َ گویا اینکه جماعت مشرکین و کافرین منتظر نمیباشند مگر نظیر همان عذابی که بر پیشینیان واقع گردیده زیرا که عادت خدا بر اینکه جاری است که از روی عدل هر کسی را بپاداش عملش برساند (ان خیرا فخیرا و ان شرا فشرا).
فَلَن تَجِدَ لِسُنَّت‌ِ اللّه‌ِ تَبدِیلًا وَ لَن تَجِدَ لِسُنَّت‌ِ اللّه‌ِ تَحوِیلًا گردیدن چیزی بچیز دیگر را تبدیل گویند و جابجا شدن شیئی را تحویل نامند چون مبدء آفرینش هر یک از اجزاء عالم را روی میزان معیّنی مرتّب گردانیده و نظام عالم روی پایه تغییر ناپذیری استوار شده و هر چیزی بجای خودش قرار گرفته که اگر ذرّه تغییری در آن پدید گردد مخالف عدل گردیده بلکه نظام عالم مختل خواهد گردید.
اینکه است که در اینجا خطاب برسولش نموده که تو هرگز در سنت خدا یعنی نظام آفرینش و میزان عدل که جزای ایمان و کار نیک و احسان، بغیر احسان باشد و پاداش کفر و ظلم عذاب نیران، اینکه سنّت خدا است که نه تبدیل و عوض بردار است و نه تغییر و تحوّل پذیر خواهد بود.
أَ وَ لَم یَسِیرُوا فِی الأَرض‌ِ فَیَنظُرُوا کَیف‌َ کان‌َ عاقِبَةُ الَّذِین‌َ مِن قَبلِهِم بایستی مشرکین و کافرین آثار گذشتگان را به بینند و آن آثار عذابی که در اثر تکذیب پیمبران آنان را گرفته و دمار از روزگارشان برآورده تحت نظر گیرند و در حال آنان نظر کنند و متنبّه گردند و دست از لجاجت بردارند و تسلیم امر الهی گردند در صورتی که آنان مثل قوم عاد و ثمود و اصحاب فیل نیستند که از جهت قوّه

صفحه : 366
بمراتب بسیار قوی‌تر از اینها و شدیدتر از اینان بودند و وقتی مورد غضب الهی واقع گردیدند تسلیم عذاب شدند و قوّه و قدرت آنان جلوگیر غضب خدا نگردید.
إِنَّه‌ُ کان‌َ عَلِیماً قَدِیراً زیرا که علم الهی محیط بر همه چیز است از اعمال و افعال و نیّات مردم آگاهست و قدرت او نیز غالب و مستولی بر تمام کائنات خواهد بود و هر کسی را بجای خود میشناسد و بجزاء و پاداش عملش خواهد رسانید.
وَ لَو یُؤاخِذُ اللّه‌ُ النّاس‌َ بِما کَسَبُوا ما تَرَک‌َ عَلی ظَهرِها مِن دَابَّةٍ آیه بالا اشاره بصفت عدل الهی است که مقتضای عدل چنین است که هر کس را بمجازات عملش برساند. پاداش احسان، احسان و پاداش ظلم و طغیان ببندگان خدا عذاب نیران است و مکر مکّاران بضرر خودشان تمام میشود و بازگشت آن بمکر کننده خواهد گردید.
و اینکه آیه اخیر اشاره بصفت حلم و رحمانیّت خدای رحمان است که بمقتضای حلم که یکی از اسماء الحسنی بشمار میرود مؤاخذه را عقب انداخته تا روز موعود که اگر بنا بود در همین عالم ΘϘǙʢ تعالی از کفّار و اشقیاء مؤاخذه نماید و عذاب بر آنها فرود آورد وقتی عذاب میآمد همه را میگرفت حتّی اطفال و مردمان بی‌گناه و حیوانات را نیز فرا میگرفت آن وقت عالم دنیا تباه میگردید و دیگر جنبنده‌ای در پشت زمین باقی نمی‌ماند اینست که بمقتضای صفت لطف و رحمانیّتش که اهل زمین تا مدّت معلومی در زمین باقی باشند مؤاخذه را عقب انداخته تا وقتی که در عالم قضاء و لوح محفوظ مقرّر گردیده.
فَإِذا جاءَ أَجَلُهُم فَإِن‌َّ اللّه‌َ کان‌َ بِعِبادِه‌ِ بَصِیراً پس وقتی که مدّت عمر دنیا منقضی گردید آن وقت هر کسی بپاداش اعمالش خواهد رسید و خداوند بافعال و اعمال بنده‌گانش بینا و آگاهست و جزای هر عمل کننده‌ای را مطابق عدل و رحمت عطاء خواهد نمود.

جلد یازدهم‌

اشاره

‌از تفسیر مخزن العرفان در علوم قرآن بقلم:
یک بانوی ایرانی چاپ محمدی

صفحه : 2

[مقدمه]

ابی إبن کعب از رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم چنین حدیث میکند کسی که سوره یس را قرائت نماید و مراد او رضای خدای تعالی باشد خدای عزّ و جل گناهان او را میآمرزد و اجر او مثل کسی خواهد بود که دوازده مرتبه تمام قرآن را خوانده باشد و هر گاه نزد مریض خوانده شود بعدد هر کلمه از آن ده ملک نازل میگردند و در مقابل وی صف میزنند و برای او طلب آمرزش مینمایند و قبض روحش را مشاهده می‌نمایند و تشییع جنازه او را میکنند و در موقع دفنش حاضرند و هر مریضی که در حال سکرات مرگ خودش یا دیگری نزد وی قرائت کند خازن بهشت قدحی از شراب بهشتی میآورد و باو میآشاماند و او را ببهشت بشارت دهد و او سیراب بمیرد و سیراب مبعوث گردد و دیگر هیچ احتیاج بآب ندارد تا وقتی که داخل بهشت گردد.
(مجمع البیان) و از حضرت صادق علیه السّلام چنین روایت شده که برای هر چیزی قلبی است و قلب قرآن (یس) است کسی که در روز (یس) را قرائت نماید تا شام از محفوظین و مرزوقین میگردد (تا آخر خبر) و از حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است کسی که داخل قبرستان گردد و اینکه سوره را در مقبره بر اموات بخواند در آن روز عذاب مردگان کم میگردد و برای هر یک بعدد هر کسی از آنها حسنه‌ای ثبت می‌گردد و غیر اینها از احادیث بسیاری که در فضیلت سوره (یس) رسیده.
(مصباح کفعمی)

صفحه : 3

سوره یس صلّی اللّه علیه و آله و سلّم‌

اشاره

ثلث و ثمانون آیة و هی مکیّة

[سوره یس (36): آیات 1 تا 25]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
یس (1) وَ القُرآن‌ِ الحَکِیم‌ِ (2) إِنَّک‌َ لَمِن‌َ المُرسَلِین‌َ (3) عَلی صِراطٍ مُستَقِیم‌ٍ (4)
تَنزِیل‌َ العَزِیزِ الرَّحِیم‌ِ (5) لِتُنذِرَ قَوماً ما أُنذِرَ آباؤُهُم فَهُم غافِلُون‌َ (6) لَقَد حَق‌َّ القَول‌ُ عَلی أَکثَرِهِم فَهُم لا یُؤمِنُون‌َ (7) إِنّا جَعَلنا فِی أَعناقِهِم أَغلالاً فَهِی‌َ إِلَی الأَذقان‌ِ فَهُم مُقمَحُون‌َ (8) وَ جَعَلنا مِن بَین‌ِ أَیدِیهِم سَدًّا وَ مِن خَلفِهِم سَدًّا فَأَغشَیناهُم فَهُم لا یُبصِرُون‌َ (9)
وَ سَواءٌ عَلَیهِم أَ أَنذَرتَهُم أَم لَم تُنذِرهُم لا یُؤمِنُون‌َ (10) إِنَّما تُنذِرُ مَن‌ِ اتَّبَع‌َ الذِّکرَ وَ خَشِی‌َ الرَّحمن‌َ بِالغَیب‌ِ فَبَشِّره‌ُ بِمَغفِرَةٍ وَ أَجرٍ کَرِیم‌ٍ (11) إِنّا نَحن‌ُ نُحی‌ِ المَوتی وَ نَکتُب‌ُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُم وَ کُل‌َّ شَی‌ءٍ أَحصَیناه‌ُ فِی إِمام‌ٍ مُبِین‌ٍ (12) وَ اضرِب لَهُم مَثَلاً أَصحاب‌َ القَریَةِ إِذ جاءَهَا المُرسَلُون‌َ (13) إِذ أَرسَلنا إِلَیهِم‌ُ اثنَین‌ِ فَکَذَّبُوهُما فَعَزَّزنا بِثالِث‌ٍ فَقالُوا إِنّا إِلَیکُم مُرسَلُون‌َ (14)
قالُوا ما أَنتُم إِلاّ بَشَرٌ مِثلُنا وَ ما أَنزَل‌َ الرَّحمن‌ُ مِن شَی‌ءٍ إِن أَنتُم إِلاّ تَکذِبُون‌َ (15) قالُوا رَبُّنا یَعلَم‌ُ إِنّا إِلَیکُم لَمُرسَلُون‌َ (16) وَ ما عَلَینا إِلاَّ البَلاغ‌ُ المُبِین‌ُ (17) قالُوا إِنّا تَطَیَّرنا بِکُم لَئِن لَم تَنتَهُوا لَنَرجُمَنَّکُم وَ لَیَمَسَّنَّکُم مِنّا عَذاب‌ٌ أَلِیم‌ٌ (18) قالُوا طائِرُکُم مَعَکُم أَ إِن ذُکِّرتُم بَل أَنتُم قَوم‌ٌ مُسرِفُون‌َ (19)
وَ جاءَ مِن أَقصَا المَدِینَةِ رَجُل‌ٌ یَسعی قال‌َ یا قَوم‌ِ اتَّبِعُوا المُرسَلِین‌َ (20) اتَّبِعُوا مَن لا یَسئَلُکُم أَجراً وَ هُم مُهتَدُون‌َ (21) وَ ما لِی‌َ لا أَعبُدُ الَّذِی فَطَرَنِی وَ إِلَیه‌ِ تُرجَعُون‌َ (22) أَ أَتَّخِذُ مِن دُونِه‌ِ آلِهَةً إِن یُرِدن‌ِ الرَّحمن‌ُ بِضُرٍّ لا تُغن‌ِ عَنِّی شَفاعَتُهُم شَیئاً وَ لا یُنقِذُون‌ِ (23) إِنِّی إِذاً لَفِی ضَلال‌ٍ مُبِین‌ٍ (24)
إِنِّی آمَنت‌ُ بِرَبِّکُم فَاسمَعُون‌ِ (25)

صفحه : 4

ترجمه‌

سوره یس نزد کوفیان هشتاد و سه آیه است و در نظر بصریان و مدنیان هشتاد و دو آیه و هفتصد و بیست و نه کلمه و سه هزار حرف است و در مکه فرود آمده و بگفته إبن عباس فقط آیه (و اذا قیل لهم انفقوا مما رزقکم اللّه) تا آخر در مدینه فرود آمده
(بنام ایزد هستی بخش صاحب رحمت عام و خاص)
ای سید عالم
قسم بقرآن (ناطق بحق) و مشتمل بر حکمت (2)
که ای محمّد بحقیقت تو از پیغمبرانی (3)
و بر طریق راستی و درستی (ثابت قدم خواهی بود) (4)
خدای غالب مهربان (قرآن را) فرو فرستاده (5)
تا آنکه بترسانی و تهدید نمایی گروهی را که پدران آنان ترسانده نشدند پس آنها بی‌خبرانند (6)
حقیقتا قول حق (کلمه عذاب) بر بیشتر آنان محقق گردیده پس آنها ایمان نخواهند آورد (7)
بحقیقت ما در گردن آنها غلهایی نهادیم که تا بزنخهایشان پیوسته بطوری که سر آنها را در هوا کشیده و چشم بر هم نهاده‌گانند (8)
و بین دستهایشان از پشت سرشان پرده نهادیم پس از آن چشمهایشان را پوشانیدیم و آنان نمی‌بینند (9)
یکسان است چه آنان را بترسانی یا نترسانی ایمان نخواهند آورد (10)
جز اینکه نیست (دعوت تو را میپذیرد) و هدایت میگردد کسی که پیرو قرآن گردیده و از

صفحه : 5
خدای رحمن که از نظر وی غائب است بترسد ای محمّد (ص) چنین کسی را بمغفرت و اجر بزرگ مژده بده (11)
حقیقتا ما مرده‌ها را زنده میکنیم و از اعمال و آثار عملشان و آنچه را پیش فرستاده‌اند مینویسیم و هر چیزی را در پیشوایی که ظاهر و روشن است شماره و احصاء نموده‌ایم (12)
(ای رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) برای کفار مثل گروه انطاکیه را بیاور وقتی که فرستادگان ما بآن ده آمدند (13)
(اول) دو کس را فرستادیم (و چون) آن دو کس را تکذیب نمودند پس آنها را بشخص سوم قوت دادیم (و یک نفر دیگر بآن دو نفر اضافه نمودیم) و بآنان گفتند بحقیقت ما (از جانب خدا) بسوی شما فرستاده شده‌ایم (14)
(آن گروه) گفتند شما نیستید مگر بشری مثل ما و خدای رحمن چیزی ( یا علامتی) با شما نفرستاده و شما از جماعت دروغگویان خواهید بود (15)
پیمبران گفتند پروردگار ما میداند که ما بسوی شما فرستاده شدگانیم (16)
و ما مأمور نیستیم مگر اینکه رسالت ظاهر خود را بشما ابلاغ نمائیم (17)
کفار گفتند ما نسبت بشما فال بد زده‌ایم اگر از اینکه دعوت باز نایستید شما را سنگسار نمائیم و از ما عذاب دردناکی بر شما وارد خواهد گردید (18)
پیمبران گفتند فال بد شما بازگشت بخودتان مینماید آیا متذکر میگردید بلکه (چنین نیست زیرا) شما جماعتی از اسراف کننده‌گان خواهید بود (19)
مردی از آخر شهر با عجله آمد و گفت ای جماعت فرستادگان را پیروی کنید (20)
متابعت نمائید کسی را که از شما اجر و مزدی نمیطلبد و اینها (بطریق حق و حقیقت راه یافته شدگان خواهند بود (21)
و چیست مرا که عبادت نکنم کسی را که مرا آفریده و شما بسوی او بازگشت خواهید نمود (22)
آیا من بغیر از خدای (یکتا) خدایان دیگر فرا گیرم اگر خدای رحمن اراده نماید بمن ضرری وارد گردد شفاعت بتها و درخواست آنان مرا چیزی از عذاب بی‌نیاز نخواهد گردانید و از عذاب خلاص نگرداند (23)
و محققا در آن وقت من در گمراهی هویدا خواهم بود (24)
ای جماعت بشنوید که من بپروردگار شما ایمان آوردم (25)

صفحه : 6

توضیح آیات‌

اشاره

یس یا در محل رفع است و خبرش محذوف یعنی هذه یس یا در محل نصب است بنا بر اینکه مفعول فعل مضمر باشد یعنی (یس) را بخوان.

سخنان مفسرین در معنی (یس)

(1) از امیر المؤمنین علیه السّلام چنین روایت میکنند که (یس) اسمی است از اسماء سید انبیاء (ص).
(2) محمّد بن مسلم از ابی جعفر (ع) روایت کرده که رسول اللّه (ص) بدوازده اسم خوانده شده پنج عدد آن در قرآن آمده: محمّد، احمد، عبد اللّه، یس نون.
(تفسیر مجمع البیان) (3) یس یعنی ای انسان کامل (إبن عباس و اکثر مفسرین) (4) بقول دیگر یا رجل، بقول دیگر یا سید الاولین و الاخرین و چون (یس) یکی از نامهای آن حضرت است اینکه است که اهل بیت را آل یاسین گویند.
و بقول دیگر یا سید الانبیاء و بقول دیگر (یس) اسم سوره است لکن اکثر مفسرین (یس) را یکی از نامهای نبی خاتم (ص) می‌دانند و اختلاف آنان در تعبیر است.
وَ القُرآن‌ِ الحَکِیم‌ِ (واو) قسم ذات متعال بقرآن قسم یاد مینماید که ای سیّد انبیاء (ص) سوگند بقرآن که محکم و متقن و خالی از هر منقصت از تحریف و لهو و کلام باطل و غیره خواهد بود و نیز قوانین آن روی نقطه اعتدال واقع گردیده.
و شاید (وَ القُرآن‌ِ الحَکِیم‌ِ) اشاره بعقل رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم باشد زیرا که در او صور اشیاء و حقایق موجودات منطوی گردیده و آن مثال لوح محفوظ است اینکه است که عقل رسول اکرم (ص) (بذکر الحکیم) نامیده شده و در بعض اصطلاحات، عقلی را که مبدء تفاصیل معقولات است عقل قرآنی نامند و نفسی را که بتفاصیل صور معلومات منتقش گردیده آن را عقل فرقانی نامند و باتفاق بین

صفحه : 7
صاحبان ذوق سلیم قرآن باعتبار ذات و ماهیت خلق رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم خواهد بود (صدر المتالهین) إِنَّک‌َ لَمِن‌َ المُرسَلِین‌َ اینکه جمله جواب قسم است قسم بقرآن که متصف بحکمت و آیات متقن است که تو رسول مایی.
و چون بایستی قسم و جواب آن مناسب هم باشند و قسم را شاهد آرند بر آنچه برای آن قسم یاد میکنند در اینجا خدای متعال قرآن را شاهد و گواه آورده بر اثبات پیمبری نبی خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم زیرا که قرآن هم معجزه او است و هم کتاب قانونی و بر اثبات نبوت او دلیل قاطعی خواهد بود که بفرموده خدای تعالی (اگر جن‌ّ و انس) با هم جمع گردند و با یکدیگر همکاری نمایند نتوانند مثل قرآن بیاورند بلکه مثل سوره‌ای از آن یا بعضی از آن را نیز نتوانند آرند.
و معجزه بودن قرآن نه فقط از حیث الفاظ و فصاحت و بلاغت آن است اگر چه چنین است که از اینکه جهت نیز معجزه خواهد بود لکن عمده آن اسرار و معانی مندرجه در آن است که غیر از خدا و پیمبرش و راسخین فی العلم احدی بکوچکترین اسرارش پی نخواهد برد اینکه است که قرآن را بحکمت معرفی نموده و چون آیات قرآن محکم و متقن و قوانین و احکام آن مطابق عقل و منطق استوار گردیده اینکه است که دست تحریف و تبدیل از ساحت قدس آن کوتاهست و تا قیامت باقی و ابراز فعالیت خواهد نمود.
عَلی صِراطٍ مُستَقِیم‌ٍ نزدیکترین راه بسوی مقصود طریق مستقیم است که در آن کجی و پستی و بلندی نخواهد بود اینست که شریعت محمدی را بطریق مستقیم معرفی نموده.
و رسولش را مخاطب گردانیده که تو در راه مستقیم سلوک خواهی نمود.
اگر چه تمام پیمبران در راه مستقیم توحید سلوک مینمودند و مردم را براهی که سر انجام آن منتهی گردد بجوار رب العالمین رهبری مینمودند لکن در اینکه آیه

صفحه : 8
بکلمه (علی) که علو و برتری را میرساند چنین اشاره دارد که تو در طریق هدایت و نشان دادن منازل و مراحلی که سالکین الی اللّه بایستی از آن بگذرند و بطریق مستقیم قطع طریق نمایند تا بسرحد مقصود برسند قانون و قرآن تو بر تمام کتابهای آسمانی علو و برتری خواهد داشت زیرا چنانچه مشاهده میشود قانون محمدی (ص) و قرآن مجید تمام وظائف یک نفر سالک الی اللّه را بطور وضوح بیان می‌نماید و از آنچه سد راه او میگردد و وی را در بیراهه میکشاند او را خبر دار نموده و نیز بآنچه راه او را باز میگرداند آگاهش گردانیده اینکه است که رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم در حدیث (ثقلین) فرموده «قرآن ریسمانی است که از آسمان بزمین کشیده شده اگر بآن چنگ زنید گمراه نمیگردید.
آری قرآن مبین «حبل اللّه متین» است که بآن (یسلک سبیل رب العالمین و یعرج الی سماء الحق و الیقین) تَنزِیل‌َ العَزِیزِ الرَّحِیم‌ِ تنزیل فرود آمدن تدریجی است و نزول فرود آمدن دفعی است و بعضی تنزیل را برفع خوانده‌اند بنا بر اینکه خبر مبتداء محذوف باشد و بنصب نیز قرائت شده بنا بر اینکه مفعول (اعنی) باشد و بجر نیز خوانده شده بنا بر اینکه بدل از قرآن یا بدل از صراط باشد.
و بهر تقریر یعنی قرآن از طرف خدای غالب مهربان فرود آمده و شاید عزیز و رحیم که دو اسم از اسماء الحسنی بشمار میروند دو صفت از صفات قرآن باشد زیرا که عزیز را در جایی آرند که در آن سه خصوصیت مأخوذ باشد: اول وجود وی کمیاب گردیده دوم خلق نیازمند باو باشند، سوم رسیدن بآن سخت و دشوار باشد و رحیم و رحمان مأخوذ از رحمت است و اینکه معانی بدرستی بر قرآن صادق آید اول قرآن عزیز و غالب و کمیاب خواهد بود زیرا که قرآن منحصر بفرد است ثانی ندارد و خلق نیازمند باویند و دریافتن معانی و اسرار آن سخت و دشوار است و رحیم و رحمن مأخوذ از رحمت است و اینکه معنی نیز بر قرآن صادق آید زیرا

صفحه : 9
که هم از صفت رحمت فرود آمده و هم مشتمل بر صفات رحمانی خواهد بود.
لِتُنذِرَ قَوماً ما أُنذِرَ آباؤُهُم خطاب برسولش نموده که ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ما قرآن را بر تو نازل گردانیدیم که تو بترسانی و تهدید نمایی جماعتی را که پدران آنان ترسانیده نشدند.
شاید مقصود جماعت قریش و پدران نزدیک آنان باشد که در زمان فترت بین حضرت عیسی (ع) و حضرت محمّد (ص) زندگانی مینمودند (قتاده) و بقول دیگر قانون و شریعتی مثل اینکه بر تو فرستادیم برای آنها نیامد و اینکه معنی بنا بر قول کسی خواهد بود که گفته پیش از پیمبر ما «پیمبری» مثل خالد بن سنان و قیس بن ساعده و غیر اینها برای آنان آمده بودند. (طبرسی) و اینکه معانی نظر بظاهر آیه است که ماء در (ما انذر) را نافیه بگیریم لکن اگر ما را موصوله و مفعول دوم (لتنذر) باشد معنی آیه چنین میشود تا اینکه جماعتی را بترسانی که بآنچه در زمان عیسی (ع) تهدید شده بودند نپذیرفته و شاید (ما) مصدریه باشد بمعنی (انذارهم) تا آنکه آنان را بترسانی مثل ترسانیدن انبیاء پدران آنها را در زمان پیشین و بقولی بترسانی کسانی را که پدرانشان بکتب آسمانی وعظ و اندرز شدند.
فَهُم غافِلُون‌َ چون پدران آنان بعذاب تهدید نشدند بنا بر معنی اول یا دعوت پیمبران را نپذیرفتند بنا بر معنی دوم و سوم اینکه است که آنان از عذابی که از قبل اعمال نکوهیده‌شان دامن گیرشان میگردد غافلند اینکه است که از وعد و وعید قرآن متنبه نمیگردند فرق است بین غفلت و نسیان اگر مطلب در ذهن نیامده آن را غفلت گویند و اگر آمده و فراموش گردیده آن را نسیان نامند در حدیثی نقل شده که حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بعلی (ع) فرمود (با مردگان منشین عرض میکند مردگان کیانند فرمود اهل جهالت و غفلت).
آری زنده کسی خواهد بود که دل او بنور حق تعالی روشن گردیده بقول

صفحه : 10
آن شاعر عارف.

هر کرا حق داد معرفتش کائن بائن بود صفتش

جان بحق تن بغیر حق کائن تن ز حق جان ز غیر حق بائن

ظاهر او بخلق پیوسته باطن او ز خلق بگسسته

از درون آشنا و همخانه وز برون در لباس بیگانه
لَقَد حَق‌َّ القَول‌ُ عَلی أَکثَرِهِم فَهُم لا یُؤمِنُون‌َ چون جماعت کفار و مشرکین بتهدید و انذار پیمبران متنبه نگردیدند و دعوت آنها را پس از آنکه حجت بر آنان تمام گردید شده بود نپذیرفتند اینکه بود که کلمه و حکم عذاب بر بیشتر آنها محقق و ثابت گردید.
زیرا که در علم ازلی الهی و عالم قضا گذشته که بیشتر کفار از روی اختیار و دانستگی ایمان نخواهند آورد اینکه بود که در ازل حکم عذاب بر آنان ثابت گردیده و بهمین معنی اشاره دارد قوله تعالی در سوره هود آیه 120 (لَأَملَأَن‌َّ جَهَنَّم‌َ مِن‌َ الجِنَّةِ وَ النّاس‌ِ أَجمَعِین‌َ) و نیز در جواب ابلیس لعین آنجا که گفت «لَأُغوِیَنَّهُم أَجمَعِین‌َ» فرموده «لَأَملَأَن‌َّ جَهَنَّم‌َ مِنک‌َ وَ مِمَّن تَبِعَک‌َ مِنهُم أَجمَعِین‌َ» سوره ص آیه 58 إِنّا جَعَلنا فِی أَعناقِهِم أَغلالًا فَهِی‌َ إِلَی الأَذقان‌ِ فَهُم مُقمَحُون‌َ مفسرین بدلالت اعناق و اغلال کلمه ایدیهم را در تقدیر دانسته‌اند یعنی در دستها و گردن آنها غل قرار دادیم.

سخنان مفسرین در توجیه آیه‌

1- خدای تعالی عمل مشرکین را راجع بدعوت شدن آنان بایمان و اعراض نمودن آنها را مثل زده بکسی که دستش بگردنش غلف شده باشد و ممکن نباشد دست خود را برای عمل خیری باز کند و نیز مثل آدمی ماند که سرش بسوی هوا است و نتواند پیش قدم خود را نگاه کند. (حسن و جبائی) 2- سنگینی قرآن مثال غلهایی ماند در گردن آنان که از استماع آن مانع گردیده و نتوانند در نکات آن تدبر نمایند و چون از استماع قرآن از روی تکبر

صفحه : 11
اعراض مینمودند آنان را تشبیه نموده بکسی که دستش بگردنش بسته شده و سرش را بهوا بلند نموده و زیر پای خود را نمینگرد و کفار موقع تلاوت قرآن چنین بودند (حتی انسوکم ذکری) (ابی مسلم) 3- بیان حال کسی از قریش است که اراده نمود حضرت رسول را بکشد آن وقت چنین شد که دستش بگردنش قفل گردید و قدرت نداشت دستش را باز کند 4- مقصود وصف حال کفار است که در قیامت چنین خواهند بود و اینکه آیه نظیر قوله تعالی است «إِذِ الأَغلال‌ُ فِی أَعناقِهِم» «و جعلنا» را بلفظ ماضی آورده اشاره بتحقق قیامت است که گویا واقع گردیده «فهم مقمحون» یعنی چون دستهای آنها بگردنشان و غل بزیر زنخ آنان بسته شده و سرهایشان را بسوی هوا بلند گردانیده اینکه است که آنان (مرفوع الراس) خواهند بود (ازهری و قتاده) پایان و شاید مقصود از اغلال اشاره بصفات و اخلاق نکوهیده کفار و مشرکین باشد که صفات حیوانی که از قوای شهویه و غضبیه آنان تراوش نموده مثال زنجیری خواهد بود که دست عقل آنها را بگردن هوای نفسانی آن بسته گردانیده و حسد و بغض که از رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم داشتند مثال غلی گردیده زیر زنخ آنها که از روی کبر سرهایشان را بهوا بلند گردانیده نمیتوانند سر فرو دارند و در آیات تکوینی و تشریعی الهی نظر کنند و چنین شده‌اند که حتی زیر قدم خود را هم نمی‌بینند که در صراط انسانیت لغزش پیدا ننمایند و بالاخره بدرک دوزخ سرنگون خواهند گردید.
وَ جَعَلنا مِن بَین‌ِ أَیدِیهِم سَدًّا وَ مِن خَلفِهِم سَدًّا فَأَغشَیناهُم فَهُم لا یُبصِرُون‌َ آیه بالا اشاره بصفات باطنی کفار بود و اینکه آیه راجع بلوازم و آثاری است که مترتب بر صفات و اخلاق آنان میگردد که وقتی آنها دستهایشان بگردنشان بسته گردیده و سرشان در هوا است در اثر آن از پیش رو و پشت سر آنها پرده غفلت کشیده میشود و حق و کلام حق را از نظرشان مستور میگرداند اینکه است که

صفحه : 12
چشم دلشان کور میگردد و نتوانند در آیات قرآن نظر کنند و گوش دلشان کر میگردد طاقت شنیدن کلام اللّه را ندارند و آنان بدرستی مصداق اینکه آیه خواهند گردید (صُم‌ٌّ بُکم‌ٌ عُمی‌ٌ فَهُم لا یَعقِلُون‌َ) سوره بقره آیه 166 وَ سَواءٌ عَلَیهِم أَ أَنذَرتَهُم أَم لَم تُنذِرهُم لا یُؤمِنُون‌َ چون کفار در اثر منیّت و هوی پرستی پای عقل خود را بسته گردانیده و نتوانند قدمی بسوی ترقی و تعالی بالا روند تا آنکه ایمان در قلبشان نفوذ نماید و نور جمال حق تعالی از پشت ابرهای سیاه طبیعت پرتو افکند و قلبشان را روشن گردانیده و طراوش بخشد اینکه است که برسول خود تذکر میدهد و گویا باو میفرماید خود را بزحمت مینداز چه آنها را بعذاب تهدید نمایی یا ننمایی یکی است اینها ایمان نخواهند آورد.
إِنَّما تُنذِرُ مَن‌ِ اتَّبَع‌َ الذِّکرَ وَ خَشِی‌َ الرَّحمن‌َ بِالغَیب‌ِ فَبَشِّره‌ُ بِمَغفِرَةٍ وَ أَجرٍ کَرِیم‌ٍ ای رسول اکرم تبلیغ و انذار تو بکسی نفع خواهد بخشد که در وی حالت اطاعت باشد و پیرو قرآن گردیده و از خدای رحمن که از نظرها غائب است بترسد یا کسی که در باطن چنان هیبت و عظمت خدای رحمن بر قلبش مستولی گردیده که با آنکه رحمت و فیض او را در موجودات معاینه مینماید لرزان باشد.
از اینکه آیه و امثال آن توان استفاده نمود که مقصود اصلی از ارسال رسل و انزال کتب آسمانی اشخاصی بوده که مستعد قبول دعوت و دارای دل پذیرنده باشند و چون ابتداء بین افراد بشر تمیز داده نمیشود که آنان کیانند اینکه بود که پیمبران مأمور بودند همه مردم را تبلیغ نمایند و نیز تا آنکه حجت بر خلق تمام گردد و بدانند که عذاب آنها از قبل خودشان است که در اثر هوا پرستی خود را از قابلیت انداخته‌اند و گر نه فیض حق تعالی نسبت بتمام موجودات علی السوی خواهد بود اینکه است که برسول خود دستور میدهد اشخاصی که مستعد قبولند آنان را باجر بزرگ و آمرزش مژده بده.

صفحه : 13

تمام اعمال در روز رستاخیز ارائه خواهد گردید

إِنّا نَحن‌ُ نُحی‌ِ المَوتی وَ نَکتُب‌ُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُم وَ کُل‌َّ شَی‌ءٍ أَحصَیناه‌ُ فِی إِمام‌ٍ مُبِین‌ٍ آیه راجع بقیامت و زنده شدن مردگان و نامه اعمال آنان و آثاری است که در روز قیامت متفرع بر اعمال دنیوی آنها میگردد و افراد بشر بایستی اولا بدانند که در قیامت متصدی تمام امور ذات حق تعالی و ملائکه عمال مثل کرام الکاتبین و (سائِق‌ٌ وَ شَهِیدٌ) که در سوره (ق) آیه (30) تذکر داده و غیر اینها که همه مطیع امر پروردگار و مسخر اویند انجام خواهد گرفت و در آن وقت احدی از خود رأی اندیشی نخواهد نمود.
و در ثانی متذکر باشند که هر عملی از خوب و بد که در حیات دنیا از آنان ناشی گردیده ما آن عمل و آثار آن را ثبت نموده و در روز رستاخیز ارائه خواهیم داد.
مفسرین گویند مقصود از (آثارهم) آن آثار خیر یا شری است که در دنیا باقی مانده که آن را (باقیات الصالحات) گویند مثل اینکه اولاد صالحی از کسی مانده یا پلی ساخته یا کتابی نوشته که در آن ارشاد خلق باشد و همچنین آثار عمل بد خلاصه تمام اعمال اعم از خوب یا بد و آثاری که متفرع بر آن گردیده آنهم از نیک و بد شماره و ضبط شده و در دفتر آفرینش و (لوح محفوظ) نوشته و ثبت گردیده و دست تغییرات عالم کون و فساد و تبدل زمان از فنا گردانیدن آن کوتاه خواهد بود.
باید دانست هر عملی که از آدمی سر زند از خوب یا بد از آن اثری در نفسش میگذارد و بتکرار ملکه نفسانی گردیده و بنفوذ آن در قلب خلق ثانوی پدید خواهد گردید آن وقت جزء حقیقت وی گشته و دیگر قابل زوال نخواهد بود و آنچه منشأ خلود در بهشت میگردد برای نیکوکاران و اصحاب یمین، و خلود در جهنم میگردد برای بدکاران و کفار همان ملکات نفسانی آنان خواهد بود لکن عمل خوب باش

صفحه : 14
یا بد اگر بتکرار در قلب رسوخ ننموده و بحد ملکه نفسانی نرسیده باشد سبب خلود نمیشود و هر گاه عمل بد باشد اگر ایمان باقی مانده بتوبه و باز گشت مادامی که حیات دنیا باقی است یا باندازه‌ای از عذاب اخروی، یا بتوسط شفاعت شافعین ممکن است بخشیده شود و عاصی از عذاب نجات یابد.
وَ اضرِب لَهُم مَثَلًا أَصحاب‌َ القَریَةِ إِذ جاءَهَا المُرسَلُون‌َ خطاب برسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نموده که ای محمّد (ص) برای اهل مکه بجماعت انطاکیه مثل بیاور آن وقتی را که پیمبران با معجزات بسیار برای هدایت آنان آمدند و آنها مثل اینکه کفار سخن پیمبران را نپذیرفتند و در کفر و عناد و اعراض از حق ماندند و اطاعت ننمودند بلکه سفرای الهی را اذیت کردند.
إِذ أَرسَلنا إِلَیهِم‌ُ اثنَین‌ِ فَکَذَّبُوهُما فَعَزَّزنا بِثالِث‌ٍ فَقالُوا إِنّا إِلَیکُم مُرسَلُون‌َ (إِذ أَرسَلنا) بدل از جاءها است یعنی ما اول دو نفر رسول بسوی جماعت انطاکیه فرستادیم پس از آنکه آن دو نفر را تکذیب نمودند آن دو نفر رسول را بیک نفر دیگر قوت دادیم آن سه نفر پیمبر باهل آن محل گفتند ما از طرف حق تعالی برای ارشاد و تبلیغ شما فرستاده شده‌ایم که ایمان بیاورید و خدای واحد رحمن را اطاعت نمائید.
مفسرین گویند اینکه سه نفر مبلغین از طرف حضرت عیسی (ع) بودند و حکایتش آن طوری که بیان نموده‌اند چنین است.
حضرت عیسی (ع) دو نفر از حواریین بنام یوحنا، و یونس، یا یحیی و تومان یا باروض، و ماروص برای تبلیغ بانطاکیه فرستاد چون نزدیک شهر رسیدند پیر مردی را دیدند که گوسفندان خود را میچرانید باو سلام کردند پرسید شما از کجا آمده‌اید و بکجا میروید گفتند ما فرستادگان عیسی پیمبریم آمده‌ایم که شما را با سلام دعوت نمائیم و از عبادات بتها باز داریم گفت آیا شما بر صدق ادعای خود هیچ دلیلی دارید گفتند آری بیماران را بدعاء شفاء میدهیم و کور و کر را بینا و شنوا می‌گردانیم.

صفحه : 15
پیر مرد گفت چند سال است فرزند من مریض است آن دو نفر گفتند بیا برویم او را به بینیم چون رفتند و بر بدن آن مریض دست کشیدند باذن خدا فورا شفا یافت آن وقت آن پیر مرد که آن را حبیب نجار و مؤمن آل یاسین نامند ایمان آورد و همین حبیب نجار است که ششصد سال قبل از زمان حضرت خاتم الانبیاء (ص) وقتی که حضرت عیسی اوصاف آن حضرت را بیان نمود باو ایمان آورد، و در روایت صحیح رسیده که در باطن ایمان داشت و بنماز و عبادت مشغول بود چون رسولان آمدند ایمان خود را اظهار گردانید.
چون خبر آن دو مرد در انطاکیه فاش گردید و بیماران زیادی بدعای آنان شفا یافتند سلطان آن شهر که وی را افطیخش رومی مینامیدند بت پرست بود آنها را استحضار گردانید و از آنان استفسار نمود که شما کیانید و از کجائید گفتند ما رسولان حضرت عیسی (ع) میباشیم و برای راه نمایی و هدایت اینکه محل آمده‌ایم گفت نشانه پیمبری شما چیست گفتند کور و ابرص و تمام مریضان را شفا میدهیم گفت بر گردید تا من در باره شما فکر کنم.
وهب بن منیّه چنین گفته آنان مدتی در آن شهر بودند و نمیگذاشتند نزد سلطان بروند روزی سلطان را در بازار دیدند تکبیر گفتند و ذکر خدا را اظهار نمودند پادشاه امر کرد آنان را در زندان حبس نمودند خبر بعیسی (ع) رسید شمعون صفا را که بزرگ حواریین بود بیاری آنها فرستاد او بشهر آمد و با رؤساء و خواص سلطان آشنایی و رفاقت انداخت و از جهت دانش و حکمتی که داشت نزد سلطان مقرب گردید.
بعضی گفته‌اند شمعون با ملک ببت‌خانه رفت و خدا را سجده نمود شاه گمان کرد ببت سجده نموده شمعون طوری تظاهر نمود که مورد اعتماد سلطان گردید و در هر کاری با وی مشورت مینمود روزی گفت ای پادشاه شنیده‌ام دو نفر را حبس نموده‌ای برای اینکه ادعاء دین دیگر می‌کنند گفت آری شمعون از روی تعجب گفت ای ملک بفرما آنان را حاضر گردانند که گفتار آنان عجیب است سلطان

صفحه : 16
باحضار آنها امر نمود وقتی آنها شمعون را نزد ملک دیدند خوشحال شدند و دلیرانه بنشستند شمعون از آنها پرسید شما چه کسانید گفتند رسولان رسول خدائیم شمعون گفت برای چه کار آمده‌اید گفتند آمده‌ایم تا سلطان و اهل مملکت او را از عبادت بت باز داشته و بعبادت کسی که آفریننده آسمان و زمین است ترغیب نمائیم شمعون گفت آیا برای اینکه ادعاء خودتان حجت و بینه‌ای دارید گفتند آدم کور و ابرص و تمام مرضی را بفرمان خدا شفاء خواهیم داد ملک امر کرد جوان کوری که حلقه چشمش با پیشانیش مساوی بود حاضر نمودند گفت بخدای خود بگوئید اینکه جوان را چشم دار گرداند آنها دعا کردند فورا جای دو چشم شکافته شد و آنها دو قطعه گل برداشتند بجای چشم وی گذاشتند دو تخم چشم گردید و آن جوان بینا شد سلطان تعجب نمود شمعون گفت ای ملک اگر از (اله) خودت یعنی بتی که میپرستی بخواهی مثل چنین کاری انجام دهد برای خودت و خدایت شرافتی خواهد بود ملک آهسته گفت ای شمعون مگر تو نمیدانی که آنان نه میشنوند و نه می‌بینند و بر هیچ کاری قدرت ندارند باز پادشاه بآن دو رسول گفت اگر خدای شما توانست مرده‌ای را زنده گرداند بخدای شما ایمان میآورم گفتند خدای ما قدرت بر همه چیز دارد ملک گفت پسر دهقان من هفت روز است مرده و چون پدرش حاضر نبود وی را دفن نکردند (بعضی گفته‌اند آن پسر خود سلطان بود) وقتی جنازه آن پسر را آوردند در حالی که متعفن گردیده بود آن دو نفر دست بدعا برداشتند و شمعون در دل دعا می‌کرد و حیات آن پسر را از خدا خواستند فورا آن پسر زنده گردید و بلند شد و ایستاد و گفت ای جماعت از خدا بترسید و ایمان آرید در اینکه هفت روز مرا بهفت وادی آتش بردند از بت‌پرستی حذر کنید و بخدا ایمان آورید پادشاه تعجب نمود وقتی شمعون فهمید گفتارش در قلب پادشاه اثر دارد او را بخدای یکتا دعوت نمود و پادشاه و جمعی اهل مملکت او ایمان آوردند و جماعت دیگر بکفر باقی ماندند.
و مثل اینکه حکایت را عیاشی بسند خود از ثمالی و او از امام محمّد باقر (ع) نقل نموده

صفحه : 17
و در بعضی از روایات آن میّت پسر سلطان انطاکیه بوده که بعد از آنکه وی را دفن کرده بودند بدعای آن دو رسول زنده گردید و بر خاست و خاک‌ها را از سرش پاک میکرد پادشاه باو گفت ای پسرک من حال نو چگونه بود گفت من در حال موت دو مرد را دیدم که حیات مرا از خدا در خواست مینمودند سلطان گفت اگر آنها را به بینی میشناسی گفت آری امر کرد تمام مردم بصحرا آیند و چنین تعیین نمود که مردم یک یک از مقابل پسرش عبور نمایند پس از آنکه جمعی از نزد وی عبور نمودند یکی از آن دو رسول عبور نمود پسر گفت اینکه یکی از آن دو نفر است و بعد از آن دیگر را دید گفت دیگرش اینکه است اینکه سخن در سلطان اثر نمود آن وقت شمعون با آن دو نفر شروع بدعوت نمودند و سلطان با اهل مملکتش ایمان آوردند.
و إبن اسحاق گفته پادشاه ایمان نیاورد و با تمام اهل مملکتش بر اعدام رسولان اتفاق نمودند.
(طبرسی) فَقالُوا إِنّا إِلَیکُم مُرسَلُون‌َ پس از اظهار معجزه رسولان گفتند ما از نزد عیسی روح اللّه برای ارشاد شما بدین حق فرستاده شده‌ایم.
قالُوا ما أَنتُم إِلّا بَشَرٌ مِثلُنا وَ ما أَنزَل‌َ الرَّحمن‌ُ مِن شَی‌ءٍ إِن أَنتُم إِلّا تَکذِبُون‌َ عمده ایراد مردم به پیمبران دو چیز بوده یکی میگفتند شما هم مثل ما بشری میباشید و در تمام خصوصیات بشری مثل ما خواهید بود مزیت شما بر ما چیست که ما مطیع امر شما گردیم.
و دیگر زنده شدن در قیامت امر عجیبی در نظر آنان می‌نمود که پس از آنکه مردیم و بدن ما خاک گردید و اجزائش پراکنده شد چگونه ممکن است ثانیا زنده گردیم.
در پاسخ سؤال اول همین بس که گوئیم درست است که پیمبران در شئونات بشری مثل ما بودند چنانچه میگفتند (أَنَا بَشَرٌ مِثلُکُم) لکن در آن روح قدسی

صفحه : 18
و مقام ولایت و قرب معنوی و معرفت آنان بمقام الوهیت و غیر اینها از باقی امتیاز داشتند نه ببدن طبیعی.
کلینی ره در کافی بسند خود از جابر و او از ابی جعفر علیه السّلام چنین روایت می‌کند جابر گفت از علم عالم سؤال نمودم فرمود ای جابر در انبیاء و اوصیاء پنج روح است:
روح القدس، روح الایمان، روح الحیوة، روح القوه، روح الشهوة.
ای جابر بروح القدس میشناسند آنچه را که زیر عرش است تا آنچه تحت زمین است، پس از آن فرمود ای جابر آن چهار روح دیگر در معرض حدوث و زوالند لکن روح القدس ثابت و در معرض لهو و لعب واقع نمیشود.
و بهمین معنی احادیث بسیاری رسیده که انبیاء و اوصیاء را بیک قوه دیگری اختصاص میدهد که بآن قوه مستعد قبول وحی میگردند.
و راجع برفع اشکال دومی در سوره (ق آیه 2) حکایة از قول کفار که از روی تعجب میگفتند (أَ إِذا مِتنا وَ کُنّا تُراباً ذلِک‌َ رَجع‌ٌ بَعِیدٌ) چگونه ممکن است ما وقتی مردیم و خاک گردیدیم دو مرتبه برگردیم در پاسخ و رفع استبعاد آنان در آیه بعد فرموده (قَد عَلِمنا ما تَنقُص‌ُ الأَرض‌ُ مِنهُم وَ عِندَنا کِتاب‌ٌ حَفِیظٌ) یعنی ما میدانیم آنچه را که زمین از آنها کم میکند و نزد ما کتابی است که همه چیز در آن ثبت گردیده.
در توضیح اینکه آیه در جلد ششم تفسیر مخزن العرفان اندازه‌ای بحث نمودیم و خلاصه آن چنین است که انسان بمردن فانی نخواهد گردید بطوری که در هیچ نشئه و عالمی باقی نمانده باشد بلکه چون عوالم در طول یکدیگر و مرتبط بهم است کسی که مرد اگر چه در ظرف زمان از نظر ما نابود گردیده لکن فعلیت وجودش بلکه فعلیت بدنی که در ایام حیاتش روحش بآن تعلق داشت فانی نگردیده و در سعه علم حضوری حق تعالی و لوح محفوظ که محیط بر تمام عوالم است بعینه موجود است و در قیامت بروز و ظهور خواهد نمود زیرا که عالم قیامت محیط بر عالم دنیا و جامع

صفحه : 19
تمام شئونات بشری خواهد بود.
قالُوا رَبُّنا یَعلَم‌ُ إِنّا إِلَیکُم لَمُرسَلُون‌َ- وَ ما عَلَینا إِلَّا البَلاغ‌ُ المُبِین‌ُ پیمبران گفتند پروردگار ما میداند که ما از جانب او فرستاده شده‌ایم و وظیفه ما غیر از اینکه شما را بدین حق که ظاهر و روشن است ارشاد نمائیم چیز دیگری نخواهد بود.
شاید مقصود آنها چنین بوده که ما بخودی خود نیامده‌ایم بلکه از طرف عیسی (ع) مأمور گردیده‌ایم و از شما مالی یا چیز دیگری نمی‌طلبیم بلکه فقط میخواهیم انجام وظیفه بدهیم و شما را بدین حق و کلمه توحید که بسیار ظاهر و روشن است دعوت نمائیم.
قالُوا إِنّا تَطَیَّرنا بِکُم لَئِن لَم تَنتَهُوا لَنَرجُمَنَّکُم وَ لَیَمَسَّنَّکُم مِنّا عَذاب‌ٌ أَلِیم‌ٌ در مفردات راغب در ماده (طیر) چنین گفته (الطیر) اصله التفاؤل بالطیر ثم یستعمل فی کل ما یتفأل به و یتشأم (قالُوا إِنّا تَطَیَّرنا بِکُم)«1» اهل انطاکیه گفتند ما در باره شما فال بد میزنیم زیرا از وقتی شما آمده‌اید امور ما مشکل گردیده اگر از اینکه ادعاء دست بر ندارید شما را سنگسار خواهیم نمود و بعذاب و شکنجه سخت گرفتار خواهید گردید.
قالُوا طائِرُکُم مَعَکُم أَ إِن ذُکِّرتُم بَل أَنتُم قَوم‌ٌ مُسرِفُون‌َ رسولان در پاسخ آنان گفتند اگر بدانید و متذکر باشید فال بد شما از عقیده فاسد و اعمال نکوهیده خودتان ناشی گردیده که وزر و وبال شما شده و روزگارتان را تباه گردانیده و جماعتی میباشید که در انکار حق تعالی و نافرمانی او زیاده‌روی مینمائید.
-----------------------------------
(1) اصل (اطیر) از فال بد زدن اخذ گردیده زیرا که در زمان پیشین مردم خرافاتی از صدای کبوتر مثل صدای کلاغ و امثال آن معتقد بودند و فال بد میزدند و خود را ناراحت مینمودند پیمبر اسلام فال بد زدن را منع فرمود.

صفحه : 20
وَ جاءَ مِن أَقصَا المَدِینَةِ رَجُل‌ٌ یَسعی قال‌َ یا قَوم‌ِ اتَّبِعُوا المُرسَلِین‌َ و در حالی که اهل انطاکیه قصد کشتن رسولان را کردند ناگاه مردی از دورترین طرف شهر که شاید دروازه آن شهر بوده بسرعت و شتاب خود را بجماعت رسانید و گفت ای مردم رسولان را متابعت نمائید گویند آن مرد حبیب نجار بوده که در همان اول ایمان آورده بود اتَّبِعُوا مَن لا یَسئَلُکُم أَجراً وَ هُم مُهتَدُون‌َ متابعت نمائید کسی را که اجر و مزدی برای هدایت نمودن از شما طلب نمی‌نماید و اینکه جماعت رسولان هدایت شدگانند.
حبیب نجار در مقام نصیحت جماعت بر آمده و میگوید اینکه رسولان برای تبلیغ رسالت از شما تمنای مزدی و اجری ندارند و خود آنان طریق حق را یافته‌اند و می‌خواهند شما را از ظلمت کفر و بت‌پرستی بنور ایمان و دانش رهبری نمایند.
وَ ما لِی‌َ لا أَعبُدُ الَّذِی فَطَرَنِی وَ إِلَیه‌ِ تُرجَعُون‌َ گویا آن جماعت بحبیب نجار گفتند آیا تو دین ما را میگذاری و تابع اینها می‌گردی در پاسخ گفته برای من چیست که عبادت و بندگی نه نمایم آن کسی که مرا آفریده و از نیستی بهستی آورده و باز گشت ما نیز بسوی او خواهد بود و غرض او چنین بوده که مردم را متذکر گرداند که بنده‌گی مخصوص بکسی خواهد بود که مبدء پیدایش کائنات و بازگشت ما و تمامی موجودات بسوی وی است و تمام امور از حیات و ممات و امور معاش بدست قدرت او انجام خواهد گرفت نه بت‌هایی که جمادند و از دستشان کاری ساخته نخواهد گردید.
أَ أَتَّخِذُ مِن دُونِه‌ِ آلِهَةً إِن یُرِدن‌ِ الرَّحمن‌ُ بِضُرٍّ لا تُغن‌ِ عَنِّی شَفاعَتُهُم شَیئاً وَ لا یُنقِذُون‌ِ- إِنِّی إِذاً لَفِی ضَلال‌ٍ مُبِین‌ٍ مشرکین عبادت بتها می‌کردند بگمان اینکه آنها مقام و منزلتی نزد حق تعالی دارند و شفیع آنان میگردند چنانچه قرآن خبر میدهد که می‌گفتند:

صفحه : 21
(هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِندَ اللّه‌ِ) حبیب نجار برای تنبّه آنان میگوید اگر خدای رحمن بخواهد بمن ضرری برساند شفاعت بتها فائده نمی‌بخشد و مرا از عذاب نجات نخواهند داد. ظاهرا مقصودش اینکه بوده بر فرضی که اینکه بتها قابل شفاعت کردن باشند که گمان شما چنین است جلوگیری از اراده حق تعالی نتوانند بکنند پس سزاوار نیست که غیر از خدای واحد یکتا خدایانی بگیریم و عبادت کنیم که در اینکه هنگام من بعبادت غیر در گمراهی آشکار واقع خواهم گردید.
إِنِّی آمَنت‌ُ بِرَبِّکُم فَاسمَعُون‌ِ مفسّرین گویند وقتی حبیب نجار از روی خیر خواهی و اندرز بان جماعت اینکه طور گفت و اظهار ایمان خود را نمود مردم آن شهر قصد کشتن او را کردند اینکه بود که رو برسولان نمود و گفت من بپروردگار شما ایمان آوردم بشنوید و خواست رسولان را شاهد بر ایمان آوردن خود بگیرد که در باره او شهادت بدهند.

[سوره یس (36): آیات 26 تا 36]

اشاره

قِیل‌َ ادخُل‌ِ الجَنَّةَ قال‌َ یا لَیت‌َ قَومِی یَعلَمُون‌َ (26) بِما غَفَرَ لِی رَبِّی وَ جَعَلَنِی مِن‌َ المُکرَمِین‌َ (27) وَ ما أَنزَلنا عَلی قَومِه‌ِ مِن بَعدِه‌ِ مِن جُندٍ مِن‌َ السَّماءِ وَ ما کُنّا مُنزِلِین‌َ (28) إِن کانَت إِلاّ صَیحَةً واحِدَةً فَإِذا هُم خامِدُون‌َ (29) یا حَسرَةً عَلَی العِبادِ ما یَأتِیهِم مِن رَسُول‌ٍ إِلاّ کانُوا بِه‌ِ یَستَهزِؤُن‌َ (30)
أَ لَم یَرَوا کَم أَهلَکنا قَبلَهُم مِن‌َ القُرُون‌ِ أَنَّهُم إِلَیهِم لا یَرجِعُون‌َ (31) وَ إِن کُل‌ٌّ لَمّا جَمِیع‌ٌ لَدَینا مُحضَرُون‌َ (32) وَ آیَةٌ لَهُم‌ُ الأَرض‌ُ المَیتَةُ أَحیَیناها وَ أَخرَجنا مِنها حَبًّا فَمِنه‌ُ یَأکُلُون‌َ (33) وَ جَعَلنا فِیها جَنّات‌ٍ مِن نَخِیل‌ٍ وَ أَعناب‌ٍ وَ فَجَّرنا فِیها مِن‌َ العُیُون‌ِ (34) لِیَأکُلُوا مِن ثَمَرِه‌ِ وَ ما عَمِلَته‌ُ أَیدِیهِم أَ فَلا یَشکُرُون‌َ (35)
سُبحان‌َ الَّذِی خَلَق‌َ الأَزواج‌َ کُلَّها مِمّا تُنبِت‌ُ الأَرض‌ُ وَ مِن أَنفُسِهِم وَ مِمّا لا یَعلَمُون‌َ (36)

صفحه : 22

ترجمه‌

چون بحبیب نجار گفته شد در بهشت داخل شو گفت کاش عشیره من میدانستند
بآنچه (26) مرا پروردگار من آمرزیده و مرا مورد رحم و کرم قرار داده (27)
(پس از کشته شدن حبیب نجار) برای هلاک گردانیدن قوم او از آسمان قشونی

صفحه : 23
نفرستادیم و هیچوقت چنین نخواهیم نمود که برای عذاب (طائفه‌ای) از آسمان قشون بفرستم (28)
و برای هلاکت آنان نبود مگر یک صدای شدیدی (که زهره‌شان را برید) و مثل شعله‌ای خاموش گردیدند (29)
جای تأسف است بر بندگان من زیرا پیمبری بر آنان نیامد مگر آنکه او را استهزاء مینمودند (30)
آیا کفار ندانستند که چه بسیار از قرنهایی که پیش از آنها بودند (31) (و در اثر مخالفت) ما آنان را هلاک گردانیدیم و آنان بسوی کسانشان باز گشت نخواهند نمود (32)
و (روز قیامت) تمام مردم (از گذشته و آینده) نزد ما حاضر شدگان خواهند بود (33)
و برای نشانه قدرت ما همین بس که زمین مرده (در فصل زمستان را در فصل تابستان) زنده میگردانیم و دانه‌ها و حبوبات از آن بیرون می‌آوریم و از آن میخورید (34)
و ما بوستانهایی از درخت انگور و خرما در زمین قرار دادیم و چشمه‌هایی در زمین جاری گردانیدیم (35)
تا آنکه از میوه‌های آن و از آنچه دستهای آنان در آن کار کرده بخورند آیا چرا مردم از اینکه نعمت‌ها شکر گذاری نمیکنند (36)
منزه و مبرا (از هر نقص و عیبی خواهد بود) آن کسی که تمام ممکنات را جفت آفریده از آنچه از زمین روئیده میشود و از نفسهای (آنان تولید میگردد) و از آنچه را که آفریده و شما نمیدانید (37)
(و نیز) از جمله نشانه های قدرت او شب است که پس از تمام شدن و کنده شدن روز شب فرا میرسد و در آن وقت شما در تاریکی خواهید بود (38)
خورشید در محل و مستقر خود جریان دارد و آن بتقدیر (و اندازه‌گیری) خدای غالب داناست (39)
و برای ماه منزلهایی مقرر گردانیدیم (که در آن منازل حرکت میکند تا آنکه مانند شاخ درخت خرمای شش ماهه میگردد که بشکل ماه خشک شده و کج گردیده (40)
نه خورشید را سزد که قمر را دریابد و نه اینکه شب بر روز سبقت گیرد و تمامشان در فلک (و جایگاه خود شناورند) (41)
و از نشانه های قدرت الهی اینکه است (که در وقت طوفان نوح) آباء و اجداد آنان را در کشتی که (پر از مردم و حیوانات و ما یحتاج آنها بود) نشانیدیم (42)
و نیز برای آنها امثال کشتی را آفریدیم که بر آن سوار میشوند (43)

صفحه : 24
و اگر بخواهیم اهل کشتی را غرق نمائیم برای آنان هیچ فریاد رسی نخواهد بود و آنها از مرگ رها نمیشوند (44)
مگر اینکه ما بآنها رحم کنیم (و آنها را از غرق نجات دهیم) تا آنکه در مدت معلومی از حیات بهره ببرند (45)
و چون (بکفار) گفته شود از معاصی پرهیز نمائید (و تقوی پیشه خود سازید) و از آنچه رو بروی شما است (از عذاب امتهای گذشته) و آنچه پشت سر شما است (از عذاب آخرت) بترسید شاید شما مورد رحم (الهی) واقع گردید (بدل سنگ آنان تأثیر نمیکند) (46)
و هیچ آیه‌ای از آیات پروردگار بر آنها نیامد مگر آنکه (کفار) از آن اعراض می‌نمودند (47)

توضیح آیات‌

اشاره

قِیل‌َ ادخُل‌ِ الجَنَّةَ استیناف از حکایت حبیب نجار است که گویا از وی سؤال میشود که پس از شهادت در چه حالی بودی در جواب گوید وقتی بجوار رحمت ایزدی رسیدم بمن گفته شده در بهشت داخل شو یعنی در دار رحمت الهی نزول نما قال‌َ یا لَیت‌َ قَومِی یَعلَمُون‌َ بنا بر قول مفسرین ذات متعال حکایة از قول حبیب خبر میدهد که پس از آنکه ایمان خود را ظاهر نمود و برای جماعت انطاکیه زبان بنصیحت و اندرز گشود و آنان را بدین حق تبلیغ گردانید جماعت کفار در مقام اعدام او بر آمده بقولی او را سنگسار نمودند و بقولی پایمالش کردند تا هلاک گردید وقتی بمقام شهادت فائز گردید و داخل بهشت که دار کرامت الهی است و اصل شد و نزد پروردگارش بحیات ابدی دمادم بوی روزی میرسید و روح و قلب منورش از رحمتهای بی‌پایان پروردگارش روشن و محظوظ گردیده آرزو می‌نمود که کاش قوم و کسان من منزلت مرا میدانستند و ایمان می آوردند.
بِما غَفَرَ لِی رَبِّی وَ جَعَلَنِی مِن‌َ المُکرَمِین‌َ و میدانستند چگونه مشمول رحمت و مغفرت پروردگارم گردیده‌ام و مرا گرامی داشته و از بزرگان اهل بهشت قرار داده

صفحه : 25
میشود (ما) در (بِما غَفَرَ لِی) ماء استفهامیه باشد یعنی کاش قوم میدانستند که من در اثر ایمان و ترک بت‌پرستی بچه مقامی رسیده‌ام و میشود (ماء) مصدریه باشد یعنی کاش میدانستند که بآمرزیدن خدا باین مقام رسیده‌ام.
در تفسیر ثعلبی بسند خود از عبد الرحمن بن ابی لیلی و او از پدرش از رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم چنین حدیث می کند که فرموده سابقین از امتها سه نفرند که بقدر چشم بهم زدن کافر نشدند یکی علی بن ابی طالب «ع» دوم صاحب (یس) حبیب نجار سوم مؤمن آل فرعون که نام او جزیل است (هُم‌ُ الصِّدِّیقُون‌َ) و افضل آنها علی علیه السلام است.
وَ ما أَنزَلنا عَلی قَومِه‌ِ مِن بَعدِه‌ِ مِن جُندٍ مِن‌َ السَّماءِ وَ ما کُنّا مُنزِلِین‌َ- إِن کانَت إِلّا صَیحَةً واحِدَةً فَإِذا هُم خامِدُون‌َ ظاهرا مرجع ضمیر (قومه و بعده) هر دو حبیب نجار است که پس از آنکه او را کشتند و بقولی بآسمان بالا رفت بر آن جماعت انطاکیه عذاب نازل گردید و آن صیحه آسمانی بود نه آنکه خداوند برای هلاکت آنان از آسمان قشونی بفرستد زیرا که آنها بی‌مقدارتر از آن بودند که ملائکه برای هلاکت آنان فرود آیند و نزول ملائکه در روز بدر که خدای تعالی خبر میدهد برای شأن رسول اکرم «ص» و یاری دین خدا بود.
و بقولی (ما) در (ما کنا) موصوله است نه نافیه و بنا بر اینکه معنی آیه چنین میشود که ما بر اینکه قوم بعد از حبیب نجار نفرستادیم آنچه را که برای امم سابقه میفرستادیم بلکه هلاکت آنان بیک صیحه آسمانی واقع گردید و آن فریاد جبرئیل یا غیر آن بود که مثل آتشی که بیک بادی خاموش گردد همه‌گی کفار یک دفعه مردند.
یا حَسرَةً عَلَی العِبادِ ما یَأتِیهِم مِن رَسُول‌ٍ إِلّا کانُوا بِه‌ِ یَستَهزِؤُن‌َ

«سخنان مفسرین در توجیه آیه»

1- اینکه حسرت و ندامت حکایة از قول کفار است که وقتی آثار عذاب را دیدند

صفحه : 26
پشیمان گردیدند و متأسفانه گفتند (وا حسرتا) اگر ما رسولان را نکشته بودیم و بآنان ایمان آورده بودیم بعذاب مبتلا نشده بودیم و بنا بر اینکه معنی (ما یأتیهم تا آخر) کلام مستقل است و مربوط بآیه پیش نیست.
2- شاید اینکه حسرت استعارة از خدا باشد که نظر بعظمت و بزرگی رسولان و پیمبران فرموده جای تأسف بر آن بزرگواران است که مردم بیشعور ببندگان خدا که برای هدایت نمودن بطریق نجاتشان فرستاده شدند اینکه طور جفا و اذیّت نمودند.
أَ لَم یَرَوا کَم أَهلَکنا قَبلَهُم مِن‌َ القُرُون‌ِ أَنَّهُم إِلَیهِم لا یَرجِعُون‌َ اهل مکه را برای تنبه مستحضر میگرداند که آیا آنان ندانستند و نفهمیدند که چه بسیار جماعتی از کفار که در قرنهای پیش از آنها بودند و در اثر مخالفت اوامر الهی و جفا بپیمبران چگونه آنان را هلاک گردانیدیم و احدی از آنها بدنیا بازگشت ننموده و نخواهد نمود.
گویا در زمان رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم اثر خرابی شهرها مندک گردیده هنوز باقی بوده و چون دیده میشد فرموده آیا ندیدند یعنی در صورتی که می‌بینند آثار عذاب را که بر گذشتگان آنان در اثر کج روی و مخالفت دامن‌گیر آنها گردیده و با اینحال چگونه متنبه نمیگردند.
وَ إِن کُل‌ٌّ لَمّا جَمِیع‌ٌ لَدَینا مُحضَرُون‌َ مفسرین آیه را حمل بر قیامت نموده‌اند که تمام افراد بشر از امم سابقه و لاحقه در روز رستاخیز نزد ما یعنی در حضور حق تعالی حاضر شدگانند و هر یک بجزا و پاداش عمل خود خواهند رسید.
لکن آیه اطلاق دارد تخصیص بقیامت ندارد و شاید اشاره بعلم حضوری حق تعالی باشد و لفظ کل در آیه عموم دارد و شامل تمام موجوداتی که متفرق در زمانند میگردد که ازلا و ابدا تماما نزد ما حاضر و در احاطه علمیه ما جمعند زیرا که زمان گذشته و آینده و حال نسبت باحاطه علمیه او آنی می‌نماید

صفحه : 27
و چنین است بعد مکانی که تمام مکانها نسبت باحاطه آن فرد ذو الجلال مثل نقطه‌ای مینماید بلکه در آن مرتبه زمان و مکان معنی ندارد (لا یَعزُب‌ُ عَنه‌ُ مِثقال‌ُ ذَرَّةٍ فِی السَّماوات‌ِ وَ لا فِی الأَرض‌ِ وَ لا أَصغَرُ مِن ذلِک‌َ وَ لا أَکبَرُ إِلّا فِی کِتاب‌ٍ مُبِین‌ٍ) سوره (سبا) آیه (3) وَ آیَةٌ لَهُم‌ُ الأَرض‌ُ المَیتَةُ أَحیَیناها وَ أَخرَجنا مِنها حَبًّا فَمِنه‌ُ یَأکُلُون‌َ و نشانه علم ازلی و قدرت سرمدی او جلت عظمته اینکه است که زمین مرده که در فصل زمستان گیاهی از آن روئیده نمیشود در فصل تابستان گویا حیات تازه‌ای پیدا نموده سبز و خرم میگردد و از آن حبوبات روئیده خواهد گردید و شما بآن تغذیه می‌نمائید.
اشاره به اینکه همین طوری که قدرت دارد زمین مرده را زنده گرداند و آثار حیات از آن پدید گردد همین طور قدرت دارد افراد بشر را در قیامت زنده گرداند و حیات نوینی بآنها عطا نماید.
وَ جَعَلنا فِیها جَنّات‌ٍ مِن نَخِیل‌ٍ وَ أَعناب‌ٍ وَ فَجَّرنا فِیها مِن‌َ العُیُون‌ِ لِیَأکُلُوا مِن ثَمَرِه‌ِ و نیز ذات متعال در مقام امتنان بر بشر و اظهار قدرت خود بر آمده که بشر را تذکر دهد که نظر کنند و قدرت و علم و حکمت ازلی را در سراسر عالم خلقت بنگرند و بچشم عقل چگونگی عالم خلقت را تحت نظر و بازرسی قرار دهند آن وقت کمال قدرت الهی را در نظام عالم از بوستانها و اشجاری که در زمین قرار دادیم از نخلهای خرما و درختان انگور خواهند دید و نیز از کمال قدرت او اینکه است که در زمین چشمه‌های آب را جریان دادیم تا آنکه از میوه اشجار بخورند.
وَ ما عَمِلَته‌ُ أَیدِیهِم مفسرین اینکه جمله را دو طور معنی نموده‌اند بعضی (ما) را موصوله و عطف بر (لیأکلوا) داده‌اند باین معنی تا اینکه از میوه اشجار و آنچه را که بدستهای خود عمل نموده‌اند از غرس اشجار و زحمت آبیاری و غیر آن کرده‌اند و شکی

صفحه : 28

[سوره یس (36): آیات 47 تا 50]

اشاره

وَ إِذا قِیل‌َ لَهُم أَنفِقُوا مِمّا رَزَقَکُم‌ُ اللّه‌ُ قال‌َ الَّذِین‌َ کَفَرُوا لِلَّذِین‌َ آمَنُوا أَ نُطعِم‌ُ مَن لَو یَشاءُ اللّه‌ُ أَطعَمَه‌ُ إِن أَنتُم إِلاّ فِی ضَلال‌ٍ مُبِین‌ٍ (47) وَ یَقُولُون‌َ مَتی هذَا الوَعدُ إِن کُنتُم صادِقِین‌َ (48) ما یَنظُرُون‌َ إِلاّ صَیحَةً واحِدَةً تَأخُذُهُم وَ هُم یَخِصِّمُون‌َ (49) فَلا یَستَطِیعُون‌َ تَوصِیَةً وَ لا إِلی أَهلِهِم یَرجِعُون‌َ (50)

ترجمه‌

وقتی بکفار گفته میشود از آنچه خداوند روزی شما نموده انفاق نمائید کفار در پاسخ بمؤمنین گویند آیا ما طعام بدهیم بکسی که اگر خدا بخواهد بآنان طعام میدهد و شما مؤمنین در گمراهی ظاهر خواهید بود (48)
و کفّار گویند (ای مؤمنین) اگر شما راست می‌گویید اینکه وعده (قیامت و عذاب) کی خواهد بود (49)
اینان انتظار نمیبرند مگر یک صیحه‌ای که آنها را بگیرد در حالی که آنها در آن هنگام با یکدیگر خصومت و جدال مینمایند (50)
(هر گاه آن صیحه آنان را گرفت) دیگر قدرت ندارند نه بر وصیت نمودن و نه بر رجوع کردن

صفحه : 29
و ما تغیب عنا منه و قصرت ابصارنا عنه و انتهت عقولنا دونه و حالت ستور الغیوب بیننا و بینه اعظم)«1»

[توضیح آیات]

اشاره

ببین چگونه مولی حضرت امیر «ع» آنچه از موجودات دیده شده و از علمای هیئت‌شناسی شنیده شده نسبت بآنچه بشر نمی‌داند و علم بآن ندارد ناچیز بشمار آورده آری چنین است زیرا که علم بشر مثل وجودش محدود خواهد بود حتی علمای جدید که با جدیت تمام همت بر اینکه گماشته‌اند که طبقات زمین و کرات و موجودات آنها را بشناسند باعتراف خودشان هنوز بعشری از اعشار آن واقف نگردیده‌اند همین طوری که فیض حق تعالی نامتناهی است عوالم که از سر چشمه فیض یزدانی ظهور و پیدایش نموده محدود بحدی نخواهد بود وَ آیَةٌ لَهُم‌ُ اللَّیل‌ُ نَسلَخ‌ُ مِنه‌ُ النَّهارَ فَإِذا هُم مُظلِمُون‌َ (نسلخ) سلخ بمعنی کندن پوست حیوان است استعارة بیرون آمدن روز را از شب تشبیه نموده بکندن پوست و شاید اشاره باین باشد که شب مانند پوستی ماند که روی ضیاء و روشنی روز را میپوشاند و شما را در تاریکی میگذارد.
و شب و روز از نشانه‌های قدرت الهی است که از حرکت موجودات بگرد هم پدید می‌گردد و نظام موجودات بسته بهمین حرکت دوری است اگر شب و روز دنبال هم نمی‌گشتند هیچ دانه‌ای بثمر نمی‌رسید و هیچ طفلی از مادر متولد نمی‌گردید بزرگ و بزرگوار است مربی و ناظم عالم که هر چیزی را در مرتبه خود بانجام عملی موظف گردانیده و اصول عالم را روی یک میزان صحیح حیات بخشی مرتب گردانیده.
-----------------------------------
(1) یعنی چه ناچیز است آنچه را که از خلقت تو می‌نگریم و از قدرت تو تعجب می‌کنیم و از عظمت سلطنت تو توصیف می‌کنیم در صورتی که آنچه از ما پنهان است و دیده‌های ما از رسیدن بآن کوتاهست و خردهای ما از فهم آن قاصر است و پرده‌های غیب بین ما و او حاجز و حایلست بزرگتر است یعنی آنچه می‌بینیم نسبت بآنچه نمی‌بینیم اندک خواهد بود.

صفحه : 30
وَ الشَّمس‌ُ تَجرِی لِمُستَقَرٍّ لَها ذلِک‌َ تَقدِیرُ العَزِیزِ العَلِیم‌ِ در اینکه آیه ذات متعال برای ارائه قدرت خود برسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم از اوضاع شمسی خبر میدهد که خورشید در محل قرارگاه و استقرار خود همیشه در حرکت خواهد بود و اینطور حرکت خورشید بتقدیر خدای غالب داناست.

‌از اینکه آیه دو مطلب توان استخراج نمود

یکی از کلمه مستقر چنین توان استفاده نمود که برای خورشید قرار گاهی است که در آن ثابت است و حرکت وضعی ندارد یعنی از مقر و مرکز خود تجاوز نمی‌کند بلکه در مدار خود متحرک است بخلاف آنچه در هیئت قدیم چنین می‌پنداشتند که زمین ثابت و در هر شبانه روزی خورشید یک دفعه بدور زمین می‌چرخد و چون بعقیده آنان خورشید حرکت وضعی دائمی دارد و دیدند با کلمه (لمستقر) وفق نمی‌دهد اینکه است که توجیهاتی نموده‌اند و گفته‌اند مقصود از (لمستقر) یا وسط حقیقی آسمان است که در آنجا حرکت طوری کم می‌گردد که گویا در آنجا قرار گرفته و ساکن گردیده یا مقصود بمنتهی رسیدن منازل آن است در زمستان و تابستان یعنی در موقع ارتفاع و حین هبوط از آن تجاوز نخواهد نمود لکن بنا بر کشف جدید که زمین بدور خود حرکت می‌کند معنی آیه واضح می‌گردد که خورشید در قرارگاه خود ثابت است یعنی از قرارگاه خود تجاوز نمی‌کند و اینکه آیه یکی از معجزات قرآن بشمار می‌رود زیرا در آن زمان علمای هیئت متفق بودند که خورشید بدور زمین میچرخد و آیه خلاف آن را می‌رساند.
و نیز از آیه چنین استفاده می‌شود که با اینکه خورشید از مستقر و قرارگاهی که دارد تجاوز نمی‌نماید همیشه در جریان است یعنی بدور خود و در دائره خود میگردد چنانچه در هیئت جدید ثابت گردیده که تمام موجودات مادی چنینند که همه متحرکند و ثابت و لا یتغیر فقط ذات یکتای باری تعالی خواهد بود.

صفحه : 31

اسامی منازل ماه برای علمای هیئت قدیم‌

وَ القَمَرَ قَدَّرناه‌ُ مَنازِل‌َ حَتّی عادَ کَالعُرجُون‌ِ القَدِیم‌ِ و نیز از نشانه‌های قدرت الهی اینکه است که برای قمر منزلهایی مقرر گردانیدیم.
ماه بیست و هشت منزل دارد در هر ماهی باید از آن منزلها عبور نماید وقتی منزلها را طی نمود مانند شاخه خرمایی میگردد که شش ماه یا یک سال روئیده شده ثانیا بمنزل اولش عود مینماید و شاید وجه تشبیه هلال بشاخه خرما اینکه باشد که شاخه یک ساله خرما وقتی خشک شد کج میگردد مثل هلال.
در سوره یونس آیه 6 (هُوَ الَّذِی جَعَل‌َ الشَّمس‌َ ضِیاءً وَ القَمَرَ نُوراً وَ قَدَّرَه‌ُ مَنازِل‌َ لِتَعلَمُوا عَدَدَ السِّنِین‌َ وَ الحِساب‌َ) اسامی منازل ماه برأی علمای هیئت قدیم بشرح زیر است:
(1) الشوطین (2) البطین (3) الژیا (4) الدیران (5) الهقعه (6) الهتعه (7) الزراع (8) الشره (9) الطرف (10) الجبهه (11) الذبره (12) الصرقه (13) العواء (14) السماک (15) الغفر (16) الثربانی (17) الاکلیل (18) القلب (19) الشوله (20) النعام (21) البلده (22) سعد الذابح (23) سعد بلع (24) سعد السود (25) سعد الاخبیه (26) المقدم (27) المؤخر (68) الرشاء و قمر در هر شب از ماه در یکی از اینکه منازل وارد میگردد و یک شب اگر سی کم باشد و در دو شب اگر سی تمام باشد در محاق خواهد ماند لکن اهل هیئت جدید اعتنایی باین منزلها ندارند و باید دانست که تمام گفتار علمای قدیم و جدید بظن و تخمین است اعتمادی بر آن نخواهد بود.
لَا الشَّمس‌ُ یَنبَغِی لَها أَن تُدرِک‌َ القَمَرَ وَ لَا اللَّیل‌ُ سابِق‌ُ النَّهارِ ذات متعال در مقام نظام عالم و نفوذ قدرت ازلی خود اشاره به نیرین یعنی ماه و خورشید که دو رکن از ارکان جهان بشمار میروند نموده و گوشزد بشر مینماید که از کمال قدرت الهی هر یک از ماه و خورشید مقام و منزلی و سیر و حرکتی مخصوص بخود دارند که اگر از مدار خود ذره‌ای تجاوز نمایند نظام عالم مختل و منحل خواهد گردید و اشاره بهمین دارد قوله تعالی که خورشید را نسزد که از مدار خود تجاوز

صفحه : 32
نماید و بماه برسد و نیز نمیشود شب بر روز سبقت گیرد تا روز نباشد شب پدید نخواهد گردید زیرا که شب از غائب شدن روز و حیلوله زمین از ارائه خورشید تظاهر می‌نماید.
وَ کُل‌ٌّ فِی فَلَک‌ٍ یَسبَحُون‌َ در مفردات در لغت (سبّح) چنین گفته (السبح المرّ السریع فی الماء و فی الهواء یقال سبح سبحا و سباحة و استعیر لمرّ النجوم فی الفلک نحو «وَ کُل‌ٌّ فِی فَلَک‌ٍ یَسبَحُون‌َ») پایان«1» از اینکه آیه توان استفاده نمود که خورشید و همچنین تمام کواکب که از لفظ (کل) در آیه معلوم میشود حرکت وضعی ندارند بلکه هر یک در مدار خود مثل شناگر در آب بدور خود حرکت میکنند و از نور خورشید استضائه مینمایند و از جمله کرات زمین ما است مثل باقی کرات و لفظ (کل) در آیه شامل زمین ما هم میگردد که آنهم حرکت دوری مینماید و چون حرکت دوری مینماید آن طرفش که مقابل خورشید واقع است روز است و روشن و آن طرفش که پشت بخورشید میشود شب و تاریک است.
از اینکه آیه توان استفاده نمود که آن طوری که اهل هیئت قدیم میگفتند که آسمانها را هفت عدد میشمردند و کرسی را بالای آن و عرش را بالای همه و افلاک را تو در تو مثل پرده‌های پیاز بر گرد هم چسبیده و بعقیده آنان غیر از ستارگان که مثل میخ در فلک خود کوبیده شده و بتوسط افلاک حرکت می‌کنند یعنی فلک الافلاک که آسمان هشتم بشمار می‌آورند و گویند هر شبانه‌روزی یک دوره بدور زمین ما میچرخد و مقعر هر فلکی مماس با محدب فلک بالای آن است و تمام ستارگان جز هفت سیاره حرکت ندارند و بالای آنها چیزی حتی فضا هم
-----------------------------------
(1) یعنی (سبح) حرکت سریع در آب است و در هواء مثل آنکه گفته شود در آب حرکت کرد حرکت سریع و منبسط در آب گردید و مجازا در حرکت نجوم در فلک استعمال شده مثل (وَ کُل‌ٌّ فِی فَلَک‌ٍ یَسبَحُون‌َ)را أو‌نمیباشد اینکه آیه و امثال آن مثل قوله تعالی (وَ سَخَّرَ الشَّمس‌َ وَ القَمَرَ کُل‌ٌّ یَجرِی لِأَجَل‌ٍ مُسَمًّی) بجهاتی خلاف آن را میرساند. اولا آیه چنین دلالت دارد که خود خورشید و ماه حرکت میکنند نه فلک آنها و ثانیا ظاهرا لفظ (کل‌ّ) و نیز (یسبحون) در آیه دلالت دارد که نیرین و تمام ستارگان و اوضاع شمسی در مقر و قرارگاه خود مثل شناوری مانند که در آب بدور خود گردش میکند و از همان محیطی که در آن شناوری میکنند خارج نمیگردند در جلد ششم اینکه تفسیر در سوره (الذاریات آیه 7 راجع بقوله تعالی السَّماءِ ذات‌ِ الحُبُک‌ِ) حدیثی از امام رضا «ع» و حدیثی از امام جعفر صادق «ع» راجع بکثرت عالم طبیعیات نقل شده بآن جا رجوع شود. خلاصه بسیاری از مطالب هیئت جدید مطابق میگردد با بعض آیات و احادیثی که از معصومین رسیده بخلاف هیئت قدیم مثل اینکه هیئت قدیم عوالم مادیات را منحصر بهشت فلک میکردند و بگمان آنان افلاک از موجودات حیّه خالی میباشند در صورتی که هم بدلیل عقلی که چون حق تعالی (فیاض مطلق) است نمیشود فیض او را محدود گردانید و هم بدلیل نقلی مثل آن مناجاتی که از حضرت امیر علیه السّلام از نهج البلاغه نقل شد. و نیز از سیّد جلیل سید نعمة اللّه جزائری در (انوار النعمانیه) نقل میکنند که از اهل بیت عصمت روایت میکند که (خدای تعالی یکصد هزار قندیل آفریده و آنها را بعرش آویزان گردانیده و آسمانها و زمین و آنچه در آنها است حتی بهشت و دوزخ تماما در یک قندیل قرار داده و آنچه در باقی قنادیل است کسی بغیر از خدا نمیداند. و معلوم است عدد صد هزار اشاره بکثرت موجودات است نه آنکه غرض محدود بودن عوالم باین عدد باشد. و ظاهرا مقصود از قنادیل مجره‌ها است که تشبیه بقندیل نموده‌اند و آن عبارت از همین کهکشان خودمان است و عرش مرکز تمام مجره‌ها است.

صفحه : 34
از کتاب کافی چنین روایت میکنند مردی وارد شد بر امام جعفر صادق علیه السّلام و گفت فدایت شوم اینکه قبه آدم است فرمود آری و در ملک خدا قبه‌های زیاد است در پشت مغرب شماسی و نه مغرب است که در همه آنها زمین سپیدی است پر از خلق گه بنورش استضائه مینمایند و طرفة العینی نافرمانی خدا را نمیکنند و نمیدانند آدم آفریده شده یا نه.
خلاصه نمیخواهم مدعی گردم که هیئت جدید صد در صد مطالبش مطابق واقع و درست است لکن بنا بر قول بعض دانشمندان چون در هیئت جدید عظمت و وسعت و زیادتی مخلوقات را بقدری گوید که عقل خیره میگردد و باز اظهار عجز میکند و اینکه طور بیان مناسب فیض غیر متناهی الهی خواهد بود.
و نیز مبنای هیئت قدیم فقط از روی حساب و حدس و تخمین است و مبنای هیئت جدید بتوسط اسباب بر حس و رؤیت است اگر چه در آنها هم اشتباهات بسیار خواهد بود و ما از کشفیات آنان آن قدری که از آیات و اخبار شاهدی بر آن هست بر آن اعتماد میکنیم و ما بقی آن را در (بقعة الامکان) خواهیم گذاشت.
وَ آیَةٌ لَهُم أَنّا حَمَلنا ذُرِّیَّتَهُم فِی الفُلک‌ِ المَشحُون‌ِ- وَ خَلَقنا لَهُم مِن مِثلِه‌ِ ما یَرکَبُون‌َ و نیز از نشانه های عموم قدرت و فیض غیر متناهی فیاض مطلق اینکه خواهد بود که برای رفع احتیاج بشر وسائلی فراهم نموده که از جمله آنها کشتی است همان طوری که از زمین و اشجار و حبوبات و گیاه‌های زمین بهره‌مند میگردند بتوسط کشتیها مثل کشتی نوح که حضرت نوح (ع) بالهام الهی موقع طوفان بدست خود کشتی ساخت و از آباء و اجداد شما مردم پر نمود از آن نیز بهره‌مند خواهید گردید.
گویند ذریه در اینجا بمعنی خلق است اگر چه بیشتر بر اولاد اطلاق میگردد لکن بقرینه (المشحون) که بمعنی پر بودن است شاید مقصود از (ذریتهم) خلق کثیر از پدران و اولادان باشد که از غرق نجات یافتند و شاید مقصود چنین

صفحه : 35
باشد که برای نجات ذریه شما کشتی پر بار قرار دادیم.
و باز در مقام امتنان بر بشر فرموده مثال کشتی چیزهای دیگری آفریدیم که بر آن سوار شوید و شاید مقصود از (مِثلِه‌ِ ما یَرکَبُون‌َ) وسائلی باشد که بهدایت الهی بدست بشر در اینکه زمانها اختراع گردیده مثل طیاره و کشتی‌های آتشی و غیره و اینکه یکی از پیش گوئیهای قرآن بشمار میرود.
صدر المتألهین در تفسیر سوره (یس) راجع باین آیه بیانی دارد که مختصری از آن را ترجمه مینمایم.
چنین گفته (الذریه) در قوله تعالی (وَ آیَةٌ لَهُم أَنّا حَمَلنا ذُرِّیَّتَهُم) اشاره بروح انسانی است (و الفُلک‌ِ المَشحُون‌ِ) اشاره ببدن است که مثل کشتی برای استکمال نفس آفریده شده و خلاصی از اینکه دنیا که منزل مردمان شرور است پس از استکمال وی است زیرا که نفس در اول خلقت چیز ضعیفی است شبیه بعدم و عقل هیولایی، و بالقوه دارای کمال است نه بالفعل مثل طفل که محتاج بگهواره و باقی لوازم خواهد بود (و مشحون) در آیه اشاره باین است که نفس انسانی مملو از قوای مدر که میباشد که آنها بمنزله سکان سفینه و عمال آن خواهند بود و برای اینکه کشتی جریان پیدا نماید برای هر یک از آنها عمل مخصوصی و آلت خاصی تعیین گردیده.
و قوله تعالی (وَ خَلَقنا لَهُم مِن مِثلِه‌ِ ما یَرکَبُون‌َ) اشاره ببدن مثالی برزخی است که مرکوب نفس و متعلق بآن خواهد بود و نفس انسانی پیش از وقوع قیامت مادامی که در عالم برزخ و در قبر است سوار بر او است و رأی بسیاری از حکماء پیشینیان و علمای اسلامی بر اینکه است و دلیل بر اینکه است رأی کتاب و سنت و امارات و حدیث نبوی که تماما شاهد بر اینکه است و رؤیای صادقه و حکایت مردگان نیز مؤید آن خواهد بود و غیر اینها از آن مؤیداتی که بیان آن طولانی است و محل بیانش مقامی است از قرآن که لایق‌تر از اینکه مقام باشد. (پایان) اگر چه اینکه بیانات در جای خود بسیار نیکو خواهد بود لکن اینکه تأویل است و ظاهر آیه مبارکه و توضیحی که بشود بر آن اعتماد نمود و تفسیر برأی

صفحه : 36
منهی عنه لازم نیاید همانست که قبلا مسطور گردیده و اللّه العالم بحقایق کلامه.
وَ إِن نَشَأ نُغرِقهُم فَلا صَرِیخ‌َ لَهُم وَ لا هُم یُنقَذُون‌َ وقتی اراده حق تعالی غرق شدن اهل کشتی تعلق گرفت برای آنان فریادرسی نخواهد بود چه کسی تواند جلو خواست و اراده الهی را بگیرد، آب، دریا، زمین، و تمام موجودات مسخر امر او خواهند بود.

جمله ذرات زمین و آسمان لشگر حقند پیدا و نهان
إِلّا رَحمَةً مِنّا وَ مَتاعاً إِلی حِین‌ٍ از آیه چنین استفاده میشود که فقط دو چیز جلوگیر غضب الهی میگردد که مردم را از عذاب دنیوی مثل غرق و غیره نجات دهد یکی صفت رحمانیّت که در حدیث قدسی است
(سبقت رحمتی علی غضبی)
و دیگر قضای الهی که مطابق نظام عالم برای هر کسی (اجل مسمّی) و وقتی و موقعی خاص قرار داده که:
(لا یَستَأخِرُون‌َ ساعَةً وَ لا یَستَقدِمُون‌َ).
وَ إِذا قِیل‌َ لَهُم‌ُ اتَّقُوا ما بَین‌َ أَیدِیکُم وَ ما خَلفَکُم لَعَلَّکُم تُرحَمُون‌َ شاید مقصود از آنچه بین دستهای شما است عذاب دنیوی از قبیل غرق یا آفات دیگر از بلیات ارضی و سمائی و غیره باشد و مقصود از پشت سر شما عذاب اخروی از جهنم و نار و غیر آن است که اگر مخالفت ننمودید شاید خداوند بشما رحم کند و در پناهگاه حق تعالی از آفات دنیا و آخرت محفوظ مانید.
وَ ما تَأتِیهِم مِن آیَةٍ مِن آیات‌ِ رَبِّهِم إِلّا کانُوا عَنها مُعرِضِین‌َ پیمبر خود را خبر میدهد که ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم حال و رویه کفار چنین خواهد بود که همیشه از حق و حقیقت اعراض مینمایند و هیچ دلیل و برهانی از نشانه‌های پروردگارشان که در مقابل آنان نمایش دارد نمیبینند مگر آنکه از آن اعراض نموده و رو برمیگردانند شاید اشاره باشد که چنین مردمانی قابل هدایت نخواهند بود تو برای هدایت آنان خود را بزحمت مینداز.
آیات اعم است از آیات تکوینی و آیات تشریعی کسی که بنظر تدبر آیات

صفحه : 37
رحمت و قدرت الهی را بنگرد البته اذعان مینماید که آفریننده جهان برای هدایت افراد بشر باید سفراء خود را بفرستد که طریق سعادت آنان را بنمایاند و در چاه خود سری فرو نروند لکن متأسفانه کفار چنان در لجن‌زار طبیعت فرو رفته‌اند و خود خواهی و نفس پرستی چنان آنان را مشغول گردانیده که چشم باز نمیکنند که نشانه‌های قدرت خدا را در اینکه جهان پهناور مشاهده کنند و بوحدت و یگانه‌گی مدبر کون اعتراف نمایند و نیز آیات معجز نمای قرآنی را به بینند و بحقانیت آن اعتراف نموده و سر فرود آورند و مطیع اوامر آن گردند.

[سوره یس (36): آیات 47 تا 67]

اشاره

وَ إِذا قِیل‌َ لَهُم أَنفِقُوا مِمّا رَزَقَکُم‌ُ اللّه‌ُ قال‌َ الَّذِین‌َ کَفَرُوا لِلَّذِین‌َ آمَنُوا أَ نُطعِم‌ُ مَن لَو یَشاءُ اللّه‌ُ أَطعَمَه‌ُ إِن أَنتُم إِلاّ فِی ضَلال‌ٍ مُبِین‌ٍ (47) وَ یَقُولُون‌َ مَتی هذَا الوَعدُ إِن کُنتُم صادِقِین‌َ (48) ما یَنظُرُون‌َ إِلاّ صَیحَةً واحِدَةً تَأخُذُهُم وَ هُم یَخِصِّمُون‌َ (49) فَلا یَستَطِیعُون‌َ تَوصِیَةً وَ لا إِلی أَهلِهِم یَرجِعُون‌َ (50) وَ نُفِخ‌َ فِی الصُّورِ فَإِذا هُم مِن‌َ الأَجداث‌ِ إِلی رَبِّهِم یَنسِلُون‌َ (51)
قالُوا یا وَیلَنا مَن بَعَثَنا مِن مَرقَدِنا هذا ما وَعَدَ الرَّحمن‌ُ وَ صَدَق‌َ المُرسَلُون‌َ (52) إِن کانَت إِلاّ صَیحَةً واحِدَةً فَإِذا هُم جَمِیع‌ٌ لَدَینا مُحضَرُون‌َ (53) فَالیَوم‌َ لا تُظلَم‌ُ نَفس‌ٌ شَیئاً وَ لا تُجزَون‌َ إِلاّ ما کُنتُم تَعمَلُون‌َ (54) إِن‌َّ أَصحاب‌َ الجَنَّةِ الیَوم‌َ فِی شُغُل‌ٍ فاکِهُون‌َ (55) هُم وَ أَزواجُهُم فِی ظِلال‌ٍ عَلَی الأَرائِک‌ِ مُتَّکِؤُن‌َ (56)
لَهُم فِیها فاکِهَةٌ وَ لَهُم ما یَدَّعُون‌َ (57) سَلام‌ٌ قَولاً مِن رَب‌ٍّ رَحِیم‌ٍ (58) وَ امتازُوا الیَوم‌َ أَیُّهَا المُجرِمُون‌َ (59) أَ لَم أَعهَد إِلَیکُم یا بَنِی آدَم‌َ أَن لا تَعبُدُوا الشَّیطان‌َ إِنَّه‌ُ لَکُم عَدُوٌّ مُبِین‌ٌ (60) وَ أَن‌ِ اعبُدُونِی هذا صِراطٌ مُستَقِیم‌ٌ (61)
وَ لَقَد أَضَل‌َّ مِنکُم جِبِلاًّ کَثِیراً أَ فَلَم تَکُونُوا تَعقِلُون‌َ (62) هذِه‌ِ جَهَنَّم‌ُ الَّتِی کُنتُم تُوعَدُون‌َ (63) اصلَوهَا الیَوم‌َ بِما کُنتُم تَکفُرُون‌َ (64) الیَوم‌َ نَختِم‌ُ عَلی أَفواهِهِم وَ تُکَلِّمُنا أَیدِیهِم وَ تَشهَدُ أَرجُلُهُم بِما کانُوا یَکسِبُون‌َ (65) وَ لَو نَشاءُ لَطَمَسنا عَلی أَعیُنِهِم فَاستَبَقُوا الصِّراطَ فَأَنّی یُبصِرُون‌َ (66)
وَ لَو نَشاءُ لَمَسَخناهُم عَلی مَکانَتِهِم فَمَا استَطاعُوا مُضِیًّا وَ لا یَرجِعُون‌َ (67)

صفحه : 38

ترجمه‌

وقتی بکفار گفته میشود از آنچه خداوند روزی شما نموده انفاق نمائید کفار در پاسخ بمؤمنین گویند آیا ما طعام بدهیم بکسی که اگر خدا بخواهد بآنان طعام میدهد و شما مؤمنین در گمراهی ظاهر خواهید بود (48) و کفّار گویند (ای مؤمنین) اگر شما راست می‌گویید اینکه وعده (قیامت و عذاب) کی خواهد بود (49) اینان انتظار نمیبرند مگر یک صیحه‌ای که آنها را بگیرد در حالی که آنها در آن هنگام با یکدیگر خصومت و جدال مینمایند (50) (هر گاه آن صیحه آنان را گرفت) دیگر قدرت ندارند نه بر وصیت نمودن و نه بر رجوع کردن

صفحه : 39
باهل و کسان خود (51)
(وقتی) در صور اسرافیل نفخه دیگر دمیده میشود پس ناگاه آنان از قبرها بسوی پروردگار خود شتابانند (52)
گویند وای بر ما کی ما را از خوابگاه خودمان برانگیخت (بآنها گفته میشود) اینکه همان است که خدای رحمن بشما وعده داده بود و پیمبران براستی (و درستی) بشما گفتند (53)
(واقعه قیامت نمیباشد) مگر یک فریادی پس در آن هنگام تمام (افراد بشر) نزد ما حاضر شوندگانند (54)
(و در آن روز قیامت) اندک ظلمی بر کسی وارد نخواهد گردید و جزاء داده نمیشوید مگر آنچه را که قبلا (در دنیا) عمل میگردید
بحقیقت در آن روز (قیامت) بهشتیان در شغل و عملشان خندان و شادمانند (56)
و آنان با ازواجشان در سایه‌های (رحمت حق تعالی) بر تختهای خود تکیه- کنندگان خواهند بود (57)
و برای (اهل بهشت) از میوه‌جات و هر چه بخواهند در بهشت مهیّا است (58)
ملائکه از طرف پروردگار مهربان بآنها درود و سلام رسانند (59)
(در آن روز بگناهکاران خطاب رسد) که از هم جدا شوید (60)
(خطاب میرسد که ای اولادان آدم آیا من با شما عهد نکردم که اطاعت شیطان را نکنید بدرستی که شیطان برای شما دشمنی آشکار خواهد بود (61)
و مرا (یعنی خدا را) عبادت نمائید و همین است راه راست (که انسان را برحمت حق تعالی میرساند) (62)
و محققا (شیطان) جماعت بسیاری از شما را گمراه گردانیده آیا چرا تعقل نمیکنید (63)
اینکه همان جهنمی است که بشما وعده داده شده (64)
(ای کفار) امروز در جهنم درآیید برای اینکه انکار مینمودید (65)
امروز (روز قیامت) بر دهنهای مردم مهر میزنیم و دستهای آنان با ما سخن گوید و پاهای آنها بر آنچه کرده‌اند شهادت میدهد (66)
و اگر بخواهیم چشم‌های آنان را محو میگردانیم پس سبقت گیرند براهی که (عادت نموده‌اند) پس (دیگر کجا توانند راه (سعادتشان را) به بینند (67)
و اگر بخواهیم آنان را بر جایگاه خود مسخ نمائیم (و از صورت انسانیت بشکل دیگر در آوریم) پس توانا نخواهند بود نه بر رفتن و نه بر بازگشتن (68)

صفحه : 40

توضیح آیات‌

اشاره

وَ إِذا قِیل‌َ لَهُم أَنفِقُوا مِمّا رَزَقَکُم‌ُ اللّه‌ُ قال‌َ الَّذِین‌َ کَفَرُوا لِلَّذِین‌َ آمَنُوا أَ نُطعِم‌ُ مَن لَو یَشاءُ اللّه‌ُ أَطعَمَه‌ُ حکایت سخن رسول و مؤمنین است که وقتی بکفار میگفتند از آنچه خدای تعالی بشما عطا نموده بفقراء و مستمندان از حقوق واجب مثل زکاة و غیره یا مطلق انفاق فی سبیل اللّه چیزی بدهید آنان بر بخل خود راه عذری باز مینمودند و میگفتند خدا بهتر میداند چه کسی بایستی فقیر باشد و چه کسی غنی و اگر خدا میخواست بفقراء مثل اغنیاء مال و ثروت میداد.
و آن مردمان جهال بی خرد نمیدانستند که غناء بعضی و فقر بعضی حکمتهای زیادی در بر خواهد داشت.
از جمله آنها یکی نظام عالم روی اینکه پایه قرار گرفته آنهم بجهاتی از جمله تعمیر دنیا که بایستی افراد بشر هر یک بجهتی محتاج بدیگری باشد که هر یک بمعاونت دیگری امور عالم را مرتب و منظم گردانند فقیر محتاج بغنی و غنی محتاج به فقیر.
دیگر چون مشیت الهی بر اینکه استوار گردیده که وجود هر چیزی از امور طبیعی را معلل بعلل بسیاری گردانیده از ماده و مدت و زمان و مکان و باقی علل بیشماری که هر یک مترتب بر دیگری خواهد بود وقتی تمام علل و شرائط وقوع شیئی موجود گردید آن وقت باراده (علة العلل) یعنی اراده ازلی حق تعالی آن شیئی در خارج تحقق پذیرد و فقر و غناء نیز از اینکه ناموس الهی خارج نیست فقر آن فقیر مربوط بعلل بسیار، و غنای آن دیگر نیز بعلل دیگر و تمام اینها در نظام عالم مدخلیت خواهد داشت.
و دیگر فقر و غناء نیز برای انسان امتحان و آزمایشی خواهد بود که خدای تعالی از راه فضل و کرم برای نجات بشر و جلوگیری از نفس شرور وسائلی مقرر فرموده که هر فردی بجهاتی از فیض غیر متناهی الهی بهره‌مند گردد فقیر

صفحه : 41
بفقر خود راضی و شاکر و همیشه نیازمند بحق تعالی و روی امید بکرم او داشته و از او درخواست نماید و از اینجهت مورد الطاف الهی واقع گردد، و غنی بانفاق قدری از بخل وی کم شود و نیز همیشه شکر گذار باشد، آن وقت از دو جهت یا از جهاتی فائز میگردد، یکی متصف میگردد بصفت سخاوت که از بالاترین صفات ارجمند انسانی بشمار میرود، و دیگر چون محبت مال خیلی زیاد است کسی که در راه خدا انفاق نماید مستحق پاداش نیکو و مورد الطاف الهی خواهد گردید ببین در کلام اللّه مجید چقدر توصیف و تعریف و وعده جزا و پاداش باضعاف مضاعف بانفاق کنندگان داده در سوره توبه آیه (50) فرموده (أَ لَم یَعلَمُوا أَن‌َّ اللّه‌َ هُوَ یَقبَل‌ُ التَّوبَةَ عَن عِبادِه‌ِ وَ یَأخُذُ الصَّدَقات‌ِ وَ أَن‌َّ اللّه‌َ هُوَ التَّوّاب‌ُ الرَّحِیم‌ُ)«1» و در سوره (زخرف) اشاره بعلت اختلاف مردم در فقر و غناء فرموده (لِیَتَّخِذَ بَعضُهُم بَعضاً سُخرِیًّا)«2» اگر تمام مردم غنی بودند کسی اجیر دیگری نمیشد یعنی کسی دیگر برای کسی کار نمیکرد و نظام عالم مختل میگردید.
إِن أَنتُم إِلّا فِی ضَلال‌ٍ مُبِین‌ٍ

(سخنان مفسرین در توجیه آیه) مأخوذ از تفسیر مجمع البیان‌

(1) نقل کلام کفار است که به آنهایی که امر باطعام فقرا میکردند چنین میگفتند. (قتاده) (2) رد بر کفار است که خداوند سخن رکیک آنان را رد نموده (علی بن عیسی) (پایان) وَ یَقُولُون‌َ مَتی هذَا الوَعدُ إِن کُنتُم صادِقِین‌َ کفار و مشرکین یا از روی سخریه و استهزاء یا برای کسب اطلاع از
-----------------------------------
(1) آیا (مردم) نمیدانند که خداوند از بندگان خود قبول توبه میکند (و آنچه بفقرا) بخشش و انفاق میکنند خودش میگیرد و او خدایی است مهربان که بسیار قبول توبه میکند
(2) (مردم را در فقر و غنا مختلف قرار داد) تا آنکه بعضی بعض دیگر را بکار وا دارند و امور عالم منظم گردد.

صفحه : 42
پیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم سؤال مینمودند که اینکه وعده‌هایی که بما میدهی و ما را بعذاب تهدید می‌نمایی کی و چه زمانی خواهد بود زیرا چنین گمان میکردند عالم قیامت در عرض همین عالم دنیا واقع خواهد گردید و بهمین چشم و گوش دنیوی توانند آن را حس نمایند اینکه بود که (بمتی) که ظرف زمان است سؤال مینمودند که آخرت چه زمانی خواهد بود و ندانستند که عالم قیامت فوق اینکه عالم و محیط بر آن و ما حصل آن و فعلیت و نتیجه آن خواهد بود بلکه نسبت عالم آخرت بدنیا شبیه بمحیط دائره است بمرکز آن، و چشم و گوش و قوی و مشاعر دیگری برای احساس آن لازم دارد اینکه است که خداوند در جواب کلام آنها که میگفتند (مَتی هذَا الوَعدُ) فرموده.
ما یَنظُرُون‌َ إِلّا صَیحَةً واحِدَةً تَأخُذُهُم وَ هُم یَخِصِّمُون‌َ اینان انتظار نمیبرند مگر یک فریادی که دفعة آنان را بگیرد در حالی که مشغول کسب و عمل و با هم در جدال میباشند.
چون انسان مادامی که در اینکه دنیا حیات دارد برای وی ممکن نیست کیفیت واقعه قیامت را بدرستی بفهمد مگر اشخاصی از انبیاء و اولیاء که چشم دیگری پشت چشم ظاهری آنان باز شده و چنین اشخاصی که (مؤید عند اللّه) میباشند بالهام الهی برای اینکه بمحبوسین در سجن طبیعت خبر دهند که در محیط اینکه عالم عالمی است و پشت اینکه پرده اسراری خواهد بود که خواهی نخواهی به آن خواهید رسید و آنجا اعمال و افعال شما به نتیجه میرسد (ان کان خیرا فجزائه خیرا و ان کان شرا فجزائه شرا) و آنچه سعادت و نجات آنان در آن است به آنها بیاموزند.
اینکه بود که هر جا سؤال از واقعه قیامت میشد از باب عدم ادراک سائل بکیفیت آن، علم بوقوع آن را محول باراده حق تعالی مینمودند اشاره به اینکه چون شما قوه ادراک و چگونگی آن را ندارید اینکه است که تعقل کیفیت آن را نتوانید نمود لکن بدلالت عقل میفهمید که اینکه دستگاه مجلل آفرینش بیهوده

صفحه : 43
نخواهد بود و البته مقصود بزرگی در کار است و بهمین دلالت عقلی توان تصدیق پیمبران را نمود.
(در سوره نحل آیه 79) «وَ ما أَمرُ السّاعَةِ إِلّا کَلَمح‌ِ البَصَرِ أَو هُوَ أَقرَب‌ُ» شاید آیه اشاره باین باشد که وقوع قیامت مثل امور طبیعی محتاج بمدت و عدت نیست بلکه پس از انقضاء اینکه عالم زمانی یک دفعه قیامت ظاهر خواهد گردید و اینکه بیان برای محبوسین در عالم طبیعت است لکن مردمانی که از قید زمان و مکان وارسته گردیده‌اند با اینکه در لباس همین عالمند بسته بسعه روحانیشان هر یک بقدر صفاء قلبشان که آینه مانند جلو عالم خلقت نهاده بسیاری از عوالم وجود در آن منعکس گردیده و بعض عوالمی که از نظر ماها غائب است در نظر آنها ظاهر گردیده و بقدری که فهم عموم تاب تحمل استماع آن را دارد خبر می‌دهند.
فَلا یَستَطِیعُون‌َ تَوصِیَةً وَ لا إِلی أَهلِهِم یَرجِعُون‌َ- وَ نُفِخ‌َ فِی الصُّورِ فَإِذا هُم مِن‌َ الأَجداث‌ِ إِلی رَبِّهِم یَنسِلُون‌َ آیات در مقام بیان خرابی دنیا و منحل گردیدن آن و وقوع قیامت و زنده شدن مردگان اشاره بدو صور مینماید.
اول چنانچه آیه بالا خبر میدهد بیک صیحه و صدای شدیدی تمام مردم در حالی که مشغول داد و ستد و عملهای روزانه خود میباشند بصیحه آسمانی یک دفعه می‌میرند و عالم مادیات منحل خواهد گردید، پس از آن بنفخه دیگری روح بشر در بدنهایشان عود می‌نماید و همگی از قبرها بمیعاد پروردگارشان می‌شتابند.
قالُوا یا وَیلَنا مَن بَعَثَنا مِن مَرقَدِنا هذا ما وَعَدَ الرَّحمن‌ُ وَ صَدَق‌َ المُرسَلُون‌َ وقتی مردگان از قبر بیرون میآیند و اوضاع محشر را مینگرند از هول و بهت گویند کی ما را از خوابگاه خود برانگیخت.
معلوم میشود عالم برزخ نسبت بعالم قیامت مثال خوابی ماند همین طور

صفحه : 44
حیات دنیا نسبت بعالم برزخ مثل خوابی میماند از حضرت امیر علیه السّلام روایت میکنند که فرموده
(النّاس نیام فاذا ماتوا انتبهوا)
دنیا یک نوع خوابی است نسبت بعالم برزخ و برزخ نیز خوابی ماند نسبت بعالم قیامت.
آری بایستی چنین باشد همین طوری که در حالت خواب روح ملکوتی بشر و نفس ناطقه برای استراحت قوای حیوانی موقتا بدن و قوای حیوانی را بحال خود میگذارد و تصرف در بدن نمیکند و در آن حال بدن مثل مرده میماند و در بیداری عود ببدن می‌نماید و باز گرفتار قوای طبیعی و مشغول امور دنیوی میگردد وقتی مرد و از تنگنای عالم طبیعی خلاص گردید چشم دل وی باز میشود و آن قوای روحانی که در کمون روح وی مخفی بود و قوی و مشاعر طبیعی مانع از بروز و ظهور وی گردیده پدیدار میگردد مثل آدم خواب که وقتی بیدار میگردد مشاعر روحی وی بکار میافتد انسان هم بمردن قوی و مشاعر روحانی او بدون مزاحمت قوای طبیعی حیوانی او باز میگردد و خود را در عالمی میبیند که از حیث احاطه و سعه فوق اینکه عالم دنیا بشمار میرود، و همین طوری که در خواب دنیوی بدن مثل مرده است و بعود روح بیدار میگردد بمردن بدن و روح حیوانی نیز مرده و روح انسانی زنده میگردد.
لکن چون در عالم برزخ که بین عالم دنیا و عالم قیامت خواهد بود گویا انسان هنوز در راهست و سیر کمال وجودی او بپایان نرسیده و مادامی که صورت اینکه عالم باقی است گویا یک نحو تعلقی بآن دارد وقتی اینکه عالم مندک گردید آن وقت است که افراد بشر هر یک بکمال لایق بخود رسیده و آنچه قادر متعال در کمون آنها بالقوه گذارده بفعلیت اخیر خود خواهد رسید و دیگر حالت منتظره‌ای برای آنان باقی نخواهد ماند.
آن وقت است که قوای روحانی آنها کاملا باز گردیده و از خواب غفلت بیدار خواهند گردید و گویند (یا حَسرَتی عَلی ما فَرَّطت‌ُ فِی جَنب‌ِ اللّه‌ِ) زیرا که میفهمند

صفحه : 45
که چه گوهر گران بهایی را که میتوانستند بآن حیات پاکیزه اخروی و مقامات بلندی را برای خود تهیه نمایند از دست داده و بایستی پای میزان عدل پروردگار بایستند و از گذشته خود جواب دهند و مجازات گردند.
اینکه است که بحال تأسف گویند ای وای بر ما کی ما را از خواب گاه خود بیدار نمود آن وقت یا ملائکه بآنها گویند یا نفس بیدار شده خودشان بخود گوید ای نفس شریر غافل اینکه همان قیامتی است که پروردگار رحمن بتوسط سفرای خود بما خبر داده بود و رسولان حق تعالی راست گفتند و ما نسبت کذب بآن بزرگواران دادیم.
(قتاده) گفته اول آیه راجع بکفار است و آخرش راجع بمؤمنین کفار گویند (یا وَیلَنا مَن بَعَثَنا مِن مَرقَدِنا) و مؤمنین گویند (هذا ما وَعَدَ الرَّحمن‌ُ وَ صَدَق‌َ المُرسَلُون‌َ) إِن کانَت إِلّا صَیحَةً واحِدَةً فَإِذا هُم جَمِیع‌ٌ لَدَینا مُحضَرُون‌َ آیه اشاره بسرعت اجابت مردگان است که بیک صدای عظیم صور اسرافیل همه‌گی در میعادگاه حق تعالی حاضر میگردند.
شاید تعبیر بصیحه اشاره بکثرت خلق باشد که آن صدا را باید همگی مردمان بشنوند و بمجرد شنیدن اجابت امر حق تعالی را نموده و بصحرای محشر اجتماع نمایند.
فَالیَوم‌َ لا تُظلَم‌ُ نَفس‌ٌ شَیئاً وَ لا تُجزَون‌َ إِلّا ما کُنتُم تَعمَلُون‌َ پس از آنکه همگی در محشر حاضر گردیدند و میزان عدل پروردگار بر پا گردید و بایستی هر کسی روی میزان عملش جزا بیند در آن وقت بکسی ظلم نخواهد شد (جَزاءً وِفاقاً) جزای هر کسی موافق عمل وی خواهد بود.
آری ظلم و تعدی از ساحت قدس پروردگار بیرون است غنی مطلق که جهان و جهانیان را از روی رحمت و احسان آفریده بدون اینکه محتاج بکسی یا چیزی باشد چگونه رواست که نسبت ظلم و تعدی بوی داده شود.

صفحه : 46
لکن مطابق عدل و حکمت ازلی که هر عملی را آثاری است که بر آن مترتب خواهد گردید و هر فعلی را جزائی و پاداشی خواهد بود که اگر غیر از اینکه باشد خلاف عدل گردیده، زیرا عدل مقتضی اینکه است که هر چیزی بجای خود واقع گردد البته کفر و شرک و آزار ببندگان خدا آثار بدی دارد که خواهی نخواهی بر عمل مترتب خواهد گردید، بالاتر از همه مخالفت اوامر الهی و بی اعتنایی بقول پیمبران و کتابهای آسمانی است که خود بخود تولید عذاب مینماید و آدمی را در مورد غضب الهی واقع میگرداند.
چیزی که سبب امیدواری ما گردیده اینکه است که در حدیث قدسی خدای تعالی فرموده (رحمت من سبقت بر غضبم دارد) لکن امیدواری برحمت آنهم علامتی دارد که انسان خود را در مورد رحمت قرار دهد و خود را مجذوب فیض گرداند بمجرد اینکه بگوید خدا کریم است فائده نمیبخشد بلکه چنین کسی دروغ میگوید اگر واقعا امیدوار برحمت بود خود را در معرض رحمت قرار میداد و نیکوکار میگردید مگر نمی‌بینی در سوره (اعراف آیه 54 فرموده «إِن‌َّ رَحمَت‌َ اللّه‌ِ قَرِیب‌ٌ مِن‌َ المُحسِنِین‌َ) آری نیکوکارانند که از رحمت الهی بهره‌مند میگردند.
إِن‌َّ أَصحاب‌َ الجَنَّةِ الیَوم‌َ فِی شُغُل‌ٍ فاکِهُون‌َ وقتی قیامت بر پا گردید در آن روز اهل بهشت و اولیاء الهی چنان بنعمتهای بهشتی که جزاء و پاداش اعمال دنیوی آنها است سر گرم و مشغول خواهند بود که شاید التفاتی باشقیاء و اوضاع محشر و عذاب گناهکاران حتی خویشاوندان خود نیز نخواهند داشت.
و بعضی گفته‌اند هفت نوع نعمت بازاء هفت عضو از اعضاء آنان برای آنها مهیا گردیده:
(اول) بپاداش پای آنها است که بآن اشاره دارد قوله تعالی:
(ادخُلُوها بِسَلام‌ٍ آمِنِین‌َ).
(دوم) بپاداش دست آنها است قوله تعالی (یَتَنازَعُون‌َ فِیها کَأساً لا لَغوٌ فِیها)

صفحه : 47
(سوم) بپاداش فرج آنان است قوله تعالی (وَ حُورٌ عِین‌ٌ) تا آخر (چهارم) بپاداش شکم آنها است قوله تعالی (کُلُوا وَ اشرَبُوا هَنِیئاً).
(پنجم) بپاداش گوش آنها است قوله تعالی (لا یَسمَعُون‌َ فِیها لَغواً) و امثال آن (ششم) بپاداش زبان آنها است قوله تعالی (وَ آخِرُ دَعواهُم) تا آخر.
(هفتم) بپاداش چشم آنها است قوله تعالی) وَ تَلَذُّ الأَعیُن‌ُ) (مجمع البیان) هُم وَ أَزواجُهُم فِی ظِلال‌ٍ عَلَی الأَرائِک‌ِ مُتَّکِؤُن‌َ (ارائک) جمع اریکه بمعنی تخت حجله یا مطلق تخت است که برای تکیه گاه تأسیس میکنند ظاهرا مقصود از ازواج زنهای دنیوی باشند که در ایمان و عمل با شوهرهای خود که اهل بهشتند موافقت دارند و همین طوری که در دنیا موافق و مونس هم بودند در بهشت نیز چنینند.
و شاید مقصود از ازواج حور العین بهشتی باشند که در کمال حسن و زیبایی در آن تختها مونس اهل بهشت خواهند بود.
لَهُم فِیها فاکِهَةٌ وَ لَهُم ما یَدَّعُون‌َ ماء موصوله در (ما یدعون) اطلاق دارد یعنی برای اهل بهشت هر نعمتی از انواع و اقسام نعمتها از نعم جسمانی و روحانی که مایل گردند بمجرد میل و خواهششان فورا مهیا خواهد گردید.
از جمله کرامتی که خداوند به بهشتیان کرامت مینماید چنانچه از بعض احادیث استفاده میشود خلاقیت است که هر نعمتی را اراده کنند بنفوذ اراده آنان فورا موجود خواهد گردید نظیر آن در اینکه عالم دنیا تخیلات ذهنی است که انسان آنچه را تصور نماید از آن صورتی مشابه آن در ذهنش پدید میگردد لکن چون در دنیا چنان غلبه و استیلایی در مواد خارجی ندارد که بتواند مثل انبیاء که در موقع بروز معجزه باذن خدا تصرف در مادیات مینمودند در آنها تصرف نماید فقط باراده او صور اشیاء در ذهنش نمایش مینماید، لکن مؤمنین در قیامت بقوت وجودشان متصرف در اشیاء ما دون خود خواهند گردید و آنچه بخواهند فورا نزد آنها ظاهر میگردد

صفحه : 48
سَلام‌ٌ قَولًا مِن رَب‌ٍّ رَحِیم‌ٍ بقولی سلام مبتداء و خبرش (مِن رَب‌ٍّ رَحِیم‌ٍ) است و بقول دیگر سلام بدل از (ماء) در (ما یدعون) است یعنی خداوند باهل بهشت میفرماید (سلام علیکم) بالاترین نعمت بهشتیان همین سلام و درودی خواهد بود که از طرف حق تعالی بتوسط ملائکه رحمت یا بدون واسطه بر آنان گفته میشود.
از جابر بن عبد اللّه انصاری نقل شده که پیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرموده اهل بهشت در حالی که غرق در نعمتند ناگاه نوری بر آنها لامع گردد وقتی سر بالا نمایند از آن صدایی خواهند شنید
(السلام علیکم یا اهل الجنة).
(منهج الصادقین) سلام اشاره بسلامتی است که اهل بهشت در سلّم و سلامت و خوشی دائمی خواهند بود و هیچگونه ناملایمات روحانی و جسمانی عارض آنان نخواهد گردید و در محل امن و امان قرار گرفته‌اند (إِن‌َّ المُتَّقِین‌َ فِی مَقام‌ٍ أَمِین‌ٍ) و نیز قوله تعالی (إِن‌َّ المُتَّقِین‌َ فِی جَنّات‌ٍ وَ نَهَرٍ فِی مَقعَدِ صِدق‌ٍ عِندَ مَلِیک‌ٍ مُقتَدِرٍ) متقین از هر گونه الایشی پاک و در جوار قرب رب العالمین متمکن گردیده‌اند.
وَ امتازُوا الیَوم‌َ أَیُّهَا المُجرِمُون‌َ در صحرای محشر بگناه کاران خطاب سخط آمیز میرسد که ای گنهکاران امروز که روز قیامت و روز فصل است روزی است که خوب و بد از هم ممتاز گردیده و هر کسی بمحل خود به نتیجه اعمال خود از خوب و بد خواهد رسید شما کفار از مؤمنین جدا گردید.
و بقولی خطاب بکافرین است که همه از هم جدا گردید و بایستی هر یک بمحل و دوزخی که برایش مهیا گردیده وارد گردد.
(ضحاک) أَ لَم أَعهَد إِلَیکُم یا بَنِی آدَم‌َ أَن لا تَعبُدُوا الشَّیطان‌َ إِنَّه‌ُ لَکُم عَدُوٌّ مُبِین‌ٌ شاید اینکه آیه نیز راجع بقیامت باشد که خدای تعالی خطاب سخطآمیز بمتابعین شیطان و کسانی که بفریب آن لعین رجیم از عبادت حق تعالی بر گشتند

صفحه : 49
خواهد نمود که ای افراد بشر و اولادان آدم آیا من با شما عهد نکردم که مطیع شیطان نگردید و فریب او را نخورید.
شاید مقصود از عهد توصیه و خبر دادن سفرای الهی باشد که از طرف خدا بافراد بشر خبر داده‌اند که شیطان دشمن شما خواهد بود فریب او را نخورید چنانچه فرموده (یا بَنِی آدَم‌َ لا یَفتِنَنَّکُم‌ُ الشَّیطان‌ُ کَما أَخرَج‌َ أَبَوَیکُم مِن‌َ الجَنَّةِ)«1» و نیز آنجا که فرموده (وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُوات‌ِ الشَّیطان‌ِ إِنَّه‌ُ لَکُم عَدُوٌّ مُبِین‌ٌ)«2» و غیر اینها از آیات بسیار که از راه لطف بانسان توصیه مینماید و افراد بشر را خبر دار میکند که شیطان دشمن داخلی است و از راه قوای شهویّه و غضبیه و قوه واهمه آدمی را اغواء میگرداند و مقصود از عبادت شیطان اطاعت وی است نه عبادت اصطلاحی زیرا کسی که مطیع غیر گردد بنده وی گردیده و اشاره بهمین معنی دارد قوله تعالی (أَ فَرَأَیت‌َ مَن‌ِ اتَّخَذَ إِلهَه‌ُ هَواه‌ُ) إِنَّه‌ُ لَکُم عَدُوٌّ مُبِین‌ٌ ای افراد بشر مطیع شیطان نگردید زیرا که دشمنی شیطان ظاهر و آشکار است، اگر چه شیطان از راه باطن بانسان وسوسه میکند و بچشم ظاهر دیده نخواهد گردید لکن چون در مقابل شیطان و قوای حیوانی که محل جولان گاه وی است عقل که رسول باطن و شرع که رسول ظاهر است مقابل شیطان قرار داده که اگر انسان مطیع عقل و شرع گردید که دو رسولان یکی در باطن و دیگری در ظاهرند ممکن است راه شیطان را به بندند و دشمنی وی را ظاهر و هویدا گردانند وَ أَن‌ِ اعبُدُونِی هذا صِراطٌ مُستَقِیم‌ٌ خدای تعالی باولاد آدم امر میفرماید که عبادت شیطان را نکنید و مرا که
-----------------------------------
(1) (سوره الاعراف آیه 26) خطاب باولاد آدم نموده که شیطان شما را فریب ندهد آن طوری که پدر و مادر شما (آدم و حوا) را از بهشت خارج گردانید.
(2) (سورة البقرة آیه 204) خطاب ببنی آدم است که پیروی ننمائید گامهای شیطان را زیرا حقیقتا دشمنی شیطان برای شما آشکار خواهد بود.

صفحه : 50
مبدء وجود شماییم و بازگشت شما نیز بسوی من خواهد بود عبادت نمائید و عبادت من طریق مستقیمی است که شما را بمقصد و بمنتهی سعادتان میرساند.
انسان اول پیدایش وجودش در اینکه عالم دنیا تا هنگام مرگش همیشه در راهست یعنی علی الدوام در حرکت جوهری است از حالی بحالی و از نشئه‌ای به نشئه‌اب سیر مینماید از آن وقتی که نطفه و در رحم مادر قرار گرفته نشو و ارتقاء نموده و بدست قدرت مربی عالم عوالمی را طی خواهد نمود تا بحد رشد و کمال عقل رسد آن وقت برای وی دو راه باز خواهد گردید (در سوره بلد آیه 10 اشاره بهمین دو راه فرموده: (وَ هَدَیناه‌ُ النَّجدَین‌ِ)«1».
و پس از آنکه رشد او تمام شد و تا بپیری و افسردگی میرسد هنوز در راهست آن وقت اگر بخط مستقیم بسوی مقصد اصلی که غرض از خلقت وی بوده سیر الی اللّه نموده و بدون اعوجاج و کج روی همیشه روی دل بمبدء آفرینش نهاده و در همه حال چشم دل باو دوخته و در عین حال قدم پشت قدم اولیاء اللّه و واصلین بحق و پیشوایان بشر گذاشته و نیز مواظب زیر قدم خود گردیده که مبادا از صراط انسانیت بلرزد آن وقت ممکن است که سر انجام بجوار قرب رب العالمین فائز گردد و راه مستقیم که نزدیکترین راه بمقصود است همان طریق شریعت اسلام خواهد بود و باید دانست کسی بمجرد ورود در دین اسلام بمقصد نمیرسد مگر در پرتو علم و عمل در اینجا صدر المتألهین در تفسیرش بیان مفصلی دارد که برای توضیح در اینجا مختصری از آن را ترجمه مینمایم.
بعد از مقدماتی چنین گفته- بدان آن عبادتی که در آیه اشاره نموده که موجب وقوع در صراط مستقیم و خلاصی از شر شیطان رجیم میگردد آن استقامت
-----------------------------------
(1) راغب در مفردات چنین گفته (نجد) مکان سخت بلند را گویند و قوله تعالی (وَ هَدَیناه‌ُ النَّجدَین‌ِ)مثال دو راه خواهد بود، حق و باطل در اعتقاد، و راست و دروغ در گفتار، خوب و بد در کردار (خداوند سبحان اینکه دو راه را بانسان شناسانیده بقوله تعالی (إِنّا هَدَیناه‌ُ السَّبِیل‌َ إِمّا شاکِراً وَ إِمّا کَفُوراً)پایان

صفحه : 51
نمودن بر طریق حق بعلم و عمل خواهد بود- اما علمی که از دو جزء عبادت افضل بشمار میرود آن علم ربوبی است که متعلق بذات خدا و صفات و افعال و کتب و رسل او است و نیز آن علم بحقیقت ملائکه و شیاطین و علم بقلب و حالات وی است و نیز علم بکیفیت سلوک عبد از دنیا بسوی آخرت و از خلق بسوی حق و علم بطریق خلاصی از ضلالت شیطان و مستعد گردیدن برای الهام ملکی است و اینها اصول علوم ایمانی است که برای انسان میسر گردد با حزب شیطان مجاهده بنماید و همین است اصل صراط مستقیم که در هر نمازی دو مرتبه از خدا میطلبیم و همین است دین توحید و طریق سلوک پیمبر ما و سایر انبیاء علیه و علیهم السلام که مأمور گشته‌ایم بقوله تعالی (قُل هذِه‌ِ سَبِیلِی أَدعُوا إِلَی اللّه‌ِ عَلی بَصِیرَةٍ)«1».
و قوله تعالی (شَرَع‌َ لَکُم مِن‌َ الدِّین‌ِ ما وَصّی بِه‌ِ نُوحاً وَ الَّذِی أَوحَینا إِلَیک‌َ وَ ما وَصَّینا بِه‌ِ إِبراهِیم‌َ وَ مُوسی وَ عِیسی أَن أَقِیمُوا الدِّین‌َ وَ لا تَتَفَرَّقُوا)«2» تا آنجا که فرموده و اما اصل عمل دارای شعب بسیار خواهد بود و مرجع و اصل تمام آنها سلامت قلب است از کدورت شهوات و پاره کردن پرده غضب، و از برای انسان بعد از معرفت نافع‌تر از سلامتی قلب از کدورت شهوات و پاره شدن پرده‌های غفلت چیز دیگری نخواهد بود و همین است قلب سلیم که فرموده:
(یَوم‌َ لا یَنفَع‌ُ مال‌ٌ وَ لا بَنُون‌َ إِلّا مَن أَتَی اللّه‌َ بِقَلب‌ٍ سَلِیم‌ٍ)«3» تا آخر کلامش که مفصل است. (پایان) وَ لَقَد أَضَل‌َّ مِنکُم جِبِلًّا کَثِیراً أَ فَلَم تَکُونُوا تَعقِلُون‌َ (بهمزه استفهامی أ فلم) در مقام سرزنش و مذمت تابعین شیطان بر آمده که چرا شما تعقل نمی‌کنید و فکر خود را بکار نمیاندازید و از خدعه شیطان حذر نمی‌نمائید تا آنکه شما را به بیراهه نبرد و مآل و سر انجام شما جهنم و دار عذاب گردد.
-----------------------------------
(1) سوره یوسف آیه 180
(2) سوره شوری آیه 11
(3) سوره شعراء آیه 88

صفحه : 52
هذِه‌ِ جَهَنَّم‌ُ الَّتِی کُنتُم تُوعَدُون‌َ- اصلَوهَا الیَوم‌َ بِما کُنتُم تَکفُرُون‌َ وقتی کفار و مشرکین جهنم را معاینه می‌نمایند گویا بآنان گفته میشود اینکه همان جهنمی است که رسولان ما بشما خبر دادند و گفتند فریب شیطان را نخورید که شیطان دشمن شما است و بفریب شیطان براه کج و بیراهه رفتید تا آنکه سر انجام سیر شما بدوزخ کشید و اینکه جهنم نتیجه روش زندگانی دنیای شما است که سر انجام باسفل سافلین طبیعت پرتاب گردیدید.
الیَوم‌َ نَختِم‌ُ عَلی أَفواهِهِم وَ تُکَلِّمُنا أَیدِیهِم وَ تَشهَدُ أَرجُلُهُم بِما کانُوا یَکسِبُون‌َ

«سخنان مفسرین در توجیه آیه»

(1) در روز قیامت اعضاء سخن می‌گویند و بگناه خود اعتراف مینمایند.
(2) خدا در اعضاء آنها خلق کلام خواهد نمود و کلام را نسبت باعضاء میدهند زیرا که بتوسط آنها سخن گفته میشود.
(3) معنی شهادت اعضاء و سخن گفتن آنها برای اینکه خواهد بود که دلالت کند و نشانه باشد که اینان معصیت خدا را نموده‌اند و اینکه آن را شهادت نامیده‌اند مثل اینکه است که گفته میشود چشم تو شهادت میدهد که سحر بیدار بوده‌ای. (مجمع البیان) بهتر اینکه است که در توضیح آیه گفته شود چون در محل خود بدلیل عقلی و نقلی ثابت گردیده که در کمون تمام موجودات قوه و استعداد حیات مخفی است وقتی از صورت کنونی دنیوی تحول پیدا میکند بصورت جمعی اخروی آنچه از استعداد کمال در آنها موجود بوده بفعلیت و ظهور خواهد رسید اینکه است که عالم قیامت را عالم حیوان نامیده قوله تعالی در سوره فصلت آیه 20:
(وَ إِن‌َّ الدّارَ الآخِرَةَ لَهِی‌َ الحَیَوان‌ُ لَو کانُوا یَعلَمُون‌َ) و شاید همین باشد سر شهادت اعضاء آدمی بر علیه وی و بنا بر اینکه معنی آیه بظاهر خود باقی خواهد بود دیگر توجیه و صرف الکلام از ظاهر لازم نمیآید و در جلد چهارم اینکه تفسیر در سوره

صفحه : 53
(زلزال) راجع بقوله تعالی (یَومَئِذٍ تُحَدِّث‌ُ أَخبارَها) اندازه‌ای شرح نمودیم بآن جا رجوع شود.
وَ لَو نَشاءُ لَطَمَسنا عَلی أَعیُنِهِم فَاستَبَقُوا الصِّراطَ فَأَنّی یُبصِرُون‌َ چون کفار در دنیا چشم دلشان کور گردیده و در قیامت که هر چیزی بحقیقت خود ظاهر میگردد و آنان چشم حقیقت بین ندارند اینکه است که بنا بر عادت دنیویشان که در بیراهه قدم میزدند رو بباطل سبقت خواهند گرفت دیگر کجا قدرت دارند که چشم باز کنند و رو بجاده مستقیم که منتهی ببهشت و دار کرامت الهی میگردد روان شوند مثل آدم کور که راه را از چاه تمیز نمیدهد و بالاخره بچاه خواهد افتاد، و نابینا گردیدن آنها نتیجه نظر نکردن آنها در آیات الهی است وَ لَو نَشاءُ لَمَسَخناهُم عَلی مَکانَتِهِم فَمَا استَطاعُوا مُضِیًّا وَ لا یَرجِعُون‌َ اینکه دو آیه را معلق بر مردم نموده شاید اشاره باین باشد که اگر مشیت ما قرار گیرد نسبت بکفار و مشرکین یکی از دو عمل اجرا مینمائیم یا چشم آنها را نابینا میگردانیم که از روی نابینایی و کوری بیراهه بسوی جهنم روند و یا آنان را از صورت انسانیت مسخ نموده و بشکل دیگری که مناسب اعمال و افعالشان باشد در می‌آوریم که دیگر توانا نباشند نه بر رفتن و نه بر باز گشتن و بجای خود بمانند و منجمد گردیده و دیگر قدرت بر حرکت نخواهند داشت.

[سوره یس (36): آیات 68 تا 83]

اشاره

وَ مَن نُعَمِّره‌ُ نُنَکِّسه‌ُ فِی الخَلق‌ِ أَ فَلا یَعقِلُون‌َ (68) وَ ما عَلَّمناه‌ُ الشِّعرَ وَ ما یَنبَغِی لَه‌ُ إِن هُوَ إِلاّ ذِکرٌ وَ قُرآن‌ٌ مُبِین‌ٌ (69) لِیُنذِرَ مَن کان‌َ حَیًّا وَ یَحِق‌َّ القَول‌ُ عَلَی الکافِرِین‌َ (70) أَ وَ لَم یَرَوا أَنّا خَلَقنا لَهُم مِمّا عَمِلَت أَیدِینا أَنعاماً فَهُم لَها مالِکُون‌َ (71) وَ ذَلَّلناها لَهُم فَمِنها رَکُوبُهُم وَ مِنها یَأکُلُون‌َ (72)
وَ لَهُم فِیها مَنافِع‌ُ وَ مَشارِب‌ُ أَ فَلا یَشکُرُون‌َ (73) وَ اتَّخَذُوا مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ آلِهَةً لَعَلَّهُم یُنصَرُون‌َ (74) لا یَستَطِیعُون‌َ نَصرَهُم وَ هُم لَهُم جُندٌ مُحضَرُون‌َ (75) فَلا یَحزُنک‌َ قَولُهُم إِنّا نَعلَم‌ُ ما یُسِرُّون‌َ وَ ما یُعلِنُون‌َ (76) أَ وَ لَم یَرَ الإِنسان‌ُ أَنّا خَلَقناه‌ُ مِن نُطفَةٍ فَإِذا هُوَ خَصِیم‌ٌ مُبِین‌ٌ (77)
وَ ضَرَب‌َ لَنا مَثَلاً وَ نَسِی‌َ خَلقَه‌ُ قال‌َ مَن یُحی‌ِ العِظام‌َ وَ هِی‌َ رَمِیم‌ٌ (78) قُل یُحیِیهَا الَّذِی أَنشَأَها أَوَّل‌َ مَرَّةٍ وَ هُوَ بِکُل‌ِّ خَلق‌ٍ عَلِیم‌ٌ (79) الَّذِی جَعَل‌َ لَکُم مِن‌َ الشَّجَرِ الأَخضَرِ ناراً فَإِذا أَنتُم مِنه‌ُ تُوقِدُون‌َ (80) أَ وَ لَیس‌َ الَّذِی خَلَق‌َ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌َ بِقادِرٍ عَلی أَن یَخلُق‌َ مِثلَهُم بَلی وَ هُوَ الخَلاّق‌ُ العَلِیم‌ُ (81) إِنَّما أَمرُه‌ُ إِذا أَرادَ شَیئاً أَن یَقُول‌َ لَه‌ُ کُن فَیَکُون‌ُ (82)
فَسُبحان‌َ الَّذِی بِیَدِه‌ِ مَلَکُوت‌ُ کُل‌ِّ شَی‌ءٍ وَ إِلَیه‌ِ تُرجَعُون‌َ (83)

صفحه : 54

ترجمه‌

‌هر کس را که ما عمر دراز دادیم وی را در آفرینش (و طراوت جوانی و شادابی) منعکس میگردانیم (و او بپیری و شکستگی و پژمردگی خواهد رسید) آیا چرا تعقل نمیکنید (68)
و ما بمحمد تعلیم شعر ندادیم و برای او شعر گفتن سزاوار نخواهد بود قرآن نیست مگر پند و اندرزی هویدا (69)
تا آنکه بترساند و تهدید نماید کسی را که (قلب او) زنده است نه قلوب مرده را و کلمه عذاب برای کافران محقق گردیده (70)
آیا نمی‌بینند که ما بدست خود بدون مشارکت

صفحه : 55
غیر چهارپایان را آفریدیم و آنها مالک و متصرف در آنها گردیدند (71)
و آن حیوانات را رام و مسخر آنان گردانیدیم که بعضی از آنها مرکوب (بشر) گردیده و از بعض آنها تغذیه مینمایند (73)
و برای (افراد بشر) در آن حیوانات منافع دیگری خواهد بود از آشامیدن (شیر و پشم و کرک و غیره که سود میبرند) آیا چرا (با اینکه همه منافع) شکر نمیکنید (74)
بت‌ها قدرت یاری کردن آنها را ندارند و بت پرستان در مقابل بت‌هایشان (گویا) سپاهی میباشند حاضر شدگان (75)
پس ای محمّد سخنان (ناروای آنان) تو را محزون نگرداند و بدرستی ما میدانیم آنچه را پنهان نموده و آنچه را ظاهر گردانیده‌اند (76)
آیا انسان ندانست که ما وی را از نطفه‌ای آفریدیم (و در امر معاد) جدال میکند و دشمنی میگردد هویدا
و برای ما مثل آورده و خلقت خود را فراموش نموده و گفت کی است (که بتواند) استخوانهای پوسیده را زنده گرداند (78)
ای محمّد بگو او را زنده میگرداند آن کسی که ابداء وجود وی را نموده (که او را از نیستی بهستی آورده و او بهر چیزی توانا خواهد بود (79)
خدا آن کسی است که برای شما در درخت سبز آتش قرار داده (مثل سنگ چخماق) که از آن آتش میافروزند (80)
آیا آن کسی که آسمان و زمین را آفریده قدرت ندارد که مثل آنها را بیافریند آری قدرت دارد و او بسیار آفریننده و بسیار دانا است (81)
حقیقتا امر او (چنین است) که وقتی وجود چیزی را اراده کند باو گوید باش فورا موجود میگردد (82)
منزه و مبرا (از هر عیب و نقصی خواهد بود) آن کسی که باطن هر چیزی بدست قدرت او است و شما بسوی او باز گشت می‌نمائید (83)

توضیح آیات‌

اشاره

وَ مَن نُعَمِّره‌ُ نُنَکِّسه‌ُ فِی الخَلق‌ِ أَ فَلا یَعقِلُون‌َ ظاهر و هویدا است کسی که بپیری رسد در خلقت منعکس میگردد جوانی و طراوت وی تبدیل بشکستگی و پژمردگی و قوای طبیعی که در ابتداء خلقت بحد

صفحه : 56
رشد همیشه در ازدیاد و قوت و زیادی بود بعکس در پیری رو بانحلال خواهد رفت گوشش سنگین چشمش ضعیف اعضاء و جوارحش سست میگردد تا بتدریج حیات دنیا را بدرود گوید.
اشاره بعموم قدرت الهی است که دانسته شود مربی عالم از روی حکمت چنین مقرر گردانیده که عالم طبیعی علی الدوام در کون و فساد باشد هیچ چیز در آن بیک حال باقی نخواهد ماند همیشه در حال وجود و عدم است اول از نقص رو بکمال میرود پس از آن وقتی بکمال لایق بخود رسید رو بنقص میگذارد و حیات و موت متعاقب یکدیگر خواهند بود و بقاء و حیات همیشگی در عالم قیامت تحقق پذیرد زیرا که در آنجا کون و فساد و تغییر و تبدیلی نخواهد بود.
آری عالم طبیعیات چنین است لکن عالم روحانیات بعکس آن است انسان اگر پس از رشد طبیعی در تقویت قوای روحانی خود بکوشد و بخط مستقیم رو بحق آورد و محنت او را در دل خود بپروراند و مطیع اوامر او گردد و با نفس شرور خود مجاهده نماید هر چه بیش میرود بر عقل و قوت روحانی وی افزوده خواهد گردید و لو آنکه بدن وی کاهیده و قوای طبیعی وی ضعیف گشته باشد روح و قلب وی جوان و شاداب میگردد اگر چشم سرش ضعیف شود چشم دلش روشن‌تر خواهد گردید و چنین کسی چنان در باطن مشغول مشاهده معانی و عوالم روحانی گردیده که دیگر چندان التفاتی بعالم ظاهر ندارد اینکه است که در نظر ظاهر بینان خرفت مینماید و نمیدانند که چشم و گوش دلش باز شده و در باطن خود فرو رفته و قوای باطنی او رو بازدیاد است.
اینکه است که در آخر آیه فرموده (أَ فَلا یَعقِلُون‌َ) وقتی اینکه عالم و حال خود را چنین مینگرید چرا عقل خود را بکار نمیاندازید تا آنکه اسرار خلقت را بفهمید که غرض از خلقت شما چیست و چگونه دل بر اینکه زندگانی ناچیز دنیا بسته‌اید که هیچ چیز آن قرار و ثباتی نخواهد داشت و بایستی بدانید که در زندگانی شما مقصود بزرگتری در کار خواهد بود.

صفحه : 57

رد کلام کفار که نسبت شاعری بپیمبر اکرم «ص» میدادند

وَ ما عَلَّمناه‌ُ الشِّعرَ وَ ما یَنبَغِی لَه‌ُ إِن هُوَ إِلّا ذِکرٌ وَ قُرآن‌ٌ مُبِین‌ٌ مشرکین عرب وقتی میدیدند آیات قرآنی از مرتبه فهم آنان بالاتر است و با آنکه زبان خودشان است قدرت ندارند مثل آن و لو یک آیه باشد بیاورند اینکه بود که گاهی نسبت جنون بآن عقل کل میدادند و گاهی نسبت سحر و گاهی میگفتند اینکه قرآن اشعاری است که محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بهم بافته و بخدا نسبت میدهد.
در اینکه آیه بر رد سخن سخیف آنان فرموده ما بپیمبر خود علم شعر نیاموختیم زیرا که شعر گویی سزاوار او نیست اینکه آیاتی که برای شما میخواند نیست مگر تذکری که شما را بطریق سعادت و فضیلت آشنا گرداند و اینکه قرآنی است که قوانین آن بطوری روشن و هویدا است که نزد هیچ عاقلی مخفی نخواهد بود که آن کتابی است آسمانی و از عالم قدس از طرف حق تعالی برسولش فرود آمده و حضرتش هیچ وقت شعر نگفته.
از حسن روایت شده که وقتی حضرت رسول اینکه شعر را گفت
(کفی الاسلام و الشیب للمرء ناهیا)
ابو بکر گفت یا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم شاعر اینطور نگفته بلکه چنین گفته (کفی الشیب و الاسلام للمرء ناهیا) و من شهادت میدهم که تو رسول خدایی (و ما علمک الشعر و ما ینبغی لک).
(مجمع البیان) در حدیثی از حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم روایت میکنند که فرموده (اگر شکم شما پر از چرک و ریم باشد من دوست‌تر دارم از اینکه پر از شعر باشد.
و شاید شعری که حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم از آن دلتنگ میگردید اشعاری بود که در هجو اسلام گفته میشد یا اشعار دروغ و بیمعنی و اغراق نه اشعاری که منطوی بر توحید و نصیحت و اندرز و مدح ائمه و متضمن سخنان صحیح باشد.
چنانچه گویند حضرتش حسان بن ثابت را بر شعر گفتن تحریص میفرمود و می‌گفت ای حسان تو مادامی که باشعار خود ما را یاری میکنی بروح القدس مؤید گردیده‌ای.

صفحه : 58
لِیُنذِرَ مَن کان‌َ حَیًّا وَ یَحِق‌َّ القَول‌ُ عَلَی الکافِرِین‌َ قرآن اندرز و نصیحت و تذکری خواهد بود برای کسی که زنده دل باشد نه مردگان.
مقصود از حیات، حیات روحانی است نه جسمانی زنده کسی است که دل او زنده باشد و چشم حق بین او باز گردیده حیات کفار حیات حیوانی است نه حیات انسانی.
از اینکه آیه چنین استفاده میشود که غرض اصلی از فرود آمدن قرآن اندرز و راه‌نمایی کسانی خواهد بود که روح انسانی آنان زنده و در راه حقیقت سیر می‌نمایند که براه نمایی قرآن بخط مستقیم بسوی مقصد اصلی روان شوند و بمقصد خود نائل گردند و از الطاف الهی کامیاب گردیده بهره بردارند لکن آیات قرآن نسبت بکفار در اثر تاریکی قلبشان سودمند نخواهد بود زیرا که آنان از روش خودشان بازگشت نمی‌نمایند و ای محمّد کوشش تو در آنها تأثیر نخواهد نمود زیرا که برای آنها عذاب محقق گردیده.
أَ وَ لَم یَرَوا أَنّا خَلَقنا لَهُم مِمّا عَمِلَت أَیدِینا أَنعاماً فَهُم لَها مالِکُون‌َ وَ ذَلَّلناها لَهُم فَمِنها رَکُوبُهُم وَ مِنها یَأکُلُون‌َ وَ لَهُم فِیها مَنافِع‌ُ وَ مَشارِب‌ُ أَ فَلا یَشکُرُون‌َ بهمزه استفهام در مقام اعتراض بکفار بر آمده که آیا اینان خلقت عجیب موجودات را از آنچه ما بدست قدرت خود بدون کمک و معاون و شریک عمل نموده‌ایم نمی‌بینند که از جمله آنان چهارپایان مثل اسب و شتر و غیر آن است که آنها را مالک و متصرف در اینکه حیوانات گردانیده‌ایم و آنان را خاضع و ذلیل بشر قرار داده‌ایم که ببعض آنها مثل اسب و شتر سوار شوند و از گوشت بعض آنها بخورند و در آنان منافع دیگری است مثل پوست و کرک و گوشت و شیر آنها مثل شیر گاو و شتر و گوسفند که بیاشامند با اینهمه آثار قدرتی که علی الدوام مشاهده مینمایند چگونه شکر گذار نمیباشند و در مقابل او سر تسلیم فرود نمی‌آورند و بوحدت و علم و قدرت و باقی صفات جلال و جمال آن فرد احدی و آله عالم اعتراف

صفحه : 59
نمی‌نمایند و اینان مثل مردگان خواهند بود و حیات دل ندارند.
وَ اتَّخَذُوا مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ آلِهَةً لَعَلَّهُم یُنصَرُون‌َ- لا یَستَطِیعُون‌َ نَصرَهُم ذات متعال اعتراض و سرزنش بمشرکین نموده که اینان با اینکه همه آثار قدرتی که در موجودات مشاهده مینمایند غیر از خدای واحد قهار خدایان و معبوداتی برای خود قرار میدهند بگمان اینکه شاید معاون آنان کردند و در زندگانی دنیایشان آنها را یاری و کمک نمایند و آنان را از عذاب برهانند.
در صورتی که بتهایی که بخدایی خود پذیرفته‌اند عاجزند و بدست خودشان درست شده‌اند زیرا که بسیاری از الهان آنها سنگ یا فلزی بوده که بدست بشری تشکیل شده و چنین رویه منتهای حماقت و نفهمی بشر را نشان خواهد داد چگونه کسی که اسم خود را انسان میگذارد و ادعاء عقل میکند بجمادی که دست کرد خودش یا مثل خودش باشد سر فرود آورد و از آن یاری و کمک خواهد در صورتی که میداند آنان قدرت بر یاری کردنشان نخواهند داشت.
وَ هُم لَهُم جُندٌ مُحضَرُون‌َ تشبیه آنها بقشون و سپاه شاید اشاره باین باشد که همین طوری که لشگریان در مقابل سلطان بدون صادر شدن امر در جای خود ایستاده و حرکت ندارند و ذلیل و منقاد سلطانند بت پرستان نیز در مقابل بتها خود را مسلوب الاختیار می‌پندارند و گویا هیچ قدرتی ندارند.
و از جبائی در تفسیر آیه چنین نقل شده که مشرکین با آلهه خود در جهنم حاضر شدگانند زیرا که هر حزبی با آنچه را که پرستش میکنند از بتها در آتشند و نه الهان توانند عبادت کنندگان خود را از عذاب نجات دهند و نه عبادت کننده‌گان الهان را چنانچه در جای دیگر فرموده:
(إِنَّکُم وَ ما تَعبُدُون‌َ مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ حَصَب‌ُ جَهَنَّم‌َ) و از قتاده نقل شده که مشرکین قشون بتهایند و در دنیا نزد آنان حاضرند و چون از آنها خیر و منفعتی و رفع ضرری نمی‌بینند بر آنها غضب دارند (مجمع البیان)

صفحه : 60
فَلا یَحزُنک‌َ قَولُهُم إِنّا نَعلَم‌ُ ما یُسِرُّون‌َ وَ ما یُعلِنُون‌َ برای تسلی دل رسولش بوی خطاب فرموده ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم تو از سخنان ناروای کفار محزون مباش اعمال و افعال و گفتار و آنچه را از حقد و حسد در باطن خود مخفی میگردانند و آنچه را ظاهر می‌نمایند تماما نزد ما و در علم حضوری ما مکشوف خواهد بود اشاره به اینکه چون اعمال و گفتار و آن صفات نکوهیده آنان را میدانیم و آنان را بجزا و پاداش عملشان عذاب می‌نمائیم دیگر تو نباید از سخنان ناروای آنان متأذی گردی جزای آنها را بما واگذار و دل خوش باش که بزودی از آنان انتقام خواهیم کشید.
أَ وَ لَم یَرَ الإِنسان‌ُ أَنّا خَلَقناه‌ُ مِن نُطفَةٍ فَإِذا هُوَ خَصِیم‌ٌ مُبِین‌ٌ- وَ ضَرَب‌َ لَنا مَثَلًا وَ نَسِی‌َ خَلقَه‌ُ قال‌َ مَن یُحی‌ِ العِظام‌َ وَ هِی‌َ رَمِیم‌ٌ

سخنان مفسرین در شأن نزول آیه‌

بقولی یا سائل امیة بن خلف یا و عاص بن وائل سهمی یا ولید بن مغیره بوده و از مجاهد و قتاده نقل شده که سائل ابی بن خلف بوده و همین قول از امام جعفر- صادق علیه السّلام روایت شده که ابی بن خلف بمجلس حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم وارد گردید و در آن مجلس بعضی از صنادید قریش حضور داشتند و استخوان مرده پوسیده‌ای در دست داشت پس از آنکه آن را خورد نمود گفت ای محمّد (ص) کیست اجزاء متفرق اینکه را جمع آورد و بوی حیات دهد و وی را زنده گرداند حضرت رسول (ص) فرمود پروردگار عالم اینکه اجزاء را جمع آوری مینماید و آن را زنده خواهد گردانید آن وقت اینکه آیه فرود آمد.
(ا و لم) همزه استفهام و در مقام انکار آرند که آیا انسان ابتداء خلقت خود را نمیداند که چگونه ما آن را از قطره آب منی با آن همه وسائل و معدات و شرائطی که برای پیدایش او مهیا نمودیم و چه مراتبی را طی نموده از آن وقتی که در پشت پدر او را بصورت منی در آوردیم و از آنجا تغییر محل دادیم تا برحم مادر در آمد

صفحه : 61
و تغییراتی نموده از صورتی بصورتی تبدیل گردیده منی علقه شد علقه مضغه گردید تا بصورت جنین و طفل در آمد و نفخه بوی دمیده شد و انسان گردید و پس از تمامیت مدت حمل در اینکه عالم پا گذاشت و پس از آن نیز مراحلی را طی نمود تا وقتی که سخن‌گو گردید آن وقت مراحل قبلی خود را فراموش نموده و در مقام مجادله و مخاصمه بر می‌آید و باستخوان پوسیده مثل می‌آورد و می‌گوید کی تواند اینکه استخوان پوسیده را زنده کند قُل یُحیِیهَا الَّذِی أَنشَأَها أَوَّل‌َ مَرَّةٍ ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بگو همان کسی که در اول در مواد مرده و عناصر تصرف نموده و بتدریج بنفوذ قدرت ازلی آن را بصورت کنونی انسانی در آورد و باو حیات بخشید قدرت خواهد داشت که پس از آنکه بصورت ماده اولیه خود بر آمده و خاک و جزء عناصر گردیده ثانیا حیات نوینی بوی ببخشد و وی را زنده گرداند.
وَ هُوَ بِکُل‌ِّ خَلق‌ٍ عَلِیم‌ٌ شاید آیه اشاره باین باشد که گمان نکنید کسی که مرد و حیات دنیا را بدرود گفت در هیچ عالمی و در هیچ نشئه‌ای از عوالم موجود نباشد تا اینکه بگوئید اعاده معدوم محال خواهد بود چنانچه بعضی چنین توهم کرده‌اند اینطور نیست بلکه هر چه موجود شده و میشود با تمام خصوصیاتش در عالم قضاء و لوح محفوظ که شاید عبارت از احاطه علم حضوری حق تعالی باشد موجود است و گذشته و آینده نسبت بآن مرتبه یکسان خواهد بود.
پس از اینکه بیان معلوم میشود همان انسانی که در دنیا زندگانی مینمود چون در مرتبه احاطه علمیه حق تعالی مفقود نشده اینکه است که همانست که در نشأ آخرت ثانیا حیات جدیدی بوی بخشوده و او را زنده میگرداند بزندگی دائمی همیشه‌گی و اینکه مطلب نزد اهلش ظاهر و معلوم خواهد بود اگر چه نزد ظاهر بینان که هنوز فهمشان از مرتبه محسوسات تجاوز ننموده بعید مینماید و چنین سعه روحی ندارند که بتوانند تصور نمایند که انسان پس از مردن و مندک گردیدن

صفحه : 62
اعضاء در عوالم دیگری که فوق اینکه عالم بشمار می‌آید موجود خواهد بود.
الَّذِی جَعَل‌َ لَکُم مِن‌َ الشَّجَرِ الأَخضَرِ ناراً فَإِذا أَنتُم مِنه‌ُ تُوقِدُون‌َ أَ وَ لَیس‌َ الَّذِی خَلَق‌َ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌َ بِقادِرٍ عَلی أَن یَخلُق‌َ مِثلَهُم بَلی وَ هُوَ الخَلّاق‌ُ العَلِیم‌ُ برای رفع استبعاد منکرین معاد و زنده شدن مردگان و عموم قدرت خود آنان را متنبه میگرداند که آن کسی که از درخت سبز با آنکه در آن آب است و آب و آتش ضد هم است از آن آتش ظاهر میگرداند و شما از آن آتش می‌افروزید چنین کسی چگونه قدرت ندارد بر زنده گردانیدن مردگان.
گویند در بیشتر بیابانهای عربستان دو درخت است یکی را (مرخ) و دیگری را (عفار) نامند وقتی دو شاخه تری از اینکه دو درخت را بهم بمالند از آن آتش میجهد و عربها گویند (فی کل شجر نار و استمجد المرخ و العفار) یعنی در هر درختی آتش است لکن اینکه دو درخت (مرخ و عفار) تمجید شده کلبی گفته از هر درختی آتش بیرون می‌آید مگر درخت عناب. (مجمع البیان) چون فهم بیشترین افراد بشر از محسوسات بالا نمیرود اینکه است که بسیاری از مطالب معقولات را تشبیه به محسوسات مینماید و در اینجا اشاره بعموم قدرت دارد که در قبال قدرت غیر متناهی الهی محالی تصور ندارد همین طوری که با ضدیت و تنافری که بین آب و آتش است از آب آتش میجهد همین طور از مرده زنده بیرون میآید و از زنده مرده.
أَ وَ لَیس‌َ الَّذِی خَلَق‌َ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌َ بِقادِرٍ عَلی أَن یَخلُق‌َ مِثلَهُم بَلی وَ هُوَ الخَلّاق‌ُ العَلِیم‌ُ آیه بشر را متذکر میگرداند بارشاد عقلی که رجوع بعقل خود نمائید و اینکه خلقت عظیم آفرینش را تحت تدبر و بازرسی قرار دهید و بخلقت آسمانها و زمین و در اینکه دستگاه مجلل جهانی از کرات و آسمانها و کهکشانها و عوالم غیر متناهی و موجودات عظیم خلقت نظر کنید که چگونه بعضی از حیث عظمت و بزرگی طوری خواهد بود که تحت تصور نمی‌آید و بعضی در جهت کوچکی و خوردی بقدری

صفحه : 63
دقیق است که با دستگاه عظیم ذره بینی باز نتوانند درست آنها را به بینند.
در نظر عقل سلیم کسی که قدرت دارد بر خلقت چنین عوالم غیر متناهی که محدود بحدی نخواهد بود آیا قدرت ندارد که مثل آن را خلق نماید.
آری قدرت دارد زیرا که او خلاق است خلقت و آفرینش او بسیار است و محدود بحدی نخواهد بود و بر آنچه میکند و می‌آفریند عالم و دانا است.
إِنَّما أَمرُه‌ُ إِذا أَرادَ شَیئاً أَن یَقُول‌َ لَه‌ُ کُن فَیَکُون‌ُ لفظ کن اشاره بسرعت اجابت ممکنات است که بمحض امر تکوینی و اراده ازلی هر چه را که اراده نمود فورا قبول امر نموده موجود میگردد نه اینکه محتاج بلفظ باشد زیرا در دستگاه آفرینش که از منبع علم و قدرت ازلی سر چشمه گرفته لفظی در کار نخواهد بود.
و شاید نفوذ اراده را تشبیه نموده بلفظ (کن) که همانطوری که الفاظ ارائه میدهد (ما فی الضمیر متکلم) را وجود موجودات نیز ارائه میدهد علم و قدرت و اراده ازلی حق تعالی را زیرا که بمحض اراده ممکنات داعی حق را اجابت خواهند نمود فَسُبحان‌َ الَّذِی بِیَدِه‌ِ مَلَکُوت‌ُ کُل‌ِّ شَی‌ءٍ وَ إِلَیه‌ِ تُرجَعُون‌َ منزه و مبرا از هر عیب و نقصی است آن کسی که ملکوت و باطن هر چیزی بدست او است و بازگشت تمام امور و رجوع شما افراد بشر بسوی او خواهد بود.
شاید اشاره باین باشد که ذات ازلی حق تعالی بالاتر از اینکه است که در خلقت محتاج بلفظی و کلامی یا معاون و شریکی باشد بلکه ملکوت و باطن موجودات و حقیقت هر چیزی بدست قدرت او انجام خواهد گرفت و او جلت عظمته هم مبدء موجودات و علت فاعلی آنها است و هم مرجع و علت غایی آنان است و بازگشت همه چیز بسوی او است (هو المبدء و المعید) حیات و ممات و بعث و نشور همه بقدرت و علم و اراده او پذیرفته خواهد گردید.

صفحه : 64

‌سورة الصافات‌

اشاره

مائة و اثنتان و ثمانون آیة و هی مکیّة

[سوره الصافات (37): آیات 1 تا 26]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
وَ الصَّافّات‌ِ صَفًّا (1) فَالزّاجِرات‌ِ زَجراً (2) فَالتّالِیات‌ِ ذِکراً (3) إِن‌َّ إِلهَکُم لَواحِدٌ (4)
رَب‌ُّ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ وَ ما بَینَهُما وَ رَب‌ُّ المَشارِق‌ِ (5) إِنّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنیا بِزِینَةٍ الکَواکِب‌ِ (6) وَ حِفظاً مِن کُل‌ِّ شَیطان‌ٍ مارِدٍ (7) لا یَسَّمَّعُون‌َ إِلَی المَلَإِ الأَعلی وَ یُقذَفُون‌َ مِن کُل‌ِّ جانِب‌ٍ (8) دُحُوراً وَ لَهُم عَذاب‌ٌ واصِب‌ٌ (9)
إِلاّ مَن خَطِف‌َ الخَطفَةَ فَأَتبَعَه‌ُ شِهاب‌ٌ ثاقِب‌ٌ (10) فَاستَفتِهِم أَ هُم أَشَدُّ خَلقاً أَم مَن خَلَقنا إِنّا خَلَقناهُم مِن طِین‌ٍ لازِب‌ٍ (11) بَل عَجِبت‌َ وَ یَسخَرُون‌َ (12) وَ إِذا ذُکِّرُوا لا یَذکُرُون‌َ (13) وَ إِذا رَأَوا آیَةً یَستَسخِرُون‌َ (14)
وَ قالُوا إِن هذا إِلاّ سِحرٌ مُبِین‌ٌ (15) أَ إِذا مِتنا وَ کُنّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنّا لَمَبعُوثُون‌َ (16) أَ وَ آباؤُنَا الأَوَّلُون‌َ (17) قُل نَعَم وَ أَنتُم داخِرُون‌َ (18) فَإِنَّما هِی‌َ زَجرَةٌ واحِدَةٌ فَإِذا هُم یَنظُرُون‌َ (19)
وَ قالُوا یا وَیلَنا هذا یَوم‌ُ الدِّین‌ِ (20) هذا یَوم‌ُ الفَصل‌ِ الَّذِی کُنتُم بِه‌ِ تُکَذِّبُون‌َ (21) احشُرُوا الَّذِین‌َ ظَلَمُوا وَ أَزواجَهُم وَ ما کانُوا یَعبُدُون‌َ (22) مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ فَاهدُوهُم إِلی صِراطِ الجَحِیم‌ِ (23) وَ قِفُوهُم إِنَّهُم مَسؤُلُون‌َ (24)
ما لَکُم لا تَناصَرُون‌َ (25) بَل هُم‌ُ الیَوم‌َ مُستَسلِمُون‌َ (26)

صفحه : 65

ترجمه‌

سوره و الصافات بعدد کوفیان و مدنیان صد و هشتاد و دو آیه است و در مکه فرود آمده و در عدد بصریان صد و هشتاد آیه و هشتصد و بیست کلمه و سه هزار و هشتصد و بیست و سه حرف است
(بنام ایزد هستی بخش صاحب رحمت عام و خاص)
قسم بملائکه‌ای که صف کشیده و در مقام بندگی آراسته‌اند (2)
و قسم بملائکه‌ای که رانندگان شیاطینند (3)
یا آورنده وحی بر انبیاء میباشند (4)
که حقیقتا خدای شما یک و یگانه خواهد بود (5)
و او پروردگار آسمانها و زمین و آنچه بین آنها است و پروردگار مشرقها است (6)
بحقیقت ما آسمان دنیا را بستارگان زینت دادیم و آراسته گردانیدیم (7)
و آن را از هر دیو نافرمانی نگاه داشتیم (8)
که نمیشنوند تسبیح ملاء اعلا را و از هر طرفی برای راندن شیاطین تیر انداخته میشود (9)
و برای آنها عذاب ثابت و مستقر خواهد بود (10)
مگر آنکه از شیاطین کسی چیزی دریابد که آتش درخشنده از پی وی خواهد درآمد (11)
پس ای محمّد از آنها پرسش کن آیا از حیث خلقت و قوت آنان سخت‌تر (و نیرومندترند) یا آنچه را از آسمان و زمین ما آفریدیم و ما انسان را از گل چسبنده خلقت نموده‌ایم (12)
ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم تو از انکار کفار تعجب می‌کنی و آنان (بسخنان تو سخریه) میکنند (13)
و وقتی بآنان پند و اندرز داده شود متذکر نمیگردند (و سخن حق را نمی‌پذیرند) (14)
و وقتی معجزه و آیتی دیدند سخریه میکنند (15)
و گفتند نیست اینکه مگر سحری آشکار (16)
آیا وقتی مردیم و خاک و استخوان گردیدیم ما ثانیا زنده خواهیم شد (17)
آیا پدران پیشینیان ما هم زنده میشوند (18)
ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بآنها بگو آری (همه زنده خواهید شد) و در آن وقت شما خوار و بیمقدار باشید (19)
و جز اینکه نیست که برای واقع گردیدن قیامت یک صیحه آسمانی

صفحه : 66
(نفخه صور) کافی خواهد بود پس در آن هنگام همه زنده میگردند و اوضاع قیامت را مینگرند (20)
و گویند وای بر ما همین است روز جزاء (که پیمبران بما وعده دادند) (21)
(ملائکه گویند) اینکه است روزی که حق و باطل از هم جدا میگردد و شما چنین روزی را دروغ پنداشتید (22)
(ای ملائکه) کسانی که ظلم کردند با زنهایشان و آنچه را که
از غیر خدا پرستش می‌نمودند با هم جمع نمائید (23) پس آنان را بسوی جهنم راه نمایی کنید
(آن وقت خطاب میرسد) آنها را نگاه دارید تا اینکه در مورد سؤال در آیند (24)
چیست مر شما را که یکدیگر را یاری نمیکنید (25)
بلکه در آن روز (همه آنها) گردن نهاده‌گانند از روی عجز و منقاد شدگانند از روی بیچارگی (26)

توضیح آیات‌

اشاره

وَ الصَّافّات‌ِ صَفًّا- فَالزّاجِرات‌ِ زَجراً- فَالتّالِیات‌ِ ذِکراً صافات جمع الجمع صاف است و بر جماعتی گفته میشود که در یک خط مستقیم آراسته گردند و بواو قسم سوگند یاد میکند بجماعت بسیاری که صف زده و منتظر فرمانند.

سخنان مفسرین در توجیه آیات‌

توجیه اول اشاره بسه نوع از ملائکه است (وَ الصَّافّات‌ِ) ملائکه‌ای میباشند که یا در آسمان صف زدگانند مثل صفوف جماعتی که برای نماز صف می‌بندند آنها نیز برای اجراء فرمان الهی صف زده و خود را آماده گردانیده‌اند یا در هوا چنین صف زده‌اند مثل صفوف پرندگان که آنان هنگام نزول بزمین و اجراء امر چنین خواهند بود.
(زاجرات) نیز نوع دیگری از ملائکه میباشند که هنگام معصیت در قلب بشر نفوذ نموده و مقابل وسوسه شیطانی که بوی القاء معصیت مینماید وی را زجر

صفحه : 67
میدهند و سرزنش مینمایند و او را از عمل قبیح باز خواهند داشت.
یا ملائکه‌ای میباشند که وقتی شیاطین برای فرا گرفتن کلام فرشتگان صعود بآسمان مینمایند آنان را زجر نموده بر میگردانند.
(تالیات ذکرا) نیز نوع دیگری از ملائکه خواهند بود که واسطه وحی بانبیاء میباشند و در قلب بشر و در نفس ناطقه انسانی القاء ذکر مینمایند و آنان را در کمالات روحانی از قوه بفعل میآورند تا آنکه کامل گردند.
فخر رازی در تفسیر کبیر در توجیه آیات چند احتمال داده یکی آنکه مقصود از آیات سه صنف از ملائکه باشند و بیان مفصلی دارد که برای توضیح مختصری از آن را ترجمه مینمایم.
چنین گوید (وَ الصَّافّات‌ِ صَفًّا) اشاره باین است که ملائکه برای استکمال جوهر ذاتشان در مرتبه عبودیت ایستاده‌گی مینمایند و در مقام اطاعت آراسته خواهند بود.
و قوله تعالی (فَالزّاجِرات‌ِ زَجراً) اشاره بکیفیت تأثیر آنها در ارواح بشریت است که آنان را بزجر از آنچه سزاوار آنها نیست باز خواهند داشت (و قوله تعالی) (فَالتّالِیات‌ِ ذِکراً) اشاره بچگونگی تأثیر آنها است در نفوذ نمودن تجلیات قدسیه و انوار الهیه در ارواح ناطقه بشریه و اینکه اعتبار عقلیه منطبق خواهد گردید بر اینکه آیات سه‌گانه.
(پایان) توجیه دوم مقصود از (الصافات) یا عبادت کننده‌گانی خواهند بود که برای نماز جماعت صفوفی آراسته میگردانند یا مجاهدین که در جبهه جنگ در مقابل کفار صف میکشند یا مرغانی که در هوا پرها گسترده و باز نموده صف میکشند قوله تعالی (أَ وَ لَم یَرَوا إِلَی الطَّیرِ فَوقَهُم صافّات‌ٍ).
و مقصود از (زاجرات) آن اشخاص مؤمنی باشند که برای نهی از منکر مردمان عاصی را زجر میکنند آنان را از عمل قبیح باز میدارند.
و مقصود از (فَالتّالِیات‌ِ ذِکراً) تلاوت کنندگان قرآن یا کسانی باشند که

صفحه : 68
بسیار ذکر گویند و غیر اینها از توجیهاتی که مفسرین در توضیح اینکه چهار آیه نموده‌اند.
و اگر چه آیات بر هر یک از اینکه توجیهات صادق آید بلکه نظر باطلاق آیات بر همه آنها صادق آید لکن تخصیص دادن آیات بمعنی خاص بدون مخصص جائز نیست.
و اگر بخواهیم آیات را بموارد خاصی تخصیص دهیم همان توجیه اوّل بنظر بهتر می‌آید که مقصود سه نوع از ملائکه باشند و دلیل بر تخصیص دادن آیات بملائکه از همین سوره و غیر آن می توان استخراج نمود آیه 65 حکایة از قول ملائکه فرموده (وَ إِنّا لَنَحن‌ُ الصَّافُّون‌َ) و در سوره فجر آیه 21:
(وَ جاءَ رَبُّک‌َ وَ المَلَک‌ُ صَفًّا صَفًّا) و اینکه آیات تأیید مینماید که مقصود از صافات نوعی از ملائکه باشند که عمل آنها چنین خواهد بود.
و نیز مقصود از (زاجرات) نوع دیگری از ملائکه باشند و مؤید آن آیه هشتم همین سوره است که در عمل ملائکه زاجرات فرموده (وَ یُقذَفُون‌َ مِن کُل‌ِّ جانِب‌ٍ دُحُوراً وَ لَهُم عَذاب‌ٌ واصِب‌ٌ) ملائکه شیاطین را بزجر از اطراف آسمانها میرانند. و مقصود از (تالیات ذکرا) نیز نوع دیگری از ملائکه باشند چنانچه آیه 66 همین سوره از قول آنها است که فرموده (وَ إِنّا لَنَحن‌ُ المُسَبِّحُون‌َ) و عطف آیات بفاء که دلیل بر ترتیب است نیز مؤید همین توجیه خواهد بود زیرا که در محل خود مبرهن گردیده که هر نوعی از ملائکه موظف بانجام عملی و مسخر برای کاری میباشند یک ملک از وی چند عمل بر نمی‌آید انسان است که چون جامع مراتب و شئونات و دارای قوای مختلفه است اعمال متشتت از وی ساخته خواهد شد لکن با اینحال چون می شود اینکه آیات را از متشابهات قرآن بشمار آورد بهتر اینکه است که علم آن را بخدا و راسخین فی العلم تخصیص دهیم و در باره آن رأی اندیشی ننمائیم.
إِن‌َّ إِلهَکُم لَواحِدٌ

صفحه : 69
اینکه جمله جواب قسم است که ذات متعال باین موجودات شریفه قسم یاد میکند که خدای شما یکتا و یگانه است و شریک و انبازی ندارد.
دانشمندان گویند فرق است بین واحد و احد خدای تعالی واحد است شریک و نظیر و عدیل و مثل و ضد و مانندی برای او تصور نخواهد داشت، و در وجوب وجوب و در قدم ذاتی و در الوهیت و ربوبیت یکتا است و در خلقت محتاج بشریک و معاون نخواهد بود بذات بیزوال خود می‌آفریند روزی میدهد حیات میدهد می‌میراند و باین اعتبار ذات او متصف بصفت واحد است.
و چون ترکیب شده از اجزاء نیست و بسیط الحقیقة است که مانند اجسام از ماده و صورت ترکیب نشده و باعتبار دیگر ترکیب شده از ماده و نیرو نگردیده بلکه مجرد صرف و متفرد بذات و حقیقت خواهد بود باین اعتبار احد است، و گاهی واحد گویند و مقصود ذاتی است که جامعه تمام صفات جمالیه و جلالیه است رَب‌ُّ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ وَ ما بَینَهُما وَ رَب‌ُّ المَشارِق‌ِ در کتاب کافی چنین روایت میکند که مردی بر امام جعفر صادق علیه السّلام وارد گردید و گفت جانم فدای تو باد (هذه قبة ادم)«1» یعنی اینکه عالم قبه ادم است فرمود آری و قسم بخدا که برای حق تعالی قبه‌های زیاد است و پشت مغرب شما سی و نه مغرب است که همه آنها را زمین سفیدی است پر از خلق که بنورش استضائه می نمایند و طرفة العینی نافرمانی خدا را نخواهند نمود آیه در جواب مشرکین است که بر خود آلهه و خدایان متعدد قرار دادند فرموده همان خدای واحد مربی و پرورش دهنده آسمانها و زمین و آنچه در آن است و پروردگار مشرقها خواهد بود.
مشارق جمع مشرق و مقابل مغرب است.
بگفته إبن عباس بر فلک خورشید سیصد و شصت سوراخ است و در ایام سال هر روزی خورشید از محلی بر میآید
-----------------------------------
(1) ظاهرا مقصود از قبه همان است که کره نامیده میشود. [.....]

صفحه : 70
و در دعای معروف بسمات امام (ع) در مقام مناجات عرض میکند:
(و خلقت بها الکواکب و جعلتها نجوما و بروجا و مصابیح و زینة و رجوما و جعلت لها مشارق و مغارب و جعلت لها مطالع و مجاری و جعلت لها فلکا و مسابح و قدرتها فی السماء منازل فاحسنت تقدیرها و صورتها فاحسنت تصویرها)«1».
از فقرات اینکه دعاء بضمیمه حدیثی که از صادق آل محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نقل شده و آن روایتی که از کتاب خصال در سوره (یس) از آن حضرت نقل نمودیم که فرموده برای خدای عالم دوازده هزار عالم است و هر عالمی بزرگتر از هفت آسمان و هفت زمین بشمار میرود.
از اینکه دعاء بضمیمه آن دو حدیث میتوان استخراج نمود که مقصود از مشارق و بقرینه آن مغارب چنانچه در کشفیات جدید ثابت نموده‌اند منحصر بمحل طلوع و غروب اوضاع شمسی عالم ما نیست و مقصود از آسمانها و زمین و موجودات بین آنان نیز منحصر باین عالم محدود ما نخواهد بود بلکه نظر به اینکه حق تعالی فیاض مطلق است فیض او غیر متناهی است، و دوازده هزار اشاره بکثرت عوالم است نه اینکه باین عدد محدود باشد (و اللّه العالم باسرار مخلوقاته) إِنّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنیا بِزِینَةٍ الکَواکِب‌ِ در تفسیر قمی از ابی عبد اللّه علیه السّلام که حضرتش از فرموده امیر المؤمنین علیه السّلام چنین روایت میکند:
-----------------------------------
(1) خدایا ستارگان را بحکمت خودت آفریدی و آنها را چراغها و زینت زمین و جلوگیری از شیاطین قرار دادی و برای آنها مشرقها و مغربها و محل طلوع و جایگاه جریان مقرر نمودی و برای هر یک کره و فلکی قرار دادی که در آن شناور گردند و در آسمانها برای آنها منازلی تقدیر نمودی و چه خوب تنظیم و صورت‌بندی نمودی. بقرینه قوله (ع) (و خلقت بها الکواکب و جعلتها نجوما و بروجا) میتوان استفاده نمود که در هر کوکبی که آن را کره گویند ستارگان دیگری هست که هر یک از آنها کره‌ای بشمار می‌آید و دارای شمس و قمر و ستارگان و مخلوقاتی میباشند.

صفحه : 71
1» (هذه النجوم الّتی فی السماء مدائن مثل مدائن الّتی فی الارض مربوطة کل مدنیة الی عمود من نور طول ذلک العمود فی السماء مسیرة مأتی و خمسون سنة)«
و از اینکه حدیث و امثال آن از احادیث که از آل رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم رسیده چنین استفاده توان نمود که هیئت قدیم که بنام بطلیموس گفته میشود بسیاری از آن مخالف واقع خواهد بود و اگر چه هیئت جدید نیز معلوم نیست که تمامش مطابق واقع باشد البته بسیاری از آنها از روی حدس و تجربه تعیین گردیده که بعدا خود مخترعین می فهمند و تغییر میدهند لکن بعضی از آنها با آیات قرآن و اخبار آل محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم تطبیق میگردد و از آن دو فائده نصیب ما خواهد گردید یکی آنچه مطابق با احادیث است توان بآن اطمینان نمود، دیگر اینکه خود یکی از معجزاتی بشمار میرود که از معصومین رسیده.
در آن وقتی که غیر از همان هیئت غلط قدیم که بدست مردم بوده و آن را صد در صد درست می‌انگاشتند از آن بزرگواران راجع بتعداد عوالم و اینکه در هر یک از ستارگان در آن عالمی و شهری است و در آنها مخلوقات بسیاری سکونت دارند می‌فهمیم اینکه دانشی است که از روی همان روح قدسی و نفس ملکوتی آنها پدیدار گردید نه از روی حدس و تخمین و نه اینکه بوسیله اسباب و آلات حسی طبیعی عالم بما فوق گردیده باشند بلکه بعلم لدنی و احاطه روحی بر ما دون خود احاطه نموده و بقدری که مشیّت الهی اقتضاء نموده آن بزرگواران را دانا بما کان و ما یکون گردانیده تا آنکه حجت بر خلق تمام گردد.
وَ حِفظاً مِن کُل‌ِّ شَیطان‌ٍ مارِدٍ چون آسمانها که طرف علو و جایگاه ملائکه مقربین است با آن عظمت و نورانیت و آثار قدرتی که از آنها نمایان است جای هر شیطان رانده شده‌ای و نفس
-----------------------------------
(1) اینکه ستارگانی را که شما در زمین مینگرید در آن شهرهایی نهفته مثل شهرهایی که در زمین است و آن شهرها مربوط بیک عمودی از نور در آسمان خواهند بود که طول اینکه عمود بقدر سیر نمودن دویست و پنجاه سال است و همه مربوط بیکدگرند.

صفحه : 72
خبیثی نخواهد بود اینکه است که نظر به اینکه عنصر غالب شیاطین از آتش تعبیه شده و طبیعت آتش مایل بفوق است، وقتی آنان بمقتضای طبیعتشان رو ببالا میروند و خواهند از اوضاع عالم بالا و حوادث و تسبیح روحانیین اطلاع پیدا نمایند رانده خواهند گردید.
لا یَسَّمَّعُون‌َ إِلَی المَلَإِ الأَعلی وَ یُقذَفُون‌َ مِن کُل‌ِّ جانِب‌ٍ- دُحُوراً چون شیاطین از موجودات خبیث پست بشمار میروند چنین قدرتی نخواهند داشت که بتوانند تسبیح ملائکه را استماع نمایند زیرا ذکری و تسبیحی که مخصوص موجودات علوی و ملائکه مقربین است مخصوص بخودشان خواهد بود اینکه است که شیاطین از هر طرفی بقصد استماع بالا میروند بر آنان تیر انداخته میشود و رانده خواهند گردید.
وَ لَهُم عَذاب‌ٌ واصِب‌ٌ إِلّا مَن خَطِف‌َ الخَطفَةَ فَأَتبَعَه‌ُ شِهاب‌ٌ ثاقِب‌ٌ ملائکه شیاطین را از طرف آسمانها میرانند و نمیگذارند وارد ملاء اعلا گردند مگر آنکه کسی از آنان از آن موجودات علوی سخنی دریابد یا بر اسراری مطلع گردد در آن حال یک شعله آتش درخشنده از پی وی در آید و او را محترق و مضمحل و نابود گرداند.
و اینکه آیات بر بعض افراد پست بشر نیز صادق آید آنهایی که در باره آنها فرموده (صُم‌ٌّ بُکم‌ٌ عُمی‌ٌ فَهُم لا یَعقِلُون‌َ) سوره بقره آیه (166) چنین مردمانی از سماء عظمت قرآن نتوانند استفاده نمایند و از سخنان وحی بهره برداری کنند اگر ندرتا گاهی بخواهند از معارف چیزی دریابند قهر الهی آنان را میراند زیرا چنین مردمانی روح معارف را در خود کشته‌اند و در اسفل سافلین طبیعت فرو رفته‌اند و دل و جان آنان محل جلوه‌گاه شیاطین گردیده دیگر کجا لایق اینکه خواهند بود که روحشان بطرف بالا صعود نماید.
فَاستَفتِهِم أَ هُم أَشَدُّ خَلقاً أَم مَن خَلَقنا إِنّا خَلَقناهُم مِن طِین‌ٍ لازِب‌ٍ در جمله (أَم مَن خَلَقنا) ممکن است سه وجه گفته شود.

صفحه : 73
1- شیخ طبرسی در مجمع البیان چنین گوید خداوند رسول خود را مخاطب قرار داده که ای محمّد از کفار سؤال کن آیا آنان از حیث قوت و شدت محکم‌ترند یا گروه گذشتگان که ما آنها را بعذاب گرفتیم و هلاکشان گردانیدیم.
2- و برأی بعضی آیا آنان از جهت قوت شدیدترند یا خلقت آسمانها و ملائکه (پایان) 3- و شاید نظر به اینکه آیه پیش راجع بصعود شیاطین بآسمان و طرد و عذاب آنان بود باین لحاظ ممکن است در توجیه آیه چنین گفته شود ای محمّد از کفار سؤال نما که آیا خلقت شما و تمام بنی آدم که از گل چسبنده آفریده شده‌اید شدیدتر و قوی‌تر خواهد بود یا خلقت شیاطین که از آتش که شدیدتر و قوی‌تر از خلقت بشر بشمار میرود زیرا که عنصر غالب بشر خاک است و همین بود که شیطان را مغرور گردانید و چون خود را شریف‌تر از آدم میدانست نظر به اینکه عنصر غالبش آتش است و آدم از خاک آفریده شده از سجده ابی نمود و از مقامی که داشت رانده گردید، و شیطان بهمین قوت و شدت مادی وی است که از اطراف بر انسان وارد می‌گردد و وی را اغواء میگرداند.
خلاصه شاید آیه در مقام اعتراض بکفار بر آمده و میخواهد بآنان تذکر دهد که با اینکه شیطان از حیث مواد آفرینش شدیدتر و لطیف‌تر و قوی‌تر از شما افراد بشر بشمار میرود و با اینکه در ملاء اعلا خود را ردیف ملائکه قرار داده بود با آن عبادتهای چند ساله با اینحال در اثر یک نافرمانی و کبر چنان رانده شد که دیگر برای وی صعود بنزدیک آسمانها که مقام او بود میسر نخواهد گردید چیست شما را که باین پستی طبیعت اینکه طور مغرور گردیده و مطیع امر خدا نمی‌گردید.
بَل عَجِبت‌َ وَ یَسخَرُون‌َ وَ إِذا ذُکِّرُوا لا یَذکُرُون‌َ وَ إِذا رَأَوا آیَةً یَستَسخِرُون‌َ وَ قالُوا إِن هذا إِلّا سِحرٌ مُبِین‌ٌ اینکه آیات مؤید توجیه اخیر است که مقصود از (أَم مَن خَلَقنا) در آیه بالا شیاطین باشند نه گروه گذشتگان چنانچه طبرسی توجیه نموده و نه آسمانها و

صفحه : 74
ملائکه که دیگری توجیه نموده و اشاره به اینکه شیطان بپاداش یک گناه چنین مردود گردید چگونه خواهد بود حال شما با اینهمه مخالفتها که وقتی آیات قرآن و سخنانی که از معدن وحی فرود آمده و بر شما خوانده میشود چون از حیطه فهم شما بالاتر است انکار می‌کنید و از روی کبر و نخوت سخریه مینمائید و وقتی شما را از عاقبت کارتان متذکر گردانیدند حمل بر سحر نموده گوئید اینکه سحری است آشکار.
أَ إِذا مِتنا وَ کُنّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنّا لَمَبعُوثُون‌َ أَ وَ آباؤُنَا الأَوَّلُون‌َ کفار از روی نفهمی و بی‌خردی خود را فقط همین هیکل و جسم دو پا میپنداشتند و عقل و روح و عالم دیگری غیر از همین عالم محسوسات تصور نمیکردند عالم طبیعت اینکه قدر بر آنان استیلاء نموده که حتی اله خود را جسمی بنام (بت) بدست خود میتراشیدند و بآن سجده مینمودند و نمی‌فهمیدند که حقیقت انسانی روح و عقل و قوای دراکه باطنی او خواهد بود نه فقط صورت ظاهر.
اینکه بود که وقتی سفرای الهی آنان را متذکر مینمودند که شما بمردن فانی نمی‌گردید و عالم دیگری در پیش دارید که آنجا محل اقامتگاه و منزل جاودانی همیشه‌گی شما خواهد بود و بایستی برای آن سفر و آخرین فرودگاه خود که آن را قیامت نامند زاد و توشه بردارید قوله تعالی:
«تَزَوَّدُوا فَإِن‌َّ خَیرَ الزّادِ التَّقوی» از روی تعجب می‌گفتند چگونه ممکن است ما وقتی خاک گشتیم دو مرتبه زنده گردیم آیا آباء و اجداد پیشینیان ما زنده خواهند گردید.
قُل نَعَم وَ أَنتُم داخِرُون‌َ فَإِنَّما هِی‌َ زَجرَةٌ واحِدَةٌ فَإِذا هُم یَنظُرُون‌َ ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم باینان بگو آری شما در حال خاری و ذلت بیک فشار و زجری زنده خواهید گردید و شما بیک صدای مهیب در صور مثل صدای چوپان که گوسفندان را میراند بسوی محشر رانده خواهید گردید آن وقت اوضاع قیامت را می‌نگرید.

صفحه : 75
در مفردات در لغت (زجر) چنین گوید (الزجر طرد بصوت یقال زجرته انزجر قال فَإِنَّما هِی‌َ زَجرَةٌ واحِدَةٌ)«1».
شاید آیه اشاره باین باشد که بصور اسرافیل قیامت یک دفعه و بغتة واقع خواهد گردید.
وَ قالُوا یا وَیلَنا هذا یَوم‌ُ الدِّین‌ِ هذا یَوم‌ُ الفَصل‌ِ الَّذِی کُنتُم بِه‌ِ تُکَذِّبُون‌َ آن وقت کفار بهت زده از روی تعجب گویند ای وای بر ما و بر هلاکت ما:
(یا حَسرَتی عَلی ما فَرَّطت‌ُ فِی جَنب‌ِ اللّه‌ِ) همین است روز قیامتی که پیمبران بما خبر دادند و ما باور ننمودیم و آنان را تکذیب کردیم و همین است روزی که حق و باطل از هم جدا خواهد گردید و همین است روزی که حاکم جزاء میزان عدل برپا نموده و بین مردم بعدل و قسط داوری مینماید.
قیامت را (یوم الفصل) نامیده زیرا در آن روز مشرک از موحد، مؤمن از کافر، صالح از منافق، عابد از عاصی، ظالم از مظلوم، خوب و بد از هم تمیز داده خواهند گردید و هر کسی مطابق رویه‌اش در مرتبه خود در محکمه الهی بر وفق عملش پاداش خواهد گرفت (جَزاءً وِفاقاً) احشُرُوا الَّذِین‌َ ظَلَمُوا وَ أَزواجَهُم وَ ما کانُوا یَعبُدُون‌َ مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ فَاهدُوهُم إِلی صِراطِ الجَحِیم‌ِ کسانی که بنفس خود ظلم نمودند و عمر خود را بیهوده تلف گردانیدند و با جفت‌هایشان از شیاطین جنی و انسی و کسانی که با آنان قرین و رفیق بودند و در انکار حق با هم همراه و همکاری می‌نمودند و آنچه را که غیر از خدا بنده‌گی می‌نمودند همه با هم جمع گردیده و با هم بسوی جهنم رهسپار خواهند گردید.
وَ قِفُوهُم إِنَّهُم مَسؤُلُون‌َ پس از آنکه کافرین با معبودان خود برای ورود بجهنم مهیا می‌گردند
-----------------------------------
(1) یعنی راندن بصدا مثل اینکه گفته میشود او را راندم پس او رانده گردید.

صفحه : 76
خطاب سخط آمیز از مصدر جلال احدی رسد اینکه کفار را نگاهدارید بایستی پس از محاکمه در دادگاه الهی مورد سؤال واقع گردند.
ما لَکُم لا تَناصَرُون‌َ آن وقت از طرف حق تعالی یا ملائکه موکلین دوزخ از روی سرزنش بآنان خواهند گفت ای جماعت مشرکین چه شد که شما یکدیگر را یاری نمیکنید شما در دنیا از معبودان خود کمک می‌طلبیدید و آنان را واسطه قرار میدادید بَل هُم‌ُ الیَوم‌َ مُستَسلِمُون‌َ امروز که روز دادرسی شما است همگی تسلیم عذاب گردیده‌اید و قدرت ندارید یکدیگر را کمک نموده از عذاب نجات یابید.
از حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم چنین روایت شده (که روز قیامت نگذارند کسی قدم ̘ǘҢ قدم بردارد مگر آنکه از پنج چیز از وی سؤال خواهد شد:
(اول) از جوانی که در چه چیز مصرف نمودی.
(دوم) از عمر که در چه عملی گذرانیدی.
(سوم) از مال که از چه راه فراهم نمودی و در کجا خرج کردی.
(چهارم) از علم که چه علمی آموختی و آنچه آموختی و دانستی بآن عمل نمودی یا نه.
(پنجم) از ولایت و دوستی علی بن ابی طالب علیه السلام.

[سوره الصافات (37): آیات 27 تا 60]

اشاره

وَ أَقبَل‌َ بَعضُهُم عَلی بَعض‌ٍ یَتَساءَلُون‌َ (27) قالُوا إِنَّکُم کُنتُم تَأتُونَنا عَن‌ِ الیَمِین‌ِ (28) قالُوا بَل لَم تَکُونُوا مُؤمِنِین‌َ (29) وَ ما کان‌َ لَنا عَلَیکُم مِن سُلطان‌ٍ بَل کُنتُم قَوماً طاغِین‌َ (30) فَحَق‌َّ عَلَینا قَول‌ُ رَبِّنا إِنّا لَذائِقُون‌َ (31)
فَأَغوَیناکُم إِنّا کُنّا غاوِین‌َ (32) فَإِنَّهُم یَومَئِذٍ فِی العَذاب‌ِ مُشتَرِکُون‌َ (33) إِنّا کَذلِک‌َ نَفعَل‌ُ بِالمُجرِمِین‌َ (34) إِنَّهُم کانُوا إِذا قِیل‌َ لَهُم لا إِله‌َ إِلاَّ اللّه‌ُ یَستَکبِرُون‌َ (35) وَ یَقُولُون‌َ أَ إِنّا لَتارِکُوا آلِهَتِنا لِشاعِرٍ مَجنُون‌ٍ (36)
بَل جاءَ بِالحَق‌ِّ وَ صَدَّق‌َ المُرسَلِین‌َ (37) إِنَّکُم لَذائِقُوا العَذاب‌ِ الأَلِیم‌ِ (38) وَ ما تُجزَون‌َ إِلاّ ما کُنتُم تَعمَلُون‌َ (39) إِلاّ عِبادَ اللّه‌ِ المُخلَصِین‌َ (40) أُولئِک‌َ لَهُم رِزق‌ٌ مَعلُوم‌ٌ (41)
فَواکِه‌ُ وَ هُم مُکرَمُون‌َ (42) فِی جَنّات‌ِ النَّعِیم‌ِ (43) عَلی سُرُرٍ مُتَقابِلِین‌َ (44) یُطاف‌ُ عَلَیهِم بِکَأس‌ٍ مِن مَعِین‌ٍ (45) بَیضاءَ لَذَّةٍ لِلشّارِبِین‌َ (46)
لا فِیها غَول‌ٌ وَ لا هُم عَنها یُنزَفُون‌َ (47) وَ عِندَهُم قاصِرات‌ُ الطَّرف‌ِ عِین‌ٌ (48) کَأَنَّهُن‌َّ بَیض‌ٌ مَکنُون‌ٌ (49) فَأَقبَل‌َ بَعضُهُم عَلی بَعض‌ٍ یَتَساءَلُون‌َ (50) قال‌َ قائِل‌ٌ مِنهُم إِنِّی کان‌َ لِی قَرِین‌ٌ (51)
یَقُول‌ُ أَ إِنَّک‌َ لَمِن‌َ المُصَدِّقِین‌َ (52) أَ إِذا مِتنا وَ کُنّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنّا لَمَدِینُون‌َ (53) قال‌َ هَل أَنتُم مُطَّلِعُون‌َ (54) فَاطَّلَع‌َ فَرَآه‌ُ فِی سَواءِ الجَحِیم‌ِ (55) قال‌َ تَاللّه‌ِ إِن کِدت‌َ لَتُردِین‌ِ (56)
وَ لَو لا نِعمَةُ رَبِّی لَکُنت‌ُ مِن‌َ المُحضَرِین‌َ (57) أَ فَما نَحن‌ُ بِمَیِّتِین‌َ (58) إِلاّ مَوتَتَنَا الأُولی وَ ما نَحن‌ُ بِمُعَذَّبِین‌َ (59) إِن‌َّ هذا لَهُوَ الفَوزُ العَظِیم‌ُ (60)

صفحه : 78

ترجمه‌

‌در روز قیامت بعضی کفار رو ببعض دیگر کرده و از هم پرسش می‌کنند که (28)
شما بودید که بر ما وارد می‌شدید و ما را اغواء می‌نمودید (29)
رؤسای آنان (در جواب گویند) بلکه اصلا شما ایمان نیاورده بودید
و ما بر شما تسلطی نداشتیم و شما از جماعتی بودید که طغیان می‌نمودید (30)
و کلام پروردگار ما بر ما محقق و ثابت گردید و حقیقتا ما بایستی عذاب را بچشیم (31)
و شما را گمراه گردانیدیم و ما خود گمراهان خواهیم بود (32)
و در روز قیامت محققا تابعان و مطبوعات همگی در عذاب مساوی خواهند بود (33)
اینطور ما گناهکاران را پاداش خواهیم داد (34)
زیرا که آنان چنین بودند که وقتی بآنان گفته میشد بگوئید (لا اله الا اللّه) تکبر کرده (انکار می‌نمودند) (35)
و میگفتند آیا ما بقول یک آدم شاعر دیوانه‌ای خدایان خود را واگذاریم (36)
(چنین نیست که گمان کرده‌اند) بلکه محمّد (ص) آمد بحق و راستی و پیمبران را تصدیق نمود (37)
بحقیقت شما (منکرین رسالت او) بایستی عذاب دردناک را بچشید (38)
و مجازات نمیگردید مگر بر آنچه عمل نموده‌اید (39)
همه (مجازات میگردند) مگر از بندگان خدا کسانی که خالص گردیده‌اند (40)
که برای آنها روزی معین آماده گردیده (41)
از میوه‌های بسیار و آنان بزرگوار و گرامی میباشند (42)
در بوستانهای پر نعمت (43)
بر تختهایی که رو بروی هم گذاشته شده (44)
بر آنان بجامی از خمر سفید دور میزنند (45)
که در آشامیدن آن برای کسانی که می‌آشامند لذت‌آور خواهد بود (46)
در آن (خمر بهشتی) نه فسادی است و نه مستی‌آور است (47)
و نزد آنان حوریان کوتاه نظران فراخ چشمان خواهند بود
که گویا آنان تخم شتر مرغ پوشیده‌اند (48)
بعضی از بهشتیان رو به بعض دیگر میکنند و از هم پرسش مینمایند (49)
گوینده از آنها گوید برای من همنشینی بود (50)
و میگفت تو البته از مؤمنین و تصدیق کننده‌گانی (51)
آیا وقتی مردیم و استخوان و خاک گردیدیم آیا ما در موقع پاداش واقع میگردیم (52)

صفحه : 79
(و بآن گوید) آیا شما از وی اطلاع دارید (53)
پس از آنکه بنگرد وی را در میان آتش بیند (54)
(آن وقت بوی گوید) قسم بخدا نزدیک بود تو مرا هلاک گردانی (55)
اگر بخشش خدا نبود من هم از جمله حاضرین نزد تو بودم (56)
آیا ما از مردگان نیستیم
(و نمیگفتی) ما نمی‌میریم مگر مردن اول (که در دنیا بودیم) و ما معذب نمیگردیم (57)
حقیقتا (نعمت نجات از عذاب و خلود در بهشت) سعادت و رستگاری بزرگی است (59)
و برای کسب چنین سعادتی بایستی عمل کننده‌گان بسیار عمل کنند (تا فائز گردند بفیوضات ربانی) (60)

توضیح آیات‌

وَ أَقبَل‌َ بَعضُهُم عَلی بَعض‌ٍ یَتَساءَلُون‌َ وقتی جهنمیان با دوستان و رفقاء خود از شیاطین جنی و انسی وارد جهنم میگردند روی بهم آورده و با هم در مقام مجادله و نزاع بر میآیند و هر یک خواهد گناه را بگردن دیگری گذارد.
قالُوا إِنَّکُم کُنتُم تَأتُونَنا عَن‌ِ الیَمِین‌ِ (یمین) شاید اشاره بقوت و غلبه و استیلاء باشد زیرا که یمین نسبت بیسار شریف‌تر و قوی‌تر بنظر می‌آید اینکه است که مرءوسین برؤساء که قوی‌تر از آنها و تابع آنان گردیده بودند اعتراض مینمایند که ما ضعیف بودیم و شما قوی و بوعده و تهدید ما را فریب دادید و چون بمقتضای طبیعت هر ضعیفی تابع قوی میگردد اینکه است که گفته‌اند (النّاس علی دین ملوکهم) غالبا ضعفاء تابع اقویاء میگردند.
و شاید مقصود شیطان باشد که از طرف شریف‌ترین اعضاء بلکه از اطراف بشر داخل میگردد و وی را اغواء میگرداند.

صفحه : 80
قالُوا بَل لَم تَکُونُوا مُؤمِنِین‌َ- وَ ما کان‌َ لَنا عَلَیکُم مِن سُلطان‌ٍ رؤساء یا شیاطین در پاسخ خواهند گفت ما بر شما تسلطی نداشتیم بلکه شما اصلا در جاده شریف و دین حق وارد نشده بودید تا ما شما را فریب داده و بر گردانیده باشیم شما همیشه در گمراهی قدم میزدید.
بَل کُنتُم قَوماً طاغِین‌َ شما جماعتی بودید سرکش و مفسد و طغیان کننده و در صدد خاموش کردن چراغ هدایت منتظر وقت بودید و راه مؤمنین را می‌بستید و آنها را راحت نمی‌گذاشتید.
فَحَق‌َّ عَلَینا قَول‌ُ رَبِّنا إِنّا لَذائِقُون‌َ پس از آنکه همگی تسلیم عذاب گردیدند زیرا که در آن وقت حقایق ظاهر می‌گردد و هر کسی آثار اعمالی که در دنیا نموده بعیان مشاهده خواهد نمود اینکه است که متمردین از طریق حق اعتراف می نمایند که سخن پروردگار ما بر ما ثابت و محقق گردیده که نتیجه تمرد سخنان وحی (عذاب الیم) و جهنم خواهد بود فَأَغوَیناکُم إِنّا کُنّا غاوِین‌َ آن وقت رؤساء و شیاطین اعتراف مینمایند و گویند چون ما خود گمراه بودیم و خواستیم شما ضعفاء را بخدمت وزیر فرمان خود در آوریم اینکه بود که شما را مثل خود گمراه گردانیدیم.
فَإِنَّهُم یَومَئِذٍ فِی العَذاب‌ِ مُشتَرِکُون‌َ روز قیامت تابع متبوع عابد، معبود، رئیس، مرءوس همگی در عذاب با هم شرکت دارند، زیرا که اوضاع قیامت عکس العمل دنیا خواهد بود همین طوری که در دنیا با هم دوست و رفیق بودند و در حظوظات طبیعی با هم بهره‌برداری مینمودند در قیامت که آخرین مال بشر است بایستی با هم محشور باشند و در عذاب و شکنجه قهر الهی نیز با هم شرکت نمایند.
بروایتی از حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است که فرموده در قیامت حشر هر کسی

صفحه : 81
با آن چیزی است که در دنیا دوست میداشته و لو آنکه سنگی باشد.
إِنّا کَذلِک‌َ نَفعَل‌ُ بِالمُجرِمِین‌َ آری در دادگاه الهی مجرمین را چنین پاداش خواهند داد (جَزاءً وِفاقاً) روی میزان عدل بازاء هر عملی از نیک و بد پاداشی مطابق وی است که خواهی و نخواهی مترتب بر عمل خواهد گردید.
إِنَّهُم کانُوا إِذا قِیل‌َ لَهُم لا إِله‌َ إِلَّا اللّه‌ُ یَستَکبِرُون‌َ وقتی سفراء الهی و مؤمنین بمشرکین می‌گفتند کلمه توحید بزبان جاری کنید و بگوئید (لا اله الا اللّه) آن کبر و نخوت که از نفس پلیدشان بروز و ظهور مینمود نمیگذاشت اعتراف بحق و کلمه توحید نمایند.
وَ یَقُولُون‌َ أَ إِنّا لَتارِکُوا آلِهَتِنا لِشاعِرٍ مَجنُون‌ٍ مشرکین در پاسخ سخن مؤمنین که در مقام خیر خواهی و مآل اندیشی آنان میگفتند دست از لجاجت بردارید و در اثر شرک روزگار خود را سیاه نکنید و بوحدانیت آله و مربی عالم اعتراف نمائید می‌گفتند آیا درست است که بگفته یک آدم شاعر دیوانه ما دست از خدایان خود برداریم و بیک خدا اعتراف نمائیم گویا بعقل ناقص خود اینکه عمل را عقلایی نمیدانستند.
آری عقلی که پابند موهومات گردید از سیرت اولیه خود خارج میگردد و عوض اینکه حقایق که شأن عقل است بر وی مکشوف گردد باطل در نظر وی آراسته و جلوه‌گری خواهد نمود.
بَل جاءَ بِالحَق‌ِّ وَ صَدَّق‌َ المُرسَلِین‌َ (بل اضراب است) یعنی ای جماعت کفار و مشرکین چنین نیست که گمان کرده‌اید که پیمبر ما دیوانه یا شاعر باشد بلکه از طرف حق بحق و حقیقت آمده که شما را از کج روی بسوی طریق راستی و درستی رهسپار گرداند و گفته‌های پیمبران گذشتگان در وحدت و صفات الهی و کتابهای آسمانی آنها را تصدیق نموده و کلامش مطابق گفتار تمام انبیاء و سفرای الهی خواهد بود.

صفحه : 82
و نیز تمام پیمبران پیشین برسالتش خبر داده و تصدیق بحقانیتش نموده‌اند با اینکه حال دیگر جای شک و انکاری باقی نخواهد ماند.
إِنَّکُم لَذائِقُوا العَذاب‌ِ الأَلِیم‌ِ پس از اثبات حق و اتمام حجت و انکار شما که از روی کبر و حسد و کینه لجاجت میورزید برای شما مشرکین محقق و ثابت میگردد که عذاب دردناک جهنم را بچشید.
وَ ما تُجزَون‌َ إِلّا ما کُنتُم تَعمَلُون‌َ در دادگاه عدل الهی جزاء مطابق عمل انجام خواهد گرفت اینکه آیه تصریح می‌نماید که انسان در عمل مختار است اجباری در کار نخواهد بود چگونه توان تصور نمود خدایی که خود را برحمت معرفی فرموده کسی را بر کفر و خلاف مجبور گرداند چنانچه رأی اشاعره بر اینکه است پس از آن وی را مجازات نماید و گوید اینکه پاداش اعمال خود تو است هرگز چنین نخواهد بود.
إِلّا عِبادَ اللّه‌ِ المُخلَصِین‌َ در اینکه مبارک سوره در پنج موضع اینکه آیه تکرار شده و البته هر جایی بمناسبت مخصوصی و اشاره بمطلب مهمی خواهد داشت.
(الا) شاید استثناء منقطع از ضمیر ذائقوا باشد و راجع باشخاصی است که از غیر خدای تعالی خالص گردیده که چنین کسانی از جمله مخاطبین بعذاب استثناء گردیده و اینان طعم عذاب را نخواهند چشید.
و شاید استثناء از ضمیر (تجزون) باشد که تمام مردم مطابق عملشان پاداش خواهند گردید مگر کسانی که دل و قلبشان از غیر خدا خالی گردیده که جزاء و پاداش اعمال نیک آنها فوق عملشان داده میشود.
و باید دانست که بسیار فرق است بین (مخلصین) بکسر لام و (مخلصین) بفتح لام زیرا که (مخلصین) بکسر لام کسی خواهد بود که اعمال وی از ریاء و شهرت یا اغراض دیگری از منافع و حظوظات و شوائب دنیوی بلکه اخروی خالص

صفحه : 83
گردیده و عمل او بامر خدا و اطاعت فرمان او انجام گرفته.
و باین مرتبه از خلوص اشاره دارد قوله تعالی در سوره (بیّنه) آیه (4) (وَ ما أُمِرُوا إِلّا لِیَعبُدُوا اللّه‌َ مُخلِصِین‌َ لَه‌ُ الدِّین‌َ)«1».
و نیز قوله تعالی در سوره کهف آیه (110) «فَمَن کان‌َ یَرجُوا لِقاءَ رَبِّه‌ِ فَلیَعمَل عَمَلًا صالِحاً وَ لا یُشرِک بِعِبادَةِ رَبِّه‌ِ أَحَداً»«2» اشاره بهمین اشخاص است.
خلاصه (مخلصین) بفتح لام که بصیغه مفعول آمده در باره کسانی درست می‌آید که خود را خالص گردانیده و مثل زر ناب از بوته امتحان خالص بیرون آمده و از شائبه غیریت بکلی آزاد گردیده و در مقام صدق تمکن پیدا نموده‌اند.
أُولئِک‌َ لَهُم رِزق‌ٌ مَعلُوم‌ٌ (اولئک) اشاره بجماعت (مخلصین) نموده که نظر به مقام ارجمند آنان روزی آنها معلوم و نزد پروردگارشان معین خواهد بود چنانچه در باره شهداء در سوره آل عمران آیه (163) فرموده (أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقُون‌َ)«3» هر موجودی در خور مرتبه خود نزد رزاق متعال روزی دارد روزی قوای جسمانی اشیاء جسمانی از قبیل مأکولات و مشروبات و باقی تمتعات طبیعی خواهد بود که علی الدوام بوی میرسد و تغذی مینماید.
لکن روزی روح پاک خالی از شائبه غیریت که از خود فانی و بحق باقی گردیده آن نیز بایستی در خور خودش آنچه بآن استکمال می‌یابد بوی برسد و آن غیر از اشراقات و لوایح انوار ازلی که دل و جان او را زنده نگاهدارد چیز دیگری نخواهد بود فَواکِه‌ُ وَ هُم مُکرَمُون‌َ اول تشریف مخلصین انواع و اقسام میوه‌جات بسیار و متنوعی است از جسمانی
-----------------------------------
(1) مردم امر گردیده نشده‌اند مگر برای اینکه دین خود را برای خدا خالص گردانند
(2) کسی که بملاقات پروردگار خود امیدوار است بایستی عمل خود را (برای خدا) خالص گرداند و در عبادت خدا احدی را شریک نگرداند.
(3) (شهداء) نزد پروردگارشان زنده (و علی الدوام) بآنها روزی میرسد.

صفحه : 84
و روحانی که جسم و جان آنان را شاداب گردانیده و لذیذ و مفرح روح و روان خواهد بود و مقصود از میوه‌جات بهشتی لذت است نه رفع الم گرسنگی و بدل ما یتحلل و اهل بهشت مخصوصا مخلصین که در (مقعد صدق) قرار گرفته‌اند و آنچه در آنها بالقوه و استعداد مأخوذ بوده بفعلیت رسیده و حالت منتظره‌ای برای آنها باقی نمانده یعنی بکمال لایق بخود رسیده‌اند اینکه است که جسما و روحا از تغییر و تبدیل و کون و فساد محفوظند و دیگر محتاج بعوض ما یتحلل نخواهند بود و برای اوّل تشریفات آنان است که میوه بسیار برای آنها مهیا نموده‌اند.
اگر چه ظاهرا مقصود از فاکهه که روزی مخلصین خواهد بوده میوه جسمانی است لکن بمناسبت مورد شاید اشاره بمیوه روحانی و آن الطاف الهی و فیوضات رحمانی است که میوه دل و روح آنان خواهد بود که نمونه‌ای از آن در همین حیات دنیوی برای اهلش میسر و از آن کامیاب گردیده و دل و جانشان را شاداب میگرداند خلاصه کسی که از شوب منیت و خودیت وارسته گردید و یک جهته و یک‌دله رو بحق آورده وی را مخصوص بکرامات و فضائلی میگرداند.
(اول) از میوه‌هایی بآنان روزی میدهد که دل و جان آنان را قوت میبخشد و شاداب می‌گرداند قوله تعالی در سوره واقعه آیه (11) (وَ فاکِهَةٍ مِمّا یَتَخَیَّرُون‌َ) تشریف مقربین است.
(2) آنان گرامی و بزرگواران و سادات اهل بهشت خواهند بود.
(3) (فِی جَنّات‌ِ النَّعِیم‌ِ) جنات بصیغه جمع اشاره بعلو مقام و احاطه آنان است و آیه در مقام رتبه و مقام مخلصین بفتح لام است که آرامگاه آنها محدود بیک درجه و یک مقام بهشتی نخواهد بود بلکه تمام درجات بهشتی تقدیم قدم آنان خواهد بود.
آیاتی که در اینجا راجع بمقامات و درجات مخلصین آمده خیلی شبیه است با آیاتی که در سوره واقعه در باره (مقربین) و تفضلاتی که در باره آنها شده است مثل همین آیه (فِی جَنّات‌ِ النَّعِیم‌ِ) و نیز آیه بعد در اینجا (عَلی سُرُرٍ مُتَقابِلِین‌َ) و در سوره واقعه

صفحه : 85
آیه (15 و 16) (عَلی سُرُرٍ مَوضُونَةٍ مُتَّکِئِین‌َ عَلَیها مُتَقابِلِین‌َ) آنان بر تختها و سریرهای سلطنتی که در مقابل هم آراسته گردیده تکیه زده‌اند.
در اینجا (یُطاف‌ُ عَلَیهِم بِکَأس‌ٍ مِن مَعِین‌ٍ، بَیضاءَ لَذَّةٍ لِلشّارِبِین‌َ) راجع بمشروبات (مخلصین) ساقیان بهشتی باجمال و زیبایی و رخسار درخشان که از نور دل و مهر جان و روان وارسته‌گان از کثافات نفسانی پدیدار گردیده با کوزه‌های آبگینه مرصع پر از خمر سفید بدور تخت سلطنتی آنان برای خدمت دیوانه‌وار دور میزنند.
در سوره واقعه آیه (17 و 18) «یَطُوف‌ُ عَلَیهِم وِلدان‌ٌ مُخَلَّدُون‌َ- بِأَکواب‌ٍ وَ أَبارِیق‌َ وَ کَأس‌ٍ مِن مَعِین‌ٍ» در اینجا در وصف شراب بهشتیان فرموده (لا فِیها غَول‌ٌ وَ لا هُم عَنها یُنزَفُون‌َ) شراب بهشتی چون از نور حقیقت دل اشخاص خالص ظهور نموده مثل شراب دنیوی نخواهد بود که دردسر و جنون و چندین ضرر جسمی و روحی پدید آورد بلکه روح و دل اهلش را مصفا و نورانی میگرداند و بر سرور و فرح آنها خواهد افزود.
و نظیر اینکه آیه در سوره واقعه فرموده (لا یُصَدَّعُون‌َ عَنها وَ لا یُنزِفُون‌َ) وَ عِندَهُم قاصِرات‌ُ الطَّرف‌ِ عِین‌ٌ کَأَنَّهُن‌َّ بَیض‌ٌ مَکنُون‌ٌ در وصف حوریان بهشتی که نامزد مخلصین خواهند بود فرموده آنان چنینند که از روی حیا چشمان خود را فرو بسته و غیر شوهر خود را ننگرند زیرا از اعماق قلب آنان سرشته شده‌اند و آنها را از سفیدی و لطافت تشبیه بتخم شتر مرغ نموده زیرا عادت شتر مرغ چنین است که تخم خود را زیر پر خود می‌پوشاند که محفوظ ماند.
و نظیر اینکه آیه در سوره واقعه فرموده (وَ حُورٌ عِین‌ٌ کَأَمثال‌ِ اللُّؤلُؤِ المَکنُون‌ِ) خلاصه وقتی آیاتی که در اینجا در اوصاف (مخلصین) آمده با آیات سوره واقعه که در فضیلت (سابقین و مقربین) بیان فرموده با هم جمع کنیم چنین استفاده میشود که مخلصین همان بزرگوارانی خواهند بود که چنان مهر حق تعالی و عشق پاک بدون شائبه غیریت بر دل و جان آنان رسوخ نموده که بکلی از غل و غش امور طبیعی و نفسانی پاک و وارسته گردیده‌اند و بتمام قوی و مشاعر روی

صفحه : 86
نیازمندی بدر خانه بی‌نیاز مطلق گردانیده و هدف و آرزوی آنها جز اشراقات و تجلیات نور جمال احدی و فیض سرمدی چیز دیگری نخواهد بود، و چنین اشخاصی نه فقط از حظوظات طبیعی اعراض مینمایند بلکه آرزوی مقامات بهشتی را نیز در دل خود نمی‌پرورانند.
فَأَقبَل‌َ بَعضُهُم عَلی بَعض‌ٍ یَتَساءَلُون‌َ- قال‌َ قائِل‌ٌ مِنهُم إِنِّی کان‌َ لِی قَرِین‌ٌ پس از آنکه بهشتیان در محل امن و امان و در کاخ مجلل خود بالای تختهای مرصع که قبلا برای آنان آماده شده و رو بروی یکدیگر نشسته با هم آغاز سخن می‌نمایند یکی بدیگری گوید من در دنیا هم نشینی داشتم از انسان بنا بقول إبن عباس یا از شیاطین بنا بر قول مجاهد که منکر عالم آخرت و چنین روزی بود و مرا سرزنش و سخریه مینمود.
یَقُول‌ُ أَ إِنَّک‌َ لَمِن‌َ المُصَدِّقِین‌َ أَ إِذا مِتنا وَ کُنّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنّا لَمَدِینُون‌َ میگفت آیا تو سخنان پیمبران را تصدیق میکنی چگونه خواهد بود که ما وقتی مردیم و خاک گردیدیم ثانیا زنده شویم و در دادگاه جزا مجازات گردیم هرگز چنین نخواهد بود.
قال‌َ هَل أَنتُم مُطَّلِعُون‌َ فَاطَّلَع‌َ فَرَآه‌ُ فِی سَواءِ الجَحِیم‌ِ آن شخص مؤمن از رفقای بهشیان خود سؤال می‌کند آیا شما از حال و مکان هم نشین من اطلاع دارید که در چه حال و چگونه زیست مینماید پس از آنکه بحال و جایگاه رفیق دنیوی خود مطلع میگردد وی را در میان دوزخ می‌بیند.
قال‌َ تَاللّه‌ِ إِن کِدت‌َ لَتُردِین‌ِ وَ لَو لا نِعمَةُ رَبِّی لَکُنت‌ُ مِن‌َ المُحضَرِین‌َ آن وقت آن شخص مؤمن خواهد گفت قسم بخدا اگر حفظ و نعمت پروردگار من نبود بزودی تو مرا لغزانیده و فریب داده بودی و امروز مثل تو در عذاب گرفتار بودم.
در شأن نزول آیه گویند دو برادر بودند یکی کافر بنام قرطوس و دیگری مؤمن بنام یهودا برادر کافر بخل میورزید و مال خود را اندوخته میگردانید و برادر مؤمن انفاق مینمود تا آنکه مالش تمام شد و فقیر گردید قرطوس کافر بیهودا

صفحه : 87
اعتراض نموده که چرا مال خود را تلف نمودی یهودا در پاسخ گفت من مال خود را دادم که در آخرت عوض بگیرم قرطوس منکر آخرت و قیامت و دار جزا گردید و گفت هرگز ممکن نیست که ما پس از مردن و خاک گردیدن زنده شویم و در دار جزا مجازات گردیم نه زنده میگردیم و نه مجازات خواهیم دید.
ببین چگونه آیات قرآنی بطور وضوح بما نشان میدهد و بما می‌فهماند که دنیا و آخرت قرین یکدیگر خواهند بود همین افرادی که در دنیا با هم مجالست دارند با شخصیت جسمی و روحی با همان حالات و مشاعر دنیویشان در قیامت با هم صحبت می‌نمایند مثل عده‌ای از رفقاء که بمسافرت رفته و پس از برگشتن دور هم نشسته از کیفیت مسافرت و اعمالی که کرده و مناظری که دیده و حالات گذشته خود از خوب و بدو منافع و ضرری که برده‌اند با هم سخن می گویند از اینجا توان پی‌برد که دنیا و آخرت قرین یکدیگر خواهند بود.
آری توان گفت دنیا و آخرت دو مرتبه از مراتب وجود انسانی بشمار میرود بلکه یک حقیقتند ظاهر و قشر آن را دنیای دنی نامند زیرا که مقدمه آخرت است و لب‌ّ و باطن آن را آخرت نامند که سر انجام و نتیجه و غایت حیات دنیوی وجود بشر است و همین آدم دنیوی بعینه و شخصه همان انسان اخروی است.
و چون عالم قیامت عالم فصل است که بایستی خوب و بد از هم تمیز داده شود و هر کسی روی میزان اعمال و اخلاقش پاداش داده شود و مقام اخروی هر کسی تعیین گردد اینکه است که همین طوری که آیات بما نشان می‌دهد جهنمیان با هم جدال و نزاع مینمایند و هر یک میخواهد گناه را بگردن دیگری گذارد و بهشتیان هم رو بروی هم نشسته از اعمال دنیویشان با هم صحبت مینمایند و از انس بهم لذت فراوان خواهند برد.
أَ فَما نَحن‌ُ بِمَیِّتِین‌َ إِلّا مَوتَتَنَا الأُولی وَ ما نَحن‌ُ بِمُعَذَّبِین‌َ آن وقت آن برادر مؤمن بآن کافر از روی سرزنش گوید آیا تو نمی‌گفتی همین مردن است دیگر قیامتی و دار جزائی در کار نخواهد بود و ببین چگونه امروز حقیقت

صفحه : 88
بر تو ظاهر گردیده و چگونه در اثر کفر و انکار مبتلا بعذاب گردیده‌ای.
إِن‌َّ هذا لَهُوَ الفَوزُ العَظِیم‌ُ شاید (هذا) اشاره باشد بآن کرامات و نعمت‌های بسیاری که برای مخلصین و نجات یافته‌گان از عذاب و فائز گردیده‌گان باین مقامات عالی که برای آنان مهیا گردیده و افراد بشر را ارشاد مینماید که ای عمال و کارکنان شما نیز مثل (مخلصین) و اهل خلوص خالص گردید تا بچنین مقامات ارجمند فائز گردید.

[سوره الصافات (37): آیات 61 تا 100]

اشاره

لِمِثل‌ِ هذا فَلیَعمَل‌ِ العامِلُون‌َ (61) أَ ذلِک‌َ خَیرٌ نُزُلاً أَم شَجَرَةُ الزَّقُّوم‌ِ (62) إِنّا جَعَلناها فِتنَةً لِلظّالِمِین‌َ (63) إِنَّها شَجَرَةٌ تَخرُج‌ُ فِی أَصل‌ِ الجَحِیم‌ِ (64) طَلعُها کَأَنَّه‌ُ رُؤُس‌ُ الشَّیاطِین‌ِ (65)
فَإِنَّهُم لَآکِلُون‌َ مِنها فَمالِؤُن‌َ مِنهَا البُطُون‌َ (66) ثُم‌َّ إِن‌َّ لَهُم عَلَیها لَشَوباً مِن حَمِیم‌ٍ (67) ثُم‌َّ إِن‌َّ مَرجِعَهُم لَإِلَی الجَحِیم‌ِ (68) إِنَّهُم أَلفَوا آباءَهُم ضالِّین‌َ (69) فَهُم عَلی آثارِهِم یُهرَعُون‌َ (70)
وَ لَقَد ضَل‌َّ قَبلَهُم أَکثَرُ الأَوَّلِین‌َ (71) وَ لَقَد أَرسَلنا فِیهِم مُنذِرِین‌َ (72) فَانظُر کَیف‌َ کان‌َ عاقِبَةُ المُنذَرِین‌َ (73) إِلاّ عِبادَ اللّه‌ِ المُخلَصِین‌َ (74) وَ لَقَد نادانا نُوح‌ٌ فَلَنِعم‌َ المُجِیبُون‌َ (75)
وَ نَجَّیناه‌ُ وَ أَهلَه‌ُ مِن‌َ الکَرب‌ِ العَظِیم‌ِ (76) وَ جَعَلنا ذُرِّیَّتَه‌ُ هُم‌ُ الباقِین‌َ (77) وَ تَرَکنا عَلَیه‌ِ فِی الآخِرِین‌َ (78) سَلام‌ٌ عَلی نُوح‌ٍ فِی العالَمِین‌َ (79) إِنّا کَذلِک‌َ نَجزِی المُحسِنِین‌َ (80)
إِنَّه‌ُ مِن عِبادِنَا المُؤمِنِین‌َ (81) ثُم‌َّ أَغرَقنَا الآخَرِین‌َ (82) وَ إِن‌َّ مِن شِیعَتِه‌ِ لَإِبراهِیم‌َ (83) إِذ جاءَ رَبَّه‌ُ بِقَلب‌ٍ سَلِیم‌ٍ (84) إِذ قال‌َ لِأَبِیه‌ِ وَ قَومِه‌ِ ما ذا تَعبُدُون‌َ (85)
أَ إِفکاً آلِهَةً دُون‌َ اللّه‌ِ تُرِیدُون‌َ (86) فَما ظَنُّکُم بِرَب‌ِّ العالَمِین‌َ (87) فَنَظَرَ نَظرَةً فِی النُّجُوم‌ِ (88) فَقال‌َ إِنِّی سَقِیم‌ٌ (89) فَتَوَلَّوا عَنه‌ُ مُدبِرِین‌َ (90)
فَراغ‌َ إِلی آلِهَتِهِم فَقال‌َ أَ لا تَأکُلُون‌َ (91) ما لَکُم لا تَنطِقُون‌َ (92) فَراغ‌َ عَلَیهِم ضَرباً بِالیَمِین‌ِ (93) فَأَقبَلُوا إِلَیه‌ِ یَزِفُّون‌َ (94) قال‌َ أَ تَعبُدُون‌َ ما تَنحِتُون‌َ (95)
وَ اللّه‌ُ خَلَقَکُم وَ ما تَعمَلُون‌َ (96) قالُوا ابنُوا لَه‌ُ بُنیاناً فَأَلقُوه‌ُ فِی الجَحِیم‌ِ (97) فَأَرادُوا بِه‌ِ کَیداً فَجَعَلناهُم‌ُ الأَسفَلِین‌َ (98) وَ قال‌َ إِنِّی ذاهِب‌ٌ إِلی رَبِّی سَیَهدِین‌ِ (99) رَب‌ِّ هَب لِی مِن‌َ الصّالِحِین‌َ (100)

صفحه : 89

ترجمه‌

(خطاب ببشر نموده) که آیا ورود شما در منزلگاه امن (با آن همه نعمتها و تشریفاتی که برای بهشتیان مهیا گردیده) بهتر خواهد بود یا درخت زقوم (61)
که حقیقتا ما آن را برای ستمکاران محنت و عذاب قرار دادیم (62)
حقیقتا درخت زقوم (ریشه آن) از کمون جهنم بیرون آید (63)
خوشه آن درخت گویا از سرهای شیاطین روئیده شده (64)
کفار بقدری از آن درخت خواهند خورد که شکمهایشان پر گردد (65)
پس برای دوزخیان محقق میگردد شرابی که آمیخته از حمیم سوزان خواهد بود (66)
پس از آن بازگشت و سر انجام آنان بسوی جهنم خواهد گردید (67)
حقیقتا آنها چون پدران خود را گمراه یافتند (68)
پس

صفحه : 90
بدنبال آنان بشتاب حرکت مینمایند (69)
و حقیقتا پیش از قوم تو بیشتر از پیشینیان گمراه گردیدند (70)
و محققا برای ارشاد آنان پیمبرانی فرستادیم (71)
پس ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ببین چگونه بود عاقبة ترسانیده شدگان (72)
مگر آن بندگان خدا که برای پذیرفتن (کلام حق) پاک و شایسته بودند (73)
و چون نوح نبی (ع) ما را از روی حقیقت خواند (او را اجابت نمودیم) و ما خوب اجابت- کننده‌ای میباشیم (74)
و ما نوح و اهل آن را از اندوه بزرگ (غرق) نجات دادیم (75)
و فرزندان او را از باقی ماندگان قرار دادیم (76)
(و ذکر خیر او را تا آخر الزمان) باقی گذاشتیم (77)
سلام و تحیت جهانیان بر نوح باد (78)
ما اینطور نیکوکاران را پاداش خواهیم داد (79)
بدرستی که نوح از بندگان مؤمن ما بود (80)
پس از نجات او دیگران را غرق گردانیدیم (81)
بحقیقت از جمله پیروان نوح ابراهیم بود (82)
(ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) یاد کن وقتی که ابراهیم (ع) پروردگار خود را با دلی پاک آمد (83)
و وقتی که بپدرش و قومش گفت چیست که شما میپرستید (84)
آیا بدروغ بتها را غیر از خدا الهان میخوانید (85)
پس چه گمان می‌کنید بآفریننده عالمیان (که غیر او را پرستش مینمائید) (86)
پس از آن ابراهیم بستارگان نگریست (87)
و گفت من مریض میباشم (88)
(چون چنین گفت) گروه بوی پشت کرده و رفتند (89)
پس ابراهیم قصد کرد (به بتخانه در آمد) و رو به بتهایی کرد که الاهان می‌نامیدند و بآنان (بطور استهزاء و سخریه) گفت آیا چرا از اینکه غذاها نمیخورید (90)
(چون از آنها جوابی نشنید) گفت چیست شما را که سخن نمیگوئید (91)
و در پنهانی رو به بتان کرد و با قوت ضربت محکمی به بت‌ها زد و بت‌ها را خورد نمود مگر بت بزرگ را (92)
پس از آن بت پرستان بشتاب رو باو آوردند (93)
ابراهیم بآنان گفت شما چگونه عبادت می‌کنید چیزی را که بدست خود میتراشید (94)
در صورتی که خالق و آفریننده شما و آنچه در آن عمل می‌کنید خدا است (مخلوق خدا را خالق مینامید)
(نمرودیان گفتند محلی بنا کنید پر از هیزم) و ابراهیم را در آتش بیندازید (96)

صفحه : 91
(و برای هلاکت ابراهیم و انداختن او در آتش) مکری پدید آوردند و ما عمل آنان را سافل و بی‌اثر گردانیدیم (و آتش را بر ابراهیم گلستان نمودیم (97)
ابراهیم گفت من بسوی پروردگار خود رونده میباشم (98)
ای پروردگار من (اولادی بمن ببخش) که از نیکوکاران و سعادتمندان باشد (و مرا کمک و یاری نماید)

توضیح آیات‌

أَ ذلِک‌َ خَیرٌ نُزُلًا أَم شَجَرَةُ الزَّقُّوم‌ِ- إِنّا جَعَلناها فِتنَةً لِلظّالِمِین‌َ پس از کراماتی که برای مؤمن خالص مهیا گردانیده بخردمندان و دانشمندان اشاره نموده که آیا بدلیل عقل چنین نعمت‌هایی برای پیشکشی و جلو قدم نیکوکاران و وارسته‌گان مهیا گردیده بهتر است یا درخت زقوم که ما آن را بلاء و آفت قرار دادیم برای کسانی که ظالم بنفس خود خواهند بود.
(نزلا) اشاره باول کرامتی است که در حین نزول بهشتیان در جلو آنها نهاده شده لکن برای مؤمنین مخصوصا اهل خلوص از آنها نعمت‌ها و کراماتی تهیه شده چنانچه در آیات دیگر تذکر داده که (نه چشمی دیده و نه گوشی شنیده و نه بخاطر احدی خطور نموده) آیا چنین کراماتی بهتر است یا درخت زقوم إِنَّها شَجَرَةٌ تَخرُج‌ُ فِی أَصل‌ِ الجَحِیم‌ِ گویند درخت زقوم درختی است در تهامه که برگ‌های ریز دارد و میوه آن بسیار تلخ و بدمزه است اینکه است که میوه جهنمیان را تشبیه بدرخت زقوم نموده.
اشاره به اینکه همین طوری که پیشکشی و اول قدم اهل بهشت چنین انعام و کراماتی خواهد بود که جلو قدم آنان نهاده شده پیش قدمی کفار و اهل جهنم نیز درخت زقوم است.
بعد در مقام معرفی و اوصاف درخت زقوم بر آمده که ریشه و بنیاد درخت

صفحه : 92
ز قوم از حقیقت جهنم روئیده شده چه جهنم همان جهنمی که در باطن کفار افروخته شده و آن آتشی خواهد بود که آتش گیرانه آن انسان و دل سنگ او است که سخت‌تر از سنگ کبریت بشمار میرود، و آن از اخلاق نکوهیده مثل عصبیت جاهلیت و حسد و تفرعن و غیر آن ناشی گردیده و سر چشمه گرفته.
طَلعُها کَأَنَّه‌ُ رُؤُس‌ُ الشَّیاطِین‌ِ خلاصه در مقام اصل و فرع درخت زقوم برآمده که ریشه آن از کجا سر میزند و میوه آن چیست و تذکر می‌دهد که ریشه آن از جهنم دل کافر سرزده و شاخه‌ها و ثمره آن سرهای شیاطین خواهد بود که از درخت جحیم دل کافر سر در آورده.
فَإِنَّهُم لَآکِلُون‌َ مِنها فَمالِؤُن‌َ مِنهَا البُطُون‌َ خوراک اهل جهنم از همان درخت زقوم تلخ و بد بو و بد مزه خواهد بود که خود آنان در حیات دنیویشان ریشه آن را در قعر قلبشان غرس نموده و در روز موعود میوه و ثمره آن عاید خودشان خواهد گردید و همین طوری که در دنیا بانکار پیمبران و اعمال نکوهیده آن را آب داده و پروریده‌اند در آنجا بثمر رسیده و خوراک آنها همان میوه آن است که در اثر حرصی که از اخلاق دیرینه دنیویشان پدید گردیده بقدری در خوردن آن حریص میگردند و اسراف مینمایند که شکم آنها پر میگردد و تشنه میشوند.
ثُم‌َّ إِن‌َّ لَهُم عَلَیها لَشَوباً مِن حَمِیم‌ٍ پس از آنکه تشنه‌گی آنان بمنتهی میرسد آب می‌طلبند آن وقت آب گرمی که مشوب بکثافاتی باشد بخوردشان می‌دهند و چون آن آب مشوب جوشان بدهان آنها رسد از شدت حرارت گوشت صورت آنها ریخته میشود قوله تعالی:
(یَشوِی الوُجُوه‌َ) سوره کهف آیه 28 در باره آنان است و چون بشکمها رسد تمام روده‌ها را پاره خواهد گردانید و در سوره محمّد آیه 17 در وصف آب حمیم فرموده (فَقَطَّع‌َ أَمعاءَهُم).

صفحه : 93
ثُم‌َّ إِن‌َّ مَرجِعَهُم لَإِلَی الجَحِیم‌ِ اینکه خوردنی و آشامیدنی کفار و مشرکین در اول ورود آنان است بسوی عذاب که در پیش روی آنها تحویلشان خواهند داد پس از آن بازگشت جایگاه همیشگی آنان بسوی جهنم خواهد انجامید.
إِنَّهُم أَلفَوا آباءَهُم ضالِّین‌َ- فَهُم عَلی آثارِهِم یُهرَعُون‌َ و اینکه همه عذاب و شکنجه آنان در اثر اینکه است که چون پدرانشان گمراه بودند و آنها را بگمراهی و کج روی ترغیب مینمودند و آنان بدون تحقیق و فکر که وظیفه هر بشری خواهد بود که بایستی در کار خود اندیشه و فکر نماید و کورکورانه دنبال هر صدایی نرود دنبال پدران خود را گرفتند تا آنکه سر انجام کار آنان را بجهنم کشانید.
در اینجا ارشاد بحکم عقل است که وظیفه هر بشری است که عصبیت را کنار گذارد و اول در ادیان تحقیق نماید و بعقل و فکر خود از روی برهان عقلی و منطقی حق را از باطل تشخیص دهد زیرا اگر از اول در بیراهه سیر نمود هر چه پیش رود بر گمراهیش افزوده خواهد گردید.
البته کسی که از روی خلوص نیت و غرض صحیح از راهش وارد گردد خداوند او را موفق میگرداند و طریق حق و واقع را از راه باطن بوی میآموزد و وی را بسعادت میرساند و کامیاب میگرداند و هر چه پیش رود بر فضیلت و کامیابی وی افزوده میگردد.
وَ لَقَد ضَل‌َّ قَبلَهُم أَکثَرُ الأَوَّلِین‌َ و در اثر همان پیروی کورکورانه‌ای بود که پیشینیان بدون تحقق و فهمیدگی پیرو آباء و اجداد خود گردیده و گمراه شده و در اثر آن بچاه مضلت و گمراهی فرو رفتند.
وَ لَقَد أَرسَلنا فِیهِم مُنذِرِین‌َ خدای تعالی برای گمراهان که بدون دانستگی پیرو آباء خود گردیده

صفحه : 94
و گمراه شده بودند رسولانی و راه نمایانی فرستاده که آنان را براه حق هدایت گردانند و بیشتر مردم در گمراهی ماندند و بتهدید و وعد و وعید پیمبران اعتنایی ننمودند فَانظُر کَیف‌َ کان‌َ عاقِبَةُ المُنذَرِین‌َ خطاب برسول اکرم است که ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نظر کن و ببین چگونه خواهد بود عاقبت کسانی که پیرو پیمبران نگردیدند و آنچه بآنها گفتند که در اثر مخالفت بعذاب دنیا و آخرت مبتلا خواهید گردید سخنان آنان در گوش سنگین کافرین کوچکتر تأثیری ننمود اینکه بود که بالاخره بسیاری از امم سابقه مثل قوم عاد و ثمود و غیر اینها معذب بعذاب گردیده و هلاک گشتند.
إِلّا عِبادَ اللّه‌ِ المُخلَصِین‌َ تمام تهدیدشدگان از امم سابقه مشمول عذاب گردیدند مگر بنده‌گان خدا که قلب و دلشان از غیر خدا خالی گردیده و مطیع حق بودند نه مطیع نفس و شیطان، چنین اشخاصی در محل امن و امان قرار گرفته و از هر گونه عذابی در حصن و قلعه کلمه توحید آرامش یافته‌اند.
وَ لَقَد نادانا نُوح‌ٌ فَلَنِعم‌َ المُجِیبُون‌َ پس از آنکه حضرت نوح (ع) از هدایت یافتن قومش مأیوس گردید و آنان عوض اینکه پیرو گفتارش گردند نسبت بحضرتش از هیچگونه ظلم و اذیتی خودداری ننمودند وقتی ضدیت را از حد گذرانیدند حضرتش در مقام مناجات برآمد و از خدا یاری طلبید و در باره آن گروه نفرین نمود و خدا دعای او را اجابت گردانید اینکه بود که بطوفان همه هلاک گردیدند.
وَ نَجَّیناه‌ُ وَ أَهلَه‌ُ مِن‌َ الکَرب‌ِ العَظِیم‌ِ- وَ جَعَلنا ذُرِّیَّتَه‌ُ هُم‌ُ الباقِین‌َ گویند از اولادان نوح سه پسر بنام سام، حام، یافت و چهار دختر که در کشتی بودند از غرق نجات یافتند و باقی ماندند و مردمان بعد از نوح همه از نسل نوح (ع) بوجود آمدند زیرا کسانی که بحضرت نوح ایمان آورده و در کشتی با نوح

صفحه : 95
بودند پس از طوفان همه مردند و از نسل آنان کسی باقی نماند.
وَ تَرَکنا عَلَیه‌ِ فِی الآخِرِین‌َ در تمام زمانها تا آخرین زمان و دوران عالم نام جمیل نوح (ع) و معجزه و طوفان او در زبانها و تواریخ دائر و در تمام ادیان او را ببزرگی و عظمت میشناسند و آیه (سَلام‌ٌ عَلی نُوح‌ٍ فِی العالَمِین‌َ) مشعر بر اینکه است که در تمام ادوار عالم و زمانها تحیت و درود بر نوح ثابت و محقق گردیده و همیشه نام او و ذکر خیر او بر سر زبانها مستدام و برقرار خواهد بود.
إِنّا کَذلِک‌َ نَجزِی المُحسِنِین‌َ آری حال نیکوکاران چنین است که خداوند نام نیک آنها را در زمین باقی خواهد گذاشت که نیکی کردن سرمشق دیگران گردد و همیشه آنان را به نیکی یاد نموده و ستایش نمایند و در مقابل آنها نام اشرار و ستمکاران که در زمین فساد مینمودند و سجیه و اعمال زشت آنان را نیز مثل فرعون و نمرود و امثال آنان که ظالم و ستمکار بودند و در زمین فساد مینمودند با ابتلاآتی که بپاداش عملشان گرفتار گردیدند آن را هم باقی خواهند گذاشت که بفهمند پاداش احسان، احسان و پایان ظلم و ستمگری جز خسران و هلاکت چیز دیگری نخواهد بود.

نام نیکی گر بماند ز آدمی به کزو ماند سرای زرنگار
إِنَّه‌ُ مِن عِبادِنَا المُؤمِنِین‌َ نام نیک نوح (ع) را در زمین باقی گذاشتیم و همیشه مشمول سلام و تحیت خواهد بود و ذکر خیر او در دهانها نیز دائر خواهد ماند زیرا که نوح از بنده‌گان مؤمن ما بود که قلب و دلش مطمئن بایمان گردیده و در مقام فرمان برداری و عبودیت ثابت قدم گشته و حضرتش هر قدر از کفار جفا و اذیت دید دست از وظیفه و تبلیغ رسالت بر نداشت تا وقتی که لجاجت مشرکین بانتها رسید و مسلما نفرین او در باره کفار آنهم بفرمان حق تعالی انجام گرفته نه اینکه از مقتضای قوه غضب او پدید گردیده باشد زیرا که شأن پیمبران بالاتر از آن خواهد بود که بر آنان قوای

صفحه : 96
طبیعی چیره گردد و آنان را مقهور گرداند و بدلخواه خود عملی آنهم عملی که افراد بشر را اعدام گرداند از آنها ناشی گردد هرگز چنین نخواهد بود.
ثُم‌َّ أَغرَقنَا الآخَرِین‌َ جزای عمل خیر چنین خواهد بود که نام حضرت نوح (ع) و ذکر خیر او در عالم باقی ماند و تمام مردم از کفار و مشرکین بطوفان که از اعمال بد آنان سر چشمه گرفته و بپاداش آن قهر الهی طغیان نموده همگی غرق دریای غضب گردیده هلاک شدند.
وَ إِن‌َّ مِن شِیعَتِه‌ِ لَإِبراهِیم‌َ از جمله تابعین نوح (ع) که در طریق توحید و سنت حق تعالی و طریق عبودیت ثابت قدم گردیده ابراهیم (ع) بود.
بعضی از مفسرین آیه را اینکه طور تفسیر نموده که از جمله تابعین محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و خلیفه او ابراهیم بود.
و حمل آیه بر اینکه معنی اگر چه باعتبار معنی و حقیقت صحیح خواهد بود نظر به اینکه پیمبر خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم سید انبیاء و شریف‌ترین آنها بشمار میرود و پیمبران سابق اگر پس از زمان آن سرور بدنیا آمده بودند همگی تابع شریعت او میگردیدند لکن اینکه توجیه که مرجع ضمیر (شیعته) محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و علی علیه السّلام باشد و ابراهیم از شیعیان و تابعین آنها شمرده شود خلاف ظاهر آیه بنظر میآید.
خلاصه ظاهر آیه مشعر بر اینکه است که ابراهیم (ع) در ابلاغ کلمه توحید و متانت و استقامت در دین و صبر و بردباری بر جفای کفار بروش نوح (ع) عمل مینمود و شاید در اکثر فروع شرعیه نیز تابع او گردیده.
تذکره‌نویسان گویند بین نوح (ع) و ابراهیم (ع) ششصد و چهل سال فاصله بود و بین آن دو پیمبر الوا العزم هود و صالح مبعوث گردیدند.
إِذ جاءَ رَبَّه‌ُ بِقَلب‌ٍ سَلِیم‌ٍ- إِذ قال‌َ لِأَبِیه‌ِ وَ قَومِه‌ِ ما ذا تَعبُدُون‌َ پس از بیان فضائل و مناقب نوح (ع) در مقام فضیلت ابراهیم (ع) بر آمده قلب ابراهیم (ع) از هر غل و غش و شرک و خود خواهی پاک بود و با قلب سالم

صفحه : 97
از کدورت نفسانی و اخلاقی از طرف پروردگارش برسالت مبعوث گردید وقتی دید مردم عبادت بت مینمایند و میدانست بتها در ملکوت آسمانها ارزش ندارند و برای آنان مقام و منزلتی نخواهد بود و مشرکین از روی نفهمی چنین پندارند از دست بتها کاری ساخته میگردد اینکه بود که حضرتش در مقام انکار و ارشاد آنان بر آمده و خواست بآنها علنا نشان دهد که بتها نتوانند خود را از عذاب نجات دهند چگونه توانند دیگری را کمک نمایند اینکه بود که گفت شما چه خصوصیت و امتیازی در اینان مشاهده می‌نمائید که اینکه چیزهایی که جمادی بیش نخواهند بود معبود خود قرار داده‌اید.
أَ إِفکاً آلِهَةً دُون‌َ اللّه‌ِ تُرِیدُون‌َ- فَما ظَنُّکُم بِرَب‌ِّ العالَمِین‌َ شاید اشاره باین باشد که شما بفطرت عقلتان میدانید بتها هرگز لایق الوهیت و پرستش نمیباشند چگونه آنها را اله مینامید و اینکه افترا و دروغی هویدا خواهد بود آیا شما در باره پروردگار عالمیان چه گمان میکنید آیا غیر از خدا بتها را مؤثر در عالم میدانید یا گمان می‌کنید اینها شریک خدا یا واسطه در فیض می‌باشند هر چه در باره اینان گمان برید ناشی از کمال سفاهت و بیخردی شما خواهد بود زیرا که غیر از پروردگار عالم هرگز چیزی مستحق پرستش نخواهد بود فَنَظَرَ نَظرَةً فِی النُّجُوم‌ِ فَقال‌َ إِنِّی سَقِیم‌ٌ فَتَوَلَّوا عَنه‌ُ مُدبِرِین‌َ مفسرین چنین گویند وقتی حضرت ابراهیم (ع) بت پرستان را ملزم گردانید و در پاسخ سخنان او جوابی نداشتند گفتند فردا روز عید است و ما تهیه طعام می‌نمائیم و نزد بتها میگذاریم و برای گردش بیرون می‌رویم تو هم با ما بیا وقتی برگشتیم به بتخانه می‌رویم و اطعمه‌ای که ببرکت بتها تبرک یافته بین خود قسمت خواهیم نمود.
حضرت ابراهیم (ع) وقت را غنیمت شمرده توریه نمود و پس از آنکه نظر بستارگان کرد گفت من مریضم و شاید واقعا کسالتی هم داشته نه اینکه فقط برای مقصدی که در نظر گرفته گفته باشد من مریضم.

صفحه : 98
فَراغ‌َ إِلی آلِهَتِهِم فَقال‌َ أَ لا تَأکُلُون‌َ ما لَکُم لا تَنطِقُون‌َ پس از رفتن قوم ابراهیم (ع) وارد بتخانه گردید و بطور استهزاء گفت اینکه طعامهای لذیذ که در مقابل شما گذاشته شده چرا نمیخورید پس از آنکه از آنها جوابی نشنید گفت چرا جواب نمی‌دهید چگونه است حال شما چطور حرف نمی‌زنید اشاره به اینکه بت‌ها جمادند نه لایق تغذیه‌اند نه قدرت بر تکلم دارند فَراغ‌َ عَلَیهِم ضَرباً بِالیَمِین‌ِ آن گاه ابراهیم (ع) با قوت هر چه تمام‌تر بدست راست کلنگی بر سر بتان کوبید هفتاد و دو بت بودند که ابراهیم (ع) همه آنان را خورد گردانید مگر بت بزرگ که از طلا ساخته شده و در چشمش یاقوت نهاده بودند پس از آن تبر را بر دوش بت بزرگ گذاشت، وقتی آن جماعت مراجعت نمودند و به بت خانه آمدند و بتها را بآن حالت نگریستند.
فَأَقبَلُوا إِلَیه‌ِ یَزِفُّون‌َ بشتاب بسوی ابراهیم دویدند و او را گرفته و گویا در مقام پرسش بر آمدند که اینکه چه جنایت و ظلمی بود که در باره اینکه بتها نمودی در سوره انبیاء آیه 163 فرموده:
«قالُوا أَ أَنت‌َ فَعَلت‌َ هذا بِآلِهَتِنا یا إِبراهِیم‌ُ قال‌َ بَل فَعَلَه‌ُ کَبِیرُهُم هذا فَسئَلُوهُم إِن کانُوا یَنطِقُون‌َ»«1» قال‌َ أَ تَعبُدُون‌َ ما تَنحِتُون‌َ وَ اللّه‌ُ خَلَقَکُم وَ ما تَعمَلُون‌َ ابراهیم (ع) در مقام سرزنش و اعتراض بر آمده که چگونه شما عبادت می‌کنید آنچه را که بدست خود میتراشید خالق و آفریننده شما خدا است و آن خدایی که شما را آفریده و آن موادی که در آن عمل می‌کنید آن نیز مخلوق او خواهد بود.
-----------------------------------
(1) گفتند ای ابراهیم آیا تو با خدایان ما چنین کردی ابراهیم گفت بزرگ بتها چنین کرد.

صفحه : 99

ادعاء اشاعره که انسان مختار نیست و پاسخ‌

حضرات اشاعره برای اثبات مدعای خود که انسان را در عمل مختار نمی‌دانند در اینجا (ماء) در (ما تعملون را) ماء مصدریه گرفته‌اند نه موصوله و گویند همان طوری که انسان را خدا آفریده عمل و کار او را نیز او آفریده پس چطور انسان در عمل مختار است بلکه هر کاری را که خدا بخواهد انجام خواهد داد در پاسخ گوئیم علاوه بر اینکه آیه دلالت بر مدعای آنان ندارد وقتی اینکه آیه را با آیه جلو (أَ تَعبُدُون‌َ ما تَنحِتُون‌َ) که در هر دو آیه (ماء) موصوله است نه مصدریه جمع کنیم دلالت واضح دارد که انسان در عمل مختار است زیرا که در آیه جلو نسبت تراشیدن بتان را بخود مشرکین میدهد و در اینکه آیه در مقام اعتراض بآنها است که چگونه عمل خود را خدای خود قرار میدهید در صورتی که آفرینش خودتان و مواد و ان قوه و قدرتی که در مواد عمل میکنید و بصورت بت در میآورید همه مخلوق خدا خواهد بود.
باضافه شکی نیست که هر عملی از هر عاملی بروز نماید خواه باختیار یا بدون اختیار مستند بخداست لکن خداوند تعالی از راه فضل و کرم انسان را بهمین صفت مختار بودن او در عمل بر تمام موجودات فضیلت و برتری داده و وی را نماینده صفت مختار بودن خود قرار داده حتی ملائکه مقربین دارای چنین فضیلتی نخواهند بود.
اینکه است آدمی که باختیار خدا داد خود، زیر فرمان خدا برود و از خود رأی اندیشی ننماید و در مقابل عظمت و فرمان او سر تسلیم فرود آورد ممکن است از ملک برتر و شریفتر گردد قالُوا ابنُوا لَه‌ُ بُنیاناً فَأَلقُوه‌ُ فِی الجَحِیم‌ِ نمرود و تابعین وی رأی آنان بر اینکه قرار گرفت که بنائی پر از آتش گردانند و ابراهیم (ع) را در آتش انداخته بسوزانند.
گویند بنائی آماده نمودند که طول آن سی زرع و عرض آن بیست زرع بود.

صفحه : 100
فَأَرادُوا بِه‌ِ کَیداً فَجَعَلناهُم‌ُ الأَسفَلِین‌َ و در چگونگی انداختن ابراهیم (ع) در توده آتش بدستور شیطان حیله‌ای بکار بردند و او را بالای منجنیقی نهادند و با فلاخن در آتش پرتاب گردانیدند.
در سوره انبیاء آیه 69 فرموده: «قُلنا یا نارُ کُونِی بَرداً وَ سَلاماً عَلی إِبراهِیم‌َ»«1».
و بظهور چنین معجزه بزرگی حقانیت ابراهیم (ع) و بطلان دین آنان را واضح گردانید که چنین امر خارق العاده‌ای را به بینند و ایمان آرند لکن از آیه بعد که ابراهیم (ع) گوید.
وَ قال‌َ إِنِّی ذاهِب‌ٌ إِلی رَبِّی سَیَهدِین‌ِ رَب‌ِّ هَب لِی مِن‌َ الصّالِحِین‌َ معلوم میشود که اینکه معجزه باین بزرگی در دل سنگ مشرکین اثر نبخشید زیرا از آیه چنین معلوم می‌گردد که حضرت ابراهیم (ع) پس از اینکه واقعه از بین جماعت مشرکین بیرون رفت زیرا که دانست به تبلیغ وی کوچکتر اثری در آنها نخواهد نمود.
ابراهیم (ع) پس از آتش نمرودی بطرف شام رفت و در بین راه ساره زن ابراهیم (ع) هاجر را بکنیزی گرفت و بابراهیم بخشید و بدعای ابراهیم (ع) اسمعیل از هاجر متولد گردید.
-----------------------------------
(1) از طرف رب جلیل بامر تکوینی بآتش خطاب شد ای آتش بر ابراهیم (ع) سرد و سلامت باش.

صفحه : 101

[سوره الصافات (37): آیات 101 تا 138]

اشاره

فَبَشَّرناه‌ُ بِغُلام‌ٍ حَلِیم‌ٍ (101) فَلَمّا بَلَغ‌َ مَعَه‌ُ السَّعی‌َ قال‌َ یا بُنَی‌َّ إِنِّی أَری فِی المَنام‌ِ أَنِّی أَذبَحُک‌َ فَانظُر ما ذا تَری قال‌َ یا أَبَت‌ِ افعَل ما تُؤمَرُ سَتَجِدُنِی إِن شاءَ اللّه‌ُ مِن‌َ الصّابِرِین‌َ (102) فَلَمّا أَسلَما وَ تَلَّه‌ُ لِلجَبِین‌ِ (103) وَ نادَیناه‌ُ أَن یا إِبراهِیم‌ُ (104) قَد صَدَّقت‌َ الرُّؤیا إِنّا کَذلِک‌َ نَجزِی المُحسِنِین‌َ (105)
إِن‌َّ هذا لَهُوَ البَلاءُ المُبِین‌ُ (106) وَ فَدَیناه‌ُ بِذِبح‌ٍ عَظِیم‌ٍ (107) وَ تَرَکنا عَلَیه‌ِ فِی الآخِرِین‌َ (108) سَلام‌ٌ عَلی إِبراهِیم‌َ (109) کَذلِک‌َ نَجزِی المُحسِنِین‌َ (110)
إِنَّه‌ُ مِن عِبادِنَا المُؤمِنِین‌َ (111) وَ بَشَّرناه‌ُ بِإِسحاق‌َ نَبِیًّا مِن‌َ الصّالِحِین‌َ (112) وَ بارَکنا عَلَیه‌ِ وَ عَلی إِسحاق‌َ وَ مِن ذُرِّیَّتِهِما مُحسِن‌ٌ وَ ظالِم‌ٌ لِنَفسِه‌ِ مُبِین‌ٌ (113) وَ لَقَد مَنَنّا عَلی مُوسی وَ هارُون‌َ (114) وَ نَجَّیناهُما وَ قَومَهُما مِن‌َ الکَرب‌ِ العَظِیم‌ِ (115)
وَ نَصَرناهُم فَکانُوا هُم‌ُ الغالِبِین‌َ (116) وَ آتَیناهُمَا الکِتاب‌َ المُستَبِین‌َ (117) وَ هَدَیناهُمَا الصِّراطَ المُستَقِیم‌َ (118) وَ تَرَکنا عَلَیهِما فِی الآخِرِین‌َ (119) سَلام‌ٌ عَلی مُوسی وَ هارُون‌َ (120)
إِنّا کَذلِک‌َ نَجزِی المُحسِنِین‌َ (121) إِنَّهُما مِن عِبادِنَا المُؤمِنِین‌َ (122) وَ إِن‌َّ إِلیاس‌َ لَمِن‌َ المُرسَلِین‌َ (123) إِذ قال‌َ لِقَومِه‌ِ أَ لا تَتَّقُون‌َ (124) أَ تَدعُون‌َ بَعلاً وَ تَذَرُون‌َ أَحسَن‌َ الخالِقِین‌َ (125)
اللّه‌َ رَبَّکُم وَ رَب‌َّ آبائِکُم‌ُ الأَوَّلِین‌َ (126) فَکَذَّبُوه‌ُ فَإِنَّهُم لَمُحضَرُون‌َ (127) إِلاّ عِبادَ اللّه‌ِ المُخلَصِین‌َ (128) وَ تَرَکنا عَلَیه‌ِ فِی الآخِرِین‌َ (129) سَلام‌ٌ عَلی إِل‌یاسِین‌َ (130)
إِنّا کَذلِک‌َ نَجزِی المُحسِنِین‌َ (131) إِنَّه‌ُ مِن عِبادِنَا المُؤمِنِین‌َ (132) وَ إِن‌َّ لُوطاً لَمِن‌َ المُرسَلِین‌َ (133) إِذ نَجَّیناه‌ُ وَ أَهلَه‌ُ أَجمَعِین‌َ (134) إِلاّ عَجُوزاً فِی الغابِرِین‌َ (135)
ثُم‌َّ دَمَّرنَا الآخَرِین‌َ (136) وَ إِنَّکُم لَتَمُرُّون‌َ عَلَیهِم مُصبِحِین‌َ (137) وَ بِاللَّیل‌ِ أَ فَلا تَعقِلُون‌َ (138)

صفحه : 102

ترجمه‌

‌پس از (اجابت دعای ابراهیم) وی را بپسری بردبار بشارت دادیم (100)
وقتی ابراهیم (ع) با آن پسر بمحل سعی رسیدند (101) گفت ای پسرک من در در خواب دیده‌ام تو را سر می‌برم حال بنگر در اینکه عمل چه عقیده داری (102) پسر گفت ای پدر بر آنچه مأموری عمل نما اگر خدا بخواهد بزودی مرا بیابی از صبر کنندگان (103)
وقتی پدر و پسر تسلیم امر پروردگار گردیدند و ابراهیم پسر خود را برای ذبح به پیشانی بروی زمین انداخت (104)
او را ندا کردیم و گفتیم ای ابراهیم
حقیقتا خواب خود را راست آوردی (105) ما نیکوکاران را چنین پاداش خواهیم داد (106)
و بحقیقت اینکه رؤیای ابراهیم بلاء و آزمایشی بود هویدا (107)
و برای (فدای اسمعیل) گوسفند بزرگی فرستادیم (108)
و ذکر خیر او را تا آخرین (زمان) باقی گذاشتیم (109)
سلام و تحیت باد بر ابراهیم (110)
ما نیکوکاران را چنین پاداش میدهیم (111)
حقیقتا ابراهیم (ع) از بندگان مؤمن ما بود (112)
و ابراهیم را باسحاق بشارت دادیم و اسحق از پیمبران و از شایستگان محسوب گردید (113)
و بر ابراهیم (ع) و اسحق (ع) برکت دادیم (و اولاد آنها را زیاد گردانیدیم) و بعضی از ذریه آنان مردمان نیکو بودند و بعضی دیگر بنفس خود ستمگری بودند ظاهر (یعنی بسیار معصیت کاری مینمودند) (114)
و حقیقتا ما بر موسی (ع) و هارون (ع) منت گذاردیم
و آن دو

صفحه : 103
و قومشان را از رنج و تعب بزرگ نجات دادیم (115)
و آنها را یاری کردیم تا آنکه بر دشمن غالب گردیدند (116)
و بآنان کتاب روشن (تورات) عطا نمودیم
و موسی و هارون را بطریق روشن راه نمایی گردانیدیم (118)
(و نام خیر) موسی و هارون را در امم بعدیها باقی گذاشتیم (119)
سلام و تحیت بر موسی و هارون باد (120)
ما نیکوکاران را چنین پاداش خواهیم داد (121)
حقیقتا آنها از بندگان مؤمن ما محسوب بودند (122)
و بحقیقت الیاس نیز از پیمبران بود (123)
ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم یاد کن وقتی را که الیاس بگروه خود گفت آیا شما از عذاب خدا نمیترسید (124)
شما چگونه بعل (بت را) میپرستید و بهترین خلق کنندگان را وامیگذارید (125)
(فقط) خدا است که پروردگار شما و پروردگار پدران شما خواهد بود (126)
آن جماعت الیاس را تکذیب نمودند (127) و همگی آنها حاضر شدگان (در جهنم خواهند بود) (128)
و الیاس را تکذیب کردند مگر آن بندگان خدا که خالص گردیده بودند (129)
و نام جمیل الیاس را در آخرین باقی گذاشتیم (130)
سلام و تحیت بر الیاس باد (131)
حقیقتا ما نیکوکاران را چنین پاداش میدهیم (132)
بحقیقت الیاس از بنده‌گان مؤمن ما خواهد بود (133)
حقیقتا لوط از جمله پیمبران بشمار میرفت (134)
ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم یاد کن وقتی را که ما لوط و اهلش را تماما نجات دادیم
مگر پیره زن او را که وی را در عذاب شدگان باقی گذاشتیم (135)
پس از آن همگی آن گروه را هلاک گردانیدیم (139)

توضیح آیات‌

اشاره

فَبَشَّرناه‌ُ بِغُلام‌ٍ حَلِیم‌ٍ پس از آنکه جناب ابراهیم (ع) خلیل بسوی شام حرکت نمود و هاجر نصیب وی گردید از طرف رب‌ّ جلیل باو مژده رسید که پسر بردباری بتو کرامت

صفحه : 104
خواهیم نمود بعد از آنکه اسمعیل از هاجر متولد گردید، ابراهیم بفرمان الهی هاجر و اسمعیل را بمکه برد و اسمعیل در زمین مکه نشو و نما نمود تا وقتی که ابراهیم (ع) برای دیدن اسمعیل (ع) بمکه رفت.
گویند آن وقت اسمعیل پسر سیزده ساله‌ای بود و بشکار میرفت ابراهیم (ع) بر سر راه وی نشست وقتی اسماعیل از شکار برگشت جوانی دید با رخساری چون ماه و گونه‌های گل انداخته با اندامی مناسب مثل سرو میخرامید، شاید در آن حال مهر پدری ابراهیم (ع) از طبع بشری وی بحرکت آمد و از آنجایی که قلبی مانند قلب ابراهیم (ع) که از محبت حق تعالی پر گردیده و خداوند وی را بخلیلی خود پذیرفته هرگز جای غیر نخواهد بود گویا غیرت الهی بحرکت آمد و ابراهیم (ع) را مورد آزمایش واقع گردانید.
و در شب هشتم ذی الحجّه شب ترویه ابراهیم پس از عبادت خوابید، و شاید در رؤیا بروی چنین نمودار گردیده که ای خلیل دعوی محبت ما میکنی و محبت فرزند در دل میپرورانی اگر وصال ما خواهی برخیز و فرزند خود را قربانی نما زیرا که هرگز در یک‌دل دو محبت نخواهد گنجید.
ابراهیم (ع) از هیبت اینکه خواب بیدار شد و همه روز با خود فکر میکرد اینکه چه خوابی بود آیا امر رحمانی بود یا خیال نفسانی شب عرفه باز در خواب دید پسرش را قربانی دوست می‌کند گویند تا سه شب چنین خواب دید که بدست خود پسرش را قربانی می‌کند آن وقت یقین پیدا نمود که آن خواب رحمانی است و از طرف حق تعالی مأمور گردیده که در راه محبت بدست خود اولاد عزیز خود را سر ببرد.
فَلَمّا بَلَغ‌َ مَعَه‌ُ السَّعی‌َ، قال‌َ یا بُنَی‌َّ إِنِّی أَری فِی المَنام‌ِ أَنِّی أَذبَحُک‌َ در اینکه آن پسری که ابراهیم (ع) در خواب بکشتن وی مأمور گردیده کدام پسران او بودند اسماعیل بود یا اسحق معروف و مشهور بین مسلمان‌ها اینکه است که اسماعیل را ذبیح اللّه نامند و دلیل آن یکی اخبار است اگر چه در

صفحه : 105
بعض احادیث اسحق را ذبیح اللّه نامیده لکن در احادیث صحیح اسماعیل را ذبیح اللّه گفته‌اند.
و دیگر وقتی آیات را با هم جمع می‌کنیم چنین استفاده خواهد شد که اسماعیل ذبیح اللّه است نه اسحق زیرا بعد از حکایت رؤیای ابراهیم و مهیا شدنش برای کشتن پسرش او را باسحاق مژده می دهد و پیش از رؤیا وی را (بغلام حلیم) بشارت داده بود از اینجا معلوم میشود که (غلام حلیم) اسماعیل بوده نه اسحق خلاصه ابراهیم تصمیم گرفت که بخواب خود عمل کند زیرا که خواب پیمبران بمنزله وحی است وقتی در منی موقع قربانی رسید خواب خود را بر پسرش گفت و با ملاطفت پدری باو گفت من در رؤیا چنین دیده‌ام که تو را سر میبرم.
فَانظُر ما ذا تَری قال‌َ یا أَبَت‌ِ افعَل ما تُؤمَرُ سَتَجِدُنِی إِن شاءَ اللّه‌ُ مِن‌َ الصّابِرِین‌َ اسماعیل بدون تأمل و نگرانی گفت ای پدر بر آنچه مأموری عمل نما من هم بخواست خدا صبر خواهم نمود.
یکی از نکته اینکه قصص و حکایت شاید چنین باشد که دانسته شود کسی بمقام و رتبه‌ای نخواهد رسید مگر پس از آنکه در مورد امتحان و آزمایش واقع گردد و البته امتحان هر کسی در خور استعداد وی انجام میگیرد هر قدر مقام انسانی بلندتر باشد آزمایش او سخت‌تر و بزرگتر خواهد بود.
آری چنین نفس قدسی مثل ابراهیم (ع) خواهد بود که در مقام فرمان‌برداری چنان متانت و استقامتی از خود نشان دهد که او را در توده آتش انداختند صبر نموده و دل برضای حق تعالی بست و از آتش باک ننمود حتی اینکه گویند جبرئیل بامر حق تعالی نزد او آمد و گفت
(أ لک حاجة قال اما الیک فلا)
جبرئیل گفت پس بآنکه حاجت داری بگو گفت
(حسبی من سؤالی علمه بحالی)
فقط امید و اتکاء او بپروردگارش بود.
آری در عالم شنیده نشده کسی حائز مقام و مرتبه‌ای گردیده مگر در اثر متانت و استقامت، استقامت است که کوه‌های مشکلات را زیر پا هموار

صفحه : 106
نموده و راهرا باز می‌نماید و آدمی را بمقصود خواهد رسانید.
فَلَمّا أَسلَما وَ تَلَّه‌ُ لِلجَبِین‌ِ وقتی پدر و پسر تسلیم امر خدای تعالی گردیدند و ابراهیم برای قربانی اسماعیل را روی زمین انداخت و چنانچه گویند بخواهش خود اسماعیل دست و پای او را بست و پیشانی او را بزمین گذاشت و کارد بحلق او کشید هر قدر کوشش نمود حلق اسمعیل بریده نشد تا آنکه ابراهیم بغضب آمد و کارد را بزمین انداخت گویند صدایی از کارد شنید که خلیل مرا امر ببریدن می‌کند و رب جلیل نهی مینماید آن وقت جای داشت که از ملاء اعلا خروش بر آید که ای رب جلیل بیش از اینکه خلیل خود را میازار او از بوته امتحان سالم بیرون آمده او را دریاب وَ نادَیناه‌ُ أَن یا إِبراهِیم‌ُ قَد صَدَّقت‌َ الرُّؤیا إِنّا کَذلِک‌َ نَجزِی المُحسِنِین‌َ چنانچه از آیه معلوم میشود ابراهیم در خواب دیده بود سر پسر خود را میبرد و از آنجایی که خواب پیمبران بمنزله وحی است گمان کرد باین عمل مأمور گردیده و همین طور هم بود زیرا که ابراهیم (ع) بهمین اندازه موظف گردیده که برای کشتن پسرش مهیا گردد کشته شدن و نشدن بدست ابراهیم انجام نمی‌گرفت.
إِن‌َّ هذا لَهُوَ البَلاءُ المُبِین‌ُ وَ فَدَیناه‌ُ بِذِبح‌ٍ عَظِیم‌ٍ خواب ابراهیم (ع) و عمل او بمقدمات کشتن پسر خود برای امتحان و آزمایش بود و برای فدای اسماعیل مقرر گردید گوسفند بزرگی قربانی نماید

سؤال‌

آیا فائده امتحان برای ابراهیم (ع) چه بود خدا که خودش مقام ابراهیم را میدانست که در خلوص بمقامی حائز گردیده که اگر فرضا هزار پسر داشت و از جانب رب جلیل مأمور میگردید همه را قربانی مینمود.

پاسخ‌

آری تمام موجودات و آنچه واقع شده و آنچه واقع خواهد شد و ظاهر

صفحه : 107
و باطن هر چیزی در علم ازلی حق تعالی ظاهر و هویدا خواهد بود چیزی بروی پوشیده نخواهد بود تا آنکه محتاج بآزمایش باشد، فائده آزمایش پیمبران و نیز اشخاص شایسته برای اینکه نیست که بخواهد بفهمد آنان در اطاعت ثابت قدم میباشند یا نه نکات دیگری در کار خواهد بود از جمله آنها شاید چنین باشد که مقام و منزلت آنها بر خلق ظاهر گردد که آن بزرگواران چگونه در مقام اطاعت و بندگی ثابت قدم و استوار گردیده و مثل کوه پابرجا ایستاده و در مقام توحید و وظیفه‌شناسی بطوری متانت و استقامت از خود نشان میدهند که اگر فرضا بدن آنها را قطعه قطعه کنند در تبلیغ و انجام وظیفه سستی نخواهند نمود و نیز بدانند کسی بدون مجاهده با نفس و گذشت از خود و فناء فی اللّه بمقام و رتبه‌ای نخواهد رسید.
و شاید حکمت دیگرش اینکه باشد که آن کسانی که استعداد ترقی و تعالی در کالبد آنان موجود است بایستی در فشار روزگار فشرده گردند تا آنکه آن جوهر و حقیقت روح قدسی آنها و آن عطر حقیقی که در برگ‌های گل قوای نفسانی آنان مخفی گردیده صاف و پاک بیرون آید و در مقامات روحانی باعلا درجه قرب صعود نمایند و خلق را باستشمام آن مستفیض گردانند.
وَ تَرَکنا عَلَیه‌ِ فِی الآخِرِین‌َ سَلام‌ٌ عَلی إِبراهِیم‌َ و نام نیک ابراهیم در زمانها بعد تا آخرین ادوار عالم باقی خواهد گذاشت و در تمام ادیان و ملتها او را بعظمت و بزرگی و سلام و درود میستایند و میشناسند و وی را ستایش و تحنیت خواهند نمود.
کَذلِک‌َ نَجزِی المُحسِنِین‌َ إِنَّه‌ُ مِن عِبادِنَا المُؤمِنِین‌َ آری نیکوکاران چنینند در دنیا و آخرت نزد حق تعالی و ملائکه مقربین و اولیاء صالحین همیشه عزیز و محترم و نامشان در زبانها بنیکی دائر گردیده و در دل و جان مردم نفوذ نموده و در قلوب حکومت خواهند نمود.
وَ بَشَّرناه‌ُ بِإِسحاق‌َ نَبِیًّا مِن‌َ الصّالِحِین‌َ

صفحه : 108
چنانچه گفته شده از اینکه آیه می توان استفاده نمود که پس از آزمایش ابراهیم (ع) در مهیا گردیدنش بقربانی اسمعیل خداوند بپاداش عملش در باره او تفضلاتی نموده یکی عمل انجام نگرفته را قبول نموده و او را (بذبح عظیم) مفتخر گردانیده و دیگر باضافه بر اینکه اسماعیل را بوی پس داد و وی ذبیح اللّه نامیده شد ابراهیم (ع) را به پسر دیگر اسحق بشارت داد و او را نیز از انبیاء بشمار آورد.
وَ بارَکنا عَلَیه‌ِ وَ عَلی إِسحاق‌َ وَ مِن ذُرِّیَّتِهِما مُحسِن‌ٌ وَ ظالِم‌ٌ لِنَفسِه‌ِ مُبِین‌ٌ در مقام امتنان بر حضرت ابراهیم برآمده که خداوند در ذریه ابراهیم برکت داد و آنان را بسیار گردانید لکن بعضی از آنها نیکوکار و با ایمان و بعضی دیگر ستمکار و ظالم بنفس خود گردیدند که قدر خود را نشناختند و بنا فرمانی خود را از درجه خانمان نبوت انداختند.
آیه اشاره به اینکه شرافت انسان بنیکوکاری انجام خواهد گرفت نه بحسب و نسب خوبی و بدی شرافت و شقاوت ناشی از کردار و رفتار خود آدمی است.
در حدیث مشهور از رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم چنین نقل شده که در خطبه (حجة الوداع) فرموده ای مردم پروردگار شما یکی و تمام شما از آدم میباشید و آدم از خاک است (أَکرَمَکُم عِندَ اللّه‌ِ أَتقاکُم) نه عربی را شرافت بر عجمی نه عجمی بر عربی نه سیاه را فضیلتی است بر سفید نه سفید را بر سیاه برای احدی فضل و شرافتی نیست مگر در تقوی.
قوله تعالی: «فَإِذا نُفِخ‌َ فِی الصُّورِ فَلا أَنساب‌َ بَینَهُم یَومَئِذٍ وَ لا یَتَساءَلُون‌َ»«1» وَ لَقَد مَنَنّا عَلی مُوسی وَ هارُون‌َ وَ نَجَّیناهُما وَ قَومَهُما مِن‌َ الکَرب‌ِ العَظِیم‌ِ تفضلاتی در باره موسی و هارون اجراء گردیده (اول) آنها و قومشان
-----------------------------------
(1) سوره مؤمن آیه 103 وقتی نفخه دمیده شد در صور و قیامت بر پا گردید در آن وقت نسبها قطع میگردد و از یکدیگر سؤال نمیشود یعنی در آن وقت هر کسی بپاداش عمل خود جزا خواهد دید نه بعمل غیر

صفحه : 109
بنی اسرائیل را از سختی و بلاء بزرگ فرعون و فرعونیان نجات دادیم.
وَ نَصَرناهُم فَکانُوا هُم‌ُ الغالِبِین‌َ (دوم) آنها را یاری نمودیم و بر دشمنانشان غالب گردانیدیم و برای نجاتشان همگی را برود نیل غرق گردانیده و هلاک نمودیم.
وَ آتَیناهُمَا الکِتاب‌َ المُستَبِین‌َ (سوم) کتاب تورات که حقانیت آن هویدا و ظاهر بود و تمام احکام و قوانین آن مطابق عقل و منطق استوار گردیده بموسی و هارون عطاء نمودیم.
وَ هَدَیناهُمَا الصِّراطَ المُستَقِیم‌َ (چهارم) موسی و هارون را بر طریق مستقیم توحید و جاده حقیقت استوار و ثابت قدم گردانیدیم که هرگز کوچک‌تر لغزش و خطایی پیرامون آنها نگردید.
وَ تَرَکنا عَلَیهِما فِی الآخِرِین‌َ (پنجم) همین طوری که نام نیک و سجیه نیکوی پیمبران پیش مثل نوح و ابراهیم (ع) و پیمبران الوا العزم را تا قیامت در عالم باقی مانده اسم موسی (ع) و هارون و نیز کتاب و قوانین آنها در تمام ادوار و زمانها بجا و پایدار خواهد بود و نسخ شدن احکام تورات بقوانین قرآن منافی با آیه نخواهد بود زیرا که ناموس الهی و قوانین کلی در تمام شریعتها یکی است قرآن ناسخ ادیان است بلحاظ کمال و تمامیت و مردم موظفند بدستورات قرآن عمل نمایند و گر نه قوانین کلی از قبیل صلاة و زکاة و صوم و غیره در تمام ادیان یکسان بوده و خواهد بود جزئی تفاوتی که در آنها دیده می‌شود بمقتضای وقت و زمانها و استکمال خلق راجع بمعارف و قوانین کلی الهی و تهذیب اخلاق خواهد بود که هر وقتی بمناسبت وقت پیمبران موظف بودند مردم را طوری تکمیل نمایند اینکه بود که جزئی اختلاف بین قوانین پدید میگردید.
سَلام‌ٌ عَلی مُوسی وَ هارُون‌َ

صفحه : 110
(سلام) مأخوذ از سلّم و سلامتی است و شاید اشاره باین باشد که چون موسی (ع) و هارون (ع) و نیز باقی پیمبران از امراض روحانی و کثافات اخلاقی بالمره خالی و پاک و طاهر و سالم گردیده اینکه بود که شایسته مقام نبوت و پیشوایی بشر گردیدند.
و شاید مقصود از سلام تحیت و درود از طرف حق تعالی بر آنان باشد، یا مقصود چنین باشد که تا قیامت ستایش خلق بر آن ارواح طیبه جاری خواهد بود.
إِنّا کَذلِک‌َ نَجزِی المُحسِنِین‌َ همین طوری که در اثر ایمان واقعی و حقیقی به پیمبران پاداش نیکو دادیم و نام خیر آنان را باقی گذاشتیم بهر نیکوکاری چنین خواهیم نمود.
إِنَّهُما مِن عِبادِنَا المُؤمِنِین‌َ چون اینکه دو برادر از بندگان مؤمن حقیقی بودند و دارای قلب پاک بی‌آلایش و از هر ناپاکی سالم گردیده اینکه بود که چنین کراماتی نصیب آنان گردید.
وَ إِن‌َّ إِلیاس‌َ لَمِن‌َ المُرسَلِین‌َ از جمله پیمبران مرسل الیاس بود و در نام و نسب الیاس از مفسرین گفتاری نقل شده.
1- الیاس لقب ادریس است (إبن مسعود و قتاده) 2- الیاس یکی از انبیاء بنی اسرائیل از اولاد هارون بن عمران پسر عموی یسع می‌باشد.
و محمّد بن اسحق و غیر آن از سیر و تواریخ چنین نقل میکنند که وقتی خرقیل از دنیا رفت بنی اسرائیل عهد خدا را شکستند و تورات را عقب سر انداختند و اوامر خدا را فراموش نمودند و مشغول ببت پرستیدن گردیدند اینکه بود که خداوند پیمبرانی برای ترویج تورات فرستاد نه برای تجدید شرع تازه و در آن وقت پادشاهی بود بنام آجب و بت‌پرست و نام بت وی بعل بود و آن بت بیست زرع قد داشت و چهار صورت و مجوف و توخالی بود و شیطان داخل آن بت میشد و مردم را

صفحه : 111
تحریص ببت پرستیدن مینمود و آن سلطان زنی داشت بنام (ازبیل) و او فاحشه و از شرورترین و ظالم‌ترین مردم بشمار میرفت پادشاه وقتی از شهر بیرون میرفت وی را بجای خود می‌نشاند و وی لباس مردانه میپوشید و مشغول حکمرانی میگردید آن زن بحیله هفت نفر از شوهران خود را کشته بود و دارای هفتاد نفر اولاد گردیده بود و در همسایگی آن بستان بسیار نیکی مال مرد صالحی بود گاهی سلطان با زنش در آن باغ می‌نشستند و از میوه آن میخوردند روزی زنش گفت اینکه بستان لائق ما است بایستی از او بگیریم سلطان گفت از پادشاه قوی بر رعیت ضعیف ظلم نمودن سزاوار نیست و حرف زنش را قبول ننمود تا وقتی که سلطان مسافرت نمود و از شهر خارج گردید زن خواست باغ را از آن مرد صالح بگیرد حیله‌ای بکار برد و بوی گفت تو بپادشاه دشنام داده‌ای و چند نفر شهود آورد و باین بهانه او را کشت و باغ را تصرف نمود وقتی پادشاه برگشت و از قضیه خبردار شد بسیار نگران گردید و گفت گمان می‌کنم شومی اینکه عمل بروزگار ما برسد.
پس از آن مورد غضب پروردگار واقع گردیدند و الیاس را برسالت بر آنان فرستاد که باین ظالمان بگو برای اینکه خون ناحق که ریختید از تو و زنت انتقام خواهیم کشید و هر دو در همین بستان هلاک خواهید گردید و کسی بر شما رحم نخواهد نمود و جسد شما روی زمین بماند و گوشت شما را حیوانات بخورند و استخوان شما در روی زمین پوسیده گردد وقتی الیاس اینکه رسالت را از طرف حق تعالی بآن سلطان رسانید وی در غضب شد و گفت تو و هر کس که ادعای پیمبری می‌کند دروغ گوئید و خواست الیاس را بگیرد و سیاست نماید الیاس فرار نمود و در غاری پنهان گردید و عبادت می‌نمود.
چون حکایت طولانی است مختصر می‌نمائیم الیاس چند سال در کوه ماند و آن سلطان جابر همیشه در مقام بود که او را بگیرد و زجر نماید بالاخره

صفحه : 112
الیاس بنای نفرین گذاشت و تا سه سال باران نیامد و قحطی در آن شهر بجایی رسید که بسیاری از مردم از گرسنگی مردند و الیاس برای تبلیغ رسالت در خانه‌های بعضی میرفت و بخانه پیر زنی رفت پسری داشت بنام الیسع بن اخطوب آن پسر در اثر قحطی مریض شده بود بدعای الیاس خدا وی را شفا داد آن وقت مادر و پسر هر دو ایمان آوردند و الیسع با الیاس همراه گردید.
پس از آن الیاس بمردم آن شهر گفت ایمان آرید تا دعا کنم خدا برای شما باران فرستد قبول ننمودند گفت بتهای خود را حاضر نمائید و از آنان بخواهید که باران بفرستند بتها را حاضر نمودند آنچه در برابر آنها التماس نمودند باران بفرستند فائده نبخشید الیاس فرمود من اکنون دعا می‌کنم خدا باران فرستد بشرط اینکه ایمان آرید قبول نمودند و بدعای الیاس باران آمد لکن آنها ایمان نیاوردند.
مفسرین گویند حق تعالی بالیاس وحی فرستاد که از میان اینان بیرون رو که وقت هلاکت آنان رسیده و بفلان جا برو هر چه را دیدی بر آن سوار شو و مترس الیاس (ع) وقتی بآن مکان رسید اسبی از آتش دید بر آن سوار شد اسب از زمین بلند گردید (الیسع) که در همراهی او بود گفت من چه کنم الیاس گفت تو در زمین خلیفه من باش تا چه دستور بتو رسد و خدای تعالی بالیاس دو پر داد که هر وقت میخواست در هوا میپرید و هر وقت میخواست در زمین حرکت می‌نمود و پس از آن دیگر الیاس احتیاج بخوردنی و آشامیدنی نداشت و او انسانی بود ملکی و انسی، ارضی و سمائی و همان طوری که الیاس خبر داده بود خداوند بر آن سلطان دشمنی مسلط گردانید که خودش و زنش را در همان باغ کشت و جسد آنها را درندگان خوردند و قوم او را کشتند پس از آن الیسع برای بنی اسرائیل بپیمبری انتخاب گردید و بسیاری بوی ایمان آوردند.
(تفسیر ابو الفتوح رازی)

صفحه : 113

حکایت الیاس نبی (ع) و پادشاه ظالم‌

إِذ قال‌َ لِقَومِه‌ِ أَ لا تَتَّقُون‌َ أَ تَدعُون‌َ بَعلًا وَ تَذَرُون‌َ أَحسَن‌َ الخالِقِین‌َ اللّه‌َ رَبَّکُم وَ رَب‌َّ آبائِکُم‌ُ الأَوَّلِین‌َ الیاس در مقام تبلیغ و هدایت مردم مبالغه نمود و گفت آیا از عذاب خدا نمیترسید و آنان را سرزنش می‌نمود شما که ادعای عقل و انسانیت می‌کنید آیا عقل شما چنین اجازه می‌دهد که (بت) را پرستش و عبادت کنید و آنکه بهترین خلق کننده‌گان و آفریننده شما و آباء و اجداد پیشینیان شما بوده و خواهد بود واگذارید و او که سزاوار پرستش است عبادت ننمائید فَکَذَّبُوه‌ُ فَإِنَّهُم لَمُحضَرُون‌َ إِلّا عِبادَ اللّه‌ِ المُخلَصِین‌َ تمام مردمانی که سخنان (الیاس) را می‌شنیدند و معجزات او را می‌دیدند و وی را تکذیب نمودند در عذاب قیامت حاضر شدگان خواهند بود مگر بندگان خدا آنهایی که قلب و دلشان برای محبت الهی خالص گردیده و از شرک و ریب بری و بتمام قوی و مشاعر رو بحق آورده و در مقام بنده‌گی ثابت قدم گردیده.
و شاید (لمحضرون) اشاره بقیامت عظمی باشد که تمام مردم بایستی پای میزان حساب حاضر باشند مگر کسانی که در اینکه عالم مراقب حال خود گردیده و بحساب نفس خویش رسیدگی نموده در آن عرصه قیامت از حساب معاف و فارغ خواهند بود و آنان از بندگان خالص خدا بشمار می‌آیند که دیگر آنان را در دیوان محاسبه نخواهند واداشت.
وَ تَرَکنا عَلَیه‌ِ فِی الآخِرِین‌َ سَلام‌ٌ عَلی إِل‌یاسِین‌َ إِنّا کَذلِک‌َ نَجزِی المُحسِنِین‌َ إِنَّه‌ُ مِن عِبادِنَا المُؤمِنِین‌َ بقول بعضی (الیاسین) اسم الیاس است مثل میکال و میکائیل و بعضی (آل یاسین) قرائت نموده‌اند که بنا بر اینکه آل محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم می‌شود زیرا که یکی از نامهای مبارکش (یس) است یعنی سلام و درود بر آل محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم خواهد بود

صفحه : 114
سفیان ثوری از طریق اهل سنت از منصور و وی از مجاهد و مجاهد از إبن عباس چنین روایت میکند که بلغت سریانی (یاسین) یعنی ای انسان و مقصود از انسان محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است و مقصود از آل اهل بیت آن بزرگوار است.
و نیز از طریق اهل سنت وهب از کادح روایت می‌کند که امام جعفر صادق علیه السّلام از علی علیه السّلام نقل می‌کند که فرموده. (یس) محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است و ما آل (یس) می‌باشیم.
وَ إِن‌َّ لُوطاً لَمِن‌َ المُرسَلِین‌َ- إِذ نَجَّیناه‌ُ وَ أَهلَه‌ُ أَجمَعِین‌َ إِلّا عَجُوزاً فِی الغابِرِین‌َ اینجا در مقام امتنان برای لوط دو فضیلت تذکر میدهد یکی (لوط) را از جمله پیمبران مرسل بشمار آورده.
و دیگر خود و اهلش که مقصود تابعین وی بودند از عذاب نجات داده در موقعی که همه حتی زنش که و لو آنکه در ظاهر اهل او بشمار میرفت لکن چون ایمان نیاورده بود از اهل او خارج بحساب آمده و داخل هالکین گردیده و چون حکایت عذاب قوم لوط را در جاهای دیگر گفته شده از بیان آن خودداری نمودیم.
وَ إِنَّکُم لَتَمُرُّون‌َ عَلَیهِم مُصبِحِین‌َ- وَ بِاللَّیل‌ِ أَ فَلا تَعقِلُون‌َ آیه چنین ارائه میدهد تا زمان نزول قرآن خرابی شهر مؤتفکه که در اثر عذاب قوم لوط ΘјǘȢ شده بود باقی مانده اینکه بود که حق تعالی برای تذکر باهل مکه خطاب می‌نماید که شمایی که شب و روز از آن طرف گذر مینمائید چگونه تعقل نمی‌کنید و اندرز نمی‌گیرید.

صفحه : 115

[سوره الصافات (37): آیات 139 تا 182]

اشاره

وَ إِن‌َّ یُونُس‌َ لَمِن‌َ المُرسَلِین‌َ (139) إِذ أَبَق‌َ إِلَی الفُلک‌ِ المَشحُون‌ِ (140) فَساهَم‌َ فَکان‌َ مِن‌َ المُدحَضِین‌َ (141) فَالتَقَمَه‌ُ الحُوت‌ُ وَ هُوَ مُلِیم‌ٌ (142) فَلَو لا أَنَّه‌ُ کان‌َ مِن‌َ المُسَبِّحِین‌َ (143)
لَلَبِث‌َ فِی بَطنِه‌ِ إِلی یَوم‌ِ یُبعَثُون‌َ (144) فَنَبَذناه‌ُ بِالعَراءِ وَ هُوَ سَقِیم‌ٌ (145) وَ أَنبَتنا عَلَیه‌ِ شَجَرَةً مِن یَقطِین‌ٍ (146) وَ أَرسَلناه‌ُ إِلی مِائَةِ أَلف‌ٍ أَو یَزِیدُون‌َ (147) فَآمَنُوا فَمَتَّعناهُم إِلی حِین‌ٍ (148)
فَاستَفتِهِم أَ لِرَبِّک‌َ البَنات‌ُ وَ لَهُم‌ُ البَنُون‌َ (149) أَم خَلَقنَا المَلائِکَةَ إِناثاً وَ هُم شاهِدُون‌َ (150) أَلا إِنَّهُم مِن إِفکِهِم لَیَقُولُون‌َ (151) وَلَدَ اللّه‌ُ وَ إِنَّهُم لَکاذِبُون‌َ (152) أَصطَفَی البَنات‌ِ عَلَی البَنِین‌َ (153)
ما لَکُم کَیف‌َ تَحکُمُون‌َ (154) أَ فَلا تَذَکَّرُون‌َ (155) أَم لَکُم سُلطان‌ٌ مُبِین‌ٌ (156) فَأتُوا بِکِتابِکُم إِن کُنتُم صادِقِین‌َ (157) وَ جَعَلُوا بَینَه‌ُ وَ بَین‌َ الجِنَّةِ نَسَباً وَ لَقَد عَلِمَت‌ِ الجِنَّةُ إِنَّهُم لَمُحضَرُون‌َ (158)
سُبحان‌َ اللّه‌ِ عَمّا یَصِفُون‌َ (159) إِلاّ عِبادَ اللّه‌ِ المُخلَصِین‌َ (160) فَإِنَّکُم وَ ما تَعبُدُون‌َ (161) ما أَنتُم عَلَیه‌ِ بِفاتِنِین‌َ (162) إِلاّ مَن هُوَ صال‌ِ الجَحِیم‌ِ (163)
وَ ما مِنّا إِلاّ لَه‌ُ مَقام‌ٌ مَعلُوم‌ٌ (164) وَ إِنّا لَنَحن‌ُ الصَّافُّون‌َ (165) وَ إِنّا لَنَحن‌ُ المُسَبِّحُون‌َ (166) وَ إِن کانُوا لَیَقُولُون‌َ (167) لَو أَن‌َّ عِندَنا ذِکراً مِن‌َ الأَوَّلِین‌َ (168)
لَکُنّا عِبادَ اللّه‌ِ المُخلَصِین‌َ (169) فَکَفَرُوا بِه‌ِ فَسَوف‌َ یَعلَمُون‌َ (170) وَ لَقَد سَبَقَت کَلِمَتُنا لِعِبادِنَا المُرسَلِین‌َ (171) إِنَّهُم لَهُم‌ُ المَنصُورُون‌َ (172) وَ إِن‌َّ جُندَنا لَهُم‌ُ الغالِبُون‌َ (173)
فَتَوَل‌َّ عَنهُم حَتّی حِین‌ٍ (174) وَ أَبصِرهُم فَسَوف‌َ یُبصِرُون‌َ (175) أَ فَبِعَذابِنا یَستَعجِلُون‌َ (176) فَإِذا نَزَل‌َ بِساحَتِهِم فَساءَ صَباح‌ُ المُنذَرِین‌َ (177) وَ تَوَل‌َّ عَنهُم حَتّی حِین‌ٍ (178)
وَ أَبصِر فَسَوف‌َ یُبصِرُون‌َ (179) سُبحان‌َ رَبِّک‌َ رَب‌ِّ العِزَّةِ عَمّا یَصِفُون‌َ (180) وَ سَلام‌ٌ عَلَی المُرسَلِین‌َ (181) وَ الحَمدُ لِلّه‌ِ رَب‌ِّ العالَمِین‌َ (182)

صفحه : 116

ترجمه‌

حقیقتا یونس (ع) نیز از جمله پیمبران و فرستادگان بشمار میرود (140)
(ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) یاد کن وقتی را که یونس از جماعت بگریخت بسوی کشتی که پر از مردم بود (141)
(پس از آنکه ماهی جلو کشتی را گرفت و قرعه بنام یونس درآمد و وی را بدریا انداختند) (142)
ماهی او را بلعید و یونس (ع) خود را ملامت مینمود (143)
اگر برای اینکه نبود که یونس از تسبیح کنندگان بشمار میرفت (144)
هر آینه در شکم ماهی تا روز قیامت باقی مانده بود (145)
پس از آن یونس را در صحرا انداختیم در حالی که او بیمار بود (146)
و برای یونس (ع) درخت کدو را رویانیدیم (147)
و او را برای صد هزار نفر یا زیادتر برسالت فرستادیم (148)
و آن جماعت پس از آنکه ایمان آوردند تا زمانی متمتع و بهره‌مند گردیدند (149)
ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم از اینکه کفار بپرس (آیا بحکم عقل سزاوار است) که برای پروردگار تو دختران باشد و برای آنان پسران (150)
آیا ما ملائکه را دختران آفریده‌ایم (و موقع آفرینش شما حاضر بودید) و مشاهده مینمودید (151)
آگاه باشید که از دروغ کافرین چنین است که گویند
خدا فرزند آورد (152) و حقیقتا آنان دروغگویان خواهند بود (153)
آیا خدا دختران را بر پسران برگزید (154)
چیست شما را (در اینکه قسمت ناروا) چگونه چنین حکم می‌کنید (155)
آیا چرا

صفحه : 117
فکر نمیکنید و متذکر نمیگردید (156)
آیا شما کافرین بر اینکه ادعاء دلیل و برهان دارید (157)
اگر چنین است کتابی که از آسمان برای شما فرود آمده بیاورید (158)
و آن کفار بین خدای تعالی و بین جنیان و شیاطین یا ملائکه پیوند و خویشی قرار داده‌اند در صورتی که جنیان و شیاطین حقیقتا میدانند که در قیامت نزد خدای تعالی حاضر گردیده‌گان خواهند بود (159)
پاک و منزه و مبرا است پروردگار عالم از آنچه اینکه کافرین باو نسبت میدهند (160)
(اکثر مردم چنینند) مگر آن بندگان خدا (که از لوث معاصی) خالص گردیده‌گان باشند (161)
(ای کفار) شما و آنچه را که معبود خود میدانید و آنان را پرستش مینمائید
گمراه کننده نخواهید بود (162)
مگر کسی را که در آتش سوزان در آینده است (یعنی اهل جهنم باشد (163)
و از ما انواع ملائکه کسی نیست مگر او را مقامی و جایگاه معینی خواهد بود (165)
بحقیقت ما صف زدگانیم (166)
و بحقیقت ما تسبیح کننده‌گانیم (167)
و کفار میگویند (168)
اگر نزد ما کتابی از پیشینیان بود (که از آن اندرز میگرفتیم) (169)
هر آینه از بندگان خالص خدا بودیم (170)
پس بقرآن کافر گردیدند و بزودی (بعمل بد خود) دانا میگردند (171)
و حقیقة سخن ما بر بندگان ما که فرستاده شدگان ما بودند سبقت گرفت (172)
و حقیقتا آنان ظفر یافته‌گان خواهند بود (173)
و محققا لشگریان ما (بر کفار) غلبه کننده‌گان خواهند بود (174)
ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم تا موقع معین از کفار رو بگردان
و آنان را بنگر و نزدیک است که آنان نیز (فتح و فیروزی تو را) به بینند (176)
آیا کفار عجله میکنند که بر آنها عذاب فرود آید
چقدر سخت و بد است صبحگاه تهدید شدگان (178)
ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم تا موقع معین از آنها روی بگردان (یعنی تا موقع جنگ)
و بنگر و منتظر موقع باشد (180)
(ای محمّد) پاک و منزه است پروردگار تو که غالب و قاهر (و بلندتر از آن است) که کافرین او را وصف مینمایند (181)
و سلام و درود بر پیمبران و فرستادگان باد (182)
و حمد و ستایش مخصوص پروردگار جهانیان است

صفحه : 118

توضیح آیات‌

وَ إِن‌َّ یُونُس‌َ لَمِن‌َ المُرسَلِین‌َ و از جمله پیمبرانی که در اینکه سوره مبارکه نام برده شده یونس بن متی (ع) است که او نیز از انبیاء مرسل بشمار میرود و بر اهل نینوی که یکی از ولایت موصل محسوب بود مبعوث گردیده و بعد از تبلیغ رسالت و نپذیرفتن اهل نینوی بنا بروایت إبن عباس یونس (ع) بآنان وعده عذاب داد و از بین آنها بیرون رفت و حکایت آن آن طوری که مفسرین از إبن مسعود و سعید بن جبیر و سدی و وهب و باقی مفسرین نقل می‌کنند چنین است:
خدای تعالی یونس (ع) را برسالت باهل نینوا که از موصل بود فرستاد و آنچه یونس (ع) آنان را دعوت بایمان کرد نپذیرفتند و ایمان نیاوردند پس از آنکه یونس بخدا شکایت نمود بوی خطاب رسید بآنان بگو تا سه روز مهلت دارید اگر ایمان نیاوردید مورد عذاب خواهید گردید یونس (ع) اینکه را گفت و از بین آنان بیرون رفت چون روز سوم رسید آثار عذاب پدیدار گردید و آن ابری بود از پاره‌های آتش که بالای سر آنها و اطراف شهر را گرفت فهمیدند آن آثار عذابی خواهد بود که یونس بآنها وعده داده بروایتی نزد پادشاه رفتند و گفتند ما چه کنیم سلطان گفت یونس دروغ نگفته بروید وی را پیدا کنید هر چه تفحص کردند او را نیافتند پادشاه گفت یونس (ع) را برای اینکه می‌خواستیم که ایمان آریم شما ایمان آرید تا عذاب رفع شود اگر یونس پنهان است خدای او آشکار خواهد بود همگی جمع شوید و دعا کنید تا از ما عذاب بر طرف گردد خود سلطان لباس سلطنت را در آورد و پلاس پوشید و مردم شهر از زن و مرد کوچک و بزرگ پیر و جوان حتی حیوانات را بصحرا بردند و صورت بخاک گذاشتند و یک مرتبه بنای گریه و توبه و تضرع از شهر بلند شد و از سر خلوص و حقیقت توبه نمودند و ایمان آوردند چون خدای تعالی از باطن آنان خبردار

صفحه : 119
بود که توبه آنها حقیقی است دعای آنها را قبول نمود و کم‌کم آتش برطرف گردید. و بروایتی پیر مردی در آن نواحی ساکن بود نزد او رفتند او به آنها دستور داد که همگی توبه کنید و از سر خلوص اینکه ذکر را بخوانید:
( یا حی‌ّ یا قیوم یا حی‌ّ حین لا حی‌ّ یا من یحیی الموتی یا حی‌ّ لا اله الا انت) اگر خدا را باین کلمات بخوانید از شما عذاب برداشته خواهد گردید.
کرم بین و لطف پروردگار مردمانی که سالهای دراز در کفر گذرانیده و پیمبرش را تکذیب نموده و آزارش کرده بتوبه و دعایی که از سر خلوص نمودند آنان را قبول نمود و عذاب فرود آمده را از آنها بر گردانید.
چه گمان میبری بلطف و کرمش نسبت باشخاصی که تمام عمر خدای تعالی را بوحدانیت و کرم ستایش مینمایند آیا چنین اشخاصی را نمی‌پذیرد و در محل قدس جای نمیدهد و دعاء و توبه آنان را قبول نمیگرداند هرگز چنین نخواهد بود بلکه زیر هر یا رب تو لبیک‌ها است.
خلاصه چند روزی گذشت یونس بالای کوهی آمد که به بیند شهر بچه حالت مانده دید شهر بر قرار است شبانی را دید که گله گوسفند میچرانید سراغ گرفت شبان گفت مردم بسلامت می‌باشند پرسش نمود که عذابی بر آنان نیامد گفت نه یونس با خود اندیشه نمود که اگر وارد شهر گردم مرا بدروغ نسبت میدهند سر ببیابان گذاشت.
إِذ أَبَق‌َ إِلَی الفُلک‌ِ المَشحُون‌ِ (اباق) در لغت بمعنی گریختن بنده است از مولای خود.
یونس مثل بنده گریخته رسید لب کشتی که پر از مردم و امتعه و اشیاء دیگری بود چون وارد کشتی گردید و کشتی میان دریا رسید ماهی جلو کشتی را گرفت گفتند بنده گریخته‌ای در اینکه کشتی هست یونس (ع) گفت منم بنده گریخته مرا بدریا اندازید اهل کشتی گفتند از سیمای تو هویدا است که تو بنده نیستی

صفحه : 120
عن که فَساهَم‌َ فَکان‌َ مِن‌َ المُدحَضِین‌َ بنا شد قرعه بزنند چند دفعه قرعه زدند بنام یونس (ع) در آمد او را در دریا انداختند.
فَالتَقَمَه‌ُ الحُوت‌ُ وَ هُوَ مُلِیم‌ٌ ماهی بزرگی یونس (ع) را بلعید در حالی که یونس خود را ملامت و سرزنش مینمود که چگونه بدون اذن مولای خود چنین کردم.
شاید بماهی وحی رسیده که ما یونس (ع) طعمه تو قرار ندادیم بلکه چون سزاوار نبود که بدون امر حق تعالی و از روی غضب برای رفع عذاب از شهر بگریزد اینکه است که بایستی مدتی در شکم ماهی محبوس گردد.
گویند ماهی گاهی سر از آب بیرون می‌آورد که یونس (ع) در شکم آن تنفس نماید باین طور سه روز یا هفت روز بروایتی بیست یا چهل روز یونس (ع) در شکم ماهی ماند و ماهی او را در هفت دریا گردانید و او بگوش شنوای خود تسبیح اهل دریا را میشنید.
فَلَو لا أَنَّه‌ُ کان‌َ مِن‌َ المُسَبِّحِین‌َ- لَلَبِث‌َ فِی بَطنِه‌ِ إِلی یَوم‌ِ یُبعَثُون‌َ تسبیح یونس (ع) همانطوری که در سوره (انبیاء) آیه 87 فرموده چنین بوده (لا إِله‌َ إِلّا أَنت‌َ سُبحانَک‌َ إِنِّی کُنت‌ُ مِن‌َ الظّالِمِین‌َ) آیه خبر میدهد که اگر برای اینکه تسبیح نبود یونس (ع) تا قیامت در شکم ماهی می‌ماند.
شخص متدبر در آیات قرآنی میفهمد که در هر یک از آیات چه اندازه اسرار و رموزی مندرج گردیده که دانشمندترین مردم بعشری از اعشار آن پی نخواهند برد ببین چگونه ذات متعال در اینکه آیات خود را بدو اسم از اسماء اللّه معرفی مینماید یکی از اسماء جمال و دیگری از اوصاف جلال از آنجایی که رحمتش سبقت بر غضبش دارد اول بقبول شدن توبه اهل نینوا و رفع عذاب از آنان صفت غفاریت و رحمانیت و کرم و لطف ایزدی را که ناشی از اوصاف جمال احدی است نشان میدهد که در موقع لطف کثیر الاحسان و دائم الفضل خواهد بود.

صفحه : 121
دوم بمحبوس شدن یونس (ع) در شکم ماهی صفت قهاریت خود را که از اوصاف جلال بشمار میرود تذکر میدهد تا آنکه دانسته شود که در موقع غضب نیز شدید العقاب خواهد بود.
در صورتی که یونس (ع) مخالفت امر و نهی ننموده بود تا آنکه مستحق عقاب گردد بلکه برای ترک اولی که بدون اذن بگمان آنکه متهم بدروغ نگردد وارد شهر نگردید مورد غضب و سیاست الهی گردید و مدتی در شکم ماهی محبوس شد وقتی معصومین چنین باشند که برای ترک اولی مورد سیاست الهی واقع گردند بر ما گنهکاران چه خواهد بود که شب و روز خود را در گناه و مخالفت میگذرانیم و چشم بکرم او دوخته و از (شدید الانتقام) بودن او و تهدیداتی که بتوسط سفرای خود بما ابلاغ گردانیده چشم پوشیده‌ایم و اینکه غیر از غرور چیز دیگری نخواهد بود رحمت و کرم نیز محل قابل میخواهد بلکه اینکه امید نیز یکی از خدعه‌های نفسانی و نیرنگهای شیطانی بشمار خواهد رفت.
فَنَبَذناه‌ُ بِالعَراءِ وَ هُوَ سَقِیم‌ٌ- وَ أَنبَتنا عَلَیه‌ِ شَجَرَةً مِن یَقطِین‌ٍ پس از آنکه آن مدت معهود بیابان رسید بامر الهی ماهی لب خشگی آمد و یونس را از دهن خود بیرون انداخت در حالی که یونس (ع) مریض و ناتوان گردیده چون در آنجا بیابان خشک زاری بود بامر خدای تعالی فورا درخت کدو روئیده شد که یونس (ع) از میوه آن تغذیه نماید و زیر برگ‌های آن از تابش آفتاب محفوظ بماند.
وَ أَرسَلناه‌ُ إِلی مِائَةِ أَلف‌ٍ أَو یَزِیدُون‌َ فَآمَنُوا فَمَتَّعناهُم إِلی حِین‌ٍ گویا خدای جلیل پس از مجازات خلعت تازه‌ای بیونس (ع) کرامت فرموده و او را بر یکصد هزار نفر یا زیادتر رسول گردانیده و چون پس از نزول عذاب و قبول توبه آنان حقانیت حضرت یونس (ع) برای آنها هویدا گردید اینکه بود که خلق بسیاری بوی ایمان آوردند و در مدّت زیادی متمتع گردیدند.

صفحه : 122
فَاستَفتِهِم أَ لِرَبِّک‌َ البَنات‌ُ وَ لَهُم‌ُ البَنُون‌َ خطاب برسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم خود نموده که ای محمّد (ص) از اینها بخواه که رجوع بعقل خود نمایند و به بینند آیا بشهادت عقل و وجدانشان رواست که حکم کنند که برای پروردگارشان دختران باشد و برای آنان پسران.
أَم خَلَقنَا المَلائِکَةَ إِناثاً وَ هُم شاهِدُون‌َ أَلا إِنَّهُم مِن إِفکِهِم لَیَقُولُون‌َ آیا موقع آفرینش ملائکه کفار حاضر بودند و کیفیت خلقت آنان را مشاهده می‌نمودند.
واقعا آنها چه مردمان سفیه و نفهمی بودند که بذات اقدس الهی و مربی عالم چنین نسبتهای ناروایی میدادند و بدروغ نسبت اولاد بخدا دادن غیر از جهالت و بیخردی چیز دیگری نخواهد بود چگونه توان نسبت اولاد بمبدء کائنات داد در- صورتی که اولا نسبت ولد بخدای تعالی دادن منافی با مقام وحدت خواهد بود.
و ثانیا چرا دختران را نسبت بخدا می‌دهید و پسران که بنظر شما شریفتر و نیرومندترند مخصوص بخود میگردانید.
وَلَدَ اللّه‌ُ وَ إِنَّهُم لَکاذِبُون‌َ- أَصطَفَی البَنات‌ِ عَلَی البَنِین‌َ مشرکین اضافه بر اینکه نسبت اولاد بخدا می‌دادند چنین گمان میکردند خدای تعالی دختران را برای خود اختیار نموده و پسران را مخصوص بآنها گردانیده اینکه بود که ملائکه را (بنات اللّه) می‌نامیدند.
ما لَکُم کَیف‌َ تَحکُمُون‌َ ذات احدیت در مقام سرزنش بمشرکین بر آمده که چگونه و از روی چه مبنایی چنین نسبت ناروایی میدهید بذاتی که منزه و مبراء از جسم و جسمانیات و اوصاف امکانی خواهد بود و در آیات بسیار آنان را تهدید نموده و باین سخنان رکیک مشرکین اشاره نموده که فظاعت چنین گفتار بطوری است که:
«تَکادُ السَّماوات‌ُ یَتَفَطَّرن‌َ مِنه‌ُ وَ تَنشَق‌ُّ الأَرض‌ُ وَ تَخِرُّ الجِبال‌ُ هَدًّا» سوره مریم آیه 92.

صفحه : 123
أَ فَلا تَذَکَّرُون‌َ آیا چرا و چگونه آنان بعقل خود رجوع نمیکنند تا آنکه متذکر گردند که ذات مجرد واجب الوجود بالاتر از اینکه است که نسبت فرزند باو داده شود در صورتی که تولید مثل صفت ممکنات و مادیات خواهد بود نه صفت خدای واحد واحد.
أَم لَکُم سُلطان‌ٌ مُبِین‌ٌ- فَأتُوا بِکِتابِکُم إِن کُنتُم صادِقِین‌َ آیه مشرکین را مخاطب گردانیده که آیا برای اینکه سخنان رکیک خود شاهد و برهان ظاهری دارید یا برای شما از آسمان کتابی فرود آمده که ملائکه دختران خدا می‌باشند اگر چنین است و درست می‌گوئید کتاب و دلیل خود را ارائه دهید.
وَ جَعَلُوا بَینَه‌ُ وَ بَین‌َ الجِنَّةِ نَسَباً وَ لَقَد عَلِمَت‌ِ الجِنَّةُ إِنَّهُم لَمُحضَرُون‌َ شاید مقصود از جن در آیه جن مقابل انسان باشد که همین طوری که مشرکین ملائکه را نسبت بخدا میدادند و آنان را دختران خدا می‌نامیدند شاید گفته باشند خدا با جنیان نیز نسبت نزدیکی خواهد داشت.
و شاید مقصود از جن ملائکه باشد زیرا بمناسبت معنی لغوی که جن موجودی را گویند که از حواس ظاهری بشر پنهان باشد باین معنی بر ملائکه نیز جن گفته میشود زیرا که خارج از مرتبه محسوسات خواهند بود و بسیاق آیات بالا که ملائکه را دختران خدا می‌نامیدند اینکه معنی بحقیقت نزدیکتر مینماید.
سُبحان‌َ اللّه‌ِ عَمّا یَصِفُون‌َ پروردگار و مربی عالم پاک و منزه و بالاتر از آنست از آنچه ستایش کنندگان او را ستایش نمایند و هرگز کسی را نرسد که ستایش نماید او را بآنطوری که ذات مقدس او است زیرا که ستایش نمودن آن ذات پاک آن طوری که مخصوص باو است در خور احدی نخواهد بود حتی پیغمبر خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم که عرض می‌کند:
«انت کما اثنیت علی نفسک لا احصی ثناء علیک»

صفحه : 124
إِلّا عِبادَ اللّه‌ِ المُخلَصِین‌َ بندگان خالص را از کفار و گفتار ناروای مشرکین استثناء مینماید اشاره به اینکه تمام وصف کنندگان در خلاف و خطاء خواهند بود مگر بندگان خالص که دل و قلبشان از هر گونه آلایشی پاک گردیده و بقدر جلاء و صفاء روحشان محل جلوه گاه احدی گردیده و او را بآنچه از نور معرفت بقلبشان افاضه نموده می‌خوانند و ستایش می‌نمایند و اینکه منتهی درجه کمال انسانی است تا بامر ایزد متعال چشمه‌های حکمت از قعر زمین دل پدیدار نگردد کسی قطره‌ای از آن بحر محیط بذائقه جانش نخواهد رسید.
و نیز تا کسی سیر در عوالم آفاقی و انفسی ننماید و دیده دل در مملکت عالم لاهوتی نگشاید پا در بساط (عند ربهم) نخواهد گذاشت و لباس حیات ابدی نخواهد پوشید.
فَإِنَّکُم وَ ما تَعبُدُون‌َ- ما أَنتُم عَلَیه‌ِ بِفاتِنِین‌َ- إِلّا مَن هُوَ صال‌ِ الجَحِیم‌ِ خطاب بمشرکین نموده که شما و آنچه را که پرستش می‌نمائید چنین قوت و قدرتی نخواهید داشت که بتوانید کسی را فریب داده و گمراهش گردانید مگر کسی را که از اهل دوزخ باشد.
اشاره به اینکه شما مشرکین و معبودان شما از شیاطین قدرت بر اغواء نمودن کسی را که ایمان در قلبش نفوذ نموده نخواهید داشت مگر آنهایی که مثل خودتان شقی و تاریک دل باشند و خودشان جهنم را برای خود مهیا نموده که در آن غوطه‌ور خواهند بود.
وَ ما مِنّا إِلّا لَه‌ُ مَقام‌ٌ مَعلُوم‌ٌ- وَ إِنّا لَنَحن‌ُ الصَّافُّون‌َ- وَ إِنّا لَنَحن‌ُ المُسَبِّحُون‌َ همین طوری که در اول سوره تذکر دادیم اینکه سه آیه اخیر تأیید می‌نماید رأی آنهایی را که چهار آیه اول سوره از (و الصافات) تا آخر را حمل بر انواع ملائکه نموده‌اند که سوگند بچهار نوع از ملائکه خواهد بود.
و در اینجا ذات احدیت در مقام فضیلت و مراتب ملائکه حکایة از قول

صفحه : 125
آنها چنین اظهار می‌نماید که گویند برای هر نوعی از ما یا فردی از ما مقام و رتبه معینی است که از آن تجاوز نخواهیم نمود و همیشه مشغول بتسبیح و تمجید آن ذات احدیت خواهیم بود.
شاید اشاره باین باشد که چون ملائکه هم ممکن الوجودند و هر ممکنی محدود بحدی است و محدودیت و احتیاج از ممکن سلب نخواهد گردید و ممکن محدود هرگز از حد امکانی پا بالاتر نخواهد گذاشت و ممکن هم در اصل وجود و هم در بقاء محتاج بواجب الوجود خواهد بود پس چنین موجودی را چگونه توان نسبت بخدا داد و اولاد او بشمار آورد هیچ عاقلی چنین نسبتی بذات کبریایی روا نمی‌دارد.
وَ إِن کانُوا لَیَقُولُون‌َ- لَو أَن‌َّ عِندَنا ذِکراً مِن‌َ الأَوَّلِین‌َ لَکُنّا عِبادَ اللّه‌ِ المُخلَصِین‌َ از جمله دروغ مشرکین برای سرپوشی خطاهای خود اینکه بود که عذر می- آوردند و چنین اظهار می‌نمودند که اگر در زمان پیشین برای ما پیمبری و کتاب آسمانی فرود آمده بود ما می‌پذیرفتیم و بدستور آن عمل می‌نمودیم و از بندگان خالص خدا میگردیدیم.
فَکَفَرُوا بِه‌ِ فَسَوف‌َ یَعلَمُون‌َ- وَ لَقَد سَبَقَت کَلِمَتُنا لِعِبادِنَا المُرسَلِین‌َ کفار ببهانه اینکه قبلا کتابی و پیمبری برای هدایت ما نیامده بقرآن کافر گردیدند و بزودی یا در همین عالم یا پس از مردنشان حقانیت قرآن برای آنان معلوم خواهد گردید.
و چون قبلا پیمبران آمدند و مردم را بدین حق دعوت نمودند و آنان کلام الهی را که بتوسط پیمبران بر آنها ابلاغ گردیده نپذیرفتند و بآنها افتراء زدند بزودی پاداش عمل نکوهیده خود را خواهند دید.
إِنَّهُم لَهُم‌ُ المَنصُورُون‌َ- وَ إِن‌َّ جُندَنا لَهُم‌ُ الغالِبُون‌َ همیشه سفراء الهی غالب و ظفر یابند- و لشگریان حق تعالی غالب و مظفر و منصور خواهند بود در جای دیگر فرموده (کَتَب‌َ اللّه‌ُ لَأَغلِبَن‌َّ أَنَا وَ رُسُلِی) ثابت

صفحه : 126
و محقق است که خدا و پیمبران او غالب و غیر او مغلوب و تحت اقتدار اویند و بزودی از کفار انتقام خواهد کشید.
فَتَوَل‌َّ عَنهُم حَتّی حِین‌ٍ- وَ أَبصِرهُم فَسَوف‌َ یُبصِرُون‌َ ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم از اینکه کفار ملحد دروغ‌گو تا وقت معین اعراض نما شاید مقصود از وقت معین موقع عذاب دنیوی آنان باشد یا موقع عذاب قیامت و آنان را بچگونگی عذابی که بپاداش عملشان در دنیا یا در آخرت بر آنان فرود خواهد آمد و مجازات میگردند بنگر و آنها نیز بزودی عذابی که در نتیجه اعمالشان مبتلا گردیده‌اند مثل کشته شدن آنها در جهاد مسلمین خواهند دید.
أَ فَبِعَذابِنا یَستَعجِلُون‌َ فَإِذا نَزَل‌َ بِساحَتِهِم فَساءَ صَباح‌ُ المُنذَرِین‌َ وَ تَوَل‌َّ عَنهُم حَتّی حِین‌ٍ آیا اینکه مشرکین در فرود آمدن عذاب عجله میکنند وقتی بر آنها عذاب فرود آمد آن وقت بد روزگاری و صبحگاهی برای تهدید شدگان خواهد بود.
ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم از اینکه کفار و معاندین رو بگردان و اعراض نما اشاره به اینکه فقط وظیفه تو تبلیغ رسالت است پس از انجام وظیفه دیگر خود را بزحمت نینداز بزودی بمجازات کردار و بپاداش عمل رکیک خود خواهند رسید.
وَ أَبصِر فَسَوف‌َ یُبصِرُون‌َ ای محمّد (ص) خودت منتظر باش و چگونگی عذاب آنها را ببین و آنان هم بزودی خواهند دید تکرار آیه برای تأکید است یا اول اشاره بعذاب دنیوی و دومی بعذاب اخروی است.
سُبحان‌َ رَبِّک‌َ رَب‌ِّ العِزَّةِ عَمّا یَصِفُون‌َ منزه و مبراء است پروردگار تو از آنچه مشرکین از نسبت فرزند و آنچه لایق مقام قدس او نیست او را وصف مینمایند.
وَ سَلام‌ٌ عَلَی المُرسَلِین‌َ وَ الحَمدُ لِلّه‌ِ رَب‌ِّ العالَمِین‌َ سلام و تحیت و درود بر روح پاک پیمبران و سفراء الهی باد و حمد و ستایش مخصوص پروردگار و مربی عالمیان است

صفحه : 127

سوره مبارکه «ص»

اشاره

مکّی است و عدد آیات آن در نزد کوفیین هشتاد و هشت است و در نزد حجازیین و بصریین و شامیین هشتاد و شش آیه است و فقط نزد ایوب بن متوکل هشتاد و پنج آیه است (مجمع البیان)

[سوره ص (38): آیات 1 تا 20]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
ص وَ القُرآن‌ِ ذِی الذِّکرِ (1) بَل‌ِ الَّذِین‌َ کَفَرُوا فِی عِزَّةٍ وَ شِقاق‌ٍ (2) کَم أَهلَکنا مِن قَبلِهِم مِن قَرن‌ٍ فَنادَوا وَ لات‌َ حِین‌َ مَناص‌ٍ (3) وَ عَجِبُوا أَن جاءَهُم مُنذِرٌ مِنهُم وَ قال‌َ الکافِرُون‌َ هذا ساحِرٌ کَذّاب‌ٌ (4)
أَ جَعَل‌َ الآلِهَةَ إِلهاً واحِداً إِن‌َّ هذا لَشَی‌ءٌ عُجاب‌ٌ (5) وَ انطَلَق‌َ المَلَأُ مِنهُم أَن‌ِ امشُوا وَ اصبِرُوا عَلی آلِهَتِکُم إِن‌َّ هذا لَشَی‌ءٌ یُرادُ (6) ما سَمِعنا بِهذا فِی المِلَّةِ الآخِرَةِ إِن هذا إِلاَّ اختِلاق‌ٌ (7) أَ أُنزِل‌َ عَلَیه‌ِ الذِّکرُ مِن بَینِنا بَل هُم فِی شَک‌ٍّ مِن ذِکرِی بَل لَمّا یَذُوقُوا عَذاب‌ِ (8) أَم عِندَهُم خَزائِن‌ُ رَحمَةِ رَبِّک‌َ العَزِیزِ الوَهّاب‌ِ (9)
أَم لَهُم مُلک‌ُ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ وَ ما بَینَهُما فَلیَرتَقُوا فِی الأَسباب‌ِ (10) جُندٌ ما هُنالِک‌َ مَهزُوم‌ٌ مِن‌َ الأَحزاب‌ِ (11) کَذَّبَت قَبلَهُم قَوم‌ُ نُوح‌ٍ وَ عادٌ وَ فِرعَون‌ُ ذُو الأَوتادِ (12) وَ ثَمُودُ وَ قَوم‌ُ لُوطٍ وَ أَصحاب‌ُ الأَیکَةِ أُولئِک‌َ الأَحزاب‌ُ (13) إِن کُل‌ٌّ إِلاّ کَذَّب‌َ الرُّسُل‌َ فَحَق‌َّ عِقاب‌ِ (14)
وَ ما یَنظُرُ هؤُلاءِ إِلاّ صَیحَةً واحِدَةً ما لَها مِن فَواق‌ٍ (15) وَ قالُوا رَبَّنا عَجِّل لَنا قِطَّنا قَبل‌َ یَوم‌ِ الحِساب‌ِ (16) اصبِر عَلی ما یَقُولُون‌َ وَ اذکُر عَبدَنا داوُدَ ذَا الأَیدِ إِنَّه‌ُ أَوّاب‌ٌ (17) إِنّا سَخَّرنَا الجِبال‌َ مَعَه‌ُ یُسَبِّحن‌َ بِالعَشِی‌ِّ وَ الإِشراق‌ِ (18) وَ الطَّیرَ مَحشُورَةً کُل‌ٌّ لَه‌ُ أَوّاب‌ٌ (19)
وَ شَدَدنا مُلکَه‌ُ وَ آتَیناه‌ُ الحِکمَةَ وَ فَصل‌َ الخِطاب‌ِ (20)

صفحه : 128

ترجمه‌

(بنام ایزد هستی بخش صاحب رحمت عام و خاص)
قسم بقرآن که صاحب شرف و تذکر و اندرز است (1)
بلکه کسانی که ایمان نیاوردند (از قبول حق‌ّ) سرکشی و دشمنی می‌کنند (2)
چه بسیار که ما (پیش از کفار مکه) از روزگارهای گذشته مردمانی را هلاک گردانیدیم و در آن هنگام آنچه فریاد کردند (و استغاثه نمودند) راه چاره‌ای و فرار گاهی نیافتند (3)
و آنان عجیب میدانستند که از جنس آنها پیمبری بیاید (و از عذاب قیامت) آنها را تهدید نماید و کفار گفتند اینکه شخص (که دعوی نبوت میکند) ساحر و دروغگو خواهد بود
آیا خدایان را خدای یکتا قرار داده و محققا اینکه امر عجیب مینماید (5)
(و بزرگان آنان با هم) رفتند و گفتند بروید و بر پرستش خدایان خود شکیبایی ورزید و مقصود ما همین است (6)
و ما از پیشینیان نشنیده‌ایم (که خدایان یکی باشد) و اینکه نیست مگر چیزی که (محمّد) بهم بافته (7)
آیا از بین ما فقط بر اینکه یک نفر ذکر (یعنی) قرآن فرود آمده بلکه آنان (راجع بقرآن) در شکند زیرا که هنوز طعم عذاب را نچشیده‌اند (8)
آیا نزد آنان است خزینه‌های رحمت پروردگار تو که غالب و بخشنده است (9)
آیا مملکت آسمانها و زمین و آنچه بین آنها است ملک آنها (و در تصرف آنان خواهد بود) اگر چنین است بتوسط اسباب بالا روند (10)
آنان لشگری میباشند از حزبهای شکست خورده و مهزوم خواهند گردید (11)
پیش از اینها گروه نوح و عاد و فرعون که صاحب میخها (یعنی قوی و مقتدر بودند) پیمبران را تکذیب نمودند (12)
و نیز قوم ثمود و قوم لوط

صفحه : 129
و یاران ایکه آنان گروه‌هایی بودند (13)
و نبودند آنان مگر جماعتی که پیمبران را تکذیب نمودند پس برای آنها عذاب محقق گردید (14)
اینکه جماعت کفار انتظار نمیبرند مگر یک فریادی (صور اسرافیل) که دیگر رجوعی نخواهد بود (15)
و گفتند ای پروردگار ما (نامه اعمال ما را) پیش از روز حساب بیانداز (16)
ای محمّد بر آنچه کفار در باره تو میگویند صبر کن و یاد کن بنده ما داود را که صاحب ید (یعنی قوی بود) و بسیار بسوی ما رجوع کننده بود (17)
و بحقیقت ما کوه‌ها را مسخر نمودیم که در موقع شب و روشنی روز با او خدا را ستایش مینمودند (18)
و پرندگان همگی بالها باز کرده (دور او جمع شده بودند) (19)
و مملکت او را محکم گردانیدیم و باو حکمت (و پادشاهی) و قوه خطابه عطا نمودیم (20)

توضیح آیات‌

اشاره

(ص)

سخنان مفسرین در توجیه آیه‌

1- (ص) اسم سوره است 2- از إبن عباس است که گفته آن اسمی است از اسماء اللّه که خدای تعالی بآن سوگند یاد نموده و بهمین معنی از صادق آل محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نیز روایت شده.
3- (صاد) و باقی حروف مقطعه برای ساکت شدن کفار فرود آمده زیرا عادت آنان چنین بوده که هر وقت رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم در نماز یا وقت دیگر مشغول به بلند خواندن قرآن میگردید از روی دشمنی دست بدست زده و صفیر میزدند که آیات قرآن را نشنوند، اینکه بود که اینکه حروف فرود می‌آمد تا آنها در معنی آن متحیر گردند و دست از اینکه حرکت بردارند.
4- (صاد) اشاره باسماء الحسنای خواهد بود که اولش صاد باشد مثل

صفحه : 130
صانع، صمد، صادق، یا اشاره بصدق و راستی و حقانیت محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است.
5- (صاد) فعل ماضی است و اشاره باین است که محمّد «ص» قلوب عارفین را صید نموده.
6- از بعض عرفاء نقل شده که (ص) اشاره بصفای دل محبین و عارفین خواهد بود و آراء دیگری نیز از مفسرین نقل شده لکن چون حروف مقطعه در اول بعض سوره‌ها از متشابهات قرآن بشمار میرود و علم آن نزد علام الغیوب است پس سکوت در آن اولی است.
وَ القُرآن‌ِ ذِی الذِّکرِ (واو) قسم سوگند بقرآن که صاحب شرف و فضیلت است.
و بقول بعضی (ذِی الذِّکرِ) یعنی قرآن صاحب بیان و گشاینده راه بسوی حق تعالی و نماینده طریق سعادت و هدایت خواهد بود زیرا که مشتمل بر ادله و براهینی است که اگر شخص عاقل در آن تأمل نماید باستکشافات حقایق علمی و روش عقلایی معارف الهی و طریق سیر الی اللّه بر وی مکشوف و واضح خواهد گردید.
و بقول دیگر قرآن صاحب تذکر است که در آن ذکر خدا و توحید او و اسماء الحسنی و اسماء انبیاء در آن منطوی گردیده و نیز از اخبار گذشتگان و بیان حشر و نشر و قوانین عبادات و معاملات و حقوق و آنچه انسان محتاج بوی است تماما باحسن وجه در قرآن ثبت و ضبط گردیده و اینکه رأی را تأیید مینماید- قوله تعالی (ما فَرَّطنا فِی الکِتاب‌ِ مِن شَی‌ءٍ) (مجمع البیان) در مفردات برای ذکر چند معنی گفته شده از جمله آنها تذکر بعد از نسیان است مثل قوله تعالی (فَإِنِّی نَسِیت‌ُ الحُوت‌َ وَ ما أَنسانِیه‌ُ إِلَّا الشَّیطان‌ُ أَن أَذکُرَه‌ُ) و نیز گفته (الذکر ذکران ذکر بالقلب و ذکر باللسان و کل واحد منهما ضربان ذکر عن نسیان و ذکر لا عن نسیان بل عن ادامه الحفظ و کل قول یقال له ذکر فمن

صفحه : 131
الذکر باللسان مثل قوله تعالی (ص وَ القُرآن‌ِ ذِی الذِّکرِ)«1» (پایان) و شاید مقصود از (ذِی الذِّکرِ) چنین باشد که قرآن انسان را متذکر میگرداند و بیاد وی می‌آورد آنچه را که خدای حکیم از معارف الهی در فطرت و سجیه وی نهاده زیرا همانطوری که فرموده همه را بر فطرت توحید خلقت نمودیم مگر اینکه هر گاه ابوین وی یهودی یا نصرانی باشند وی را از فطرت اصلی او باز داشته و بسوی کفر خواهند کشانید و آیات بعد شاهد بر اینکه توجیه است.
اگر فطرت و سجیه انسان بر توحید و طریق سعادت نبود ارسال رسل و انزال کتب آسمانی لغو و بیهوده میگردید زیرا ممکن نیست کسی حائز مقامی گردد مگر آنچه را که در استعداد او مخفی گردیده و خدای رحمن بتوسط پیمبران مخصوصا نبی خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نوع انسانی را متذکر میگرداند بر آنچه در باطن آنها نهاده تا آنچه در باطن آنان است از فطرت اولیه از علیین یا از سجین هر کدام باشد هویدا گردد.
بَل‌ِ الَّذِین‌َ کَفَرُوا فِی عِزَّةٍ وَ شِقاق‌ٍ آری فطرت بشر بلکه تمام موجودات بر توحید استوار گردیده با اینحال چون کفار بمرض نفسانی مثل کبر، عصبیت، جاهلیت، حسد و هزاران امراض نفسانی مبتلا بودند اینکه بود که طبع خبیثشان نگذاشت مطیع حق تعالی و تابع سفراء الهی گردند تجاهل نموده انکار میکردند.
کَم أَهلَکنا مِن قَبلِهِم مِن قَرن‌ٍ فَنادَوا وَ لات‌َ حِین‌َ مَناص‌ٍ برای تهدید و اندرز بکفار تذکر میدهد که اینان بایستی به پیشینیان رجوع
-----------------------------------
(1) ذکر دو قسم است، ذکر بقلب و ذکر بزبان و هر یک از آن نیز دو قسم خواهد بود یکی تذکر پس از فراموشی دیگر تذکری که مسبوق بفراموشی نباشد یعنی مطلب همیشه در نظر باشد و هر سخنی را ذکر نامند و از جمله ذکر زبانی مثل قوله تعالی. (ص وَ القُرآن‌ِ ذِی الذِّکرِ)را‌نمایند و سرگذشت آنان را در موقع بازرسی قرار دهند و ببینند در اثر کفر و مخالفت پیمبران سر انجام کار آنها بکجا کشید و چگونه بپاداش اعمالشان ما آنان را هلاک گردانیدیم و آنچه در موقع نزول عذاب فریاد و استغاثه نمودند فریاد رسی نیافتند.وَ عَجِبُوا أَن جاءَهُم مُنذِرٌ مِنهُم وَ قال‌َ الکافِرُون‌َ هذا ساحِرٌ کَذّاب‌ٌ چون چشم باطن کفار در پرده خود پرستی و ظاهر بینی پوشیده شده فقط جسم رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را میدیدند و از باطن و حقیقت روحانی او خبر نداشتند و نمیدانستند که روح مبارک و نفس مقدس آن سرور مرتبط بملإ اعلا گردیده بلکه او اولین نور وجود و فیض مقدس خواهد بود که از مبدء آفرینش باراضی ممکنات تابیده و بتوسط او عالم ممکنات را بنظام معین و ترتیب حکیمانه از نعمت وجود کامیاب گردانیده اینکه بود که گمان میکردند آنهم یکی از آنها و مثل آنان است و بآن کبر و حسد جبلی که در آنها مأخوذ بوده تجاهل مینمودند و معجزات و کرامات او را حمل بر سحر و کذب میکردند. أَ جَعَل‌َ الآلِهَةَ إِلهاً واحِداً إِن‌َّ هذا لَشَی‌ءٌ عُجاب‌ٌ (همزه اجعل) استفهام انکاری و در موقع تعجب آرند چون رسول اکرم عبادت بتها را باطل نمود و آنان را بعبادت خدای واحد احد ارشاد گردانید اینکه بود که کفار تعجب نمودند که چگونه ما دست از عبادت 360 بت برداریم و عبادت را مخصوص بیک اله گردانیم و در نظر آنان چنین عملی بسیار عجیب می‌نمود. واقعا امر عجیب اینجا است که با اینکه مشرکین بتها را آفریننده عالم نمی‌دانستند بلکه بگمان فاسد آنان بتها را واسطه در فیض میدانستند اینکه بود که میگفتند ما بتها را عبادت میکنیم (لِیُقَرِّبُونا إِلَی اللّه‌ِ زُلفی) با اینحال فطرت انسانیت را از دست داده و بجمادی سر تعظیم فرود آورده و آنها را مؤثر در عالم میدانستند و از آنها حاجت می‌طلبیدند و از عبادت خدای واحد اعراض می‌نمودند و از

صفحه : 133
اطاعت پیمبران بیزاری می‌جستند بلکه آنها را زجر مینمودند وَ انطَلَق‌َ المَلَأُ مِنهُم أَن‌ِ امشُوا وَ اصبِرُوا عَلی آلِهَتِکُم إِن‌َّ هذا لَشَی‌ءٌ یُرادُ گویند چون حمزه عموی پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ایمان آورد بیست و پنج نفر از بزرگان قریش آمدند نزد ابو طالب و از محمّد (ص) شکایت نمودند که او بخدایان ما بد میگوید و عقلای ما را سفیه بشمار میآورد و ما را بدین جدید خود دعوت می‌نماید و بین ما تفرقه انداخته.
ابو طالب حضرت را طلبید و از روی نصیحت باو گفت آنها را یک دفعه از خود مران زیرا که اینان قوم و عشیره تو خواهند بود اینکه بود که حضرت فرمود ای جماعت قریش شما از من چه میخواهید گفتند می‌خواهیم دست از خدایان ما برداری و متعرض آنان نشوی تا ما نیز دست از تو و تابعین تو برداریم فرمود من هم از شما یک کلمه میخواهم که بگوئید (لا اله الا اللّه) اینکه بود که با هم گفتند همه خدایان ما را یکی کرده و ماها چاره‌ای نداریم جز اینکه برویم و صبر کنیم و دست از الاهان خود برنداریم و مقصود ما نیز همین خواهد بود.
ما سَمِعنا بِهذا فِی المِلَّةِ الآخِرَةِ إِن هذا إِلَّا اختِلاق‌ٌ و نیز مشرکین با هم می‌گفتند ما در هیچ ملتی حتی ملت اخیر که ملت عیسی (ع) باشد نشنیده‌ایم که خدا را یکی و یکتا بدانند زیرا که عیسویان نیز قائل به تثلیث میباشند و اینکه سخنان را محمّد از پیش خود بهم بافته.
أَ أُنزِل‌َ عَلَیه‌ِ الذِّکرُ مِن بَینِنا چون جماعت قریش خود را روشن فکر و دانشمند و شریف‌ترین مردم می‌دانستند و حضرت محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را یتیم و فقیر و عامی و نادان می‌پنداشتند بهمزه انکاری که از روی تعجب آرند می‌گفتند چطور از بین ما او صاحب وحی گردیده و مخصوص برسالت شده هرگز چنین نخواهد بود.
بَل هُم فِی شَک‌ٍّ مِن ذِکرِی بَل لَمّا یَذُوقُوا عَذاب‌ِ (بل) اضراب است چنین نیست که کفار گمان کرده‌اند که محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم

صفحه : 134
مثل آنها و یکی از آنها است آری در صورت بشریت مثل آنها است لکن در معنی و حقیقت تفاوت از زمین تا آسمان است وقتی آنان طعم عذاب را چشیدند و بیچاره گردیدند آن وقت حقانیت قرآن را خواهند فهمید و دیگر ایمان آنان نتیجه بخش نخواهد گردید.
أَم عِندَهُم خَزائِن‌ُ رَحمَةِ رَبِّک‌َ العَزِیزِ الوَهّاب‌ِ آیه در پاسخ سخن مشرکین است که می‌گفتند چگونه از بین ما محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم مخصوص بذکر گردیده فرموده آیا خزینه‌های رحمت پروردگار تو که قاهر و بخشنده است نزد آنان است که رحمت و فیض او را محدود میگردانند و مقایسه بمثل مینمایند و او را مانند خودشان جاهل و بی‌خرد تصور می‌کنند و مقصود از رحمت شاید نبوت باشد چنانچه فرموده (أَ هُم یَقسِمُون‌َ رَحمَت‌َ رَبِّک‌َ) چنین نیست که گمان کرده‌اند بلکه علم و دانش محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم از دریای فیض و رحمت غیر متناهی فیاض مطلق سر چشمه گرفته و از منبع علم حق تعالی رشحات علم و فیوضات رحمانی بر قلب مبارکش ترشح نموده.
أَم لَهُم مُلک‌ُ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ وَ ما بَینَهُما فَلیَرتَقُوا فِی الأَسباب‌ِ در مقام سرزنش مشرکین بر آمده که شمایی که رحمت و فیض الهی را محدود می‌نمائید آیا مملکت آسمان‌ها و زمین و آنچه بین آسمانها و زمین است تحت اقتدار شما خواهد بود و عالم بآن و متصرف در آنها میباشید اگر چنین است بتوسط اسباب بالا روید تا بر اسرار آنچه در آنها است مطلع گردید و شاید مقصود از اسباب دستگاه آفرینش و عرش ممکنات باشد که مقدم بر خلقت آسمانها و زمین و تمام امور طبیعی خواهد بود یعنی خود را بلوح محفوظ و عالم قضاء و قدر برسانید زیرا که آنجا خزینه رحمت و فیض غیر متناهی الهی تعبیه شده و اگر شما تسلط و حکومت در آنجا دارید از مرتبه خود بمرکز آفرینش صعود نمائید و تعیین رسول و تقدیرات خود را بطور دلخواه خود مقرر گردانید و شمایی که علم بمراتب خلقت ندارید چگونه چنین حکم ناروایی مینمائید و آن شخص اول عالم امکان

صفحه : 135
را مثل خود و یکی از خودتان میدانید هرگز چنین نخواهد بود زیرا که شما در مرتبه نازله از خلقت واقع گردیده‌اید نه مالک آسمانها و زمین میباشید و نه خزینه- دار علم حق تعالی خواهید بود (اللّه‌ُ أَعلَم‌ُ حَیث‌ُ یَجعَل‌ُ رِسالَتَه‌ُ) جُندٌ ما هُنالِک‌َ مَهزُوم‌ٌ مِن‌َ الأَحزاب‌ِ اینکه هایی که چنین گمان میکنند لشگر شکست خورده از لشگریان کفار خواهند بود.
اشاره به اینکه ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم تو از سخنان ناروای کفار محزون مباش بالاخره اینان مغلوب و تو مظفر و منصور و بر آنان غالب خواهی گردید.
کَذَّبَت قَبلَهُم قَوم‌ُ نُوح‌ٍ وَ عادٌ وَ فِرعَون‌ُ ذُو الأَوتادِ وَ ثَمُودُ وَ قَوم‌ُ لُوطٍ وَ أَصحاب‌ُ الأَیکَةِ أُولئِک‌َ الأَحزاب‌ُ برای تسلی دل رسولش اشاره مینماید بقوم نوح (ع) و طائفه عاد و قوم هود و فرعون و موسی (ع) که اینها صاحب میخها بودند شاید اشاره بقوت و شدت و اقتدار آنان باشد که باین قوت و شدت بالاخره بچاه هلاکت فرو رفتند و آنان را عذاب گرفت.
إِن کُل‌ٌّ إِلّا کَذَّب‌َ الرُّسُل‌َ فَحَق‌َّ عِقاب‌ِ وقتی مخالفت و لجاجت را از حد گذرانیدند عذاب ما برای آنان محقق و ثابت گردید وَ ما یَنظُرُ هؤُلاءِ إِلّا صَیحَةً واحِدَةً ما لَها مِن فَواق‌ٍ مشرکین و جماعت کفار انتظاری برای آنان باقی نمانده مگر همان صور اول اسرافیل که بیک باره همگی هلاک گردند دیگر ندانستند وقتی صور و آن صدای عجیب واقع گردید دیگر بازگشتی برای آنان نخواهد بود که بتوانند تدارک ما فات نمایند.
وَ قالُوا رَبَّنا عَجِّل لَنا قِطَّنا قَبل‌َ یَوم‌ِ الحِساب‌ِ کفار گفتند پروردگار ما پیش بینداز قسط ما را از عذاب که محمّد ما را

صفحه : 136
تهدید مینماید پیش از روز حساب و شاید مقصودشان اینکه بوده که آنچه محمّد ما را بآن تهدید می‌نماید اگر راست می‌گوید اندازه‌ای از آن را بما بنما تا یقین بگفتار او بنمائیم و اینکه آیه نظیر آن آیه است که گویند نضر بن حارث گفت خدایا اگر نصب خلافت و امامت علی بن ابی طالب (ع) حق و از حکم تو است (فامطر علینا حجارة) ما را سنگ‌باران نما فورا سنگی از آسمان فرود آمد و او را هلاک گردانید و در باره او (سَأَل‌َ سائِل‌ٌ) نازل گردید.
بقول بعضی کفار گفتند پروردگار یک قسطی از نعیم بهشتی که محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بمؤمنین وعده میدهد بما عطا نما تا ایمان آوریم.
اصبِر عَلی ما یَقُولُون‌َ وَ اذکُر عَبدَنا داوُدَ ذَا الأَیدِ إِنَّه‌ُ أَوّاب‌ٌ خدای تعالی به پیمبرش امر بصبر می‌نماید و بداستان پیمبران پیشین و جفاهای کفار و آن عذابهایی که در اثر مخالفت بر آنها وارد گردید وی را متذکر میگرداند که ای محمّد بر سخنان رکیک کفار صبر نما و آن متانت و قوّت قلب خودت را از دست مده و یاد کن بنده ما داود (ع) را که در تحمل بار رسالت بسیار استوار و در عبادت نیز استقامت داشت.
در اینکه آیه راجع بفضیلت داود (ع) دو صفت از صفات نیک او را تذکر می‌دهد: یکی (ذا الاید) یعنی صاحب ید بود که شاید اشاره بقوت جسمانی و روحانی حضرتش باشد که هم در تبلیغ رسالت و هم در منازعات و مجادلات و فضل خصومات بین مردم ید طولایی داشت و هم در قوت جسمانی آن هم از جهت تحمل عبادات و ریاضات و هم از حیث قوت بازو که گویند در جنگ و رو برو شدن با دشمن کسی تاب مقاومت با او را نداشت یکی را سنگ میزد قوت دست او چنین بوده که از پشتش بیرون می‌آمد.
و دیگر از اوصاف آن بزرگوار (إِنَّه‌ُ أَوّاب‌ٌ) بسیار مواظب بود که از مکروهات اجتناب نماید و روی دل بسوی حق تعالی بگرداند و بازگشت باو نماید.

صفحه : 137
إِنّا سَخَّرنَا الجِبال‌َ مَعَه‌ُ یُسَبِّحن‌َ بِالعَشِی‌ِّ وَ الإِشراق‌ِ

سخنان مفسرین در کیفیت تسبیح کوه‌ها با داود علیه السلام‌

1- بصدایی که خدا در کوه‌ها خلق مینمود و برای داود تمثل مینمود.
2- تسبیح کوه‌ها بزبان حال بوده نه قال مثل حرف زدن انسان یا صداهای حیوانات و اینکه توجیه بنظر درست نمی‌آید زیرا اولا اینکه معنی اختصاص بکوه ندارد تمام موجودات بزبان حال خدا را تسبیح و تمجید می‌نمایند و ثانیا تمام عقلاء و موحدین مشعر باین معنی می‌باشند و آیه در بیان خصوصیات و فضائل حضرت داود است.
3- اینکه کرامتی بود مخصوص بحضرت داود و معجزه او.
4- خدا در جسم کوه حیات و عقل و قدرت و قوه تکلم نمودن آفرید برای اینکه تابع داود گردند.
5- دانشمندان گفته‌اند چون حیات در تمام موجودات ساری است و هر موجودی خواه جماد باشد یا نبات یا حیوان یا انسان بقدر بهره وی از حیات دارای علم و قدرت و شعور خواهد بود اینکه است که در غریزه هر نوعی از انواع موجودات تسبیح و ذکر خاصی است که بطرز مخصوص بخود مبدء خود را ستایش مینمایند همانطوری که هر یک از انواع موجودات بغریزه‌ای که در طبیعت وی مأخوذ گردیده لوازم و ما یحتاج حیات خود را فراهم می‌نماید و در انجام امور خود محتاج بفکر و رویه نخواهند بود و غریزه در حیوانات مثال فطرت در انسان است.
و دلیل بر اینکه قول از آیات قرآنی مثل قوله تعالی (وَ إِن مِن شَی‌ءٍ إِلّا یُسَبِّح‌ُ بِحَمدِه‌ِ وَ لکِن لا تَفقَهُون‌َ تَسبِیحَهُم) و نظائر آن بسیار است و نیز از اخبار و احادیث امثال آن بیشمار است منتهی الامر برای استماع تسبیح کوه گوشی خواهد مثل گوش داود (ع) یا روحی باشد مثل روح سلیمان که سخن مورچه را درک نماید آنجایی که قرآن خبر میدهد:

صفحه : 138
«قالَت نَملَةٌ یا أَیُّهَا النَّمل‌ُ ادخُلُوا مَساکِنَکُم لا یَحطِمَنَّکُم سُلَیمان‌ُ وَ جُنُودُه‌ُ وَ هُم لا یَشعُرُون‌َ»«1» وَ الطَّیرَ مَحشُورَةً کُل‌ٌّ لَه‌ُ أَوّاب‌ٌ موقعی که داود مشغول خواندن زبور می‌گردید علاوه بر اینکه کوه با او تسبیح می‌نمود پرندگان همگی دور او جمع شده و بال‌های خود را گسترده استماع می‌نمودند.
وَ شَدَدنا مُلکَه‌ُ وَ آتَیناه‌ُ الحِکمَةَ وَ فَصل‌َ الخِطاب‌ِ در اینکه آیه سه فضیلت از فضائل داود (ع) را تذکر میدهد یکی مملکت و اقتدار او را محکم و پایدار گردانیدیم دوم بوی حکمت دادیم حکمت تفسیر بنبوّت شده که او را نبی و رسول گردانیدیم سوم علم قضاوت و فصل خصومات بوی عطاء نمودیم و وی را چنان نیرومند گردانیدیم بطوری که در هیچ حکمی متحیر نمیگشت بلکه بحق بین مردم حکم مینمود از حضرت امیر علیه السّلام روایت میکنند که فرموده داود (ع) چنین قضاوت می‌نمود که میگفت مدعی بایست بیّنه بیاورد و مدعی علیه سوگند.
-----------------------------------
(1) سوره نمل آیه 18 یعنی مورچه خطاب می‌کند بجماعت مورچه‌ها که داخل خانه‌های خود گردید سلیمان «ع» و قشون او شما را پایمال نگردانند و مشعر نخواهند بود.

صفحه : 139

[سوره ص (38): آیات 21 تا 34]

اشاره

وَ هَل أَتاک‌َ نَبَأُ الخَصم‌ِ إِذ تَسَوَّرُوا المِحراب‌َ (21) إِذ دَخَلُوا عَلی داوُدَ فَفَزِع‌َ مِنهُم قالُوا لا تَخَف خَصمان‌ِ بَغی بَعضُنا عَلی بَعض‌ٍ فَاحکُم بَینَنا بِالحَق‌ِّ وَ لا تُشطِط وَ اهدِنا إِلی سَواءِ الصِّراطِ (22) إِن‌َّ هذا أَخِی لَه‌ُ تِسع‌ٌ وَ تِسعُون‌َ نَعجَةً وَ لِی‌َ نَعجَةٌ واحِدَةٌ فَقال‌َ أَکفِلنِیها وَ عَزَّنِی فِی الخِطاب‌ِ (23) قال‌َ لَقَد ظَلَمَک‌َ بِسُؤال‌ِ نَعجَتِک‌َ إِلی نِعاجِه‌ِ وَ إِن‌َّ کَثِیراً مِن‌َ الخُلَطاءِ لَیَبغِی بَعضُهُم عَلی بَعض‌ٍ إِلاَّ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ وَ قَلِیل‌ٌ ما هُم وَ ظَن‌َّ داوُدُ أَنَّما فَتَنّاه‌ُ فَاستَغفَرَ رَبَّه‌ُ وَ خَرَّ راکِعاً وَ أَناب‌َ (24) فَغَفَرنا لَه‌ُ ذلِک‌َ وَ إِن‌َّ لَه‌ُ عِندَنا لَزُلفی وَ حُسن‌َ مَآب‌ٍ (25)
یا داوُدُ إِنّا جَعَلناک‌َ خَلِیفَةً فِی الأَرض‌ِ فَاحکُم بَین‌َ النّاس‌ِ بِالحَق‌ِّ وَ لا تَتَّبِع‌ِ الهَوی فَیُضِلَّک‌َ عَن سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ إِن‌َّ الَّذِین‌َ یَضِلُّون‌َ عَن سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ لَهُم عَذاب‌ٌ شَدِیدٌ بِما نَسُوا یَوم‌َ الحِساب‌ِ (26) وَ ما خَلَقنَا السَّماءَ وَ الأَرض‌َ وَ ما بَینَهُما باطِلاً ذلِک‌َ ظَن‌ُّ الَّذِین‌َ کَفَرُوا فَوَیل‌ٌ لِلَّذِین‌َ کَفَرُوا مِن‌َ النّارِ (27) أَم نَجعَل‌ُ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ کَالمُفسِدِین‌َ فِی الأَرض‌ِ أَم نَجعَل‌ُ المُتَّقِین‌َ کَالفُجّارِ (28) کِتاب‌ٌ أَنزَلناه‌ُ إِلَیک‌َ مُبارَک‌ٌ لِیَدَّبَّرُوا آیاتِه‌ِ وَ لِیَتَذَکَّرَ أُولُوا الأَلباب‌ِ (29) وَ وَهَبنا لِداوُدَ سُلَیمان‌َ نِعم‌َ العَبدُ إِنَّه‌ُ أَوّاب‌ٌ (30)
إِذ عُرِض‌َ عَلَیه‌ِ بِالعَشِی‌ِّ الصّافِنات‌ُ الجِیادُ (31) فَقال‌َ إِنِّی أَحبَبت‌ُ حُب‌َّ الخَیرِ عَن ذِکرِ رَبِّی حَتّی تَوارَت بِالحِجاب‌ِ (32) رُدُّوها عَلَی‌َّ فَطَفِق‌َ مَسحاً بِالسُّوق‌ِ وَ الأَعناق‌ِ (33) وَ لَقَد فَتَنّا سُلَیمان‌َ وَ أَلقَینا عَلی کُرسِیِّه‌ِ جَسَداً ثُم‌َّ أَناب‌َ (34)

صفحه : 140

ترجمه‌

ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم آیا خبردار شدی (بآن دو نفر ملک) که در مقام خصومت متصور گردیدند (21) (در موقعی که داود) در محراب بود
وقتی وارد شدند داود از آنان ترسید گفتند نترس ما دو نفر با هم نزاع داریم (و آمده‌ایم که بین ما بحق حکم نمایی) (22) بعضی از ما بر بعض دیگر طغیان کرده (و اخذ عدوانی نموده) و بین ما بحق حکم کن و جور و تعدی نکن و ما را براه راست هدایت نما (23)
(یکی از آنان گفت اینکه برادر من نود و نه میش داشته و من صاحب یک میش بودم بمن گفت یک میش خود را بمن بده که کفیل میش تو باشم و در خطاب بر من غالب گردید (24)
داود گفت محققا بتو ظلم نموده که یک میش تو را بسئوال از (تو گرفته) و داخل میش‌های خود کرده و بسیاری از شرکاء چنینند که بعضی بر بعضی طغیان مینمایند مگر کسانی که ایمان آورده و عمل نیک نموده‌اند و چنین مردمانی بسیار کمیابند و داود گمان کرد که ما وی را در مورد آزمایش قرار داده‌ایم پس از پروردگار خود طلب آمرزش کرد و خم شد برای رکوع و بتوبه بازگشت بحق تعالی نمود (25)
پس ما او را آمرزیدیم و توبه او را قبول نمودم برای اینکه داود نزد ما صاحب مقام و منزلتی نیکو خواهد بود (26)
(خطاب از مصدر جلال میرسد) ای داود ما تو را در زمین خلیفه خود قرار دادیم پس بین مردم بحق و درستی حکم نما و تابع هوای خود مشو که تو را گمراه گرداند محققا کسانی که از طریق حق گمراه گردیدند برای آنان عذاب سخت مهیا

صفحه : 141
گردیده زیرا که آنان روز حساب را فراموش نموده‌اند (27)
و ما آسمانها و زمین را بیهوده نیافریده‌ایم (بلکه فائده بزرگی در نظر است) و اینکه گمان کسانی خواهد بود که کافر گردیدند وای بر آنهایی که تکذیب نمودند که آتش دوزخ (برای آنان مهیا است (28)
آیا چنین (گمان میکنید) که ما قرار میدهیم کسانی را که ایمان آورده و عمل نیکو نموده‌اند مانند کسانی که در زمین فساد می‌کنند یا اشخاص پرهیزکاران را مثل فجار و فساق مساوی قرار میدهیم (هرگز چنین نخواهد بود) (29)
اینکه قرآن کتابی است با برکت که بسوی تو فرود آوردیم تا آنکه (افراد بشر) در آیات آن تدبر نمایند و صاحبان عقل و دانش پند گیرند و متذکر گردند (30)
و ما بداود سلیمان را بخشیدیم سلیمان خوب بنده‌ای بود و بازگشت کننده بود (31)
وقتی که در آخر روز اسبان نیکو ایستاده بر وی عرضه نمودند (و نزد او آوردند)
پس گفت من دوست داشتم و میل نمودم بمال و اینکه محبت مال مرا از ذکر پروردگار من باز داشت تا آفتاب غروب نمود (32)
(سلیمان) گفت اسب‌ها را بسوی من بر گردانید و با شمشیر ساق‌ها و گردن اسبان را سابید (33)
و بحقیقت ما سلیمان را در مورد آزمایش قرار دادیم و جسد مرده‌ای بر تخت او انداختیم پس بسوی حق بازگشت نمود (34)

توضیح آیات‌

وَ هَل أَتاک‌َ نَبَأُ الخَصم‌ِ إِذ تَسَوَّرُوا المِحراب‌َ حکایت داستان آزمایش داود (ع) آن طوری که تذکره نویسان نوشته‌اند و اکثر مفسرین از اهل سنت و جماعت ضبط نموده‌اند چون اکثرش مخالف با عصمت انبیاء است و جماعت امامیه انبیاء را معصوم می‌دانند هم از کبیره و هم از صغیره

صفحه : 142
اینکه است که ما راجع بحکایت آن اکتفاء می‌نمائیم بآنچه موثق مذهب خودمان است و آنچه بر خلاف آن است از بیان آن خودداری مینمائیم.
اکثر مفسرین از جماعت امامیه چنین روایت میکنند که یکی از تابعین داود (ع) بنام اوریا بن حیان زن با جمالی را خواستگاری نمود و کسان آن زن رغبت بوصلت با او نداشتند حضرت داود با آنکه نود و نه زن داشت زیرا که در شرع او زنهای متعدد گرفتن جائز بود آن زن را برای خود خواستگاری نمود کسان آن زن برای عظمت شأن داود (ع) و پیمبری او باین وصلت راضی شدند و داود (ع) او را برای خودش عقد بست و اینکه عمل داود مخالف شرع نبود زیرا که اوریا هنوز با آن زن عقد نبسته بود که داود (ع) مرتکب عمل حرامی شده باشد لکن با آنکه داود نود و نه زن داشته رغبت کرده باشد بزنی که یکی از مؤمنین و تابعین او خواهان او باشد و ظاهرا زن دیگری هم نداشته چنین عمل مناسب مقام نبوت نبود اینکه بود که مورد عتاب واقع گردید و توبه نمود.
لکن وجوه دیگری که سنی‌ها تفسیر می‌کنند مثل اینکه داود اوریا را بجنگ بفرستد و مقابل قشون بدارد که کشته شود برای اینکه عاشق زن وی بوده و امثال اینکه نسبتها چون مخالف با عصمت انبیاء است ما قبول نمی‌کنیم.
بروایت حارث اعور که از امیر المؤمنین علیه السّلام چنین روایت نموده که فرموده اگر مردی را نزد من آورند و گوید داود (ع) میل بزن اوریا نمود من وی را دو حد میزنم یکی برای نبوت داود و دیگر برای اسلام داود (ع) خلاصه چنانچه مفسرین گویند خداوند به پیمبرش خبر میدهد و او را بداستان داود (ع) مطلع میگرداند که ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم آیا خبردار شده‌ای بحکایت داود (ع) آن وقتی که در محراب عبادت بود ناگاه دید از بالای محراب دو نفر متصور بصورت انسانی فرود آمدند و با هم نزاع داشتند و چون آنها بدون اذن و از بالای محراب فرود آمدند.

صفحه : 143
فَفَزِع‌َ مِنهُم داود از آنان ترسید که مبادا قصد سویی نسبت بوی داشته باشند.
وَ قالُوا لا تَخَف بنا بر قول مشهور آن دو نفر ملائکه بودند و بقول بعضی مثل فخر رازی آنان دو بشر بودند که آنان با داود دشمنی داشتند و چون در سرای داود مستحفظین بسیار گماشته بود اینکه بود که از بالای محراب فرود آمدند و چون نتوانستند او را اذیت کنند چنین وانمود کردند که برای محاکمه آمده‌ایم وقتی داود (ع) دید عمل آنان شبیه به عمل خود او است که با اوریا نموده متنبه گردید و توبه و بازگشت نمود.
لکن رأی مشهور که گفته‌اند ملک بودند بقرائنی بواقع نزدیک‌تر خواهد بود، یکی لفظ (نبأ) در آیه برای امر عظیم آرند، دیگر وارد شدن آنان از بالای بام، دیگر کلمه (وَ لا تُشطِط) در آیه که بر ما جور مکن چگونه رعیّت مقابل سلطان چنین کلام رکیکی گوید و دیگر ترس داود (ففزع) تمام اینها مؤید رأی مشهور خواهد بود که آنها ملک بودند نه بشر فقط چیزی که سبب شده که بعضی گفته‌اند آنها انسان بودند نه ملک اینکه است که ملائکه معصومند دروغ بر آنان روا نیست و دروغ آنها یکی اینکه بود که گفتند ما برادریم، دیگر خود را خصم هم معرفی نمودند و ممکن است از اینکه دو اشکال جواب داده شود که دروغ در جایی که بامر خدا برای مصلحتی گفته شود مانعی ندارد.
قالُوا لا تَخَف ملائکه گفتند ای داود (ع) نترس ما دو برادریم و با هم نزاع و خصومت پیدا نموده‌ایم و بین ما بحق حکم فرما و نسبت بما تعدی نکن و بر آنچه واقع و حقیقت است ما را راه بری نما.
إِن‌َّ هذا أَخِی لَه‌ُ تِسع‌ٌ وَ تِسعُون‌َ نَعجَةً وَ لِی‌َ نَعجَةٌ واحِدَةٌ فَقال‌َ أَکفِلنِیها وَ عَزَّنِی فِی الخِطاب‌ِ

صفحه : 144
یکی از آن دو نفر گفت اینکه برادر من است و شاید برادری آنها از جهت نوع بود نه از جهت نسب زیرا بنا بر قول مشهور و بقرائنی که گفته شد آنها ملک بودند که برای تنبیه داود (ع) آمده بودند نه بشر و داود (ع) در مقام آزمایش واقع گردید.
خلاصه گوید اینکه برادر من است و من یک میش داشتم و او نود و نه میش و گفت آن یک میش خود را بمن بده و مرا در گفتگو غالب گردید.
اینکه آیه چنین ارائه میدهد که داود (ع) همین زنی را که اوریا می‌خواسته بگیرد از او خواهش نموده که برضایت واگذار بداود نماید و اوریاء برای حرمت داود قبول نموده باشد زیرا که گوید (وَ عَزَّنِی فِی الخِطاب‌ِ) من با اینکه یک میش داشتم در خطاب بر من غلبه نمود و گفت کفالت میش تو را خواهم نمود.
قال‌َ لَقَد ظَلَمَک‌َ بِسُؤال‌ِ نَعجَتِک‌َ إِلی نِعاجِه‌ِ الی اخر داود گوید حقیقتا آن برادر بطلبیدن میش تو بسوی میشهای خود ظلم بتو نموده و بسیاری از شرکاء بهم ظلم و تعدی می‌نمایند مگر آنهایی که ایمان آورده و عمل نیکو نموده‌اند.
معلوم میشود ملائکه بامر خدا خواسته‌اند از خود حضرتش تصدیق بخواهند و او را متنبه گردانند که چنین عملی سزاوار مؤمنین نسبت بیکدیگر نیست زیرا که بایستی اهل ایمان با هم مساوات و برابری و برادری داشته باشند چه جای پیمبران که امناء و سفرای الهی می‌باشند و بایستی مؤمنین را در مباحات و منافع بر خود مقدم دارند اینکه است که در آخر آیه فرموده (وَ قَلِیل‌ٌ ما هُم) چنین مردمانی باین اوصاف بسیار کم یابند.
وَ ظَن‌َّ داوُدُ أَنَّما فَتَنّاه‌ُ فَاستَغفَرَ رَبَّه‌ُ وَ خَرَّ راکِعاً وَ أَناب‌َ شاید در اینجا گمان بمعنی یقین باشد و در قرآن ظن بمعنی یقین آمده قوله تعالی (وَ رَأَی المُجرِمُون‌َ النّارَ فَظَنُّوا أَنَّهُم مُواقِعُوها)«1» داود پس از غیبت
-----------------------------------
(1) سوره کهف آیه 53 چون گناهکاران آتش را می‌بینند یقین میکنند که در آن خواهند افتاد

صفحه : 145
آن دو ملک فهمید که آنان ملائکه بودند و از جانب حق تعالی برای آزمودن او آمده که باو بفهمانند که چنین عمل مناسب مقام نبوت نخواهد بود.
اینکه بود که داود (ع) بسیار متأثر و پشیمان گردید و برو بسجده افتاد و بنای گریه و تضرع گذارد و بنا بر روایتی مفسرین گویند داود پس از عتاب چهل روز در سجده بود و از سجده سر بر نمیداشت مگر برای نماز و در اینکه مدت آب نمی- آشامید مگر آنکه دو ثلث آن آب چشم او بود.
فَغَفَرنا لَه‌ُ ذلِک‌َ خدای تعالی برسولش (ص) خبر میدهد که پس از توبه و انابه داود بر ترک اولی او را آمرزیدیم.
وَ إِن‌َّ لَه‌ُ عِندَنا لَزُلفی وَ حُسن‌َ مَآب‌ٍ اینکه آیه تأیید مینماید مذهب امامیه را که عمل داود را حمل بر ترک اولی نموده‌اند نه گناه و معصیت زیرا که اینکه آیه در مقام عظمت و بلندی مقام داود بر آمده و اگر نعوذ باللّه داود مرتکب امر حرامی شده بود در اینجا هرگز ذکر چنین مقامی مناسب نبود منتهی چنانچه گفته‌اند:
(حسنات الأبرار سیئات المقربین).
لکن چون برای انبیاء وظیفه سنگینی است بایستی متحمل گردند اینکه است که اگر سر سوزنی تخلف نمایند مورد عتاب واقع میگردند.
یا داوُدُ إِنّا جَعَلناک‌َ خَلِیفَةً فِی الأَرض‌ِ پس از آن خطاب عتاب‌آمیز از مصدر جلال احدیت میرسد که ای داود تو را در زمین خلیفه و نماینده خود گردانیدم و تدبیر امور مردم را بدست تو قرار دادم تو بایستی مظهر و نماینده اوصاف الهی باشی و صفت عدل خدا را ارائه دهی تا اینکه افراد بشر بنمایندگی تو اوصاف آفریننده و مربی خود را بشناسند و نیز صفت عدل را از تو بیاموزند تا آنکه میانه روی و مساوات بین مردم استوار گردد و کسی بکسی تعدی و اخذ عدوانی ننماید.

صفحه : 146
فَاحکُم بَین‌َ النّاس‌ِ بِالحَق‌ِّ وَ لا تَتَّبِع‌ِ الهَوی پس بحق و درستی بین مردم حکم نما و تابع هوای نفس خود مشو (فَیُضِلَّک‌َ عَن سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ) اشاره به اینکه اگر بدلخواه خود عمل کنی آن راهی که از عالم اله بقلب تو باز شده بود و طریق ملائکه وحی بود آن راه بسته خواهد گردید آن وقت تو گمراه می‌گردی.
إِن‌َّ الَّذِین‌َ یَضِلُّون‌َ عَن سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ لَهُم عَذاب‌ٌ شَدِیدٌ بِما نَسُوا یَوم‌َ الحِساب‌ِ اول خطاب بخود حضرت داود (ع) است که اگر چنین کردی چنین خواهد شد، بعد اثر و مؤثر را تعمیم میدهد که هر کس تابع هوی گردد از طریق حق گمراه میگردد و در اثر گمراهی روز حساب را فراموش مینماید و در اثر آن عذاب سخت برای وی آماده خواهد گردید.
وَ ما خَلَقنَا السَّماءَ وَ الأَرض‌َ وَ ما بَینَهُما باطِلًا شاید اشاره باین باشد که بایستی انسان فکر خود را بکار بیندازد و با خود اندیشه نماید که آیا ممکن است ما آسمان و زمین و آنچه بین آنها است بیهوده آفریده باشیم هرگز چنین نخواهد بود بلکه آدم عاقل می‌فهمد که اینکه عوالم کذایی از افلاک و کواکب و کرات و کهکشانها و آنچه در آنها است باطل و بیهوده آفریده نشده‌اند بلکه مقصد بزرگی در نظر است که غایت و نتیجه آن تحقق قیامت است که منتهی درجه کمال انسانی است.
ذلِک‌َ ظَن‌ُّ الَّذِین‌َ کَفَرُوا فَوَیل‌ٌ لِلَّذِین‌َ کَفَرُوا مِن‌َ النّارِ چون کفار در اثر متابعت هوی از طریق حق‌ّ و از راه سعادت باز مانده و در اثر غفلتشان از درک حقائق محجوب گردیده اینکه است که بالقاء شیطانی چنین گمان کردند که خلقت آسمانها و زمین بیهوده و بی‌فائده خواهد بود وای برای کافرین که حق پشت پرده‌های طبیعتشان پوشیده شده و در اثر آن آتش برای آنان مهیا خواهد گردید.

صفحه : 147
أَم نَجعَل‌ُ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ کَالمُفسِدِین‌َ فِی الأَرض‌ِ أَم نَجعَل‌ُ المُتَّقِین‌َ کَالفُجّارِ (ام) منفصله و بمعنی اضراب است و همزه استفهام را در مقام انکار آرند که هرگز چنین نخواهد بود که کفار گمان کرده‌اند که ما اشخاص با ایمان و نیکوکار را با آنهایی که در زمین فساد میکنند مساوی قرار دهیم یا پرهیزکاران را مانند اشرار و فجار بشمار آریم.
کِتاب‌ٌ أَنزَلناه‌ُ إِلَیک‌َ مُبارَک‌ٌ لِیَدَّبَّرُوا آیاتِه‌ِ مقصود از کتاب قرآن است ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم قرآن کتاب با برکتی است که آن را بر تو فرود آوردیم برای آنکه افراد بشر در آیات آن تدبر بنمایند و اسرار مندرجه در آن را بقوه فکر و تدبر و جمع بین آیات بدست بیاورند.
وَ لِیَتَذَکَّرَ أُولُوا الأَلباب‌ِ آری بزرگترین چیزی که انسان را در سیر تکامل رهبری مینماید و وی را بسعادت جاودانی میرساند تعقل و تفکر است قوه عقل بالاترین فیض سبحانی و سر چشمه حیات جاودانی و مصدر فیوضات غیر متناهی خواهد بود اینکه است که شناختن اسرار کلام اللّه را موکول باعمال نظر و فکر مینماید فقط صاحبان عقلند که بارشاد عقلشان تدبر در آیات قرآن نموده و طریق سعادت خود و دیگران را استنباط مینمایند و گمراه کسی خواهد بود که از اینکه فیض الهی محروم گردیده اینکه است که معصوم (ع) (تفکر یک ساعت را بهتر از عبادت شصت سال بشمار آورده).
وَ وَهَبنا لِداوُدَ سُلَیمان‌َ نِعم‌َ العَبدُ إِنَّه‌ُ أَوّاب‌ٌ از جمله تفضلاتی که نسبت بداود (ع) عطاء گردیده اینکه بود که فرزندی مثل سلیمان (ع) باو عطاء نموده و در وصف سلیمان (ع) فرموده سلیمان (ع) از بندگان خوب بود زیرا که از خلق اعراض نموده و رو بحق آورده بود.

صفحه : 148
إِذ عُرِض‌َ عَلَیه‌ِ بِالعَشِی‌ِّ الصّافِنات‌ُ الجِیادُ فَقال‌َ إِنِّی أَحبَبت‌ُ حُب‌َّ الخَیرِ عَن ذِکرِ رَبِّی حَتّی تَوارَت بِالحِجاب‌ِ آیه در مقام فضیلت حضرت سلیمان (ع) و چگونگی رجوع وی از خلق بسوی حق تعالی بر آمده و پیمبر گرامی خود را بداستان آوردن اسبهایی نزد او و بازماندن او از ذکر خدا و رغبت او را بآنها خبر میدهد و حکایت آن بنا بر آنچه اکثر مفسرین گفته‌اند چنین است که اسب‌های جمیلی برای سلیمان آوردند و حضرتش چنان مشغول تاخت و تاز آنان گردید که آفتاب غروب نمود و ذکر مخصوصی که در آن وقت داشت از دست او رفت و اینکه مطلب چنان بر حضرتش ناگوار آمد که امر فرمود اسبها را بر گردانیدند و برای اینکه او را از ذکر حق تعالی باز داشته بودند آنها را کشت و چون ظاهرا گوشت آنها قابل تغذیه بوده بین فقراء قسمت نمود و بقولی آنان اسب دریایی بودند که دیوان برسم هدیه آورده بودند و چون اسبهای جمیل بودند ترسید باز رغبت بآنان نماید و از یاد خدا بازماند بعضی گفته‌اند باعمالقه جنگ کرده بود و بر آنان غالب گردیده و هزار اسب از آنها گرفته بود.
آری اهل حق مخصوصا پیمبران از هر چه غیر حق است اعراض دارند در یک دل دو محبت جمع نخواهد شد اگر چنین نباشد هرگز لایق مقام پیمبری و رسالت نخواهند بود بلکه آیه ارشاد باین است که سزد هر مؤمن و موحدی که مدعی حب الی اللّه است چنین باشد که آنچه او را از یاد حق باز دارد دشمن او گردد و از خود براند.
اینکه طور تفسیر مشهور مفسرین است لکن فخر رازی و بعضی دیگر که تابع وی گردیده در تفسیر آیه چنین گویند حضرت سلیمان (ع) وقت عصری بصحرا رفت و اسبهای اصیل و نجیبی که برای جهاد نگاهداشته بود مشغول تاخت و تاز بودند سلیمان بتعلیم و ریاضت آنها دقت مینمود همین که اسبها می‌تاختند گفت من اینکه اسبها را بخواهش نفسانی درست نمیدارم بلکه برای تقویت دین خدا اسبان را

صفحه : 149
مانند ذکر خدا دوست میدارم تا آنکه بواسطه تاریکی اسبها از وی دور شدند پس از آن امر فرمود اسبها را حاضر نمودند از شدت محبت دست بگردن و ساق آنان مالید طبرسی بروایت إبن عباس گوید از علی علیه السّلام از معنی اینکه آیه سؤال نمودم حضرت فرمود راجع بآن چه خبر بتو رسیده گفتم از کعب الاخبار شنیدم که میگفت سلیمان بتاخت و تاز اسبها مشغول گردید تا آنکه نماز او فوت گردید گفت اسبها را بر گردانید و آنان چهارده اسب بودند آن وقت با شمشیر گردن و ساق آنان را قطع نمود و آنها را کشت پس در اثر چنین عملی خداوند چهارده روز مملکت را از وی گرفت علی علیه السّلام فرمود کعب دروغ گفته لکن روزی سلیمان برای تهیه جنگ بتاخت و تاز اسبها مشغول گردید تا آفتاب غروب نمود و خداوند برای او خورشید را برگردانید و سلیمان نماز عصر را در وقت خود نمود و پیمبران نه ظلم می‌کنند و نه کسی را امر بظلم مینمایند زیرا که آنها معصومند اگر اینکه روایت صحیح باشد میتوان بآن اعتماد نمود و گر نه قول مشهور بسیاق آیه نزدیکتر مینماید و بنا بر اینکه میگویند گوشت آنها را بین فقراء تقسیم کرد معلوم میشود که آنها غیر اسبهای معمولی بودند و گوشت آنان لطیف و قابل تغذیه بوده اگر چنین باشد ظلمی وارد نمی‌آید بلکه در اینجا سلیمان دو عمل خوب نموده یکی انفاق و دیگر رفع مانع که از ذکر خدا غافل نگردد و اللّه عالم باسرار کلامه.
وَ لَقَد فَتَنّا سُلَیمان‌َ وَ أَلقَینا عَلی کُرسِیِّه‌ِ جَسَداً ثُم‌َّ أَناب‌َ مفسرین در تفسیر اینکه آیه بنا بر گفته طبرسی چنین گویند سلیمان علیه السّلام هفتاد زن داشت یک شب قصد نمود که با تمام آن هفتاد زن هم‌بستر شود که خداوند هفتاد پسر باو دهد و آنها در راه خدا با کفار جهاد نمایند و انشاء اللّه نگفت اینکه بود که خداوند برای ترک مستحب‌ّ وی را در مورد امتحان و آزمایش در آورد و هیچکدام از آن زنها حامله نگردیدند مگر یک زن که بچه مرده‌ای زائید و بقلب وی القاء گردید که آن بچه مرده را روی تخت سلیمان بیندازد.
ابو هریره از رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم چنین حدیث می‌کند که فرموده بحق آن

صفحه : 150
خدایی که جان محمّد بدست قدرت او است اگر سلیمان انشاء اللّه گفته بود هر آینه تمام آنها در راه خدا جهاد میکردند- یعنی خداوند هفتاد پسر بوی کرامت مینمود که همه در راه خدا جهاد کنند.
(مجمع البیان) و بعضی از مفسرین از صادق آل محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم چنین روایت میکنند (که خداوند پسری بسلیمان کرامت نموده بود و آن پسر را بسیار دوست می‌داشت دیوان از ترس اینکه آن پسر آنان را بعد از پدر مسخر نماید اجتماع بر قتل وی نمودند سلیمان او را بملائکه سپرد که او را حفظ کنند و از شرّ دیوان محفوظ ماند بقضاء الهی آن پسر مرد و دیوها او را بر تخت سلیمان انداختند.
(منهج الصادقین)

[سوره ص (38): آیات 35 تا 61]

اشاره

قال‌َ رَب‌ِّ اغفِر لِی وَ هَب لِی مُلکاً لا یَنبَغِی لِأَحَدٍ مِن بَعدِی إِنَّک‌َ أَنت‌َ الوَهّاب‌ُ (35) فَسَخَّرنا لَه‌ُ الرِّیح‌َ تَجرِی بِأَمرِه‌ِ رُخاءً حَیث‌ُ أَصاب‌َ (36) وَ الشَّیاطِین‌َ کُل‌َّ بَنّاءٍ وَ غَوّاص‌ٍ (37) وَ آخَرِین‌َ مُقَرَّنِین‌َ فِی الأَصفادِ (38) هذا عَطاؤُنا فَامنُن أَو أَمسِک بِغَیرِ حِساب‌ٍ (39)
وَ إِن‌َّ لَه‌ُ عِندَنا لَزُلفی وَ حُسن‌َ مَآب‌ٍ (40) وَ اذکُر عَبدَنا أَیُّوب‌َ إِذ نادی رَبَّه‌ُ أَنِّی مَسَّنِی‌َ الشَّیطان‌ُ بِنُصب‌ٍ وَ عَذاب‌ٍ (41) ارکُض بِرِجلِک‌َ هذا مُغتَسَل‌ٌ بارِدٌ وَ شَراب‌ٌ (42) وَ وَهَبنا لَه‌ُ أَهلَه‌ُ وَ مِثلَهُم مَعَهُم رَحمَةً مِنّا وَ ذِکری لِأُولِی الأَلباب‌ِ (43) وَ خُذ بِیَدِک‌َ ضِغثاً فَاضرِب بِه‌ِ وَ لا تَحنَث إِنّا وَجَدناه‌ُ صابِراً نِعم‌َ العَبدُ إِنَّه‌ُ أَوّاب‌ٌ (44)
وَ اذکُر عِبادَنا إِبراهِیم‌َ وَ إِسحاق‌َ وَ یَعقُوب‌َ أُولِی الأَیدِی وَ الأَبصارِ (45) إِنّا أَخلَصناهُم بِخالِصَةٍ ذِکرَی الدّارِ (46) وَ إِنَّهُم عِندَنا لَمِن‌َ المُصطَفَین‌َ الأَخیارِ (47) وَ اذکُر إِسماعِیل‌َ وَ الیَسَع‌َ وَ ذَا الکِفل‌ِ وَ کُل‌ٌّ مِن‌َ الأَخیارِ (48) هذا ذِکرٌ وَ إِن‌َّ لِلمُتَّقِین‌َ لَحُسن‌َ مَآب‌ٍ (49)
جَنّات‌ِ عَدن‌ٍ مُفَتَّحَةً لَهُم‌ُ الأَبواب‌ُ (50) مُتَّکِئِین‌َ فِیها یَدعُون‌َ فِیها بِفاکِهَةٍ کَثِیرَةٍ وَ شَراب‌ٍ (51) وَ عِندَهُم قاصِرات‌ُ الطَّرف‌ِ أَتراب‌ٌ (52) هذا ما تُوعَدُون‌َ لِیَوم‌ِ الحِساب‌ِ (53) إِن‌َّ هذا لَرِزقُنا ما لَه‌ُ مِن نَفادٍ (54)
هذا وَ إِن‌َّ لِلطّاغِین‌َ لَشَرَّ مَآب‌ٍ (55) جَهَنَّم‌َ یَصلَونَها فَبِئس‌َ المِهادُ (56) هذا فَلیَذُوقُوه‌ُ حَمِیم‌ٌ وَ غَسّاق‌ٌ (57) وَ آخَرُ مِن شَکلِه‌ِ أَزواج‌ٌ (58) هذا فَوج‌ٌ مُقتَحِم‌ٌ مَعَکُم لا مَرحَباً بِهِم إِنَّهُم صالُوا النّارِ (59)
قالُوا بَل أَنتُم لا مَرحَباً بِکُم أَنتُم قَدَّمتُمُوه‌ُ لَنا فَبِئس‌َ القَرارُ (60) قالُوا رَبَّنا مَن قَدَّم‌َ لَنا هذا فَزِده‌ُ عَذاباً ضِعفاً فِی النّارِ (61)

صفحه : 151

ترجمه‌

سلیمان گفت پروردگار من مرا بیامرز و بمن سلطنتی عطا نما که سزاوار احدی بعد از من نباشد بدرستی که تویی بخشنده (35)
پس ما باد را برای او مسخر گردانیدیم که بامر او حرکت می‌کرد (و بفرمان او) نرم و

صفحه : 152
آرام بود و بهر طوری و هر جهتی که امر میکرد میوزید (36)
(و نیز شیاطین را مسخر او گردانیدیم) که بفرمان او بناء میکردند و در دریا غوص مینمودند (37)
و دیوان دیگری را مسخر او گردانیدیم که در غلهای آهنین بسته گردانیده شده بودند (38)
(ای سلیمان) اینها عطا و بخشش ما است بر هر کس خواهی عطا کن و از هر کس خواهی بازدار و منع نما زیرا که بخشش ما بی‌حساب است (39)
و بحقیقت از برای سلیمان نزد ما قدر و منزلتی و بازگشت خوبی خواهد بود (40)
ای محمّد یاد کن بنده ما ایوب را وقتی پروردگار خود را خواند که شیطان مرا برنج و تعب انداخته و بمن وسوسه مینماید (41)
گفتم پایت را بزن بزمین چشمه‌ای است در اینجا سرد که محل غسل نمودن و آشامیدن خواهد بود (42)
و کسان او و مانند آنها را بوی بخشیدیم و اینکه رحمت و بخششی بود از ما و تذکر و اندرزی است برای صاحبان عقلها (43)
و بدست خود دسته‌ای (از چوب بگیر) و بزن بوی (و بر ترک قسم) گناهکار مشو زیرا که ما تو را یافته‌ایم از صبر کننده‌گان (44) ایوب خوب بنده‌ای بود زیرا که او بحق رجوع کننده بود (45)
ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم یاد کن بنده ما ابراهیم و اسحق و یعقوب را که دارای دستهای (منبسط) و چشمهای (بینا) بودند (46)
و بحقیقت ما آنان را خالص گردانیدیم بخصلتی که آن یاد من و عالم قیامت باشد (47)
و محققا آن پیمبران نزد ما از جمله بر گزیدگان و خوبان بشمار آیند (48)
ای محمّد یاد کن اسماعیل و الیسع و ذا الکفل که تمام آنان از خوبان و برگزیدگان بودند (49)
اینکه هایی که گفته شد تذکر و (اندرزی است) و محققا برای پرهیزکاران بازگشت نیکویی خواهد بود (50)
که درهای بهشت عدن که اقامتگاه آنها است برای آنان گشوده شده (51)
و در آن بهشت تکیه نموده و میوه‌های بسیار و مشروبات (لذیذ) نزد آنها مهیا گردیده که هر وقت طلب کنند (می‌یابند) (52)
و نزد آنها است (حوریان) که نظر خود را از غیر شوهران خود فرو بسته و هم سن هم می‌باشند (53)
اینها آن وعده‌هایی است که مخصوص بروز حساب

صفحه : 153
(یعنی روز قیامت است) و اینها چیزهایی است که وعده داده شد (54)
(گویا اهل بهشت گویند) اینکه نعمت‌ها روزی ما خواهد بود و تمام شدنی نخواهد بود (55)
(اینها برای پرهیزکاران است) و محققا بازگشت طغیان کننده‌گان بسوی شر خواهد انجامید (56)
و آن جهنمی است که در آن در آیند و دوزخ بد فراش و جای گاهی خواهد بود (57)
اینکه است جزاء (گناهکاران) که از آب گرم جوشان و غساق چرک گندیده باید بچشند (58)
و عذاب‌های دیگر از شکل همین عذابها و جفت اینها (رنϢ رنگ) (برای آنان مهیا گردیده)
و اینان جماعتی میباشند که برنج و سختی بدون مرحبا با شما در آتش در آیند (60)
(اهل جهنم) بآن جماعت گویند خوش آمدی برای شما نیست شمائید که (اینکه عذابها را برای ما پیش انداختید پس بد قرارگاهی برای ما مهیا گردیده (61)
ای پروردگار ما عذاب آنهایی که رؤساء و پیشوای ما بودند دو برابر گردان (62)

توضیح آیات‌

اشاره

قال‌َ رَب‌ِّ اغفِر لِی وَ هَب لِی مُلکاً لا یَنبَغِی لِأَحَدٍ مِن بَعدِی حضرت سلیمان (ع) بعد از توبه از ترک اولی از پروردگار خود مملکت و سلطنت میطلبد که مخصوص بخودش باشد بطوری که نه در حیاتش و نه بعد از او کسی سزاوار چنین سلطنتی نخواهد گردید.

سؤال‌

چگونه پیمبری مثل سلیمان (ع) بآن علوّ شأن و مقام عندیت که در آیه (39) همین سوره در باره او فرموده (وَ إِن‌َّ لَه‌ُ عِندَنا لَزُلفی وَ حُسن‌َ مَآب‌ٍ)

صفحه : 154
ممکن است آرزوی سلطنت و جهانگیری نماید آنهم سلطنتی که سزاوار احدی نباشد با اینکه شأن انسان کامل و لو آنکه بمراتب بسیار دون مرتبه نبوت بشما رود سزاوار نخواهد بود که بغیر خدا توجه داشته باشد بلکه بایستی چنان شیفته جمال الهی گردد که حتی خود را هم فراموش نماید چه جای مملکت داری.

(پاسخ)

بشخصیتی مثل سلیمان سزاوار نیست چنین نسبتی داده شود زیرا که شأن نبی اجل و بالاتر از اینکه است که روح و دل وی بامور فانی طبیعی و حظوظ نفسانی مایل گردیده و از روی هوای و دلخواه مایل بچیزی گردد و برتری از غیر را در دل خود بپروراند هرگز چنین نخواهد بود.
و در رفع اینکه اشکال ممکن است گفته شود اولا ذوق و طلب پیمبران مثل مردمان عادی نخواهد بود زیرا که آنان صاحب ولایت کلیه و مظهر صفات جبروتیه الهیه و دارای مقام عصمت خواهند بود و در اعمال و افعال آن بزرگواران اسرار و رموزی منطوی گردیده که منحصر بخودشان است کسی که در مرتبه آنان نیست هرگز نتواند باسرار اعمال آنها پی ببرد.
و ثانیا آن قدری که ما بتوانیم در باره آنها بگوئیم اینکه است که آنان فانی در حق تعالی گردیده‌اند، بحق گویند، بحق شنوند، بحق ادراک می‌نمایند، بحق خواهش می‌کنند، و چون هر موجودی بقدر خود نماینده اوصاف الهی و مظهری از مظاهر ربوبی است اگر آنان از امور دنیوی چیزی بطلبند شاید میخواستند در آن اوصاف الهی و فیوضات رحمانی بینند و ممکن است غرض حضرت سلیمان (ع) از طلب چنین سلطنتی که ما فوق تمام سلطنتها باشد چنین بوده که مظهر و نماینده سلطنت الهی گردد و در سلطنت خود سلطنت حقیقی خدا را بنگرد زیرا که برای احدی شناسایی حق تعالی و صفات او ممکن نیست مگر بقدر وعاء و ظرفیت وجود خودش و بقدر کمالاتی که بوی افاضه نموده و در وی مندرج گردانیده اینکه است که در حدیث مشهور پیغمبر

صفحه : 155
فرموده
(من عرف نفسه فقد عرف ربه)
زیرا که نفس و کمالات نفسانی هر کس آینه کمال موجد و مربی وی خواهد بود روح انسانی هر قدر مصفی‌تر و کاملتر باشد آینه مانند کمالات مبدء خود را بهتر ارائه میدهد و پیمبران مظهر اتم اوصاف الهی خواهند بود، در مجمع البیان از اینکه سؤال چهار جواب دیگر داده شده هر کس خواهد بآن جا رجوع نماید.
فَسَخَّرنا لَه‌ُ الرِّیح‌َ تَجرِی بِأَمرِه‌ِ رُخاءً حَیث‌ُ أَصاب‌َ دعای سلیمان بهدف اجابت رسید و باد مسخر او گردید که بنرمی و آرامش بامر او حرکت مینمود و اینکه آیه منافی نیست با آن آیه که فرموده (وَ لِسُلَیمان‌َ الرِّیح‌َ عاصِفَةً) زیرا که هر دو قسم در اختیار او گذاشته.
وَ الشَّیاطِین‌َ کُل‌َّ بَنّاءٍ وَ غَوّاص‌ٍ و نیز دیوان و شیاطین را مسخر سلیمان (ع) گردانید که بفرمان وی بناهای عالی بنا می‌نمودند از جمله آنها بیت المقدس بود که دیوان بامر حضرتش بنا نمودند.
وَ آخَرِین‌َ مُقَرَّنِین‌َ فِی الأَصفادِ و دسته دیگر از جنیان و دیوان شرور را در غل و زنجیر بسته گردانید که فساد نکنند.
هذا عَطاؤُنا فَامنُن أَو أَمسِک بِغَیرِ حِساب‌ٍ بسلیمان خطاب میرسد که اینکه سلطنت مجلل را بتو عطا نمودیم و اینکه موجودات قوی را مسخر تو گردانیدیم و اختیار آن را در کف اقتدار تو نهادیم بهر که هر چه خواهی بخشش کن و از هر کس خواهی منع نما.
وَ إِن‌َّ لَه‌ُ عِندَنا لَزُلفی وَ حُسن‌َ مَآب‌ٍ اشاره بمقام بلند سلیمان است که چون نزد حق تعالی مقام (عندیت داشته) سلطنت دنیوی وی را از مقام روحانی اخروی او کاسته نگردانید.

صفحه : 156
وَ اذکُر عَبدَنا أَیُّوب‌َ إِذ نادی رَبَّه‌ُ أَنِّی مَسَّنِی‌َ الشَّیطان‌ُ بِنُصب‌ٍ وَ عَذاب‌ٍ خدای تعالی بعد از داستان داود و سلیمان پیمبر گرامی خود را خبردار مینماید بسر گذشت حضرت ایوب (ع) و چون حکایت آن طولانی است مختصری از داستان آن را نقل میکنیم.
مفسرین چنین گویند ایوب (ع) از طرف پدر بچهار پشت نسبت او باسحاق بن ابراهیم (ع) می‌رسید و از طرف مادر از اولاد لوط (ع) بود و او هم صاحب مال و اولاد بسیار بود و هم مقام نبوت داشت و زن وی بنام رحمه و بعضی گویند وی دختر ابراهیم پسر یوسف بود و بقول دیگر دختر ماخیر میشا بن یوسف بود و از او هفت پسر و هفت دختر آورد.
خلاصه گویند ایوب (ع) اولاد بسیار و ثروت فراوان داشت و بفقیران و مستمندان کمک فراوان مینمود روزی از طریق وحی خبردار گردید که هنگام نعمت بسر رسیده و حال موقع بلاء و آزمایش است مستعد بلاء باش ایوب گفت آنچه از دوست میرسد خوب است و آماده بلاء گردید تا وقتی که مال او تلف شد و اولادان وی مردند و خودش نیز مبتلا بمرض گردید و در همه حال بحال عبادت و شکرگزاری مشغول بود و مدت مرض او را بعضی سه سال و بعضی هفت سال گفته‌اند و از عبد اللّه نقل میکنند که مرض او هفت سال طول کشید و گویند مرض تمام اندام وی غیر از زبان و دل او را گرفته بود.
و هر قدر بلاء بر وی زیادتر میشد او بیشتر شکر مینمود و میگفت خدایا چون تو را دارم همه چیز دارم و چون بلاء و مصیبت آن بمنتها رسید و ایوب بطور شایستگی از بوته امتحان بیرون آمد و از شاکرین محسوب گردید آن وقت شاید بامر خدا مأمور گردید در باره خود دعا کند و از خدا طلب عافیت بنماید اینکه بود که مناجات نمود و گفت شیطان مرا بوسوسه بسختی انداخته و مقصود از شیطان شاید شیطان جنی باشد که وقت بدستش آمده که در موقع شدت و بلاء بر اولیای الهی غالب گردد و بوسوسه صبر آنها را ببرد.

صفحه : 157
و شاید مقصود شیطان انسی باشد که گویند تمام مردم از مریدان از وی رمیدند مگر سه نفر که گاهی نزد او رفت و آمد می‌کردند یکی از آنها بدیگران گفت اگر ایوب پیمبر باشد چگونه خداوند وی را بچنین عذابی معذب میگرداند.
اینکه بود که ایوب بامر خدا مناجات مینماید و از خدا طلب شفاء می‌جوید آن وقت از مصدر رحمت الهی بوی خطاب میرسد.
ارکُض بِرِجلِک‌َ هذا مُغتَسَل‌ٌ بارِدٌ وَ شَراب‌ٌ ایوب بامر حق تعالی پای خود را بزمین زد چشمه آبی بیرون آمد در آن غسل نمود تمام امراض ظاهری آن برطرف گردید و کفی از آن آشامید از امراض باطنی نیز شفا یافت.
وَ وَهَبنا لَه‌ُ أَهلَه‌ُ وَ مِثلَهُم مَعَهُم پس از آنکه ایوب (ع) بخوبی امتحان خود را داد آنچه در زمان آزمایش و امتحان از وی گرفته شده بود خدای منان از روی کرم و بخشش پس از آنکه اسم او را در دیوان صابرین ثبت نموده بوی بر گردانید.
رَحمَةً مِنّا وَ ذِکری لِأُولِی الأَلباب‌ِ و اینکه بخشش رحمت و تفضلی است برای صابرین و تذکر و اندرزی است برای صاحبان عقل و دانشمندان که بدانند خداوند برای صابرین چه پاداشی مقرر فرموده که در بلاءها و مصیباتی که برای آنان پدید میگردد جزع و فزع ننمایند و بدانند که بازاء هر بلائی اجری و هر مصیبتی را پاداشی همراه خواهد بود.
وَ خُذ بِیَدِک‌َ ضِغثاً فَاضرِب بِه‌ِ وَ لا تَحنَث إِنّا وَجَدناه‌ُ صابِراً مفسرین در توجیه آیه از إبن عباس چنین نقل میکنند که در موقع شدت مرض ایوب زنش بیچاره گردید شیطان بصورت طبیعی نزد وی آمد و گفت اگر خواهی شوهرت خوب شود من او را معالجه می‌کنم بشرط آنکه وقتی خوب شد بگوید من او را شفا دادم و زن او قبول کرد وقتی بایوب (ع) گفت ایوب

صفحه : 158
قسم یاد نمود که تو را صد چوب خواهم زد.
بقول دیگر شیطان بزن ایوب گفت بمن سجده کن تا شوهرت را شفا دهم و مال و اولاد شما را رد گردانم زن اول قبول کرد لکن فورا پشیمان شده و توبه نمود وقتی بحضرت ایوب گفت ایوب قسم یاد نمود که تو را بصد چوب حد میزنم اینکه بود که از طرف حق تعالی بوی دستور رسید که دسته‌ای از حشیش خشک خرما که صد دانه باشد بدست خود بگیر و یک مرتبه باو بزن که مخالفت قسم نکرده باشی.
نِعم‌َ العَبدُ إِنَّه‌ُ أَوّاب‌ٌ بعد از بیان صبر ایوب (ع) در بلیات در مقام فضیلت او فرموده ایوب (ع) خوب بنده‌ای بود زیرا که از بوته امتحان خوب در آمد و در تمام بلیات توجه بحق و روی دلش بسوی او نگران بود.
باید دانست که غرض از بیان داستان پیمبران البته قصه‌خوانی نیست بلکه مقصد و فائده بزرگی در نظر است و یکی از اسرارش شاید اینکه باشد که دانسته شود اشخاص بزرگ بایستی با بلیات بزرگ رو برو گردند و در فشار روزگار فشرده گردند تا آنچه در استعداد و کمون آنها نهفته شده بروز و ظهور نماید و نیز مقام صبر و بردباری و عبودیت آنان ظاهر و بارز گردد تا عمل آنها سر مشق دیگران بشود و باضافه از طریق گفتار و از راه عمل نیز خداپرستی را بمردم بنمایانند تا اینکه بدانند بدون جهت کسی دارای مقام و رتبه‌ای نخواهد گردید مجاهده فراوان و صبر بر بلیات لازم دارد.
در اینکه آیات پیمبران خود را بفضائلی از دیگران امتیاز داده راجع بداود علاوه بر حکمت و علم قضاوت و داوری عادلانه وی را (بعندیت و قرب و حسن بازگشت) ستوده و در باره سلیمان نیز باضافه بر سلطنت کذایی همین فضیلت که مقام قرب و منزلت باشد در باره او نیز اجراء گردانیده و راجع بایوب پس از آنکه وی را از صابرین بشمار آورده بفضیلت دیگری او را معرفی فرموده (که ایوب خوب بنده‌ای بود که بسیار بحق تعالی بازگشت مینمود) که در حال سختی و

صفحه : 159
مرض هم همیشه روی دلش بسوی حق تعالی نگران بود.

سؤال‌

چطور دو پیمبر یکی سلیمان و دیگری ایوب یکی باید بچنین سلطنت کذایی ارجمند گردد و دیگری بچنین بلائی و مصیبتی آزموده شود.

پاسخ‌

خداوند از روی حکمت و مصلحت هر کسی را طوری در معرض آزمایش درمی‌آورد (نه آتش بمهر نه انس بکین) گمان نکن بلاء سلطنتی که بسلیمان داده و وی را در معرض امتحان در آورده کم از بلای ایوب باشد کسی که بچنین مقامی برسد و با وظیفه سنگین جهان داری وی از تبلیغ رسالت و ارشاد خلق باز نماند و خود را در مقابل حق تعالی یک عبد ذلیل بلکه هیچ داند و فانی صرف و فقیر الی اللّه بیند و در سلطنت خود سلطنت و اقتدار خدا را بنگرد و نیز بدرستی و آنچه سزاوار شکر الهی است بنیکوتر وجهی اداء نماید اینکه از بالاترین امتحانات بشمار خواهد رفت.
و در اینکه آیه اخیر چند نفر از پیمبران عالی مقام را با هم جمع نموده و فضایلی راجع بمقام بلند آن بزرگواران را تذکر میدهد.
وَ اذکُر عِبادَنا إِبراهِیم‌َ وَ إِسحاق‌َ وَ یَعقُوب‌َ أُولِی الأَیدِی وَ الأَبصارِ بعضی از مفسرین در توضیح آیه گفته‌اند اینکه پیمبران صاحب ید بودند یعنی در عبادت و در اعمال نیک پیش دستی مینمودند و در دین صاحب بصیرت بودند و احکام الهی را بمردم میرسانیدند.
ظاهرا آیه در مقام عظمت و علوّ شأن پیمبران و صفات خصوصی آن بزرگواران برآمده و آنان را بفضایلی از باقی مردم امتیاز داده.
و شاید اشاره باشد بآن دو مقامی که حکمای الهیین در باره پیمبران شرط اساسی میدانند یکی عقل عملی و دیگر عقل نظری کسی بمقام پیمبری و بمنصب رسالت نخواهد رسید مگر وقتی که در اینکه دو فضیلت بحد کمال رسیده باشد.

صفحه : 160
در عقل عملی که آن را قوه عمّاله گویند نبی در قوت قوه عماله بایستی چنان قوی و نیرومند باشد که ماده کاینات باذن خدای تعالی مطیع او و مسخر امر وی گردند و متصرف در آنها گردد و در جایی که مصلحت اقتضاء بنماید بتواند بآنان تغییر شکل دهد یعنی بهر شکلی بخواهد تواند آنان را در آورد و اصول معجزات روی همین پایه قرار گرفته است.
و در قوت عقل نظری چنان قوی باشد که در کمال علمی افضل از تمام اهل زمانش بشمار آید و تمام معلومات با اکثر آنها نزد وی بتأیید الهی و افاضه او نه از طریق تحصیل یا حدس همیشه حاضر باشد و عقل وی مستولی گردد بر تمام قوای طبیعی و نفسانی خود و مالک نفس و قوای طبیعیش باشد.
و بنا بر اینکه تفسیر (أُولِی الأَیدِی) اشاره بقوت عقل عملی (وَ الأَبصارِ) اشاره بقوت عقل نظری آن بزرگواران خواهد بود.
إِنّا أَخلَصناهُم بِخالِصَةٍ ذِکرَی الدّارِ وَ إِنَّهُم عِندَنا لَمِن‌َ المُصطَفَین‌َ الأَخیارِ فضیلت دیگری که فوق تمام فضایل و مناقب بشری بشمار میرود مرتبه خلوص است و پیمبران مرتبه اعلاء آن را دارا بودند زیرا که آنها از هر غل و غش طبیعت وارسته گردیده و قلب و دل آنان از همه چیز خالی گشته و همشان فقط بندگی و انجام وظیفه و ارشاد خلق بسوی حق تعالی و جوار رحمت الهی و واقع گردیدن آن در معرض نفحات الهی و تأییدات ربانی و سعادت اخروی آنها است اینکه است که در آیه آن را معرفی مینماید که آنان نزد پروردگارشان از برگزیدگان و خوبان و شریفترین خلق بشمار خواهند رفت.
وَ اذکُر إِسماعِیل‌َ وَ الیَسَع‌َ وَ ذَا الکِفل‌ِ وَ کُل‌ٌّ مِن‌َ الأَخیارِ خطاب برسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم خود نموده که باقی پیمبران گرامی را نیز در نظر بگیر و بدان که تمام آنها از نیکان و خوبان و در قوت عقل نظری و عقل عملی بر تمام اهل زمانشان تفوق و برتری داشتند اگر چنین نبودند هرگز لایق رسالت و عهده‌دار پیشوایی خلق نمیگردیدند اگر چه همانطوری که در سوره

صفحه : 161
بقره آیه 154 فرموده (تِلک‌َ الرُّسُل‌ُ فَضَّلنا بَعضَهُم عَلی بَعض‌ٍ) بین آنها درجات بسیار بوده لکن در اینکه دو شرط اساسی که نام برده شد که قوت عقل نظری و عقل عملی باشد همه آنها شرکت داشتند و هر یک از آنها در اینکه فضیلت بر اهل زمانشان سبقت مینمودند.
و صفت دیگری که بایستی هر پیمبری دارا باشد قوه حسّاسه و استیلای قوای طبیعی آنان است که در اینکه نیز باید از دیگران برتری و امتیاز داشته باشند تا آنکه بخوبی بتوانند تاب تحمل بار رسالت داشته و بر جفای کفار تاب آورند و بازمانده نگردند.
هذا ذِکرٌ وَ إِن‌َّ لِلمُتَّقِین‌َ لَحُسن‌َ مَآب‌ٍ پس از بیان مقام ارجمند پیمبران و صفات برجسته آنان مقام مردمان با ایمان و تقوایی را تذکر میدهد که دون مرتبه آنان خواهند بود و ببعض صفات پرهیزکاران و مقام و درجه آنان اشاره مینماید که بازگشت و سر انجام کار آنها بخیر و سعادت و فضیلت خواهد گردید.
آری مؤمن پرهیزکار بهر عمل نیکی دری از بهشت عدن بروی خود میگشاید و در همین حیات دنیا از گلها و ریاحین آن نسیمی بمشام جانش میرسد و از آن همیشه مسرور و محظوظ و خورسند خواهد بود.
مُتَّکِئِین‌َ فِیها یَدعُون‌َ فِیها بِفاکِهَةٍ کَثِیرَةٍ وَ شَراب‌ٍ وَ عِندَهُم قاصِرات‌ُ الطَّرف‌ِ أَتراب‌ٌ اشاره ببعض مقامات بهشتیان و نعمتهایی است که برای آنها مهیا نموده از تختهای مرصع و میوه‌های بسیار لذت بخش و مشروبات لذیذ و حوریانی که از اعمال نیک آنها سرشته شده‌اند که از غیر چشم بسته دارند.
هذا ما تُوعَدُون‌َ لِیَوم‌ِ الحِساب‌ِ، إِن‌َّ هذا لَرِزقُنا ما لَه‌ُ مِن نَفادٍ (هذا) اشاره بآن نعمتهایی خواهد بود که در آیه بالا در قیامت برای اهل تقوی آماده شده (إِن‌َّ هذا لَرِزقُنا) شاید گفتار اهل بهشت باشد که وقتی چنین نعمتهایی

صفحه : 162
مشاهده مینمایند از روی بهجت و سرور گویند اینها همان تفضلاتی است که بزبان پیمبران در دنیا بما وعده داده شده و اینکه روزی همیشگی ما است که آن را فناء و زوالی نخواهد بود.
و شاید چنانچه بعضی گفته‌اند کلام حق تعالی باشد که فرموده باشد آنچه گفته شد عطاء و بخشش ما است که برای اهل تقوی ثابت خواهد بود و دائمی و همیشه‌گی است که تمام شدنی نخواهد بود.
ظاهر و هویدا است که برای بهشتیان نعمتی بالاتر و تفضلی ارجمندتر از مخلد بودن آنان در بهشت تصور ندارد و مقابل آن غم و اندوه و بلائی برای جهنمیان نیز بالاتر از خلود آنها در جهنم و عذاب دائمی آنان نخواهد بود.
هذا وَ إِن‌َّ لِلطّاغِین‌َ لَشَرَّ مَآب‌ٍ، جَهَنَّم‌َ یَصلَونَها فَبِئس‌َ المِهادُ هذا فَلیَذُوقُوه‌ُ حَمِیم‌ٌ وَ غَسّاق‌ٌ همینطوری که بازگشت پرهیزکاران و مردمان با تقوی بهشت عدن با آن نعمتهای کذایی است که در جای دیگر در وصف آن فرموده (نه چشمی دیده و نه گوشی شنیده و نه بخاطر احدی خطور نموده.
باز گشت طغیان کنندگان آن کسانی که از فرمان الهی و اطاعت سفراء او سرکشی نموده و مطیع امر خدا نگردیدند ورود آنان بجهنم و دار عذاب خواهد بود و جهنم بد منزلگاه و گهواره و قرارگاهی است که خوراک آنها چرک گندیده و مشروب آنان آب جوشان است و در جهنم جاویدانند.
وَ آخَرُ مِن شَکلِه‌ِ أَزواج‌ٌ اهل بصره (آخر) را (اخر) بضم الف خوانده‌اند بنا بر اینکه جمع مؤنث مثل (کبر) باشد و باقی قرّاء (آخر) قرائت نموده‌اند یعنی انواع دیگر از شکل عذاب آنها.
از إبن عباس چنین نقل شده که وقتی رؤساء کافرین را بدوزخ اندازند و تابعین آنان در عقبشان در جهنم در آیند از خزنه جهنم سؤال کنند که اینکه هایی که از عقب ما

صفحه : 163
آمدند کیانند آن وقت مالک جهنم گوید (هذا فَوج‌ٌ مُقتَحِم‌ٌ مَعَکُم) اینان جماعتی میباشند که چون در دنیا تابع شما بودند حال هم بدنبال شما بدوزخ کشیده شدند رؤساء گویند (لا مَرحَباً بِهِم إِنَّهُم صالُوا النّارِ) یعنی برای اینان تحیت و خوش آمدی نخواهد بود.
قالُوا بَل أَنتُم لا مَرحَباً بِکُم أَنتُم قَدَّمتُمُوه‌ُ لَنا فَبِئس‌َ القَرارُ تابعین برؤساء گویند شما را تحیت و مرحبایی مباد شمااید که ما را فریب دادید و ما از روی نادانی و جهالت تابع شما گردیدیم و باین روز سیاه گرفتار آمدیم و برای ما دوزخ بد قرار گاهی خواهد بود.
قالُوا رَبَّنا مَن قَدَّم‌َ لَنا هذا فَزِده‌ُ عَذاباً ضِعفاً فِی النّارِ تابعین وقتی خود را در عذاب گرفتار و بیچاره بینند بنای نفرین میگذارند و گویند ای پروردگار ما کسانی که پیش وای ما بودند و ما را فریب دادند عذاب آنان را دو برابر عذاب ما گردان‌

[سوره ص (38): آیات 62 تا 88]

اشاره

وَ قالُوا ما لَنا لا نَری رِجالاً کُنّا نَعُدُّهُم مِن‌َ الأَشرارِ (62) أَتَّخَذناهُم سِخرِیًّا أَم زاغَت عَنهُم‌ُ الأَبصارُ (63) إِن‌َّ ذلِک‌َ لَحَق‌ٌّ تَخاصُم‌ُ أَهل‌ِ النّارِ (64) قُل إِنَّما أَنَا مُنذِرٌ وَ ما مِن إِله‌ٍ إِلاَّ اللّه‌ُ الواحِدُ القَهّارُ (65) رَب‌ُّ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ وَ ما بَینَهُمَا العَزِیزُ الغَفّارُ (66)
قُل هُوَ نَبَأٌ عَظِیم‌ٌ (67) أَنتُم عَنه‌ُ مُعرِضُون‌َ (68) ما کان‌َ لِی مِن عِلم‌ٍ بِالمَلَإِ الأَعلی إِذ یَختَصِمُون‌َ (69) إِن یُوحی إِلَی‌َّ إِلاّ أَنَّما أَنَا نَذِیرٌ مُبِین‌ٌ (70) إِذ قال‌َ رَبُّک‌َ لِلمَلائِکَةِ إِنِّی خالِق‌ٌ بَشَراً مِن طِین‌ٍ (71)
فَإِذا سَوَّیتُه‌ُ وَ نَفَخت‌ُ فِیه‌ِ مِن رُوحِی فَقَعُوا لَه‌ُ ساجِدِین‌َ (72) فَسَجَدَ المَلائِکَةُ کُلُّهُم أَجمَعُون‌َ (73) إِلاّ إِبلِیس‌َ استَکبَرَ وَ کان‌َ مِن‌َ الکافِرِین‌َ (74) قال‌َ یا إِبلِیس‌ُ ما مَنَعَک‌َ أَن تَسجُدَ لِما خَلَقت‌ُ بِیَدَی‌َّ أَستَکبَرت‌َ أَم کُنت‌َ مِن‌َ العالِین‌َ (75) قال‌َ أَنَا خَیرٌ مِنه‌ُ خَلَقتَنِی مِن نارٍ وَ خَلَقتَه‌ُ مِن طِین‌ٍ (76)
قال‌َ فَاخرُج مِنها فَإِنَّک‌َ رَجِیم‌ٌ (77) وَ إِن‌َّ عَلَیک‌َ لَعنَتِی إِلی یَوم‌ِ الدِّین‌ِ (78) قال‌َ رَب‌ِّ فَأَنظِرنِی إِلی یَوم‌ِ یُبعَثُون‌َ (79) قال‌َ فَإِنَّک‌َ مِن‌َ المُنظَرِین‌َ (80) إِلی یَوم‌ِ الوَقت‌ِ المَعلُوم‌ِ (81)
قال‌َ فَبِعِزَّتِک‌َ لَأُغوِیَنَّهُم أَجمَعِین‌َ (82) إِلاّ عِبادَک‌َ مِنهُم‌ُ المُخلَصِین‌َ (83) قال‌َ فَالحَق‌ُّ وَ الحَق‌َّ أَقُول‌ُ (84) لَأَملَأَن‌َّ جَهَنَّم‌َ مِنک‌َ وَ مِمَّن تَبِعَک‌َ مِنهُم أَجمَعِین‌َ (85) قُل ما أَسئَلُکُم عَلَیه‌ِ مِن أَجرٍ وَ ما أَنَا مِن‌َ المُتَکَلِّفِین‌َ (86)
إِن هُوَ إِلاّ ذِکرٌ لِلعالَمِین‌َ (87) وَ لَتَعلَمُن‌َّ نَبَأَه‌ُ بَعدَ حِین‌ٍ (88)

صفحه : 165

ترجمه‌

اهل جهنم گویند چیست ما را که نمی‌بینیم مردانی را که (در دنیا) آنان را از اشرار بشمار میآوردیم (63)
و آنها را بسخریه میگرفتیم آیا در جهنم هستند و ما آنها را نمی‌بینیم (64)
و اینکه اهل جهنم با هم جدال و نزاع میکنند البته محقق و واقع است (65)
ای محمّد باین مردم بگو من فقط شما را تهدید می‌کنم (از عذاب) و اینکه نیست الهی مگر خدای واحد قهار (66)
او مربی آسمانها و زمین و آنچه بین آسمانها و زمین است و غالب و مقتدر و آمرزنده (و مهربان است) (67)
ای محمّد بآنان بگو حکایت قیامت خبر بزرگی است (68)
با اینکه حال شما از آن اعراض می‌نمائید (69)
(بآنان بگو قبل از وحی) هیچ دانشی برای من بملإ اعلی نبود آن موقعی که اهل آن با هم جدال مینمودند (70)
بمن وحی نشده است مگر اینکه من تهدید کننده ظاهری باشم (71)
یاد کن ای محمّد وقتی که پروردگار تو بملائکه گفت من خلق میکنم بشری را از گل (72)
وقتی اجزاء او تسویه گردید و از روح خودم بوی نفخه دمیدم برای او سجده کننده- گان باشید (73)
پس تمام ملائکه و جمیع آنها (بآدم) سجده نمودند (74)
مگر ابلیس که تکبر نمود و از کافرین بود (75)
(بابلیس خطاب میرسد) ای ابلیس چه چیز مانع شد تو را که سجده ننمودی بآن چیزی که بدو دست (قدرت خود) آفریدم (76) تو استکبار نمودی یا آنکه تو از عالیترین میباشی (77)
شیطان گفت من بهتر از آدم هستم مرا از آتش آفریدی و آدم را از خاک (78)
(از مصدر جلال احدی خطاب میرسد ای ابلیس از مقام خودت بیرون رو زیرا که تو رانده شده‌ای (79)
و لعنت من تا روز قیامت بر تو محقق خواهد بود) (80)
شیطان پس از رانده شدن گفت ای پروردگار من مرا تا روز قیامت مهلت ده (81)
خدا فرمود محققا تو از مهلت داده شدگانی (82)
تا موقع و وقتی که نزد من معلوم و معین است (83)
شیطان گفت قسم بعزت و عظمت تو که البته و محققا تمام (بنی آدم را) گمراه میگردانم (84)
مگر بنده‌گان تو از آنها کسانی که برای

صفحه : 166
تو خالص گردیدند (85)
خدای تعالی (در پاسخ شیطان) فرمود منم خدای بحق و بحق و حقیقت و درستی میگویم
که البته از تو و کسانی که تابع تو گردیده‌اند جهنم را پر خواهم گردانید (86)
ای محمّد (باین مردم بگو که من برای تبلیغ رسالت اجر و مزدی از شما برای خود سؤال نمیکنم و من رسالت را بخود نمی‌بندم و از پیش خود قرآن را نیاورده‌ام) (78)
و اینکه (قرآن) نیست مگر تذکر و اندرزی برای تمام اهل عالمیان (88)
و البته قرآن (و حقانیت آن را) بعد از زمانی خواهید فهمید

توضیح آیات‌

وَ قالُوا ما لَنا لا نَری رِجالًا کُنّا نَعُدُّهُم مِن‌َ الأَشرارِ وقتی جهنمیان وارد جهنم میگردند هر چه تفحص میکنند که اشخاصی مثل عمار و صهیب و بلال و ابا ذر و مقداد و امثال اینکه مؤمنین صدر اسلام را به بینند اثری از آنها را نخواهند دید از روی تعجب یا حسرت گویند چیست ما را که اینکه مردمانی که آنها را از اشرار میشمردیم نمی‌بینیم.
از حضرت صادق (ع) روایت شده که فرموده سنی‌ها وقتی وارد جهنم گردند گویند ما چرا رافضی‌ها یعنی شیعه را نمی‌بینیم.
أَتَّخَذناهُم سِخرِیًّا أَم زاغَت عَنهُم‌ُ الأَبصارُ از عیاشی چنین نقل میکنند که بسند خود از جابر روایت کرده که امام محمّد باقر علیه السّلام باصحاب خود فرمود مقصود کفار از رجالی که در اینکه آیه ذکر شده شمائید و بخدا سوگند یاد می‌کنم که کفار هیچ فردی از شما را در جهنم نخواهند دید.

صفحه : 167
آیه دو طور تفسیر شده بنا بر اینکه ام متصله باشد کفار در مقام سرزنش نفس خود گویند آیا ما بآنان سخریه میکردیم یا چون آنان نزد ما حقیر مینمودند اصلا در گفتار آنها نظر نمیکردیم و چرا چنین کردیم که امروز باین سختی گرفتار گردیم.
و اگر (ام) منقطعه باشد چنین میشود آیا بآنان استهزاء مینمودیم پس از آن گویا اعراض نموده و گویند چون آنها را حقیر می‌پنداشتیم چشم‌های خود را از آنها منحرف می‌نمودیم و در آنان نگاه نمی‌کردیم.
(منهج الصادقین) إِن‌َّ ذلِک‌َ لَحَق‌ٌّ تَخاصُم‌ُ أَهل‌ِ النّارِ جدال و نزاع نمودن اهل جهنم با هم و تأسف آنان بر مخالفت پیمبران البته محقق و ثابت خواهد بود.
قُل إِنَّما أَنَا مُنذِرٌ وَ ما مِن إِله‌ٍ إِلَّا اللّه‌ُ الواحِدُ القَهّارُ پس از بیان داستان پیمبران خطاب به پیمبر گرامی خود نموده که ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بمردم بگو و آنان را متذکر گردان که من فقط از جانب حق تعالی برای ارشاد شما ارسال گردیده‌ام که شما را از عذاب که بپاداش عملتان گرفتار میشوید بترسانم و گوشزد شما بنمایم که اینکه بت‌ها یا غیر آن را که پرستش مینمائید اینان سزاوار پرستش نیستند نیست الهی که مستحق پرستش باشد مگر خدای یکتا که قاهر و غالب بر همه چیزها است و غیر از او الهی نخواهد بود.
رَب‌ُّ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ وَ ما بَینَهُمَا العَزِیزُ الغَفّارُ و همان خدای واحد قهار است که تربیت کننده و پرورش دهنده تمام عالمیان است از آسمان‌ها و زمین و آنچه بین آنها است و او غالب است که کافرین مشمول غضب و سخط وی‌اند و غفار است که مؤمنین مشمول رحمت و مغفرت اویند.

صفحه : 168
قُل هُوَ نَبَأٌ عَظِیم‌ٌ- أَنتُم عَنه‌ُ مُعرِضُون‌َ ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم کافرین را خبردار نما بخبر بزرگ و آن امر عظیمی که شما از آن رو گردانیدید بقول بعضی مقصود از خبر بزرگ قرآن است که شما کفار از آن اعراض نموده رو میگردانید یا داستان پیمبران است که در قرآن تذکر میدهد.
و بقول دیگر واقعه قیامت است که البته بآن خواهید رسید و حال از آن اعراض مینمائید وقتی موقع آن رسید دیگر علاج و چاره‌ای ندارید.
ما کان‌َ لِی مِن عِلم‌ٍ بِالمَلَإِ الأَعلی إِذ یَختَصِمُون‌َ رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم برای اینکه بمردم برساند که من رسول پروردگار شمایم و آنچه گویم از عالم قیامت و حشر و نشر و احکام و آنچه موظف بر انجام آن میباشید از پیش خود و بفکر خود نمیگویم بلکه وحی است و از جانب حق تعالی مأمور گردیده‌ام بشما برسانم اینکه است که فرموده من قبل از نزول وحی هیچ دانشی از اوضاع عالم بالا نداشتم وقتی که ملائکه در باره آدم گفتگو و مجادله می‌کردند.
در سوره بقره در مقام اعتراض ملائکه راجع بخلقت آدم در آیه 30 فرمود:
«وَ إِذ قال‌َ رَبُّک‌َ لِلمَلائِکَةِ إِنِّی جاعِل‌ٌ فِی الأَرض‌ِ خَلِیفَةً قالُوا أَ تَجعَل‌ُ فِیها مَن یُفسِدُ فِیها وَ یَسفِک‌ُ الدِّماءَ الخ آن وقت خدای تعالی خطاب بآدم نموده أَنبِئهُم بِأَسمائِهِم» إِن یُوحی إِلَی‌َّ إِلّا أَنَّما أَنَا نَذِیرٌ مُبِین‌ٌ اشاره باین است که برای اینکه من شما را از پیش آمدتان و عذابی که بپاداش اعمال نکوهیده‌تان که دامن‌گیر شما خواهد گردید بترسانم مرا از اوضاع عالم بالا و چگونگی خلقت آدم و شرافت او مطلعم فرموده.
إِذ قال‌َ رَبُّک‌َ لِلمَلائِکَةِ إِنِّی خالِق‌ٌ بَشَراً مِن طِین‌ٍ فَإِذا سَوَّیتُه‌ُ وَ نَفَخت‌ُ فِیه‌ِ مِن رُوحِی فَقَعُوا لَه‌ُ ساجِدِین‌َ پس از خلقت آدم خواهد بملائکه بنمایاند که چه شرافتی در آدم نهاده‌ام که در زمین لایق خلافت الهی گردیده و آن نفخه‌ای است که از روح خود در

صفحه : 169
وی دمیدم و شما ملائکه که سکان ملاء اعلا میباشید بشرافت آن روح الهی که در آدم بودیعه گذاشته شده بایستی در برابر او سجده نمائید.
بدیهی است که اضافه روح بخودش اضافه تشریفی است خدای تعالی منزه و مبراء از صفات ممکنات است میخواهد شرافت آدم را بملائکه برساند که بدانند برای آن روح الهی است که در زمین وی را خلیفه و نماینده خود گردانیده.
فَسَجَدَ المَلائِکَةُ کُلُّهُم أَجمَعُون‌َ، إِلّا إِبلِیس‌َ استَکبَرَ وَ کان‌َ مِن‌َ الکافِرِین‌َ بفرمان الهی تمام ملائکه از اعلا و ادنی به آدم سجده نمودند مگر شیطان که تکبّر نمود و خود را برتر و عالی‌تر از آدم دانست و مخالفت نموده و سجده نکرد.
قال‌َ یا إِبلِیس‌ُ ما مَنَعَک‌َ أَن تَسجُدَ لِما خَلَقت‌ُ بِیَدَی‌َّ، أَستَکبَرت‌َ أَم کُنت‌َ مِن‌َ العالِین‌َ بابلیس خطاب سخط آمیز میرسد که چه چیز مانع شد تو را از اینکه سجده کنی بآنکه بدست خودم خلقت نمودم آیا شریفتر از آدم بودی یا تکبر نمودی ذات متعال در اینکه آیات دو فضیلت بزرگ نسبت بآدم که دلیل افضلیّت اوست بر ملائکه ارائه میدهد یکی قوله تعالی (نَفَخت‌ُ فِیه‌ِ مِن رُوحِی) از روح خودم در او نفخه‌ای دمیدم دیگر (خَلَقت‌ُ بِیَدَی‌َّ) (یدی) و بدو دست خود گل آدم را سرشتم شاید اراده به ید قدرت و ید رحمت باشد و از بعض عرفاء است که (یدی) اشاره دارد بدو صفت لطف و قهر و اینکه دو صفت شامل میگردد تمام صفات جمال و جلال احدی را زیرا که صفتی نیست مگر اینکه یا از صفت لطف است یا از صفت قهر و از مخلوقات مخلوقی نیست مگر اینکه یا ناشی از صفت لطف گردیده یا از صفت قهر چنانچه ملک مظهر صفت لطف حق تعالی است و شیطان مظهر قهر او مگر آدمی که مظهر و نماینده هر دو صفت لطف و قهر میباشد و عالم با آنچه در وی است بعضی مرآت صفت لطف او و بعضی مرآت صفت قهر ویند و آدمی مرآت ذات و صفات او تعالی خواهد بود چنانچه فرموده: (سَنُرِیهِم آیاتِنا

صفحه : 170
فِی الآفاق‌ِ وَ فِی أَنفُسِهِم حَتّی یَتَبَیَّن‌َ لَهُم أَنَّه‌ُ الحَق‌ُّ) و بهمین جامعیت بود که مسجود ملائکه گردید.
پایان و شاید اشاره باین باشد که گل آدم را بدست خودم سرشتم و خودم مباشر امر خلقت وی گردیدم زیرا که مقام او بالاتر از ملائکه عماله میباشد و غیر از خودم که عهده‌دار خلقت او بودم کسی را بر وی استیلایی نخواهد بود و نظر بهمان مقام بلند آدم است که ملائکه مأمور گردیدند باو سجده تواضع نمایند.
قال‌َ أَنَا خَیرٌ مِنه‌ُ خَلَقتَنِی مِن نارٍ وَ خَلَقتَه‌ُ مِن طِین‌ٍ شیطان ظاهر و جسم آدم را مینگریست و خبری از حقیقت روحانی وی نداشت اینکه بود که چون میدانست که خودش از آتش آفریده شده و آدم از خاک گمان کرد شریفتر از آدم است.
لکن از آن گوهر گران بهایی که خدای متعال در سر و حقیقت وی گذاشته که از آن تعبیر (بر وحی) فرموده و بهمین جهت او را مسجود ملائکه گردانیده هیچ خبری نداشت اینکه بود که بخود نازید و غلوّ نموده و خود را از آن درجه‌ای که داشت پرتاب گردانید.
قال‌َ فَاخرُج مِنها فَإِنَّک‌َ رَجِیم‌ٌ، وَ إِن‌َّ عَلَیک‌َ لَعنَتِی إِلی یَوم‌ِ الدِّین‌ِ چنانچه گفته‌اند شیطان پس از چندین سال عبادت بیک نافرمانی مطرود و رجیم گردید چه خواهد بود حال ما گنهکاران که شب و روز چندین گناه مرتکب میگردیم و باز از (غفار الذنوب) امید عفو و بخشش داریم.
قال‌َ رَب‌ِّ فَأَنظِرنِی إِلی یَوم‌ِ یُبعَثُون‌َ، قال‌َ فَإِنَّک‌َ مِن‌َ المُنظَرِین‌َ، إِلی یَوم‌ِ الوَقت‌ِ المَعلُوم‌ِ پس از آنکه ابلیس لعین از مقام خود رانده شد و تا روز قیامت مشمول لعنت خدا گردید گفت ای پروردگار من مرا تا روز قیامت مهلت بده که بدلخواه خود کار کنم وقتی مهلت گرفت از آن دشمنی که به آدم داشت که برای سجده نکردن باو از مقام قرب رانده شده بود گفت:

صفحه : 171
قال‌َ فَبِعِزَّتِک‌َ لَأُغوِیَنَّهُم أَجمَعِین‌َ، إِلّا عِبادَک‌َ مِنهُم‌ُ المُخلَصِین‌َ آن وقت بباء قسم سوگند یاد میکند که بعزت و قهر و غلبه و استیلاء تو که تمامی اولادان آدم و جمیع آنان را گمراه میگردانم مگر بندگان تو از آنهایی که از تمام غل‌ّ و غش‌ّ طبیعت خالی گردیده‌اند و قلب و روح و روان آنان از غیر خالی و از معرفت و محبت تو پر گردیده است.
آری قلب انسان مادامی که از محبت دنیا و آرزو و آمال دنیوی خالی نگردیده همیشه دوچار موهومات و خیالات شیطانی خواهد بود و قوّه واهمه که آرزو و آمال در آن جایگزین گردیده دری است باز که شیاطین از آن وارد بر قلب میگردند و راه فتنه و فساد را بآدمی میآموزند و راه ورود ملائکه را می‌بندند اینکه است که شیطان بعزت قسم یاد میکند که شاید اشاره بقهر و غلبه وی بر بنی آدم باشد که مظهر قاهریت حق تعالی گردیده تمام افراد بشر را گمراه گرداند مگر کسانی که از راه زهد و تقوی مهر و محبت خدا را در دل خود جای گزین گردانیده و بنفی خاطر و تمرکز خیال درب شیطانی را بسته تا راه عبور و مرور ملک باز گردد و بر چنین اشخاصی دیگر شیطان راه نیابد.
قال‌َ فَالحَق‌ُّ وَ الحَق‌َّ أَقُول‌ُ لَأَملَأَن‌َّ جَهَنَّم‌َ مِنک‌َ وَ مِمَّن تَبِعَک‌َ مِنهُم أَجمَعِین‌َ (فالحق) شاید منصوب خوانده شود بنا بر اینکه مفعول اقول باشد و ممکن است به رفع خوانده شود بنا بر اینکه مبتداء و خبرش محذوف یا جمله بعد باشد.
حق را مقابل باطل آرند اینکه است که یکی از اسماء اللّه (حق است) قوله تعالی (أَن‌َّ اللّه‌َ هُوَ الحَق‌ُّ المُبِین‌ُ) و هر چه غیر او است باطل و نقیض حق است (وَ الحَق‌َّ أَقُول‌ُ) خطاب بشیطان لعین است که ذات متعال در جواب شیطان فرموده بحق و حقیقت گویم که جهنم را از تو و تابعین تو از اولاد آدم پر گردانم.
قُل ما أَسئَلُکُم عَلَیه‌ِ مِن أَجرٍ وَ ما أَنَا مِن‌َ المُتَکَلِّفِین‌َ خطاب برسول اکرم است که ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم باین کفار بگو گمان نکنید

صفحه : 172
که ارشاد نمودن من بطریق حق برای منافع دنیوی باشد و در مقابل آن مزدی و عوضی از شما خواهان باشم هرگز چنین نیست بلکه از جانب حق تعالی مأمور گردیده‌ام که طریق هدایت و ارشاد را بشما بیاموزم که در بیراهه نیفتید و خدای یگانه را پرستش نمائید تا آنکه بسعادت و فضیلت برسید.
و نیز گمان نکنید که من رسالت را بخود بسته‌ام یا قرآن را از پیش خود بهم رشته و نسبت بخدا میدهم و چنین گمانی افتراء است گویا میفرماید در آیات قرآن نظر کنید و پس از آن قضاوت نمائید که اینکه آیات آیا شبیه بسخنان مخلوق است اگر چنین است شما هم که از فصحاء عرب میباشید مثل اینکه آیات را بیاورید اگر چنین کردید دست از دعوت خود خواهم برداشت.
إِن هُوَ إِلّا ذِکرٌ لِلعالَمِین‌َ قرآن نیست مگر تذکر و پند و اندرزی برای تمام عالمیان از جن و انس و از مردمان حال و آینده که اگر روش زندگانی خود را روی قانون و دستورات قرآن تطبیق نمایند کامیاب خواهند گردید.
وَ لَتَعلَمُن‌َّ نَبَأَه‌ُ بَعدَ حِین‌ٍ خطاب بمشرکین نموده که ای مشرکین بعد از زمانی و پس از مرگ متنبه میگردید و میفهمید که قرآن حق و از طرف حق و حقیقت فرود آمده آن وقت البته بآتش حسرت و ندامت خواهید سوخت و دیگر علاجی برای شما نخواهد بود.

صفحه : 173

‌سورة الزمر

اشاره

خمس و سبعون آیة و هی مکیّة الّا قوله تعالی (قُل یا عِبادِی‌َ الَّذِین‌َ أَسرَفُوا) الخ‌

[سوره الزمر (39): آیات 1 تا 10]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
تَنزِیل‌ُ الکِتاب‌ِ مِن‌َ اللّه‌ِ العَزِیزِ الحَکِیم‌ِ (1) إِنّا أَنزَلنا إِلَیک‌َ الکِتاب‌َ بِالحَق‌ِّ فَاعبُدِ اللّه‌َ مُخلِصاً لَه‌ُ الدِّین‌َ (2) أَلا لِلّه‌ِ الدِّین‌ُ الخالِص‌ُ وَ الَّذِین‌َ اتَّخَذُوا مِن دُونِه‌ِ أَولِیاءَ ما نَعبُدُهُم إِلاّ لِیُقَرِّبُونا إِلَی اللّه‌ِ زُلفی إِن‌َّ اللّه‌َ یَحکُم‌ُ بَینَهُم فِی ما هُم فِیه‌ِ یَختَلِفُون‌َ إِن‌َّ اللّه‌َ لا یَهدِی مَن هُوَ کاذِب‌ٌ کَفّارٌ (3) لَو أَرادَ اللّه‌ُ أَن یَتَّخِذَ وَلَداً لاصطَفی مِمّا یَخلُق‌ُ ما یَشاءُ سُبحانَه‌ُ هُوَ اللّه‌ُ الواحِدُ القَهّارُ (4)
خَلَق‌َ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌َ بِالحَق‌ِّ یُکَوِّرُ اللَّیل‌َ عَلَی النَّهارِ وَ یُکَوِّرُ النَّهارَ عَلَی اللَّیل‌ِ وَ سَخَّرَ الشَّمس‌َ وَ القَمَرَ کُل‌ٌّ یَجرِی لِأَجَل‌ٍ مُسَمًّی أَلا هُوَ العَزِیزُ الغَفّارُ (5) خَلَقَکُم مِن نَفس‌ٍ واحِدَةٍ ثُم‌َّ جَعَل‌َ مِنها زَوجَها وَ أَنزَل‌َ لَکُم مِن‌َ الأَنعام‌ِ ثَمانِیَةَ أَزواج‌ٍ یَخلُقُکُم فِی بُطُون‌ِ أُمَّهاتِکُم خَلقاً مِن بَعدِ خَلق‌ٍ فِی ظُلُمات‌ٍ ثَلاث‌ٍ ذلِکُم‌ُ اللّه‌ُ رَبُّکُم لَه‌ُ المُلک‌ُ لا إِله‌َ إِلاّ هُوَ فَأَنّی تُصرَفُون‌َ (6) إِن تَکفُرُوا فَإِن‌َّ اللّه‌َ غَنِی‌ٌّ عَنکُم وَ لا یَرضی لِعِبادِه‌ِ الکُفرَ وَ إِن تَشکُرُوا یَرضَه‌ُ لَکُم وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزرَ أُخری ثُم‌َّ إِلی رَبِّکُم مَرجِعُکُم فَیُنَبِّئُکُم بِما کُنتُم تَعمَلُون‌َ إِنَّه‌ُ عَلِیم‌ٌ بِذات‌ِ الصُّدُورِ (7) وَ إِذا مَس‌َّ الإِنسان‌َ ضُرٌّ دَعا رَبَّه‌ُ مُنِیباً إِلَیه‌ِ ثُم‌َّ إِذا خَوَّلَه‌ُ نِعمَةً مِنه‌ُ نَسِی‌َ ما کان‌َ یَدعُوا إِلَیه‌ِ مِن قَبل‌ُ وَ جَعَل‌َ لِلّه‌ِ أَنداداً لِیُضِل‌َّ عَن سَبِیلِه‌ِ قُل تَمَتَّع بِکُفرِک‌َ قَلِیلاً إِنَّک‌َ مِن أَصحاب‌ِ النّارِ (8) أَمَّن هُوَ قانِت‌ٌ آناءَ اللَّیل‌ِ ساجِداً وَ قائِماً یَحذَرُ الآخِرَةَ وَ یَرجُوا رَحمَةَ رَبِّه‌ِ قُل هَل یَستَوِی الَّذِین‌َ یَعلَمُون‌َ وَ الَّذِین‌َ لا یَعلَمُون‌َ إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الأَلباب‌ِ (9)
قُل یا عِبادِ الَّذِین‌َ آمَنُوا اتَّقُوا رَبَّکُم لِلَّذِین‌َ أَحسَنُوا فِی هذِه‌ِ الدُّنیا حَسَنَةٌ وَ أَرض‌ُ اللّه‌ِ واسِعَةٌ إِنَّما یُوَفَّی الصّابِرُون‌َ أَجرَهُم بِغَیرِ حِساب‌ٍ (10)

صفحه : 174

ترجمه‌

سوره زمر در مکه فرود آمده و هفتاد و پنج آیه و هزار و یکصد و هشتاد دو کلمه است
بنام ایزد هستی‌بخش صاحب رحمت عام و خاص
قرآن از جانب خدای غالب درستکار فرود آمده (2)
ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم محققا ما کتاب (قرآن) را بحق‌ّ و درستی بسوی تو فرود آوردیم پس خدا را پرستش نما در حالی که دین را برای او خالص کننده باشی (3)
آگاه باشید که دین خالص مخصوص بخدا خواهد بود (4) آنهایی که دوستانی بغیر خدا گرفتند (چنین گویند) ما پرستش نمیکنیم آنها را مگر برای اینکه ما را بسوی خدا نزدیک کنند بحقیقت خدا بین آنان حکم خواهد نمود در آنچه در آن اختلاف میکنند (5) البته خدا کسی را که دروغگو و ناسپاس باشد هدایت نخواهد گردانید (6)
اگر خدا اراده کرده بود که فرزندی بگیرد بر میگزید از آنچه خلق نموده آنچه را که میخواست منزه و مبرّا است (از اولاد و او خدایی است یگانه و قهار (7)
آسمانها و زمین

صفحه : 175
را بحق و درستی آفریده شب را میافزاید بر روز و روز را میافزاید بر شب و خورشید و ماه را مسخر گردانیده و تمام آنها (در مدار خود دور میزنند) تا وقتی که معین گردیده، آگاه باشید که او خدایی است غالب (و قاهر) و آمرزنده (8)
شما (بنی آدم را) از یک نفس (و یک حقیقت) آفریده پس از آن از همان یک نفس جفتی برای او قرار داده و از چهارپایان هشت جفت برای شما فرستاده و شما را در شکمهای مادرانتان آفریده خلقتی بعد از خلقتی، در تاریکیهای سه گانه اینکه است پروردگار و پرورش دهنده شما، که ملک و سلطنت مخصوص باو است و نیست خدایی مگر او پس بکجا بر گردانیده میشوید (9)
اگر شما کافر بشوید (بدانید) که خدا از شما بی نیاز است و برای بنده‌گانش کفر نمی‌پسندد و اگر سپاس‌گزاری بنمائید آن را برای شما می‌پسندد بر نمی‌دارد باربرداری بار گناه کسی دیگر را پس از آن بازگشت شما بسوی پروردگارتان خواهد گردید و خبردار میگرداند شما را بآنچه کرده‌اید (10) محققا خداوند دانا و عالم است بآنچه در سینه‌های شما (پنهان است) (11)
وقتی بانسان ضرری رسد خدا را میخواند و بازگشت باو مینماید و وقتی بوی نعمتی عطاء میکند فراموش مینماید آنچه را که قبلا (برای رفع ضررش) از او میخواسته و برای خداوند همتا قرار داده تا اینکه از راه خدا مردم را گمراه گرداند ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم باین (بت پرستان) بگو حظّ اندکی از کفر خود ببرید لکن محققا از یاران آتش خواهید بود (12)
(آیا کسی که برای خدا همتا قرار میدهد بهتر است) یا کسی که در ساعات شب ایستاده (و خدا را) سجده کننده است و از عذاب آخرت میترسد و برحمت پروردگار خود امیدوار است ای محمّد باینان بگو آیا آنهایی که میدانند با آنهایی که نمیدانند یکسانند (هرگز چنین نخواهد بود) فقط عقلاء هستند که پذیرنده (پند و اندرز میباشند) (13)
ای محمّد بگو ای بندگان من ای کسانی که پذیرنده ایمانید خودداری کنید از مخالفت پروردگارتان، برای کسانی که در اینکه دنیا نیکی کرده‌اند نیکی است و زمین خدا وسیع است و محققا (خداوند) بصبر کنندگان اجر تمام و بغیر حساب عطا مینماید (14)

صفحه : 176

توضیح آیات‌

اشاره

تَنزِیل‌ُ الکِتاب‌ِ مِن‌َ اللّه‌ِ العَزِیزِ الحَکِیم‌ِ، إِنّا أَنزَلنا إِلَیک‌َ الکِتاب‌َ بِالحَق‌ِّ (تنزیل) یا خبر مبتداء محذوف است یعنی اینکه قرآن یا مبتداء و خبرش جمله بعد است.
آیه اشاره بمقام قرآن و مقام نبی خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم مینماید که چنین کتابی از مبدء آفرینش و از عالم ما فوق الطبیعة عالم قضاء و لوح محفوظ بتوسط ملک حامل وحی از طرف خدای غالب قاهر حکیم درست کار در اینکه عالم ناسوت طبیعت فرود آمده.
و تذکر میدهد که قرآن از دو جهت پدیده ایست که مورد ستایش و پذیرفتن خواهد بود یکی از جهت مبدء نزولش که از چنین مبدئی ظهور نموده و دیگر از جهت حقایق و رموزی که منطوی در آن است و آن کتابی است بحق و حقیقت که کجی و خلافی در آن راه ندارد.
فَاعبُدِ اللّه‌َ مُخلِصاً لَه‌ُ الدِّین‌َ با اینکه میدانست که رسولش در مرتبه بندگی ثابت قدم و با کمال خلوص عبادت مینماید اول نظر باهمیت خلوص در دین و عبادت رسول گرامی خود را مخاطب بخطاب گردانیده که وقتی نزد تو محقق و ثابت گردیده که قرآن حق و از طرف حق و حقیقت صادر گردیده خدا را بوحدت و یگانگی عبادت نما بطوری که عبادت تو خالص گردیده و او را اهل عبادت و خود را بنده و موظف بر اطاعت امر مولی و تحت قهاریت او بدانی یا اینکه اینکه خطاب بامت میباشد- گرچه ظاهرش خطاب به پیغمبر است که در حدیث است که خطابات قرآن از باب (ایاک اعنی و اسمعی یا جاره) میباشد.
أَلا لِلّه‌ِ الدِّین‌ُ الخالِص‌ُ و در ثانی بطور عموم ببشر تذکر میدهد که بدانید و آگاه باشید که دین خالص مخصوص بخدا است شاید مقصود از دین خالص کلمه توحید باشد و اشاره

صفحه : 177
به اینکه در هر چهار مرتبه توحید (توحید در مقام ذات و صفات و افعال و عبادت خالص گردید در مرتبه ذات بدانید) که (واجب الوجود) از مثل و ند و عدیل و نظیر منزّه و مبراء خواهد بود و در مرتبه صفات بعلم حقیقی بدانید که حق تعالی منزه و مبرّا از تمام صفات ممکنات است و صفات حقیقیّة او عین ذات اوست و در مرتبه افعال (لا مؤثر فی الوجود الّا اللّه) را نصب العین خود گردانید و مؤثر حقیقی را منحصر بذات متعال بدانید و در مرتبه عمل خدا و مبدء خود را عبادت و ستایش نمائید در حالی که پرستش و عبادت شما از هر گونه غل‌ّ و غش طبیعت پاک و خالی از شوب اوهام باشد و دینی که رهرو و رهبر انسان باشد بمراتب چهارگانه توحید فقط دین اسلام است و باین لحاظ ممکن است گفته شود مقصود از دین خالص دین اسلام خواهد بود.
وَ الَّذِین‌َ اتَّخَذُوا مِن دُونِه‌ِ أَولِیاءَ ما نَعبُدُهُم إِلّا لِیُقَرِّبُونا إِلَی اللّه‌ِ زُلفی اینکه آیه تأیید مینماید آن توجیهی را که گفتیم مقصود از دین خالص مراتب چهارگانه توحید است زیرا که از اینکه آیه چنین استفاده میشود که مشرکین شرکشان در مقام ذات و الوهیت نبوده بلکه در مقام عبادت مشرک بودند زیرا که بگمان فاسد خودشان چنین می‌پنداشتند که اینکه بتها نزد خدای عالم شرف و منزلتی دارند و در مهماتشان متوسل به بتها می‌گردیدند و در برابر آنان خضوع و خشوع می‌نمودند تا باین وسیله بحق تعالی نزدیک گردند و چون بتها را و لو از جهت واسطه آنان را مؤثر و لایق بندگی و عبودیت میدانستند اینکه بود که خدای تعالی پیمبران را فرستاده که اینکه اشتباه را از بشر رفع کنند و بدانند که در مقام عبادت نیز بایستی موحد باشند و فقط اله عالم را عبادت نمایند و از او حاجت بخواهند و بعلم الیقین بدانند که در عالم مؤثری غیر از او نخواهد بود و در همه حال دست نیازمندی بسوی بی‌نیاز مطلق دراز نموده و از او استمداد بجویند نه از بتهای بی‌شعور.

صفحه : 178
إِن‌َّ اللّه‌َ یَحکُم‌ُ بَینَهُم فِی ما هُم فِیه‌ِ یَختَلِفُون‌َ إِن‌َّ اللّه‌َ لا یَهدِی مَن هُوَ کاذِب‌ٌ کَفّارٌ چون بین بت‌پرستان در انتخاب بتها اختلاف بود هر قوم و طائفه‌ای از آنان رأی و سلیقه‌ای داشتند و برای خود بتی انتخاب مینمودند و نسبت‌های ناروایی بمقام الوهیت میدادند عیسویان عیسی (ع) را پسر خدا می‌دانستند یهودیها عزیز را پسر خدا میدانستند دسته دیگر ملائکه را معبود قرار میدادند جماعت دیگر ملائکه را دختران خدا میپنداشتند بعض دیگر بتهایی را که بدست خود ساخته عبادت مینمودند اینکه است که قیامت که دادگاه عدل الهی است از روی عدل حکم هر یک در خور عملشان تعیین میگردد کسانی که بخدا دروغ می- بندند و حق‌ّ را میپوشانند خدا چنین اشخاصی را هدایت نخواهد نمود.
لَو أَرادَ اللّه‌ُ أَن یَتَّخِذَ وَلَداً لَاصطَفی مِمّا یَخلُق‌ُ ما یَشاءُ سُبحانَه‌ُ هُوَ اللّه‌ُ الواحِدُ القَهّارُ اعتراض بمشرکین نموده که اگر خدا خواسته بود اولاد بگیرد خودش از بین مخلوقاتش کسی را که شایسته فرزندی او بود انتخاب مینمود لکن چون ذات متعال منزه و مبراء از تولید مثل و شبه و نظیر خواهد بود و او واحد و احد و قاهر و غالب بر هر چیزی است زایش و جفت و همتا برای او محال است.
خَلَق‌َ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌َ بِالحَق‌ِّ یُکَوِّرُ اللَّیل‌َ عَلَی النَّهارِ وَ یُکَوِّرُ النَّهارَ عَلَی اللَّیل‌ِ وَ سَخَّرَ الشَّمس‌َ وَ القَمَرَ کُل‌ٌّ یَجرِی لِأَجَل‌ٍ مُسَمًّی در مفردات در لغت (کور) چنین گفته «کور الشی‌ء ادارته و ضم بعضه الی بعض ککور العمامة و قوله، یکور اللیل علی النهار و یکور النهار علی اللیل فاشارة الی جریان الشمس فی مطالعها و انتقاض اللیل و النهار و ازدیادهما»«1»
-----------------------------------
(1) کور الشی‌ء بمعنی دور زدن وی است و چسبیدن بعضی از وی ببعض دیگر مثل پیچیدن عمامه و قوله تعالی (یُکَوِّرُ اللَّیل‌َ عَلَی النَّهارِ)تا آخر اشاره نموده بجریان خورشید از محل طلوع خود و کم و زیاد شدن شب و روز.

صفحه : 179
و نیز در (المنجد) چنین گفته (کاریکور کورا) العمامة و نحوها علی راسه لفّها و ادرارها«1».
آیه برای اثبات نفی ولد و مبراء بودن خود از نسبتهای ناروای کفار اشاره بخلقت عجیب عالم طبیعیات از آسمانها و زمین و حرکت دوری آنها می‌نماید و از کلمه تکویر در آیه بمناسبت معنوی لغوی آن که پیچیده شدن دوری است و تشبیه بعمامه شده و از مفردات و المنجد نقل نمودیم دو مطلب مهم که نظام عالم طبیعی بستگی بآن دارد می‌توان از آن استخراج نمود، یکی ادوار و دور زدن اشیاء است بگرد خود که تمام موجودات طبیعی از منظومه شمسی گرفته تا موجودات خورد و از جمله آنها زمین ما است که بحرکت اتصالی چنانچه هیئت جدید نشان می‌دهد و بعض آیات شاهد بر آن است بدور خود میچرخد و از همین حرکت ادواری موجودات است بگرد خود که شب داخل در روز و روز داخل در شب می‌گردد قوله تعالی (یُولِج‌ُ اللَّیل‌َ فِی النَّهارِ وَ یُولِج‌ُ النَّهارَ فِی اللَّیل‌ِ) و عالم طبیعی روی همین نظام بر پا خواهد بود.
دوم مطلبی که از کلمه (یکور) در آیه میتوان استخراج نمود اتصال و ارتباط موجودات و پیچیدگی آنان است در یکدیگر، چنانچه در محل خود محرز و مبرهن گردیده که تمام موجودات مادی طبیعی مثل حلقه‌های زنجیر یا مانند تار و پود یک پارچه بهم بستگی خواهند داشت اینکه است که روز در شب و شب در روز پیچیده گردیده و باین نظر بین تمام موجودات یک وحدت اتصالی دائر است که از پرتو وحدت حقه حقیقی اله عالم تشکیل گردیده.
خلاصه از کلمه (یکور) و جریان شمس و قمر که در آیه تذکر میدهد دو مطلب می‌توان استفاده نمود یکی حرکت دوری موجودات بگرد خود که هر موجودی بگرد خود بحرکت دائمی می‌چرخد و باین حرکت شب و روز و ماه و سال پدید خواهد گردید، و دیگر پیچیدگی موجودات و اتصال آنان
-----------------------------------
(1) (کاریکور کورا) یعنی عمامه و مانند آن پیچیده بر سرش و دور زد. [.....]

صفحه : 180
است بیکدیگر و تشبیه آن بعمامه هر دو جهت را میرساند زیرا که عمامه هم گرد است و هم به هم پیچیده و از اینکه دو مطلب که بمنزله دو مقدمه است نتیجه‌ای بدست می‌آید که عالم با کثرتی که در آن بنظر می‌آید یک وحدت اتصالی بین آنها حکمفرما خواهد بود و چون در جای خود مبرهن گردیده که یکی از ادله انّی برای اثبات توحید وحدت موجودات و وحدت نظام عالم است و اینکه وحدت بخوبی بما نشان میدهد وحدت اله عالم را زیرا که اتفاقی بین تمام عقلای عالم است که وحدت صنع دلیل بر وحدت صانع خواهد بود.
و نزد عاقل متدبر مخفی نخواهد بود که موجودات با تباین و ضدیتی که بین آنان دائر است چنان وحدت و یگانگی تامی بین آنها تشکیل یافته که گویا مشاهده مینمائیم یک امر غیر مرئی وحدانی و یک حقیقت محیطی تمامی آنان را تحت استیلاء و اقتدار خود در آورده و هر یک از اجزاء عالم را برای انجام کاری مسخر گردانیده و آن نیست مگر رحمت واسعه و فیض منبسط الهی-
(برحمتک الّتی وسعت کل شیئی).
پس از آنکه از وحدت عالم خلقت و وحدت مجموعه جهان وحدت اله عالم ثابت گردیده آن وقت بعلم یقینی ثابت می‌گردد که اله از ولد و فرزند و تولید مثل منزه و مبراء خواهد بود زیرا که وحدت بسیط مجرد حقانی آبی از مثل و مانند است اینکه است که ذات متعال بهمین آیه و امثال آن خود را تنزیه و تبری مینماید از پیدایش فرزند و تولید مثل زیرا که تولید مثل با وحدت حقه حقیقیه الهیة و بساطت او محال خواهد بود قوله تعالی:
أَلا هُوَ العَزِیزُ الغَفّارُ آگاه باشید که خدا غالب و قاهر و بسیار آمرزنده است.
خَلَقَکُم مِن نَفس‌ٍ واحِدَةٍ ثُم‌َّ جَعَل‌َ مِنها زَوجَها ذات متعال در بیان ابتداء خلقت بشر بر آمده که شما افراد بشر را از یک حقیقت و یک وجود یعنی آدم ابو البشر آفریدیم و ان یک حقیقت فرد بود و

صفحه : 181
چون فردیت منحصر بذات باری تعالی است و همگی ممکنات زوج ترکیبی خواهند بود اینکه بود که جفتی (حواء) برای زوجیت او قرار دادیم.
حکماء نظر بآن قاعده مسلمه بینشان که گویند (الواحد لا یصدر منه الا الواحد) گویند اول چیزی که از مبدء آفرینش پدید گردیده یک حقیقت بود و آن را عقل اول نامند و از او عقل دوم و فلک اول پدید گردید و از دوم و سوم بهمین ترتیب عقل و فلکی تا برسد بعقل فعال که آن را عقل دهم نامند و از آن عناصر که مواد طبیعیّات است پدید گردیده و بضم و ترکیب عناصر موالید ثلاث جمادات و نباتات و حیوانات ظاهر گردیده‌اند.
اگر چه باین ترتیبی که آنان گفته‌اند دلیلی بر اثبات آن نداریم لکن چون مبدء هر کثرتی وحدت خواهد بود اینکه اندازه را توانیم تصدیق نمائیم که ذات واحده حقه حقیقیّة بسیطه من جمیع الجهات معقول نیست که ابتداء بدون جهت واحده کثراتی از او پدید گردد و اینکه آیه آن را تأیید مینماید که قادر تعالی انسان را از یک حقیقت آفریده که حقیقت شیئی را نفس او گویند (جاء زید نفسه) یعنی زید خودش آمد و شاید مقصود از نفس واحده موجود مجردی باشد که آن را عقل نامند در بعض احادیث کافی دارد که اول چیزی که خدای تعالی آفریده عقل بود در بعضی اخبار دیگر فرموده اول چیزی که خلق گردیده قلم بوده در جای دیگر اول چیزی که آفریده شده حقیقت محمّدیّه است (عباراتنا شتّی و حسنک واحد و کل الی ذاک الجمال نشیر) خلاصه از اخبار بسیار بضمیمه دلیل عقلی میتوان اثبات نمود که اول چیزی که از مبدء متعال صادر گردیده یک حقیقت بسیطه بوده و از آن حقیقت حقیقت دیگری آفریده که زوج او گردید و آن را نفس نامند و از ازدواج عقل و نفس موجودات دیگری پدید گردیدند.
وَ أَنزَل‌َ لَکُم مِن‌َ الأَنعام‌ِ ثَمانِیَةَ أَزواج‌ٍ پس از آفرینش آدم و حواء از چهار پایان هشت جفت که یکی نر و دیگری ماده است آفریده دو شتر، دو گاو، دو میش، دو بز که اینها هشت عدد و چهار جفت میشوند.

صفحه : 182
و شاید نزول در قوله تعالی (وَ أَنزَل‌َ لَکُم) اشاره بمرتبه نازله حیوانات باشد که باعتبار مراتب خلقت در مرتبه دانی واقعند اگر مقصود از (نفس واحده) که در اول آیه استظهار نمودیم و گفتیم شاید مقصود مخلوق اوّل و عقل کل باشد باین اعتبار حیوانات در مرتبه نازله واقع خواهند گردید.
یَخلُقُکُم فِی بُطُون‌ِ أُمَّهاتِکُم خَلقاً مِن بَعدِ خَلق‌ٍ فِی ظُلُمات‌ٍ ثَلاث‌ٍ اینکه آیه در مقام بیان خلقت انسان و اظهار قدرت ذات متعال خود بر آمده و اشاره بمراتب خلقت نموده که ابتداء آفرینش انسان از یک حقیقت واحده نشو نموده و پس از آن باعتبار وجود طبیعی او و پیدایش وی در عالم طبیعت در شکم مادرها در سه ظلمت یعنی تاریکی شکم تاریکی رحم تاریکی مشیمه برای او خلقتی پس از خلقتی پدید خواهد گردید نطفه علقه، علقه مضغه و در مضغه صورت بندی میشود از پوست و گوشت و استخوان تا آنکه چنین گردد و بصورت انسانی در آید تا وقتی که بوی روح حیوانی داده شود و پس از آن روح انسانی باو افاضه گردد ذلِکُم‌ُ اللّه‌ُ رَبُّکُم لَه‌ُ المُلک‌ُ لا إِله‌َ إِلّا هُوَ فَأَنّی تُصرَفُون‌َ (ذا) از اسماء اشاره است اشاره به اینکه آن کسی که چنین قدرت و توانایی را دارد که چنین عالم مجللی باین ترتیب نیکو از نیستی بهستی و از عدم بوجود آورد نخواهد بود مگر خدای یکتا که آفریننده شماها و عالم ملک و ملکوت تحت اقتدار او خواهد بود و اله و خالقی نیست مگر او وقتی وجود و حیات و بقای شما تحت قیومیّت او است شما چگونه از او رو می‌گردانید و بکجا میروید و بکی پناه آرید.
إِن تَکفُرُوا فَإِن‌َّ اللّه‌َ غَنِی‌ٌّ عَنکُم وَ لا یَرضی لِعِبادِه‌ِ الکُفرَ وَ إِن تَشکُرُوا یَرضَه‌ُ لَکُم شما افراد بشر اگر بخدا کافر گردید محققا بدانید که خدای تعالی از شما بی‌نیاز است ایمان و کفر شما نفع و ضرری بذات کبریایی او نخواهد رسانید و با اینکه غنی بالذات و از شما بی‌نیاز است از راه رحمت و لطف راضی بکفر

صفحه : 183
بندگانش نخواهد بود زیرا که کفر انسان را از آن مقام عالی که برای رسیدن بآن آفریده شده اسقاط مینماید و به پست‌ترین مقام حیوانیت سرنگون میگرداند و لکن اگر در مقابل نعمت‌های الهی سر بندگی و تسلیم فرود آرید و بشکرانه بخششهای بیکران الهی سپاس‌گزار باشید از شما راضی خواهد گردید.
وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزرَ أُخری ثُم‌َّ إِلی رَبِّکُم مَرجِعُکُم فَیُنَبِّئُکُم بِما کُنتُم تَعمَلُون‌َ وزر و وبال عمل بد کسی را گردن کسی دیگر نخواهند گذاشت.
و انسان پس از حیات دنیوی رجوع و بازگشت وی بسوی پروردگار خود خواهد بود و در آن وقت کرام الکاتبین که حافظ اعمال وی بودند وی را بآنچه از خوب و بد کرده خبردار مینمایند بلکه در آن وقت خود انسان تیزبین گردیده و صحیفه اعمالش را که در نفس او نقش بسته مینگرد و از سر انجام کار خود خبردار خواهد گردید و مقام و منزل خود را می‌یابد.
إِنَّه‌ُ عَلِیم‌ٌ بِذات‌ِ الصُّدُورِ محققا پروردگار عالم بآنچه در ظاهر و آنچه در باطن و در سینه‌ها مخفی گردانیده‌اند از حقد و حسد و نفاق و سوء ظن بمؤمنین عالم و خبیر خواهد بود.
وَ إِذا مَس‌َّ الإِنسان‌َ ضُرٌّ دَعا رَبَّه‌ُ مُنِیباً إِلَیه‌ِ آیه در مقام حال انسان و ناسپاس بودن وی بر آمده که از اوصاف نکوهیده او چنین خواهد بود که وقتی ضرر و مصیبتی بوی میرسد از روی ناچاری روی نیازمندی بدرگاه بی‌نیاز مطلق آرد و از او یاری و رفع ضرر میطلبد زیرا که فطرت انسان بر توحید است دانسته و ندانسته در حال بیچارگی و درماندگی به فطرت اولی خود پناه‌گاهی میطلبد و چون از همه‌جا مأیوس گردید رو بمبدء آفرینش میآورد و از او کمک میطلبد.
از بعض احادیث نقل شده که کسی نزد امام جعفر صادق علیه السّلام آمده و راجع بشناسایی حق تعالی سؤال نمود حضرت بوی فرمود هیچ وقت مسافرت دریا کرده‌ای گفت آری فرمود وقتی شده که کشتی شکسته باشد در جایی که کشتی دیگر نیست

صفحه : 184
که تو را نجات دهد و نزدیک بساحل دریا نیست که بتوانی بشناوری از غرق رهایی بیابی- عرض کرد بلی- فرمود در آن وقت آیا قلب تو متوجه شد که کسی هست که قادر بر خلاص و نجات تو میباشد- گفت بلی- پس حضرت صادق علیه السّلام فرمود آن کس خدا است که قادر بر نجات دادن است آنجا که نجات دهنده‌ای نیست و قادر بر فریادرسی میباشد آنجا که هیچ فریادرسی نخواهد بود (ارشاد القلوب دیلمی باب 50) ثُم‌َّ إِذا خَوَّلَه‌ُ نِعمَةً مِنه‌ُ نَسِی‌َ ما کان‌َ یَدعُوا إِلَیه‌ِ مِن قَبل‌ُ وَ جَعَل‌َ لِلّه‌ِ أَنداداً لِیُضِل‌َّ عَن سَبِیلِه‌ِ و پس از آنکه ضرر از او رفع گردید و نعمتی بوی بخشوده شد آن وقت ولی نعمت خود را فراموش مینماید.
آری حال و سجیه نکوهیده آدمی چنین خواهد بود وقتی بلاء رو باو آرد بنای تضرع و زاری میگذارد و از خدا رفع آن را میطلبد لکن وقتی نعمت رو باو کرد بتعیشات طبیعی مشغول میگردد و از شکر نعمت غافل میشود و سپاس‌گزاری نمینماید و باضافه بر اینکه شکر گذاری نمیکند کفران نعمت نموده و غیر خدا چیزی مثل بت‌ها و امثال آن را در نعمت مؤثر میپندارد (و لا مؤثر فی الوجود الا اللّه) را منکر میگردد یا غیر را در عمل همتا با خدای تعالی قرار میدهد و همین گمان فاسد که جز خدا کسی از دستش کاری بر میآید آدمی را از راه حق تعالی گمراه گردانیده و وی را بچاه مذلت خواهد انداخت.
قُل تَمَتَّع بِکُفرِک‌َ قَلِیلًا إِنَّک‌َ مِن أَصحاب‌ِ النّارِ خطاب برسول خود نموده که باین مشرکین که بتها یا غیر آن را در عبادت شریک خدا میگردانند بگو شما اندک مدتی با همین حال کفری که دارید زندگانی خواهید نمود و بالاخره سر انجام کار شما بآتش کشیده خواهد شد زیرا که غیر از خدا برای شما فریادرسی نخواهد بود.

صفحه : 185

بیان آیه (هَل یَستَوِی الَّذِین‌َ یَعلَمُون‌َ وَ الَّذِین‌َ لا یَعلَمُون‌َ)

أَمَّن هُوَ قانِت‌ٌ آناءَ اللَّیل‌ِ ساجِداً وَ قائِماً یَحذَرُ الآخِرَةَ وَ یَرجُوا رَحمَةَ رَبِّه‌ِ قُل هَل یَستَوِی الَّذِین‌َ یَعلَمُون‌َ وَ الَّذِین‌َ لا یَعلَمُون‌َ شکی نیست که بالاترین اوصاف حمیده علم است.
ترقی و تکامل بشر منوط بهمین صفت ارجمند دانش خواهد بود علم نوری ست که از مصدر جلال احدی صادر گشته و پرتوی از آن بر قلب مؤمن اشراق نموده و اطراف دل را روشن گردانیده و از شبکه حواس از باطن بظاهر ظهور مینماید و آیات و اخبار در فضیلت علم بقدری زیاد است که احصاء و شماره نتوان نمود و در فضیلت علم همین بس که در همین آیه بالا به (هل) استفهامی بطور تعجب فرموده.
(هَل یَستَوِی الَّذِین‌َ یَعلَمُون‌َ وَ الَّذِین‌َ لا یَعلَمُون‌َ) یعنی هرگز عالم و جاهل مساوی نخواهند بود.
از پیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نقل میکنند که فرموده
(العلماء ورثة الانبیاء)
در حدیث دیگر
(مداد العلماء افضل من دماء الشهداء)
خلاصه فضیلت علم بقدری زیاد است که محتاج بتوضیح نیست چیزی که نزد مردم قدری مشتبه شده اینکه است که آیا علم نافع که اینقدر در باره آن توصیف شده چه علمی است.
متکلمین و حکماء علم نافع را علم کلام و حکمت میدانند زیرا که در آن بحث از حقیقت اشیاء از الهیات و طبیعیات از روی دلیل و برهان میشود و سر انجام آن منتهی میگردد بشناسایی مبدء و معاد.
محدثین و مفسرین و کسانی که موضوع بحثشان تفسیر قرآن و احادیث است علم نافع را در حفظ اخبار و تفسیر آیات قرآن دانسته‌اند.
علمای اخلاق و آنهایی که موضوع بحثشان صفات خوب و بد است نظر به اینکه اصل هر کمال و فضیلتی در تهذیب اخلاق میسر خواهد گردید و مقدمة بایستی صفات خوب و بد از هم تمیز داده شود و آن تمیز در علم اخلاق پدید خواهد گردید.

صفحه : 186
فقها علم نافع را منحصر در علم فقه میدانند زیرا که بآن عمل روی میزان شرع صحیح واقع میگردد و حلال و حرام از هم تمیز داده میشود.
و مخترعین صنایع جدید و طرفداران آنان علم «نافع را» منحصر بهمان اختراعات محیر العقول دست بشر دانسته‌اند لکن اینکه را ندانسته‌اند که پیشوایان بشر اعتنایی بعالم طبیعت و دنیای فانی نداشته‌اند و هر جا تعریف از علم کرده‌اند مقصودشان آن علمی بوده که روحانیت انسان را تکمیل نماید و وی را بجاده تکامل و سر حد بین عبودیت و ربوبیت رهبری نماید.
آری هر علمی در مرتبه خود هر گاه مقدمه باشد برای صفای باطن و قلب آدمی را مهیا گرداند برای پذیرفتن نور معرفت و محبت الهی و وی را رهبری گرداند بجاده سعادت نافع خواهد بود زیرا که علم نوری است که از مبدء فیاض بقلب مصفی از صفات حیوانی افاضه میگردد چنانچه در حدیث است که (علم بکثرت تعلّم پدید نمیگردد بلکه نوری است که از مبدء فیاض افاضه میگردد بقلب هر کسی که خدا خواسته باشد و هر علمی که انسان را نزدیکتر گرداند باین مقصود چنین علمی در نظر شارع بلکه نزد تمام عقلای عالم شریفتر و عظیم‌تر خواهد بود.
در آیه بالا گویا ذات متعال ارشاد بحکم عقل مینماید که رجوع بعقلتان نمائید آیا آن کس که در ساعات شب در مقام بندگی و عبادت بپا می‌ایستد و در مقابل مبدء خود سو تعظیم فرود آورده گاهی در قیام گاهی در سجده از روی دانستگی و شناسایی خالق یکتای خود را ستایش مینماید با آن کسی که هیچ دانشی ندارد نه مبدء می‌شناسد نه معاد آیا بحکم عقل اینکه دو نفر مساوی می‌باشند هرگز چنین نخواهد بود.
إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الأَلباب‌ِ بهترین وسیله برای درک حقایق تفکر و تذکر است کسی که عقل خود را بکار انداخت و دو نفر را در نظر گرفت یکی عالم و عارف بعلوم روحانی که در شناسایی مبدء و معاد عمر صرف نموده و نیز در معرفت طریق عبادت زحمت‌ها کشیده تا آنکه بعلم ربوبی عالم گردیده.

صفحه : 187
و دیگری جاهل نادان که نه مبدء میشناسد نه معاد و در عبادت غیر را شریک خدا میگرداند و گمان می‌کند بتها نزد خدا مقرب میباشند و به بتها سجده می‌کند و از اشیاء پستی که نه حس دارند و نه فهم شفاعت می‌طلبد آیا نزد عاقل خردمند اینکه دو نفر مساوی میباشند هرگز چنین نخواهد بود البته عابدی که از روی علم و دانش با خلوص نیّت عبادت می‌کند در فضیلت و پاداش هیچ طرف مقایسه نخواهد بود با آن عابدی که عبادت وی بدون علم و معرفت انجام گرفته بایستی اول معبود را شناخت سپس در مقام بندگی و پرستش برآمد در حدیث مشهور از رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم چنین نقل شده:
(طلب العلم فریضة علی کل مسلم و مسلمة)
که طلب علم را بر هر مرد مسلمان و زن مسلمان واجب بشمار میآورد.
و هر کس علم نافع را در آنچه هم خود قرار داده تصور مینماید، فقها در علم فقه که موضوع بحث آنها است، علماء علم اخلاق در تمیز دادن اخلاق نیک و بد، محدثین در علم کتاب و سنت، متصوفه در علم تصوف که عبد بآن مقام خود را در توحید میشناسد، متکلمین در علم کلام زیرا بآن خدا و صفات او شناخته میشود.
(احیاء العلوم غزالی) آری شکی نیست که هر علمی در مرتبه خود نیکو است لکن چون مقصود اصلی شناسایی واجب تعالی و صفات و افعال او خواهد بود باین لحاظ هر علمی که مقدمه علم توحید باشد و راه انسان را بمبدء خود نزدیک گرداند آن مطلوب خواهد بود و اگر غیر از اینکه باشد ارزش واقعی نخواهد داشت مثلا علم فقه وقتی ارزش دارد که اول خدای تعالی شناخته شود سپس طریق عبادت و پرستش او بطریقی که بتوسط سفراء الهی بما ابلاغ فرموده دانسته شود.
قُل یا عِبادِ الَّذِین‌َ آمَنُوا اتَّقُوا رَبَّکُم خدای متعال به پیمبر خود امر میفرماید که ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم

صفحه : 188
از بنده‌گان من به آنهایی که ایمان آورده‌اند بگو از مخالفت پروردگار خودتان خودداری نمائید و از معاصی اجتناب و دوری کنید و خود را به صفت حمیده تقوی متصف گردانید.
لِلَّذِین‌َ أَحسَنُوا فِی هذِه‌ِ الدُّنیا حَسَنَةٌ وَ أَرض‌ُ اللّه‌ِ واسِعَةٌ إِنَّما یُوَفَّی الصّابِرُون‌َ أَجرَهُم بِغَیرِ حِساب‌ٍ چون نیکی و نیکوکاری فقط در اثر ایمان و تقوی پدید خواهد گردید اینکه است که اشخاصی که در اینکه عالم متصف باین دو فضیلت گردیده‌اند آنان را به بندگی و عبودیت که از بالاترین صفات ارجمند انسانی بشمار می‌رود ستوده و از عباد خود نامیده و نظر به اینکه (هَل جَزاءُ الإِحسان‌ِ إِلَّا الإِحسان‌ُ) برای چنین اشخاص در آیه بطور اطلاق فرموده برای آنان (حسنة است) یعنی آنها دارای هر فضیلتی و سعادتی خواهند بود.
و چون ایمان بدون تقوی در معرض زوال و روی پایه محکمی استوار نخواهد بود اینکه است که در اینکه مبارک آیه و بسیاری از آیات دیگر ایمان را با تقوی و با عمل صالح توأم گردانیده وقتی ایمان با تقوی و اجتناب از معاصی و عمل صالح اینکه سه فضیلت با هم جمع گردید دارنده او جامع تمام فضائل و متصف بجمیع کمالات انسانی خواهد بود آن وقت است که جای دارد داخل در عباد مکرمین گردد و تمام نیکی‌ها بتمام معنی برای وی آماده گردد.

صفحه : 189

[سوره الزمر (39): آیات 11 تا 24]

اشاره

قُل إِنِّی أُمِرت‌ُ أَن أَعبُدَ اللّه‌َ مُخلِصاً لَه‌ُ الدِّین‌َ (11) وَ أُمِرت‌ُ لِأَن أَکُون‌َ أَوَّل‌َ المُسلِمِین‌َ (12) قُل إِنِّی أَخاف‌ُ إِن عَصَیت‌ُ رَبِّی عَذاب‌َ یَوم‌ٍ عَظِیم‌ٍ (13) قُل‌ِ اللّه‌َ أَعبُدُ مُخلِصاً لَه‌ُ دِینِی (14) فَاعبُدُوا ما شِئتُم مِن دُونِه‌ِ قُل إِن‌َّ الخاسِرِین‌َ الَّذِین‌َ خَسِرُوا أَنفُسَهُم وَ أَهلِیهِم یَوم‌َ القِیامَةِ أَلا ذلِک‌َ هُوَ الخُسران‌ُ المُبِین‌ُ (15)
لَهُم مِن فَوقِهِم ظُلَل‌ٌ مِن‌َ النّارِ وَ مِن تَحتِهِم ظُلَل‌ٌ ذلِک‌َ یُخَوِّف‌ُ اللّه‌ُ بِه‌ِ عِبادَه‌ُ یا عِبادِ فَاتَّقُون‌ِ (16) وَ الَّذِین‌َ اجتَنَبُوا الطّاغُوت‌َ أَن یَعبُدُوها وَ أَنابُوا إِلَی اللّه‌ِ لَهُم‌ُ البُشری فَبَشِّر عِبادِ (17) الَّذِین‌َ یَستَمِعُون‌َ القَول‌َ فَیَتَّبِعُون‌َ أَحسَنَه‌ُ أُولئِک‌َ الَّذِین‌َ هَداهُم‌ُ اللّه‌ُ وَ أُولئِک‌َ هُم أُولُوا الأَلباب‌ِ (18) أَ فَمَن حَق‌َّ عَلَیه‌ِ کَلِمَةُ العَذاب‌ِ أَ فَأَنت‌َ تُنقِذُ مَن فِی النّارِ (19) لکِن‌ِ الَّذِین‌َ اتَّقَوا رَبَّهُم لَهُم غُرَف‌ٌ مِن فَوقِها غُرَف‌ٌ مَبنِیَّةٌ تَجرِی مِن تَحتِهَا الأَنهارُ وَعدَ اللّه‌ِ لا یُخلِف‌ُ اللّه‌ُ المِیعادَ (20)
أَ لَم تَرَ أَن‌َّ اللّه‌َ أَنزَل‌َ مِن‌َ السَّماءِ ماءً فَسَلَکَه‌ُ یَنابِیع‌َ فِی الأَرض‌ِ ثُم‌َّ یُخرِج‌ُ بِه‌ِ زَرعاً مُختَلِفاً أَلوانُه‌ُ ثُم‌َّ یَهِیج‌ُ فَتَراه‌ُ مُصفَرًّا ثُم‌َّ یَجعَلُه‌ُ حُطاماً إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَذِکری لِأُولِی الأَلباب‌ِ (21) أَ فَمَن شَرَح‌َ اللّه‌ُ صَدرَه‌ُ لِلإِسلام‌ِ فَهُوَ عَلی نُورٍ مِن رَبِّه‌ِ فَوَیل‌ٌ لِلقاسِیَةِ قُلُوبُهُم مِن ذِکرِ اللّه‌ِ أُولئِک‌َ فِی ضَلال‌ٍ مُبِین‌ٍ (22) اللّه‌ُ نَزَّل‌َ أَحسَن‌َ الحَدِیث‌ِ کِتاباً مُتَشابِهاً مَثانِی‌َ تَقشَعِرُّ مِنه‌ُ جُلُودُ الَّذِین‌َ یَخشَون‌َ رَبَّهُم ثُم‌َّ تَلِین‌ُ جُلُودُهُم وَ قُلُوبُهُم إِلی ذِکرِ اللّه‌ِ ذلِک‌َ هُدَی اللّه‌ِ یَهدِی بِه‌ِ مَن یَشاءُ وَ مَن یُضلِل‌ِ اللّه‌ُ فَما لَه‌ُ مِن هادٍ (23) أَ فَمَن یَتَّقِی بِوَجهِه‌ِ سُوءَ العَذاب‌ِ یَوم‌َ القِیامَةِ وَ قِیل‌َ لِلظّالِمِین‌َ ذُوقُوا ما کُنتُم تَکسِبُون‌َ (24)

صفحه : 190

ترجمه‌

ای محمّد بگو من مأمور گردیده‌ام که از روی اخلاص خدا را پرستش نمایم و دین (حق) که مخصوص باو است همین خواهد بود
و نیز مأمورم که اول از گروندگان اینکه امت باشم (15)
ای محمّد بگو حقیقتا من میترسم اگر عصیان و نافرمانی پروردگار خود را نمایم بعذاب روز بزرگ (قیامت) مبتلا گردم (16)
ای محمّد بگو من خدا را عبادت مینمایم در حالی که دین من برای او خالص گردیده (17)
و شما نیز هر کس را غیر او خواهید پرستش نمائید بآنان بگو محققا زیانکاران کسانی خواهند بود که از نفسشان و کسانشان خسران و ضرر بردند (یعنی عمرشان را در بیهوده صرف نمودند) و در روز قیامت (نفعی عایدشان نخواهد بخشید) بلکه خسران ظاهر و هویدا همین خواهد بود (18)
از بالای سر (کافرین) سایبانهایی است از آتش و از زیر آنها نیز سایبانهایی است از آتش اینکه است که خدا بآن بندگان خود را میترساند ای بندگان من تقوی و پرهیزکاری را شعار خود گردانید (تا از چنین عذابی نجات یابید) (19)
کسانی که از پرستش طاغوت اجتناب نمودند و بخدا بازگشت نمودند برای آنان است مژده ای محمّد به بندگان من بشارت بده
آن کسانی که کلام حق را استماع مینمایند و نیکوتر آن را پیروی میکنند اینکه جماعت کسانی میباشند که خداوند آنان را هدایت گردانیده و آنها صاحب عقل خواهند بود (20)
ای محمّد آیا کسی که کلمه عذاب بر وی محقق گردیده تو میتوانی وی را از عذاب برهانی (21)
لکن کسانی که متقی و پرهیزکار گردیدند برای آنها غرفه‌ای خواهد بود که بالای آن غرفه، غرفه دیگری بنا شده و از زیر آن

صفحه : 191
غرفه‌ها آب جریان دارد خدا اینطور وعده داده و وعده خدا حق است و تخلف پذیر نخواهد بود (22)
ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم آیا تو ندیدی که خداوند از آسمان آب فرو آورد و در زمین چشمه‌هایی روان گردانید پس از آن از زمین کشتهای رنگارنگ بیرون آورد پس از آن خشک میگردد پس آن را زرد می‌بینی پس از آن چوب میگردد حقیقتا (در اینکه ترتیب خلقت) تذکر و اندرزی خواهد بود برای کسانی که صاحبان عقل و فکر میباشند (23)
آیا کسی که خداوند سینه وی را برای اسلام گشاده گردانید پس (چنین کسی که) از جانب پروردگارش دارای نور است مثل کسی میباشد که سینه وی از قبول اسلام تنگ است پس شدت عذاب برای کسانی است که دلهایشان از یاد خدا سخت گردیده و چنین ØӘǙƙʢ در گمراهی هویدا خواهند بود (24)
خدا نازل گردانید بهترین کتابی (که آیات آن) متشابه و شبیه یکدیگر است (و در آن ثنای الهی و خاصان) او مکرر شده و از خوف میلرزاند پوست کسانی را که از پروردگارشان میترسند پس از آن پوست آنان و قلبشان بذکر خدا نرم میگردد اینکه است هدایت خدا که هر کس را خواهد هدایت و راهنمایی مینماید و هر کس را که خدا گمراه نمود برای وی هدایت کننده‌ای نخواهد بود (25)
آیا آن کسی که ذات و وجه خود را از سختی و بدی روز قیامت نگاه داشته (و پیرامون عمل بد نگردیده مثل کسی ماند که از عذاب ایمن نگردیده) در آن وقت (روز قیامت) بستم‌کنندگان گفته میشود جزای عمل خود را بچشید آن اعمالی را که در دنیا کسب نموده‌اید (26)

توضیح آیات‌

قُل إِنِّی أُمِرت‌ُ أَن أَعبُدَ اللّه‌َ مُخلِصاً لَه‌ُ الدِّین‌َ وَ أُمِرت‌ُ لِأَن أَکُون‌َ أَوَّل‌َ المُسلِمِین‌َ چون کفار قریش در مقام بودند که بهر تدبیری هست نور خدا را خاموش

صفحه : 192
کنند و رسول خدا را از تبلیغ لمه (لا اله الا اللّه) منصرف گردانند و او را با خود در عبادت بتها شریک گردانند باین امید گاهی او را بقتل یا تبعید تهدید مینمودند گاهی زجرش می‌کردند گاهی بوعده سلطنت و مال و ثروت میخواستند او را فریب دهند که دست از ادعای خود بردارد اینکه بود که بحضرتش خطاب میرسید.
ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم باین مشرکین بگو طمع خود را از من ببرید که من با شما در عبادت بتها شریک کردم زیرا که من از روی دلخواهی و میل نفسانی خودم چیزی نمیگویم و عمل نمیکنم بلکه من از طرف حق تعالی مأمور گردیده‌ام که خدا را عبادت نمایم و عبادت من خالی از شرک و هوای نفسانی و آنچه بر خلاف رضای حق تعالی باشد انجام گیرد.
و نیز مأمور گردیده‌ام که اول کسی باشم از گردن نهاده‌گان بفرمان حق تعالی.
خلاصه شاید مقصود چنین باشد که ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم باینان بگو من باین تهدیدات و وعده‌ها و تدلیسات شما دست از عمل خود بر نخواهم داشت زیرا که من اول کسی میباشم که در ایمان و بندگی بر تمام افراد بشر سبقت گرفته‌ام و من پیش رو و پیش قدم مطیعین و موحدین می‌باشم و در مقابل اوامر تسلیم صرف گردیده‌ام با اینکه حال چگونه ممکن است در شرک با شما شرکت نمایم هرگز ممکن نخواهد بود.
قُل إِنِّی أَخاف‌ُ إِن عَصَیت‌ُ رَبِّی عَذاب‌َ یَوم‌ٍ عَظِیم‌ٍ برای اینکه کفار را متذکر گرداند که شرک بخدا و عبادت غیر خدا سبب عذاب روز بزرگ قیامت می‌گردد اینکه است که به پیمبر خود خطاب می‌نماید که ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم باین مشرکین بگو هرگز مخالفت امر مولی خود را نمی‌نمایم چگونه توانم مخالفت نمایم در صورتی که از عذاب روز بزرگ قیامت ترسناک خواهم بود.

صفحه : 193
قُل‌ِ اللّه‌َ أَعبُدُ مُخلِصاً لَه‌ُ دِینِی ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم باینان بگو من فقط از روی اخلاص و خلوص در دین، خدا را عبادت میکنم و شما را نیز ارشاد مینمایم که خدای یگانه را عبادت کنید و در مقام عبادت شریک برای او قرار ندهید.
فَاعبُدُوا ما شِئتُم مِن دُونِه‌ِ وظیفه من اینکه است که اول خودم با خلوص خدا را پرستش نمایم و سپس شما را بدین خالص رهبری گردانم وقتی نپذیرید هر کس را خواهید پرستش نمائید من از عهده تکلیف خود برآمده‌ام.
قُل إِن‌َّ الخاسِرِین‌َ الَّذِین‌َ خَسِرُوا أَنفُسَهُم وَ أَهلِیهِم یَوم‌َ القِیامَةِ أَلا ذلِک‌َ هُوَ الخُسران‌ُ المُبِین‌ُ باز خطاب برسولش می‌نماید که گوشزد کفار کن و آنان را بضررشان خبردار نما که شرک بخدا و عبادت غیر خدا خسران و زیانکاری خواهد بود و در قیامت سودی برای آنها و اهل آنها نخواهد داشت.
أَلا ذلِک‌َ هُوَ الخُسران‌ُ المُبِین‌ُ آگاه باشید و بدانید که عمل شما اضافه بر اینکه سودی ندارد و نتیجه بخش نیست زیان آور است و در قیامت ضرر آن ظاهر و هویدا خواهد گردید.
آری عملی که خالص برای خدا و وجهه حق در آن ملحوظ نشده باشد در روز معاد ارزشی ندارد بلکه جز اتلاف عمر و تولید عذاب چیزی بر آن مترتب نخواهد گردید عمل وقتی ارزش واقعی دارد که با خلوص و وجهه حقانی توأم گردد و آن از اقسام عبادت بشمار آید یا مقدمه عبادت باشد حتی اعمالی که راجع بتأمین معاش و از احتیاجات زندگانی دنیا بشمار آید بایستی وجهه حقانی در آن ملحوظ باشد که اگر چنین باشد آنهم مقدمه عبادت محسوب خواهد گردید.
لَهُم مِن فَوقِهِم ظُلَل‌ٌ مِن‌َ النّارِ وَ مِن تَحتِهِم ظُلَل‌ٌ ذلِک‌َ یُخَوِّف‌ُ اللّه‌ُ بِه‌ِ عِبادَه‌ُ یا عِبادِ فَاتَّقُون‌ِ

صفحه : 194
در بیان حال کفار و مشرکین و عذابهایی که بپاداشت اعمال و افعال آنان دامن‌گیرشان گردیده بر آمده و آنها را تهدید مینماید و اشاره به اینکه همین طوری که در دنیا پرده‌های کفر و نفس‌پرستی اطراف قلب آنان را گرفته و آنها را از حق و حقیقت دور گردانیده و نمیگذارد نور ایمان داخل قلب آنان گردد در قیامت که امور باطنی صورت خارجی بخود میگیرد همین اعمال و افعال آنها است که سایبانها و سراپرده‌هایی می‌گردد از آتش که از بالا و زیر بآنان احاطه خواهد نمود.
ذلِک‌َ یُخَوِّف‌ُ اللّه‌ُ بِه‌ِ عِبادَه‌ُ یا عِبادِ فَاتَّقُون‌ِ (ذلک) از اسماء اشاره است و اشاره بعذاب کفار نموده و اول از روی شفقت و رحمت بندگان خود را از عذاب چنین روزی میترساند که شاید از عذاب بترسند و از کفر و شرک بر گردند و ایمان بیاورند.
پس از آن خطاب را متوجه بمؤمنین میگرداند و بلفظ یا عباد که اشاره بمقام عبودیت آنها است آنان را بتقوی و پرهیزکاری و خلوص مأمور میگرداند و اینکه نحو خطاب مشعر بر کمال رأفت و شفقت او نسبت بمؤمنین خواهد بود که ای کسانی که در ایمان استوار گردیده‌اید ایمان خود را بتقوی و خود داری از آنچه بر خلاف رضای خدا است تقویت نمائید بطوری که نخواهید و نجوئید مگر حق را و رضای او را برضای خود ترجیح دهید اینکه است راه سعادت و رستگاری زیرا که فضیلت بشری فقط در پرتو ایمان حقیقی و تقوی پدید خواهد گردید.
وَ الَّذِین‌َ اجتَنَبُوا الطّاغُوت‌َ أَن یَعبُدُوها وَ أَنابُوا إِلَی اللّه‌ِ لَهُم‌ُ البُشری (البشری و البشارة) آگاه کردن شخصی است دیگری را بر چیزی که سبب بشاشت و سرور وی میشود و اثر آن در صورت نمایان میگردد قوله تعالی در سوره یوسف (یا بُشری هذا غُلام‌ٌ) و مقصود از طاغوت در مرتبه اول شیطان است، زیرا که طاغوت مأخوذ از طغیان است و منشأ طغیان شیاطینند قوله تعالی (وَ الَّذِین‌َ کَفَرُوا أَولِیاؤُهُم‌ُ الطّاغُوت‌ُ) و در مرتبه ثانی نفس خطاکار انسانی باغواء شیطانی طغیان نموده و از طریق حق منحرف میگردد.

صفحه : 195
در اینکه آیه مبارکه اشاره بکسانی مینماید که مخالفت شیطان و نفس اماره را نموده‌اند که هر گاه اینان عبادت شیطان را ننمایند و از روی خلوص خدا را عبادت کنند و انابه و توجه باو داشته باشند بآنان مژده و بشارت رحمت خواهد رسید و صورت آنها اعلام مینماید بآن سروری که در باطن آنها مرکوز است در اینکه در چه موقع بمؤمنین مژده رحمت و سرور آمرزش میرسد و در صورت آنان خورسندی هویدا میگردد بقول بعضی شاید موقع مردن بزبان فرشتگان باشد و بقول دیگر مقصود همان بشارتهای قرآن است بزبان نبی اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بقول دیگر بعد از مرگ باو ببهشت بشارت میدهند.
آری تمام اینکه بشارتها هست و بشارت دیگری که مؤمنین با تقوی در همین عالم بآن خورسند میگردند همان الطاف الهی و اشراقات انوار صمدانی خواهد بود که گاه بگاهی در قلب مصفی و خالی از آلایش طبیعی بقدر صفای آن اشراق میگردد و بر ایمان و یقین وی افزوده خواهد گردید قوله تعالی (لَهُم‌ُ البُشری فِی الحَیاةِ الدُّنیا وَ فِی الآخِرَةِ)«1» شاید مقصود از بشارت دنیا همان اشراقات و لوائحی باشد که در قلب طلوع نموده و اثر آن در صورت هویدا میگردد و صورت او را نورانی و بشاش میگرداند.
فَبَشِّر عِبادِ الَّذِین‌َ یَستَمِعُون‌َ القَول‌َ فَیَتَّبِعُون‌َ أَحسَنَه‌ُ الف و لام (القول) عموم دارد و شامل میگردد تمام اقسام سخنان را که انسان بگوش میشنود از کلام خدا که بتوسط پیمبر و قرآن اعلام نموده و نیز میشنود سخنان افراد بشر از مؤمن و کافر و منافق و غیر آن را و شاید شامل گردد آنچه را که در نفس بالهام ملک یا بالقاء نفس یا بوساوس شیطانی در قلب خطور مینماید و سخنانی که از راه گوش میشنود وارد خزینه خیال میگردد انسان عاقل خردمند کسی خواهد بود که آنچه را که بگوش سر یا گوش قلب شنید اول در آن تأمل بنماید و بین خوب و بد آن تمیز بدهد و از شوائب اوهام آن را خالی نماید سپس
-----------------------------------
(1) سوره یونس آیه 65

صفحه : 196
بسلطان عقل عرضه نماید و پس از آنکه خوب و بد و صحیح و فاسد آن را از هم جدا گردانیده از بین صحیح آنها آنچه خوب‌تر است انتخاب نموده مطابق آن عمل نماید.
أُولئِک‌َ الَّذِین‌َ هَداهُم‌ُ اللّه‌ُ وَ أُولئِک‌َ هُم أُولُوا الأَلباب‌ِ اینان کسانی میباشند که خدا آنان را هدایت نموده و پیمبر اکرم خود را مأمور میگرداند که بچنین اشخاصی از بندگان که هدایت یافته‌گان و صاحبان عقل خالص می‌باشند بشارت و مژده بدهد که اینها فائز گردیده‌گان خواهند بود أَ فَمَن حَق‌َّ عَلَیه‌ِ کَلِمَةُ العَذاب‌ِ أَ فَأَنت‌َ تُنقِذُ مَن فِی النّارِ همزه (أ فمن) استفهام است و برای انکار آرند و اشاره به اینکه کسی که بر وی عذاب محقق گردید و بپاداش عمل خود مورد سخط و غضب الهی واقع گردیده آیا ممکن است عذاب از وی برداشته شود و نجات یابد هرگز ممکن نخواهد بود و کلام را تأکید مینماید به اینکه حتی تو که رسول رحمتی آیا چنین کسی که مشمول عذاب گردیده توانی وی را از آتش نجات دهی یعنی حتی شفاعت تو اگر در مقام شفاعت و نجات آنان برآیی نافذ نخواهد گردید.
لکِن‌ِ الَّذِین‌َ اتَّقَوا رَبَّهُم لَهُم غُرَف‌ٌ مِن فَوقِها غُرَف‌ٌ مَبنِیَّةٌ تَجرِی مِن تَحتِهَا الأَنهارُ وَعدَ اللّه‌ِ لا یُخلِف‌ُ اللّه‌ُ المِیعادَ (غرف) که بر پرهیزکاران وعده میدهد مقابل (ظُلَل‌ٌ مِن‌َ النّارِ) در آیه بالا است که برای زیانکاران مهیا گردیده زیرا که رسم قرآن بر اینکه است که هر جا آیه عذاب آمده مقابل آن آیه رحمت قرار داده و بعکس نیز چنین است زیرا که یکی از اوصاف نبی خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بلکه تمام پیمبران چنین بوده که مأمور گردیده‌اند که مردم را از عذاب تهدید نمایند و بنعمت‌های بهشت امیدوار گردانند که شاید براه سعادت رو آرند و دست از خود سری و لجاجت باز دارند.
خلاصه آیه چنین است بکسانی که حکم پروردگار خود را نگاه داشتند و مطیع

صفحه : 197
امر او گردیدند وعده میدهد که در بهشت غرفه‌هایی و مکانهای مجلل عالی تهیه شده که بعضی بالای بعضی دیگر بنا گردیده و از زیر آنها نهرهایی که از سر چشمه رحمت الهی جریان نموده همیشه مهیّا خواهد بود و اینها وعده‌هایی است که از محل صدق نزول نموده و تخلف پذیر نخواهد گردید.
أَ لَم تَرَ أَن‌َّ اللّه‌َ أَنزَل‌َ مِن‌َ السَّماءِ ماءً فَسَلَکَه‌ُ یَنابِیع‌َ فِی الأَرض‌ِ ثُم‌َّ یُخرِج‌ُ بِه‌ِ زَرعاً در بیان عموم فیض و الطاف غیر متناهی که در زمین ظاهر گردانیده بپیمبر رحمت خود خطاب مینماید که آیا نمی‌بینی یعنی البته می‌بینی و میدانی که چگونه اله عالم از آسمان آب باران را فرود آورده و در زمین جاری گردانیده و از زمین گیاه‌ها و حبوبات و میوه‌های رنگارنگ بیرون آورده و آنها را پس از سبزی و خرمی بحالت زردی و خشگی در آورد.
إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَذِکری لِأُولِی الأَلباب‌ِ اشاره به اینکه آدم عاقل در شاهد غائب را می‌نگرد کسی که اینطور قدرت او در زمین نافذ است که گاهی آن را بگیاه‌ها سبز و خرم میگرداند برای روزی مخلوقات خود و پس از انتفاع آن را خشک میگرداند قدرت دارد که در بهشت برای مطیعین غرفه‌ها و قصرهای مجلل با چشمه‌های روان دائمی بپای دارد که همیشه به نعمت‌های الهی خوش و مسرور باشند.
أَ فَمَن شَرَح‌َ اللّه‌ُ صَدرَه‌ُ لِلإِسلام‌ِ فَهُوَ عَلی نُورٍ مِن رَبِّه‌ِ فَوَیل‌ٌ لِلقاسِیَةِ قُلُوبُهُم مِن ذِکرِ اللّه‌ِ أُولئِک‌َ فِی ضَلال‌ٍ مُبِین‌ٍ همزه (أ فمن) استفهام انکاری است و (فا) جمله را عطف بآیه بالا داده (و من) یا موصوله یا موصوفه است و با جمله بعد مبتداء و خبرش محذوف است که آیه در معنی اینطور باشد (أ فمن شرح اللّه صدره للاسلام کمن قسا قلبه من ذکر اللّه) یعنی آیا کسی که سینه او بیاد خدا باز گردیده مثل کسی خواهد بود که قسی القلب گردیده و پرده ظلمانی طبیعت روی قلب وی را گرفته و نور معرفت و اسلام در آن

صفحه : 198
نفوذ نمی‌نماید اینکه دو نفر هرگز مساوی نخواهند بود زیرا سینه‌ای که بنور پروردگارش باز گردیده چگونه توان مقایسه نمود با قلب تاریک ظلمانی که از نور معرفت تهی گردیده و در قعر طبیعت فرو رفته.
بسه چیز سینه انسان باز میگردد:
اول- از طریق ادله و براهینی که خداوند برای اثبات معارف نصب نموده (مثل معارفی که از قرآن و احادیث مأخوذ میگردد) و استنباط آن مخصوص بعلماء خواهد بود.
دوم- بالطاف الهی و آن حالاتی است که بعضی پس از بعضی در قلب اشراق میگردد قوله تعالی (وَ الَّذِین‌َ اهتَدَوا زادَهُم هُدی‌ً).
سوم- بمؤکد گردیدن ادله و حل شبهه و نفی خاطر. (تفسیر مجمع البیان) آری کسی که دل او که محل مهر و محبت و معارف الهی است هر گاه به نوری که از الطاف ایزدی اشراق میگردد باز نگردد و جدول‌های آن را روشن نگرداند در تاریکی و ظلمت جهل فرو خواهد رفت و پرده‌های سیاه طبیعت روی آن را فرا میگیرد و دیگر محلی برای نفوذ نور اسلام در آن باقی نخواهد ماند آن وقت از ذکر و یاد خدا غافل می‌گردد اینکه است که فرموده وای بحال کسانی که قساوت قلب آنان را گرفته و از یاد خدا غافل گردیده‌اند چنین مردمانی در گمراهی هویدا میباشند و اینکه همان شرح صدری است که حضرت موسی (ع) از خدا طلب نمود و گفت (رَب‌ِّ اشرَح لِی صَدرِی وَ یَسِّر لِی أَمرِی) و نیز حق تعالی در مقام امتنان برسولش فرموده (أَ لَم نَشرَح لَک‌َ صَدرَک‌َ) اللّه‌ُ نَزَّل‌َ أَحسَن‌َ الحَدِیث‌ِ کِتاباً مُتَشابِهاً مَثانِی‌َ تَقشَعِرُّ مِنه‌ُ جُلُودُ الَّذِین‌َ یَخشَون‌َ رَبَّهُم ثُم‌َّ تَلِین‌ُ جُلُودُهُم وَ قُلُوبُهُم إِلی ذِکرِ اللّه‌ِ در اینکه آیه مبارکه قرآن را بچند صفت از تمام کتب آسمانی فضیلت داده یکی باسم جلاله (اللّه) که در اول کلام آورده مشعر به اینکه قرآن بدون واسطه منسوب بخود او است و اینکه دلیل بر عظمت قرآن خواهد بود دوم قرآن را (باحسن الحدیث) به نیکوتر کلامی تمجید فرموده اشاره به اینکه در عالم حدیث و سخنی

صفحه : 199
بخوبی قرآن از حیث فصاحت و بلاغت و ملاحت و از جهت رموز و اسراری که منطوی در او است و از حیث تأسیس قواعد و أحکام و آنچه را که انسان در امور معاش و معاد و معارف و تهذیب اخلاق موظف بر آن است بنیکوتر وجهی و صحیح‌تر اسلوبی که مشتمل بر اعجاز باشد نیامده و نخواهد آمد.
سوم آیات قرآن را متشابه بیکدیگر قرار داده مقصود از متشابه شاید چنین باشد که همه آیات در اعجاز و فصاحت و بلاغت در گفتار و در نظم و اسلوب شبیه بیکدیگرند سبک و سیاق آیات بیک و تیره است.
و شاید مقصود اینکه باشد که با اینکه بعض آیات برای تأکید و نفوذ در افهام بشر و حکمتهای چندی تکرار شده همه آنها شبیه بهم است در آن اختلافی بنظر نمی‌آید و مؤید اینکه توجیه قوله تعالی است که در مقام اعجاز قرآن در سوره نساء آیه 82 فرموده (أَ فَلا یَتَدَبَّرُون‌َ القُرآن‌َ وَ لَو کان‌َ مِن عِندِ غَیرِ اللّه‌ِ لَوَجَدُوا فِیه‌ِ اختِلافاً کَثِیراً).
چهارم از خصوصیات و امتیازات قرآن اینکه خواهد بود که اشخاصی که خوف و هیبت الهی بر قلبشان استیلاء گردیده وقتی آیات عذاب را میشنوند از ترس بدن و پوست آنان می‌لرزد زیرا که آنان از یقین بمرتبه‌ای رسیده‌اند که گویا کلام را از متکلم میشنوند و پس از آنکه آیات رحمت را شنیدند قلبشان نرم میگردد.
شاید اشاره باید باشد که یکی از صفات مؤمن اینکه است که خوف و رجاء در قلب آنها مثل دو کفه میزان خواهد بود بقدری که از عذاب خدا مترسند بهمان قدر به رحمت او امیدوارند.
ذلِک‌َ هُدَی اللّه‌ِ یَهدِی بِه‌ِ مَن یَشاءُ وَ مَن یُضلِل‌ِ اللّه‌ُ فَما لَه‌ُ مِن هادٍ (ذلک) از اسماء اشاره و اشاره بآیه بالا نموده و در وصف مؤمنینی خواهد بود که هیبت و عظمت الهی بر قلب آنان مستولی گردیده و آنان چنینند وقتی آیات قرآن را استماع مینمایند اول خوف و خشیت آنها را فرا میگیرد پس از آن قلب آنان نرم میگردد آنها هدایت شدگان خواهند بود، و شاید اینکه باشد معنی

صفحه : 200
قوله تعالی که فرموده خدا هدایت میکند هر کسی را که بخواهد و کسی را که خدا گمراه گردانید هدایت کننده‌ای برای وی نخواهد بود.
وقتی آیات را با هم جمع کنیم دلالت واضح دارد که خدا هدایت می‌کند کسی را که در طریق هدایت قدم زند و هر سخن خوبی که میشنود آن را فرا میگیرد و از بین آنها بهترین آن را گرفته و بآن عمل مینماید البته کسی که چنین باشد خدای تعالی وی را بطریق مستقیم هدایت مینماید و بعکس آنهایی که از آیات الهی و کلمات حقانی گریزانند دیگر قابل هدایت نخواهند بود و گمراهی آنان بعینه همان هدایت نشدن آنها خواهد بود نه اینکه خدا آنها را گمراه گرداند ذات حق تعالی بالاتر از اینکه است که کسی را که قابل هدایت است گمراه گرداند کسانی که باختیار رو بطرف حق ننمودند اینکه است که خود را از فیض هدایت انداخته‌اند أَ فَمَن یَتَّقِی بِوَجهِه‌ِ سُوءَ العَذاب‌ِ یَوم‌َ القِیامَةِ اشاره به اینکه آیا کسی که از پرهیز نمودن از عذاب قیامت و سخط الهی خود را نگاه دارد و مطیع اوامر حق تعالی گردد مساوی خواهد بود با کسانی که مخالفت نموده و خود را در معرض عذاب واقع گردانیده‌اند هرگز اینکه دو نفر مساوی نخواهند بود.
وَ قِیل‌َ لِلظّالِمِین‌َ ذُوقُوا ما کُنتُم تَکسِبُون‌َ در موقع عذاب بکافرین گفته خواهد شد عذاب دوزخ را بچشید و اینکه همان عذابی است که بعمل خود مهیا نموده‌اید و اینکه آیه مؤید همان آیه بالا است که در توجیه آن گفتیم گمراه کردن خدا که فرموده (وَ مَن یُضلِل‌ِ اللّه‌ُ) که گمراهی را بخودش نسبت میدهد همین هدایت نشدن آنها است که چون در مقام هدایت نبودند گمراه گردیدند یعنی خدای تعالی آنها را هدایت ننمود.

صفحه : 201

[سوره الزمر (39): آیات 25 تا 42]

اشاره

کَذَّب‌َ الَّذِین‌َ مِن قَبلِهِم فَأَتاهُم‌ُ العَذاب‌ُ مِن حَیث‌ُ لا یَشعُرُون‌َ (25) فَأَذاقَهُم‌ُ اللّه‌ُ الخِزی‌َ فِی الحَیاةِ الدُّنیا وَ لَعَذاب‌ُ الآخِرَةِ أَکبَرُ لَو کانُوا یَعلَمُون‌َ (26) وَ لَقَد ضَرَبنا لِلنّاس‌ِ فِی هذَا القُرآن‌ِ مِن کُل‌ِّ مَثَل‌ٍ لَعَلَّهُم یَتَذَکَّرُون‌َ (27) قُرآناً عَرَبِیًّا غَیرَ ذِی عِوَج‌ٍ لَعَلَّهُم یَتَّقُون‌َ (28) ضَرَب‌َ اللّه‌ُ مَثَلاً رَجُلاً فِیه‌ِ شُرَکاءُ مُتَشاکِسُون‌َ وَ رَجُلاً سَلَماً لِرَجُل‌ٍ هَل یَستَوِیان‌ِ مَثَلاً الحَمدُ لِلّه‌ِ بَل أَکثَرُهُم لا یَعلَمُون‌َ (29)
إِنَّک‌َ مَیِّت‌ٌ وَ إِنَّهُم مَیِّتُون‌َ (30) ثُم‌َّ إِنَّکُم یَوم‌َ القِیامَةِ عِندَ رَبِّکُم تَختَصِمُون‌َ (31) فَمَن أَظلَم‌ُ مِمَّن کَذَب‌َ عَلَی اللّه‌ِ وَ کَذَّب‌َ بِالصِّدق‌ِ إِذ جاءَه‌ُ أَ لَیس‌َ فِی جَهَنَّم‌َ مَثوی‌ً لِلکافِرِین‌َ (32) وَ الَّذِی جاءَ بِالصِّدق‌ِ وَ صَدَّق‌َ بِه‌ِ أُولئِک‌َ هُم‌ُ المُتَّقُون‌َ (33) لَهُم ما یَشاؤُن‌َ عِندَ رَبِّهِم ذلِک‌َ جَزاءُ المُحسِنِین‌َ (34)
لِیُکَفِّرَ اللّه‌ُ عَنهُم أَسوَأَ الَّذِی عَمِلُوا وَ یَجزِیَهُم أَجرَهُم بِأَحسَن‌ِ الَّذِی کانُوا یَعمَلُون‌َ (35) أَ لَیس‌َ اللّه‌ُ بِکاف‌ٍ عَبدَه‌ُ وَ یُخَوِّفُونَک‌َ بِالَّذِین‌َ مِن دُونِه‌ِ وَ مَن یُضلِل‌ِ اللّه‌ُ فَما لَه‌ُ مِن هادٍ (36) وَ مَن یَهدِ اللّه‌ُ فَما لَه‌ُ مِن مُضِل‌ٍّ أَ لَیس‌َ اللّه‌ُ بِعَزِیزٍ ذِی انتِقام‌ٍ (37) وَ لَئِن سَأَلتَهُم مَن خَلَق‌َ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌َ لَیَقُولُن‌َّ اللّه‌ُ قُل أَ فَرَأَیتُم ما تَدعُون‌َ مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ إِن أَرادَنِی‌َ اللّه‌ُ بِضُرٍّ هَل هُن‌َّ کاشِفات‌ُ ضُرِّه‌ِ أَو أَرادَنِی بِرَحمَةٍ هَل هُن‌َّ مُمسِکات‌ُ رَحمَتِه‌ِ قُل حَسبِی‌َ اللّه‌ُ عَلَیه‌ِ یَتَوَکَّل‌ُ المُتَوَکِّلُون‌َ (38) قُل یا قَوم‌ِ اعمَلُوا عَلی مَکانَتِکُم إِنِّی عامِل‌ٌ فَسَوف‌َ تَعلَمُون‌َ (39)
مَن یَأتِیه‌ِ عَذاب‌ٌ یُخزِیه‌ِ وَ یَحِل‌ُّ عَلَیه‌ِ عَذاب‌ٌ مُقِیم‌ٌ (40) إِنّا أَنزَلنا عَلَیک‌َ الکِتاب‌َ لِلنّاس‌ِ بِالحَق‌ِّ فَمَن‌ِ اهتَدی فَلِنَفسِه‌ِ وَ مَن ضَل‌َّ فَإِنَّما یَضِل‌ُّ عَلَیها وَ ما أَنت‌َ عَلَیهِم بِوَکِیل‌ٍ (41) اللّه‌ُ یَتَوَفَّی الأَنفُس‌َ حِین‌َ مَوتِها وَ الَّتِی لَم تَمُت فِی مَنامِها فَیُمسِک‌ُ الَّتِی قَضی عَلَیهَا المَوت‌َ وَ یُرسِل‌ُ الأُخری إِلی أَجَل‌ٍ مُسَمًّی إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَآیات‌ٍ لِقَوم‌ٍ یَتَفَکَّرُون‌َ (42)

صفحه : 202

ترجمه‌

پیش از کفار مکه کسانی بودند که پیمبران خود را تکذیب نمودند پس عذاب آنها را گرفت از جایی که نمیدانستند و منتظر نبودند (27)
پس در همین حیات دنیا خواری و رسوایی بآنان چشانیدیم و اگر میدانستند عذاب اخروی بزرگتر و سخت‌تر از (عذاب دنیا) خواهد بود (28)
و محققا ما در اینکه قرآن از هر داستانی مثلی آوردیم شاید اینکه مردم پند گیرند (29)
قرآن را بزبان عربی نازل گردانیدیم و هیچ کجی و خلافی در آن یافت نخواهد گردید که شاید اینکه کفار پرهیزکار گردند (30)
خداوند مثل آورده بداستان غلامی که چند آقا دارد که با هم مخالفند و هر یک باو خدمتی رجوع کنند (و آن غلام نتواند هیچ کدام را راضی کند) و غلامی که یک آقا دارد (و کس دیگر نیست که باو فرمان دهد) آیا اینکه دو غلام مثل هم میباشند (یعنی در راحتی و آسودگی) مانند هم خواهند بود (هرگز چنین نخواهد بود) حمد و ستایش مخصوص بخدای (یکتا است) لکن بیشتر مردم نمیدانند (31)
ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم تو خواهی مرد و اینان نیز میمیرند (32)
پس

صفحه : 203
از آن محققا در قیامت نزد پروردگارتان جدال و نزاع خواهند نمود (33)
کی است ستمکارتر از آن کسی که بر خدا دروغ بست و بقرآن که صدق و حقیقت است افترا زد آیا جایگاه کافرین جهنم نمیباشد (34)
آن کسی که سخن راست (و حقیقت) آورد و آن کسی که آن سخن راست را تصدیق نمود چنین اشخاصی از پرهیزکاران بشمار می‌روند (35)
آنچه خواهند برای آنان نزد پروردگارشان مهیا و آماده است اینکه است پاداش نیکوکاران (36)
برای اینکه خدا از آنها میپوشاند بدترین عمل بدی که کرده‌اند و بآنان پاداش میدهد بنیکوتر عمل خیری که نموده‌اند (37)
آیا چنین نیست که خدا امور بندگان خود را کفایت مینماید ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم (کفار) تو را بکسانی غیر از خدا میترسانند و کسی را که خدا گمراه گردانید برای او هدایت کننده‌ای نخواهد بود (38)
و کسی را که خدا وی را راه نمایی نماید کسی نتواند او را گمراه گرداند آیا خدا غالب و قاهر و انتقام کشنده نمیباشد (39)
ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم اگر از اینکه مشرکین سؤال کنی چه کسی آسمانها و زمین را آفریده البته گویند خدا، ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بگو بکفار آیا اینکه بتهایی را که غیر از خدا میخوانید اگر خدا بخواهد بمن (که پیغمبر میباشم) سختی و محنتی برساند، آیا اینکه بتها میتوانند آن سختی و محنتی که خدا رسانیده بر طرف نمایند یا اینکه اگر خدا بخواهد بمن رحمتی و منفعتی رساند آیا اینکه بت‌ها قدرت دارند از رحمت خدا جلوگیری نمایند که بمن نرسد، ای محمّد بگو خدا مرا کافی است و بر او اتکاء و توکل مینمایند توکل کنندگان (40)
ای محمّد بگو ای جماعت بجایگاه خود باشید (و آنچه خواهید بکنید من نیز کار و عمل میکنم و بزودی خواهید دانست (41)
آن کسی را که عذاب بر وی وارد گردد آن عذابی که او را خوار و رسوا گرداند و عذاب دائم او را فرا خواهد گرفت (42)
بحقیقت ما قرآن را بحق و درستی بر تو فرود آوردیم (برای راهنمایی مردم) کسی که به هدایت قرآن راه هدایت را دریافت فائده آن عاید خودش خواهد گردید و کسی که گمراه گردید آن نیز ضررش بر خودش وارد میگردد و تو نگهبان

صفحه : 204
آنان نخواهی بود (43)
نفس‌ها را موقع مردنشان خدا میگیرد آن نفسی را که در موقع خواب نمرده است پس نگاه میدارد آن نفسی را که حکم مرگ بر آن جاری گردیده و رها میکند آن نفسی را که هنوز اجلش نرسیده تا وقت معین و حقیقتا در اینکه گرفتن و رها کردن (که در وقت مرگ نفس آدمی را می‌گیرد و در وقت خواب رها می‌نماید) هر آینه آیات و نشانه‌هایی است (از قدرت خدا) برای کسانی که تفکر می‌نمایند

توضیح آیات‌

اشاره

کَذَّب‌َ الَّذِین‌َ مِن قَبلِهِم فَأَتاهُم‌ُ العَذاب‌ُ مِن حَیث‌ُ لا یَشعُرُون‌َ جماعت پیشینیان مثل قوم عاد و ثمود و فرعونیان و جماعت بسیاری از کفار و مشرکین بپاداش انکار حق و آن نسبتهای ناروایی که بمقام شامخ پیمبران و سفرای الهی می‌دادند و آن جفاهای بسیار که نسبت بآنها روا میداشتند بمکافات عملشان در حالی که بی‌خبر بودند عذاب که از سخط و غضب الهی بروز نموده آنان را یک دفعه گرفت.
فَأَذاقَهُم‌ُ اللّه‌ُ الخِزی‌َ فِی الحَیاةِ الدُّنیا وَ لَعَذاب‌ُ الآخِرَةِ أَکبَرُ لَو کانُوا یَعلَمُون‌َ با اینکه دنیا جای عمل و محل‌ّ مهلت است و آخرت دار جزاء است و هر کسی در آن دادگاه الهی بایستی حکم او صادر گردد و بمجازات اعمال خود برسد با اینکه حال وقتی طغیان از حد گذشت از آن جهنم موعود که برای کفار و فجّار مهیا گردیده نمونه‌ای در اینکه عالم دنیا بروز می‌نماید لکن اصل و حقیقت آن در قیامت که جایگاه همیشه‌گی آنان است ثابت و برقرار خواهد بود.
و عذاب اخروی از جهاتی بزرگتر و شدیدتر از عذاب دنیوی بشمار میرود یکی از جهت شدت آن که سختی عذاب دوزخ را نمیتوان باین عذاب جزئی که یک دفعه آنها را گرفته و فانیشان گردانیده طرف مقایسه قرار داد.
و دیگر عذاب دنیوی فقط جسمانی است لکن عذاب اخروی هم جسمانی و هم روحانی خواهد بود چنانچه در وصف آن فرموده (الَّتِی تَطَّلِع‌ُ عَلَی الأَفئِدَةِ)

صفحه : 205
و دیگر عذاب دنیوی موقتی است و عذاب اخروی دائمی است انتهایی برای وی تصور نمیگردد در قرآن کریم مکرر گوش‌زد بشر نموده که اهل جهنم در جهنم و اهل بهشت در بهشت جاویدان خواهند بود عالم آخرت جایگاه همیشه‌گی انسان خواهد بود.
وَ لَقَد ضَرَبنا لِلنّاس‌ِ فِی هذَا القُرآن‌ِ مِن کُل‌ِّ مَثَل‌ٍ لَعَلَّهُم یَتَذَکَّرُون‌َ چون اکثر مردم نمیتوانند امور معنوی را برهنه از لباس حسی طبیعی ادراک نمایند اینکه است که عقلاء امور معنوی را در غالب مثال حسی ریخته که شاید از راه محسوس پی بمعقول برده شود و قرآن که حاق‌ّ معنویات و لب‌ّ معقولات است راجع بهر مطلبی تشبیهاتی و مثالهایی آورده که شاید از راه مثال پی بحقیت برده شود.
راجع بپاداش اعمال نیک و بد حکایات و سر گذشت امم پیشینیان و عذابها و بلیاتی که در اثر مخالفت پیمبران دامن گیر آنان گردیده تذکر میدهد، مثل قوم عاد و ثمود و فرعونیان و غیر اینها و اشاره بهمین دارد آنجا که فرموده (وَ تَبَیَّن‌َ لَکُم کَیف‌َ فَعَلنا بِهِم وَ ضَرَبنا لَکُم‌ُ الأَمثال‌َ) و نیز برای اثبات عموم قدرت و علم خود مثل‌هایی میآورد از قبیل مگس و عنکبوت و غیر اینها که شاید مردم پند گیرند و مراقب اعمال و افعال خود گردند.
قُرآناً عَرَبِیًّا غَیرَ ذِی عِوَج‌ٍ لَعَلَّهُم یَتَّقُون‌َ در اینکه آیه دو صفت از محسنات قرآن را تذکر میدهد یکی آنکه قرآن بزبان عربی فصیح فرود آورده، و دیگر آنکه از اوصاف قرآن چنین است که در آن کجی و انحرافی نخواهد بود بلکه بر طریق مستقیم ثابت و استوار گردیده و چنین قرآنی برای شما مردم فرستاده شد که شاید از تعالیم و اندرزهای قرآن متنبه گردیده و پرهیزکار شوید.
ضَرَب‌َ اللّه‌ُ مَثَلًا رَجُلًا فِیه‌ِ شُرَکاءُ مُتَشاکِسُون‌َ وَ رَجُلًا سَلَماً لِرَجُل‌ٍ هَل یَستَوِیان‌ِ مَثَلًا اینکه آیه از جمله مثل‌هایی است که در آیه بالا اشاره نموده و توضیح آن اینکه است که آیه راه و طور

صفحه : 206
توان توجیه نمود یکی گفته شود آیه مشرک و موحد را تشبیه گردانیده بدو مردی که یکی از آنان شرکائی دارد مخالف هم که در امر شرکت با هم اتحاد و یگانگی ندارند هر کدام رأی و سلیقه‌ای از خود اظهار مینمایند و روی همین اصل در عملشان سودی عاید آنان نخواهد گردید و بر عکس مردی که با یک نفر موافق و صحیح الرأی شرکت نماید آیا اینکه دو نفر مساوی میباشند هرگز چنین نخواهد بود و استفهام (هَل یَستَوِیان‌ِ) برای انکار آرند و بنا بر اینکه توجیه (فِیه‌ِ شُرَکاءُ) در آیه بمعنی (معه) میشود.
و اکثر مفسرین اینکه دو نفر را تشبیه بدو غلام نموده‌اند که یکی از آنان مشترک بین دو نفر یا بنده چند نفر ارباب باشد و هر یک از آنان رأی و سلیقه‌ای داشته و از آن توقعی دارند و اینکه غلام نتواند همه آنها را بخدمت راضی نماید و اگر حاجتی دارد نمیداند از کدام یک بخواهد ممکن است هر یک محول بدیگری نماید در اینجا غلام متحیر خواهد گردید.
و غلام دیگر منحصر بیک آقایی باشد که از صفات بد وارسته گردیده شکی نیست که چنین غلامی در آسایش و راحتی زندگانی مینماید و هر چه خواهد از مولای خود طلب میکند و نیز مولای او وی را بکاری که در قوه وی نیست وادار نمینماید چنین است حال مشرک و موحد مشرک چون خدایانی میپرستد و هر یک از آنها طوری میباشند و هیچ جهت اتحاد و یگانگی بین آنان نیست نمیداند کدامیک از آنها را بایستی عبادت کند و بچه نحو پرستش نماید و از کدام یک از آنان طلب حاجت نماید (مُذَبذَبِین‌َ بَین‌َ ذلِک‌َ) لکن شخص موحد که خود را معبود یک خدای (عزیز متعال) میداند و بندگی و پرستش را منحصر بآن (واحد قهار) میگرداند و او را (قاضی الحاجات) میداند آیا توان حال اینکه دو نفر را بهم مقایسه نمود هرگز چنین نخواهد بود (هَل یَستَوِیان‌ِ) استفهام انکاری است یعنی نه چنین است.
و شاید آیه اشاره دارد بدو نفری که یکی از آنان محبت دنیا وی را مجذوب

صفحه : 207
گردانیده و مشغول کسب و عمل و در مقام جمع آوری مال و جاه و ریاست و مقام است و همیشه در کش مکش موهومات و خاطره‌های شیطانی اوقات خود را می- گذراند و آنی راحت نمی‌باشد و دیگری از خلق بریده و یک‌دله و یک جهته رو بحق آورده آیا اینکه دو نفر مساوی میباشند هرگز چنین نخواهد بود طالبین دنیا اگر عبادتی کنند بدنشان در رکوع و سجود و قلبشان مشغول بامور دنیا خواهد بود نظیر اینکه آیه قوله تعالی است در سوره یوسف حکایة از قول یوسف که با آن دو نفر از رفیق زندانی خود در مقام اندرز و نصیحت فرموده (أَ أَرباب‌ٌ مُتَفَرِّقُون‌َ خَیرٌ أَم‌ِ اللّه‌ُ الواحِدُ القَهّارُ).
الحَمدُ لِلّه‌ِ بَل أَکثَرُهُم لا یَعلَمُون‌َ پس از مثال دو غلام یا دو شریک مردم را ارشاد میگرداند که بدانید حمد و ستایش و بندگی مخصوص خدای واحد یکتایی است که شریک و نظیر و مثل و مانندی برای او نیست اگر طوق بندگی بگردن اندازید و یگانه پرست گردید در مهد امن و امان قرار خواهید گرفت لکن عیب کار اینجاست که اکثر مردم نادانند فکر خود را بکار نمیاندازند تا مبدء و معاد خود را بشناسند.
إِنَّک‌َ مَیِّت‌ٌ وَ إِنَّهُم مَیِّتُون‌َ ثُم‌َّ إِنَّکُم یَوم‌َ القِیامَةِ عِندَ رَبِّکُم تَختَصِمُون‌َ اگر چه میت صفت مشبه است و برای ثبوت و دوام آرند لکن در اینجا میت بمائت تفسیر شده گویند چون کفار قریش منتظر مرگ رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بودند اینکه بود که خطاب می‌رسد ای محمّد (ص) باینان بگو مآل من بمرگ خواهد کشید و مآل همگی شما نیز بمرگ منجر خواهد گردید.
و بمعنی لطیف‌تر ممکن است آیه را بحال خود گذاشت و گوئیم چون در هر آنی انسان در شرف مرگ است بمرگ تدریجی که در هر آنی در مرگ و حیات خواهد بود پس باین اعتبار در همه حال هم حی‌ّ است و هم میت و بعبارت دیگر حیات دنیوی برای انسان عاریتی است و مرگ صفت حقیقی وی است و باین لحاظ میت بر وی صادق آید.

صفحه : 208
خلاصه آیه به پیمبر اکرم (ص) دستور میدهد که باین کفار بگو من میمیرم و شما هم خواهید مرد و در روز قیامت در دادگاه الهی در مقابل پروردگارتان با هم جدال و خصومت مینمائید و هر یک از شما خواهید گناه را بگردن دیگری اندازید من گویم بوظیفه خود عمل نمودم و رسالت خود را بشما ابلاغ نمودم و سما عذر می- آورید که رؤساء و شیاطین ما را فریب دادند.
فَمَن أَظلَم‌ُ مِمَّن کَذَب‌َ عَلَی اللّه‌ِ وَ کَذَّب‌َ بِالصِّدق‌ِ إِذ جاءَه‌ُ اشاره بعظمت و بزرگی دروغ بستن بر خدا دارد که آیا چه کسی ممکن است ظالم‌تر باشد از آن کسی که نسبت فرزند و شریک بخدا بدهد یا آیاتی که در وعده رحمت بمؤمنین و وعید عذاب بکافرین داده حمل بر دروغ نماید یا قرآنی که از معدن صدق و حقیقت نزول نموده تکذیب نماید.
أَ لَیس‌َ فِی جَهَنَّم‌َ مَثوی‌ً لِلکافِرِین‌َ آیا چنین کسی که بخدا دروغ بندد و بمقام کبریایی نسبت ناروا بدهد و سفراء و فرستادگان او را رنج دهد و کلام آنان را تکذیب بنماید آیا بحکم عقل نباید مقر و جایگاه آنان جهنم باشد هر عقل سلیمی البته حکم خواهد نمود که چنین مردمانی مستوجب عذاب و شکنجه خواهند بود.
وَ الَّذِی جاءَ بِالصِّدق‌ِ وَ صَدَّق‌َ بِه‌ِ أُولئِک‌َ هُم‌ُ المُتَّقُون‌َ

«سخنان مفسرین در توجیه آیه»

1- مقصود از بالصدق قرآن است که از محل راستی و درستی و حقیقت فرود آمده و مقصود از (صَدَّق‌َ بِه‌ِ) مؤمنین و تابعین او خواهند بود.
2- مقصود از (جاءَ بِالصِّدق‌ِ) جبرئیل حامل وحی است که آیات قرآن را بر محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرود آورده و مقصود از (صَدَّق‌َ بِه‌ِ) خود پیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است که بآن تصدیق نموده و ایمان آورده در سوره بقره فرموده (آمَن‌َ الرَّسُول‌ُ بِما أُنزِل‌َ إِلَیه‌ِ الخ).
3- از إبن عباس نقل شده که اگر تصدیق کننده غیر خود حضرت رسول

صفحه : 209
بود کلام اقتضاء مینمود که چنین گفته شود (و الذی صدق به) و بنا بر اینکه معنی اینکه لفظ (اولئک) را جمع آورده اشاره بعظمت آن حضرت است.
4- مقصود از (بالصدق) انبیاءاند (وَ صَدَّق‌َ بِه‌ِ) تابعین آنها میباشند و بنا بر اینکه (الذی) جنس میشود اینکه است که پس از آن فرموده (اولئک) بصیغه جمع آورده که تابعین و متبوعین را شامل گردد.
(عطا و ربیع) 5- ضحاک و حافظ و ابو نعیم از إبن عباس و مجاهد از ائمه هدی (ع) چنین نقل میکنند که (جاءَ بِالصِّدق‌ِ) محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است (و صدق به) علی بن ابی طالب.
(تبیان) 6- روایت است که در شب معراج وقتی رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بملکوت اعلا رسید باو خطاب شد برو و بآنچه دیده‌ای مردم را خبردار نما گفت خدایا مردم تصدیق نخواهند نمود خطاب میرسد علی بن ابی طالب تو را تصدیق خواهد نمود و او صدیق اکبر است.
و در حدیث نبوی است که سنیها از حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نقل نموده‌اند که فرموده (صدیقین) سه نفرند حزبیل مؤمن آل فرعون، و حبیب نجار، و صدیق آل یاسین علی بن ابی طالب علیه السّلام.
(منهج الصادقین) لَهُم ما یَشاؤُن‌َ عِندَ رَبِّهِم ذلِک‌َ جَزاءُ المُحسِنِین‌َ مرجع (لهم) آیه بالا است آنهایی که سخن راست آورده‌اند و آنهایی که تصدیق وی را نموده‌اند برای آنان فضائل چندی خواهد بود که در آیه بیان فرموده:
1- اینان اهل تقوایند (أُولئِک‌َ هُم‌ُ المُتَّقُون‌َ).
2- اینان نزد پروردگارشان مقام عندیت دارند و آنچه بخواهند برای آنان مهیا خواهد بود زیرا که نیکوکارانند.
لِیُکَفِّرَ اللّه‌ُ عَنهُم أَسوَأَ الَّذِی عَمِلُوا 3- خداوند از چنین کسانی که سخن راست آورده و آنهایی که تصدیق آن را نموده‌اند لغزش و اعمال بد آنان را میپوشاند و از اعمال نکوهیده گذشته آنان

صفحه : 210
غمض عین نموده عفو میفرماید.
آری ایمان و تصدیق بمقدسات شرع مقدس اسلام آب طاهری ماند که از سر چشمه قلب مؤمن جریان نموده و تمام جدولهای قوی و مشاعر وی را فراگرفته و از تمام کثافات اخلاقی و طبیعی او را پاک مینماید و خوار و خس خود پرستی و آرزو و آمال دنیوی که از قوای حیوانی و شیطانی پدید گردیده بر طرف مینماید وَ یَجزِیَهُم أَجرَهُم بِأَحسَن‌ِ الَّذِی کانُوا یَعمَلُون‌َ 4- بوعده حق تعالی پاداشت اعمالی که از روی قلب تصفیه شده بنور ایمان و یقین صادر گردیده بنیکوتر از عملشان داده میشود هر عملی ده برابر بلکه زیادتر بسته بدرجه ایمان و یقین تضاعف مینماید.
أَ لَیس‌َ اللّه‌ُ بِکاف‌ٍ عَبدَه‌ُ وَ یُخَوِّفُونَک‌َ بِالَّذِین‌َ مِن دُونِه‌ِ کفار قریش در ابتداء بعثت بانواع و اقسام حیله‌گری میخواستند حضرت رسول را از تبلیغ منصرف گردانند اینکه بود که گاهی او را تهدید بقتل و تبعید و امثال آن مینمودند و گاهی بوعده مال و سلطنت میخواستند او را منصرف گردانند که دست از خدایان آنها بردارد و متعرض آنان نگردد بروایتی وقتی خالد بامر رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم خواست (عزی) بت بزرگ آنها را بشکند گفتند ای خالد بترس که اینکه بت از تمام بتها شریفتر است مبادا از شکستن آن ضرری بتو وارد گردد خالد تبر را بر سر عزی فرود آورد و گفت ای بت تو نه پاکی و نه پاک کننده کسی میباشی که تو را ستایش نماید.
وَ مَن یُضلِل‌ِ اللّه‌ُ فَما لَه‌ُ مِن هادٍ وَ مَن یَهدِ اللّه‌ُ فَما لَه‌ُ مِن مُضِل‌ٍّ کسی را که خدا گمراه نمود چه کسی قدرت دارد او را هدایت نماید و کسی که از طرف پروردگارش راه هدایت یافت کسی یارایی بر گمراهی وی نخواهد داشت درست است که گمراهی و هدایت هر دو از طرف حق تعالی انجام میگیرد لکن نسبت خدا بتمام افراد بشر یکسان است همه از فضل احسان او متنعمند اگر انسان باختیار خدا دادی که در کف اقتدار وی گذاشته شده براهی که هادیان بشر

صفحه : 211
بوی نموده‌اند راه سعادت را پیش گرفت و خود را مستعد نفحات رحمانی قرار داد البته خدای رحمان وی را هدایت نموده و او را بسر حد مقصود خواهد رسانید لکن اگر باختیار خود راه شقاوت در پیش گرفت هرگز بهدایت حق تعالی نائل نخواهد گردید یعنی چون خود را از قابلیت انداخته خدای تعالی او را هدایت نخواهد نمود وقتی هدایت نیافت گمراه خواهد گردید همین است معنی گمراه گردانیدن خدا نه اینکه خدا او را گمراه گردانیده.
أَ لَیس‌َ اللّه‌ُ بِعَزِیزٍ ذِی انتِقام‌ٍ اشاره به اینکه خداوند از کفار انتقام میکشد و چون اینان در عبادت مشرکند و تصدیق پیمبران و سفراء الهی را نمیکنند بلکه از هیچ نحو ظلمی در باره آنها فرو گذار نمیکنند اینکه است که راه سعادت بروی آنها بسته میگردد و از نعمت هدایت محروم میگردند.
وَ لَئِن سَأَلتَهُم مَن خَلَق‌َ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌َ لَیَقُولُن‌َّ اللّه‌ُ چون مسلم و معلوم است که هیچ عاقلی چنین گمان نمیکند که بتهایی که از سنگ یا فلزی و جمادی ساخته شده‌اند اینان خالق و پدید آورنده عالم باشند اینکه است که باین آیه تذکر میدهد و رسولش را آگاه میگرداند که اینکه مشرکین در باطن معترف بخدا هستند و با اینحال براه کج افتاده‌اند وقتی از آنان سؤال کنی چه کس آسمان و زمین را آفریده بطور جدیت گویند البته خدا.
قُل أَ فَرَأَیتُم ما تَدعُون‌َ مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ إِن أَرادَنِی‌َ اللّه‌ُ بِضُرٍّ هَل هُن‌َّ کاشِفات‌ُ ضُرِّه‌ِ أَو أَرادَنِی بِرَحمَةٍ هَل هُن‌َّ مُمسِکات‌ُ رَحمَتِه‌ِ قُل حَسبِی‌َ اللّه‌ُ عَلَیه‌ِ یَتَوَکَّل‌ُ المُتَوَکِّلُون‌َ ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم باینها بگو رجوع بعقل خود کنید و از خود بپرسید آیا آن کسی که اینکه عالم مجلل و اینکه دستگاه خلقت را که در آن آثار علم و قدرت و اراده آفریننده او از وی پدیدار است اگر اراده کند ضرری بر من وارد گردد آیا اینکه بتهایی را که بغیر او میپرستید میتوانند از من رفع ضرر بنمایند یا اگر بخواهد بمن نفعی برساند اینان می‌توانند جلو نفع را بگیرند.

صفحه : 212
ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم کفاری که تو را از شکستن بتها میترسانند بآنها بگو خدا کافی است که از من رفع ضرر بنماید و اتکاء و توکل من و هر مؤمنی بر خدا است که از او رفع ضرر بنماید.
قُل یا قَوم‌ِ اعمَلُوا عَلی مَکانَتِکُم إِنِّی عامِل‌ٌ فَسَوف‌َ تَعلَمُون‌َ وقتی تبلیغ رسول بدل سنگ کفار تأثیر نکرد خطاب برسولش مینماید که باینان بگو بجایگاه خود باشید و آنچه خواهید بکنید و مرا بحال خود گذارید شما مطابق دلخواه خود اعمال و رویه‌ای دارید و من نیز در عمل خود رویه‌ای مطابق دستور الهی دارم که بایستی انجام دهم و بجدیت تمام میکوشم که از عهده وظیفه خود در تبلیغ رسالت بر آیم و بزودی پس از مرگ یا پیش از آن شما نیز قبح اعمال و پاداش کردار خود را خواهید فهمید.
مَن یَأتِیه‌ِ عَذاب‌ٌ یُخزِیه‌ِ وَ یَحِل‌ُّ عَلَیه‌ِ عَذاب‌ٌ مُقِیم‌ٌ آیات قرآنی بانواع و اقسام مختلف در مقام ارشاد افراد بشر بر آمده و به بیانات واضح جلی مطابق عقل و منطق آنان را از قبح اعمالشان و رکاکت رفتارشان و آن آثار بدی که بر آن مترتب میگردد آنها را مطلع میگرداند.
و در اینکه مبارک آیه بسه خصوصیت عذاب کفار را از حیث شدت و سختی و دوام از باقی بلیات و مصیبات امتیاز میدهد.
اول کسی که در مورد عذاب واقع گردید چه عذاب دنیا باشد مثل قتل و غارت و اسارت و غیر آن و چه عذاب اخروی باشد که عظیم‌تر و شدیدتر و از روی غضب الهی ناشی گردیده خواری و بی مقداری می‌آورد و آدمی را از درجه انسانیت ساقط خواهد گردانید.
دوّم بکلمه (یحل علیه) اشاره به اینکه عذاب الهی چون از حیث سریره عاصی بروز نموده ظاهر و باطن وی را فرا میگیرد نه فقط در جسم وی وارد گردد بلکه در جسم و روح وی حلول مینماید در وصف آتش جهنم فرموده (نارُ اللّه‌ِ المُوقَدَةُ الَّتِی

صفحه : 213
تَطَّلِع‌ُ عَلَی الأَفئِدَةِ)«1» سوم بکلمه (مقیم) عذاب را مؤکّد میگرداند که آن عذابی است که همیشه ثابت و پایدار خواهد بود زیرا که آن آثاری است که از قلب و جان کافر سر رشته گرفته و از باطن که آلوده بصفات بهیمی و شیطانی وی است بروز نموده و همین طوری که صفات نکوهیده ثابت و جزء طبیعت ثانوی وی گردیده آثار آن نیز ثابت و پایدار خواهد بود.
آری شراره آتش دوزخ از آن آتش کفر و نفاقی تولید میگردد که کافر و مشرک و منافق در دل و جان خود مخفی گردانیده و در قیامت که پرده از روی کارها برداشته میشود و هر چیزی بحقیقت خود ظاهر میگردد آتش نفاق و شرک از قلب آنان شراره میکشد و ظاهر و باطن آنها را میسوزاند.
إِنّا أَنزَلنا عَلَیک‌َ الکِتاب‌َ لِلنّاس‌ِ بِالحَق‌ِّ فَمَن‌ِ اهتَدی فَلِنَفسِه‌ِ وَ مَن ضَل‌َّ فَإِنَّما یَضِل‌ُّ عَلَیها حق را مقابل باطل آورند و قرآن را بحق معرفی گردانیده زیرا که تمام آیات آن از طرف حق و حقیقت فرود آمده و در آن خلاف و باطل راه ندارد.
و چنین کتابی را که از معدن صدق و حقیقت برای هدایت و راهنمایی افراد بشر فرود آورده و آنچه صلاح معاش و معاد آنها است در آن منطوی گردانیده برای اینکه است که از طرف حق تعالی بر خلق اتمام حجت شده باشد و قاطع عذر گردد هر کس باندرز و نصایح قرآن متّعظ گردیده و براهنمایی آن پیرو سعادت شد نفع آن عاید خودش می‌گردد زیرا که خدا از عبادت خلق مستغنی و بی‌نیاز میباشد و کسی که راه عناد ورزید و مخالفت نمود آن نیز بخودش ضرر رسانیده.
وَ ما أَنت‌َ عَلَیهِم بِوَکِیل‌ٍ خطاب به پیمبرش نموده که ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بعد از ابلاغ چنین آیاتی و تبلیغ
-----------------------------------
(1) سورة (الهمزة) آیه 8 آتش خدایی که بر افروخته شده و آن آتشی است که از غضب خدا شراره گرفته و قوت و شدت آن طوری است که بقلب سرایت مینماید.

صفحه : 214
رسالت و انجام دادن وظیفه خود دیگر تو و کیل آنان نیستی یعنی در ایمان آوردن یا نیاوردن آنها تو مسئول نخواهی بود.
اللّه‌ُ یَتَوَفَّی الأَنفُس‌َ حِین‌َ مَوتِها وَ الَّتِی لَم تَمُت فِی مَنامِها فَیُمسِک‌ُ الَّتِی قَضی عَلَیهَا المَوت‌َ وَ یُرسِل‌ُ الأُخری إِلی أَجَل‌ٍ مُسَمًّی (توفی) بمعنی تمام گرفتن و قبض نمودن است و الف و لام در (الانفس) مفید استغراق است یعنی وقت رسیدن اجل آن موقعی که (لا یستأخرون ساعة و لا یستقدمون) ذات متعال بواسطه ملائکه عماله نفس بشر را بالتمام از بدن میگیرد و آن نفسی خواهد بود که در موقع خواب نمرده است و آن را نفس حیوانی نامند و آن نفسی که در خواب گرفته میشود آن نفس ناطقه انسانی است که در تعریف آن گفته‌اند (جوهر مجرد دراک) و حقیقت انسانی همین عقل مجرد خواهد بود و شعور و فهم و ادراک کلیّات از شئون وی بشمار میرود و تعلق آن ببدن تعلق تدبیری است نه آنکه حلول در بدن داشته باشد و موقع خواب بحکم ایزد متعال برای استراحت بدن موقتا از بدن و قوای حیوانی اعراض مینماید و نفس حیوانی در بدن باقی میماند و حیات بدن بآن نفس حیوانی باقی ماند و هر گاه حکم بر حیات دنیوی وی جاری گردیده آن نفس ناطقه گرفته شده ببدن بر میگردد و انسان از خواب بیدار میشود و اگر حکم بر مرگ وی جاری گردیده همان روح مجرد نفس حیوانی را از بدن میگیرد و بدن را رها مینماید زیرا که نفس حیوانی که آن را در عرف جان میگویند شعاعی است از همان روح مجرد.
خلاصه آن نفسی که هنگام خواب خدا از نائم میگیرد آن قوه عقل و تمیز است که در موقع خواب از آدم خواب گرفته میشود و شعور و ادراکی در آن موقع برای وی نخواهد بود و آن نفسی که موقع مرگ از وی گرفته میشود آن نفس حیوانی است که بآن تنفس میکند و نوم مقابل یقظه و بیداری و مرگ مقابل حیات است و مؤید اینکه توجیه روایت طبرسی است از عیاشی و او بدو واسطه از ابی جعفر علیه السّلام چنین روایت میکند که فرموده احدی نمیخوابد مگر اینکه نفس وی بسوی آسمان عروج مینماید و روح او در بدنش باقی میماند و بین نفس و روح چیزی

صفحه : 215
است مثل شعاع خورشید وقتی خدای تعالی اذن دهد در قبض ارواح روح اجابت نفس مینماید و اگر در ردّ روح اذن دهد نفس روح را اجابت مینماید و همین است معنی قوله تعالی (اللّه‌ُ یَتَوَفَّی الأَنفُس‌َ حِین‌َ مَوتِها الخ) و آنچه را که نائم در ملکوت آسمانها میبیند آنست که تأویل دارد و آنچه را که بین آسمانها و زمین میبیند آن از تخیلات شیطانی بشمار میرود و تأویل برای آن نیست.
(مجمع البیان) إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَآیات‌ٍ لِقَوم‌ٍ یَتَفَکَّرُون‌َ چون خواب و بیداری و رؤیای صادقه یکی از آیات بزرگ الهی بشمار میرود زیرا که خواب هم نمونه مرگ است و هم نمونه عالم برزخ تعطیل قوی و مشاعر حسی نمونه سلب حیات و از آنچه در خواب میبیند نمونه‌ای است از عالم برزخ و نشان میدهد که در انسان قوای دیگری میباشد غیر از قوای ظاهری که در خواب بآن میبیند و میشنود و احساس مینماید.
اینکه است که خواب و بیداری را آیت و نشانه قرار داده برای کسی که رجوع بعقل خود نموده و غائب را در ظاهر میبیند و بفکر باز خود میفهمد که فوق اینکه عالم عالمی است و پشت اینکه پرده طبیعت داستان دیگری میباشد که آن را خدای متعال در همین عالم طبیعت بما نشان داده که در آن تعقل و فکر نمائیم.
در حدیثی حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرموده:
«و اللّه کما تنامون تموتون و کما تستیقظون تحشرون»
یعنی قسم بخدا هم چنانی که خواب میروید می‌میرید و هم چنانی که بیدار میشوید در قیامت محشور خواهید گردید- و گفته‌اند:
«النّوم اخو الموت»
یعنی خواب رفتن برادر کوچک مردن است- و لقمان حکیم بپسرش گفت ای فرزند اگر گمان میکنی که میتوانی نمیری هر وقت خوابت گرفت نخواب و اگر گمان میکنی که میتوانی در قیامت محشور نشوی هر وقت که خواستی از خواب بیدار شوی بیدار نشو- یعنی تو نمیتوانی با برادر کوچک که خواب است مبارزه کنی چگونه با برادر بزرگتر که مرگ است مبارزه میکنی و همچنین خواهد بود بیداری و محشور شدن در قیامت.

صفحه : 216

[سوره الزمر (39): آیات 43 تا 59]

اشاره

أَم‌ِ اتَّخَذُوا مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ شُفَعاءَ قُل أَ وَ لَو کانُوا لا یَملِکُون‌َ شَیئاً وَ لا یَعقِلُون‌َ (43) قُل لِلّه‌ِ الشَّفاعَةُ جَمِیعاً لَه‌ُ مُلک‌ُ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ ثُم‌َّ إِلَیه‌ِ تُرجَعُون‌َ (44) وَ إِذا ذُکِرَ اللّه‌ُ وَحدَه‌ُ اشمَأَزَّت قُلُوب‌ُ الَّذِین‌َ لا یُؤمِنُون‌َ بِالآخِرَةِ وَ إِذا ذُکِرَ الَّذِین‌َ مِن دُونِه‌ِ إِذا هُم یَستَبشِرُون‌َ (45) قُل‌ِ اللّهُم‌َّ فاطِرَ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ عالِم‌َ الغَیب‌ِ وَ الشَّهادَةِ أَنت‌َ تَحکُم‌ُ بَین‌َ عِبادِک‌َ فِی ما کانُوا فِیه‌ِ یَختَلِفُون‌َ (46) وَ لَو أَن‌َّ لِلَّذِین‌َ ظَلَمُوا ما فِی الأَرض‌ِ جَمِیعاً وَ مِثلَهُ مَعَه‌ُ لافتَدَوا بِه‌ِ مِن سُوءِ العَذاب‌ِ یَوم‌َ القِیامَةِ وَ بَدا لَهُم مِن‌َ اللّه‌ِ ما لَم یَکُونُوا یَحتَسِبُون‌َ (47)
وَ بَدا لَهُم سَیِّئات‌ُ ما کَسَبُوا وَ حاق‌َ بِهِم ما کانُوا بِه‌ِ یَستَهزِؤُن‌َ (48) فَإِذا مَس‌َّ الإِنسان‌َ ضُرٌّ دَعانا ثُم‌َّ إِذا خَوَّلناه‌ُ نِعمَةً مِنّا قال‌َ إِنَّما أُوتِیتُه‌ُ عَلی عِلم‌ٍ بَل هِی‌َ فِتنَةٌ وَ لکِن‌َّ أَکثَرَهُم لا یَعلَمُون‌َ (49) قَد قالَهَا الَّذِین‌َ مِن قَبلِهِم فَما أَغنی عَنهُم ما کانُوا یَکسِبُون‌َ (50) فَأَصابَهُم سَیِّئات‌ُ ما کَسَبُوا وَ الَّذِین‌َ ظَلَمُوا مِن هؤُلاءِ سَیُصِیبُهُم سَیِّئات‌ُ ما کَسَبُوا وَ ما هُم بِمُعجِزِین‌َ (51) أَ وَ لَم یَعلَمُوا أَن‌َّ اللّه‌َ یَبسُطُ الرِّزق‌َ لِمَن یَشاءُ وَ یَقدِرُ إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَآیات‌ٍ لِقَوم‌ٍ یُؤمِنُون‌َ (52)
قُل یا عِبادِی‌َ الَّذِین‌َ أَسرَفُوا عَلی أَنفُسِهِم لا تَقنَطُوا مِن رَحمَةِ اللّه‌ِ إِن‌َّ اللّه‌َ یَغفِرُ الذُّنُوب‌َ جَمِیعاً إِنَّه‌ُ هُوَ الغَفُورُ الرَّحِیم‌ُ (53) وَ أَنِیبُوا إِلی رَبِّکُم وَ أَسلِمُوا لَه‌ُ مِن قَبل‌ِ أَن یَأتِیَکُم‌ُ العَذاب‌ُ ثُم‌َّ لا تُنصَرُون‌َ (54) وَ اتَّبِعُوا أَحسَن‌َ ما أُنزِل‌َ إِلَیکُم مِن رَبِّکُم مِن قَبل‌ِ أَن یَأتِیَکُم‌ُ العَذاب‌ُ بَغتَةً وَ أَنتُم لا تَشعُرُون‌َ (55) أَن تَقُول‌َ نَفس‌ٌ یا حَسرَتی عَلی ما فَرَّطت‌ُ فِی جَنب‌ِ اللّه‌ِ وَ إِن کُنت‌ُ لَمِن‌َ السّاخِرِین‌َ (56) أَو تَقُول‌َ لَو أَن‌َّ اللّه‌َ هَدانِی لَکُنت‌ُ مِن‌َ المُتَّقِین‌َ (57)
أَو تَقُول‌َ حِین‌َ تَرَی العَذاب‌َ لَو أَن‌َّ لِی کَرَّةً فَأَکُون‌َ مِن‌َ المُحسِنِین‌َ (58) بَلی قَد جاءَتک‌َ آیاتِی فَکَذَّبت‌َ بِها وَ استَکبَرت‌َ وَ کُنت‌َ مِن‌َ الکافِرِین‌َ (59)

صفحه : 217

ترجمه‌

بلکه کفار غیر از خدا شفعائی بر خود فرا گرفتند، ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بآنان بگو آیا بتهایی که مالک چیزی نیستند و نه عقل دارند و نه دانش چگونه توانند شما را شفاعت نمایند (45)
بلکه همه شفاعت‌ها مخصوص بخدا است و او است مالک آسمان و زمین و بسوی او بازگشت خواهید نمود (46)
وقتی نام خدای یکتا (نزد مشرکین) برده شود قلبهای آنان که بآخرت ایمان ندارد رمیده و گرفته می‌گردد و وقتی نام غیر خدا یاد میشود آنها متبشر و خوشحال میگردند (47)
ای محمّد بگو خدایا تو پدید آورنده آسمانها و زمین و بآنچه (از نظرها غائب) و آنچه ظاهر است دانایی تو بین بندگانت در آنچه اختلاف دارند حکم فرما (48)
اگر ستم‌کاران آنچه در زمین است تماما دارا باشند و مثل آن را نیز تماما دارا باشند و همه آنها را فدا میکردند از بدی و سختی روز قیامت نجات نخواهند یافت و از جانب خدا برای آنان ظاهر میگردد آنچه را که بحساب نمیآوردند (49)
و برای آنها ظاهر گردد بدی اعمالی که (در دنیا) کسب نموده‌اند و آنان را بگیرد آنچه را که بآن استهزاء مینمودند (50)
وقتی انسان بضرری مواجه گردید ما را (خدا را) میخواند وقتی که از طرف خود بوی نعمتی بخشیدیم گوید اینکه نعمتی است که در اثر علم خودم نصیبم گردیده (چنین نیست که گمان کرده) بلکه اینکه فتنه و آزمایشی است لکن

صفحه : 218
بیشتر آنان نمیدانند (51)
و بحقیقت کسانی که پیش از اینکه کفار بودند همین کلمه را میگفتند و آنان را بی‌نیاز نگردانید آنچه را کسب مینمودند (52)
پس آنان بدی کسب و عمل خود را دریافتند و آنهایی که ستم نمودند بزودی بدی آنچه کرده‌اند بآنان خواهد رسید و آنها نتوانند خدا را عاجز نمایند (53)
آیا نمیدانند که حقیقتا خدا است که روزی هر کسرا بخواهد پهن مینماید و برای هر کس بخواهد تنگ میگرداند و محققا (در اینکه قبض گردانیدن و بسط نمودن رزق) برای کسانی که گرویده‌اند آیات و نشانه (قدرت هویدا خواهد بود) (54)
ای محمّد بگو ای بندگان من آن کسانی که بر نفس خود اسراف نموده از رحمت خدا مأیوس نباشید خدا تمام گناهان را میآمرزد زیرا که پذیرنده توبه و مهربان است (55)
بسوی پروردگار خود بازگشت نمائید و تسلیم اوامر او گردید پیش از آنکه عذاب شما را فرا گیرد پس از آن یاری کننده‌ای نخواهید داشت (56)
و پیروی نمائید بهتر چیزی (قرآن) که از طرف پروردگار برای شما فرود آمده پیش از آنکه ناگاه عذاب بشما اصابت نماید و شما مشعر بآن نبوده باشید (57)
آن گاه انسان (با کمال حسرت و اندوه) گوید وا حسرتا بر من بر آنچه در حضور حق تعالی از نفس خود تفریط نموده‌ام و من از مسخره کنندگان (پیمبران) بودم (58)
یا گوید اگر خدا مرا هدایت نموده بود من از پرهیزکاران بشمار میرفتم (59)
یا وقتی عذاب را بیند گوید اگر برای من بازگشتی بود من از جمله نیکوکاران محسوب بودم (60)
(بوی گفته میشود) آری بحقیقت آیات من بر تو آمد و تو دروغ انگاشتی و سرکشی نمودی و از کافرین گردیدی (61)

توضیح آیات‌

اشاره

أَم‌ِ اتَّخَذُوا مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ شُفَعاءَ قُل أَ وَ لَو کانُوا لا یَملِکُون‌َ شَیئاً وَ لا یَعقِلُون‌َ (ام) در اینجا بمعنی بل آمده بلکه اینکه کفار و مشرکین غیر از خدا شفیع‌هایی از بت‌ها و غیر آن برای خود انتخاب نمودند و بآن متوسل گردیدند

صفحه : 219
و بهمن معنی اشاره دارد قوله تعالی که می‌گفتند (هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِندَ اللّه‌ِ) ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم باینان بگو آیا ممکن است بت‌ها شفیع شما گردند در صورتی که میدانید اینها مالک چیزی نخواهند بود.
جواب (لو) محذوف است و یعنی با اینکه بتها فاقد همه گونه کمالی میباشند نه فهم دارند و نه عقل چگونه آنان را اله خود قرار میدهید و از آنها حاجت میطلبید روش عقلایی چنین نخواهد بود.
قُل لِلّه‌ِ الشَّفاعَةُ جَمِیعاً لَه‌ُ مُلک‌ُ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ ثُم‌َّ إِلَیه‌ِ تُرجَعُون‌َ ای پیمبر گرامی آنها را متذکر گردان و بگو بتمام معنی شفاعت مخصوص بخدا است یعنی کسی را یارای شفاعت نیست مگر باذن خدا در آیة الکرسی فرموده (مَن ذَا الَّذِی یَشفَع‌ُ عِندَه‌ُ إِلّا بِإِذنِه‌ِ) در آیه دیگر فرموده (وَ لا یَشفَعُون‌َ إِلّا لِمَن‌ِ ارتَضی) شفعاء شفاعت نخواهند نمود مگر برای کسی که خدا به پسندد.
و مملکت آسمانها و زمین تحت اقتدار و سلطنت پروردگار و مربی عالمیان است و باز گشت شماها و هر چیزی بسوی او خواهد بود زیرا که او هم علت فاعلی موجودات است که اشیاء را از عدم بوجود آورده و هم علت غایی که غایت و منتهی الیه همه چیز بسوی رحمت او است (هُوَ الأَوَّل‌ُ وَ الآخِرُ وَ الظّاهِرُ وَ الباطِن‌ُ وَ هُوَ بِکُل‌ِّ شَی‌ءٍ عَلِیم‌ٌ).
او اول است که اول ندارد و آخری است که آخری برای وجود بیزوال او تصور ندارد او ظاهری است که چیزی نور فیض او را پنهان نمیگرداند بلکه در همه چیز ظاهر و هویدا خواهد بود و او باطنی است که ما فوق ادراک هر مدرکی است و عقلای عالم از ادراک حقیقت و کنه ذاتش اظهار عجز مینمایند.
وَ إِذا ذُکِرَ اللّه‌ُ وَحدَه‌ُ اشمَأَزَّت قُلُوب‌ُ الَّذِین‌َ لا یُؤمِنُون‌َ بِالآخِرَةِ سخنان مفسرین در معنی «اشمأزت» 1- وقتی سخن از وحدت خدا بمیان میآید دل مشرکین و کسانی که بقیامت معتقد نبودند تنگ و گرفته میشد (إبن عباس و مجاهد و مقاتل)

صفحه : 220
2- وقتی نام یک خدا برده شود کافر گردند و کبر نمایند.
(کسایی) 3- کفار و مشرکین جماعتی خواهند بود که بآخرت ایمان ندارند زیرا اگر کسی بمبدء واحد احد که متصف بتمام صفات جلال و جمال است ایمان آرد البته بمعاد نیز ایمان خواهد داشت.
وَ إِذا ذُکِرَ الَّذِین‌َ مِن دُونِه‌ِ إِذا هُم یَستَبشِرُون‌َ حال مشرکین و کفار چنین بود وقتی صحبت از خدای یکتا مطرح میکردید آنان گرفته و دلتنگ میشدند و وقتی از غیر خدا صحبت بمیان میآمد بشاش و خنده‌رو می‌گردیدند.
قُل‌ِ اللّهُم‌َّ فاطِرَ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ عالِم‌َ الغَیب‌ِ وَ الشَّهادَةِ پس از آنکه رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم کفار را چنین دید که حتی حاضر نیستند اسمی از خدای یکتا بشنوند و گویا از هدایت یافتن آنها مأیوس گردید خدای تعالی از روی مهر و شفقت باو خطاب مینماید که ای محمّد روی نیازمندی بدر خانه بی‌نیاز مطلق آور و بگو ای خدایی که آفریننده آسمانها و زمین میباشی و بآنچه از نظرها غائب و آنچه ظاهر است دانا و عالم خواهی بود.
أَنت‌َ تَحکُم‌ُ بَین‌َ عِبادِک‌َ فِی ما کانُوا فِیه‌ِ یَختَلِفُون‌َ تو حاکم عادلی بین بندگانت حکم فرما.
گویا بزبان نیازمندی عرض میکند تو میدانی که من بجدیت تمام انجام وظیفه داده‌ام و اینان نمی‌پذیرند تو (احکم الحاکمین) میباشی خودت در قیامت بین بندگان خود در آنچه با هم اختلاف دارند حکم فرما زیرا که میدانی چه کسانی بر حق میباشند و چه مردمانی بر باطل سیر مینمایند.
وَ لَو أَن‌َّ لِلَّذِین‌َ ظَلَمُوا ما فِی الأَرض‌ِ جَمِیعاً وَ مِثلَه‌ُ مَعَه‌ُ لَافتَدَوا بِه‌ِ مِن سُوءِ العَذاب‌ِ یَوم‌َ القِیامَةِ وَ بَدا لَهُم مِن‌َ اللّه‌ِ ما لَم یَکُونُوا یَحتَسِبُون‌َ ظاهرا آیه در مقام بیان حال آنهایی است که بنفس خود ظلم نمودند و در اثر طغیان و پیروی هوای نفسانی آن گوهر گران بهاء نفس قدسی را پایمال خواهشهای

صفحه : 221
طبیعی خود گردانیدند و خود را از درجه انسانیت ساقط نمودند و نیز بسفراء و اولیاء الهی و رسولان حق ستم کردند و پیرو آنها نگردیدند بلکه از هیچ نوع ظلمی در باره آنان خود داری ننمودند و نیز بمؤمنین ستم نمودند و آنها را سفهاء و مورد مسخره قرار داده و مردمان نفهم پنداشتند.
چنین کسانی بر فرض اگر دارای تمام مملکت روی زمین و دو برابر آن هم بودند و موقعی که عذاب را معاینه مینمودند و میخواستند آنها را فدا بدهند از آنان قبول نمیگردید و در همان روز قیامت که هر چیزی بحقیقت خود ظاهر میگردد آن وقت برای آنها ظاهر میگردد آنچه را که پیمبران گوشزد آنان مینمودند و آنان آن را بحساب نمیآوردند و اعتناء بسخنان نصیحت‌آمیز آنان نمیکردند.
وَ بَدا لَهُم سَیِّئات‌ُ ما کَسَبُوا وَ حاق‌َ بِهِم ما کانُوا بِه‌ِ یَستَهزِؤُن‌َ و در آن روز قیامت برای آنان هویدا خواهد گردید قبح و زشتی اعمالی که در دنیا نموده‌اند.
آری هواهای نفسانی و آرزو و آمال طبیعی پرده و حجاب ضخیمی است که روی اعمال زشت اهل دنیا را گرفته و حقایق را از نظر آنان پوشانیده وقتی پرده طبیعت پاره گردید حقائق ظاهر خواهد گردید آن وقت می‌فهمند آن استهزاء و سخریه‌هایی که باهل حق می‌نمودند برگشت بخودشان گردید و از قبل آن عذاب آنان را فرو گرفته.
فَإِذا مَس‌َّ الإِنسان‌َ ضُرٌّ دَعانا ثُم‌َّ إِذا خَوَّلناه‌ُ نِعمَةً مِنّا قال‌َ إِنَّما أُوتِیتُه‌ُ عَلی عِلم‌ٍ بَل هِی‌َ فِتنَةٌ وَ لکِن‌َّ أَکثَرَهُم لا یَعلَمُون‌َ ظاهرا فاء در (فاذا) جمله را عطف بجمله بالا یعنی (وَ إِذا ذُکِرَ اللّه‌ُ وَحدَه‌ُ) داده و آیات بعد از آن جملات معترضه بشمار میآیند و در بیان خلق و رویه آن افرادی است که چشم از حق پوشیده و عمل و کسب خود را منشأ اثر میدانند و رویه چنین مردمانی اینطور است که وقتی ضرر و بلائی بآنان رسید باقتضاء فطرت توحیدشان رو بحق مینمایند و از او رفع ضرر میطلبند و وقتی نعمت بآنان عطاء

صفحه : 222
شد گمان میکنند از جدّ و جهد خود و از روی علم و دانش خودشان نعمت را بدست آورده‌اند و حال اضطرار خود را فراموش مینمایند و خود و بتهای خود را منشأ اثر میدانند.
بلکه اینان در اشتباهند و نمیدانند نعمت‌های دنیوی که بآنان عطاء شده فتنه و آزمایش خواهد بود که تمیز داده شود شاکر کدام است و کافرین به نعمت کیانند و نیز آنچه در باطنشان اندوخته ظاهر گردد و بیشتر مردم نمیدانند که نعمت‌هایی که بکفار و مشرکین عطاء میشود در ظاهر رحمت است لکن در واقع بلاء و آفت بشمار می‌رود زیرا که بر طغیان آنان افزوده خواهد گردید.
قَد قالَهَا الَّذِین‌َ مِن قَبلِهِم فَما أَغنی عَنهُم ما کانُوا یَکسِبُون‌َ مردم پیشینیان از امم سابقه نیز چنین بوده‌اند که اتکاء بنفس خودشان داشتند و چنین گمان میکردند که بدانش و عمل خود میتوانند فضیلتی یا مالی را بدست آورند اینکه بود که کسب و عمل و جدیّت و کوشش آنان را از حق بی‌نیاز نگردانید و عمل آنها بضررشان تمام گردید و چنین مردمانی از عملشان سودی نخواهند برد بلکه اعمال بد آنها بود که سبب هلاکتشان گردیده.
فَأَصابَهُم سَیِّئات‌ُ ما کَسَبُوا وَ الَّذِین‌َ ظَلَمُوا مِن هؤُلاءِ سَیُصِیبُهُم سَیِّئات‌ُ ما کَسَبُوا وَ ما هُم بِمُعجِزِین‌َ اینکه آیه راجع بمردمانی خواهد بود که در آیه بالا روش آنان را توصیف کرده که وقتی بضرر و بلائی برخورد مینمایند بمقتضای فطرتشان رو بحق آورند و از او رفع بلاء میطلبند و وقتی نعمتی بآنها رسید مستند بدانش و جدیّت خود مینمایند و چنین اشخاصی بزودی بپاداش عمل خود خواهند رسید و ظاهر اینکه آیه چنین ارائه می‌دهد که مردم را دو قسمت نموده بعضی فقط ظلم بخود نموده و رو از حق گردانیده و خود و عمل خود را منشأ اثر میدانند، و بعضی باضافه به پیمبران و اولیاء الهی و مؤمنین تعدی مینمایند و آنها را زجر میدهند اینکه دسته دوم آنهایی میباشند که علاوه بر مجازات اخروی بزودی پاداش عمل خود را در دنیا هم خواهند

صفحه : 223
دید زیرا که خدا غالب و قاهر و اهل حق نیز چون اتکاء بحق دارند همیشه مظفر و منصور خواهند بود.
أَ وَ لَم یَعلَمُوا أَن‌َّ اللّه‌َ یَبسُطُ الرِّزق‌َ لِمَن یَشاءُ وَ یَقدِرُ إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَآیات‌ٍ لِقَوم‌ٍ یُؤمِنُون‌َ ظاهرا اینکه آیات بهم مربوط است و تماما برای تذکر و اندرز غافلین و کسانی خواهد بود که در کسب و عمل و کار اتکاء و توکل بخدا ندارند و از- (لا مؤثر فی الوجود الّا اللّه) غافل گردیده و خود یا غیر از خدا را منشأ اثر میدانند و اینان (موحد در مقام فعل) نخواهند بود و در توحید ناقصند زیرا کسی که غیر از خدای قادر توانا چیزی را مؤثر بیند چنین کسی مشرک بشرک خفی خواهد بود (همزه أَ وَ لَم) استفهام است و در مقام انکار آورند آیا اینکه مشرکین و کفار ندانستند در صورتی که باید بدانند که حقیقتا خدا وسیع میگرداند روزی هر کسرا که بخواهد و نیز تنگ میگرداند روزی هر کس را که بخواهد و اینکه وسعت و تنگی روزی از روی حکمت آفرینش و نظام عالم پدید گردیده و همین تفاوت مردم در تنگی و سعه روزی آیات و نشانه‌هایی است از علم و قدرت الهی جل‌ّ شأنه و مطابق صلاحدید هر کسی انجام گرفته است لکن اشخاص با ایمان که میدانند و ایمان دارند که آنچه واقع گردد باراده قادر حکیم است آنچه بینند بر ایمان و یقینشان افزوده خواهد شد و چون و چرا در کار مربی عالم نخواهند نمود و اینکه تخصیص در (لِقَوم‌ٍ یُؤمِنُون‌َ) برای اینست که آنهایند که از اینکه آیات بهره‌مند میشوند- مثل اینکه شخص بینا و چشم دار از روشنی بهره‌مند میشود نه شخص کور.
قُل یا عِبادِی‌َ الَّذِین‌َ أَسرَفُوا عَلی أَنفُسِهِم لا تَقنَطُوا مِن رَحمَةِ اللّه‌ِ إِن‌َّ اللّه‌َ یَغفِرُ الذُّنُوب‌َ جَمِیعاً إِنَّه‌ُ هُوَ الغَفُورُ الرَّحِیم‌ُ ای عاصی گنهکار قدری بخود آی و لطف و کرم پروردگار خود را بنگر که بنده گریخته از امر مولی که در هر آنی بایستی مورد غضب و پاداش اعمال نکوهیده خود معذب گردد چگونه نواخته و از چند جهت وی را مورد لطف و کرم خود قرار

صفحه : 224
داده اول وی را از بنده‌گان نامیده و بلفظ (یا عِبادِی‌َ) وی را مخاطب گردانیده و اینکه خود لطف بزرگی است و اشاره به اینکه با اینهمه خطاء و نافرمانی باز تو را از بندگان خود بشمار آورده‌ام و تو را از درگاه فیض خود نرانده‌ام.
ببین لطف حق تعالی نسبت بانسان بچه درجه‌ای است که شیطان چنانچه در احادیث رسیده چندین هزار سال عبادت نمود بطوری که از کثرت عبادت مقام خود را بملائکه رسانید و دقیقه‌ای از عبادت کوتاهی ننمود و بیک مخالفت که در امر سجده بآدم کوتاهی نمود از محل‌ّ و مقام خود رانده شد و تا ابد بلعنت خدا و ملائکه و انبیاء و مؤمنین گرفتار خواهد بود.
دوم با آنکه بدلالت آیه عاصی در معصیت اسراف نموده و سرمایه عمر خود را در مخالفت از دست داده باز وی را میطلبد و وعده بخشش و رحمت بوی میدهد که تا مادامی که حیات باقی است از رحمت خدا مأیوس مباش هر وقت رو بحق نمودی و لو آنکه عاصی و گنهکار باشی بلطف خود تو را پذیرفته و قبول وی خواهد بود سوم بطور عموم وعده داده که تمام گناهان را می‌بخشم و لفظ توبه در آیه ذکر نشده لکن بقرینه آیات دیگر در غیر مورد توبه بخشش را بمشیت معلق نموده در آنجا که فرموده (إِن‌َّ اللّه‌َ لا یَغفِرُ أَن یُشرَک‌َ بِه‌ِ وَ یَغفِرُ ما دُون‌َ ذلِک‌َ لِمَن یَشاءُ) یعنی در آنجایی که مشیتش اقتضاء نماید تمام گناهان را می‌بخشد مگر شرک) و نیز فرموده (یُعَذِّب‌ُ مَن یَشاءُ وَ یَرحَم‌ُ مَن یَشاءُ) معلوم است خواستن خدای تعالی جزافی نیست از روی قابلیت محل تحقق می‌پذیرد.
و ظاهرا بقرینه آیات دیگر اطلاق کلمه (من یشاء) در جایی درست میآید که عاصی توبه نکرده باشد لکن در جایی که توبه کرده بوعده حق تعالی تمام گناهان بخشیده میگردد حتی شرک.
چهارم از خصوصیات آیه اینکه است که بعد از (لا تقنطوا) رحمت را بر مغفرت مقدم انداخته و اینکه طور اظهار شفقت نسبت ببنده عاصی گنهکار برای اینکه است که وی را امیدوار گرداند که در هیچ حالی از رحمت خدا مأیوس نگردد و همیشه چشم

صفحه : 225
دلش بسوی مولای خود نگران باشد و بوعده
(سبقت رحمتی علی غضبی)
خود را در معرض رحمت خدا در آورد اگر نبود امید رحمت و مغفرت بچه جرأتی بنده عاصی که عمر خود را صرف در معصیت نموده رو بمبدء خود مینمود و اظهار پشیمانی کرده و پوزش میطلبید بلکه از خوف و وحشت معاصی از رحمت حق تعالی مأیوس میگردید و یأس از رحمت خدا صفات کفار خواهد بود که خدا را باسماء الحسنی نمی‌شناسند در سوره یوسف (ع) آیه 87 فرموده: «إِنَّه‌ُ لا یَیأَس‌ُ مِن رَوح‌ِ اللّه‌ِ إِلَّا القَوم‌ُ الکافِرُون‌َ».
پنجم- با اینکه در خود آیه ذکر رحمت شده برای مزید امیدواری عاصی آن را مؤکد گردانیده بقوله «هُوَ الغَفُورُ الرَّحِیم‌ُ».
واقعا اینکه آیه و امثال آن چقدر باعث امیدواری ما گنهکاران خواهد بود که اتلاف عمر نموده و در نافرمانی روزگار خود را تباه نموده‌ایم و در اینجا بما میآموزد که بایستی گنهکاران را بوعده رحمت و لطف و کرم امیدوار نمود که از رحمت خدا مأیوس نگردند و بدانند تا مادامی که حیات باقی است هر قدر هم گنهکار باشند اگر رو بحق نمایند آنان را بکرمش میپذیرد و قبولشان مینماید بلکه بدلالت آن آیه که در باره توبه‌کنندگان فرموده (فَأُولئِک‌َ یُبَدِّل‌ُ اللّه‌ُ سَیِّئاتِهِم حَسَنات‌ٍ) گناهان آنان را تبدیل بحسنات مینماید.
لکن بایستی دانست که اینکه لطفها نسبت بکسانی خواهد بود که در اصول دیانات بر یقین باشند زیرا مقابل مشرک موحد است و از آیه «إِن‌َّ اللّه‌َ لا یَغفِرُ أَن یُشرَک‌َ بِه‌ِ» چنین استفاده میشود که خداوند میآمرزد گناهان کسانی را که موحد باشند و موحد کسی است که بوحدت خدا و عدل و باقی صفات از علم و حکمت و قدرت او ایمان داشته باشد و عدل و حکمت و لطف مقتضی ارسال پیمبران و انزال کتب آسمانی است که آنها مردم را براه حق تعالی ارشاد نمایند و کسی که منکر پیمبران یا خلفاء آنها یا معاد باشد چنین کسی موحد نخواهد بود.
اینکه است که در آن روایت مشهور وقتی حضرت رضا علیه السّلام باستحضار مأموم از

صفحه : 226
مدینه بخراسان تشریف میبرد مردم نیشاربوری اجتماع نمودند و از حضرتش التماس حدیث کردند حضرت سر از محمل بیرون آورد و فرمود
(قال اللّه تعالی کلمة لا اله الا اللّه حصنی و من دخل حصنی امن من عذابی)
و بعد فرمود بشرطها و شروطها
(و انا من شروطها)
یعنی در صورتی کلمه لا اله الا اللّه قلعه محکم خدا است که با ولایت ما ائمه توأم باشد.
و جهتش هم معلوم است زیرا کسی که دارای ولایت ائمه طاهرین باشد تمام ارکان توحید را فراگرفته و بتمام اصول دیانات متمسک گردیده و چنین کسی را مؤمن نامند و غیر از او نسبت بیک رکن ایمان ناقص خواهد بود اینکه است که امام (ع) یکی از شرائط ایمان ولایت را قرار داده.
و نیز در آن حدیث مشهور که باتفاق سنی و شیعه از رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم چنین نقل می‌کنند که فرموده:
(حب علی حسنة لا تضر معها سیئة و بغض علی سیئة لا تنفع معها حسنة)
سرش معلوم است زیرا بازگشت محبت علی علیه السّلام بمحبت رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است و محبت رسول بمحبت خدای تعالی متصل خواهد گردید و کسی خدا را دوست ندارد از کافرین بشمار میرود.
و چون محبت خدا و اولیاء او معجونی می‌نماید که در هر قلبی که نفوذ نماید میکروب امراض نفسانی و صفات حیوانی و شیطانی را برطرف مینماید اینکه است سرّ اینکه در حدیث فرموده (محبت علی حسنه‌ای است که با او گناه ضرر نمیرساند) انتفاع ضرر بانتفاع موضوع وی است یعنی دوستی علی انسان را از سیئات مخصوصا کبائر باز میدارد و از چنین کسی گناهی که باعث دوری وی از علی علیه السّلام باشد ولی نخواهد گردید.
چگونه قلبی که مملو از ولایت گردیده مرتکب فحشاء و منکر میگردد هرگز چنین نخواهد بود زیرا که محبت جذابه‌ای است که محب را بسوی محبوب میکشاند و وی را مطیع فرمان وی میگرداند و مؤید اینکه توجیه اخبار و احادیثی است که از معصومین در صفات شیعیان خود رسیده که شیعیان علی علیه السّلام بچه صفاتی شناخته میگردند

صفحه : 227

‌در آیه امر بتوبه و انا به مینماید

وَ أَنِیبُوا إِلی رَبِّکُم وَ أَسلِمُوا لَه‌ُ مِن قَبل‌ِ أَن یَأتِیَکُم‌ُ العَذاب‌ُ ثُم‌َّ لا تُنصَرُون‌َ پس از وعده رحمت و مغفرت نسبت بگنهکاران آنان را متذکر میگرداند که خدایی که اینطور نسبت بشما اظهار لطف فرموده در صورتی در معرض رحمتش واقع میگردید که بتوبه و پشیمانی روی نیازمندی بسوی او آورید و تسلیم اوامر او که بتوسط رسولش بشما ابلاغ گردیده بشوید و از مخالفت بموافقت رو آورید پیش از آنکه عذاب شما را بگیرد و در آن وقت یعنی پس از انقضاء عمر دیگر راه چاره برای شما مسدود خواهد گردید و دیگر یار و یاوری نخواهید داشت که شما را از عذاب نجات دهد و تا وقت دارید بتوبه و انابه خود را از گناهان پاک نمائید تا در مورد رحمت واقع گردید.
جماعتی از سنیها که آنان را اشاعره نامند معتقدند که خداوند بدون توبه تمام گناهان کبیره را می‌بخشد و بآیه بالا و امثال آن تمسک نموده‌اند که لفظ توبه در آن نیست و گویا از آیات بعد مثل همین آیه که امر مینماید (أَنِیبُوا إِلی رَبِّکُم) و نیز در آیات دیگر که مؤمنین را بعذاب تهدید مینماید و امر مینماید که از گناه اجتناب نمائید که تماما دلالت واضح دارد بر رأی اهل حق که عدلیه‌شان نامند و آنها چنین معتقدند که گناهان کبیره بدون توبه آمرزیده نخواهد شد مگر در جایی که مشیت و حکمت مقتضی بخشش باشد و آنها از تمام اینها غافل گردیده‌اند آری اینها یک چشمه آیات و اخبار را مینگرند و برأی و سلیقه خود حکم مینمایند وَ اتَّبِعُوا أَحسَن‌َ ما أُنزِل‌َ إِلَیکُم مِن رَبِّکُم مِن قَبل‌ِ أَن یَأتِیَکُم‌ُ العَذاب‌ُ بَغتَةً وَ أَنتُم لا تَشعُرُون‌َ اگر چه (ما) در (ما انزلنا) عموم دارد و شامل تمام کتب آسمانی میگردد لکن بقرینه (احسن) و بدلیل قوله تعالی در همین سوره آیه 24 (اللّه‌ُ نَزَّل‌َ أَحسَن‌َ الحَدِیث‌ِ کِتاباً مُتَشابِهاً) اختصاص بقرآن پیدا مینماید و آیه در مقام ارشاد بر آمده و برای تسلیم گردیدن مردم و بازگشت بسوی پروردگارشان چنین امر مینماید که بایستی متابعت نمائید (قرآن) را که آن بهتر کتابی است که برای هدایت شما

صفحه : 228
نازل گردیده زیرا که (قرآن) کتابی است جامع که آنچه را در طریق سعادت بشر مدخلیت داشته تماما و جمیعا بطور کامل در اینکه دفتر مجلل فرو گذار ننموده چنانچه در معرفی (قرآن فرموده (لا رَطب‌ٍ وَ لا یابِس‌ٍ إِلّا فِی کِتاب‌ٍ مُبِین‌ٍ) هیچ تر و خشکی نیست مگر در کتاب مبین که تفسیر (بقرآن) شده ثبت گردیده.
و در آیه بالا توجیهات دیگری نیز از مفسرین نقل شده بقولی مقصود واجبات و مستحبات قرآن است که امر بمتابعت شده و بقول دیگر مراد (باحسن ناسخ است نه منسوخ و غیر اینها از توجیهاتی که شده لکن بهتر همان معنی اول است.
خلاصه (قرآن مجید) بما می‌آموزد که طریق سعادت و رستگاری بشر و خلاصی از چنگال عفریت نفس و رهایی از کیدهای نفسانی و شیطانی همان متوسل گردیدن بقرآن و عمل نمودن بدستورات آن خواهد بود اگر ما مسلمانها اینکه کتاب آسمانی را پیش روی خود قرار دهیم و بچراغ هدایت او قدم پشت قدم اولیاء خدا گذاشته پیش رویم خوشبخت‌ترین و سعادتمندترین بشر خواهیم بود.
أَن تَقُول‌َ نَفس‌ٌ یا حَسرَتی عَلی ما فَرَّطت‌ُ فِی جَنب‌ِ اللّه‌ِ وَ إِن کُنت‌ُ لَمِن‌َ السّاخِرِین‌َ خدای متعال از راه کرم و رحمت بمردم تذکر میدهد که شمایی که عمر خود را در معاصی صرف نموده بتوبه و انا به بسوی حق تعالی باز گشت نمائید پیش از اینکه بموقعی برسید که راه چاره برای شما مسدود گردد و آن وقتی خواهد بود که پشیمان و حسرت زده بخود گوئید (و وا حسرتا و واویلا) بر آن عمر گران بهایی که در حضور حق تعالی تفریط نمودیم و از کسانی بودیم که باولیاء الهی سخریه می‌نمودیم و بمقدسات شرع توهین میکردیم.
أَو تَقُول‌َ لَو أَن‌َّ اللّه‌َ هَدانِی لَکُنت‌ُ مِن‌َ المُتَّقِین‌َ أَو تَقُول‌َ حِین‌َ تَرَی العَذاب‌َ لَو أَن‌َّ لِی کَرَّةً فَأَکُون‌َ مِن‌َ المُحسِنِین‌َ اینکه آیات شرح حال کسانی خواهد بود که عمر خود را در معاصی گذرانیده‌اند و بدون توبه و بازگشت از کفر مرده‌اند که پس از مردن وقتی عذاب را معاینه

صفحه : 229
می‌بینند بعضی از آنها خود را مقصر میدانند و همیشه بحسرت و ندامت بخود عتاب و خطاب مینمایند، و بعضی از روی نفهمی خواهند خود را تبرئه نمایند گویند اگر خدا میخواست ما از مؤمنین با تقوی باشیم ما را براه راست هدایت مینمود بعضی دیگر آرزو میکشند که اگر ما بدنیا برگردیم از نیکوکاران خواهیم بود.
بَلی قَد جاءَتک‌َ آیاتِی فَکَذَّبت‌َ بِها وَ استَکبَرت‌َ وَ کُنت‌َ مِن‌َ الکافِرِین‌َ اینکه آیه اخیر در مقام پاسخ گفتار تمام فاسقین و کافرین برآمده و اشاره به اینکه حجت خدا بر خلق تمام گردیده پیمبران و سفرای الهی با معجزات و براهین بسیار برای هدایت خلق و راهنمایی بشر فرستاده شدند و کتابهای آسمانی نیز ارسال گردید و شما دانسته و فهمیده از روی کبر و نخوت آن بزرگواران را تکذیب نموده و زیر بار فرمان حق تعالی نرفتید و تا توانستید در مقام خاموش گردانیدن چراغ هدایت کوشیدید و خواستید حق را بپوشانید و کافر گردیدید امروز دیگر بازگشتی برای شما نخواهد بود تا جبران ما فات نمائید.

[سوره الزمر (39): آیات 60 تا 75]

اشاره

وَ یَوم‌َ القِیامَةِ تَرَی الَّذِین‌َ کَذَبُوا عَلَی اللّه‌ِ وُجُوهُهُم مُسوَدَّةٌ أَ لَیس‌َ فِی جَهَنَّم‌َ مَثوی‌ً لِلمُتَکَبِّرِین‌َ (60) وَ یُنَجِّی اللّه‌ُ الَّذِین‌َ اتَّقَوا بِمَفازَتِهِم لا یَمَسُّهُم‌ُ السُّوءُ وَ لا هُم یَحزَنُون‌َ (61) اللّه‌ُ خالِق‌ُ کُل‌ِّ شَی‌ءٍ وَ هُوَ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ وَکِیل‌ٌ (62) لَه‌ُ مَقالِیدُ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ وَ الَّذِین‌َ کَفَرُوا بِآیات‌ِ اللّه‌ِ أُولئِک‌َ هُم‌ُ الخاسِرُون‌َ (63) قُل أَ فَغَیرَ اللّه‌ِ تَأمُرُونِّی أَعبُدُ أَیُّهَا الجاهِلُون‌َ (64)
وَ لَقَد أُوحِی‌َ إِلَیک‌َ وَ إِلَی الَّذِین‌َ مِن قَبلِک‌َ لَئِن أَشرَکت‌َ لَیَحبَطَن‌َّ عَمَلُک‌َ وَ لَتَکُونَن‌َّ مِن‌َ الخاسِرِین‌َ (65) بَل‌ِ اللّه‌َ فَاعبُد وَ کُن مِن‌َ الشّاکِرِین‌َ (66) وَ ما قَدَرُوا اللّه‌َ حَق‌َّ قَدرِه‌ِ وَ الأَرض‌ُ جَمِیعاً قَبضَتُه‌ُ یَوم‌َ القِیامَةِ وَ السَّماوات‌ُ مَطوِیّات‌ٌ بِیَمِینِه‌ِ سُبحانَه‌ُ وَ تَعالی عَمّا یُشرِکُون‌َ (67) وَ نُفِخ‌َ فِی الصُّورِ فَصَعِق‌َ مَن فِی السَّماوات‌ِ وَ مَن فِی الأَرض‌ِ إِلاّ مَن شاءَ اللّه‌ُ ثُم‌َّ نُفِخ‌َ فِیه‌ِ أُخری فَإِذا هُم قِیام‌ٌ یَنظُرُون‌َ (68) وَ أَشرَقَت‌ِ الأَرض‌ُ بِنُورِ رَبِّها وَ وُضِع‌َ الکِتاب‌ُ وَ جِی‌ءَ بِالنَّبِیِّین‌َ وَ الشُّهَداءِ وَ قُضِی‌َ بَینَهُم بِالحَق‌ِّ وَ هُم لا یُظلَمُون‌َ (69)
وَ وُفِّیَت کُل‌ُّ نَفس‌ٍ ما عَمِلَت وَ هُوَ أَعلَم‌ُ بِما یَفعَلُون‌َ (70) وَ سِیق‌َ الَّذِین‌َ کَفَرُوا إِلی جَهَنَّم‌َ زُمَراً حَتّی إِذا جاؤُها فُتِحَت أَبوابُها وَ قال‌َ لَهُم خَزَنَتُها أَ لَم یَأتِکُم رُسُل‌ٌ مِنکُم یَتلُون‌َ عَلَیکُم آیات‌ِ رَبِّکُم وَ یُنذِرُونَکُم لِقاءَ یَومِکُم هذا قالُوا بَلی وَ لکِن حَقَّت کَلِمَةُ العَذاب‌ِ عَلَی الکافِرِین‌َ (71) قِیل‌َ ادخُلُوا أَبواب‌َ جَهَنَّم‌َ خالِدِین‌َ فِیها فَبِئس‌َ مَثوَی المُتَکَبِّرِین‌َ (72) وَ سِیق‌َ الَّذِین‌َ اتَّقَوا رَبَّهُم إِلَی الجَنَّةِ زُمَراً حَتّی إِذا جاؤُها وَ فُتِحَت أَبوابُها وَ قال‌َ لَهُم خَزَنَتُها سَلام‌ٌ عَلَیکُم طِبتُم فَادخُلُوها خالِدِین‌َ (73) وَ قالُوا الحَمدُ لِلّه‌ِ الَّذِی صَدَقَنا وَعدَه‌ُ وَ أَورَثَنَا الأَرض‌َ نَتَبَوَّأُ مِن‌َ الجَنَّةِ حَیث‌ُ نَشاءُ فَنِعم‌َ أَجرُ العامِلِین‌َ (74)
وَ تَرَی المَلائِکَةَ حَافِّین‌َ مِن حَول‌ِ العَرش‌ِ یُسَبِّحُون‌َ بِحَمدِ رَبِّهِم وَ قُضِی‌َ بَینَهُم بِالحَق‌ِّ وَ قِیل‌َ الحَمدُ لِلّه‌ِ رَب‌ِّ العالَمِین‌َ (75)

صفحه : 231

ترجمه‌

(ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) روز قیامت تو می‌بینی رویهای کسانی را که بخدا دروغ بستند سیاه گردیده آیا (چنین نیست) که جهنم منزلگاه سرکشان خواهد بود (62)
و خدا پرهیزکاران را برای ایمانشان نجات میدهد و هیچ سختی و بدی احساس نمیکنند و محزون هم نخواهند بود (63)
آفریننده هر چیزی خدا است و او بر هر چیزی نگهبان است
کلیدهای آسمانها و زمین بدست (قدرت) او است و کسانی که بآیات خدا کافر گردیدند آنان کسانی میباشند که زیان بردند (و از عمرشان سودی عایدشان نگردید) (64)
ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم (باین کفار) بگو ای جهال آیا بمن امر می‌کنید که غیر خدا را عبادت نمایم (65)
و محققا بتو (و پیمبرانی که پیش از تو بودند) وحی نمودیم که اگر شرک آوری عمل تو نابود می‌گردد و البته میباشی از زیان‌کاران (66)
بلکه خدا را بندگی نما و بوده باش از جمله شکر کنندگان (67)
(و اینکه مشرکین) عظمت خدا را نشناختند در صورتی که در روز قیامت زمین در قبضه قدرت او است و آسمانها در دست قدرت او پیچیده شده (خدای تعالی) منزه و مبراء و بزرگتر است از آنچه برای او شریک آرند (68)
و در صور نفخه دمیده میشود و آنچه در آسمانها و زمین است بیهوش میگردند مگر کسی را که خدا بخواهد پس از آن نفخه دیگری دمیده میشود در آن هنگام همه برخواسته می‌نگرند (69)
و زمین بنور پروردگارشان روشن گردد و کتب اعمال گذاشته شود (در آن وقت) پیمبران و گواهان بیاورند و بین مردم بحق (و عدالت) حکم کرده شود و بآنها ستم نخواهد گردید (70)
و پاداش عمل هر کسی بالتمام داده شود و خدای تعالی عالم‌تر است بآنچه عمل کرده‌اند (71)
و کسانی که کافر گردیده‌اند گروه گروه آنان بسوی جهنم کشیده میشوند تا هنگامی که آمدند درهای جهنم باز میگردد و مالک دوزخ بآنان گوید آیا رسولان که از جنس خودتان بودند نیامدند که بر شما آیات پروردگارتان را میخواندند و شما را از ملاقات امروز میترسانیدند کفار گویند آری (آمدند) و لکن کلمه عذاب برای کافرین محقق

صفحه : 232
گردید (72)
(بکافرین) گفته میشود از درهای جهنم داخل گردید در حالی که در آن جاویدانید و جهنم برای گردن کشان بد جایگاهی است (73)
و کسانی که از مخالفت پروردگارشان خودداری نمودند و متقی و پرهیزکار گردیدند گروه گروه به بهشت رانده میشوند تا وقتی که درهای بهشت بروی آنان باز میگردد و مالک بهشت بآنان میگوید درود و سلام و سلامتی بر شما باد درآیید در بهشت در حالی که جایگاه همیشه‌گی شما خواهد بود (74)
اهل بهشت گویند حمد و ستایش مخصوص آن خدایی است که وعده خود را راست گردانید و زمین بهشت را بمیراث بما داد که از هر جای بهشت که بخواهیم جای گیریم (چقدر) خوب است پاداش عمل- کننده‌گان (75)
(ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) تو در آن روزگار ملائکه را به بینی که اطراف عرش را فرا گرفته‌اند و بحمد و تنزیه و ستایش پروردگارشان (مشغول خواهند بود) و در آن روز قیامت بین مردم بحق و درستی حکم گردیده میشود و گفته میشود که حمد و ستایش مخصوص پروردگار عالمیان است (76)

توضیح آیات‌

وَ یَوم‌َ القِیامَةِ تَرَی الَّذِین‌َ کَذَبُوا عَلَی اللّه‌ِ وُجُوهُهُم مُسوَدَّةٌ أَ لَیس‌َ فِی جَهَنَّم‌َ مَثوی‌ً لِلمُتَکَبِّرِین‌َ بیان حال آنهایی است که نسبت دروغ بخدا دادند و ملائکه را دختران خدا نامیدند و نیز مسیح و عزیز را إبن اللّه نامیدند و همچنین نسبتهای دیگر مثل اینکه هدایت نیافتن خود را نسبت بخدا میدهند که اگر خدا میخواست ما هدایت شده بودیم و غیر اینها با اینکه بتها را شفعاء عند اللّه میدانند.
خلاصه آیه بطور عموم اشاره دارد بکسانی که برأی و سلیقه خود نسبت ناروایی بخدا میدهند حتی شاید آیه شامل گردد کسانی را که بدون اذن نامی را که در خور کبریایی او نیست وضع نموده و نسبت بمقام الوهیت میدهند زیرا که اسماء اللّه توقیفی است هر کس را نرسد نامی برای خدا بگذارد مگر نامهایی که بتوسط پیمبران اذن رسیده

صفحه : 233
چنین مردمانی که بخدا دروغ می‌بندند در قیامت روهای آنها سیاه است و منزل و جایگاه متکبرین که خواهند اظهار فضل و دانش نمایند و نسبت ناروایی بخدا میدهند مثل باقی کفار جهنّم خواهد بود و ظاهر آیه چنین مینماید که پیش از ورود بجهنم روهای آنان سیاه میگردد که اهل محشر آنها را بشناسند در منهج از سوده نقل میکند که گفته از امام محمّد باقر علیه السّلام از معنی اینکه آیه سؤال نمودم فرمود مقصود هر کس است که نسبت امامت بخودش دهد در صورتی که خدا منصب امامت بوی نداده گوید من گفتم اگر علوی باشد فرمود آری اگر چه علوی باشد گفتم اگرچه فاطمی باشد فرمود اگرچه فاطمی باشد.
پایان وَ یُنَجِّی اللّه‌ُ الَّذِین‌َ اتَّقَوا بِمَفازَتِهِم لا یَمَسُّهُم‌ُ السُّوءُ وَ لا هُم یَحزَنُون‌َ اشخاصی در قیامت اهل نجاتند که در دنیا پرهیزکار گردیدند و تمام اعضاء و جوارح خود را کنترل نموده و همه را تحت فرمان عقل و شرع در آورده نمیگوید مگر باذن حق و نمیشنود مگر آنچه را شنیدنش مأذون گردیده و همین طور باقی اعضاء و جوارح هیچ کدام خود سرانه بمقتضای طبیعت عمل نمی‌نمایند چنین کسانی فائز گردیده‌اند بفیوضات ربّانی و از عذاب جهنم در امان خواهند بود و هیچگونه ناراحتی بآنان اصابت نخواهد نمود و نیز چیزی که سبب حزن و ناراحتی گردد برای آنها نمیباشد.
خلاصه مؤمن با تقوی در قیامت در جوار قرب پروردگارش در مهد امن و امان همیشه آسایش خواهد داشت.
اللّه‌ُ خالِق‌ُ کُل‌ِّ شَی‌ءٍ وَ هُوَ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ وَکِیل‌ٌ لَه‌ُ مَقالِیدُ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ مفسرین گویند حارث همدانی از حضرت امیر علیه السّلام چنین روایت میکند که فرموده از حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم پرسیدم مقصود از مقالید آسمانها و زمین چیست فرمود یا علی از چیز بزرگی سؤال نمودی مقالید آسمان و زمین اینکه است که بنده هر صبح و شام ده بار بگوید
«لا اله الا اللّه و اللّه اکبر و سبحان اللّه و الحمد للّه و استغفر اللّه و لا حول و لا قوة الا باللّه العلی العظیم هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن له الملک و له

صفحه : 234
الحمد یحیی و یمیت بیده الخیر و هو علی کل شیئی قدیر»
هر کس صبح و شام ده مرتبه اینکه کلمات را بگوید خداوند شش فضیلت بوی عطا مینماید اول وی را از شر ابلیس و لشگرش پناه میدهد دوم قنطاری از بهشت باو دهد که در کفه حسنات او از کوه احد سنگین‌تر باشد سوم او را بدرجه ابرار و نیکوکاران رساند چهارم از حور العین جفت او قرار دهد پنجم دوازده هزار فرشته حاضر گردند برای نوشتن اینکه کلمات و در قیامت برای او شهادت دهند و اگر در آن روز یا شب یا هفته‌ای که خوانده بمیرد ثواب شهیدان بوی دهند که تورات و انجیل و زبور و قرآن را خوانده و حج و عمره را نموده.
(ابو الفتوح) در مقام عظمت و بزرگواری خود چند صفت از اوصاف جلال احدیت را تذکر میدهد اوّل (اللّه) که نامی است مخصوص بمقام (الوهیّت) که خود را باین نام مبارک ستوده (دوّم) (خالق) که خالقیت بمعنی ایجاد ممکنات پس از عدم آنها مخصوص به (اللّه) است که هیچ شیئی از عدم بمرتبه وجود نخواهد آمد مگر باراده و مشیت اله عالم.
و افعال عباد اگرچه باختیارشان از آنان صادر میگردد لکن چون خود انسان و اسباب عملش بخالقیت حق تعالی انجام گرفته عملشان نیز بواسطه اختیارشان منسوب بخدا خواهد گردید و شاید همین باشد مقصود از قوله تعالی:
«وَ اللّه‌ُ خَلَقَکُم وَ ما تَعمَلُون‌َ».
سوم آن خدایی که خالق و آفریننده همه چیز است حفظ و نگهبانی و کفالت هر چیزی بعهده خود او است زیرا که (علّت موجده همان علت مبقیه است آنکه آفریده نگهبان آن هم خواهد بود.
چهارم کلید آسمانها و زمین بید قدرت او است یعنی درهای خیرات چه از انواع و اقسام فیوضات باشد که از آسمان بزمین فرود می‌آید از آفتاب و حرارت و غیر آن و چه آن فیوضاتی که از زمین بیرون می‌آید از انواع و اقسام گیاه‌ها و میوه‌جات و گل و ریاحین همه تحت اراده و اختیار او است و نعمت و برکت را برای

صفحه : 235
هر کس بخواهد زیاد میکند و وسیع می‌گرداند و برای کسی که بخواهد تنگ می‌گیرد.
وَ الَّذِین‌َ کَفَرُوا بِآیات‌ِ اللّه‌ِ أُولئِک‌َ هُم‌ُ الخاسِرُون‌َ و آن کسانی که بآیات و نشانه‌ها و دلائل قدرت خدا از اوضاع آسمانها و زمین و گردش لیل و نهار و نیز بمعجزات پیمبران کافر گردیدند یعنی در اینها نظر عبرت ننمودند تا اینکه دانسته و فهمیده بشهادت عقلشان ایمان آوردند و پیرو پیمبران گردند و بسعادت و فضیلت انسانی نائل گردند چنین مردمانی زیان کارانند که سرمایه عمر خود را تلف نموده‌اند و بالاخره جز حسرت و ندامت و عذاب اخروی چیزی عایدشان نخواهد گردید.
قُل أَ فَغَیرَ اللّه‌ِ تَأمُرُونِّی أَعبُدُ أَیُّهَا الجاهِلُون‌َ آیه چنین ارائه میدهد چنانچه در بعض آیات دیگر نیز اشاره دارد مشرکین مکّه بانواع و اقسام تدلیس و حیله‌گری میخواستند پیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را با خود در عبادت بتها شریک گردانند اینکه بود که بحضرتش خطاب می‌رسید که باین مردمان جاهل نفهم بی‌شعور بگو آیا شما بمن امر میکنید که غیر خدا را عبادت کنم هرگز شما بمراد خود نخواهید رسید.
وَ لَقَد أُوحِی‌َ إِلَیک‌َ وَ إِلَی الَّذِین‌َ مِن قَبلِک‌َ لَئِن أَشرَکت‌َ لَیَحبَطَن‌َّ عَمَلُک‌َ وَ لَتَکُونَن‌َّ مِن‌َ الخاسِرِین‌َ چگونه ممکن است که تو غیر خدا را عبادت کنی در صورتی که قلب و سر تو در گرفته بنور توحید است و از راه وحی بتو و هم چنین به پیمبران پیش از تو رسیده که اگر کسی را در عبادت با خدا شریک گردانید تمام اعمال شما حبط و بی‌اثر میگردد و البته از زیان کاران خواهید گردید.
اگر چه آیه راجع بحضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و پیمبران است لکن عمومش شامل تمام افراد بشر میگردد اگر کسی در مقام عبادت مشرک باشد یعنی عبادتش خالص برای خدا نباشد اعمالش حبط میگردد و بدرجه قبول نخواهد رسید.

صفحه : 236
بَل‌ِ اللّه‌َ فَاعبُد وَ کُن مِن‌َ الشّاکِرِین‌َ ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم عبادت نکن آنچه را که مشرکین بتو امر می‌نمایند بلکه عبادت و پرستش خود را مخصوص بخدا گردان و همیشه شکر گذار نعمتهای بی‌انتهاء حق تعالی باش.
وَ ما قَدَرُوا اللّه‌َ حَق‌َّ قَدرِه‌ِ وَ الأَرض‌ُ جَمِیعاً قَبضَتُه‌ُ یَوم‌َ القِیامَةِ وَ السَّماوات‌ُ مَطوِیّات‌ٌ بِیَمِینِه‌ِ سُبحانَه‌ُ وَ تَعالی عَمّا یُشرِکُون‌َ اینکه جماعت مشرکین نشناختند خدا را آن طوری که بایستی بشناسند نه وحدت حقه حقانی را می‌شناسند نه قدرت و استیلاء و احاطه علمیه او را توانند بفهمند اینکه فرموده زمین در روز قیامت در قبضه او است و آسمانها در دست راست او تشبیه معقول است بمحسوس و اشاره بفاعلیّت و اقتدار او است که تمام زمین مثل مومی ماند در دست قدرت او که بهر شکلی خواهد وی را در می‌آورد برای او زحمتی ندارد و نیز آسمانها با آن سعه نسبت بعظمت و کبریایی در طرف او چیز ناقابلی خواهد بود و اینکه طور احاطه و استیلاء که تمام موجودات نسبت باحاطه و قیومیت او هیچ می‌نمایند (کُل‌ُّ شَی‌ءٍ هالِک‌ٌ إِلّا وَجهَه‌ُ) اختصاص بقیامت ندارد حالا و در همه وقت هم چنین خواهد بود و شاید اختصاص بقیامت نسبت بفهم بشر است که در دنیا چون امور طبیعی غالب است حقایق را پوشانیده لکن در قیامت که همه چیز بحقیقت خود ظهور و بروز می‌نماید آن وقت بشر بی‌مقداری عالم طبیعت را نسبت بعظمت آفریننده آن درک خواهد نموده آن وقت بدرستی تواند تصدیق نماید که خدای عالم منزه و مبراء و بزرگتر از آن است که نسبت شریک و نظیر و مثل و مانند بمرتبه قدس و کبریایی او داده شود.
وَ نُفِخ‌َ فِی الصُّورِ فَصَعِق‌َ مَن فِی السَّماوات‌ِ وَ مَن فِی الأَرض‌ِ إِلّا مَن شاءَ اللّه‌ُ ثُم‌َّ نُفِخ‌َ فِیه‌ِ أُخری فَإِذا هُم قِیام‌ٌ یَنظُرُون‌َ (نفخ در لغت بمعنی باد دمیدن است و از آیه چنین استفاده میشود که در موقع مندک گردیدن اینکه عالم دنیا اول صدای عجیبی اسرافیل در صور میدمد و

صفحه : 237
موجودات عالم تماما هلاک می‌گردند مگر کسی را که خدا بخواهد زنده بماند پس از آن نفخه دیگری دمیده میشود آن وقت همه زنده میگردند و قیامت بر پا میشود و مفسرین در معنی (نُفِخ‌َ فِی الصُّورِ) گویند در موقع خرابی عالم دنیا اسرافیل بامر خدا در صور که مانند شاخی است نفخه‌ای میدمد و از شدت آن صدا تمام جنبنده‌های زمین بیهوش گردند یعنی بمیرند و در حکمت آن گویند علامتی است که عقلاء آخرین دار تکلیف خود را بدانند و بفهمند که خلقت دیگری پس از آن تجدید خواهد گردید و نفخ صور را تشبیه نموده ببوق رحیل و انتقال آنها بدار دیگر یعنی مردم بدانند که موقع آن رسیده که در منزل قیامت نزول نمایند و اینکه بهتر طریقی است برای نشان دادن فناء دنیا و پدید شدن عالم آخرت.
و از قتاده نقل شده (نُفِخ‌َ فِی الصُّورِ) یعنی نفخ در صورت خلق و در قرآن نفخ به پنج وجه آمده: اول نفخ جبرئیل (ع) در سینه مریم (ع) قوله تعالی «فَنَفَخنا فِیه‌ِ مِن رُوحِنا» یعنی جبرئیل بامر ما در سینه مریم نفخه دمید، دوم نفخه عیسی (ع) در گل قوله تعالی «فَأَنفُخ‌ُ فِیه‌ِ فَیَکُون‌ُ طَیراً بِإِذن‌ِ اللّه‌ِ»، سوم خداوند نفخه دمید در گل آدم (ع) قوله تعالی «وَ نَفَخت‌ُ فِیه‌ِ مِن رُوحِی» یعنی بروح امر نمودم که در آدم داخل گردد، چهارم ذی القرنین در آهن نفخه دمید قوله تعالی حکایة عنه «قال‌َ انفُخُوا» منزه است خدایی که بنفخه ذی القرنین حدید را مثل آتش گردانید، پنجم نفخ اسرافیل (ع) در صور منزه است کسی که بیک نفس ارواح را از ابدان بیرون می‌آورد مثل اینکه چراغ بیک نفس خاموش میشود و بنفس دیگر آتش روشن می‌گردد و منزه است کسی که بیک نفس ارواح را ببدنها برمی‌گرداند.
(روح البیان) گویند صور شاخی است از نور و بدست ملک مقرب اسرافیل است که بامر خدا وقتی در آن نفخه میدمد تمام خلق می‌میرند و وقت دیگر نیز بامر حق تعالی نفخه دیگری میدمد ارواح بابدانشان عود می‌نمایند.
و در نفخه اول آنچه در آسمانها از ملائکه و غیر است و آنچه در زمین است

صفحه : 238
از افراد بشر و جن و حیوانات و گیاه‌ها همه بیهوش میگردند گویند مقصود از (صعق) که بمعنی بیهوشی است در اینجا بمعنی مرگ آمده که همه می‌میرند مگر کسی را که خدا بخواهد زنده بماند.
و در اینکه مقصود از (مَن شاءَ اللّه‌ُ) که همه می‌میرند مگر کسی را که خدا بخواهد نمیرد بین مفسرین چندین قول است بعضی گویند آن جبرائیل و میکائیل و اسرافیل و ملک الموت است که بآن صور اول نمی‌میرند و بعدا حکم بمرگ آنان می‌رسد و دیگر ذی حیاتی باقی نمی‌ماند مگر ذات اقدس الهی که از مرگ و زوال مصون است و در آن وقت جا دارد که از مصدر جلال و عظمت خطاب رسد (لِمَن‌ِ المُلک‌ُ الیَوم‌َ لِلّه‌ِ الواحِدِ القَهّارِ) ذات کبریاء خود گوید و خود جواب دهد اشاره بوحدت و مالکیت مطلقه خود او است که در آن وقت کسی نیست که مدعی مالکیت باشد. و بعضی گفته‌اند آنکه حکم بمرگ آن نمیرسد (حور العین) و خزنه بهشت و جهنم و موجودات بهشتی‌اند که برای بقاء خلق شده‌اند نه برای فناء و دیگری گفته مقصود حمله عرشند که بصور اسرافیل نمیرند نظر به اینکه عرش و کرسی غیر از آسمانها است که در آیه فرموده بصور اسرافیل همه بیهوش میگردند و شاید آن وجه اللّه باشد که در آیه فرموده (فَأَینَما تُوَلُّوا فَثَم‌َّ وَجه‌ُ اللّه‌ِ) و آن مشیة اللّه است که از معصوم رسیده و اول چیزی است که خدا خلق نموده و همه چیزها را باو آفریده و اول ممکنی که مشمول مشیت گردیده حقیقت محمّدی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است که آن موجودی است که فناء در آن راه ندارد.
وَ أَشرَقَت‌ِ الأَرض‌ُ بِنُورِ رَبِّها وَ وُضِع‌َ الکِتاب‌ُ وَ جِی‌ءَ بِالنَّبِیِّین‌َ وَ الشُّهَداءِ وَ قُضِی‌َ بَینَهُم بِالحَق‌ِّ وَ هُم لا یُظلَمُون‌َ خلاصه در اینکه آیات در مقام منحل و مندک گردیدن عالم دنیوی و ظهور عالم قیامت بر آمده و بعض اوضاع قیامت را شرح می‌دهد.
که پس از آنکه صور اول اسرافیل دمیده شد و اینکه آن صور بچه شکل و کیفیتی میباشد علمش نزد خدا است ما بظاهرش تصدیق مینمانیم که وقتی اراده

صفحه : 239
خدا تعلق گرفت عالم دنیا مندک گردد اسرافیل در صور میدمد و همه موجودات ارضی و سمائی بیهوش می‌گردند یا می‌میرند مگر کسی را که خدا بخواهد زنده بماند پس از آن صور دیگری میدمد و مدت بین اینکه دو صور را نیز خدا میداند که چهار صد سال باشد چنانچه بعضی نظر بپاره‌ای از روایات چنین گفته‌اند و بقول دیگر شاید چهل سال باشد و شاید اصلا فاصله نباشد زیرا که پس از فناء دنیا شب و روزی تصور ندارد تا زمان تحدید شود.
وقتی صور دوم دمیده شد آن وقت عالم قیامت بر پا می‌گردد و در زمین قیامت میزان عدل پروردگار که در محکمه قضاء قرار گرفته و بعدل بین مخلوقات خود داوری مینماید حکم هر کسی صادر میگردد و بنور رحمت و فیض رحمانی خود که ثانیا موجودات را پس از اعدامشان زنده میگرداند و حیات نوینی بآنان افاضه مینماید روشن میگردد و از آیه چنین بر می‌آید که اول پیمبران و شهداء را در ارض قیامت حاضر می‌گرداند و دفتر اعمال گشوده میشود و بین آنها بحق و درستی و عدالت حکم خواهد نمود.
و شاید مقصود چنین باشد که چون همه پیمبران در یک مرتبه و درجه نمی‌باشند قوله تعالی (تِلک‌َ الرُّسُل‌ُ فَضَّلنا بَعضَهُم عَلی بَعض‌ٍ) مقام هر یک از آن بزرگواران را در خور خودشان مقرر میگرداند و روی میزان عدل پاداش زحمات هر یک را باحسن وجه عطاء مینماید.
وَ وُفِّیَت کُل‌ُّ نَفس‌ٍ ما عَمِلَت وَ هُوَ أَعلَم‌ُ بِما یَفعَلُون‌َ پس از آن باعمال و افعال مردم رسیدگی مینماید و چون هر کس هر عملی از نیک و بد که در دنیا نموده در احاطه علمیه حق تعالی چنانچه فرموده (وَ ما یَعزُب‌ُ عَن رَبِّک‌َ مِن مِثقال‌ِ ذَرَّةٍ فِی الأَرض‌ِ وَ لا فِی السَّماءِ) سوره یونس آیه (62) و در دیوان قضاء نزد کرام الکاتبین ثبت و محفوظ گردیده آن وقت پاداش عمل هر کسی را در خور عملش (ان کان خیرا فخیرا و ان کان شرا فشرا) بوی داده خواهد گردید و بفرموده حق تعالی (فَمَن یَعمَل مِثقال‌َ ذَرَّةٍ خَیراً یَرَه‌ُ وَ مَن یَعمَل مِثقال‌َ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَه‌ُ) سوره

صفحه : 240
زلزال آیه آخر ذره‌ئی از خوبی و بدی که در اینکه عالم دنیا نموده مفقود نمی‌ماند و نیز هیچ عملی از کوچک و بزرگ بی‌اثر نخواهد گردید.
وَ سِیق‌َ الَّذِین‌َ کَفَرُوا إِلی جَهَنَّم‌َ زُمَراً حَتّی إِذا جاؤُها فُتِحَت أَبوابُها وَ قال‌َ لَهُم خَزَنَتُها أَ لَم یَأتِکُم رُسُل‌ٌ مِنکُم یَتلُون‌َ عَلَیکُم آیات‌ِ رَبِّکُم وَ یُنذِرُونَکُم لِقاءَ یَومِکُم هذا پس از آنکه در دیوان قضاء روی میزان عدل پاداش اعمال و کردار هر کسی تعیین میگردد و حکم الهی بر اجراء آن صادر میشود آن وقت درهای جهنم باز می‌گردد و کفار گروه گروه بسختی بجهنم کشیده میشوند مالک جهنم بکافرین و کسانی که خود را مبتلا بچنی عذاب سختی نموده‌اند سرزنش میدهد و بآنان گویند مگر رسولان الهی نیامدند و شما را از اینکه بدبختی امروزتان مطلع ننمودند و آیات روشن کتابهای آسمانی که در آنها طریق نجات شما را بیان نموده بود برایتان بواضحتر بیانی و بنیکوتر حجتی توضیح ندادند و تلاوت ننمودند و شما مطیع نفس گردیدید و اعتنایی بآنها ننمودید امروز باید عذاب را بچشید.
قالُوا بَلی وَ لکِن حَقَّت کَلِمَةُ العَذاب‌ِ عَلَی الکافِرِین‌َ اهل جهنم در پاسخ سؤال مالک دوزخ گویند آری پیمبران آمدند و کتابهای آسمانی با حجتهای واضح روشن برای هدایت ما فرود آمد لکن چون در علم خدا و قضای الهی محقق و ثابت گردیده بود که ما از روی دانستگی و اختیار پیرامون خطا و گناه می‌گردیم اینکه است که کلمه عذاب برای کافرین ثابت گردید قِیل‌َ ادخُلُوا أَبواب‌َ جَهَنَّم‌َ خالِدِین‌َ فِیها فَبِئس‌َ مَثوَی المُتَکَبِّرِین‌َ پس از آنکه درهای جهنم را بروی کفار باز می‌گردانند و برای عذاب کفار حکم جاری می‌گردد مالک دوزخ یا باقی ملائکه عمّال بکفار گویند اینک جهنم برای شما مهیّا گردیده وارد گردید و اینجا جایگاه همیشه‌گی شما خواهد بود و جهنم بد منزلگاهی است برای کسانی که از روی کبر و نخوت زیر بار پیمبران نرفتند.

صفحه : 241
از اینجا میتوان فهمید که منشأ تمام فسادها کبر است اینکه است که در حدیث وارد شده داخل بهشت نمی‌گردد کسی که مثقال ذره‌ای از کبر در قلب وی باشد قوله تعالی (وَ نَزَعنا ما فِی صُدُورِهِم مِن غِل‌ٍّ) شاهد بر اینکه است.
وَ سِیق‌َ الَّذِین‌َ اتَّقَوا رَبَّهُم إِلَی الجَنَّةِ زُمَراً حَتّی إِذا جاؤُها وَ فُتِحَت أَبوابُها وَ قال‌َ لَهُم خَزَنَتُها سَلام‌ٌ عَلَیکُم طِبتُم فَادخُلُوها خالِدِین‌َ پس از آنکه دادگاه قضاء بر چیده میشود و پاداش اعمال هر یک از افراد بشر تعیین میگردد همین طوری که درهای جهنم برای کافرین باز میگردد و فوج فوج کفّار را بجهنم میکشانند درهای بهشت نیز بروی اهلش باز میگردد و فوج فوج بهشتیان را با عزت و احترام وارد بهشت می‌گردانند و ملائکه مستخدمین آنان را استقبال نموده و سلام و تحیت میگویند و نیز آنها را بشارت میدهند که بهشت دار کرامت و در آن جاویدان خواهید بود.
وَ قالُوا الحَمدُ لِلّه‌ِ الَّذِی صَدَقَنا وَعدَه‌ُ بهشتیان وقتی از فزع اکبر نجات یافتند و وارد بهشت گردیدند زبان بحمد و ستایش پروردگار خود میگشایند که آنچه بما وعده داده بود باحسن وجه بما عطاء فرمود.
وَ أَورَثَنَا الأَرض‌َ نَتَبَوَّأُ مِن‌َ الجَنَّةِ حَیث‌ُ نَشاءُ فَنِعم‌َ أَجرُ العامِلِین‌َ و نیز بهشتیان در مقام حمد و ستایش و اظهار امتنان گویند زمین وسیع بهشت را که در آن آیه در وصف بهشت و سعه آن فرموده (عَرضُها کَعَرض‌ِ السَّماءِ وَ الأَرض‌ِ) بارث بما منتقل گردانید.
در بعض روایات رسیده که خداوند برای هر فردی از بشر در ابتداء خلقتش منزلی در بهشت و محلی در جهنم معین فرموده آنهایی که خود را از اینکه سعادت محروم نمودند منزل بهشت آنان را بمؤمنین خواهند داد اینکه است که بهشتیان اضافه بر منزل خود در بهشت منزل باقی را بارث میبرند.

صفحه : 242
وَ تَرَی المَلائِکَةَ حَافِّین‌َ مِن حَول‌ِ العَرش‌ِ یُسَبِّحُون‌َ بِحَمدِ رَبِّهِم وَ قُضِی‌َ بَینَهُم بِالحَق‌ِّ پس از آنکه ذات کبریایی اوضاع قیامت و بیان شکنجه و عذاب کافرین و جنّة و بهشت و نعمت‌های متقین را بیان فرموده اشاره بمقام و منزلت خود رسول- اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم می‌نماید که مقام تو فوق مقام مؤمنین و متقین از مؤمنین خواهد بود (فَبَصَرُک‌َ الیَوم‌َ حَدِیدٌ) آن وقت تمام حقایق برای تو از عرش و حاملین عرش و حمد و ستایش نمودن ملائکه مقربین و چگونگی دادگاه قضاوت و میزان عدل الهی و نیز تمام انواع و اقسام ملائکه و موجودات عالم اعلا برای تو ظاهر میگردد و تو آنها را بعیان خواهی دید.
اگر چه در دنیا پیمبران مخصوصا نبی خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم باعتبار مقام ولایتشان بچشم دل عالم ما فوق الطبیعه را مینگرند و با آنها ارتباط کامل دارند و بتوسط آنها مورد وحی میگردند لکن چون عالم طبیعت قشر و پرده است کمال معرفت آن بزرگواران در قیامت بروز و ظهور خواهد نمود.
وَ قِیل‌َ الحَمدُ لِلّه‌ِ رَب‌ِّ العالَمِین‌َ ملائکه و هم مؤمنین پروردگار خود را بزبان حال و قال تسبیح مینمایند یعنی او را هم تنزیه میکنند از هر صفت نقصی که در ممکنات میباشد و هم تحمید میکنند یعنی اظهار مینمایند که ذات متعال متصف بتمام صفات حسنی و آلاء نیکو میباشد.

صفحه : 243

‌سورة المؤمن‌

اشاره

خمس و ثمانون آیة و هی مکیة

[سوره غافر (40): آیات 1 تا 16]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
حم (1) تَنزِیل‌ُ الکِتاب‌ِ مِن‌َ اللّه‌ِ العَزِیزِ العَلِیم‌ِ (2) غافِرِ الذَّنب‌ِ وَ قابِل‌ِ التَّوب‌ِ شَدِیدِ العِقاب‌ِ ذِی الطَّول‌ِ لا إِله‌َ إِلاّ هُوَ إِلَیه‌ِ المَصِیرُ (3) ما یُجادِل‌ُ فِی آیات‌ِ اللّه‌ِ إِلاَّ الَّذِین‌َ کَفَرُوا فَلا یَغرُرک‌َ تَقَلُّبُهُم فِی البِلادِ (4)
کَذَّبَت قَبلَهُم قَوم‌ُ نُوح‌ٍ وَ الأَحزاب‌ُ مِن بَعدِهِم وَ هَمَّت کُل‌ُّ أُمَّةٍ بِرَسُولِهِم لِیَأخُذُوه‌ُ وَ جادَلُوا بِالباطِل‌ِ لِیُدحِضُوا بِه‌ِ الحَق‌َّ فَأَخَذتُهُم فَکَیف‌َ کان‌َ عِقاب‌ِ (5) وَ کَذلِک‌َ حَقَّت کَلِمَةُ رَبِّک‌َ عَلَی الَّذِین‌َ کَفَرُوا أَنَّهُم أَصحاب‌ُ النّارِ (6) الَّذِین‌َ یَحمِلُون‌َ العَرش‌َ وَ مَن حَولَه‌ُ یُسَبِّحُون‌َ بِحَمدِ رَبِّهِم وَ یُؤمِنُون‌َ بِه‌ِ وَ یَستَغفِرُون‌َ لِلَّذِین‌َ آمَنُوا رَبَّنا وَسِعت‌َ کُل‌َّ شَی‌ءٍ رَحمَةً وَ عِلماً فَاغفِر لِلَّذِین‌َ تابُوا وَ اتَّبَعُوا سَبِیلَک‌َ وَ قِهِم عَذاب‌َ الجَحِیم‌ِ (7) رَبَّنا وَ أَدخِلهُم جَنّات‌ِ عَدن‌ٍ الَّتِی وَعَدتَهُم وَ مَن صَلَح‌َ مِن آبائِهِم وَ أَزواجِهِم وَ ذُرِّیّاتِهِم إِنَّک‌َ أَنت‌َ العَزِیزُ الحَکِیم‌ُ (8) وَ قِهِم‌ُ السَّیِّئات‌ِ وَ مَن تَق‌ِ السَّیِّئات‌ِ یَومَئِذٍ فَقَد رَحِمتَه‌ُ وَ ذلِک‌َ هُوَ الفَوزُ العَظِیم‌ُ (9)
إِن‌َّ الَّذِین‌َ کَفَرُوا یُنادَون‌َ لَمَقت‌ُ اللّه‌ِ أَکبَرُ مِن مَقتِکُم أَنفُسَکُم إِذ تُدعَون‌َ إِلَی الإِیمان‌ِ فَتَکفُرُون‌َ (10) قالُوا رَبَّنا أَمَتَّنَا اثنَتَین‌ِ وَ أَحیَیتَنَا اثنَتَین‌ِ فَاعتَرَفنا بِذُنُوبِنا فَهَل إِلی خُرُوج‌ٍ مِن سَبِیل‌ٍ (11) ذلِکُم بِأَنَّه‌ُ إِذا دُعِی‌َ اللّه‌ُ وَحدَه‌ُ کَفَرتُم وَ إِن یُشرَک بِه‌ِ تُؤمِنُوا فَالحُکم‌ُ لِلّه‌ِ العَلِی‌ِّ الکَبِیرِ (12) هُوَ الَّذِی یُرِیکُم آیاتِه‌ِ وَ یُنَزِّل‌ُ لَکُم مِن‌َ السَّماءِ رِزقاً وَ ما یَتَذَکَّرُ إِلاّ مَن یُنِیب‌ُ (13) فَادعُوا اللّه‌َ مُخلِصِین‌َ لَه‌ُ الدِّین‌َ وَ لَو کَرِه‌َ الکافِرُون‌َ (14)
رَفِیع‌ُ الدَّرَجات‌ِ ذُو العَرش‌ِ یُلقِی الرُّوح‌َ مِن أَمرِه‌ِ عَلی مَن یَشاءُ مِن عِبادِه‌ِ لِیُنذِرَ یَوم‌َ التَّلاق‌ِ (15) یَوم‌َ هُم بارِزُون‌َ لا یَخفی عَلَی اللّه‌ِ مِنهُم شَی‌ءٌ لِمَن‌ِ المُلک‌ُ الیَوم‌َ لِلّه‌ِ الواحِدِ القَهّارِ (16)

صفحه : 244

ترجمه‌

سوره مؤمن بعدد کوفیان هشتاد و پنج آیه و در عدد مدنیان هشتاد و چهار آیه و در عدد بصریان هشتاد و دو آیه است و هزار و یکصد و نود و نه کلمه و چهار هزار و نهصد و شصت حرف است
بنام ایزد هستی بخش صاحب رحمت عام و خاص
قسم (بحم)
که قرآن فرستاده شده از جانب خدایی است که غالب و قاهر و عالم بهر چیزی است (2)
و فرستاده شده آن کسی است که آمرزنده گناه و قبول کننده توبه و عذاب او (بر گناه‌کاران) سخت و دشوار خواهد بود (3) آن خدایی که صاحب نعمت فراوان است و الهی نیست مگر او و بازگشت هر چیزی بسوی او است (4)
مجادله (و انکار) آیات الهی را نمیکنند مگر کسانی که کافر گردیدند پس ای محمّد (ص) گردیدن آنان در شهرها تو را فریب ندهد (5)
پیش (از قریش) قوم نوح رسالت نوح را تکذیب نمودند و گروهی چند که پس از قوم نوح بودند (آنان نیز) پیمبرشان را تکذیب نمودند و هر گروهی چنین قصد داشتند که بباطل با پیمبران

صفحه : 245
جدال نمایند تا آنکه بعملشان حق را باطل گردانند (و بپاداش عملشان آنان را گرفتم پس چگونه بود برای آنها عقاب و عذاب (6)
و همین طور محقق گردیده حکم پروردگار تو در باره آنهایی که کافر گردیدند که آنان یاران آتشند (7)
حاملین عرش الهی و آنهایی که اطراف عرشند همگی تسبیح و ستایش مینمایند پروردگار خود را و باو ایمان دارند و طلب آمرزش مینمایند برای کسانی که ایمان آورده‌اند (گویند) پروردگار ما رحمت و علم تو وسیع است (و هر چیزی را گرفته) بیامرز کسانی را که توبه نمودند و در راه (رضای تو) رهسپار گردیده‌اند و از آنان عذاب جهنم را بازدار (8)
(حاملین عرش گویند) پروردگارا آنها را در بهشت عدن داخل گردان آن بهشتی که بآنان وعده داده‌ای و از پدرانشان و ازواجشان و اولادانشان آنهایی که صلاحیت دارند ملحق بآنها گردان زیرا که تو غالب و درستکاری (9)
و آنها را از اعمال بد بازدار و هر کس که تو وی را در دنیا از گناه بازداری حقیقتا در اینکه روز (روز قیامت) باو رحم کرده‌ای و همین است فوز بزرگ (10)
و محققا کسانی که کافر شدند خوانده می‌شوند بدشمنی خدا (ملائکه بآنان گویند) دشمنی با خدا بزرگتر است از دشمنی شما با خودتان زیرا که شما دعوت شدید بایمان و کافر گردیدید (11)
کفار گویند پروردگارا ما را دو بار میراندی و دو بار زنده گردانیدی و ما بگناهان خود اعتراف مینمائیم پس آیا برای ما راه خروجی هست (12)
بآنها گفته میشود اینکه است (جزای عمل شما) که وقتی خوانده میشدید بسوی (پرستش) خدای یگانه کافر می‌شدید و هر گاه با او شریک قرار داده میشد ایمان می‌آوردید پس داوری بین شما مخصوص بآن خدایی است که بلند مرتبه و بزرگوار است (13)
خدا آن کسی خواهد بود که آیات خود را بشما می‌نمایاند و روزی شما را از آسمان فرود می‌آورد و متذکر نمی‌گردد مگر کسی که بازگشت نماید (14)
(خطاب بتمام افراد بشر نموده) که بخوانید خدا را در حالی که دین را برای او خالص گردانیده باشید اگر چه کافرین اکراه داشته باشند (15)
(بخوانید خدایی را) که بلندکننده درجات و صاحب عرش

صفحه : 246
است بامر خود روح را می‌افکند بر هر کسی از بندگان خود که بخواهد تا آنکه مردم را بترساند از روزی که جان و جسد بهم رسند (16)
و آن روزی خواهد بود که هر چیزی بارز و ظاهر گردد و از آنها چیزی بر خدا مخفی نمی‌ماند در آن روز ملک و سلطنت برای کی است مخصوص بخدای واحد قهار است (17)

توضیح آیات‌

اشاره

«حم»

سخنان مفسرین در توجیه «حم»

1- عکرمه از حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم چنین روایت کرده که «حم» اسمی است از اسماء حق تعالی و هر اسمی از اسماء اللّه کلیدی است از کلیدهای خزائن او.
و از بعض عرفاء نقل شده کسی که باسمی از اسماء الهی مشغول گردد بین او و آن اسم مناسبتی پدید می‌گردد یعنی بقدر اشتغال بآن اسم مناسبتی بین سرّش و روحش ظاهر میگردد و بکثرت اشتغال بآن اسم مناسبت قوی میگردد آن وقت بین اسم و مدلول حقیقی آن مناسبت دیگری پدید خواهد گردید در آن هنگام از مرتبه آن اسم حق تعالی بر او تجلی مینماید و بقدر استعدادش بر وی افاضه می‌نماید آنچه را که بخواهد و حقیقتا هر یک از اسماء الهی اسم اعظم است.
(روح البیان) 2- حم اسم اللّه اعظم است و از بزرگترین نامهای خدا بشمار میرود.
(إبن عباس) 3- حم کلید اسمایی است که اول آن حاء یا میم باشد مثل حمید، حامد حی، حق، حکیم، حافظ، حفیظ، حنان، ملک، ملیک، مالک، مجید، مبدء، معید، معز، مهیمن، منان، و گویند مؤید اینکه قول روایت انس است که گوید روزی یک اعرابی از رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم سؤال نمود که حم چیست که در لغت ما نیست فرمود مبادی اسماء و مفاتیح سوره‌ها است.
4- معنی حم قضی ما هو کائن یعنی آنچه بوده و هست و خواهد بود مقدر و

صفحه : 247
ثابت گردیده.
(کلبی) 5- خدای تعالی قسم یاد نموده بحلمش و ملکش که عذاب نکند کسی را که باو پناه بگیرد و از خلوص قلب بگوید (لا اله الا اللّه).
6- حاء اشاره بحکم حق تعالی است که حکم او حق و ثابت خواهد بود، و میم ایماء است بمالکیت او که فناء و زوال گرد سرادقات جلال و عظمت او نخواهد گردید.
7- از بعض دانشمندان نقل شده که حاء و میم، دو حرف است در وسط اسم رحمن و اسم محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و آن اشاره بسرّی است که بین خدای تعالی و حبیب او است و هیچ ملک مقرب و نبی مرسل پی بآن نبرد یعنی حق تعالی قسم یاد می‌کند بسرّ دو حرف که بین دو اسم است که قرآن برای ثقلین (یعنی جن‌ّ و انس) از طرف خدای تعالی فرود آمده.
(منهج الصادقین) و غیر اینها از توجیهات دیگری که از مفسرین نقل شده، لکن چون حروف هجاء در اوائل سوره‌ها از متشابهات قرآن بشمار میرود محول نمودن علم آن را بخدا و راسخین فی العلم اولی است.
تَنزِیل‌ُ الکِتاب‌ِ مِن‌َ اللّه‌ِ العَزِیزِ العَلِیم‌ِ ذات متعال (بحم) قسم یاد میکند که اینکه قرآن از جانب خدای مقتدر غالب درستکار فرود آمده.
اشاره به اینکه گمان نشود که آیات قرآن ساخته شده و پرداخته دست بشری است بلکه از جانب خدای مقتدر غالب عالم دانا که علم او بتمام ذره‌های موجودات احاطه نموده فرود آمده.
غافِرِ الذَّنب‌ِ وَ قابِل‌ِ التَّوب‌ِ شَدِیدِ العِقاب‌ِ ذِی الطَّول‌ِ لا إِله‌َ إِلّا هُوَ إِلَیه‌ِ المَصِیرُ در اینکه دو آیه بالا چند صفت از اوصاف جلال و کبریایی خود را ارائه میدهد 1- عزیز- نزول قرآن از طرف خدای غالب و قاهر است (هُوَ القاهِرُ فَوق‌َ عِبادِه‌ِ) غالبی است که مغلوب نخواهد شد قاهری است که احدی نتواند او را مقهور نماید

صفحه : 248
یگانه موجودی است که همتا و ضد و ندی برای او متصور نمیباشد.
2- عالم است که تمامی موجودات اولین و آخرین در علم حضوری او همیشه پدیدارند چیزی در آسمانها و زمین یافت نخواهد شد که از علم او غائب باشد 3- غفار الذنوب است بیک توبه و پشیمانی گروه گروه گناهان را می‌بخشد 4- (شدید العقاب است) در موقع بخشش بذل و احسان او بی‌انتهاء و در موقع غضب شدید الانتقام است.
در اینکه آیه اینکه دو صفت که بظاهر ضد هم مینماید و در واقع ضد هم نمیباشند یکی ناشی از صفت رحمت و دیگری از صفت عدل خواهد بود بخشش در مورد توبه مجازات در موقع انتقام و چون بنده بایستی همیشه بین خوف و رجاء باشد اینکه است که اینکه دو صفت را پشت هم انداخته تا اینکه هم از رحمت الهی دل خوش باشد و هم از غضب او لرزان نه از کثرت گناه از رحمت خدا مأیوس گردد و نه از عبادت مغرور شود.
5- (ذی الطول) صاحب نعمتها و رحمتها و بخششهای طولانی و فراوان است 6- خدای شما که متصف بتمام صفات جلال و جمال و کبریایی است و یکی و یکتا است شریک و نظیر و مثل و مانندی ندارد و آله و آفریننده‌ای جز او نخواهد بود (وحده لا اله الا هو).
7- همان طوری که مبدء فاعلی او است که بفردانیت خود همه موجودات را از کتم عدم بعرصه وجود آورده علت غایی موجودات هم او است و بازگشت همه موجودات بسوی او خواهد بود.
بعضی از دانشمندان آیه را چنین معنی نموده (غافر الذنب فضلا قابل التوب وعدا، شدید العقاب عدلا، ذی الطول کرما، لا اله الا اللّه الیه المصیر فردا.
خلاصه ذات متعال هم علت موجده اشیاء و هم علت مبقیه آنها و هم علت غایی موجودات خواهد بود (هُوَ الأَوَّل‌ُ وَ الآخِرُ وَ الظّاهِرُ وَ الباطِن‌ُ) همه چیز از رحمت او پدید گردیده و بقای آن نیز بدست قدرت او انجام گرفته از او پدید میگردد و

صفحه : 249
بسوی او خاتمه می‌یابد (هو المبدء و المعید) (و الیک الرجعی وَ أَن‌َّ إِلی رَبِّک‌َ المُنتَهی).
ما یُجادِل‌ُ فِی آیات‌ِ اللّه‌ِ إِلَّا الَّذِین‌َ کَفَرُوا فَلا یَغرُرک‌َ تَقَلُّبُهُم فِی البِلادِ مجادله و گفتگو در آیات قرآنی بیکی از دو طریق واقع میگردد یکی مجادله بباطل که غرض کفار و مشرکین مغالطه‌کاری و خاموش کردن نور خدا و ابطال حجت قرآن باشد چنانچه در آیه بعد فرموده (وَ جادَلُوا بِالباطِل‌ِ لِیُدحِضُوا بِه‌ِ الحَق‌َّ) یعنی غرض کفار از جدال و نزاع با اهل حق باطل گردانیدن حقانیت قرآن است.
دیگر گفتگوی علماء در حل مشکلات و کشف معانی و رموز مندرجه در آیات است که در اصل حقانیت قرآن جدال و نزاعی بین مؤمنین نخواهد بود فقط استنباط حقایق آن است و آن از بزرگترین طاعات و عبادات بشمار میرود و قطعا آیه منصرف بمعنی اول خواهد گردید و آن بحث و جدالی است که کفار راجع بآیات می‌کردند تا آنکه بگمان خود قرآن را باطل نمایند و آن را عذر خود قرار دهند.
اینکه بود که خداوند تعالی برسول خود خبر میدهد که در آیات مجادله نمیکنند مگر کفار و میخواهند بکلمات فاسدشان کلمات وحی را بپوشانند و نباید تو بقوت و سرعت حرکت آنان در شهرها فریب بخوری اینجا جای مهلت است.
کَذَّبَت قَبلَهُم قَوم‌ُ نُوح‌ٍ وَ الأَحزاب‌ُ مِن بَعدِهِم وَ هَمَّت کُل‌ُّ أُمَّةٍ بِرَسُولِهِم لِیَأخُذُوه‌ُ وَ جادَلُوا بِالباطِل‌ِ لِیُدحِضُوا بِه‌ِ الحَق‌َّ فَأَخَذتُهُم فَکَیف‌َ کان‌َ عِقاب‌ِ ای رسول گرامی همین طوری که مشرکین و کفار در مقام ایذاء و نزاع با تو برآمده‌اند جماعت گذشتگان مثل قوم نوح و گروهی بعد از آن آنان نیز چنین بودند که همت بر اینکه گماشته که رسولان خود را بگیرند و اذیت نمایند و در امر رسالت با آنها جدال و انکار مینمودند تا آنکه کلمات حقانی و معجزات آنها را باطل گردانند چون چنین بودند خدا آنها را بعذاب گرفت و چگونه خواهد بود عذاب الهی وقتی کفار را فرا گرفت.
وَ کَذلِک‌َ حَقَّت کَلِمَةُ رَبِّک‌َ عَلَی الَّذِین‌َ کَفَرُوا أَنَّهُم أَصحاب‌ُ النّارِ

صفحه : 250
و همین طوری که بر امم گذشته در اثر کفرشان عذاب ثابت و محقق گردیده همین طور بر امت تو آنهایی که کافر گردیدند حکم عذاب ثابت و مقرر گردیده.
اشاره به اینکه آنچه سبب عذاب میگردد کفر و مجادله و انکار آیات الهی و انکار معجزات پیمبران و اذیت و ستم باولیاء و مخالفت با رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است و در اینکه حکم عذاب فرقی بین مردمان پیشین و بعدیها نخواهد بود همه در عذاب مساوی خواهند بود.
الَّذِین‌َ یَحمِلُون‌َ العَرش‌َ وَ مَن حَولَه‌ُ یُسَبِّحُون‌َ بِحَمدِ رَبِّهِم وَ یُؤمِنُون‌َ بِه‌ِ وَ یَستَغفِرُون‌َ لِلَّذِین‌َ آمَنُوا رَبَّنا وَسِعت‌َ کُل‌َّ شَی‌ءٍ رَحمَةً وَ عِلماً فَاغفِر لِلَّذِین‌َ تابُوا وَ اتَّبَعُوا سَبِیلَک‌َ وَ قِهِم عَذاب‌َ الجَحِیم‌ِ تخت سلطنتی را عرش نامند گویند عرش جسم عظیمی است که محیط بر تمام موجودات گردیده لکن چنانچه ظاهر و محقق است مقصود از عرش رحمن در قوله تعالی (الرَّحمن‌ُ عَلَی العَرش‌ِ استَوی) تخت جسمانی نیست زیرا که ذات متعال منزه از جسم و جسمانیات خواهد بود.
شاید غرض از عرش رحمان اشاره باحاطه علمیه و استیلاء او بر ممکنات و شمول رحمت او باشد که تمامی موجودات را فراگرفته و مقصود از حاملین عرش ملائکه اعظم‌اند که آنان را کروبیان نامند که آنان در عالم مجردات حاملین معلومات خدا خواهند بود و دلیل بر اینکه معنی یکی جمله‌ای است که در خود آیه منطوی گردیده زیرا بنا بر اینکه مقصود از عرش الرحمن احاطه علمیه حق تعالی باشد حاملین عرش حاملین معلومات و مخلوقات او خواهند بود اینکه است که از جمله دعاهای حاملین عرش چنین است که در اوصاف حق تعالی گویند پروردگار ما علم و رحمت تو همه موجودات را فرا گرفته و چون آنان حاملین معلومات خدا میباشند اینکه است که او را باحاطه علم و رحمت توصیف مینماید.
و مؤید اینکه توجیه روایتی است که علی بن ابراهیم از جابر و او از ابی جعفر (ع) نقل مینماید که فرموده قوله تعالی (الَّذِین‌َ یَحمِلُون‌َ العَرش‌َ) یعنی رسول اللّه (ص)

صفحه : 251
و اوصیاء بعد از او که اینها حاملین علم خدا میباشند.
(پایان) و بنا بر اینکه روایت حامل عرش در مرتبه اول نبی خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است و پس از او اوصیاء او که در گرد عرشند و علمشان از سر چشمه علم نبی اکرم (ص) اخذ گردیده.
خلاصه ملائکه مقربین و انبیاء مرسلین و اولیاء مقربین تماما خدا را بپاکی ستایش مینمایند و بربوبیت و وحدانیت و سعه رحمت و علم ازلی و احاطه سرمدیت او تصدیق و اعتراف مینمایند و طلب آمرزش میکنند برای کسانی که ایمان آورده‌اند و در باره مؤمنین دعاء میکنند که خدایا بیامرز کسانی را که توبه و بازگشت بسوی تو نمودند و پیرو طریق و راه حق گردیدند و از عذاب جهنم آنان را باز دار.
میسره از رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم چنین نقل نموده که پای حمله عرش در طبقه آخرین زمین قرار گرفته و سرهایشان از آسمان گذشته و دستهایشان از اطراف و نواحی زمین بیرون رفته و همیشه در خضوع و خشوعند و از غایت ترس الهی سر در پیش انداخته و اصلا چشم بالا نمیکنند.
و نیز از حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نقل میکنند که فرموده در ذات خدا فکر نکنید و در مخلوقات خدا و در اصناف ملائکه فکر نمائید که یکی از فرشتگان اسرافیل است و گوشه‌ای از عرش بر دوش او است و هر دو قدم او در زمین هفتم قرار گرفته و سر او از آسمان بیرون رفته و در مقابل عظمت حق تعالی چنان خود را حقیر میشمارد و فروتنی می‌کند که گویا جثه وی کمتر از مرغی که کوچکتر از گنجشک باشد مینماید و اینکه حمله عرش از اهل هفت آسمان خاضع‌ترند و اهل آسمان هفتم از اهل آسمان ششم خاضع‌تر و ششم از پنجم ترسناک‌تر و همین طور تا آسمان اول.
(منهج الصادقین و تفسیر کبیر) از اینکه دو حدیث میتوان استفاده نمود که ملائکه حاملین عرش از حیث علم و قدرت و سعه وجودی و کمال و عظمت و قوّت و قدرت فوق تمام موجودات مادی و طبیعی و جامع تمام مراتب مخلوقات ما دون خود خواهند بود و علم و قدرت آنها

صفحه : 252
محیط بر کائنات گردیده و موظف بر انجام امور خلائقند.
رَبَّنا وَ أَدخِلهُم جَنّات‌ِ عَدن‌ٍ الَّتِی وَعَدتَهُم وَ مَن صَلَح‌َ مِن آبائِهِم وَ أَزواجِهِم وَ ذُرِّیّاتِهِم إِنَّک‌َ أَنت‌َ العَزِیزُ الحَکِیم‌ُ چون مؤمنین در مورد رحمت خدا و نظر لطف او میباشند و ملائکه دوست داران دوستان خدا و دشمن دشمنان خدا خواهند بود اینکه است که ملائکه حاملین عرش که شاید مقصود چهار ملک مقرب جبرائیل، میکائیل، اسرافیل، عزرائیل باشد که هر یک عهده‌دار قسمتی از تدبیر امور خلق میباشند جبرائیل حامل وحی، میکائیل وظیفه‌دار ارزاق خلایق، اسرافیل حامل صور، عزرائیل قابض ارواح و تابعین و اطرافیان آنها در باره مؤمنین دعاء و طلب مغفرت می‌کنند از جمله دعاهای آنها اینکه است که گویند پروردگار ما مؤمنین را داخل گردان در بهشت عدن که اقامتگاه و آرامشگاه آنان باشد همان دار کرامتی که بآنها وعده داده‌ای و برای مزید الطاف و رحمت خود با آنها محشور گردان کسان آنها را از آنهایی که لایق باشند از پدران و زنها و اولادانشان زیرا که تو غالب و قاهر و درستکاری در نهج البلاغه از حضرت امیر علیه السّلام است که در انواع ملائکه فرموده بعضی همیشه در سجودند که رکوع نمیکنند و اینان مقربان احدیت‌اند و بعضی همیشه در رکوع‌اند که هیچوقت قیام ندارند و آنها حاملین عرشند و دسته‌ای صف‌زدگانند و اینکه مقام طواف‌کنندگان اطراف عرشند و جماعت دیگر همیشه تسبیح کننده‌گانند که از عمل خود خسته نمیگردند و آنان صد هزار صف از ملائکه خواهند بود که پشت ملائکه اطراف عرش ایستاده‌اند و دست روی هم گذاشته و خواب چشمها و سهو عقلها و غفلت و نسیان عارض آنان نخواهد گردید و مانع عبادت آنها نمیشود زیرا که اینها صفات حیوانی است و ملائکه از آن مبراء و منزهند (پایان) وَ قِهِم‌ُ السَّیِّئات‌ِ وَ مَن تَق‌ِ السَّیِّئات‌ِ یَومَئِذٍ فَقَد رَحِمتَه‌ُ وَ ذلِک‌َ هُوَ الفَوزُ العَظِیم‌ُ و باز ملائکه حاملین عرش در باره مؤمنین دعاء می‌کنند و طلب رحمت

صفحه : 253
مینمایند که خدایا آنهایی که ایمان آورده‌اند از هر گناه و خطایی محفوظ دار زیرا کسی که در روز قیامت از جزاء سیئات خود محفوظ ماند مورد رحمت تو میگردد اشاره به اینکه کسی در قیامت مورد نظر لطف حق تعالی و مشمول رحمت او میگردد که از هر گناه و خطایی در دنیا خودداری نموده باشد و قلب و دل خود را آلوده بگناه نگردانیده آدم عاصی گنهکار از رحمت رحیمی حق تعالی که مخصوص مردمان مؤمن با تقوی است دور است و مشمول رحمت نخواهد گردید مگر آنکه مغفرت و عفو خدای تعالی وی را فرا گیرد و چنین کسی که مشمول رحمت گردیده فائز شده بفیوضات بزرگ.
اشخاص با ایمان بایستی قدر خود را بدانند که نزد خدای تعالی برای آنان چه مقام و رتبه‌ای است که ملائکه حاملین عرش که بزرگترین سکان ملکوت بشمار میروند در باره آنان دعا میکنند و مغفرت و فیروزی و سعادت و رحمت برای آنها میطلبند و مسلما چون ملائکه پاک و طاهرند دعای آنان ردّ ندارد پس ما اگر بخواهیم که مشمول دعای ملائکه گردیم باید کاری بکنیم که از مؤمنین واقعی محسوب گردیم یعنی باید بوظیفه ایمان خود عمل نمائیم.
إِن‌َّ الَّذِین‌َ کَفَرُوا یُنادَون‌َ لَمَقت‌ُ اللّه‌ِ أَکبَرُ مِن مَقتِکُم أَنفُسَکُم إِذ تُدعَون‌َ إِلَی الإِیمان‌ِ فَتَکفُرُون‌َ در توضیح آیه مفسرین چنین گویند وقتی کفار را بجهنم اندازند و آن عذاب کذایی را ببینند با نفس خود ملامت نموده و عتاب کنند که چرا تابع پیمبران نگردیدیم و بکتابهای الهی عمل ننمودیم ملائکه عذاب بآنان می‌گویند که غضب خدا با شما بزرگتر است از غضب خودتان با نفسهای خودتان زیرا که او شما را بسوی ایمان میطلبید و شما کافر میگشتید.
و بوجه دیگر در اینکه روز غضب خدا نسبت بشما بزرگتر است از غضب بعضی از شما نسبت ببعض دیگر و اینکه آیه نظیر قوله تعالی است:
(یَکفُرُ بَعضُکُم بِبَعض‌ٍ وَ یَلعَن‌ُ بَعضُکُم بَعضاً).

صفحه : 254
قالُوا رَبَّنا أَمَتَّنَا اثنَتَین‌ِ وَ أَحیَیتَنَا اثنَتَین‌ِ فَاعتَرَفنا بِذُنُوبِنا فَهَل إِلی خُرُوج‌ٍ مِن سَبِیل‌ٍ کفار وقتی عذاب را مشاهده مینمایند بپروردگار خود ملتجی می‌گردند و در مقام استغاثه میگویند ای خدایی که دو دفعه ما را می‌میرانیدی و دو دفعه ما را زنده گردانیدی و ما امروز که روز قیامت است بگناه خود اعتراف مینمائیم آیا راه خروجی از اینکه عذاب برای ما هست.
در اینکه مقصود از دو مرتبه مردن و دو مرتبه زنده شدن چیست از بعض مفسرین است که مردن اوّل در دنیا هنگام اجل است و مردن دوم بعد از زنده شدن در قبر برای سؤال و دو حیات یکی زنده شدن در قبر است و دیگری زنده شدن در قیامت خواهد بود.
و از إبن عباس و قتاده و ضحاک چنین نقل می‌کنند که مقصود از مردن اول آن وقتی است که نطفه و در اصلاب پدران بودند و مردن دوم بعد از زندگانی اینکه دنیا است و زندگانی اول برای عمل و حیات آخرت برای جزاء است و اینکه آیه نظیر قوله تعالی است «کَیف‌َ تَکفُرُون‌َ بِاللّه‌ِ وَ کُنتُم أَمواتاً فَأَحیاکُم» و چون قول اول موافق بعض اخباری است که از معصومین علیهم السلام رسیده از اینکه جهت نزدیکتر بحقیقت خواهد بود و اینکه آیه تأیید می‌نماید وقوع سؤال قبر را ذلِکُم بِأَنَّه‌ُ إِذا دُعِی‌َ اللّه‌ُ وَحدَه‌ُ کَفَرتُم وَ إِن یُشرَک بِه‌ِ تُؤمِنُوا فَالحُکم‌ُ لِلّه‌ِ العَلِی‌ِّ الکَبِیرِ گویا ملائکه عذاب در پاسخ عذر خواهی کفار میگویند ابتلاء و عذاب شما برای اینکه است که وقتی پیمبران شما را خواندند که بخدای یگانه ایمان آورید اباء نمودید و اعراض کردید و وقتی خوانده شدید که برای خدا شریک قرار دهید ایمان آوردید و قبول نمودید و امروز حکم مخصوص بخدای بلند مرتبه و بزرگوار است که هر طوری بخواهد در باره بندگانش حکم میکند هر کرا خواهد میبخشد و هر کرا خواهد عذاب می‌نماید.

صفحه : 255
هُوَ الَّذِی یُرِیکُم آیاتِه‌ِ وَ یُنَزِّل‌ُ لَکُم مِن‌َ السَّماءِ رِزقاً وَ ما یَتَذَکَّرُ إِلّا مَن یُنِیب‌ُ آیه در مقام معرفی ذات بیزوال مبدء متعال بر آمده و بدلیل انّی که از اثر پی بمؤثر بردن است ثابت میگرداند وجود حقانی حق را که او کسی است که آیات آفاقیّه و انفسیّه خود را بشما می‌نمایاند و روزی شما را از آسمان بتوسط آفتاب و باران و غیره فرود می‌آورد و باین آثار حقانی متذکر نمی‌گردند مگر کسانی که روی دلشان بسوی حق است و بازگشت باو مینمایند.
فَادعُوا اللّه‌َ مُخلِصِین‌َ لَه‌ُ الدِّین‌َ وَ لَو کَرِه‌َ الکافِرُون‌َ خطاب بمؤمنین نموده که شمایی که بسوی خدا بازگشت نموده‌اید خدا را بخوانید در حالی که دین و عمل شما برای خدا خالص باشد و در عبادت با خدا کسی یا چیزی را شریک نگردانید که مشرک در مقام عبادت خواهید گردید و لو آنکه کفار و مشرکین از چنین روشی کراهت دارند.
رَفِیع‌ُ الدَّرَجات‌ِ ذُو العَرش‌ِ آن کسی که نشانه‌های قدرت خود را بشما مینمایاند و روزی شما را از آسمان فرود می‌آورد او بلند کننده درجات و صاحب عرش عظیم است.
مقصود از رفعت درجات شاید درجات و بلند گردیدن آسمانها باشد که طبقات و کرات آسمانی را رفیع گردانید بعضی بالای بعضی تا بعرش رسید و شاید رفعت معنوی باشد که درجات انبیاء و اولیاء را بلند گردانید آن نیز بعضی فوق بعضی دیگر (تِلک‌َ الرُّسُل‌ُ فَضَّلنا بَعضَهُم عَلی بَعض‌ٍ) و اطلاق آیه شامل هر دو معنی میگردد و نیز عرش چنانچه گفته شده شامل میگردد هم عرش جسمانی و هم احاطه علم و قدرت الهی را.
یُلقِی الرُّوح‌َ مِن أَمرِه‌ِ عَلی مَن یَشاءُ مِن عِبادِه‌ِ

سخنان مفسرین در توجیه روح‌

1- بقولی قرآن و هر کتاب آسمانی است که بر انبیاء نازل نموده.
2- وحی است که بالقاء آن زنده میکند دل هر کسی را که لایق آن با

صفحه : 256
مثل اینکه گفته میشود (القیت علیه کذا) یعنی او را فهمانیدم.
3- مقصود از روح جبرئیل است که بامر خدا بر پیمبران ارسال گردید.
4- مقصود نبوت است.
(تفسیر مجمع البیان) لِیُنذِرَ یَوم‌َ التَّلاق‌ِ ارسال روح بقولی برای اینکه است که مردم را بیم دهد و بترساند از روزی که اهل آسمان و اهل زمین با هم جفت گردند یا روح ببدن ملحق گردد و آن روز قیامت است.
یَوم‌َ هُم بارِزُون‌َ لا یَخفی عَلَی اللّه‌ِ مِنهُم شَی‌ءٌ روز قیامت روزی است که هر چیزی بحقیقت و آنچه در کمون آن مخفی گردیده ظاهر خواهد گردید و بر خدا چیزی از آنها مخفی نمیگردد.
با اینکه در هیچوقت چیزی بر خدا پنهان نخواهد بود ظاهر و باطن نزد او آشکار است و اختصاص بروز قیامت برای تهدید و تنبّه است.
و شاید اشاره باین باشد که در آن وقت مردم بینا می‌گردند و بعین الیقین می‌بینند که تمام اعمال و سجل‌ّ احوالشان نزد حق تعالی حاضر و مکشوف است اگر چه در دنیا در غفلت بودند.
لِمَن‌ِ المُلک‌ُ الیَوم‌َ لِلّه‌ِ الواحِدِ القَهّارِ آیه چنین ارائه میدهد که در روز (تلاق) یعنی روز قیامت وقتی اولین و آخرین با هم جمع شدند و پرده غفلت برداشته شد مشرکین و کافرین همه عارف بحق میگردند و میدانند که حاکم روز جزاء فقط خدا است که مالک ملک و ملکوت است آن وقت ندایی از مصدر جلال احدیت بلند میگردد که ملک و سلطنت امروز برای کی است تمام خلق گویند (لِلّه‌ِ الواحِدِ القَهّارِ) مخصوص بخدای واحد قهار است.
و بعض مفسرین آیه را حمل بر موقعی نموده‌اند که دیگر احدی در عالم باقی نمانده که آن بین نفخه اول صور اسرافیل است که عالم منحل می‌گردد و

صفحه : 257
صور دوم که قیامت بر پا میگردد و گویند در آن وقت حق تعالی خود گوینده- (لِمَن‌ِ المُلک‌ُ) است و خود پاسخ دهنده است که (لِلّه‌ِ الواحِدِ القَهّارِ) لکن اینکه رأی مناسب سیاق آیات پیش و بعد نخواهد بود زیرا که از قوله تعالی (یَوم‌َ التَّلاق‌ِ) که یکی از اسماء قیامت بشمار میرود و اشاره باجتماع موجودات است و آیه بعد که (الیَوم‌َ تُجزی) چنین استفاده میشود که اینکه نداء (لِمَن‌ِ المُلک‌ُ) نیز مخصوص بهمان روز قیامت خواهد بود.

[سوره غافر (40): آیات 17 تا 28]

اشاره

الیَوم‌َ تُجزی کُل‌ُّ نَفس‌ٍ بِما کَسَبَت لا ظُلم‌َ الیَوم‌َ إِن‌َّ اللّه‌َ سَرِیع‌ُ الحِساب‌ِ (17) وَ أَنذِرهُم یَوم‌َ الآزِفَةِ إِذِ القُلُوب‌ُ لَدَی الحَناجِرِ کاظِمِین‌َ ما لِلظّالِمِین‌َ مِن حَمِیم‌ٍ وَ لا شَفِیع‌ٍ یُطاع‌ُ (18) یَعلَم‌ُ خائِنَةَ الأَعیُن‌ِ وَ ما تُخفِی الصُّدُورُ (19) وَ اللّه‌ُ یَقضِی بِالحَق‌ِّ وَ الَّذِین‌َ یَدعُون‌َ مِن دُونِه‌ِ لا یَقضُون‌َ بِشَی‌ءٍ إِن‌َّ اللّه‌َ هُوَ السَّمِیع‌ُ البَصِیرُ (20) أَ وَ لَم یَسِیرُوا فِی الأَرض‌ِ فَیَنظُرُوا کَیف‌َ کان‌َ عاقِبَةُ الَّذِین‌َ کانُوا مِن قَبلِهِم کانُوا هُم أَشَدَّ مِنهُم قُوَّةً وَ آثاراً فِی الأَرض‌ِ فَأَخَذَهُم‌ُ اللّه‌ُ بِذُنُوبِهِم وَ ما کان‌َ لَهُم مِن‌َ اللّه‌ِ مِن واق‌ٍ (21)
ذلِک‌َ بِأَنَّهُم کانَت تَأتِیهِم رُسُلُهُم بِالبَیِّنات‌ِ فَکَفَرُوا فَأَخَذَهُم‌ُ اللّه‌ُ إِنَّه‌ُ قَوِی‌ٌّ شَدِیدُ العِقاب‌ِ (22) وَ لَقَد أَرسَلنا مُوسی بِآیاتِنا وَ سُلطان‌ٍ مُبِین‌ٍ (23) إِلی فِرعَون‌َ وَ هامان‌َ وَ قارُون‌َ فَقالُوا ساحِرٌ کَذّاب‌ٌ (24) فَلَمّا جاءَهُم بِالحَق‌ِّ مِن عِندِنا قالُوا اقتُلُوا أَبناءَ الَّذِین‌َ آمَنُوا مَعَه‌ُ وَ استَحیُوا نِساءَهُم وَ ما کَیدُ الکافِرِین‌َ إِلاّ فِی ضَلال‌ٍ (25) وَ قال‌َ فِرعَون‌ُ ذَرُونِی أَقتُل مُوسی وَ لیَدع‌ُ رَبَّه‌ُ إِنِّی أَخاف‌ُ أَن یُبَدِّل‌َ دِینَکُم أَو أَن یُظهِرَ فِی الأَرض‌ِ الفَسادَ (26)
وَ قال‌َ مُوسی إِنِّی عُذت‌ُ بِرَبِّی وَ رَبِّکُم مِن کُل‌ِّ مُتَکَبِّرٍ لا یُؤمِن‌ُ بِیَوم‌ِ الحِساب‌ِ (27) وَ قال‌َ رَجُل‌ٌ مُؤمِن‌ٌ مِن آل‌ِ فِرعَون‌َ یَکتُم‌ُ إِیمانَه‌ُ أَ تَقتُلُون‌َ رَجُلاً أَن یَقُول‌َ رَبِّی‌َ اللّه‌ُ وَ قَد جاءَکُم بِالبَیِّنات‌ِ مِن رَبِّکُم وَ إِن یَک‌ُ کاذِباً فَعَلَیه‌ِ کَذِبُه‌ُ وَ إِن یَک‌ُ صادِقاً یُصِبکُم بَعض‌ُ الَّذِی یَعِدُکُم إِن‌َّ اللّه‌َ لا یَهدِی مَن هُوَ مُسرِف‌ٌ کَذّاب‌ٌ (28)

صفحه : 258

ترجمه‌

امروز هر نفسی جزاء داده میشود بآنچه کسب نموده و در اینکه روز ظلمی و ستمی (نسبت بکسی) وجود ندارد حقیقتا خدا بسرعت حساب کننده است (17)
ای محمّد کافرین را بترسان از روز قیامت وقتی که دلها بحنجره‌ها میرسد و آنان خشم خود را فرو میبرند و در آن روز برای ظلم کنندگان نه دوستی است و نه شفیعی که (شفاعتش) پذیرفته شود (18)
خدا میداند قلبهای خیانت کار را و آنچه را که در سینه‌ها مخفی گردیده (19)
و خدا بحق‌ّ و حقیقت (بین بندگانش) حکم خواهد نمود و آنهایی را که غیر از خدا میخوانند آنان حکم بچیزی نتوانند نمود بحقیقت او خدا است که شنوا و بینا است (20)
آیا چرا (اینکه مردم) در زمین سیر نمیکنند تا آنکه بنگرند چگونگی عاقبت آنهایی که پیش از آنها بودند در صورتی که آنان در زمین از حیث قوای و آثار شدیدتر و قوی‌تر از اینها بودند (با اینحال) خدا آنها را بسبب گناهانشان گرفت و نگهدارنده‌ای از عذاب برای آنها نبود (21)
و عذاب آنها برای اینکه بود که پیمبران با معجزه‌های ظاهر می‌آمدند و آنان کافر شدند پس خدا آنان را (بعذاب گرفت) زیرا که او قوی و سخت عقوبت کننده است (22)
و حقیقتا ما موسی (ع) را فرستادیم با معجزه‌ها و حجتی هویدا (23)
بسوی

صفحه : 259
فرعون و هامان و قارون و آنان گفتند که او جادوگری است دروغگو (24)
پس چون موسی (ع) حق را که از جانب ما بود آورد گفتند بکشید پسرهای کسانی را که ایمان آوردند بموسی (ع) و زنده گذارید زنان آنان را و نیست مکر و خدعه کافرین مگر در تباهی (25)
فرعون گفت بگذارید موسی را بکشم و باید بخواند پروردگارش را (تا از کشتن من او را جلوگیری کند- و اگر نکشم او را) من میترسم دین شما را تبدیل بنماید یا در زمین فساد کند (26)
موسی (ع) گفت بدرستی که من پناه میبرم بپروردگار خودم و پروردگار شما از هر تکبر کننده‌ای که بروز حساب ایمان نیاورده باشد (27)
مرد مؤمنی از کسان فرعون که ایمان خود را مخفی میگردانید گفت آیا شما میکشید مردی را برای اینکه میگوید پروردگار من خدا است و حقیقتا برای شماها معجزه‌هایی از جانب پروردگار شما آورده و اگر اینکه شخص دروغ میگوید (ضرر) دروغ وی وارد بر خودش میگردد و اگر راست میگوید میرسد بعضی از آن چیزهایی که بشما وعده میدهد و حقیقتا خدا هدایت نمی‌نماید اسراف کننده بسیار دروغگو را (28)

توضیح آیات‌

الیَوم‌َ تُجزی کُل‌ُّ نَفس‌ٍ بِما کَسَبَت لا ظُلم‌َ الیَوم‌َ اینکه آیه نیز راجع باوضاع قیامت است آن روز را بچند صفت و خصوصیّت معرفی نموده:
اول- آن را (بیوم التلاق) نامیده که دلالت دارد بر جمع شدن موجودات مثل اجتماع ماه و خورشید قوله تعالی راجع بقیامت فرموده (وَ جُمِع‌َ الشَّمس‌ُ وَ القَمَرُ) و نیز تلاقی روح با بدن و اجتماع خلائق در صعید واحد و غیر اینها.
دوم- قوله تعالی در وصف قیامت است (یَوم‌َ هُم بارِزُون‌َ) قیامت روزی خواهد بود که حقایق و آنچه در کمون قلبها مخفی بوده ظاهر میگردد.
سوم- نداء (قهاریت حق تعالی بلند میگردد و اظهار مینماید که امروز کی است که بتواند اظهار مالکیت و سلطنت نماید مگر ذات کبریایی الهی.

صفحه : 260
چهارم- آن روز را روز جزاء و پاداش اعمال نامیده و اظهار مینماید که جزای هر کسی در خور عمل وی داده خواهد شد و در آن روز ظلم و تعدی بر کسی نخواهد گردید و روزی است که میزان عدل الهی بر پا میگردد قوله تعالی (إِن‌َّ اللّه‌َ سَرِیع‌ُ الحِساب‌ِ) از اینکه جمله میتوان استفاده نمود که ذات حق تعالی خودش چنانچه در بعض روایات رسیده حساب هر کسی را خواهد کشید و بیک نداء حساب همه کشیده میشود و هر کسی را بجزای عملش میرساند.
وَ أَنذِرهُم یَوم‌َ الآزِفَةِ إِذِ القُلُوب‌ُ لَدَی الحَناجِرِ کاظِمِین‌َ ما لِلظّالِمِین‌َ مِن حَمِیم‌ٍ وَ لا شَفِیع‌ٍ یُطاع‌ُ پنجم- از اوصاف قیامت آن را (یَوم‌َ الآزِفَةِ) نامیده (آزفة) در لغت بمعنی نزدیکی است در مفردات گفته قوله تعالی (أَزِفَت‌ِ الآزِفَةُ) (ای دنت القیامة) یعنی قیامت نزدیک گردید و اینکه بلفظ ماضی آورده اشاره بسرعت وقوع قیامت است.
(پایان) در اینکه آیه خطاب برسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نموده که کفار و معاندین را بترسان از روزی که از شدت خوف و هول قلبها بحنجره میآید و از راه بیچارگی کظم غیظ مینمایند اشاره به اینکه قلب آنها از غیظ و اندوه پر است و در آن شدت هول و اضطراب راه چاره بر آنان مسدود گردیده زیرا که در آن وقت دوستی و شفیعی نمییابند که باو ملتجی و پناهنده گردند و از عذاب رهایی یابند و دوستان دروغی دنیوی آنان در آن روز بعضی دشمن بعض دیگرند قوله تعالی (الأَخِلّاءُ یَومَئِذٍ بَعضُهُم لِبَعض‌ٍ عَدُوٌّ إِلَّا المُتَّقِین‌َ).
یَعلَم‌ُ خائِنَةَ الأَعیُن‌ِ وَ ما تُخفِی الصُّدُورُ، وَ اللّه‌ُ یَقضِی بِالحَق‌ِّ وَ الَّذِین‌َ یَدعُون‌َ مِن دُونِه‌ِ لا یَقضُون‌َ بِشَی‌ءٍ إِن‌َّ اللّه‌َ هُوَ السَّمِیع‌ُ البَصِیرُ حاکم روز جزاء خدا است و آنچه حکم میکند بعدل و درستی و حقیقت خواهد بود زیرا که او از ظاهر و باطن و آنچه در قلبهای خیانتکار بشر و سینه‌های پر از فساد اخلاقی اشرار مخفی گردیده مطلع و دانا است، شنوا است که راز نهانی

صفحه : 261
را میشنود و بآنچه در سینه‌ها مخفی گردیده بینا است، بتهایی که مشرکین رو بآنان دارند و شفیع خود میدانند و آنان را پرستش مینمایند در روز معاد حکمی از آنها ظاهر نخواهد گردید زیرا که آنان فاقد عقل و شعورند.
أَ وَ لَم یَسِیرُوا فِی الأَرض‌ِ فَیَنظُرُوا کَیف‌َ کان‌َ عاقِبَةُ الَّذِین‌َ کانُوا مِن قَبلِهِم کانُوا هُم أَشَدَّ مِنهُم قُوَّةً وَ آثاراً فِی الأَرض‌ِ فَأَخَذَهُم‌ُ اللّه‌ُ بِذُنُوبِهِم وَ ما کان‌َ لَهُم مِن‌َ اللّه‌ِ مِن واق‌ٍ چون امثال اینکه آیات در هر جایی از قرآن بمناسبتی آمده و تفسیر و توضیح گردیده و معنی تحت اللفظی آن در ترجمه همین جا گفته شده اینکه است که از توضیح آن خودداری مینمائیم.
وَ لَقَد أَرسَلنا مُوسی بِآیاتِنا وَ سُلطان‌ٍ مُبِین‌ٍ- إِلی فِرعَون‌َ وَ هامان‌َ وَ قارُون‌َ فَقالُوا ساحِرٌ کَذّاب‌ٌ وقتی حضرت موسی (ع) با آن معجزه‌های نه گانه و حجتی ظاهر و هویدا که بر تمام سحره غالب گردید و برای هدایت فرعون مأمور گردید زیرا که فرعون تفرعن و کبر را بجایی رسانده بود که دعوی خدایی مینمود و بنی اسرائیل را به بندگی خود مجبور میگردانید و هامان که وزیر وی بود و قارون که و لو اینکه از بنی اسرائیلیین بشمار میرفت لکن از قراری که گفته‌اند مستشار و مورد اطمینان فرعون بود و حضرت موسی (ع) آنان را به پرستش خدای یگانه دعوت نمود و حضرت موسی اگر چه برای تمام بنی اسرائیل مبعوث گردیده بود لکن اختصاص باین سه نفر شاید از جهت ریاست آنان بر سائرین بوده چنانچه گفته شده-
(النّاس علی دین ملوکهم)
پس از آنکه موسی (ع) با آن معجزه‌های واضح روشن آنان را بایمان دعوت نمود نسبت سحر و کذب بحضرتش دادند و دعوت او را نپذیرفتند بلکه باضافه بر آن در مقام ایذاء خودش و تابعین او بر آمدند چنانچه آیه خبر میدهد گفتند موسی را با پسرهای کسانی که باو ایمان آورده‌اند بکشید و اینکه نگفته خود بنی اسرائیلیان را بکشید شاید برای اینکه بوده که

صفحه : 262
میخواسته مؤمنین بداغ اولادانشان آزرده دل و پریشان حال گرداند و از دین حق برگردند و همچنین زنهای آنها که مادرهای اطفال میشوند آنهایی که ایمان آورده بودند باقی گذارید که خدمتگزار فرعونیان و دل آزرده باشند.
وَ ما کَیدُ الکافِرِین‌َ إِلّا فِی ضَلال‌ٍ فرعون گمان کرد که از راه ظلم و کید و تعدی میتواند نور خدا را خاموش گرداند دیگر ندانست که همیشه حق و اهل حق غالب (جاءَ الحَق‌ُّ وَ زَهَق‌َ الباطِل‌ُ إِن‌َّ الباطِل‌َ کان‌َ زَهُوقاً) اینکه بود که مکر فرعون سبب گمراهی و هلاکت وی گردید وَ قال‌َ فِرعَون‌ُ ذَرُونِی أَقتُل مُوسی وَ لیَدع‌ُ رَبَّه‌ُ إِنِّی أَخاف‌ُ أَن یُبَدِّل‌َ دِینَکُم أَو أَن یُظهِرَ فِی الأَرض‌ِ الفَسادَ وقتی فرعون دید نمیتواند با دلیل و برهان معجزات موسی (ع) را باطل بنماید و با او معارضه کند و آن قوّة خدا داده موسی (ع) غالب بر وی می‌باشد تصمیم بر قتل او گرفت و میگفت میترسم دین شما را عوض کند یا در زمین فساد نماید و از آیه چنین بر می‌آید که وزراء وی مانع میشدند و میگفتند کشتن او دلیل بر عجز تو خواهد بود که چون از روی دلیل نتوانسته‌ای با وی معارضه کنی او را اعدام نموده‌ای.
وَ قال‌َ مُوسی إِنِّی عُذت‌ُ بِرَبِّی وَ رَبِّکُم مِن کُل‌ِّ مُتَکَبِّرٍ لا یُؤمِن‌ُ بِیَوم‌ِ الحِӘǘȢ ِ وقتی حضرت موسی (ع) بر قصد آنها مطلع گردید از شرّ کفار بخدا پناه برد و گفت من پناهنده بخدا و در حفظ و حمایت او میباشم.
آری اگر آن پیمبر و رسول الوا العزم یعنی موسی (ع) و باقی پیمبران خود را از شرّ هر متکبر سرکش کافر بروز حساب و قیامت در حصن حصین توحید محفوظ نمی‌دیدند چگونه برای آنان تصور داشت که در مقابل مردمان اشرار از کافرین و مشرکین عرض اندام نمایند و آنان را بغیر روش و عادت دیرینشان بوحدت پرستی وا دارند اینکه هم یکی از امور خارق العاده آن بزرگواران بشمار می‌رود.

صفحه : 263
وَ قال‌َ رَجُل‌ٌ مُؤمِن‌ٌ مِن آل‌ِ فِرعَون‌َ یَکتُم‌ُ إِیمانَه‌ُ أَ تَقتُلُون‌َ رَجُلًا أَن یَقُول‌َ رَبِّی‌َ اللّه‌ُ وَ قَد جاءَکُم بِالبَیِّنات‌ِ مِن رَبِّکُم وَ إِن یَک‌ُ کاذِباً فَعَلَیه‌ِ کَذِبُه‌ُ وَ إِن یَک‌ُ صادِقاً یُصِبکُم بَعض‌ُ الَّذِی یَعِدُکُم در اینکه آن مرد مؤمن آل فرعون که تقیة ایمان خود را پنهان مینمود چه کس بوده اختلاف است بقولی آن ولی عهد فرعون و حزبیل نام داشت و بقول دیگر او از بنی اسرائیل و نام وی حبیب یا شمعون بود و ظاهرا قول اول صحیح‌تر است زیرا که در آیه تصریح نموده که او آل فرعون بود اگرچه آل با قرینه بر رفیق و دوست و معاون صدق مینماید لکن ظاهرا در اینجا مراد قرابت حسبی است بروایت إبن عباس از کسان فرعون غیر از آسیه زن فرعون و إبن عم وی حزبیل کسی بموسی ایمان نیاورده بود.
خلاصه وقتی حزبیل دید فرعون اعدام حضرت موسی (ع) را در نظر گرفته در مقام موعظه و صلاح بینی آنان بر آمد و بدلیل عقل و شهادت وجدانشان خواست آنان را از اینکه عمل شنیع بازدارد گفت چگونه شما در مقام کشتن کسی بر آمده‌ئید که گوید پروردگار من خدا است و کلامش را مقرون به معجزاتی نموده که شاهد بر صدق مدعای او است و اینکه شخص اگر در دعوی رسالت دروغ گوید ضررش بخودش بازگشت مینماید و اگر راست گوید بعضی از آن عذابها که شما را بآن میترساند و تهدید مینماید بشما خواهد رسید مسلم و محقق است که خداوند هرگز کسی را که در دروغگویی اسراف نماید هدایت نخواهد نمود.
إِن‌َّ اللّه‌َ لا یَهدِی مَن هُوَ مُسرِف‌ٌ کَذّاب‌ٌ شاید اینکه آیه از تتمه حکایت همان مؤمن آل فرعون باشد و ممکن است کلام خدا باشد. خلاصه آیه اشاره به اینکه اگر موسی (ع) در دعوی رسالت دروغ میگفت هرگز باین کرامات و امور خارق العاده کامیاب نمیگردید زیرا که عدل خدا بالاتر از اینکه است کسی را که در دعوی نبوت و رسالت دروغ گو باشد خارق العاده‌ای بدست وی جاری گرداند هرگز چنین نخواهد بود.

صفحه : 264

[سوره غافر (40): آیات 29 تا 44]

اشاره

یا قَوم‌ِ لَکُم‌ُ المُلک‌ُ الیَوم‌َ ظاهِرِین‌َ فِی الأَرض‌ِ فَمَن یَنصُرُنا مِن بَأس‌ِ اللّه‌ِ إِن جاءَنا قال‌َ فِرعَون‌ُ ما أُرِیکُم إِلاّ ما أَری وَ ما أَهدِیکُم إِلاّ سَبِیل‌َ الرَّشادِ (29) وَ قال‌َ الَّذِی آمَن‌َ یا قَوم‌ِ إِنِّی أَخاف‌ُ عَلَیکُم مِثل‌َ یَوم‌ِ الأَحزاب‌ِ (30) مِثل‌َ دَأب‌ِ قَوم‌ِ نُوح‌ٍ وَ عادٍ وَ ثَمُودَ وَ الَّذِین‌َ مِن بَعدِهِم وَ مَا اللّه‌ُ یُرِیدُ ظُلماً لِلعِبادِ (31) وَ یا قَوم‌ِ إِنِّی أَخاف‌ُ عَلَیکُم یَوم‌َ التَّنادِ (32) یَوم‌َ تُوَلُّون‌َ مُدبِرِین‌َ ما لَکُم مِن‌َ اللّه‌ِ مِن عاصِم‌ٍ وَ مَن یُضلِل‌ِ اللّه‌ُ فَما لَه‌ُ مِن هادٍ (33)
وَ لَقَد جاءَکُم یُوسُف‌ُ مِن قَبل‌ُ بِالبَیِّنات‌ِ فَما زِلتُم فِی شَک‌ٍّ مِمّا جاءَکُم بِه‌ِ حَتّی إِذا هَلَک‌َ قُلتُم لَن یَبعَث‌َ اللّه‌ُ مِن بَعدِه‌ِ رَسُولاً کَذلِک‌َ یُضِل‌ُّ اللّه‌ُ مَن هُوَ مُسرِف‌ٌ مُرتاب‌ٌ (34) الَّذِین‌َ یُجادِلُون‌َ فِی آیات‌ِ اللّه‌ِ بِغَیرِ سُلطان‌ٍ أَتاهُم کَبُرَ مَقتاً عِندَ اللّه‌ِ وَ عِندَ الَّذِین‌َ آمَنُوا کَذلِک‌َ یَطبَع‌ُ اللّه‌ُ عَلی کُل‌ِّ قَلب‌ِ مُتَکَبِّرٍ جَبّارٍ (35) وَ قال‌َ فِرعَون‌ُ یا هامان‌ُ ابن‌ِ لِی صَرحاً لَعَلِّی أَبلُغ‌ُ الأَسباب‌َ (36) أَسباب‌َ السَّماوات‌ِ فَأَطَّلِع‌َ إِلی إِله‌ِ مُوسی وَ إِنِّی لَأَظُنُّه‌ُ کاذِباً وَ کَذلِک‌َ زُیِّن‌َ لِفِرعَون‌َ سُوءُ عَمَلِه‌ِ وَ صُدَّ عَن‌ِ السَّبِیل‌ِ وَ ما کَیدُ فِرعَون‌َ إِلاّ فِی تَباب‌ٍ (37) وَ قال‌َ الَّذِی آمَن‌َ یا قَوم‌ِ اتَّبِعُون‌ِ أَهدِکُم سَبِیل‌َ الرَّشادِ (38)
یا قَوم‌ِ إِنَّما هذِه‌ِ الحَیاةُ الدُّنیا مَتاع‌ٌ وَ إِن‌َّ الآخِرَةَ هِی‌َ دارُ القَرارِ (39) مَن عَمِل‌َ سَیِّئَةً فَلا یُجزی إِلاّ مِثلَها وَ مَن عَمِل‌َ صالِحاً مِن ذَکَرٍ أَو أُنثی وَ هُوَ مُؤمِن‌ٌ فَأُولئِک‌َ یَدخُلُون‌َ الجَنَّةَ یُرزَقُون‌َ فِیها بِغَیرِ حِساب‌ٍ (40) وَ یا قَوم‌ِ ما لِی أَدعُوکُم إِلَی النَّجاةِ وَ تَدعُونَنِی إِلَی النّارِ (41) تَدعُونَنِی لِأَکفُرَ بِاللّه‌ِ وَ أُشرِک‌َ بِه‌ِ ما لَیس‌َ لِی بِه‌ِ عِلم‌ٌ وَ أَنَا أَدعُوکُم إِلَی العَزِیزِ الغَفّارِ (42) لا جَرَم‌َ أَنَّما تَدعُونَنِی إِلَیه‌ِ لَیس‌َ لَه‌ُ دَعوَةٌ فِی الدُّنیا وَ لا فِی الآخِرَةِ وَ أَن‌َّ مَرَدَّنا إِلَی اللّه‌ِ وَ أَن‌َّ المُسرِفِین‌َ هُم أَصحاب‌ُ النّارِ (43)
فَسَتَذکُرُون‌َ ما أَقُول‌ُ لَکُم وَ أُفَوِّض‌ُ أَمرِی إِلَی اللّه‌ِ إِن‌َّ اللّه‌َ بَصِیرٌ بِالعِبادِ (44)

صفحه : 265

ترجمه‌

(‌آن مرد مؤمن از کسان فرعون گفت) ای گروه مردم امروز برای شما در زمین سلطنت پدیداری است و اگر عذاب خدا آید کی است که بتواند ما را از عذاب خدا یاری کند، فرعون گفت بشما ارائه نمیدهم مگر آنچه را که برای شما مصلحت می‌بینم و بشما نمی‌نمایانم مگر راه راست را (29)
آن کس که ایمان آورده بود گفت ای گروه من بر شما میترسم مثل آنچه بر جماعت گذشتگان وارد شده (30)
مثل عادت (‌خدا در نازل گردانیدن عذاب) بر قوم نوح و قوم عاد و قوم ثمود و آنهایی که بعد از آن آمدند و خداوند هرگز اراده نمیکند که ببندگانش ظلم و ستم نماید (31)
و ای گروه بر شما میترسم از عذاب روز ندا کردن (روز قیامت) (32)
روزی که بر گردیده شوید (‌از حساب) در حالی که از آنجا بازگشته‌گان باشید (بسوی جهنم) و در آن وقت برای شما پناه دهنده‌ای از عذاب خدا نخواهد بود و کسی را که خدا (‌در ضلالت) فرو گذارد هدایت کننده برای او نمیباشد (33)
و حقیقتا پیش از اینکه یوسف (ع) با معجزه‌هایی آمد (و مردم) همیشه در آنچه از

صفحه : 266
کرامات می‌آورد در شک بودند تا وقتی که (یوسف) از دنیا رحلت نمود گفتند خدا هرگز بعد از او پیمبری مبعوث نخواهد گردانید اینطور خدا گمراه میگرداند کسی را که شک آورنده و اسراف کننده باشد (34)
کسانی که در آیات خدا جدال و نزاع مینمایند بدون حجت و دلیلی که بر آنان آمده باشد (‌اینکه عمل) دشمنی بزرگی است نزد خدا و نزد مؤمنین نیز چنین خواهد بود اینطور خدا مهر میزند بر قلب هر تکبر کننده سرکشی را (35)
فرعون گفت ای هامان برای من بنای بلندی بساز شاید براهی برسم (36)
براههای آسمانها پس بخدای موسی آگاه گردم حقیقتا من گمان میکنم موسی از دروغگویان خواهد بود (37) و برای فرعون چنین آراسته گردید بدی عمل او و بازداشته شد از راه راست و نبود کید فرعون مگر در تباهی و نیستی (38)
و آن مردی که ایمان آورده بود گفت ای مردم مرا متابعت نمائید تا آنکه شما را راهنمایی کنم براه راست (‌که رشد شما در آن است)
ای مردم جز اینکه نیست که اینکه زندگانی دنیا متاع و حظ اندکی است و محققا آخرت جایگاه قرار است (39)
کسی که عمل بدی بکند مجازات نمیشود مگر مانند عملش و کسی که از مرد یا زن عمل شایسته‌ای بنماید در حالی که وی مؤمن باشد چنین جماعتی در بهشت داخل میگردند و بآنان روزی بیحساب داده میشود (40)
و ای مردم چیست برای من که میخوانم شما را بسوی راه نجات و شما مرا میخوانید بسوی آتش (41)
مرا دعوت میکنید که بخدا کافر گردم و چیزی را که علم باو ندارم شریک او قرار دهم و من شما را میخوانم بسوی مقتدر غالب آمرزنده (42)
مسلم و محقق است مرا میخوانید بسوی چیزی که برای او دعوتی نیست نه در دنیا و نه در آخرت و حقیقتا بازگشت ما بسوی خدا است و بحقیقت که اسراف کننده‌گان یاران آتشند (43)
(‌آن مرد مؤمن گفت) بزودی یاد میکنید آنچه را که من برای شما میگویم و من کار خود را بخدا وا میگذارم زیرا که او بحال بندگان خود بینا و آگاهست (44)

صفحه : 267

توضیح آیات‌

اشاره

یا قَوم‌ِ لَکُم‌ُ المُلک‌ُ الیَوم‌َ ظاهِرِین‌َ فِی الأَرض‌ِ فَمَن یَنصُرُنا مِن بَأس‌ِ اللّه‌ِ إِن جاءَنا حزبیل همان مؤمن آل فرعون که وصفش در آیات بالا گفته شد ثانیا از روی اندرز و نصیحت بفرعون و بگروه قبطیان خطاب مینماید که اگر چه امروز شما صاحب ملک و سلطنت و مسلط و غالب بر بنی اسرائیل میباشید لکن اگر مورد غضب حق تعالی واقع گردید کسی نیست که بتواند ما را یاری کند و از عذاب خدا نجات یابیم و در کشتن موسی (ع) مظنه خطر است شاید واقعا رسول خدای تعالی و راستگو باشد و عقلایی نیست که انسان خود را در مهلکه اندازد.
قال‌َ فِرعَون‌ُ ما أُرِیکُم إِلّا ما أَری وَ ما أَهدِیکُم إِلّا سَبِیل‌َ الرَّشادِ فرعون از روی تدلیس و مکر بقوم خود که دید در رأی با وی مخالفت مینمودند و از کشتن موسی (ع) مانع میشدند گفت مصلحت شما را در چیزی می‌بینم که بشما مینمایانم و شما را ارشاد نمی‌نمایم مگر بطریقی که رشد و صلاح شما در آن خواهد بود و شاید غرض او چنین بوده که مصلحت در اینکه می‌بینم که موسی کشته شود و شما سر تسلیم و بنده‌گی بسوی من فرود آرید و مرا بخدایی بپذیرید.
وَ قال‌َ الَّذِی آمَن‌َ یا قَوم‌ِ إِنِّی أَخاف‌ُ عَلَیکُم مِثل‌َ یَوم‌ِ الأَحزاب‌ِ مِثل‌َ دَأب‌ِ قَوم‌ِ نُوح‌ٍ وَ عادٍ وَ ثَمُودَ وَ الَّذِین‌َ مِن بَعدِهِم وَ مَا اللّه‌ُ یُرِیدُ ظُلماً لِلعِبادِ حزبیل مؤمن آل فرعون در نصیحت قوم اصرار نمود و خواست آنان را بحال امم پیشینیان مثل قوم نوح، ثمود و مردمانی که بعد از آنها بودند متذکر گرداند که آنها در اثر مخالفت و تکذیب پیمبران چگونه مبتلا بعذاب گردیدند و نیز آنان را متذکر گرداند که بدانند بپاداش عمل نکوهیده خودشان بود که بعذاب مبتلا گردیدند خداوند بر بندگان خود ظلم روا ندارد.
اینکه آیه دلالت صریح دارد بر بطلان مذهب اشاعره که گویند آنچه در عالم

صفحه : 268
از نیک و بد حتی ظلم و تعدی واقع گردد فعل خدا است و بنده را بکلی مسلوب الاختیار میدانند زیرا در اینجا چنانچه ظاهرا تصریح فرموده که اصلا خدای تعالی اراده ظلم هم ببندگان خود ندارد چه جای عمل آن و در جای دیگر فرموده (وَ ما رَبُّک‌َ بِظَلّام‌ٍ لِلعَبِیدِ) ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم خدای تو هرگز ببندگان خود ظلم کننده نخواهد بود.
آری ذات متعال تمام موجودات را از روی رحمت و فضل و احسان آفریده چگونه تصور میشود که خودش بنده ضعیف خود را بگناه وا دارد پس از آن وی را عذاب کند که چرا چنین و چنان کردی از هیچ ظالمی چنین عملی روا نیست چه جای خدای کریم.
وَ یا قَوم‌ِ إِنِّی أَخاف‌ُ عَلَیکُم یَوم‌َ التَّنادِ

سخنان مفسرین در توجیه یوم تناد

1- روز قیامت را (تناد) نامیده بمناسبت اینکه در آن روز کافرین بواویلا و وا اسفا بهلاکت خود فریاد کنند قوله تعالی (دَعَوا هُنالِک‌َ ثُبُوراً).
2- بقول دیگر قیامت روزی است که اهل دوزخ اهل بهشت را صدا زنند و اهل بهشت اهل جهنم را و اهل اعراف اهل اعراف را بخوانند قوله تعالی در سوره اعراف (وَ نادی أَصحاب‌ُ الجَنَّةِ أَصحاب‌َ النّارِ). (حسن و قتاده و إبن زید) 3- در قیامت هر گروهی پیشوای خود را بخوانند قوله تعالی (یَوم‌َ نَدعُوا کُل‌َّ أُناس‌ٍ بِإِمامِهِم) (ابو الفتوح رازی) خلاصه خربیل همان مؤمن آل فرعون در مقام نصیحت و اندرز بگروه قبطیان تذکر میدهد که بترسید از روزی که ملجاء و پناهگاهی بر خود نمی‌بینید و از روی ناچاری بفریاد رفیقان را میطلبید و صدا می‌زنید که بفریاد ما برسید و ما را از عذاب برهانید و در آن وقت کسی بفریاد شما نخواهد رسید.
یَوم‌َ تُوَلُّون‌َ مُدبِرِین‌َ ما لَکُم مِن‌َ اللّه‌ِ مِن عاصِم‌ٍ وَ مَن یُضلِل‌ِ اللّه‌ُ فَما لَه‌ُ مِن هادٍ روز قیامت روزی است که وقتی اهل جهنم مشاهده عذاب نمودند رو گردانیده برمیگردند بگمان اینکه توانند از عذاب فرار نمایند و گویا بآنان گفته می‌شود

صفحه : 269
کجا فرار میکنید امروز ملجأ و پناهگاهی از عذاب برای شما نخواهد بود کسی که در دنیا باختیار خود را در طریق هدایت رهسپار نگردانید خدا امروز بسوی رحمت خود وی را هدایت نمیگرداند و او را از رحمت خود محروم گرداند و دیگر هدایت کننده‌ای برای وی یافت نخواهد گردید.
آری خدا هدایت میکند هر کرا بخواهد و نیز گمراه میگرداند هر کسرا بخواهد لکن کار خدا عبث و جزافی نیست در اینکه دنیا همه طور وسائل هدایت یافتن و نیز گمراه گردیدن را بآسانی در دسترس هر کسی گذاشته، چنانچه هر کسی بوجدان خود می‌یابد که در عمل خود مختار است وقتی انسان تابع هوی و پیرو آرزو و آمال خود گردید البته راههای هدایت بروی وی بسته خواهد گردید و دیگر قابل هدایت نخواهد بود وقتی هدایت نشد البته گمراه میگردد و همین است معنی گمراه کردن خدا که چون قابل هدایت نیست گمراه میگردد.
وَ لَقَد جاءَکُم یُوسُف‌ُ مِن قَبل‌ُ بِالبَیِّنات‌ِ فَما زِلتُم فِی شَک‌ٍّ مِمّا جاءَکُم بِه‌ِ حَتّی إِذا هَلَک‌َ قُلتُم لَن یَبعَث‌َ اللّه‌ُ مِن بَعدِه‌ِ رَسُولًا شاید مقصود حزبیل یوسف صدیق إبن یعقوب نبی بوده و بقول بعضی یوسف بن ابراهیم بن یوسف بوده که او هم پیمبر و اظهار معجزات و کرامات نمود و بعضی گویند فرعون موسی همان فرعون یوسف صدیق بود و در زمان حضرت یوسف پس از آنکه فرعون اسبی داشت مرد و بدعای یوسف (ع) زنده گردید فرعون باو ایمان آورد و بعدا از ایمان بکفر خود برگشت.
خلاصه حزبیل در مقام اندرز و نصیحت بگروه فرعونیان گوید خداوند همیشه برای اتمام حجت پیمبرانی برای شما فرستاده با معجزات بسیار و شما آنان را تکذیب نمودید و از جمله آنها یوسف (ع) بود که در پیمبری و معجزات او شک داشتید و وقتی او از دنیا رفت گمان کردید بعد از او دیگر رسولی نمیآید.
کَذلِک‌َ یُضِل‌ُّ اللّه‌ُ مَن هُوَ مُسرِف‌ٌ مُرتاب‌ٌ اینکه آیه علت گمراهی را گوش زد مردم مینماید که چون در فهم حقایق کوشش

صفحه : 270
نمیکنند تا آنکه قوّه عقل آنان بازگردد و حق و باطل را از هم تمیز دهند اینکه است که قوای حیوانی بر آنها چیره گردیده و هوای نفسانی آنان پای بند عقلشان گردیده و در نتیجه چشمان آنان از دیدن حقایق کور و گوشهایشان از استماع کلمات حقانی کر گردیده و همیشه در شک و پندار باقی میمانند و چون میتوانستند از راه عقل از شک بیقین برسند عمر خود را در باطل صرف نمودند (یُضِل‌ُّ اللّه‌ُ) چون چنین بودند و دیگر قابل هدایت نبودند خدا آنها را گمراه گردانید یعنی بهدایت حق تعالی نائل نگردیدند.
الَّذِین‌َ یُجادِلُون‌َ فِی آیات‌ِ اللّه‌ِ بِغَیرِ سُلطان‌ٍ أَتاهُم کَبُرَ مَقتاً عِندَ اللّه‌ِ وَ عِندَ الَّذِین‌َ آمَنُوا در مقام مذمت کسانی است که بدون علم و دانش در آیات الهی جدال می‌کنند چنانچه عادت بسیاری از جهّال که عاری از دانشند چنین است که با اهل حق در آیات قرآنی یا مقدسات قوانین شرع جدال میکنند و میخواهند برای اعمال بدشان تمسکی بدست آرند که سرپوش اعمال نکوهیده‌شان گردد و نمیدانند که جدال نمودن در آیات الهی موجب سخط و غضب خدا و غضب مؤمنین خواهد بود.
کَذلِک‌َ یَطبَع‌ُ اللّه‌ُ عَلی کُل‌ِّ قَلب‌ِ مُتَکَبِّرٍ جَبّارٍ اشاره به اینکه در اثر چنین اعمال بدشان خداوند مهر می‌زند و بسته میگرداند قلب کسانی را که از راه کبر و خود پسندی زیر بار رسولان و سفرای الهی نمیروند و سرکشی میکنند اینکه است که چنین مردمانی از جاده حق بیرون رفته و در پرتگاه ضلالت و گمراهی واقع خواهند گردید.
وَ قال‌َ فِرعَون‌ُ یا هامان‌ُ ابن‌ِ لِی صَرحاً لَعَلِّی أَبلُغ‌ُ الأَسباب‌َ، أَسباب‌َ السَّماوات‌ِ فَأَطَّلِع‌َ إِلی إِله‌ِ مُوسی وَ إِنِّی لَأَظُنُّه‌ُ کاذِباً محققا فرعون میدانست که خودش عاجز است و برای وی ممکن نیست راهی بآسمانها پیدا نماید و خدای موسی را بیابد لکن غرضش اینکه بود که مردم را اغواء نماید و چنین وانمود کند که خدای موسی جسم و جسمانی است وقتی میشود

صفحه : 271
خدا جسم باشد خودش هم میشود خدا باشد.
در سوره قصص در آیه (38) حکایة از قول فرعون فرموده: (وَ قال‌َ فِرعَون‌ُ یا أَیُّهَا المَلَأُ ما عَلِمت‌ُ لَکُم مِن إِله‌ٍ غَیرِی فَأَوقِد لِی یا هامان‌ُ عَلَی الطِّین‌ِ فَاجعَل لِی صَرحاً لَعَلِّی أَطَّلِع‌ُ إِلی إِله‌ِ مُوسی وَ إِنِّی لَأَظُنُّه‌ُ مِن‌َ الکاذِبِین‌َ) در اینکه آیات اشاره است به اینکه فرعون از چند جهت برای اغواء نمودن مردم مغالطه کاری نموده که مردم را فریب دهد.
1- گفته (ما عَلِمت‌ُ لَکُم مِن إِله‌ٍ) در صورتی که علم بمبدء عالم و اثبات صانع فطری هر بشری است اینکه است که شنیده نشده که پیمبری گفته باشد بدانید که خدایی هست میگفتند خدای شما و مربّی شما یکی است و مثل و مانندی ندارد و منزه از صفات مخلوقین است و وظیفه شما پرستش او است نه غیر او و چون احتیاج عالم بصانع از ضروریات و بدیهیات اولیه بشمار میرود فرموده (أَ فِی اللّه‌ِ شَک‌ٌّ فاطِرِ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ).
2- (مِن إِله‌ٍ غَیرِی) و اینکه مغالطه دیگری است که آن خدایی که شما بفطرت خود میدانید که صانع و پدید آورنده عالم است منم غیر از من نیست.
3- بوزیرش هامان دستور میدهد که بناء بلند محکمی برای من بساز بلکه براه آسمانها برسم و بر اله موسی مطلع گردم زیرا که من گمان میکنم موسی (ع) دروغ میگوید و مغالطه‌کاری آن لعین شاید از اینکه راه بوده که بر مردم امر را مشتبه گرداند و تصور کنند خدا جسم است و مکان دارد وقتی ممکن است خدا جسم باشد ممکن است فرعون نیز خدای زمین باشد.
وَ کَذلِک‌َ زُیِّن‌َ لِفِرعَون‌َ سُوءُ عَمَلِه‌ِ وَ صُدَّ عَن‌ِ السَّبِیل‌ِ وَ ما کَیدُ فِرعَون‌َ إِلّا فِی تَباب‌ٍ آری فرعون و امثال وی چنین گمان میکنند باین تدلیسها و مغالطه‌کاریها میتوانند جلو نور خدا را به بندند و راه حق را بسوی اهلش مسدود گردانند و بر اهل اللّه غالب گردند دیگر نمیدانند که (یَدُ اللّه‌ِ فَوق‌َ أَیدِیهِم) و کید و مکر آنان

صفحه : 272
بازگشت بخودشان خواهد کرد و جز خسران و زیانکاری چیزی عایدشان نخواهد شد چنانچه مکر فرعون منجر بهلاکتش گردید و خود و تابعینش در رود نیل غرق شدند و هلاک گردیدند.
وَ قال‌َ الَّذِی آمَن‌َ یا قَوم‌ِ اتَّبِعُون‌ِ أَهدِکُم سَبِیل‌َ الرَّشادِ مؤمن آل فرعون چون منسوب بفرعون بود باز در مقام اندرز خطاب بفرعونیان میکند و میگوید ای گروه من اگر طالب نجات و سعادت میباشید فریب نخورید و پیرو گفتار من گردید تا آنچه سبب رشد و ترقی و تعالی و فضیلت است بشما بنمایانم.
یا قَوم‌ِ إِنَّما هذِه‌ِ الحَیاةُ الدُّنیا مَتاع‌ٌ وَ إِن‌َّ الآخِرَةَ هِی‌َ دارُ القَرارِ تکرار ( یا قوم) برای تنبّه آنها است گوید ای گروه من یعنی ای فرعونیان چشم دل خود را باز کنید و عقل خود را بکار بیندازید تا بر شما محقق و ثابت گردد که اینکه حیات دنیا در جنب آخرت یک متاع اندکی است که زود در گذر است و قرار و ثباتی برای آن نخواهد بود و محل قرارگاه و آرامشگاه شما آخرت است که خانه همیشگی شما خواهد بود.
مَن عَمِل‌َ سَیِّئَةً فَلا یُجزی إِلّا مِثلَها وَ مَن عَمِل‌َ صالِحاً مِن ذَکَرٍ أَو أُنثی وَ هُوَ مُؤمِن‌ٌ فَأُولئِک‌َ یَدخُلُون‌َ الجَنَّةَ یُرزَقُون‌َ فِیها بِغَیرِ حِساب‌ٍ جمله حالیه (وَ هُوَ مُؤمِن‌ٌ) اشاره باین دارد که عمل صالح وقتی با ایمان مقرون باشد آن وقت آدمی را لائق بهشت که دار کرامت الهی است میگرداند لکن عمل هر قدر بنظر بدوی خوب جلوه کند اگر مقرون بایمان نباشد چنین عملی که خالی باشد از نیت صحیح و قصد رضای الهی که از ایمان ناشی میگردد مثمر ثمر نخواهد گردید اگر فائده‌ای بر آن مترتب گردد یعنی اگر عمل واقعا خوب باشد نتیجه و فائده آن در همین دنیا عائد عاملش خواهد گردید قوله تعالی (مَن کان‌َ یُرِیدُ حَرث‌َ الآخِرَةِ نَزِد لَه‌ُ فِی حَرثِه‌ِ وَ مَن کان‌َ یُرِیدُ حَرث‌َ الدُّنیا نُؤتِه‌ِ مِنها وَ ما لَه‌ُ فِی الآخِرَةِ مِن نَصِیب‌ٍ) (سوره شوی آیه 19) کسی که مقصودش از عمل نیکو نفع و زراعت آخرت باشد

صفحه : 273
ما نفع و ثمره زراعت او را زیاد میکنیم و کسی که مقصودش از عمل نفع و زراعت دنیا باشد از دنیا بوی عطا میکنیم و دیگر در آخرت نصیبی برای او نخواهد بود.
خلاصه باز حزبیل در مقام نصیحت بآنها گفت وقتی شما دانستید که قرارگاه شما آخرت است بایستی فکری برای آخرت خود بکنید و بدانید از مردان و زنان شما هر کس در اینکه عالم عمل بدی کند بقدر عمل بدش مجازات میگردد و کسی که عمل خوبی که توأم با ایمان باشد انجام بدهد خداوند بدون حساب تفضلا نعمت باو عطا مینماید اشاره به اینکه در عذاب و مجازات مساوات در کار است لکن در ثواب و پاداش نیک اندازه و مساواتی در آن مراعات نخواهد گردید زیرا که رحمت و فضل الهی نسبت بمؤمن صالح حدّ و اندازه‌ای نخواهد داشت.
وَ یا قَوم‌ِ ما لِی أَدعُوکُم إِلَی النَّجاةِ وَ تَدعُونَنِی إِلَی النّارِ آیه مشعر باین است که بعد از سخنان حزبیل فرعونیان وی را سرزنش نمودند که تو بموسی ایمان آورده‌ای و از اینکه رأی و عقیده بر گرد و گر نه بسیاست فرعون مبتلا خواهی شد اینکه بود که حزبیل گویا از روی تعجب گوید خیلی عجیب است که من شما را براه نجات و سعادتتان دعوت می‌نمایم و شما مرا بسوی آتش دعوت می‌نمائید.
تَدعُونَنِی لِأَکفُرَ بِاللّه‌ِ وَ أُشرِک‌َ بِه‌ِ ما لَیس‌َ لِی بِه‌ِ عِلم‌ٌ وَ أَنَا أَدعُوکُم إِلَی العَزِیزِ الغَفّارِ شما مرا دعوت بکفر مینمائید که برای خدا شریک قرار بدهم چیزی یا کسی را که علم بالوهیت آن ندارم و من شما را دعوت مینمایم بسوی خدایی که غالب و مقتدر و پذیرنده توبه است.
اشاره به اینکه از طریق برهان و و جدان ثابت گردیده که عالم را خدایی است که آفریننده تمام عالمیان است و از راه دلیل و برهان بیشتر از یک خدای عالم قادر حکیم ثابت نگردیده پس چگونه انسان عاقل کورکورانه قبول می‌کند چیزی را که هیچ دلیلی بر اثبات آن نخواهد بود.
و جمله (ما لَیس‌َ لِی بِه‌ِ عِلم‌ٌ) سالبه بانتفاء موضوع است و مشعر بر اینکه است

صفحه : 274
که چون خدایی جز خدای واحد و احد نیست علم باو ندارم- نه اینکه هست و من علم باو ندارم.
لا جَرَم‌َ أَنَّما تَدعُونَنِی إِلَیه‌ِ لَیس‌َ لَه‌ُ دَعوَةٌ فِی الدُّنیا وَ لا فِی الآخِرَةِ وَ أَن‌َّ مَرَدَّنا إِلَی اللّه‌ِ وَ أَن‌َّ المُسرِفِین‌َ هُم أَصحاب‌ُ النّارِ (لا) (در لا جرم) بمعنی نفی است و برای ردّ آن چیزی آورده که کفار او را بعبادت وی میخواندند و (جرم) فعل ماضی است و بمعنی کسب یا جنی و فاعل آن ضمیر مستتر و جمله (أَنَّما تَدعُونَنِی إِلَیه‌ِ) در موضع فاعل است یعنی چنین نیست که شما گمان میکنید بلکه ثابت است و شبهه‌ای در آن نیست که آنچه را که شما مرا بآن دعوت میکنید (لَیس‌َ لَه‌ُ دَعوَةٌ) برای او دعوتی نیست یعنی الهه شما لایق دعوی الوهیت نمیباشند یا دعوت فرعون بالوهیت استحقاق اجابت در آن نیست یا اجابت دعوت معبود باطل نه در دنیا و نه در آخرت نفع نخواهد داشت.
(منهج الصادقین) خلاصه حزبیل گوید معبودان دروغی که مرا دعوت بپرستش آنها می‌کنید عبادت آنان نه در دنیا و نه در آخرت هیچ نفعی نخواهد داشت و مبدء و آفریننده ما خدا است و بازگشت ما هم بسوی او خواهد بود و آنهایی که عمر خود را در باطل تلف گردانیده‌اند آنان اهل آتشند یعنی سر انجام آنها بعذاب خواهد کشید.
فَسَتَذکُرُون‌َ ما أَقُول‌ُ لَکُم وَ أُفَوِّض‌ُ أَمرِی إِلَی اللّه‌ِ إِن‌َّ اللّه‌َ بَصِیرٌ بِالعِبادِ حزبیل گوید من شما را بآنچه صلاح شما بود متذکر گردانیدم و بزودی صدق گفتار مرا خواهید فهمید و من امور خود را بخدا واگذار میکنم زیرا که او بحال بندگان خود بینا است.
اشاره به اینکه آن وقتی که غرق میگردید و مشرف بهلاکت میشوید آن وقت پشیمانی دیگر سودی برای شما نخواهد داشت.

[سوره غافر (40): آیات 45 تا 59]

اشاره

فَوَقاه‌ُ اللّه‌ُ سَیِّئات‌ِ ما مَکَرُوا وَ حاق‌َ بِآل‌ِ فِرعَون‌َ سُوءُ العَذاب‌ِ (45) النّارُ یُعرَضُون‌َ عَلَیها غُدُوًّا وَ عَشِیًّا وَ یَوم‌َ تَقُوم‌ُ السّاعَةُ أَدخِلُوا آل‌َ فِرعَون‌َ أَشَدَّ العَذاب‌ِ (46) وَ إِذ یَتَحاجُّون‌َ فِی النّارِ فَیَقُول‌ُ الضُّعَفاءُ لِلَّذِین‌َ استَکبَرُوا إِنّا کُنّا لَکُم تَبَعاً فَهَل أَنتُم مُغنُون‌َ عَنّا نَصِیباً مِن‌َ النّارِ (47) قال‌َ الَّذِین‌َ استَکبَرُوا إِنّا کُل‌ٌّ فِیها إِن‌َّ اللّه‌َ قَد حَکَم‌َ بَین‌َ العِبادِ (48) وَ قال‌َ الَّذِین‌َ فِی النّارِ لِخَزَنَةِ جَهَنَّم‌َ ادعُوا رَبَّکُم یُخَفِّف عَنّا یَوماً مِن‌َ العَذاب‌ِ (49)
قالُوا أَ وَ لَم تَک‌ُ تَأتِیکُم رُسُلُکُم بِالبَیِّنات‌ِ قالُوا بَلی قالُوا فَادعُوا وَ ما دُعاءُ الکافِرِین‌َ إِلاّ فِی ضَلال‌ٍ (50) إِنّا لَنَنصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِین‌َ آمَنُوا فِی الحَیاةِ الدُّنیا وَ یَوم‌َ یَقُوم‌ُ الأَشهادُ (51) یَوم‌َ لا یَنفَع‌ُ الظّالِمِین‌َ مَعذِرَتُهُم وَ لَهُم‌ُ اللَّعنَةُ وَ لَهُم سُوءُ الدّارِ (52) وَ لَقَد آتَینا مُوسَی الهُدی وَ أَورَثنا بَنِی إِسرائِیل‌َ الکِتاب‌َ (53) هُدی‌ً وَ ذِکری لِأُولِی الأَلباب‌ِ (54)
فَاصبِر إِن‌َّ وَعدَ اللّه‌ِ حَق‌ٌّ وَ استَغفِر لِذَنبِک‌َ وَ سَبِّح بِحَمدِ رَبِّک‌َ بِالعَشِی‌ِّ وَ الإِبکارِ (55) إِن‌َّ الَّذِین‌َ یُجادِلُون‌َ فِی آیات‌ِ اللّه‌ِ بِغَیرِ سُلطان‌ٍ أَتاهُم إِن فِی صُدُورِهِم إِلاّ کِبرٌ ما هُم بِبالِغِیه‌ِ فَاستَعِذ بِاللّه‌ِ إِنَّه‌ُ هُوَ السَّمِیع‌ُ البَصِیرُ (56) لَخَلق‌ُ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ أَکبَرُ مِن خَلق‌ِ النّاس‌ِ وَ لکِن‌َّ أَکثَرَ النّاس‌ِ لا یَعلَمُون‌َ (57) وَ ما یَستَوِی الأَعمی وَ البَصِیرُ وَ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ وَ لا المُسِی‌ءُ قَلِیلاً ما تَتَذَکَّرُون‌َ (58) إِن‌َّ السّاعَةَ لَآتِیَةٌ لا رَیب‌َ فِیها وَ لکِن‌َّ أَکثَرَ النّاس‌ِ لا یُؤمِنُون‌َ (59)

صفحه : 276

ترجمه‌

‌پس خداوند حزبیل را از خبث اعمال بد آنها نگاه داشت و عذاب فرعونیان را فرا گرفت (45)
و در صبح و شام بر فرعونیان آتش عرضه میشود و روزی که قیامت بر پا میگردد (بفرعونیان گفته میشود) ای آل فرعون در آئید در سخت‌ترین عذاب (46)
وقتی در آیند در آتش با یکدیگر مجادله و نزاع مینمایند ضعفاء به آنهایی که تکبر و سرکشی مینمودند گویند حقیقتا ما تابع و پیرو شما بودیم آیا شما بهره‌ای از عذابی که نصیب ما شده دفع نمیکنید (47)
آنهایی که سرکشی و تکبر کردند (در پاسخ) گویند ماها تماما در آتش خواهیم ماند حقیقتا خدا بین بندگانش چنین حکم نموده (48)
و آنهایی که در جهنم‌اند بخازنان جهنم گویند پروردگار خود را بخوانید که روزی عذاب ما را تخفیف دهد (49)
آنان در پاسخ گویند آیا چنین نبود که پیمبران با معجزه‌های واضح برای شما آمدند (کفار) در جواب گویند آری آمدند (خزنه جهنم) گویند پس دعا کنید و نیست دعای کافرین مگر در گمراهی (50)
بدرستی ما یاری میکنیم پیمبران خود را و آنکسانی که در حیات دنیا ایمان آوردند و آن روزی که گواهان برپا می‌ایستند (51)
و آن روزی است که عذر- خواهی ستم کنندگان سودی نخواهد داد و برای آنان است لعنت و برای آنها است بدی سرای (قیامت) (52)
و حقیقتا بموسی عطاء نمودیم (کتابی که) در آن هدایت بود و بنی اسرائیل آن کتاب را بمیراث بردند (و در آن کتاب) (53)
هدایت و تذکر بود برای کسانی که صاحب عقل بودند (54)
ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم صبر کن حقیقتا وعده خدا حق است و طلب آمرزش کن برای گناه خودت و در صبح و شام تسبیح و ستایش و حمد نما پروردگار خود را (55)
بحقیقت کسانی که در آیات خدا جدال و نزاع مینمایند بدون آنکه حجت و بیّنه‌ای بر آنها آمده باشد در سینه آنان نیست مگر کبر و سرکشی که آنان (هرگز بآرزوی خود) نخواهند رسید پس ای محمّد بخدا پناه ببر زیرا که او شنوا و بینا است (56)
هر آینه خلقت آسمانها و زمین از خلقت انسان بزرگتر است لکن بیشتر مردم نمیدانند (57)
کور و بینا هرگز با هم مساوی

صفحه : 277
نخواهند بود (و نیز مساوی نیستند) کسانی که ایمان آورده و عمل نیکو نموده‌اند (با آدم) بدکار، کمیابند کسانی که متذکر میگردند (58)
و ساعت قیامت محققا آینده است و شکی در آن نیست و لکن بیشتر مردم ایمان ندارند (59)

توضیح آیات‌

فَوَقاه‌ُ اللّه‌ُ سَیِّئات‌ِ ما مَکَرُوا وَ حاق‌َ بِآل‌ِ فِرعَون‌َ سُوءُ العَذاب‌ِ پس از آنکه بر فرعون و تابعین وی از طرف حق تعالی حجت تمام گردید و بمعجزات بسیار (و تسع آیات) که برای اثبات پیمبری و رسالت حضرت موسی (ع) در معرض نمایش فرعونیان ظاهر گردیده بود و آنان ظلم و تعدی را بجناب موسی از حدّ گذرانیدند و فرعون کمر قتل موسی (ع) و حزبیل مؤمن آل فرعون را که در مقام اندرز آنان برآمده بود بسته بود آن وقت در مورد غضب الهی واقع گردیدند و خدا موسی (ع) و حزبیل را از مکر آنها حفظ نمود و بر آنان عذاب فرود آمد و در رود نیل غرق گردیدند.
النّارُ یُعرَضُون‌َ عَلَیها غُدُوًّا وَ عَشِیًّا وَ یَوم‌َ تَقُوم‌ُ السّاعَةُ أَدخِلُوا آل‌َ فِرعَون‌َ أَشَدَّ العَذاب‌ِ از اینکه آیه دو مطلب میتوان استخراج نمود یکی آنکه پس از مرگ روح بشر در قبر و عالم برزخ باقی است و ادراک ملایم و منافر می‌نماید و دیگر بقرینه (غُدُوًّا وَ عَشِیًّا) که صبح و شام اختصاص باین عالم دارد و ظاهرا عالم قیامت مثل اینکه عالم دنیا صبح و شام ندارد معلوم میشود در عالم برزخ که واسطه بین دنیا و آخرت است نمونه‌ای از آتش جهنم نمودار است که آل فرعون در معرض آن آتش واقع خواهند بود و حقیقت جهنم و عذاب کفّار و آن شدّت عذاب در قیامت ظاهر خواهد گردید.
وَ إِذ یَتَحاجُّون‌َ فِی النّارِ فَیَقُول‌ُ الضُّعَفاءُ لِلَّذِین‌َ استَکبَرُوا إِنّا کُنّا لَکُم تَبَعاً فَهَل أَنتُم مُغنُون‌َ عَنّا نَصِیباً مِن‌َ النّارِ، قال‌َ الَّذِین‌َ استَکبَرُوا إِنّا کُل‌ٌّ فِیها

صفحه : 278
آیه در مقام بیان مجادله جهنمیان هر یک با دیگری بر آمده که ضعفای مردم کسانی که در کفر و عصیان تابع رؤساء گردیده بودند بآنان اعتراض مینمایند که ما در دنیا تابع شما گردیده بودیم و شما را اهل فهم و خرد میپنداشتیم آیا امروز بپاداش خدمت ما قسطی از عذاب ما را بگردن میگیرید رؤساء بتابعین گویند امروز همگی در عذاب جهنم واقع میباشیم.
إِن‌َّ اللّه‌َ قَد حَکَم‌َ بَین‌َ العِبادِ رؤساء گویند حاکم روز جزاء خدا است اشاره به اینکه اگر شما تابعین مقصر و مستوجب عذاب نبودید جهنم جایگاه شما نمیشد زیرا آنچه خدا بین بندگانش حکم کند از روی عدل است ظلم و جور و ستمی در کار نخواهد بود.
علیه که‌وَ قال‌َ الَّذِین‌َ فِی النّارِ لِخَزَنَةِ جَهَنَّم‌َ ادعُوا رَبَّکُم یُخَفِّف عَنّا یَوماً مِن‌َ العَذاب‌ِ و نیز اهل جهنم از شدت عذاب بموکلین جهنم پناه میبرند و بآنان التماس مینمایند که پروردگار خود را بخوانید و از او در خواست نمائید که یک روز عذاب ما را تخفیف بدهد.
معلوم میشود اهل جهنم همین طوری که در اینکه دنیا کمال بعد و دوری از حق تعالی را داشتند و قلبشان تاریک و بکلی از نور معرفت تهی گردیده و راه خود را در دنیا بخدا مسدود گردانیده بودند و فقط نظرشان بخلق و پناهنده شده ببشر ضعیفی مثل خود گردیده بودند در آخرت نیز چنینند یا پناهنده برؤساء که در دنیا محطّ نظرشان بوده میگردند و وقتی می‌بینند آنها نیز مثل خودشان مضطرّ و مبتلا بعذاب گردیده آن وقت گمان میکنند از دست موکلین عذاب، کاری بر میآید از آنها شفاعت میطلبند دیگر نمیدانند که ملائکه مسخّر امر خدا میباشند و عملی انجام نمیدهند حتی دعاء و در خواست مگر بامر حق تعالی اینکه است که ملائکه در پاسخ به آنان سرزنش نموده میگویند:

صفحه : 279
قالُوا أَ وَ لَم تَک‌ُ تَأتِیکُم رُسُلُکُم بِالبَیِّنات‌ِ قالُوا بَلی قالُوا فَادعُوا وَ ما دُعاءُ الکافِرِین‌َ إِلّا فِی ضَلال‌ٍ ملائکه از اهل جهنم که بآنان پناهنده شده‌اند سؤال میکنند که آیا برای شما از طرف حق تعالی پیمبرانی با معجزه‌های بسیار نیامدند که شما را بسوی حق ارشاد نمایند آنها گویند آری آمدند و ما عوض آنکه مطیع آنان گردیم و بچراغ هدایت آنها راه سعادت خود را پیدا نمائیم مخالفت ورزیدیم بلکه در مقام دشمنی و ضدیّت با آن بزرگواران بر آمدیم و از هیچ گونه ظلمی نسبت به آنها خود- داری ننمودیم.
(فَادعُوا) یا کلام خدا است بقول بعضی یا کلام ملائکه است که در جواب کفار گویند چون سفرای الهی آمدند و اتمام حجت بر شما شد دیگر عذری بر شما باقی نمانده هر چه خواهید جزع و فزع بنمائید و هر قدر باین و آن ملتجی گردید بر ضلالت شما افزوده خواهد گردید.
إِنّا لَنَنصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِین‌َ آمَنُوا فِی الحَیاةِ الدُّنیا وَ یَوم‌َ یَقُوم‌ُ الأَشهادُ آیه اشاره به اینکه کفار گمان نکنید که ما رسولان و پیمبران خود را بدست دشمنان خدا وامیگذاریم چنین نیست بلکه در همه حال هم در دنیا هم در آخرت و هم در روزی که شاهد آن از پیمبران و کرام الکاتبین و غیر اینها برای گواهی اعمال افراد بشر ایستادگی میکنند در همه حال ما سفراء خود را و نیز گروندگان بآنها را یاری میکنیم و اینان در همه حال مظفر و منصور خواهند بود.
یاری اولیاء و مؤمنین که در اینکه آیه تذکر میدهد بچند وجه تصور میگردد اول بحجت و بیّنه که طرف را ملزم گرداند دوم در جهاد و محاربه که مؤمنین بقدری که حکمت مقتضی بود فاتح و بر کفار غالب میگردیدند سوم بالطاف الهی و تأییدات قلبی دشمنان آنها را هلاک میگردانید و تمام اینکه فیوضات از جانب خدای تعالی برای انبیاء و مؤمنین واقع بود و باینها بر کسانی که مخالفت آنها را مینمودند غالب می- گردیدند و بقهر و غلبه بر آنهایی که با آنان منازعه و جدال مینمودند تسلط و قدرت

صفحه : 280
می‌یافتند و نیز بر اعدام دشمنانشان و نجات خودشان و مؤمنین و قدرت بر انتقام کشیدن ظفر می‌یافتند.
(طبرسی) یَوم‌َ لا یَنفَع‌ُ الظّالِمِین‌َ مَعذِرَتُهُم وَ لَهُم‌ُ اللَّعنَةُ وَ لَهُم سُوءُ الدّارِ روز قیامت که گواهان برای شهادت بر پا می‌ایستند در آن روز هر قدر ستمکاران که هم بنفس خود و هم بدیگران از مؤمنین و اولیاء اللّه ظلم و تعدی نمودند عذر- خواهی کنند عذر آنان پذیرفته نخواهد گردید و برای آنها است لعنت یعنی دورند از رحمت خداوند و جهنم جایگاه همیشه‌گی آنها است.
اگر چه خداوند خود را بصفت غفاریت ستوده و بمقتضای اینکه صفت باید عذر گنهکاران را بپذیرد لکن اینکه عذر آنها پذیرفته نمیشود برای اینکه است که آنچه در آنها بالقوه موجود بوده و بآن استعداد قبول داشتند بمرگ تمام شد و دیگر قابل بخشش نیستند زیرا که مرض کفر و عصیان چنان در اعماق قلب آنان فرو رفته و صفحه قلب آنان را سیاه گردانیده که دیگر جای تدارک ما فات باقی نمانده پس عیب در خود کافر و عاصی است نه در غفاریت حق تعالی زیرا که غفّاریّت در محل‌ّ قابل نفوذ مینماید.
وَ لَقَد آتَینا مُوسَی الهُدی وَ أَورَثنا بَنِی إِسرائِیل‌َ الکِتاب‌َ، هُدی‌ً وَ ذِکری لِأُولِی الأَلباب‌ِ شاید (هُدی‌ً وَ ذِکری) حال باشد برای کتاب که آن کتاب توراة در حالی بود که هدایت و تذکر بود بر صاحبان عقل یا مصدر باشد یعنی برای عقلاء راه باز مینمود یا آنکه در محل‌ّ رفع و خبر مبتداء محذوف باشد یعنی کتاب توراة هدایت کننده عقول سالم خواهد بود.
(منهج) بنی اسرائیل اولادان حضرت یعقوب نبی (ع) بودند و از خویشاوندان حضرت موسی (ع) بشمار می‌رفتند و کتاب تورات را خدای تعالی بموسی (ع) عطاء نمود و کتاب تورات بارث منتقل ببنی اسرائیلیان گردید و در وصف توراة فرموده که آن کتابی است که در آن طریق هدایت و سعادت بشری را از معرفت بخدا و

صفحه : 281
صفات ذاتیه او باحسن وجه بیان نموده و برای صاحبان عقل و دانش تذکری است که بآیات آن آنچه را که بفطرت توحید و دلالت عقلشان شاهد بر آن است متذکر می‌گردند.
فَاصبِر إِن‌َّ وَعدَ اللّه‌ِ حَق‌ٌّ وَ استَغفِر لِذَنبِک‌َ وَ سَبِّح بِحَمدِ رَبِّک‌َ بِالعَشِی‌ِّ وَ الإِبکارِ در اینکه آیه پیمبر خود را بچند چیز مأمور میگرداند یکی صبر پس از آنکه در آیه بالا اشاره بانبیاء (ع) و حضرت موسی (ع) و بضمیمه آیات دیگر که دلالت دارد بر اینکه آن بزرگواران با آن معجزات و کتابهای آسمانی چه قدر از مردم جفا کشیدند و متحمّل چه مصائبی گردیدند امر بحبیب خود محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم می‌نماید که تو هم مثل باقی انبیاء بر جفای کفّار صبر کن چنانچه در جای دیگر فرموده:
فَاصبِر کَما صَبَرَ أُولُوا العَزم‌ِ مِن‌َ الرُّسُل‌ِ دوم- او را مأمور میگرداند باستغفار و طلب عفو نمودن از گناه در اینکه مقصود از گناهی که رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم مأمور باستغفار گردیده چیست کسانی که پیمبران را معصوم میدانند از کبائر نه صغائر گفته‌اند پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم مأمور گردیده که از صغائر توبه کند زیرا که نعمت خدا بر انبیاء خیلی بزرگ است اینکه است که حضرتش مأمور گردیده که مداومت نماید بر توبه از گناهان یعنی از گناهان صغیره‌ای که از او سرزده توبه کند.
و بعضی ذنبی را که در اینجا و در سوره فتح نسبت بحضرتش داده بر ترک اولی حمل نموده‌اند زیرا که پیمبران از کبائر و صغائر هر دو معصومند و بعضی معتقدند که مقصود از گناه ترک مستحب‌ّ است- و بعضی گفته‌اند مقصود (ذنب) امت او است و کلام صحیح‌تر اینکه است که گفته شود امر باستغفار در اینجا امر تعبدی است مثل امر بتسبیح و تنزیه و حمد و ستایش پروردگار که حضرتش مأمور گردیده که همیشه بزرگی حق تعالی و کوچکی خود را در نظر داشته باشد و مخصوصا موقعی که مشغول بتبلیغ رسالت و در مقام هدایت خلق است بمقتضای جهات بشریت از خدا غافل نگردد

صفحه : 282
خلاصه برسول گرامی خود امر فرموده اولا بصبر و استقامت و متانت در مقام تبلیغ و ثانیا خود را در اداء تکلیف و تحمل بار رسالت کوچک داند و اظهار عجز نموده و باین وسیله از خدا کمک طلب نماید و ثالثا صبح و شام که بعضی حمل بر نمازهای یومیه نموده‌اند و شاید مقصود از صبح و شام تمام اوقات باشد بطور استیعاب که همیشه بدل و زبان مشغول باش بتنزیه و حمد و ستایش پروردگار تا اینکه امّت نیز بتو تأسّی بنمایند و آنها نیز از ذکر پروردگارشان غافل نگردند إِن‌َّ الَّذِین‌َ یُجادِلُون‌َ فِی آیات‌ِ اللّه‌ِ بِغَیرِ سُلطان‌ٍ أَتاهُم إِن فِی صُدُورِهِم إِلّا کِبرٌ ما هُم بِبالِغِیه‌ِ فَاستَعِذ بِاللّه‌ِ إِنَّه‌ُ هُوَ السَّمِیع‌ُ البَصِیرُ شاید آیه راجع بآن کفاری باشد که بدون علم و دانش از روی جهل و نفهمی یا از روی کبر و سرکشی در آیات خدا مجادله و نزاع مینمودند و آنچه سبب مجادله و انکار آنان گردیده نبود مگر آنکه از روی تکبر و خود پسندی گمان میکردند که بمجادله و انکار حق میتوانند بر حق تعالی و اهل حق غالب گردند دیگر نمیدانستند (یَدُ اللّه‌ِ فَوق‌َ أَیدِیهِم) همیشه حق و اهل حق غالبند.
و بقولی یعنی حسد کفار بر تو از جهت مقام نبوت است که خدای تعالی بتو کرامت نموده که اینان باین درجه نخواهند رسید زیرا که خداوند بشرافت نبوت بلند میگرداند هر کسی را که بخواهد و بقول بعضی (ما هُم بِبالِغِیه‌ِ) مقصود خروج دجّال است یعنی خروج دجال که از جمله آیتهای خدا است و واقع خواهد گردید و از احادیث بسیار معلوم میشود در آخر الزمان نزدیک ظهور امام عصر عجل اللّه تعالی فرجه الشریف ظاهر میگردد انکار مینمایند.
فَاستَعِذ بِاللّه‌ِ إِنَّه‌ُ هُوَ السَّمِیع‌ُ البَصِیرُ ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم از اینکه مردمان متکبر لجوج نفهم بخدا پناه ببر که از روی نفهمی و جهل با تو مکابره مینمایند و گمان میکنند بانکارشان توانند نور حق را خاموش گردانند دیگر نمیدانند (وَ یَأبَی اللّه‌ُ إِلّا أَن یُتِم‌َّ نُورَه‌ُ وَ لَو کَرِه‌َ الکافِرُون‌َ) (سوره توبه آیه 32) خدای تعالی هم شنوا است که سخنان رکیک آنان را

صفحه : 283
میشنود و هم بینا است که از ظاهر آنها و آن خبث باطن و کینه درونی آنان خبر دار است.
لَخَلق‌ُ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ أَکبَرُ مِن خَلق‌ِ النّاس‌ِ وَ لکِن‌َّ أَکثَرَ النّاس‌ِ لا یَعلَمُون‌َ شاید اینکه اینکه آیه را مقدم انداخته بر آیه بعد که (إِن‌َّ السّاعَةَ لَآتِیَةٌ لا رَیب‌َ فِیها) اشاره باین باشد که آنهایی که منکر عالم قیامتند و قدرت خدا را محدود بهمین حیات دنیوی میدانند و خدا را بر عوالم بعد از مرگ قادر نمیدانند باید بدانند که خلقت اجرام سماوی و ارضی که عظمت و بزرگی و تعداد کرات و موجوداتی که در آن است هم از حیث کمیّت و عدد از خوردی و بزرگی که بمراتب بسیار بزرگتر و وسیع‌تر است از خلقت بشر لکن اکثر مردم عالم بعظمت خلقت آنها نخواهند بود و هم از حیث کیفیت و آثار و قوای مکنونه در آنها که غیر از خدا کسی نمیداند و اینکه مطلب منافی با آن نیست که گفته شده است انسان اشرف مخلوقات است زیرا که اولا آن انسانی که اشرف مخلوقات بشمار میرود انسان کامل است و روی سخن با کفار است که از هر حیوانی پست‌ترند که- (بَل هُم أَضَل‌ُّ سَبِیلًا) شاهد بر آن است و ثانیا شرافت انسان بجامعیت وی است که آنچه در عالم پراکنده بنظر می‌آید در نسخه جامعه انسانی بطور وحدت و بساطت موجود است که همان جامعیت و وحدتی که در افراد کاملی که بحد کمال بشری رسیده‌اند موجود است از بالاترین شاهکارهای خلقت بشمار میرود.
وَ ما یَستَوِی الأَعمی وَ البَصِیرُ وَ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ وَ لَا المُسِی‌ءُ قَلِیلًا ما تَتَذَکَّرُون‌َ کسانی که ایمان آورده‌اند و عمل نیکو نموده‌اند هرگز مساوی نیستند با آنهایی که روزگار خود را بکفر و گناه تباه نموده‌اند مثال اینکه دو نفر مثال آن دو نفری است که یکی کور و نابینا باشد که راه را از چاه تمیز نمیدهد و دیگری بینا که شخص کور جز ظلمت و تاریکی چیزی در نظر وی هویدا نخواهد بود و نیز راه بمقصود نمیبرد و از نور و روشنایی و لذائذ مادی و ادراک اشکال رنگارنگ

صفحه : 284
طبیعت که لا ینقطع صاحبان چشم از آن محفوظ میگردند بی‌نصیب خواهد بود.
خردمندان میدانند که آن لذائذ و حظوظی که انسان کامل در اثر ایمان و عمل صالح بآن خورسند گردیده و چشم دلش را باز گردانیده آن نور رحمت و فیض الهی است که در سراسر ممکنات پرتو افکنده است و آنان علی الدوام مینگرند و بآن محظوظ خواهند بود و شکی نیست که کوری دل بمراتب بدتر از کوری چشم سر است زیرا که کوری چشم فقط ممکن است شخص کور را در چاه یا منجلاب عالم طبیعت اندازد با آنکه نجات برای وی میسّر است لکن کوری دل آدمی را بگودال جهنم می‌اندازد با آن عذابهای کذایی که بالاترین آنها بعد و دوری از حق است و گودال جهنم آن گودالی است که نجات از آن برای آدم گنهکار میسّر نخواهد گردید.
إِن‌َّ السّاعَةَ لَآتِیَةٌ لا رَیب‌َ فِیها وَ لکِن‌َّ أَکثَرَ النّاس‌ِ لا یُؤمِنُون‌َ برای اشخاصی که چشم دلشان باز شده و ایمان در قلبشان نفوذ نموده و آثار علم و قدرت خدایی را در تمام اجزاء عالم مشاهده مینمایند شک و شبهه‌ای باقی نمی‌ماند که (ساعة) یعنی قیامت آمدنی است بلکه محقق و ثابت است- (وَ إِن‌َّ جَهَنَّم‌َ لَمُحِیطَةٌ بِالکافِرِین‌َ) چنانچه در محل خود بدلالت آیات و احادیث و عقل سلیم مبرهن و محرز گردیده که در همین عالم نیز در معنی و حقیقت نه در صورت و ظاهر اهل جهنم در جهنم می‌باشند و بعذاب روحی گرفتار خواهند بود و اهل بهشت در بهشت متنعم هستند و دم بدم از اشراقات نور رحمت الهی شادمانند.

صفحه : 285

[سوره غافر (40): آیات 60 تا 70]

اشاره

وَ قال‌َ رَبُّکُم‌ُ ادعُونِی أَستَجِب لَکُم إِن‌َّ الَّذِین‌َ یَستَکبِرُون‌َ عَن عِبادَتِی سَیَدخُلُون‌َ جَهَنَّم‌َ داخِرِین‌َ (60) اللّه‌ُ الَّذِی جَعَل‌َ لَکُم‌ُ اللَّیل‌َ لِتَسکُنُوا فِیه‌ِ وَ النَّهارَ مُبصِراً إِن‌َّ اللّه‌َ لَذُو فَضل‌ٍ عَلَی النّاس‌ِ وَ لکِن‌َّ أَکثَرَ النّاس‌ِ لا یَشکُرُون‌َ (61) ذلِکُم‌ُ اللّه‌ُ رَبُّکُم خالِق‌ُ کُل‌ِّ شَی‌ءٍ لا إِله‌َ إِلاّ هُوَ فَأَنّی تُؤفَکُون‌َ (62) کَذلِک‌َ یُؤفَک‌ُ الَّذِین‌َ کانُوا بِآیات‌ِ اللّه‌ِ یَجحَدُون‌َ (63) اللّه‌ُ الَّذِی جَعَل‌َ لَکُم‌ُ الأَرض‌َ قَراراً وَ السَّماءَ بِناءً وَ صَوَّرَکُم فَأَحسَن‌َ صُوَرَکُم وَ رَزَقَکُم مِن‌َ الطَّیِّبات‌ِ ذلِکُم‌ُ اللّه‌ُ رَبُّکُم فَتَبارَک‌َ اللّه‌ُ رَب‌ُّ العالَمِین‌َ (64)
هُوَ الحَی‌ُّ لا إِله‌َ إِلاّ هُوَ فَادعُوه‌ُ مُخلِصِین‌َ لَه‌ُ الدِّین‌َ الحَمدُ لِلّه‌ِ رَب‌ِّ العالَمِین‌َ (65) قُل إِنِّی نُهِیت‌ُ أَن أَعبُدَ الَّذِین‌َ تَدعُون‌َ مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ لَمّا جاءَنِی البَیِّنات‌ُ مِن رَبِّی وَ أُمِرت‌ُ أَن أُسلِم‌َ لِرَب‌ِّ العالَمِین‌َ (66) هُوَ الَّذِی خَلَقَکُم مِن تُراب‌ٍ ثُم‌َّ مِن نُطفَةٍ ثُم‌َّ مِن عَلَقَةٍ ثُم‌َّ یُخرِجُکُم طِفلاً ثُم‌َّ لِتَبلُغُوا أَشُدَّکُم ثُم‌َّ لِتَکُونُوا شُیُوخاً وَ مِنکُم مَن یُتَوَفّی مِن قَبل‌ُ وَ لِتَبلُغُوا أَجَلاً مُسَمًّی وَ لَعَلَّکُم تَعقِلُون‌َ (67) هُوَ الَّذِی یُحیِی وَ یُمِیت‌ُ فَإِذا قَضی أَمراً فَإِنَّما یَقُول‌ُ لَه‌ُ کُن فَیَکُون‌ُ (68) أَ لَم تَرَ إِلَی الَّذِین‌َ یُجادِلُون‌َ فِی آیات‌ِ اللّه‌ِ أَنّی یُصرَفُون‌َ (69)
الَّذِین‌َ کَذَّبُوا بِالکِتاب‌ِ وَ بِما أَرسَلنا بِه‌ِ رُسُلَنا فَسَوف‌َ یَعلَمُون‌َ (70)

صفحه : 286

ترجمه‌

پروردگار شما گفته مرا بخوانید تا دعاء شما را اجابت نمایم بحقیقت کسانی که از عبادت من سرکشی میکنند بزودی در جهنم داخل گردند در حالی که خوار و ذلیل خواهند بود (60)
خدا آن کسی است که شب را برای شما قرار داده تا آنکه در آن آرام گیرید و روز را برای بینایی شما قرار داد (که عمل نمائید) و حقیقتا خدا بافراد بشر صاحب فضل و رحمت خواهد بود لکن بیشتر از مردم شکر گذار نخواهند بود (61)
اینکه است خدا و پروردگار شما که آفریننده هر چیزی است و خدایی نیست مگر او (و چون چنین است) شما بکجا (و بسوی کی) بر گردیده میشوید (62)
اینکه طور از خدا بر گردیده میشوند کسانی که بآیات خدا انکار کننده بودند (63)
خدا آن کسی خواهد بود که زمین را قرارگاه (و محل آرامش شما) قرار داد و آسمان را بنائی افراشته و صورتها را تصویر گردانید پس (بنگرید) چقدر صورت شما را نیکو تصویر نموده و از نعمتهای پاکیزه روزی شما را مقرر گردانیده و آنکه (چنین الطافی در باره شما نموده) خدا و پروردگار شما خواهد بود پس (چقدر) بزرگ و بزرگوار است پروردگار و مربی جهانیان (64)
او زنده (و پاینده) است و نیست الهی که مستحق پرستش باشد مگر او پس او را بخوانید در حالی که دین (و عمل) خود را برای او خالص گردانید، حمد و ستایش مخصوص پروردگار جهانیان است (65)
ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم باین کفار بگو محققا من نهی گردیده شده‌ام که عبادت و پرستش نمایم آنهایی را که بغیر خدا میخوانید زیرا از جانب پروردگار براهین ظاهری برای من آشکار گردیده و مأمور گردیده‌ام که مطیع امر حق تعالی و تسلیم پروردگار جهانیان گردم (66)
خدا آن کسی است که شما را از خاک خلقت کرد پس از آن شما را از نطفه آفرید پس از آن نطفه را علقه گردانید پس از آن شما را بیرون آورد در حالی که طفل بودید، پس از آن شما را رشد داده و قوای شما را محکم گردانیده (و بحد جوانی رسیدید و نیرومند گردیدید) پس از آن شما را پیر میگرداند و بعضی از شما کسی است که قبل از پیری میمیرد

صفحه : 287
(و افراد بشر چنینند) تا وقتی که بآن وقت معین نام برده برسند شاید (شما متنبه گردید) و تعقل و تفکر نمائید (67)
خدا آن کسی خواهد بود که زنده می‌کند و میمیراند و وقتی بامری حکم کند جز اینکه نیست که بوی گوید (کن) یعنی باش پس آن شیئی موجود میگردد (68)
ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم آیا ندیدی کسانی را که در آیات خدا جدال مینمایند (اینها) کجا بر گردانیده میشوند (69)
آن کسانی که کتاب خدا را تکذیب نمودند و دروغ پنداشتند آنچه را که با پیمبران خود فرستادیم چنین مردمانی بدی کارشان و جزای آن را بزودی خواهند فهمید (70)

توضیح آیات‌

اشاره

وَ قال‌َ رَبُّکُم‌ُ ادعُونِی أَستَجِب لَکُم در اینکه آیه ذات متعال از راه رحمت و شفقت بسفیر اعظم خود محمّد بن عبد اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم برای بندگان نیازمند خود پیغام میدهد که موقع حاجت یا غیر آن التجاء بمن آرید و مرا بخوانید من دعاء شما را اجابت مینمایم.
در جای دیگر فرموده (فَإِنِّی قَرِیب‌ٌ أُجِیب‌ُ دَعوَةَ الدّاع‌ِ إِذا دَعان‌ِ) شیخ طبرسی ره در مجمع البیان در توضیح آیه بیانی دارد که برای ایضاح ترجمه مینمایم (ادعُونِی أَستَجِب لَکُم) یعنی وقتی مصلحت در اجابت هست اجابت مینمایم و هر کس از خدا چیزی طلب مینماید لا بد باید یا بزبان یا در دل همین معنی منظور وی باشد و اگر غیر از اینکه باشد قبیح است زیرا که بسا میشود که طلب مینماید چیزی را که در آن مفسده می‌باشد و دعای او مشروط بشرط مصلحت نشده باشد.
إبن عباس گفته است که معنی آیه چنین است که مرا بوحدت و یگانگی بشناسید و مرا اطاعت نمائید تا بشما اجر عطاء نمایم و دلیل بر اینکه معنی کلام رسول است که فرموده مقصود از دعاء عبادت است که مرا عبادت نمائید تا بشما ثواب دهم.
(پایان)

صفحه : 288
إِن‌َّ الَّذِین‌َ یَستَکبِرُون‌َ عَن عِبادَتِی سَیَدخُلُون‌َ جَهَنَّم‌َ داخِرِین‌َ اینکه آیه اشاره بعظمت و اهمیّت دعاء و طلب حاجت نمودن از خدا و قطع امید از غیر او دارد و آیات و اخبار در اهمیّت و فضیلت دعاء بسیار است چنانچه در اول اینکه آیه امر مینماید (ادعُونِی) بخوانید مرا و امر مولوی دلالت بر وجوب دارد و در آخر آیه تهدید مینماید بعذاب جهنم کسانی را که از روی کبر از دعاء خودداری مینمایند زیرا کسی که خود را فقیر الی اللّه و خدا را غنی بالذّات دانست البته در همه حال روی نیازمندی بسوی بی‌نیاز مطلق می‌آورد و در ظاهر و باطن ملتجی و پناهنده باو خواهد گردید.
و آیات و اخبار در فضیلت دعاء بسیار است مثل همین آیه و قوله تعالی در سوره بنی اسرائیل آیه 110 (قُل‌ِ ادعُوا اللّه‌َ أَوِ ادعُوا الرَّحمن‌َ أَیًّا ما تَدعُوا) و نیز قوله تعالی در سوره فرقان آیه 77 (قُل ما یَعبَؤُا بِکُم رَبِّی لَو لا دُعاؤُکُم) و نیز اخبار در فضیلت و فائده دعاء بقدری رسیده که از تعداد و شماره بیرون است.
در اصول کافی از حنان بن سدیر و او از پدرش چنین روایت میکند که گوید بابی جعفر علیه السّلام گفتم چه عبادتی بهتر است فرمود چیزی نیست که نزد خدای تعالی بهتر باشد از اینکه از او سؤال شود از آنچه نزد او است و احدی دشمن‌تر نیست نزد خدا از کسی که از عبادت او کبر نماید و از آنچه نزد او است سؤال نکند.
و غیر اینها از آیات و احادیث بسیاری که امر بدعاء نموده و بدلالت عقل و نقل ثابت و مبرهن گردیده که کسی نیست که محتاج بدعاء نباشد زیرا که در دعاء فوائد بسیاری نهفته که کسی باو نمیرسد مگر بدعاء:
اول- دعاء عبادت است زیرا که در آیات امر بدعاء و طلب حاجت نموده و اطاعت امر از عبادات بشمار میرود و فائده خلقت چنانچه از آیه (وَ ما خَلَقت‌ُ الجِن‌َّ وَ الإِنس‌َ إِلّا لِیَعبُدُون‌ِ) استفاده میشود عبادت است و اصل عبادت بطوری که

صفحه : 289
از اخبار استفاده میشود دعاء کردن و طلب حاجت نمودن قرار داده.
دوم- دعاء سبب قرب و منزلت بنده میشود نزد خدا زیرا که فائده دعاء منحصر به برآمدن حاجت نیست بلکه برای دعاء فوائد بسیاری است.
ابو سعید خدری از رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم چنین حدیث میکند که فرموده هیچ مسلمانی نیست که بخواند خدا را بدعایی که در آن طلب قطع رحم و طلب امر حرامی نباشد مگر اینکه خداوند بسبب آن دعاء بوی یکی از سه چیز عطاء می- نماید یا بزودی حاجتش را بر آورده میگرداند یا از روی مصلحت عقب میاندازد یا اینکه از وی رفع میگرداند ضرری را که باید باو برسد اصحاب عرض کردند ما در اینصورت باید بسیار دعاء کنیم.
و بالاتر از همه اینها اینکه است که بنده بدعاء در زمره سائلین و داعین داخل میگردد و اینکه خود مقام بلندی خواهد بود که سائل مورد نظر لطف الهی واقع گردد و شاید اشاره بهمین دارد قوله تعالی آنجا که برسولش خطاب نموده:
(قُل ما یَعبَؤُا بِکُم رَبِّی لَو لا دُعاؤُکُم) یعنی ای رسول اکرم بگو اگر برای دعاء و التجاء شما نبود پروردگار من هیچ اعتنایی و نظر لطفی بشما نداشت.
و باضافه وقتی بنده از روی خلوص نیت خدای خود را خواند البته خدای رئوف مهربان جواب او را خواهد داد و لو آنکه مصلحت در عطاء آنچه خواسته نباشد (زیر هر یا رب تو لبیک‌ها است) و اینکه چه رتبه و فضیلتی برای بنده خواهد بود که نداء او جواب داشته باشد و لو آنکه بگوش سر صدای لبیک را نمیشنود لکن بحقیقت ایمان که وعده خدا که فرموده (ادعُونِی أَستَجِب لَکُم) مرا بخوانید بشما جواب خواهم داد بگوش ایمان لبیک را میشنود.
از اینجا معلوم میشود که بنده از طریق دعاء بمقام عالی میرسد و مورد لطف الهی خواهد گردید و شاید یکی از حکمت ابتلاء مؤمنین همین باشد که از حق تعالی سؤال کنند و بآنها عطاء نماید تا آنکه از سائلین بشمار آیند.

صفحه : 290

سؤال‌

‌اگر اجابت دعاء متفرع بر مصلحت است و در جایی که مصلحت در عطاء مسئول نباشد یا باعتبار نظام عالم که اجابت سبب اختلال نظام عالم گردد، و شاید اشاره بهمین دارد قوله تعالی در سوره مؤمنون (وَ لَوِ اتَّبَع‌َ الحَق‌ُّ أَهواءَهُم لَفَسَدَت‌ِ السَّماوات‌ُ وَ الأَرض‌ُ) یا باعتبار مصلحت در نظام وجود خود داعی که صلاح وی را در اجابت و عطا نباشد در اینکه دو صورت دعاء بی‌فائده خواهد گردید زیرا اگر در چیزی مصلحت باشد بدون طلب و دعاء بمقتضای فیاضیت مبدء تعالی انجام خواهد گرفت و اگر مصلحت نباشد بدعاء نیز واقع نخواهد گردید با اینکه بفرموده قوله تعالی (ادعُونِی أَستَجِب لَکُم) بایست هر دعائی مقرون باجابت گردد پس چگونه توان بین اینکه دو را جمع نمود

پاسخ‌

اولا اطلاق آیات مقید بشرائطی خواهد بود که در احادیث بیان شده که برای دعاء شرائطی ذکر نموده‌اند.
از جمله آنها دیلمی در ارشاد القلوب در باب چهل هفتم از امیر المؤمنین علیه السّلام چنین روایت میکند که فرموده دعاء اجابت نمیگردد مگر بچهار شرط:
اول- احضار نیت یعنی حضور قلب. دوم- خالص و پاک بودن دل. سوم- معرفت مسئول یعنی شناختن آن کس که از او سؤال مینماید. چهارم- انصاف در مسألت شاید مقصود اینکه باشد که داعی در طلب از مرتبه خود تجاوز ننماید و آنچه در خور وی نیست طلب نکند.
و نیز در روایت دیگر فرموده
(من سئل فوق قدره استحق الحرمان)
یعنی کسی که بالاتر از آنچه لایق وی است سؤال نماید مستحق محروم گردیدن خواهد بود. و نیز عالم جلیل إبن فهد حلی در عدة الداعی اجابت دعا را مشروط بدوازده شرط از وقت و زمان و حال و غیر آن نموده که بیان آن طولانی است و جای آن کتب اخبار است و در کتاب اربعین هاشمیه اندازه‌ای راجع بدعاء و شرائط و آداب آن بحث نمودیم رجوع بآن جا شود.

صفحه : 291
و نیز إبن فهد گفته شرط دوازدهم معرفت مسئول تعالی و تقدس میباشد و اینکه شرط سید آداب و پیشرو همه آنها است.
آری (عدیم المعرفة) کسی که خدا را نمیشناسد از داعیان حق تعالی که متضمن اجابت باشد محسوب نخواهد بود زیرا فرموده (ادعُونِی) یعنی مرا بخوانید.
بدیهی است کسی که خدا را بقدری که ممکن است شناخته شود نشناخت برای وی ممکن نیست در حال دعاء توجه باو نماید بلکه در حال دعاء نیز بهمان صورت ذهنیه خود توجه دارد نه بخدا.
و نیز در وافی از توحید صدوق از موسی بن جعفر علیه السّلام چنین نقل میکند که فرمود جماعتی از حضرت صادق سؤال نمودند که ما دعاء میکنیم و اجابت نمیشود حضرت فرمود برای اینکه است که شما کسی را میخوانید که نمیشناسید.
و ثانیا باید دانسته شود که چون اطلاق آیه (ادعُونِی أَستَجِب لَکُم) مقید بشرائطی است و تقیید مطلقات امری است شایع و متعارف اینکه است که در آنجایی که یا برای مصلحتی یا از جهت فقدان شرائط اثر دعاء ظاهر نگردید نباید انسان مأیوس گردد و دعا را ترک نماید زیرا که محقق و مسلم است که دعاء بی‌اثر نخواهد بود و وعده خدا حق است و در مبدء فیاض بخل نیست.
خلاصه در جایی که مصلحت در اجابت آنچه خواسته بعینه نباشد ممکن است خداوند او را بآن فایده‌ای که در نظر داشته از راه دیگر که صلاح در آن باشد بوی برساند مثل اینکه دعاء میکند که خدا از طریق معینی که در نظر گرفته روزی او را برساند و آن طریق فعلا صلاح نیست راه دیگری که تأمین معاش وی بشود برای او باز می‌نماید.

سؤال‌

بدلالت حدیث مشهور
(جف‌ّ القلم بما هو کائن)
و نیز آیات و احادیث بسیار که آنچه واقع شده و میشود تماما در قضاء الهی تعیین گردیده و در لوح محفوظ

صفحه : 292
ثبت شده و معلوم است آنچه تقدیر شده و ثبت گردیده تخلف بردار نخواهد بود پس بنا بر اینکه چه انسان دعاء بکند و چه نکند آنچه باید بشود واقع خواهد شد.

پاسخ‌

آری تقدیرات همه در ازل ثبت گردیده لکن حکمت خدا و نظام عالم روی اسباب جاری گردیده مسبّبات را معلّق باسباب نموده اینکه است که در بعض موارد یکی از اسباب را دعاء مقرّر نموده یعنی وقوع چیزی را معلّق بدعاء و طلب گردانیده که اگر دعاء و طلب شد فلان امر واقع گردد و اگر طلب نشد واقع نشود و چون معلوم نیست که بین حاجات کدام یک معلّق بشرط دعاء است اینکه است که بایستی در همه وقت دست از طلب بر نداریم دعاء شبیه دواء است برای مریض که گاهی دواء یکی از اسباب صحّت مریض میگردد و گاهی تأثیر ندارد دعاء نیز یکی از اسباب بر آمدن حاجت میشود آنجایی که با اسباب دیگر توافق پیدا نماید.
صدر المتألهین در اسفار در سرّ دعاء و اجابت آن بیانی دارد و اجمالی از آن را در اینجا ترجمه مینمایم:
چنین گوید گاهی در هنگام دعاء بر نفس پاک از مبدء متعال قوّه‌ای افاضه میگردد که بآن در عناصر تأثیر مینماید و تصرّف در آنها میکند زیرا که عناصر مهیّا میباشند برای عمل انسان و همین است معنی اجابت دعاء و همین طوری که تخیلات انسان در بدن خودش تأثیر مینماید اگر نفس قدری بتمرین و غیر آن قوی گردد ممکن است در غیر نفس خود نیز تأثیر نماید مثل اعمال مرتاضین هند چنانچه شنیده شده است.
پایان آری نفس پاکی که از قذارات اخلاقی پاک گردیده وقتی توجه کامل بمبدء خود پیدا نماید و مداومت نماید بدعاء و استغاثه در اثر آن قوای روحانی وی بتدریج و تکرار توجه قوی میگردد مثل اینکه هر گاه چیز جامد سردی را نزدیک آتش ببرند بمجاورت آتش کم کم گرم میگردد تا آنکه بجایی میرسد که روشن و سوزاننده میگردد همین طور بنده‌ای که از غیر منقطع گردید و بتمام قوی و

صفحه : 293
مشاعر رو بحق آورد ممکن است قوّه‌ای بوی افاضه گردد که بتواند در مادّیّات باذن خدا تأثیر نماید زیرا که موجودات دوست و مطیع دوستان و اولیاء خدا میباشند.
و دشمن دشمنان خدا خواهند بود.
اللّه‌ُ الَّذِی جَعَل‌َ لَکُم‌ُ اللَّیل‌َ لِتَسکُنُوا فِیه‌ِ وَ النَّهارَ مُبصِراً إِن‌َّ اللّه‌َ لَذُو فَضل‌ٍ عَلَی النّاس‌ِ وَ لکِن‌َّ أَکثَرَ النّاس‌ِ لا یَشکُرُون‌َ پس از آنکه ذات متعال ببندگان خود امر بدعاء و طلب حاجت مینماید و برای تذکر و بطریق دلیل (انی) که از اثر پی بمؤثر بردن است خود را از قبل آثار معرّفی مینماید که آن کسی که شما را مأمور بدعاء گردانیده آن کسی است که برای شما شب را مقرر گردانیده که از زحمت و مشقت روزانه خود استراحت یابید و برای شما روز را قرار داده که در روشنی روز دنبال کسب و عمل بروید و تمام اینها از روی فضل و نظر رحمتی است که نسبت بمخلوقات خود دارد لکن چون بیشتر مردم از روی جهل و نادانی متذکر نعمتهای الهی نیستند اینکه است که در مقام شکر گذاری بر نمیآیند.
ذلِکُم‌ُ اللّه‌ُ رَبُّکُم خالِق‌ُ کُل‌ِّ شَی‌ءٍ لا إِله‌َ إِلّا هُوَ فَأَنّی تُؤفَکُون‌َ- کَذلِک‌َ یُؤفَک‌ُ الَّذِین‌َ کانُوا بِآیات‌ِ اللّه‌ِ یَجحَدُون‌َ در اینکه آیه و آیه بعد یعنی: اللّه‌ُ الَّذِی جَعَل‌َ لَکُم‌ُ الأَرض‌َ قَراراً (تا آخر) ذات احدیت اعتراض بمشرکین دارد که آن کسی که برای آسایش شما اینطور عالم را منظم و مرتب گردانیده زمین را محل قرار گاه شما و آسمان را سقف و بالای سر شما قرار داده و شما را به بهترین صورتها تشکیل داده و روزی شما را از غذاهای پاکیزه مهیّا گردانیده آن پروردگار و مربی شما و آفریننده هر چیزی است که اله و خالقی جز او نیست وقتی چنین است شما رو بکجا میروید اینکه طور رو از حق گردانیدند کسانی که آیات خدا را انکار نمودند (فَتَبارَک‌َ اللّه‌ُ رَب‌ُّ العالَمِین‌َ).

صفحه : 294
چقدر بزرگ و با عظمت است خدایی که پروردگار شما و پروردگار تمام عالمیان است.
هُوَ الحَی‌ُّ لا إِله‌َ إِلّا هُوَ فَادعُوه‌ُ مُخلِصِین‌َ لَه‌ُ الدِّین‌َ الحَمدُ لِلّه‌ِ رَب‌ِّ العالَمِین‌َ در اینکه آیه سه صفت از اوصاف جلال و جمال خود را تذکر میدهد اوّل بضمیر غائب (هو) تذکر میدهد که آن کسی که غائب از حواس است و از جهت عظمت و بزرگی و کبریایی او نه بحواس ظاهر که مدرک محسوسات است و نه بحواس باطن که مدرک معانی و کلیّات است نتوان او را ادراک نمود زیرا که حقیقت حق‌ّ جل‌ّ و علا ما فوق ادراک هر ممکنی است بقول شاعر:

بکنه ذاتش خرد برد پی اگر رسد خس بقعر دریا
او (حی‌ّ) است یعنی زنده‌ای است که مرگ پیرامون او نخواهد گردید.
دوّم- اله و خدایی نیست مگر او. سوّم- او آفریننده و تربیت کننده تمام عالمیان است پس ببندگان خود امر میفرماید که باید آن کسی که موصوف باین صفات و پروردگار و مربی شما است روی نیازمندی بدرگاه بی‌نیاز او آورید و از سر اخلاص در حالی که دین شما برای او خالص باشد او را بخوانید و التجاء باو بنمائید زیرا که حمد و ستایش مخصوص بخدای عالمیان است.
قُل إِنِّی نُهِیت‌ُ أَن أَعبُدَ الَّذِین‌َ تَدعُون‌َ مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ لَمّا جاءَنِی البَیِّنات‌ُ مِن رَبِّی وَ أُمِرت‌ُ أَن أُسلِم‌َ لِرَب‌ِّ العالَمِین‌َ چنانچه از احادیث برمی‌آید مشرکین قریش بگمان فاسد خود که میتوانند رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را فریب دهند بانواع و اقسام وسائل و افسون‌گریها در مقام بودند که حضرتش را از تبلیغ رسالت و ارشاد بکلمه توحید باز دارند و او را در بتها با خود شریک گردانند اینکه بود که برای قطع طمع آنان خطاب میرسد که ای محمّد (ص) باین مردم بگو پس از آنکه از طرف پروردگار من حجّتها و علامات ظاهر بر وحدانیت حق تعالی بر من پدیدار گردیده و از قبل وحی و بیّنات روشن نهی گردیده شده‌ام که پرستش بنمایم آنچه را که شما بگمان غلط خود صاحب

صفحه : 295
اثر دانسته و پرستش مینمائید و نیز از طریق وحی مأمور گردیده‌ام که بتمام قوی و مشاعر بدل و جان تسلیم اوامر پروردگار جهانیان گردم چون بقطع و یقین یگانگی حق‌ّ بر من واضح و آشکار گردیده مأمور گردیده‌ام که هرگز در عبادت کسی را با او شریک نگردانم.
هُوَ الَّذِی خَلَقَکُم مِن تُراب‌ٍ ثُم‌َّ مِن نُطفَةٍ ثُم‌َّ مِن عَلَقَةٍ ثُم‌َّ یُخرِجُکُم طِفلًا ثُم‌َّ لِتَبلُغُوا أَشُدَّکُم ثُم‌َّ لِتَکُونُوا شُیُوخاً وَ مِنکُم مَن یُتَوَفّی مِن قَبل‌ُ وَ لِتَبلُغُوا أَجَلًا مُسَمًّی پس از آن بمردم تذکر میدهد که مستحق عبادت آن کسی خواهد بود که شما افراد بشر را از خاک آفریده و تحولات و انتقالاتی برای تکمیل شما مقرر فرموده از آن وقتی که از حالت خاکی بصورت نطفه در آمدید پس از آن علقه و مضغه تا آنکه طفل گردیدید و از مشیمه رحم بفضاء خارج منتقل شدید و درجه بدرجه نشو و ارتقاء پیدا نمودید تا آنکه بعضی از شما بحدّ پیری میرسد و بعضی نمیرسند و برای هر کسی وقتی و اجل معینی در علم ازلی الهی تعیین شده که (لا یَستَأخِرُون‌َ ساعَةً وَ لا یَستَقدِمُون‌َ) وَ لَعَلَّکُم تَعقِلُون‌َ شاید اشاره باین دارد که با اینکه اینکه مراتب خلقت را همه میدانید بشما تذکر میدهیم که فکر خود را بکار بیندازید و عقل خود را حکم قرار دهید که آیا آن کسی که اینکه خلقت عجیب انسانی را که مشتمل بر علم و قدرت و حکمت است و آن را از نیستی بهستی آورده سزاوار پرستش است یا مخلوق ضعیفی که فاقد هر طور کمالی است و از خود هیچ ندارد البته کسی که اندک شعوری داشته باشد هرگز سر بمخلوق ضعیفی مثل خود یا پست تر از خود فرود نمیآورد.
هُوَ الَّذِی یُحیِی وَ یُمِیت‌ُ آن کسی که مستحق عبادت و پرستش است آن کسی خواهد بود که قوت و عظمت و استیلاء او محدود بحدی نخواهد بود و امر او در حقایق ممکنات چنان نفوذی

صفحه : 296
دارد که بمشیّت و اراده ازلی خود هر کس را خواهد زنده میکند و حیات می‌بخشد و هر کرا خواهد پس از حیات میمیراند.
فَإِذا قَضی أَمراً فَإِنَّما یَقُول‌ُ لَه‌ُ کُن فَیَکُون‌ُ شاید اشاره باین باشد که پس از آنکه امر تکوینی و مشیّت ازلی او در عالم قضاء بچیزی تعلق گرفت بمحض اینکه باو گوید باش موجود میگردد و در خارج ظهور و پیدایش پیدا مینماید و ظاهرا لفظ (کن) در آیه اشاره بسرعت قبول وجود ممکن است نه اینکه در آفرینش محتاج بلفظی و کلامی باشد زیرا همان تعلق اراده بوجود ممکنی که در نظام عالم حکمت در هستی او باشد کافی در پیدایش وی خواهد بود.
أَ لَم تَرَ إِلَی الَّذِین‌َ یُجادِلُون‌َ فِی آیات‌ِ اللّه‌ِ أَنّی یُصرَفُون‌َ خطاب به رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نموده که ای محمّد (ص) آیا نمی‌بینی استفهام انکاری است یعنی البته می‌بینی که کفار و مشرکین آنهایی که در آیات خدا مجادله مینمایند و آیات شامل میگردد هم آیات تکوینی یعنی موجودات آفاقی و هم آیات تشریعی یعنی آیات قرآنی که اینان بکجا بر میگردند وقتی رو بحق نمیروند رو بکجا می‌روند مقابل حق باطل خواهد بود.
الَّذِین‌َ کَذَّبُوا بِالکِتاب‌ِ وَ بِما أَرسَلنا بِه‌ِ رُسُلَنا فَسَوف‌َ یَعلَمُون‌َ و در اینکه آیه معرفی مینماید آنهایی را که از حق اعراض نموده و بسیر قهقرایی رو بباطل میروند و اینها آن کسانی هستند که تکذیب قرآن را نمودند و کسانی بودند که کتابهای آسمانی پیش را تکذیب نمودند و سخنان انبیاء را دروغ پنداشتند و نیز بآنچه بتوسط پیمبران بآنها امر نمودیم انکار نمودند چنین مردمانی بزودی در قیامت و پس از مرگ وقتی عذاب را معاینه مینمایند خواهند دانست که چه بسر خود آورده‌اند.

صفحه : 297

[سوره غافر (40): آیات 71 تا 85]

اشاره

إِذِ الأَغلال‌ُ فِی أَعناقِهِم وَ السَّلاسِل‌ُ یُسحَبُون‌َ (71) فِی الحَمِیم‌ِ ثُم‌َّ فِی النّارِ یُسجَرُون‌َ (72) ثُم‌َّ قِیل‌َ لَهُم أَین‌َ ما کُنتُم تُشرِکُون‌َ (73) مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ قالُوا ضَلُّوا عَنّا بَل لَم نَکُن نَدعُوا مِن قَبل‌ُ شَیئاً کَذلِک‌َ یُضِل‌ُّ اللّه‌ُ الکافِرِین‌َ (74) ذلِکُم بِما کُنتُم تَفرَحُون‌َ فِی الأَرض‌ِ بِغَیرِ الحَق‌ِّ وَ بِما کُنتُم تَمرَحُون‌َ (75)
ادخُلُوا أَبواب‌َ جَهَنَّم‌َ خالِدِین‌َ فِیها فَبِئس‌َ مَثوَی المُتَکَبِّرِین‌َ (76) فَاصبِر إِن‌َّ وَعدَ اللّه‌ِ حَق‌ٌّ فَإِمّا نُرِیَنَّک‌َ بَعض‌َ الَّذِی نَعِدُهُم أَو نَتَوَفَّیَنَّک‌َ فَإِلَینا یُرجَعُون‌َ (77) وَ لَقَد أَرسَلنا رُسُلاً مِن قَبلِک‌َ مِنهُم مَن قَصَصنا عَلَیک‌َ وَ مِنهُم مَن لَم نَقصُص عَلَیک‌َ وَ ما کان‌َ لِرَسُول‌ٍ أَن یَأتِی‌َ بِآیَةٍ إِلاّ بِإِذن‌ِ اللّه‌ِ فَإِذا جاءَ أَمرُ اللّه‌ِ قُضِی‌َ بِالحَق‌ِّ وَ خَسِرَ هُنالِک‌َ المُبطِلُون‌َ (78) اللّه‌ُ الَّذِی جَعَل‌َ لَکُم‌ُ الأَنعام‌َ لِتَرکَبُوا مِنها وَ مِنها تَأکُلُون‌َ (79) وَ لَکُم فِیها مَنافِع‌ُ وَ لِتَبلُغُوا عَلَیها حاجَةً فِی صُدُورِکُم وَ عَلَیها وَ عَلَی الفُلک‌ِ تُحمَلُون‌َ (80)
وَ یُرِیکُم آیاتِه‌ِ فَأَی‌َّ آیات‌ِ اللّه‌ِ تُنکِرُون‌َ (81) أَ فَلَم یَسِیرُوا فِی الأَرض‌ِ فَیَنظُرُوا کَیف‌َ کان‌َ عاقِبَةُ الَّذِین‌َ مِن قَبلِهِم کانُوا أَکثَرَ مِنهُم وَ أَشَدَّ قُوَّةً وَ آثاراً فِی الأَرض‌ِ فَما أَغنی عَنهُم ما کانُوا یَکسِبُون‌َ (82) فَلَمّا جاءَتهُم رُسُلُهُم بِالبَیِّنات‌ِ فَرِحُوا بِما عِندَهُم مِن‌َ العِلم‌ِ وَ حاق‌َ بِهِم ما کانُوا بِه‌ِ یَستَهزِؤُن‌َ (83) فَلَمّا رَأَوا بَأسَنا قالُوا آمَنّا بِاللّه‌ِ وَحدَه‌ُ وَ کَفَرنا بِما کُنّا بِه‌ِ مُشرِکِین‌َ (84) فَلَم یَک‌ُ یَنفَعُهُم إِیمانُهُم لَمّا رَأَوا بَأسَنا سُنَّت‌َ اللّه‌ِ الَّتِی قَد خَلَت فِی عِبادِه‌ِ وَ خَسِرَ هُنالِک‌َ الکافِرُون‌َ (85)

صفحه : 298

ترجمه‌

(آنهایی که پیمبران و کتابهای الهی را تکذیب نمودند) هنگام وقوع (قیامت) غلهایی در گردن آنان بسته شده و بزنجیرها
در آب جوشان کشیده میشوند پس از آن در آتش تابیده شوند (71)
پس از آن بآنها گفته میشود کجایند آنهایی که شریک خدا قرار دادید (72)
(در پاسخ) گویند آنان از نظر ما گم شدند بلکه ما در دنیا چنین نبودیم که چیزی را بخوانیم خدا اینطور کافرین را گمراه میگرداند
اینکه خذلان شما برای اینکه است که در دنیا بچیزی که غیر از حق بود شادمان بودید و برای اینکه (چنین بودید که) بخودتان می‌نازیدید (74)
خطاب بمشرکین میرسد که بدرهای جهنم درآیید در حالی که در آن جاویدان میباشید چقدر بد خواهد بود جایگاه مردمان متکبر سرکش (75)
ای محمّد (بر جفای کفار) صبر نما حقیقة وعده خدا حق است و ما یا (در حیات تو) بتو نشان میدهیم بعض عذابهایی را که بآنها وعده داده‌ایم یا تو را بمیرانیم پس بسوی ما بر میگردند (76)
و حقیقتا ما پیش از تو پیمبرانی فرستادیم و حکایت بعضی از آنها را بر تو بیان نمودیم و سرگذشت بعض دیگر را برای تو نقل ننمودیم (77) و نبود پیمبری که آیه (و معجزه‌ای) بیاورد مگر باذن خدا و وقتی فرمان خدا رسد بحق و درستی حکم جاری میگردد و آنهایی که بر باطل مشی مینمودند در آنجا (در قیامت) خسران و زیان برند (78)
خدا آن کسی خواهد بود که برای شما چهارپایان را بیافرید که ببعضی از آن سوار شوید و از گوشت بعض دیگر تغذیه نمائید
و نیز در آنها برای شما منافع دیگری است و تا آنکه شما را بآن حاجتی که در دل دارید برساند و بر آن چهارپایان و بر کشتی

صفحه : 299
سوار شوید (80)
و آیات (و نشانه‌های رحمت خود را) بشما می‌نمایاند (81)
آیا چرا کفار در زمین سیر نمی‌نمایند تا بنگرند چگونه بود عاقبت کسانی را که پیش از آنها بودند و عدد آنان زیادتر و قوای آنان شدیدتر و آثارشان در زمین بیشتر از اینها بود و آنچه کسب نمودند (از جمع مال و ترتیب سپاه) آنها را از عذاب بی نیاز نگردانید (82)
و چون پیمبران با معجزه‌ها آمدند آنان با آن دانشی که داشتند خشنود بودند و فراگرفت آنها را آنچه را که بآن استهزاء مینمودند (83)
پس چون مشرکین عذاب ما را دیدند گفتند بخدای یگانه ایمان آوردیم و کافر شدیم بآنچه برای خدا شریک قرار میدادیم (84)
و چون عذاب خدا را دیدند دیگر ایمان بآنها نفع نبخشید زیرا سنت خدا نسبت ببندگانش چنین گذشته و کافرین از عمرشان زیان بردند (یعنی چیزی از عمرشان عایدشان نگردید) (85).

توضیح آیات‌

إِذِ الأَغلال‌ُ فِی أَعناقِهِم وَ السَّلاسِل‌ُ یُسحَبُون‌َ- فِی الحَمِیم‌ِ ثُم‌َّ فِی النّارِ یُسجَرُون‌َ کفار چه وقت بقبح عملشان و نتیجه تکذیبشان دانا می‌گردند وقتی که غل‌ها و زنجیرهای آتشین را در گردن خود بسته بینند در حالی که کشیده میشوند تا آنها را در آب جوشان بیندازند پس از آن در آتش جهنم سوخته گردند.
در اینکه آیه آن کفاری که انکار پیمبران و آیات الهی را نموده‌اند آنان را بسه عذاب بزرگ که از بالاترین عذاب‌های جسمانی بشمار میرود تهدید فرموده یکی غلهایی که علامت ذلت است در گردن آنها بسته گردیده که آن نتیجه همین غل‌ها و زنجیرهای آرزو و آمال دنیوی و کبر و نخوت و خودپسندی خواهد بود که در اینکه دنیا دست و پای آنان را بسته گردانیده و نمی‌گذارد قدمی بسوی ترقی

صفحه : 300
و تعالی و صعود بمرتبه انسانیت بردارند و رو بمرکز کمال بالا روند و در اثر تصدیق بنبوت پیمبران و عمل بگفتار آنان خود را از تنگنای طبیعت رها نموده رو بفضای عالم وسیع روحانی و حقیقت آورند.
(عذاب دوم) که (بواو عطف) عطف (باغلال) داده اینکه است که پس از اینکه بگردن آنها غل بسته شده با زنجیرهای آتشین آنان را میکشانند و در آب جوشان می‌اندازند و ظاهرا اینکه تشریفات پیش‌کشی جهنمیان خواهد بود.
(سوم) پس از اینهمه مجازات آنان را در آتش می‌اندازند.
(یسجرون) سجر در لغت بمعنی انداختن هیزم است در آتش شدید مثل هیزمی که در تنور پر از آتش بیاندازند و باین مناسبت شاید مقصود چنین باشد که در حقیقت کفار خود هیزم جهنم خواهند بود و اینکه توجیه را تأیید مینماید قوله تعالی در سوره (تحریم) آیه 6 (وَقُودُهَا النّاس‌ُ وَ الحِجارَةُ) آتش کرانه جهنم مردم سنگ است.
ثُم‌َّ قِیل‌َ لَهُم أَین‌َ ما کُنتُم تُشرِکُون‌َ مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ قالُوا ضَلُّوا عَنّا بَل لَم نَکُن نَدعُوا مِن قَبل‌ُ شَیئاً کَذلِک‌َ یُضِل‌ُّ اللّه‌ُ الکافِرِین‌َ پس از آنکه کفار و مشرکین در جهنم واقع میگردند ملائکه بآنان گویند کجایند آنهایی که شما در عبادت شریک خدا میگردانیدید در پاسخ گویند ما آنها را گم کرده‌ایم بلکه یا از روی خدعه و دروغگویی که عادت دیرینه آنها بوده یا واقعا از شدت عذاب یا از باب اینکه بتها چیز قابل اعتنا نبودند اصلا انکار مینمایند و گویند ما چیزی را عبادت نمیکردیم اینکه طور خدا کافرین را از طریق سعادت گمراه میگرداند.
ذلِکُم بِما کُنتُم تَفرَحُون‌َ فِی الأَرض‌ِ بِغَیرِ الحَق‌ِّ وَ بِما کُنتُم تَمرَحُون‌َ شاید ملائکه عذاب بآنها گویند اینکه عذاب و مجازاتی که امروز دچار گردیده‌اید کیفر آن امور باطلی است که در دنیا بآن دل داده و راه شما را از حق تعالی بسته گردانیده و شما از روی نفهمی بآن خوشحال بودید و نیز بآن شاد و خرم میآرامیدید

صفحه : 301
قوله تعالی (کُل‌ُّ حِزب‌ٍ بِما لَدَیهِم فَرِحُون‌َ) ادخُلُوا أَبواب‌َ جَهَنَّم‌َ خالِدِین‌َ فِیها بکفار خطاب سخط آمیز میرسد که در درهای جهنم داخل گردید همین- طوری که برای بهشت درجاتی است که هر درجه‌ای اختصاص بافراد معینی دارد جهنم را نیز درکاتی خواهد بود که هر درکه‌ای اختصاص بطائفه‌ای دارد در سوره (نساء) آیه 144 فرموده (إِن‌َّ المُنافِقِین‌َ فِی الدَّرک‌ِ الأَسفَل‌ِ مِن‌َ النّارِ) منافقین آنهایی که از روی خدعه و جاسوسی خود را داخل مؤمنین می‌اندازند آنان در درکه زیر جهنم واقع خواهند بود و در درکات دیگر بعضی فوق بعض دیگر جای دارند زیرا همانطوری که ایمان مراتب و درجاتی دارد که در اخبار بهفت پله تشبیه شده و درجه بهشتی هر کس درخور درجه ایمان و تقوی وی است بعضی فوق بعض دیگر کفر هم که مقابل ایمان است آن نیز مراتبی دارد پائین‌تر از همه مراتب شرک بخدا خواهد بود.
فَبِئس‌َ مَثوَی المُتَکَبِّرِین‌َ شاید مقصود از متکبرین آنهایی باشند که از روی کبر و نخوت دانسته و فهمیده زیر بار پیمبران نرفتند و سخنان خدایی آن بزرگواران را حمل بر دروغ و افسانه پیشینیان می‌نمودند که جایگاه چنین مردمانی دوزخ با آن عذاب‌ها و شکنجه‌های کذایی که در آیه بالا شرح داده خواهد بود و متکبرین بد منزلگاهی برای خود تهیه نموده‌اند.
فَاصبِر إِن‌َّ وَعدَ اللّه‌ِ حَق‌ٌّ فَإِمّا نُرِیَنَّک‌َ بَعض‌َ الَّذِی نَعِدُهُم از اینکه در بسیاری از آیات حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را مأمور بصبر میگرداند معلوم میشود حضرتش از کفار و مشرکین بسیار اذیت میکشید و در اینکه آیه برای تسلی دل مبارکش باو خبر میدهد که موعد ظفر و فیروزی تو خواهد رسید.
اینکه است که فرموده ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم تو باید صبر کنی و بدان که حقیقتا آنچه را که خدا راجع بثواب و درجات مؤمنین و صابرین و عذاب کفار وعده

صفحه : 302
داده حق است و بآن خواهند رسید و قسمتی از عذاب کفار در زمان حیات تو خواهد بود که بتو مینمایانیم شاید مقصود مغلوب شدن کفار باشد در جنگ بدر و باقی جهادها که در زمان خود حضرت واقع گردید و کفار مغلوب و مخذول گردیدند و بعضی کشته و بعضی بدست مسلمین اسیر شدند.
أَو نَتَوَفَّیَنَّک‌َ فَإِلَینا یُرجَعُون‌َ یا بعد از رحلت و فوت تو که امر آنان راجع بما است که بکیفر عملشان خواهند رسید مفسرین جمله اخیر (فَإِلَینا یُرجَعُون‌َ) را حمل بقیامت نموده‌اند که کفار را در قیامت بپاداش عملشان و کیفر رفتارشان میرسانیم لکن چنین بنظر می‌آید که آیه اختصاص بقیامت ندارد و شاید برای تسلی دل رسولش میخواهد باو بفرماید تو دل خوش دار خواه تو در حیات باشی یا نباشی وعده ما حق است مؤمنین را در دنیا مظفر و منصور گردانیم و در آخرت آنان را بآن مقامات عالی بهشتی خواهیم رسانید و امر کافرین نیز راجع بما است که آنان را بکیفر و مجازات عملشان هم در دنیا که آنها مخذول و مغلوب و بعضی در دست مسلمانها کشته و بعضی اسیر خواهند گردید و در آخرت نیز بآن عذابهای کذایی که تهدید شده‌اند خواهند رسید.
وَ لَقَد أَرسَلنا رُسُلًا مِن قَبلِک‌َ مِنهُم مَن قَصَصنا عَلَیک‌َ وَ مِنهُم مَن لَم نَقصُص عَلَیک‌َ آن پیمبرانی که در قرآن حکایت آنها شده بیست و نه پیغمبرند و بعض دیگر نام برده شده لکن شرح حال آنها نشده مثل (یسع) و غیر آن و بعض دیگر اصلا اسمی از آنها در قرآن برده نشده و بعضی از روایات عدد پیمبران را یکصد و بیست و چهار هزار نفر گفته و در روایات دیگر دارد که عدد آنان هشت هزار بوده چهار هزار در بنی اسرائیل و چهار هزار از غیر آنها لکن مشهور و معروف همان روایت اول است و ایمان آوردن بانبیاء مشروط بدانستن عدد آنها و اسم آنها نیست.
(منهج الصادقین)

صفحه : 303
در تفسیر مجمع البیان از حضرت امیر علیه السّلام چنین روایت شده که فرموده یکی از پیمبران سیاه بود و در قرآن حکایت آن ذکر نشده.
وَ ما کان‌َ لِرَسُول‌ٍ أَن یَأتِی‌َ بِآیَةٍ إِلّا بِإِذن‌ِ اللّه‌ِ مفسرین در شأن نزول آیه گفته‌اند کفار از حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم طلب معجزه مینمودند مثل اینکه میگفتند تو اگر پیغمبری بوستانها یا چشمه‌های آب بر ما روان گردان یا کوه احد را طلا گردان یا جلو ما بآسمان رو و کتابی باز بر ما بیاور و امثال اینکه ایرادات که بعضی از گفتار رکیک آنان را در سوره بنی اسرائیل شرح داده.
و در اینکه آیه بالا برای ردّ آنان فرموده هیچ پیمبری از پیمبران معجزه و خارق العاده‌ای نمیآورد مگر باذن خدا در جایی که مصلحت اقتضاء مینمود حق تعالی برای اثبات رسالت آنها معجزه و خارق العاده‌ای بدست آنها جاری مینمود.
فَإِذا جاءَ أَمرُ اللّه‌ِ قُضِی‌َ بِالحَق‌ِّ وَ خَسِرَ هُنالِک‌َ المُبطِلُون‌َ شاید آیه اشاره باین باشد که در جایی که امر خدای تعالی جاری گردد بر آنچه کفار از معجزات و خارق العاداتی که خواسته‌اند که بمیل آنان بدست پیمبرش ظاهر گردد و با اینحال باز کفار دست از عمل و رویه خود بر نداشته و انکار نموده و معجزه را حمل بر سحر نمایند آن وقت حکم عذاب بر آنان محقق خواهد گردید و خسران و زیان برند آنهایی که در طریق باطل قدم میزنند.
در سوره مائده حکایة از حواریین حضرت عیسی علیه السّلام فرموده که پس از آنکه از عیسی (ع) طلب مائده آسمانی نمودند که بخوریم و قلبمان مطمئن بایمان گردد و حضرت عیسی (ع) بامر حق تعالی طلب مائده نمود اینکه آیه نازل گردید (قال‌َ اللّه‌ُ إِنِّی مُنَزِّلُها عَلَیکُم فَمَن یَکفُر بَعدُ مِنکُم فَإِنِّی أُعَذِّبُه‌ُ عَذاباً لا أُعَذِّبُه‌ُ أَحَداً مِن‌َ العالَمِین‌َ)«1»
-----------------------------------
(1) سوره مائده آیه 115 بعد از خواهش عیسی (ع) خدا فرمود من مائده‌ای که خواسته‌اند بر شما فرود می‌آورم لکن کسی که پس از آن کافر میگردد او را چنان عذابی مینمایم که احدی از عالم را چنین عذابی ننموده باشم.

صفحه : 304
و نیز در حکایت ناقه صالح علیه السّلام و فرود آمدن عذاب بر قومش در اثر کشتن ناقه اینکه مطلب هویدا است که پس از اتمام حجّت بر منکرین استحقاق عذاب دنیوی علاوه بر عقوبات اخروی حتمی است.
اللّه‌ُ الَّذِی جَعَل‌َ لَکُم‌ُ الأَنعام‌َ لِتَرکَبُوا مِنها وَ مِنها تَأکُلُون‌َ- وَ لَکُم فِیها مَنافِع‌ُ وَ لِتَبلُغُوا عَلَیها حاجَةً فِی صُدُورِکُم وَ عَلَیها وَ عَلَی الفُلک‌ِ تُحمَلُون‌َ در اینکه آیه بطریق (انّی) که از اثر پی بمؤثر بردن است خود را معرفی مینماید که خدا و آفریننده جهانیان آن کسی است که چهار پایان را با آن عظمت جثه‌شان چنان برای شما افراد بشر رام گردانیده و آنان را مسخر شما گردانیده که بعضی از آنها را مرکوب شما گردانیده و از گوشت بعضی از آنها میخورید و منافع دیگر از پوست و پشم و کرک آنان میبرید و نیز باقی احتیاجات شما را از قبل موجودات در دسترس شما نهاده و بر کشتی سوار شده از دریا گذر میکنید اشاره به اینکه آیا اینهمه آیتها و نشانه‌های قدرت بر اثبات وجود و وحدت حق تعالی برای شما کافی نیست که دنبال معجزه میگردید.
آری کسی که حالت اطاعت در وی نیست بمعجزات هم قانع نمیگردد چنانچه معجزات انبیاء را حمل بر سحر مینمودند.
وَ یُرِیکُم آیاتِه‌ِ فَأَی‌َّ آیات‌ِ اللّه‌ِ تُنکِرُون‌َ اینکه آیه شاهد بر توضیح آیه بالا است که شما علی الدوام آیات تکوینی و آثار خلقت را مشاهده مینمائید در صورتی که در تمام موجودات آثار خلقت و علم و حکمت و قدرت مدبّر حکیم هویدا است با اینکه آیات ظاهر و روشن چگونه میتوانید انکار وحدت نمائید و در عبادت و قضاء حوائج خود رو بغیر آورید و کسی را با او شریک گردانید.
أَ فَلَم یَسِیرُوا فِی الأَرض‌ِ فَیَنظُرُوا کَیف‌َ کان‌َ عاقِبَةُ الَّذِین‌َ مِن قَبلِهِم کانُوا أَکثَرَ مِنهُم وَ أَشَدَّ قُوَّةً وَ آثاراً فِی الأَرض‌ِ فَما أَغنی عَنهُم ما کانُوا یَکسِبُون‌َ پس از اظهار قدرت و تذکر به نعمتهایی که برای بشر بتدبیر حکمت و نظام آفرینش بوجه نیکو مهیّا گردانیده در مقام تهدید و تذکر کفار بر آمده که آیا

صفحه : 305
اینکه مردمانی که آیات خدا را انکار میکنند و پیمبر ما را تکذیب مینمایند در اطراف زمین سیر نمیکنند تا آنکه آثار عذابی که در اثر مخالفت سفرای الهی دامن‌گیر آنان گردیده مشاهده نمایند و به بینند و بیابند چگونگی حال کسانی که پیش از آنها بودند از آیه معلوم میشود که تا وقت نزول آیه آثار خرابی شهرستان عاد و ثمود و مؤتفکه باقی بوده که فرموده در موقع جهان گردی آنان نظر کنند و به بینند آنهایی که هم از حیث عدد و هم از حیث قوت جسمانی و هم از جهت آثار و اعمال و مال و ثروت قوی‌تر و شجاع‌تر از اینها بودند وقتی در مورد غضب الهی واقع شدند قوت و شوکت و کثرت آنها جلوگیر عذاب از آنان نگردید و مبتلا بعذاب گردیدند.
فَلَمّا جاءَتهُم رُسُلُهُم بِالبَیِّنات‌ِ فَرِحُوا بِما عِندَهُم مِن‌َ العِلم‌ِ وَ حاق‌َ بِهِم ما کانُوا بِه‌ِ یَستَهزِؤُن‌َ ظاهرا مرجع ضمیر (جاءتهم) همان کفاری میباشند که مبتلا بعذاب گردیده و اثر خرابی شهرستانهای آنها تا وقت نزول آیه باقی مانده بود که آنان چنین مردمانی بودند که وقتی سفراء الهی با معجزه‌های ظاهر برای هدایت آنها فرستاده میشدند آنان بآنچه از اباطیل میدانستند که در واقع جهل مرکب بود نه علم و از دانشی که سبب نجاتشان باشد بی‌نصیب بودند و علم ظاهری دنیوی را علم حقیقی می‌پنداشتند قوله تعالی «یَعلَمُون‌َ ظاهِراً مِن‌َ الحَیاةِ الدُّنیا وَ هُم عَن‌ِ الآخِرَةِ هُم غافِلُون‌َ» (سوره روم آیه 6) در سوره دیگر است «ذلِک‌َ مَبلَغُهُم مِن‌َ العِلم‌ِ»- یعنی منتهای دانش آنها علم دنیوی است نه اخروی بگمان اینکه علم و دانشی دارند دل خوش بودند و پیمبران را استهزاء و سخریه مینمودند اینکه بود که بالاخره اثر استهزاء آنها باز گشت بخودشان کرد و عذاب آنان را فرا گرفت.
فَلَمّا رَأَوا بَأسَنا قالُوا آمَنّا بِاللّه‌ِ وَحدَه‌ُ وَ کَفَرنا بِما کُنّا بِه‌ِ مُشرِکِین‌َ، فَلَم یَک‌ُ یَنفَعُهُم إِیمانُهُم لَمّا رَأَوا بَأسَنا حال کفار چنین بود که وقتی آثار عذاب را میدیدند از کرده خود پشیمان

صفحه : 306
می‌گشتند و اظهار توبه و پشیمانی نموده و می‌گفتند ما بخدای یگانه ایمان آوردیم و آنچه را که در عبادت شریک خدا قرار داده بودیم از آن بیزاری میجوئیم لکن وقتی آثار عذاب را دیدند دیگر پشیمانی سودی نخواهد داشت زیرا که موقع عمل گذشته است و حکم خدا بر وقوع عذاب آنها جاری گردیده.
سُنَّت‌َ اللّه‌ِ الَّتِی قَد خَلَت فِی عِبادِه‌ِ وَ خَسِرَ هُنالِک‌َ الکافِرُون‌َ قانون خلقت و نظام آفرینش بر اینکه استوار گردیده که بمردن عمل قطع میگردد زیرا وقتی عمر انسان بآخر رسید آنچه از کمال در او بالقوّه موجود بود بانتهاء میرسد دیگر استعداد کمالی در وی باقی نمانده اینکه است که دیگر محلّی برای پذیرفتن توبه او باقی نخواهد بود.

صفحه : 307

‌سورة فصلت‌

اشاره

اربع و خمسون آیة و هی مکیة

[سوره فصلت (41): آیات 1 تا 18]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
حم (1) تَنزِیل‌ٌ مِن‌َ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ (2) کِتاب‌ٌ فُصِّلَت آیاتُه‌ُ قُرآناً عَرَبِیًّا لِقَوم‌ٍ یَعلَمُون‌َ (3) بَشِیراً وَ نَذِیراً فَأَعرَض‌َ أَکثَرُهُم فَهُم لا یَسمَعُون‌َ (4)
وَ قالُوا قُلُوبُنا فِی أَکِنَّةٍ مِمّا تَدعُونا إِلَیه‌ِ وَ فِی آذانِنا وَقرٌ وَ مِن بَینِنا وَ بَینِک‌َ حِجاب‌ٌ فَاعمَل إِنَّنا عامِلُون‌َ (5) قُل إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثلُکُم یُوحی إِلَی‌َّ أَنَّما إِلهُکُم إِله‌ٌ واحِدٌ فَاستَقِیمُوا إِلَیه‌ِ وَ استَغفِرُوه‌ُ وَ وَیل‌ٌ لِلمُشرِکِین‌َ (6) الَّذِین‌َ لا یُؤتُون‌َ الزَّکاةَ وَ هُم بِالآخِرَةِ هُم کافِرُون‌َ (7) إِن‌َّ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ لَهُم أَجرٌ غَیرُ مَمنُون‌ٍ (8) قُل أَ إِنَّکُم لَتَکفُرُون‌َ بِالَّذِی خَلَق‌َ الأَرض‌َ فِی یَومَین‌ِ وَ تَجعَلُون‌َ لَه‌ُ أَنداداً ذلِک‌َ رَب‌ُّ العالَمِین‌َ (9)
وَ جَعَل‌َ فِیها رَواسِی‌َ مِن فَوقِها وَ بارَک‌َ فِیها وَ قَدَّرَ فِیها أَقواتَها فِی أَربَعَةِ أَیّام‌ٍ سَواءً لِلسّائِلِین‌َ (10) ثُم‌َّ استَوی إِلَی السَّماءِ وَ هِی‌َ دُخان‌ٌ فَقال‌َ لَها وَ لِلأَرض‌ِ ائتِیا طَوعاً أَو کَرهاً قالَتا أَتَینا طائِعِین‌َ (11) فَقَضاهُن‌َّ سَبع‌َ سَماوات‌ٍ فِی یَومَین‌ِ وَ أَوحی فِی کُل‌ِّ سَماءٍ أَمرَها وَ زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنیا بِمَصابِیح‌َ وَ حِفظاً ذلِک‌َ تَقدِیرُ العَزِیزِ العَلِیم‌ِ (12) فَإِن أَعرَضُوا فَقُل أَنذَرتُکُم صاعِقَةً مِثل‌َ صاعِقَةِ عادٍ وَ ثَمُودَ (13) إِذ جاءَتهُم‌ُ الرُّسُل‌ُ مِن بَین‌ِ أَیدِیهِم وَ مِن خَلفِهِم أَلاّ تَعبُدُوا إِلاَّ اللّه‌َ قالُوا لَو شاءَ رَبُّنا لَأَنزَل‌َ مَلائِکَةً فَإِنّا بِما أُرسِلتُم بِه‌ِ کافِرُون‌َ (14)
فَأَمّا عادٌ فَاستَکبَرُوا فِی الأَرض‌ِ بِغَیرِ الحَق‌ِّ وَ قالُوا مَن أَشَدُّ مِنّا قُوَّةً أَ وَ لَم یَرَوا أَن‌َّ اللّه‌َ الَّذِی خَلَقَهُم هُوَ أَشَدُّ مِنهُم قُوَّةً وَ کانُوا بِآیاتِنا یَجحَدُون‌َ (15) فَأَرسَلنا عَلَیهِم رِیحاً صَرصَراً فِی أَیّام‌ٍ نَحِسات‌ٍ لِنُذِیقَهُم عَذاب‌َ الخِزی‌ِ فِی الحَیاةِ الدُّنیا وَ لَعَذاب‌ُ الآخِرَةِ أَخزی وَ هُم لا یُنصَرُون‌َ (16) وَ أَمّا ثَمُودُ فَهَدَیناهُم فَاستَحَبُّوا العَمی عَلَی الهُدی فَأَخَذَتهُم صاعِقَةُ العَذاب‌ِ الهُون‌ِ بِما کانُوا یَکسِبُون‌َ (17) وَ نَجَّینَا الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ کانُوا یَتَّقُون‌َ (18)

صفحه : 308

ترجمه‌

سوره فصلت مکی است و در عدد کوفیان پنجاه و چهار آیه و در عدد حجازیان پنجاه و سه آیه و در عدد بصریان و شامیان پنجاه و دو آیه است، و هفتصد و نود و شش کلمه و سه هزار و پنجاه حرف است
بنام ایزد هستی بخش صاحب رحمت عام و خاص
(قرآن) فرو فرستاده شده‌ایست (از طرف خدای) بخشنده و مهربان (2)
قرآن کتابی است عربی که آیات آن مفصل و برای جماعتی است که عالم و دانایانند (3)
قرآن بشارت دهنده (بمؤمنین و تهدید کننده کافرین خواهد بود) و بیشتر مردم (از استماع قرآن) رو میگردانند پس آنان آیات را نمیشنوند (4)
(کفار) چنین گفتند دلهای ما از آنچه ما را بسوی آن میخوانی در غلاف است و در گوش ما

صفحه : 309
سنگینی است و بین ما و تو حجاب است (و گویند ای رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) آنچه خواهی بکن (ما هم آنچه خواهیم) میکنیم (5)
ای محمّد بگو حقیقتا من هم بشری میباشم مثل شما بسوی من وحی گردیده شده که خدای شما الهی است یکتا و یگانه پس بسوی پرستش او استقامت نمائید و از او آمرزش بطلبید و وای بحال کسانی که بخدا شرک آرند (6)
آن کسانی که زکاة نمیدهند در حالی که بآخرت کافرند (7)
حقیقتا کسانی که ایمان آوردند و اعمال نیکو نمودند برای آنها پاداش غیر مقطوع (و غیر منت) خواهد بود (8)
ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم (باین کفار) بگو آیا شما کافر میگردید بآنکسی که زمین را در دو روز آفریده و برای او ند و مانند قرار میدهید آن است مربی جهانیان (9)
و در بالای زمین کوه‌هایی بر افراشته و در آن کوه‌ها برکت داده و روزی اهل زمین و قوت آنها را در چهار روز اندازه‌گیری نموده و اهل زمین همه خواهان روزی خودند (10)
پس از آن بسوی آسمان قصد نمود در حالی که آسمان دودی بود، پس بآسمان و زمین گفت بیائید برغبت یا کراهت آسمان و زمین گفتند ما فرمان‌بران می‌آئیم (11)
پس حکم او در آسمان و زمین در دو روز (جاری گردید) و عمل هر آسمانی را بوی وحی گردانید و آسمان دنیا را بچراغها زینت داد و آن را نگاهبانی نمود اینکه است تقدیر (خدای) غالب دانا (12)
و اگر (کفار) با اینکه تذکرات اعراض نمودند (ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) بگو شما را تهدید نمودم بصاعقه‌ای مثل صاعقه قوم عاد و ثمود (13)
وقتی پیمبران از جلو آنان و از پشت سر آنها آمدند (و بآنان گفتند) عبادت نکنید مگر خدا را (کفار) گفتند اگر خدا میخواست (که غیر او را عبادت نکنیم) برای ما ملائکه را فرو میفرستاد و حقیقة ما برسالت شما کافرانیم (14)
و اما (گروه) عادیان در زمین بدون استحقاق دعوی بزرگی نمودند و گفتند کی است که از ما قوی‌تر باشد آیا (آن کافرین) ندانستند آن خدایی که آنها را آفریده قوت او از آنان شدیدتر خواهد بود و آنها چنین بودند که آیات ما را انکار مینمودند (15)
(و چون آنان خود را قوی و نیرومند می‌پنداشتند) ما باد سختی در روزهای

صفحه : 310
نحسی بر آنها گماشتیم تا آنکه در حیات دنیا بآنها بچشانیم عذاب خواری (کننده) و عذاب آخرت خوار کننده‌تر خواهد بود در حالی که یاری کرده نشوند (16)
و اما جماعت ثمود را (نیز بتوسط پیمبران) هدایت نمودیم و آنان کوری را بر بینایی اختیار نمودند (اینکه بود) که در اثر اعمالی که کسب نمودند صاعقه که عذاب خوار کننده‌ای بود آنها را گرفت (17)
و آن کسانی که ایمان آورده بودند و از شرک و نافرمانی پرهیز میکردند نجات دادیم (18)

توضیح آیات‌

حم تَنزِیل‌ٌ مِن‌َ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ بقول بعضی (حم) در محل رفع و مبتداء و تنزیل خبر او است و بقول دیگر (تنزیل) خبر مبتداء محذوف است یعنی اینکه قرآن از طرف پروردگاری فرود آمده که رحمت رحمانی و رحمت رحیمی او تمام موجودات امکانی را فرا گرفته است.
کِتاب‌ٌ فُصِّلَت آیاتُه‌ُ قُرآناً عَرَبِیًّا لِقَوم‌ٍ یَعلَمُون‌َ کتاب بدل از تنزیل است یعنی اینکه از جانب خدای رحمن و رحیم برای هدایت شما فرستاده شده کتابی است که آیات آن مفصل و مبین است و آن قرآنی است که بزبان عربی فرود آمده و اینکه قرآن فرستاده شده است برای جماعتی که عالم و دانایانند (بزبان عربی و از آوردن مثل آن عاجز خواهند بود).
اشاره به اینکه آنهایی که توجه بقرآن ندارند کسانی خواهند بود که از علم و دانش حقیقی تهی و پی بهره‌اند و غرض از انزال قرآن از عالم لاهوت بعالم ناسوت دانشمندانند که بعضی از اسرار قرآن را میفهمند و میدانند که چنین کلامی از عهده بشری خارج خواهد بود و از روی دانستگی و فهمیدگی ایمان آورده و تصدیق مینمایند که اینکه قرآن از جانب پروردگار عالمیان است اگر چه قرآن

صفحه : 311
برای تمام افراد بشر بلکه برای هدایت جن و انس فرود آمده لکن فقط دانشمندان می‌توانند از قرآن بهره‌مند گردند.
بَشِیراً وَ نَذِیراً فَأَعرَض‌َ أَکثَرُهُم فَهُم لا یَسمَعُون‌َ دو صفت از صفات قرآن را تذکر میدهد یکی اینکه قرآن مؤمنین را بشارت و مژده میدهد بدرجات عالیه و نعمتهای بهشتی که بپاداش اعمال نیکو نصیب آنان خواهد گردید و دیگر آنکه کفار را از عذاب و شکنجه جهنّمی که در کیفر اعمال بدشان گرفتار میگردند میترساند و آنهایی که از استماع قرآن اعراض نموده و رو بر گردانیده‌اند آنها نمیشنوند و گوش دلشان در اثر اعراض فاسدشان کر گردیده و اشاره بهمین مردم دارد قوله تعالی.
صُم‌ٌّ بُکم‌ٌ عُمی‌ٌ فَهُم لا یَعقِلُون‌َ آری کسی که روی دلش از خدا برگشته و رو بطبیعت آورده و تمام همّش منصرف بامور مادی و حظوظ نفسانی گردیده واقعا از استماع سخنان حقانی کر میگردد و چنین کس دیگر تاب شنیدن آیات قرآنی را ندارد.
وَ قالُوا قُلُوبُنا فِی أَکِنَّةٍ مِمّا تَدعُونا إِلَیه‌ِ وَ فِی آذانِنا وَقرٌ وَ مِن بَینِنا وَ بَینِک‌َ حِجاب‌ٌ فَاعمَل إِنَّنا عامِلُون‌َ چون کفار خود را چنین میدیدند که چنان در ظلمت طبیعی فرو رفته‌اند که دیگر گویا قدرت بر استماع آیات قرآنی ندارند اینکه بود که از حال خود خبر میدادند که قلب ماها در غلاف طبیعت بسته شده و گوش ما سنگین گردیده و طاقت استماع آیات قرآنی را نداریم و پرده خود خواهی و کبر و جهل بین ما و تو حائل گردیده چون چنین است دیگر منتظر مباش که ما بآیات قرآن بگرویم طمع از ما ببر تو بکار خودت برو ما هم بکار خودمان میرویم.
قُل إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثلُکُم یُوحی إِلَی‌َّ أَنَّما إِلهُکُم إِله‌ٌ واحِدٌ خطاب بسفیر اعظم خود نموده که ای رسول اکرم باین مردمانی که در اشتباهند و از روی نفهمی بتو اعتراض می‌کنند که چرا تو مثل آنان غذا میخوری و میخوابی

صفحه : 312
و زن میگیری و چنین گمان میکنند که تو هم مثل خودشان دنبال حظوظات نفسانی از قبیل مال و جاه و سلطنت و غیره میباشی و دعوی خدایی داری بگو من ملک و جن نیستم من هم مثل شما بشری میباشم که غذا میخورم و میخوابم و نیز در تمام امور طبیعی بشری مانند شما هستم فقط امتیاز من از شما باین است که از راه باطن بمن وحی رسیده که اله و آفریننده و مبدء و معاد شما یکی است که باید او را بپرستید نه غیر او را و از او استعانت بجوئید نه از غیر او و اینکه مطلبی است کاملا عقلی و منطقی و گویا خواهد بفرماید شما هم اگر پرده کبر و عصبیت و جهالت را پاره کنید و در صفات انسانیت معتدل و در روح بشریت مصفی و از صفات حیوانیت وارسته گردید آن وقت بعقل و و جدان خود خواهید دریافت که مرجع و پناهگاه همان کسی است که شما را از نیستی بهستی و از عدم بوجود آورده است و تمام امور بدست قدرت ازلی او انجام میگیرد و ظهور وحدت فیض او را در تمام موجودات مشاهده خواهید نمود.
فَاستَقِیمُوا إِلَیه‌ِ وَ استَغفِرُوه‌ُ وَ وَیل‌ٌ لِلمُشرِکِین‌َ بتمام افراد بشر امر میفرماید که در مقام توحید استقامت و پایداری بنمائید و برای گناهان گذشته‌تان از خدای تعالی طلب آمرزش کنید و مشرکین در چاه مذلت و خواری خواهند واقع گردید.
و در سوره هود آیه 14 خطاب برسول خود مینماید که (فَاستَقِم کَما أُمِرت‌َ) یعنی در مقام اجراء کلمه توحید استقامت نما و بر آنچه مأمور گردیده‌ای ثابت قدم باش.
آیه اشاره به اینکه وقتی در اثر ایمان و تقوی نور وحدت در قلب شما تجلی نمود و خدا را به یگانگی شناختید در طریق عبودیت و پرستش او استقامت پیدا نمائید و در اجراء اوامر او بردبار باشید و نفس اماره و شیطان شما را از طریق حق بسوی باطل نلغزاند و از راه برون نبرد و بخدا پناه ببرید و از او طلب یاری نمائید.
آری کوه‌های مشکلات در اثر متانت و استقامت هموار خواهد گردید در عالم

صفحه : 313
شنیده نشده کسی حائز مقامی گردیده باشد مگر در اثر ثبات در عزم و استقامت در عمل فیروزی و مظفریت نصیب کسی میگردد که در مقام عمل و رو برو شدن با موانع با نفس و شیطان مجاهده نموده و با عزمی ثابت موانع را بر طرف گرداند و بقوت یقین در راه نوردی خود استوار گردد قوله تعالی «وَ الَّذِین‌َ جاهَدُوا فِینا لَنَهدِیَنَّهُم سُبُلَنا» سوره عنکبوت آیه 69.
الَّذِین‌َ لا یُؤتُون‌َ الزَّکاةَ وَ هُم بِالآخِرَةِ هُم کافِرُون‌َ در مقام اوصاف مشرکین برآمده و آنها را بدو صفت معرفی میفرماید اول از جمله صفات نکوهیده مشرکین چنین است که از دادن زکاة خوداری مینمایند دوم بعالم آخرت کافرند یعنی آنان منکر قیامت می‌باشند.
از اینکه آیه چنین استفاده میشود که بالاتر چیزی که مؤمن بآخرت بآن امتحان میگردد دادن زکاة است زیرا که مال محبوب القلوب است و انسان بآسانی نمیتواند دست از آن بردارد در سورة (الحجرات) آیه (15) در اوصاف مؤمنین فرموده «إِنَّمَا المُؤمِنُون‌َ الَّذِین‌َ آمَنُوا بِاللّه‌ِ وَ رَسُولِه‌ِ ثُم‌َّ لَم یَرتابُوا وَ جاهَدُوا بِأَموالِهِم وَ أَنفُسِهِم فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ أُولئِک‌َ هُم‌ُ الصّادِقُون‌َ»«1» و نظیر اینکه آیه بسیار است که در مجاهده فی سبیل اللّه انفاق مالی را مقدم می‌اندازد بر مجاهده با نفس و صدق مؤمنین در اظهار ایمانشان را مترتب میگرداند بمجاهده بمالشان و نفسشان.
إِن‌َّ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ لَهُم أَجرٌ غَیرُ مَمنُون‌ٍ کرم بین و لطف خداوند را که در صورتی که ایمان و عمل صالح هر دو بتوفیق او انجام میگیرد و اجری هم که بمؤمنین وعده داده آنهم از راه لطف و کرم خداوندی او است بنده هر قدر عمل صالح کند مستحق اجر و عوض نخواهد بود زیرا که وظیفه بنده بندگی است با اینکه حال در اینکه آیه بالا اعلان نموده بکسانی که
-----------------------------------
(1) حقیقتا مؤمنین کسانی خواهند بود که بخدا و رسول او ایمان آوردند پس از آن شک پیرامون آنان نگردیده (و نیز آنها چنین میباشند) که بمال‌ها و نفسهای خود در راه خدا مجاهده مینمایند و چنین اشخاصی (در دعوی ایمان) راستگویانند.

صفحه : 314
ایمان آورده و عمل نیکو نموده‌اند که اجر متصل غیر مقطوع و بی‌منّت خواهیم داد قُل أَ إِنَّکُم لَتَکفُرُون‌َ بِالَّذِی خَلَق‌َ الأَرض‌َ فِی یَومَین‌ِ وَ تَجعَلُون‌َ لَه‌ُ أَنداداً باستفهام انکاری در مقام سرزنش بشر برآمده و برسول خود خطاب نموده که ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم باین کافرین بگو آیا شما کفران میورزید و انکار مینمائید کسی را که زمین را در دو روز آفریده و اشباه و امثال برای او قرار میدهید، کسی که زمین را در مدت دو روز آفریده او پروردگار تمام عالمیان است و آن کسی که بر آفرینش زمین قدرت دارد خالق تمام موجودات خواهد بود زیرا که آسمان و زمین و تمام عوالم موجودات متصل بهم و مربوط بیکدیگرند قوله تعالی: «لَو کان‌َ فِیهِما آلِهَةٌ إِلَّا اللّه‌ُ لَفَسَدَتا».
آری وحدت عالم دلیل بر وحدت اله عالم است زیرا که در جای خود مبرهن گردیده که موجودات مثل حلقه‌های زنجیر و تار و پود یک پارچه بهم مرتبط و متصل خواهند بود.
و وحدت صنع دلیل بر وحدت صانع است دو علت نمیشود در یک معلول شخصی تصرف نمایند اینکه است که در آخر آیه فرموده «ذلِک‌َ رَب‌ُّ العالَمِین‌َ».
اشاره باین است که موجودات مادی طبیعی تدریجی الحصولند باید بتدریج موجود گردند و آن کسی که زمین را آفریده تمام عوالم ممکنات را همان آفریده است ظاهرا مقصود از دو روز مدتی خواهد بود که اگر روز و شبی میبود مقدار دو روز بحساب میآمد زیرا که در آن وقت روز و شبی نبوده تا آنکه خلقت را محدود نماید وَ جَعَل‌َ فِیها رَواسِی‌َ مِن فَوقِها وَ بارَک‌َ فِیها وَ قَدَّرَ فِیها أَقواتَها فِی أَربَعَةِ أَیّام‌ٍ سَواءً لِلسّائِلِین‌َ بعد از تذکر به اینکه زمین را پس از نیستی در مدت دو روز از عدم بوجود آورده در مقام نظم آفرینش آن برآمده که در بالای زمین کوه‌هایی برافراشته و در آنها از انواع و اقسام گیاه‌ها و معادن و غیر آن برکت داده و روزی خلق را در آن اندازه‌گیری نموده و نظام آفرینش زمین و تعیین روزی هر کسی را بقدر خواهش

صفحه : 315
و طلب استعدادی وی در مدت چهار روز تسویه نموده و اندازه‌گیری کرده مفسرین گویند آفرینش زمین با تنظیم آن مطابق حکمت چهار روز میشود.
ثُم‌َّ استَوی إِلَی السَّماءِ وَ هِی‌َ دُخان‌ٌ مفسرین (استوی) را بمعنی قصد گرفته‌اند و در معنی آیه چنین گفته‌اند که پس از اتمام خلقت زمین بسوی خلقت آسمان قصد نمود در حالی که آسمان (دود بود) یعنی بخارات زمین بود که ببالا متصاعد گردیده و مثال دود مینمود.
و اینکه آیه را دلیل گرفته‌اند که خلقت زمین پیش از خلقت آسمان شده لکن بنا بر اینکه معنی اینکه آیه با آن آیه که در سوره (النازعات) آیه 30 فرموده:
«وَ الأَرض‌َ بَعدَ ذلِک‌َ دَحاها» منافات پیدا مینماید و مفسرین در پاسخ اینکه اعتراض گفته‌اند اول زمین بطور پیچیدگی آفریده شده و پس از آن آسمان خلقت گردیده و پس از خلقت آسمانها زمین کشیده و پهن گردیده و بنا بر اینکه توجیه بین دو آیه منافاتی نخواهد بود.
لکن اینکه توجیه بنظر درست نمی‌آید زیرا که در آیه بالا تصریح دارد که در دو روز زمین آفریده شده و در آن کوه‌هایی افراشته گردیده که خلقت زمین و کوه‌ها با هم چهار روز میشود و معلوم است خلقت کوه‌ها بعد از کشیده شدن زمین واقع گردیده و پس از آن به (ثم) که مشعر بر تراخی است فرموده (ثُم‌َّ استَوی إِلَی السَّماءِ) اینکه طور بیان دلیل بر اینکه خواهد بود که پس از اتمام زمین و کوه‌ها قصد نمود استواء آن را با آسمان.
و برای رفع اشکال ممکن است در آیه توجیه دیگری بشود به اینکه گفته شود (استَوی إِلَی السَّماءِ) یعنی زمین پس از خلقت تساوی و تعادل با آسمان پیدا نمود در حالی که آسمان دودی بود و شاید مقصود از دود آن جسم لطیفی باشد که از آن بقوه (اثیریه) تعبیر مینمایند.
از کتاب کافی و فقیه از حضرت امام زین العابدین علیه السّلام چنین روایت شده که فرمود:
1» «ان من الآیات الّتی قدرها للناس مما یحتاجون الیه البحر الذی خلقه اللّه

صفحه : 316
بین السماء و الارض و ان اللّه قدر فیها مجاری الشمس و القمر و النجوم و الکواکب الخ»«.
خلاصه ممکن است در جمع بین دو آیه چنین گفته شود آسمانها اجسام ثقیل نیستند آن طوری که اهل هیئت قدیم حدس میزدند و ستارگان مانند میخ در آن فرو رفته باشند بلکه فضاء متخلل بین کرات جسمی باشد که از شدت لطافت بحس در نمی‌آید و اهل هیئت جدید از آن تعبیر باثیر یا اثر نموده‌اند که آن شبیه‌تر چیزی ماند بآب قوله تعالی در سوره نور آیه 45 «وَ اللّه‌ُ خَلَق‌َ کُل‌َّ دَابَّةٍ مِن ماءٍ» و نیز در سوره هود آیه 9 فرموده «وَ کان‌َ عَرشُه‌ُ عَلَی الماءِ» و در اینجا آسمان را دود نامیده شاید اشاره بلطافت و تخلل بین اجزاء آن باشد و بنا بر اینکه معنی آیه دلیل نمیشود که آفرینش زمین قبل از آفرینش آسمانها باشد.
باضافه از آیه چنین استفاده میشود که آسمان قبل از خلقت زمین موجود بوده بشکل دود و زمین پس از تنظیم تساوی و تعادل با آسمان پیدا نموده.
(و اللّه العالم باسرار کلامه) فَقال‌َ لَها وَ لِلأَرض‌ِ ائتِیا طَوعاً أَو کَرهاً قالَتا أَتَینا طائِعِین‌َ و بعد از آنکه خلقت آسمان و زمین منظم و مرتب گردید از مصدر جلال احدیت بآنها خطاب رسیده که بآنچه بشما امر مینمایم اقدام و اطاعت نمائید در حالی که با رضا و رغبت باشید یا کاره و بی‌رغبت.
از اینکه آیه توان استفاده نمود که آسمان و زمین و تمام موجودات صاحب شعور و ادراکند اینکه است که مورد خطاب واقع گردیده‌اند و آیه قول حکماء را تأیید مینماید که گویند موجودات هر یک باعتبار تفاوت قوت و ضعف وجودشان صاحب شعورند وقتی صاحب شعور و ادراک باشند ممکن است مورد خطاب نیز واقع
-----------------------------------
(1) یعنی از جمله نشانه‌های قدرت خدا که برای بشر تقدیر نموده اینکه است که از جمله آنچه بآن محتاجند دریایی است که خدا بین آسمان و زمین خلق نموده و بدرستی که خدا آن دریا را مجری و محل شمس و قمر و ستارگان قرار داده.

صفحه : 317
گردند، و شاید خطاب تکوینی باشد نه تشریعی و اشاره بنفوذ قدرت دارد که ممکنات مطابق اراده خدای تعالی و تحت اقتدار او امتثال اوامر تکوینی مینمایند فَقَضاهُن‌َّ سَبع‌َ سَماوات‌ٍ فِی یَومَین‌ِ وَ أَوحی فِی کُل‌ِّ سَماءٍ أَمرَها و در مدت دو روز حکم خدا و قضاء او در سراسر هفت آسمان جاری گردید و فرمان هر آسمانی بخودش وحی گردید.
اشاره به اینکه در غریزه هر آسمانی نهاده که مطابق حکمت و نظام عالم امر تکوینی خود را اجرا گرداند.
وَ زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنیا بِمَصابِیح‌َ وَ حِفظاً ذلِک‌َ تَقدِیرُ العَزِیزِ العَلِیم‌ِ (سماء) مأخوذ از سمو و بمعنی بالا است و بر فضاء محیط بجرم ستارگان آسمان گفته میشود و مقصود از چراغهای آسمان خورشید و ماه و کواکب و کراتی خواهند بود که معلق در آسمان و بالای سرما میباشند و تشبیه بچراغ برای روشنی آنها است که در شب و روز بزمین نور میدهند.
و از تخصیص مصابیح بآسمان دنیا چنین استفاده میشود که آنچه از ستارگان و سیارات در آسمان دیده میشود مخصوص بهمین آسمان دنیای ما است که از تمام کرات پائین‌تر خواهد بود زیرا که دنیا مأخوذ از دنو است و بر بالای آن آسمانهای دیگری است که عدد آن را غیر از خدا کسی نمیداند چنانچه در بعضی از احادیث اشاره بآن شده است.
در کتاب خصال از امام جعفر صادق (ع) چنین نقل میکنند که فرموده:
1» «ان للّه عزّ و جل‌ّ اثنی عشر الف عالم کل عالم منها اکبر من سبع سماوات و سبع ارضین ما یری عالم منها ان للّه عزّ و جل‌ّ عالما غیرها»«
و غیر از اینکه احادیث بسیار است که دلالت دارد بر اینکه عالم منحصر بهفت آسمان و هفت زمین نیست.
-----------------------------------
(1) برای خدای عز و جل دوازده هزار عالم است که هر یک از آنها بزرگتر است از هفت آسمان و هفت زمین و عالمی از آنها نمی‌بیند که برای غیر خدا عالمی غیر از او باشد.

صفحه : 318
فَإِن أَعرَضُوا فَقُل أَنذَرتُکُم صاعِقَةً مِثل‌َ صاعِقَةِ عادٍ وَ ثَمُودَ در اینکه آیه کفار را تهدید فرموده و خطاب برسولش مینماید که ای محمّد باینان بگو اگر از حکم خدا اعراض نمائید مبتلا خواهید گردید بعذاب ناگهانی که در شدّت و سرعت گوئیا صاعقه آتش است و شما هلاک خواهید گردید همانطوری که گروه عاد بباد صرصر و گروه ثمود بصیحه آسمانی هلاک گردیدند.
إِذ جاءَتهُم‌ُ الرُّسُل‌ُ مِن بَین‌ِ أَیدِیهِم وَ مِن خَلفِهِم أَلّا تَعبُدُوا إِلَّا اللّه‌َ قالُوا لَو شاءَ رَبُّنا لَأَنزَل‌َ مَلائِکَةً فَإِنّا بِما أُرسِلتُم بِه‌ِ کافِرُون‌َ گناه عادیان و ثمودیان اینکه بود که با کثرت پیمبران که برای هدایت آنان از جلو و عقب آنها آمدند و آنان را بعبادت خدای یگانه دعوت نمودند آنها را تکذیب نموده و گفتند اگر پروردگار ما میخواست رسولی برای ما بفرستد ملائکه را از آسمان فرود می‌آورد و چون شما مثل ما بشر هستید ما زیر بار رسالت شما نخواهیم رفت.
آن بیخردان ندانستند که چون ملائکه از جنس بشر نیستند ممکن نیست انسان بتواند با آنها آمیزش نماید و از طریق آنها هدایت گردد مگر آنکه بشکل انسان در آیند آن وقت آنهم در نظر آنان نیز بشری میشود مثل خودشان قوله تعالی در سوره انعام آیه 9 (وَ لَو جَعَلناه‌ُ مَلَکاً لَجَعَلناه‌ُ رَجُلًا وَ لَلَبَسنا عَلَیهِم ما یَلبِسُون‌َ)«1» فَأَمّا عادٌ فَاستَکبَرُوا فِی الأَرض‌ِ بِغَیرِ الحَق‌ِّ وَ قالُوا مَن أَشَدُّ مِنّا قُوَّةً أَ وَ لَم یَرَوا أَن‌َّ اللّه‌َ الَّذِی خَلَقَهُم هُوَ أَشَدُّ مِنهُم قُوَّةً وَ کانُوا بِآیاتِنا یَجحَدُون‌َ گناه عادیان که بباد صرصر هلاک گردیدند اینکه بود که بدون استحقاق کبر و نخوت بر آنان غالب گردیده بود و چون خود را قوی و نیرومند میدیدند گمان میکردند کسی بر آنان غالب نخواهد گردید اینکه بود که می‌گفتند کی است که از ما قوی‌تر باشد که بتواند بر ما غالب گردد.
-----------------------------------
(1) کفار میگفتند چرا خدا برای هدایت ما ملک نازل ننمود در جواب آنها فرمود اگر میخواستیم پیمبر ملک باشد او باید مردی باشد و بلباس شما درآید.

صفحه : 319
آری کبر که ناشی از قوه سبعی حیوانی است وقتی بر بشر استیلاء پیدا نمود و انسان تحت استیلاء اینکه قوّه مقهور گردید آن عدم ذاتی و احتیاجات امکانی خود را فراموش نموده و بخود مینازد و میبالد و وقتی در خود یک قوت و شوکتی دید گمان می‌کند که اینکه قوت برای او پایدار خواهد بود دیگر نمیداند دست دیگری است روی دستها بلکه در مقابل قدرت و قوت حق تعالی تمام قوت‌ها ناچیز مینماید.
اینکه است که بهمزه استفهام انکاری بآنان اعتراض نموده که آیا اینکه جماعتی که از روی کبر و خودپسندی زیر بار پیمبران نمیروند فکر ندارند که آن کسی که آنان را از نیستی بوجود آورده او قوی‌تر و شدیدتر از آنها خواهد بود پس چگونه آنان آیات و نشانه‌های قدرت ما را انکار می‌کنند.

[سوره فصلت (41): آیات 19 تا 32]

اشاره

وَ یَوم‌َ یُحشَرُ أَعداءُ اللّه‌ِ إِلَی النّارِ فَهُم یُوزَعُون‌َ (19) حَتّی إِذا ما جاؤُها شَهِدَ عَلَیهِم سَمعُهُم وَ أَبصارُهُم وَ جُلُودُهُم بِما کانُوا یَعمَلُون‌َ (20) وَ قالُوا لِجُلُودِهِم لِم‌َ شَهِدتُم عَلَینا قالُوا أَنطَقَنَا اللّه‌ُ الَّذِی أَنطَق‌َ کُل‌َّ شَی‌ءٍ وَ هُوَ خَلَقَکُم أَوَّل‌َ مَرَّةٍ وَ إِلَیه‌ِ تُرجَعُون‌َ (21) وَ ما کُنتُم تَستَتِرُون‌َ أَن یَشهَدَ عَلَیکُم سَمعُکُم وَ لا أَبصارُکُم وَ لا جُلُودُکُم وَ لکِن ظَنَنتُم أَن‌َّ اللّه‌َ لا یَعلَم‌ُ کَثِیراً مِمّا تَعمَلُون‌َ (22) وَ ذلِکُم ظَنُّکُم‌ُ الَّذِی ظَنَنتُم بِرَبِّکُم أَرداکُم فَأَصبَحتُم مِن‌َ الخاسِرِین‌َ (23)
فَإِن یَصبِرُوا فَالنّارُ مَثوی‌ً لَهُم وَ إِن یَستَعتِبُوا فَما هُم مِن‌َ المُعتَبِین‌َ (24) وَ قَیَّضنا لَهُم قُرَناءَ فَزَیَّنُوا لَهُم ما بَین‌َ أَیدِیهِم وَ ما خَلفَهُم وَ حَق‌َّ عَلَیهِم‌ُ القَول‌ُ فِی أُمَم‌ٍ قَد خَلَت مِن قَبلِهِم مِن‌َ الجِن‌ِّ وَ الإِنس‌ِ إِنَّهُم کانُوا خاسِرِین‌َ (25) وَ قال‌َ الَّذِین‌َ کَفَرُوا لا تَسمَعُوا لِهذَا القُرآن‌ِ وَ الغَوا فِیه‌ِ لَعَلَّکُم تَغلِبُون‌َ (26) فَلَنُذِیقَن‌َّ الَّذِین‌َ کَفَرُوا عَذاباً شَدِیداً وَ لَنَجزِیَنَّهُم أَسوَأَ الَّذِی کانُوا یَعمَلُون‌َ (27) ذلِک‌َ جَزاءُ أَعداءِ اللّه‌ِ النّارُ لَهُم فِیها دارُ الخُلدِ جَزاءً بِما کانُوا بِآیاتِنا یَجحَدُون‌َ (28)
وَ قال‌َ الَّذِین‌َ کَفَرُوا رَبَّنا أَرِنَا الَّذَین‌ِ أَضَلاّنا مِن‌َ الجِن‌ِّ وَ الإِنس‌ِ نَجعَلهُما تَحت‌َ أَقدامِنا لِیَکُونا مِن‌َ الأَسفَلِین‌َ (29) إِن‌َّ الَّذِین‌َ قالُوا رَبُّنَا اللّه‌ُ ثُم‌َّ استَقامُوا تَتَنَزَّل‌ُ عَلَیهِم‌ُ المَلائِکَةُ أَلاّ تَخافُوا وَ لا تَحزَنُوا وَ أَبشِرُوا بِالجَنَّةِ الَّتِی کُنتُم تُوعَدُون‌َ (30) نَحن‌ُ أَولِیاؤُکُم فِی الحَیاةِ الدُّنیا وَ فِی الآخِرَةِ وَ لَکُم فِیها ما تَشتَهِی أَنفُسُکُم وَ لَکُم فِیها ما تَدَّعُون‌َ (31) نُزُلاً مِن غَفُورٍ رَحِیم‌ٍ (32)

صفحه : 320

ترجمه‌

و روزی که دشمنان خدا بسوی آتش محشور میگردند و آنها نگاه داشته (19) میشوند
تا آنکه گوش و چشم و پوست آنان بر اعمال بد آنها شهادت دهد (10)
و آنها بپوستهای خود گویند چرا شما بر ضرر ما شهادت دادید (در پاسخ) گویند بسخن در آورد ما را آن کسی که هر چیزی را گویا گردانیده و او آن کسی است که در اول دفعه شما را آفریده و بسوی او باز گشت گردیده‌اید (21)
و برای شما میسر نیست که

صفحه : 321
آنچه را گوش و چشم و پوست شما بر ضرر شما شهادت میدهد آن را پنهان گردانید و لکن شما چنین گمان میکنید که خدا بسیاری از آنچه را که میکردید نمیداند (22)
و بآن گمان بدی که بپروردگار خود داشتید شما را هلاک گردانید و شما از زیانکاران گردیدید (23)
پس اگر صبر کنند منزلگاه آنان آتش خواهد بود و اگر طلب رضایت خدا را نمایند نیز عذر آنان پذیرفته نخواهد گردید (یعنی چه صبر کنند یا نکنند از آتش نجات نخواهند یافت (24)
و هم نشینانی برای آنها گماشتیم که آنچه پیش روی آنان و آنچه پشت سرشان بود برای آنها آراسته گردانیدند و بر ضرر آنان محقق و ثابت گردید آن گفتار (یعنی عذاب) با گروه پیش از آنها از جن‌ّ و انس زیرا که آنان از زیانکاران بودند (25)
آنهایی که کافر شدند چنین گفتند استماع قرآن نکنید و آن را بگفتار لغو (باطل) گردانید شاید شما غالب گردید (26)
و به آنهایی که کافر شدند البته میچشانیم عذاب بسیار سخت (27) و البته آنها را مجازات خواهیم نمود ببدتر چیزی که بآن عمل میکردند (28)
چنین است پاداش دشمنان خدا که آتش منزل جاویدان آنها خواهد بود و آن جزاء آن است که آیات ما را انکار مینمودند (29)
و آنهایی که کافر شدند چنین میگویند ای پروردگار ما بما بنما از جن‌ّ و انس آن کسانی را که ما را گمراه گردانیدند تا اینکه آنان را زیر قدم خود بنهیم و آنها در درک سافل‌تر از ما باشند (30)
حقیقتا کسانی که گفتند پروردگار ما خدا است پس از آن در ایمان ثابت قدم ماندند بر چنین اشخاصی ملائکه فرود می‌آیند (و گویند) نترسید و اندوهناک مباشید و آنان را بشارت میدهند بآن بهشتی که بآنها وعده داده شده (31)
(ملائکه بآنها گویند) ما در حیات دنیا از دوستان شما بودیم و هم در آخرت دوستان شما خواهیم بود و برای شما مهیا است آنچه را که نفسهای شما بخواهد و نیز در آنجا برای شما آماده است آنچه را بطلبید (32)
(و تمام نعمتها) روزی مهیا شده ایست از جانب (خدای) آمرزنده مهربان (33)

صفحه : 322

توضیح آیات‌

اشاره

وَ یَوم‌َ یُحشَرُ أَعداءُ اللّه‌ِ إِلَی النّارِ فَهُم یُوزَعُون‌َ حَتّی إِذا ما جاؤُها شَهِدَ عَلَیهِم سَمعُهُم وَ أَبصارُهُم وَ جُلُودُهُم بِما کانُوا یَعمَلُون‌َ خدای متعال از حال کفار و ورود آنان در روز قیامت به پیمبرش خبر میدهد که وقتی دشمنان خدا محشور میگردند آنهایی را که جلو میباشند نگاه میدارند تا بعدیها برسند تا آنکه همه را داخل آتش گردانند وقتی همه آنان حاضر گردیدند بامر الهی اعضاء آنها بسخن میآیند و بر ضررشان شهادت میدهند گوش آنها شهادت میدهد که کلام پیمبران را شنیدند و اعتناء ننمودند و چشم آنها شهادت میدهد که آیات تکوینیه را که علی الدوام از نظر آنها می‌گذشت و آیات تدوینی قرآنی را نیز که مشاهده مینمودند هیچ عبرت نمیگرفتند و ندیده می‌انگاشتند و پوست بدنشان نیز در آنچه تماس باحرام نموده شهادت میدهد.

سخنان مفسرین در توجیه آیه‌

1- خدای تعالی دهان و زبان باعضاء می‌دهد و آنان را بسخن در میآورد و وادار مینماید که بر ضرر صاحبانشان شهادت دهند.
2- در آنها ایجاد کلام مینماید مثل اینکه برای حضرت موسی «ع» درخت را بصدا درآورد.
3- مقصود از شهادت اعضاء اینکه است علاماتی در آنان پدید خواهد گردید که دلالت دارد بر اعمال آنها مثل اینکه بکسی که شب بیدار بوده گفته میشود که چشم تو شهادت میدهد بر اینکه تو سحر بیدار بوده‌ای و گفته شده است مراد از (جلود) در اینجا (فروج) است بطریق کنایة و اینکه قول از إبن عباس و مفسرین نقل شده است.
(تفسیر مجمع البیان) چون عالم قیامت عالم حیات و عالم فعلیت است قوله تعالی (وَ إِن‌َّ الدّارَ الآخِرَةَ لَهِی‌َ الحَیَوان‌ُ لَو کانُوا یَعلَمُون‌َ) سور عنکبوت آیه (64) و ببرهان عقلی و نقلی ثابت گردیده که تمام موجودات هر یک بدرجه استعداد خود دارای نیروی حیاتی می‌باشند

صفحه : 323
زیرا که هر موجودی و لو بصورت جمادی باشد دارای نفسی و قوّه‌ای است که جامع متشتتات و حافظ صورت جمعیه وی میباشد که در جمادات تعبیر از آن بقوه جمادی مینمایند و در نباتات بنفس نباتی و در حیوانات بنفس حیوانی و اگر اینکه قوه یا نفس که حافظ متشتتات اجزاء است در شیئی نباشد اجزاء آن از هم متفرق خواهند گردید و اصل تمام نیروها نفس کلی است که در هر نوعی از موجودات طوری تظاهر مینماید چنانچه قوه جمادی مرتبه نازله‌ای است از نفس نباتی و نفس نباتی مرتبه نازله‌ای است از نفس ناطقه انسانی اینکه است سرّ تحوّل موجودات بیکدیگر و شاید اشاره بهمین دارد قوله تعالی (وَ إِن مِن شَی‌ءٍ إِلّا یُسَبِّح‌ُ بِحَمدِه‌ِ وَ لکِن لا تَفقَهُون‌َ تَسبِیحَهُم، و یَسجُدُ لَه‌ُ مَن فِی السَّماوات‌ِ وَ مَن فِی الأَرض‌ِ)«1» و نیز در سورة الزلزال که راجع بزمین فرموده (یَومَئِذٍ تُحَدِّث‌ُ أَخبارَها بِأَن‌َّ رَبَّک‌َ أَوحی لَها)«2» خلاصه آنکه چون در کمون اجزاء بدن انسان نیروی حیاتی موجود است و در قیامت که هر چیزی بکمال میرسد وقتی بدن انسان نیز از عالم دنیا بعالم آخرت تحول نمود آنچه در باطنش از اعمال و رفتار صاحبش بوده بامر حق تعالی ظاهر می‌گرداند و شاید همین باشد سرّ شهادت دادن اجزاء بدن آدمی بر علیه خودش.
وَ قالُوا لِجُلُودِهِم لِم‌َ شَهِدتُم عَلَینا در پاسخ اعتراض انسان بپوستهای خود که چرا بر ضرر من شهادت میدهید اعضاء بدن وی گویند.
قالُوا أَنطَقَنَا اللّه‌ُ الَّذِی أَنطَق‌َ کُل‌َّ شَی‌ءٍ وَ هُوَ خَلَقَکُم أَوَّل‌َ مَرَّةٍ وَ إِلَیه‌ِ تُرجَعُون‌َ گویند ما را بسخن در آورده آن کسی که هر چیزی را بسخن درآورده.
چون لفظ (شیئی) در آیه عموم دارد معلوم میشود تمام اجزاء عالم قیامت سخن‌گو خواهند بود و شاید مقصود از گفتن آنها اظهار (ما فی الضمیر) آنها باشد
-----------------------------------
(1) چیزی نیست مگر اینکه خدا را تنزیه و تحمید میکند لکن شما (افراد بشر آنها را نمیفهمید و خدا را سجده میکند آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است.
(2) در آن روز (روز قیامت) زمین خبرهای خود را حدیث میکند.

صفحه : 324
که در آن وقت هیچ چیزی مخفی نمی‌ماند و هر چیزی بحقیقت خود و آنچه در کمون وی بوده ظاهر میگردد و آن کسی که تمام اشیاء را بسخن در آورده آن کسی خواهد بود که در اول مرتبه شما را آفریده و ثانیا بسوی او بازگشت خواهید نمود.
وَ ما کُنتُم تَستَتِرُون‌َ أَن یَشهَدَ عَلَیکُم سَمعُکُم وَ لا أَبصارُکُم وَ لا جُلُودُکُم وَ لکِن ظَنَنتُم أَن‌َّ اللّه‌َ لا یَعلَم‌ُ کَثِیراً مِمّا تَعمَلُون‌َ آیه در مقام اعتراض بکفار بر آمده که شما چنین گمان میکنید که میتوانید آنچه را از اعضاء بدنتان از گوش و چشم و پوست شما بر علیه شما شهادت میدهند مستور گردانید و اینکه گمان فاسدی است که بپروردگار خود نسبت میدهید که بتوانید از او چیزی مخفی گردانید بگمان اینکه خدا اطلاع کافی بر تمام اعمال شما ندارد.
وَ ذلِکُم ظَنُّکُم‌ُ الَّذِی ظَنَنتُم بِرَبِّکُم أَرداکُم فَأَصبَحتُم مِن‌َ الخاسِرِین‌َ مفسرین در شأن نزول آیه از إبن عباس چنین نقل میکنند که گفته من روزی خود را در پرده کعبه پوشیده بودم سه نفر آمدند یکی صفوان که از ربیعه بود و دو نفر دیگر امیه و عبد اللّه ثقفی و با هم سخن میگفتند یکی از آنان گفت آیا ما آنچه می‌گوئیم خدا میشنود دیگری گفت اگر بلند گوئیم میشنود دیگری گفت اگر بلند را بشنود آهسته را هم خواهد شنید من آمدم سخنان آنان را خدمت رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نقل نمودم آن وقت اینکه آیه فرود آمد که در اثر چنین گمان بدی که بپروردگار خود بردید روزگار خود را فاسد گردانیده و هلاک گردیدید و از زیانکاران محسوب خواهید گردید.
فَإِن یَصبِرُوا فَالنّارُ مَثوی‌ً لَهُم وَ إِن یَستَعتِبُوا فَما هُم مِن‌َ المُعتَبِین‌َ اگر کفار بر الم آتش صبر کنند یا صبر نکنند آتش منزلگاه و مأوای آنان خواهد بود و اگر از خدا طلب خشنودی نمایند که آنها را ببخشد و عفو نماید که از آن مهلکه نجات یابند و هر قدر جزع و فزع نمایند بخشیده نخواهند گردید.

صفحه : 325
وَ قَیَّضنا لَهُم قُرَناءَ فَزَیَّنُوا لَهُم ما بَین‌َ أَیدِیهِم وَ ما خَلفَهُم وَ حَق‌َّ عَلَیهِم‌ُ القَول‌ُ فِی أُمَم‌ٍ قَد خَلَت مِن قَبلِهِم مِن‌َ الجِن‌ِّ وَ الإِنس‌ِ إِنَّهُم کانُوا خاسِرِین‌َ خلاصه آیه در مقام بدبختی و سوء عاقبت کفار و پستی و زبونی آنان برآمده و اشاره به اینکه آنان در اثر هوی پرستی آن روح قدسی و آن قوه ملکوتی که در ابتداء خلقت در استعداد بشر گذاشته شده بود برایگان از دست دادند و قلبی که بایستی محل جولانگاه ملائکه باشد منزلگاه شیاطین گردانیدند اینکه است که برای آنان همنشینان و دوستانی از شیاطین جنی و انسی گماشتیم که رفیق و دوستاران آنها باشند و از جلو و عقب بآنها احاطه نمایند و اعمال زشت آنان را در نظرشان جلوه دهند.
در سوره زخرف آیه 35 فرموده (وَ مَن یَعش‌ُ عَن ذِکرِ الرَّحمن‌ِ نُقَیِّض لَه‌ُ شَیطاناً فَهُوَ لَه‌ُ قَرِین‌ٌ) (نقیض) بمعنی تبدیل است زیرا وقتی روح و روان آدمی در اثر مخالفت و ضدیّت با اهل حق از طریق خود که باید در راه مستقیم حرکت نموده و ترقی و تعالی نماید و رو بسعادت رود در عوض حرکت قهقرایی نموده و باسفل سافلین طبیعت فرود آمده آن وقت با شیاطین که از رفقای دنیوی و دوستان او بودند مقارن میگردد و در قیامت با آنها محشور خواهد گردید اینکه است که کلمه عذاب بر آنها ثابت و محقق میگردد و همانطوری که بر امتهای پیش عذاب محقق گردیده بود آنهایی که تابع هوی و شیطان گردیدند از زیانکاران خواهند بود که سرمایه عمر خود را تلف گردانیده و جز حسرت و ندامت برای آنان چیزی باقی نخواهد ماند.
وَ قال‌َ الَّذِین‌َ کَفَرُوا لا تَسمَعُوا لِهذَا القُرآن‌ِ وَ الغَوا فِیه‌ِ لَعَلَّکُم تَغلِبُون‌َ در شأن نزول آیه از إبن عباس چنین روایت میکنند که رؤساء و بزرگان کفار چون معارضه نمودن با آیات قرآنی از عهده آنها خارج بود و ترسیدند که اعراب از اطراف بیایند و ایمان بیاورند پس از مشورت با هم بنا بر اینکه گذاشتند که وقتی حضرت مشغول قرائت قرآن میگردد کاری کنند که در غلط افتد اینکه بود که

صفحه : 326
هر وقت حضرت مشغول خواندن قرآن میشد با هم جمع میشدند و مشغول میشدند بغنا و آوازه خوانی و سخنان بیهوده میگفتند و صفیر میزدند و دست بر دست می- کوفتند که به اینکه وسیله مردم آیات قرآن را نشنوند.
اینکه بود که خدا بپیمبرش خبر میدهد که کفار با هم گویند بآیات قرآن گوش ندهید و در موقعی که محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم قرآن میخواند سخن لغو و بیهوده گوئید شاید به اینکه وسیله بر او غالب گردید و نتواند کار خود را انجام دهد.
آری دشمنان دین گمان کردند که باین دسیسه‌ها می‌توانند نور خدا را خاموش گردانند قوله تعالی در سوره (توبه) آیه 32 (یُرِیدُون‌َ أَن یُطفِؤُا نُورَ اللّه‌ِ بِأَفواهِهِم وَ یَأبَی اللّه‌ُ إِلّا أَن یُتِم‌َّ نُورَه‌ُ وَ لَو کَرِه‌َ الکافِرُون‌َ) در سوره (صف‌ّ) آیه (8) (یُرِیدُون‌َ لِیُطفِؤُا نُورَ اللّه‌ِ بِأَفواهِهِم وَ اللّه‌ُ مُتِم‌ُّ نُورِه‌ِ وَ لَو کَرِه‌َ الکافِرُون‌َ) غافل از اینکه

چراغی را که ایزد برفروزد هر آن کس پف کند ریشش بسوزد
فَلَنُذِیقَن‌َّ الَّذِین‌َ کَفَرُوا عَذاباً شَدِیداً، وَ لَنَجزِیَنَّهُم أَسوَأَ الَّذِی کانُوا یَعمَلُون‌َ کفار چنین گمان کردند باین اعمال ناهنجار که بر خلاف روش انسانیت است مظفر و منصور خواهند گردید دیگر ندانستند که تیشه بریشه خود زدن است زیرا که آیه بلام تأکید و نون تأکید ثقیله مؤکدا اعلام میفرماید که البته در اثر حرکات نکوهیده کفار عذاب بسیار سخت بآنان میچشانیم و آنان را در اثر اعمال بدشان که عمل مینمودند به بدترین عذاب مجازات خواهیم نمود.
ذلِک‌َ جَزاءُ أَعداءِ اللّه‌ِ النّارُ لَهُم فِیها دارُ الخُلدِ جَزاءً بِما کانُوا بِآیاتِنا یَجحَدُون‌َ (ذلک) اشاره بآیه بالا است که آن عذابی که از حیث کمیت و کیفیّت بسیار شدید است آن آتش دوزخ است که دشمنان خدا بآن مجازات خواهند گردید و آتش منزل جاوید و همیشگی آنان خواهد بود و مخلد بودن آنها در آتش که از بالاترین عذاب جهنمیان بشمار میرود مجازات اینکه است که همیشه آیاتی را که از مصدر فیض ربانی در اینکه عالم فرود آمده انکار مینمودند.

صفحه : 327
وَ قال‌َ الَّذِین‌َ کَفَرُوا رَبَّنا أَرِنَا الَّذَین‌ِ أَضَلّانا مِن‌َ الجِن‌ِّ وَ الإِنس‌ِ نَجعَلهُما تَحت‌َ أَقدامِنا لِیَکُونا مِن‌َ الأَسفَلِین‌َ کفار وقتی خود را در هاویه ظلمانی و در آتش سوزان جهنم می‌بینند با یأس و ناامیدی آنان از نجات از روی غیض و بیچارگی که بینند راه چاره بر آنان منسد گردیده میگویند پروردگار ما بما بنما آن کسانی را از جن‌ّ و افراد بشر که ما را از جاده حق منحرف گردانیدند و باین روز بیچارگی انداخته‌اند تا آنکه از آنها انتقام کشیم که ما را اغواء نمودند و زیر پای خود آنان را لگد- کوب گردانیم تا آنکه آنان را در درکه زیرین جهنم درآوریم.
شاید مقصود کفار چنین باشد که آنهایی که بر ما ریاست می‌نمودند و پیشوایان ما بودند و ما را اغواء نمودند ببینیم که چگونه امروز پست‌تر از ما و در درکه زیر پای ما واقع گردیده‌اند و به اینکه وسیله قدری دل ما خوش شود که انتقام ما از آنها کشیده شده.
إِن‌َّ الَّذِین‌َ قالُوا رَبُّنَا اللّه‌ُ ثُم‌َّ استَقامُوا تَتَنَزَّل‌ُ عَلَیهِم‌ُ المَلائِکَةُ أَلّا تَخافُوا وَ لا تَحزَنُوا وَ أَبشِرُوا بِالجَنَّةِ الَّتِی کُنتُم تُوعَدُون‌َ بعد از بیان تیره‌بختی و عذاب کفار که مترتب بر اعمال و افعال نکوهیده آنان گردیده و در اثر آن در وادی ظلمانی جهیم واقع گردیده‌اند در مقام اوصاف مؤمنین با تقوی بر آمده و آنان را اینطور معرفی مینماید که زبان حال و قال آنان چنین بود میگفتند پروردگار و مربی ما خدا است اینکه را گفتند و بر گفته خود استقامت نمودند و در عمل بوظائف ایمانشان ثابت قدم گردیدند چنین مردمانی موقع مردن و پس از آن وقت ورودشان در صحرای محشر ملائکه آنان را استقبال می‌نمایند و در آن موقعی که تمام مردم از منظره هولناک محشر در اضطراب شدید واقع میگردند آنان را مطمئن میگردانند که نترسید و محزون نباشید زیرا که شما بحسب وعده الهی که فرموده (إِن‌َّ المُتَّقِین‌َ فِی مَقام‌ٍ أَمِین‌ٍ) در امن و امان خواهید بود و نیز ملائکه آنان را بشارت می‌دهند بآن بهشتی که خدا به مؤمنین وعده

صفحه : 328
داده و ملائکه بآنها میگویند:
نَحن‌ُ أَولِیاؤُکُم فِی الحَیاةِ الدُّنیا وَ فِی الآخِرَةِ وَ لَکُم فِیها ما تَشتَهِی أَنفُسُکُم وَ لَکُم فِیها ما تَدَّعُون‌َ ملائکه به مؤمنین گویند ما هم در دنیا و هم در آخرت دوستان شما و با شما همراه بودیم.
از امام محمّد باقر علیه السّلام چنین روایت می‌کنند که فرموده ملائکه به مؤمنین گویند ما در دنیا شما را از انواع بلیات و آفات محافظت مینمودیم و هنگام مردن شما را از وساوس شیطانیه حفظ می‌نمائیم و در آخرت نیز از شدت عقاب شما را باز می‌داریم و در رسانیدنتان به بهشت با شما همراهی مینمائیم.
بعضی از اهل اشاره در بیان آیه (إِن‌َّ الَّذِین‌َ قالُوا رَبُّنَا اللّه‌ُ ثُم‌َّ استَقامُوا) گفته آنان گفتند خدای ما اللّه است، پس از آن استقامت نمودند بوفاء، و ترک جفاء، فرشتگان بر ایشان فرود آیند برضاء، و گویند مترسید از عناء، اندوه مدارید بر فناء، بشارت باد شما را بلقاء در سرای بقاء (أَلّا تَخافُوا) نهراسید که بر اهل استقامت خوف نیست، اندوه مدارید که برای شما انواع کرامت حاصل خواهد بود، بشارت باد شما را بانواع نعمت، (استقیموا و لا تحزنوا بحبل اللّه اعتصموا و ابشروا بالجنة الّتی هی دار الرضوان).
(ابو الفتوح) آری ملائکه در دنیا و آخرت یار و مشفق دوستان خدا و دشمن دشمنان خدا خواهند بود بلکه تمام موجودات چون قشون و زیر فرمان خدای رحمانند حافظ و نگهبان دوستان خدا و دشمن دشمنان حقند در آنجایی که مأذون گردند دمار از روزگار کافرین در میآورند.
نُزُلًا مِن غَفُورٍ رَحِیم‌ٍ راغب در مفردات گفته: (و النزل ما یعدّ للنازل من الزاد) یعنی (نزل) آن چیزی خواهد بود که برای میهمان که وارد می‌شود آماده می‌کنند.
(پایان) شاید آیه اشاره باین باشد که پیش کشی اهل بهشت مژده ملائکه است که

صفحه : 329
بمؤمنین گویند همانطوری که ما در دنیا دوست شما و حافظ و نگهبان شما بودیم حال هم که موقع سختی شما است با شما هستیم تا شما را ببهشت که دار کرامت الهی است برسانیم و در آن بهشت پر نعمت برای شما مهیا و آماده گردیده آنچه را که بخواهید و نفس شما مایل بآن باشد از جانب آن کسی که پذیرنده توبه و آمرزنده گناهان و بر مؤمنین رحیم و مهربان است.

[سوره فصلت (41): آیات 33 تا 44]

اشاره

وَ مَن أَحسَن‌ُ قَولاً مِمَّن دَعا إِلَی اللّه‌ِ وَ عَمِل‌َ صالِحاً وَ قال‌َ إِنَّنِی مِن‌َ المُسلِمِین‌َ (33) وَ لا تَستَوِی الحَسَنَةُ وَ لا السَّیِّئَةُ ادفَع بِالَّتِی هِی‌َ أَحسَن‌ُ فَإِذَا الَّذِی بَینَک‌َ وَ بَینَه‌ُ عَداوَةٌ کَأَنَّه‌ُ وَلِی‌ٌّ حَمِیم‌ٌ (34) وَ ما یُلَقّاها إِلاَّ الَّذِین‌َ صَبَرُوا وَ ما یُلَقّاها إِلاّ ذُو حَظٍّ عَظِیم‌ٍ (35) وَ إِمّا یَنزَغَنَّک‌َ مِن‌َ الشَّیطان‌ِ نَزغ‌ٌ فَاستَعِذ بِاللّه‌ِ إِنَّه‌ُ هُوَ السَّمِیع‌ُ العَلِیم‌ُ (36) وَ مِن آیاتِه‌ِ اللَّیل‌ُ وَ النَّهارُ وَ الشَّمس‌ُ وَ القَمَرُ لا تَسجُدُوا لِلشَّمس‌ِ وَ لا لِلقَمَرِ وَ اسجُدُوا لِلّه‌ِ الَّذِی خَلَقَهُن‌َّ إِن کُنتُم إِیّاه‌ُ تَعبُدُون‌َ (37)
فَإِن‌ِ استَکبَرُوا فَالَّذِین‌َ عِندَ رَبِّک‌َ یُسَبِّحُون‌َ لَه‌ُ بِاللَّیل‌ِ وَ النَّهارِ وَ هُم لا یَسأَمُون‌َ (38) وَ مِن آیاتِه‌ِ أَنَّک‌َ تَرَی الأَرض‌َ خاشِعَةً فَإِذا أَنزَلنا عَلَیهَا الماءَ اهتَزَّت وَ رَبَت إِن‌َّ الَّذِی أَحیاها لَمُحی‌ِ المَوتی إِنَّه‌ُ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ قَدِیرٌ (39) إِن‌َّ الَّذِین‌َ یُلحِدُون‌َ فِی آیاتِنا لا یَخفَون‌َ عَلَینا أَ فَمَن یُلقی فِی النّارِ خَیرٌ أَم مَن یَأتِی آمِناً یَوم‌َ القِیامَةِ اعمَلُوا ما شِئتُم إِنَّه‌ُ بِما تَعمَلُون‌َ بَصِیرٌ (40) إِن‌َّ الَّذِین‌َ کَفَرُوا بِالذِّکرِ لَمّا جاءَهُم وَ إِنَّه‌ُ لَکِتاب‌ٌ عَزِیزٌ (41) لا یَأتِیه‌ِ الباطِل‌ُ مِن بَین‌ِ یَدَیه‌ِ وَ لا مِن خَلفِه‌ِ تَنزِیل‌ٌ مِن حَکِیم‌ٍ حَمِیدٍ (42)
ما یُقال‌ُ لَک‌َ إِلاّ ما قَد قِیل‌َ لِلرُّسُل‌ِ مِن قَبلِک‌َ إِن‌َّ رَبَّک‌َ لَذُو مَغفِرَةٍ وَ ذُو عِقاب‌ٍ أَلِیم‌ٍ (43) وَ لَو جَعَلناه‌ُ قُرآناً أَعجَمِیًّا لَقالُوا لَو لا فُصِّلَت آیاتُه‌ُ ءَ أَعجَمِی‌ٌّ وَ عَرَبِی‌ٌّ قُل هُوَ لِلَّذِین‌َ آمَنُوا هُدی‌ً وَ شِفاءٌ وَ الَّذِین‌َ لا یُؤمِنُون‌َ فِی آذانِهِم وَقرٌ وَ هُوَ عَلَیهِم عَمًی أُولئِک‌َ یُنادَون‌َ مِن مَکان‌ٍ بَعِیدٍ (44)

صفحه : 330

ترجمه‌

و کیست نیکوتر از حیث گفتار از کسی که (خلق را) بسوی خدا خواند و عمل نیکو نمود و گفته باشد حقیقة من از مسلمانان خواهم بود (34)
و هرگز خوبی و بدی با هم یکسان نخواهند بود ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بدی را بچیزی که نیکوتر باشد رفع گردان (یعنی بدی را بنیکی رفع گردان) و اگر (چنین کردی) کسی که بین تو و او دشمنی و عداوت باشد گویا او دوست مهربان تو خواهد گردید (35)
و چنین فضیلتی داده نشود (که رفع بدی بنیکی کند) مگر کسانی که شکیبایی و کظم غیظ نمودند و چنین سجیّه و خلق نیکو عطا نمیگردد مگر بکسی که صاحب حظ بزرگی (از عقل و فظانت باشد) (36)
ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم اگر از شیطان وسوسه‌ای بتو برسد بخدا پناه ببر زیرا که او شنوا و داناست (37)
و شب و روز و خورشید و ماه از نشانه‌های قدرت خدا میباشند اگر شما خدا را پرستش مینمائید از برای شمس و قمر سجده نکنید و برای کسی که اینها را آفریده سجده کنید (37)
و اگر شما از عبادت حق تعالی سرکشی نمودید (بدانید) آن کسی که نزد پروردگار تواند

صفحه : 331
(ملائکه) در شب و روز خدا را تسبیح و ستایش مینمایند (و از کثرت عبادت) ملول نخواهند گردید (38)
و از جمله نشانه‌های قدرت خدا اینکه است ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم تو زمین را میبینی فرسوده و خشک وقتی بر آن آب فرود آوردیم بجنبش در آید و بگیاه افزون گردد (مثل خمیر مایه) (39) و حقیقة آن کسی که زمین را زنده گردانید همان است که مرده‌ها را زنده میگرداند زیرا که محققا او بر هر چیزی توانا خواهد بود (40)
و حقیقة بر ما پنهان نمیباشد آنهایی که در آیات ما سخنان باطل میگویند آیا کسی که در آتش افتاده بهتر است یا کسی که در روز قیامت بیاید در حالی که در امن و امان باشد ای مردم هر چه خواهید بکنید بدرستی خدا بر آنچه می‌کنید عالم و بینا است (41)
بحقیقت کسانی که وقتی قرآن آمد کافر شدند در صورتی که قرآن کتاب ارجمندی است (42)
که نه از پیش رو و نه از پشت او (کلام) باطل در آن داخل نخواهد گردید (و آن) فرستاده شده از جانب (خدای) ستوده درستکار است (43)
ای محمّد «ص» بر تو گفته نمی‌شود مگر آنچه بر پیمبرانی که پیش از تو بودند گفته شده و پروردگار تو حقیقتا هم صاحب آمرزش و هم صاحب شکنجه دردناک است (44)
اگر قرآن را بلغت غیر عربی فرستاده بودیم (کفار) میگفتند چرا آیات آن بیان نشده آیا قرآن عجمی و مخاطب عربی ای محمّد «ص» بگو قرآن برای کسانی که ایمان آورده‌اند هدایت و شفا خواهد بود و آنهایی که ایمان نیاوردند در گوشهای آنان سنگینی است و آنها کورند (و مانند کسی میباشند) که از راه دوری آنان را صدا زنند که نمیشنوند (45)

توضیح آیات‌

وَ مَن أَحسَن‌ُ قَولًا مِمَّن دَعا إِلَی اللّه‌ِ وَ عَمِل‌َ صالِحاً وَ قال‌َ إِنَّنِی مِن‌َ المُسلِمِین‌َ در اینکه مبارک آیه در مقام تعریف و ستایش اشخاصی است که دارای سه عمل باشند اول مردم را بسوی خدا دعوت کند و ارشاد نمایند و طریق سعادت و هدایت

صفحه : 332
را بمردم بیاموزند و آنان را از کج روی بطریق مستقیم شریعت رهبری گردانند که چنین کسی از داعین الی اللّه بشمار میرود و کلام او که در اینکه مورد سخن میگوید از بهترین سخنها بشمار میرود و عمل او از بهترین اعمال خواهد بود.
دوم آن کسی که داعی الی اللّه است بایستی دارای عمل صالح باشد تا آنکه کلامش مؤثر و نافذ گردد بتجربه معلوم شده کسی که مردم را تبلیغ می‌کند و آنها را بسوی حقیقت میخواند اگر عملش مصدق گفتارش نباشد سخنش در قلب کسی تأثیر نمی‌کند زیرا سخنی که فقط از دهان بر آمد در یک گوش وارد گشته و از گوش دیگر بیرون خواهد گردید چنین سخنی هرگز در قلب شنوندگان نفوذ نخواهد نمود سوم وظیفه داعی الی اللّه اینکه است که اظهار نماید و بگوید من از کسانی خواهم بود که کاملا مسلمان و تسلیم اوامر حق تعالی گردیده‌ام و شما مدعوین را نیز دعوت مینمایم بهمین طریق اسلامی که از پیروان آن گردیده‌ام و از روی حقیقت بآن ایمان دارم و باید اینکه سخن نه فقط بگفتار باشد بلکه حقیقتا چنین باشد.
وَ لا تَستَوِی الحَسَنَةُ وَ لَا السَّیِّئَةُ محرز و مسلم است که خوبی و بدی مساوی نخواهد بود نه ظالم با عادل و نه مؤمن با کافر و نه موحد با مشرک و نه عالم با جاهل و نه سخی با بخیل هرگز یکسان بشمار نمی‌آیند چگونه ممکن است آدم راست گفتار و درست کردار که عملش مصدق گفتارش می‌باشد با آدم دروغگو و کج رفتار مساوی باشد هرگز چنین نخواهد بود ادفَع بِالَّتِی هِی‌َ أَحسَن‌ُ فَإِذَا الَّذِی بَینَک‌َ وَ بَینَه‌ُ عَداوَةٌ کَأَنَّه‌ُ وَلِی‌ٌّ حَمِیم‌ٌ خدای رحمان بآن رحمت عامی که نسبت بمخلوقات و بنده‌گان خود دارد بنبی رحمت خود که مظهر و نماینده رحمت رحمانی او است و او را متصف بصفت «رحمة للعالمین» گردانیده چنین امر میفرماید که ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بدی و سیئه را برطرف گردان بچیزی که نیکوتر باشد غضب را بحلم تسکین ده و گناه را بعفو بپوشان یا بسخن حق‌ّ سخن باطل را ردّ کن.
خلاصه شاید مقصود چنین باشد که هر قدر کفار در باره تو سخنان ناروا

صفحه : 333
گویند و بتو ظلم و جفاء روا دارند تو برای تألیف قلب آنان در مقابل سخنان رکیک آنها بردباری کن و بطور ملاطفت و مهربانی با آنان صحبت نما که وقتی اینکه طور با مردم سلوک نمودی آن کس که دشمن تو و ضد تو باشد ممکن است از اینکه راه با تو دوست مشفق گردد و مایل شود باسلام در سوره (نحل) آیه 126 فرموده:
«وَ جادِلهُم بِالَّتِی هِی‌َ أَحسَن‌ُ».
و رویّه پیمبر اسلام هم چنین بود که با دشمنان خود دوستی مینمود و با آنها بطور ملاطفت و دوستی معارضه مینمود اینکه است که گفته‌اند بیشتر کسانی که ایمان آوردند در اثر خلق مبارکش مایل باسلام گردیدند در قرآن در باره خلق حمیده‌اش فرموده «إِنَّک‌َ لَعَلی خُلُق‌ٍ عَظِیم‌ٍ» وَ ما یُلَقّاها إِلَّا الَّذِین‌َ صَبَرُوا وَ ما یُلَقّاها إِلّا ذُو حَظٍّ عَظِیم‌ٍ و چنین صفت حمیده‌ای که مقابل بدی نیکی کردن باشد دارا نمیگردند مگر کسانی که صبر را شعار خود نموده و در مشکلات امور بردباری مینمایند و بچنین مقامی یعنی مقام صابرین و کسانی که بدی را بنیکی میپوشانند فائز نمیگردند مگر کسانی که دارای حظ بزرگ از عقل و حلم و دانش باشند و آن منافعی که در اثر صبر و شکیبایی عاید آنان خواهد گردید نصیب غیر آنان نخواهد شد.
وَ إِمّا یَنزَغَنَّک‌َ مِن‌َ الشَّیطان‌ِ نَزغ‌ٌ فَاستَعِذ بِاللّه‌ِ إِنَّه‌ُ هُوَ السَّمِیع‌ُ العَلِیم‌ُ بیشتر موقعی که ابلیس بر بشر مسلّط میگردد موقعی خواهد بود که در اثر ناملائمی قوّه غضب بحرکت می‌آید که در آن موقع خون بغلیان آمده بسا می‌شود اختیار از کف انسان بیرون میرود و ممکن است در آن وقت گناهی مرتکب گردد اینجا است که خداوند برسول اکرمش امر میفرماید که هر گاه شیطان نیشی بر تو فرو برد و خواست تو را از جا حرکت دهد در آن موقع از شرّ شیطان بخدا پناه ببر زیرا که او هم شنوا است که استغاثه تو را میشنود و هم دانا است که چیزی بر او مخفی نمیباشد و معلوم است که امر باستعاذه و لو در اینجا خطاب برسول است لکن مقصود امّت میباشند زیرا که شیطان تسلطی بر پیغمبران ندارد دیگر چه رسد

صفحه : 334
بخاتم آنها و آیات عدیده قرآن شاهد بر اینکه مطلب میباشد.
وَ مِن آیاتِه‌ِ اللَّیل‌ُ وَ النَّهارُ وَ الشَّمس‌ُ وَ القَمَرُ لا تَسجُدُوا لِلشَّمس‌ِ وَ لا لِلقَمَرِ وَ اسجُدُوا لِلّه‌ِ الَّذِی خَلَقَهُن‌َّ از جمله نشانه‌های قدرت و علم و تدبیر قادر متعال شب و روز است که دنبال هم میآیند و میروند و نیز از آیات بارز او سبحانه و تعالی خورشید و ماه میباشد که هر یک در مقر خود بآنطوری که ناظم و مربّی عالم مقرر گردانیده انجام وظیفه میدهند و ذره‌ای از مدار خود تجاوز نمی‌نمایند و با اینکه خورشید و ماه با عظمت و حشمتی که دارند مطیع وزیر فرمان اویند و وجود و بقائشان بسته باراده حق تعالی است و از خود هیچ ندارند با اینحال سزاوار نیست که بآنها سجده و اظهار ذلّت نمائید سجده و اظهار تذلّل مخصوص بآنکسی خواهد بود که اینها را از نیستی بهستی آورده و آنان را برای وجود و بقای شما مسخر گردانیده.
إِن کُنتُم إِیّاه‌ُ تَعبُدُون‌َ چون مشرکین چنین گمان میکردند که بعبادت و سجده نمودن باینها قرب و منزلت نزد خدا پیدا مینمایند اینکه بود که میگفتند «ما نَعبُدُهُم إِلّا لِیُقَرِّبُونا إِلَی اللّه‌ِ زُلفی» برای تنبه آنها میفرماید اگر غرض شما از عبادت و سجده بآنها نزدیکی بحق و عبادت او است اینها را سجده نکنید خدا را که آفریننده و مربّی آنها است سجده کنید.
فَإِن‌ِ استَکبَرُوا فَالَّذِین‌َ عِندَ رَبِّک‌َ یُسَبِّحُون‌َ لَه‌ُ بِاللَّیل‌ِ وَ النَّهارِ وَ هُم لا یَسأَمُون‌َ خطاب برسولش نموده و باو خبر میدهد که ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم اگر اینکه مشرکین از روی کبر و عناد از سجده و عبادت خدا رو گردانیده و امتناع نموده‌اند انواع و اصناف ملائکه و موجود علوی که مقام عندیت نزد خدای تعالی دارند شب و روز پروردگار تو را تسبیح و تمجید و ستایش مینمایند و از کثرت عبادت ملالت و خستگی عارض آنان نخواهد گردید.

صفحه : 335
وَ مِن آیاتِه‌ِ أَنَّک‌َ تَرَی الأَرض‌َ خاشِعَةً فَإِذا أَنزَلنا عَلَیهΘǠالماءَ اهتَزَّت وَ رَبَت إِن‌َّ الَّذِی أَحیاها لَمُحی‌ِ المَوتی إِنَّه‌ُ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ قَدِیرٌ برای اثبات معاد و زنده شدن مرده‌ها در روز حشر خطاب برسولش نموده که حضرتش مردم را متذکر گرداند که نظر کنند و تدبّر در آیات الهی نمایند و ببینند زمینی که در موقع زمستان خشک و مثل مرده بی‌ثمر گردیده چگونه در موقع بهار بنزول باران از روی نشاط بجنبش در آمده و زنده و سبز و خرم میگردد تا آنکه بدانند آن کسی که چنین قدرتی دارد که زمین مرده را بآب قدرت زنده و سبز گرداند قدرت دارد که جسدهای پوسیده و مرده را نیز بآب رحمت زنده گرداند زیرا که او بهر چیزی توانا است.
در بسیاری از آیات زنده شدن مرده‌ها را در قیامت تشبیه نموده بزنده شدن زمین در فصل بهار پس از خشک شدن آن در فصل زمستان و چون در کلام فصیح باید قدر مشترکی بین مشبّه و مشبّه به باشد و گر نه تشبیه بی محل‌ّ می‌گردد باین اعتبار می‌توان از آیه چنین استنباط نمود که همین طوری که در فصل زمستان هویّت و فعلیت زمین باقی است و معدوم نگردیده منتهی الامر از آثار خارجی مثل روئیدن حبوبات و گیاه‌ها افتاده و مثل مرده بی‌اثر گردیده انسان نیز همین طور بمردن هویّت و شخصیّت وجود او باقی است و معدوم نخواهد گردیده و در وعاء خود باقی است منتهی آثار خارجی از او پدیدار نیست و در قیامت که بهار کمال وجود و فعلیت وی است بامر قادر متعال بجنبش درآید و آنچه در باطن وی نهفته بود با آثار عملش بروز و ظهور خواهد نمود.
إِن‌َّ الَّذِین‌َ یُلحِدُون‌َ فِی آیاتِنا لا یَخفَون‌َ عَلَینا کفار وقتی آیات قرآن را می‌شنیدند مخصوصا برای اینکه حاضرین کلمات وحی را نشنوند دست برهم میزدند و جنجال میکردند در اینکه آیه تذکر میدهد که باید بدانند اعمال رکیک آنان بر ما مخفی نیست و اشاره به اینکه همین اعمالست که آنها را بجهنم میکشاند.

صفحه : 336
أَ فَمَن یُلقی فِی النّارِ خَیرٌ أَم مَن یَأتِی آمِناً یَوم‌َ القِیامَةِ همزه (ا فمن) استفهام انکاری و در مقام ارشاد ملحدین و تنبه آنها است که باید عقل خود را بکار اندازند و با خود اندیشه نمایند که در صورتی که نتیجه چنین اعمالی جهنّم و عذاب خواهد بود آیا در قیامت کسانی که بجهنّم کشیده می‌شوند بهترند یا کسانی که در حال امن و امان وارد صحرای محشر میگردند و هیچ خوف و ترسی برای آنان نخواهد بود برای شخص عاقل پوشیده نیست که هرگز حال اینکه دو طائفه مساوی نخواهد بود.
اعمَلُوا ما شِئتُم إِنَّه‌ُ بِما تَعمَلُون‌َ بَصِیرٌ خطاب تهدید متوجه بهمان کسانی است که در باره قرآن سخنان باطل میگفتند که اینجا جای مهلت است هر چه خواهید بکنید و باید بدانید که بر آنچه می‌کنید خداوند بصیر و بینا است و شما را بجزاء و پاداش اعمالتان خواهد رساند.
إِن‌َّ الَّذِین‌َ کَفَرُوا بِالذِّکرِ لَمّا جاءَهُم وَ إِنَّه‌ُ لَکِتاب‌ٌ عَزِیزٌ گویند اینکه جمله (إِن‌َّ الَّذِین‌َ کَفَرُوا) یا بدل از جمله آیه بالا (إِن‌َّ الَّذِین‌َ یُلحِدُون‌َ) میباشد یعنی کسانی که در آیات خدا الحاد میکنند آنان کسانی میباشند که بقرآن کافر گردیدند یا کلام مستانف است و خبر آن محذوف است یعنی آنان که در مورد عذاب واقع خواهند بود چگونه آنها باین کلامی که از معدن صدق فرود آمده کافر گردیدند در صورتی که قرآن کتاب ارجمند و گرامی است.
لا یَأتِیه‌ِ الباطِل‌ُ مِن بَین‌ِ یَدَیه‌ِ وَ لا مِن خَلفِه‌ِ تَنزِیل‌ٌ مِن حَکِیم‌ٍ حَمِیدٍ سخنان مفسرین در توجیه آیه شیخ طبرسی در تفسیر مجمع البیان در توجیه آیه پنج وجه از مفسرین نقل نموده که در اینجا ترجمه مینمائیم:
اول- مقصود از باطل شیطان است و شیطان قادر بر اینکه نیست که چیزی از قرآن را کم کند یا باطلی در آن زیاد نماید.
(قتاده و سدی) دوم از کتب پیشینیان پیش از قرآن چیزی بر بطلان قرآن نیامده و بعد از آن

صفحه : 337
نیز کتابی بر بطلان آن نخواهد آمد که آن را باطل نماید.
(إبن عباس و کلبی و مقاتل) سوم- در اخبار قرآن باطل راه ندارد نه از آن اخباری که از گذشته داده و نه از آنچه از آینده میدهد تمامش مطابق واقع و حقیقت است.
(از ابی جعفر «ع» و ابی عبد اللّه «ع» روایت شده) چهارم- نه از اول قرآن و نه از آخر آن باطلی وجود ندارد.
(حسن) پنجم در هیچ جهتی از جهات باطلی در آن یافت نمیگردد نه در الفاظ آن تناقضی است و نه در اخبار آن دروغی است و نه در آن چیزی زیاد میشود و نه کم میشود و نه تغییر و تبدیل پیدا مینماید بلکه قرآن محفوظ است و بر مکلّفین تا روز قیامت حجة است و مؤید آن قوله تعالی است (إِنّا نَحن‌ُ نَزَّلنَا الذِّکرَ وَ إِنّا لَه‌ُ لَحافِظُون‌َ) (پایان) ظاهرا بهترین آراء که میتوان بوجهی تطبیق با روایت نمود همان قول اخیر است زیرا که قرآن حق است و حق را مقابل باطل آرند اینکه است که قرآن همیشه ثابت و پایدار خواهد بود و باطل را در آن راهی نیست و قرآن از مبدء حکمت و محل ثابت و استوار فرود آمده اینکه است که همیشه ثابت و پایدار است.
ما یُقال‌ُ لَک‌َ إِلّا ما قَد قِیل‌َ لِلرُّسُل‌ِ مِن قَبلِک‌َ إِن‌َّ رَبَّک‌َ لَذُو مَغفِرَةٍ وَ ذُو عِقاب‌ٍ أَلِیم‌ٍ برای تسلّی دل رسولش که کفار نسبت دروغ و سحر و باقی نسبتهای ناروایی که بحضرتش میدادند گاهی او را ساحر و گاهی کاذب و گاهی شاعر و گاهی کاهن و گاهی مجنون می‌نامیدند بحضرتش خبر میدهد که در هر زمانی مردم چنین بوده‌اند که نسبتهای ناروایی را نیز بپیمبران پیش از تو هم میدادند و حقیقتا پروردگار تو هم صاحب مغفرت و آمرزش است نسبت بتوبه کنندگان و هم صاحب مجازات و عذاب دردناک است نسبت بکفار و دشمنان دین.

صفحه : 338
وَ لَو جَعَلناه‌ُ قُرآناً أَعجَمِیًّا لَقالُوا لَو لا فُصِّلَت آیاتُه‌ُ ءَ أَعجَمِی‌ٌّ وَ عَرَبِی‌ٌّ در مقام بیان حال کفار برآمده که اینها چنینند اگر ما قرآن را بغیر زبان عربی فرود آورده بودیم ایراد میگرفتند و میگفتند چرا قرآن را تفصیل نداده و بلغة عربی بیان نشده یعنی آیا کتاب عجمی است و حال آنکه مخاطب بآن کتاب عرب است.
اشاره به اینکه اگر قرآن بلغت عجمی فرود آمده بود حجة بر اعراب تمام نشده بود و مقصود از عجمی چنانچه مفسرین گفته‌اند غیر از لغة عربی است نه خصوص فارسی بلکه فارسی و ترکی و انگلیسی و هر چه غیر از زبان عربی باشد آن را عجمی نامند اینکه است که فرموده ما قرآن را بلغت عربی نازل نمودیم زیرا که رسول اکرم از عشیره و طائفه عرب بوده.
ظاهرا چون اعراب میدیدند با اینکه قرآن بزبان خودشان عربی فصیح است و الفاظ آن عربی است لکن از حیث بیان و مبناء و فصاحت و بلاغت و نیز از جهت معنی و حقیقت فوق فهم آنان است می‌گفتند چرا آیات را تفصیل نداده تا بفهم ما نزدیک گردد.
قُل هُوَ لِلَّذِین‌َ آمَنُوا هُدی‌ً وَ شِفاءٌ خطاب برسولش نموده که ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بگو قرآن برای کسانی که ایمان آورده‌اند هدایت و شفاء است.
شاید اشاره باین باشد که قرآن برای اشخاصی که ایمان آورده‌اند راه هدایت و سعادت و فضیلت را باز نموده و بتعلیمات قرآن از امراض قلبی که شما کافرین مبتلا بآنید شفاء یافته و از غل‌ّ و غش‌ّ طبیعی نجات یافته‌اند و در واقع آنهایند که مخاطب بخطابهای قرآنند و راه سعادت خود را از آیات قرآن پیدا نموده و در اثر آن حرکت میکنند و بمقصود اصلی خود نائل خواهند گردید.
وَ الَّذِین‌َ لا یُؤمِنُون‌َ فِی آذانِهِم وَقرٌ وَ هُوَ عَلَیهِم عَمًی أُولئِک‌َ یُنادَون‌َ مِن مَکان‌ٍ بَعِیدٍ

صفحه : 339
نظر به اینکه بر هیچ آدم بینا و شنوایی اعجاز قرآن پوشیده نمیماند کسانی که بآیات قرآن ایمان نمی‌آورند معلوم میشود در قوای درّاکه آنان خلل پیدا شده که گوش قلب آنها سنگین گردیده و چنین آیات معجز نمای قرآنی را نمیشنوند و چشم دل آنان کور گردیده درک معانی و اسرار آن را نمیکنند و آنها هنگام استماع قرآن مثل کسی می‌مانند که از دور صدایی بشنود و درک معانی آن را ننماید و چون گوش و چشم قلبی ندارند که اعجاز قرآن را بفهمند اینکه است که چنین اشخاصی ایمان نخواهند آورد.

[سوره فصلت (41): آیات 45 تا 54]

اشاره

وَ لَقَد آتَینا مُوسَی الکِتاب‌َ فَاختُلِف‌َ فِیه‌ِ وَ لَو لا کَلِمَةٌ سَبَقَت مِن رَبِّک‌َ لَقُضِی‌َ بَینَهُم وَ إِنَّهُم لَفِی شَک‌ٍّ مِنه‌ُ مُرِیب‌ٍ (45) مَن عَمِل‌َ صالِحاً فَلِنَفسِه‌ِ وَ مَن أَساءَ فَعَلَیها وَ ما رَبُّک‌َ بِظَلاّم‌ٍ لِلعَبِیدِ (46) إِلَیه‌ِ یُرَدُّ عِلم‌ُ السّاعَةِ وَ ما تَخرُج‌ُ مِن ثَمَرات‌ٍ مِن أَکمامِها وَ ما تَحمِل‌ُ مِن أُنثی وَ لا تَضَع‌ُ إِلاّ بِعِلمِه‌ِ وَ یَوم‌َ یُنادِیهِم أَین‌َ شُرَکائِی قالُوا آذَنّاک‌َ ما مِنّا مِن شَهِیدٍ (47) وَ ضَل‌َّ عَنهُم ما کانُوا یَدعُون‌َ مِن قَبل‌ُ وَ ظَنُّوا ما لَهُم مِن مَحِیص‌ٍ (48) لا یَسأَم‌ُ الإِنسان‌ُ مِن دُعاءِ الخَیرِ وَ إِن مَسَّه‌ُ الشَّرُّ فَیَؤُس‌ٌ قَنُوطٌ (49)
وَ لَئِن أَذَقناه‌ُ رَحمَةً مِنّا مِن بَعدِ ضَرّاءَ مَسَّته‌ُ لَیَقُولَن‌َّ هذا لِی وَ ما أَظُن‌ُّ السّاعَةَ قائِمَةً وَ لَئِن رُجِعت‌ُ إِلی رَبِّی إِن‌َّ لِی عِندَه‌ُ لَلحُسنی فَلَنُنَبِّئَن‌َّ الَّذِین‌َ کَفَرُوا بِما عَمِلُوا وَ لَنُذِیقَنَّهُم مِن عَذاب‌ٍ غَلِیظٍ (50) وَ إِذا أَنعَمنا عَلَی الإِنسان‌ِ أَعرَض‌َ وَ نَأی بِجانِبِه‌ِ وَ إِذا مَسَّه‌ُ الشَّرُّ فَذُو دُعاءٍ عَرِیض‌ٍ (51) قُل أَ رَأَیتُم إِن کان‌َ مِن عِندِ اللّه‌ِ ثُم‌َّ کَفَرتُم بِه‌ِ مَن أَضَل‌ُّ مِمَّن هُوَ فِی شِقاق‌ٍ بَعِیدٍ (52) سَنُرِیهِم آیاتِنا فِی الآفاق‌ِ وَ فِی أَنفُسِهِم حَتّی یَتَبَیَّن‌َ لَهُم أَنَّه‌ُ الحَق‌ُّ أَ وَ لَم یَکف‌ِ بِرَبِّک‌َ أَنَّه‌ُ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ شَهِیدٌ (53) أَلا إِنَّهُم فِی مِریَةٍ مِن لِقاءِ رَبِّهِم أَلا إِنَّه‌ُ بِکُل‌ِّ شَی‌ءٍ مُحِیطٌ (54)

صفحه : 340

ترجمه‌

حقیقتا ما بموسی (ع) کتاب (تورات را) دادیم و آنان در آن اختلاف کردند (بعضی تصدیق و بعضی تکذیب نمودند) و اگر نبود برای آن کلمه‌ای که از طرف پروردگار تو بر آن سبقت گرفته بود هر آینه بین آنها حکم گردیده میشد و حقیقتا (قوم موسی «ع» یا مشرکین عرب از تورات یا قرآن) در شک و گمان (باطل‌اند) (46)
کسی که عمل نیک کند (نفعش) عاید خودش خواهد گردید و کسی که بد کند آن نیز ضررش بخودش خواهد رسید و ای محمّد (ص) پروردگار تو ببندگان خود ظلم و ستم کننده نخواهد بود (47)
علم بوقوع قیامت راجع بخداست و هیچ میوه‌ای از غلافهای خود بیرون نمی‌آید و هیچ ماده‌ای بار نمیگیرد و وضع حمل نمی‌کند مگر بعلم او، روزی که حق تعالی بمشرکین ندا کند که شرکاء ما کجایند مشرکین گویند اعلام میکنیم که از ما هیچ گواهی نیست (48)
و از نظر آنان مفقود خواهد گردید آنچه را که قبلا میخواندند (و میپرستیدند) و یقین کنند گریزگاهی برای

صفحه : 341
آنان نخواهد بود (49)
انسان از طلب خیر ملول نمیگردد و هر گاه بوی شری اصابت نمود ناامید و مأیوس میگردد (50)
و اگر از طرف ما رحمتی بوی بچشانیم پس از آنکه ضررهایی باو اصابت نموده البته گوید اینکه برای من است (یعنی من سزاوار آنم یا گوید همیشه برای من باقی خواهد بود) و من گمان نمیکنم قیامتی واقع گردد و اگر بسوی پروردگار خود بر گردم محققا برای من نزد او نیکویی و حسنه‌ای خواهد بود و ما البته کافرها را بآنچه از کفر و تکذیب کرده‌اند خبردار مینمائیم و البته عذاب سخت بآنان میچشانیم (51)
و وقتی نعمتی بانسان دادیم (از سپاس‌گزاری) و از حق روی میگرداند و هر گاه شری بوی اصابت نمود آن وقت (روی بحق تعالی نموده) و دعاء طولانی دارد (52)
ای محمّد باینان بگو مرا خبر دهید اگر (قرآن) از جانب خدا باشد و شما باو کافر شده باشید کی گمراه‌تر خواهد بود از آن کسی که وی در دشمنی و مخالفت بسیار است (52)
بزودی آیات و نشانه‌های خود را در اطراف عالم و در نفسهای خودشان بآنان می‌نمایانیم تا آنکه بر آنها نمایان گردد که او است حق (ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) آیا برای پروردگار تو کافی نیست که او بر هر چیزی گواهست (54)
آگاه باش (که اینکه کفار) بملاقات پروردگارشان در شکند آگاه باش (و بدان) که او بر هر چیزی احاطه دارد (55)

توضیح آیات‌

اشاره

وَ لَقَد آتَینا مُوسَی الکِتاب‌َ فَاختُلِف‌َ فِیه‌ِ برای تسلّی دل رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم تذکر میدهد که اینکه اختلافی که راجع بقرآن بین امّت تو واقع است که هر کسی در باره قرآن بفهم ناقص خود چیزی گفته و تعبیراتی از آن نموده امّت موسی «ع» نیز در باره توراة چنین بودند که بعضی تورات را حق دانسته و پیرو آن گردیده و بعضی قبول ننموده و حضرت موسی را تکذیب نمودند.

صفحه : 342
وَ لَو لا کَلِمَةٌ سَبَقَت مِن رَبِّک‌َ لَقُضِی‌َ بَینَهُم وَ إِنَّهُم لَفِی شَک‌ٍّ مِنه‌ُ مُرِیب‌ٍ ای رسول گرامی اگر نبود آن کلمه‌ای که یعنی آن وعده‌ای که سابقا پروردگار تو بتو تذکر داده در تأخیر عذاب امّت تو آنجا که فرموده (وَ ما کان‌َ اللّه‌ُ لِیُعَذِّبَهُم وَ أَنت‌َ فِیهِم) حکم عذاب بر آنان جاری مینمودیم و حقیقة اینکه کفار مردمانی میباشند که با اینکه ظهور حقانیّت قرآن همیشه در شک و ریبند و نفسشان مطمئن بایمان نخواهد گردید.
مَن عَمِل‌َ صالِحاً فَلِنَفسِه‌ِ وَ مَن أَساءَ فَعَلَیها وَ ما رَبُّک‌َ بِظَلّام‌ٍ لِلعَبِیدِ شکی نیست که هر کس عمل صالح کند نفعش عاید خودش میگردد و عمل صالح عملی است که مطابق دستور قرآن و تعلیمات شرع اسلام واقع گردد و انسان بچنین عملی مورد نظر لطف حق تعالی واقع گردد و کسی که بد کند یعنی از حکم خدا اعراض نماید و پیرو هوای نفسانی و مطیع شیطان گردد آن نیز ضررش عاید خودش خواهد گردید و آن عذابهای کذایی که برای کفّار مهیّا گردیده پاداش و نتیجه اعمال خود آنها است و خدا ببندگان خود ستم روا ندارد البته هر عملی از خوب و بد اثری بر آن مترتب خواهد گردید.

اعتراض‌

بدلالت آیه بالا که کفار در حقانیت قرآن مشکوکند و شک داشتن امر اختیاری نیست وقتی آدمی نتوانست یقین بچیزی پیدا نماید نمیتواند ترتیب اثر بر آن جاری بنماید و بر امر غیر اختیاری عذاب و مجازات نمودن ظلم است پس چگونه فرموده (وَ ما رَبُّک‌َ بِظَلّام‌ٍ لِلعَبِیدِ).

پاسخ‌

صحیح است که شک داشتن امر غیر اختیاری است لکن مقدمات آن اختیاری است اگر کفار باختیار خودشان بدون کبر و عصبیت نظر در آیات قرآن و گفتار رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم مینمودند البته بظهور حقانیت قرآن بزودی شکشان تبدیل به یقین میگردید همانطوری که مؤمنین چنین کردند و باندک توجه و نظری صاحب یقین

صفحه : 343
کامل گردیدند پس چون اینان از روی اختیار نخواستند بچشم حق بین نظر در آیات قرآن نمایند اینکه بود که در شک که عدم یقین است باقی مانده و گمراه گردیدند.
إِلَیه‌ِ یُرَدُّ عِلم‌ُ السّاعَةِ وَ ما تَخرُج‌ُ مِن ثَمَرات‌ٍ مِن أَکمامِها وَ ما تَحمِل‌ُ مِن أُنثی وَ لا تَضَع‌ُ إِلّا بِعِلمِه‌ِ مقصود از (الساعة) روز قیامت است و شاید آن را (الساعة) نامیده‌اند بمناسبت آنکه دفعی الوقوع است کفار از رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم سؤال مینمودند که قیامت چه وقت واقع خواهد گردید در پاسخ فرموده وقتی که اراده حق تعالی بوقوعش تعلق میگیرد دفعة موجود خواهد گردید و علم آن نزد خدا است و هیچ میوه‌ای از غلاف خود بیرون نمی‌آید مگر اینکه خدا قبل از وقوع آن کمیت و کیفیت و رنگ و اثر و خاصیت آن را میداند و نیز هیچ ماده‌ای بار برنمیدارد مگر آنکه او عالم است بآنچه در رحم وی است از نر و ماده و شکل و رنگ و غیر آن و نیز هیچ حامله‌ای بار نمینهد مگر آنکه خدای تعالی عالم بموقع وضع حمل او است.
وَ یَوم‌َ یُنادِیهِم أَین‌َ شُرَکائِی قالُوا آذَنّاک‌َ ما مِنّا مِن شَهِیدٍ در روز قیامت از روی سرزنش بمشرکین ندا میرسد که کجایند آنهایی که شما شریک من قرار میدادید امروز که روز بیچارگی شما است آنان را بطلبید که از اینکه مهلکه نجاتتان بدهند آنان در جواب گویند ما که قبلا اعلام کردیم و گفتیم هیچ گواهی دهنده‌ای بر شریک تو نیست.
در آن وقت کفار بوحدانیت حق تعالی اعتراف مینمایند زیرا در آن وقت معارف بمرتبه شهود میرسد و آنچه در دنیا از راه دلیل و برهان باید معلوم شود در قیامت بدیهی و ضروری میگردد اینکه است که آنچه را در اینجا از روی گمان بنظرشان بزرگ مینمود و چنین میپنداشتند که بتها را قدر و منزلتی است و موجودات شریفی میباشند و بهمین نظر آنان را پرستش مینمودند آن وقتی که پرده غفلت از نظرشان برداشته میشود اعتراف خواهند نمود که ما غیر از خدای واحد کسی را که شریک او باشد مشاهده نمی‌نمائیم و از بتها بیزاری میجویند.

صفحه : 344
و شاید (ما مِنّا مِن شَهِیدٍ) سخن کسانی باشد که مشرکین نسبت شریک خدا بودن بآنها میدادند که گویند از ما کسی نیست که گواهی دهد که آنچه مشرکین از نسبت شریک خدا بودن بما میدهند درست باشد.
وَ ضَل‌َّ عَنهُم ما کانُوا یَدعُون‌َ مِن قَبل‌ُ وَ ظَنُّوا ما لَهُم مِن مَحِیص‌ٍ و از نظر مشرکین مفقود خواهد گردید آنچه را که قبلا در دنیا آنان را میخواندند و از آنها طلب حاجت می‌نمودند، در آن وقت مشرکین می‌فهمند که دیگر راه چاره برای آنان بسته گردیده.
لا یَسأَم‌ُ الإِنسان‌ُ مِن دُعاءِ الخَیرِ وَ إِن مَسَّه‌ُ الشَّرُّ فَیَؤُس‌ٌ قَنُوطٌ گویند یأس بمعنی ناامیدی از دعاء است و (قنوط) بمعنی گمان بد بردن است.
شاید آیه اشاره باین باشد که حال آدمی چنین خواهد بود که همیشه خواهان مال است و آنچه را که خیر و سعادت میداند در طلب آن میشتابد و از خدا طلب مینماید و ملول نمیشود و اگر باو شری یا ناملایمی برخورد نمود مأیوس گردیده و بپروردگار خود بدگمان میگردد.
وَ لَئِن أَذَقناه‌ُ رَحمَةً مِنّا مِن بَعدِ ضَرّاءَ مَسَّته‌ُ لَیَقُولَن‌َّ هذا لِی و هر گاه از طرف پروردگار رحمت و فیضی نصیب وی گردید (لَیَقُولَن‌َّ هذا لِی) گوید اینکه خیر برای خوبی من است یعنی من استحقاق اینکه فضیلت را دارم.
وَ ما أَظُن‌ُّ السّاعَةَ قائِمَةً وَ لَئِن رُجِعت‌ُ إِلی رَبِّی إِن‌َّ لِی عِندَه‌ُ لَلحُسنی فَلَنُنَبِّئَن‌َّ الَّذِین‌َ کَفَرُوا بِما عَمِلُوا وَ لَنُذِیقَنَّهُم مِن عَذاب‌ٍ غَلِیظٍ در مقام شرح حال کفار است که آنان را بچند صفت نکوهیده معرفی می‌نماید:
1- همیشه دنبال حظوظات نفسانی و طالب منافع دنیوی میباشند و از خدا می‌طلبند آنچه را که طالب آنند کافر اگر بجای خیری که از منافع دنیوی میطلبد شری بوی رسید از خدا ناامید خواهد گردید چنانچه در باره آنان صادق آید

صفحه : 345
قوله تعالی (إِنَّه‌ُ لا یَیأَس‌ُ مِن رَوح‌ِ اللّه‌ِ إِلَّا القَوم‌ُ الکافِرُون‌َ) سوره یوسف آیه (87) زیرا که کافر خدا را باسماء الحسنی نمی‌شناسد تا آنکه تصدیق نماید که آنچه برای وی پیش آید خیر او در آن است و هر گاه نعمت بوی رسد خود را مستحق آن میداند و شکر گذار نمیباشد.
2- کافر منکر قیامت است گوید گمان نمیکنم قیامتی بر پا خواهد گردید.
3- عجب و خود پسندی وی را گرفته و گوید بر فرض که حشر و نشر آن طوری که پیمبران خبر داده‌اند در کار باشد من نزد پروردگارم بسیار نیکو و پسندیده خواهم بود یعنی همین طوری که در دنیا مرا عزیز گردانیده و مال و جاه داده در قیامت هم چنین خواهد بود که استحقاق دارم همیشه در نعمت باشم.
4- البته در قیامت کفار را باعمال بدشان و عقیده خلافشان که در دنیا داشتند خبردار خواهند نمود و بپاداشت آن بآنها عذاب سخت میچشانند.
وَ إِذا أَنعَمنا عَلَی الإِنسان‌ِ أَعرَض‌َ وَ نَأی بِجانِبِه‌ِ وَ إِذا مَسَّه‌ُ الشَّرُّ فَذُو دُعاءٍ عَرِیض‌ٍ حال آدمی چنین است که وقتی در نعمت و خوشی و سلامتی باشد از منعم خود اعراض مینماید و در مقام شکر گذاری ولی نعمت خود برنمی‌آید بلکه شاید اصلا در آن وقت نه ملتفت نعمت است و نه متوجه منعم حقیقی بلکه بخود مغرور خواهد گردید و رو بخود نموده و در غفلت میگذراند لکن موقعی که بوی شری و ناملایمی رو آورده آن وقت است که رو بخدا آورد و دعاء طولانی خواهد نمود.
قُل أَ رَأَیتُم إِن کان‌َ مِن عِندِ اللّه‌ِ ثُم‌َّ کَفَرتُم بِه‌ِ مَن أَضَل‌ُّ مِمَّن هُوَ فِی شِقاق‌ٍ بَعِیدٍ ای محمّد «ص» باین کافرین بگو مرا خبر دهید اگر شما در باطن چنین میدانید که اینکه قرآن از نزد خدای تعالی فرود آمده و با اینکه حال روی خود نیاورده و بحقانیت آن اعتراف نمی‌نمائید با اینحال کی است گمراه‌تر از کسی که دانسته و فهمیده انکار حق نموده و اینطور دشمنی و ضدیت مینماید و چنین کسی از حق‌ّ و حقیقت بسیار دور خواهد بود.
و شاید مرجع ضمیر کان آیه بالا یعنی (انعمنا) باشد که وقتی شما میدانید

صفحه : 346
که هر نعمتی یا ضرری که عاید شما گردد از طرف حق تعالی است و با اینکه حال بکلام و پیمبر او کافر گردیدید در اینصورت کی است که گمراه‌تر باشد از شما در دشمنی و مخالفت طولانی با خدا و سفرای او یعنی چنین آدمی دیگر دشمنی و ضدیّت را بحدّ اعلا رسانیده.
سَنُرِیهِم آیاتِنا فِی الآفاق‌ِ وَ فِی أَنفُسِهِم حَتّی یَتَبَیَّن‌َ لَهُم أَنَّه‌ُ الحَق‌ُّ سخنان مفسرین در توجیه آیه شیخ طبرسی در تفسیر مجمع البیان از مفسرین پنج وجه بیان نموده و در اینجا برای وضوح مختصری از آن را ترجمه مینمائیم.
1- بزودی در آفاق عالم و اقطار آسمان و زمین از شمس و قمر و نجوم و نبات و اشجار و دریاها و کوه‌ها و نیز در نفسهای خودشان و آنچه در آن است ظاهر میگردانیم از لطائف صنعت و بدایع حکمت تا آنکه بر آنها پدید گردد که او حق‌ّ است.
(عطاء و إبن زید) 2- بزودی آیات و ادله و براهین بر صدق محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را در آفاق یعنی آن فتوحاتی که بدست او و بدست مؤمنین در اطراف عالم و در نفس خودشان یعنی فتح مکه ظاهر گردد نشان میدهیم.
(سدی و حسن) 3- مقصود از (فِی الآفاق‌ِ) وقایع امم گذشته (وَ فِی أَنفُسِهِم) واقعه روز بدر است.
(قتاده) 4- مقصود از (افاق) آن چیزهایی است که پیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم خبر بوقوع آن میداد که شاهد صدق او بوده (وَ فِی أَنفُسِهِم) یعنی آن معجزه‌هایی که برای اثبات پیمبری او در مکه واقع گردید از شق‌ّ القمر و غیره.
5- (سَنُرِیهِم) مقصود آثار امم گذشتگان و عذابهایی است که در اثر مخالفتشان بآنها رسیده (وَ فِی أَنفُسِهِم کیفیت خلقت آنها است از آن وقتی که نطفه بودند تا وقتی که بمرتبه عقل و تمیز رسیدند که تمام اینها دلیل ظاهر و بارزی است بر اینکه اینها فعل و عمل خدای واحد احد است.
(زجاج) (پایان)

صفحه : 347

بسین (سنریهم) خبر میدهد بعجایب خلقت که پدید خواهد گردید

‌اینکه توجیهاتی که از مفسرین نقل شده هر یک بجای خود صحیح است لکن نکته کلام اینجا است که سین استقبال در (سنریهم) دلالت بر استقبال دارد و اینکه هایی که در توجیه آیه گفته شده اکثر آنها همان چیزهایی است که در جلو آنها بوده و میدیدند و مشاهده مینمودند و ظاهرا آیه خبر میدهد که در زمان آینده بعض آیات و نشانه‌های قدرت خود را علاوه بر آنچه فعلا می‌بینید و در دسترس آنها هست در اطراف عالم از زمین و کرات و طبقات افلاک و کیفیت وجود و حرکات و اجزاء و آن آثار و خصوصیّاتی که منطوی در آنها است پاره‌ای از آنها را ظاهر میگردانیم تا آنکه آثار آفرینش و نظام عالم و عجائب خلقت را بنگرند هم در عالم کبیر آفاقی و هم در عالم صغیر انسانی و بدانند که مدبر و ناظم عالم چه عجائب صنعتی بکار برده و اینکه کاخ مجلل جهانی و اینکه نظام بدیع آفرینش را بچه ترتیب حیرت بخشی مرتّب گردانیده و آن وقت بر آنان ظاهر و هویدا خواهد گردید که آفریننده او حق و حقیقت است و جز او همه باطل خواهد بود.
و اینکه خود یکی از پیش‌گوییها و معجزه‌های قرآن است که امروز مخترعین از روی علم و دانششان باجزاء و خواص و آثار بعضی از موجودات پی‌برده‌اند و عالم گردیده‌اند بطبقات زمین و اجزاء ذره‌بینی که بآلات و وسائلی آنها را مینگرند و نیز اجزاء عظیم کرات و نسبت اجزاء آنها بیکدیگر و علم ببعض خصوصیات و اجزاء آنها و لو آنکه یکی از بسیار و اندکی از بیشمار آن را نفهمیده‌اند و نخواهند فهمید با اینحال از روی همین علم است که اینهمه اختراعات محیر العقول دست بشری مثل رادیو، تلویزیون برق، هواپیما، کشتی، زیر دریایی، و غیر اینها را پدیدار نموده‌اند و اینکه آثاری است که خداوند تعالی در کمون اشیاء نهاده است و اینها بعد از زحمات بسیار باندک آثار آنها پی برده‌اند و بکار انداخته‌اند کسی که اندک نظری بنظام عالم و کیفیت ارتباط موجودات بیک دیگر بنماید مجال شکّی برای وی باقی نخواهد ماند که آفریننده آن قادر و عالم و حکیم و واحد و احد است مگر اینکه چنان در گودال طبیعت فرو رفته باشد که لجن زار نفس پرستی چشم و

صفحه : 348
گوش عقل وی را پر کرده و نتواند بما ورای طبیعت نظر کند تا آنکه ناظم و مدبر عالم را بچشم عقل ببیند و بحقیقت آن اعتراف نماید اینکه است که در آخر آیه فرموده أَ وَ لَم یَکف‌ِ بِرَبِّک‌َ أَنَّه‌ُ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ شَهِیدٌ بهمزه استفهام در مقام انکار خطاب برسولش نموده که ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم آیا چنین آثار خلقتی برای کفار کافی نیست که بدانند و تصدیق نمایند که پروردگار تو بر هر چیزی گواهست یعنی از اینکه آثار پی ببرند که اینکه دستگاه کذایی آفرینش از روی علم و تدبیر بر پا گردیده و جزافی نیست و طبیعت بی‌شعور خود بخود نتواند در خودش تأثیر کند بلکه دست توانایی است که چنین دستگاهی را بر پا نموده است.
أَلا إِنَّهُم فِی مِریَةٍ مِن لِقاءِ رَبِّهِم أَلا إِنَّه‌ُ بِکُل‌ِّ شَی‌ءٍ مُحِیطٌ ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم آگاه باش و بدان که اینکه کفار از ملاقات رحمتهای مخصوصه پروردگارشان در آخرت و قیامت در شکند آگاه باشید که او بر هر چیزی احاطه دارد.
شاید اشاره باین باشد که چون کفار امیدوار بقرب پروردگارشان نمیباشند یا یقین بقیامت که باز گشت آنان است بسوی حق تعالی ندارند اینکه است که غیر او را پرستش مینمایند و باید آگاه باشید که ذات متعال با هر چیزی معیت قیومیّت و احاطه علمیّه دارد.

صفحه : 349

‌سورة الشوری‌

اشاره

ثلث و خمسون آیة و هی مکیة

[سوره الشوری (42): آیات 1 تا 14]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
حم (1) عسق (2) کَذلِک‌َ یُوحِی إِلَیک‌َ وَ إِلَی الَّذِین‌َ مِن قَبلِک‌َ اللّه‌ُ العَزِیزُ الحَکِیم‌ُ (3) لَه‌ُ ما فِی السَّماوات‌ِ وَ ما فِی الأَرض‌ِ وَ هُوَ العَلِی‌ُّ العَظِیم‌ُ (4)
تَکادُ السَّماوات‌ُ یَتَفَطَّرن‌َ مِن فَوقِهِن‌َّ وَ المَلائِکَةُ یُسَبِّحُون‌َ بِحَمدِ رَبِّهِم وَ یَستَغفِرُون‌َ لِمَن فِی الأَرض‌ِ أَلا إِن‌َّ اللّه‌َ هُوَ الغَفُورُ الرَّحِیم‌ُ (5) وَ الَّذِین‌َ اتَّخَذُوا مِن دُونِه‌ِ أَولِیاءَ اللّه‌ُ حَفِیظٌ عَلَیهِم وَ ما أَنت‌َ عَلَیهِم بِوَکِیل‌ٍ (6) وَ کَذلِک‌َ أَوحَینا إِلَیک‌َ قُرآناً عَرَبِیًّا لِتُنذِرَ أُم‌َّ القُری وَ مَن حَولَها وَ تُنذِرَ یَوم‌َ الجَمع‌ِ لا رَیب‌َ فِیه‌ِ فَرِیق‌ٌ فِی الجَنَّةِ وَ فَرِیق‌ٌ فِی السَّعِیرِ (7) وَ لَو شاءَ اللّه‌ُ لَجَعَلَهُم أُمَّةً واحِدَةً وَ لکِن یُدخِل‌ُ مَن یَشاءُ فِی رَحمَتِه‌ِ وَ الظّالِمُون‌َ ما لَهُم مِن وَلِی‌ٍّ وَ لا نَصِیرٍ (8) أَم‌ِ اتَّخَذُوا مِن دُونِه‌ِ أَولِیاءَ فَاللّه‌ُ هُوَ الوَلِی‌ُّ وَ هُوَ یُحی‌ِ المَوتی وَ هُوَ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ قَدِیرٌ (9)
وَ مَا اختَلَفتُم فِیه‌ِ مِن شَی‌ءٍ فَحُکمُه‌ُ إِلَی اللّه‌ِ ذلِکُم‌ُ اللّه‌ُ رَبِّی عَلَیه‌ِ تَوَکَّلت‌ُ وَ إِلَیه‌ِ أُنِیب‌ُ (10) فاطِرُ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ جَعَل‌َ لَکُم مِن أَنفُسِکُم أَزواجاً وَ مِن‌َ الأَنعام‌ِ أَزواجاً یَذرَؤُکُم فِیه‌ِ لَیس‌َ کَمِثلِه‌ِ شَی‌ءٌ وَ هُوَ السَّمِیع‌ُ البَصِیرُ (11) لَه‌ُ مَقالِیدُ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ یَبسُطُ الرِّزق‌َ لِمَن یَشاءُ وَ یَقدِرُ إِنَّه‌ُ بِکُل‌ِّ شَی‌ءٍ عَلِیم‌ٌ (12) شَرَع‌َ لَکُم مِن‌َ الدِّین‌ِ ما وَصّی بِه‌ِ نُوحاً وَ الَّذِی أَوحَینا إِلَیک‌َ وَ ما وَصَّینا بِه‌ِ إِبراهِیم‌َ وَ مُوسی وَ عِیسی أَن أَقِیمُوا الدِّین‌َ وَ لا تَتَفَرَّقُوا فِیه‌ِ کَبُرَ عَلَی المُشرِکِین‌َ ما تَدعُوهُم إِلَیه‌ِ اللّه‌ُ یَجتَبِی إِلَیه‌ِ مَن یَشاءُ وَ یَهدِی إِلَیه‌ِ مَن یُنِیب‌ُ (13) وَ ما تَفَرَّقُوا إِلاّ مِن بَعدِ ما جاءَهُم‌ُ العِلم‌ُ بَغیاً بَینَهُم وَ لَو لا کَلِمَةٌ سَبَقَت مِن رَبِّک‌َ إِلی أَجَل‌ٍ مُسَمًّی لَقُضِی‌َ بَینَهُم وَ إِن‌َّ الَّذِین‌َ أُورِثُوا الکِتاب‌َ مِن بَعدِهِم لَفِی شَک‌ٍّ مِنه‌ُ مُرِیب‌ٍ (14)

صفحه : 350

ترجمه‌

سوره حم عسق در مکه فرود آمده و در عدد کوفیان پنجاه و سه آیه و در عدد بصریان و مدنیان پنجاه و دو آیه است، و هشتصد و شصت و شش کلمه و سه هزار و پانصد و هشتاد و هشت حرف است ابو امامه از حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم چنین حدیث میکند که فرموده هر کسی سوره حم عسق را بخواند از جمله کسانی گردد که فرشتگان بر او صلوات فرستند و برای وی استغفار و طلب رحمت نمایند
بنام ایزد هستی بخش صاحب رحمت عام و خاص
ای محمّد بسوی تو و آن کسانی که پیش از تو بودند چنین وحی شده که خدای تعالی غالب و حکیم و درستکار است (4)
مخصوص باو است آنچه در آسمانها و آنچه

صفحه : 351
در زمین است و او بزرگوار و عظیم الشأنست (3)
نزدیک است آسمانها از بالای آنان بشکافد و ملائکه بحمد و ستایش پروردگارشان تسبیح و ستایش مینمایند و برای کسانی که در زمینند طلب آمرزش میکنند ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بدان و آگاه باشد که او است خدای آمرزنده مهربان (4)
و کسانی که غیر از خدا دوستانی گرفتند خدا نگهبان (اعمال) آنها است ای محمّد «ص» تو گماشته شده بر آنها نمیباشی (5)
و ما چنین قرآن عربی را بسوی تو وحی نمودیم برای اینکه اهل مکه و کسانی را که اطراف مکه میباشند از روز جمع (روز قیامت) که شکّی در وقوع آن نخواهد بود تهدید نمایی (و در آن روز) جماعتی را ببهشت میبرند و جماعتی را در آتش سوزان خواهند انداخت (6)
اگر خدا خواسته بود آنها را یک گروه قرار میداد و لکن هر که را خواهد در رحمت خود داخل میگرداند و برای ستمکاران هیچ دوستی و مدد کاری نخواهد بود (7)
آیا اینکه کفار غیر از خدا دوستانی گرفتند (در صورتی که) دوستی نیست مگر خدا و او است که مرده‌ها را زنده میگرداند و او بر هر چیزی توانا است (8)
ای مؤمنین آنچه را که با کفار در چیزی اختلاف میکنید حکم او راجع بخدا است اینکه است خدا که پروردگار من است و بر او اعتماد کردم و بسوی او است بازگشت من (9)
آفریننده آسمانها و زمین است جفت شما را از خودتان قرار داد و برای چهارپایان (نیز) جفتهایی قرار داده (جفت قرار دادن) برای اینکه است که عدد شما را زیاد گرداند و مثل او چیزی نیست و او شنوا و بینا است (10)
کلیدهای آسمانها و زمین نزد او است روزی هر کس را بخواهد پهن میگرداند و روزی هر کسرا بخواهد تنگ میگیرد حقیقتا او بهر چیزی دانا است (11)
از برای شما قرار داد از دین آنچه را که بآن نوح را توصیه نمود و آنچه را که ما بتو وحی نمودیم (و نیز) آنچه را که بابراهیم «ع» و عیسی «ع» توصیه نمودیم (و آن اینکه بود) که دین را برپای دارید و در آن متفرق نگردید بزرگ و ناگوار خواهد بود بر مشرکین آنچه را که آنان را بسوی آن میخوانی (12) خدا بسوی خودش بر می‌گزیند هر کس را که بخواهد و بسوی خود هدایت مینماید

صفحه : 352
هر کس را که بسوی او بازگشت نماید (13)
و امتهای پیش پراکنده نشدند مگر بعد از آنکه برای آنان علم و دانش آمد (و آنان) پس از دانستگی طغیان نموده (و سرکشی) کردند و اگر نبود آن کلمه‌ای که از طرف پروردگار تو پیشی گرفته در مهلت دادن آنان تا زمان معین هر آینه حکم عذاب بین آنها جاری میگردید و حقیقتا کسانی که بعد از آنها کتاب (قرآن) بآنها داده شده در شکند (و مسلمانها را) در گمان و اشتباه می‌اندازند (14)

توضیح آیات‌

اشاره

حم عسق‌

سخنان مفسرین در توجیه آیه‌

1- (حا) اشاره برحمان و (میم) بمجید و (عین) بعالم و (سین) بقدّوس و (قاف) بقاهر.
(سعید جبیر) 2- اشاره است باسم حکیم، مجید، علیم، سمیع، قدیر.
3- رمز است بآن عطاء و بخششهایی که خداوند برسولش عنایت نموده.
(حا) حوض و مورد آن یعنی حوض کوثر که تشنه لبان از آن سیراب گردند.
(میم) ملک او که از مشرق تا مغرب بتصرف امّت عالی همّت او در آید.
(عین) عزت نامحدود او است که عزیزترین چیزها خواهد بود.
(سین) سناء و بزرگی مشهور او که احدی بر تبهکاران او نخواهد رسید.
(قاف) مقام محمود او در شب معراج که آن درجه او ادنی است و در روز قیامت که آن شفاء کبری است.
(منهج الصادقین) و ثعلبی از إبن عباس نقل میکند که اینکه کلمه را از امیر المؤمنین (علیه السّلام) استفسار نمودند فرمود (حا) حربست میم مهلکه عین عذاب سین مسخ قاف قذف

صفحه : 353
و اینکه قول را تأیید مینماید آنکه در اخبار رسیده که وقتی اینکه آیه آمد اثر اندوه و ملال بر جبین مبارک سیّد عالم ظاهر گشت گفتند یا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم چرا دلتنگ شدی فرمود مرا خبر دادند ببلایی که بامّت من فرود میآید و آن خسف و مسخ و قذف و امثال آن از خروج دجّال و سایر وقایعی که در زمان خروج مهدی علیه السّلام و عیسی (ع) پیدا میگردد.
(منهج الصادقین) و غیر اینها از توجیهاتی که مفسرین کرده‌اند لکن حروف مقطعات در اول بعضی سوره‌ها از متشابهات قرآن بشمار میرود بهتر اینکه است که بگوئیم آن رمز است بین خدا و رسولش و علم آن نیز نزد خدا است اینکه است که سکوت در آن اولی است کَذلِک‌َ یُوحِی إِلَیک‌َ وَ إِلَی الَّذِین‌َ مِن قَبلِک‌َ اللّه‌ُ العَزِیزُ الحَکِیم‌ُ، لَه‌ُ ما فِی السَّماوات‌ِ وَ ما فِی الأَرض‌ِ وَ هُوَ العَلِی‌ُّ العَظِیم‌ُ اشاره به اینکه تمام انبیاء و گماشته‌گانی که از طرف حق تعالی برای هدایت خلق مبعوث گردیدند بیک قول و یک زبان مردم را بسوی پرستش الهی که متصف بصفات جلال و جمال و احدیّت و سرمدیّت است دعوت نمودند و بآنها تذکر دادند که خدای عالم غالب و عزیز و درستکار است و تمام عوالم ملک و ملکوت و آسمانها و زمین و آنچه در آنها است ملک او و تحت استیلاء و قدرت و نفوذ خلاقیت اویند و علوّ و عظمت و کبریایی و قدرت و علم او محیط بر تمام کائنات است و همه تحت نفوذ اراده او و نشو ارتقاء مینمایند و او بر تمام موجودات علوّ و برتری دارد.
تَکادُ السَّماوات‌ُ یَتَفَطَّرن‌َ مِن فَوقِهِن‌َّ وَ المَلائِکَةُ یُسَبِّحُون‌َ بِحَمدِ رَبِّهِم وَ یَستَغفِرُون‌َ لِمَن فِی الأَرض‌ِ شکافتن آسمانها از بالا بپائین شاید اشارت بسطوت و عظمت و هیبت و کبریایی و بزرگواری حق‌ّ عزّ و جل‌ّ باشد که اگر نبود حفظ خدای عزیز حکیم از هیبت و عظمت او آسمانها تاب استقامت نیاورده از هم پراکنده میگردیدند.
و شاید مقصود چنین باشد که سخنهای مشرکین که نسبت ولد و شریک بخدای واحد احد میدهند چنان رکیک و فاحش و قبیح است که جای دارد آسمانها شکافته

صفحه : 354
گردد و آنها را بغیر وقت موعود هلاک گرداند همانطوری که قوم موسی (ع) طلب رؤیت کردند و جواب (لَن تَرانِی) شنیدند و موسی (ع) مأمور شد که نگاه کند بکوه و اگر کوه برقرار تواند ماند خدا را میتوان دید (فَلَمّا تَجَلّی رَبُّه‌ُ لِلجَبَل‌ِ جَعَلَه‌ُ دَکًّا) پس چون تجلی فرمود کوه از هم پاشید و موسی (ع) مدهوش شد و آن جماعت بآتش غضب خدا هلاک گردیدند.
و ممکن است خبر از وقوع قیامت باشد و غرض تنبّه کفار و مشرکین است که بزودی آسمانها از هم شکافته میگردد و ملائکه مشغول حمد و ستایش پروردگار میباشند و برای اهل زمین دعاء و طلب آمرزش میکنند.
أَلا إِن‌َّ اللّه‌َ هُوَ الغَفُورُ الرَّحِیم‌ُ اینکه آیه تأیید مینماید اینکه احتمال اخیر را که بپیمبرش خبر میدهد بدان و آگاه باش که خدای تعالی هم آمرزنده و هم مهربان است که در حال سختی شکافته شدن آسمانها نظر رحمت و مغفرت به مؤمنین نه بکافرین خواهد داشت و نیز در آن وقت ملائکه برای مؤمنین طلب آمرزش مینمایند چنانچه در سورة المؤمن استغفار حمله عرش را مخصوص بمؤمنین گردانیده آنجا که فرموده:
(وَ یَستَغفِرُون‌َ لِلَّذِین‌َ آمَنُوا).
وَ الَّذِین‌َ اتَّخَذُوا مِن دُونِه‌ِ أَولِیاءَ اللّه‌ُ حَفِیظٌ عَلَیهِم وَ ما أَنت‌َ عَلَیهِم بِوَکِیل‌ٍ برای آرامش دل رسولش او را تسلی میدهد که از شرک مشرکین که ایمان بخدای واحد نمیآورند و غیر از خدا دوستانی برای خود میگیرند تو غمگین مباش کفر آنان ضرری بتو نخواهد رسانید تو نگهبان و و کیل آنها نمیباشی وظیفه تو تبلیغ رسالت است خواه آنها بپذیرند و براه حق هدایت گردند یا بخود سری و لجاجت خود را در چاه گمراهی پرتاب نمایند بر تو حرجی نخواهد بود.
وَ کَذلِک‌َ أَوحَینا إِلَیک‌َ قُرآناً عَرَبِیًّا لِتُنذِرَ أُم‌َّ القُری وَ مَن حَولَها وَ تُنذِرَ یَوم‌َ الجَمع‌ِ لا رَیب‌َ فِیه‌ِ مکه را (ام القری) نامیده نظر به اینکه چنانچه از اخبار و احادیث بر میآید

صفحه : 355
اول زمینی که آفریده شده زمین مکه بود و تمام زمینها از زمین مکه پهن گردیده اینکه است که گویا زمین مکه مادر تمام زمینها است (وَ مَن حَولَها) آنهایی که در مکه و اطراف مکه در باقی زمینهایی باشند که از زمین مکه پهن شده مشمول تهدیدات قرآنی خواهند بود.
خلاصه خدا برسولش تذکر میدهد که ما قرآن عربی را بتو وحی گردانیدیم که تمام اهل زمین را تهدید نمایی و بترسانی از روز جمع که شک و ریبی در وقوع آن نخواهد بود.
و در بسیاری از آیات قیامت را روز جمع نامیده نظر به اینکه خلق اولین و آخرین در آن روز در صعید واحد جمعند و از آیه (یَجمَعُکُم لِیَوم‌ِ الجَمع‌ِ) میتوان استفاده نمود که روز قیامت روز جامعی است که آنچه انسان در سیر نوردی خود و آن عواملی که از اول پیدایشش تا انتهای سیرش از آن گذشته و اعمال و افعالی که در هر مرحله‌ای از وی صادر گردیده و اثری از آن در خود اندوخته گردانیده تماما نزد وی حاضر میگردد و عالم قیامت بایستی چنین باشد که گویا تمام عوالم ما دون در آن گنجیده شده زیرا که قیامت عالم کامل و منتهای کمال انسان است و چون هر کاملی جامع مراتب زیرین خود خواهد بود باین لحاظ عالم قیامت عالم جمع یعنی جامع تمام عوالم انسانی و منتهی درجه هر فردی از بشر است و جماعتی در اثر اعمال نیک و اخلاق نیکو در بهشت که دار کرامت الهی است در آن روز متنعم و جماعت دیگر در اثر اعمال نکوهیده سر انجام آنان بآتش سوزان خواهد انجامید.
فَرِیق‌ٌ فِی الجَنَّةِ وَ فَرِیق‌ٌ فِی السَّعِیرِ پس از آنکه تمام افراد بشر در عالم جمع اجتماع نمودند و هر یک کارشان بانتها رسید آن وقت دیگر حالت منتظره‌ای برای کسی باقی نمانده که تدارک ما فات نماید زیرا که روز حشر آخر مرحله و آخر درجه سیر انسانی است آنچه استعداد کمال در هر کس بوده در آن روز بمرتبه کمال رسیده اینکه است که آخر مرتبه یا بهشت موعود خواهد بود یا جهنم جماعتی که مطیع امر اله و موحد گردیده‌اند محل

صفحه : 356
آرامشگاه و دار اقامتشان در محل امن و امان در ضیافتخانه ایزدی متنعم خواهند گردید و سیه بختان و مرتدین در سیه چال جهنم که دار غضب الهی است بانواع شکنجه و عذاب معذب خواهند بود.
وَ لَو شاءَ اللّه‌ُ لَجَعَلَهُم أُمَّةً واحِدَةً وَ لکِن یُدخِل‌ُ مَن یَشاءُ فِی رَحمَتِه‌ِ وَ الظّالِمُون‌َ ما لَهُم مِن وَلِی‌ٍّ وَ لا نَصِیرٍ اشاره به اینکه خدا قدرت داشت که همه افراد بشر را بطور اجبار مؤمن و موحد و اهل بهشت گرداند لکن مشیّت و حکمت الهی چنین اقتضاء نموده هر کس که باختیار خود راه سعادت را پیدا نماید و در آن مشی نماید و باعمال نیکو خود را در معرض رحمت الهی داخل گرداند او را ببهشت ببرد و کسانی که بنفس خود ستم نموده‌اند و از روی اختیار خود را از رحمت الهی دور گردانیدند دیگر برای آنان نه دوستی است و نه یار و یاوری است زیرا که همه موجودات دوست دوستان خدا و دشمن دشمنان خدا خواهند بود.
أَم‌ِ اتَّخَذُوا مِن دُونِه‌ِ أَولِیاءَ فَاللّه‌ُ هُوَ الوَلِی‌ُّ وَ هُوَ یُحی‌ِ المَوتی وَ هُوَ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ قَدِیرٌ (ام) در اینجا بمعنی (بل) آمده قال الراغب (و ام اذا قوبل به الف الاستفهام فمعناه) (ای‌ّ) نحو أ زید فی الدار ام عمرو- ای ایهما و اذا جرد عن الف الاستفهام فمعناه (بل) نحو ام زاغت عنهم الأبصار- ای بل زاغت معنی آیه چنین میشود بلکه کفار از دون خدا برای خود از بتها اولیائی گرفتند و حال آنکه مستحق ولایت فقط خدا است که مالک نفع و ضرر و حیات و ممات است پس چگونه شما مشرکین غیر از خدا دوستانی برای خود انتخاب نمودید در صورتی که دوست و صاحب اختیار شما خدا است و مرگ و حیاتتان بدست قدرت او است مبدء آفرینش شما او است و منتهی و بازگشت شما هم بسوی اوست و او است که مرده‌ها را پس از مرگ زنده میگرداند زیرا که بر هر چیزی توانا است همین طوری که شما را از نیستی بهستی آورده توانا است که پس از مرگ هم شما را زنده گردانیده و حیات

صفحه : 357
نوینی بشما کرامت نماید وَ مَا اختَلَفتُم فِیه‌ِ مِن شَی‌ءٍ فَحُکمُه‌ُ إِلَی اللّه‌ِ ذلِکُم‌ُ اللّه‌ُ رَبِّی عَلَیه‌ِ تَوَکَّلت‌ُ وَ إِلَیه‌ِ أُنِیب‌ُ اینکه آیه شبیه آنجاست که فرموده (فَإِن تَنازَعتُم فِی شَی‌ءٍ فَرُدُّوه‌ُ إِلَی اللّه‌ِ وَ الرَّسُول‌ِ) (سوره نساء آیه 62) (ما) در (ما اختلفتم) عموم دارد و مؤمنین را مأمور گردانیده که در آنچه بین آنها اختلاف پدید گردید خواه در امر دین باشد راجع بمتشابهات قرآن یا احکام و قوانین مدنی یا علوم و معارف یا غیر آن، و خواه راجع بقضایا و کشمکشهایی که بین خودشان واقع می‌گردد در تمام اینها حکم و قضاوت آن راجع بخدا است که وظیفه مؤمنین چنین است که رجوع برسول کنند که حضرتش از جانب خدا حکم آن را صادر گرداند.
فاطِرُ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ جَعَل‌َ لَکُم مِن أَنفُسِکُم أَزواجاً وَ مِن‌َ الأَنعام‌ِ أَزواجاً یَذرَؤُکُم فِیه‌ِ آن خدایی که بازگشت تمام حکمها بسوی او است و حاکم روز جزاء او است شکافنده و پدید آورنده آسمانها و زمین که بقدرت تامّه خود برای شما از جنس خودتان اشکال و ازواجی قرار داده تا آنکه بتوانید با آنها تماس بگیرید و زوج شما و مونس شما گردند و نیز در چهارپایان جفت از نر و ماده قرار داده و بحکمت کامله چنین مقرر گردانیده برای اینکه بین افراد بشر و نیز بین حیوانات توالد و تناسل پدید گردد و عدد آنان زیاد شود و بفناء بعضی نسل آنها از بین نرود.
لَیس‌َ کَمِثلِه‌ِ شَی‌ءٌ وَ هُوَ السَّمِیع‌ُ البَصِیرُ اکثر مفسرین کاف (کمثله) را زائده گرفته‌اند نظر به اینکه اگر کاف را بمعنی خود باقی گذارند نفی مثل اثبات مثل میشود و تناقض لازم آید اینکه است که گویند یا باید کاف را زایده و برای تأکید نفی مثلیت گرفت یا گوئیم که اگر بفرض محال برای خدا مثلی در صفات بود آن مثل مثلی نداشت.

صفحه : 358
و شاید معنی آیه چنین باشد که (لَیس‌َ کَمِثلِه‌ِ شَی‌ءٌ) چیزی مثل ذات او نیست یعنی متفرد در حقیقت و غناء ذاتی و صفات حقیقی است و اینطور بیان برای تأکید است مثل اینکه در عرف گویند مثل تو چنین عمل را نخواهد نمود و آن ذات اگرچه باعتبار حقیقت مثل و مانندی ندارد لکن نمونه بعضی از صفات خود را مثل شنوایی و بینایی در مخلوقات ظاهر گردانیده که او را بصفات بشناسند و ستایش و تمجید نمائید.
لَه‌ُ مَقالِیدُ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ یَبسُطُ الرِّزق‌َ لِمَن یَشاءُ وَ یَقدِرُ کلیدهای آسمانها و زمین بدست قدرت او است و روزی هر کس آن طوری خواهد بود که در ازل و عالم قضای الهی مطابق حکمت و نظام عالم مقرر گردیده و آن طوری که مشیت ازلی بر آن استوار گردیده روزی بعضی را وسیع قرار داده و بعضی را تنگ روزی گردانیده (إِنَّه‌ُ بِکُل‌ِّ شَی‌ءٍ عَلِیم‌ٌ) گمان نشود که وسعت و تنگ روزی و غناء بعضی و فقر بعضی دیگر از روی تصادف و اتفاق یا جزافی باشد چنین نیست خدا و مربی عالم از روی مصلحت و حکمت برای هر چیزی اندازه‌ای مقرر گردانیده قوله تعالی (وَ إِن مِن شَی‌ءٍ إِلّا عِندَنا خَزائِنُه‌ُ وَ ما نُنَزِّلُه‌ُ إِلّا بِقَدَرٍ مَعلُوم‌ٍ (سوره حجر آیه 21.
شَرَع‌َ لَکُم مِن‌َ الدِّین‌ِ ما وَصّی بِه‌ِ نُوحاً وَ الَّذِی أَوحَینا إِلَیک‌َ وَ ما وَصَّینا بِه‌ِ إِبراهِیم‌َ وَ مُوسی وَ عِیسی أَن أَقِیمُوا الدِّین‌َ وَ لا تَتَفَرَّقُوا فِیه‌ِ آیه در مقام اینکه است که دین حق یکی است و گوشزد آنان مینماید که اینکه شریعت اسلام و قانون محمّدی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم مطابق همان شریعت پیمبران الوا العزم گذشتگان است شمایی که اهل دیانت و تابع پیمبرانید بدانید اگر تابع اسلام گردید در واقع تابع همه پیمبران گردیده‌ئید و ای رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بتو وحی نمودیم آنچه را که بابراهیم (ع) و موسی و عیسی و نوح (ع) توصیه نمودیم که دین حق را بپای دارند و در دین تفرقه نیندازند.
اشاره به اینکه دین و قانون تمام پیمبران بیک منوال و روی یک میزان قرار

صفحه : 359
گرفته و همه آنها در کلمه توحید متفق القول بودند که خدای واحد احد را بپرستید و در دین حق ثابت قدم باشید و نباید هر کسی برأی و سلیقه خود روش معینی پیدا نماید و طریقی پیش گیرد.
کَبُرَ عَلَی المُشرِکِین‌َ ما تَدعُوهُم إِلَیه‌ِ چون مشرکین تابع هیچ دین و ملتی نمی‌باشند زیرا که تمام پیمبران مردم را بپرستش خدای یگانه دعوت مینمودند و آنان بتها یا غیر آن را در عبادت شریک خدا میگردانیدند بگمان اینکه شفیع آنها گردند اینکه بود که بر آنها اتفاق تمام انبیاء بر پرستش خدای واحد ناگوار مینمود.
اللّه‌ُ یَجتَبِی إِلَیه‌ِ مَن یَشاءُ وَ یَهدِی إِلَیه‌ِ مَن یُنِیب‌ُ ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم آن کسی که آنان را بسوی او میخوانی آن خدا است که بسوی خود برمیگزیند هر کس را که بخواهد و بسوی خود راه نمایی می‌نماید کسی که بازگشت باو کند.
جمله اخیر اشاره باین است که هدایت بسوی حقیقت نصیب کسی گردد که از خلق اعراض نموده و بتمام قوی و مشاعر رو بحق آورد البته خداوند برای چنین کسی راه بسوی خود را باز میگرداند.
از اینجا معلوم میشود رو بحق آوردن عمل بنده است که باختیار توجه بخدا نماید و هدایت گردیدن و در طریق مستقیم رهسپار شدن بارشاد حق تعالی خواهد بود وَ ما تَفَرَّقُوا إِلّا مِن بَعدِ ما جاءَهُم‌ُ العِلم‌ُ بَغیاً بَینَهُم وَ لَو لا کَلِمَةٌ سَبَقَت مِن رَبِّک‌َ إِلی أَجَل‌ٍ مُسَمًّی لَقُضِی‌َ بَینَهُم شاید اشاره باین باشد که تفرقه مردم در دین که هر کسی رویه و دینی برای خود انتخاب نموده نبود مگر از روی طغیان و تعصب جاهلیت که حقانیت دین اسلام و قرآن را انکار نمودند با اینکه میدانستند و حقانیت دین اسلام برای آنها محرز و ظاهر گردیده با اینحال طغیان و سرکشی نمودند و اگر نبود آن قضای سابق که

صفحه : 360
برای مجازات آنان وقتی تعیین گردیده در همین عالم حکم عذاب صادر میگشت همین طوری که قوم عاد و ثمود (و ایکه) مبتلا بعذاب گردیدند لکن چون برای هر چیزی در علم خدا وقتی است اینکه است که در اینجا عذاب آنها عقب افتاده.
وَ إِن‌َّ الَّذِین‌َ أُورِثُوا الکِتاب‌َ مِن بَعدِهِم لَفِی شَک‌ٍّ مِنه‌ُ مُرِیب‌ٍ و نیز اهل دیانات مثل موسویان و عیسویان با اینکه در کتابهایشان پیمبر خاتم را باسم و نسب معرفی کرده و حتی خصوصیّات دین اسلام را یادآوری نموده با اینحال چون عصبیت و منیت آنها نمی‌گذارد در طلب دین حق برآیند و دانسته و فهمیده تسلیم گردند اینکه است که در شک و ریب باقی مانده‌اند غرض آنکه چون نخواستند بفهمند تا آنکه دنبال دلیل بروند در شک باقی ماندند.

[سوره الشوری (42): آیات 15 تا 25]

اشاره

فَلِذلِک‌َ فَادع‌ُ وَ استَقِم کَما أُمِرت‌َ وَ لا تَتَّبِع أَهواءَهُم وَ قُل آمَنت‌ُ بِما أَنزَل‌َ اللّه‌ُ مِن کِتاب‌ٍ وَ أُمِرت‌ُ لِأَعدِل‌َ بَینَکُم‌ُ اللّه‌ُ رَبُّنا وَ رَبُّکُم لَنا أَعمالُنا وَ لَکُم أَعمالُکُم لا حُجَّةَ بَینَنا وَ بَینَکُم‌ُ اللّه‌ُ یَجمَع‌ُ بَینَنا وَ إِلَیه‌ِ المَصِیرُ (15) وَ الَّذِین‌َ یُحَاجُّون‌َ فِی اللّه‌ِ مِن بَعدِ ما استُجِیب‌َ لَه‌ُ حُجَّتُهُم داحِضَةٌ عِندَ رَبِّهِم وَ عَلَیهِم غَضَب‌ٌ وَ لَهُم عَذاب‌ٌ شَدِیدٌ (16) اللّه‌ُ الَّذِی أَنزَل‌َ الکِتاب‌َ بِالحَق‌ِّ وَ المِیزان‌َ وَ ما یُدرِیک‌َ لَعَل‌َّ السّاعَةَ قَرِیب‌ٌ (17) یَستَعجِل‌ُ بِهَا الَّذِین‌َ لا یُؤمِنُون‌َ بِها وَ الَّذِین‌َ آمَنُوا مُشفِقُون‌َ مِنها وَ یَعلَمُون‌َ أَنَّهَا الحَق‌ُّ أَلا إِن‌َّ الَّذِین‌َ یُمارُون‌َ فِی السّاعَةِ لَفِی ضَلال‌ٍ بَعِیدٍ (18) اللّه‌ُ لَطِیف‌ٌ بِعِبادِه‌ِ یَرزُق‌ُ مَن یَشاءُ وَ هُوَ القَوِی‌ُّ العَزِیزُ (19)
مَن کان‌َ یُرِیدُ حَرث‌َ الآخِرَةِ نَزِد لَه‌ُ فِی حَرثِه‌ِ وَ مَن کان‌َ یُرِیدُ حَرث‌َ الدُّنیا نُؤتِه‌ِ مِنها وَ ما لَه‌ُ فِی الآخِرَةِ مِن نَصِیب‌ٍ (20) أَم لَهُم شُرَکاءُ شَرَعُوا لَهُم مِن‌َ الدِّین‌ِ ما لَم یَأذَن بِه‌ِ اللّه‌ُ وَ لَو لا کَلِمَةُ الفَصل‌ِ لَقُضِی‌َ بَینَهُم وَ إِن‌َّ الظّالِمِین‌َ لَهُم عَذاب‌ٌ أَلِیم‌ٌ (21) تَرَی الظّالِمِین‌َ مُشفِقِین‌َ مِمّا کَسَبُوا وَ هُوَ واقِع‌ٌ بِهِم وَ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ فِی رَوضات‌ِ الجَنّات‌ِ لَهُم ما یَشاؤُن‌َ عِندَ رَبِّهِم ذلِک‌َ هُوَ الفَضل‌ُ الکَبِیرُ (22) ذلِک‌َ الَّذِی یُبَشِّرُ اللّه‌ُ عِبادَه‌ُ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ قُل لا أَسئَلُکُم عَلَیه‌ِ أَجراً إِلاَّ المَوَدَّةَ فِی القُربی وَ مَن یَقتَرِف حَسَنَةً نَزِد لَه‌ُ فِیها حُسناً إِن‌َّ اللّه‌َ غَفُورٌ شَکُورٌ (23) أَم یَقُولُون‌َ افتَری عَلَی اللّه‌ِ کَذِباً فَإِن یَشَإِ اللّه‌ُ یَختِم عَلی قَلبِک‌َ وَ یَمح‌ُ اللّه‌ُ الباطِل‌َ وَ یُحِق‌ُّ الحَق‌َّ بِکَلِماتِه‌ِ إِنَّه‌ُ عَلِیم‌ٌ بِذات‌ِ الصُّدُورِ (24)
وَ هُوَ الَّذِی یَقبَل‌ُ التَّوبَةَ عَن عِبادِه‌ِ وَ یَعفُوا عَن‌ِ السَّیِّئات‌ِ وَ یَعلَم‌ُ ما تَفعَلُون‌َ (25)

صفحه : 361

ترجمه‌

‌پس ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم برای (رفع شک آنها) خلق را بسوی توحید دعوت کن و در آنچه مأمور گردیده‌ای استقامت نما و تابع هواهای آنها مشو و بگو من ایمان آوردم بآنچه خدا از کتاب فرود آورده و مأمور گردیده‌ام که بین شما عدالت نمایم

صفحه : 362
خدا است پروردگار ما و شما برای ما است اعمال ما و برای شما است اعمال شما بین ما و شما خصومتی نیست خدا در قیامت جمع میکند بین ما و شما و بسوی او بازگشت خواهیم نمود (15)
بعد از ظهور دین اسلام و دخول دسته‌ای (از مردم) بدین اسلام اشخاصی که در دین اسلام مخاصمه و منازعه میکنند خصومت آنان نزد پروردگارشان باطل و ناچیز است و آنها مشمول غضب خدا گردیده و برای آنان عذاب سخت مهیا خواهد گردید (16)
خدا آن کسی است که کتاب و میزان را بحق و حقیقت و درستی فرود آورده (ای محمّد) تو چه میدانی شاید ساعت قیامت نزدیک باشد (17)
بوقوع قیامت شتاب میکنند آنان که ایمان بقیامت ندارند و آنهایی که ایمان دارند از قیامت ترسناکند و یقین دارند که وقوع قیامت حق خواهد بود آگاه باشید آنهایی که در وقوع قیامت شک میکنند آنان در گمراهی دور (از حقیقت میباشند) (18)
خدا ببندگانش مهربانست روزی میدهد هر کسی را که بخواهد و او است توانای غالب (19)
کسی که اراده کند کشت آخرت را در زراعت وی میافزائیم و کسی که اراده کند کشت زراعت دنیا را از همان دنیا بوی عطاء مینمائیم و برای وی در آخرت نصیبی نخواهد بود (20)
بلکه برای کفّار شریکانی است که بدون اذن خدا برای آنان دین تشریع میکنند و اگر نبود کلمه حق (و آن حکم سابق بر تأخیر عذاب) خدا بین آنان حکم مینمود و حقیقة برای ستمکاران عذاب دردناک مهیّا گردیده (21)
میبینی (چگونه) ستمکاران از آنچه کرده‌اند ترسناکند (و از آنچه میترسند) بر آنها واقع خواهد بود و آن کسانی که ایمان آورده‌اند و عمل شایسته نموده‌اند (در چمن‌زارهای) باغهای بهشتی (متنعم خواهند بود) و برای آنان آنچه بخواهند نزد پروردگارشان (مهیّا) خواهد بود اینکه است فضل و رحمت بزرگ (22)
اینکه است آن چیزی که خدا ببندگانش بشارت میدهد و آن بنده‌گانی که ایمان آورده‌اند و عمل شایسته نموده‌اند ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بگو من برای (رسالتم و ارشاد شما) اجر و مزدی خواهان نمی‌باشم مگر دوستی و محبت در باره خویشاوندانم هر کس نیکی کسب نمود در آن (عمل) نیک وی

صفحه : 363
نیکی دیگری می‌افزائیم حقیقتا خدا آمرزنده و پذیرنده سپاس‌گزاران است (23)
بلکه کفار (میگویند) تو بر خدا دروغ بسته‌ای و اگر خدا بخواهد بر قلب تو مهر میزند و باطل را محو مینماید و حق را بکلمات خود محقق میگرداند زیرا که حقیقتا او بآنچه در سینه‌ها (مخفی گردیده) دانا است (24)
خدا آن کسی است که توبه بنده‌گانش را قبول میکند و از بدیها و لغزشها گذشت مینماید و بر آنچه میکنند آگاهست (25)

توضیح آیات‌

اشاره

فَلِذلِک‌َ فَادع‌ُ وَ استَقِم کَما أُمِرت‌َ وَ لا تَتَّبِع أَهواءَهُم وَ قُل آمَنت‌ُ بِما أَنزَل‌َ اللّه‌ُ مِن کِتاب‌ٍ وَ أُمِرت‌ُ لِأَعدِل‌َ بَینَکُم‌ُ آیه متعلق بآیه قبل است و خطاب برسول اکرم نموده که ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم چون اهل کتاب در حقانیّت قرآن و رسالت تو مشکوکند و هم و گمان بر آنان مستولی گردیده تو دست از تبلیغ و ارشاد آنها بر مدار و آن طوری که مأمور گردیده‌ای در امر دین استقامت و کوشش نما که شاید گمان آنها تبدیل بیقین گردد و تابع هواهای نفسانی آنان مشو که میل دارند مطابق عقاید و روش آنها سخن گویی از تبیان نقل می‌کنند که مغیره بحضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم گفت از دعوتت دست بردار نصف مالم را بتو میبخشم عتبه گفت اگر از دینت برگردی دخترم را بتو میدهم اینکه بود که اینکه آیه فرود آمد لکن آیه اطلاق دارد مورد مخصص نیست و بگو من مطیع امر خدا میباشم و بر آنچه در قرآن برای من فرود آورده عمل خواهم نمود و من مأمور گردیده‌ام که بین شما از روی عدل حکم کنم و شاید مقصود چنین باشد من مأمورم که بین شما تعادل و اتفاق و وحدت کلمه دائر نمایم که همه بر دین حق ثابت قدم گردید.

صفحه : 364
اللّه‌ُ رَبُّنا وَ رَبُّکُم لَنا أَعمالُنا وَ لَکُم أَعمالُکُم لا حُجَّةَ بَینَنا وَ بَینَکُم‌ُ اللّه‌ُ یَجمَع‌ُ بَینَنا وَ إِلَیه‌ِ المَصِیرُ پس از آنکه پیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم همانطوری که مأمور گردیده بود در تبلیغ رسالت و ارشاد با کمال جدیت و متانت استقامت کرد و بر جفای آنان صبر و بردباری نمود و وقتی از هدایت یافتن آنها مأیوس گردیده بود گفت پروردگار ما و شما خدا است نتیجه اعمال ما عاید بخودمان خواهد گردید و بازگشت اعمال شما نیز رجوع بخودتان خواهد نمود وقتی برای شما از طرف حق تعالی حجت تمام گردید و دیگر راه عذری برای شما در دنیا باقی نمانده دیگر خصومت و نزاعی با هم نداریم در قیامت که خدا ما و شما را با هم جمع میکند آن وقت بین ما داوری مینماید و بازگشت تمام امور بسوی او است.
وَ الَّذِین‌َ یُحَاجُّون‌َ فِی اللّه‌ِ مِن بَعدِ ما استُجِیب‌َ لَه‌ُ حُجَّتُهُم داحِضَةٌ عِندَ رَبِّهِم وَ عَلَیهِم غَضَب‌ٌ وَ لَهُم عَذاب‌ٌ شَدِیدٌ

سخنان مفسرین در توجیه آیه‌

1- اعتراض بکسانی است که در دین خدا نزاع و مجادله مینمایند پس از آنکه در روز عهد و میثاق و آن روزی است که در قرآن اشاره بآن نموده بقوله تعالی (أَ لَست‌ُ بِرَبِّکُم) (و همه افراد بشر بلی گفتند) پس از اقرار بربوبیت انکار آنان نزد پروردگارشان باطل خواهد بود.
2- آنهایی که از یهود و نصاری در کتابهای خود اوصاف نبی خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را دیدند و اجابت نموده پس از ظهور او طغیان نمودند حجت و دلیل آنها بر رد نبوت آن حضرت باطل است.
3- آنهایی که از اهل کتاب ایمان آورده بودند لکن گمان میکردند دین اولی آنها بهتر است اینکه بود که بمؤمنین می‌گفتند کتاب ما پیش از کتاب شما است و پیمبر ما پیش از پیمبر شما است پس ما بحق اولی‌تریم چون اینکه را گفتند پس از آنکه پیمبری حضرت رسول را اجابت کرده بودند دلیل آنان نزد پروردگارشان باطل خواهد بود

صفحه : 365
و آنان مشمول غضب پروردگارند و برای آنها عذاب شدید مهیّا خواهد بود و غیر اینها از توجیهاتی که از مفسرین نقل شده.
و شاید مقصود کسانی باشند که پس از آنکه حجت بر آنان تمام شده و دعوت رسول را اجابت نمودند در آنچه راجع باحکام مطابق میل آنها نبود در دین خدا نزاع و مجادله مینمودند که چرا فلان حکم چنین و چنان است و بسا بود بعقل ناقص خود اظهار اطلاع مینمودند که اگر فلان حکم غیر از اینکه بود مثلا بهتر بود چنین کسانی قولشان نزد پروردگارشان باطل و مشمول غضب او گردیده‌اند و عذاب شدید برای آنها مهیّا خواهد بود.
اللّه‌ُ الَّذِی أَنزَل‌َ الکِتاب‌َ بِالحَق‌ِّ وَ المِیزان‌َ در اینکه آیه خدا را بکتاب یعنی بقرآن معرفی مینماید که خدا آن کسی است که قرآن را بحق و حقیقت نازل گردانیده و احکام و قوانین آن روی میزان عدل قرار گرفته و نیز قرآن را بدو خصوصیّت معرفی مینماید یکی حقانیت قرآن و دیگر اینکه قرآن میزانی است برای سنجش و معیاری است بین حق و باطل و بقرآن صفات ذو الجلال و الاء و اسماء الحسنی الهی شناخته میشود و بآیات معجز نمای او ثابت میگردد که از طرف حق و حقیقت صادر گردیده.
خلاصه از یک جهت حق تعالی معرّف قرآن است زیرا که آیات معجزنمای آن ارائه میدهد که از طرف عالم حکیم فرود آمده و از جهت دیگر قرآن معرّف خدای تعالی است زیرا که بقرآن صفات و اسماء الحسنی حق معلوم میگردد چون اسماء الحسنی توقیفی است اگر در قرآن اسماء و صفاتی برای آن ذات متعال تذکر نمیداد ما نمی‌توانستیم نامی برای حقیقت بگذاریم و او را بآن نام بخوانیم و ستایش نمائیم.
وَ ما یُدرِیک‌َ لَعَل‌َّ السّاعَةَ قَرِیب‌ٌ ظاهرا اینکه جمله مستانفه است که تذکر میدهد ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم تو با اینکه رسول مایی و خزینه دار اسرار آفرینش میباشی با اینحال وقوع ساعت قیامت از اسراری است که فقط علم آن نزد خدا است و کافرین از تو سؤال میکنند قیامت

صفحه : 366
کی خواهد بود در پاسخ آنان بگو علم آن نزد خدا است شاید نزدیک باشد.
یَستَعجِل‌ُ بِهَا الَّذِین‌َ لا یُؤمِنُون‌َ بِها وَ الَّذِین‌َ آمَنُوا مُشفِقُون‌َ مِنها وَ یَعلَمُون‌َ أَنَّهَا الحَق‌ُّ أَلا إِن‌َّ الَّذِین‌َ یُمارُون‌َ فِی السّاعَةِ لَفِی ضَلال‌ٍ بَعِیدٍ کفار چون ایمان بقیامت نداشتند شاید از راه سخریه و استهزاء می‌گفتند ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم اینکه قیامت که ما را بآن تهدید می‌نمایی کی واقع خواهد گردید لکن چون اهل ایمان یقین داشتند که قیامت واقع خواهد شد اینکه بود که همیشه از وقوع قیامت ترسناک و لرزان بودند و مؤمنین در طریق سعادت و فضیلت قدم میزنند لکن کسانی که در وقوع قیامت شک دارند در گمراهی طولانی رهسپارند و بالاخره بچاه مذلّت فرو خواهند رفت.
اللّه‌ُ لَطِیف‌ٌ بِعِبادِه‌ِ یَرزُق‌ُ مَن یَشاءُ وَ هُوَ القَوِی‌ُّ العَزِیزُ (اللطیف) یکی از اسماء الحسنی بشمار میرود و مأخوذ از لطف و بمعنی رفق و ملاطفت و رحمت پنهانی است و در علم نیز استعمال شده و در اینجا شاید مقصود چنین باشد که خدا روزی هر کس را از راهی که گمان نبرد میرساند.
آری لطف و بخشش الهی بسیار است وسعت و تنگی روزی مردم بسته بمشیت و خواست خدا است و خواست او مطابق حکمت و مصلحت انجام خواهد گرفت و او قوی و مقتدر و غالب و قاهر است قوله تعالی (وَ هُوَ القاهِرُ فَوق‌َ عِبادِه‌ِ وَ هُوَ الحَکِیم‌ُ الخَبِیرُ).
مَن کان‌َ یُرِیدُ حَرث‌َ الآخِرَةِ نَزِد لَه‌ُ فِی حَرثِه‌ِ وَ مَن کان‌َ یُرِیدُ حَرث‌َ الدُّنیا نُؤتِه‌ِ مِنها وَ ما لَه‌ُ فِی الآخِرَةِ مِن نَصِیب‌ٍ حرث در لغت بمعنی کسب و عمل نمودن است گویند (فلان یحرث لعیاله) یعنی فلان کس برای خرج عیالش کسب و کار می‌کند و زمینی را که برای تخم پاشیدن شخم میزنند آن را نیز مجازا (حرث) نامند زیرا که از آن نفع میبرند مثل دهقانان که در موقع پائیز زمین را کنده و بذر میپاشند تا موقع تابستان ثمر و منافع آن را برچینند.

صفحه : 367
و عمل را تشبیه ببذر نموده زیرا همین طوری که بذر بایستی در زمین فرو رود و در آن مدتی بماند و بآب و تابش آفتاب قوت گیرد تا دانه بروید و بثمر رسد همین طور عمل نیک در مزرعه نفس انسانی فرو میرود و بتکرار ملکه نفسانی میگردد آن وقت اثرش یا در دنیا یا در آخرت یا در هر دو سرا ظاهر خواهد گردید.
و باید دانست هر عملی را ثمره‌ای است و آن بسته بنیت و اراده عامل آن است کسی که تخم عمل نیک در مزرعه دلش پاشید و بتیشه تقوی زمین دل را از خاشاک و کثافات اخلاقی پاک گردانید و بآب طاهر ایمان و خلوص آن را آب یاری نمود بامید اینکه در آخرت حاصل آن را بدست آرد آن عمل نیکی خواهد بود که خالص و با ایمان کامل توأم گردیده و بوعده حق تعالی همانطوری که در انفاق فرموده یکی به هفتصد برابر بلکه اگر بخواهد زیادتر حاصل آن را بر میچیند و کسی که کار نیک نمود که در همین دنیا بفائده و ثمره آن برسد آن نیز بمقتضای رحمت و کرم الهی که فرموده (هَل جَزاءُ الإِحسان‌ِ إِلَّا الإِحسان‌ُ) در همین دنیا که مقصود او بوده بنتیجه عمل خیرش خواهد رسید لکن دیگر در قیامت نصیبی نخواهد داشت.
أَم لَهُم شُرَکاءُ شَرَعُوا لَهُم مِن‌َ الدِّین‌ِ ما لَم یَأذَن بِه‌ِ اللّه‌ُ وَ لَو لا کَلِمَةُ الفَصل‌ِ لَقُضِی‌َ بَینَهُم وَ إِن‌َّ الظّالِمِین‌َ لَهُم عَذاب‌ٌ أَلِیم‌ٌ آیه اعتراض و تهدید بکفار است که چگونه آنان بتوسط شرکاء و رفقایشان از شیاطین جنی و انسی برای عملیاتشان بدون دستور خدا قانون مدنی تأسیس مینمایند و قبح عمل آنان بحدی است که اگر حکم سابق بر اینکه جاری نگشته بود که دنیا جای مهلت و آخرت محل مجازات باشد حکم عذاب در اینکه عالم هم بر آنها جاری میگردید لکن برای ستمکاران که بنفس خود ستم نموده و بغیر قانون الهی عمل مینمایند عذاب دردناک مهیّا خواهد بود.
آری اینکه آیه باطلاقش شامل اهل زمان ما هم میگردد که در بعض موارد بر خلاف قانون اسلام قانون گذاری میکنند و بایستی مقننین قانون بدانند که باین عمل مستوجب عذاب الیم خواهند گردید.

صفحه : 368
تَرَی الظّالِمِین‌َ مُشفِقِین‌َ مِمّا کَسَبُوا وَ هُوَ واقِع‌ٌ بِهِم خطاب برسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نموده که تو ستمکاران را می‌بینی که از اعمال خود ترسناکند معلوم میشود قبح عمل خود را میدانستند و با اینحال از اعمال نکوهیده خود دست بر نمیداشتند و ملتفت نبودند که نکبت عملشان در همه حال آنان را فرا گرفته و بر آنها واقع گردیده اگر چه آب گل آلوده دنیا چشم و گوش آنان را پر نموده و قبح عملشان را نمیفهمند.
وَ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ فِی رَوضات‌ِ الجَنّات‌ِ لَهُم ما یَشاؤُن‌َ عِندَ رَبِّهِم ذلِک‌َ هُوَ الفَضل‌ُ الکَبِیرُ گویا اشاره باین است که همین طوری که نتیجه اعمال ستمکاران و آن نکبت اثر اعمال بدشان در همین عالم نیز واقع بر آنان و پاپیچشان گردیده و قلب و دل آنها را سیاه و تاریک گردانیده اگر چه اصل و حقیقت آن را در قیامت خواهند دریافت همین طور اثر ایمان مؤمنین و نتیجه اعمال نیکوی آنها در همین عالم نیز چنان قلب و دل آنان را نورانی و جلا داده که گویا در سبزه زارهای بهشت میخرامند و آنچه بخواهند برای آنها نزد پروردگارشان مهیّا خواهد بود اینکه اثر ایمان و اعمال صالح آنها است لکن بپاداش حقیقی آن در قیامت خواهند رسید.
ذلِک‌َ الَّذِی یُبَشِّرُ اللّه‌ُ عِبادَه‌ُ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ (ذلک) اشاره بآیه پیش نموده که اینکه فضل بزرگی که برای مؤمنین با تقوی گفته شد بشارت و مژده‌ای است که خداوند ببندگان صالح خود میدهد قوله تعالی در سوره (یونس) آیه (65) (لَهُم‌ُ البُشری فِی الحَیاةِ الدُّنیا).
خلاصه از اینکه آیات چنین استفاده میشود که مؤمن کامل گویا در همین عالم دنیا بآن اشراقات و لوایح نوری که دم بدم بر قلبش اشراق مینماید سرشار و فرحناک است و گویا در بهشت برین خواهد بود (غم آینده و پریشانی معدوم ندارد- (أَلا إِن‌َّ أَولِیاءَ اللّه‌ِ لا خَوف‌ٌ عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنُون‌َ).

صفحه : 369

بیان آیه قل (لا أَسئَلُکُم عَلَیه‌ِ أَجراً إِلَّا المَوَدَّةَ فِی القُربی)

قُل لا أَسئَلُکُم عَلَیه‌ِ أَجراً إِلَّا المَوَدَّةَ فِی القُربی خطاب برسول خود مینماید ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم باین کافرین ملحدین بگو من برای تبلیغ رسالت خود اجرت و عوضی از شما نمیخواهم مگر دوستی با نزدیکان و خویشاوندانم و کسی که نیکی کند در آن عمل نیک وی نیکی دیگری میافزائیم.

(سخنان مفسرین در توجیه آیه مأخوذ از تفسیر مجمع البیان)

1- بر تبلیغ رسالت و تعلیم شریعت از شما اجرت و عوضی نمیطلبم مگر دوستی و محبت با یکدیگر در چیزی که نزدیک کننده شما باشد بدرگاه الهی از عمل صالح.
حسن و جبایی و ابی مسلم 2- معنی آیه اینکه از شما اجر و مزدی طلب نمیکنم مگر اینکه از جهت قرابتی که با شما قریش دارم مرا دوست دارید و حفظ نمائید زیرا که تمام قریش با رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم خویشی داشتند یعنی اگر مرا از جهت نبوت دوست نمیدارید از جهت نزدیکی من با شما مرا دوست بدارید. إبن عباس و قتاده و مجاهد و جماعتی 3- برای تبلیغ رسالت از شما اجر و مزدی نمیطلبم مگر دوستی با عترت من که آنها را دوست بدارید و حفظ نمائید و عمر بن شعیب و جماعتی همین قول اخیر را از حضرت امام محمّد باقر و امام جعفر صادق علیهما السلام روایت میکنند.
علی بن حسین علیه السّلام و سعید بن جبیر و شیخ طبرسی بسند متصل خود از إبن عباس چنین نقل میکند که وقتی آیه (قُل لا أَسئَلُکُم عَلَیه‌ِ أَجراً إِلَّا المَوَدَّةَ فِی القُربی) فرود آمد گفتند یا رسول اللّه (ص) اینها کیانند که خدا بما امر بدوستی آنها نموده فرمود
(علی و فاطمة و ولدهما)
پایان و فخر رازی در تفسیر کبیر راجع به اینکه مقصود از قربی اقرباء و نزدیکان باشند اشکالاتی وارد نموده از جمله آنها اینکه خدای تعالی از قول بسیاری از پیمبران تصریح نموده که آنان میگفتند برای تبلیغ رسالت مردی از شما نمیطلبیم در حکایت نوح است (وَ ما أَسئَلُکُم عَلَیه‌ِ مِن أَجرٍ إِن أَجرِی‌َ إِلّا عَلی رَب‌ِّ العالَمِین‌َ و نیز

صفحه : 370
راجع بخود حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم در جای دیگر تصریح نموده که (قُل ما أَسئَلُکُم عَلَیه‌ِ مِن أَجرٍ).
و خود فخر رازی در پاسخ گفته است که محبت بذوی القربی اجر بشمار نمیآید زیرا که محبت بین مسلمین واجب است قوله تعالی (وَ المُؤمِنُون‌َ وَ المُؤمِنات‌ُ بَعضُهُم أَولِیاءُ بَعض‌ٍ) و وقتی محبت بین افراد مسلمین واجب باشد در باره شریفترین و بزرگترین آنها بطریق اولی واجب خواهد بود پس محبت باقرباء اجر رسالت بشمار نمی‌آید.
پایان بقول معروف که گویند (الفضل ما شهدت به الاعداء) فخر رازی آن سنّی متعصب احادیث بسیاری از بزرگان سنیها نقل نموده که مقصود از (ذوی القربی) علی علیه السّلام و فاطمه (ع) و حسن (ع) و حسین (ع) است اینک بعضی از گفتار او را در اینجا ترجمه می‌نمائیم:
چنین گفته صاحب کشاف از نبی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نقل کرده (کسی که با دوستی آل محمّد مرده باشد شهید مرده است) (الا) آگاه باشید کسی که با دوستی آل محمّد بمیرد آمرزیده مرده است (الا) آگاه باشید کسی که با دوستی آل محمّد مرده باشد با توبه مرده است (الا) آگاه باشید کسی که با دوستی آل محمّد مرده باشد ایمانش کامل گردیده (الا) آگاه باشید کسی که با محبت آل محمّد مرده باشد ملک- الموت و پس از آن نکیرین او را مژده ببهشت خواهند داد (الا) آگاه باشید کسی که با دوستی آل محمّد بمیرد دو درب از بهشت بقبر او باز میگردد و او را مثل عروسی که بحجله برند ببهشت میبرند (الا) آگاه باشید کسی که با دوستی آل محمّد بمیرد قبرش زیارتگاه ملائکه رحمت واقع میگردد (الا) آگاه باشید کسی که با دوستی آل محمّد بمیرد بر سنة و جماعت مرده است (الا) آگاه باشید کسی که با بغض آل محمّد بمیرد روز قیامت میآید در حالی که بین دو چشمش نوشته شده است (آیس من رحمة اللّه) (الا) آگاه باشید کسی که با بغض آل محمّد بمیرد بویی از بهشت بمشامش نخواهد رسید.
پایان

صفحه : 371

بیان فخر رازی راجع بذوی القربی‌

فخر رازی پس از بیان روایت صاحب کشاف چنین گفته است: من میگویم آل محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم کسانی خواهند بود که بازگشت امر آنها بسوی رسول است و کسی که چنین باشد او کاملترین و شدیدترین آل رسول محسوب گردد و شکی نیست در اینکه تعلّق بین رسول اللّه و فاطمه و علی و حسن و حسین شدیدترین تعلقات بوده و اینکه مطلب بتواتر ثابت گردیده پس واجب است که آنها آل رسول باشند.
تا آنجا که گفته صاحب کشاف چنین روایت کرده وقتی اینکه آیه نازل گردید گفتند یا رسول اللّه اقربای تو کیانند که خدا محبت آنها را بر ما واجب نموده فرمود (علی و فاطمه و ابناهما) پس ثابت شد که اینکه چهار نفر اقربای رسول هستند و اینهایند مخصوصین بمزید تعظیم و دلیل بر آن چند چیز است:
اول قوله تعالی (إِلَّا المَوَدَّةَ فِی القُربی) و وجه استدلال بآن گذشت.
الثانی اینکه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فاطمة را دوست میداشت و گفت
(فاطمة بضعة منّی یؤذینی ما یؤذیها)
و نیز بتواتر ثابت گردیده که رسول اللّه علی علیه السّلام و حسن (ع) و حسین «ع» را دوست میداشت و وقتی دوستی حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نسبت بآنها ثابت گردید ثابت میگردد که بر تمام امّت نیز محبت بآنها واجب است لقوله تعالی (وَ اتَّبِعُوه‌ُ لَعَلَّکُم تَهتَدُون‌َ) و نیز قوله تعالی (قُل إِن کُنتُم تُحِبُّون‌َ اللّه‌َ فَاتَّبِعُونِی یُحبِبکُم‌ُ اللّه‌ُ) و لقوله سبحانه (لَقَد کان‌َ لَکُم فِی رَسُول‌ِ اللّه‌ِ أُسوَةٌ حَسَنَةٌ).
الثالث دعاء بآل محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم منصب بزرگ است و از اینکه جهت آن را خاتمه تشهد قرار داده و دعاء اینکه است (اللهم صل‌ّ علی محمّد و آل محمّد و ارحم محمّدا و آل محمّد) و چنین تعظیمی در باره غیر آل محمّد یافت نگردیده پس تمام اینها دلالت دارد بر اینکه دوستی آل محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم واجب است.
(کلام فخر رازی بپایان رسید) خلاصه سنّی و شیعه و دوست و دشمن تماما متفق‌اند که ولایت و دوستی و یاری نمودن آل محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم که ذریّه آن حضرت باشند واجب است و بر هر مسلمانی فرض است.

صفحه : 372
وَ مَن یَقتَرِف حَسَنَةً نَزِد لَه‌ُ فِیها حُسناً شاید مقصود از حسنه همان (مودّة ذی القربی) آل رسول باشد که کسی که چنین نیکی را کسب نمود ما در حسنات او میافزائیم و مؤید اینکه توجیه آن حدیث مشهور است که از رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم روایت میکنند که فرموده
(حب علی حسنة لا تضرّ معها سیئة) (و بغض علی سیئة لا تنفع معها حسنة).
إِن‌َّ اللّه‌َ غَفُورٌ شَکُورٌ شاید مقصود از غفور و شکور در اینجا راجع بمحبت ذوی القربی باشد که دوستی آنها سبب آمرزش گناهان میگردد و خداوند با دوستان آل محمّد معامله سیاسگزاری مینماید.
أَم یَقُولُون‌َ افتَری عَلَی اللّه‌ِ کَذِباً فَإِن یَشَإِ اللّه‌ُ یَختِم عَلی قَلبِک‌َ وَ یَمح‌ُ اللّه‌ُ الباطِل‌َ وَ یُحِق‌ُّ الحَق‌َّ بِکَلِماتِه‌ِ إِنَّه‌ُ عَلِیم‌ٌ بِذات‌ِ الصُّدُورِ خدای متعال آیه را دلیل آورده بر صدق کلام رسولش که کفار میگویند تو قرآن را از پیش خود گفته‌ای و بخدا افترا میزنی و می‌گویی قرآن کلام خدا است اگر چنین است که بخدا نسبت دروغ بدهی اگر خدا بخواهد بر قلب تو مهر میزند و خدا باطل را محو میگرداند (إِن‌َّ الباطِل‌َ کان‌َ زَهُوقاً) زیرا که باطل ثبات و قراری نخواهد داشت و چون قرآن حق و بحق و حقیقت نازل گردیده اینکه است که حقانیت قرآن بآیات و کلماتش محقق و ثابت و پا بر جا گردیده و تا قیامت باقی خواهد ماند و خدا بآنچه در سینه‌های کفار از حقد و حسد مخفی گردیده دانا است.
وَ هُوَ الَّذِی یَقبَل‌ُ التَّوبَةَ عَن عِبادِه‌ِ وَ یَعفُوا عَن‌ِ السَّیِّئات‌ِ وَ یَعلَم‌ُ ما تَفعَلُون‌َ یکی از اسماء الحسنی (توّاب) است و توّاب صیغه مبالغه است که برای تأکید میآورند یعنی خدا بسیار قبول توبه کننده است و کسی که از گناهان توبه نمود و از مخالفت بموافقت بازگشت نمود گناهان وی را عفو مینماید و بتمام اعمال و افعال شما آگاهست چیزی از علم او مخفی نخواهد بود.

صفحه : 373
گویند التوبة یا متعدی بمن میگردد یا بعن اگر بمن متعدی گردد بمعنی اخذ و گرفتن است و اگر بعن متعدی گردد بمعنی عزل و ابانة یعنی دوری از گناه.
و بدلیل عقلی و نقلی توبه نمودن از گناهان واجب خواهد بود و حقیقت توبه پشیمانی بر گذشته و عزم بر ترک در آینده است.
از جابر بن عبد اللّه انصاری چنین روایت میکنند که اعرابی در مسجد حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم آمد و دو رکعت نماز کرد و بعد از نماز گفت (اللهم انی استغفرک و اتوب الیک) حضرت امیر علیه السّلام فرمود سرعت زبان باستغفار توبه دروغگویانست از اینکه نوع توبه هم توبه باید کرد اعرابی گفت یا امیر المؤمنین علیه السّلام توبه چیست فرمود توبه اسمی است مشروط بر شش شرط: ندامت بر گناه گذشته، قضاء کردن فرائض، ردّ مظالم بصاحب خودش، ایذاء نفس در طاعت همانطوری که در معصیت پروریده شده، چشانیدن بنفس تلخی عبادت را همانطوری که شیرینی معصیت را چشیده بود، گریه عوض هر خنده‌ای که در معصیت نموده.
وقتی اینکه حدیث را با احادیث دیگر جمع نمودیم معلوم میشود که بعضی از اینکه شروط راجع بکمال توبه است نه اینکه جزء حقیقت توبه باشد چنانچه از حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم حدیث میکنند که فرموده
(النّدم توبة)
و عزم بر ترک لازمه پشیمانی واقعی است و در مناجات حضرت سجّاد (ع) است که
(الهی ان کان النّدم من الذنب توبة فانّی و عزّتک من النّادمین- و ان کان الاستغفار من الخطیئة حطّة فانّی لک من المستغفرین لک العتبی حتّی ترضی).

صفحه : 374

[سوره الشوری (42): آیات 26 تا 43]

اشاره

وَ یَستَجِیب‌ُ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ وَ یَزِیدُهُم مِن فَضلِه‌ِ وَ الکافِرُون‌َ لَهُم عَذاب‌ٌ شَدِیدٌ (26) وَ لَو بَسَطَ اللّه‌ُ الرِّزق‌َ لِعِبادِه‌ِ لَبَغَوا فِی الأَرض‌ِ وَ لکِن یُنَزِّل‌ُ بِقَدَرٍ ما یَشاءُ إِنَّه‌ُ بِعِبادِه‌ِ خَبِیرٌ بَصِیرٌ (27) وَ هُوَ الَّذِی یُنَزِّل‌ُ الغَیث‌َ مِن بَعدِ ما قَنَطُوا وَ یَنشُرُ رَحمَتَه‌ُ وَ هُوَ الوَلِی‌ُّ الحَمِیدُ (28) وَ مِن آیاتِه‌ِ خَلق‌ُ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ وَ ما بَث‌َّ فِیهِما مِن دابَّةٍ وَ هُوَ عَلی جَمعِهِم إِذا یَشاءُ قَدِیرٌ (29) وَ ما أَصابَکُم مِن مُصِیبَةٍ فَبِما کَسَبَت أَیدِیکُم وَ یَعفُوا عَن کَثِیرٍ (30)
وَ ما أَنتُم بِمُعجِزِین‌َ فِی الأَرض‌ِ وَ ما لَکُم مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ مِن وَلِی‌ٍّ وَ لا نَصِیرٍ (31) وَ مِن آیاتِه‌ِ الجَوارِ فِی البَحرِ کَالأَعلام‌ِ (32) إِن یَشَأ یُسکِن‌ِ الرِّیح‌َ فَیَظلَلن‌َ رَواکِدَ عَلی ظَهرِه‌ِ إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَآیات‌ٍ لِکُل‌ِّ صَبّارٍ شَکُورٍ (33) أَو یُوبِقهُن‌َّ بِما کَسَبُوا وَ یَعف‌ُ عَن کَثِیرٍ (34) وَ یَعلَم‌َ الَّذِین‌َ یُجادِلُون‌َ فِی آیاتِنا ما لَهُم مِن مَحِیص‌ٍ (35)
فَما أُوتِیتُم مِن شَی‌ءٍ فَمَتاع‌ُ الحَیاةِ الدُّنیا وَ ما عِندَ اللّه‌ِ خَیرٌ وَ أَبقی لِلَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَلی رَبِّهِم یَتَوَکَّلُون‌َ (36) وَ الَّذِین‌َ یَجتَنِبُون‌َ کَبائِرَ الإِثم‌ِ وَ الفَواحِش‌َ وَ إِذا ما غَضِبُوا هُم یَغفِرُون‌َ (37) وَ الَّذِین‌َ استَجابُوا لِرَبِّهِم وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ أَمرُهُم شُوری بَینَهُم وَ مِمّا رَزَقناهُم یُنفِقُون‌َ (38) وَ الَّذِین‌َ إِذا أَصابَهُم‌ُ البَغی‌ُ هُم یَنتَصِرُون‌َ (39) وَ جَزاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثلُها فَمَن عَفا وَ أَصلَح‌َ فَأَجرُه‌ُ عَلَی اللّه‌ِ إِنَّه‌ُ لا یُحِب‌ُّ الظّالِمِین‌َ (40)
وَ لَمَن‌ِ انتَصَرَ بَعدَ ظُلمِه‌ِ فَأُولئِک‌َ ما عَلَیهِم مِن سَبِیل‌ٍ (41) إِنَّمَا السَّبِیل‌ُ عَلَی الَّذِین‌َ یَظلِمُون‌َ النّاس‌َ وَ یَبغُون‌َ فِی الأَرض‌ِ بِغَیرِ الحَق‌ِّ أُولئِک‌َ لَهُم عَذاب‌ٌ أَلِیم‌ٌ (42) وَ لَمَن صَبَرَ وَ غَفَرَ إِن‌َّ ذلِک‌َ لَمِن عَزم‌ِ الأُمُورِ (43)

صفحه : 375

ترجمه‌

خداوند اجابت میکند دعاء کسانی را که ایمان آوردند و کارهای شایسته نمودند و کرم و احسان خود را نسبت بآنها میافزاید و برای کافرین عذاب شدید (مهیّا خواهد بود) (26)
و اگر خداوند روزی (همه) بندگانش را وسیع مینمود هر آینه در زمین طغیان مینمودند و لکن روزی هر کس را باندازه‌ای که بخواهد برای هر کس فرو میفرستد حقیقتا او ببندگانش آگاه و بینا خواهد بود (27)
خدا آن کسی است که پس از آنکه ناامید شدید باران را فرو میفرستد و رحمت خود را پهن میگرداند و او متولی امور (بندگان) و ستوده شده (بهمه زبانها است) (28)
و از جمله آیات (وحدانیت) او آفرینش آسمانها و زمین است از جنبنده‌ها و او بر جمع کردن آنها (در عرصه) قیامت هر گاه بخواهد توانا خواهد بود (29)
و هر مصیبتی که بشما میرسد بسبب آن است که قبلا بدست خود عمل نموده‌اید و خدا بسیاری از گناهان را می‌بخشد (30)
و شما چنین قدرت ندارید که خدا را (از انجام تقدیراتش) در زمین عاجز نمائید و بجز خدا برای شما هیچ دوستی و یاری کننده‌ای نخواهد بود (31)
و از جمله آیات خدا کشتیهای روان است که مثل کوه‌های (دریایی مینماید)
اگر بخواهد باد را ساکن میگرداند و کشتی بر پشت

صفحه : 376
دریا می‌ایستد و بحقیقت اینکه (حرکت نکردن کشتی) نشانه ایست برای کسانی که بسیار صبر کننده (در بلا) و بسیار سپاس گذارنده (در نعمت باشند) (33)
( یا اهل کشتی را) هلاک گرداند برای آن اعمال بدی که بدست خود کسب نمودند و از بسیاری (از مردم) عفو و گذشت مینماید (34)
و خدا میداند آن کسانی را که در آیات ما (حق تعالی) مجادله مینمایند (در قیامت) هیچ گریز گاهی برای آنها نخواهد بود
و آنچه بشما عطاء شده آن بهره اندکی از زندگانی دنیا خواهد بود و آنچه نزد خدا است بهتر و باقی‌تر است برای کسانی که ایمان آوردند و بپروردگارشان توکل میکنند (35)
و کسانی که از گناهان بزرگ و اعمال زشت اجتناب نمودند (و نیز) وقتی غضب نمودند گذشت مینمایند (36)
و آنچه نزد خدا است برای کسانی خواهد بود که حکم (و فرمان) پروردگارشان را اجابت نمودند و نماز را بپای داشتند و آنها (در امور مدنی) بین خود مشورت مینمایند (و نیز) از آنچه بآنها روزی داده‌ایم انفاق می- نمایند (37)
و نیز کسانی که وقتی (از کفار) بآنان ستمی رسید انتقام میکشند (38)
و پاداش بدی و تعدی (و انتقام کشیدن) بمثل آن است (نه زیادتر) و کسی که در گذرد و اصلاح کند اجر و پاداش عمل خیر او بر خدا است حقیقتا خدا ستمکاران را دوست نمیدارد (39)
و کسی که انتقام بکشد (و دادخواهی کند) پس از آنکه بر وی ستمی وارد شده بر چنین کس هیچ راهی برای (عتاب او نخواهد بود)
حقیقتا راه عتاب (و مؤاخذه) بر کسانی خواهد بود که بمردم ستم می‌کنند و در زمین بغیر حق فساد مینمایند برای چنین مردمانی عذاب دردناک مهیّا است (41)
و کسی که صبر نمود و گذشت کرد حقیقتا برای چنین کسی عزمی ثابت و پایدار خواهد بود (42)

صفحه : 377

توضیح آیات‌

وَ یَستَجِیب‌ُ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ وَ یَزِیدُهُم مِن فَضلِه‌ِ وَ الکافِرُون‌َ لَهُم عَذاب‌ٌ شَدِیدٌ بوعده الهی کسانی که ایمان آورده و اعمال شایسته نموده‌اند وقتی خدا را از روی خلوص خواندند دعای آنها را اجابت مینماید و زیادتر از آنچه خواسته‌اند بآنها میدهد و فضل و احسان او نسبت بمؤمنین بسیار است و در مقابل تفضلات بسیاری که در باره مؤمنین اجراء میگرداند عذاب سخت برای کافرین مهیّا خواهد بود.
وقتی اینکه آیه را با اطلاق آیه (ادعُونِی أَستَجِب لَکُم) که بظاهر شامل تمام افراد بشر میگردد جمع نمودیم معلوم میشود که اجابت و قبولی دعاء را مخصوص بمؤمنین گردانیده است آری کسی که نور ایمان و توحید در قلبش نفوذ نموده و امر حق تعالی را استقبال کرده جای دارد که وقتی اقبال بحق نماید خدا نیز اقبال باو نماید (جَزاءً وِفاقاً) اینکه است که در روایات رسیده کسی که یک وجب بسوی خدا برود خداوند یک زراع بسوی وی می‌آید
(من کان للّه کان اللّه له).
وَ لَو بَسَطَ اللّه‌ُ الرِّزق‌َ لِعِبادِه‌ِ لَبَغَوا فِی الأَرض‌ِ وَ لکِن یُنَزِّل‌ُ بِقَدَرٍ ما یَشاءُ إِنَّه‌ُ بِعِبادِه‌ِ خَبِیرٌ بَصِیرٌ آیه مؤمنین را ارشاد مینماید که اگر روزی آنها تنگ گردید دلگیر نباشند و بدانند صلاح آنها در همان است که تقدیر شده حکمت چنین اقتضاء نموده که بعضی تنگ روزی گردند زیرا ممکن است وقتی روزی انسان وسیع گردید نفس امّاره طغیان نماید و هواها و آرزو و آمال دنیوی وی را مغرور نموده و از جاده شریعت بیرون رود فقر و تنگدستی یکی از راه‌هایی است که انسان را بخدا نزدیک می- گرداند زیرا کسی که فقیر و بیچاره گردید و ایمان برزاقیت خدا دارد همیشه دلش

صفحه : 378
بسوی او نگران است و رو باو دارد و از آن روزی میطلبد بعکس غناء ممکن است آدمی را مشغول نفس پرستی گرداند و او را از خدا دور سازد و چون خداوند خبیر است و بحال بندگان خود بینا است روزی بعضی را تنگ میگرداند و روزی بعضی را در جایی که حکمت اقتضاء مینماید وسیع میگرداند.
وَ هُوَ الَّذِی یُنَزِّل‌ُ الغَیث‌َ مِن بَعدِ ما قَنَطُوا وَ یَنشُرُ رَحمَتَه‌ُ وَ هُوَ الوَلِی‌ُّ الحَمِیدُ از آثار فضل و رحمت حق تعالی اینکه است که در موقع خشک سالی که شما از باران ناامید بودید باران را بر شما فرود آورده و رحمت خود را منتشر گردانیده که روزی شما وسیع گردد و حبوبات و میوه‌جات و اشجار شما رونق گیرد و او است ولی‌ّ و دوست شما که باید بشکرانه نعمتهای الهی اطاعت نمائید و حمد و ستایش ولی‌ّ نعمت خود را بنمائید.
وَ مِن آیاتِه‌ِ خَلق‌ُ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ وَ ما بَث‌َّ فِیهِما مِن دابَّةٍ وَ هُوَ عَلی جَمعِهِم إِذا یَشاءُ قَدِیرٌ آیت بمعنی نشانه است و موجودات علوی و سفلی از آسمانها و آنچه در آن است و زمین و آنچه در آن است از جمادات و نباتات و حیوانات که در آن پراکنده‌اند تماما نشانه وجود واجب الوجود و اسماء الحسنی و صفات علیا از علم و قدرت و مشیّت و وحدت و باقی اوصاف جلال و جمال آفریننده و مربی عالم خواهند بود زیرا بدلیل (انّی) که از اثر پی بمؤثر بردن است از طریق همین محسوسات پی بمبدء آفرینش میبریم و او را حمد و ستایش و پرستش مینمائیم و شاید مقصود از دابّه حیوانات و افراد بشر باشند که در قیامت با هم جمع میگردند و شاید بقرینه (فیهما) در آیه که شامل میگردد تمام جنبنده‌ها را از آنهایی که در آسمانها میباشند از ملائکه و موجودات دیگری که علمش نزد حق تعالی است و موجودات زمینی که وقتی مشیّت الهی اقتضاء نمود تمام موجودات ارضی و سمائی را با هم جمع میگرداند و اینکه در قیامت کبری تحقق خواهد گرفت.

صفحه : 379
وَ ما أَصابَکُم مِن مُصِیبَةٍ فَبِما کَسَبَت أَیدِیکُم بگنهکاران تذکر میدهد که هر سختی و بلیه‌ای که رو بشما آرد پاداش آنهایی است که بدست خود بر خود مهیّا نموده‌اید اشاره به اینکه اعمال نکوهید یک آثار قهری دارد که در عرف آن را مکافات گویند و آن غیر از پاداش اعمالی است که در قیامت آدم گنهکار بآن مجازات میگردد بقدری مکافات اعمال بد خصوصا ظلم و تعدی بزیردستان زودرس است که بعض کوته‌بینان نظران گمان میکنند مجازاتی که گنهکاران را بآن تهدید نموده‌اند همین مکافات دنیوی خواهد بود و نمیدانند که آن یک اثر اندکی است که مترتب بر عملشان گردیده جای مجازات در قیامت در دادگاه حق تعالی انجام خواهد گرفت.
وَ یَعفُوا عَن کَثِیرٍ آری خداوند بسیاری از سیّئات و اعمال بد را عفو و بخشش مینماید زیرا که او جل و علا دائم الفضل و قدیم الاحسان است چندین ساله گناه را بیک توبه عفو می‌نماید.
گمان نشود هر کس ببلیه‌ای و مصیبتی مبتلا گردید مکافات عمل بدی باشد که بدست خود نموده زیرا که آیه اشاره بگنهکاران دارد که مصیبتی که بآنان برخورد مینماید آثار گناه آنان است و اینکه هم از کرم الهی بشمار میرود که آفات دنیا قدری از عذاب اخروی آنها را میکاهد حضرت امیر علیه السّلام از پیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم چنین نقل میکند که فرموده بهتر آیه در قرآن اینکه آیه است نیست هیچ خراش چوبی یا نکبت و لغزش پایی مگر بسبب گناه و آنچه را که خداوند در دنیا عفو فرموده کریم‌تر و عادل‌تر از اینکه است که در آن عود کند یعنی پس از آنکه در دنیا عفو نموده در آخرت عقوبت نماید.
(مجمع البیان) لکن مثل انبیاء و اولیاء که معصوم از گناهند مصیبات دنیا بر مقام و علو درجه آنها می‌افزاید نه آنکه مکافات باشد.

صفحه : 380
وَ ما أَنتُم بِمُعجِزِین‌َ فِی الأَرض‌ِ وَ ما لَکُم مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ مِن وَلِی‌ٍّ وَ لا نَصِیرٍ آیه اعتراض بکفار و مشرکین نموده که گمان نکنید باعمال بد و گفتار ناشایسته‌تان بتوانید خدا را عاجز نمائید و نتوانید پیشی گیرید بفرار نمودن از خدا
(و لا یمکن الفرار من حکومته)
و غرض ترغیب در عبادت و بندگی و ترهیب از نافرمانی است که غیر از خدا برای شما صاحب اختیاری که بتواند عذاب را از شما رفع کند نخواهد بود و نه یاری کننده‌ای خواهد بود که بتواند شما را یاری کند و جلو عذاب خدا را بگیرد.
(مجمع البیان) وَ مِن آیاتِه‌ِ الجَوارِ فِی البَحرِ کَالأَعلام‌ِ إِن یَشَأ یُسکِن‌ِ الرِّیح‌َ فَیَظلَلن‌َ رَواکِدَ عَلی ظَهرِه‌ِ و از جمله آیات و علامات قدرت و رحمت او کشتیهایی است که در دریاها مثل کوه‌های بلند است اگر بامر خدا باد نوزد کی است بتواند اینکه کشتیهای باین عظمت را حرکت دهد و در آب روان گرداند.
چون در زمانهای پیشین کشتیها بواسطه باد روی دریا حرکت مینمود اگر باد ملایم میوزید و دریا تلاطم نداشت کشتیها را بخوبی بمقصد میرسانید لکن در جایی که دریا متلاطم و رعد و برق میوزید برای کشتی و اهل کشتی بسیار خطرناک بود و اگر اصلا باد نمیوزید کشتی روی آب راکد میماند اینکه است که در آیه تذکر میدهد که بدانید تمام اینها از علامات و نشانه‌های قدرت خدای تعالی بشمار میرود در جایی که بخواهد باد را ملایم حرکت میدهد تا سرنشینان و اموال آنان بسلامت بمنزل برسند (باد را بادی است کو میراندش).
إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَآیات‌ٍ لِکُل‌ِّ صَبّارٍ شَکُورٍ، أَو یُوبِقهُن‌َّ بِما کَسَبُوا وَ یَعف‌ُ عَن کَثِیرٍ چقدر زندگانی دنیا شبیه بکشتی روی دریا است که گاهی متلاطم و انسان در سختی معیشت یا غیر آن در تلاطم و سرگردانی است و گاهی امور وی راکد

صفحه : 381
میگردد و متحیر میماند که چه کند و گاهی لطف الهی شامل حال وی گردیده آرامش پیدا مینماید گویا آیه کسانی را که چشم دلشان باز شده و باین تغییرات آیات و نشانه‌های قدرت الهی را مینگرند ارشاد مینماید که بایستی هر ناملایمی که بآنها برخورد نمود بسیار صابر و شاکر و بردبار باشند و چنین کسانی از آنچه برای آنان پیش آمد میکند سودمند خواهند گردید و از غرق گردیدن در دریای سرگردانی نجات خواهند یافت زیرا میدانند آنچه برای آنها تقدیر گردیده عین حکمت خواهد بود و آنهایی که در تلاطم دریای آرزو و آمال نفسانی دست و پا میزنند بالاخره غرق خواهند گردید مگر آنکه لطف حق تعالی شامل حالشان گردیده و آنها را از اینکه گرداب دنیا بسلامت بساحل نجات رهبری گرداند.
وَ یَعلَم‌َ الَّذِین‌َ یُجادِلُون‌َ فِی آیاتِنا ما لَهُم مِن مَحِیص‌ٍ شاید آیه اشاره بکسانی باشد که بدون دانش در آیات الهی مجادله مینمایند که چرا چنین و چنان شده و چون علم بشر وافی باسرار آفرینش نیست بالاخره بجایی برخورد مینماید که گریز گاهی برای او نخواهد بود یعنی هر قدر کوشش کند که باسرار قضاء و قدر برسد ببن‌بستی خواهد رسید که متحیّر می‌ماند.
فَما أُوتِیتُم مِن شَی‌ءٍ فَمَتاع‌ُ الحَیاةِ الدُّنیا وَ ما عِندَ اللّه‌ِ خَیرٌ وَ أَبقی لِلَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَلی رَبِّهِم یَتَوَکَّلُون‌َ خطاب متوجه بافراد بشر است که آنچه بشما عطاء و بخشش نموده‌ایم چه از مال و منال دنیوی باشد و چه از علم و دانش و عناوین دیگری باشد برای بهره‌برداری از دنیا است یعنی بقدری بشما عنایت گردیده که بآن امور دنیوی خود را اصلاح نمائید لکن آنچه نزد خدا است از نعمتهای اخروی و علم حقیقی و حیات جاودانی برای اشخاصی که ایمان آورده و مرجع و پناهگاه خود را پروردگار و مربّی خود قرار داده و متّکی بکرم او گردیده‌اند بسیار بهتر و باقی‌تر خواهد بود.

صفحه : 382
وَ الَّذِین‌َ یَجتَنِبُون‌َ کَبائِرَ الإِثم‌ِ وَ الفَواحِش‌َ وَ إِذا ما غَضِبُوا هُم یَغفِرُون‌َ اینکه چند آیه از اینجا تا قوله تعالی (هُم یَنتَصِرُون‌َ) ظاهرا در مقام اوصاف کسانی است که ایمان آوردند و بر پروردگار خود توکل نمودند که آنچه نزد پروردگارشان برای آنها مهیّا گردیده بهتر و باقی‌تر خواهد بود از بهره اندک دنیا که بکفار عطاء شده.
یکی از اوصاف مؤمنین چنین است که آنها از گناهان بزرگ و اعمال زشت اجتناب مینمایند و نیز دیگر از اوصاف آنها اینکه است که موقعی که آتش غضب شراره میکشد از انتقام کشیدن خودداری نموده و گذشت مینمایند.
وَ الَّذِین‌َ استَجابُوا لِرَبِّهِم وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ أَمرُهُم شُوری بَینَهُم وَ مِمّا رَزَقناهُم یُنفِقُون‌َ و نیز دیگر از اوصاف مؤمنین و آنهایی که بپروردگار خود اتکاء دارند اینکه است که اینها امر پروردگار خود را اجابت نموده و نماز که مأمور بآن گردیده‌اند بپای میدارند و در امر نماز جهات ظاهری آن را از اجزاء و شرائط و نیز راجع بجهات باطنی آن از خلوص و توجه و حضور قلب و باقی اموری که باعث قبولی اعمال میگردد با کمال جدیت مراعات نموده و استقامت مینمایند، و دیگر از صفات مؤمنین اینکه است که در امور خود با یکدیگر مشورت مینمایند و بصواب دید یکدیگر عمل مینمایند و مستبد برأی خود نیستند، و در امورات مشورت نمودن از دو جهت نیکو مینماید یکی کاری که با مشورت عقلاء و دانشمندان انجام گیرد غالبا نیکو خواهد گردید و دیگر اینکه بمشورت دوستی و مودت بین مؤمنین ایجاد میگردد زیرا گویا هر یک دیگری را در اسرار خود امین گردانیده و با او رفاقت نموده و خیر خود را از او میطلبد.
و نیز از اوصاف مؤمنین چنین است که از آنچه بآنها از مال و عناوین دیگر مثل علم و شهرت و ریاست عطاء شده بدیگران انفاق مینمایند از مال خود بفقراء

صفحه : 383
و بیچارگان دست گیری مینمایند و بقوّت و ریاست دست مظلومی را گرفته کار وی را انجام میدهند.
وَ الَّذِین‌َ إِذا أَصابَهُم‌ُ البَغی‌ُ هُم یَنتَصِرُون‌َ و نیز از اوصاف مؤمنین چنین خواهد بود که وقتی از کفار ستمی بآنها رسید انتقام میکشند و سر بذلّت نزد مخالفین حق فرود نمی‌آورند بلکه شجاعانه با آنها میجنگند تا بر آنها غالب گردند زیرا که ذلّت مسلمانها ذلّت اسلام خواهد بود.
وَ جَزاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثلُها فَمَن عَفا وَ أَصلَح‌َ فَأَجرُه‌ُ عَلَی اللّه‌ِ إِنَّه‌ُ لا یُحِب‌ُّ الظّالِمِین‌َ و مؤمنین چنین میباشند که اگر کسی بآنها بدی و ظلمی نمود مثل همان ستمی که باو وارد شده انتقام میکشد نه زیادتر و کسی که از ستم برادر مؤمن خود گذشت نمود و انتقام نکشید پاداش عمل نیک او بر خدا است زیرا که خدا ستمکاران را دوست نمیدارد.
وَ لَمَن‌ِ انتَصَرَ بَعدَ ظُلمِه‌ِ فَأُولئِک‌َ ما عَلَیهِم مِن سَبِیل‌ٍ کسی که انتقام بکشد از کسی که بوی ستمی وارد نموده برای جماعت مسلمین راهی نیست که عقوبتش کنند یا ملامتش نمایند که چرا چنین کردی، إِنَّمَا السَّبِیل‌ُ عَلَی الَّذِین‌َ یَظلِمُون‌َ النّاس‌َ وَ یَبغُون‌َ فِی الأَرض‌ِ بِغَیرِ الحَق‌ِّ أُولئِک‌َ لَهُم عَذاب‌ٌ أَلِیم‌ٌ خلاصه اینکه دو آیه در مقام بیان حکم ستمکاران و ستم دیدگان است ستم- دیدگان بنص آیه (فَمَن‌ِ اعتَدی عَلَیکُم فَاعتَدُوا عَلَیه‌ِ بِمِثل‌ِ مَا اعتَدی عَلَیکُم) هر گاه از ظالم بقدری که ظلم بر آنها وارد شده انتقام بکشند مورد عقوبت مؤمنین واقع نمی- گردند زیرا که استیفاء حق خود را نموده‌اند.
لکن ستمکاران که بمردم ظلم مینمایند و در زمین بدون حق فساد می‌کنند برای مؤمنین راهی هست که آنان را مجازات نمایند و برای ظلم کننده‌گان عذاب دردناک جحیم آماده شده.

صفحه : 384
وَ لَمَن صَبَرَ وَ غَفَرَ إِن‌َّ ذلِک‌َ لَمِن عَزم‌ِ الأُمُورِ و کسی که گذشت و بردباری نمود چنین کسی صاحب عزم ثابت و سجیه نیکو خواهد بود.
شاید مقصود چنین باشد که کسانی که در مورد ستم دیگران واقع گردیدند و نتوانستند استیفاء حق خود نمایند و صبر و بردباری را شعار خود گردانیده اینها صاحب استقامت و متانت و عزم ثابت خواهند بود زیرا که روح قوی و نفس مطمئنه‌ای میخواهد که با مشکلات رو برو شود و تکان نخورد چنانچه پیمبران الوا العزم چنین بودند که قوت قلب مبارکشان چنان قوی و ثابت بود که چقدر ستم و جفا از خلق میدیدند و مثل کوه پابرجا و ثابت قدم بودند و بر انجام وظیفه خود پایداری مینمودند و هیچوقت در مقام انتقام از دشمن بر نمی‌آمدند مگر آنجایی که مأمور میگردیدند که برای یاری دین با کفار بجنگند.

[سوره الشوری (42): آیات 44 تا 53]

اشاره

وَ مَن یُضلِل‌ِ اللّه‌ُ فَما لَه‌ُ مِن وَلِی‌ٍّ مِن بَعدِه‌ِ وَ تَرَی الظّالِمِین‌َ لَمّا رَأَوُا العَذاب‌َ یَقُولُون‌َ هَل إِلی مَرَدٍّ مِن سَبِیل‌ٍ (44) وَ تَراهُم یُعرَضُون‌َ عَلَیها خاشِعِین‌َ مِن‌َ الذُّل‌ِّ یَنظُرُون‌َ مِن طَرف‌ٍ خَفِی‌ٍّ وَ قال‌َ الَّذِین‌َ آمَنُوا إِن‌َّ الخاسِرِین‌َ الَّذِین‌َ خَسِرُوا أَنفُسَهُم وَ أَهلِیهِم یَوم‌َ القِیامَةِ أَلا إِن‌َّ الظّالِمِین‌َ فِی عَذاب‌ٍ مُقِیم‌ٍ (45) وَ ما کان‌َ لَهُم مِن أَولِیاءَ یَنصُرُونَهُم مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ وَ مَن یُضلِل‌ِ اللّه‌ُ فَما لَه‌ُ مِن سَبِیل‌ٍ (46) استَجِیبُوا لِرَبِّکُم مِن قَبل‌ِ أَن یَأتِی‌َ یَوم‌ٌ لا مَرَدَّ لَه‌ُ مِن‌َ اللّه‌ِ ما لَکُم مِن مَلجَإٍ یَومَئِذٍ وَ ما لَکُم مِن نَکِیرٍ (47) فَإِن أَعرَضُوا فَما أَرسَلناک‌َ عَلَیهِم حَفِیظاً إِن عَلَیک‌َ إِلاَّ البَلاغ‌ُ وَ إِنّا إِذا أَذَقنَا الإِنسان‌َ مِنّا رَحمَةً فَرِح‌َ بِها وَ إِن تُصِبهُم سَیِّئَةٌ بِما قَدَّمَت أَیدِیهِم فَإِن‌َّ الإِنسان‌َ کَفُورٌ (48)
لِلّه‌ِ مُلک‌ُ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ یَخلُق‌ُ ما یَشاءُ یَهَب‌ُ لِمَن یَشاءُ إِناثاً وَ یَهَب‌ُ لِمَن یَشاءُ الذُّکُورَ (49) أَو یُزَوِّجُهُم ذُکراناً وَ إِناثاً وَ یَجعَل‌ُ مَن یَشاءُ عَقِیماً إِنَّه‌ُ عَلِیم‌ٌ قَدِیرٌ (50) وَ ما کان‌َ لِبَشَرٍ أَن یُکَلِّمَه‌ُ اللّه‌ُ إِلاّ وَحیاً أَو مِن وَراءِ حِجاب‌ٍ أَو یُرسِل‌َ رَسُولاً فَیُوحِی‌َ بِإِذنِه‌ِ ما یَشاءُ إِنَّه‌ُ عَلِی‌ٌّ حَکِیم‌ٌ (51) وَ کَذلِک‌َ أَوحَینا إِلَیک‌َ رُوحاً مِن أَمرِنا ما کُنت‌َ تَدرِی مَا الکِتاب‌ُ وَ لا الإِیمان‌ُ وَ لکِن جَعَلناه‌ُ نُوراً نَهدِی بِه‌ِ مَن نَشاءُ مِن عِبادِنا وَ إِنَّک‌َ لَتَهدِی إِلی صِراطٍ مُستَقِیم‌ٍ (52) صِراطِ اللّه‌ِ الَّذِی لَه‌ُ ما فِی السَّماوات‌ِ وَ ما فِی الأَرض‌ِ أَلا إِلَی اللّه‌ِ تَصِیرُ الأُمُورُ (53)

صفحه : 385

ترجمه‌

کسی را که خدا گمراه گرداند پس از گمراهی او کسی نیست که ولی و دوست وی باشد (43) ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم تو ستمکاران را می‌بینی وقتی که عذاب را دیدند گویند آیا برای بازگشت راهی هست (44)
و نیز تو آنان را می‌بینی وقتی در معرض عذاب درآیند چگونه خاشع و ذلیل میباشند و از گوشه چشم نگاه میکنند (که راه نجاتی بیابند) و کسانی که ایمان آورده‌اند گویند حقیقتا زیان کاران کسانی میباشند که در روز قیامت از نفس خود و اهل خود ضرر بردند (و سرمایه عمر خود را تلف نموده‌اند) آگاه باشید که ستمکاران در شکنجه دائمی خواهند بود (45)
و برای آنان بغیر از خدا دوستی نخواهد بود که آنها را یاری گرداند و کسی را که خدا گمراه گردانید دیگر برای وی راه نجاتی نخواهد بود (46)
حکم پروردگار خود را اجابت نمائید پیش از آنکه روزی بیاید که برای احدی بازگشت نخواهد بود و در آن روز از جانب خدا هیچ پناهگاهی نمیباشد و نیست

صفحه : 386
برای شما (کفّار) که انکار نمائید (47)
پس اگر کفار اعراض نمودند (ای محمّد) ما تو را نفرستادیم که بر آنها نگهبان باشی بر تو چیزی نیست مگر تبلیغ رسالت و حقیقتا ما وقتی بانسان رحمتی چشانیدیم خوشحال میگردد و هر گاه بآنان بموجب آن اعمالی که بدست خود نموده‌اند بدی برسد (در آن وقت) محققا انسان ناسپاس میگردد (48)
پادشاهی آسمانها و زمین مخصوص بخدا است و آنچه خواهد میآفریند و بهر کس بخواهد دختر عطا میکند و بهر کس بخواهد پسر می‌بخشد (49)
یا دو جفت پسر و دو جفت دختر میدهد و هر کسرا بخواهد نازا میگرداند زیرا که او دانا و توانا است (50)
و بشری را نرسد که با خدا تکلم نماید مگر بوحی یا از پشت حجاب یا میفرستد رسولی (از ملائکه) که باذن خدا آنچه را بخواهد باو وحی میفرستد او بزرگوار و درستکار است (52)
و همانطوری که (به پیمبران پیش از تو وحی نمودیم) بسوی تو وحی نمودیم روحی (قرآن را) بامر خودمان و تو (قبل از فرود آمدن قرآن) نمیدانستی که چه چیز است کتاب و نمیدانستی ایمان چیست لکن ایمان را نوری قرار دادیم که بآن هر کس از بنده‌گان خود را که بخواهیم هدایت مینمائیم و حقیقتا تو براه راست هدایت می‌نمایی (53)
و آن راه خدایی است که آنچه در آسمانها و زمین است مخصوص باو است آگاه باش که بازگشت امور بسوی خدا است (54)

توضیح آیات‌

وَ مَن یُضلِل‌ِ اللّه‌ُ فَما لَه‌ُ مِن وَلِی‌ٍّ مِن بَعدِه‌ِ وَ تَرَی الظّالِمِین‌َ لَمّا رَأَوُا العَذاب‌َ یَقُولُون‌َ هَل إِلی مَرَدٍّ مِن سَبِیل‌ٍ گمراه کسی خواهد بود که بهدایت حق تعالی هدایت نگردیده و کسی که باختیار خود از حق‌ّ اعراض نمود و برهنمایی حق تعالی موفق نگردید در چاه مذلّت و گمراهی رهسپار خواهد گردید و پس از آن دیگر نه دوستی برای او خواهد بود و نه دادرسی دارد.

صفحه : 387
ای رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم چنان چشم دل تو بنور حق تعالی روشن گردیده که در همین عالم گویا مشاهده می‌نمایی که جهنم محیط بکافرین است و می‌بینی که چگونه ستمکاران وقتی در قیامت عذاب را معاینه مینمایند از روی اضطرار میگویند آیا برای ما راهی هست که بدنیا بر گردیم و تدارک ما فات بنمائیم.
وَ تَراهُم یُعرَضُون‌َ عَلَیها خاشِعِین‌َ مِن‌َ الذُّل‌ِّ یَنظُرُون‌َ مِن طَرف‌ٍ خَفِی‌ٍّ و نیز تو می‌بینی حالت ستمکاران را که بنفس خود ظلم نموده و از هدایت محروم گردیده‌اند موقعی رسیده که بپاداش اعمالشان در معرض عذاب واقع گردیده‌اند و اینان چنان خاشع و ذلیل و درمانده خواهند بود که از هیبت جهنم قدرت چشم بالا کردن ندارند و از گوشه چشم آتش را مینگرند.
وَ قال‌َ الَّذِین‌َ آمَنُوا إِن‌َّ الخاسِرِین‌َ الَّذِین‌َ خَسِرُوا أَنفُسَهُم وَ أَهلِیهِم یَوم‌َ القِیامَةِ أَلا إِن‌َّ الظّالِمِین‌َ فِی عَذاب‌ٍ مُقِیم‌ٍ و مؤمنین که از عذاب رسته‌اند در قیامت وقتی عذاب کافرین را مینگرند گویند اینان زیانکارانند که در دنیا که موقع تجارت و سود بردن آنها بود عمر گرانمایه خود را تلف نموده و ضرر بردند و خود و کسان خود را که تابع آنها گردیده بگودال جهنم سرنگون گردانیدند باید اهل عالم بدانند و آگاه باشند که ستمکاران از مشرکین و کافرین اقامتگاه آنان عذاب خواهد بود و در جهنّم جاویدانند.
وَ ما کان‌َ لَهُم مِن أَولِیاءَ یَنصُرُونَهُم مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ وَ مَن یُضلِل‌ِ اللّه‌ُ فَما لَه‌ُ مِن سَبِیل‌ٍ مشرکین که بتها و غیره را شفعاء و دوستان خود گرفتند و گمان میکردند که کاری از آنان برمی‌آید و در موقع بیچارگی بداد آنها میرسند در اشتباهند و نمیدانند که جز خدا دوست و دادرسی نیست که آنان را از مهلکه نجات بدهد و کسی که بهدایت الهی راه سعادت خود را پیدا ننمود دیگر راه نجاتی برای وی نخواهد بود.
استَجِیبُوا لِرَبِّکُم مِن قَبل‌ِ أَن یَأتِی‌َ یَوم‌ٌ لا مَرَدَّ لَه‌ُ مِن‌َ اللّه‌ِ ما لَکُم مِن مَلجَإٍ یَومَئِذٍ وَ ما لَکُم مِن نَکِیرٍ

صفحه : 388
خطاب متوجه بتمام افراد بشر است که امر پروردگار خود را اجابت نمائید و آنچه را که بتوسط پیمبر گرامی خود بشما دستور میدهد بپذیرید و از گفته‌های او تخلّف ننمائید پیش از آنی که عمر دنیایتان که بآن میتوانید ذخیره‌ای برای روز بیچارگی و درماندگی خود تهیه نمائید سپری گردد و بیاید روزی (یعنی قیامت و معاد شما برسد) که دیگر برای احدی از جانب خدا بازگشتی نخواهد بود زیرا آنچه در حقیقت وجود شما استعداد کمال نهفته بود تفریط نمودید و ببازیچه از دست دادید پس دیگر محلّی برای بازگشت شما باقی نمانده که تدارک نمائید یعنی روز قیامت روزی است که دیگر ملجأ و پناهگاهی نیست که بآن پناهنده گردید و چون در دنیا بحجتهای الهی برای شما حجت تمام شده و شما دانسته و فهمیده انکار حقانیت قرآن و رسول خدا را نمودید دیگر در اینجا که محل دادگاه الهی است نمیتوانید انکار نمائید.
فَإِن أَعرَضُوا فَما أَرسَلناک‌َ عَلَیهِم حَفِیظاً إِن عَلَیک‌َ إِلَّا البَلاغ‌ُ برای تسلی دل رسول خود که بر انکار کفّار بسیار نگران و متأسف بود حضرتش را تسلّی میدهد که اگر کفار از تو اعراض مینمایند غمگین مباش ما تو را نفرستاده‌ایم که نگهبان اعمال آنان باشی فقط وظیفه تو اینکه است که آنها را بجاده مستقیم شریعت راهنمایی کنی و بآنان ابلاغ کنی اوامر و نواهی ما را.
وَ إِنّا إِذا أَذَقنَا الإِنسان‌َ مِنّا رَحمَةً فَرِح‌َ بِها وَ إِن تُصِبهُم سَیِّئَةٌ بِما قَدَّمَت أَیدِیهِم فَإِن‌َّ الإِنسان‌َ کَفُورٌ در مقام بیان صفات نکوهیده انسان بر آمده که حال بشر چنین است که هر گاه بوی رحمتی و نعمتی چشانیدیم خوشحال و مسرور میگردد و هر گاه بسبب اعمال بدی که کرده مصیبت یا بلاء و آفتی بوی رو آورده ناسپاس میگردد زیرا که سجیه بد انسانی چنین است که بسیار کفران نعمت مینماید.
آری اقتضاء طبیعت آدمی اینکه خواهد بود که اگر فرضا یکصد سال در نعمت و خوشی بگذراند و یک روز ناملائمی برای وی پیش آمد کند گویا تمام نعمتهای

صفحه : 389
چندین ساله را نادیده انگاشته و آن یک روز که بمصالح چندی پیش آمد ناگواری می‌بیند جزع و فزع خواهد نمود و کفران نعمت مینماید.
لِلّه‌ِ مُلک‌ُ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ یَخلُق‌ُ ما یَشاءُ یَهَب‌ُ لِمَن یَشاءُ إِناثاً وَ یَهَب‌ُ لِمَن یَشاءُ الذُّکُورَ پادشاهی و سلطنت آسمانها و زمین مخصوص بخدا است او مالک ملک و ملکوت است و اوضاع آفرینش تحت اقتدار و خلاقیت او انجام گرفته و تمام امور تحت اراده و مشیت او پایدار گردیده و بهر کس که خواهد از روی حکمت و نظام آفرینش دختر عطاء می‌کند و بهر کس که خواهد پسر می‌بخشد.
أَو یُزَوِّجُهُم ذُکراناً وَ إِناثاً وَ یَجعَل‌ُ مَن یَشاءُ عَقِیماً إِنَّه‌ُ عَلِیم‌ٌ قَدِیرٌ و نیز در جایی که حکمت اقتضاء میکند پسران جفت جفت و دختران جفت جفت خواهد داد یا پسران بسیار و دختران بسیار عطاء مینماید و بعضی را نیز باقتضای حکمت عقیم و نازا میگرداند (إِنَّه‌ُ عَلِیم‌ٌ قَدِیرٌ) آیات اشاره بکمال قدرت و کمال علم دارد که آنچه اراده و مشیتش بر آن قرار گرفته رادع و مانعی برای اجراء آن نخواهد بود.
وَ ما کان‌َ لِبَشَرٍ أَن یُکَلِّمَه‌ُ اللّه‌ُ إِلّا وَحیاً أَو مِن وَراءِ حِجاب‌ٍ (الوحی فی اللّغة ما جری مجری الایماء و التّنبیه علی الشی‌ء من غیر ان یفصح به).
خلاصه وحی افهام و القاء معنی است در قلب و آیه در مقام بیان چگونگی رسانیدن وحی است بانبیاء و تخصیص آنان باین مقام و بیان اینکه بشر را نمیرسد که بدون پرده و حجاب با خدای تعالی تکلم بنماید.
قوله تعالی (وَ ما کان‌َ لِبَشَرٍ) یعنی نیست برای بشر که با خدا سخن گوید مگر از یکی از سه راه یا بطور وحی است و وحی بمعنی اعم الهام و القاء معنی است در قلب بسخن پنهانی که بسرعت دریافت میگردد و آن یا در خواب است یا در بیداری مثل اینکه در خواب بابراهیم (ع) وحی شد که پسرش را قربانی بنماید و

صفحه : 390
بمادر موسی وحی شد که موسی را در صندوق گذارد و روی آب اندازد قوله تعالی (وَ أَوحَینا إِلی أُم‌ِّ مُوسی) و گویند زبور برای داود بهمان القاء در قلب بوده و شامل میگردد غریزه‌ای که در حیوانات است مثل قوله تعالی (وَ أَوحی رَبُّک‌َ إِلَی النَّحل‌ِ أَن‌ِ اتَّخِذِی مِن‌َ الجِبال‌ِ بُیُوتاً) و فرق بین انسان و حیوانات در اینجا اینکه است که حیوانات علم بعلمشان ندارند و مأخذ علومشان را هم نمی‌دانند لکن انسانی که صاحب وحی است علم بعلم خود دارد و مأخذ آن که از کجا سرزده و غایت و فائده آن را هم میداند.
یا از پشت حجاب با بشر سخن گوید البته مقصود از حجاب نه اینکه است که خدای تعالی در پرده‌ای اعم‌ّ از جسمانی یا روحانی باشد برای خدا پرده و حجابی نیست پرده و حجاب همان انانیّت امکانی است بقول حافظ:

تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز
و وجود خدای تعالی بخود ظاهر و ظهور اشیاء باو است (ظاهر فی ذاته و مظهر لغیره) در شأن نزول آیه مفسرین گویند یهودیها بحضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم گفتند خدا با موسی (ع) سخن گفت و موسی خدا را دید و با تو سخنی نگفت حضرت فرمود خدا بی‌پرده با موسی (ع) سخن نگفت و موسی خدا را ندید و اینکه آیه فرود آمد.
أَو یُرسِل‌َ رَسُولًا فَیُوحِی‌َ بِإِذنِه‌ِ ما یَشاءُ إِنَّه‌ُ عَلِی‌ٌّ حَکِیم‌ٌ طریق سوم از طرق وحی فرستادن ملک است در (کافی) از صادق آل محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم در مراتب انبیاء و انزال وحی برای آن بزرگواران سه طریق بیان فرموده:
اول- (منبأ فی نفسه) (انباء) بمعنی الهام و القاء در قلب خواهد بود.
دوم- اینکه است که صدای ملک را در خواب یا در بیداری میشنود و ملک را نمیبیند.
سوم- صدای ملک را در بیداری میشنود و ملک را میبیند و با او سخن میگوید.
در اینجا شاید سؤالی پیش آید که نبی از کجا ملک را میشناسد ممکن است خیالات خودش در نظرش مجسم گردیده نظر اکثر خوابها که چنین است یا شیطان بصورتی در آمده و بنظر وی چنین وانمود میکند که ملک است.

صفحه : 391
در اینجا امام فخر رازی در تفسیر کبیر پس از ورود همین سؤال چنین گفته آری ممکن نیست قطع و یقین باین اخبار مگر بسه مرتبه از معجزات معجزه اول استماع ملک از خدا لا بد بایستی مقرون بمعجزه‌ای باشد که دلالت کند که اینکه کلام خدا است دوم ملک برای اینکه کلام خدا را برسول برساند لا بد باید با معجزه‌ای باشد سوم وقتی رسول خواهد کلام خدا را بمردم برساند باید با معجزه همراه باشد پس ثابت شد که رسانیدن تکلیف بخلق واقع نمیگردد مگر پس از سه معجزه. پایان در پاسخ سؤال گوئیم در موردی که رسول خواهد کلام خدا را بخلق برساند درست است که باید با معجزه‌ای باشد که مردم بصدقش معترف گردند لکن در آن دو قسم دیگر که استماع ملک از خدا باشد و استماع رسول از ملک معجزه خارجی لازم ندارد بلکه کسی که خدا را باوصاف جلال و جمال و کبریایی شناخت بهمین اوصاف آن ذات مقدس را از باقی موجودات امتیاز خواهد داد و چنین کسی بوجدان سرّی و بنور قلبی هم ملک را میشناسد و هم شیطان را و نیز تمیز میدهد بین سخنی که از معدن صدق و حقیقت صادر گردیده و بین کلام شیطانی که پدیده باطل خواهد بود و اصلا کسی که باین مقام نرسیده باشد که خدا را بخود خدا بشناسد چنانچه از معصوم رسیده
(اعرفوا اللّه باللّه)
چنین کسی لایق مقام نبوت و رسالت نخواهد بود و کسی که چنین معرفتی پیدا نمود و خدا را از طریق صفات و آثار از ممکنات امتیاز داده وقتی مخاطب بخطاب میگردد دیگر محتاج بمعجزه زائدی نمیباشد.
(اذا جاء الحق زهق الباطل).
معلوم میشود خود فخر رازی از معارف حقیقی و از علوم باطنی هیچ بهره‌ای نداشته که گمان کرده پیمبران هم مثل باقی مردم بمعجزه و خارق العاده‌ای باید حق و باطل را از هم تمیز دهند.
وَ کَذلِک‌َ أَوحَینا إِلَیک‌َ رُوحاً مِن أَمرِنا ما کُنت‌َ تَدرِی مَا الکِتاب‌ُ وَ لَا الإِیمان‌ُ وَ لکِن جَعَلناه‌ُ نُوراً نَهدِی بِه‌ِ مَن نَشاءُ مِن عِبادِنا همانطوری که بپیمبران وحی فرستادیم ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بسوی تو نیز روحی

صفحه : 392
از امر خودمان یعنی قرآن را وحی نمودیم قرآن را روح نامیده نظر به اینکه همین طوری که حیات اجسام بروح است قرآن نیز زنده کننده و حیات دهنده دل مرده بشر خواهد بود و قرآن از عالم امر پروردگار فرود آمده.
و شاید مقصود از روح روح القدس باشد یا ملک وحی یعنی جبرئیل امین که بتوسط آن قرآن برسول اکرم فرود آمده ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم تو پیش از نزول قرآن چه میدانستی کتاب و ایمان چیست شاید مقصود اینکه باشد که تو عارف بقوانین الهی از حلال و حرام نبودی لکن قرآن نوری است که دل تاریک بشر را بعلوم قرآن روشن میگرداند قرآن نور و نورانی کننده دل مؤمنین است بآیات قرآنی خدا هدایت مینماید هر کسی را که بخواهد از بندگانی که در طریق هدایت قدم زنند.
وَ إِنَّک‌َ لَتَهدِی إِلی صِراطٍ مُستَقِیم‌ٍ صِراطِ اللّه‌ِ الَّذِی لَه‌ُ ما فِی السَّماوات‌ِ وَ ما فِی الأَرض‌ِ ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم حقیقتا تو هدایت و رهبری می‌نمایی براه مستقیم راه خدایی که مملکت آسمانها و زمین ملک او و در قبضه اقتدار او است.
غرض اینکه است که طریق مستقیم که منتهی میگردد بجوار رب العالمین منحصر بدین اسلام و عمل باحکام قرآن خواهد بود.
أَلا إِلَی اللّه‌ِ تَصِیرُ الأُمُورُ آگاه باشید و بدانید که بازگشت تمام امور بسوی خدا است (هُوَ الأَوَّل‌ُ وَ الآخِرُ وَ الظّاهِرُ وَ الباطِن‌ُ وَ هُوَ بِکُل‌ِّ شَی‌ءٍ عَلِیم‌ٌ).
اینک جلد هفتم از تفسیر مخزن العرفان در علوم قرآن بپایان رسید بقلم:
کمترین خادمه‌ای از خدام آل رسول (ص) و کوچکترین ذره‌ای از ذراری بتول و امة من اماء اللّه تعالی

جلد دوازدهم‌

سوره الرحمن‌

اشاره

‌در مکه یا مدینه فرود آمده و هفتاد و هشت آیه است‌

[سوره الرحمن (55): آیات 1 تا 36]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
الرَّحمن‌ُ (1) عَلَّم‌َ القُرآن‌َ (2) خَلَق‌َ الإِنسان‌َ (3) عَلَّمَه‌ُ البَیان‌َ (4)
الشَّمس‌ُ وَ القَمَرُ بِحُسبان‌ٍ (5) وَ النَّجم‌ُ وَ الشَّجَرُ یَسجُدان‌ِ (6) وَ السَّماءَ رَفَعَها وَ وَضَع‌َ المِیزان‌َ (7) أَلاّ تَطغَوا فِی المِیزان‌ِ (8) وَ أَقِیمُوا الوَزن‌َ بِالقِسطِ وَ لا تُخسِرُوا المِیزان‌َ (9)
وَ الأَرض‌َ وَضَعَها لِلأَنام‌ِ (10) فِیها فاکِهَةٌ وَ النَّخل‌ُ ذات‌ُ الأَکمام‌ِ (11) وَ الحَب‌ُّ ذُو العَصف‌ِ وَ الرَّیحان‌ُ (12) فَبِأَی‌ِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبان‌ِ (13) خَلَق‌َ الإِنسان‌َ مِن صَلصال‌ٍ کَالفَخّارِ (14)
وَ خَلَق‌َ الجَان‌َّ مِن مارِج‌ٍ مِن نارٍ (15) فَبِأَی‌ِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبان‌ِ (16) رَب‌ُّ المَشرِقَین‌ِ وَ رَب‌ُّ المَغرِبَین‌ِ (17) فَبِأَی‌ِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبان‌ِ (18) مَرَج‌َ البَحرَین‌ِ یَلتَقِیان‌ِ (19)
بَینَهُما بَرزَخ‌ٌ لا یَبغِیان‌ِ (20) فَبِأَی‌ِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبان‌ِ (21) یَخرُج‌ُ مِنهُمَا اللُّؤلُؤُ وَ المَرجان‌ُ (22) فَبِأَی‌ِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبان‌ِ (23) وَ لَه‌ُ الجَوارِ المُنشَآت‌ُ فِی البَحرِ کَالأَعلام‌ِ (24)
فَبِأَی‌ِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبان‌ِ (25) کُل‌ُّ مَن عَلَیها فان‌ٍ (26) وَ یَبقی وَجه‌ُ رَبِّک‌َ ذُو الجَلال‌ِ وَ الإِکرام‌ِ (27) فَبِأَی‌ِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبان‌ِ (28) یَسئَلُه‌ُ مَن فِی السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ کُل‌َّ یَوم‌ٍ هُوَ فِی شَأن‌ٍ (29)
فَبِأَی‌ِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبان‌ِ (30) سَنَفرُغ‌ُ لَکُم أَیُّه‌َ الثَّقَلان‌ِ (31) فَبِأَی‌ِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبان‌ِ (32) یا مَعشَرَ الجِن‌ِّ وَ الإِنس‌ِ إِن‌ِ استَطَعتُم أَن تَنفُذُوا مِن أَقطارِ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ فَانفُذُوا لا تَنفُذُون‌َ إِلاّ بِسُلطان‌ٍ (33) فَبِأَی‌ِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبان‌ِ (34)
یُرسَل‌ُ عَلَیکُما شُواظٌ مِن نارٍ وَ نُحاس‌ٌ فَلا تَنتَصِران‌ِ (35) فَبِأَی‌ِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبان‌ِ (36)

صفحه : 3

ترجمه‌

بنام ایزد هستی بخش دارای رحمت عام و خاص
خدای رحمن
بپیغمبر خود آموخت قرآن را،
و انسان را آفرید،
و بوی نطق و بیان آموخت،
خورشید و ماه را بحسابی منظم (مقرر گردانید)،
و گیاه بی‌ساقه و درختان ساق‌دار سجده می‌کنند (پروردگار خود را)،
و آسمان را برافراشته و بلند نمود، و قرار داد میزان را (برای سنجش)،
تا آنکه در سنجش (و داد و ستد) طغیان و تعدّی نکنید،
و زمین را (برای آسایش) مردم گسترانید،
و در زمین میوه‌ها و درختان خرمای غلاف‌دار،
و حبوبات و دانهای برگ‌دار و گیاهان خوشبو قرار داد،
پس بکدام یک از نعمتهای پروردگارتان تکذیب میکنید،
آفرید آدم را از گل خشک مانند گل پخته شده،
و آفرید جن را از آتشی که ممزوج بهوا گشته،
پس بکدام نعمتهای پروردگارتان تکذیب میکنید،
پروردگار دو مشرق (تابستانی و زمستانی) و پروردگار دو مغرب (تابستانی و زمستانی)
پس بکدام نعمتهای پروردگارتان تکذیب میکنید
دو دریا روان گردید بطوری که بهم نرسند

صفحه : 4
بین آن دو دریا را فاصله‌ئی قرار داد که در هم نریزند
پس بکدام نعمتهای پروردگارتان تکذیب میکنید،
از آن دو دریا بیرون میآورد مروارید و مرجان،
پس بکدام نعمتهای پروردگارتان تکذیب میکنید،
و بر آن دریاهاست کشتیهای برافراشته مانند کوه‌ها،
پس بکدام آلاء پروردگارتان تکذیب میکنید،
هر که در روی زمین است فانی است
و باقی ماند ذات پروردگار تو که صاحب جلال و عظمت و کرامت است،
پس بکدام نعمتهای پروردگارتان تکذیب میکنید،
سؤال و طلب حاجت از او نماید هر کسی که در آسمانها و زمین است، در هر زمانی و آنی او در احداث کردن و آفریدن است،
پس بکدام نعمتهای پروردگارتان تکذیب میکنید،
زود باشد فارغ شویم و خود را آماده کنیم برای رسیدگی بحساب شما ای جن و انس (یعنی بزودی از عمل خلقت شما فارغ میگردیم و خلقت شما تمام و بفعلیت میرسد)،
پس بکدام نعمتهای پروردگارتان تکذیب میکنید،
ای گروه جن و انس اگر توانید بیرون روید از قطرها و حدود آسمان و زمین پس بیرون روید نتوانید بیرون روید مگر با قدرت و استیلای شایان،
پس بکدام یک از نعمتهای پروردگارتان تکذیب میکنید،
بر شما فرستاده زبانه تند از آتش و مس گداخته پس نتوانید از خود دفع نمائید،
پس بکدام یک از نعمتهای پروردگارتان تکذیب میکنید.

توضیح آیات‌

اشاره

الرَّحمن‌ُ الرّحمن مبتداء و خبرش جمله فعلیّه (عَلَّم‌َ القُرآن‌َ) اینکه سوره مبارکه را بنام (الرّحمن) افتتاح نموده نظر به اینکه اکثر آیات آن مشتمل بر انعامات و اکراماتی است که از قبیل رحمت واسعه پدیدار گردیده و اشاره بآن فیض منبسط و رحمت رحمانی لم یزلی است که فیّاض مطلق شمه‌ای از آن فیض غیر متناهی و از آن اشعه نور رحمت واسعه رحمانی بارض قابلیّات ممکنات پرتو افکنده و بسراسر موجودات احاطه نموده و اعدام را از ظلمت عدم و نیستی بعالم نور و هستی ظهور و بروز

صفحه : 5
داده و هر ممکنی را در خور استعداد و قابلیّت از آن فیض منبسط و رحمت واسعه (وَ رَحمَتِی وَسِعَت کُل‌َّ شَی‌ءٍ) بهره‌مند گردانیده (هر کسی را هر چه لایق بود داد) بزرگوار خدای رحمن و جواد مطلقی است که بصفت رحمانیّت و فیاضیت از هیچ ممکنی از ممکنات منع فیض ننموده و هر یک را در خور استعداد و بقدری که حکمت اقتضاء نموده از نعمتهای غیر متناهی خود وی را برخوردار گردانیده.
رحمن مثل اللّه نامی است مخصوص بذات کبریایی که احدی را نسزد موصوف بآن گردد و شاید یکی از اسرارش اینکه باشد که چون (اللّه) دلالت دارد بر ذاتی که جامع تمامی اسماء الحسنی و اوصاف جلال و جمال احدی است و رحمن دلالت دارد بر شمول رحمت غیر متناهی ایزدی و اینکه دو وصف ذاتی را سزد که در حد ذات خود غیر متناهی و در مرتبه صفت رحمانیّت نیز غیر محدود باشد اینکه است که اینکه دو نام شریف اختصاص بذات کبریایی پیدا نموده و دیگری را نشاید، زیرا که جز او همه محدود و متناهی میباشد (الرَّحمن‌ُ عَلَی العَرش‌ِ استَوی) اشاره باستیلاء و سلطنت و کبریایی و احاطه و سعه رحمت رحمانی او است که تمامی ممکنات را فرا گرفته و همه موجودات تحت پرچم و سیطره قهّاریت او مسخّر امر تکوینی او گردیده و انجام وظیفه میدهند و رحمن و رحیم دو اسم از اسماء الحسنی الهی‌اند لکن رحمت رحمانی شامل تمام موجودات و ممکنات گردیده و تمام موجودات از پرتو همین اسم شریف ظهور و بروز نموده‌اند و در شمول رحمت، همه یکسانند لکن رحمت رحیمی اختصاص بخواص و موحّدین دارد باقی از آن محرومند اینکه است که در (بسم اللّه) الرّحمن را مقدم انداخته بر (الرّحیم).
عَلَّم‌َ القُرآن‌َ نخستین موجودی که مشمول رحمت رحمانی و از اشعه نور وجود ازلی در عالم مادیات تظاهر نموده آیات قرآنی (و من خوطب به) او است که مخاطب به خطابهای فرقانی است و همین آیات قرآنی است که پس از تنزلاتی از عالم ما فوق الطبیعة بصورت الفاظ و عبارات شیرین برآمده و بوصف فرقانی در محل قدس و قلبی که بنور الهی تلألؤ یافته بتوسط فرشته رحمت نَزَل‌َ بِه‌ِ الرُّوح‌ُ الأَمِین‌ُ عَلی قَلبِک‌َ لِتَکُون‌َ مِن‌َ المُنذِرِین‌َ

صفحه : 6
فرود آمده که آن نبی رحمت صلی اللّه علیه و آله و سلّم که مظهر اسم رحمن (و رحمة للعالمین و اول ما خلق اللّه) بشمار میرود آیات وعد و وعید را بمردم بیاموزاند و باین وسیله خلق را از کج روی بسوی جاده مستقیم که منتهی میگردد بجوار قرب رب العالمین رهبری نماید.
و همانطوری که آدم ابو البشر علیه السلام بآموختن اسماء فضیلت و شرافت یافت بر تمام ملائکه و مسجود آنها گردید آن پیغمبر رحمت را نیز بتعلیم قرآن فضیلت و برتری داد بر تمام موجودات و اعلام نمود
(لو لاک لما خلقت الافلاک)
اشاره باین که تمام موجودات بطفیل وجود تو خلق شده‌اند.
خَلَق‌َ الإِنسان‌َ دومین موجودی که باعتبار مقام و رتبه مشمول اینکه نام شریف گردیده و از پرتو نور رحمانی بوجود آمده انسان کامل است که جامع تمام فضائل و گنجینه اسرار الهی و چکیده جمیع عوالم امکانی و شاهکار خلقت و نماینده اوصاف احدی و خلیفه اوست در روی زمین که مبدء آفرینش بدست قدرت ازلی در شالوده خلقت انسانی اسرار خلقت و رموز آفرینش را نهفته و نظر بهمان شرافت انسانی است که آدم را مسجود ملائکه قرار داده و تمام موجودات را مسخر بشر و مأمور بخدمت گذاری وی گردانیده و آنچه در عالم کبیر منتشر و پراکنده بنظر میآید در نسخه وجود آدمی بنحو وحدت مرتکز نموده و وی را مظهر و نماینده اوصاف ازلی خود قرار داده و وی را بتاج وَ لَقَد کَرَّمنا بَنِی آدَم‌َ مفتخر و سر افراز گردانیده و به نَفَخت‌ُ فِیه‌ِ مِن رُوحِی او را بمقام قرب و عندیت و منزلت در مقام قدس معرفی فرموده.
عَلَّمَه‌ُ البَیان‌َ از راغب اصفهانی است که بیان کشف و ظاهر نمودن چیزی را گویند اعم از آنکه کلام و نطق و آنچه بر اینکه صفت باشد یا غیر آن (پایان) در مقام معرفی انسان اولین صفتی که انسان را بر سایر موجودات امتیاز و برتری میدهد اینکه است که بوی قوه بیان عطاء نموده و وی را بدین صفت ممتاز گردانیده

صفحه : 7
چنانچه در وصف وی فرموده الَّذِی عَلَّم‌َ بِالقَلَم‌ِ عَلَّم‌َ الإِنسان‌َ ما لَم یَعلَم سوره اقرء آیه 3 و تعلیم بقلم کرامتی است مخصوص بانسان که هیچ موجودی خواه ملک کراما کاتبین باشد یا فلک مجرد باشد یا مادی بچنین فضیلتی مخصوص نگردیده.
در اینکه مقصود از انسان کیست که در اینکه سوره مبارکه در مرتبه دوم از مشمولین رحمت رحمانی و فیض منبسط الهی واقع گردیده و بوی بیان آموخته، در اینجا بین مفسرین گفتاری است.
1- آدم ابو البشر است و اینکه رأی را تأیید مینماید قوله تعالی وَ عَلَّم‌َ آدَم‌َ الأَسماءَ کُلَّها که تمام اسماء را بآدم آموختیم و وی را بقوله تعالی أَنبِئهُم بِأَسمائِهِم مأمور گردانیدیم ملائکه را بآن اسماء خبردار نماید.
2- مقصود پیمبر خاتم صلی اللّه علیه و آله و سلّم است زیرا که در حدیث است خداوند حضرتش را بعلوم اولین و آخرین دانا گردانید.
لکن نظر بالف و لام در الانسان که دلالت بر جنس دارد شاید مقصود جنس انسان است که تمام افراد بشر مشمول همین منقبت و فضیلت میباشند زیرا که پروردگار رحمن بهر فردی از بشر قوه‌ای در باطن و روحیه وی نهاده و آن قوه عقل وی است که بین خوب و بد تمیز میدهد و کلیات را ادراک مینماید و خیر و شر را میشناسد و نیز در ظاهر قوه نطق و سخنرانی بوی عطا نموده که ترجمان عقل او باشد و ما فی الضمیر او را ارائه دهد و بهمین قوه انسان از حیوانات امتیاز و برتری پیدا نموده و در اینکه آیه وی را در مرتبه ثانی خلقت بشمار آورده و باین صفت وی را معرفی نموده.
از بعضی مفسرین است که خداوند اینکه سوره را باسم (رحمن) مفتوح گردانیده و ابتداء نمود بذکر قرآن اشاره به اینکه قرآن اصل اصول دینیه و از بالاترین نعمتهای الهی بشمار میرود زیرا که قرآن اساس دین متین و منشأ شرع مبین است و در رتبه بالاترین اقسام وحی و نیکوتر چیزی است که در گشوده شدن درهای دین و ملت و اعز کتب الهی است در اعجاز و اینکه خلقت انسان را پس از تعلیم قرآن بیان نموده برای اینکه است که دانسته شود که غرض و غایت از آفرینش

صفحه : 8
انسان متدین گردیدن وی است بدین حق و چون علت غایی مقدم بر علت فاعلی است لذا خلقت قرآن را مقدم انداخته بر انسان و خلقت انسان را مقدم انداخته بر آموختن وی را نطق و بیان زیرا که انسان بتوسط کلام و بیان ارائه میدهد آنچه را که در باطن خود نهفته دارد. پایان الشَّمس‌ُ وَ القَمَرُ بِحُسبان‌ٍ الشمس مبتدا و القمر عطف بر آن بحسبان خبر مبتداء سومین موجودی که در اینکه سوره مبارکه مخصوص بذکر گردانیده و مشمول فیض رحمانی بشمار آورده شمس و قمر است که پس از مرتبه و مقام قرآن و آزمودن آن و پس از خلقت انسان و آزمودن وی را بنطق و بیان اول ظهور رحمت عام او در عالم طبیعیات که مقدمه پیدایش انسان و برای نفع و بهره بردن و آسایش او لازم و ابقاء نوع بشر منوط بآنست خورشید است که در عالم مادیات مظهر اتم فیض سبحانی است و ماه که خلیفه و جانشین وی است در شب زمین را بنور خود روشنی میدهد و رونق میبخشد.
بِحُسبان‌ٍ اشاره به اینکه شمس و قمر هر یک بنظام معین در فلک خود همان طوری که ناظم و مربی عالم در طبیعت آنان گذارده و مقرر فرموده مسخر امر تکوینی الهی گردیده‌اند و بدون آنکه سر سوزنی از مدار خود تجاوز نمایند انجام وظیفه میدهند و اشاره بنظم و نسق حرکات ماه و خورشید دارد قوله تعالی در سوره یس وَ الشَّمس‌ُ تَجرِی لِمُستَقَرٍّ لَها ذلِک‌َ تَقدِیرُ العَزِیزِ العَلِیم‌ِ وَ القَمَرَ قَدَّرناه‌ُ مَنازِل‌َ حَتّی عادَ کَالعُرجُون‌ِ القَدِیم‌ِ. لَا الشَّمس‌ُ یَنبَغِی لَها أَن تُدرِک‌َ القَمَرَ وَ لَا اللَّیل‌ُ سابِق‌ُ النَّهارِ وَ کُل‌ٌّ فِی فَلَک‌ٍ یَسبَحُون‌َ اشاره به اینکه شمس در همان قرارگاه و محل استقرار خود حرکت میکند لکن قمر منزلهایی را طی مینماید لکن هیچ یک از ماه و خورشید از مدار خود تجاوز نمینمایند و هر یک در فلک و کره مخصوص بخود شناورند.
وَ النَّجم‌ُ وَ الشَّجَرُ یَسجُدان‌ِ نجم در لغت نباتاتی را گویند که ساق ندارد و روی زمین پهن میشود مثل

صفحه : 9
خیار و خربوزه و غیره و شجر درخت ساقدار است و النجم عطف بقمر و الشجر عطف بنجم داده شده.
چهارمین موجود از موجوداتی که در آیات نام برده شده و از مشمولین فیض رحمت واسعه الهی بشمار آورده گیاه‌هایی است بهر دو قسم آن ساق‌دار و بی‌ساق و شاید سر اینکه بی‌ساق را در ذکر مقدم انداخته اینکه باشد که نباتات از قبیل گندم و جو و باقی حبوبات هم از حیث عدد زیادترند و هم از حیث فائده مهمتر و نیز احتیاج بآنها بیشتر است.
و شاید مقصود از نجم چنانچه بعض مفسرین را رأی چنین است ستارگان باشند که نسبت بعالم بشری از حیث رتبه و مقام پس از شمس و قمر بشمار آیند و مرجع ضمیر یَسجُدان‌ِ نجم و شجر است و اشاره به اینکه اینان خاضع و منقاد امر تکوینی پروردگارند و هیچوقت از خدمت مرجوعه بخود سستی نمیکنند و اگر کسی بدیده تحقیق بچشم و قلب آنان را نگرد آن وقت بچشم دل که بمراتب بسیار بیناتر و روشن‌تر از چشم سر است میبینید چگونگی رکوع و سجود آنها را. قوله تعالی أَ وَ لَم یَرَوا إِلی ما خَلَق‌َ اللّه‌ُ مِن شَی‌ءٍ یَتَفَیَّؤُا ظِلالُه‌ُ عَن‌ِ الیَمِین‌ِ وَ الشَّمائِل‌ِ سُجَّداً لِلّه‌ِ وَ هُم داخِرُون‌َ و سجده دارای مراتبی است از تکوینی و تشریعی و همین طوری که ظل و سایه شیئی تابع ذی ظل و قائم بوی است تمام موجودات قائم بوجود حق تعالی و موجود باو و همه خاضع و مسخر امر تکوینی الهی میباشند پس باین لحاظ همه اشیاء سجده تکوینی دارند.
از بعض مفسرین است که مقصود از سجده آنها سایه آنها است که سایه آنها از وقت طلوع تا غروب علی الدوام کم میشود یا زیاد میگردد مثل کسی که گاهی برای رکوع خم میشود و گاهی برای سجده در زمین پهن میگردد.
دیگری گفته اشاره بحرکت اشجار و گیاهاست موقع وزیدن باد، دیگری گفته سجود آنها عبارت از حدوث آنهاست که وجود و پیدایش آنان پس از عدم دلیل بارزی است بر مخلوقیت و احتیاج آنها در وجود و بقاء بمدبر حکیم که پس از نیستی بهستی و پس از عدم بوجود آمده‌اند.

صفحه : 10
لکن دانشمندان گویند هر نوعی از موجودات را سجده خاصی است که مخصوص بوی است و ما باین چشم سر نتوانیم سجده آنها را فهم نمائیم چنانچه هر نوعی از موجودات را تسبیح مخصوصی است که نتوانیم چگونگی آن را درک نمائیم و قوله تعالی وَ لکِن لا تَفقَهُون‌َ تَسبِیحَهُم اشاره بآنست.
وَ السَّماءَ رَفَعَها وَ وَضَع‌َ المِیزان‌َ پنجمین موجودی که از حیث رتبه و مقام مخصوص بذکر و مشمول رحمت رحمانی واقع گردیده آسمان است سماء مأخوذ از سمو و بمعنی علو و بلندی است که نسبت بزمین ارتفاع دارد و شاید مقصود از (رفعها) اشاره برفعت و بلندی کرات و کهکشان ها و سیارات و اوضاع سماوی دارد که آن موجودات نسبت بزمین هم علو مکانی دارند و هم رفعت شرفی، که موجودات سماوی کما و کیفا علو و برتری دارند بر زمین و آنچه در زمین است مگر انسان که خلاصه و چکیده تمام موجودات ارضی و سمائی است و افضل و ارجمندتر از اکثر موجودات بشمار میآید.
وَ وَضَع‌َ المِیزان‌َ ششمین از تظاهرات فیض رحمانی وضع میزانست، میزان بوضع اولی برای سنجش و موازنه نمودن چیزی بچیزی وضع گردیده مثل میزان، قپان، مکیال و مقیاس و امثال آن لکن بوضع ثانوی شامل میگردد آنچه را که در معنی موازنه و سنجش نمودن چیزی بچیزی باشد و لو آنکه از قبیل جسم و جسمانیات محسوب نگردد مثل اینکه عملی را بسنجند بعمل دیگر، و نیز شامل میگردد تساوی و توازنی که بین اجزاء شیئی مراعات میگردد و گویند اینکه دو شی‌ء اجزائش بیک میزان است بلکه توان گفت چنانچه بعضی را عقیده بر اینکه است که بوضع اولی میزان برای اعم از موازنه حسی و معنوی وضع گردیده زیرا که میزان لفظ عامی است که دارای مصادیق عدیده است و در تمام امور از اعتقادات و اخلاقیات و امور دیگر تعدیل میشود و شامل میگردد آنچه را که برای سنجش در امور عادی و طبیعی و

صفحه : 11
در نظام جامعه تمدن بشری بکار میبندند که در معاملات تعدی بر افراد نشود و خسران و زیان بر کسی وارد نیاید و عدل و مساوات در معاملات که از آن تعبیر بعدالت میشود، در تمام امور بین جامعه برقرار باشد و نیز شامل میگردد آنچه را در معنی موازنه باشد مثل تعدیل در قوای شهویه و غضبیه.
أَلّا تَطغَوا فِی المِیزان‌ِ، وَ أَقِیمُوا الوَزن‌َ بِالقِسطِ وَ لا تُخسِرُوا المِیزان‌َ در اینکه آیات سه مرتبه میزان نام برده شده ممکن است در هر یک معنایی غیر از دیگری مقصود باشد میزان اول (وَ وَضَع‌َ المِیزان‌َ) چون بعد از ذکر اوضاع عالم از شمس و قمر و نجوم و اشجار و رفعت آسمانها عطف داده شاید اشاره بتعادل و توازن و نظام بین اوضاع عالم مراد باشد و میزان دوم أَلّا تَطغَوا فِی المِیزان‌ِ شاید میزان حسی که موازنه جسمی بجسم دیگر است مراد باشد، که از فروع و نمونه آن میزان حقیقی بشمار میرود، که ناظم عالم بین موجودات تأسیس نموده و همانطوری که اوضاع عالم روی یک میزان معین برقرار گردیده بایستی جامعه بشری نیز در معاملات و معاشرات روی پایه اعتدال قرار گیرد اینکه است که مؤکدا نهی فرموده که نباید در میزان طغیان نمائید وَ زِنُوا بِالقِسطاس‌ِ المُستَقِیم‌ِ و در سوره مطففین بکم فروشان تهدید بعذاب نموده وَیل‌ٌ لِلمُطَفِّفِین‌َ.
و میزان سوم وَ أَقِیمُوا الوَزن‌َ بِالقِسطِ وَ لا تُخسِرُوا المِیزان‌َ شاید اشاره بمیزان عدل باشد که امر فرموده در همه حال و در همه اعمال و افعال مراعات عدل نمائید و حد وسط بین افراط و تفریط را بگیرید زیرا که جمع وزن موزون و جمع میزان موازین است و قسط بمعنی عدل است.
در مفردات چنین گفته الوزن، بمعنی شناختن اندازه شیئی است چنانچه گفته میشود (زنأ زنة و زنا) و در نزد عموم مردم وزن چیزی را گویند که بآن اندازه گیری میشود بعدل و مساوات وَ زِنُوا بِالقِسطاس‌ِ المُستَقِیم‌ِ- وَ أَقِیمُوا الوَزن‌َ بِالقِسطِ) اشاره بعدالت و میانه روی در تمام اعمال و افعال و اقوال است.
خلاصه چون وزن و میزان عام است و در امور حسی و معنوی هر دو استعمال

صفحه : 12
شده ممکن است مصادیقی پیدا کند در آیه اول (وَ وَضَع‌َ المِیزان‌َ) بقرینه آنکه بشمس و قمر و اوضاع سماوی و نظام آنها عطف داده شده مراعات معنی اول اولی بنظر می آید که گفته شود مقصود از میزان تعادل و توازن بین امور سماوی و ارضی است زیرا که تعادل و توازن بین تمام اجزاء موجودات برقرار است چنانچه اگر در اجزاء موجودی از موجودات سر سوزنی خلل یابد یا نظام و تعادل وجودش بهم خورد آن موجود بسوی عدم و نیستی رهسپار خواهد گردید چنانچه در حدیث است
(بالعدل قامت السموات و الارض)
آری موجودات با کثرتی که بین آنهاست کما و کیفا و تضاد و تباینی که بین آنها دیده میشود (بجمعها حقیقة واحدة الهیة) زیرا جلوه وحدت ربوبی و ظهور فیض رحمت رحمانی در تمامی آنها نمودار است و بآن جلوه وحدت الهی است که متفرقات لباس وحدت پوشیده و با هم الفت نموده و در انجام اوامر تکوینی حق تعالی میکوشند.
و از بعض مفسرین نقل شده که مقصود از میزان قرآن است که قوانین و احکام آن روی میزان عدل واقع گردیده و میزان در آیه دوم بقرینه آنکه مؤکدا بنی آدم را نهی نموده از طغیان نمودن در میزان حمل بر میزان حسی نمودن اولی بنظر می آید و در آیه سوم بقرینه امر بقیام که ثبوت و استقامت در عمل را میرساند و نیز لفظ وزن و قسط وَ أَقِیمُوا الوَزن‌َ بِالقِسطِ اینکه سه کلمه مشعر بر اینکه است که مقصود از لفظ میزان امر بعدل و میانه روی و مراعات نمودن نقطه اعتدال در تمام امور مراد است. (و اللّه العالم) وَ الأَرض‌َ وَضَعَها لِلأَنام‌ِ لام للانام لام غایت است که برای فائده عمل آرند.
هفتمین از تظاهرات فیض رحمانی زمین، و نعمتهای آنست و در اینکه مقصود از انام خصوص انسان است یا اعم از انسان و جن یا مقصود تمام خلق روی زمینند یا خصوص جنبندگان روی زمین، از مفسرین گفتاری نقل شده و هر کسی نسبت بآن اظهار رأی نموده لکن بقرینه اینکه وضع زمین را مقابل ارتفاع آسمان قرار داده

صفحه : 13
بمعنی اعم گرفتن اولی بنظر میآید و همین طوری که ارتفاع آسمانها اختصاص بنوعی ندارد بلکه برای نظام کلی خلقت است زمین نیز برای نفع تمام اهل زمین است لکن وقتی اینکه آیه را با آنجا که فرموده خَلَق‌َ لَکُم ما فِی الأَرض‌ِ جَمِیعاً جمع کنیم توان چنین استفاده نمود اگر چه لفظ انام تعمیم داشته باشد و اهل زمین را شامل گردد لکن علت غایی خلقت زمین و آنچه در زمین است نفع برداری انسان است.
در تفسیر روح البیان چنین گوید آیه اشاره ببسط ارض وجود بشریت است تا اینکه هر صنفی از افراد بشر تعیش و زندگانی خود را بر آنچه ملایم طبع آنهاست بکمال رسانند چنانچه تعیش نوع بشر باستیفای شهوات حیوانیه و لذائذ جسمانیه است و تعیش اصحاب قلوب و اهل معنی بواردات غیبیه و الهامات قلبیه است و تعیش ارواح علویه بتجلیات روحانیه و محاضرات ربانیه انجام گیرد و تعیش صاحبان اسرار لاهوتیه قدسیه به تجلیات ذاتیه احدیه که مفنی و فنا کننده ما سواست خاتمه مییابد.
فِیها فاکِهَةٌ وَ النَّخل‌ُ ذات‌ُ الأَکمام‌ِ (کم) در لغت آن پرده‌ای را گویند که میوه را میپوشاند و جمع او اکمام است. پس از آنکه اشاره بخلقت زمین و وضع آن نموده و در مقام تعداد منافع زمین بر آمده و بعضی از نعمتهای زمین را در اینکه آیات تذکر میدهد که از جمله منافع زمین پدید شدن فاکهه است که شامل میگردد انواع و اقسام میوه‌جات را که خلق زمین از آن منتفع گردند و تغذیه نمایند.
و دیگر درخت خرما که در آن غلاف و لیف قرار داده که از آفات سماوی و ارضی مصون ماند و در پوست و غلاف محفوظ ماند چنانچه معنی اکمام است اختصاص بدرخت خرما ندارد بسیاری از میوه‌جات را شامل میگردد و شاید اینکه ذات الاکمام اختصاص بدرخت خرما داده شده برای شرافت و اهمیت درخت خرما است که نسبت بباقی درختان مزیت دارد.

صفحه : 14
وَ الحَب‌ُّ ذُو العَصف‌ِ وَ الرَّیحان‌ُ سوم از منافع زمین حبوبات است از قبیل گندم و جو و ارزن و عدس و باقی حبوباتی که از زمین روئیده میشود و انسان از آن تغذیه مینماید و (عصف) در لغت پوست حبوبات است و برای حفظ آنست تا وقتی که بثمر رسد و پس از رسیدن و درو کردن پوست آنها را جدا میکند و خوراک چهارپایان میگردد.
چهارم از فائده‌های زمین روئیده شدن ریحان است ریحان چیز خوشبو را گویند و شاید مقصود از ریحان تمام انواع و اقسام گلها و ریاحینی باشد که انسان از استشمام آن محفوظ میگردد.
فَبِأَی‌ِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبان‌ِ پس شما کافرین ای جن و انس بکدام یک از نعمتهای پروردگارتان انکار میکنید آیا اینها را نعمت نمی‌دانید یا انکار دارید که از پروردگارتان باشد.
مفسرین گویند ضمیر (کما) راجع بجن و انس است بدلیل آنکه انام آیه بالا وَ الأَرض‌َ وَضَعَها لِلأَنام‌ِ) جن و انسند و نیز (جان و ثقلان که در آیات بعد ذکر شده تأیید مینماید که مقصود از ضمیر (کما) جن و انس می‌باشد.
و اینکه آیه درسی و یک موضع از اینکه سوره تکرار شده و تکرار نه فقط برای تأکید باشد چنانچه بنظر بدوی چنین می‌نماید بلکه برای تقریر و تنبیه غافلین و توبیخ و تنبیه جاحدین و منکرین نعمتهای الهی است که عقب هر نعمتی تذکر می‌دهد که بایستی یک یک موجودات را تحت نظر قرار دهند و بدانند که آنچه روی زمین و بالای زمین بلکه هر ممکنی که در عالم ظهور و بروز کرده و می‌کند تماما ملک خدا و تحت تصرف او و ظهور و پرتوی است از رحمت رحمانیه غیر متناهیه او و نمایشی است که از فیض منبسط وَ رَحمَتِی وَسِعَت کُل‌َّ شَی‌ءٍ بروز و ظهور نموده.
و نیز پس از دانستن و توجه داشتن که هر چه موجود است از نعمتهای غیر متناهی او بشمار میرود در مقام شکرگزاری ولی نعمت خود برآیند پس تکرار آیه بمناسبت کثرت نعمتهایی است که تذکر می‌دهد که اولا باید دانست که

صفحه : 15
اینکه هایی که در سوره تذکر داده هر یک یک نعمت جداگانه ایست، و در ثانی متذکر گردید که اینها از نعم الهی است و تفضلا بنوع بشر عطا فرموده کسی که متذکر اینکه دو جهت گردید البته در مقام شکرگزاری برمی‌آید.
خلاصه تکرار آیه دو فائده در بر دارد، یکی تذکر نعمت بودن آنچه را که در آیات تذکر می‌دهد و دیگر بدانند که اینها از نعم الهی است زیرا اکثر مردم و لو موحدین با اینکه وفور نعمتهایی که در دسترس آنان گذاشته شده اصلا توجه به نعمت بودن آن ندارند چه جای آنکه متذکر باشند که اینها نعمتی است از نعم غیر متناهی الهی که بایستی بشکرانه آن بوظائف راجع بآن عمل نمایند،

از دست و زبان که برآید کز عهده شکرش بدر آید
و از بعضی مفسرین است که تکرار آیه برای مبالغه است زیرا تکرار را در عرف برای مبالغه بسیار آرند، مثل اینکه در مقام احسان و امتنان گویند آیا من بتو نیکی نکردم، وقتی بتو بخشش نمودم، آیا بتو نیکی نکردم، وقتی بتو مال دادم، آیا بتو نیکی نکردم، وقتی تو را مثلا نجات دادم.
از جابر انصاری چنین نقل میکنند که گفته پیمبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم اینکه سوره را تا آخر بخواند پس از آن فرمود چرا شما را خاموش میبینیم جنیان از شما بهترند، زیرا که در عقب هر دفعه که آیه مبارکه فَبِأَی‌ِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبان‌ِ را بر آنان خوانده میشد آنان در پاسخ میگفتند
(لا بشی‌ء من نعمک ربنا نکذب) فلک الحمد)
یعنی بر هیچیک از نعمتهای تو ای پروردگار انکار نمیکنیم و حمد و ستایش مخصوص بتو است.
خَلَق‌َ الإِنسان‌َ مِن صَلصال‌ٍ کَالفَخّارِ صلصال در لغت گل خشگی را گویند که از شدت جفاف و خشگی در موقع جدا شدن اجزاء آن صدا میکند کَالفَخّارِ گل پخته شده را گویند مثل آجر و خرف و امثال آن که از ضخامت و سفتی وقتی بدست اصابت نماید دست را صدمه زند.
در جای دیگر در بیان خلقت آدم فرموده خَلَقتَه‌ُ مِن طِین‌ٍ و در جای

صفحه : 16
دیگر إِنِّی خالِق‌ٌ بَشَراً مِن صَلصال‌ٍ مِن حَمَإٍ مَسنُون‌ٍ و در جای دیگر مِن طِین‌ٍ لازِب‌ٍ اینکه آیات در باره خلقت انسان مخالف با هم نیست، چنانچه بعض مفسرین چنین توهم نموده‌اند زیرا وقتی آیات را با هم جمع نمودیم بضمیمه بعض احادیث از مجموعش چنین برمیآید که خداوند آدم را از خاک خلقت نموده پس از آنکه خاک را گل نموده (مِن طِین‌ٍ لازِب‌ٍ) یعنی گل چسبنده گردید آن گل پس از آنکه مدتی ماند حَمَإٍ مَسنُون‌ٍ یعنی مثل لای و لجن گردید و پس از مدتی آن گل مِن صَلصال‌ٍ خشک و سفت شد مثل خزف گردید پس باین بیان منافاتی بین آیات نیست و تماما حالات گلی است که آدم از آن خلقت گردیده.
با آنکه نظر بشرافت انسان دارد که در اول سوره وی را در مرتبه دوم از مظاهر رحمت خود بشمار آورده، لکن در اینجا در مقام قدرت نمایی ذات کبریایی خود برآمده که انسانی که اینکه قدر شریف است وجود جسمانی و طبیعی او از پست‌ترین مواد تهیه شده، که اول شالوده پدر او از گل خشک و پس از آن خلقت افراد بشر از ماءٍ مَهِین‌ٍ آب سست منی بوجود آمده و آخر او مردار گندیده، خواهد گردید، و در بین شاهکار خلقت چه عجایب موجودی پدید گردانیده که بر بیشترین موجودات شرافت دارد و امتیاز پیدا نموده بلکه از تمام موجودات وی را برتری داده بدلیل آنکه پس از خلقت آدم تمام ملائکه را مأمور گردانید که به آدم سجده کنند و اگر انسان افضل از تمام ملائکه نبود چگونه روا بود که ملائکه مقربین در پیشگاه او سجده که اظهار کوچکی و تواضع است بنمایند.
وَ خَلَق‌َ الجَان‌َّ مِن مارِج‌ٍ مِن نارٍ مارج در لغت بمعنی اضطراب آمده و مارج من نار ظرف آتش را گویند که مخلوط بدود باشد در (المنجد) است که مارج (الشعلة ذات اللهب الشدید) یعنی شعله آتشی که بسیار شدید باشد.
از فتوحات مکی از باب نهم آن چنین نقل میکنند مارج آتشی است ممزوج بهوا که آن را هوای مشتعل گویند و (جان) مخلوق از دو عنصر آتش

صفحه : 17
است و آدم آفریده شده از دو عنصر آب و خاک است چون آب و خاک ممزوج بهم گردد آن را طین نامند و تناسل بشر بالقاء آب نطفه است در رحم و تناسل جن بالقاء هوا است در رحم انثی و بین آفرینش جان و انسان مدت هشت هزار سال طول کشید. (پایان) فَبِأَی‌ِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبان‌ِ گویا خطاب سرزنش آمیز بجن و بشر مینماید که چرا باول خلقتتان رجوع نمیکنید تا آنکه بدانید از چه ماده‌ای و عنصر ضعیفی بدست قدرت ازلی بشر بصورت بشریت و جن بهیئت مخصوص بخود در آمده‌اید و از مرتبه پست جمادی پس از تحول چه مراتب و چه مراحلی را پیموده تا صاحب عقل و ادراک گردیده‌اید پس چگونه توانید با اینهمه تفضلاتی که پروردگار در باره شما انواع جن و انس اجراء نموده انکار نعمت نمائید یا انکار نمائید که اینکه نعمتها از طرف پروردگار است رَب‌ُّ المَشرِقَین‌ِ وَ رَب‌ُّ المَغرِبَین‌ِ، فَبِأَی‌ِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبان‌ِ دیگر از تظاهرات رحمت رحمانی و آلاء و نعمتهای غیر متناهی او اینکه است که پروردگار رحمن پدید آورنده و تربیت کننده دو مشرق و دو مغرب است.
مشرق و مغرب زمستانی و تابستانی که طلوع و غروب خورشید و نیز باقی کواکب در تابستان و زمستان مخالف یکدیگر است و کمال قدرت و احاطه رحمت او را نشان میدهند و اینکه اختلاف که ناشی است از گردش موجودات و حرکت اوضاع سماوی و ارضی بگرد یکدیگر، برای اینکه است که شب و روز و ماه و سال و اختلاف فصول پدید شود و در نتیجه انواع موالید سه گانه حادث گردد و سر انجام آنکه غایت و فائده حرکات موجودات است از نقص بکمال رساندن بشر بلکه سایر موجودات میباشد پدید شدن وجود بشری است.

صفحه : 18
مَرَج‌َ البَحرَین‌ِ یَلتَقِیان‌ِ، بَینَهُما بَرزَخ‌ٌ لا یَبغِیان‌ِ دو دریا یکی شیرین و یکی تلخ گویند آن دو دریا اشاره بدریای فارس و دریای روم است که سطح آنها با هم تماس دارند و در هم ریزش نمیکنند، و بعضی مفسّرین در توجیه آیه چنین گفته مانعی بین آن دو دریا است که از حد خود تجاوز نمی‌کنند نه آب شیرین در آب شور ریخته میگردد و نه شور ممزوج بشیرین میگردد اینکه است که گویا در مقام سرزنش خطاب بجن و انس نموده که با اینکه عجائب خلقت چگونه نعمت و رحمت پروردگار و مربّی عالم را انکار می‌نمائید.
یَخرُج‌ُ مِنهُمَا اللُّؤلُؤُ وَ المَرجان‌ُ از آن دو دریا بیرون آید مروارید و مرجان و برای رفع اعتراض که مروارید از دریای شور بیرون آید نه از دریای شیرین و در آیه مرجع ضمیر (منها) هر دو دریا است بدون تعیین.
مفسرین در پاسخ گفته‌اند شاید مروارید و مرجان از محل تلاقی اینکه دو دریا پدیدار میگردد، یا آنکه گوئیم چون آن دو دریا متصلند بهم آنچه از یکی از آن دو خارج گردد مثل اینکه است که از دیگری خارج گردیده، و نیز عادت عرب بر اینکه است که وقتی دو چیز را با هم گویند اگر در عقب چیزی آرند که مناسب یکی است نسبت بهر دو میدهند نظیر قوله تعالی یا مَعشَرَ الجِن‌ِّ وَ الإِنس‌ِ أَ لَم یَأتِکُم رُسُل‌ٌ مِنکُم چنانچه معلوم است ضمیر کم انس است نه جن.
دیگری گفته است کسی غیر از خالق و مربی عالم خبر از ته دریا ندارد شاید در ته دریای شیرین نیز مروارید و مرجان یافت بشود.

سخنان مفسرین در تأویل آیه‌

(1) طبرسی از سلمان فارسی و سعید بن جبیر و سفیان ثوری روایت میکند که مقصود از بحرین، علی علیه السّلام و فاطمه علیها سلام است و برزخ بین آن دو و رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم است یَخرُج‌ُ مِنهُمَا اللُّؤلُؤُ وَ المَرجان‌ُ حسن علیه السّلام و حسین علیه السّلام میباشند و!!!

صفحه : 19
و بروایت منهج اعمش از اهل تسنن چنین گفته من از عبد الرّحمن اسلمی شنیدم که گفت من از إبن مالک شنیدم که گفت من از رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلّم شنیدم که فرمود (وقتی خورشید را مفقود نمودید رو بقمر آرید وقتی قمر را نیافتید رو بزهره آرید وقتی زهره را نیافتید رو بفرقدین آرید پس از سؤال که شمس و قمر و زهره و فرقدین چیست فرمود من مثل خورشیدم و علی علیه السّلام بجای من مثل ماه است و فاطمه علیها السّلام بجای زهره و حسن و حسین بمنزله فرقدین.
اشاره به اینکه نجات از ظلمات گمراهی موقوف باشراقات انوار باهره و مصباح هدایت آل عبا حاصل میگردد و بدون تمسّک بانوار هدایت آنان ممکن نیست کسی از ورطه هلاکت نجات یابد شاعر چه خوب گفته:

(لی خمسة اطفی بهم حرّ الجحیم الحاطمه المصطفی و المرتضی و ابناهما و الفاطمه)
(پایان) رأی دوم مقصود از دو دریا اطاعت و مخالفت نفس است و بین آن برزخ رحمت و غضب است و لا یبغیان اشاره به اینکه نفس بر معرفت دل طغیان نکند.
(سوم) بین بنده و خدا دو دریا است یکی دریای نجات و آن قرآن است که هر کس بآن تمسک نماید از غرقاب هلاکت نجات یابد و یکی دریای هلاکت و آن دنیا است که هر کس رو بان آرد هلاک گردد و برزخ بین آن دو مواعظ الهی است که دل مؤمن بآن منور گردد و همانطوری که از دریای شور درّ و مرجان بیرون آید از دریای شیرین رحمت که قرآن است در علم حلال و حرام بیرون آید (عطاء) (چهارم) دریای عقل است و دریای هوی و برزخ بین آنها لطف حضرت عزّت و لؤلؤ و مرجان و توفیق و عصمت.
(پنجم) دو دریای خوف و رجاء است، یا قبض و بسط، یا انس و هیبت و برزخ قدرت بی علت و لؤلؤ حالات صافیه و مرجان لطائف وافیه.
و از کشف الاسرار چنین نقل میکنند که خوف و رجاء نسبت بعموم مسلمانان مانند دو دریایی است که از آن گوهر صدق و ورع بیرون میآید و قبض و بسط نسبت

صفحه : 20
بخواص مؤمنین مانند دو دریایی است که از آن جواهر فقد و وصل زایش می‌کند و انس و هیبت نسبت بانبیاء و صدیقین که از آن گوهر فناء بیرون آید تا وقتی که آنان در منزل بقاء بیاسایند.

(از قعر بحر فنا گوهر بقا یابی و گر نه غوطه خوری اینکه گهر کجا یابی)
(پایان) و از بزرگان عرفاء نقل میکنند که دو دریا اشاره ببحر روح و بحر قلب است و دریای روح اشاره بجریان تجلّیات ذاتیّه الهیه دارد و دریای قلب اشاره به جریان تجلّیات صفاتیه دارد و التقاء و تماس روح و قلب در مقام وحدت و اتحاد آنها با بقاء برزخ معنوی، اشاره است به اینکه بین دریای روح و دریای قلب حاجز و مانعی قرار داده که دریای روح در دریای قلب ریزش نکند و خاصیّت قلب را فاسد نگرداند، و نیز دریای قلب غلبه نکند و مخلوط بدریای روح گردد تا خاصیت قلب باقی بماند وَ ما مِنّا إِلّا لَه‌ُ مَقام‌ٌ مَعلُوم‌ٌ اشاره بهمین است که هر موجودی بایست در مرتبه خود باقی ماند تا خاصیّت راجع بخود را در معرض عمل آرد. (پایان) وَ لَه‌ُ الجَوارِ المُنشَآت‌ُ فِی البَحرِ کَالأَعلام‌ِ و نیز از تظاهرات رحمت رحمانی و فیض سبحانی کشتیهایی است که در دریا روان است و در آنان بادبانها برافراشته که در بلندی مثل گوهری ماند، از مجاهد نقل میکنند که گفته منشئات کشتیهایی را گویند که با بادبانها حرکت میکنند.
فَبِأَی‌ِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبان‌ِ در هر دو آیه اشاره باین دارد که وقتی شما آیات رحمت و نشانه‌های قدرت و عظمت پروردگار خود را مشاهده میکنید و از جمله الطاف خداوندی او اینکه است که می‌بینید دریای باین عظمت را بتوسط پاره چوب بی‌مقداری زیر پای شما رام گردانیده و شما را بر آن سوار نموده چگونه آلاء و نعمتهای پروردگار خود را

صفحه : 21
انکار مینمائید آیا جز پادشاه جبّار قهّار کسی بشما چنین قدرت و استیلایی داده.
کُل‌ُّ مَن عَلَیها فان‌ٍ اینکه آیه نظیر قوله تعالی است در سوره قصص آیه 88 کُل‌ُّ شَی‌ءٍ هالِک‌ٌ إِلّا وَجهَه‌ُ.
که مفسرین (فان) در اینجا و (هالک) در آنجا را حمل بر استقبال نموده‌اند که بعدا اشیاء فانی و هالک میکردند لکن حمل نمودن صیغه اسم فاعل را بر استقبال خلاف ظاهر است مگر با قرینه (فان) و (هالک) هر دو اسم فاعل میباشند و دلالت بر حال دارند و از ظاهر آیه چنین برمیآید که اشیاء در حدّ ذات خود فانی و ناچیز و باقی وجه اللّه است که در هیچ حالی فناء پذیر نیست.
وَ یَبقی وَجه‌ُ رَبِّک‌َ ذُو الجَلال‌ِ وَ الإِکرام‌ِ در سوره بقره آیه 109 فرموده فَأَینَما تُوَلُّوا فَثَم‌َّ وَجه‌ُ اللّه‌ِ وَ لِکُل‌ٍّ وِجهَةٌ هُوَ مُوَلِّیها (وجه) در لغت آن قسمتی از بدن را گویند که بآن مواجه و رو بروی دیگران میشود.
در مفردات چنین گوید اصل الوجه الجارحه، قال فاغسلوا وجوهکم و ایدیکم و تغشی وجوههم النار و چون وجه اوّل چیزی است که استقبال میکند شی‌ء بسوی او و اشرف چیزی است که در ظاهر بدن است لهذا در شریف‌ترین و فاضلترین اشیاء و مبدء اشیاء استعمال میشود مثل اینکه گفته میشود (کذا وجه النهار) و بسا از ذات تعبیر بوجه میگردد مثل قوله تعالی وَ یَبقی وَجه‌ُ رَبِّک‌َ و بعضی گفته‌اند مقصود از وجه در اینجا توجه بسوی حق تعالی است باعمال صالحه مثل قوله تعالی فَأَینَما تُوَلُّوا فَثَم‌َّ وَجه‌ُ اللّه‌ِ کُل‌ُّ شَی‌ءٍ هالِک‌ٌ إِلّا وَجهَه‌ُ.
إِنَّما نُطعِمُکُم لِوَجه‌ِ اللّه‌ِ و بعضی گفته‌اند مقصود از وجه اللّه در تمام اینکه آیات ذات خداست و مقصود اینکه است که همه چیز هالک است مگر ذات حق تعالی.
(پایان) و چون نمیشود وجه را در آن دو آیه (فان و هالک) را حمل بر صورت نمود و نیز در آن آیه فَأَینَما تُوَلُّوا فَثَم‌َّ وَجه‌ُ اللّه‌ِ را حمل بر ذات نمود و نیز نظر به اینکه سوره

صفحه : 22
باسم الرَّحمن‌ُ افتتاح گردیده شاید مقصود از وجه اللّه در هر سه آیه فیض منبسط و مظاهر رحمت رحمانی باشد و بنا بر اینکه توجیه آیه کُل‌ُّ مَن عَلَیها فان‌ٍ اشاره باین دارد که تمام موجوداتی که در عالم عرض اندام نموده و خود آرایی مینمایند از جهت ذات و حقیقتشان چون ممکنند و ممکن فی حد ذات خود فاقد وجود و شیئیت است پس باین لحاظ فانی و هالک و ناچیز است مگر وجه ذو الجلال و الاکرام و آن وجه محقق و وجود ثابتی است که موجودات رو بآن جلال و وجه کریم دارند و از آن اشعّه نور وجودی که از صفت فیاضیّت و رحمت رحمانی و فیض منبسط الهی اشراق گردیده و تمام ممکنات را روشن گردانیده فیض وجود میطلبند، پس آنچه موجود است وجه حق است و هر چیزی جز مظاهر اسماء و صفات الهی، فناء و هلاک از لوازم ذات و حقیقت آنست.
و بعبارت دیگر شاید مقصود از وجه باقی وجود ربطی و ظلّی موجودات باشد زیرا ممکنات وجود استقلالی ندارند موجودیّتشان عبارت از ارتباط آنها است بخالقشان.
بعبارت واضحتر شاید مقصود از فانی و هالک دائمی حقیقت موجودات مراد باشد و از وجه باقی آن وجود ربطی و ظلی آنان است که ارتباط بخالقشان دارند بلکه وجود آنها عین ربط و افتقار است.
و توان اینکه معنی را از اسم (القیّوم) که یکی از اسماء الحسنی است استفاده نمود زیرا که در لغت (القیّوم) گفته‌اند (قائم بذاته مقوم لغیره) یعنی خودش بذات خود موجود و قوام هستی دیگران بسته بوجود و اراده او است اینکه است که بعقیده بعضی (القیّوم) اسم اعظم الهی است.
و نظر بهمین معنی دارند دانشمندانی که گفته‌اند کسی که ممکنات را ملاحظه نماید واجب را ملاحظه نموده من حیث لا یشعر زیرا که معنی قوام ممکنات بواجب چنانچه از اسم (القیوم) استفاده میشود اینکه است که موجودات را تحقّقی نیست مگر بآن چیزی که قوام هستی آنان بسته بوی است وقتی حقیقت شیئی چنین شد و چون علم صحیح اینکه است که مطابق معلوم باشد پس در شناختن وجود ممکنات

صفحه : 23
بایستی اول واجب را شناخت و بعدا ممکن را باو شناخت و گر نه شناسایی ممکنات بدرستی ممکن نیست.
اینکه است که گفته‌اند وجود ممکن مثل معنی حرفی است و همانطوری که معنی حرفی مثل من والی که دو حرفند و برای ابتداء و انتهاء هر چیزی وضع شده‌اند و معنی مستقلی ندارند اگر معنی مستقلی از آن اراده شود از معنی حرفی ساقط می گردد و معنی اسمی بخود میگیرد وجود ممکنات نیز چنین میباشند چون وجود مستقل ندارند نمیتوان بنظر استقلالی آنان را نگریست مگر از جهت ربط آنها بخالق و موجدشان.
اینکه است که گفته‌اند ممکن (فی حد ذاته لیس و به ایس) یعنی ممکن از حیث امکان نیست مگر قوة صرف و عدم محض و فاقد کل کمالاتست و هر کمالی که در او دیده میشود از تجلیات کمال خالق وی است.
خلاصه هر گاه موجودات را به اعتبار ذات و حقیقتشان بنگریم فنا و زوال از لوازم ذات آنان است و هر گاه باعتبار قوام وجودشان بموجد و خالقشان بنگریم در احاطه علمیه او باقی و دائمی‌اند زیرا که فانی و هالک حقیقت ممکناتند که ازلا و ابدا فانی‌اند و وجه باقی دوام فیض رحمت رحمانی حق تعالی است که از نور رحمت پرتوی بممکنات اشراق گردیده و هر ممکنی را بقدر استعداد و آنچه در خور او است لباس وجود و هستی پوشانیده و نظر بهمین نعمت وجود و فیض ربانی دارد که بعد از آیه فرموده فَبِأَی‌ِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبان‌ِ زیرا چه آلاء و نعمتی بزرگتر و بالاتر از وجود است که از طرف فیّاض مطلق موجودات را خلعت وجود بخشوده و از نیستی بهستی و از عدم بوجود آورده.
یَسئَلُه‌ُ مَن فِی السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ کُل‌َّ یَوم‌ٍ هُوَ فِی شَأن‌ٍ آنچه در آسمانها و زمین است رو بآن وجه کریم دارند و از او سؤال مینمایند و از او فیض می‌طلبند.

صفحه : 24

سخنان مفسرین در توجیه آیه‌

‌برای وضوح آیه مختصری از بیان طبرسی که در مجمع البیان نموده ترجمه مینمائیم اهل آسمان و زمین از او بی‌نیاز نیستند و رفع حوائج خود را از وی خواهانند (قتاده) اهل زمین و ملائکه از او روزی و آمرزش میطلبند. (مقاتل) و نیز طبرسی چنین گوید بین مفسرین در توجیه کُل‌َّ یَوم‌ٍ هُوَ فِی شَأن‌ٍ گفتاری است.
بعضی گفته‌اند یعنی شأن حق تعالی زنده کردن طائفه و میرانیدن طائفه دیگر است و عاقبت بخشودن ببعضی و مریض گردانیدن بعضی دیگر است.
افاضه فیض و منع عطاء و غیر اینها راجع بامور دنیا و آخرت نیز لا تعدّ و لا تحصی است و ابو درداء، راجع بآیه از رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم چنین حدیث میکند که فرمود (کُل‌َّ یَوم‌ٍ هُوَ فِی شَأن‌ٍ) از شأن او اینکه است که گناهان را بیامرزد و آدم مهموم را فرج دهد و قومی را بلند کند و طائفه‌ای را پائین آرد.
و از إبن عباس چنین روایت میکنند از جمله چیزی که خداوند خلق نموده لوحی است از درّ سفید و مدادی است از یاقوت احمر و قلمی از نور و برای خداوند هر روزی سیصد و شصت نظری است که خلق میکند روزی میدهد زنده میکند، میمیراند عزیز میکند ذلیل میگرداند یفعل ما یشاء اینکه است معنی قوله تعالی کُل‌َّ یَوم‌ٍ هُوَ فِی شَأن‌ٍ.
و مقاتل گفته چون یهودیان گفتند خدا در روز شنبه کاری نمیکند و حکمی نمی‌نماید و نیز گفتند دهر نزد خداوند دو روز است یکی مدت ایّام دنیا و دیگری روز قیامت و شأن خداوند در دنیا اختیار و امتحان است بامر و نهی و احیاء و اماته و اعطاء و منع و شأن او در قیامت جزاء و ثواب و حساب، اینکه بود که بر ردّ آنها اینکه آیه فرود آمد. (پایان) آری تمام موجودات چه بلسان حال و استعداد و چه بلسان قال از او طلب حاجت میکنند و چون فناء و زوال ذاتی ممکن است و ممکن هم در اصل وجود و هم در بقاء محتاج بواجب الوجود و هستی بخش خود میباشد و بلسان استعداد و

صفحه : 25
اضطرار علی الدوام از جواد مطلق فیض وجود و بقاء میطلبد اینکه است که گفته‌اند دعاء بلسان استعداد و حال ردّ نمیشود و شاید اشاره بهمین معنی دارد قوله تعالی أَمَّن یُجِیب‌ُ المُضطَرَّ إِذا دَعاه‌ُ وَ یَکشِف‌ُ السُّوءَ بقول مولوی:

(آب کم جو تشنگی آور بدست تا بجوشد آبت از بالا و پست)
و خلاصه در موقع احتیاج و طلب حاجت از قاضی الحاجات دعاء ردّ نمیشود و هر موجودی باعتبار استعداد خود از جواد مطلق چیزی میطلبد یکی نعمت دنیا خواهد، یکی بهشت میطلبد، یکی دیدار دوست میجوید.
و کُل‌َّ یَوم‌ٍ هُوَ فِی شَأن‌ٍ اشاره بدوام فیض و رحمت الهی است که اگر آنی فیض وجود بممکن نرسد بسوی عدم اصلی رهسپار خواهد گردید فَبِأَی‌ِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبان‌ِ تنبیه غافلین است که بدانند و متذکر باشند که موجودات علی الدوام مشمول فیض رحمت و الطاف الهی میباشند پس چگونه نعمت‌ها و آلای غیر متناهی الهی را انکار مینمایند.
(اعتراض) اینکه آیه منافات دارد یا حدیث مشهور
(جف‌ّ القلم بما هو کائن الی یوم القیمه)
زیرا که از حدیث چنین بر میآید که آنچه بایست موجود گردد تا روز قیامت قلم تقدیر بر آن جاری گردیده و ثبت شده و کُل‌َّ یَوم‌ٍ هُوَ فِی شَأن‌ٍ دلالت دارد که خالق تعالی علی الدوام در کار خلقت است.
در پاسخ مفسرین گفته‌اند منافاتی بین آیه و حدیث نیست زیرا که مقصود از شأن در آیه کُل‌َّ یَوم‌ٍ هُوَ فِی شَأن‌ٍ شئون یبدیها لا شئون یبتدیها، یعنی حکم ازلی بر وقوع اشیاء طوری مقرر گردیده که هر چیزی در وقت معین ظهور و بروز نماید پس مقصود از
(جف‌ّ القلم)
آن حکم ازلی است نسبت بتقدیرات (کُل‌َّ یَوم‌ٍ هُوَ فِی شَأن‌ٍ) نسبت بوقوع پیدایش هر موجودی در موقع خود، پس منافاتی بین آیه و حدیث نیست.
و بوجه دیگر ممکن است گفته شود جف‌ّ القلم اشاره بلوح محفوظ و کل یوم هو فی شأن اشاره بلوح محو و اثبات است.
بعبارت واضح‌تر جمع بین آیه و حدیث اینکه طور میشود که در ازل برای

صفحه : 26
هر چیزی وقت معینی مقرر گردیده و خلاف پذیر نیست که خود آن شیئی با وقت مخصوص بتقدیر ازلی تعیین گردیده پس نظر بآن حکم و تقدیر ازلی
(جف‌ّ القلم بما هو کائن)
صادق آید زیرا که حکم و تقدیر امور در ازل شده و نظر بوقوع تدریجی موجودات، هر چیزی در وقت خود کُل‌َّ یَوم‌ٍ هُوَ فِی شَأن‌ٍ صادق آید زیرا که وقوع اراده ازلی بر مراد بتدریج تحقّق پذیرد.
سَنَفرُغ‌ُ لَکُم أَیُّه‌َ الثَّقَلان‌ِ

سخنان مفسرین راجع بآیه‌

(1) اشاره بجن‌ّ و انس است که بزودی از کار شما فارغ میگردیم و در قیامت بحساب شما رسیدگی مینمائیم.
برای وضوح آیه مختصری از تفسیر فخر رازی را ترجمه مینمایم، چنین گوید، امّا تحقیق در مطلب اینکه است که بگوئیم عدم فراغ عبارت از اینکه است که فاعل مادامی که مشغول عمل است در آن حال ممکن نیست کار دیگری انجام دهد مثلا کسی که مشغول خیاطی است گوید من فارغ نیستم که بتوانم نامه بنویسم لکن عدم فراغ گاهی از جهت اینکه است که هر یک از دو عمل نسبت بعامل مانع از دیگری است و عامل قدرت بر جمع بین دو عمل ندارد و گاهی عمل طوری است که با عمل دیگر جمع نمیگردد نه آنکه مانع در عامل و کننده عمل باشد مثل اینکه نمیشود یک جسم در یک آن هم متحرک باشد و هم ساکن تا آنجا که گفته وقتی خداوند باختیار خود انسان را ایجاد نمود و اراده نمود که مدّتی باقی ماند، قبل از تمام شدن مدّت ممکن نیست وی را فانی نماید و باعتبار اراده اوّلی بایست وی را باقی دارد، پس در آن مدّت مانع از فراغت او از عمل، راجع بعمل او است نه قصور اقتدار او، لکن پس از آن مدتی که تعیین نموده ممکن است او را اعدام نماید و از او فارغ گردد.
و فخر رازی از اینکه مقدمه میخواهد نتیجه بگیرد که آیه سَنَفرُغ‌ُ لَکُم یعنی بزودی مدّت عمر شما تمام میشود و از شغل شما فارغ میگردیم و نیز از بعض

صفحه : 27
مشایخ نقل میکند که گفته‌اند (سنفرغ) یعنی بزودی قصد شما را میکنم و نیز گفته بعضی را عقیده بر اینکه است که اینکه کلام در مقام تهدید است مثل اینکه که آقا هنگام غضب بغلامش گوید بزودی فراغت پیدا میکنم و بحساب تو رسیدگی مینمایم در صورتی که مولی مشغول کار نیست. (پایان) لکن از جمع بین اینکه آیه و آیه یَسئَلُه‌ُ مَن فِی السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ کُل‌َّ یَوم‌ٍ هُوَ فِی شَأن‌ٍ ممکن است چنین استظهار نمائیم و بگوئیم شاید آیه اشاره باین باشد که چون ممکن مادامی که در دنیا حیات دارد علی الدّوام در راه استکمال قدم میزند و بآن استعدادی که در حقیقت وی مأخوذ گردیده از مبدء وجود فیض میطلبد تا وقتی که بمرگ جهات ما بالقوه‌ای که در او نهاده شده بفعلیّت رسید اینکه است که وقتی مبدء متعال از کار او و فیض دائمی که بایستی علی الدّوام او را از قوّه بفعل آورد و به کمال رساند فارغ گردید آن وقت جهات قابلی وی بانتها رسد دیگر لایق فیض جدید نیست، اگر چه ممکن مادامی که موجود است همین طوری که در اصل وجود محتاج بواجب الوجود است در بقاء نیز محتاج باو است، لکن چون دیگر استعداد کمال پس از مرگ باقی نمیماند که از حق تعالی فیض بطلبد اینکه است گویا حق تعالی از کار او فارغ گردیده.
و اینکه که جن و انس را در آیه (ثقلان) نامیده از جهت ثقل معنوی آنها است و آن جهات معنوی و استعدادی که در آنان مأخوذ گردانیده و بهمین ثقل معنوی اشاره دارد آن حدیث مشهور که پیغمبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم فرموده
(انّی تارک فیکم الثقلین کتاب اللّه و عترتی).
(طبرسی) از راغب اصفهانی است که ثقل و خفّت مقابل یکدیگرند و هر چیزی که در مقابل چیز دیگر سنگین‌تر باشد آن را ثقل نامند و اصل خفّت و ثقالت در اجسام است لکن در معانی نیز استعمال شده پایان

صفحه : 28
یا مَعشَرَ الجِن‌ِّ وَ الإِنس‌ِ إِن‌ِ استَطَعتُم أَن تَنفُذُوا مِن أَقطارِ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ فَانفُذُوا لا تَنفُذُون‌َ إِلّا بِسُلطان‌ٍ خطاب متوجّه بجن و انس است که ای جماعت عظیم جنّیان و آدمیان اگر بآن قوّت و قدرتی که در خود مینگرید توانا میباشید که نفوذ نمائید یعنی داخل گردید در قطرها یعنی در اطراف و نواحی آسمان‌ها و زمین و از آن خارج شوید فَانفُذُوا پس نفوذ کنید و داخل گردید و شما نتوانید داخل گردید و خارج شوید مگر بِسُلطان‌ٍ یک قوّت و قدرت و استیلایی خواهد بود که بتوانید عروج بآسمانها نمائید.
در (المنجد) در لغت قطر گوید (قطر الدائرة و قطر المربّع و المستطیل و المعین هو الخط المستقیم الواصل بین الزاویتین المتقابلتین).
و نیز در لغت نفذ چنین گوید (نفذ نفذا و نفوذا و نفاذا الشی‌ء الشی‌ء:
خرقه و جاز عنه و خلص منه، یقال نفذ السهم الرمیّه و فیها و منها ای دخل جوفها و خرج طرفه من الشق‌ّ الاخر) خلاصه توان از معنی لغوی اقطار السموات و الارض چنین استفاده نمود که مقصود از جوانب و نواحی آسمان و زمین کرات و سیّارات است، و نفوذ که بمعنی دخول چیزی در چیز دیگر و خروج از آنست، دخول در کرات و خروج از آنست و بنا بر اینکه معنی در اینکه مبارک آیه که توانگفت یکی از معجزات و پیشگوییهای قرآن بشمار میرود معلق گردانیده عروج بآسمان و کرات را بیک قدرت و استیلاء فوق العاده.
و شاید اشاره باین باشد که برای آدمیان و همچنین جنّیان ممکن است عروج بقطرهای آسمانها و زمین نمایند لکن با یک قوّت و قاهریّت فوق العاده، و چون در آن زمانها عروج بشر بکرات و اطراف آسمانها بنظر محال مینموده اینکه بود که مفسّرین (چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند) و بسیاری از آنان آیه را حمل بر قیامت نمودند.

صفحه : 29
(1) اگر قدرت دارید از مرگ فرار نمائید و باقطار آسمانها و زمین فرار کنید لکن نتوانید مگر باستیلا و سلطنتی که من بشما عطا کنم و چنین تسلّطی برای شما نیست و معنی سلطان قوّتی است که انسان بر چیزی استیلاء یابد و چنین قوتی برای شما نیست هر جا روید مرگ ملازم شما است.
(2) در روز قیامت ملائکه گرداگرد اهل محشر صف کشند و زبانه آتش جهنم بآنان احاطه نماید و منادی ندا کند ای آدمیان و پریان اینکه عرصه محشر است اگر توانید بیرون روید لکن نمیتوانید بیرون روید مگر بحجّت و برهان و شما را برهانی نیست.
(3) اگر قادرید بیرون روید از اقطار آسمانها و زمین تا عالم شوید بآنچه در ملکوت علوی و سفلی است پس بیرون روید لکن قادر نیستید بیرون روید مگر به بیّنه و حجتی که خدا بشما کرامت فرماید. (إبن عباس) و غیر اینها از توجیهات دیگر نیز راجع باین آیه از مفسرین نقل شده.
لکن قطع نظر از ظاهر آیه آن توجیه سوم مناسب‌تر بنظر میآید و چون در اینکه زمان که می‌بینیم اروپائیها که بقدرت علم و اختراع وسائل و اسبابی فراهم نموده‌اند و در شرف عروج باطراف آسمانها و کرات میباشند معنی ظاهر آیه بخوبی نمایان میگردد دیگر محتاج باین توجیهات نیستیم.
إلی که‌فَبِأَی‌ِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبان‌ِ اشاره به اینکه وقتی خداوند قوّت و قدرتی در بشر و همچنین در جن‌ّ نهاده که بقوّت علم و عمل سلطنت و استیلاء پیدا نمایند که اراده کنند عروج بآسمانها نمایند چگونه سپاس‌گزاری از ولی نعمت خود نمیکنند بلکه نعمتهای او را انکار میکنند.
یُرسَل‌ُ عَلَیکُما شُواظٌ مِن نارٍ وَ نُحاس‌ٌ فَلا تَنتَصِران‌ِ مرجع ضمیر علیکما جن‌ّ و انس در آیه جلو است (شواظ) در لغت بمعنی لهب

صفحه : 30
و زبانه آتش است و دود آتش را نحاس نامند.
و از مقاتل چنین نقل می‌کنند که گفته پنج نهر است از مس‌ّ گداخته که از زیر عرش جاری گردد و بر سر اهل دوزخ ریخته شود. (پایان) و بنا بر تفسیری که مفسرین کرده‌اند معنی آیه چنین میشود در قیامت وقتی ملائکه اطراف آدمیان و جنیان را میگیرند آن وقت آتش دوزخ نیز آنان را فرا می گیرد و دیگر راه چاره‌ای ندارند.
شیخ طبرسی از مسعدة بن صدقه و او از کلیب چنین روایت میکند که گفته ما نزد ابا عبد اللّه علیه السّلام بودیم و بر ما حدیث میگفت پس فرمود روز قیامت خداوند مردم را در صعید واحد جمع می‌نماید آن وقت امر مینماید بملائکه هفت آسمان که هبوط بزمین نمایند و آنها هفت صنف گردند و باطراف جن‌ّ و انس احاطه نمایند و آنان در میان هفت صنف ملائکه گرفتار گردند که هیچ مفرّی برای آنها باقی نماند آن وقت منادی ندا کند یا مَعشَرَ الجِن‌ِّ وَ الإِنس‌ِ تا آخر آیه. (پایان) اینکه روایت تأیید مینماید قول مفسرین را که آیه را حمل بر قیامت نموده‌اند لکن بنا بر آنچه از ظاهر آیه استفاده میشود چنانچه از آیه بالا یا مَعشَرَ الجِن‌ِّ وَ الإِنس‌ِ استظهار نمودیم معنی ظاهر آیه اینطور می‌شود که پس از آنکه جنّیان و آدمیان با آن قوّت و استیلاء عروج باطراف آسمانها و کرات نمودند شعله آتش و دود بآنها اصابت مینماید و آنها را بیچاره می‌گرداند و آن وقت دیگر راه علاجی برای آنان نیست چنانچه آیاتی در قرآن تصریح مینماید که جنّیان وقتی عروج بآسمان می نمایند که استراق سمع نمایند بتیرهای شهاب رانده میشوند، مثل قوله تعالی در سوره جن‌ّ آیه 8 حکایت از جن‌ّ فرموده وَ أَنّا لَمَسنَا السَّماءَ فَوَجَدناها مُلِئَت حَرَساً شَدِیداً وَ شُهُباً و نیز در سوره و الصّافات آیه 7 راجع بآسمان دنیا فرموده وَ حِفظاً مِن کُل‌ِّ شَیطان‌ٍ مارِدٍ إِلّا مَن خَطِف‌َ الخَطفَةَ فَأَتبَعَه‌ُ شِهاب‌ٌ ثاقِب‌ٌ و نیز در سوره حجر آیه 16 راجع بآسمان فرموده وَ لَقَد جَعَلنا فِی السَّماءِ بُرُوجاً وَ زَیَّنّاها لِلنّاظِرِین‌َ وَ حَفِظناها مِن کُل‌ِّ شَیطان‌ٍ رَجِیم‌ٍ إِلّا مَن‌ِ استَرَق‌َ السَّمع‌َ فَأَتبَعَه‌ُ شِهاب‌ٌ مُبِین‌ٌ.
خلاصه راجع بجن‌ّ چنانچه آیات قرآنی شاهد بر آن است در همین عالم وقتی

صفحه : 31
عروج بآسمان مینمایند به تیرهای شهاب که پاره آتش است رانده میشوند شاید حال انسان نیز چنین باشد که ممکن است بقوت علم و اختراع عروج بطرف آسمان نمایند و بهمان تیرهای شهاب که بجنّیان اصابت می‌نماید بآنان نیز برخورد نماید.
و روایت منافی با اینکه معنی نیست بلکه مؤید آنست زیرا که امام علیه السّلام نفرموده آیه منحصر بموقع قیامت است شاید مقصود چنین باشد که در قیامت وقتی ملائکه هفت آسمان کفار را محاصره نمودند بطور سرزنش بآنان گفته میشود شما که در دنیا آرزوی تسخیر کرات آسمانها را در دل میپرورانیدید اگر راست می‌گویید حالا عروج بآسمان نمائید.
لکن با اینحال ممکن است مقصود از اینکه دو آیه همانطوری باشد که مفسرین توجیه نموده‌اند یا معنی دیگری مقصود باشد علم آن نزد خدا و راسخین فی العلم است. (اللّه اعلم بتفسیر کلامه).

صفحه : 32

[سوره الرحمن (55): آیات 37 تا 78]

اشاره

فَإِذَا انشَقَّت‌ِ السَّماءُ فَکانَت وَردَةً کَالدِّهان‌ِ (37) فَبِأَی‌ِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبان‌ِ (38) فَیَومَئِذٍ لا یُسئَل‌ُ عَن ذَنبِه‌ِ إِنس‌ٌ وَ لا جَان‌ٌّ (39) فَبِأَی‌ِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبان‌ِ (40) یُعرَف‌ُ المُجرِمُون‌َ بِسِیماهُم فَیُؤخَذُ بِالنَّواصِی وَ الأَقدام‌ِ (41)
فَبِأَی‌ِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبان‌ِ (42) هذِه‌ِ جَهَنَّم‌ُ الَّتِی یُکَذِّب‌ُ بِهَا المُجرِمُون‌َ (43) یَطُوفُون‌َ بَینَها وَ بَین‌َ حَمِیم‌ٍ آن‌ٍ (44) فَبِأَی‌ِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبان‌ِ (45) وَ لِمَن خاف‌َ مَقام‌َ رَبِّه‌ِ جَنَّتان‌ِ (46)
فَبِأَی‌ِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبان‌ِ (47) ذَواتا أَفنان‌ٍ (48) فَبِأَی‌ِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبان‌ِ (49) فِیهِما عَینان‌ِ تَجرِیان‌ِ (50) فَبِأَی‌ِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبان‌ِ (51)
فِیهِما مِن کُل‌ِّ فاکِهَةٍ زَوجان‌ِ (52) فَبِأَی‌ِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبان‌ِ (53) مُتَّکِئِین‌َ عَلی فُرُش‌ٍ بَطائِنُها مِن إِستَبرَق‌ٍ وَ جَنَی الجَنَّتَین‌ِ دان‌ٍ (54) فَبِأَی‌ِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبان‌ِ (55) فِیهِن‌َّ قاصِرات‌ُ الطَّرف‌ِ لَم یَطمِثهُن‌َّ إِنس‌ٌ قَبلَهُم وَ لا جَان‌ٌّ (56)
فَبِأَی‌ِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبان‌ِ (57) کَأَنَّهُن‌َّ الیاقُوت‌ُ وَ المَرجان‌ُ (58) فَبِأَی‌ِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبان‌ِ (59) هَل جَزاءُ الإِحسان‌ِ إِلاَّ الإِحسان‌ُ (60) فَبِأَی‌ِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبان‌ِ (61)
وَ مِن دُونِهِما جَنَّتان‌ِ (62) فَبِأَی‌ِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبان‌ِ (63) مُدهامَّتان‌ِ (64) فَبِأَی‌ِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبان‌ِ (65) فِیهِما عَینان‌ِ نَضّاخَتان‌ِ (66)
فَبِأَی‌ِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبان‌ِ (67) فِیهِما فاکِهَةٌ وَ نَخل‌ٌ وَ رُمّان‌ٌ (68) فَبِأَی‌ِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبان‌ِ (69) فِیهِن‌َّ خَیرات‌ٌ حِسان‌ٌ (70) فَبِأَی‌ِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبان‌ِ (71)
حُورٌ مَقصُورات‌ٌ فِی الخِیام‌ِ (72) فَبِأَی‌ِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبان‌ِ (73) لَم یَطمِثهُن‌َّ إِنس‌ٌ قَبلَهُم وَ لا جَان‌ٌّ (74) فَبِأَی‌ِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبان‌ِ (75) مُتَّکِئِین‌َ عَلی رَفرَف‌ٍ خُضرٍ وَ عَبقَرِی‌ٍّ حِسان‌ٍ (76)
فَبِأَی‌ِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبان‌ِ (77) تَبارَک‌َ اسم‌ُ رَبِّک‌َ ذِی الجَلال‌ِ وَ الإِکرام‌ِ (78)

صفحه : 33

(ترجمه)

‌پس در آن هنگام آسمان شکافته و میگردد گل سرخ مثل روغن
پس بکدام نعمتهای پروردگارتان تکذیب میکنید،
و در آن روز نه از جن و نه از انسان از گناهانش سؤال نمیشود،
پس بکدام نعمتهای پروردگارتان تکذیب میکنید،
گناهکاران بروی‌هایشان شناخته میشوند پس گرفته میشوند بموهای پیشانی و قدمهایشان،
پس بکدام نعمتهای پروردگارتان تکذیب میکنید،
اینکه همان جهنمی است که گناهکاران تکذیب مینمودند (و دروغ می‌انگاشتند)
گناهکاران دور میزنند بین جهنم و بین آب جوشان گداخته کننده،
و برای کسی که بترسد از عظمت و مقام پروردگارش وی را دو بهشت است،
پس بکدام نعمتهای پروردگارتان تکذیب میکنید،
در آن دو بهشت (اقسام و انواع نعمتهای گوناگون مهیا است)
پس بکدام نعمتهای پروردگارتان تکذیب میکنید،
در آن دو بهشت دو چشمه جریان دارد،
پس بکدام نعمتهای پروردگارتان تکذیب میکنید،
در آن دو بهشت از هر میوه‌ای دو صنف وجود دارد،
پس بکدام نعمتهای پروردگارتان تکذیب میکنید،
اهل بهشت تکیه میکنند بر فرشهایی که آستر زیر آنها از استبرق و حریر تهیه شده و میوه‌های (اینکه دو بهشت) نزدیک است بزمین بهشت،
پس بکدام نعمتهای پروردگارتان تکذیب میکنید،
در آن (دو بهشت است) فراخ چشمان که قبلا تماس ننموده آنان را نه انسانی نه جنی،
پس بکدام نعمتهای پروردگارتان تکذیب میکنید،
گویا آنها یاقوت و مرجانند،

صفحه : 34
بکدام نعمتهای پروردگارتان تکذیب میکنید،
آیا نمیباشد جزای نیکی جز نیکی،
پس بکدام نعمتهای پروردگارتان تکذیب می‌کنید،
و نزدیک بهشتیان دو بوستان دیگر است،
پس بکدام نعمتهای پروردگارتان تکذیب می‌کنید
که بسیار سبز و از شدت سبزی بسیاهی زند
پس بکدام نعمتهای پروردگارتان تکذیب می‌کنید،
در آن دو بهشت که (نزدیک بآن دو بهشت اول است) دو چشمه‌ای است که در جوشیدنند
پس بکدام نعمتهای پروردگارتان تکذیب می کنید،
در آن دو بهشت میوه و درخت خرما و انار است،
پس بکدام نعمتهای پروردگارتان تکذیب می‌کنید،
در آن بهشتها زنهای نیکو سیرت و نیکو صورت میباشند،
پس بکدام نعمتهای پروردگارتان تکذیب می‌کنید،
حوریهایی هستند پرده نشینان در خیمه‌ها،
پس بکدام نعمتهای پروردگارتان تکذیب می‌کنید،
تماس نگرفته پیش از آنها با آن حوریان نه جنّی و نه انسانی،
پس بکدام نعمتهای پروردگارتان تکذیب می‌کنید،
اهل بهشت تکیه کنند بر بالشها و فرشهای سبز و بساطهای قیمتی نیکو،
پس بکدام نعمتهای پروردگارتان تکذیب می‌کنید،
بزرک و بزرگوار است نام پروردگار تو که صاحب جلال و عظمت و کرامت است.

توضیح آیات‌

اشاره

فَإِذَا انشَقَّت‌ِ السَّماءُ فَکانَت وَردَةً کَالدِّهان‌ِ (شق‌ّ) در لغت بمعنی شکافتن و بدو نصف گردیدن آمده.
از اینکه قبیل آیات راجع بواقعه قیامت در قرآن بسیار آمده مثل إِذَا السَّماءُ انشَقَّت ثُم‌َّ شَقَقنَا الأَرض‌َ شَقًّا یَوم‌َ تَشَقَّق‌ُ السَّماءُ بِالغَمام‌ِ و امثال اینها اشاره به اینکه هنگام وقوع عالم قیامت عالم مادّیّات و طبیعیات مندک و پراکنده می‌گردند و سماء چنانچه در جای دیگر تذکر دادیم شاید مقصود کرات و سیّارات و کهکشانها باشد زیرا که سماء مأخوذ از سموّ است و بمعنی علوّ و مرتبه بالا است اگر شیئی مادّی و طبیعی موصوف بسموّ گردد مرتبه بالا و علوّ مکانی آن مقصود است

صفحه : 35
و اگر امر معنوی موصوف بسموّ گردد علوّ مرتبه و بلندی مقام و رتبه آن مقصود است و در قرآن مجید سماء را بدخان معرّفی نموده آنجا که فرموده ثُم‌َّ استَوی إِلَی السَّماءِ وَ هِی‌َ دُخان‌ٌ و شاید دخان اشاره بجسم لطیف اثیری یا شبیه باو باشد و مقصود از شکافتن آن تفرق کرات و سیارات باشد که بفقدان آن قوه اثیری و نیرویی که بتقدیر (عزیز علیم) آنها را با هم جمع نموده وقتی آن نیرو و جسم اثیری باراده حق تعالی مضمحل گردید اوضاع آسمانی از هم گسیخته و اجزاء آن پراکنده می‌گردد وَردَةً کَالدِّهان‌ِ در مجمع البحرین گفته وَردَةً کَالدِّهان‌ِ یعنی حمراء که آسمان پس از شکافته شدن متلوّن رنگ برنگ می‌گردد مثل روغن آب شده اول زرد و پس از آن قرمز و سرخ می‌گردد مثل گل سرخ، و دهان جمع دهن و بمعنی روغن است. (پایان)

سخنان مفسرین در توجیه آیه‌

(1) چون آسمان شکافته گردد در آن حال ملائکه فرود آیند فَکانَت وَردَةً پس از آن آسمان برنگ گل سرخ گردد و اگر چه الوان مختلف را ورد نامند لکن رنگ سرخی بر باقی الوان غلبه دارد پس باین لحاظ اطلاق ورد بر گل سرخ از قبیل اطلاق کلّی بر فرد غالب. (منهج) (2) فَکانَت وَردَةً یعنی آسمان مثل اسبی گردد که سفیدی وی بسرخی یا بزردی زند که در زمستان سرخ و در تابستان زرد و در شدّت سرما خاکستری رنگ گردد منزّه است خالق آن که مطابق مشیّت خود تغییر می‌دهد آن را بالوان مختلف (طبرسی) کَالدِّهان‌ِ تشبیه بروغن زیت از آن جهت است که هر ساعت روغن زیت برنگی می‌نماید پس در آن روز آسمان مثل ورد باشد در رنگ و مثل دهن باشد در اختلاف الوان. (مجاهد و قتاده و ضحاک).
فَبِأَی‌ِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبان‌ِ شاید اشاره باین باشد که آن کسی که در مدّت مدیدی اوضاع عالم را روی

صفحه : 36
یک میزان مضبوطی نگاه داشته و هر یک از اجزاء عالم ارضی و سمائی را در محل و مقرّ خود موظّف بانجام عملی گردانیده و در مدّت معیّنی بقدری که حکمت الهی اقتضاء بقاء آن را داشته همگی دست بدست هم داده و بیک صورت وحدانی بطرز حکیمانه اینکه کاخ مجلّل عالم جهانی را تشکیل داده‌اند که افراد بشر و افراد جن در اینکه عامل استکمال روحانی و جسمانی پیدا نمایند و پس از منحل شدن عالم طبیعیّات عامل دیگری که آخرین مقام انسانی و در خور رتبه و مقام وی است بجزای اعمال خود (ان خیرا فخیرا و ان شرا فشرا) برسند پس چگونه نعمتهای الهی را تکذیب مینمائید.
فَیَومَئِذٍ لا یُسئَل‌ُ عَن ذَنبِه‌ِ إِنس‌ٌ وَ لا جَان‌ٌّ پس از شکافته شدن آسمان و پدید شدن عالم قیامت سؤال نمیشود نه از آدمی و نه از جن که چه کردید زیرا که اعمال هر کسی در بشره وی ظاهر می‌گردد بلکه چون یکی از اوصاف قیامت تُبلَی السَّرائِرُ است که باطنها ظاهر می‌گردد و نیز تمام اجزاء بدن انسان بزبان آیند و بر ضرر او شهادت می‌دهند اینکه است که قیامت را عالم حیوان معرفی نموده وقتی چنین است دیگر چه جای سؤال است (آنجا که عیان است چه حاجت به بیان است) و آیه بعد یُعرَف‌ُ المُجرِمُون‌َ بِسِیماهُم فَیُؤخَذُ بِالنَّواصِی وَ الأَقدام‌ِ همین معنی را تأیید می‌نماید که روز رستاخیز در صورت و سیمای گناهکاران آثار گناه ظاهر و هویدا است.
و اینکه منافی با آیات دیگر نیست که دلالت دارد که از همه سؤال می‌شود مثل قوله تعالی فَوَ رَبِّک‌َ لَنَسئَلَنَّهُم أَجمَعِین‌َ عَمّا کانُوا یَعمَلُون‌َ سوره حجر آیه «192» و نیز قوله تعالی وَ قِفُوهُم إِنَّهُم مَسؤُلُون‌َ سوره الصافات آیه «224» زیرا چنانچه
-----------------------------------
(1) پس قسم بپروردگار تو که هر آینه از تمام آنها سؤال می‌کنیم از آنچه بودند که عمل می‌کردند
(2) نگاه دارید آنان را که آنها پرسیده شوندگانند

صفحه : 37
از آیات و احادیث توان استفاده نمود مراحل و عقبات قیامت بسیار است و شاید اینکه آیه (لا یسئل) راجع بیکی از مواقف باشد یا اول ظهور قیامت مراد باشد، و طبرسی از امام رضا علیه السّلام چنین روایت می‌کند که فرمود (هر کس معتقد بخدا باشد گناه کند و توبه نکند در عالم برزخ او را عذاب کنند و روز قیامت دیگر بر او گناهی نیست که از او سؤال شوند بِالنَّواصِی وَ الأَقدام‌ِ یعنی آنها را بموی پیشانی و قدم هایشان می‌گیرند شاید اشاره باین باشد که آثار گناه مجرمین از موی پیشانی آنان تا بقدم آنها را گرفته و در تمام اندام آنها آثار غضب الهی هویدا و ظاهر گردیده و اینکه آیه تأیید می‌نماید آن اخبار و احادیثی را که دلالت دارد در قیامت هر کسی بصورت عملش وارد محشر می‌گردد و بصورت اخلاقش ظهور می‌نماید.
فَبِأَی‌ِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبان‌ِ شاید اشاره باین باشد که آن پروردگاری که پس از مردن و منحل گردیدن بدن شما و خراب شدن دنیا شما را فانی نمیگرداند بلکه در عالم دیگر که از حیث رتبه و تمامیّت فوق اینکه عالم دنیا است بشما حیات نوینی می‌بخشد و شما را زنده می‌گرداند بزندگی تمامتر و کاملتر تا اینکه بنتیجه اعمال و افعال خود برسید پس چگونه ولی‌نعمت خود را ستایش نمیکنید و نعمتهای او را تکذیب می‌کنید.
هذِه‌ِ جَهَنَّم‌ُ الَّتِی یُکَذِّب‌ُ بِهَا المُجرِمُون‌َ (هذه) از اسماء اشاره و اشاره بآیه بالا است و گویا ملائکه یا خزنه جهنم بگناهکاران گویند اینکه آن جهنمی است که انبیاء گوشزد شما نمودند و شما دانسته از روی کبر و عناد و یا ندانسته از روی بیخردی و عدم تدبّر انکار نمودید و دروغ پنداشتید.
یَطُوفُون‌َ بَینَها وَ بَین‌َ حَمِیم‌ٍ آن‌ٍ (حمیم) در لغت آب جوشان را گویند و (آن) مشتق از (انّی یأنی) بمعنی اشتداد و شدّت حرارت است در مقام تهدید گناهکاران بر آمده و اشاره بسختی عذاب

صفحه : 38
آنهایی است که منکر معاد و جهنم و بهشت و باقی اوضاع اخروی می‌باشند که وقتی آنان را بجهنم انداختند آنان در بین درکات دوزخ و بین آب جوشانی که در منتها درجه شدت است دور می‌زنند و همان طوری که بهشتیان در درجات بهشت مقامات و درجات غیر محدودی دارند که از هر درجه‌ای بدرجه دیگر صعود نمایند و از نعمتهای بهشتی محظوظ گردند، زیرا که آنان مشمول الطاف الهی و بهشت دار کرامت و مظهر اسم (الرحمن) است و فیض حق تعالی محدود بحدّی نیست و غیر محدود است همین طور که جهنم که مظهر غضب و نماینده اسم (شدید العقاب) است درکات غیر محدودی دارد و منکرین معاد که آیه بالا اشاره بآنان دارد در آن درکات دور می‌زنند و شاید یطوفون اشاره باین باشد که همانطوری که آنان در دنیا مثل کرم ابریشم علی الدّوام بدور آرزوهای دور و دراز خود می‌چرخند و در مقام انسانیت و معارف الهیّه قدمی بالا نمی‌روند همین طور در جهنم که نتیجه اعمال آنها است برای چشیدن عذاب در درکات آن دور می‌زنند و صعود و خروجی برای آنان نیست.
در تفسیر منهج الصادقین چنین گفته در بعض روایات است که یک وادی در جهنم است که در آن چرک و ریم جهنمیان جمع شده و اهل جهنم را با همان زنجیر و غلهایی که بسته شده‌اند بآن جا بکشانند و همه را در آنجا معذّب نمایند تا آنکه مفصلها و رگهای آنها از هم بگسلد و دو مرتبه رگهای آنها بهم پیوندد پس آنها بهمین ترتیب همیشه معذّب باشند.
فَبِأَی‌ِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبان‌ِ چون اینکه مبارک سوره باسم (رحمن) افتتاح گردیده و تکرار اینکه آیه نیز اشاره بآلاء و نعمتهای اله رحمن است اینکه است که آنچه در هر عاملی از برای بشر مهیّا نموده و بوی وعده یا وعید داده تماما حتی جهنم بدلالت حدیث
(غلبت رحمتی علی غضبی)
آن نیز نسبت ببشر نعمت و رحمت است زیرا که خلقت جهنم دو فائده در بر دارد یکی برای تهدید و انذار بشر است که شاید از عذاب جهنم ترسناک

صفحه : 39
گردد و وی را از مخالفت حق تعالی و نفس و هوی پرستی باز دارد تا آنکه سعادتمند گردد.
و دیگر آدم موحد گناهکار چون در اثر گناه و قذارت نفسانی لایق بهشت که دار کرامت الهی است نمیباشد بایستی در آخرت مثل طلای مغشوش که در کوره آتش زرگری آب می‌کنند تا غش‌ّ آن گرفته شود و طلای ناب بیرون آید همین طور خدای رحمن جهنم را قرار داده که آدم موحد گناهکار مدّت کم یا زیادی «بسته بقذارت گناه» در کوره جهنمی سوخته گردد تا آنکه طلای روح و قلب وی از غش و کثافات گناه بیرون آید و لایق بهشت که جای نیکان و دار رحمت الهی است بگردد و گر نه چطور مناسب با عدل الهی است که مردمان پاک و ناپاک را در یک محل جمع کند و آنان را بیک نظر بنگرد، هرگز چنین نیست. و اینکه نوع رحمت نیز شامل آدم گناهکار می‌گردد نه کفار زیرا بدلالت آیات قرآنی کفار مخلد در جهنم می‌باشند.
وَ لِمَن خاف‌َ مَقام‌َ رَبِّه‌ِ جَنَّتان‌ِ اینکه آیه نظیر آیات دیگر است مثل قوله تعالی یَوم‌َ یَقُوم‌ُ النّاس‌ُ لِرَب‌ِّ العالَمِین‌َ أَ فَمَن هُوَ قائِم‌ٌ عَلی کُل‌ِّ نَفس‌ٍ بِما کَسَبَت.
مفسرین آیه را دو طور تفسیر نموده‌اند، کسی که بترسد از ایستادن در موقف حساب نزد پروردگار و ترک معاصی نماید و دیگر کسی که بترسد و بداند خدا شاهد و حافظ اعمال او است و در معصیت جسارت ننماید و بطاعت اتیان نماید چنین کسی وی را دو بهشت است، و شاید مقصود از مَقام‌َ رَبِّه‌ِ مرتبه و عظمت و کبریایی او است و چون خوف و خشیت بدون معرفت بمقام ربوبی برای کسی میسر نخواهد گردید پس ممکن است آیه اشاره باین باشد که آن کس که خدا را بعظمت و جلال و بمقام الوهیّت شناخت و شناسایی او سبب خوف و خشیت او گردید چنانچه فرموده إِنَّما یَخشَی اللّه‌َ مِن عِبادِه‌ِ العُلَماءُ برای چنین کسی دو بهشت است.

صفحه : 40
روایتی از صادق آل محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلّم در معنی آیه نقل می‌کنند که فرمود (هر کس بداند که خداوند اعمال خیر و شرّ او را می‌بیند و نیز گفتار وی را می‌شنود و همین علم او وی را از معاصی باز دارد برای چنین کسی دو بهشت است).
(منهج الصادقین) در اینکه مقصود از دو بهشت چیست گفتاری از مفسّرین نقل شده و هر یک اظهار رأیی نموده‌اند:
1- یکی بهشت (عدن) و دیگری بهشت (نعیم) 2- یکی برای انسان آماده شده و دیگری برای جن‌ّ زیرا که خطاب بثقلین یعنی جن‌ّ و انس است.
(3) یکی برای اداء طاعت آماده شده و دیگر برای ترک معصیت مهیّا گردیده. 4- یکی برای خادم و نوکر و دیگری برای مخدوم و آقا.
5- یکی از روی عدل عطا گردیده و دیگری بر سبیل فضل بخشیده شده 6- یکی از طلا ساخته شده و دیگری از نقره.
7- یکی از یاقوت سرخ و دیگری از زبرجد سبز و خاک آن از یاقوت و عنبر و گلش از مشک ازفر.
8- یکی بهشت روحانی و یکی بهشت جسمانی.
و بهترین توجیهات که بحقیقت نزدیکتر می‌نماید همان است که گفته شود مقصود از دو بهشت بهشت روحانی و بهشت جسمانی است زیرا که بهشت اسم جنس است و تمام انواع و اقسام بهشت‌ها را شامل می‌گردد و تعدد آن بانواع است نه بافراد و بهشت روحانی و جسمانی دو نوع از بهشت می‌شود که تحت هر یک از آن افرادی است و اینکه دو نوع بهشت در تمام خصوصیات از هم جدا و متمایز است جز آنکه هر دو بازاء عمل نیک تفضلا عنایت می‌گردد.
و نیز بقرائن و اماراتی می‌توان اینکه رأی را ترجیح داد یکی از خود آیه و لِمَن خاف‌َ مَقام‌َ رَبِّه‌ِ جَنَّتان‌ِ بضمیمه آیاتی که گفته شد و روایتی که از صادق آل محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نقل شده و نیز حدیث دیگر که وقتی حضرت امیر علیه السّلام عمرو بن عبد ود را کشت باو گفتند از او نترسیدی فرمود
(کیف یخاف سوی اللّه من لم یعبد سواه

صفحه : 41
طرفة عین)
از مجموع اینها چنین استفاده می‌شود که اینکه دو بهشت موعود برای کسی است که دارای دو صفت باشد یکی از عظمت خدا و بزرگواری او بترسد و دیگر در مقام بندگی پایداری نماید و خوف از خدا منوط بمعرفت است، کسی که خدا را (بعلم الیقین یا بعین الیقین) نشناسد هرگز خوف و خشیت بر وی غالب نمیگردد و در مقام بندگی استقامت و پایداری نمینماید، و معرفت چون امر روحانی است، و بایستی جزای عمل درخور عمل باشد اینکه است که جزای او بهشت روحانی است، و ایستادگی در عمل چون بعمل جسمانی تمام می‌گردد جزای آن بهشت جسمانی است آری خوف و خشیت منوط بمعرفت است، و قیام و ایستادگی در مقام اطاعت کسیراست که در طریق بنده‌گی و اطاعت و فرمان بری ثابت و با متانت و استقامت باشد، و چنین موهبتی کسی را میسّر می‌گردد که معارف وی از (علم الیقین) تجاوز نموده و (بعین الیقین یا حق الیقین) رسیده و آنان (سابقین) میباشند که در باره آنهاست وَ السّابِقُون‌َ السّابِقُون‌َ أُولئِک‌َ المُقَرَّبُون‌َ فِی جَنّات‌ِ النَّعِیم‌ِ و نیز در باره آنان است فَرَوح‌ٌ وَ رَیحان‌ٌ وَ جَنَّةُ نَعِیم‌ٍ البته چنین اشخاصی نه فقط در آخرت بلکه توان گفت اینان در همین دنیا نیز دارای دو بهشتند بهشت روحانی و بهشت جسمانی زیرا که روحا و جسما همیشه از الطاف الهی و نظر بوجهه الکریم محظوظ و شادمانند و در باره آنان صادق آید قوله تعالی لِلَّذِین‌َ أَحسَنُوا الحُسنی وَ زِیادَةٌ از بعض عرفاء است که دو بهشت یکی بهشت همین دنیاست و آن لذّت مناجات و آن حظوظ و لذائذی است که عارفین را از قبل مناجات و کشف حقایق و مشاهدات و واردات قلبی می‌سرّ می‌گردد، و دیگر بهشت موعود که در عالم آخرت از آن کامیاب می‌گردند.
ذَواتا أَفنان‌ٍ (افنان) جمع فنن است و عبارت از غصنه و قنچه‌ای است که اول در اشجار پدید میگردد و مرجع ضمیر تثنیه در (افنان) دو بهشتی است که در آیه بالا ذکر شده و اشاره است به اینکه اینکه دو بهشت صاحب غصون و قنچه‌هایی است.

صفحه : 42

سخنان مفسرین در توجیه آیه‌

‌اگر چه مفسرین توجیهاتی راجع بافنان نموده‌اند که مقصود میوه‌های رنگارنگ یا میوه‌های مختلف یا قنچه‌هایی است که در اشجار بهشت روئیده شده لکن شاید مقصود از افنان قنچه‌هایی است که در اثر معارف حقه و اعمال صالحه در باغستان نفس ناطقه انسانی در اینکه عالم دنیا روئیده شده است و در عالم آخرت بثمر رسیده و صورت خارجی پیدا نموده و در دو بهشت روحانی و جسمانی، آنان نمودار گردیده و شجره توحید که (أَصلُها ثابِت‌ٌ وَ فَرعُها فِی السَّماءِ) هر قدر قطورتر و محکم تر باشد ساقه‌های و قنچه‌های آن زیادتر میگردد فِیهِما عَینان‌ِ تَجرِیان‌ِ، فِیهِما مِن کُل‌ِّ فاکِهَةٍ زَوجان‌ِ در مقام اوصاف آن دو بهشت موعود بر آمده که در آن دو بهشت دو چشمه آب جریان دارد، و از هر میوه‌ای جفت جفت برای اهلش مهیّا است بنا بر اینکه آن دو بهشت هر دو جسمانی باشند اینکه اوصاف نیز جسمانی میشود، لکن چنانچه از آیه استظهار نمودیم اگر یکی جسمانی و دیگری روحانی مقصود باشد صفات هر یک نیز بایستی در خور خودش باشد.
مثل اینکه شجره بهشت روحانی آن است که فرموده (کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ أَصلُها ثابِت‌ٌ وَ فَرعُها فِی السَّماءِ) و نیز چشمه آن عین کافوری و غین زنجبیلی و ماء سلسبیل است و میوه آن لذائذ روح افزایی است که روح و قلب اهلش را تقویت مینماید و در وصف آن صادق آید که (نه چشمی دیده و نه گوشی شنیده و نه بخاطر احدی خطور نموده) و قوت بخش حیات جان آنان است و نعمتعهای بهشت جسمانی نیز در خور خوش حیات بخش قوای جسمانی است.
فَبِأَی‌ِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبان‌ِ اشاره به اینکه شما افراد آدمیان و جنّیان با اینکه همه نعمتهای دنیوی و اخروی که از طرف پروردگار برای شما مهیّا شده چگونه سپاس گذاری نمیکنید و آنکار نعمت

صفحه : 43
مُتَّکِئِین‌َ عَلی فُرُش‌ٍ بَطائِنُها مِن إِستَبرَق‌ٍ بمیزان عربی متکئین حال است برای وَ لِمَن خاف‌َ در آیه بالا و بَطائِنُها جمع بطن و باطن مقابل ظاهر است و آنچه در کمون شیئی ناپیداست آن را بطن آن گویند و بهمین مناسبت آستر فرش بهشتیان که بر آن تکیه نموده‌اند بطائن گویند، استبرق حریر چینی است که متوسط بین رقّت و غلظت است.
و خلاصه اینکه آیه در مقام تعداد نعمتهایی است که برای کسانی مهیّا گردیده که همیشه خائف و ترسناکند که مبادا در مقام عبودیّت و بندگی استوار نگردیده باشند که از جمله تشریفاتی که برای چنین اشخاص مهیا گردیده متکا و بالشها و فرشهایی است که آستر آنها که در باطن آنها مخفی است و مرتبه زیرین آنست از حریر دیباج تهیه شده وقتی آستر فرش بهشتیان چنین باشد روی آن چه خواهد بود البته روی آن از تعریف و توصیف بیرون است.
از اینکه آیات چنانچه تمام آیات قرآنی چنین است توان رموز و اسراری استخراج نمود شاید اینکه اشاره باین باشد آن کسانی که در طریق بندگی قیام و استقامت نمودند مُتَّکِئِین‌َ عَلی فُرُش‌ٍ در بهشت از تعب و مشقّت و زحمت و از هر گونه آلام و مشقّات و بیچارگیهای دنیوی راحت گردیده و در دستگاه سلطنتی و مقام مجلّل خود بدون هر گونه رنج و تعب جسمانی و روحانی استراحت نموده و تکیه زده‌اند.
و بَطائِنُها مِن إِستَبرَق‌ٍ که آستر فرش بهشتیان از (استبرق) تهیه شده چون که (استبرق) در آیه تخصیص بذکر داده شده از بالاترین اشیاء نفیس و قیمتی دنیا بشمار میرود شاید اشاره باین باشد که شریفترین و نفیس‌ترین موجودات اینکه عالم دنیا نسبت بعالم آخرت پست و زبون مینماید و در مرتبه زیرین آن واقع است زیرا که دنیا مأخوذ از دنی و پستی است مقابل عالم آخرت که عالمی است از حیث رتبه و مقام فوق عالم دنیا بشمار میرود و چون عوالم در طول هم واقع است عالم آخرت فوق عالم دنیا است زیرا که نهایت شرف و کمال عالم دانی دنیوی بدایت

صفحه : 44
عالم اخروی است مخصوصا مقام بهشتیان و درجات صعود آنان زیرا که بهشتیان کسانی میباشند که مراتب کمال را پیموده و بآخرین درجه کمال انسانیّت رسیده‌اند و علوّ روحانی پیدا نموده و روحانیّتشان غالب بر طبیعت آنها گردیده اینکه است که جامع تمام مراتب زیرین که در راه نوردی خود کسب نموده‌اند گردیده‌اند و بفعلیّت اخیر خود رسیده‌اند، اینکه حال بهشت جسمانی آنها است چه جای بهشت روحانی آنها که مقام مقربین است که آن فوق تمام مراتب و درجات است و اصلا در خور وصف نیاید زیرا که آن از منتهی درجه کمال انسانی بروز و ظهور نموده و چون عموم بشر تا در اینکه جلباب عالم طبیعی پیچیده شده‌اند نتوانند مقام بهشت مقربین را درک نمایند اینکه است که در اکثر آیات هر جا توصیفی از بهشت شده تشبیه باشیاء نفیس دنیوی نموده که هر کس بقدر فهم خود از آن استفاده نماید.
وَ جَنَی الجَنَّتَین‌ِ دان‌ٍ میوه‌های بهشت نزدیک بزمین و در دسترس آنان قرار گرفته اشاره به اینکه اهل بهشت در آنجا در کمال استراحت و خوشی میباشند حتی زحمت برخاستن و میوه چیدن از درخت برای آنان نیست.
و شاید اشاره باین باشد که چون اهل بهشت مخصوصا آن قسمت مقربین آنها چون مظهر و نماینده صفات حق تعالی و محیط بر موجودات و متصرّف در مادیّاتند همه چیز نزد آنان حاضر و بر همه چیز مسلّط و استیلاء دارند هر چه بخواهند بمحض اراده نزد آنها حاضر بلکه بدلالت آن روایت مشهور
(العبودیة جوهرة کنهها الربوبیة)
ظهور تام اینکه مقام در قیامت تحقق پذیرد و باذن حق تعالی خلّاق بهشت و نعمتهای بهشتی میگردند چنانچه در روایات رسیده که علی علیه السّلام قسمت کننده بهشت و جهنم میباشد، اگر احاطه و استیلایی نباشد چگونه حضرتش قسمت کننده بهشت و جهنّم میگردد.

صفحه : 45
فَبِأَی‌ِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبان‌ِ چون اکثر آیات در اینکه سوره در مقام بیان نعمتها و تفضلات گوناگون است و شکر هر نعمتی بایست در خور همان نعمت باشد اینکه است که در عقب هر آیه که مشتمل بر نعمتها و بیان چیزهاییست که از چشمه فیض صفت رحمانی اله عالم جل‌ّ شأنه تراوش نموده بشر را تذکر میدهد که بایستی همیشه شکر گذار باشید.
فِیهِن‌َّ قاصِرات‌ُ الطَّرف‌ِ لَم یَطمِثهُن‌َّ إِنس‌ٌ قَبلَهُم وَ لا جَان‌ٌّ ظاهرا مرجع ضمیر جمع در (فیهن) قصور و منازل آن دو (جنّتین) در آیه بالا است مفسرین گویند قاصِرات‌ُ الطَّرف‌ِ صفت حوریان بهشتی است که آنان چشم فرو بندند از اینکه بغیر شوهرهایی که برای آنها مهیّا گردیده‌اند بنگرند از إبن عباس چنین نقل میکنند که هر یک از آن زنان حوریّه بشوهرهای خود گویند بعزّت و جلال خدا در بهشت از تو زیباتر نمی‌بینم خدا را شکر میکنم که مرا نصیب تو گردانیده لَم یَطمِثهُن‌َّ إِنس‌ٌ قَبلَهُم وَ لا جَان‌ٌّ آن حوریان بهشت چنینند که نه انسان و نه جنی قبلا آنان را مس ننموده.
اینکه آیه نیز مثل آیات دیگر اسرار و رموزی در بر دارد و شاید یکی از اسرارش اینکه باشد که گوش زد بشر نماید که همانطوری که عذاب اخروی نتیجه اعمال و افعال نکوهیده انسان است چنانچه از احادیث استفاده میشود که در قیامت و همچنین در قبر اعمال مجسم میشود و صورت میگیرد و آثار خارجی پیدا مینماید همین طور نعمتهای بهشتی که بمؤمنین و متّقین و خائفین وعده داده شده نتیجه اعمال و ظهور افعال و اخلاقیات خود انسان و عکس العمل او و ناشی از خود وی است وَ أَن‌َّ اللّه‌َ لَیس‌َ بِظَلّام‌ٍ لِلعَبِیدِ.
پس از اینکه بیان معلوم میشود که شاید قاصِرات‌ُ الطَّرف‌ِ اشاره باین باشد که چون آن حوریان ناشی از اعمال خود انسانند که عمل نیک آنها علت و سبب پیدایش آنان گردیده و هر معلولی تابع علّت و هر مسبّبی تابع سبب خود است

صفحه : 46
اینکه است که حوریان چشم از غیر شوهر خود بسته‌اند و تابع شوهر خود میباشند و از او جدا نمیشوند.
و دلیل از آیات و اخبار که دلالت دارد بر تجسم اعمال بسیار است مثل قوله تعالی یَوم‌َ یُنفَخ‌ُ فِی الصُّورِ فَتَأتُون‌َ أَفواجاً در احادیث دارد که معاذ بن جبل از حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم از معنی اینکه آیه سؤال نموده حضرتش پس از آنکه بسیار گریه کرد فرمود ای کسی که سؤال بزرگی نمودی بدانکه روز قیامت مردم ده نوع میگردند و بده صورت محشور میشوند بعضی بصورت میمون و بعضی بصورت خنزیر و تا دهم آن را شمار مینماید و تمام احادیث در جلد سوم اینکه تفسیر در ذیل آیه بالا تا اندازه‌ای شرح داده شده تکرار نشود.
و نیز شیخ بهایی علیه الرحمه در اربعین خود از کتاب کافی بسند صحیح از سدیر صیرفی در ضمن حدیث طویلی از حضرت صادق علیه السّلام چنین نقل میکند که فرموده روز قیامت خداوند مؤمن را از قبرش مبعوث میگرداند و با او مثالی است در جلو او هر گاه مؤمن از هول قیامت بفزع میافتد مثال بوی گوید نترس و محزون مباش و او را از جانب خدا بشارت میدهد بسرور و کرامت، مؤمن از وی سؤال میکند تو کیستی (یرحمک اللّه) گوید من آن سروری میباشم که در دنیا داخل نمودی بر برادر مؤمن خود خداوند مرا خلق کرد از آن سرور.
در بیان اینکه حدیث شیخ بهایی فرموده اینکه روایت دلالت دارد که اعمال در روز قیامت تجسّم پیدا میکند و در بعض اخبار وارد شده که اعتقادات نیز تجسم پیدا میکند پس اعمال صالحه و اعتقادات صحیحه ظاهر میگردند بصور نورانی نیکو و باعث سرور و ابتهاج صاحبش میگردند و اعمال سیّئه نیز بصورت قبیح ظلمانی ظاهر میگردند و باعث حزن و اندوه صاحبش میگردند تا آخر کلامش. (پایان) کَأَنَّهُن‌َّ الیاقُوت‌ُ وَ المَرجان‌ُ گویا آن حوریان در قرمزی مانند یاقوتند و در سفیدی و روشنی مثل مرجان و مرواریدند. چنانچه گویند از زیر چندین حلّه و لباس سفیدی ساق پای آنان نمایان است آری تظاهرات و صفای قلب بهشتیان است که در آن وقت تظاهر نموده و بصورت زیبا

صفحه : 47
در آمده و جلوه‌گری مینماید.
خلاصه چنانچه اشاره نمودیم در اینکه آیات اسرار و رموزی نهفته لکن اندکی تأمل و دقت نظر لازم دارد آیات قرآنی را نباید سطحی و سرسری نگریست اینقدر که از طرف معصومین علیهم السلام برای قرائت قرآن ثواب و فضیلت رسیده و برای ثواب خواندن قرآن درجاتی گفته شده نه فقط از جهت تلفّظ آیات و لقلقه زبان است بایستی در آن تأمل نمود تا آنکه هر کسی بقدر استطاعت و فهم خود ذره‌ای از آن درّ و جواهراتی که در خلال کلمات روح افزای الهی مکنون است استخراج نمایند در سوره محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم در مذمّت کسانی برآمده که تفکر و تدبّر در آیات قرآنی ندارند مثل قوله تعالی أَ فَلا یَتَدَبَّرُون‌َ القُرآن‌َ أَم عَلی قُلُوب‌ٍ أَقفالُها آیا آنها در قرآن تفکّر و تدبّر ندارند آیا بر قلبهای آنان قفل زده شده.
و نیز تعریف و تمجید مینماید کسانی را که از قرآن استنباط مینمایند مثل لَعَلِمَه‌ُ الَّذِین‌َ یَستَنبِطُونَه‌ُ مِنهُم سوره نساء آیه 85، معلوم است استنباط نمودن از قرآن منوط بتدبر در آن است.
هَل جَزاءُ الإِحسان‌ِ إِلَّا الإِحسان‌ُ بقاعده عربیّت استفهام در مقام انکار تقریر است یعنی آیا جزای احسان غیر از احسان چه خواهد بود، و البتّه جزاء الاحسان احسان است اینکه آیه تأیید مینماید مطالب و رموزی را که از آیات استخراج نمودیم اشاره به اینکه اینکه دو بهشت و نعمت‌های آن پاداش و نتیجه و اثر خوبیهای اعمال و اخلاق و سجیّه نیکوی شما است که بر آن مترتّب میگردد.
انس از حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم چنین روایت میکند که بعد از تلاوت اینکه آیه فرمود آیا میدانید پروردگار شما چه میگوید، گفتند خدا و رسول او داناتر است گفت خدای شما میگوید نیست جزای کسی که (توحید) باو کرامت نمودیم مگر بهشت و از محمّد حنفیه نقل میکنند که گفته آیه (مسجلة للبرّ و الفاجر) یعنی آیه مرسل است که نیکوکار و بدکار هر دو را شامل است هر کس نیکی کند نیکی

صفحه : 48
می‌بیند و هر کس بدی کند بدی بیند. (منهج الصادقین) آری آیه مطلق است اختصاص بمؤمن ندارد شامل مؤمن و کافر میگردد عکس العمل نیک نیک است و عکس العمل بد بد است:

بلبل بشاخ سرو بگلبانک پهلوی میخواند دوش درس مقامات معنوی

دهقان سالخورده چه خوش گفت با پسر کای نور چشم من بجز از کشته ندروی

چون که بد کردی بترس ایمن مباش
که بود تخم و برویاند خداش

فعل تو است اینکه غصه‌های دمبدم اینکه بود معنای قد جف‌ّ القلم
لکن چون مؤمن وجه قلبش بروی خداست و هدف وی در اعمال و افعالش رضا و خوشنودی او است اینکه است که در آخرت که محل قرارگاه انسان است با چندین برابر نتیجه اعمالش عاید وی میگردد اگر چه در دنیا نیز از نتیجه اعمال خود بهره‌مند است.
لکن کافر چون وجه قلبش رو بدنیا است و مقصودش انتفاعات دنیوی و حظوظات مادی و لذائذ طبیعی است اینکه است که نتیجه اعمال خوب وی در همین دنیا عاید وی میگردد زیرا که غایت و مقصود او همین بوده چنانچه اشاره مینماید بآن قوله تعالی أَنِّی لا أُضِیع‌ُ عَمَل‌َ عامِل‌ٍ مِنکُم مِن ذَکَرٍ أَو أُنثی و نیز بهمین مطلب اشاره دارد کلام رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم در آن حدیث مشهور
(لکل امرئ ما نوی)
وَ مِن دُونِهِما جَنَّتان‌ِ و در نزدیکی آن دو بهشتی که در آیه بالا برای (خائفین) وعده داده و برای آنان مهیّا نموده دو بهشت دیگری است که اینکه دو بوستان نزدیک بقصرها و آرامگاه آنان است.

سخنان مفسرین در توجیه آن دو بهشت‌

(1) اینکه دو بوستان نزدیک بهمان دو بوستان اوّل است و اشاره بزیادتی نعمتهای آنان است که از بهشتی ببهشتی و از بوستانی ببوستانی روند که ملال بخاطر آنها نرسد.

صفحه : 49
(2) اینکه دو بهشت دون آن دو بهشتی است که برای (خائفین) مهیّا گردیده و اشاره بعلوّ مرتبه آنها است که مقام سلطنت آنها فوق مراتب دیگران است زیرا که اکثر مفسرین را عقیده بر اینکه است که دون بمعنی انحطاط مرتبه و شرافت است پس بنا بر اینکه معنی آیه اشاره دارد که در مرتبه پائین‌تر و نازلتر از مقام آن دو بهشتی که برای آن اشخاص آماده شده دو بهشت دیگر نیز برای کسانی که در مرتبه و مقام پائین‌تر از آنها محسوب میگردند مهیّا گردیده و اینکه رأی را تأیید مینماید آن حدیثی که در تفسیر مجمع البیان از حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نقل میکنند که فرموده آن دو بهشت اول از زر و برای مقربین درگاه احدیّت آماده شده و آن دو بهشت پائین‌تر از نقره و برای اصحاب یمین مهیا گردیده.
و نیز از عیّاشی و او از ابی بصیر چنین نقل میکند که گفته بحضرت صادق علیه السّلام گفتم فدای تو شوم مرا خبر ده از مرد مؤمن که وی را در دنیا زن مؤمنه‌ای باشد آیا در بهشت بین آنان ازدواج هست یا نه، فرمود یا ابا محمّد خدا عادل و حکیم است اگر مرد افضل از زن باشد او را مخیّر گرداند آن زن را از جمله زوجات خود قرار دهد و اگر زن بهتر باشد مخیّر گرداند اگر خواهد شوهر خود را اختیار کند که او زوج وی باشد، بعد از آن فرمود نگوئید بهشت یکی است زیرا خدا فرموده وَ مِن دُونِهِما جَنَّتان‌ِ و نگوئید بهشت یک درجه و یک مقام دارد زیرا که خدا فرموده (درجات بعضها فوق بعض) و مراتب و درجات آن بقدر اعمال است، گوید گفتم یا بن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم چون در قیامت مقام بعض مؤمنین عالی‌تر و بلندتر از بعض دیگر است اگر بخواهند یکدیگر را ملاقات نمایند چگونه میسّر میگردد فرمود آنکه مرتبه او فوق باشد تواند هبوط نماید بمرتبه پائین‌تر و آنکه در مرتبه پائین‌تر است نتواند صعود نماید ببالا زیرا که شایسته آن مقام نمیباشد و هر گاه میل ملاقات یکدیگر را نمایند در یک مکان مرتفعی هم دیگر را ملاقات مینمایند.
علاء بن سیّابه گوید گفتم یا ابا عبد اللّه علیه السّلام مردم از گفتار ما تعجب میکنند که گوئیم بعضی را از جهنم بیرون آرند و ببهشت برند و در آنجا اولیاء اللّه باشند فرمود ای علاء حق تعالی فرموده وَ مِن دُونِهِما جَنَّتان‌ِ بخدا قسم آنها اولیاء اللّه

صفحه : 50
نباشند گفتم آنان کافرند فرمود اگر کافر بودند بهشت نمیرفتند گفتم پس مؤمن مردّد باشند فرمود بخدا قسم اگر مؤمن بودند بدوزخ نمیرفتند و لکن میانه حال باشند بعد از نقل روایت چنین گوید تأویل روایت اگر صحیح باشد اینکه میشود اینان از افاضل مؤمنین نیستند. (کلام طبرسی بپایان رسید) مُدهامَّتان‌ِ اینکه دو بهشت بسیار سبزند که از شدّت سبزی بسیاهی مانند، بعض مفسرین گویند اینکه آیه مشعر بر اینکه است که در اینکه دو بهشت نباتات و ریاحین منبسط و پهن بر زمین است و اشجار و فواکه در اینکه دو بهشت بسیار است. (منهج) فِیهِما عَینان‌ِ نَضّاخَتان‌ِ در اینکه دو بهشت دو چشمه‌ای است که طوری آب از زمین آن میجوشد که سنگ ریزه‌ها و ریگهای اطراف آن را بالا می‌اندازد و اینکه اشاره بتفاوت مراتب بین اینکه دو بهشت است و دلالت دارد بر پستی مرتبه اینکه دو چشمه نسبت بدو چشمه‌ای که در آیه بالا ذکر شده، و بر اینکه قیاس است آنچه بعد از اینکه آمده، و از إبن عباس نقل میکنند که اینکه دو چشمه‌ای که در بهشت میجوشد از مشک و عنبر و کافور است و برای اولیاء خدا تهیه شده و بنا بر قول إبن عباس اینکه چهار بهشت برای (خائفین) است (منهج الصادقین) لکن قول إبن عباس در صورتی که سند صحیحی برایش نباشد حجت نیست و اختصاص دلیل میخواهد فِیهِما فاکِهَةٌ وَ نَخل‌ٌ وَ رُمّان‌ٌ با آنکه خرما و انار دو نوع از انواع فاکهة بشمار میروند تخصیص دادن آن دو را بذکر زیادتی، منافع آنها را میرساند.
فِیهِن‌َّ خَیرات‌ٌ حِسان‌ٌ در مقام صفت دیگری است از اوصاف آن دو بهشت دیگر و مرجع ضمیر

صفحه : 51
جمع در فِیهِن‌َّ قصور و منازل آن دو بهشت است با اوصاف و خصوصیات آن و خیرات جمع خیره یعنی زنهای برگزیده نیکو سیرت و زیبا صورت رعنا قامت که آنان با اخلاق نیک و اعمال شایسته و سجیّه نیکو آراسته‌اند و خیرات حسان را بزنهای صالحه آدمی تفسیر نموده‌اند.
حُورٌ مَقصُورات‌ٌ فِی الخِیام‌ِ در مجمع البحرین چنین گفته الحور جمع حورا بالفتح و المدّ و هی شدیدة بیاض العین فی شدة سوادها.
و از إبن ابی عمر چنین نقل میکند که گفته (الحواریون) چشمهای آنان مثال چشم آهو و گاو سیاه است و در بنی آدم حور گفته نشده. (پایان) حور مقصورات شاید بدل خیرات حسان باشد یعنی خیرات حسان حوریانی میباشند پنهان شده در خیمه‌ها که چشمان خود را برای غیر شوهران خود باز نمیکنند و شاید صفت دیگری باشد از اوصاف آن دو بهشت دیگر لکن بنا بر تفسیری که خَیرات‌ٌ حِسان‌ٌ را بزنهای مؤمنه دنیویّه توجیه نمودند با اینکه آیه ذیل لَم یَطمِثهُن‌َّ إِنس‌ٌ قَبلَهُم وَ لا جَان‌ٌّ وفق نمیدهد.
از إبن مسعود نقل میکنند که گفته هر زنی را خیمه‌ای باشد که طول آن شصت زرع است.
لَم یَطمِثهُن‌َّ إِنس‌ٌ قَبلَهُم وَ لا جَان‌ٌّ یعنی اینکه حوریان نامبرده برای بهشتیانند و قبلا نه انسانی و نه جنّی آنها را مس ننموده پس بنا بر آن توجیه که مقصود از خَیرات‌ٌ حِسان‌ٌ زنان خوب دنیوی باشند فضیلت دیگری است برای آن دو بهشت دیگر نه آنکه اوصاف دیگر نه آنکه صفت یا بدل از خَیرات‌ٌ حِسان‌ٌ باشد و لَم یَطمِثهُن‌َّ صفت حوریان است نه اوصاف زنهای دنیا مُتَّکِئِین‌َ عَلی رَفرَف‌ٍ خُضرٍ وَ عَبقَرِی‌ٍّ حِسان‌ٍ متکئین حال است یعنی اهل آن دو بهشت دون، تکیه کنندگانند بر فرشهای

صفحه : 52
عالی گسترده و بالشهای سبز و بساطهای قیمتی که در منتهی درجه زیبایی است، از راغب اصفهانی است که عَبقَرِی‌ٍّ حِسان‌ٍ یک قسمی از فرش است که خدای تعالی مثل آورده، بر فرشهای بهشتیان.
چنانچه گفته شد اکثر مفسرین آن دو بهشت اول را اختصاص بمقربین داده‌اند و آن دو بهشت دون وَ مِن دُونِهِما جَنَّتان‌ِ که اشاره بانحطاط مرتبه اوست اختصاص باصحاب یمین داده‌اند.
آری علاوه بر اینکه کلمه دُونِهِما که اشاره بانحطاط درجه و مقام دارد و اینکه توجیه را که دو بهشت اول اختصاص بمقربین دارد و آن دو بهشت دون مخصوص اصحاب یمین است تأیید مینماید، آثار و خواصی که برای هر یک از آن دو بهشت بیان فرموده چنانچه اشاره ببعض آنها نمودیم اینکه معنی را نیز بخوبی ظاهر میگرداند زیرا آن دو بهشت اول را بخصوصیاتی و آثاری معرّفی نموده و آن دو بهشت دوّم را نیز بخصوصیّات دیگری توصیف فرموده وقتی اینکه آثار را مقابل هم انداختیم بخوبی ظاهر میگردد که آن دو بهشت اول اختصاص بمقربین دارد و آن دو بهشت دون مخصوص باصحاب یمین است.
ذَواتا أَفنان‌ٍ که اشاره بشاخه‌های اشجار دارد و مخصوص بدو بهشت اوّل است مقابل انداخته با مُدهامَّتان‌ِ که مخصوص دو بهشت دوم است و تفسیر به سبزیجات زمینی و علفزارهای سبز و خرم شده و اگر چه سبزیجات و اشجار هر دو از نباتات بشمار میروند لکن از حیث شرف و فضیلت بین آنها تفاوت بسیار است.
و نیز عَینان‌ِ تَجرِیان‌ِ که مخصوص به دو بهشت اول است و شدّت و زیادتی آب و جریان دائمی آن را میرساند مقابل انداخته با نَضّاخَتان‌ِ که اختصاص به دو بهشت دیگر دارد که چنین جریانی ندارد، بلکه چنانچه تفسیر شده مانند فواره ایست که از آن آب ریزش نماید و معلوم است که بین ایندو عین تفاوت بسیار است و نیز از آیه مِن کُل‌ِّ فاکِهَةٍ زَوجان‌ِ که لفظ (کل) اشاره بتمام انواع و اقسام میوه‌جاتی است که برای بهشتیان درجه اول مهیّا گردیده و مزید شرافت آنان را میرساند و شاید زَوجان‌ِ اشاره بنعم روحانی و جسمانی هر دو باشد و آن را مقابل

صفحه : 53
انداخته با فِیهِما فاکِهَةٌ وَ نَخل‌ٌ وَ رُمّان‌ٌ که اختصاص بدو بهشت دیگر دارد و لفظ (کل) که در وصف فاکِهَةٌ دو بهشت اول است و در دو بهشت دوم نیست محدودیت آن دو بهشت دیگر را میرساند.
و نیز فِیهِن‌َّ قاصِرات‌ُ الطَّرف‌ِ که در وصف حوریان دو بهشت اول است مقابل انداخته با خَیرات‌ٌ حِسان‌ٌ که از اوصاف آن دو بهشت دیگر است و بزنهای زیبا صورت نیکو سیرت تفسیر شده و بنا بر آن توجیه که بزنهای آدمی تفسیر شده آنان اگر چه بشر و انسان کامل و صالحند که مقام بهشتی دارند.
و از اینکه جهت بر حوریان بهشتی شرافت و مزیت دارند لکن چنانچه گفته شد حوریان آن دو بهشت اوّل مزیّت آنان باین است که چون (بقصرات الطرف) معرفی شده‌اند و قاصِرات‌ُ الطَّرف‌ِ چنانچه تفسیر نموده‌اند آنان چشم از غیر شوهر خود پوشیده‌اند و تابع شوهر خود میباشند، از اینجا توان پی برد که اینکه حوریان نتیجه اعمال و از آثار اخلاقیّات خود اهل آن دو بهشت ظهور و بروز نموده‌اند بخلاف خَیرات‌ٌ حِسان‌ٌ که بزنهای دنیوی تفسیر شده و در آن حدیث فرمود در صورت مایل بودن آنها بزوج خود با شوهرهای خود ازدواج مینمایند پس تابع آنها نمیباشند زیرا که اهل بهشت خواه زن باشد و خواه مرد هر یک شخصیت برای خود دارند و آزادند و تابع غیر نمیشوند پس از اینکه حیث بین آنان تفاوت بسیار است.
و نیز آیه کَأَنَّهُن‌َّ الیاقُوت‌ُ وَ المَرجان‌ُ که از اوصاف قاصِرات‌ُ الطَّرف‌ِ و حوریان آن دو بهشت اوّل بشمار آورده مقابل انداخته با حُورٌ مَقصُورات‌ٌ فِی الخِیام‌ِ که از اوصاف حوریان آن دو بهشت دیگر است و برای آنان چنین لطافت و نور و صفایی ذکر نشده.
و نیز مُتَّکِئِین‌َ عَلی فُرُش‌ٍ بَطائِنُها مِن إِستَبرَق‌ٍ چنانچه در توجیه آیه گفتیم شاید اشاره باین باشد که نهایت مرغوبات و اشیاء نفیس دنیوی بدایت و اوّل درجه آن دو بهشت اوّل بشمار میرود و فضیلت آنها را مقابل انداخته و با رَفرَف‌ٍ خُضرٍ که اوصاف فرشهای آن دو بهشت دیگر است و اگر چه آنها را بپارچه‌های سبز

صفحه : 54
قیمتی معرّفی نموده‌اند لکن از آیه چنین استفاده توان نمود که روی فرش آن دو بهشت دیگر مطابق با زیر فرشهای آن دو بهشت اوّل است و شاید اشاره باین باشد که مرتبه آن دو بهشت دیگر زیر آن دو بهشت اول محسوب میگردد.
خلاصه اینکه توصیفات و مقابل هم انداختن اینکه دو بهشت را با هم دلیل بارزی است بر همان توجیهی که در آیه نمودیم زیرا همانطوری که بین کمالات مقرّبین و اصحاب یمین تفاوت بسیار است همین طور بین مقامات اخروی آنان نیز تفاوت بی‌اندازه است.
فَبِأَی‌ِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبان‌ِ اشاره به اینکه با اینهمه نعمتهای دنیوی و اخروی که بشما عطاء نموده چگونه نعمتهای پروردگار خود را تکذیب نموده و انکار میکنید.
تَبارَک‌َ اسم‌ُ رَبِّک‌َ ذِی الجَلال‌ِ وَ الإِکرام‌ِ بزرگ و بزرگوار است نام پروردگار تو که صاحب جلال و عظمت و صاحب کرم و رحمت و فیّاض علی الاطلاق است.
اوّل سوره را بنام (رحمن) که دلالت بر سعه فیض و رحمت رحمانی و فیض منبسط احدی دارد افتتاح نموده و انواع و اقسام فیاضیّت خود را در خلال آیات ارائه داده و آخر سوره را بنام ذو الجلال و الاکرام خاتمه داده اشاره به اینکه آنچه عطاء نموده فقط از روی کرم و دلیل بر عظمت و بزرگواری او است و تنبیه بر اینکه است که بایستی مبدء فیض را بصفات جلال و اکرام ستایش نمائید.

صفحه : 55

سوره واقعة

اشاره

نود و شش آیه است و در مکه نازل شده مگر آیه 81 و 82 که در مدینه طیّبه نازل شده است.

[سوره الواقعة (56): آیات 1 تا 40]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
إِذا وَقَعَت‌ِ الواقِعَةُ (1) لَیس‌َ لِوَقعَتِها کاذِبَةٌ (2) خافِضَةٌ رافِعَةٌ (3) إِذا رُجَّت‌ِ الأَرض‌ُ رَجًّا (4)
وَ بُسَّت‌ِ الجِبال‌ُ بَسًّا (5) فَکانَت هَباءً مُنبَثًّا (6) وَ کُنتُم أَزواجاً ثَلاثَةً (7) فَأَصحاب‌ُ المَیمَنَةِ ما أَصحاب‌ُ المَیمَنَةِ (8) وَ أَصحاب‌ُ المَشئَمَةِ ما أَصحاب‌ُ المَشئَمَةِ (9)
وَ السّابِقُون‌َ السّابِقُون‌َ (10) أُولئِک‌َ المُقَرَّبُون‌َ (11) فِی جَنّات‌ِ النَّعِیم‌ِ (12) ثُلَّةٌ مِن‌َ الأَوَّلِین‌َ (13) وَ قَلِیل‌ٌ مِن‌َ الآخِرِین‌َ (14)
عَلی سُرُرٍ مَوضُونَةٍ (15) مُتَّکِئِین‌َ عَلَیها مُتَقابِلِین‌َ (16) یَطُوف‌ُ عَلَیهِم وِلدان‌ٌ مُخَلَّدُون‌َ (17) بِأَکواب‌ٍ وَ أَبارِیق‌َ وَ کَأس‌ٍ مِن مَعِین‌ٍ (18) لا یُصَدَّعُون‌َ عَنها وَ لا یُنزِفُون‌َ (19)
وَ فاکِهَةٍ مِمّا یَتَخَیَّرُون‌َ (20) وَ لَحم‌ِ طَیرٍ مِمّا یَشتَهُون‌َ (21) وَ حُورٌ عِین‌ٌ (22) کَأَمثال‌ِ اللُّؤلُؤِ المَکنُون‌ِ (23) جَزاءً بِما کانُوا یَعمَلُون‌َ (24)
لا یَسمَعُون‌َ فِیها لَغواً وَ لا تَأثِیماً (25) إِلاّ قِیلاً سَلاماً سَلاماً (26) وَ أَصحاب‌ُ الیَمِین‌ِ ما أَصحاب‌ُ الیَمِین‌ِ (27) فِی سِدرٍ مَخضُودٍ (28) وَ طَلح‌ٍ مَنضُودٍ (29)
وَ ظِل‌ٍّ مَمدُودٍ (30) وَ ماءٍ مَسکُوب‌ٍ (31) وَ فاکِهَةٍ کَثِیرَةٍ (32) لا مَقطُوعَةٍ وَ لا مَمنُوعَةٍ (33) وَ فُرُش‌ٍ مَرفُوعَةٍ (34)
إِنّا أَنشَأناهُن‌َّ إِنشاءً (35) فَجَعَلناهُن‌َّ أَبکاراً (36) عُرُباً أَتراباً (37) لِأَصحاب‌ِ الیَمِین‌ِ (38) ثُلَّةٌ مِن‌َ الأَوَّلِین‌َ (39)
وَ ثُلَّةٌ مِن‌َ الآخِرِین‌َ (40)

صفحه : 56

ترجمه‌

بنام ایزد هستی بخش صاحب رحمت عام و خاص
موقعی که واقع گردید واقعه (قیامت)
برای وقوع آن واقعه تکذیب کننده‌ای نیست،
آن روز پست کننده (مردمی) و بلند کننده (مردم) دیگری است،
چون زمین سخت بجنبش آید،
و کوه‌ها پراکنده گردد پراکنده‌شدنی سخت،
پس کوه‌ها میگردند غباری متفرّقی
(آن وقت) شما مردم سه صنف و سه قسمت میگردید،
یک قسمت اصحاب دست راست (که در صف عالی قرار گرفته‌اند) چه عجب مردمانی میباشند یاران دست راست،
صنف دیگر یاران چیند چه عجیب است حال مردمان دست چپ،
صنف دیگر سبقت گیرنده‌گانند،
که اینان مقربان (درگاه احدیتند)
و جایگاه آنها بهشت پر نعمت است،
مقرّبین گروهی از اولین
و گروه کمی از آخرینند
و آنان بر تختهایی که از جواهرات ساخته شده،
تکیه کنندگانند در حالی که تختها برابر یکدیگرند،
گردش میکنند اطراف آنها برای خدمت پسرانی که جایگاه همیشگی آنها در بهشت است
با کوزهای بیدسته و دسته‌دار و جامها از شراب پاک و صافی
که از نوشیدن آن شرابها دردسر نکشند و نه بی‌عقل گردند،
و در آن بهشتها میوه‌جاتی نهاده شده از آنچه اختیار کنند
و نیز گوشت پرندگان آنچه را که بخواهند
(و در آن بهشتها) حوریان زیبایی میباشند،
که مانند درّ در صدف پوشیده‌اند،
اینها پاداش اعمال آنان است
و در آن بهشتها لا یَسمَعُون‌َ فِیها لَغواً استماع حرف لغو نمیکنند
مگر گفتاری که سلام و سلامت او راست وَ لا تَأثِیماً تاثیم تفعیل است یعنی نسبت گناه بکسی داده نمیشود،
و یاران دست راست و چه عجب است حال اصحاب دست راست،
آنان در میان درختان سدر بی‌خار،
و درختان مورد بر هم پیچیده،
در سایه کشیده طولانی،
و کنار آب‌های جاری
و میوه‌های بسیار
که نه هرگز تمام میشود و نه اهل آن ممنوع میگردند
و برای آنان است زنان بلند مرتبه

صفحه : 57
بدرستی که ما آن حوریان را (بدون ترتیب خلقت دنیوی) بلکه بطور انشاء خلقت نمودیم
پس قرار دادیم آنها را باکره
آنها شیفته شوهرهای خود میباشند
اینکه نعمتها مخصوص اصحاب دست راست است
و آنان گروهی از پیشینیان
و گروهی از بعدیها میباشد.

(توضیح آیات)

اشاره

إِذا وَقَعَت‌ِ الواقِعَةُ، لَیس‌َ لِوَقعَتِها کاذِبَةٌ پس از آیات رحمت که در سوره (الرحمن) تذکّر داده انسان را بواقعة قیامت متذکّر میگرداند که آنهم از صفت رحمانی او پدید گردیده، بلکه نظر به اینکه دلالت دارد بر بقاء انسان پس از مرگ از بالاترین ظهور رحمت و فیض رحمانی او بشمار میرود زیرا که بقاء و حیات جاودانی که بالاترین آرزوی انسانی است و از اینکه سوره مبارکه استفاده میشود فوق تمام نعم الهی است.
الواقعة مثل آزفة- الخافّة- الصّاخة- الطّامة و غیر اینها که در آیات کلام اللّه تذکّر داده نامهای قیامت است و تماما اخبار از وقوع قیامت و تحقّق آن است و اشاره به اینکه قیامت محقّق الوقوع است و شکی در آن نیست.
در مفردات راغب چنین گفته (الوقوع ثبوت الشّی‌ء و سقوطه) و نمیآید مگر در امری که در آن شدت و کراهت باشد و اکثر آنچه در قرآن از لفظ (وقع) آمده اشاره بعذاب و امر سخت است مثل إِذا وَقَعَت‌ِ الواقِعَةُ، لَیس‌َ لِوَقعَتِها کاذِبَةٌ (پایان)

سخنان مفسرین در شرح آیه‌

‌برای وضوح آیه مختصری از تفسیر مجمع البیان را ترجمه مینمایم:
إِذا وَقَعَت‌ِ الواقِعَةُ یعنی وقتی قیامت قیام نمود (إبن عباس) (الواقعه) اسم قیامت است مثل (آزفة) و غیر آن یعنی زمانی که حادث شد حادثه قیامت و آن نزد نفخه دوّم اسرافیل است و از بعض مفسرین است که قیامت را واقعه نامیده‌اند نظر بکثرت سختیهایی که در آن وقت واقع میگردد و نیز نظر بشدّت وقع و مرتبه

صفحه : 58
قیامت است که بواقعة نامیده شده، و در تقدیر ذکر و إِذا وَقَعَت‌ِ الواقِعَةُ یعنی یاد کنید واقعه قیامت را و غرض تحریص و ترغیب بر اینکه است که خود را مهیّا نمائید برای چنین روز سختی لَیس‌َ لِوَقعَتِها کاذِبَةٌ یعنی در آمدن و ظاهر شدن آن روز کذب و دروغی نیست و معنی آن اینکه است که قیامت محقق الوقوع است و بعضی گفته‌اند بدلیل عقل و نقل ثابت گردیده که قیامت واقع است. (پایان) دیگری چنین گفته لَیس‌َ لِوَقعَتِها کاذِبَةٌ یعنی موقع پدید شدن قیامت کسی یافت نمیشود که بخدا افتراء بندد و باو نسبت شریک و ولد و رفیق دهد زیرا که در آن وقت تمام خلائق ایمان دارند در صورتی که بیشترین مردم در دنیا کافر میباشند و لام لِوَقعَتِها لام توقیت است یعنی در آن وقت چنینند و (الکاذبه) اسم فاعل است یعنی در باره قیامت دروغ گوینده‌ای نیست بلکه آنچه در باره آن خبر داده شده صدق و حق است و کذبی نیست برای وقعه قیامت و بنا بر اینکه توجیه لَیس‌َ در آیه بمعنی (لا یکون) میشود یعنی در آن وقت نمیباشد تکذیب کننده‌ای و قوله تعالی لا یُؤمِنُون‌َ بِه‌ِ حَتّی یَرَوُا العَذاب‌َ الأَلِیم‌َ و نیز قوله تعالی وَ لا یَزال‌ُ الَّذِین‌َ کَفَرُوا فِی مِریَةٍ مِنه‌ُ حَتّی تَأتِیَهُم‌ُ السّاعَةُ بَغتَةً أَو یَأتِیَهُم عَذاب‌ُ یَوم‌ٍ عَقِیم‌ٍ«1» اینکه توجیه را تأیید مینماید- لکن آیات دیگر مثل قوله تعالی وَ یَوم‌َ تَقُوم‌ُ السّاعَةُ یُقسِم‌ُ المُجرِمُون‌َ ما لَبِثُوا غَیرَ ساعَةٍ«2» و نیز قوله تعالی وَ مَن کان‌َ فِی هذِه‌ِ أَعمی فَهُوَ فِی الآخِرَةِ أَعمی و امثال اینکه آیات دلالت واضح دارد که کفار همین طوری که در اینکه عالم چشم بصیرت آنان کور است و آیات الهی را نمی‌بینند و از اینکه جهت ایمان نمی‌آورند و تصدیق ندارند در قیامت هم چشم دل آنان کور است و آیاتی که دلالت دارد که آنان در روز جزاء تصدیق می‌نمایند مثل همین آیات بالا جمعا
-----------------------------------
(1) سوره حج آیه 54 کسانی که کافر شدند همیشه در شک‌اند از او تا وقتی که آمد آنها را قیامت یا آمد آنها عذاب یوم بی‌نفع
(2) سوره روم آیه 55 روزی که قیامت بر پا میگردد گنهکاران سوگند یاد میکنند که ما درنگ نکردیم مگر یک ساعت

صفحه : 59
با آیات دیگر مثل قوله تعالی وَ بَدا لَهُم مِن‌َ اللّه‌ِ ما لَم یَکُونُوا یَحتَسِبُون‌َ و نیز قوله تعالی فَلَمّا رَأَوا بَأسَنا قالُوا آمَنّا بِاللّه‌ِ وَحدَه‌ُ وَ کَفَرنا بِما کُنّا بِه‌ِ مُشرِکِین‌َ سوره (مؤمن) آیه 84 خلاصه از جمع بین آیات توان استفاده نمود که در قیامت کفار از روی ترس ایمان می‌آورند نه آنکه تصدیق واقعی بنمایند. (تفسیر روح البیان) از صیغه ماضی در إِذا وَقَعَت‌ِ و ایراد مصدر در (واقعة وقعتها) چنین توان استفاده نمود که آیه اخبار است از وقوع واقعه قیامت و ظاهرا زمان گذشته و آینده در آن مأخوذ نیست زیرا که تمام ازمنه نسبت بعلم حضوری حق تعالی یکسانست گذشته و حال و آینده نسبت بموجودات زمانی بعضی نسبت ببعض دیگر تصور دارد نه آنکه نسبت بآنکسی که تمام ازمنه در احاطه علمیّه او آنی مینماید و همچنین تمام امکنه نسبت باو نقطه‌ای ماند زیرا چنانچه می‌بینیم اکثر آیاتی که راجع باوضاع قیامت است بصیغه ماضی یا حال آمده که دلالت بر وقوع و ثبوت دارد اگر چه قیامت نسبت ببشر که ظرف زمان واقع است آینده مینماید زیرا که تمام موجودات مادّی و طبیعی محدود بحدّ زمانند و بشر نیز از اینکه جهت نفس حیوانیش محدود بحدّ و زمان و زمانی است تا زمان دنیوی وی منقضی نگردد قیامت بر او ظاهر نمیگردد لکن تمام موجودات در احاطه علمیّه حق تعالی بلکه نزد بشری که از مرتبه طبیعی و حیوانی گذشته و در سیر استکمالی و در مدارج کمال بمنتها درجه انسانیت رسیده تمام موجودات گذشته و آینده نزد او مکشوف است و صفحه عالم وجود در نظر وی ظاهر و هویدا است.
و حدیث معراج که بهشت و جهنّم را بحضرتش ارائه دادند اینکه مطلب را تأیید می نماید زیرا اگر عالم قیامت در هیچ عالمی از عوالم موجود نبود چگونه رؤیت میشد و چگونه ممکن بود از آن خبر بدهند آری چون نوع بشر در عالم تفرقه و عالم کون و فساد واقعند تا در اینکه جلباب مادّیّات واقعند راهی بسوی آن ندارند و نتوانند ادراک نمایند.
چنانچه در جلد اوّل اینکه تفسیر در ذیل توضیح آیه 24 از سوره بقره راجع به اینکه آیا بهشت و جهنم فعلا موجودند یا بعدا موجود میگردند تا اندازه‌ای

صفحه : 60
بحث کردیم و چنین اظهار نمودیم که بدلالت آیاتی که راجع بواقعه قیامت و بهشت و جهنم در قرآن آمده مثل إِن‌َّ جَهَنَّم‌َ لَمُحِیطَةٌ بِالکافِرِین‌َ و نیز در سوره توبه آیه 49 در وصف هیزم جهنم فرموده وَقُودُهَا النّاس‌ُ وَ الحِجارَةُ أُعِدَّت لِلکافِرِین‌َ آتش گیرانه جهنم مردم و سنگ است و از کلمه أُعِدَّت که آتش آماده شده برای کافرین و نیز در آیه 25 حکایت از قول بهشتیان هذَا الَّذِی رُزِقنا مِن قَبل‌ُ و از امثال اینکه آیات چنین توان استفاده نمود که بهشت و جهنم فعلا دو مرتبه خود موجودند و کافر در همین عالم دنیا بالقوه و در معنی نه در صورت در جهنّم است و چنینند بهشتیان چنانچه در کتاب معاد و آخرین سیر بشر اندازه‌ای توضیح دادیم که عالم آخرت از حیث رتبه و مقام و تمامیّت فوق اینکه عالم و محیط بر اینکه عالم است.
و برای وضوح آیه مختصری از بیانات صدر المتألهین را ترجمه مینمایم در تفسیر آیه بالا چنین گوید.
در بسیاری از آیات قرآن مجید راجع بواقعه قیامت و اوصاف آن تعبیر بالفاظی نموده که دلالت بر ثبوت و وقوع فعل دارد مثل قوله تعالی وَ نُفِخ‌َ فِی الصُّورِ فَصَعِق‌َ مَن فِی السَّماوات‌ِ وَ مَن فِی الأَرض‌ِ و نیز قوله تعالی وَ نادی أَصحاب‌ُ الجَنَّةِ وَ نادی أَصحاب‌ُ الجَنَّةِ وَ نادی أَصحاب‌ُ الأَعراف‌ِ و اشباه آن بسیار است و اهل مجادله در تفسیر اینکه آیات در زحمت و تکلّف افتاده‌اند چنانچه صاحب کشّاف و غیر آن در توجیه آیه چنین گفته‌اند قیامت را بوقوع توصیف نموده در صورتی که قیامت هنوز واقع نگردیده و اینان متذکر نگردیده‌اند قوله تعالی که فرموده ما خَلقُکُم وَ لا بَعثُکُم إِلّا کَنَفس‌ٍ واحِدَةٍ و از آیه چنین برمیآید که خلق کردن و مبعوث نمودن نسبت باو یکسان است زیرا که تجدد آفرینش خلق در زمانها و حدوث و تفرق آنها در ظرف زمان نسبت بمبدء آفرینش و ملائکه مقربین و عقول اولیاء او دفعة واحدة انجام گیرد و
حدیث جف‌ّ القلم بما هو کائن
را وقتی با قوله تعالی کُل‌َّ یَوم‌ٍ هُوَ فِی شَأن‌ٍ جمع نمودیم از مجموعش چنین استفاده میشود که او راست شأنی واحد در شئون بسیار یعنی نه عملی او را از اعمال دیگر مشغول میکند و نه زمانی از زمانی و نه

صفحه : 61
مکانی از مکانی او را باز میکند با انبساط نور وجودش و شمول علمش و نزول رحمتش که ملا اعلا تا ما تَحت‌َ الثَّری را احاطه نموده، همین طور است مبعوث نمودن خلق را از قبرهای آنان که نسبت باو تعالی بیک لحظه انجام گیرد وَ ما أَمرُ السّاعَةِ إِلّا کَلَمح‌ِ البَصَرِ أَو هُوَ أَقرَب‌ُ و از خصوصیات قیامت اینکه است که مقدار آن نسبت بدسته‌ای پنجاه هزار سال مینماید قوله تعالی تَعرُج‌ُ المَلائِکَةُ وَ الرُّوح‌ُ إِلَیه‌ِ فِی یَوم‌ٍ کان‌َ مِقدارُه‌ُ خَمسِین‌َ أَلف‌َ سَنَةٍ و نسبت بدسته دیگر کَلَمح‌ِ البَصَرِ أَو هُوَ أَقرَب‌ُ مثل بهم خوردن چشم یا سریعتر انجام میگیرد اینکه است که فرموده إِنَّهُم یَرَونَه‌ُ بَعِیداً وَ نَراه‌ُ قَرِیباً (پایان) و نیز کاشف الغطاء قدّس سره در بعض تألیفات خود راجع بمعاد بیان خوبی دارد که برای وضوح آیه مختصری از آن را نیز ترجمه مینمایم، بعد از آیات و احادیث چنین گفته، من میگویم تعبیر صحیح‌تر اینکه است که ما گفتیم حیات نشئه آخرت بعینه حیات همین نشئه دنیا است نه آنکه منقلب گردد لکن دنیا غلاف آخرت و قشر آن است و آخرت لب‌ّ و حقیقت آن است، و فعلا آخرت موجود است با دنیا چنانچه بهمین مطلب اشاره دارد قوله تعالی یَعلَمُون‌َ ظاهِراً مِن‌َ الحَیاةِ الدُّنیا وَ هُم عَن‌ِ الآخِرَةِ هُم غافِلُون‌َ سوره روم آیه 7 و نیز قوله تعالی یَستَعجِلُونَک‌َ بِالعَذاب‌ِ وَ إِن‌َّ جَهَنَّم‌َ لَمُحِیطَةٌ بِالکافِرِین‌َ سوره عنکبوت آیه 54 و اسم فاعل حقیقة در حال است نه در آینده آری آخرت داخل در دنیا است مثل معنی در لفظ، و روح در جسد، و هیولی در صورت و ببعض اعتبارات صحیح است گفته شود حقیقتا دنیا با آخرت متحد و یکی میباشد و اتحاد حقیقی اتحاد ما بالقوة است بما بالفعل، یعنی انسان آنچه را که در اینکه عالم بالقوة داراست و بورود در آخرت بالفعل میگردد مثل اتحاد مادّه با صورت و جنس با فصل و نزد عارفین شکی نیست که آنچه در اینکه دنیاست قشر است و لب‌ّ و جوهر آن در آخرت است، و از اینجا معلوم میشود سرّ آنچه از آیات و احادیث استفاده میشود که در آخرت اعمال صورت میگردد و مجسم میشود و ملکات نیز ظاهر میگردد و تمام اینها حق‌ّ و صحیح است و شکی در آن نیست و فقط باین مطالب ایمان دارند کسانی که واصل گردیده‌اند، و آنان

صفحه : 62
کسانی میباشند که حقایق نزد آنان مکشوف گردیده و حقائق واقعیّات را عیانا مشاهده مینمایند و درجه آنها از مؤمنین بالغیب بالاتر رفته زیرا که غیب نزد آنان شهود گردیده. (پایان) لَیس‌َ لِوَقعَتِها کاذِبَةٌ خلاف واقع را کذب گویند و ممکن است که لَیس‌َ با جمله‌ای که در عقب دارد صفت باشد برای کاذبة و کاذِبَةٌ اسم فاعل و برای زمان حال آرند که معنی آیه چنین شود قیامت عین واقع است و دروغ و خلافی در وقوع آن نیست.
خافِضَةٌ رافِعَةٌ خافضة- مبتداء- رافعة- خبر مبتداء یا دو صفت میباشند از صفات واقعة قیامت زیرا که در مقام اوصاف قیامت است که واقعه قیامت بعضی را زبون و پست میگرداند و جماعتی را بلند و ارجمند میکند و شاید اشاره باین باشد که قیامت چون روزی است که در وصف آن فرموده یَوم‌َ تُبلَی السَّرائِرُ کشف غطاء میشود و پرده از روی کارها برداشته میشود و هر چیزی بحقیقت و باوصاف کامنه در خود پدیدار میگردد و بروز و ظهور مینماید اینکه است که کفّار و اشقیاء همین طوری که در دنیا از جهات روحانیّت در مرتبه نازله واقعند و در جهات روحانیّت قدیم بالا نرفته‌اند در قیامت نیز در (اسفل سافلین) طبیعت فرود میآیند و بدرکات هاویه هبوط مینمایند لکن سعداء همین طوری که از جهات روحانیّت و ایمان و تقوی در مرتبه عالی واقعند در آن واقعه نیز بدرجات عالیه مراتب انسانیّت صعود مینمایند و اینکه امری است ثابت و متحقّق الوقوع چنانچه از صیغه اسم فاعل که برای ثبوت و دوام آرند توان استفاده نمود و ظهور و بروز حقایق در قیامت که آخرین سیر استکمالی بشر است بایستی انجام گیرد، زیرا که آن وقتی است که کار بشر تمام شده و آنچه در آن بالقوّه بوده بفعلیّت رسیده و حالت منتظره‌ای در او باقی نمانده آن وقت است که آنچه در باطن خود مکنون نموده ظهور خارجی پیدا مینماید و بنتیجه میرسد.

صفحه : 63
إِذا رُجَّت‌ِ الأَرض‌ُ رَجًّا، وَ بُسَّت‌ِ الجِبال‌ُ بَسًّا، فَکانَت هَباءً مُنبَثًّا (اذا) و جملات بعد از آن یا بدل از جمله إِذا وَقَعَت‌ِ الواقِعَةُ است یا منصوب بنزع خافض است و (رج‌ّ) در لغت حرکت شدید را گویند.
و اینکه چند جمله و نیز جملات بعد اخبار است از آنچه هنگام وقوع قیامت واقع است که زمین بطوری بجنبش آید که تمام بناها خراب گردد و نیز کوه‌ها پراکنده شود بطوری که ریز ریز و پاره پاره پراکنده و متفرّق گردد، و از بعض مفسرین است که (نسف) بمعنی قلعست قوله تعالی وَ یَسئَلُونَک‌َ عَن‌ِ الجِبال‌ِ فَقُل یَنسِفُها رَبِّی نَسفاً و می‌پرسند از تو حال کوها را پس بگو در جواب آنها پراکنده سازد آنها را پروردگار من پراکنده ساختی بعد از آنکه برکند آنها را از جای خود فَکانَت هَباءً مُنبَثًّا مندک و پراکنده میگردند در هوا مثل ذرّاتی که در اشعّه نور خورشید دیده میشود و از حضرت امیر علیه السّلام چنین روایت میکنند که فرموده در قیام ساعة کوه‌ها گردی میشوند در هوا پراکنده میشوند مانند گردی که از سم چهار پایان پدید می‌گردد.
وَ کُنتُم أَزواجاً ثَلاثَةً یعنی در آن وقت مردم سه صنف میگردند و بسه طائفه قسمت میشوند.
بعض حکمای اسلامی چنین گوید اصناف سه گانه بشر ناشی از قوای سه گانه او است زیرا که قوای مدرکه انسانی سه قسم است: قوّه عقل- قوّه خیال- قوّه حس‌ّ و برای هر یک از اینکه قوی کمالی است لایق بخود، کمال قوّه عاقله در ادراک معارف الهیّه و علوم ربانیّه است و هدفش در اعمالش وجه کریم و طریق سیرش منتهی میگردد بجوار رب‌ّ العالمین- و کمال قوّه خیال در تهذیب اخلاق و عمل خیرات و تبدیل نمودن اعمال نکوهیده شهویة و غضبیة طبیعیة باعمال نیک و سجیه‌های نیکوی انسانی- و کمال قوّه حسیه بادراک ملایمات جسمانیّه و حظوظات طبیعیه‌ای است که سر انجام آن منتهی می‌گردد بقعر جحیم. (صدر المتألهین)

صفحه : 64
فَأَصحاب‌ُ المَیمَنَةِ ما أَصحاب‌ُ المَیمَنَةِ پس از آنکه مردم را در قیامت بسه صنف قسمت نمود در مقام خصوصیّات هر یک و مقام و رتبه آنان برآمده و آنها را بخصوصیّاتی معرفی فرموده، و اول اصناف سه گانه را موصوف نموده باصحاب یمین و (بماء) تعجب که اشاره بمقام بلند آنان است و باصحاب میمنه آنها را ستایش و تعریف و تمجید میفرماید و (میمنه) مأخوذ از یمن و برکت است و گویند عرب وقتی در مقام عظمت و منزلت کسی نسبت بخود برمی‌آید گوید (فلان منی بالیمین) اشاره به اینکه بقدری اینکه شخص بمن نزدیک است که گویا دست راست من است زیرا که انسان بیشتر امور خود را بدست راستش انجام میدهد و اینکه مثل اینکه است که در عرف گویند فلانی چشم من است دست من است و چنین تأویلاتی در عرف متداول است.
از إبن عباس نقل میکنند که اصحاب یمین کسانی میباشند که آن موقعی که ذرّاتی از پشت آدم بیرون ریخت اینان در طرف راست او بودند- و اصحاب شمال آنهایند که از طرف چپ آدم علیه السّلام ریخته شدند یا اصحاب یمین آنهایند که در قیامت نامه اعمالشان را بدست راستشان میدهند و اصحاب شمال کسانی میباشند که قیامت نامه اعمالشان را بدست چپشان میدهند. (پایان) وَ أَصحاب‌ُ المَشئَمَةِ ما أَصحاب‌ُ المَشئَمَةِ دوم اصناف را اصحاب (مشئمه) نامیده و در اینجا نیز «بماء» استفهامیه که در مقام تعجب آرند صنفی از مردم را توصیف بمشئمه نموده اشاره باین است که خسّت و پستی آنان تعجب‌آور است زیرا انسانی که بایستی در مرتبه ترقی و تعالی حائز مقامی گردد که پا بر دوش ملائکه نهند و از تمام ممکنات برتر رود چگونه خود را در هاویه ظلمانی طبیعت سرنگون گردانیده و با حیوانات سبعی و بهیمی همدوش گردیده- آری عقلای عالم تعجب می‌کنند که چگونه انسانی که دارای عقل و تمیز است و می‌داند سعادت او در پرورش قوای روحانی او است خود را اینطور

صفحه : 65
وَ السّابِقُون‌َ السّابِقُون‌َ، أُولئِک‌َ المُقَرَّبُون‌َ

سؤال‌

راجع بآن دو صنف اول بماء استفهامی که در مورد تعجب آرند سؤال نموده و گفته ما أَصحاب‌ُ المَیمَنَةِ، و ما أَصحاب‌ُ المَشئَمَةِ لکن نسبت بسابقین چنین تعجّب و سؤالی نشده فقط در مقام توصیف آنان برآمده و آنها را بقرب و منزلت و رفعت شأنشان توصیف نموده.

پاسخ‌

چون نامیدن آنها را (بسابقون) مکفی از بیان است یعنی توصیف آنان بسبقت گیرندگان معرّف آنها است لذا از وصف دیگری بینیاز گردیده زیرا که الف و لام (السابقون) خواه الف و لام جنس باشد یا استغراق اطلاق دارد و کسی را شامل میگردد که در تمام اعمال نیک پیشی گرفته و پیش قدم باشد و چنین کسی لایق مقام قرب و منزلت عند اللّه است.

‌در اینکه (السابقون) کیانند بین مفسرین گفتاری است‌

محقق کاشانی در کتاب وافی چنین گوید مردم را بسه صنف تقسیم نموده‌اند زیرا که اصول عوالم سه قسم است اول عالم جبروت، و آن عبارت از عالم عقول مجرده است که اهل آن منزّه از ماده و صورت و لوازم مادیاتند و آنان سابقونند و روح القدس در آنها است (دوم) عالم ملکوت و آن عالم مثال و خیال مطلق است و آن مجرد از ماده است نه از صورت و اهل آن اصحاب میمنه‌اند (سوم) عالم ملک و آن را عالم شهادت و عالم محسوسات گویند و اهل آن اصحاب مشئمه‌اند. (پایان) در بعض روایات است که سابق کسی است که از اول جوانی باعمال نیک و سجیه‌های نیکو مداومت نماید تا آخر عمر، و اصحاب یمین کسانی میباشند که در اوائل عمر مشغول معصیت بوده و در آخر بتوبه بازگشت نموده‌اند و اصحاب شمال کسانی میباشند که تمام عمر را بمعصیت گذرانیده‌اند.
و نیز از حضرت امیر علیه السلام چنین نقل میکنند که فرموده السّابِقُون‌َ پیشی گیرندگانند

صفحه : 66
بنمازهای پنجگانه که از اول همه تکبیر گویند، و از إبن عباس روایت میکنند که گفته (السابقون) کسانی میباشند که بهجرت با رسول سبقت بر غیر گرفته‌اند و إبن کیسان گفته مقصود سبقت گرفتن در تمام مأمورات الهی است، دیگری گفته مقصود سبقت گرفتن در علوم و فضائل است.
در منهج الصادقین چنین اظهار مینماید که تمام اوصاف و خصوصیاتی که راجع بسابقین گفته شده در باره مولی امیر المؤمنین (ع) صادق آید زیرا اگر مقصود از سابقین سبقت و پیشی‌گیرندگان باسلام باشد معلوم است که از مردها اول کسی که ایمان آورد علی (ع) بود و اول کسی که با پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلّم نماز خواند علی (ع) بود، ابو ذر غفاری از حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله و سلّم چنین حدیث می‌کند که حضرتش بعلی (ع) خطاب نمود و فرمود یا علی تو اول کسی می‌باشی که بمن ایمان آوردی و تو صدیق اکبری و فاروق اعظم که بین حق و باطل را جدا میکنی.
و بر همه کس واضح است که در راه جهاد بر همه مجاهدین سبقت داشت و پیشقدم بود و نیز از اخطب خوارزمی که یکی از بزرگان سنیها است در کتاب اربعین خود از انس بن مالک چنین نقل میکند که او گفته من از رسول خدا شنیدم که فرمود (روز قیامت علی (ع) را بهفت نام میخوانند یا صدیق- یا دال- یا عابد- یا هادی یا مهدی- یافتی- یا علی یعنی ای تصدیق کننده‌ای دلالت کننده‌ای عبادت کننده ای هدایت کننده‌ای جوان شجاع ای علی تو با شیعیان و دوستان خود وارد بهشت شو. (پایان) خلاصه تمام مناقب و فضائلی که در باره سبقت گیرندگان گفته‌اند و بالاتر و کاملتر او در باره مولی امیر المؤمنین (ع) صادق آید پس مصداق کامل سابقین و مقربین وجود مبارک علی (ع) است اگر چه آیه اطلاق دارد و شامل می‌گردد هر کس را که در بسیاری از اعمال خیر بر دیگران سبقت گیرد لکن فرد کامل آن، وجود مبارک او است.
آری وقتی ممکن است انسان بچنین مقامی رسد و در ردیف سابقین و مقربین

صفحه : 67
قرار گیرد که زنجیر قوای سبعی و حیوانی را از پای خود در آورده و در مراتب روحانی ترقی و تعالی نموده و از مرتبه دانی طبیعت باوج عالم حقیقت صعود نموده و مراحل سیر خود را پیموده و بآخرین نقطه کمال انسانیت فائز گردیده و در جوار قرب احدیت و محل امن و امان در جایگاه قدس نزد (ملیک مقتدر) متمرکز و ساکن گردیده زیرا چنانچه از آیه برمیآید سابقین کسانی میباشند که در مراتب روحانی بر دیگران سبقت گرفته‌اند.
أُولئِک‌َ المُقَرَّبُون‌َ اینکه گروه پیشی گیرندگان نزدیکانند السّابِقُون‌َ السّابِقُون‌َ مبتداء أُولئِک‌َ المُقَرَّبُون‌َ خبر مبتداء در مقام اوصاف و فضائل مقربین برآمده و آنان را بقرب و منزلت توصیف نموده.
عرفای الهیین گویند قرب در مقابل بعد چهار مرتبه دارد، قرب زمانی- قرب مکانی- قرب معنوی- قرب الهی- قرب زمانی مثل اینکه گوئیم زمان حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله و سلّم بما نزدیک‌تر است از زمان حضرت عیسی- قرب مکانی مثل اینکه گوئیم قمر بما نزدیک‌تر است از شمس- قرب معنوی مثل اینکه گوئیم علماء نزدیکترند برسول اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلّم از جهال یا آنکه گوئیم فلانی نزدیک‌تر است بپدرش از پسر دیگر او- قرب الهی برتر و بالاتر و دقیق‌تر است از قرب معنوی قرب حق تعالی بتمام موجودات از جهت احاطه رحمت رحمانی و فیض منبسط الهی یکسان است چنانچه فرموده هُوَ مَعَکُم أَین‌َ ما کُنتُم لکن قرب مخلوقات نسبت باو تفاوت بسیار دارد قرب هر کسی نسبت بحق تعالی بقدر کمالات نفسانی وی است، چون ذات کبریایی کامل مطلق است هر کس نسبت بدیگران از حیث کمالات نفسانی و روحانی کاملتر گردیده البته از حیث کمال نزدیک‌تر باو است و انسان وقتی کامل میگردد که عظمت و کبریایی الهی چنان در اعماق قلب وی فرو رفته و بروی استیلاء نموده که خود و موجودات را غرق دریای عظمت حق

صفحه : 68
بیند بلکه اصلا خود و آثار خود را در میان نبیند فقط یک دریای مواج و یک حقیقت محیطی را نکرد که بتمام موجودات احاطه نموده البته درک اینکه معنی برای هر کس میسر نیست، کسی از اینکه اکسیر خدایی چشیده که تمام همش یکی گردیده و محبت الهی در تمام شراشر وجودش نفوذ نموده آن وقت از خود فانی و بحق باقی میگردد چنانچه در آن حدیث معروف که یکی از احادیث قدسی است فرموده:
(و انه یتقرب الی بالنوافل حتی احبه فاذا اجبته کنت سمعه الذی یسمع به و بصره الذی یبصر به و لسانه الذی ینطق به و یده الذی یبطش به ان دعانی اجبته و ان سألنی اعطیته)
آری کسی که محبوب حق تعالی گردید فیض رحمت او در تمام اعماق وجودش نفوذ می‌نماید آن وقت غرق دریای ملکوت می‌گردد و محبت حق تعالی با گوشت و پوست و خون وی مخلوط میگردد و غیری در نظر وی باقی نمیماند بلکه خود را نیز فراموش میکند تا بجایی رسد که حق تعالی بمنزله چشم و گوش و باقی اعضاء وی میگردد باو میگوید و باو میشنود.
و افراد بشر اگر چه از جهت ماهیت و حقیقت نوعی یکی بشمار میروند لکن از جهت کمالات نفسانی و قرب و بعد آنان بمبدء تفاوت بسیار دارند، ممکن است افرادی بقدری در علو مقام و رتبه بالا روند که از ملائکه برتر گردند، و افرادی چنان در حضیض مادیت فرو روند که از هر حیوانی پست‌تر و بی‌مقدارتر شوند، و البته بین اینکه دو مرتبه مراتب بسیار است السّابِقُون‌َ اشاره بمرتبه اول است و أَصحاب‌ُ المَشئَمَةِ اشاره بمرتبه آخر و أَصحاب‌ُ المَیمَنَةِ اشاره بمتوسطین بین آن دو دسته‌اند.

سخنان مفسرین در توجیه آیه‌

1- درجه سابقین بقدری بلند است که نزدیک بعرش پروردگار است و غرق در بحار رحمت اویند و در اعلی درجات بهشت واقعند و سابقون دوم تأکید سابقون

صفحه : 69
اول و خبر آن (اولئک المقربون است) (منهج الصادقین) 2- دیگری گفته مقصود اینکه است که سبقت گیرندگان نزدیکانند ببهشت و آنان زودتر از اصحاب یمین ببهشت میروند.
3- سبقت گیرندگان بطاعت نزدیکترند برحمت خدا و در اعلی درجه مقام و منزلت میباشند نزد حق تعالی. (مجمع البیان) 4- دیگری گفته سابقون کسانی میباشند که درجات آنها بخدا نزدیک است و اینکه قرب زمانی و مکانی نیست بلکه قرب معنوی است. (پایان) خلاصه چنانچه در محل خود مبرهن گردیده کمال انسانی در قوت عقل نظری و عقل عملی وی است، و کمال عقل نظری در علم و معرفت بحق تعالی و صفات جلال و اوصاف کمال آن فرد ذو الجلال صورت میگیرد، و معرفت بمقام الوهیت مراتبی دارد که دانشمندان از آن تعبیر (بعلم الیقین- و عین الیقین- و حق الیقین) نموده‌اند و همان طوری که کمال عقل نظری در رسیدن بمرتبه (عین الیقین و حق الیقین است کمال عقل عملی در تحصیل ملکه تقوی است.
و شاید مقصود از مقربین کسانی باشند که در مرتبه عقل نظری حائز مقام (عین الیقین- یا حق الیقین) گردیده‌اند و در مرتبه تقوی نیز بمنتهی درجه کمال نائل گردیده و دارای ملکه حمیده تقوی میباشند.
و شاید اصحاب یمین اشخاصی باشند که معارف آنان هنوز از (علم الیقین) تجاوز ننموده و راجع بتقوی نیز بمنتهی درجه کمال که آن مرتبه سوم آن است نرسیده باشند خلاصه آنان در علم و عمل متوسط باشند.
شیخ بهایی رحمه اللّه در کتاب اربعین خود بسند متصل از امام جعفر بن محمّد لصادق (ع) و آن حضرت از پدران خود تا میرساند سلسله حدیث را بپیمبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم
(قال رسول اللّه (ص) من عرف اللّه و عظمه منع فاه من الکلام و بطنه من الطعام و!!! نفسه بالصیام و القیام قالوا یا رسول اللّه بآبائنا و امهاتنا هؤلاء اولیاء اللّه قال ان اولیاء اللّه سکتوا فکان سکوتهم فکرا و تکلموا فکان کلامهم ذکرا و نظروا

صفحه : 70
فکان نظرهم عبرة و نطقوا فکان نطقهم حکمة و مشوا فکان مشیهم بین النّاس برکة لولا الآجال الّتی قد کتبت علیهم لم تستقر ارواحهم فی اجسادهم خوفا من العذاب و شوقا الی الثواب.
رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم در اینکه حدیث شریف عارفین الی اللّه را دو قسمت نموده و باوصافی آنان را معرفی فرموده یک مرتبه کسانی میباشند که ایمان و معرفتشان بحق تعالی (از علم الیقین) تجاوز ننموده و آنان کسانی هستند که بریاضات شرعیه در راه سلوک الی اللّه جدیت مینمایند که خود را بمرتبه بالاتری برسانند اینکه است که نسبت بآنها اوصافی بیان فرموده از قیام و صیام و خودداری نمودن از طعام و کلام، دیگر مرتبه کسانی است که معرفتشان بمرتبه (عین الیقین یا حق الیقین رسیده و آن بزرگواران که از اولیاء اللّه بشمار میروند آنان را نیز بصفاتی معرفی فرموده.
و اینکه دو مرتبه از مراتب عارفین الی اللّه را بقرینه اوصافی که نسبت بهر یک از آنان بیان فرموده توان تطبیق نمود باصحاب یمین و مقربین که اصحاب یمین کسانی میباشند که قوای خود را کنترل نموده و تحت حکم عقل و نقل نگاه داشته‌اند اینکه است که زبانشان را حفظ مینمایند از کلام بیجا و حرف لغو، و شکم خود را نگاه میدارند از فضولات طعام، و بر مشقت عبادت تحمل مینمایند که عمده آنها نماز و روزه است اینکه صفات بعینه از اوصاف اصحاب یمین است.
لکن اوصاف اولیاء اللّه فوق اینها است که مقربین دارای چنین اوصافی میباشند با زیادتر اینکه است، که در اینکه حدیث اولیاء اللّه را باوصاف دیگری معرفی فرموده که علاوه بر اینکه آنان دهن خود را باز میدارند از کلام و سکوت مینمایند سکوت آنها فکر است که بزبان ساکتند و بدل و قلب متذکر اوصاف ذو الجلال میباشند و هر گاه کلامی گویند کلام آنها نیز ذکر است و نظر آنها عبرت است که بهر چه نظر کنند در آن تدبر و فکر میکنند و مشی آنان بین مردم برکت است که ببرکت وجود آنها مردم در امانند و اولیاء اللّه چنان مشتاق لقای حق تعالی

صفحه : 71
میباشند که اگر نبود وقتی که در قضای الهی برای آنان تعیین شده و تحت مجاری حکم حق تعالی واقع گردیده‌اند روح آنان در بدنشان قرار نمیگرفت زیرا که در اثر معرفتشان واقع گردیده‌اند بین خوف و رجاء که هیبت و عظمت الهی از یک طرف حب و مهر او از طرف دیگر چنان آنان را مضطرب گردانیده که روح در بدنشان قرار نمیگیرد.
و شاید مقصود از اصحاب شمال کسانی باشند که یا منکر الوهیتند یا شاک در آن، و نیز از ملکه تقوی بی‌نصیب و در قعر ظلمت طبیعت واقع گردیده‌اند زیرا که آن عذابهای کذایی که برای آنان مهیا شده مناسب آدم موحد نیست و لو آنکه فاسق و گنه‌کار باشد.

سؤال‌

روی قاعده ترتیب بایستی اول مقربین گفته شود پس از آن اصحاب یمین پس از آن اصحاب شمال با اینکه بر خلاف ترتیب اول اصحاب یمین بعد از اصحاب شمال پس از آن بیان مقربین شده.

پاسخ‌

چنانچه بعضی مفسرین گفته‌اند ممکن است در اینکه ترتیب نکته‌ای مأخوذ باشد، به اینکه گوئیم عالم و جهان را یک شخص فرض کنیم دارای دو طرف، و عرش رحمانی محیط و مستولی بر آن، و اصحاب یمین نظر بشرافت و برتری آنان در طرف راست عالم واقعند و اصحاب شمال نظر بپستی رتبه آنها در طرف چپ عالم واقع گردیده‌اند و مقربین از جهت قرب و منزلت آنان در ظل عرش و مقابل آن واقعند فِی جَنّات‌ِ النَّعِیم‌ِ فِی جَنّات‌ِ النَّعِیم‌ِ جار و مجرور یا متعلق بسابقون است و یا متعلق بعامل مقدر (یعنی یواقعون) و جنات را که بصیغه جمع آورده نه مفرد نظر بعلو مقام و احاطه آنان است که در بهشتهای پر نعمت میباشند و آیه در مقام رتبه و مقام مقربین

صفحه : 72
برآمده و اول جایگاه و آرام‌گاه آنها را تذکر میدهد که برای آنان بهشتهایی مهیّا گردیده با اوصاف مخصوص.
و چون شالوده انسان از روح و بدن تشکیل گردیده و برای هر یک مقام و رتبه‌ای است در خور خود، و تمامیّت و فضیلت وی وقتی تحقق پذیرد که در هر دو جهت و هر دو جنبه بکمال رسد، و اگر در جهتی کامل و در جهت دیگر ناقص ماند بدرجه مقربین نخواهد رسد.
و نظر بآن دو جنبه انسان است که توان بهشت را دو قسمت نمود، بهشت روحانی که مملوّ از نعمتهای روحانی است و در خور مقام و رتبه روحانی بشر است، و بهشت جسمانی که در آن انواع و اقسام نعمتهای جسمانی مهیّا گردیده، و شکی نیست که اگر انسان در جهتی کامل و در جهتی ناقص ماند بدرجه مقربین نخواهد رسید اینکه است که مقرّبین در تمام انواع و اقسام بهشتهای پر نعمت مقام دارند زیرا مقام روحانی آنها بدرجه‌ای است که در ظل عرش رحمن اقامت مینمایند و در جایگاه قدس متمکن میگردند و نیز در بهشت جسمانی در لذائذ و حظوظات طبیعی که در اثر تهذیب اخلاق و صفای قلب و تقوی و اعمال شایسته حائز گردیده‌اند همیشه متنعّم خواهند بود.
و از بعض عرفاء نقل میکنند که در توجیه آیه چنین گفته فِی جَنّات‌ِ النَّعِیم‌ِ اشاره دارد ببهشت ذات، و بهشت صفات، و بهشت افعال، و (سابقین مقربین) کسانی میباشند که از خود و صفات خود فانی و بحق تعالی باقی‌اند، و برای هر یک از اینکه اوصاف سه گانه بهشتی است در خور خود (جَزاءً وِفاقاً) زیرا بایستی جزاء موافق عمل باشد و کلمه (النعیم) در آیه شامل تمام نعمتهای دنیوی و اخروی میگردد اگر اینکه رموزات الهیه را فهمیدی بگنجهای الهیّه فائز گردیده‌ای ثُلَّةٌ مِن‌َ الأَوَّلِین‌َ، وَ قَلِیل‌ٌ مِن‌َ الآخِرِین‌َ (ثلّه) در لغت بمعنی قطعه‌ای است از پشم که بهم پیچیده شده باشد (راغب)

صفحه : 73
در اینجا ظاهرا اشاره بجماعت بسیار است مقابل جماعت اندک.
در اینکه مقصود از اوّلین که از سابقین بشمار آورده و در مقام قرب واقع گردیده‌اند کیانند از مفسرین گفتاری نقل شده.
(1) آنان جماعت بسیاری میباشند از اوّلین یعنی تابعین پیمبران سلف وَ قَلِیل‌ٌ مِن‌َ الآخِرِین‌َ کمی از امت محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم زیرا آنهایی که سبقت گرفته‌اند باجابت پیمبر اسلام نسبت بسبقت گیرنده‌گان بانبیای سلف کمترند (2) جماعت بسیار از اوائل اینکه امت و کمی از آخرین آنها از کسانی که نزدیکند بآنان (مجمع البیان) عَلی سُرُرٍ مَوضُونَةٍ، مُتَّکِئِین‌َ عَلَیها مُتَقابِلِین‌َ در مقام نعمتهای جسمانی و کراماتی که بمقربین مبذول میدارد برآمد و اشاره ببعض آنها نموده اگر چه نعمتها و بخششهای جسمانی و روحانی که در قیامت نصیب مقربین میگردد تحت حدّ و اندازه نمی‌آید لکن در اینکه آیات بقدری که ذهن کوچک بشر دنیوی تواند تحمل نماید تذکر میدهد.
عَلی سُرُرٍ مَوضُونَةٍ برای مقربین تختهایی مهیا گردیده که بانواع و اقسام جواهرات از یاقوت و الماس و زمرّد زینت داده شده، از (کلبی) نقل میکنند که گفته هر تختی سیصد زرع است مقربین وقتی خواهند بالا رونده تخت پائین می‌آید و آنها بر آن می‌نشینند و بالا میرود مُتَّکِئِین‌َ عَلَیها مُتَقابِلِین‌َ بهشتیان بر آن تختها و سریرهای مجلل تکیه زده‌اند در حالی که اهل بهشت رو بروی یکدیگر قرار گرفته‌اند که از مجالست با هم محظوظ گردند و از تنهایی ملول نشوند و شاید اشاره بتختهای متعدّد باشد که رو بروی هم چیده شده و منزلگاه سلطنتی آنان را مجلّل گردانیده.
یَطُوف‌ُ عَلَیهِم وِلدان‌ٌ مُخَلَّدُون‌َ، بِأَکواب‌ٍ وَ أَبارِیق‌َ اهل بهشت بر آن تخت‌های سلطنتی تکیه نموده و در محل امن و امان قرار

صفحه : 74
گرفته باطراف آنان پسران و کودکان ماه صورت نیکو سیرت با کمال صباحت و نزاهت کودکی و جوانی که اصلا در بهشت آفریده شده‌اند و جاویدانند با کوزه‌ها و لیوانهای بیدسته و لیوانهای دسته‌دار (که اشاره بتمام انواع و اقسام آبخوریها است که برای بهشتیان مهیّا گردیده) باطراف آنها برای خدمت‌گذاری آنان میگردند وَ کَأس‌ٍ مِن مَعِین‌ٍ، لا یُصَدَّعُون‌َ عَنها وَ لا یُنزِفُون‌َ با کاسه‌های از شراب بهشتی با آب زلال که شاید اشاره بماء سلسبیل، یا شرابا کافورا، و شرابا زنجبیلا دارد آنان از چنین آب معینی سیراب میگردند و آن شرابی است که نه درد سر می‌آورد و نه عقل را زائل میگرداند.
وَ فاکِهَةٍ مِمّا یَتَخَیَّرُون‌َ، وَ لَحم‌ِ طَیرٍ مِمّا یَشتَهُون‌َ از إبن عباس نقل میکنند که گفته اهل بهشت چنینند که اگر مرغی در خاطرشان خطور دهند و میل داشته باشند فورا همان طوری که خواهند ظاهر میگردد.
و از ابو سعید خدری نقل میکنند که از رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرموده در بهشت مرغانی در پروازند که هر یک هفتاد هزار پر دارند و مؤمن هر وقت میل بطعام دارد یکی از آن مرغان بیاید و بر خوان طعام او افتد و پرهای او بریزد و از هر پر او طعامی بیرون آید از برف سفیدتر و از مشک خشبوتر و از عسل شیرین‌تر و هیچکدام برنگ دیگر نماند یعنی هر یک بیک رنگ خاصّی باشد و نیز حدیثی از رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نقل میکنند که مضمونش اینکه است، ملکی در بهشت پس از اذن دخول سلام میکند بر بهشتیان و وارد میگردد و نامه‌ای بآنها میدهد که در آن نامه خطاب باو شده
(من الحی‌ّ القیوم الذی لا یموت الی الحی‌ّ القیّوم الّذی لا یموت فانی اقول للشی‌ء کن فیکون و قد جعلتک الیوم تقول للشی‌ء کن فیکون)
پس از آن حضرت فرمود اهل بهشت چنینند که (بهر چه گویند

صفحه : 75
باش فورا موجود میگردد) اشاره به اینکه اهل بهشت دارای قوّه خلاقیّت میگردند که آن از بالاترین نعمتهای بهشتی بشمار میرود.
وَ حُورٌ عِین‌ٌ، کَأَمثال‌ِ اللُّؤلُؤِ المَکنُون‌ِ و نیز حوریان سفید اندام گشاده چشمان که مثل مرواریدی مانند که در صدف محفوظ باشد چنین حوریانی بدور بهشتیان میگردند ممکن است در آیه (فیها) در تقدیر گرفت که آیه چنین باشد (فیها حور عین) و از عبد اللّه مسعود نقل میکنند که رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرموده در بهشت نوری پدید آید اهل بهشت گویند اینکه چه نوری است گویند روشنی دندان حوری است که بر وی شوهر خود میخندند جَزاءً بِما کانُوا یَعمَلُون‌َ چون بایستی جزاء مطابق عمل باشد چنانچه در جای دیگر فرموده جَزاءً وِفاقاً و مقربین بنا بر توجیهی که شده دارای مقامات روحانی و جسمانی هر دو میباشند در مقامات روحانی در اعلی درجه قرب و منزلتند و چون راجع بکمالات نفسانی نیز در منتهی درجه کمالند پس بایستی آنان هم از حیث نعمتهای روحانی که ناشی از قرب و نزدیکی آنان است بحق تعالی و هم از حیث حظوظات نفسانی در هر دو جهت برخوردار و در منتها درجه کمال باشند.
اینکه است که از اینکه آیه جَزاءً بِما کانُوا یَعمَلُون‌َ چنین توان استفاده نمود که آن نعمتهای بهشتی که در آیات بالا تذکّر داده شد جزاء اعمال نیک آنان است نه اینکه جزای معارف آنها باشد و بوجه دیگر شاید مقصود از اینکه تشریفات نه اینکه باشد کرامتی که نسبت بآنها مبذول میگردد فقط همین نعمتهای جسمانی است بلکه علو روح و مقام روحانی آنان بدرجه‌ای است که تمام نعمتهای بهشتی تحت حکومت آنها است و آنان نسبت بآنها خلاقیّت دارند نه آنکه محدود بحدود آنها گردند چنانچه

صفحه : 76
از کلمه یَتَخَیَّرُون‌َ در آیه بالا توان استفاده نمود که تمام نعمتها در اختیار آنها نهاده شده و نسبت بآنها خلاقیّت دارند و نیز مؤید اینکه مطلب آن حدیثی است که از رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نقل شده که ملکی از جانب خدا برای اهل بهشت نامه‌ای میآورد تا آخر.
برای وضوح آیه مختصری از بیانات صدر المتألّهین را ترجمه مینمایم، در توجیه آیه جَزاءً بِما کانُوا یَعمَلُون‌َ چنین گفته جزاء علوم و تعقلات مقربین فقط بهشت و نعمتهای بهشتی نیست بلکه مشاهده حق تعالی و صفات و أسماء او و ملائکه مقربین و آثار آنها است و تحقیق در مطلب اینکه است که چون لذّات تابع ادراکات است و انسان جامع جمیع قوی و غرایز است و لذّت هر قوّه و غریزه‌ای در آن چیزی است که مناسب آن است که برای وی خلق گردیده و الم آن نیز در فقدان وی است مثل اینکه لذّت غضب در انتقام و لذّت شهوت در نکاح و لذّت بصر در ادراک الوان و لذّت سمع در الحان و صداهای خوش و لذّت قوّه لامسه در لمس چیزهای لطیف و لذّت قوّه واهمه در امیدواری است و الم هر یک از آنها در فقدان آن چیزی است که مناسب وی است همین طور در قلب انسان قوّه‌ای است که آن را نور الهی گویند (أَ فَمَن شَرَح‌َ اللّه‌ُ صَدرَه‌ُ لِلإِسلام‌ِ فَهُوَ عَلی نُورٍ مِن رَبِّه‌ِ) و آن غیر از روح حیوانی است زیرا که روح حیوانی از عالم خلق است و آن نور از عالم امر است، و آن را عقل نظری نامند، و از سایر قوی و مشاعر امتیاز دارد زیرا که ادراکات آن برتر و بالاتر از مرتبه محسوسات و متخیّلات بشمار میرود و لذّت آن در رسیدن بآن معانی و المش در محرومیّت از آن است، و اینکه قوی بانسان داده شده برای آنکه تمام حقایق را ادراک نماید پس مقتضی طبع وی چنین است که بموجودات عقلیّه از معرفت اله و ملائکه مقربین فائز گردد، و نیز چگونگی افتقار آنها را بخالق مدبر حکیم که متصف بصفات الهیه است ادراک نماید، و لذّت چنین کس در ادراک امور عقلیّه و المش در فقدان آن است، و برای آدم صاحب عقل مخفی نیست که در معرفت لذّتی است که برتری و تفوّق دارد بر تمام لذّات جسمانیه و کسی که چنین ادراکی نداشته باشد معلوم میشود چنین قوه‌ای در وی خلق نشده

صفحه : 77
یا خلق شده و فاسدش نموده است.
پس از اینجا معلوم میشود که سعادت انسان در ادراک حقایق و نعمت آن در حصول آنست و اینکه است که باعتباری نه در آسمان خلق شده و نه در زمین نه در دنیا و نه در آخرت نه در بهشت و نه در جهنّم.
و باعتبار دیگر در تمام موجودات توان اینکه حقایق را دریافت زیرا که عارف در هر یک از موجودات بچشم بصیرت حقایق کلّی ملکوتی که منطوی در آن است مینگرد و ادراک مینماید و انکشاف تام‌ّ در قیامت نصیب اهلش میگردد، و فرقی نیست بین مشاهده در دنیا و مشاهده در آخرت مگر از حیث خفاء و ظهور که کشف تام‌ّ در قیامت صورت میگیرد چنانچه فرموده یَسعی نُورُهُم بَین‌َ أَیدِیهِم و مخفی نیست که لذّت و شرافت هر علمی بقدر شرافت معلوم است لذّت علم خیاطی و زراعت مثل لذّت علم بمعرفت اله و صفات او و ملائکه نیست پس بالاترین لذّات و بالاترین سعادات معرفت بخدا و نظر بوجه کریم او است، و پی بردن باسرار امور الهیّه و کیفیت تدبیر او راجع بعالم ملک و ملکوت و منتهی چیزی که بشود چنین لذّت را بآن توصیف نمود همان است که گفته، آن لذّتی است که نه چشمی دیده و نه گوشی شنیده و نه بخاطر احدی خطور نموده.
تا آنجا که فرموده اهل آخرت دو قسمند یک قسم از آنها اصحاب یمینند و آنان اهل بهشتند، و دیگر اصحاب شمالند و آنها اهل جهنم‌اند، و کسی که برای دنیا عمل کند اجر عمل خود را در همین دنیا می‌بیند و عاقبت او حسرت و ندامت است، و کسی که برای آخرت کار کند اجر وی بهشت و نعمتهای بهشتی است، و کسی که مقصود و نظرش در معرفت حق تعالی و شناسایی مبدء و معاد و شناختن حقیقت اشیاء چنانچه هست مقصور گردد جزای وی اتصال بملإ اعلا و مجاورت رحمت حق تعالی و مطالعه ملکوت و دوام نظر بسوی وجه کریم او است وَ ذلِک‌َ هُوَ الفَوزُ العَظِیم‌ُ اینکه است که در آیه پس از بیان نعمتها که بمقربین عنایت مینماید تصریح میکند که

صفحه : 78
اینها جزای اعمال آنها است نه جزاء علوم و معارف آنها زیرا که جزاء علوم غایت و فائده‌ای برای آنها نیست مگر خود علوم و معارف در آن وقتی که آنها را دریافت و بآن نائل گردید (پایان) لا یَسمَعُون‌َ فِیها لَغواً وَ لا تَأثِیماً، إِلّا قِیلًا سَلاماً سَلاماً اشاره به اینکه سابقین از جهت نعمتهای جسمانی بتمام قوی و مشاعر ادراک لذّت میکنند، و در منتهی درجه راحتی و آسایشند و همین طوری که بر تختهای سلطنتی خود تکیه زده‌اند و مأکولات آنان گوشت طیر و میوه‌هایی است که در اختیار آنها نهاده شده و مشروب آنها آب معین و از آب خوشگوار سیراب گشته و ولدان و حوریان بهشتی با لیوانهای مرصّع بدور آنها طواف مینمایند، از جهت استماع نیز هیچ حرف لغو و سخن بیهوده‌ای که ملال آور باشد نمیشنوند و هر چه بشنوند کلام نیک و تحیّت و سلام است که بر بهجت و سرورشان افزوده میگردد.
وَ أَصحاب‌ُ الیَمِین‌ِ ما أَصحاب‌ُ الیَمِین‌ِ، فِی سِدرٍ مَخضُودٍ، وَ طَلح‌ٍ مَنضُودٍ وَ ظِل‌ٍّ مَمدُودٍ ما أَصحاب‌ُ الیَمِین‌ِ (ماء) تعجّب اشاره بعظمت مقام آنها است فِی سِدرٍ مَخضُودٍ درخت بزرگ بی خار و بی خس وَ طَلح‌ٍ مَنضُودٍ درخت بزرگی که شاخه‌های آن بهم پیچیده و میوه آن (موز) یا درخت ام‌ّ غیلان است و آن درختی است که از پا تا بالای آن همه شکوفه و شیرین است، گویند ام‌ّ غیلان شجره‌ای است در یمن و حجاز که نیکوتر و خوش منظره‌تر از باقی اشجار است وَ ظِل‌ٍّ مَمدُودٍ که سایه آن درخت کشیده شده و قطع نمیگردد و گویند هر چیزی که قطع نشود عرب آن را (ممدود) گوید، در حدیث است که در بهشت درخت‌هایی است که اگر سوار تندرو چند سال برود از زیر سایه آن بیرون نرفته و هوای بهشت همیشه مثل بهار معتدل است منهج

صفحه : 79
(سؤال)- چه شرافت و لذّتی است در میوه درخت سدر و مورد که آن دو درخت را از تشریفات اهل یمین بشمار آورده (جواب) مفسّرین در پاسخ اینکه سؤال گفته‌اند در طائف درختی است بنام (مزدوج) و در آنجا نیز درختان بسیار است مسلمانها گفتند ای کاش ما نیز چنین درختهایی داشتیم پس اینکه آیه نازل گردید ضحاک دیگری گفته سبب اختصاص دادن چنین درخت‌هایی ببهشت دو چیز است، یکی چنین درخت‌ها در نظر جماعتی بزرگ و با عظمت مینموده، زیرا که مأکولات و مشروبات و ملبوسات هر اقلیمی طوری است و همانها در نظر آنان بزرگ مینماید و راغب بآن میباشند و در بهشت همه طور نعمتهایی برای اهلش مهیّا است چنانچه فرموده وَ لَکُم فِیها ما تَشتَهِی أَنفُسُکُم وَ لَکُم فِیها ما تَدَّعُون‌َ دیگر هر چیزی که در دنیا است در آخرت صورتی دارد و بسیار میشود که چیزی در دنیا صورت آن زشت مینماید لکن صورت اخروی آن در منتهی درجه حسن و لطافت است، آیا نمیبینی چگونه مؤمنین در دنیا صورتهای آنان زرد و لاغر و چشمهای آنان بگودی فرو رفته و در آخرت صورتهای آنها روشن‌تر از خورشید و نورانی‌تر از قمر است تا آخر کلامش که مفصّل است (صدر المتالّهین) وَ ماءٍ مَسکُوب‌ٍ، وَ فاکِهَةٍ کَثِیرَةٍ، لا مَقطُوعَةٍ وَ لا مَمنُوعَةٍ و نیز برای اصحاب یمین همیشه آب ریزش میکند و هیچ وقت منقطع نمیگردد و گویند آن آبی است که از بهشت عدن همیشه برای آنان سرازیر است.
وَ فاکِهَةٍ کَثِیرَةٍ لا مَقطُوعَةٍ وَ لا مَمنُوعَةٍ و نیز برای اصحاب یمین در بهشت میوه‌هایی آماده شده که هیچ وقت قطع شدن ندارد و تمام نمیشود و از خوردن آن هم مانعی ندارند.
و شاید اشاره باین باشد که همین طوری که آنان همیشه مشغول عبادت و پرستش خداوند تعالی بودند و امور طبیعی و حظوظات نفسانی، آنان را از عمل نیک باز

صفحه : 80
نمیداشت و مانع از عبادتشان نمیشد و چون بایستی جزاء مطابق عمل باشد اینکه است که در آخرت نعمتهای آنها دائمی است و منقطع شدنی نیست وَ فُرُش‌ٍ مَرفُوعَةٍ، إِنّا أَنشَأناهُن‌َّ إِنشاءً، فَجَعَلناهُن‌َّ أَبکاراً، عُرُباً أَتراباً دیگر از نعمتهای اصحاب یمین اینکه است که در بهشت برای آنان فرشهای بسیار مجلّل و نفیس و بلند قدر و گران قیمت مهیّا گردیده که بر آن تکیه زنند و از هر تعب و زحمت و مشقّتی استراحت نمایند.
از حضرت امیر علیه السّلام چنین روایت میکنند که در معنی فُرُش‌ٍ مَرفُوعَةٍ چنین فرموده یعنی فرشهایی است که بر بالای تختهای آنها افکنده شده.
و بقول بعضی فرش در اینجا کنایه از (زن) است زیرا که عرب زوجه را فرش نامد چنانچه در حدیث رسیده که (الولد للفراش) و بنا بر اینکه معنی (مرفوعة) اشاره بمقام بلند آنها است در حسن و عظمت جمال و زیبایی و ارتفاع شأن.
إِنّا أَنشَأناهُن‌َّ إِنشاءً، فَجَعَلناهُن‌َّ أَبکاراً، عُرُباً أَتراباً آن حوریان بهشتی را بچهار صفت معرّفی نموده اوّل آنها، زنهای بهشتی هستند که در بهشت آفریده شده‌اند نه در دنیا دوم دختران باکره میباشند سوم عُرُباً یعنی آنها عاشقان و شیفتگان شوهرهای خودند چهارم همه در سن‌ّ سی و سه سالگی میباشند و از بعضی روایت نقل میکنند که اهل بهشت همگی از مرد و زن بدنهای آنها پاک و بی مو و سفید اندام مجعّد مو و سیاه چشمان و در سن سی و سه سالگی میباشند.
لِأَصحاب‌ِ الیَمِین‌ِ اینکه نعمتها و تشریفات برای اصحاب یمین که خوبان مؤمنین‌اند تهیه شده- وقتی اینکه تفضّلاتی که برای اصحاب یمین تعداد نموده با آنچه برای (سابقین مقربین) آماده نموده با هم مقایسه نمائیم تفاوت بین اینکه دو صنف از مؤمنین بخوبی نمایان میگردد چنانچه میبینیم محل آرامگاه (سابقین) که موصوف بقرب گردیده‌اند

صفحه : 81
بهشتهای پر نعمت قرار داده و محل آرامگاه اصحاب یمین را زیر سایه درخت سدر و مورد مهیّا نموده و چه قدر فرق است بین جنّات النّعیم که بصیغه جمع آورده و دلالت بر تمام درجات بهشتی دارد با درخت سدر و مورد البته هیچ مقایسه با هم نتوان نمود همین طور مقام مقربین را نتوان مقایسه بمقام اصحاب یمین نمود زیرا که جایگاه مقربین محل‌ّ قرب الهی است و جایگاه اصحاب یمین محل وفور نعمتها است.
و نیز چه قدر فرق است بین فُرُش‌ٍ مَرفُوعَةٍ که تکیه‌گاه (اصحاب یمین) قرار داده با سُرُرٍ مَوضُونَةٍ که تکیه‌گاه مقربین است- و نیز مشروبات اصحاب یمین را (بماء مسکوب) معرفی نموده مقابل مشروبات سابقین که (بماء معین) تعریف کرده.
وقتی اینکه آیه را با آیات سوره (مطفّفین) که راجع بمشروبات بهشتیان است جمع کنیم از مجموعش توان چنین استفاده نمود که مشروبات بهشتیان باعتبار مقامشان منقسم بدو قسمت میگردد قسمتی از آن اختصاص باصحاب یمین دارد که در اینجا (وَ ماءٍ مَسکُوب‌ٍ) و در سوره (مطفّفین) آیه 24 ب (رَحِیق‌ٍ مَختُوم‌ٍ) که از آن بخمر سفید مهر شده بمسک معرّفی شده و نیز راجع باوصاف (رَحِیق‌ٍ مَختُوم‌ٍ) در آیه 26 همان سوره مزبور فرموده وَ مِزاجُه‌ُ مِن تَسنِیم‌ٍ در لغت تسنیم گفته‌اند تسنیم آبی را نامند که از بالا بپائین ریزد از کلمه مزاجه در آیه توان استفاده نمود که آب آنها خالص نیست بلکه ممزوج است و از بالا بپائین ریزد و خالص آن برای مقربین آماده شده که از آن در اینکه سوره بِکَأس‌ٍ مِن مَعِین‌ٍ تعبیر شده و نیز در سوره (مطفّفین) آیه 27 از عَیناً یَشرَب‌ُ بِهَا المُقَرَّبُون‌َ چنین استفاده میشود که برای مقربین آب دیگری است خالص که ممزوج بچیزی نیست آن طوری که مشروب اصحاب یمین ممزوج است.
خلاصه وقتی اینکه آیات را پهلوی هم گذاریم و با هم جمع کنیم از مجموعش چنین استفاده میشود که برای مقربین چشمه دیگری است خالص که ممزوج بچیزی نیست آن طوری که مشروب اصحاب یمین ممزوج است.

صفحه : 82
و شاید اشاره باین باشد که اصحاب یمین اگر چه از خوبان و صلحاء میباشند لکن مثل مقربین خالص نیستند.
و در جلد چهارم اینکه تفسیر در سوره مطففین در صفحه 59 راجع به بآیه مِزاجُه‌ُ مِن تَسنِیم‌ٍ اندازه‌ای در باره آن توضیح دادیم مراجعه بآن جا شود.
و نیز چه قدر فرق است بین آن لَحم‌ِ طَیرٍ و فاکِهَةٍ که در اختیار مقربین گذاشته شده با آن فاکهه بسیاری که برای اصحاب یمین آماده شده و نیز در مقابل حُورٌ عِین‌ٌ که مثال لؤلؤ مکنون است و برای مقرّبین تهیه شده، و حوریان بهشتی بآن اوصافی که در آیه بیان نموده که برای اصحاب یمین آماده شده.
با اینکه بقرینه آخر آیه که در اوصاف بهشت مقرّبین فرموده جَزاءً بِما کانُوا یَعمَلُون‌َ چنانچه در توضیح آیه گفته شد اینها جزاء و پاداش اعمال ظاهری آنها است لکن پاداش مقام روحانی و رتبه ملکوتی آنان فوق آن است که در لفظ و بیان آید و برتر از آن است که محدود بحدّی گردد، اینکه است که در اینجا همین بر نعمتهای جسمانی آن نفوس قدسیّه اختصار نموده و متعرّض نعمتهای روحانی آنها نگردیده و آن همان قرب آنها است بحق تعالی و دخول آنان است در ملأ اعلا که موصوف بمقربین گردیده‌اند و بالاترین نعمتهای آنها همان لذائذ و حظوظاتی است که از مشاهده انوار عظمت الهی نصیب آنان میگردد که تحت تصور نیاید.
آری کسی که در اینکه عالم از اینکه اکسیر خدایی بهره‌مند گردد و از آن آب رحمت قطره‌ای بذائقه جانش رسد در روز موعود که هر چیزی بفعلیّت اخیر خود رسیده بکمال لایق بخود میرسد و حقیقت او ظاهر گردیده و ظهور و بروز مینماید آن وقت است که ناتمامی آن که در اثر اشتغال بامور طبیعی ناقص مانده باتمام میرسد، لکن کسی که در اینکه عالم دنیا اختصار بر همین عبادات و اجتناب از محرمات نموده، با آنکه دارای ایمان و عمل صالح باشد لکن ایمان او فقط بدرجه (علم الیقین) رسیده نه (عین الیقین) البته چنین کسی در آخرت از اصحاب یمین است و بقدر اعمالش و حسن نیّتش دارای بعضی درجات بهشتی است، لکن چنانچه گفته شد مقرّبین

صفحه : 83
کسانی میباشند که ایمانشان از مرتبه (علم الیقین) ترقّی نموده و بمرتبه (عین الیقین) یا (حق‌ّ الیقین) رسیده زیرا که در آخرت درجه و مقام هر کس بقدر سعه ایمان و معرفت وی است.
ثُلَّةٌ مِن‌َ الأَوَّلِین‌َ، وَ ثُلَّةٌ مِن‌َ الآخِرِین‌َ در لغت یک قطعه جمع شده از پشم را ثلّه گویند و در عرف جماعت بسیاری را ثلّه نامند و ثُلَّةٌ مِن‌َ الأَوَّلِین‌َ یعنی جماعت بسیاری از اوّلیها وَ ثُلَّةٌ مِن‌َ الآخِرِین‌َ جماعت بسیاری از آخریها.
راجع به اینکه مقصود از اوّلیها و آخریها کیانند همان طوری که راجع بسابقین گفته شد بین مفسّرین گفتاری است و بسیاری از مفسرین نظر بدلالت بعض احادیث گویند مقصود از اوّلین و آخرین هم در اینجا و هم راجع بسابقین امّت پیمبر خاتمند و از إبن مسعود چنین حدیث میکنند که گوید شبی خدمت رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم بودم حضرتش راجع به امم گذشته صحبت مینمود چون مجلس تمام شد برخواستیم و هر یک بمنزل خود رفتیم روز دیگر فرمود شب گذشته تمام پیامبران و امّت آنها را!!!!!! وانمودند بعضی از پیمبران را دیدم بسیار امّت داشتند و بعضی کمتر و بعضی بیشتر از سه نفر امّت نداشتند و جمعی دیگر یک امّت داشتند جماعت دیگر هیچ امّت نداشتند دیدم پیمبری آمد با امّت بسیار تعجب کردم گفتم خداوندا اینکه کدام پیمبر است خطاب آمد اینکه برادر تو موسی بن عمران است و اینها بنی اسرائیلند گفتم خدایا امت من کجایند خطاب آمد بدست راست خود نگاه کن چون نظر کردم دیدم در صحرای مکه بقدری که چشم کار میکند مردمی هستند گفتم خدایا اینها کیستند گفت اینها امت تواند آیا راضی شدی یا نه گفتم راضی شدم گفت در طرف چپ خود نگاه کن چون نظر کردم دیدم از کثرت آنها افق آسمان پوشیده شده بود گفتم اینها کیستند گفتند اینان امّت تواند آیا خشنود شدی گفتم آری پس از آن فرمود از امّت تو هفتاد هزار نفر بیحساب داخل بهشت میگردند (عکاشه)

صفحه : 84
برخواست و گفت یا رسول اللّه دعا کن من از آنها باشم گفت
(اللّهم اجعله منهم)
دیگری برخواست و همین التماس را نمود فرمود (عکاشه) بر تو سبقت گرفت آن گاه عبد اللّه مسعود گفت یا رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلّم گمان ما اینکه است که اینکه هفتاد هزار نفر کسانی میباشند که در اسلام زائیده شده‌اند و بر آن استقامت و پایداری مینمایند فرمود چنین نیست آنهایند که دزدی نکنند و تکبر نمیکنند و فال بد نزنند و بر خدا توکل نمایند پس از آن فرمود امیدوارم امت من چهار یک اهل بهشت باشند ما همه تکبیر گفتیم بعد فرمود امیدوارم نصف اهل بهشت باشند ما همه تکبیر گفتیم پس از آن اینکه آیه نازل گردید ثُلَّةٌ مِن‌َ الأَوَّلِین‌َ وَ ثُلَّةٌ مِن‌َ الآخِرِین‌َ صدر المتألّهین راجع بتوجیه آیه بیانی دارد که برای وضوح مختصری از آن را ترجمه مینمایم.
نوع انسانی از اول بعثت آدم همیشه سالک بسوی حق تعالی و در طریق هدایت یافتن بسوی او در اطوار خلقت قدم میزده و در اطوار خلقت بتدریج ترقی و تعالی مینموده و از طریق انبیاء و سفراء و انزال کتب آسمانی و معجزات بحسب استعداد زمان نوع بشر مستعد کمال گردیده تا وقتی که نوبت هدایت و ارشاد بخاتم الانبیاء صلی اللّه علیه و آله و سلّم رسید آن وقت ترقّیات بشری را بمنتهی درجه رسانید و روح آدمی را باعتبار فطرت ثابته و نشئه باقیه بغایت کمال رسانید.
و از ارسطاطالیس فیلسوف حکایت میکنند که چنین گفته (وراء طور عقل طور دیگری است) لکن مخصوص باهل آخر الزمان است چنانچه در اوائل خلقت طور ادراک بشر مخصوص بحواس بوده و پیمبر آنها (ادریس علیه السّلام) بوده و مردمان آن وقت از طریق حواس ظاهره دانا گردیده بودند بآنچه در آسمانها است از عدد کرات فلکیه و عدد ستارگان و اوضاع و هیئات و حرکات آنها، و پس از آنکه نوع بشر رشد نمود و قوّه واهمه و همّت آنان ترقی کرد چنانچه بنی اسرائیل چنین بودند و پیمبر آنها حضرت موسی علیه السّلام بود اینکه بود که موسی علیه السّلام از آنها بسیار اذیت کشید و بعضی از آنان را بلحظه‌ای هلاک گردانید، پس از زمانی بعد که زمان ما باشد

صفحه : 85
مردم ترقّی نمودند و دارای عقل گردیدند لکن طور وراء عقل اختصاص باهل آخر الزمان دارد.
پس از کلام ارسطاطالیس مرد فیلسوفی تصدیق وی را نمود و گفت پیمبر چنین مردمانی محمّد بن عبد اللّه عربی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است که بوحی از جانب حق تعالی مطلع میگردد و ادراک مینماید آنچه را که کسی پیش از او ادراک نکرده بود اینکه است که نبی خاتم بر سائر انبیاء فضیلت دارد و امت او نیز بر سائر امم برتری و فضیلت دارند و قوله تعالی کُنتُم خَیرَ أُمَّةٍ أُخرِجَت لِلنّاس‌ِ شاهد بر آن است و نیز زیادت شرف و فضیلت در پیمبر دلالت دارد بر کثرت عدد صحابه و تابعین و ائمّة الهداة و مأمومین و اتباع صالحین و اشباع مؤمنین و بعضی از روایات مؤیّد همین حرف است (پایان)

صفحه : 86

[سوره الواقعة (56): آیات 41 تا 70]

اشاره

وَ أَصحاب‌ُ الشِّمال‌ِ ما أَصحاب‌ُ الشِّمال‌ِ (41) فِی سَمُوم‌ٍ وَ حَمِیم‌ٍ (42) وَ ظِل‌ٍّ مِن یَحمُوم‌ٍ (43) لا بارِدٍ وَ لا کَرِیم‌ٍ (44) إِنَّهُم کانُوا قَبل‌َ ذلِک‌َ مُترَفِین‌َ (45)
وَ کانُوا یُصِرُّون‌َ عَلَی الحِنث‌ِ العَظِیم‌ِ (46) وَ کانُوا یَقُولُون‌َ أَ إِذا مِتنا وَ کُنّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنّا لَمَبعُوثُون‌َ (47) أَ وَ آباؤُنَا الأَوَّلُون‌َ (48) قُل إِن‌َّ الأَوَّلِین‌َ وَ الآخِرِین‌َ (49) لَمَجمُوعُون‌َ إِلی مِیقات‌ِ یَوم‌ٍ مَعلُوم‌ٍ (50)
ثُم‌َّ إِنَّکُم أَیُّهَا الضّالُّون‌َ المُکَذِّبُون‌َ (51) لَآکِلُون‌َ مِن شَجَرٍ مِن زَقُّوم‌ٍ (52) فَمالِؤُن‌َ مِنهَا البُطُون‌َ (53) فَشارِبُون‌َ عَلَیه‌ِ مِن‌َ الحَمِیم‌ِ (54) فَشارِبُون‌َ شُرب‌َ الهِیم‌ِ (55)
هذا نُزُلُهُم یَوم‌َ الدِّین‌ِ (56) نَحن‌ُ خَلَقناکُم فَلَو لا تُصَدِّقُون‌َ (57) أَ فَرَأَیتُم ما تُمنُون‌َ (58) أَ أَنتُم تَخلُقُونَه‌ُ أَم نَحن‌ُ الخالِقُون‌َ (59) نَحن‌ُ قَدَّرنا بَینَکُم‌ُ المَوت‌َ وَ ما نَحن‌ُ بِمَسبُوقِین‌َ (60)
عَلی أَن نُبَدِّل‌َ أَمثالَکُم وَ نُنشِئَکُم فِی ما لا تَعلَمُون‌َ (61) وَ لَقَد عَلِمتُم‌ُ النَّشأَةَ الأُولی فَلَو لا تَذَکَّرُون‌َ (62) أَ فَرَأَیتُم ما تَحرُثُون‌َ (63) أَ أَنتُم تَزرَعُونَه‌ُ أَم نَحن‌ُ الزّارِعُون‌َ (64) لَو نَشاءُ لَجَعَلناه‌ُ حُطاماً فَظَلتُم تَفَکَّهُون‌َ (65)
إِنّا لَمُغرَمُون‌َ (66) بَل نَحن‌ُ مَحرُومُون‌َ (67) أَ فَرَأَیتُم‌ُ الماءَ الَّذِی تَشرَبُون‌َ (68) أَ أَنتُم أَنزَلتُمُوه‌ُ مِن‌َ المُزن‌ِ أَم نَحن‌ُ المُنزِلُون‌َ (69) لَو نَشاءُ جَعَلناه‌ُ أُجاجاً فَلَو لا تَشکُرُون‌َ (70)

صفحه : 87

(ترجمه)

چه عجیب است حال اصحاب دست چپ
که اینان در باد گرم سوزان و آب جوشانند،
و در سایه‌ای از دود سیاه گرم
که آن سایه نه خنکی آرد و نه سودی رساند،
محقّقا اینان کسانی بودند که در دنیا متموّل و در ناز و نعمت بودند
و اینان کسانی بودند که مصرّ بودند بر گناهان بزرگ
و چنین بودند که میگفتند آیا ما وقتی مردیم و خاک و استخوان گردیدیم ثانیا مبعوث میگردیم و زنده میشویم
آیا آباء و اجداد سابق ما (زنده میگردند)
ای پیمبر بگو بآنان که محققا اولین (کسانی که پیش از شما بودند) و آخرین و آنهایی که (بعد از شما بدنیا آیند)
همگی جمع میگردند در میعادگاه روز معلوم (روز قیامت)،
پس از آن محققا کسانی که (از طریق حق) گمراه گردیده‌اند و قیامت را انکار مینمایند،
هر آینه خواهند خورد از درخت (زقّوم)،
پس پر میکنند از آن شکمهای خود را،
پس از آن آشامیدنی شما از آب جوشانست،
که می‌آشامید از آن آب جوشان مثل شتر بسیار تشنه،
اینکه است تشریفات آنها در روز قیامت،
ما آفریدیم شما را پس چگونه باور نمیکنید و تصدیق (بروز جزاء) ندارید،
آیا نمی‌بینید شما آنچه را از منی که میریزد در رحم زنهایتان
آیا شما می‌آفرینید او را یا ما خلق کننده‌ایم،
ما اندازه‌گیری میکنیم بین شما مردن (عمر شما را)، و کسی بر ما سبقت گیرنده نیست،
بر اینکه تبدیل کنیم (شما را) بامثال شما و بیافرینیم شما را در صورت و هیئتی که نمیدانید،
و هر آینه محققا شما میدانستید آفرینش نخستین (یعنی زندگی دنیا را) پس چگونه متذکر نمیشوید
پس آیا دیدید شما آنچه را که میکارید
(و چنین گمان میکنید) که شما می‌رویانید آن را (باید بدانید) که ما می‌رویانیم
اگر بخواهیم هر آینه آن گیاه را تباه می‌گردانیم پس تعجب می‌کنید
و گوئید ما بغرامت و خسارت، دچار گردیدیم
بلکه ما (از زراعت و انتفاع) محروم گردیدیم،
پس آیا شما دیدید آبی که می‌آشامید،
آیا شما آن را از ابر سفید فرود می‌آورید یا ما آن را نازل میگردانیم
اگر بخواهیم آن آب را تلخ و شور می‌گردانیم پس چرا شما شکر نمیکنید.

صفحه : 88

(توضیح آیات)

وَ أَصحاب‌ُ الشِّمال‌ِ ما أَصحاب‌ُ الشِّمال‌ِ، فِی سَمُوم‌ٍ وَ حَمِیم‌ٍ، وَ ظِل‌ٍّ مِن یَحمُوم‌ٍ لا بارِدٍ وَ لا کَرِیم‌ٍ پس از بیان سر انجام مقربین و اصحاب یمین و پاداش اعمال و کراماتی که نسبت بآنان مبذول گردانیده در مقام سوء عاقبت و عذاب اخروی اصحاب شمال و کسانی که در اثر کفر و انکار مبدء و معاد خود را از رتبه انسانیّت ساقط نموده‌اند برآمده و (بماء) تعجب که اشاره بشدّت عذاب و بد حالی آنان دارد بسه نوع از عذاب و شکنجه آنان را تهدید مینماید.
فِی سَمُوم‌ٍ سموم باد گرمی را گویند که دارای سمّیت باشد و کشنده است چنین بادی در مسام‌ّ بدن و عروق و دماغ آنان درآید حَمِیم‌ٍ آب جوشانی است که در منتهی درجه حرارت باشد بر آنها ریخته میشود وَ ظِل‌ٍّ مِن یَحمُوم‌ٍ و نیز برای آنان است سایبانی از دود سیاه که آن سایبان نه خنکی دارد که قدری شدت حرارت آنها را تسکین دهد و نه انتفاعی از آن برده میشود.
إِنَّهُم کانُوا قَبل‌َ ذلِک‌َ مُترَفِین‌َ، وَ کانُوا یُصِرُّون‌َ عَلَی الحِنث‌ِ العَظِیم‌ِ چون جزاء و پاداش عمل روی میزان عدل بایستی مطابق عمل باشد در اینجا سه نوع از عذاب برای اصحاب شمال مهیّا گردیده بازاء سه نوع عمل آنان و نکته کلام اینجاست که چون انسان باعتبار طبیعت بطور کلی دارای سه قوّه است، قوّه شهویه قوه غضبیّه، قوّه واهمه و هر گاه اینکه قوای سه گانه روی میزان اعتدال نگاه داشته گردیده و بصلاح دید عقل و شرع عمل آنان انجام گرفت آن وقت آدمی بکمال انسانیت فائز میگردد و از اصحاب یمین محسوب میشود.
لکن اگر اینکه قوای سه گانه مخالفت نمودند و از حکم عقل و شرع خارج گردیدند و خودسرانه عمل نمودند البته در پرتگاه جهالت و بی‌خردی سرنگون

صفحه : 89
خواهند گردید، و شاید مترفین در آیه اشاره باشد بطغیان قوه غضبیّه وقتی از اعتدال خارج گردد آن وقت حب‌ّ ریاست و فرمان فرمایی و استیلاء و تفوق بر اقران بر وی غالب میگردد و برای رفعت و مقام خود در صدد بر می‌آید که بر دیگران تفوّق و استیلاء پیدا نماید و بعضی مفسّرین (مترفین) را حمل بر استیلاء قوّه شهویه نموده نظر به اینکه مترفین کسانی را گویند که نعمت آنها زیاد باشد لکن ظاهرا مترفین حمل بر طالبین شهرت کردن مناسب‌تر بنظر می‌آید.
و نیز شاید مقصود از یُصِرُّون‌َ عَلَی الحِنث‌ِ العَظِیم‌ِ کسانی باشند که قوای شهویّه بر آنان غالب گردیده و برای نائل گردیدن بحظوظات نفس حیوانی از هیچ گناه بزرگی خودداری نمینمایند از هر راهی که بشود قوای حیوانی شهوانی خود را تسکین دهند و در طلب آن میکوشند.
و نیز ممکن است گفته شود انکار معاد از مقتضیات قوه واهمه بشمار می‌رود زیرا که قوه واهمه بدون اعانت عقل قاصر است و مطالب کلّی عقلانی را نتواند ادراک نماید اینکه است که اگر از حکم عقل و شرع خارج گردید چون بخودی خود نتواند معاد و حیات اخروی را درک نماید انکار میکند.
و نیز منکرین معاد عقل خود را رشد نداده‌اند و طبع سرکش آنان زیر بار طاعت انبیاء نمیرود که بگفته آنان قبول معاد کنند اینکه است که انکار می‌کنند و چون غالبا انکار معارف از روی جهل و بی‌خردی پدید می‌گردد شاید بمناسبت آنکه جزاء بایستی در خور عمل باشد کیفر و مجازاتشان سایه‌ای از دود سیاه میگردد.
وَ کانُوا یَقُولُون‌َ، أَ إِذا مِتنا وَ کُنّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنّا لَمَبعُوثُون‌َ، أَ وَ آباؤُنَا الأَوَّلُون‌َ چنانچه گفته شد کفار چون عقل خود را در اثر انقیاد و اطاعت حق تعالی قوت نداده و رشد عقلی ندارند قوّه واهمه آنها و فهم ناقص آنان جز عالم طبیعت دنیوی را نتواند فهم کند اینکه است که از روی تعجّب گویند چگونه ممکن است انسانی که مرد و بدنش خاک گردید ثانیا برگردد بحالت اول و در قیامت مبعوث گردد و آن بی-

صفحه : 90
خردان فکر نمیکنند آن کسی که انسان و تمام موجودات را از نیستی بهستی آورده قدرت دارد پس از مردن و تفرّق اجزاء ثانیا نیز بانسان حیات نوینی کرامت نماید و او را بحالت اولیه خود برگرداند با اینکه در مرتبه اول هیچ نبوده لَم یَکُن شَیئاً مَذکُوراً لکن در مرتبه ثانی پس از مردن روح او که لطیفه ربّانی است با جسد مثالی وی در جایگاه خود موجود است بلکه چنانچه در محل خود مبرهن گردیده مادّه بدن او نیز در جایگاه خود موجود است فقط بمردن، روح بحکمتهای چندی از بدن و اجزاء آن مفارقت مینماید لکن آن مادّه اولیه بدن در جای خود محفوظ است و در قیامت که هر چیزی باصل خود برمیگردد، بحکم قادر حکیم روح و بدن با هم جمع گردیده بانسان حیات پاکیزه‌ای که قابل دوام و بقاء باشد افاضه میگردد قُل إِن‌َّ الأَوَّلِین‌َ وَ الآخِرِین‌َ لَمَجمُوعُون‌َ إِلی مِیقات‌ِ یَوم‌ٍ مَعلُوم‌ٍ خطاب بر رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم است که بگو محققا اولین و آنهایی که در ابتداء خلقت بدنیا آمده‌اند از آباء و اجداد شما و آنهایی که تا آخر دنیا موجود می‌گردند در آن روز معیّنی که محل میعادگاه شما است و آن روزی است معین و ثابت همگی جمع می‌گردید.
ثُم‌َّ إِنَّکُم أَیُّهَا الضّالُّون‌َ المُکَذِّبُون‌َ، لَآکِلُون‌َ مِن شَجَرٍ مِن زَقُّوم‌ٍ فَمالِؤُن‌َ مِنهَا البُطُون‌َ، فَشارِبُون‌َ عَلَیه‌ِ مِن‌َ الحَمِیم‌ِ، فَشارِبُون‌َ شُرب‌َ الهِیم‌ِ (زقّوم) در لغت غذا و خوراکی کریهه و بد مزه را گویند و از بعض مفسرین است که (زقّوم) خوراکی است که در طعم تلخ و در لمس گرم و در شامّه بد بو و در رؤیت سیاه و از خوردن آن شکم باد می‌کند.
پس از آن خطاب سخط آمیز بمنکرین معاد نموده که ای گمراهان از طریق حق از روی بی‌خردی و نفهمی منکر معاد میباشید، آن موقعی که در قیامت جمع می‌گردید البته خوراک شما از درخت زقّوم است که بدترین غذاها است و از آن زقوم

صفحه : 91
شکمهای شما پر میگردد وقتی شکمهای شما پر شد تشنه می‌گردید و آشامیدنی شما آب گرم است و چون در اثر زقّوم تشنگی بر شما غلبه مینماید آن وقت مثل شتر تشنه از آن آب گرم می‌آشامید، در سوره و الصافات آیه 62 در وصف زقوم فرموده إِنَّها شَجَرَةٌ تَخرُج‌ُ فِی أَصل‌ِ الجَحِیم‌ِ- طَلعُها کَأَنَّه‌ُ رُؤُس‌ُ الشَّیاطِین‌ِ آری همان طوری که کلمه طیبه را تشبیه نموده بشجره طیبه چنانچه در سوره ابراهیم آیه 29 مَثَلًا کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ أَصلُها ثابِت‌ٌ وَ فَرعُها فِی السَّماءِ کلمه خبیثه را نیز تشبیه نموده بشجره خبیثه آیه 31 همان سوره وَ مَثَل‌ُ کَلِمَةٍ خَبِیثَةٍ کَشَجَرَةٍ خَبِیثَةٍ اجتُثَّت مِن فَوق‌ِ الأَرض‌ِ ما لَها مِن قَرارٍ در اینجا شاید اشاره باین باشد که ریشه درخت زقوم در قعر جهنم طبیعت و در نفس پلیدی که از فطرت اصلیّه خود منحرف گردیده روئیده میگردد و ثمره و حاصل آن از ظاهر سرایت مینماید بباطن، اینکه است که در مقام تکذیب پیمبران برمیآید و برای رسیدن بمقاصد شوم خود از هیچ نوع اعمال نکوهیده خودداری نمینمایند نه از مغالطه کاری در گفتار و نه از کج روی در رفتار و نه از فساد نمودن بین خلق اللّه و نه از ایذاء و نسبت ناروا دادن بانبیاء و اولیاء از هیچ عمل قبیحی خودداری نمینماید، و توان گفت هر یک از اینکه اعمال نکوهیده سری است از سرهای شیاطین که از آن شجره خبیثه روئیده شده و میوه و نتیجه اینکه شجره خبیثه در قیامت همان زقومی شود که بِما قَدَّمَت أَیدِیهِم در دنیا ریشه آن را که انکار مقام ربوبیت و مقدسات دین باشد بدست خود در باطن خود کاشته و در آن وقت که باطنها ظاهر می‌گردد تظاهر مینماید و حرارت آن افزوده می‌گردد و از شدت حرارت مثل شتر تشنه آب طلب می‌کند آن وقت از حمیم و غسّاق بوی آب می‌دهند و آن آبی است که اندرون آنان را پاره پاره می‌کند هذا نُزُلُهُم یَوم‌َ الدِّین‌ِ هذا اشاره بآیات جلو است و شاید مقصود چنین باشد که زقوم و حمیم پیشکش و تشریفاتی است که در اول فرود آمدن کفار در روز معاد بجهنم برای آنان مهیا و آماده

صفحه : 92
شده و عذابهای سخت‌تر و ناگوارتری در عقب دارند.
نَحن‌ُ خَلَقناکُم فَلَو لا تُصَدِّقُون‌َ مادیون گویند چطور ممکن است بدن مرده‌ای که از هم پاشیده و اجزاء آن در چندین ملیارد ملیاردها بدن دیگر و چیزها در آمده و تغییر شکل داده ثانیا جمع شود و همان بدن اولی تشکیل گردد اینکه آیه در مقام ردّ آنان برآمده که همان طوری که شما را ابتداء از نیستی بهستی آوردیم و اجزاء بدن شما را با هم ترکیب نمودیم و اندام شما را تشکیل دادیم قدرت داریم ثانیا نیز اجزاء بدن شما را که متفرّق و خاک گردیده با هم جمع نموده و بشکل اول در آوریم و وقتی شما خلقت اول را دیدید چگونه بخلقت دوم اعتراف نمی‌نمائید.
أَ فَرَأَیتُم ما تُمنُون‌َ، أَ أَنتُم تَخلُقُونَه‌ُ أَم نَحن‌ُ الخالِقُون‌َ اینکه آیه در ردّ کسانی است که گویند ما از نطفه پدید گردیده‌ایم و امور عالم را مستند بطبیعت می‌دانند و معتقدند که زندگی و حیات در سطح کره زمین بطور اتفاقی و ناگهانی پدید گردیده و گویند اصل تمام موجودات و ماده قوّه‌ای است که آن را بعضی نیرو و بعضی اثیر و بعضی انرژی می‌نامند و بسیر تکاملی موجودات زنده بوجود آمده‌اند.
لکن آن بیخردان فکر نمی‌کنند که بر فرض که حدس آنان درست باشد و تمام موجودات از ماده و نیرو تشکیل شده باشد ماده اولیه که آن را مادة الموادّ گویند با قوه‌ای که آن را حرکت می‌دهد که بقول آنها اینکه دو ماده موجوداتند از کجا آمده چه نیروی خلاقه‌ای در آنان تأثیر نموده و آنها را باشکال مختلفه در آورده و تمام موجودات را دارای روح گردانیده و بعضی موجودات را قوّه ادراک و تمیز داده که تصرف در مادیات می‌نمایند، اگر گویند وجود ماده و نیرو ضروری است و بعبارت دیگر اگر مادّه و قوه واجب الوجودند که در وجود محتاج بغیر نیستند پس چگونه

صفحه : 93
باعتراف خود آنان در یکدیگر تحلیل می‌روند که مادّه نیرو و نیرو ماده میگردد و هر عاقلی میفهمد واجب الوجود موجودی است که مستقل در وجود باشد و قوام وجودش بستگی بغیر ندارد، ماده و نیرو باصطلاح علماء جدید، و هیولی و صورت، باصطلاح حکمای قدیم هیچکدام مستقل بوجود نمی‌باشد، وجود هر یک منوط بوجود دیگری است، پس هر یک قطع نظر از دیگری، ممکن الوجود می‌گردد زیرا که معنی ممکن الوجود همین است که در وجود و در پیدایش آثار محتاج بدیگری باشد.
و اگر گویند قوّه‌ای است فوق مادّه و نیرو که آن اصل موجودات است و آن را نمی‌توانیم فهم کنیم از آثار پی بوجودش می‌بریم گوئیم اگر آن یک حقیقت مستقلی باشد مجرّد از ماده و آثار و موجودات از روی علم و قدرت از او پدید گردیده هر چه خواهید آن را اسم گذارید آن همان خدای موحدین است اسم آن را عوض نموده‌اید.
و اگر آن اصل را نیز موجود مستقل ندانید و گوئید آن نیز در وجود و ظهور آثار محتاج بدیگری است آن وقت لا بد بایستی اعتراف نمائید باصل ثابتی تا آنکه سلسله علل و معلولات برسد بمبدئی که مستقل بوجود و هستی است و وجود او ضروری و دائمی باشد و گر نه تسلسل محال لازم آید.
(خلاصه) اینکه مبارک آیه بطور وضوح جواب مادیین را میدهد و اشاره باین است که شما علّت اعدادی یعنی وجود شما معدّ و از شرائط پیدایش نطفه و منی می‌باشد نه علّت فاعلی و نظام خلقت موجودات بر اینکه استوار گردیده که وجود مادّیّات را منوط بمدت و عدّت گردانیده و برای هر چیزی شرائط و معدّاتی مقرر فرموده، اگر چه بدون آن شرائط نیز قدرت بر ایجاد هر چیزی دارد، چنانچه در اول خلقت حیوانات و گیاه‌ها چیزی نبوده‌اند که از آن تولید مثل شود ناگهانی بهمان علّت حقیقی و اراده لم- یزلی موجود گردیده‌اند، لکن حکمت چنین اقتضاء نموده که مادّیّات مسبوق بمدت و عدّت باشند.

صفحه : 94
نَحن‌ُ قَدَّرنا بَینَکُم‌ُ المَوت‌َ وَ ما نَحن‌ُ بِمَسبُوقِین‌َ عَلی أَن نُبَدِّل‌َ أَمثالَکُم وَ نُنشِئَکُم فِی ما لا تَعلَمُون‌َ خدای عزّ و جل برای تنبیه بشر چنین اظهار می‌فرماید که ای انسان بدان ما برای زندگانی هر فردی اجل و مدتی قرار داده‌ایم و کسی را نرسد نه در خلقت و نه در اندازه بقاء و مدت عمر بر ما پیشی گیرد.
آیه بالا نَحن‌ُ خَلَقناکُم اشاره باین دارد که علّت موجده یعنی آنکه شما را از نیستی بهستی آورده اراده و قدرت ازلی الهی است و اینکه آیه اخیر شاید اشاره باین باشد که گمان نکنید که پس از خلقت در بقاء محتاج بعلت نیستید زیرا که ممکن همان طوری که در وجود محتاج بعلت موجده است در بقاء نیز محتاج بعلت مبقیه است، و علت مبقیه موجودات ما هستیم نه غیر ما، مدت عمر هر کسی در تقدیر ازلی ما ثابت و مستقر است فَإِذا جاءَ أَجَلُهُم لا یَستَأخِرُون‌َ ساعَةً وَ لا یَستَقدِمُون‌َ سوره اعراف آیه 32، و نیز قدرت داریم که شما را تبدیل نمائیم بامثال شما و شما را خلقت کنیم در چیزی که نمیدانید.
از اینکه آیات سه مطلب توان استخراج نمود (اول) خلقت و پیدایش شما افراد بشر و تمام موجودات بقدرت ازلی حق تعالی انجام گرفته کسی در امر خلقت بر او پیش دستی ندارد (دوم) بقاء و اندازه عمر آدمی و بقاء هر چیزی بدست قدرت او است.
(سوم) آن کسی که شما را از نیستی بهستی آورده قدرت دارد که شما را تبدیل نماید بامثال شما، شاید مقصود چنین باشد که قدرت دادیم که شما را اعدام نمائیم و اشخاصی دیگر مثل شما از افراد بشر خلقت نمائیم، و شاید مقصود اینکه طور باشد که قدرت داریم در نشأ قیامت شما را بصورتی درآوریم که فعلا نمی‌دانید یعنی شما را بصورت اخلاق و صفاتی که در نفستان رسوخ نموده ظاهر گردانیم و مؤیّد اینکه توجیه دو چیز است یکی آخر آیه وَ نُنشِئَکُم فِی ما لا تَعلَمُون‌َ و دیگر

صفحه : 95
اخبار و احادیث بسیاری که دلالت دارد بر اینکه که انسان در قیامت بصورت اعمالش وارد محشر میگردد.
وَ لَقَد عَلِمتُم‌ُ النَّشأَةَ الأُولی فَلَو لا تَذَکَّرُون‌َ بشر را متذکر می‌گرداند که وقتی شما نشئه دنیوی خود را دیدید و مراتب و درجات سیر خود را از ابتداء خلقت و از وقتی که نطفه بودید تا وقتی که دائره سیر خود را بپایان رسانیدید که علی الدّوام از قوّة بفعل و از نقص بکمال سیر نموده‌اید و بتجربه و آزمایش مشاهده می‌کنید که هر موجودی سیر استکمالی می‌نماید تا بغایت و فائده وجود خود برسد با اینکه حال چگونه متذکر نمیگردید که انسان در صورتی که اشرف موجودات بشمار میرود بایستی برای وجود وی غایت و فائده‌ای در نظر باشد که در سیر استکمالی بغایت و فائده وجود خود نائل گردد و چنانچه مشهود است در اینکه عالم انسان بفائده و غایت وجود خود نمیرسد و اگر نشئه دیگری نباشد که بشر بفعلیت اخیر و غایت وجود خود نائل گردد اصلا وجود دنیوی وی بلکه خلقت او و عالمی که برای پیدایش و استکمال وی پدید گردیده لغو خواهد بود و کار لغو شایسته حکیم علی الاطلاق نخواهد بود و نیز کسی را که اندک شعوری باشد میفهمد عالم دنیا که در اینکه آیه (نشئه اولی) نامیده شد مقدّمه است برای نشئه ثانی زیرا اینکه نشئه و اینکه عالم دنیا عالم قوه و عالم هیولایی است که باعتراف تمام دانشمندان تمام اجزایش علی الدّوام در حرکت و رو بفناء می‌روند و هیچ جزئی از آن ثبات و قراری ندارد.
و نیز باعتراف تمام دانشمندان هر حرکت را غایتی و هر ناقصی را کمالی در بر است که در حرکت استکمالی سر انجام آن خواهد بود اینکه است که شخص متفکّر میفهمد که غرض از خلقت اینکه عالم که وجودش محفوف بعدم و فعلیّتش عین قوه و حیاتش عین مرگ که علی الدّوام می‌میرد و زنده میگردد مقصود اصلی خلقت نخواهد بود بلکه غایت و فائده چنین مخلوق عظیمی البته بایستی در عالم دیگر و در نشئه ثانوی

صفحه : 96
پدید گردد که در آن عالم جهات ما بالقوّه بالفعل گردد و حرکات بغایت رسد و کار انسان تمام گردد و آن عالم قیامت است که هر موجودی بکمال لایق بخود میرسد و از قوه بفعل آید و انسان به نتیجه اعمال خود برسد و حیات باقی و جاودانی یابد.
أَ فَرَأَیتُم ما تَحرُثُون‌َ، أَ أَنتُم تَزرَعُونَه‌ُ أَم نَحن‌ُ الزّارِعُون‌َ، لَو نَشاءُ لَجَعَلناه‌ُ حُطاماً فَظَلتُم تَفَکَّهُون‌َ، إِنّا لَمُغرَمُون‌َ بَل نَحن‌ُ مَحرُومُون‌َ آیات اشاره باین دارد که شمایی که زراعت می‌کنید و برای تحصیل فائده بذر می‌پاشید که حاصل بدست آرید آیا چنین گمان میبرید که خودتان علت و سبب پدید شدن حاصل میباشید! چنین گمان خلاف است شما حراثت مینمائید و عملیّاتی را انجام میدهید لکن پدید شدن حاصل بدست ما است.
چنانچه ثابت و محقق است برای هر موجود طبیعی چهار علت موجود است علت فاعلی- علت غایی- علت مادی- علت صوری- در اینجا علت مادّی همان دانه‌های و حبوباتی است که در زمین پاشیده می‌شود با شرائطی که در آن بکار میرود، مثل شخم کردن زمین و آب یاری نمودن و غیر اینها که تماما از علل مادی بشمار می‌رود، علت صوری دانه‌های گندم و جو و غیر آن است که علل صوری نباتات شمرده میشوند.
علت فاعلی تأثیر قادر متعال و مبدء وجود و نفوذ قدرت آن حی‌ّ ذا الجلال است که دانه را در زیر زمین میشکافد و اول آن را تبدیل بعلف سبز می‌نماید و زمین را شکافته و بیرون می‌آید پس از آنکه حرکت استکمالی آن بانتهاء رسید یک دانه را بچندین دانه پیدایش میدهد آیا ممکن است تصوّر شود که آن دانه‌ای که در زمین پوسیده خودش در خود تصرّف نماید و خود را بقدرت خود اینکه طور نمایش دهد، یا زارع بتواند آن را تبدیل نماید. هرگز ممکن نیست، پس با اندک توجهی معلوم میشود که یک قوه قاهره‌ای در آن تصرّف نموده و اینکه تحوّلات و تغییرات بقدرت

صفحه : 97
کامله او در عالم پدیدار گردیده.
و نیز علّت غایی موجودات مادی خود علت فاعلی است که برحمت و رزّاقیت خود برای ارزاق موجودات زنده اینکه طور تصرّف در موجودات پدیدار نموده تا آنکه صفت رزّاقیت خود را ظاهر گرداند.
لَو نَشاءُ لَجَعَلناه‌ُ حُطاماً فَظَلتُم تَفَکَّهُون‌َ- إِنّا لَمُغرَمُون‌َ بَل نَحن‌ُ مَحرُومُون‌َ اشاره بهمین است که بثمر رسیدن زراعت از عهده زارع خارج است ممکن است آن دانه‌های بذر را تبدیل بگیاه در هم شکسته یا گاهی بدون دانه بنمائیم آن وقت برای زارع جز حسرت و ندامت چیزی نیست زیرا که ایجاد و پدید آوردن حبوبات بدست او نیست.
أَ فَرَأَیتُم‌ُ الماءَ الَّذِی تَشرَبُون‌َ، أَ أَنتُم أَنزَلتُمُوه‌ُ مِن‌َ المُزن‌ِ أَم نَحن‌ُ المُنزِلُون‌َ لَو نَشاءُ جَعَلناه‌ُ أُجاجاً فَلَو لا تَشکُرُون‌َ اینکه آیات نیز نظیر آیات بالا برای تذکّر و تنبّه بشر است و اشاره به اینکه فکر خود را بکار اندازید و تأمّل نمائید آیا اینکه آبی که میآشامید از کجا سر چشمه گرفته که علی الدوام می‌آید و میرود تازه از کجا می‌آید و کهنه کجا میرود آیا شما چنین قدرت و توانایی دارید که باران را از ابر سفید فرود آرید یا ما آن را برای رفع احتیاجات شما از بالا بزمین ریزش دادیم، اگر بخواهیم توانیم آن را تلخ و شور گردانیم که از آن انتفاع نبرید چون آب گل آلوده طبیعت چشم و گوش آدمی را پر نموده با اینکه میدانید که بهیچ وجه قدرت بر پیدایش چیزی که از مرتبه عدم بوجود آورد ندارد، بلکه فقط باندک علمی که برای حکمتهای چندی بوی بخشوده شده که امور معاش خود را تأمین نماید گمان می‌کند کاری از دست وی برمیآید اینکه است که بخود مغرور گردیده و خالق و آفریننده موجودات را فراموش نموده.
و نیز چون تعلیمات قرآنی برای هر دوره و زمانی نافع و بایستی تا قیامت

صفحه : 98
بین مردم فعالیت نماید و همه را متنبّه گرداند، اینکه است که مواد اولیه و عناصر و موجوداتی که از موادّ و عناصر تشکیل شده‌اند تحت نظر قرار داده و گوش زد انسان مینماید که گمان نشود پیدایش مواد بدست بشر است، چنانچه شاید بعضی از کوته‌بینان نظران چنین گمان میکنند که اختراعات و صنایع دست بشری که مردم اینکه زمان را بخود مشغول نموده یک قدرت خلاقیّت در آنها بکار برده شده.
لکن انسان خردمند میداند که فقط هنر مخترعین صنایع بعد از زحمات بسیار که چه خود آنان متحمل گردیده و چه در اثر کوشش مردمان پیش از آنها بدست آمده اینکه است که بتجربه و آزمایش بسیار ببعض خواص‌ّ و آثاری که خالق متعال در کمون مواد نهاده پی‌برده‌اند و در آن عمل نموده و بکار بسته‌اند در صورتی که خود آنها و آنچه در آن عمل میکنند مخلوق و آفریده شده حق تعالی میباشند قال اللّه تعالی وَ اللّه‌ُ خَلَقَکُم وَ ما تَعمَلُون‌َ سوره نساء آیه 94، تمام اینکه اختراعات و انکشافات اندک از آن چیزی است که در طبیعت وجود دارد، اصل صنایع و اختراعات امروزه تقلید ناقصی است از بعض موجوداتی که قادر متعال در اینکه جهان پهناور پدید آورده، بقول بعضی گویند هواپیما اختراع نمودن ملیون ملیون سالها میگذرد طیور و پرندگان در سطح کره زمین در پروازند و محتاج بوسائل خارجی و اسباب نمیباشند و بآن وسائل خدا داده خود بینیازند، گویند اختراع برق نمودیم نیروی برق همیشه بوده منتهی الامر بشر نمیدانسته که میتوان از آن استفاده نمود حتّی اگر مرده زنده کنند یا آدم مصنوعی بسازند مؤمن موحّد نباید گول بخورد زیرا چنانچه گفتیم غیر از حق تعالی کسی قوه خلاقیت ندارد که بتواند چیزی را از عدم بوجود آرد، بلکه هنر آنها اینکه است که وقتی خیلی کوشش نمایند دانا میگردند بخواص‌ّ و آثاری که در طبیعت پنهان است یعنی میفهمند که مواد را اگر بطرز خاصّی با هم ترکیب نمایند دارای چه اثری میگردد، لکن خلقت مواد و آثاری که در آن نهفته است بدست آنها نیست نه ذره‌ای را توانند از نیستی بهستی آرند و نه از هستی به نیستی کشانند.

صفحه : 99
خلاصه آنان فقط علت اعدادی و صوری عرضی مخترعات خود میباشند نه علت فاعلی و علت موجده فقط ذات واجب الوجود جل‌ّ و علا است که مبدء و پدید آورنده موجودات است.
آری قوّه فکر از بالاترین قوای بشری بشمار میرود و شرافت بشر از تمام موجودات ما دون خود بهمان قوّه ادراک و تمیز وی است، انسان اگر اینکه قوه خدا داده خود را بکار اندازد و در موجودات آفاقی و انفسی تدبّر نماید آن وقت از روزنه قلبش نور معرفت و دانش طلوع مینماید و موجوداترا بآن طوری که هستند یعنی بآن وجهی که آیات الهی و تظاهرات فیض منبسط رحمانی میباشند مشاهده مینماید، در سوره فصلت آیه 53 اشاره بهمین مطلب دارد قوله تعالی سَنُرِیهِم آیاتِنا فِی الآفاق‌ِ وَ فِی أَنفُسِهِم حَتّی یَتَبَیَّن‌َ لَهُم أَنَّه‌ُ الحَق‌ُّ أَ وَ لَم یَکف‌ِ بِرَبِّک‌َ أَنَّه‌ُ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ شَهِیدٌ«1» و اینکه چنانچه مشهود است در آیات قرآن مجید مکرّر امر بتعقّل و تفکر مینماید فقط برای همین است که بشر را بیدار کند و راهی برای وی باز کند که سر انجام آن قرب جوار احدیت و وصول بسعادت و فضیلت گردد، لکن انسان خودش بایستی براهی که رهبران حقیقت نشان میدهند برود تا بمقصود اصلی خلقت برسد.
وظیفه آن بزرگواران فقط تذکر و راه نمایی است چنانچه در کتاب کریم خطاب بپیمبر اکرمش نموده فَذَکِّر إِنَّما أَنت‌َ مُذَکِّرٌ- لَست‌َ عَلَیهِم بِمُصَیطِرٍ سوره الغاشیه آیه (20) یعنی وظیفه تو آن است که مردم را متذکّر گردانی نتوانی کس- را باکراه بعمل واداری.
اگر ممکن بود انسان بگفته‌های دیگران و تقلید آباء و اجداد خود سعادتمند گردد دیگر امر بتفکر و تدبّر نمودن معنی نداشت، و نیز بمجاهده نمودن با نفس که امر فرموده وَ جاهِدُوا فِی اللّه‌ِ حَق‌َّ جِهادِه‌ِ بی‌ثمر بود فَلَو لا تَشکُرُون‌َ در مقام سرزنش انسان است که پس از اینکه همه نعمتها چگونه بشکر ولی نعمت خود قیام نمینمائید.
-----------------------------------
(1) بزودی مینمایانیم آیات و نشانه‌های قدرت خود را در افقها و در نفسهای آنها تا برای!!!!!!! گردد که او است حق آیا کفایت نمیکند پروردگار ترا که او بر هر چیزی گواهست [.....]

صفحه : 100

[سوره الواقعة (56): آیات 71 تا 96]

اشاره

أَ فَرَأَیتُم‌ُ النّارَ الَّتِی تُورُون‌َ (71) أَ أَنتُم أَنشَأتُم شَجَرَتَها أَم نَحن‌ُ المُنشِؤُن‌َ (72) نَحن‌ُ جَعَلناها تَذکِرَةً وَ مَتاعاً لِلمُقوِین‌َ (73) فَسَبِّح بِاسم‌ِ رَبِّک‌َ العَظِیم‌ِ (74) فَلا أُقسِم‌ُ بِمَواقِع‌ِ النُّجُوم‌ِ (75)
وَ إِنَّه‌ُ لَقَسَم‌ٌ لَو تَعلَمُون‌َ عَظِیم‌ٌ (76) إِنَّه‌ُ لَقُرآن‌ٌ کَرِیم‌ٌ (77) فِی کِتاب‌ٍ مَکنُون‌ٍ (78) لا یَمَسُّه‌ُ إِلاَّ المُطَهَّرُون‌َ (79) تَنزِیل‌ٌ مِن رَب‌ِّ العالَمِین‌َ (80)
أَ فَبِهذَا الحَدِیث‌ِ أَنتُم مُدهِنُون‌َ (81) وَ تَجعَلُون‌َ رِزقَکُم أَنَّکُم تُکَذِّبُون‌َ (82) فَلَو لا إِذا بَلَغَت‌ِ الحُلقُوم‌َ (83) وَ أَنتُم حِینَئِذٍ تَنظُرُون‌َ (84) وَ نَحن‌ُ أَقرَب‌ُ إِلَیه‌ِ مِنکُم وَ لکِن لا تُبصِرُون‌َ (85)
فَلَو لا إِن کُنتُم غَیرَ مَدِینِین‌َ (86) تَرجِعُونَها إِن کُنتُم صادِقِین‌َ (87) فَأَمّا إِن کان‌َ مِن‌َ المُقَرَّبِین‌َ (88) فَرَوح‌ٌ وَ رَیحان‌ٌ وَ جَنَّةُ نَعِیم‌ٍ (89) وَ أَمّا إِن کان‌َ مِن أَصحاب‌ِ الیَمِین‌ِ (90)
فَسَلام‌ٌ لَک‌َ مِن أَصحاب‌ِ الیَمِین‌ِ (91) وَ أَمّا إِن کان‌َ مِن‌َ المُکَذِّبِین‌َ الضّالِّین‌َ (92) فَنُزُل‌ٌ مِن حَمِیم‌ٍ (93) وَ تَصلِیَةُ جَحِیم‌ٍ (94) إِن‌َّ هذا لَهُوَ حَق‌ُّ الیَقِین‌ِ (95)
فَسَبِّح بِاسم‌ِ رَبِّک‌َ العَظِیم‌ِ (96)

ترجمه‌

آیا دیدید شما آتش آن چنان که (از درخت) بیرون می‌آرید،
آیا آن درختی که از آن آتش بیرون می‌آید شما خلق نموده‌اید یا ما آن را آفریده‌ایم،
ما قرار دادیم آن آتش را تذکر (که پند و اندرزی باشد برای شما و در بیابان و در جاهای دیگر بآن منتفع گردید و رفع حاجت نمائید)،
پس ای پیمبر تسبیح و تقدیس نما باسم پروردگار خود که بسیار بزرگ است،
پس سوگند یاد میکنم بموقع و قرار

صفحه : 101
گاه ستارگان،
و هر آینه اینکه سوگندی است که اگر بدانید بسیار بزرگ است
محققا آنچه را (پیمبر بر شما میخواند) هر آینه قرآن بزرگ است،
که در کتاب پوشیده شده است،
که مس‌ّ نمیکنند آن را مگر اشخاص طاهر و پاکان،
فرود آمده از جانب پروردگار عالمیان،
آیا شما باین سخن تهاون و بی‌اعتنایی میکنید
و اینکه تهاون را روزی خود قرار میدهید محققا شما انکار کننده‌گانید،
پس چرا وقتی جان بسینه میرسد
و شما در آن موقع مینگرید (بحال آن محتضر)
در صورتی که ما باو نزدیک‌تریم از شما و لکن شما نمی‌بینید،
پس شمایی که اعتقاد (بمعاد و بازگشت ندارید)،
چرا برنمیگردانید او را اگر راست می‌گویید،
پس اینکه محتضر اگر از مقربین باشد،
پس مرگ برای او راحت و ریحان و بوستان پر نعمت است،
و اما اگر از اصحاب دست راست باشد،
پس سلام تو است (ای رسول اکرم) از اصحاب دست راست،
و اگر بوده باشد آن میت از تکذیب کنندگان و گمراهان
پس فرودگاه آنان آب جوشان جهنّم است،
درآیند در جهنّم،
محققا آنچه گفته شد هر آینه آن حق و ثابت است،
پس ای پیمبر تسبیح و تمجید نما بنام پروردگارت که بس عظیم و بزرگ است.

توضیح آیات‌

اشاره

أَ فَرَأَیتُم‌ُ النّارَ الَّتِی تُورُون‌َ، أَ أَنتُم أَنشَأتُم شَجَرَتَها أَم نَحن‌ُ المُنشِؤُن‌َ آیا شما مردم چنین گمان میکنید که آتشی که بیرون می‌آورید، شما درخت آن را رویانیده‌اید یا ما آن را خلقت نموده‌ایم گویند اهل بیابانها برای آتش گیراندن شاخه‌هایی از درخت مرخ که آن را نر گویند با شاخه‌هایی از درخت غفار که آن را ماده گویند بهم میفشارند از بین آن دو شاخه‌تر آتش میجهد.
و اینکه آیه نیز مثل آیات بالا تذکر و اندرز بشر است که در موجودات نظر کنید و آیات الهی را بنگرید و ایمان بمبدء و معاد آرید، و از اینکه راه بمبدء خود آشنا گردید تا آنکه برای شما ممکن باشد باداء شکر وی قیام نمائید، زیرا وقتی

صفحه : 102
ممکن است از کسی شکر واقعی ناشی گردد که نعمت و منعم را بشناسد، و بفهمد که منعم حقیقی آن کس است که از راه لطف و کرم تمام لوازمات بشری را بنیکوتر وجهی برای وی مهیّا نموده و در دسترس وی گذارده، زیرا چنانچه از بعضی روایات استفاده میشود شکر همان است که انسان متوجه باشد که آنچه در دست دارد نعمت است.
مفسرین گویند آیه اخیر اشاره بآتش جهنّم دارد که همین طوری که از درخت‌تر با آنکه آب و آتش ضدّ یکدیگرند آتش بیرون می‌آوریم قدرت داریم از استخوان پوسیده و جسم خاک شده انسان ثانیا در عالم قیامت بوی حیات نوینی بخشیم و او را زنده گردانیم.
نَحن‌ُ جَعَلناها تَذکِرَةً وَ مَتاعاً لِلمُقوِین‌َ (مقوین) بیابانی را گویند که آبادی ندارد مرجع (هاء) در جعلناها (نار) در النّارَ الَّتِی تُورُون‌َ در آیه بالا است اشاره است به اینکه اینکه طور آتش در آوردن از درخت دو فائده در بر دارد یکی تذکر بشر که قدرت الهی را بنگرد دیگر برای نفع مسافرین که هر گاه در بیابان محتاج بآتش گردند برای رفع احتیاج آنان از میان چوب تر آتش بیرون آرند.
فَسَبِّح بِاسم‌ِ رَبِّک‌َ العَظِیم‌ِ خطاب از حضرت احدیت برسول اکرم خود نموده که در شکر گذاری تسبیح و تنزیه و ستایش نما پروردگار خود را بنامهای بزرگ.
شاید (عظیم) صفت اسم باشد یعنی تسبیح و تنزیه نما اسم پروردگاری که آن اسم متصف بصفت عظمت است، و ممکن است (عظیم) صفت رب‌ّ باشد و بنا بر اینکه معنی آیه چنین میشود پروردگار خود را از صفات نقایص ممکنات تقدیس و تنزیه نما و عظمت او را در نظر آر و معنی دوم مناسب‌تر بآیه بنظر می‌آید.
چنانچه گفته‌اند چون تحلیه بعد از تخلیه است اینکه است که پیمبر اکرم

صفحه : 103
مأمور میگردد به اینکه اول تنزیه نماید ذات احدیت را از نقائص ممکنات و پس از آن او را بعظمت و بزرگی ستایش نماید.
خلاصه شاید آیه اشاره باین باشد که پروردگار خود را بصفات جلال و صفات جمال هر دو ستایش بنما، و باید دانست که امّت نیز در اینکه مأموریت شرکت دارند که همان طوری که پیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم مأمور بحمد و ستایش پروردگار است امّت او نیز مأمورند که در شب و روز حمد و ستایش نمایند آن فرد ازلی را.
فَلا أُقسِم‌ُ بِمَواقِع‌ِ النُّجُوم‌ِ، وَ إِنَّه‌ُ لَقَسَم‌ٌ لَو تَعلَمُون‌َ عَظِیم‌ٌ برای توضیح آیه مختصری از بیانات طبرسی (ره) را ترجمه مینمایم.
فَلا أُقسِم‌ُ بِمَواقِع‌ِ النُّجُوم‌ِ لا زائده و معنی اینست که سوگند یاد میکنم.
(سعید بن جبیر) ممکن است گفته شود (لا) اشاره بردّ گفتار کفار باشد که گفته‌اند قرآن سحر است، یا گویند شعر است، یا گویند کهانت، و بعضی از مفسرین گفته‌اند مقصود اینکه است که سوگند باینها یاد نمیکنم زیرا که امر آنها ظاهرتر از آن است که محتاج بقسم باشد (ابو مسلم) و در توجیه مواقع نجوم بین مفسرین گفتاری است بعضی گویند محل طلوع و غروب ستارگان مقصود است (مجاهد و قتاده) قول دیگر مقصود گرفتن ستارگان و پراکنده‌گی آنها در قیامت است.
(حسن بصری) و از ابی جعفر علیه السّلام و ابی عبد اللّه علیه السّلام چنین روایت میکنند که مقصود از مواقع نجوم آن تیرهایی است که بآنها شیاطین را میرانند و چون مشرکین بآنها قسم یاد میکردند اینکه بود که خدای تعالی فرموده من بآنها قسم یاد نمیکنم.
و شاید مقصود از نجوم قرآن باشد یعنی سوگند یاد میکنم بنزول قرآن که قرآن قطعه قطعه و متفرقا فرود آمده (إبن عباس) بیان طبرسی در مجمع البیان بپایان رسید

صفحه : 104
لکن ظاهرا بهترین توجیهات جمعا بآیات دیگری مثل لا أُقسِم‌ُ بِیَوم‌ِ القِیامَةِ- وَ لا أُقسِم‌ُ بِالنَّفس‌ِ اللَّوّامَةِ و غیر آن، اینکه است که چنانچه در جلد سوم اینکه تفسیر در توجیه اینکه آیات گفته شد ممکن است یا لام را زائده بگیریم و یا لام برای تأکید در قسم باشد یعنی هر آینه جدا قسم یاد میکنم و بنا بر اینکه معنی فَلا أُقسِم‌ُ در آیه بمعنی (فلا قسم) میشود یعنی هر آینه سوگند یاد میکنم بمحل طلوع و غروب ستارگان، که در اینها آثار عظمت الهی پدیدار است و اگر شما افراد بشر عظمت گردش ستارگان و اوضاع عالم را میدانستید می‌فهمیدید که اینکه سوگند بسیار بزرگ است زیرا نظام عالم و پدید شدن موالید و نظام خلقت روی گردش کرات و تنظیم طلوع و غروب ستارگان انجام گرفته.
إِنَّه‌ُ لَقُرآن‌ٌ کَرِیم‌ٌ جواب قسم است یعنی قسم بطلوع و غروب ستارگان که اینکه قرآن بسیار بزرگ و شریف و نفع آن عظیم و با کرامت و عظمت و جلال است.
فِی کِتاب‌ٍ مَکنُون‌ٍ، لا یَمَسُّه‌ُ إِلَّا المُطَهَّرُون‌َ، تَنزِیل‌ٌ مِن رَب‌ِّ العالَمِین‌َ در مقام فضیلت قرآن برآمده و سه فضیلت از فضائل ارجمند قرآن را تذکر میدهد اول قرآن در کتاب مکنون که شاید مقصود لوح محفوظ و دفتر آفرینش باشد، زیرا قرآن کریم پیش از فرود آمدن در اینکه عالم طبیعت در آن محل‌ّ مخفی و از نظرها مستور بوده.
(دوم) قرآن کریم کتابی است که احساس و ادراک حقیقت آن را نمیکنند مگر ظاهرشدگان از قذارات معنوی اخلاقی اگر لا یَمَسُّه‌ُ را جمله خبریّه گرفتیم، یعنی دقایق و نکات و اسرار آن را نمیفهمند مگر کسانی که از دنس و قذارات اخلاقی و طبیعی پاک گردیده و قلب و دل آنان محل تلألؤ انوار الهی و محل ودائع اسرار لاهوتی گردیده که چنین کسانی ببعض اسرار قرآنی فائز گردیده و البته مصداق کامل عارفین بقرآن، نخستین رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و پس از آن در مرتبه ثانی وصی‌ّ و جانشین او علی‌ّ بن ابی طالب علیه السّلام و ذرّیه گرامی اویند که هر یک پس از

صفحه : 105
دیگری گنجینه اسرار الهی و محل‌ّ ودیعه نور سبحانی میباشند و مفسّر و مبیّن قرآنند و پس از آنها علمای گرامی که هر یک بقدر صفا و دانش از نور ولایت اقتباس نموده، و مفسّر و مبیّن بعضی از نکات و معارف قرآنند.
و شاید لا یَمَسُّه‌ُ نهی باشد، یعنی بایستی قرآن را مس نکنند مگر کسانی که از هر حدثی خالی باشند، از امام محمّد باقر علیه السّلام و جعفر صادق علیه السّلام چنین روایت میکنند که در توجیه آیه فرموده‌اند (باید قرآن را مس نکنند مگر اشخاصی که از تمام حدثها اصغر و اکبر پاک باشند یعنی از جنابت و حیض و نفاس و باقی حدثها و نیز باید با وضو باشند اینکه است که فقهاء جایز نمیدانند مس نمودن کلمات قرآن را مگر برای کسانی که خالی از حدث و با وضو باشند).
سوم از اوصاف قرآن اینکه است که فرموده تَنزِیل‌ٌ مِن رَب‌ِّ العالَمِین‌َ قرآن آیه آیه و بتدریج فرود آمده از طرف پروردگار عالمیان، در توضیح سوره قدر در جلد چهارم اینکه تفسیر راجع (بنزول و تنزیل) تا اندازه‌ای بیان نمودیم که علماء لغت گفته‌اند فرق است بین نزول و تنزیل که فرود آمدن دفعی را نزول گویند مثل إِنّا أَنزَلناه‌ُ و فرود آمدن تدریجی را تنزیل نامند مثل همین آیه تَنزِیل‌ٌ مِن رَب‌ِّ العالَمِین‌َ و قرآن بهر دو قسم هر یک به اعتباری نامیده شده.
و در اینجا شاید اشاره باین باشد که مجموعه قرآن پیش از فرود آمدن آن بعالم طبیعت در لوح محفوظ بطور وحدت موجود بوده زیرا که عالم (ما فوق الطّبیعه) عالم جمع و عالم وحدت است لکن هنگام نزول آن در عالم طبیعت که عالم کثرت و عالم تفرقه است بمناسبت عالمش که همه چیز در آن متفرق و پراکنده بنظر می‌آید بتدریج و قطعه قطعه فرود آمده.
أَ فَبِهذَا الحَدِیث‌ِ أَنتُم مُدهِنُون‌َ در مقام سرزنش کفار برآمده که بچنین کلامی که از مصدر حقیقت فرود آمده تهاون و توهین میکنید و مُدهِنُون‌َ در لغت مأخوذ از (دهن) و بمعنی نرمی

صفحه : 106
استعمال شده.
و شاید اشاره بسستی و بی‌مبالاتی بعضی از مردم دارد که در امر قرآن سستی میکنند و در فهمیدن رموز و اسرار آن جدّیت ندارند، باصطلاح راجع بفهم قرآن خون سردند.
وَ تَجعَلُون‌َ رِزقَکُم أَنَّکُم تُکَذِّبُون‌َ بعض مفسرین گویند در اینجا بایست کلامی در تقدیر گرفت و آیه را اینطور قرائت نمود (و تجعلون حظّکم من القرآن الّذی رزقکم انّکم تکذّبون) یعنی و قرار میدهید آنچه روزی شما است از قرآن اینکه بآن تکذیب نمائید، خلاصه شاید مقصود چنین باشد که قرآن که رزق روحانی شما و قوت بخش جان شما است و بایستی روح و قلب خود را بآن قوی و نیرومند گردانید در عوض بسبب انکار و عناد خود را از آن بی‌بهره میگردانید.
فَلَو لا إِذا بَلَغَت‌ِ الحُلقُوم‌َ، وَ أَنتُم حِینَئِذٍ تَنظُرُون‌َ وَ نَحن‌ُ أَقرَب‌ُ إِلَیه‌ِ مِنکُم وَ لکِن لا تُبصِرُون‌َ در اینکه آیه اخیر اشاره بقرب معنوی و احاطه و قیّومیّت او است و امثال اینکه آیه در کلام اللّه مجید بسیار آمده مثل قوله تعالی نَحن‌ُ أَقرَب‌ُ إِلَیه‌ِ مِن حَبل‌ِ الوَرِیدِ و نیز اشاره بمعیّت قیومیّت دارد آنجا که فرموده هُوَ مَعَکُم أَین‌َ ما کُنتُم.
قرب و بعد حق تعالی نسبت بموجودات از قبیل قرب و بعد زمانی و مکانی نیست بلکه از قبیل قرب و بعد معنوی است و بمعنی متعارف مثل قرب باولیاء اللّه یا بعد از آنها نیز نمیباشد بلکه قرب حق تعالی بموجودات معنی بالاتری در بر دارد که فهم نمیکنند آن را مگر (راسخون فی العلم) در احادیث صحیح از معصومین (ع) رسیده
(داخل فی الاشیاء لا کدخول شیئی فی شی‌ء و خارج عن الاشیاء لا کخروج شیئی عن شیئی).

صفحه : 107
اگر چه مفسرین قرب در اینکه آیه را نسبت بمحتضر باحاطه علم و قدرت تفسیر نموده‌اند، لکن چون علم و قدرت نیز عین ذات حق تعالی است بازگشت آن نیز بقرب ذات میشود و شاید آیه اشاره باین باشد که در آن وقت رحمت و فضل خدای رحمن شامل حال محتضر است زیرا که او دائم الفضل و کثیر الاحسان است، خلاصه آیه در مقام اعتراض بکسانی است که منکر مبدء و معادند که شمایی که گمان میکنید کار از دست خودتان یا دیگری برمیآید آن وقتی که روح بگلوی محتضر میرسد و شما مشاهده مینمائید و قدرت بر علاج ندارید در آن وقت ما باو نزدیک‌تریم از شما و نمیفهمید چگونه قبض روح او را میکنیم.
در بعض آیات قبض روح را نسبت بملک الموت میدهد قُل یَتَوَفّاکُم مَلَک‌ُ المَوت‌ِ الَّذِی وُکِّل‌َ بِکُم ثُم‌َّ إِلی رَبِّکُم تُرجَعُون‌َ«1» و در بعض آیات نسبت بمطلق ملائکه میدهد حَتّی إِذا جاءَ أَحَدَکُم‌ُ المَوت‌ُ تَوَفَّته‌ُ رُسُلُنا وَ هُم لا یُفَرِّطُون‌َ«2» و در جای دیگر نسبت بخودش میدهد اللّه‌ُ یَتَوَفَّی الأَنفُس‌َ حِین‌َ مَوتِها وَ الَّتِی لَم تَمُت فِی مَنامِها.«3»
بعض مفسرین در جمع بین آیات گفته‌اند روح انبیاء و اولیاء و بالخصوص روح مبارک نبی خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بدست قدرت حق تعالی گرفته میشود زیرا که ملائکه تسلّط بر روح نبی ندارند و روح مؤمنین بدست ملک مقرّب عزرائیل قبض میگردد و روح کفار را بعض ملائکه میگیرند و اینکه طور جمع نمودن بین آیات نیکو بنظر میآید زیرا که قبض کننده روح بایستی از حیث شرافت و مقام با ارواح مناسب باشند اگر چه تمام اقسام و انواع ملائکه پاک و طاهرند و عمّال حق تعالی و مسخّر امر اویند وَ هُم لا یُفَرِّطُون‌َ در آیه بالا شاید اشاره باین باشد که آنها نسبت بخدمت مرجوعه
-----------------------------------
(1) سوره سجده آیه 11 خطاب برسول اکرم است که بگو قبض میکند روح شما را ملک الموت که موکل بر شما است پس از آن بسوی پروردگارتان بازگشت میکنید.
(2) سوره انعام آیه 61 وقتی آمد یکی از شما را مرگ میمیراند او را فرستاده‌های ما و آنها تقصیر نمیکنند.
(3) سوره الزمر آیه 43 خدا میگیرد روحها را در وقت مرگ و آن چیزی را که نمرده است در وقت خواب آنها

صفحه : 108
بخود افراط نمیکنند لکن خباثت نفس کافر و تعلّق او بجسد و عکوف او بعالم طبیعت سبب شدت و سختی خروج روح وی میشود، قوله تعالی وَ لَو تَری إِذِ الظّالِمُون‌َ فِی غَمَرات‌ِ المَوت‌ِ وَ المَلائِکَةُ باسِطُوا أَیدِیهِم أَخرِجُوا أَنفُسَکُم‌ُ الیَوم‌َ تُجزَون‌َ عَذاب‌َ الهُون‌ِ بِما کُنتُم تَقُولُون‌َ عَلَی اللّه‌ِ غَیرَ الحَق‌ِّ وَ کُنتُم عَن آیاتِه‌ِ تَستَکبِرُون‌َ«1» اشاره بسختی قبض روح آنها است.
فَأَمّا إِن کان‌َ مِن‌َ المُقَرَّبِین‌َ، فَرَوح‌ٌ وَ رَیحان‌ٌ وَ جَنَّةُ نَعِیم‌ٍ چون در اول سوره مردم را سه قسمت نموده، اصحاب الیمین، و المقربین و اصحاب الشمال، آخر سوره در مقام حال آنان بعد از مفارقت روح آنها از بدن عنصری آنها برآمده که اگر از مقربین بشمار آید، یعنی اگر محتضر مؤمن کامل و از موحّدین باشد بمرتبه و شهود و عین الیقین یا حق الیقین رسیده باشد پس روح او در محل امن و جایگاه صِدق‌ٍ عِندَ مَلِیک‌ٍ مُقتَدِرٍ متمرکز میگردد و (روح و ریحان) شاید اشاره باین باشد که بنسیم معطّر قرب معنوی حقیقی قلب و دل وی باز میگردد.
بعض مفسّرین گفته‌اند مقصود از (روح) اینکه است که آن وقت در راحت و آسایش و فارغ از هر مشقّت و زحمتی است.
دیگری گفته آیه اشاره باین است که مردن مقرّبین مثل گلی ماند که استشمام نمایند و از آن محظوظ گردند.
وَ جَنَّةُ نَعِیم‌ٍ برای آنان آماده شده بهشت پر نعمت و از بعض عرفاء است که مقربین را روح وصال و ریحان جمال و بهشت جلال است، روح او روح انس و قلب او ریحان قدس و نفس او جنة فردوس است، روح او نظر بسوی وجه جبار و ریحان او
-----------------------------------
(1) سوره انعام آیه 93 و اگر بینی در آن هنگام ستمکاران را در سکرات مرگ هستند در حالی که ملائکه گشوده‌اند دستهای خود را که بیرون کنید جانهای خود را امروز جزاء داده خواهید شد بشکنجه خواری بسبب آنچه بخدا نسبت بنا حق میدادید و از آیات خدا سرکشی مینمودید.

صفحه : 109
استماع کلام جبّار- و جَنَّةُ نَعِیم‌ٍ اینکه است که عبد وقتی خواست زیارت مولای خود کند از او محجوب نگردد، و مقربین در دار دنیا نیز چنینند که روح آان مشاهده و ریحان آنها سرور خدمت است و بهشت نعیم آنها سرور بذکر او است.
دیگری گفته روح برای عبادت کنندگان، و ریحان برای عرفاء و جنّة نعیم برای عوام مؤمنین است دیگری گفته روح شهود ذات، و ریحان وصول بآن، و جنّة نعیم محظوظ گردیدن بآن است.
(تفسیر روح البیان) وَ أَمّا إِن کان‌َ مِن أَصحاب‌ِ الیَمِین‌ِ فَسَلام‌ٌ لَک‌َ مِن أَصحاب‌ِ الیَمِین‌ِ

سخنان مفسرین در توجیه آیه‌

(1) خطاب بحضرت رسول است اگر میّت از اصحاب یمین باشد تو می‌بینی در او آنچه را دوست داری که او از سختیها و محنتها فارغ گردیده، و بعضی در توجیه جمله چنین گفته‌اند که ای آن کسی که از اصحاب یمینی سلام و سلامتی بر تو است که از عذاب خدا ایمن گردیدی (مجمع البیان) و شاید آیه اشاره باین باشد که اصحاب یمین از جهت متابعت تو که پیمبری و عمل نمودن بشریعت اسلام یا امّت هر پیمبری که بگفته او و قانون الهی عمل نموϙƘϘ̠اینان از هر غل‌ّ و غشی و هر تعب و ناراحتی سالم گردیده و دارای عیش گوارا میباشند.
وَ أَمّا إِن کان‌َ مِن‌َ المُکَذِّبِین‌َ الضّالِّین‌َ، فَنُزُل‌ٌ مِن حَمِیم‌ٍ، وَ تَصلِیَةُ جَحِیم‌ٍ و اگر میّت از دسته سوم و از اصحاب شمال باشد و از کسانی که پیمبران و کتابهای آسمانی را انکار و تکذیب نموده قولا یا عملا و از جاده حقیقت گمراه گردیده چنین مردمانی پس از مرگ نزول و فرودگاه آنان حمیم و آب جوشان و محل‌ّ و آرامگاه آنها آتش جهنّم است.

صفحه : 110
إِن‌َّ هذا لَهُوَ حَق‌ُّ الیَقِین‌ِ هذا اشاره بمطالب سوره یا خصوص اینکه دسته است که اینکه هایی که در اینکه سوره یا آنچه در باره اینکه سه دسته گفته شد واقع و محقق و ثابت و یقینی است که شکی و ریبی در آن نیست.
و اینکه آیه نیز چنانچه در توجیهات بعض آیات دیگر گفته شده مشعر بر اینکه است که بهشت و جهنّم موعود و نیز مقام و مرتبه هر کسی در خور خود فعلا محقّق و ثابت و مهیا است نه آنکه چنانچه بعضی گمان کرده‌اند بعدا مهیا میگردد.
فَسَبِّح بِاسم‌ِ رَبِّک‌َ العَظِیم‌ِ خطاب برسول اکرم است بالخصوص و بامت او بالعموم که تسبیح و تمجید و ستایش نمائید پروردگار خود را که بزرگ و با عظمت است و بازگشت تمام امور بسوی او است و او مربّی و پرورنده تمام عالمیان است (هو المبدء و المعاد).

صفحه : 111

سوره حدید

اشاره

‌در مدینه فرود آمده و بیست و نه آیه است‌

[سوره الحدید (57): آیات 1 تا 12]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
سَبَّح‌َ لِلّه‌ِ ما فِی السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ وَ هُوَ العَزِیزُ الحَکِیم‌ُ (1) لَه‌ُ مُلک‌ُ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ یُحیِی وَ یُمِیت‌ُ وَ هُوَ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ قَدِیرٌ (2) هُوَ الأَوَّل‌ُ وَ الآخِرُ وَ الظّاهِرُ وَ الباطِن‌ُ وَ هُوَ بِکُل‌ِّ شَی‌ءٍ عَلِیم‌ٌ (3) هُوَ الَّذِی خَلَق‌َ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌َ فِی سِتَّةِ أَیّام‌ٍ ثُم‌َّ استَوی عَلَی العَرش‌ِ یَعلَم‌ُ ما یَلِج‌ُ فِی الأَرض‌ِ وَ ما یَخرُج‌ُ مِنها وَ ما یَنزِل‌ُ مِن‌َ السَّماءِ وَ ما یَعرُج‌ُ فِیها وَ هُوَ مَعَکُم أَین‌َ ما کُنتُم وَ اللّه‌ُ بِما تَعمَلُون‌َ بَصِیرٌ (4)
لَه‌ُ مُلک‌ُ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ وَ إِلَی اللّه‌ِ تُرجَع‌ُ الأُمُورُ (5) یُولِج‌ُ اللَّیل‌َ فِی النَّهارِ وَ یُولِج‌ُ النَّهارَ فِی اللَّیل‌ِ وَ هُوَ عَلِیم‌ٌ بِذات‌ِ الصُّدُورِ (6) آمِنُوا بِاللّه‌ِ وَ رَسُولِه‌ِ وَ أَنفِقُوا مِمّا جَعَلَکُم مُستَخلَفِین‌َ فِیه‌ِ فَالَّذِین‌َ آمَنُوا مِنکُم وَ أَنفَقُوا لَهُم أَجرٌ کَبِیرٌ (7) وَ ما لَکُم لا تُؤمِنُون‌َ بِاللّه‌ِ وَ الرَّسُول‌ُ یَدعُوکُم لِتُؤمِنُوا بِرَبِّکُم وَ قَد أَخَذَ مِیثاقَکُم إِن کُنتُم مُؤمِنِین‌َ (8) هُوَ الَّذِی یُنَزِّل‌ُ عَلی عَبدِه‌ِ آیات‌ٍ بَیِّنات‌ٍ لِیُخرِجَکُم مِن‌َ الظُّلُمات‌ِ إِلَی النُّورِ وَ إِن‌َّ اللّه‌َ بِکُم لَرَؤُف‌ٌ رَحِیم‌ٌ (9)
وَ ما لَکُم أَلاّ تُنفِقُوا فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ وَ لِلّه‌ِ مِیراث‌ُ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ لا یَستَوِی مِنکُم مَن أَنفَق‌َ مِن قَبل‌ِ الفَتح‌ِ وَ قاتَل‌َ أُولئِک‌َ أَعظَم‌ُ دَرَجَةً مِن‌َ الَّذِین‌َ أَنفَقُوا مِن بَعدُ وَ قاتَلُوا وَ کُلاًّ وَعَدَ اللّه‌ُ الحُسنی وَ اللّه‌ُ بِما تَعمَلُون‌َ خَبِیرٌ (10) مَن ذَا الَّذِی یُقرِض‌ُ اللّه‌َ قَرضاً حَسَناً فَیُضاعِفَه‌ُ لَه‌ُ وَ لَه‌ُ أَجرٌ کَرِیم‌ٌ (11) یَوم‌َ تَرَی المُؤمِنِین‌َ وَ المُؤمِنات‌ِ یَسعی نُورُهُم بَین‌َ أَیدِیهِم وَ بِأَیمانِهِم بُشراکُم‌ُ الیَوم‌َ جَنّات‌ٌ تَجرِی مِن تَحتِهَا الأَنهارُ خالِدِین‌َ فِیها ذلِک‌َ هُوَ الفَوزُ العَظِیم‌ُ (12)

صفحه : 112

ترجمه:

بنام ایزد هستی بخش صاحب رحمت عام و خاص،
آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است همگی تسبیح و ستایش مینمایند آن خدای مقتدر حکیم را،
مر او را است مملکت آسمانها و زمین زنده میکند و میمیراند و او بر هر چیزی توانا است،
او هم اول است و هم آخر هم ظاهر است و هم باطن و او بهمه امور دانا است،
آن خدایی که آسمانها و زمین را در شش روز آفرید پس از آن مستولی گردانید بر عرش میداند آنچه را که در زمین فرو رود و آنچه از زمین بیرون آید
و تمام امور بازگشت بخدا مینماید،
داخل میکند شب را در روز و داخل میکند روز را در شب و او از سرّ قلبها آگاه است،
ایمان آورید بخدا و رسول او و انفاق کنید از آنچه خدا شما را جانشین گذشتگان گردانیده پس کسانی که از شما ایمان آوردند و انفاق نمودند برای آنها اجر بزرگ است،
و چه چیز شما را بر آن داشته که ایمان نمیآورید بخدا و پیمبر او که دعوت میکند شما را برای آنکه ایمان آورید بپروردگار خودتان که محققا خداوند از شما عهد و میثاق گرفته که بوده باشید شما گروندگان،
خدا آن کسی است که بر بنده خود (محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلّم) آیات ظاهر و روشن فرستاده تا آنکه بیرون آورد شما را از ظلمتهای (کفر) بسوی نور (ایمان) و خدا نسبت بشما بسیار رئوف و مهربان است،
و چیست مر شما را که در راه خدا انفاق نمیکنید در صورتی که وارث ملک آسمانها و زمین خدا است مساوی نیستند از شما کسانی که پیش از فتح مکّه انفاق نمودند و جهاد کردند که درجه اینان بزرگ‌تر از کسانی است که بعد

صفحه : 113
از فتح انفاق نمودند و جهاد کردند و حال آنکه خداوند بتمام آنها وعده نیکو داده و خدا بآنچه میکنید دانا است،
کی است آن کسی که بخدا قرض بدهد قرض نیکو پس خداوند چندین برابر زیاد میکند بر او و برای او است پاداش بزرگ،
ای پیمبر یاد کن روزی را که می‌بینی مردهای مؤمن و زنهای مؤمنه را که نور آنان پیش رو و سمت راستشان می‌شتابد و بشارت میدهند ملائکه (مؤمنین را) ببهشتهایی که از زیر درختهای آنها آبها جریان دارد و همیشه در آن بهشتها جاویدانند و اینکه سعادت و فیروزی بسیار بزرگ است.

(توضیح آیات)

اشاره

سَبَّح‌َ لِلّه‌ِ تسبیح بمعنی تنزیه حق تعالی است از هر نقصی و عیبی که در ممکنات از قبیل امکان ذاتی پدید گردیده.
در بعض سور قرآنی تسبیح بر وزن مصدر آمده و در سوره (اسراء) سُبحان‌َ الَّذِی أَسری بِعَبدِه‌ِ لَیلًا مِن‌َ المَسجِدِ الحَرام‌ِ زیرا که مصدر اصل مشتقّات است و زمان گذشته و آینده در آن مأخوذ نیست و استیعاب دارد و شامل تمام ازمنه میگردد و در اینکه سوره (الحدید) و سوره (الحشر) و سوره (الصف‌ّ) بصیغه ماضی آمده که اخبار است و خبر میدهد که موجودات چنینند و در سوره (جمعه) و سوره (التّغابن) بصیغه مستقبل آمده و در سوره اعلی و سوره واقعه بصیغه امر سَبِّح‌ِ اسم‌َ رَبِّک‌َ الأَعلَی بیان نموده و از مجموع آیات چنین استفاده میشود که بایستی عبد در تمام ازمنه و ساعات عمر بحمد و ستایش حق تعالی قیام نماید.
و چون شناسایی ذات حق تعالی بکنه و حقیقت برای احدی از ممکنات خواه مجرّد باشد یا مادی، ملک باشد یا انسان، نبی‌ّ باشد یا ولی‌ّ، ممکن نیست زیرا که او جل و علا محیط است و باقی محاط و معرفت حقیقی بدون احاطه میسر نمیشود اینکه است که امر فرموده که او تعالی را بتنزیه و تقدیس و خالی بودن از نقایص

صفحه : 114
ممکنات ستایش نمایند.
ما فِی السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ وَ هُوَ العَزِیزُ الحَکِیم‌ُ (ما) موصوله عموم دارد و شامل میگردد تمام موجودات ارضی و سمائی را چه آنهایی که صاحب شعور و ادراکند، مثل ملائکه و بشر و جن، یا آنهایی که بدون شعور و ادراکند، مثل حیوانات و نباتات حتی جمادات، زیرا که فطرت هر موجودی یک نوع تسبیحی در خور خود و باعتبار خلقت در وی مأخوذ گردیده که بزبان حال و قال تسبیح و ستایش مینمایند مبدء و آفریننده و مربی خود را و در آن سستی نمیکنند.
و رأی بسیاری از مفسرین بر اینکه است که عقلاء او را بقول و اعتقاد ستایش مینماید، غیر عقلاء او را بزبان حال که بحدوث و امکان خودشان ارائه میدهند صانع و مدبر خود را.
بعضی گفته‌اند ممکن است حمل کنیم تسبیح را بر قدر مشترک بین تسبیح لفظی و تسبیح معنوی که شامل گردد هم تسبیح عقلاء و هم تسبیح غیر عقلاء را که عقلاء بزبان از روی دانش تنزیه و تسبیح میکنند و غیر عقلاء بدلالت حدوث وجود و آثار خلقت خود اظهار مینمایند و تنزیه میکنند مدبّر و آفریننده خود را.
صدر المتألهین بعد از نقل گفتار مفسرین در اینجا بیانی دارد که برای توضیح مختصری از آن را ترجمه مینمایم، چنین فرموده.
مخفی نیست که اینکه توجیهات و تأویلاتی که مفسرین نموده‌اند با آیات قرآنی و احادیث نبوی ملایمت ندارد، زیرا که آیات و احادیث دلالت دارد بر اینکه تمامی موجودات حتّی جمادات و نباتات خدا را تسبیح و ستایش مینمایند، قوله تعالی أَ لَم تَرَ أَن‌َّ اللّه‌َ یَسجُدُ لَه‌ُ مَن فِی السَّماوات‌ِ وَ مَن فِی الأَرض‌ِ وَ الشَّمس‌ُ وَ القَمَرُ وَ النُّجُوم‌ُ وَ الجِبال‌ُ وَ الشَّجَرُ وَ الدَّوَاب‌ُّ وَ کَثِیرٌ مِن‌َ النّاس‌ِ.
و نیز قوله تعالی أَ لَم تَرَ أَن‌َّ اللّه‌َ یُسَبِّح‌ُ لَه‌ُ مَن فِی السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ وَ الطَّیرُ

صفحه : 115
صَافّات‌ٍ کُل‌ٌّ قَد عَلِم‌َ صَلاتَه‌ُ وَ تَسبِیحَه‌ُ اینکه دو آیه مشعر بر اینکه است که اینکه تسبیح فطری و سجود ذاتی است که از تجلّی حق تعالی ناشی گردیده برای هر موجودی از خلق اللّه و هر چیزی بطرزی گویا بذکر او تعالی است و حب‌ّ او در تمام موجودات سریان دارد و همه بفطرت و طبیعت خود بدون تکلّف متواضع و فرمان بردارند فقط قوای وهمیه و تخیّلات شیطانی است که منکر اینکه طور عبادت ذاتیّه موجودات گردیده و باعتبار تخیّلات شیطانی است که انسان مستحق‌ّ عذاب میگردد چنانچه فرموده وَ کَثِیرٌ حَق‌َّ عَلَیه‌ِ العَذاب‌ُ (پایان) آری علاوه بر آیات بسیاری که دلالت صریح دارد که موجودات حتی جمادات و نباتات تسبیح میکنند و تقدیس و ستایش مینمایند آن فرد ذو الجلال را احادیث بسیار نیز شاهد بر آن است.
از إبن مسعود چنین نقل میکنند که گفته من در مکه با رسول اللّه بودم و با او بیرون آمدم در بعض اطراف مکّه دیدم حضرتش رو نکرد بحجری و نه بشجری مگر آنکه میگفت
(السلام علیک یا رسول اللّه)
و امثال اینکه روایات بسیار رسیده که مشعر بر اینکه است که موجودات گویا و شنوا میباشند.
و نیز در ادعیه‌ای که از معصومین (ع) رسیده شاهدهایی بر آن است چنانچه از حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم حدیث میکنند که در دعا و مناجات عرض میکرد
(الهی انت الّذی سجد لک السماء و الارض و سجد لک سواد الّیل و نور النهار وضوء القمر و شعاع الشمس و حفیف الشجر و دوی‌ّ الماء).
(صدر المتالهین) و در تسبیح روز چهارشنبه که در مصباح کفعمی است چنین مناجات میکند
(سبحان من یسبح له الانعام باصواتها یقولون سبوحا قدوسا سبحان اللّه الملک الحق المبین سبحان من یسبح له البحار بامواجها سبحانک ربّنا و بحمدک سبحان من یسبح له ملائکة السّماوات باصواتها سبحان اللّه المحمود فی کل مقالة- الی ان قال علیه السلام سبحانک لا اله الّا انت تسبح لک الدّواب فی مراعیها و الوحوش فی مظانها!!!!! فلواتها و الطیر فی وکورها سبحانک لا اله الّا انت تسبح لک البحار

صفحه : 116
بامواجها و الحیتان فی میاهها و المیاه فی مجاریها و الهوام فی اماکنها
تا آخر) و از اینکه فقرات دعاء می‌توان استفاده نمود که هر موجودی را ذکر مخصوصی است در خور وجود خود که مبدء حکیم در طبیعت و غریزه وی نهاده زیرا که در جای خود مبرهن گردیده که تمام موجودات هر یک بقدر کمال خود دارای شعور و ادراکند و نیز عشق غریزی در تمام موجودات سریان دارد«1».
و شاید سرّش اینکه باشد که چون وجود عین علم و ادراک و قدرت و شعور است یعنی تمام صفات کمالیه ناشی از وجود است و هر موجودی بقدر قوت و سعة وجودش دارای علم و قدرت و شعور است منتهی الامر چون وجود جمادات و نباتات ضعیف است علم و شعور آنان نمایان نیست، لکن چنانچه گویند اشخاصی که چشم و گوش دلشان بینا و شنوا گردیده مثل انبیاء و اولیاء خاص و تابعین آنها بلکه بعضی از مرتاضین در اثر ریاضت در همین عالم تسبیح موجودات را بگوش شنوا و سجده آنان را بچشم حق بین خود ادراک مینمایند، و باقی مردم در قیامت که بفعلیت اخیر خود رسیده‌اند میفهمند که چگونه تمام موجودات گویا و شنوا میباشند، چنانچه در باره زمین است قوله تعالی یَومَئِذٍ تُحَدِّث‌ُ أَخبارَها«2» و نیز باقی موجودات مثل اینکه اجزاء بدن انسان بر علیه خود شهادت میدهند و قرآن شهادت میدهد تمام اینها شاهد بر اینکه مطلب است و دلالت دارد که در آن وقت تمام افراد بشر تسبیح موجودات را بگوش و سجده آنان را عیانا می‌بینند و می‌شنوند گویا عالم قیامت تحوّلی است از عالم دنیا که وقتی عالم دنیا مراتب سیر خود را بانتهای کمال رسانید و آن وقتی است که عالم بوجود امام عصر علیه السّلام بمنتهی درجه کمال لایق بخود رسیده و تمام افراد بشر موحد و متفق الکلمة و دین حق سراسر
-----------------------------------
(1) چنانچه آن شاعر گفته: (سرّ حب‌ّ ازلی در همه اشیاء جاری است || ور نه بر گل نزدی بلبل بی دل فریاد)
(2) سوره الزلزال آیه 4

صفحه : 117
عالم را فرا گرفته و صلح عمومی بین موجودات دائر گردیده آن وقت عالم دنیا بغایت و فائده اخیر خود رسیده.
چنانچه ناموس خلقت بر اینکه استوار گردیده که هر موجودی وقتی سیر استکمالی خود را بپایان رسانید بمرتبه فوق خود تحوّل مینماید و اینکه قاعده لا یتغیر در تمام موجودات حکم فرما است و شاید همین باشد سرّ اینکه بایستی امام دوازدهم عجل اللّه تعالی فرجه و ظهوره در آخر الزمان پس از غیبت طولانی ظاهر گردد
(فیملا الارض قسطا و عدلا بعد ما ملئت ظلما و جورا)
پس از آنکه عالم دنیا باین درجه و کمال رسید و نوع بشر بکمال لایق بخود رسیدند آن وقت موقع آن میرسد که تحوّل نماید بعالم دیگری که صلاحیّت داشته باشد برای بقاء، و آن عالم قیامت است و آن عالم بمناسبت اینکه عالم اخیر و آخر منزل بشر و جایگاه همیشگی او است بایستی کامل باشد اینکه است که عالم آخرت را عالم جمع و عالم حیوان و عالم بقاء نامیده و جامع بین تمام عوالم بشری است.
وَ هُوَ العَزِیزُ الحَکِیم‌ُ اشاره بقوت و عظمت و حکمتی دارد که هر موجودی را بنظر خاص و روش مخصوصی گویای تسبیح و تقدیس و ستایش خود گردانیده.
لَه‌ُ مُلک‌ُ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ یُحیِی وَ یُمِیت‌ُ وَ هُوَ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ قَدِیرٌ آن خدای غالب و قاهری که مالک آسمانها و زمین است همه ملک او، و در تصرف قدرت وی است زنده میکند و میمیراند و قدرت او عام است و بر هر چیز توانا است.
اینکه آیه تأیید مینماید همان آیه اول را، و شاید اشاره باین باشد که چون آسمان و زمین ملک خدا و در تصرف قدرت و اقتدار اویند بهر کس خواهد حیات بخشد و هر که را خواهد میمیراند و چون تمام موجودات از آن فرد متعال استمداد بقاء وجود می‌طلبند اینکه است که هر موجودی بزبان حال و قال و استعداد مبدء خود را ستایش مینماید و از او بقاء میطلبد.

صفحه : 118
هُوَ الأَوَّل‌ُ وَ الآخِرُ وَ الظّاهِرُ وَ الباطِن‌ُ وَ هُوَ بِکُل‌ِّ شَی‌ءٍ عَلِیم‌ٌ

سخنان مفسرین در توجیه آیه‌

(1) اول است پیش از تمام موجودات و پدید آورنده آنها است آخر است بعد از فناء ممکنات و باقی و ابدی است و آخر ندارد.
(2) اول است یعنی مبدء صدور اسباب موجودات است و آخر است که رجوع و بازگشت تمام امور بسوی او است، و بظهور موجودات وجود او ظاهر است، و باطن و پنهان است حقیقت و کنه ذات مقدس او از اینکه عقلاء بتوانند ادراک نمایند او را (3) اول و آخر است یعنی جامع تمام صفات و کمالات اولین و آخرین است و ظاهر و باطن است از جهت آنکه وجود او ثابت و مستمر است در تمام زمانهای گذشته و آینده یا ظاهر است یعنی علوّ و برتری دارد بر هر چیزی و غیر اینها از توجیهاتی که مفسرین در آیه کرده‌اند بسیار است.
لکن بهتر اینکه است که آیه را حمل بر یک معنی عامی نمائیم و گوئیم اینکه چهار کلمه شاید اشاره باحاطه وجود و علم حق تعالی و اشعّه نور رحمت آن فرد ذو الجلال داشته باشد که علم و قدرت و اشعّه نور رحمت او محیط بر تمام موجودات و همه مشمول فیض منبسط و رحمت رحمانی و فیض سبحانی اویند، و اول و آخر و ظاهر و باطن عبارت از تمامی جهات وجود ممکنات باشد که وجود ممکن بتمام جهات از شئونات وجود واجب حق تعالی بشمار میرود که وجود و علم حق تعالی بتمام جهات وجود و سراسر قوای و مراتب خلقت هر موجودی احاطه دارد و او مبدء وجود ممکنات و غایت آنها و ظاهر آنها و باطن آنها است، یعنی همه موجودات بتمام قوا و مشاعر تحت استیلاء و سیطره قدرت و اقتدار او واقعند.
وَ هُوَ بِکُل‌ِّ شَی‌ءٍ عَلِیم‌ٌ مؤید همین توجیه و بیان آن است که چون محیط و مستولی بر تمام موجودات اولین و آخرین است بهر چیزی عالم و تمام اشیاء در علم حضوری او سبحانه حاضر و مکشوفند و بر او چیزی مخفی و پنهان نمیباشد.

صفحه : 119
هُوَ الَّذِی خَلَق‌َ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌َ فِی سِتَّةِ أَیّام‌ٍ ثُم‌َّ استَوی عَلَی العَرش‌ِ (خلق) در لغت بمعنی اندازه‌گیری استعمال شده (استوی) بمعنی اعتدال و استقامت مقابل اعوجاج آمده و بمعنی استیلاء در صورتی که مقرون بعلی باشد یعنی بعلی متعدی شده باشد نیز استعمال شده عرش بمعنی تحت قوله تعالی وَ لَها عَرش‌ٌ عَظِیم‌ٌ و بمعنی سقف نیز آمده مثل قوله تعالی فَهِی‌َ خاوِیَةٌ عَلی عُرُوشِها.
در اینکه آیه مبارکه در مقام آثار ذات ذو الجلال بر آمده و بدلیل (انّی) که از اثر پی بمؤثّر بردن است معرفی مینماید ذات بیهمتای خود را- و مرجع هُوَ در اینکه آیه و آیه بالا (اللّه) است که در اول سوره (یسبح اللّه) نام برده شده، و شاید اشاره باین باشد که تمام موجودات ارضی و سمائی تنزیه و تقدیس و ستایش مینمایند آن کسی را که آسمانها و زمین را در مقدار شش روز خلق نموده و بقرینه قوله تعالی در سوره حج آیه 47 وَ إِن‌َّ یَوماً عِندَ رَبِّک‌َ کَأَلف‌ِ سَنَةٍ مِمّا تَعُدُّون‌َ یعنی هر روزی نزد پروردگار تو مثل هزار سالی است که شماره مینمائید وقتی اینکه دو آیه را با هم جمع نمودیم باین اعتبار شش روز شش هزار سال میشود، و معنی آیه چنین میشود خداوند آسمانها را با آنچه در او است از ماه و خورشید و ستارگان و کرات و کهکشانها و تمام اوضاع سماوی و ارضی از کوه‌ها و اقیانوسها و باقی اوضاع زمینی را در مدت شش هزار سال آفرید.
و چون قبل از پیدایش ماه و خورشید و باقی اوضاع عالم که از گردش آنها شب و روز و ماه و سال تعیین میشود شب و روزی نبوده لذا نمیشود مقصود از یوم روز معهود باشد بلکه معنی دیگری در بر دارد و شاید اشاره باین باشد که پیدایش عالم طبیعیّات و عنصریات بتدریج واقع گردیده و وجود آنها تدریجی است نه دفعی و چنانچه از کلمه (تعدّون) استفاده میشود خلقت آسمانها و زمین در مدّتی انجام گرفته که مطابق میگردد با شش هزار سالی که شما افراد بشر شماره مینمائید.
و با آنکه نظر بعموم قدرت الهی ممکن بود عالم طبیعیّات را دفعة ایجاد

صفحه : 120
نماید بتدریج آفریده البته اسراری در آن مندرج است که خودش عالم باو است، و همان طوری که اصول عالم از آسمانها و کرات و زمین را بتدریج آفریده جزئیاتی که ناشی از آنها است مثل عناصر و موالید ثلاثه، جمادات، نباتات، حیوانات، آنان نیز بتدریج واقع میگردند.
و شاید یکی از اسرارش اینکه باشد که چون ماده اولیه در منتهی درجه خسّت و در مرتبه خلقت در آخرین مرتبه وجود واقع گردیده و چنانچه در محل خود مبرهن گردید مادة المواد که حکماء آن را (هیولی) نامند بتنهایی وجود مستقل ندارد بلکه بضمیمه صورت علت مادی میگردد برای موجودات دیگر، اینکه است که قصور ماده و عدم استعداد آن برای وجود دفعی باعث گردیده که موالید، جمادات، نباتات حیوانات، بتدریج از مرتبه‌ای بمرتبه‌ای سیر بنمایند تا بکمال لایق بخود برسند اینکه است که هر موجود طبیعی پیدایش او مسبوق بماده و مدت است، زیرا که اجسام طبیعی قوام وجودشان بحرکت و سکون انجام میگیرد و حرکت بهر معنی که فرض شود تدریجی الحصول است و لازمه جسم طبیعی چنین است که بایستی بتدریج تحقق پذیرد خلاصه قصور ماده و عدم استعداد آن برای وجود دفعی مقتضی اینکه است که موالید ثلاثه بتدریج تحقق پیدا نمایند لکن با اینکه حال چون قدرت حق تعالی عموم دارد و عام است و قصوری در قبل عموم قدرت او تصور ندارد اینکه است که گوئیم آنچه را اراده کند فورا موجود میگردد.
و چون موجودات عالم امر مجرد از ماده میباشند مسبوق بمدت نیز نمیباشند وجودشان دفعی است باراده حق سبحانه و تعالی فورا موجود میگردند و نیز حرکت و سکون در آنها نیست زیرا در آنها قوّه و استعداد نیست که بحرکت از قوه بفعل آیند.
پس از اینجا معلوم میگردد که نه در قدرت الهی قصوری است و نه در فیض او بخلی است، بلکه حکمت چنین اقتضاء نموده که موجودات مادی بتدریج پیدایش نمایند و (استوی) در آیه اشاره بتعادل و موازنه بین اجزاء عالم طبیعیات است که

صفحه : 121
پس از خلقت اجزاء سماوات و ارض تعادل و مساوات بین آنها قرار داده عَلَی العَرش‌ِ شاید اشاره باستیلاء و نفوذ قدرت او باشد و همان طوری که تخت سلطنتی مقر سلطنت سلطان و جایگاه نفوذ حکم او است و سلطان بر آن استیلاء دارد همین طور تمام عوالم ممکنات از عالم مجرّدات و مادیات تماما تخت سلطنتی سلطان السلاطین است و رحمت و فیض وجود لم یزلی او مستولی بر آنان است چنانچه شاید اشاره بهمین معنی دارد قوله تعالی الرَّحمن‌ُ عَلَی العَرش‌ِ استَوی.
یَعلَم‌ُ ما یَلِج‌ُ فِی الأَرض‌ِ وَ ما یَخرُج‌ُ مِنها وَ ما یَنزِل‌ُ مِن‌َ السَّماءِ وَ ما یَعرُج‌ُ فِیها میداند آنچه را که فرو رود و حرکت کند در زمین مثل بذر هنگامی که شکافته میگردد زیر زمین و آنچه از زمین بیرون می‌آید از گیاه‌ها و نباتات و معدنیّات و میاه و دفینه‌جات و میداند آنچه از آسمان مثل باران و برف و تگرگ و نزول ملائکه پائین می‌آید و میداند آنچه را که صعود بآسمان مینماید مثل ارواح و اعمال و کلمه طیّبه و ملائکه و روح قوله تعالی تَعرُج‌ُ المَلائِکَةُ وَ الرُّوح‌ُ إِلَیه‌ِ فِی یَوم‌ٍ کان‌َ مِقدارُه‌ُ خَمسِین‌َ أَلف‌َ سَنَةٍ سوره (المعارج) آیه (4).
خلاصه آیه اشاره باحاطه و سعه علم حق تعالی دارد که اعیان موجودات چه آنهایی که ظاهر و پدیدند و چه آنهایی که از انظار خلایق غائب و مستورند قبل از وجود و در حال وجود و پس از وجود تماما در احاطه علم حضوری او مکشوفند و هیچ چیز از او تعالی غائب و مستور نمیباشد.
وَ هُوَ مَعَکُم أَین‌َ ما کُنتُم وَ اللّه‌ُ بِما تَعمَلُون‌َ بَصِیرٌ پس از بیان شمول قدرت او تعالی که از آیه اول هُوَ الَّذِی خَلَق‌َ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌َ معلوم میشود، و بیان احاطه و سعه علمش که از آیه بعد یَعلَم‌ُ ما یَلِج‌ُ فِی الأَرض‌ِ استفاده میگردد، گویا اینکه آیه اخیر اشاره بسبب لمّی شمول قدرت و علم (لم یزلی) دارد که چون قوام موجودات و هستی آنها که هُوَ مَعَکُم اشاره بآن

صفحه : 122
است بستگی دارد باراده و مشیّت او، اینکه است که علم و قدرت او محیط بر شما و همه چیزها است.
خلاصه معیت حق تعالی که از اینکه آیه و آیات دیگر مثل قوله تعالی ما یَکُون‌ُ مِن نَجوی ثَلاثَةٍ إِلّا هُوَ رابِعُهُم وَ لا خَمسَةٍ إِلّا هُوَ سادِسُهُم وَ لا أَدنی مِن ذلِک‌َ وَ لا أَکثَرَ إِلّا هُوَ مَعَهُم أَین‌َ ما کانُوا«1» بر می‌آید معیّت قیومیت است، و کنه و حقیقت نحوه معیّت حق سبحانه را با موجودات کسی نمیداند مگر خداوند و راسخین در علم که بنور بصیرتشان و صفای قلبشان مشاهده مینمایند که موجودیّت اشیاء عبارت از انتساب و ارتباط آنها است بموجود حقیقی و وجود آنان وجود ربطی و ظلّی است قوله تعالی أَ لَم تَرَ إِلی رَبِّک‌َ کَیف‌َ مَدَّ الظِّل‌َّ وَ لَو شاءَ لَجَعَلَه‌ُ ساکِناً«2» بلکه بمعنی لطیف‌تر توان گفت وجود ممکنات عین ربط است بقیّوم تعالی و عبارت از قوام وجود آنها است بمبدء آفرینش زیرا که ممکن از حیث ذات و حقیقتش خالی از وجود است و وجود زائد بر او است، چنانچه گفته‌اند (الممکن فی حدّ ذاته لیس و به!!!!) پس وجود نسبت بحق تعالی ذاتی و عین ذات او است و نسبت بممکن عرضی است و همچنین هر کمالی و جمالی و بهایی که در ممکنات دیده میشود ترشّحی است که از سر چشمه فیض رحمت رحمانی حق تعالی صادر گردیده و بممکن رسیده یعنی همه صادر از او، و او جلّت عظمته محیط بر اشیاء و مقوم وجود آنها است.
و باید دانست که معیّت او مثل معیت جسم با جسم دیگر و عرض با موضوعش و صورت با مادّه‌اش و صفت با موصوفش و امثال اینها نیست، زیرا که ارتباط بین واجب و ممکن بحال و محل نیست زیرا که حقیقت حق عز و جل اجل‌ّ و عالی‌تر از آن
-----------------------------------
(1) سوره مجادله آیه 8 نیست هیچ رازی بین سه کس مگر آنکه او چهارمی آنها است و نه بین پنج کس مگر آنکه او ششمی آنها است و نه کمتر و نه بیشتر مگر آنکه او با آنها است هر جا که باشند.
(2) سوره فرقان آیه 47 (آیا نمی‌بینی چگونه پروردگارت کشید سایه را و اگر میخواست هر آینه قرار میداد آن را ساکن.

صفحه : 123
است که حال در غیر یا ممزوج یا متحد بغیر گردد، بلکه وجود ممکن در مقابل وجود واجب هیچ مینماید.
و از باب تقریب بذهن گفته‌اند. قیام موجودات بمبدء شبیه قیام ظل‌ّ است بذی ظل خود، همین طوری که هستی سایه بستگی دارد بصاحب سایه همین طور وجود ممکنات بستگی دارد بوجود و علم و قدرت خالق متعال.
یا نسبت او بممکنات شبیه نفس است نسبت بحیات بدن که همین طوری که قوام بدن و آثار حیاتی آن از حس و حرکت ناشی از نفس و از آثار نفسند، با آنکه نفس نه داخل در بدن است و نه در خارج از بدن همین طور قوام موجودات و کمالاتی که ناشی از هر موجودی است ناشی از حق تعالی و قائم باو است.
منسوب بسیّد اولیاء علی علیه السّلام است که فرموده
(مع کل شیئی لا بمقارنة و غیر کل شیئی لا بمزائلة).
لَه‌ُ مُلک‌ُ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ وَ إِلَی اللّه‌ِ تُرجَع‌ُ الأُمُورُ آسمانها با آن عظمت و آنچه در او است از کرات و کهکشانها و ستارگان و موجودات جوّی، و زمین پهناور بآنچه در او است از کوه‌ها و اقیانوسها و حیوانات برّی و بحری و اصناف جن و افراد بشر (خلاصه) مجموع عالم طبیعی و اینکه کاخ مجلّل جهانی آنچه دیده شده یا نشده همه ملک خداوند تعالی و تحت تصرّف قدرت و اقتدار اویند، و وجود و بقایشان بسته باراده او و قائم بوی میباشند، و بازگشت همه امور بسوی او است او هم مبدء هر موجودی است و هم معاد او است، هم علّت فاعلی و هم علت غایی (هو المبدء و المعاد) همه از او و بازگشت بسوی او است.
یُولِج‌ُ اللَّیل‌َ فِی النَّهارِ وَ یُولِج‌ُ النَّهارَ فِی اللَّیل‌ِ وَ هُوَ عَلِیم‌ٌ بِذات‌ِ الصُّدُورِ (ولوج در لغت بمعنی دخول چیزی است در چیز دیگری) راغب اصفهانی چنین گوید (الولوج الدّخول فی مضیق) یعنی ولوج دخول در چیز تنگ است که

صفحه : 124
بشدت داخل گردد، قوله تعالی حَتّی یَلِج‌َ الجَمَل‌ُ فِی سَم‌ِّ الخِیاطِ و قوله تعالی یُولِج‌ُ اللَّیل‌َ فِی النَّهارِ وَ یُولِج‌ُ النَّهارَ فِی اللَّیل‌ِ تنبیه بر اینکه است که خداوند تعالی عالم را اینکه طور ترکیب نموده که بطلوع شمس و غروب آن شب را بیفزاید بر روز و روز را بیفزاید بر شب (پایان) (وَ هُوَ عَلِیم‌ٌ) علیم صیغه مبالغه بر وزن فعیل و دلالت بر احاطه و سعه علم دارد، و اشاره به اینکه همین طوری که او عالم بظواهر اشیاء و همه چیز نزد او حاضر و هویدا است، عالم بما فی الضمائر است و بآنچه در سینه‌ها مستور است آگاهست.
و نیز ولوج شب در روز و روز در شب از روی علم بصلاح و حکمت در نظام عالم ناشی گردیده جزافی نیست از روی تصادف و اتفاق انجام نگرفته.
آمِنُوا بِاللّه‌ِ وَ رَسُولِه‌ِ وَ أَنفِقُوا مِمّا جَعَلَکُم مُستَخلَفِین‌َ فِیه‌ِ فَالَّذِین‌َ آمَنُوا مِنکُم وَ أَنفَقُوا لَهُم أَجرٌ کَبِیرٌ خطاب بعموم افراد بشر است که ایمان آرید بخدا و پیمبر او که محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است و از آنچه از پیشینیان بدست شما رسیده و شما جای گزین آنان گردیده‌اید یا از آنچه خداوند شما را بر آن استیلاء داده و در تصرف شما قرار داده انفاق نمائید.
ما تعمیم دارد و شاید اشاره باین باشد که آنچه را که شما خلافة از قبل حق تعالی متصرف گردیده‌اید خواه مال باشد یا علم و دانش، ریاست باشد یا مقام، کمال باشد یا جمال آنچه را در زمین از طرف حق تعالی نمایندگی پیدا نموده‌اید و در آن متصرف گردیده‌اید بدیگران انفاق نمائید، زیرا که تمام فیوضات از سر چشمه فیض الهی ترشح نموده و بدست شما عاریتی است مالک حقیقی او است، حکمت چنین اقتضاء نموده که چند صباحی بدست شما و متصرّف در آن باشید تا وقتی که بصاحبش بر گردانید.
با آنکه آنچه در دست شما است عاریتی است، و مالک حقیقی و صاحب ملک و ملکوت ذات پروردگار است، اگر شما همان طوری که نسبت بآنچه در دست دارید

صفحه : 125
نماینده و مظهر مالکیّت حق تعالی گردیده‌اید اگر انفاق نمائید علاوه بر آنکه مظهر و نماینده صفت جود الهی میگردید برای شما اجر و پاداش بزرگی است.
چنانچه معلوم است آنچه را که خداوند بزرگ بشمارد نظر بعظمت و بزرگی خودش بزرگ‌تر از آن است که بعقل کوچک بشر درآید، و از بعض مفسرین است که جمله اسمیّه (اجر کبیر) و تکرار جمله (آمنوا و انفقوا) و بنای حکم بر ضمیر مِنکُم و تنکیر اجر در (اجر کبیر) و وصف آن بکبر و بزرگی تمام اینها مبالغه در وعد است.
(منهج الصّادقین) وَ ما لَکُم لا تُؤمِنُون‌َ بِاللّه‌ِ وَ الرَّسُول‌ُ یَدعُوکُم لِتُؤمِنُوا بِرَبِّکُم وَ قَد أَخَذَ مِیثاقَکُم إِن کُنتُم مُؤمِنِین‌َ (ابو عمرو) (اخذ) بضم همزه یعنی مجهول و مِیثاقَکُم را بضم‌ّ قاف قرائت نموده و باقی (قرّاء) (اخذ) بفتح همزه و (میثاقکم) را بفتح قاف یعنی منصوب قرائت نموده‌اند که مرجع ضمیر در (اخذ) اللّه است و (میثاقکم) مفعول فعل است خطاب عتاب آمیز بکفار نموده که چیست شما را که ایمان نمی‌آورید بخدا با آنکه پیمبر میخواند شما را که بگروید بپروردگار خود.
اشاره به اینکه کلام پیمبر مطابق حکم عقل شما و فطرت اولیه هر بشری است با آن همه معجزات و علامات صدقی که اگر رجوع بوجدان خود کنید عقل و و جدان خودتان شهادت میدهد بر صدق گفتارش.
وَ قَد أَخَذَ مِیثاقَکُم یعنی محققا خدا از شما میثاق گرفته که ایمان آورید شاید اشاره بهمان فطرت اولیه انسان است که در بدو خلقت در عالم (ما فوق الطبیعة) از ارواح اخذ گردیده چنانچه در حدیث است (ارواح دو هزار سال قبل از اجسادشان خلقت گردیده‌اند) و در آن مرتبه روح بشر طاهر و پاک از اخلاق سبعی و بهیمی و خالی از هر گونه کثافت اخلاقی بوده و آن فطرتی است که فرموده فِطرَت‌َ

صفحه : 126
اللّه‌ِ الَّتِی فَطَرَ النّاس‌َ عَلَیها و شاید اشاره بهمین نشئه انسانی دارد آنجایی که در مقام سؤال أَ لَست‌ُ بِرَبِّکُم واقع میگردد، و بهمان فطرت اولی خود (قالوا بلی) گفته یعنی اقرار و اعتراف مینماید به الوهیّت و ربوبیّت پروردگارش، زیرا که در آن نشئه روح و حقیقت پاک بشر بگوش حقّانی نداء حق أَ لَست‌ُ بِرَبِّکُم را استماع نموده و از روی دانستگی (بلی) گفته (و اللّه العالم بحقیقة کلامه).
هُوَ الَّذِی یُنَزِّل‌ُ عَلی عَبدِه‌ِ آیات‌ٍ بَیِّنات‌ٍ لِیُخرِجَکُم مِن‌َ الظُّلُمات‌ِ إِلَی النُّورِ وَ إِن‌َّ اللّه‌َ بِکُم لَرَؤُف‌ٌ رَحِیم‌ٌ مرجع (هو) (اللّه) است که در آیه بالا است، در مقام تحریص و ترغیب بشر برآمده و افراد بشر را متنبه میگرداند که آن خدایی که بایستی باو ایمان آرید آن کسی است که آیاتی بر بنده خود محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرود آورده که آن آیات ظاهر و هویدا است که از معدن صدق و عالم (ما فوق الطبیعة) تنزّل نموده و آن آیات را علامت صدق عبد مطیع خود قرار داده که حجت برای شما افراد بشر تمام باشد و عذر شما قطع گردد، و از راه فضل و رحمت پیمبران و کتابهای آسمانی را فرستاده تا آنکه شما را از ظلمت جهل و بی‌خردی و هر گونه فساد اخلاقی بنور علم و دانش و معرفت و حسن اخلاق هدایت و رهبری گرداند و شما را متذکّر گرداند بهمان عهدی که در روز (الست) با پروردگار خود بسته‌اید.
در اینجا صدر المتألّهین بیانی دارد که برای توضیح آیه مختصری از آن را ترجمه مینمایم.
چنین گفته، بدان که چون خداوند شریفترین آیات روشن خود را بر بزرگ ترین پیمبران گرامی محمّد بن عبد اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرود آورده تا آنکه مردم را از ظلمت جهل و بی‌خردی بنور علم و دانش هدایت نماید و نیست بنده‌ای از بندگان او مگر آنکه در قلب او اشاراتی و تنبهاتی پدید میگردد، و پی در پی انواری بر وی فرود

صفحه : 127
میآید تا آنکه او را از حجب ظلمانی طبیعت بیرون آرد و بنور علم اخروی هدایت نماید، لکن بیشتر مردم مشغول بچیزهایی میباشند که باز میدارد آنان را از یاد خدا، و فراموش میکنند امور اخروی را پس دور نیست که گفته شود اینکه آیه بیان عهد و میثاقی است که در آیه جلو ذکر شده زیرا که خلقت بشر بر پاکی طبیعت و تجرّد وی از علاقه جسم و جسمانیّت نهاده شده و مهیا و مستعد قبول حق و الهام است و از قبل علم و عمل مستعد میگردد برای ترقی و صعود ببالاترین منازل.
لکن چون بشر در اینکه عالم فراموش میکند آنچه را که پروردگارش در خلقت او از عقل تمیز گذاشته، و امور طبیعی مردم را باز داشته از آنچه در کمون ذاتشان مخفی است و مشغول گردیده‌اند بچیزهایی که شیطان باز میدارد آنان را از یاد رحمان، چنانچه فرموده وَ مَن یَعش‌ُ عَن ذِکرِ الرَّحمن‌ِ نُقَیِّض لَه‌ُ شَیطاناً فَهُوَ لَه‌ُ قَرِین‌ٌ«1».
و چنین کسانی فراموش کرده‌اند آن میثاق جبلّی و آن عهد ذاتی که باسکان ملکوتین بسته‌اند. اینکه است که پیمبرانی گماشته با دلائل و معجزاتی ظاهر و در قلوب آنان انوار علم و معرفت اشراق نموده تا آنکه مردم را براه حق و حقیقت و صراط توحید رهبری نمایند و آنان را از ظلمات جحیم بسوی انوار نعیم هدایت فرمایند، تا آنجا که فرموده قوله سبحانه هُوَ الَّذِی یُنَزِّل‌ُ عَلی عَبدِه‌ِ آیات‌ٍ بَیِّنات‌ٍ ممکن است آیه اشاره باشد بآن وارداتی که از جانب خدای رحمان وارد میگردد بر قلوب سالکین بواسطه ملائکه رحمت از الهامات و معارف حقه که نزد اهلش واضح و هویدا است که آنها میفهمند که از جانب حق تعالی بقلبشان افاضه گردیده قوله تعالی لِیُخرِجَکُم مِن‌َ الظُّلُمات‌ِ إِلَی النُّورِ اشاره بثمره اینکه الطاف و انعام است که در باره آنان نموده زیرا که بهمین الهامات است که نفوس بشریه از ظلمت هیولایی منتقل میگردد بعقل بالفعلی که منور گردیده بانوار معرفت و ایمان بخدا
-----------------------------------
(1) سوره زخرف آیه 35 کسی که اعراض کنده از ذکر خدای رحمان بر او برگماریم شیطان را پس شیطان قرین و رفیق او است.

صفحه : 128
و آیات او بقیامت و از ظلمت کده نفس شیطانی بدو قوه علمیه و عملیه بسوی انوار ملکیه راه می‌یابد و همین طوری که انسان بتأمل در اسرار معرفة اللّه و سماع آیات ملکوت او و تفکر در امر آخرت از ظلمت جهل و نقصان بیرون میآید بسوی معرفت و کمال همین طور در پیروی نمودن شهوات و متابعت هوی و شیطان از نور ادراکات معنوی خارج میگردد بسوی ظلمت نفس و کوری دل و دلیل بر آن قول حق تعالی است اللّه‌ُ وَلِی‌ُّ الَّذِین‌َ آمَنُوا یُخرِجُهُم مِن‌َ الظُّلُمات‌ِ إِلَی النُّورِ وَ الَّذِین‌َ کَفَرُوا أَولِیاؤُهُم‌ُ الطّاغُوت‌ُ یُخرِجُونَهُم مِن‌َ النُّورِ إِلَی الظُّلُمات‌ِ (پایان) وَ ما لَکُم أَلّا تُنفِقُوا فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ وَ لِلّه‌ِ مِیراث‌ُ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ در مقام اعتراض بکسانی است که در راه خدا انفاق نمیکنند در صورتی که میدانند مال بدست آنان عاریتی است مالک حقیقی خدا است و همان طوری که از دیگران بآنها منتقل گردیده از آنان نیز بدیگران منتقل خواهد گردید و وارث مال‌ها و آسمان و زمین و آنچه در آن است خدا است یعنی همه از آثار فضل و رحمت او و بازگشت همه موجودات بسوی او است.
لا یَستَوِی مِنکُم مَن أَنفَق‌َ مِن قَبل‌ِ الفَتح‌ِ وَ قاتَل‌َ أُولئِک‌َ أَعظَم‌ُ دَرَجَةً مِن‌َ الَّذِین‌َ أَنفَقُوا مِن بَعدُ وَ قاتَلُوا وَ کُلًّا وَعَدَ اللّه‌ُ الحُسنی وَ اللّه‌ُ بِما تَعمَلُون‌َ خَبِیرٌ پس از آنکه مؤمنین را تحریص و ترغیب نموده بانفاق، و انفاق کننده‌گان را وعده اجر و پاداش بزرگ داده، در مقام بیان اینکه است که کسانی که قبل از فتح مکه در راه خدا انفاق نمودند و با کفار جهاد کردند و با نفس خود مجاهده نمودند اینان در اجر و پاداش مساوی نیستند با کسانی که بعد از فتوحات و انتشار اسلام مجاهده و جهاد میکنند علت عدم تساوی عمل اینکه دو قسم از مجاهدین ظاهر است صدر اسلام مسلمانها

صفحه : 129
اندک و کفار بسیار بودند و اسلام ضعیف بود از اینکه جهت کمک نمودن بمال و جان بیشتر اهمیت داشت و نیز عمل مجاهدین در صدر اسلام نزدیک‌تر بخلوص بود اینکه است که اجر و پاداش آن اشخاص زیادتر و عمل آنان مهم‌تر بود و تفضلات الهی در باره آنها بیشتر از بعدیها است وَ کُلًّا وَعَدَ اللّه‌ُ الحُسنی و برای تمام آنها وعده نیکو است اگر چه تفاوت بین درجات آنها بسیار است.
مَن ذَا الَّذِی یُقرِض‌ُ اللّه‌َ قَرضاً حَسَناً فَیُضاعِفَه‌ُ لَه‌ُ وَ لَه‌ُ أَجرٌ کَرِیم‌ٌ اینکه انفاق در راه خدا را بمنزله قرض بخدا بشمار آورده شاید اشاره باین باشد که گمان نشود مالی که در راه خدا انفاق میشود هدر رفته و عوض ندارد، بلکه چنانچه در آیات بیان فرموده یکی به هفتاد و هفتصد و زیادتر با آنکه او (مالک الملک و الملکوت) است تفضلا عوض کرامت مینماید.
شیخ طبرسی (ره) در تفسیر مجمع البیان نقلا از اهل تحقیق چنین گفته، قرض نیکو آن است که متصف بده صفت باشد.
(1) حلال، زیرا که رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرموده (خدا طیب و پاک است و قبول نمیکند مگر چیز پاک و طیب را.
(2) از چیزهای قیمتی پاکیزه باشد، زیرا که خدا فرموده وَ لا تَیَمَّمُوا الخَبِیث‌َ مِنه‌ُ تُنفِقُون‌َ.
(3) از چیزهایی باشد که انفاق کننده در حیات خود محتاج بآن باشد بدلیل اینکه وقتی از حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم سؤال میشود که بهترین صدقه کدام است، فرمود اینکه است که تو عطاء کنی در حال صحت و امید بقاء و نترسی از فقر، و نیز امهال و سستی در انفاق نکنی تا نزدیک مرگ آن وقت بگویی چنین و چنان کنید و بفلانی چنین بدهید.
(4) انفاق کنی بکسانی که احتیاجشان زیادتر است، اینکه است که خدا تخصیص داده صدقات را بکسانی که آنان اهل دو سهم باشند.

صفحه : 130
(5) بقدری که ممکن است انفاق را پنهان داری، قوله تعالی وَ إِن تُخفُوها وَ تُؤتُوهَا الفُقَراءَ فَهُوَ خَیرٌ لَکُم.
(6) با صدقه منّت و اذیت همراه نباشد، قوله تعالی لا تُبطِلُوا صَدَقاتِکُم بِالمَن‌ِّ وَ الأَذی.
(7) نیّت خالص باشد، و مقصود انفاق کننده فقط رضای خدا باشد.
(8) انفاق نمودن با ریاء همراه نباشد.
(9) آنچه را که در راه خدا انفاق مینماید بزرگ نشمارد اگر چه بزرگ باشد، زیرا که متاع دنیا نسبت بآخرت اندک است.
(10) از آنچه بیشتر دوست دارد انفاق نماید قوله تعالی لَن تَنالُوا البِرَّ حَتّی تُنفِقُوا مِمّا تُحِبُّون‌َ.
هر گاه اینکه ده صفت در انفاق جمع شد آن وقت بر آن صادق آید قوله تعالی قَرضاً حَسَناً فَیُضاعِفَه‌ُ لَه‌ُ وَ لَه‌ُ أَجرٌ کَرِیم‌ٌ که صدقه‌ای که باین اوصاف باشد عامل آن مستحق اجر کریم میگردد. (پایان) یَوم‌َ تَرَی المُؤمِنِین‌َ وَ المُؤمِنات‌ِ یَسعی نُورُهُم بَین‌َ أَیدِیهِم وَ بِأَیمانِهِم بُشراکُم‌ُ الیَوم‌َ جَنّات‌ٌ تَجرِی مِن تَحتِهَا الأَنهارُ خالِدِین‌َ فِیها ذلِک‌َ هُوَ الفَوزُ العَظِیم‌ُ مفسرین گویند (یوم) در آیه، یا متعلق بآیه بالا (وَ لَه‌ُ أَجرٌ کَرِیم‌ٌ است، یا بایستی چیزی مثل (اذکر) و امثال آن در تقدیر گرفت که آیه چنین باشد ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم یاد کن روزی را که میبینی مردهای مؤمن و زنهای مؤمنه را نوری است که در پیش روی آنان و در طرف راستشان حرکت میکند و بآنان بشارت میدهند ببهشت.
ظاهرا آن نوری که در آن وقت در پیش رو و باطراف مؤمنین احاطه نموده نور ایمان و نور توحید و نور عمل صالح باشد که نور معنوی ایمان و یقین بمبدء و معاد در

صفحه : 131
پیش روی آنان و نور اعمال نیک در طرف راست آنان است.
آری همین طوری که در دنیا ایمان رهبر انسان است و وی را بسعادت و فضیلت روحانی و اخلاقی هدایت مینماید در قیامت هم که هر چیزی بحقیقت خود ظهور و بروز مینماید آن وقتی که ظلمت عالم را گرفته و نور افشانی غیر از نور ایمان وجود ندارد آن وقت اطراف مؤمنین بنور ایمانشان که از باطن آنها تظاهر مینماید روشن گردیده و نور توحید و یقین که مقربین دارا میباشند در جلو آنان و نور ایمان و عمل نیکو که اصحاب یمین متصف بآنند در طرف راست آنها نور افشانی میکند.
و شدّت و قوّت و ضعف نور هر کسی بقدر صفای قلبش و بقدر شدّت و قوت ایمان و ناشی از مرتبه یقین و تقوای وی است چنانچه در احادیث دارد که نور اخیار و ابرار در اضائه و آثار تفاوت بسیار دارد.
از إبن مسعود نقل میکنند که گفته نور هر کسی بقدر عمل وی است، نور یکی از صنعاء بود تا عدن و از دیگری برابر کوهی نماید و از کسی برابر نخل خرمایی و کمترین آنها نور کسی است که فقط جلوی پای خود را بیند، و بعضی از مؤمنین بقدری نور آنان شدید است که آتش جهنم را فرو مینشاند و چنین کسی وقتی از صراط بگذرد از دوزخ صدا آید که ای مؤمن زود برو که نور تو آتش مرا فرو نشانید (پایان) خلاصه هر مؤمن با تقوایی بقدر قوت ایمان خود در قیامت صاحب نور است که آن نور از جلو رو و طرف راست آن حرکت مینماید و راه نمایی میکند تا آنکه او را ببهشت که آرامگاه او و دار کرامت حق تعالی است برساند، و ملائکه رحمت نیز باستقبال وی آیند و او را مژده دهند ببوستانهایی که از زیر درختها و غرفه‌های آن انهار رحمت و جویهای فیض رحمت غیر متناهی جاری است، و بالاترین مژده برای بهشتیان اینکه است که همیشه در بهشت جاویدانند، ذلِک‌َ هُوَ الفَوزُ العَظِیم‌ُ ذلک اشاره بهمان الطاف الهی است که نصیب بهشتیان گردیده که آن سعادت و فضیلت بزرگی است که مؤمنین بآن فائز گردیده‌اند.

صفحه : 132

[سوره الحدید (57): آیات 13 تا 21]

اشاره

یَوم‌َ یَقُول‌ُ المُنافِقُون‌َ وَ المُنافِقات‌ُ لِلَّذِین‌َ آمَنُوا انظُرُونا نَقتَبِس مِن نُورِکُم قِیل‌َ ارجِعُوا وَراءَکُم فَالتَمِسُوا نُوراً فَضُرِب‌َ بَینَهُم بِسُورٍ لَه‌ُ باب‌ٌ باطِنُه‌ُ فِیه‌ِ الرَّحمَةُ وَ ظاهِرُه‌ُ مِن قِبَلِه‌ِ العَذاب‌ُ (13) یُنادُونَهُم أَ لَم نَکُن مَعَکُم قالُوا بَلی وَ لکِنَّکُم فَتَنتُم أَنفُسَکُم وَ تَرَبَّصتُم وَ ارتَبتُم وَ غَرَّتکُم‌ُ الأَمانِی‌ُّ حَتّی جاءَ أَمرُ اللّه‌ِ وَ غَرَّکُم بِاللّه‌ِ الغَرُورُ (14) فَالیَوم‌َ لا یُؤخَذُ مِنکُم فِدیَةٌ وَ لا مِن‌َ الَّذِین‌َ کَفَرُوا مَأواکُم‌ُ النّارُ هِی‌َ مَولاکُم وَ بِئس‌َ المَصِیرُ (15) أَ لَم یَأن‌ِ لِلَّذِین‌َ آمَنُوا أَن تَخشَع‌َ قُلُوبُهُم لِذِکرِ اللّه‌ِ وَ ما نَزَل‌َ مِن‌َ الحَق‌ِّ وَ لا یَکُونُوا کَالَّذِین‌َ أُوتُوا الکِتاب‌َ مِن قَبل‌ُ فَطال‌َ عَلَیهِم‌ُ الأَمَدُ فَقَسَت قُلُوبُهُم وَ کَثِیرٌ مِنهُم فاسِقُون‌َ (16) اعلَمُوا أَن‌َّ اللّه‌َ یُحی‌ِ الأَرض‌َ بَعدَ مَوتِها قَد بَیَّنّا لَکُم‌ُ الآیات‌ِ لَعَلَّکُم تَعقِلُون‌َ (17)
إِن‌َّ المُصَّدِّقِین‌َ وَ المُصَّدِّقات‌ِ وَ أَقرَضُوا اللّه‌َ قَرضاً حَسَناً یُضاعَف‌ُ لَهُم وَ لَهُم أَجرٌ کَرِیم‌ٌ (18) وَ الَّذِین‌َ آمَنُوا بِاللّه‌ِ وَ رُسُلِه‌ِ أُولئِک‌َ هُم‌ُ الصِّدِّیقُون‌َ وَ الشُّهَداءُ عِندَ رَبِّهِم لَهُم أَجرُهُم وَ نُورُهُم وَ الَّذِین‌َ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا أُولئِک‌َ أَصحاب‌ُ الجَحِیم‌ِ (19) اعلَمُوا أَنَّمَا الحَیاةُ الدُّنیا لَعِب‌ٌ وَ لَهوٌ وَ زِینَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَینَکُم وَ تَکاثُرٌ فِی الأَموال‌ِ وَ الأَولادِ کَمَثَل‌ِ غَیث‌ٍ أَعجَب‌َ الکُفّارَ نَباتُه‌ُ ثُم‌َّ یَهِیج‌ُ فَتَراه‌ُ مُصفَرًّا ثُم‌َّ یَکُون‌ُ حُطاماً وَ فِی الآخِرَةِ عَذاب‌ٌ شَدِیدٌ وَ مَغفِرَةٌ مِن‌َ اللّه‌ِ وَ رِضوان‌ٌ وَ مَا الحَیاةُ الدُّنیا إِلاّ مَتاع‌ُ الغُرُورِ (20) سابِقُوا إِلی مَغفِرَةٍ مِن رَبِّکُم وَ جَنَّةٍ عَرضُها کَعَرض‌ِ السَّماءِ وَ الأَرض‌ِ أُعِدَّت لِلَّذِین‌َ آمَنُوا بِاللّه‌ِ وَ رُسُلِه‌ِ ذلِک‌َ فَضل‌ُ اللّه‌ِ یُؤتِیه‌ِ مَن یَشاءُ وَ اللّه‌ُ ذُو الفَضل‌ِ العَظِیم‌ِ (21)

صفحه : 133

(ترجمه)

و نیز در آن روز مردان منافق و زنهای منافقه باهل ایمان گویند مشتابید تا ما هم از نور شما روشنایی بگیریم، بآنان گفته میشود برگردید و از پشت سرتان نور بگیرید (یعنی برگردید بدنیا اگر میتوانید و از آنجا تحصیل نور کنید) پس از آن زده میشود بین (منافقین و مؤمنین) حصاری که آن حصار را دری است که باطن آن (که روی بمؤمنین است) رحمت است و ظاهرش (که رو بمنافقین دارد از قبل پشت آنها یعنی از جهت اعمال بد دنیوی آنها) عذاب جهنم است،
(باز ثانیا) منافقین میخوانند مؤمنین را که آیا ما در دنیا با شما نبودیم، مؤمنین در پاسخ بآنان گویند آری و لکن نفسهای شما شما را فریب داد و آمال و آرزوهای دور و دراز شما را مغرور گردانید انتظار (بلاء بر پیغمبر بردید) و شک کردید در پیغمبری او تا وقتی که امر خدا رسید (یعنی مرگ) (و فریب داد شما را بخداوند شیطان فریبنده)
پس امروز نه از شما (که منافقید و نه از کسانی که کافر شدند قبول نمیشود نه فدیه و نه عوضی و جایگاه شما آتش است و سزاوار شما (و پناهگاه شما) آتش است و آتش دوزخ بد محل بازگشتنی است،
آیا وقت آن نرسیده که کسانی که ایمان آورده‌اند بذکر خدا و آنچه از طرف او فرود آمده قلبهای آنان خاشع و ترسناک گردد و نبوده باشید مثل کسانی که پیش از شما بودند که برای آنها کتاب نازل گردیده شد و پس از آنکه زمان طولانی گذشت قلبهای آنها را قساوت گرفت و بسیاری از آنها فاسق بودند،
بدانید که ثابت و محقق است که خدا زنده میکند زمین را بعد از مردن آن (یعنی در فصل زمستان زمین خشک می‌گردد و در فصل بهار آن را سبز

صفحه : 134
میگرداند) محققا ما برای شما ظاهر گردانیدیم آیات (تکوینی و تشریعی) خود را شاید شما تعقّل کنید،
اینکه است و جز اینکه نیست که مردهای تصدیق کننده و زنهای تصدیق کننده و کسانی که بخدا قرض میدهند قرض نیکو برای آنان بچند برابر زیاد میکنیم و برای آنها است پاداش گرامی که باحترام بآنها میدهند،
و آن کسانی که ایمان آوردند بخدا و پیمبران او (یعنی ایمان واقعی) آن جماعت تصدیق کننده‌گانند و گواهانند نزد پروردگار خودشان برای آنان است پاداش آنها و نور آنها و کسانی که کافر شدند و آیات خدا را انکار نمودند چنین مردمانی یاران جهنّمند،
ای مردم بدانید که زندگانی دنیا بازیچه بچه‌گانه و بیهوده کاری و تزیّن (ظاهری) و تفاخر و خودستایی و زیاد نمودن در مال و اولاد (چیزی دیگر نیست) و مثال دنیا مثل بارانی است که گیاه‌ها را از زمین برویاند بطوری که زارعین را بشگفت آورد پس از آن (بهم پیچیده گردد) و ببینند زرد گشته پس از آن چوب خشک گردیده و در آخرت عذاب شدید است (برای کفار) و مغفرت و خوشنودی خدا است (برای مؤمنین) و نیست متاع (و لذائذ دنیا) مگر چیزی که فریبنده است،
ای مؤمنین سبقت گیرید بسوی مغفرت و آمرزش از طرف پروردگار خودتان و سبقت گیرید بسوی بهشتی که پهنای آن مثل پهنای آسمان و زمین است که آماده شده برای کسانی که ایمان آورده‌اند بخدا و پیمبران او و اینکه فضل خدا است که عطاء میکند بهر کس که بخواهد و خداوند صاحب فضل و احسان بزرگ است.

(توضیح آیات)

اشاره

یَوم‌َ یَقُول‌ُ المُنافِقُون‌َ وَ المُنافِقات‌ُ لِلَّذِین‌َ آمَنُوا انظُرُونا نَقتَبِس مِن نُورِکُم قِیل‌َ ارجِعُوا وَراءَکُم فَالتَمِسُوا نُوراً یوم بدل از یوم آیه بالا است، وقتی مردها و زنهای منافق مؤمنین را در نور و خود را در ظلمت بینند بطور ذلت و نیازمندی و انکسار از آنان التماس نور نمایند و گویند نظر خود را بما معطوف دارید تا از نور شما اقتباس نور نمائیم و از اینکه ظلمت

صفحه : 135
برهیم، در پاسخ بآنان گفته میشود برگردید بپشت خودتان و از آنجا اخذ نور نمائید شاید مقصود چنین باشد که بطور سرزنش بآنها گفته میشود اگر توانید برگردید بحیات دنیوی و از آنجا کسب نور نمائید، اشاره به اینکه جای کسب و عمل دنیا است دنیا مزرعه آخرت است، هر چه در اینجا کاشته‌ای در آخرت درو خواهی نمود، زیرا انسان مادامی که در دنیا حیات دارد استعداد و قابلیّت هر کمالی را داراست، لکن وقتی حیات دنیوی وی منقضی گردیده تمام جهاتی که بالقوه در وی مأخوذ بود تمام میگردد آن وقت فعلیّت وجود و کمالات او بقدری است که در حیات دنیا کسب نموده و از قوه بفعل آورده در آن وقت دیگر محلی برای استعداد تحصیل کمال در وی باقی نمانده و گویا صاحبان نور بمنافقین گویند ما در دنیا از راه ایمان و تقوای کسب نور نمودیم و شما دنبال حظوظات نفسانی خود را گرفتید و در ظلمت نفس فرو رفتید امروز در اثر همان ظلمت کفر دچار تاریکی و ظلمت گردیده‌اید.
از اینجا توان پی برد که دنیا و آخرت دو حالت از حالات انسانی است که حالت دانی او عالم دنیا و فوق آن عالم برزخ از موقع مرگ تا قیامت و فوق عالم برزخ عالم قیامت است و مرگ یک تحوّلی است برای انسان از نشئه‌ای بنشأه فوق، و همچنین هر نشئه‌ای از نشآت و ادوار وجود انسان یک نحو تحولی برای استکمال وی است تا برسد بمنتها درجه‌ای که لایق مقام وی و نتیجه اعمال او است.
اینکه است که اهل آخرت زندگانی دنیای خود را در پشت سر خود می‌بینند و تمام حرکات و سکنات و اعمالی که در دنیا نموده‌اند (نصب العین) آنان میگردد، و آنچه کرده‌اند نزد آنها حاضر میگردد چنانچه قوله تعالی وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً شاهد بر آن است پس از اینجا معلوم میشود که دنیا و آخرت دو منزل از منازل سیر انسانی است که سر انجام او یا بهشت موعود است که دار کرامت الهی است یا جهنّم است که دار غضب او است وَ أَن‌َّ اللّه‌َ لَیس‌َ بِظَلّام‌ٍ لِلعَبِیدِ.

صفحه : 136
فَضُرِب‌َ بَینَهُم بِسُورٍ لَه‌ُ باب‌ٌ باطِنُه‌ُ فِیه‌ِ الرَّحمَةُ وَ ظاهِرُه‌ُ مِن قِبَلِه‌ِ العَذاب‌ُ پس از تقاضای منافقین و نیازمندی آنان از مؤمنین که ما را از نور خود کامیاب گردانید بین آنها دیواری کشیده میشود که آن دیوار دربی دارد که در باطن آن رحمت است برای مؤمنین و در ظاهر آن عذاب است برای منافقین.
از بعض مفسرین است که سور دیواری است بین بهشت و جهنّم مؤمنین داخل بهشت میگردند و منافقین داخل جهنم میشوند.
شاید مقصود از آن سور و دیوار پرده ضخیم طبیعت باشد، که در دنیا بین مؤمنین و منافقین حجاب گردیده و نور حقیقت را از نظر منافقین پوشانیده، و در اینکه دنیا ظاهر بینان نمی‌بینند، و در قیامت که هر چیزی بحقیقت خود نمایان میگردد بصورت حصن و دیوار ضخیمی میشود که منافقین را از تلألؤ نور حقیقت در ظاهر و باطن محروم میگرداند.
و شاید مقصود از آن دربی که دو طرف دارد طرف باطن آن رحمت است و طرف ظاهر آن عذاب است قلب آدمی است که آن لطیفه رحمانی است و واقع در عالم طبیعت گردیده هر گاه از کثافات اخلاقی پاک گردید و رو بحق تعالی و عالم اله آورد آن درب رحمت میگردد که فیوضات الهی و انوار رحمت رحمانی از راه قلب بر انسان وارد میگردد، و هر گاه رو بدنیا و عالم طبیعت آورد از همین راه مشمول غضب پروردگار و عذاب و دوری از رحمت او میگردد.
یُنادُونَهُم أَ لَم نَکُن مَعَکُم قالُوا بَلی وَ لکِنَّکُم فَتَنتُم أَنفُسَکُم وَ تَرَبَّصتُم وَ ارتَبتُم وَ غَرَّتکُم‌ُ الأَمانِی‌ُّ حَتّی جاءَ أَمرُ اللّه‌ِ وَ غَرَّکُم بِاللّه‌ِ الغَرُورُ پس از آنکه بین مؤمنین و منافقین دیواری کشیده میشود که در داخل آن رحمت است برای مؤمنین، و خارج آن عذاب است برای منافقین.
منافقین از روی اضطرار مؤمنین را میخوانند و گویند آیا در دنیا ما با شما

صفحه : 137
نبودیم و چون بیان حال منافقین است شاید مقصودشان چنین باشد که آیا ما از روی نفاق با شما در مساجد یا جای دیگر نماز نمیخواندیم و ریاء بظاهر اسلام عمل نمینمودیم چرا حالا که ما در ظلمت میباشیم نور خود را از ما میپوشانید و ما را در ظلمت میگذارید مؤمنین در پاسخ گویند آری در ظاهر با ما بودید نه در باطن و شما بفریب نفسهای خود و شیاطین مفتون گردیدید و آرزو و آمال دنیوی چشم دل شما را کور گردانید و بکفر و نفاق وادار نمود وَ تَرَبَّصتُم را چنین تفسیر نموده‌اند یعنی شما منتظر هلاکت پیمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و منحل گردیدن اسلام بودید وَ ارتَبتُم و در دین شک داشتید وَ غَرَّتکُم‌ُ الأَمانِی‌ُّ و آمال و آرزوهای طولانی شما را مغرور نمود تا وقتی که امر خدا رسید یعنی مردید وَ غَرَّکُم بِاللّه‌ِ الغَرُورُ و فریب داد شما را بخداوند تعالی شیطان و نفس فریبنده، به اینکه خدا کریم است و ما را عذاب نمی‌کند، و ندانستید که جهنّم نتیجه اعمال شما است، تسویه بین مطیع و عاصی قبیح است و از حکیم کار قبیح سر نزند چنان که در قرآن مجید خبر داده و فرموده أَ فَنَجعَل‌ُ المُسلِمِین‌َ کَالمُجرِمِین‌َ، ما لَکُم کَیف‌َ تَحکُمُون‌َ سوره القلم آیه 36 و 37.
آری عمده چیزی که انسان را از سعادت باز میدارد و وی را بدرک اسفل سافلین طبیعت پرتاب مینماید دو چیز است یکی غرور نفسانی، و دیگر آرزوهای مالا مال طبیعی و تمام مردم مبتلا باین دو فتنه بزرگ طبیعتند مگر جماعت اندکی که در حفظ و حمایت حق تعالی محفوظ مانده‌اند.
خلاصه چنانچه مشاهده مینماییم هر صنفی از مردم بعلم و صنعت خود میبالند و بآن مغرور و پابند گردیده و قدمی پیش نمیگذارند، قوله تعالی کُل‌ُّ حِزب‌ٍ بِما لَدَیهِم فَرِحُون‌َ مخصوصا کسانی که خود را اهل علم و دانش دارای کمال و فضیلت میدانند و علماء و دانشمندان دیگر را بیخرد و نفهم میپندارند.
مثل اینکه منسوبین بعلم حکمت فقط دانش را منحصر بفرا گرفتن اصطلاحات حکماء و اهل منطق و کمال را منحصر بآموختن مفاهیم کلیه و طریق ترتیب دادن مقدّمات منطقیّه میدانند و در علوم دیگر فضیلت و شرافتی قائل نیستند و آنان بغرور

صفحه : 138
نفس مبتلا گردیده‌اند و نمیفهمند.
و دیگر از مغرورین کسانی میباشند که خود را عارف و موحد میدانند و خود را از علماء طریقت معرفی مینمایند و در مقام توهین و سرزنش علمای شریعت برآمده و علمای دین و نیز حکما را توهین مینمایند و نمیدانند که اساس طریقتی که مدعی آنند همان علم شریعت است و نیز معیار تشخیص دادن صحت و فساد تمام علوم علم منطق و حکمت است و بدون اینها روش صحیح و وصول بمقصدی که مدعی آنند میسّر نمیشود.
و دیگر از مغرورین کسانی میباشند که خود را از علمای شریعت معرفی مینمایند و آن علمی که اینکه قدر در باره آن تعریف و تمجید شده منحصر بفرا گرفتن علم فقه و اصول میدانند، و حکماء و عرفاء را تخطئه میکنند، بلکه بعضی از آنها نسبت کفر و زندقه بعرفاء و حکماء میدهند، آنان نیز بغرور نفس مبتلا گردیده‌اند بایست بدانند علم فقه مقدمه اعمال فروع دین است اول بایستی اصول دیانت روی مبنای صحیح بطوری که باعث یقین گردد انجام گیرد پس از آن در مقام تصحیح فروع و علم احکام برآمده و آن را اخذ از کتاب یعنی قرآن و سنّت نموده و بآن عمل نمایند.
و دیگر از مغرورین علمای اخلاقند که موضوع علمشان امتیاز دادن بین صفات خوب و بد است، همان دانش علم اخلاق آنان را مغرور نموده در صورتی که بطور کلّی علم مقدمه عمل است، علم بدون عمل وبال است چنانچه عمل بدون علم بی‌ثمر و بی‌فائده است، اول علم است دوم عمل اگر علم و عمل با هم توأم گردید ممکن است راه نجاتی برای انسان باز کند و او را سعادتمند گرداند، و نیز زاهدین بزهدشان و عابدین بعبادتشان مغرور گردیده‌اند.
و دیگر از مغرورین مخترعین صنایعند که موضوع علمشان طبیعت و آثار و خواص آن است، و آنان چون قدمی بسوی عالم روحانیت ننهاده‌اند و عالم را منحصر بعالم طبیعیات میدانند اینکه است که علم و دانش را منحصر بعلوم طبیعیات و

صفحه : 139
پی بردن بخواص و آثار اشیاء و اختراع صنایع و کیفیّت تصرف در مواد میدانند و علوم علمای قدیم و علمای شریعت را پوچ و موهوم میپندارند و نمیدانند مطلوب از علم آن است که روحانیّت انسان را بزرگ نماید و حیات پاکیزه جاودانی برای وی تأمین گرداند.
خلاصه علم و عمل و هر کمالی که تصور گردد وقتی مطلوب و منتج میگردد که آدمی را از صفات بهیمی و سبعی تزکیه نماید و دل و قلب وی را رونق دهد و روحانیّت وی را که حقیقت انسانی همان است تکمیل نماید و او را بجاده تکامل و سر حد بین عبودیت و ربوبیّت رهبری گرداند، و کسی که در کمالات نفسانی باین پایه رسد علامتش اینکه است که خود را قطره وارد در دریای عظمت فیض ربانی مستغرق بیند، بلکه اصلا خود و اثری از خود نبیند چه جای آنکه بخود مغرور گردد و کمالی در خود مشاهده نماید.
و فقط چنین اشخاصی در قیامت اهل نجات و صاحب نورند و باقی مردم در هاویه ظلمت غرور نفسانی مبتلا گردیده‌اند اینکه است که مؤمنین بمنافقین گویند چون آرزو و آمال دور و دراز دنیا شما را مغرور نمود و در دنیا از ظلمت طبیعت بیرون نیامدید و قلب و دل شما بنور توحید روشن نگردید در اینجا در همان تاریکی نفس باقی خواهید ماند.
فَالیَوم‌َ لا یُؤخَذُ مِنکُم فِدیَةٌ وَ لا مِن‌َ الَّذِین‌َ کَفَرُوا مَأواکُم‌ُ النّارُ هِی‌َ مَولاکُم وَ بِئس‌َ المَصِیرُ اینکه آیه تتمه آیه بالا است که گویا از روی سرزنش بمنافقین گفته میشود امروز که روز مجازات است برای شما هیچ علاج و چاره‌ای که بتوانید خود را از عذاب برهانید و کسب نور نمائید نه از شما منافقین که بظاهر با مؤمنین بودید و قلب شما از ایمان خالی بود و نه از کفار هیچ عمل و نه فدیه‌ای که فدا بدهند و خود را از عذاب

صفحه : 140
نجات بدهند قبول نمیشود زیرا که وقت عمل گذشته و امروز روز مجازات و نتیجه گرفتن است.
در مفردات چنین گفته الفدی و الفداء حفظ الانسان عن النّائبة بما یبذله عنه قال تعالی فَإِمّا مَنًّا بَعدُ وَ إِمّا فِداءً یقال فدیته بمال و فدیته بنفسی و فادیته بکذا پایان قوله تعالی در سوره المعارج آیه 11 راجع بشدت عذاب مجرمین که شاید مقصود از مجرمین کفار و منافقین باشد فرموده یَوَدُّ المُجرِم‌ُ لَو یَفتَدِی مِن عَذاب‌ِ یَومِئِذٍ بِبَنِیه‌ِ- وَ صاحِبَتِه‌ِ وَ أَخِیه‌ِ وَ فَصِیلَتِه‌ِ الَّتِی تُؤوِیه‌ِ- وَ مَن فِی الأَرض‌ِ جَمِیعاً ثُم‌َّ یُنجِیه‌ِ أَ لَم یَأن‌ِ لِلَّذِین‌َ آمَنُوا أَن تَخشَع‌َ قُلُوبُهُم لِذِکرِ اللّه‌ِ وَ ما نَزَل‌َ مِن‌َ الحَق‌ِّ وَ لا یَکُونُوا کَالَّذِین‌َ أُوتُوا الکِتاب‌َ مِن قَبل‌ُ فَطال‌َ عَلَیهِم‌ُ الأَمَدُ فَقَسَت قُلُوبُهُم وَ کَثِیرٌ مِنهُم فاسِقُون‌َ یَأن‌ِ مأخوذ از (انّی یأنی انا) بمعنی رسیدن وقت است (خضوع و خشوع) دو حالت نفسانی است که در موقع انکسار و شکستگی نفس برای انسان پدید میگردد گویند خشوع در قلب است و خضوع در بدن که در صورت و چشم اثرش ظاهر میگردد.
آیه اشاره به اینکه آیا وقت آن نرسیده که قلبهای مؤمنین در اثر یاد خدا و خوف قیامت و آنچه از طرف حق تعالی فرود آمده نرم و ترس‌ناک گردد چنانچه در اوصاف مؤمنین فرموده إِذا ذُکِرَ اللّه‌ُ وَجِلَت قُلُوبُهُم وَ إِذا تُلِیَت عَلَیهِم آیاتُه‌ُ زادَتهُم إِیماناً شاید آیه بالا اشاره بمؤمنی باشد که هنوز ایمان در قلب و جان وی رسوخ ننموده، و اینکه آیه اخیر راجع بمؤمن کامل است که ذکر خدا و یاد او تعالی در اعماق دل او فرو رفته بطوری که هر وقت خدا را یاد میکند قلب وی لرزان میگردد.
وَ لا یَکُونُوا کَالَّذِین‌َ أُوتُوا الکِتاب‌َ مِن قَبل‌ُ فَطال‌َ عَلَیهِم‌ُ الأَمَدُ فَقَسَت قُلُوبُهُم وَ کَثِیرٌ مِنهُم فاسِقُون‌َ بمؤمنین نهی فرموده که مثل یهودیها و نصرانیها از اهل کتاب نباشید که وقتی مدتی از زمان پیمبرشان موسی علیه السّلام و عیسی علیه السّلام گذشت مبتلا بقساوت قلب گردیده و از دین

صفحه : 141
خود برگشته و فاسق گردیده‌اند.
و از کلام حضرت عیسی علیه السّلام است که زیاد حرف زدن بغیر ذکر خدا قساوت قلب می‌آورد و قسی القلب از خدا دور است، و نیز فرموده در خطاهای مردم نگاه نکنید بلکه خطاها و لغزشهای خود را بنگرید، و نیز فرموده مردم دو قسمند مبتلی و معافی، و رحم کنید اهل بلاها را و خدا را حمد کنید بر عافیت خود (مجمع البیان) اعلَمُوا أَن‌َّ اللّه‌َ یُحی‌ِ الأَرض‌َ بَعدَ مَوتِها قَد بَیَّنّا لَکُم‌ُ الآیات‌ِ لَعَلَّکُم تَعقِلُون‌َ علم را چنانچه تعریف کرده‌اند (هو ادراک الشی‌ء بحقیقته) و مقابل آن جهل و بی‌خردی است و صورت حاصله از شیئی نزد عالم اگر بطور قطع و یقین باشد آن را علم نامند و اگر غیر آن باشد آن را ظن و گمان گویند و از اقسام جهل بشمار میرود، و در اینکه آیه ذات احدیت جل‌ّ شأنه مؤمنین را مخاطب ساخته و امر فرموده که بایست (بعلم الیقین) که درجه نازل علم است بلکه (بعین الیقین) که درجه بالای علم است بدانند و بچشم بصیرت ببینند که زنده شدن زمین و سبز شدن و گیاه روئیدن از آن در موقع بهار پس از مردن زمین و خشک شدن گیاه‌ها بقدرت و علم و اراده حق تعالی انجام گیرد، و باین طریق عقل خود را بکار اندازند و بدلیل (انّی) که از معلول پی بعلت بردن است راهی بسوی معرفت و شناسایی مبدء خود پیدا نمایند.
إِن‌َّ المُصَّدِّقِین‌َ وَ المُصَّدِّقات‌ِ وَ أَقرَضُوا اللّه‌َ قَرضاً حَسَناً یُضاعَف‌ُ لَهُم وَ لَهُم أَجرٌ کَرِیم‌ٌ در اینکه مبارک آیه اشاره بدو اصل بزرگ نموده، یکی راجع باصول دیانت و دیگر راجع بفروع دیانت یکی ایمان باصول دیانات که از کلمه (المصدقین و المصدقات) استفاده میشود بنا بر یک قرائت که (صاد) بدون تشدید قرائت شود و اگر (صاد) با تشدید باشد که سیاهی قرآن چنین است راجع بزکوة و قرض الحسنه میباشد و دیگر زکاة و باقی وجوهی که (فی سبیل اللّه) انفاق میشود که از

صفحه : 142
فروع دیانت و ایمان بشمار می‌آید.
و مردهای مؤمن و زنهای مؤمنه یعنی کسانی که ایمان بخدا و تصدیق بما جاء به النبی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم دارند، و مالهای خود را در راه رضای پروردگار خود انفاق مینمایند در مورد لطف خود قرار داده و برای آنان پاداش بزرگ مهیّا گردانیده، و نظر باهمیّت انفاق است که با اینکه خداوند خود مالک و صاحب هر چیزی است با اینحال از راه لطف ببندگان در مقام اینکه است که برای تشویق و ترغیب آنان انفاق را بمنزله قرض بخود معرّفی نموده اشاره به اینکه همین طوری که قرض پس گرفته میشود همین طور انفاق فی سبیل اللّه عوض داده میشود با اضعاف مضاعف.
وَ الَّذِین‌َ آمَنُوا بِاللّه‌ِ وَ رُسُلِه‌ِ أُولئِک‌َ هُم‌ُ الصِّدِّیقُون‌َ وَ الشُّهَداءُ عِندَ رَبِّهِم لَهُم أَجرُهُم وَ نُورُهُم وَ الَّذِین‌َ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا أُولئِک‌َ أَصحاب‌ُ الجَحِیم‌ِ اینکه آیه در مقام اینکه است که بیان نماید که مصدّقین و مصدقاتی که در آیه بالا نام برده شده کیانند، و ارائه میدهد که آنان اشخاصی میباشند که ایمان آورده‌اند و بالوهیت حق تعالی و رسالت پیمبران تصدیق نموده‌اند، و (صدّیق) بطور مطلق مبالغه در صدق است، و کسی را صدّیق نامند که در جمیع گفتار و اعمال و حرکات و در همه چیز براستی و درستی عمل نماید، گفتارش صدق- عقایدش مطابق واقع، ظاهرش مرآت باطن و باطنش غرق دریای معرفت و خلوص، چنین کسانی مشیشان و سیرشان بر طریق راستی و حقیقت انجام میگیرد، و پاداش عمل نیکشان و نوری که از طریق صدقشان کسب نموده‌اند بازگشت بخودشان مینماید.
بعکس کسانی که بآیات الهی تکذیب نمودند، و بانبیاء نسبت دروغ بستند چنین مردمانی از یاوران جهنّم و از اهل جحیم میباشند.
طبرسی از حارث بن مغیره چنین روایت میکند (ما نزد ابو جعفر علیه السّلام نشسته بودیم حضرتش از جدّ بزرگوار خود احادیثی نقل میفرمود در اثنای آن فرمود از شما

صفحه : 143
هر کس عارف بامام زمان خود باشد و منتظر مبسوط الید شدن آن امام باشد مثل کسی ماند که بقائم آل محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بشمشیر خود در راه خدا جهاد نموده پس از آن فرمود بخدا قسم مثل کسی ماند که با رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم جهاد نموده بلکه مثل کسی ماند که با پیمبر در خیمه او شهید شده باشد پس از آن فرمود در میان شما آیه‌ای هست که مشعر بر اینکه است گفتم یا بن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم کدام آیه است فرمود قوله تعالی الَّذِین‌َ آمَنُوا بِاللّه‌ِ وَ رُسُلِه‌ِ تا آخر آیه (مجمع البیان) اعلَمُوا أَنَّمَا الحَیاةُ الدُّنیا لَعِب‌ٌ وَ لَهوٌ وَ زِینَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَینَکُم وَ تَکاثُرٌ فِی الأَموال‌ِ وَ الأَولادِ کَمَثَل‌ِ غَیث‌ٍ أَعجَب‌َ الکُفّارَ نَباتُه‌ُ ثُم‌َّ یَهِیج‌ُ فَتَراه‌ُ مُصفَرًّا ثُم‌َّ یَکُون‌ُ حُطاماً وَ فِی الآخِرَةِ عَذاب‌ٌ شَدِیدٌ در مفردات چنین گفته لعب در لغت مأخوذ از لعاب و بمعنی بزاق و فضولاتی است که از دهان سیلان داشته باشد (لعب یلعب لعبا) یعنی لعاب دهن او سیلان پیدا نموده لکن در عرف گفته میشود بر هر عملی که بدون قصد صحیح و رویه عقلایی انجام گیرد قوله تعالی وَ ما هذِه‌ِ الحَیاةُ الدُّنیا إِلّا لَهوٌ وَ لَعِب‌ٌ (لهو) چیزی را گویند که انسان را مشغول نماید از آن چیزی که برای او مهم است قال اللّه تعالی إِنَّمَا الحَیاةُ الدُّنیا لَعِب‌ٌ وَ لَهوٌ و هر عمل بیهوده‌ای که غرض انتفاع از آن باشد قوله تعالی لَو أَرَدنا أَن نَتَّخِذَ لَهواً و آن کسی که گفته مقصود زن و فرزند است (بر فرضی که زن و فرزند از اقسام لهو بشمار آید) تخصیص ببعض مصادیق آن داده (مفردات راغب) (زینة) بطور اطلاق چیزی را گویند که انسان در هر حال بآن خود را بیاراید و تزین و تجمّل پیدا نماید، و زینة سه قسم است، زینة نفسانی مثل علم و اعتقادات صحیح و اخلاق نیکو، و زینت بدنی مثل قوت جسمانی و قامت بلند و صورت زیبا، و زینت خارجی مثل مال و جاه قوله تعالی حَبَّب‌َ إِلَیکُم‌ُ الإِیمان‌َ وَ زَیَّنَه‌ُ فِی قُلُوبِکُم اشاره بزینت نفسانی است و قوله تعالی مَن حَرَّم‌َ زِینَةَ اللّه‌ِ را تفسیر بزینت خارجی

صفحه : 144
نموده‌اند، و در بعض روایات در شأن نزول آیه چنین رسیده که مردمانی بودند برهنه طواف مینمودند اینکه آیه در مقام نهی آنها فرود آمده.
(فخر) مباهات نمودن بچیزی است که خارج از حقیقت انسانی باشد قال اللّه تعالی إِن‌َّ اللّه‌َ لا یُحِب‌ُّ کُل‌َّ مُختال‌ٍ فَخُورٍ پایان آیه بالا تطبیق میگردد بحالات و درجات زندگانی انسانی از اول کودکی او تا موقع کبر سن وی (لعب) شاید اشاره بموقع کودکی و اعمال بچه‌گانه او دارد، مثل بازی بچه‌ها بخاک و چوب و باقی چیزهایی که بگمان آنان فائده‌ای در بر دارد.
(و لهو) اشاره بموقعی است که از اینکه قبیل کارها منصرف میگردد و مشغول میگردد بکارهای دیگری، مثل آنکه خود را مشغول میگرداند بآلات لهو و چیزهای دیگر که فائده عقلایی ندارد.
پس از آنکه از اینکه مرتبه قدمی بالاتر گذاشت و بسن‌ّ جوانی رسید آن وقت حب تجمل بر او چیره میگردد و مایل بزینت لباس و منزل و باقی تجملات میگردد و سعی مینماید که تزین و تجمل وی از هم دوشان خود زیادتر باشد، و وقتی از اینکه مرتبه بالاتر رفت و فهمید بلباس فاخر و منزل عالی کمالی برای انسان تأمین نمیگردد آن وقت فخر و مباهات مینماید بچیزهای دیگر مثل کثرت مال و جاه و اولاد و در طلب ریاست و پیشوائی و تفوّق بر دیگران بر میآید و تمام اینکه هایی که انسان خود را بآن سرگرم نموده چون فناء پذیر است فائده‌ای برای وی تأمین نخواهد نمود اینکه است که بطور کلی فرموده إِنَّمَا الحَیاةُ الدُّنیا لَعِب‌ٌ وَ لَهوٌ.
و در اینکه مبارک آیه حال چنین کسی را تشبیه نموده ببارانی که بر گیاه‌ها و نباتات ببارد و اول سبز و خرّم بنظر آید لکن طولی نکشد که خشک شود و چوب گردد و ریز ریز شود و فایده‌ای که در نظر بوده بر آن مترتب نگردد و جز حسرت و ندامت برای زارع باقی نماند چنین است متاع دنیا و آنچه را که انسان از اول عمر تا آخر هر موقعی خود را مشغول بعملی نموده و گمان میکند بنفع او تمام میگردد وقتی موقع نتیجه گرفتن میرسد می‌بیند چنین نبوده که گمان کرده بود بلکه اضافه بر

صفحه : 145
اینکه در عالم قیامت ارزشی برای عملیّات وی نیست بجز حسرت و ندامت و بر آن مترتب میگردد عذاب شدید.
وَ مَغفِرَةٌ مِن‌َ اللّه‌ِ وَ رِضوان‌ٌ وَ مَا الحَیاةُ الدُّنیا إِلّا مَتاع‌ُ الغُرُورِ اشاره به اینکه اینکه هایی که آدمی در مراحل زندگانی خود بآن عمل میکند و آنها را کمال می‌پندارد بیهوده و جز پنداری بیش نیست فقط سعادت و کمال وقتی برای انسان میسّر می‌گردد که مورد الطاف الهی و مشمول مغفرت و نظر لطف خداوندی او گردد. لکن حیات دنیا نیست إِلّا مَتاع‌ُ الغُرُورِ یعنی عالم دنیا عالم فریبنده است که آدمی را برنگارنگ خود گول میزند و بخود مغرور میگرداند زیرا که ظاهرش فریبنده و باطنش مردار گندیده است و چون دنیا حقیقت متأصّل ثابتی ندارد چنانچه بعالم کون و فساد نامیده شده اینکه است که وجودش عین عدم و بقائش عین فناء است.
لکن با اینکه حال باید دانست که اینکه همه مذمتی که در آیات و احادیث و گفتار بزرگان و دانشمندان در باره مذمّت دنیا و سرزنش اهل آن رسیده و آن را جیفه گندیده و اهلش را سگها نامیده‌اند، مثل همین آیه و آیات دیگر، چنانچه در سوره آل عمران فرموده زُیِّن‌َ لِلنّاس‌ِ حُب‌ُّ الشَّهَوات‌ِ مِن‌َ النِّساءِ وَ البَنِین‌َ وَ القَناطِیرِ المُقَنطَرَةِ مِن‌َ الذَّهَب‌ِ وَ الفِضَّةِ وَ الخَیل‌ِ المُسَوَّمَةِ وَ الأَنعام‌ِ وَ الحَرث‌ِ ذلِک‌َ مَتاع‌ُ الحَیاةِ الدُّنیا وَ اللّه‌ُ عِندَه‌ُ حُسن‌ُ المَآب‌ِ«1» و نیز اخبار بسیار مثل حدیثی که در کافی بسند صحیح از ابی عبد اللّه علیه السّلام روایت میکند (کسی که داخل صبح و شام شود و بزرگترین همش دنیا باشد خداوند قرار میدهد فقر را بین دو چشم وی و امر وی را متشتت میگرداند. و کسی که صبح و شام
-----------------------------------
(1) زینت داده شده برای مردم دوستی شهوات از زنها و پسران و مالهای بسیار از طلا و نقره و اسب های نشان دار و چهارپایان اینکه است بهره و متاع زندگانی دنیا و نزد خداست بازگشت نیکو سوره آل عمران آیه 12

صفحه : 146
کند و بزرگ‌تر همّش آخرت باشد خداوند قرار میدهد غنی را در قلب او و امور وی را اصلاح میفرماید) و غیر اینها از آیات و اخبار بسیار اشاره بدنیایی است که مانع از ترقیات روحانی گردد و انسان را بخود مشغول گرداند و آخرت را بدنیا بفروشد و از سعادت و فضیلت محروم ماند.
اما آن دنیایی که مقدمه باشد برای تحصیل سعادت اخروی و فضائل روحانی چنین دنیایی مورد نکوهش نیست بلکه بسیار قابل تمجید و تعریف است.
از حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام چنین روایت میکند که حضرتش وقتی شنید کسی دنیا را مذمّت مینماید فرمود چگونه دنیا را مذمّت می‌نمایی در صورتی که دنیا دار صدق است برای کسی که تصدیق نماید و خانه عافیت است برای کسی که بفهمد و خانه غنا است برای کسی که از آن توشه بردارد و جای سجده‌گاه انبیاء است و محل هبوط وحی است و جای تجارت اولیای خدا است که در دنیا اکتساب رحمت نمایند و بهشت را فائده ببرند پس برای چه دنیا را مذمت می‌نمایی از ناصر خسرو است:

(نکوهش مکن چرخ نیلوفری را برون کن ز سر باد خیره سری را)
خلاصه چنانچه گفته‌اند دنیای تو و آخرت تو عبارت از تو حالت قلب تو است آنچه نزدیک بتو و پیش از موت تو است از حظوظات نفسانی، آن عبارت از دنیای تو است، و آنچه بعد از موت عایدت میگردد از علم نافع و عمل خالص آن از آخرت تو بشمار میرود.
پس از اینجا توان فهمید که نمیتوان بطور کلّی دنیا را مذمت نمود زیرا که دنیای مذموم ناشی از حب نفس و حظوظات دنیوی و متابعت هوای است، و آنچه بازگشت بهوای نفسانی نماید از دنیای مذموم بشمار میرود خواه از محرّمات باشد یا مکروهات بلکه مباحات اگر فقط حظوظ نفسانی مقصود باشد، و آنچه راجع بمحبت خدا و تحصیل معرفت و رضای او باشد آن از آخرت بشمار آید نه از دنیا اگر

صفحه : 147
چه در آن حظوظ نفسانی باشد، مثل تحصیل علم نافع و حصول معرفت و پدید شدن صفای روحانی که لذّت و حظوظی که از قبل اینها برای اهلش حاصل میگردد منحصر در آخرت نیست بلکه قلبی که آغشته بمحبت و معرفت حق تعالی گردید در همین حیات دنیوی گویا در بهشت موعود محظوظ و با ابناء جنس خود با دو بال علم و عمل در پرواز و همیشه از آن صفای روحانیت خود محظوظ است.
و بعض عرفاء چنین گفته‌اند، اینکه در آیات لذائذ دنیا را لهو و لعب بشمار آورده برای اینکه است که دنیا من حیث ذات و حقیقتش نه ثابت است و نه لذیذ، بلکه توان گفت اصلا دنیا حقیقت ثابتی ندارد زیرا که حقیقت دنیا عین تجدّد و تصرّم است و فناء و زوال در حقیقت آن مأخوذ است، و موجودات دنیا اشیاء ناقصی میباشند، و عمل آنان عمل شیطانی است و کسانی که در طریق سلّاک الی اللّه تعالی واقعند یعنی روندگان بسوی حق تعالی مادامی که در راهند کمال ثابتی برای آنان تأمین نشده زیرا که حرکت، از قوه بفعل آمدن است و انسان مادامی که در دنیا است علی الدّوام از قوّه بفعل می‌آید، و کمال وی وقتی تحقق پذیرد که بفعلیت اخیر خود برسد، و آن تحقق یافتن وی است (فِی مَقعَدِ صِدق‌ٍ عِندَ مَلِیک‌ٍ مُقتَدِرٍ) اینکه است که عرفا گفته‌اند (عالم کون کلّه خیال در خیال) و از شیخ عربی است که (کل ما فی الکون و هم او خیال او عکس فی مرایا او ظلال) (پایان) سابِقُوا إِلی مَغفِرَةٍ مِن رَبِّکُم وَ جَنَّةٍ عَرضُها کَعَرض‌ِ السَّماءِ وَ الأَرض‌ِ أُعِدَّت لِلَّذِین‌َ آمَنُوا بِاللّه‌ِ وَ رُسُلِه‌ِ ذلِک‌َ فَضل‌ُ اللّه‌ِ یُؤتِیه‌ِ مَن یَشاءُ وَ اللّه‌ُ ذُو الفَضل‌ِ العَظِیم‌ِ آیه بالا اشاره باین بود که حقیقت دنیا یک امر موهومی بیش نیست، و اگر لذت و حظی در آن توهّم شود حقیقت ثابت و پابرجایی ندارد، و امر ثابت حقیقی امور اخروی است، که مآل و بازگشت شما یا بسوی دار کرامت و شرافت است، یا بسوی

صفحه : 148
دار عذاب و نکال، و اینکه آیه اخیر اشاره باین دارد که چون چنین است سزاوار اینکه است که بشتابید و از یکدیگر سبقت بگیرید بسوی مغفرت و آمرزش از پروردگارتان و باعمال نیک و سجیّه‌های نیکو بشتابید بسوی بهشتی که پهنای آن مثل پهنای آسمان و زمین است. و چنین بهشت وسیعی آماده و مهیّا گردیده است برای کسانی که ایمان آورده‌اند بخدا و پیمبران او.
چنانچه در جای دیگر گفته شد از اینکه آیه أُعِدَّت لِلَّذِین‌َ آمَنُوا و آیه دیگر أُعِدَّت لِلمُتَّقِین‌َ، و نیز روایات بسیاری که مشعر بر اینکه است که بهشت و جهنم فعلا موجودند و از مجموع آنها توان استفاده نمود که بهشت و جهنّم فعلا در جایگاه خود موجودند نه اینکه که بعدا (چنانچه بعضی چنین توهّم نموده‌اند) موجود میگردند.

سخنان مفسرین در توجیه آیه‌

‌در تفسیر (منهج الصادقین) چنین گفته، در اینکه آیه در بیان عرض بهشت برآمده، و بیان طول آن را ننموده بین مفسرین گفتاری است.
(1) بزرگی عرض دلالت دارد بر بزرگی طول.
(2) طول بدون عرض ممکنست اما عرض بدون طول ممکن نیست.
(3) معنی آیه چنین است، که عرض بهشت مثل طول آسمان و زمین است لکن طول آن را بجز خدا کسی نمیداند.
(4) عرض در اینجا بمعنی بسط است مثل قوله تعالی فَذُو دُعاءٍ عَرِیض‌ٍ نه بمعنی عرض مقابل طول، و باید دانست که چون بهشت در آسمان هفتم است چنانچه در احادیث ثابت گردیده، پس منافات ندارد با آنکه عرض آن مثل عرض آسمان و زمین باشد.
روایت است که جبرئیل خواست طول بهشت را بداند سی هزار سال بپرید ضعیف شد و از حق تعالی مدد خواست خدا او را قوّت داد سی هزار بار، هر دفعه‌ای سی هزار سال بپرید پس از آن مناجات کرد که خدایا طول بهشت را بیشتر طی کرده‌ام یا کمتر، آن وقت حوریه‌ای از خیمه خود آواز داد که یا روح اللّه چرا بخود زحمت

صفحه : 149
میدهی و خود را میرنجانی، بخدا قسم در اینکه مدت که میپری هنوز از ملک من بیرون نرفته‌ای، جبرئیل گفت تو کیستی، گفت من یک حوریه‌ای میباشم از حوریان که برای مؤمنی از مؤمنان مخلوق شده‌ام (پایان) از اینکه روایت و نظائر آن از احادیث بسیار توان استفاده نمود که مقام و رتبه انسان کامل و لو اینکه از اصحاب یمین باشد که ظاهرا بالاترین رتبه و مقام آنان همان مقامات بهشتی و نعمتهای جسمانی است، از ملائکه بالاتر است زیرا که ملائکه مخصوصا ملائکه مقربین از جهت روحانیت و تجرّد افضل از انسانند، لکن چون خداوند در انسان قوّه و استعدادی نهاده که هر قدر بر کمالات وی و قوت روحانی او افزوده گردد، باز قابل زیادتی است، وقتی چنین استعدادی در وی نهاده البته بحکم (العطیات بقدر القابلیّات) بایستی بهشتی که جایگاه و آرامگاه همیشگی وی است، آن نیز از حیث سعة و تمامیّت محدود بحدی نباشد، لکن ملائکه چنین نیستند هر قدر دارای مقامات و کمالات روحانی باشند باز محدودند، و از مرتبه و مقام خود ذرّه‌ای بالا نمیروند و قوله تعالی حکایة از قول ملائکه در سوره الصافات آیه 164 وَ ما مِنّا إِلّا لَه‌ُ مَقام‌ٌ مَعلُوم‌ٌ شاهد بر اینکه است خلاصه از اینکه آیه توان استفاده نمود که ذکر عرض بهشت بدون طول آن، شاید اشاره باین باشد که چون مقام مؤمنین و نعمتهای آنان فوق آن است که بتوان آن را محدود بحدّی نمود اینکه است که محل اقامتگاه آنها بهشتی است که محیط بر آسمانها و زمین است، زیرا نظر باین که عرض هر چیزی را مقابل طول آن آرند، وقتی عرض بهشت بقدر آسمانها و زمین باشد، در صورتی که مقدار آسمانها با کرات و اوضاع شمسی و کهکشانها را کسی بجز خدا نمیداند، طول بهشت چه خواهد بود البته غیر محدود میگردد.

صفحه : 150

[سوره الحدید (57): آیات 22 تا 29]

اشاره

ما أَصاب‌َ مِن مُصِیبَةٍ فِی الأَرض‌ِ وَ لا فِی أَنفُسِکُم إِلاّ فِی کِتاب‌ٍ مِن قَبل‌ِ أَن نَبرَأَها إِن‌َّ ذلِک‌َ عَلَی اللّه‌ِ یَسِیرٌ (22) لِکَیلا تَأسَوا عَلی ما فاتَکُم وَ لا تَفرَحُوا بِما آتاکُم وَ اللّه‌ُ لا یُحِب‌ُّ کُل‌َّ مُختال‌ٍ فَخُورٍ (23) الَّذِین‌َ یَبخَلُون‌َ وَ یَأمُرُون‌َ النّاس‌َ بِالبُخل‌ِ وَ مَن یَتَوَل‌َّ فَإِن‌َّ اللّه‌َ هُوَ الغَنِی‌ُّ الحَمِیدُ (24) لَقَد أَرسَلنا رُسُلَنا بِالبَیِّنات‌ِ وَ أَنزَلنا مَعَهُم‌ُ الکِتاب‌َ وَ المِیزان‌َ لِیَقُوم‌َ النّاس‌ُ بِالقِسطِ وَ أَنزَلنَا الحَدِیدَ فِیه‌ِ بَأس‌ٌ شَدِیدٌ وَ مَنافِع‌ُ لِلنّاس‌ِ وَ لِیَعلَم‌َ اللّه‌ُ مَن یَنصُرُه‌ُ وَ رُسُلَه‌ُ بِالغَیب‌ِ إِن‌َّ اللّه‌َ قَوِی‌ٌّ عَزِیزٌ (25) وَ لَقَد أَرسَلنا نُوحاً وَ إِبراهِیم‌َ وَ جَعَلنا فِی ذُرِّیَّتِهِمَا النُّبُوَّةَ وَ الکِتاب‌َ فَمِنهُم مُهتَدٍ وَ کَثِیرٌ مِنهُم فاسِقُون‌َ (26)
ثُم‌َّ قَفَّینا عَلی آثارِهِم بِرُسُلِنا وَ قَفَّینا بِعِیسَی ابن‌ِ مَریَم‌َ وَ آتَیناه‌ُ الإِنجِیل‌َ وَ جَعَلنا فِی قُلُوب‌ِ الَّذِین‌َ اتَّبَعُوه‌ُ رَأفَةً وَ رَحمَةً وَ رَهبانِیَّةً ابتَدَعُوها ما کَتَبناها عَلَیهِم إِلاَّ ابتِغاءَ رِضوان‌ِ اللّه‌ِ فَما رَعَوها حَق‌َّ رِعایَتِها فَآتَینَا الَّذِین‌َ آمَنُوا مِنهُم أَجرَهُم وَ کَثِیرٌ مِنهُم فاسِقُون‌َ (27) یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا اتَّقُوا اللّه‌َ وَ آمِنُوا بِرَسُولِه‌ِ یُؤتِکُم کِفلَین‌ِ مِن رَحمَتِه‌ِ وَ یَجعَل لَکُم نُوراً تَمشُون‌َ بِه‌ِ وَ یَغفِر لَکُم وَ اللّه‌ُ غَفُورٌ رَحِیم‌ٌ (28) لِئَلاّ یَعلَم‌َ أَهل‌ُ الکِتاب‌ِ أَلاّ یَقدِرُون‌َ عَلی شَی‌ءٍ مِن فَضل‌ِ اللّه‌ِ وَ أَن‌َّ الفَضل‌َ بِیَدِ اللّه‌ِ یُؤتِیه‌ِ مَن یَشاءُ وَ اللّه‌ُ ذُو الفَضل‌ِ العَظِیم‌ِ (29)

صفحه : 151

(ترجمه)

نرسیده (و نخواهد رسید) مصیبتی در زمین و نه در نفسهای شما مگر آن که در کتاب (لوح محفوظ) ثبت شده پیش از آن که بیافریند (ظاهر گرداند) آن را و محققا اینکه مطلب بر خدا آسان است
(و چون چنین است) بایستی بر آنچه از شما فوت میگردد تأسف نخورید و نیز بر آنچه بشما عطا میکنیم خوش حال نشوید خدا دوست نمیدارد هیچ متکبر و مباهات کننده (خود پسندی) را
آن کسانی که خودشان بخل میورزند و مردم را امر ببخل میکنند و کسی که اعراض کند (از حق تعالی) پس بدرستی که خداوند بی‌نیاز و ستوده است،
محققا ما پیمبران خود را فرستادیم با معجزه‌های ظاهر و با آنها فرود آوردیم کتاب‌های (آسمانی) و میزان (طریق حق و قانون عدل) تا آنکه افراد بشر ایستادگی کنند و بعدالت و درست کاری اقدام نمایند و فرود آوردیم آهن را که در آن جنگ سخت است (زیرا که آلات جنگ از آهن ساخته میگردد) و منافعی است برای مردم که از آهن استفاده مینمایند و نیز برای آنکه خدا بداند کی است که دین خداوند و پیمبران او را در پنهانی یاری میکند، البته خداوند قوی و غالب است،
و محققا ما نوح و ابراهیم را فرستادیم و در ذریه آنان نبوت و کتاب نهادیم، پس بعضی از آنها هدایت یافتند و بسیاری از آنان فاسقند
پس از آن در عقب نوح و ابراهیم و در آثار آنها انبیاء دیگری فرستادیم و بعد از آنها عیسی بن مریم را فرستادیم و باو انجیل عطا نمودیم و در قلب های تابعین او مهربانی و رحمت و رهبانیت (گوشه گیری و ترک دنیا) نهادیم که از پیش خود برای رضای خداوند اختراع نمودند و ما برای آنان واجب نگردانیده بودیم و ترک دنیا را نکردند مگر برای طلب کردن خشنودی خدا پس مراعات ننمودند آنچه را بایستی مراعات نمایند در (رهبانیت) پس ما عطا نمودیم بکسانی که ایمان آوردند از آنها پاداش عملشان را و بسیاری (از آن رهبانان) فاسقند،
ای کسانی که ایمان آوردید بترسید از عذاب خدا و ایمان آورید بپیمبر او تا بشما دو برابر عطا کرده شود از رحمت و در شما نوری قرار دهد که بآن نور حرکت کنید (و راه سعادت خود

صفحه : 152
را بیابید) و خدا شما را بیامرزد زیرا که خداوند بسیار آمرزنده و مهربان است
و تا آنکه اهل کتاب بدانند که توانا نیستند که فضل و بخشش خدا را بدست آرند و افاضه فضل و بخشش بدست خدا است بهر کس بخواهد عطا میکند و خداوند صاحب فضل و احسان بزرگ است.

(توضیح آیات)

اشاره

ما أَصاب‌َ مِن مُصِیبَةٍ فِی الأَرض‌ِ وَ لا فِی أَنفُسِکُم إِلّا فِی کِتاب‌ٍ مِن قَبل‌ِ أَن نَبرَأَها إِن‌َّ ذلِک‌َ عَلَی اللّه‌ِ یَسِیرٌ (ما) نافیه (مصیبة) مأخوذ از صاب یصیب اصاب تیر را گویند وقتی که بهدف برسد و (برأ) در لغت بمعنی حق است و یکی از اسماء الحسنی (البارئ) است که بمعنی خالق است.
یعنی چیزی در زمین از قبیل آفات و امراض و بلیّات حادث نگردد، و نیز چیزی از بلیّات در نفسهای شما از قبیل امراض و بلیات و مصیبات پدید نگردد، مگر آنکه در کتاب که شاید مقصود (لوح محفوظ) باشد ثابت بوده پیش از آنکه اینکه عالم خلقت گردد، و آیه صریح در اینکه است که آنچه در عالم خلق شده و بشود قبل از ظهورش در اینکه عالم کینونیتی و یک نحو وجودی داشته که در لوح محفوظ ثابت بوده، و حدیث مشهور (جف القلم بما هو کائن) نیز شاهد بر آن است.
در اینجا صدر المتألهین (ره) بیانی دارد که برای وضوح مختصری از آن را ترجمه مینمایم.
چنین گوید، (مکاشفة) بدان که حقایق اشیاء اولا نوشته شده در عالمی که آن را لوح محفوظ نامند بلکه ثبت گردیده در قلبهای ملائکه مقربین که محفوظ ماند از خلل و نقصان بحفظ خدای تعالی، مثل اینکه مهندس اول صورت بناء را در کاغذ یا در لوح سینه خود ثبت مینماید پس از آن مطابق همان نسخه در خارج ابراز میگرداند

صفحه : 153
همین طور مهندس آفرینش فاطر آسمان و زمین نسخه عالم را از ازل تا ابد در عالم عقلی و پس از آن در عالم نفسی ثبت گردانیده و مطابق همان نسخه در عالم حسی پدید میگرداند، پس علم فعلی او سبحانه باشیاء کائنة از اینکه قبیل است، لکن علم انفعالی ما بعکس آن است.
اول اشیاء بحواس ما در می‌آید و پس از آن در عالم خیال نقش می‌بندد و پس از آن در مرتبه عقل منفعل که متحد با عقل فعّال است در می‌آید، آن وقت کلیات را ادراک مینماید اینکه است که ترتیب صعود عودی بر عکس ترتیب نزول بدوی است. پس از اینجا معلوم میشود که آنچه در عقل انسانی حاصل میگردد موافق عالمی است که پیش از آن بوده بطور تعاکس.
و توضیح مطلب اینکه است، کسی که بآسمان نظر میکند بعد چشمش را می‌بندد صورت آسمان و زمین را در خیال خود می‌بیند بطوری که گویا بآنها نظر میکند و اگر چه آسمان و زمین معدوم گردند، آن صورت ذهنی باقی است، پس از آن از مرتبه حسّش بمرتبه عقلش میرسد، و ادراک میکند حقیقت آنچه را که بحسّش درک نموده بود، آن وقت عالم ذهنی مطابق میگردد با عالم خارجی، و عالم عقلی مطابق میگردد با لوح عقلی.
خلاصه موجودات از حیث صعود و نزول با هم تفاوت دارند، عالم عقلی در وجود سبقت دارد بر صور مثالیه قدریّه، که صور مثالیه سبقت دارد بر وجود جسمانی، و وجود جسمانی سبقت دارد بر وجود حسّی، پس از آن در قوس صعودی از مرتبه حس بمرتبه خیال میرسد، و از آن بمرتبه عقل، و از مرتبه عقل صعود مینماید و بعقل فعال، و همین طوری که موجودات در قوس نزول از مرتبه علم حق تعالی نزول نموده تا بمرتبه حس‌ّ انسانی رسیده‌اند در قوس صعود نیز مراتبی را می‌پیمایند تا برسند بمرتبه اول (منه البدء و الیه الرجعی) تا آخر کلامش رحمة اللّه علیه که مفصل است. (پایان)

صفحه : 154
لِکَیلا تَأسَوا عَلی ما فاتَکُم وَ لا تَفرَحُوا بِما آتاکُم آیه شاید اشاره باین باشد که چون تقدیرات و آنچه بایست در اینکه عالم محسوسات بتدریج واقع گردد از خیر و ضرر قبلا بقلم قدرت در عالمی که از حیث رتبه و مقام فوق اینکه عالم و برتر و شریف‌تر از اینکه عالم است که آن را لوح محفوظ نامیده ثبت و ضبط گردیده، و نیز چون سلسله علل و معلولات و اسباب و مسبّبات بقدرت (عزیز حکیم) مترتب بر یکدیگر و بیک نظام و ترتیب خلل ناپذیری اوضاع عالم را مترتب بر یکدیگر گردانیده، و در ازل و مرتبه (قضاء) سابق برای هر فردی از انواع موجودات روی میزان عدل و حکمت الهیش در خور استعداد او در امور زندگانیش طوری تقدیر نموده، اینکه است که شخص عاقل و متفکّر میداند هر گاه در ایام حیاتش ضرری بوی برسد، یا نفعی عاید وی گردد و بالاخره آنچه برای وی پیش می‌آید مطابق صلاح دید نظام وجود شخصی وی و نظام جملگی عالم است.
وقتی انسان خردمند نظام کلّی عالم و نظام وجود شخصی خود را در نظر گرفت دیگر جای تأسف برگذشته و آنچه از دستش رفته باقی نمی‌ماند، و نیز بآنچه باو میرسد از نفع شادمان نمیگردد، زیرا چنین کس عقل وی رشد نموده و از حوادثی که دنبال هم می‌آید و میرود و نظام عالم مترتب بر آن است از گذشته آینده را در نظر می‌گیرد، اینکه است که گویا چنین کس گذشته و آینده را با هم می‌بیند، و در نظر چنین کسی عالم مانند کاخ مجللی میماند که اجزایش مربوط بیکدیگر است و هر جزئی از آن را مهندس عالم و ناظم و مربّی وجود مرتب بر یکدیگر گردانیده و بطوری اجزاء و جوانب آن را محکم و مانند حلقه‌های زنجیر با یکدیگر بستگی داده که خلل ناپذیر است، اینکه است کسی که چنین نظریّه‌ای پیدا نموده و بیک نظر وحدانی وحدت جهانی را نگریست دیگر نه بر گذشته متأسف میگردد و نه بر آینده شادمان میشود آن وقت ممکن است بمرتبه رضاء و تسلیم فائز گردد.
گمان نشود که نتیجه مطلب چنین میشود که انسان در افعال و اعمال خود مختار نیست زیرا عمل آن منوط بعلل و معداتی است که قبلا در لوح محفوظ مقرر

صفحه : 155
گردیده و ثبت شده و خواهی نخواهی ظهور خارجی پیدا مینماید.
زیرا از جمله علل وجود فعل و عمل انسان اراده و اختیار خود او است، بلکه اراده و خواست انسان بر عملش جزء اخیر علت تامّه است، و باقی علل معدّات و اسباب بعیده عمل اختیاری وی بشمار میروند، و چون خدای عزّ و جل‌ّ میدانست که فلانی در فلان موقع باختیار خود چنین عملی میکند، اینکه است که اراده او را باتمام علل بعیده که در واقع علت نیستند، بلکه از معدات و اسباب بعیده میباشند، برای حصول عمل، در لوح محفوظ که تمامی اوضاع عالم در آنجا نگاشته شده ثبت گردانیده، و در جای خود مبرهن گردیده که علم خدا سبب پیدایش عمل بنده نیست، و خواست او معلّق بر اختیار عبد است، و اینکه در روایت مشهور معصوم علیه السّلام فرموده
(لا جبر و لا تفویض بل امر بین الامرین)
شاید مقصود چنین باشد که چون از یک طرف عمل انسان مترتب بر اموری است که قبلا انجام گرفته، و از معدّات و شرایط عمل وی است، و خارج از اختیار وی است، اینکه است که اختیار تام در عمل ندارد و از آن طرف چون پیدایش عمل و وجود خارجی آن منوط باراده و تصمیم خود او است، و اراده و خواسته او است که عمل را بوجود می‌آورد یعنی اگر اراده و خواست او نبود عمل وی صورت خارجی پیدا نمینمود اینکه است که در عمل مختار است چنانچه بوجدان بر هر کسی معلوم است که بخواسته خودش عمل میکند و مجبور نیست.
طبرسی در تفسیر مجمع البیان در توجیه آیه چنین گوید، انسان وقتی دانست آنچه از دستش گرفته میشود خداوند ضامن شده که در قیامت بوی عوض دهد پس سزاوار نیست که بر فوت چیزی محزون گردد، و نیز وقتی دانست بر هر نعمتی شکری واجب میگردد سزاوار نیست که بر نعمتی شادمان گردد.
و اینکه آیه اشاره بچهار چیز دارد.
اول حسن خلق، زیرا کسی که نزد وی وجود دنیا و عدمش مساوی گردید دیگر حسد نمیبرد، و با کسی دشمنی نمی‌کند، زیرا که تمام اوصاف و اخلاق نکوهیده ناشی از محبت دنیا است.

صفحه : 156
دوم دنیا و اهل دنیا در نظر وی حقیر میگردند، اینکه است که نه باقبال دنیا شاد میگردد و نه از ادبار و پشت کردن دنیا محزون میشود، بلکه چنین کسی وجود و عدم دنیا نزد وی یکسان مینماید.
سوم آخرت نزد وی بزرگ میگردد زیرا که ثواب و نعمتهای آن دائمی است.
چهارم بزرگی و افتخار را فقط بخدا میداند نه باسباب دنیا و از علی بن الحسین علیه السّلام روایت می‌کنند که مردی از حضرتش از زهد سؤال نمود که زهد چیست فرمود زهد ده چیز است بالاترین درجه زهد پائین‌ترین درجه ورع است و بالاترین درجه ورع پائین‌ترین درجه یقین است، و اعلی درجه یقین أدنی درجه رضاء است و تمام زهد در یک آیه از کتاب اللّه منطوی است لِکَیلا تَأسَوا عَلی ما فاتَکُم وَ لا تَفرَحُوا بِما آتاکُم. (پایان) چنانچه نزد خردمند پوشیده نیست اینکه توجیهی که طبرسی نموده خوب است لکن با تعلیلی که در آیه لِکَیلا تَأسَوا عَلی ما فاتَکُم وَ لا تَفرَحُوا بِما آتاکُم که مترتب گردانیده عدم تأسف بر گذشته را و عدم فرح بر آینده را، بر اینکه که همه چیز در کتاب (لوح محفوظ) ثبت است وفق نمیدهد و ظاهرا همان توجیهی که نمودیم مناسب‌تر بنظر می‌آید (و اللّه العالم باسرار کلامه).
وَ اللّه‌ُ لا یُحِب‌ُّ کُل‌َّ مُختال‌ٍ فَخُورٍ خدا دوست نمیدارد فخر کننده و نازنده متکبر را، کبر از بالاترین و بدترین رذائل آدمی بشمار میرود زیرا که ناشی از جهل و بیخردی و نفهمی متکبّر است بفقر حقیقی خود زیرا که خود را موجود مستقلی میپندارد و بخود می‌نازد و شاید آیه اشاره باین باشد که منشأ کبر جهل انسانی است که چون گمان میکند خودش مالک نفس و مال و تمام عناوین دیگر است و خود را لایق و مستحق همه طور فضیلت و منقبتی میداند اینکه است که هر گاه چیزی از دستش گرفته شد متأسف می‌گردد زیرا گمان میکند نباید چنین باشد یا اگر چیزی بدستش آمده چون گمان می‌کند مالک آن

صفحه : 157
گشته شادمان میگردد و بآن فخر و مباهات بر دیگران میکند زیرا که نمی‌داند آنچه برای او پیش می‌آید مطابق حکمت و استعداد هر موجودی در عالم (قضاء) سابق و در دفتر آفرینش ثبت گردیده و تخلّف پذیر نیست نه جلب نفع تواند کند و نه قادر بر دفع ضرر از خویش است پس چگونه انسانی که حتی مالک نفس خود نیست جا دارد بخود ببالد و خود را منشأ اثر دانسته و از دیگران افضل و کاملتر داند.
الَّذِین‌َ یَبخَلُون‌َ وَ یَأمُرُون‌َ النّاس‌َ بِالبُخل‌ِ وَ مَن یَتَوَل‌َّ فَإِن‌َّ اللّه‌َ هُوَ الغَنِی‌ُّ الحَمِیدُ ممکن است الَّذِین‌َ یَبخَلُون‌َ در موضع جر بدل از مُختال‌ٍ فَخُورٍ باشد یعنی خدا دوست نمی‌دارد آن متکبری که با قدرت بر انفاق بخل میورزد و انفاق نمیکند و باضافه مردم را نیز امر ببخل مینماید و بنا بر اینکه وقف نمودن بر (فخور) جایز نیست و ممکن است (الّذین با صله‌اش (یبخلون) جمله مبتداء باشد و خبرش مخدوف و در تقدیر معنی آیه چنین باشد (الّذین یبخلون فانّهم یستحقون العذاب) یعنی آن کسانی که بخل میورزند و مردم را امر ببخل میکنند مستحق عذاب میباشند وَ مَن یَتَوَل‌َّ کسی که از امر حق تعالی و انفاق فی سبیل اللّه اعراض نماید خداوند غنی و ستوده و بی‌نیاز است.
اشاره به اینکه او محتاج بانفاق شما نیست اگر انفاق کنید نفع آن عاید خود شما میگردد و هر گاه بخل ورزید آن نیز بضرر خودتان تمام میگردد.
لَقَد أَرسَلنا رُسُلَنا بِالبَیِّنات‌ِ وَ أَنزَلنا مَعَهُم‌ُ الکِتاب‌َ وَ المِیزان‌َ لِیَقُوم‌َ النّاس‌ُ بِالقِسطِ وَ أَنزَلنَا الحَدِیدَ فِیه‌ِ بَأس‌ٌ شَدِیدٌ وَ مَنافِع‌ُ لِلنّاس‌ِ محقق و ثابت است که رسولان و سفراء الهی از انبیاء با حجتها و دلائل و معجزات بسیاری برای هدایت خلق بین مردم مخصوص برسالت گردیده و با آنها کتاب آسمانی بود که از طریق وحی بر آنها فرود آمده و مردم را بسوی حق و حقیقت دعوت

صفحه : 158
مینمودند و نیز با آنها میزانی قرار داده که در معاملات و معاشرات بیکدیگر تعدّی ننمایند و روی میزان عدل و مساوات عمل نمایند.
از رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم چنین حدیث میکنند که فرموده در زمان حضرت نوح جبرئیل میزان یعنی ترازو از آسمان آورد و بنوح داد و گفت بامّت خود امر کن که در معاملات میزان را بکار ببرند.
اینکه است که از بعض مفسّرین مثل إبن زید، و جبائی، و مقاتل، نقل میکنند که آنان گفته‌اند مقصود از میزان در آیه همین میزانهای جسمانی است، و بعض دیگر مثل قتاده، و إبن حیان، حمل بمیزان معنوی یعنی عدل نموده‌اند.
و ممکن است از لفظ میزان یک معنی جامعی اراده شده باشد که شامل گردد هم میزان حسّی را که برای موازنه بکار می‌بندند و هم میزان معنوی را زیرا که لفظ میزان در استعمالات عرفی در هر دو معنی استعمال شده است پس بنا بر اینکه، معنی آیه چنین میشود که با پیمبران کتاب فرستادیم و نیز میزان عدلی (قانون الهی) قرار دادیم که بین مردم اجراء گردانند.
خلاصه چون لفظ میزان یا باعتبار وضع اولی چنانچه بعضی مدعی آنند، یا باعتبار کثرت استعمال در معنی اعم‌ّ از میزان حسّی و معنوی استعمال شده و مشترک بین هر دو معنی است و برای مساوات بکار بسته میشود، زیرا که میزان حسّی جسمانی تساوی بین اجسام را نشان میدهد، و بمیزان عدل تعادل بین صفات و اخلاق بشری سنجیده میشود.
و بعبارت دیگر میزان اعم‌ّ است و شامل میگردد هم تعادل و توازن بین امور حسّی را و هم تعادل و توازن بین امور معنوی را که از آن بعلم اخلاق تعبیر مینماید و علم اخلاق برای تعادل و میانه روی در صفات وضع گردیده، و میزان صحیحی است برای آزمایش صفات نیک و بد بشری.
و نیز بقرینه قوله تعالی در همین آیه لِیَقُوم‌َ النّاس‌ُ بِالقِسطِ تأیید می‌نماید معنی اعم‌ّ را در جای دیگر قوله تعالی اللّه‌ُ الَّذِی أَنزَل‌َ الکِتاب‌َ بِالحَق‌ِّ وَ المِیزان‌َ آن نیز مؤید همین معنی اعم‌ّ است که مقصود از میزان عدل است.

صفحه : 159
و اگر مقصود از میزان فقط میزان حسّی باشد که برای سنجیدن اجسام بکار میبرند چون آن از مصنوعات دست بشری بشمار میرود شاید مقصود از نزول آن نزول اسباب آن است مثل آب و آفتاب که عمده عناصر است و وجود تمام محسوسات منوط بآن است و آن از طرف بالا فرود میآید- یا اینکه معنی چنین باشد که دستور ساختن میزان را بآنها آموختیم مثل دستور ساختن کشتی بحضرت نوح علیه السّلام.
وَ أَنزَلنَا الحَدِیدَ فِیه‌ِ بَأس‌ٌ شَدِیدٌ وَ مَنافِع‌ُ لِلنّاس‌ِ در سبب انزال حدید در آیه دو حکمت بیان می‌نماید، یکی برای اسباب و آلات دفاعیّه از دشمنان بکار بندند و دیگری برای باقی منافعی که برای تأمین معاش محتاج بآنند زیرا که بیشتر آلات و اسباب کارها منوط بآهن است، و بهمین لحاظ اهمیت آن است در کارها که آن را در آیه از بین اسباب دیگر تخصیص بذکر داده و از إبن عمر چنین نقل میکنند که گفته رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلّم فرموده چهار برکت از آسمان بزمین فرود آمده، آهن، و آب و آتش، و نمک.
وَ لَقَد أَرسَلنا نُوحاً وَ إِبراهِیم‌َ وَ جَعَلنا فِی ذُرِّیَّتِهِمَا النُّبُوَّةَ وَ الکِتاب‌َ فَمِنهُم مُهتَدٍ وَ کَثِیرٌ مِنهُم فاسِقُون‌َ اینکه آیه عطف بآیه بالا است لَقَد أَرسَلنا و بیان خاص‌ّ بعد از عام است، زیرا که آیه بالا اشاره دارد بارسال تمام انبیاء و کتابهای آسمانی و قانون عدل مدنی که بتوسط پیمبران در عالم بایستی اجراء گردد، و اینکه آیه اخیر در بیان تعداد بعض پیمبران گرامی است، که یکی پس از دیگری برای هدایت خلق مبعوث به پیغمبری شده‌اند.

سؤال، برای چه ارسال پیمبران لازم است‌

پاسخ!!! وجود انسانی در ابتدای خلقت بالقوه نه بالفعل دارای سه مرتبه کمال است، احساس، تخیّل، تعقّل، بقوای ظاهر پنج گانه، چشم، و گوش،

صفحه : 160
و باقی مشاعر ظاهره احساس محسوسات می‌نماید، و بقوای باطنه آنچه را که احساس نموده در قوه و خزینه خیال و حافظه آن را محفوظ نموده در نفس نگاه میدارد و بقوه واهمه معانی مندرجه در محسوسات را ادراک نموده آن وقت نفس انسانی آنچه را که در خزینه قوه حافظه دارد با معانی مندرجه آن بحضور سلطان عقل برده بنظریه او قضیه میسازد، و از راه فکر از مجهولات بمعلومات میرسد، یعنی باین طریق و مطابق قانون منطق صحیح امر مجهولی را تواند معلوم نماید و ادراک کلیّات از همین طریق برای انسان میسّر میگردد.
لکن چون نوع انسانی و اکثر افراد بشر در ابتداء قوای طبیعی و نفسانی در آنان غلبه دارد اینکه است که بدون مرشد کاملی که مؤید من عند اللّه باشد، و قانون عدلی که طریق و روش زندگانی آنها را تعیین نماید طریق سعادت خود را نتوانند پیدا نمایند، اینکه است که در تکمیل قوای عقلانی محتاج بانسان کاملی میباشند که تمام مراتب کمال را پیموده، و باعلی درجه قرب رسیده، و چراغ هدایت را بدست گرفته و ره رو و رهبر دیگران گردیده، و چنین اشخاصی در مرتبه اول پیمبرانند که بقوّه نظریه و قوه علمیه بمنتهی درجه کمال نائل گردیده‌اند، و بقوت عقل نظری ارتباط کامل بحق تعالی و عقول قدسیه دارند، و از مبدء متعال، فیض گرفته و بمادون خود میرسانند، و بقوت عقل عملی خود باذن حق تعالی متصرف در مواد موجودات گردیده، و بمعجزات و بینات که ناشی از قوت قوای متصرفه آنها است برای اثبات پیمبری خود، بعضی از کمالات روح قدسی خود را بمقتضای وقت ارائه میدهند که حجت بر خلق تمام گردد، و بمیزان عدل که شاید آیه اشاره بملکات حمیده و صفات ارجمند آن بزرگواران دارد مردم را از سبعیت و بهیمیت قوای حیوانی باز داشته، و از کج روی و گمراهی آنها را بجاده مستقیم که منتهی گردد بقرب رب‌ّ العالمین رهسپار گردانند.
سؤال، ممکن است گاهی معجزه انبیاء با کرامت اولیاء و سحر ساحرین با هم

صفحه : 161
مشتبه گردد چگونه توان امتیاز بین آنها داد.
پاسخ: چون هر یک از آنها ناشی از یک قوّه‌ای از قوای سه گانه انسانی است قوای عقلانی، نفسانی، طبیعی، هر گاه خارق العاده‌ای از قوت قوای عقلانی صادر گردد نفوذ در عقل میکند و بایستی عقلاء بمیزان عقل خود، که عقل میزان کاملی است برای سنجش صحیح از فاسد تمیز دهند که چنین عملی از عمل طبیعت خارج است و مستند بعالم ما فوق الطبیعه می‌باشد و چنین عمل خارق العاده وقتی از انسان صادر میگردد که عقل نظری وی بمنتهی درجه کمال رسیده و ارتباط کاملی بمبادی عالیه پیدا نموده و معجزات انبیاء ناشی از قوت عقل نظری آنها است که جبل انّیت آنان مندک در الوهیت حق تعالی گردیده، و فانی در حق و باقی باو گردیده‌اند زیرا که عبد وقتی بمقام عبودیت رسید و متخلق گردید باخلاق روحانیّین و بر وی غالب گردید صفات ارواح مجرده، سلطنت پیدا می‌نماید بر تمام عوالم مادّیّات و باذن و مشیّت الهی در آنها تصرف مینماید، زیرا که او مظهر و نماینده حق تعالی گردیده در عالم ممکنات لکن در عین حالی که فعل و عمل منسوب بآنها است حقیقة منسوب بحق تعالی است، چنانچه قوله تعالی إِن‌َّ الَّذِین‌َ یُبایِعُونَک‌َ إِنَّما یُبایِعُون‌َ اللّه‌َ یَدُ اللّه‌ِ فَوق‌َ أَیدِیهِم شاهد بر آن است زیرا که چون تمام قوی و مشاعر آن بزرگواران مشتعل بنور توحید است، اینکه است که مظهر و نماینده صفات حق تعالی گردیده‌اند، و معجزات آنها از روی مظهریّت آنان انجام میگیرد، چون مظهر و نماینده اسم (العلیم) گردیده‌اند خبر از گذشته و آینده میدهند، و نیز چون مظهر اسم (القدیر) میباشند نماینده قدرت الهی گردیده‌اند و شق القمر مینمایند و عصا را اژدها و مرده را زنده میکنند، و نیز چون مظهر اسم (الحی القیوم) از گل (خفّاش) میسازند و حیات بوی میدهند و مظهریت پیمبران ناشی از درجات قرب آنها است بحق تعالی بعضی مظهر یک اسم و بعضی زیادتر و پیمبر خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم مظهر تمام اسماء الحسنی است.
چنانچه قرآن که معجزه باقیه او است شاهد بر آن است، زیرا که قرآن بجهاتی معجزه است، از جهت آنکه مشتمل بر تمام علوم و معارف است، و خبر از گذشته و

صفحه : 162
آیند میدهد مظهر اسم (العلیم) است، و از جهت آنکه هادی و هدایت کننده بشر است مظهر اسم (الهادی) است، و از جهت نفوذش در اعماق قلوب بشر و استیلاء و تفوق او بر تمام کتب آسمانی مظهر اسم (القدیر) است، و از جهت بقاء و ثبات و خلل نیافتن آن مظهر اسم (القیوم) و (الباقی) و غیر آن است.
و نزد آدم خردمند متفکر ظاهر و هویدا است قرآن نماینده اوصاف محمّدی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است مظهر و نماینده تمام اوصاف الهی است و هیچ کتابی از کتب آسمانی باین جامعیّت فرود نیامده.
لکن کراماتی که گاهی از مرتاضین پدیدار می‌گردد ممکن است ناشی از صفای قلب و قوت نفسانی آنان که در اثر ریاضات و ترک مألوفات و شکستن قوای حیوانی آنان میسّر گردیده پدید گردد، زیرا چنانچه معلوم است وقتی در اثر ریاضات قوای طبیعی ضعیف گردیده قوای نفسانی قوی میگردد و کمالاتی که از مرتاضین پدید میگردد چنانچه بعضی گفته‌اند ارتباط آنها است بعالم مثال، و عالم مثال عالمی را گویند که متوسط بین عالم عقول و عالم طبیعت است، و نسبت باین عالم دنیا عالم جمع و عالم وحدت نامیده شده زیرا آنچه از صور و امور طبیعی مادی در اینکه جا متفرق و پراکنده بنظر میآید در عالم مثال مجتمعا موجود است یعنی گذشته و حال و آینده با هم در آن عالم موجودند و رؤیای صادقه که گاهی بعض نفوس را میسّر میگردد در موقع آرامش قوای طبیعی شاید برای ارتباط آنها باشد بآن عالم مثال و از آنجا ببعض علوم گذشته و آینده مطلع میگردند، و چنین کمالی اختصاص بمؤمن و موحد ندارد، در اثر ریاضت پدید میگردد، و لو آن که شخص مرتاض کافر باشد ممکن است در اثر ریاضت ببعض امور واقف گردد.
گویند نفس مثال آینه است. وقتی بریاضات پاک گردید رو بهر کجا آرد و همّت بر آن گمارد در آن عکس می‌اندازد، و ممکن است بقوت نفسانی تأثیر در نفوس دیگران کند، و خارق العاده‌ای از خود نشان دهد لکن چون ناشی از قوای نفسانی است از حدود نفس بیرون نمی‌رود، یعنی اگر شخص در اینکه فضیلت کامل گردیده شاید

صفحه : 163
بتواند در قوای نفسانی دیگران که در قوت نفسانی ضعیف‌تر از اویند تأثیر نماید، و کمال نفسانی خود را بروز دهد، لکن در اقویای بشر و کسانی که دارای قوت قوای نفسانی و عقلانی میباشند قوت تأثیر ندارد چنانچه دیده شده بعضی در اثر ریاضت و تمرین قوه مغناطیسیّه تأثیر چشم آنها زیاد شده و در نفرات محدودی یا در یک نفر میتوانند تأثیر نمایند.
و ظاهرا سحر ساحرین از حدود طبیعت بالا نمیرود و سحر بتمام اقسامی که دارد راجع باعمال حرکات طبیعیّه و قوای مادّی و بکمک قوای شیطانیه انجام میگیرد، و همین طوری که ناشی از قوای طبیعی است در قوای طبیعی تأثیر مینماید، اینکه است که غالبا سحر ساحرین در نفوس ضعیفه تأثیر دارد زیرا که تصرف در قوّه واهمه و متخیّله مینمایند نه در نفس ناطقه، بسا میشود در چشم تأثیر میکند و چشمهای ناظرین را میبندد، و اشیاء را عوض نشان میدهد، یا در گوش و قوّه شامّه تأثیر میکند خلاصه ممکن است در تمام قوای حسّاسه تأثیر کند، لکن چون عمل او نشان دادن خلاف واقع است اینکه است که در قوای عقلانی تأثیر ندارد.
(خلاصه) بین معجزات انبیاء و کرامات مرتاضین و سحر ساحرین بچند چیز می‌توان تمیز داد.
یکی آنکه معجزه چون ناشی از قوه عقلانی است از مرتبه حدود نفسانی که عمل مرتاضین است، و حدود طبیعی که موضوع سحر ساحرین است، بالاتر است.
دوم آنکه انبیاء تأثیر در موادّ موجودات جهان مینمایند و متصرف در مادّه میباشند مثلا وقتی از گل خفاش ساخت و در آن نفخه‌ای دمید واقعا آن گل بتأثیر نبی‌ّ خفاش خارجی میگردد و آثار پرندگی و حیات از وی پدید میگردد، لکن عمل مرتاضین و سحر ساحرین تأثیر خارجی ندارد فقط یا در نفس بشر تأثیر دارد، یا در طبیعت و قوای حسّی آنها نفوذ مینماید.
سوم عمل انبیاء ممکن است همیشه باقی بماند مثل قرآن مجید که معجزه باقیه پیمبر خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است و معجزات باقی پیمبران آنها هم مقتضی بقاء بودند زیرا که

صفحه : 164
واقعیّت خارجی داشتند لکن چون شریعت آنها نسخ شدنی بوده نباید معجزات آنها باقی بماند، و عمل مرتاضین و ساحرین چنین نیست اگر امر فوق العاده‌ای از خود نشان بدهند مثال برفی ماند که بجهد و بزودی خاموش گردد هیچ دوام و ثباتی برای آن نیست، زیرا که واقعیّت خارجی ندارد تأثیرش فقط در قوای حسّی است که ساحر بعملیات خود غیر واقع را واقع نشان میدهد، و در جلد دوم اینکه تفسیر، در ذیل آیه مبارکه وَ ما کَفَرَ سُلَیمان‌ُ وَ لکِن‌َّ الشَّیاطِین‌َ کَفَرُوا یُعَلِّمُون‌َ النّاس‌َ السِّحرَ راجع باقسام سحر مختصر بیانی نمودیم، و چهار قسم از اقسام آن را تذکّر دادیم، دیگر در اینجا تکرار آن بی‌محل است راجع بآیه بالا صدر المتألهین (ره) بیانی دارد که برای وضوح مختصری از آن را ترجمه مینمایم چنین گوید.
(مکاشفة) اینکه آیه مثل باقی آیات مشتمل بر فوائد نفیسه بسیاری است، از علم مبدء و معاد و نیز تنبیهاتی دارد بر امور شریفه از معرفت سلوک طریق آخرت.
اول اشاره مینماید بکیفیّت ارسال رسل و انزال کتب، و بیان آن اینکه است که سعادت انسان منوط بدو چیز است.
یکی اطلاع یافتن بر علوم کلیّه از حقایق موجودات و معقولات.
دوم متصف گردیدن او بصفات ارجمند حمیده انسانیه، و خالی گردیدن وی از اوصاف نکوهیده حیوانیه، و عدم تعلق او بمادّیات و امور سفلیه.
و چون هر فردی در اول خلقت خالی از صفات حمیده انسانی است چنانچه فرموده وَ خُلِق‌َ الإِنسان‌ُ ضَعِیفاً، بلکه بایستی از طرف حق تعالی نور دانش در قلب او بتوسط ملائکه علویه افاضه شود و نمیشود هر فردی دارای چنین مقامی گردد مگر کسی که مؤید گردد بروح قدسی و متصل گردد بعالم علوی و الهام غیبی، و چنین کسی یا پیمبر یا ولی است، و آن معارفی که از جانب ملک بپیمبران اشراق میگردد آن را وحی گویند، و نسبت بولی آن را الهام نامند.
پس خلق برای نجات و رسیدن بسعادت محتاج بواسطه میباشند که او بدون توسط بشر علوم و معارف را از مبدء بگیرد و بمردم برساند و قوله تعالی وَ یُعَلِّمُهُم‌ُ

صفحه : 165
الکِتاب‌َ وَ الحِکمَةَ وَ إِن کانُوا مِن قَبل‌ُ لَفِی ضَلال‌ٍ مُبِین‌ٍ اشاره بهمین است، و باید دانست القاء وحی از جانب ملک بر نبی بطور تقلید نیست زیرا که علم تقلیدی علم نیست، علم پدید نمیگردد مگر باتّصال بمبادی عالیه که تعبیر بروح القدس و جبرئیل نموده‌اند.
تا آنجا که فرموده، تحقیق مطلب اینکه است که انسان ترکیب شده از سه چیز است که آنها را مبادی علوم و ادراکات نامند.
تعقّل، تخیّل، احساس، و هر یک از اینکه قوی متصرف در عالم سه گانه دنیا و آخرت و فوق آنها میباشد، و نبی انسانی است که در هر یک از اینکه عوالم سه گانه تصرف مینماید بتوسط قوّه عاقله فناء فی التوحید، یعنی فانی در حق تعالی و باقی باو میگردد چنانچه پیمبر خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم از نفس شریف خود خبر میدهد
(لی مع اللّه وقت لا یسعنی فیه ملک مقرب و لا نبی مرسل)
و بقوه مصوّره مشاهده مینماید اشباح مثالیه و اشخاص غیبیه و مطالب جزئیه را و مطّلع میگردد بر حوادث آینده و امور گذشته، و بقوّه حسّاسه و قوه محرّکه تسلط بر افراد بشر پیدا مینماید و قوای سفلیه تحت استیلاء وی قرار میگیرد، و چنین کسی که در اینکه سه قوه کامل گردید مستحق خلافت الهیّه میگردد.
تا آنجا که فرموده، شکّی نیست که تحصیل معارف و علوم موقوف بوجود پیمبر است که بواسطه کتاب الهی (قرآن) راه سعادت را بانسان بیاموزاند چنانچه فرموده وَ أَنزَلنا مَعَهُم‌ُ الکِتاب‌َ وَ المِیزان‌َ کتاب اشاره بآن چیزی است که عقل نظری انسان را کامل میگرداند، و میزان اشاره بعقل عملی انسان است و چون بیانات او خیلی مفصّل است سخن را کوتاه نموده و مطالب را تا همین جا خاتمه میدهیم.
ثُم‌َّ قَفَّینا عَلی آثارِهِم بِرُسُلِنا وَ قَفَّینا بِعِیسَی ابن‌ِ مَریَم‌َ وَ آتَیناه‌ُ الإِنجِیل‌َ وَ جَعَلنا فِی قُلُوب‌ِ الَّذِین‌َ اتَّبَعُوه‌ُ رَأفَةً وَ رَحمَةً

صفحه : 166
آیه در مقام بیان اینکه است که برای هدایت و ارشاد خلق از راه لطف پیمبرانی بعضی در عقب بعض دیگر فرستادیم، و بانها کتابهایی عطاء نمودیم که از طرف ما حجت بر خلق تمام گردد، و پیمبری پشت پیمبر دیگر تا اینکه که رسید بعیسی بن مریم علیه السّلام و باو کتاب انجیل را فرستادیم و در قلوب تابعین او رأفت و رحمت و شفقت قرار دادیم.
شفقت در امّت حضرت عیسی علیه السّلام نظیر شفقت در امت سید ما محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بود که در باره صحابه فرموده (رحماء بینهم) و چنان عاطفه در امت حضرت عیسی علیه السّلام دائر بود که میگفتند اگر کسی سیلی بصورت کسی بزند اضافه بر اینکه بایستی گذشت کند و انتقام نکشد طرف دیگر صورت خود را بگیرد.
حالا نیز عیسویان همین را بزبان میگویند، و بهمین مطلب مینازند، لکن در مقام عمل چنانچه می‌بینیم، میلیون، میلیون، ملیارد، ملیارد، خلق را با اختراعات مهلکه در موقع جنگ بطمع جهان گیری هلاک مینمایند و هیچ باک ندارند که هم نوع خود بوده بلکه هم کیش و هم رویه خود را از نیستی ساقط نمایند.
وَ رَهبانِیَّةً ابتَدَعُوها ما کَتَبناها عَلَیهِم إِلَّا ابتِغاءَ رِضوان‌ِ اللّه‌ِ (رهبانیة) منصوب است بفعل مقدّر که بیانش (ابتدعوها) است و معنی آیه چنین میشود که گردانیدیم در قلوب کسانی که تابع حضرت عیسی بودند رأفت و رحمت و آنها از پیش خودشان اختراع نمودند رهبانیّتی که ما برای آنان فرض و واجب نکرده بودیم.
رهبانیت منسوب است برهبان و رهبان کسی را گویند که در منتهی درجه زهد و تقوای و درستکاری باشد و برای مبالغه آرند و مأخوذ از رهبت و بمعنی خوف است و بمعنی عرفی اشخاصی از نصاری را رهبان گویند که برای عبادت و تحصیل زهد و تقوی از خلق منقطع و در گوشه‌ای منزوی گردیده‌اند ما کَتَبناها عَلَیهِم یعنی اینکه طور انقطاع و گوشه گیری که رهبانان عیسویان بر خود الزام نمودند ما بر آنان

صفحه : 167
فرض و واجب ننموده و آنان را ملزم نکرده بودیم إِلَّا ابتِغاءَ رِضوان‌ِ اللّه‌ِ یعنی آنچه بر آنها واجب گردانیدیم و آنان را ملزم بر آن گردانیدیم نبود مگر پیروی نمودن خشنودی خدا.
طبرسی در تفسیر مجمع البیان از إبن مسعود چنین روایت میکند که گفته روزی ردیف رسول خدا بر خری سوار بودم فرمود میدانی ابتداء رهبانیت عیسویان از چه بود گفتم خدا و رسولش بهتر میدانند فرمود بعد از عیسی علیه السّلام جبّاران و گردن کشان آشکارا مرتکب فسق و معاصی میشدند و چون عمل آنها بر مؤمنین ناگوار بود مؤمنین از عیسویّین سه مرتبه با آنان جنگ کردند تا بسیاری از اهل توحید کشته شدند و معدودی از آنها باقی ماندند گفتند اگر با آنان جنگ کنیم دیگر کسی از اهل توحید باقی نمیماند تدبیر چنین است که زمین را بآنان واگذاریم و هر یک در مغاره کوهی بنشینیم، و بعبادت مشغول گردیم، تا وقتی که آن محمّدی که عیسی علیه السّلام بما وعده داده ظاهر گردد، و آنها بر طریق رهبانیت بودند تا وقتی که من مبعوث گردیدم بعضی از آنان بمن ایمان آوردند و بعضی ایمان نیاوردند اینکه است که فرموده فَما رَعَوها حَق‌َّ رِعایَتِها فَآتَینَا الَّذِین‌َ آمَنُوا مِنهُم أَجرَهُم وَ کَثِیرٌ مِنهُم فاسِقُون‌َ و نیز طبرسی از إبن مسعود روایت میکند که گوید من روزی نزد رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم رفتم فرمود یا إبن مسعود جماعتی که پیش از شما بودند هفتاد و دو فرقه شدند دو فرقه از آنها ناجی، و باقی هلاک گردیدند، یکی از آن دو فرقه آنهایی بودند که با جبابره مقاتله کردند بر دین عیسی علیه السّلام و کشته شدند و دیگر آنهایی که طاقت نداشتند که با سلاطین طرف شوند و آنان را دعوت بدین نمایند اینکه بود که منتشر در بلاد و مترهب گردیدند و آنهایند که در باره آنان فرموده رَهبانِیَّةً ابتَدَعُوها ما کَتَبناها عَلَیهِم بعد از آن فرمود کسی که بمن ایمان آورد و نبوت من تصدیق نمود و امر من را متابعت کرد در باره چنین کسی صادق آید
(رعاها حق رعایتها)
و کسی که بمن ایمان نیاورد و بنبوّت من تصدیق ننمود چنین کسی از هالکین است.
و در ذیل حدیث اول فرموده ای إبن مسعود میدانی رهبانیّت امّت من در

صفحه : 168
چیست گوید گفتم خدا و رسول بهتر میدانند فرمود هجرت و جهاد و روزه و نماز و زکاة و حج و عمره.
یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا اتَّقُوا اللّه‌َ وَ آمِنُوا بِرَسُولِه‌ِ یُؤتِکُم کِفلَین‌ِ مِن رَحمَتِه‌ِ وَ یَجعَل لَکُم نُوراً تَمشُون‌َ بِه‌ِ وَ یَغفِر لَکُم وَ اللّه‌ُ غَفُورٌ رَحِیم‌ٌ در مفردات چنین گفته (کفلین من رحمته) یعنی کفلین من نعمته (مثل رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنیا حَسَنَةً وَ فِی الآخِرَةِ حَسَنَةً).
و بعضی گویند مقصود از کفلین نعمتهای متوالی دنبال هم است (پایان) از بعض مفسرین است که آیه شریفه خطاب بمنافقین است که آنان بظاهر ایمان داشتند و در باطن منکر بودند، که بمحمد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ایمان آرید تا آنکه دو نصیب از رحمت یکی برای ایمان بمحمد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و دیگری برای ایمان بباقی پیمبران بشما عطا گردد. و گویند مراد از نور قرآن است که سبب نجات از ظلمت جهل و موجب هدایت یافتن بحق تعالی و صفای باطن است.
در تفسیر مجمع البیان طبرسی (ره) از سعید بن جبیر چنین حدیث میکند که رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم حضرت جعفر طیار را با هفتاد نفر سوار بحبشه فرستاد که نجاشی را باسلام دعوت نمایند پس از آنکه نجاشی دعوت آنها را پذیرفت و قبول اسلام نمود موقع بازگشتن قشون پیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم با چهل نفر از کسانی که از اهل مملکت او ایمان آورده بودند از نجاشی اجازه گرفتند و روانه بمدینه شدند وقتی فقراء اهل مدینه را دیدند مایل گردیدند که با آنان مواسات نموده و مال خود را بین فقراء آنها انفاق نمایند آن وقت اینکه آیه الَّذِین‌َ آتَیناهُم‌ُ الکِتاب‌َ مِن قَبلِه‌ِ هُم بِه‌ِ یُؤمِنُون‌َ تا قوله تعالی وَ مِمّا رَزَقناهُم یُنفِقُون‌َ فرود آمده و چون اهل کتاب از آنهایی که ایمان نیاورده بودند شنیدند قوله تعالی را أُولئِک‌َ یُؤتَون‌َ أَجرَهُم مَرَّتَین‌ِ بِما صَبَرُوا بمسلمانها افتخار مینمودند که ای گروه مسلمین کسی که از ما بکتاب شما ایمان

صفحه : 169
آرد اجر و فضیلت وی دو برابر شما است، پس شما را بر ما فضیلتی نیست اینکه بود که اینکه آیه یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا الخ فرود آمد و اشاره به اینکه برای مؤمنین دو اجر میباشد و باضافه نور و مغفرت بآنان عطا نمودیم (پایان) شاید آیه اشاره باشد بکسانی که بظاهر ایمان آورده بودند که ای کسانی که بوحدت اله ایمان آورده‌اید از روی حقیقت و دانستگی ایمان داشته باشید نه از روی نفاق و ساختگی یا از روی تقلید و گفته‌های دیگران و امر پروردگار را مراعات نمائید و پیرامون خطا و مخالفت اوامر حق تعالی نگردید، و برسول و پیمبر او نیز ایمان آرید، اگر چنین باشید که دارای ایمان واقعی و تقوای و درستکاری گردید، دو نصیب از رحمت میبرید، یکی بازای ایمان و دیگر بازاء تقوی، و شاید مقصود از (کفلین) دو اجر و دو فضیلت باشد که نصیب مؤمن با تقوی میگردد زیرا که تقوی فضیلتی است وراء ایمان هر مؤمنی متقی نیست، لکن بعکس هر شخص متّقی با ایمان است، و کسی که دارای اینکه دو فضیلت یعنی ایمان و تقوی گردیده دو قسط از رحمت نصیب او خواهد گردید وَ یَجعَل لَکُم نُوراً یک نوری در باطن وی پدید میگردد که در ظلمت طبیعت رهبر و رهنمای او میباشد و از کج روی بجاده هدایت وی را رهنمایی مینماید، و از سقوط در پرتگاه جهالت، بنور دانش او را نگاه میدارد، وَ یَغفِر لَکُم و دیگر آن کسی که دارای ایمان و تقوی گردید از خطا و لغزش در کنف حق تعالی محفوظ ماند و هر گاه خطا و لغزشی از وی پدید گردید بکرم خود عفوش مینماید بلکه چنانچه فرموده فَأُولئِک‌َ یُبَدِّل‌ُ اللّه‌ُ سَیِّئاتِهِم حَسَنات‌ٍ سوره فرقان آیه 70 کسی که دارای ملکه ایمان و تقوی باشد اضافه بر اینکه که عفو مینماید سیّئات و خطاهای وی را تبدیل میگرداند بحسنات زیرا که او صاحب فیض عظیم است.
لِئَلّا یَعلَم‌َ أَهل‌ُ الکِتاب‌ِ أَلّا یَقدِرُون‌َ عَلی شَی‌ءٍ مِن فَضل‌ِ اللّه‌ِ وَ أَن‌َّ الفَضل‌َ بِیَدِ اللّه‌ِ یُؤتِیه‌ِ مَن یَشاءُ وَ اللّه‌ُ ذُو الفَضل‌ِ العَظِیم‌ِ

صفحه : 170
(لا) در (لئلا) زائده و برای تاکید بعد از (ان) مخففه از مثقله آمده، و معنی آیه چنین میشود باید اهل کتاب بدانند که اینکه دو قسط از رحمت که نصیب مؤمنین شده بازاء ایمان و تقوای آنها از فضل و رحمت خدا است و اهل کتاب قدرت ندارند بر اینکه بخود جلب کنند رحمت خدا را زیرا که فضل و رحمت نصیب کسی میگردد که در معرض رحمت الهی واقع گردیده و خداوند صاحب فضل و بخشش بزرگ است.
شاید آیه اشاره باین باشد که و لو آنکه خداوند صاحب فضل و کرم غیر متناهی است و بخلی در مبدء فیّاض نیست لکن چون نزول رحمت محل قابل میخواهد و کسی در معرض نفحات رحمت غیر متناهی الهی واقع میگردد که قلب و سریره خود را از کثافات نفسانی پاک گردانیده و ایمان بمبدء و معاد آورده و باین وسیله خود را مهیا و در معرض رحمتهای غیر متناهی الهی واقع گردانیده و چون دل اهل کتاب از ایمان بپیمبر اسلام خالی است و نیز متصف بصفت حمیده تقوی نمیباشند اینکه است که مشمول رحمت غیر متناهی حق تعالی نخواهند گردید.

صفحه : 171

‌سورة المجادلة

اشاره

مدنیة و هی اثنتان و عشرون آیة

[سوره المجادلة (58): آیات 1 تا 8]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
قَد سَمِع‌َ اللّه‌ُ قَول‌َ الَّتِی تُجادِلُک‌َ فِی زَوجِها وَ تَشتَکِی إِلَی اللّه‌ِ وَ اللّه‌ُ یَسمَع‌ُ تَحاوُرَکُما إِن‌َّ اللّه‌َ سَمِیع‌ٌ بَصِیرٌ (1) الَّذِین‌َ یُظاهِرُون‌َ مِنکُم مِن نِسائِهِم ما هُن‌َّ أُمَّهاتِهِم إِن أُمَّهاتُهُم إِلاَّ اللاّئِی وَلَدنَهُم وَ إِنَّهُم لَیَقُولُون‌َ مُنکَراً مِن‌َ القَول‌ِ وَ زُوراً وَ إِن‌َّ اللّه‌َ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ (2) وَ الَّذِین‌َ یُظاهِرُون‌َ مِن نِسائِهِم ثُم‌َّ یَعُودُون‌َ لِما قالُوا فَتَحرِیرُ رَقَبَةٍ مِن قَبل‌ِ أَن یَتَمَاسّا ذلِکُم تُوعَظُون‌َ بِه‌ِ وَ اللّه‌ُ بِما تَعمَلُون‌َ خَبِیرٌ (3) فَمَن لَم یَجِد فَصِیام‌ُ شَهرَین‌ِ مُتَتابِعَین‌ِ مِن قَبل‌ِ أَن یَتَمَاسّا فَمَن لَم یَستَطِع فَإِطعام‌ُ سِتِّین‌َ مِسکِیناً ذلِک‌َ لِتُؤمِنُوا بِاللّه‌ِ وَ رَسُولِه‌ِ وَ تِلک‌َ حُدُودُ اللّه‌ِ وَ لِلکافِرِین‌َ عَذاب‌ٌ أَلِیم‌ٌ (4)
إِن‌َّ الَّذِین‌َ یُحَادُّون‌َ اللّه‌َ وَ رَسُولَه‌ُ کُبِتُوا کَما کُبِت‌َ الَّذِین‌َ مِن قَبلِهِم وَ قَد أَنزَلنا آیات‌ٍ بَیِّنات‌ٍ وَ لِلکافِرِین‌َ عَذاب‌ٌ مُهِین‌ٌ (5) یَوم‌َ یَبعَثُهُم‌ُ اللّه‌ُ جَمِیعاً فَیُنَبِّئُهُم بِما عَمِلُوا أَحصاه‌ُ اللّه‌ُ وَ نَسُوه‌ُ وَ اللّه‌ُ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ شَهِیدٌ (6) أَ لَم تَرَ أَن‌َّ اللّه‌َ یَعلَم‌ُ ما فِی السَّماوات‌ِ وَ ما فِی الأَرض‌ِ ما یَکُون‌ُ مِن نَجوی ثَلاثَةٍ إِلاّ هُوَ رابِعُهُم وَ لا خَمسَةٍ إِلاّ هُوَ سادِسُهُم وَ لا أَدنی مِن ذلِک‌َ وَ لا أَکثَرَ إِلاّ هُوَ مَعَهُم أَین‌َ ما کانُوا ثُم‌َّ یُنَبِّئُهُم بِما عَمِلُوا یَوم‌َ القِیامَةِ إِن‌َّ اللّه‌َ بِکُل‌ِّ شَی‌ءٍ عَلِیم‌ٌ (7) أَ لَم تَرَ إِلَی الَّذِین‌َ نُهُوا عَن‌ِ النَّجوی ثُم‌َّ یَعُودُون‌َ لِما نُهُوا عَنه‌ُ وَ یَتَناجَون‌َ بِالإِثم‌ِ وَ العُدوان‌ِ وَ مَعصِیَةِ الرَّسُول‌ِ وَ إِذا جاؤُک‌َ حَیَّوک‌َ بِما لَم یُحَیِّک‌َ بِه‌ِ اللّه‌ُ وَ یَقُولُون‌َ فِی أَنفُسِهِم لَو لا یُعَذِّبُنَا اللّه‌ُ بِما نَقُول‌ُ حَسبُهُم جَهَنَّم‌ُ یَصلَونَها فَبِئس‌َ المَصِیرُ (8)

صفحه : 172

(ترجمه)

بنام ایزد هستی بخش صاحب رحمت عام و خاص
محققا خدا شنید سخن آن زن را که در باره شوهرش با تو مجادله مینمود و شکوه او را بخدا میبرد و خدا گفتگوی شما را میشنود بدرستی که خدا شنوا و بینا است،
و اینکه مردم بعادت زمان جاهلیّت سخنان رکیک و باطل میگویند، و آن کسانی که از شما اظهار میکنند (که زنهای خود را بمنزله مادر و محارم گفتند) آنها مادرهای آنها نیستند مادرهایشان آنهایند که آنان را زائیده‌اند و هر آینه آنها میگویند گفتار ناپسند و کلام دروغ و خداوند عفو کننده و آمرزنده است،
و آن کسانی که ظهار میکنند پس از آن از گفته خود برگشتند پیش از جماع و مقاربت با زنهای خود بایستی بنده‌ای آزاد کنند و باین عمل موعظه میشوند و خدا بآنچه میکنند آگاهست،
و هر کس بنده نیابد که آزاد کند بایستی پیش از آنکه با هم تماس کنند دو ماه پی در پی روزه بگیرد و اگر بر آن نیز توانایی ندارد شصت مسکین طعام دهد و اینکه تکلیف برای اینکه است که بخدا و پیمبرش ایمان آرید اینکه حدود الهی است و برای کافرین عذاب دردناک مهیّا است،
بدرستی کسانی که در حدود الهی با خدا و رسول او مخالفت میکنند نگونسار و خوار گردند همان طوری که کسانی که پیش از آنها بودند نگونسار و خوار گردیده شدند، و ما فرود آوردیم آیات روشن خود را و برای کافرین عذاب خوار کننده مهیا است
در روزی که تمام آنها را خداوند مبعوث میگرداند پس آنان را خبردار میگردانند بآنچه کرده‌اند و آنچه را که فراموش نموده‌اند خدا تمام آنها را

صفحه : 173
ضبط نموده و بر هر چیزی شاهد و گواهست
آیا ندیدی و ندانستی که آنچه در آسمان ها و آنچه در زمین است خداوند بر آن عالم و دانا است هیچ نجوی و رازی نیست که بین سه نفر باشد مگر آنکه خدا چهارمی آنها است و نه آنکه پنج نفر باشند مگر آنکه خدا ششمی آنها است و نه کمتر از آن و نه بیشتر مگر آنکه خدا با آنها است هر کجا که بوده باشند پس از آن در قیامت آنان را خبردار میگردانند بآنچه کرده‌اند زیرا که محققا خدا بهر چیزی عالم و دانا است،
آیا ندیدی آن کسانی را که نهی شدند از نجوی نمودن پس از آن برگشتند و مخالفت نمودند آنچه را نهی شدند و نجوی کردند بگناه و مخالفت با رسول (و ای پیمبر) وقتی اینکه مخالفین نزد تو آیند (از روی نفاق) تحیّت میگویند بتو بآنچه را که خدا تحیّت قرار نداده و در دل خود گویند اگر اینکه رسول خدا بود چرا خدا ما را عذاب نمیکند بآنچه (از روی سخریّه و استهزاء می‌گوییم) عذاب دوزخ آنان را کافی است که در آینده در آن و بد بازگشتی است جهنم برای آنان.

(توضیح آیات)

اشاره

قَد سَمِع‌َ اللّه‌ُ قَول‌َ الَّتِی تُجادِلُک‌َ فِی زَوجِها وَ تَشتَکِی إِلَی اللّه‌ِ راجع بشأن نزول آیه مفسرین چنین گفته‌اند روزی خوله دختر ثعلبه و بقول دیگر خوله دختر خویلد که از انصار و قوم خزرج بود و آن زنی بود زیبا و خوش اندام شوهرش اوس بن صامت نام داشت و برادر عباده بود روزی خوله در سجود نماز بود شوهرش بر وی نگاه میکرد شهوت بر وی غالب گردید پس از نماز خواست با وی خلوت کند خوله بعذری ممانعت نمود شوهرش چون قدری عقلش سبک بود در غضب شد و گفت (انت علی‌ّ کظهر امّی) یعنی تو بر من چون پشت مادر منی و اینکه جمله را (ظهار) گویند که اگر مردی بهمسر خود اینکه جمله را بگوید بر وی حرام میشود تا وقتی که کفّاره بدهد و در زمان جاهلیت اینکه جمله بمنزله طلاق بوده بعد از آن اوس پشیمان گشت و بخوله گفت گمان میکنم تو بر من حرام شدی خوله گفت

صفحه : 174
از رسول خدا استفسار نما که حکمش چیست گفت من شرم میکنم که از رسول اللّه چنین سؤالی بکنم خوله آمد نزد حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم در حالی که عایشه سر حضرت را میشست گفت یا رسول اللّه اوس وقتی با من ازدواج نمود جوان و دارای مال بسیار و عشیره بسیار بودم و حالا که مال من را تمام نموده و فرزندان بسیار از من آورده و صبح جوانی من بشب پیری تبدیل گردیده و کسان من از من متنفّر گردیده‌اند مرا مثل مادر خود گردانیده و من نمیدانم با فرزندانم چه چاره کنم اگر باو گذارم ضایع گردند و اگر نزد خودم نگاه دارم از گرسنگی تلف میگردند و حالا از (ظهار) پشیمان گردیده آیا در اینکه موضوع هیچ تدبیری هست فرمود گمان میبرم تو بر وی حرام گردیده‌ای گفت یا رسول اللّه لفظ طلاق واقع نشده، فرمود گمان نمیبرم مگر آنکه تو بر او حرام گردیده‌ای خوله نظر ببچه‌های کوچک خود و انسی که در اثر سالها متمادی با اوس داشت بسیار غمگین و مضطرب گردید و ثانیا کلام خود را تکرار نمود و همان جواب شنید چون مأیوس گردید رو بآسمان کرد و گفت (اشکو الی اللّه فاقتی و حاجتی و شدة حالی فانزل علی لسان نبیّک ما فیه خلاصی و راحتی)«1» و باز گفت یا رسول اللّه در کار من فکری کن عایشه گفت ساکت شو که بر پیغمبر وحی نازل شده و علامت وحی اینکه بود که موقع وحی حالت خواب بحضرتش روی میداد پس از آنکه عایشه نصف سر حضرت را شسته بود حضرت بحال آمد و بخوله امر فرمود که شوهرت را حاضر گردان.
پس از آن اینکه چهار آیه قَد سَمِع‌َ اللّه‌ُ قَول‌َ الَّتِی تُجادِلُک‌َ فِی زَوجِها وَ تَشتَکِی إِلَی اللّه‌ِ تا عذاب الیم را بر وی تلاوت فرمود یعنی محققا خدا شنید سخن آن زن را که در باره شوهرش با تو گفتگو مینمود و راجع باو با خدا شکایت میکرد وَ اللّه‌ُ یَسمَع‌ُ تَحاوُرَکُما و خدا گفتگو و سؤال و جواب شما را میشنود إِن‌َّ اللّه‌َ سَمِیع‌ٌ بَصِیرٌ زیرا که خدا شنوا و بینا است.
-----------------------------------
(1) خدایا شکایت میکنم بسوی تو از فقر و شدت بد حالی خود را پس فرود آر بر زبان نبی خودت آنچه را که خلاص من و راحتی من در آن است.

صفحه : 175
در لغت فرق است بین شکوی و شکایت، شکوی اظهار نمودن امر مکروهی است که بانسان برخورد مینماید مثل مرض یا غیر آن و شکایت اظهار صدمه‌ای است که از غیر بوی اصابت مینماید (مجمع البیان) و نیز گویند (قد) در قَد سَمِع‌َ اللّه‌ُ بمعنی توقع است یعنی هم رسول اللّه و هم خوله هر دو منتظر بودند که آن مجادله را خدا بشنود و در آن باب حکمی نماید و اینکه در جمله اول سَمِع‌َ اللّه‌ُ بصیغه ماضی آمده و در جمله بعد وَ اللّه‌ُ یَسمَع‌ُ بصیغه مضارع آورده که خدا میشنود (تحاور کما) مشعر بر اینکه است شما که منتظر بودید خدا بشنود خدا میشنود گفتگوی شما را إِن‌َّ اللّه‌َ سَمِیع‌ٌ بَصِیرٌ زیرا که خدا شنوا و بینا است و تمام شنیدنیها و تمام دیدنیها نزد او حاضر و علم او بتمام اشیاء احاطه دارد چنین نقل میکنند وقتی عایشه اینکه آیات را شنید گفت (تبارک الذی وسع سمعه الاصوات کلها) بزرگوار است خدایی که هیچ صدایی بر وی پوشیده نیست در کنج خانه زنی با رسول اللّه گفتگو میکند بطوری که ما بعضی از آن را نشنیدیم و بر خدا هیچ از آن پوشیده نمانده.
و چون خوله در مقام گفتگوی با رسول اللّه و اثبات حق خود تمسک نمود بمقدمات مسلّمه مشهوره که در عرف مدّعی در مقام حق خود تمسک بآن مینمایند و آنها باعتبار قوانین شرعیه حجت نیستند که بتوان حکم شرعی را بآن اثبات نمود اینکه است که آن را مجادله نامیده در قوله تعالی آیه الَّتِی تُجادِلُک‌َ فِی زَوجِها (منهج الصادقین) الَّذِین‌َ یُظاهِرُون‌َ مِنکُم مِن نِسائِهِم آن مردهایی که از شما مؤمنین (ظهار) میکنند و بزنهای خود میگویند که (پشت تو مثل پشت مادر من است) که اینکه جمله در زمان پیش از اسلام بمنزله طلاق بوده ما هُن‌َّ أُمَّهاتِهِم إِن أُمَّهاتُهُم إِلَّا اللّائِی وَلَدنَهُم وَ إِنَّهُم لَیَقُولُون‌َ مُنکَراً مِن‌َ القَول‌ِ وَ زُوراً وَ إِن‌َّ اللّه‌َ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ

صفحه : 176
(زور) مصدر و بمعنی میل بباطل و منحرف گردیدن از حق است قوله تعالی تَتَزاوَرُ عَن کَهفِهِم یعنی مایل گردیدند از آن جهتی که بودند و بمحض اینکه گفته شود که تو بمنزله مادر منی اینکه سخن لغوی و دروغی است زن شخص مادر او نمیشود مادر آن زنی است که او را زائیده و هر گاه پشیمان گردیده از اینکه سخن لغو خدا عفو میکند و میآمرزد.
وَ الَّذِین‌َ یُظاهِرُون‌َ مِن نِسائِهِم ثُم‌َّ یَعُودُون‌َ لِما قالُوا فَتَحرِیرُ رَقَبَةٍ مِن قَبل‌ِ أَن یَتَمَاسّا آن کسانی که بعد از اینکه سخن پشیمان میشوند و برمیگردند بایستی بنده‌ای آزاد نمایند.
در اینکه مقصود از یَعُودُون‌َ چیست تکرار همان سخن است چنانچه رأی بعض مفسرین است- یا آنکه یَعُودُون‌َ یعنی برگردد از آنچه بر خود از مقاربت زوجه حرام نموده یا اینکه که رجوع کند بهمان عقد اولیه خود و غیر از اینکه آراء دیگری از مفسرین نقل شده لکن معنی دوم که برگردد از آنچه بر خود حرام نموده اولی و مناسب‌تر بنظر میآید.
خلاصه معنی آیه چنین است کسی که چنین لفظی را بهمسر خود بگوید یعنی بوی بگوید (انت علی‌ّ کظهر امّی) (تو بر من مثل پشت مادر منی) و بعد از گفته خود پشیمان گردد مجازات اولین او اینکه است که نزدیکی بآن زن بر وی حرام میگردد تا وقتی که کفاره بدهد و کفاره او چنانچه در آیه بعد فرموده فَتَحرِیرُ رَقَبَةٍ در مرتبه اول اینکه است که بنده‌ای که در قید رقّیّت و بندگی است آزاد نماید.
مِن قَبل‌ِ أَن یَتَمَاسّا پیش از آنکه با یکدیگر تماس گیرند ذلِکُم تُوعَظُون‌َ بِه‌ِ وَ اللّه‌ُ بِما تَعمَلُون‌َ خَبِیرٌ و اینکه حکم برای اندرز و تنبیه شما است که چنین سخن رکیکی بهمسر خود نگوئید و خدا بتمام اعمال و گفتار و کردار شما عالم و بینا است

صفحه : 177
فَمَن لَم یَجِد فَصِیام‌ُ شَهرَین‌ِ مُتَتابِعَین‌ِ مِن قَبل‌ِ أَن یَتَمَاسّا و کسی که نیابد بنده‌ای یا از جهت عدم استطاعت بر قیمت آن که برده‌ای بخرد و آزاد کند یا نبودن برده مثل اینکه زمان ما که اصلا غلام و کنیزی یافت نمیگردد پس بایستی پیش از تماس گرفتن و مقاربت نمودن دو ماه پی در پی روزه بگیرد.
مشهور بین فقهاء ما اینکه است که مقصود از مُتَتابِعَین‌ِ در آیه پی در پی دو ماه قمری است یا شصت روز روزه داشتن و اگر یک ماه و یک روز روزه بدارد و بعد از آن بدون عذر افطار نماید بعدا تتمه دو ماه را روزه بدارد استیناف بر وی نیست یعنی لازم نیست عمل را از سر بگیرد لکن گناه کرده و مقاربت نمودن با زنش بر وی حرام است تا وقتی که دو ماه را تمام روزه بگیرد.
فَمَن لَم یَستَطِع فَإِطعام‌ُ سِتِّین‌َ مِسکِیناً کسی که از جهت پیری یا ضعف مزاج یا غیر آن قدرت بر روزه نداشته باشد چنین کسی بایستی شصت مسکین را طعام دهد از قوت غالب همان شهری که در وی است از نان و گندم و برنج اگر قادر باشد نصف صاع و اگر قادر نباشد یعنی استطاعت ندارد بهر یک یک مدّ از طعام بدهد.
ذلِک‌َ لِتُؤمِنُوا بِاللّه‌ِ وَ رَسُولِه‌ِ وَ تِلک‌َ حُدُودُ اللّه‌ِ وَ لِلکافِرِین‌َ عَذاب‌ٌ أَلِیم‌ٌ ذلِک‌َ اشاره باین احکام و اوامری است که راجع (بظهار) مقرّر فرموده که اینکه تکالیف برای اینکه است که ایمان آورید بخدا و رسولش و پیرامون چنین الفاظ و گفتار خرافاتی نگردید و اینکه حدود قانونی است که خدای تعالی تعیین فرموده و کسانی که بپوشانند حکم خدا را و بآن عمل نکنند بر آنان است عذاب دردناک.
و شاید لام در لِتُؤمِنُوا که علّت حکم را میرساند اشاره باین باشد که وضع اینکه قوانین برای اینکه است که ایمان شما در اثر پیروی قوانین الهی محکم گردد.

صفحه : 178

نکته قابل توجه‌

اوامری که از طرف شارع رسیده البته مصالحی در آن مندرج است اما آیا مصلحت در خود امر است یا در مأمور به بعضی از دانشمندان چنین معتقدند که مصلحت در امر است و لو آنکه مأمور به خالی از مصلحت باشد یعنی شارع امر میکند و نهی مینماید برای آنکه انسان عمل کند و اطاعت نماید تا آنکه بمقام عبودیت و بندگی نائل گردد و لو آنکه فرضا هیچ مصلحتی در اوامر او غیر از پدید شدن حالت اطاعت و فرمان برداری منظور نباشد، زیرا پدید شدن حالت بندگی و متحقق گردیدن بآن از بالاترین مصالح بشمار میرود پس بنا بر اینکه ممکن است شارع بچیزی امر نماید و از چیز نهی کند برای آنکه معلوم گردد حالت اطاعت و فرمان بری در بنده هست یا نه مثل کسی که بخواهد غلام خود یا اولاد خود را امتحان نماید که فرمان بردار هست یا نه اینکه است که بعضی گفته‌اند کسی که بشوق بهشت یا خوف از جهنّم اتیان بواجبات یا خودداری از محرمات نماید اعمال او بدرجه قبول نمیرسد زیرا که بایستی منظور عامل فقط اطاعت امر مولی باشد.
پس از اینجا معلوم میشود که مصلحت در اوامر و اتیان بعبادات در امر متحقق میگردد و لو آنکه متعلق امر یعنی مأمور به فی حد نفسه خالی از مصلحت باشد چنانچه در اول سوره (تبارک) فرموده خَلَق‌َ المَوت‌َ وَ الحَیاةَ لِیَبلُوَکُم أَیُّکُم أَحسَن‌ُ عَمَلًا وقتی موت و حیات بشر برای امتحان باشد و اوامر و نواهی که بر او مقرّر فرموده بطریق اولی باید برای امتحان باشد.
و بعضی بر آنند که مصلحت در مأمور به است یعنی آنچه را شارع بمکلّفین امر نموده و آنچه را نهی فرموده ممکن نیست فی حد ذاته و فی نفسه خالی از مصلحت باشد و لو آنکه در بعضی موارد حکمت منطوی در آن نمایان نباشد مثل اکثر اعمال حج چنانچه معلوم نیست حکمت در رمی حجر و سعی در صفا و مروه و امثال آن چیست لکن حتما در آن اسرار و رموزی مندرج است که از عقل کوچک بشر خارج است.

صفحه : 179
و حق در مقام اینکه است که گفته شود در قوانین و احکام و اوامر و نواهی که از قبل شارع تعیین گردیده در هر یک دو مصلحت مراعات گردیده یکی در امر و دیگری در مأمور به.
اگر فرضا انسان برأی خود بآن اعمالی که متعلق امر واقع گردیده عمل نماید و از آنچه متعلق نهی گردیده اجتناب نماید و لو آن که مقصودش اطاعت امر مولی نباشد بآن فائده‌ای که آن عمل در بر دارد خواهد رسید مثل انفاق بفقرا و برّ و نیکی کردن بخلق خدا و غیر اینها که هر کار خیری آثار مخصوصی دارد که بر آن مترتب میگردد و نیز ظلم و تعدی و اخذ عدوانی نیز چنین است لکن کسی که در عمل خیر مقصودش امر مولی باشد در اینجا دو فائده عاید وی میگردد یکی همان فوائد دنیوی که در عمل مأخوذ بوده نصیبش میگردد و دیگر بفیوضات اخروی نیز نائل میگردد و بمقام عبودیت که از بالاترین فیوضات بشمار میرود خواهد رسید و ممکن است یک وجه از کفلین که در سوره حدید فرموده یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا اتَّقُوا اللّه‌َ وَ آمِنُوا بِرَسُولِه‌ِ یُؤتِکُم کِفلَین‌ِ مِن رَحمَتِه‌ِ«1» همین باشد.
که مقصود از آیه چنین باشد شمایی که بظاهر ایمان آورده‌اید اگر از روی حقیقت و واقعیّت دارای ایمان و تقوای گردید و اعمال شما از روی ایمان و اطاعت پروردگار انجام گیرد خداوند دو قسط از رحمت بشما کرامت فرماید یعنی از اعمالتان دو فائده نصیب شما میگردد، یکی از آن فایده‌ای که در خود آن عمل مندرج است که بدون قصد اطاعت مولی نیز مترتب بر عمل نیک میگردد، و دیگر آن فایده‌ای که از قبل اطاعت مولی مترتب بر عسل میگردد و اینکه فائده بعضی از اعمال مخصوصا واجبات را بیان نکرده‌اند دلیل نمیشود که عمل فی حدّ ذاته خالی از فائده باشد چه فائده‌ای بالاتر از آن میشود که آدمی مقام بندگی و عبودیّت را پیدا نماید، و شاید غرض از عدم ذکر حکمت بعضی از واجبات اینکه بوده که فقط اعمال برای فرمان
-----------------------------------
(1) خطاب متوجه بمؤمنین است ای کسانی که ایمان آورده‌اید تقوی پیشه خود نمائید و ایمان واقعی برسول آرید تا آنکه دو کفل که شاید مقصود دو قسمت از رحمت باشد نصیب شما گردد.

صفحه : 180
برداری انجام گیرد نه برای فایده‌ای که مترتب بر آن میگردد.
چگونه ممکن است شارع مقدس بدون مرجّح ترجیح دهد عملی را بر عمل دیگر یا تخصیص دهد فعلی را بر فعل دیگر در صورتی که ترجیح بلا مرجح و تخصیص بلا مخصّص قبیح بلکه محال است.
از اینجا معلوم میشود که آدم عاصی که ترک اوامر نماید در صورتی که امر مولی بوی رسیده یا در مورد نهی واقع گردیده و عصیان نموده مخالفت نماید چنین کسی در دو مورد دو مفسده و دو ضرر واقع گردیده، یکی از فوائد مندرجه در اوامر خود را محروم گردانیده، و دیگر بترک اوامر و مخالفت امر مولی خود را مستحق عذاب و از مرتبه عبودیّت و بنده‌گی بی‌نصیب گردانیده و از مقام بلندی که برای مطیعین مهیّا گردیده پرتاب نموده و از اجتناب ننمودن از محرمات و نواهی شرعیه خود را داخل در اشقیاء و مطرودین از رحمت خدای متعال گردانیده.
یَوم‌َ یَبعَثُهُم‌ُ اللّه‌ُ جَمِیعاً فَیُنَبِّئُهُم بِما عَمِلُوا أَحصاه‌ُ اللّه‌ُ وَ نَسُوه‌ُ وَ اللّه‌ُ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ شَهِیدٌ یوم متعلق بعامل مقدّر (اذکر) یعنی ای محمّد یاد کن روزی را که خدا مبعوث میگرداند تمام آنها را یعنی تمام افراد بشر را بیرون آرد و سیر میدهد آنها را بسوی قیامت.
در مفردات راغب چنین گوید قوله تعالی یَوم‌َ یَبعَثُهُم‌ُ اللّه‌ُ جَمِیعاً بعث دو قسم است یکی (بعث بشری) مثل بعث البعیر و بعث الانسان فی حاجته، و دیگر بعث الهی، و بعث الهی دو قسم است یکی ایجاد اشیاء از اعیان و اجناس و انواع از نیستی بهستی و اینکه مختص است بذات باری عزّ و جل‌ّ و کسی قدرت بر چنین عملی ندارد، دوم زنده کردن مردگان و اینکه قسم را اختصاص داده ببعض اولیاء خود مثل حضرت عیسی علیه السّلام و امثال او- و قوله تعالی یَوم‌َ یَبعَثُهُم‌ُ اللّه‌ُ جَمِیعاً یعنی (یخرجهم و یسیّرهم الی القیامة) (پایان)

صفحه : 181
ایزد متعال در اینکه مبارک آیه خبر میدهد بدو چیز، یکی آنکه تمام مردم در قیامت مبعوث میگردند و در ارض قیامت حاضر میشوند و از لفظ جمیعا که برای تأکید آورده ارائه میدهد که نفری از افراد بشر باقی نمیماند مگر آنکه در آن روز حاضر میگردد و دیگر هر کسی آنچه کرده از گفتار و کردار و اعمال نیک یا شرّ تماما نزد وی حاضر میگردد پس از آنکه فراموش نموده بطوری که صفحه اعمال خود را بعیان مشاهده مینماید و گوید ما لِهذَا الکِتاب‌ِ لا یُغادِرُ صَغِیرَةً وَ لا کَبِیرَةً إِلّا أَحصاها وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً.
(شهید) مثل قوله تعالی شَهِدَ اللّه‌ُ أَنَّه‌ُ لا إِله‌َ إِلّا هُوَ از ماده شهود و بمعنی مشاهده است خداوند شهید است که بعلم حضوری ازلی خود ذات سرمدی بی زوال خود را مشاهده مینماید بذات خود و نیز از جهت مبدئیّت و الهیّت خود احاطه علمیه دارد بتمام موجودات و تمام موجودات ازلا و ابدا قبل از پیدایش آنان و بعد از فناء و اضمحلال آنها در علم حضوری او موجودند زیرا که علم او سبحانه بآنها از قبل صفت الهیّت و خالقیت خود او است نه از قبل وجود آنها زیرا که علم او فعلی است نه انفعالی که مؤخّر از وجود معلوم باشد و بعبارت دیگر تمامی موجودات از مجردات و مادیات از جواهر و اعراض در علم حضوری او همیشه قبل از پیدایش آنها و بعد از فناء آنها و در حال وجود آنها نزد او حاضر و هویدایند زیرا که نسبت علم او بموجودات همیشه یکسان است اگر چه هر یک از موجودات محدود بحدّ معین و زمان معیّن میباشند لکن علم او بآنها و حضور آنها نزد او گذشته و حال و آینده ندارد زیرا که علم حضوری او همه اشیاء را فرا گرفته و هیچ چیز از احاطه علمیه او بیرون نیست و بر هر چیزی گواهست.
أَ لَم تَرَ أَن‌َّ اللّه‌َ یَعلَم‌ُ ما فِی السَّماوات‌ِ وَ ما فِی الأَرض‌ِ ما یَکُون‌ُ مِن نَجوی ثَلاثَةٍ إِلّا هُوَ رابِعُهُم وَ لا خَمسَةٍ إِلّا هُوَ سادِسُهُم وَ لا أَدنی مِن ذلِک‌َ وَ لا أَکثَرَ إِلّا هُوَ

صفحه : 182
مَعَهُم أَین‌َ ما کانُوا (النّجوة و النجاة) در لغت مکان بلند مرتفعی را گویند که از جهت ارتفاعش منفصل از اطرافش باشد و چون راز گفتن دو نفر یا سه نفر یا بیشتر با هم از فهم اطرافیانشان بالاتر است شاید باین مناسبت راز گفتن آهسته را نجوی گفته است.
قوله تعالی خطاب برسول اکرم خود نموده أَ لَم تَرَ آیا تو ندیدی مقصود از دیدن دیدن بچشم دل است که تو بچشم دل که بمراتب بسیار بیناتر و در یقین استوار تر از چشم سر است می‌بینی و میدانی که چگونه علم خدا احاطه دارد بآنچه در آسمانها است از اجرام مثل کرات و اوضاع افلاک و موجودات در آنها و موجودات علوی از انواع و اقسام ملائکه علویّین و مدبرین و غیر آنها را و نیز میداند آنچه در زمین است از انواع و اقسام جمادات از دریاها و اقیانوسها و کوه‌ها و معدنها و انواع و اقسام نباتات و حیوانات و غیر آنها که شماره و عدد آنها را نمیداند کسی مگر ذات پروردگار که علم او احاطه دارد بهمه چیز و چیزی از احاطه علمیه او بیرون نیست.
پس چون علم او احاطه دارد بهمه موجودات و آنچه در عالم واقع میگردد از احاطه علمیه او خارج نیست پس وقتی که سه نفر با هم نجوی کردند خدا چهارمی آنها است و اگر پنج نفر شدند خدا ششمی آنها است و همچنین کمتر مثل دو نفر یا زیادتر از پنج نفر هر گاه با یکدیگر بتنهایی راز گفتند خدا با آنها است هر جا که باشند و شاید نکته اینکه ثلاثة و خمسه را تخصیص بذکر داده برای اینکه باشد که در شأن نزول آیه گفته‌اند سه نفر و پنج نفر از منافقین نجوی کردند برای آنکه مؤمنین را محزون گردانند.
ممکن است در اینجا سؤالی پیش بیاید و گفته شود در سوره مائده آیه 77 فرموده لَقَد کَفَرَ الَّذِین‌َ قالُوا إِن‌َّ اللّه‌َ ثالِث‌ُ ثَلاثَةٍ وَ ما مِن إِله‌ٍ إِلّا إِله‌ٌ واحِدٌ«1» و در اینجا میفرماید ما یَکُون‌ُ مِن نَجوی ثَلاثَةٍ إِلّا هُوَ رابِعُهُم آنجا حکم میکند بکفر آن
-----------------------------------
(1) هر آینه محققا کافر گردیدند آنهایی که گفتند خدا سومی سه تا است و حال اینکه نیست الهی مگر اله واحد یکتا.

صفحه : 183
کسی که بگوید خدا سومی سه تا است و در اینجا فرموده هر گاه سه نفر باشند خدا چهارمی آنها است چه فرق است بین اینکه دو نحو کلام در پاسخ گوئیم چون نصاری اقانیم ثلاثة میگفتند خدا و عیسی و مریم و خدا را یک فرد از اینکه سه و مقابل هم میدانستند اینکه بود که حکم بکفر آنها شد (ثالث ثلاثة) یعنی یکی از سه تا که اینکه طور نسبت دادن البته کفر است وجود ممکنات در عرض وجود حق تعالی بشمار نمیآیند بلکه وجود تمام موجودات در طول وجود او واقعند.
و قوله تعالی هُوَ مَعَهُم یعنی قوام هستی موجودات بسته باراده و قدرت و مشیّت او تعالی است که همه از آثار فیض و جلوه‌ای از جلوات آثار ربوبیت بشمار میرود و هیچ موجودی از حیطه وجود و علم او خارج نیست و همه مسخر امر او و تحت اراده او میباشند که علی الدوام فیض وجود از طرف فیّاض مطلق بآنها میرسد اگر آنی فیض قطع گردد تمام موجودات برمیگردند بنیستی اولی خود هُوَ مَعَهُم در افاضه وجود بآنها، و توهم نشود که لازمه معیّت حق تعالی بموجودات اینکه است که ذات متعال ممزوج گردد بقاذورات و اشیاء پست پلید و در آنان حلول یا اتحاد پیدا نماید تعالی اللّه عن ذلک علوا کبیرا.
بلکه باید دانست که معیّت حق تعالی بموجودات از قبیل معیّت جسم بجسم نیست مثل اینکه جسمی ملاصق گردد بجسم دیگر و نیز مثل معیت عرض بموضوع مثل سفیدی و سیاهی و الوان دیگر نسبت بمحل نیست و نیز مثل صفت بموصوف نیست، زیرا که ارتباط بین واجب و ممکن چنین نیست که او جل‌ّ و علا محل باشد برای ممکنات یا ممکنات محل او باشند بلکه فقط ذات ممکن محل نفوذ فیض او و ظهور رحمت واسعه او میباشد که بوجود و صفات و کمالاتی که از مبدء زائد بآنها افاضه شده ارائه میدهند یعنی هر ممکنی بقدر دلالت وجودی که بوی افاضه شده نشان میدهد صفات و کمالات مبدء وجود را.
و بعضی از دانشمندان برای تقریب بذهن نسبت اشیاء را بحق تعالی تشبیه نموده‌اند بسایه نسبت بصاحب سایه قوله تعالی أَ لَم تَرَ إِلی رَبِّک‌َ کَیف‌َ مَدَّ الظِّل‌َّ

صفحه : 184
و نیز نسبت حق تعالی را بموجودات تشبیه نموده‌اند بروح نسبت ببدن که همان طوری که وجود و قوام سایه بصاحب سایه است، و نیز قوام و هستی و حیات بدن قائم بروح است، قوام موجودات بستگی دارد بوجود و اراده حق عز و جل‌ّ، لکن مثال از وجهی مقرب است و از وجوهی مبعّد، و همان طوری که مثل برای ذات اقدس الهی نیست مثال مطابق هم تصوّر ندارد.
إِن‌َّ اللّه‌َ بِکُل‌ِّ شَی‌ءٍ عَلِیم‌ٌ نیز مؤیّد همین معنی است که قوام موجودات بسته بعلم و اراده او است.
أَ لَم تَرَ إِلَی الَّذِین‌َ نُهُوا عَن‌ِ النَّجوی ثُم‌َّ یَعُودُون‌َ لِما نُهُوا عَنه‌ُ وَ یَتَناجَون‌َ بِالإِثم‌ِ وَ العُدوان‌ِ وَ مَعصِیَةِ الرَّسُول‌ِ در شأن نزول آیه از إبن عباس چنین نقل میکنند که عادت یهودیان و منافقین اینکه بوده که وقتی مؤمنین بامر رسول اللّه بجهاد میرفتند و خبر آنها دیر میآمد بعضی از منافقین سر راه مؤمنین یا نزدیک بآنان می‌نشستند و آهسته با هم حرف میزدند و بگوشه چشم بآنها نگاه میکردند برای آن که آنها گمان کنند که لشکر اسلام شکست خورده و غمگین گردند وقتی اینکه خبر بحضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم رسید حضرت از اینکه عمل نهی فرمود و دو سه روزی دست از اینکه عمل برداشتند بعد بهمان منوال نجوی میکردند (منهج الصادقین) وَ إِذا جاؤُک‌َ حَیَّوک‌َ بِما لَم یُحَیِّک‌َ بِه‌ِ اللّه‌ُ وَ یَقُولُون‌َ فِی أَنفُسِهِم لَو لا یُعَذِّبُنَا اللّه‌ُ بِما نَقُول‌ُ گویند یهودیان وقتی می‌آمدند نزد پیمبر اکرم بجای (السّلام علیک) میگفتند (السام علیک) و اینکه لفظ بزبان آنها فحش بود زیرا که سام‌ّ بمعنی مرگ

صفحه : 185
است یعنی مرگ بر تو باد و حضرت در جواب آنها میفرمود علیک یعنی همین سخن که گفتی بر تو باد و آنها گمان میکردند که حضرت معنی و مقصود کلام آنها را نمیفهمد اینکه بود که در دل خود می‌گفتند اگر اینکه شخص پیمبر است چرا در اثر اینکه سخن رکیک خدا بر ما عذاب فرود نمیآورد اینکه آیه بعد جواب آنها است.
حَسبُهُم جَهَنَّم‌ُ یَصلَونَها فَبِئس‌َ المَصِیرُ جهنم برای آنها کافی است و جهنم بد بازگشتی است زیرا عذابهای دنیا هر قدر هم شدید باشد با اندک از عذاب آخرت مقابلی نخواهد نمود.

صفحه : 186

[سوره المجادلة (58): آیات 9 تا 17]

اشاره

یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا إِذا تَناجَیتُم فَلا تَتَناجَوا بِالإِثم‌ِ وَ العُدوان‌ِ وَ مَعصِیَةِ الرَّسُول‌ِ وَ تَناجَوا بِالبِرِّ وَ التَّقوی وَ اتَّقُوا اللّه‌َ الَّذِی إِلَیه‌ِ تُحشَرُون‌َ (9) إِنَّمَا النَّجوی مِن‌َ الشَّیطان‌ِ لِیَحزُن‌َ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ لَیس‌َ بِضارِّهِم شَیئاً إِلاّ بِإِذن‌ِ اللّه‌ِ وَ عَلَی اللّه‌ِ فَلیَتَوَکَّل‌ِ المُؤمِنُون‌َ (10) یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا إِذا قِیل‌َ لَکُم تَفَسَّحُوا فِی المَجالِس‌ِ فَافسَحُوا یَفسَح‌ِ اللّه‌ُ لَکُم وَ إِذا قِیل‌َ انشُزُوا فَانشُزُوا یَرفَع‌ِ اللّه‌ُ الَّذِین‌َ آمَنُوا مِنکُم وَ الَّذِین‌َ أُوتُوا العِلم‌َ دَرَجات‌ٍ وَ اللّه‌ُ بِما تَعمَلُون‌َ خَبِیرٌ (11) یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا إِذا ناجَیتُم‌ُ الرَّسُول‌َ فَقَدِّمُوا بَین‌َ یَدَی نَجواکُم صَدَقَةً ذلِک‌َ خَیرٌ لَکُم وَ أَطهَرُ فَإِن لَم تَجِدُوا فَإِن‌َّ اللّه‌َ غَفُورٌ رَحِیم‌ٌ (12) أَ أَشفَقتُم أَن تُقَدِّمُوا بَین‌َ یَدَی نَجواکُم صَدَقات‌ٍ فَإِذ لَم تَفعَلُوا وَ تاب‌َ اللّه‌ُ عَلَیکُم فَأَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ وَ أَطِیعُوا اللّه‌َ وَ رَسُولَه‌ُ وَ اللّه‌ُ خَبِیرٌ بِما تَعمَلُون‌َ (13)
أَ لَم تَرَ إِلَی الَّذِین‌َ تَوَلَّوا قَوماً غَضِب‌َ اللّه‌ُ عَلَیهِم ما هُم مِنکُم وَ لا مِنهُم وَ یَحلِفُون‌َ عَلَی الکَذِب‌ِ وَ هُم یَعلَمُون‌َ (14) أَعَدَّ اللّه‌ُ لَهُم عَذاباً شَدِیداً إِنَّهُم ساءَ ما کانُوا یَعمَلُون‌َ (15) اتَّخَذُوا أَیمانَهُم جُنَّةً فَصَدُّوا عَن سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ فَلَهُم عَذاب‌ٌ مُهِین‌ٌ (16) لَن تُغنِی‌َ عَنهُم أَموالُهُم وَ لا أَولادُهُم مِن‌َ اللّه‌ِ شَیئاً أُولئِک‌َ أَصحاب‌ُ النّارِ هُم فِیها خالِدُون‌َ (17)

صفحه : 187

(ترجمه)

ای کسانی که ایمان آوردید هر گاه با هم بنجوی سخن گوئید هرگز بطریق راز و بنجوی بگناه و دشمنی و مخالفت با رسول سخن نگوئید و نجوای و راز های شما با یکدیگر بر طریق برّ و نیکویی و تقوی باشد و خود را نگاه دارید از مخالفت خدایی که بسوی او محشور میگردید،
اینکه است و جز اینکه نیست که نجوی و راز گفتن (بسخن بد) از شیطان است تا اینکه محزون و غمگین گرداند کسانی را که ایمان آورده‌اند (و نجوای شیطانی) بمؤمنین ضرر نمیزند مگر باذن و خواست خدا و بایستی مؤمنین همیشه بخدا توکّل بنمایند،
ای کسانی که ایمان آورده‌اید هر گاه در مجالس بشما گفته شود بدیگران جای دهید جا باز کنید تا در عوض خدا جای شما و منزلت شما را توسعه دهد و وقتی بشما گفته شود از مجلس برخیزید (حکم خدا را اطاعت کنید) و برخیزید خدا بلند میکند مقام کسانی که از شما مؤمنین واقعا ایمان آورده‌اید و برای کسانی که بآنها علم عنایت شده درجاتی است، و خدا بآنچه میکنید آگاهست،
ای کسانی که ایمان آورده‌اید هر گاه خواسته باشید با رسول اللّه (ص) سخن سرّی بگوئید پیش از عمل بایستی مبلغی صدقه دهید و اینکه عمل برای شما خیر است و شما را تزکیه و طاهر میگرداند پس اگر چیزی نیافتید که صدقه بدهید خداوند آمرزنده و مهربان است،
آیا ترسیدید قبل از سخن سرّی و نجوای با رسول صدقه بدهید پس حال که چنین نکردید و خداوند شما را بخشید پس بپای دارید نماز را و زکاة مال خود را بدهید و اطاعت کنید خدا و رسولش را و خدا بآنچه عمل میکنید آگاهست،
(ای رسول) آیا ندیدی کسانی را که دوستی میکنند با طائفه‌ای که مشمول غضب الهی میباشند در صورتی که نه آنها از شمایند و نه شما از آنان میباشید، و بدروغ قسم یاد میکنند (که ما اهل ایمانیم) در صورتی که خود آنان میدانند که دروغ میگویند،
خداوند برای آنها آماده نموده عذاب سخت و محققا آنها آنچه میکنند بد عملی است،
سوگندهای خود را برای حفظ خود سپر

صفحه : 188
قرار داده‌اند و راه حق را بستند پس برای آنان است عذاب خوار کننده،
هرگز نه مال و نه اولاد آنها، آنها را از خدا بی‌نیاز نمیگرداند چنین جماعتی در آتشند و در آن جاویدانند.

(توضیح آیات)

اشاره

یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا إِذا تَناجَیتُم فَلا تَتَناجَوا بِالإِثم‌ِ وَ العُدوان‌ِ وَ مَعصِیَةِ الرَّسُول‌ِ وَ تَناجَوا بِالبِرِّ وَ التَّقوی حضرت عزّت خطاب بمؤمنین و کسانی که بقلب و زبان ایمان آورده‌اند نموده که ای کسانی که بحقیقت ایمان آورده‌اید وقتی با یکدیگر آهسته راز گفتید کلماتی نگوئید که باعث گناه و دشمنی و ضدیّت و مخالفت امر پیمبر گردد، چنانچه عادت یهودیان چنین بوده، بلکه با هم راز گوئید و یکدیگر را توصیه نمائید باعمال نیکو و تقوی از محارم اللّه و آنچه خدا حرام نموده.
وَ اتَّقُوا اللّه‌َ الَّذِی إِلَیه‌ِ تُحشَرُون‌َ تکرار کلمه تقوی برای اهمیّت آن است و چون تقوی در لغت بمعنی نگاه داری از امر موذی است شاید در اینجا مقصود چنین باشد که ای مؤمنین در همه حال در گفتار و کردار و در تمام اعمالتان امر خدا و رضای او را مراعات نمائید تا آن که خود را در وقایه یعنی در حفظ او نگاه داشته باشید و در هیچ حالی مبدء خود را فراموش ننمائید آن خدایی که بسوی او در قیامت محشور میشوید.
إِنَّمَا النَّجوی مِن‌َ الشَّیطان‌ِ لِیَحزُن‌َ الَّذِین‌َ آمَنُوا نجوی بمعنی سر گوشی حرف زدن است و گاهی انسان با انسان دیگر نجوی میکند در اینجا بمؤمنین امر فرموده هر گاه نجوی کردید یکدیگر را امر نمائید به برّ و تقوی و در حدیث از حضرت رسول نقل میکنند که فرموده اگر سه نفر باشید

صفحه : 189
دو نفرتان با هم نجوی نکنید که اینکه عمل توهین بسومی است.
و قسم دیگر از نجوی نجوای شیطانی است که چیزی در خواب یا در بیداری بانسان القاء میکند که وی را محزون نماید و اینکه عمل شیطان است زیرا که وقتی شیطان با کوشش زیادی که در اغوای مؤمنین میکند شخص مؤمن با تقوای را نتوانست از طریق حق منحرف گرداند و حواس او را بخود جذب نماید در خواب یا در بیداری چیزهایی بقلب وی القاء مینماید مخصوصا در خواب که عقل آدمی موقّتا قوا را رها مینماید و برای استراحت بدن حواس را بخود وامیگذارد آن وقت شیطان بیشتر تسلّط پیدا میکند و بطور نجوی چیزهایی باو القاء مینماید و در نظر او میآورد تا آنکه او را باین وسیله بخود مشغول نموده و از توجّه بحق تعالی باز دارد.
اینکه است که خدای متعال برسول خود در سوره (مؤمنون) آیه 99 امر فرموده وَ قُل رَب‌ِّ أَعُوذُ بِک‌َ مِن هَمَزات‌ِ الشَّیاطِین‌ِ وَ أَعُوذُ بِک‌َ رَب‌ِّ أَن یَحضُرُون‌ِ«1» و در سوره اعراف آیه 20 در باره مؤمنین است إِن‌َّ الَّذِین‌َ اتَّقَوا إِذا مَسَّهُم طائِف‌ٌ مِن‌َ الشَّیطان‌ِ تَذَکَّرُوا فَإِذا هُم مُبصِرُون‌َ«2».
شاید مقصود چنین باشد که اشخاص با تقوای وقتی شیاطین بر آنان هجوم آوردند آنها بینا و عارفند و از وسوسه شیاطین پناه بخدا میبرند و بیاد خدا شیاطین را از خود رفع مینمایند.
آری شیاطین همیشه همّت خود را مصروف میگردانند و در کمین گاه مؤمنین کاملین نشسته که وقتی را بدست آورده و آنان را اغواء نمایند انسان کامل بایستی همیشه مراقب حال خود باشد وقتی رسول اللّه با آن وقت عقل که در حدیث فرموده (شیطان من مطیع و منقاد من شده) در آیه اول مأمور گردد از شر آن لعین بخدا پناه
-----------------------------------
(1) و بگو پروردگار من پناه میبرم بتو از وسوسه‌های شیاطین و پناه میبرم بتو ای پروردگار من از آنکه نزد من حاضر گردند. [.....]
(2) محققا کسانی که متقی و پرهیزکارند وقتی بآنها تماس گرفتند جماعتی از شیاطین متذکر میشوند و آنها را بینا میگردند.

صفحه : 190
ببرد چه گمان میبری بغیر او، در صورتی که شیطان قسم یاد نموده بعزّت حق تعالی که تمام افراد بشر را گمراه نماید مگر مخلصین و آنها کسانی میباشند که دل و قلب آنها از غیر خدا خالی است، با آنکه چنانچه در حدیث دارد مخلصین نیز در خطر عظیم میباشند.
وَ لَیس‌َ بِضارِّهِم شَیئاً إِلّا بِإِذن‌ِ اللّه‌ِ وَ عَلَی اللّه‌ِ فَلیَتَوَکَّل‌ِ المُؤمِنُون‌َ در مفردات راغب گفته توکیل اینکه است که اعتماد کنی بر غیر خود و او را در امور خود نائب و بجای خود قرار دهی پایان در قرآن مجید در موارد بسیاری امر بمؤمنین فرموده که بر خدا توکل نمائید مثل قوله تعالی و علی اللّه فلیتوکل المؤمنون وَ تَوَکَّل عَلَی اللّه‌ِ وَ کَفی بِاللّه‌ِ وَکِیلًا و غیر ذلک از آیات بسیار و بکسانی که اتکاء و اعتماد بخدا نموده‌اند وعده فرموده وَ مَن یَتَوَکَّل عَلَی اللّه‌ِ فَهُوَ حَسبُه‌ُ یعنی کسی که اعتماد او بخدا باشد و اتّکاء و پناه‌گاه او در تمام امور او خدا باشد خدا برای او کافی است که مهمات امور وی را اصلاح نماید.
و چون بدون اراده حق تعالی ممکن نیست در عالم خیر و شرّی پدید گردد آیه اشاره باین دارد که کسی که از شرّ شیطان و از هر شیئی موذی بخدا پناه برد و باتّکاء و اعتماد بر او خود را در پناه‌گاه او قرار داد از هر شرّ و آفتی در پناه او محفوظ ماند.
و باید دانست که معنی توکل نه اینکه است که انسان باسم توکل تنبلی را شعار خود نموده و دست از عمل و کار بردارد و گوشه‌ای بنشیند و بگوید بر خدا توکل نموده‌ام اینکه فکر یکی از اشتباهات بزرگی است که آدمی را مغرور نموده.
معنی توکل اینکه است که انسان دنبال کسب و عمل و کار برود لکن ایمان داشته باشد که اینکه اعمالی که موظفیم انجام بدهیم فقط معدّات و شرایطی بیش نیستند مؤثر خدا است و بس، مثلا وقتی مریض میشویم رجوع بطبیب و پزشک بکنیم لکن بدانیم و ایمان داشته باشیم که شفا دهنده خدا است چنانچه یکی از اسماء الحسنی

صفحه : 191
(الشافی) است و چنین است تمام امور که مؤثر او است و بس، لکن حکمت نظام عالم بر اینکه جاری گردیده که برای هر چیزی اسباب و معداتی قرار داده و هر موجودی را موظّف بکاری نموده و محبت آن کار را در دل وی نهاده.

هر کسی را بهر کاری ساختند مهر آن را در دلش انداختند
و بسیار تجربه شده که گاهی میشود دو نفر مریض نوع مرضشان یکی نوع دواء یکی پزشک یکی لکن دواء در یکی تأثیر نموده و بهبودی حاصل گردیده و در دیگری تأثیر ننموده معلوم میشود در آن یکی مصلحت در شفاء بوده خداوند او را شفاء داده، و در دیگری چنین مصلحت نبوده دواء در وی اثر نبخشیده.
خلاصه معنی حقیقی توکل همان عقد قلب و دل بستگی بخدا است و آن در اثر معرفت و شناسایی پدید میگردد کسی که قیومیت و احاطه رحمت او را در باطن خود مشاهده نموده البته بتمام قوی و مشاعر رو باو آورد تمام اتکاء و امیدواری او باو است و آنی از او غفلت ندارد.
یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا إِذا قِیل‌َ لَکُم تَفَسَّحُوا فِی المَجالِس‌ِ فَافسَحُوا یَفسَح‌ِ اللّه‌ُ لَکُم وَ إِذا قِیل‌َ انشُزُوا فَانشُزُوا فسح یفسح فسحا بمعنی توسعه دادن است خطاب بمؤمنین نموده که ای کسانی که ایمان آورده‌اید وقتی بشما گفته شد در مجلس جا باز کنید برای دیگران که بنشینند شما جای باز کنید و اگر شما در مجلسی که جا تنگ است جا باز کنید که دیگری بنشیند خدا بشما توسعه میدهد.
بعضی مجالس را حمل نموده‌اند بر مراکز غزوات یعنی میدان جنگ و نیز یَفسَح‌ِ اللّه‌ُ لَکُم را حمل نموده بر گشاده‌گی قبر یا بهشت لکن (مجالس) عام است و شامل میگردد هر مجلس تنگی را که اجتماع در آن واجب یا مستحب‌ّ یا مباح باشد نه مجلس معصیت که جای دادن در آن اعانت بر گناهست و نیز توسعه دادن

صفحه : 192
خدا که از کلمه یَفسَح‌ِ اللّه‌ُ استفاده میشود آن نیز اطلاق دارد شامل میگردد گشادگی قلب و گشادگی روزی و گشادگی در قبر و گشادگی در صحرای محشر و غیر آن را.
وَ إِذا قِیل‌َ انشُزُوا فَانشُزُوا وقتی بشما گفته شود برخیزید برخیزید از بعض مفسرین است که معنی آیه چنین است که وقتی گفتند برخیزید برای نماز جماعت یا برای جهاد یا باقی اعمال خیر برخیزید.
یَرفَع‌ِ اللّه‌ُ الَّذِین‌َ آمَنُوا مِنکُم وَ الَّذِین‌َ أُوتُوا العِلم‌َ دَرَجات‌ٍ درجات مفعول (یرفع) و آیه مشعر بر اینکه است که خدا بلند میکند درجات کسانی را که ایمان آورده‌اند و برای کسانی که بآنها علم عطاء شده درجاتی است فوق ایمان آنها.

سخنان مفسرین در توجیه آیه‌

(1) مؤمنی که باو علم عطاء گردیده بدرجاتی خداوند مقام وی را بلند گردانیده. (إبن عباس) (2) تا اینکه خدا بلند کند درجه کسانی را که از شما ایمان آورده‌اند بسبب اطاعت نمودن امر رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم.
(3) کسانی که بآنها علم عطاء شده بفضل علم آنها و سبقت آنها در اسلام برای آنها است درجاتی در بهشت یا درجه‌ای دارند در مجلس رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم زیرا که آن حضرت صلّی اللّه علیه و آله و سلّم علمای مؤمنین را در مجلس خود مقدم بر غیر علماء قرار میداد برای آنکه فضل و مقام علم معلوم گردد (مجمع البیان) راجع بعلم و علوّ مقام علماء از آیات قرآنی و احادیث نبوی و غیر آن فضیلت بیشمار رسیده، در فضیلت علم همین بس که در سوره زمر آیه 12 بطور تعجب فرموده قُل هَل یَستَوِی الَّذِین‌َ یَعلَمُون‌َ وَ الَّذِین‌َ لا یَعلَمُون‌َ إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الأَلباب‌ِ و همین آیه و غیر آن از آیات بسیاری است که دلالت صریح دارد بر علوّ مقام علما.

صفحه : 193
و نیز احادیث در فضیلت علم بقدری زیاد است که نتوان احصاء و شماره نمود، در حدیث از پیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است که فرموده
(العلماء ورثة الانبیاء)
و در جای دیگر
(مداد العلماء افضل من دماء الشهداء)
در حدیث دیگر (فضیلت عالم بر عابد مثل فضیلت من است بر پست‌ترین کسی از امّت من) و غیر اینها که در کتب اخبار بیان شده.
خلاصه تمام عقلای عالم معترفند که ترقی و تکامل بشر منوط بهمین صفت ارجمند علم است، آری علم نوری است که از مصدر جلال احدی صادر گردیده و اشراقی از آن بر قلب مؤمن پاک طینت پرتو افکنده و اطراف قلب را روش گردانیده و از شبکه حواس‌ّ از باطن بظاهر ظهور مینماید.
سؤال، آیا مقصود از علمی که اینکه قدر تعریف و تمجید از آن شده چه علمی است در پاسخ گوئیم اگر چه علم بهر چیزی نزد عقلاء بهتر از جهل بآن است، زیرا که شرافت انسان بدانایی است، لکن چنانچه معلوم است شرافت هر علمی بسته بشرافت معلوم آن است، هر قدر معلوم و شریف‌تر و پرفائده‌تر باشد علم باو شریف‌تر است.
و برای وضوح مقدمة گوئیم معلوم و محقّق است که انسان دارای دو جنبه و دو جهت است یعنی حقیقت انسانی او از دو چیز مقابل تشکیل شده، یکی جنبه روحانی، و دیگر جنبه طبیعی پس انسان دارای روحی و عقلی و بدنی و طبیعتی است و هر یک از اینکه دو جنبه را کمال و نقصی است علوم روحانی و الهی مکمّل روح بشر است، و علوم طبیعی و مادی مکمّل جنبه طبیعی وی است، و نزد عاقل پوشیده نیست که اصل و حقیقت انسانی آن جنبه روحانی او است پس از اینجا معلوم میشود هر علمی که روحانیّت انسان را تکمیل نماید شریف‌تر است و نظر بهمان کمال جنبه روحانی دارد آن حدیث مشهور که پیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم علم نافع را در سه چیز محصور فرموده
(آیة محکمة او فریضة عادلة او سنة قائمة)
(آیة محکمة) تفسیر شده بعلم توحید و آنچه در آن منطوی است از

صفحه : 194
معرفت مبدء و معاد و باقی معارف (فریضة عادلة) تفسیر شده بعلم اخلاق و تمیز بین صفات حسنه و نکوهیده (سنّة قائمة) تفسیر شده بعلم احکام و شناختن حلال و حرام و طریق عبادات و بعضی دانشمندان (فریضة عادلة) را تفسیر نموده‌اند بعلم احکام و (سنة قائمة) را بعلم اخلاق لکن نظر بقید عادلة که صفت فریضة واقع گردیده اینکه توجیهی که کردیم اولی بنظر می‌آید.
و چون باعتباری جنبه روحانی با جنبه طبیعی مقابل هم و ضدّ یکدیگرند اینکه است که چنانچه میبینیم اکثر افرادی که آن جهت طبیعی در آنان غالب گردیده و مایل بعلوم طبیعی میباشند هر قدر بعلوم طبیعی نزدیک‌تر گردند از علوم روحانی و الهی دورتر میشوند و اینکه نه برای اینکه است که علوم طبیعی و الهی را نشود با هم جمع نمود، بلکه برای اینکه است که چون تمام همّشان در تحصیل علوم طبیعی است و هدف آنها فقط شناختن آثار و خواص اشیاء است و چشم از مسبب الاسباب برداشته و بآثار دوخته و امور طبیعی را مؤثر در آثار میدانند اینکه است که غالبا چنین اشخاصی از حق منحرف میگردند و بجای آنکه خدا را مؤثر در آثار بدانند کورکورانه آثار را مستند بطبیعت میدانند و اگر از آنان پرسش شود طبیعت چیست عاجز از جواب میمانند و چون پیشوایان بشر و عقلای عالم اعتنایی بعالم طبیعت و دنیای فانی نداشته‌اند مگر بقدری که مسافر عالم حقیقت از آن توشه‌ای برای عالم آخرت بردارد و از اینکه جاده پر خطر دنیا بسلامت بمنزلگاه قرب الهی برسد اینکه است که آنچه بر کمالات روحی آدمی بیفزاید و او را از قید طبیعت برهاند در نظر آن بزرگواران شریف‌تر است.
لکن کسانی که دنبال علوم طبیعی میروند اگر هدف آنها و نقطه نظر اصلی آنها اولا شناختن مبدء و ثانیا شناختن حقیقت و آثار و خواص موجودات باشد چنین اشخاصی حقیقت علم را دریافته‌اند. و قوله تعالی سَنُرِیهِم آیاتِنا فِی الآفاق‌ِ وَ فِی أَنفُسِهِم حَتّی یَتَبَیَّن‌َ لَهُم أَنَّه‌ُ الحَق‌ُّ بدرستی که در باره آنان درست آید، زیرا کسی که در موجودات نظر کند که خواص‌ّ و آثار مکنونه در طبیعت را مشاهده نماید و از اینکه راه علم و قدرت و

صفحه : 195
حکمت آفریننده او را بنگرد و نیز از علم و عمل خود آسایش خلق را در نظر آرد، البته چنین کسی فائده علم را دریافته، و او مصداق کسانی میگردد که در شأن آنها فرموده وَ مَن یُؤت‌َ الحِکمَةَ فَقَد أُوتِی‌َ خَیراً کَثِیراً.
لکن چون اکثر مردمان زمان ما چنین سعه نفسی ندارند که بتوانند جمع کنند بین علوم طبیعی و علوم الهی اینکه است که می‌بینیم بیشتر کسانی که مشغول علوم طبیعی گردیده‌اند بعلوم الهی بی‌اعتنا میگردند مگر بندرت کسی پیدا شود که لطف الهی شامل حال او گردیده و در عین حالی که مشغول بعلوم طبیعی میباشد هدف او و نظر او بمبدء آفرینش باشد چنین کسانی حقیقت توحید را در میبابند و توان گفت اینان انسان کاملند و اینکه همه تعریف و تمجیدی که در باره تحصیل علم شده در باره چنین اشخاصی صادق آید آیا نمیبینی چه قدر آیات قرآنی بشر را ترغیب و تحریص مینماید بفکر و تأمّل در موجودات حتّی شاید یک حکمت در اینکه هر یک از انواع موجودات از شمس و قمر و کواکب و انواع و اقسام ملائکه و موجودات ارضی از انسان و حیوان و نبات حتی بکوه و بلد و غیر این‌ها را مورد سوگند قرار داده همین باشد که انسان را متوجه نماید که در اینها نظر کند و آثار و خواص مکنونه در موجودات را بدست آرد و بکار بندد و از آن چنانچه گفته شد دو فایده عایدشان گردد یکی عظمت خالق و قدرت و حکمت و آفریننده آن را بچشم دل ببیند و اینکه فضیلت کسی را میسّر میگردد که بموجودات نظر مرآتی نماید و کمالات خالق را در آن بنگرد مثل کسی که نظر میکند در نقشه‌ای یا عمارتی برای آنکه هنر و کمال نقاش و معمار را ببیند.
و دیگر فایده‌ای که عاید وی میگردد اینکه است که وقتی آثار و خواص موجودات را فهمید میفهمد که اگر بشکل مخصوصی آنها را با هم ترکیب کند آثار دیگری پیدا مینماید و اختراعات دست بشری اولاد از همین راه پدید گردیده و از اینکه فائده شایانی نصیب عامل و نوع بشری میگردد.
خلاصه عملی که کمال روحانی می‌آورد و سبب قرب میگردد نه علمی است که

صفحه : 196
در مدارس قدیم یا جدید تحصیل میشود، زیرا که آنها گر چه فضیلتند لکن فی الحقیقه صنعتی بیش نیستند.

علم رسمی سر بسر قیل است و قال نی از او کیفیتی حاصل نه حال
(شیخ بهایی) بلکه عالم حقیقی شناسایی موجودات است بآنطوری که آیت و نماینده حق تعالی و صفات کمالیه او است و چون طبیعت افراد بشر مختلف است و هر کسی باعتبار طبیعت و میل نفسانی خود مایل میگردد بتحصیل علمی که مناسب سلیقه وی است اینکه است که علم نافع را محمول بر همان مینماید و چنین پنداشته که آن بهترین اقسام علوم است.

آری آری هر کسی را بیشه‌ایست هر دلی اندر خور اندیشه‌ایست

شغل پالان گر بود پالان گری کی تواند دوخت دیبا و زری
(مثنوی) در کتاب (سیر و سلوک) راجع بعلم اندازه‌ای بحث نموده‌ایم رجوع بآن جا شود.
یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا إِذا ناجَیتُم‌ُ الرَّسُول‌َ فَقَدِّمُوا بَین‌َ یَدَی نَجواکُم صَدَقَةً ذلِک‌َ خَیرٌ لَکُم وَ أَطهَرُ فَإِن لَم تَجِدُوا فَإِن‌َّ اللّه‌َ غَفُورٌ رَحِیم‌ٌ خطاب متوجه بمؤمنین است که هر گاه خواستید با رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نجوی کنید پیش از نجوی و سخن خود بایستی صدقه دهید و اینکه حکم را برای احترام رسول و اهمیت حضور او در ضمن مراعات فقرا تأسیس نموده.
شیخ صدوق (ره) در کتاب خصال بسند صحیح متّصل از مکحون چنین روایت میکند که حضرت امیر علیه السّلام فرموده اصحاب پیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم میدانند که مردی بین صحابه نبود که فضیلت و شرافتی دارا باشد مگر آنکه من با وی در آن فضیلت شریک میباشم و باضافه برای من هفتاد فضیلت است که احدی در آنها با من شرکت ندارد بعد از آن که راوی سؤال میکند آن فضائل چیست و حضرتش

صفحه : 197
یک یک آن فضائل را بیان میفرماید تا آنکه میفرماید فضیلت بیست و چهارم آن که چون فرود آمد آیه یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا إِذا ناجَیتُم‌ُ الرَّسُول‌َ فَقَدِّمُوا بَین‌َ یَدَی نَجواکُم صَدَقَةً قسم بخدا احدی از اصحاب عمل باین آیه ننموده نه پیش از من و نه بعد از من لکن من دیناری داشتم بده درهم فروختم و پیش از آنکه میخواستم با پیغمبر سر گوشی حرف بزنم درهمی صدقه میدادم پس از آن در باره من اینکه آیه أَ أَشفَقتُم أَن تُقَدِّمُوا بَین‌َ یَدَی نَجواکُم صَدَقات‌ٍ فَإِذ لَم تَفعَلُوا وَ تاب‌َ اللّه‌ُ عَلَیکُم فَأَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ وَ أَطِیعُوا اللّه‌َ وَ رَسُولَه‌ُ وَ اللّه‌ُ خَبِیرٌ بِما تَعمَلُون‌َ فرود آمد.
خطاب بمؤمنین است که آیا شما میترسید اگر صدقه دهید فقیر شوید و چون صدقه ندادید خدا گناه شما را بخشید نماز و زکاة را بپا دارید و امر خدا و رسول را اطاعت نمائید و خدا بر ظاهر و باطن شما آگاهست.
خلاصه میفرماید غیر از من کسی باین حکم عمل ننموده و شیعه و سنّی اینکه مطلب را متّفقا نقل نموده‌اند. و در کتاب (مخزن اللئالی) که راجع بفضائل حضرت امیر علیه السّلام است آن هفتاد فضیلت مشروحا ثبت گردیده رجوع بآن جا شود.
أَ لَم تَرَ إِلَی الَّذِین‌َ تَوَلَّوا قَوماً غَضِب‌َ اللّه‌ُ عَلَیهِم ما هُم مِنکُم وَ لا مِنهُم وَ یَحلِفُون‌َ عَلَی الکَذِب‌ِ وَ هُم یَعلَمُون‌َ (الم) تقریر است آیا تو نمیبینی یعنی میبینی کسانی که اظهار محبّت و دوستی میکنند با طائفه و قومی که مورد غضب الهی واقعند در صورتی که نه آنها از شمایند و نه شما از آنهائید.
شاید آیه اشاره بمنافقین باشد که آنها که بظاهر ایمان آورده‌اند و با طایفه

صفحه : 198
یهود که آنان در مورد غضب الهی واقعند دوستی میکنند و آن منافقین نه از شما مؤمنین میباشند و نه از آن یهودیان (مُذَبذَبِین‌َ بَین‌َ ذلِک‌َ) و آنها بدروغ قسم یاد میکنند که ما ایمان آورده‌ایم در صورتی که خودشان میدانند دروغ میگویند و ایمان نیاورده‌اند.
أَعَدَّ اللّه‌ُ لَهُم عَذاباً شَدِیداً إِنَّهُم ساءَ ما کانُوا یَعمَلُون‌َ، اتَّخَذُوا أَیمانَهُم جُنَّةً فَصَدُّوا عَن سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ فَلَهُم عَذاب‌ٌ مُهِین‌ٌ برای چنین اشخاص عذاب بسیار سخت آماده شده یعنی در قیامت زیرا قسم خود را سپر خود قرار میدادند و نیز آنان از راه دروغ و نفاق میخواستند مردم را فریب دهند که بظاهر با مسلمانها بودند و چنین وانمود میکردند که ما از شمائیم و در باطن با کفار بودند و اسرار مسلمانها را بآنها میرساندند اینکه است که در اینکه سه آیه برای تأکید عذاب آنان آیه اول فرموده لَهُم عَذاباً شَدِیداً آیه دوم فَلَهُم عَذاب‌ٌ مُهِین‌ٌ و آیه سوم أُولئِک‌َ أَصحاب‌ُ النّارِ هُم فِیها خالِدُون‌َ و اینکه طور تهدید در آیات برای اینکه است که ضرر چنین مردمانی چه در زمان رسول صلی اللّه علیه و آله و سلّم و چه بعد حتی در اینکه زمان ما خیلی زیاد است حتی توان گفت که چنین اشخاص منافقی که بصورت مسلمانها در می‌آیند ضررشان بر دین زیادتر از ضرر یزید و إبن زیاد و شمر میباشد لعنة اللّه علیهم اجمعین.

صفحه : 199

[سوره المجادلة (58): آیات 18 تا 22]

اشاره

یَوم‌َ یَبعَثُهُم‌ُ اللّه‌ُ جَمِیعاً فَیَحلِفُون‌َ لَه‌ُ کَما یَحلِفُون‌َ لَکُم وَ یَحسَبُون‌َ أَنَّهُم عَلی شَی‌ءٍ أَلا إِنَّهُم هُم‌ُ الکاذِبُون‌َ (18) استَحوَذَ عَلَیهِم‌ُ الشَّیطان‌ُ فَأَنساهُم ذِکرَ اللّه‌ِ أُولئِک‌َ حِزب‌ُ الشَّیطان‌ِ أَلا إِن‌َّ حِزب‌َ الشَّیطان‌ِ هُم‌ُ الخاسِرُون‌َ (19) إِن‌َّ الَّذِین‌َ یُحَادُّون‌َ اللّه‌َ وَ رَسُولَه‌ُ أُولئِک‌َ فِی الأَذَلِّین‌َ (20) کَتَب‌َ اللّه‌ُ لَأَغلِبَن‌َّ أَنَا وَ رُسُلِی إِن‌َّ اللّه‌َ قَوِی‌ٌّ عَزِیزٌ (21) لا تَجِدُ قَوماً یُؤمِنُون‌َ بِاللّه‌ِ وَ الیَوم‌ِ الآخِرِ یُوادُّون‌َ مَن حَادَّ اللّه‌َ وَ رَسُولَه‌ُ وَ لَو کانُوا آباءَهُم أَو أَبناءَهُم أَو إِخوانَهُم أَو عَشِیرَتَهُم أُولئِک‌َ کَتَب‌َ فِی قُلُوبِهِم‌ُ الإِیمان‌َ وَ أَیَّدَهُم بِرُوح‌ٍ مِنه‌ُ وَ یُدخِلُهُم جَنّات‌ٍ تَجرِی مِن تَحتِهَا الأَنهارُ خالِدِین‌َ فِیها رَضِی‌َ اللّه‌ُ عَنهُم وَ رَضُوا عَنه‌ُ أُولئِک‌َ حِزب‌ُ اللّه‌ِ أَلا إِن‌َّ حِزب‌َ اللّه‌ِ هُم‌ُ المُفلِحُون‌َ (22)

(ترجمه)

روزی که خداوند تمام (منافقین را) مبعوث میگرداند پس برای خداوند بدروغ سوگند یاد میکنند همین طوری که بدروغ برای شما سوگند یاد میکنند و گمان میکنند که فائده‌ای از سوگند خود میبرند، آگاه باشید محققا آنها دروغ میگویند،
شیطان بر دل آنان سخت احاطه نموده پس یاد خدا را فراموش نموده‌اند آنها حزب شیطانند آگاه باشید که حزب شیطان، آنان زیان کارانند
بدرستی که آنهایی که مخالفت و دشمنی میکنند با خدا و رسول خدا، آنان خوارترین مردمند،
خداوند نوشته و ثبت نموده (در لوح محفوظ) که البته من و رسولانم بر مردم غالب شویم، زیرا که خداوند توانای غالب است
(ای رسول) هرگز نخواهی یافت

صفحه : 200
کسانی را که ایمان بخدا و روز قیامت دارند دوستدار کسی باشند که دشمنی میکند با خدا و رسولش هر چند آنان پدرانشان یا پسرانشان یا برادرانشان یا اهل عشیره ایشان باشند زیرا که در قلوب مؤمنین ایمان نوشته شده و بروح قدسی آنان مؤیّد گردیده‌اند و در قیامت داخل میگردند ببهشتی که نهرهای مصفّا زیر درختانش جاریست و در بهشت جاویدانند خدا از آنها راضی است و آنها نیز از خدا راضی میباشند اینکه جماعت مؤمنین حزب خدایند آگاه باشید که محققا حزب خدا رستگارانند

(توضیح آیات)

یَوم‌َ یَبعَثُهُم‌ُ اللّه‌ُ جَمِیعاً فَیَحلِفُون‌َ لَه‌ُ کَما یَحلِفُون‌َ لَکُم وَ یَحسَبُون‌َ أَنَّهُم عَلی شَی‌ءٍ أَلا إِنَّهُم هُم‌ُ الکاذِبُون‌َ در مقام بیان حال منافقین برآمده که روزی که خداوند تمام آنان را مبعوث میگرداند یعنی روز قیامت و در مورد سؤال واقع میگردند آنها همین طوری که در دنیا بدروغ برای شما قسم یاد مینمودند که ما با شما مسلمانها میباشیم در آنجا هم نیز بحسب عادت دیرینه‌شان با آنکه قیامت روزی است که حقایق ظاهر میگردد با اینکه حال خبث سریره آنها بطوری است که در آنجا هم نیز می‌خواهند باطن خودشان را مخفی گردانند و گفتار دروغ خود را سرپوش اعمال رکیک خود گردانند و سرّ اینکه مطلب شاید اینکه باشد که چنانچه در احادیث بسیار دارد که انسان مبعوث میگردد بهمان طور و حالی که از دنیا بیرون رفته، و چون منافقین صفت نفاق و ملکه دروغ گویی در نفس و باطن آنها تمرکز نموده اینکه است که در قیامت هم بهمان حال مبعوث میگردند و حتی در مقابل پروردگار رب‌ّ العالمین هم نیز دست از دروغ گویی نتوانند بردارند و گمان میکنند همان طوری که تظاهر آنها باسلام در دنیا جان و مال آنان را محفوظ مینمود، از روی بیخردی و نفهمی.
شاید گمان برند در قیامت هم نیز آنها را از عذاب باز میدارد و نظیر اینکه آیه قوله تعالی است وَ لَو رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنه‌ُ وَ إِنَّهُم لَکاذِبُون‌َ شاید مقصود چنین باشد که

صفحه : 201
چنان صفات رذیله نکوهیده در اعماق دل کفار و منافقین رسوخ نموده که اگر فرضا آنها را بدنیا برگردانند باز بر همان اعمال و افعال ناپسند خود ادامه میدهند مؤمنین بایستی آگاه باشند و فریب مردمان منافق دروغگو را نخورند که در ظاهر با مسلمانها میباشند و در باطن با کفار.
در تفسیر (مجمع البیان) از حسن بصری نقل میکند که چنین گفته در قیامت چند موقف یعنی چند محل دارد، در جایی قبح کذب بدیهی و ظاهر میگردد، و در آنجا دیگر منافقین نتوانند دروغ بگویند و در جای دیگر مثل آدم بیهوش میگردند و مثل بچه‌های سخن راست و دروغ با هم گویند، و در آن حال نفهمی گمان میکنند که اثری بر آن دروغ آنها مترتب میگردد (پایان) استَحوَذَ عَلَیهِم‌ُ الشَّیطان‌ُ فَأَنساهُم ذِکرَ اللّه‌ِ أُولئِک‌َ حِزب‌ُ الشَّیطان‌ِ أَلا إِن‌َّ حِزب‌َ الشَّیطان‌ِ هُم‌ُ الخاسِرُون‌َ مرجع ضمیر عَلَیهِم‌ُ منافقینند که بر آنان چنان شیطان غالب گردیده که خدا را فراموش نموده و تابع نفس و شیاطین گردیده‌اند آگاه باشید که جنود و سپاهیان شیطان آنها خسران برده‌اند یعنی سرمایه عمر عزیز خود را هدر کرده‌اند و ضایع گردانیده‌اند.
إِن‌َّ الَّذِین‌َ یُحَادُّون‌َ اللّه‌َ وَ رَسُولَه‌ُ أُولئِک‌َ فِی الأَذَلِّین‌َ، کَتَب‌َ اللّه‌ُ لَأَغلِبَن‌َّ أَنَا وَ رُسُلِی إِن‌َّ اللّه‌َ قَوِی‌ٌّ عَزِیزٌ در آیه جمله لَأَغلِبَن‌َّ را بلام که برای تأکید مضمون جمله آرند و بنون تأکید ثقیله که آن را نیز برای تأکید آرند مؤکد فرموده که خدا نوشته و ثبت فرموده که من و پیمبرانم هر آینه غالب و قاهر میگردیم بر کسانی که شقاق و ضدّیت میکنند با خدا و رسول او زیرا که خدا قوی و غالب بر هر چیزی است هُوَ القاهِرُ فَوق‌َ عِبادِه‌ِ کفار و منافقین چون میدیدند عدّه مؤمنین نسبت بکفار اندک مینماید چنین

صفحه : 202
گمان میبردند که کفار بالاخره غالب میگردند و مؤمنین را از پا در می‌آورند اینکه بود که منافقین از روی فریب شیطانی میخواستند بمکر و تدلیس در ظاهر خود را جزو مؤمنین بشمار آرند که اگر فتح و ظفر با مؤمنین شد آنها نیز خود را از آنها محسوب دارند و اگر غلبه با کفار گردید با آنان باشند دیگر ندانسته بودند که اگر چه در هر دوره و زمانی مؤمنین و موحدین نسبت بکفار از حیث کمیّت و عدد کمتر مینمایند لکن همان عدد اندک از حیث کیفیّت و شدت وجود و قاهریّت غالب بر کفارند زیرا که مؤمنین و موحدین چون روح و قلبشان مرتبط بمقام الوهیّت گردیده و خداوند تعالی غالب و قاهر و فوق هر چیزی است اینکه است که فرموده وَ لِلّه‌ِ العِزَّةُ وَ لِرَسُولِه‌ِ وَ لِلمُؤمِنِین‌َ سوره منافقین آیه 9، همیشه مؤمنین و لو آنکه بنظر بیخردان اندک نمایند لکن در واقع غلبه و عزّت و شوکت برای آنان است چنانچه فرموده کَم مِن فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَت فِئَةً کَثِیرَةً بِإِذن‌ِ اللّه‌ِ سوره (بقره) آیه 250.
لا تَجِدُ قَوماً یُؤمِنُون‌َ بِاللّه‌ِ وَ الیَوم‌ِ الآخِرِ یُوادُّون‌َ مَن حَادَّ اللّه‌َ وَ رَسُولَه‌ُ وَ لَو کانُوا آباءَهُم أَو أَبناءَهُم أَو إِخوانَهُم أَو عَشِیرَتَهُم لا تَجِدُ کسانی که بخدا و بقیامت ایمان دارند نمییابی تو ای محمّد چنین باشند یعنی چنین نیستند که دوستی و مودّت نمایند با کسانی که مخالفت و ضدّیت مینمایند با خدا و رسول خدا اگر چه نزدیکان آنها پدرانشان یا اولادشان یا برادران و عشیره آنان باشند.
اشاره به اینکه آن علقه محبت بخدا و دل بستگی بمقام الوهیت که منبعث از ایمان میگردد مانع از اینکه است که مؤمن پرهیزکار اظهار دوستی و محبت کند با کسانی که مخالفت میکنند با خدا و رسول خدا، چگونه ممکن است جمع شود بین دوستی با کسی و دوستی با دشمن او، هرگز ممکن نیست.

صفحه : 203
و چنانچه تاریخ نشان میدهد مؤمنین صدر اسلام و کسانی که با رسول اللّه از مکه بمدینه مهاجرت نمودند در راه اسلام از همه چیز خود گذشتند حتّی در جهاد با اولاد و برادران خود در مقام مبارزه بر میآمدند و هر گاه با آنان مقابلی مینمودند آنها را از پا در می‌آوردند چنین است ایمان هر گاه در روح و قلب انسان نفوذ نماید.
أُولئِک‌َ کَتَب‌َ فِی قُلُوبِهِم‌ُ الإِیمان‌َ وَ أَیَّدَهُم بِرُوح‌ٍ مِنه‌ُ وَ یُدخِلُهُم جَنّات‌ٍ تَجرِی مِن تَحتِهَا الأَنهارُ خالِدِین‌َ فِیها رَضِی‌َ اللّه‌ُ عَنهُم وَ رَضُوا عَنه‌ُ أُولئِک‌َ حِزب‌ُ اللّه‌ِ أَلا إِن‌َّ حِزب‌َ اللّه‌ِ هُم‌ُ المُفلِحُون‌َ أُولئِک‌َ اشاره بچنین اشخاصی است که محبت خدا و رسول خدا مانع از اینکه گردیده که دوستی و محبّت بنمایند با کسانی که مخالفت خدا و رسول او مینمایند و آنها کسانی میباشند که ایمان در قلب و دل آنان ثابت و متمرکز گردیده، و در اعماق قلب آنها نفوذ نموده.
و چنانچه آیه نشان میدهد چنین اشخاصی دارای چهار مزیّت و چهار فضیلت گردیده‌اند.
اول خدا آنها را مؤیّد و منصور گردانیده بر وحی از خود اضافه روح بخود اضافه تشریفیه است و شاید مقصود از بِرُوح‌ٍ مِنه‌ُ جبرئیل امین است که مؤمنین را تأیید مینماید یا مقصود از روح همان نور ایمان است که تقویت دهنده قلوب مؤمنین است و قوله تعالی وَ کَذلِک‌َ أَوحَینا إِلَیک‌َ رُوحاً مِن أَمرِنا که روح در اینکه جا تفسیر بجبرئیل شده و شاید مرجع ضمیر مِنه‌ُ اللّه، باشد مثل آن که در سوره بقره بعد از بیان خلقت آدم علیه السّلام در مقام شرافت انسان فرموده نَفَخت‌ُ فِیه‌ِ مِن رُوحِی و نیز حضرت عیسی را روح اللّه نامیده و اینکه طور بیان اشاره بقرب مؤمنین و درجات بلند آنها است که شدت قرب مؤمنین را بحق تعالی استعارة تشبیه نموده بقرب روح بجسد.

صفحه : 204
دوم برای آنان بهشتهای مصفّایی آماده نموده با نهرها و چشمه‌هایی که همیشه از زیر تختها و آرام‌گاه آنان آب جریان دارد و بالاتر از آن خلود آنها است در بهشت.
سوم که از بالاترین تمام نعمتها بشمار می‌آید رضایت و خشنودی خدا است از آنها و رضایت آنها از خدا.
چهارم مؤمنین را حزب خود و جنود و لشکریان خود نامیده و حزب خدا را از رستگاران و سعادتمندان معرفی فرموده.

صفحه : 205

‌سورة الحشر مدنیّة

اشاره

عدد آیاتها اربع و عشرون آیة

[سوره الحشر (59): آیات 1 تا 10]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
سَبَّح‌َ لِلّه‌ِ ما فِی السَّماوات‌ِ وَ ما فِی الأَرض‌ِ وَ هُوَ العَزِیزُ الحَکِیم‌ُ (1) هُوَ الَّذِی أَخرَج‌َ الَّذِین‌َ کَفَرُوا مِن أَهل‌ِ الکِتاب‌ِ مِن دِیارِهِم لِأَوَّل‌ِ الحَشرِ ما ظَنَنتُم أَن یَخرُجُوا وَ ظَنُّوا أَنَّهُم مانِعَتُهُم حُصُونُهُم مِن‌َ اللّه‌ِ فَأَتاهُم‌ُ اللّه‌ُ مِن حَیث‌ُ لَم یَحتَسِبُوا وَ قَذَف‌َ فِی قُلُوبِهِم‌ُ الرُّعب‌َ یُخرِبُون‌َ بُیُوتَهُم بِأَیدِیهِم وَ أَیدِی المُؤمِنِین‌َ فَاعتَبِرُوا یا أُولِی الأَبصارِ (2) وَ لَو لا أَن کَتَب‌َ اللّه‌ُ عَلَیهِم‌ُ الجَلاءَ لَعَذَّبَهُم فِی الدُّنیا وَ لَهُم فِی الآخِرَةِ عَذاب‌ُ النّارِ (3) ذلِک‌َ بِأَنَّهُم شَاقُّوا اللّه‌َ وَ رَسُولَه‌ُ وَ مَن یُشَاق‌ِّ اللّه‌َ فَإِن‌َّ اللّه‌َ شَدِیدُ العِقاب‌ِ (4)
ما قَطَعتُم مِن لِینَةٍ أَو تَرَکتُمُوها قائِمَةً عَلی أُصُولِها فَبِإِذن‌ِ اللّه‌ِ وَ لِیُخزِی‌َ الفاسِقِین‌َ (5) وَ ما أَفاءَ اللّه‌ُ عَلی رَسُولِه‌ِ مِنهُم فَما أَوجَفتُم عَلَیه‌ِ مِن خَیل‌ٍ وَ لا رِکاب‌ٍ وَ لکِن‌َّ اللّه‌َ یُسَلِّطُ رُسُلَه‌ُ عَلی مَن یَشاءُ وَ اللّه‌ُ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ قَدِیرٌ (6) ما أَفاءَ اللّه‌ُ عَلی رَسُولِه‌ِ مِن أَهل‌ِ القُری فَلِلّه‌ِ وَ لِلرَّسُول‌ِ وَ لِذِی القُربی وَ الیَتامی وَ المَساکِین‌ِ وَ ابن‌ِ السَّبِیل‌ِ کَی لا یَکُون‌َ دُولَةً بَین‌َ الأَغنِیاءِ مِنکُم وَ ما آتاکُم‌ُ الرَّسُول‌ُ فَخُذُوه‌ُ وَ ما نَهاکُم عَنه‌ُ فَانتَهُوا وَ اتَّقُوا اللّه‌َ إِن‌َّ اللّه‌َ شَدِیدُ العِقاب‌ِ (7) لِلفُقَراءِ المُهاجِرِین‌َ الَّذِین‌َ أُخرِجُوا مِن دِیارِهِم وَ أَموالِهِم یَبتَغُون‌َ فَضلاً مِن‌َ اللّه‌ِ وَ رِضواناً وَ یَنصُرُون‌َ اللّه‌َ وَ رَسُولَه‌ُ أُولئِک‌َ هُم‌ُ الصّادِقُون‌َ (8) وَ الَّذِین‌َ تَبَوَّؤُا الدّارَ وَ الإِیمان‌َ مِن قَبلِهِم یُحِبُّون‌َ مَن هاجَرَ إِلَیهِم وَ لا یَجِدُون‌َ فِی صُدُورِهِم حاجَةً مِمّا أُوتُوا وَ یُؤثِرُون‌َ عَلی أَنفُسِهِم وَ لَو کان‌َ بِهِم خَصاصَةٌ وَ مَن یُوق‌َ شُح‌َّ نَفسِه‌ِ فَأُولئِک‌َ هُم‌ُ المُفلِحُون‌َ (9)
وَ الَّذِین‌َ جاؤُ مِن بَعدِهِم یَقُولُون‌َ رَبَّنَا اغفِر لَنا وَ لِإِخوانِنَا الَّذِین‌َ سَبَقُونا بِالإِیمان‌ِ وَ لا تَجعَل فِی قُلُوبِنا غِلاًّ لِلَّذِین‌َ آمَنُوا رَبَّنا إِنَّک‌َ رَؤُف‌ٌ رَحِیم‌ٌ (10)

صفحه : 206

(ترجمه)

سوره حشر در مدینه فرود آمده و بیست و چهار آیه است
بنام ایزد هستی بخش صاحب رحمت عام و خاص
آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است همه تسبیح و ستایش مینمایند آن خدای مقتدر حکیم را (ذات کبریایی)
اللّه آن کسی است که برای یاری اسلام کفار را بیرون کرد از وطنشان برای اول حشر و شما مسلمانان گمان نمیکردید که آنان از دیارشان بیرون روند و کفار گمان میکردند که حصارهای محکم پناه‌گاه آنها است از عذاب خدا پس عذاب خدا بر آنان آمد از جایی که گمان نمیکردند و ترس و خوفی در قلبهای آنها انداخته شد بطوری که بدست خود و بدست مؤمنین خانه‌های خود را خراب نمودند.
ای خردمندان از اینکه واقعه عبرت گیرید
و اگر نبود که خداوند بر آنان نوشته (و بتقدیر ازلی ثبت گردیده بود) که آنها جلاء وطن کنند در دنیا مبتلا بعذاب میگردیدند و در آخرت بعذاب دوزخ گرفتار میباشند
و عذاب برای اینکه بود که با

صفحه : 207
خدا و رسول او دشمنی نموده، و کسی که با خدا دشمنی کند محققا خدا سخت انتقام است (و عذاب خدا بر چنین کسانی سخت است).
آنچه از درخت خرما که در دیار بنی نضیر بریدند و آنچه را بر پا گذاردند همه بامر خدا بود (برای آنکه خوار کند بدکاران را) و مجازات کند فسّاق را و یاری کند مؤمنین را
و آنچه را خداوند برگردانید بر پیمبر خود از مال و ملک ایشان (بنی نضیر) (شما مسلمانها) برای تحصیل آن غنایم اسب و شتری نتاخته بود بد (پیاده بحصار آمدید و جنگی واقع نگردید که بر شما زحمتی رسیده باشد) و لکن خدا مسلّط میگرداند پیمبران خود را بر هر کس بخواهد و خدا بر هر چیزی توانا است.
و آنچه را خداوند از اموال اینکه کفار برسولش غنیمت داد آن متعلق بخدا و رسول و خویشاوندان رسول و یتیمان و فقیران و راه گذران است و اینکه حکم برای اینکه است که غنائم بر دولت توانگران نیفزاید، و آنچه رسول بشما عطا میکند بگیرید و از آنچه شما را از آن نهی مینماید باز ایستید (یعنی مطیع امر رسول باشید) و از مخالفت امر خدا خودداری نمائید- محققا خداوند سخت عقاب کننده است
(غنائم) مخصوص بفقرا و کسانی است که با رسول اللّه هجرت نمودند و آنان کسانی میباشند که برای یاری رسول خدا از وطنهای خود مهاجرت نمودند و مالهای خود را رها کردند برای آنکه بجویند فضل و خشنودی خدا را و یاری کنند خدا را و پیمبر او را آنان جماعت راست گویانند (در دعوای ایمان صادقند)
و دیگر غنیمت برای کسانی است که در مدینه جای گرفتند و ایمان آوردند پیش از آنکه مهاجرین بدیارشان (یعنی مدینه) برسند و دوست میداشتند کسانی را که مهاجرت کنند بطرف آنها و در سینه آنان هیچ حاجتی نبود (هیچ طمع و حسد نداشتند) از آنچه بمهاجرین عطا شده بود و هر قدر بچیزی نیازمند بودند باز مهاجرین را بر خود مقدم میداشتند و هر کس نفس خود را از بخل و حرص نگاه دارد چنین کسانی از رستگارانند،
و آنهایی که بعد از مهاجرین و انصار ایمان آوردند و تابع گردیدند

صفحه : 208
میگویند پروردگار را بیامرز ما را و برادران ما را و آن کسانی که بر ما سبقت گرفته‌اند در ایمان و قرار نده در قلب ما هیچ کینه و حسد نسبت بکسانی که ایمان آورده بودند ای پروردگار تویی که در باره ما رئوف و مهربان و بخشنده‌ای.

(توضیح آیات)

اشاره

سَبَّح‌َ لِلّه‌ِ ما فِی السَّماوات‌ِ وَ ما فِی الأَرض‌ِ وَ هُوَ العَزِیزُ الحَکِیم‌ُ تسبیح و ستایش نمودن حق تعالی و تقدیس و تنزیه نمودن او است از هر صفت نقص و پلیدی که در ممکنات است.
آنچه در آسمانها است از انواع و اقسام ملائکه و ساکنین کرات حتی اجرام سماوی و آنچه در زمین است از ذوی العقول و غیر ذوی العقول از جمادات و نباتات و حیوانات و آنهایی که صاحب عقل و رویّه‌اند از افراد بشر و جن و غیر اینها تماما خدا را بپاکی تقدیس و ستایش مینمایند و او است غالب بر هر چیزی و او حکیم و درست کردار است که آنچه کند از روی علم و حکمت و درستکاری انجام میدهد.
پس از آنکه حق تعلق در سوره مجادله بعضی از مردم را حزب خدا و بعضی را حزب شیطان نامید اینکه سوره حشر را افتتاح فرمود بمقهوریت حزب شیطان یَدُ اللّه‌ِ فَوق‌َ أَیدِیهِم آری همیشه حزب خدا غالب است و در بیان غلبه حزب اللّه در اینکه جا فرموده.
هُوَ الَّذِی أَخرَج‌َ الَّذِین‌َ کَفَرُوا مِن أَهل‌ِ الکِتاب‌ِ مِن دِیارِهِم لِأَوَّل‌ِ الحَشرِ ما ظَنَنتُم أَن یَخرُجُوا وَ ظَنُّوا أَنَّهُم مانِعَتُهُم حُصُونُهُم مِن‌َ اللّه‌ِ فَأَتاهُم‌ُ اللّه‌ُ مِن حَیث‌ُ لَم یَحتَسِبُوا مفسرین گویند در سال چهارم هجرت حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم با جمعی از خواص از جهت دیه دو نفر از قبیله بنی عامر که در عهد آن حضرت بودند و عمرو بن امیّه

صفحه : 209
ضمری آنها را کشته بود حضرتش برای اصلاح بین آنان بمنزلهای یهودیان بنی النّضیر رفت و بنی النضیر و بنی العامر با هم عهد و پیمان بسته بودند حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم در دیه آن دو نفر عامری که عمرو بن امیّه آنها را کشته بود امان طلبید، گفتند سمعا و طاعة در هر چه تو فرمایی اطاعت میکنیم، در پنهانی با هم گفتند کار محمّد را بسازید همان طوری که حضرت پشت بدیوار خانه آنان داده بود رفتند بالای بام که سنگی بسر مبارکش بزنند جبرئیل علیه السّلام حضرتش را خبردار گردانید حضرت فورا از آن جا بیرون رفت و بهمراهانش گفت از اینجا بیرون نروید و خودش بسوی مدینه روان گردید آنها بطلب حضرت بر آمدند کسی از مدینه میآمد گفت حضرت را در مدینه دیدم پس از آن پیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم محمّد مسلمه را امر نمود که کعب بن اشرف که رئیس قبیله بنی النضیر بود بکشد محمّد بن مسلمه بامر حضرت با سلکان بن سلامة و سه نفر دیگر از بنی الحرث در طلب کعب از مدینه بیرون رفتند و پیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم از عقب آنها روان شد و در خارج مدینه در موضعی بنشست و انتظار میکشید و محمّد بن مسلمه با رفقای خود بنزدیک قصر کعب رسیدند و آنها را بپای حصار نشانید و کعب را صدا زد کعب گفت تو کیستی گفت من برادر تو محمّد بن مسلمه و وی برادر رضاعی کعب بود گفت ای برادر آمده‌ام تا چند درهمی از تو قرض بگیرم برای آنکه محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم از ما مطالبه صدقه میکند، کعب گفت قرض نمیدهم مگر اینکه رهن یعنی گروی بدهی محمّد گفت پائین بیا رهن آورده‌ام کعب در همان شب داماد شده بود عروس چون صدای محمّد بن مسلمه را شنید گفت نمی‌گذارم پائین روی کعب التفاتی بقول عروس نکرد و پائین رفت محمّد با او معانقه نمود و با هم صحبت مینمودند تا از قصر دور شند محمّد بن مسلمه سر کعب را زیر بغل گرفت و آن سه نفر همراهانش را صدا زد کعب فریاد کشید عروس صدای او را شنید فریاد کشید بنی النضیر از خانه‌های خود بیرون دویدند وقتی بآن جا رسیدند کعب را کشته دیدند، و محمّد بن مسلمه با رفقای خود فرار نموده بودند چون صبح شد خبر کشته شدن کعب را بحضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم رسانیدند اصحاب شاد

صفحه : 210
گردیدند و حضرت امر باصحاب نمود که با جماعت بنی النضیر جهاد کنند و پیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بآنان اعلام داد که چون خطای شما ظاهر گردید از حجاز خارج گردید و اگر نه آماده جنگ شوید پس از آن ده روز آنان را امان داد تا آنها بتهیه سفر مشغول گردیدند.
إبن ابی‌ّ کسی را نزد یهودیان فرستاد که از وطن خود بیرون نروید و من با دو هزار کسان خود در حمایت شمایم یهودیان بسخن آن شخص مغرور گردیدند و یاغی گشتند چون خبر بحضرت رسید پانزده روز قلعه آنها را محاصره نمود آنان جلای وطن اختیار نمودند حضرت فرمود بشرط آنکه اسلحه خود را بگذارید و آن مقدار که توانید از مال خود ببرید و اینکه طور آنها از اطراف مدینه بیرون رفتند و باریحا و اذرعات که در ناحیه شام است رفتند و همگی رفتند مگر طایفه آل ابی حقیق و آل حی‌ّ بن اخطب که آنان باهل خیبر ملحق گردیدند اینکه است حکایت آنکه در اینکه آیه فرموده هُوَ الَّذِی أَخرَج‌َ الَّذِین‌َ کَفَرُوا مِن أَهل‌ِ الکِتاب‌ِ مِن دِیارِهِم لِأَوَّل‌ِ الحَشرِ ... وَ قَذَف‌َ فِی قُلُوبِهِم‌ُ الرُّعب‌َ ما ظَنَنتُم أَن یَخرُجُوا وَ ظَنُّوا أَنَّهُم مانِعَتُهُم حُصُونُهُم مِن‌َ اللّه‌ِ فَأَتاهُم‌ُ اللّه‌ُ مِن حَیث‌ُ لَم یَحتَسِبُوا هرگز شما مؤمنین گمان نمیکردید که یهودیان قبیله بنی النّضیر با آن ثروت و اقتداری که داشتند از اطراف مدینه بدون جنگ و خون ریزی بیرون روند و خود آن یهودیان چنین گمان میکردند که حصون و قلعه‌های محکمی که برای خود بنا نموده‌اند مانع میگردد از اینکه مسلمانها بر آنان غالب گردند لکن فرمان و حکم خدای تعالی بر اخراج آنها جاری گردید و از جایی که هیچ وقت چنین گمانی نداشتند چنان ترس و رعبی در دل آنان افتاد که بمجرّد آنکه اعلام جنگ بر آنها جاری گردید جلای وطن نموده و آن همه بناهای عالی و دستگاه مجللی که برای آسایش خود مهیّا نموده بودند بگذارند و بیرون روند.

صفحه : 211
یُخرِبُون‌َ بُیُوتَهُم بِأَیدِیهِم وَ أَیدِی المُؤمِنِین‌َ پس از آنکه یهودیان قبیله بنی النّضیر عازم بیرون رفتن شدند و هر چه اثاث البیت داشتند بیرون بردند خودشان بدست خود و دستهای مؤمنین خانه‌ها و بناهای مجلل خود را خراب نمودند برای آنکه خانه‌های آنها بدست مسلمانها نیفتد.
چون وَ أَیدِی المُؤمِنِین‌َ بایدیهم عطف داده ظاهر آیه چنین مینماید که موقع خراب کردن آنان خانه‌های خود را مؤمنین در خراب کردن با آنها شرکت نمودند با هم مشغول بخراب کردن شدند که خود کفار در داخل که آنچه اجناس قیمتی در آن است بردارند و مؤمنین از خارج برای آن که داخل گردند و غنیمت بدست آرند.
فَاعتَبِرُوا یا أُولِی الأَبصارِ اعتبار نظر کردن و تدبّر کردن در چیز نامعلومی است که از آن معلومی حاصل گردد و در اینجا فَاعتَبِرُوا امر است که پس از اینکه حکایت باشخاص با خرد امر فرموده که ای کسانی که صاحب عقل و تدبیرید نظر کنید و ببینید چه قدرت خلاقه‌ای بود که بدون جنگ و خون ریزی و کش مکش چنان ترس و خوفی در دل یهودیان بنی النّضیر انداخت که بدست خود بناهای عالی خود را خراب نمودند و جلای وطن کردند و وعده‌ای که قبلا خدای تعالی برسولش داده بود که بر اینکه قبیله ظفر می‌یابد و پیمبر اکرم باصحابش خبر داده بود که بدون جنگ بر آنان ظفر می‌یابیم واقع گردید.
و از دو جهت توان اینکه واقعه را از قبیل معجزات بشمار آورد.
یکی پیش گویی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم که بر اینکه قبیله ظفر می‌یابم و اموال و دیار آنان را بدست می‌آورم و وعده خدا واقع گردید.
دیگر اصل خود چنین واقعه‌ای که یک قبیله سنگینی باین آسانی متفرق گردند و بی‌زحمت مالشان بدست مؤمنین آید.

صفحه : 212
خلاصه خدای تعالی امر فرموده که نظر کنید و تدبّر نمائید تا آنکه از روی بصیرت و فهمیدگی ایمان آرید زیرا که ایمان تقلیدی چندان فائده ندارد.
و آیه مشعر بر اینکه است که خرابی خانه‌های آنان در اثر خرابی دل و سریره آنها ظهور و بروز نموده زیرا که دل آدمی اگر آلوده بکفر و هوا پرستی و جایگاه شیاطین نگردد حرم خدا و جایگاه ملائکه قدسیّین است و چون کفار باعمال نکوهیده خود خانه دل خود را که حرم اللّه بود خراب نمودند نتیجه آن چنین شد که خانه‌های مسکونی آنها بدست مؤمنین افتد و ویران گردد اینکه است که در آخر آیه امر بتدبّر و تفکّر فرموده فَاعتَبِرُوا یا أُولِی الأَبصارِ که شما که صاحب عقل و فطانت میباشید از اینکه قضایا پند و اندرز گیرید.
وَ لَو لا أَن کَتَب‌َ اللّه‌ُ عَلَیهِم‌ُ الجَلاءَ لَعَذَّبَهُم فِی الدُّنیا وَ لَهُم فِی الآخِرَةِ عَذاب‌ُ النّارِ و اگر نه اینکه بود که در تقدیر ازلی نوشته شده بود که جماعت بنی النّضیر بدون جنگ و خون ریزی وطن و خانه‌های خود را بگذارند و بیرون روند هر آینه مبتلا میگردیدند هم بعذاب دنیا که کشته شدن و اسیر گردیدن و مال آنان هدر رفتن باشد، و هم بعذاب آخرت که نکال و عذاب جهنم است، لکن چون حکمت الهی چنین اقتضاء نمود که آنان باختیار خود از دیار خود بیرون روند عذاب دنیوی از آنان برداشته شد فقط چون بر کفر خود باقی ماندند البته مبتلا بعذاب اخروی خواهند گردید، اینکه است که فرموده وَ لَهُم فِی الآخِرَةِ عَذاب‌ُ النّارِ برای آنها ثابت است عذاب آتش جهنّم.
ذلِک‌َ بِأَنَّهُم شَاقُّوا اللّه‌َ وَ رَسُولَه‌ُ وَ مَن یُشَاق‌ِّ اللّه‌َ فَإِن‌َّ اللّه‌َ شَدِیدُ العِقاب‌ِ (شق) در لغت بمعنی پاره نمودن و دو قسمت نمودن یک چیز است مثل قوله تعالی یوم تشقق الارض وَ انشَقَّت‌ِ السَّماءُ و امثال آن، در مفردات چنین گفته وَ مَن یُشاقِق‌ِ اللّه‌َ وَ رَسُولَه‌ُ یعنی کفار گردیده‌اند در شقّی غیر از شق اولیاء خط!!!

صفحه : 213
و مَن یُحادِدِ اللّه‌َ و نحوه (پایان) خلاصه آیه اشاره باین است که همین طوری که قبیله بنی النّضیر در اثر شقاق و دشمنی و مخالفت خدا و رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم مبتلا گردیدند باستیصال و همین طور هر کس مخالفت نماید حکم خدا و رسولش را بداند که خدا شدید الانتقام است، یعنی همین طوری که در مورد رحمت کثیر الخیر و کثیر الاحسان است در مورد غضب نیز بشدت انتقام میکشد.
وَ ما أَفاءَ اللّه‌ُ عَلی رَسُولِه‌ِ مِنهُم فَما أَوجَفتُم عَلَیه‌ِ مِن خَیل‌ٍ وَ لا رِکاب‌ٍ وَ لکِن‌َّ اللّه‌َ یُسَلِّطُ رُسُلَه‌ُ عَلی مَن یَشاءُ وَ اللّه‌ُ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ قَدِیرٌ غنیمت مالی بود که مسلمانها پس از جهاد با کفار و مظفریّت و غالب گردیدن بر آنان از مال آنها بدست می‌آوردند و (ماء) موصوله مبتدا، فما اوجفتم خبر او و (فی‌ء) در اصل بمعنی رجوع است و (افاء اللّه) یعنی بازگشت نمود، از بعض مفسرین است آیه مشعر بر اینکه است که مال مال خدا است و بدست یهودیان عاریتی بود و آنان لایق نبودند اینکه بود که خداوند باز گردانید برسولش زیرا که او است مالک ملک و ملکوت (روح البیان) آنچه را خدا باز گردانید از غنیمت از مال و امتعه یهودیان بنی النّضیر آن مخصوص رسول او است زیرا که شما مؤمنین در اینجا زحمت و مشقتی نکشیدید نه اسبی دوانیدید و نه شتری و نه با آنان جهاد نمودید، و لکن خدا تسلّط میدهد رسول خود را بر هر کسی که بخواهد زیرا که خدا بر هر چیزی توانا است.
خلاصه آیه در مقام اینکه است که بمؤمنین بفهماند که چون آنان در بدست آوردن غنیمت در اینجا زحمتی نکشیدند تا آن که مالی در مقام زحمت ذی حق گردند پس نباید منتظر گرفتن غنیمت باشند بلکه اینکه تفضلی است که خداوند مخصوص برسولش گردانید.

صفحه : 214
ما أَفاءَ اللّه‌ُ عَلی رَسُولِه‌ِ مِن أَهل‌ِ القُری فَلِلّه‌ِ وَ لِلرَّسُول‌ِ وَ لِذِی القُربی وَ الیَتامی وَ المَساکِین‌ِ وَ ابن‌ِ السَّبِیل‌ِ در (منهج الصادقین) چنین روایت میکند که إبن عمر گفته من از علی بن الحسین علیه السّلام پرسیدم که مقصود از ذوی القربی و یتامی و مساکین و إبن السّبیل که در آیه گفته شده کیانند فرمود آنها اقرباء ما و مساکین ما و از ما کسانی که در غیر وطن محتاج میگردند.
و محمّد بن مسلم از ابی جعفر علیه السّلام روایت میکند که از پدرش امام زین العابدین چنین نقل میکند که فرموده (برای ما است سهم فقراء و سهم ذا القربی و ما با مردم در آنچه باقی ماند شریک میباشیم یعنی سهم مال ذی القربی برای ما است و ما با مردم شریک میباشیم در آنچه باقی مانده باشد از مال) و ظاهر حدیث مقتضی اطلاق است خواه آنان اغنیاء باشند یا فقراء و اینکه موافق مذهب شافعیست لکن نزد فقهای امامیّه مال برای فقراء اقارب رسول و بنی عبد المطلب است.
و از حضرت صادق چنین روایت میکنند که فرموده ما جماعتی میباشیم که خدا واجب گردانیده بر بندگان خود فرمان برداری ما را و برای ما است انفال (مالی که بغنیمت بدست می‌آید) و نیز برای ما است مالی که برگزیده باشد از چهار پایان خوب و کنیزان خوب صورت و درّ قیمتی و هر چیزی که بیمثل باشد.
و بدان اموالی که ائمه و ولات در آن تصرف دارند سه نوع است.
اول مالی است که از مسلمان باسم زکاة گرفته میشود و حکم آن در آیه صدقات معلوم گردید قوله تعالی إِنَّمَا الصَّدَقات‌ُ لِلفُقَراءِ وَ المَساکِین‌ِ الخ.
دوم غنایم که بجهاد از کفار گرفته شده بطور قهر و غلبه و حکم آن نیز در آیه وَ اعلَمُوا أَنَّما غَنِمتُم مِن شَی‌ءٍ الخ بیان شده.
سوم فی‌ء است، و آن مالیست که از کفار منتقل میگردد بمسلمانها بدون جهاد و آن مخصوص برسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است در حال حیاتش و بعد از وی برای کسی

صفحه : 215
میباشد از ائمه که قائم مقام او باشد و آنها بهر کس خواهند بدهند، و در هر چه صلاح دانند مصرف نمایند و اینکه قول امیر المؤمنین علیه السّلام و إبن عباس و عمر است و تمام فقهاء را رأی بر اینکه است که مستحقین در خمس بنی هاشم میباشند از فرزندان ابو طالب (پایان) کَی لا یَکُون‌َ دُولَةً بَین‌َ الأَغنِیاءِ مِنکُم وَ ما آتاکُم‌ُ الرَّسُول‌ُ فَخُذُوه‌ُ وَ ما نَهاکُم عَنه‌ُ فَانتَهُوا وَ اتَّقُوا اللّه‌َ إِن‌َّ اللّه‌َ شَدِیدُ العِقاب‌ِ در مقام علّت حکم برآمده که مال فی‌ء که از کفار بدون جنگ و خون ریزی منتقل برسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم میگردد برای اینکه است که اگر بدست مردم افتد آن مال قسمت میشود بین متموّلین و ثروت‌مندان شما و فقرا بی‌بهره می‌مانند پس شما مؤمنین بایستی آنچه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم تفضلا بشما میدهد بگیرید و آنچه که بشما نهی میفرماید از آن خوداری نمائید اشاره به اینکه تابع حکم خدا و کلام رسول او صلّی اللّه علیه و آله باشید و از روی هوی و هوس چیزی نگوئید و کاری نکنید که مخالف رضای حق تعالی باشد و مستحق عذاب و سخط او گردید و پرهیزکار گردید و بدانید که آنچه پیمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بشما امر مینماید یا از آن نهی میفرماید آن حکم خدا و بامر خدا است وَ ما یَنطِق‌ُ عَن‌ِ الهَوی إِن هُوَ إِلّا وَحی‌ٌ یُوحی خدا میگوید رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم از روی میل و هوای نفسانی خود امر و نهی بشما نمیکند هر چه بگوید وحی است از جانب حق تعالی فرود آمده و اگر مخالفت نمائید محققا خدا در موقع غضب (شدید الانتقام) است و عذاب او سخت است.
لِلفُقَراءِ المُهاجِرِین‌َ الَّذِین‌َ أُخرِجُوا مِن دِیارِهِم وَ أَموالِهِم یَبتَغُون‌َ فَضلًا مِن‌َ اللّه‌ِ وَ رِضواناً وَ یَنصُرُون‌َ اللّه‌َ وَ رَسُولَه‌ُ أُولئِک‌َ هُم‌ُ الصّادِقُون‌َ (للفقراء) بدل ذی القربی است یعنی آن مال غنیمتی که از یهودیان بنی

صفحه : 216
النضیر منتقل بپیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم گردیده مال خدا و رسول و ذی القربی است و نیز برای فقراء مهاجرین آن کسانی که زیان بردند از مالشان و دست از مال و وطن و شهرشان برداشتند و با رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم از مکه بمدینه هجرت نمودند و چنین کردند برای آنکه فضل خدا و رضای او را بدست آرند آنان یاوران دین خدا و رسول او میباشند و آنها کسانی هستند که در اظهار ایمان صادق و راستگویند.
آری برای هر چیزی علامتی است که باید بآن علامت شناخته شود، مؤمنین صدر اسلام امتحان خود را دادند واقعا برای دین از مال و اولاد و قوم و عشیره و وطن گذشتن و بفقر و فاقه زیستن بلکه از جان گذشتن کار آسانی نیست مخصوصا نسبت بکسانی که عمری در بت پرستیدن گذرانیده علاوه بر اینکه که دست از دین آباء و اجداد برداشته و بخدای یگانه ایمان آوردن اینکه خود عمل فوق العاده‌ای است که مؤمنین صدر اسلام از خود نشان دادند.
و شخص متفکر میداند که چنین اشخاص و عربهای متعصّب وحشی که در باره آنها فرموده الأَعراب‌ُ أَشَدُّ کُفراً وَ نِفاقاً اینکه طور منقلب گردانیدن که چنین از خود گذشتگی نشان دهند از بالاترین معجزات بشمار میرود زیرا که چنین عملی از عهده بشری خارج است و اینکه نفوذ خدایی است که در اعماق دل آنان نفوذ نموده.
لکن متأسفانه گویا اینکه نفوذ و آن مغناطیس کلام رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و آن ایمان صادقی که در عهد رسول اللّه داشتند نسبت باکثر آنان مستودع بوده یعنی عاریتی بود، زیرا چنانچه میدانیم بعد از رسول عهد ولایتی که با آنها نسبت بذریه طاهرین خود (ع) بسته بود حب ریاست غالب گردید و آن عهد ولایت را شکستند و عوض مزد رسالت او با اولاد و عترت طاهرین او چه کردند مخصوصا چه سفارش‌هایی که راجع به یگانه اولاد طاهره خود حضرت زهرا سلام اللّه علیها نمود که در آن حدیث مشهور باتفاق شیعه و سنّی از حضرت رسول اکرم نقل میکند که فرموده
(فاطمة بضعة منّی یؤذینی من آذاها و ینصبنی من انصبها و ان اللّه یغضب لغضبها

صفحه : 217
و یرضی لرضاها)
فاطمه پاره تن من است هر کس او را آزار کند مرا آزار نموده و خداوند برای غضب فاطمه غضب میکند و برای خشنودی او خشنود میشود و امثال اینکه حدیث را بطرق مختلفه سنّی و شیعه مثل صحیح مسلم و صحیح ترمذی از کتب معتبره سنّیها و نیز در جلد هشتم بحار مجلسی و غیر آن در کتب شیعه ذکر نموده‌اند (الا لعنة اللّه علی القوم الظالمین) وَ الَّذِین‌َ تَبَوَّؤُا الدّارَ وَ الإِیمان‌َ مِن قَبلِهِم یُحِبُّون‌َ مَن هاجَرَ إِلَیهِم وَ لا یَجِدُون‌َ فِی صُدُورِهِم حاجَةً مِمّا أُوتُوا وَ یُؤثِرُون‌َ عَلی أَنفُسِهِم وَ لَو کان‌َ بِهِم خَصاصَةٌ وَ مَن یُوق‌َ شُح‌َّ نَفسِه‌ِ فَأُولئِک‌َ هُم‌ُ المُفلِحُون‌َ پس از ستایش و تعریف مهاجرین و کسانی که با رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بمدینه هجرت نمودند، در مقام ستایش انصار بر آمده و آنان کسانی بودند که پیش از ورود پیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم در مدینه قبول اسلام نمودند و منتظر قدوم مبارکش بودند (تبوءوا الدار و الایمان) اشاره بهمان مؤمنین است که جایگاه آنان مدینه بود و اینکه ایمان را بدار عطف داده شاید اشاره باین باشد که همین طوری که مدینه وطن و محل استقرار آنان بود در ایمان نیز استقرار و ثبات داشتند.
در اینکه آیه چند صفت ارجمند و فضیلت از فضائل انصار را بیان فرموده.
(اول) از کلمه من قبلهم چنین استفاده میشود که انصار پیش از مهاجرین ایمان آورده بودند، و شاید مقصود چنین باشد که آنان پیش از آمدن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بمدینه ایمان داشتند و باضافه چنان ایمان در قعر قلب آنان نفوذ نموده بود که مثل وطن و خانه مستقر آنان گردیده بود و در آن ثابت بودند.
(دوم) دوست میداشتند که مهاجرین در منزل آنها باشند و از آنان پذیرایی نمایند.
(سوم) از آنچه پیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم از مال بنی النّضیر بمهاجرین داد حسد و غبطه

صفحه : 218
پیدا نکردند و منتظر تلافی و عوضی نیز نبودند.
(چهارم) وَ یُؤثِرُون‌َ عَلی أَنفُسِهِم وَ لَو کان‌َ بِهِم خَصاصَةٌ انصار با تنگ دستی و احتیاج خودشان بر مهاجرین ایثار مینمودند و مهاجرین را بر خود مقدم می‌انداختند.
مفسرین در بیان اینکه آیه وَ لا یَجِدُون‌َ فِی صُدُورِهِم حاجَةً مِمّا أُوتُوا گویند چون وقتی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله مالی که از غنیمت بنی النضیر بدست آورد و بین مهاجرین قسمت نمود انصار چیزی در ذهنشان خطور ننمود و باین قسمت راضی بودند اینکه آیه در شأن آنان فرود آمد، در منهج الصادقین چنین روایت میکند رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم انصار را طلبید و آنچه بمهاجرین محبت و انفاق نموده بودند بیان فرمود پس از آن گفت ای انصار اگر میل دارید غنیمت بنی النّضیر را در میان شما قسمت کنم لکن بایستی شما عهده دار شوید که همان طوری که شما مهاجرین را در منزل خود جای داده‌اید و از آنان پذیرایی نموده‌اید بهمان طور عمل نمائید، یا آن که غنیمت بنی النضیر را بین مهاجرین قسمت کنم و از منزل شما بیرون روند و شما عهده‌دار خرج آنان نباشید، سعد بن معاذ و سعد بن عباده گفتند یا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ما میل داریم که مال را بین مهاجرین قسمت نمایی و آنها همین طوری که در منزل ما، میباشند بمانند، زیرا که روشنایی و برکت خانه ما از آنان است، حضرت در باره آنان دعاء فرمود آن وقت اینکه آیه وَ یُؤثِرُون‌َ عَلی أَنفُسِهِم وَ لَو کان‌َ بِهِم خَصاصَةٌ فرود آمد یعنی انصار با احتیاج و فقر خود مهاجرین را بر خود ترجیح میدهند.
وَ یُؤثِرُون‌َ عَلی أَنفُسِهِم وَ لَو کان‌َ بِهِم خَصاصَةٌ بروایت عبد اللّه مسعود شبی در مسجد رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بعد از نماز شام و خفتن مردی از میان صفوف برخواست و گفت من مرد غریبی میباشم و بر هیچ چیزی قدرت ندارم مرا طعامی دهید، حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود ای درویش ذکر غریب مکن که دل مرا اندوهگین نمودی، پس از آن فرمود در جهان غریب چهار است.

صفحه : 219
اول مسجدی که میان طائفه‌ای باشد که در آنجا نماز نخوانند.
دوم قرآنی که در خانه‌ای باشد و خوانده نشود.
سوم عالمی که در میان جماعتی باشد و مردم دنبال او نروند و اخذ مسائل از وی ننمایند.
چهارم اسیری از اهل اسلام که در میان کفّار باشد.
پس از آن فرمود کیست که مئونه اینکه مرد را کفایت کند تا در فردوس اعلا وی را جای دهند، حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام برخواست و دست مرد را گرفت و بخانه فاطمه زهرا علیه السّلام برد و گفت ای دختر رسول اللّه در باره اینکه میهمان فکری کن، گفت یا إبن عم‌ّ در منزل اندک طعامی هست حسن و حسین گرسنه‌اند و تو روزه میباشی و آن طعام بقدر یک نفر زیادتر نیست، فرمود آن را حاضر کن، فاطمه (ع) طعام را حاضر نمود حضرت امیر طعام را نزد مهمان گذاشت و با خود فکر نمود اگر من با مهمان طعام بخورم مهمان سیر نمیشود، و اگر نخورم شاید او منفعل گردد پس دست دراز کرد و چنان نمود که چراغ را روشن میکند و در اصلاح آن تأنّی ورزید تا مهمان از غذاء خوردن فارغ گردید وقتی حضرت فاطمه چراغ آورد دیدند آن طعام همان طور که بود هست حضرت امیر علیه السّلام فرمود ای درویش چرا غذاء نخوردی گفت سیر شدم، پس از آن حضرت امیر علیه السّلام و فاطمه و بچه‌ها و فضه و همسایه‌ها از آن طعام خوردند و سیر شدند و هنوز آن طعام باقی بود، روز دیگر که حضرت امیر علیه السّلام نزد حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم آمد و از وی سؤال نمود که دیشب چگونه گذرانیدی گفت بخیر و خوبی و حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم حکایت مهمان و غذاء و چراغ را بیان فرمود، حضرت امیر علیه السّلام عرض میکند یا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم چه کسی بشما خبر داد، فرمود جبرئیل نزد من آمد و مرا خبردار نمود و اینکه آیه وَ یُؤثِرُون‌َ عَلی أَنفُسِهِم وَ لَو کان‌َ بِهِم خَصاصَةٌ را آورد، و اینکه حکایت را نیز عاصم بن کلیب که یکی از روات سنّی‌ها است باندک تفاوتی نقل نموده.

صفحه : 220
وَ مَن یُوق‌َ شُح‌َّ نَفسِه‌ِ فَأُولئِک‌َ هُم‌ُ المُفلِحُون‌َ (شح‌ّ) در مفردات چنین گفته (الشح بخل مع الحرص و ذلک فیما کان عادة قال تعالی وَ أُحضِرَت‌ِ الأَنفُس‌ُ الشُّح‌َّ و قال وَ مَن یُوق‌َ شُح‌َّ نَفسِه‌ِ«1» پایان خلاصه پس از تعریف و ستایش انصار که آنان مال خود را ایثار نمودند بر مهاجرین در صورتی که خودشان کمال احتیاج را داشتند اینکه فضیلت را تعمیم میدهند و بطور اطلاق میفرماید، هر کس چنین باشد که نفس خود را از بخل و خود خواهی و از آنچه بایستی از نعم الهی که نصیب وی گردیده انفاق نماید بخل نورزد چنین کسانی آنان رستگاران و سعادتمندانند.
آری رستگاری و سعادتمندی نصیب کسی میگردد که نفس خود را از کثافات نفسانی که بالاترین آنها بخل و حرص است برهاند و بخل منحصر بمال نیست بلکه بر آنچه انسان دارا باشد صادق آید خواه مال باشد یا علم یا مقام باشد یا جاه آنچه را فضیلت میشمارند بایستی بدیگران انفاق نماید و گر نه متصف بشح نفس میگردد و باید خود را از اینکه مرض نفسانی و خود خواهی و حرص و بخل برهاند.
خلاصه کسی بتمام معنی از شح نفس خالی است که دارای نفس و طبیعت خیر باشد و از هر نعمتی که بوی کرامت شده خلق را منتفع گرداند (أَحسِن کَما أَحسَن‌َ اللّه‌ُ إِلَیک‌َ) خواهی متمتع شوی از نعمت دنیا با خلق کرم کن که خدا با تو کرم کرد و بالاترین چیزی که سبب بخل و حرص میگردد محبت دنیا و نفس پرستی است زیرا که محبت دنیا چشم دل انسان را کور میگرداند و چنان وی را شیفته نفس خود میکند که هر چه هست از مال و کمال برای خود میخواهد و برای خود ذخیره مینماید، حتّی ممکن است بخل بجایی رسد که علاوه بر اینکه آدم بخیل از مال و علم و مقام خود کسی را برخوردار نمینماید مانع دیگران هم بشود و قوله تعالی در سوره نساء آیه (41) الَّذِین‌َ یَبخَلُون‌َ وَ یَأمُرُون‌َ النّاس‌َ بِالبُخل‌ِ وَ یَکتُمُون‌َ ما آتاهُم‌ُ اللّه‌ُ مِن فَضلِه‌ِ وَ أَعتَدنا لِلکافِرِین‌َ عَذاباً مُهِیناً
-----------------------------------
(1) در معنی شح گفته شح بخل است که با حرص توأم باشد و در جایی صادق آید که اینکه صفت عادت شخص باشد.

صفحه : 221
تأیید مینماید اینکه که گفتیم که شح‌ّ نفس منحصر ببخل مال نیست بلکه شامل میگردد کتمان و پوشیدن آن چه را که خدا از راه فضل عطاء فرموده زیرا که ما آتیهم اللّه در اینکه آیه عموم دارد و شامل میگردد آنچه را که بوی عطاء شده.

سخنان مفسرین در بیان شح نفس‌

(1) مردی بعبد اللّه مسعود گفت من مردی شحیحم هیچ چیزی از دست من بیرون نمیاید و بغیر نمیرسد، گفت تو بخیلی نه شحیح زیرا که شحیح آن است که مال خود را نگاه دارد و از مال برادر مؤمن خود بخورد و ظالم و بخیل کسی است که مال خود را بکسی ندهد.
(2) از إبن زید نقل میکنند که گفته هر کس اخذ چیزی نکند که خداوند نهی نموده و منع نکند چیزی را که خداوند امر نموده چنین کسی نگاه دارنده نفس خود میباشد از شح.
(3) سعید بن جبیر گفته شح نفس گرفتن حرام و منع زکاة است.
(4) انس از رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم چنین روایت میکند که هر کس زکاة بدهد و مهمانی کند و هر گاه مهمی پیش آید مال را خرج کند چنین کسی از شح نفس بری باشد، و بروایت جابر انصاری حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرموده
(اتّقوا الشح‌ّ فانه اهلک من کان قبلکم)
یعنی از شح‌ّ بپرهیزید که شح هلاک نموده کسانی را که قبل از شما بودند.
گویند کسری از وزیر خود پرسید که چه چیز است برای آدمی که بدتر از آن چیزی نیست، وزیر گفت درویشی، کسری گفت بخل بدتر است زیرا که درویش وقتی مالی بدستش آید فراخ دست شود (یعنی در کارش گشایش میدهد) لکن آدم بخیل هرگز فراخ دل نشود، و در حدیث است که هرگز شح و ایمان با هم جمع نمیگردند (منهج الصادقین)

صفحه : 222
وَ الَّذِین‌َ جاءُوا مِن بَعدِهِم یَقُولُون‌َ رَبَّنَا اغفِر لَنا وَ لِإِخوانِنَا الَّذِین‌َ سَبَقُونا بِالإِیمان‌ِ وَ لا تَجعَل فِی قُلُوبِنا غِلًّا لِلَّذِین‌َ آمَنُوا رَبَّنا إِنَّک‌َ رَؤُف‌ٌ رَحِیم‌ٌ پس از بیان اوصاف برجسته و فضائل حمیده مهاجرین و انصار، در مقام بیان دسته سوم از مؤمنین و کسانی که خود را داخل اسلام نموده‌اند برآمده و آنان را نیز باوصافی ستوده و تعریف نموده.
یکی از آنها از خدا طلب آمرزش مینمایند نه فقط برای خودشان بلکه برادران دینی خود را در دعاء و طلب آمرزش با خود شریک میگردانند، اشاره باین که ایمان واقعی با خودخواهی جمع نمیگردد مؤمن واقعی کسی است که آنچه برای خود میخواهد برای دیگران هم بخواهد.
دوم از اوصاف حمیده مؤمنین که ممکن است گفته شود اصل و منشأ تمام اوصاف نیک انسانی است اینکه است که دل و قلب آدمی از هر گونه غل‌ّ و غش و حسد و بغض و کینه و دشمنی نسبت باهل ایمان پاک گردد، اینکه بود که مؤمنین صدر اسلام پاکی قلب و سریره خود را از خداوند تعالی میطلبیدند و گویا دعای آنان بهدف اجابت رسیده بود که توانستند دست بدست هم داده و با یکدیگر متحد گردند و پشت دشمن را بشکنند و علم اسلام را بلند گردانند و ماها بایستی رهین منّت آنها باشیم و اگر ما مسلمانهای امروزه بروش نیاکان سابقین خودمان رفتار مینمودیم و با هم یک دل و یک زبان میگردیدیم و شح نفس و بخل و بغض و حسد و کینه و خود خواهی و خود پسندی و چندین هزار صفات نکوهیده حیوانی خود را بمقراض مجاهده برطرف مینمودیم شاید بهتر از سابقین میتوانستیم جامعه اسلامی را رونق دهیم و دست ظلم و کفر و اسارت بیگانگان را از سر خود کوتاه گردانیم و بمعاونت یک دیگر کاخ عظمت اسلام و اسلامیان را از فلک بالاتر بریم.
لکن متأسفانه فقط هنر ما ملت تقلید از بیگانگان است.

خلق را تقلیدشان بر باد داد ای دو صد لعنت بر اینکه تقلید باد

صفحه : 223
نه مثل آنان دنیای خود را تعمیر میکنیم و نه در مقام اصلاح نفس و روح خود برآمده و آخرت خود را اصلاح مینمائیم.
بعبارت دیگر نه آن جنبه روحانی خود را در اثر تهذیب اخلاق و ایمان و تقوی پرورش و ترقی و تعالی میدهیم تا آنکه از فلک و ملک برتر شویم و مصداق کلام اللّه تعالی واقع گردیم که فرموده وَ أَنتُم‌ُ الأَعلَون‌َ إِن کُنتُم مُؤمِنِین‌َ و نه آن جنبه طبیعی خود را در اثر فعالیت و عمل، بزرگ و نیرومند میگردانیم که لا اقل از تحت اسارت بیگانگان و احتیاج بعملیات آنان بیرون آئیم (مُذَبذَبِین‌َ بَین‌َ ذلِک‌َ لا إِلی هؤُلاءِ وَ لا إِلی هؤُلاءِ).

صفحه : 224

[سوره الحشر (59): آیات 11 تا 24]

اشاره

أَ لَم تَرَ إِلَی الَّذِین‌َ نافَقُوا یَقُولُون‌َ لِإِخوانِهِم‌ُ الَّذِین‌َ کَفَرُوا مِن أَهل‌ِ الکِتاب‌ِ لَئِن أُخرِجتُم لَنَخرُجَن‌َّ مَعَکُم وَ لا نُطِیع‌ُ فِیکُم أَحَداً أَبَداً وَ إِن قُوتِلتُم لَنَنصُرَنَّکُم وَ اللّه‌ُ یَشهَدُ إِنَّهُم لَکاذِبُون‌َ (11) لَئِن أُخرِجُوا لا یَخرُجُون‌َ مَعَهُم وَ لَئِن قُوتِلُوا لا یَنصُرُونَهُم وَ لَئِن نَصَرُوهُم لَیُوَلُّن‌َّ الأَدبارَ ثُم‌َّ لا یُنصَرُون‌َ (12) لَأَنتُم أَشَدُّ رَهبَةً فِی صُدُورِهِم مِن‌َ اللّه‌ِ ذلِک‌َ بِأَنَّهُم قَوم‌ٌ لا یَفقَهُون‌َ (13) لا یُقاتِلُونَکُم جَمِیعاً إِلاّ فِی قُری‌ً مُحَصَّنَةٍ أَو مِن وَراءِ جُدُرٍ بَأسُهُم بَینَهُم شَدِیدٌ تَحسَبُهُم جَمِیعاً وَ قُلُوبُهُم شَتّی ذلِک‌َ بِأَنَّهُم قَوم‌ٌ لا یَعقِلُون‌َ (14) کَمَثَل‌ِ الَّذِین‌َ مِن قَبلِهِم قَرِیباً ذاقُوا وَبال‌َ أَمرِهِم وَ لَهُم عَذاب‌ٌ أَلِیم‌ٌ (15)
کَمَثَل‌ِ الشَّیطان‌ِ إِذ قال‌َ لِلإِنسان‌ِ اکفُر فَلَمّا کَفَرَ قال‌َ إِنِّی بَرِی‌ءٌ مِنک‌َ إِنِّی أَخاف‌ُ اللّه‌َ رَب‌َّ العالَمِین‌َ (16) فَکان‌َ عاقِبَتَهُما أَنَّهُما فِی النّارِ خالِدَین‌ِ فِیها وَ ذلِک‌َ جَزاءُ الظّالِمِین‌َ (17) یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا اتَّقُوا اللّه‌َ وَ لتَنظُر نَفس‌ٌ ما قَدَّمَت لِغَدٍ وَ اتَّقُوا اللّه‌َ إِن‌َّ اللّه‌َ خَبِیرٌ بِما تَعمَلُون‌َ (18) وَ لا تَکُونُوا کَالَّذِین‌َ نَسُوا اللّه‌َ فَأَنساهُم أَنفُسَهُم أُولئِک‌َ هُم‌ُ الفاسِقُون‌َ (19) لا یَستَوِی أَصحاب‌ُ النّارِ وَ أَصحاب‌ُ الجَنَّةِ أَصحاب‌ُ الجَنَّةِ هُم‌ُ الفائِزُون‌َ (20)
لَو أَنزَلنا هذَا القُرآن‌َ عَلی جَبَل‌ٍ لَرَأَیتَه‌ُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِن خَشیَةِ اللّه‌ِ وَ تِلک‌َ الأَمثال‌ُ نَضرِبُها لِلنّاس‌ِ لَعَلَّهُم یَتَفَکَّرُون‌َ (21) هُوَ اللّه‌ُ الَّذِی لا إِله‌َ إِلاّ هُوَ عالِم‌ُ الغَیب‌ِ وَ الشَّهادَةِ هُوَ الرَّحمن‌ُ الرَّحِیم‌ُ (22) هُوَ اللّه‌ُ الَّذِی لا إِله‌َ إِلاّ هُوَ المَلِک‌ُ القُدُّوس‌ُ السَّلام‌ُ المُؤمِن‌ُ المُهَیمِن‌ُ العَزِیزُ الجَبّارُ المُتَکَبِّرُ سُبحان‌َ اللّه‌ِ عَمّا یُشرِکُون‌َ (23) هُوَ اللّه‌ُ الخالِق‌ُ البارِئ‌ُ المُصَوِّرُ لَه‌ُ الأَسماءُ الحُسنی یُسَبِّح‌ُ لَه‌ُ ما فِی السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ وَ هُوَ العَزِیزُ الحَکِیم‌ُ (24)

صفحه : 225

(ترجمه)

ای پیمبر آیا ندیدی منافقین را که نفاق میورزند و ببرادران خود آن کسانی که کافرند (بنی النضیر) گویند اگر شما از دیار خود بیرون روید البته ما هم بهمراهی شما بیرون آئیم و در راه هدایت شما از احدی اطاعت نخواهیم نمود ابدا و اگر با شما جنگ نمودند البته شما را یاری مینمائیم و خداوند شاهد و گواهست که منافقین با آنها دروغ گویانند-
اگر (اهل کتاب را) از مدینه بیرون کنند هرگز منافقین با آنها بیرون نروند و اگر مسلمانها بجنگشان آیند آنان را یاری ننمایند و هر گاه حاضر گردند برای یاری آنها از جنگ فرار میکنند و آنان یاری کرده نمیشوند-
اینکه مردمان منافق دلهای آنها از شما مسلمانها بیشتر ترسناک است تا از خدا (یعنی از شما بیشتر از خدا میترسند) زیرا محققا آنان قومی هستند که فکر و تعقّل ندارند
(اینکه است) که با شما جنگ نمیکنند مگر در قلعه محکم استوار یا از پشت دیوار زیرا که ترس و رعب بین آنان شدید است، چنین پندارید که با هم متفق و یک‌دلند در صورتی که دلهای آنان پراکنده است زیرا آنها مردمانی میباشند بی‌خرد و نمیفهمند،
حال آنها مثل همان قوم پیش از آنها در زمان نزدیک بآنان میباشد (که در دنیا بکیفر اعمالشان رسیدند) و چشیدند و زر و وبال عمل نکوهیده خود را و برای آنان (در آخرت) عذاب بزرگ مهیّا است،
(مثل کافرین)

صفحه : 226
مثل شیطان است که بانسان گوید کافر شو چون کافر شو گوید بحقیقت من از تو بیزارم من از پروردگار رب‌ّ العالمین میترسم،
پس عاقبت شیطان و آن کس که مطیع وی گردیده چنین است که در آتش جاویدانند، همین است مجازات ظلم کنندگان،
ای کسانی که ایمان آورده‌اید خودداری نمائید از مخالفت امر خدا و باید هر کس بنگرد و فکر کند چه عملی پیش فرستاده برای فردای خود (یعنی قیامت) و تقوی و پرهیزکاری را شعار خود گردانید (و هرگز خدا را فراموش ننمائید) زیرا بآنچه میکنید خدا آگاهست،
و ای مؤمنین شما مثل کسانی نباشید که خدا را فراموش نمودند و در اثر فراموشی خدا نفسهای خود را نیز فراموش نمودند آنان جماعت فاسقانند،
اصحاب جهنّم و اصحاب بهشت مساوی نیستند یاران بهشت فائز گردیده‌اند (بفیوضات الهی)،
اگر اینکه قرآن را فرود آورده بودیم بر کوهی هر آینه میدیدی تو آن کوه را که از ترس خدا خاشع و ذلیل و متلاشی میگشت و اینکه مثلها را برای مردم بیان کنیم شاید آنان تعقل نمایند و بفکر افتند
او است خدای یکتایی که جز او خدایی نیست عالم است بآنچه غائب و پنهان و آنچه ظاهر و هویدا است و او است خدایی که رحمت رحمانی و رحیمی او بتمام موجودات احاطه نموده
و او چنان خدایی است که نیست کسی که مستحق پرستش باشد مگر او، سلطان مقتدر و منزه و مبرّا از هر عیبی و نقصی است (که در ممکنات دیده میشود) ایمن گردانیده بنده‌گان را از ظلم و عقوبت بی‌جا و بزرگوار و نگهبان خلق و غالب بر همه چیز و منفرد بوجود و حقیقت و در کبریایی و عظمت بی‌نهایت بطوری است که هر چیزی در مقابل عظمت او کوچک نماید پاک و منزّه است ذات پروردگار از آنچه برای او شریک قرار میدهند
آفریننده ممکنات و تصویر کننده صورتها و برای او است نامهای نیکو، بپاکی ستایش میکنند او را آنچه در آسمان ها و آنچه در زمین است، و او است غالب و ارجمند و درستکار (که هر چیزی را بجای خود و در موقع خود قرار داده).

صفحه : 227

(توضیح آیات)

اشاره

أَ لَم تَرَ إِلَی الَّذِین‌َ نافَقُوا یَقُولُون‌َ لِإِخوانِهِم‌ُ الَّذِین‌َ کَفَرُوا مِن أَهل‌ِ الکِتاب‌ِ لَئِن أُخرِجتُم لَنَخرُجَن‌َّ مَعَکُم وَ لا نُطِیع‌ُ فِیکُم أَحَداً أَبَداً همزه در أَ لَم تَرَ تقریری است و رؤیت بمعنی یقین است خطاب برسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نموده که آیا تو ندیدی یعنی البته میدانی که منافقین ببرادران دینی خود از کفار اهل کتاب میگویند اگر شما از بلاد خود بیرون روید ما نیز برای جنگ با مسلمانها بیرون آئیم و اطاعت پیمبر و اصحابش را نمیکنیم.
اینکه آیه راجع بحکایت قبیله‌ای از کفّار است که در مدینه منزل داشتند و آنان را قبیله بنی النضیر مینامیدند که چون آنها قبول اسلام ننمودند پیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله بآنان اعلان داد که یا از اطراف مدینه خارج گردید یا آماده جنگ باشید، جماعتی از منافقین که رئیس آنها إبن ابی‌ّ و إبن نبتل و رقاعه و تابعین آنان بودند آنها را فریب دادند و گفتند آماده جنگ باشید و ما بشما کمک میدهیم و با مسلمانها میجنگیم و اگر آنها غالب گردیدند ما با شما بیرون میرویم و تابع شما میگردیم و منافقین افرادی بودند که بظاهر اظهار اسلام نموده و در باطن بکفر خود باقی بودند.
وَ اللّه‌ُ یَشهَدُ إِنَّهُم لَکاذِبُون‌َ خدا شاهد و گواهست که اینکه کافرین هر آینه دروغ گویانند که اگر بیرون روند با آنان بیرون نمیروند و اگر جنگ درگیر گردید آنها را کمک نمینمایند و اگر بفرض بکمک آنها با مسلمانان بجنگند استقامت ندارند و پشت بقشون کرده فرار مینمایند.
آری عمل و رویّه منافقین چنین است که نه بقول خود عمل میکنند و نه بوعده خود هر گاه بکسی وعده‌ای دادند انجام میدهند بزبان چیزی گویند و بدل خلاف

صفحه : 228
آن را در نظر دارند کار آنان تدلیس و تظاهرات بی‌اصل و عمل آنها بی‌اساس است اینکه است که نه بسخن آنان توان اعتماد نمود و نه بعمل آنان وثوقی است.
لَأَنتُم أَشَدُّ رَهبَةً فِی صُدُورِهِم مِن‌َ اللّه‌ِ ذلِک‌َ بِأَنَّهُم قَوم‌ٌ لا یَفقَهُون‌َ دیگر از اوصاف منافقین که اس‌ّ اساس نفاقشان روی همین مبنا است اینکه است که منافقین مردمان نفهم و بی‌خرد و جبان میباشند و همان جبن است که در اثر ضعف نفس آنها پدید گردیده که بظاهر اظهار دوستی و محبت با شما مینمایند و دلشان پر از کینه و نفاق است.
و نیز همان جبن و بی‌خردی آنها است که از شما مؤمنین زیادتر از خدا میترسند اگر اینان اندک عقل و رویّه داشتند می‌فهمیدند که قوّت و قدرت مؤمنین در اثر ایمان و اتکاء و اعتماد آنان است بخدای تعالی که در اثر ایمان و تقوی خدا بآنها چنین قدرت و شوکتی داده اگر چنین فهمی داشتند البته از خدای تعالی زیادتر میترسیدند تا از شما که مخلوقی میباشید از مخلوقات او.
چون در محل خود مبرهن گردیده که مورد مخصص نیست اینکه است که آیات قرآنی و لو آنکه اکثرش در موارد مخصوصی فرود آمده لکن اطلاق دارد و در اینجا از اطلاق آیه دو چیز توان استفاده نمود.
یکی ترس از خلق زیادتر از ترس از حق تعالی دلیل بارزی است بر بی‌خردی و نفهمی آدمی زیرا هر کس ترس او از خدا زیادتر معرفتش بمقام الوهیّت بیشتر و هر کس معرفتش بیشتر عقل و خردش بیشتر است زیرا که معرفت و دانش از روی عقل تحقّق پذیرد.
دیگر چون کلیه منافقین را بصفت رهبة و ترس از مخلوق معرّفی نموده از اینجا توان یک معنی کلّی بدست آورد و معیار شناختن منافقین قرار داد و اشاره به اینکه اگر خواهی منافق را بشناسی ببین از خدای تعالی زیادتر میترسد یا از خلق، واقعا تجربه شده که آدم منافق دو رو دروغ گونه بخدا اعتماد دارد و نه اعتماد

صفحه : 229
بنفس خود همیشه در باطن خود ترس‌ناک است که مبادا دروغ وی فاش گردد و مردم از باطن او آگاه گردند.
لا یُقاتِلُونَکُم جَمِیعاً إِلّا فِی قُری‌ً مُحَصَّنَةٍ أَو مِن وَراءِ جُدُرٍ بَأسُهُم بَینَهُم شَدِیدٌ تَحسَبُهُم جَمِیعاً وَ قُلُوبُهُم شَتّی ذلِک‌َ بِأَنَّهُم قَوم‌ٌ لا یَعقِلُون‌َ اینکه آیه نیز متفرع بر آیه بالا است و اشاره باین است که منافقین چنان ترس و رعبی از مؤمنین در دل آنان تمرکز نموده که هر گاه با مؤمنین در مقام مبارزه برآیند خود را در قلعه محکم و در پشت دیواری مخفی میکنند و از پشت قلعه و دیوار جنگ مینمایند.
و شما مسلمانها چنین گمان میکنید که آنان جماعتی میباشند با هم متفق و متّحدند در صورتی که بظاهر اجسامشان با هم لکن قلبهای آنها متشتّت و متفرّق از هم است بلکه ضدّیت آنان بیکدیگر بسیار قوی است و اینکه صفت نیز ناشی از کم عقلی و بیخردی آنها است.
(قوله تعالی وَ قُلُوبُهُم شَتّی) اشاره بهمان مطالب بالا است که منافقین را باین صفت معرّفی نموده که وقتی عده‌ای از آنان در امری از جنگ و مبارزه یا مهم‌ّ دیگری با هم جمع شدند در ظاهر چنین می‌نمایانند که در اینکه امر مهم با هم متفق میباشیم در صورتی که در واقع چنین نیستند فقط اجسام آنان نزدیک بیکدیگر است لکن قلبهای آنها از هم متفرق و متشتّت است.
کسی که در اینکه آیات قدری تأمل نماید بخوبی میفهمد که اینکه اوصافی که راجع بمنافقین بیان فرموده و آنان را باین صفات معرفی نموده بعینه در بسیاری از مسلمانهای اینکه دوره زمان ما نیز تحقّق دارد چنانچه میبینیم اگر جماعتی بر انجام کار مهمی اجتماع نمایند اتفاق آراء ندارند از آن عمل هر کس انتفاع شخصی خود را در نظر گرفته و لو آنکه بر ضرر دیگران تمام شود، اینکه است که ملت مسلمین که!!! تفوّق و برتری بر تمام ملل دنیا داشته باشند چنانچه در سوره آل عمران

صفحه : 230
آیه 133 خطاب بمؤمنین فرموده وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحزَنُوا وَ أَنتُم‌ُ الأَعلَون‌َ إِن کُنتُم مُؤمِنِین‌َ معلوم میشود اینکه عقب مانده‌گی ماها در اثر اینکه است که ما مسلمانها بآن شرایطی که بآن ایمان تحقّق میگیرد عمل نمیکنیم، و الا بایستی بدلالت آیه از تمام ملل عالم بلندتر و نیرومندتر باشیم.
کَمَثَل‌ِ الشَّیطان‌ِ إِذ قال‌َ لِلإِنسان‌ِ اکفُر فَلَمّا کَفَرَ قال‌َ إِنِّی بَرِی‌ءٌ مِنک‌َ إِنِّی أَخاف‌ُ اللّه‌َ رَب‌َّ العالَمِین‌َ در اینکه آیه نیز صفت دیگری از اوصاف منافقین را تذکر میدهد و آدم منافق را تشبیه بشیطان کرده که پس از آنکه تابعین خود را فریب داده و بانواع و اقسام حیله‌گری و وسوسه‌های شیطانی آنان را از ایمان بکفر کشانیده بآنچه بمتابعین خود وعده میدهد عمل نمیکند و وعده دروغی میدهد.
مفسرین از إبن عباس چنین نقل میکنند که در بنی اسرائیل عابدی بود بنام برصیصا و مدّت بسیاری در صومعه خود مشغول گردیده بعبادت و ریاضت تا آن که صاحب کرامت شده بود بطوری که مجانین را میآوردند در صومعه او و بدعا و تعویذ وی شفا می‌یافتند وقتی دختری از سلاطین مبتلا بمرض صدع و جنون گردید برادران دختر وی را بدر صومعه عابد آوردند که بدعای عابد شفا یابد و دختر را گذاردند و رفتند وقتی عابد دختر را دید شیطان وی را در نظرش جلوه داد و بنا نمود بوسوسه نمودن در قلب عابد تا وقتی که او را فریب داد و عابد با دختر زنا کرد و دختر حامله گردید پس از آن باز شیطان بنا بوسوسه گذارد و عابد را فریب داد که برادران دختر که میآیند و از حمل خواهرشان مطلع میگردند تو رسوا میگردی و چاره‌ای جز اینکه نیست که دختر را بکشی و زیر خاک پنهان نمایی عابد دختر را کشت و زیر خاک پنهان نمود شیطان بصورت آدمی در آمد و برادران دختر را خبردار گردانید که زاهد چنین و چنان کرده و محل دفن دختر را نیز خبر داد برادران دختر یک بیک آمدند و قبر را شکافته و کشته خواهرشان را دیدند و بسلطان وقت خبر دادند پس از

صفحه : 231
اثبات زاهد را بستند و بدار کشیدند آن وقت شیطان بصورت آدمی درآمد و پای دار ایستاد و گفت من آن کسی میباشم که تو را باین مهلکه انداختم آیا اطاعت مرا میکنی تا آنکه تو را از اینکه مهلکه نجات دهم، زاهد گفت آری هر چه گویی اطاعت میکنم شیطان گفت یک دفعه بمن سجده کن تا تو را نجات دهم، عابد گفت در اینکه حال چگونه بتو سجده کنم شیطان گفت ایماء یعنی اشاره کافی است وقتی عابد با چشم بشیطان سجده نمود و کافر گردید شیطان فرار نمود و عابد در حال کفر جان داد و مرد اینکه حکایت ممکن است واقعیّت و حقیقت داشته باشد و شاید ضرب المثل باشد که اهل ایمان و تقوی همیشه ملتفت حال خود باشند و بدانند که شیطان در کمین گاه کسانی است که در صراط راستی و حقیقت رهسپارند چنانچه در سوره اعراف آیه 15 و 16 حکایة از قول شیطان رجیم فرموده قال‌َ فَبِما أَغوَیتَنِی لَأَقعُدَن‌َّ لَهُم صِراطَک‌َ المُستَقِیم‌َ- ثُم‌َّ لَآتِیَنَّهُم مِن بَین‌ِ أَیدِیهِم وَ مِن خَلفِهِم وَ عَن أَیمانِهِم وَ عَن شَمائِلِهِم وَ لا تَجِدُ أَکثَرَهُم شاکِرِین‌َ«1».
از اینکه آیه چنین استفاده میشود که هم‌ّ شیطان گمراه کردن کسانی است که در راه مستقیم توحید قدم میگذارند و میخواهند سیر خود را بکمال رسانند و بحقیقت راه یابند امّا کسانی که اصلا در جادّه حقیقت رهسپار نمیباشند شیطان در اغواء کردن آنان چندان زحمتی ندارد آنها بخودی خود دنبال او میروند.

‌در اینجا ممکن است سؤالاتی پیش آید

(اول) آیا حقیقت شیطان چیست جسمانی است یا حقیقت مجرّد از مادّه است و بنا بر آنکه مادّی است از چه مادّه‌ای بوجود آمده جسم لطیف است یا کثیف.
(دوم) از چه راهی بانسان داخل میگردد از راه ظاهر یا باطن.
(سوم) نفوذ وی در انسان بچه درجه‌ای است آیا در تمام قوی و مشاعر نفوذ
-----------------------------------
(1) شیطان پس از مطرود شدن گفت چون مرا اغواء نمودی هر آینه برای اغواء نمودن اولاد آدم می‌نشینم بر سر راه تو که راستست پس از آن می‌آیم از جلو روی آنها و از پشت سرشان و از طرف راستشان و از طرف چپشان و تو نیابی بیشتر از آنها را از شکر کنندگان

صفحه : 232
دارد یا نه‌

پاسخ سؤال اول‌

‌در اینکه شیطان جسم لطیف است بین متشرعین حرفی نیست غیر از بعضی از حکماء اسلامی که شیطان که وی را ابلیس نامند او را مجرّد از مادّه دانند خلافی که هست بین دانشمندان در اینکه است که آیا ابلیس از جنس ملائکه و فردی از افراد ملائکه بشمار میرود یا از جنس جن و نوعی از انواع جن شمرده میشود.
دلیل کسانی که شیطان را از جنس ملائکه میدانند گویند وقتی تمام ملائکه مأمور گردیدند بآدم سجده کنند و همه آنان سجده نمودند مگر ابلیس و چون ترک امر نمود مردود گردید و اگر شیطان از جنس ملائکه نبود مشمول امر نمیگردید تا آنکه بمخالفت آن مردود گردد پس از اینجا توان فهمید که شیطان از جنس ملائکه بوده نه از جنس جن.
و آنهایی که شیطان را از جنس جن میدانند عمده دلیل آنان قوله تعالی است که در وصف او فرموده کان‌َ مِن‌َ الجِن‌ِّ تصریح مینماید که شیطان از جنس جن بوده.
صدر المتألهین در تفسیر خود راجع به اینکه ابلیس از جن‌ّ است یا از ملائکه بیانی دارد که برای توضیح مختصری از آن را در اینجا ترجمه مینمایم چنین گوید بروایت إبن عباس یک قسم از ملائکه آنهایند که تولید مثل و زایش دارند و از جمله آنها ابلیس است و رأی إبن مسعود و قتاده بر اینکه است و مختار شیخ ابو جعفر طوسی نظر بروایتی که از ابی عبد اللّه نقل میکند نیز چنین است.
و بروایت شیخ مفید ابلیس از جن بوده نه از ملائکه بدلیل اخبار متواتره که از ائمه (ع) رسیده و رأی مذهب امامیه بر اینکه است.
و دلیل بر اینکه ابلیس از جنس جن بوده چند چیز است.
(اول) قوله تعالی در سوره کهف آیه 48 إِلّا إِبلِیس‌َ کان‌َ مِن‌َ الجِن‌ِّ فَفَسَق‌َ عَن أَمرِ رَبِّه‌ِ

صفحه : 233
(دوم) قوله تعالی در باره ملائکه فرموده لا یَعصُون‌َ اللّه‌َ ما أَمَرَهُم وَ یَفعَلُون‌َ ما یُؤمَرُون‌َ که از عموم ملائکه نفی معصیت نموده و اگر ابلیس از ملائکه بود مرتکب خلاف نمیگردید و اطاعت مینمود.
(سوم) ابلیس صاحب اولاد و ذریّه است بدلیل قوله تعالی أَ فَتَتَّخِذُونَه‌ُ وَ ذُرِّیَّتَه‌ُ أَولِیاءَ مِن دُونِی وَ هُم لَکُم عَدُوٌّ سوره کهف آیه 48 و ملائکه تولید مثل و زایش ندارند.
و راجع باستثناء در قوله تعالی فَسَجَدَ المَلائِکَةُ کُلُّهُم أَجمَعُون‌َ إِلّا إِبلِیس‌َ بچند وجه جواب داده شده.
یکی آن که استثناء منقطع است مثل قوله تعالی ما لَهُم بِه‌ِ مِن عِلم‌ٍ إِلَّا اتِّباع‌َ الظَّن‌ِّ و چون بیان آن فیلسوف بزرگ مفصل است در همین جا کلام او را خاتمه میدهیم.
و گوئیم نظر باخبار متواتره و دلالت آیات و اجماع علماء امامیه همان رأی اخیر که ابلیس از جن‌ّ است نه از ملک ترجیح دارد و استثناء در قوله تعالی إِلّا إِبلِیس‌َ چنانچه گفته شد ممکن است استثناء منقطع باشد یا آنکه داخل بودنش در ملائکه بطور حقیقت نباشد بلکه چون خود را داخل ملائکه گردانیده بود از باب تغلیب امر (اسجدوا لآدم) شامل وی گردید و بمخالفت مردود گشت.

پاسخ سؤال دوم‌

‌که از چه راهی بانسان داخل میگردد اگر از ظاهر بباطن نفوذ نماید چنانچه ثُم‌َّ لَآتِیَنَّهُم مِن بَین‌ِ أَیدِیهِم وَ مِن خَلفِهِم وَ عَن أَیمانِهِم وَ عَن شَمائِلِهِم دلالت دارد بایستی از مسامات و خلل و فرج بدن داخل گردد و چون شیطان جسم و جسمانی است و لو آنکه جسم لطیف باشد بایستی نفوذ آن را حس نمائیم.
گوئیم اولا اگر لازم بود نفوذ هر جسمی که وارد بدن ما ها میگردد حس نمائیم بایستی نفوذ هوا و میکروبها و حراراتی که علی الدوام در بدن داخل و خارج میگردند حس نمائیم با آنکه ابدا ملتفت بدخول و خروج چنین چیزها با آنکه

صفحه : 234
اجسامند نمیباشیم.
و چون عنصر غالب شیطان چنانچه حق تعالی حکایة از قول شیطان رجیم فرموده خَلَقتَنِی مِن نارٍ وَ خَلَقتَه‌ُ مِن طِین‌ٍ آن ملعون در مقام کبر و منیّت و افضلیت خود از آدم اعتراضا بمقام ربوبیت گوید مرا از آتش خلق کردی و آدم را از خاک پس من از آدم شریف‌ترم چگونه باو سجده کنم.
خلاصه چون عنصر غالب شیطان از آتش است و آتش جسم لطیف است بلکه چون از زبده و جوهر آتش خلق گردیده لطافتش زیادتر از هوا و میکروب و غیر آن است و همین طوری که حس دخول و خروج چنین چیزها را نمیکنیم حس دخول و خروج شیاطین را نیز نمیکنیم.
و ثانیا شاید مقصود از آیه دخول و خروج وی از اطراف آدم اشاره باحاطه و استیلای شیاطین باشد بر بنی آدم و احاطه و نفوذ وی را در باطن تشبیه نموده بر احاطه اطراف بدن زیرا چنانچه مسلّم و معلوم است شیاطین در نفس انسان و قوای نفسانی وی نفوذ دارند نه در اجزاء بدن و قوای مادّی وی و چون محل سلطنت و جولان‌گاه شیاطین نفس انسانی است نه بدن البته طریق دخول وی نیز بایستی از طریق قوای نفسانی مثل قوای واهمه و متخیّله و قوه خیال باشد نه عاقله و از همین طریق قوا در باطن انسان نفوذ مینمایند زیرا که محل قرارگاه وی قوای حیوانی است مخصوصا قوه واهمه که اصلا درب بازی است برای ورود شیاطین.

پاسخ سؤال سوم‌

‌که بچه اندازه شیطان قدرت دارد در انسان نفوذ نماید و بوسوسه وی را گمراه گرداند.
گوئیم حیله و خدعه‌های شیطانی بسیار است و نفوذش در افراد بشر بطرق مختلفه صورت میگیرد هر کسی را براهی که سر و کار او و هم وی بر آن است فریب میدهد و نیز هر قوه‌ای از قوای نفسانی که بر انسان زیادتر غلبه نمود نفوذ شیطان از آن طریق زیادتر است مثل اینکه اگر قوای شهوانی در وی غالب گردید

صفحه : 235
مثل شهوت ازدواج، عیاشی، شکم پرستی، پر حرفی، تن پروری، قیودات- طبیعی.
خلاصه آنچه نزد عقلاء لهو و لعب بشمار میرود تماما از قوای شهوانی بروز میکند و هر یک از مقتضیات شهوانی که در آدمی غلبه نمود همان طریق شیطان است که از همان راه بر وی وارد میگردد و راهرا برای رسیدن بمقصودش باز میکند و بوسوسه مطلوبش را در نظرش می‌آراید.
و نیز اگر قوای غضبیّه بر وی غلبه نمود. مثل حب‌ّ جاه، ریاست، مقام، حب‌ّ انتقام، و آنچه منبعث و ناشی از افراط قوه غضبیّه میگردد شیطان از همان راه بتوسط قوای وهمیّه و متخیّله بر وی استیلاء می‌یابد و راه مکر و تدلیس و خدعه را برای رسیدن بمطلوبش باز میکند، و در مقام وسوسه بر می‌آید تا وقتی که انسان را یا یک بهیمه‌ای گرداند که فقط هم وی خوردن و خوابیدن و تعیّشات حیوانی است، یا یک سبع درنده‌ای که همش گزیدن و دریدن و برتری جستن بر غیر است.
چنانچه بعضی افراد را از طریق تدریس و فرا گرفتن علوم فریب میدهد مثل بعضی که مایل بتحصیل علومند با آنکه میل بتحصیل علوم از مقتضیات قوه عاقله بشمار میرود لکن در اینجا ممکن است شیطان مطلوب آنان را عوضی نشان دهد و بعض آنان را وادار میگرداند بتحصیل علومی که نه بدنیای آنان نفع بخشد و نه دین آنها را حفظ نماید یا آنکه هر گاه شمه‌ای از علوم دینی یا دنیوی را فرا گرفتند آنان را بغرور نفس مبتلا میگرداند و عجب می‌آورند و خود را صاحب علم و دانش بلکه اعلم علماء پندارند و باقی علماء را نادان و بی‌خرد میشمارند.
و بعض دیگر را از طریق عبادت گمراه نموده و هم‌ّ آنها را مصروف میگرداند در بعض شرائط و آداب عبادات مثل طهارت و اجزاء و شرائط نماز و بقدری راجع بنجاست و وضوء و غیر آن وسوسه مینماید که وی را از اصل عبادت که مطلوب اصلی است باز میدارد.
متأسفانه اینکه قسمت از تابعین شیطان که آنان را از راه عبادت فریب داده از

صفحه : 236
عملشان نه لذّت جسمانی میبرند و نه فائده روحانی نصیب آنها گردیده باضافه چنین اشخاص غالبا در مورد غضب الهی واقع میگردند زیرا که هم بدعت در دین میگذارند و هم بعض از اشخاص وسواسیها بندگان خدا را نجس میدانند و آن عملی که بایستی نسبت بکفّار مراعات نمایند نسبت بمؤمنین اجراء میگردانند و از آنها اجتناب مینمایند و اینکه از بدترین صفات نکوهیده بشمار میرود.
خلاصه کسی که خواهد تا اندازه‌ای از شر شیطان محفوظ ماند نخستین وظیفه وی اینکه است که بخدای متعال پناه ببرد و تمسّک نماید بدعاهایی که در اینکه باب از معصومین رسیده خصوصا دعاء (17) از دعاهای صحیفه سجادیه علیه السّلام و نیز هر وقت شیاطین بر وی غلبه نمود بذکر و توجّه بحق تعالی خود را در پناه او محفوظ گرداند چنانچه در سوره اعراف آیه (200) در وصف اهل تقوی فرموده إِن‌َّ الَّذِین‌َ اتَّقَوا إِذا مَسَّهُم طائِف‌ٌ مِن‌َ الشَّیطان‌ِ تَذَکَّرُوا فَإِذا هُم مُبصِرُون‌َ«1».
و در ثانی بایستی همیشه مراقب و مواظب حال خود باشد تا آنکه بوجدان خود بیابد که چه صفتی از اوصاف حیوانی در نفس وی غلبه دارد و همّش در چیست و بداند که شیطان از همان راه بر وی ظفر می‌یابد بایستی کوشش نماید و بهر قیمتی تمام میشود با نفس خود مجاهده نماید و بر خلاف آنچه را که نفس بهیمی وی مایل بآن است عمل کند زیرا که قانون معالجه هر مرضی چنین است که هر میکروبی را اطبّاء حاذق بضدش رفع میکنند و همان طوری که معالجه امراض جسمانی بضدّش میشود معالجه امراض روحانی نیز بایستی بضدّش شود، مثل اینکه اگر شخص در خود دید مایل بجمع آوری مال یا طالب جاه و غیر آن است بر خلاف میل خود عمل کند تا آن که راه شیطان را ببندد.
-----------------------------------
(1) هر آینه آنان که از شرک و معاصی اجتناب نمودند چون از جانب شیطان بآنان (مکری و وسوسه‌ای برسد) و شیاطین در آنها تماس کنند ایشان متذکر حق تعالی میگردند پس در اثر تذکر راه درستی و صواب می‌بینند.

صفحه : 237
فَکان‌َ عاقِبَتَهُما أَنَّهُما فِی النّارِ خالِدَین‌ِ فِیها وَ ذلِک‌َ جَزاءُ الظّالِمِین‌َ عاقبت کسانی که پیرو شیطان گردیدند و کافر شدند آتش جهنّم است و در آتش جاویدانند اینکه است پاداش مردمان ستم کننده.
مرجع ضمیر (عاقبتهما) شیطان و تابعین او است و اشاره به اینکه صورت خارجی شیطان آن منافقینی میباشند که در آیه بالا بیان شده که آنان کسان و رفقاء خود را که قبیله بنی النضیر بودند فریب دادند که ما شما را کمک میدهیم و بقولشان عمل ننمودند، و همین طوری که شیاطین و تابعین آنها از کفار در جهنّم مخلّد و جاویدانند آنان نیز چنینند و همین است جزاء عمل هر ظالمی یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا اتَّقُوا اللّه‌َ وَ لتَنظُر نَفس‌ٌ ما قَدَّمَت لِغَدٍ وَ اتَّقُوا اللّه‌َ إِن‌َّ اللّه‌َ خَبِیرٌ بِما تَعمَلُون‌َ در اینکه مبارک آیه چنانچه مشاهده میشود دو مرتبه تقوی نام برده شده و در باقی آیات قرآنی نیز مکرّر ذکر تقوی شده و از آیات چنین استنباط میشود که مرتبه تقوی فوق مرتبه ایمان است در سوره آل عمران آیه (97) در مقام تأکید تقوی برآمده و خطاب بمؤمنین نموده یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا اتَّقُوا اللّه‌َ حَق‌َّ تُقاتِه‌ِ و اینکه طور بیان و تکرار اهمیّت تقوی را میرساند.

تقوی چیست و متصفین بوی کیانند

(تقوی مأخوذ از وقایه و وقایه بمعنی نگاه دارای است و متّصفین بآن کسانی میباشند که در اثر مجاهده با نفس ملکه و خلقی در آنان پدید گردیده که سر سوزنی از حکم عقل و شرع تجاوز نمینمایند یعنی نفس آنها مطیع عقلشان گردیده و آرزو و آمال آنان فقط بدست آوردن رضاء و خشنودی خالق آنها است، و اگر بخواهیم داخل در معنی تقوی گردیم و راجع بموارد استعمال آن در

صفحه : 238
شرع و عرف شرح دهیم سخن طولانی میگردد در جلد اول اینکه تفسیر در اول سوره بقره در توضیح قوله تعالی هُدی‌ً لِلمُتَّقِین‌َ اندازه‌ای راجع بخصوصیّات تقوی بحث نمودیم.
در اینجا همین قدر اجمالا گوئیم آنچه از آیات و احادیث و سخنان دانشمندان و مفسّرین توان استفاده نمود اینکه است که تقوی سه مرتبه دارد.
(نخستین) خودداری نمودن از معاصی و مخالفت هوای نفسانی.
(دوم) خودداری نمودن از مخالفت احکام و دستورات شرع و ترک ننمودن واجبات شرعیّه.
(سوم) توجّه کامل بحق تعالی در تمام اوقات و خودداری نمودن از یاد غیر او و خلوص و خالی گردانیدن دل و عمل از آنچه باز دارد وی را از نظر نمودن بوجه کریم.
و توان گفت اصل و حقیقت تقوی که از قوله تعالی اتَّقُوا اللّه‌َ استفاده میشود همین است و آن دو قسم اول مقدمه و غرض اصلی وصول باین مقام است.
و مقصود از (لغد) در آیه بالا قیامت است و اشاره باین که قیامت مثل فردا نسبت بامروز خیلی نزدیک بدنیا است، و نیز همین طوری که امروز و فردا مقارن یکدیگر و پس از امروز فردا پدید میگردد و آنچه امروز کرده‌ای غالبا فردا بنتیجه میرسد همین طور هر عمل نیک و بدی که امروز دنیا نموده‌ای فردای قیامت بنتیجه خواهد رسید.
وَ لا تَکُونُوا کَالَّذِین‌َ نَسُوا اللّه‌َ فَأَنساهُم أَنفُسَهُم أُولئِک‌َ هُم‌ُ الفاسِقُون‌َ خطاب بمؤمنین است که شما مثل کسانی نباشید که در اثر فراموش کردن خدا نفسهای انسانی خود را نیز فراموش نمودند و کسانی که چنینند آنان فاسقند.

سخنان مفسرین راجع بآیه‌

(1) نسوا اللّه بترک ذکر و توبه و شکر و تعظیم پس آنان در اثر آن فراموشی عذاب را نیز فراموش نمودند همان طوری که بعضی بعض دیگر را فراموش میکنند

صفحه : 239
(2) فراموش کردن خدا فراموش کردن حق خدا است کسی که حقوق الهی را مراعات ننمود چنین کسی قوی و مشاعر خود را فراموش نموده نمیشنود آنچه را که برای وی نفع می‌بخشد و از عمل خود منتفع نمیگردد.
(3) چون آنان أداء حق خدا را ننمودند بکیفر عملشان از خیر و ثواب و حظوظات روحانی محروم گردیدند (مجمع البیان) راغب اصفهانی در معنی نسیان چنین گفته (نسیان ترک الانسان ضبط ما استودع) آنچه را که بایست ضبط کند نکند و سبب ضبط نکردن بیکی از سه راه میشود یا از ضعف قلب یا از غفلت و یا عمدا شخص خود را بفراموشی می‌اندازد تا آنکه رفته رفته از یادش میرود و هر نسیانی را که خداوند مذمّت فرموده و بانسان نسبت میدهد مقصود قسم سوم است مثل قوله تعالی فَذُوقُوا بِما نَسِیتُم لِقاءَ یَومِکُم هذا و نسیانی که نسبت بخودش میدهد مثل قوله تعالی نَسُوا اللّه‌َ فَنَسِیَهُم مقصود اهانت و بی‌اعتنایی بآنها است، اما آن دو قسم اول بدلالت آن حدیث نبوی (رفع عن امتی الخطاء و النسیان) مورد اهانت نمیگردد (پایان) و بوجه دقیق‌تر ممکن است گفته شود وقتی اینکه آیه را بآن حدیث نبوی معروف
(من عرف نفسه فقد عرف ربه)
و نیز حدیث دیگر
(اعرفکم بنفسه اعرفکم بربه)
جمع کنیم از مجموع آنها چنین استفاده میشود که شناختن حق تعالی منوط بشناختن نفس است چنانچه دانشمندان گفته‌اند.

‌خود شناسی کلید خدا شناسی است‌

شیخ صدوق علیه الرحمه در کتاب توحید خود در ضمن حدیثی از موسی بن جعفر علیه السّلام چنین نقل میکند که فرموده
(لیس بینه و بین خلقه حجاب غیر خلقه احتجب بغیر حجاب محجوب و استتر بغیر ستر مستور لا اله الا هو الکبیر المتعال)
یعنی نیست بین حق تعالی و بین خلق او حجاب و پرده‌ای غیر از خود خلق، و مقصود از خود خلق حدود ممکنات و نواقص امکانی است و منسوب بحضرت امیر علیه السّلام است که در بعضی از خطبه‌های خود فرموده

صفحه : 240
(توحیده تمییزه عن خلقه و حکم التمییز بینونة صفة لا بینونة عزلیّة)
توحید حق تعالی اینکه است که او را از خلقش تمیز دهی و تمیز باین است که از حیث صفات خلق را از حق جدا نمایی نه آنکه بالکلّیه خلق را جدا و بیگانه از خدای تعالی گردانی.
برای توضیح مطلب مقدمة گوئیم مخفی بودن موجودی از موجود دیگر بیکی از دو راه تصور دارد یا آن دو موجود بتمام ذات و صفات از هم متباین و جدا میباشند یا از حیث صفات و تعیّنات از هم ممتازند نه از حیث ذات و حقیقت.
و چون نمیشود علّت شیئی بتمام جهات مباین با معلول خود باشد و او تعالی علّت و خالق موجودات است پس همان طوری که حضرت امیر علیه السّلام فرموده تباین و جدایی او از مخلوقات تباین صفتی است یعنی تباین و جدایی حق تعالی از موجودات باعتبار حدود و جهات امکانی و عدمی است نه از جهت وجود و کمالات وجودی است و اگر چه مخلوقات بتمام صفات مباین و جدا از مبدء خود میباشند او واجب الوجود و باقی ممکن الوجود، او غنی بالذّات و باقی فقیر الی اللّه، او قدیم و باقی تماما حادث لکن از جهت وجود و هستی چون همه از پرتو وجود ازلی او سبحانه تظاهر وجود و هستی مینمایند باین لحاظ آثار و آیات الهی میباشند یعنی هر موجود ممکن بقدر وجود و کمالاتی که از مبدء وجود دارا گردیده نمایش میدهد خالق خود را.
خلاصه اگر خواهی خدای خود را بشناسی نظر کن بوجودت بآن وجهی که مرآت و نماینده او میباشی با قطع نظر از حدود و نقایص امکانی خود و وجود ناقص و کمالاتی که ناشی از وجودت گردیده مثل قدرت علم نافع اراده و غیر آن هر چه را در خود کمال دانی در نظر آر در صورتی که خودیّت خود را از نظر بیندازی یعنی وجود و کمالات وجودی را از خود نبینی بلکه مستند بمبدء خود دانی لکن مادامی که خود و کمالات خود در نظرات جلوه گری دارد ممکن نیست راهی بسوی او پیدا نمایی وقتی چنین نظری و فهمی پیدا نمودی آن وقت ممکن است از طریق وجود خود راهی بسوی معرفت پروردگار خود پیدا نمایی و بقدر دلالت وجود خود خدای خود را بشناسی و علم وجدانی و معرفت حقیقی پیدا نمایی و بدانی و نصب العین تو گردد که

صفحه : 241
وجودت مستند بغیر و از او و قائم بوجود خالق متعال است و توانی بفهمی سرّ آن حدیث معروف که معصوم فرموده
(من عرف نفسه فقد عرف ربّه).
پس از اینکه بیانات واضح میگردد معنی قوله تعالی در آیه بالا نَسُوا اللّه‌َ فَأَنساهُم أَنفُسَهُم که بشناختن نفس بوجه مرآتیّت و نماینده‌گی خدا شناخته میشود و بفراموش کردن خدا نفس نیز یعنی بآنطوری که هست فراموش میگردد.
خلاصه بدلالت آیات و اخبار چنین معلوم میشود که شناختن نفس منوط بشناختن خدا است و شناختن خدا منوط بشناختن نفس است و اینکه دو ملازم یکدیگرند.
لَو أَنزَلنا هذَا القُرآن‌َ عَلی جَبَل‌ٍ لَرَأَیتَه‌ُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِن خَشیَةِ اللّه‌ِ وَ تِلک‌َ الأَمثال‌ُ نَضرِبُها لِلنّاس‌ِ لَعَلَّهُم یَتَفَکَّرُون‌َ اشاره به اینکه اگر فرضا کوه با اینکه عظمت لایق اینکه بود یعنی با شعور و عقل بود و قرآن را بر آن فرود می‌آوردیم از عظمت قرآن خاضع میگردید و سر فرود آورده و قطعه قطعه میگردید (وَ لکِن قَسَت قُلُوبُهُم) دل کافرها چنان سخت است که از سنگ سخت‌تر است و از آن وعید و تهدیدات قرآنی ابدا تکان نمیخورد.

دو نکته قابل توجه‌

یکی اینکه آیه نظیر آن آیه است که وقتی حضرت موسی علیه السّلام بنا باصرار قومش طلب رؤیت نمود برای آگاه نمودن آنها به اینکه عظمت الهی فوق آن است که ممکن بتواند باو نظر کند و مواجهه پدید گردد فرمود (نظر کن اگر کوه بجای خود قرار گرفت بنزدیکی مرا می‌بینی) فَلَمّا تَجَلّی رَبُّه‌ُ لِلجَبَل‌ِ جَعَلَه‌ُ دَکًّا وَ خَرَّ مُوسی صَعِقاً و همان طوری که کوه تاب تجلّی حق تعالی را نیاورد و قطعه قطعه و پراکنده گردید همین طور تاب تحمّل کلام خدا را نیز نمیآورد.
آری اگر اینکه آیات قرآنی در لفّافه حروف و کلمات پیچیده نشده بود نوع بشر نیز تاب شنیدن آن را نداشتند اینکه است که بقدرت کامله الهی روح کلام یزدانی

صفحه : 242
در لفّافه کلمات پیچیده شده تا آنکه قلوبی که تا اندازه‌ای بنور جمال حق تعالی روشن گردیده از خلال آن ببعض اسرار کلام اللّه واقف گردند لکن نه هر گوشی تاب شنیدن آیات الهی را دارد و نه هر چشمی کمون حقایق قرآنی را تواند بیند (صُم‌ٌّ بُکم‌ٌ عُمی‌ٌ فَهُم لا یَعقِلُون‌َ).
و سرّ دیگری که آیه مشعر بر آن است اینکه است که چنانچه عرفاء و حکماء گفته‌اند تمام موجودات حتّی جمادات صاحب شعور و ادراکند منتهی الامر هر موجودی بقدر لیاقت و شدّت و قوّت وجودی خود ادراک دارد. پس باین اعتبار توان استظهار نمود که آیه اشاره باین است که چون کوه جماد است و شعور موجود جمادی بسیار ناچیز و کم است اگر قرآن بر آن فرود می‌آمد تاب تحمل آن را نمیآورد مندک میگردید.
در سوره احزاب آیه 72 فرموده إِنّا عَرَضنَا الأَمانَةَ عَلَی السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ وَ الجِبال‌ِ فَأَبَین‌َ أَن یَحمِلنَها وَ أَشفَقن‌َ مِنها وَ حَمَلَهَا الإِنسان‌ُ إِنَّه‌ُ کان‌َ ظَلُوماً جَهُولًا شاید مقصود از آن امانت قرآن باشد که قرآن امانتی است از خدا و آسمانها با آن عظمت و زمین و کوه‌ها تاب تحمّل آن را نیاورده و اباء کردند از تحمّل آن و انسان ظالم جهول قبول نمود و مراعات آن را ننمود و اگر فرضا قرآن بر کوه فرود می‌آمد پراکنده میگردید«1» و نظر بهمین قبیل اسرار و رموز دیگری که در قرآن مندرج است فرموده وَ تِلک‌َ الأَمثال‌ُ نَضرِبُها لِلنّاس‌ِ لَعَلَّهُم یَتَفَکَّرُون‌َ.
و چون بنای دانشمندان بر اینکه است که مطالبی که فهمش برای بعض مردم دشوار است بصورت مثال یا داستان و حکایات میآورند که از طریق آنچه مشهود و معلوم آنها است پی ببرند بآنچه غیر معلوم و از نظر آنان غائب است و از اینکه راه اندکی معانی را درک نمایند قرآن که کلام سبحانی است نیز در قصص و حکایت و در مثلها نیز همین روش را بکار برده که شاید عقل بشر اندکی پی بمعانی و اسرار ببرد و ببعض رموز قرآن مطلع گردد و از اینکه طریق سعادت خود را بیابد.
-----------------------------------
(1) و معانی دیگری نیز راجع بآیه شده که بیان آن خارج از مقصود ما است

صفحه : 243
هُوَ اللّه‌ُ الَّذِی لا إِله‌َ إِلّا هُوَ عالِم‌ُ الغَیب‌ِ وَ الشَّهادَةِ هُوَ الرَّحمن‌ُ الرَّحِیم‌ُ در اینکه آیات تا آخر سوره 17 عدد از اسماء الحسنی الهی را تذکر میدهد.
(1) (هو) اشاره بآن حقیقت واحد بسیط است که از جهت عظمت و هویّت و تجرّد و بساطت غائب از حواس است در جلد چهارم اینکه تفسیر در سوره اخلاص اندازه‌ای راجع بکلمه (هو) در قُل هُوَ اللّه‌ُ أَحَدٌ بحث نموده‌ایم رجوع بآن جا شود.
(2) (اللّه) مأخوذ از اله و یکی از معانی آن سکونت است زیرا که بذکر حق تعالی قلوب مطمئن میگردند أَلا بِذِکرِ اللّه‌ِ تَطمَئِن‌ُّ القُلُوب‌ُ اللّه نامی است مخصوص بذات کبریایی احدی و کسی در اینکه نام شریف با او شرکت ندارد زیرا که (اللّه) وضع گردیده برای ذاتی که مستجمع تمام صفات جلال و دارای کل بهاء و کمال بوده باشد.
(3) عالِم‌ُ الغَیب‌ِ وَ الشَّهادَةِ اله عالم آن کسی است که عالم و دانا است باسرار موجودات و آنچه در باطنها و سینه‌ها مخفی و آنچه ظاهر و هویدا است و علم او بتمام موجودات احاطه دارد گذشته و آینده در علم حضوری او یکسان است.
(4 و 5) هُوَ الرَّحمن‌ُ الرَّحِیم‌ُ رحمن و رحیم دو اسم از اسماء الحسنی است رحمن دلالت دارد بر شمول رحمت واسعه و اشاره به اینکه رحمت رحمانی ایزدی تمام موجودات را فرا گرفته (و رحیم) اشاره برحمت خاصی است که مخصوص بمؤمنین گردانیده).
(6) (المَلِک‌ُ) دو معنی دارد اول پادشاه و صاحب اختیار (دوم) مالک (و هو المالک الملک و الملکوت) او هم مالک عالم ملک یعنی اجسام و محسوسات است و هم مالک عالم معانی و مجرّدات است.
(7) (القُدُّوس‌ُ) مبالغه در صفت قدس است و قدس بمعنی پاکی است و اشاره به اینکه خدای عالم جل‌ّ و علا طاهر و منزه از اوصاف و نقائص ممکنات است.
(8) (السَّلام‌ُ) مصدر و برای مبالغه در سلامتی آرند که او سبحانه خود پاک و منزّه از هر عیب و نقصی است و هر چیزی از قبل او سلامت یافته.

صفحه : 244
(9) (المُؤمِن‌ُ) مصدق و تصدیق کننده، عبد را مؤمن گویند زیرا که تصدیق کننده آیات الهی و انبیاء و خلفاء او است و یکی از اسماء اللّه نیز (المؤمن) است که تصدیق کننده هر چیزی است از حشر و نشر و وقایع قیامت که انبیاء و سفرای الهی بمردم رسانیده‌اند.
(10) (المُهَیمِن‌ُ) شاهد مثل قوله تعالی وَ مُهَیمِناً عَلَیه‌ِ یعنی شاهد بر آن است.
خدای تعالی شاهد بر خلق است که هیچ قولی و فعلی و عملی از او مخفی نمیباشد و بمعنی دیگر (المهیمن) مأخوذ از امین است و امین اسمی از اسماء اللّه است.
(11) (العَزِیزُ) بمعنی غالب و قاهر آمد و اشاره به اینکه خدا غالبی است که چیزی وی را مغلوب نمیگرداند و بمعنی پادشاه نیز آمده.
(12) (الجَبّارُ) برای جبّار دو معنی گفته شده یکی قاهر بمعنی عظمت و جبروت، دیگر عالی بمعنی علو و برتری.
(13) (المُتَکَبِّرُ) مأخوذ از کبریاء و حق تعالی متکبّر است زیرا که کبریایی و عظمت و جلال مخصوص بذات بی زوال وی است و بزرگتر و بالاتر از آن است که بتواند کسی در مقابل او اظهار بزرگی و منیّت نماید.
(14) (الخالِق‌ُ) خلق کننده خلائق و خلق بدو معنی استعمال شده یکی بمعنی تقدیر و اندازه‌گیری، و خدا خالق است که مواد را مهیّا مینماید بطوری که قابل فیضان صورت گردد، و دیگر بمعنی ابداع و ایجاد شیئی ابتداء بدون آنکه مسبوق باشد بماده یا مدت.
(15) (البارِئ‌ُ) خالق خلائق و موجد تمام موجودات، و بعضی گفته‌اند (البارئ) مأخوذ از برء است و برء بمعنی خاکست یعنی افراد بشر را از خاک آفریده.
(16) (المُصَوِّرُ) تصویر کننده جنین در رحم مادرها بهر شکلی که بخواهد و حق تعالی خالق اجسام و مشکل اشکال و مصوّر صور کائنات است.

صفحه : 245
(17) (الحَکِیم‌ُ) بمعنی اتقان و استحکام در عمل است خدای تعالی حکیم است یعنی افعال او محکم و متقن و مشتمل بر فوائد بسیار و خالی از هر گونه مفسده است و هر چیزی را بجای خود قرار داده و بنا بر اینکه معنی (الحکیم) از صفات افعال بشمار میرود و بمعنی عالم نیز آمده.

صفحه : 246

‌سورة الممتحنة

اشاره

مدنیّة و هی ثلاث عشرة آیة

[سوره الممتحنة (60): آیات 1 تا 9]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُم أَولِیاءَ تُلقُون‌َ إِلَیهِم بِالمَوَدَّةِ وَ قَد کَفَرُوا بِما جاءَکُم مِن‌َ الحَق‌ِّ یُخرِجُون‌َ الرَّسُول‌َ وَ إِیّاکُم أَن تُؤمِنُوا بِاللّه‌ِ رَبِّکُم إِن کُنتُم خَرَجتُم جِهاداً فِی سَبِیلِی وَ ابتِغاءَ مَرضاتِی تُسِرُّون‌َ إِلَیهِم بِالمَوَدَّةِ وَ أَنَا أَعلَم‌ُ بِما أَخفَیتُم وَ ما أَعلَنتُم وَ مَن یَفعَله‌ُ مِنکُم فَقَد ضَل‌َّ سَواءَ السَّبِیل‌ِ (1) إِن یَثقَفُوکُم یَکُونُوا لَکُم أَعداءً وَ یَبسُطُوا إِلَیکُم أَیدِیَهُم وَ أَلسِنَتَهُم بِالسُّوءِ وَ وَدُّوا لَو تَکفُرُون‌َ (2) لَن تَنفَعَکُم أَرحامُکُم وَ لا أَولادُکُم یَوم‌َ القِیامَةِ یَفصِل‌ُ بَینَکُم وَ اللّه‌ُ بِما تَعمَلُون‌َ بَصِیرٌ (3) قَد کانَت لَکُم أُسوَةٌ حَسَنَةٌ فِی إِبراهِیم‌َ وَ الَّذِین‌َ مَعَه‌ُ إِذ قالُوا لِقَومِهِم إِنّا بُرَآؤُا مِنکُم وَ مِمّا تَعبُدُون‌َ مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ کَفَرنا بِکُم وَ بَدا بَینَنا وَ بَینَکُم‌ُ العَداوَةُ وَ البَغضاءُ أَبَداً حَتّی تُؤمِنُوا بِاللّه‌ِ وَحدَه‌ُ إِلاّ قَول‌َ إِبراهِیم‌َ لِأَبِیه‌ِ لَأَستَغفِرَن‌َّ لَک‌َ وَ ما أَملِک‌ُ لَک‌َ مِن‌َ اللّه‌ِ مِن شَی‌ءٍ رَبَّنا عَلَیک‌َ تَوَکَّلنا وَ إِلَیک‌َ أَنَبنا وَ إِلَیک‌َ المَصِیرُ (4)
رَبَّنا لا تَجعَلنا فِتنَةً لِلَّذِین‌َ کَفَرُوا وَ اغفِر لَنا رَبَّنا إِنَّک‌َ أَنت‌َ العَزِیزُ الحَکِیم‌ُ (5) لَقَد کان‌َ لَکُم فِیهِم أُسوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَن کان‌َ یَرجُوا اللّه‌َ وَ الیَوم‌َ الآخِرَ وَ مَن یَتَوَل‌َّ فَإِن‌َّ اللّه‌َ هُوَ الغَنِی‌ُّ الحَمِیدُ (6) عَسَی اللّه‌ُ أَن یَجعَل‌َ بَینَکُم وَ بَین‌َ الَّذِین‌َ عادَیتُم مِنهُم مَوَدَّةً وَ اللّه‌ُ قَدِیرٌ وَ اللّه‌ُ غَفُورٌ رَحِیم‌ٌ (7) لا یَنهاکُم‌ُ اللّه‌ُ عَن‌ِ الَّذِین‌َ لَم یُقاتِلُوکُم فِی الدِّین‌ِ وَ لَم یُخرِجُوکُم مِن دِیارِکُم أَن تَبَرُّوهُم وَ تُقسِطُوا إِلَیهِم إِن‌َّ اللّه‌َ یُحِب‌ُّ المُقسِطِین‌َ (8) إِنَّما یَنهاکُم‌ُ اللّه‌ُ عَن‌ِ الَّذِین‌َ قاتَلُوکُم فِی الدِّین‌ِ وَ أَخرَجُوکُم مِن دِیارِکُم وَ ظاهَرُوا عَلی إِخراجِکُم أَن تَوَلَّوهُم وَ مَن یَتَوَلَّهُم فَأُولئِک‌َ هُم‌ُ الظّالِمُون‌َ (9)

صفحه : 247

(ترجمه)

بنام ایزد هستی بخش صاحب رحمت عام و خاص
ای کسانی که ایمان آورده‌اید فرا مگیرید دشمنان من و دشمنان خود را دوستان به اینکه القاء و طرح دوستی با آنها کنید زیرا که آنان کافر شدند بآنچه آمده شما را از جانب حق تعالی (قرآن) و رسول خدا و شما مؤمنین را از وطن خود بیرون میکنند برای اینکه ایمان آورده‌اید بخدا که پروردگار شما است اگر شما برای جهاد در راه رضای من (خدا) و بدست آوردن رضای من بیرون رفتید آنها از راه مودّت و دوستی بپنهانی میفرستند بسوی کفار (برای آنکه آنان را خبردار نمایند) و من عالم ترم بآنچه پنهان میدارید و آنچه را آشکار میکنید و کسی که از شما چنین کند محققا از راه راست گمراه گردیده-
اگر کفار شما را بیابند چون دشمنهای شمایند دستهای و زبانهای خود را ببدی (و اذیت) بسوی شما میکشانند و دوست دارند شما کافر شوید-
هرگز نفع نمیبخشد بشما در قیامت نه ارحام شما و نه اولاد شما روز قیامت جدایی می‌افتد بین شما، و خدا بآنچه میکنید بینا است-
برای شما مؤمنین بسیار پسندیده و نیکو است که پیروی نمائید حضرت ابراهیم علیه السّلام و کسانی که با او بودند وقتی آنان بقوم خود گفتند ما بیزاریم از شما و از آنچه را که بغیر خدا عبادت مینمائید ما کافر شدیم بشما و ظاهر شد بین ما و شما دشمنی و بغض دائمی تا وقتی که ایمان آورید بخدای یگانه، مگر آن که گفت

صفحه : 248
ابراهیم علیه السّلام بپدرش (عمویش) هر آینه من طلب آمرزش میکنم از برای تو و من مالک نیستم از اینکه چیزی از عذاب خدا را از تو دفع نمایم ای پروردگار ما بر تو است توکل و اعتماد ما، و بسوی طاعت تو رجوع نمودیم و بسوی تو است بازگشت ما-
ای پروردگار ما قرار مده ما را آزمایش برای کسانی که کافر گردیدند بیامرز ما را ای پروردگار ما بدرستی تو میباشی غالب و درستکار-
محققا در آنان بود خصلتی نیکو و هر کسی را که بوده باشد در او امیدواری بخدا و روز قیامت و کسی که رو گرداند پس خداوند بینیاز از خلق و ستوده است-
شاید خدا قرار دهد بین شما و کسانی که از کفار دشمن شما بودند دوستی و مودّت و خداوند قادر و توانا و او آمرزنده و مهربان است-
خدا نهی ننموده شما را از دوستی با آن کسانی که با شما راجع بدین جنگ و نزاع نکردند و شما را از دیار خودتان بیرون نکردند و اینکه بیزاری جویید از آنها بلکه در باره آنها بعدالت حکم کنید زیرا که خدا دوست میدارد عدالت کننده‌گان را-
جز اینکه نیست که خداوند نهی میکند شما را (از دوستی با کسانی که) با شما جنگ و نزاع میکنند در دین و شما را از وطنهای خودتان بیرون میکنند و یکدیگر را کمک دادند در بیرون کردن شما و هر کس چنین کسانی را دوست دارد پس آنان ستمکارانند.

(توضیح آیات)

اشاره

یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُم أَولِیاءَ خطاب بکسانی است که ایمان آورده‌اند که دشمنان خدا و دشمنان خود را دوستان مگیرید.
عدو بر وزن فعول است مأخوذ از عدا مانند عفوّ که مأخوذ از عفا است و چون بر وزن مصدر واقع شده بر جمع و واحد هر دو اطلاق میشود. (منهج) مفسرین گویند در سال هشتم از هجرت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم که دو سال بعد از جنگ بدر بود حضرت رسول تصمیم داشت بطور مخفیانه بمکّه رود در آن هنگام ساره کنیز ابی عمرو بن صیفی بن هشام که در مکه مغنّیّه و ناحیه یعنی مطرب بود از

صفحه : 249
مکه بمدینه آمده بود حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم از وی استفسار نمود که برای چه آمده‌ای میخواهی اسلام آوری گفت نه، گفت از مکه مهاجرت نموده‌ای گفت نه، بلکه آمده‌ام تا مرا لباس و طعام دهید و باز بمکه برگردم فرمود چرا طعام و لباس از اهل مکه نگرفتی گفت بعد از واقعه بدر کسی بغنای من میل ننمودی رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بفرزندان عبد المطلب گفت که چیزی بوی بدهید آنها وی را لباس و پول و زاد و راحله دادند پس از آن نزد حاطب بن ابی بلتعه آمد و از وی چیزی طلبید وی نامه‌ای نوشت باهل مکه باین مضمون که من حاطب بن ابی بلتعه میباشم و باهل مکه میگویم که بدانید که رسول خدا قصد شما را دارد اسلحه خود را آماده کنید و مهیّای جنگ باشید نامه را بوی داد و بروایتی ده دینار و بروایت دیگر ده درهم باو عطاء نمود و نیز (بردی) بوی پوشانید و گفت اینکه نامه را باهل مکه برسان، ساره نامه را گرفت و میان مویهای خود پنهان نمود و عازم راه گردید جبرئیل حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را از اینکه قضیّه آگاه گردانید حضرتش امیر المؤمنین علیه السّلام و طلحه و زبیر و عمّار و مقداد و عمر و ابا مرثد را امر کرد که رو بمکه روید و در روضه خاخ زنی را بینید که نامه‌ای دارد و میخواهد باهل مکه برساند که اهل مکه را از قصد ما مطلع گرداند نامه را از وی بگیرید و بیاورید حسب الامر آن عدّه سوار شدند و بآن موضع رسیدند در آنجا زنی را دیدند و از او طلب نامه نمودند زن قسم بخدا خورد و انکار نمود آنها خودش و اثاثیه او را تفتیش نمودند چیزی نجستند چون قصد بازگشتن نمودند حضرت امیر علیه السّلام فرمود بخدا سوگند که پیغمبر هرگز دروغ نگفته و آنچه فرموده جبرئیل بوی خبر داده آن وقت شمشیر از غلاف کشیده نزد ساره رفت و گفت مرا میشناسی بخدا قسم اگر نامه را ندهی گردنت را میزنم زن ترسید و گفت یا إبن ابی طالب روی خود بگردان نامه را بتو دهم و از زیر موهای سرش نامه را بیرون آورد و بامیر علیه السّلام داد و آن حضرت نامه را بخدمت حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم آورد و در بعض روایات است که در روز فتح مکه حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم همه را امان داد مگر چهار نفر که یکی از آنان همین ساره بود.

صفحه : 250
پس از آن پیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بمنبر رفت و فرمود یکی از شما باهل مکه نامه نوشته تا آنها را از قصد ما آگاه گرداند اگر برخیزد و خودش اعتراف کند که هیچ، و گر نه او را رسوا کنم دو مرتبه اینکه سخن را تکرار نمود دفعه سوم حاطب برخواست و گفت یا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم صاحب نامه منم و خدا گواهست که بعد از اسلام نفاق نورزیدم و از دین اسلام برنگشتم و از آن زمان که اسلام آوردم هیچوقت مودّت و دوستی با اهل مکه ننمودم لکن چون هر یک از مهاجرین در مکه قبیله و عشیره و ارحام دارند و مرا در آنجا قبیله و عشیره‌ای نیست تا حفظ مال و اولاد مرا بکند و خواستم حقی بر اهل مکه داشته باشم تا رعایت مرا بنمایند و گر نه من یقین دارم که غضب خدا بر آنان فرود خواهد آمد، و اینکه نامه فائده‌ای برای آنان نخواهد داد پیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم تصدیق او را نمود و عذر وی را پذیرفت.
عمر از جای خود بلند شد و گفت یا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم اجازه فرما تا گردن اینکه منافق را بزنم رسول فرمود اینکه از اهل بدر است و خدای تعالی بدریان را وعده مغفرت داده و آنها را بخطاب اعمَلُوا ما شِئتُم نوازش فرموده امید هست که آب مغفرت نامه سیاه وی را بشوید.
و بروایت دیگر فرمود او را از مسجد بیرون کنید آن وقت مردم دست بر پشت وی میزدند و او را می‌انداختند و او صورت برمیگرداند و نگاه میکرد بامید آن که پیمبر اکرم بر وی رحم کند وقتی بدرب مسجد رسید پیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود وی را برگردانید و چون برگشت او را توبه داد آن وقت اینکه آیه در باره او فرود آمد یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُم أَولِیاءَ (عدو) در مفردات گفته (عدو) بمعنی تجاوز و منافی با التئام است و اگر راجع بامور قلبی آرند آن را عداوت و معادات گویند و اگر در مورد حرکت و مشی آرند آن را (عدو) گویند و هر گاه راجع باخلال و تعدی در معامله آرند آن را عدوان نامند.
(و عدو) را گاهی بمعنی معادی آرند مثل قوله تعالی فَیَسُبُّوا اللّه‌َ عَدواً

صفحه : 251
و گاهی بمعنی عدوان و تجاوز نمودن از آنچه بآن مأمور گردیده‌اند آرند مثل قوله تعالی فَأُولئِک‌َ هُم‌ُ العادُون‌َ و گاهی در موارد واقع گردیدن عدوات و دشمنی آرند مثل قوله تعالی إِنَّما یُرِیدُ الشَّیطان‌ُ أَن یُوقِع‌َ بَینَکُم‌ُ العَداوَةَ وَ البَغضاءَ فِی الخَمرِ وَ المَیسِرِ (پایان) تُلقُون‌َ إِلَیهِم بِالمَوَدَّةِ وَ قَد کَفَرُوا بِما جاءَکُم مِن‌َ الحَق‌ِّ یُخرِجُون‌َ الرَّسُول‌َ وَ إِیّاکُم أَن تُؤمِنُوا بِاللّه‌ِ رَبِّکُم آیه در مقام سرزنش حاطب بن ابی بلتعه بالخصوص و هر که چنین عملی مثل او کند بالعموم برآمده که چگونه شما با آنهایی که کافرند بآنچه بر شما از حق و حقیقت ظاهر گردیده و شما و پیمبر شما را از وطن آواره نمودند اظهار مودّت و دوستی مینمائید و اخبار رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را بآنها میرسانید.
إِن کُنتُم خَرَجتُم جِهاداً فِی سَبِیلِی وَ ابتِغاءَ مَرضاتِی تُسِرُّون‌َ إِلَیهِم بِالمَوَدَّةِ وَ أَنَا أَعلَم‌ُ بِما أَخفَیتُم وَ ما أَعلَنتُم وَ مَن یَفعَله‌ُ مِنکُم فَقَد ضَل‌َّ سَواءَ السَّبِیل‌ِ اینکه جمله شرطیه جِهاداً فِی سَبِیلِی تا آخر متعلق بآیه بالا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُم است یعنی اگر واقعا شما مهاجرین از وطنهای خود برای جهاد و فداکاری در راه خدا و بدست آوردن رضای خدا بیرون گردیدید نباید کفّار را دوست خود قرار دهید و مخفیانه آنها را از اسرار ما بتوسط نامه یا اخبار سرّی یا بطور دیگر خبردار نمائید، و گمان نکنید که من خبردار نیستم از اعمال و افعال شما و من داناترم از شما بآنچه را مخفی و پنهان داشته‌اید و آنچه را ظاهر میگردانید و کسی که چنین کند محققا از راه راست منحرف شده و در پرتگاه جهالت سرگردان گردیده.

صفحه : 252
إِن یَثقَفُوکُم یَکُونُوا لَکُم أَعداءً وَ یَبسُطُوا إِلَیکُم أَیدِیَهُم وَ أَلسِنَتَهُم بِالسُّوءِ وَ وَدُّوا لَو تَکفُرُون‌َ چگونه شما با ایمانی که دارید آنان را دوست دارید در صورتی که در هر کجا کفار شما را بیابند دشمنی خود را ظاهر میگردانند و بدستهای خود و بزبانهای خویش شما را بزدن و کشتن و دشنام دادن صدمه میزنند و آنان دوست میدارند که شما کافر گردید مثل خودشان.
اشاره به اینکه اظهار دوستی شما با آنها در صورتی که شما مؤمن و آنان کافر باشند فائده ندارد آنان در صورتی شما را دوست دارند که شما مثل آنها کافر گردید آری اختلاف عقیده و آراء یک عامل کلی بسیار مؤثری است برای پدید شدن دشمنی بین افراد بشر و بهمین جهت ملل مختلفه در عالم پدیدار گردیده‌اند و نفاق و ضدیت بین اهل ادیان محقق گردیده و هیچ یک از ملل عالم زیر بار ملت دیگر نمیروند و لو آن که حق را بر خلاف مذهب خود ببینند و اینکه نیست مگر از جهت تفرعن و منیّت و خودپرستی و همین پرده سیاه منیّت و خودپرستی است که چشم و گوش انسان را بسته و نمیگذارد بحقیقت نائل گردد و بسعادتی که بایست بآن برسد و از آن برخوردار گردد خود را برساند، و گر نه راه مستقیم یکی است که هر کس آن راه را پیدا نماید و در آن سلوک کند بالاخره بمقصد اصلی و سعادت حقیقی که مآل و آرزوی هر انسان عاقلی است خواهد رسید و پیدا نمودن آن خطّ مستقیم بسی آسان است، منتهی الامر بدو چیز تحقق می‌پذیرد، یکی ترک عصبیّت و ترک عادات و منیّت، و دیگر پس از تخلیه نفس از عادات و ملکات نکوهیده قدری مجاهده میخواهد تا آنکه بطور تحقیق نه تقلید از آباء و اجداد طریق و روش خود را بخط مستقیم که سر انجام آن قرب بجوار (رب‌ّ العالمین) است پیدا نموده و در آن سلوک نماید.

صفحه : 253
لَن تَنفَعَکُم أَرحامُکُم وَ لا أَولادُکُم یَوم‌َ القِیامَةِ یَفصِل‌ُ بَینَکُم وَ اللّه‌ُ بِما تَعمَلُون‌َ بَصِیرٌ در اعراب یفصل بین قرّاء گفتاری است.
(1) یفصل بفتح یاء و کسر صاد بقرائت عاصم و یعقوب.
(2) یفصّل بفتح صاد و تشدید آن بنا بر فعل مجهول بقرائت (إبن عامر).
(3) نفصل بنون و کسر صاد و اضافه فعل بسوی خدای تعالی بقرائت نخعی و طلحه.
(4) (یفصّل) بضم یاء و کسر صاد و تشدید آن بقرائت حمزه و کسایی.
(5) یفصل بضم یاء و کسر صاد مأخوذ از افصال تفسیر ابو الفتوح رازی.
هرگز بشما نفع نخواهند رسانید در قیامت ارحام و خویشاوندان و نه اولادان شما زیرا که هر کس با عمل خود و اخلاقیّات و آنچه (بما قدمت ایدیهم) در اینکه عالم پیش فرستاده همراهست (یفصل منکم) اشاره به اینکه چگونه ارحام و اولاد شما توانند در قیامت بشما نفع رسانند در صورتی که در آن وقت همه چیز بحقیقت خود ظاهر میگردد و باطنها نمایان میشود و مؤمن و کافر که در اینکه عالم در صورت شبیه بیکدیگرند لکن قیامت که باطنها ظاهر گردیده بین کافر و مؤمن بعد و جدایی بسیار نمایان میگردد و چنانچه فرموده یَوم‌َ یَفِرُّ المَرءُ مِن أَخِیه‌ِ وَ أُمِّه‌ِ وَ أَبِیه‌ِ وَ صاحِبَتِه‌ِ وَ بَنِیه‌ِ سوره (عبس آیه 34 تا 36) در آن روز کافر بصورتی تظاهر مینماید که دوست‌ترین و نزدیک‌ترین آنها از وی فرار مینمایند.
وَ اللّه‌ُ بِما تَعمَلُون‌َ بَصِیرٌ گمان نکنید آنچه از بد و خوب و زشت و زیبا در اینکه عالم میکنید پنهان و مخفی میماند و کسی را بر آن اطلاعی نیست بلکه اعمال شما را خدا و رسول و مؤمنین نیز بآن بصیرت باطنی و چشم حق بین خود که فرموده
(المؤمن ینظر بنور اللّه)
همگی می‌بینند و بر اعمال و افعال شما مطلعند.

صفحه : 254
قَد کانَت لَکُم أُسوَةٌ حَسَنَةٌ فِی إِبراهِیم‌َ وَ الَّذِین‌َ مَعَه‌ُ إِذ قالُوا لِقَومِهِم إِنّا بُرَآؤُا مِنکُم وَ مِمّا تَعبُدُون‌َ مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ راغب اصفهانی در معنی (اسوة) چنین گوید اسوة کالقدوة و القدوة آن حالتی است که برای انسان پدید میگردد در اثر متابعت و پیروی نمودن غیر خود خواه عمل نیکو باشد و خواه عمل بد خواه نفع برساند و خواه ضرر اینکه است که خدای تعالی فرموده لَقَد کان‌َ لَکُم فِی رَسُول‌ِ اللّه‌ِ أُسوَةٌ حَسَنَةٌ پس وصف نمود آن را بحسنة و بُرَآؤُا جمع بری‌ء مثل ظریف و ظرفاء و کریم و کرماء صفت مشبّه است (پایان) آیه اشاره به اینکه شما مؤمنین بایستی در اینکه خصلت نیکو که ترک مودّت و دوستی با کفار و تبرئه جستن از آنان است تابع ابراهیم علیه السّلام و کسانی که از اهل ایمان بوی بودند باشید إِذ قالُوا لِقَومِهِم إِنّا بُرَآؤُا مِنکُم جمله ظرف خبر کانت وقتی که بقوم خود گفت محققا من بیزارم از شما و آنچه را که پرستش مینمائید وَ مِمّا تَعبُدُون‌َ مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ یعنی من بیزارم از شما و آنچه را که بغیر خدا عبادت مینمائید وَ بَدا بَینَنا وَ بَینَکُم‌ُ العَداوَةُ وَ البَغضاءُ أَبَداً حَتّی تُؤمِنُوا بِاللّه‌ِ وَحدَه‌ُ چون سبب عداوت و علت دشمنی ابراهیم علیه السّلام با قوم خود شرک و کفر آنان بود و مادامی که علت و سبب چیزی موجود است البته معلوم و مسبب آن هم نیز با آن همراهست، اینکه است که ابراهیم علیه السّلام میخواهد بآنان بفهماند اگر شما خواهید من با شما دوست مشفق گردم سبب ضدیّت را از میان بردارید و بخدای یگانه ایمان آرید.
إِلّا قَول‌َ إِبراهِیم‌َ لِأَبِیه‌ِ لَأَستَغفِرَن‌َّ لَک‌َ وَ ما أَملِک‌ُ لَک‌َ مِن‌َ اللّه‌ِ مِن شَی‌ءٍ رَبَّنا عَلَیک‌َ تَوَکَّلنا وَ إِلَیک‌َ أَنَبنا وَ إِلَیک‌َ المَصِیرُ

صفحه : 255
إِلّا استثناء است از قوله تعالی در آیه بالا أُسوَةٌ حَسَنَةٌ و شاید اشاره باین باشد که شما مؤمنین در آن خصلت نیکو که تبرئه و بیزاری جستن از کفار باشد اقتداء بابراهیم علیه السّلام نمائید مگر در اینکه بپدرش یعنی عمویش.
چنانچه مفسرین گویند چون بایستی آباء و اجداد پیمبران تا برسد بآدم (ع) همه موحّد باشند آذر عموی ابراهیم علیه السّلام șȘϙǢ نه پدرش و چون حق تربیت بابراهیم علیه السّلام داشت او را پدر خطاب میکرد و میگفت پدر هر آینه من طلب آمرزش میکنم از خدا برای تو و من خودم مالک چیزی نیستم یعنی تمام امور بدست خدا است او باید تو را بیامرزد و توبه تو را قبول کند و بتو توفیق ایمان کرامت نماید، مقصود اینکه است که ای مؤمنین شما در تمام خصلتهای نیکو تأسّی بابراهیم علیه السّلام نمائید مگر در اینکه در باره کفار دعاء کنید و برای آنان طلب مغفرت نمائید زیرا که باین عمل مأمور نیستید چنانچه فرموده ما کان‌َ لِلنَّبِی‌ِّ وَ الَّذِین‌َ آمَنُوا أَن یَستَغفِرُوا لِلمُشرِکِین‌َ زیرا که استغفار ابراهیم علیه السّلام برای آذر برای اینکه بوده که نظر بوعده‌ای امیدوار بود که ایمان آرد چنانچه اشاره دارد بآن قوله تعالی ما کان‌َ استِغفارُ إِبراهِیم‌َ لِأَبِیه‌ِ إِلّا عَن مَوعِدَةٍ وَعَدَها إِیّاه‌ُ وقتی دانست ایمان نمیآورد از وی تبری جست قوله تعالی فَلَمّا تَبَیَّن‌َ لَه‌ُ أَنَّه‌ُ عَدُوٌّ لِلّه‌ِ تَبَرَّأَ مِنه‌ُ وقتی ابراهیم علیه السلام از ایمان آوردن آذر مأیوس میگردد روی نیازمندی بدرگاه بی‌نیاز مطلق آورده و میگوید پروردگار من روی نیازمندی من بسوی تو است و تمام اتّکاء و امیدواری من بدر خانه رحمت تو است و بازگشت تمام امور بتو است.
رَبَّنا لا تَجعَلنا فِتنَةً لِلَّذِین‌َ کَفَرُوا وَ اغفِر لَنا رَبَّنا إِنَّک‌َ أَنت‌َ العَزِیزُ الحَکِیم‌ُ راغب در غریب القرآن چنین گفته (فتن) بمعنی داخل گردانیدن طلا است در آتش برای آنکه خالی گردد از غش‌ّ و کثافت و موارد استعمال آن بسیار است گاهی بمعنی عذاب آید مثل قوله تعالی یَوم‌َ هُم عَلَی النّارِ یُفتَنُون‌َ ذُوقُوا فِتنَتَکُم یعنی عذابکم) و گاهی بمعنی امتحان و آزمایش آرند مثل (وَ فَتَنّاک‌َ فُتُوناً) و فتنه

صفحه : 256
و بلاء استعمال شده هم در شدت و هم در آسانی لکن در شدت و سختی هم ظاهرتر و هم بیشتر استعمال گردیده مثل قوله تعالی وَ نَبلُوکُم بِالشَّرِّ وَ الخَیرِ فِتنَةً وَ الفِتنَةُ أَشَدُّ مِن‌َ القَتل‌ِ و قوله تعالی وَ اعلَمُوا أَنَّما أَموالُکُم وَ أَولادُکُم فِتنَةٌ مال و اولاد را فتنه نامیده نظر به اینکه انسان بمال و اولاد امتحان و اختبار میگردد، و اولاد را دشمن نامیده فی قوله إِن‌َّ مِن أَزواجِکُم وَ أَولادِکُم عَدُوًّا لَکُم نظر بآن ضررهایی که از قبل آنها بانسان برخورد مینماید و زن و اولاد و مال را زینت نامیده در قوله تعالی زُیِّن‌َ لِلنّاس‌ِ حُب‌ُّ الشَّهَوات‌ِ مِن‌َ النِّساءِ وَ البَنِین‌َ تا آخر آیه نظر به اینکه انسان خود را باینها تزین و زینت میدهد و قوله تعالی أَ حَسِب‌َ النّاس‌ُ أَن یُترَکُوا أَن یَقُولُوا آمَنّا وَ هُم لا یُفتَنُون‌َ یعنی باید مردم در مورد امتحان واقع گردند تا آنکه طیب و خبیث از یکدیگر تمیز داده شوند پایان آیه بیان تتمه سخن ابراهیم خلیل علیه السّلام است که گفته ای پروردگار ما قرار مده ما را فتنه و آزمایش برای کسانی که کافر گردیدند که بر ما مسلط گردند و ما را بعذاب و زحمت اندازند یا از دین برگردانند و لغزش و گناهان ما را ببخش ای پروردگار ما تو غالب بر هر چیزی هستی و درستکار میباشی شرّ اینکه مشرکین و کافرین را از ما رفع گردان.
لَقَد کان‌َ لَکُم فِیهِم أُسوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَن کان‌َ یَرجُوا اللّه‌َ وَ الیَوم‌َ الآخِرَ وَ مَن یَتَوَل‌َّ فَإِن‌َّ اللّه‌َ هُوَ الغَنِی‌ُّ الحَمِیدُ محققا برای شما مؤمنین سزاوار است که تأسی نمائید بابراهیم در خصلتهای نیکوی او اگر امیدوار باشید برحمت خدا و فائز گردیدن بدرجات اخروی و تکرار در أُسوَةٌ حَسَنَةٌ اهمیت تأسی بابراهیم را میرساند و بیان بعضی از خصلتهای نیک ابراهیم همان آیات بالا است در بیزاری جستن او از دشمنان خدا و اظهار نیازمندی وی از بینیاز مطلق و اتکاء و امیدواری وی و طلب بخشش و عفو نمودن از وی.

صفحه : 257
عَسَی اللّه‌ُ أَن یَجعَل‌َ بَینَکُم وَ بَین‌َ الَّذِین‌َ عادَیتُم مِنهُم مَوَدَّةً وَ اللّه‌ُ قَدِیرٌ وَ اللّه‌ُ غَفُورٌ رَحِیم‌ٌ امید است که بنزدیکی خدا بین شما و کسانی که با شما دشمنی نمودند و شما را از وطن خارج گردانیدند دوستی و محبت قرار دهد، زیرا که خدا قادر و آمرزنده و مهربان است.
مفسرین گویند مقصود از عادَیتُم مشرکین مکّه‌اند که بسیاری از آنان ایمان آوردند و اینکه وعده خدا درست شد و مسلمانهای مدینه با آنها مناکحه و مخالطه نمودند و رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم با ام‌ّ حبیبه دختر ابی سفیان ازدواج نمود.
ام‌ّ حبیبه زن عبد اللّه بن جحش بن رئاب بود زن و شوهر هر دو از مهاجرین حبشه بودند شوهرش عیسوی بود و ام‌ّ حبیبه را بدین خود دعوت نمود وی نپذیرفت تا وقتی که شوهرش عبد اللّه جحش مرد، پس از آن حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم کسی را فرستاد نزد نجاشی و او را از نجاشی خواست نجاشی گفت نزدیکترین کس باین زن کیست گفتند خالد بن سعید بن العاص، نجاشی بوی گفت ام‌ّ حبیبه را بپیغمبر ده قبول نمود نجاشی چهار صد دینار مهر او کرد و وی را روانه نمود و بقول دیگر حضرت ام‌ّ حبیبه را از عثمان بن عفان بخواست و او وی را از نجاشی خواست وقتی اینکه خبر بپدرش ابو سفیان رسید در صورتی که مشرک بود گفت (ذاک الفحل لا یقرع انفه) یعنی چنین مردی را از دامادی منع نتوان نمود زیرا که کفوی و همسری کریم است.
لا یَنهاکُم‌ُ اللّه‌ُ عَن‌ِ الَّذِین‌َ لَم یُقاتِلُوکُم فِی الدِّین‌ِ وَ لَم یُخرِجُوکُم مِن دِیارِکُم أَن تَبَرُّوهُم وَ تُقسِطُوا إِلَیهِم إِن‌َّ اللّه‌َ یُحِب‌ُّ المُقسِطِین‌َ خطاب بمؤمنین است که خدا نهی نمیکند شما را که از آن کسانی که با شما راجع بدین جنگ و نزاع ننمودند و شما را برای ایمانتان از وطن خود آواره ننمودند

صفحه : 258
اینکه نیکی کنید با آنها و نیز نهی نکرده شما را که نسبت با آنان حکم بعدل ننمائید بلکه بایست با آنها بعدل و خوبی رفتار نمائید تا باین واسطه تألیف قلوب آنها گردد و میل نمایند بایمان.

سخنان مفسرین در توجیه آیه‌

(1) مقصود از آن کسانی که حکم شده که در باره آنها عدالت را مراعات نمائید و با آنها بخوبی رفتار نمائید و بآنها ظلم و تعدی ننمائید کودکان و زنان کفارند زیرا که آنها در ضرر رساندن بکسانی که در مکه ایمان آورده بودند چندان مدخلیتی نداشتند.
(2) اینکه آیه بآیه قتال قاتِلُوا المُشرِکِین‌َ کَافَّةً نسخ گردیده.
(3) گویند قتلیه بنت العزّی مشرکه بود چند هدیّه‌ای برای دختر خود اسماء دختر ابی بکر آورد وی قبول نکرد و اذن نداد که داخل مدینه گردد آن وقت اینکه آیه فرود آمد و پیمبر اکرم امر بدخول او فرمود و هدیه وی را قبول نمود و در باره وی احسان فرمود.
(4) بروایت عبد اللّه بن عباس آیه راجع بخزاعه و رؤساء آنها فرود آمد که از جمله آنها هلال بن عویم و سراقة بن مالک و بنو مدلج که اینان با رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم پیمان بسته بودند که با مسلمانان جنگ نکنند و بر علیه رسول کسی را کمک ندهند (ابو الفتوح) (5) حکم اینکه آیه عام‌ّ است و شامل میگردد هر کسی را که چنین باشد یعنی با مؤمنین خصومت ننماید و نیز بآنها ظلم و دشمنی نکند و باجماع امّت نیکی کردن بکفار حربی حرام نیست خواه خویش باشند با مؤمنین یا نباشند، و خلاف در اینکه است که آیا زکاة و فطره و کفاره بآنها دادن جائز است یا نه، اصحاب ما یعنی امامیه تجویز نمیکنند و بین مخالفین ما یعنی سنّیها اختلافست (منهج الصادقین)

صفحه : 259
إِنَّما یَنهاکُم‌ُ اللّه‌ُ عَن‌ِ الَّذِین‌َ قاتَلُوکُم فِی الدِّین‌ِ وَ أَخرَجُوکُم مِن دِیارِکُم وَ ظاهَرُوا عَلی إِخراجِکُم أَن تَوَلَّوهُم وَ مَن یَتَوَلَّهُم فَأُولئِک‌َ هُم‌ُ الظّالِمُون‌َ إِنَّما مفید حصر است یعنی محققا خدا نهی کرده شما را از اینکه دوستی و محبّت نمائید بکسانی که با شما جنگ کردند در دین و شما را از شهر و دیارتان آواره نمودند یعنی اهل مکّه که چنین کرده بودند و کسانی که با آنان در اینکه عمل کمک نمودند و چون آنها ظلم و تعدی را بمنتهی درجه رسانیده بودند کسانی که با آنها محبّت کنند و اظهار دوستی نمایند آنان ستمکارانند لکن نهی ننموده از دوستی کردن با کسانی که با شما جنگ ننمودند و شما را از وطنتان بیرون ننمودند وقتی اینکه دو آیه اخیر را با آیه اول سوره لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُم أَولِیاءَ با هم جمع کنیم بقرینه إِنَّما که مفید حصر است در اینجا عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُم در آنجا که بمعنی تجاوز نمودن و اظهار دشمنی کردن است همان توجیه پنجم اولی بنظر میآید به اینکه گفته شود که حکم آیه عام است و شامل میگردد هر کسی را که چنین باشد یعنی از وی ضرری متوجه مسلمانان نگردد و با مؤمنین دشمنی و ضدیت نکند خدا شما مؤمنین را از چنین کسانی و لو کافر باشند نهی ننموده که دوستی با آنها کنید و با عدالت با آنها رفتار نمائید زیرا که عدالت و میانه‌روی عمل در همه جا نیکو است و خدا دوست میدارد کسانی را که بعدالت رفتار مینمایند مگر در جایی که از طرف عقل یا شرع منع شده باشد و آیه اشاره است به اینکه آنجایی که شما را امر بجهاد با کفار و تبری از آنها نموده آن نیز روی میزان عدل است که چون آنها با شما چنین کردند شما نیز بایستی با آنها چنین کنید یعنی با آنها جنگ کنید و آنها را از خود برانید تا آنکه عکس العمل خود را معاینه ببینند.

صفحه : 260

[سوره الممتحنة (60): آیات 10 تا 13]

اشاره

یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا إِذا جاءَکُم‌ُ المُؤمِنات‌ُ مُهاجِرات‌ٍ فَامتَحِنُوهُن‌َّ اللّه‌ُ أَعلَم‌ُ بِإِیمانِهِن‌َّ فَإِن عَلِمتُمُوهُن‌َّ مُؤمِنات‌ٍ فَلا تَرجِعُوهُن‌َّ إِلَی الکُفّارِ لا هُن‌َّ حِل‌ٌّ لَهُم وَ لا هُم یَحِلُّون‌َ لَهُن‌َّ وَ آتُوهُم ما أَنفَقُوا وَ لا جُناح‌َ عَلَیکُم أَن تَنکِحُوهُن‌َّ إِذا آتَیتُمُوهُن‌َّ أُجُورَهُن‌َّ وَ لا تُمسِکُوا بِعِصَم‌ِ الکَوافِرِ وَ سئَلُوا ما أَنفَقتُم وَ لیَسئَلُوا ما أَنفَقُوا ذلِکُم حُکم‌ُ اللّه‌ِ یَحکُم‌ُ بَینَکُم وَ اللّه‌ُ عَلِیم‌ٌ حَکِیم‌ٌ (10) وَ إِن فاتَکُم شَی‌ءٌ مِن أَزواجِکُم إِلَی الکُفّارِ فَعاقَبتُم فَآتُوا الَّذِین‌َ ذَهَبَت أَزواجُهُم مِثل‌َ ما أَنفَقُوا وَ اتَّقُوا اللّه‌َ الَّذِی أَنتُم بِه‌ِ مُؤمِنُون‌َ (11) یا أَیُّهَا النَّبِی‌ُّ إِذا جاءَک‌َ المُؤمِنات‌ُ یُبایِعنَک‌َ عَلی أَن لا یُشرِکن‌َ بِاللّه‌ِ شَیئاً وَ لا یَسرِقن‌َ وَ لا یَزنِین‌َ وَ لا یَقتُلن‌َ أَولادَهُن‌َّ وَ لا یَأتِین‌َ بِبُهتان‌ٍ یَفتَرِینَه‌ُ بَین‌َ أَیدِیهِن‌َّ وَ أَرجُلِهِن‌َّ وَ لا یَعصِینَک‌َ فِی مَعرُوف‌ٍ فَبایِعهُن‌َّ وَ استَغفِر لَهُن‌َّ اللّه‌َ إِن‌َّ اللّه‌َ غَفُورٌ رَحِیم‌ٌ (12) یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا لا تَتَوَلَّوا قَوماً غَضِب‌َ اللّه‌ُ عَلَیهِم قَد یَئِسُوا مِن‌َ الآخِرَةِ کَما یَئِس‌َ الکُفّارُ مِن أَصحاب‌ِ القُبُورِ (13)

(ترجمه)

ای کسانی که ایمان آورده‌اید چون آمدند زنان مهاجرات (زنانی که از مکه بمدینه هجرت نموده‌اند) آنان را آزمایش نمائید اگر دانستید که آنان با ایمان میباشند آنها را بسوی کفار برنگردانید نه آن زنها برای کفار

صفحه : 261
حلالند و نه کفار برای آنان حلالند و بدهید بشوهرهایشان آنچه را خرج نموده‌اند و بر شما گناهی نیست اگر با آنها ازدواج نمائید در صورتی که مزد و اجرت آنها را بدهید، و چنگ نزنید بعقدهای زنان کافره (یعنی نباید بین شما و آنان علاقه زوجیت استوار باشد لکن از کفاری که زن‌هایتان بسوی آنان رفته‌اند مطالبه کنید آنچه را که خرج کرده‌اید و بایست البته بخواهید آنچه را خرج نموده‌اید) اینکه است فرمان خدا که بین شما حکم میکند و خدا دانای درست کردار است.
و اگر کسی از ازواج شما برود بسوی کفار (رجوع بکفر اولی خود نماید) وی را تعاقب نموده و از پی آن روید اگر او بازگشت بشما ننمود بدانید که عاقبت ظفر از شما است، و از غنیمتی که بدست آوردید بدهید بکسانی که زنهایشان رفته‌اند مثل آنچه را که خرج نموده‌اند و عمل کنید بدستور خدایی که باو ایمان آورده‌اید.
ای نبی اکرم وقتی زنهای مؤمنه آمدند نزد تو باید بچند شرط با تو بیعت نمایند، شرک بخدا نیاورند، دزدی نکنند، زنا نکنند، فرزندان خود را نکشند بر کسی افترا و بهتان بین دستها و پاهای خود مبندند، در کردار نیکو مخالفت امر تو را ننمایند (با اینکه شرایط) با تو بیعت کنند و برای آنها از خدا طلب آمرزش نما، بدرستی که خداوند آمرزنده و مهربان است.
ای کسانی که ایمان آورده‌اید دوستی ننمائید با گروهی که خدا بر آنان غضب نموده حقیقة آنها مأیوس و ناامیدند از آخرت همان طوری که کفار از کسانی که (مرده) و در گور رفته‌اند ناامید میباشند.

(توضیح آیات)

اشاره

یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا إِذا جاءَکُم‌ُ المُؤمِنات‌ُ مُهاجِرات‌ٍ فَامتَحِنُوهُن‌َّ اللّه‌ُ أَعلَم‌ُ بِإِیمانِهِن‌َّ فَإِن عَلِمتُمُوهُن‌َّ مُؤمِنات‌ٍ فَلا تَرجِعُوهُن‌َّ إِلَی الکُفّارِ خطاب بمؤمنین است که زنهایی که از مکه بمدینه مهاجرت مینمایند و اظهار

صفحه : 262
ایمان میکنند آنان را امتحان و آزمایش نمائید بطوری که بقرائن و علاماتی معلوم گردد که آنان واقعا از روی ایمان مهاجرت نموده‌اند نه آنکه مقصد دیگری مثل فرار از ایذاء شوهران خود یا برای جاسوسی از روی نفاق یا غیر آن بمدینه آمده‌اند.
اللّه‌ُ أَعلَم‌ُ بِإِیمانِهِن‌َّ اگر چه ایمان امر قلبی است و فقط خدا عالم باسرار نهانی است لکن شما مؤمنین بقدر امکان تفتیش از حال آنان نمائید وقتی دانستید و مطمئن گردیدید بایمان آنها فَلا تَرجِعُوهُن‌َّ إِلَی الکُفّارِ (فلا) نهی است که پس از امتحان دیگر جایز نیست برای شما مؤمنین چنین کنید که آنها را برگردانید بسوی کفار.
آیه اشاره باین است که برای شما مردهای مسلمانان لازم است که بقدر وسع از آنان نگاهداری نمائید که مبادا آنها از روی ناچاری یا بزور شوهران بر گردند بمکه و ایمانشان را از دست بدهند زیرا دیگر نه زنهای مؤمنه حلالند برای شوهران کافر خود و نه شوهران حلالند برای آنان.
فَإِن عَلِمتُمُوهُن‌َّ مُؤمِنات‌ٍ فَلا تَرجِعُوهُن‌َّ إِلَی الکُفّارِ لا هُن‌َّ حِل‌ٌّ لَهُم وَ لا هُم یَحِلُّون‌َ لَهُن‌َّ وَ آتُوهُم ما أَنفَقُوا وَ لا جُناح‌َ عَلَیکُم أَن تَنکِحُوهُن‌َّ إِذا آتَیتُمُوهُن‌َّ أُجُورَهُن‌َّ وَ لا تُمسِکُوا بِعِصَم‌ِ الکَوافِرِ وَ سئَلُوا ما أَنفَقتُم وَ لیَسئَلُوا ما أَنفَقُوا ذلِکُم حُکم‌ُ اللّه‌ِ یَحکُم‌ُ بَینَکُم وَ اللّه‌ُ عَلِیم‌ٌ حَکِیم‌ٌ

‌آیه اشاره بچهار حکم مینماید

(اول) وقتی زنهای مؤمنه از مکه بمدینه مهاجرت نمودند برای شما مردهای مؤمنین جایز نیست که آنان را بسوی کفار برگردانید زیرا آن زنها وقتی ایمان آوردند برای شوهرهای کافر خود حرام میشوند.

صفحه : 263
(دوم) جایز و مباح است برای شما مؤمنین با آن زنهای مهاجرات در صورتی که آنان مایل باشند ازدواج نمائید.
(سوم) اگر خواستید با آنان ازدواج نمائید بایستی برای آنها مهر و نفقه تعیین نمائید.
(چهارم) اگر خواستید با آنان ازدواج نمائید باید آنچه شوهرانشان خرج نموده‌اند از مهر و نفقه بآنها ردّ کنید.
(حکم اول) از قوله تعالی فَلا تَرجِعُوهُن‌َّ إِلَی الکُفّارِ استنباط میگردد، حکم دوم از قوله تعالی وَ لا جُناح‌َ عَلَیکُم أَن تَنکِحُوهُن‌َّ استخراج میشود، حکم سوم از قوله تعالی إِذا آتَیتُمُوهُن‌َّ أُجُورَهُن‌َّ توان استنباط نمود، حکم چهارم از قوله تعالی وَ آتُوهُم ما أَنفَقُوا فهمیده میشود.
فقها گویند حکم چهارم نسخ گردیده یعنی زن کافره‌ای که شوهر وی کافر باشد و آن زن پس از کفر مسلمان گردد کسی که خواست با او ازدواج کند دیگر لازم نیست از عهده مخارجی که شوهرش در باره وی نموده برآید.
در شأن نزول آیه مفسرین بروایت إبن عباس گویند در سال حدیبیه آن سالی که پیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم با مشرکین مکّه مصالحه نمود باین طور که هر کس از اهل مکه بمدینه آمد وی را برگردانند بمکه و هر کس از اهل رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم از مدینه بمکه رفت اهل مکه او را برنگردانند و مصالحه نامه را نوشتند و مهر نمودند پس از آن هنوز حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله در حدیبیه بود که جماعتی از مؤمنین از مکه گریختند و خدمت حضرتش آمدند از جمله آنان زنی بنام سبیعه اسلمیّه دختر حرّث بود در حدیبیه آمد و اسلام آورد و نام شوهرش مسافر مخزومی بود و بروایتی صیف بن راهب او وقتی فهمید زنش نزد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم رفته و مسلمان شده آمد نزد آن حضرت و گفت بنا بر قراردادی که شده زن مرا بمن رد کن هنوز گل مهری که بر قرارداد نهاده‌ایم خشک نشده اینکه آیه یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا إِذا جاءَکُم‌ُ المُؤمِنات‌ُ مُهاجِرات‌ٍ الخ فرود آمد و رسول اللّه مهر سبیعه با آنچه شوهرش بوی

صفحه : 264
داده بود بشوهرش داد و او را بمکه برنگردانید و پس از امتحان عمر با وی ازدواج نمود. (تفسیر مجمع البیان) وَ إِن فاتَکُم شَی‌ءٌ مِن أَزواجِکُم إِلَی الکُفّارِ فَعاقَبتُم فَآتُوا الَّذِین‌َ ذَهَبَت أَزواجُهُم مِثل‌َ ما أَنفَقُوا وَ اتَّقُوا اللّه‌َ الَّذِی أَنتُم بِه‌ِ مُؤمِنُون‌َ اینکه حکم پنجمی است که در اینکه آیات بیان فرمود که هر گاه مرد مؤمن زنش را در اثر ایمانش از دست بدهد که یا اصلا زنش ایمان نیاورده یا پس از هجرت از ایمان برگردد بسوی کفار، بایستی آنچه شوهرش خرج وی نموده از مهر و نفقه باو داده شود و ظاهرا حکمت در اینکه حکم اینکه است که مهاجرین آنهایی که استطاعت مالی ندارند برای مهر و نفقه بی‌زوجه و همسر نمانند.
یا أَیُّهَا النَّبِی‌ُّ إِذا جاءَک‌َ المُؤمِنات‌ُ یُبایِعنَک‌َ عَلی أَن لا یُشرِکن‌َ بِاللّه‌ِ شَیئاً خطاب برسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است که وقتی زنهای مؤمنه آمدند با تو بیعت کنند با آنان بیعت کن مشروط بشرائط شش گانه.
(1) با خدا چیزی شریک نگردانند از اطلاق آیه عَلی أَن لا یُشرِکن‌َ بِاللّه‌ِ چنین بر میآید که شرط ایمان اینکه است که مؤمن بتمام معنی موحد گردد و بتمام مراتب توحید یعنی توحید در مقام ذات، توحید در مقام صفات، توحید در مقام افعال، توحید در مقام عبادت ایمان آرد که در مقام عبادت کسی را با خدا شریک قرار ندهد.
وَ لا یَسرِقن‌َ وَ لا یَزنِین‌َ (دوم و سوم) از شرائط مزبوره اینکه است که دزدی نکنند و نیز زنا ننمایند.
شاید نکته اختصاص اینکه دو شرط و نیز باقی شروط بعد که در باره بیعت با زنها نموده نه در مردها اشاره باین باشد که مفسده زنا در زنها زیادتر از مردها است

صفحه : 265
و زنها بیشتر در موارد چنین خطاها واقع میگردند مخصوصا مفسده‌ای که بر زنای زن مترتب میگردد که آن اختلاط میاه و فساد در انساب و غیره باشد بلکه توان گفت زن شوهرداری که زناکار باشد باضافه بر آن مفسده زنا دزدی نیز در ضمن واقع گردیده زیرا تمتّعی که فقط حق شوهرش بوده بنا حق بدیگری داده.
وَ لا یَقتُلن‌َ أَولادَهُن‌َّ چهارم آنکه اولادهای خود را نکشند و لو آنکه آیه اطلاق دارد و کشتن اولاد نیز انواع و اقسامی دارد لکن غالبا متفرع و ناشی از زنا میشود زنهای زناکار وقتی از زنا حامله گردند برای جلوگیری از افتضاح بچه‌های خود را سقط مینمایند و اولاد خود را تلف میکنند برای آنکه رسوا نگردند.
وَ لا یَأتِین‌َ بِبُهتان‌ٍ یَفتَرِینَه‌ُ بَین‌َ أَیدِیهِن‌َّ وَ أَرجُلِهِن‌َّ پنجم از شرایط مزبوره اینکه است که آنان اقدام ننمایند بافتراء و دروغی که بربافته باشند بین دستها و پاهای خود اینکه جمله را عطف داده بجمله وَ لا یَقتُلن‌َ أَولادَهُن‌َّ و اینکه شرط را نیز اختصاص ببیعت با نسوان داده.
و شاید بین دستها و پاهای آنها اشاره باولادی باشد که از زنا پدید گردیده که بین دستهای آنها کنایه باشد از شکم آنها و بین پاهای آنها اشاره بمحل تولد طفل باشد و جمله بِبُهتان‌ٍ یَفتَرِینَه‌ُ اشاره باین باشد که بایستی هر گاه اولادی از زنا بهمرسیده نسبت بشوهر ندهند.
خلاصه اینکه شش شرطی که اختصاص داده در بیعت نمودن با زنها در صورتی که چنین شرائطی غیر از همان شرط اول که شریک برای خدا قرار ندهند و آخر که مخالفت نکنند تو را در معروف برای بیعت نمودن با مردها شرط ننموده ظاهرا بازگشت تمام آنها بهمان مفسده‌ای است که در زنا نمودن زن مترتب میگردد و چنانچه گفته شد چنین مفسده‌ای در زنا کردن مرد تحقق ندارد.

صفحه : 266
وَ لا یَعصِینَک‌َ فِی مَعرُوف‌ٍ ششم از شرایطی که در بیعت نمودن با زنها مدخلیّت داده اینکه است که آنان مخالفت و نافرمانی نکنند تو را ای پیمبر اکرم در آنچه از اعمال و کردار خوب بآنها امر فرمایی و اگر چه در توجیه قید معروف چند قول از مفسرین نقل شده لکن اگر در اینکه قید خصوصیّت زائدی غیر از جهت عموم که نسبت بزن و مرد هر دو جاری است راجع بزن ملحوظ باشد بازگشت آن نیز بمراعات حفظ عفت در زن میشود به اینکه ناموس خود را از نظر اجانب محفوظ گرداند و در مقام جلوه‌گری که طبیعت زن مایل بآن است خودداری نماید و آنچه را عقلاء نیکو میشمارند که از جمله آنها حفظ ناموس مخصوصا در زن که رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم امر بآن فرموده مراعات نمایند زیرا که بالاترین چیزی که توان از محسنات زن بشمار آورد حفظ ناموس و اتصاف وی است بصفت عفت و متصف گردیدن بصفت عفت اگر چه برای مرد نیز مهم است لکن برای زن زیادتر از مرد اهمیت دارد.
پس از بیان اینکه شرائط وقتی زنها قبول اینکه شرائط شش گانه بالا را نمودند فَبایِعهُن‌َّ وَ استَغفِر لَهُن‌َّ اللّه‌َ إِن‌َّ اللّه‌َ غَفُورٌ رَحِیم‌ٌ با آنها بیعت کن و برای آنها از خدا طلب مغفرت نما زیرا که خدا بسیار آمرزنده و مهربان است.
از تأسیس اینکه شرائط چنین توان استفاده نمود که در نظر اسلام مهم‌ترین اعمال نیکو و صفات پسندیده برای زن اینکه است که خود را محجوب و مستور گرداند و با مردهای اجنبی رو برو نشود مگر در موقع لزوم که مبادا مفسده زنا واقع گردد و زنی که حفظ عفت خود را بکند بامر خدا مورد شفاعت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم خدای تعالی و نیز مورد رحمت و مغفرت حق تعالی واقع گردیده.
بلکه بالاتر از اینکه گویم از شرائطی که در بیعت با زنها مأخوذ گردانیده توان چنین استفاده نمود که زن زناکار مخصوصا اگر شوهردار باشد اصلا از تحت اسلام

صفحه : 267
خارج میگردد زیرا خداوند بیعت با زنها را مشروط باین شروط شش گانه بالا گردانیده وقتی شرط محقق نگردید مشروط نیز تحقق نپذیرد یعنی چنین زنانی که اخلال باین شرائط نمایند از تحت بیعت رسول اللّه خارجند.
مفسرین گویند بعد از فرود آمدن آیه رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم حاضر گردید برای بیعت با زنها با همان شرائط مقرره و فرمود با شما بیعت میکنم (أَن لا یُشرِکن‌َ بِاللّه‌ِ) هند دختر عتبه زن ابو سفیان در میانه زنها ایستاده و مقنعه بر سر خود کشیده که رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم وی را نشناسد وقتی سخن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را شنید گفت یا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم در اخذ بیعت با زنها تأکید نمودی و شرائطی مقرر کردی که با مردها چنین نکردی زیرا که با مردها بهمین اسلام و جهاد بیعت نمودی و پس از آنکه حضرت فرمود (و لا تسرقن) هند گفت ابو سفیان مردی است بخیل و من بدون اذن او از مال وی بسیار گرفته‌ام حلال است یا نه ابو سفیان حاضر بود گفت هر چه پیش گرفته‌ای بر تو حلال است رسول اللّه خندید و او را شناخت و فرمود تو هند دختر عتبه میباشی گفت آری یا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم از آنچه گذشت عفو کن که خدا تو را عفو کند و بمقصد و مطلب خود برسی و هند همان ملعونه‌ای بود که در جنگ احد جگر حمزه را شکافته و مضغ کرده بود. و چون حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود (و لا تزنین) هند گفت آیا زن آزاد زنا میکند عمر در صف ایستاده بود خندید زیرا که در زمان جاهلیت بین او و هند اینکه نوع عمل قبیح واقع شده بود، و بعد از آنکه فرمود (و لا تقتلن اولادکن) هند گفت ما آنها را در کودکی میپرورانیم و وقتی بزرگ شدند شما آنان را میکشید و اینکه سخن را برای اینکه گفت که پسرش حنظله در جنگ بدر بدست امیر المؤمنین علیه السّلام کشته شد رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم از استماع اینکه سخن هند تبسم فرمود و عمر بطوری خندید که بر پشت افتاد، و وقتی حضرت فرمود (و لا تأتین ببهتان یفترینه بین ایدیکن و ارجلکن) هند گفت بهتان عمل قبیح است و تو ما را امر نمیکنی مگر برشد و مکارم اخلاق، پس آنکه فرمود (و لا تعصینک فی معروف) هند گفت در قلب ما نیست که نافرمانی تو را بکنیم، پس تمام زنها باین شرائط با حضرت

صفحه : 268
رسول بیعت نمودند و حضرت برای آنان از خدا طلب مغفرت نمود.

سخنان مفسرین در چگونگی بیعت نمودن حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم با زنها

(1) در صحیح بخاری از عروة و عروة از عایشه روایت نموده که بیعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم با زنها بسخن بود و دست رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم دست هیچ زنی را مس ننمود.
(2) بنا بر قول دیگری در قدح آبی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم دست مینمود پس از آن که رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم دست خود را بیرون میآورد زنها دست در آن قدح مینمودند.
(3) از شعبی چنین نقل میکنند که بیعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم با زنها از پشت ثیاب بود اینکه طور که حضرت پارچه‌ای در دست مبارک می‌انداخت و با زنها دست میداد (4) حضرتش پارچه‌ای در میان می‌انداخت یکسر آن پارچه بدست رسول اللّه و سر دیگرش بدست زنها باین طور با آنان بیعت مینمود.
(5) بروایت دیگر امیّه خواهر خدیجه را امر فرمود که از طرف او از زنها بیعت بگیرد. (منهج الصادقین) یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا لا تَتَوَلَّوا قَوماً غَضِب‌َ اللّه‌ُ عَلَیهِم قَد یَئِسُوا مِن‌َ الآخِرَةِ کَما یَئِس‌َ الکُفّارُ مِن أَصحاب‌ِ القُبُورِ در شأن نزول آیه گویند جماعتی از فقراء مسلمانان با یهودیان دوستی مینمودند و اسرار مسلمانها را بیهودیان میرسانیدند برای آنکه از آنان طعام و میوه یا پول بگیرند اینکه بود که اینکه آیه در نهی آنان فرود آمد.
آیه خطاب بمؤمنین مینماید که نباید دوستی کنید با کسانی که در مورد غضب حق تعالی واقع گردیده‌اند، اشاره به اینکه شما که در اثر ایمان امیدوار برحمت ایزدی میباشید چگونه دوستی مینمائید با کسانی که در مورد غضب حق تعالی واقع گردیده‌اند قَد یَئِسُوا مِن‌َ الآخِرَةِ کَما یَئِس‌َ الکُفّارُ مِن أَصحاب‌ِ القُبُورِ.
اشاره به اینکه در صورتی که آنان در تورات خود اوصاف پیمبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را خوانده و حقانیّت او را میدانند و دانسته و فهمیده از روی کبر و تعصب انکار مینمایند

صفحه : 269
معلوم میشود که آنها اصلا معتقد بثواب و عقاب اخروی نمیباشند و چنان از حیات باقی آخرتی ناامیدند مثل ناامیدی آنان از زنده شدن مرده‌هایشان.
در اینکه آیه نهی نموده از دوستی کردن با کفاری که مورد غضب الهی واقع گردیده‌اند و آنان منکر معاد و آخرت میباشند و اطلاق آن شامل میگردد تمام کفاری که چنین باشند.
سؤال- ظاهر اینکه آیه با آیه نهم همین سوره لا یَنهاکُم‌ُ اللّه‌ُ الخ منافات دارد که آنجا فرموده خدا شما را نهی نمیکند از دوستی کردن با کفّار و در اینجا امر فرمود باعراض نمودن از آنها.
در پاسخ گوئیم بقید عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُم در اول سوره و بقرینه (انّما) در آیه إِنَّما یَنهاکُم‌ُ اللّه‌ُ عَن‌ِ الَّذِین‌َ قاتَلُوکُم تا آخر ممکن است اینکه آیه را مقید نمائیم بدشمنی کردن با کفاری که با مؤمنین در مقام مبارزه و دشمنی باشند نه آنکه بالکلّیه دوستی نمودن با کفار منهی عنه باشد و لو در جایی که دشمنی و ضدیتی در بین نباشد و مسلمین نیز مأمور بجهاد با آنان نشده باشند.

صفحه : 270

‌سورة الصّف‌ّ

اشاره

مدنیّة و هی اربع عشرة آیة بلاخلاف‌

[سوره الصف (61): آیات 1 تا 14]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
سَبَّح‌َ لِلّه‌ِ ما فِی السَّماوات‌ِ وَ ما فِی الأَرض‌ِ وَ هُوَ العَزِیزُ الحَکِیم‌ُ (1) یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا لِم‌َ تَقُولُون‌َ ما لا تَفعَلُون‌َ (2) کَبُرَ مَقتاً عِندَ اللّه‌ِ أَن تَقُولُوا ما لا تَفعَلُون‌َ (3) إِن‌َّ اللّه‌َ یُحِب‌ُّ الَّذِین‌َ یُقاتِلُون‌َ فِی سَبِیلِه‌ِ صَفًّا کَأَنَّهُم بُنیان‌ٌ مَرصُوص‌ٌ (4)
وَ إِذ قال‌َ مُوسی لِقَومِه‌ِ یا قَوم‌ِ لِم‌َ تُؤذُونَنِی وَ قَد تَعلَمُون‌َ أَنِّی رَسُول‌ُ اللّه‌ِ إِلَیکُم فَلَمّا زاغُوا أَزاغ‌َ اللّه‌ُ قُلُوبَهُم وَ اللّه‌ُ لا یَهدِی القَوم‌َ الفاسِقِین‌َ (5) وَ إِذ قال‌َ عِیسَی ابن‌ُ مَریَم‌َ یا بَنِی إِسرائِیل‌َ إِنِّی رَسُول‌ُ اللّه‌ِ إِلَیکُم مُصَدِّقاً لِما بَین‌َ یَدَی‌َّ مِن‌َ التَّوراةِ وَ مُبَشِّراً بِرَسُول‌ٍ یَأتِی مِن بَعدِی اسمُه‌ُ أَحمَدُ فَلَمّا جاءَهُم بِالبَیِّنات‌ِ قالُوا هذا سِحرٌ مُبِین‌ٌ (6) وَ مَن أَظلَم‌ُ مِمَّن‌ِ افتَری عَلَی اللّه‌ِ الکَذِب‌َ وَ هُوَ یُدعی إِلَی الإِسلام‌ِ وَ اللّه‌ُ لا یَهدِی القَوم‌َ الظّالِمِین‌َ (7) یُرِیدُون‌َ لِیُطفِؤُا نُورَ اللّه‌ِ بِأَفواهِهِم وَ اللّه‌ُ مُتِم‌ُّ نُورِه‌ِ وَ لَو کَرِه‌َ الکافِرُون‌َ (8) هُوَ الَّذِی أَرسَل‌َ رَسُولَه‌ُ بِالهُدی وَ دِین‌ِ الحَق‌ِّ لِیُظهِرَه‌ُ عَلَی الدِّین‌ِ کُلِّه‌ِ وَ لَو کَرِه‌َ المُشرِکُون‌َ (9)
یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا هَل أَدُلُّکُم عَلی تِجارَةٍ تُنجِیکُم مِن عَذاب‌ٍ أَلِیم‌ٍ (10) تُؤمِنُون‌َ بِاللّه‌ِ وَ رَسُولِه‌ِ وَ تُجاهِدُون‌َ فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ بِأَموالِکُم وَ أَنفُسِکُم ذلِکُم خَیرٌ لَکُم إِن کُنتُم تَعلَمُون‌َ (11) یَغفِر لَکُم ذُنُوبَکُم وَ یُدخِلکُم جَنّات‌ٍ تَجرِی مِن تَحتِهَا الأَنهارُ وَ مَساکِن‌َ طَیِّبَةً فِی جَنّات‌ِ عَدن‌ٍ ذلِک‌َ الفَوزُ العَظِیم‌ُ (12) وَ أُخری تُحِبُّونَها نَصرٌ مِن‌َ اللّه‌ِ وَ فَتح‌ٌ قَرِیب‌ٌ وَ بَشِّرِ المُؤمِنِین‌َ (13) یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا کُونُوا أَنصارَ اللّه‌ِ کَما قال‌َ عِیسَی ابن‌ُ مَریَم‌َ لِلحَوارِیِّین‌َ مَن أَنصارِی إِلَی اللّه‌ِ قال‌َ الحَوارِیُّون‌َ نَحن‌ُ أَنصارُ اللّه‌ِ فَآمَنَت طائِفَةٌ مِن بَنِی إِسرائِیل‌َ وَ کَفَرَت طائِفَةٌ فَأَیَّدنَا الَّذِین‌َ آمَنُوا عَلی عَدُوِّهِم فَأَصبَحُوا ظاهِرِین‌َ (14)

صفحه : 271

(ترجمه)

(سوره صف در مدینه فرود آمده و آن چهارده آیه است)
بنام ایزد هستی بخش صاحب رحمت عام و خاص
تسبیح و تمجید و ستایش مینمایند پروردگار را آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است، و او است غالب و قاهر و درست کردار-
ای آن کسانی که ایمان آورده‌اید چرا می‌گویید چیزی را که نمیکنید-
بزرگ امر قبیحی است نزد خدا اینکه بگوئید آنچه را که نخواهید کرد،
بدرستی که خدا دوست میدارد کسانی را که در راه او جهاد میکنند در حالی که آنان صف زدگانند بطوری که گویا آن بناهای ریخته شده‌اند-
و چون موسی گفت بقوم خود ای قوم چرا مرا اذیت میکنید در حالی که محققا میدانید که من رسول خدا و فرستاده شده بسوی شمایم پس چون برگشتند از ایمان خدا نیز قلبهای آنان را برگردانید (از فطرت اولیه توحید) و خدا هدایت نمیکند گروه بدکاران را-
و چون عیسی بن مریم گفت ای بنی اسرائیل بدرستی و حقیقت که من رسول خدایم و فرستاده شده‌ام بسوی شما و تصدیق کننده‌ام آنچه بین

صفحه : 272
دو دست من است از تورات و مژده دهنده‌ام بپیمبری که بعد از من میآید و نام او محمّد است پس چون همان رسول آمد با معجزات روشن گفتند اینکه سحری است آشکارا
و کیست ستمکارتر از آن کسی که بر خدا دروغ بندد، در صورتی که او خوانده میشود بسوی اسلام و خدا هدایت نمیکند گروه ستمکاران را
میخواهند که بدهنهایشان نور خدا را خاموش کنند و خدا نور خود را تمام میکند اگر چه کافرین کراهت داشته باشند-
خداوند آن کسی است که رسول خود (یعنی محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) را فرستاده براهنمایی و دین حق تا آنکه ظاهر گرداند آن را و غالب گردد بر تمام ادیان و لو آنکه مشرکین کراهت داشته باشند-
ای کسانی که ایمان آورده‌اید آیا میخواهید که راهنمایی کنم شما را بتجارتی که شما را از عذاب دردناک آخرت نجات دهد-
ایمان آرید بخدا و فرستاده او و در راه رضای او بمالها و جانهای خود مجاهده نمائید اینکه طور مجاهده برای شما خیر و خوب است اگر شما دانا و عالم باشید-
میآمرزد برای شما گناهان شما را و داخل میگرداند شما را در بهشتهایی که از زیر آنها نهرها جریان دارد و دارای مسکن‌های پاکیزه است (و مهیّا گردانیده‌اند برای شما) در بهشتهای با اقامت همیشگی و اینکه است رستگاری بزرگ
(و نعمتی دیگر) که دوست دارید آن را و آن نصرتی است از جانب خدا و فتحی است نزدیک و مژده ده جماعت گروندگان را-
ای کسانی که ایمان آورده‌اید بوده باشید یاران خدا (یعنی یاران دین) همان طوری که عیسی بن مریم گفت بحواریّین کی است یاری کننده مرا بسوی خدا- حواریین گفتند مائیم یاری کنندگان دین خدا، پس جماعتی از بنی اسرائیل ایمان آوردند و جماعتی کافر گردیدند، پس ما جماعتی را که ایمان آوردند قوت دادیم (و آنان را غالب گردانیدیم) بر دشمنهایشان پس مؤمنین گردیدند غلبه کنندگان.

(توضیح آیات)

اشاره

سَبَّح‌َ لِلّه‌ِ ما فِی السَّماوات‌ِ وَ ما فِی الأَرض‌ِ وَ هُوَ العَزِیزُ الحَکِیم‌ُ تسبیح مینماید خدا را بپاکی و جلال و عظمت و بزرگی ستایش مینمایند

صفحه : 273
آن ذات احدیت را آنچه در آسمانها از ملائکه روحانیین و اجرام علوی و تمام موجوداتی که در کرات و طبقات افلاک موجودند، و نیز آنچه در زمین و طبقات آن از جمادات و نباتات و حیوانات و جن و انس هر یک بزبانی و اصطلاحی که در خور وی و در غریزه آن مکنون گردیده مبدء خود را ستایش مینمایند و مسخّر امر او و زیر فرمان مدبر و ناظم عالم امر تکوینی او را اجراء میگردانند و همگی از او فیض وجود میطلبند و از او روزی میخواهند.
یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا لِم‌َ تَقُولُون‌َ ما لا تَفعَلُون‌َ خطاب عتاب آمیز بمؤمنین نموده که برای چه می‌گویید چیزی را که نمیکنید بقاعده عربیّت (لم) ترکیب شده از حرف جر (لام و ماء) استفهامی است و بکثرت استعمال الف (ماء) حذف گردیده و (لم) گفته میشود و نظائر آن در کلام عرب بسیار است مثل (بم) (فیم) (عم‌ّ) و امثال آن.

سخنان مفسرین در شأن نزول آیه بروایت طبرسی‌

(1) اینکه آیه در باره منافقین فرود آمده.
(2) آیه اعتراض بمردمانی نموده که آنان میگفتند هر وقت جهاد برپا شد ما استقامت مینمائیم و از دشمن فرار نمیکنیم لکن وقتی جنگ (احد) برپا گردید مقاومت ننمودند تا آنکه دشمن دندان مبارک رسول صلّی اللّه علیه و آله را شکست و صورت شریفش را خون آلود گردانید (مقاتل و کلبی) (3) جماعتی از مؤمنین پیش از آنکه جهادی برپا گردد میگفتند اگر ما میدانستیم چه عمل نزد خدا بهتر است بر آن عمل اقدام مینمودیم وقتی خدای تعالی بآنان خبر داد که بهترین اعمال ایمان و جهاد است موقعی که جهاد برپا میشد امر جهاد بر آنان مشکل مینمود و در حاضر شدن برای جنگ سستی مینمودند و حاضر نمیگردیدند اینکه بود که اینکه آیه در مذمّت و سرزنش آنان فرود آمد (إبن عباس) (4) مرد مشرکی مسلمانان را ببد زبانی اذیّت مینمود در جنگ بدر

صفحه : 274
صهیب نامی از اصحاب رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم وی را کشت وقتی خبر بحضرتش رسید خوشحال گردید و فرمود چه کس او را کشت از میان مردم مردی گفت من او را کشتم عمر خطاب و عبد الرّحمن عوف گفتند دروغ میگوید وی را (صهیب) کشت حضرت (بصهیب) گفت یا ابا یحیی تو او را کشتی گفت آری یا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم آن وقت اینکه آیه با آیه بعد فرود آمد (سعید بن مسیّب) بیان طبرسی بپایان رسید کَبُرَ مَقتاً عِندَ اللّه‌ِ أَن تَقُولُوا ما لا تَفعَلُون‌َ بزرگ معصیتی است نزد خدای تعالی اینکه بگوئید چیزی و عملی را که نمیکنید مقت در لغت بمعنی بغض شدید آمده نسبت بکسی که ببینی کار قبیح میکند و (مقتا منصوب و تمیز است در مفردات گفته (المقت البغض الشدید لمن تراه تعاطی القبیح) (پایان) آیه اشاره باین است (خدا دروغ گو را بدروغ گفتن دشمن میدارد و پس از آنکه گفت دروغ گو را دشمن میدارد در مقام برآمده که چه کس را دوست دارد اینکه بود که فرموده إِن‌َّ اللّه‌َ یُحِب‌ُّ الَّذِین‌َ یُقاتِلُون‌َ فِی سَبِیلِه‌ِ صَفًّا کَأَنَّهُم بُنیان‌ٌ مَرصُوص‌ٌ (صفا) حال است و مصدر یعنی صافین در مقام وصف جماعتی است که در موقع جنگ و مبارزه چنان استحکام و استقامت دارند که گویا بنیانی هستند ریخته شده از ارزیز (ابو الفتوح) خلاصه اگر چه اینکه آیات در عهد رسول اللّه در مورد مذمت قاعدین از جهاد و کسانی که از اصحاب رسول اللّه در مجاهده با کفار سستی مینمودند فرود آمده، لکن چنانچه بعضی گفته‌اند چون مورد مخصص نیست ممکن است یک معنی عام تری راجع بآیه بشود و گوئیم آیه شامل میگردد هر کسی را که چیزی بگوید و چنین وانمود کند که عمل خودش چنین است و چنین نباشد مثل کسانی که مردم را موعظه باعمال خیر و نیکو مینمایند و واعظ غیر متعظ میباشند قوله تعالی در مقام توبیخ و سرزنش

صفحه : 275
چنین مردمانی فرموده أَ تَأمُرُون‌َ النّاس‌َ بِالبِرِّ وَ تَنسَون‌َ أَنفُسَکُم و موارد دیگری را نیز شامل میگردد مثل بدروغ بگوید کاری را که قصد کردن آن را نداشته باشد انجام میدهم یا بکسی وعده‌ای دهد و بآن وفاء نکند و غیر اینها مورد بسیاری دارد که آیه کَبُرَ مَقتاً عِندَ اللّه‌ِ أَن تَقُولُوا ما لا تَفعَلُون‌َ شامل آن میگردد.
و از آیه چنین استنباط میشود که بزرگترین گناهان نزد حق تعالی همان است که یا بزبان یا بعلامات دیگر چنین وانمود کند که کاری را انجام میدهم و اصلا در مقام عمل برنیاید بلکه یا از راه ریاء و خودنمایی یا فریب دادن غیر چنین تظاهر نماید و اینها از علائم نفاق بشمار میرود.
وَ إِذ قال‌َ مُوسی لِقَومِه‌ِ یا قَوم‌ِ لِم‌َ تُؤذُونَنِی وَ قَد تَعلَمُون‌َ أَنِّی رَسُول‌ُ اللّه‌ِ إِلَیکُم آیه اخبار است از قوم موسی علیه السّلام و اشاره به اینکه بنی اسرائیلیان با آن همه آیات و معجزاتی که از حضرت موسی علیه السّلام مشاهده نمودند تمکین نمیکردند و بقدری حضرتش اذیت مینمودند و معجزاتش را حمل بر سحر میکردند و نسبت دروغ باو میدادند و افتراء باو می‌بستند در صورتی که پیمبری او بر آنها ثابت و معلوم بود که حضرتش در مقام شکایت از قوم خود گوید ای مردم برای چه اینکه قدر مرا اذیت و آزار مینمائید در صورتی که شما میدانید من رسول پروردگار شمایم که برای هدایت شما بپیمبری و هدایت شما فرستاده شده‌ام و بدلالت عقلتان بایستی مرا اطاعت نمائید تا آنکه سعادتمند و رستگار گردید.
فَلَمّا زاغُوا أَزاغ‌َ اللّه‌ُ قُلُوبَهُم وَ اللّه‌ُ لا یَهدِی القَوم‌َ الفاسِقِین‌َ (زاغ میل نمودن بکجی است و آیه در مقام اینکه است که وقتی قوم موسی علیه السّلام در دین حق و در طریق مستقیم توحید استقامت ننمودند و کج رفتند در اثر اعمال زشت نکوهیده آنان خداوند قلوب آنها را از طریق حق و حقیقت گردانید و منحرف گردیدند زیرا که خداوند هدایت نمینماید کسانی را که فاسق گردیده و از اطاعت پیمبران بیرون رفته‌اند.

صفحه : 276
وقتی اینکه آیه و امثال آن را با آن آیاتی که بطور اطلاق فرموده (خدا هدایت میکند هر کسی را که بخواهد و گمراه میگرداند هر کسی را که بخواهد) جمع کنیم از مجموع آنها توان چنین استفاده نمود که کسانی که دانسته و فهمیده و بسوء اختیار خود از طریق حق و حقیقت برمیگردند چنین مردمانی چون در طریق هدایت نیستند خدای تعالی آنان را هدایت نمیکند زیرا در اثر عصیان خود را از قابلیت هدایت انداخته و در مورد سخط الهی واقع گردیده‌اند وقتی هدایت نیافتند البته گمراه میگردند زیرا انسان فقط توانایی دارد که بهدایت پیمبران خود را برای هدایت شدن و یافتن طریق حق آماده گرداند لکن هدایت گردیدن فعل و عمل خدا است نه کار بنده.
وَ إِذ قال‌َ عِیسَی ابن‌ُ مَریَم‌َ یا بَنِی إِسرائِیل‌َ إِنِّی رَسُول‌ُ اللّه‌ِ إِلَیکُم مُصَدِّقاً لِما بَین‌َ یَدَی‌َّ مِن‌َ التَّوراةِ وَ مُبَشِّراً بِرَسُول‌ٍ یَأتِی مِن بَعدِی اسمُه‌ُ أَحمَدُ ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم یاد کن وقتی که عیسی بن مریم گفت ای پسران اسرائیل (بنی اسرائیل یهودیان و تابعین حضرت موسی علیه السّلام بودند) من رسول خدا و فرستاده او میباشم و بپیمبر شما حضرت موسی علیه السّلام ایمان دارم و رسالت او را تصدیق مینمایم و نیز مژده میدهم شما را بپیمبری که بعد از من می‌آید با دین کامل با اینکه نشانی که نام او احمد است (احمد) بمعنی ستایش گردیده شده در اخلاق و افعال- یا آن رسولی که بسیار ستایش کننده خدا است و شاید اینکه حضرتش مخصوص باین نام شریف گردید برای اینکه بود که مأمور گردید خدا را به نود و نه اسم ستایش نماید و باین نامها و اسماء الحسنی او را بمردم بشناساند زیرا که معلوم نیست پیمبران دیگر باین عدد که هر یک دلالت بر صفتی از صفات جلال و اوصاف جمال الهی دارد او را برای خلق معرفی نموده باشند.
از بعض مفسرین است که در روایات آمده ترجمه کلام عیسی علیه السّلام بحواریین

صفحه : 277
چنین بوده (انّی ذاهب الی ربّی و ربّکم و الفارقلیطا جاء) فارقلیطا احمد است یعنی من میروم بطرف پروردگار خودم و پروردگار شما و احمد را که خاتم پیمبران است بعد از من خواهد فرستاد.
محمّد بن مطعم از پدر خود چنین روایت میکند که پیغمبر فرموده
(ان لی أسماء انا احمد و انا محمّد و انا الماحی الّذی یمحوا اللّه بی الکفر انا الحاشر الّذی یحشر النّاس علی قدمی و انا العاقب لیس بعدی نبی).
مرا نامهایی است منم احمد، منم محمّد منم ماحی که بمن و بوجود من خداوند کفر را محو میگرداند، و منم حاشر که مردم در قیامت زیر قدم من و تحت لواء من محشور میگردند، و منم عاقب آخر پیمبرانم که در عقب من هیچ پیمبری نخواهد آمد (منهج الصادقین) فَلَمّا جاءَهُم بِالبَیِّنات‌ِ قالُوا هذا سِحرٌ مُبِین‌ٌ مرجع ضمیر (جاء) شاید نبی خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم باشد که وقتی حضرتش با براهین و معجزات بسیار آمد در صورتی که حضرت عیسی علیه السّلام قبلا باسم و نشان او را معرفی نموده بود معجزات او را حمل بر سحر نمودند و گفتند اینکه سحری است آشکار.
و شاید مرجع ضمیر (جاء) حضرت عیسی علیه السّلام باشد که با آن معجزات کذایی مثل مرده زنده کردن و کور را شفا دادن و از گل کبوتر ساختن مثل خفاش که آن را بفارسی شب کوره گویند و بنفخه روح بوی دمیدن و بوی حیات بخشیدن و غیر اینها از معجزات بسیار که برای اثبات پیمبری هر پیمبری خداوند بدست آنها اجرا مینماید تا آنکه حجّت بر خلق تمام گردد لکن یهودیها معجزات حضرت عیسی را حمل بر سحر نمودند.
عادت مردم در هر زمانی همین طور بوده که چون بمقتضیات قوای شهویّه و غضبیه مایل بباطل و از حق فرار مینمایند اینکه بود که نمیخواستند پیروی پیمبران را بنمایند، و رؤساء و بزرگان آنها دانسته و فهمیده برای آنکه مبادا بریاست

صفحه : 278
آنان لطمه‌ای وارد آید و نیز خود را از زیر بار تکلیف بیرون آرند انکار میکردند و معجزات انبیاء را حمل بر سحر مینمودند اینکه است که ذات احدیت در مقام توبیخ و سرزنش و خطاکاری چنین اشخاص برآمده و فرموده.
وَ مَن أَظلَم‌ُ مِمَّن‌ِ افتَری عَلَی اللّه‌ِ الکَذِب‌َ وَ هُوَ یُدعی إِلَی الإِسلام‌ِ وَ اللّه‌ُ لا یَهدِی القَوم‌َ الظّالِمِین‌َ کیست ظالم‌تر و شرورتر از آن کسی که بخدا دروغ بندد مقصود دروغ بستن به پیمبر و رسول خدا است و بگوید تو پیمبر نیستی و دروغ می‌گویی در صورتی که پیمبران مردم را میخوانند بسوی اسلام یعنی هدایت و رهنمایی مینمایند خلق را بطریقی که در آن سلامتی روحانی و جسمانی آنان است و چنین کسی که پیمبران را تکذیب میکند ظالم‌ترین مردم است زیرا که هم بنفس خود ظلم نموده و خود را از سعادت محروم گردانیده و راضی شده که در هاویه ظلمانی طبیعت با عقارب و حیات اوصاف نکوهیده حیوانی بماند و قدمی بسوی سعادت جلو نرود وقتی انسان خودش طالب هدایت نگردید و ظالم بنفس خود شد خداوند او را هدایت نمیکند و بعمل خود نیز بمردم ظلم نموده که آنها را از طریق هدایت شدن بازداشته، و خداوند چنین کسانی را هدایت نمینماید زیرا که ظلم کنندگان قابل هدایت نمیباشند.
یُرِیدُون‌َ لِیُطفِؤُا نُورَ اللّه‌ِ بِأَفواهِهِم وَ اللّه‌ُ مُتِم‌ُّ نُورِه‌ِ وَ لَو کَرِه‌َ الکافِرُون‌َ مرجع ضمیر یُرِیدُون‌َ ظالمین در آیه بالا است و یکی از اوصاف ظالمین اینکه است که آنان در مقام خاموش کردن نور خدایند یعنی خواهند پیمبران که مظهر و نماینده نور خدایند و قانون اسلام را که بزرگترین چراغ هدایت است بگفتار و دهن خبیثشان خاموش کنند لکن خدا نور خود را تمام میکند اگر چه کفار کراهت داشته باشند.
آری هیچوقت از میان خلق چراغ هدایت خاموش نمیگردد اگر از طرفی

صفحه : 279
خاموش گردد و از طرف دیگر روشن گردد برای آنکه حجت بر خلق تمام گردد و مؤمن و فاسق از یکدیگر تمیز پیدا نمایند.
هُوَ الَّذِی أَرسَل‌َ رَسُولَه‌ُ بِالهُدی وَ دِین‌ِ الحَق‌ِّ لِیُظهِرَه‌ُ عَلَی الدِّین‌ِ کُلِّه‌ِ وَ لَو کَرِه‌َ المُشرِکُون‌َ مرجع (هو اللّه) در آیه بالا است و او آن کسی است که رسول خود محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را فرستاده و او را برای هدایت نمودن خلق بدین حق که آن دین اسلام و قرآن و شریعت و ملت حنیف ابراهیم است مأمور گردانیده تا آنکه مردم را از کجروی و گمراهی بطریق حق و حقیقت رهبری نماید.
لِیُظهِرَه‌ُ عَلَی الدِّین‌ِ کُلِّه‌ِ و ظاهر گرداند دین حق را بر تمام عالمیان شکی نیست که ضمیر لیظهره راجع بقرآن و دین اسلام است یعنی البته دین اسلام ظاهر و غالب میگردد بر تمام ادیان و چون میبینیم هنوز دین اسلام سرتاسر عالم را فرا نگرفته و وعده خدا صدق است پس بایستی زمانی بیاید که دین اسلام بر تمام ادیان ظاهر و غالب گردد و آن تصور ندارد مگر بخروج (مهدی آل محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم که در زمین احدی باقی نماند مگر آنکه اقرار نماید بکلمه شهادتین) بروایت عیاشی که وی از عمران بن میثم و او از عبایه چنین نقل نموده که (حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام) فرمود (بلند شدن کلمه توحید و غالب شدن آن بعد از اینکه زمان خواهد بود پس از آن گفت قسم بآنکسی که نفس من بدست او است باقی نمیماند ده و قریه‌ای مگر آنکه بامداد و شبانگاه ندای
«لا اله الا اللّه محمّد رسول اللّه»
شنیده میشود. (منهج الصادقین) و بروایت علی بن ابراهیم قمی بظهور قائم آل محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم دین خدا کامل و تمام میگردد و او دین خدا را ظاهر میگرداند بر تمام ادیان بطوری که بغیر خدا عبادت نمیشود و همین است معنی قول رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم که فرموده:
(یملأ الارض قسط و عدلا بعد ما ملئت ظلما و جورا).

صفحه : 280
یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا هَل أَدُلُّکُم عَلی تِجارَةٍ تُنجِیکُم مِن عَذاب‌ٍ أَلِیم‌ٍ تُؤمِنُون‌َ بِاللّه‌ِ وَ رَسُولِه‌ِ خطاب بمؤمنین است که آیا میل دارید رهنمایی کنم شما را بتجارتی که از عذاب دردناک جحیم رهایی یابید.
اشاره به اینکه تمام افراد بشر در معرض عذاب واقعند حتی کسانی که بظاهر ایمان دارند و ایمان آنان صوری و ظاهری است نه واقعی و حقیقی زیرا خطاب به مؤمنین نموده که ایمان آرید اگر ایمان آنها واقعی بود دیگر امر نمودن آنها به ایمان بیمحل بود زیرا امر بچیزی که واقع گردیده تحصیل حاصل است و تحصیل حاصل محال است.
وَ تُجاهِدُون‌َ فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ بِأَموالِکُم وَ أَنفُسِکُم ذلِکُم خَیرٌ لَکُم إِن کُنتُم تَعلَمُون‌َ گویا گفته میشود بچه چیز توان خود را از عذاب الیم نجات داد در پاسخ از طرف کردگار عالم ارشاد مینماید که نجات شما منوط بدو چیز است، یکی ایمان بخدا و پیمبر او که ایمان برسول شامل میگردد (کل ما جاء به النبی) را از اخبار بواقعه قیامت و نصب امام و خلیفه بعد از خود و تمام قوانین و احکامی که از طرف شرع مقرر گردید.
و قوله تعالی تُؤمِنُون‌َ بِاللّه‌ِ در آیه بالا مقصود ایمان واقعی است که در قلب نفوذ نموده و از باطن بظاهر سرایت نماید و بمرتبه یقین رسد و دل و قلب را جلا دهد چنین ایمانی انسان را از مهلکه نجات دهد.
و دیگر طریق نجات شما در اینکه است که در راه خدا بمال و جانتان مجاهده نمائید و مراعات نمودن اینکه دو عمل خیر و خوبیست برای شما و مجاهده بمال شامل میگردد هر چیزی را که بتوسط مال توان بدست آورد مثل انفاق بفقراء و در جاهای لازم مثل صرف مال در موقع جهاد فی سبیل اللّه یا در طریق حج بیت اللّه و زیارت

صفحه : 281
مشاهد مشرفه یا صرف مال در فرا گرفتن علوم و معارف و غیر اینها هر جا که در نظر شرع و عرف نیکو نماید.
و مبارزه با نفس نیز شامل میگردد مبارزه با کفار در جبهه جنگ و مبارزه و مجاهده با نفس که رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم آن را جهاد اکبر نامیده، و واقعا همین طور است مجاهده با قوای سبعی شیطانی و بهیمی شهوانی بمراتب بسیار مهم‌تر و مشکلتر از جهاد با کفار بشمار میرود، و بدلالت آیه مادامی که انسان در اینکه دو امر مهم یکی ایمانی که بقلب و دل سرایت نماید و اعضاء و جوارح را تحت استیلاء خود گرداند بطوری که اعضاء و قوی از حکم شرع و مقتضیات ایمان تعدی ننمایند و دیگر تحصیل صفات و ملکات حمیده انسانی است که از مجموع آن ملکه تقوی پدید گردد اگر آدمی در اینکه دو امر بزرگ ایستادگی و مقاومت ننماید در معرض خطر بزرگ و عذاب الیم واقع میگردد.
یَغفِر لَکُم ذُنُوبَکُم وَ یُدخِلکُم جَنّات‌ٍ تَجرِی مِن تَحتِهَا الأَنهارُ وَ مَساکِن‌َ طَیِّبَةً فِی جَنّات‌ِ عَدن‌ٍ ذلِک‌َ الفَوزُ العَظِیم‌ُ در مقام ربح چنین تجارتی که ایمان بخدا و مجاهده در راه خدا باشد برآمده و ربح و فائده اینکه تجارت را تعیین مینماید بدو چیز بسیار عالی و بزرگ، یکی مغفرت و آمرزش گناهان و خطاهای گذشته، دیگر دخول در بهشت با آن نعمتهای کذایی که اندکی از آن را در اینکه آیات بقدر فهم عموم مردم تذکر میدهد.
در تفسیر طبرسی از حسن بصری چنین نقل میکند که او گفته از عمران بن حصین و او از ابا هریره معنی مساکن طیبه را سؤال نمودم آنان گفتند ما معنی آن را از رسول اللّه سؤال نمودیم فرمود کوشکی است در بهشت (قصری) که از لؤلؤ آفریده شده و در آن هفتاد هزار سرا میباشد از زمرد سرخ و در هر سرایی هفتاد خانه از زمرد سبز و در هر خانه هفتاد سریر و بر هر سریری هفتاد فرش از الوان

صفحه : 282
مختلفه و بر هر فرشی حوری‌ای نشسته و در هر خانه از آن هفتاد مائده و بر هر مائده هفتاد لون طعام و در هر یک از آن خانه‌ها غلامی و کنیزی باشند و خدای تعالی مؤمنین را چنان قوت دهد که با همه زنان خلوت کنند و در هر روزی تمام آن طعامها را بخورند. (پایان) و چون برای بشر دنیوی ممکن نیست بتواند بدرستی تصور امور اخروی را بنماید مگر وقتی که وجود دنیوی وی تبدیل گردد بوجود اخروی، و انسان مادامی که در دنیا زیست مینماید مثل طفلی ماند که تا وقتی در رحم مادر است برای وی ممکن نیست بتواند عالم خارج از رحم را تصور نماید، اینکه است که آدمی تا وقتی از مشیمه عالم دنیای دنی که پست‌ترین عوالم الهی بشمار میرود خارج نگردد و بفضاء محیط عالم نرسد نه نعمتها و کرامتهایی که برای مؤمنین با تقوی مهیّا گردیده تواند بدرستی حس‌ّ نماید و نه نقمتها و عذابهایی که برای کافرین و فاسقین و کسانی که روح قدسی خود را لگد کوب قوای شهوانی و غضبانی نموده‌اند تواند ادراک نماید.
وَ أُخری تُحِبُّونَها نَصرٌ مِن‌َ اللّه‌ِ وَ فَتح‌ٌ قَرِیب‌ٌ وَ بَشِّرِ المُؤمِنِین‌َ اینکه آیه عطف بآیه بالا تُؤمِنُون‌َ بِاللّه‌ِ است یعنی آن تجارتی که شما را از عذاب الیم نجات میدهد و بایستی اینکه قسم از تجارت را دوست دارید یاری کردن خدا و فتح و غلبه مؤمنین بر کفار است در زمان نزدیک و ای رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم مؤمنین را باین فتح و مظفریت بشارت بده.
خلاصه خداوند در اینکه آیات برای مؤمنین با تقوای کراماتی و تفضّلاتی از طرف خود وعده داده بعضی در آخرت و بعضی در دنیا، در آخرت آن نعمتهای بهشتی که تحت عدد و شماره نمیآید و تفضلات دنیوی آنچه که بالاترین و محبوب‌ترین چیزها بنظر انسان میآید فتح و غلبه بر دشمن است که مصداق کاملش فتح مکه و فتح فارس و روم بوده.
و نزد عرفاء مقصود از فتح قریب فتح باب دلست که در اثر مجاهده و کشتن

صفحه : 283
نفس بهیمی و شهوی روح انسانی مظفّر و منصور میگردد و تمام قوی و مشاعر بدن و طبیعت را تحت استیلاء و سلطنت خود درآورده و هر یک را بر آنچه صلاحدید وی است بکاری امر میفرماید و حقیقة فتح قریب همین است که جا دارد مؤمنین را بآن بشارت دهند چنانچه در آخر آیه امر فرموده وَ بَشِّرِ المُؤمِنِین‌َ.
یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا کُونُوا أَنصارَ اللّه‌ِ کَما قال‌َ عِیسَی ابن‌ُ مَریَم‌َ لِلحَوارِیِّین‌َ مَن أَنصارِی إِلَی اللّه‌ِ قال‌َ الحَوارِیُّون‌َ نَحن‌ُ أَنصارُ اللّه‌ِ از بعض مفسرین است که ممکن است خطاب بجماعتی از انصار باشد که در لیله عقبه با رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بیعت نمودند و آنان هفتاد نفر بودند.
و شاید خطاب بکلیه مؤمنین باشد که از جمله شرائط بیعت با رسول اللّه اینکه بوده که خدا را یاری کنید یعنی دین خدا را یاری نمائید و آنچه رسول اللّه بشما امر فرموده اطاعت کنید و نیز در موقع جهاد و دفاع از دشمن سر از حکم او نپیچید.
چنانچه عیسی بن مریم علیه السّلام بحواریین که از خواص‌ّ اصحاب و یاران دین او بودند فرمود کیست مرا در دین حق یاری کند حواریّون گفتند مائیم که دین خدا را یاری میکنیم.
حواری در لغت مأخوذ از حور و بمعنی سفیدی خالص است، بعضی گفته‌اند بمناسبت سفیدی جامه‌شان بنام حواریین خوانده شده‌اند، دیگری گفته چون شغل آنها قصاری بوده و جامه‌های مردم را سفید میکردند اینکه بود که آنان را حواریّون می‌گفتند، قول دیگر بمناسبت آنکه نفوس بشر را از کثافت کفر و اوصاف نکوهیده پاک میکردند و آنها مطهرون بودند اینکه بود که آنان باین نام معرفی گردیدند و آنها از اصفیاء و خواص‌ّ حضرت عیسی علیه السّلام بودند چنانچه در حدیث است که بعد از حضرت عیسی علیه السّلام حواریّون مردم را بدین حق دعوت مینمودند و اینکه قول سوم نزدیک تر بواقع بنظر میآید زیرا که ظاهرا در آنان یک خصوصیّت معنوی زائدی مأخوذ

صفحه : 284
بوده که باین نام معرفی گردیدند و گویند حواریین دوازده نفر بودند.
خلاصه آیه اشاره باین است که بایستی شما مؤمنین مثل حواریین و اصحاب خاص حضرت عیسی علیه السّلام در حفظ دین اسلام بمال و جان خود با کفار مجاهده نمائید و بتمام قوی در یاری دین مجاهده نموده و رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را کمک نمائید و بیرق اسلام را بلند گردانید.
فَآمَنَت طائِفَةٌ مِن بَنِی إِسرائِیل‌َ وَ کَفَرَت طائِفَةٌ پس از دعوت حضرت عیسی علیه السّلام و تبلیغ رسالت بر بنی اسرائیل جماعتی از یهودیان بنی اسرائیل ایمان آوردند و جماعتی از آنان کافر شدند زیرا چون مأمور بودند که بدین حضرت عیسی بگروند مخالفت نمودند و تصدیق او را ننمودند اینکه بود که از کافرین محسوب گردیدند.
فَأَیَّدنَا الَّذِین‌َ آمَنُوا عَلی عَدُوِّهِم فَأَصبَحُوا ظاهِرِین‌َ مرجع ضمیر متکلم در (ایّدنا) خدا است (ظاهرین) یعنی غالبین ما قوّت و غلبه دادیم کسانی را که بعیسی علیه السّلام ایمان آوردند و آنان را غالب گردانیدیم بر دشمنانشان.
آیه اشاره به اینکه همیشه و در همه وقت حق و اهل حق غالب و ظفر یابند و باطل و اهل آن مخذولند چنانچه در سوره بنی اسرائیل آیه 83 فرموده إِن‌َّ الباطِل‌َ کان‌َ زَهُوقاً باطل ناچیز و اهل آن همه ذلیل و مقهورند و اگر وقتی از روی نظام عالم تظاهری بنمایند مثل برقی ماند که از آتش بجهد دوام پذیر نیست بزودی خاموش می‌گردد.
و بعضی از مفسرین گفته‌اند معنی آیه چنین است که حجت کسانی که بعیسی علیه السّلام گرویده بودند بتصدیق محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم که فرموده بود عیسی کلمة اللّه و روح اللّه است ظاهر گردید و از مجاهد نقل میکنند که گفته تأیید و غلبه امت عیسی علیه السلام بعد از بالا رفتن او بود بآسمان.

صفحه : 285

سوره جمعه‌

اشاره

مدنیّة و هی احدی عشرة آیة

[سوره الجمعة (62): آیات 1 تا 11]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
یُسَبِّح‌ُ لِلّه‌ِ ما فِی السَّماوات‌ِ وَ ما فِی الأَرض‌ِ المَلِک‌ِ القُدُّوس‌ِ العَزِیزِ الحَکِیم‌ِ (1) هُوَ الَّذِی بَعَث‌َ فِی الأُمِّیِّین‌َ رَسُولاً مِنهُم یَتلُوا عَلَیهِم آیاتِه‌ِ وَ یُزَکِّیهِم وَ یُعَلِّمُهُم‌ُ الکِتاب‌َ وَ الحِکمَةَ وَ إِن کانُوا مِن قَبل‌ُ لَفِی ضَلال‌ٍ مُبِین‌ٍ (2) وَ آخَرِین‌َ مِنهُم لَمّا یَلحَقُوا بِهِم وَ هُوَ العَزِیزُ الحَکِیم‌ُ (3) ذلِک‌َ فَضل‌ُ اللّه‌ِ یُؤتِیه‌ِ مَن یَشاءُ وَ اللّه‌ُ ذُو الفَضل‌ِ العَظِیم‌ِ (4)
مَثَل‌ُ الَّذِین‌َ حُمِّلُوا التَّوراةَ ثُم‌َّ لَم یَحمِلُوها کَمَثَل‌ِ الحِمارِ یَحمِل‌ُ أَسفاراً بِئس‌َ مَثَل‌ُ القَوم‌ِ الَّذِین‌َ کَذَّبُوا بِآیات‌ِ اللّه‌ِ وَ اللّه‌ُ لا یَهدِی القَوم‌َ الظّالِمِین‌َ (5) قُل یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ هادُوا إِن زَعَمتُم أَنَّکُم أَولِیاءُ لِلّه‌ِ مِن دُون‌ِ النّاس‌ِ فَتَمَنَّوُا المَوت‌َ إِن کُنتُم صادِقِین‌َ (6) وَ لا یَتَمَنَّونَه‌ُ أَبَداً بِما قَدَّمَت أَیدِیهِم وَ اللّه‌ُ عَلِیم‌ٌ بِالظّالِمِین‌َ (7) قُل إِن‌َّ المَوت‌َ الَّذِی تَفِرُّون‌َ مِنه‌ُ فَإِنَّه‌ُ مُلاقِیکُم ثُم‌َّ تُرَدُّون‌َ إِلی عالِم‌ِ الغَیب‌ِ وَ الشَّهادَةِ فَیُنَبِّئُکُم بِما کُنتُم تَعمَلُون‌َ (8) یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا إِذا نُودِی‌َ لِلصَّلاةِ مِن یَوم‌ِ الجُمُعَةِ فَاسعَوا إِلی ذِکرِ اللّه‌ِ وَ ذَرُوا البَیع‌َ ذلِکُم خَیرٌ لَکُم إِن کُنتُم تَعلَمُون‌َ (9)
فَإِذا قُضِیَت‌ِ الصَّلاةُ فَانتَشِرُوا فِی الأَرض‌ِ وَ ابتَغُوا مِن فَضل‌ِ اللّه‌ِ وَ اذکُرُوا اللّه‌َ کَثِیراً لَعَلَّکُم تُفلِحُون‌َ (10) وَ إِذا رَأَوا تِجارَةً أَو لَهواً انفَضُّوا إِلَیها وَ تَرَکُوک‌َ قائِماً قُل ما عِندَ اللّه‌ِ خَیرٌ مِن‌َ اللَّهوِ وَ مِن‌َ التِّجارَةِ وَ اللّه‌ُ خَیرُ الرّازِقِین‌َ (11)

صفحه : 286

(ترجمه)

سوره جمعه در مدینه فرود آمده و آن یازده آیه است.
(بنام ایزد هستی بخش صاحب رحمت عام و خاص)
تسبیح و تمجید و ستایش مینمایند خدا را آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است، آن پادشاه مقتدری که منزّه و مبرا از هر نقص و عیبی است (که در ممکنات دیده میشود) و او غالب و حکیم و درست‌کار است
او آن کسی است که مبعوث گردانید بین مردم امّی (بیسواد) رسولی از خود آنها که بخواند بر آنها آیات قرآن را و آنان را (از قذارات) کفر و اوصاف نکوهیده پاک گرداند و بآنها بیاموزد کتاب و حکمت الهی را اگر چه آنان پیش از بعثت رسول در گمراهی آشکارا بودند،
و نیز بیاموزد بدیگران از آن مردمان امّی وقتی که بآنها ملحق گردند (تا آنکه قرآن و حکمت مندرجه در آن و قانون عدل الهی در میان خلق باقی ماند تا قیامت) و اوست خدای غالب و حکیم
اینکه است فضل و رحمت خدا (که برسالت فرستاده محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را و موفق گردانیده مردم را بهدایت) و عطا و بخشش مینماید بهر کس که بخواهد (و او را قابل رسالت بداند) و خدا صاحب فضل و رحمت بزرگ است.
مثل کسانی که در خود اندوختند آیات توراة را و عمل نکردند بآن آن طوری که بایستی عمل نمایند مثل خرانی مانند که کتابهایی بر آنان بار شود که فقط زحمت بارکشی آن را میبرند، بدست داستان کسانی که آیات خدا را تکذیب نمودند و خدا هدایت نمیکند گروه ستمکاران را-
(ای رسول اکرم) بگو ای کسانی که یهودی میباشید اگر گمان میکنید فقط شما دوستان خدائید و غیر شما کسی دوست خدا نیست بایستی آرزوی مرگ کنید (زیرا که هر دوستی طالب لقاء دوست خود است-
و هرگز چنین آرزویی نمیکنند بسبب آنچه از اعمال بد

صفحه : 287
پیش فرستاده‌اند و خدا دانا و عالم است بمردمان ظالم و ستمکار.
(ای رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) بگو آن مرگی که از آن فرار میکنید محققا آن شما را ملاقات خواهد نمود پس از آن شما را برمی‌گردانند بسوی آن کسی که عالم است بآنچه پنهان و آنچه آشکار است.
ای کسانی که ایمان آورده‌اید چون خوانده شوید در روز جمعه برای نماز (جمعه) پس بشتابید بسوی ذکر خدا و خرید و فروش را واگذارید نماز و (ذکر خدا) برای شما بهتر است اگر دانا باشید و بدانید (منافع ذکر خدا را)
و چون نماز گذارده شود در زمین پراکنده شوید و بجوئید فضل و رحمت خدا را (یعنی در خرید و فروش طلب رزق کنید) و خدا را بسیار یاد کنید (شاید شما در اثر یاد خدا) رستگار گردید.
و چون اینکه مردم ببینند معامله و تجارتی یا عمل لهوی را هر آینه متفرق میگردند و تو را وامیگذارند تنها در حالی که تو (برای خطبه جمعه یا برای نماز) ایستاده‌ای بآنان بگو آنچه نزد خدا است بهتر است از عمل لهو و تجارت و خدا بهترین روزی دهندگان است.

(توضیح آیات)

اشاره

یُسَبِّح‌ُ لِلّه‌ِ ما فِی السَّماوات‌ِ وَ ما فِی الأَرض‌ِ المَلِک‌ِ القُدُّوس‌ِ العَزِیزِ الحَکِیم‌ِ تسبیح بمعنی تنزیه و ستایش نمودن از هر عیب و نقصی است.
حمد و تمجید و ستایش میکند خدا را آنچه در آسمانها است از موجودات علوی و مادی و آنچه در زمین است از موجودات سفلی.
(ماء) موصوله در آیه عموم دارد شامل میگردد تمام موجودات را خواه صاحب شعور و ادراک باشند مثل ملائکه و بشر و جن و حیوانات و خواه بی‌شعور باشند مثل جمادات و نباتات که همه در ستایش مبدء عالم شرکت دارند.
یسبّح هم بلفظ مضارع آمده مثل اینجا و در سوره (صف) و جای دیگر

صفحه : 288
(سبّح) بلفظ ماضی آمده اشاره به اینکه تمام موجودات از گذشته و آینده با تمام موجودات حاضر در همه حال و در همه اوقات خدا را بپاکی و تنزیه ستایش مینمایند.
در اینکه مبارک آیه چهار صفت یا چهار اسم از اسماء الحسنی را یادآوری نموده و آنها را از اوصاف اسم جلاله (اللّه) بشمار آورده.
اول (المَلِک‌ِ) پادشاه مقتدر و مالک آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است که همه ملک او و در قبضه اقتدار اویند.
دوم (القُدُّوس‌ِ) پاک و منزّه و مبرّا از هر عیب و نقصی است که در ممکنات دیده میشود.
سوم (العَزِیزِ) غالب و قاهر و ارجمندی است که استیلاء و تفوّق و برتری دارد بر همه چیز.
چهارم (الحَکِیم‌ِ) درستکار که از روی علم و حکمت هر چیزی را بجای خود روی میزان عدل، هر موجودی را بحسب استعداد و قابلیّت آنچه درخور وی است باو عطا میکند و بخل در مبدء فیّاض نیست.
خلاصه تمام موجودات تسبیح و تنزیه مینمایند خدایی را که متّصف باین صفات است که بعضی دلالت بر صفات جلال دارد مثل (قدّوس) که مشتمل بر تمام صفات تنزیه و خلو از نقایص ممکنات است و اشاره به اینکه تسبیح موجودات راجع بصفت قدّوسیت او است چون ذات کبریایی پاک و منزّه از هر عیب و نقصی است موجودات نیز موظفند که او را بهمین صفت معرفی نمایند.
و بعضی دلالت بر اوصاف جمال دارد مثال (المَلِک‌ِ القُدُّوس‌ِ العَزِیزِ الحَکِیم‌ِ) اشاره به اینکه چون موجودات همه ملک او و در تصرف اویند و او غالب و قاهر و مستولی بر آنها است و تحت اراده و قدرت او قرار گرفته‌اند اینکه است که تماما همه بزبان حال که دلالت مصنوع بر صانع و دلالت اثر بر مؤثّر باشد و هم از طریق عمل که همه تحت یک مدبّر حکیم و هر یک موظّف بر عملی گردیده انجام وظیفه میدهند و هم بزبان قال چنانچه آیات و احادیث بسیار شاهد بر اینکه است که تمام موجودات تسبیح و

صفحه : 289
تقدیس مینمایند مربی خود را قوله تعالی وَ إِن مِن شَی‌ءٍ إِلّا یُسَبِّح‌ُ بِحَمدِه‌ِ وَ لکِن لا تَفقَهُون‌َ تَسبِیحَهُم«1» و نیز تمام موجودات او را سجده مینمایند قوله تعالی أَ لَم تَرَ أَن‌َّ اللّه‌َ یَسجُدُ لَه‌ُ مَن فِی السَّماوات‌ِ وَ مَن فِی الأَرض‌ِ وَ الشَّمس‌ُ وَ القَمَرُ وَ النُّجُوم‌ُ وَ الجِبال‌ُ وَ الشَّجَرُ وَ الدَّوَاب‌ُّ وَ کَثِیرٌ مِن‌َ النّاس‌ِ وَ کَثِیرٌ حَق‌َّ عَلَیه‌ِ العَذاب‌ُ«2» و امثال اینکه آیات بسیار است و از احادیث مثل بعض ادعیه منسوب برسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است که در مناجات گفته
(الهی انت الذی سجد لک السماء و الارض و سجد لک سواد اللیل و نور النهار وضوء القمر و الشعاع الشمس و حفیف الشجر و دوی الماء).
و بهمین مضامین در احادیث بسیار نیز رسیده و دلالت صریح دارد که تمام موجودات خدا را ستایش مینمایند و او را سجده میکنند یعنی بطور میل و رغبتی که در غریزه و سجیّه آنان نهاده او را ستایش و بندگی مینمایند.
و شاید سرّش همان باشد که حکماء و عرفاء گفته‌اند:
وجود خیر محض است و در تمام موجودات سریان دارد و تمام صفات کمالیه از علم و قدرت و غیر آن ناشی از وجود است و در ذوی العقول مثل انواع و اقسام ملائکه
-----------------------------------
(1) سوره بنی اسرائیل آیه 46، نیست چیزی مگر آنکه تسبیح و تقدیس میکند او را لکن شما تسبیح آنان را نمی‌فهمید از جمله (لا تفقهون) توان استفاده نمود که تسبیح آنها بلفظ و گفتار نیست زیرا اگر تسبیح موجودات لفظی بود بایستی بفرماید (لا تسمعون) نه (لا تفقهون) بلکه بحس دیگری باید تسبیح هر نوعی از موجودات را احساس نمود و نیز نمیتوان گفت فقط تسبیح آنها اشاره بدلالت وجود آنها است بر مدبر حکیم زیرا که آن را هر شخص با ایمانی تواند ادراک نماید پس کسانی توانند تسبیح موجودات را و نیز کیفیت سجده آنان را فهم نمایند که آن قوه‌ای که مرکوز در بشر است و آن را قوه الهامی گویند بفعلیت آورده و بآن آشنا گردند آن وقت آن ستایشی که مخصوص بهر نوعی از موجودات است توانند ادراک نمایند.
(2) سوره حج آیه 18، خطاب به نبی خاتم است که آیا ندیدی که بحقیقت و درستی سجده میکند خدا را آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است و سجده میکند خدا را خورشید و ماه و ستارگان و کوه‌ها و درختان و جنبنده‌های و بسیاری از مردم و برای بسیاری عذاب محقق گردیده، و چون بسیاری از اینها مثل کوه و درخت و دواب ذوی العقول نیستند سجده آنها بنحو دیگری است که بایستی بحس دیگری ادراک نمود.

صفحه : 290
و افراد بشر و جن با مراتب و درجاتی که بین آنها است چون وجود در آنان قوی است صفات وجودی مثل علم و قدرت و شعور در آنها ظاهر است لکن در حیوانات قدری مخفی‌تر و در نباتات و جمادات از جهت ضعف وجودشان صفات آنها پنهان است و ظهور و بروز ندارد لکن هر یک از آنان بقدر گنجایش وجودشان دارای علم و شعور میباشند و بقدر علم و شعوری که در باطنشان مخفی گردیده مبدء خود را ستایش می- نمایند اینکه است که گویند تمام موجودات عارف بحق تعالی و عاشق او میباشند.

(سرّ حب ازلی در همه اشیاء جاری است ور نه بر گل نزدی بلبل بی‌دل فریاد)
منتهی علم بعلم خود ندارند چنانچه تمام افراد بشر علم بمبدء آفرینش دارند لکن علم بعلم خود ندارند مگر کسی که بتأیید الهی علم بعلم خود پیدا کند و بوجدان سری راهی بسوی او پیدا نماید.
خلاصه چنانچه مشاهده میکنیم تمام موجودات کوشش میکنند و رو بکمال میروند برای آنکه قرب بمبدء کمالشان پیدا نمایند و اگر نبود عشق بکمال که در دل هر ذرّه‌ای از موجودات نهفته هیچ موجودی بکمال نمیرسید نه هیچ دانه‌ای بثمر و نه هیچ طفلی از مادر متولّد میگردید و اینکه عشق غریزی که در دل موجودات نهفته پرتوی است از حب‌ّ ذاتی مبدء آفرینش و حدیث قدسی مشهور
(کنت کنزا مخفیّا فاحببت ان اعرف فخلقت الخلق لکی اعرف)
اشاره بهمان حب‌ّ ذاتی الهی است و قوله تعالی یُحِبُّهُم وَ یُحِبُّونَه‌ُ نیز شاهد بر اینکه است که چون خود را دوست دارد آثار خود را نیز دوست دارد.
و آدمی وقتی بخوشبختی جاودانی نزدیک میشود که اندکی از اینکه حب‌ّ ازلی را در خود بیابد و ایمان آرد که در اینکه جسم خاکی آفتابی است که در زیر ابرهای قوای طبیعی جسمانی پنهان گردیده و بداند که سعادت جاودانی در خود او است نه در بیرون او (بقول آن شاعر عارف):

میان آب حیاتی و آب میجویی فراز گنجی و از فاقه در تک و پویی

تو کوی دوست همی جویی و نمیدانی که گر نظر بحقیقت کنی تو آن کویی

صفحه : 291
و همان است که موجودات را بهیجان آورده و همه دیوانه‌وار بدور کعبه وجودش میچرخند و بزبان حال و قال او را ستایش مینمایند و چشم دلشان بسوی او نگران است و دانسته یا ندانسته از مبدء فیاض فیض میطلبند.
هُوَ الَّذِی بَعَث‌َ فِی الأُمِّیِّین‌َ رَسُولًا مِنهُم یَتلُوا عَلَیهِم آیاتِه‌ِ وَ یُزَکِّیهِم وَ یُعَلِّمُهُم‌ُ الکِتاب‌َ وَ الحِکمَةَ وَ إِن کانُوا مِن قَبل‌ُ لَفِی ضَلال‌ٍ مُبِین‌ٍ مرجع ضمیر هُوَ للّه در آیه بالا است یعنی خدا آن کسی است ̙ÙǢ برانگیخته از بین امیّین ناخوانندگان پیمبری از آنها که بیاموزد بآنها کتاب و آیات قرآنی و راز حکمت مندرجه در آن را اگر چه آنان قبلا در گمراهی آشکارا بودند.

سخنان مفسرین در بیان امیین و وجه اتصاف پیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله بامی‌

(1) یاء در امیّین یاء نسبت است یعنی از بین جماعتی که آنان را امّی و بی‌علم و بی سواد بودند چنین پیمبری را باین اوصاف مبعوث گردانیدیم، و اینکه در مواردی پیمبر اکرم را امّی معرفی نموده و در اینجا در مقام بیان اینکه برآمده که اینکه پیمبر هم خودش امّی و درس ناخوانده بود و هم در جماعتی مبعوث گردیده که آنان نیز امّی بودند برای اینکه است که توهّم نشود که آیات قرآن و حکایت و قصص گذشتگان از پیمبران و غیر آنها را معلمی تعلیم او نموده یا از کسی آموخته (منهم) اشاره باین است که پیمبر را از جنس امیّین قرار داده.
توهم نشود رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم تا آخر عمر بی‌سواد بوده و قدرت خواندن و نوشتن نداشته زیرا که از جمله اصول مسلّمه بین ما اینکه است که پیمبر و امام بایستی در تمام کمالات از اهل زمان خود افضل باشد مخصوصا پیمبری که باید دین او تا قیامت بین خلق ابراز فعالیّت نماید چگونه ممکن است ناقص باشد هرگز چنین نیست بقول آن شاعر عارف.

نگار من که بمکتب نرفت و خط ننوشت بغمزه مسئله آموز صد مدرس شد

صفحه : 292
(2) امّی یعنی منسوب بام‌ّ القری که نام مکه است و چون نبی خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم در مکه متولد گردیده بود اینکه است که امی نامیده شد یعنی خداوند از میان اهل مکه رسولی مبعوث گردانید که از آنها بود و ماننده آنها منسوب بام‌ّ القری بود.
(3) مقصود از امی ام‌ّ الکتاب است و ام‌ّ الکتاب قرآن است و برای نسبتش بقرآن او را امّی نامیده.
(4) بعضی گفته‌اند او را امّی نامیده بمناسبت آنکه در کتب پیشینیان باین لقب نام برده شده چنانچه گویند در کتاب شعیاء نبی است (انی ابعث امیّا فی الأمیّین و اختم به النبیین) لکن همان توجیه اول مناسب‌تر بنظر میآید زیرا که متصف گردانیدن حضرتش را بامی شاید برای اینکه باشد که تذکر دهد کسی که درس نخوانده و ننوشته و معلم ندیده و چنین بیانات و آیات قرآنی را قرائت نماید بالاترین دلیل و معجزه میشود برای آنکه اینکه آیات از طریق وحی الهی بوده نه بطریق عادی چنانچه در وصفش فرموده وَ ما یَنطِق‌ُ عَن‌ِ الهَوی إِن هُوَ إِلّا وَحی‌ٌ یُوحی سوره (نجم آیه 3).
یَتلُوا عَلَیهِم آیاتِه‌ِ مرجع ضمیر آیاته (للّه) در آیه بالا است در اینجا ذات مقدس الهی در مقام امتنان بر بشر برآمده و بالاترین نعمت خود را نسبت بانسان تذکر میدهد که پیمبرانی از جنس خودتان برای هدایت و ارشاد شما فرستادیم که بتوانید با آنها انس گیرید و شما را از ضلالت و گمراهی بیرون آرند و بنور هدایت رهبری گردانند قوله تعالی لَقَد جاءَکُم رَسُول‌ٌ مِن أَنفُسِکُم شاهد بر اینکه است.
و آیه اشاره به اینکه پیمبر خاتم آیات قرآنی را از معدن صدق و حقیقت گرفته و برای شما به نیکوتر اسلوبی و شیرین‌تر بیانی ابلاغ مینماید و نیز اشاره بمقام بلند قرآن دارد قوله تعالی إِن‌َّ هذَا القُرآن‌َ یَهدِی لِلَّتِی هِی‌َ أَقوَم‌ُ.
وَ یُزَکِّیهِم وَ یُعَلِّمُهُم‌ُ الکِتاب‌َ وَ الحِکمَةَ سه عمل بزرگ رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را که جامع تمام تبلیغات او است در اینکه مبارک آیه یادآوری مینماید.

صفحه : 293
اول تزکیه نفوس بشر که بالاترین وظیفه پیمبران است زیرا مادامی که نفس بشر از کثافات اخلاقی که مهم‌ترین آنها تخلیه از شرک است و ناشی از جهل و کبر و تعصّب و خودخواهی و غیر آن است و نیز از باقی صفات نکوهیده و اخلاق رذیله تخلیه نشود ممکن نیست بزیور علم و حکمت آراسته گردد اینکه است که دانشمندان گفته‌اند تخلیه قبل از تحلیه است.
چگونه ممکن است قلبی که از کثافات اخلاقی پاک و پاکیزه نگردیده بنور دانش تجلّی یابد هرگز ممکن نیست اینکه است که اهل دانش قلبی که آلوده به کثافات اخلاقی گردیده تشبیه نموده‌اند بظرفی که آلوده بزهر شده همین طوری که چنین ظرف آلوده‌ای هر غذایی و لو بهترین خوراکیها باشد در آن ریخته شود زهر قاتل و کشنده میگردد همین طور است دلی که آلوده بکثافات اخلاقی گردیده آنچه کمالات علمی در آن ریخته شود عوض نفع ضرر بصاحبش میزند بلکه سم‌ّ قاتل میگردد و روح انسانی را میکشد پس طالب سعادت بایستی اول نفس خود را تصفیه نماید و پس از آن آن را بزیور علم و عمل بیاراید و بیشتر فسادهایی که در عالم واقع میگردد ناشی از کسانی است که قبل از تصفیه اخلاق فضولات علوم علماء را جمع نموده و خود را اعلم علماء میدانند و برای خود شخصیتی قائل میگردند و دعاوی بیجا مینمایند و مردم را فریب میدهند شاید چنین اشخاصی بر خودشان نیز امر مشتبه شود و گمان کنند بمقام و رتبه‌ای رسیده‌اند.
دوم از تعلیمات رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم اینکه است که بمردم کتاب یعنی آیات قرآنی را که مشتمل بر معارف الهی و بیان اوضاع عالم پس از مرگ از عالم برزخ و قیامت و حال سعداء و اشقیاء و بهشت و جهنم و طریق نیکو کاری و آنچه سعادت بشر را در نشئه قیامت تأمین میگرداند و نیز قوانین مدنی که هر کسی در مدت حیات دنیوی خود از جهت معاشرات و معاملات و کسب معاش و استیفاء حقوق محتاج بآن است تماما را با اسلوب منظّم مرتّب معجزه نمایی در دسترس خلق گذاشته و قرآن با آنکه کتاب قانونی است در عین حال معجزه باقی سیّد و رسول ما است البته دینی

صفحه : 294
که بایستی تا قیامت بین خلق ابراز فعالیت بنماید بایستی چنین معجزه بلند پایه‌ای و چنین کتاب مقدسی که تمام عقلای عالم خواهی نخواهی در مقابل عظمت آن سر تسلیم فرود آرند در میان خلق باقی باشد و اگر غیر از اینکه بود حجّت خدا بر خلق تمام نشده بود.
سوم از تعلیمات رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم اینکه است که بمردم حکمت میآموزد در آیات قرآنی حکمت بچند معنی آمده وقتی حکمت نسبت بخدا داده شود بازگشت او بعلم بحقیقت موجودات و ایجاد آنها بر وفق حکمت و غایت استحکام میگردد و هر گاه نسبت بانسان داده شود معنی آن علم بموجودات و اعمال خیرات میشود چنانچه قوله تعالی در باره لقمان فرموده: وَ لَقَد آتَینا لُقمان‌َ الحِکمَةَ (راغب) و در اینجا صدر المتألّهین بیان خوبی دارد که برای وضوح مختصری از آن را ترجمه مینمایم، چنین گوید:
مقصود از حکمت در اینکه آیه یا علم صحیح است و یا عمل نیکو، چنانچه انسان گفته میشود یا بر روح او یا بر بدن او، و روح انسانی دارای دو جنبه و دو جهت است رویی بعالم قدس و عالم آخرت دارد، و رویی بسوی بدن و عالم دنیا و از مقاتل چنین نقل میکنند که گفته در قرآن حکمت بچند معنی آمده:
اول مواعظ قرآنی در سوره نساء فرموده وَ أَنزَل‌َ اللّه‌ُ عَلَیک‌َ الکِتاب‌َ وَ الحِکمَةَ و مثل آن است در سوره آل عمران.
دوم حکمت بمعنی علم قوله تعالی وَ لَقَد آتَینا لُقمان‌َ الحِکمَةَ یعنی علم و فهم و در سوره انعام أُولئِک‌َ الَّذِین‌َ آتَیناهُم‌ُ الکِتاب‌َ وَ الحُکم‌َ سوم حکمت بمعنی نبوت در سوره ص وَ آتَیناه‌ُ الحِکمَةَ یعنی نبوت و در سوره بقره وَ آتاه‌ُ اللّه‌ُ المُلک‌َ وَ الحِکمَةَ چهارم قرآن با آنچه در او است از عجائب اسرار در سوره نحل ادع‌ُ إِلی

صفحه : 295
سَبِیل‌ِ رَبِّک‌َ بِالحِکمَةِ وَ المَوعِظَةِ الحَسَنَةِ و من یُؤت‌َ الحِکمَةَ فَقَد أُوتِی‌َ خَیراً کَثِیراً.
و تو ای حبیب من اگر تأمل کنی در اینکه چهار وجهی که گفته شد میفهمی که بازگشت تمام آنها بعلم است بلکه اگر نظر کنی در تمام موارد استعمال لفظ حکمت نمییابی چیزی که خارج باشد از معنی علم و دانستن حقیقت اشیاء و عمل نمودن بر طبق آن که تجرّد و برهنه شدن از علائق دنیوی و آنچه در آن است باشد اینکه است که در حد آن گفته شده
(تخلّقوا باخلاق اللّه)
یعنی در احاطه بصور موجودات و تقدّس از مادّیات.
بدان که ممکن نیست حکمت خارج باشد از اینکه دو معنی زیرا که کمال هر شخصی از انسان در دو چیز تحقق پذیرد یکی معرفت و شناسایی او است بخیر لذاته (یعنی کمال و خیر مطلق) دیگر بشناسد خیر را برای آنکه بآن عمل کند و بازگشت اوّل بعلم و ادراکی است که مطابق واقع باشد، و کمال اینکه دو مرتبه در نوع انسانی در نبوت و ولایت ظهور مینماید چنانچه قوله تعالی حکایت از ابراهیم خلیل علیه السّلام که گفته رَب‌ِّ هَب لِی حُکماً اشاره دارد بحکمت نظریه (وَ أَلحِقنِی بِالصّالِحِین‌َ) اشاره دارد بحکمت عملیّه و نیز قوله تعالی حکایة از عیسی علیه السّلام إِنِّی عَبدُ اللّه‌ِ آتانِی‌َ الکِتاب‌َ نظر دارد بحکمت نظریه وَ أَوصانِی بِالصَّلاةِ وَ الزَّکاةِ ما دُمت‌ُ حَیًّا اشاره دارد بحکمت علمیّه و قوله تعالی خطاب برسوله خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فَاعلَم أَنَّه‌ُ لا إِله‌َ إِلَّا اللّه‌ُ اشاره دارد بحکمت نظریه وَ استَغفِر لِذَنبِک‌َ اشاره دارد بحکمت عملیّه زیرا که علم التوحید بطور کمال پدید نمیگردد مگر بعد از اطلاع بر تمام ابواب حکمت نظریه و عمل خالصی که خالی باشد از مشائب اغراض نفسانی بر کسی میسر نمیگردد مگر اینکه بگردد حکیما عارفا و به اینکه بداند آنچه نزد خدا است خیر و خوب است برای نیکوکاران قوله تعالی در باره تمام انبیاء یُنَزِّل‌ُ المَلائِکَةَ بِالرُّوح‌ِ مِن أَمرِه‌ِ عَلی مَن یَشاءُ مِن عِبادِه‌ِ أَن أَنذِرُوا أَنَّه‌ُ لا إِله‌َ إِلّا أَنَا و هو الحکمة النظریة ثم قال (فاتّقون) هو الحکمة العملیّه و در قرآن آیات بسیاری است که

صفحه : 296
دلالت دارد بر اینکه کمال انسان در تکمیل نمودن اینکه دو قوّه علمیّه و عملیّه تحقق پذیرد. (پایان) وَ آخَرِین‌َ مِنهُم لَمّا یَلحَقُوا بِهِم وَ هُوَ العَزِیزُ الحَکِیم‌ُ وَ آخَرِین‌َ عطف بر الأُمِّیِّین‌َ است یعنی آن رسولی که مبعوث نموده‌ایم بر چنین جماعت بیسواد و نادان و آنهایی که هنوز ملحق بآنها نشده‌اند و خدا غالب بر همه چیز و مستولی بر تمام امور است و کردگار عالم درستکار است که هر چیز را در موقع خود و بجا قرار داده اشاره به اینکه میداند رسالت خود را در کجا و در چه کس قرار دهد وَ آخَرِین‌َ مِنهُم شاید اشاره بمسلمانهایی باشد که بعدا ملحق بآنان میگردند و تابع اسلام میشوند، و از اینجا معلوم میشود که حضرتش فقط رسول بر اعراب اهل زمانش نبوده بلکه پیمبر بر آنها و بعد آنها تا قیامت بوده و میباشد.
مفسّرین از حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بروایت صحیح چنین نقل میکنند که وقتی اینکه آیه فرود آمد اصحاب عرض کردند یا رسول اللّه بعدیها چه کسانی میباشند حضرت دست مبارک بر شانه سلمان فارسی نهاد و فرمود
(لو کان الایمان فی الثّریا لنالته رجال من هؤلاء)
یعنی اگر ایمان در ثریّا یعنی در آسمان باشد هر آینه آن را مردانی فرا گیرند از اینکه جماعت یعنی از عجم.
و نیز عبد الرّحمن بن ابی لیلی از مردی از صحابه رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم چنین روایت میکند که ای رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم گفت در خواب دیدم گوسفندان سیاهی میروند و بدنبال آنان گوسفندان خاک رنگ برآمدند و متابعت نمودند حضرتش از یکی از صحابه سؤال نمود تعبیر اینکه خواب چیست او گفت من تعبیر آن را چنین دانم که عرب مسخّر تو میگردند و عجم از پشت آنها مسخر تو گردند فرمود از جبرئیل پرسیدم او نیز همین طور تعبیر نمود. (منهج الصادقین) و گویند (سدی) که یکی از علمای سنّی است گفته که هر جا که عبد الرحمن گوید حدّثنی رجل من اصحاب رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم مقصودش علی بن ابی طالب علیه السّلام است

صفحه : 297
و بروایت سعد ساعدی حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود در اصلاب مردانی از امت من مردان و زنانی میباشند که بی‌حساب وارد بهشت میگردند و اینکه آیه وَ آخَرِین‌َ مِنهُم لَمّا یَلحَقُوا بِهِم را تلاوت فرمود.
و از إبن عمر و سعید بن جبیر چنین نقل میکنند که گفته‌اند مقصود از آخرین عرب است و هر کس از عجم که بلغت عرب تکلّم نماید و از امام محمّد باقر علیه السّلام نیز بهمین طور روایت شده.
و چنانچه بعض مفسرین گفته‌اند شاید وَ آخَرِین‌َ عطف باشد بضمیر (یعلمهم) یعنی رسول تعلیم میدهد جماعت دیگر را که هنوز پیدا نشده‌اند و بعدا پدید می- گردند و چنین بنظر میآید که اینکه قول اقرب بواقع است زیرا که تعلیمات پیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله منحصر باهل زمانش نبوده بلکه تعلیمات قرآنی تا قیامت بین مردم فعالیت دارد.
ذلِک‌َ فَضل‌ُ اللّه‌ِ یُؤتِیه‌ِ مَن یَشاءُ وَ اللّه‌ُ ذُو الفَضل‌ِ العَظِیم‌ِ ارسال رسولان برای اینکه علم و حکمت بمردم بیاموزند فضل و احسانی است از جانب خدا.
مصداق کامل فضل و رحمت الهی در بعثت تمام انبیاء است عموما و بعثت رسول اسلام خصوصا اینکه منتهای فضل و رحمت خداوندی است که مردم را از راه کج به طریق مستقیم توحید رهبری نمایند و دل آنان را از قذارات اوصاف نکوهیده و کفر پاکیزه گردانند تا آنکه محل جولانگاه ملائکه گردد.
مَثَل‌ُ الَّذِین‌َ حُمِّلُوا التَّوراةَ ثُم‌َّ لَم یَحمِلُوها کَمَثَل‌ِ الحِمارِ یَحمِل‌ُ أَسفاراً در مفردات، اسفار جمع سفر و بمعنی کشف الغطا مثل سفر الامامه عن الرأس و الخمار عن الوجه و سفر الکتاب الّذی یسفر عن الحقائق و جمعه اسفار قال تعالی کَمَثَل‌ِ الحِمارِ یَحمِل‌ُ أَسفاراً«1» (پایان)
-----------------------------------
(1) عمامه را از سر برداشتن و خمار از صورت باز نمودن و خمار پارچه‌هایی است که زنهای عرب بسر و صورت می‌بندند و سفر کتابی است که حقایق از آن معلوم می‌گردد.

صفحه : 298
کتب را اسفار نامیده زیرا در آن کشف میگردد چیزهایی را که پوشیده است و آیه در مقام توهین و نفهمی یهودیها برآمده و آنان را در جهالت و بی‌خردی تشبیه بحمار مینماید که آنها در تحمّل توراة که کتاب آسمانی خود میدانند و بآن فخر و مباهات مینمایند مانند خرانی میباشند که کتابهایی بر آنان بار شود و جز سنگینی بار چیزی عایدشان نگردد علمای آنها کتاب تورات را مطالعه میکنند و غیر از زحمت حفظ الفاظ و معانی سطحی آن چیزی نمی‌فهمند و استفاده معنوی و روحانی از آن نصیبشان نمیگردد زیرا که اگر از توراتشان بهره معنوی برده بودند البته چشم بصیرتشان باز شده و بنور قلبشان حقانیّت رسول اسلام صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و قرآن را ادراک مینمودند در صورتی که نام نبی‌ّ خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و اوصاف اصحاب و یاوران او در تمام کتابهای آسمانی ثبت گردیده و اگر چه ظاهرا آیه راجع بیهودیان است که اهل تورات میباشند لکن در واقع شامل میگردد هر کسی را که در کتابهای آسمانی دقّت ننموده باشد و بچشم دل آیات تکوینی الهی و آیات تشریعی را ننگرد و بگوش معنوی آیات را استماع ننماید و آنان کسانی میباشند که در باره آنان فرموده صُم‌ٌّ بُکم‌ٌ عُمی‌ٌ فَهُم لا یَعقِلُون‌َ سوره بقره آیه 166 شکی نیست در اینکه کسانی که قرآن را میخوانند و در معنی آن تدبّر و تعقّل نمیکنند و از اسرار آن هیچ استفاده نمینمایند بلکه فقط قناعت مینمایند بالفاظ یا بمعانی تحت اللفظی آن و هر گاه از اینکه مرتبه بالاتر روند بمعانی بدیعیّه و معانی لغوی و اعراب آن اکتفاء مینمایند چنین کسانی مشمول اینکه آیه میگردند زیرا هر کس که از تعلیم و تربیت قرآن بهره نبرد و از اسرار آن استفاده علمی و عملی ننماید و آیات قرآن را حفظ نماید تشبیه او بحمار در باره او صادق آید بِئس‌َ مَثَل‌ُ القَوم‌ِ الَّذِین‌َ کَذَّبُوا بِآیات‌ِ اللّه‌ِ وَ اللّه‌ُ لا یَهدِی القَوم‌َ الظّالِمِین‌َ

صفحه : 299
بد مثلی است مثل چنین اشخاصی یا بد مردمانی میباشند آنهایی که چنینند که آیات خدا را تکذیب میکنند و نسبت دروغ بپیمبران میدهند و چون آنان ظالمند و خدا هدایت نمیکند ظالمین را آنها هدایت نمییابند، اشاره به اینکه چنین مردمانی که نسبت ناروا بسفرای الهی میدهند و آیات الهی را تکذیب میکنند دیگر قابل هدایت نمیباشند.
چون یهودیان میگفتند (نَحن‌ُ أَبناءُ اللّه‌ِ وَ أَحِبّاؤُه‌ُ) ما پسران خدا و دوستان او میباشیم اینکه بود که در مقام اعتراض بر آنها برآمده و خطاب برسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نموده که ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بگو بیهودیان قُل یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ هادُوا إِن زَعَمتُم أَنَّکُم أَولِیاءُ لِلّه‌ِ مِن دُون‌ِ النّاس‌ِ فَتَمَنَّوُا المَوت‌َ إِن کُنتُم صادِقِین‌َ ای کسانی که یهودی میباشید اگر شما گمان میکنید که نسبت خصوصی با خدا دارید و فقط شما اولیاء و دوستان خدا میباشید نه غیر شما چون علامت دوستی چنین است که هر دوستی طالب ملاقات دوست خود است بایستی آرزوی مرگ داشته باشید که از حجاب تن و طبیعت برهید و برای آنکه خود را دوست او میدانید خالص گردید و قرب باو پیدا نمائید و هرگز چنین نیستید آری دوست حقیقی آن کسی بود که چنانچه نقل میکنند مکرّر میفرموده (باک ندارم مرگ بر من واقع گردد یا من مرگ را ملاقات نمایم و وقتی إبن ملجم شمشیر بفرق همایونش زد فرمود
(فزت و رب‌ّ الکعبة)
و در جای دیگر فرموده (و اللّه انس پسر ابو طالب بمرگ زیادتر از انس بچه است بپستان مادرش) آری اشخاصی که در تمام عمر آرزوی ملاقات حق را دارند و محبت او را چون جان شیرین در دل خود میپرورانند و غیر از ملاقات محبوبشان آرزوی دیگری ندارند چون میدانند بمرگ موانع طبیعی رفع میگردد و در حیات دنیا همین امور طبیعی جلوگیر آنها است اینکه است که مشتاق بمرگ میباشند

صفحه : 300
اینکه که وَ لا یَتَمَنَّونَه‌ُ أَبَداً بِما قَدَّمَت أَیدِیهِم وَ اللّه‌ُ عَلِیم‌ٌ بِالظّالِمِین‌َ اشاره به اینکه چون محبّت دنیا و مال و جاه و غیره بر یهودیان مستولی گردیده و بکوشش بسیار تنعّمات دنیا را بر خود فراهم نموده‌اند اینست که از مرگ میترسند زیرا که مرگ جدایی میاندازد بین انسان و تعیّشات جسمانی و طبیعی او فقط کسانی از مرگ نمیترسند که صاحب نفس مطمئنّه گردیده و در مقام صدق تمکّن و مقام نبوده و چنین اشخاصی قبل از موت اضطراری موت اختیاری پیدا نموده‌اند و آنانند (سابقین) که در سوره (واقعه) آنها را توصیف مینماید بمقرّبین قُل إِن‌َّ المَوت‌َ الَّذِی تَفِرُّون‌َ مِنه‌ُ فَإِنَّه‌ُ مُلاقِیکُم خطاب برسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نموده که بآنان بگو شما هر قدر از مرگ فرار نمائید مرگ شما را ملاقات خواهد نمود فَإِنَّه‌ُ مُلاقِیکُم را سه طور قرائت کرده‌اند مشهور با فاء (فانّه) زید بن علی بدون فاء (انّه ملاقیکم) قرائت نموده، و إبن مسعود چنین قرائت نموده (تفرّون منه ملاقیکم) بناء بر قرائت سوم معنی ظاهر است و نباید چیزی در تقدیر گرفت لکن بنا بر قرائت اول (فانّه) (فاء) سببیّه متضمّن معنی الّذی است یعنی آن چیزی که از آن فرار نموده‌اید یعنی (موت) بشما خواهد رسید و آن را ملاقات مینمائید و اینکه طور بیان برای تأکید است که شما خواه فرار کنید از موت یا نکنید البتّه مرگ شما را در می‌یابد همان طوری که حکماء برای هر موجود مادّی چهار علّت قائل گردیده‌اند برای موت نیز که بازگشت آن بامر وجودی است نیز چهار علّت میتوان قائل گردید علّت فاعلی، علّت مادّی، علت صوری، علت غایی علّت فاعلی مبدء تعالی است که علت العلل و مربّی تمام ممکنات است (خَلَق‌َ

صفحه : 301
المَوت‌َ وَ الحَیاةَ لِیَبلُوَکُم) همین طوری که او سبحانه خالق حیات است خالق موت نیز او است، و حکمت او چنین اقتضاء نموده که حیات دنیوی انسان محدود بحدّی باشد و بالاخره بفناء و نیستی منجرّ گردد علت مادّی، چون مادّه و قوای مادی متناهی التأثیر است و همیشه در تغییر و تبدیل است چنانچه گویند مادّه اجسام از دو چیز تشکیل شده (ماده و نیرو) و علی الدوام مادّه نیرو میگردد و نیرو مادّه اینست که ممکن نیست بیک حال باقی ماند- و چنین است صورت مادیّت که آن را علت صوری نامند که آن نیز ممکن نیست بیک حال باقی ماند زیرا چنانچه در محل خود ثابت گردیده هر مرکبی که از اجزاء متضاده ترکیب و تشکیل گردیده بالاخره منحل خواهد گردید و چون بدن انسان و حیوان و نبات از عناصر ترکیب گردیده بایستی منحل گردد و ممکن نیست به یک حال باقی بماند علت غایی موت چنانچه در محل خود ثابت گردیده اینست که چون انسان در اینکه عالم محفوف بمادّه بدنی و محتاج بلوازم زندگانی است و امور طبیعی هر آنی وی را بطرفی میکشد و مادامی که محبوس در سجن طبیعت است فعلیّت وی محفوف بقوّه و وجودش محفوف بعدم است و بمردن تمام میگردد و بفعلیت اخیر خود میرسد پس مادامی که در دنیا گرفتار لوازم طبیعی است ناقص و ناتمام است و در حکمت الهی مقرر گردیده که هر ناقصی را بکمال رساند و انسان بمردن تمام میگردد و نیز چنانچه ممکن نیست برای طفل در رحم مادر رسیدن بکمال انسانیت مگر اینکه عالم رحم را ترک کند و پا در فضاء خارج گذارد در اینکه عالم نیز بایستی مراحل و منازلی را طی‌ّ نماید تا بکمال لایق بخود برسد و مردن نیز یکی از مراحل و منازلی است که بایستی طی‌ّ کند تا بکمال لایق بخود برسد اگر مردن نبود انسان هیچوقت بکمال لایق بخود نمیرسید و وجود وی لغو میگردید و اعتراض به اینکه هر ناقصی طالب کمال خود است و اگر مرگ کمال باشد

صفحه : 302
بایستی هر کسی طالب مردن باشد برای اینکه بکمال برسد و البته وجود کامل بهتر از وجود ناقص است پس چطور است که انسان اینکه قدر از مرگ فرار
میکند!

(پاسخ)

علت فرار از مرگ دو چیز است یکی محبّت دنیا که از مقتضیات قوای طبیعی شهوانی بهیمی و غضبانی سبعی بشمار میرود و نفس انسانی پا بند قوای طبیعی است و چون در مردن عمل اینکه دو قوه حیوانی مهمل میگردد و از آن لذائذ خیالی محروم میگردند اینست سرّ اینکه کسانی که فقط از قبل همین قوای حیوانی محظوظ گردیده‌اند و ابدا آن لذائذ و حظوظات روحانی که از قبل اشراق نور معرفت و محبت الهی نصیب اهلش گردیده بهره‌ای نبرده‌اند و ذرّه‌ای از آن شهد انس با عالم روحانی بذائقه جانشان نرسیده چنین اشخاصی البته از مرگ گریزانند زیرا که بگمان خود بمردن همه چیز را از دست میدهند اینست که نسبت بیهودیان فرموده اینکه که وَ لا یَتَمَنَّونَه‌ُ أَبَداً بِما قَدَّمَت أَیدِیهِم آنان هیچوقت آرزوی مرگ نمیکنند برای دو چیز یکی وسائل حظوظات نفسانی و طبیعی از قبیل مال و جاه و شهرت و ریاست و باقی امور که برای خود اندوخته و دل بآن بسته‌اند چون بمرگ از دستشان گرفته میشود اینست که از مرگ گریزانند و چون آرزوی ملاقات رحمتهای الهی و قرب او را ندارند پس بچه امید آرزوی مرگ کنند هرگز آرزوی نمیکنند چنانچه اشاره دارد بآن قوله تعالی قُل إِن کُنتُم تُحِبُّون‌َ اللّه‌َ فَاتَّبِعُونِی یُحبِبکُم‌ُ اللّه‌ُ دوم سبب فرار از مرگ که هر موجود زنده‌ای از مرگ میترسد و حتی الامکان وسائل حیات و بقاء خود را فراهم مینماید حکمتی است الهی که برای بقاء در دل هر موجودی گذاشته که بغریزه یا باراده اختیاری در بقاء خود میکوشد و وسائل بقاء خود را فراهم مینماید زیرا شکی نیست که حکمت خلقت جمادات و نباتات و حیوانات وجود انسانی است و کمال انسانی در کمالات روحانی است که بایستی در اینکه عالم تحصیل نماید اینکه است که بایستی مدتی در اینکه عالم بماند تا بکمال برسد و آنهایی که اندازه‌ای کمالی پیدا نموده‌اند کامل گردند

صفحه : 303
و نیز انسان چون دارای دو جهت است طبیعی و روحانی و نظر به اینکه هر چیزی طالب اصل خود است روح چون از عالم روحانیین که فوق عالم جسمانی است تکوّن یافته و بدن و قوای جسمانی از همین عالم جسمانیّات تحقق پیدا نموده اینکه است که روحی که در اثر ایمان و تقوی قدری مصفّی گردیده طالب عالم روحانی خود و خلاص شدن از موانع طبیعی است و بمقتضای روحانیّت خود مشتاق بمرگ میگردد لکن از آن طرف چون طبیعت جسمانی از همین عالم است از مرگ که فساد آن در آنست گریزان است، بقول آن شاعر

جان کشاند سوی بالا بالها در زده تن در زمین چنگالها
ثُم‌َّ تُرَدُّون‌َ إِلی عالِم‌ِ الغَیب‌ِ وَ الشَّهادَةِ فَیُنَبِّئُکُم بِما کُنتُم تَعمَلُون‌َ (نبأ) خبری را گویند که دارای سه شرط باشد اول فائده آن بزرگ باشد دوم از کذب عاری باشد سوم از آن علم یا ظن‌ّ غالب حاصل گردد مثل قوله تعالی قُل هُوَ نَبَأٌ عَظِیم‌ٌ أَنتُم عَنه‌ُ مُعرِضُون‌َ (راغب) در اینجا اشاره بدو مطلب بزرگ نموده که مشتمل بر بشارت مؤمنین و تهدید کافرین است مؤمن کامل را بشارت میدهد که گمان مکن بمرگ فانی میگردی و از اعمال خوبت بهره نمیبری و بلقاء محبوب خود که سالهای متمادی دل بر او بسته‌ای و بامید قرب او ساعات و دقائق عمر خود را گذرانیده‌ای نمیرسی بدان بقدر محبتی که در دل خود اندوخته‌ای و احتیاجات دنیوی مانع از پیش رفت تو بوده بمردن چون موانع طبیعی و پرده‌های ضخیم امور دنیوی که از روی ناچاری جلو تو را گرفته پاره میگردد و هر کس بقدر معرفت و محبّت و اعمال نیکویی که کرده بقرب محبوب و اله خود نائل میگردد آن وقت محظوظ میگردی بچیزی که (نه چشمی دیده و نه گوشی شنیده و نه بخاطر احدی خطور نموده و از نعمتهای روحانی و جسمانی هر دو بهره‌مند خواهی گردید).
و کافر را تهدید مینماید که گمان مکن وقتی مردی از عذاب رستی و آنچه در دنیا از اعمال نکوهیده و ظلم و تعدی باولیاء اللّه و مخالفت امر اله و متابعت هوای

صفحه : 304
نفسانی و شیطانی نموده‌ای گذشته و فراموش گردیده و دار مجازاتی نیست و حساب و کتابی در کار نیست، اینطور نیست که گمان کرده‌ای اینجا جای عمل و محل مهلت و امتحان است که آنچه در باطن خبیث خود نهفته‌ای بروز و ظهور نماید و از قوّه بفعل رسد، وقتی مردی باید برگردی بسوی آن کسی که دانای اسرار است، و آنچه در عالم شهادت و محسوسات و آنچه در عالم غیب و پنهان از انظار موجود است تماما در علم حضوری او آشکار است فَیُنَبِّئُکُم اشاره است به اینکه پس از مرگ برای تو ظاهر میگرداند آنچه را که گفته‌ای و کرده‌ای با آن صفات و اخلاق نکوهیده‌ای که در باطن خود پنهان نموده‌ای با آثار و لوازم آن تماما بر تو ظاهر میگرداند و تو را خبردار مینماید و مطابق عملت جزا می‌بینی (ان خیرا فخیرا و ان شرا فشرا) یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا إِذا نُودِی‌َ لِلصَّلاةِ مِن یَوم‌ِ الجُمُعَةِ پس از اعتراض بیهودیان بمؤمنین خطاب مینماید که ای جماعت مؤمنین در روز جمعه وقتی که منادی نداء داد برای نماز جمعه شما حرکت کنید و بشتابید بسوی ذکر خدا که نماز است و در آن وقت معامله و خرید و فروش را رها کنید و اگر بدانید اینکه عمل بهتر است برای شما از معامله و طلب سود.
جمع جمعه و جمعه، جمع و جمعات است و از (فرّاء) لغت ثالثی نقل شده که آن بفتح میم قرائت نموده، و در اینکه چرا جمعه را جمعه نامیده‌اند بین مفسرین گفتاری است:
1- در چنین روزی خداوند از خلقت اشیاء فارغ گردید و تمام مخلوقات جمع شدند 2- روزی است که جماعات با هم اجتماع نمودند 3- اول کسی که نام جمعه را وضع نمود کعب بن لوی‌ّ بود 4- اول کسی که نام جمعه را وضع نمود انصار بودند، إبن سیرین گفته پیش

صفحه : 305
از آنکه رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بمدینه هجرت نماید انصار گفتند یهودیان در هر هفته روز شنبه را اختصاص داده‌اند برای عبادت و نصاری نیز روز یکشنبه را انتخاب نموده‌اند و برای ما نیز بایستی روزی تعیین گردد که اجتماع نمائیم برای عبادت و آن را جمعه نام گذاریم پس از آن سعید بن زراره گوسفندی ذبح نمود و انصار را ضیافت کرد آن وقت چون عدّه انصار کم بودند همه سیر شدند.
پس از آن اینکه آیه فرود آمد إِذا نُودِی‌َ لِلصَّلاةِ تا آخر، و آن اول جمعه‌ای بود که مسلمانها برای عبادت اجتماع نمودند و قبلا عرب جمعه را عروبه بفتح عین و ضم راء میگفتند (مجمع البیان) إِذا نُودِی‌َ لِلصَّلاةِ مِن یَوم‌ِ الجُمُعَةِ مفسرین گویند نداء بمنزله اذان بحضور نماز است که وقتی امام بر منبر می‌نشیند برای خطبه نماز جمعه نداء میکند و مردم را میطلبد برای نماز جمعه و بروایت سائب بن زید در زمان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم یک مؤذن ندا میکرد و آن (بلال) بود که وقتی حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم روی منبر می‌نشست بلال درب مسجد اذان میگفت پس از آن ابو بکر و عمر نیز چنین میکردند لکن در زمان خلافت عثمان چون جمعیت مؤمنین زیاد شده بود دو مؤذّن اذان میگفتند یکی درب مسجد و دیگری بالای سطح بازار وقتی عثمان روی منبر می‌نشست مؤذّن اذان میگفت وقتی اذان تمام میشد جماعت برپا میشد.
فَاسعَوا إِلی ذِکرِ اللّه‌ِ وَ ذَرُوا البَیع‌َ ذلِکُم خَیرٌ لَکُم إِن کُنتُم تَعلَمُون‌َ خلافی نیست در اینکه امر در فَاسعَوا برای وجوب است لکن در اینکه مقصود از سعی چیست از مفسرین دو قول نقل شده بعضی گفته‌اند دویدن است یعنی بسرعت بدوید برای نماز جمعه (قتاده و إبن زید و ضحاک).
و باقی مفسرین را رأی چنین است که مقصود از امر فَاسعَوا رفتن بطور متعارف و وقار است نه دویدن. و احادیث صحیح نیز مؤیّد اینکه رأی است چنانچه از امیر المؤمنین علیه السّلام و از ابی جعفر علیه السّلام و إبن عباس چنین روایت شده (که اگر میدانستیم دویدن واجب است چنان میدویدیم که رداء از دوشمان می‌افتاد).

صفحه : 306
خلاصه ظاهرا آیه اشاره باین دارد که در موقعی که نماز جمعه برپا میگردد بایستی بیع و شراء و معاملات را رها کنید و سعی و کوشش کنید برای ذکر خدا و نماز جمعه و خطبه که مشتمل بر ذکر خدا است و در آن حال نماز و ذکر خدا برای شما بهتر است اگر بدانید یعنی اگر فائده ذکر و عبادت را بدانید.
شکی نیست که در زمان حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و همچنین در زمان خلفاء حقّه و جانشینان آن حضرت نماز جمعه با شرائطش بر تمام مردهای آزاد مؤمنین واجب عینی بوده.
طبرسی در تفسیر مجمع البیان بیانی دارد که برای وضوح مختصری از آن را ترجمه مینمائیم.
چنین گوید اینکه آیه دلالت دارد بر وجوب نماز جمعه و تحریم تمام اعمال در موقعی که اذان نماز شنیده میشود زیرا که چون بیع و معامله را نهی نموده در صورتی که بالاترین چیزی که تأمین معاش بآن میشود از راه معامله انجام میگیرد وقتی که از معامله نهی شد باقی تصرفات بطریق اولی مشمول نهی میگردد.
و نیز بدلیل اینکه نهی از بیع نموده معلوم میشود حکم نماز جمعه شامل عبید نمیشود زیرا که بیع و شراء اختصاص بمردان آزاد دارد نه آنهایی که در تحت رقیّتند مثل غلامان، و نیز نماز جمعه مخصوص بمکان معین است زیرا که واجب نموده سعی و رفتن بسوی آن محل را، و نیز نماز جمعه برای مکلّفین واجب است مگر کسانی که صاحب عذر باشند و آنها کسانی هستند که یا مریض باشند یا مسافر یا کور یا گنگ یا زن و مرد پیری که حرکت بر او دشوار باشد یا عبد باشد یا کسی باشد که منزلش از مسجد جامع زیادتر از دو فرسخ مسافت داشته باشد و با اینکه شرائط نیز واجب نمیشود مگر نزد حضور سلطان عادل یعنی امام علیه السّلام یا کسی را که او منصوب نموده باشد برای نماز جمعه.
و نزد اهل بیت علیهم السلام عدد کامل که جماعت بآن منعقد میگردد هفت نفر است.

صفحه : 307
و بعضی گفته‌اند بسه نفر غیر از امام نیز جماعت منعقد میگردد (ابی حنفیه و ثوری) و بعضی گفته‌اند جماعت بچهل نفر مرد آزاد غیر مسافر انجام میگیرد (شافعی) و بقول دیگر بدو نفر غیر از امام نیز جماعت بپا میگردد (ابی یوسف) و بقولی بیک نفر غیر از امام جماعت محقّق میگردد مثل باقی نمازهای جماعت (حسن) و اختلاف بین فقهاء راجع بنماز جمعه بسیار است و موضع بیان آن کتب فقهیّه است. (پایان) فَإِذا قُضِیَت‌ِ الصَّلاةُ فَانتَشِرُوا فِی الأَرض‌ِ وَ ابتَغُوا مِن فَضل‌ِ اللّه‌ِ چنانچه متبادر بذهن میگردد امر فَانتَشِرُوا مفید اباحه است که پس از نماز جمعه مانعی نیست که دنبال کسب و تجارت بروید و بجوئید فضل خدا را اشاره به اینکه، دنبال کسب و عمل بروید و اثر کار و عمل خود را از خدا بخواهید چنانچه در زبان مردم است که گویند از تو حرکت و از خدا برکت و در احادیث دارد که سه نفرند که دعای آنان قبول نمیشود یکی مردی که بزن خود نفرین کند چون طلاق بدست او است میتواند او را رها کند نفرین او فائده ندارد دوم کسی که چیزی بکسی بعنوان قرض یا ودیعه بدهد و شاهد یا گرو نگیرد سوم کسی که از خدا طلب روزی کند و دنبال کسب و عمل نرود دعای او مستجاب نمیگردد اخبار و احادیث در فضیلت روز جمعه و غسل و عبادت در آن روز بسیار رسیده ابو هریره از حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم چنین حدیث میکند که فرموده بهتر روزی که آفتاب در آن برآید روز جمعه است خدای تعالی آدم علیه السّلام را در چنین روزی خلق نموده و در اینکه روز بزمین فرود آمده و در اینکه روز وفات نموده و روز قیامت روز آدینه باشد و هیچ جانوری نیست مگر آنکه در آن روز خدا را تسبیح مینماید و در روز جمعه ساعتی هست که هیچ مؤمنی در آن ساعت دعا نمیکند مگر آنکه

صفحه : 308
مستجاب میگردد و راجع بآن ساعت در روایت نقل شده که یکی آن ساعتی است که مؤذّن اذان گفته و صفها آراسته گردیده و میخواهند اقامه گویند و در روایت دیگر آن ساعت آخر روز جمعه است وقتی که تقریبا نیم ساعت مانده باشد بغروب (منهج) وَ اذکُرُوا اللّه‌َ کَثِیراً لَعَلَّکُم تُفلِحُون‌َ در اینکه آیه مؤمنین را امر میفرماید بذکر بسیار بر نعمتهای بیحساب که بخلق عنایت نموده مخصوصا بمؤمنین که بالاترین نعمتها نسبت بآنان ارسال رسول خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و موفّق گردیدن آنها بشرف اسلام و نماز با رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است بعض مفسرین گفته‌اند مقصود از ذکر در اینجا فکر است، در حدیث است
(تفکر ساعة خیر من عبادة سنة)
و بروایت دیگر
(ستین سنة)
یک ساعت فکر کردن بهتر است از عبادت یک سال یا شصت سال‌

‌در اینجا صدر المتألهین بیانی دارد که مختصری از آن را ترجمه مینمایم‌

‌در بیان آیه اشراقاتی ذکر مینماید در اشراق دوم چنین گوید بعد از قوله تعالی وَ اذکُرِ اسم‌َ رَبِّک‌َ وَ تَبَتَّل إِلَیه‌ِ تَبتِیلًا پیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم باصحاب فرمود میخواهید شما را خبردار کنم ببهترین اعمال و پاکیزه‌ترین آنها نزد پروردگار خودتان که بآن بلند گردد درجات شما و بهتر باشد برای شما از ورقهای طلا و بهتر باشد برای شما از اینکه بدشمن خود رسید و گردن او را بزنید گفتند آن چیست یا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله فرمود ذکر خدای عزّ و جل‌ّ، و نیز از آن حضرت است که فرموده
(سبق المفردون)
گفتند آن کیست، فرمود کسانی که مداومت مینمایند بذکر خدا در قیامت وزرهای آنان برداشته میشود و سبک بار میگردند.
و بدان که برای کسانی که باطنشان بنور معرفت روشن گردیده منکشف گردیده که بهترین اعمال روحیّه و قلبیه و نفسیّه و بدنیّه ذکر خدا است، و لکن از برای ذکر مراتبی است بعضی قشرند و بعضی لب‌ّ و برای ذاکر نیز باعتبار ذکر مراتبی است و هر ذکری را نتیجه ایست نتیجه ذکر عبد یعنی (آن کسی که بمقام

صفحه : 309
عبودیّت رسیده) ذکر خدا است قوله تعالی فَاذکُرُونِی أَذکُرکُم و بعضی گفته‌اند در اینکه عبارت تقدیم و تأخیر است زیرا که خداوند امر نمود بذکر با (فاء) تعقیب و باین اعتبار در معنی میگردد مثل قوله تعالی یُحِبُّهُم وَ یُحِبُّونَه‌ُ و قوله تعالی رَضِی‌َ اللّه‌ُ عَنهُم وَ رَضُوا عَنه‌ُ یعنی یاد کردن عبد خدا را نتیجه اینکه است که خدا او را یاد نموده و چنین است محبت عبد نسبت بخدا و نیز رضای او از خدا که منشأ تمام آنها خواست خدا و منبعث از حب‌ّ ذاتی الهی و آن لطف و احسانی است که نسبت بمخلوقات خود دارد و حق‌ّ در مطلب اینست که گوئیم قوله تعالی فَاذکُرُونِی أَذکُرکُم یاد کنید مرا تا شما را یاد کنم و اینکه یاد خود را مترتب نموده بیاد نمودن و تذکّر بنده خدا را بطور اعداد است نه آنکه تذکّر و یاد کردن انسان مبدء خود را علّت حقیقی باشد برای آنکه خدا او را یاد نماید بلکه تذکّر او معدّ و شرط است برای آنکه لایق گردد که مورد لطف و رحمت مبدء خود واقع گردد و مورد نظر او شود زیرا که تمام حالات عبد تابع آن چیزی است که در علم خدا و در قضاء اجمالی و تفصیلی موجود است، پس یاد کردن ما خدا را سببش آنست که در لوح محفوظ و ذکر حکیم ثبت گردیده و نیز ثمره ذکر عبد و رضاء و محبت او و باقی صفات و اعمال نیک او منتج چنین نتایج عالی است زیرا همان طوری که هر چیز حادثی علّت و سبب دارد غایت و فائده نیز دارد و غایت و فائده‌اش همان است که سبب علیّت فاعل شده است و در محل خود مبرهن گردیده که علّت شیئی و غایت آن در معنی یکی است و دوئیّت آنها باعتبار است، آیا نمی‌بینی هر فاعل مختاری اوّل نتیجة عمل را در نظر میآورد و همان غایت و نتیجه عمل محرّک او میگردد، و چون چنین است می‌گوییم چون خدای سبحان علّت هر چیزی و غایت او است و اول هر ذکری و فکری و نهایت او است و ظاهر هر موجودی و باطن او است پس باطن او عین ظاهر اول او عین آخر او است و العلم هنا عین العین است پس از اینکه بیان معلوم میشود

صفحه : 310
که هر دو وجه در ذکر صحیح است (یعنی چه بگوئیم ذکر خدا سبب ذکر بنده میشود یا بعکس چنانچه ظاهر آیه چنین مینماید) و اینکه ایضا از علومی است که اختصاص پیدا نموده بدوستان خدا و مشتاقین و مجذوبین او پس از بیان اینکه مقدمه برمیگردیم ببیان مراتب ذکر و ذاکر و نتیجه هر یک از مراتب، پس می‌گوییم برای ذکر و ذاکر مراتبی است: ذکر زبان، ذکر جوارح و ارکان، ذکر نفس، ذکر قلب، ذکر روح، ذکر سرّ

بیان تعیین ذکر و نتایج آن‌

ذکر لسان اقرار بشهادتین و نتیجه آن حفظ خون و مال است
(فاذکرونی بالایمان اذکرکم بالامان)
ذکر ارکان استعمال طاعات و عبادات است برای رسیدن بثواب
(فاذکرونی بالطاعات اذکرکم بالمثوبات)
ذکر نفس بتسلیم اوامر و نواهی برای فائز شدن بنور اسلام
(فاذکرونی بالإسلام اذکرکم بنور الاسلام)
ذکر قلب تبدیل اخلاق ذمیمه و تحصیل اخلاق کریمه برای تشبّه بحق‌ّ و دخول در سلک دوستان او و اتّصال بجناب او
(فاذکرونی بالاخلاق اذکرکم بالاستغراق)
ذکر روح بمنفرد بودن و تحصیل محبّت برای حصول معرفت و حکمت
(فاذکرونی بالتفرید و المحبة اذکرکم بالتوحید و القربة)
ذکر سرّ بذل وجود برای یافتن معبود
(فاذکرونی ببذل الوجود و الفناء اذکرکم بنیل الشهود و البقاء)
و اینکه حقیقت قوله تعالی است که در حدیث قدسی است
(و ان ذکرنی فی نفسه ذکرته فی نفسی)
و اینکه لب‌ّ لباب و ذکر حقیقی و غایت اخیر امر است که در آیه بالا امر بذکر نموده، و آن اینکه است که میگرداند ذاکر را مذکور و مذکور را ذاکر، بلکه ذکر و ذاکر و مذکور یکی میگردد، چنانچه حق تعالی فرموده لِمَن‌ِ المُلک‌ُ الیَوم‌َ لِلّه‌ِ

صفحه : 311
الواحِدِ القَهّارِ

رق‌ّ الزّجاج و رقّت الخمر فتشابها و تشاکل الامر

فکانّه خمر و لا قدح و کانّها قدح و لا خمر
پس اینکه مطالب را بفهم و قدر آن را بدان.
پس از آنکه مراتب ذکر معین گردید قوله تعالی وَ اذکُرُوا اللّه‌َ کَثِیراً جامع تمام مراتب ذکر میگردد، و نیز شامل میگردد مراتب غایت و فوائدی که از تمام اقسام بر آن مترتب میگردد قوله تعالی لَعَلَّکُم تُفلِحُون‌َ اشاره به اینکه برای هر مرتبه‌ای از آن فلاح و رستگاری است بحسب همان مرتبه و همان طوری که مناسب آن است (فاذکروا اللّه باللسان لعلکم تفلحون) رستگاری است باعتبار حفظ جان و مال و امان (و بعمل الارکان لعلکم تفلحون) برسیدن بدرجات بهشت (و بالنّفس بالاستسلام لعلکم تفلحون) بنور الاسلام و استغراق در محبت قلب شاید رستگار گردید (و بالروح لعلکم تفلحون) بمعرفت و حکمت و از جهت باطن بفناء در حق شاید رستگار گردید برسیدن شهود او و جمال او و بقاء باللّه بعد فنا فائز گردید پایان آری معنی حقیقی ذکر همان تذکّر است و ذکر کثیر در باره کسی صادق آید و وی را در ردیف ذاکرین حقیقی بشمار آرد که در تمام حالات در خوشی و ناخوشی در حال صحت و مرض در بلاء و نعمت در همه حالات چشم دلش بسوی حق نگران باشد و در تمام اعمال رضای مبدء خود را منظور دارد و هر یک از اعضاء و جوارح خود را بر آن عملی که موظف بر آن گردیده وادار نماید و آنی از وظائف مرجوعه بآن سستی ننماید آن وقت بداند که در مورد لطف الهی واقع گردیده و منظور نظر حق تعالی گردیده کسی که چنین حالتی صفت و ملکه او گردد بصفای قلب خود می‌یابد که ذاکر و مذکور و محب‌ّ و محبوب و حامد و محمود و شاکر و مشکور او است و بس یعنی دیگر خود را منشا اثر مستقل نمی‌بیند و تمام فضائل را از حق و قائم باو می‌بیند یعنی فعل و عمل خود را در عین حالی که از خود میداند نسبت بحق

صفحه : 312
تعالی میدهد و نه آنکه خود را مسلوب الاختیار داند بلکه میداند اختیار او ناشی از اختیار حق است اگر گوید من فلان عمل را نمودم درست گفته و اگر گوید خدا کرده آن نیز درست است.
وَ إِذا رَأَوا تِجارَةً أَو لَهواً انفَضُّوا إِلَیها وَ تَرَکُوک‌َ قائِماً قُل ما عِندَ اللّه‌ِ خَیرٌ مِن‌َ اللَّهوِ وَ مِن‌َ التِّجارَةِ وَ اللّه‌ُ خَیرُ الرّازِقِین‌َ در بیان شأن نزول آیه گویند بروایت جابر انصاری که گفته روزی از روزهای آدینه ما با رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نماز میخواندیم قافله‌ای با صدای طبل وارد گردید مردم نماز را بریدند و رفتند بعضی برای خرید و بعضی برای تماشای طبل و نماندند مگر دوازده نفر که با رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم در نماز بودند اینکه بود که اینکه آیه در مذمت آنان فرود آمد که وقتی تجارتی بینند یا لهو و لعبی برپا گردد تو را رها کنند و بروند.
از حسن بصری و مالک چنین نقل میکنند که سالی در مدینه قحطی شد و غلایی دحیة إبن خلیفه از تجارت شام باز آمده بود و زیت داشت که در موقعی که حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله در منبر خطبه میخواند وارد گردیده با صدای طبل مردم حضرت را تنها گذاشتند و رفتند مگر اندکی از آنها باقی ماندند حضرت فرمود بآن خدایی که مرا براستی فرستاده اگر همه رفته بودند از اینکه وادی آتشی برمی‌آمد و همه میسوختند و نظر باختلاف اخبار آراء دیگری نیز نقل شده لکن در معنی همه یکی است.
خلاصه آیه در مقام اینکه است که گوش زد بشر نماید که گمان نکنید بکوشش خودتان بدون خواست خدا توانید جلب نفع بر خود یا دفع ضرر از خود بنمائید بلکه اگر چشم دل خود را باز کنید خواهید فهمید که آنچه خدا بخواهد از خیر و برکت در اثر بندگی و اطاعت پدید میگردد و روزی شما را وسیع میگرداند و آن برای شما بهتر است از اینکه بخیال نفع یا لهو و لعب پیمبران او را رها کنید و دنبال هوی و هوس خود روید.

صفحه : 313

‌سورة المنافقین‌

اشاره

مدنیّة و هی احدی عشرة آیة

[سوره المنافقون (63): آیات 1 تا 11]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
إِذا جاءَک‌َ المُنافِقُون‌َ قالُوا نَشهَدُ إِنَّک‌َ لَرَسُول‌ُ اللّه‌ِ وَ اللّه‌ُ یَعلَم‌ُ إِنَّک‌َ لَرَسُولُه‌ُ وَ اللّه‌ُ یَشهَدُ إِن‌َّ المُنافِقِین‌َ لَکاذِبُون‌َ (1) اتَّخَذُوا أَیمانَهُم جُنَّةً فَصَدُّوا عَن سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ إِنَّهُم ساءَ ما کانُوا یَعمَلُون‌َ (2) ذلِک‌َ بِأَنَّهُم آمَنُوا ثُم‌َّ کَفَرُوا فَطُبِع‌َ عَلی قُلُوبِهِم فَهُم لا یَفقَهُون‌َ (3) وَ إِذا رَأَیتَهُم تُعجِبُک‌َ أَجسامُهُم وَ إِن یَقُولُوا تَسمَع لِقَولِهِم کَأَنَّهُم خُشُب‌ٌ مُسَنَّدَةٌ یَحسَبُون‌َ کُل‌َّ صَیحَةٍ عَلَیهِم هُم‌ُ العَدُوُّ فَاحذَرهُم قاتَلَهُم‌ُ اللّه‌ُ أَنّی یُؤفَکُون‌َ (4)
وَ إِذا قِیل‌َ لَهُم تَعالَوا یَستَغفِر لَکُم رَسُول‌ُ اللّه‌ِ لَوَّوا رُؤُسَهُم وَ رَأَیتَهُم یَصُدُّون‌َ وَ هُم مُستَکبِرُون‌َ (5) سَواءٌ عَلَیهِم أَستَغفَرت‌َ لَهُم أَم لَم تَستَغفِر لَهُم لَن یَغفِرَ اللّه‌ُ لَهُم إِن‌َّ اللّه‌َ لا یَهدِی القَوم‌َ الفاسِقِین‌َ (6) هُم‌ُ الَّذِین‌َ یَقُولُون‌َ لا تُنفِقُوا عَلی مَن عِندَ رَسُول‌ِ اللّه‌ِ حَتّی یَنفَضُّوا وَ لِلّه‌ِ خَزائِن‌ُ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ وَ لکِن‌َّ المُنافِقِین‌َ لا یَفقَهُون‌َ (7) یَقُولُون‌َ لَئِن رَجَعنا إِلَی المَدِینَةِ لَیُخرِجَن‌َّ الأَعَزُّ مِنهَا الأَذَل‌َّ وَ لِلّه‌ِ العِزَّةُ وَ لِرَسُولِه‌ِ وَ لِلمُؤمِنِین‌َ وَ لکِن‌َّ المُنافِقِین‌َ لا یَعلَمُون‌َ (8) یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا لا تُلهِکُم أَموالُکُم وَ لا أَولادُکُم عَن ذِکرِ اللّه‌ِ وَ مَن یَفعَل ذلِک‌َ فَأُولئِک‌َ هُم‌ُ الخاسِرُون‌َ (9)
وَ أَنفِقُوا مِن ما رَزَقناکُم مِن قَبل‌ِ أَن یَأتِی‌َ أَحَدَکُم‌ُ المَوت‌ُ فَیَقُول‌َ رَب‌ِّ لَو لا أَخَّرتَنِی إِلی أَجَل‌ٍ قَرِیب‌ٍ فَأَصَّدَّق‌َ وَ أَکُن مِن‌َ الصّالِحِین‌َ (10) وَ لَن یُؤَخِّرَ اللّه‌ُ نَفساً إِذا جاءَ أَجَلُها وَ اللّه‌ُ خَبِیرٌ بِما تَعمَلُون‌َ (11)

صفحه : 314

(ترجمه)

سوره منافقین در مدینه فرود آمده و یازده آیه است.
بنام ایزد هستی بخش صاحب رحمت عام و خاص.
(ای محمّد) وقتی منافقین نزد تو آمدند گفتند ما شهادت میدهیم که تو فرستاده و رسول خدایی، و خدا میداند که تو رسول و فرستاده شده او میباشی و خدا گواهی میدهد که منافقین دروغگویانند-
قسمهای خود را سپر قرار داده‌اند پس مردم را از راه حق تعالی باز می‌دارند و حقیقتا آنچه می‌کنند عمل بدی است
و عمل بد آنها اینکه است که ایمان آوردند و پس از آن کافر شدند پس خدا مهر نهاد بر دل آنها اینکه است که آنان نمیفهمند
و چون تو منافقین را بینی هیکل و جسد آنان تو را بشگفت می‌آورد و هر گاه سخن گویند گوش میکنی بسخن ایشان، و گویا آنان چوبی میباشند بدیوار نهاده شده هر فریادی که میشنوند گمان میکنند برای هلاکت آنها است اینها دشمنانند پس حذر کنید از اینها ای مؤمنین خدا بکشد آنان را چگونه دروغ می‌بندند-
و چون بآنها گفته شود بیائید تا آنکه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله از خدا طلب آمرزش کند برای شما سر بپیچند و ببینی آنها را که اعراض کنند در حالی که آنها تکبّر کنندگانند-
مساوی است بر آنها طلب آمرزش کنی بر آنان یا نکنی هرگز خدا آنها را نمیآمرزد زیرا که خدا هدایت نمیکند گروه فاسقین را-
منافقین کسانی میباشند که گویند انفاق نکنید بر کسانی که نزد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم میباشند تا آنکه در زمین متفرق گردند (یعنی از نزد پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله بروند و او تنها بشود) در صورتی که خزینه‌های آسمانها و زمین ملک خدا است و لکن منافقین نمیفهمند-
منافقین گویند اگر ما برگردیم بسوی

صفحه : 315
مدینه هر آینه باید البته بیرون کنند عزیزترین آنها ذلیل‌ترین آنها را در صورتی که عزّت و جلال مخصوص بخدا و پیمبر او و مؤمنین است لکن منافقین نمیدانند.
ای کسانی که ایمان آورده‌اید باز ندارد شما را از ذکر خدا مالهای شما و نه اولادهای شما و کسی را که مال و اولادش باز دارد وی را از یاد خدا پس آنها زیان کارانند.
(ای مؤمنین) انفاق کنید (در راه خدا) از آنچه بشما روزی دادیم پیش از آنکه مرگ شما را فرا گیرد (و محتضر شوید و یقین بمرگ خود کنید) پس میگوید ای پروردگار من چه شود اگر مرگ مرا عقب بیندازی و مرا مهلت دهی تا یک مدت نزدیکی که صدقه دهم و بوده باشم از مردمان نیکوکار،
و هرگز هیچ نفس عقب نیفتد اجلش وقتی برسد وقت مقدرش و خدا دانا است بآنچه عمل میکنید.

(توضیح آیات)

اشاره

إِذا جاءَک‌َ المُنافِقُون‌َ قالُوا نَشهَدُ إِنَّک‌َ لَرَسُول‌ُ اللّه‌ِ وَ اللّه‌ُ یَعلَم‌ُ إِنَّک‌َ لَرَسُولُه‌ُ وَ اللّه‌ُ یَشهَدُ إِن‌َّ المُنافِقِین‌َ لَکاذِبُون‌َ خلاصه آنچه مفسرین در شأن نزول آیه گویند اینکه است که وقتی رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم با اصحاب از جنگ بنی المصطلق فارغ گردیدند پس از غارت و گرفتن غنیمت، مجاهدین مسلمانها بکنار چاهی رسیدند که از آن آب بردارند در میان مهاجرین و انصار نزاعی پدید گردید عبد اللّه بن ابی‌ّ که یکی از رؤساء انصار و از اهل مدینه بود بانصار خطاب نمود که همه تقصیرات از ما بوده که اینکه مهاجرین را در مدینه راه دادیم و برای خودمان دردسر فراهم نمودیم و آنها را بر خود مسلط گردانیدیم البتّه وقتی بمدینه مراجعت نمودیم آنهایی که نان و نمک ما را خورده و با ما مخالفت و عداوت می‌نمایند چون ما اشراف و اعزّه میباشیم و آنها که اذلّه و فقراء میباشند و بر ما تجاوز مینمایند لازم است آنها را از مدینه بیرون کنیم و آسوده شویم- و مرادش از (اعزّ) خودش بود و از (اذل) پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بود.

صفحه : 316
زید بن ارقم که جوانی از انصار بود خدمت حضرت رسول مشرّف گردید و قضیّه را بسمع مبارکش رسانید آن حضرت امر فرمود که اصحاب حرکت کنند و زود خود را بمدینه رسانند، پس حضرت رسول عبد اللّه بن ابی‌ّ را خواست و فرمود چیست آنچه از تو بمن رسیده پس عبد اللّه قسم خورد که من چیزی نگفتم و خود او و کسانش انکار نمودند و زید را دروغگو قلمداد نمودند زید بن ارقم در منزلش نشست و از خجالت از جماعت دوری نمود تا آنکه اینکه آیه شریفه فرمود آمد و زید را تصدیق نمود گویند پس از آنکه اینکه آیه فرود آمد حضرت رسول گوش زید را گرفت و فرمود ای پسر آنچه گفتی خدا تصدیق تو را نمود.
بروایتی عبید پسر عبد اللّه برخواست و گفت یا رسول اللّه همه میدانند که من پدرم را خیلی دوست میداشتم و تا حال از خدمتگزاری او کوتاهی ننموده‌ام لکن چون وی کافر شد مرا امر فرما تا او را خودم بکشم که دشمن دین است میترسم اگر دیگری وی را بکشد من باو عداوت پیدا نمایم و ضرر بدینم زند حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود برو و با پدرت مدارا نما که پسران مأمور بکشتن پدر نمیشوند

(نفاق یعنی چه و منافقین کیانند)

منافق از ماده نفاق مأخوذ گردیده و کسی را منافق گویند که بر خلاف عقیده تظاهر نماید خواه بگفتار باشد یا کردار و عمل.
(نفق) در لغت بمعنی ستر و پوشیدگی آمده و در مفردات گفته نفاق مأخوذ از نافقاء بمعنی یکی از آشیانه‌های موش بزرگ است که برای خود آشیانه‌های متصل بیکدیگر درست میکند، و در شرع منافق گفته میشود که کسی که از دربی داخل گردد در شرع و از درب دیگر خارج شود و اشاره باین دارد قوله تعالی إِن‌َّ المُنافِقِین‌َ هُم‌ُ الفاسِقُون‌َ (پایان) خلاصه منافق باصطلاح شرع بر کسی صادق آید که در ظاهر اظهار اسلام نماید و در باطن منکر باشد که چنین کسی را در عرف دو رو گویند.
سؤال (صدق و کذب بر چه سخنی صادق آید و فرق بین شهادت و اخبار چیست)

صفحه : 317
پاسخ کسی را در گفتار صادق گویند که سخنش هم مطابق واقع باشد و هم مطابق با اعتقاد او و اگر در یکی از اینکه دو جهت یا در هر دو مطابق نباشد چنین سخن را کذب گویند و گوینده آن را کاذب نامند.
و شهادت مأخوذ از شهود و مشاهده است که اضافه بر آن دو شرطی که در خبر صدق گفته شد بایستی شهادت دهنده در یقین بآنچه شهادت میدهد مثل دیدن بچشم و مشاهده کردن باشد لکن در اخبار اطمینان بوقوع آن چیزی که خبر میدهد در صدق کافی است یعنی کسی که خبر از وقوع امری میدهد اگر ظن اطمینانی بوقوع داشته باشد سخن او را صدق و وی را راستگو نامند.
در روایتی از حضرت صادق علیه السّلام چنین نقل میکنند که آفتاب را بشخص سائلی که سؤال از شرط شهادت دادن مینمود نشان داد و فرمود شهادت دهنده بر آنچه بآن شهادت میدهد بایستی در یقین مثل دیدن آفتاب اینکه طور هویدا باشد.
از اینجا معلوم میشود وقتی باظهار شهادتین ایمان محقق میگردد و گوینده آن از مؤمنین بشمار می‌آید که در یقین بمرتبه مشاهده رسیده باشد یعنی از روی دانستگی و فهمیدگی اظهار شهادتین نماید نه فقط بمظنه‌ای که از قول دیگران بمقدسات شرع پیدا نموده که چنین کسی اگر چه مسلمان نامیده میشود لکن از مؤمنین محسوب نمیگردد.
بنا بر شأن نزول آیه قوله تعالی إِذا جاءَک‌َ المُنافِقُون‌َ مقصود از منافقین همان عبد اللّه ابی‌ّ و امثال او میباشد که برای تصدیق زید بن ارقم که سخنان کفر آمیز عبد اللّه ابی‌ّ را برای حضرت رسول خبر آورده بود و عبد اللّه سخن خود را انکار نموده بود و آنان و یاورانش در حضور حضرت گفتند (نَشهَدُ إِنَّک‌َ لَرَسُول‌ُ اللّه‌ِ) ما شهادت میدهیم که تو رسول خدا میباشی اینکه آیه فرود آمد که خدا میداند که تو فرستاده و رسول او هستی.
وَ اللّه‌ُ یَشهَدُ إِن‌َّ المُنافِقِین‌َ لَکاذِبُون‌َ و خدا شهادت میدهد که منافقین در شهادتشان دروغ میگویند یعنی سخن آنان چون مطابق عقیده‌شان نیست دروغ

صفحه : 318
میگویند.
اتَّخَذُوا أَیمانَهُم جُنَّةً فَصَدُّوا عَن سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ إِنَّهُم ساءَ ما کانُوا یَعمَلُون‌َ اینکه قسم خوردن آنها را به سپر تشبیه نموده شاید اشاره باین باشد که همان طوری که سپر دو فائده دارد یکی حفظ جان و دیگر جلوگیری از تعدّی نمودن غیر است و منافقین نیز در اینکه شهادت دروغشان دو مقصود در نظر دارند یکی حفظ مال و جانشان که باظهار شهادتین مال و جانشان در امان گردد و دیگر قسم خوردنشان را سپر قرار میدهند که بهر وسیله‌ای که ممکن باشد راه خدا را برای دیگران ببندند و مؤمنین را از راه حق و حقیقت منحرف گردانند و محقق و مسلّم است که عمل آنها بسیار بد است زیرا که ضرر منافقین بر مؤمنین زیادتر از کسانی است که اظهار کفر مینمایند.
معلوم است همان طوری که در زمان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم منافقین بسیار بودند که بظاهر اظهار شهادتین مینمودند و در باطن بر علیه مؤمنین فساد میکردند در اینکه زمان ما و پیش از ما نیز مفسدین و مخرّبین دین بلباس مسلمین درآمده و غرضشان فریب دادن مردمان ساده لوح بوده و هست.
چنانچه می‌بینیم عمده فساد اخلاقی که امروز سرتاسر جامعه اسلامی را گرفته و مخصوصا جوانهای ما را فاسد نموده عامل مؤثرش همین اشخاص منافقند که بعضی بلباس روحانیین درآمده و بعضی بطرز دیگر مردم را اغواء مینمایند و آیات قرآنی را بطور سلیقه مردم و مطابق قصد سوء خودشان تفسیر و تأویل می‌کنند، و خدای تعالی خبر داده از اینها و آن آیاتی را که مطابق میل خود معنی می‌کنند بیان فرموده بعد از آنکه آیات را دو قسم نموده بعضی محکمات و بعضی متشابهات می‌فرماید فَأَمَّا الَّذِین‌َ فِی قُلُوبِهِم زَیغ‌ٌ فَیَتَّبِعُون‌َ ما تَشابَه‌َ مِنه‌ُ ابتِغاءَ الفِتنَةِ وَ ابتِغاءَ تَأوِیلِه‌ِ وَ ما یَعلَم‌ُ تَأوِیلَه‌ُ إِلَّا اللّه‌ُ وَ الرّاسِخُون‌َ فِی العِلم‌ِ یَقُولُون‌َ آمَنّا بِه‌ِ کُل‌ٌّ مِن عِندِ رَبِّنا سوره آل عمران آیه (5).

صفحه : 319
ذلِک‌َ بِأَنَّهُم آمَنُوا ثُم‌َّ کَفَرُوا فَطُبِع‌َ عَلی قُلُوبِهِم فَهُم لا یَفقَهُون‌َ ذلِک‌َ اشاره بمنافقین است که اینان ایمان آوردند پس از آن کافر شدند در اینکه آیه دو احتمال میرود یکی آنان بزبان ایمان آوردند و از روی نفاق و ترس یا طمع یا غرض شوم دیگری که در نظر داشتند اقرار بشهادتین نمودند و پس از آن کفر خود را ظاهر گردانیدند چنانچه همین عبد اللّه بن ابی‌ّ چنین بوده که پس از آنکه در سلک مؤمنین درآمده اظهار کفر نمود.
دیگر شاید آیه اشاره باین دارد که بعضی از منافقین چنینند که چون ایمان در قلب آنان رسوخ ننموده وقتی بعض آیات معجز نمای قرآنی را از زبان مبارک پیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم میشنیدند اظهار ایمان مینمودند و وقتی برؤسای خود میرسیدند می‌گفتند ما با شمائیم خدای از آنان خبر میدهد وَ إِذا لَقُوا الَّذِین‌َ آمَنُوا قالُوا آمَنّا وَ إِذا خَلَوا إِلی شَیاطِینِهِم قالُوا إِنّا مَعَکُم إِنَّما نَحن‌ُ مُستَهزِؤُن‌َ لکن بمناسبت مقام معنی اول ظاهرتر است، فَطُبِع‌َ عَلی قُلُوبِهِم فَهُم لا یَفقَهُون‌َ چنین کسانی که ایمان آوردند پس از آن کافر شدند خدا مهر نهاده بر قلب آنها پس آنها نمیفهمند.
چون قلب انسان در اصل خلقت دارای دو رو و دو جنبه است رویی دارد بعالم ملکوت و عالم ملائکه و رویی دارد بعالم طبیعت و عالم شیطان، اگر آن وجهه ملکوتی قوّت گیرد و قلب لطیفه ربانی گردد آن وقت است که قلب انسان عرش الرّحمن و محل تردد ملائکه و الهامات ربّانی می‌گردد و اگر آن وجهه طبیعی وی غالب گردد شیاطین بر وی غلبه مینمایند و بوسوسه او را در فساد می‌اندازند چنانچه در احادیث دارد قلب بشر دارای دو گوش است بگوشی آواز ملک را می‌شنود و بکارهای خوب مائل می‌گردد و بگوش دیگر آواز شیاطین را میشنود و بکارهای زشت ناپسند مائل میگردد و از حضرت رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم چنین نقل می‌کنند که فرموده (اگر نبود که شیاطین اطراف قلب بنی آدم را گرفته‌اند هر آینه انسان نظر مینمود به

صفحه : 320
ملکوت آسمانها و زمین).
و هر فردی از بشر از دل و قلب خود میفهمد که گاهی مائل می‌گردد بانجام دادن کارهای نیکوی خدا پسند باید بداند که آن بتوسط ملک بقلبش الهام گردیده، و گاهی مائل می‌گردد بکاری که در آن شرّ و مفسده و مخالف امر حق تعالی است باید بداند که آن القاء شیطانی است.
و اینکه را نیز باید دانست که ابتداء قلب بشر نسبت باین دو جهت در استعداد و قابلیّت یکسان است اگر تابع هواهای نفسانی گردد و نفس امّاره بر وی غالب گردد آن لطیفه ربانی و آن روح الهی که بعد از خلقت آدم علیه السّلام فرمود وَ نَفَخت‌ُ فِیه‌ِ مِن رُوحِی پوشیده می‌گردد و راه تردد ملائکه و الهامات ربّانی را می‌بندد و چنین فردی دیگر بتمام معنی تابع نفس و شیطان میگردد اینکه است که فرموده:
فَطُبِع‌َ عَلی قُلُوبِهِم یعنی نفاقشان دلیل بر اینکه است که راه قلب منافقین بعالم ملکوتیین و ملائکه بسته شده و چشم دل آنان کور شده و گوش دلهاشان کر گردیده صُم‌ٌّ بُکم‌ٌ عُمی‌ٌ فَهُم لا یَعقِلُون‌َ یعنی کر و گنگ و کورند پس آنها تعقّل نمیکنند گوش آنها کر است یعنی گوش قلبشان، گنگند یعنی از حرف حق زدن، کورند یعنی چشم قلبشان، نه اینکه اعضاء ظاهره آنها.
لکن اگر تابع عقل و شرع گردیده، و تمام اعمال و افعال خود را روی میزان عقل و شرع استوار گردانیده آن وقت قوای شیطانی و نفسانی تحت الشعاع عقل واقع میگردند و چشم حق بین او باز میگردد و آثار حقّانی را در همین عالم طبیعی مشاهده مینماید، و نیز گوش قلب وی شنوا و زبان حق گوی او گویا میگردد.
وَ إِذا رَأَیتَهُم تُعجِبُک‌َ أَجسامُهُم وَ إِن یَقُولُوا تَسمَع لِقَولِهِم کَأَنَّهُم خُشُب‌ٌ مُسَنَّدَةٌ ای نبی اکرم وقتی تو آنان را ببینی هیکل و جسم آنها تو را عجیب نماید.
بروایتی عبد اللّه عباس ابی سلول مردی جسیم و تناور و نیکو صورت بود و لهجه فصیح داشت وقتی سخن میگفت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم گوش بسخن وی میداد اینکه است که فرمود تُعجِبُک‌َ أَجسامُهُم اجسام آنان تو را بشگفت میآورد و اگر

صفحه : 321
حرف بزنند گوش بگفتار آنها میدهی کَأَنَّهُم خُشُب‌ٌ مُسَنَّدَةٌ اشاره به اینکه اینان صورتند بلا معنی جسمند بلا روح قالبند بلا روان.
آری کسی که روح ایمان و تقوی در وی نباشد جمادی ماند که از نعمت حیات محروم باشد و اینکه فرموده گویا آنان چوبهایی میباشند بر هم نهاده و بر دیوار تکیه داده منتهای پستی و بیمقداری آنان را میرساند و اشاره به اینکه اینان حتی از حیوانات و گیاهان بدترند.
یَحسَبُون‌َ کُل‌َّ صَیحَةٍ عَلَیهِم هُم‌ُ العَدُوُّ فَاحذَرهُم قاتَلَهُم‌ُ اللّه‌ُ أَنّی یُؤفَکُون‌َ بعضی قرّاء (خشب) در آیه بالا را بسکون شین قرائت نموده‌اند اشاره به اینکه هر کس از خدا نترسد از همه چیز میترسد اینکه است که کفار هر صدایی که میشنوند گمان میکنند بر ضرر ایشان است و میترسند هُم‌ُ العَدُوُّ چنین کسان دشمن تو و اهل اسلامند فَاحذَرهُم ای پیمبر اکرم از چنین مردمانی حذر نما قاتَلَهُم‌ُ اللّه‌ُ خدا بکشد آنان را چگونه آنها از راه حق برگشته‌اند و بر خدا دروغ می‌بندند.
وَ إِذا قِیل‌َ لَهُم تَعالَوا یَستَغفِر لَکُم رَسُول‌ُ اللّه‌ِ لَوَّوا رُؤُسَهُم وَ رَأَیتَهُم یَصُدُّون‌َ وَ هُم مُستَکبِرُون‌َ وقتی بآنها گفته شود بپائید تا اینکه رسول خدای تعالی برای شما طلب آمرزش کند سر بپیچند و صورت خود را برگردانند و راه خدا را می‌بندند و تکبّر مینمایند.
بعض مفسرین گویند (لوّوا) دو طور قرائت شده، نافع و یعقوب بروایت روح و مفضّل بنا بر اینکه از باب ثلاثی مجرّد است بتخفیف (واو) قرائت نموده‌اند و باقی با تشدید (واو) بنا بر اینکه از باب تفعیل باشد. (ابو الفتوح) مفسرین گویند اینکه آیات در مذمّت عبد اللّه بن ابی‌ّ و اصحابش فرود آمده

صفحه : 322
که پس از اظهار نفاق او و نزول آیه یارانش باو گفتند اینکه آیات در مذمت تو فرود آمده برو نزد پیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم تا آنکه برای تو از خدا طلب مغفرت نماید آن منافق سر پیچید و گفت بمن گفتید ایمان آور ایمان آوردم گفتید زکاة بده دادم همین مانده که به محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم سجده کنم.
سَواءٌ عَلَیهِم أَستَغفَرت‌َ لَهُم أَم لَم تَستَغفِر لَهُم لَن یَغفِرَ اللّه‌ُ لَهُم إِن‌َّ اللّه‌َ لا یَهدِی القَوم‌َ الفاسِقِین‌َ اگر چه مورد آیه چنانچه مفسرین گفته‌اند عبد اللّه بن ابی‌ّ و همراهانش بوده لکن چون مورد مخصّص نمیشود شامل تمام منافقین میگردد که خبث باطنشان بطوری آنها را از رحمت خدا و غفران او دور نموده که اگر با چنین حالی حتی پیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم برای اینها طلب آمرزش نماید پذیرفته نمیگردد و خدا آنها را نمیآمرزد.
هُم‌ُ الَّذِین‌َ یَقُولُون‌َ لا تُنفِقُوا عَلی مَن عِندَ رَسُول‌ِ اللّه‌ِ حَتّی یَنفَضُّوا اشاره به اینکه اینان خبث طینتشان بدرجه‌ای است که با یکدیگر گویند مال خود را انفاق نکنید و طعام و لباس بمهاجرین و کسانی که نزد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم میباشند ندهید تا آنکه آنان مستأصل و بیچاره گردند و از دور حضرتش متفرق شوند و برگردند بوطن خود و رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم تنها ماند.
وَ لِلّه‌ِ خَزائِن‌ُ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ وَ لکِن‌َّ المُنافِقِین‌َ لا یَفقَهُون‌َ اشاره به اینکه منافقین چنین گمان میکنند که اگر انصار بمهاجرین کمک مالی نکنند مهاجرین مستأصل و بیچاره میشوند و از راه اضطرار از پیمبر اکرم برمیگردند و منشأ اینکه گمان نفهمی آنها است که خود را غنی و مؤثر اثر میدانند لکن ندانسته‌اند که رزّاق خدا است و خزینه‌های آسمانها و زمین ملک خدا و

صفحه : 323
تحت اقتدار او است بهر کس خواهد عطا می‌کند و از هر کس خواهد میگیرد ممکن هم در وجود و هم در بقاء و هم در اثر محتاج بافاضه جود و بخشش او است.
أن به‌یا أَیُّهَا النّاس‌ُ أَنتُم‌ُ الفُقَراءُ إِلَی اللّه‌ِ وَ اللّه‌ُ هُوَ الغَنِی‌ُّ الحَمِیدُ«1» مشیّت و حکمت الهیش چنین اقتضاء نموده که بعضی فقیر و بعضی غنی و ثروتمند باشند و البته در آن اسراری است که عقل بشر کوچکتر از آن است که بکمترین سری از اسرار خلقت آشنا گردد.
خلاصه رحمت واسعه حق تعالی بتمام موجودات احاطه نموده.
نه در مبدء فیاض قصوری و نه در فیض او بخلی است و در غنا و فقر و نیز در باقی تفضلات او دو حکمت ملحوظ است.
یکی حکمت عام که نظام عالم منوط باین است که همه بیک طور نباشند و دیگر حکمت خاص که افراد بشر همان طوری که در صورت متفاوت میباشند در صفات و اخلاق و جهات روحی و جسمی نیز تفاوت بسیار دارند اینکه است که حکمت خصوصی هر فردی طوری تقاضا مینماید یکی بایستی فقیر و دیگری غنی یکی سالم دیگری مریض یکی خوش دیگری ناخوش که اضافه بر اینکه نظام عالم منوط باین اختلاف است حکمت خصوصی هر فردی نیز در آن مراعات گردیده.
چنانچه در حدیث صحیح دارد که پس از خلقت آدم ذره‌هایی از پشت آدم بیرون ریخت بعضی کوچک بعضی بزرگ بعضی نورانی بعضی ظلمانی آدم سؤال میکند که چرا اینها بیک طور خلقت نگردیدند!.
در پاسخ خطاب از مصدر الوهیت میرسد که بایستی بین افراد بشر تفاوت باشد بعضی فقیر که در اثر صبر مستحق ثواب و رحمت الهی گردند و بعضی غنی که در مقام شکرگزاری ولی نعمت خود برآمده و مالی که بوی بخشوده در راه رضای او مصرف نماید و بانفاق مستحق اجر بی‌پایان گردند تا آخر حدیث«2».
-----------------------------------
(1) سوره الفاطر آیه (16) خطاب بتمام افراد بشر است که همگی شما فقیرید و غنی مطلق ذات پروردگار است و بس.
(2) حدیث مفصل است و در اصول کافی شیخ کلینی بسند معتبر از ابی جعفر (ع) نقل میکند.

صفحه : 324
درست است که رحمت الهی عام است و بدون سبب و جهت مبذول بر مخلوقات گردیده لکن رحمت خصوصی نسبت باشخاص منوط باستعداد است و تمام اینکه وسائل مثل ارسال رسل و پیمبران و انزال کتب آسمانی و اوامر و نواهی و اعمال خیرات تماما برای همین مقصود است که بشر در معرض نفحات رحمت و فیوضات غیر متناهی او واقع گردد زیرا که رحمت خصوصی محل قابل میخواهد و بازماندن مردم از آن رحمت خاص برای اینکه است که خود را مستعد و در معرض گرفتن آن واقع نگردانیده‌اند.
یَقُولُون‌َ لَئِن رَجَعنا إِلَی المَدِینَةِ لَیُخرِجَن‌َّ الأَعَزُّ مِنهَا الأَذَل‌َّ وَ لِلّه‌ِ العِزَّةُ وَ لِرَسُولِه‌ِ وَ لِلمُؤمِنِین‌َ وَ لکِن‌َّ المُنافِقِین‌َ لا یَعلَمُون‌َ آیه در مقام بیان گفتار ناروای عبد اللّه بن ابی‌ّ برآمده که مقصود آن ملعون چنین بوده که وقتی بمدینه برگشتیم البته بیرون میکند عزیزتر که غرضش نفس خبیث خود او است ذلیل‌تر که مقصودش نفس شریف پیمبر اسلام بوده اینکه بود که حق تعالی برای رد سخن او فرموده تمام عزتها و بزرگواریها و غلبه و استیلاء اولا و بالذات مخصوص بذات کبریایی حق تعالی است زیرا که غیر او همه ذلیل و تحت اقتدار اویند.
و ثانیا و بالعرض مخصوص پیمبر او که اختصاص برسالت او پیدا نموده، و در رتبه سوم مخصوص بمؤمنین است که تابع رسول و از مشکاة و زجاجة نور وجود مبارکش پرتوی در قلب مؤمنین افتاده و از آن استضائه مینمایند و لکن چون منافقین در اثر نفاق قلبشان تاریک گردیده، و چشم دلشان نابینا، و گوش دلشان کر است.
اینکه است که آن عزّت و جلال و نور و عظمتی که خدا برسولش عنایت نموده و مؤمنین را از آن بهره‌مند گردانیده آنان نتوانند درک نمایند فقط عزّت را در مال و جاه و مقام دنیوی طبیعی دانند.
آری کسی را که خدا باو نور نداده چگونه توانند معنی حقیقی نور را

صفحه : 325
ادراک نمایند وَ مَن لَم یَجعَل‌ِ اللّه‌ُ لَه‌ُ نُوراً فَما لَه‌ُ مِن نُورٍ سوره نور آیه (40).
مفسرین گویند عزّت خدا پنج قسم است:
(اول) عزت ملک و بقاء (دوم) عزت و عظمت کبریاء (سوم) عزت بذل و عطاء (چهارم) عزت رفعت و غنا (پنجم) عزت بهاء و جلال.
و عزت رسول نیز پنج است (اول) عزت سبق و ابتداء (دوم) عزت اذان و نداء (سوم) عزت تقدیم قدم صدق بر انبیاء (چهارم) عزت اختبار و اصطفاء (پنجم) عزت ظهور بر اعداء.
و عزّت مؤمنین نیز در پنج چیز است (اول عزّت تأخیر چنانچه در باره آنها است (نحن الاخرون السابقون) یعنی عقب افتادیم برای آنکه از حال پیشینیان مطلع گردیم و کسی از حال ما مطلع نگردد.
دوم عزّت تیسیر بیانش قوله تعالی وَ لَقَد یَسَّرنَا القُرآن‌َ لِلذِّکرِ و یُرِیدُ اللّه‌ُ بِکُم‌ُ الیُسرَ سوم عزّت تبشیر وَ بَشِّرِ المُؤمِنِین‌َ بِأَن‌َّ لَهُم مِن‌َ اللّه‌ِ فَضلًا کَبِیراً چهارم عزّت توقیر بیانش وَ أَنتُم‌ُ الأَعلَون‌َ سوره آل عمران آیه 133 پنجم عزّت تکثیر بیانش قوله تعالی (انکم اکثر الامم) (ابو الفتوح) یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا لا تُلهِکُم أَموالُکُم وَ لا أَولادُکُم عَن ذِکرِ اللّه‌ِ وَ مَن یَفعَل ذلِک‌َ فَأُولئِک‌َ هُم‌ُ الخاسِرُون‌َ بعد از بیان گفتار منافقین و خبث باطن آنان خطاب بمؤمنین نموده که شمایی که بشرف اسلام مشرف گردیده‌اید و از عزّت و شرافت خدایی که برسولش داده برخوردار شده‌اید اگر خواهید از نعمت حیات بهره‌مند گردید از متابعت نفس و هوی و هوس و از محبت مال و اولاد احتراز نمائید و نگذارید دنیا شما را از یاد خدا غافل گرداند زیرا چنانچه در احادیث دارد
(حب‌ّ الدنیا رأس کل خطیئة)
کسی که مشغول بدنیا گردد البته از یاد خدا غافل میگردد زیرا که امور طبیعی و الهی

صفحه : 326
باعتباری ضد هم و مقابل یکدیگرند اینکه است که طالب سعادت بایستی از دنیا و حظوظات مادی قناعت نماید بقدری که مسافر سفر آخرت محتاج بآن است.
آری کسی که تمام عمر خود را صرف امور مادی و مشغول امور طبیعی گردید البته از یاد حق تعالی اعراض مینماید و چنین کسی سرمایه عمر خود را که میتوانست بآن سعادت خود را که در اثر یاد خدا نصیب اهلش شده تأمین نماید از دست داده و زیان برده.
وَ أَنفِقُوا مِن ما رَزَقناکُم مِن قَبل‌ِ أَن یَأتِی‌َ أَحَدَکُم‌ُ المَوت‌ُ فَیَقُول‌َ رَب‌ِّ لَو لا أَخَّرتَنِی إِلی أَجَل‌ٍ قَرِیب‌ٍ فَأَصَّدَّق‌َ وَ أَکُن مِن‌َ الصјǙęИ͙ЙʙƢ َ و نیز امر بمؤمنین نموده که از آنچه بشما روزی داده‌ام انفاق نمائید پیش از آنکه بیاید شما را آثار مرگ پس تأسف خورید و بگوئید بار خدایا چرا اجل مرا عقب نینداختی تا وقت نزدیک.
بعضی از مفسرین وَ أَنفِقُوا مِن ما را حمل بر زکاة نموده و بعضی بر حج و بعضی بر مطلق انفاق مالی لکن ظاهرا (مما) اطلاق دارد و شامل میگردد آنچه را که روزی انسان نموده از مال و غیره که بایستی بمستحقین انفاق نمود.
نظر به اینکه تخلیه که خالی نمودن نفس است از اوصاف نکوهیده قبل از تحلیه که تزیین نمودن روح و روان آدمی است باوصاف حمیده انسانی بایستی انجام گیرد اینکه است که در اینکه آیات امر و نهی را مقارن هم نموده اول مؤمنین را نهی فرموده از هوای نفسانی و متابعت میول طبیعی که چنان فریفته دنیا نشوید که از ذکر خدا غافل گردید زیرا که شالوده انسان از دو چیز ضدّ هم و منافی با یکدیگر تشکیل شده روح و نفس ناطقه و قوای روحانی وی از عالم روحانیّات و عالم مجردات سر رشته گرفته، و بدن و قوای جسمانی او از عالم طبیعیّات مأخوذ گردیده و چون ضدّین با هم جمع نمیشوند انسان مایل بهر یک از آنها گردید بقدر قرب و نزدیکی بآن از دیگری دور میگردد.

صفحه : 327
اینکه است که در احادیث از معصوم رسیده (دنیا و آخرت مثل دو کفه ترازو میباشند اگر یکی بالا رود دیگری پائین میآید و در روایت دیگر تشبیه بمشرق و مغرب نموده همان طوری که نزدیک شدن بمشرق بعینه دور شدن از مغرب است و عکس آن نیز چنین است، هم‌ّ دنیا زیادتر از قدر احتیاج و نزدیک شدن بامور طبیعی بعینه دور شدن از عالم روحانی است.
پس از آنکه نهی فرموده از متابعت هوی و هوس و مال و اولاد که غرض اصلی آن تخلیه نفس است از آنچه آدمی را از یاد خدا باز دارد، امر فرموده بتحلیه نفس و مصداق کامل تحلیه محلّی شدن نفس انسانی است بزیور ملکه سخاوت که بانفاق محقق پذیرد و چنانچه گفته شد از (ماء) در مِمّا رَزَقناکُم عموم توان استفاده نمود یعنی آنچه بشما عطا نمودیم اعم از اینکه مال باشد یا علم نافع یا مقام یا جاه یا غیر آن دیگران را نیز از آن برخوردار نمائید.
از اینجا توان فهمید که سعادت انسانی در پرتو تخلیه و خالی شدن نفس از محبّت دنیا و پیروی خواهشهای نفسانی و تحلیه بفضائل اخلاقی انجام میگیرد، آری تا وقتی که قلب انسانی و آن لطیفه ربّانی از رذائل نفسانی و کثافات اخلاقی تصفیه نگردد دارای ملکه تقوی نمیگردد، و کسی که از اینکه اکسیر خدایی یعنی ایمان کامل و تقوای برخوردار نگردید هرگز شیرینی ذکر خدا بذائقه جانش نخواهد رسید اینکه است که وقت مردن که بعضی حقائق بر وی مکشوف میگردد آرزو میکند که کاش برمیگشتم بدنیا و جبران ما فات عمر خود را مینمودم، لکن متأسفانه پشیمانی فائده ندارد زیرا که وقت عمل که در آن استعداد کمال باقی بود از کفش رفته قوای استعدادی وی که میتوانست بآن سعادت خود را تأمین نماید از دستش گرفته شده و بفعلیت اخیر خود رسیده دیگر محلی برای استکمال وی باقی نمانده، و آن وقت موقع نتیجه گرفته است اگر محلی برای استکمال وی باقی بود بمقتضای فیاضیّت حق تعالی خواهش وی را میپذیرفت و بوی مهلت میداد (وَ ما رَبُّک‌َ بِظَلّام‌ٍ لِلعَبِیدِ)

صفحه : 328
وَ لَن یُؤَخِّرَ اللّه‌ُ نَفساً إِذا جاءَ أَجَلُها (لن) را برای تأکید مضمون جمله میآورند یعنی وقتی که مدت عمر انسان سر آمده و موقع مرگش رسید هرگز عقب افتاده نمیشود و در جای دیگر فرموده فَإِذا جاءَ أَجَلُهُم لا یَستَأخِرُون‌َ ساعَةً وَ لا یَستَقدِمُون‌َ سوره اعراف آیه 32 وَ اللّه‌ُ خَبِیرٌ بِما تَعمَلُون‌َ شاید اشاره بهمان استظهاری است که کردیم که اجل انسان موقعی میرسد که آنچه در وی از کمالات بالقوّه یعنی قابلیت و استعداد کمال در آن بوده بفعلیت رسیده باشد یعنی بانتهاء رسیده باشد و شکی نیست که افراد بشر در قابلیت و استعداد کمال تفاوت بسیار دارند هر کسی اندازه‌ای استعداد در او هست اگر آن را در مدت حیات از قوّه بفعل درآورد سعادتمند می‌گردد و اگر آن قوه را مهمل گذارد وقتی مدتش بآخر رسید یعنی بفعلیت اخیر خود رسید دیگر اصلا لایق کمال نیست و خدا دانا و خبیر و عالم است هم باعمال شما و هم بدرجه استعداد شما برای تحصیل کمال.

صفحه : 329

‌سورة التغابن‌

اشاره

مدنیّة و هی ثمانی عشرة آیة بالاجماع‌

[سوره التغابن (64): آیات 1 تا 18]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
یُسَبِّح‌ُ لِلّه‌ِ ما فِی السَّماوات‌ِ وَ ما فِی الأَرض‌ِ لَه‌ُ المُلک‌ُ وَ لَه‌ُ الحَمدُ وَ هُوَ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ قَدِیرٌ (1) هُوَ الَّذِی خَلَقَکُم فَمِنکُم کافِرٌ وَ مِنکُم مُؤمِن‌ٌ وَ اللّه‌ُ بِما تَعمَلُون‌َ بَصِیرٌ (2) خَلَق‌َ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌َ بِالحَق‌ِّ وَ صَوَّرَکُم فَأَحسَن‌َ صُوَرَکُم وَ إِلَیه‌ِ المَصِیرُ (3) یَعلَم‌ُ ما فِی السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ وَ یَعلَم‌ُ ما تُسِرُّون‌َ وَ ما تُعلِنُون‌َ وَ اللّه‌ُ عَلِیم‌ٌ بِذات‌ِ الصُّدُورِ (4)
أَ لَم یَأتِکُم نَبَأُ الَّذِین‌َ کَفَرُوا مِن قَبل‌ُ فَذاقُوا وَبال‌َ أَمرِهِم وَ لَهُم عَذاب‌ٌ أَلِیم‌ٌ (5) ذلِک‌َ بِأَنَّه‌ُ کانَت تَأتِیهِم رُسُلُهُم بِالبَیِّنات‌ِ فَقالُوا أَ بَشَرٌ یَهدُونَنا فَکَفَرُوا وَ تَوَلَّوا وَ استَغنَی اللّه‌ُ وَ اللّه‌ُ غَنِی‌ٌّ حَمِیدٌ (6) زَعَم‌َ الَّذِین‌َ کَفَرُوا أَن لَن یُبعَثُوا قُل بَلی وَ رَبِّی لَتُبعَثُن‌َّ ثُم‌َّ لَتُنَبَّؤُن‌َّ بِما عَمِلتُم وَ ذلِک‌َ عَلَی اللّه‌ِ یَسِیرٌ (7) فَآمِنُوا بِاللّه‌ِ وَ رَسُولِه‌ِ وَ النُّورِ الَّذِی أَنزَلنا وَ اللّه‌ُ بِما تَعمَلُون‌َ خَبِیرٌ (8) یَوم‌َ یَجمَعُکُم لِیَوم‌ِ الجَمع‌ِ ذلِک‌َ یَوم‌ُ التَّغابُن‌ِ وَ مَن یُؤمِن بِاللّه‌ِ وَ یَعمَل صالِحاً یُکَفِّر عَنه‌ُ سَیِّئاتِه‌ِ وَ یُدخِله‌ُ جَنّات‌ٍ تَجرِی مِن تَحتِهَا الأَنهارُ خالِدِین‌َ فِیها أَبَداً ذلِک‌َ الفَوزُ العَظِیم‌ُ (9)
وَ الَّذِین‌َ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا أُولئِک‌َ أَصحاب‌ُ النّارِ خالِدِین‌َ فِیها وَ بِئس‌َ المَصِیرُ (10) ما أَصاب‌َ مِن مُصِیبَةٍ إِلاّ بِإِذن‌ِ اللّه‌ِ وَ مَن یُؤمِن بِاللّه‌ِ یَهدِ قَلبَه‌ُ وَ اللّه‌ُ بِکُل‌ِّ شَی‌ءٍ عَلِیم‌ٌ (11) وَ أَطِیعُوا اللّه‌َ وَ أَطِیعُوا الرَّسُول‌َ فَإِن تَوَلَّیتُم فَإِنَّما عَلی رَسُولِنَا البَلاغ‌ُ المُبِین‌ُ (12) اللّه‌ُ لا إِله‌َ إِلاّ هُوَ وَ عَلَی اللّه‌ِ فَلیَتَوَکَّل‌ِ المُؤمِنُون‌َ (13) یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا إِن‌َّ مِن أَزواجِکُم وَ أَولادِکُم عَدُوًّا لَکُم فَاحذَرُوهُم وَ إِن تَعفُوا وَ تَصفَحُوا وَ تَغفِرُوا فَإِن‌َّ اللّه‌َ غَفُورٌ رَحِیم‌ٌ (14)
إِنَّما أَموالُکُم وَ أَولادُکُم فِتنَةٌ وَ اللّه‌ُ عِندَه‌ُ أَجرٌ عَظِیم‌ٌ (15) فَاتَّقُوا اللّه‌َ مَا استَطَعتُم وَ اسمَعُوا وَ أَطِیعُوا وَ أَنفِقُوا خَیراً لِأَنفُسِکُم وَ مَن یُوق‌َ شُح‌َّ نَفسِه‌ِ فَأُولئِک‌َ هُم‌ُ المُفلِحُون‌َ (16) إِن تُقرِضُوا اللّه‌َ قَرضاً حَسَناً یُضاعِفه‌ُ لَکُم وَ یَغفِر لَکُم وَ اللّه‌ُ شَکُورٌ حَلِیم‌ٌ (17) عالِم‌ُ الغَیب‌ِ وَ الشَّهادَةِ العَزِیزُ الحَکِیم‌ُ (18)

صفحه : 330

(ترجمه)

سوره تغابن در مدینه فرود آمده و آن هیجده آیه است و رأی إبن عباس بر اینکه است که اینکه سوره در مکه فرود آمده و سه آیه آخرش در مدینه نازل شده.
بنام ایزد هستی بخش صاحب رحمت عام و خاص.
تسبیح و تمجید و ستایش مینمایند ذات ایزد متعال را آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است (آن خدایی را) که ملک و سلطنت مخصوص باو است و حمد و ستایش نیز مخصوص (بذات کبریایی) او است و او بر هر چیزی قادر و توانا است.
ذات پروردگار آن کسی است که شما را از نیستی بهستی آورده پس بعضی از شما کافر گشتید و بعضی از شما مؤمن گردیدید و خدا بآنچه عمل میکنید بینا است
آسمانها و زمین را بحقیقت و درستی خلقت کرده و تصویر نموده شما را پس نیکو

صفحه : 331
گردانیده صورت شما را و بسوی او است بازگشت (امور)
میداند خدا آنچه را که در آسمانها است و آنچه را که در زمین است و میداند آنچه را که پنهان میدارید و آنچه را که ظاهر مینمائید (یعنی علم او محیط بهمه چیزها است) و او عالم است بآنچه در سینه‌های شما است
آیا نرسید بشما خبر کسانی که در زمان پیش کافر شدند پس چشیدند عقوبت کارشان را و برای آنان است در آخرت عذاب دردناک
آن عذاب برای آنست که می‌آمد برای آنها پیمبران با معجزه‌های روشن پس از روی تعجب گفتند آیا بشری (مثل ما) ما را هدایت میکند، پس کافر شدند و اعراض نمودند و خدا (از کفر و ایمان آنها) غنی و بی‌نیاز است، زیرا که ذات پروردگار ستوده بتمام (خصلتهای نیکو است).
کسانی که کافر شدند گمان کردند هرگز (در قیامت) مبعوث نخواهند گردید ای محمّد بگو آری قسم بپروردگار من که البتّه (در روز معاد) مبعوث میگردید پس از آن البته آگاه گردیده میشوید بآنچه کرده‌اید در دنیا، و زنده شدن شما (در قیامت) و خبردار گردانیدن شما بر خدا آسان است-
پس ای مردم ایمان آورید بخدا و رسول او و نور (قرآن) آن چنان که فرود آوردیم آن را و خداوند بآنچه می- کنید با اطلاع است
روزی که جمع میکند شما را برای روز جمع و روز زیان رسیدن ببدکاران است (که سرمایه عمر خود را تلف نموده و خسران برده‌اند)، و کسی که ایمان بیاورد بخدا و عمل نیکو بکند پوشیده میشود از وی گناهانش و داخل میکند او را در بهشتهایی که از زیر درختهای آن نهرها جاری است و در آن بهشتها همیشه جاویدانند و اینکه است رستگاری بزرگ.
و کسانی که کافر شدند و آیات ما را تکذیب نمودند آنها یاران آتشند و در آن جاویدانند و آتش جهنم بد بازگشتی است-
نمیرسد بکسی مصیبتی مگر باذن و خواست خدا و کسی که بخدا ایمان آورد قلب او هدایت می‌یابد و خدا بهر چیزی دانا است-
اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید رسول او را پس اگر اعراض نمائید و پشت کنید جز اینکه نیست که فقط (وظیفه) رسول ما تبلیغ ظاهر و آشکار است-

صفحه : 332
خدا است و نیست الهی مگر او و باید بر خدا توکل کنند مؤمنین.
ای کسانی که ایمان آورده‌اید محققا بعضی از زنهای شما و اولادان شما دشمن شمایند پس از آنان حذر نمائید، و اگر از خطای آنان گذشت نمائید و آن را بپوشید و درگذرید پس خداوند آمرزنده و مهربان است-
اینکه است و جز اینکه نیست که مالهای شما و اولادان شما فتنه و آزمایشند و نزد خدا است اجر بزرگ-
(ای مؤمنین نگاه دارید خدا و اوامر او را آن قدری که استطاعت دارید و استماع نمائید (کلام خدا را) و اطاعت کنید و در راه خدا انفاق نمائید که آن بهتر است برای شما و کسی که باز داشته شد از بخل نفسش چنین اشخاصی آنها رستگارانند،
اگر بخدا قرض دهید قرض نیکو برای شما (بچندین برابر زیاد کند) و شما را بیامرزد و خداوند بسیار شکر پذیرنده و بردبار است
عالم و دانا بآنچه پنهان و آنچه ظاهر و هویدا است و غالب بر همه چیز و درستکار و حکیم است.

(توضیح آیات)

یُسَبِّح‌ُ لِلّه‌ِ ما فِی السَّماوات‌ِ وَ ما فِی الأَرض‌ِ لَه‌ُ المُلک‌ُ وَ لَه‌ُ الحَمدُ وَ هُوَ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ قَدِیرٌ در اینجا و در سوره (جمعه) بصیغه استقبال یعنی (یسبّح) که دلالت بر زمان حال یا آینده دارد ذکر فرموده و در سوره (صف‌ّ) بصیغه ماضی که دلالت بر گذشته دارد بیان نموده، و در جای دیگر بصیغه امر سَبِّح‌ِ اسم‌َ رَبِّک‌َ الأَعلَی و چنانچه گفته شده اینکه تعبیرات دلالت دارد بر اینکه آنچه در آسمانها و آنچه در زمین و آنچه بین آنها است از ذوی العقول مثل انواع و اصناف ملائکه و تمام افراد و اصناف بشر و انواع و اصناف جن‌ّ و پریان یا غیر ذوی العقول مثل انواع و اقسام حیوانات و نباتات حتّی جمادات دانسته و ندانسته علی الدّوام تسبیح و تنزیه و ستایش میکنند مبدء آفرینش را و او را بپاکی یاد میکنند و همه رو باو دارند و از

صفحه : 333
آن فرد متعال فیض میطلبند، و همه موجودات در اینکه نحو ستایش یعنی بدلالت وجود تکوینی و اعمالی که موظف بر آنند یکسانند، فرقی که هست اینکه است که صاحبان عقل از روی فهم و شعور باضافه بر دلالت تکوینی وجودشان دانسته و باختیار ستایش مینمایند.
لکن باقی اصناف موجودات اگر قبول کنیم که آنان بکلّی فاقد شعور و عقلند ستایش آنها بدلالت تکوینی است لکن بنا بر قول بعضی از حکماء که در تمام موجودات حتی جمادات ادراک و شعور قائلند آنها نیز از روی علم و شعور ستایش می- نمایند، اگر چه علم بعلم خود ندارند، بلکه در غریزه هر یک ذکر مخصوصی نهاده و بزبان مخصوص بخود مبدء خود را ستایش مینمایند و اینکه معنی را تأیید مینماید آیات قرآنی و از اخبار و احادیث نیز کاملا میتوان استفاده نمود که برای هر موجود ذکری است که مخصوص بوی است.
بعد گویا در مقام علت ستایش موجودات برآمده که چرا او را ستایش می- کنند، برای اینکه (لَه‌ُ المُلک‌ُ وَ لَه‌ُ الحَمدُ) او پادشاه و صاحب ملک و آفریننده و روزی دهنده تمام موجودات است، اینکه است که بدلالت طبیعی خود همگی روی نیازمندی بآن بی‌نیاز مطلق دارند و علی الدّوام از او فیض میطلبند و حمد و ثنای او را میگویند و بعض افراد بشر که بزبان منکر میگرداند از جهت دلالت طبیعی و فطرت باطنی که فِطرَت‌َ اللّه‌ِ الَّتِی فَطَرَ النّاس‌َ عَلَیها نیز همه رو باو دارند و لو اینکه علم بعلم خود ندارند وَ هُوَ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ قَدِیرٌ (واو) در وَ هُوَ دلالت بر حال دارد یعنی و حال آنکه او جل و علا علاوه بر اینکه صاحب ملک و ملکوت و مجد و علو است توانا است بر ایجاد هر چیزی و اعدام آن و میداند سایر امور از قلب و انقلاب آن و تمام کارها بقدرت و توانایی او انجام میگیرد.
هُوَ الَّذِی خَلَقَکُم فَمِنکُم کافِرٌ وَ مِنکُم مُؤمِن‌ٌ وَ اللّه‌ُ بِما تَعمَلُون‌َ بَصِیرٌ مرجع ضمیر (هو) اللّه در آیه بالا است بعلاوه بر اینکه (هو) خودش یکی از اسماء الهی است اشاره باین است که آن خدایی که صاحب ملک و ملکوت و توانای مطلق است شما را

صفحه : 334
آفریده و پس از آفرینش بعضی از شما افراد بشر کفران نعمت وجود نموده و بولی نعمت خود کافر شدید و انکار الوهیت نمودید و در مقام ستایش و حمد و ثناء ذو الجلال برنیامدید، و بعضی از شما سر تسلیم فرود آورده و پیرو حق و حقیقت گردیده و ایمان آوردید و بایست بدانید که خدا بتمام نیّات و آنچه در باطن خود مخفی گردانیده‌اید و آنچه میکنید دانا و بینا است.
چنانچه بعضی از مفسرین استظهار نموده‌اند آیه اشاره باین دارد که انسان در اعمال خود مختار است، زیرا که خلقت بشر را نسبت بخودش میدهد هُوَ الَّذِی خَلَقَکُم خدا آن کسی است که شما را آفریده پس از آفرینش بعضی از شما کافر شدید و بعضی از شما مؤمن که آفرینش را نسبت بخودش میدهد و کفر و ایمان را نسبت بخود افراد بشر یعنی بعضی از شماها باختیار خود کافر و بعضی دیگر باختیار خود مؤمن گردیدید، و اینکه آیه بطلان گفتار اشاعره و جبریها را میرساند که گویند کفر و ایمان بدست خداست هر کس را خواست با ایمان باشد قبول ایمان مینماید و هر کس را خواست کافر باشد قبول ایمان نمینماید و سخن جبریها باضافه بر اینکه مخالف با عدل الهی است در عذاب کفّار محذورات دیگری نیز در بر دارد مثل لغو بودن ارسال رسل و انزال کتب سماوی و تعلیم و تربیت و ارشاد و هدایت و وعظ و اندرز و وعد و وعید و غیر اینها.
خلاصه بنا بر رأی خلاف عقل، جبریها بایستی افراد بشر را مثل حیوانات وحشی بحال خود گذارند هر کسی را خدا خواست بفطرت خود موحد گردد و هر کسی را خواست کافر گردد و اینکه گفتار بسیار رکیک و ناپسند و مخالف عقل سلیم و نیز مخالف تصدیق تمام عقلای عالم است که انسان را قابل تعلیم و تعلّم میدانند خَلَق‌َ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌َ بِالحَق‌ِّ وَ صَوَّرَکُم فَأَحسَن‌َ صُوَرَکُم وَ إِلَیه‌ِ المَصِیرُ حق را مقابل باطل آرند یعنی خلقت آسمانها و زمین را بحق و درستی و از روی تدبیر و محکم کاری نموده نه از روی لغو و بیهوده کاری و باطل، زیرا که او حکیم

صفحه : 335
است و کار لغو و باطل شایسته حکیم علی الاطلاق نیست.
ذات حق تعالی را حق نامند، و فعل و عمل او چون ناشی از ذات حقانی او است و از علم او بصلاح و نظام و خیراتم ناشی گردیده آن را نیز حق گویند ذلِک‌َ بِأَن‌َّ اللّه‌َ هُوَ الحَق‌ُّ وَ أَن‌َّ ما یَدعُون‌َ مِن دُونِه‌ِ هُوَ الباطِل‌ُ سوره حج آیه 16 و نیز چون علّت غایی و بازگشت عمل حق تعالی ظهور فیض و فیاضیت او است، نه آنکه استکمال باشد آن را نیز باین لحاظ حق نامیده می‌شود زیرا که او سبحانه و تعالی غنی بالذات است.
او حق است صفات و افعال و آثار او تماما چون ناشی از حق گردیده حق است و باطل را در آن راهی نیست او حق و جز او همه باطل او ثابت و جز او همه عاطل او باقی و جز او همه فانی او موجود و جز او همه معدوم، پس او است حق مطلق.
خلاصه فیاضیت و علم او بصلاح سبب ایجاد ممکنات گردیده.

(من نکردم خلق تا سودی کنم
بلکه تا بر بندگان جودی کنم)
فَأَحسَن‌َ صُوَرَکُم در مقام امتنان بر بنی آدم برآمده و آنان را بدو نعمت بزرگ یادآوری مینماید، یکی حسن صورت و حسن سیرت که در صورت جسمانی در بهترین صورت از حیث قدّ و قامت که بدو پا راه میروند، و از حیث تناسب اعضا و تشکیل اجزاء و توازن بین قوی و مشاعر در بهترین صورت آفریده شده‌اند، و در حسن سیرت بمناسبت حسن صورت آنچه در عالم کبیر متفرّق بنظر می‌آید در سیرت انسانی مجتمعا موجود است، گاهی در بلند پروازی رتبه وی از ملک بالاتر میرود، و گاهی تنزّل را بجایی میرساند که از هر حیوانی پست‌تر میگردد قوله تعالی لَقَد خَلَقنَا الإِنسان‌َ فِی أَحسَن‌ِ تَقوِیم‌ٍ ثُم‌َّ رَدَدناه‌ُ أَسفَل‌َ سافِلِین‌َ سوره تین آیه 4 و 5 اشاره بمرتبه عروج و نزول انسان دارد که در خلقت در بهترین مراتب خلقت وی را قرار دادیم لکن از آن مقام قدس که داشته خود را در پائین‌ترین منازل فرود آورده.
وَ إِلَیه‌ِ المَصِیرُ نعمت دیگر که غایت و نتیجه خلقت است بازگشت بشر و تمام موجودات است بسوی او که تمامی موجودات در طریق استکمال قدم میزنند و چون کامل مطلق او است همه بسوی او شتابانند (هو المبدئ و المعید) همه از او

صفحه : 336
و مبدء او، و بازگشت امور بسوی او است أَلا إِلَی اللّه‌ِ تَصِیرُ الأُمُورُ.
مخصوصا انسان دانسته یا ندانسته بتمام قوی و مشاعر کوشش میکند که خود را بکمال برساند و بمبدء وجود نزدیک گردد، و اگر اینکه بازگشت برای وی نبود وجود و خلقت او لغو مینمود، بلکه چون بسیاری از موجودات بطفیل وجود وی آفریده شده‌اند، وجود همه آنها لغو و بی‌ثمر میگردید پس جا دارد که مقام مقدس ذو الجلال با عظمت و قدسی که دارد بعد از بیان خلقت انسان بخود ببالد و به فَتَبارَک‌َ اللّه‌ُ أَحسَن‌ُ الخالِقِین‌َ خود را ستایش نماید.
یَعلَم‌ُ ما فِی السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ وَ یَعلَم‌ُ ما تُسِرُّون‌َ وَ ما تُعلِنُون‌َ وَ اللّه‌ُ عَلِیم‌ٌ بِذات‌ِ الصُّدُورِ مرجع ضمیر یعلم (هو) در آیه بالا است یعنی آن کسی که شما و تمام موجودات را بحق و حقیقت و مطابق حکمت و نظام جمیل آفریده او عالم و دانا است بآنچه در آسمانها و زمین است، و میداند آنچه را که پنهان از نظر گردانیده و آنچه را که ظاهر و هویدا است.
اینکه آیه مربوط است بآیه بالا خَلَق‌َ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌َ بِالحَق‌ِّ و اشاره باین که عمل محکم و درست کاری که مطابق حکمت و نظام باشد هر گاه از عاملی سر زند بدلیل عقل شاهد صادقی است بر اینکه عامل آن از روی علم و تدبیر و حکمت چنین عمل محکمی را نموده، نه اینکه از قبیل تصادف و اتفاق باشد، واقعا کسی که بنظر اجمالی سرتاسر موجودات را بنگرد و ارتباط و بهم بستگی موجودات را در نظر گیرد و اندکی از آن همه حکمتهای غیر متناهی که در وجود هر یک گذارده شده و همه را با هم آراسته گردانیده و هر یک را بانجام کاری موظف نموده که از دیگری چنین کاری نیاید و همه مسخر امر او دست بدست هم نهاده و اینکه نظام بدیع آفرینش را تشکیل میدهند، چنین کسی بدون تأمّل در مقابل مبدء آفرینش سر تسلیم فرود آورده و حمد و ستایش یزدان پاک را مینماید و بدل و زبان اعتراف و

صفحه : 337
اذعان مینماید که مبدء متعال عالم و حکیم و قادر و متصف بتمام صفات جلال و اوصاف جمال و کبریایی است و همان طوری که خود را باسماء الحسنی ستوده و معرفی نموده تصدیق مینماید که علم حضوری او بظاهر و باطن موجودات احاطه دارد وَ ما یَعزُب‌ُ عَن رَبِّک‌َ مِن مِثقال‌ِ ذَرَّةٍ فِی الأَرض‌ِ وَ لا فِی السَّماءِ وَ لا أَصغَرَ مِن ذلِک‌َ وَ لا أَکبَرَ إِلّا فِی کِتاب‌ٍ مُبِین‌ٍ«1».
وَ اللّه‌ُ عَلِیم‌ٌ بِذات‌ِ الصُّدُورِ تخصیص بعد از تعمیم برای اهمیّت مطلب است و با آنکه قوله تعالی در آیه بالا یَعلَم‌ُ ما تُسِرُّون‌َ عموم دارد و شامل میگردد آنچه ظاهر و آنچه مخفی از انظار است و از جمله آنها اموری است که در سینه‌ها مخفی گردیده برای اهمیت امور قلبی تذکر میدهد که از صفات نکوهیده برجسته منافقین اینکه است که در ظاهر اظهار ایمان مینمایند و باطن آنها مملو از حسد و نفاق و صدها امراض باطنی است و گمان میکنند کسی مطلع بر اسرار آنان نیست و چنانچه در سوره منافقین گفته شده نفاق را سپر خود قرار داده‌اند که بدورویی و تظاهرات و دروغشان مردم را فریب داده و کسی متعرضشان نشود.
و چنین مردمان منافقی بایستی بدانند که خدا عالم است بآنچه از نفاق در سینه‌های خود مخفی گردانیده‌اند و گمان نکنند کسی را بر آن اطلاعی نیست بلکه خدا و رسولش و مؤمنین می‌بینند آنچه را عمل میکنند.
أَ لَم یَأتِکُم نَبَأُ الَّذِین‌َ کَفَرُوا مِن قَبل‌ُ فَذاقُوا وَبال‌َ أَمرِهِم وَ لَهُم عَذاب‌ٌ أَلِیم‌ٌ وَبال‌َ در لغت بمعنی ثقل و سنگینی است چنانچه باران بزرگ قطره را به مناسبت سنگینی آن را وابل گویند.
-----------------------------------
(1) سوره یونس آیه 62 پنهان نمیماند از پروردگار تو بقدر مثال ذره‌ای که در زمین باشد و نه در آسمان و نه کوچکتر از ذره و نه بزرگتر مگر آنکه در کتاب ظاهر است. اشاره به اینکه آنچه در عالم واقع گردد از کوچک و بزرگ همه در احاطه علم حق تعالی ظاهر است،

صفحه : 338
برای تنبّه مؤمنین و تهدید فاسقین فرموده آیا خبردار نشدید از حال کسانی که جلوتر از شما کافر گردیدند و ایمان نیاوردند که عاقبت کار آنان چگونه گردید و به وبال عمل زشت خود رسیدند و تلخی مکافات عمل خود را چشیدند مثل قوم عاد و ثمود و قوم فرعون که بعضی بباد سرسر و بعضی بغرق و بعضی بصیحه آسمانی و غیر آن هلاک گردیدند و همین عذاب دنیا برای آنان کافی نیست بلکه در قیامت برای آنها عذاب دردناک آماده شده.
آیه اشاره باین است که برای کفّار و فسّاق و معاندین دو نحو عذاب مهیّا گردیده و دو طور پاداش اعمال نکوهیده زشت خود را می‌بینند طوری از آن در همین زندگانی دنیایشان که آن را مکافات نامند ظاهر میگردد چنانچه از حکایت پیشینیان و امم پیمبران که در کفر و مخالفت امر حق تعالی و اذیّتهایی که نسبت باولیاء و سفراء الهی روا داشتند عذاب آسمانی برای آنان فرود می‌آمد.
و دیگر عذاب جهنم که بسیار دردناک است اشاره به اینکه عذاب دنیا نسبت بعذاب آخرت مانند چشیدن است نسبت بخوردن و همین طوری که چشیدن چیزی هیچ طرف مقایسه با خوردن آن نیست عذاب دنیا و لو آنکه بسیار سخت و ناگوار بنظر آید آن را مقایسه با عذاب آخرت نتوان نمود زیرا که دنیا فانی و آخرت باقی است و نیز عذاب دنیا فقط در بدن سرایت مینماید عذاب آخرت روح و بدن و جان آدمی را میسوزاند و نیز عذاب دنیا غالبا برای تنبه خود شخص یا دیگران است و در بسیاری از موارد از روی غضب ناشی نشده بلکه از روی حکمت انجام گرفته لکن عذاب آخرت و آتش جهنم از سخط الهی شعله‌ور گردیده.
خلاصه چنانچه بعیان می‌بینیم اگر ظالمی بکسی ظلم کند ظالم دیگری بر وی مسلط میگردد، اگر عرض کسی را ببری عرض تو را خواهند برد، اگر کسی را بناحق بکشی عاقبت کشته خواهی شد، بطوری مکافات جریان دارد که بعضی از بیخردان که ایمان پا بجایی ندارند گمان میکنند جهنم موعود همین مکافات دنیوی است، و هر کسی در همین دنیا بمکافات عمل خود میرسد.

صفحه : 339
و نیز دیگر ندانسته‌اند که مکافات دنیوی یک نحو آثار قهری است که از عمل بد تراوش نموده و عکس العمل است زیرا دنیا جای مهلت و آخرت جای مجازات و محل بازگشت عمل است، و فعلیت هر موجودی و نحوه شخصیت هر فردی از بشر با خواص و آثاری که مترتب بر اعمال آن گردیده در نشأ آخرت هویدا می‌گردد باضافه مکافات اعمال و آن اثریکه غالبا مترتب بر خبث عمل میشود نمونه‌ای از آن نیز در اینجا هویدا میگردد زیرا عوالم مخصوصا عالم دنیای انسان و آخرت آن بهم چسبیده و متصل بیکدیگر است اینکه است که غالبا عمل هر گاه خوب باشد یا بد هر یک بمناسبت خود آثاری از خود بروز میدهد لکن کلیّت ندارد و اینکه میبینیم و گمان میکنیم بعضی از ظالمین و کفار همیشه بخوشی و کامیابی میگذرانند تمام مجازات آنان در قیامت داده میشود و اگر غیر اینکه باشد با عدل خدا منافات دارد ذلِک‌َ بِأَنَّه‌ُ کانَت تَأتِیهِم رُسُلُهُم بِالبَیِّنات‌ِ فَقالُوا أَ بَشَرٌ یَهدُونَنا فَکَفَرُوا وَ تَوَلَّوا ذلِک‌َ اشاره بآیه بالا است یعنی گمان نکنید به وبال دنیوی و بعذاب دردناک- قیامت که مجازات میشوید خدا بکسی ظلم نموده و شما را مبتلا بعذاب دنیا و آخرت گردانیده.
چنین نیست بلکه پس از اتمام حجت و ارسال رسل و انزال کتب آسمانی و معجزات ظاهر که با اینها دیگر جای شک و تردیدی برای عاقل باقی نمیماند دعوت حق تعالی بمردم رسید و آنها پس از دانستن از روی تفرعن و کبر لجاجت نموده انکار کردند و زیر بار اطاعت نرفتند و قبول ننمودند بعذر آنکه پیمبران نیز مثل ماها بشری میباشند ما چگونه مطیع آنها گردیم دیگر ندانستند اگر چه آنها در لوازم بشریّت مثل باقی افرادند لکن در جهات روحانی مرتبط بعالم علوی و عالم ما فوق الطبیعه گردیده و از آنجا فیض گرفته و بافراد میرسانند.
وَ استَغنَی اللّه‌ُ وَ اللّه‌ُ غَنِی‌ٌّ حَمِیدٌ و خدا غنی بالذات و بی‌نیاز است نه کفر کسی باو ضرر میرساند و نه ایمان

صفحه : 340
کسی باو نفع میدهد همه موجودات نیازمند باو و او بی‌نیاز مطلق است و کاملی است که هر کمالی یا هر جمال و جمال و بهایی در هر کجا ظاهر گردد همه تظاهرات فیض اقدس او است، کامل از او کمال یافته ناقص از فیض او محروم مانده و نفع و ضرر عمل هر کسی عاید بخودش میگردد.
زَعَم‌َ الَّذِین‌َ کَفَرُوا أَن لَن یُبعَثُوا قُل بَلی وَ رَبِّی لَتُبعَثُن‌َّ ثُم‌َّ لَتُنَبَّؤُن‌َّ بِما عَمِلتُم در اینکه آیه حق تعالی قسم بذات مقدس خود یاد نموده با چند تأکید که کسانی که کافر شدند و قبول اسلام ننمودند چنین گمان نکنند که هرگز مبعوث نخواهند شد و حشر و نشر و معادی در کار نیست البته محقق و مسلم است که مبعوث میگردند و خبردار میشوند بآنچه در دنیا کرده‌اند.
و اینطور تأکید در مقابل سخن رکیک آنها آورده که میگفتند (اذا مات فات) انسان وقتی مرد فانی میگردد و پس از فناء چگونه ثانیا زنده میگردد اینکه است که برای اهمیت مطلب خطاب به پیمبر خود صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نمود که بگو آری قسم بپروردگار من که البته محققا شما زنده میشوید و از اعمال نیک و بد خود خبردار می‌گردید بآنچه کرده‌اید و برای تأکید و محقق بودن امر قیامت جمله (لتعبثن) و جمله (لتنبئن‌ّ) را بقسم و نون تأکید ثقیله که تمامی اینها برای تأکید کلام است ضمیمه نموده و ثابت مینماید که البته شما در قیامت مبعوث خواهید گردید و پس از آنکه مبعوث گردید محققا خبردار میشوید بآنچه در دنیا از اعمال خوب یا بد کرده‌اید و مطابق آن جزا داده خواهید گردید.
وَ ذلِک‌َ عَلَی اللّه‌ِ یَسِیرٌ اشاره به اینکه زنده گردانیدن شما در قیامت برای خدا آسان است آن کسی که شما را از نیستی بهستی آورده و اجزاء بدن شما را با هم تشکیل داده البته قدرت دارد که پس از تفرق اجزاء ثانیا روح شما را برگرداند ببدن دنیوی شما قوله تعالی

صفحه : 341
ما خَلقُکُم وَ لا بَعثُکُم إِلّا کَنَفس‌ٍ واحِدَةٍ«1».
شاید اشاره باین باشد که گمان نکنید حیات اخروی شما یک خلقت دیگری باشد و شما غیر آن گردید که در دنیا زندگانی مینمودید بلکه همین وجود دنیوی با صورت حسّی شما است که در قیامت ثانیا بروز و ظهور مینماید شما در عالم قیامت همان شخصی میباشید که در دنیا زندگانی مینمودید منتهی در موقع قیامت پس از سیر نوردی آنچه در ابتداء آفرینش در خلقت شما بالقوه و بطور استعداد پنهان بوده بمرتبه ظهور و بروز میرسد.
خلاصه شما در روز حشر همانید که در دنیا زندگی مینمودید فرقی که هست اینجا جای عمل و استکمال است آنجا جای نتیجه گرفتن و بکمال رسیدن است.
فَآمِنُوا بِاللّه‌ِ وَ رَسُولِه‌ِ وَ النُّورِ الَّذِی أَنزَلنا وَ اللّه‌ُ بِما تَعمَلُون‌َ خَبِیرٌ خطاب بکفّار نموده که بخدا و رسولش ایمان آرید و بآن نوری که فرود آوردیم بگروید.
ظاهرا مقصود از نور در اینجا قرآن است که از معدن صدق و حقیقت بتوسط ملک حامل وحی بقلب رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرود آمده.
و قرآن را نور نامیده زیرا که نور چیزی را گویند که ظاهر بذات خود و ظاهر کننده و نماینده غیر باشد.
قرآن نور است زیرا که هر آیه بلکه هر کلمه‌ای از آن شاهد بر صدق او است، و همان طوری که در پیدایش نور محتاج بچیز دیگری نیستیم که آن را نشان دهد بلکه خود بخود پیدا است، قرآن نیز چنین است هر کس رجوع بآیات معجز نمای قرآن نماید و اندکی تدبّر در آن بنماید باوّلین نظر حقانیت آن را در ضمن فصاحت در گفتار و بلاغت در کلمات مینگرد چه رسد بمعانی و اسراری که در هر آیه‌ای از آن هویدا است.
-----------------------------------
(1) سوره لقمان آیه 27 نیست آفرینش شما و مبعوث شدن شما در قیامت مگر مثل یک شخص

صفحه : 342
و نیز قرآن منوّر غیر است و همان طوری که بنور حسّی هر چیزی از محسوسات را توان دید و نور رهنمای بشر است که بآن هدایت می‌گردد و راه را از چاه تمیز میدهد و از پرتگاه در امان میگردد و بتوسط نور مقاصد خود را انجام میدهد، قرآن نیز که نور معنوی است چنین است که حقایق و معنویات را روشن می‌گرداند و آدمی را از پرتگاه جهالت و بی‌خردی بنور دانش رهبری میکند و حفظ مینماید.
وَ اللّه‌ُ بِما تَعمَلُون‌َ خَبِیرٌ شاید اشاره باین باشد که خدا عالم و بینا است که شما افراد بشر راجع باین نور که پرتوی است از نور حقیقی و از سماء قدرت بر ارض ممکنات تابیده تا آنکه از کجروی که در اثر تاریکی عالم طبیعت شما را فرا گرفته چه خواهید کرد آیا طریق سعادت خود را پیدا مینمائید یا نه و شما نسبت باین امانت الهی چه طور رفتار مینمائید.
آیا بشکرانه اینکه نعمت بزرگ قرآن را پیش روی خود نهاده و در مقابل عظمت آن سر تعظیم فرود آورده و دستور العمل روزانه خود قرار داده و مطیع اوامر و نواهی آن می‌گردید یا کفران نعمت نموده قرآن و اینکه کلام مقدس الهی را پشت سر انداخته و بدلخواه خود عمل می‌کنید.
یَوم‌َ یَجمَعُکُم لِیَوم‌ِ الجَمع‌ِ ذلِک‌َ یَوم‌ُ التَّغابُن‌ِ وَ مَن یُؤمِن بِاللّه‌ِ وَ یَعمَل صالِحاً یُکَفِّر عَنه‌ُ سَیِّئاتِه‌ِ (یوم) چون ظرف است متعلق میخواهد اینکه است که مفسرین گویند (یوم) یا متعلّق بآیه جلو (لتنبؤن) میباشد که در معنی البته شما خبردار می‌گردید در روزی که جمع می‌کنند شما را.
یا آنکه کلامی در تقدیر است (اذکروا یوم) یاد کنید روزی را که خدا جمع می‌کند شما را برای روز جمع، و تمام قرّاء (یجمعکم) بیاء خوانده‌اند یعنی جمع میکند شما را و یعقوب (نجمعکم) بنون قرائت نموده روزی که ما جمع میکنیم شما را مفادش یکی است.

صفحه : 343
یکی از نامهای قیامت (یوم الجمع) است و مفسرین گویند اینکه قیامت را (یوم الجمع) نامیده باعتبار اینکه است که خلق اولین و آخرین در آن روز با هم جمعند یا برای اینکه است که در آن روز انبیا با امت خود و ظالم با مظلوم جمع میگردند یا برای اینکه قیامت بیوم الجمع نامیده شده که جامع جزاء و حسابست و در آن روز هم بحساب مردم رسیدگی میشود و هم جزای اعمال آنان داده میشود (منهج الصادقین) و ممکن است توجیه دیگری در آیه بشود زیرا که جمله اول یعنی یَوم‌َ یَجمَعُکُم شامل می‌گردد آنچه را که مفسرین در تفسیر آن گفته‌اند. و البته در اضافه نمودن جمله (لیوم الجمع) سرّ دیگری مکنون است و گر نه تکرار لازم آید و تکرار مناسب کلام فصیح نیست، و نیز از لام (لیوم الجمع) چنین استفاده میشود که تسمیه نمودن روز قیامت را (بیوم الجمع) نکته‌ای در کلام است.
در کتاب (معاد یا آخرین سیر بشر) که یکی از تألیفات اینکه ناچیز است راجع بچگونگی جامعیت انسان در قیامت اندازه‌ای بحث نموده‌ایم و در آنجا بعد از بیاناتی گفته‌ایم:
(معاد) بازگشت و رجوع انسان است بعینه بتمام مراحل و نشآتی که از آن مرور نموده زیرا که قیامت آخرین درجات کمال انسانی است و کمال به تمامیّت تحقق پذیرد، و تمامیت انسان وقتی است که از تمام مراتب وجود گذشته باشد.
وقتی انسان کامل در طریق راه نوردی از تمام نشآت و مراتب خلقت یعنی عالم حسی که اولین پیدایش وی است در عالم طبیعی و عالم نفسانی و عالم عقلانی گذشت و بمرتبه روحانی رسید و دارای کل مراتب گردید و از گوهر گران بهاء و کمالات هر عالمی توشه‌ای برداشت و فعلیات تمام عوالم را در خود اندوخته گردانید، آن وقت جامع نشآت سه گانه حسی، عقلی، روحانی و حاوی کل عوالم وجود و نسخه جامعه کل کمالات و مظهر اتم و نماینده صفات سبحانی میگردد و قیامت محل اقامتگاه او است

صفحه : 344
زیرا که عوالم وجود در طول یکدیگرند هر عالی مشتمل بر دانی و هر دانی تحت وجود عالی نشو و ارتقاء مینماید، پس انسان وقتی بکمال میرسد که دارای تمام عوالم گردیده باشد.
و انسان ناقص که نشآت وجودی که مبدء آفرینش برای استکمال وی مهیا نموده بکمال نرساند و آنچه در وی از تحصیل کمال بالقوه و در استعداد وی موجود بود بسوء اختیار خود آن را بیهوده تلف نمود در آخرین سیر او (قیامت) عوض آنکه جامع تمام کمالات گردیده باشد جامع تمام رذائل گردیده و عوض آنکه در مقام عزت و جوار قرب الهی بیاساید و تمام موجودات خدمتگزار وی باشند خود را در مورد سخط الهی و در (اسفل سافلین) طبیعت و بعد از رحمت ایزدی قرار داده آن وقت مبتلا بعذاب و کیفر اعمال و اخلاق نکوهیده خود میگردد.
خلاصه انسان پس از آنکه مراتب سیر خود را بپایان رسانید و دارای کل‌ّ عوالم یعنی دارای تمام مراتب و درجات وجودی که لایق بخود و بآن نحوی که در مبدء آفرینش برای وی تعیین شده که هر فردی بایستی بآن درجه رسد و بفعلیت اخیر خود نائل گردید و جامعیت و وحدت وجود خود را دریافت بایستی بمناسبت تمامیت و جامعیت وجود او پس از خرابی و مضمحل گردیدن اینکه عالم دنیا در خور تمامیّت و وحدت او عالمی برای او بپای گردد که با وحدت آن جامع و حاوی تمام عوالم و همه در محیط او باشند و آن عالم قیامت است که تمام افراد در صعید واحده با هم اجتماع دارند اینکه است که فرموده (یَوم‌َ یَجمَعُکُم لِیَوم‌ِ الجَمع‌ِ).
و شاید باین مناسبت یعنی بمناسبت اینکه قیامت آخرین ظهور و پیدایش عالم انسانی است که انسان بعد از طی تمام عوالمی که در راه نوردی بایستی بپیماید و آخرین محل اقامتگاه او است آن عالم قیامت است و باین مناسبت عالم قیامت را بعالم جمع نامیده‌اند. (و اللّه عالم باسرار کلامه) و جمله ذلِک‌َ یَوم‌ُ التَّغابُن‌ِ اینکه توجیهی را که کردیم تأیید مینماید زیرا تغابن از ماده غبن مأخوذ گردیده، و غبن در اینجا استعاره از تاجری است که در

صفحه : 345
معاملات خود زیان برده و علاوه بر آنکه سودی عایدش نشده خسران هم برده و سرمایه خود را تلف گردانیده.
چنین است حال کفّار و اشقیاء در قیامت که سرمایه عمری که میتوانستند بآن کمالات و فیوضات تمام عوالم وجود را در خود اندوخته گردانند و سیادت و برتری بر تمام خلق عالم پیدا نمایند بیهوده تلف نموده و در قیامت مثل تاجر ورشکسته بحسرت و ندامت مبتلا میگردند.
و تغابن چون از ماده (تفاعل) است و بایستی بین دو نفر باشد اینکه است که در توجیه آن گفتاری از مفسرین نقل شده:
اول بروایت طبرسی از حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم چنین روایت میکند که پس از آنکه از حضرتش از معنی اینکه آیه سؤال نمودند فرمود هیچ بنده‌ای نیست که برود در بهشت مگر آنکه جای وی را در دوزخ باو بنمایند برای آنکه شکر کند و گویند اگر بد عمل بودی جایگاه تو جهنم بود و هیچ بنده‌ای نیست که در جهنم رود مگر آنکه جایگاه او را در بهشت بوی بنمایند که اگر عمل خوب داشتی جای تو در بهشت بود آن وقت حسرت او زیاد میشود پس در آن روز مؤمن مقام کافر را بارث میبرد اینکه است که در سوره مؤمنون در باره مؤمنین فرموده الَّذِین‌َ یَرِثُون‌َ الفِردَوس‌َ و یوم التّغابن باین معنی است.
دوم تغابن از باب تفاعل مشتق از غبن است و آن اخذ شرّ و ترک خیر است، یا اخذ خیر و ترک شرّ است، و چون کافر حظّ خود را از آخرت ترک نموده و حظّ خود را از دنیا اخذ نموده پس ترک خیر و اخذ شرّ نموده، پس در آن روز غابن و مغبون هر دو ظاهر گردند. (طبرسی) سوم- تغابن باعتبار اینکه است که در روز قیامت تمام خلائق مغبون باشند و هر یک نسبت بخود پشیمان و حسرت خورند کافر گوید چرا مسلمان نشدم، و مؤمن حسرت خورد که کاش بیشتر از آنچه کردم عمل خوب کرده بودم.
اینکه توجیه سوم هم باعتبار لفظ تغابن مناسب‌تر بنظر میآید و هم باعتبار معنی

صفحه : 346
زیرا که در اصل خلقت انسان قوه و استعدادی مأخوذ گردیده که هر قدر دارای کمال گردد باز قابل زیادتی است و حدّ یقف ندارد زیرا چنانچه معلوم است فضیلت انسان بر تمام موجودات روی همین اصل است پس جا دارد که مؤمن با تقوی وقتی آن مقامات بلندی که برای نیکوکاران مهیا گردیده مینگرد حسرت خورد که کاش بیشتر از اینکه کار نیک کرده بودم تا آنکه مقام بلندتری را احراز نموده بودم و کافر حسرت خورد که کاش ایمان آورده و کار نیک نموده بودم، پس نظر باین معنی اتّصاف قیامت (بیوم التّغابن) صادق آید که هر یک نظر بدیگری که او را فوق خودشان مینگرند مغبون مینماید.
و بروایت ابو هریره حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم چنین فرموده که هیچ بنده‌ای از نیکوکار یا بدکار نیست بهشتی باشد یا جهنمی مگر آنکه در قیامت حسرت خورد بدکردار چرا بد کردم نیکوکار چرا عمل نیک بیشتر نکردم. (ابو الفتوح) وَ مَن یُؤمِن بِاللّه‌ِ وَ یَعمَل صالِحاً یُکَفِّر عَنه‌ُ سَیِّئاتِه‌ِ وَ یُدخِله‌ُ جَنّات‌ٍ تَجرِی مِن تَحتِهَا الأَنهارُ خالِدِین‌َ فِیها أَبَداً ذلِک‌َ الفَوزُ العَظِیم‌ُ پس از آنکه در آیه بالا اشاره ببعضی از اوصاف قیامت نموده و آن را (بیوم جمع و یوم تغابن) معرفی نموده در بیان مقام اهل محشر برآمده و از کافر و مؤمن، که هر یک بجزای عمل خود خواهند رسید کسانی که با ایمان و عمل صالح وارد قیامت گردند سه فضیلت در باره آنان اجراء میگردد:
یکی آنکه در اثر ایمان و عمل صالح گناهان و سیئات آنها پوشیده و بی اثر میگردد.
و دیگر داخل میگردند در بهشتهایی که در زیر درختهای آن آب جریان دارد.
سوم- خالِدِین‌َ فِیها همیشه در چنین بهشتهای پر نعمت جاویدانند ذلِک‌َ الفَوزُ العَظِیم‌ُ مخلّد بودن در بهشت از بالاترین فوز و سعادت بشر بشمار میرود.

صفحه : 347
وَ الَّذِین‌َ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا أُولئِک‌َ أَصحاب‌ُ النّارِ خالِدِین‌َ فِیها وَ بِئس‌َ المَصِیرُ اینکه غالبا نعمت بهشتیان و عذاب جهنمیان را در مقابل هم انداخته شاید اشاره باین باشد، بقدری که بهشتیان از نعمت بهشت که در اثر ایمان و عمل نیک خودشان برخوردار گردیده‌اند بهمان درجه عذاب کفّار که در اثر کفرشان مترتب گردیده سخت و ناگوار است و بالاترین عذاب آنها خلود در آتش جهنم است مگر اینکه چون رحمتش غالب بر غضب او است شاید در محل قابل تخفیف در عذاب آنان بشود.
ما أَصاب‌َ مِن مُصِیبَةٍ إِلّا بِإِذن‌ِ اللّه‌ِ وَ مَن یُؤمِن بِاللّه‌ِ یَهدِ قَلبَه‌ُ وَ اللّه‌ُ بِکُل‌ِّ شَی‌ءٍ عَلِیم‌ٌ کلمه یَهدِ در آیه چهار طور قرائت شده ابو عبیده بفتح یاء (یهد) ابو- حاتم و سلمی بضم‌ّ یاء (یهد) و ضم باء قلبه و طلحة بن مصرف با نون قرائت کرده و عکرمه و عمر بن دینار (یهدأ قلبه) با همزه قرائت کرده‌اند. (ابو الفتوح) آیه در مقام اینکه است که ببشر بفهماند که هر مصیبت و امر ناگواری از مرض و مرگ و فقر و آنچه ناگوار بنظر می‌آید تماما بخواست خدا و فرمان او انجام گرفته نه آنکه گمان شود چیزی در عالم یا واقعه‌ای که رخ میدهد از قبیل تصادفات یا بحسب امور طبیعی واقع گردیده بلکه کسانی که ایمان بخدا آورده و قلب آنها بسوی حق هدایت یافته (لا مؤثّر فی الوجود الا اللّه) را نصب العین خود قرار داده‌اند چنین اشخاصی بنور قلب خود مشاهده مینمایند که علت حقیقی او است و چشم از اسباب پوشیده و نظر بمسبّب الاسباب دارند و سبب و مسبّبات را تماما منطوی در علم حق تعالی و علم ازلی او را محیط بر همه چیز میدانند و چنین کسی که قلبش هدایت یافته بقضاء و رضای الهی تن میدهد و از آنچه برای وی پیش آید راضی و خشنود است و بدل و زبان شکر گویا است.

صفحه : 348
وَ أَطِیعُوا اللّه‌َ وَ أَطِیعُوا الرَّسُول‌َ از طرف حضرت حق تعالی امر رسیده بتمام افراد بشر که اطاعت نمائید رسول خدا را و لو اینکه اطاعت رسول در واقع همان اطاعت خدا است که اوامر و نواهی که از طرف حق تعالی مأمور گردیده بمردم برساند لکن شاید برای اهمیت اطاعت امر رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است که مرادف گردانیده اطاعت رسول را با اطاعت خدا.
فَإِن تَوَلَّیتُم فَإِنَّما عَلی رَسُولِنَا البَلاغ‌ُ المُبِین‌ُ اشاره به اینکه اگر اطاعت کنید نفع آن عاید خودتان میگردد و اگر اعراض کنید و از امر رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم رو گردانید ضررش عاید خودتان میگردد آنچه وظیفه پیمبر ما است تبلیغ رسالت است، وقتی که حضرتش وظیفه خود را انجام داد و بنیکوتر وجهی و شیرین‌تر بیانی تبلیغ رسالت نمود کفر و ایمان شما ضرر و نفعی برای او ندارد قوله تعالی لَست‌َ عَلَیهِم بِمُصَیطِرٍ إِلّا مَن تَوَلّی وَ کَفَرَ سوره غاشیه آیه 22 و 23 اشاره بهمین است که فقط وظیفه تو اینکه است که تبلیغ رسالت نمایی و نتوانی آنها را ملجأ بایمان گردانی.
اللّه‌ُ لا إِله‌َ إِلّا هُوَ وَ عَلَی اللّه‌ِ فَلیَتَوَکَّل‌ِ المُؤمِنُون‌َ (توکیل) در لغت بمعنی اعتماد نمودن بغیر است و اینکه کسی را قرار دهی نائب از طرف خود، و و کیل فعیل بمعنی مفعول است، قوله تعالی وَ کَفی بِاللّه‌ِ وَکِیلًا یعنی امور خود را باو واگذار کن که کافی باشد برای تو و متولی و عهده دار امور تو باشد و نیز قوله تعالی حَسبُنَا اللّه‌ُ وَ نِعم‌َ الوَکِیل‌ُ (راغب) پس از آنکه بکلمه توحید تذکر میدهد که نیست الهی که مستحق پرستش باشد مگر ذات پاک احدیت بمؤمنین امر فرموده که بایستی اعتماد و اتکاء شما در تمام امور بخدا باشد اشاره به اینکه لازمه ایمان واقعی چنین است زیرا کسی که از روی حقیقت ایمان آورد و الوهیّت و خالقیت و ربوبیت را تماما منحصر باو دانست

صفحه : 349
البته در تمام امور چشم بکرم او دارد و تمام امور خود را باو وامیگذارد و دل بکرم او می‌بندد و صلاح خود را در آن میبیند که برای او تقدیر نموده، و چنین کسی دیگر چون و چرایی در آنچه بر او پیش آمد میکند نمینماید زیرا که او را حکیم علی- الاطلاق میداند.
یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا إِن‌َّ مِن أَزواجِکُم وَ أَولادِکُم عَدُوًّا لَکُم فَاحذَرُوهُم وَ إِن تَعفُوا وَ تَصفَحُوا وَ تَغفِرُوا فَإِن‌َّ اللّه‌َ غَفُورٌ رَحِیم‌ٌ خطاب بمؤمنین نموده که بعضی از زنهای شما و اولادان شما دشمن شمایند از آنان حذر کنید.
مفسرین در شأن نزول آیه گویند اینکه آیه در باره عوف بن مالک اشجعی فرود آمده که او دارای زن و فرزند و مال بسیار بود خواست از مکّه بمدینه هجرت نماید اهل و فرزندانش بنای گریه و فغان نمودند که ما را میگذاری و ما بی تو نتوانیم صبر نمائیم آن وقت اینکه آیه فرود آمد که ایشان دشمن شمایند و از آنها حذر نمائید.
لکن ظاهرا آیه عموم دارد شامل میگردد تمام کسانی را که پا بند زن و اولاد و باقی حظوظات دنیوی میباشند و اینکه علاقه و دلبستگی مانع پیشرفت آنان و سبب شقاوت آنها گردیده، زیرا که محبّت خدا با محبّت دنیا با هم جمع نمیشود و بعض مصادیقش اینکه است که امر فرموده از اینها حذر کنید و دل بمحبت آنها نبندید و بدلخواه آنها دست از پیمبر اکرم برندارید بلکه رضایت خدا و رسول خدا را مقدم دارید و با او بمدینه هجرت نمائید.
وَ إِن تَعفُوا وَ تَصفَحُوا وَ تَغفِرُوا فَإِن‌َّ اللّه‌َ غَفُورٌ رَحِیم‌ٌ مفسرین گویند کسانی را که زن و فرزندانشان مانع شدند که از مکّه بمدینه هجرت نمایند پس از آنکه دیدند مهاجرین دارای علم و فقه و از پرتو نفس قدسی رسول اللّه دارای کمالات روحانی گردیده‌اند اینها در مقام خطاب و عتاب با اهل و

صفحه : 350
عیال خود برآمدند که شما مانع از سعادت ما گردیدید و نگذاردید که بمدینه هجرت کنیم تا آنکه مثل مهاجرین دارای کمالات گردیم اینکه بود که اینکه آیه فرود آمد که آنها را عفو کنید و ببخشید زیرا که خدا آمرزنده و مهربان است.
و شاید آیه اشاره باین باشد که و لو اینکه از بعض اولادان و زنهای خود دشمنی و عداوت احساس نمائید در مقام انتقام برنیائید و نخواهید آنان را زجر نمائید بلکه از خطاها و لغزشهای آنها چشم بپوشید همانطور که خداوند آمرزنده و مهربان است شما نیز نسبت بعیالات خود نماینده اوصاف الهی باشید و آنها را ببخشید و زجر نکنید بلکه نسبت بآنها مهربانی نمائید.
إِنَّما أَموالُکُم وَ أَولادُکُم فِتنَةٌ وَ اللّه‌ُ عِندَه‌ُ أَجرٌ عَظِیم‌ٌ (فتن) در لغت بمعنی داخل نمودن طلا در آتش است و در چند معنی استعمال شده یکی داخل کردن انسان را در آتش مثل قوله تعالی ذُوقُوا فِتنَتَکُم یعنی بچشید عذاب خودتان را، و گاهی استعمال میشود در چیزی که از او عذاب حاصل میگردد مثل قوله تعالی أَلا فِی الفِتنَةِ سَقَطُوا یعنی در عذاب سقوط نمودند.
و گاهی در اختبار و امتحان حاصل میگردد مثل قوله تعالی إِنَّما أَموالُکُم وَ أَولادُکُم فِتنَةٌ اموال و اولاد را فتنه نامیده باعتبار اینکه باینها انسان امتحان می‌گردد، و آزمایش میشود، و نیز مال و اولاد را دشمن نامیده در قوله إِن‌َّ مِن أَزواجِکُم وَ أَولادِکُم عَدُوًّا لَکُم باعتبار آن فسادهایی که از قبل اینها مترتب می- گردد، و نیز اینها را زینت نامیده در قوله تعالی زُیِّن‌َ لِلنّاس‌ِ حُب‌ُّ الشَّهَوات‌ِ مِن‌َ النِّساءِ وَ البَنِین‌َ الخ باعتبار اینکه مردم خود را باینها می‌آرایند، و تمام اینها برای امتحان و اختبار است چنانچه فرموده الم أَ حَسِب‌َ النّاس‌ُ أَن یُترَکُوا أَن یَقُولُوا آمَنّا وَ هُم لا یُفتَنُون‌َ. (مفردات راغب) از اینکه آیه میتوان استفاده نمود که مال و اولاد امتحان بزرگ بشر است کسی که نه دارای مال باشد و نه اولاد کمتر چیزی باعث گناه و خطای وی می- گردد زیرا بیشتر خطا کاریهایی که در عالم واقع میگردد روی اصل محبت مال

صفحه : 351
و اولاد است مخصوصا اولاد که غالبا پدر و مادر برای محبت اولاد و برای معاش آنها و آتیه آنها داخل هر عمل حرامی مثل تقلب و کم فروشی و دزدی و غیر آن میگردند که باولادشان بد نگذرد.
لکن کسی که از بوته امتحان درست بیرون آید و محبت مال و اولاد وی را باز ندارد از محبت خدا و فرمان او را در همه وقت مراعات نماید و لو آنکه لطمه به جانش یا مال و اولادش وارد گردد بلکه در موقع لزوم همه را در راه رضای او فداء نماید جا دارد که بفرماید برای چنین کسی اجر عظیم است چنانچه فرموده وَ اللّه‌ُ عِندَه‌ُ أَجرٌ عَظِیم‌ٌ.
عبد اللّه بن زید از پدر خود چنین روایت میکند که روزی حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم در منبر خطبه میخواند حسن و حسین علیهما السلام از در مسجد وارد شدند و پیراهن سرخی در برداشتند چون کودک بودند میافتادند و برمیخاستند حضرت از منبر پائین آمد و آنها را در بغل گرفت و بالای منبر برد و بر ران مبارک خود نشانید و فرمود:
صدق اللّه إِنَّما أَموالُکُم وَ أَولادُکُم فِتنَةٌ من چون اینکه بچه را دیدم صبر نکردم تا خطبه تمام شود و آنها را در بر گیرم پیمبران اگر چه مکرر میگفتند أَنَا بَشَرٌ مِثلُکُم لکن در اینجا شاید پیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم میخواسته مقام و منزلت حسنین را بمردم بفهماند که بدانند پیمبر اکرم چقدر آنها را دوست میداشته شاید بعد از خودش مراعات حق آنها را بنمایند و اطاعت و محبت آنها را بر خود فرض دانند.
(منهج الصادقین) فَاتَّقُوا اللّه‌َ مَا استَطَعتُم وَ اسمَعُوا وَ أَطِیعُوا وَ أَنفِقُوا خَیراً لِأَنفُسِکُم تمام افراد بشر را یا تمام مؤمنین را مخاطب قرار داده و امر فرموده بقدری که قوّه و توانایی دارید تقوی و پرهیزگاری نمائید و بشنوید و اطاعت کنید و انفاق نمائید زیرا که در انفاق نمودن خیر و خوبی است برای شما.
در اینکه آیه بچهار چیز امر فرموده:
اول تقوی که کمالی برای بشر ممکن نیست تأمین گردد مگر در اثر تقوی

صفحه : 352
زیرا بالاترین صفات حمیده بلکه جامع تمام فضائل و نیکوئیها تحصیل نمودن ملکه تقوی است و البته تقوی مراتبی دارد: (اول) خودداری نمودن از آنچه بر- خلاف رضای الهی است و آخر مرتبه آن خلوص است یعنی دل و قلب خود را از غیر خدا خالی گرداند و چون احراز اینمرتبه از تقوی در عهده هر کسی نیست اینکه است که فرموده مَا استَطَعتُم بقدری که توانایی دارید در تحصیل ملکه تقوی کوشش نمائید.
دوم وَ اسمَعُوا اشاره به اینکه گوش فرا دهید تا آنکه آیات الهی را استماع نمائید و مزید بر ایمان شما گردد و نیز دستورات قرآن را بفهمید و عمل کنید.
سوّم وَ أَطِیعُوا پس از آنکه دستورات و احکام الهی را شنیدید اطاعت کنید و مطابق آن عمل نمائید.
چهارم وَ أَنفِقُوا خَیراً ممکن است خیرا مفعول به انفقوا باشد یعنی انفاق کنید مال خود را که در آن خیر است و انفاق مال را خیر نامیده چنانچه در سوره (بقره) آیه 176 فرموده کُتِب‌َ عَلَیکُم إِذا حَضَرَ أَحَدَکُم‌ُ المَوت‌ُ إِن تَرَک‌َ خَیراً الوَصِیَّةُ لِلوالِدَین‌ِ وَ الأَقرَبِین‌َ بِالمَعرُوف‌ِ حَقًّا عَلَی المُتَّقِین‌َ و شاید مقصود از (خیرا) تمام اعمال نیکو باشد که اینکه دستوراتی که گفته شد خَیراً لِأَنفُسِکُم اینها برای شما خیر و خوبی است.
وَ مَن یُوق‌َ شُح‌َّ نَفسِه‌ِ فَأُولئِک‌َ هُم‌ُ المُفلِحُون‌َ کسی که نگاه داشته شد از بخل نفس خود چنین کسانی آنان رستگار گردیده اند از صادق آل محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم چنین روایت میکنند که فرموده کسی که زکاة مال خود را بدهد از شح‌ّ نفس نجات یافته.
شح‌ّ نفس در لغت بمعنی بخل با حرص است در جایی که عادت شده باشد و اگر چه مصداق ظاهرش راجع بمال است لکن باطلاقش شامل تمام مراتب بخل میگردد، چه راجع بانفاق مال باشد یا علم یا عناوین دیگر، خلاصه کسی که دارای خیری یا کمالی باشد و بخل ورزد و بمستحقین بذل ننماید چنین کسی مبتلا بشح‌ّ نفس گردیده

صفحه : 353
و رستگار و سعادتمند کسی میباشد که بآنچه خدا باو کرامت نموده از آن دیگران را نیز بهره‌مند گرداند.
إِن تُقرِضُوا اللّه‌َ قَرضاً حَسَناً یُضاعِفه‌ُ لَکُم وَ یَغفِر لَکُم وَ اللّه‌ُ شَکُورٌ حَلِیم‌ٌ اگر بخدا قرض دهید قرض نیکو دو فائده میبرید یکی آنکه یُضاعِفه‌ُ لَکُم خدا آن را زیاد می‌گرداند یکی را به هفتصد یا زیادتر، و دیگر آنکه انفاق نیکو که از روی خلوص و طیب نفس سرزند سبب آمرزش گناهان میشود، و خدا شما را می‌آمرزد اینکه در بسیاری از آیات انفاق فی سبیل اللّه را بمنزله قرض بخودش نامیده با آنکه ذات حق تعالی بی‌نیاز از غیر است البته نکاتی در بر دارد یکی تشویق مؤمنین برای آنکه بخدا قرض داده باشند و خدا میگیرد و چنانچه در جای دیگر فرموده خدا صدقات را می‌گیرد بیشتر راغب و مائل گردند بانفاق، و دیگر چون قرض عوض دارد که بایستی قرض گیرنده چیزی که گرفته پس بدهد با زیاده باعتبار اینکه خداوند متعهد گردیده بچند برابر عوض بدهد اینکه است که انفاق را استعارة قرض نامیده وَ اللّه‌ُ شَکُورٌ حَلِیم‌ٌ شکور صیغه مبالغه است و اشاره بمزید عنایت در باره منفقین است و با آنکه تمام نعمتها از خان نعمتهای بی‌پایان او است حتّی آنکه انفاق و هر کار نیکی از هر کسی بروز و ظهور نماید بتوفیق و لطف او پدید گردیده لکن با اینکه حال در موقع انفاق خود را (شکور) گویا خود را شکر گذار انفاق کننده نامیده و اینکه کمال لطف و کرم را میرساند.
عالِم‌ُ الغَیب‌ِ وَ الشَّهادَةِ العَزِیزُ الحَکِیم‌ُ اشاره به اینکه آنچه شما آشکارا از انفاق یا کارهای نیک و بد می‌کنید و آنچه را که پنهانی و غائب از انظار می‌نمائید خدا عالم باوست زیرا که احاطه علمیّه او نسبت بآنچه آشکار یا پنهان است یکسانست و او غالب بر هر چیزی و حکیم و دانا است و کارهای او محکم و متقن است که جزاء هر کسرا مطابق عمل و بهتر از آن میدهد.

صفحه : 354

‌سورة الطلاق‌

اشاره

مدنیّة و هی اثنا عشرة آیة

[سوره الطلاق (65): آیات 1 تا 5]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
یا أَیُّهَا النَّبِی‌ُّ إِذا طَلَّقتُم‌ُ النِّساءَ فَطَلِّقُوهُن‌َّ لِعِدَّتِهِن‌َّ وَ أَحصُوا العِدَّةَ وَ اتَّقُوا اللّه‌َ رَبَّکُم لا تُخرِجُوهُن‌َّ مِن بُیُوتِهِن‌َّ وَ لا یَخرُجن‌َ إِلاّ أَن یَأتِین‌َ بِفاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ وَ تِلک‌َ حُدُودُ اللّه‌ِ وَ مَن یَتَعَدَّ حُدُودَ اللّه‌ِ فَقَد ظَلَم‌َ نَفسَه‌ُ لا تَدرِی لَعَل‌َّ اللّه‌َ یُحدِث‌ُ بَعدَ ذلِک‌َ أَمراً (1) فَإِذا بَلَغن‌َ أَجَلَهُن‌َّ فَأَمسِکُوهُن‌َّ بِمَعرُوف‌ٍ أَو فارِقُوهُن‌َّ بِمَعرُوف‌ٍ وَ أَشهِدُوا ذَوَی عَدل‌ٍ مِنکُم وَ أَقِیمُوا الشَّهادَةَ لِلّه‌ِ ذلِکُم یُوعَظُ بِه‌ِ مَن کان‌َ یُؤمِن‌ُ بِاللّه‌ِ وَ الیَوم‌ِ الآخِرِ وَ مَن یَتَّق‌ِ اللّه‌َ یَجعَل لَه‌ُ مَخرَجاً (2) وَ یَرزُقه‌ُ مِن حَیث‌ُ لا یَحتَسِب‌ُ وَ مَن یَتَوَکَّل عَلَی اللّه‌ِ فَهُوَ حَسبُه‌ُ إِن‌َّ اللّه‌َ بالِغ‌ُ أَمرِه‌ِ قَد جَعَل‌َ اللّه‌ُ لِکُل‌ِّ شَی‌ءٍ قَدراً (3) وَ اللاّئِی یَئِسن‌َ مِن‌َ المَحِیض‌ِ مِن نِسائِکُم إِن‌ِ ارتَبتُم فَعِدَّتُهُن‌َّ ثَلاثَةُ أَشهُرٍ وَ اللاّئِی لَم یَحِضن‌َ وَ أُولات‌ُ الأَحمال‌ِ أَجَلُهُن‌َّ أَن یَضَعن‌َ حَملَهُن‌َّ وَ مَن یَتَّق‌ِ اللّه‌َ یَجعَل لَه‌ُ مِن أَمرِه‌ِ یُسراً (4)
ذلِک‌َ أَمرُ اللّه‌ِ أَنزَلَه‌ُ إِلَیکُم وَ مَن یَتَّق‌ِ اللّه‌َ یُکَفِّر عَنه‌ُ سَیِّئاتِه‌ِ وَ یُعظِم لَه‌ُ أَجراً (5)

صفحه : 355

(ترجمه)

سوره طلاق در مدینه فرود آمده و دوازده آیه است.
بنام ایزد هستی بخش صاحب رحمت عام و خاص
ای نبی اکرم (بمؤمنین بگو) وقتی خواستید زنهای خود را طلاق دهید (بایستی مراعات نمائید چند چیز را) یکی بایستی در پاکی باشند و در آن پاکی با زن نزدیکی نکرده باشند تا آنکه از عده آنان حساب شود (و دیگر) عده را بشمارید و مراعات نمائید فرمان پروردگارتان را (و دیگر) زنها را از خانه‌هایشان بیرون نکنید و آنها خود هم بیرون نروند مگر آنکه مرتکب عمل زشت ظاهر گردند، و اینکه حدودی است که خداوند مقرر گردانیده و کسی که از حدود خدا تعدی نماید محققا بنفس خود ستم نموده چه میدانی تو (ای پیمبر) شاید بعدا امر دیگری احداث گردد و دوستی بین آنان پدید گردد).
پس چون مدت عدّه آنها منقضی گردید (حکم دیگر اینکه است) که یا آنان را بخوبی و بطور متعارف نگاه دارید یا از آنها مفارقت کنید و جدا گردید آن هم بنیکی و معروف.
حکم دیگر آنکه در امر طلاق دو نفر مرد عادل از خودتان را گواه بگیرید و گواهی بحق دادن را برای خدا بپای دارید، اینها که گفته شد اندرزی است که متعظ میگردد بآن کسی که بخدا و روز قیامت ایمان آورده، و کسی که امر خدا و حدود را نگاه دارد خداوند راه خروجی برای وی باز میگرداند
و روزی میدهد او را از راهی که گمان ندارد و کسی که بر خدا توکل نماید خداوند بس است (برای آنکه امور وی را اصلاح نماید) بدرستی خداوند رساننده مراد خود است بهر جا بخواهد، یا خدا (بمردم) امر خود را رسانده است.
و آن زنانی از شما که یائسه گردیده‌اند (یعنی از حیض مأیوس گشتند اگر در باره یائسه بودن آنان شک کردید در چنین موردی عدّه آنها سه ماه است، و آن زنهایی که اصلا هنوز حیض ندیده‌اند نیز عده آنها سه ماه هست، و زنهای حامله عده آنان تا وقت وضع حمل آنها است، و کسی که نگاه دارد حدود الهی را خداوند

صفحه : 356
کار او را آسان میگرداند.
و اینکه حدود بامر خدا (و قانون الهی است) که بسوی شما فرود آورده، و کسی که از مخالفت امر خدا خودداری نماید خدا گناهان او را میپوشاند و اجر و ثواب او را بزرگ میگرداند.

(توضیح آیات)

اشاره

یا أَیُّهَا النَّبِی‌ُّ إِذا طَلَّقتُم‌ُ النِّساءَ فَطَلِّقُوهُن‌َّ لِعِدَّتِهِن‌َّ (طلق) در لغت بمعنی تخلیه از قید است فَطَلِّقُوهُن‌َّ خلاص کنید و رها کنید زنان را از قید نکاح.
(عدّ) چیز معدودی را گویند و (عدّة المرأة) آن روزهای معدودی است که وقتی بانتهاء رسید زن از قید زوجیت بیرون آید و آزاد گردد.
آیه خطاب به نبی اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است و رسول خود را مخاطب گردانیده نظر به اینکه حضرتش رئیس و پیشوا است لکن حکم تعمیم دارد.
ای رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم وقتی شما یعنی تو و امت تو زنهای خود را طلاق دادید فَطَلِّقُوهُن‌َّ لِعِدَّتِهِن‌َّ.
(در اینکه سوره مبارکه رجع بطلاق چند حکم بیان فرموده:) اول حکم عدّه- طلاق دهید آنها را در زمانی که از عدّه آنان بشمار آید و آن طهر و پاکی بعد از حیض است که در اینکه پاکی مقاربت نشده باشد تا از عدّه حساب شود.
و مفسرین از اینکه آیه چنین استخراج نموده‌اند که بایستی طلاق در پاکی بعد از حیض واقع گردد و در حال حیض طلاق صحیح نیست- و شرط دیگر آنکه در آن پاکی بعد از حیض مقاربت واقع نشده باشد. (إبن عباس و جماعتی از مفسرین) و احادیث نبوی نیز مؤیّد آن است از آن جمله شیخ طبرسی در تفسیر مجمع- البیان از بخاری و مسلم از لیث بن سعد از نافع از عبد اللّه بن عمر چنین روایت میکنند

صفحه : 357
که إبن عمر زوجه خود را در حال حیض طلاق داد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم امر فرمود او را نگاه دارد تا آنکه پس از پاکی حیض گردد و پس از پاک شدن از حیض و قبل از آنکه با وی هم بستر گردد وی را طلاق ده و فرمود اینکه طور است آن عده‌ای که خداوند امر فرموده در طلاق زنها.
و بروایت دیگر إبن عمر زن خود را در حال حیض طلاق داد وقتی عمر خدمت رسول اللّه عرض کرد فرمود بوی امر کن رجوع کند بزن وقتی از حیض پاک گردید اگر خواهد او را طلاق دهد. (پایان) اینکه روایت دوم همین قدر دلالت دارد که پاکی زن از حیض شرط طلاق است لکن مقاربت نشدن را شرط نفرموده.
و جمهور علماء از عامه و خاصه را فتوی بر اینکه است که طلاق در حال حیض و پاکی که در آن جماع واقع شده باشد صحیح نیست و فاسد است زیرا که در آیات قرآنی و در احادیث نهی شده و نهی دلالت بر فساد دارد، و گویند طلاق در حال حیض وقتی صحیح است که شوهر مسافر باشد یا برای وی ممکن نباشد استفسار نماید از حال زن که حایض است یا حایض نیست.
و آیه دیگر که مفسرین بآن استشهاد نمودند که طلاق بایستی در طهری واقع گردد که جماع در آن واقع نشده باشد قوله تعالی یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا إِذا نَکَحتُم‌ُ المُؤمِنات‌ِ ثُم‌َّ طَلَّقتُمُوهُن‌َّ مِن قَبل‌ِ أَن تَمَسُّوهُن‌َّ فَما لَکُم عَلَیهِن‌َّ مِن عِدَّةٍ تَعتَدُّونَها«1» و گویند چون در اینکه صورت عدّه ندارند پس طلاق آنها در حال حیض صحیح است وَ أَحصُوا العِدَّةَ (دوم) از احکام طلاق اینکه است که بمردها امر فرموده که عدّه زنان مطلّقه
-----------------------------------
(1) سوره احزاب آیه 48 خطاب بمردهای مؤمنین است که هر گاه زن مؤمنه‌ای را نکاح نمودید (با وی ازدواج نمودید) و پس از نکاح و پیش از آنکه با وی جماع نمائید او را طلاق دادید دیگر برای شما حکم عده‌ای نیست که موظف باشید آن را شماره نمائید.

صفحه : 358
را شماره نمائید یعنی ایّام حیض و پاکی آنها را ضبط نمائید.
و اینکه بواو جمع مذکّر آورده در صورتی که حیض و طهر و عدّه نگاه داشتن راجع بزنها است شاید برای رجوع یا نفقه زن باشد زیرا که در مدّت عدّه مرد هم بایستی نفقه زن را بدهد و هم میتواند رجوع کند اگر طلاق رجعی باشد و ممکن است برای تغلیب باشد چنانچه در بسیاری از آیات قرآنی خطاب بصیغه مذکّر آورده مثل ( یا ایها المؤمنون) و امثال آن و مقصود تمام مؤمنین از مردان و زنان میباشند.
وَ اتَّقُوا اللّه‌َ رَبَّکُم لا تُخرِجُوهُن‌َّ مِن بُیُوتِهِن‌َّ وَ لا یَخرُجن‌َ إِلّا أَن یَأتِین‌َ بِفاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ (سوم) از احکام طلاق اینکه است که بمردها امر فرموده که بترسید از خدا که پروردگار شما است و پس از طلاق (در زمان عده) زنها را از خانه مسکونی آنها بیرون ننمائید.
وَ اتَّقُوا اللّه‌َ تهدید است که راجع بطلاق مراعات حدود نمائید و بر خلاف دستور الهی عمل ننمائید که پس از طلاق زنها را از خانه‌هایی که منزل داشتند بیرون کنید.
مفسرین گویند وَ اتَّقُوا اللّه‌َ تهدید است که در امر طلاق مراعات حدود نمائید و بر خلاف دستور الهی عمل ننمائید و زنهایی که عده آنها تمام نشده از منزل مسکونی خودشان بیرون نکنید که چنین عملی بر خلاف تقوی و رضای الهی است.
و از اطلاق آیه توان استفاده نمود که شاید آیه اشاره باین باشد که اصلا از طلاق دادن و بیرون کردن زنهایی که با آنان ازدواج نموده و با آنها انس گرفته‌اید از خانه‌هایشان خودداری نمائید اینکه عمل نزد خدا مبغوض است زیرا که طلاق بر خلاف ازدواج و مواصلت اتفاقی است که مطلوب خدا و پسند شارع اسلام است.
و شاهد بر اینکه توجیه روایتی است که از حضرت امیر علیه السّلام نقل میکنند که حضرتش از رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم چنین حدیث میکنند
(تزوّجوا و لا تطلقوا فان‌ّ الطلاق تهیّز منه

صفحه : 359
العرش)
نکاح کنید و طلاق ندهید زیرا که طلاق عرش خدا را میلرزاند.
و مرفوعه ثوبان از حضرت رسول است که فرموده هر زنی که بدون جهت از شوهر خود طلاق خواهد بوی بهشت بر وی حرام میگردد.
و نیز بروایت ابی موسی که از رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم حدیث میکند که فرموده
1» (لا تطلقوا النساء الا من ریبة فان اللّه لا یحب‌ّ الدواقین و الدواقات)«.
و نیز انس از رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم روایت کرده
2» (ما حلف الطلاق و لا استحلف الا المنافق)«.
(اینکه چهار حدیث را طبرسی از تفسیر ثعلبی نقل میکند).
(خلاصه) ممکن است اتَّقُوا اللّه‌َ رَبَّکُم راجع بعدّه و نگاه داشتن ایّام عدّه باشد به اینکه حدود خدا را در احکام طلاق مراعات نمائید چنانچه رأی مفسرین بر اینکه است و ممکن است راجع گردد باصل طلاق و اشاره به اینکه خودداری نمائید از طلاق و پیرامون آن نگردید زیرا که طلاق نزد خدا مبغوض است و احداث مودت و دوستی بین زن و شوهر از جمله آیات الهی و فیض غیر متناهی او بشمار میرود قوله تعالی وَ مِن آیاتِه‌ِ أَن خَلَق‌َ لَکُم مِن أَنفُسِکُم أَزواجاً لِتَسکُنُوا إِلَیها وَ جَعَل‌َ بَینَکُم مَوَدَّةً وَ رَحمَةً«3».
از اینجا توان پی برد که سکونت و اتفاق بین زن و شوهر نزد خدای رحمن مطلوب و نیکو است و جدایی بین آنها مبغوض است، و شاید یکی از اسرارش اینکه باشد که نظام عالم منوط بزوجیّت است.
و در جایی که بین زن و شوهر نزاع و کدورتی پدید گردد برای آنکه طلاق
-----------------------------------
(1) باید طلاق ندهید زنان را مگر در صورت مظنه عمل قبیح و حقیقتا خدا دوست نمیدارد مردان چشنده که میخواهد زن بگیرد و یک دفعه یا چند دفعه با وی هم بستر گردد و طلاق دهد و نیز خدا دوست نمیدارد زنان اینطوری را که مکرر شوهر کند و طلاق گیرد. [.....]
(2) در امر طلاق سوگند یاد نکنید و امر بسوگند نکند مگر منافق.
(3) سوره روم آیه 20، و از جمله آیات الهی اینکه است که برای شما مردها خلق کرد از جنس خودتان زوجها برای آنکه با آنها سکونت نمائید (انس بگیرید) و قرارداد بین شما دوستی و رحمت-

صفحه : 360
و جدایی بین آنان واقع نگردد دستور فرموده وَ إِن خِفتُم شِقاق‌َ بَینِهِما فَابعَثُوا حَکَماً مِن أَهلِه‌ِ وَ حَکَماً مِن أَهلِها إِن یُرِیدا إِصلاحاً یُوَفِّق‌ِ اللّه‌ُ بَینَهُما.«1»
و نیز اینکه توجیه را تأیید مینماید قوله تعالی در آیه إِلّا أَن یَأتِین‌َ بِفاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ که از استثناء چنین توان استفاده نمود که زنها را طلاق ندهید و از خانه‌هایشان بیرون نکنید مگر در جایی که فاحشه‌ای که ظاهرا مقصود از فاحشه زنا است از آنان ظاهر گردد.
و اگر چه ظاهر آیه و احادیث در جایی که فاحشه ظاهری از زن بروز ننموده حرمت طلاق را میرساند لکن چون اذن در طلاق رسیده و احکام و حدود آن را بیان نموده حمل بر کراهت میشود.
وَ تِلک‌َ حُدُودُ اللّه‌ِ وَ مَن یَتَعَدَّ حُدُودَ اللّه‌ِ فَقَد ظَلَم‌َ نَفسَه‌ُ تِلک‌َ اشاره باحکامی است که در آیه بالا بیان نموده راجع بعدّه و شماره نمودن آن و نهی از بیرون نمودن زنها را در عدّه تمام آنها حدود و قانون الهی است که بایستی مراعات حدود را بنمائید و از آن خارج نگردید و کسی که از آن حدّ محدود خارج گردد محققا چنین کسی ظلم بنفس خود نموده.
و اطلاق وَ مَن یَتَعَدَّ حُدُودَ اللّه‌ِ شامل میگردد تمام قوانین و احکامی را که رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم از طرف حق تعالی تأسیس گردانیده فَقَد ظَلَم‌َ نَفسَه‌ُ اشاره به اینکه وضع قوانین و مقرراتی که از طرف شارع شده اگر مراعات نمائید بنفع خودتان تمام میشود و اگر اهمال نمائید ضررش نیز عائد خودتان میگردد خدا از عمل شما مستغنی و بی‌نیاز است.
-----------------------------------
(1) سوره نساء آیه 37، اگر بترسید منجر بطلاق گردد کسی از طرف مرد و کسی از طرف زن حکم واقع شوند (قضاوت نمایند بین زن و شوهر) هر گاه خواسته باشند موافقت کنند خدا بین آنان وفق میدهد.

صفحه : 361
لا تَدرِی لَعَل‌َّ اللّه‌َ یُحدِث‌ُ بَعدَ ذلِک‌َ أَمراً خطاب برسول است که تو چه میدانی شاید خدا پس از آن امر دیگری پدید آورد شاید مقصود چنین باشد که ممکن است در ایّام عدّه بآن علقه زناشویی که بین آنان بوده رجعت حاصل گردد و زن و شوهر از هم نگسلند.
فَإِذا بَلَغن‌َ أَجَلَهُن‌َّ فَأَمسِکُوهُن‌َّ بِمَعرُوف‌ٍ أَو فارِقُوهُن‌َّ بِمَعرُوف‌ٍ وَ أَشهِدُوا ذَوَی عَدل‌ٍ مِنکُم وَ أَقِیمُوا الشَّهادَةَ لِلّه‌ِ اینکه چهارم حکمی است که در اینکه سوره راجع باحکام طلاق تأسیس نموده وقتی مدّت عده بپایان رسید یا بطور معروف آنان را نگاه دارید یعنی از خانه مسکونیشان آنها را بیرون نکنید یا اگر خواستید از آنها جدا گردید به اینکه نخواهید در عدّه هر گاه طلاق رجعی باشد رجوع کنید یا پس از عدّه تجدید عقد نمائید بایستی بطور معروف و نیکی با آنها مدارا کنید و حقوق آنان را بنیکوتر وجهی اداء نمائید و آنان را بزجر از منازلشان بیرون نکنید و دو نفر از عدول مؤمنین را شاهد بگیرید و شهادت را برای خدا بپای دارید اینکه حکم که دو نفر عادل را شاهد بگیرید یا راجع بایقاع طلاق است که شرط آن حضور عدلین است و شاید راجع بمنقضی شدن عدّه باشد و ممکن است راجع بپرداختن حقوق زن باشد که پس از منقضی شدن امر طلاق نزاعی راجع باداء حقوق واقع نگردد و شهود بایستی برای فرمانبرداری خدا اقامه شهادت نمایند نه برای رضایت مشهود له یا مشهود علیه اشاره به اینکه شهادت دهنده بایستی در اقامه شهادت طرفداری از کسی ننماید و قصدش خالص برای خدا باشد.
ذلِکُم یُوعَظُ بِه‌ِ مَن کان‌َ یُؤمِن‌ُ بِاللّه‌ِ وَ الیَوم‌ِ الآخِرِ وَ مَن یَتَّق‌ِ اللّه‌َ یَجعَل لَه‌ُ مَخرَجاً، وَ یَرزُقه‌ُ مِن حَیث‌ُ لا یَحتَسِب‌ُ وَ مَن یَتَوَکَّل عَلَی اللّه‌ِ فَهُوَ حَسبُه‌ُ

صفحه : 362
(ذلِکُم) ظاهرا اشاره باحکام طلاق و اندرز است برای کسانی که ایمان آورده‌اند بخدا و روز معاد و کسی که تقوی پیشه خود نماید و از حدودی که خداوند راجع بطلاق یا تمام مقررات و قوانین شرعیه که تعیین نموده تخلف ننماید خدای تعالی در تمام امور و از سختیها و از تنگی معاش راه خروجی برای وی باز میکند و کارهای مشکل او را آسان میگرداند و او را روزی میدهد از محلی که گمان نداشته و کسی که اتکاء و تمام امید او بخدای تعالی باشد خدا با حسن وجه امور او را کفایت میکند.
اگر چه فقرات آیه اطلاق دارد که در اثر ایمان و تقوی و توکل چنین است که هر کس دارای اینکه سه فضیلت که اس‌ّ اساس فضائل نفسانی و باعث صعود بدرجات عالیه انسانی است علاوه بر آن درجات بهشتی و مراتب روحانی که در آخرت وعده داده شده مشکلهای زندگانی وی بآسانی̠انجام میگیرد.
لکن بقرینه آیه بالا وَ اتَّقُوا اللّه‌َ رَبَّکُم لا تُخرِجُوهُن‌َّ مِن بُیُوتِهِن‌َّ شاید اشاره باصل طلاق باشد چنانچه گفتیم بضمیمه احادیث بسیار که منع از طلاق شده اینکه آیات نهی ارشادی باشد و از راه اندرز و نصیحت بخواهد گوشزد مؤمنین نماید که اگر شما از جهت فقر و تنگدستی و خلاص شدن از نفقه خواهید زنهای خود را طلاق دهید طریق گشایش کار شما اینکه است که تقوی را شعار خود نمائید و در تمام امور اتّکا و اعتماد شما بخدا باشد تا اینکه خداوند راه خروجی برای شما باز نماید و کفایت امور شما را بنماید.
عطاء بن یسار از إبن عباس چنین نقل میکند که حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم اینکه آیه را تلاوت نمود و فرمود (مخرجا) از شبهات دنیا و از سکرات موت و از سختیهای روز قیامت.
و نیز ابو ذر از آن حضرت نقل نموده که فرمود بدرستی که من میدانم آیه‌ای را که اگر تمام مردم بگیرند آن را و عمل کنند هر آینه کفایت میکند آنها را!!! بسی وسعت دارد و برای همه کافی است نه آنکه فقط برای بعضی کافی باشد و آن

صفحه : 363
آیه مَن یَتَّق‌ِ اللّه‌َ یَجعَل لَه‌ُ مَخرَجاً را چند دفعه تکرار نمود.
(منهج الصادقین) و غیر اینها احادیث بسیاری دلالت دارد بر اینکه کسی که در تمام امور توکل و اعتماد او بر خدا باشد خداوند امور او را کفایت مینماید لکن چنانچه در محل خود مدلّل گردیده توکل فقط بلفظ نیست بلکه یکی از صفات و ملکات فاضله انسانی است و هر گاه با شرائطش انجام گیرد چنین آثاری بر وی مترتب میگردد.
إِن‌َّ اللّه‌َ بالِغ‌ُ أَمرِه‌ِ قَد جَعَل‌َ اللّه‌ُ لِکُل‌ِّ شَی‌ءٍ قَدراً بدرستی که خدا امر خود را بانتهاء میرساند و دستور العمل آنچه سعادت بشر بآن تأمین می‌گردد و آنچه صلاح امور دنیوی و اخروی آنان است بنیکوتر وجهی بتوسط انبیاء و سفراء خود بمردم ابلاغ گردانیده و برای هر چیزی حدّی و اندازه‌ای قرار داده که اگر زنجیر شهوات و آرزو و آمال نفسانی را از پای خود درآورند و از آن حد محدود تجاوز ننمایند بدو بال علم و عمل توانند بدرجات عالیه انسانیت صعود بنمایند.
و شاید مقصود از جمله لِکُل‌ِّ شَی‌ءٍ قَدراً چنین باشد که در مرتبه قضاء و لوح محفوظ در ابتداء خلقت برای هر چیزی اندازه و حدّی مقرّر گردیده که تخلف پذیر نیست پس شما در اموری که خارج از اختیار شما است کوشش بیهوده ننمائید آنچه بایستی واقع گردد خواهی نخواهی واقع میگردد شما در تمام امور اتّکاء و توکل بر خدا نمائید و کار خود را باو واگذارید و از او یاری بخواهید که خود توکل و تفویض و رضاء بتقدیرات الهی علل آسانی و گشایش و سبب وسعت شما میگردد وَ اللّائِی یَئِسن‌َ مِن‌َ المَحِیض‌ِ مِن نِسائِکُم إِن‌ِ ارتَبتُم فَعِدَّتُهُن‌َّ ثَلاثَةُ أَشهُرٍ وَ اللّائِی لَم یَحِضن‌َ وَ أُولات‌ُ الأَحمال‌ِ أَجَلُهُن‌َّ أَن یَضَعن‌َ حَملَهُن‌َّ (پنجم) از احکام طلاق و فروعات آن اینکه است آن زنهایی که مأیوس از حیض

صفحه : 364
گردیده‌اند در جایی که شک دارید آیا یائسه شده‌اند یا نه، و زنهایی که بسن‌ّ یأس نرسیده و بعلت دیگر غیر از پیری حیض نمی‌بینند، و نیز زنهایی که در حال حمل طلاق میدهید عدّه آنها همان موقع وضع حمل آنها است.
سخنان مفسرین راجع بعدّه زن حامله (مأخوذ از تفسیر مجمع البیان):
(1) إبن عباس گفته اینکه حکم اخیر راجع بزنان مطلّقه است که در حال طلاق حامله باشند و از ائمه علیهم السلام نیز همین طور روایت شده، لکن حکم زن شوهر مرده هر گاه حامله باشد عده او (ابعد الاجلین است، یعنی چهار ماه و ده روز یا زائیدن هر کدام دیرتر واقع گردید. (پایان) (2) اینکه حکم عام است و شامل می‌گردد تمام زنهای مطلّقه حامله را خواه شوهرش مرده باشد یا نه که عدّه آنها وضع حمل آنان است، و اگر زن حامله باشد بدو طفل و وضع حمل یکی از آن دو بشود ازدواج بر وی حلال نیست مگر وقتی که وضع حمل طفل دیگر نیز بشود بدلیل قوله تعالی أَن یَضَعن‌َ حَملَهُن‌َّ.
(إبن مسعود و ابی بن کعب و قتاده) و رأی اکثر فقهاء بر اینکه است، و هر گاه زنی شوهرش مرده باشد و قبل از چهار ماه و ده روز زائید باید صبر کند تا چهار ماه و ده روز تمام گردد.
و از اصحاب ما (امامیه) چنین روایت کرده‌اند در جایی که یکی از دو طفل متولد گردد و لو آنکه دیگری هنوز متولد نشده چنین زنی از شوهر منقطع میگردد و لو آنکه تا وضع حملش نشده نتواند شوهر بگیرد و زنی که شوهرش مرده باشد و لو آنکه قبل از چهار ماه و ده روز وضع حملش بشود برای وی ازدواج جایز نیست مگر بعد از گذشتن اینکه مدت. (طبرسی) خلاصه مشهور بین فقهاء زنهای مطلّقه راجع بعدّه دو قسمند قسمی از آنها اصلا عده ندارند و آنهایی که عده ندارند سه قسمند:
(اول) آن زنهایی میباشند که اصلا مقاربت و نزدیکی با آنها نشده باشد.
(دوم) صغیره باشد و هنوز نه سالش تمام نشده و حیض هم ندیده.

صفحه : 365
(سوم) زن یائسه که باعتبار کبر سن از موقع حیضش گذشته باشد.

(و زنهایی که بایستی عدّه نگاه دارند دو قسمند)

یکی آن زنی که حیض نبیند لکن آنهایی که همسن او میباشند حیض ببینند که چنین زنانی سه ماه بایستی عده نگاه دارند و دیگر زنی که مرتبا حیض بیند عده او سه (قروء) است بدلیل قوله تعالی وَ المُطَلَّقات‌ُ یَتَرَبَّصن‌َ بِأَنفُسِهِن‌َّ ثَلاثَةَ قُرُوءٍ سوره بقره آیه 228 و (قروء) چون از لغت اضداد است حمل بر حیض و پاکی هر دو میشود اینکه است که جماعتی گفته‌اند زن بایستی بعد از طلاق سه پاکی در بین دو حیض نگاه دارد.
و عدّه زن شوهر مرده خواه نکاح دائمی باشد یا منقطع عدّه او چهار ماه و ده روز است و در کنیز نصف آن، و در جلد دوم اینکه تفسیر در سوره بقره در ذیل آیه ثَلاثَةَ قُرُوءٍ راجع بطلاق مختصر بحثی نمودیم و تمام کلام راجع بکتب فقهیه است.
وَ مَن یَتَّق‌ِ اللّه‌َ یَجعَل لَه‌ُ مِن أَمرِه‌ِ یُسراً، ذلِک‌َ أَمرُ اللّه‌ِ أَنزَلَه‌ُ إِلَیکُم وَ مَن یَتَّق‌ِ اللّه‌َ یُکَفِّر عَنه‌ُ سَیِّئاتِه‌ِ وَ یُعظِم لَه‌ُ أَجراً کسی که خودداری نماید از مخالفت امر خدا و مراعات حدود و قوانین الهی را بنماید خداوند گناهان او را میپوشاند و اجر و پاداش عمل نیک او نزد خدا بزرگ است.
چنانچه مشاهده میشود در اینکه آیات سه مرتبه اشاره بتقوی شده و اهمیت امر طلاق و مراعات حدود آن را میرساند، و شاید اشاره بمبغوضیت طلاق دارد و اینکه برای شخص مؤمن با تقوی سزاوار نیست در جایی که فاحشه‌ای از زن بروز ننموده همسر خود را مخصوصا اگر مادر اطفال وی باشد طلاق دهد و نیز برای مرد با ایمان و تقوی لازم است در جایی که مجبور بطلاق گردید به اینکه یا خود زن خواهش طلاق نماید یا فاحشه‌ای از او پدید گردد که شوهر مجبور گردد بطلاق اگر شوهر حتی در چنین مواردی مراعات حقوق زن را بنماید برای وی اجر بزرگ است

صفحه : 366

[سوره الطلاق (65): آیات 6 تا 12]

اشاره

أَسکِنُوهُن‌َّ مِن حَیث‌ُ سَکَنتُم مِن وُجدِکُم وَ لا تُضآرُّوهُن‌َّ لِتُضَیِّقُوا عَلَیهِن‌َّ وَ إِن کُن‌َّ أُولات‌ِ حَمل‌ٍ فَأَنفِقُوا عَلَیهِن‌َّ حَتّی یَضَعن‌َ حَملَهُن‌َّ فَإِن أَرضَعن‌َ لَکُم فَآتُوهُن‌َّ أُجُورَهُن‌َّ وَ أتَمِرُوا بَینَکُم بِمَعرُوف‌ٍ وَ إِن تَعاسَرتُم فَسَتُرضِع‌ُ لَه‌ُ أُخری (6) لِیُنفِق ذُو سَعَةٍ مِن سَعَتِه‌ِ وَ مَن قُدِرَ عَلَیه‌ِ رِزقُه‌ُ فَلیُنفِق مِمّا آتاه‌ُ اللّه‌ُ لا یُکَلِّف‌ُ اللّه‌ُ نَفساً إِلاّ ما آتاها سَیَجعَل‌ُ اللّه‌ُ بَعدَ عُسرٍ یُسراً (7) وَ کَأَیِّن مِن قَریَةٍ عَتَت عَن أَمرِ رَبِّها وَ رُسُلِه‌ِ فَحاسَبناها حِساباً شَدِیداً وَ عَذَّبناها عَذاباً نُکراً (8) فَذاقَت وَبال‌َ أَمرِها وَ کان‌َ عاقِبَةُ أَمرِها خُسراً (9) أَعَدَّ اللّه‌ُ لَهُم عَذاباً شَدِیداً فَاتَّقُوا اللّه‌َ یا أُولِی الأَلباب‌ِ الَّذِین‌َ آمَنُوا قَد أَنزَل‌َ اللّه‌ُ إِلَیکُم ذِکراً (10)
رَسُولاً یَتلُوا عَلَیکُم آیات‌ِ اللّه‌ِ مُبَیِّنات‌ٍ لِیُخرِج‌َ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ مِن‌َ الظُّلُمات‌ِ إِلَی النُّورِ وَ مَن یُؤمِن بِاللّه‌ِ وَ یَعمَل صالِحاً یُدخِله‌ُ جَنّات‌ٍ تَجرِی مِن تَحتِهَا الأَنهارُ خالِدِین‌َ فِیها أَبَداً قَد أَحسَن‌َ اللّه‌ُ لَه‌ُ رِزقاً (11) اللّه‌ُ الَّذِی خَلَق‌َ سَبع‌َ سَماوات‌ٍ وَ مِن‌َ الأَرض‌ِ مِثلَهُن‌َّ یَتَنَزَّل‌ُ الأَمرُ بَینَهُن‌َّ لِتَعلَمُوا أَن‌َّ اللّه‌َ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ قَدِیرٌ وَ أَن‌َّ اللّه‌َ قَد أَحاطَ بِکُل‌ِّ شَی‌ءٍ عِلماً (12)

صفحه : 367

(ترجمه)

زنهایی را که طلاق داده‌اید ساکن گردانید در آنجایی که خود شما ساکن میباشید بقدر وسع و طاقتی که دارید و رنج و تعب بر آنان روا مدارید تا کار بر آنها سخت گردد و اگر آنان حامله باشند بایستی نفقه آنها را بدهید تا وضع حمل نمایند و هر گاه بچه شما را شیر دهند باید اجرت شیر آنها را بدهید و بین خودتان بنیکی فرمان پذیر باشید (راجع ببچه با هم مشورت نمائید) و اگر بزن شیرده سخت گیری کنید بچه دیگری را شیر میدهد.
و بایستی صاحب مال از مال خود نفقه دهد و کسی که روزی وی تنگ گردیده پس باید انفاق کند از آنچه خدا باو مال عطاء نموده، و خدا تکلیف ننموده کسی را مگر بآنقدری که بوی عطاء نموده خداوند بزودی میگرداند بعد از آن دشواری آسانی
و بسا مردمان دیاری که سرپیچی نمودند از فرمان پروردگارشان و پیغمبرهای او پس آنان را در مورد محاسبه درآوردیم حسابی سخت و عذاب کنیم آنها را عذاب زشت-
پس چشیدند کیفر و عقوبت عمل خود را و سر انجام کار آنان خسران و زیان کاری شد-
خدا آماده نموده برای آنها عذاب سخت- پس بترسید (و حذر کنید) از عذاب خدا ای کسانی که صاحب خرد و عقل میباشید، آن کسانی که ایمان آورده!!!
محققا خدا فرود آورد بسوی شما ذکر (یعنی قرآن را)
و فرستاد برای شما پیمبری را که میخواند برای شما آیاتی را که ظاهر کننده (طریق سعادت بشر است) تا آنکه بیرون آورد کسانی را که ایمان آورده‌اند و کارهای شایسته نموده‌اند از ظلمت و تاریکیهای (کفر) بسوی نور و روشنی (ایمان) و کسی که بخدا ایمان آرد و عمل نیکو نماید داخل میگرداند وی را در بهشتهایی که از زیر درختهای آن نهرها جریان دارد و همیشه در آن بهشتها جاویدانند و حقیقتا خداوند روزی چنین کسی را نیکو گردانیده-
خدا آن کسی است که هفت آسمان خلق نموده و زمین را نیز مانند آسمانها هفت آفریده و فرود می‌آید امر خدا بین آسمانها و زمینها برای آنکه بدانید که محققا خداوند بر هر چیزی توانا است و اینکه محققا علم خدا فرا گرفته همه چیز را.

صفحه : 368

(توضیح آیات)

اشاره

أَسکِنُوهُن‌َّ مِن حَیث‌ُ سَکَنتُم مِن وُجدِکُم وَ لا تُضآرُّوهُن‌َّ لِتُضَیِّقُوا عَلَیهِن‌َّ وَ إِن کُن‌َّ أُولات‌ِ حَمل‌ٍ فَأَنفِقُوا عَلَیهِن‌َّ حَتّی یَضَعن‌َ حَملَهُن‌َّ (ششم) از احکام و فروعات طلاق اینکه است که بمردها امر فرموده که زنهایی را که طلاق میدهید در بعض همان منزلی که محل مسکونی خودتانست آنان را منزل دهید مِن وُجدِکُم عطف بیان است یعنی بقدر وسع و توانایی خود مراعات آنان را بنمائید و در مدت عده نفقه آنها را بپردازید و بر آنها تنگ‌گیری ننمائید تا آنکه دست از حقوق خود برداشته و از منزلتان بیرون روند.
و بعض مفسرین در معنی آیه چنین گوید مقصود اینکه است که در آخر عدّه به زنهای مطلّقه رجوع نکنید که باز قصد طلاق داشته باشید برای اینکه نتوانند شوهر کنند و اگر آن زنهای مطلّقه حامله باشند باید نفقه آنها را بدهید تا وقتی که وضع حمل نمایند.
وجوب نفقه و سکنی برای مطلّقه رجعیّه در مدت عدّه اجماعی است لکن در طلاق بائن بین فقها خلاف است گویند اهل عراق بروایت إبن مسعود و عمر بن خطاب روایت کرده‌اند که سکنی و نفقه برای او نیز در عدّه واجب است و شافعی گفته سکنی واجب است بدون نفقه و حسن و ابو ثور گفته‌اند هیچکدام واجب نیست و در مذهب ما امامیّه نیز اجماعی است که هیچکدام در عده بائن واجب نیست.
(تفسیر مجمع البیان) خلاصه طلاق دو نوع است بدعت و سنّت. طلاق بدعت سه قسم است طلاق در موقع حیض و نفاس با حضور زوج یا در حکم حضور و در پاکی بعد از جماع، و سه طلاق در یک مجلس، که به هیچ یک از اینکه سه قسم طلاق واقع نمی‌گردد مگر در قسم سوم که یک طلاق حساب میشود.

صفحه : 369
طلاق سنت نیز سه قسم است: بائن، رجعی، عدی، بائن طلاقی است که در آن رجعت نیست. و آن طلاق زنانی است که یا یائسه باشند و یا صغیره یا اصلا با آنها مقاربت نشده باشد، و طلاق مبارات که آن را طلاق خلعی گویند آنست که زن چیزی بشوهر میدهد که وی را طلاق دهد ما امی که زن در حال عدّه رجوع نکند بآنچه داده است در اینکه صورت شوهر هم حق رجوع بآن زن ندارد.
و طلاق رجعی طلاقی است که در مدّتی که زن در عدّه است میتواند شوهر باو رجوع کند و آن طلاق زنی است که یائسه و صغیره نباشد و نیز با او مقاربت واقع گردیده باشد بدون بذل مالی که بشوهر داده باشد.
و در طلاق رجعی شوهر میتواند در عدّه رجوع نماید و با زن هم بستر گردد و ثانیا در ایام طهر بدون مقاربت او را طلاق دهد و باز در عدّه رجوع نماید و با او هم بستر گردد و باز او را طلاق دهد و هر گاه سه مرتبه چنین کرد دیگر حق رجوع ندارد و زن بر وی حرام می‌گردد مگر وقتی که محلّل آید یعنی شوهر دیگری اختیار کند و با او هم بستر گردد و پس از آن طلاق بگیرد و پس از عده با شوهر اول نکاح کند و اگر نه دفعه چنین کرد دیگر حرام ابدی میشود. (منهج الصادقین) و ظاهرا اینکه اقسامی که در طلاق گفته شد اجماعی است و خلاف معتد بهی در آن نیست و مطابق با آیات قرآن و احادیث بسیار است که جای بحث آن کتب فقهیه است فَإِن أَرضَعن‌َ لَکُم فَآتُوهُن‌َّ أُجُورَهُن‌َّ وَ أتَمِرُوا بَینَکُم بِمَعرُوف‌ٍ وَ إِن تَعاسَرتُم فَسَتُرضِع‌ُ لَه‌ُ أُخری پس از احکام طلاق در مقام بیان حکم زن شیرده برآمده که زنی که در ایّام حمل طلاق داده میشود بایستی نفقه آن را بدهید تا وضع حمل نماید و پس از وضع حمل اگر خواهید که بچه را شیر دهد بایستی اجرت شیر را نیز بوی بدهید.
وَ أتَمِرُوا بَینَکُم بِمَعرُوف‌ٍ اشاره به اینکه ای پدران و مادران راجع بطفل بنیکویی و مهربانی مشاورت

صفحه : 370
نمائید پدر اجرت المثل برای شیر بمادر بدهد و مادر نیز نظر به اینکه اولاد خود اوست خوب پذیرایی از طفلش بنماید و اگر شما پدران در اجرت شیر سخت گیری نمائید و مادر از شیر دادن مضایقه بکند پدر دایه دیگر برای بچه‌اش می‌گیرد.
اینکه آیه مشعر باین است که شیر مادر برای بچه بسیار اهمیت دارد و نیز مادر اولی است برای شیر دادن طفل خود لکن بایستی پدر اجرت المثل بدهد بزنی را که رها نموده که بچه خود را شیر دهد از اینجا توان پی برد که هر گاه مادر و پدر طفل در شیر دادن اختلاف نمایند مادر بخواهد بچه خود را با اجرت یا بدون اجرت شیر دهد و پدر مایل نباشد حق مادر پیش است یعنی مادر حق دارد که بچه خود را شیر دهد.
از اینکه آیه نیز توان استفاده نمود که بالاترین وظیفه زن در جامعه اینکه است که بچه خود را شیر بدهد و او را خوب تربیت نماید که قوای جسمانی او در اثر بهداشت صحیح و قوای روحانی وی در اثر تلقین و تمرین بوظائف دینی و اجتماعی قوی گردد و بالاترین وظیفه مرد در جامعه اینکه است که دنبال کسب و عمل برود و امور خانوادگی خود را بطور نیکو و از طریق مشروع اداره نماید.
لِیُنفِق ذُو سَعَةٍ مِن سَعَتِه‌ِ وَ مَن قُدِرَ عَلَیه‌ِ رِزقُه‌ُ فَلیُنفِق مِمّا آتاه‌ُ اللّه‌ُ لا یُکَلِّف‌ُ اللّه‌ُ نَفساً إِلّا ما آتاها پدر هر گاه غنی و ثروتمند باشد بایستی در انفاق وسعت دهد و تنگ گیری بمادر نکند لکن کسی که تنگ دست و فقیر است آن نیز بقدری که خدا باو عطاء نموده اجرت شیر را بدهد خداوند تکلیف ننموده کسی را مگر بقدر وسع و بقدر آنچه بوی عطاء نموده، چنانچه در جای دیگر فرموده وَ مَتِّعُوهُن‌َّ عَلَی المُوسِع‌ِ قَدَرُه‌ُ وَ عَلَی المُقتِرِ قَدَرُه‌ُ سوره بقره آیه 237، اشاره به اینکه کسی نمیتواند فقر و تنگ دستی خود را عذر خود قرار دهد و حقوق زن و اجرت شیر وی را پایمال نماید بلکه در هر حالی بقدر وسع و توانایی خود بایستی حق زن و بچه خود را اداء نماید و

صفحه : 371
کسی که چنین باشد که در مقام اداء حقوق باشد.
سَیَجعَل‌ُ اللّه‌ُ بَعدَ عُسرٍ یُسراً اشاره به اینکه کسی که مراعات حقوق نماید خداوند بعد از سختی آسانی برای او فراهم مینماید.
خلاصه اینکه آیات مشعر بر اینکه است که حقوق زناشویی در نظر شارع بسیار مهم‌ّ است.
وَ کَأَیِّن مِن قَریَةٍ عَتَت عَن أَمرِ رَبِّها وَ رُسُلِه‌ِ فَحاسَبناها حِساباً شَدِیداً وَ عَذَّبناها عَذاباً نُکراً آیه در مقام تهدید و ترسانیدن مؤمنین است که بایستی حدود الهی و اوامر او را اطاعت نمائید.
(وَ کَأَیِّن) اشاره بجماعت بسیار است که از دهات و شهرها سرپیچی نمودند از امر پروردگار و سفراء او و ما آنان را در مقام محاسبه و عتاب واقع ساختیم و حساب آنها را سخت گردانیدیم و در اثر مخالفت عذاب کردیم آنان را بعذاب ناگوار فَذاقَت وَبال‌َ أَمرِها وَ کان‌َ عاقِبَةُ أَمرِها خُسراً، أَعَدَّ اللّه‌ُ لَهُم عَذاباً شَدِیداً کسانی که از امر حق و مقرّرات الهی تخلف نمودند و عصیان کردند پس چشیدند وبال و سختی عاقبت کار خود را و عاقبت کار آنان بخسران و زیان کاری رسید و برای چنین کسانی خداوند آماده نموده عذاب و مجازات بسیار سخت ناگوار.
بعض مفسرین ضمائر در جملات آیه را با اینکه ماضی است و دلالت بر گذشته دارد حمل بر استقبال نموده نظر به اینکه آیات برای تهدید و تخویف مؤمنین است که اگر مخالفت نمودید چنین در مورد عذاب واقع میگردید، چنانچه کسانی که مخالفت امر پروردگار و پیمبران را نمودند در قیامت و در حساب بر آنان سخت- گیری می‌کنیم.

صفحه : 372
لکن ظاهرا ماضی را حمل بر استقبال نمودن لازم نیست زیرا چنانچه گفته شد در بیان قوله تعالی وَقُودُهَا النّاس‌ُ وَ الحِجارَةُ و نیز قوله تعالی وَ إِن‌َّ جَهَنَّم‌َ لَمُحِیطَةٌ بِالکافِرِین‌َ و امثال آن از آیات بسیار که بلفظ ماضی آورده میتوان استفاده نموده که اوضاع قیامت و بهشت و جهنم فعلا در علم خدا و در عالم قضاء و قدر موجودند اگر چه درش بر وی بشر دنیوی بسته است و نسبت باو آینده مینماید.
فَاتَّقُوا اللّه‌َ یا أُولِی الأَلباب‌ِ الَّذِین‌َ آمَنُوا قَد أَنزَل‌َ اللّه‌ُ إِلَیکُم ذِکراً پس از بیان اهل قریه‌ها که در اثر مخالفت و سرپیچی کردن از امر خدا و رسولش مبتلا گردیدند بعذاب و نکال دنیا و در آخرت نیز برای آنان عذاب الیم مهیّا گردیده خطاب بخردمندان و صاحبان عقل از آنهایی که ایمان آورده‌اند نموده که بترسید از خدا و از معاصی و نافرمانی امر حق تعالی خودداری نمائید و پیرامون هوای نفسانی خود نگردید در صورتی که محققا خداوند بسوی شما فرود آورده ذِکراً که متذکر گردید و پند و اندرز باشد برای شما.
ظاهرا مقصود از ذکر قرآن است و قرآن را ذکر نامیده برای اینکه متضمن موعظه و شرف دنیا و آخرت است و در اثر پیروی از آن سعادت دنیا و آخرت برای انسان تأمین میگردد زیرا که قرآن جامع تمام احکام و قوانین مدنی و طریق عبادات و معاملات و آنچه بشر در امور دنیوی و اخروی خود محتاج بآنست بنیکوتر وجهی تأسیس نموده.
و بعضی گفته‌اند مراد از ذکر همان رسولا بعد است و رسولا بدل از ذکر است و مراد از رسول پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است و بعضی گفته‌اند مراد از رسول جبرئیل است و از حضرت ابا عبد اللّه علیه السّلام و از حسن بصری چنین نقل میکنند که مقصود از ذکر خود رسول اکرم است و او را ذکر نامید برای آنکه بر تلاوت قرآن مداومت مینمود یا آنکه بتوسط او قرآن فرود آمده یا باعتبار آنکه نام نامی او در اطراف عالم منتشر است لکن بازگشت تمام اینها بقرآن میگردد.

صفحه : 373
رَسُولًا یَتلُوا عَلَیکُم آیات‌ِ اللّه‌ِ مُبَیِّنات‌ٍ لِیُخرِج‌َ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ مِن‌َ الظُّلُمات‌ِ إِلَی النُّورِ (رسولا) بیان ذکر است یا منصوب بفعل مضمر یعنی (ارسل رسولا) یعنی فرستاده برای شما رسولی را که تلاوت نماید آیات خدا را آن آیاتی که بیان کننده و راهنمای شماست بسوی آنچه خیر و سعادت شما مؤمنین در آن است تا آنکه بیرون آورد کسانی را که ایمان آورده‌اند و عمل نیکو نموده‌اند از ظلمات کفر و جهل و بیخردی بسوی نور ایمان.
چنانچه گفته شد نور چیزی را گویند که ظاهر بذاته و مظهر غیر باشد و قرآن و آورنده قرآن و واسطه بین آن دو نیز نور است خدا نور است اللّه‌ُ نُورُ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ که بخودی خود ظاهر بلکه همه چیز باو ظاهر گردیده و از شدت ظهور مخفی گردیده و ظاهر کننده همه اشیاء است و قرآن نیز نور است که خود شاهد بر حقّانیت خود و معرّف خود است و ظاهر کننده و رهنمای طریق سعادت بشر است رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نیز نور است که سجیّه نیکو و اخلاق و ملکات حمیده او شاهد بر حقانیت او است و ظاهر کننده تمام نیکیها است زیرا که آنچه بشر محتاج بآن است در امور دنیا و آخرت بنیکوتر بیانی نوع انسانی را رهنمایی نموده.
وَ مَن یُؤمِن بِاللّه‌ِ وَ یَعمَل صالِحاً یُدخِله‌ُ جَنّات‌ٍ تَجرِی مِن تَحتِهَا الأَنهارُ خالِدِین‌َ فِیها أَبَداً قَد أَحسَن‌َ اللّه‌ُ لَه‌ُ رِزقاً پس از بیان خصوصیات ذکر و فوائد مندرجه در آن در مقام بیان فضیلت کسانی برآمده که تابع ذکر گردیده و بآن گرویده‌اند، و آنان مؤمنین میباشند که ایمان بخدا آورده و مطابق ایمانشان عمل صالح نموده‌اند و عمل صالح عملی است که نزد خدا پسندیده و شایسته پیشگاه قرب الهی باشد و مقام عبودیّت بآن محقق گردد،

صفحه : 374
و شاید نظر بهمین معنی دارد که در اکثر آیات ایمان و عمل صالح را ردیف هم آورده اشاره به اینکه ایمان کامل از عمل صالح جدا نمیشود و چنین کسانی را داخل مینمایند در بهشتهایی که در زیر درختهای آن نهرها جریان دارد و در چنین بهشتهایی همیشه جاویدانند و محققا خداوند رزق چنین کسانی را که ایمان آورده‌اند نیکو گردانیده.
اطلاق رزق بر جسمانی و روحانی هر دو میشود و شاید مقصود اینکه باشد که برای کسانی که ایمان آورده و عمل شایسته نموده‌اند رزق جسمانی آنها که نعمتهای بهشتی باشد و در خور مرتبه جسمانی آنها است و نیز رزق روحانی آنها که آن مقامات و درجات معنوی و نظر بوجه کریم باشد باحسن وجه نصیب آنها میگردد و از هر دو جهت محظوظ میگردند.
اللّه‌ُ الَّذِی خَلَق‌َ سَبع‌َ سَماوات‌ٍ وَ مِن‌َ الأَرض‌ِ مِثلَهُن‌َّ یَتَنَزَّل‌ُ الأَمرُ بَینَهُن‌َّ پس از بیان احکام طلاق و حدود آن و تهدید کسانی که از قوانین و مقررات الهی سرپیچی نموده و اطاعت ننموده‌اند و بشارت مؤمنین و کسانی که مطیع قوانین و مقررات الهی گشته و اعمال صالح نموده‌اند، برای رفع استبعاد منکرین معاد و اوضاع قیامت اشاره بکمال قدرت خود مینماید که خدا و پدید آورنده قیامت آن کسی است که هفت آسمان و هفت زمین آفریده و آنها را از نیستی بهستی و از عدم بوجود آورده و تقدیرات او از حیات و موت و باقی امور بین آسمانها و زمین جریان دارد بدون آنکه در اینکه خلقت و آفرینش محتاج بکمک و معاون باشد و تمام امور خلقت را بیک اراده وحدانی پدید گردانیده وَ ما أَمرُنا إِلّا واحِدَةٌ کَلَمح‌ٍ بِالبَصَرِ«1» که تعبیر از آن بلفظ کن نموده.

(اعتراض)

‌در هیئت جدید ثابت نموده‌اند کرات که از آن تعبیر بآسمان شده زیادتر از هفت عدد است و ظاهر آیه منحصر می‌نماید بهفت آسمان و نیز معلوم نیست که
-----------------------------------
(1) سوره قمر آیه 50 نیست امر ما مگر یکی مانند گردانیدن چشم

صفحه : 375
زمین هفت طبقه باشد.

(پاسخ)

گوئیم شاید مقصود از هفت آسمان مدار و محل جولانگاه سیّارات هفتگانه معروف خورشید، ماه، مشتری، مریخ، زهره، زحل، عطارد باشد که هر یک از آنها را فلکی و آسمانی است وَ کُل‌ٌّ فِی فَلَک‌ٍ یَسبَحُون‌َ سوره یس آیه 40 تمامشان در مدار خود شناورند، و چنانچه در محل خود مبرهن گردیده اثبات شی‌ء نفی ما عدا را نمیکند، و بر فرض صحت گفتار اهل هیئت جدید چون رأی اهل هیئت قدیم متفقا بر اینکه بوده که عدد آسمانها و زمین هفت است از اینکه جهت در کلام الهی نیز اقتصار بر همین عدد شده.
و چون باعتبار علوم جدیده و اخبار بسیار نیز مؤیّد آن است هر کره‌ای خود دارای آسمانی و زمینی است شاید هفت زمین اشاره بزمین هر کره‌ای باشد و شاید همین زمین ما دارای هفت طبقه باشد و علم او نزد خدا است.
بروایت منهج ابو صالح از إبن عباس چنین روایت نموده که زمینهای هفتگانه که فرموده وَ مِن‌َ الأَرض‌ِ مِثلَهُن‌َّ طبقه طبقه بر بالای هم نیستند تمامشان زیر آسمانند و تعدّد آنها از جهت فاصله شدن دریاها است وسط آنها.
و شاید مقصود از هفت آسمان چنانچه بعضی احتمال داده‌اند یکی همین آسمانی باشد که ما میبینیم با تمام ستارگان و کرات و کهکشانها و آنچه در او است و آن را آسمان دنیا نامیده و در وصفش فرموده إِنّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنیا بِزِینَةٍ الکَواکِب‌ِ«1» و شش آسمان دیگر فوق آن باشد که علم بشر راهی بآن ندارد زیرا که مخلوقات خدا غیر متناهی است و بشر هر قدر کوشش کند اندکی از آنها را نتواند بدرستی و حقیقت ادراک نماید وَ ما أُوتِیتُم مِن‌َ العِلم‌ِ إِلّا قَلِیلًا شاهد بر اینکه است لِتَعلَمُوا أَن‌َّ اللّه‌َ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ قَدِیرٌ وَ أَن‌َّ اللّه‌َ قَد أَحاطَ بِکُل‌ِّ شَی‌ءٍ عِلماً
-----------------------------------
(1) سوره و الصافات آیه 6 بدرستی ما زینت دادیم آسمان دنیا را بزینت ستارگان

صفحه : 376
اشاره به اینکه وقتی شما عجائب صنعت خلقت آسمانها و زمینها و آنچه بین آنها است از جمادات و نباتات و حیوانات و غیر اینها را ببینید بدو چیز دانا می‌گردید و دو امر برای شما ظاهر می‌گردد یکی علم ضروری پیدا میکنید که آن کسی که پدید آورنده اینکه موجودات غیر متناهی و منظم و مدبر اینکه کاخ عظمت جهانی است قادر بر اینکه است که پس از خرابی اینکه عالم دنیا عالم دیگری که مناسب مرتبه کمال بشری و منزل جاودانی انسانی باشد پدید نماید تا اینکه در آنجا هر کسی بنتیجه اعمال خود و بمنتهی درجه سیر خود برسد و اگر غیر از اینکه باشد وجود انسان بلکه وجود عالم لغو و بیهوده میباشد و کار لغو در خور عالم الوهیّت نیست.
و دیگر پس از اندک تدبر در نظام خلقت بر شما ظاهر و معلوم میگردد که اینکه عوالم کذایی و اینکه نظام حیرت بخش جهانی از روی علم و تدبیر و حکمت ناشی گردیده و آن کسی که عالم را برای وجود شما آفریده غافل از حال شما نیست و بتمام افعال و اعمال و نیات شما آگاهست و علم او محیط بر همه و آنچه واقع شده و میشود در علم حضوری او ظاهر و مکشوف است.

صفحه : 377

‌سورة التحریم‌

اشاره

و هی اثنا عشرة آیة

[سوره التحریم (66): آیات 1 تا 8]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
یا أَیُّهَا النَّبِی‌ُّ لِم‌َ تُحَرِّم‌ُ ما أَحَل‌َّ اللّه‌ُ لَک‌َ تَبتَغِی مَرضات‌َ أَزواجِک‌َ وَ اللّه‌ُ غَفُورٌ رَحِیم‌ٌ (1) قَد فَرَض‌َ اللّه‌ُ لَکُم تَحِلَّةَ أَیمانِکُم وَ اللّه‌ُ مَولاکُم وَ هُوَ العَلِیم‌ُ الحَکِیم‌ُ (2) وَ إِذ أَسَرَّ النَّبِی‌ُّ إِلی بَعض‌ِ أَزواجِه‌ِ حَدِیثاً فَلَمّا نَبَّأَت بِه‌ِ وَ أَظهَرَه‌ُ اللّه‌ُ عَلَیه‌ِ عَرَّف‌َ بَعضَه‌ُ وَ أَعرَض‌َ عَن بَعض‌ٍ فَلَمّا نَبَّأَها بِه‌ِ قالَت مَن أَنبَأَک‌َ هذا قال‌َ نَبَّأَنِی‌َ العَلِیم‌ُ الخَبِیرُ (3) إِن تَتُوبا إِلَی اللّه‌ِ فَقَد صَغَت قُلُوبُکُما وَ إِن تَظاهَرا عَلَیه‌ِ فَإِن‌َّ اللّه‌َ هُوَ مَولاه‌ُ وَ جِبرِیل‌ُ وَ صالِح‌ُ المُؤمِنِین‌َ وَ المَلائِکَةُ بَعدَ ذلِک‌َ ظَهِیرٌ (4)
عَسی رَبُّه‌ُ إِن طَلَّقَکُن‌َّ أَن یُبدِلَه‌ُ أَزواجاً خَیراً مِنکُن‌َّ مُسلِمات‌ٍ مُؤمِنات‌ٍ قانِتات‌ٍ تائِبات‌ٍ عابِدات‌ٍ سائِحات‌ٍ ثَیِّبات‌ٍ وَ أَبکاراً (5) یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا قُوا أَنفُسَکُم وَ أَهلِیکُم ناراً وَقُودُهَا النّاس‌ُ وَ الحِجارَةُ عَلَیها مَلائِکَةٌ غِلاظٌ شِدادٌ لا یَعصُون‌َ اللّه‌َ ما أَمَرَهُم وَ یَفعَلُون‌َ ما یُؤمَرُون‌َ (6) یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ کَفَرُوا لا تَعتَذِرُوا الیَوم‌َ إِنَّما تُجزَون‌َ ما کُنتُم تَعمَلُون‌َ (7) یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا تُوبُوا إِلَی اللّه‌ِ تَوبَةً نَصُوحاً عَسی رَبُّکُم أَن یُکَفِّرَ عَنکُم سَیِّئاتِکُم وَ یُدخِلَکُم جَنّات‌ٍ تَجرِی مِن تَحتِهَا الأَنهارُ یَوم‌َ لا یُخزِی اللّه‌ُ النَّبِی‌َّ وَ الَّذِین‌َ آمَنُوا مَعَه‌ُ نُورُهُم یَسعی بَین‌َ أَیدِیهِم وَ بِأَیمانِهِم یَقُولُون‌َ رَبَّنا أَتمِم لَنا نُورَنا وَ اغفِر لَنا إِنَّک‌َ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ قَدِیرٌ (8)

صفحه : 378

(ترجمه)

سوره تحریم در مدینه فرود آمده و دوازده آیه است
بنام ایزد هستی بخش صاحب رحمت عام و خاص
ای نبی اکرم برای چه حرام می‌گردانی بر خودت آنچه را که خدا بر تو حلال گردانیده، میطلبی باین تحریم رضا و خشنودی زنهای خود را و خدا آمرزنده و مهربان است،
بدرستی که خدا مقرّر گردانید و بیان کرد برای شما که قسمهای خود را (بکفّاره) بگشائید و خدا مولی و صاحب اختیار شما است و او بمصالح و مفاسد شما دانا و درستکار است.
چون پیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم سرا و مخفیانه ببعضی زنهای خود (حفصه دختر عمر) گفت و او (بعایشه دختر ابو بکر) اظهار نمود و وی را بر آن سرّ مطلع گردانید خدا از طریق وحی پیمبرش را خبردار گردانید و حضرت ببعضی از آنچه (حفصه) فاش نموده بود وی را شناسا گردانید و از بعضی از آن سرّ اعراض نمودند، پس چون آن زن (حفصه) خبردار گردید که حضرت فهمیده گفت چه کس تو را از اینمطلب خبردار نمود گفت خبر نمود مرا آنکه دانا بهمه چیز و آگاه بر هر چیزی است.
(ای حفصه و ای عایشه) اگر توبه کنید و بازگشت بسوی خدا نمائید (برای شما بهتر است) اگر چه محققا قلبهای شما از حق برگشته و اگر شما دو زن پشتیبان هم گردید، خدا دوست و یار و یاور (پیمبر خود است) و بعد از آن جبرئیل و مرد صالحی از مؤمنین و ملائکه پشتیبان او میباشند.
اگر پیمبر شما را طلاق دهد بزودی پروردگار او تبدیل نماید شما را بزنهایی که بهتر از شمایند و آنها موصوف باین صفات باشند، گرویدگان بامر الهی، تصدیق کننده‌گان فرمان او، بازگشت کننده‌گان از معاصی، عبادت کنندگان، روزه داران و آنها شوهر دیدگان باشند یا باکره.
ای کسانی که ایمان آورده‌اید نگاه دارید خود و اهل خود را از آتشی که آتش

صفحه : 379
انگیز آن مردمان و سنگ (کبریت) است و بر آن آتش فرشتگان سختی موکلند که امر خدا را مخالفت نمیکنند و بر آنچه مأمور بآن گردیده‌اند عمل مینمایند.
ای کسانی که کافر شدید امروز که روز قیامت است عذر خواهی نکنید ثابت و محقق است که شما جزا داده میشوید بر آنچه قبلا (در دنیا) عمل کرده‌اید.
ای کسانی که ایمان آورده‌اید بازگشت نمائید بسوی خدا و توبه کنید توبه خالص شاید پروردگار شما بپوشاند گناهان شما را و داخل گرداند شما را در بهشتهایی که از زیر درختهای آن نهرها جریان دارد در آن روزی که خداوند خجل نکند پیمبر و آن کسانی را که ایمان آورده‌اند و نور آنها از جلو آنان و از طرف راستشان میرود و مؤمنین گویند پروردگار ما تمام کن نور ما را (و ما را بکمال برسان) و ما را بیامرز (از ظلمت گناه پاک گردان) زیرا که تو بر هر چیزی توانایی.

(توضیح آیات)

اشاره

یا أَیُّهَا النَّبِی‌ُّ لِم‌َ تُحَرِّم‌ُ ما أَحَل‌َّ اللّه‌ُ لَک‌َ تَبتَغِی مَرضات‌َ أَزواجِک‌َ وَ اللّه‌ُ غَفُورٌ رَحِیم‌ٌ (حرام) در اصطلاح شرع چیز قبیحی را گویند که بنهی ممنوع شده باشد و مقابل آن حلال است و آن چیز نیکویی را نامند که از طرف شرع مأذون در عمل باشد و تحریم و تحلیل بیان حلیت و حرمت شی‌ء است.
در اینکه آیه خطاب برسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نموده که ای کسی که از طرف حق- تعالی دارای مقام نبوّت و ولایت گردیده‌ای برای چه بر خود حرام نموده‌ای و خود را ممنوع گردانیده‌ای از آن چیزی که خدا بر تو حلال نموده است.
(سخنان مفسرین در شأن نزول آیه مختلف است یک قول اینست که گویند رسم حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم چنین بود که بعد از هر نماز صبح در حجره‌ها و منزلهای زوجات خود میرفت و بعد از آن مشغول میشد ببیان شرایع و احکام زینب دختر

صفحه : 380
حجش قدری عسل داشت وقتی حضرت بخانه وی می‌آمد زینب قدری از عسل را شربت مینمود و خدمت حضرتش میآورد که میل فرماید اینکه بود که قدری در منزل زینب بیشتر توقف می‌نمود و اینکه مطلب بر باقی زنهای حضرت شاق‌ّ آمد عایشه و حفصه با هم اتّفاق نمودند که وقتی حضرتش بمنزل آنها آید بگویند از تو بوی (مغافیر) می‌شنویم و بزنهای دیگر نیز همین طور توصیه نمودند (مغافیر) صمغ درختی است که آن را عرفط خوانند و خیلی بد بو است و چون رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم از بوی بد اجتناب می‌نمود اینکه بود که خواستند باین وسیله حضرت در خانه زینب مکث ننماید پس از آن بخانه سوده آمد او گفته که نخواستم دروغ بگویم ولی از عایشه ترسیدم و گفتم پس از آنجا وقتی بمنزل عایشه رفت عایشه بینی خود را گرفت فرمود چرا چنین کردی گفت از تو بوی (مغافیر) میآید در جواب فرمود در خانه زینب شربت عسل آشامیده‌ام گفت زنبور آن در شکوفه عرفط چریده بوده و چون بمنزل حفصه رفت او نیز چنین کرد و گفت از تو بوی عرفط می‌آید حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم وقتی مکرر استماع نمود فرمود
(حرّمت العسل علی نفسی فو اللّه لا اکله ابدا)
پس از آن اینکه آیه فرود آمد یا أَیُّهَا النَّبِی‌ُّ لِم‌َ تُحَرِّم‌ُ ما أَحَل‌َّ اللّه‌ُ لَک‌َ.
و بعض مفسرین گفته‌اند زنی که ترتیب عسل مینمود ام السّلمه بود و بعضی گفته‌اند حفصه دختر عمر بوده که از مکّه مقداری عسل برای وی هدیه آورده بودند و هر وقت که پیمبر اکرم بخانه او میرفت نمیگذاشت بیرون رود تا وقتی که شربت عسل بیاشامد وقتی عایشه خبردار شد باقی زنها را خبردار نمود و با هم اتفاق نمودند که وقتی از منزل حفصه بیرون آید بگویند از تو بوی (مغافیر) استشمام مینمائیم اینکه بود که حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم عسل را بر خود حرام نمود.
و بروایت دیگر شأن نزول آیه اینکه بود که رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم روزها را بین زنان خود قسمت نموده بود اتفاقا یک روز نوبت حفصه بود گفت یا رسول اللّه اجازه فرما تا خدمت پدرم روم پس از آنکه رخصت گرفت و رفت پیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ماریه قبطیه که مادر ابراهیم بود و پادشاه اسکندریه بعنوان تحفه نزد حضرتش فرستاده

صفحه : 381
بود حضرت آن وقت وی را طلبید وقتی حفصه درب اطاق را بسته دید همانجا نشست تا رسول اللّه از حجره بیرون آمد و عرق از پیشانی و روی مبارکش می‌چکید حفصه پس از آنکه از قضیه مطلع گردید بگریه افتاد و گفت یا رسول اللّه کنیز را بخانه من آوردی و با او خلوت فرمودی و حرمت مرا نگاه نداشتی و با هیچیک از زنان دیگر خود چنین ننمودی حضرت فرمود ای حفصه اینکه کنیز من است و خدای تعالی وی را بر من مباح گردانیده من برای رضای تو او را بر خود حرام نمودم لکن اینکه سخن سرّی است و پیش تو امانت باشد باید بکسی اظهار ننمایی حفصه قبول کرد لکن چون بین او و عایشه دوستی بود در پس دیواری که میان خانه او و خانه عایشه بود مشت بدیوار زد و گفت ای خواهر مژده باد بر تو که رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ماریه را بر خود حرام گردانید و ما از تشویش او راحت شدیم چون حضرت بخانه عایشه آمد بطور کنایه باو گفت پس از آن اینکه سوره فرود آمد که (ای نبی‌ّ اکرم چرا آنچه را که خدا بر تو مباح نموده بر خود حرام نموده‌ای).
و بروایتی حضرت صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بعد از آن بحفصه فرمود سرّ دیگری نیز بتو میگویم بشرط اینکه بکسی نگویی و اینکه مطلب را فاش نکنی و آن اینکه است که بعد از من ابو بکر و پدر تو مالک اینکه امّت میشوند و پادشاهی میکنند و بعد از آن عثمان متصدّی حکومت میگردد حفصه از اینکه کلام خوشحال گردید و هر دو سرّ را بعایشه گفت.
بروایت منهج اینکه حدیث را بعینه عیاشی بسند خود از عبد اللّه بن عطاء مکّی و عبد اللّه از حضرت ابو جعفر علیه السّلام روایت کرده و بروایت طبرسی از عبد اللّه بن عطا از ابی جعفر همین روایت را نقل نموده و پس از آن چنین گوید عایشه و حفصه هر دو اینکه حدیث را بپدر خود بیان نمودند و آنها راجع بماریه بعایشه و حفصه عتاب کردند که چرا سرّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فاش نمودید لکن راجع بآن دیگر که حکومت پدرانشان باشد چیزی نگفتند (پایان) اینکه بود که خدا خطاب نموده بپیمبر خود که ای پیغمبر چرا آنچه را خداوند

صفحه : 382
بر تو مباح نموده برای رضایت زنهای خود بر خود حرام نموده‌ای در صورتی که بایستی بحکم خدا آنها رضایت تو را تحصیل نمایند.
و کسانی که منکر عصمت انبیاء (ع) میباشند از اینکه آیه خواسته‌اند سوء استفاده نمایند زیرا چنین استظهار نموده‌اند که پیغمبر اکرم در اینجا بخلاف حکم حق تعالی (ماریه) را که خداوند بر او حلال نموده بود بر خود حرام گردانید از اینکه جهت مورد عتاب واقع گردید و قوله تعالی وَ اللّه‌ُ غَفُورٌ رَحِیم‌ٌ نیز مؤید آن است زیرا که بخشش در جایی صادق آید که گناهی واقع شده باشد.
پاسخ، گناه آن است که انسان بر خلاف امر وجوبی یا امر تحریمی عمل نماید یا در جایی که امر وجوبی یا تحریمی رسیده بر خلاف آن حکم نماید، لکن در مباحات که اختیار بدست خود شخص گذاشته شده که میخواهد بکند و میخواهد نکند وقتی بنای خود را بر کردن یا نکردن گذارد خلاف امر مولی ننموده تا اینکه مرتکب خلافی شده باشد. گناه و خطیئه چیزی را نامند که مخالف فرمان شده باشد، و در اینجا (ماریه) کنیزی بود که برای رسول اللّه مقاربت با آن مباح بوده، و شاید در اینکه جا بنظر مبارکش ترک مقاربت بجهاتی رجحان داشته که حضرتش خود را ملزم گردانیده که او را ترک نماید.
و در اینکه آیه نظر بخطاب یا أَیُّهَا النَّبِی‌ُّ میتوان استفاده نمود که خداوند از روی اشفاق و آن لطف مخصوصی که نسبت برسولش داشت بوی خطاب نمود که چرا برای رضایت از واجب چیزی را که خداوند بر تو مباح نموده از خود منع می‌نمایی و قوله تعالی وَ اللّه‌ُ غَفُورٌ رَحِیم‌ٌ هیچ دلالت ندارد که پیمبر اکرم گناهی کرده و خدای تعالی او را میبخشد زیرا که بدلالت قوله تعالی لِیَغفِرَ لَک‌َ اللّه‌ُ ما تَقَدَّم‌َ مِن ذَنبِک‌َ وَ ما تَأَخَّرَ سوره فتح آیه 2 آنچه ممکن بود نسبت بحضرتش منشأ گناه بشود از او منتفی گردیده یعنی قوای طبیعیّه که منشأ گناه میشود تحت حکومت عقلش واقع گردیده بود اینکه است که از حضرتش چنین نقل میکنند که فرموده (من شیطان خودم را کشته‌ام).

صفحه : 383
یا آنکه چنانچه در حدیث است شاید مقصود از گناهی که بخشیده شده آن است که در نظر اهل مکّه گناه بود نه در واقع.
و بر فرض تسلیم که (لم تحرّم) بطور عتاب بوده باز حرمت را نمیرساند بلکه دلالت بر ترک اولی دارد یعنی بهتر اینکه بوده که پیمبر اکرم چنین کاری نکند.
قَد فَرَض‌َ اللّه‌ُ لَکُم تَحِلَّةَ أَیمانِکُم وَ اللّه‌ُ مَولاکُم وَ هُوَ العَلِیم‌ُ الحَکِیم‌ُ محقّقا خدا مقرّر گردانید برای شما باز کردن قسم‌هایتان را بکفاره یعنی آنچه را بقسم بر خود بسته‌اید بکفّاره توان گشاد و بیان آن در سوره مائده است که فرموده فَکَفّارَتُه‌ُ إِطعام‌ُ عَشَرَةِ مَساکِین‌َ و او دانا بمصالح شما و حکیم است.
فَرَض‌َ اللّه‌ُ بیان چیزی است که بآن حلال شود آنچه را که بواسطه قسم حرام شده بود و اینکه برای شما مشروع گردانید مخالفت قسم را زیرا که یمین بکفّاره منحل میگردد.

سخنان مفسرین در توجیه آیه مأخوذ از مجمع البیان‌

(1) بتحقیق بیان کرد برای شما کفّاره قسم‌های شما را در سوره مائده.
(2) خدا بپیمبر خود امر نمود که کفّاره قسم خود را بدهد و بماریه رجوع نماید و حضرت بنده‌ای آزاد نمود و بماریه رجوع نمود (مقاتل) (3) از بعض مفسرین است که خداوند بر شما واجب نمود که برای قسم‌هایتان کفّاره بدهید چنانچه گفته وَ إِن أَسَأتُم فَلَها یعنی (فعلیها) برای کسی که قسم میخورد و مخالفت قسم میکند ثابت است کفاره بدهد و در آیه کفّاره را (تحلّه) نامیده زیرا برای منحل شدن یمین کفاره واجب است و از اینکه آیه چنین استفاده میشود که حضرت قسم یاد نموده بود نه آنکه همین قدر فرموده باشد (هی علی‌ّ حرام) زیرا اینکه کلام قسم نامیده نمیشود تا آنکه در منحل شدنش محتاج بکفاره باشد (پایان) وَ إِذ أَسَرَّ النَّبِی‌ُّ إِلی بَعض‌ِ أَزواجِه‌ِ حَدِیثاً فَلَمّا نَبَّأَت بِه‌ِ وَ أَظهَرَه‌ُ اللّه‌ُ عَلَیه‌ِ عَرَّف‌َ بَعضَه‌ُ وَ أَعرَض‌َ عَن بَعض‌ٍ فَلَمّا نَبَّأَها بِه‌ِ قالَت مَن أَنبَأَک‌َ هذا

صفحه : 384
آیه راجع باین است که وقتی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم راجع به اینکه ماریه را بر خود حرام نمود، یا راجع به اینکه بعد از من ابو بکر و عمر بر مردم سلطنت میکنند بحفصه بیان نمود و باو امر فرمود که اینکه سخن را بکسی نگوید و مخفی دارد حفصه مخالفت امر رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را نمود و بعایشه گفت خدای تعالی رسولش را مطلع گردانید و حضرت بحفصه بعض آن را ظاهر گردانید که مخالفت نمودی و آن سرّ که تحریم ماریه باشد ظاهر گردانیدی.
چون حفصه سرّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را که راجع بماریه بود افشاء گردانید حضرت از وی اعراض نمود لکن راجع بحکومت عمر و ابو بکر باو چیزی نگفت، و حفصه را طلاق داد و بخانه پدرش فرستاد پدرش عمر بوی غضب کرد و گفت اگر در افشاء اینکه خبر خیری بود پیغمبر تو را طلاق نداده بود و گویند حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم 29 روز از تمام زنهای خود دوری نمود و در منزل (ماریه) منزوی گردید تا وقتی که آیه آمد و پس از آنکه حضرت بعضی از آن اسراری که حفصه فاش نموده بود اظهار نمود حفصه گفت چه کس تو را خبردار گردانید که من سرّ تو را فاش نمودم.
قال‌َ نَبَّأَنِی‌َ العَلِیم‌ُ الخَبِیرُ فرمود مرا خبردار نمود آن کسی که عالم و دانا بهمه امور و خبیر و بینا بتمام چیزها است.
إِن تَتُوبا إِلَی اللّه‌ِ فَقَد صَغَت قُلُوبُکُما وَ إِن تَظاهَرا عَلَیه‌ِ فَإِن‌َّ اللّه‌َ هُوَ مَولاه‌ُ وَ جِبرِیل‌ُ وَ صالِح‌ُ المُؤمِنِین‌َ وَ المَلائِکَةُ بَعدَ ذلِک‌َ ظَهِیرٌ ای عایشه و ای حفصه اگر توبه کنید و بسوی خدا بازگشت نمائید خدا توبه شما را قبول مینماید و محققا دلهای شما از حق برگردیده، اشاره به اینکه اگر دل شما رو بحق بود سرّ رسول اللّه را فاش نمینمودید.
از صاحب کشاف چنین نقل میکنند که در معنی آیه چنین گفته، اگر شما دو

صفحه : 385
زن حفصه و عایشه توبه کنید بسوی خدا و با رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم مصادقت نمائید و دوست دارید آنچه را او دوست دارد و از آنچه او دوست ندارد کاره باشید اگر چنین باشید توبه شما محقق میگردد و پذیرفته میشود.
بروایت (منهج) از إبن عباس روایت شده که گفته من بسیار حریص بودم که بدانم اینکه کدام دو زن بودند که سرّ رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را فاش نمودند و دل آنها میل نمود بآشکار گردیدن آن اتفاقا در سالی با عمر حج رفته بودم و در منزلی آب بدست او میریختم و او دست میشست پرسیدم آن دو زن که خدا آنها را بخطاب (ان تتوبا) عتاب فرموده کدام بودند عمر گفت و عجبا یا بن عباس و از اینکه سؤال وی را خوش نیامد پس از قدری تأمل گفت آن دو زن حفصه و عایشه بودند. بعد از آن گفت ما جماعت قریش همیشه بر زنان مستولی بودیم وقتی مدینه آمدیم زنان انصار جواب شوهران میدادند و با آنان درشتی می‌نمودند زنان ما از آنها یاد گرفتند تا یک روز با زن خود گفتگویی میکردم مرا بجواب آزرده نمود گفتم با من مکابره میکنی گفت تو را از جواب من بد آمد زنان با بزرگتر از تو مکابره و سرکشی میکنند گفتم آن کیست گفت رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم من نزد حفصه رفتم و از روی تعجب از وی سؤال نمودم که شما با رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم درشتی میکنید گفت آری گاهی میشود که یک شبانه روز از وی دوری میکنیم گفتم از خشم خدا اندیشه نمیکنید زینهار دیگر اینکه طور سلوک نکنی و از او چیزی نخواهی و هر وقت بچیزی محتاج گشتی از من بخواه اتفاقا روزی بنی عسقلان اسب را نعل میکردند که بجنگ ما بیایند مرا همسایه انصاری بود نماز شام مرا ملاقات نمود باو گفتم خبر داری که حادثه بزرگی پیش آمده گفت آن چیست گفتم بنی عسقلان با ما اراده جنگ دارند گفت حادثه عظیم‌تر هست گفتم چیست گفت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم همه زنان خود را طلاق داده من با خود گفتم حفصه را نصیحت کردم و او قبول ننمود تا کار او به اینجا کشید روز دیگر از حفصه استفسار نمودم و گفتم رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم شما را طلاق داده گفت نمیدانم لکن از ما مفارقت نموده و در غرفه ام‌ّ ابراهیم رفته من رفتم بدر خانه (ماریه) و

صفحه : 386
رسول اللّه غلام سیاهی داشت باو گفتم برسول اللّه بگو عمر درب خانه اذن دخول میطلبد غلام برگشت و گفت رسول اللّه در جواب من هیچ نگفت من ساعتی نشستم بار دیگر غلام را نزد رسول اللّه فرستادم باز هیچ جواب نگفت مرتبه سوم اجازه دخول فرمود رفتم و سلام کردم دیدم که حضرت بر حصیری تکیه نموده و آن حصیر در پهلوی مبارکش اثر نموده بود گفتم یا رسول اللّه زنان را طلاق داده‌ای فرمود نه اللّه اکبر پس از آن حکایتی که بین من و حفصه و زنم گذشته بود بیان نمودم رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم تبسم نمود گفتم یا رسول اللّه اجازه بده یک ساعت نزد تو بمانم پس از آنکه اذن داد اطراف خانه را نگریستم چیزی ندیدم مگر سه پوست گوسفند گفتم یا رسول اللّه اگر دعا کنی تا خدای تعالی بر امّت تو امور معاش آنها را وسعت دهد چنانچه بر رومیان و پارسیان وسعت داده و آنها خدا را نمی‌پرستند حضرت نشست و گفت یا إبن خطاب تو در شکی و نمیدانی که اینان قومی میباشند که لذّات و نعمتهای آنها در دنیا است گفتم یا رسول اللّه برای من طلب آمرزش کن پس از آن حضرت فرمود من قسم یاد نموده‌ام که تا یک ماه نزدیک اینکه زنان نروم. (منهج الصادقین) از آیه بالا بضمیمه اینکه روایت چنین استفاده میشود که حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم از دست زنهای خود خیلی زجر میکشید، واقعا جمع کردن بین نه نفر زن با آن حسد و غیرتی که مرکوزی بیشتر زنها است و با عدالت بین آنها رفتار نمودن آن هم در یک خانه واقعا از عهده یک بشر عادی خارج است چنانچه در سوره نساء آیه 128 قوله تعالی وَ لَن تَستَطِیعُوا أَن تَعدِلُوا بَین‌َ النِّساءِ وَ لَو حَرَصتُم اشاره بهمین است یک قوه قاهره الهی میخواهد که بتواند بین چندین زن جمع کند و همه را راضی نماید آن طوری که هر مردی مکلّف بآن است زیرا پس از آنکه در قرآن مجید برای مرد تجویز نموده دو و سه و
چهار زن را فرموده فَإِن خِفتُم أَلّا تَعدِلُوا فَواحِدَةً سوره نساء آیه 3. اگر میترسید که نتوانید بین آنان بعدالت رفتار نمائید اکتفاء نمائید بیکی، مخصوصا وقتی مرد بسن کهولت رسد با آن بار کمر شکن رسالت و طرف شدن با کفّار و آن اعراب وحشی حسود متکبّر که در باره آنها فرموده

صفحه : 387
(الأَعراب‌ُ أَشَدُّ کُفراً وَ نِفاقاً).
و اینکه خود یکی از معجزات آن حضرت بشما میرود و مصدّق قوله تعالی است که در باره حضرتش فرموده إِنَّک‌َ لَعَلی خُلُق‌ٍ عَظِیم‌ٍ و شاید از جانب حق تعالی مأمور گردیده بود که زنهای متعدد بگیرد و البته در آن حکمتهایی مندرج بوده.
و شاید یکی از آن حکمتها اینکه باشد که خلق عظیم او ظاهر گردد مسلّما بسیار زن گرفتن او از روی شهوترانی نبوده زیرا در موقع جوانی که هنوز متکفل بار رسالت نشده بود قناعت بیکزن (خدیجه) نموده بود چطور آدم عاقل قبول می‌کند که حضرت از روی شهوترانی جمع نماید بین چند زن که هر یک در سنی و از قبیله و طائفه‌ای با اخلاق مختلفی که داشتند بدون مصلحت بزرگی عهده‌دار گردد و عدالت بین آنان استوار گرداند و با آنان بطوری مهربانی نماید که آنها جسور گردند و وجود مبارکش را برنجانند و آن حضرت تحمل نماید و تلافی نکند و اینکه نیست مگر بیک قوه خارق العاده که مخصوص حضرتش بوده.
وَ إِن تَظاهَرا عَلَیه‌ِ تَظاهَرا در اصل تتظاهرا و فعل مضارع است برای تخفیف تاء اول را حذف نموده (تظاهرا) شد.
و گویند قراء تَظاهَرا را دو طور قرائت نموده‌اند قرّاء کوفه بتخفیف (ظاء) خوانده‌اند و باقی قرّاء (تاء) دوم در (تتظاهرا) ادغام در ظاء نموده‌اند و ظاء را مشدد نموده‌اند و در هر دو قسم فعل مضارع و بمعنی معاونت است.
مرجع ضمیر تظاهرا عایشه و حفصه‌اند که مورد عتاب حق تعالی واقع گردیده اند که هر گاه شما دو زن برای آزردن دل مقدس حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم معاون هم گردید نتوانید بوجود مبارکش ضرر رسانید زیرا که خدا یار و یاور او است و جبرئیل معین او و نیز (صالح مؤمنین) علی بن ابی طالب علیه السّلام همراه او است و پس از اینها تمام فرشتگان ارضی و سمائی پشتیبان و معاون اویند و او را کمک مینمایند.
از اینکه آیات توان استفاده نمود که حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم چه بسیار از زنهای

صفحه : 388
خود زجر میکشیده مخصوصا آن دو ملعونه که در مقام ایذاء پیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم برآمده بودند چنانچه آیه بعد:
عَسی رَبُّه‌ُ إِن طَلَّقَکُن‌َّ أَن یُبدِلَه‌ُ أَزواجاً خَیراً مِنکُن‌َّ مُسلِمات‌ٍ مُؤمِنات‌ٍ قانِتات‌ٍ تائِبات‌ٍ عابِدات‌ٍ سائِحات‌ٍ ثَیِّبات‌ٍ وَ أَبکاراً شاهد بر اینکه است که خدای سبحان برای جلوگیری از ایذاء آنها اینکه آیات را فرود آورده و در مقام تهدید آنها فرموده اگر شما زنهای رسول بخواهید پیمبر ما را اذیت رسانید عَسی که بمعنی ترجّی است لکن نسبت بحق تعالی بمعنی وجوبست پروردگار او از روی رحمتی که نسبت به پیمبرش دارد شما را طلاق دهد و تبدیل گرداند شما را بزنهایی که موصوف باین صفات نیکو باشند مسلم مؤمن فرمان بردار خدا و رسول او، خاضع، تابع امر او، تائب از گناه و نافرمانی هر گاه گناهی از آنها صادر گردد، عبادت کنندگان (سائح) روندگان در اطاعت امر رسول یا خودداری کنندگان در طعام، (ثیبات) زنهای شوهر دیده، (ابکار) دخترهای باکره، که چنین زنهای نیکویی برای پیمبر ما مهیا است.
در اینکه مقصود از صالح مؤمنین که در آیه تصریح مینماید که او معاون و یاور پیمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است چه کسی است گفتاری از مفسرین نقل شده بروایت منهج الصادقین که از صاحب کشاف نقل میکند (صالح) در اینجا بمعنی جمع است یعنی هر کس ایمان آورد و عمل صالح نمود.
دیگری گفته مقصود صحابه‌اند لکن نزد بزرگان اهل سنت و تمام فرق امامیه مقصود از (صالح المؤمنین) علی بن ابی طالب علیه السّلام است.
از آن جمله در تفسیر کاشفی که یکی از فضلای سنیها است تصریح مینماید که مجاهد گفته مقصود از (صالح المؤمنین) حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام است.
و حافظ ابو نعیم اصفهانی در کتاب خود که بحلیة الاولیاء موسوم گردیده از اسماء بنت عمیس چنین روایت میکند که گفته من از پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم شنیدم که فرمود (صالح المؤمنین) علی بن ابی طالب است.

صفحه : 389
دیگری گفته مقصود انبیاء میباشند. (منهج الصادقین) شیخ طبرسی از سدیر صیرفی از ابی جعفر علیه السّلام چنین روایت میکند که فرموده رسول اکرم دو مرتبه (علی بن ابی طالب) را باصحاب خود معرفی نمود یک مرتبه آن موقعی که گفت
(من کنت مولاه فعلی مولاه)
مرتبه دوم وقتی اینکه آیه فَإِن‌َّ اللّه‌َ هُوَ مَولاه‌ُ وَ جِبرِیل‌ُ وَ صالِح‌ُ المُؤمِنِین‌َ الخ فرود آمد. آن وقت حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم دست علی علیه السّلام را گرفت و فرمود
(ایّها النّاس هذا صالح المؤمنین).
(پایان) یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا قُوا أَنفُسَکُم وَ أَهلِیکُم ناراً وَقُودُهَا النّاس‌ُ وَ الحِجارَةُ عَلَیها مَلائِکَةٌ غِلاظٌ شِدادٌ لا یَعصُون‌َ اللّه‌َ ما أَمَرَهُم وَ یَفعَلُون‌َ ما یُؤمَرُون‌َ حضرت عزّت خطاب بمؤمنین نموده که ای کسانی که بمبدء و معاد ایمان آورده‌اید نگاهدارید و حفظ کنید خودتان و کسان و اهل و عیالات خود را از آن آتشی که آتش گیرانه آن افراد بشر و سنگ است و بر آن موکّل گردیده‌اند ملائکه‌ای که بسیار غلیظ و بشدت سخت گیری میکنند بر اهل جهنم زیرا که آنان مورد غضب الهی واقع گردیده‌اند و آن ملائکه موکّلین عذاب مخالفت امر حق تعالی را نمی‌کنند و سخت گیری آنان بآن طوری است که بآن مأمور گردیده‌اند

سخنان مفسرین راجع بحجاره‌

حجاره جمع حجر و بمعنی سنگ است. و در اینکه مقصود از آن سنگی که آتش گیرانه جهنّم است چیست بعضی گفته‌اند آن سنگهایی است که بصورت بت درآورده‌اند بدلیل قوله تعالی إِنَّکُم وَ ما تَعبُدُون‌َ مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ حَصَب‌ُ جَهَنَّم‌َ سوره نساء آیه 98.
دیگری گفته جسدهای اهل جهنم مثل سنگ در جهنّم باقی میماند بنا بر اینکه معنی النّاس و الحجارة یکی میشود.
دیگری گفته مقصود گنجهای طلا و نقره است که از سنگ تولید شده.
دیگری گفته سنگ کبریت است زیرا که آتش آن شدید است. (پایان)

صفحه : 390
و شاید مقصود دو نوع از آتش باشد یکی آن آتشی که از قبل کفر و فساد اعتقادات و اخلاق ذمیمه و ناشی از عدم اعتقاد بمبدء و معاد گردیده آن وقت شعله‌ور میگردد و مایه برافروخته شدن آن حقیقت نفس انسانی است که از قبل ملکات نکوهیده و منبعث از قوای شهویّه و غضبیه گردیده و در قلب آدمی نفوذ مینماید و شاید قوله تعالی نارُ اللّه‌ِ المُوقَدَةُ الَّتِی تَطَّلِع‌ُ عَلَی الأَفئِدَةِ«1» اشاره باین نوع آتش باشد و البته نوع آتشی که در قلب سرایت مینماید غیر از آتشی است که ببدن سرایت مینماید.
و دیگر آن آتشی است که از قبل سیّئات و اعمال جسمانی تولید میگردد نه از چوب و ذغال و غیره که مایه افروخته شدن آن آتش جسد انسانی است که جماد و بمنزله سنگ است. و شاید اشاره باین نوع آتش دارد قوله تعالی کُلَّما نَضِجَت جُلُودُهُم بَدَّلناهُم جُلُوداً غَیرَها لِیَذُوقُوا العَذاب‌َ«2» از اینکه آیه استفاده میشود که جسد انسان در جهنّم مثل سنگ میگردد که از آتش گداخته نمیگردد و علی الدوام پوست آن عوض میگردد.
خلاصه چون کفار و اشقیاء بروح و بدن عصیان و مخالفت مینمایند و روح و بدن دو چیز است و مجازات هر چیزی بایستی در خور وی باشد پس باین لحاظ عذاب جهنمیان و آنچه باعث عذاب آنان گردیده دو نوع عذاب است.
یکی عذاب روحانی که ناشی از بعد جوار (رب العالمین است) و آن عذابی است که منشأ آن قلب آدمی است که خود را از اینکه مقام محروم گردانیده و بازگشت آن نیز بقلب است.
دیگر عذاب جسمانی که از راه بدن سرزده و بازگشت آن نیز ببدن است
-----------------------------------
(1) سوره همزه آیه 6 آتش خدایی برافروخته شده آن آتشی که نفوذ نماید و قلب و دل آدمی را خبردار میکند.
(2) سوره نساء آیه 59 هر وقت که پوست بدن آنها گداخته شد تبدیل مینمائیم آن را بپوست دیگر تا آنکه عذاب را بچشند.

صفحه : 391
و چون بدن جسم است و عذاب هر چیزی بایستی درخور وی باشد اینکه است که عذاب آن نیز جسمانی است.
و اینکه آیه نظیر قوله تعالی است که در سوره بقره آیه 24 فرموده فَاتَّقُوا النّارَ الَّتِی وَقُودُهَا النّاس‌ُ وَ الحِجارَةُ أُعِدَّت لِلکافِرِین‌َ و در بیان اینکه آیه در جلد دوم اینکه تفسیر اندازه‌ای بحث نمودیم رجوع بآن جا شود.

(سؤال)

‌در سوره (همزه) فرموده چنین آتشی را مهیّا نموده‌ایم برای کافرین أُعِدَّت لِلکافِرِین‌َ و نیز اصلا آیه راجع بکسانی است که منکر قرآن یا شاک‌ّ در آن باشند و در اینجا خطاب بمؤمنین است که خود را از چنین آتشی باز دارید و مسلما مؤمنین و کافرین در ردیف هم نیستند.

(پاسخ)

بچند وجه از اینکه سؤال جواب داده شده که یا مقصود از مؤمنین در اینکه آیه منافقین باشند یا خطاب بمؤمنین است که خود و اهل خود را نگاه دارید که از دین حق اعراض ننمائید و مرتد گردید و با کفّار در چنین آتشی فرود آئید.
و ممکن است گفته شود همان طوری که بهشت درجاتی دارد جهنم هم درکاتی دارد که شدیدترین درکات آن جایگاه کفّار و منافقین است که شاید نسبت بآنان نیز باعتبار خبث باطنشان درکاتشان متفاوت باشد و مرتبه سبک‌تر آن جایگاه فسّاق از مؤمنین است آنهم بدرجه فسقشان تفاوت دارد، و در تمام درکات جهنم اینکه دو نحو عذاب هست منتهی الامر شدت و ضعف دارد.
خلاصه آیه در مقام تهدید کسانی است که ایمان آورده‌اند که گمان نکنند بمجرد تصدیق بکلمه توحید و نبوّت از عذاب رسته‌اند بایستی بوظیفه ایمانشان خودداری بنمایند از مخالفت آنچه را که بر آن مأمور گردیده‌اند، و نیز موظفند که اهل و اولاد خود را وادار نمایند که بوظیفه ایمانیشان عمل نمایند، که ارشاد نمودن اهل و عیال بلکه مطلق امر بمعروف و نهی از منکر وظیفه هر مؤمنی است

صفحه : 392
لکن نسبت بآنها مهم‌تر است چنانچه حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم در اول بعثت مأمور گردید بقوله تعالی وَ أَنذِر عَشِیرَتَک‌َ الأَقرَبِین‌َ که اقوام و کسانی که نزدیکترین مردمند نسبت بتو هدایت و ارشاد بنما.
و بروایت (منهج) در حدیث است که خدا رحمت کند مردی را که باهل بیت خود بگوید بر شما است که نماز گذارید و روزه بگیرید و زکاة مال خود را بدهید و در باره فقراء و یتیمان و همسایه‌های خود احسان کنید و در باره آنان مرحمت و شفقت مراعات نمائید، کسی که چنین کند شاید خداوند آنها را با او در بهشت جمع نماید، و غیر اینها از احادیث و اخبار بسیاری راجع باین موضوع رسیده است.
یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ کَفَرُوا لا تَعتَذِرُوا الیَوم‌َ إِنَّما تُجزَون‌َ ما کُنتُم تَعمَلُون‌َ در قیامت بکفار گفته میشود ای کسانی که کافر شدید امروز که روز جزاء است عذر خواهی نکنید که عذر شما قبول نمیشود امروز روز جزاء است نه روز عمل آن وقتی که موقع عمل بود و میتوانستید بمتابعت پیمبران خود را از عذاب امروز برهانید دنبال هوای نفسانی خود را گرفته و مخالفت نمودید تا آنکه آن قوّه و استعداد کمالی که در شما پنهان بود و میتوانستید آن را از قوّه بفعل بیاورید و سعادت امروز خود را تأمین نمائید برایگان از دست دادید، امروز دیگر موقعی و محلی برای سعادت شما باقی نمانده و فعلیّت اخیر شما شرّ است یعنی شرّ در شما غالب گردیده و خیریّت در شما مفقود شده پس بایستی جایگاه شما جهنم باشد که مناسب است با صفات رذیله و اعمال رکیک شما.
یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا تُوبُوا إِلَی اللّه‌ِ تَوبَةً نَصُوحاً عَسی رَبُّکُم أَن یُکَفِّرَ عَنکُم سَیِّئاتِکُم وَ یُدخِلَکُم جَنّات‌ٍ تَجرِی مِن تَحتِهَا الأَنهارُ (نصوح) را دو طور قرائت نموده‌اند حمّاد و یحیی (نصوحا) بضم نون قرائت کرده‌اند و باقی بفتح نون خوانده‌اند.

صفحه : 393
شیخ کلینی (ره) بسند متصل از معاویة بن وهب چنین نقل میکند که گفته از ابا عبد اللّه علیه السّلام شنیدم که فرمود
(اذا تاب العبد توبة نصوحا احبّه اللّه تعالی فستر اللّه علیه فی الدنیا و الاخرة)
هر گاه بنده توبه کند توبه خالص خدا او را دوست میدارد و گناهانش را بر وی میپوشاند هم در دنیا و هم در آخرت.
راوی گوید گفتم چگونه بر او مستور میگرداند فرمود فراموش میگرداند از آن دو ملکی که گناه او را می‌نویسند پس از آن وحی میگرداند بسوی اعضاء خود عاصی که عیوب وی را پنهان گردانید و به بقعه‌های زمین نیز وحی میکند که پنهان گردانید آنچه بر روی شما گناه نموده اینکه است که در قیامت چیزی نیست که شهادت دهد بر گناه او.
(سؤال: حقیقت توبه چیست و خلوص آن کدام است!).
(جواب) حقیقت توبه بازگشت از مخالفت امر خدا است بسوی موافقت امر او و یکی از اسماء اللّه تعالی (التوّاب) است چنانچه خود را معرفی فرموده (هو التوّاب الرحیم) و توّاب صیغه مبالغه است وقتی که نسبت بحق تعالی داده شود متعدّی (بعلی) می‌گردد قوله تعالی إِنَّمَا التَّوبَةُ عَلَی اللّه‌ِ لِلَّذِین‌َ یَعمَلُون‌َ السُّوءَ بِجَهالَةٍ«1» زیرا کلمه (علی) دلالت بر علو دارد و اینکه حق تعالی خود را توّاب نامیده شاید اشاره باشد که وقتی بنده از مخالفت امر حق تعالی برگشت و موافقت نمود خدای تعالی نیز از غضب رجوع مینماید بعفو و وقتی توبه نسبت بعبد داده میشود متعدی میگردد به (الی) قوله تعالی حکایت از موسی علیه السّلام فَلَمّا أَفاق‌َ قال‌َ سُبحانَک‌َ تُبت‌ُ إِلَیک‌َ زیرا (الی) دلالت بر انکسار و ذلّت دارد.
-----------------------------------
(1) سوره نساء آیه 21 تمام آیه ثُم‌َّ یَتُوبُون‌َ مِن قَرِیب‌ٍ فَأُولئِک‌َ یَتُوب‌ُ اللّه‌ُ عَلَیهِم وَ کان‌َ اللّه‌ُ عَلِیماً حَکِیماً‌یعنی جز اینکه نیست که پذیرفتن توبه بر خدا است مر کسانی را که از روی جهالت و نادانی عمل بد میکنند پس از آن بزودی توبه میکنند و چنین کسانی را خداوند توبه آنان را می‌پذیرد و خداوند دانا و درستکار است) و در اینکه آیه در قبولی توبه دو قید نموده یکی گناه از روی جهالت باشد و دیگر بزودی توبه کند.

صفحه : 394

(توبه نصوح چیست)

‌در (مجمع البحرین) در معنی توبه نصوح چنین گفته قوله تعالی تُوبُوا إِلَی اللّه‌ِ تَوبَةً نَصُوحاً نصوح فعول است و مأخوذ از نصح و مقابل غشی است و توبه نصوح مبالغه در نصح است یعنی توبه‌ای که بازگشت بگناه نشود، و بعضی گفته‌اند آن پشیمانی در قلب و استغفار بزبان و ترک گناه بجوارح است، و اینکه در نیت او اینکه باشد که عود بگناه نکند و نصیحت در لغت بمعنی خلوص است (یقال نصحته و نصحت له). (پایان) و نظر به اینکه نصوح صیغه مبالغه و مقابل غشی است شاید مقصود از توبه نصوح اینکه باشد که چنان توبه کنید که دل و قلب شما از جرم و کثافت معاصی تصفیه گردد و عمل شما از خودخواهی و از اغراض نفسانی پاک شود و برای خدا خالص گردید.
در کافی باسناد خود از ابی بصیر چنین نقل میکند که گوید بابی عبد اللّه علیه السّلام گفتم قوله تعالی یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا تُوبُوا إِلَی اللّه‌ِ تَوبَةً نَصُوحاً چیست فرمود آن بازگشت از گناهی است که هیچ وقت رجوع بآن نشود الخ.
و در فقیه از امیر المؤمنین علیه السّلام چنین روایت میکند که فرموده
(لا شفیع انجح من التوبة)
و نیز در کافی باسناد خود از محمّد بن مسلم از ابی جعفر علیه السّلام نقل میکند که فرموده (ای محمّد بن مسلم شخص مسلمان وقتی توبه نمود گناهش آمرزیده میشود و باید مؤمن وقتی توبه نمود عمل خود را از سر گیرد (یعنی از گناه پاک میشود و پس از پاک شدن آن وقت اعمال او بدرجه قبول میرسد) و شاید مقصود اینکه باشد که اعمالی که در حال معصیت نموده چون بدون تقوی بوده بدرجه قبول نرسیده ثانیا پس از توبه از سر گیرد تا آنکه بدرجه قبول برسد و قسم بخدا که اینکه نیست مگر برای اهل ایمان شاید مقصود از اهل ایمان شیعیان باشند محمّد بن مسلم گوید گفتم اگر بعد از توبه و استغفار عود بگناه کند و باز توبه کند قبول میشود فرمود ای محمّد بن مسلم آیا چنین گمان میکنی که بنده مؤمن از گناه خود پشیمان گردد و توبه کند و خداوند توبه او را قبول نکند گوید گفتم اگر مکرّر چنین کند فرمود

صفحه : 395
هر وقت بنده با ایمان اقبال کند باستغفار و توبه خداوند اقبال میکند بقبول و گناهان وی را عفو مینماید زیرا که خداوند غفور و رحیم است (یقبل التوبة و یعفو عن السیئات) و ای محمّد بن مسلم خودداری نما از اینکه مؤمنین را از رحمت خدا مأیوس گردانی.
الی غیر ذلک از آیات و احادیث که دلالت دارد بر فضیلت و وجوب توبه آری کسی که از خواب غفلت و جهالت بیدار گشته بوجدان سرّی خود می‌یابد که در اثر گناه است که قلب وی تاریک گردیده و هر وقت خود را از اشراقات نور جلال الهی محجوب دید بوجدان سرّی مییابد که اینکه تاریکی و ظلمت در اثر تراکم پیروی هواهای نفسانی و امور طبیعی است که اطراف قلب وی را گرفته و او را در وادی ظلمانی طبیعت پرتاب گردانیده و گویا آن نور و ضیاء و اشراقاتی که در قلب وی طلوع نموده بود در اثر گناه کدر گردیده.
آن وقت آتش پشیمانی در قلب وی شعله‌ور میگردد و متألم و محزون گردیده و با دیده اشک بار و دل غمناک رو بسوی مبدء خود آورده و با ناله و تضرّع روی نیازمندی بسوی بی‌نیاز مطلق می‌آورد و عذر خواهی میکند و از او پوزش میطلبد بر آنچه از او فوت گردیده و تصمیم میگیرد بر تدارک ما فات در آینده و همین است توبه اهل اللّه که امیدوار بلقاء او میباشند.
و اما توبه غیر اینها از مؤمنین که بدرجه اهل اللّه نرسیده‌اند خوف آنها است از عذاب جهنّم و نکال دنیا که از قبل آیات و اخباری که دلالت دارد که گناه موجب سخط حق تعالی و عذاب اخروی و مأیوس شدن آنان از نعمتهای بهشتی است و اعتقاد آنان باین امور سبب تألم و پشیمانی آنها میگردد اینکه است که در آن حال تصمیم می‌گیرند بر اینکه در آینده گناه نکنند و چون آنها هنوز ایمانشان بدرجه (عین الیقین) نرسیده باز نفس غالب می‌گردد و خطا مینمایند تا وقتی که ملکه تقوی پیدا نموده و ایمانشان بدرجه (عین الیقین یا حق الیقین) برسد دیگر مصون از گناه گردند.

صفحه : 396

(توبه بچه چیز محقق میگردد)

بروایت (نهج البلاغه) شخصی در حضور حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام (استغفر اللّه) میگفت حضرت فرمود مادرت بعزایت بنشیند آیا میدانی (استغفر اللّه) چیست (استغفر اللّه) درجه علیین است و آن اسمی است که شش معنی در بردارد.
(اول) پشیمانی بر گذشته. (دوم) عزم بر ترک عود بر آن ابدا (سوم) اداء نمودن حق غیر تا آنکه خدا را ملاقات کنی در حالی که پاک باشی و بر تو مظلمه‌ای نباشد.
(چهارم) هر فریضه‌ای که از تو فوت شده باشد قضاء کنی.
(پنجم) گوشتی که در حال گناه ببدن تو روئیده شده بحزن و گریه و تضرع آب کنی تا آنکه پوست باستخوانت بچسبد و پس از آن گوشت تازه‌ای روئیده شود (ششم) بجسم خود بچشانی الم طاعت و عبادت را چنانچه چشیده بود لذّت معصیت را.
از جمع بین آیات و اخبار توان استفاده نمود که بعضی از اینکه امور ششگانه که امام در تحقق توبه مأخوذ گردانیده بعضی از آن در اصل و حقیقت توبه مدخلیت ندارد بلکه شرط کمال آن است.
آری اداء نمودن حق غیر و قضاء فریضه بگردن انسان ثابت است لکن ظاهرا توبه که بمعنی بازگشتن از مخالفت بموافقت باشد بدون آن نیز محقق می‌گردد چنانچه حدیثی از پیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نقل میکنند که فرموده
(التّوبة ندم)
توبه همان پشیمانی است.
و آنچه در اصل توبه مدخلیّت دارد که بدون آن توبه محقق نمیگردد دو چیز است یکی ندم و پشیمانی از گناه و دیگر عزم بر عدم عود زیرا که لازمه پشیمانی عزم بر عدم عود است.
و اینکه بعضی گفته‌اند توبه همان ندم و پشیمانی است شاید نظرشان باین بوده که چون لازمه پشیمانی عزم بر عدم عود است و لو در همان حال توبه اینکه بود

صفحه : 397
که اکتفاء بر همان پشیمانی نموده‌اند.
در کتاب اربعین الهاشمیّه اندازه‌ای راجع بماهیّت و حقیقت و فضیلت و شرائط توبه بحث نمودیم بآن جا مراجعه شود.
عَسی رَبُّکُم أَن یُکَفِّرَ عَنکُم سَیِّئاتِکُم وَ یُدخِلَکُم جَنّات‌ٍ تَجرِی مِن تَحتِهَا الأَنهارُ آیه در مقام فضیلت توبه است کسی که چنین توبه‌ای (توبه نصوح) کند خداوند اضافه بر اینکه گناهان وی را میپوشاند او را از نعمتهای بهشتی برخوردار میگرداند و بهشتهایی بوی کرامت مینماید که از زیر درختهای آن آبها جریان دارد و اینکه همان حسناتی است که راجع بتوبه کنندگان در سوره (فرقان) آیه 70 فرموده فَأُولئِک‌َ یُبَدِّل‌ُ اللّه‌ُ سَیِّئاتِهِم حَسَنات‌ٍ که علاوه بر آمرزش گناه تفضلاتی در باره آنان مینماید.
یَوم‌َ لا یُخزِی اللّه‌ُ النَّبِی‌َّ وَ الَّذِین‌َ آمَنُوا مَعَه‌ُ نُورُهُم یَسعی بَین‌َ أَیدِیهِم وَ بِأَیمانِهِم یَقُولُون‌َ رَبَّنا أَتمِم لَنا نُورَنا وَ اغفِر لَنا إِنَّک‌َ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ قَدِیرٌ یَوم‌َ منصوب بنزع خافض و متعلّق بآیه بالا یدخلکم میباشد یعنی آن روزی که مؤمنین را در چنین بهشتهای پر نعمت داخل میگردانند در آن روز خداوند پیمبر خود را خوار و مخذول نکند بلکه او را در بلندترین مرتبه خلقت جا و مقام دهد، و کسانی که باو ایمان آورده‌اند (معه) با اویند و آنان نیز حائز مراتب و مقامات و درجات قرب میباشند.
ذات احدیّت در مقام درجه و مقام مؤمنین برآمده و یکی از اوصاف مؤمنین را در اینکه مبارک آیه تذکر میدهد که روزی که نور افشانی نیست مؤمنین صاحب نورند و نور آنان در پیش روی آنها و در طرف راستشان حرکت می‌کند و آنان طلب زیادتی

صفحه : 398
نور کنند که خدایا نور ما را بمرتبه کمال برسان و لغزشهای ما را ببخش زیرا که تو بر هر چیزی توانایی. از اینکه مبارک آیه توان استفاده نمود که مؤمنین در قیامت نیز قابل استکمال هستند و ممکن است باز نور ایمان آنها زیاد شود و گر نه طلب کردن بیموقع بود.
و اینکه نور همان نوری است که در سوره حدید آیه 12 بیان فرموده، در قیامت که ظلمت سرتاسر عالم را فرا گرفته منافقین و منافقات وقتی خود را در ظلمت و مؤمنین را در نور بینند بطور ذلّت و انکسار از آنها طلب نور میکنند و گویند نظر خود را بما بیندازید تا ما از شما اقتباس نور نمائیم.
نوری که مؤمنین در قیامت دارا میگردند نور برق و خورشید نیست نور ایمان و توحید و نور تقوی است و آن نور ناشی از کمال روحانی آنها است که در اثر کمال ایمان و تقوی در آنها پدید شده و جزء حقیقت آنان گردیده، نور عرضی و خارجی نیست تا بشود دیگری که فاقد آن است از آن استضائه نماید.
و چون قیامت روزی است که هر کس آنچه را در دنیا در خود اندوخته و در باطن خود نهفته بمرتبه ظهور و فعلیّت میرسد و از آن برخوردار میگردد، کفّار و منافقین که در دنیا کسب نور ایمان و تقوی ننموده‌اند آنجا فاقد نورند، و از نور دیگران نتوانند استفاده نور نمایند زیرا که آن جهات استعدادی که قادر متعال در بشر گذارده که بتوسط آن در ایّام حیات دنیوی میتوانست خود را بکمال رساند در آن وقت منقضی گردیده و فعلیّت اخیر آن که مایه حیات ابدی او است بکفر و نفاق تبدیل یافته بلکه فعلیّت حیات ابدی وی مثال یک سبع درنده یا بهیمه خورنده گردیده اینکه است که در آن وقت در هاویه ظلمت جهل و بی‌خردی باقی ماند.
(اللّه‌َ لَیس‌َ بِظَلّام‌ٍ لِلعَبِیدِ)

صفحه : 399

[سوره التحریم (66): آیات 9 تا 12]

اشاره

یا أَیُّهَا النَّبِی‌ُّ جاهِدِ الکُفّارَ وَ المُنافِقِین‌َ وَ اغلُظ عَلَیهِم وَ مَأواهُم جَهَنَّم‌ُ وَ بِئس‌َ المَصِیرُ (9) ضَرَب‌َ اللّه‌ُ مَثَلاً لِلَّذِین‌َ کَفَرُوا امرَأَت‌َ نُوح‌ٍ وَ امرَأَت‌َ لُوطٍ کانَتا تَحت‌َ عَبدَین‌ِ مِن عِبادِنا صالِحَین‌ِ فَخانَتاهُما فَلَم یُغنِیا عَنهُما مِن‌َ اللّه‌ِ شَیئاً وَ قِیل‌َ ادخُلا النّارَ مَع‌َ الدّاخِلِین‌َ (10) وَ ضَرَب‌َ اللّه‌ُ مَثَلاً لِلَّذِین‌َ آمَنُوا امرَأَت‌َ فِرعَون‌َ إِذ قالَت رَب‌ِّ ابن‌ِ لِی عِندَک‌َ بَیتاً فِی الجَنَّةِ وَ نَجِّنِی مِن فِرعَون‌َ وَ عَمَلِه‌ِ وَ نَجِّنِی مِن‌َ القَوم‌ِ الظّالِمِین‌َ (11) وَ مَریَم‌َ ابنَت‌َ عِمران‌َ الَّتِی أَحصَنَت فَرجَها فَنَفَخنا فِیه‌ِ مِن رُوحِنا وَ صَدَّقَت بِکَلِمات‌ِ رَبِّها وَ کُتُبِه‌ِ وَ کانَت مِن‌َ القانِتِین‌َ (12)

(ترجمه)

ای پیمبر (گرامی) با کفّار و منافقین جهاد نما و درشتی و غلظت کن با آنها و جایگاه آنان جهنم است و بد محل بازگشتی است برای آنان-
خداوند برای کافرین و منافقین مثال آورده زن نوح و زن لوط را که زیر حکم دو- نفر از بندگان صالح ما بودند پس آن دو زن بآن دو بنده صالح ما خیانت نمودند پس آنها را چیزی از عذاب خدا بی‌نیاز نگردانید (یعنی برای آنکه همسر پیمبر بودند عذاب از آنها رفع نشد) و بآنان گفته شد داخل گردید در آتش با درآیندگان در آتش.
و نیز خدا برای مؤمنین مثال آورده زن فرعون را وقتی که گفت پروردگار من نزد خودت در بهشت خانه‌ای برای من بنا کن و مرا از فرعون و عمل او نجات بده و برهان مرا از گروه ستمکاران
و مریم دختر عمران آن کسی که عفت خود را نگاهداشت پس از روح خود در او نفخه دمیدیم و مریم بکلمات پروردگار خود و کتابهایش تصدیق نمود و مریم بود از عبادت کننده‌گان.

صفحه : 400

(توضیح آیات)

اشاره

یا أَیُّهَا النَّبِی‌ُّ جاهِدِ الکُفّارَ وَ المُنافِقِین‌َ وَ اغلُظ عَلَیهِم وَ مَأواهُم جَهَنَّم‌ُ وَ بِئس‌َ المَصِیرُ خطاب بنبی اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نموده که ای نبی گرامی با کفّار و منافقین مجاهده و جهاد کن و با شدت و غلظت و درشتی با آنان رفتار نما و در گفتار و کردار با آنها مسامحه و همراهی منما زیرا که آنان از رحمت خدا دورند و جایگاهشان دوزخ است که دار غضب الهی است و بد بازگشتی است برای آنها.
و اینکه حضرتش را بلفظ نبی خطاب نموده اشاره بمقام و مرتبه نبوت و ولایت او است زیرا که نبی مأخوذ از نبأ و نبأ در لغت بمعنی خبر عظیم است که فائده بزرگی در برداشته باشد و اشاره دارد بعلوّ و برتری انبیاء زیرا که آن بزرگواران خبر از حق تعالی و صفات و اسماء الحسنی او میدهند.
چنانچه در محل خود مبرهن گردیده مرتبه ولایت مقدم بر مرتبه رسالت است بلکه رسالت متفرّع بر مرتبه ولایت و منشأ رسالت همان مرتبه ولایت است.
و درجات پیمبران در تقدّم و تأخر و شرف و فضیلت ناشی از مرتبه ولایت آنان است و انبیاء از حیث نبأ و فضیلت نفسانی چهار مرتبه دارند چنانچه در اصول کافی کلینی (ره) بسند متصل از ابا عبد اللّه جعفر بن محمّد علیهما السلام چنین روایت میکند که فرموده (انبیاء و مرسلین) چهار طبقه میباشند: مرتبه اول-
(نبی‌ّ منبأ فی نفسه لا یعد و غیرها، و نبی‌ّ یری فی النوم و یسمع الصوت و لا یعاینه فی الیقظة و لم یبعث الی احد و علیه امام مثل ما کان ابراهیم علیه السّلام علی لوط علیه السّلام، و نبی‌ّ یری فی منامه و یسمع الصوت و یعاین الملک و قد ارسل الی طائفة قلّوا او کثروا قال اللّه تعالی لیونس (ع) و ارسلناه الی مائة الف او یزیدون قال یزیدون ثلاثین الفا و علیه امام، و الّذی یری فی منامه و یسمع الصوت و یعاین فی الیقظة و هو امام مثل اولی العزم و قد کانت ابراهیم علیه السّلام نبیّا و لیس بامام حتّی قال اللّه تعالی إِنِّی جاعِلُک‌َ لِلنّاس‌ِ

صفحه : 401
إِماماً قال‌َ وَ مِن ذُرِّیَّتِی قال‌َ لا یَنال‌ُ عَهدِی الظّالِمِین‌َ
«1»
در اینکه حدیث امام علیه السّلام برای انبیاء چهار مرتبه قائل میگردد لکن سه مرتبه آن را بیشتر بیان نفرموده شاید مقصود از مرتبه چهارم مرتبه ختمیت باشد که سیّد و نبی ما محمّد بن عبد اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم مخصوص باین مقام گردیده که فوق او در بشر مقامی نیست اینکه است که خدای جلیل در بسیاری از آیات رسول رحمت خود را بمرتبه نبوّت مطلقه که شامل تمام مراتب نبوّت و ولایت میگردد مخصوص گردانیده.
و در اربعین الهاشمیه ذیل حدیث نهم اندازه‌ای راجع بهمین حدیث بحث نمودیم بآن جا مراجعه شود.
و نظر بهمین ولایت مطلقه او است که در آیه او را مخاطب ساخته و حضرتش را مأمور میگرداند که در مقام تبلیغ رسالت بتمام قوی بشمشیر با کفّار مبارزه بنماید و بزبان و تکلیفات شاقّه با منافقین که بظاهر ایمان آورده‌اند و بباطن منکرند محاجّه نماید و سخت گیری کند و نهی فرموده از اینکه اینان طرف لطف تو واقع گردند زیرا که آنها اهل جهنّم میباشند.
ضَرَب‌َ اللّه‌ُ مَثَلًا لِلَّذِین‌َ کَفَرُوا امرَأَت‌َ نُوح‌ٍ وَ امرَأَت‌َ لُوطٍ کانَتا تَحت‌َ عَبدَین‌ِ مِن عِبادِنا صالِحَین‌ِ فَخانَتاهُما فَلَم یُغنِیا عَنهُما مِن‌َ اللّه‌ِ شَیئاً
-----------------------------------
(1) [منبأ فی نفسه] آن کسی است که علوم و معارف بدون ترتیب عادی در قلبش ریزش نماید و نه ملک حامل وحی را ببیند و نه صدای ملک را بشنود مثل لوط که در روایت تصریح شده و چنین کسی امام دیگری نیست بلکه در اخذ احکام محتاج بامام است. مرتبه دوم از مراتب نبوت اینکه است که در خواب ملک را ببیند و صدای او را نیز بشنود لکن در بیداری نه ملک را ببیند و نه صدای ملک را بشنود مثل یونس با اینکه برای صد هزار نفر رسول بود باز در تکمیل جنبه روحانی محتاج بامام بوده. مرتبه سوم اینکه است که ملک را در خواب ببیند و صدای او را هم بشنود و در بیداری ملک را معاینه نماید چنین کسی امام است مثل اولی العزم و از حدیث چنین معلوم میشود که اینکه مرتبه سوم از حیث درجه و مقام دو مرتبه دارد مرتبه اول اولو العزمی دوم مرتبه خاتمیت

صفحه : 402
وَ قِیل‌َ ادخُلَا النّارَ مَع‌َ الدّاخِلِین‌َ در اینکه آیه در مقام تنبیه کفّار برآمده که گمان نکنید که عمل خیر کسی بشما نفع بخشد و شاید مقصود از (کفروا) در آیه کفّار قریش باشند که ممکن است آنان چنین گمان کرده باشند که بسبب قرابتشان برسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نجات می‌یابند و لو آنکه مطیع او نگردند.
یا آنکه چنانچه فخر رازی آن سنّی متعصّب در تفسیر کبیر گوید، اینکه دو مثال (زن نوح و زن لوط) و آن دو مثال بعد (زن فرعون و مریم) تعریض به امی المؤمنین حفصه و عایشه است که چون اینکه دو زن از حق خودشان تعدی مینمودند اینکه آیه آنان را تهدید مینماید بغلیظترین و شدیدترین وجهی که در باره آنها توان اجراء نمود زیرا که آنان را مثال کفّار قرار داده. (پایان) مفسرین گویند نام زن نوح واغله بوده و زن لوط واهله یا واعله نام داشته و خیانت اینکه دو زن بزنا نبوده.
و بروایت إبن عباس هیچ زنی از زنهای پیمبران زناکار نبودند و در روایت صحیح آمده که زن نوح بمردم میگفت نوح دیوانه است حالات او را من بهتر میدانم، و زن لوط قوم را از مهمانهای لوط خبر داد تا مهمانان را رنجه دادند و هر کس بوی ایمان میآورد بظلمه خبر میداد تا آنکه او را میگرفتند و میکشتند اینکه بود که زن نوح بطوفان غرق شد و بر سر زن لوط سنگ بارید.
آری گویا خداوند در مقام توهین اینکه دو زن عایشه و حفصه برآمده و آنان را در ردیف زن نوح و زن لوط بشمار آورده که همین طوری که آنها همسر دو رسول مرسل بودند و چون بشوهرشان خیانت نمودند با کفّار داخل جهنّم میگردند شما دو زن نیز اگر نبی اکرم ما را برنجانید و اطاعت نکنید از اهل جهنم خواهید بود.
وَ ضَرَب‌َ اللّه‌ُ مَثَلًا لِلَّذِین‌َ آمَنُوا امرَأَت‌َ فِرعَون‌َ إِذ قالَت رَب‌ِّ ابن‌ِ لِی عِندَک‌َ بَیتاً

صفحه : 403
فِی الجَنَّةِ وَ نَجِّنِی مِن فِرعَون‌َ وَ عَمَلِه‌ِ وَ نَجِّنِی مِن‌َ القَوم‌ِ الظّالِمِین‌َ در آیه بالا زن نوح و زن لوط را مثال آورده برای کافرین که بدانند هر کس گرفتار عمل خودش میباشد بانتساب بغیر و لو پیمبر باشد نجات پیدا نمی‌نماید.
و در اینکه آیه اخیر زن فرعون و در آیه بعد مریم (ع) را مثال آورده برای مؤمنین که بدانند عمل بد کسی ضرر بکس دیگر نمیزند قوله تعالی وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزرَ أُخری«1» و قوله تعالی فَمَن یَعمَل مِثقال‌َ ذَرَّةٍ خَیراً یَرَه‌ُ وَ مَن یَعمَل مِثقال‌َ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَه‌ُ«2».
زن فرعون آسیه نام داشت گویند آسیه عمّه حضرت موسی علیه السّلام بود وقتی معجزه عصا را دید ایمان آورد و مدّتی ایمان خود را مخفی گردانید وقتی فرعون بر آن مطلع گردید آنچه باو اصرار نمود که از دین حق برگردد فائده نبخشید تا آنکه امر نمود او را بچهار میخ بستند و در آفتاب انداختند پس از آن فرعون گفت سنگی بر سینه وی گذارید وقتی آسیه سنگ را دید در مقام مناجات گفت خدایا در بهشت نزد خودت خانه‌ای بمن عنایت کن و مرا از قوم ستمکاران نجات ده خداوند دعای او را قبول نمود و پیش از آنکه سنگ بسینه او اصابت نماید قبض روح شد و الم سنگ را نچشید.
وَ مَریَم‌َ ابنَت‌َ عِمران‌َ الَّتِی أَحصَنَت فَرجَها فَنَفَخنا فِیه‌ِ مِن رُوحِنا وَ صَدَّقَت بِکَلِمات‌ِ رَبِّها وَ کُتُبِه‌ِ وَ کانَت مِن‌َ القانِتِین‌َ (و مریم) عطف (بامرأة فرعون) است الفرج و الفرجه در لغت بمعنی شقّه نمودن و شکافتن و دو قسمت نمودن چیزی است مثل شکاف پیدا نمودن دیوار که
-----------------------------------
(1) سوره انعام آیه 164 در قیامت هر کس از عمل خود بهره‌مند میگردد وبال عمل کسی بگردن دیگری نیست.
(2) کسی که مثقال و ذره‌ای عمل خیر کند آن را میبیند و کسی که مثقال ذره‌ای عمل بد کند آن را میبیند سوره زلزال آیه 7 و 8.

صفحه : 404
گویند فرجه پیدا نمود و در عورت بطور استعاره استعمال شده مثل قوله تعالی که در جمله اوصاف مؤمنین فرموده الَّذِین‌َ هُم لِفُرُوجِهِم حافِظُون‌َ و همین آیه بالا که در باره مریم علیه السّلام فرموده الَّتِی أَحصَنَت فَرجَها یعنی مریم خود را از زنا و شوهر نگاه داشت و چون بشری او را مس‌ّ ننموده بود و از تمام کثافات ظاهری و باطنی پاک بود لایق فَنَفَخنا فِیه‌ِ مِن رُوحِنا گردید و اضافه روح که فرموده مِن رُوحِنا اضافه تشریفیه است.

(و مریم را در اینکه آیه بچند صفت حمیده ستوده)

اول- (احصنت فرجها) خود را از زنا و غیره حفظ نمود.
دوم- وَ صَدَّقَت بِکَلِمات‌ِ رَبِّها مریم بکتابهای آسمانی و کلمات پروردگارش ایمان داشت شاید مقصود از کلمات کلماتی باشد که بطور الهام بقلب مبارکش فرود میآید زیرا که حضرتش صدّیقه و معصومه بود و قلب پاکی که خالی از کثافات نفسانی باشد قابل تجلّیات انوار علوم و معارف میگردد اینکه بود که مریم علیه السّلام بآن صفا و طهارت قلبش میفهمید کلماتی را که از مصدر صدق بقلبش فرود میآمد و بآن تصدیق مینمود.
سوم- وَ کانَت مِن‌َ القانِتِین‌َ در مقام عبودیت و فرمانبرداری استقامت مینمود و چون موصوف باین صفات نیکو بود لایق آن گردید که از جانب پروردگارش محل نفخه روح پاک (پیمبر اولو العزم) حضرت مسیح گردد.
گمان نشود که مقصود از (روحنا) در آیه اینکه باشد که خداوند از روح خود یا نفس خودش نفخه بفرج مریم دمیده باشد (تعالی اللّه عن ذلک علوا کبیرا).
بلکه مقصود از روحی که نسبت بخودش داده یا اضافه تشریفیه است چنانچه گفته شد مثل کعبه و مسجد را که خانه خدا نامند.
یا مقصود از روح آن روح اعظم باشد که اول ما خلق اللّه بشمار میرود و اول چیزی است که مشمول رحمت و فیض منبسط و رحمت رحمانی گردیده و بتمام

صفحه : 405
موجودات احاطه نموده و از آن روح اعظم بامر الهی نفخه‌ای بمریم دمیده شد و بحضرت عیسی مسیح علیه السّلام حامله گردید.
و برای رفع تهمت از مریم صدیقه (ع) که نسبت زنا باو داده نشود در مقام شرافت او برآمده که ما از آن روح اعظم بدون واسطه بشری و معدّات خارجی نفخه بمریم دمیدیم.
اینک جزء پنجم از تعداد تألیف تفسیر کنز العرفان یا مخزن العرفان در علوم قرآن بپایان رسید، از سوره الرّحمن الی آخر سورة التحریم بقلم کمترین خادمه‌ای از خدّام آل رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و کوچکترین ذره‌ای از ذراری بتقول و امة من اماء اللّه تعالی در روز پنجشنبه 25 شهر ربیع الاولی 1383 هجری قمری مطابق 24 مرداد ماه 1342 شمسی (و هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن و هو بکل شی‌ء علیهم) و السلام علی من اتبع الهدی

جلد سیزدهم

اشاره

جزو بیست و پنجم از سوره (الزخرف) الی آخر سوره (القمر) بقلم:
کمترین خادمه‌ای از خدام آل رسول (ص) و کوچکترین ذریه‌ای از ذراری بتول (ع) و امة من اماء اللّه تعالی

صفحه : 2
هدف عالی هستی و روح حقیقت و صداقت در خلال کلمات روح افزای الهی نمایان است‌

‌سورة الزخرف‌

اشاره

تسع و ثمانون آیة و هی مکیة

[سوره الزخرف (43): آیات 1 تا 21]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
حم (1) وَ الکِتاب‌ِ المُبِین‌ِ (2) إِنّا جَعَلناه‌ُ قُرآناً عَرَبِیًّا لَعَلَّکُم تَعقِلُون‌َ (3) وَ إِنَّه‌ُ فِی أُم‌ِّ الکِتاب‌ِ لَدَینا لَعَلِی‌ٌّ حَکِیم‌ٌ (4)
أَ فَنَضرِب‌ُ عَنکُم‌ُ الذِّکرَ صَفحاً أَن کُنتُم قَوماً مُسرِفِین‌َ (5) وَ کَم أَرسَلنا مِن نَبِی‌ٍّ فِی الأَوَّلِین‌َ (6) وَ ما یَأتِیهِم مِن نَبِی‌ٍّ إِلاّ کانُوا بِه‌ِ یَستَهزِؤُن‌َ (7) فَأَهلَکنا أَشَدَّ مِنهُم بَطشاً وَ مَضی مَثَل‌ُ الأَوَّلِین‌َ (8) وَ لَئِن سَأَلتَهُم مَن خَلَق‌َ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌َ لَیَقُولُن‌َّ خَلَقَهُن‌َّ العَزِیزُ العَلِیم‌ُ (9)
الَّذِی جَعَل‌َ لَکُم‌ُ الأَرض‌َ مَهداً وَ جَعَل‌َ لَکُم فِیها سُبُلاً لَعَلَّکُم تَهتَدُون‌َ (10) وَ الَّذِی نَزَّل‌َ مِن‌َ السَّماءِ ماءً بِقَدَرٍ فَأَنشَرنا بِه‌ِ بَلدَةً مَیتاً کَذلِک‌َ تُخرَجُون‌َ (11) وَ الَّذِی خَلَق‌َ الأَزواج‌َ کُلَّها وَ جَعَل‌َ لَکُم مِن‌َ الفُلک‌ِ وَ الأَنعام‌ِ ما تَرکَبُون‌َ (12) لِتَستَوُوا عَلی ظُهُورِه‌ِ ثُم‌َّ تَذکُرُوا نِعمَةَ رَبِّکُم إِذَا استَوَیتُم عَلَیه‌ِ وَ تَقُولُوا سُبحان‌َ الَّذِی سَخَّرَ لَنا هذا وَ ما کُنّا لَه‌ُ مُقرِنِین‌َ (13) وَ إِنّا إِلی رَبِّنا لَمُنقَلِبُون‌َ (14)
وَ جَعَلُوا لَه‌ُ مِن عِبادِه‌ِ جُزءاً إِن‌َّ الإِنسان‌َ لَکَفُورٌ مُبِین‌ٌ (15) أَم‌ِ اتَّخَذَ مِمّا یَخلُق‌ُ بَنات‌ٍ وَ أَصفاکُم بِالبَنِین‌َ (16) وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُم بِما ضَرَب‌َ لِلرَّحمن‌ِ مَثَلاً ظَل‌َّ وَجهُه‌ُ مُسوَدًّا وَ هُوَ کَظِیم‌ٌ (17) أَ وَ مَن یُنَشَّؤُا فِی الحِلیَةِ وَ هُوَ فِی الخِصام‌ِ غَیرُ مُبِین‌ٍ (18) وَ جَعَلُوا المَلائِکَةَ الَّذِین‌َ هُم عِبادُ الرَّحمن‌ِ إِناثاً أَ شَهِدُوا خَلقَهُم سَتُکتَب‌ُ شَهادَتُهُم وَ یُسئَلُون‌َ (19)
وَ قالُوا لَو شاءَ الرَّحمن‌ُ ما عَبَدناهُم ما لَهُم بِذلِک‌َ مِن عِلم‌ٍ إِن هُم إِلاّ یَخرُصُون‌َ (20) أَم آتَیناهُم کِتاباً مِن قَبلِه‌ِ فَهُم بِه‌ِ مُستَمسِکُون‌َ (21)

صفحه : 3

(ترجمه)

سوره زخرف 89 آیه است و در مکه فرود آمده
(بنام ایزد هستی بخش صاحب رحمت عام و خاص)
(حم)
قسم بکتاب ظاهر و روشن (قرآن)
بحقیقت ما آن کتاب مبین را (بلغت) عرب قرار دادیم شاید شما در آن تعقّل نمائید (3)
و محققا اینکه کتاب در ام الکتاب (دفتر آفرینش که در آن همه چیز ثبت گردیده) نزد ما است و هر آینه (قرآن) بلند مرتبه و مشتمل بر حکمت بسیار است (4)
آیا باز داریم شما را از قرآن (و شما را از فیض آن محروم گردانیم) زیرا که شما جماعتی میباشید (که در لجاجت) اسراف میکنید (5)
و چه بسیار که ما فرستادیم پیمبرانی در اوائل (زمان پیشین) (6)
و نیامد بر آنها پیمبری مگر آنکه باو استهزاء و سخریه مینمودند (7)
پس ما هلاک گردانیدیم از آنها کسانی را که در قوت و توانایی شدیدتر و سخت‌تر بودند و در مواضعی از قرآن قصه پیشینیان گذشته (8)
ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم اگر از اینکه مشرکین سؤال کنی کی آسمان و زمین را آفریده البته آنان (در پاسخ) گویند آنها را خدای غالب عالم توانا آفریده (9)
و خدا آن کسی است که برای شما زمین را گهواره

صفحه : 4
قرار داده و برای شما راههایی در زمین مقرر نموده شاید شما هدایت یابید (10)
و خدا آن کسی است که از آسمان فرود آورد آب (باران را) باندازه معین و بآب زنده گردانیدیم زمین‌های مرده را همین طور (شما را پس از مردن زنده میگردانیم) و بیرون می‌آئید (11)
و خدا آن کسی است که تمام زوج‌ها را آفریده و برای شما قرار داده از کشتی‌ها و چهار پایان آنچه را که سوار می‌شوید (12)
تا اینکه بر پشت آنها سوار شوید پس از آن متذکر گردید نعمت پروردگار خود را و بگوئید منزه است (از هر عیب و نقصی) آن کسی که برای ما اینکه موجودات را مسخر گردانیده (و بگوئید) ما چنین قدرتی نداشتیم که اینکه موجودات را مطیع خود گردانیم (13)
و محققا ما بسوی پروردگار خود بازگشته‌گانیم (14)
(کفار با آنکه اعتراف دارند که آفریننده آسمانها و زمین خداست) از بندگانش برای او جزء قرار میدهند و ملائکه را دختران خدا مینامند) بحقیقت انسان آشکارا کفران میورزد و ناسپاس است (15)
آیا خدا از بین مخلوقاتش برای خود دختران انتخاب نموده و شما را برگزیده و فضیلت داده به پسران (16)
وقتی بیکی از کفار بشارت داده شود بآنچه از برای (خدای) رحمن مثلی زده شد روی وی از شدت غیظ و غضب سیاه میگردد (17)
آیا کسی که در تزیین و آراستگی و جلوه‌گری (یعنی دختران) نشو و نما نموده و در مقام مخاصمه و مجادله غیر روشنند (یعنی) نتوانند طرف را ملزم گردانند (و اثبات حق خود نمایند) آنان را دختران خدا مینامند (18)
و ملائکه که بندگان پروردگار رحمانند دختران می‌نامند (آیا) در وقت خلقت آنها حاضر بودند بزودی نوشته میشود شهادت آنها (و در روز حساب از آنان سؤال میشود) (19)
کفار گفتند اگر خدا میخواست ما عبادت آنها را نمیکردیم (در صورتی که آنان علم بگفتارشان ندارند) آنها نیستند مگر دروغگویان (20)
آیا پیش از قرآن برای (کفار) کتابی و نوشته‌ای از طرف (ما) آمده و بآن تمسک نموده‌اند (21)

صفحه : 5

توضیح آیات‌

حم وَ الکِتاب‌ِ المُبِین‌ِ راجع به (حم) در سوره‌های بعد گفتاری از مفسرین نقل شده که (حم) اسم سوره یا قسم یا اشاره باسماء الحسنی مثل حمید، مجید، حنان، منان، حافظ، ماجد و امثال اینها است.
لکن چنانچه گفته میشود ظاهرا تمام حروف هجاء که در اوّل بعضی از سوره‌ها است رمز است بین حق تعالی و رسولش و از متشابهات قرآن بشمار میرود و علمش نزد خدا و راسخین فی العلم است پس سکوت در آن اولی است.
و او، قسم سوگند بکتاب ظاهر و هویدا یعنی قرآن که هم از حیث الفاظ و فصاحت و بلاغت ظاهر است که چنین کلامی از عهده بشر خارج است و هم از حیث معانی و اسرار و رموز منطوی در آن و کسی که اندک تدبّری در آیات قرآنی بنماید تصدیق مینماید که دانشمندترین و متبحرترین از عقلاء بشر بکوچکترین اسرارش پی نبرند هر چند کمال جدیت و سعی و کوشش در فهم آن بنمایند و نیز احکام و قوانینش ظاهر و هوید است.
إِنّا جَعَلناه‌ُ قُرآناً عَرَبِیًّا لَعَلَّکُم تَعقِلُون‌َ اینکه جمله جواب قسم است یعنی قسم بقرآن که آن را عربی قرار دادیم شاید شما عربها چون زبان خودتان است در معانی و اسرار آن تدبر نمائید.
اینکه قرآن بزبان عربی فرود آمده در آن اسراری نهفته است، یکی زبان عربی فصیح‌ترین و جامع‌ترین زبانها است و بتصدیق دانشمندان روی قاعده جامع و مضبوطی وضع گردیده و مطلب هر قدر هم مهم باشد تاب تحمل آن را دارد و دیگر نظر بقوله تعالی (وَ أَنذِر عَشِیرَتَک‌َ الأَقرَبِین‌َ) پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم مأمور گردید که اول نزدیکان خود را هدایت نماید و آنان قریش و عربی لسان بودند اینکه بود که قرآن بزبان آنها فرود آمد و البته اسرار دیگری نیز دارد که اهلش میدانند

صفحه : 6
وَ إِنَّه‌ُ فِی أُم‌ِّ الکِتاب‌ِ لَدَینا لَعَلِی‌ٌّ حَکِیم‌ٌ در اینکه آیه سه صفت دیگر از اوصاف قرآن را تذکر میدهد.
(اوّل) اینکه قرآن قبل از فرود آمدن آن در اینکه نشئه طبیعت در ام‌ّ الکتاب و دفتر آفرینش یا لوح محفوظ ثبت گردیده و نزد ما حاضر است.
(دوم) بزرگ مرتبه است و بر تمام کتابهای آسمانی علوّ و برتری دارد و ناسخ و جامع تمام آنها است و تا قیامت بین افراد بشر ابراز فعالیت مینماید و نسخ پیرامون آن نمیگردد.
(سوم) قرآن حکیم است یعنی ظاهر کننده حکمت است و تمام احکام و قوانین آن روی میزان عقل و منطق استوار گردیده و آیات آن منطبق با براهین عقلی است و روی نقطه وسط اعتدال قرار گرفته اینکه است که تمام عقلاء و حکماء عالم اگر اندکی در آن تدبّر نمایند در مقابل آن زانو میزنند و اعتراف مینمایند که از نزد مبدء حکیم فرود آمده.
أَ فَنَضرِب‌ُ عَنکُم‌ُ الذِّکرَ صَفحاً أَن کُنتُم قَوماً مُسرِفِین‌َ آیه عطف بآیه بالا است (أ فنضرب) استفهام و در مقابل انکار است که آیا شما را در جهالت واگذاریم و قرآن را از شما باز داریم تا از اینکه فیض محروم مانید زیرا که در کفر و عناد زیاد روی میکنید و در وادی گمراهی سرگردان و بر انکار حق اسراف مینمائید.
شاید اشاره باین باشد که اگر چه شما کفار در لجاجت و انکار زیاده روی میکنید و اینکه کلام معجزه نمایی که از منبع فیض رحمانی ترشّح نموده و برای هدایت و سعادت شما فرود آمده از آن اعراض مینمائید لکن با اینکه حال برای اتمام نعمت و اینکه حجّت بر خلق تمام گردد و چون خدای تعالی دائم الفضل و کثیر الاحسان است منع فیض نمیکند و قرآن را در میان شما باقی میگذارد.
وَ کَم أَرسَلنا مِن نَبِی‌ٍّ فِی الأَوَّلِین‌َ- وَ ما یَأتِیهِم مِن نَبِی‌ٍّ إِلّا کانُوا بِه‌ِ یَستَهزِؤُن‌َ فَأَهلَکنا أَشَدَّ مِنهُم بَطشاً وَ مَضی مَثَل‌ُ الأَوَّلِین‌َ

صفحه : 7
برای تسلی دل رسول خود و تهدید مشرکین تذکر میدهد که ای محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم چه بسیار پیغمبرانی در میان پیشینیان که مشرک و مسرف بودند فرستادیم و کفر آنان ما را از فرستادن پیغمبران مانع نگردید و نیامد از نزد ما برای کفار پیشینیان هیچ پیغمبری مگر آنکه مردمان آن ملّت او را مسخره و استهزاء مینمودند اینکه بود که بکیفر اعمال آنها قویترین آنان را هلاک گردانیدیم و شوکت و قوّت آنان ما را عاجز نگردانیده و چندین جا در قرآن حکایت پیشینیان که با پیغمبرانشان چه کردند و چگونگی عذاب آنها را تذکر میدهد برای آنکه بقیه متنبه گردند.
وَ لَئِن سَأَلتَهُم مَن خَلَق‌َ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌َ لَیَقُولُن‌َّ خَلَقَهُن‌َّ العَزِیزُ العَلِیم‌ُ خطاب متوجّه برسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم است که ای محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم اگر از اینکه کفار و مشرکین سؤال کنی چه کسی آسمانها و زمین را آفریده البته بدون تامل میگویند خدای دانای غالب و قاهر آنها را آفریده.
اشاره به اینکه چون فطرت بشر بر توحید است بهمان فطرت اولیّه خود بوجود خالق یکتا شهادت می‌دهد زیرا که عقل شاهد بر اینکه است که هیچ بنائی بی بنّاء و هیچ حرکتی بدون محرّک و هیچ حادثی بدون محدث تحقق نخواهد پذیرفت انسان وقتی بوجود خود نظر میکند که از نیستی بهستی و از عدم بوجود آمده و نیز نظر میکند باین نظام مرتب آفرینش و اینکه کاخ مجلل پهناور جهانی و رموز آفرینش که از سرتاسر عالم خلقت هویدا و پدیدار است و همه تحت قوانین معینی اداره میشوند در چنین حالی چگونه وی را میسر است که بموجود خالق یکتا اعتراف ننماید لکن با اینکه اعتراف انسان (ظلوما جهولا) از غایت جهل و بی‌خردی بتها و چیزهای دیگر را در عبادت شریک خدا قرار میدهد و بعقل ناقص خود چنین توهم می‌کند که غیر خدا چیزی مؤثر و کاری از دست آنان برمی‌آید.
و شاید سرّ اینکه هر طائفه و ملّتی در طریق عبادت و شناسایی حق تعالی تمسک بچیزی نموده اینکه باشد که از یک طرف بفطرت اوّلیه خود قلب و دلشان نگران بتوحید است و از آن طرف عقل بشر کوتاه است بخودی خود و بطور مستقیم

صفحه : 8
بدون قائد و پیشوا و رهنمایی که اینکه راهرا رفته و برگشته و برای هدایت خلق از طرف حق تعالی مبعوث گردیده بطریق مستقیم نتوانند بسوی مبدءشان سلوک نمایند و زیر بار پیمبران هم نمیروند اینکه است که مسلما براه کج افتاده گمراه میگردند

همه را دیده برویت نگرانست و لیکن خود پرستان بحقیقت نشناسند خدا را
و آیه در مقام الزام بچنین مردمانی است که تابع پیمبران نمیشوند و در مقابل رب‌ّ جلیل که هر کس بفطرت اولیّه خود شاهد بر آن است و تمام موجودات علوی و سفلی مخلوق و مسخّر امر تکوینی اویند چگونه بمخلوق ضعیفی تمسک نموده و آن را که ضعیف‌تر و بیمقدارتر از خود آنها است چون جمادات پناهنده گردیده و آن را معبود خود قرار میدهند.
الَّذِی جَعَل‌َ لَکُم‌ُ الأَرض‌َ مَهداً وَ جَعَل‌َ لَکُم فِیها سُبُلًا لَعَلَّکُم تَهتَدُون‌َ وَ الَّذِی نَزَّل‌َ مِن‌َ السَّماءِ ماءً بِقَدَرٍ فَأَنشَرنا بِه‌ِ بَلدَةً مَیتاً کَذلِک‌َ تُخرَجُون‌َ پس از آن ذات متعال در مقام توحید افعال برآمده و خود را بآثار که دلیل (انّی) و از اثر پی بمؤثر بردن است معرّفی مینماید.
و تذکر میدهد آن خدایی که شما معترفید خالق آسمانها و زمین است او خالق و پدید آورنده همه چیز است و از روی فضل و بخشش زمین را برای شما گهواره قرار داده تشبیه بگهواره شاید اشاره بحرکت دوری زمین است همین طوری که گهواره رفت و آمد میکند بنا بر کشف جدید زمین هم علی الدوام بدور خود میچرخد و رفت و آمد میکند.
چون علمای هیئت قدیم همگی آنان چنین گمان میکردند که زمین ساکن و هیچ حرکت ندارد و هر شبانه روزی یک دفعه خورشید بدور زمین میگردد و از گردش خورشید بدور زمین شب و روز پدید میگردد.
اینکه بود که مفسّرین (مهد) را بسکونت و آرامش تفسیر نموده‌اند در صورتی که (مهد) که بمعنی گهواره‌ایست که برای اطفال تهیّه مینمایند آن است که برفت و آمد آن طفل آرامش پیدا نماید و بنا بر صحت اینکه کشف جدید اینکه خود یکی از

صفحه : 9
معجزات و اسرار قرآن بشمار میرود زیرا که در آن وقت احدی چنین گمانی نداشت که زمین حرکت دوری میکند.
و دیگر از تفضلات خالق متعال اینکه است که در زمین راههایی قرار داده که بشر نظام زندگانی خود را بآسانی فراهم نماید.
و دیگر از تفضلات او است که بقدر معین از آسمان آب فرود می‌آورد که زمین مرده فصل زمستان در موقع بهار زنده و سبز و خرم گردد.
(کَذلِک‌َ تُخرَجُون‌َ) همین طوری که زمین مرده که در زمستان اثری از وی نمایان نیست در بهار از خمودی بیرون میآید و گویا روح تازه‌ای در آن پدید میگردد شما افراد بشر نیز در قیامت تحوّل نموده و حیات دیگری و زندگانی همیشگی بشما بخشوده میگردد.
در بسیاری از آیات زنده شدن در قیامت را تشبیه مینماید بد و حالتی که برای زمین در فصل زمستان و تابستان پدید میگردد، شاید سرّش اینکه باشد که همین طوری که زمین در زمستان بعینه باقی است منتهی آثارش که بروز نباتات و گیاه‌ها است از آن مفقود گردیده آنهم نه بکلی فاقد اثر شده باشد بلکه برای اینکه است که بقدرت و حکمت قادر متعال در زمستان آب و حرارت و دانه را در باطن خود پرورش دهد و در تابستان بصورت گیاه و نباتات سر درآورد و بثمر برسد.
انسان نیز بمردن فانی نمی‌گردد بلکه آثارش از اینکه عالم قطع میگردد و تمام آثار و اعمال و افعالش که در ایّام حیات دنیوی کسب نموده و بفعلیت رسیده و بآن تحقق یافته و در باطنش مخفی گردیده نموّ می‌نماید و در روز موعود که آخرین سیر انسانی است از خمودی بیرون آمده و باراده قادر متعال حیات دیگری که جامع تمام مراتب سیر او بشمار میرود بوی بخشوده می‌گردد آن وقت است که ثمره و میوه وجودش ظاهر میگردد اگر در مزرعه وجودش تخم حشیش و گیاه تلخ بی‌ثمر پاشیده مسلما در قیامت که موقع درو و نتیجه گرفتن است همان سبز گردیده (گندم از گندم بروید جو ز جو):

صفحه : 10

دهقان سالخورده چه خوش گفت با پسر کی نور چشم من بجز از کشته ندروی
وَ الَّذِی خَلَق‌َ الأَزواج‌َ کُلَّها وَ جَعَل‌َ لَکُم مِن‌َ الفُلک‌ِ وَ الأَنعام‌ِ ما تَرکَبُون‌َ لِتَستَوُوا عَلی ظُهُورِه‌ِ ثُم‌َّ تَذکُرُوا نِعمَةَ رَبِّکُم إِذَا استَوَیتُم عَلَیه‌ِ وَ تَقُولُوا سُبحان‌َ الَّذِی سَخَّرَ لَنا هذا وَ ما کُنّا لَه‌ُ مُقرِنِین‌َ وَ إِنّا إِلی رَبِّنا لَمُنقَلِبُون‌َ و نیز ذات متعال در مقام عموم قدرت خود ببشر تذکر میدهد که هیچ نر و ماده‌ای نیست مگر آنکه ما آن را آفریده‌ایم و با هم جفت گردانیده‌ایم چنانچه در جای دیگر گفته شد تمام موجودات از نر و ماده تشکیل یافته‌اند حتی مواد اولیه که در محل خود ثابت گردیده که از دو عنصر مثبت و منفی که بمنزله نر و ماده در حیوانات میباشند ترکیب گردیده شده‌اند و وحدت حقیقی و فردیت واقعی منحصر بذات (واجب الوجود تعالی است).
و نیز پس از آنکه بباقی تفضّلاتی که برای انتفاع بشر مهیا نموده مثل کشتیها که بآسانی توانند از روی آب گذر نمایند و چهارپایان که برای سواری و باقی احتیاجات بشر مهیا گردانیده امر میفرماید که وقتی بپشت کشتی و نیز بپشت چهارپایان سوار گردیدید متذکر گردید که اینها نعم پروردگار شما است و بگوئید منزه و مبرا است از هر عیب و نقص آن خدایی که اینکه موجودات ارضی و سمائی را برای آسایش ما مسخر گردانیده و ماها عاجز و ناتوان هستیم و چنین قدرتی را نداشتیم که برای نفع خود چنین موجودات عظیمی را مسخر خود گردانیم، غرض آنکه در همه حال متذکر حق تعالی و نعمت‌های بی‌پایان او باشید و از یاد ولی نعمت خود غافل نگردید.
(وَ إِنّا إِلی رَبِّنا لَمُنقَلِبُون‌َ) و نیز بگوئید ما بسوی پروردگارمان بازگشت مینمائیم اشاره به اینکه لازمه اعتراف بمبدء اعتراف بمعاد است کسی که در امر خلقت تدبر بنماید (و بعلم الیقین) اعتراف کند که خدای متعال تمام موجودات را برای نشو و ارتقاء بشر مسخّر نموده و برای هر موجودی غایت و فائده‌ای قرار داده برای اینکه بشر بمنتهای کمال لایق بخود برسد البته اعتراف می‌نماید که همانطوری که برای هر چیزی فائده و غایتی است که بایستی بآن برسد انسان هم نیز که غایت الغایات

صفحه : 11
است بایستی بغایت وجود خود و کمال لایق بخود که بازگشت و رجوع بمبدء است نائل گردد و آن در قیامت کبری که آخرین سیر بشر است انجام میگیرد و بازگشت بحق تعالی برای مؤمنین نیکو کار فوز برحمت رحمانی و رحمت رحیمی است که دو اسم از اسماء الحسنی و اوصاف جمال او است لکن بازگشت کفار و منافقین بسوی غضب و اسم شدید العقاب و قهار و غیر آن است.
وَ جَعَلُوا لَه‌ُ مِن عِبادِه‌ِ جُزءاً إِن‌َّ الإِنسان‌َ لَکَفُورٌ مُبِین‌ٌ، أَم‌ِ اتَّخَذَ مِمّا یَخلُق‌ُ بَنات‌ٍ وَ أَصفاکُم بِالبَنِین‌َ آیه راجع بجهالت و بیخردی کفار است که اولا مخلوق خدا را جزء او قرار می‌دهند چنانچه ملائکه را که مخلوق خدا میباشند دختران خدا مینامیدند و اینکه نسبت ناروا کفریست آشکار و ثانیا بهمزه انکار (ام اتخذ) در مقام سرزنش آنها برآمده که چگونه مخلوق ضعیف‌تر را نسبت بخدا می‌دهند آیا سزاوار است که خدا از میان مخلوقات برای خود دختران را انتخاب نماید و شما را برگزیند و فضیلت دهد بپسران و اینکه طور نسبت ناروا کمال سفاهت و نفهمی آنها را میرساند زیرا که اولاد، دختر باشد یا پسر جزء پدر و مادر است و از آنها زائیده شده، و واجب الوجود مبدء عالم است و واحد واحد و بسیط الحقیقة و منزّه و مبرّا از جسم و جسمانیات است چنانچه خودش خود را توصیف نموده بقوله (لَم یَلِد وَ لَم یُولَد وَ لَم یَکُن لَه‌ُ کُفُواً أَحَدٌ) اینکه است که در آخر آیه بالا می‌فرماید بحقیقت انسان علانیه کفران می‌ورزد.
وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُم بِما ضَرَب‌َ لِلرَّحمن‌ِ مَثَلًا ظَل‌َّ وَجهُه‌ُ مُسوَدًّا وَ هُوَ کَظِیم‌ٌ أَ وَ مَن یُنَشَّؤُا فِی الحِلیَةِ وَ هُوَ فِی الخِصام‌ِ غَیرُ مُبِین‌ٍ در مقام مذمّت کفار است که وقتی بیکی از آنان بشارت و خبر می‌دادند باولاد دختری که آن را برای خدا مثل قرار میدادند یعنی دختران خدا مینامیدند روی وی ار غیض و غضب سیاه میگردد زیرا که دختر داشتن را بر خود عار میدانستند و از خبث باطن زنان را نسبت بخدا میدادند و دختران خدا مینامیدند.

صفحه : 12
بعد اعتراضا بآنها دو صفت از صفات نکوهیده زن را تذکر میدهد یکی آنکه طبیعت زن مایل بتزیین و در زر و زیور نشو و نما می‌نماید یعنی زن بالطبع مایل بجلوه‌گری و خود آرایی است و خود را بطلا آلات و لباسهای حریر زینت می‌دهد و شاید باین جهت لباس ابریشمی و زینت نمودن بطلا برای مردها ممنوع و حرام گردیده که با زنان فرق داشته باشند و نیز چون زن بالطبع مایل بآرایش است امر شده که زینت خود را از اجانب مخفی گرداند.
و دیگر از اوصاف زن اینکه است که فرموده (وَ هُوَ فِی الخِصام‌ِ غَیرُ مُبِین‌ٍ) غالبا زن در مورد مخاصمه و استیفاء حق خود از روی قیاس برهانی و گفتار منطقی نتواند طرف را ملزم گرداند و استیفاء حق خود بنماید بلکه بطور قیاسات جدلی غیر بیّن در مقام گفتگو بر می‌آید و اینکه دو صفت نقطه ضعف وجود و نقص عقل وی را میرساند و کفّار مخلوق ضعیف‌تر را نسبت بخدا میدهند و پسران که در نظر آنان نیرومندتر و بزرگ‌منش‌ترند نسبت بخود میدهند.
و در اینکه بطور کلّی مرد شریف‌تر و نیرومندتر و قوی‌تر از زن است حرفی نیست لکن اولا اینکه نسبت کلّی است بکلّی و درست است که اکثر مردها از حیث عقل و تدبیر و عمل شریفتر از زن بشمار میروند لکن نه آنکه هر فردی از مرد بهتر از هر فردی از زن باشد لکن چنانچه تاریخ نشان میدهد و بمشاهده و عیان دیده شده که زنهایی در عالم پدید گردیده‌اند که بمراتب بهتر از بسیاری از مردها بوده و هستند.
و ثانیا چنانچه دانشمندان گفته‌اند اگر چه مرد در عقل و دور اندیشی غالبا قوی‌تر از زن است لکن زن حسّاس‌تر از مرد است و نیز در رقّت قلبی و بعض خصوصیات زن بهتر از مرد است.
و چنانچه از سیاق آیه معلوم می‌شود ذات متعال در مقام اعتراض بکفّار است که اینها وقتی بشارت دختر بآنها داده میشد از شدّت غیض روی آنها سیاه میگردید در صورتی که خالق دختر و پسر یکی است و هر دو انسان و اولاد آنها میباشند، دیگر چرا آن فردی که بنظر شما ضعیفتر و پست‌تر است نسبت بخدا میدهید و فرد قویتر را نسبت بخود

صفحه : 13
وَ جَعَلُوا المَلائِکَةَ الَّذِین‌َ هُم عِبادُ الرَّحمن‌ِ إِناثاً أَ شَهِدُوا خَلقَهُم سَتُکتَب‌ُ شَهادَتُهُم وَ یُسئَلُون‌َ و نیز در مقام بیان آراء نکوهیده و سخنان رکیک بی‌مأخذ آنها برآمده که آنان ملائکه را که بندگان پروردگار رحمانند دختران می‌نامند آیا آنان در موقع خلقت آنها در عالم قضاء و مبدء آفرینش حاضر بودند و کیفیّت خلقت آنها را مشاهده نمودند و چگونگی آنها را که زن باشند یا مرد میدیدند بزودی شهادت و گفتار رکیک آنان نوشته میگردد و در قیامت در موقع حساب از آنها سؤال میگردد و بمجازات اعمال خود خواهند رسید.
وَ قالُوا لَو شاءَ الرَّحمن‌ُ ما عَبَدناهُم ما لَهُم بِذلِک‌َ مِن عِلم‌ٍ إِن هُم إِلّا یَخرُصُون‌َ أَم آتَیناهُم کِتاباً مِن قَبلِه‌ِ فَهُم بِه‌ِ مُستَمسِکُون‌َ کفّار و مشرکین گفتند اگر خدای رحمن میخواست که ما عبادت بتها و غیر آن را نکنیم ما عبادت نمیکردیم و ظاهرا باین سخن میخواستند خود را از گناه تبرئه نمایند و بگویند بخواست خدا و رضای او بود که ما عبادت غیر او را بکنیم.
در جواب آنها فرمود اینکه سخن آنها نیز مثل باقی سخنان رکیک آنان بدون فهم و دانش و رویّه سرزده و آنان دروغگویانند یعنی خلاف واقع میگویند و خدا کفر کافر را نخواسته چنانچه فرموده (وَ لا یَرضی لِعِبادِه‌ِ الکُفرَ) سوره (زمر) آیه (9)

[سوره الزخرف (43): آیات 22 تا 39]

اشاره

بَل قالُوا إِنّا وَجَدنا آباءَنا عَلی أُمَّةٍ وَ إِنّا عَلی آثارِهِم مُهتَدُون‌َ (22) وَ کَذلِک‌َ ما أَرسَلنا مِن قَبلِک‌َ فِی قَریَةٍ مِن نَذِیرٍ إِلاّ قال‌َ مُترَفُوها إِنّا وَجَدنا آباءَنا عَلی أُمَّةٍ وَ إِنّا عَلی آثارِهِم مُقتَدُون‌َ (23) قال‌َ أَ وَ لَو جِئتُکُم بِأَهدی مِمّا وَجَدتُم عَلَیه‌ِ آباءَکُم قالُوا إِنّا بِما أُرسِلتُم بِه‌ِ کافِرُون‌َ (24) فَانتَقَمنا مِنهُم فَانظُر کَیف‌َ کان‌َ عاقِبَةُ المُکَذِّبِین‌َ (25) وَ إِذ قال‌َ إِبراهِیم‌ُ لِأَبِیه‌ِ وَ قَومِه‌ِ إِنَّنِی بَراءٌ مِمّا تَعبُدُون‌َ (26)
إِلاَّ الَّذِی فَطَرَنِی فَإِنَّه‌ُ سَیَهدِین‌ِ (27) وَ جَعَلَها کَلِمَةً باقِیَةً فِی عَقِبِه‌ِ لَعَلَّهُم یَرجِعُون‌َ (28) بَل مَتَّعت‌ُ هؤُلاءِ وَ آباءَهُم حَتّی جاءَهُم‌ُ الحَق‌ُّ وَ رَسُول‌ٌ مُبِین‌ٌ (29) وَ لَمّا جاءَهُم‌ُ الحَق‌ُّ قالُوا هذا سِحرٌ وَ إِنّا بِه‌ِ کافِرُون‌َ (30) وَ قالُوا لَو لا نُزِّل‌َ هذَا القُرآن‌ُ عَلی رَجُل‌ٍ مِن‌َ القَریَتَین‌ِ عَظِیم‌ٍ (31)
أَ هُم یَقسِمُون‌َ رَحمَت‌َ رَبِّک‌َ نَحن‌ُ قَسَمنا بَینَهُم مَعِیشَتَهُم فِی الحَیاةِ الدُّنیا وَ رَفَعنا بَعضَهُم فَوق‌َ بَعض‌ٍ دَرَجات‌ٍ لِیَتَّخِذَ بَعضُهُم بَعضاً سُخرِیًّا وَ رَحمَت‌ُ رَبِّک‌َ خَیرٌ مِمّا یَجمَعُون‌َ (32) وَ لَو لا أَن یَکُون‌َ النّاس‌ُ أُمَّةً واحِدَةً لَجَعَلنا لِمَن یَکفُرُ بِالرَّحمن‌ِ لِبُیُوتِهِم سُقُفاً مِن فِضَّةٍ وَ مَعارِج‌َ عَلَیها یَظهَرُون‌َ (33) وَ لِبُیُوتِهِم أَبواباً وَ سُرُراً عَلَیها یَتَّکِؤُن‌َ (34) وَ زُخرُفاً وَ إِن کُل‌ُّ ذلِک‌َ لَمّا مَتاع‌ُ الحَیاةِ الدُّنیا وَ الآخِرَةُ عِندَ رَبِّک‌َ لِلمُتَّقِین‌َ (35) وَ مَن یَعش‌ُ عَن ذِکرِ الرَّحمن‌ِ نُقَیِّض لَه‌ُ شَیطاناً فَهُوَ لَه‌ُ قَرِین‌ٌ (36)
وَ إِنَّهُم لَیَصُدُّونَهُم عَن‌ِ السَّبِیل‌ِ وَ یَحسَبُون‌َ أَنَّهُم مُهتَدُون‌َ (37) حَتّی إِذا جاءَنا قال‌َ یا لَیت‌َ بَینِی وَ بَینَک‌َ بُعدَ المَشرِقَین‌ِ فَبِئس‌َ القَرِین‌ُ (38) وَ لَن یَنفَعَکُم‌ُ الیَوم‌َ إِذ ظَلَمتُم أَنَّکُم فِی العَذاب‌ِ مُشتَرِکُون‌َ (39)

صفحه : 15

(ترجمه)

بلکه کفّار گفتند چون ما حقیقتا آباء و اجداد خود را دیدیم بر ملت و طریقی (سلوک مینمایند) ما نیز بروش آنان سلوک نموده هدایت می‌یابیم (22)
و همچنین ای محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم ما پیش از تو در هیچ قریه و دهی هیچ پیمبر و رسول تهدید کننده‌ای نفرستادیم مگر آنکه متموّلین آنها گفتند بحقیقت ما پدران خود را بر ملّت و طریقه‌ای یافته‌ایم و ما بر آثار آنها پیروی کننده‌گانیم (23)
پیمبران (در پاسخ آنها) گفتند آیا شما متابعت پدران میکنید اگر چه ما برای شما ملّت و روشی آورده‌ایم که راه‌نماتر باشد از آنچه پدران خود را بر آن یافته‌اید (کفّار) گفتند محققا ما بآنچه شما فرستاده شده‌اید ناگرویدگانیم (24) (یعنی تابع شما نمیشویم)
پس ما از آنان انتقام کشیدیم، ای محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم نظر کن و ببین چگونه بود عاقبت تکذیب کنندگان (25)
ای محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم یاد کن وقتی که ابراهیم بپدرش (عمویش) و قومش گفت بدرستی من از آنچه شما عبادت میکنید بیزارم (26)
(و بندگی و عبادت نمیکنم) مگر آن کسی را که مرا آفریده و بزودی مرا بسوی حق هدایت مینماید (27)
و ابراهیم (کلمه توحید را) در اعقاب خود باقی گذاشت که شاید (پدر و قومش) از کفر بازگشت نمایند (28)
بلکه ما آن جماعت و پدران آنان را از (دنیا) متمتع و بهره‌مند گردانیدیم تا وقتی که کلمه حق (توحید) بر آنها فرود آمد و پیمبری با معجزات ظاهر و آشکار (29) (برای هدایت آنان فرستادیم)
و چون رسول با معجزات بسوی آنها آمد گفتند اینکه سحر است و ما بآن کافرانیم (30)
کفّار گفتند چرا قرآن فرود نیامد بر مردی که (بوده باشد) از یکی از دو ده و قریه‌ای باشد که شأن و منزلت آن بزرگ است (31)
(ای محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم) آیا اینکه مردم رحمت پروردگار تو را قسمت میکنند (در صورتی که) ما معاش دنیوی آنان را ما بین آنها قسمت کرده‌ایم، و بلند گردانیدیم درجات بعضی را فوق بعض دیگر تا آنکه بعضی بعض دیگر را تسخیر نموده و بکار بدارند (ای محمّد) رحمت پروردگار تو بهتر (از آن مال و ثروتی است) که جمع نموده‌اند (32)
و اگر نبود برای آنکه بایستی مردم ملّت واحده باشند (و باجتماع زندگانی نمایند) هر آینه قرار میدادیم

صفحه : 16
سقف خانه کسانی که بپروردگار رحمن کافر گردیده‌اند نقره و نردبانها که بر آن بالا روند ببام از نقره (33)
و نیز قرار میدادیم درب خانه‌های آنان و تختهایی که بر آن تکیه کنند از نقره (34)
و جواهرات و تمام اینها نیست مگر بهره اندکی از زندگانی دنیا، و آخرت و حضور یافتن نزد پروردگار تو برای پرهیزکاران است (35)
(ای محمّد) کسی که اعراض کند و چشم بپوشد از یاد پروردگار تو شیطان را بر او برگماریم و همنشین او گردانیم (36)
محققا شیاطین راه آنان را می‌بندند و آنان گمان میکنند که راه یافته شدگانند (37)
تا وقتی که در روز محشر (کافر) نزد ما آمد با همنشین خود (شیطان) گوید ای کاش بین من و تو بقدر دوری دو مشرق دوری بود و تو بد هم‌نشینی برای من میباشی (38)
(بآنها گویند) امروز هرگز دوری شما از هم نفع نمی‌بخشد زیرا که شما بخود ظلم نموده (و خود را از رحمت الهی دور گردانیده‌اید) و محققا شما در عذاب مساوی می‌باشید (39)

توضیح آیات:

اشاره

بَل قالُوا إِنّا وَجَدنا آباءَنا عَلی أُمَّةٍ وَ إِنّا عَلی آثارِهِم مُهتَدُون‌َ وَ کَذلِک‌َ ما أَرسَلنا مِن قَبلِک‌َ فِی قَریَةٍ مِن نَذِیرٍ إِلّا قال‌َ مُترَفُوها إِنّا وَجَدنا آباءَنا عَلی أُمَّةٍ وَ إِنّا عَلی آثارِهِم مُقتَدُون‌َ خدای متعال به پیمبرش خبر می‌دهد که پیش از تو پیمبرانی نفرستادیم مگر آنکه متموّلین و ثروتمندان کفّار در پاسخ سخنان هدایت آمیز آنان که میگفتند همگی شماها در راه باطل سلوک مینمائید و ما فرستاده شدگان از طرف خدای جهانیان میباشیم که شما را از کج روی بسوی طریق مستقیم ارشاد نمائیم و راه نجات و سعادتان را بشما بفهمانیم تا آنکه بدانید که خدای عالم یکی است و در حقیقت وجود و الهیت شریک و انبازی برای او نیست، باراده خود می‌آفریند و بقدرت خود روزی می‌دهد نه جزء چیزی است و نه چیزی جزء او است منزّه و مبرّا از تمام صفات اجسام و جسمانیّات است نه زایش می‌کند و نه زائیده شده (لم یلد یولد است او از قدم) (نه پدر دارد و نه فرزند و نه عم) و متصف بتمام

صفحه : 17
صفات کمال است ازلی و ابدی و فرد و سرمدی است چنین خدایی لایق پرستش و بندگی است نه اجسام بی‌شعور که قدرت بر کاری ندارند.
کفار در پاسخ سخنان حکیمانه آنها بدون آنکه رجوع بعقل و و جدان خود نمایند و در آن تأمل کنند میگفتند چون آباء و اجداد ما بر طریقی سلوک مینمودند ما نیز تابع آنان گردیده بروش آنها عمل میکنیم قال‌َ أَ وَ لَو جِئتُکُم بِأَهدی مِمّا وَجَدتُم عَلَیه‌ِ آباءَکُم قالُوا إِنّا بِما أُرسِلتُم بِه‌ِ کافِرُون‌َ فَانتَقَمنا مِنهُم فَانظُر کَیف‌َ کان‌َ عاقِبَةُ المُکَذِّبِین‌َ پیمبران آنها را ارشاد بعقلشان نموده که رجوع بعقل خود نمائید که اگر ما بطریق روشن‌تری از آنچه پدران شما بر آن بودند شما را بفضیلت و سعادتان راهنمایی کنیم آیا بحکم عقلتان نباید بپذیرید و بفیوضات رحمانی نائل گردید.
پس از آنکه بر آنان حجت تمام گردید و آنان نسبت بپیمبران ظلم و اذیت را از حدّ گذرانیدند و بطوری عصبیّت و کبر و لجاجت آنان را فرا گرفته بود که دیگر امید بازگشت نسبت بآنها تصور نداشت بلکه آنان از کسانی گردیدند که در باره آنها صادق می‌آمد (صُم‌ٌّ بُکم‌ٌ عُمی‌ٌ فَهُم لا یَعقِلُون‌َ) سوره بقره آیه (166) آن وقت موقع انتقام رسید (فَانتَقَمنا مِنهُم) و در مورد غضب پروردگار واقع گردیدند و بعذابهای گوناگون مثل غرق و خسف، باد صرصر، و امثال اینها گرفتار شدند.
اینکه است که در اینجا خطاب برسول اکرم نموده که ای محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم ببین چگونه بود سر انجام مردمانی که پیمبران را تکذیب مینمودند ظاهرا اگر چه خطاب برسول است لکن مقصود کفّار و مشرکین است.
وَ إِذ قال‌َ إِبراهِیم‌ُ لِأَبِیه‌ِ وَ قَومِه‌ِ إِنَّنِی بَراءٌ مِمّا تَعبُدُون‌َ إِلَّا الَّذِی فَطَرَنِی فَإِنَّه‌ُ سَیَهدِین‌ِ ای محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم یاد کن وقتی که ابراهیم علیه السّلام بپدرش یعنی (عمویش) و قومش گفت از آنچه را که شما عبادت میکنید من بری و بیزارم مگر کسی را که

صفحه : 18
مرا آفریده که بزودی هدایتم مینماید.
(ما) در (مِمّا تَعبُدُون‌َ) شاید ما مصدریه باشد و از باب مبالغه بجای وصف گذاشته شده باشد یعنی من از عبادت شما برای غیر خدا بری و بیزارم و شاید ما موصوله باشد بحذف عائد یعنی بیزاری میجویم از آنچه را که شما معبود خود قرار داده‌اید.
(إِلَّا الَّذِی فَطَرَنِی) (الا) استثناء منقطع که خدا را از بتها استثناء نموده یعنی من معبود شما را عبادت نمینمایم لکن آن کسی را عبادت میکنم که مرا از نیستی بهستی و از عدم بوجود آورده زیرا فطر در لغت بمعنی چاهی است که ابتداء فطر کنند یعنی برای بیرون آمدن آب بکنند و در اینجا استعاره و اشاره بپیدایش انسان است بدون مثال سابق.
(فَإِنَّه‌ُ سَیَهدِین‌ِ) از سین سیهدین میتوان استمرار استفاده نمود و اشاره به اینکه همین طوری که فعلا مرا هدایت نموده در هدایت و ارشاد من میافزاید تا مرا بمنتهای کمال برساند و اینکه بیان چنین ارائه میدهد که حضرت ابراهیم (ع) چون آثار کمال و هدایت و انوار معرفت علی الدّوام در خود مشاهده مینمود اطمینان داشت که آنا فآنا بر معارف و دانشش افزوده خواهد گردید اینکه بود بسین سوف که برای استقبال آرند کلام خود را خاتمه میدهد.
وَ جَعَلَها کَلِمَةً باقِیَةً فِی عَقِبِه‌ِ لَعَلَّهُم یَرجِعُون‌َ سخنان مفسرین در اینکه مرجع (ها) در جعلها چیست بقولی کلمه (لا اله الا اللّه) است که اینکه کلمه در ذریة و اعقاب او همیشه باقی است و بقول دیگر همان کلمه (إِنَّنِی بَراءٌ مِمّا تَعبُدُون‌َ) است که برائت از شرک در ذریه ابراهیم (ع) باقی مانده و نیز در اینکه مقصود از (فی عقبه) کیانند بعضی گفته‌اند اولاد و ذریه اویند و بقول دیگر آل محمدند صلّی اللّه علیه و اله و سلّم که تا قیامت امامت بین آنها دائر است (مجمع البیان) بَل مَتَّعت‌ُ هؤُلاءِ وَ آباءَهُم حَتّی جاءَهُم‌ُ الحَق‌ُّ وَ رَسُول‌ٌ مُبِین‌ٌ

صفحه : 19
بل اضراب از آیه بالا است و اشاره به اینکه با آنکه ابراهیم (ع) (کلمه باقیه) در عقب خود گذاشته است که ذریه او در طریق حق ثابت قدم باشند آنان از کلمه توحید برگشتند و مشرک گردیدند اینکه است که بعد از بیان حکایت ابراهیم (ع) برسول خود خبر میدهد که (هؤلاء) که شاید مقصود قریش باشند که از ذریه ابراهیم (ع) بشمار میروند آنان را از امتعه و نعمتهای دنیا برخوردار نمودیم و آنها را مهلت دادیم تا وقتی که آمد فرستاده حق و رسولی که رسالت او ظاهر و هویدا بود (یعنی محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم).
وَ لَمّا جاءَهُم‌ُ الحَق‌ُّ قالُوا هذا سِحرٌ وَ إِنّا بِه‌ِ کافِرُون‌َ از آیه چنین استفاده میشود که قریش و نیز باقی مشرکین نظر بآنچه پیمبران پیش خبر از بعثت پیمبر خاتم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم داده بودند منتظر قدوم چنین پیمبری بودند لکن بآن حسد جبلّی و فطری و تعصب ذاتی نخواستند قبول کنند که همان پیمبر است که اوصاف وی را در کتابهای آسمانی خوانده‌اند اینکه بود که بآیات قرآن افتراء کذب و سحر میدادند و غرضشان اینکه بود چنین بنمایند که اینکه آیات را پیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم از روی حیله و تمویه بهم بسته که چشم و گوش ما را ببندد و ما را تابع خود گرداند و ما قبول نخواهیم نمود که اینکه قرآن کلام خدا باشد.
وَ قالُوا لَو لا نُزِّل‌َ هذَا القُرآن‌ُ عَلی رَجُل‌ٍ مِن‌َ القَریَتَین‌ِ عَظِیم‌ٍ أَ هُم یَقسِمُون‌َ رَحمَت‌َ رَبِّک‌َ نَحن‌ُ قَسَمنا بَینَهُم مَعِیشَتَهُم فِی الحَیاةِ الدُّنیا وَ رَفَعنا بَعضَهُم فَوق‌َ بَعض‌ٍ دَرَجات‌ٍ لِیَتَّخِذَ بَعضُهُم بَعضاً سُخرِیًّا وَ رَحمَت‌ُ رَبِّک‌َ خَیرٌ مِمّا یَجمَعُون‌َ مشرکین ایراد مینمودند میگفتند چرا اینکه قرآن فرود نیامد بر یک مرد عظیم الشأن که از اهل یکی از اینکه دو شهر بزرگ (از اهل مکه یا از اهل طائف باشد).
در اینکه مقصود از آن مرد چه کس بود چند قول است.
بقولی ولید بن مغیره یا عتبة بن ربیعه یا اخنس بن شریف که اینان ثروتمندترین اهل مکه بودند.
و بقول دیگر یا عروة بن مسعود ثقفی یا حبیب بن عمر یا کنانة بن عید یا بیل

صفحه : 20
که اینان از ثروتمندان و رؤساء طائف بودند.
چون اینکه مردم از روی جهالت پا از دائره امور طبیعی بالا نگذارده بودند و عزّت و عظمت و جلال روحانی را مقایسه بعزّت و حشمت طبیعی حسّی مینمودند و بعقل ناقص خود چنین گمان میکردند که هر کس در دنیا بنظر مردم عظیم‌تر و نیرومندتر مینماید بایستی در پیشگاه آفریننده جهان نیز بزرگ و مقتدر باشد و صاحب مقام وحی گردد بلکه چنین می‌پنداشتند که هر کس نزد خدا شریف و گرامی است خدا وی را بمال و نیرومندی دنیوی امتیاز میدهد. دیگر نمیدانستند که مقام روحانی غیر از مقام طبیعی و فوق آن است کسی لایق مقام نبوّت و رسالت میگردد که قبلا دارای مقام ولایت باشد.

مقام ولایت چیست و واصلین بآن کیانند

چنانچه دانشمندان گفته‌اند کسی دارای مقام ولایت گردیده که از تمام مقامات گذشته و در حاق وسط اعتدال قرار گرفته و مقام ولایت طوری است وراء طور عقل متعارفی یعنی مرتبه کمال عقل است چنانچه گفته‌اند نهایت کمال عقلاء بدایت اولیاء است و نهایت اولیاء بدایت انبیاء است و بین انبیاء نیز مراتبی است، اول نبی، دوم رسول، سوم اولو العزم، چهارم خاتمیّت که منتهی درجه کمال انسانی است.
و نبوّت مخصوص باشخاصی است که علوم و معارف آنها کسبی و مأخوذ از مقدمات منطقی نگردیده و موهبتی است الهی که از شدت قرب آنها بمبدء متعال قلب و جانشان در گرفته بنور توحید گردیده و علی الدّوام علوم و معارف بر قلب منور آنها ریزش میکند و مطالب و علومی درک مینمایند که باقی مردم حتی عقلاء و حکماء عاجز از درک آنند.
در کتاب اصول کافی از ابی عبد اللّه علیه السّلام چنین نقل میکند که فرموده انبیاء و مرسلین در چهار مرتبه میباشند اول مرتبه آن
(نبی منبئی فی نفسه)
و نبی یا مأخوذ از نبأ است که بمعنی ارتفاع شأن باشد یا مأخوذ از بناء و بمعنی خبر است.

صفحه : 21
و از کلمه (منبئی) فی نفسه که اول مقام نبوّت است معلوم میشود که نبوت در خور مقام کسی است که معلومات او کسبی نباشد بلکه دارای نفس قدسی و ولایت کلیّه الهیّه باشد و آن کسی است که (منبأ فی نفسه) یعنی بنفس و روح خود مرتبط بعالم ما فوق الطبیعه گردیده و از آنجا اخذ علوم مینمایند تا آنجا که امام علیه السّلام فرموده
(و قد کان ابراهیم نبیّا و لیس بامام حتّی قال اللّه تعالی إِنِّی جاعِلُک‌َ لِلنّاس‌ِ إِماماً قال‌َ وَ مِن ذُرِّیَّتِی قال‌َ لا یَنال‌ُ عَهدِی الظّالِمِین‌َ
)
از اینجا معلوم میشود که آخر مرتبه نبوّت مقام امامت و پیشوایی کل است.
خلاصه ولایت که مقدمه نبوت است در خور مقام هر کسی نیست بلکه مخصوص بکسانی است که کاملا روح و قلب آنها مرتبط بملإ اعلا گردیده و بآن ربطی که بین آنها با خالق آنها است یا بدون واسطه ملک یا بواسطه ملک حامل وحی اخذ علوم و معارف مینمایند.
أَ هُم یَقسِمُون‌َ رَحمَت‌َ رَبِّک‌َ نَحن‌ُ قَسَمنا بَینَهُم مَعِیشَتَهُم فِی الحَیاةِ الدُّنیا وَ رَفَعنا بَعضَهُم فَوق‌َ بَعض‌ٍ دَرَجات‌ٍ لِیَتَّخِذَ بَعضُهُم بَعضاً سُخرِیًّا وَ رَحمَت‌ُ رَبِّک‌َ خَیرٌ مِمّا یَجمَعُون‌َ اینکه آیه بیان آیه بالا است که اینکه مردمان جهّال نفهم چگونه توهّم میکنند که میشود هر کسی مخصوص بمقام نبوّت و انزال وحی گردد، آیا اینها را قدرت بر اینکه هست که رحمت پروردگار تو را یعنی (رسالت) را تقسیم نمایند در صورتی که قسمت معاش و روزی آنها که از امور طبیعی بشمار میرود و امور طبیعی نسبت بامور روحانی چندان قابل اعتناء نیست و ملائکه مدبّرین و حامل ارزاق و گماشته شده از طرف پروردگار و موکلین امور زندگانی بشر بسیارند و با اینکه حال چون آنها مسخر امر حقند تقسیم ارزاق خلائق و باقی امور زندگانی بشر از حیات و ممات و غیر آن بدست قدرت حق تعالی انجام میگیرد آن هم از روی حکمت و استعداد برای هر کس مقداری تعیین نموده تا آنکه بعضی مسخّر بعض دیگر گردند و نظام عالم مرتب گردد.

صفحه : 22
چون چنین است پس ای محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم چگونه گمان میشود که ممکن است انزال قرآن که از معدن رحمت پروردگار تو فرود آمده بدون استعداد سابق که همان مقام ولایت باشد که هر کسی استعداد چنین مقامی را ندارد بلکه مخصوص کسانی است که لایق آن باشند و آن نصیب کسی میگردد که در مورد لطف الهی و فیض ربانی واقع گردیده و بدلخواه مردم انجام نمیگیرد.
بلکه امامت و خلافت که منصب خدا دادگی است آن نیز بایستی بدست او و بحکم او بدون توسط غیر انجام گیرد اینکه است که یکی از ادلّه ما شیعیان بر خلافت بلافصل علی بی ابی طالب «ع» اینکه است که امامت که تالی تلو نبوّت و منصب الهی است ممکن نیست بدون تعیین پیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم که آنهم باذن حق تعالی است بدست مردم داده شود زیرا که خلیفه بایستی حافظ دین و مفسّر قرآن و دارای مقام عصمت و برگزیده مرتبه ولایت کلیّه الهیّه باشد تا آنکه بشود بقول و حکمتش اعتماد نمود.
چگونه شخص عاقل قبول میکند دینی که بایستی تا قیامت باقی و باید در بین مردم ابراز فعالیت کند حافظ و نگهبان و مجری آن بدست مردمانی تعیین گردد که تا چند سال قبل بت پرست و مشرک بودند و مسلما مطلع بر اسرار و نکات قرآن نبودند و نیز باتفاق تمام مسلمانها فاقد مقام عصمت نیز بودند پس چگونه توان قبول نمود که چنین کسانی بجای پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم اسلام نشینند و احکام اسلام را جاری نمایند و برای خود قرآن را تفسیر و تأویل نمایند البته عقل سلیم قبول نخواهد نمود.
وَ لَو لا أَن یَکُون‌َ النّاس‌ُ أُمَّةً واحِدَةً لَجَعَلنا لِمَن یَکفُرُ بِالرَّحمن‌ِ لِبُیُوتِهِم سُقُفاً مِن فِضَّةٍ وَ مَعارِج‌َ عَلَیها یَظهَرُون‌َ- وَ لِبُیُوتِهِم أَبواباً وَ سُرُراً عَلَیها یَتَّکِؤُن‌َ وَ زُخرُفاً وَ إِن کُل‌ُّ ذلِک‌َ لَمّا مَتاع‌ُ الحَیاةِ الدُّنیا وَ الآخِرَةُ عِندَ رَبِّک‌َ لِلمُتَّقِین‌َ اینکه آیات متفرع بر آیات بالا و در مقام بیان بی‌اعتباری و حقارت مال و جاه و ثروت دنیا است که همیشه نزد مردم بسیار با اهمیّت مینماید،

صفحه : 23
و با آنکه عالم مادّیّات و طبیعیات یکی از عوالم حق تعالی است بلکه عالمی است که انسان که گل سرسبد موجودات بشمار میرود در همین عالم از عدم بوجود و از نقص بکمال میآید و باین اعتبار شایسته تمجید است لکن چون عالم طبیعت در آخرین مرتبه عوالم وجود واقع گردیده و مقدمه عالم آخرت و علّت مادی است و غایت و فائده آن کمال اخروی است نه آنکه مقصود اصلی باشد اینکه است که طالبین آن مردمانی میباشند که در وصف آنان فرموده (کَالأَنعام‌ِ بَل هُم أَضَل‌ُّ سَبِیلًا) و فوق عالم طبیعت عالم ملکوت و آن عالم معانی و فوق آن عالم جبروت و عالم مجرّدات است که مبرّا از جسم و جسمانیاتند و فوق آن عالم لاهوت است و فوق آن عالم اله که از حدّ وصف و توصیف بیرون است.
و چون عالم ملک و طبیعت که آن را عالم ناسوت نیز گویند در آخرین و پست‌ترین عوالم واقع گردیده و اهل آن نیز پست‌ترین موجودات میباشند در اینکه آیه در مقام برآمده گوش زد بشر نماید که گمان نکنید هر کس از مال و ثروت و ریاست و جاه زیادتر نصیب دارد نزد خدا ارجمندتر و عزیزتر است و بایستی چنین کس دارای منصب نبوّت و وحی گردد بلکه مال و جاه دنیا نسبت بمقام انسانی بسیار پست و بی مقدار است (وَ لَو لا أَن یَکُون‌َ النّاس‌ُ أُمَّةً واحِدَةً) عامه مفسرین در توجیه آیه چنین گفته‌اند اگر برای اینکه نبود که مردم اجتماع در کفر نمایند و در کفر یک ملّت و یک فرقه گردند یعنی وقتی دیدند کفّار چنین ثروت و سلطنتی دارند همگی مایل بکفر گردند و کافر شوند برای کسانی که کافر بخدای رحمن بودند بقدری از مال و ثروت بآنها عطا مینمودیم که سقف خانه‌هایشان را از نقره بنا میکردند و پله‌ها و درب‌ها و تختهایی که بر آن تکیه نمایند از نقره و قرار میدادیم برای کفار طلاها و آنچه آرزو میکنند و تمام اینها نیست مگر یک متاع اندکی از حیات دنیا و عالم آخرت که فوق عالم دنیا است و نزد پروردگار تو است مخصوص بمردمان با تقوی است و شاید مقصود از آیه (وَ لَو لا أَن یَکُون‌َ النّاس‌ُ أُمَّةً واحِدَةً) بقرینه آیه بالا (لِیَتَّخِذَ بَعضُهُم بَعضاً سُخرِیًّا) چنین باشد اگر نبود برای اینکه بایستی درجات افراد

صفحه : 24
بشر در امور زندگانی و امور معاششان نزدیک بهم باشد که جامعه و تمدّن روی یک نظام مرتب گردد و بعضی بعض دیگر را در عمل و کار تسخیر نمایند بکفّار چنین مال و ثروتی عطا مینمودم.
از اینکه آیه دو مطلب توان استخراج نمود یکی عطای مال و جاه و عزت دنیوی یک تفضلی است نسبت بکفار زیرا بمقتضای صفت رحمانی که هر کس بقدر استعداد بایستی از آن بهره‌مند گردد چون کفار از آخرت نصیبی ندارند و مقصودشان هم زراعت دنیا است از دنیا بآنها عطا مینماید (وَ ما لَه‌ُ فِی الآخِرَةِ مِن نَصِیب‌ٍ) و دیگر بی‌مقداری مال و جاه دنیوی را میرساند و اشاره به اینکه پست‌ترین نعمت خود را تخصیص میدهد بپست‌ترین مردم یعنی کفار زیرا که آنان رکود بعالم طبیعت نموده‌اند و بازگشت آنها نیز باسفل السافلین طبیعت خواهد گردید.
در حدیث است که اگر دنیا بقدر بال مگسی نزد خداوند ارزش داشت شربت آبی بکافر نمیداد.
اینکه است که چون خداوند متعال دائم الفضل و کثیر الاحسان است هر یک از آنان را بقدر استعدادشان بهره‌مند میگرداند لکن نزد دانشمندان زر و زیور دنیا هیچ ارزش ندارد و مانند بازی بچه‌گانه مینماید (وَ الآخِرَةُ عِندَ رَبِّک‌َ لِلمُتَّقِین‌َ) دار آخرت و مقام عندیّت که عبارت از قرب جوار احدیت است مخصوص مردمان پرهیزکار است که پشت بدنیا و روی بحق تعالی آورده‌اند و از دنیا طلب نمیکنند مگر بقدر ضرورت معاش و باقل ما یقنع قانع میگردند.
وَ مَن یَعش‌ُ عَن ذِکرِ الرَّحمن‌ِ نُقَیِّض لَه‌ُ شَیطاناً فَهُوَ لَه‌ُ قَرِین‌ٌ وَ إِنَّهُم لَیَصُدُّونَهُم عَن‌ِ السَّبِیل‌ِ وَ یَحسَبُون‌َ أَنَّهُم مُهتَدُون‌َ از راغب اصفهانی است (عشا ظلمة تعترض فی العین یقال رجل اعشی و امرأة عشواء) کسی که از یاد خدا و از تأمل در آیات قرآنی رو گردانید و بامور طبیعی مایل گردید شیطان را بر وی می‌گماریم که قرین و همنشین و مصاحب وی گردد.

صفحه : 25
شکی نیست در اینکه کسی که مشغول یاد خدا و اوصاف عظمت او نگردید و در آیات قرآنی و اسرار و نکات مندرجه در آن تأمل ننمود تا آنکه حقانیّت دین اسلام بر او روشن گردد البته مشغول بباطل میگردد و دل و قلب او میدان جولان‌گاه شیاطین میشود و آنان اطراف قلب آدمی را فرا میگیرند و راه حق و طریق تردّد ملائکه را می‌بندند آن وقت قلب محل قرارگاه شیاطین میگردد و دیگر برای انسان راهی برای طرد شیاطین نیست مگر ذکر و فکر در اوصاف الهی و بدایع خلقت تا آنکه باستعانت حق تعالی راه شیاطین بسته گردد (دیو چه بیرون رود فرشته در آید).
از حضرت رسول چنین روایت شده (اگر نبود که شیاطین اطراف قلب بنی آدم را گرفته‌اند هر آینه نظر میکرد بملکوت آسمانها و زمین) از اینکه حدیث معلوم میشود که هر فردی از بشر لایق چنین مقامی هست لکن وقتی تابع نفس و هوی گردید شیاطین بر وی مسلّط میگردند و اطراف قلب را گرفته و چشم قلب که بآن بایستی بملکوت آسمانها و زمین نظر کند و حقایق معنوی بر وی مکشوف گردد کور میگردانند و البته کسی که بکوری و تاریکی نفس گرفتار گردید بیراهه و بقهقرا میرود و گمان میکند براه مستقیم حرکت میکند.
حَتّی إِذا جاءَنا قال‌َ یا لَیت‌َ بَینِی وَ بَینَک‌َ بُعدَ المَشرِقَین‌ِ فَبِئس‌َ القَرِین‌ُ وَ لَن یَنفَعَکُم‌ُ الیَوم‌َ إِذ ظَلَمتُم أَنَّکُم فِی العَذاب‌ِ مُشتَرِکُون‌َ آیه در مقام وصف اشخاصی برآمده که در اثر اعراض از حق تعالی در دنیا شیاطین مونس و جلیس آنان گردیده.
(حَتّی إِذا جاءَنا) تا وقتی که بعالم آخرت بازگشت نمودند و خود را با شیاطین که در دنیا رفیق آنها بوده در جهنم و عذاب می‌بینند آن وقت برفیق خود که شیطان است میگوید ای کاش بین من و تو بقدر دو مشرق دور بود.
شاید مقصود از مشرقین مشرق و مغرب باشد که بین آنها فاصله زیاد است و از باب تغلیب مشرقین نامیده چنانچه گویند شمسین و قمرین و شاید مقصود از مشرقین

صفحه : 26
همان طور که ظاهر آیه است مشرق زمستانی و مغرب تابستانی باشد و بین آن نیز خیلی فاصله است.
خلاصه اشخاصی که از حق تعالی و آیات الهی رو گردانیده و در عوض شیاطین را قرین و دوست خود گرفته‌اند نظر به اینکه در قیامت هر کسی با دوست خود محشور میگردد آنان با شیاطین که جایگاه آنان جهنم است قرین هم خواهند گردید آن وقت از روی تأسف و پشیمانی گوید ای کاش هرگز من با تو رفیق و دوست نگردیده بودم و بین من و تو بسیار دوری بود.
و گویا بآنان گفته میشود اینکه حسرت و پشیمانی دیگر سودی ندارد روز عمل گذشته امروز روز جزاء است و چون شما بخود ظلم نموده و از مبدء و مرجع خود گسیخته و مطیع نفس و هوی گردیدید و محل برای شیطان باز نمودید تا بر شما مسلط شده و شما را اغواء گردانیده و همان طور که در دنیا با هم دوست و رفیق بودید حال نیز بایستی در عذاب شرکت نمائید.

[سوره الزخرف (43): آیات 40 تا 62]

اشاره

أَ فَأَنت‌َ تُسمِع‌ُ الصُّم‌َّ أَو تَهدِی العُمی‌َ وَ مَن کان‌َ فِی ضَلال‌ٍ مُبِین‌ٍ (40) فَإِمّا نَذهَبَن‌َّ بِک‌َ فَإِنّا مِنهُم مُنتَقِمُون‌َ (41) أَو نُرِیَنَّک‌َ الَّذِی وَعَدناهُم فَإِنّا عَلَیهِم مُقتَدِرُون‌َ (42) فَاستَمسِک بِالَّذِی أُوحِی‌َ إِلَیک‌َ إِنَّک‌َ عَلی صِراطٍ مُستَقِیم‌ٍ (43) وَ إِنَّه‌ُ لَذِکرٌ لَک‌َ وَ لِقَومِک‌َ وَ سَوف‌َ تُسئَلُون‌َ (44)
وَ سئَل مَن أَرسَلنا مِن قَبلِک‌َ مِن رُسُلِنا أَ جَعَلنا مِن دُون‌ِ الرَّحمن‌ِ آلِهَةً یُعبَدُون‌َ (45) وَ لَقَد أَرسَلنا مُوسی بِآیاتِنا إِلی فِرعَون‌َ وَ مَلائِه‌ِ فَقال‌َ إِنِّی رَسُول‌ُ رَب‌ِّ العالَمِین‌َ (46) فَلَمّا جاءَهُم بِآیاتِنا إِذا هُم مِنها یَضحَکُون‌َ (47) وَ ما نُرِیهِم مِن آیَةٍ إِلاّ هِی‌َ أَکبَرُ مِن أُختِها وَ أَخَذناهُم بِالعَذاب‌ِ لَعَلَّهُم یَرجِعُون‌َ (48) وَ قالُوا یا أَیُّهَا السّاحِرُ ادع‌ُ لَنا رَبَّک‌َ بِما عَهِدَ عِندَک‌َ إِنَّنا لَمُهتَدُون‌َ (49)
فَلَمّا کَشَفنا عَنهُم‌ُ العَذاب‌َ إِذا هُم یَنکُثُون‌َ (50) وَ نادی فِرعَون‌ُ فِی قَومِه‌ِ قال‌َ یا قَوم‌ِ أَ لَیس‌َ لِی مُلک‌ُ مِصرَ وَ هذِه‌ِ الأَنهارُ تَجرِی مِن تَحتِی أَ فَلا تُبصِرُون‌َ (51) أَم أَنَا خَیرٌ مِن هذَا الَّذِی هُوَ مَهِین‌ٌ وَ لا یَکادُ یُبِین‌ُ (52) فَلَو لا أُلقِی‌َ عَلَیه‌ِ أَسوِرَةٌ مِن ذَهَب‌ٍ أَو جاءَ مَعَه‌ُ المَلائِکَةُ مُقتَرِنِین‌َ (53) فَاستَخَف‌َّ قَومَه‌ُ فَأَطاعُوه‌ُ إِنَّهُم کانُوا قَوماً فاسِقِین‌َ (54)
فَلَمّا آسَفُونا انتَقَمنا مِنهُم فَأَغرَقناهُم أَجمَعِین‌َ (55) فَجَعَلناهُم سَلَفاً وَ مَثَلاً لِلآخِرِین‌َ (56) وَ لَمّا ضُرِب‌َ ابن‌ُ مَریَم‌َ مَثَلاً إِذا قَومُک‌َ مِنه‌ُ یَصِدُّون‌َ (57) وَ قالُوا أَ آلِهَتُنا خَیرٌ أَم هُوَ ما ضَرَبُوه‌ُ لَک‌َ إِلاّ جَدَلاً بَل هُم قَوم‌ٌ خَصِمُون‌َ (58) إِن هُوَ إِلاّ عَبدٌ أَنعَمنا عَلَیه‌ِ وَ جَعَلناه‌ُ مَثَلاً لِبَنِی إِسرائِیل‌َ (59)
وَ لَو نَشاءُ لَجَعَلنا مِنکُم مَلائِکَةً فِی الأَرض‌ِ یَخلُفُون‌َ (60) وَ إِنَّه‌ُ لَعِلم‌ٌ لِلسّاعَةِ فَلا تَمتَرُن‌َّ بِها وَ اتَّبِعُون‌ِ هذا صِراطٌ مُستَقِیم‌ٌ (61) وَ لا یَصُدَّنَّکُم‌ُ الشَّیطان‌ُ إِنَّه‌ُ لَکُم عَدُوٌّ مُبِین‌ٌ (62)

صفحه : 28

ترجمه‌

ای محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم آیا تو (توانا میباشی) که بشنوانی کران را یا راه بنمایی کوران را و کسی که در گمراهی آشکار باشد هدایت نمایی (40)
ای محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم اگر ما تو را بجوار رحمت خود ببریم بحقیقت ما از آنان (در دنیا و آخرت) انتقام کشنده‌ایم (41)
و اگر اراده نمائیم بتو بنمایانیم آنچه را از عذاب بآنها وعده داده‌ایم محققا ما بر آن تواناییم (42)
پس ای رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم چنگ بزن و تمسک نما بآنچه بسوی تو وحی نموده‌ایم بحقیقت تو بر راه راستی (43)
و قرآن محققا برای تو و امت تو تذکر و اندرز (و شرف و عزتی است) و بزودی در موقع سؤال واقع میگردید (که راجع بقرآن چگونه عمل نمودید) (44)
ای محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم از پیمبرانی که پیش از تو بودند سؤال کن که آیا ما غیر از خدای رحمن خدایانی برای آنان قرار دادیم که آنها را پرستش نمایند (45)
و ما موسی را بحقیقت فرستادیم بسوی فرعون و گروه او با آیات و معجزاتی (که شاهد و دلیل پیمبری او باشد) پس موسی بآنان گفت من فرستاده پروردگار عالمیانم (46)
پس از آنکه موسی با معجزاتی از نزد ما آمد در آن حال آنان از آن معجزات میخندیدند (و موسی را مسخره مینمودند) (47)
و بآنها معجزه‌ای نشان ندادیم مگر آنکه از خواهرش بزرگتر بود (یعنی هر معجزه‌ای بزرگتر از معجزه جلوتر بود) و آنها را بعذاب گرفتیم شاید که بازگشت نمایند (48)
(فرعونیان بموسی) گفتند ای ساحر بخوان پروردگار خودت را بآنچه نزد تو است از عهدی که پروردگار تو با تو بسته است حقیقتا ما هدایت شدگانیم (49)
پس از آنکه بدعای موسی عذاب را از آنها برداشتیم در همان حال آنان عهد خود را میشکنند و از آنچه گفته بودند برگشتند (50)
و فرعون در گروه خود ندا داد و گفت ای جماعت آیا من مالک ملک مصر نیستم و اینکه نهرهایی که از زیر قصر من جریان دارد آیا چرا شما (عظمت و حشمت مرا) نمی‌بینید (51)
آیا من بهترم یا اینکه (موسی) که خوار و ضعیف و بی‌مقدار است (52) و بجهت لکنت زبان

صفحه : 29
سخن خود را نتواند ظاهر نماید (53)
(اگر پیمبر بود) چرا بر وی دست بندهایی از زر و سیم افکنده نشده یا اینکه ملائکه با او بیایند و با او پیوسته باشند (54)
و فرعون گروه خود را باین گفتار (رکیک) سبک عقل یافت (و آنان را فریب داد) و وی را اطاعت نمودند زیرا که آنان گروهی بودند فاسق (55)
وقتی ما را بغضب آوردند ما از آنها انتقام کشیدیم و تمام آنان را غرق گردانیدیم (56)
و حکایت آنها را برای دیگران مثل قرار دادیم که متنبه گردند (57)
ای محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم وقتی برای پسر مریم مثلی زده شد (شاید مقصود از مثل داستان عیسویان باشد که عیسی را پسر خدا مینامیدند) آن گاه گروه تو از آن فریاد میکردند (58)
و گفتند آیا خدایان ما بهترند یا او و قوم تو اینکه مثال را نزدند مگر از راه جدال و خصومت بلکه آنان گروهی میباشند از خصومت کننده‌گان (59)
نبود عیسی مگر بنده‌ای که ما بر وی نعمت بخشیدیم و او را مثل قرار دادیم برای بنی اسرائیل (60)
و ای کافرین اگر بخواهیم هر آینه ملائکه را میآوریم در زمین که جانشین شما باشند (61)
(بآمدن عیسی علیه السّلام بزمین محققا وقوع قیامت دانسته میشود پس شک در وقوع قیامت نکنید و مرا (که رسول خدایم اطاعت نمائید) و همین است راه مستقیم (62)
و شیطان شما را از راه حق باز ندارد زیرا که شیطان برای شما دشمنی است آشکارا (63)

توضیح آیات‌

اشاره

أَ فَأَنت‌َ تُسمِع‌ُ الصُّم‌َّ أَو تَهدِی العُمی‌َ وَ مَن کان‌َ فِی ضَلال‌ٍ مُبِین‌ٍ همزه استفهامی در مقام انکار خطاب بپیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم نموده که آیا تو چنین انتظار میبری که بتوانی کران را بشنوانی یا بتوانی کوران را هدایت و براه حق ارشاد گردانی و نیز کسانی که در گمراهی هویدا میباشند از گمراهی و کج روی بطریق مستقیم شریعت رهسپار گردانی چنین کاری از عهده تو خارج است.
آری کسی که پرده ظلمانی غفلت و خود خواهی و خود پسندی روی قلب وی را گرفته و چشم و گوش دل وی را کور و کر گردانیده چگونه ممکن است در چنین دلی آیات قرآنی و سخنان وحی آمیز رسول الهی تأثیر نماید و بطریق حق رهسپار

صفحه : 30
گردد هرگز ممکن نیست.
فَإِمّا نَذهَبَن‌َّ بِک‌َ فَإِنّا مِنهُم مُنتَقِمُون‌َ پس از آن برای تسلّی دل پیمبر خود فرمود ای محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم اگر ما پیش از آنکه عذاب کفّار را بتو بنمایانیم و تو را بجوار رحمت خود ببریم و تو از آنها انتقام نکشیده باشی ما از آنها انتقام خواهیم کشید.
و بقولی مقصود اینکه است که اگر ما تو را از مکه ببریم و تو از قریش انتقام نکشیده باشی در روز (بدر) ما از آنها انتقام کشیم.
و در تفسیر اهل بیت آمده (فانا بعلی منهم منتقمون) (ابو الفتوح رازی) از اینکه آیه دو مطلب توان استخراج نمود یکی اشاره به اینکه رسول اکرم ص (رحمة للعالمین) بود زیرا با آن همه اذیت‌هایی که کفار بآن وجود شریف مینمودند همه را تحمل کرده و معلوم نیست که هیچ وقت در باره آنان نفرین کرده باشد بلکه از راه لطف و رحمت برای آنها طلب آمرزش مینمود شاهد بر آن قوله تعالی است که خطاب برسولش نموده (استَغفِر لَهُم أَو لا تَستَغفِر لَهُم إِن تَستَغفِر لَهُم سَبعِین‌َ مَرَّةً فَلَن یَغفِرَ اللّه‌ُ لَهُم«1» سوره توبه آیه 81)، و دیگر عذاب استیصالی غیر از جنگ و جهاد که بامر خدا انجام میگرفت شاید منافی با خلق شریفش بوده زیرا چون کفّار قریش ارحام و خویشان حضرتش بودند با آنکه از آنان بسیار اذیت و جفا دیده نمیخواست بعذاب آسمانی معذّب گردند اینکه است که لطفا بحضرتش فرموده وقتی تو را از دنیا بردیم بنا بر معنی اول یا وقتی که از مکّه مهاجرت نمودی بنا بر معنی دوم از آنها انتقام می‌کشیم و شاهد بر اینکه توجیه قوله تعالی است در سوره انفال آیه (33) (وَ ما کان‌َ اللّه‌ُ لِیُعَذِّبَهُم وَ أَنت‌َ فِیهِم)«2»
-----------------------------------
1- برای آنان طلب آمرزش بکنی یا طلب آمرزش نکنی اگر چه هفتاد مرتبه استغفار نمایی هرگز ما آنها را نمیآمرزیم. 2- و چنین نبود که خدا آنان را عذاب کند در حالی که تو بین آنها باشی.

صفحه : 31
أَو نُرِیَنَّک‌َ الَّذِی وَعَدناهُم فَإِنّا عَلَیهِم مُقتَدِرُون‌َ (او) عطف بآیه بالا است که برای تسلّی دل رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فرموده بعد از آنکه تو از میان آنها بمردن یا بهجرت از مکه بمدینه رفتی ما از آنها انتقام میکشیم شاید مقصود تهدید اهل مکه باشد که یا در حیات تو در جنگ بدر از آنان انتقام میکشیم یا بعدا و چه قبلا و چه بعدا قدرت داریم از آنها انتقام کشیم.
فَاستَمسِک بِالَّذِی أُوحِی‌َ إِلَیک‌َ إِنَّک‌َ عَلی صِراطٍ مُستَقِیم‌ٍ- وَ إِنَّه‌ُ لَذِکرٌ لَک‌َ وَ لِقَومِک‌َ وَ سَوف‌َ تُسئَلُون‌َ گویا خطاب برسولش نموده که ای محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم بسبب هدایت نگردیدن کفّار و سخنان ناروایی که در باره تو میگویند نفس شریفت را مشوب نگردان و تمسک‌ّ نما بآنچه از آیات قرآنی و احادیث قدسی و غیر اینها که از طرف خدای تعالی بتو وحی میگردد و دل خوش دار که محققا تو بر طریق مستقیم میباشی ظاهرا مرجع ضمیر (انه) قرآن است که اینکه قرآن برای تو و پیروان تو شرف و عزّت و راه هدایت است و بزودی در قیامت راجع بقرآن و اینکه کتاب آسمانی که مملوّ از حکمت و اندرز و علائم طریق سعادت و فضیلت بشری است از تو و ملّت تو سؤال میشود که با اینکه کتاب آسمانی و ودیعه الهی چگونه عمل نمودید.
وَ سئَل مَن أَرسَلنا مِن قَبلِک‌َ مِن رُسُلِنا أَ جَعَلنا مِن دُون‌ِ الرَّحمن‌ِ آلِهَةً یُعبَدُون‌َ خطاب متوجّه برسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم نموده ای محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم از پیمبران پیش سؤال نما که آیا غیر از خدای رحمن برای آنان خدایانی قرار دادیم که آنها را عبادت نمایند.

سخنان مفسرین در توجیه آیه‌

(و اسئل) اکثر مفسرین گفته‌اند در اینجا مضاف که (امم باشد در تقدیر است و مضاف الیه را بجای مضاف گذارده‌اند و معنی آیه چنین میشود که از مؤمنین اهل کتاب

صفحه : 32
و آنهایی که برای آنان پیمبران آمدند سؤال کن که آیا پیمبری بر آنها آمد مگر آنکه آنها را بغیر توحید ارشاد نماید.
2- از اهل کتابین یعنی توراة و انجیل سؤال کن که (أَ جَعَلنا مِن دُون‌ِ الرَّحمن‌ِ آلِهَةً یُعبَدُون‌َ) و آنها اگر چه کفارند لکن از باب اتمام حجّت و اثبات اینکه تمام پیمبران امت خود را بعبادت خدای واحد ارشاد مینمودند چنین امر مینماید که بدانند آنها نیز بخدای یگانه مردم را دعوت مینمودند و خطاب اگر چه بحضرت رسول است لکن مقصود امتند که از تمام اهل کتاب بپرسند و اجماع آنها مفید علم گردد.
3- جماعتی از مفسرین گفته‌اند آیه در شب معراج نازل گردیده علی بن ابراهیم قمی بسنده الی الهشام چنین روایت میکند گوید با ابی جعفر محمّد باقر علیه السّلام حج نمودیم و نافع بن ازرق با من بود نافع چون جماعتی را دید دور شخصی را گرفته‌اند سؤال کرد که اینکه کی است هشام گفت اینکه محمّد بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب علیه السلام است نافع گفت من میروم نزد وی و از او سؤالاتی مینمایم که جواب آن را نتواند بدهد مگر نبی یا وصی او وقتی رفت خدمت حضرت و گفت سؤالاتی دارم فرمود بپرس گفت بین حضرت عیسی علیه السّلام با محمّد چقدر فاصله بود فرمود بعقیده تو بگویم یا برأی خودم گفت هر دو فرمود برأی من پانصد سال و برأی تو ششصد سال گفت پس چه معنی دارد قوله تعالی (وَ سئَل مَن أَرسَلنا مِن قَبلِک‌َ) ابی جعفر علیه السّلام اینکه آیه را تلاوت نمود (سُبحان‌َ الَّذِی أَسری بِعَبدِه‌ِ لَیلًا مِن‌َ المَسجِدِ الحَرام‌ِ) تا آخر آیه و فرمود از جمله آیات الهی که در آن شب بر حضرتش نمودار گردید اینکه بود که وقتی ببیت المقدس رسید تمام انبیا و مرسلین علیهم السلام در آنجا اجتماع نمودند و جبرئیل اذان گفت و تمام پیمبران بنبی حاتم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم اقتداء نمودند آن وقت خطاب رسید ای محمّد از اینکه پیمبران بپرس
(أَ جَعَلنا مِن دُون‌ِ الرَّحمن‌ِ آلِهَةً
)
تا آخر حدیث که مفصل است و محل شاهد ما اینکه آیه بود که بنا بر اینکه حدیث لازم نمی‌آید چیزی در تقدیر گرفت و آیه بظاهر خود باقی است.

صفحه : 33
زیرا که آیه در شب معراج نازل گردیده وقتی که بنا بر اخبار بسیار هفتاد نفر از انبیاء علیهم السلام که از جمله آنها موسی علیه السّلام و عیسی علیه السّلام حاضر بودند و اینکه خطاب برای تذکر اهل کتاب است که همه پیمبران متفقا بامت خود گفتند خدای یگانه را بپرستید و در عبادت کسی را با خدا شریک نگردانید و گر نه پیمبر اکرم محتاج بسئوال نبود از آن رابطه معنوی و حضور روحانی که با پیمبران داشته می‌دانست که هیچ پیمبری برای امت خود غیر از خدای یکتا اله و معبودی تعیین ننموده.
وَ لَقَد أَرسَلنا مُوسی بِآیاتِنا إِلی فِرعَون‌َ وَ مَلَائِه‌ِ فَقال‌َ إِنِّی رَسُول‌ُ رَب‌ِّ العالَمِین‌َ فَلَمّا جاءَهُم بِآیاتِنا إِذا هُم مِنها یَضحَکُون‌َ ظاهرا برای تسلّی دل رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم در مقام حکایت حضرت موسی (ع) برآمده که ما موسی را با معجزات بسیار از عصا، ید بیضا، جراد، قمّل، ضفادع، خون و غیر اینها از علامات واضح که شاهد بر صدق رسالتش بود فرستادیم و حضرتش بامر (رب العالمین) برای هدایت نمودن فرعون و بزرگان مملکتش مأمور گردیده بود وقتی حضرت موسی (ع) اظهار نمود که من فرستاده پروردگار عالمیانم و عصا و ید بیضا را برای اثبات پیمبری خودش ارائه داد فرعون و تابعین او عوض آنکه رجوع بعقل خود نمایند و بین سحر و معجزه تمیز دهند و برسالت او تصدیق نمایند (یضحکون) از روی مسخره‌گی میخندیدند.
وَ ما نُرِیهِم مِن آیَةٍ إِلّا هِی‌َ أَکبَرُ مِن أُختِها وَ أَخَذناهُم بِالعَذاب‌ِ لَعَلَّهُم یَرجِعُون‌َ و هر قدر فرعون و فرعونیان بر انکار و کفر می‌افزودند خدای تعالی برای اتمام حجت معجزه بزرگتری بدست حضرت موسی جاری مینمود و آنان را بعذاب میگرفت مثل اینکه گاهی آنها را مبتلا بملخ مینمود و پس از التماس و درخواست معاهده مینمودند که اگر اینکه بلا از ما رفع گردد ایمان می‌آوریم پس از رفع عذاب عهد خود را شکسته و بکفر خود باقی می‌ماندند گاهی آنها مبتلا بشپش، گاهی بوزغ، گاهی بخون که آب آنها خون می‌گردید و با مثال اینکه عذاب‌ها آنان مبتلا

صفحه : 34
میگردیدند که شاید بخود آیند و بازگشت نمایند.
معجزات خارق العاده حضرت موسی (ع) اگر چه بسیار بود لکن تمام یا اکثر آن راجع بامور طبیعی انجام میگرفت و در مواد موجودات تصرف مینمود و همین طور باقی پیمبران لکن پیمبر اسلام صلّی اللّه علیه و اله و سلّم اگرچه در امور طبیعی نیز بسیار خارق العاده اظهار مینمود لکن عمده معجزه آن بزرگوار قرآن بود که منشأ آن از امر معنوی ملکوتی و نشان دادن اسرار ملک و ملکوت و آشنا نمودن مردم بعوالم غیر محسوسات سر چشمه گرفته تا آنکه باین وسیله روح و حقیقت مردم از عالم طبیعیات قدری بالا رود و بعالم فوق الطّبیعه آشنا گردند.
و همین طوری که مشاهده مینمائیم که عالم مخصوصا نوع بشر چنانچه سنة اللّه بر آن جاری است علی الدّوام رو بکمال بالا میرود و دین اسلام بایستی تا قیامت بین خلق ابراز فعالیت نماید اینکه است که باید معجزه پیمبر از امور حسّی طبیعی بالاتر باشد و درب معنویات را بروی مردم بگشاید که حجت بر خلق تمام گردد و هر کسی بقدر استعداد و قابلیتش از اینکه کلام معجزنمای الهی بهره‌مند گردد لکن معجزه باقی پیمبران فقط برای اهل زمانشان سودمند بود.
وَ قالُوا یا أَیُّهَا السّاحِرُ ادع‌ُ لَنا رَبَّک‌َ بِما عَهِدَ عِندَک‌َ إِنَّنا لَمُهتَدُون‌َ- فَلَمّا کَشَفنا عَنهُم‌ُ العَذاب‌َ إِذا هُم یَنکُثُون‌َ بنا بر آنکه مفسرین گویند وقتی فرعونیان بعذاب مبتلا میشدند ملتجی و پناهنده بحضرت موسی (ع) میگردیدند و چون اینقدر مردم فهم نداشتند که بین سحر و معجزه تفاوت بگذارند اینکه بود که او را بزرگ ساحرین میدانستند و گویا میگفتند ای شخص بزرگ که دارای علم سحر بلکه استاد ساحرین میباشی پروردگار خود را بخوان بآن عهدی که با تو بسته شاید مقصود عهد نبوت یا استجابت دعای او یا آن قرار دادی باشد که با او بسته‌ای که هر کس مخالفت کند وی را بعذاب گرفتار نماید و از او درخواست نما که عذاب را از ما بردارد ما ایمان می‌آوریم و هدایت می‌یابیم وقتی بدعای حضرت موسی (ع) از آنان عذاب برداشته می‌شد نقض عهد

صفحه : 35
نموده و بکفر خود ادامه می‌دادند.
وَ نادی فِرعَون‌ُ فِی قَومِه‌ِ قال‌َ یا قَوم‌ِ أَ لَیس‌َ لِی مُلک‌ُ مِصرَ وَ هذِه‌ِ الأَنهارُ تَجرِی مِن تَحتِی أَ فَلا تُبصِرُون‌َ- أَم أَنَا خَیرٌ مِن هذَا الَّذِی هُوَ مَهِین‌ٌ وَ لا یَکادُ یُبِین‌ُ پس از آنکه فرعون با آن قوّت و شوکت و اقتداری که داشت نتوانست با موسی (ع) مقاومت نماید و دید روز بروز پیروان موسی (ع) زیاد میگردند بنای تدلیس را گذاشت و امر کرد مردم را جمع نمودند و برای آنکه مردم را بسلطنت و مکنت خود فریب دهد و خود را بنظر آنان بزرگ نشان دهد ببنی اسرائیلیان که ایمان آورده بودند خطاب می‌نماید که آیا من مالک و سلطان مصر نیستم و اینکه نهرهایی که جریان دارد در تحت اختیار من نیست آیا شما نمی‌بینید آیا من که چنین سلطنت و اقتداری دارم بهترم یا اینکه شخص خوار که نه مال و سلطنت دارد و نه زبان فصیح که با بیان خوب بتواند با شما تکلم نماید.
از بعض مفسرین چنین نقل شده که وقتی خدای تعالی موسی (ع) را نزد فرعون فرستاد لکنت را از زبان او برداشت بدلیل قوله تعالی حکایة از موسی که گفت (وَ احلُل عُقدَةً مِن لِسانِی) و جواب او (قَد أُوتِیت‌َ سُؤلَک‌َ یا مُوسی) و غرض فرعون اینکه بود که زمان پیش را بیاد مردم آورد و نقطه ضعف موسی را بنمایاند.
فَلَو لا أُلقِی‌َ عَلَیه‌ِ أَسوِرَةٌ مِن ذَهَب‌ٍ أَو جاءَ مَعَه‌ُ المَلائِکَةُ مُقتَرِنِین‌َ- فَاستَخَف‌َّ قَومَه‌ُ فَأَطاعُوه‌ُ إِنَّهُم کانُوا قَوماً فاسِقِین‌َ فرعون بر سخنان رکیک خود می‌افزاید و گوید اگر موسی از طرف خدای تعالی مبعوث گردیده چرا دست بند زرین بر دست ندارد گویند فرعون بهر کس حکومت میداد دست‌بند طلایی بدست او میکرد و بگردنش طوق زرین می‌انداخت و اینکه را علامت فرمانروایی او قرار میداد.
و باین گفتار چنین وانمود مینمود که موسی لایق رسالت نیست زیرا نه صاحب مال و مکنت است و نه موجودات غیبی مثل ملائکه با او همدوش و با وی پیوسته‌اند

صفحه : 36
که او را کمک نمایند و شما بچه جهت پیرو وی گردیده‌اید.
فَاستَخَف‌َّ قَومَه‌ُ فَأَطاعُوه‌ُ إِنَّهُم کانُوا قَوماً فاسِقِین‌َ فرعون چون باین گفتار گروه خود را اغواء کرد و عقل آنان را سبک گردانید اینکه بود که عزّت خدایی را مقایسه نمودند بعزّت طبیعی چنانچه عادت اکثر مردم در هر زمانی چنین است که فرق نمیگذارند بین عزت روحانی حقیقی و عزّت مجازی دنیوی و نمیدانند که عزت خدایی که مصداق کاملش رسالت و نبوّت است از منشأ دیگری تراوش نموده.
فَلَمّا آسَفُونا انتَقَمنا مِنهُم فَأَغرَقناهُم أَجمَعِین‌َ- فَجَعَلناهُم سَلَفاً وَ مَثَلًا لِلآخِرِین‌َ خدای تعالی برسولش خبر میدهد که پس از آنکه فرعون سرکشی و طغیان را از حد گذرانید و رسولان ما را خشمناک گردانید و ما را بغضب آورد از وی و تابعین او انتقام کشیدیم و تمام آنها را غرق گردانیدیم و آنان را برای کافرین بعد پیش‌رو و مثال قرار دادیم که ببینند و بدانند که حق تعالی در موقع غضب (شدید الانتقام است) چنانچه در موقع رحمت (ارحم الراحمین) و اکرام الاکرمین است.
وَ لَمّا ضُرِب‌َ ابن‌ُ مَریَم‌َ مَثَلًا إِذا قَومُک‌َ مِنه‌ُ یَصِدُّون‌َ چون برای مردم مثل زدند عیسی را بآدم که بی‌پدر و مادر بدنیا آمده چنانچه در قوله تعالی (إِن‌َّ مَثَل‌َ عِیسی عِندَ اللّه‌ِ کَمَثَل‌ِ آدَم‌َ خَلَقَه‌ُ مِن تُراب‌ٍ) یعنی مثال عیسی نزد خدا مثال آدم است که همان طور که آدم را از خاک آفریدیم عیسی را نیز بی‌پدر خلقت نمودیم (إِذا قَومُک‌َ مِنه‌ُ یَصِدُّون‌َ) خطاب برسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم است که وقتی چنین مثلی زده شد قوم تو از او برمیگردند.
مفسرین در توجیه آیه چنین گفته‌اند مشرکین وقتی اینکه مثل را شنیدند فریاد برآوردند که محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم میخواهد ما باو سجده کنیم مثل عیسویان که عیسی را خدا و پسر خدا میگفتند.

صفحه : 37
(یصدّون) دو طور قرائت شده بعضی بضم صاد مأخوذ از صدود که بمعنی اعراض است خوانده‌اند (قال اللّه تعالی) (یَصُدُّون‌َ عَنک‌َ صُدُوداً) و باقی قراء بکسر صاد قرائت نموده‌اند و در معنی آن نیز گفتاری از مفسرین نقل شده.
1- از إبن عباس است که (یصدون) یعنی (یصفحون) وقتی اینکه مثل را میشنوند فریاد میزنند.
2- سعید بن مسیب گفته (یصدّون) یعنی (یضجون) بانک میزدند.
3- دیگری گفته (یصدون) یعنی (یجزعون) جزع میکنند.
4- شیخ طبرسی گفته (یصدّون) یعنی (یضجون) ضجیج مجادله در موقع مخاصمه است و آراء دیگری نیز از مفسرین نقل شده.
وَ قالُوا أَ آلِهَتُنا خَیرٌ أَم هُوَ ما ضَرَبُوه‌ُ لَک‌َ إِلّا جَدَلًا بَل هُم قَوم‌ٌ خَصِمُون‌َ مفسرین در شأن نزول آیه گفته‌اند کفّار قریش چون اینکه مثل را شنیدند گفتند آیا خدایان ما بهتر از عیسی نیستند اگر عیسی برای اینکه او را بغیر از خدا عبادت کردند در آتش باشد خدایان ما نیز همین طور باشند یعنی آنها هم در آتش باشند (إبن عباس و مقاتل) در تفسیر اهل بیت از امیر المؤمنین علیه السلام چنین نقل شده که فرمود روزی آمدم نزد رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و او میان جمعی از صنادید قریش نشسته بود چون مرا دید قدری در من نگریست آن گاه فرمود ( یا علی مثل تو در اینکه امت مثل عیسی بن مریم است که جماعتی در محبّت او افراط نموده و او را خدا دانسته و هلاک گردیدند و گروهی در بغض و دشمنی او افراط نمودند و هلاک گردیدند و جماعتی اقتصاد و میانه روی نمودند و آنان نجات یافتند.
وقتی قریش اینکه سخن را از پیغمبر اکرم شنیدند خنده مسخر آمیز نمودند و گفتند محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم میخواهد پسر عم خود را تشبیه بانبیاء کند آن وقت اینکه آیه فرود آمد که چون بعیسی بن مریم مثل زده شد یعنی چون علی را تشبیه بعیسی (ع)

صفحه : 38
نمودی قوم تو از سفاهت کلام تو را ضعیف انگاشتند و خدا عالم است بتمسخر و عدم تصدیق آنان بگفتار تو و گفتند اگر علی مثل عیسی باشد خدایان ما از عیسی بهتر خواهند بود و غرض آن جماعت خصومت و جدال بود.
إِن هُوَ إِلّا عَبدٌ أَنعَمنا عَلَیه‌ِ وَ جَعَلناه‌ُ مَثَلًا لِبَنِی إِسرائِیل‌َ وَ لَو نَشاءُ لَجَعَلنا مِنکُم مَلائِکَةً فِی الأَرض‌ِ یَخلُفُون‌َ عیسی نیست مگر بنده‌ای که بر او انعام و تفضل نمودیم و او را مثل قرار دادیم برای بنی اسرائیل شاید مقصود چنین باشد که برای نشان دادن قدرت خود او را بدون پدر آفریدیم و همین طوری که قدرت داشتیم یک پسری بی‌پدر بیافرینیم همین طور اگر بخواهیم قدرت داریم که شما را فانی گردانیم و ملائکه را جانشین شما قرار دهیم.
وَ إِنَّه‌ُ لَعِلم‌ٌ لِلسّاعَةِ فَلا تَمتَرُن‌َّ بِها وَ اتَّبِعُون‌ِ هذا صِراطٌ مُستَقِیم‌ٌ وَ لا یَصُدَّنَّکُم‌ُ الشَّیطان‌ُ إِنَّه‌ُ لَکُم عَدُوٌّ مُبِین‌ٌ آیه بالا اشاره بعموم قدرت بود و آیه اخیر شاید اشاره بسعه علم باشد و ممکن است مرجع ضمیر (انّه) عیسی (ع) باشد که بنزول عیسی (ع) از آسمان نزدیک شدن ساعت قیامت دانسته میشود.
و شاید مرجع ضمیر قرآن باشد چنانچه بعضی گفته‌اند یعنی بآیات قرآن دانسته میشود وقوع قیامت پس در قیامت شک نکنید و تابع قرآن باشید که پیش‌رو و رهنمای شما است و من پیمبر شما میباشم و همین است راه مستقیم که شما را بجوار رحمت حق تعالی نزدیک میگرداند و شیطان شما را از طریق حق‌ّ و فوز برحمت او باز ندارد زیرا که شیطان برای شما دشمنی است آشکارا تابع او نگردید و فریب او را نخورید که شما را از طریق حق و هر گونه فضیلت و سعادتی دور می‌گرداند.

صفحه : 39

[سوره الزخرف (43): آیات 63 تا 80]

اشاره

وَ لَمّا جاءَ عِیسی بِالبَیِّنات‌ِ قال‌َ قَد جِئتُکُم بِالحِکمَةِ وَ لِأُبَیِّن‌َ لَکُم بَعض‌َ الَّذِی تَختَلِفُون‌َ فِیه‌ِ فَاتَّقُوا اللّه‌َ وَ أَطِیعُون‌ِ (63) إِن‌َّ اللّه‌َ هُوَ رَبِّی وَ رَبُّکُم فَاعبُدُوه‌ُ هذا صِراطٌ مُستَقِیم‌ٌ (64) فَاختَلَف‌َ الأَحزاب‌ُ مِن بَینِهِم فَوَیل‌ٌ لِلَّذِین‌َ ظَلَمُوا مِن عَذاب‌ِ یَوم‌ٍ أَلِیم‌ٍ (65) هَل یَنظُرُون‌َ إِلاَّ السّاعَةَ أَن تَأتِیَهُم بَغتَةً وَ هُم لا یَشعُرُون‌َ (66) الأَخِلاّءُ یَومَئِذٍ بَعضُهُم لِبَعض‌ٍ عَدُوٌّ إِلاَّ المُتَّقِین‌َ (67)
یا عِبادِ لا خَوف‌ٌ عَلَیکُم‌ُ الیَوم‌َ وَ لا أَنتُم تَحزَنُون‌َ (68) الَّذِین‌َ آمَنُوا بِآیاتِنا وَ کانُوا مُسلِمِین‌َ (69) ادخُلُوا الجَنَّةَ أَنتُم وَ أَزواجُکُم تُحبَرُون‌َ (70) یُطاف‌ُ عَلَیهِم بِصِحاف‌ٍ مِن ذَهَب‌ٍ وَ أَکواب‌ٍ وَ فِیها ما تَشتَهِیه‌ِ الأَنفُس‌ُ وَ تَلَذُّ الأَعیُن‌ُ وَ أَنتُم فِیها خالِدُون‌َ (71) وَ تِلک‌َ الجَنَّةُ الَّتِی أُورِثتُمُوها بِما کُنتُم تَعمَلُون‌َ (72)
لَکُم فِیها فاکِهَةٌ کَثِیرَةٌ مِنها تَأکُلُون‌َ (73) إِن‌َّ المُجرِمِین‌َ فِی عَذاب‌ِ جَهَنَّم‌َ خالِدُون‌َ (74) لا یُفَتَّرُ عَنهُم وَ هُم فِیه‌ِ مُبلِسُون‌َ (75) وَ ما ظَلَمناهُم وَ لکِن کانُوا هُم‌ُ الظّالِمِین‌َ (76) وَ نادَوا یا مالِک‌ُ لِیَقض‌ِ عَلَینا رَبُّک‌َ قال‌َ إِنَّکُم ماکِثُون‌َ (77)
لَقَد جِئناکُم بِالحَق‌ِّ وَ لکِن‌َّ أَکثَرَکُم لِلحَق‌ِّ کارِهُون‌َ (78) أَم أَبرَمُوا أَمراً فَإِنّا مُبرِمُون‌َ (79) أَم یَحسَبُون‌َ أَنّا لا نَسمَع‌ُ سِرَّهُم وَ نَجواهُم بَلی وَ رُسُلُنا لَدَیهِم یَکتُبُون‌َ (80)

صفحه : 40

ترجمه‌

وقتی عیسی با معجزه‌هایی آمد (که دلالت بر صدق نبوتش میکرد) ببنی اسرائیل گفت من شریعت و دین ظاهر و روشنی آورده‌ام که مشتمل بر حکمت و بیان کننده آن چیزی است که با هم اختلاف دارید پس از عذاب خدا بترسید و تقوی را پیشه خود نمائید و مطیع (اوامر و نواهی) من گردید (64)
بحقیقت خدا است آن کسی که پروردگار من و پروردگار شما است و همین است راه راست (65)
پس (در بین آنها) اختلاف افتاد و فرق متعدّده گردیدند وای بر آنهایی که ستم کردند از عذاب روز دردناک (66)
آیا آنها انتظار نمیکشند مگر اینکه قیامت بغتة در حال غفلت ناگهان بر آنها واقع گردد (67)
در آن روز بعض دوستان (از کفّار) دشمن بعض دیگرند مگر پرهیزکاران (68) (که در آن روز دوست هم و با هم اتفاق دارند)
(از جانب حق تعالی ندا رسد) ای بندگان من امروز برای شما خوفی نیست و شما محزون نمیباشید (69)
و آنان کسانی میباشند که بآیات ما ایمان آوردند و (باوامر حق تعالی) تسلیم گردیدند (70)
(ای مؤمنین مسلمین) داخل بهشت گردید و با ازواج خود شادمان (و گرامی باشید) (71)
(غلمان بهشتی) با کاسه‌های طلا و کوزه‌های بی دسته بر آنان دور میزنند و در آن بهشت برای آنها مهیّا است آنچه را که نفسهای آنان مایل باشد و آنچه را چشمها از آن لذّت ببرد (و ای مؤمنین متقین) شما در بهشت جاویدانید (72)
و اینکه است آن بهشتی که بارث بشما رسیده بسبب اعمال نیکی که کرده بودید (73)
و در آن بهشت برای شما مهیّا است میوه‌های بسیار که از آن میخورید (74)
محققا گنه‌کاران در عذاب جهنّم جاویدانند (75)
و عذاب از آنان کم نمیشود و آنها در جهنّم (می‌مانند) و امید نجات ندارند (76)
و ما بآنان ستم ننمودیم بلکه آنها (خودشان بخود ظلم نمودند) و از ظالمین بودند (77)
اهل جهنم ندا کنند (و گویند) ای مالک دوزخ از پروردگار خودت (درخواست نما) که حکم کند بر مرگ ما (تا از اینکه عذاب برهیم) مالک گوید شما باید همیشه در عذاب بمانید (78)
(و در جواب کفّار گفته شود) محققا ما سخن حق را بر شما

صفحه : 41
آوردیم و لکن بیشتر شما از حق‌ّ کراهت داشتید (79)
بلکه (نافرمانی را) محکم کردند ما نیز (عذاب را) محکم کننده‌گانیم (80)
آیا (اینکه کفار چنین گمان میکنند که آنچه در باطن خود مخفی گردانند) و آنچه آهسته (با یکدیگر) گویند ما نمیشنویم آری میشنویم و بعلاوه فرشتگان ما نزد آنهایند و مینویسند (81)

توضیح آیات‌

اشاره

وَ لَمّا جاءَ عِیسی بِالبَیِّنات‌ِ قال‌َ قَد جِئتُکُم بِالحِکمَةِ وَ لِأُبَیِّن‌َ لَکُم بَعض‌َ الَّذِی تَختَلِفُون‌َ فِیه‌ِ فَاتَّقُوا اللّه‌َ وَ أَطِیعُون‌ِ پس از بیان عذاب جهنّمیان خبر میدهد ببعثت عیسی علیه السّلام که چون عیسی بن مریم بپیمبری مبعوث گردید و برای اثبات پیمبری خود معجزات بسیاری از قبیل مرده زنده کردن و از گل پرنده ساختن و بقوه خدا داد خود نفخه دمیدن و پرنده گردیدن گل و غیر این‌ها از معجزات محیر العقول که بدست خود بفرمان خدای متعال جاری مینمود.
با اینکه دلائل واضح ببنی اسرائیل گفت من رسول خدایم و برای هدایت شما آمده‌ام و گفتار من مشتمل بر حکمت و از روی حقیقت انجام گرفته و آیات الهی یعنی کتاب انجیل را برای شما آورده‌ام که اختلاف را از میان شما بردارم و صحیح و فاسد آراء شما را از هم جدا نموده بشما بنمایانم پس از آن ببنی اسرائیل خطاب نمود که از مخالفت و خطاء احتراز نمائید و حکم خدا را بپذیرید و آنچه را بشما امر میکنم اطاعت نمائید.
إِن‌َّ اللّه‌َ هُوَ رَبِّی وَ رَبُّکُم فَاعبُدُوه‌ُ هذا صِراطٌ مُستَقِیم‌ٌ بحقیقت او است خدایی که پروردگار من و پروردگار شما است فقط او را پرستش نمائید همین است راه راست که سر انجام آن قرب جوار رب‌ّ العالمین است (هو) ضمیر غائب و یکی از اسماء الحسنی و مرجعش (اللّه) است و اشاره بآن

صفحه : 42
واحد بسیطی است که غائب از حواس بشر است که بحواس پنجگانه نفسانی نمیتوان آن ذات مقدس را ادراک نمود و او است پروردگار من و شما فقط بایستی او را بندگی و اطاعت نمائید تا بفضیلت و سعادت برسید و برحمت غیر متناهی او فائز گردید.
و با اینکه حضرت عیسی علیه السّلام فرمود من از طرف پروردگار آمده‌ام که از بین شما اختلاف را بردارم که از طریق حق انحراف و اعوجاج پیدا ننمائید و در طریق توحید و وحدت متفق الکلمه باشید با اینکه حال (فَاختَلَف‌َ الأَحزاب‌ُ مِن بَینِهِم) پس از آن بین کسانی که از تابعین او بشمار میرفتند در اثر معجزات خارق العاده که از او مشاهده مینمودند در باره حضرت عیسی علیه السّلام که آیا او خدا یا پسر خدا یا (ثالث ثلاثه) است اختلاف واقع گردید و آنان چند فرقه گردیدند مثل یعقوبیه، فسطوریّه، ملکاتیّه، مرقوسیّه، شمعونیه.
فَوَیل‌ٌ لِلَّذِین‌َ ظَلَمُوا مِن عَذاب‌ِ یَوم‌ٍ أَلِیم‌ٍ اشاره به اینکه پس از آمدن پیمبران با براهین محکم و گفتار حکمت آمیز و کتاب آسمانی و معجزات بسیار که هر یک شاهد عادلی است بر صدق گفتارشان وای بحال افرادی که بخود ظلم نمودند و پس از اتمام حجت در اثر مخالفت خود را مستحق عذاب دردناک گردانیدند.
هَل یَنظُرُون‌َ إِلَّا السّاعَةَ أَن تَأتِیَهُم بَغتَةً وَ هُم لا یَشعُرُون‌َ (ان تأتیهم) بدل از (السّاعة) است یعنی اینان انتظار ندارند مگر اینکه بغتة بر آنها قیامت بیاید واو (و هم) حالیه است یعنی در حالی که آنان غافل باشند.
(هَل یَنظُرُون‌َ إِلَّا السّاعَةَ) بهل استفهامی در مقام سرزنش کفار بر آمده که اینان اگر فکر داشتند از همین حیات درویشان پی بحیات اخرویشان میبردند چنانچه در سوره واقعه اشاره بهمین دارد قوله تعالی وَ لَقَد عَلِمتُم‌ُ النَّشأَةَ الأُولی فَلَو لا تَذَکَّرُون‌َ راجع باین آیه در سوره واقعه آیه (92) بیانی شده رجوع بآن جا نمائید

صفحه : 43
الأَخِلّاءُ یَومَئِذٍ بَعضُهُم لِبَعض‌ٍ عَدُوٌّ إِلَّا المُتَّقِین‌َ یا عِبادِ لا خَوف‌ٌ عَلَیکُم‌ُ الیَوم‌َ وَ لا أَنتُم تَحزَنُون‌َ اول بطور عموم فرمود دوستان و رفقاء در دنیا روز قیامت بعضی دشمن بعض دیگرند بعد پرهیزکاران را از عموم دوستان استثناء نموده یعنی هر دوستی که دوستی او راجع بامور طبیعی و مادّی دنیوی پدید گردیده که در لهو و لعب با هم دوست و رفیق باشند یا در امور دیگر در روز قیامت دشمن هم میگردند قوله تعالی (وَ یَلعَن‌ُ بَعضُکُم بَعضاً) و هر یک بدیگری دشنام میدهد.
و سرّ دشمنی آنان با یکدیگر معلوم است زیرا که رفقاء در دنیا یا در عمل قبیح و معاصی با هم رفیق میگردند و عمل بد را در نظر هم شیرین مینمایند یا در کسب و کار و عمل با هم همکاری مینمایند و یکدیگر را از طریق حق باز میدارند و اشتغال بامور دنیوی و لو آنکه در نظر شارع مباح باشد باز آدمی را مشغول بدنیا نموده و از حق تعالی دور میگرداند و چون در روز موعود اسباب آن لذائذ حسیّه مفقود گردیده و وزر و وبال معاصی و اشتغال بدنیا وی را گرفته کسانی را که وی را در اینکه کار کمک نموده لعن و نفرین مینماید.
(إِلَّا المُتَّقِین‌َ) تمام دوستان و رفقاء در قیامت دشمن هم میگردند مگر مردمان با تقوی و آنان کسانی میباشند که در همه حال چشم دلشان بسوی حق تعالی نگران است کسب و عمل مباح آنها را از حق‌ّ و حقیقت باز نمی‌دارد و همان طوری که اهل دنیا در فسق و معاصی بعضی معاون بعض دیگرند اهل ایمان و تقوی نیز چنینند زیرا که فطری بشر است که هم عقیده و هم مسلک خود را دوست می‌دارد و دوستی متقین با هم یکی از دو راهست یا اتفاق آنها در امور روحانی است که مسلک و روش آنان در سیر و سلوک الی اللّه یکی و با هم متحد و معاون یکدیگرند و آنها همین طوری که در دنیا جسما و روحا با هم دوست و یگانگی بینشان استوار گردیده در قیامت که حقیقت هر چیزی نمایان می‌گردد البته اتحاد بین آنان استوارتر می‌گردد.

صفحه : 44
و گمان میرود که مأخذ شفاعت نیز همین باشد که هر دوستی با دوست خود شفع و قرین میگردد و وی را بسوی خود و مقام خود میکشاند زیرا که محبّت جذابه الهی است و اصل محبّت همان ارتباط روحانی است و اگر ما با اولیاء الهی باعتبار مقام روحانی آنها از طریق اطاعت و پیروی آنان محبت آنها را در دل خود بپرورانیم و آن بزرگواران را بمقام روحانیت بشناسیم و دوست داریم و مطیع آنها گردیم در قیامت شفع ما و شفیع ما خواهند گردید.
قسم دوم از متقین دوستانی میباشند که از جهت صفات حمیده و اخلاق فاضله با یکدیگر دوستی و رفاقت پیدا می‌نمایند مثل محبت فضلاء و مؤمنین پرهیزکار با هم و یکدیگر را بطریق رضای حق و عمل نیکو توصیه مینمایند و چنین اشخاص نیز همین طور که در دنیا دوست صادق و خیرخواه یکدیگرند در قیامت دوستی و رفاقت بین آنها تزاید پیدا مینماید و با هم رفیق مشفق میگردند.
( یا عباد) خطاب بهمین اشخاص مؤمن با تقوی مینماید که داخل بهشت گردید امروز که روز قیامت است از فزع اکبر در امانید و نه خوف و ترسی از عذاب یا بلیات و آفاتی که در دنیا دم بدم متوجّه و رو بروی شما می‌آورد ترسناکید و نه بر گذشته عمر خود محزون میباشید زیرا که حیات دنیوی خود را بیهوده مصرف ننمودید که امروز که روز جزا است پشیمان و محزون باشید و چنین خطاب بلفظ ( یا عباد) چنین ارائه می‌دهد که اشخاص با تقوی مشمول لطف و رحمت بی‌پایان حق سبحانه و تعالی واقع گردیده‌اند.
الَّذِین‌َ آمَنُوا بِآیاتِنا وَ کانُوا مُسلِمِین‌َ ادخُلُوا الجَنَّةَ أَنتُم وَ أَزواجُکُم تُحبَرُون‌َ در مقام معرّفی (عباد) ببعض صفات آنان اشاره می‌نماید که آنهایی که ببندگی ستوده شده‌اند کسانی میباشند که بآیات الهی (قرآن) ایمان آورده‌اند و تسلیم اوامر و نواهی و دستوراتی که از طرف حق تعالی بتوسط سفیر اعظم خود محمّد بن عبد اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم بآنها ابلاغ شده بدون چون و چرا و استحسانات عقلی خود

صفحه : 45
قبول نموده و عمل می‌نمایند.
آیات اعم از آیات تکوینی و آیات تشریعی است که شخص متفکر اول نظر میکند بآیات تکوینی و نظام خلقت و ارتباط موجودات بیکدیگر و عجائب و اسراری که در کمون موجودات منطوی است در نظر می‌گیرد و در آن دقت مینماید و از اثر پی بمؤثر می‌برد.
ایمان از اینجا سر چشمه میگیرد زیرا که پس از آنکه شخص از اثر پی به مؤثر برد و مبدء موجودات را بعلم و قدرت و حکمت شناخت از اینجا نتیجه دیگری عایدش میگردد و بعقل و زکاوت خود پی میبرد که اینکه دستگاه مجلّل جهانی بی‌هوده خلقت نگردیده البتّه مقصود بالاتری در نظر است و انسان بعقل ناقص خود نتواند به آن پی ببرد و نیز بخودی خود طریق سعادت و فضیلت خود را نمی‌شناسد.
و از اینکه دو مقدمه نتیجه دیگری نیز عاید او می‌گردد که بمقتضای لطف و کرم خداوندی بایستی همیشه برای بشر پیشوا و قائد و رهنمایی باشد که راه سعادت و فضیلت آنان را نشان دهد که بیراهه نروند و بچاه هلاکت دنیوی و اخروی واقع نگردند و نیز عقل حاکم بر اینکه است که باید با آن پیشوا که مؤید من عند اللّه و سفیر الی اللّه است کتاب قانونی باشد که وظیفه روزانه بشر را تعیین نماید.
و چنانچه معلوم و محرز است بالاترین کتاب‌های آسمانی قرآن عزیز است که هم کتاب قانونی و هم معجزه سیّد ما نبی خاتم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم است و اینکه کتاب (قرآن) چون مشتمل بر اسرار و نکات و قوانین و اسراری است که همه کس نتواند بآن پی ببرد اینکه است که محتاج به مفسّر و مبیّن است زیرا که دین و قانونی که بایستی تا قیامت بین خلق ابراز فعالیّت نماید و در قرآن محکمات و متشابهات و عام و خاص و مطلق و مقیّد و ناسخ و منسوخ بسیار است و علم باینها فقط نزد (راسخین فی العلم) است اینکه است که بایستی رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم امام و خلیفه بعد از خود را خود حضرتش بفرمان خدای تعیین نماید هر کس لایق اینکه منصب نیست.

صفحه : 46
(ادخلوا) خطاب بآن کسانی است که در مقابل عوامل تشریعی و تکوینی و آنچه برای آنها بقلم تقدیر جاری گردیده تسلیم گردیده و مطیع و فرمان بردارند که خودتان با زوجه‌هایتان آنهایی که لایقند داخل بهشت گردید در حالی که خوشحال و مسرور میباشند.
یُطاف‌ُ عَلَیهِم بِصِحاف‌ٍ مِن ذَهَب‌ٍ وَ أَکواب‌ٍ وَ فِیها ما تَشتَهِیه‌ِ الأَنفُس‌ُ وَ تَلَذُّ الأَعیُن‌ُ وَ أَنتُم فِیها خالِدُون‌َ وَ تِلک‌َ الجَنَّةُ الَّتِی أُورِثتُمُوها بِما کُنتُم تَعمَلُون‌َ لَکُم فِیها فاکِهَةٌ کَثِیرَةٌ مِنها تَأکُلُون‌َ پس از آن بمؤمنین وعده میدهد بانواع و اقسام نعمت‌های بهشتی و دستگاه مجلّلی که برای آنها تهیه شده از کاسه‌های زرّین و کوزه‌ها و لیوانها از دسته دار و بی‌دسته و بعد نعمت بهشتیان را بسه نوع تعمیم میدهد.
(اوّل) مهیّا گردیده برای بهشتیان هر چه را نفس آنان مایل بآن گردد (دوم) آنچه را که از آن لذت برند و اطلاق (تلذّ الاعین) شامل میگردد هم لذائذ روحانی و هم لذائذ جسمانی و آنچه را که از آن محظوظ گردند (سوم) که از بالاترین نعمتها بشمار میرود خلود آنها است که اهل بهشت همیشه در بهشت جاویدانند.
إِن‌َّ المُجرِمِین‌َ فِی عَذاب‌ِ جَهَنَّم‌َ خالِدُون‌َ لا یُفَتَّرُ عَنهُم وَ هُم فِیه‌ِ مُبلِسُون‌َ وَ ما ظَلَمناهُم وَ لکِن کانُوا هُم‌ُ الظّالِمِین‌َ رسم قرآن بر اینکه است که غالبا هر جا بیان نعمتهایی را که بمؤمنین وعده داده تذکر میدهد پس از آن کافرین را تهدید مینماید بعذاب و شکنجه و بعکس هر جا کافرین را تهدید بعذاب نموده پس از آن مؤمنین را وعده می‌دهد بنعمتهای بهشتی شاید سرش اینکه باشد که بایستی انسان همیشه بین خوف و رجا باشد اینکه است که پیمبر اسلام با آنکه بفرموده خدای تعالی (رحمة للعالمین) بود او را (ببشیرا و نذیرا) ستوده و معرفی نموده و همین طوری که مؤمنین متنعّم بنعمت‌های بی‌اندازه و بهشت منزل همیشه‌گی آنها است در مقابل آنان کفّار و گنهکاران نیز گرفتار عذاب بسیار و در جهنّم جاویدانند و بدلالت آیات قرآن آنی عذاب آنها سست نمیگردد و از نجات

صفحه : 47
ناامید گردیده‌اند.
(و ما ظلمناهم و لکن کانوا هم الظّالمین) نظر بفرموده خدای (وَ أَن لَیس‌َ لِلإِنسان‌ِ إِلّا ما سَعی) یعنی چیزی برای انسان نیست مگر آنچه را که در آن سعی و کوشش نموده (سوره النجم آیه 40) در اینجا تذکر میدهد که گمان نشود کسانی را که ببهشت میبرند و بآن نعمتهای بهشتی آنان را مستفیض میگرداند یک خصوصیت زائدی در اصل خلقت با آنها همراه بوده که بدون اختیار و مجاهده عمل نیک از آنان صادر گردیده و نیز کسانی را که بجهنم میبرند و بآن عذابهای کذایی مبتلا میگرداند یک منقصتی در خلقت آنها قرار داده و بدون اراده و اختیار عمل بد از آنها ناشی میگردد چنانچه رأی (اشاعره) بر اینکه است چنین گمانی فاسد است زیرا که منافی با عدل پروردگار جهانیانست اگر چنین باشد بر عاصی ظلم وارد میگردد ذات متعال بالاتر از اینکه است که بنده ضعیف خود را بصفتی که در او گذاشته و بدون اختیار مرتکب معاصی گردیده وی را عذاب نماید که چرا چنین و چنان کردی.
اینکه است که در بسیاری از آیات قرآن باهل عذاب و اهل جهنم تذکر میدهد که ما بشما ظلم ننمودیم بلکه خودتان دانسته و فهمیده از روی اختیار بنفس خود ظلم نموده و مستحق عذاب شده‌اید و عذاب الهی از روی عدل است که هر چیزی در موقع خود قرار گرفته و و هر که را به بخشد و عذاب نکند از روی رحمت و کرم او است.
وَ نادَوا یا مالِک‌ُ لِیَقض‌ِ عَلَینا رَبُّک‌َ قال‌َ إِنَّکُم ماکِثُون‌َ اهل جهنم از شدت عذاب التجاء بمالک دوزخ نموده و بآن پناه می‌آورند و بطور استغاثه و التماس گویند ای مالک دوزخ از پروردگار خود بخواه که بر مرگ ما حکم کند و ما بمیریم و از اینکه عذاب سخت برهیم مالک در پاسخ گوید شما بایستی همیشه در اینکه عذاب سخت بمانید.

اعتراض‌

‌اگر گفته شود آدم گنه کار در مدّت کمی گناه نموده چگونه بایستی برای

صفحه : 48
اینکه مدّت کم همیشه در عذاب شدید باشد و اینکه طور مجازات منافی است با فرموده خدای تعالی (جزاء وفاقا) یعنی جزا باید مطابق عمل انجام گیرد و بنا بر اینکه کفّار باید بقدر عمر دنیویشان که در کفر و عصیان گذرانیده‌اند در جهنّم معذب باشند نه آنکه در جهنم جاویدان گردند.

پاسخ‌

چون کفر و ایمان راجع بقلب انسانی است نه جسد و روح حیوانی وقتی در اثر مخالفت و طغیان و نفس پرستی قلب و روح و روان آدمی فاسد گردید و نور توحید و ایمان در آن نفوذ ننمود و قلب لطیف انسانی که بایستی آینه صفات الهی و نماینده اوصاف ایزدی باشد مثل سنگ خارا بلکه (شدیدتر) یعنی سخت‌تر از سنگ گردید که دیگر قابل نفوذ آب رحمت رحمانی نیست و پس از مرگ دیگر محلی برای تدارک باقی نخواهد ماند زیرا چون انسان مادامی که در دنیا زیست مینماید استعداد کمال در او باقی است لکن بمردن آنچه در آن بالقوّه موجود بوده بفعلیت رسیده اینکه است که عالم آخرت برای انسان دائمی و همیشگی است و آخر ندارد و کافر در اثر تاریکی قلبش و دوری وی از رحمت خدا همیشه بعذاب گرفتار خواهد بود و همین اثر تیرگی قلب کافر است که اگر فرضا کافر بعمر دنیا زنده و زندگانی می‌نمود بکفر خود باقی بلکه بر طغیان و سرکشی خود می‌افزود و چون عالم آخرت همیشه باقی است اینکه است که کافر که فعلیّت اخیر او کفر و دوری از رحمت خدای تعالی است همیشه معذب خواهد بود.
لکن مؤمنین و لو آنکه گنهکار باشند چون جوهر قلبشان فاسد نگردیده منتهی جرم معاصی روی قلبشان را گرفته و نمیگذارد نور الهی در آن نفوذ نماید اینکه است که اگر بدون توبه از دنیا بروند بایستی مدتی در عذاب بمانند تا آنکه مثل طلای مغشوش که در بوته زرگری آب نمایند غش آنها سوخته گردد و زر ناب گردیده لایق مقام مقربین گردند.
لَقَد جِئناکُم بِالحَق‌ِّ وَ لکِن‌َّ أَکثَرَکُم لِلحَق‌ِّ کارِهُون‌َ أَم أَبرَمُوا أَمراً فَإِنّا مُبرِمُون‌َ

صفحه : 49
اینکه آیات اخیر شاهد بر بیان آیه بالا است که ذات احدیت خطاب بکفّار مینماید و در پاسخ کفّار آنان که راه نجات میطلبند فرموده ما در دنیا طریق حق را بر شما ظاهر گردانیدیم یعنی پیمبران و سفرای خود را با اسباب هدایت برای راه‌نمایی و هدایت شما فرستادیم لکن شما افراد بشر از پیروی طریق حق‌ّ کراهت داشتید بلکه نه فقط کفار سخن پیمبران را نپذیرفتند و ردّ نموده و قبول ننمودند بلکه ضدیّت و انکار را محکم گردانیده و در مقام اذیّت آنها بر آمدند چون چنین کردند جزا و پاداش اعمال آنان چنین است که ما نیز عذاب آنها را محکم گردانیم (جَزاءً وِفاقاً) یعنی مجازات مطابق عمل است.
أَم یَحسَبُون‌َ أَنّا لا نَسمَع‌ُ سِرَّهُم وَ نَجواهُم بَلی وَ رُسُلُنا لَدَیهِم یَکتُبُون‌َ آیا کفار و منافقین چنین گمان میبرند که ما از اسرار و آن کینه و ضدیّتی که در باطن خود مخفی گردانیده و آنچه را که سرا با هم نجوی میکنند بی‌خبریم چنین نیست که گمان کرده‌اند اگر شما بگوش سر فقط سخنان یکدیگر را میشنوید و از باطن هم بیخبرید ما بگوش و چشم حقّانی همین طور که سخنان ظاهر شما را میشنویم و اعمال شما را مینگریم همین طور سخنانی که در قلبتان و سرّتان با خود حدیث میکنید و در طریق ضدیت با اهل اسلام اندیشه مینمائید و پس از آن با یک دیگر مخفیانه سخن می‌گویید تمام آنها را میشنویم و کرام الکاتبین که گماشته شده بر ضبط اعمال شما میباشند نزد شما حاضرند و سخنان شما را مینویسند.
آری دو اسم از اسماء اللّه یکی سمیع و دیگری بصیر است بعضی گفته‌اند بازگشت اینکه دو اسم شریف بهمان علم ازلی او است که باعتبار آنکه علم بمبصرات و علم بمسموعات دارد خود را سمیع و بصیر نامیده اگر چه چنین است لکن چنانچه در صفحات جلو اشاره نمودیم شاید برای اینکه دو اسم شریف خصوصیات زائدی هم باشد که بخواهد ببشر بفهماند که همین طوری که نزد شما آنچه را که بچشم میبینید و بگوش میشنوید بطور مشاهده و عیانست همین طور علم حق تعالی بتمام موجودات بطور مشاهده حضوری و عیانست و تمام ممکنات ناشی و پدید گردیده از

صفحه : 50
قدرت مطلقه و علم حضوری و در احاطه علمیّه اویند که علم او بتمام آنها احاطه نموده (لا یعزب عن علمه مثقال ذرة فی السماء و الارض).

[سوره الزخرف (43): آیات 81 تا 89]

اشاره

قُل إِن کان‌َ لِلرَّحمن‌ِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّل‌ُ العابِدِین‌َ (81) سُبحان‌َ رَب‌ِّ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ رَب‌ِّ العَرش‌ِ عَمّا یَصِفُون‌َ (82) فَذَرهُم یَخُوضُوا وَ یَلعَبُوا حَتّی یُلاقُوا یَومَهُم‌ُ الَّذِی یُوعَدُون‌َ (83) وَ هُوَ الَّذِی فِی السَّماءِ إِله‌ٌ وَ فِی الأَرض‌ِ إِله‌ٌ وَ هُوَ الحَکِیم‌ُ العَلِیم‌ُ (84) وَ تَبارَک‌َ الَّذِی لَه‌ُ مُلک‌ُ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ وَ ما بَینَهُما وَ عِندَه‌ُ عِلم‌ُ السّاعَةِ وَ إِلَیه‌ِ تُرجَعُون‌َ (85)
وَ لا یَملِک‌ُ الَّذِین‌َ یَدعُون‌َ مِن دُونِه‌ِ الشَّفاعَةَ إِلاّ مَن شَهِدَ بِالحَق‌ِّ وَ هُم یَعلَمُون‌َ (86) وَ لَئِن سَأَلتَهُم مَن خَلَقَهُم لَیَقُولُن‌َّ اللّه‌ُ فَأَنّی یُؤفَکُون‌َ (87) وَ قِیلِه‌ِ یا رَب‌ِّ إِن‌َّ هؤُلاءِ قَوم‌ٌ لا یُؤمِنُون‌َ (88) فَاصفَح عَنهُم وَ قُل سَلام‌ٌ فَسَوف‌َ یَعلَمُون‌َ (89)

ترجمه‌

ای محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم بگو اگر برای خدای (یکتا) فرزندی بود من اول کسی بودم که او را پرستش مینمودم (82)
منزّه و مبرّا است پروردگار آسمانها و زمین و خداوند عرش از آنچه او را توصیف مینمائید (83)
ای محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم کافران را بخود واگذار که در لهو و لعب (بازی کنند) تا وقتی که روزی را به‌بینند (یعنی قیامت را) که بآنان وعده داده شده (84)
و آن خدایی است که آفریننده و اله آسمان

صفحه : 51
و آفریننده و اله زمین است و او حکیم و درست کار و عالم بهمه چیز (و دانا است) (85)
و بزرگوار (و بلند مرتبه است) آن کسی که برای او است پادشاهی و سلطنت آسمانها و زمین و آنچه بین آنها است و نیز نزد او است علم بوقوع قیامت و شما بازگشت بسوی او مینمائید (86)
(و معبودان مشرکین که از آنان شفاعت میطلبید) آنان مالک شفاعت نیستند و مالک شفاعت نیست مگر کسی که بحق شهادت داده باشد در حالی که بشهادت خود عالم باشند (یعنی از روی علم و دانش بحق شهادت دهد) (87) ای
محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم اگر از اینکه مشرکین سؤال کنی که چه کس شما را آفریده البته میگویند خدا پس آنان چگونه از او رو گردانیده میشوند (88)
(و نزد خدا است علم و میداند قول رسول را که میگفت) ای پروردگار من محققا اینها جماعتی میباشند که ایمان نمیآورند (89)
(پس از جانب حق تعالی برسول امر میگردد) که روا از آنها بگردان و از دعوت آنان اعراض نما و بگو (بین من و شما) از منازعه و مجادله مسالمت است و بزودی میدانید (و بجزای اعمال خود خواهید رسید)

توضیح آیات‌

اشاره

قُل إِن کان‌َ لِلرَّحمن‌ِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّل‌ُ العابِدِین‌َ- سُبحان‌َ رَب‌ِّ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ رَب‌ِّ العَرش‌ِ عَمّا یَصِفُون‌َ اینکه آیات متفرع بر آیات بالا است که کفار و مشرکین ملائکه را دختران خدا می‌نامیدند و عیسویان مسیح را پسر خدا و یهودیان عزیر را پسر خدا میدانستند.
خطاب برسول اکرم نموده که ای محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم باینها بگو اگر برای خدا اولاد بود چنانچه شما می‌گویید من اول کسی بودم که وی را پرستش مینمودم.
اشاره به اینکه چون من راجع بمعرفت حق تعالی و صفات او داناتر از شما میباشم بر فرض محال اگر احتمال میدادم که برای خدا اولادی باشد من در عبادت و پرستش او بر غیر سبقت میگرفتم.

طبرسی در توضیح آیه گفتاری از مفسرین نقل مینماید

1- اگر بقول و بگمان شما برای خدای رحمن اولادی بود پس من اول

صفحه : 52
کسی هستم که خدا را بوحدانیّت و یگانگی پرستش مینمایم و کسی که خدا را به یگانگی پرستش نماید نسبت ولد را از او دفع نموده، و معنی اینکه سخن چنین میشود که من اول موحدینم و قول شما را در ولد داشتن خدا انکار مینمایم. (مجاهد) 2- ان بمعنی ماء نفی است و معنی آیه چنین میشود که برای خدای رحمن ولد نیست و من اول عبادت کننده‌گان و اقرار کننده بنفی ولد از او میباشم. (إبن عباس و قتاده و إبن زید) 3- اگر برای خدا اولاد بود من اول کسی بودم که از عبادت او اعراض مینمودم زیرا کسی که برای وی اولاد باشد نمیباشد مگر جسم و حادث و کسی که چنین باشد مستحق عبادت نیست زیرا که قدرت ندارد بر نعمتهایی که بآن مستحق عبادت گردد. (جبائی و غیره) 4- چنین گوید چون من اول عبادت کننده‌گان ولد خدا نیستم پس برای خدا ولد نیست و اینکه سخن باین ماند که تو بگویی اگر من نویسنده بودم حسابدان هم بودم و مقصود چنین باشد که من نه نویسنده میباشم و نه حساب دان. (سفیان بن عینه) 5- اگر برای خدا اولاد بود من اول کسی بودم که او را عبادت میکردم بلحاظ اینکه برای او ولد میباشد و لکن برای او ولد نیست. (سدی و ابی مسلم) و اینکه مطلب مثل اینکه است که گفته شود اگر حکمت بعبادت غیر خدا اقتضاء مینمود من او را عبادت میکردم لکن حکمت مقتضی عبادت غیر او نیست و اگر دلیل دلالت میکرد که برای او اولاد است من نیز می‌گفتم لکن بر اینکه برای خدا ولد باشد دلیل نداریم و اینکه طور بیان برای اینکه است که ثابت و محقق میگرداند که برای خدا اولادی نیست و نسبت ولد بخدا دادن بعید است زیرا که امر محالی را معلّق نموده بمحال دیگر. (پایان) نظر بسیاق آیه بهترین توجیهات در آیه توجیه اخیر است که به (ان) شرطیه امر

صفحه : 53
محالی را که اولاد داشتن خدا باشد معلّق نموده بر محال دیگر که عبادت او است.
خلاصه شاید میخواهد بمردم بفهماند اگر بفرض محال برای خدا اولاد بود محال بود من او را پرستش نمایم من خدایی را پرستش مینمایم که منزه و مبرا باشد از تولید مثل زیرا که تولید مثل صفت اجسام است نه خالق اجسام.
لکن نظر ببعض روایات چنانچه بعضی گفته‌اند بهترین توجیهات رأی دوم است زیرا چنین نقل میکنند که روزی (نضر بن حارث) در لاف‌گاه خود نشسته و بسیاری از صنادید قریش نزد او بودند (نضر) در یک آیه‌ای از آیات قرآن خوض نمود و آغاز استهزاء کرد (ولید بن مغیره) در آن وقت میل باسلام داشت و پیوسته از قرآن ستایش مینمود گفت ای (نضر) بقرآن استهزاء میکنی قسم بخدا که محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم نمیگوید مگر حق (نضر) در جواب او گفت من نیز حق می‌گویم محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم میگوید (لا اله الا اللّه) من هم میگویم (لا اله الا اللّه) اما اضافه می‌کنم به اینکه گویم ملائکه بنات اللّه میباشند اینکه سخن بگوش پیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم رسید و اندوهناک گردید پس از آن جبرئیل اینکه آیه را آورد (قل ان کان للرحمن ولد) تا آخر (نضر) نزد (ولید) آمد و آیه را برای او خواند و گفت خدای محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم ما را در اینکه آیه تصدیق نموده (ولید) گفت ای احمق خدا تو را تکذیب کرده زیرا که (ان) بمعنی نفی است میگوید نیست و نبوده برای خدا فرزندی بگو اگر فرزندی داشت من اول کسی بودم که او را پرستش مینمودم و چون آنها اهل لسان بودند و قرآن بزبان آنها فرود آمده و (نضر) با آن عنادی که داشت نتوانست گفتار خشن ولید را که گفت ای احمق رد کند پس بهتر اینکه است که گفته شود در اینجا (ان) بمعنی نفی است.
سُبحان‌َ رَب‌ِّ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ رَب‌ِّ العَرش‌ِ عَمّا یَصِفُون‌َ آیه متعلق بآیه بالا است که پس از آنکه تذکر میدهد که مبدئی که بگمان شما صاحب اولاد باشد قابل عبادت و پرستش نیست گوید منزّه و مبرّا است از تولید مثل و آنچه صفت اجسام است آن کسی که پروردگار و مربی آسمانها و زمین و

صفحه : 54
پروردگار عرش است از آنچه آنها بعقل ناقص خودشان او را توصیف مینمایند.
اشاره به اینکه آن کسی که خالق و مربّی آسمانها و زمین و عرش عظیم است که محیط بر تمام اجسام است چگونه ممکن است مثل اجسام تولید مثل نماید اگر چنین بود او نیز مثل باقی اجسام محتاج بغیر و محدود بحد معین و متصف بصفت اجسام و قابل تبدیل و تغییر و در معرض فنا و زوال بود و خالق و مربی عالم بایستی از اینکه صفات منزّه و مبرّا باشد.
فَذَرهُم یَخُوضُوا وَ یَلعَبُوا حَتّی یُلاقُوا یَومَهُم‌ُ الَّذِی یُوعَدُون‌َ پس از آن خطاب برسولش نموده که ای محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم اینکه مردمان نفهم جاهل چنان در امور طبیعی فرو رفته‌اند که خالق و مربی عالم را نیز تشبیه بطبیعیات نموده و نسبت ناروا باو می‌دهند دیگر قابل هدایت نمیباشند آنان را بخود واگذار که در لهو و لعب خوض نمایند تا وقتی که برسند بان روزی (روز قیامت) که بآنها وعده داده شده.
وَ هُوَ الَّذِی فِی السَّماءِ إِله‌ٌ وَ فِی الأَرض‌ِ إِله‌ٌ وَ هُوَ الحَکِیم‌ُ العَلِیم‌ُ وَ تَبارَک‌َ الَّذِی لَه‌ُ مُلک‌ُ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ وَ ما بَینَهُما وَ عِندَه‌ُ عِلم‌ُ السّاعَةِ وَ إِلَیه‌ِ تُرجَعُون‌َ (و هو) واو (هو) را عطف میدهد برب یعنی پروردگار آسمان و زمین آن کسی است که در آسمانها اله است و در زمین اله است (وَ هُوَ الحَکِیم‌ُ العَلِیم‌ُ) و در امر خلقت و نظام موجودات بروش حکیمانه هر چیزی را بجای خود قرار داده و بمصالح و مفاسد امور عالم است و علم حضوری او بهمه چیز محیط و اوضاع عالم تحت قیومیّت او انجام گرفته.
مفسرین در اینجا (اله) را بمعنی معبود دانسته‌اند و گفته‌اند خدا آن کسی است که مربی و معبود اهل آسمانها و اهل زمین و اهل عرش است از ملائکه مدبرین و غیر آنها.
و شاید مقصود از (اله) الوهیت و خالقیت باشد که او سبحانه و تعالی هم خالق آسمانها و زمین و اهل آن است و هم مربی و تربیت دهنده آنها است و شاهد بر اینکه

صفحه : 55
معنی قوله تعالی است که در اخر آیه فرموده (وَ هُوَ الحَکِیم‌ُ العَلِیم‌ُ) که خلقت او محکم و متقن و از روی علم و دانش و بوجه نیکو انجام گرفته.
بعد در مقام بیان عظمت و بزرگواری و کبریایی خود برآمده که بزرگوار خدایی که مملکت آسمان‌ها و زمین و آنچه بین آنها است ملک او و در قبضه اقتدار و تصرّف او است و دائم الفضل و کثیر الاحسان است (وَ عِندَه‌ُ عِلم‌ُ السّاعَةِ) احدی نمیداند ساعة وقوع قیامت را مگر او و بازگشت تمام امور بدست قدرت او است.
در اینکه آیات پنج اسم از اسماء الحسنی و پنج صفت از اوصاف جمال احدیت خود را تذکّر میدهد، ربوبیّت، الهیّت، حکمت، عالمیّت، مالکیّت اینکه پنج صفت و پنج اسم اصول و جامع اسماء الحسنی است و باقی اسماء مأخوذ از اینها و در تحت اینها بشمار میروند.
وَ لا یَملِک‌ُ الَّذِین‌َ یَدعُون‌َ مِن دُونِه‌ِ الشَّفاعَةَ إِلّا مَن شَهِدَ بِالحَق‌ِّ وَ هُم یَعلَمُون‌َ (الّا) در آیه شاید استثناء متّصل باشد در صورتی که مقصود از (الذّین) تمام معبودان از قبیل بتها و ملائکه و غیر آنها از آنچه را که مشرکین عبادت مینمودند بامید آنکه شفیع آنان باشند، لکن اگر مقصود خصوص بتها باشد استثناء منقطع میگردد.
خلاصه آیه- در بیان ردّ عقیده فاسد مشرکین برآمده که گمان می‌کردند بتها یا غیر بتها از قبیل ملائکه یا حضرت عیسی علیه السّلام یا غیر آن شفیع آنها می‌گردند و آنان را از عذاب می‌رهانند تذکّر می‌دهد که کسی نتواند شفاعت کند مگر در باره کسی که بحق شهادت داده باشد در صورتی که شهادت آن نیز از روی علم و یقین انجام گرفته.
اینکه آیه دلیل بر اینکه است که شهادت لسانی بتنهایی در تحقق ایمان کافی نیست بلکه بایستی شهادت از روی علم و یقین باشد و شاید اشاره باین باشد که

صفحه : 56
شفعاء شفاعت نمی‌کنند مگر اهل توحید را بدلیل فرموده خدای تعالی (لا یَشفَعُون‌َ إِلّا لِمَن‌ِ ارتَضی).
وَ لَئِن سَأَلتَهُم مَن خَلَقَهُم لَیَقُولُن‌َّ اللّه‌ُ فَأَنّی یُؤفَکُون‌َ خطاب برسول می‌نماید که ای محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم اگر از اینکه مشرکین سؤال کنی چه کس شما را آفریده (بلام و نون تأکید ثقیله لیقولن‌ّ) مؤکدا گویند ما را خدا آفریده (فَأَنّی یُؤفَکُون‌َ) بسیار جای تعجّب است وقتی اینها بفطرت ذاتی خود بطور جدیّت اعتراف نمایند که خالق و آفریننده ما خدا است چگونه از او رو می‌گردانند و غیر او را عبادت و پرستش می‌نمایند و از وی طلب حاجت می‌کنند و خود را بهلاکت و عذاب ابدی دچار می‌نمایند.
در اینجا گفته شده:

لیس العجب ممن نجا کیف نجا انما العجب ممن هلک کیف هلک
یعنی با آن سعه رحمة اللّه و کثرة الدلائل چگونه خود را بهلاکت ابدی می‌اندازند.
وَ قِیلِه‌ِ یا رَب‌ِّ إِن‌َّ هؤُلاءِ قَوم‌ٌ لا یُؤمِنُون‌َ بعضی (و قیله) را بکسر لام خوانده‌اند بنا بر اینکه عطف باشد بآیه بالا (وَ عِندَه‌ُ عِلم‌ُ السّاعَةِ) و معنی آیه چنین می‌شود (و عنده علم قیله) یعنی نزد خدا است دانستن قول رسول که میگفت یا رب اینکه جماعت ایمان نمی‌آورند و صاحب کشاف گفته اینکه توجیه غیر وجیه است زیرا که بین معطوف و معطوف علیه بچیزی که موجه نیست و جمله معترضه است فاصله شده با آنکه موجب تنافر نظم عطفین نیز می‌باشد (منهج الصادقین) و باقی قراء (قیله) را بنصب قرائت نموده‌اند (القول، و القیل، و القال، تماما مصدر می‌باشند (و قیله) شاید قول رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم باشد که در مقام شکایت گفت یا رب اینکه جماعت گروهی می‌باشند جاهل و نادان و ایمان نمی‌آورند.

صفحه : 57
فَاصفَح عَنهُم وَ قُل سَلام‌ٌ خداوند در پاسخ رسولش فرموده چون نادانند آنان را عفو کن و بگو سلامتی و تحیّت برای ملت ما و امان برای شما است و بعضی گفته‌اند اینکه آیه بآیه جهاد نسخ شد، (فَسَوف‌َ یَعلَمُون‌َ) اگر در دنیا چشم و گوش آنان در اثر پیروی هواهای نفسانی بسته شده و نتوانند علم بحقّانیّت کلام رسول پیدا نمایند بزودی پس از مرگ و در قیامت که همه چیز بحقیقت ظاهر میگردد خواهند دانست اگر چه آن دانستن دیگر برای آنان سودی ندارد.

صفحه : 58

سوره الدخان‌

اشاره

‌سورة الدّخان تسع و خمسون آیة و هی مکیّة تسع و خمسون آیة کوفی‌ّ سبع بصری ست‌ّ فی الباقین (طبرسی)

[سوره الدخان (44): آیات 1 تا 29]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
حم (1) وَ الکِتاب‌ِ المُبِین‌ِ (2) إِنّا أَنزَلناه‌ُ فِی لَیلَةٍ مُبارَکَةٍ إِنّا کُنّا مُنذِرِین‌َ (3) فِیها یُفرَق‌ُ کُل‌ُّ أَمرٍ حَکِیم‌ٍ (4)
أَمراً مِن عِندِنا إِنّا کُنّا مُرسِلِین‌َ (5) رَحمَةً مِن رَبِّک‌َ إِنَّه‌ُ هُوَ السَّمِیع‌ُ العَلِیم‌ُ (6) رَب‌ِّ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ وَ ما بَینَهُما إِن کُنتُم مُوقِنِین‌َ (7) لا إِله‌َ إِلاّ هُوَ یُحیِی وَ یُمِیت‌ُ رَبُّکُم وَ رَب‌ُّ آبائِکُم‌ُ الأَوَّلِین‌َ (8) بَل هُم فِی شَک‌ٍّ یَلعَبُون‌َ (9)
فَارتَقِب یَوم‌َ تَأتِی السَّماءُ بِدُخان‌ٍ مُبِین‌ٍ (10) یَغشَی النّاس‌َ هذا عَذاب‌ٌ أَلِیم‌ٌ (11) رَبَّنَا اکشِف عَنَّا العَذاب‌َ إِنّا مُؤمِنُون‌َ (12) أَنّی لَهُم‌ُ الذِّکری وَ قَد جاءَهُم رَسُول‌ٌ مُبِین‌ٌ (13) ثُم‌َّ تَوَلَّوا عَنه‌ُ وَ قالُوا مُعَلَّم‌ٌ مَجنُون‌ٌ (14)
إِنّا کاشِفُوا العَذاب‌ِ قَلِیلاً إِنَّکُم عائِدُون‌َ (15) یَوم‌َ نَبطِش‌ُ البَطشَةَ الکُبری إِنّا مُنتَقِمُون‌َ (16) وَ لَقَد فَتَنّا قَبلَهُم قَوم‌َ فِرعَون‌َ وَ جاءَهُم رَسُول‌ٌ کَرِیم‌ٌ (17) أَن أَدُّوا إِلَی‌َّ عِبادَ اللّه‌ِ إِنِّی لَکُم رَسُول‌ٌ أَمِین‌ٌ (18) وَ أَن لا تَعلُوا عَلَی اللّه‌ِ إِنِّی آتِیکُم بِسُلطان‌ٍ مُبِین‌ٍ (19)
وَ إِنِّی عُذت‌ُ بِرَبِّی وَ رَبِّکُم أَن تَرجُمُون‌ِ (20) وَ إِن لَم تُؤمِنُوا لِی فَاعتَزِلُون‌ِ (21) فَدَعا رَبَّه‌ُ أَن‌َّ هؤُلاءِ قَوم‌ٌ مُجرِمُون‌َ (22) فَأَسرِ بِعِبادِی لَیلاً إِنَّکُم مُتَّبَعُون‌َ (23) وَ اترُک‌ِ البَحرَ رَهواً إِنَّهُم جُندٌ مُغرَقُون‌َ (24)
کَم تَرَکُوا مِن جَنّات‌ٍ وَ عُیُون‌ٍ (25) وَ زُرُوع‌ٍ وَ مَقام‌ٍ کَرِیم‌ٍ (26) وَ نَعمَةٍ کانُوا فِیها فاکِهِین‌َ (27) کَذلِک‌َ وَ أَورَثناها قَوماً آخَرِین‌َ (28) فَما بَکَت عَلَیهِم‌ُ السَّماءُ وَ الأَرض‌ُ وَ ما کانُوا مُنظَرِین‌َ (29)

صفحه : 59

(ترجمه)

سوره دخان مشتمل بر پنجاه و نه آیه است و در مکه نازل گردیده
بنام ایزد هستی بخش صاحب رحمت عام و خاص
حم
قسم بکتاب (قرآن) هویدا (2)
بحقیقت ما قرآن را فرود آوردیم در شب با برکت (شب قدر) بدرستی که ما ترساننده میباشیم (3)
هر امری و هر حکمی از هم جدا گردیده میشود (4)
در حالی که (جدا شدن آن) امری است از طرف ما و محققا ما فرستنده (تقدیر کننده) آن میباشیم (5)
(ای محمّد ص ارسال پیمبران و باقی امور) رحمتی است از طرف پروردگار تو بحقیقت او شنوا و دانا است (6)
آفریننده آسمانها و زمین و آنچه بین آنها است اگر شما اهل یقین میباشید (7)
نیست خدایی مگر او زنده میکند و میمیراند او است پروردگار شما و پروردگار پدران نخستین شما (8)
بلکه کفّار باین گفتار یقین ندارند و در گمان و شک خود را بازی میدهند (9)
ای محمّد منتظر باش روزی را که آسمان ظاهر میگردد بدودی هویدا (10)
و فرا گیرد مردم را و اینکه عذابی است دردناک (11)
(مردم گویند) ای پروردگار ما عذاب را از ما بردار بحقیقت ما ایمان آورده‌ایم (12)
کجا دیگر متذکر میگردند در صورتی که برای هدایت آنان آمد رسول ظاهر و هویدا (13)
و آنها از رسول رو گردانیده و گفتند اینکه تعلیم گرفته و دیوانه است (14)
بدرستی که ما اندک زمانی اینکه عذاب را برمیداریم زیرا که شما باز بکفر خود برمیگردید (15)
(ای محمّد ص) روزی را یاد کن که آنان را بعذاب سخت

صفحه : 60
بزرگ (قیامت) بگیریم و بدرستی از آنها انتقام کشنده‌ایم (16)
محققا ما پیش از آنها گروه فرعون را امتحان و آزمایش نمودیم و رسول بزرگواری بر آنها فرستاده شد (17)
(آن رسول موسی علیه السّلام میگفت) بندگان خدا (بنی اسرائیل را) بسوی من بفرستید بدرستی که من رسول امین میباشم (18)
و سرکشی و تکبّر بر خدا ننمائید و بحقیقت من با حجتها و معجزات ظاهر آمده‌ام (19)
و من بپروردگار خودم و پروردگار شما پناه میبرم از آنکه مرا سنگسار نمائید (20)
و اگر بمن ایمان ندارید از من دوری جویید (21)
پس از آن موسی علیه السّلام (با پروردگار خود مناجات نمود) که اینکه مردم جماعت گنهکارانند (22)
(بموسی وحی رسید) که بندگان مرا در شب از مصر بیرون بر و محققا (فرعونیان) در عقب شما می‌آیند (23)
و واگذار دریا را همان طوری که بر شما شکافته شده محققا آنان قشون غرق شدگانند (24)
چه بسیار که (قبطیان) از بوستانها و چشمه‌ها را که گذاشتند و غرق و هلاک گردیدند (25)
و نیز کشتها و منزلهای عالی خود را گذاشتند (26)
و نیز نعمتهایی که بآن شاد بودند گذاشتند و رفتند (27)
اینکه طور انتقام میکشیم (از گنهکاران) و اینکه نعمتها را بارث بدیگران دادیم (28)
(و از هلاکت قبطیان) نه آسمان گریه کرد و نه زمین و آنان از مهلت داده شدگان نبودند.

توضیح آیات‌

اشاره

(حم) وَ الکِتاب‌ِ المُبِین‌ِ

(سخنان مفسرین در تأویل آیه)

(1) اسم سوره است (2) قسم است (3) اشاره بمطالب منطوی در سوره است (4) «حا» اشاره باسمایی است که اولش «حا» باشد مثل حمید حکیم حامد و غیر اینها و (میم) اشاره باسمایی است که اوّلش میم باشد مثل مجید، مالک، محیی، ممیت و امثال اینها.
و چنانچه در جای دیگر گفتیم (حم) چون از متشابهات قرآن بشمار میرود سکوت در آن اولی است.

صفحه : 61
إِنّا أَنزَلناه‌ُ فِی لَیلَةٍ مُبارَکَةٍ إِنّا کُنّا مُنذِرِین‌َ شاید مقصود از (لَیلَةٍ مُبارَکَةٍ) شب قدر باشد که در سوره (إِنّا أَنزَلناه‌ُ فِی لَیلَةِ القَدرِ) اشاره بآن نموده و راجع بتعیین شب قدر که چه شبی است و فضیلت آن و بیان توجیهات مفسرین در سوره قدر در جلد چهارم اینکه تفسیر اندازه‌ای بحث نمودیم رجوع بآن جا شود.

(سؤال)

چرا قرآن را در شب نازل فرموده و بچه جهت آن شب را در سوره (إِنّا أَنزَلناه‌ُ فِی لَیلَةِ القَدرِ) شب قدر نامیده و در اینکه سوره (بلیلة مبارکة) توصیف فرموده.

پاسخ‌

قدر در لغت بدو معنی آمده یکی اعطاء قدرت دوم اینکه چیزی را قرار دهند بمقدار مخصوص و وجه مخصوص آن طوری که حکمت اقتضا نموده و شاید چنانچه در سوره قدر گفتیم شب اشاره بعالم طبیعت باشد و آن را شب قدرش نامیدند بمناسبت نزول قرآن از عالم مشیّت کلیه الهیّه بعالم قضاء و از آنجا بلوح محفوظ فرود آمده و از آنجا بعالم قدر متشتت و آیه آیه بتوسط ملک وحی در ذهن نبی خاتم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم نزول نموده خلاصه شاید شب قدر نامیده نظر به اینکه تقدیرات در آن شب از لوح محفوظ و از عالم قضاء در اینکه عالم طبیعت فرود آمده و از امام محمّد باقر علیه السّلام و امام جعفر صادق علیه السّلام چنین نقل مینمایند که مقصود (از لیلة مبارکة) همان شب قدر است.
و آیه بعد (فِیها یُفرَق‌ُ کُل‌ُّ أَمرٍ حَکِیم‌ٍ) مؤید همین توجیه بالا است و شاید اشاره باین باشد که در آن شب (آن امر حکیم) یعنی قرآن که مشتمل بر حکمت و جامع همه امور است که فرموده (لا رَطب‌ٍ وَ لا یابِس‌ٍ إِلّا فِی کِتاب‌ٍ مُبِین‌ٍ) و در عالم امر بطور وحدت و بساطت موجود بوده از آنجا تنزلاتی نموده تا در اینکه عالم خلقت و عالم قدر اندازه‌گیری و متشتت و آیه آیه بمناسبت وقت در عالم طبیعت بصورت الفاظ فرود آمده.

صفحه : 62
رَحمَةً مِن رَبِّک‌َ إِنَّه‌ُ هُوَ السَّمِیع‌ُ العَلِیم‌ُ خطاب مهر آمیز برسولش نموده که ای محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم اینکه قرآن رحمت و لطفی است از جانب پروردگار تو و محققا پروردگار تو شنوا است که ناله درونی و استغاثه باطنی بشر را که برای نجات از اینکه دریای پر خطر دنیا محتاج بقائد و پیشوایند و راه نجات میطلبند میشنود و لو آنکه خود آنان ملتفت نمیباشند و بطریق نجات آنها دانا است.
رَب‌ِّ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ وَ ما بَینَهُما إِن کُنتُم مُوقِنِین‌َ- لا إِله‌َ إِلّا هُوَ یُحیِی وَ یُمِیت‌ُ رَبُّکُم وَ رَب‌ُّ آبائِکُم‌ُ الأَوَّلِین‌َ ذات متعال در اینکه دو آیه سه صفت از اوصاف جمال ذاتی سرمدی خود را تذکر میدهد اول مقام ربوبیّت که خود را برب‌ّ و مربّی و پرورش دهنده موجودات از آسمانها و زمین و آنچه بین آنها است از موجودات ارضی و سمائی معرفی فرموده.
دوم مقام الوهیّت که اله و ایجاد کننده تمام موجودات مادّی و غیر مادی همان فرد سرمدی است و در مقام الوهیّت و خالقیّت شریک و انبازی ندارد:
سوم متفرد بودن خود در فعل و عمل که بالاترین آنها حیات و ممات است او اشیاء مرده را زنده میکند و پس از آن میمیراند، و در اینکه آیات نظر به اینکه بایستی از اثر پی بمؤثر برد و حدوث و امکان و حرکت موجودات بگرد هم دلیل بارز و ظاهری است برای اثبات واجب الوجود جل‌ّ و علا که اله و خالق و موجد عالم است اینکه است که در اینکه آیه و بسیاری از آیات دیگر اول خود را بخلقت آسمانها و زمین ببشر معرفی مینماید تا وقتی نظر میکنند باین نظام حیرت بخش بدیع آفرینش و اینکه کاخ مجلل جهانی را تحت تدبّر قرار میدهند قدری باسرار خلقت پی برند و ببینند در دل هر ذره‌ای از موجودات رموزی نهفته و اسراری منطوی گردیده.

دل هر ذره‌ای که بشکافی آفتابیش در میان بینی سعدی
آن وقت علم قطعی بوجود مبدء حکیم و قادر توانا پیدا نمایند.
پس از آن از روی نظام و وحدت عالم که چنانچه معلوم است تمام موجودات

صفحه : 63
مثل رشته‌های یک پارچه مرتبط بیکدیگر تحت فرمان یک مدبر حکیم انجام وظیفه میدهند و بوحدت و یگانگی آن اقرار نمایند که خالق و مدبری نیست مگر او زنده میکند و میمیراند او است پروردگار شما و پروردگار پدران و آباء و اجداد شما بَل هُم فِی شَک‌ٍّ یَلعَبُون‌َ بلکه کفّار از آنچه بتوسط پیمبران بآنان خبر دادیم در شک و گمانند و بگمان اینکه مال و ثروت و حیات دنیا پایدار است دنیا آنان را مشغول کرده و روزگار خود را بلهو و لعب میگذرانند تا وقتی که عذاب آنها را فرا گیرد و مضطر و بی‌چاره گردند، آیه مشعر بر اینکه است که کفار تجاهل مینمودند و چنین وانمود میکردند که ما نمیدانیم برای اینکه روزگار خود را در لهو و لعب بگذرانند و گفتار پیمبر اکرم صلی اللّه علیه و آله را بدیگران بیهوده بنمایند و گر نه هر عاقلی بدلالت عقلش میفهمد که اوضاع جهانی و اینکه نظام مجدّل بدون خالق حکیم قادر توانا انجام نمیگیرد واقعا چقدر جای تأسف است که بشر عاقل میخواهد از حقایقی که آشکارا مشاهده مینماید تجاهل کرده چشم پوشی میکند و خود را بنفهمی وانمود مینماید و چون دانسته انکار مینماید اینکه است که مستحق عذاب میگردد و اگر واقعا قاصر باشد و قدرت بر تمیز دادن بین حق و باطل نداشته باشد مستحق عذاب نمیگردد.
فَارتَقِب یَوم‌َ تَأتِی السَّماءُ بِدُخان‌ٍ مُبِین‌ٍ- یَغشَی النّاس‌َ هذا عَذاب‌ٌ أَلِیم‌ٌ خدای تعالی بعد از بیان ربوبیّت و الوهیّت و خالقیّت خود در مقام بیان عذاب کفار و تحدید آنان بر آمده و خطاب برسولش مینماید که ای محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم اگر اینها در صدد مخالفت و دشمنی با تو بر می‌آیند منتظر باش روزی را که در اثر طغیان و پاداش اعمالشان آسمان می‌آورد دودی هویدا و مردم را فرو میگیرد و آن عذابی است دردناک.

سخنان مفسرین در توجیه آیه‌

1- مقصود قحط و غلاء است بروایت عبد اللّه مسعود چون قریش ایمان نیاوردند و باضافه بپیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم را بسیار اذیّت و تعدّی نمودند پیمبر اکرم و صلّی اللّه علیه و اله و سلّم بر طائفه

صفحه : 64
بنی نضر نفرین نمود هفت سال آنان مبتلا بقحطی گردیدند تا کار آنها بجایی رسید که گوشت مردار و استخوان میخوردند و چون باران نمی‌آمد و زمین خشک بود و غبار بلند شده و از شدّت گرسنگی آسمان را مانند دودی میدیدند وقتی کار بر آنان سخت گردید ابو سفیان خدمت رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم آمد و گفت تو ما را امر بصله رحم می‌نمایی و ارحام تو از قحطی تلف میگردند و سوگند خوردند که اگر از خدا بخواهی که اینکه عذاب را از ما برطرف گرداند ما ایمان میآوریم اینکه است که خداوند قول آنها را حکایت میکند که میگفتند (رَبَّنَا اکشِف عَنَّا العَذاب‌َ إِنّا مُؤمِنُون‌َ) وقتی بدعای پیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم از آنان عذاب قحطی برداشته شد آنها بکفرشان باقی ماندند.
2- مقصود از اینکه دود غباری است که در موقع فتح مکّه چنان غباری مرتفع گردید که هوا را مثل دود مینمود.
3- مقصود روزی است که پیش از قیامت و منحل شدن عالم پدید میگردد و بروایت منهج حضرت رسول فرموده اول علامت قیامت دخان و نزول عیسی علیه السّلام و آتشی است که از قعر شهر عدن بیرون آید و همه مردم را بمحشر راند حذیفه گفت یا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم آن چه نوع آتشی است حضرتش همین آیه را قرائت فرمود و گفت آن دودی است که مشرق و مغرب را پر سازد و چهل شبانه روز طول میکشد و در آن روز مؤمن بکسی ماند که زکام شده و کافر مثل آدم مست گردد و بهمین مضمون نیز روایتی از حضرت امیر علیه السّلام نقل شده.
نظر باین دو روایت توجیه سوم اولی بنظر می‌آید که ذات احدیت در مقام تهدید کفار و منکرین قیامت اموری را که نزدیک بقیام قیامت پدید میگردد تذکر میدهد.
و نیز آیات بعد مثل قوله تعالی (رَبَّنَا اکشِف عَنَّا العَذاب‌َ إِنّا مُؤمِنُون‌َ)- أَنّی لَهُم‌ُ الذِّکری وَ قَد جاءَهُم رَسُول‌ٌ مُبِین‌ٌ مؤید همین وجه سوم است.
وقتی کافرین آثار عذاب و در آمدن بروز قیامت را می‌بینند از کرده خود پشیمان شده و اظهار ایمان میکنند لکن اینکه تذکّر دیگر نتیجه بخش نمیباشد زیرا که

صفحه : 65
موقع عمل گذشته و ظهور عذاب پدید گردیده و آنچه در آنان بالقوه موجود بود بفعلیت و عمل رسیده آن وقتی که موقع عمل بود و رسول و حجّت خدا برای آنان ظاهر گردید از او اعراض نمودند.
ثُم‌َّ تَوَلَّوا عَنه‌ُ وَ قالُوا مُعَلَّم‌ٌ مَجنُون‌ٌ پس از آمدن رسول از او رو برگردانیده اعراض نمودند و گفتند اینکه آیات را از بشری تعلیم گرفته و دیوانه است.
إِنّا کاشِفُوا العَذاب‌ِ قَلِیلًا إِنَّکُم عائِدُون‌َ محققا ما یک مدت کمی اینکه عذاب را بنا بر توجیه اول و دوم که قحطی یا خونریزی و جنگ باشد و بنا بر توجیه سوم که مقصود دودی باشد که نزدیک بظهور قیامت و منحل گردیدن عالم پدید میگردد برداشته میشود زیرا که اینکه نوع عذاب در مدت کمی ادامه دارد و مقدّمه بروز قیامت است پس از آن بزودی در موقع قیامت عذاب سخت‌تری آنان را فرا میگیرد.
یَوم‌َ نَبطِش‌ُ البَطشَةَ الکُبری إِنّا مُنتَقِمُون‌َ ای محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم اگر کفّار نسبت جنون بتو میدهند و بانواع و اقسام بسیار تو را زجر مینمایند منتظر روزی باش که آنان را بعذاب سخت‌تری بگیریم و از آنها انتقام کشیم.
بنا بر توجیه اول و دوم در آیه بالا چنانچه از عبد اللّه مسعود نقل میکنند روز بدر است و بنا بر توجیه سوم عذاب قیامت است و نظر به اینکه (بطشة الکبری) نامیده که اشاره بعذاب بزرگ است حملش بر قیامت اولی است.
وَ لَقَد فَتَنّا قَبلَهُم قَوم‌َ فِرعَون‌َ وَ جاءَهُم رَسُول‌ٌ کَرِیم‌ٌ أَن أَدُّوا إِلَی‌َّ عِبادَ اللّه‌ِ إِنِّی لَکُم رَسُول‌ٌ أَمِین‌ٌ در مقام تهدید و انذار کافرین حکایت موسی علیه السّلام و فرعون را بیان می‌نماید که قبلا در زمان پیش از زمان کفّار قریش گروه فرعونیان را آزمایش نمودیم و باقسام و انواع نعمتها آنان را در مقام امتحان درآوردیم و رسول بزرگواری یعنی حضرت موسی علیه السّلام را برای هدایت آنها فرستادیم.

صفحه : 66
کرامتی که نسبت بحضرت موسی علیه السّلام میدهد نه اینکه است که مخصوص باو باشد بلکه تمام پیمبران گرامی و بزرگوار بودند و عظمت و بزرگواری آنها ناشی از روح قدسی آن بزرگواران است لکن راجع بهمان روح قدسی که بآن شایسته نبوّت و رسالت گردیدند از حیث قوّت و شدّت و قرب و بعد بین آنها تفاوت بسیار بوده چنانچه قوله تعالی (تِلک‌َ الرُّسُل‌ُ فَضَّلنا بَعضَهُم عَلی بَعض‌ٍ) شاهد بر آن است.
حضرت موسی پس از تبلیغ رسالت و اظهار معجزات وقتی از ایمان آوردن فرعون و قبطیان مأیوس گردید و اذیت و جفا را بحضرتش از حد گذرانیدند بفرعونیان گفت بنی اسرائیل که بدام عذاب شما فرعونیان گرفتار میباشند با من بفرستید تا از شهر مصر بیرون رویم.
و بقول بعضی از مفسرین عباد اللّه منصوب بحرف ندا است و خطاب راجع ببنی اسرائیل است یعنی ای بنی اسرائیلیان حق مرا در آنچه بر شما واجب گردیده ادا کنید و ایمان بیاورید و مرا در تبلیغ رسالت یاری نمائید زیرا که من پیمبر امین میباشم و بآنچه مأمور گردیده‌ام بدون کم و زیاد بشما میرسانم.
وَ أَن لا تَعلُوا عَلَی اللّه‌ِ إِنِّی آتِیکُم بِسُلطان‌ٍ مُبِین‌ٍ بنا بر معنی اول آیه (ان أدّوا الی عباد اللّه) راجع بفرعونیان است و بنا بر معنی دوم راجع ببنی اسرائیلیان خطاب مینماید که بر خدا علوّ و سرکشی ننمائید زیرا که من فرستاده خدا میباشم علوّ بر من علوّ بر خدا است و من سفیر حق تعالی و با آیات و معجزات روشن مثل ید بیضا و باقی معجزات واضح و روشن که دلیل بر صدق مدّعای من است مبعوث گردیده‌ام.
چون بنی اسرائیلیان مردمان لجوج و دیر باور و بهانه‌جو و قشری بودند اینکه بود که آن طوری که معلوم میشود معجزات حضرت موسی علیه السّلام زیادتر از باقی پیمبران ظهور و بروز نمود.
و چون معجزات پیمبران ناشی از علوّ مقام و ارتباط آنان بعالم (ما فوق الطبیعه) سرزده و از شدت و قوت عقل نظری و عقل عملی آنان بروز نموده و آن بزرگواران مظهر

صفحه : 67
علم و قدرت حق تعالی و نماینده اوصاف جلال و جمال الهی بودند و باین اعتبار بر تمام افراد زمان خرد بلکه بر تمام افراد بشر علوّ و برتری داشتند اینکه است که فرموده شما علو و برتری بر من ندارید بلکه چون من رسول پروردگارم علو و سلطنت حقیقی مخصوص بمن است که با اینکه کرامات و امور خارق العاده فرستاده شده‌ام که شما را از تاریکی جهل بنور دانش رهبری نمایم.
آن که‌وَ إِنِّی عُذت‌ُ بِرَبِّی وَ رَبِّکُم أَن تَرجُمُون‌ِ وقتی موسی علیه السّلام در هدایت نمودن آنان اصرار نمود و باظهار معجزات خود را بالاتر از آنها معرّفی نمود فرعونیان کمر قتل او را بستند و خواستند حضرتش را سنگسار نمایند و او را باعدام تهدید نمودند گفت پناه میبرم بپروردگار خودم و پروردگار شما اشاره به اینکه پروردگار من و پروردگار شما یکی است و من شما را دعوت میکنم بآن خدای واحد یکتا که همه موجودات از او پدید گردیده و بسوی او بازگشت مینمایند و فرعون مخلوق ضعیفی است و لایق پرستش نمیباشد.
وَ إِن لَم تُؤمِنُوا لِی فَاعتَزِلُون‌ِ اگر بمن که رسول پروردگار شمایم ایمان نمی‌آورید چرا کمر قتل مرا بسته‌اید از من دوری کنید و مرا بحال خود گذارید یعنی آن اندازه که مأمور بودم در تبلیغ رسالت و راه‌نمایی شما انجام وظیفه خود را دادم اگر حرف مرا نمی‌پذیرید از من دوری نمائید.
پس از آنکه حضرت موسی علیه السّلام از هدایت یافتن فرعون و قبطیان مأیوس گردید و حجّت بر آنان تمام شد آن وقت بامر پروردگار بر آنها نفرین کرد.
فَدَعا رَبَّه‌ُ أَن‌َّ هؤُلاءِ قَوم‌ٌ مُجرِمُون‌َ موسی علیه السّلام دست بدعا برداشت و در مقام مناجات گفت پروردگار من اینان گروه نافرمان و گناه کارند و در معصیت و نافرمانی چنان فرو رفته‌اند و دل آنها تاریک گردیده که امید بازگشتن برای آنان نیست.
آری فرو رفتن در معاصی و حظوظات نفسانی چنان آدمی را محجوب میگرداند

صفحه : 68
که حتّی فطرت اولیه خود را که سرشته شده بر توحید بوده از دست میدهد و پرده سیاه خودخواهی و خودپسندی روی قلب را میگیرد اینکه است که دیگر نور ایمان در آن نفوذ نمینماید.
فَأَسرِ بِعِبادِی لَیلًا إِنَّکُم مُتَّبَعُون‌َ- وَ اترُک‌ِ البَحرَ رَهواً إِنَّهُم جُندٌ مُغرَقُون‌َ دعای موسی (ع) باجابت رسید و مأمور گردید با بنی اسرائیل از آنهایی که باو ایمان آورده و تابع او گردیده بودند در شب از مصر بیرون رود و خدای تعالی بوی خبر داد که وقتی شما بیرون می‌روید فرعونیان در عقب شما روانه میشوند و بموسی علیه السّلام دستور فرمود که وقتی بدریای نیل رسیدی عصای خود را بزن بدریا که دریا بحکم خدا شکافته میگردد و برای شما راه باز میشود و بسلامت از دریا میگذرید لکن بایستی دریا را به همان طوری که برای شما شکافته گردیده باقی گذاری و هیچ اندیشه مکن زیرا که چنین مقرّر شده که فرعون با قشون خود یعنی قبطیان غرق گردند.
پس از آنکه بفرعون خبر رسید که موسی با بنی اسرائیل از شهر بیرون رفتند با قشون خود در عقب آنها از شهر بیرون رفت و دید دریا شکافته شده فهمید از معجزه موسی چنین شده لکن از آن کبر و عصبیّت و خودپسندی که داشت گمان کرد او نیز تواند از همان راه رد شود خودش و لشگریانش از همان راهی که برای بنی اسرائیل باز شده بود داخل دریا شدند وقتی میان دریا رسیدند بامر حق تعالی آب دریا بهم وصل گردید و فرعونیان همگی غرق گردیدند.
آری تمام موجودات قشون الهی و تحت فرمان او و مسخّر امر تکوینی وی میباشند و با دوستان خدا دوست و با دشمنان خدا دشمنند و منتظر فرمانند وقتی مأمور گشتند چنان از دشمنان خدا انتقام میکشند که دمار از روزگار آنان برمی‌آورند.

جمله ذرات زمین و آسمان لشگر حقّند پیدا و نهان
کَم تَرَکُوا مِن جَنّات‌ٍ وَ عُیُون‌ٍ وَ زُرُوع‌ٍ وَ مَقام‌ٍ کَرِیم‌ٍ وَ نَعمَةٍ کانُوا فِیها فاکِهِین‌َ کَذلِک‌َ وَ أَورَثناها قَوماً آخَرِین‌َ خدای تعالی برسول خود خبر میدهد که فرعون با قشون خود بغرق هلاک گردیدند و چه بسیار باغها و بوستانها و عمارتهای عالی و چشمه‌های آب روان که

صفحه : 69
برای خود تهیه نموده بودند و در اثر طغیان و سرکشی از دست دادند و نیز چه بسیار مزرعه‌ها و مقامهای عالی ارجمند ملوکانه که بنا نهاده بودند و نصیب دیگران یعنی بنی اسرائیلیان گردید و شهر مصر با آن همه نعمت در اثر ایمان بدون زحمت و مشقت گویا بارث منتقل بآنان گردید و نیز چنین است که مؤمنین علاوه بر آن مقاماتی که در بهشت برای آنها تهیه شده مقامات کفّار که اگر ایمان داشتند منزل آنان بود بارث میبرند چنانچه راجع بمقام مؤمنین و درجات بهشتی آنان در قرآن مجید اشاره بآن نموده (أُولئِک‌َ هُم‌ُ الوارِثُون‌َ الَّذِین‌َ یَرِثُون‌َ الفِردَوس‌َ هُم فِیها خالِدُون‌َ) آیه اشاره باندرز و تذکر مؤمنین است که ببینند و تعقل کنند که چگونه فرعون و فرعونیان در اثر مخالفت با رسول حق تعالی روزگار خود را تباه گردانیدند و خود را بعذاب دنیا غرق و عذاب آخرت که بسیار سخت‌تر و ناگوارتر از عذاب دنیا است گرفتار نمودند و بنی اسرائیلیان در اثر ایمان بدون زحمت بچنین سلطنت و سیادتی رسیدند اینکه تفضّل و نعمت دنیوی آنان بود تا چه رسد بنعمتهای اخروی که محدود بحدّی نیست.
فَما بَکَت عَلَیهِم‌ُ السَّماءُ وَ الأَرض‌ُ وَ ما کانُوا مُنظَرِین‌َ برای هلاکت و غرق شدن فرعون و قبطیان نه آسمان گریست و نه زمین، استعاره تمثیلیّه و کنایه از بی مقداری فرعون است که خود را بزرگ و مستحق پرستش بمردم معرفی مینمود اشاره به اینکه فرعون نه نزد اهل آسمانها شرف و فضیلتی داشت که از هلاکت وی محزون و متأسف گردند و نه نزد اهل زمین چگونه شرف و منزلتی داشته باشد در صورتی که در الوهیت خود را شریک خدا وا می‌نمود و اهل آسمان و زمین با دشمنان خدا دشمن و با دوستان خدا دوستند بلکه اهل زمین و آسمان از هلاکت او شادمان گردیدند زیرا که باعث گمراهی مردم بود.
و در بعض روایات است که چون کافر بمیرد اهل آسمان و زمین راحت میگردند و اینکه مثالی است شایع که گویند بفوت فلانی آسمان و زمین گریه میکنند و در و دیوار از مفارقت او محزون گردیدند.

صفحه : 70
و شاید آیه کنایه از اینکه باشد که آنان در زمین هیچ عمل صالحی نداشتند که بآسمان بالا رود و مؤید اینکه توجیه روایتی است که انس از حضرت رسول صلّی اللّه علیه و اله و سلّم نقل میکند که فرموده (هیچ بنده مؤمنی نیست مگر آنکه در آسمان دو درب برای او باز است دربی که روزی وی فرود می‌آید و دربی که عمل وی بالا میرود وقتی مرد اینکه دو درب از نزول رزق و عروج عمل محروم میگردند.
و نیز از عبد اللّه عباس چنین روایت شده که چون مؤمن حیات دنیا را بدرود گوید مصلّی و محل عبادت و محل عروج عملش و محل نزول رزقش گریه میکنند.
در منهج از کتاب معالم نقل میکند که وقتی موسی بن عمران وفات نمود چهل روز آسمان و زمین گریه کردند و چون سید الشهداء شهید گردید آسمان بگریه درآمد و هر شب بر او گریه میکنند و علامت گریه او آن سرخی اطراف وی است.
و از سدی که یکی از مفسرین سنیّها است چنین نقل میکنند که گفته وقتی حسین بن علی علیهما السلام شهید گردید آسمان گریه کرد و علامت گریه او آن سرخی اطراف وی است.
و بروایت زراره از ابی عبد اللّه علیه السّلام است که فرموده چهل روز آسمان بر کشته یحیی بن زکریّا و بر حسین بن علی علیه السّلام گریه کرد زراره گوید گفتم یا بن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم گریه وی چگونه است فرمود همان سرخی است که در وقت طلوع و غروب نمایان میگردد.
و از مصابیح القلوب چنین نقل میکنند که روزی کعب الاحبار مردم را از فتنه‌های روزگار خبر میداد از جمله آنها اینکه بود که گفت در کتابها خوانده‌ام که بزرگترین چیزی که در دنیا واقع میگردد کشتن امام حسین است و گفت روزی که امام حسین علیه السّلام کشته گردید هفت آسمان خون میگریند گفتند هرگز ما نشنیده‌ایم که آسمان بر کسی خون گریسته باشد گفت وای بر شما قتل حسین علیه السّلام کار عظیم است او فرزند خاتم پیمبران و پسر وصی رسول آخر الزّمان و پنجم آل عبا و نور دیده

صفحه : 71
فاطمه زهرا است بآن خدایی که جان کعب بدست او است که خوانده‌ام روزی که حسین علیه السّلام را بکشند گروهی از فرشتگان بر سر قبر او بیایند و تا قیامت گریه کنند و هر شب جمعه هفتاد هزار فرشته بر سر قبر او بیایند و تا صبح گریه کنند.
منهج الصادقین شاعر گفته:

اینکه سرخی شفق که بر اینکه چرخ بیوفا است هر شام عکس خون شهیدان کربلاء است

گر چرخ خون ببارد از اینکه غصه در خور است گر خاک خون بگرید از اینکه ماجرا رواست‌

[سوره الدخان (44): آیات 30 تا 59]

اشاره

وَ لَقَد نَجَّینا بَنِی إِسرائِیل‌َ مِن‌َ العَذاب‌ِ المُهِین‌ِ (30) مِن فِرعَون‌َ إِنَّه‌ُ کان‌َ عالِیاً مِن‌َ المُسرِفِین‌َ (31) وَ لَقَدِ اختَرناهُم عَلی عِلم‌ٍ عَلَی العالَمِین‌َ (32) وَ آتَیناهُم مِن‌َ الآیات‌ِ ما فِیه‌ِ بَلؤُا مُبِین‌ٌ (33) إِن‌َّ هؤُلاءِ لَیَقُولُون‌َ (34)
إِن هِی‌َ إِلاّ مَوتَتُنَا الأُولی وَ ما نَحن‌ُ بِمُنشَرِین‌َ (35) فَأتُوا بِآبائِنا إِن کُنتُم صادِقِین‌َ (36) أَ هُم خَیرٌ أَم قَوم‌ُ تُبَّع‌ٍ وَ الَّذِین‌َ مِن قَبلِهِم أَهلَکناهُم إِنَّهُم کانُوا مُجرِمِین‌َ (37) وَ ما خَلَقنَا السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌َ وَ ما بَینَهُما لاعِبِین‌َ (38) ما خَلَقناهُما إِلاّ بِالحَق‌ِّ وَ لکِن‌َّ أَکثَرَهُم لا یَعلَمُون‌َ (39)
إِن‌َّ یَوم‌َ الفَصل‌ِ مِیقاتُهُم أَجمَعِین‌َ (40) یَوم‌َ لا یُغنِی مَولًی عَن مَولًی شَیئاً وَ لا هُم یُنصَرُون‌َ (41) إِلاّ مَن رَحِم‌َ اللّه‌ُ إِنَّه‌ُ هُوَ العَزِیزُ الرَّحِیم‌ُ (42) إِن‌َّ شَجَرَةَ الزَّقُّوم‌ِ (43) طَعام‌ُ الأَثِیم‌ِ (44)
کَالمُهل‌ِ یَغلِی فِی البُطُون‌ِ (45) کَغَلی‌ِ الحَمِیم‌ِ (46) خُذُوه‌ُ فَاعتِلُوه‌ُ إِلی سَواءِ الجَحِیم‌ِ (47) ثُم‌َّ صُبُّوا فَوق‌َ رَأسِه‌ِ مِن عَذاب‌ِ الحَمِیم‌ِ (48) ذُق إِنَّک‌َ أَنت‌َ العَزِیزُ الکَرِیم‌ُ (49)
إِن‌َّ هذا ما کُنتُم بِه‌ِ تَمتَرُون‌َ (50) إِن‌َّ المُتَّقِین‌َ فِی مَقام‌ٍ أَمِین‌ٍ (51) فِی جَنّات‌ٍ وَ عُیُون‌ٍ (52) یَلبَسُون‌َ مِن سُندُس‌ٍ وَ إِستَبرَق‌ٍ مُتَقابِلِین‌َ (53) کَذلِک‌َ وَ زَوَّجناهُم بِحُورٍ عِین‌ٍ (54)
یَدعُون‌َ فِیها بِکُل‌ِّ فاکِهَةٍ آمِنِین‌َ (55) لا یَذُوقُون‌َ فِیهَا المَوت‌َ إِلاَّ المَوتَةَ الأُولی وَ وَقاهُم عَذاب‌َ الجَحِیم‌ِ (56) فَضلاً مِن رَبِّک‌َ ذلِک‌َ هُوَ الفَوزُ العَظِیم‌ُ (57) فَإِنَّما یَسَّرناه‌ُ بِلِسانِک‌َ لَعَلَّهُم یَتَذَکَّرُون‌َ (58) فَارتَقِب إِنَّهُم مُرتَقِبُون‌َ (59)

صفحه : 72

ترجمه‌

محققا ما بنی اسرائیل را نجات دادیم از عذاب خوار کننده (30)
که از فرعون بآنان وارد می‌آمد و فرعون حقیقتا از کسانی بود که علوّ و طغیان را از حد گذرانیده بود (31)
و بحقیقت و درستی که ما (موسی و بنی اسرائیلیان را) برگزیدیم و آنها را بر تمام عالمیان شرافت و فضیلت دادیم) و دانا بودیم (که آنان دارای چنین استحقاقی میباشند) (32)
و بآنان از معجزات و آیات عطا نمودیم آنچه در آن امتحان ظاهر بود (33)
جز اینکه نیست که کفار قریش می‌گویند (34)
نیست برای ما مگر همین مردن اول و ما محشور نمیگردیم (35)
شما پیمبران اگر راست می‌گویید که در قیامت ما زنده میگردیم پدران ما را بیاورید (36)
آیا قریش بهترند یا گروه (تبع حمیری) (37) و آنهایی که پیش از اینها (مردمانی بودند با حشمت و ابهت) و ما آنان را هلاک گردانیدیم زیرا که آنها گروه گناهکاران بودند (38)
و ما آسمانها

صفحه : 73
و زمین و آنچه بین آنها است بیهوده و بازی نیافریدیم (39)
بلکه نیافریدیم آنها را مگر بحق‌ّ و درستی و لکن بیشتر مردم نمیدانند (40)
بحقیقت روز جدا شدن حق و باطل (قیامت) میقات‌گاه تمام آنها است (41)
و آن روزی است که بی‌نیاز نمیکند هیچ دوستی و خویشی از دوست و خویش خود و نیستند آنها یاری شدگان (42)
مگر کسی را که خدا باو رحم کند بدرستی که او است غالب و مهربان (43)
محققا درخت زقوم (44)
طعام گناهکاران است (45)
که مثل فلز گداخته در شکمها میجوشد (46)
و مانند جوشیدن آب جوش (غلیان دارد) (47)
(ای ملائکه) بگیرید (کافر را) و وی را بکشید در وسط دوزخ (48)
و بر سر او بریزید از آن آب جوشان (49)
(ای کافر) بچش عذاب را زیرا که تو (نزد قومت) عزیز و گرامی بودی (50)
بحقیقت اینکه عذاب جهنم ̘ǘӘʢ که بآن شک داشتی (51)
محققا پرهیزکاران در جایگاه بهشتی و در امن و امانند (52)
و در بوستانها و چشمه‌های ساری میباشند (53)
و لباس آنها از سندس و استبرق است و رو بروی هم نشسته‌گانند) (54)
حال آنان چنین است (بدون تغییر) و آنها را با حوریان بهشتی ازدواج میکنم (55)
هر میوه‌ای که مایل گردند در حال امن و امان میطلبند (56)
(در روز قیامت) برای بهشتیان مرگ نیست مگر همان مرگ اول و خدا آنان را از عذاب جهنم نگاه میدارد (57)
ای محمّد اینکه بخششی است از جانب پروردگار تو و اینکه رستگاری و سعادتی است بزرگ (58)
ای محمّد جز اینکه نیست که ما آسان گردانیدیم قرآن را بلغت تو که شاید اینان متذکر گردند (59)
ای محمّد منتظر باش آنچه را (که از عذاب) بر آنها فرود میآید که محققا آنها نیز (بر آنچه بر تو نازل گردد) از منتظرینند.

توضیح آیات‌

وَ لَقَد نَجَّینا بَنِی إِسرائِیل‌َ مِن‌َ العَذاب‌ِ المُهِین‌ِ مِن فِرعَون‌َ إِنَّه‌ُ کان‌َ عالِیاً مِن‌َ المُسرِفِین‌َ

صفحه : 74
در مقام امتنان بر بنی اسرائیل برآمده که فرعون را غرق نمودیم و بنی اسرائیلیان را از عذاب فرعون و قبطیان که آنان را بطور بنده‌گی و استخدام اسیر و خوار گردانیده بودند و پسران آنها را میکشتند و زنان آنها را بخدمت وادار مینمودند نجات دادیم.
(من فرعون) بدل از عذاب است یعنی بنی اسرائیل را از عذاب فرعون نجات دادیم (إِنَّه‌ُ کان‌َ عالِیاً مِن‌َ المُسرِفِین‌َ) اشاره به اینکه چون فرعون طغیان و کفر و کبر و سرکشی را از حد گذرانید بطوری غرور وی را گرفته بود که مدعی خدایی گردید چون از حد خود و اظهار بنده‌گی پا بالا گذاشت و نیز ببندگان خدا ظلم و تعدی مینمود اینکه بود که بغضب خدا گرفتار گردید و بدریا غرق شد آری کسی که از حد خود تجاوز نماید و زیر بار بندگی خدا نرود و ظلم و تعدی را بزیر دستان روا دارد بالاخره بعذاب دنیا و شکنجه آخرت مبتلا خواهد گردید.
وَ لَقَدِ اختَرناهُم عَلی عِلم‌ٍ عَلَی العالَمِین‌َ وَ آتَیناهُم مِن‌َ الآیات‌ِ ما فِیه‌ِ بَلؤُا مُبِین‌ٌ (علی علم) در محل نصب و بمعنی حال است یعنی در حالی که بنی اسرائیل را فضیلت و برتری دادیم بر تمام عالمیان لکن وقتی اینکه آیه را با آیه 106 از سوره آل عمران جمع کنیم که در باره امت محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فرمود (کُنتُم خَیرَ أُمَّةٍ أُخرِجَت لِلنّاس‌ِ تَأمُرُون‌َ بِالمَعرُوف‌ِ وَ تَنهَون‌َ عَن‌ِ المُنکَرِ وَ تُؤمِنُون‌َ بِاللّه‌ِ)«1» تا آخر معلوم میشود امت محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم بهترین امتهای عالم میباشند و بنی اسرائیل بهترین امت زمان خودشان بودند نه تمام امتها.
و اینکه فضیلت و شرافت را به بنی اسرائیل دادیم برای اینکه میدانستیم که آنان لایق آن میباشند.
-----------------------------------
(1) یعنی شما امت محمّد (ص) بهترین امتها می‌باشید از آن امت‌هایی که برای مردم آورده شده‌اند زیرا که امر بمعروف و نهی از منکر می‌کنید و بخدا ایمان آورده‌اید. [.....]

صفحه : 75
و از نشانه‌های قدرت خود ببنی اسرائیل آیات و معجزه‌های بسیاری عطا نمودیم که در آیات دیگری بیان فرموده مثل شکافته شدن دریا و سایه انداختن ابر بر سر آنها (و من‌ّ و سلوی) در موقع گرفتاری آنها در تیه و غیر اینها از معجزات و ظهور معجزات ابتلاء و امتحانی برای آنها بود که بایستی در موقع نعمت شکرگزار و در موقع بلاء راضی و صابر باشند.
آیه اشاره به اینکه فراوانی نعمت خود بلائی و امتحانی است برای بشر موقعی که شیطان بر انسان ظفر مییابد و او را در لهو و لعب و پیروی هواهای نفسانی وادار مینماید موقعی است که همه اسباب تعیش و حظوظ نفسانی مهیا باشد عاقل کسی است که در چنین موقعی مغرور نگردد و متوجه باشد که نعمت دنیا عاریتی است و برای امتحان باو داده‌اند و نعمت را در آنچه خیر و صلاح و رضای خدا در آن است مصرف نماید و همیشه شکرگزار باشد تا آنکه نعمت بر وی زیاد گردد خدای تعالی در سوره ابراهیم آیه 7 فرموده (لَئِن شَکَرتُم لَأَزِیدَنَّکُم وَ لَئِن کَفَرتُم إِن‌َّ عَذابِی لَشَدِیدٌ)،«1».
إِن‌َّ هؤُلاءِ لَیَقُولُون‌َ إِن هِی‌َ إِلّا مَوتَتُنَا الأُولی وَ ما نَحن‌ُ بِمُنشَرِین‌َ فَأتُوا بِآبائِنا إِن کُنتُم صادِقِین‌َ جماعت قریش در جواب مؤمنین که بآنها میگفتند شما میمیرید و در قیامت زنده میشوید چنانچه خدای تعالی در سوره بقره آیه 26 فرموده (کُنتُم أَمواتاً فَأَحیاکُم ثُم‌َّ یُمِیتُکُم ثُم‌َّ یُحیِیکُم) آنان یا از روی جهل و نفهمی که واقعا اینکه قدر تفهم و بی‌شعور بودند که نمیفهمیدند اعاده برای جزاء و پاداش اعمال است و موقعش دار جزاء است که قیامت است نه دار عمل که دنیا است یا تجاهل مینمودند و میخواستند مؤمنین را رد کنند و گر نه آدم عاقل هم بدلالت عقلش که شاهد صادقی است بر اینکه اینکه عالم و گردش جهان بازیچه نیست و فائده بزرگی در بر دارد و هم بدلالت گفته‌های
-----------------------------------
(1) یعنی اگر شکر کنید نعمت شما را زیاد میکنم و اگر نعمت خدا را بپوشانید و کفران ورزید عذاب من شدید است.

صفحه : 76
تمام پیمبران و حجج الهی با آن همه معجزات که شاهد بر صدق گفتار آن بزرگواران بوده و متفقا گوش زد بشر نمودند که پس از اینکه عالم عالمی است و پشت اینکه پرده اسراری است و پس از اینکه حیات دنیا حیات دیگری است که آنچه در اینجا کاشته‌اند آنجا بایستی درو کنند با همه اینها دیگر جای شک و تردیدی باقی نمیگذارد تا اینکه مرده‌ها زنده شوند و بآنان خبر دهند که پس از مرگ عالم دیگری است که بجزای اعمال خود خواهید رسید.
اینکه بود که در پاسخ مؤمنین که میخواستند آنها را متنبه گردانند بروز جزا میگفتند اگر شما راست می‌گویید پدران ما را زنده کنید و بما خبر دهند تا ما تصدیق نمائیم و آن بیخردان نمیدانستند که عالم قیامت عالمی است که پس از انقضاء اینکه عالم واقع است زیرا که عالم قیامت در طول اینکه عالم دنیا است نه در عرض آن.
و گویند اینکه سخن ابو جهل پر جهل بوده که بپیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم میگفت تو پدر بزرگ من و خود ترا که قصی‌ّ بن کلابست زنده کن تا از او پرسش نمائیم که بعد از مردن چه خواهد بود چون او آدم راست گویی بوده اگر تو را تصدیق نمود ما قبول میکنیم.
أَ هُم خَیرٌ أَم قَوم‌ُ تُبَّع‌ٍ وَ الَّذِین‌َ مِن قَبلِهِم أَهلَکناهُم إِنَّهُم کانُوا مُجرِمِین‌َ سخنان مفسرین راجع بتبع و چگونگی او طبرسی در تفسیر مجمع البیان چنین مینویسد خدای تعالی فرموده (أَ هُم خَیرٌ أَم قَوم‌ُ تُبَّع‌ٍ) آیا مشرکین قریش از حیث مال و جاه و عزّت و قدرت بالاترند یا گروه تبع الحمیری که (حیره را بنا نمود پس از آن بسمرقند رفت و آن شهر را خراب گردانید و وقتی میخواست کتابی بنویسد در اولش چنین مینوشت (باسم الذی ملک برا و بحرا و ضحا و ریحا) (قتاده) و بمناسبت کثرت تابعین او را تبع نامیده‌اند و بقول دیگر بمناسبت آنکه آخر پادشاهان یمن واقع شده بود (و تبابعه) نام پادشاهان (یمن) بود باین مناسبت لقب

صفحه : 77
وی تبع گردید چنانچه سلاطین ترک را خاقان نامند و ملک روم را قیصر و نام وی اسعد ابو کرب بوده سهل بن سعد از رسول صلّی اللّه علیه و اله و سلّم روایت میکند که فرموده
(لا تسبوا تبعا فانه کان قد اسلم)
کعب گفته (تبع) خوب مرد صالحی بوده و خداوند قوم وی را مذمت نموده نه خود وی را.
ولید بن صبیح از ابی عبد اللّه چنین روایت کرده که (تبع) بطائفه اوس و خزرج گفت در همین جا باشید تا وقتی که نبی خاتم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم ظاهر گردد اگر من زمان او را درک نمایم کمر خدمتگزاری او را میبندم و با او بیرون میروم یعنی جهاد میکنم با کفار. (پایان) خلاصه حق تعالی برای تهدید و تنبه کفار حکایت قوم (تبع) را گوش زد آنان مینماید که شما رجوع کنید بکسانی که از حیث قوت و حشمت و مال و ثروت پیش از شما و بهتر از شما بودند مثل قوم (تبع) و آنهایی که پیش‌تر از آنان بودند که در اثر مخالفت و گناه آنان را هلاک نمودیم.
وَ ما خَلَقنَا السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌َ وَ ما بَینَهُما لاعِبِین‌َ ما خَلَقناهُما إِلّا بِالحَق‌ِّ وَ لکِن‌َّ أَکثَرَهُم لا یَعلَمُون‌َ قبلا برای اثبات قیامت ارشاد بحکم عقل مینماید که هر کس رجوع بعقل خود کند میفهمد که ما آسمانها و زمین و آنچه بین آنها است بیهوده نیافریدیم بلکه خلقت ننمودیم آنها را مگر بحق و درستی و از روی علم و حکمت.
از آیه بضمیمه آیات بعد میتوان استفاده نمود که غایت و فایده خلقت آسمانها و زمین پیدایش انسان است و غایت و فایده وجود انسان همان محشور شدن وی است در روز حشر و اگر غیر از اینکه باشد خلقت آسمانها و زمین لغو و بیهوده می‌گردد.
إِن‌َّ یَوم‌َ الفَصل‌ِ مِیقاتُهُم أَجمَعِین‌َ یَوم‌َ لا یُغنِی مَولًی عَن مَولًی شَیئاً وَ لا هُم یُنصَرُون‌َ إِلّا مَن رَحِم‌َ اللّه‌ُ إِنَّه‌ُ هُوَ العَزِیزُ الرَّحِیم‌ُ

صفحه : 78
از جمله نامهای قیامت یکی یوم فصل است که میقاتگاه تمام افراد بشر است یوم فصلش نامیده بمناسبت اینکه در آن روز بین حق و باطل جدا میگردد و حق هر مظلومی را از ظالم میگیرد و اهل حق و اهل باطل هر یک اعمالشان را معاینه و مشاهده مینمایند و هر کسی بجزای اعمال خود خواهد رسید.
و آن روزی است که (لَیس‌َ لِلإِنسان‌ِ إِلّا ما سَعی)«1» و هیچ دوستی دوست خود را بی‌نیاز نمیگرداند زیرا که در آن روز کسی قدرت ندارد دوستان خود را یاری بنماید مگر کسی را که خدا باو ترحم نماید و مشمول رحمت و لطف او گردد زیرا که فقط عزت و شوکت و غلبه مخصوص بذات کبریایی الهی است و او بر مخلوقاتش رحیم و مهربان است هر کرا خواهد عذاب میکند و هر کرا خواهد میبخشد، البته عفو و عذاب او هر دو از روی عدل و حکمت انجام میگیرد جزافی نیست.
و لکن چون رحمتش سبقت بر غضبش دارد همگی امیدوار برحمت او میباشیم و آدم گنهکار هر قدر گناه وی بزرگ باشد نباید از رحمت او مأیوس باشد در سوره یوسف آیه 87 فرموده (إِنَّه‌ُ لا یَیأَس‌ُ مِن رَوح‌ِ اللّه‌ِ إِلَّا القَوم‌ُ الکافِرُون‌َ)«2».
و نیز آدم نیکوکار بایستی همیشه خائف و ترسناک باشد و بعمل خود مغرور نگردد از کجا که اعمالش بدرجه قبول رسیده باشد اینکه است که از معصوم رسیده که بایستی (خوف و رجا در مؤمن مثل دو کفه ترازو مساوی باشد) إِن‌َّ شَجَرَةَ الزَّقُّوم‌ِ طَعام‌ُ الأَثِیم‌ِ کَالمُهل‌ِ یَغلِی فِی البُطُون‌ِ کَغَلی‌ِ الحَمِیم‌ِ اینکه چند آیه راجع بعذاب شخص گنهکار است که مصداق کاملش کفارند و شاید مقصود از (اثیم) همان کفار باشند زیرا که آیات بالا راجع بکفار بود و نیز سیاق آیه مشعر بر اینکه است که کسی که بوحدانیت حق تعالی و بمعاد و نبوت خاتم انبیاء و ائمه کرام علیهم السّلام ایمان آورده و لو آنکه گنهکار باشد بچنین عذابی
-----------------------------------
(1) سوره النجم آیه 40 برای انسان چیزی نیست مگر آنچه را که خودش بسعی و عمل تهیه نموده.
(2) یعنی محققا از رحمت خدا مأیوس نمیگردند مگر جماعت کافرین.

صفحه : 79
گرفتار نخواهد گردید.
اینکه است که بعض مفسرین گویند اینکه آیات راجع بابو جهل لعین است که کفر و لجاجت و دشمنی را بانتهاء رسانیده بود و گویند روزی ابو جهل قدری از خرما و کره با هم ممزوج کرده و میخورد و از روی سخریه و استهزاء میگفت اینکه زقوم است که محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم ما را بآن تهدید میکند ما دهانمان را از آن پر مینمائیم حق تعالی سخن رکیک او را رد نمود که درخت (زقوم) که خوراک گنهکارانست اینکه نیست که ابو جهل تصور نموده بلکه (کالمهل) هر فلزی را که آب کنند آن را (مهل) گویند مثل طلا و نقره و مس‌ّ وقتی آنها را آب کنند و بعضی گفته‌اند (مهل) کثافت زیت است یعنی روغن را که آب میکنند جرم و کثافات که در ته آن می‌نشیند آن را دردی‌ّ الزّیت نامند و مهل نیز خوانند«1» شجره زقوم در شکمها میجوشد مثل جوشیدن آب بسیار گرم و احشا و روده‌های آنان را پاره پاره میکند از طرف سلطان (جبار قهار) بزبانیه آتش جهنم یا خزنه و موکلین آن خطاب سخط آمیز میرسد.
خُذُوه‌ُ فَاعتِلُوه‌ُ إِلی سَواءِ الجَحِیم‌ِ اینکه کافر ملحد را بگیرید و بسختی و عنف وی را بکشید بمیان دوزخ که اطراف او را آتش گرفته باشد.
ثُم‌َّ صُبُّوا فَوق‌َ رَأسِه‌ِ مِن عَذاب‌ِ الحَمِیم‌ِ پس بریزید بر سر او آب جوشان که باطن آنان از زقوم پاره پاره گردد و ظاهر آنها از آب جوشان گداخته شود.
ذُق إِنَّک‌َ أَنت‌َ العَزِیزُ الکَرِیم‌ُ مفسرین گویند ابو جهل بحضرت رسول صلّی اللّه علیه و اله و سلّم میگفت ای محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم من در مکه عزیز و مقتدر و گرامیم نه تو و نه خدای تو نتوانید بمن صدمه وارد نمائید
-----------------------------------
1- خدا در سوره معارج آیه 8 فرموده (یَوم‌َ تَکُون‌ُ السَّماءُ کَالمُهل‌ِ)یعنی روزی که آسمان مثل فلز گداخته میگردد.

صفحه : 80
اینکه است که در قیامت از روی استهزاء بوی گفته میشود حال بچش عذاب را زیرا که تو عزیز و گرامی میباشی.
إِن‌َّ هذا ما کُنتُم بِه‌ِ تَمتَرُون‌َ پس از آنکه کفار آنعذابهای کذایی را مشاهده نمودند بلکه در آن واقع گردیدند گویا بآنان گفته میشود اینکه همان عذابی است که پیمبران گوش زد شما نمودند و شما در آن شک نموده و بآنها نسبت ناروا میدادید.
إِن‌َّ المُتَّقِین‌َ فِی مَقام‌ٍ أَمِین‌ٍ محققا اشخاص با تقوی در جایگاه امن و امان قرار گرفته‌اند و از نعمت‌های بهشتی برخوردارند و از عذاب جهنم در امن و امانند.
خدای تعالی فرموده (إِن‌َّ المُتَّقِین‌َ فِی جَنّات‌ٍ وَ نَهَرٍ فِی مَقعَدِ صِدق‌ٍ عِندَ مَلِیک‌ٍ مُقتَدِرٍ)«1».
(مقام امین) در آیه بالا و (مقعد صدق) در اینکه آیه مخصوص باشخاصی است که در تقوی حائز مرتبه سوم از مراتب تقوای باشند کسی که در اینکه عالم قلبش مطمئن بایمان گردیده و خانه دلش از اغیار خالی شده و با جنود و هم و غضب و شهوت محاربه نموده و بر آنها مظفر و منصور گردیده و از چنگ علائق عالم طبیعت و مادیت رها شده و در همین عالم دنیا راه تردّد شیاطین را بر قلب خود بسته گردانیده و دل وی محل جولان‌گاه و رفت و آمد ملائکه رحمت گردیده و قدم از دریای و هم و امل بیرون گذاشته آن وقت قلب او عرش رحمن میگردد چنانچه در حدیث است که
(قلب المؤمن عرش الرحمن).
و خلاصه آیه اشاره باین است کسی که در اینکه عالم قلبش مطمئن بایمان
-----------------------------------
1- سوره قمر آیه 54 و 55 محققا پرهیزکاران در بوستانها و نهرها میباشند در نشیمنگاه راستی و درستی نزد پادشاه مقتدر توانا. .

صفحه : 81
گردید (أَلا بِذِکرِ اللّه‌ِ تَطمَئِن‌ُّ القُلُوب‌ُ) چنین کسی در جایگاه امن و امان قرار گرفته در دنیا از خاطرات نفسانی و شیطانی در حفظ حق‌ّ تعالی در امان است و در آخرت در مقام قرب احدی از هر عذابی و بلائی ایمن است.
فِی جَنّات‌ٍ وَ عُیُون‌ٍ چنین کسی هم از بهشت‌های روحانی بمشاهدات معنویّه ملکوتیّه فائز گردیده و هم از بهشت‌های جسمانی و حظوظات طبیعی محفوظ میگردد زیرا همین طوری که حقیقت انسان سرشته شده از روح و جسم است بایستی حظّ هر یک از جسم و روح درخور او و مناسب با وی باشد.
و شاید آیه اشاره بهر دو مقام دارد زیرا که مقام امین در خور مقامات روحانی است که روح انسانی وقتی بکمال رسید و از معلومات طوریّه ملکیّه دنیویّه بمشاهدات معنویه ملکوتیه اخرویه فائز گردید آن وقت بمقام امین رسیده.
یَلبَسُون‌َ مِن سُندُس‌ٍ وَ إِستَبرَق‌ٍ مُتَقابِلِین‌َ در مقام نعمت‌های جسمانی متقین برآمده که لباس آنان از سندس و استبرق تهیه شده سندس حریر نازک را گویند و استبرق حریر ضخیم را نامند. و سندس و استبرق لباس بهشتیان است و بعضی گفته‌اند که استبرق فرش آنان است (متقابلین) تختهای بهشتیان رو بروی هم گذارده شده که از دیدار یکدیگر شاد و خرّم باشند.
کَذلِک‌َ وَ زَوَّجناهُم بِحُورٍ عِین‌ٍ گویند حور العین سفید رو و سیاه چشمان و لطیف اندامند آمنین صفت حوریان بهشتی و اشاره بلطافت آنها است چنین است حال بهشتیان که از هر گونه نعمت و لذائذی محظوظند.
یَدعُون‌َ فِیها بِکُل‌ِّ فاکِهَةٍ آمِنِین‌َ و نزد آنها حاضر و در دست رس آنها است هر میوه‌ای که بخواهند (امین) بدون آنکه ضرر و مشقتی یا درد و المی متوجّه آنها گردد.
لا یَذُوقُون‌َ فِیهَا المَوت‌َ إِلَّا المَوتَةَ الأُولی

صفحه : 82
بالاترین نعمت بهشتیان خلود در بهشت و بدترین عذاب جهنمیان خلود در جهنّم است، پس از آنکه اهل بهشت در بهشت قرار گرفتند و اهل جهنّم در جهنّم بروایتی گوسفندی را می‌آورند و گویند اینکه مرگ است و او را میکشند و باهل بهشت و جهنم گویند اینکه مرگ بود و دیگر مرگ نیست.
اینکه مثل است و اشاره به اینکه دیگر در نشئه قیامت مرگ نیست آری اینکه عالم دنیا عالم کون و فساد است که مرگ و حیات بدور هم میچرخند هر حیاتی در عقب او مرگ و هر خوشی در عقب او ناخوشی و هر صحتی در عقب آن مرضی است زیرا که اینکه عالم دنیا عالم هیولایی و مادی است و عالم قوه و استعداد است و چون ترکیب شده از اضداد است و هر مرکبی بالاخره منحل خواهد گردید اینکه است که مرگ برای هر چیزی حتمی است.
لکن عالم آخرت عالم ثابت و پایدار است زیرا آنچه در اینکه عالم بالقوّه موجود بوده در آنجا که سر انجام و غایت آن است بفعلیّت رسیده اینکه است که تمام موجودات آخرت از جن‌ّ و انس و بهشت و جهنّم و اجزاء آن دائمی است و فناء پذیر نمیباشد.
وَ وَقاهُم عَذاب‌َ الجَحِیم‌ِ فَضلًا مِن رَبِّک‌َ ذلِک‌َ هُوَ الفَوزُ العَظِیم‌ُ و نعمت دیگری که برای اهل بهشت و اشخاص با تقوی مهیا گردیده و تذکر میدهد اینکه است که آنان از عذاب جهنّم در امانند خطاب بحضرت رسول صلّی اللّه علیه و اله و سلّم نموده که ای محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم همین بازداشتن آنها از جهنم فضل و رحمت و فوز بزرگی است از طرف پروردگار تو اشاره به اینکه توفیق ایمان و تقوی از فضل الهی است نکته اضافه (رب‌ّ) بحضرت رسول صلّی اللّه علیه و اله و سلّم شاید اشاره باین باشد که اینکه نعمت‌ها و بخشش‌ها که نصیب متقین میگردد در اثر اینکه است که آنها متابعت تو را نمودند و بهدایت تو هدایت یافتند و پروردگار تو را پرستیدند و بولایت تو و ائمه طاهرین متمسّک گردیدند.

صفحه : 83
فَإِنَّما یَسَّرناه‌ُ بِلِسانِک‌َ لَعَلَّهُم یَتَذَکَّرُون‌َ فَارتَقِب إِنَّهُم مُرتَقِبُون‌َ در مقام امتنان بشر برآمده که ما قرآن را بلغت عربی فرود آوردیم تا آنکه عرب که زبان خودشان است وقتی فصاحت و بلاغت آن را دیدند و خود را عاجز دانستند که در مقام تحدّی مثل بعضی از آن را بیاورند بفهمند که اینکه قرآن از منبع فیض الهی ترشح نموده شاید متذکر گردند و ایمان بیاورند- ای محمّد تو منتظر هدایت یافتن آنها باش چنانچه کفّار منتظرند که خاتمه کار تو بکجا میکشد و شاید مقصود اینکه باشد که تو منتظر هدایت و سعادت آنان میباشی و آنها منتظر مرگ و مغلوبیت تواند.

صفحه : 84

‌سورة الجاثیة

اشاره

سبع و ثلاثون آیة کوفی‌ّ ست‌ّ فی الباقین و هی مکّیة اختلافها آیة (حم)

[سوره الجاثیة (45): آیات 1 تا 17]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
حم (1) تَنزِیل‌ُ الکِتاب‌ِ مِن‌َ اللّه‌ِ العَزِیزِ الحَکِیم‌ِ (2) إِن‌َّ فِی السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ لَآیات‌ٍ لِلمُؤمِنِین‌َ (3) وَ فِی خَلقِکُم وَ ما یَبُث‌ُّ مِن دابَّةٍ آیات‌ٌ لِقَوم‌ٍ یُوقِنُون‌َ (4)
وَ اختِلاف‌ِ اللَّیل‌ِ وَ النَّهارِ وَ ما أَنزَل‌َ اللّه‌ُ مِن‌َ السَّماءِ مِن رِزق‌ٍ فَأَحیا بِه‌ِ الأَرض‌َ بَعدَ مَوتِها وَ تَصرِیف‌ِ الرِّیاح‌ِ آیات‌ٌ لِقَوم‌ٍ یَعقِلُون‌َ (5) تِلک‌َ آیات‌ُ اللّه‌ِ نَتلُوها عَلَیک‌َ بِالحَق‌ِّ فَبِأَی‌ِّ حَدِیث‌ٍ بَعدَ اللّه‌ِ وَ آیاتِه‌ِ یُؤمِنُون‌َ (6) وَیل‌ٌ لِکُل‌ِّ أَفّاک‌ٍ أَثِیم‌ٍ (7) یَسمَع‌ُ آیات‌ِ اللّه‌ِ تُتلی عَلَیه‌ِ ثُم‌َّ یُصِرُّ مُستَکبِراً کَأَن لَم یَسمَعها فَبَشِّره‌ُ بِعَذاب‌ٍ أَلِیم‌ٍ (8) وَ إِذا عَلِم‌َ مِن آیاتِنا شَیئاً اتَّخَذَها هُزُواً أُولئِک‌َ لَهُم عَذاب‌ٌ مُهِین‌ٌ (9)
مِن وَرائِهِم جَهَنَّم‌ُ وَ لا یُغنِی عَنهُم ما کَسَبُوا شَیئاً وَ لا مَا اتَّخَذُوا مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ أَولِیاءَ وَ لَهُم عَذاب‌ٌ عَظِیم‌ٌ (10) هذا هُدی‌ً وَ الَّذِین‌َ کَفَرُوا بِآیات‌ِ رَبِّهِم لَهُم عَذاب‌ٌ مِن رِجزٍ أَلِیم‌ٌ (11) اللّه‌ُ الَّذِی سَخَّرَ لَکُم‌ُ البَحرَ لِتَجرِی‌َ الفُلک‌ُ فِیه‌ِ بِأَمرِه‌ِ وَ لِتَبتَغُوا مِن فَضلِه‌ِ وَ لَعَلَّکُم تَشکُرُون‌َ (12) وَ سَخَّرَ لَکُم ما فِی السَّماوات‌ِ وَ ما فِی الأَرض‌ِ جَمِیعاً مِنه‌ُ إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَآیات‌ٍ لِقَوم‌ٍ یَتَفَکَّرُون‌َ (13) قُل لِلَّذِین‌َ آمَنُوا یَغفِرُوا لِلَّذِین‌َ لا یَرجُون‌َ أَیّام‌َ اللّه‌ِ لِیَجزِی‌َ قَوماً بِما کانُوا یَکسِبُون‌َ (14)
مَن عَمِل‌َ صالِحاً فَلِنَفسِه‌ِ وَ مَن أَساءَ فَعَلَیها ثُم‌َّ إِلی رَبِّکُم تُرجَعُون‌َ (15) وَ لَقَد آتَینا بَنِی إِسرائِیل‌َ الکِتاب‌َ وَ الحُکم‌َ وَ النُّبُوَّةَ وَ رَزَقناهُم مِن‌َ الطَّیِّبات‌ِ وَ فَضَّلناهُم عَلَی العالَمِین‌َ (16) وَ آتَیناهُم بَیِّنات‌ٍ مِن‌َ الأَمرِ فَمَا اختَلَفُوا إِلاّ مِن بَعدِ ما جاءَهُم‌ُ العِلم‌ُ بَغیاً بَینَهُم إِن‌َّ رَبَّک‌َ یَقضِی بَینَهُم یَوم‌َ القِیامَةِ فِیما کانُوا فِیه‌ِ یَختَلِفُون‌َ (17)

صفحه : 85

ترجمه‌

سوره جاثیة در مکّه فرود آمده 26 یا 27 آیه است
بنام ایزد هستی بخش صاحب رحمت عام و خاص
نازل گردیده شده قرآن از طرف خداوندی که مقتدر و غالب و درستکار است (2)
بحقیقت در آسمانها و زمین هر آینه آیات و نشانه‌هایی است برای کسانی که ایمان آورده‌اند (3)
و در آفرینش شما و آنچه پراکنده میشود از جنبنده‌ها هر آینه آیاتی است برای اشخاصی که یقین میکنند (4)
و اختلاف شب و روز و آنچه را که خدا فرود آورده از آسمان که روزی شما است (از باران و برف و غیر آن) که زنده میکند زمین را یس از مردن (خشک شدن) آن و در گردانیدن بادها نشانه‌های (قدرت) برای کسانی است که تعقل میکنند (5)
اینکه آیات خدا است که میخوانیم بر تو براستی و درستی پس بکدام سخن پس از سخن خدا و دلائل قدرت او (کفّار) ایمان میآورند (6)
وای بر هر دروغگوی گنهکار (7)
که می‌شنود آیات خدا را که بر وی خوانده میشود پس از آن بر کفر خود اصرار میکند در حالی که گردن‌کش است (بطوری که) گویا آن را نشنیده پس ای محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم چنین کسی را مژده بده بعذاب دردناک (8)
و چون از آیات ما

صفحه : 86
چیزی دانست آن را باستهزاء گرفت آن گروه (از مردم) برای آنان است عذاب خوار کننده (9)
از پیش روی آنها جهنّم است و آنان را بی نیاز نمی‌گرداند آنچه را از مال و اولاد که کسب نموده‌اند و نیز بی‌نیاز نمیگرداند آنان را (از عذاب) آنچه را که غیر خدا دوستان و معبودان خود گرفتند و برای آنها است عذاب بزرگ (10)
اینکه (قرآن) طریق هدایت است و کسانی که کافر شدند بآیات پروردگارشان برای آنها از شدیدترین عذاب دردناک مهیّا است (11)
خدا آن کسی است که دریا را برای شما مسخر گردانیده تا آنکه بامر او کشتی در آن روان گردد و برای آنکه بجوئید از فضل و رحمت او و شاید شما شکر گذار باشید
و برای شما مسخر گردانید آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است بحقیقت در تمام اینها هر آینه آیاتی است برای جماعتی که تفکّر میکنند (13).
بگو ای محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم بآن کسانی که ایمان آورده‌اند (آنهایی که بشما اذیت کرده‌اند) و منتظر جزای عمل خود نمیباشند شما درگذرید و ببخشید (و انتقام از آنان مکشید) تا پاداش دهد خدا گروهی را بآنچه بودند که بآن عمل میکنند (14)
کسی که عمل نیکو کند (فائده آن) عاید نفسش میشود و کسی که عمل بد می‌کند بدی آن بازگشت بخودش میگردد پس از آن شما بسوی پروردگار بازگشت میکنید (15)
و محققا ما ببنی اسرائیل عطاء نمودیم کتاب (توراة) و نبوت و قضاوت (بین مردم) را و روزی دادیم آنان را از چیزهای پاکیزه و فضیلت و برتری دادیم آنها را بر تمام عالمیان (16)
و بآنان عطاء کردیم دلائل و بیّنات روشن (در امر دین) پس آنها اختلاف نکردند مگر پس از آنکه آمد آنها را دلیل و عالم گردیدند (و اختلاف بین آنان) از روی طغیان و سرکشی بود و محققا پروردگار تو در قیامت بین آنان حکم میکند در آنچه در آن اختلاف مینمودند.

صفحه : 87

توضیح آیات‌

اشاره

حم تَنزِیل‌ُ الکِتاب‌ِ مِن‌َ اللّه‌ِ العَزِیزِ الحَکِیم‌ِ

سخنان مفسّرین در توجیه (حم)

(1) اسم سوره است و از إبن عباس نقل شده که (حم) بزرگترین اسماء الهی است.
(2) حم اشاره بآن اسماء الحسنای است که اول آن (حاء) یا (میم) باشد مثل حمید، حلیم، حامد، حی‌ّ، حق‌ّ، حکیم، حاکم، حفیظ، حافظ، حنّان، ملک، مالک، مجید، ماجد، مبدء، معید، معز، مهیمن، منّان.
و مؤید اینکه توجیه (روایتی است که از انس نقل میکنند که روزی اعرابی از رسول صلّی اللّه علیه و اله و سلّم سؤال نمود که حم چه لغتی است که در کلام ما نیست فرمود مبادی اسماء اللّه و مفاتیح سوره‌ها است. (عطاء خراسانی) (3) حم بمعنی (حم‌ّ و قضی ما هو کائن) یعنی مقدّر و مقضی گردید آنچه بود و هست و خواهد بود. (کلبی) و نیز از بعض عرفاء است که حم بمعنی حم‌ّ بضم حاء و تشدید میم یعنی (قضی ما هو کائن) یعنی بودنی همه بودم کردنی همه کردم راندنی همه راندم گزیدنی همه گزیدم پذیرفتنی همه پذیرفتم برداشتنی همه برداشتم افکندنی همه افکندم آنچه خواستم کردم آنچه خواهم کنم آن را که پذیرفتم بدان ننگرم که از وی جفاء دیدم بلکه عفو کنم و درگذرم و از گفته او باز نیایم (ما یبدّل القول) (روح البیان) (4) حم قسم بحلم و ملک حق تعالی است یعنی قسم یاد میکنم بحلمم و ملکم که عذاب نمیکنم کسی را که از خلوص قلب گفت (لا اله الا اللّه مخلصا) (5) گفته‌اند حاء و میم دو حرف است در وسط الرّحمن و در وسط اسم محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و اشاره بسری است که میانه حق تعالی و حبیبش محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم بوده و غیر اینها توجیهاتی در (حم) شده لکن چون ظاهرا حروف تهجی که در اوائل

صفحه : 88
سوره‌های قرآن است که از متشابهات بشمار میرود بهتر اینکه است که علم آن را محوّل گردانیم بخدا و (راسخین فی العلم) و در آن تصرف ننمائیم چنانی که مکرر ذکر شد (تنزیل) مصدر و بمعنی مفعول است یعنی قسم بحم که اینکه قرآن از جانب خدایی فرود آمده که غالب و مقتدر و حکیم و درست کار است که باراده ازلی خود هر چیزی را از روی حکمت بجای خود قرار داده و در نظام آفرینش هیچ خلل و قصوری پدیدار نیست.
إِن‌َّ فِی السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ لَآیات‌ٍ لِلمُؤمِنِین‌َ در محل خود مبرهن گردیده که در اثبات علوم نظری یعنی هر امری که از مرتبه حس و محسوس خارج است و نمیتوان از راه حواس پنجگانه نفسانی آن را اثبات نمود بایستی یا از راه برهان لمّی که از مؤثر پی به اثر بردن است و یا از طریق برهان (انّی) که از اثر پی بمؤثر بردن میباشد آن را اثبات نمود.
و چون وجود حق تعالی (ما فوق الطّبیعة میباشد) بلکه ما فوق ادراک هر مدرکی است و بحواس ظاهره درک نتوان نمود و علت ندارد و خود علت العلل است برهان (لم‌ّ) ندارد پس باین لحاظ برهان برای اثبات وجودش منحصر میگردد ببرهان (انّی) که بایستی از آثار پی بمؤثر ببریم و از طریق آثار بوجود و صفات جلال و جمال او ایمان بیاوریم و یقین قطعی پیدا نمائیم.
اینکه است که همان طوری که مشاهده مینمائیم در بسیاری از آیات قرآن مجید برای اثبات مبدء و تحصیل ایمان وجود آسمانها و زمین را دلیل قرار میدهد و در اینکه مبارک آیه اشاره باین است کسی که اینکه جهان پهناور و اینکه دستگاه گیتی را از طبقات آسمانها و زمین و گردش موجودات را بگرد هم بنگرد اگر فکر وی مشوب بگفتار طبیعیّین و مادیّین نباشد بنظر اول تصدیق می‌نماید و ایمان میآورد بآفریدگار و خدای دانا و توانایی که سر چشمه پیدایش جهان از آب رحمت او پدید گردیده و ناظم و مربی تمام عالمیان است.

بنزد عقل هر داننده‌ای هست که با چرخنده چرخاننده‌ای هست

صفحه : 89

از آن چرخه که گرداند زن پیر قیاس چرخ گردان را همان گیر
(البعرة تدل‌ّ علی البعیر و اثر الاقدام تدل علی المسیر فهذا الهیکل العلوی بهذه اللطافة و هذا الهیکل السفلی بهذه الکثافة کیف لا یدلان علی اللطیف الخبیر) بشهادت فطرت سلیم هر بنائی را بنائی، و هر حادثی را محدثی و هر محرکی را متحرکی و هر شیئی مرکبی ترکیب کننده‌ای لازم دارد و تمام موجودات علوی و سفلی آیات و نشانه‌هایی میباشند برای کسانی که ایمان دارند اینکه است که هر گاه با دیده باز و فکر روشن برای تحصیل ایمان و اعتقاد بوجود خالق یکتا و علم و قدرت و حکمت او بآسمانها و زمین نگاه شود کافی خواهد بود و دیگر محتاج بادلّه فلسفی نمیباشیم و لو آنکه بکیفیّت ترکیب و سلسله علل و معلولات و اینکه نظام بدیع بین کرات و موجودات ارضی و سمائی عارف نگردیده باشیم.
(لَآیات‌ٍ لِلمُؤمِنِین‌َ) تخصیص بمؤمنین برای اینکه است که مؤمن چشم دلش باز است و غیر مؤمن در اثر هوا پرستی چشم دلش را کور گردانیده و از اشعه نور وجود حق تعالی که در اطراف عوالم پرتو افکنده خود را محروم گردانیده و چشم قلبش تاب دیدن آن را ندارد.
وَ فِی خَلقِکُم وَ ما یَبُث‌ُّ مِن دابَّةٍ آیات‌ٌ لِقَوم‌ٍ یُوقِنُون‌َ در آیه بالا وجود آسمانها و زمین را برای مؤمنین آیات و نشانه قرار داده و در اینکه آیه اخیر خلقت انسان و تمام جنبنده‌های زمین را آیات و نمونه قرار داده برای اشخاصی که ایمانشان بمرتبه یقین رسیده زیرا که مرتبه یقین فوق مرتبه اعتقاد است و مرتبه دانی یقین (علم الیقین) و فوق آن (عین الیقین) و بالای آن (حق الیقین است).
(علم الیقین) یقینی است که از طریق برهان پدید گردیده و برهان (انّی بر اثبات واجب الوجود در سراسر عالم گیتی پدیدار است لکن تحصیل (عین الیقین) که نسبت (بعلم الیقین) مثال دیدن است نسبت بشنیدن بآسانی برای کسی میسّر نمیگردد و مجاهده فراوان لازم دارد.

صفحه : 90
و شاید آیه اشاره باین باشد که تحصیل یقین که مرتبه کمال ایمان است منوط بشناختن حقیقت و روح انسانی و هر جنبنده‌ای است که دارای روح باشد
(من عرف نفسه فقد عرف ربّه)
تا خود و روح و روان خود را نشناسی خدای خود را نخواهی شناخت روح انسانی آیت بزرگ الهی است زیرا که در همین جثه کوچک عالمی بلکه تمام عوالم وجود منطوی است
1» (أ تزعم انک جرم صغیر- و فیک انطوی العالم الاکبر«.
و مقصود از شناختن خود نه فقط دانستن هیکل و جسمیّت و قوای مندرجه در آن است بلکه اینکه شناسایی وقتی برای شخص میسر میگردد که پس از ایمان در مقام تصفیه نفس برآید و با کوشش بسیار روح و روان خود را جلا دهد و از خودیّت خود عاری و برهنه گردد و از عالم طبیعت سفر کند بعالم روحانیّت و آن روح ملکوتی الهی که در آن بودیعه گذارده شده تقویت دهد و پس از (علم الیقین) ترقی کند تا آنکه بمجاهده که فرمود (من جاهد فینا لنهدینهم سبلنا) بهدایت الهی راهی بعالم (ما فوق الطبیعة) پیدا نماید و از علم بیقین رسد و قلب او آینه مانند ارائه دهد عالم ربوبی و عالم ملکوت در آن منعکس گردد و آثار الهی را بعیان یعنی بچشم باطن که در قلب و جان وی پدید گردیده معاینه نماید آن وقت چنین کسی از (علم الیقین) ترقی نموده و (بعین الیقین) فائز گردیده اینکه است که خدای تعالی خلقت انسان را آیت و نشانه قرار داده برای کسانی که بمرتبه یقین رسیده‌اند.
وَ اختِلاف‌ِ اللَّیل‌ِ وَ النَّهارِ وَ ما أَنزَل‌َ اللّه‌ُ مِن‌َ السَّماءِ مِن رِزق‌ٍ فَأَحیا بِه‌ِ الأَرض‌َ بَعدَ مَوتِها وَ تَصرِیف‌ِ الرِّیاح‌ِ آیات‌ٌ لِقَوم‌ٍ یَعقِلُون‌َ در اینکه آیه ذات متعال اوضاع عالم را از گردش لیل و نهار و نزول باران و زنده شدن زمین در فصل بهار پس از خشگی و مردگی آن در فصل زمستان و نیز
-----------------------------------
(1) منسوب بحضرت امیر است (ع) که فرموده آیا تو چنین گمان میکنی که یک جسم کوچکی میباشی در صورتی که در تو عالم بزرگی منطوی و پیچیده شده است.

صفحه : 91
ببادهای بهاری و زنده شدن اشجار و روئیدن نباتات تمام اینها را آیات و نشانه قدرت خود بشمار میآورد برای کسانی که تعقل میکنند و در اوضاع عالم و رموز خلقت فکر خود را بکار میاندازند.
آری قوّه عقل و فکر بالاترین فیض سبحانی است و منبع قدرت‌های بیکران خدایی است شخص متفکر تجلیات و ظهورات قانون ازلی و فیض سبحانی را در هر یک از ذرّات کائنات جلوه‌گر می‌بیند و شناختن نفس خود عبارت از همین است.
بدیهی است که محتویات فکر انسان هر قدر عالیتر باشد آن فکر کاملتر و عالیتر است زیرا که فکر و عقل با محتویات آن خود انسان و حقیقت انسان است بنا بر قول دانشمندان حقیقت بشر همان قوه ادراک و محتویات آن است و از آن تعبیر (باتحاد عاقل و معقول) بلکه (اتحاد حاس و محسوس) مینماید.
مولوی گوید:

ای برادر تو همین اندیشه‌ای ما بقی تو استخوان ریشه‌ای

گر بود اندیشه‌ات گل گلشنی ور بود خاری تو خار گلخنی
ببین فصاحت کلام و آیات معجز نمای قرآنی را که چگونه در اینکه سه آیه مبارکه آیات و نشانه‌های قدرت خود را سه قسمت نموده و هر یک را اختصاص بجماعتی داده گویا برای حصول اصل ایمان و اذعان بوجود مبدء آفرینش همان وجود آفاقی از آسمانها و زمین را کافی دانسته که فطرت هر بشری شاهد بر آن است لکن چون همین قدر اعتراف بوجود خالق یکتا در استکمال ایمان کافی نیست بایستی انسان متدبّر فکر خود را توسعه دهد و در خود فرو رود و حقیقت خود را بشناسد و بداند که در ذات او گوهر گران‌بهایی نهفته شده و آن را از کثافات طبیعی و اخلاقی تصفیه نماید تا آنکه بمبدء خود آشنا گردد و از راه باطن سیر الی اللّه نماید تا بمرتبه یقین برسد اینکه است که در آیه دوم بآیات آفاقی اکتفاء ننموده و آیات انفسی را ضمیمه نموده برای کسانی که بمرتبه یقین رسیده‌اند.

صفحه : 92
و در آیه سوم راجع بصاحبان عقل و فکر است که آنان منطویات فکرشان را توسعه داده و پس از کمال معرفت و یقین بمقام قدس باری تعالی در مقام معرفت اثار برآمده و عقل و فکرشان را بکار انداخته که وحدت حقه حقیقیه حق را در کثرات موجودات بنگرند و مشاهده نمایند و بر یقینشان افزوده گردد.
ناگفته پیدا است وقتی اوضاع آفاقی و انفسی از آیات الهی بشمار میرود که بنظر مرآتی بآنها نگریست نه بنظر استقلالی چنانچه مخترعین صنایع از طبیعیین و آنهایی که هدف و وجهه نظرشان شناختن آثار و خواص اشیاء است که اکثر آنها از بس در طبیعیّات دقت مینمایند هر قدر رموز و اسرار خلقت بر آنان مکشوف‌تر گردد چون نظرشان را بالا نمیبرند که عالم ما فوق الطبیعة را بنگرند و بهمان آثار خشک محدود طبیعت قانع میگردند از حقیقت دورتر میشوند و بجز عالم طبیعت که در معرض فناء و زوال است عالم وسیع‌تری که فوق آن است نمیبینند بلکه بعضی از آنها اصلا منکر عالم فوق الطبیعه میگردند واقعا چقدر جای تأسف است که آدمی پس از آن زحمات طاقت فرسا که در راه علوم و دانش متحمل میگردد فقط نتیجه آن اینکه باشد که بفهمد فلان فلز یا فلان گیاه یا چیزهای دیگر از طبیعیات چه خواص و آثاری دارد و یک قدمی پا از عالم طبیعت بالا نگذارد.
ما منکر شرافت تحصیل علوم جدیده نیستیم زیرا که هر علمی در مرتبه خود شریف است لکن غرض اینکه است که شرافت علم بقدر شرافت معلوم او است هر قدر معلوم شریفتر علم بآن شریفتر است و چنانچه گفته شد شرافت انسان بسته بمنطویات عقل وی است هر قدر مدرکات عقلی شریفتر باشد بهمان نسبت روح و حقیقت انسان شریفتر و عالیتر میگردد، چقدر فرق است بین آنکه قلبش محل جلوه‌گاه عالم ربوبی گشته و دیده دلش نگران عالم الوهیت گردیده و همیشه باوصاف احدیت و آثار جلال و جمال یزدانی خورسند زیسته یا آنکه روح و قلب خود را در پرتگاه عالم طبیعت پراکنده نموده (تفاوت از زمین تا آسمان است)

صفحه : 93
تِلک‌َ آیات‌ُ اللّه‌ِ نَتلُوها عَلَیک‌َ بِالحَق‌ِّ فَبِأَی‌ِّ حَدِیث‌ٍ بَعدَ اللّه‌ِ وَ آیاتِه‌ِ یُؤمِنُون‌َ خطاب برسول خود نموده که ای محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم اینکه آیاتی که بحق و حقیقت بر تو تلاوت نمودیم اگر بچنین آیات معجز نمایی که از مصدر جلال احدیّت فرود آمده و مطابق منطق صحیح و عقل سلیم و فطرت انسانی است اینکه کفار ایمان نیاورند و تصدیق بحقانیت آن ننماید با وضوح آن پس دیگر بچه حدیثی از گفتار انبیاء و کتب آنها یا از سخنان حکماء پیشینیان ممکن است ایمان بیاورند اشاره به اینکه آیات قرآن چنان ثابت و محکم و مطابق فطرت سلیم واقع گردیده و آیاتش طریق هدایت را برای خلق واضح گردانیده که دیگر جای انکار و اعتراض برای احدی باقی نگذاشته کسی که اینکه براهین محکم در او تأثیر نکند دیگر هیچ سخن حقّی در وی تأثیر نخواهد نمود بلکه چنین کسی از فطرت انسانیست ساقط گردیده.
وَیل‌ٌ لِکُل‌ِّ أَفّاک‌ٍ أَثِیم‌ٍ یَسمَع‌ُ آیات‌ِ اللّه‌ِ تُتلی عَلَیه‌ِ ثُم‌َّ یُصِرُّ مُستَکبِراً کَأَن لَم یَسمَعها فَبَشِّره‌ُ بِعَذاب‌ٍ أَلِیم‌ٍ گفته‌اند (ویل) چاهی است در درک آخر جهنم و جای کفار و اشقیاء است یا اینکه (ویل) کلمه وعید است و بمعنی وای یعنی وای بحال هر کذّاب بسیار گناه کاریست و گویند مرجع ضمیر در (یسمع) نضر بن حارث است که آیات خدا را میشنود و عوض آنکه ایمان بیاورد بر کبر خود میافزاید و بی اعتنایی میکند بطوری که گویا اصلا نشنیده پس ای محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم تو وی را بشارت بده بعذاب دردناک شأن نزول آیه هر که باشد آیه شامل میگردد هر کسی را که چنین است که اعتناء بآیات قرآنی و کلام حقانی ننماید که برای او عذاب الیم مهیّا است.
وَ إِذا عَلِم‌َ مِن آیاتِنا شَیئاً اتَّخَذَها هُزُواً أُولئِک‌َ لَهُم عَذاب‌ٌ مُهِین‌ٌ مِن وَرائِهِم جَهَنَّم‌ُ وَ لا یُغنِی عَنهُم ما کَسَبُوا شَیئاً وَ لا مَا اتَّخَذُوا مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ أَولِیاءَ وَ لَهُم عَذاب‌ٌ عَظِیم‌ٌ

صفحه : 94
در مقام اوصاف دیگری از اوصاف نکوهیده کفار متکبر لجوج برآمده که آنان علاوه بر اینکه آیات خدا را پس از استماع نشنیده می‌انگاشتند در مقام هرزه‌گویی و استهزاء برمیآمدند برای چنین مردمانی عذاب خوار کننده مهیّا گردیده.
آری نظر به اینکه بایستی جزا در خور عمل باشد پاداش توهین، توهین است (جزاء وفاقا) چون کفار مثل ابو جهل و نضرب بن حارث و امثال آنان بعض آیات را که می‌شنیدند اضافه بر اینکه بی‌اعتنایی مینمودند در مقام سخریه و استهزاء نیز برمیآمدند و نسبت‌های ناروایی که در خور خودشان بود بمقام مقدس آن شخص اول امکان میدادند اینکه است که عذاب بسیار شدید و خوار کننده برای آنان مهیّا گردیده.
(مِن وَرائِهِم جَهَنَّم‌ُ) وراء چیزی را گویند که از نظر غائب باشد و بر جلو و عقب هر دو صادق آید و شاید اشاره باین باشد که اگر چه جهنّم فعلا از نظر آنها پوشیده است لکن در واقع آنان در جهنم‌اند و اعمال نیک آنها بدون ایمان بی‌اثر و سبب نجاتشان نمیگردد و نیز آنهایی را که بغیر خدا دوستان برای خود گرفتند آنها را از عذاب بزرگ جهنم نجات نخواهند داد.
هذا هُدی‌ً وَ الَّذِین‌َ کَفَرُوا بِآیات‌ِ رَبِّهِم لَهُم عَذاب‌ٌ مِن رِجزٍ أَلِیم‌ٌ هذا اشاره بآیات قرآن است که اینکه قرآن برای هدایت و رهنمایی بشر فرود آمده و کسانی که بهدایت قرآن هدایت نیافتند و کفر ورزیدند و آیات پروردگارشان را که از روی لطف و کرم بتوسط سفیر اعظم خود محمّد بن عبد اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم برای ارشاد و حصول سعادتشان فرود آمده بنظر حقارت نگریستند برای آنان شکنجه و عذاب مهیا است.
اللّه‌ُ الَّذِی سَخَّرَ لَکُم‌ُ البَحرَ لِتَجرِی‌َ الفُلک‌ُ فِیه‌ِ بِأَمرِه‌ِ وَ لِتَبتَغُوا مِن فَضلِه‌ِ وَ لَعَلَّکُم تَشکُرُون‌َ ذات کبریایی حق تعالی بشر را بالطاف بی‌نهایت خود متذکر میگرداند

صفحه : 95
که نظر کن و ببین و خدای خود را بشناس و بدان که پروردگار تو آن کسی است که اینکه دریاهای پهناور را با آن سعه و جریان و قوّت و وفور آب چگونه بر تو آرام و مسخر گردانیده تا آنکه بامر حق تعالی کشتیها بآسانی در آن روان گردد و باین واسطه از فضل و رحمت پروردگارتان بهره بردارید اگر متذکر نعمتهای پروردگارتان گردید شاید شکر گذار گردید.
وَ سَخَّرَ لَکُم ما فِی السَّماوات‌ِ وَ ما فِی الأَرض‌ِ جَمِیعاً مِنه‌ُ در اینکه آیه تذکر میدهد که نه فقط دریاها برای نفع شما افراد بشر مسخر گردیده بلکه آنچه در آسمانها و آنچه در زمین از کرات و ستارگان و سیارات موجود گردیده همگی را برای پیدایش وجود بشر و تأمین معاش و آسایش آنان مسخر گردانیده و بحرکت درآورده و هر یک برای انجام کاری موظف گردیده‌اند.
انسان خردمند وقتی اینکه دستگاه مجلّل پهناور گیتی را با چشم خود بنگرد و نظام عالم را مورد مطالعه قرار دهد بدون تأمل سر تسلیم فرود می‌آورد و اعتراف مینماید که اینکه چرخهای عظیم آفرینش که علی الدّوام در گردشند خورشید میدرخشد ماه نورافشانی میکند ستارگان هر یک بوضع معینی طلوع و غروب میکنند زمین مانند گهواره برای آسایش بشر بزیر قدم وی بآرامی میچرخد مواد و عناصر با تضاد و تباینی که بین آنان موجود است برای مدت معینی که در نظام آفرینش تعیین گردیده دست در آغوش هم کرده و مسخر امر تکوینی حق تعالی گردیده‌اند و برای انجام زندگانی انسان میکوشند.
آیا در نظر عاقل چنین خلقت عظیمی بیهوده مینماید البته غایت و فایده بزرگی در بر دارد و پس از تفحص چنین بنظر میآید که فائده بزرگش خلقت عجیب بشر است که از نیستی بهستی و از نقص بکمال آید و برای حیات ابدی آماده گردد و دلیل بر شرافت و برتری انسان بر تمام موجودات همین بس که تمام ملائکه مقربین مأمور گردیدند که بآدم سجده کنند و نیز بسیاری از ملائکه را برای انجام امور بشر

صفحه : 96
مسخر گردانیده و هر یک از آنان بکاری راجع بنفع انسان مأمور گردیده‌اند.

ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند تا تو نانی بکف آری و بغفلت نخوری

همه از بهر تو سرگشته و فرمان بردار شرط انصاف نباشد که تو فرمان نبری
(سعدی) إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَآیات‌ٍ لِقَوم‌ٍ یَتَفَکَّرُون‌َ چنانچه گفته شد کمال و شرافت انسان بسته بطرز فکر و دانش اوست اینکه است که در بعض احادیث دارد
(تفکر ساعة خیر من عبادة سنة)
یک ساعت فکر کردن بهتر از عبادت یک سال بشمار میرود در حدیث دیگر
(تفکر ساعة خیر من عبادة ستین سنة)
یک ساعت فکر کردن بهتر از عبادت شصت سال است.
و معلوم است که تفاوت بین اخبار راجع بفکر باعتبار اقسام و مراتب فکر است که فکری که راجع بمقدمات عبادت باشد اگر چه در مورد خود دارای مزیّت و ستایش است لکن هیچ طرف مقایسه با آن فکری که راجع بمعرفت صفات و افعال و آثار الهی صورت میگیرد نمیباشد اینکه اصل است و آن فرع عبودیت و بندگی وقتی محقق میگردد که معبود بدرستی شناخته شود اینکه است که دانشمندان کلمه (لیعبدون) در آیه را که فرموده (ما خَلَقت‌ُ الجِن‌َّ وَ الإِنس‌َ إِلّا لِیَعبُدُون‌ِ) تفسیر کرده‌اند به (لیعرفون) سوره و الذاریات آیه 56 قُل لِلَّذِین‌َ آمَنُوا یَغفِرُوا لِلَّذِین‌َ لا یَرجُون‌َ أَیّام‌َ اللّه‌ِ لِیَجزِی‌َ قَوماً بِما کانُوا یَکسِبُون‌َ خطاب برسول خود نموده که ای محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم بکسانی که ایمان آورده‌اند بگو از کسانی که بشما اذیت نموده‌اند و منتظر ایام خدا یعنی روزهای عذاب نیستند گذشت نمائید و در مقام انتقام برنیائید تا آنکه خدا آنان را بکیفر اعمالشان بگیرد و ظالمین را مجازات نماید بآنچه عمل نمودند.
مَن عَمِل‌َ صالِحاً فَلِنَفسِه‌ِ وَ مَن أَساءَ فَعَلَیها کسی که عمل نیک نماید خوبی عملش بازگشت بخودش میکند و کسی که

صفحه : 97
عمل بد کند آن نیز ضررش عاید خودش میگردد ثُم‌َّ إِلی رَبِّکُم تُرجَعُون‌َ شاید اشاره بروز قیامت باشد که بازگشت تمام امور و حاکم روز جزا پروردگار شما است که بعدل بین شما داوری مینماید شاید آیه اشاره باین باشد که چون اعمال بشر از خوب و بد آنچه هست در اینکه نشئه دنیا کاملا اثرش ظاهر نیست زیرا که امور طبیعی پرده و حجاب است بسا میشود بد را خوب بنظر میآراید و نمایش میدهد و نیز اعمال خوب را آن طوری که بایستی خوبی آن معلوم گردد در نظر شما جلوه ننماید لکن وقتی از اینکه عالم طبیعت رهایی پیدا نمودید و رجوع بمبدء خود کردید آنجا عالم حقیقت است که واقعیّات و حقائق تظاهر مینماید و اعمال و آثار آن پدیدار میگردد و هر عملی بنتیجه میرسد.
وَ لَقَد آتَینا بَنِی إِسرائِیل‌َ الکِتاب‌َ وَ الحُکم‌َ وَ النُّبُوَّةَ وَ رَزَقناهُم مِن‌َ الطَّیِّبات‌ِ وَ فَضَّلناهُم عَلَی العالَمِین‌َ آیه در مقام بعض تفضلات و نعم الهی است که از جمله آنها چیزهایی است که نسبت ببنی اسرائیل فرزندان یعقوب اجراء گردانیده.
اول- کتاب تورات که در آن حکمت نظریه و عملیّه مندرج گردانید و بآنان عطاء نموده (دوم) نبوت را در میان آنها دائر گردانیده مثل داود و سلیمان و موسی و عیسی «ع» روایت است که از زمان موسی «ع» تا زمان عیسی «ع» یکهزار پیمبر برای ارشاد آنها مبعوث گردیدند (سوم) از چیزهای طیب و پاکیزه مثل (من‌ّ و سلوی) بآنها روزی داد (چهارم) آنان را برتری و فضیلت داد بر تمام عالمیان زمان خودشان و اینکه از بالاترین نعمتهایی است که بآنان عطاء نموده.
وَ آتَیناهُم بَیِّنات‌ٍ مِن‌َ الأَمرِ فَمَا اختَلَفُوا إِلّا مِن بَعدِ ما جاءَهُم‌ُ العِلم‌ُ بَغیاً بَینَهُم إِن‌َّ رَبَّک‌َ یَقضِی بَینَهُم یَوم‌َ القِیامَةِ فِیما کانُوا فِیه‌ِ یَختَلِفُون‌َ و نیز در اینکه آیه فرموده از جمله تفضلاتی که ببنی اسرائیل عطاء نمودیم اینکه بود که امور دین و دنیای آنان را ظاهر و روشن گردانیدیم یعنی بآنها علم و دانش

صفحه : 98
عنایت نمودیم که امور معاش و معادشان را بخوبی بتوانند انجام دهند و بعضی گفته‌اند مقصود از بیّنات دلالات ظاهر بود که در کتاب تورات راجع بنبی‌ّ خاتم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم مشاهده مینمودند و پس از اینهمه نعم و تفضلاتی که در باره آنها اجراء گردیده آنان از روی دانستگی و فهمیدگی طغیان ورزیدند و بدستورات تورات و آنچه در آن از احکام و خبر بعثت رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم بود عمل ننمودند و انکار پیمبر اسلام را نمودند و محققا در قیامت پروردگار تو بین آنها حکم مینماید در آنچه که در آن اختلاف نمودند.

[سوره الجاثیة (45): آیات 18 تا 26]

اشاره

ثُم‌َّ جَعَلناک‌َ عَلی شَرِیعَةٍ مِن‌َ الأَمرِ فَاتَّبِعها وَ لا تَتَّبِع أَهواءَ الَّذِین‌َ لا یَعلَمُون‌َ (18) إِنَّهُم لَن یُغنُوا عَنک‌َ مِن‌َ اللّه‌ِ شَیئاً وَ إِن‌َّ الظّالِمِین‌َ بَعضُهُم أَولِیاءُ بَعض‌ٍ وَ اللّه‌ُ وَلِی‌ُّ المُتَّقِین‌َ (19) هذا بَصائِرُ لِلنّاس‌ِ وَ هُدی‌ً وَ رَحمَةٌ لِقَوم‌ٍ یُوقِنُون‌َ (20) أَم حَسِب‌َ الَّذِین‌َ اجتَرَحُوا السَّیِّئات‌ِ أَن نَجعَلَهُم کَالَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ سَواءً مَحیاهُم وَ مَماتُهُم ساءَ ما یَحکُمُون‌َ (21) وَ خَلَق‌َ اللّه‌ُ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌َ بِالحَق‌ِّ وَ لِتُجزی کُل‌ُّ نَفس‌ٍ بِما کَسَبَت وَ هُم لا یُظلَمُون‌َ (22)
أَ فَرَأَیت‌َ مَن‌ِ اتَّخَذَ إِلهَه‌ُ هَواه‌ُ وَ أَضَلَّه‌ُ اللّه‌ُ عَلی عِلم‌ٍ وَ خَتَم‌َ عَلی سَمعِه‌ِ وَ قَلبِه‌ِ وَ جَعَل‌َ عَلی بَصَرِه‌ِ غِشاوَةً فَمَن یَهدِیه‌ِ مِن بَعدِ اللّه‌ِ أَ فَلا تَذَکَّرُون‌َ (23) وَ قالُوا ما هِی‌َ إِلاّ حَیاتُنَا الدُّنیا نَمُوت‌ُ وَ نَحیا وَ ما یُهلِکُنا إِلاَّ الدَّهرُ وَ ما لَهُم بِذلِک‌َ مِن عِلم‌ٍ إِن هُم إِلاّ یَظُنُّون‌َ (24) وَ إِذا تُتلی عَلَیهِم آیاتُنا بَیِّنات‌ٍ ما کان‌َ حُجَّتَهُم إِلاّ أَن قالُوا ائتُوا بِآبائِنا إِن کُنتُم صادِقِین‌َ (25) قُل‌ِ اللّه‌ُ یُحیِیکُم ثُم‌َّ یُمِیتُکُم ثُم‌َّ یَجمَعُکُم إِلی یَوم‌ِ القِیامَةِ لا رَیب‌َ فِیه‌ِ وَ لکِن‌َّ أَکثَرَ النّاس‌ِ لا یَعلَمُون‌َ (26)

صفحه : 99

ترجمه‌

‌پس ای محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم قرار دادیم تو را بر شریعت و طریقه از امر (دیانت اسلام) و باید تابع همان شریعتی گردی (که بآن مأموری) و تابع هوای کسانی مشو که جاهل و نادانند (18)
اینکه مردمان نادان هرگز تو را بچیزی از خدا بی‌نیاز نمیگردانند و حقیقة ستمکاران بعضی از آنان دوست بعض دیگرند و خدا دوست پرهیزکاران است (19)
اینکه (قرآن) بینایی است برای مردم و هدایت و رحمت است برای جماعتی که یقین کننده‌گانند (20)
آیا کسانی که مرتکب اعمال بد گردیدند (چنین گمان میکنند) که قرار میدهیم آنان را مساوی با کسانی که ایمان آورده و عمل نیکو نموده‌اند و حیات آنها و ممات آنها یکسان است (چنین نیست) اینکه بد حکمی است که آنان میکنند (21)
خداوند آسمانها و زمین را بحق و راستی (بعدل) خلقت نموده و تا آنکه جزاء و پاداش دهد هر نفسی را بآنچه کسب کرده و آنها ستم گردیده نمیشوند (22)
ای محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم آیا دیدی تو کسی که هوای خود را معبود خود گرفت و او را خدا گمراه گردانید بر علم (یعنی دانسته و فهمیده چنین کرد) خدا مهر زد بر گوش و قلب او و قرار داد بر چشم وی پرده‌ای پس کیست که پس از (چنین پرده) هدایت یابد آیا چرا متذکر نمیگردند (23)
(کفار) گفتند نیست چیزی جز حیات دنیا میمیریم و زنده میشویم و ما را هلاک نمیگرداند مگر دهر نیست برای آنان علم (بآنچه میگویند) و نیست برای آنها دانشی مگر

صفحه : 100
اینکه چنین گمان میکنند (24)
و وقتی بر کفار آیات و حجتهای روشن خوانده میشود برای آنان حجت و بیّنه‌ای نبود مگر اینکه میگفتند بیاورید پدرهای ما را اگر شما راست می‌گویید (25)
ای محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم بگو بآنان خدا است که زنده می‌کند و پس از آن میمیراند و پس از آن شما را در روز قیامت جمع میکند و در آن شکی نیست و لکن بیشتر مردم نمیدانند (26)

توضیح آیات‌

اشاره

ثُم‌َّ جَعَلناک‌َ عَلی شَرِیعَةٍ مِن‌َ الأَمرِ فَاتَّبِعها وَ لا تَتَّبِع أَهواءَ الَّذِین‌َ لا یَعلَمُون‌َ در لغت، راه باز شده بسوی نهر آب را شریعه نامند و در عرف طریق پیمبران را شریعت گویند خطاب برسول خود نموده که ای محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم تو را بر شریعت و طریقتی از امر خود قرار دادیم که بر دیگران قرار ندادیم پس تابع هواهای مردمان نفهم مشو شاید مقصود از امر در آیه عالم امر مقابل عالم خلق و عالم طبیعت باشد که شریعت و طریقه تو از عالم امر پروردگار در اینکه عالم طبیعت فرود آمده اگر چه تمام شرایع و کتابهای پیمبران از عالم ما فوق الطبیعة فرود آمده و همه مشتمل بر آیات الهی و حکمت و معارف و شریعت حقانی است لکن بین آنها از جهاتی تفاوت بسیار است یکی از جهت مقتضیات زمان و اهل آن چنانچه از قرائن معلوم میشود که مردمان پیشینیان با حیوانات چندان تفاوتی نداشتند پس باین لحاظ احکام و شریعت آنها بمناسبت فهم آنان فرود میآمده.
و شاید باین مناسبت بعضی از پیمبران تفضل و برتری داشتند بر بعض دیگر قوله تعالی در سوره (بقره) آیه (254) (تِلک‌َ الرُّسُل‌ُ فَضَّلنا بَعضَهُم عَلی بَعض‌ٍ) که پیمبر هر زمانی بمناسبت اهل آن زمان برتری برساترین داشته.
و دیگر چون بین تمام پیمبران پنج نفر از آنها اولو العزم نامیده شده نه تمام آنها و دفتر رسالت و نبوت بوجود پیمبر خاتم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم مهر گردیده و بوجود او رسالت خاتمه پیدا نموده و معلوم است هر چیزی وقتی بانتهاء میرسد که بغایت و فایده خود رسیده باشد آن وقت ختم میگردد و از اینجا معلوم میشود که شریعت و قانون

صفحه : 101
محمّدی صلّی اللّه علیه و اله و سلّم هم بمناسبت وجود خود رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم که از حیث مقام و رتبه اول ما خلق اللّه بشمار میرود و هم بمناسبت تمامیت که کامل و فوق کمال است و هم بمناسبت زمان و اهل آن که هر قدر اهل آن کامل گردند بایستی قوانین و احکام الهی طوری ثابت و کامل باشد که کمال و تمامیّتی فوق آن تصوّر نشود و برای هر دوره و زمانی کافی و احکام و قوانینش باقتضاء هر زمانی تطبیق شود، و شاید آیه نظر بهمین دارد که شریعت محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم را پس از شریعت موسوی یادآوری مینماید و خطاب بحضرتش مینماید و باو تذکر میدهد که شریعت تو از عالم امر و ما فوق هر شریعتی است و بایستی تو تابع همین شریعت گردی و تابع هواهای جهال و مردمان نفهم نگردی زیرا که تو را تخصیص داده‌ایم بحقائق و سننی و دین و شریعت تو را چنان محکم نموده‌ایم که تا قیامت باقی خواهد بود و ما فوق بر آن تصوّر ندارد و چنان شریعت و قانونی است که فرضا اگر موسی و عیسی در زمان تو بودند تابع همین قوانین میگردیدند.
إِنَّهُم لَن یُغنُوا عَنک‌َ مِن‌َ اللّه‌ِ شَیئاً وَ إِن‌َّ الظّالِمِین‌َ بَعضُهُم أَولِیاءُ بَعض‌ٍ وَ اللّه‌ُ وَلِی‌ُّ المُتَّقِین‌َ چون کفّار چه از مشرکین و چه از یهودیان چنانچه آیات اشاره بآن دارد بانواع و اقسام حیله‌گری‌ها بگمان فاسد خود میخواستند پیمبر اسلام را تابع مذهب خود گردانند اینکه است که در اینجا و نیز در آیات دیگر برسول خود تأکید مینماید که تابع آنان مشو زیرا که آنها چنین قدرتی ندارند که تو را از حق تعالی بی‌نیاز گردانند و ستم‌کاران یعنی کفار بعضی دوست بعض دیگرند لکن خدا دوست مردمان با تقوی است.
اشاره به اینکه دوستی کفّار نسبت بیکدیگر سودی ندارد نه در موقع بلاها و آفات دنیوی توانند از بلا جلوگیری نمایند و نه در قیامت توانند عذاب را از دوستان خود رفع نمایند لکن چون دوست مردمان با تقوی خدا است و او توانا و قادر مطلق است در همه جا دوستان خود را یاری میکند و آنان در مقام امین و در

صفحه : 102
حفظ و حمایت اویند (إِن‌َّ المُتَّقِین‌َ فِی مَقام‌ٍ أَمِین‌ٍ) سوره دخان آیه (51) هذا بَصائِرُ لِلنّاس‌ِ وَ هُدی‌ً وَ رَحمَةٌ لِقَوم‌ٍ یُوقِنُون‌َ ظاهرا (هذا) اشاره بقرآن است و در اینکه آیه سه فضیلت از فضائل قرآن را تذکر میدهد.
اول اینکه قرآن بینایی است همین طوری که ببینایی و دیدن اشکال و الوان بچشم سر میسّر میگردد قرآن بینایی چشم دل است که بتوسط آن چشم دل باز میگردد و معارف و علوم بر قلب ریزش مینماید کسی که بدیده تحقیق اندکی در آیات قرآن تأمل نماید آن نوری که معصوم «ع» فرموده
(العلم نور یقذفه اللّه فی قلب من یشاء من عباده)
آن نور در قلب وی تابش میکند و از تاریکی جهل او را بروشنایی علم و معرفت رهبری مینماید.
دوم اینکه قرآن هدایت و ارشاد بسوی راه سعادت و رهبر و پیشرو راه نجات است اگر انسان قرآن را در پیش رو نگاه دارد و دنبال آن برود او را از کج روی بجاده مستقیم هدایت مینماید.
سوم اینکه قرآن رحمت است که شخص با ایمان بتوسط عمل بدستورات و احکام آن مشمول رحمت و مغفرت و فضل الهی میگردد و اینکه فضائل و مناقب مخصوص کسانی است که از روی یقین و با تأمل از آیات قرآن استفاده مینمایند.
أَم حَسِب‌َ الَّذِین‌َ اجتَرَحُوا السَّیِّئات‌ِ أَن نَجعَلَهُم کَالَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ سَواءً مَحیاهُم وَ مَماتُهُم ام منقطعه بمعنی همزه انکاری است و اجتراح بمعنی اثم است راغب گفته و اصله من الجراحة کما ان‌ّ الاقتراف من قرف القرحة قال تعالی ام حسب الّذین اجترحوا السیئات«1» (مفردات) آیا کفار چنین گمان میکنند که ما کسانی را که مرتکب سیّئات و گناه
-----------------------------------
(1) راغب گفته اجتراح بمعنی گناهست و از جراحة مأخوذ گردیده مثل اینکه زخم دمل را قرف القرحة گویند

صفحه : 103
گردیده و مخالفت ورزیده‌اند با مؤمنین که بهدایت قرآن هدایت یافته‌اند و چشم دلشان بنور قرآن روشن گردیده و مشمول رحمت حق تعالی گردیده‌اند و عمل نیکو کرده‌اند آیا اینکه دو دسته از مردمان را مساوی و مرادف هم قرار میدهم هرگز چنین نیست.
چگونه در باره آنها چنین حکم ناروایی میکنید حیات و ممات مؤمن و کافر یکسان نیست مؤمنین چنگ زده‌اند (بِالعُروَةِ الوُثقی لَا انفِصام‌َ لَها)«1» یعنی خود را پیوند نموده بحلقه محکمی که پاره شدن ندارد حیات دنیای خود را باتکاء و امیدواری برحمت حق تعالی و استمداد از او و بآن نور معرفتی که در قلب آنان جای گزین گردیده و دل و قلب آنها را رونق داده و میدانند در همه حال مورد نظر او میباشند بهمین امید همیشه دل خوش و شادمانند در صحت و مرض در فقر و غنا در خوشی و ناخوشی صابر و راضی و تسلیمند زیرا میدانند که همه بتقدیر ازلی او واقع گردیده و آنچه در باره آنان اجراء مینماید مطابق علم و حکمت یزدانی انجام گرفته و نیز هرگز مردن مؤمن و مردن کافر یکسان نمیباشد کافرین پس از مرگ باسفل سافلین طبیعت که روش حیات دنیوی آنان بوده فرود می‌آیند چنان که خدای تعالی در سوره (انفال) آیه (52) فرموده (المَلائِکَةُ یَضرِبُون‌َ وُجُوهَهُم وَ أَدبارَهُم) ملائکه هنگام مردن کفار برو و پشت آنان میزنند و بسختی جان آنها را از بدنشان خارج میگردانند لکن مؤمنین بمردن از اینکه تنگ نای عالم طبیعت عروج مینمایند بعالم وسیع ملکوت که آن نیز طریق روش زندگانی و حیات دنیوی آنها بوده و ملائکه رحمت آنان را ببهشت و دار کرامت الهی مژده میدهند (جَزاءً وِفاقاً) سوره عم‌ّ آیه 26 جزاء و پاداش عمل در میزان عدل الهی بایستی با عمل مساوی باشد (ساءَ ما یَحکُمُون‌َ) کسی که قلب و دلش بنور حق روشن گردیده چگونه چنین کسی را توان مقایسه نمود با کسی که ظلمت کفر قلبش را سیاه گردانیده.
-----------------------------------
1- سوره بقره آیة الکرسی

صفحه : 104
وَ خَلَق‌َ اللّه‌ُ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌َ بِالحَق‌ِّ وَ لِتُجزی کُل‌ُّ نَفس‌ٍ بِما کَسَبَت خدا آسمانها و زمین را بحق‌ّ و حقیقت و برای اظهار قدرت خود آفریده و عبث و بیهوده کاری از ساحت قدس پروردگار جهان بیرون است.
ازلام (لتجزی) و (باء بما کسبت) چنین توان استفاده نمود که غایت و فائده خلقت آسمانها و زمین پیدایش وجود بشر است که در اینکه عالم نشو و ارتقاء بنماید و بکمال رسد و در قیامت که آخرین سیر استکمالی وی است بجزای اعمال خود برسد چنانچه در همین سوره فرموده (وَ سَخَّرَ لَکُم ما فِی السَّماوات‌ِ وَ ما فِی الأَرض‌ِ جَمِیعاً مِنه‌ُ) که برای نفع و استکمال انسان آسمانها و زمین را مسخر گردانیده که بحرکت آنها لوازم و احتیاجات حیات بشری را انجام دهند و آنان را بکمال برسانند (وَ هُم لا یُظلَمُون‌َ) اشاره به اینکه آن خدای رحمانی که اینکه خلقت عظیم و اینکه نظام بدیع جهان را برای نفع انسان مسخر امر خود گردانیده هرگز نسبت بوی ظلم و تعدی روا نمیدارد اگر عمل نیک کند پاداش آن نیک و اگر عمل بد کنند پاداش و نتیجه آن بد خواهد بود أَ فَرَأَیت‌َ مَن‌ِ اتَّخَذَ إِلهَه‌ُ هَواه‌ُ وَ أَضَلَّه‌ُ اللّه‌ُ عَلی عِلم‌ٍ وَ خَتَم‌َ عَلی سَمعِه‌ِ وَ قَلبِه‌ِ وَ جَعَل‌َ عَلی بَصَرِه‌ِ غِشاوَةً فَمَن یَهدِیه‌ِ مِن بَعدِ اللّه‌ِ أَ فَلا تَذَکَّرُون‌َ بهمزه استفهامی خطاب برسولش نموده که ای محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم آیا چگونه دیدی آن را که گرفته است خدای خود را هوای نفس خود یعنی اطاعت خواهش‌های خود را مینماید و در اثر چنین عملی خدا آنان را گمراه گردانیده و بر گوش و قلب آنها مهر زده که دیگر حرف حق را نمیشنوند و قلبشان مایل بحقیقت نمیگردد و بر چشم آنها پرده‌ای کشیده که دیگر آثار تکوینی و آیات تشریعی الهی را بچشم بصیرت نمی‌بینند و کسانی که اینطور خدا چشم و گوش و دل آنها را بسته گردانید، دیگر چه کسی تواند بعد از خدا آنان را هدایت نماید آیا چرا متذکر نمی‌شوند.
آری کسی که دنبال دلخواه خود رفت و معبود خود را هواهای نفسانی طبیعی

صفحه : 105
خود قرار داد همین هواهای نفسانی پرده میگردد و روی چشم و گوش و دل او را میگیرد اینکه است که دیگر کلمات حقانی در وی تأثیر نمیکند و چون دیگر لایق هدایت نیست گمراه میگردد زیرا که خدا اسباب هدایت را در دسترس انسان گذاشته وقتی که خودش بخود ظلم میکند و تابع نفس میشود از هدایت حق تعالی بی‌نصیب میگردد نه آنکه خدا بخواهد وی را گمراه گرداند بلکه هدایت نیافتن او عین گمراهی است اینکه است که در آخر آیه فرموده آیا چرا و چگونه اینها متذکر نمیگردند.
وَ قالُوا ما هِی‌َ إِلّا حَیاتُنَا الدُّنیا نَمُوت‌ُ وَ نَحیا وَ ما یُهلِکُنا إِلَّا الدَّهرُ وَ ما لَهُم بِذلِک‌َ مِن عِلم‌ٍ إِن هُم إِلّا یَظُنُّون‌َ و (قالوا عطف بآیه بالا است) (ا فرأیت) یعنی آنهایی که اله خود را هوای نفسانی خود گرفته و مطیع شیطان و نفس امّاره گردیده‌اند و در اثر آن قوه عقل خود را ضعیف گردانیده‌اند حیات را همین حیات ناچیز دنیا می‌دانند و حیات اخروی را انکار نمودند و گفتند نیست زندگانی مگر همین زندگانی دنیا که در آن می‌میریم و زنده می‌شویم و ما را هلاک نمیگرداند مگر گردش زمان و آنان را بگفتارشان علم و دانش نیست زیرا که در اثر پیروی هوای نفسانی فطرت انسانی خود را از دست داده‌اند و قدرت خدا را محدود نموده‌اند و بگمان فاسد خود چنین تصور مینمایند که عالم منحصر باین عالم است.
(وَ ما یُهلِکُنا إِلَّا الدَّهرُ) مقصود کفار از اینکه کلام گردش روزگار بوده نه آن معنایی که دانشمندان در معنی دهر گفته‌اند.

سخنان مفسرین در توجیه دهر

1- در قاموس چنین گفته (الدهر الزمان الطویل و الامد المحدود و الف سنة).
2- در تفسیر مجمع البیان شیخ طبرسی از حضرت رسول صلّی اللّه علیه و اله و سلّم روایت میکند که فرموده
(لا تسبوا الدّهر فان اللّه هو الدهر)
و در بیان آن چنین گوید

صفحه : 106
چون در زمان جاهلیت بلاها و حوادث را نسبت بدهر میدادند و میگفتند دهر فلان و فلان کرده و بدهر دشنام میدادند حضرت فرمود تمام امور بدست خدا است و او فاعل و مدبّر امور است و فحش (بفاعل) یعنی (خدا) ندهید و دیگری در معنی حدیث گفته یعنی گرداننده دهر و مدبّر امور خدا است و معنی اول نیکوتر است پایان (3)- دهر روح زمان و باطن زمان و مجموعه زمان است و آن عبارت از آن سیّال و امتداد زمان است و دهر نسبت بزمان مثل حرکت توسطیه است نسبت بحرکت قطعیه یعنی اجزاء زمان چون متصرّم الذاتند و نیز اجزاء آن بالقوّه موجودند نه بالفعل یعنی وجود مستقل ندارند و چیزی که وجود مستقل ندارد چگونه توان فاعل و مؤثر واقع گردد اینکه است که در حدیث فرموده دهر خدا است یعنی اینکه اموری که شما نسبت بدهر می‌دهید و غرض شما اینکه است که گردش روزگار در امور شما دخالت دارد خلاف است اینکه طور نیست بلکه دهر روح و حقیقت زمان است و آن محل اجراء فرمان خدا است و مستقل در عمل نیست و تمام امور و حوادث بدست قدرت خدا انجام می‌گیرد و در سوره (و العصر) جلد چهارم اینکه تفسیر راجع بمعنی دهر تا اندازه‌ای بحث نمودیم رجوع بآن جا شود وَ إِذا تُتلی عَلَیهِم آیاتُنا بَیِّنات‌ٍ ما کان‌َ حُجَّتَهُم إِلّا أَن قالُوا ائتُوا بِآبائِنا إِن کُنتُم صادِقِین‌َ (و اذا) عطف بآیه بالا است در مقام گفتار کفار برآمده که وقتی آیات و براهینی که برای اثبات معاد بر آنان خوانده می‌شود و از جواب عاجز می‌گردند می‌گویند اگر شما پیمبران در گفتارتان در اثبات قیامت و حشر و نشر راست گو می‌باشید پدران ما را زنده کنید تا آنکه آنها بما خبر دهند اگر آنان تصدیق شما را نمودند ما کلام شما را قبول می‌کنیم.
قُل‌ِ اللّه‌ُ یُحیِیکُم ثُم‌َّ یُمِیتُکُم ثُم‌َّ یَجمَعُکُم إِلی یَوم‌ِ القِیامَةِ لا رَیب‌َ فِیه‌ِ وَ لکِن‌َّ أَکثَرَ النّاس‌ِ لا یَعلَمُون‌َ

صفحه : 107
ای محمّد باین کفار منکرین قیامت بگو خدا زنده میکند شما را در حیات دنیا پس از آنکه نطفه مرده بودید و پس از حیات دنیا شما را میمیراند و پس از آن در روز قیامت شما را جمع میگرداند و اینکه مرگ و حیات و جمع شدن در روز قیامت شک و ریبی در آن نیست لکن بیشتر مردم نمیدانند.
اشاره به اینکه اگر شما عالم بودید بترتیب خلقتتان و نظام خلقت و حکمت آفرینش خودتان را میدانستید و چگونگی حیات و ممات خود را در نظر می‌آوردید می‌فهمیدید و بیقین میدانستید که مرگ و حیات در بشر حکمت بزرگی در بردارد مرگ دنیوی مقدمه حیات ابدی است زیرا که غایت و فائده حیات و ممات دنیوی برای اینکه است که آنچه مبدء آفرینش در استعداد انسان گذارده بمرگ بفعلیت و غایت برسد و وقتی شیئی بفعلیت اخیر خود رسید قابل بقاء میگردد و چون غایت خلقت انسان بقاء و حیات جاودانی است دیگر فناء پذیر نیست اینکه است که پس از انقضاء عالم دنیا افرادی که بتعاقب در اینکه عالم آمده و رفته‌اند در نشئه قیامت برای بقاء همیشگی با هم جمع میگردند و بجزاء و کیفر اعمال خود میرسند و اگر غیر از اینکه بود وجود انسان بلکه خلقت عالم لغو و بیهوده می‌گردید و کار لغو از ساحت قدس الهی بیرون است (و لا رَیب‌َ فِیه‌ِ) یعنی شکی در آن نیست زیرا که اینکه مطلب نزد دانشمندان واضح و ظاهر است لکن مردمان جاهل و نفهم که نه خود را میشناسند و نه مبدء و نه معاد خود را و عقلشان پابند هواهای نفسانی آنان گردیده و غیر از محسوسات چیزی را نتوانند درک کنند گویند مرده‌ها زنده شوند و بما بگویند تا ما بحیات بعد از مرگ تصدیق بنمائیم.

صفحه : 108

[سوره الجاثیة (45): آیات 27 تا 37]

اشاره

وَ لِلّه‌ِ مُلک‌ُ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ وَ یَوم‌َ تَقُوم‌ُ السّاعَةُ یَومَئِذٍ یَخسَرُ المُبطِلُون‌َ (27) وَ تَری کُل‌َّ أُمَّةٍ جاثِیَةً کُل‌ُّ أُمَّةٍ تُدعی إِلی کِتابِهَا الیَوم‌َ تُجزَون‌َ ما کُنتُم تَعمَلُون‌َ (28) هذا کِتابُنا یَنطِق‌ُ عَلَیکُم بِالحَق‌ِّ إِنّا کُنّا نَستَنسِخ‌ُ ما کُنتُم تَعمَلُون‌َ (29) فَأَمَّا الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ فَیُدخِلُهُم رَبُّهُم فِی رَحمَتِه‌ِ ذلِک‌َ هُوَ الفَوزُ المُبِین‌ُ (30) وَ أَمَّا الَّذِین‌َ کَفَرُوا أَ فَلَم تَکُن آیاتِی تُتلی عَلَیکُم فَاستَکبَرتُم وَ کُنتُم قَوماً مُجرِمِین‌َ (31)
وَ إِذا قِیل‌َ إِن‌َّ وَعدَ اللّه‌ِ حَق‌ٌّ وَ السّاعَةُ لا رَیب‌َ فِیها قُلتُم ما نَدرِی مَا السّاعَةُ إِن نَظُن‌ُّ إِلاّ ظَنًّا وَ ما نَحن‌ُ بِمُستَیقِنِین‌َ (32) وَ بَدا لَهُم سَیِّئات‌ُ ما عَمِلُوا وَ حاق‌َ بِهِم ما کانُوا بِه‌ِ یَستَهزِؤُن‌َ (33) وَ قِیل‌َ الیَوم‌َ نَنساکُم کَما نَسِیتُم لِقاءَ یَومِکُم هذا وَ مَأواکُم‌ُ النّارُ وَ ما لَکُم مِن ناصِرِین‌َ (34) ذلِکُم بِأَنَّکُم‌ُ اتَّخَذتُم آیات‌ِ اللّه‌ِ هُزُواً وَ غَرَّتکُم‌ُ الحَیاةُ الدُّنیا فَالیَوم‌َ لا یُخرَجُون‌َ مِنها وَ لا هُم یُستَعتَبُون‌َ (35) فَلِلّه‌ِ الحَمدُ رَب‌ِّ السَّماوات‌ِ وَ رَب‌ِّ الأَرض‌ِ رَب‌ِّ العالَمِین‌َ (36)
وَ لَه‌ُ الکِبرِیاءُ فِی السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ وَ هُوَ العَزِیزُ الحَکِیم‌ُ (37)

صفحه : 109

ترجمه‌

پادشاهی آسمانها و زمین مخصوص بخدا است و روزی که قیامت بپا گردد در آن روز تباه کاران زیان و ضرر برده‌اند (یعنی کسانی که عمر خود را بیهوده صرف نموده‌اند) (27)
و ای محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم تو در آن روز می‌بینی هر گروهی را که بزانو درآمده‌اند و هر امّتی خوانده می‌شوند بسوی کتاب خودشان یعنی نامه اعمالشان امروز جزاء داده میشوید بآنچه (در دنیا) عمل می‌نمودید (28)
اینکه است کتاب ما که براستی و درستی با شما سخن می‌گوید و بدرستی ما مینوشتیم آنچه را که شما عمل میکردید (29)
اما کسانی که ایمان آوردند و اعمال شایسته نمودند پروردگار آنها داخل می‌گرداند آنان را در رحمت خود اینکه است سعادت و رستگاری هویدا (30)
و اما کسانی که کافر گردیدند (گویا بآنها گفته شود) آیا نبود که آیات خدا بر شما خوانده می‌شد و شما تکبّر کردید (و بآن اعتناء ننمودید) و شما جماعتی بودید گنهکاران (31)
و وقتی گفته می‌شد (بشما) که وعده‌های خدا حق است و ساعت قیامت شکی در آن نیست (ای کفار) شما می‌گفتید ما نمی‌دانیم چه چیز است قیامت ما گمان نداریم مگر ظنّی و ما نیستیم یقین کنندگان (بقیامت) (32)
و برای آنان ظاهر می‌شود آن بدیها و لغزشهایی را که کرده‌اند و فرود می‌آید بآنها آنچه را که بآن استهزاء می‌کردند یعنی عذاب قیامت (33)
و بآنان گفته می‌شود امروز ما فراموش نمائیم شما را چنانچه شما فراموش نمودید امروزتان را و جایگاه شما آتش است و برای شما هیچ یاری کننده‌ای نیست (34)
اینکه است (جزای شما) که آیات خدا را باستهزاء گرفتید (35) و زندگانی دنیا شما را مغرور گردانید پس امروز از آتش (که منزل آنها است) خارج نمیگردند و نیست برای آنان (در آن وقت عملی) که رضایت بخش باشد (36)
و حمد و ستایش مخصوص پروردگار و مربی آسمانها و زمین و پروردگار تمام جهانیان است (37)
و سلطنت و کبریایی او در آسمانها و زمین هویدا است و او است غالب (بر هر چیزی) و حکیم و درست کار است.

صفحه : 110

توضیح آیات‌

وَ لِلّه‌ِ مُلک‌ُ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ وَ یَوم‌َ تَقُوم‌ُ السّاعَةُ یَومَئِذٍ یَخسَرُ المُبطِلُون‌َ اینکه آیه مربوط بآیه بالا است مالک و سلطان آسمانها و زمین خدا است و همه چیز تحت سلطنت و قیّومیّت آن پادشاه مقتدر است که تمام عوالم خلقت بخواست و اراده آن قادر متعال از نیستی بهستی و از عدم بوجود آمده و همین طوری که او سبحانه علت و جور ممکنات است علت بقاء آنها نیز میباشد که علت موجده همان علت مبقیه است و تغییر و تبدیل و تحوّل هر موجودی بدست قدرت او انجام میگیرد.
و روزی که تبدیل میگردد عالم دنیا بعالم آخرت و روز قیامت بپا میگردد در آن روز زیان و ضرر برند تباهکاران و آنان کسانی می‌باشند که عمر خود را بیهوده و در غفلت گذرانیده و مصرف نموده‌اند آری دنیا دار تجارت است و عمر سرمایه تاجر است که بایستی از آن منافع باقیه اخروی و حیات پاکیزه جاوϘǙƙʢ و مقامات روحانی تحصیل نماید کسی که باین سرمایه حیات چنین ربح و منفعتی تحصیل نکرد مثل تاجر ورشکسته است و در آخرت بعلاوه بر اینکه از حیات دنیا سودی نبرده سرمایه خود را نیز از دست داده و بجز حسرت و ندامت و عذاب که در اثر تباه نمودن اینکه سرمایه دارد چیزی عاید وی نخواهد گردید وَ تَری کُل‌َّ أُمَّةٍ جاثِیَةً کُل‌ُّ أُمَّةٍ تُدعی إِلی کِتابِهَا الیَوم‌َ تُجزَون‌َ ما کُنتُم تَعمَلُون‌َ خطاب را متوجه برسول خود نموده که ای محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم تو می‌بینی در آن روز قیامت هر امّت و گروهی را که از هول بزانو در آمده‌اند و هر امّتی خوانده میشود بصحیفه عملش.
شاید مقصود (از تدعی الی کتابها) چنین باشد که پس از آنکه تمام افراد بشر در آن روز موعود از شدت هول و اضطراب یارای حرکت ندارند و بدو زانو می‌نشینند آن وقت صحیفه و کتاب اعمالشان باز می‌گردد و هر کسی بنام صحیفه عملش خوانده می‌شود و معرفی می‌گردد زیرا که در آن روز هر شخصی باعمالش

صفحه : 111
شناخته و نمایش می‌یابد نه باسم و حسب و نسبش و مطابق اعمالش جزاء داده میشود و بعضی گفته‌اند هر کسی خوانده میشود بنام آن کتاب آسمانی که بر پیغمبر زمانش فرود آمده و سؤال می‌شود که نسبت بدستورات آن چه کردی.
هذا کِتابُنا یَنطِق‌ُ عَلَیکُم بِالحَق‌ِّ إِنّا کُنّا نَستَنسِخ‌ُ ما کُنتُم تَعمَلُون‌َ اینکه صحیفه اعمال شما همان کتاب ما است که بر شما بحق و درستی شهادت می‌دهد کتاب مصدر است و بمعنی کتابت و محل جمع مطالب متفرقه و ضبط آن است.
و ممکن است گفته شود کتاب اعمال هر کسی که در روز قیامت باز میگردد همان دفتر نفس خود او است که از اول عمر تا آخر آنچه از خوب و بد کرده در صفحه نفس وی نقش بسته گردیده و مادامی که در دنیا است اینکه دفتر بدست کرام الکاتبین است که کرام الکاتبین از اینکه دفتر استنساخ نموده و رونوشت برمی‌دارند و بامر حق تعالی بهم پیچیده و در روز (یَوم‌َ تُبلَی السَّرائِرُ) اینکه دفتر از هم باز میگردد و بر جهانیان تظاهر می‌نماید زیرا که اینکه عالم دنیا عالم قوّه و استعداد است وقتی انسان بتدریج از آنچه در آن بالقوّه موجود بود بفعلیت رسید آن وقت دفتر وجودش پیچیده می‌گردد و در آخرت که منتهی غایت وجود وی است باز میگردد و گویا بوی گفته میشود (اقرَأ کِتابَک‌َ کَفی بِنَفسِک‌َ الیَوم‌َ عَلَیک‌َ حَسِیباً) سوره بنی اسرائیل آیه 15 بخوان کتاب اعمالت را امروز خودت کافی هستی که حساب عمل خود نمایی آن وقت انسان چنان مضطرب میگردد و از روی تعجب گوید (ما لِهذَا الکِتاب‌ِ لا یُغادِرُ صَغِیرَةً وَ لا کَبِیرَةً إِلّا أَحصاها) سوره کهف آیه 47 و نیز گوید (یا حَسرَتی عَلی ما فَرَّطت‌ُ فِی جَنب‌ِ اللّه‌ِ) سورة الزمر آیه 57 (و هذا کِتابُنا) شاید (هذا) اشاره (بقرآن) باشد که قرآن کتابی است که از عالم امر پروردگار فرود آمده و بحق‌ّ و حقیقت با شما سخن می‌گوید و شاید اشاره بکتاب آفرینش و کتاب تکوینی باشد که پیش از ظهور آن

صفحه : 112
در عالم خلق در عالم قضاء و لوح محفوظ (که
جف القلم بما هو کائن
) اشاره باین است در آنجا بقلم قدرت در دفتر آفرینش ثبت گردیده و پس از آن در اینکه عالم ظهور و بروز مینماید و در عالم آخرت که هر چیزی باصل خود برمیگردد باصل خود بازگشت می‌نماید (کَما بَدَأَکُم تَعُودُون‌َ) از همان جا که ابداء گردیده بهمان جا رجوع مینماید و چون علت فاعلی همان علت غایی است اینکه است که کتاب اعمال را نسبت بخودش میدهد یعنی همانطوری که ما علت و خالق نفس ناطقه بشر میباشیم مرجع و بازگشت آن کتاب تکوینی بشری نیز بسوی ما است.
بقول حافظ شیرازی:

من اگر خارم اگر گل چمن آرایی هست بهمان دست که می‌پروردم می‌رویم
و اینکه بیان منافی با اختیار نیست زیرا که اعمال همان طوری که از روی اختیار در اینکه عالم واقع می‌گردد در عالم ما فوق الطبیعه در ازل نوشته شده و ضبط گردیده.
فَأَمَّا الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ فَیُدخِلُهُم رَبُّهُم فِی رَحمَتِه‌ِ پس از بیان آنکه در قیامت هر کسی مطابق کتاب اعمال و سجل‌ّ حالاتش جزاء و پاداش می‌بیند در مقام بیان حال کسانی برآمده که ایمان آورده‌اند و عمل نیکو نموده‌اند که آنان پس از رسیدگی بصحیفه اعمالشان پروردگارشان آنها را در رحمت خود داخل می‌گرداند و مشمول رحمت غیر متناهی الهی می‌گردند (ذلِک‌َ هُوَ الفَوزُ المُبِین‌ُ) آری همین است سعادت، همین است فضیلت، همین است رستگاری، همین است غایت وجود بشر بلکه حکمت خلقت تمام موجودات که بطفیل وجود انسان خلقت گردیده‌اند جز اینکه نخواهد بود، و اگر چنین انسان کاملی بوجود نمی‌آمد صفت رحیمیت حق تعالی محل‌ّ ظهور و بروز پیدا نمی‌نمود بلکه وجود عالم لغو میگردید اینکه است که در حدیث قدسی اشاره بهمین دارد قوله تعالی
(لولاک لما خلقت الافلاک)
خطاب برسولش نموده که ای محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم اگر تو نبودی افلاک را خلقت

صفحه : 113
نمینمودم زیرا که غایت وجود عالم انسان کامل است.
وَ أَمَّا الَّذِین‌َ کَفَرُوا أَ فَلَم تَکُن آیاتِی تُتلی عَلَیکُم فَاستَکبَرتُم وَ کُنتُم قَوماً مُجرِمِین‌َ وَ إِذا قِیل‌َ إِن‌َّ وَعدَ اللّه‌ِ حَق‌ٌّ وَ السّاعَةُ لا رَیب‌َ فِیها قُلتُم ما نَدرِی مَا السّاعَةُ إِن نَظُن‌ُّ إِلّا ظَنًّا وَ ما نَحن‌ُ بِمُستَیقِنِین‌َ پس از بیان حال مؤمنین نیکوکار و بیان مقام بلند آنان در مقام اعتراض و سرزنش کفّار برآمده و بآنان خطاب سرزنش آمیز مینماید که ای کسانی که کافر گردیده و امروز که روز جزاء و پاداش اعمال است گرفتار عذاب و شکنجه گردیده‌اید آیا چنین نبود که آیات ما بتوسط سفراء الهی و پیمبران بر شما خوانده میشد عوض اینکه آن را بپذیرید و از اینکه عذاب که در اثر اعمال خودتان بآن گرفتار شده‌اید نجات یابید بگفتار پیمبران بی‌اعتنایی مینمودید و عوض آنکه آن را قبول نموده و تسلیم امر حق تعالی گردید استکبار نمودید و شما جماعت گنهکاران میباشید و هر گاه پیمبران بشما میگفتند وعده‌های خدا حق‌ّ است و شکّی در وقوع قیامت نیست که البته واقع است شما در پاسخ میگفتید چه چیز است قیامت و ما بوقوع قیامت یک گمان و ظنّی بیش نمیبریم و ما یقین بچنین ساعتی نداریم.
وَ بَدا لَهُم سَیِّئات‌ُ ما عَمِلُوا وَ حاق‌َ بِهِم ما کانُوا بِه‌ِ یَستَهزِؤُن‌َ و در آن روز قیامت بر آنان ظاهر میگردد بدیهای اعمال زشتی که در اینکه حیات دنیا بر آنان مخفی بود یعنی کفّار انکار و استکبار خود را نسبت بآیات الهی و نیز قبح باقی اعمال خود را که از روی هواهای نفسانی و قوای طبیعی انجام میدادند نمیفهمیدند و آب گل آلوده دنیا چشم و گوش آنها را پر نموده و چنان از حقیقت بی‌بهره بودند که افعال خود را نیکو میدانستند و از عاقبت خود بی‌خبر بودند اینکه بود که در اثر استهزاء و سخریّه آنان نسبت بآیات الهی یک دفعه مشمول عذاب گردیدند.
وَ قِیل‌َ الیَوم‌َ نَنساکُم کَما نَسِیتُم لِقاءَ یَومِکُم هذا وَ مَأواکُم‌ُ النّارُ وَ ما لَکُم مِن ناصِرِین‌َ

صفحه : 114
(و قیل) عطف بآیه بالا است یعنی وقتی که کفار گرفتار عذاب میگردند از طرف حق تعالی بتوسط ملائکه عذاب بآنها گفته میشود همین طوری که شما قبلا که در دنیا حیات داشتید و آنچه پیمبران و سفراء ما چنین روزی را بشما تذکر میدادند و شما مسخره مینمودید و وعده چنین روزی را بخاطر نگاه نمیداشتید ما نیز امروز که روز درماندگی و بیچارگی شما است با شما همان معامله را میکنیم که شما با ما کردید و در عذاب شما را وا میگذاریم بطوری که گویا شما را فراموش کرده‌ایم و جایگاه شما جهنم است و در آن جاویدانید و یار و یاوری ندارید که شما را از عذاب نجات دهد.
ذلِکُم بِأَنَّکُم‌ُ اتَّخَذتُم آیات‌ِ اللّه‌ِ هُزُواً وَ غَرَّتکُم‌ُ الحَیاةُ الدُّنیا فَالیَوم‌َ لا یُخرَجُون‌َ مِنها وَ لا هُم یُستَعتَبُون‌َ و نیز بآنان گفته میشود اینکه است جزاء و پاداش اعمال و گفتار شما که آیاتی که از معدن صدق و حقیقت فرود آمده مسخره نمودید و بگفته‌های پیمبران اعتناء ننمودید و حیات دنیا شما را مغرور گردانیده و مبدء و معاد خود را فراموش نمودید و همین طوری که از کفر و زندقه بیرون نیامدید امروز نیز از جهنم بیرون نخواهید آمد و دیگر قدرت بر عملی ندارید که رضایت بخش باشد زیرا که وقت عمل گذشته و امروز روز جزاء است.
فَلِلّه‌ِ الحَمدُ رَب‌ِّ السَّماوات‌ِ وَ رَب‌ِّ الأَرض‌ِ رَب‌ِّ العالَمِین‌َ وَ لَه‌ُ الکِبرِیاءُ فِی السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ وَ هُوَ العَزِیزُ الحَکِیم‌ُ حمد و ستایش مخصوص پروردگار و پرورش دهنده آسمانها و زمین و آنچه در آن است از ارواح و اجسام و آنچه در زمین است از جمادات و نباتات و حیوانات و او جلّت عظمته مربّی تمام عالمیان است.
تعمیم بعد از تخصیص افاده عموم میکند یعنی همان پروردگار آسمانها و زمین پروردگار تمام عوالم است از عالم مادّیّات گرفته تا عوالم غیر طبیعی از عقول و نفوس و عوالم غیر متناهی که در بین آنها است و عدد آن را نداند کسی مگر خالق

صفحه : 115
آن و عظمت و جلال و پادشاهی او در آسمانها و زمین نمایان است و او است سلطان مقتدر و غالب و درست‌کار که هر چیزی را بجای خود از روی حکمت و موافق نظام عالم مرتب گردانیده پس مخصوص باو است عظمت و بزرگواری.
و در احادیث قدسیه است که خداوند تعالی فرموده
(الکبریاء ردائی و العظمة ازاری فمن نازعنی فی واحدة منهما القیته فی جهنّم)
سلطنت و بزرگواری لازم ذات من است کسی که در اینکه دو صفت با من منازعه کند وی را در جهنم می‌اندازم تشبیه به رداء و ازار اشاره باحاطة و قیومیّت وی است که همین طوری که رداء و ازار محیط ببدن و مستولی بر آن است ذات حق تعالی نیز محیط بر تمام عوالم و جهانیان است کسی که در یکی از اینکه دو صفت بخواهد با خدا مقابلی نماید وی را در آخرین درکات دوزخ سرنگون مینماید.

صفحه : 116

‌سورة الاحقاف‌

اشاره

خمس و ثلاثون آیة کوفی‌ّ اربع فی الباقین و هی مکیة

[سوره الأحقاف (46): آیات 1 تا 14]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
حم (1) تَنزِیل‌ُ الکِتاب‌ِ مِن‌َ اللّه‌ِ العَزِیزِ الحَکِیم‌ِ (2) ما خَلَقنَا السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌َ وَ ما بَینَهُما إِلاّ بِالحَق‌ِّ وَ أَجَل‌ٍ مُسَمًّی وَ الَّذِین‌َ کَفَرُوا عَمّا أُنذِرُوا مُعرِضُون‌َ (3) قُل أَ رَأَیتُم ما تَدعُون‌َ مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ أَرُونِی ما ذا خَلَقُوا مِن‌َ الأَرض‌ِ أَم لَهُم شِرک‌ٌ فِی السَّماوات‌ِ ائتُونِی بِکِتاب‌ٍ مِن قَبل‌ِ هذا أَو أَثارَةٍ مِن عِلم‌ٍ إِن کُنتُم صادِقِین‌َ (4)
وَ مَن أَضَل‌ُّ مِمَّن یَدعُوا مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ مَن لا یَستَجِیب‌ُ لَه‌ُ إِلی یَوم‌ِ القِیامَةِ وَ هُم عَن دُعائِهِم غافِلُون‌َ (5) وَ إِذا حُشِرَ النّاس‌ُ کانُوا لَهُم أَعداءً وَ کانُوا بِعِبادَتِهِم کافِرِین‌َ (6) وَ إِذا تُتلی عَلَیهِم آیاتُنا بَیِّنات‌ٍ قال‌َ الَّذِین‌َ کَفَرُوا لِلحَق‌ِّ لَمّا جاءَهُم هذا سِحرٌ مُبِین‌ٌ (7) أَم یَقُولُون‌َ افتَراه‌ُ قُل إِن‌ِ افتَرَیتُه‌ُ فَلا تَملِکُون‌َ لِی مِن‌َ اللّه‌ِ شَیئاً هُوَ أَعلَم‌ُ بِما تُفِیضُون‌َ فِیه‌ِ کَفی بِه‌ِ شَهِیداً بَینِی وَ بَینَکُم وَ هُوَ الغَفُورُ الرَّحِیم‌ُ (8) قُل ما کُنت‌ُ بِدعاً مِن‌َ الرُّسُل‌ِ وَ ما أَدرِی ما یُفعَل‌ُ بِی وَ لا بِکُم إِن أَتَّبِع‌ُ إِلاّ ما یُوحی إِلَی‌َّ وَ ما أَنَا إِلاّ نَذِیرٌ مُبِین‌ٌ (9)
قُل أَ رَأَیتُم إِن کان‌َ مِن عِندِ اللّه‌ِ وَ کَفَرتُم بِه‌ِ وَ شَهِدَ شاهِدٌ مِن بَنِی إِسرائِیل‌َ عَلی مِثلِه‌ِ فَآمَن‌َ وَ استَکبَرتُم إِن‌َّ اللّه‌َ لا یَهدِی القَوم‌َ الظّالِمِین‌َ (10) وَ قال‌َ الَّذِین‌َ کَفَرُوا لِلَّذِین‌َ آمَنُوا لَو کان‌َ خَیراً ما سَبَقُونا إِلَیه‌ِ وَ إِذ لَم یَهتَدُوا بِه‌ِ فَسَیَقُولُون‌َ هذا إِفک‌ٌ قَدِیم‌ٌ (11) وَ مِن قَبلِه‌ِ کِتاب‌ُ مُوسی إِماماً وَ رَحمَةً وَ هذا کِتاب‌ٌ مُصَدِّق‌ٌ لِساناً عَرَبِیًّا لِیُنذِرَ الَّذِین‌َ ظَلَمُوا وَ بُشری لِلمُحسِنِین‌َ (12) إِن‌َّ الَّذِین‌َ قالُوا رَبُّنَا اللّه‌ُ ثُم‌َّ استَقامُوا فَلا خَوف‌ٌ عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنُون‌َ (13) أُولئِک‌َ أَصحاب‌ُ الجَنَّةِ خالِدِین‌َ فِیها جَزاءً بِما کانُوا یَعمَلُون‌َ (14)

صفحه : 117
سوره احقاف در مکه فرود آمده و سی پنج آیه است بعدد کوفیان و بعدد مصریان و مدنیان سی و چهار آیه است و ششصد و چهل و چهار کلمه و دو هزار و پانصد و نود و پنج حرف است‌

ترجمه‌

بنام ایزد هستی بخش صاحب رحمت عام و خاص‌ّ
(حم)
فرو فرستادن کتاب (قرآن) از جانب خدای مقتدر غالب درستکار است (2)
نیافریدیم آسمانها و زمین و آنچه بین آسمانها و زمین است مگر بحقیقت و درستی و مدّت نامبرده شده (معین) و کافرین از آنچه پیمبران آنان را تهدید میکنند اعراض کرده و رو گرداننده‌گانند (3)
ای محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم بآنها بگو که بمن خبر دهید آیا می‌بینید آنچه را که غیر از خدا پرستش مینمائید آنان در زمین چه چیز آفریده‌اند (اگر چنین است) بمن بنمایند آن چیزی را که آفریده‌اند آیا آنان را در آفرینش آسمانها شرکتی است برای من بیاورید کتابی که پیش از قرآن نازل شده باشد یا آثاری از دانش پیشینیان اگر شما راست گویانید (4)
و کی است گمراه‌تر از کسی که میخواند غیر از خدا کسی را (که اگر وی را) تا روز قیامت بخواند او را اجابت نمیکند در حالی که آنان (یعنی بتها) از خواندن بت‌پرستان بی‌خبرند (5)
و چون در قیامت محشور گردند آنهایی را که پرستش نموده‌اند دشمنان آنان باشند و از پرستش آنها ناسپاسند (6)
و چون آیات ظاهر و

صفحه : 118
روشن ما بر آنان خوانده شود کسانی که بحق کافر گردیدند گویند اینکه سحری است هویدا (7)
آیا کفار گویند که محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم اینکه کلمات را بهم بافته و نسبت بخدا میدهد ای محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم بگو اگر من بخدا دروغ بندم شما نتوانید مرا حمایت نمائید و (از عذاب خدا) چیزی کم کنید و (مرا نجات دهید و خدا عالم‌تر است بآنچه در آن خوض می‌کنید (و خدا) کافی است که بین من و شما گواه باشد و او آمرزنده و مهربان است (8)
ای محمّد بگو من تازه پیدا شده از پیمبران نیستم (یعنی پیش از من هم پیمبرانی آمده‌اند) و نمیدانم در باره من و شما (خداوند) چه عمل میکند من پیروی نمیکنم مگر آنچه را که بمن وحی گردیده شود و نیستم من مگر بیم دهنده و تهدید کننده (9)
ای محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم بگو بمن خبر دهید اگر (قرآن) از جانب خدا باشد و شما بآن کافر گردید (و بر حقانیّت آن) شاهدی از بنی اسرائیل بر مثل آن شهادت دهد پس از آن ایمان آورد و شما تکبر نمودید (چه خواهید نمود) محققا خدا هدایت نمی‌کند گروه ستمکاران را (10)
و کسانی که کافر شدند گفتند بکسانی که ایمان آوردند اگر ایمان بمحمد آوردن خوب بود شما بر ما پیشی نمیگرفتید یعنی ما بر شما پیشی میگرفتیم (کفّار چون بقرآن) هدایت نیافتند اینکه است که بزودی می‌گویند اینکه دروغی است قدیمی (11)
و حال آنکه پیش از اینکه کتاب موسی علیه السّلام (یعنی تورات) پیشوا و رحمت بود و اینکه کتاب (قرآن) تصدیق کننده تورات و بزبان عربی است برای اینکه بترساند کسانی را (که بنفس خود) ظلم کردند و بشارت باشد برای نیکوکاران (12)
بدرستی و حقیقت آن کسانی که گفتند پروردگار ما خدا است و پس از آن استقامت نمودند پس برای آنان نه خوفی است و نمیباشند محزون (13)
آن جماعت اصحاب بهشتند و در بهشت جاویدانند و آن پاداش آن اعمال (نیکی است) که کرده‌اند.

صفحه : 119

توضیح آیات‌

اشاره

حم تَنزِیل‌ُ الکِتاب‌ِ مِن‌َ اللّه‌ِ العَزِیزِ الحَکِیم‌ِ در اول هفت سوره متصل بهم باین کلمه (حم) افتتاح فرموده:
1- سوره المؤمن (حم تَنزِیل‌ُ الکِتاب‌ِ مِن‌َ اللّه‌ِ العَزِیزِ العَلِیم‌ِ) 2- سوره (فصلت) که (حم) سجده‌اش نامند (حم تَنزِیل‌ٌ مِن‌َ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ) 3- سوره (حم عسق کَذلِک‌َ یُوحِی إِلَیک‌َ وَ إِلَی الَّذِین‌َ مِن قَبلِک‌َ اللّه‌ُ العَزِیزُ الحَکِیم‌ُ) 4- سوره الزخرف (حم وَ الکِتاب‌ِ المُبِین‌ِ) 5- سوره الدخان (حم وَ الکِتاب‌ِ المُبِین‌ِ) 6- سوره الجاثیة (حم تَنزِیل‌ُ الکِتاب‌ِ مِن‌َ اللّه‌ِ العَزِیزِ الحَکِیم‌ِ) 7- سوره الاحقاف (حم تَنزِیل‌ُ الکِتاب‌ِ مِن‌َ اللّه‌ِ العَزِیزِ الحَکِیم‌ِ)

(و در توجیه اینکه کلمه (حم) از مفسرین گفتاری نقل شده)

(1) قسم بدو اسم از اسماء اللّه است (حنّان و منّان) و یا حمید و مجید.
(2) (حم) اسم سوره است و آراء دیگری نیز از مفسرین در معنی اینکه کلمه نقل شده.
لکن بهتر اینکه است که گفته شود حروف تهجی در اوائل سوره‌ها رمز است بین خدا و رسولش و از متشابهات قرآن بشمار میرود «و لا یعلم تفسیره الا اللّه» پس باین لحاظ سکوت در آن و محوّل نمودن علم آن را براسخین فی العلم اولی است.
(و العَزِیزِ الحَکِیم‌ِ) دو صفت از صفات اللّه است و تنزیل در لغت فرو فرستادن تدریجی است بر خلاف نزول که اعم است از فرود آمدن دفعی و تدریجی یعنی بر هر دو معنی گفته میشود.
یعنی آیات قرآن از جانب خدای غالب درستکار بتدریج و پی در پی فرود آمده ما خَلَقنَا السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌َ وَ ما بَینَهُما إِلّا بِالحَق‌ِّ وَ أَجَل‌ٍ مُسَمًّی وَ الَّذِین‌َ کَفَرُوا عَمّا أُنذِرُوا مُعرِضُون‌َ

صفحه : 120
حق را در مقابل باطل آرند و آنچه موجود است بحق و از پرتو وجود حقیقی حق تعالی پدید گردیده و آفریده شده از آسمانها و آنچه در آنست از کرات و سیارات و کهکشانها و ستارگان و نیز موجودات علوی از فرشتگان و عقول و نفوس و غیر اینها که نمیداند عدد آنان را مگر خالق آنها.
و نیز آنچه در زمین است از جمادات و نباتات و حیوانات و انواع و اقسام جنیّان و افراد و اقسام بشر و آنچه بین آسمانها و زمین است از هوا و حرارت و ملائکه مدبرین و غیر اینها که تمامی آنها را بحق و از روی حکمت آفریده شده و هیچ شیئی در عالم یافت نمی‌شود مگر آنکه وجودش جزء نظام عالم و از شئونات مدبّر و ناظم جهان بشمار میرود حتی موجودات ذره بینی و میکروب‌های زمینی و آنچه بنظر کوته‌بینان از قاذورات و اشیاء دیگر که بی‌فائده و مهمل می‌پندارند در نظر بلند بینان همین طوری که نیّر اعظم خورشید عالم تاب جزء نظام جهانی است همین طور ذرات موجودات در نظام کلّیه عالم مدخلیّت دارند و اجزاء عالم همه مثل تار و پود و رشته‌های یک پارچه مربوط به یکدیگرند و مانند حلقه‌های زنجیر پیوسته بهم و هر یک در حدّ وجود خود رویه تغییر ناپذیری دارند و همگی با هم (بتقدیر عزیز حکیم) با مباینت و تضادی که بین آنها است دست در آغوش یکدیگر کرده و اینکه جهان مجلل و اینکه نظام بدیع طبیعی را تشکیل می‌دهند.
اینکه است که مبدء آفرینش تذکر می‌دهد که آسمانها و زمین و آنچه بین آنها است نیافریدیم مگر بحق‌ّ، اشاره به اینکه بیهوده کاری از ساحت قدس ما بیرون است آنچه خلق شده بحق و درست و ثابت و وجود آن در نظام عالم لازم و محقّق است و برای هر چیزی از اجزاء عالم و نیز برای کل‌ّ عالم جهانی و هیئت اجتماعی مدتی است معیّن که در عالم قضاء الهی و در لوح محفوظ تعیین گردیده که پس از آن مدت معیّن مندک و منحل خواهد گردید.
خلاصه چنانچه در جای خود مبرهن گردیده وجود خیر است و شرّ امر

صفحه : 121
عدمی است پس آنچه در عالم موجود میگردد جزء نظام عالم و خیر است و شر مطلق در عالم یافت نمیگردد اگر چیزی از جهتی شرّ بنظر می‌آید از جهت دیگر یا جهاتی خیر و وجود آن در نظام عالم ضروری است اگر خوب بنگری همان چیزی که شرّ بنظر می‌آید در نظام عالم خیر محض است (پس بد مطلق نباشد در جهان). (مثنوی) (وَ الَّذِین‌َ کَفَرُوا عَمّا أُنذِرُوا مُعرِضُون‌َ) کفار مطیع امر حق تعالی نگردیدند و از آنچه پیمبران از کیفیّت قیامت و عذاب روز رستاخیز گوش زد آنان می‌نمودند اعراض کرده رو برمیگردانیدند و نمی‌دانستند که اینکه عمل بضرر خودشان تمام میگردد سفرای الهی رسالت خود را که بآن مأمور بودند میرسانیدند قُل أَ رَأَیتُم ما تَدعُون‌َ مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ أَرُونِی ما ذا خَلَقُوا مِن‌َ الأَرض‌ِ أَم لَهُم شِرک‌ٌ فِی السَّماوات‌ِ ائتُونِی بِکِتاب‌ٍ مِن قَبل‌ِ هذا أَو أَثارَةٍ مِن عِلم‌ٍ إِن کُنتُم صادِقِین‌َ خطاب برسول اکرم خود نموده که ای محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم بگو به آنهایی که عبادت غیر خدا را میکنند و آنان را مؤثر میدانند بمن نشان بدهید که آنها در زمین چه چیز خلق کرده‌اند که بواسطه آن مستحق‌ّ شکر و پرستش گردیده‌اند آیا بتها در خلقت آسمانها شرکت دارند بآنها بگو کتابی بمن ارائه دهید که پیش از قرآن باشد و شاهد صدق مدعای شما باشد یا از علم و دانش آثاری از آنان بنمائید اگر شما در اینکه ادعاء خدایی آنها راست‌گو میباشید.
آیه اشاره بدلیل عقلی است که مشرکین را متنبّه نماید که هر مدّعی را دلیلی است بر مدّعای خود و هر موجودی را اثری است مخصوصا موجودات شریف و اینکه بتهایی که شما ملتجی و پناهنده بآنان گردیده‌اید و بآنها سجده میکنید و طلب حاجت از آنها مینمائید و چنین پندارید که قرب و منزلتی برای آنان است چه خصوصیّتی در آنها مشاهده نموده‌اید بچه دلیل اینکه موجودات پست بی‌مقدار را معبود خود قرار داده‌اید آیا در زمین چیزی را از نیستی بهستی آورده‌اند که بدانید

صفحه : 122
چنین قدرتی دارند یا دانش و علومی و خارق العاده‌ای از آنان پدیدار گردیده یا فهمیده‌اید که با موجودات علوی ارتباط دارند وقتی که هیچ برتری و امتیازی در آنها نمیباشد بلکه از پست‌ترین موجودات بشمار میروند زیرا که جمادی بیش نیستند و بیشتر آنان بدست خودتان ساخته شده‌اند شمایی که ادعای عقل و دانش و انسانیت دارید روش عقلایی چنین نیست که بجمادی پناهنده گردد.
خلاصه آیه بالا (ما خَلَقنَا السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌َ وَ ما بَینَهُما إِلّا بِالحَق‌ِّ) اشاره بالوهیّت و مبدئیت خود دارد که آنچه در آسمانها و زمین و بین آنها است بحق و از مبدء حقیقت پدید گردیده و آیه اخیر اشاره بوحدت و فردانیت اله عالم است (و لا مؤثر فی الوجود الا اللّه) را اثبات می‌گرداند که آنچه هست از او و قائم بآن فرد متعال است و غیر او همه فقیر و محتاج بآن غنی مطلق میباشند.
در کتاب کریم بعبارات مختلفه و بادّله واضحه وحدت اله عالم را ثابت میگرداند یک جا فرموده (لَو کان‌َ فِیهِما آلِهَةٌ إِلَّا اللّه‌ُ لَفَسَدَتا)«1» در جای دیگر (وَ ما کان‌َ مَعَه‌ُ مِن إِله‌ٍ إِذاً لَذَهَب‌َ کُل‌ُّ إِله‌ٍ بِما خَلَق‌َ وَ لَعَلا بَعضُهُم عَلی بَعض‌ٍ)«2» و در اینجا بطرز دیگری بشر را متنبّه می‌گرداند و پستی و بی‌مقداری بتها را میرساند و حکم آن را موکول بعقل خودشان میکند که بدانید اینکه هایی را که بغیر از خدا عبادت میکنید لایق عبادت و پرستش نیستند عبادت و بندگی مختص بآن خدایی است که مبدء کائنات است و ممکنات را از نیستی و عدم بوجود آورده.
وَ مَن أَضَل‌ُّ مِمَّن یَدعُوا مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ مَن لا یَستَجِیب‌ُ لَه‌ُ إِلی یَوم‌ِ القِیامَةِ وَ هُم عَن دُعائِهِم غافِلُون‌َ
-----------------------------------
1- سوره انبیاء آیه 32 اگر در آسمان و زمین غیر از خدای یکتا خدایان دیگر بودند هر آینه زمین و آسمان فاسد میگشت. 2- سوره مؤمنون آیه 93 اگر با خدا خدایان دیگری بود هر آینه هر خدایی با مخلوق خود در طرفی از سعه عالم وجود رفته و بحکم تقابلی که بین آنها است هر یک از دیگری برتری میجست پس بسبب جدال و نزاع آنان عالم مضمحل و فاسد میگردید.

صفحه : 123
در مقام تعرض و سرزنش کسانی است که بتها را عبادت میکنند که اینان در گمراهی و ضلالت بمنتهی درجه پستی رسیده‌اند زیرا که در نفهمی بدرجه‌ای میباشند که میخوانند از غیر خدا چیزهایی را که اگر فرضا تا روز قیامت آنان را بخوانند و از آنها طلب حاجت کنند و هر قدر هم در مقابل بتان تذلّل و استغاثه نمایند جوابی نمی‌شنوند و آنهایی را که میخوانند از طلب نمودن آنها غافلند یعنی نمی‌فهمند و چون (من) موصوله در (ممّن) را برای ذوی العقول می‌آورند و بتها صاحب عقل نیستند شاید مقصود از (مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ) اعم‌ّ باشد و شامل گردد آنچه را که بغیر خدا پرستش می‌شود از ملائکه یا جن‌ّ یا پیمبر و غیر آنها و آیه اشاره باین باشد که معبود حقیقی و آنکه مستحق عبادت و (قاضی الحاجات) است فقط خدا است و بس.
وَ إِذا حُشِرَ النّاس‌ُ کانُوا لَهُم أَعداءً وَ کانُوا بِعِبادَتِهِم کافِرِین‌َ و همان چیزهایی را که معبود خود قرار داده‌اند و گمان می‌کردند که آنان فریاد رس آنهایند در روز حشر که همه با هم جمع می‌شوند دشمنان آنهایند.
چنانچه از آیات مثل قوله تعالی (وَ إِن‌َّ الدّارَ الآخِرَةَ لَهِی‌َ الحَیَوان‌ُ لَو کانُوا یَعلَمُون‌َ)«1» و نیز در باره زمین که فرموده (یَومَئِذٍ تُحَدِّث‌ُ«2»ما هذِه‌ِ الحَیاةُ الدُّنیا إِلّا لَهوٌ وَ لَعِب‌ٌ وَ إِن‌َّ الدّارَ الآخِرَةَ الخ) یعنی نیست اینکه حیات دنیا مگر هزلی و بازیچه‌ای و محققا خانه آخرت عالم حیات است اگر میدانستید.
2- سوره زلزال آیه چهارم یعنی روز قیامت زمین خبرهای خود را حدیث می‌کند و می‌گوید.

صفحه : 124
مثل ملائکه و جن و انس و خواه جماد باشند مثل بتهایی که بدست خود میسازید تمام در روز قیامت با شما دشمن خواهند بود خلاصه آنچه را که غیر از خدا معبود خود قرار داده‌اید چون شما دشمنان خدا میباشید که در عبادت غیر خدا را شریک میگردانید و آنها قشون الهی و مطیع امر اویند عوض آنکه شفیع شما گردند دشمنان شما میشوند و بر عبادت کردن شما ناسپاسند.
وَ إِذا تُتلی عَلَیهِم آیاتُنا بَیِّنات‌ٍ قال‌َ الَّذِین‌َ کَفَرُوا لِلحَق‌ِّ لَمّا جاءَهُم هذا سِحرٌ مُبِین‌ٌ از اینکه آیه چنین استفاده می‌شود که آیات قرآن در نظر کفّار امر خارق العاده مینموده زیرا با اینکه قرآن بزبان عربی فصیح و بلیغ فرود آمده و مشرکین عرب اهل لسان بودند می‌فهمیدند که چنین آیاتی از عهده آنان خارج است و آن عصبیّت جاهلیّت و آن کبر و نخوتی که در باطن آنان تمرکز داشته نمیگذاشت که تصدیق برسالت نبی خاتم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم بنمایند و اعتراف کنند که اینکه کلام خدایی است اینکه بود وقتی آیه‌ای را می‌شنیدند نسبت ساحری و جادوگری بحضرتش میدادند.
أَم یَقُولُون‌َ افتَراه‌ُ قُل إِن‌ِ افتَرَیتُه‌ُ فَلا تَملِکُون‌َ لِی مِن‌َ اللّه‌ِ شَیئاً هُوَ أَعلَم‌ُ بِما تُفِیضُون‌َ فِیه‌ِ کَفی بِه‌ِ شَهِیداً بَینِی وَ بَینَکُم وَ هُوَ الغَفُورُ الرَّحِیم‌ُ خطاب برسول اکرم است که ای محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم آیا کفّار چنین گمان میکنند و گویند اینکه قرآن ساخته و پرداخته خود تو است و از جانب خدا نیست تو در پاسخ آنان بگو اگر من برای هدایت شما قرآن را بدروغ نسبت بخدا میدهم و افترا بخدا می‌بندم البته بر اینکه عمل مستحق پاداش سخت میگردم و شما قدرت ندارید و از طرف خدا مالک نیستید که بنفع من کاری بکنید و عذاب را از من رفع نمائید و خدا خودش عالم‌تر است بآنچه در آن خوض می‌کنید از تنقید نمودن و طعنه زدن در آیات الهی و مرا خدا کافی است

صفحه : 125
که شاهد و گواه باشد بین من و بین شما و خدا آمرزنده و مهربان است.
قُل ما کُنت‌ُ بِدعاً مِن‌َ الرُّسُل‌ِ وَ ما أَدرِی ما یُفعَل‌ُ بِی وَ لا بِکُم إِن أَتَّبِع‌ُ إِلّا ما یُوحی إِلَی‌َّ وَ ما أَنَا إِلّا نَذِیرٌ مُبِین‌ٌ ای محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم باین کفار بگو من نیستم اول پیمبری که مبعوث شده باشم و پیش از من هیچ پیمبری نیامده باشد و چنین نیست که شما خبری از پیمبران سابق نداشته باشید تا آنکه رسالت مرا مستبعد دانید بلکه عادت خدا در نظام خلقت چنین بوده که از روی شفقت و کرم در هر زمانی پیمبران و سفرایی برای هدایت خلق فرستاده که حجت خود را بر خلق تمام کند.
و من نمیدانم خدا با من و شما چه عملی خواهد نمود شاید مقصود چنین باشد که من با اینکه مرتبه رسالت و پیمبری احاطه کامل بعالم قضا و قدر الهی ندارم و نمیدانم چه حکمی در باره من دارد و چه دستوراتی بمن خواهد داد که برسالت و رساندن آن بشما مأمور گردم و نیز نمیدانم در باره شما با اینکه انکار و مخالفت الهی چه خواهد نمود شما را مبتلا بعذاب دنیا باضافه از عذاب اخروی می‌گرداند یا شما را مهلت میدهد و کیفر اعمال شما را در آخرت میاندازد و من از پیش خود و برای و سلیقه خودم بشما امر و نهی نمی‌نمایم تابع و مطیع وحی هستم آنچه از جانب حق تعالی مأمور گردم مأموریّت خودم را انجام میدهدم و من ادّعایی غیر از پیغمبری ندارم و خود را مستقل‌ّ در رأی و صلاح بینی نمیدانم و نمی‌باشم من مگر مأمور گردیده‌ام که شما را بخبث اعمال بدتان مطّلع گردانم و از عذابی که در اثر اعمال نکوهیده و پاداش صفات رذیله دامن‌گیر شما خواهد گردید شما را بترسانم.
بروایتی وقتی اینکه آیه (وَ ما أَدرِی ما یُفعَل‌ُ بِی وَ لا بِکُم) فرود آمد مشرکین گفتند کار ما و محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم یکسان است همین طوری که ما از عاقبت کار خود بی‌خبریم او نیز خبر از عاقبت کار خود ندارد که خدا با او چه خواهد نمود آن وقت

صفحه : 126
اینکه آیه (لِیَغفِرَ لَک‌َ اللّه‌ُ ما تَقَدَّم‌َ مِن ذَنبِک‌َ وَ ما تَأَخَّرَ)«1» فرود آمد اصحاب گفتند (هنیئا لک یا رسول اللّه) بر تو معلوم شد که خدا با تو چه خواهد نمود و بر ما معلوم نیست که با ما چه خواهد کرد اینکه آیه (لِیُدخِل‌َ المُؤمِنِین‌َ وَ المُؤمِنات‌ِ الخ)«2» فرود آمد. (منهج الصادقین) قُل أَ رَأَیتُم إِن کان‌َ مِن عِندِ اللّه‌ِ وَ کَفَرتُم بِه‌ِ وَ شَهِدَ شاهِدٌ مِن بَنِی إِسرائِیل‌َ عَلی مِثلِه‌ِ فَآمَن‌َ وَ استَکبَرتُم إِن‌َّ اللّه‌َ لا یَهدِی القَوم‌َ الظّالِمِین‌َ ای محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم بگو مرا خبر دهید که چه می‌گویید اگر اینکه قرآن از جانب خدا باشد و بر حقانیّت آن شاهدی از بنی اسرائیل شهادت دهد و شما تکبر ورزیدید و بآن کافر شدید حال شما چگونه خواهد بود آیا شما از ستمکاران نمیباشید و خدا ستمکاران را هدایت نخواهد نمود.
گویند مقصود از شاهد عبد اللّه سلام است که از مرتاضین و دانشمندان بنی اسرائیل بوده و مقصود از (مثله) آیات و معانی توراة است که مصدق قرآن و در معارف الهی مطابق او است و نیز در وعد و وعید مثل وی است خلاصه از مفهوم و منطوق آیه چنین استفاده میشود که پیمبر اکرم از طرف حق تعالی مأمور می‌گردد که به یهودیان از باب ارشاد بگوید اگر بشهادت دانشمندان خودتان ثابت گردد که اینکه قرآن از نزد خدا فرود آمده و شما از روی کبر انکار نمائید آیا ظالم نیستید و وقتی ظالم باشید دیگر قابل هدایت نمی‌باشید.
-----------------------------------
(1) سوره فتح آیه دوم (هر آینه خدا می‌آمرزد گناهانی را که پیش کرده‌ای و آنچه را که عقب انداخته‌ای 2- سوره فتح آیه پنجم (تا آنکه مردهای مؤمن و زنهای مؤمنه را داخل گرداند در بهشتهایی که از زیر آن نهرها جریان دارد [.....]

صفحه : 127
وَ قال‌َ الَّذِین‌َ کَفَرُوا لِلَّذِین‌َ آمَنُوا لَو کان‌َ خَیراً ما سَبَقُونا إِلَیه‌ِ مقصود یا کفّار قریشند یا یهودیان یا مطلق کفار که در زمان حضرت رسول صلّی اللّه علیه و اله و سلّم بودند که چون آنها خود را عالم و دانشمند میدانستند و مؤمنین اصحاب رسول صلّی اللّه علیه و اله و سلّم مثل عمار و صهیب و إبن مسعود و غیر اینان چون فقیر و بی مال بودند در نظر کفّار حقیر و ضعیف مینمودند و خود را نظر به اینکه صاحب مال و ثروت و عشیره میدانستند بزرگ و دانشمند می‌پنداشتند اینکه بود که برای اغوای مؤمنین بآنان می‌گفتند اگر در پیروی محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فضیلت و سعادتی بود ما که از شما داناتر و دانشمندتریم در ایمان بر شما سبقت میگرفتیم.
وَ إِذ لَم یَهتَدُوا بِه‌ِ فَسَیَقُولُون‌َ هذا إِفک‌ٌ قَدِیم‌ٌ آیه خبر می‌دهد که چون کفار بسوی سعادت و فضیلت خود راه نیافتند و هدایت نگردیدند و کبر و عصبیّت آنها نگذاشت که نور قرآن در قلوب آنان طلوع نماید و بحقانیّت قرآن اعتراف کنند اینکه است که تجاهل میکنند و گویند اینکه قرآن افترایی است که محمّد بخدا نسبت میدهد و اینکه آیه نظیر قوله تعالی است که حکایت از کفار فرموده (إِن هذا إِلّا أَساطِیرُ الأَوَّلِین‌َ) سوره انعام آیه 25 یعنی کفّار می‌گفتند نیست اینکه قرآن مگر دروغ‌های پیشینیان.
وَ مِن قَبلِه‌ِ کِتاب‌ُ مُوسی إِماماً وَ رَحمَةً وَ هذا کِتاب‌ٌ مُصَدِّق‌ٌ لِساناً عَرَبِیًّا لِیُنذِرَ الَّذِین‌َ ظَلَمُوا وَ بُشری لِلمُحسِنِین‌َ مرجع ضمیر (من قبله) قرآن است که پیش از نزول قرآن کتاب موسی که توراة بود از جانب حق تعالی فرود آمد که در آن وقت پیش رو و مقدم بود بر تمام کتب آسمانی و برای مردم رحمت بود که طریق هدایت از الواح توراة بیابند و بآن هدایت گردند و اینکه کتاب یعنی قرآن که بزبان عربی فصیح است تصدیق مینماید آنچه را که در تورات و سائر کتب آسمانی ثبت گردیده تا آنکه مخالفین را از عذاب دنیا و آخرت بترساند و کفار و مشرکین را تهدید نماید و نیز مؤمنین و

صفحه : 128
نیکوکاران را به بهشت و مقاماتی که برای آنان بپاداش عمل نیکشان مهیّا گردیده بشارت دهد إِن‌َّ الَّذِین‌َ قالُوا رَبُّنَا اللّه‌ُ ثُم‌َّ استَقامُوا فَلا خَوف‌ٌ عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنُون‌َ پس از تهدید مخالفین و بشارت بمؤمنین نیکوکار در مقام بیان صفات مؤمنین ثابت قدم برآمده که آنان کیانند و پاداش عمل نیک آنان چیست (محسنین) کسانی می‌باشند که بزبان گفتند و بقلب تصدیق نمودند که پروردگار و آفریننده ما خدا است و پس از آن در ایمان استقامت نمودند و ثابت قدم ماندند و از جاده شریعت منحرف نگردیدند چنین کسانی که در ایمان و عمل ثابت قدم ماندند بر چنین اشخاصی دیگر نه خوفی است که از آینده ترسناک باشند و نه حزنی است که بر گذشته متأسف و محزون گردند شاید مقصود از عدم خوف و حزن نسبت بمؤمنین ثابت قدم خوف و حزن در امور اخروی باشد که آنان در قیامت در جوار قرب الهی قرار گرفته و از فزع اکبر آن روز در امانند در آنجا دیگر آنان را نه خوفی است از عذاب و نه محزونند چون آیه اطلاق دارد شاید نفی خوف و حزن از نیکوکاران اعم باشد که شامل گردد دنیا و آخرت آنان را که چنین اشخاصی در دنیا برای آنان خوفی از آینده نیست زیرا کسی که از خدا ترسید از هیچ چیز نمی‌ترسد و خود را در حصن (لا اله الا اللّه) متحصن می‌بیند و نیز برای آنها حزنی هم نیست زیرا کسی که دل بخدا بست و هدف و آرزوی او رسیدن بلقاء حق تعالی شد دیگر از فقدان چیزی از امور دنیا محزون نمیگردد بلکه داخل کسانی گردیده که در باره او (رضی اللّه عنهم و رضوا عنه) صادق می‌آید.
باید دانست که انسان بکمال ایمان و یقین فائز نمی‌گردد مگر در اثر متانت و استقامت و مجرد اقرار زبانی و تصدیق قلبی در کمال ایمان کافی نیست مؤمن کامل

صفحه : 129
انسانی است که آنچه سدّ راه او است شکسته و از آن گذر نموده و بمرتبه (عین الیقین) یا (حق الیقین) رسیده و آن وقتی وی را میسّر میگردد که با یک اراده متین و استقامت در عمل همراه باشد.
آری متانت و استقامت است که کوه‌های مشکلات که دمبدم در مقابل او رژه میدهند و سدّ راه وی گردیده‌اند از جا کنده و زیر پا هموار نموده و راه او را باز می‌گرداند هر قدر نفس ضعیف باشد در اثر ثبات و مجاهده قوی می‌گردد.
خلاصه تحصیل ایمان کامل منوط بمتانت و استقامت و ثبات است که شخص در مقام مجاهده و جهاد با نفس برآید و طریق شیاطین را به بندد تا آنکه راه تردّد ملائکه در قلب وی بازگردد و بمقام نفس مطمئنّه برسد آن وقت چنین کس را مؤمن کامل گویند و مصداق اینکه آیه میگردد که دیگر برای وی خوف و حزنی نیست.
أُولئِک‌َ أَصحاب‌ُ الجَنَّةِ خالِدِین‌َ فِیها جَزاءً بِما کانُوا یَعمَلُون‌َ مزیّت و کرامت دیگری که در اینکه آیه راجع به نیکوکاران و کسانی که در ایمان استقامت دارند تذکر می‌دهد اینکه است که چنین اشخاصی از یاران بهشتند یعنی بهشت نامزد آنان است و همیشه در بهشت متمکن و جاویدانند و بهشت و خلود در آن پاداش اعمال نیکوی آنها است که در دنیا اقرار بوحدانیت خدا نمودند و در ایمان راسخ و پا برجا ماندند و هیچ تزلزلی در یقین و ایمان آنان در حیات دنیا پدید نگردید.

صفحه : 130

[سوره الأحقاف (46): آیات 15 تا 23]

اشاره

وَ وَصَّینَا الإِنسان‌َ بِوالِدَیه‌ِ إِحساناً حَمَلَته‌ُ أُمُّه‌ُ کُرهاً وَ وَضَعَته‌ُ کُرهاً وَ حَملُه‌ُ وَ فِصالُه‌ُ ثَلاثُون‌َ شَهراً حَتّی إِذا بَلَغ‌َ أَشُدَّه‌ُ وَ بَلَغ‌َ أَربَعِین‌َ سَنَةً قال‌َ رَب‌ِّ أَوزِعنِی أَن أَشکُرَ نِعمَتَک‌َ الَّتِی أَنعَمت‌َ عَلَی‌َّ وَ عَلی والِدَی‌َّ وَ أَن أَعمَل‌َ صالِحاً تَرضاه‌ُ وَ أَصلِح لِی فِی ذُرِّیَّتِی إِنِّی تُبت‌ُ إِلَیک‌َ وَ إِنِّی مِن‌َ المُسلِمِین‌َ (15) أُولئِک‌َ الَّذِین‌َ نَتَقَبَّل‌ُ عَنهُم أَحسَن‌َ ما عَمِلُوا وَ نَتَجاوَزُ عَن سَیِّئاتِهِم فِی أَصحاب‌ِ الجَنَّةِ وَعدَ الصِّدق‌ِ الَّذِی کانُوا یُوعَدُون‌َ (16) وَ الَّذِی قال‌َ لِوالِدَیه‌ِ أُف‌ٍّ لَکُما أَ تَعِدانِنِی أَن أُخرَج‌َ وَ قَد خَلَت‌ِ القُرُون‌ُ مِن قَبلِی وَ هُما یَستَغِیثان‌ِ اللّه‌َ وَیلَک‌َ آمِن إِن‌َّ وَعدَ اللّه‌ِ حَق‌ٌّ فَیَقُول‌ُ ما هذا إِلاّ أَساطِیرُ الأَوَّلِین‌َ (17) أُولئِک‌َ الَّذِین‌َ حَق‌َّ عَلَیهِم‌ُ القَول‌ُ فِی أُمَم‌ٍ قَد خَلَت مِن قَبلِهِم مِن‌َ الجِن‌ِّ وَ الإِنس‌ِ إِنَّهُم کانُوا خاسِرِین‌َ (18) وَ لِکُل‌ٍّ دَرَجات‌ٌ مِمّا عَمِلُوا وَ لِیُوَفِّیَهُم أَعمالَهُم وَ هُم لا یُظلَمُون‌َ (19)
وَ یَوم‌َ یُعرَض‌ُ الَّذِین‌َ کَفَرُوا عَلَی النّارِ أَذهَبتُم طَیِّباتِکُم فِی حَیاتِکُم‌ُ الدُّنیا وَ استَمتَعتُم بِها فَالیَوم‌َ تُجزَون‌َ عَذاب‌َ الهُون‌ِ بِما کُنتُم تَستَکبِرُون‌َ فِی الأَرض‌ِ بِغَیرِ الحَق‌ِّ وَ بِما کُنتُم تَفسُقُون‌َ (20) وَ اذکُر أَخا عادٍ إِذ أَنذَرَ قَومَه‌ُ بِالأَحقاف‌ِ وَ قَد خَلَت‌ِ النُّذُرُ مِن بَین‌ِ یَدَیه‌ِ وَ مِن خَلفِه‌ِ أَلاّ تَعبُدُوا إِلاَّ اللّه‌َ إِنِّی أَخاف‌ُ عَلَیکُم عَذاب‌َ یَوم‌ٍ عَظِیم‌ٍ (21) قالُوا أَ جِئتَنا لِتَأفِکَنا عَن آلِهَتِنا فَأتِنا بِما تَعِدُنا إِن کُنت‌َ مِن‌َ الصّادِقِین‌َ (22) قال‌َ إِنَّمَا العِلم‌ُ عِندَ اللّه‌ِ وَ أُبَلِّغُکُم ما أُرسِلت‌ُ بِه‌ِ وَ لکِنِّی أَراکُم قَوماً تَجهَلُون‌َ (23)

صفحه : 131

ترجمه‌

بانسان توصیه نمودیم که بپدر و مادرش نیکویی بنماید مادرش وی را بکراهت حمل کرد و وضع حمل نمود او را بکراهت (و سختی) و حمل او و از شیر باز گرفتن او سی ماهست تا وقتی که برسد بکمال قوّت خود و بچهل سالگی رسید گفت پروردگارا بمن الهام نما که شکر کنم ترا که نعمت بخشیدی بمن و بر پدر و مادر من و اینکه عمل شایسته نمایم که موجب رضا و پسند تو باشد و اصلاح کن مرا در ذرّیّه من (یعنی اولاد صالح بمن عطاء نما) و محققا من بازگشت نمودم بسوی تو و بحقیقت من از مسلمانانم (15)
اینکه گروه کسانی می‌باشند که از آنان قبول میکنیم بهتر از آنچه را که عمل کرده‌اند و از گناهان آنها درمیگذریم (و آنها) از اصحاب بهشت باشند و اینکه وعده وعده صدق است که بآنها در دنیا وعده داده میشد (16)
و آن کسی که بپدر و مادرش گفت (اف) بر شما آیا وعده میدهید مرا که (از کفر خارج شوم و ایمان آورم) محققا قرنهایی گذشته (و قیامت نیامده) و پدر و مادر بخدا استغاثه می‌کنند (و بوی) گویند وای بر تو ایمان آور وعده خدا حق‌ّ است (در پاسخ) می‌گوید نیست اینکه مگر افسانه پیشینیان (17)
اینکه گروه (از مردم) کسانی می‌باشند که محقق شده بر آنها کلمه عذاب و در زمره اممی می‌باشند که پیش از آنها بودند از جن‌ّ و انس و بدرستی که آنان زیان‌کارانند (18)
و برای تمام اینها درجاتی است از آنچه عمل کرده‌اند تا اینکه خداوند (بهر کسی جزای) عملش را تمام بدهد و آنها ستم گردیده نشوند (19)
و یاد کن روزی را که

صفحه : 132
کافرین بر آتش جهنم عرضه کرده شوند (و بآنان گفته شود) صرف نمودید چیزهای پاکیزه خود را در زندگانی دنیای خودتان و از آن تمتع (طبیعی) گرفتید پس امروز جزاء داده میشوید عذاب خواری و رسوایی بسبب آنچه بودید بدون استحقاق در زمین تکبر کننده‌گان و برای آنکه فاسق (و گنه‌کار) بودید (20)
ای محمّد یاد کن برادر عاد را یعنی (هود علیه السّلام) را وقتی که ترسانید و تهدید نمود قوم خود را در وادی پر ریک و انبوه شده و محققا پیمبرانی پیشتر از (هود علیه السّلام) و بعد از او آمده و بآنان گفته بودند عبادت نکنید مگر خدا را بدرستی من میترسم بر شما از عذاب روز بزرگ (قیامت) (21)
(قوم عاد بهود علیه السّلام) گفتند آیا تو آمده‌ای که ما را از خدایانمان بگردانی پس اگر راست می‌گویی بیاور آنچه را که بما از عذاب وعده می‌دهی (22)
(هود علیه السّلام) گفت محققا علم بوقوع (قیامت) نزد خدا است و من تبلیغ می‌کنم شما را بآنچه فرستاده شده‌ام بآن و لکن می‌بینم شما را گروهی که نادانی می‌کنید (23)

توضیح آیات‌

وَ وَصَّینَا الإِنسان‌َ بِوالِدَیه‌ِ إِحساناً حَمَلَته‌ُ أُمُّه‌ُ کُرهاً وَ وَضَعَته‌ُ کُرهاً وَ حَملُه‌ُ وَ فِصالُه‌ُ ثَلاثُون‌َ شَهراً حَتّی إِذا بَلَغ‌َ أَشُدَّه‌ُ چون اساس زندگانی بشر و کامیابی و ترقیات انسان روی پایه اتفاق و محبّت و معاونت بهم نوع خود قرار گرفته و نزدیک‌ترین اشخاص به آدمی پدر و مادر ویند که از علل مادّی وجود او بشمار می‌روند اینکه است که خدای متعال بانسان توصیه و سفارش می‌فرماید که به پدر و مادر خود نیکی بنماید.
مخصوصا مادر که محبت مادر نسبت بفرزند یکی از عجائب عالم و از اسرار خلقت بشمار میرود زیرا که با وجود آن همه دردها و مشقاتی که مادر متحمل میگردد اولاد هر قدر زشت صورت یا زشت سیرت باشد محبتش تبدیل به نفرت نمی‌گردد

صفحه : 133
و نیز زحمت مادر از حمل و بارکشی در مدّت نه ماه و آن درد مخاض که در موقع وضع حمل بایستی تحمّل نماید و شیر دادن و در دامن پرورش اولاد نمودن که اقل مدت حمل و از شیر گرفتن بچه چنانچه آیه تعیین مینماید سی ماه میشود نظر باین جهات زحمت مادر زیادتر از پدر است اگر چه پدر هم از جهات دیگر زحمت او نسبت باولاد بسیار است.
خلاصه پدر و مادر در تربیت اولاد از تهیه خوراک و پوشاک و آموزگار چه مشقاتی متحمل میگردند تا وقتی که اولادشان بحد رشد برسد.
در اینجا سیاق آیه بارشاد عقلی میماند نه امر مولوی زیرا که هر منصفی بعقل خود احسان بپدر و مادر را لازم میداند و آیه ارشاد بهمین حکم عقل است در سوره الرحمن آیه 60 فرموده (هَل جَزاءُ الإِحسان‌ِ إِلَّا الإِحسان‌ُ) اشاره به اینکه آیا بحکم عقل پاداش نیکی غیر از نیکی است.
لکن وقتی اینکه آیه را با آن آیه که در سوره نساء آیه 40 فرموده:
(وَ اعبُدُوا اللّه‌َ وَ لا تُشرِکُوا بِه‌ِ شَیئاً وَ بِالوالِدَین‌ِ إِحساناً) که در چهار سوره برای تأکید اینکه آیه تکرار شده و بضمیمه احادیث و اخبار بسیار که از معصومین (ع) رسیده که اگر بخواهیم احادیثی که راجع با طاعت پدر و مادر و احسان و نیکی که در باره آنها بایستی مراعات نمود شرح دهیم سخن طولانی میگردد و جای آن کتب اخبار است.
خلاصه وقتی آیات و اخبار را با هم جمع کنیم علاوه بر ارشاد عقلی امر مولوی نیز می‌توان از آن استفاده نمود زیرا که احسان به پدر و مادر را مقترن گردانیده بعبادت و بندگی خود یعنی بحکم خدا واجب و لازم است بر اولاد که علاوه بر احسان بپدر و مادر مطیع و فرمان‌بردار آنان نیز گردد مگر در آنچه مخالف حکم خدا و رسول باشد و در باره آنها از هیچ نوع احسان و محبت خودداری ننماید و حتی الامکان در همه وقت رضایت آنان را تحصیل نماید زیرا که اطاعت و رضایت آنها اطاعت و رضایت خدا است.

صفحه : 134
وَ بَلَغ‌َ أَربَعِین‌َ سَنَةً قال‌َ رَب‌ِّ أَوزِعنِی أَن أَشکُرَ نِعمَتَک‌َ الَّتِی أَنعَمت‌َ عَلَی‌َّ وَ عَلی والِدَی‌َّ وَ أَن أَعمَل‌َ صالِحاً تَرضاه‌ُ وَ أَصلِح لِی فِی ذُرِّیَّتِی کمال رسد جسمانی و عقلانی بشر در سن چهل سالگی بانتهاء می‌رسد آن وقت معلوم می‌شود که آن در راه سعادت قدم میزند یا در بیراهه افتاده اینکه است که خداوند از سعادتمندان خبر میدهد که اگر انسان در مدت چهل سال در راه سعادت افتاد بحال نیازمندی و شکر گذاری گوید ای پروردگار من بمن الهام گردان که به نعمت‌های فراوانی که بمن بخشوده‌ای از جسمانی و روحانی و به پدر و مادر من عطا فرموده‌ای شکرگزار باشم و بشکرانه نعمت‌های تو بر طبق رضاء و خشنودی تو عمل نمایم.
و چنین آدمی نه فقط در باره خود دعا میکند بلکه در باره اولادان و ذریة خویش از خدا صلاح و سعادت آنان را میطلبد و روی نیازمندی بدرگاه بی‌نیاز مطلق آورده و از روی حقیقت گوید خدایا من روی بتو آوردم و بازگشت بتو نمودم.
إِنِّی تُبت‌ُ إِلَیک‌َ وَ إِنِّی مِن‌َ المُسلِمِین‌َ و بحقیقت من بازگشت بتو نموده‌ام و تسلیم امر تو گردیده‌ام و بآنچه امر فرمایی فرمان بردارم و فقهاء از اینکه جمله (وَ حَملُه‌ُ وَ فِصالُه‌ُ ثَلاثُون‌َ شَهراً) بضمیمه قوله تعالی (وَ الوالِدات‌ُ یُرضِعن‌َ أَولادَهُن‌َّ حَولَین‌ِ کامِلَین‌ِ) چنین استفاده نموده‌اند که اقل مدّت حمل شش ماهست که شش ماه ایّام حمل و دو سال شیر دادن با هم سی ماه تمام میشود.
أُولئِک‌َ الَّذِین‌َ نَتَقَبَّل‌ُ عَنهُم أَحسَن‌َ ما عَمِلُوا وَ نَتَجاوَزُ عَن سَیِّئاتِهِم فِی أَصحاب‌ِ الجَنَّةِ وَعدَ الصِّدق‌ِ الَّذِی کانُوا یُوعَدُون‌َ (اولئک) اشاره بهمین جماعتی است که در آیه بالا بعض اوصاف آنان را بیان نمود در اینکه آیه در مقام پاداش اعمال نیک و حسن نیت آنها برآمده که ما از چنین اشخاصی قبول میکنیم و می‌پذیریم از آنان بهتر از آنچه عمل نموده‌اند

صفحه : 135
و از گناهان آنها میگذریم و خدا بچنین اشخاصی وعده بهشت داده و وعده خدا صدق و محقّق الوقوع و تخلّف ناپذیر است.
از اینکه آیه چنین استخراج میشود که اینهمه لطف و مرحمتی که نسبت بچنین اشخاصی نموده بازاء سه عمل نیک آنها است.
(اول) احسان بپدر و مادر (دوم) دعاء و نیازمندی آنان از بی‌نیاز مطلق که موفّق گردند بشکر نعمت‌هایی که نسبت بخود و والدین آنها عطاء نموده (سوم) توبه و بازگشت نمودن آنها از مخالفت بموافقت هر گاه گناه و خطایی از آنان صادر شده باشد زیرا که دعاء و التجاء بدرگاه قادر مطلق و نیز توبه و پشیمانی از خطاء دو دری است از درهای رحمت الهی چنانچه اشاره بعلو مرتبه دعا دارد قوله تعالی (قُل ما یَعبَؤُا بِکُم رَبِّی لَو لا دُعاؤُکُم) سوره الفرقان آیه 77 خطاب برسولش نموده که (بمردم بگو اگر دعاء شما نبود پروردگار من بشما اعتنایی نداشت و راجع بتوبه فرموده (فَأُولئِک‌َ یُبَدِّل‌ُ اللّه‌ُ سَیِّئاتِهِم حَسَنات‌ٍ) سوره (فرقان) آیه (80) راجع بتوبه‌کنندگان فرموده خداوند علاوه بر اینکه گناهان آنان را می‌بخشد بدیهای عملشان را تبدیل بحسنات مینماید. (وَ إِنِّی مِن‌َ المُسلِمِین‌َ) شاید بیان حال آنان است که چنین اشخاص بمقام سلّم و تسلیم رسیده‌اند لکن اگر انسان بعد از رشد و بلوغ در بیراهه افتاد و باغواء شیطان و نفس اماره آن گوهر گران‌بهایی که مبدء عالم در باطن او بودیعه گذارده بود تلف گردانید بعکس آن دسته اول بجای نیکی و احسان به پدر و مادر میگوید (اف لکما) در مفردات در لغت (اف) گفته) (اصل الاف کل مستقذر من وسخ و قلامة ظفر و ما یجری مجراهما) پایان وسخ بمعنی چرکی است (و قلامة ظفر) ناخنی است که میگیرند و اینکه معنی اصل کلمه (اف) است لکن در استعمال عرفی (اف‌ّ) گفته میشود هر چیزی که بخواهند آن را خفیف و بی‌قدر گردانند مثل قوله تعالی (أُف‌ٍّ لَکُم وَ لِما تَعبُدُون‌َ

صفحه : 136
مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ) سوره انبیاء آیه 67 مفسرین گفته‌اند اینکه آیه در باره عبد الرحمن بن ابی بکر فرود آمده که وقتی پدر و مادر بوی گفتند ایمان آور بعد از توهین بآنها بکلمه (اف) گفت شما عبد اللّه جدعان و مشایخ قریش از مرده‌ها را زنده کنید تا من از آنها سؤال کنم اینکه راجع بمبدء می‌گویید اگر آنان نیز تصدیق نمودند من ایمان میآورم آنها در حال استغاثه بوی گفتند وای بر تو ایمان بیاور بدرستی و حقیقت وعده خدا حق است او در جواب میگفت اینکه وعده‌هایی که شما میدهید از اوضاع قیامت اینها نیست مگر همان افسانه‌های پیشینیان.
(خلاصه) شأن آیه هر چه باشد چنانچه گفته شد آیه مطلق است و در مقام حال اینکه قسم از مردمانی که عاق والدین و منکر معاد و زنده شدن در قیامت و ثواب و عقاب و گفتار پیمبرانند و کلمات وحی را افسانه می‌پندارند و نیز بپدر و مادر هر گاه در مقام اندرز و خیر خواهی آنان برآیند توهین نموده و سخن آنان را لغو می‌پندارند و آنها از راه بیچارگی که نمیتوانند اولاد خود را در اثر مخالفت در آتش و عذاب ببینند بخدا استغاثه می‌نمایند و هدایت فرزندشان را طلب می‌نمایند.
أُولئِک‌َ الَّذِین‌َ حَق‌َّ عَلَیهِم‌ُ القَول‌ُ فِی أُمَم‌ٍ قَد خَلَت مِن قَبلِهِم مِن‌َ الجِن‌ِّ وَ الإِنس‌ِ إِنَّهُم کانُوا خاسِرِین‌َ (اولئک) اشاره باشخاصی است که در آیه بالا وصف آنان را نمود که چنین مردمانی از جن و انس برای آنان محقق گردیده کلمه عذاب آری کسی که منکر مبدء و معاد گردد و بپدر و مادر توهین نماید و سخنان مهر آمیز و صلاح بین آنان را افسانه پندارد بدون آنکه در مقام برآید و رجوع بعقل خود کند تا آنکه از روی برهان و دلیل عقل شهادت دهد بر صدق گفتار پیمبران و حقوق پدر و مادر را نگاه دارد بلکه بخدعه نفس و اغواء شیطان فریب خورده و خود را باسفل سافلین طبیعت پرتاب نموده برای چنین اشخاصی چه گذشتگان از امم سابقه باشند چه

صفحه : 137
آینده‌گان و چه مردمان حاضر از جن‌ّ و انس عذاب محقق و ثابت گردیده و اینان زیانکارانند که عمر گرانبهای خود را اسیر سرپنجه قوای شهویّه و غضبیّه نموده زیرا که همان کفر آنان منشأ عذاب آنها گردیده و در باطن خودشان در اثر کفر جهنّم را افروخته گردانیده‌اند.
وَ لِکُل‌ٍّ دَرَجات‌ٌ مِمّا عَمِلُوا وَ لِیُوَفِّیَهُم أَعمالَهُم وَ هُم لا یُظلَمُون‌َ (واو) در (و لکل) عطف بدو آیه بالا است که آیه اول آن اشخاصی که بعد بلوغ و رشد ایمان آوردند و تسلیم امر حق تعالی گردیده و از خدا موفقیت برای خود و والدین خود طلبیدند و توبه و بازگشت بحق تعالی نمودند و آن دسته دوم که بعکس بپدر و مادر توهین نموده و منکر معاد گردیدند برای هر یک از آنان درجه‌ای است از درجات صعود بقدر عملشان یا درجه‌ای است از درجات نزول که آن هم نیز بمیزان عملشان میباشد و جزای عمل هر کسی بالتّمام و کمال داده میشود و از حق‌ّ احدی کاسته نمیگردد تا آنکه بر او ستم شده باشد در سوره زلزال آیه 7 فرموده:
(فَمَن یَعمَل مِثقال‌َ ذَرَّةٍ خَیراً یَرَه‌ُ وَ مَن یَعمَل مِثقال‌َ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَه‌ُ) خلاصه ظاهرا آیه اشاره باین است که درجات ناشی از اعمال است و چون مردم در عمل تفاوت بسیار دارند اینکه است که در درجات نیز تفاوت بسیار دارند و درجه هر کسی روی میزان اعمال و صفات و اخلاق وی تعیین گردیده که در واقع خودش در حیات و زندگانی دنیوی خود بنا نهاده.
از اینکه آیه میتوان استفاده نمود که انسان در اعمال خود مختار است زیرا که (لِکُل‌ٍّ دَرَجات‌ٌ مِمّا عَمِلُوا) مشعر بر اینکه است که درجه هر کسی در قیامت ناشی از عمل خود او است و بوی ظلم و ستم نشده اگر آدمی در عمل مجبور بود چگونه درجه او ناشی از عملش و متفرّع بر کردارش میگردید و هر گاه درجه او اسفل سافلین گردیده چگونه صحیح بود که گفته شود بر او ستم نشده بلکه ظلمی بالاتر از اینکه تصوّر نداشت که انسان را مجبور گردانند بر اعمال نکوهیده‌ای پس از آن وی را در درکه عذاب واقع گردانند و باو گفته شود اینکه کیفر مجازات

صفحه : 138
اعمال بد تو است.
وَ یَوم‌َ یُعرَض‌ُ الَّذِین‌َ کَفَرُوا عَلَی النّارِ أَذهَبتُم طَیِّباتِکُم فِی حَیاتِکُم‌ُ الدُّنیا وَ استَمتَعتُم بِها فَالیَوم‌َ تُجزَون‌َ عَذاب‌َ الهُون‌ِ بِما کُنتُم تَستَکبِرُون‌َ فِی الأَرض‌ِ بِغَیرِ الحَق‌ِّ وَ بِما کُنتُم تَفسُقُون‌َ آیه در مقام بیان عذاب روز قیامت است که وقتی آتش دوزخ عرضه میشود بر کافرین یعنی آتش جهنّم رو بآنان آرد بآنها گفته میشود آن چیزها و نعمت‌های نیکی که در دنیا بشما عطاء شده بود چه از نعمت‌های خارجی مثل سلامتی بدن و مال و ثروت و اطعمه‌های لذیذ و چه از نعمتهای باطنی مثل عقل، هوش ذکاوت، شجاعت و غیر اینها را در غیر محل‌ّ خود که بایستی بآنها سعادت و فضیلت و کمال انسانیّت خود را تحصیل نمائید صرف گردانیدید و تمام آنها را صرف تمتّعات نفسانی نمودید و چون کفران نعمت کردید امروز که روز قیامت است بایستی بکیفر اعمال نکوهیده که در دنیا نمودید و از روی کبر و منیّت زیر بار اطاعت و فرمان حق تعالی نرفتید و مشغول فسق و فجور گردیدید بچشید عذاب خوار کننده را (جَزاءً وِفاقاً) چون جزاء بایستی موافق عمل باشد مجازات کبر خواری است و مجازات فسق عذاب است اینکه است که فرمود (عذاب الهون) از (سدی) که یکی از روات و مفسرین سنیها است چنین نقل می‌کنند که گوید عادت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم اینکه بود که هر وقت سفر می‌رفت آخرین کسی را که وداع می‌کرد فاطمه «ع» بود و وقتی برمیگشت اولین کسی را که ملاقات می‌کرد فاطمه بود روزی از سفر برگشت بعادت معهود وقتی بدر خانه فاطمه «ع» رسید دید پرده گلیمی برسم تجمل و زینت بدر خانه خود آویخته وقتی حضرت پرده را دید برگشت فاطمه «ع» بعد از آنکه قدری انتظار کشید و دید پدرش نیامد رفت بحجره رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و گفت چرا ترک عادت کردید و مرا از دیدارت محروم گردانیدی فرمود آمدم درب خانه تو دیدم پرده‌ای آویخته‌ای برگشتم اینها عادت جبابره است آل محمّد را را با زینت دنیا چه کار است من بسیار متنفرم فاطمه «ع» پرده را خدمت پدر فرستاد

صفحه : 139
و پس از آن بقناعت و سختی می‌گذرانید. (منهج) وَ اذکُر أَخا عادٍ إِذ أَنذَرَ قَومَه‌ُ بِالأَحقاف‌ِ خطاب برسول خود نموده‌ای محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم یاد کن برادر عاد یعنی (هود نبی علیه السّلام) را گویند هود علیه السّلام برادر نسبی عاد یا از قبیله عاد بود که بوی امر شد ای هود بترسان و تهدید کن قبیله خود را (بالاحقاف) (احقاف) جمع (حقف) بمعنی رمل مستطیل مایل باعوجاج است و آن ریگستانی بوده نزدیک حضرموت در ولایت یمن مشرف بر دریای عمّان و آن موضع را شجر گویند و گویند احقاف یک محلی است میان عمّان و مهره و اهل آن وادی اهل خیام بودند از قبیله‌های ارم که در بادیه می‌نشستند و هود علیه السّلام برای ارشاد آنها مبعوث گردید.
وَ قَد خَلَت‌ِ النُّذُرُ مِن بَین‌ِ یَدَیه‌ِ در اینکه جمله مفسرین چند احتمال داده‌اند شاید جمله حالیه باشد یعنی هود علیه السّلام برسالت برای اهل بادیه مبعوث گردید در حالی که پیمبرانی پیش از هود علیه السّلام (وَ مِن خَلفِه‌ِ) و بعد از او برای ارشاد مردم بتوحید و پرستش خدای یکتا آمده بودند.
و ممکن است جمله معترضه باشد نه حالیه (أَلّا تَعبُدُوا إِلَّا اللّه‌َ إِنِّی أَخاف‌ُ عَلَیکُم عَذاب‌َ یَوم‌ٍ عَظِیم‌ٍ) خلاصه خدای سبحان هود علیه السّلام را برسالت بگروه عادیان فرستاد و هود آنان را بپرستش خدای یکتا دعوت نمود که عبادت و پرستش ننمائید مگر او را زیرا که فقط مستحق‌ّ پرستش او است و بس و گوش زد آنها نمود که اگر بر خدا شریک قرار دهید من بر شما می‌ترسم از عذاب روز بزرگ.
اهل عاد گفتند ای هود (أَ جِئتَنا لِتَأفِکَنا عَن آلِهَتِنا) آیا آمده‌ای که ما را از خدایان ما بگردانی (فَأتِنا بِما تَعِدُنا إِن کُنت‌َ مِن‌َ الصّادِقِین‌َ) همیشه وعده عذاب بما می‌دهی اگر راست می‌گویی اینکه عذاب را برای ما بیاور.
قال‌َ إِنَّمَا العِلم‌ُ عِندَ اللّه‌ِ وَ أُبَلِّغُکُم ما أُرسِلت‌ُ بِه‌ِ وَ لکِنِّی أَراکُم قَوماً تَجهَلُون‌َ

صفحه : 140
هود علیه السّلام در پاسخ اعتراض آنان گفت علم بموقع عذاب نزد خدا است من بشما میرسانم آن اندازه‌ای را که بمن ارسال گردیده و مأمور گردیده‌ام که بشما ابلاغ نمایم که ایمان آرید و مطیع فرمان خدا گردید و چون شما مردمان جاهل و نادان میباشید و اطّلاعی از عاقبت اعمال نکوهیده خود ندارید و نمیدانید که پیمبران از طرف حق تعالی ارسال گردیده‌اند که مردم را از عذابی که در اثر طغیان و کفر آنها بروز مینماید آنها را تهدید نموده و بترسانند لکن نه وقوع عذاب و نه رفع آن هیچ یک بدست پیمبران نیست.
پس از آنکه از سخن هود علیه السّلام و وعد و وعید او متنبه نگردیدند و بر طغیان خود افزودند چنانچه مفسرین گفته‌اند خدای متعال آنان را بقحطی مبتلا نمود و سه سال برای آنها باران نیامد که شاید متنبه گردند و حضرت هود علیه السّلام بآنان میگفت ایمان آرید تا خدا بشما باران فرستد و گر نه عوض باران بر شما عذاب ریزان خواهد شد بالاخره از راه اضطرار بمحل‌ّ کعبه که آن وقت پشته ریگ سرخ رنگی بود پناه بردند و مرتد نامی که یکی از تابعین هود علیه السّلام بود بآنها گفت بحضرت هود علیه السّلام ایمان آرید تا از اینکه بلا نجات یابید و بدعای شما باران نخواهد آمد عادیان بسخن او اعتنا ننمودند و او را حبس نمودند خلاصه اهل عاد در آن موضع مشغول شدند بدعاء و طلب باران نمودند آن وقت سه قطعه ابر پدید گردید و صدایی شنیدند که یکی از اینکه سه قطعه ابر را اختیار کنید اینان ابر سیاه را که مانند دل خودشان سیاه بود بگمان اینکه ابر سیاه بیشتر باران دارد اختیار نمودند.

صفحه : 141

[سوره الأحقاف (46): آیات 24 تا 35]

اشاره

فَلَمّا رَأَوه‌ُ عارِضاً مُستَقبِل‌َ أَودِیَتِهِم قالُوا هذا عارِض‌ٌ مُمطِرُنا بَل هُوَ مَا استَعجَلتُم بِه‌ِ رِیح‌ٌ فِیها عَذاب‌ٌ أَلِیم‌ٌ (24) تُدَمِّرُ کُل‌َّ شَی‌ءٍ بِأَمرِ رَبِّها فَأَصبَحُوا لا یُری إِلاّ مَساکِنُهُم کَذلِک‌َ نَجزِی القَوم‌َ المُجرِمِین‌َ (25) وَ لَقَد مَکَّنّاهُم فِیما إِن مَکَّنّاکُم فِیه‌ِ وَ جَعَلنا لَهُم سَمعاً وَ أَبصاراً وَ أَفئِدَةً فَما أَغنی عَنهُم سَمعُهُم وَ لا أَبصارُهُم وَ لا أَفئِدَتُهُم مِن شَی‌ءٍ إِذ کانُوا یَجحَدُون‌َ بِآیات‌ِ اللّه‌ِ وَ حاق‌َ بِهِم ما کانُوا بِه‌ِ یَستَهزِؤُن‌َ (26) وَ لَقَد أَهلَکنا ما حَولَکُم مِن‌َ القُری وَ صَرَّفنَا الآیات‌ِ لَعَلَّهُم یَرجِعُون‌َ (27) فَلَو لا نَصَرَهُم‌ُ الَّذِین‌َ اتَّخَذُوا مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ قُرباناً آلِهَةً بَل ضَلُّوا عَنهُم وَ ذلِک‌َ إِفکُهُم وَ ما کانُوا یَفتَرُون‌َ (28)
وَ إِذ صَرَفنا إِلَیک‌َ نَفَراً مِن‌َ الجِن‌ِّ یَستَمِعُون‌َ القُرآن‌َ فَلَمّا حَضَرُوه‌ُ قالُوا أَنصِتُوا فَلَمّا قُضِی‌َ وَلَّوا إِلی قَومِهِم مُنذِرِین‌َ (29) قالُوا یا قَومَنا إِنّا سَمِعنا کِتاباً أُنزِل‌َ مِن بَعدِ مُوسی مُصَدِّقاً لِما بَین‌َ یَدَیه‌ِ یَهدِی إِلَی الحَق‌ِّ وَ إِلی طَرِیق‌ٍ مُستَقِیم‌ٍ (30) یا قَومَنا أَجِیبُوا داعِی‌َ اللّه‌ِ وَ آمِنُوا بِه‌ِ یَغفِر لَکُم مِن ذُنُوبِکُم وَ یُجِرکُم مِن عَذاب‌ٍ أَلِیم‌ٍ (31) وَ مَن لا یُجِب داعِی‌َ اللّه‌ِ فَلَیس‌َ بِمُعجِزٍ فِی الأَرض‌ِ وَ لَیس‌َ لَه‌ُ مِن دُونِه‌ِ أَولِیاءُ أُولئِک‌َ فِی ضَلال‌ٍ مُبِین‌ٍ (32) أَ وَ لَم یَرَوا أَن‌َّ اللّه‌َ الَّذِی خَلَق‌َ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌َ وَ لَم یَعی‌َ بِخَلقِهِن‌َّ بِقادِرٍ عَلی أَن یُحیِی‌َ المَوتی بَلی إِنَّه‌ُ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ قَدِیرٌ (33)
وَ یَوم‌َ یُعرَض‌ُ الَّذِین‌َ کَفَرُوا عَلَی النّارِ أَ لَیس‌َ هذا بِالحَق‌ِّ قالُوا بَلی وَ رَبِّنا قال‌َ فَذُوقُوا العَذاب‌َ بِما کُنتُم تَکفُرُون‌َ (34) فَاصبِر کَما صَبَرَ أُولُوا العَزم‌ِ مِن‌َ الرُّسُل‌ِ وَ لا تَستَعجِل لَهُم کَأَنَّهُم یَوم‌َ یَرَون‌َ ما یُوعَدُون‌َ لَم یَلبَثُوا إِلاّ ساعَةً مِن نَهارٍ بَلاغ‌ٌ فَهَل یُهلَک‌ُ إِلاَّ القَوم‌ُ الفاسِقُون‌َ (35)

صفحه : 142

ترجمه‌

‌پس چون گروه عاد دیدند ابر پهن شده و صحرا و رودخانه‌هایشان را گرفته گفتند اینکه ابری است که باران آرد. (هود علیه السّلام) گفت بلکه اینکه آن عذابی است که بآن عجله میکردید اینکه بادی است که در آن عذاب دردناک است (24)
و باذن پروردگار هر چیزی را هلاک میگرداند پس صبح کردند در حالی که دیده نمی‌شد مگر منزلهایشان (همه هلاک شده بودند) چنین پاداش می‌دهیم گروه ستم‌کاران را (25)
محققا قوم عاد را متمکن گردانیده بودیم بآنچه را که شما را متمکن نگردانیدیم و برای آنان قرار دادیم گوش و چشم و قلب پس بی‌نیاز ننمود آنها را (از عذاب) نه گوش و نه چشم و نه قلب آنها زیرا که آنان جماعتی بودند که آیات خدا را انکار می‌نمودند و آنها را فرو گرفت آنچه را که بآن استهزاء و مسخره می‌نمودند (26)
(خطاب بکفّار است که) بحقیقت ما هلاک گردانیدیم آنچه اطراف شما بود از قریه‌ها و ما مکرّر گردانیدیم آیات را شاید آنان بازگردند (27)
پس چرا آنها را یاری ننمودند آن کسانی که بغیر خدا بآنها نزدیکی می‌جستند و آنان را اله و اله خود قرار میدادند بلکه (در موقع عذاب) گم شدند (و پدیدار نبودند) و اینکه است دروغ آنها و آنچه را که افتراء میزنند (28)
و ای

صفحه : 143
محمّد یاد کن وقتی که گروهی از جن را بسوی تو گردانیدیم که استماع قرآن مینمودند و چون حاضر شدند گفتند خاموش باشید و (بشنوید) و چون آیات را شنیدند بسوی قوم خود برگشتند در حالی که آنان تهدید کننده‌گان بودند (29)
(جنیّان) گفتند ای گروه جنیان بدرستی ما شنیدیم کتابی که بعد از موسی علیه السّلام فرود آمده (که آن کتاب) تصدیق کننده آن چیزی است که پیش از او بوده و آن کتاب (قرآن) راه‌نمایی میکند بسوی حق و مینماید راه راست را (30)
(و نیز جنیان با هم گفتند) ای گروه ما اجابت کنید خواننده بسوی خدا (محمّد را صلّی اللّه علیه و اله و سلّم) و باو ایمان آورید تا خدای تعالی بیامرزد گناهان شما را و از عذاب دردناک در پناه او باشید (31)
کسی که اجابت نکند داعی الی اللّه را (چنین کسی) نتواند احدی را در زمین عاجز نماید و نه برای او دوستانی است غیر از خدا و اینکه جماعت در گمراهی آشکارند (32)
آیا کفار ندیدند و ندانستند که خدایی که (بقدرت کامله خود) آسمانها و زمین را آفریده و در خلقت آنها خسته‌گی و آزار نکشیده (چنین کس قدرت) دارد که مرده‌ها را نیز زنده گرداند آری محققا او بر هر چیزی توانا است (33)
ای محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم یاد کن روزی را که کفار بر آتش جهنم عرضه شوند (و بآنان گفته شود) آیا براستی و حقیقت اینکه آتشی نیست که بشما وعده داده شده (در پاسخ گویند) آری قسم بپروردگار ما آن گاه (خازن جهنم بآنها گوید) پس بچشید عذاب را بسبب آنکه کافر شدید (34)
ای محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم صبر کن بر جفای کفار همانطوری که پیمبران اولو العزم صبر نمودند و عجله نکن در عذاب آنها گویا آنها می‌بینند روزی را که بآنها وعده داده شده (35) که (در دنیا) درنگ نکردند مگر یک ساعتی از روز (اینکه هایی که در اینکه سوره گفته شد) تبلیغی است پس آیا هلاک گردیده میشوند مگر گروه گنه‌کاران

صفحه : 144

توضیح آیات‌

اشاره

فَلَمّا رَأَوه‌ُ عارِضاً مُستَقبِل‌َ أَودِیَتِهِم قالُوا هذا عارِض‌ٌ مُمطِرُنا بَل هُوَ مَا استَعجَلتُم بِه‌ِ رِیح‌ٌ فِیها عَذاب‌ٌ أَلِیم‌ٌ گروه عاد وقتی دیدند سه قطعه ابر بالای سر آنان پدید گردید گفتند اینکه ابری است که از آن باران ریزش میکند و بآن منتفع میگردیم لکن گمان آنها درست نبود بلکه بعکس آن ابر باعث هلاکت آنها گردید و آن همان عذاب عظیمی بود که حضرت (هود) علیه السّلام قبلا بآنها خبر داده که اگر ایمان نیاورید و عبادت نکنید مگر خدای یکتا را مبتلا میگردید بعذاب بزرک و آنان از روی جهالت و نفهمی باور ننموده و گفتند اگر راست می‌گویی بیاور آن عذابی را که بما وعده میدهی و شاید (بَل هُوَ مَا استَعجَلتُم) سخن هود باشد وقتی که ابر بالا آمد حضرت هود گفت اینکه همان ابری است که در آن عذابی است که بآن عجله مینمودید.
خلاصه چنانچه مفسرین گویند در آن ابر بادی بود و چنان وزیدن گرفت که آنان را مستأصل نمود و اموال و حیوانات و تمام اثاثیه آنها را پراکنده گردانید و خود آنان را نیز هلاک نمود.
بروایت منهج از عمر و بن میمون است که گفته آن باد خیمه‌ها و شتران را با هودجهای آنها بالای هوا میبرد و مانند ملخ در هوا پرواز میداد و بروایت دیگر اول کسی از آنها که آن عذاب را مشاهده نمود زنی بود که بآنها گفت بادی میبینم که در آن شعله‌های آتش است و هود علیه السّلام مؤمنین را از میان آنان بیرون برد وقتی همین باد بمؤمنین میخورد روح آنها را تازه مینمود و بدن آنان را نرم میگردانید و از آن لذت و راحتی میبردند و محظوظ میگردیدند.
آری بایستی چنین باشد زیرا که تمام موجودات قشون خدا و زیر فرمان اویند با دشمنان خدا دشمن و با دوستان خدا دوستند و مسخّر امر حق تعالی و منتظر فرمانند و اگر چهار صباحی با دشمنان خدا موافقت نمایند و آنها

صفحه : 145
بدلخواه خود روزگاری را بگذرانند از روی حکمتی است که مربّی عالم بآنها مهلت داده که عالم دنیا تعمیر گردد گویند وقتی عادیان از شدّت وزیدن باد مستأصل گردیدند در منزلهای خود رفتند و درب را روی خود بستند و باین وسیله گمان کردند از عذاب خدا میتوانند فرار نمایند باد شدّت نمود و درب‌ها را از جای کند و هفت شبانه روز می‌وزید و پشته‌های ریگ احقاف را بر آنان میریخت تا همه در زیر آن پنهان گردیدند و هلاک شدند.
فَأَصبَحُوا لا یُری إِلّا مَساکِنُهُم کَذلِک‌َ نَجزِی القَوم‌َ المُجرِمِین‌َ و گروه عادیان بعد از ورود اینکه عذاب الیم طوری مندک و نابود گردیدند که دیگر اثری از آنان پدیدار نبود مگر منزلها و محلی که در آن زندگانی مینمودند معلوم میشود پس از آرامش باد جسدهای آنها نیز مضمحل و ناپدید گردیده زیرا چنانچه گفته‌اند باد آنان را بلند میکرد و بکوه میزد تا آنکه بدنهای آنها را ریز ریز میگردانید بطوری که دیگر اثری از آنها ظاهر نمیگردید چنین است کیفر و مجازات گنهکاران که اضافه بر عذاب اخروی در دنیا نیز اگر حکمت اقتضاء نماید بایستی بمکافات اعمال و افعال خود برسند تا دیگران متنبه گردند.
وَ لَقَد مَکَّنّاهُم فِیما إِن مَکَّنّاکُم فِیه‌ِ (ان) در آیه نافیه است و خطاب باهل مکه است که ای قریش جماعت عاد از حیث مال و ثروت و قوّت و بلندی قامت و استحکام در عمل متمکن‌تر از شما بودند گویند قوّت جسمانی آنان بقدری شدید بوده که از کوه سنگ میکندند و برای خود خانه میساختند چنان تمکن و قوّت و قدرتی بآنها دادیم که بشما نداده‌ایم و شاید (ان) زائده باشد اشاره به اینکه قوم عاد با اینکه قوّت و زور و بازو و با آن عظمت جثه و استحکام منازل و بناء عالی نتوانستند خود را از بادی که ناشی از غضب الهی بود حفظ نمایند شما که ضعیف‌تر و ناتوان‌ترید چگونه از عذاب خدا

صفحه : 146
احتراز نمی‌نمائید.
وَ جَعَلنا لَهُم سَمعاً وَ أَبصاراً وَ أَفئِدَةً فَما أَغنی عَنهُم سَمعُهُم وَ لا أَبصارُهُم وَ لا أَفئِدَتُهُم مِن شَی‌ءٍ إِذ کانُوا یَجحَدُون‌َ بِآیات‌ِ اللّه‌ِ وَ حاق‌َ بِهِم ما کانُوا بِه‌ِ یَستَهزِؤُن‌َ و با آنکه بآنها گوش شنوا و چشم بینا و قلب درّاک دادیم یعنی آنان را از تمام شئونات انسانیّت برخوردار نمودیم هم از جهت قوّت و قدرت جسمانی و هم از جهت قوّت نفسانی لکن با اینکه حال نتوانستند از نعمت‌های الهی خود را بهره‌مند گردانند و سعادت و فضیلت روحانی خود را تأمین نمایند بلکه نعمت‌های خود را در بیراهه صرف تعیشات طبیعی خود نمودند و آیات خدا را منکر گردیدند و رسول الهی را مورد مسخره قرار دادند اینکه بود که عاقبت کار آنها اینکه شد که عذاب آنها را فرو گرفت و نتیجه استهزاء و سخریّه آنان را بازگشت بخودشان نمود.
وَ لَقَد أَهلَکنا ما حَولَکُم مِن‌َ القُری وَ صَرَّفنَا الآیات‌ِ لَعَلَّهُم یَرجِعُون‌َ (و لقد) عطف بآیه بالا است و اشاره به اینکه همین طوری که عادیان را در اثر مخالفت پیمبرشان هلاک گردانیدیم اهل قریه‌هایی که اطراف شما یعنی در اطراف مکّه بودند آنان را نیز هلاک نمودیم و قوم (هود علیه السّلام) را در یمن و قوم صالح علیه السّلام در حجر، و ثمود در، سدوم و قوم لوط در راه شام که در رهگذار شما است به‌بینید و عبرت گیرید که پس از آنکه بر آنان آیات و نشانه‌های قدرت خود را مکرر نمایانیدیم که شاید آنان از کفر بایمان بازگردند وقتی بازنگشتند بکیفر اعمال خود مبتلا بعذاب گردیدند.
آیه اشاره باین است که خدا پیش از اتمام حجّت کسی را مبتلا به عذاب نمیگرداند آیات خود را مکرر میگرداند گاهی بمعجزه و گاهی بتهدید و انذار و گاهی بوعده بهشت و نعمت‌های بهشتی و گاهی نعمت‌ها و آثار قدرت خود را تذکر میدهد و گاهی بفقر و سختی مردم را مبتلا میگرداند و آنان را در فشار روزگار وا می‌گذارد که شاید متنبه گردند و دست از لجاجت و خودسری بردارند پس از آنکه

صفحه : 147
دانسته و فهمیده بنای انکار و ضدیّت و اذیّت به پیمبران و مؤمنین را گذاشتند آنان را بعذاب مستأصل میگرداند که شاید دیگران متنبّه گردند.
فَلَو لا نَصَرَهُم‌ُ الَّذِین‌َ اتَّخَذُوا مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ قُرباناً آلِهَةً بَل ضَلُّوا عَنهُم وَ ذلِک‌َ إِفکُهُم وَ ما کانُوا یَفتَرُون‌َ در مقام اعتراض بکفار برآمده که آنهایی که در اثر کفر و شرک گرفتار عذاب گردیدند و بگمان فاسد خود خدایانی را که ساخته شده دست خودشان بود پرستش مینمودند و میگفتند که (ما نَعبُدُهُم إِلّا لِیُقَرِّبُونا إِلَی اللّه‌ِ زُلفی) تا اینکه باین وسیله بخدا تقرب جویند (فلولا بمعنی فهلا است) پس چرا در موقع عذاب آنان را یاری ننمودند.
(بَل ضَلُّوا عَنهُم) بلکه خدایان آنان در موقع عذاب گم شدند و مشرکین معبودان خود را نیافتند و همین است نتیجه دروغ آنها که بخدای یگانه افترا میزنند و شریک برای او قرار میدهند.
اشاره به اینکه اگر آنها منزلت و مقام و فضیلتی نزد خدا داشتند بایستی عبادت کننده‌گان را خود را از عذاب نجات دهند نه آنکه خودشان در عذاب مضمحل و نابود گردند.
وَ إِذ صَرَفنا إِلَیک‌َ نَفَراً مِن‌َ الجِن‌ِّ یَستَمِعُون‌َ القُرآن‌َ فَلَمّا حَضَرُوه‌ُ قالُوا أَنصِتُوا فَلَمّا قُضِی‌َ وَلَّوا إِلی قَومِهِم مُنذِرِین‌َ خطاب بشخص رسول است که ای محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم یاد کن وقتی را که جماعتی از جنیّان را بسوی تو گردانیدیم که استماع قرآن مینمودند.
بقول بعضی آنها از بلاد و مسکن خود بتوفیق الهی ملهم گردیدند که برای استماع قرآن حاضر گردند بقول دیگر وقتی شیاطین دیدند راه آسمان بسوی آنان بسته شده که هر گاه میخواستند بآسمان عروج نمایند بستاره شهاب رانده میشوند گفتند یک امر بزرگی در زمین واقع گردیده که راه آسمان را بروی ما بسته گردانیده در مقام تجسر

صفحه : 148
برآمدند و در زمین میگشتند تا بتهامه رسیدند و با رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم در وادی نخله ملاقات نمودند و استماع قرآن کردند و دانستند که سبب ممنوعیت آنها از صعود بآسمان همین بوده.
و در اینکه مقصود از (نفرا) از جنیان چند عدد بوده گفتاری از مفسرین نقل شده از إبن عباس است که آنان هفت نفر بودند، دیگری گفته نه نفر بودند و ده نفر، و دوازده نفر، و هفتاد نفر نیز گفته شده لکن چون بقاعده عربیّت (نفر) بر زیادتر از ده عده گفته نمیشود باین لحاظ باید یا ده نفر یا کمتر باشند.
(خلاصه وقتی جنیان برای استماع قرآن حاضر شدند با هم گفتند ساکت باشید و گوش دهید چون استماع نمودند بسوی قوم خود برگشتند در حالی که گروه خود را تهدید می‌نمودند گویند جنیان پس از استماع قرآن ایمان آوردند و مسائل چندی استفسار نمودند و حضرت آن چند نفر را برسالت برای قومشان تعیین فرمود.
قالُوا یا قَومَنا إِنّا سَمِعنا کِتاباً أُنزِل‌َ مِن بَعدِ مُوسی مُصَدِّقاً لِما بَین‌َ یَدَیه‌ِ یَهدِی إِلَی الحَق‌ِّ وَ إِلی طَرِیق‌ٍ مُستَقِیم‌ٍ وقتی بطائفه خود برگشتند گفتند ای قوم ما شنیدیم آیات کتابی را که بعد از موسی علیه السّلام فرود آمده گویند آنان یهودی بودند یا نامی از انجیل نشنیده بودند یا بآن ایمان نداشتند اینکه بود که اسمی از انجیل نبردند وقتی جنیان برگشتند بقوم خود گفتند ما شنیدیم کتابی که تصدیق کننده کتب آسمانی و مشتمل بر حقانیّت انبیاء و راه‌نمای بحق و نماینده طریق مستقیم بود.
یا قَومَنا أَجِیبُوا داعِی‌َ اللّه‌ِ وَ آمِنُوا بِه‌ِ یَغفِر لَکُم مِن ذُنُوبِکُم وَ یُجِرکُم مِن عَذاب‌ٍ أَلِیم‌ٍ جنیان باز بطریق ارشاد خطاب بکسان خود نموده و گفتند ای قوم و عشیره ما اجابت کنید داعی الی اللّه را و باو ایمان آورید تا آنکه خدا گناهان شما را

صفحه : 149
بیامرزد و شما را از عذاب سخت دردناک جهیم پناه دهد.
وَ مَن لا یُجِب داعِی‌َ اللّه‌ِ فَلَیس‌َ بِمُعجِزٍ فِی الأَرض‌ِ وَ لَیس‌َ لَه‌ُ مِن دُونِه‌ِ أَولِیاءُ أُولئِک‌َ فِی ضَلال‌ٍ مُبِین‌ٍ هر کس اجابت نکند خواننده بسوی خدا یعنی محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم را در اثر نافرمانی و اعراض از داعیان حق تعالی مبتلا گردد بعذاب و کی است که بتواند از عذاب خدا جلوگیری نماید و او را عاجز گرداند که نتواند عذاب کند و کسی که در مورد غضب و عذاب الهی واقع گردید و خود را از نظر رحمت او انداخت دیگر دوست و یار و یاوری برای او نیست که بتواند وی را از عذاب برهاند زیرا که تمام موجودات دوست دوستان خدا و دشمن دشمنان خدا میباشند و چنین کسانی در گمراهی هویدا قدم میزنند.
مفسرین راجع باین قضیه بالا چنین گفته‌اند که پیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم پس از وفات ابو طالب که حامی او بود سخت در مورد جفای قریش واقع گردید و میدانست که تبلیغ و دعوت او در دل سخت کفار قریش اثری ندارد چگونه ممکن بود سخنان او در دل سهمگین قریش که بر خلاف عادات چندین ساله آنان است نفوذ نماید.
اینکه بود که پیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم جان خود را در معرض خطر می‌بیند اگر چه از اینکه جهت هم وحشتی نداشت لکن برای اینکه وظیفه خود را انجام دهد در مقام حامی و پشتیبان برآمد و خواست مکّه را ترک کند رو بطائف نمود که سه روز راه بود تا بمکّه و در دامن کوه شهر سبز و خرمی واقع بود و طائفه ثقیف که دائیان او بودند در آنجا مسکن داشتند حضرت بگمان اینکه شاید باو کمک نمایند در آنجا نزول نمود.
و با سه نفر رئیس آنها بنام عبد یالیل، و مسعود و حبیب فرزندان عمرو وارد صحبت گردید و آنان را بیاری خود دعوت نمود ولی آنها علاوه بر اینکه دعوت او را نپذیرفتند مسخره و استهزایش نمودند و اوباش را بر علیه او تحریک کردند.

صفحه : 150
ثقیفیها که مردمان ثروتمند بودند و با قریش داد و ستد داشتند و شهر آنان مرکز یکی از بزرگترین بتهای قریش بود و آن بت را (لات) مینامیدند تحمّل ننمودند که آن مهمان خود را اقلا بخوبی از نزد خود برانند.
پیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم وقتی دید دعوت او را نپذیرفتند از آنها تقاضا نمود که اینکه امر را پوشیده گردانند تا سبب تجرّی قریش نگردد بعکس تقاضای او شورش نموده و اوباش را تحریک کردند که او را سنگ باران نمایند تا آنکه پای مبارکش مجروح گردید و با پای مجروح و بدن خونین از شهر بیرونش کردند.
حضرت از شهر بیرون رفت و در بین راه باغی بود بنام نخیله چند روزی در آنجا توقّف نمود وقتی از شرّ اوباش اهل طائف آسوده گردید دلش شکست احساساتش تحریک شد زیرا خود را بدون پناه و ملجأ میدید با اشگ ریزان و دل بریان روی دل بخدای خود نمود و گفت:
(اللهم الیک اشکو ضعف قوتی و قلة حیلتی و هوانی علی النّاس یا ارحم الراحمین) چون پسران ربیعه چنین حال افسرده‌گی از او مشاهده نمودند، عرق قرابت آنها بحرکت آمده طبق انگوری بغلام نصرانی که نام او (عداس) بود دادند و نزد حضرتش فرستادند وقتی عداس طبق انگور را خدمتش گذاشت بسم اللّه گفت و بخوردن انگور مشغول گردید عداس حیرت زده بر او نگریست و گفت اهل اینکه شهر چنین کلمه‌ای نمیگویند تو از کدام شهری گفت از مکّه‌ام حضرت فرمود تو از کدام شهری و دین تو چیست غلام گفت ترسایم یعنی عیسویم و از اهل نینوی گفت آیا از دهکده مرد پارسا یونس بن متی علیه السّلام میباشی عداس پرسید چه میدانی که یونس کیست محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم گفت یونس برادر من پیمبر بود من هم پیمبرم.
عداس وقتی اینکه سخن را شنید افتاد روی زمین و دست و پای پیمبر اکرم را بوسید فرزندان ربیعه از دور تماشا میکردند و تعجب می‌نمودند لکن دست از دین خود برنمیداشتند همین که عداس برگشت باو گفتند اینکه مرد تو را از دینت

صفحه : 151
برنگرداند دین تو بهتر است غلام گفت من سخنی از او شنیدم که غیر از پیغمبر کسی نمیداند گفتند اینکه مرد ساحر و خدّاع است.
خلاصه وقتی حضرت محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم از ایمان آوردن اهل طائف مأیوس گردید برگشت بمکّه و چون ببطن نخله فرود آمد و در شب بنماز تهجّد و قرائت قرآن مشغول گردید آن وقت جنیان استماع قران نمودند و ایمان آوردند اینکه بود بیان آیه بالا که خدا خبر می‌دهد (وَ إِذ صَرَفنا إِلَیک‌َ نَفَراً مِن‌َ الجِن‌ِّ یَستَمِعُون‌َ القُرآن‌َ الخ).
اینکه آیه و آیات سوره (جن‌ّ) و غیر آن دو مطلب را بطور وضوح برای ما ثابت میگرداند یکی اینکه (جن) مقابل انس وجود دارد و غیر از نوع انسان بشمار میرود و دیگر آنکه نبی خاتم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم بر جن‌ّ و انس رسالت داشت نه فقط بر افراد بشر.
و کسانی که تابع طبیعیین گردیده و منکر وجود جنند آیه را حمل بر معنی لغوی نموده‌اند و گویند جن در زبان عربی بچیزی اطلاق میشود که پوشیده و مستور باشد و دیده نشود چنانچه طفل در شکم مادر اجن و جنین نامند و بمعنی وحشت نیز آمده اینکه است که نظر بهمین معنی لغوی آیه را حمل بر افرادی از بشر نموده‌اند که در خارج از آبادی‌ها زندگانی مینمودند آنها در اشتباهند زیرا وقتی که اینکه آیه را با آیات سوره (جن‌ّ) جمع کنیم دلالت صریح دارد که مقصود از (جن) در اینجا نوع دیگری است از موجودات که مقابل انسان است نه اینکه بعضی از افراد بشر باشد چگونه جایز است که اینکه آیاتی که بضمیمه آیات سوره جن ظاهر و واضح است که جن غیر از انس است و از محکمات قرآن بشمار میرود حمل بر معنی غیر ظاهرش نمود.
زهی نفهمی و بیخردی که انسان عوالمی را که از فیض رحمت نامتناهی قادر مطلق بروز و ظهور نموده محصور گرداند بمحسوسات خود و آنچه را که بحواس ظاهره درک نشود از انواع و اقسام ملائکه و انواع جن‌ّ و غیر آن و لو اینکه

صفحه : 152
در کلمات وحی تصریح بآن شده باشد حمل بر محسوسات نماید.
خلاصه چون وجود جن‌ّ امری است ممکن و همچنین طبقات و انواع و اقسام ملائکه که از آن در سوره ملائکه توصیف با جنحه نموده آن نیز ممکن الوقوع است و مخبر صادق خبر بوقوع آنها داده بایستی بدون تردید قبول نمود آیا منکرین جن‌ّ و ملائکه بعوالم خلقت احاطه نموده‌اند و دانسته و فهمیده‌اند که چنین موجوداتی در عالم وجود ندارند یا بعقل ناقص خود غیر از اجسام کثیف اجسام لطیف مثل جن و ملائکه را محال عقلی میدانند.
آیا در قدرت خدا قصوری است آیا در خلقت ممکنات مانع و جلوگیری است که از نفوذ قدرت او کاسته میگرداند ماها مانند کردم در وسط سیب میمانیم که شاید گمان کند عالم منحصر بهمان محوطه‌ای است که در آن است ما نیز گمان میکنیم عالم منحصر بعالم جمادات و نباتات و حیواناتست و خبری از عوالم غیر متناهی الهی نداریم همین طور که فیض او بی‌انتهاء است مستفیض نیز بی‌انتهاء است کسی که خدا را قادر مطلق داند و باحاطه علمیّه او ایمان دارد و نیز ایمان دارد که قرآن از معدن وحی صادر گردیده و تصدیق دارد قوله تعالی را که در باره پیمبرش فرموده (ما یَنطِق‌ُ عَن‌ِ الهَوی إِن هُوَ إِلّا وَحی‌ٌ یُوحی) دیگر چه داعی دارد که کلمات وحی را که از محکمات قرآن بشمار میرود حمل بر غیر ظاهرش نماید و یک توجیهات بعیده در باره آن بنماید مگر اینکه بخواهد آیات قرآن را مطابق آراء مادیین و طبیعیین تفسیر و توجیه نماید و اینکه نیست مگر از قصور فهم و عقل که پا از دائره محسوسات بالا نگذاشته و همه چیز را حمل بر معلومات و محسوسات خود نموده أَ وَ لَم یَرَوا أَن‌َّ اللّه‌َ الَّذِی خَلَق‌َ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌َ وَ لَم یَعی‌َ بِخَلقِهِن‌َّ بِقادِرٍ عَلی أَن یُحیِی‌َ المَوتی بَلی إِنَّه‌ُ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ قَدِیرٌ برای نفی استبعاد منکرین معاد و اثبات زنده شدن مردگان در قیامت و بیان عموم قدرت بهمزه استفهامی که در مقام انکار می‌آورند فرموده (أَ وَ لَم یَرَوا) آیا کفّار ندانستند که بحقیقت خدا آن کسی است که آسمان‌ها و زمین را آفریده

صفحه : 153
و هیچ تعب و رنج و زحمتی از خلقت آنها نکشیده کسی که چنین قدرتی دارد که آسمانهای با آن عظمت را که مملو از کرات و سیّارات و کهکشانها است و مخلوقاتی در آن است که عدد آن را نمیداند مگر خالق آن و نیز زمین را با سعه آن از کوه‌ها و اقیانوسها و انواع و اقسام موجودات زمینی، که همه آنها را بیک اراده وحدانی خلقت فرموده در سوره بقره آیه (111) فرموده (وَ إِذا قَضی أَمراً فَإِنَّما یَقُول‌ُ لَه‌ُ کُن فَیَکُون‌ُ) (کن) در آیه اشاره بسرعت اجابت ممکنات است که بمحض امر تکوینی از نیستی و عدم بهستی و وجود آیند چگونه قدرت ندارد که زنده کند مرده ها را چنین نیست که گمان کرده‌اند بلکه خدا بر هر چیزی توانا است.
اشاره بعموم قدرت دارد که آنچه را شما بعقل ناقص خود درک نمیکنید نباید انکار نمائید و قدرت خدا را محدود گردانید بمحسوسات و آیاتی که خارج از محسوسات است آن را بفهم و سلیقه خودتان تأویل و توجیه نمائید.
وَ یَوم‌َ یُعرَض‌ُ الَّذِین‌َ کَفَرُوا عَلَی النّارِ أَ لَیس‌َ هذا بِالحَق‌ِّ قالُوا بَلی وَ رَبِّنا قال‌َ فَذُوقُوا العَذاب‌َ ذات متعال به پیمبر گرامی خود خبر میدهد که در روز قیامت وقتی که کفار را بر آتش جهنم عرضه میدارند یعنی در معرض آتش واقع میگردانند بآنها گفته میشود آیا آنچه پیمبران گوش زد شما نمودند از جهنم و عذاب حقیقت نداشت چنانچه شما دروغ می‌پنداشتید و باور نمی‌نمودید آنان گویند آری قسم بپروردگار ما که آنچه بما خبر دادند تماما حق و درست بود و ما وعد و وعید آنها را نپذیرفتیم ملائکه عذاب یا خازن دوزخ بآنان گوید در دنیا عناد ورزیدید و قبول ننمودید امروز بکیفر اعمال نکوهیده خود سختی عذاب را بچشید.
بِما کُنتُم تَکفُرُون‌َ شاید اشاره باین باشد که شراره آتش جهنم ناشی از خبث باطن و انکار حق‌ّ و مخالفت نمودن پیمبران و سفرای الهی سر میزند و خود انسان در آن وقت با نفس خود در مقام سرزنش و خصومت برمی‌آید و بخود خطاب کند که آیا سخن پیمبران حق نبود و تو انکار نمودی و وقتی که عذاب را معاینه مینماید

صفحه : 154
تصدیق می‌کند ولی ایمان وی دیگر سودی ندارد باید بچشد عذابی را که در اثر کفر برای او آماده گردیده.
فَاصبِر کَما صَبَرَ أُولُوا العَزم‌ِ مِن‌َ الرُّسُل‌ِ وَ لا تَستَعجِل لَهُم کَأَنَّهُم یَوم‌َ یَرَون‌َ ما یُوعَدُون‌َ لَم یَلبَثُوا إِلّا ساعَةً مِن نَهارٍ بَلاغ‌ٌ فَهَل یُهلَک‌ُ إِلَّا القَوم‌ُ الفاسِقُون‌َ (من) در (من الرسل) یا بیانی است یعنی تمام پیمبران یا تبعیضی است یعنی بعضی از رسل که اولو العزم بودند و در تبلیغ رسالت صاحب عزم قوی و متانت استوار گردیدند.
خطاب برسول خود نموده که ای محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم بر جفای کفار و آن نسبتهای ناروایی که بتو میدهند و سخنان تو را افسانه می‌پندارند و تو را بزجر از خود میرانند صبر نما همان طوری که اولو العزم از پیمبران بر جفای کفار صبر نمودند و در پاداش عمل آنان عجله مکن زیرا که حیات دنیا چنان زود گذر است که وقتی کفار عذاب را معاینه نمودند چنان پندارند که در دنیا نمانده‌اند مگر یک ساعتی از روز آری حیات و زندگانی دنیای فانی نسبت بآخرت باقی مثل آنی مینماید سالهایی از عمر بشر میگذرد وقتی فکر ایّام گذشته خود را میکند مانند رؤیایی در نظر وی جلوه میکند و هیچ از آن لذائذ خیالی که همیشه هم‌ّ خود را مصروف بر آن نموده جز نکبت و قساوت و تیره‌گی قلب چیزی در دست ندارد و شاید مقصود از قوله تعالی (الّا ساعة) همان آن سیّال باشد که تعبیر از آن بزمان میشود و علی الدّوام در کون و فساد است وجود ثابت مستقرّی ندارد و عالم آخرت عالم ثابت و باقی و عالم لا یتغیر و عالم حیات است یعنی حیات جاودانی چنانچه در وصف او فرموده: (وَ إِن‌َّ الدّارَ الآخِرَةَ لَهِی‌َ الحَیَوان‌ُ لَو کانُوا یَعلَمُون‌َ) سوره عنکبوت آیه 64

سخنان مفسرین در تعداد اولو العزم‌

‌در (منهج) از امام محمّد باقر و امام جعفر صادق (ع) نقل میکند که اولو العزم پنج نفرند که ناسخ شریعت غیر خود بودند:

صفحه : 155
نوح (ع)- ابراهیم (ع)- موسی (ع)- عیسی (ع)- محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم که آنها را سادة النبیّین گویند و از إبن عباس و قتاده نیز همین طور نقل شده.
قول دیگر اولو العزم پیمبرانی میباشند که در بلاء بسیار صبر نمودند و آنان شش نفر بودند اول نوح (ع) که بر اذیت مردم اهلش خیلی صبر نمود و خود را سپر تیر بلاء ساخت دوم ابراهیم (ع) که بر آتش صبر کرد و خود را هدف تیر بلاء گردانید و از بوته امتحان خالص بیرون آمد سوم اسحق (ع) یا اسمعیل (ع) که برای ذبح حاضر گردید چهارم یعقوب (ع) که در فراق یوسف (ع) و فقدان چشم صبر نمود پنجم یوسف (ع) که در بلیّه چاه و زندان صبر و شکیبایی نمود تا آنکه باوج جاه و رفعت رسید ششم ایوب (ع) که بر ضرر بیماری شکیبایی کرد.
و بعضی داود (ع) و موسی (ع) و عیسی (ع) را داخل نموده‌اند و بقول دیگر آنها هیجده نفر بودند و در بعضی از تفاسیر تمام پیمبران را اولو العزم بشمار آورده مگر یونس که در موقع نزول عذاب از میان قومش بیرون رفت و بکیفر آن عمل در شکم ماهی محبوس گردید. (منهج الصّادقین) خلاصه اولو العزم باعتبار معنی لغوی بر تمام پیمبران صادق آید زیرا تمام آن بزرگواران در تبلیغ رسالت صاحب عزم قوی و دارای متانت و استقامت بودند و چون گفتار آنها بر خلاف عقیده و روش مردمان زمانشان بود مسلما از جفای آنان بسیار اذیّت میکشیدند و برای اجرای فرمان حق تعالی صبر مینمودند و شاید آیه اشاره باین باشد که ای محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم همین طوری که تمام پیمبران از جفای کفار صبر مینمودند تو نیز همان طور صبر بنما.

صفحه : 156

‌سورة محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم‌

اشاره

اربعون آیة بصری‌ّ ثمان و ثلاثون کوفی‌ّ تسع فی الباقین و مدنیّة

[سوره محمّد (47): آیات 1 تا 14]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
الَّذِین‌َ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَن سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ أَضَل‌َّ أَعمالَهُم (1) وَ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ وَ آمَنُوا بِما نُزِّل‌َ عَلی مُحَمَّدٍ وَ هُوَ الحَق‌ُّ مِن رَبِّهِم کَفَّرَ عَنهُم سَیِّئاتِهِم وَ أَصلَح‌َ بالَهُم (2) ذلِک‌َ بِأَن‌َّ الَّذِین‌َ کَفَرُوا اتَّبَعُوا الباطِل‌َ وَ أَن‌َّ الَّذِین‌َ آمَنُوا اتَّبَعُوا الحَق‌َّ مِن رَبِّهِم کَذلِک‌َ یَضرِب‌ُ اللّه‌ُ لِلنّاس‌ِ أَمثالَهُم (3) فَإِذا لَقِیتُم‌ُ الَّذِین‌َ کَفَرُوا فَضَرب‌َ الرِّقاب‌ِ حَتّی إِذا أَثخَنتُمُوهُم فَشُدُّوا الوَثاق‌َ فَإِمّا مَنًّا بَعدُ وَ إِمّا فِداءً حَتّی تَضَع‌َ الحَرب‌ُ أَوزارَها ذلِک‌َ وَ لَو یَشاءُ اللّه‌ُ لانتَصَرَ مِنهُم وَ لکِن لِیَبلُوَا بَعضَکُم بِبَعض‌ٍ وَ الَّذِین‌َ قُتِلُوا فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ فَلَن یُضِل‌َّ أَعمالَهُم (4)
سَیَهدِیهِم وَ یُصلِح‌ُ بالَهُم (5) وَ یُدخِلُهُم‌ُ الجَنَّةَ عَرَّفَها لَهُم (6) یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا إِن تَنصُرُوا اللّه‌َ یَنصُرکُم وَ یُثَبِّت أَقدامَکُم (7) وَ الَّذِین‌َ کَفَرُوا فَتَعساً لَهُم وَ أَضَل‌َّ أَعمالَهُم (8) ذلِک‌َ بِأَنَّهُم کَرِهُوا ما أَنزَل‌َ اللّه‌ُ فَأَحبَطَ أَعمالَهُم (9)
أَ فَلَم یَسِیرُوا فِی الأَرض‌ِ فَیَنظُرُوا کَیف‌َ کان‌َ عاقِبَةُ الَّذِین‌َ مِن قَبلِهِم دَمَّرَ اللّه‌ُ عَلَیهِم وَ لِلکافِرِین‌َ أَمثالُها (10) ذلِک‌َ بِأَن‌َّ اللّه‌َ مَولَی الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ أَن‌َّ الکافِرِین‌َ لا مَولی لَهُم (11) إِن‌َّ اللّه‌َ یُدخِل‌ُ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ جَنّات‌ٍ تَجرِی مِن تَحتِهَا الأَنهارُ وَ الَّذِین‌َ کَفَرُوا یَتَمَتَّعُون‌َ وَ یَأکُلُون‌َ کَما تَأکُل‌ُ الأَنعام‌ُ وَ النّارُ مَثوی‌ً لَهُم (12) وَ کَأَیِّن مِن قَریَةٍ هِی‌َ أَشَدُّ قُوَّةً مِن قَریَتِک‌َ الَّتِی أَخرَجَتک‌َ أَهلَکناهُم فَلا ناصِرَ لَهُم (13) أَ فَمَن کان‌َ عَلی بَیِّنَةٍ مِن رَبِّه‌ِ کَمَن زُیِّن‌َ لَه‌ُ سُوءُ عَمَلِه‌ِ وَ اتَّبَعُوا أَهواءَهُم (14)

صفحه : 157

ترجمه‌

سوره محمّد چهل آیه است و در مدینه فرود آمده
(بنام ایزد هستی بخش صاحب رحمت عام و خاص)
کسانی که کافر شدند و راه خدا را بستند و از حق اعراض نمودند (خدا) اعمال آنان را نابود و باطل گردانید (2)
و کسانی که ایمان آوردند و عمل نیکو نمودند و بآنچه بر محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم (از طرف حق تعالی) فرود آمده اذعان نموده و (تسلیم اوامر تشریعیه گردیدند) و حال آنکه آن حق‌ّ و از طرف پروردگار آنها است خداوند گناهان آنان را پوشانید و کارهای آنها را اصلاح گردانید (3)
(و گمراهی کفّار) برای اینکه است که پیرو باطل گشته‌اند و بحقیقت کسانی که ایمان آوردند پیرو حق‌ّ گردیده‌اند خدا اینطور برای مردم داستان آنان را مثل میزند (4)
(ای مؤمنین) وقتی کافرین را ملاقات نمودید (تکلیف شما زدن گردن آنها است تا وقتی که مغلوب و مقهور و در دست شما اسیر شوند پس بسختی آنها را به‌بندید (5) سپس یا بر آنها منت گذارید یا از آنان فدا بگیرید تا وقتی که قشون کفّار اسلحه خود را زمین گذارند (6) و اینکه (حکمی است) که برای اهل جنگ (و یاران کفّار) توان کرد و اگر خدا میخواست هر آینه از آنها انتقام میکشید لکن چنین نکرد

صفحه : 158
برای اینکه بعض شما را ببعض دیگر بیازماید و کسانی که در راه خدا کشته شدند هرگز خدا اعمال آنها را ضایع نگرداند (7)
و بزودی آنان را هدایت نماید و حالشان را اصلاح گرداند (8)
و آنان را در آن بهشتی که برای ایشان معرفی نموده داخل گرداند (9)
ای کسانی که ایمان آورده‌اید اگر دین خدا را یاری کنید خدا شما را یاری میکند و قدمهای شما را ثابت میگرداند (10)
و آنهایی که کافر شدند نگونسار گردیده‌اند و خداوند اعمالشان را ضایع و باطل ساخته (11)
برای آنکه ناخوش داشتند آنچه را خدا (بتوسط رسولش) فرود آورده پس خدا اعمال آنان را حبط و نابود گردانید (12)
آیا کفّار در زمین سیر ننمودند که به‌بینند عاقبت کسانی را که پیش از آنها بودند که چگونه خدا آنان را هلاک گردانید و ای محمّد برای کافرین بتو مانند آن عقوبتهایی است که برای امّتهای گذشته بوده
اینکه است که خدا دوست کسانی است که ایمان آورده‌اند و برای کافرین دوستی نیست (13)
محققا خدا داخل میگرداند اشخاص مؤمنین را در بوستانهایی که زیر اشجار آنها نهرها جریان دارد و کسانی که کافر گردیدند بهره‌ور میگردند و میخورند همان طوری که چهار پایان میخورند و جایگاه آنان آتش است (14)
(ای محمّد) چه بسیار اهل شهرستانها که شدیدتر و قوی‌تر بودند از اهل شهرستان تو که تو را از آن بیرون کردند که ما (در اثر مخالفت) آنان را هلاک گردانیدیم و یاوری نداشتند که آنها را نجات دهد (15)
آیا کسی که با بیّنه و حجّتی از جانب پروردگارش میباشد مانند کسی است که اعمال بدش نزد وی آراسته و زینت داده شده و تابع هوای خود گردیده (هرگز اینکه دو مساوی نیستند) (16)

توضیح آیات‌

اشاره

الَّذِین‌َ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَن سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ أَضَل‌َّ أَعمالَهُم مفسرین گویند اینکه آیه در مذمّت کفّار مکّه و قریش فرود آمده و دو طور معنی شده یکی (صدوا) مشتق از (صدوا صدا) متعدّی باشد یعنی آنان ضال و مضل بودند هم خود گمراه گردیده که معترف بوحدانیّت حق تعالی و رسالت حضرت محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم نگردیده و از طریق حق‌ّ منحرف گشتند و هم از هدایت یافتن دیگران

صفحه : 159
مانع میگردیدند و بنا بر اینکه معنی مفعول آن که ناس باشد محذوف است یعنی کسانی که چنین بودند و مردم را از راه حق بازمیداشتند اعمال آنها باطل گردیده و دیگر اینکه (صدوا) لازم باشد یعنی کسانی که از اهل مکّه کافر بودند و از طریق حق اعراض نمودند (أَضَل‌َّ أَعمالَهُم) اعمال چنین مردمانی را خدا نابود و بی اثر گردانید باین معنی که اگر اعمال خیری مثل انفاق بفقراء یا غیر آن میکردند چون بدون ایمان بوحدانیّت حق تعالی و رسالت رسول انجام میگرفت عمل آنان (هَباءً مَنثُوراً) میگردید که هیچ اثر و فائده‌ای بر آن مرتب نمیگشت و از إبن عباس چنین نقل میکنند که گفته اینان ده نفر از کفّار اهل بدر بودند که از روی ریاء و شهرت بفقراء اطعام مینمودند و صله رحم میکردند و اسیران را آزاد میگردانیدند و آنها از صنادید قریش و متمولین آنان بشمار میرفتند و شاید مقصود تمام کفّار از مشرکین و اهل کتاب باشند که چون بر دین خود مصرند و بنبوت نبی خاتم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم معترف نمی‌باشند اعمال آنان باطل و اثری بر آن مترتب نخواهد گردید.
و بروایت علی بن ابراهیم قمّی آیه راجع باصحاب رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم است که بعد از او مرتد گردیدند و حق‌ّ اهل بیت او را غصب نمودند زیرا که حق خلافت و ولایت امیر المؤمنین (ع) و ولایت ائمه طاهرین (ع) را گرفتند اینکه بود که اعمال آنها باطل است و بر آن اثری مترتب نخواهد گردید و گفته آیه بعد (وَ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ وَ آمَنُوا بِما نُزِّل‌َ عَلی مُحَمَّدٍ) (ما) موصوله و راجع بعلی علیه السّلام است و آیه بعد (وَ هُوَ الحَق‌ُّ مِن رَبِّهِم الخ) راجع بابی ذرّ و سلمان و عمّار و مقداد فرود آمده که بعد از رسول صلّی اللّه علیه و اله و سلّم نقض عهد ننمودند و بولایت علی علیه السّلام ثابت ماندند.
وَ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ وَ آمَنُوا بِما نُزِّل‌َ عَلی مُحَمَّدٍ وَ هُوَ الحَق‌ُّ مِن رَبِّهِم کَفَّرَ عَنهُم سَیِّئاتِهِم وَ أَصلَح‌َ بالَهُم مفسرین گویند آیه اول راجع بکفار قریش و آیه دوم (وَ الَّذِین‌َ آمَنُوا) در شأن انصار از اهل مدینه فرود آمده و مقصود از (ما) موصوله در (بما نزل) قرآن است

صفحه : 160
یعنی آنهایی که بقرآن ایمان آوردند که از طرف حق تعالی بر محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فرود آمده و اعتراف نمودند که آن حق‌ّ و ثابت و پابرجا است و تا قیامت باقی است و نسخ و تغییر و تبدیل بر آن وارد نشود مانند باقی کتابهای آسمانی مثل تورات و انجیل و سایر کتب پیمبران گذشته نمیباشد که بقرآن مجید احکام آنها نسخ گردید.
و اینکه کسانی که بقرآن و رسالت نبی خاتم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم ایمان آوردند و مطابق احکام و قوانین دین اسلام و شریعت دین محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم اعمال نیکو نمودند (اصلح بالهم) (بالهم) بحالهم تفسیر شده یعنی از پرتو ایمان حال آنها اصلاح میگردد و همان ایمان و اسلام آوردن آنها حالات قلبی و باطنی آنان را عوض مینماید و از فساد اخلاقی و قذارات باطنی تصفیه میگرداند (اصلح بالهم) که در شأن مؤمنین است مقابل (اضل‌ّ اعمالهم) که راجع بکافرین است اشاره به اینکه همانطوری که مؤمنین در پرتو ایمانشان حالات برونی و درونی آنها اصلاح میگردد بعکس کفّار در اثر کفرشان در گمراهی قدم میزنند.
و شاید مقصود چنین باشد که همانطوری که کفر اعمال نیکو را حبط و بی اثر میگرداند ایمان بعکس کسی که ایمان در قلبش نفوذ نمود در اثر ایمان اعمالش خیر و نیکو و باعث صفای نفس و اصلاح باطن او میگردد.
ذلِک‌َ بِأَن‌َّ الَّذِین‌َ کَفَرُوا اتَّبَعُوا الباطِل‌َ وَ أَن‌َّ الَّذِین‌َ آمَنُوا اتَّبَعُوا الحَق‌َّ مِن رَبِّهِم (ذلک) از اسماء اشاره است و اشاره بکفّار نموده و در مقام بیان بطلان عمل آنها است که آنان چون تابع و پیرو هوای نفسانیشان گردیدند و در طریق باطل سیر نمودند اعمال آنها که اثر باطن آنها است و لو بظاهر نیکو نماید باطل و بی‌اثر است زیرا که محرک اعمال آنان حظوظ نفسانی و میل طبیعی آنها بوده نه تحصیل رضای حق‌ّ تعالی و نه اینکه از روی اطاعت و فرمان برداری انجام گرفته باشد بلکه تابع نفس و شیطان گردیده‌اند، و از هر کس چنین اعمالی صادر گردد باطل و بی‌اثر و خالی از حقیقت خواهد بود زیرا که حق و حقیقت منحصر بخدا است و تابعین باطل در

صفحه : 161
بیراهه قدم میزنند.
و اشاره بهمین دارد قوله تعالی آنجا که فرموده (ذلِک‌َ بِأَن‌َّ اللّه‌َ هُوَ الحَق‌ُّ وَ أَن‌َّ ما یَدعُون‌َ مِن دُونِه‌ِ هُوَ الباطِل‌ُ) سوره حج آیه 61 یعنی هر عملی از هر عاملی که برای غیر خدا انجام گیرد نتیجه بخش نخواهد گردید زیرا که از حق و حقیقت عاری و باطل گردیده.
کَذلِک‌َ یَضرِب‌ُ اللّه‌ُ لِلنّاس‌ِ أَمثالَهُم خدا برای مردم اینکه طور مثال می‌آورد که بدانند خیر و نیکو بودن عمل منوط بایمان بوحدانیّت خدا و رسالت رسول او است وقتی قلب بحقیقت ایمان ثابت گردید اعمال که فرع و منبعث از آن است نیز ثابت و با اثر میگردد زیرا که حقیقت انسان قلب وی است که محل ایمان و مخزن تقوی است وقتی در اثر کفر اصل فاسد گردید فرع بطریق اولی باطل و بی‌ثمر میگردد.
و از اینجا میتوان پی‌برد که اجر عمل و قیمت آن بسته بشدت و ضعف ایمان است عامل هر قدر در ایمان محکم‌تر و در یقین ثابت‌تر گردید قیمت عمل و اثر آن زیادتر خواهد گردید و قلب و دل آدمی را از صفات نکوهیده زیادتر تصفیه مینماید.
فَإِذا لَقِیتُم‌ُ الَّذِین‌َ کَفَرُوا فَضَرب‌َ الرِّقاب‌ِ حَتّی إِذا أَثخَنتُمُوهُم فَشُدُّوا الوَثاق‌َ فَإِمّا مَنًّا بَعدُ وَ إِمّا فِداءً حَتّی تَضَع‌َ الحَرب‌ُ أَوزارَها بمؤمنین دستور میدهد که وقتی شما کافرین را در موقع جهاد ملاقات نمودید بایستی شجاعانه بجنگید و یکی از سه عمل در باره آنان اجراء نمائید یا گردن آنها را بزنید یعنی آنان را بکشید یا مجروح گردانید تا اینکه کفار مغلوب و مقهور گردیده و در دست شما اسیر گردند پس از آنکه اسیر گردیدند برای جلوگیری از فساد آنها را به‌بندید، و پس از خاتمه جنگ یا بر آنان منت گذارید و رهاشان نمائید یا پس از اینکه از آنها فداء گرفته‌اید رهاشان کنید

(و در حکم آیه بین مفسرین گفتاری است)


صفحه : 162
1- اینکه آیه بآیه (فَاقتُلُوا المُشرِکِین‌َ حَیث‌ُ وَجَدتُمُوهُم) نسخ گردیده.
(قتاده و جماعت دیگر) 2- آیه از محکمات قرآن است و نسخ نگردیده و بعد از اتمام جهاد امام مخیر است بین قتل که اسیران را بکشد یا آنکه بر آنان منت نهاده فداء گیرد و رهاشان نماید (عبد اللّه عمر و حسن و عطاء) و إبن قول بهتر است زیرا که خود رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم روز بدر عقبه چنین کرد إبن ابی سعید و نضر بن حارث را کشت و از باقی اسیران فداء گرفت و رهاشان نمود و نیز بنی قریظه را کشت و امامة بن انال صنفی را رها نمود.
(ابو الفتوح رازی) ذلِک‌َ وَ لَو یَشاءُ اللّه‌ُ لَانتَصَرَ مِنهُم وَ لکِن لِیَبلُوَا بَعضَکُم بِبَعض‌ٍ وَ الَّذِین‌َ قُتِلُوا فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ فَلَن یُضِل‌َّ أَعمالَهُم اگر خدا بخواهد هر آینه بدون جنگ و زحمت و مشقت مؤمنین و شهید گردیدن آنان از کفّار انتقام میکشد و آنان را مبتلا مینماید به بلاهای دیگر همانطوری که گروه پیشینیان در اثر مخالفت با انبیاء بطوفان و غرق و خسف و غیر اینها آنان را مستأصل گردانید لکن حکمت الهی چنین اقتضاء نموده که بعضی از اینکه امّت مرحومه را ببعض دیگر و رو برو شدن با کفار و جهاد نمودن در راه خدا آزمایش نماید و بالاترین امتحان برای بشر فداکاری و جانبازی است و چون اینکه امّت شریف‌ترین و فاضل‌ترین امم میباشند اینکه است که در مورد امتحان بایستی بسخت‌ترین مصائب آزمایش گردند.
پس از آن در مقام فضیلت و پاداش مجاهدینی که در راه خدا کشته شده‌اند بر آمده که خدا هر گز اعمال آنها را ضایع و باطل نخواهد گردانید.
سَیَهدِیهِم وَ یُصلِح‌ُ بالَهُم وَ یُدخِلُهُم‌ُ الجَنَّةَ عَرَّفَها لَهُم شاید مرجع ضمیر سیهدیهم و باقی ضمائر کسانی باشند که در راه خدا کشته می‌شوند و شاید مرجع مؤمنین باشند یا مقصود از اینکه فضائل خصوص شهدایی

صفحه : 163
است که در جبهه جنگ در راه خدا کشته شده‌اند که خداوند بزودی آنان را بدرجات عالیه و فوز برحمت الهیّه هدایت می‌نماید و آنان را داخل میگرداند در بهشتی که قبلا اوصاف آن را گوشزد آنها نموده و گناهان آنها را می‌پوشاند.
یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا إِن تَنصُرُوا اللّه‌َ یَنصُرکُم وَ یُثَبِّت أَقدامَکُم خطاب بمؤمنین نموده که اگر شما خدا را یاری کنید خدا شما را یاری می‌کند و در طریق راستی و درستی ثابت قدم خواهد گردانید.
یاری خدا یاری دین خدا و پیمبر او است کسی که دین خدا یعنی اسلام و شریعت محمّدی صلّی اللّه علیه و اله و سلّم را بهر نحوی که وی را ممکن باشد بجان و مال و قلم بکوشش و سعی و عمل و حفظ قانون اسلام و جلوگیری از فساد در دین یاری کند بلکه کمک نمودن بمؤمنین از هر راهی که پیش آید همان نیز یاری خدا است و کسی که دین خدا را یاری کرد و آن را قوی گردانید خدا او را یاری می‌کند و وی را نیرومند می‌گرداند که امور دنیوی و اخروی وی بآسانی انجام گیرد (وَ یُثَبِّت أَقدامَکُم) و یاوران دین خدا را در طریق حق‌ّ ثابت قدم می‌گرداند بطوری که در هیچ موردی باغوای شیطانی لغزش قدم پیدا ننمایند و از راه حق منحرف نگردند.
از قتاده نقل می‌کنند که گفته بر خدا واجب است که یاری کند کسی را که بیاری دین او مشغول باشد زیرا که خودش فرموده (إِن تَنصُرُوا اللّه‌َ یَنصُرکُم) و نیز بر او لازم است که نعمت خود را بر شاکر زیاد گرداند زیرا که فرموده (لَئِن شَکَرتُم لَأَزِیدَنَّکُم) و نیز بایستی کسی که او را یاد می‌کند وی را یاد نماید زیرا که گفته (فَاذکُرُونِی أَذکُرکُم) و بر خدا لازم است که وفاء کند بعهد کسی که بعهد او وفا می‌کند زیرا که فرموده:
(أَوفُوا بِعَهدِی أُوف‌ِ بِعَهدِکُم) وَ الَّذِین‌َ کَفَرُوا فَتَعساً لَهُم وَ أَضَل‌َّ أَعمالَهُم ذلِک‌َ بِأَنَّهُم کَرِهُوا ما أَنزَل‌َ اللّه‌ُ فَأَحبَطَ أَعمالَهُم

صفحه : 164
(تعسا) مصدر است و در لغت بمعنی هلاک و عثار و سقوط و شرّ و بعد و انحطاط استعمال شده. (مجمع البحرین) یعنی کسانی که کافر شدند خداوند آنان را ذلیل و هلاک گردانید و در میدان جنگ قدمهای آنان را لغزیده و شکست خورده و کوشش‌های آنها نتیجه بخش نگردیده و چون خوش نداشتند و کناره جویی مینمودند آن چیزی را یعنی قرآنی را که برای پیمبرش فرود آورده اینکه بود که ذلیل و شکست خورده گردیدند و اعمال آنان حبط و بی اثر خواهد گردید.
بروایت منهج از امام محمّد باقر علیه السّلام نقل می‌کند که فرموده مقصود از اینکه آیه اینکه است که چون کفّار کراهت داشتند از فضائلی که در شأن علی بن ابی طالب علیه السّلام فرود آمده اینکه بود که آنها گمراه شدند و اعمال آنان حبط گردید زیرا که ثواب بر توحید و خلوص در عبادت فرع ولایت و محبّت بآن حضرت و اولاد طاهرین وی است.
أَ فَلَم یَسِیرُوا فِی الأَرض‌ِ فَیَنظُرُوا کَیف‌َ کان‌َ عاقِبَةُ الَّذِین‌َ مِن قَبلِهِم دَمَّرَ اللّه‌ُ عَلَیهِم وَ لِلکافِرِین‌َ أَمثالُها (دمّر) در لغت بمعنی هلاکت است یعنی خدا آنها را هلاک گردانید و اینکه آیه نظیر قوله تعالی است (فَانظُر کَیف‌َ کان‌َ عاقِبَةُ مَکرِهِم أَنّا دَمَّرناهُم وَ قَومَهُم أَجمَعِین‌َ) سوره نمل آیه 52 یعنی عاقبة مکر آنان بدمار و هلاکت انجامید و در اینجا برای تنبه غافلین و فرو رفتگان در وادی جهالت فرموده چرا اینان در زمین حرکت نمی‌کنند تا آنکه بآثار گذشتگان نظر کنند و به بینند و پی ببرند و متنبه گردند که چگونه در اثر مخالفت امر خدا و انکار پیمبران و مکر آنها و اذیت و ظلمی که نسبت بآن بزرگواران روا داشتند آنان را هلاک گردانیدیم و بایست بدانند که هلاکت آنها در اثر کفر و نافرمانی آنان انجام گرفته و همانطوری که دمار از روزگار گذشتگان برآوردیم امثال چنین عذاب‌ها را برای اینکه کافرین نیز مهیّا گردانیده‌ایم.

صفحه : 165
ذلِک‌َ بِأَن‌َّ اللّه‌َ مَولَی الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ أَن‌َّ الکافِرِین‌َ لا مَولی لَهُم (ذلک) اشاره بآیه بالا است عزت و شرف و فتح و فیروزی مؤمنین برای اینکه است که آنان دین خدا را یاری کردند (یُحِبُّهُم وَ یُحِبُّونَه‌ُ) چون آنها دین خدا را یاری کردند در مورد کرامت حق‌ّ تعالی واقع شدند و خدا مولی و دوست آنها گردیده.
و علامت دوستی خدا نسبت بعبد اینکه است که عبد مطیع بوجدان سرّی خود می‌یابد که محبّت و مهر و دوستی حق‌ّ تعالی در قلب وی جای گزین گردیده و در اثر ایمان و تقوی و یاری دین خدا چنین موهبت عظمی نصیب وی گشته.
(وَ أَن‌َّ الکافِرِین‌َ لا مَولی لَهُم) و چون کفّار در اثر کفرشان خود را از مورد نظر لطف حق تعالی انداخته اینکه است که دوستی برای آنان نیست زیرا که اگر خدا کسی را دوست داشت تمام موجودات چون جند و لشگر و زیر فرمان اویند همه یار و یاور و دوستان او می‌گردند و بامر حق‌ّ تعالی در هر جایی که مستأصل گردید اگر مصلحت اقتضاء نماید وی را یاری می‌نمایند و امور او را اصلاح خواهند گردانید.
إِن‌َّ اللّه‌َ یُدخِل‌ُ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ جَنّات‌ٍ تَجرِی مِن تَحتِهَا الأَنهارُ وَ الَّذِین‌َ کَفَرُوا یَتَمَتَّعُون‌َ وَ یَأکُلُون‌َ کَما تَأکُل‌ُ الأَنعام‌ُ وَ النّارُ مَثوی‌ً لَهُم خدای تعالی بمؤمنین و کسانی که عمل صالح و نیکو نموده‌اند وعده میدهد ببوستانهایی که از زیر درختان آن نهرهای آب رحمت که همیشه جریان دارد و انقطاعی برای آن نیست جاری خواهد بود و اهل بهشت در بهشت جاویدانند و نعمت‌های آن ناشی از فضل و احسان او است و فیض رحمت او دائمی است و انقطاع نخواهد داشت زیرا که او دائم الفضل و کثر الاحسان است و کفّار را تهدید میکند که همان- طوری که بهشت‌های پر نعمت برای مؤمنین مهیّا و جایگاه آنان است کسانی که کافر شدند و بمبدء و معاد معتقد نیستند و مقصود آنها فقط تمتع و حظوظ نفسانی

صفحه : 166
است و میخورند همانطوری که چهار پایان میخورند چنین کسانی بازگشت و جایگاه آنان آتش خواهد بود.
و چنانچه در جای دیگر فرموده (جَزاءً وِفاقاً) جزاء بایستی مطابق عمل انجام گیرد مؤمنین دین خدا و پیمبر او را یاری کردند خدا آنان را یاری کرد و دوست آنها گردید و در دنیا و آخرت مورد لطف و رحمت او واقع گردیده‌اند و کفّار از حق‌ّ و حقیقت بریدند و دنبال آرزو و آمال نفسانی دنیوی را گرفتند همشان تعیشات مادّی و حظوظ طبیعی گردید و قدمی بسوی حقیقت و روحانیّت بالا نگذاشتند اینست که منزلگاه آنها بمناسبت طبیعتشان بایستی آتش باشد (وَ أَن‌َّ اللّه‌َ لَیس‌َ بِظَلّام‌ٍ لِلعَبِیدِ) سوره انفال آیه 53.
کَأَیِّن مِن قَریَةٍ هِی‌َ أَشَدُّ قُوَّةً مِن قَریَتِک‌َ الَّتِی أَخرَجَتک‌َ أَهلَکناهُم فَلا ناصِرَ لَهُم بعد از (من) در آیه کلمه (اهل) محذوف است و برای تهدید کفّار فرموده چه بسیار از اهل قریه‌ها و ولایاتی که آنان قوی‌تر و شدیدتر و زورمندتر بودند از اهل ولایت و وطن تو یعنی مکّه که وطن اصلی تو بود و کفّار مکّه و قریش تو را از وطنت بیرون کردند و ما آن جماعت پیشینیان را مثل قوم عاد و ثمود با آنکه قوی هیکل و تنومند بودند مستأصل گردانیدیم و قوّت جسمانی آنها جلوگیر عذاب آنها نگردید و همه هلاک گردیدند و یار و یاوری نداشتند که آنان را از عذاب نجات دهد زیرا چنانچه در آیه بالا اشاره نموده خدا دوست و یاور کسانی است که ایمان آورده‌اند و برای کافرین دوستی نخواهد بود که در مورد بلاء و عذاب آنان را یاری نماید و از عذاب نجات یابند و خدا یار و یاور مؤمنین است.
أَ فَمَن کان‌َ عَلی بَیِّنَةٍ مِن رَبِّه‌ِ کَمَن زُیِّن‌َ لَه‌ُ سُوءُ عَمَلِه‌ِ وَ اتَّبَعُوا أَهواءَهُم آیه در مقام بیان اهل حق‌ّ و اهل باطل و تمیز بین آنان برآمده که آیا کسی که از طرف پروردگارش در دست او شاهد و بینه‌ای است که شاهد صادقی

صفحه : 167
باشد بر حقانیّت او یعنی قرآن که هم معجزه باقیه رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم است و هم کتاب قانونی و خودش گواه و شاهد بر حقانیّت خود او است زیرا که آن کلامی است که چه از حیث فصاحت و بلاغت و چه از حیث اسرار و رموز مندرجه در آن چنانست که فصحای عرب و دانشمندان عالم عاجز گشتند از آنکه مثل آن یا مثل آیه‌ای از آن را بیاورند.
آیا چنین کسی با اینکه دلیل و بینه روشن مساوی است با کسانی که فاقد هر گونه کمال نفسانی میباشند و عمل بد آنها در نظرشان باغوای شیطانی زینت و آرایش یافته و جلوه نموده و آنان تابع هوای طبیعی خود گردیده‌اند نزد عاقل معلوم و واضح است که اینکه دو کس هرگز مساوی نخواهند بود.

[سوره محمّد (47): آیات 15 تا 28]

اشاره

مَثَل‌ُ الجَنَّةِ الَّتِی وُعِدَ المُتَّقُون‌َ فِیها أَنهارٌ مِن ماءٍ غَیرِ آسِن‌ٍ وَ أَنهارٌ مِن لَبَن‌ٍ لَم یَتَغَیَّر طَعمُه‌ُ وَ أَنهارٌ مِن خَمرٍ لَذَّةٍ لِلشّارِبِین‌َ وَ أَنهارٌ مِن عَسَل‌ٍ مُصَفًّی وَ لَهُم فِیها مِن کُل‌ِّ الثَّمَرات‌ِ وَ مَغفِرَةٌ مِن رَبِّهِم کَمَن هُوَ خالِدٌ فِی النّارِ وَ سُقُوا ماءً حَمِیماً فَقَطَّع‌َ أَمعاءَهُم (15) وَ مِنهُم مَن یَستَمِع‌ُ إِلَیک‌َ حَتّی إِذا خَرَجُوا مِن عِندِک‌َ قالُوا لِلَّذِین‌َ أُوتُوا العِلم‌َ ما ذا قال‌َ آنِفاً أُولئِک‌َ الَّذِین‌َ طَبَع‌َ اللّه‌ُ عَلی قُلُوبِهِم وَ اتَّبَعُوا أَهواءَهُم (16) وَ الَّذِین‌َ اهتَدَوا زادَهُم هُدی‌ً وَ آتاهُم تَقواهُم (17) فَهَل یَنظُرُون‌َ إِلاَّ السّاعَةَ أَن تَأتِیَهُم بَغتَةً فَقَد جاءَ أَشراطُها فَأَنّی لَهُم إِذا جاءَتهُم ذِکراهُم (18) فَاعلَم أَنَّه‌ُ لا إِله‌َ إِلاَّ اللّه‌ُ وَ استَغفِر لِذَنبِک‌َ وَ لِلمُؤمِنِین‌َ وَ المُؤمِنات‌ِ وَ اللّه‌ُ یَعلَم‌ُ مُتَقَلَّبَکُم وَ مَثواکُم (19)
وَ یَقُول‌ُ الَّذِین‌َ آمَنُوا لَو لا نُزِّلَت سُورَةٌ فَإِذا أُنزِلَت سُورَةٌ مُحکَمَةٌ وَ ذُکِرَ فِیهَا القِتال‌ُ رَأَیت‌َ الَّذِین‌َ فِی قُلُوبِهِم مَرَض‌ٌ یَنظُرُون‌َ إِلَیک‌َ نَظَرَ المَغشِی‌ِّ عَلَیه‌ِ مِن‌َ المَوت‌ِ فَأَولی لَهُم (20) طاعَةٌ وَ قَول‌ٌ مَعرُوف‌ٌ فَإِذا عَزَم‌َ الأَمرُ فَلَو صَدَقُوا اللّه‌َ لَکان‌َ خَیراً لَهُم (21) فَهَل عَسَیتُم إِن تَوَلَّیتُم أَن تُفسِدُوا فِی الأَرض‌ِ وَ تُقَطِّعُوا أَرحامَکُم (22) أُولئِک‌َ الَّذِین‌َ لَعَنَهُم‌ُ اللّه‌ُ فَأَصَمَّهُم وَ أَعمی أَبصارَهُم (23) أَ فَلا یَتَدَبَّرُون‌َ القُرآن‌َ أَم عَلی قُلُوب‌ٍ أَقفالُها (24)
إِن‌َّ الَّذِین‌َ ارتَدُّوا عَلی أَدبارِهِم مِن بَعدِ ما تَبَیَّن‌َ لَهُم‌ُ الهُدَی الشَّیطان‌ُ سَوَّل‌َ لَهُم وَ أَملی لَهُم (25) ذلِک‌َ بِأَنَّهُم قالُوا لِلَّذِین‌َ کَرِهُوا ما نَزَّل‌َ اللّه‌ُ سَنُطِیعُکُم فِی بَعض‌ِ الأَمرِ وَ اللّه‌ُ یَعلَم‌ُ إِسرارَهُم (26) فَکَیف‌َ إِذا تَوَفَّتهُم‌ُ المَلائِکَةُ یَضرِبُون‌َ وُجُوهَهُم وَ أَدبارَهُم (27) ذلِک‌َ بِأَنَّهُم‌ُ اتَّبَعُوا ما أَسخَطَ اللّه‌َ وَ کَرِهُوا رِضوانَه‌ُ فَأَحبَطَ أَعمالَهُم (28)

صفحه : 169

ترجمه‌

چنین است مثل بهشتی که بمتقین وعده داده شده که در آن نهرهایی است از آبی که تغییر پذیر نیست و نهرهایی است از شیر که طعم آن تغییر نخواهد نمود و نهرهایی است از شراب که در آشامیدن آن لذّت است برای کسانی که میآشامند (17) و نهرهایی است از عسل تصفیه شده و برای اهل بهشت مهیّا گردیده هر نوع میوه‌ای که بخواهند و مر آنان را از طرف پروردگارشان مغفرت و آمرزش است (آیا اینان مثل کسانی میباشند) که مخلّد در آتشند و آشامیدنی آنها آب جوشان است که روده‌های آنها را پاره کند (هرگز چنین نخواهد بود) (18)
و بعضی از منافقین کسی است که (کلام تو را) استماع میکند تا وقتی که از نزد تو بیرون رفت از مؤمنین میپرسد پیمبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم چه گفت اینها کسانی میباشند که خدا بر دلهای آنان مهر زده و آنها کسانی میباشند که تابع هوای خود گردیده‌اند (19)
و کسانی که هدایت یافتند بر هدایت آنان افزوده میگردد و بآنان تقوی عطا مینماید (20)
پس آیا آنها منتظر نیستند مگر وقوع قیامت را که دفعة آنان را فرا گیرد و محققا علامت قیامت پدیدار است و وقتی قیامت ظاهر گردید کجا توانند پند گیرند (و عمل خوب کنند) (21)
ای محمّد بدان که نیست الهی مگر خدای واحد یکتا و طلب آمرزش کن از خدا برای گناه خودت و برای مردهای مؤمنین و زنهای مؤمنات و خدا میداند بازگشت شما را و اقامتگاه شما را (22)
و کسانی که ایمان آورده‌اند می‌گویند چرا سوره‌ای فرود نیامده وقتی که سوره محکم فرود آمد که در آن حکم جهاد باشد ای محمّد تو می‌بینی کسانی که قلب آنها مریض است تو را مینگرند نگریستن کسی که از مرگ بیهوش شده
پس برای آنان اطاعت و گفتار شایسته سزاوار تر است (23) و موقعی که امر الهی بحدّ عزم رسید آنان اگر راستگویی را پیشه خود نمایند هر آینه برای آنها بهتر است (24)
پس آیا مهیا گردیدید که اگر بر

صفحه : 170
امورات مردم مستولی و پیشوا شوید در زمین فساد کنید و قطع رحم نمائید (25)
بچنین کسانی خدا لعنت کرده پس آنان را کر نمود و چشمهای آنان را کور گردانید (26)
آیا چرا در قرآن تدبّر نمی‌کنند آیا بر قلبهای آنان قفل زده شده (27)
محققا کسانی که برگشتند بر پشتهایشان پس از آنکه طریق هدایت برایشان روشن گردید شیطان آرزوهای آنان را آراسته گردانیده (28)
برای اینکه بکسانی که کاره بودند گفتند آنچه را که خدا فرود آورده بزودی ما در بعضی امور مطیع و فرمان بردار شما خواهیم گردید و خدا دانا است بآنچه در باطن آنها است (29)
پس چگونه است حال آنان وقتی که فرشتگان آنها را بمیرانند و به روهای آنها و پشت‌های آنان بزنند
برای آنکه پیروی نمودند آنچه را که خدا را بسخط درآورده و خشنودی خدا را کراهت داشتند پس اعمال آنها نابود گردید (30)

توضیح آیات‌

مَثَل‌ُ الجَنَّةِ الَّتِی وُعِدَ المُتَّقُون‌َ فِیها أَنهارٌ (مَثَل‌ُ الجَنَّةِ) مبتداء و خبر آن یا جمله بعد است یا خبر آن هکذا و محذوف است یعنی چنین است بهشت عظیم الشأنی که بمتقین وعده داده شده.
بعد در مقام اوصاف بهشت متقیان برآمده که در بهشت برای اهل تقوی چهار قسم نهرها مهیّا گردیده.
اول- نهرهای آب (انهار من ماء) و آن آبی است مصفی و دائمی و غیر متغیر و مثل آبهای دنیا نیست که بماندن تغییر کند و رنگ و مزه آن عوض گردد و متعفّن شود بلکه همیشه بهمان لطافت و صفای ذاتی اولیه خود باقی خواهد بود و جریان دارد عالم دنیا است که در تغییر و تبدیل دائمی است و اجزاء آن همیشه در

صفحه : 171
کون و فساد است اجزاء عالم قیامت تغییر پذیر نمیباشد زیرا چنانچه آیات قرآنی تصریح نموده تمام اجزاء عالم قیامت صاحب حیاتند (وَ إِن‌َّ الدّارَ الآخِرَةَ لَهِی‌َ الحَیَوان‌ُ لَو کانُوا یَعلَمُون‌َ) سوره عنکبوت آیه «164» دوم- نهر شیر (وَ أَنهارٌ مِن لَبَن‌ٍ) شیر بهشتیان (لَم یَتَغَیَّر طَعمُه‌ُ) طعم آن هرگز تغییر نخواهد نمود همانطوری که نهر آب آنها متغیر نمی‌گردد نهر شیر آنان نیر چنین است و مثل شیرهای دنیا نیست که باندک وقتی ترش و بد مزه گردد و از انتفاع بیفتد و نیز نهر شیر آنها مثل نهر آب آنها همیشه در جریان خواهد بود زیرا که آب و شیر آنان از لطافت و صفای قلبشان سر چشمه گرفته.
سوم- نهر شراب (وَ أَنهارٌ مِن خَمرٍ) خمر شامل تمام مسکرات میگردد خمر بهشتیان چنین نیست که بد مزه و بد بو و الم و درد سر آورد بلکه در طعم لذیذ و خوشگوار و طرب و سرور آور است چهارم- نهر عسل (وَ أَنهارٌ مِن عَسَل‌ٍ مُصَفًّی).
برای اهل تقوی در بهشت نهرهای عسل تصفیه شده مهیّا گردیده مصفی اشاره باین است که عسل بهشتی در اصل خلقت صاف و خالی از هر کثافتی است مثل عسلهای دنیوی نیست که مخلوط بکثافات موم و غیره باشد تا آنکه بعمل و تصفیه پاک گردد بلکه صاف و روان و لذت بخش است.
وَ لَهُم فِیها مِن کُل‌ِّ الثَّمَرات‌ِ وَ مَغفِرَةٌ مِن رَبِّهِم نعمتهای بهشتی برای پرهیزکاران منحصر باین چهار نهر نیست بلکه برای آنان از هر گونه میوه و هر نوع نعمت و ثمره‌ای که تصور بشود یا از تحت تصور بشر خارج باشد از آنچه (نه جسمی دیده و نه گوشی شنیده و نه بخاطر احدی خطور نموده) مهیا و آماده خواهد بود.
کسی که آرزوی چنین نعمت‌هایی را در دل خود می‌پروراند بایستی بداند که رحمت‌های الهی و نعمت‌های بهشتی را در قیامت مخصوص باهل تقوی گردانیده
-----------------------------------
1- اگر دانا و عالم بودید میدانستید که خانه آخرت هر آینه دارای حیات است.

صفحه : 172
چنانچه در آیه بالا فرموده (وُعِدَ المُتَّقُون‌َ) و اصل و ریشه آن را بایستی در همین عالم دنیا در مزرعه قلب کاشته گردد تا در قیامت بثمر رسد یعنی باید کوشش نمود تا آنکه شخص خود را متصف گرداند بملکه حمیده تقوی.
و چون قرآن مجید بسیاری از معانی و رموز خلقت را که فهم بشر بکنه و حقیقت آن نمی‌رسد در قالب مثال ریخته و بطریق مثل معقول را تشبیه به محسوس گردانیده برای آنکه به بشر بفهماند که بایستی از طریق محسوس پی بمعقول برده شود.
آیات قرآنی مخزن اسرار و منبع رموزات و نکات فراوانی در خلال کلمات آن مندرج است که بکنه و حقیقت آن نمی‌رسند مگر (راسخین فی العلم) و شاید انهار چهارگانه‌ای که در اینکه آیه مبارکه در اوصاف بهشت متقین بیان نموده یکی از اسرارش اینکه باشد که گوشزد بشر نماید که در عالم آخرت که مآل انسان و آخرین سیر بشری وی خواهد بود کسی از چنین انهار رحمت سیراب نمی‌گردد مگر در اثر تقوی و بایستی ملکه تقوی را در همین عالم تهیه نمود تا آنکه نتیجه آن در آخرت بصورت چهار نهر نمودار گردد و شخص متقی در آن غوطه‌ور شود.
و ممکن است اینکه چهار نهری را که در آیه تذکر داده تشبیه نمود به چهار مرحله از مراحل سیر سائرین الی اللّه زیرا که تحصیل حقیقت تقوای منوط بگذشتن از اینکه مراحل است و بدون سیر در آن حقیقت تقوی برای کسی میسر نخواهد گردید.
اول- نهر آب نخستین تحصیل مرتبه تقوی منوط باین است که طالب تقوی اول در دریای رحمت و مغفرت الهی غوطه‌ور گردد و از کثافات نفسانی و طبیعی خود را شستشو دهد تا از اوصاف بهیمی و سبعی پاک شود و دل و جان وی از قذارات اخلاقی تصفیه گردد کسی که دل و جان وی آلوده است چگونه در آخرت از آن نهر آبی که از سر چشمه رحمت ایزدی تراوش نموده بهره‌مند می‌گردد هرگز ممکن نیست.

صفحه : 173
دوم- نهر شیر پس از آنکه دل و قلب آدمی از صفات حیوانی خالی گردید آن وقت ممکن است بذکر خدا و یاد او آن را نرم و لین گردانید و تشبیه بشیر شاید اشاره باین باشد که چون خاصیّت شیر اینکه است که مزاج را لینت میدهد ذکر خدا و یاد او نیز قلب را از قساوت بیرون آورده و نرم و لطیف میگرداند و شاید بهمین معنی ارشاد مینماید قوله تعالی (الَّذِین‌َ یَخشَون‌َ رَبَّهُم ثُم‌َّ تَلِین‌ُ جُلُودُهُم وَ قُلُوبُهُم إِلی ذِکرِ اللّه‌ِ ذلِک‌َ هُدَی اللّه‌ِ یَهدِی بِه‌ِ مَن یَشاءُ)«1».
و چون در آخرت هر چیزی بصورت و معنی ظهور و پیدایش مینماید شاید لینت قلب است که در قیامت بصورت نهر شیر مصفایی تظاهر مینماید.
سوم- نهر خمر وقتی انسان از اینکه دو مرحله گذشت بآشامیدن شراب رحمت و معرفت الهی عشق و شوق در وی پدید میگردد آن وقت بحالت سکر مست جمال و جلال ایزدی میگردد و از عشق سر از پا نشناسد.
در مثنوی مولوی اشاره باین انهار چهارگانه نموده آنجا که گوید.

آب صبرت جوی آب خلد شد جوی شیر خلد مهر تو است و ود

ذوق طاعت گشت جوی انگبین مستی و شوق تو جوی خمر بین

اینکه سببها چون بفرمان تو بود چار جوهر مر تو را فرمان نمود
و از بحر الحقایق چنین نقل شده که گفته (آب اشاره بحیات دل است و لین بفطرت اصلیّه که بحموضت هوی و تفاهت بدعت متغیر نگردیده و خمر جوشش محبت الهی و عسل مصفی حلاوت قرب پایان (روح البیان) آری اگر شراره‌ای از آن عشق پاک بر قلب آدمی پرتو افکند تمام قوی و مشاعر وی آتش گیرد و هر چه دارد در آتش عشق و محبت بسوزد و بجز یک توده
-----------------------------------
1- سوره زمر آیه (24) کسانی که از پروردگارشان میترسند پس (مشغول ذکر میشوند و در اثر یاد خدا) قلب آنها و پوست آنان بذکر لین و نرم میگردد همین است هدایت خدا که هر کس را خواهد هدایت مینماید.

صفحه : 174
آتشین چیز دیگری نمودار نخواهد ماند و خار و خس خودپرستی را سوزانیده و منفی گرداند محبت و عشق پاک اخلاق ذمیمه را از دل پاک میگرداند و در مقابل آتش محبت رنجها و زحمات از بین میرود و شدتها و بیچارگیها و سختیها را آسان مینماید. (سیر و سلوک) وادی عشق مخزن اسرار و جلوه‌گاه عجائب و معجزات است چابک سوار زنده دلی میخواهد که بیک جست و خیز خود را در دریای بیکران عشق پاک خالی از اغراض نفسانی پرتاب نماید هر کسی را تاب تحمل آن نیست ما اگر خواهیم بمرتبه تقوی حقیقی برسیم بایستی در آن بحر بی‌پایان غوطه‌ور گردیم و از درّ و جواهرات آن با خود چیزی اندوخته گردانیم پس از آن در وادی عشق قدم گذاریم تا آنکه بتوانیم خود را از عشاق الی اللّه بشمار آوریم و شاید باین وسیله اثر پای رهروان پیش و واصلان حرم قدس را پیدا نمائیم و در اثر پای آنان خود را بآستان عشق برسانیم.
(چهارم نهر عسل) وقتی انسان کامل و مؤمن با تقوی از اینکه مراحل گذشت و بشراب عشق مست گردید آن وقت از آن عسل مصفای مهر و محبت و معرفت حقیقی قطره‌ای بذائقه جانش میرسد و از کل ما سوی خالی گردیده و چنان شیفته اوصاف جلال و جمال احدیّت میگردد که هر چه غیر از او است حتی خودش را نیز فراموش مینماید و یک توده مهر و محبت میگردد آن وقت مثل زر ناب خالص گردیده و بآخرین درجه تقوی خواهد رسید و از کسانی میگردد که در باره او صادق آید آن حدیث مشهور که از رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم نقل میکنند که فرموده (بنده از کثرت نوافل بجایی میرسد که چشمش چشم حق میشود که بآن می‌بیند و گوشش گوش حق میشود که باو می‌شنود و دستش دست حق میشود که بآن قبض و بسط مینماید تا آخرین حدیث) و چنین کسی از خود فانی و بحق تعالی باقی میگردد.
کَمَن هُوَ خالِدٌ فِی النّارِ وَ سُقُوا ماءً حَمِیماً فَقَطَّع‌َ أَمعاءَهُم آیا چنین کسانی از مؤمنین با تقوی که در انهار رحمت ایزد متعال غوطه‌ورند

صفحه : 175
و از فیض غیر متناهی او متنعم‌اند مانند مردمانی میباشند که در آتش مخلّدند و مشمول غضب الهی گردیده و جهنم جایگاه همیشه‌گی آنان است که وقتی تشنه گردند از آن آب حمیم جوشان بآنها خورانند که روده‌هایشان را قطعه قطعه نماید هرگز چنین نخواهد بود.
اشاره به اینکه هر عاقلی میداند که اینکه دو نفر یکی مؤمن با تقوی و دیگری کافر مشرک یا منافق هرگز مساوی نمیباشند یکی در انهار رحمت الهی غوطه‌ور.
و علی الدّوام از فیوضات غیر متناهی بهره‌مند و محظوظ و شادمانست و دیگری مشمول غضب و بانواع و اقسام عذاب و بلاء گرفتار و معذب خواهد بود چگونه توان اینکه دو نفر را مساوی دانست هرگز چنین نیست.
وَ مِنهُم مَن یَستَمِع‌ُ إِلَیک‌َ حَتّی إِذا خَرَجُوا مِن عِندِک‌َ قالُوا لِلَّذِین‌َ أُوتُوا العِلم‌َ ما ذا قال‌َ آنِفاً أُولئِک‌َ الَّذِین‌َ طَبَع‌َ اللّه‌ُ عَلی قُلُوبِهِم وَ اتَّبَعُوا أَهواءَهُم (و منهم) شاید مقصود از بعض آنها کفّار یا منافقین یا مسلمانهایی باشند که چندان علاقه و مبالات بگفتار و سخنان پیمبر اکرم نداشتند که کلام حضرت را خوب استماع نموده حفظ نمایند و شاید بآرزوی غنیمت یا ترس جان پای منبر رسول صلّی اللّه علیه و اله و سلّم حاضر می‌شدند اینکه بود که چنین مردمانی وقتی از مجلس بیرون می‌رفتند از اصحاب سؤال میکردند که پیغمبر حالا چه گفت چنین اشخاص کسانی میباشند که خدا بقلب آنان مهر زده و تابع هوای خود گردیده‌اند.
آری چنین است کسی که چشم بینا و گوش شنوا و دارای قلب پاک بی‌آلایش داشته باشد کلامی که از معدن وحی تراوش نموده از راه گوش بقلبش نفوذ مینماید و در دل وی تأثیر میکند و قلب وی را جلا میدهد، لکن کسی که چنین نباشد و آرزو و آمال دنیوی دلش را پر نموده و مملو از محبت دنیا گردیده همچه دلی دیگر چگونه جا دارد در ان سخن حق جای گزین گردد بلکه چنین دلی جایگاه ورود شیاطین است اینکه است که از یک گوش میشنود و از گوش دیگر بیرون می‌کند

صفحه : 176
و شاید آیه اشاره باین طور مردمانی است که شیاطین اطراف قلب آنان را گرفته از بعض مفسرین است که مستمعین سه قسمند: یکی عاقل، یکی عامل، یکی غافل، غافل کسانی میباشند که قرآن در وصف آنان فرموده:
(أُولئِک‌َ الَّذِین‌َ طَبَع‌َ اللّه‌ُ عَلی قُلُوبِهِم وَ اتَّبَعُوا أَهواءَهُم) و عاقل راه یافته‌گانند (وَ الَّذِین‌َ اهتَدَوا زادَهُم هُدی‌ً) و عامل متقیانند که در باره آنها است (وَ آتاهُم تَقواهُم) و بروایت منهج از امیر المؤمنین علیه السّلام نقل میکند که فرموده همیشه ما نزد حضرت رسول صلّی اللّه علیه و اله و سلّم میبودیم تا از وحی خبردار گردیم و ما آن را نیک در گوش خود نگاه میداشتیم وقتی بیرون میآمدیم منافقین برای استهانت و اینکه بما بنمایانند که ما اعتناء بوحی نداریم میگفتند (ما ذا آنفا) پیمبر حالا چه گفت وَ الَّذِین‌َ اهتَدَوا زادَهُم هُدی‌ً وَ آتاهُم تَقواهُم اشاره به اینکه هدایت یافته شدگان وقتی سخنان وحی که از مصدر جلال احدی صادر گردیده استماع می‌نمایند بر هدایت آنان افزوده میگردد و در اثر آن حقیقت تقوی و نور دانش در قلب آنها طلوع مینماید و از تاریکی جهل و بی‌خردی بروشنایی علم و دانش دل آنها روشن و رونق میگیرد.
فَهَل یَنظُرُون‌َ إِلَّا السّاعَةَ أَن تَأتِیَهُم بَغتَةً فَقَد جاءَ أَشراطُها فَأَنّی لَهُم إِذا جاءَتهُم ذِکراهُم برای تنبه مشرکین و اینکه بایستی انسان علاج واقعه را قبل از وقوع آن بنماید گوشزد بشر مینماید که شمایی که منتظر وقوع قیامت میباشید قیامت بغتتا میآید و علامت وقوع قیامت ظاهر گردیده زیرا که (نبی خاتم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم) در آخر الزمان مبعوث گردیده چنانچه در منهج از حضرت رسول چنین روایت میکند که بدو انگشت خود اشاره فرمود که من و قیامت مانند اینکه دو انگشتیم که متصل بهم است و بعض علامات دیگر نیز ظاهر شده و بعضی در حال ظهور است.
(فَأَنّی لَهُم إِذا جاءَتهُم ذِکراهُم)

صفحه : 177
شمایی که منتظر وقوع قیامت میباشید وقتی قیامت برپا گردید دیگر کجا تذکر و عمل بحال شما نفع میدهد.
آری دنیا جای عمل است و آخرت محل جزا و پاداش و نتیجه گرفتن است انسان تا وقتی در دنیا حیات دارد استعداد هر نوع کمالی را داراست لکن وقتی مرد عمل او منقطع میگردد زیرا آنچه قادر حکیم در آن استعداد کمال گذاشته که بایستی بسعی و عمل از قوه بفعل آرد بمردن آن قوّه و استعداد کمال منقطع خواهد گردید و فعلیت وجودش همان است که در ایام حیات دنیوی کسب نموده دیگر برای وی ترقی و صعودی نیست و پس از مرگ نتیجه اعمال و افعالش عایدش خواهد گردید و اینکه است سنت خدا (وَ لَن تَجِدَ لِسُنَّت‌ِ اللّه‌ِ تَحوِیلًا) فَاعلَم أَنَّه‌ُ لا إِله‌َ إِلَّا اللّه‌ُ وَ استَغفِر لِذَنبِک‌َ وَ لِلمُؤمِنِین‌َ وَ المُؤمِنات‌ِ خدای متعال بپیمبر گرامی خود امر فرموده که بدان نیست الهی مگر خدای واحد یکتا و برای گناه خودت و برای مردهای مؤمنین و زنهای مؤمنات طلب آمرزش نما.
چون اتفاقی بین علمای مذهب امامیه است که پیمبران مخصوصا پیمبر خاتم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم معصوم و از هر خطا و گناهی خالی و پاک بودند شاید مقصود از (ذنبک) که بمعنی گناهست یا ترک اولی باشد یا اشتغال بامور دنیوی چنانچه از خود حضرتش نقل میکنند که فرموده من روزی هفتاد مرتبه (استغفر اللّه میگویم) که استغفار حضرتش از جهت اشتغال بوظائف تبلیغ و توجه بامور رسالت بوده که بمقتضای طبیعت بشریت که (أَنَا بَشَرٌ مِثلُکُم) شاهد بر اینکه است اشتغال به آن گاهی مانع از توجه تام بخدای تعالی می‌گردیده و امور طبیعی غالب می‌گشته.
اگر چه آن هم بامر خدا و اطاعت او بوده نه گناه لکن نظر به اینکه
(حسنات الأبرار سیئات المقربین)
نسبت بمقام قرب او سیئه مینموده اینکه بود که مأمور میگردد باستغفار که برای خودت و مؤمنین طلب آمرزش نما یعنی پس از تبلیغ رسالت از خلق

صفحه : 178
اعراض نما و بکلیه وجودت متوجه درگاه احدیت باشد و شاید ذنب در اینجا ترک اولی باشد و چقدر باعث امیدواری است برای مؤمنین که حضرتش مأمور گردیده که سید و پیمبر ما در باره ما از خدای تعالی طلب آمرزش نماید و البته دعای او رد نمی‌شود لکن بشرط اینکه واقعا ما با ایمان باشیم وقتی پیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم با آن مقام قدس و آن مرتبه عبودیت مأمور باشد که طلب آمرزش نماید حال ما چگونه خواهد بود که شب و روز چندین گناه مرتکب میگردیم و بغفلت میگذرانیم و مراقب حال خود نیستیم که از (غفار الذنوب) طلب عفو نمائیم و چون توبه بازگشت از مخالفت بموافقت است خودش فی حدّ ذاته یکی از عبادات بشمار میرود.
وَ اللّه‌ُ یَعلَم‌ُ مُتَقَلَّبَکُم وَ مَثواکُم خدا میدانند چگونگی حال شما را در دنیا و باعمال و افعال شما خبیر و بینا است و نیز میداند منزلگاه شما را در آخرت زیرا که او بر هر چیزی آگاهست گذشته و حال و آینده در احاطه علمیه او مساوی است.
و شاید اینکه حضرت رسول صلّی اللّه علیه و اله و سلّم با مقام عصمت مأمور باستغفار گردیده برای اینکه بوده که استغفار خود عبادتی است.
بروایت طبرسی که از حذیفه یمانی نقل میکند که وی گفته من بسیار تیز زبان بودم حال خود را بخدمت حضرت رسول صلّی اللّه علیه و اله و سلّم عرض کردم و گفتم می‌ترسم زبان مرا بدوزخ کشاند فرمود چرا از استغفار دور افتاده‌ای من روزی صد مرتبه استغفار میکنم.
و نیز از سید انبیاء چنین حدیث میکنند که فرموده گفتن استغفر اللّه و گفتن (لا اله الا اللّه) بهترین عبادات است زیرا که خدای تعالی فرموده (فاعلم انه لا اله الا اللّه و استغفر لذنبک و للمؤمنین و المؤمنات) و هر دو را در یک آیه جمع نموده (منهج الصادقین) و بایست دانست که توبه همین استغفار بزبان تنها نیست حقیقت توبه ندم و

صفحه : 179
پشیمانی از گناه و تصمیم بر عدم عود بگناهست و بمجرد گفتن استغفر اللّه توبه واقعی که باعث رفع گناه گردد تحقق نپذیرد در حدیث مشهور از رسول اللّه است که فرموده
(الندم توبة)
یعنی اصل توبه پشیمانی از گناهست لکن چون لازمه پشیمانی عزم بر ترک در آینده است ممکن است بگوئیم حقیقت توبه پشیمانی و عزم بر عدم عود بگناهست اگر موقع گناه باقی باشد و لکن گفتن استغفر اللّه و جهات دیگری که در روایات داخل در توبه نموده‌اند شرط کمال توبه است و آن اظهار خارجی پشیمانی است نه اینکه حقیقت توبه باشد زیرا که توبه امر قلبی است که مشعر بخطا میگردد و آدم گنه‌کار خجلت زده خود را مستحق عقوبت میداند اینکه است که پشیمان میگردد و بدل و زبان (از غفار الذنوب) پوزش و گذشت می‌طلبد.
وَ یَقُول‌ُ الَّذِین‌َ آمَنُوا لَو لا نُزِّلَت سُورَةٌ فَإِذا أُنزِلَت سُورَةٌ مُحکَمَةٌ وَ ذُکِرَ فِیهَا القِتال‌ُ رَأَیت‌َ الَّذِین‌َ فِی قُلُوبِهِم مَرَض‌ٌ یَنظُرُون‌َ إِلَیک‌َ نَظَرَ المَغشِی‌ِّ عَلَیه‌ِ مِن‌َ المَوت‌ِ شاید آیه در شرح حال آن مؤمنینی باشد که هنوز ایمان در قلب آنها تمرکز ننموده و منتظر وحی و نزول آیه‌اند و اظهار مینمایند که چرا سوره‌ای فرود نیامده که بآن عمل کنیم وقتی سوره محکمی که راجع بجهاد فرود می‌آید ای محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم کسانی که بمرض قلبی گرفتارند چنان مضطرب و پریشان حال میگردند و تو را مینگرند مثل نگریستن محتضر موقع سکرات مرگ فَأَولی لَهُم طاعَةٌ وَ قَول‌ٌ مَعرُوف‌ٌ در صورتی که بهترین چیزی که سبب سعادت آنان میگردد اطاعت نمودن امر خدا و رسول او و گفتار نیکو است که بگویند شنیدیم و اطاعت نمودیم (سمعنا و اطعنا) مفسرین راجع بکلمه (اولی) دو طور تفسیر نموده‌اند 1- (فاولی لهم) تهدید و وعید است یعنی برای چنین کسانی عذاب مهیا است و بنا بر اینکه معنی (اولی) بر وزن (افعل) مشتق از (ولی) است و بمعنی قرب یا

صفحه : 180
بر وزن (فعلی) مشتق از آل یعنی مآل و بازگشت کار آنان راجع بعقوبات و مکاره خواهد گردید، راغب گفته (اولی) کلمه تهدید است برای کسی که مشرف بر هلاکت باشد (تفسیر روح البیان) 2- (اولی) بمعنی (احری) و بنا بر اینکه معنی (اولی) مبتدا و خبر او (طاعَةٌ وَ قَول‌ٌ مَعرُوف‌ٌ) میباشد یعنی برای آنان فرمانبرداری در امر جهاد و غیره سزاوارتر است (منهج الصادقین) لکن معنی دوم بسیاق آیه مناسب‌تر بنظر میآید زیرا که آیه راجع بمؤمنینی است که منتظر فرود آمدن سوره بودند منتها چون امر بجهاد برای آنان مشکل مینمود و هنوز ایمانشان استحکام پیدا ننموده بود که قلبشان مطمئن بایمان گردیده باشد اینکه بود که آن مرض قلبی و خوف از مرگ آنان را از حکم جهاد تهدید مینمود و پریشان حال میگردانید.
و شاید مقصود از (اولی لهم) برای تنبه آنها باشد که شمایی که ایمان آورده‌ئید (اولی و احری) برای شما اینست که هر حکمی که در باره شما میرسد بگوئید (سمعنا و اطعنا) نه آنکه متوحش گردید و از حکم جنگ گریزان باشید.
فَإِذا عَزَم‌َ الأَمرُ فَلَو صَدَقُوا اللّه‌َ لَکان‌َ خَیراً لَهُم فَهَل عَسَیتُم إِن تَوَلَّیتُم أَن تُفسِدُوا فِی الأَرض‌ِ وَ تُقَطِّعُوا أَرحامَکُم وقتی حکم جهاد صادر گردید چنین اشخاصی که منتظر نزول سوره بودند یا غیر اینان اگر در اینکه اظهار راست میگفتند و واقعا طالب امتثال حکم الهی بودند هر آینه برای آنها خیر و خوب بود و آنان بدرجات عالیه میرسیدند.
مفسرین گویند (فهل عسیتم) راجع بمنافقین است که آنان اظهار ایمان میکردند برای اینکه متولّی امور مردم و بر آنها حاکم گردند و در زمین فساد نمایند و آیه اعتراض بچنین مردمانی است که شما منتظر وقتید که اگر وقت بدستتان آمد در زمین فساد کنید و قطع رحم نمائید همانطوری که در زمان جاهلیت برای بدست آوردن مال از هیچگونه ظلم و فساد خودداری نمی‌نمودید.

صفحه : 181
أُولئِک‌َ الَّذِین‌َ لَعَنَهُم‌ُ اللّه‌ُ فَأَصَمَّهُم وَ أَعمی أَبصارَهُم چنین کسانی یعنی منافقین که در زمین فساد میکنند و قطع رحم می‌نمایند آنان از چنین کسانی میباشند که مشمول لعنت خدا گردیده‌اند و در اثر اعمال نکوهیده‌شان خدا گوش دل آنها را کر و چشم دلشان را کور گردانیده که آیات تشریعی و تکوینی را نه بگوش دل میشنوند و نه بچشم دل آثار آفاقی را مینگرند (صُم‌ٌّ بُکم‌ٌ عُمی‌ٌ فَهُم لا یَعقِلُون‌َ) سوره بقره آیه 166 أَ فَلا یَتَدَبَّرُون‌َ القُرآن‌َ أَم عَلی قُلُوب‌ٍ أَقفالُها استفهام انکاری اعتراض بکسانی است که در قرآن تدبر نمیکنند تا از بعض اسرار آن منتفع گردند آیا بر قلب آنان قفل زده شده و بسته گردیده که از وعد و وعید قرآن متنبه نمیگردند.
شیخ طبرسی ره در تفسیر مجمع البیان چنین گفته (بدان که در حدیث صحیح از رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم نقل شده که جایز نیست تفسیر نمودن قران مگر باثر صحیح یا نص صریح.
و از طریق عامه در حدیث نبوی است کسی که قرآن را برأی خود تفسیر کند و لو آنکه تفسیرش صحیح باشد خطا نموده است. پایان مقدس اردبیلی ره در زبدة البیان راجع بتفسیر نمودن قرآن بیانی دارد که برای وضوح آن را ترجمه مینمایم.
بعد از نقل کلام طبرسی چنین گوید خدا کسانی را که از قرآن استنباط میکنند و طریق را واضح مینمایند مدح نموده بقوله تعالی (لَعَلِمَه‌ُ الَّذِین‌َ یَستَنبِطُونَه‌ُ مِنهُم) و مذمت نموده کسانی را که تدبر و تفکر در قرآن نمیکنند بقوله تعالی (أَ فَلا یَتَدَبَّرُون‌َ القُرآن‌َ أَم عَلی قُلُوب‌ٍ أَقفالُها) و نیز فرموده ما قرآن را بعربی فصیح بیان نمودیم (إِنّا جَعَلناه‌ُ قُرآناً عَرَبِیًّا) تا آنجا که فرموده و بالجمله مقصود از تفسیر برأی بدون نص صریح در جایی صحیح نیست که آیاتی که چند معنی در آن احتمال میرود مفسر بمجرد رأی و میل

صفحه : 182
خود و استحسان عقلی حمل قطعی بر یکی از احتمالات غیر ظاهر کند بدون شاهدی که شرعا معتبر باشد چنانچه بسیار دیده شده آنهایی که خواهند بدعتی در دین گذارند چنین میکنند که آیات قرآن را حمل قطعی بر یکی از احتمالات غیر ظاهر مینمایند تا آنکه مطابق گردد با روش خودشان. پایان خلاصه آیه در مقام انکار و اعتراض بکسانی است که تدبّر و تفکر در قرآن نمیکنند که آیا بر قلب آنان قفل زده شده و بسته گردیده یعنی چگونه قلبی که لطیفه الهی است و بایستی بروی وی حقایق و عالم اله باز باشد و از انوار فیض رحمت الهی مستفیض گردد اینطور راهش را مسدود گردانیده‌اند و خود را در لجن زار عالم طبیعت پرتاب نموده و از حقایق و نکات و اسرار قرآن خود را محروم گردانیده‌اند.
معلوم است تدبر در جایی صدق میکند که در آیه احتمالاتی داده شود لکن در جایی که معنی آن ظاهر باشد که بنظر همه یکسان آید تدبّر در آن معنی ندارد و اما در جایی که در آیه احتمالاتی داده شود و هیچیک از آنها مخالف با آیات دیگر و نیز با احادیث معتبر هم مخالف نباشد در اینکه صورت اگر مفسر یکی از آن احتمالات را بقرائنی که از آن آیات دیگر گرفته ترجیح دهد آنهم نه بطور قطع و یقین جزمی چنین کسی داخل کسانی میگردد که در فضیلت آنها فرموده:
(لَعَلِمَه‌ُ الَّذِین‌َ یَستَنبِطُونَه‌ُ مِنهُم)، پس باین معانی که گفته شد تفسیر نمودن آیات که غرض توضیح آیاتی باشد که در آن اندک خفایی هست نیکو و مستحسن خواهد بود و آنکه از تفسیر و تصرف در آن بکلیه منع شده متشابهات قرآن است که (لا یعلمه الا اللّه) در باره چنین آیاتی فرود آمده زیرا کسانی که در قلب آنان مرض است و خواهند بدعتی در دین گذارند یا مدعایی دارند آنها بمتشابهات قرآن تمسک میجویند و بمغالطه کاری آیات را حمل بر مدعای خود مینمایند چنین اشخاصی مشمول غضب و لعنت خدا خواهند گردید لکن کسانی که ادعای شخصی ندارند و غرض آنها ارشاد و هدایت نمودن گمراهان است و در مقام توضیح و بیان محکمات

صفحه : 183
قرآن آنهایی که محتاج بتوضیح است برانید ظاهرا چنین اشخاصی مشمول رحمت و فضل الهی گردیده‌اند إِن‌َّ الَّذِین‌َ ارتَدُّوا عَلی أَدبارِهِم مِن بَعدِ ما تَبَیَّن‌َ لَهُم‌ُ الهُدَی الشَّیطان‌ُ سَوَّل‌َ لَهُم وَ أَملی لَهُم شاید آیه در وصف کسانی باشد که پس از آنکه حجت بر آنان تمام شد و ایمان آوردند بتسویل شیطانی از دین برگشتند و آنها کسانی میباشند که آرزو و آمال دنیوی و حظوظات طبیعی بر آنان چیره شده و میول نفسانی بر آنها آراسته گردیده و از دین برگشتن را پس از ظاهر شدن حقانیّت آن اندک بشمار آوردند و بقول بعضی مقصود منافقینند که پس از آنکه حقانیت دین اسلام بر آنها ظاهر گردیده و اقرار بشهادتین نمودند شیطان کفر را در نظر آنان آراسته گردانیده و آرزو و آمال دنیوی را در نظر آنها جلوه داده و از دین برگشتند زیرا کسی که از روی بصیرت باطنی بمقدسات اسلام تصدیق نماید دیگر از دین برنخواهد گردید.
ذلِک‌َ بِأَنَّهُم قالُوا لِلَّذِین‌َ کَرِهُوا ما نَزَّل‌َ اللّه‌ُ سَنُطِیعُکُم فِی بَعض‌ِ الأَمرِ وَ اللّه‌ُ یَعلَم‌ُ إِسرارَهُم ذلک اشاره بآن چیزی است که سبب اغوای آنان گردیده و آرزو و آمال دنیوی را در نظرشان آراسته گردانیده که چنین مردمانی از آنچه خدا فرو فرستاده کراهت داشتند.
بروایت طبرسی ره که از ابی جعفر و ابی عبد اللّه علیهما السلام نقل میکند آنها بنو امیه بودند که آنچه را راجع بولایت علی علیه السّلام فرود آمده خوش نداشتند و بکسانی که بظاهر ایمان آورده بودند میگفتند شما از اسلام برگردید ما در پاره‌ای از کارها مطیع و فرمانبردار شما میگردیم و خدا میداند آنچه را که از کید و حقد و حسد در باطن آنان مخفی گردیده.
فَکَیف‌َ إِذا تَوَفَّتهُم‌ُ المَلائِکَةُ یَضرِبُون‌َ وُجُوهَهُم وَ أَدبارَهُم ذلِک‌َ بِأَنَّهُم‌ُ اتَّبَعُوا ما أَسخَطَ اللّه‌َ وَ کَرِهُوا رِضوانَه‌ُ فَأَحبَطَ أَعمالَهُم

صفحه : 184
در مقام انذار و تهدید و چگونگی حال کسانی است که بتسویلات شیطانی مسلمانها را از راه حق برمیگردانند و بوعده‌های دروغ آنان را فریب میدهند که چنین کسانی هنگام مردنشان حال آنها چنین است که ملائکه‌ای که قابض ارواحند چون لشگریان خدایند چنانچه تمام موجودات جند حق تعالی میباشند و با دشمنان خدا دشمن و با دوستان او دوستند با تازیانه آتشین برو و پشت آنان میزنند و آنها را زجر میکنند زیرا که پیرو باطل گردیده و از حق اعراض داشتند و پیروی مینمودند آنچه را که خدا را بغضب آورده و چون آنان از تحصیل رضای حق تعالی کاره بودند اعمال خوبی هم اگر داشتند حبط و بی اثر گردیده و در مورد غضب الهی واقع خواهند شد.

صفحه : 185

‌سورة الفتح‌

اشاره

تسع و عشرون آیة و هی مدنیة

[سوره الفتح (48): آیات 1 تا 14]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
إِنّا فَتَحنا لَک‌َ فَتحاً مُبِیناً (1) لِیَغفِرَ لَک‌َ اللّه‌ُ ما تَقَدَّم‌َ مِن ذَنبِک‌َ وَ ما تَأَخَّرَ وَ یُتِم‌َّ نِعمَتَه‌ُ عَلَیک‌َ وَ یَهدِیَک‌َ صِراطاً مُستَقِیماً (2) وَ یَنصُرَک‌َ اللّه‌ُ نَصراً عَزِیزاً (3) هُوَ الَّذِی أَنزَل‌َ السَّکِینَةَ فِی قُلُوب‌ِ المُؤمِنِین‌َ لِیَزدادُوا إِیماناً مَع‌َ إِیمانِهِم وَ لِلّه‌ِ جُنُودُ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ وَ کان‌َ اللّه‌ُ عَلِیماً حَکِیماً (4)
لِیُدخِل‌َ المُؤمِنِین‌َ وَ المُؤمِنات‌ِ جَنّات‌ٍ تَجرِی مِن تَحتِهَا الأَنهارُ خالِدِین‌َ فِیها وَ یُکَفِّرَ عَنهُم سَیِّئاتِهِم وَ کان‌َ ذلِک‌َ عِندَ اللّه‌ِ فَوزاً عَظِیماً (5) وَ یُعَذِّب‌َ المُنافِقِین‌َ وَ المُنافِقات‌ِ وَ المُشرِکِین‌َ وَ المُشرِکات‌ِ الظّانِّین‌َ بِاللّه‌ِ ظَن‌َّ السَّوءِ عَلَیهِم دائِرَةُ السَّوءِ وَ غَضِب‌َ اللّه‌ُ عَلَیهِم وَ لَعَنَهُم وَ أَعَدَّ لَهُم جَهَنَّم‌َ وَ ساءَت مَصِیراً (6) وَ لِلّه‌ِ جُنُودُ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ وَ کان‌َ اللّه‌ُ عَزِیزاً حَکِیماً (7) إِنّا أَرسَلناک‌َ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً (8) لِتُؤمِنُوا بِاللّه‌ِ وَ رَسُولِه‌ِ وَ تُعَزِّرُوه‌ُ وَ تُوَقِّرُوه‌ُ وَ تُسَبِّحُوه‌ُ بُکرَةً وَ أَصِیلاً (9)
إِن‌َّ الَّذِین‌َ یُبایِعُونَک‌َ إِنَّما یُبایِعُون‌َ اللّه‌َ یَدُ اللّه‌ِ فَوق‌َ أَیدِیهِم فَمَن نَکَث‌َ فَإِنَّما یَنکُث‌ُ عَلی نَفسِه‌ِ وَ مَن أَوفی بِما عاهَدَ عَلَیه‌ُ اللّه‌َ فَسَیُؤتِیه‌ِ أَجراً عَظِیماً (10) سَیَقُول‌ُ لَک‌َ المُخَلَّفُون‌َ مِن‌َ الأَعراب‌ِ شَغَلَتنا أَموالُنا وَ أَهلُونا فَاستَغفِر لَنا یَقُولُون‌َ بِأَلسِنَتِهِم ما لَیس‌َ فِی قُلُوبِهِم قُل فَمَن یَملِک‌ُ لَکُم مِن‌َ اللّه‌ِ شَیئاً إِن أَرادَ بِکُم ضَرًّا أَو أَرادَ بِکُم نَفعاً بَل کان‌َ اللّه‌ُ بِما تَعمَلُون‌َ خَبِیراً (11) بَل ظَنَنتُم أَن لَن یَنقَلِب‌َ الرَّسُول‌ُ وَ المُؤمِنُون‌َ إِلی أَهلِیهِم أَبَداً وَ زُیِّن‌َ ذلِک‌َ فِی قُلُوبِکُم وَ ظَنَنتُم ظَن‌َّ السَّوءِ وَ کُنتُم قَوماً بُوراً (12) وَ مَن لَم یُؤمِن بِاللّه‌ِ وَ رَسُولِه‌ِ فَإِنّا أَعتَدنا لِلکافِرِین‌َ سَعِیراً (13) وَ لِلّه‌ِ مُلک‌ُ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ یَغفِرُ لِمَن یَشاءُ وَ یُعَذِّب‌ُ مَن یَشاءُ وَ کان‌َ اللّه‌ُ غَفُوراً رَحِیماً (14)

صفحه : 186

ترجمه‌

سوره فتح مشتمل بر بیست و نه آیه است و در مدینه فرود آمده
(بنام ایزد هستی بخش صاحب رحمت عام و خاص)
ای محمّد بحقیقت ما برای تو گشودیم گشایش هویدا (2)
تا آنکه خدا بیامرزد لغزشهای گذشته تو را و آنچه عقب انداخته‌ای و نعمت خود را بر تو تمام کند و راه راست را بتو بنمایاند (3)
و خدا تو را چنان یاری کند که غالب (بر دشمنان گردی)
خدا آن کسی است که قلبهای مؤمنین را آرامش داد تا آنکه بر ایمانشان بیفزاید و لشگرهای آسمانها و زمین مخصوص بخدا است و خدا دانا و درست کار است (5)
تا آنکه مردهای مؤمنین و زنهای مؤمنات را داخل گرداند در بهشتهایی که در زیر

صفحه : 187
غرفه‌ها و درختان آن نهرها جریان دارد و در آن بهشت‌ها جاویدانند (خدا) لغزشهای آنها را می‌پوشاند و اینکه است رستگاری و فوز عظیم (6)
و تا آنکه مردهای منافق و زنهای منافقه و مردهای مشرک و زنهای مشرکه را شکنجه و عذاب نماید آنهایی که بخدا گمان بد میبرند (و آنان) مشمول غضب و لعنت الهی خواهند بود و برای آنها جهنم آماده شده و جهنم بد بازگشتی است (7)
و مخصوص بخدا است لشگرهای آسمانها و زمین و خدا بر هر چیزی غالب و درستکار و حکیم است (8)
ای محمّد ما تو را برسالت فرستادیم که گواه (بر امت) و بشارت دهنده و تهدید کننده باشی
(ای محمّد بمردم بگو که ما تو را مبشر و نذیر گردانیدیم) برای اینکه بخدا و رسولش ایمان آرید و دین او را تقویت دهید و فرمان او را بزرگ شمارید و در صبح و شام خدا را تسبیح و تنزیه نمائید (10)
ای محمّد بحقیقت و درستی کسانی که در حدیبیه با تو بیعت نمودند جز اینکه نیست که با خدا بیعت نموده‌اند دست (قدرت) خدا بالای دستهای آنها است کسی که بیعت را شکست (و نقض عهد نمود) جز اینکه نیست که نفس خود را شکسته و کسی که بآنچه با خدا عهد بسته وفا نمود خداوند بزودی بوی اجر بزرگ عنایت مینماید (11)
ای محمّد باز پس ماندگان از اعراب بزودی بتو میگویند کسان ما و مالهای ما ما را مشغول گردانیده پس برای ما طلب آمرزش کن و اینان بزبانشان چیزی گویند که در دل آنان نیست، ای محمّد بآنها بگو کی است که از برای شما مالک چیزی گردد اگر خدا اراده کند بشما ضرری وارد گردد بلکه خداوند بآنچه میکند بینا است (12)
و شاید شما (کفّار) چنین گمان کردید که پیمبر و مؤمنین هرگز باهل خودشان برنمیگردند و اینکه گمان در قلب شما آراسته گردیده و گمان بد بردید و شما گروه هلاک شدگانید
و ما آتش برافروخته جهنم را آماده گردانیده‌ایم برای کسانی که ایمان بخدا و رسولش نمی‌آورند (14)
و پادشاهی آسمانها و زمین مخصوص بخدا است می‌آمرزد هر کس را که بخواهد و عذاب میکند هر کس را که بخواهد و همیشه خدا آمرزنده و مهربان است.

صفحه : 188

توضیح آیات‌

اشاره

إِنّا فَتَحنا لَک‌َ فَتحاً مُبِیناً در مفردات در لغت فتح بیانی دارد که برای توضیح اجمالی از آن را بیان و ترجمه می‌نمائیم.
(الفتح ازالة الاغلاق و الاشکال) یعنی فتح برطرف کردن بستگی‌ها و اشکال است و آن دو قسم است یکی آن گشودنی است که بچشم دیده میشود مثل باز کردن درب و باز کردن قفل و بستگی متاع مثل قوله تعالی (وَ لَمّا فَتَحُوا مَتاعَهُم) دوم آن است که ببصیرت یعنی بچشم قلب ادراک گردد مثل زائل کردن هم و غم و اینکه نیز اقسامی دارد یکی راجع بامور دنیوی مثل غمی که برطرف میگردد یا فقری که بحصول مال زائل میشود مثل قوله تعالی (فَلَمّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِه‌ِ فَتَحنا عَلَیهِم أَبواب‌َ کُل‌ِّ شَی‌ءٍ) یعنی آن را وسیع گردانیدیم.
دوم فتح مستغلق از علوم مثل قول تو که گویی برای فلانی بابی از علم گشوده شد و مقامی پیدا نمود.
(إِنّا فَتَحنا لَک‌َ فَتحاً مُبِیناً) بقولی مقصود فتح مکّه است و بقول دیگر مقصود آن علوم و طریق هدایاتی است که برای نبی صلّی اللّه علیه و اله و سلّم مفتوح گردید که آن ذریعه بسوی ثواب و مقامات محمودی است که سبب غفران گناه او است و فاتحه هر چیزی مبدء وی است که بعد برای وی گشوده میشود اینکه است که سوره حمد بفاتحة الکتاب نامیده شده است. (پایان)

سخنان مفسرین در شأن نزول آیه‌

1- مقصود از (فتحنا) فتح مکه است که خدا در سال حدیبیه بپیمبرش وعده داده بود آن وقتی که کفار قریش نگذاشتند حضرتش داخل مکه گردد.
رأی قتاده و جماعتی از مفسرین بر اینکه است که اینکه آیه در وقتی فرود آمده که حضرت از حدیبیه برگشته بود آن وقت بفتح مکه بشارت داده شد

صفحه : 189
(إِنّا فَتَحنا لَک‌َ) یعنی حکم ما بر اینکه جاری گردید که تو بر اهل مکه غالب گردی و بر آنان ظفریابی.
2- مقصود از (فتحنا) صلح حدیبیه است که آن فتح و گشایشی بود که بدون جهاد واقع گردید.
در منهج الصادقین راجع بصلح حدیبیه چنین گفته در تواریخ نقل کرده‌اند که سید عالم محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم در سال ششم از هجرت در خواب دید که با جماعتی از اصحاب خود بطواف کعبه معظمه مشغولند و بافعال عمره اقدام مینمایند وقتی اصحاب شنیدند گمان کردند در همان سال تعبیر خواب واقع خواهد شد و حضرت رسول بتهیه سفر مشغول گردید روز دوشنبه غره ذیعقده همان سال از مدینه بیرون رفتند و احرام عمره بستند و برای قربانی هفتاد شتر همراه بردند و بیشتر صحابه با او رفتند چون اینکه خبر بکفار مکه رسید متفق شدند که نگذارند آنها وارد مکّه گردند و لشگریانی مهیا نمودند که با آنها بجنگند چون حضرت رسول صلّی اللّه علیه و اله و سلّم بر عزم آنان مطلع گردید بحدیبیه نزول اجلال نمود و از طرف مشرکین عروة بن بنی مسعود ثقفی و جلیس کنانی که رئیس احابیش بود نزد حضرت محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم آمدند تا استفسار نمایند که بچه مقصودی بطرف مکه آمده‌اند و چون فهمیدند که برای زیارت کعبه آمده برگشتند و بقریش اطلاع دادند قریش بعصبیت جاهلیتی که داشتند راضی نشدند که آنها وارد مکه گردند سیّد عالم عثمان را فرستاد که آنان را راضی گرداند قریش او را حبس نمودند و آوازه قتل عثمان در میان اصحاب افتاد اینکه بود که بیعت رضوان واقع گردید چنانچه بعدا بیان آن می‌آید و کفار از استماع خبر بیعت ترسیدند سهیل بن عمرو را نزد آن حضرت فرستادند و صلح کردند و باملاء حضرت محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم صلحنامه بنوشتند باین طور که تا ده سال بین اهل اسلام و مشرکین قریش جنگ نباشد و نه سرا و نه جهرا با یکدیگر تعرض ننمایند و مسلمانان را سال دیگر برای عمره بگذارند بمکه آیند و بیشتر اصحاب از اینکه صلح محزون گردیدند و حضرت رسول صلّی اللّه علیه و اله و سلّم در همان جا فرمود سر مبارک او را

صفحه : 190
تراشیدند و بعض شتران را قربانی کرد و بعض دیگر را بمکه فرستاد تا در مروه قربانی کنند و بر مساکین و فقرای آنجا قسمت نمایند و اصحاب نیز اقتدا بسیّد انبیاء نموده بتراشیدن سر و تقصیر مشغول شدند و شتر خود را قربانی کردند و حضرت بیست روز در حدیبیه مکث نمود و در شبی از شبها اینکه سوره فرود آمد اینکه است که بعضی آیه را اینکه طور تفسیر نموده‌اند که ما برای تو حکمی کردیم حکم ظاهر و هویدا و مقصود همان صلحی است که در حدیبیه با قریش نمود و در حقیقت همین صلح بود که سبب فتح مکه گردید و آنهایی که در مکه اسلام خود را مخفی میداشتند آن وقت جرئت نموده و با کفار مجاهده نمودند و قرآن را بر آنها میخواندند تا قریب بسه سال بیشتر کفار مکه مسلمان گردیدند و در اثر اینکه صلح بیعت رضوان واقع شد و پس از آن فتح خیبر نصیب مسلمانها گردید و حضرت رسول چند نفر را از نخلهای خیبر طعام داد و اهل روم بر فارس غالب گردیدند و آن مصداق قول حق تعالی است (سَیَغلِبُون‌َ فِی بِضع‌ِ سِنِین‌َ) سوره روم آیه 2 و 3 و از جابر روایت کرده‌اند که گفته (ما کنا نعلم فتح مکّة الا یوم الحدیبیه) ما بفتح مکه دانا نگشتیم مگر روز حدیبیه زیرا که آن مقدمه فتح مکه بود.
از براء بن عازب از معنی آیه استفسار نمودند گفت گمان شما چنین است که آن فتح مکه است اما ما فتح مکه را از حدیبیه میدانیم زیرا که صلح حدیبیه مقدمه فتح مکه بود و در آن روز ما هزار و چهار صد نفر بودیم و در آن نواحی هیچ آب نبود مگر در چاه حدیبیه و ما از شدت حرارت تمام آن آب را کشیدیم بطوری که دیگر قطره‌ای آب در آن نماند وقتی شکایت عطش را بعرض حضرت رسانیدیم ظرفی طلبید و وضو ساخت و مضمضه نمود و دعا کرد و آب را در چاه ریخت بفرمان حضرت ذو الجلال فورا آب از چاه فوران نمود و بطوری بالا آمد که مردم بکف دست آب برمیداشتند و میخوردند و مالهای خود را آب میدادند.
و سالم بن ابی جعد گوید از جابر پرسیدم که شما چند نفر بودید که در حدیبیه با پیمبر اکرم فرود آمدید گفت قریب بهزار و پانصد نفر و در آن روز تشنگی

صفحه : 191
بر ما غالب گردید آن حضرت ظرفی طلبید و دست مبارک خود را در میان آن آب گذارد آب از میان انگشتان او بیرون می‌آمد و ما میخوردیم تا همگی سیراب گردیدیم و ظرف همانطور پر از آب بود و بعضی گفته‌اند معنی آیه (إِنّا فَتَحنا) اینکه است که ما حکم کردیم از برای تو که در سال دیگر در مکه معظمه داخل گردی دیگری گفته مقصود فتح و ظفر و نصرت او است بر تمام اعداء دین بحجج باهره و معجزات ظاهره و اعلاء کلمه اسلام از شعبی نقل میکنند که بعد از نزول اینکه آیه آیات عظیمه و علامات غریبه پدیدار گردید یکی صلح حدیبیه دوم بیرون آمدن آب چاه حدیبیه سوم فتح مکه چهارم فتح خیبر پنجم غلبه اهل روم بر فارس و اهل کتاب بر مشرکین ششم وعده مغفرت (لِیَغفِرَ لَک‌َ اللّه‌ُ) (پایان) لِیَغفِرَ لَک‌َ اللّه‌ُ ما تَقَدَّم‌َ مِن ذَنبِک‌َ وَ ما تَأَخَّرَ وَ یُتِم‌َّ نِعمَتَه‌ُ عَلَیک‌َ وَ یَهدِیَک‌َ صِراطاً مُستَقِیماً ای محمّد ما بر تو گشودیم گشایش ظاهر تا آنکه خدا بیامرزد آنچه را از گناهان که پیش انداخته‌ای و آنچه را که عقب انداخته‌ای و نعمت خود را بر تو تمام کند و تو را براه مستقیم هدایت نماید.
اینکه آیه از دو جهت مورد بحث دانشمندان از مفسرین واقع گردیده.
اول- بین متکلمین از شیعه و سنی اتفاقی است که پیمبران مخصوصا پیمبر خاتم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم از کبائر معصومند و باتفاق شیعه از گناهان صغیره نیز چه عمدا باشد و چه سهوا در تمام عمر معصومند و اگر در آیات گناهی نسبت ببعض پیمبران داده شده آن ترک اولی است نه گناه پس بنا بر اینکه بایستی آیه (ما تَقَدَّم‌َ مِن ذَنبِک‌َ وَ ما تَأَخَّرَ) که ظاهر از ذنب گناه است و آمرزش نیز مترتب بر گناه میشود توجیه نمود.
دوم- (وَ یَهدِیَک‌َ صِراطاً مُستَقِیماً) مگر پیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم پیش از فتح در

صفحه : 192
صراط مستقیم نبود تا آنکه تمامی نعمت هدایت یافتن او باشد بر طریق مستقیم‌

سخنان مفسرین در توجیه آیه و پاسخ سؤال‌

1- توجیهاتی که مفسرین از سنیها کرده‌اند اکثر آن موافق با عقیده امامیه که پیمبران را معصوم میدانند نمیباشد، مثل اینکه بعضی از آنها گفته‌اند مقصود هر گناهی است که پیش از بعثت و بعد از بعثت نموده‌ای، یا هر گناهی که قبل از فتح یا بعد از فتح نموده‌ای، یا هر گناهی که واقع شده (وَ ما تَأَخَّرَ) یعنی وعده میدهم آن گناهی که هنوز واقع نگردیده چون واقع گردید می‌آمرزم، یا هر گناهی که قبلا ابوین تو آدم و حوّاء کرده‌اند و یا هر گناهی که امت تو بعدا میکنند و توجیهات دیگری که منافی با عصمت انبیاء است و نزد شیعه صحیح نیست.
شیخ طبرسی در تفسیر مجمع البیان چنین گوید اصحابنا یعنی جماعت شیعیان آیه را دو قسم توجیه نموده‌اند.
اول- (لیغفر لک اللّه ما تقدم من ذنب امتک، و ما تأخر بشفاعتک) و مقصود از تقدم و تأخر تقدم و تأخر زمانست، و اضافه گناه امّت باو از جهت اتصال آنها است باو (ص).
و مؤید اینکه توجیه روایتی است که از مفضل بن عمر نقل میکنند که مردی از حضرت صادق علیه السّلام از معنی اینکه آیه سؤال نمود حضرت در پاسخ فرمود (و اللّه) بر او گناهی نبود لکن خداوند برای پیمبرش ضمانت فرمود که گناهان شیعیان علی علیه السّلام را گذشته و آینده‌اش را بیامرزد.
و بروایت عمر بن زید که گفته بابی عبد اللّه علیه السّلام گفتم مقصود از قوله تعالی (لِیَغفِرَ لَک‌َ اللّه‌ُ ما تَقَدَّم‌َ مِن ذَنبِک‌َ وَ ما تَأَخَّرَ) چیست گفت (و اللّه) بر او گناهی نبود و نیز هیچ وقت قصد گناهی نکرده بود لکن خدا گناه شیعه او را حمل بر او نمود پس از آن وعده مغفرت و بخشش داد.
دوم- آن توجیهی است که سید مرتضی قدس سره نموده و چنین گفته (ذنب) مصدر است و چون جائز است مصدر را هم اضافه بفاعل نمود و هم اضافه بمفعول و در

صفحه : 193
اینجا اضافه بمفعول شده و معنی آیه چنین میشود آنهایی که تو را از ورود به مکه منع نمودند و راه تو را از مسجد الحرام گرفتند گناه آنان را آمرزیدم و بنا بر اینکه تأویل مغفرت بمعنی ازاله و نسخ احکام و تدابیر دشمنان او است.
خلاصه معنی آیه اینکه میشود که خطاب برسول نموده که ای محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم صلح حدیبیه و فتح مکه برای اینکه است که خدا بپوشاند و از تو زائل گرداند افعال شنیعه و افعال قبیحه اهل مکه را که نسبت بتو اجراء نمودند از اخراج نمودن تو را از مکه و انواع و اقسام کیدها که نسبت بتو اجراء گردانیدند و لهذا مغفرت را جزا و علت فتح گردانیده زیرا اگر مقصود از مغفرت گناه باشد ارتباط آن بفتح غیر معقول است زیرا که مغفرت گناه مناسبتی با فتح ندارد و از اینجا معلوم می‌شود که مقصود بتقدم و تأخر گناه راجع بافعال قبیح اهل مکه است.
(پایان) سوم- مقصود از گناه ترک اولی است نظر بعلو مقام پیمبران ترک مندوب و عملی که نسبت بغیر از مستحبات بشمار میرود ترک آن نسبت بآن بزرگواران ذنب و گناه نامیده میشود و بنا بر اینکه توجیه معنی آیه چنین میشود که بر ترک عمل مندوب چه در گذشته و چه در آینده از تو عفو نمودیم بلکه بعض اعمالی که برای دیگران راجح و مباح است شاید نسبت بآنها مرجوح باشد اینکه است که گفته‌اند
(حسنات الأبرار سیئات المقربین)
لکن آنچه بنظر اینکه ناچیز در توجیه آیه میرسد اینکه است که ممکن است بگوئیم مقصود از فتح در (إِنّا فَتَحنا) چنانچه در معنی لغوی آن گفته شد و از مفردات نقل نمودیم چیز بسته‌ای است که باز شود و اینکه یک معنایی است اعم از فتح و فیروزی در جنگ و از گشایش امور ظاهری طبیعی و از گشایش امر باطنی مثل گشوده شدن بابی از علوم.
و شاید مقصود از آیه (إِنّا فَتَحنا) اشاره بگشایش قلب پیمبر خاتم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم باشد بسوی حضرت ربوبیت که ذات متعال در مقام امتنان به پیمبر خود بفرماید ما سینه

صفحه : 194
تو را برای علوم و حکمت بازگردانیدیم و شرح صدر بتو بخشودیم و اشاره بهمان باشد که در سوره الم نشرح در مقام امتنان بنبی خود فرموده (أَ لَم نَشرَح لَک‌َ صَدرَک‌َ) تا آنکه عقل و روحانیت تو بر قوای طبیعی تو غالب گردد و بر قوای نفسانی خودت که منشأ و سبب گناه است مسلط گردی و در هیچ وقت از عمر خود گناهی از تو صادر نگردد.
و بنا بر اینکه معنی سبب که غلبه قوای نفسانی است بجای مسبب که گناه باشد گذارده شده یعنی آنچه سبب گناه میشد از تو دفع کردیم و تو بر قوای طبیعی خود مظفر و منصور گردیدی.
و اینکه معنی را بجهاتی از خود آیه میتوان استخراج نمود یکی از (ما تأخر) که اگر مقصود از آمرزش وقوع گناه باشد برای گناهی که هنوز واقع نگردیده معنی صحیحی پیدا نخواهد نمود زیرا که برای گناه نکرده بهر معنایی که گفته شود آمرزش معنی ندارد و دیگر آخر آیه (وَ یَهدِیَک‌َ صِراطاً مُستَقِیماً) که پیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم در کج روی نبود تا آنکه بگوید فتح مکه را بتو دادم تا آنکه خدا تو را بطریق مستقیم هدایت نماید و همچنین آیه بعد (وَ یَنصُرَک‌َ اللّه‌ُ نَصراً عَزِیزاً) که مؤید همین توجیه است بلکه از لام (لیغفر) که از آن تعلیل استفاده میشود اگر چنین باشد که بتو فتح دادیم برای آنکه گناهان گذشته و آینده تو بخشوده شود بی‌مناسبت خواهد گردید، چگونه فتح مکه سبب بخشش گناه میشود گناه بایست بتوبه بخشیده شود نه بفتح و فیروزی.
و اینکه در شأن نزول آیه گویند در حدیبیه فرود آمده گوئیم چنانچه در محل خود مبرهن گردیده مورد مخصص نمی‌شود فتح بمعنی لغوی که مطلق گشایش است و در قرآن مجید در هر دو معنی استعمال شده اطلاق آن شامل می‌گردد هم فتح مکّه و هم فتح معنوی را یعنی گشایش قلب و سینه مبارک رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم را و از فتوحات مکیه چنین نقل میکنند که گفته حقیقتا استغفار انبیاء از

صفحه : 195
گناه مثل گناه ما نیست بلکه یک معنای دقیقی است که فهم ما بکنه آن نمیرسد زیرا که ذوق و فهم ما در مقام و مرتبه ذوق آنان نیست پس جائز نیست گناه آنان را حمل کنیم بر آنچه تعقل میکنم. (پایان) اینکه سخن محی الدین در منتها درجه متانت و استقامت است زیرا که فهم هر کسی در خور درجه وجود و استعداد وی است ما بدرجه انبیاء نمیباشیم تا آنکه امور خصوصی آنها را بتوانیم تعقل نمائیم هر چه در باره آن بزرگواران بگوئیم در خور مرتبه خودمان است و آنها بالاتر از آنند پس بهتر اینکه است که اظهار قصور کنیم و علم باین آیه و امثال آن را محول بخدا و رسول و راسخین فی العلم نمائیم و در باره آن اظهار عقیده ننمائیم. (و اللّه العالم باسرار کلامه) هُوَ الَّذِی أَنزَل‌َ السَّکِینَةَ فِی قُلُوب‌ِ المُؤمِنِین‌َ لِیَزدادُوا إِیماناً مَع‌َ إِیمانِهِم وَ لِلّه‌ِ جُنُودُ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ وَ کان‌َ اللّه‌ُ عَلِیماً حَکِیماً خدا آن کسی است که آرامش و متانت در قلبهای مؤمنین فرود آورد برای آنکه ایمان بر ایمان آنها زیاد گرداند.
در اینکه آیا حقیقت ایمان قابل زیاد و نقصان هست یا نیست بین متکلمین گفتاری است.
بعضی گویند ایمان یک امر واحد بسیط است که عبارت از تصدیق و عقد قلبی است و لازمه آن تصدیق بزبان و عمل بارکان است و اینکه معنایی است بسیط و قابل زیاده و نقصان نیست و بعضی چنین معتقدند که در اصل ایمان نقص کمال هست.
(خلاصه قائلین بنفی زیاد و نقصان در اصل ایمان چنین گویند)، ایمان عبارت از تصدیق جزمی مطابق واقع است و آن امری است بسیط و عقد قلب و تصدیق بزبان و عمل بارکان از لوازم وی است زیرا اگر زیاده در اصل ایمان که عبارت از تصدیق باشد مدخلیّت داشته باشد فاقد آن از مؤمنین محسوب نخواهد گردید

صفحه : 196
و در اینجا بین متکلمین از معتزله و اشاعره گفتار بسیاری است که اینجا جای بحث در آن نیست.
محمّد بن یعقوب کلینی در حدیث مفصلی از معصوم روایت میکند که در جواب سائلی که از ایمان سؤال میکند که آیا ایمان قول است یا عمل یا قول است بلا عمل امام علیه السّلام در پاسخ او فرموده
(الایمان عمل کله و القول بعض ذلک العمل)
پس از آنکه سائل گوید عمل را توصیف فرما تا بفهمم فرمود ایمان حالات و درجات و طبقات و منازل
(فمنه التام منتهی تمامه و منها الناقص منتهی نقصانه و منه الزائد الراجح زیادته الخ)
پس از آنکه سائل گوید آیا ایمان کم و زیاد میشود فرمود آری زیرا که خدا ایمان را بر اعضاء بنی آدم فرض نموده و بر اعضاء تقسیم گردانیده و چیزی از جوارح نیست مگر اینکه وظیفه‌ای دارد غیر از دیگری و چون حدیث مفصل است اگر بخواهیم تمام حدیث را بیان کنیم سخن طولانی می‌گردد.
ظاهرا اینکه حضرت در جواب سائل فرموده ایمان (عمل کله) مقابل قول سائل است که گمان کرده بمجرد قول و گفتن شهادتین بدون تصدیق که عمل قلبی است ایمان محقق میگردد اینکه است که حضرت ردّ میکند که اینطور نیست ایمان عمل است و اینکه حدیث و امثال آن با آنکه گفته شود ایمان عبارت از تصدیق جزمی مطابق واقع است و تصدیق لسانی و عمل بارکان از لوازم آن است منافات ندارد بلکه مؤیّد آن است و
قوله (ع) (فمنه التام)
یعنی کامل
(و منه الناقص)
یعنی ناقص در کمال و
قوله (ع) (الایمان عمل کله)
شاید اشاره باین باشد که ایمان تصدیق قلبی مقابل تصور است زیرا چنانچه مشاهده میکنیم ایمان اکثر مردم ایمان تصوری است و تصدیق جزمی مطابق واقع نیست زیرا که لازمه تصدیق جزمی عمل بارکان است و نیز در آن شک و ریب راه ندارد و حقیقت ایمان هر گاه در قلب نفوذ کند همین است و ایمان باین معنی قابل زیاده و نقصان نمیباشد.

صفحه : 197
و نیز کلینی در اصول کافی از ابی عبد اللّه علیه السّلام چنین روایت میکند که فرموده:
(ان اللّه تعالی وضع الایمان علی سبعة اسهم، علی البرّ، و الصدق، و الیقین، و الرضا، و الوفاء، و العلم، و الحلم، ثم قسم ذلک بین النّاس فمن جعل فیه هذه السبعة الاسهم فهو کامل محتمل، و قسم لبعض النّاس السهم، و لبعض السهمین، و لبعض الثلاثة حتی انتهوا الی سبعة، ثم قال علیه السّلام لا تحملوا علی صاحب السهم سهمین و لا علی صاحب السهمین ثلاثه فتبهظوهم، ثم قال (ع) کذلک حتی ینتهی الی سبعة)
و تمام اینکه دو حدیث و شرح آن در اربعین هاشمیه است.
و عبد العزیز قراطیسی از ابی عبد اللّه چنین روایت می‌کند که فرمود
1» یا عبد العزیز (ان الایمان عشر درجات بمنزلة السلّم یصعد منه مرقاة بعد مرقاة الی ان قال و اذا رأیت من هو اسفل منک بدرجة فارفعه الیک برفق و لا تحملن علیه مالا یطیق فتکسره)«
-----------------------------------
(1) محققا خدای تعالی ایمان را بر هفت سهم وضع نموده یعنی برای کمال ایمان هفت درجه قرار داده قوله «ع» (علی البر) شامل میگردد تمام اقسام و انواع احسان نمودن بغیر از مال و جاه و عرض و غیر آن و از حیثیت کمیت و کیفیت نیز درجات و مراتبی دارد و شاید مقصود از صدق در اینجا استقامت در دین باشد و یقین اعتقاد جازم مطابق واقع است و برای آن مراتبی است چنانچه در همین حدیث بالا که از عبد العزیز نقل نمودیم امام «ع» فرموده (ایمان ده درجه دارد بمنزله نردبان که بایستی از نردبان ایمان پله پله بالا رفت و اگر کسی را دیدی که در مرتبه پائین است او را ببر بسوی خودت در مرتبه بالاتری و چیزی که در طاقت وی نیست تحمیل بر او نکن که او را میشکنی (قوله «ع») پس از آن ایمان را بین مردم تقسیم نمود و فرمود کسی که دارای هفت سهم باشد چنین کس بکمال ایمان رسیده و برای بعضی یک سهم ایمان است و بعضی دیگر را دو سهم و بعضی را سه سهم است تا برسد بهفت سهم پس از آن فرمود کسی که دارای یک سهم از ایمان است نباید دو سهم از ایمان بر وی تحمیل نمائید که هلاک میگردد و همچنین کسی که دارای دو سهم از ایمانست نباید سه سهم تحمیل او نمود که سقوط مینماید.

صفحه : 198
و تحقیق در مطلب اینکه است که گفته شود (ایمان حقیقة واحدة بسیطة ذات مراتب کثیرة) و در کمال و نقص و تقدم و تأخر مراتب بسیار دارد زیرا که ایمان نور قلبی است و همین طور که نور حسی در هر مرتبه‌ای که باشد در اصل نورانیت یکی است و لکن در نقص و کمال و شدت و ضعف مراتبی دارد ایمان هم که عبارت از تصدیق قلبی است آن نیز مراتب بسیاری دارد اگر چه در تمام مراتب آن اصل واحد که تصدیق جزمی و نسبت حکمیه باشد یکی است که بر تمام مراتب ایمان صادق آید و کم و زیاد و شدت و ضعف راجع بمراتب آن است و آیاتی که در قرآن مجید راجع بایمان ذکر شده مثل همین آیه بالا که راجع بمؤمنین فرموده (لِیَزدادُوا إِیماناً مَع‌َ إِیمانِهِم) و قوله تعالی آنجا که فرموده:
(وَ إِذا تُلِیَت عَلَیهِم آیاتُه‌ُ زادَتهُم إِیماناً) و در جای دیگر یا ایها الّذین امنوا آمنوا باللّه و غیر اینها از آیات بسیار و روایات بیشمار که مشعر بر اینکه است که ایمان قابل زیاده و نقصان است ظاهرا حمل بر مراتب و کمال آن کردن اولی است.
لِیُدخِل‌َ المُؤمِنِین‌َ وَ المُؤمِنات‌ِ خدا آن کسی است که بمؤمنین متانت و استقامت و فتح و فیروزی عطا نموده تا آنکه آنان فائز گردند بچنین بهشت‌ها و بوستان‌هایی که از زیر غرفها و اشجار آنها نهرها جریان دارد و آنان همیشه در بهشت جاویدانند و نیز گناهانی که قبلا کرده‌اند بپوشاند و نزد خدا چنین نعمت‌ها رستگاری و کامیابی بزرگی است.
وَ یُعَذِّب‌َ المُنافِقِین‌َ وَ المُنافِقات‌ِ وَ المُشرِکِین‌َ وَ المُشرِکات‌ِ الظّانِّین‌َ بِاللّه‌ِ ظَن‌َّ السَّوءِ عَلَیهِم دائِرَةُ السَّوءِ وَ غَضِب‌َ اللّه‌ُ عَلَیهِم وَ لَعَنَهُم وَ أَعَدَّ لَهُم جَهَنَّم‌َ وَ ساءَت مَصِیراً (واو عطف) یعذب را عطف به (لیدخل) داده اشاره به اینکه همین طوری که برای مؤمنین در اثر ایمانشان و اطمینان قلبشان مقامات عالی مهیّا نموده و قوت

صفحه : 199
و کمال ایمانشان گناهانشان را پوشانیده و منزلت و مقام بلندی نزد پروردگارشان برای آنها مهیّا گردانیده و داخل رحمت الهی گردیده‌اند.
در مقابل آنها از مردان و زنان منافقین و همچنین مردها و زنان مشرکین آنان که بخدا گمان بد میبرند و بمقام الوهیت نسبت ناروا میدهند مثل اینکه خدا را صاحب اولاد میدانند و ملائکه را دختران خدا و حضرت مسیح (ع) و عزیز را اینکه اللّه نامند یا در عبادت بتها را شریک خدا مینمایند مقام احدیت بالاتر از اینکه است که چنین نسبت‌های ناروایی باو داده شود بلکه گمان بد آنها بازگشت بخودشان خواهد نمود مقام الوهیت برتر از آن است که فهم بشر بسرادق مقام آن برسد و نمیتوان حدی و صفتی برای او فرض نمود مگر آن اسماء الحسنی و صفاتی که خودش خود را بآن معرفی نموده اینکه است که گویند اسماء اللّه توقیفی است کسی حق ندارد از فهم خود صفتی یا اسمی نسبت بمقام کبریایی دهد.
خلاصه آیه در مقام بیان اینکه است که همان طوری که برای مؤمنین مقام بلندی آماده شده برای مشرکین و منافقین از عذاب درکاتی مهیا گردیده و نیز همان- طوری که مؤمنین در رحمت و مغفرت الهی واقع گردیده‌اند همین طور مشرکین در غضب الهی واقع خواهند بود و جهنّم جایگاه همیشه‌گی آنها است و برای آنها جهنم بد بازگشتی است.
وَ لِلّه‌ِ جُنُودُ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ وَ کان‌َ اللّه‌ُ عَزِیزاً حَکِیماً تمام مملکت ملک و ملکوت مخصوص بخدا است و جمیع اجزاء عالم لشگریان حق تعالی و تحت قیومیت و ربوبیت و استیلاء سلطان السلاطین و مسخر امر ویند و او است سلطان مقتدر و درستکار که از روی لطف و حکمت بهر کس خواهد فتح و فیروزی و عزت چه در دنیا و چه در آخرت عطا می‌نماید و هر کرا بخواهد ذلیل و مخذول می‌گرداند إِنّا أَرسَلناک‌َ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً لِتُؤمِنُوا بِاللّه‌ِ وَ رَسُولِه‌ِ وَ تُعَزِّرُوه‌ُ وَ تُوَقِّرُوه‌ُ وَ تُسَبِّحُوه‌ُ بُکرَةً وَ أَصِیلًا

صفحه : 200
خطاب برسول اکرم است که ای محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم ما تو را برسالت فرستادیم برای اینکه برای خلق شاهد و گواه باشی و اینکه آیه نظیر قوله تعالی است:
(وَ یَکُون‌َ الرَّسُول‌ُ عَلَیکُم شَهِیداً) که در قیامت صادقین را تصدیق کنی و منافقین را تکذیب نمایی.
و شاید اشاره بمقام روحانی رسول صلّی اللّه علیه و اله و سلّم باشد که در مقام روحانی بمرتبه شهود و عیان رسیده‌ای و مؤمنین را برحمت پروردگارشان و درجات بهشتی که برأی العین و چشم دل مشاهده مینمائید بشارت دهی و کفار و مشرکین را از عذاب جهنّم که در اثر کفر و شرک پیرامون آنها می‌گردد بترسانی و تهدید نمایی تا آنکه حجت بر خلق تمام گردد.
و نیز تا آنکه طریق هدایت را بخلق بیاموزی و آنان بدلالت عقلشان بخدا و رسول ایمان آرند و دین حق را یاری نمایند تا بر کفار غالب گردند و در مقام بندگی و اطاعت پروردگارشان در صبح و شام تسبیح و تنزیه نمایند (بکره) اول روز است و شاید اشاره بنماز صبح باشد (اصیلا) آخر روز است و شاید اشاره بنماز عصر باشد و شاید چنانچه بعضی گفته‌اند اشاره بنماز ظهر و عصر و مغرب و عشاء باشد که آیه شامل تمام نمازهای یومیه گردد.
و شاید یک معنی اعمّی مراد باشد و صبح و شام کنایه از تمام اوقات و ساعات شب و روز باشد یعنی بایستی مؤمنین همیشه بدل و زبان متوجه بحق تعالی و مشغول حمد و ثنای او باشند.
إِن‌َّ الَّذِین‌َ یُبایِعُونَک‌َ إِنَّما یُبایِعُون‌َ اللّه‌َ یَدُ اللّه‌ِ فَوق‌َ أَیدِیهِم فَمَن نَکَث‌َ فَإِنَّما یَنکُث‌ُ عَلی نَفسِه‌ِ وَ مَن أَوفی بِما عاهَدَ عَلَیه‌ُ اللّه‌َ فَسَیُؤتِیه‌ِ أَجراً عَظِیماً بحبیب خود محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم خطاب نموده که کسانی که با تو بیعت کرده‌اند در معنی و حقیقت با خدا بیعت نموده‌اند زیرا که دست قدرت الهی بالای دست آنان خواهد بود و کسی که نقض عهد نمود و بیعت را شکست چنین کسی نفس خود را

صفحه : 201
شکسته و خود را از مرتبه انسانیت سرنگون گردانیده و کسی که بآن عهد و میثاقی که بتوسط پیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم با خدا بسته وفاء نماید و بوظیفه خود عمل کند بزودی خداوند اجر و پاداش بزرگی بود کرامت خواهد نمود.
بیعت از باع یبیع مأخوذ گردیده و بمعنی بیع و معاوضه است یعنی کسی که با تو بیعت نمود گویا با خدا معامله کرده قوله تعالی (إِن‌َّ اللّه‌َ اشتَری مِن‌َ المُؤمِنِین‌َ أَنفُسَهُم وَ أَموالَهُم بِأَن‌َّ لَهُم‌ُ الجَنَّةَ) سوره توبه آیه 112 یعنی خدا نفسها و اموال مؤمنین را ببهای بهشت خریداری نمود زیرا بیعت با رسول بیعت با خدا است (یَدُ اللّه‌ِ فَوق‌َ أَیدِیهِم) خدای تعالی دست خود را بجای دست پیمبرش بشمار آورده که دستی که در موقع بیعت دست پیمبر می‌بینید آن در واقع دست خدا است زیرا که دست رسول مظهر و نماینده دست خدا خواهد بود.
و اطلاق یدبر قدرت استعاره تخییلیه است و اشاره به اینکه عهد و میثاق با رسول صلّی اللّه علیه و اله و سلّم در حقیقت بعینه عهد و میثاق با خدا است یعنی بفرض محال اگر برای خدا دست بود همان دست رسول بود پس از باب مثل دست پیمبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم را بجای دست خود بشمار آورده یعنی بیعت گرفتن او از شما همان بیعت کردن شما با خدا خواهد بود.
راغب در مفردات در لغت ید چنین گوید (یقال فلان ید فلان ای ولیه و ناصره و یقال لاولیاء اللّه هم ایدی اللّه و علی هذا الوجه قال عزّ و جل‌ّ إِن‌َّ الَّذِین‌َ یُبایِعُونَک‌َ إِنَّما یُبایِعُون‌َ اللّه‌َ یَدُ اللّه‌ِ فَوق‌َ أَیدِیهِم فاذا یده علیه السلام ید اللّه و اذا کان یده فوق ایدیهم فید اللّه فوق ایدیهم. پایان یعنی وقتی خدا مؤید گردانید رسول خود را به اینکه دست او را دست خود بشمار آورد پس دست خدا بالای دست‌های آنها است و آن را تأیید مینماید آن روایت مشهور که از حضرت رسول صلّی اللّه علیه و اله و سلّم نقل میکنند که فرمود:
1» (لا یزال العبد یتقرب الی بالنوافل حتی احبّه فاذا احببته کنت سمعه الذی یسمع

صفحه : 202
به و بصر الذی یبصر به و یده الّتی یبطش بها«.
خلاصه آیه اشاره بمقام قرب رسول اکرم مینماید که مؤمنین بدانند بیعت آنان با پیمبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم بعینه بیعت آنها است با خدا زیرا که نزدیکی و قرب و منزلت آن بزرگوار بجایی رسیده که از خود فانی و بحق باقی گردیده پس سخن او سخن حق تعالی و فعل و عمل او فعل و عمل حق تعالی خواهد بود (وَ ما یَنطِق‌ُ عَن‌ِ الهَوی) و دست او دست خدا است (یَدُ اللّه‌ِ فَوق‌َ أَیدِیهِم) آنچه گوید و بکند باذن حق تعالی و امر او گفته و کرده.
سَیَقُول‌ُ لَک‌َ المُخَلَّفُون‌َ مِن‌َ الأَعراب‌ِ شَغَلَتنا أَموالُنا وَ أَهلُونا فَاستَغفِر لَنا یَقُولُون‌َ بِأَلسِنَتِهِم ما لَیس‌َ فِی قُلُوبِهِم قُل فَمَن یَملِک‌ُ لَکُم مِن‌َ اللّه‌ِ شَیئاً إِن أَرادَ بِکُم ضَرًّا أَو أَرادَ بِکُم نَفعاً بَل کان‌َ اللّه‌ُ بِما تَعمَلُون‌َ خَبِیراً (سیقول) خدای تعالی بسین استقبال به پیمبرش خبر میدهد که بعدا اعرابی که از امر رسول اللّه تخلف نمودند میآیند و عذرخواهی میکنند.
و حکایت آن بروایت عبد اللّه بن عباس و مجاهد چنین است موقعی که رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم خواست برای عمره با جماعتی از اصحاب بمکه برود عرب‌هایی را که در اطراف مکه بودند طلبید و فرمود با من بیائید اگر قریش خواستند با ما بجنگند ما قشون داشته باشیم آنان حاضر نشدند و با هم گفتند شاید قریش با محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم جنگ کنند و غالب و فاتح گردند و در اینکه میان ما کشته گردیم و نرفتند اینکه بود که اینکه آیه فرود آمد و پیمبر را خبر داد که اعرابی که پس از صلح حدیبیه و بیعت کردن با تو تخلف نمودند آنها در مقام عذر خواهی برمی‌آیند و میگویند مالهای ما و
-----------------------------------
(1) خدا میفرماید بنده از کثرت نوافل و عبادات بجایی میرسد که محبوب من میگردد وقتی او را دوست داشتم من گوش او میشوم که باو میشنود و چشم او میشوم که باو می‌بیند و دست او میشوم که باو میگیرد یعنی چنین کسی از خود فانی و بحق باقی گردیده آن وقت مظهر و نماینده اوصاف الهی میگردد بقول مولوی از عبادت نی توان اللّه شد || میتوان موسی کلیم اللّه شد

صفحه : 203
اهل و عیال ما را مشغول نموده و مانع گردیدند که ما خدمت تو بیائیم و حال از تو معذرت میخواهیم و برای ما از خدا طلب آمرزش نما و آنان از روی نفاق چیزی بزبان میگویند که در قلب آنها اثری از آن پدیدار نیست.
ای محمّد بآنان بگو کیست مالک گردد برای شما چیزی وقتی خدا بخواهد بشما ضرر رساند یا بخواهد نفعی عاید شما گرداند بلکه خداوند بآنچه شما میکنید بینا است اشاره به اینکه خدا از باطن شما آگاه است و نفاق و دروغ شما را میداند ظاهر و باطن هر چیزی نزد او آشکار است.
بَل ظَنَنتُم أَن لَن یَنقَلِب‌َ الرَّسُول‌ُ وَ المُؤمِنُون‌َ إِلی أَهلِیهِم أَبَداً وَ زُیِّن‌َ ذلِک‌َ فِی قُلُوبِکُم وَ ظَنَنتُم ظَن‌َّ السَّوءِ خطاب بهمان اعراب نموده که شما چنین گمان بد بردید و چنین پنداشتید که رسول و مؤمنین یعنی کسانی که در حدیبیه با او بودند هرگز بمدینه برنمیگردند و قریش آنها را هلاک میگردانند و چنین گمان بدی را شیطان در باطن شما زینت داده (وَ کُنتُم قَوماً بُوراً) (بور) جمع بائر است و جمعی گفته‌اند (بور) مصدر است و چون مصدر است تثنیه و جمع آن یکی است مثل اینکه گفته میشود (رجل بور و رجال بور) یعنی شما مردمانی میباشید هالک یا مردمانی هستید فاسد.
وَ مَن لَم یُؤمِن بِاللّه‌ِ وَ رَسُولِه‌ِ فَإِنّا أَعتَدنا لِلکافِرِین‌َ سَعِیراً وَ لِلّه‌ِ مُلک‌ُ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ یَغفِرُ لِمَن یَشاءُ وَ یُعَذِّب‌ُ مَن یَشاءُ (سعیر) فعیل است بمعنی مفعول یعنی کسی که ایمان نیاورد بخدا و رسول او ما آماده و مهیا نموده‌ایم برای کافرین آتش سوزان یعنی جهنم را از کلمه (اعتدنا) یعنی مهیا نمودیم و از سایر آیات چنین استفاده میشود که جهنم و همچنین بهشت فعلا در محل خود موجود میباشند و ما تا حیات داریم درش بسوی ما بسته است و بمرگ درش باز خواهد گردید نه اینکه در قیامت تازه آفریده شود چنانچه شاید بعضی چنین گمان کنند و در بعضی جزوات اینکه تفسیر اجمالا بیان اینکه مطلب را نموده‌ایم تکرار نشود خدا مالک آسمانها و زمین است

صفحه : 204
هر کرا خواهد عذاب میکند و هر کسرا خواهد میآمرزد (و کان اللّه غفورا رحیما) شاید اشاره باین باشد که با آنکه شما گناه‌کار و مستحق عقاب و مجازاتید با اینحال اگر از نفاق برگردید بسوی وفاق و واقعا ایمان بیاورید و مطیع امر خدا و رسول او گردید از شما قبول میشود زیرا که خداوند پذیرنده توبه و مهربان است.

[سوره الفتح (48): آیات 15 تا 23]

اشاره

سَیَقُول‌ُ المُخَلَّفُون‌َ إِذَا انطَلَقتُم إِلی مَغانِم‌َ لِتَأخُذُوها ذَرُونا نَتَّبِعکُم یُرِیدُون‌َ أَن یُبَدِّلُوا کَلام‌َ اللّه‌ِ قُل لَن تَتَّبِعُونا کَذلِکُم قال‌َ اللّه‌ُ مِن قَبل‌ُ فَسَیَقُولُون‌َ بَل تَحسُدُونَنا بَل کانُوا لا یَفقَهُون‌َ إِلاّ قَلِیلاً (15) قُل لِلمُخَلَّفِین‌َ مِن‌َ الأَعراب‌ِ سَتُدعَون‌َ إِلی قَوم‌ٍ أُولِی بَأس‌ٍ شَدِیدٍ تُقاتِلُونَهُم أَو یُسلِمُون‌َ فَإِن تُطِیعُوا یُؤتِکُم‌ُ اللّه‌ُ أَجراً حَسَناً وَ إِن تَتَوَلَّوا کَما تَوَلَّیتُم مِن قَبل‌ُ یُعَذِّبکُم عَذاباً أَلِیماً (16) لَیس‌َ عَلَی الأَعمی حَرَج‌ٌ وَ لا عَلَی الأَعرَج‌ِ حَرَج‌ٌ وَ لا عَلَی المَرِیض‌ِ حَرَج‌ٌ وَ مَن یُطِع‌ِ اللّه‌َ وَ رَسُولَه‌ُ یُدخِله‌ُ جَنّات‌ٍ تَجرِی مِن تَحتِهَا الأَنهارُ وَ مَن یَتَوَل‌َّ یُعَذِّبه‌ُ عَذاباً أَلِیماً (17) لَقَد رَضِی‌َ اللّه‌ُ عَن‌ِ المُؤمِنِین‌َ إِذ یُبایِعُونَک‌َ تَحت‌َ الشَّجَرَةِ فَعَلِم‌َ ما فِی قُلُوبِهِم فَأَنزَل‌َ السَّکِینَةَ عَلَیهِم وَ أَثابَهُم فَتحاً قَرِیباً (18) وَ مَغانِم‌َ کَثِیرَةً یَأخُذُونَها وَ کان‌َ اللّه‌ُ عَزِیزاً حَکِیماً (19)
وَعَدَکُم‌ُ اللّه‌ُ مَغانِم‌َ کَثِیرَةً تَأخُذُونَها فَعَجَّل‌َ لَکُم هذِه‌ِ وَ کَف‌َّ أَیدِی‌َ النّاس‌ِ عَنکُم وَ لِتَکُون‌َ آیَةً لِلمُؤمِنِین‌َ وَ یَهدِیَکُم صِراطاً مُستَقِیماً (20) وَ أُخری لَم تَقدِرُوا عَلَیها قَد أَحاطَ اللّه‌ُ بِها وَ کان‌َ اللّه‌ُ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ قَدِیراً (21) وَ لَو قاتَلَکُم‌ُ الَّذِین‌َ کَفَرُوا لَوَلَّوُا الأَدبارَ ثُم‌َّ لا یَجِدُون‌َ وَلِیًّا وَ لا نَصِیراً (22) سُنَّةَ اللّه‌ِ الَّتِی قَد خَلَت مِن قَبل‌ُ وَ لَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللّه‌ِ تَبدِیلاً (23)

صفحه : 205

ترجمه‌

بازماندگان از اعراب بزودی بمؤمنین گویند چون برای گرفتن غنیمت رفتید بگذارید ما پیرو شما گردیم میخواهند کلام خدا را تبدیل نمایند ای محمّد بگو خدا پیش از اینکه گفته و خبر داده که شما هرگز پیروی ما را نخواهید نمود پس آنان گویند شما بر ما حسد میبرید بلکه اینها نمیفهمند مگر اندکی (16)
ای محمّد ببازماندگان از اعراب بادیه بگو بزودی بسوی گروهی خوانده میشوید که صاحبان شجاعت و متهور و نیرومند و شدیدند که بایستی با آنان بجنگید تا تسلیم آنها گردید اگر اطاعت کنید خدا بشما اجر و پاداش نیکو (کرامت مینماید) و اگر رو گردان شوید چنانچه قبلا (از سفر حدیبیه) اعراض نمودید خدا شما را عذاب میکند عذاب دردناک (17)
بر کوران و بر آدم لنگ و بر مریض (بر هیچ کدام) حرجی نیست و کسی که خدا و رسولش را اطاعت نماید او را داخل میگرداند در بهشتهایی که از زیر (درخت‌های) آنها نهرها جریان دارد و کسی که از حکم خدا رو بگرداند خدا وی را عذاب خواهد نمود عذاب سخت

صفحه : 206
محققا خدا از مؤمنین خشنود گردید وقتی که با تو در زیر درخت (سمره) بیعت نمودند پس خدا میداند آنچه (از اخلاص) در قلب آنها است پس برای آنان آرامش فرو فرستاد و بآنها فتح و گشایش نزدیکی پاداش داد (19)
(و نیز بپاداش) آن غنیمت‌های بسیار (عطا) نمود که بگیرند آن را و خدا همیشه غالب و درستکار خواهد بود (20)
خدا وعده غنیمت‌های بسیار بشما داده که آن را بگیرید پس برای شما تعجیل نمود اینکه یک غنیمت را (غنیمت خیبر) و از شما دست مردم خیبر را بازداشت تا آنکه برای مؤمنین آیت و نشانه باشد و شما را براه راست هدایت نماید
و خدا وعده غنیمت دیگری بشما داده که هنوز بر آن قادر نگشته‌اید و نمیدانید (مقصود غنائم هوازن است و خدا میداند و علم خدا بر آن احاطه دارد) و خداوند بر هر چیزی توانا است (22)
و اگر شما (مؤمنین) با آنهایی که کافر شدند در مقام جهاد برآئید هر آینه آنان بجنگ پشت خواهند نمود (یعنی نتوانند با شما رو برو شوند و مبارزه نمایند) پس از آن کفار نمییابند نه دوستی و نه یاوری (23)
(اینکه است) سنت خدا آن سنتی که در (امت) پیمبران پیشین گذشته و ای محمّد تو در سنت خدا تغییری نمییابی (24)

توضیح آیات‌

سَیَقُول‌ُ المُخَلَّفُون‌َ إِذَا انطَلَقتُم إِلی مَغانِم‌َ لِتَأخُذُوها ذَرُونا نَتَّبِعکُم یُرِیدُون‌َ أَن یُبَدِّلُوا کَلام‌َ اللّه‌ِ الی آخر آیه ظاهرا آیه متفرع بآیه بالا است و بیان آن اعرابی است که وقتی آنها را برای رفتن بمکّه و بجا آوردن عمره که در آیه بالا گفته شد طلبیدند و آنان تخلف نمودند و در یاری پیمبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و مؤمنین حاضر نگردیدند وقتی مؤمنین برای جنگ خیبر مهیّا گردیدند بمؤمنین گفتند بگذارید ما نیز پیرو شما گردیم و غرضشان

صفحه : 207
بچنگ آوردن غنیمت خیبر بود زیرا چنانچه از آیه معلوم میشود منافق بودند که در ظاهر خود را پیرو مؤمنین میگردانیدند که در غنیمت بردن با آنان شرکت نمایند لکن در جهاد و یاری مؤمنین عذر میآوردند و آنها میخواستند کلام خدا را یعنی حکم خدا را تغییر دهند.
مفسرین گویند حکم خدا اینکه بود که غنائم خیبر برای کسانی باشد که در حدیبیه حاضر بودند و کسی شریک آنها نباشد و آنان کسانی بودند که بهمراهی پیمبر بعزم عمره از مدینه حرکت نموده بودند و چون قریش نگذاشتند داخل مکّه گردند در حدیبیه ماندند و جنگ خیبر درگیر شد وقتی مؤمنین خواستند بجنگ خیبر روند اعراب گفتند بگذارید تا ما با شما بیائیم.
اینکه بود که به پیمبر اکرم خطاب شد که ای محمّد «ص» بآنان بگو شما هرگز متابعت ما را نخواهید نمود و آنان بزودی در جواب خواهند گفت خدا چنین حکمی نکرده بلکه شما مؤمنین از روی حسد نمیخواهید ما با شما شرکت نمائیم اینکه بود که خدای تعالی کلام آنها را رد میکند که چنین نیست که آنان میگویند بلکه بیشترین آنها جماعت نفهم و بی‌شعور میباشند مگر اندکی از آنان که نظر بغنائم نداشتند و همشان مصروف بر متاع فانی دنیا نبود.
قُل لِلمُخَلَّفِین‌َ مِن‌َ الأَعراب‌ِ سَتُدعَون‌َ إِلی قَوم‌ٍ أُولِی بَأس‌ٍ شَدِیدٍ تُقاتِلُونَهُم أَو یُسلِمُون‌َ فَإِن تُطِیعُوا یُؤتِکُم‌ُ اللّه‌ُ أَجراً حَسَناً وَ إِن تَتَوَلَّوا کَما تَوَلَّیتُم مِن قَبل‌ُ یُعَذِّبکُم عَذاباً أَلِیماً ای محمّد «ص» بگو بآن اعرابی که امر رسول را مخالفت نمودند و با مؤمنین در حدیبیه حاضر نشدند و بعد عذر خواهی نموده و میخواستند در غنیمت گرفتن جنگ خیبر با مؤمنین شرکت نمایند.
(ستدعون) بعدا برای مبارزه و جنگ خوانده میشوند با گروهی که قوی و شدید و متهورند که بایستی با چنین مردمانی رو برو شوید و بجنگید تا آنکه اسلام آورند یا تسلیم گردند و شما اعراب اگر اطاعت کنید و در راه خدا جهاد نمائید

صفحه : 208
خداوند جزای نیکو بشما عطا خواهد نمود و اگر مثل پیش که برای رفتن بمکه اعراض نمائید خدا شما را بعذاب سخت معذب خواهد گردانید.
در اینکه جماعتی که اعراب مأمور گردیدند بجنگ آنان روند چه گروهی بودند بین مفسرین گفتاری است:
1- آنان هوازن و حنین بودند (سعید بن جبیر و عکرمه) 2- هوازن و ثقیف (قتاده) 3- ثقیف (ضحاک) 4- بنو حنیفه با مسیلمه کذّاب (زهری) 5- اهل فارس (إبن عباس) 6- اهل روم (حسن و کعب) 7- اهل صفین یعنی اصحاب معاویه طبرسی در مجمع البیان بعد از نقل آراء مفسرین چنین گوید سخن صحیح اینکه است که گفته شود داعی در قوله تعالی (ستدعون) خود نبی اکرم است زیرا که حضرتش بعد از صلح حدیبیه اعراب را مأمور گردانید که با گروهی از کفار که صاحب نجده و شدت بودند (یعنی بسیار دلیر و شجاع بودند) مثل اهل حنین و طائف و تبوک و غیر اینها جهاد نمایند پس بنا بر اینکه اگر بخواهیم (ستدعون) را حمل بر بعد از وفات آن حضرت چنانچه بعضی چنین کرده‌اند کنیم بی‌معنی میگردد. (پایان) لَیس‌َ عَلَی الأَعمی حَرَج‌ٌ وَ لا عَلَی الأَعرَج‌ِ حَرَج‌ٌ وَ لا عَلَی المَرِیض‌ِ حَرَج‌ٌ وَ مَن یُطِع‌ِ اللّه‌َ وَ رَسُولَه‌ُ یُدخِله‌ُ جَنّات‌ٍ تَجرِی مِن تَحتِهَا الأَنهارُ وَ مَن یَتَوَل‌َّ یُعَذِّبه‌ُ عَذاباً أَلِیماً در شأن نزول آیه گویند چون حکم جهاد بگوش عجزه اهل اسلام رسید ترسیدند و بسمع مبارک رسول رسانیدند که ما بواسطه عجز و ضعف از جهاد اعراض میکنیم آیا حال ما و تکلیف ما چه خواهد بود اینکه بود که اینکه آیه فرود آمد

صفحه : 209
که بر آدم کور نابینا و لنگ و بر مریض هر گاه از جهاد تخلف نمایند بر آنان حرجی نخواهد بود.
شأن نزول آیه هر چه باشد آیه مطلق است و شامل تمام تکالیف شرعیه میگردد بنا بر اینکه قوله تعالی (وَ مَن یُطِع‌ِ اللّه‌َ وَ رَسُولَه‌ُ) اشاره باین میشود که غرض اطاعت نمودن حکم خدا و رسول او است چه راجع بجهاد باشد یا غیر آن و کسی که از بعض اعمال عاجز باشد و از روی عجز و ناتوانی ترک عمل کند همین قدر که از روی ایمان مطیع گردیده خداوند چنین نعمتهای بهشتی را تفضلا بوی عنایت مینماید و مقابل آن کسی که با قدرت و توانایی از اطاعت امر خدا و پیمبرش اعراض نماید بعذاب سخت معذّب خواهد گردید.
لَقَد رَضِی‌َ اللّه‌ُ عَن‌ِ المُؤمِنِین‌َ إِذ یُبایِعُونَک‌َ تَحت‌َ الشَّجَرَةِ فَعَلِم‌َ ما فِی قُلُوبِهِم فَأَنزَل‌َ السَّکِینَةَ عَلَیهِم آیه در باره بیعت حدیبیه فرود آمده و بمناسبت همین آیه آن را بیعت رضوان نامیده‌اند که چون مؤمنین در حدیبیه زیر درختی که معروف بشجرة السّمره بود در آن محل با رسول اللّه بیعت نمودند و خدا میدانست که بیعت آنان از روی حقیقت و خلوص نیت ناشی گردیده که در جهاد و غیره مطیع امر رسول میگردند اینکه بود که در شأن و مقام آنها اینکه آیه فرود آمد که بمؤمنین بشارت دهند که در اثر بیعت نمودن شما چهار چیز عایدتان گردید (اوّل) در موقع خشنودی خدا واقع گردیده‌اید که از بالاترین نعمت‌ها بشمار میرود (دوّم) متانت و ثبات که قلب شما بایمان مطمئن گردیده و در ایمان ثابت قدم گردیده‌اید (سوّم) فتح و فیروزی نزدیک که عن قریب نصیب شما خواهد گردید که آن یا فتح خیبر باشد بقول بعضی یا فتح مکه بقول دیگر.
وَ مَغانِم‌َ کَثِیرَةً یَأخُذُونَها (چهارم) غنیمتهای بسیار که عاید شما میگردد وَ کان‌َ اللّه‌ُ عَزِیزاً حَکِیماً

صفحه : 210
یعنی خدا غالب و درستکار است و هر چه کند از روی حکمت انجام گرفته.
وَعَدَکُم‌ُ اللّه‌ُ مَغانِم‌َ کَثِیرَةً تَأخُذُونَها فَعَجَّل‌َ لَکُم هذِه‌ِ وَ کَف‌َّ أَیدِی‌َ النّاس‌ِ عَنکُم وَ لِتَکُون‌َ آیَةً لِلمُؤمِنِین‌َ وَ یَهدِیَکُم صِراطاً مُستَقِیماً خدا بشما مؤمنین وعده داده که بزودی غنیمت‌های بسیار عاید شما خواهد گردید و دست دشمن را از شما باز دارد و اینکه غنیمت یعنی غنیمت خیبر را جلو انداخت تا آنکه برای مؤمنین در آنچه بآنان خبر داده بود از فتح و فیروزی نشانه صدق گفتار پیمبرش باشد.
مقصود از اینکه غنیمت غنیمت خیبر است که قبل از فتح مکه در همان سال در حدیبیه نصیب مؤمنین گردید و حکایت آن بنا بر آنچه تذکره نویسان و مفسرین از سنی و شیعه گفته‌اند و در اینجا اجمالی از آن را شرح میدهیم چنین است:
گویند چون پیمبر اسلام صلّی اللّه علیه و اله و سلّم از حدیبیه مراجعت نمود بیست روز در مدینه توقف کرد بعد از آن سباع بن عطفه غفاری را در مدینه خلیفه نمود بحکم وعده الهی:
وَ أَثابَهُم فَتحاً قَرِیباً در مقام فتح خیبر بر آمد و با هزار و چهار صد نفر از مدینه بیرون رفت و رو بقلاع خیبر نمود.
در مجمع البیان و منهج از إبن اسحق نقل کرده که او از ابی مروان اسلمی روایت کرده از پدرش از جدش که چون با رسول خدا از مدینه بیرون آمدیم و مشرف بر خیبر گردیدیم فرمود توقّف کنید همه اصحاب در آنجا توقف نمودند و حضرتش دست نیازمندی بدرگاه بی‌نیاز برداشت و در مقام مناجات گفت:
اللّهم رب‌ّ السّماوات السّبع و ما اظللن و رب‌ّ الارضین السّبع و ما اقللن و رب الشیاطین و ما اضللن انّا نسألک خیر هذه القریة و خیر اهلها و خیر ما فیها و نعوذ بک من شرّ هذه القریة و شرّ اهلها و شرّ ما فیها)
پس فرمود:
(اقدموا بسم اللّه)
بنام خدا پیش روید آن وقت از آنجا بمنزل صهبا آمدند و در وقت سحرگاه از طریق وادی حرضه بمیان قلاع خیبر رسیدند

صفحه : 211
اهل خیبر بی خبر از قلعه بابیل و تیشه و اسباب زراعت رو بباغات و زراعات خود نمودند که ناگاه لشگر اسلام را دیدند گفتند اینکه محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم است که با قشون آمده برگشتند و درب قلعه را بستند یهودیان آماده جنگ گردیده مبارزان نامی آنان از قلعه بیرون آمدند و در برابر لشگر اسلام صف کشیدند مرحب یهودی که از دلاوران و شجاعان آنها بود پیش آمد و رجز خوانی نمود شعر:

(قد علمت خیبر انّی مرحب
شاکی السلاح یطل مجرب)
عامر بن اکوع چون اشعار را شنید جلو مرحب آمد و پس از رجز خوانی آغاز جنگ نمودند و بعد از آنکه چند ضربت بین آن دو رد و بدل گردید عامر شهید گردید آن روز آن دو لشگر با هم جنگیدند روز دیگر پیمبر اکرم پرچم را بابو بکر داد چون دید حریف سخت است ترسید و اصحاب را ترسانید و همه برگشتند روز دیگر حضرت پرچم را بعمر خطاب داد آن نیز با اصحاب ترسان و هراسان برگشتند در آن روز پیشانی پیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم درد گرفته بود و نمیتوانست از خیمه بیرون آید در آخر روز صداع آن حضرت تخفیف پیدا نمود از خیمه بیرون آمد و از کیفیت جنگ استفسار نمود پس فرمود:
1» (لاعطین الرایة غدا رجلا یحب اللّه و رسوله و یحبّه اللّه و رسوله کرارا غیر فرار لا یرجع حتی یفتح علی یدیه)«
و بخاری و مسلم از قتیبة بن سعد که از بزرگان سنیها میباشد همین حدیث را نقل نموده‌اند، چون اصحاب اینکه خبر را از رسول صلّی اللّه علیه و اله و سلّم شنیدند همه شب در فکر بودند که آیا شخصی که لایق چنین مقامی است کی است چون صبح شد هر یک منتظر بودند که اینکه سعادت و فضیلت نصیب که خواهد شد حضرت فرمود کجا است علی بن ابی طالب گفتند چشم درد دارد نمیتواند از خیمه بیرون آید فرمود او را بطلبید وقتی علی علیه السّلام حاضر گردید آب دهان مبارک خود را بچشم او مالید فورا شفاء پیدا نمود آن وقت در باره او دعا نمود:
(اللّهم احفظه عن الحرّ و البرد)
خدایا او را از
-----------------------------------
1- قسم بخدا که فردا علم را بدست کسی میدهم که خدا و رسول را دوست دارد و خدا و رسول نیز او را دوست دارند و از جنگ فرار نمیکند تا اینکه خدا فتح را بدست او جاری نماید

صفحه : 212
سرما و گرما حفظ فرما.
خلاصه روز سوم حضرت پرچم را بدست امیر المؤمنین علیه السّلام داد و فرمود برو جبرئیل با تو همراهست و فتح و ظفر با تو است و ترس در دل دشمنان تو طاری گردد و در باره او دعا نمود و فرمود ای علی برو و وقتی بآنان رسی اول آنها را بدین اسلام رهبری کن و حقیقت اسلام را گوشزد آنان گردان اگر یکی از آنها بدست تو مسلمان گردند برای تو از شتران قوی سرخ رنگ بهتر خواهد بود.
بعد فرمود ای علی بدان که اینان در کتاب خود خوانده‌اند شخصی که حصون آنها را بگشاید و آنان را مخذول و منکوب گرداند نام وی ایلیا است وقتی به آنها رسی بگو نام من علی است که باذن حق تعالی همه مخذول خواهند گردید.
و بروایت سلمه چون امیر المؤمنین بمیدان جنگ رسید مرحب یهودی با ذرعی و کلاه خودی از فولاد بر سرش نهاده و در بالای آن کلاه سنگی تراشیده و وضع گردانیده با اینکه هیکل مرکب را بجولان درآورد و رجز میخواند آن وقت حضرت امیر علیه السّلام نیز در مقابل او اینطور رجز خواند:
(انا الذی سمّتنی امّی حیدرة کلیث غابات کریه المنظرة او فیهم بالصّاع کیل السندرة)
چون مرحب اینکه رجز را شنید لرزید برای اینکه مادرش بوی گفته بود من در خواب دیدم شیری بر تو حمله نمود و تو را مغلوب گردانید امروز از شیر یا کسی که بنام شیر است احتراز نما لکن چون عصبیت جاهلیت نگذاشت آرام گیرد در مقام محاربه بر آمد حضرت بعد از دعوت او باسلام و قبول ننمودن او در مقام محاربه برآمد و میان آنها جنگ درگیر شد بالاخره علی (ع) چنان ضربتی بفرق او زد که کلاه خودی با آن سنگی که در آن بکار برده شکافته و بحلق وی رسید و بزمین افتاد یهودیان وقتی چنین شجاعتی از آن حضرت دیدند داخل قلعه شدند و درب قلعه را بستند پس از آن حضرت امیر علیه السّلام بقوت تمام درب را جنبانید حلقه و زنجیرهای

صفحه : 213
آن در هم شکست و درب را از جای کند و پشت سر خود انداخت.
ابو عبد اللّه حافظ بسند خود از ابی رافع مولی چنین روایت میکند که وقتی حضرت امیر علیه السّلام با مرحب جنگ مینمود سپس از دستش افتاد درب خیبر را بجای سپر در دست گرفتن و مشغول جنگ گردید تا فتح نمود.
و نیز ابو عبد اللّه بسند خود از لیث بن ابی سلیم و او از ابو جعفر محمّد بن علی علیه السّلام چنین نقل میکند که جابر بن عبد اللّه گفت چون امیر المؤمنین علیه السّلام درب خیبر را کند و انداخت مسلمانان خواستند داخل قلعه شوند خندق حائل بود آن حضرت درب را پل نمود و چون بطرف خیبر نمیرسید حلقه درب را در دست گرفت تا همه اصحاب و لشگریان از آن عبور نموده و داخل قلعه گردیدند.
بروایتی یکی از اصحاب گفت یا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم من از قوّت علی تعجب نمیکنم که درب با اینکه عظمت را کند و گرفت تا همه لشگریان از وی عبور نمودند لکن از قوت علی که درب را گرفت آیا دست او ستون است که اصلا تکان نمیخورد فرمود از دستش تعجب میکنی پای او را ملاحظه کن که تعجب آن بیشتر است چون پای مبارک او را ملاحظه کرد گفت یا رسول اللّه سبحان اللّه پای او بر هوا ایستاده فرمود پای او بر شهپر جبرئیل است که زیر پای او فرش کرده.
و نیز لیث از جابر نقل میکند که چهل مرد توانا متفقا خواستند آن در را بجنبانند نتوانستند.
در کتاب دلائل النبوة از ابی بکر بیهقی نقل کرده‌اند که پیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم یک یک حصنهای خیبر را می‌گشود و مالها و غنایم آن را بر اصحاب قسمت می‌نمود تا بحصن وطیح و سلالم رسید و اینکه آخرین حصن خیبر بود و حضرت قریب بده روز بروایتی سیزده روز در پای حصن جنگ نمود تا آن را فتح کرد.
و از محمّد بن اسحق روایت میکند که از حصون خیبر اول حصن ناعم را فتح کرد پس از آن نطاة و شق‌ّ را پس از آن یهودیان بحصن صعب معاد متحصن گردیدند و آن نیز بعد از جهاد بسیار مفتوح گردید امتعه و اقمشه بدست مسلمانان درآمد

صفحه : 214
پس بمحاصره قموص مشغول گردیدند حضرت رسول صلّی اللّه علیه و اله و سلّم را صداعی عارض شده بود و نمیتوانست سوار شود آنجا نیز بدست شاه ولایت علی علیه السّلام مفتوح گردید.
خلاصه پس از آنکه مسلمانان غنیمت آن را قسمت نمودند و در میان اسراء صفیّه بنت حی‌ّ بن اخطب با زنی دیگر بلال آن دو زن را از میان کشته‌گانشان عبور داد آن زنی که با صفیه بود دست بفریاد و ضجه گذاشت حضرت فرمود اینکه زن شیطانه را دور کنید و ببلال فرمود گویا رحم در دل تو نیست که زنها را از کشته‌گانشان عبور دادی پس از آن صفیه را نزد خود خواند و رداء مبارکش را بر سر او انداخت مردم دانستند که حضرت صفیّه را برای خود انتخاب نموده پس از آنکه وی را آزاد کرد و بعقد خودش درآورد و در اینکه کار از سایر بزرگان و فاتحان پیروی نموده که خانواده زمامداران کشور مغلوب را ازدواج میکردند تا باین وسیله مصیبت آنان تخفیف یابد.
و صفیّه پیش از اینکه در خواب دیده بود که ماه از آسمان در دامن او افتاد بشوهرش کنانة بن ربیع گفت شوهرش سیلی محکمی بصورت او زد که مگر میل بپادشاه حجاز محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم کرده‌ای پس از آن کنانة بن ربیع را نزد حضرت رسول آوردند و او صاحب کنز بنی نضیر بود حضرت رسول صلّی اللّه علیه و اله و سلّم گفت مالهایی که نزد تو است حاضر کن او قبول نکرد او را بدست زبیر داد که وی را در فشار آرد تا بروز دهد کسی گفت من وی را دیدم در فلان خرابه رفت و آمد میکرد فرمود رفتند خرابه را شکافتند و مال بسیاری بدست آوردند پس از آن إبن ابی حقیق التماس نمود که از قلعه پائین آید و با رسول اللّه صحبت کند پس از رخصت گرفتند آمد نزد حضرت و تضرع و التماس نمود که با آنها صلح کند به اینکه طور که آنچه در قلعه موجود است واگذار کنند مگر لباسی که پوشیده‌اند و جان و ذراری آنان محفوظ باشد پس به اینکه طور مصالحه واقع گردید پس از آن اهل خیبر گفتند ما رسوم و ترتیب زراعت اینکه زمین را بهتر میدانیم ما عمارت و زراعت میکنیم و حاصل آن را نصف مینمائیم رسول صلّی اللّه علیه و اله و سلّم باین طور راضی شد و

صفحه : 215
فرمود اینکه مصالحه مشروط باین است که هر وقت خواستیم شما را بیرون کنیم بیرون روید آنها قبول کردند.
چون خبر فتح خبیر باهل فدک رسید آمدند نزد حضرت و امان طلبیدند و قلعه فدک را تسلیم رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم کردند و حضرت بهمان قرار دادی که با اهل خیبر کرده بوده با آنها نیز همان طور صلح نمود پس زمین خیبر غنیمت مسلمانها شد چون بجهاد گرفته بودند لکن قلعه فدک مخصوص بشخص خود حضرت بود زیرا که مسلمانها زحمتی راجع بآن نکشیده بودند و نبی اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم چند روزی برای استراحت در آنجا توقف نمود زینب دختر حارث که زن سلام بن مشکم بود و دختر برادر مرحب گوسفندی بریان کرد برسم هدیه نزد پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فرستاد و سؤال نمود پیغمبر کجای گوسفند را بهتر دوست میدارد گفتند دست آن را زهری بدست گوسفند زد و فرستاد چون نزد حضرت آوردند پاره‌ای از گوشت دست آن برداشت که میل نماید چون قدری در دهان گذاشت انداخت و فرمود اینکه کتف گوسفند بمن خبر میدهد که من مسمومم و مرا بزهر آلوده نموده‌اند و بشر بن براء بن معرور پاره‌ای از آن را خورد وقتی زن را طلبیدند اقرار نمود که من چنین کردم میخواستم امتحان کنم که اگر اینکه شخص پیمبر است می‌فهمد و بنبوت او معتقد میگردم چون اقرار کرد حضرت وی را بخشید لکن بشر بن براء در اثر همان زهر مرد و گویند هر سال اثر آن زهر در حضرت رسول ظاهر میگشت تا بالاخره در اثر همان زهر شهید گردید اینکه خلاصه حکایت فتح خیبر و فدک بود که تمام مورخین و مفسرین از سنی و شیعه با ادنی تفاوتی که بین گفتار آنها است نقل نموده‌اند و اینک بپایان رسید.
وَ أُخری لَم تَقدِرُوا عَلَیها قَد أَحاطَ اللّه‌ُ بِها وَ کان‌َ اللّه‌ُ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ قَدِیراً آیه بمؤمنین خبر میدهد که غنیمت دیگری نیز نصیب شما خواهد گردید که فعلا قدرت بر اخذ آن ندارید (و علم بآن نیز ندارید لکن در احاطه علمیه حق تعالی ثابت و مقرر است که بآن ظفر می‌یابید).

صفحه : 216
شاید مقصود از آن چیزی که فعلا قدرت بر آن ندارند فتح مکّه باشد یا غنیمت‌های دیگری که در زمان حیات حضرت رسول نصیب مسلمانها گردید لکن اطلاق آیه و لفظ کثیر در آیه قبل شامل میگردد تمام غنیمت‌هایی که تا قیامت نصیب مسلمانها خواهد گردید.
وَ لَو قاتَلَکُم‌ُ الَّذِین‌َ کَفَرُوا لَوَلَّوُا الأَدبارَ ثُم‌َّ لا یَجِدُون‌َ وَلِیًّا وَ لا نَصِیراً سُنَّةَ اللّه‌ِ الَّتِی قَد خَلَت مِن قَبل‌ُ وَ لَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللّه‌ِ تَبدِیلًا ذات متعال به پیمبرش خبر میدهد که اگر کفار از بنی اسد و غطفان در مقام جنگ با شما برآیند از آن خوف و ترسی که خداوند در دل آنها انداخته از جنگ پشت می‌نمایند و فرار میکنند و کفار در همه حال منکوب و مخذول و بی‌پناه خواهند بود نه دوستی دارند و نه یار و یاوری اشاره به اینکه دوستی حقیقی و پناه‌گاه منحصر بمقام کبریایی و عظمت حقانی است کسی که خود را در حصن حصین (لا اله الا اللّه) داخل نگردانید پناه‌گاهی برای وی نیست و در هیچ کاری موفقیت نصیب وی نخواهد گردید.
سنت خدا و عادت خدا همیشه بر اینکه جاری گردیده چه در اینکه زمان و چه در زمان پیش یا بعد که حق و اهل حق مظفر و غالب گردند چنانچه فرمود:
(لَأَغلِبَن‌َّ أَنَا وَ رُسُلِی) البته معلوم و محقق است که: (إِن‌َّ الباطِل‌َ کان‌َ زَهُوقاً).
زیرا که باطل مقابل حق‌ّ فانی و مضمحل می‌گردد و غیر خدا و آثارش هر چه هست باطل و ناچیز است.

صفحه : 217

[سوره الفتح (48): آیات 24 تا 29]

اشاره

وَ هُوَ الَّذِی کَف‌َّ أَیدِیَهُم عَنکُم وَ أَیدِیَکُم عَنهُم بِبَطن‌ِ مَکَّةَ مِن بَعدِ أَن أَظفَرَکُم عَلَیهِم وَ کان‌َ اللّه‌ُ بِما تَعمَلُون‌َ بَصِیراً (24) هُم‌ُ الَّذِین‌َ کَفَرُوا وَ صَدُّوکُم عَن‌ِ المَسجِدِ الحَرام‌ِ وَ الهَدی‌َ مَعکُوفاً أَن یَبلُغ‌َ مَحِلَّه‌ُ وَ لَو لا رِجال‌ٌ مُؤمِنُون‌َ وَ نِساءٌ مُؤمِنات‌ٌ لَم تَعلَمُوهُم أَن تَطَؤُهُم فَتُصِیبَکُم مِنهُم مَعَرَّةٌ بِغَیرِ عِلم‌ٍ لِیُدخِل‌َ اللّه‌ُ فِی رَحمَتِه‌ِ مَن یَشاءُ لَو تَزَیَّلُوا لَعَذَّبنَا الَّذِین‌َ کَفَرُوا مِنهُم عَذاباً أَلِیماً (25) إِذ جَعَل‌َ الَّذِین‌َ کَفَرُوا فِی قُلُوبِهِم‌ُ الحَمِیَّةَ حَمِیَّةَ الجاهِلِیَّةِ فَأَنزَل‌َ اللّه‌ُ سَکِینَتَه‌ُ عَلی رَسُولِه‌ِ وَ عَلَی المُؤمِنِین‌َ وَ أَلزَمَهُم کَلِمَةَ التَّقوی وَ کانُوا أَحَق‌َّ بِها وَ أَهلَها وَ کان‌َ اللّه‌ُ بِکُل‌ِّ شَی‌ءٍ عَلِیماً (26) لَقَد صَدَق‌َ اللّه‌ُ رَسُولَه‌ُ الرُّؤیا بِالحَق‌ِّ لَتَدخُلُن‌َّ المَسجِدَ الحَرام‌َ إِن شاءَ اللّه‌ُ آمِنِین‌َ مُحَلِّقِین‌َ رُؤُسَکُم وَ مُقَصِّرِین‌َ لا تَخافُون‌َ فَعَلِم‌َ ما لَم تَعلَمُوا فَجَعَل‌َ مِن دُون‌ِ ذلِک‌َ فَتحاً قَرِیباً (27) هُوَ الَّذِی أَرسَل‌َ رَسُولَه‌ُ بِالهُدی وَ دِین‌ِ الحَق‌ِّ لِیُظهِرَه‌ُ عَلَی الدِّین‌ِ کُلِّه‌ِ وَ کَفی بِاللّه‌ِ شَهِیداً (28)
مُحَمَّدٌ رَسُول‌ُ اللّه‌ِ وَ الَّذِین‌َ مَعَه‌ُ أَشِدّاءُ عَلَی الکُفّارِ رُحَماءُ بَینَهُم تَراهُم رُکَّعاً سُجَّداً یَبتَغُون‌َ فَضلاً مِن‌َ اللّه‌ِ وَ رِضواناً سِیماهُم فِی وُجُوهِهِم مِن أَثَرِ السُّجُودِ ذلِک‌َ مَثَلُهُم فِی التَّوراةِ وَ مَثَلُهُم فِی الإِنجِیل‌ِ کَزَرع‌ٍ أَخرَج‌َ شَطأَه‌ُ فَآزَرَه‌ُ فَاستَغلَظَ فَاستَوی عَلی سُوقِه‌ِ یُعجِب‌ُ الزُّرّاع‌َ لِیَغِیظَ بِهِم‌ُ الکُفّارَ وَعَدَ اللّه‌ُ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ مِنهُم مَغفِرَةً وَ أَجراً عَظِیماً (29)

صفحه : 218

ترجمة

‌خدا آن کسی است که پس از آنکه (شما مؤمنین) بر اهل مکه ظفر یافتید دستهای (کفار را) از شما و دستهای شما را (از کفار) باز داشت (یعنی نزاع و جدال از بین شما برداشته شد) و خداوند همیشه بر آنچه میکنید بینا و آگاهست
آنان (اهل مکه) کسانی بودند که کافر شدند و راه شما را از مسجد الحرام بستند و نیز قربانی را برگردانیدند (و نگذاشتند بمحلش مکه برسد) و اگر مردهای مؤمنین و زنهای مؤمنات (در مکه) نبودند که شما از روی ندانسته‌گی آنها را پایمال مینمودید و پس از کشته شدن آنان محزون و غصه‌دار میگردیدید بدون آنکه بدانید (اگر چنین) نبود دست شما را از آنها کوتاه نمیکردیم پس شما را از قتل اهل مکه منع نمودیم تا آنکه خدا داخل گرداند در رحمت خود هر که را بخواهد (اگر مؤمن و کافر) از هم جدا شده بودند هر آینه از اهل مکه کسانی را که کافر بودند عذاب میکردیم عذاب دردناک (26)
ای محمّد آنهایی که کافر شدند در قلب آنان تعصب جاهلیت قرار گرفته پس خداوند در قلب رسولش و مؤمنین سکینته و آرامش قرار داد و آنان را بکلمه تقوی و پرهیزکاری ثابت داشت و مؤمنین سزاوارتر میباشند بتقوی و اهل تقوی و خدا بهر چیزی دانا است (27)
محققا خدا برای پیمبر راست گردانید خوابی را که بحق و درست دیده بود که اگر خدا بخواهد شما را داخل گرداند در مسجد الحرام در حالی که (از دشمن) در امن و امان باشید و نیز سرهای خود را تراشیده و کوتاه کرده خواهید بود پس خدا دانست آنچه را که شما مؤمنین نمیدانستید پس از آن برای شما فتح و فیروزی نزدیکی مقرر گردانید (28)
خدا آن کسی است که رسول خدا را (با اسباب) هدایت بسوی شما فرستاده تا آنکه دین حق را بر تمام ادیان آشکار نماید (ای محمّد) گواهی

صفحه : 219
خدا بر اثبات نبوت تو کافی است (29)
محمّد رسول خدا است و مؤمنین و کسانی که با او میباشند بر کفار سخت و شدیدند و بر مؤمنین بین خودشان رحیم دلانند ای محمّد تو می‌بینی آنان را که رکوع کننده‌گان و سجده کننده‌گانند و فضل و بخشش و خشنودی خدا را می‌طلبند در روی آنها نشانه‌هایی از اثر سجودشان هویدا است و در وصف آنها در توریة و انجیل مثل زده شده که مثال آنان مثل زرع (و دانه ایست که شاخه‌های نو رسته آن از زمین بیرون آید و پس از آنکه محکم گردید سبز شود و راست گردد و بر پای خود بایستد بطوری که زارعین را بتعجب درآورد تا اینکه کفار را (از روی حسد و کینه) بخشم آرد و خداوند بکسانی که ایمان آورده و عمل صالح نموده‌اند وعده داده که گناهان آنها را بیامرزد و اجر بزرگ بآنان عطا نماید (30).

توضیح آیات‌

اشاره

وَ هُوَ الَّذِی کَف‌َّ أَیدِیَهُم عَنکُم وَ أَیدِیَکُم عَنهُم بِبَطن‌ِ مَکَّةَ مِن بَعدِ أَن أَظفَرَکُم عَلَیهِم وَ کان‌َ اللّه‌ُ بِما تَعمَلُون‌َ بَصِیراً

(سخنان مفسرین در شأن نزول آیه) (مأخوذ از مجمع البیان)

1- در سالی که حضرت رسول صلّی اللّه علیه و اله و سلّم با جماعتی از اصحاب عازم مکه گردید کفار مانع از ورود آنها گردیدند و چهل نفر از مشرکین برای جنگ و خونریزی مسلمانها در حدیبیه آمدند اصحاب رسول آنها را گرفتند پیمبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم آنها را رها نمود اینکه بود که خدا فرمود آنها را باز داشتیم از اینکه بشما مؤمنین ضرر رسانند و نیز دست شما را از آنان نگاه داشتیم که آنها را رها کردید.
(إبن عباس) 2- بقول دیگر آن جماعت هشتاد نفر بودند از اهل مکه و در سال حدیبیه

صفحه : 220
در موقع نماز فجر برای کشتن اصحاب رسول از کوه تنعیم هبوط نمودند و رسول اللّه آنها را گرفت پس از آن آنان را رها گردانید. (انس) 3- بقول دیگر موقعی که حضرت صلّی اللّه علیه و اله و سلّم زیر درختی نشسته بود و حضرت امیر علیه السّلام بنوشتن صلح نامه مشغول بود سی نفر جوان مسلّح برای نزاع حاضر گردیدند بدعای پیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم چشم آنان نابینا گردید مسلمانها آنها را گرفتند حضرت آنها را رها نمود. (عبد اللّه مغفل) (پایان) (وَ هُوَ الَّذِی کَف‌َّ أَیدِیَهُم عَنکُم) و او در (و هو) عطف بآیه بالا است یعنی خدا آن کسی است که در دل کفار ترس انداخت که دست آنها از ضرر رسانیدن بشما بسته گردد (وَ أَیدِیَکُم عَنهُم) و دست شما را بنهی از کشتن آنها باز داشت (بِبَطن‌ِ مَکَّةَ) یعنی بعد از آنکه در حدیبیه شما را بر آنان غالب گردانید تا آنکه بعد از صلح جنگ و خون‌ریزی واقع نگردد زیرا که خدا بر آنچه میکنید بینا و آگاه خواهد بود.
هُم‌ُ الَّذِین‌َ کَفَرُوا وَ صَدُّوکُم عَن‌ِ المَسجِدِ الحَرام‌ِ وَ الهَدی‌َ مَعکُوفاً أَن یَبلُغ‌َ مَحِلَّه‌ُ وَ لَو لا رِجال‌ٌ مُؤمِنُون‌َ وَ نِساءٌ مُؤمِنات‌ٌ لَم تَعلَمُوهُم أَن تَطَؤُهُم فَتُصِیبَکُم مِنهُم مَعَرَّةٌ بِغَیرِ عِلم‌ٍ آیه در مقام امتنان و لطفی است که نسبت بمؤمنین دارد که جنگ و خون‌ریزی را برای حفظ مؤمنین از اهل مکه برداشتیم اینکه است که فرموده با اینکه کفار مکه آنهایی که نگذاردند شما مؤمنین وارد مسجد الحرام گردید و هفتاد شتری که پیمبر اسلام صلّی اللّه علیه و اله و سلّم برای قربانی همراه آورده بود برگردانیدند و نگذاردند بمحل قربانی آن در مکه قربانی شوند حکم جنگ را برداشتیم زیرا اگر نبود برای اینکه مردان مؤمن و زنان مؤمنه در مکه بودند و از ترس کفار ایمان خود را مخفی میداشتند و چون شما نمیدانستید اگر جنگ و جهاد با کفار مکّه مینمودید آن مؤمنین پایمال میگردیدند و کشته میشدند و شما نمیدانستید و بعد متأسف و غمگین میگردیدید اینکه بود که خداوند مؤمنین مکّه را از کشته شدن

صفحه : 221
نگاه داشت جواب (لو) در آیه محذوف است یعنی اگر برای حفظ جان مؤمنین مکه نبود امر بجهاد با اهل مکه مینمودیم و بر آنها ظفر مینمودی.
لِیُدخِل‌َ اللّه‌ُ فِی رَحمَتِه‌ِ مَن یَشاءُ لَو تَزَیَّلُوا لَعَذَّبنَا الَّذِین‌َ کَفَرُوا مِنهُم عَذاباً أَلِیماً (لِیُدخِل‌َ اللّه‌ُ فِی رَحمَتِه‌ِ) راجع بآیه بالا (کَف‌َّ أَیدِیَهُم عَنکُم) میباشد یعنی دست شما را از کفار بازداشت تا داخل کند از مؤمنین در رحمت خود هر کس را که بخواهد و اگر مؤمنین اهل مکه از کفار جدا بودند ما کفار را بعذاب سخت بقتل و غارت و اسارت گرفتار میکردیم.
از اینکه آیه میتوان استفاده نمود که خداوند از روی رحمت و شفقتی که بمؤمنین دارد هر کجا و در هر زمان که عده‌ای از مؤمنین موجود باشند برای حفظ آنها عذاب و عقوبات عمومی دنیوی را از کسانی که مستوجب آن میباشند رفع مینماید خواه قتل و غارت باشد یا آفات دیگر از آفات ارضی و سمائی که عمومیت داشته باشد و شامل آن عده مؤمنین نیز بشود.
اینک مختصری راجع بصلح حدیبیه آن طوری که تذکره نویسان و راویان اخبار نقل میکنند در اینجا بیان مینمائیم:
گویند وقتی محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم از مدینه با هفتصد نفر از اصحاب روی بمکه نهاد وقتی بذی الحلیفه رسید احرام بست و هفتاد شتر برای قربانی مهیّا نمود از آنجا از بنی خزاعه جاسوسی بمکه فرستاد و در حینی که رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم با اصحاب بغدیر اشطاط که نزدیک عسفانست رسید آن جاسوس از مکه برگشت و گفت رؤسای قریش چون کعب بن لوی و عامر بن لوی و غیره قشون جمع نموده که با شما جنگ کنند یا از زیارت کعبه و ورود بمکه جلوگیری نمایند محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم بطور مشورت با همراهانش فرمود رأی و عقیده شما در اینجا چیست برویم و با آنان جنگ کنیم یا آنکه اگر آنها با ما سر جنگ دارند با آنها بجنگیم.
ابو بکر گفت همان شق‌ّ دوم بهتر است زیرا که ما برای جهاد نیامده‌ایم برای

صفحه : 222
زیارت کعبه آمده‌ایم پس از آن حضرت بهمراهانش فرمود بروید آنان رفتند تا بعسفان رسیدند بشر بن سفیان از مکه آمد نزد حضرت رسول صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و گفت یا رسول اللّه قریش بیک بار برای دشمنی با تو متفق گردیده‌اند و نخواهند گذاشت که تو بمکّه روی اینک خالد بن ولید با جمعی بسیار سر لشگر آنان است و بقلعه عمیم فرود آمده‌اند حضرت فرمود آنها را بر من تسلی نیست اگر آنان با من سر جنگ دارند با آنها جهاد کنم و بتوفیق ربانی و تأیید الهی همه را مقهور و مغلوب گردانم.
پس از آن فرمود از شما کی است که ما را براهی برد که در گذرگاه آنان است مردی اسلمی گفت من شما را از راه سختی میبرم و بآنها میرسانم پس بامر حضرت روانه شدند پس از آنکه از آن راه دشوار گذشتند بزمین هموار رسیدند فرمود بگوئید (استغفر اللّه و نتوب الیه) همه گفتند فرمود اینکه خطبه‌ایست که بنی اسرائیل بآن مأمور شدند و قبول نکردند.
وقتی بطلیعه لشگر رسیدند فرمود براه دست راست روید رفتند تا بثنیة المردان رسیدند که محل فرودگاه حدیبیه است در آنجا شتر حضرت بی‌جهت خوابید اصحاب گفتند اینکه ناقه حرونست که بی‌جهت خوابید فرمود نه مثل پیشرو فیل در اصحاب فیل ماند.
و شتر را بلند کردند و برگشتند و ببالای حدیبیه بر سر چاهی که اندک آبی داشت فرود آمدند و بدعای آن حضرت آب چاه زیاد شد پس از آن بدیل إبن ورقاء خزاعی با جماعتی از بنی خزاعه رسیدند و گفتند کعب بن لوی‌ّ و عامر بن لوی‌ّ با جماعتی جمع شده‌اند که نگذارند بمسجد الحرام روید فرمود من برای جنگ با احدی نیامده‌ام بلکه قصد زیارت خانه خدا را دارم اگر قبول اسلام نمودند (فهو المراد) و اگر نه بمنزل خود قرار گیرند و اگر سر جنگ دارند بحق آن کسی که جان من در قبضه اقتدار او است با آنها جهاد کنم تا وقتی که بر آنان ظفر یابم یا آنچه امر الهی باشد بر من وارد گردد.
بدیل گفت من بروم و مضمون اینکه کلام را بآنها برسانم و به بینم چه میگویند

صفحه : 223
پس از آنکه اینکه خبر بآنها رسید عروة بن مسعود ثقفی برخواست و گفت اینکه مرد سخنی میگوید که خیر شما در آن است اگر قبول نمیکنید مرا نزد محمّد بفرستید تا من با او صحبت کنم وقتی عروة نزد رسول صلّی اللّه علیه و اله و سلّم آمد آنچه با بدیل گفته بود تکرار فرمود.
خلاصه پس از گفتگوی بسیار عروة چون خوب اطرافیان پیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم را نگریست دید آنان کمر خدمت بر میان بسته و به روش غلامان و چاکران هر امری که میفرمود بر یکدیگر پیش دستی مینمودند و در مقابل او آهسته سخن میگویند و آب وضوی او را برای تبرک از هم می‌ربودند چون عروة اینکه روش را از یاوران مشاهده نمود برگشت و بقریش گفت من سلاطین عالم مثل قیصر روم و کسری فارس و نجاشی حبشه و مانند آنها را بسیار دیده‌ام و هیچ سلطانی را مطاع‌تر از محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم ندیده‌ام و کیفیت خدمت گذاری آنان را بیان نمود و گفت پادشاهی با اینکه عظمت طریق رشد و سعادت بشما نشان میدهد قبول کنید مردی از کنانه گفت بگذارید من بروم و از کیفیت سلوک اصحابش مطلع گردم چون آن مرد نزدیک رسید رسول صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فرمود اینکه فلان کس است و از کسانی است که بقربانی احترام میکند لبیک گویان باستقبالش روید و شتران هدی را همراه ببرید چون آن شخص اینکه حال از اصحاب رسول صلّی اللّه علیه و اله و سلّم دید گفت سبحان اللّه چنین مردمانی را از خانه خدا چگونه میتوان ممانعت نمود و برگشت و کفار قریش را ترغیب بصلح نمود آنان جلیس بن علقمه را فرستادند و او رئیس احابیش بود رسول صلّی اللّه علیه و اله و سلّم چون او را دید گفت اینکه از طائفه متعبدانست شتران قربانی را نزد او برید وقتی چنین دید گفت:
(لا حول و لا قوة الّا باللّه العلی‌ّ العظیم) پس از آن سهیل نزد حضرت آمد و گفت من از طرف قریش آمده‌ام که با شما صلح کنیم و عهدنامه از شما بگیریم حضرت رسول صلّی اللّه علیه و اله و سلّم علی علیه السّلام را طلبید و طریق نوشتن صلح نامه را باو املاء فرمود امیر علیه السّلام بدستور رسول صلّی اللّه علیه و اله و سلّم صلح نامه را (به بسم اللّه الرحمن الرحیم افتتاح نمود سهیل گفت ما رحمن را نمیشناسیم

صفحه : 224
و چون میان من و تو است بایست طوری نوشته شود که ما و تو معترف بآن باشیم فرمود در عنوان (باسم اللّهم) بنویس و هر چه سهیل گوید بنویس و حضرت گفت بنویس
(هذا ما قضی علیه محمّد رسول اللّه)
سهیل گفت اگر ما تو را رسول خدا میدانستیم هرگز با تو خصومت و دشمنی نمینمودیم و تو را از خانه خدا منع نمیکردیم حضرت فرمود من رسول خدایم اگر چه شما انکار نمائید آن گاه بعلی علیه السّلام گفت رسول اللّه را از نامه محو نما علی علیه السّلام گفت هرگز دست من بمحو نمودن اینکه کلمه پیش نمیرود خود حضرت نامه را گرفت و کلمه رسول اللّه را محو نمود و علی علیه السّلام بامر حضرت رسول نوشت
(هذا ما قضی علیه محمّد بن عبد اللّه)
و سهیل بن عمر و علی علیه السّلام نامه را اینطور عنوان نمودند که ده سال میان آنها جنگ و نزاع نباشد و در اینکه مدت از اصحاب محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم هر کس بحج و عمره برود یا برای تجارت رود جان و مال او ایمن باشد و هر کس از قریش بمدینه رود و از آنجا بمصر و شام رود آن نیز ایمن باشد و هر کس از آنها بدون رخصت آنان نزد مسلمانان آید وی را برگردانند و از اهل اسلام هر کس نزد آنها رود وی را برنگردانند اینکه شرط بر مسلمانها دشوار آمد حضرت فرمود هر کس از ما نزد آنها رود از رحمت خدا دور است و در مورد غضب و سخط حق تعالی واقع است و هر کس از آنها نزد ما آید ما او را ردّ میکنیم اگر علم خدا بایمان وی تعلّق گرفته راه خروجی برای وی باز می‌کند.
و نیز شرط کردند که الان هر کسی خواست در عهد و میثاق محمّد درآید و هر کس خواست در زمره عهد و میثاق قریش باشد آن وقت بنی خزاعه برخواستند و گفتند ما در عهد محمدیم و بنو بکر گفتند ما در عهد قریشیم پس از اتمام عهدنامه حضرت محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فرمود حال بگذارید خانه خدا را زیارت کنیم سهیل گفت امسال اینکار را موقوف نمائید تا سال آینده ما سه روز از مکه بیرون می‌رویم شما بزیارت خانه خدا بیائید.
گویند پس از اینکه واقعه عمر بن الخطاب گفت من از وقتی که اسلام آوردم در

صفحه : 225
هیچ جا شک نکردم مگر امروز و رفت نزد نبی اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و گفت آیا تو پیمبر نیستی فرمود آری پیمبر خدایم گفت نه ما بر حقیم فرمود آری ما بر حقیم گفت نه وعده خدا حق است فرمود آری گفت نه آنچه تو گفتی از خدا بود فرمود آری چنین است گفت تو گفتی بمکه میرویم و مناسک حج بجا میآوریم چطور بر خلاف آن واقع گردید حضرت فرمود آیا من گفتم امسال اینطور تحقق میپذیرد گفت نه فرمود گفتم عنقریب در مکه خواهیم رفت عمر گفت گفتم صدقت یا رسول اللّه و توبه بنمودم خلاصه صلح نامه تمام شد و از طرفین گواه گرفتند اینکه مختصری بود از آنچه مورخین و مفسرین راجع بحکایت صلح حدیبیه گفته‌اند و تمام حکایت را مفسرین بتفصیل در کتب خود ضبط نموده‌اند. پایان إِذ جَعَل‌َ الَّذِین‌َ کَفَرُوا فِی قُلُوبِهِم‌ُ الحَمِیَّةَ حَمِیَّةَ الجاهِلِیَّةِ آیه راجع بهمان حکایت قریش است که آنان از آن عصبیت و تفرعن زمان جاهلیت و آن بغض و حسدی که با رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم داشتند مانع گردیدند از ورود پیمبر خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و یارانش که برای عمره و زیارت کعبه معظمه داخل مکه که وطن اصلی او بود گردند و اگر چه اینکه مطلب بر حضرت و یاورانش مشکل بود لکن چون حکمت الهی بر اینکه جاری گردیده بود که با آنها مدارا نماید و بر جفای آنان صبر کند تا موقع ظفر و غلبه او برسد مأمور گردید در آن وقت با آنها صلح کند و جهاد و خون‌ریزی ننماید.
و چون حکمت و مصلحت چنین بوده (فَأَنزَل‌َ اللّه‌ُ سَکِینَتَه‌ُ عَلی رَسُولِه‌ِ وَ عَلَی المُؤمِنِین‌َ) خداوند متانت و استقامت و سکون قلب برسولش و بمؤمنین عطاء فرمود تا آنها مطیع امر حق تعالی گردند (وَ أَلزَمَهُم کَلِمَةَ التَّقوی) یعنی مؤمنین بر کلمه تقوی که قول لا اله اللّه است یا بسم اللّه الرحمن الرحیم یا محمّد رسول اللّه بود که قریش بر نوشتن آن راضی نشدند ثابت قدم گردانید و بآن متانت و ثباتی که بمؤمنین عطا شده بود توانستند عصبیت زمان جاهلیت را کنار گذارند و از مخالفت امر حق تعالی

صفحه : 226
خودداری نمایند و لو اینکه برگشتن بدون زیارت کعبه بر آنان ناگوار مینمود (وَ کانُوا أَحَق‌َّ بِها وَ أَهلَها) و مؤمنین بمقتضای ایمانشان اهل کلمه تقوی و سزاوارتر بودند بتقوی از غیرشان یا اینکه بنزول سکینه سزاوارتر بودند زیرا کلمه تقوی که ناشی از ایمانست در قلب آنان تمرکز نموده زیرا هر کس ایمان وی محکم‌تر تقوی او بیشتر است و مؤمنین آنهایی که در عام حدیبیه با حضرتش بودند در ایمان و تقوی ثابت قدم بودند.
وَ کان‌َ اللّه‌ُ بِکُل‌ِّ شَی‌ءٍ عَلِیماً اشاره به اینکه خدا بهر چیزی عالم است و صلاح و فساد هر چیزی را میداند و میدانست که در آن سال مصلحت نبود که آن حضرت صلّی اللّه علیه و اله و سلّم با یارانش بزیارت کعبه روند بلکه چنین مصلحت بوده که در آن سال بعزم زیات بروند و در آنجا صلح واقع گردد مقدمتا برای فتح مکه که بعدا بآسانی فتح مکه نصیب حضرتش گردد.
لَقَد صَدَق‌َ اللّه‌ُ رَسُولَه‌ُ الرُّؤیا بِالحَق‌ِّ لَتَدخُلُن‌َّ المَسجِدَ الحَرام‌َ إِن شاءَ اللّه‌ُ آمِنِین‌َ مُحَلِّقِین‌َ رُؤُسَکُم وَ مُقَصِّرِین‌َ لا تَخافُون‌َ فَعَلِم‌َ ما لَم تَعلَمُوا فَجَعَل‌َ مِن دُون‌ِ ذلِک‌َ فَتحاً قَرِیباً چون پیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم در مدینه در خواب دید که مسلمین در مسجد الحرام داخل گردیدند چون خبر خواب خود را باصحاب داد آنها مسرور شدند و گمان کردند در همان سال بمکه میروند و پس از آنکه کفار ممانعت نمودند منافقین گفتند چطور شد که ما داخل مسجد الحرام نشدیم اینکه بود که اینکه آیه فرود آمد.
بحقیقت خدا رؤیا و خواب پیمبر را راست گردانید که آن رؤیای صادقه و بحق و درستی بود نه اضغاث و احلام و عقب افتادن آن از روی حکمت بود که شاید یکی از آن امتحان و آزمایش مؤمنین بوده که مؤمن ثابت قدم از غیر آن تمیز پیدا نماید و شناخته گردد.
و لام (لتدخلن) برای تأکید و تحقق مطلب آرند و چنانچه بعضی گفته‌اند در آن قسم مندرج گردیده یعنی قسم بخدا که البته اگر خدا بخواهد در سال دیگر

صفحه : 227
در مسجد الحرام داخل خواهند شد و مظفر و منصور خواهید گردید و بنا بر اینکه (لتدخلن) جواب قسم است.
گویند در آیه (انشاء اللّه) را برای اینکه آورده که هر کرا که خدا خواسته داخل میگردد زیرا ممکن است بعضی از اصحاب فوت گردیده یا مانع دیگری جلوگیر آنان گردد پس هر کس را که خدا بخواهد مظفراند و بطور امن و امان در حالی که بدستور رسول صلّی اللّه علیه و اله و سلّم سرهای خود را تراشیده و پس از اداء مناسک حج بدون خوف تقصیر کنندگان خواهند بود.
و شاید مقصود از (انشاء اللّه) در آیه ارشاد مؤمنین باشد که هر کاری که اراده نمودید بعدا بکنید اینکه جمله (انشاء اللّه) را بگوئید و ارشاد بهمین دارد قوله تعالی در سوره کهف آیه 23:
وَ لا تَقُولَن‌َّ لِشَی‌ءٍ إِنِّی فاعِل‌ٌ ذلِک‌َ غَداً إِلّا أَن یَشاءَ اللّه‌ُ (فَعَلِم‌َ ما لَم تَعلَمُوا) پس خدا میدانست چیزی را که شما مؤمنین نمیدانید و جلوتر از فتح مکه فتحی نزدیک‌تر مقرّر گردانیده که آن فتح خیبر یا صلح حدیبیه خواهد بود.
هُوَ الَّذِی أَرسَل‌َ رَسُولَه‌ُ بِالهُدی وَ دِین‌ِ الحَق‌ِّ لِیُظهِرَه‌ُ عَلَی الدِّین‌ِ کُلِّه‌ِ (هو) اشاره بحقیقت و هویّت بسیطه الهیه است یعنی خدا آن کسی است که رسول خود را با اسباب هدایت از معجزات بسیار و آیات قرآنی که معجزه باقیه او است و با دین و قوانینی که ظاهر و هویدا است که از طرف حق تعالی آورده فرستاده و او را غالب و قاهر و مستولی بر کفار گردانیده برای اینکه دین حق یعنی اسلام را بر تمام ادیان ظاهر گرداند و بر خلائق معلوم گردد که دین حق همان دین اسلام است و برای احدی شبهه‌ای باقی نماند.
وَ کَفی بِاللّه‌ِ شَهِیداً ذات حق تعالی کافی است که گواه و شاهد پیمبرش باشد که هر چه گوید و بکند حق است:
ما یَنطِق‌ُ عَن‌ِ الهَوی إِن هُوَ إِلّا وَحی‌ٌ یُوحی سوره نجم آیه 23.

صفحه : 228
مُحَمَّدٌ رَسُول‌ُ اللّه‌ِ وَ الَّذِین‌َ مَعَه‌ُ أَشِدّاءُ عَلَی الکُفّارِ رُحَماءُ بَینَهُم تَراهُم رُکَّعاً سُجَّداً یَبتَغُون‌َ فَضلًا مِن‌َ اللّه‌ِ وَ رِضواناً سِیماهُم فِی وُجُوهِهِم مِن أَثَرِ السُّجُودِ محمّد مبتداء رسول اللّه خبر او باین جمله برسالت رسولش تصریح نموده که هیچ شبهه‌ای در پیمبری حضرتش باقی نماند (وَ الَّذِین‌َ مَعَه‌ُ) و او در (و الّذین) واو استیناف است و در مقام ستایش مؤمنین است که با او بودند که آنان با دوستان خدا دوست و با دشمنان او دشمنند و با کفار شدید و غلیظند و لو آنکه خویشان و وابستگان آنها باشند و با اهل ایمان از کسانی که با هم میباشند مشفق و مهربانند.
و آیه اگر چه مطلق است و شامل تمام مؤمنین میگردد لکن مصداق کاملش علی علیه السّلام است زیرا بقرینه آیه: یُجاهِدُون‌َ فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ وَ لا یَخافُون‌َ لَومَةَ لائِم‌ٍ«1» و قوله تعالی: أَذِلَّةٍ عَلَی المُؤمِنِین‌َ أَعِزَّةٍ عَلَی الکافِرِین‌َ«2» که در اخبار رسیده در شأن علی علیه السّلام فرود آمده و نیز آیات دیگری که در شأن حضرتش نازل گردیده آن کسی که کاملا دارای تمام اینکه اوصاف بوده منحصر بعلی بن ابی طالب علیه السّلام است که در بندگی و مقام معرفت و عبودیت بجایی رسیده که فرموده:
(خدا را عبادت نمیکنم از ترس جهنم و نه شوق به بهشت بلکه چون او را اهل عبادت می‌بینم بندگی میکنم).
ذلِک‌َ مَثَلُهُم فِی التَّوراةِ وَ مَثَلُهُم فِی الإِنجِیل‌ِ کَزَرع‌ٍ أَخرَج‌َ شَطأَه‌ُ فَآزَرَه‌ُ فَاستَغلَظَ فَاستَوی عَلی سُوقِه‌ِ یُعجِب‌ُ الزُّرّاع‌َ لِیَغِیظَ بِهِم‌ُ الکُفّارَ وَعَدَ اللّه‌ُ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ مِنهُم مَغفِرَةً وَ أَجراً عَظِیماً و نیز در بیان اوصاف مؤمنین است که از حیث قوت و شدت و رشد و نشو و ارتقاء حائز مقامی گردیده‌اند که در تورات و انجیل آنان را تشبیه نموده بدانی که اول
-----------------------------------
1- سوره المائده آیه 59 در راه خدا مجاهده میکنند و از ملامت ملامت کننده‌گان خوف و وحشتی ندارند. 2- بر مؤمنین فروتنانند و بر کافرین تسلط و استیلا دارندگانند

صفحه : 229
با شاخه‌های نازک سبز از زمین بیرون آید پس از اطرافش شاخه‌های کوچک از زمین روئیده شود و با هم توأم گردیده و غلیظ و درشت و بزرگ گردد پس از آن استقامت پیدا نموده و بساق خود بایستد یعنی آن گیاهی که در مرتبه اول ضعیف و ناتوان بنظر میآمد بالاخره چنان قوی و بزرگ و سطبر و تناور گردد که زارعین را بتعجب و کفار را بغیظ و غضب آرد و چنین بوده حال مؤمنین صدر اسلام که اول اسلام قوّت و قدرتی نداشتند و تحت شکنجه کفار واقع بودند تا آنکه در اثر استقامت و متانت و ثبات در دین غالب بر کفار گردیدند.
و شاید اینکه مثالی که در توریة و انجیل زده شده راجع بخود دین اسلام باشد که در ابتداء بنظر کفار ضعیف و ناچیز مینموده و گروندگان بآن بحسب ظاهر قوّت و شوکتی نداشتند و دشمنان آن قوی و بظاهر نیرومند بودند و همانطوری که گیاه وقتی از زمین بیرون میآید ضعیف و ناتوانست باندک فشاری نابود میگردد و بتدریج نشوء و نماء نموده قوی می‌گردد و بغایت و فوایدی که زارع خواسته می‌رسد دین اسلام بنظر کفار چنین مینموده که چون قوّت و شوکتی ندارند بزودی مضمحل و نابود خواهد گردید دیگر ندانستند که حق و حقیقت همیشه غالب و نیرومند است لکن در فتح مکّه قوّت و شوکت دین اسلام آنان را به تعجب و به غیظ و حسد آورد.
و همانطوری که در آیه بالا تذکر میدهد (لِیُظهِرَه‌ُ عَلَی الدِّین‌ِ کُلِّه‌ِ) بایستی دین اسلام در قوت و شوکت بجایی رسد که بر تمام ادیان غالب گردد بطوری که تمام افراد بشر تحت پرچم توحید و دین اسلام واقع گردند و چون هنوز چنین غلبه‌ای بطور کامل تحقق نپذیرفته و وعده خدا حق است باید وقتی بیاید که وعده خدا ظاهر گردد و آن در آخر الزمان بظهور مهدی علیه السّلام قائم آل محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم عجل اللّه تعالی فرجه متحقق خواهد گردید آن وقت است که کره زمین ما بکمال لایق بخود رسیده زیرا که زمین هم مثل باقی موجودات تا بکمال نرسد مندک و منحل نخواهد گردید و آن وقتی است که تمام افراد بشر در کلمه (لا اله اللّه) متفق گردند و بظهور حضرت مهدی علیه السّلام

صفحه : 230
یملأ الارض قسطا و عدلا بعد ما ملئت ظلما و جورا.
و چون دین اسلام سراسر عالم را فرا گرفت آن وقت حقیقتا بر تمام ادیان تفوّق پیدا نموده و بر تمام ملل عالم غالب خواهد گردید.
وَعَدَ اللّه‌ُ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ مِنهُم مَغفِرَةً وَ أَجراً عَظِیماً شاید مقصود از مؤمنین در آیه کسانی باشند که در حدیبیه با رسول اللّه همراه بودند که هر گاه بر ایمان و عمل ثابت باشند بوعده الهی مشمول مغفرت و اجر بزرگ میباشند و آیه اگرچه مطلق است و شامل تمام افراد مؤمنین با تقوی میگردد لکن ممکن است بقرینه (معه) در آیه بالا تخصیص آن در اینجا برای تشویق و مزیت رتبه اشخاصی باشد که در حدیبیه با رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم همراه بودند که آنها را مخصوص بذکر گردانیده باشد.

صفحه : 231

‌سورة الحجرات‌

اشاره

ثمانی عشرة آیة و هی مدنیّة

[سوره الحجرات (49): آیات 1 تا 10]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا لا تُقَدِّمُوا بَین‌َ یَدَی‌ِ اللّه‌ِ وَ رَسُولِه‌ِ وَ اتَّقُوا اللّه‌َ إِن‌َّ اللّه‌َ سَمِیع‌ٌ عَلِیم‌ٌ (1) یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا لا تَرفَعُوا أَصواتَکُم فَوق‌َ صَوت‌ِ النَّبِی‌ِّ وَ لا تَجهَرُوا لَه‌ُ بِالقَول‌ِ کَجَهرِ بَعضِکُم لِبَعض‌ٍ أَن تَحبَطَ أَعمالُکُم وَ أَنتُم لا تَشعُرُون‌َ (2) إِن‌َّ الَّذِین‌َ یَغُضُّون‌َ أَصواتَهُم عِندَ رَسُول‌ِ اللّه‌ِ أُولئِک‌َ الَّذِین‌َ امتَحَن‌َ اللّه‌ُ قُلُوبَهُم لِلتَّقوی لَهُم مَغفِرَةٌ وَ أَجرٌ عَظِیم‌ٌ (3) إِن‌َّ الَّذِین‌َ یُنادُونَک‌َ مِن وَراءِ الحُجُرات‌ِ أَکثَرُهُم لا یَعقِلُون‌َ (4)
وَ لَو أَنَّهُم صَبَرُوا حَتّی تَخرُج‌َ إِلَیهِم لَکان‌َ خَیراً لَهُم وَ اللّه‌ُ غَفُورٌ رَحِیم‌ٌ (5) یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا إِن جاءَکُم فاسِق‌ٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا أَن تُصِیبُوا قَوماً بِجَهالَةٍ فَتُصبِحُوا عَلی ما فَعَلتُم نادِمِین‌َ (6) وَ اعلَمُوا أَن‌َّ فِیکُم رَسُول‌َ اللّه‌ِ لَو یُطِیعُکُم فِی کَثِیرٍ مِن‌َ الأَمرِ لَعَنِتُّم وَ لکِن‌َّ اللّه‌َ حَبَّب‌َ إِلَیکُم‌ُ الإِیمان‌َ وَ زَیَّنَه‌ُ فِی قُلُوبِکُم وَ کَرَّه‌َ إِلَیکُم‌ُ الکُفرَ وَ الفُسُوق‌َ وَ العِصیان‌َ أُولئِک‌َ هُم‌ُ الرّاشِدُون‌َ (7) فَضلاً مِن‌َ اللّه‌ِ وَ نِعمَةً وَ اللّه‌ُ عَلِیم‌ٌ حَکِیم‌ٌ (8) وَ إِن طائِفَتان‌ِ مِن‌َ المُؤمِنِین‌َ اقتَتَلُوا فَأَصلِحُوا بَینَهُما فَإِن بَغَت إِحداهُما عَلَی الأُخری فَقاتِلُوا الَّتِی تَبغِی حَتّی تَفِی‌ءَ إِلی أَمرِ اللّه‌ِ فَإِن فاءَت فَأَصلِحُوا بَینَهُما بِالعَدل‌ِ وَ أَقسِطُوا إِن‌َّ اللّه‌َ یُحِب‌ُّ المُقسِطِین‌َ (9)
إِنَّمَا المُؤمِنُون‌َ إِخوَةٌ فَأَصلِحُوا بَین‌َ أَخَوَیکُم وَ اتَّقُوا اللّه‌َ لَعَلَّکُم تُرحَمُون‌َ (10)

صفحه : 232

ترجمه‌

سوره حجرات هیجده آیه و سیصد و چهل و سه کلمه و هزار و چهار صد و نود و شش حروف است و در مدینه فرود آمده
بنام ایزد هستی بخش صاحب رحمت عام و خاص
ای کسانی که ایمان آورده‌اید (در هیچ کاری) خود را بین دست خدا و رسول پیش نیاندازید (و منتظر فرمان او باشید) و از مخالفت امر خدا خودداری نمائید بحقیقت خداوند شنوا و دانا است (2)
ای کسانی که ایمان آورده‌اید بالای صدای پیمبر صدای خود را بلند نکنید و در موقع سخن گفتن با او بلند حرف نزنید آن طوری که بعض شما با بعض دیگر (در موقع مجادله) سخن می‌گویید تا آنکه اعمال شما باطل نگردد و شما مشعر بر آن نباشید (3)
کسانی که نزد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم صدای خود را فرو میبرند (و آهسته سخن میگویند) حقیقتا آنان کسانی میباشند که خداوند قلبهای آنها را بتقوی امتحان نموده و برای آنان مغفرت و اجر بزرگ مهیا گردانیده (5)
ای محمّد کسانی که تو را از پشت حجره‌ها صدا میزنند حقیقتا آنها تعقل و ادب ندارند (6)
و اگر آنان صبر کنند تا تو (از حجره) بیرون آیی برای آنها بهتر خواهد بود و خداوند آمرزنده و مهربان است (6)
ای کسانی که ایمان آورده‌اید اگر فاسقی نزد شما آمد و بشما خبری داد بایستی در مقام جستجو برآئید که مبادا از روی ندانسته‌گی بگروهی ضرر و آسیبی رسانید و پس از آن

صفحه : 233
بر آنچه کرده‌اید پشیمان گردید (7)
و بدانید که پیمبر خدا نزد شما است اگر او در بسیاری از امور گفتار شما را بپذیرد هر آینه شما در رنج و تعب می‌افتید لکن خدا شما را دوست‌دار ایمان گردانیده و ایمان را در قلب شما آراسته و زینت داده و شما را از کفر و فسق و گناه کاره (و بر کنار) گردانیده و جماعتی که چنین باشند آنها راه یافته‌گان خواهند بود (8)
(و رشد یافتن و هدایت گردیدن) نعمت و تفضلی است از جانب خدا و خدا دانا و درست‌کار است (9)
و هر گاه دو طائفه از مؤمنین با هم جنگ و نزاع کنند بین آنان اصلاح نمائید و اگر یکی از آن دو فرقه بر دیگری طغیان و سرکشی کند شما با آن فرقه‌ای که طغیان نموده بجنگید تا بسوی امر خدا بازگردد و اگر بسوی امر خدا بازگشت نمود آن وقت بین آنان بعدالت اصلاح کنید زیرا که خدا عدالت کنندگان را دوست خواهد داشت
اینکه است و جز اینکه نیست که مؤمنین با هم برادرانند پس بین برادران خودتان اصلاح کنید و از عذاب خدای تعالی بترسید شاید در موقع رحمت او واقع گردید.

توضیح آیات‌

اشاره

یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا لا تُقَدِّمُوا بَین‌َ یَدَی‌ِ اللّه‌ِ وَ رَسُولِه‌ِ تمام قراء مگر یعقوب (تقدّموا) بضم تاء و کسر دال قرائت نموده‌اند مأخوذ از تقدیم بمعنی پیش انداختن و یعقوب بفتح تاء و دال قراءة کرده است مأخوذ از تقدم بمعنی پیشی گرفتن و (تقدموا) در اصل تتقدموا بوده برای تخفیف تاء اول را حذف کرده‌اند.
حق تعالی در اینکه آیه خطاب بمؤمنین نموده که ای کسانی که ایمان آورده‌اید بر خدا و پیمبر او پیشی نگیرید (بَین‌َ یَدَی‌ِ اللّه‌ِ (اشاره به اینکه غیر از خدا و رسول کسی را پیشوای خود قرار ندهید.

صفحه : 234

سخنان مفسرین در توجیه آیه‌

1- یعنی بر خلاف کتاب و سنت چیزی مگویید (إبن عباس) 2- پیش از آنکه خدا و پیغمبر گوید مگویید (عطیه) 3- شأن نزول آیه اینکه است که جماعتی روز عید قربان پیش از نماز عید قربانی کردند پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم آنها را امر فرمود که اعاده کنید و خدای تعالی اینکه آیه را فرستاده (جابر انصاری) 4- دیگری گفته معنی آیه اینکه است که هر عبادتی که وقت معین دارد پیش از وقتش عمل نکنید مثل نماز و روزه و حج و زکاة که وقت معین دارند اگر پیش از وقتش عمل نمائید صحیح نیست 5- دیگری گفت شأن نزول آیه اینکه است که بعضی آمدند نزد حضرت رسول صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و سؤالی نمودند حاضرین مسارعت نمودند و پیش از آنکه حضرت رسول صلّی اللّه علیه و اله و سلّم جواب دهد جواب دادند اینکه بود که اینکه آیه فرود آمد. مجاهد و گفتار دیگری نیز از مفسرین نقل شده لکن چون آیه مطلق است بهتر اینکه است که حمل بر عموم شود که شمایی که ایمان آورده‌اید بایستی مطیع امر خدا و پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم باشید و بدون امر خدا و رسول بسلیقه خود رأی اندیشی نکنید و کسی را امام و پیشوای خود قرار ندهید و در مقابل رسول خدا پیش از حکم او از خود چیزی مگویید.
وَ اتَّقُوا اللّه‌َ و بترسید از خدا و خودداری نمائید از مخالفت امر حق تعالی إِن‌َّ اللّه‌َ سَمِیع‌ٌ عَلِیم‌ٌ و بدانید که محققا خداوند شنوا است گفتار شما را میشنود علیم است بکردار و رفتار شما عالم است بآنچه گوئید و شنوید و عمل نمائید.
یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا لا تَرفَعُوا أَصواتَکُم فَوق‌َ صَوت‌ِ النَّبِی‌ِّ وَ لا تَجهَرُوا لَه‌ُ بِالقَول‌ِ کَجَهرِ بَعضِکُم لِبَعض‌ٍ أَن تَحبَطَ أَعمالُکُم وَ أَنتُم لا تَشعُرُون‌َ

صفحه : 235
جهر در لغت بمعنی ظاهر کردن صدا است با قوّت نفس و مقابل آن همس است که بمعنی آهسته صدا کردن میباشد.
در شأن نزول آیه مفسرین گویند عطارد بن حاجب پسر زراره تمیمی با بعضی از اشراف مثل اقرع بن حابس و زبرقان بن بدر و عمرو بن الاهتم و قیس بن عاصم با جماعتی بسیار بمسجد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم آمدند و از پشت حجرات طاهرات بآواز بلند گفتند ای محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم بیرون بیا از حجره که مدح ما زینت و مذمت ما شنیع و قبیح است حضرت از صدای بلند آنان متأذی گردید و از منزل بیرون آمد و فرمود خدا است که مدح او زینت و ذم او قبیح است.
آنان گفتند آمده‌ایم تا با تو افتخار کنیم رخصت ده تا شعراء و خطبای ما زبان بمفاخرت ما بگشایند حضرت پس از آنکه رخصت داد عطارد بن حاجب برخاست و گفت:
(الحمد للّه الذی جعلنا ملوکا الذی له الفضل علینا و الّذی وهب لنا اموالا عظاما نفعل بها المعروف و جعلنا اعزّ اهل المشرق و اکثر عددا و عدة فمن مثلنا فی النّاس فمن فاخرنا فلیعدّ مثل ما عددنا«1».
پس از آن گفت اگر بخواهیم زیادتر می‌گوییم لکن از سخن گفتن زیاد شرم میکنیم اینکه گفت و نشست.
پس از پایان سخنرانی عطارد حضرت رسول صلّی اللّه علیه و اله و سلّم بثابت بن قیس امر فرمود که برخیز و جواب عطارد را بده ثابت برخواست و اینکه خطبه را بیان نمود:
(الحمد للّه الّذی السموات و الارض خلقه قضی فیهن امره و وسع کرسیه علمه و لم یکن شیئی قطّ الا من فضله ثم کان من فضله ان جعلنا ملوکا و اصطفی من خیر
-----------------------------------
(1) حمد و ستایش مخصوص خدایی است که قرار داد ما را پادشاهان آن کسی که بر ما تفضل نمود و آن کسی که بما مالهای زیاد عطاء گردانید که بآن کار نیک نمائیم و قرار داد ما را عزیزترین اهل مشرق و عدد ما را زیاد نمود و آلات دفاعیه بما داد پس مثل ما در مردم کیست و کسی که بر ما افتخار مینماید بشمارد آنچه را ما شماره نمودیم.

صفحه : 236
خلقه رسولا اکرمهم نسبا و اصدقهم حدیثا و افضلهم حسبا فانزل اللّه علیه کتابا و ائتمنه علی خلقه فکان خیرة اللّه علی العالمین ثم دعا النّاس الی الایمان باللّه فآمن به المهاجرون من قومه و ذوی رحمه اکرم النّاس احسابا و احسنهم وجوها فکان اول الخلق اجابة و استجابة للّه حین دعاه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم نحن فنحن انصار رسول اللّه و ردؤه نقاتل النّاس حتی یؤمنوا فمن آمن باللّه و رسوله منع ماله و دمه و من نکث جاهدناه فی اللّه ابدأ فکان قتله علینا یسیرا اقول هذا و استغفر اللّه للمؤمنین و المؤمنات و السلام علیکم)«1».
پس از آن زبرقان شاعر برخاست و چند شعر خواند و حسان بن ثابت جواب اشعار زبرقان را داد و پس از آنکه حسان از شعر خواندن فارغ گردید اقرع گفت اینکه مرد (یعنی پیغمبر) خطیب او داناتر از خطیب ما است و شاعر او شاعرتر از شاعر ما است و صداهای آنها بلندتر از صداهای ما است بعد از آنکه فارغ شدند پیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم بآنها جائزه داد بجائزهای نیکو و آنان هم اسلام آوردند و
-----------------------------------
1- حمد مخصوص بآن خدایی است که آسمانها و زمین را آفریده و امر خود را در آنها جاری گردانیده و کرسی علم او همه را فرا گرفته و چیزی یافت نمیگردد مگر از فضل او و از جمله فضل او است که ما را ملوک زمین قرار داده و از بین بهترین خلقش رسولی را برگزیده که کریمترین مردم است از حیث نسب و صادق‌ترین مردم است از حیث گفتار و فاضلترین مردم است از حیث حسب پس خداوند برای او کتابی فرود آورد و او را بر خلقش امین گردانیده و خدا او را بر تمام عالمیان برگزیده پس مردم را بایمان خدا دعوت نمود و مهاجرین از طائفه و خویشان او که بهترین مردمند از حیث حسب و نیکوترند از حیث وجاهت باو ایمان آوردند پس از آن ما اول خلقی بودیم که خدا و رسولش را اجابت نمودیم و ما یاوران و پشت بان رسول خدائیم و با مردم جهاد میکنیم تا وقتی که ایمان آورند و کسی که بخدا و رسول او ایمان آورد مال و خونش محفوظ است و کسی که ایمان نیاورد همیشه با وی در جنگیم و کشتن او بر ما آسان است اینکه را میگویم و برای مؤمنین و مؤمنات طلب آمرزش می‌نمایم و درود و سلام بر شما باد

صفحه : 237
مردمانی که با او بودند وقتی دیدند اقرع ایمان آورد همگی ایمان آوردند و حضرت همه را صله و خلعت داد.
چنانچه گفته شد شأن نزول آیه هر چه باشد آیه مطلق است و خداوند برای تعلیم مراسم و ادب نگاهداشتن بمؤمنین امر فرمود که در موقع گفتگوی با پیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم صدای خود را بلند ننمائید و اگر در مقابل شخص رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم چنین بی‌ادبی کنید اعمال شما حبط میگردد و بر آن اثری مترتب نمیگردد در حالی که شما مشعر بآن نخواهید بود.
إِن‌َّ الَّذِین‌َ یَغُضُّون‌َ أَصواتَهُم عِندَ رَسُول‌ِ اللّه‌ِ أُولئِک‌َ الَّذِین‌َ امتَحَن‌َ اللّه‌ُ قُلُوبَهُم لِلتَّقوی لَهُم مَغفِرَةٌ وَ أَجرٌ عَظِیم‌ٌ (غض‌ّ) در لغت بمعنی نقصان آمده اگر نسبت بدیدن باشد مثل اینکه خدای تعالی در سوره نور آیه 30 فرموده:
قُل لِلمُؤمِنِین‌َ یَغُضُّوا مِن أَبصارِهِم وَ قُل لِلمُؤمِنات‌ِ یَغضُضن‌َ مِن أَبصارِهِن‌َّ«1» غض در اینکه آیه بمعنی نقصان و فرود آوردن چشم از نظر کردن است و اگر در سخن گفتن استعمال شود مثل (وَ اغضُض مِن صَوتِک‌َ) کوتاه کردن صدا است.
(امتحان) بمعنی آزمایش است چون هر صفت و خلقی که در باطن انسان رسوخ نمود) آثاری در ظاهر از آن نمودار میگردد.
آیه اشاره به اینکه کسانی که صاحب تقوی و پرهیزکاری میباشند یکی از اوصاف آنان چنین خواهد بود که در مقابل رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم آهسته صحبت میکنند و صدای خود را بالای صدای او قرار نمی‌دهند زیرا عظمت و بزرگواری پیغمبر خدای تعالی چنان در قلب آنان رسوخ نموده که حیا میکنند در مقابل حضرتش بلند حرف بزنند بلکه غض‌ّ صوت میکنند و برای چنین کسانی آمرزش و اجر بزرگ مهیا خواهد بود.
-----------------------------------
1- ای محمّد بمردهای مؤمن بگو چشمهای خود را بپوشانند و بزنهای مؤمنه بگو که چشمهای خود را بپوشانند (مقصود نگاه کردن با جنبی است)

صفحه : 238
إِن‌َّ الَّذِین‌َ یُنادُونَک‌َ مِن وَراءِ الحُجُرات‌ِ أَکثَرُهُم لا یَعقِلُون‌َ وَ لَو أَنَّهُم صَبَرُوا حَتّی تَخرُج‌َ إِلَیهِم لَکان‌َ خَیراً لَهُم وَ اللّه‌ُ غَفُورٌ رَحِیم‌ٌ ای محمّد کسانی که تو را از پشت حجره‌ها صدا میزنند بیشتر آنان نفهم و بی‌خردند اگر خردمند بودند و مقام رسالت تو را می‌فهمیدند چنین نمیکردند و اگر آنها صبر میکردند تا تو از حجره بیرون میآمدی برای آنان بهتر بود زیرا آن وقت فهم و حیای خود را نمودار میکردند ظاهرا مقصود همان جماعتی است که قبلا راجع بشأن نزول آیه گفته شد.
و بعضی گفته‌اند مقصود اینکه است که پیمبر را بنام او صدا نزنید اینطوری که با هم سخن می‌گویید و بگوئید یا محمّد یا احمد یا بگوئید یا رسول اللّه یا نبی اللّه و اینکه آیه نظیر آنجا است که فرموده: لا تَجعَلُوا دُعاءَ الرَّسُول‌ِ بَینَکُم کَدُعاءِ بَعضِکُم بَعضاً سوره نور آیه (63) یعنی پیمبر را بین خودتان نخوانید مثل خواندن بعضی از شما بعضی دیگر را یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا إِن جاءَکُم فاسِق‌ٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا أَن تُصِیبُوا قَوماً بِجَهالَةٍ فَتُصبِحُوا عَلی ما فَعَلتُم نادِمِین‌َ خطاب بمؤمنین است اگر فاسقی بشما خبری داد قبل از تفحص از صدق و کذب وی ترتیب اثر صدق بر آن جاری نکنید زیرا اگر بدون تفحص از روی نادانی عملی انجام دهید ممکن است عمل خلافی انجام داده باشید و پس از آن بر آنچه کرده‌اید نادم و پشیمان خواهید گردید.
بعضی از فقهاء باین آیه استدلال نموده‌اند بر حجیّت خبر واحد اگر راوی عادل باشد زیرا که از مفهوم آیه چنین برمی‌آید که در اخبار عادل تفحص لازم نیست لکن نزد جمهور فقهاء اینکه دلیل تمام نیست زیرا که مفهوم خطاب حجّت نیست همین قدر از منطوق آیه برمی‌آید که بخبر فاسق اعتماد نباید نمود و ترتیب اثر بر آن نباید بار کرد و در شأن نزول آیه گفته‌اند پیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم ولید بن عقبه بن ابی معیط را فرستاد که از بنی مصطلق زکاة بگیرد آنها برای احترام وی او را استقبال

صفحه : 239
نمودند چون آنها را دید ترسید و گمان کرد برای کشتن او آمده‌اند برگشت خدمت حضرت رسول صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و گفت زکاة ندادند و میخواستند مرا بکشند حضرت غضب کرد و خواست برای آنها لشگر بفرستد آنها آمدند و گفتند ما رسول تو را احتراما استقبال نمودیم چون ما را دید برگشت و ما سبب آن را ندانستیم اکنون آمده‌ایم که مبادا خلاف گوید و زکاة مهیا است کسی را بفرست بگیرد پیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم حرف آنان را باور ننمود و خالد بن ولید را طلب نمود و بوی سرّا فرمود برو و ببین شعار اسلام بین آنها برپا است اگر آثار مسلمانی در آنان پدید است زکاة بگیر و برگرد و اگر خلاف آن باشد با آنها چنین کن که با کفار میکنند وقتی خالد بآن جا رسید وقت نماز بود و اذان نماز مغرب میگفتند آن وقت خالد از آنها زکاة گرفت و برگشت پس از آن اینکه آیه فرود آمد یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا إِن جاءَکُم فاسِق‌ٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا الخ وَ اعلَمُوا أَن‌َّ فِیکُم رَسُول‌َ اللّه‌ِ لَو یُطِیعُکُم فِی کَثِیرٍ مِن‌َ الأَمرِ لَعَنِتُّم وَ لکِن‌َّ اللّه‌َ حَبَّب‌َ إِلَیکُم‌ُ الإِیمان‌َ وَ زَیَّنَه‌ُ فِی قُلُوبِکُم وَ کَرَّه‌َ إِلَیکُم‌ُ الکُفرَ وَ الفُسُوق‌َ وَ العِصیان‌َ أُولئِک‌َ هُم‌ُ الرّاشِدُون‌َ آیه خطاب بمؤمنین و ارشاد آنها است که بایست بدانند چون در بین شما رسول خدای تعالی و فرستاده او موجود است شما باید مطیع امر و حکم او باشید نه آنکه منتظر باشید رسول تابع شما گردد اگر پیمبر بدلخواه شما عمل کند شما مؤمنین چون خیر و ضرر خود را نمیدانید در زحمت و مشقت میافتید و باضافه وقتی باشتباه افتادید ممکن است در ایمان و یقین شما خلل واقع گردد لکن خداوند ایمان را محبوب شما گردانیده و در قلب شما ایمان آراسته شده و زینت داده و کفر و فسق و گناه را در نظر شما ناپسند گردانیده و کسانی که چنین باشند آنان ارشاد یافته شدگان خواهند بود.
فَضلًا مِن‌َ اللّه‌ِ وَ نِعمَةً وَ اللّه‌ُ عَلِیم‌ٌ حَکِیم‌ٌ اشاره به اینکه اگر شما مطیع امر رسول گردید و از فرمان او تخلف نورزید

صفحه : 240
در اثر اطاعت او ایمان در قلب شما جایگزین میگردد و حقانیت اسلام بر شما واضح میشود آن وقت دل و روح و روان شما بنور اسلام روشن خواهد گردید و بطریق مستقیم اسلام ارشاد یافته‌اید و آن نعمت و تفضلی است که از جانب خدا بهر کس خواهد عطا مینماید و خدای تعالی عالم است بحال و عمل شما و دانا و حکیم و درستکار است که هر چیزی را بجای خود قرار داده.
و ظاهرا جمله (و اعلموا) در آیه بالا عطف بآیه جلو است که شما مؤمنین اگر بخواهید برأی و صلاح دید خود عمل کنید مثل همین جا که خواستید بقول فاسقی (ولید بن عقبه) ترتیب اثر بار کنید و بدون تفحص با نبی مصطلق بجنگید آن وقت بین مسلمین فساد و نزاع واقع می‌گردد و در زحمت می‌افتید پس بایستی مطیع امر رسول گردید.
وَ إِن طائِفَتان‌ِ مِن‌َ المُؤمِنِین‌َ اقتَتَلُوا فَأَصلِحُوا بَینَهُما فَإِن بَغَت إِحداهُما عَلَی الأُخری فَقاتِلُوا الَّتِی تَبغِی حَتّی تَفِی‌ءَ إِلی أَمرِ اللّه‌ِ اگر دو گروه از مؤمنین با هم نزاع نمودند اول آنها را با هم صلح دهید و اگر یکی با دیگری طغیان نمود با وی بجنگید تا بسوی امر خدا برگردد.

‌در شأن نزول آیه‌

‌از قتاده چنین نقل میکنند که از انصار مردی بر مرد دیگر حقی بود آن شخص از دادن آن مضایقه مینمود و چون طلبکار صاحب قوم و عشیره بود ببدهکار گفت اگر بدهی خود را ندهی بسختی از تو میگیرم بدهکار گفت بیا برویم نزد رسول خدا آنچه حکم کند عمل کنیم طلبکار گفت من نمیآیم و کار آنان به نزاع و جدال انجامید اینکه بود که اینکه آیه فرود آمد.
دیگری گفته زنی از انصار با شوهرش نزاع نمود شوهرش درب خانه را بروی وی بست و رفت کسان آن زن آمدند و زن را از حبس نجات دادند کسان شوهر با آنها نزاع نموده و بروی هم شمشیر کشیدند اینکه آیه فرود آمد که بین آنان اصلاح نمائید. (منهج الصادقین)

صفحه : 241
و بیشتر از مفسرین در سبب نزول آیه چنین گفته‌اند روزی رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم در مجلسی از مجلس انصار با خری که سوار بود وارد گردید آن خر پشگل انداخت عبد اللّه بن ابی بینی خود را گرفت و گفت اینکه خر را از نزد ما ببر که ما را رنجور نموده عبد اللّه بن رواحه گفت الاغ پیغمبر خوش بوتر از تو و از پدر تو است آن وقت بین یاوران عبد اللّه بن ابی و یاوران عبد اللّه رواحه نزاع درگیر شد و برای حمایت عبد اللّه بن ابی مردی در غضب شد و بعبد اللّه بن رواحه سخن بد گفت و آن دو طائفه بهم دشنام میدادند و کفش و چوب خرما بر یکدیگر میانداختند حضرت رسول صلّی اللّه علیه و اله و سلّم نتوانست بین آنان اصلاح کند اینکه آیه فرود آمد (ابو الفتح رازی) فَإِن فاءَت فَأَصلِحُوا بَینَهُما بِالعَدل‌ِ وَ أَقسِطُوا إِن‌َّ اللّه‌َ یُحِب‌ُّ المُقسِطِین‌َ و وقتی که بسوی امر خدا بازگشت نمود بین آنان بعدل و قسط اصلاح نمائید زیرا که خداوند عدالت کنندگان را دوست دارد.
یعنی از هیچیک از آن دو طائفه طرفداری نکنید و نسبت بحقوق آنها بمساوات عمل نمائید.
عدالت حدّ وسط بین افراط و تفریط در تمام امور است چنانچه در علم اخلاق ثابت گردیده که جامع بین صفات نیکو از شجاعت که از کمال قوّه غضبیّه پدید میگردد و عفت که ناشی از کمال قوّه شهویه است و حکمت که از کمال قوه فکریه ناشی میگردد هر گاه تمام اینها با هم جمع گردید واجد آن را باصطلاح علماء اخلاق عادل گویند و کسی که دارای ملکه عدالت گردید محبوب حق تعالی میگردد زیرا چنین کسی مظهر و نماینده عدل الهی گردیده که از بالاترین اوصاف ربوبی بشمار می‌رود.
و در شأن نزول آیه گفتاری از مفسرین نقل نمودیم لکن چنانچه در جای خود مبرهن گردیده مورد مخصص نیست و آیه اطلاق دارد که هر وقت دو گروه یا دو نفر از مؤمنین با یکدیگر نزاع نمودند تا ممکن است بایستی آنها را با هم صلح داد و هر گاه یکی بر دیگری تعدی نمود باید مظلوم استیفاء حق نماید تا آنکه حق وی پایمال نشود.

صفحه : 242
و نیز لازمه اصلاح کردن در فصل خصومات اینکه میشود که بایستی قاضی هم عادل و هم عارف بحقوق باشد و گر نه حکم او نافذ نخواهد بود اگر عارف بحقوق یا عادل نباشد چگونه تواند بین آنان بقسط و عدالت حکم کند.
إِنَّمَا المُؤمِنُون‌َ إِخوَةٌ فَأَصلِحُوا بَین‌َ أَخَوَیکُم چون مؤمنین برادرانند بین دو برادرتان اصلاح کنید مشهور (بین اخویکم) خوانده‌اند و بقرائت إبن سیرین (بین اخوتکم) حسن بصری (بین اخوانکم قرائت نموده و از خدا بترسید و در همه جا مراعات تقوی بنمائید شاید خدا بشما رحم کند وَ اتَّقُوا اللّه‌َ شاید اشاره باین باشد که در فصل خصومات و اصلاح بین مؤمنین خودداری نمائید و از خدا بترسید که مبادا بر خلاف عدالت بین آنا عمل نمائید لَعَلَّکُم تُرحَمُون‌َ وقتی شما مراعات تقوی نمودید و بعدالت حکم کردید در اینصورت اگر خلاف غیر عمدی واقع گردد شاید خداوند از روی کرم بشما رحم کند و عذر شما را بپذیرد.
زهری از سالم و او از پدرش از رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم چنین حدیث میکنند که فرموده (مؤمن برادر مؤمن است نباید بوی ظلم کند و نباید او را در سختی‌ها واگذارد و یاری نکند) کسی که حاجت برادر مسلم خود را برآورد خدا حاجت او را برمی‌آورد و کسی که یک غم‌ّ و غصه‌ای از مسلمانی برطرف میکند خداوند تعالی از آن کس بواسطه اینکه کارش یک غم و غصّه سخت از کروب روز قیامت را بر طرف خواهد گردانید و کسی که عیب مسلمی را بپوشاند خداوند عیوب وی را در قیامت می‌پوشاند و اینکه حدیث در صحیح مسلم و بخاری نقل شده.
و در وصیت نبی اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم است بعلی بن ابی طالب علیه السّلام که بقدر یک میل راه بعیادت مریض برو و دو میل راه تشییع جنازه کن و سه میل راه برای اجابت مسلم و چهار میل راه برو برای زیارت کسی که با او در راه خدا دوستی و برادری کرده‌ای و پنج میل راه برو برای اجابت ملهوف و شش میل راه برو برای یاری کردن مظلوم و بر تو باد که همیشه با استغفار باشی (تفسیر مجمع البیان)

صفحه : 243
آیات‌

[سوره الحجرات (49): آیات 11 تا 18]

اشاره

یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا لا یَسخَر قَوم‌ٌ مِن قَوم‌ٍ عَسی أَن یَکُونُوا خَیراً مِنهُم وَ لا نِساءٌ مِن نِساءٍ عَسی أَن یَکُن‌َّ خَیراً مِنهُن‌َّ وَ لا تَلمِزُوا أَنفُسَکُم وَ لا تَنابَزُوا بِالأَلقاب‌ِ بِئس‌َ الاسم‌ُ الفُسُوق‌ُ بَعدَ الإِیمان‌ِ وَ مَن لَم یَتُب فَأُولئِک‌َ هُم‌ُ الظّالِمُون‌َ (11) یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا اجتَنِبُوا کَثِیراً مِن‌َ الظَّن‌ِّ إِن‌َّ بَعض‌َ الظَّن‌ِّ إِثم‌ٌ وَ لا تَجَسَّسُوا وَ لا یَغتَب بَعضُکُم بَعضاً أَ یُحِب‌ُّ أَحَدُکُم أَن یَأکُل‌َ لَحم‌َ أَخِیه‌ِ مَیتاً فَکَرِهتُمُوه‌ُ وَ اتَّقُوا اللّه‌َ إِن‌َّ اللّه‌َ تَوّاب‌ٌ رَحِیم‌ٌ (12) یا أَیُّهَا النّاس‌ُ إِنّا خَلَقناکُم مِن ذَکَرٍ وَ أُنثی وَ جَعَلناکُم شُعُوباً وَ قَبائِل‌َ لِتَعارَفُوا إِن‌َّ أَکرَمَکُم عِندَ اللّه‌ِ أَتقاکُم إِن‌َّ اللّه‌َ عَلِیم‌ٌ خَبِیرٌ (13) قالَت‌ِ الأَعراب‌ُ آمَنّا قُل لَم تُؤمِنُوا وَ لکِن قُولُوا أَسلَمنا وَ لَمّا یَدخُل‌ِ الإِیمان‌ُ فِی قُلُوبِکُم وَ إِن تُطِیعُوا اللّه‌َ وَ رَسُولَه‌ُ لا یَلِتکُم مِن أَعمالِکُم شَیئاً إِن‌َّ اللّه‌َ غَفُورٌ رَحِیم‌ٌ (14) إِنَّمَا المُؤمِنُون‌َ الَّذِین‌َ آمَنُوا بِاللّه‌ِ وَ رَسُولِه‌ِ ثُم‌َّ لَم یَرتابُوا وَ جاهَدُوا بِأَموالِهِم وَ أَنفُسِهِم فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ أُولئِک‌َ هُم‌ُ الصّادِقُون‌َ (15)
قُل أَ تُعَلِّمُون‌َ اللّه‌َ بِدِینِکُم وَ اللّه‌ُ یَعلَم‌ُ ما فِی السَّماوات‌ِ وَ ما فِی الأَرض‌ِ وَ اللّه‌ُ بِکُل‌ِّ شَی‌ءٍ عَلِیم‌ٌ (16) یَمُنُّون‌َ عَلَیک‌َ أَن أَسلَمُوا قُل لا تَمُنُّوا عَلَی‌َّ إِسلامَکُم بَل‌ِ اللّه‌ُ یَمُن‌ُّ عَلَیکُم أَن هَداکُم لِلإِیمان‌ِ إِن کُنتُم صادِقِین‌َ (17) إِن‌َّ اللّه‌َ یَعلَم‌ُ غَیب‌َ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ وَ اللّه‌ُ بَصِیرٌ بِما تَعمَلُون‌َ (18)

صفحه : 244

ترجمه‌

ای کسانی که ایمان آورده‌اید گروهی گروه دیگر را استهزاء و مسخره نکنند شاید آنهایی را که استهزاء و مسخره میکنند بهتر باشند (از آنهایی که) استهزاء میکنند و نیز زنان دیگر را مسخره و استهزاء نکنند شاید (آنهایی که در مورد استهزاء واقع شده‌اند) بهتر باشند از آنهایی که استهزاء مینمایند و خود را عیب نکنید (عیب خود را فاش نکنید) و یکدیگر را بلقب بد مخوانید بد است بعد از ایمان نامی که بر فسق دلالت دارد و کسی که (از منهیات) توبه نکرد چنین مردمانی از ستمکاران محسوب خواهند گردید (12).
ای کسانی که ایمان آورده‌اید از بسیاری گمان‌های بد اجتناب و خودداری نمائید محققا پاره‌ای از گمانها گناه است (و از عیوب و کردار زشت دیگران) تفحص و جستجو نکنید و بعضی از شما غیبت بعض دیگر را نکنید آیا یکی از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده خود را بخورد (البته) از خوردن آن کراهت خواهد داشت (ای مؤمنین) از خدا بترسید و از اینکه اعمال خود داری نمائید بحقیقت خداوند پذیرنده توبه و مهربان است (13)
ای گروه مردم بدرستی ما شما را از مردی و زنی (آدم و حوا) آفریدیم و شما را شعبه‌ها و قبیله‌ها گردانیدیم تا یکدیگر را بشناسید محققا گرامی‌ترین شما (نزد پروردگار) پرهیزکارترین شما خواهند بود زیرا که خداوند عالم است (بر اعمال و کردار شما) و آگاهست (بر اصل و نسب و شئون شما (14)
اعراب گفتند ما ایمان آوردیم ای محمّد بآنان بگو شما ایمان نیاورده‌ئید لکن بگوئید اسلام آورده‌ایم زیرا که هنوز ایمان در قلبهای شما داخل نگردیده و اگر شما خدا و رسول او را اطاعت کنید از اعمال (خوب شما) چیزی کم نمیگردد حقیقتا خداوند آمرزنده و مهربان است (15)
بحقیقت مؤمنین کسانی میباشند که بخدا و رسول او ایمان آورده‌اند و پس از آن شک نکردند و بمالها و جانهای خودشان در راه خدا مجاهده نمودند چنین مردمانی (در ادّعای ایمان) راستگویان خواهند بود (16)
ای محمّد بر تو منت میگذارند بر اینکه اسلام آورده‌اند

صفحه : 245
بآنان بگو بر من منت نگذارید بلکه اگر در دعوی ایمان راستگو باشید خدا بر شما منت گذاشته و بایمان هدایتتان گردانیده (17)
خدا عالم و دانا است بآنچه در آسمانها و زمین پنهان است و خدا بر افعال شما و آنچه عمل میکنید بینا است (18)

توضیح آیات‌

اشاره

یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا لا یَسخَر قَوم‌ٌ مِن قَوم‌ٍ عَسی أَن یَکُونُوا خَیراً مِنهُم جماعت از مردها را (قوم) نامند خطاب بمؤمنین نموده که شمایی که ایمان آورده‌اید بایستی خودداری نمائید از اینکه در مقام سخریه و استهزاء دیگران از برادران مؤمن خود باشید شما کجا خبر از باطن و سجیه مردم دارید شاید آنهایی که در مورد سخریه شما واقع گردیده‌اند بهتر از شما باشند.
و نیز بزنهای مؤمنه مؤکدا نهی فرموده که بزنهای دیگر طعنه نزنند و دیگران را سخریه ننمایند از کجا دانستند که خودشان بهتر از آنها میباشند.
آیه در مقام ارشاد و اندرز بمؤمنین است که هر گاه خواستید کسی را مسخره نمائید یا عیب کسی را فاش کنید یا کسی را توهین و سرزنش نمائید یا در باره کسی گمان بد ببرید اول رجوع بباطن خود نمائید و اعمال و افعال خود را در نظر گیرید نظر به اینکه (الانسان علی نفسه بصیرة) وقتی مراقب حال خود باشید می‌فهمید که اگر فرضا هیچ عیبی در شما نباشد همین استهزاء بمؤمن از بدترین اوصاف نکوهیده بشمار میرود آن وقت در مقام اصلاح نفس خود برمی‌آئید و از عیب‌جویی و توهین بدیگران خودداری مینمائید.

سخنان مفسرین در شأن نزول آیه‌

1- جماعتی از بنی تمیم بفقراء اصحاب رسول صلّی اللّه علیه و اله و سلّم مثل عمّار و خباب و بلال و سلمان و صهیب و ابی درداء استهزاء مینمودند اینکه بود که اینکه آیه فرود آمد و

صفحه : 246
از استهزاء بمؤمنین نهی فرمود که اگر چه اینان در ظاهر فقیرند لکن در باطن و حقیقت شاید آنها بهتر از شما باشند.
(منهج) 2- إبن عباس گفته اینکه آیه در باره ثابت بن قیس شمّاس فرود آمده که چون آن شخص گوشش سنگین بود هر وقت در مسجد رسول اللّه وارد میشد نزدیک پیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم می‌نشست که فرمایشات او را بشنود روزی در وقتی وارد مسجد شد که مردم از نماز فارغ گردیده و جای وی را گرفته بودند ثابت آمد و پا بر سر مردم میگذاشت و میگفت (تفسحوا) یعنی جای دهید تا بیک مردی رسید آن مرد بوی گفت همین جا بنشین ثابت پشت سر آن مرد نشست در حالی که غضبناک بود و وقتی حضرت رسول صلّی اللّه علیه و اله و سلّم از منبر پائین آمد ثابت بآن مرد گفت تو کیستی گفت پسر فلان ثابت باو گفت پسر فلانه و او مادری داشت که در زمان جاهلیت در باره نسبت بد میدادند آن مرد خجل گردید و سر بزیر انداخت اینکه بود که اینکه آیه نازل گردید. (مجمع البیان) وَ لا نِساءٌ مِن نِساءٍ عَسی أَن یَکُن‌َّ خَیراً مِنهُن‌َّ انس بن مالک گفته روزی ام سلمه پارچه سفیدی بکمرش بسته بود و گوشه آن از پشت سرش آویزان بود عایشه بحفصه دختر عمر گفت ببین اینکه پیراهن از پشت ام سلمه میکشد گویا زبان سگست که از دهنش بیرون میکند اینکه بود که اینکه آیه فرود آمد که نباید زنها زنهای دیگر را مسخره نمایند.
و از إبن عباس چنین نقل میکنند که صفیه دختر حی بن اخطب بشکایت نزد رسول صلّی اللّه علیه و اله و سلّم آمد و گفت زنهای تو مرا سرزنش میدهند و گویند تو یهودی و دختر یهودی میباشی حضرت فرمود بآنها بگو پدر من هارونست و عم من موسی و شوهر من محمّد است آن وقت اینکه آیه نازل گردید.
(منهج الصادقین) لکن چنانچه مکرر گفته شده مورد مخصص نیست آیه اطلاق دارد و نهی شامل تمام مؤمنین میگردد اعم از آن کسانی که در زمان خطاب حاضر بودند و کسانی که بعدا بدنیا می‌آیند که نباید مرتکب چنین اعمالی گردند.

صفحه : 247
وَ لا تَلمِزُوا أَنفُسَکُم وَ لا تَنابَزُوا بِالأَلقاب‌ِ (لمز) بمعنی غیبت کردن و جستجو نمودن از معایب مردم است و بعضی گفته‌اند (لمز) اظهار نمودن عیب کسی است در حضور وی (همز) غیبت در پشت سر است دیگری گفته (لمز) اینکه است که بچشم و ابرو و اشاره عیب کسی را فاش کنند دیگری گفته (همز) فقط عیب نمودن بزبان است در سوره (همزه) فرموده:
(وَیل‌ٌ لِکُل‌ِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ) در اینکه آیه از عیب‌جویی نهی فرموده (انفسکم) شاید اشاره باین باشد که چون مؤمنین بمنزله نفس واحده میباشند اگر بزبان و اشاره کسی را عیب نمائید گویا عیب خودتان را فاش نموده‌اید چنانچه فرموده: (المؤمنون کنفس واحدة) یعنی مؤمنین چون در ایمان و عمل خیر با هم اتحاد دارند مثل یک نفر مانند.
(وَ لا تَنابَزُوا) (نبز) در لغت بمعنی لقب آمده یعنی یکدیگر را بلقبی که از آن کراهت دارند نخوانید مثل اینکه کسی عمل بدی کرده و لقب وی گردیده پس از آن توبه نموده دیگر نباید او را بآن لقب خواند و از سیاق آیه چنین برمی‌آید که مقصود لقب بد است زیرا که پس از آن فرمود: (بِئس‌َ الِاسم‌ُ الفُسُوق‌ُ بَعدَ الإِیمان‌ِ) اشاره به اینکه ایمان مثل آب طاهری ماند که تمام چرکیها و کثافات را میشوید و محل را پاک میگرداند اینکه است که نهی شده که کسی که ایمان آورده دیگر وی را بلقب بد مخوانید.
وَ مَن لَم یَتُب فَأُولئِک‌َ هُم‌ُ الظّالِمُون‌َ کسی که مؤمنین را بزبان یا بچشم و اشاره برنجاند و عیب کسی را فاش گرداند چنین کسی از فاسقین بشمار میرود و اگر توبه نکرد از ظالمین محسوب خواهد گردید.
یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا اجتَنِبُوا کَثِیراً مِن‌َ الظَّن‌ِّ مفسرین در شأن نزول آیه گفته‌اند اینکه آیه در باره دو مرد از اصحاب رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فرود آمده و سببش اینکه بود حضرت قرار داد هر فقیری برای تأمین

صفحه : 248
معاشش خدمت دو مرد را بکند و در سفر و حضر کار آنان را انجام دهد و طعام و غذا برای آنها مهیا نماید سلمان را بدو نفر سپرد که کار کن آنها باشد یک روز آنها رفتند و بسلمان گفتند برای ما غذا آماده نما بر سلمان خواب غالب گردید و غذا تهیه ننمود وقتی آنها آمدند غذا آماده نبود گفتند چرا غذا حاضر نکردی سلمان گفت خوابم برد گفتند برو نزد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم ببین اگر غذایی هست برای ما بیاور حضرت باسامة بن زید که و کیل خرج او بود فرمود ببین اگر غذایی هست بده اسامه گفت چیزی آماده نیست سلمان برگشت و بآنان خبر داد که اسامه گفت چیزی موجود نیست آنان گفتند اسامه بخل ورزیده و بنا کردند بغیبت نمودن سلمان و اسامه سلمان را بجای دیگر فرستادند برگشت و گفت چیزی نبود بسلمان گفتند اگر تو را بچاه سمیحه فرستند آبش بزمین فرو میرود پس از آن برخواستند و رفتند نزد اسامه و تجسس نمودند که به‌بینند راست گفته و غذا نبوده یا بخل ورزیده دیدند اثری از غذا نیست آمدند نزد حضرت رسول بآنها فرمود گوشت خورده‌اید من بر لب شما اثر آن را می‌بینم گفتند یا رسول اللّه ما امروز چیزی نخورده‌ایم فرمود امروز گوشت سلمان و اسامه را خوردید آن وقت اینکه آیه بالا فرود آمد که خطاب بمؤمنین نموده که اجتناب نمائید و خود داری کنید از بسیاری از گمانها زیرا که از بیشتر گمانها سوء ظن پدید میگردد و سبب گناه میشود چنانچه در باره اسامه گمان بد بردید و گفتید بخل ورزیده و بما غذا نداده.
إِن‌َّ بَعض‌َ الظَّن‌ِّ إِثم‌ٌ بعض الظن، بطور نکره بدون تعیین شاید اشاره باین باشد که چون بعضی گمانها سبب غیبت و تهمت میگردد و بایستی همیشه فعل مؤمن را حمل بر صحت نمود و مواظبت کرد که مبادا گمان خلافی برده شود.
بروایت ابو هریره رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فرموده بر شما باد که گمان بد نبرید که گمان بد از دروغ‌ترین (حدیث نفس بشمار میرود) و تجسس نکنید و منافسه منمائید و حسد نبرید و بر یکدیگر پشت نکنید یعنی با هم قهر نکنید و با هم مثل برادران باشید

صفحه : 249
(وَ لا تَجَسَّسُوا) و از حال بد مردمان تجسس نکنید و آنچه را مخفی دارند در مقام تفحص از آن برنیائید و همان گمان بد است که غالبا سبب تجسس میگردد چنانچه در باره اسامه چنین کردند.

ظن و گمان چهار قسم است‌

1- ظن مأمور به و آن حسن ظن‌ّ بخدا و رسول و مؤمنین است قوله تعالی لَو لا إِذ سَمِعتُمُوه‌ُ ظَن‌َّ المُؤمِنُون‌َ وَ المُؤمِنات‌ُ بِأَنفُسِهِم خَیراً«1» و در حدیث است:
ان حسن الظن‌ّ من الایمان
2- حرام و آن گمان بد است بخدا و مؤمنین که باعث گناه و مثمر عقوبت است 3- ظن‌ّ مستحب‌ّ که در احکام و فروع فقهیه بکار میبرند.
4- مباح و آن ظن‌ّ در امور دنیا و مهمّات آن و در اینکه صورت بدگمانی موجب سلامتی است و سبب نظم امور دنیوی اینکه است که اینکه قسم را از قبیل حرام نشمرده‌اند بلکه آن را از حزم و احتیاط بشمار آورده‌اند و در حدیث است که
(الحزم سوء الظن‌ّ)
و شاعر گفته:

بد نفس مباش و بد گمان باش و ز فتنه و مکر در امان باشد
و از حضرت رسول صلّی اللّه علیه و اله و سلّم روایت شده که:
(ان اللّه حرّم من المسلم دمه و عرضه و ان یظن‌ّ به ظن‌ّ السوء)
از عبد الرحمن نقل میکنند که گفته من با عمر شبی نزدیک خانه‌ای رسیدیم چراغی میسوخت و صدای آوازی میآمد عمر گفت خانه کی است گفتم خانه امیّة بن ربیعه از بالای دیوار خانه وی درآمدیم و تفحص کردیم دیدیم امیّة با رفقای خود مشغول شراب خوردنند عمر آنها را تهدید نمود گفتند ای عمر ما یک گناه و فعل منکر کردیم و تو چهار عمل حرام کردی.
-----------------------------------
1- سوره نور آیه 12 چرا مردهای مؤمن و زنهای مؤمنه چنین نبودند که وقتی چیزی شنیدند در نفس خودشان گمان خوب ببرند اشاره به اینکه مؤمن بایستی خوش بین باشد و از بدگمانی بپرهیزد.

صفحه : 250
اول- تجسس نمودی در صورتی که خدا فرموده: (وَ لا تَجَسَّسُوا) دوم- از در خانه وارد نشدی از بام داخل شدی و خدا فرموده:
(وَ أتُوا البُیُوت‌َ مِن أَبوابِها) سوره بقره آیه (185).
سوم- بدون اذن داخل شدی و اینکه مخالف قول خدای تعالی است که فرموده (لا تَدخُلُوا بُیُوتاً غَیرَ بُیُوتِکُم حَتّی تَستَأنِسُوا) چهارم سلام بر ما نکردی و اینکه مخالف قوله تعالی است (وَ تُسَلِّمُوا عَلی أَهلِها) عمر بعد از استماع اینکه کلمات خجل شد و برگشت. (منهج الصادقین) وَ لا یَغتَب بَعضُکُم بَعضاً أَ یُحِب‌ُّ أَحَدُکُم أَن یَأکُل‌َ لَحم‌َ أَخِیه‌ِ مَیتاً فَکَرِهتُمُوه‌ُ وَ اتَّقُوا اللّه‌َ إِن‌َّ اللّه‌َ تَوّاب‌ٌ رَحِیم‌ٌ در اینکه آیات خداوند مؤمنین را از چند چیز نهی صریح فرموده اول- بعضی بعض دیگر را مسخره و استهزاء نکنند. دوم- (وَ لا تَلمِزُوا أَنفُسَکُم) عیب دیگران از مؤمنین را بزبان و کنایه و اشاره بچشم یا بطور دیگر فاش ننمایند (سوم وَ لا تَنابَزُوا بِالأَلقاب‌ِ) یکدیگر را بلقب بد نخوانند که تمام اینها سبب فسق خواهد گردید.
چهارم- (اجتَنِبُوا کَثِیراً مِن‌َ الظَّن‌ِّ) بایستی اجتناب نمائید از بسیاری گمانها که مبادا سوء ظن‌ّ نسبت بمؤمن برده شود و نسبت ناروایی بوی داده شود زیرا که بیشتر مفاسد از قبیل غیبت و تهمت و دشمنی از همان بدبینی و بدگمانی تولید میگردد.
پنجم- (وَ لا تَجَسَّسُوا) در مقام تفحص و تجسس از حال و وضعیت امور داخلی مردم و آنچه را مایل نیستند کسی مطلع بر آن گردد برنیائید.
ششم- (وَ لا یَغتَب بَعضُکُم بَعضاً) در غیاب کسی چیزی که ناخوش دارد مگویید آیا کسی از شما یافت میشود که گوشت مرده برادر خود را بخورد البته حاضر نیست و کاره از آن خواهد بود.
غیبت مؤمن را تشبیه نموده بخوردن گوشت مرده از اینکه تشبیه مطالبی میتوان

صفحه : 251
استخراج نمود، یکی همین طوری که خوردن گوشت میته حرام است و بر آن عذاب مترتب میگردد چنین است غیبت نمودن مسلمان که از نظر شرع حرام است و عقاب بر آن مترتب میگردد دیگر اشاره به اینکه همین طوری که خوردن گوشت میته انزجار طبع میآورد و بمزاج ضرر میزند و وی را مریض و علیل میگرداند غیبت مسلمان انزجار روحی میآورد و سبب دشمنی و عداوت میگردد و آن خوی انسانی و عاطفه بین اقوام و دوستان را تبدیل بدشمنی و ضدیت میگرداند.

و اخبار و احادیث در حرمت غیبت بسیار رسیده‌

‌در لغت غیبت در (المنجد) گفته:
(غابه غیبة و اغتابه اغتیابا ذکره بما فیه من السّوء).
و غیبت بمعنی عرفی اینکه است که گفته شود در غیاب کسی چیزی که در عرف نقص وی بشمار آید و غرض گوینده نیز انتقاص و ذم او باشد و باین معنی شامل میگردد تمام انواع و اقسام غیبت را از گفتن و نوشتن و اشاره و کنایه و در حرمت غیبت فرقی نیست بین اقسام آن از آنچه راجع بنقصان در خلقت باشد یا در نسب یا در خلق یا در قول یا در فعل و آنچه را که در عرف نقص بشمار آید و غرض عیب‌گویی او باشد.
در (کشف الرّیبه) از حضرت رسول صلّی اللّه علیه و اله و سلّم چنین حدیث میکند که فرموده آیا میدانید غیبت چیست اصحاب گفتند خدا و رسولش بهتر میدانند گفت غیبت اینکه است که راجع ببرادرت (برادر دینی) چیزی بگویی که کراهت داشته باشد گفتند اگرچه در او باشد فرمود اگر باشد غیبت است و اگر نباشد تهمت خواهد بود. و چنانچه از همین آیه و اخبار بسیار معلوم میشود غیبت یکی از گناهان کبیره بشمار میرود.
در کافی از إبن ابی عمیر از بعض رفقایش از ابی عبد اللّه علیه السّلام روایت می‌کند که فرموده کسی که راجع بمؤمنی (از عیوب او) چیزی بگوید که بدو چشمش دیده باشد داخل میگردد در کسانی که خدا فرموده:

صفحه : 252
(إِن‌َّ الَّذِین‌َ یُحِبُّون‌َ أَن تَشِیع‌َ الفاحِشَةُ فِی الَّذِین‌َ آمَنُوا لَهُم عَذاب‌ٌ أَلِیم‌ٌ)«1» و در بحار از ابی سعید خدری و جابر نقل میکند که نبی اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فرموده (باز دارید خود را از غیبت زیرا که غیبت بدتر از زنا است کسی که زنا نمود و توبه کرد توبه او قبول میشود لکن غیبت کننده توبه او قبول نخواهد شد مگر وقتی که آن کس که غیبت او شده ببخشد.
و غیر اینها آنچه از اخبار، و از احادیث بر می‌آید اینکه است که گناه غیبت خیلی بزرگ است.
و معلوم است عظمت گناه ناشی از زیادتی مفاسدی است که بر آن مترتب میگردد که منافی با غرض شارع حکیم خواهد بود زیرا که غرض شارع اتفاق مسلمین است بر طریق سلوک فی سبیل اللّه و همکاری نمودن با هم در اصلاح جامعه و آنچه سعادت دنیا و آخرت آنان بآن تأمین میگردد و غیبت بر خلاف صلاح جامعه و اتفاق بین آنان بلکه سبب تنافر و ضدیت و دشمنی و نفاق میگردد و باضافه غیبت کردن ناشی میشود از بسیاری از صفات نکوهیده انسانی مثل حسد و کبر و عداوت و بغض و خودپسندی و غیر اینها اینکه است که گناه آن خیلی شدید است.
و باید دانست که غیبت کردن همین طوری که گفتن آن بد و گناهست شنیدن و رضایت داشتن بآن نیز گناهست که گوینده و شنونده در گناه مساوی خواهند بود مگر آنکه شنونده اگر میتواند گوینده را منع کند و اگر نتوانست از آن مجلس برخیزد و اگر آن نیز میسر نشد در دل کاره باشد و گوش بحرف او ندهد و در مواردی غیبت استثناء شده یعنی غیبت کردن یا واجب یا جایز شده است که شرح آن در کتب فقهیّه و (کشف الرّیبة) و (قلع الغیبة) مسطور است طالبین بآنها مراجعه نمایند.
وَ اتَّقُوا اللّه‌َ إِن‌َّ اللّه‌َ تَوّاب‌ٌ رَحِیم‌ٌ ذات احدیت پس از بیان منکراتی که در آیات بالا نهی فرموده در آخر آیه
-----------------------------------
1- سوره نور آیه 18 بدرستی کسانی که دوست دارند عیبی برای مؤمنین فاش گردانند برای آنان است عذاب دردناک

صفحه : 253
امر بتقوی مینماید که از خدا بترسید و خودداری نمائید از اینکه پیرامون چنین اعمال نکوهیده که تولید عداوت و ضدیّت بین شما مؤمنین میگرداند بگردید و توبه کنید و بازگشت نمائید از مخالفت بسوی موافقت زیرا که خداوند پذیرنده توبه و مهربان است.
یا أَیُّهَا النّاس‌ُ إِنّا خَلَقناکُم مِن ذَکَرٍ وَ أُنثی وَ جَعَلناکُم شُعُوباً وَ قَبائِل‌َ لِتَعارَفُوا إِن‌َّ أَکرَمَکُم عِندَ اللّه‌ِ أَتقاکُم إِن‌َّ اللّه‌َ عَلِیم‌ٌ خَبِیرٌ جماعت عجم را شعوب گویند و جماعت عرب را قبائل نامند و شعوب جمع شعب است و قبائل جمع قبیله و جماعت عجم را شعوب نامند بمناسبت کثرت تفرق آنها در نسب و از صادق آل محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم نقل میکنند که شعوب از عجم و قبائل از عرب و اسباط از بنی اسرائیل است.
خطاب بتمام افراد بشر نموده که شما را آفریدیم از مردی یعنی آدم علیه السّلام و زنی یعنی حواء و شما را شعبه شعبه و قبیله قبیله قرار دادیم برای اینکه یکدیگر را بقوم و نسب بشناسید و امور دنیای شما منظم گردد و جامعه بشری را باتفاق و معاونت یکدیگر اصلاح نموده و رونق دهید و مدینه فاضله و تمدن صحیح بین شما استوار گردد.
در منهج الصادقین چنین نقل میکند که چون رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فتح مکّه نمود ببلال حبشی امر نمود که در بام کعبه اذان بگوید جماعتی از طلقاء (آنهایی که آزاد شدگان نامیده میشدند) در غیبت او افتادند از جمله آنان حارث بن هشام در نسب او طعنه زد و گفت آیا محمّد کسی دیگر ندارد که اذان بگوید مگر اینکه کلاغ سیاه عتاب بن اسید گفت الحمد للّه که پدرم زنده نیست تا اینکه صدا را بشنود سهیل بن عمرو گفت اگر خدا بخواهد اینکه را تغییر میدهد ابو سفیان گفت من هیچ نمیگویم میترسم خدای آسمان محمّد را خبردار نماید جبرئیل فرود آمد و پیمبر را از گفتار آنان خبردار نمود حضرتش آنها را طلبید و فرمود شما چنین و چنان گفتید اینکه بود که اینکه آیه فرود آمد. (پایان)

صفحه : 254
ظاهرا اینکه آیه متفرّع بر آیات بالا است که نهی از بدبینی و عیب‌جویی و تجسس و غیبت و استهزاء و باقی منهیات نموده و اشاره به اینکه تمام افراد بشر از سیاه و سفید عرب و عجم غنی‌ّ و فقیر همه از یک اصل پدید گردیده‌اند و از جهت صورت و حسب و نسب کسی برتری بر غیر ندارد مگر بتقوی و بزرگترین و شریفترین شما کسی خواهد بود که تقوای وی بیشتر باشد و چنین کسی نزد حق تعالی عزیز است و در مقام قدس جای گزین خواهد گردید.
در (منهج) از زید بن منجر روایت میکند روزی حضرت رسول صلّی اللّه علیه و اله و سلّم در بازار مدینه گذر نمود دید غلام سیاهی را میفروختند و او میگفت هر کس مرا خواهد بخرد شرط کند که مرا از نماز یومیه با رسول اللّه منع نکند زیرا من همیشه نماز یومیّه را پشت سر پیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم میکردم کسی او را باین شرط خرید و آن غلام همیشه در مسجد پیغمبر موقع نماز حاضر بود چند روزی حضرت غلام را ندید از حال غلام پرسش نمود گفتند تب کرده حضرت بعیادتش رفتند پس از چند روز دیگر احوال پرسیدند ارباب او گفت مرد حضرت برخاست و بنفس مبارک خود مشغول دفن و کفن و غسل او گردید مهاجر و انصار تعجب نمودند اینکه آیه فرود آمد اشاره به اینکه نسب و حسب شرافت آور نیست بلکه شرافت و فضیلت بتقوی و پرهیزکاری است.
از امام زین العابدین علیه السّلام روایت شده که فرمود خداوند جهنم را خلقت کرده برای هر کس نافرمانی او را بکند اگرچه سیّد قرشی باشد و بهشت را خلقت فرموده برای هر کس که فرمان خدا را ببرد اگر چه غلام حبشی باشد.
و نیز از رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم روایت میکنند که فرموده:
(ان‌ّ اللّه تعالی لا ینظر الی صورکم و لا الی اموالکم و لکن ینظر الی قلوبکم و اعمالکم و انّما انتم بنو آدم فاکرمکم عند اللّه أتقیکم)
یعنی خدای تعالی نظر نمیکند بصورتهای شما و نه بمالهای شما لکن خدا دلهای شما و عملهای شما را مینگرد و تمام شما اولاد حضرت آدم علیه السّلام هستید و

صفحه : 255
گرامی‌ترین شما در نزد خداوند آن کسی است که تقوای او زیادتر باشد.
(ابو الفتوح رازی) از تأویلات نجمیّه نقل میکنند که در توجیǢ آیه (یا أَیُّهَا النّاس‌ُ إِنّا خَلَقناکُم مِن ذَکَرٍ وَ أُنثی) گفته بیان آفرینش قلوب مردم است که قلب خلق شده از ذکر یعنی روح و انثی یعنی نفس (وَ جَعَلناکُم شُعُوباً وَ قَبائِل‌َ) یعنی قرار دادیم قلب بنی آدم را دو صنف صنفی از آنها شعوبست مایل میگردد بنفس و آن بمنزله ام‌ّ او است و چنین کسی صفات نفسانی بر او غالب میگردد و صنفی از آنها قبائلند که مایل میگردند بأب و پدر که آن روح است و غالب بر چنین اشخاصی صفات روحانی است (لِتَعارَفُوا) تا اینکه شعوب و قبایل یکدیگر را بشناسند و با هم آمیزش نمایند و کسانی که نفس بر آنها غالب گردیده نباید منافسه و مباهات نمایند بر ارباب عقول که متصف بصفات روحانیه میباشند زیرا صفات نفسانی ظلمانی است و صلاحیت تفاخر و مباهات ندارد چنانچه فرموده: (إِن‌َّ أَکرَمَکُم عِندَ اللّه‌ِ أَتقاکُم).
و
قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم‌1» (الکرم للتقوی فاتقاهم من یکون ابعدهم من الاخلاق الانسانیه و اقربهم الی الاخلاق الربّانیه و التّقوی هی التحرزّ و المتقی من یتحرّز عن نفسه بربّه و هو اکرم علی اللّه من غیره« (تفسیر روح البیان)
قالَت‌ِ الأَعراب‌ُ آمَنّا قُل لَم تُؤمِنُوا وَ لکِن قُولُوا أَسلَمنا مفسرین در شأن نزول آیه چنین گویند در سال قحطی جماعت انبوهی از بنی اسد با تمام ذراری و اولاد و اثاثیه زیاد بمدینه آمدند و اظهار کلمه اسلام نمودند و در باطن ایمان نداشتند و برای گرفتن صدقات آمده بودند و از کثرت آنان مدینه تنگ شد و در مساجد و مقبرهای مسلمانان منزل میگرفتند و کوچه‌های مدینه را
-----------------------------------
1- رسول اللّه فرموده کرم از تقوی و پرهیزکاری پدید میگردد، متقی‌ترین شما کسی خواهد بود که دورتر باشد از اخلاق انسانیه و نزدیکتر باشد باخلاق ربانیه و تقوی تحرز و اجتناب نمودن است و متقی کسی است که دوری کند از نفس بسوی پروردگار و چنین کسی کریمترین و شریفترین مردم است نزد خدای تعالی از غیر او.

صفحه : 256
ملوّث مینمودند و نرخها گران گردید و صبح و شام نزد رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم میآمدند و میگفتند عرب‌ها سواره و تنها بدون اولاد و خدم و حشم نزد تو می‌آمدند و ما با تمام تابعین و اهل و عیال و اثاثیه بدون آنکه با تو در مقام نزاع و جدال باشیم رسالت تو را پذیرفتیم پس بما چیزی بده که صرف عیال و اطفال خود نمائیم اینکه بود که اینکه آیه فرود آمد.
که اعراب اهل بادیه از بنی اسد گویند ما ایمان آورده‌ایم ای محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم بگو شما ایمان نیاورده‌اید بگوئید ما اسلام آورده‌ایم یعنی منقاد شده‌ایم و بشهادتین اقرار نموده‌ایم.
مقصود از اسلام در اینجا بمعنی اعم است که همان اقرار بشهادتین باشد که بآن حفظ مال و جان میشود نه اسلام بمعنی اخص که مأخوذ از سلّم و تسلیم و منقاد گردیدن حکم خدا و رسول باشد و اسلام بمعنی اخص ایمانی است که در قلب جای گزین گردیده اینکه است که هر مؤمنی بمعنی اخص مسلم هست لکن هر مسلمی بمعنی اعم مؤمن نیست.
وَ لَمّا یَدخُل‌ِ الإِیمان‌ُ فِی قُلُوبِکُم وَ إِن تُطِیعُوا اللّه‌َ وَ رَسُولَه‌ُ اینکه آیه و آیه بعد اخبار از حال کسانی است که ایمان آورده‌اند لکن هنوز ایمان در قلب آنها نفوذ ننموده آنها را بعلاماتی معرفی نموده:
(اول) علامت دخول ایمان در قلب اینکه است که مؤمن مطیع امر خدا و رسول گردیده و باوامر و نواهی حق تعالی سر فرود آورده و چنین کسی که ایمان داخل قلب وی گردیده.
لا یَلِتکُم مِن أَعمالِکُم شَیئاً اینکه آیه نظیر آنجا است که فرموده (لا أُضِیع‌ُ عَمَل‌َ عامِل‌ٍ مِنکُم مِن ذَکَرٍ أَو أُنثی)«1» و اینکه آیات اگر چه اطلاق دارد که خدای تعالی عمل هیچ عمل کننده‌ای را خواه
-----------------------------------
1- سوره آل عمران آیه (193) (پس اجابت و قبول کرد از آنها پروردگارشان زیرا که ضایع نمیگرداند عمل هیچ عاملی را خواهد مرد باشد یا زن یعنی هر کس به نتیجه عمل خود خواهد رسید [.....]

صفحه : 257
مؤمن باشد و خواه کافر ضایع نمیگرداند و نتیجه عمل هر کسی عاید خودش میگردد لکن بقرینه آن آیه بالا (لا یَلِتکُم مِن أَعمالِکُم شَیئاً) و نیز آیات دیگر هیچ عملی در قیامت نتیجه بخش نیست مگر وقتی که عمل پس از ایمان بفرمان خدا و رسولش انجام گرفته باشد.
آری نظر بعموم آیه اخیر ممکن است گفته شود اگر کفار عمل خیری کنند نتیجه آن در همین دنیا عاید آنان خواهد گردید (وَ ما لَه‌ُ فِی الآخِرَةِ مِن نَصِیب‌ٍ) چون برای حفظ نفسانی و منافع دنیوی خود نموده‌اند (بگفته رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم
لکل امرئ ما نوی
) برای عمل هر مردی همان است که در قصد و نیت او بوده خلاصه آیه اشاره به اینکه شمایی که از روی نفاق اظهار اسلام مینمائید اینطور اسلام آوردن ثواب و جزائی بر آن مترتب نخواهد گردید اگر واقعا اسلام آورده بودید و داخل مؤمنین میگردیدید بایستی مطیع امر خدا و رسولش باشید و اگر ایمان داخل قلب شما شده بود مستحق صدقات و اجر بودید و چیزی از ثواب و جزای اعمال شما کم نمیشد غرض آنکه جزای نیکو وقتی بر عمل مترتب میگردد که ناشی از ایمان و از روی یقین سر زند نه از روی نفاق.
و بایست دانست که ایمان امری است قلبی و محل آن قلب است نه زبان زبان و عمل جوارح کاشف و ترجمان ایمان است نه اینکه حقیقت ایمان باشند و اینکه در تعریف ایمان گفته‌اند ایمان اقرار به زبان و و تصدیق بجنان و عمل بارکان است) نه اینکه است که اقرار بزبان و عمل بارکان جزء ایمان باشد بلکه کاشف از ایمان است اقرار بزبان فقط اثرش حفظ جان و مال است و عمل بارکان تظاهر ایمانست بدلیل اینکه منافقین هم بزبان اقرار بشهادتین می‌نمودند و شاید با جماعت مؤمنین نماز هم میخواندند با اینحال فرموده:
(إِن‌َّ المُنافِقِین‌َ فِی الدَّرک‌ِ الأَسفَل‌ِ مِن‌َ النّارِ)«1» و در اینجا تصریح فرموده که
-----------------------------------
1- سوره النساء آیه (144) محققا اشخاص منافق در پست‌ترین درکات آتش خواهند بود

صفحه : 258
ای محمّد باعراب بگو ایمان نیاورده‌اید فقط اسلام آورده‌اید زیرا که ایمان در قلب شما نفوذ ننموده آری ایمان کامل از عمل منفک نمیگردد.
إِنَّمَا المُؤمِنُون‌َ الَّذِین‌َ آمَنُوا بِاللّه‌ِ وَ رَسُولِه‌ِ ثُم‌َّ لَم یَرتابُوا (دوم) از علائم ایمان اینکه است که هیچ وقت شک و تردید پیرامون آنها نخواهد گردید در وصف مؤمنین فرموده: (أُولئِک‌َ کَتَب‌َ فِی قُلُوبِهِم‌ُ الإِیمان‌َ) و چنین ایمانی که در قلب نفوذ نموده ایمانی است که بحد یقین رسیده زیرا مادامی که ایمان بحدّ (علم الیقین) بلکه (عین الیقین) نرسیده و لو آنکه شخص ابتدا بمقدسات شرع اسلام یقین داشته لکن شیاطین جنی و انسی در کمین میباشند و بنای وسوسه میگذارند و از راههای مخفی بهر شیوه‌ای هست بر وی هجوم آورده و راه شکی بسوی وی باز میکنند.
لکن کسی که بمجاهده با نفس و اعمال صالح راه شیاطین را بست و ایمان در قلب وی نفوذ نمود و بکوشش بسیار از (علم الیقین) قدم بالا گذاشت و از طریق برهان بوجدان رسید و معرفت او نسبت بمبدء و معاد (بعین الیقین) که مثال دیدن است نسبت بشنیدن رسید دیگر راه شیاطین که از طریق قوه واهمه بر انسان تسلط پیدا مینماید و او را بوهم و خیال میاندازد تا او را اغواء بنماید بسته میگردد و خدعه نفس و شیاطین بسیار است هر کسی را از راهی بشک میاندازد تا آنکه در ایمانش خلل پیدا شود بعضی از راه همان دلائل و براهین عقلی و نقلی که محل‌ّ اعتمادش بوده نقطه ضعفی در عقائدش پدید میگرداند بایستی بخدا پناه ببریم از شر اینکه دو دشمن بزرگ نفس اماره و شیاطین جنی و انسی.
اینکه است که تمام مؤمنین در خطر عظیم‌اند مگر مخلصین اگر چه آنها نیز چنانچه گفته‌اند در خطرند پس بایستی شخص مؤمن اگرچه در یقین بمرتبه (علم الیقین) هم رسیده باشد همیشه مواظب و مراقب باشد و راههای ورود شیاطین را به بندد و نگذارد در ایمان وی رخنه نماید و از شرّ شیاطین بخدا پناه ببرد.

صفحه : 259
از بعض عرفاء نقل شده کسی که از روی دلیل ایمان آورد بایمان وی وثوقی نیست زیرا که آن ایمان نظری است نه ضروری و ایمان نظری در معرض شک و شبهه واقع است لکن ایمان ضروری که بحد و جدان قلبی رسیده باشد در قلب استحکام پیدا مینماید زیرا هر چیزی که از راه فکر و نظر تحصیل گردد در معرض شبهه واقع است و کسی که طالب علم یقینی باشد بایستی از راه تقوی و طاعات و نوافل خود را محبوب حق تعالی گرداند تا آنکه نور ایمان در قلبش نفوذ نموده و خدا را بشناسد و نیز احکام شریعت را بنور ایمان و معرفت بشناسد نه بعقل خود. (پایان) وَ جاهَدُوا بِأَموالِهِم وَ أَنفُسِهِم فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ (سوم) از صفات مؤمنین که در اینکه آیه تذکر میدهد اینست که بمالها و جانهای خود در راه خدا مجاهده مینمایند.
و نیز اینکه صفت وقتی بروز و ظهور مینماید که ایمان در قلب داخل شده باشد و مجاهده نمودن با مال و جان اعم است از مجاهده و جهاد فی سبیل اللّه و انفاق مال بمجاهدین برای تهیه مهمات جنگی و غیره و نیز شامل میگردد مجاهده با نفس و جنگیدن با جنود و هم و شیاطین و آنچه را که باز میدارد انسان را از حق تعالی و همین جهاد است که از رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم نقل میکنند که باصحاب امر فرموده بکوشید بجهاد اکبر که آن جهاد با نفس است و اگرچه از آیه جهاد با کفار متبادر بذهن میگردد لکن چون آیه در مقام معرفی کسانی است که ایمان در قلب آنان داخل گردیده و آن وقتی تحقق پذیرد که راه جنود و هم و شیاطین بسته گردد قلبی که محل جولان گاه شیاطین گردیده چگونه جنود عقل وارد آن میگردند وقتی راه لشگر عقل بسته گردید ایمان واقعی که ناشی از کمال عقل است وارد قلب نخواهد گردید.
أُولئِک‌َ هُم‌ُ الصّادِقُون‌َ چنین اشخاصی که دارای اینکه سه فضیلت میباشند در دعوی ایمان راستگویان

صفحه : 260
خواهند بود زیرا که برای هر چیز خصوصا امور باطنی آثار و خصوصیاتی است که بآن شناخته میگردد چنانچه فرموده:
(لِیَبلُوَکُم أَیُّکُم أَحسَن‌ُ عَمَلًا)«1» قُل أَ تُعَلِّمُون‌َ اللّه‌َ بِدِینِکُم وَ اللّه‌ُ یَعلَم‌ُ ما فِی السَّماوات‌ِ وَ ما فِی الأَرض‌ِ وَ اللّه‌ُ بِکُل‌ِّ شَی‌ءٍ عَلِیم‌ٌ خطاب برسول خود نموده که ای محمّد باین جماعتی که اظهار شهادتین مینمایند بگو آیا میخواهید بخدا خبر دهید که ما اسلام آورده‌ایم خدا بآنچه در آسمانها و زمین پنهان است عالم است و خدا بهر چیزی دانا است او از ظاهر و باطن شما آگاهست اگر اسلام شما از روی نفاق باشد او عالم است و از مقصد و نیست شما نیز خبردار است.
یَمُنُّون‌َ عَلَیک‌َ أَن أَسلَمُوا قُل لا تَمُنُّوا عَلَی‌َّ إِسلامَکُم بَل‌ِ اللّه‌ُ یَمُن‌ُّ عَلَیکُم أَن هَداکُم لِلإِیمان‌ِ إِن کُنتُم صادِقِین‌َ چنانچه گفته شد طائفه بنی اسد در ادعای اسلام بر پیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم منت میگذاشتند که ما با اهل و قبیله بدون نزاع نزد تو آمده‌ایم و ایمان آورده‌ایم و باین عمل خود را مستحق اجر و پاداش میدانستند و گمان میکردند که بسبب ایمانشان نفعی به پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم میرسانند و عوض میطلبیدند اینکه بود که آیه بر ردّ گمان فاسد آنها نازل گردید که کسی گمان نکند هر گاه ایمان آرد یا عمل نیکی کند بر خدا و رسولش منت گذارده و مستحق اجری و پاداش گردیده بلکه خدا منت می‌گذارد بهر کس که ایمان آرد زیرا که هدایت یافتن بلکه هر عمل نیکی بتوفیق الهی انجام میگیرد.
و از اینکه آیه چنین برمیآید که نه بایمان و نه بعمل نیکو کسی مستحق اجر و عوض نخواهد گردید بلکه ثواب و پاداشی که بمؤمن وعده داده شده تفضلی است نه استحقاقی که هر چه خواهد بهر قدر که مشیتش قرار گرفته بهر که خواهد عطا خواهد نمود.
-----------------------------------
1- سوره هود آیه (9) تا اینکه خداوند شما را بیازماید کدامیک عملتان نیکوتر است.

صفحه : 261
إِن‌َّ اللّه‌َ یَعلَم‌ُ غَیب‌َ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ وَ اللّه‌ُ بَصِیرٌ بِما تَعمَلُون‌َ محققا نزد خدای تعالی ظاهر و پدید است آنچه را که در آسمانها و زمین غائب و پوشیده از حواس و پنهان از نظر است.
اعتراض بکسانی است که گمان میکنند بگفتار و اظهار ایمان بدون عقد قلبی و بدون آنکه ایمان داخل قلب آنها گردیده خود را در زمره مؤمنین قرار دهند و خبث باطن خود را مخفی دارند بایست بدانند چنین نیست که گمان کرده‌اید بلکه خدا رسولش را از باطن و سریره و اغراض شما خبردار مینماید.

صفحه : 262

‌سورة ق‌

اشاره

مکیّة و هی خمس و اربعون آیة

[سوره ق (50): آیات 1 تا 18]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
ق وَ القُرآن‌ِ المَجِیدِ (1) بَل عَجِبُوا أَن جاءَهُم مُنذِرٌ مِنهُم فَقال‌َ الکافِرُون‌َ هذا شَی‌ءٌ عَجِیب‌ٌ (2) أَ إِذا مِتنا وَ کُنّا تُراباً ذلِک‌َ رَجع‌ٌ بَعِیدٌ (3) قَد عَلِمنا ما تَنقُص‌ُ الأَرض‌ُ مِنهُم وَ عِندَنا کِتاب‌ٌ حَفِیظٌ (4)
بَل کَذَّبُوا بِالحَق‌ِّ لَمّا جاءَهُم فَهُم فِی أَمرٍ مَرِیج‌ٍ (5) أَ فَلَم یَنظُرُوا إِلَی السَّماءِ فَوقَهُم کَیف‌َ بَنَیناها وَ زَیَّنّاها وَ ما لَها مِن فُرُوج‌ٍ (6) وَ الأَرض‌َ مَدَدناها وَ أَلقَینا فِیها رَواسِی‌َ وَ أَنبَتنا فِیها مِن کُل‌ِّ زَوج‌ٍ بَهِیج‌ٍ (7) تَبصِرَةً وَ ذِکری لِکُل‌ِّ عَبدٍ مُنِیب‌ٍ (8) وَ نَزَّلنا مِن‌َ السَّماءِ ماءً مُبارَکاً فَأَنبَتنا بِه‌ِ جَنّات‌ٍ وَ حَب‌َّ الحَصِیدِ (9)
وَ النَّخل‌َ باسِقات‌ٍ لَها طَلع‌ٌ نَضِیدٌ (10) رِزقاً لِلعِبادِ وَ أَحیَینا بِه‌ِ بَلدَةً مَیتاً کَذلِک‌َ الخُرُوج‌ُ (11) کَذَّبَت قَبلَهُم قَوم‌ُ نُوح‌ٍ وَ أَصحاب‌ُ الرَّس‌ِّ وَ ثَمُودُ (12) وَ عادٌ وَ فِرعَون‌ُ وَ إِخوان‌ُ لُوطٍ (13) وَ أَصحاب‌ُ الأَیکَةِ وَ قَوم‌ُ تُبَّع‌ٍ کُل‌ٌّ کَذَّب‌َ الرُّسُل‌َ فَحَق‌َّ وَعِیدِ (14)
أَ فَعَیِینا بِالخَلق‌ِ الأَوَّل‌ِ بَل هُم فِی لَبس‌ٍ مِن خَلق‌ٍ جَدِیدٍ (15) وَ لَقَد خَلَقنَا الإِنسان‌َ وَ نَعلَم‌ُ ما تُوَسوِس‌ُ بِه‌ِ نَفسُه‌ُ وَ نَحن‌ُ أَقرَب‌ُ إِلَیه‌ِ مِن حَبل‌ِ الوَرِیدِ (16) إِذ یَتَلَقَّی المُتَلَقِّیان‌ِ عَن‌ِ الیَمِین‌ِ وَ عَن‌ِ الشِّمال‌ِ قَعِیدٌ (17) ما یَلفِظُ مِن قَول‌ٍ إِلاّ لَدَیه‌ِ رَقِیب‌ٌ عَتِیدٌ (18)

صفحه : 263

ترجمه‌

سوره ق در مکّه فرود آمده و چهل و پنج آیه و سیصد و پنجاه و هفت کلمه و هزار و چهار صد و نود چهار حرف است
بنام ایزد هستی بخش صاحب رحمت عام و خاص
قسم بقرآن بزرگوار (2)
آری کفار عجیب دانستند که تهدید کننده‌ای (از نوع) خودشان آمد اینکه بود که کافرین گفتند اینکه (از جنس خودمان رسول آید چیز عجیب و غریبی مینماید (3)
آیا وقتی ما مردیم و خاک گردیدیم بازگشتن ما ثانیا (بحیات بسیار) بعید خواهد بود (4)
ما بحقیقت دانسته‌ایم آنچه را که زمین از آنها کم میکند (لکن) آنچه را که زمین از آنان کم میکند نزد ما کتابی است که تفاصیل ایشان را نگاه دارنده است (5)
نه چنین است (بلکه غرض آنان) انکار حق و حقیقت است و چون بر آنان حق (ظاهر) گردید در کار (خود) مضطرب میگردند (6)
آیا چگونه اینها بسوی آسمان که بالای سر آنها است نگاه نمیکنند (تا آنکه فکر کنند) که چگونه آن را بنا نهادیم و آن را زینت دادیم در حالی که در آسمان هیچ شکافی نیست (7)
(و چگونه) زمین را گسترانیدیم (و وسیع گردانیدیم) و در آن کوه‌ها افکندیم و در زمین رویانیدیم از هر جفتی (چیزهای) بهجت و خوشی آورنده (8)
اینها بینایی و تذکر است برای هر بنده‌ای که بازگشت نماید (9)
و از آسمان آب باران با برکت را فرود آوردیم و بآن بوستانها و دانه‌های بذر را رویانیدیم (10)
و از زمین درخت خرمای بلند که در آن غلاف شکوفه‌های در هم رسته گردیده بیرون آوردیم (11)
برای آنکه روزی بندگان باشد و همین طوری که بآب باران زنده گردانیدیم زمین‌های مرده را همین طور خواهد بود بیرون آمدن شما از قبر (12)
پیش از اینکه قوم نوح و یاوران چاه یمامه و قوم ثمود (پیمبران خود را) تکذیب نمودند (13)
(و نیز) قوم عاد و فرعون و برادران لوط
و اصحاب الایکه (امت حضرت شعیب) و قوم تبع (حمیری) تمام اینان چون دعوت پیمبران را انکار نمودند پس بر آنها عذاب محقق گردید (14)
آیا ما از خلقت

صفحه : 264
اول ناتوان گردیدیم بلکه آنان از آفرینش جدید در اشتباهند و (چنین گمان میکنند) که بر خلقت تازه قدرت نداریم (15)
و بحقیقت ما انسان را آفریدیم و میدانیم آنچه را که نفسش باو وسوسه میکند در صورتی که ما از رگ جان او بوی نزدیکتریم (16)
(ای محمّد) یاد کن وقتی که دو فرشته در طرف راست و چپ (انسان نشسته‌اند) (17)
و او تلفظ نمیکند بسخنی مگر آنکه نگهبانی نزد او آماده خواهد بود (18)

توضیح آیات‌

اشاره

‌قوله تعالی (ق)

سخنان مفسرین در توجیه کلمه (ق)

1- نامی است از نامهای خدا که باو قسم یاد نمود. (عبد اللّه بن عباس) 2- اشاره بافتتاح نامهایی است که اولش قاف باشد مثل قدوس، قادر، قاهر قریب، قاضی، قابض و غیر آن (قرطی) 3- نام کوهی است محیط بتمام زمین از زمرّد سبز و سبزی آسمان از رنگ او است و اطراف آسمان بر آن نهاده شده و آنچه از زمرّد بدست مردم افتد از سنک پاره‌های آن است«1» 4- ذو القرنین وقتی بکوه طور رسید در اطراف آن کوه‌های خورد دید از موکلان آن سؤال نمود اینکه چه کوهی است کوه گفت من کوه قافم پرسید اینکه کوه‌های خورد در اطراف تو چیست گفت اینها رگهای زمینند و هیچ شهری نیست مگر آنکه رگی از رگهای آن متصل بوی است وقتی خدا خواهد زمینی را بلرزاند بمن امر مینماید که رگ آن را حرکت دهم ذو القرنین گفت ای کوه چیزی از
-----------------------------------
1- اینکه روایت را ابو الجوزا از عبد اللّه عباس نقل میکند

صفحه : 265
عظمت حق تعالی مرا آگاه گردان گفت شأن خدای جل‌ّ جلاله عظیمست و از عظمت او است که در پشت من زمینی است که طول و عرض آن هر یک پانصد سال راه از برف است اگر در پشت من چنین برفی نبود من از گرمای دوزخ میسوختم ذو القرنین گفت از عظمت خدا بیشتر بگو گفت جبرئیل پیش خدا ایستاده از ترس میلرزد و از هر لرزش او خداوند صد هزار فرشته میآفریند و فرشتگان ایستاده و سر خود را پائین انداخته و یارای سخن گفتن ندارند چون از جانب خدا دستور رسد سخن گویند (لا اله الا اللّه) گویند و اشاره بهمین دارد که در سوره نبأ آیه 38 فرموده:
(یَوم‌َ یَقُوم‌ُ الرُّوح‌ُ وَ المَلائِکَةُ صَفًّا لا یَتَکَلَّمُون‌َ إِلّا مَن أَذِن‌َ لَه‌ُ الرَّحمن‌ُ وَ قال‌َ صَواباً. (پایان) مولوی در مثنوی اینکه حکایت را سروده و گفته:

رفت ذو القرنین سوی کوه قاف دید که را کز زمرّد بود صاف

گرد عالم حلقه کرده او محیط ماند حیران اندران خلق بسیط

گفت تو کوهی دگرها چیستند که بپیش عظم تو باز ایستند

گفت رگهای منند آن کوه‌ها مثل من نبودند در فر و بهاء

من بهر شهری رگی دارم نهان بر عروقم بسته اطراف جهان

حق چه خواهد زلزله شهری مرا امر فرماید که جنبان عرق را

پس بجنبانم من آن رگ را بقهر که بدان رگ متصل بوده است شهر

چون بگوید بس شود ساکن رگم ساکتم وز روی فعل اندر کتم

هم چه مرهم ساکن و بس کار کن چون خرد ساکن و زو جنبان سخن

نزد آن کس که نداند عقلش اینکه زلزله هست از بخارات زمین

اینکه بخارات زمین نبود بدان ز امر حقست و از آن کوه کران
5- فراء گفته از بعض اهل علم شنیدم که در تفسیر (ق) گفت (قضی اللّه ما هو کائن) خدای تعالی حکم و تقدیر نموده بهر چه واقع است. (ابو الفتوح) 6- (ق) اشاره بمقام هر سالکی از سیر کننده‌گان بسوی حق تعالی است که

صفحه : 266
وقتی بآن مقامی که برای آنان تقدیر نموده رسیدند گوید (ق) قف مقامک یعنی در مقام خودت بایست و از حدّ خود تجاوز منما و قسم که بعد از آن فرموده:
(وَ القُرآن‌ِ المَجِیدِ) اشاره به اینکه قسم بقرآن مجید که مقام تو همین جا است از اینجا که برای تو تعیین شده نتوانی بالا روی 7- از بعض بزرگان نقل شده که (ق) اشاره بقل هو اللّه احد است یعنی مرتبه احدیت.
و توجیهات دیگری نیز در معنی (ق) از مفسرین نقل شده و هر یک بوجهی صحیح است لکن چون حروف هجاء که در اوائل بعض سوره‌ها است از متشابهات قرآن بشمار میرود (و لا یعلم تفسیرها الا اللّه) پس باین لحاظ محول کردن علم آن را بخدا و راسخین فی العلم اولی است.
وَ القُرآن‌ِ المَجِیدِ و او قسم است و اینکه جواب قسم چیست از مفسرین گفتاری نقل شده کوفیان گفتند (بل عجبوا) جواب قسم است یعنی قسم بقرآن مجید که کفار از آمدن رسولی که از نوع خودشان باشد تعجب نمودند.
اخفش گفته جواب قسم محذوف است یعنی در لفظ نیست و در معنی قسم بقرآن مجید که در قیامت شما را زنده می‌گردانیم و احتمالات دیگری نیز از مفسرین نقل شده.
بَل عَجِبُوا أَن جاءَهُم مُنذِرٌ مِنهُم فَقال‌َ الکافِرُون‌َ هذا شَی‌ءٌ عَجِیب‌ٌ شاید سوگند بقرآن بمناسبت تعجب کفار باشد که میگفتند چگونه یک فرد از ما که در جماعت ما نشو و ارتقاء نموده ممکن است رسول خدا و پیمبر و بر ما رئیس و فرماندار باشد اینکه بود که خداوند برای اثبات پیمبری او و رفع تعجب آنان قرآن را شاهد و گواه آورده که وقتی شما آیات بزرگوار قرآن را دیدید و از آوردن مثل او و لو یک آیه باشد عاجز گردیدید همین برای اثبات پیمبری او کافی خواهد بود دیگر جای تعجب نیست زیرا که قرآن کلام خدا و انذار و تهدید کننده

صفحه : 267
شما است نه آنکه سخنان خود محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم باشد.
أَ إِذا مِتنا وَ کُنّا تُراباً ذلِک‌َ رَجع‌ٌ بَعِیدٌ همزه استفهامی را در مقام تعجب آرند و اشاره به اینکه منکرین معاد از روی تعجب میگویند چگونه ممکن است که ما وقتی مردیم و خاک گردیدیم دو مرتبه برگردیم و بازگشتن ما ثانیا بحیات اولی بسیار بعید خواهد بود.
قَد عَلِمنا ما تَنقُص‌ُ الأَرض‌ُ مِنهُم و تعجب نمودن کفار از زنده شدن در قیامت برای اینکه بود که میگفتند ما میدانیم و مشاهده مینمائیم که وقتی مردیم از گوشت و پوست و اعضاء ما چیزی در زمین باقی نمی‌ماند پس چگونه برمیگردیم و حیات تازه‌ای پیدا مینمائیم.
وَ عِندَنا کِتاب‌ٌ حَفِیظٌ آیه برای رفع استبعاد آنها است که گمان نکنید وقتی شما پوسیده و خاک گردیدید و از بدن شما در زمانهای بعد چیزی باقی نمانده معدوم صرف گردیده‌اید و در هیچ عالمی وجود ندارید چنین نیست که گمان کرده‌اید.

(‌برای توضیح آیه مقدمة دو مطلب را تذکر میدهم)

اول- باید دانست که چنانچه در محل خود مبرهن گردیده تمام موجودات گذشته و آینده و موجودات حاضر همگی در کتاب تکوینی که تعبیر از آن بلوح محفوظ شده در علم حضوری حق تعالی موجودند زیرا که محقق و ثابت است که علم حق تعالی باشیاء حضوری است یعنی عین معلوم است نه حصولی یعنی حقیقت موجودات همیشه باشخاصشان و اعیانشان ازلا و ابدا در احاطه علمیه او حاضرند و لو موجودات انّی الحصول باشد نه صورت آنها چنانچه بعضی چنین گمان کرده‌اند و تفرق موجودات زمانی که هر چیزی محدود بحدّ معیّن و وقت معیّن است ضرر باحاطه علمیه او سبحانه و تعالی نخواهد زد بلکه هر چیزی با وقت و زمان و تمام خصوصیات فردی و حالاتی که علی الدوام بر آن طاری میگردد همیشه نزد او حاضر است زیرا که تمام زمانها با کثرت و تفرقی که بین آنها است نسبت باوانّی مینماید و نیز تمام مکانها

صفحه : 268
احاطه علمیه او بمنزله نقطه‌ای نمایش دارد در سوره یونس (ع) آیه 62 فرموده وَ ما یَعزُب‌ُ عَن رَبِّک‌َ مِن مِثقال‌ِ ذَرَّةٍ فِی الأَرض‌ِ وَ لا فِی السَّماءِ وَ لا أَصغَرَ مِن ذلِک‌َ وَ لا أَکبَرَ إِلّا فِی کِتاب‌ٍ مُبِین‌ٍ) و نیز نظیر اینکه آیه در سوره سبا آیه سوم و اینکه آیات شاهد بر همین بیانی است که در مقدمه گفته شد.
(مقدمه دوم) از اطلاقات ادله و جمع بین آیات و اخبار میتوان استخراج نمود که انسان در قیامت بشخصه و روحه و جسده بعینه همان است که در دنیا زندگانی مینمود (کما بدأکم تعودون) و اینکه در قیامت روح عود میکند ببدنی که از وی جدا گردیده نه ببدنی مثل او بطوری که هر کس او را ببیند میشناسد که اینکه همان کسی است که در دنیا زندگانی مینمود.
پس از بیان اینکه دو مقدمه گوئیم شاید آیه اشاره باین باشد که وقتی انسان مرد و اجزاء بدنش را زمین در خود منحل گردانید فعلیت و حقیقت بدنی که روحش در ایّام حیاتش باو تعلق داشته فانی نگردیده بطوری که در هیچ نشأ و عالمی باقی نمانده باشد بلکه چون عوالم در طول یکدیگر است اگر چه در ظرف زمان از نظر ما نابود و اثری از وی باقی نمانده لکن در لوح محفوظ و در احاطه و سعه علم حضوری حق تعالی بعینه موجود است و همان است که در عالم قیامت که محیط بعالم دنیا است ظهور و بروز مینماید زیرا که بمرگ حقیقت انسان که ترکیب شده از روح و جسم است تبدیل نمیگردد بلکه در عالم برزخ با جسم مثالی که اخبار بسیار شاهد بر آن است و باعتبار دیگر در عالم دهر که فوق عالم زمان و روح زمان است باقی خواهد بود فقط بمردن تحولی نموده و عالم او عوض گردیده و اینکه ما مردگان را نمیبینیم برای اینکه است که عالم آنها فوق عالم ما است.
(و عجب ذنب) که در اخبار تصریح بآن شده که امام علیه السّلام فرموده در قبر دور میزند تا وقتی که قیامت بر پا گردد شاید اشاره بجواهر فرده باشد که آن را مادة المواد گویند و در اخبار از آن تعبیر باجزاء اصلیه شده و چون قیامت عالم جمع و عالم تام و تمام و عالمی است که هر فردی از بشر بمنتهای کمالی که لایق

صفحه : 269
او بوده میرسد چنانچه در سوره التغابن آیه 9 فرموده: (یَوم‌َ یَجمَعُکُم لِیَوم‌ِ الجَمع‌ِ) در آن وقت انسان جامع تمام عالمی میگردد که در آن سیر نموده و بایستی از هر عالمی نمونه‌ای از آن داشته باشد حتی از مواد اینکه عالم نیز چیزی با او همراه باشد تا آنکه انسانی باشد دارای جسم و روح و جامعیتش محقق گردد.
و سرش اینکه است که عوالم در طول یکدیگر است نه در عرض هم و انسان از اول تکون و پیدایشش همیشه در طریق استکمال قدم میزند پس از مرگ چون سیر اینکه عالمش یعنی حظ و مقدار وجود دنیوی وی بمنتهی رسیده بایستی از اینکه عالم با تمام خصوصیاتی که در شیئیت و تشخص و فعلیت وجودش مدخلیت داشته که از جمله آنها صورت اینکه بدن دنیوی او است سفر کند و قدم بالا نهد و وارد گردد در عالمی که فوق اینکه عالم است که آن را عالم برزخ یا عالم مثال گویند و از آنجا بعالم فوق آن که آن را عالم قیامت نامند با روح و بدن وارد گردد.
اگر گفته شود ما بحس و عیان می‌بینیم کسی که مرد بدنش را زیر خاک کرده و پوشیده میشود با چه بدنی سفر میکند.
گوئیم اینکه بدنی که بمردن از آن جدا شده قشر بدن حقیقی او است بدن حقیقی همیشه و در تمام نشأت با روح همراه است و در قیامت که آخرین مرتبه کمال وی است بایستی ثانیا بهمین بدن دنیوی که گفتیم در احاطه علمیه حق تعالی و لوح محفوظ موجود است تعلق گیرد برای اینکه دائره خلقتش تمام باشد و نیز نعمتهای جسمانی اگر از سعداء باشد و عذاب‌های جسمانی اگر از اشقیا باشد حس نماید زیرا احساس نمودن نعمت جسمانی و نیز عذاب جسمانی منوط بجسم است و در کتاب معاد و آخرین سیر بشر راجع باستکمالات بشر اندازه‌ای بحث نمودیم بآن جا رجوع شود.
بَل کَذَّبُوا بِالحَق‌ِّ لَمّا جاءَهُم فَهُم فِی أَمرٍ مَرِیج‌ٍ (بل) اضرابست یعنی کفار علاوه بر اینکه تدبر نمیکنند تا آنکه حقانیت رسول و قرآن را تصدیق کنند از روی کبر و لجاجت تکذیب هم میکنند و چون

صفحه : 270
انکارشان از روی فکر نیست سخنان شوریده و پراکنده میگویند زیرا در باره رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم گاهی او را شاعر و گاهی دیوانه و گاهی ساحرش میگفتند و اینکه سخنان پراکنده آنان از روی جهل و نادانی بود و فکر نمیکردند که اینکه سه چیز با هم در یک نفر جمع نخواهد گردید.
أَ فَلَم یَنظُرُوا إِلَی السَّماءِ فَوقَهُم کَیف‌َ بَنَیناها وَ زَیَّنّاها وَ ما لَها مِن فُرُوج‌ٍ وَ الأَرض‌َ مَدَدناها وَ أَلقَینا فِیها رَواسِی‌َ وَ أَنبَتنا فِیها مِن کُل‌ِّ زَوج‌ٍ بَهِیج‌ٍ همزه استفهامی را در مقام تعجب میآورند که عجب است از حال منکرین مبدء و معاد که چگونه بآسمانها که بالای سر آنها است نظر نمیکنند و بنگرند که چگونه آن را بنا نهادیم و آراسته گردانیدیم و بستارگان آن را زینت دادیم و آسمان را از کواکب و ستارگان و کهکشانها که بعضی از آنها بالای بعض دیگر قرار گرفته بطوری پر نمودیم که خلل و فرجه‌ای بین آنان باقی نمانده و نیز اینکه کفّار چرا بزمین نظر نمیکنند و به بینند که چگونه آن را روی آب گسترانیدیم و در آن کوه‌ها قرار دادیم که زمین را محکم نگاهدارند و تکان نخورد و در زمین از هر چیزی جفت بهجت آورنده رویانیدیم.
از اینکه آیه مبارکه و امثال آن معلوم میشود که تمام موجودات زوج ترکیبی میباشند حتّی گیاهان زمین یعنی همه از نر و ماده تشکیل شده‌اند و وحدت و فردیت منحصر است بذات یکتای مبدء عالم.
تَبصِرَةً وَ ذِکری لِکُل‌ِّ عَبدٍ مُنِیب‌ٍ آری کسی که بنظر تدبّر اینکه خلقت عجیب و اینکه نظام بدیع و اینکه کاخ مجلل جهانی را بنگرد و بعظمت و بزرگی مدبّر و آفریننده او متوجه گردد چنین کسی در صنع صانع را مینگرد و در اثر مؤثرا می‌بیند و چنین بنده‌ای از راه آثار بسوی مبدء و آفریننده موجودات بازگشت خواهد نمود.
وَ نَزَّلنا مِن‌َ السَّماءِ ماءً مُبارَکاً فَأَنبَتنا بِه‌ِ جَنّات‌ٍ وَ حَب‌َّ الحَصِیدِ وَ النَّخل‌َ باسِقات‌ٍ لَها طَلع‌ٌ نَضِیدٌ

صفحه : 271
و نیز ذات احدیت جل شأنه برای زیادتی تذکر و اتمام نعمت فرموده و از آسمان آبی که با برکت است فرود آوردیم یعنی باران را نازل گردانیدیم برای آنکه اشجار و نباتات و حبوبات از زمین روئیده گردد و بوستانها و باغها برای روزی بشر و تفریح گاه آنان مهیا باشد- و نیز درخت خرما که بلند و باردار است آن را بآب باران رویاندیم.
رِزقاً لِلعِبادِ وَ أَحیَینا بِه‌ِ بَلدَةً مَیتاً تمام گیاهان و نباتات بتوسط باران با برکت برای روزی بندگان ایجاد نمودیم.
تخصیص بعباد شاید اشاره باین باشد که مقصود اصلی از خلقت اینکه امور طبیعی از نباتات و حبوبات و نزول باران روزی کسانی است که در مقام بندگی و عبودیت میباشند و باقی مردم از کفار و فساق بطفیل وجود آنها از اینکه منابع طبیعی استفاده میکنند نه آنکه غرض اصلی آنان باشند چنانچه در حدیث قدس خطاب برسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم نموده
(لولاک لما خلقت الأفلاک)
از اینکه حدیث معلوم میشود که مقصود از خلقت عالم طبیعیات وجود مبارک او بوده.
و بباران شهرهای مرده را زنده گردانیدیم.
کَذلِک‌َ الخُرُوج‌ُ اشاره برفع استبعاد منکرین معاد است که همین طوری که زمین خشک و نباتاتی که از زمین روئیده میشود بآب زنده گردانیدیم همین طور قدرت داریم که مرده‌ها را پس از مردن و خاک گردیدن آنان را زنده گردانیم و حیات جدیدی بآنها افاضه نمائیم.
کَذَّبَت قَبلَهُم قَوم‌ُ نُوح‌ٍ وَ أَصحاب‌ُ الرَّس‌ِّ وَ ثَمُودُ وَ عادٌ وَ فِرعَون‌ُ وَ إِخوان‌ُ لُوطٍ وَ أَصحاب‌ُ الأَیکَةِ وَ قَوم‌ُ تُبَّع‌ٍ کُل‌ٌّ کَذَّب‌َ الرُّسُل‌َ فَحَق‌َّ وَعِیدِ گویند بعضی از قوم نوح از ذریّه شیث و بعضی از ذریّه قابیل پسر آدم بودند و بروایت عکرمه اصحاب رس جماعتی بودند که پیمبر خود حنظلة إبن صفوان

صفحه : 272
را شهید نمودند و در چاه انداختند و چاه را پر از سنگ گردانیدند و بروایت ضحاک (رس‌ّ) نام چاهی است که کفار صاحب یاسین را که پیمبر آنان بود در آنجا کشتند و جماعت دیگری گفته‌اند اصحاب الرس‌ّ جماعتی بودند که بر سر چاه یمامه منزل داشتند و آنان همان گروه (اخدود) بودند که در سوره (البروج) بیان شده و توجیهات دیگری نیز راجع باصحاب رس‌ّ کرده‌اند. (منهج الصادقین) (خلاصه) در آیات قرآن راجع به پیمبران پیشین و مردمان زمانشان و انکار و ایذایی که نسبت بآن بزرگواران شده برسول خود مکرر تذکر میدهد و البته در آن حکمت و اسراری نهفته است از جمله حکمتهای بارز آن تسلّی دل رسول خود محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم بوده که اگر کفار قریش تو را اذیت مینمایند و نسبتهای ناروا به تو میدهند مردمان پیش نیز چنین بودند بر ایذاء آنان صبر کن همانطوری که پیمبران (اولو العزم) صبر نمودند.
و دیگر برای تهدید و ترساندن کفار و چگونگی عذاب دنیوی آنها که در اثر مخالفت امر حق تعالی آنان را چگونه عذاب گرفت که بعضی گرفتار طوفان و بعضی بصیحه آسمانی و بعضی بباد صرصر و بعضی بسنگ ریزه که بر سر آنها بارید و غیر اینها گرفتار گردیدند که شاید آنها از آفات دنیا بترسند و دست از مخالفت بردارند أَ فَعَیِینا بِالخَلق‌ِ الأَوَّل‌ِ بَل هُم فِی لَبس‌ٍ مِن خَلق‌ٍ جَدِیدٍ (همزه) استفهامی برای انکار و جحد آورند یعنی آیا چنین گمان میکنید که ما از خلقت و آفرینش اول درمانده شده‌ایم و دیگر بر آفرینش جدید قدرت نداریم بلکه آنها از خلقت تازه در اشتباهند و نمی‌دانند که در تغییر و تبدیل دائمی خواهند بود.

توضیح آیه مبارکه‌

‌در جای خود مبرهن گردیده که اجزاء بدن انسان و حیوان بلکه تمام موجودات طبیعی مادی در تحلیل دائمی است که علی الدوام اجزاء آن عوض میگردد و شاید ساعتی بیک حال باقی نمیماند اینکه است که اگر بدل (ما یتحلّل) بوی

صفحه : 273
نرسد میمیرد سلولهای بدن میمیرند و سلولهای تازه جای آن را میگیرند اگر سلولهای تازه نیاید انسان یا حیوان حیات را بدرود خواهند گفت.
و نیز بقاعده حرکت جوهری حقیقت موجودات دائما در مرگ و حیاتند حقیقت و جوهر ذات آنها مثل باقی کیفیات و عوارض علی الدوام عوض میگردد لکن چون بتجدّد امثال است بحس ادراک نمیشود و در حس‌ّ هر یک از اینکه کثرات را یکی و یک موجود می‌بینیم.
و نیز در جای خود مدلّل گردیده که ممکن همانطوری که محتاج بعلت محدثه است که او را از نیستی بهستی آورد همین طور محتاج بعلت مبقیه است که دائما افاضه وجود بوی نماید اگر آنی فیض وجود بممکن نرسد بعدم اصلی خود رهسپار خواهد گردید (اگر آنی کند نازی بهم ریزند قالبها) بلکه اصلا معدوم صرف میگردند اینکه است که ذات متعال در سوره (الرحمن) آیه 29 فرموده:
(کُل‌َّ یَوم‌ٍ هُوَ فِی شَأن‌ٍ)«1» اگر نبود فیض دائمی خالق عالم دوام وجود و نیز کمالی برای چیزی میسر نبود، لکن چون فیض وجود دائمی است و تخلل عدم تا مدت معینی که در علم ازلی حق تعالی تعیین گردیده بین اجزاء موجودات پدید نمیشود اینکه است که فرموده. (بَل هُم فِی لَبس‌ٍ مِن خَلق‌ٍ جَدِیدٍ) کفار گمان میکنند که ما بخلقت اول عاجز میشویم و قدرت نداریم در قیامت وجود تازه‌ای بآنها کرامت نمائیم و اینان از تعدد امثال در اشتباهند و نمیدانند که دائم در موت و حیاتند لکن چون اجزاء رفته و آمده متصل بهم است گمان میکنند از اول تا آخر یکی خواهند بود و هر گاه اینکه آیه را با آن آیه بالا (قَد عَلِمنا ما تَنقُص‌ُ الأَرض‌ُ مِنهُم وَ عِندَنا کِتاب‌ٌ حَفِیظٌ) جمع کنیم تأیید مینماید آنچه را که راجع بمعاد استظهار نمودیم که انسان بمردن فانی نخواهد گردید و آنچه را که زمین از بدن او کم کرده در احاطه علمیه حق تعالی و در لوح محفوظ ثابت و برقرار است و بمردن از حقیقت
-----------------------------------
1- در جواب یهودیان که گفتند (یَدُ اللّه‌ِ مَغلُولَةٌ)اینکه آیه فرود آمده که دست قدرت الهی باز است و علی الدوام در کار خلقت است

صفحه : 274
او چیزی کاسته نمیگردد بلکه همیشه از مبدء فیاض فیض وجود بوی میرسد و تحولات بشری از عالمی بعالمی برای استکمال است نه برای فناء چنانچه در حدیث است
(خلقتم للبقاء لا للفناء)
وَ لَقَد خَلَقنَا الإِنسان‌َ وَ نَعلَم‌ُ ما تُوَسوِس‌ُ بِه‌ِ نَفسُه‌ُ در اینکه آیه مبارکه ذات متعال اشاره بسه صفت از اوصاف جلال خود مینماید: (اول) مبدئیت (دوم) علم، ما انسان را از نیستی بهستی و از عدم بوجود آورده‌ایم مبدء وجود او ما میباشیم و چون ما او را آفریده‌ایم عالم و دانا میباشیم بآنچه از وی ظاهر و هویدا میگردد و آنچه را که در خود پنهان گردانیده زیرا که ما باسرار پنهانی وی آگاهیم همانطوری که باعمال و افعال ظاهری او آگاهیم و انکار معاد با علم آنان بمبدء که فطرتشان شاهد بر آن است ناشی از وسوسه نفسانی آنها است.
شاید اشاره باین باشد که اگر منکرین معاد رجوع بعقلشان می‌نمودند و از وسوسه شیطانی احتراز میکردند تصدیق بمعاد برای آنها میسر بود و دیگر محلی برای شک باقی نمی‌ماند.
(سوم) احاطه و قیومیت.
وَ نَحن‌ُ أَقرَب‌ُ إِلَیه‌ِ مِن حَبل‌ِ الوَرِیدِ (ورید) رگی است متصل بقلب و کبد و محل جریان خون است و وریدان که آن را شرائین گویند دو رگی است که از قلب بدماغ کشیده شده و بقای حیات بسته بوی است و از نزدیکترین اشیاء بزندگانی انسان بشمار میرود که اگر خللی در جریان خون پیدا گردد دیگر حیات باقی نخواهد ماند.
و آیه اشاره باحاطه وجود و قیومیّت حق تعالی دارد یعنی چون وجود و هستی انسان بما است پس باین لحاظ ما بوی نزدیکتر از رگ حیات او می‌باشیم و وجه اقربیت که فرموده (نَحن‌ُ أَقرَب‌ُ) ما بوی نزدیکتریم برای اینکه است که وجود هر شیئی بسته بآن چیزی است که قوام و تحقق وجود او بوی است و چون ذات متعال

صفحه : 275
خالق و مبدء و غایت موجودات است اینکه است که در واقع تمام آنها و مقوّم وجود آنان است و چون چنین است چگونه ممکن است غایب از چیزی گردد و در محل خود مبرهن گردیده که وجود و عدم نسبت بذات ممکن یکسان است لکن نسبت بموجد و خالق خود واجب بالغیر است چنانچه فرموده (هُوَ مَعَکُم أَین‌َ ما کُنتُم) مقصود از اینکه معیّت معیّت قیومیت است بقول شیخ حافظ شیرازی:

دوست نزدیکتر از من بمن است اینکه عجب‌تر که من از وی دورم

چه کنم با که توان گفت که دوست در کنار من و من مهجورم
برای توضیح مطلب گوئیم خلاصه شکی نیست که تحقق هر موجودی بوجود است و ممکن نسبت بذات خود فاقد وجود و هستی خواهد بود وجود و حیات و باقی اوصاف وجودی وی از (واجب الوجود) بوی افاضه شده و وجود واجب ضروری و عین ذات وی است یعنی ذات حق تعالی مصداق وجود و حقیقت وجود است، لکن وجود ممکن عرضی است و هر ما بالعرضی بایستی منتهی گردد (بما بالذات) یعنی او بذات خود موجود است و ممکن بخودی خود هیچ است و آنچه از وجود و آثار وجودی دارد از حق تعالی بوی افاضه گردیده و شاید همین باشد معنی القیوم در کلام الهی (اللّه‌ُ لا إِله‌َ إِلّا هُوَ الحَی‌ُّ القَیُّوم‌ُ)«1» قیوم یعنی قائم بذاته و مقوم لغیره که بذات خود قائم و پایدار و قیام وجود دیگران بسته بوجود وی است.
و شاید سرّ اینکه نزدیکی خود را بانسان تشبیه برک حیات بلکه نزدیکتر نموده اشاره باین باشد که همین طوری که حیات انسان برگ قلب وی بستگی دارد که اگر قطع گردد حیات باقی نمی‌ماند وجود و تحقق او نیز بستگی دارد بحقیقت وجود که بایستی (لا ینقطع) فیض وجود بوی برسد اگر آنی نرسد فورا معدوم میگردد بلکه بعدم اولی ذاتی خود رهسپار خواهد گردید و شاید همین باشد معنی حدیث مشهور
(من عرف نفسه فقد عرف ربّه)
کسی که خود را بآن نحوی که قائم
-----------------------------------
1- سوره بقره آیة الکرسی خدا است و نیست الهی مگر آن خدای واحد که زنده و قوام هستی موجودات باو است

صفحه : 276
بوجود حق تعالی است شناخت بقدر شناسایی خود و بدلالت وجودش خدا را شناخته

(ولی کز معرفت نور صفا دید بهر چیزی که دید اول خدا دید)
إِذ یَتَلَقَّی المُتَلَقِّیان‌ِ عَن‌ِ الیَمِین‌ِ وَ عَن‌ِ الشِّمال‌ِ قَعِیدٌ- ما یَلفِظُ مِن قَول‌ٍ إِلّا لَدَیه‌ِ رَقِیب‌ٌ عَتِیدٌ اذ متعلق بآیه بالا (نَحن‌ُ أَقرَب‌ُ إِلَیه‌ِ) است و شاید اشاره باین باشد که ما بانسان نزدیکتر میباشیم از آن دو ملکی که یکی در طرف راست و دیگری در طرف چپ وی برای حفظ اعمال وی گماشته‌ایم که آدمی تلفظ نمیکند بسخنی مگر آنکه آن دو ملک نزد او مهیّا و آماده خواهند بود.
و تخصیص بقول کنایه از استیعابست یعنی (کراما کاتبین) گماشته شدگان بر ضبط تمام اعمالند و لو یک کلمه باشد و نیز در روز معاد شاهد و گواه بر اعمال او باشند اگر چه علم خدا محیط بر همه چیز است لکن شاید برای اینکه در دار جزا هر کسی اعمال و افعال خود را مشاهده نماید باید اعمال هر کسی ضبط گردیده تا آنکه خودش نیز مشاهده نماید و ملائکه نیز شهادت دهند.

[سوره ق (50): آیات 19 تا 37]

اشاره

وَ جاءَت سَکرَةُ المَوت‌ِ بِالحَق‌ِّ ذلِک‌َ ما کُنت‌َ مِنه‌ُ تَحِیدُ (19) وَ نُفِخ‌َ فِی الصُّورِ ذلِک‌َ یَوم‌ُ الوَعِیدِ (20) وَ جاءَت کُل‌ُّ نَفس‌ٍ مَعَها سائِق‌ٌ وَ شَهِیدٌ (21) لَقَد کُنت‌َ فِی غَفلَةٍ مِن هذا فَکَشَفنا عَنک‌َ غِطاءَک‌َ فَبَصَرُک‌َ الیَوم‌َ حَدِیدٌ (22) وَ قال‌َ قَرِینُه‌ُ هذا ما لَدَی‌َّ عَتِیدٌ (23)
أَلقِیا فِی جَهَنَّم‌َ کُل‌َّ کَفّارٍ عَنِیدٍ (24) مَنّاع‌ٍ لِلخَیرِ مُعتَدٍ مُرِیب‌ٍ (25) الَّذِی جَعَل‌َ مَع‌َ اللّه‌ِ إِلهاً آخَرَ فَأَلقِیاه‌ُ فِی العَذاب‌ِ الشَّدِیدِ (26) قال‌َ قَرِینُه‌ُ رَبَّنا ما أَطغَیتُه‌ُ وَ لکِن کان‌َ فِی ضَلال‌ٍ بَعِیدٍ (27) قال‌َ لا تَختَصِمُوا لَدَی‌َّ وَ قَد قَدَّمت‌ُ إِلَیکُم بِالوَعِیدِ (28)
ما یُبَدَّل‌ُ القَول‌ُ لَدَی‌َّ وَ ما أَنَا بِظَلاّم‌ٍ لِلعَبِیدِ (29) یَوم‌َ نَقُول‌ُ لِجَهَنَّم‌َ هَل‌ِ امتَلَأت‌ِ وَ تَقُول‌ُ هَل مِن مَزِیدٍ (30) وَ أُزلِفَت‌ِ الجَنَّةُ لِلمُتَّقِین‌َ غَیرَ بَعِیدٍ (31) هذا ما تُوعَدُون‌َ لِکُل‌ِّ أَوّاب‌ٍ حَفِیظٍ (32) مَن خَشِی‌َ الرَّحمن‌َ بِالغَیب‌ِ وَ جاءَ بِقَلب‌ٍ مُنِیب‌ٍ (33)
ادخُلُوها بِسَلام‌ٍ ذلِک‌َ یَوم‌ُ الخُلُودِ (34) لَهُم ما یَشاؤُن‌َ فِیها وَ لَدَینا مَزِیدٌ (35) وَ کَم أَهلَکنا قَبلَهُم مِن قَرن‌ٍ هُم أَشَدُّ مِنهُم بَطشاً فَنَقَّبُوا فِی البِلادِ هَل مِن مَحِیص‌ٍ (36) إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَذِکری لِمَن کان‌َ لَه‌ُ قَلب‌ٌ أَو أَلقَی السَّمع‌َ وَ هُوَ شَهِیدٌ (37)

صفحه : 277

ترجمه‌

چون (بامر حق تعالی) بیهوشی مرگ (محتضر را فرا گرفت) (ملائکه باو گویند) اینکه همان مرگی است که از آن فرار میکردی و گریزان بودی (19)
و در صور نفخه دمیده میشود و اینکه همان روزی است که وعده داده شده (20)
و و هر نفسی میآید (در حالی که) با او است راننده و گواهی (21)
(و گویا بوی گفته میشود) حقیقتا تو از اینکه روز بیخبر بودی و ما پرده (غفلت را) از نظر تو

صفحه : 278
گشودیم و امروز چشم تو تند و تیز بین گردیده (22)
و رفیق او (یکی از آن رقیب و عتید) باو گوید اینست آن چیزی که نزد من آماده و مهیا است (یعنی نامه اعمال تو) (23)
آن وقت خطاب میرسد هر کافر ستیزه کننده در امر حق تعالی را (24)
که بسیار منع کننده عمل خیر و سرکش و بسیار شک آورنده (بوحدانیت و روز معاد باشد) در جهنّم بیندازید (25)
آن کسی که با خدا قرار داد خدای دیگر را وی را در عذاب بیفکنید (26)
همنشین وی از شیاطین جنی و انسی گوید پروردگار ما من او را یاغی و از حق منحرف نگردانیدم بلکه خودش در گمراهی و از حق‌ّ دور بود (27)
(حق تعالی) گوید نزد من با هم مجادله نکنید و من قبلا (در دنیا) شما را بعذاب تهدید نمودم (28)
و گفتار من (و آن وعد و وعیدی که بتوسط پیمبران رسانیدم) تغییر پذیر نخواهد بود و من ببندگان خودم ستم کننده نمیباشم (29)
(ای محمّد) یاد کن روزی را که بجهنم گوئیم آیا (از جن و انس) پر و مملو شدی و جهنم گوید آیا باز کسی هست (که زیاد کنی) (30)
و بهشت برای متقین نزدیک گردیده میشود و آنان از بهشت دور نمیباشند (31)
و اینکه آن بهشتی خواهد بود که وعده داده شده برای هر کسی که باز گردیده باشد (از شرک بتوحید و از مخالفت بموافقت) (32)
و هر کس از خدای رحمن که غایب (از حواس است) بترسد (و مرتکب گناه نگردد) و در قیامت با قلب بازگشته بحق آمده باشد (33)
بآنها گفته میشود با سلامتی داخل بهشت گردید و اینکه روز (قیامت) روز جاویدانست (34)
و در بهشت برای آنان هر چه بخواهند مهیّا و آماده خواهد بود و زیادتر از آنچه میخواهند نیز نزد ما موجود است (35)
و چه بسیار از اهل قرون گذشته را که هلاک گردانیدیم در صورتی که آنان از جهت قوت و توانگری قوی‌تر و شدیدتر از اینها (کفار اهل مکه) بودند و در شهرها رفت و شد داشتند آیا (وقتی حکم عذاب بر آنان وارد گردید) چاره و فرار گاهی داشتند (36)
محققا آنچه در اینکه آیات گفته شد هر آینه تذکر و اندرزی است برای کسی که صاحب دل پاک یا کسی که

صفحه : 279
گوش خود را برای استماع «سخنان حق» فرا گیرد و دارای دل حاضر و گواه باشد تا آنکه کلمات حقانی را بفهمد.

توضیح آیات‌

اشاره

وَ جاءَت سَکرَةُ المَوت‌ِ بِالحَق‌ِّ ذلِک‌َ ما کُنت‌َ مِنه‌ُ تَحِیدُ بیهوشی مرگ آن حالت غشوه‌ای است که در حال احتضار عارض شخص محتضر میگردد که گویا در آن حال انسان از خود بی‌خود گشته و روح میخواهد از بدن جدا گردد و انسان بیچاره در همان حالت بیهوشی در کشاکش غریبی واقع خواهد گردید «جان گ‌شاید سوی بالا بالها در زده تن در زمین چنگالها» و بدترین حالات انسان همان حالت نزع روح است.
چنانچه در آن حدیث مشهور خدای تعالی فرموده:
1» «ما تردّدت فی شیئی انا فاعله کتردّدی فی قبض روح عبدی المؤمن تا آخر»«
از اینجا معلوم میشود که در آن حال مؤمن نیز بآن انس و تعلقی که ببدن خود دارد نمیخواهد از وی جدا گردد اینکه است چنانچه از تتمه حدیث معلوم میشود آن وقت آثار رحمت الهی شامل وی گشته و از پیش چشم وی پرده برداشته میشود و آن مقاماتی که برای وی مهیا گردیده بعینها مشاهده مینماید و باشتیاق بسوی آن عالم رو میکند و ملک الموت بوی ببهشت و نعمت‌های آن بشارت میدهد.
بیچاره آدم کافر و منافق و عاصی که در آن حال عوض آنکه رحمت الهی شامل حالش گردد خود را در مورد غضب الهی میبیند و ملائکه عذاب وی را بعذاب تهدید مینماید.
(بالحق) اینکه بیهوشی مرگ محقق الوقوع یعنی مسلم و حتمی است و شاید
-----------------------------------
1- در هیچ عملی از اعمال تردید پیدا ننمودم مثل وقتی که می‌خواستم روح مؤمن را قبض نمایم.

صفحه : 280
اینکه (جاءت) بصیغه ماضی آورده نه استقبال اشاره بهمین باشد که مرگ محقق و ثابت است و فراری از آن میسّر نخواهد بود.
خوشا بحال کسانی که در آن حال بگوش جان نداء (ارجعی الی ربک راضیة مرضیة) را«1» میشوند و آنها بهمان نداء غش میکنند نه از شدت هول یا مرض آن وقت گویا بمحتضر گفته میشود اینکه مرگیست که از آن فرار میکردی امروز گرفتار گردیدی.
وَ نُفِخ‌َ فِی الصُّورِ ذلِک‌َ یَوم‌ُ الوَعِیدِ ظاهرا مقصود نفخه دوم است زیرا چنانچه از آیات و احادیث استفاده میشود نفخه اول آن وقتی است که عالم دنیا خراب و منحل میگردد که دیگر جنبنده‌ای در عالم باقی نمیماند و بنفخه دوم موجودات حیات تازه‌ای پیدا نموده و افراد بشر از قبر بمیعادگاه پروردگارشان شتاب مینمایند آن وقت قیامت برپا میگردد و ملائکه گویند اینکه است آن روزی که پیمبران بمردم خبر میدادند و آنان را تهدید مینمودند.
وَ جاءَت کُل‌ُّ نَفس‌ٍ مَعَها سائِق‌ٌ وَ شَهِیدٌ (در اینکه مقصود از سائق و شهید چیست بین مفسرین گفتاری است) 1- خدای تعالی از حال بعد از مردن خبر میدهد که در قیامت هر یک از مکلفین میآیند در حالی که با وی است (سائقی) از ملائکه که وی را بسوی حساب میکشانند و نیز ملائکه‌ای با وی است که شاهد او است و بر آنچه کرده نوشته شهادت میدهد اینکه است که در آن وقت نه فراری برای کسی میسر است و نه تواند انکار نماید. «مجمع البیان» 2- (سائق) از ملائکه است که او را بمحشر میرانند (و شهید) اعضاء و جوارح خود انسان است «ضحاک»
-----------------------------------
1- در سوره الفجر آیه 28 خطاب بمحتضر است که بازگشت نما بسوی پروردگار خود در حالی که تو از او راضی و او از تو نیز راضی است.

صفحه : 281
و شاید مقصود همان دو فرشته (رقیب و عتید) باشند که در آیه بالا بآن اشاره شده و گماشته شده در ضبط اعمال او بوده‌اند نه دو فرشته دیگر که همانطوری که در دنیا با او بودند و اعمال وی را ضبط مینمودند در قیامت نیز با وی همراهند.
لَقَد کُنت‌َ فِی غَفلَةٍ مِن هذا فَکَشَفنا عَنک‌َ غِطاءَک‌َ فَبَصَرُک‌َ الیَوم‌َ حَدِیدٌ راجع باین آیه نیز از مفسرین گفتاری نقل شده اکثر مفسرین را رأی بر اینکه است که خطاب بکفار است و آن وقتی است که وارد محشر میگردند و هول و اضطراب آنان را میگیرد بآنها گفته میشود اینکه روز همان روزی است که پیمبران بشما خبر دادند و شما غافل بودید و امروز پرده از پیش چشم شما برداشته شده و شما بینا و تیز بین گردیده‌اید و آنچه را که تکذیب نموده و باور نمیکردید امروز بعیان می‌بینید.
و برأی دیگر خطاب بخود رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم است نظر به اینکه (کنت) و نیز باقی ضمائر (عَنک‌َ غِطاءَک‌َ فَبَصَرُک‌َ) تماما خطاب بشخص حاضر است و اشاره به اینکه تو باعتبار مرتبه بشریّت و حالت قبل از نزول وحی از وقایع و اوضاع محشر بی‌خبر و غافل بودی و اینکه آیه نظیر آیات سوره (و الضحی است که برسول خود خطاب نموده أَ لَم یَجِدک‌َ یَتِیماً فَآوی وَ وَجَدَک‌َ ضَالًّا فَهَدی) که در مقام امتنان بحضرتش و تنبه دیگران است که بدانند و تصدیق نمایند که آنچه را محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم میگوید از طریق وحی و اخبار از طرف حق تعالی است (فَبَصَرُک‌َ الیَوم‌َ حَدِیدٌ) شاید اشاره باین است که پس از اعلام از حق تعالی چشم دل تو چنان باز و روشن گردیده که آنچه برای دیگران در اینجا نظری مینماید نزد تو ضروری و بدیهی خواهد بود.
توجیه اول اگر چه نظر بسیاق آیات بالا و زیر مناسب‌تر است لکن بدو جهت معنی دوم معتبرتر مینماید.
(اول) باعتبار لفظ (کنت و باقی ضمائر) که خطاب بشخص حاضر است و بقاعده کلی تا ممکن باشد کلام را بظاهرش گذاشت حمل بر غیر ظاهر نمودن جایز

صفحه : 282
نیست و در اینجا چنانچه گفته شد حمل بر ظاهر کردن هیچ مانعی ندارد.
(وجه دوم) نظر بجمع بین آیات نیز معنی دوم مناسب‌تر مینماید زیرا وقتی اینکه آیه را با آیات اوائل همین سوره که راجع بایراد کفار و استبعاد آنها بود که از دو جهت اخبار پیمبر اکرم را راجع بزنده شدن در قیامت بعید میدانستند یکی در اصل وقوع آن که چگونه ممکن است که ما وقتی خاک گردیدیم ثانیا برگردیم که مضمون آیه سوم است.
و دیگر به رسول اللّه میگفتند تو هم مثل ما بشری از کجا اطلاع پیدا نموده‌ای بعالم پس از مرگ که آیه دوم مشعر بر اینکه است و اینکه دو مطلب در نظر آنان عجیب میآمد و روی همین دو اصل منکر قیامت بودند.
اینکه بود که برای رفع استبعاد وقوع قیامت همان آیه ششم و ما بعد آن را که خلقت عجیب آسمانها و زمین و آنچه در آنها پنهان است تذکر میدهد که آن کسی که اینکه موجودات را از نیستی بهستی آورده قدرت دارد که انسان را نیز ثانیا در قیامت بحالت اول برگرداند و در آیه چهارم اضافه مینماید که هر چه در زمین از نظر شما مفقود گردیده گمان نکنید که معدوم صرف شده باشد بلکه در عالم قضاء و در ولوج محفوظ نزد حق تعالی موجود است و فانی نگردیده پس شما بکلی فانی نگشته‌ئید تا آنکه عود شما بعید نماید.
و اینکه آیه (لَقَد کُنت‌َ فِی غَفلَةٍ تا آخر) جواب اعتراض از آیه دوم است که میگفتند کسی که از ما و مثل ما است چگونه اطلاع از عوالم دیگر پیدا نموده و ما را بعذاب تهدید می‌نماید و شاید در اینکه آیه برای رفع استبعاد منکرین بحضرتش تذکر میدهد که تو هم مثل باقی افراد بشر باعتبار جنبه بشریت که خودش فرموده (أَنَا بَشَرٌ مِثلُکُم) تو هم خبری از عالم قیامت نداشتی و ما از پیش چشم دل تو پرده برداشتیم و امروز چشم دل تو را باز نمودیم و چشم دل تو تیزبین گردیده که عوالم پس از مرگ بشر را به بینی و بآنها خبر دهی.

صفحه : 283
وَ قال‌َ قَرِینُه‌ُ هذا ما لَدَی‌َّ عَتِیدٌ أَلقِیا فِی جَهَنَّم‌َ کُل‌َّ کَفّارٍ عَنِیدٍ مَنّاع‌ٍ لِلخَیرِ مُعتَدٍ مُرِیب‌ٍ مرجع ضمیر (قرینه) شاید یکی از آن دو ملک باشد که در آیات بالا (رقیب و عتید) نامیده و بدلالت اخبار در دنیا در طرف راست و چپ انسان اعمال وی را حفظ مینمایند اینکه است که در روز محشر گوید اعمال و احوال او نزد من حاضر است.
(القیا) ظاهرا خطاب یا بآن دو ملک رقیب و عتید است که در آیه (16) همین سوره مبارکه تذکر داده یا بآن دو ملک (سائق و شهید است) که در آیه (20) بآن اشاره نموده بنا بر اینکه اینکه دو ملک غیر از رقیب و عتید باشند.
خلاصه آن دو ملک مأمور میگردند که هر کافر سرکشی را که متصف باین صفات سه گانه باشد (اول) از هر عمل خیری بسیار جلوگیری و ممانعت نماید (دوم) سرکش و جسور و رو بضلالت و گمراهی رفته و دشمن مؤمنین باشد (سوم) در وحدانیت حق تعالی و در امر معاد بسیار شک آورده و انکار نماید چنین کافری را در جهنم بیاندازید.
الَّذِی جَعَل‌َ مَع‌َ اللّه‌ِ إِلهاً آخَرَ فَأَلقِیاه‌ُ فِی العَذاب‌ِ الشَّدِیدِ و اینکه آن کسی خواهد بود که با خدای واحد یکتا از بتها یا غیر آن شرکائی و خدای دیگری می‌پذیرفت و بایستی چنین کافر ستیزه‌ای را در عذاب شدید بیاندازید.
در اینکه ضمیر تثنیه در (القیاه) راجع بکی است برأی بعضی مرجع دو فرشته‌اند که از خزنه جهنم میباشند.
دیگری گفته مقصود مالک جهنم است و تثنیه در (القیاه) بجای تکرار است مثل اینکه است بگویی (الق الق) دیگری گفته: اشاره بآن دو فرشته‌ایست که در آیه بالا عتید و شهید نامیده شده.

نکته قابل توجه‌

چون در محل خود بدلالت اخبار بسیار و گفتار دانشمندان مبرهن گردیده

صفحه : 284
که هر نوعی از ملائکه موظف بانجام عملی میباشند و یک ملک موظف بر انجام دو عمل نخواهد بود چنانچه چهار ملک اعظم مثل جبرائیل حامل وحی و میکائیل حامل ارزاق خلق و اسرافیل حامل صور و عزرائیل حامل ارواح است و نیز در حدیث معراج از رسول اکرم (ص) نقل شده که فرموده وقتی رفتم بمعراج دیدم بعضی ملائکه همیشه در قیام و بعضی همیشه در سجود و بعضی همیشه در رکوعند پس باین اعتبار گوئیم (رقیب و عتید) که در آیه (17) اینکه سوره تذکر میدهد همان دو ملکی میباشند که یکی اعمال خوب و دیگری اعمال بد انسان را ضبط مینمایند (و سائق و شهید) که در آیه (19) تذکر میدهد دو ملک دیگرند که آدمی را از قبر بمحشر میکشانند (و القیا) در آیه (23) نیز شاید دو ملک دیگر باشند که مأمور میگردند کافر را در جهنم اندازند (فالقیاه) در آیه (25) نیز شاید دو ملک دیگر از خزنه جهنم باشند که پس از القاء کافر مشرک در جهنم مأمور گردند که بر شدت عذاب وی بیفزایند.
و اینکه توجیه منافات ندارد با آنچه در تفسیر اهل بیت رسیده که مقصود از (القیا) خطاب بمحمد و علی علیهما السلام است که در قیامت بیایند و در صراط بایستند و حضرت رسول صلّی اللّه علیه و اله و سلّم اینکه کار را بعهده امیر المؤمنین گذارد و حضرت علی علیه السّلام بر درب جهنم بایستد و بجهنم گوید فلانی را بگیر که دشمن من است و فلانی را رها کن که از دوستان من است.
زیرا که از اینکه حدیث و از احادیث بسیار چنین استفاده میشود که در قیامت بلکه در دنیا نیز ملائکه مطیع و فرمان بردار محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و ائمه اطهار «ع» میباشند و خداوند اختیار بهشت و جهنم را در دست اینکه بزرگواران داده و آنها بهر ملکی که موظف بر انجام کاری میباشند امر مینمایند زیرا که آنها در هر جایی مقامی و رتبه‌ای دارند یعنی باذن خدا در هر عالمی تصرف مینمایند و دلیل بر احاطه و نفوذ آنها در همه جا حدیث حارث همدانی است که وقتی بحضرت امیر علیه السّلام گفت من از دو چیز میترسم یکی سکرات مرگ و دیگر سر دو راه که در اینکه دو جا خطر است

صفحه : 285
حضرت فرمود:
( یا حارث همدان من یمت یرنی، من مؤمن او منافق قبلا، یعرفنی طرفه و اعرفه، بنفسه و اسمه و ما فعلاء، و انت عند الصراط معترضی، فلا تخف عرة و لا زللا، اقول للنّار حین توقفی للعرض، ذریه و لا تقرب الرجلا، ذریه لا تقربیه ان‌ّ له، حبلا بحبل الوصی متّصلا)
یعنی اندیشه نکن که از مؤمن و منافق کسی نیست مگر آنکه مرا در اینکه دو جا موقع مردن و نزد صراط به بیند و تو نزد من آیی تا تو را از دوزخ حمایت کنم و گویم او را رها کن که ریسمان او بمن بسته است (تفسیر ابو الفتوح رازی و نیز طبرسی از ابو القاسم الحسکانی و او از اعمش چنین روایت میکند که گفته ابو المتوکل از ابی سعید خدری و او از رسول صلّی اللّه علیه و اله و سلّم حدیث مینماید که خدای تعالی در قیامت بمن و علی علیه السّلام گوید هر کس دشمن شما است در آتش بیاندازید و هر کس دوست شما است در بهشت داخل نمائید و همین است معنی قوله تعالی (أَلقِیا فِی جَهَنَّم‌َ کُل‌َّ کَفّارٍ عَنِیدٍ) و عنید کسی است که از حق تعالی رو بضلالت و گمراهی رفته باشد. (پایان) آری همین است سرّ اینکه علی علیه السّلام را قسمت کننده بهشت و جهنّم گویند زیرا که حضرتش صاحب ولایت کلیّه است و صاحب ولایت کسی است که باذن الهی متصرف در مواد موجودات باشد اینکه است که هر کس ریسمان ولایتش متصل بعلی و اولاد طاهرین او بسته گردیده در محل امن و امان قرار گرفته و مشمول شفاعت می‌گردد و کسی که از آنها گسیخته از فیض شفاعت آنها محروم خواهد گردید قال‌َ قَرِینُه‌ُ رَبَّنا ما أَطغَیتُه‌ُ وَ لکِن کان‌َ فِی ضَلال‌ٍ بَعِیدٍ ظاهرا مرجع ضمیر (قرینه) شیطان است که در دنیا رفیق آنهایی است که منکر الوهیت گردیده‌اند که در موقع عذاب قیامت گوید ای پروردگار ما من اینکه عاصی را باجبار گمراه نگردانیدم بلکه خودش باختیار از طریق حق برگشته و تابع هواهای نفسانی گردیده خدای تعالی در سوره ابراهیم حکایة از قول شیطان بیان فرموده که وقتی کفار و فجار خواهند گناه را بگردن شیطان گذارند شیطان

صفحه : 286
گوید: (وَ ما کان‌َ لِی عَلَیکُم مِن سُلطان‌ٍ إِلّا أَن دَعَوتُکُم فَاستَجَبتُم لِی فَلا تَلُومُونِی وَ لُومُوا أَنفُسَکُم)«1» از اینکه آیه و امثال آن معلوم میشود که شیطان تسلطی بر انسان ندارد مگر آنکه بنفس خطا کار طریق مخالفت را میآموزد.
قال‌َ لا تَختَصِمُوا لَدَی‌َّ وَ قَد قَدَّمت‌ُ إِلَیکُم بِالوَعِیدِ ما یُبَدَّل‌ُ القَول‌ُ لَدَی‌َّ وَ ما أَنَا بِظَلّام‌ٍ لِلعَبِیدِ وقتی کافر با شیطان که رفیق او بود در مقام جدال و نزاع بر میآید که تو مرا اغواء نمودی و فریب دادی و شیطان انکار مینماید که من بر تو تسلطی نداشتم خودت پیرو من شدی و مطیع من گردیدی آن وقت خطاب قهر آمیز از مصدر جلال احدی برمیآید که اینجا جای مجادله و خصومت نیست و من قبلا بتوسط سفراء و پیمبران خود بشما آگاهی دادم و شما را تهدید بچنین روزی نمودم و شما پیرو نفس و آرزو و آمال خود را گرفته و مخالفت ورزیدید و آن وعده‌هایی که بمطیعین و وعیدهایی که بمخالفین داده شده گوشزد شما نمودند ناچیز گرفتید و آنچه قبلا در دنیا بشما گفته شد که کسی که منکر الوهیت خدا و رسالت رسول او باشد بعذاب مجازات خواهد گردید همان است و تغییر پذیر نخواهد بود و اینکه عذاب نتیجه و پاداش اعمال خودتان است و ما ببندگان خود ظلم کننده نمیباشیم.
(ظلام) صیغه مبالغه و عمومیت نفی ظلم را میرساند یعنی خدای عادل مهربان بهیچ وجه با احدی از بندگان خود ظلم و تعدّی روا نمیدارد و از اینکه آیه و امثال آن توان مختار بودن انسان را ثابت نمود اگر آدمی در اعمال خود مختار نبود و باختیار عمل بد از وی صادر نمیگردید و به اینکه حال در مورد عذاب آنهم آن عذابها سخت واقع میگردید بدیهی است که بالاترین ظلم در باره او اجراء شده بود و
-----------------------------------
1- سوره ابراهیم آیه 26 و 27 یعنی من بر شما (اهل جهنم) سلطنتی نداشتم مگر اینکه شما را (براه کج دعوت نمودم) و شما اجابت نمودید پس مرا ملامت نکنید بلکه نفس خود را ملامت نمائید.

صفحه : 287
خداوند از خود نفی ظلم مینماید.
یَوم‌َ نَقُول‌ُ لِجَهَنَّم‌َ هَل‌ِ امتَلَأت‌ِ وَ تَقُول‌ُ هَل مِن مَزِیدٍ (یوم) متعلق به (ما یبدل) در آیه بالا است و ممکن است (اذکر) در تقدیر گرفت یعنی ای محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم یاد کن روزی را که وقتی جهنّم از جن و انس پر میگردد خدای تعالی باو خطاب مینماید آیا پر شدی جهنم یا بزبان حال یا بزبان قال گوید آیا باز زیادتر از اینکه کسی هست و اینکه آیه نظیر قوله تعالی است که در سوره هود آیه 12 فرموده: (لَأَملَأَن‌َّ جَهَنَّم‌َ مِن‌َ الجِنَّةِ وَ النّاس‌ِ أَجمَعِین‌َ) و ظاهرا استفسار ذات احدیت و سؤال از جهنم که آیا پر شدی برای تهدید و تذکر است و جواب او که گوید آیا باز کسی هست که من در خود کشم اشاره به اینکه وعده خدا حق است و جهنم از کفار و فساق پر میگردد.
و شاید آیه کنایه از اهل دنیا باشد که بگرد آوردن مال و مقام و وسائل اسباب لهو و لعب چنان حریصند که هر قدر از عناوین و ثروت زیادتر برای آنان فراهم گردد باز در طلب زیادتی میباشند و گویا بزبان حال گویند (هَل مِن مَزِیدٍ) و اینکه حرص همان جهنمی است که انسان حریص بدنیا در باطن خود اندوخته و در قیامت ظهور و بروز مینماید اینکه است که جهنم حرص او هر چه پر شود قانع نگردد باز طلب زیادتی میکند و گوید (هَل مِن مَزِیدٍ).
وَ أُزلِفَت‌ِ الجَنَّةُ لِلمُتَّقِین‌َ غَیرَ بَعِیدٍ هذا ما تُوعَدُون‌َ لِکُل‌ِّ أَوّاب‌ٍ حَفِیظٍ مَن خَشِی‌َ الرَّحمن‌َ بِالغَیب‌ِ وَ جاءَ بِقَلب‌ٍ مُنِیب‌ٍ پس از بیان حال کفار که پس از مرگ و نفخه صور و حال ورود آنان در موقف جزاء و عذاب جهنم در مقام بیان حال پرهیزکاران برآمده که همانطوری که آنان در آن موقع در سختی و عذاب گرفتار خواهند بود و جهنّم آنها را بخود میکشاند و هر چه پر شود باز زیادتی میطلبد زیرا که اهل آن میباشند در مقابل آنان بهشت نیز نزدیک میگردد باهل خود آن کسانی که با ایمان و تقوی میباشند (غیر بعید) شاید اشاره باین باشد که بهشت از اهل تقوی دور نیست بلکه حقیقت بهشت در

صفحه : 288
باطن و سریره آنها تعبیه شده است و در قیامت ظهور و بروز خواهد نمود.
(هذا) اشاره به بهشت است که اینکه همان بهشتی است که وعده داده شده برای هر کسی که از مخالفت بموافقت و از شرک بتوحید باز گردیده و خودداری نماید از آنچه را که از آن نهی شده است- و آنان کسانی میباشند که خوف و خشیت از خدای رحمن با اینکه از حواس ظاهرشان غائب است در قلب آنها تمرکز نموده و همیشه خائف و لرزانند (وَ جاءَ بِقَلب‌ٍ مُنِیب‌ٍ) و نیز بهشت نزدیک می‌گردد بکسانی که در قیامت وارد میگردند با قلب پاک که خالی گردیده و از خلق رو گردانیده و بحق رو آورده.

‌در اینکه آیات اهل بهشت را بچهار صفت معرفی مینماید:

(اوّل) آنان اهل تقوی میباشند و چنانچه در جای دیگر گفته شده مرتبه تقوی فوق مرتبه ایمان است و نسبت بین آنها عموم و خصوص مطلق است یعنی اهل تقوی دارای ایمان هستند لکن ممکن است بعضی با ایمان باشند لکن دارای تقوی نباشند پس مرتبه تقوی فوق مرتبه ایمان خواهد بود.
(دوم) اهل بهشت کسانی میباشند که از مخالفت امر حق تعالی بازگشت نموده و در هیچ وقت عمدا مرتکب معاصی نمیگردند و اینکه بیان حال متقیان است (سوّم) (مَن خَشِی‌َ الرَّحمن‌َ) آنان کسانی میباشند که با آنکه خدای خود را (رحمن) میدانند عظمت و بزرگی او چنان آنها را گرفته که همیشه از غضب او لرزانند.
(چهارم) از اوصاف اهل بهشت اینکه است که اینان در قیامت وارد میگردند با قلب پاکی که از آلایش طبیعت پاک گردیده و از خلق گریخته و بحق تعالی رو آورده.
ادخُلُوها بِسَلام‌ٍ ذلِک‌َ یَوم‌ُ الخُلُودِ لَهُم ما یَشاؤُن‌َ فِیها وَ لَدَینا مَزِیدٌ خطاب بکسانی است که دارای چنین صفاتی که در آیه بالا گفته شده باشند که داخل شوید در بهشت که دار کرامت حق تعالی و محل امن و امان و سلامتی است

صفحه : 289
از هر چه شما را ناخوش آید و اینکه محل‌ّ جاویدان و قرارگاه شما خواهد بود که از هر خطری محفوظید.
(لَهُم ما یَشاؤُن‌َ فِیها) و برای اهل بهشت از هر نعمتی و آنچه بخواهند آماده شده زیرا که آنها مظهر و نماینده صفات حق تعالی گردیده‌اند و یکی از صفات ذاتی ذات احدیت خلّاقیّت است اینکه است که اهل بهشت بنماینده‌گی خلاقیت حق تعالی موصوف گردیده‌اند و هر چه را اراده کنند فورا نزد آنان حاضر میگردد.
(وَ لَدَینا مَزِیدٌ) و نزد ما است زیادتر از آنچه بخواهند یا در ذهن آنها خطور نماید شاید اشاره باین باشد که برای نیکوکاران چیزی است که نه چشمی دیده و نه گوشی شنیده و نه بخاطر احدی خطور نموده.
وَ کَم أَهلَکنا قَبلَهُم مِن قَرن‌ٍ هُم أَشَدُّ مِنهُم بَطشاً فَنَقَّبُوا فِی البِلادِ هَل مِن مَحِیص‌ٍ ذات متعال پس از بیان حال کفّار و متقین و ورود آنها در محشر بعد از نفخه صور برای تهدید منکرین مبدء و معاد در مقام برآمده که گوشزد آنان نماید و آنها را متذکر گرداند بکسانی که در زمانهای پیش در اثر مخالفت پیامبران مبتلا بچه عذابها گردیدند با اینکه آنان مردمان قوی هیکل و پر قوّه بودند و در شهرها راه داشتند مثل قوم عاد و ثمود که مکرر عذابی که بآنها وارد گردیده و آنان را بیچاره گردانیده یادآوری مینماید که شاید کفار متنبه گردند و اگر از عذاب آخرت که بکیفر اعمال نکوهیده‌ای که برای خود مهیا گردانیده‌اند نمیترسند لا اقل از مکافات دنیوی بترسند و دست از نخوت و لجاجت بردارند.
إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَذِکری لِمَن کان‌َ لَه‌ُ قَلب‌ٌ أَو أَلقَی السَّمع‌َ وَ هُوَ شَهِیدٌ اینکه بیاناتی که گفته شد هر آینه تذکری است برای کسانی که دارای قلب سلیمند یا کسانی که دارای گوش فرا گیرنده میباشند که کلمات معجزنمای حقانی را بشنوند.
(راغب) گفته قلب را قلب نامیده‌اند بمناسبت سرعت انتقال او و از قلب

صفحه : 290
تعبیر میشود بمعانی که اختصاص باو دارد از روح و علم و شجاعت و غیر اینها قوله تعالی (وَ بَلَغَت‌ِ القُلُوب‌ُ الحَناجِرَ) یعنی ارواح و قال تعالی (لِمَن کان‌َ لَه‌ُ قَلب‌ٌ) یعنی علم و فهم. (پایان) و از إبن عباس نقل میکنند که قلب را تفسیر بعقل نموده و تسمیه آن بقلب از قبیل تسمیه حال بمحل‌ّ است.
(قلب) آن لطیفه ربّانی و منبع فیوضات غیر متناهی و ودیعه الهی است و آینه مانند دارای دو رو و دو جنبه است رویی بطرف حق دارد و رویی بطرف خلق هر گاه رو بحق نماید و از کثافات نفسانی تصفیه و پاک گردد متّصف میگردد (بقلب سلیم) قوله تعالی در وصف چنین اشخاصی فرموده (إِلّا مَن أَتَی اللّه‌َ بِقَلب‌ٍ سَلِیم‌ٍ)«1» و چون قلب محل مهر و شفقت است مظهر اسم رحمن و رحیم گردیده و هر گاه رو بخلق آورد و بصفات نفسانی و اوصاف حیوانی متّصف گردید آینه وی تار میگردد و دیگر نمایندگی ندارد آن وقت با خزف یکسان خواهد بود و دیگر وی را نباید قلب نامید اینکه است که در آیه بالا فرموده (لِمَن کان‌َ لَه‌ُ قَلب‌ٌ) یعنی قلب آگاه.
اینکه است کسی که دارای قلب سلیم باشد و از امراض نفسانی سالم گردیده چنین قلبی دارای روح پاک و خالی از آلایش طبیعت گردیده و عقل که رسول باطن است وی را بطرف حق میکشاند و او را بحق تعالی و اوصاف ربوبی متذکر میگرداند و برای چنین کسی آیات قرآنی و سخنان پیمبران تذکری خواهد بود از آنچه را که قلب آگاه او فهمیده اینکه است که بزودی تصدیق مینماید.
و کسی که دارای چنین قلب آگاهی نباشد که خود واعظ خود باشد لکن قلب پاک او مستعد و قابل فهم گردیده بمجرد شنیدن و استماع بزودی قبول نموده و تصدیق مینماید (وَ هُوَ شَهِیدٌ) از شهود است که پس از استماع کلمات معجز نمای قرآنی از فرط یقین بمرتبه شهود میرسد و آیات قرآنی را گویا از گوینده آن میشنود.
-----------------------------------
1- سوره شعراء آیه 79

صفحه : 291
از بعض عرفاء است که (القاء سمع) باید چنان باشد که گویا از حضرت پیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم میشوند پس در فهم بالا رود و چنان داند که از جبرئیل استماع مینماید و باز در فهم چنان بلند گردد و چنان داند که از خدا میشنود و شیخ الاسلام گفته اینکه سخن تمام است و در قران گواهی میدهد آنجا که فرموده (وَ هُوَ شَهِیدٌ) و شهید از گوینده میشنود نه از خبر دهنده زیرا که غائب از مخبر میشنود و حاضر از متکلم.
و از امام جعفر صادق علیه السّلام چنین نقل میکنند که فرموده قرآن را مکرّر میکردم تا وقتی که از متکلّم آن شنیدم.
و در تأویلات نجمیه چنین گفته قلوب چهار قسم است: قلب یائس و آن قلب کافر است، و قلب مغفول، و آن قلب منافق است، و قلب مطمئن‌ّ، و آن قلب مؤمن است، و قلب سلیم، که از تعلقات دنیا و آخرت خالی گردیده و آن قلب محبین و محبوبان است و چنین قلبی مرءات جمال و جلال حق تعالی خواهد بود و آن قلبی است که در باره آن فرموده
(لا یسعنی ارضی و لا سمائی و لکن یسعنی قلب عبدی المؤمن)
(تفسیر روح البیان)

[سوره ق (50): آیات 38 تا 45]

اشاره

وَ لَقَد خَلَقنَا السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌َ وَ ما بَینَهُما فِی سِتَّةِ أَیّام‌ٍ وَ ما مَسَّنا مِن لُغُوب‌ٍ (38) فَاصبِر عَلی ما یَقُولُون‌َ وَ سَبِّح بِحَمدِ رَبِّک‌َ قَبل‌َ طُلُوع‌ِ الشَّمس‌ِ وَ قَبل‌َ الغُرُوب‌ِ (39) وَ مِن‌َ اللَّیل‌ِ فَسَبِّحه‌ُ وَ أَدبارَ السُّجُودِ (40) وَ استَمِع یَوم‌َ یُنادِ المُنادِ مِن مَکان‌ٍ قَرِیب‌ٍ (41) یَوم‌َ یَسمَعُون‌َ الصَّیحَةَ بِالحَق‌ِّ ذلِک‌َ یَوم‌ُ الخُرُوج‌ِ (42)
إِنّا نَحن‌ُ نُحیِی وَ نُمِیت‌ُ وَ إِلَینَا المَصِیرُ (43) یَوم‌َ تَشَقَّق‌ُ الأَرض‌ُ عَنهُم سِراعاً ذلِک‌َ حَشرٌ عَلَینا یَسِیرٌ (44) نَحن‌ُ أَعلَم‌ُ بِما یَقُولُون‌َ وَ ما أَنت‌َ عَلَیهِم بِجَبّارٍ فَذَکِّر بِالقُرآن‌ِ مَن یَخاف‌ُ وَعِیدِ (45)

صفحه : 292

ترجمه‌

بحقیقت ما آسمان و زمین را در شش روز آفریدیم (و از خلقت آنها بما رنج و تعبی نرسید (38)
پس ای محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم صبر کن بر آنچه ظالمین در باره تو میگویند و پیش از طلوع آفتاب و قبل از غروب آن پروردگار خودت را حمد و ستایش نما (39)
و بعضی از شب و عقب سجده‌ها نیز پروردگار خود را تسبیح و ستایش نما (40)
(و ای محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم) گوش بده و استماع نما روزی (که منادی حق تعالی) از مکان نزدیک ندا دهد (41)
روزی که فریادی را که بحق و درستی است میشنوند اینکه است روزی که (روز قیامت) که برانگیخته میشوند (42)
مائیم که زنده میکنیم و میمیرانیم و بازگشت (تمام امور) بسوی ما است (43)
روزی که زمین بسرعت میشکافد (یعنی قبرها) و حشر و جمع آوری (مردم) برای ما آسان است
ما داناتریم بآنچه کافرین میگویند (ای محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم) تو نتوانی آنان را مجبور گردانی که ایمان آرند (45) ای محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم بقرآن متذکر گردان کسانی را که از وعید و تهدید عذاب قیامت ترسناکند (46)

صفحه : 293

توضیح آیات‌

اشاره

وَ لَقَد خَلَقنَا السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌َ وَ ما بَینَهُما فِی سِتَّةِ أَیّام‌ٍ وَ ما مَسَّنا مِن لُغُوب‌ٍ خدای تعالی در مقام بیان مدّت آفرینش جهان برآمده و چنین اظهار مینماید که ما آسمانها و زمین و آنچه بین آنها است از نفوس علویین و ملائکه مدبّرین و افلاک و کرات و کهکشانها و زمین و مخلوقات ارضی از جمادات و نباتات و انواع حیوانات و افراد بشر و انواع و اقسام جنیان و پریان که عدد هر یک از انواع و اقسام موجودات را جز خالق و مدبر آنها شماره نتوان نمود اینکه خلقت عظیم کذایی را در مدت شش روز آفریدیم و مرتب گردانیدیم بدون آنکه در آفرینش آن برای ما زحمت و مشقتی باشد.

(‌در اینجا ممکن است سؤالاتی پیش آید)

(اوّل) مگر ذات متعال قدرت نداشت که یک دفعه عالم را بیافریند که بتدریج آفریده.
(دوّم) پیش از آسمانها و زمین روز و شبی نبوده شب و روز از گردش کرات و حرکت زمین بدور خود اندازه‌گیری شده.
(سوّم) اینکه آیه که آسمانها و زمین در شش روز خلق نموده منافی با آن آیاتی خواهد بود که صریح در اینکه است که آنچه را خدای تعالی اراده نماید فورا موجود میگردد مثل آنجا که فرموده (وَ ما أَمرُنا إِلّا واحِدَةٌ کَلَمح‌ٍ بِالبَصَرِ«1» و نیز در آنجا که فرموده (إِذا أَرادَ شَیئاً أَن یَقُول‌َ لَه‌ُ کُن فَیَکُون‌ُ)«2» و اینکه دو دسته از آیات بظاهر منافی با هم بلکه متناقص یکدیگر است.
-----------------------------------
1- سوره قمر آیه 50 یعنی امر ما نیست مگر یکی مثل بهم خوردن چشم یعنی آنچه را که بخواهیم فورا انجام میگیرد 2- در سوره یس آیه 82 فرموده وقتی وجود چیزی را اراده نمائیم باو گوئیم باش فورا موجود میگردد امر کن اشاره بسرعت اجابت اشیاء است

صفحه : 294

پاسخ سؤال اول‌

آری قدرت داشته که یک دفعه آسمانها و زمین و آنچه بین آنها است خلقت نماید قصوری و حدّی در قدرت مطلقه او نیست لکن چون در حکمت تامه الهی چنین مقرر گردیده و نظام آفرینش را باین طور بنا نهاده که بایستی مادّیات مسبوق بماده و مدت باشند و پس از معدات و علل و شرایطی بوجود آیند اینکه است که مدت برای پیدایش آنان تعیین نموده و اینکه موجودات طبیعی مثل انسان و حیوان و باقی اشیاء طبیعی مسبوق بماده و مدت میباشند از جهت قصور آنها است که چون در آخرین مرتبه آفرینش واقع گردیده‌اند اینکه است که وجود آنها تدریجی است نه دفعی.

پاسخ سؤال دوم‌

مقصود از (یوم) در آیه نه روز معهود است شاید مقصود چنین باشد که آسمانها و زمین و آنچه بین آنها است در مدتی آفریده شده که آن مدت تطبیق بشش روز میگردد و هر روز مساوی با هزار سال دنیا تفسیر شده‌

پاسخ سؤال سوم‌

اولا آیات با هم منافی نیستند زیرا مقصود از امر (کن) اینکه است که هر چه را اراده کند بهر نحوی که خواسته باشد بمحض اراده ازلی او موجود خواهد گردید و خلقت آسمانها و زمین را از روی علم بنظام عالم و خیراتم اینکه طور خواسته و مقرّر گردانیده که در مدت شش روز منظم گردند اگر میخواست دفعة موجود گردند البته قدرت داشته لکن علم بصلاح اینکه طور اقتضاء نموده که بتدریج موجود گردند (و ثانیا) چنانچه در محل خود مبرهن گردیده و قوله تعالی (لَه‌ُ الخَلق‌ُ وَ الأَمرُ) شاهد بر آن است عالم دو قسم است عالم امر و عالم خلق و از عالم امر تعبیر بمجردات و موجوداتی شده که وجودشان مسبوق بماده و مدت نباشد و از عالم خلق بموجودات طبیعی تعبیر شده و موجودات عالم امر چون مسبوق بماده و مدت نمیباشند بمجرد

صفحه : 295
اراده که از آن تعبیر بکلمه (کن) شده و در بیان اینکه قسم از موجودات است که فرموده: (وَ ما أَمرُنا إِلّا واحِدَةٌ) و آیه اشاره بسرعت موجودیت آنها است که بمحض اراده دفعة موجود میگردند لکن عالم خلق چنانچه گفته شد چون در نظام آفرینش حکمت بر آن جاری شده که بتدریج موجود گردند اینکه است که در خلقت آن مدت شش روز تعیین میکند اگر چه آنها نیز بخواست موجد عالم هر چیزی در مرتبه خود در عالم قضا و لوح محفوظ در علم حضوری مبدء عالم موجودند لکن چون زمانی میباشند هر یک در زمان خود ظهور و بروز مینمایند.
و از بعض عرفاء است که مقصود از شش روز شش نوع از مخلوقات است و آن محصور است در آنچه گفته‌ایم از ارواح، و اشباح، و نفوس و قلوب، و اسرار و سر الاسرار، و مخلوقی نیست مگر آنکه داخل یکی از آنها است (فافهم جدا) (تفسیر روح البیان) فَاصبِر عَلی ما یَقُولُون‌َ وَ سَبِّح بِحَمدِ رَبِّک‌َ قَبل‌َ طُلُوع‌ِ الشَّمس‌ِ وَ قَبل‌َ الغُرُوب‌ِ به پیمبر گرامی خود خطاب نموده و امر فرموده که تو در مقابل گفتار ناروای کفّار بایستی صبر نمایی و مشغول شو بتسبیح و حمد و ستایش پروردگار خود پیش از طلوع آفتاب که مصداق کاملش نماز صبح و نافله آن است که مشتمل بر حمد و ستایش پروردگار خواهد بود، (و قبل الغروب) شاید مقصود نماز عصر یا نماز ظهر و عصر هر دو باشد.
وَ مِن‌َ اللَّیل‌ِ فَسَبِّحه‌ُ وَ أَدبارَ السُّجُودِ (وَ مِن‌َ اللَّیل‌ِ) من تبعیضی یعنی بعضی از شب را تسبیح و ستایش نما پروردگار خود را شاید مقصود نماز مغرب و عشاء باشد (وَ أَدبارَ السُّجُودِ) یعنی تسبیح و تمجید کن او را عقب سجده‌ها.
از حضرت امیر علیه السّلام روایت شده که مقصود از (أَدبارَ السُّجُودِ) دو رکعت نماز بعد از مغرب است چنانچه مراد از ادبار النجوم دو رکعت نافله صبح است. (منهج)

صفحه : 296
و نیز در بعض روایات آمده هر کس بعد از نماز شام پیش از سخن گفتن دو رکعت نماز بخواند و در رکعت اول بعد از حمد (قل یا ایّها الکافرون) و در رکعت دوم بعد از حمد (قل هو اللّه احد بخواند) جای وی را در علیّین قرار دهند و بعقیده بعضی اینکه همان نماز و تیره است که عقب نماز عشاء باید خواند.
و ظاهرا مقصود از آیه بالا نمازهای پنجگانه خواهد بود و چون غرض اصلی از نماز حمد و ستایش پروردگار است اینکه است که همه نمازها را تسبیح نامیده و شاید امر بصبر و اشتغال بتسبیح و تنزیه نمودن حق تعالی پس از:
(وَ لَقَد خَلَقنَا) تا آخر اشاره باین باشد که چون بمقتضای حکمت بایستی هر چیزی در موقع خودش واقع گردد و امور طبیعی تدریجی الحصول است ای محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم تو باید بر جفای کفار و ایذاء آنان صبر کنی و مشغول بحمد و ستایش الهی باشی تا موقع مجازات آنان برسد و کیفر اعمال خود را به بینند، اینکه است که پس از آن باز برسول خود خطاب نموده.
وَ استَمِع یَوم‌َ یُنادِ المُنادِ مِن مَکان‌ٍ قَرِیب‌ٍ ای محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم صبر کن و در اوامر حق تعالی استقامت نما تا وقتی که بشنوی آن ندا کننده را از مکان نزدیک یعنی اینکه نداء از جایی که نزدیک بشما خواهد بود بزودی انجام میگیرد و گویند آن نداء اسرافیل است در صخره بیت المقدس و گوید ای استخوانهای پوسیده و پیوندهای از هم گسسته و ای گوش‌های ریزیده و ای موهای پراکنده خدا بشما امر می‌کند که برای روز جزاء با هم جمع گردید.
و بعضی گفته‌اند مکان قریب زیر قدمهای مردم است یا در زیر مواضع روئیدن موی آنها است. (منهج الصادقین) یَوم‌َ یَسمَعُون‌َ الصَّیحَةَ بِالحَق‌ِّ ذلِک‌َ یَوم‌ُ الخُرُوج‌ِ (یَوم‌َ یَسمَعُون‌َ) بدل از یوم ینادی در آیه بالا است یعنی استماع کن روزی را که مردم اهل زمین آن صدای مهیب را میشنوند.

صفحه : 297
شاید مقصود نفخه صور دوم اسرافیل باشد (بحق) یعنی آن روز محقق الوقوع و ثابت و واقع خواهد بود و آن روز خروج است که از قبرها بمیعاد پروردگار می‌شتابند.
إِنّا نَحن‌ُ نُحیِی وَ نُمِیت‌ُ وَ إِلَینَا المَصِیرُ اشاره به اینکه نطفه مرده را در رحم صاحب حیات میگردانیم و پس از آن وی را نشو و ارتقاء میدهیم و او را باقی میگذاریم تا مدت معلوم و وقتی که بآن ساعتی برسد که (لا یَستَأخِرُون‌َ ساعَةً وَ لا یَستَقدِمُون‌َ) و آن موقع اجل و مرگ او است آن وقت او را میمیرانیم پس همان طوری که بشما حیات دادیم پس از آنکه حیات نداشتید و پس از حیات شما را میمیرانیم قدرت داریم که شما را بسوی خود برگردانیم یعنی در قیامت حیات تازه‌ای بشما دهیم و ثانیا زنده گردید.
یَوم‌َ تَشَقَّق‌ُ الأَرض‌ُ عَنهُم سِراعاً ذلِک‌َ حَشرٌ عَلَینا یَسِیرٌ (یوم) بدل (از یَوم‌َ یَسمَعُون‌َ الصَّیحَةَ) در آیه بالا است یعنی در آن روزی که صیحه یعنی صور اسرافیل بلند میگردد در آن روز زمین شکافته میشود و مرده‌ها زنده میگردند و بسرعت از قبرها بیرون میآیند و با هم جمع میشوند و اینکه همان روز حشر است که بشما وعده داده شده و زنده کردن مردگان و جمع نمودن آنها را در صعید واحد برای ما آسان خواهد بود در سوره لقمان آیه 27 فرموده (ما خَلقُکُم وَ لا بَعثُکُم إِلّا کَنَفس‌ٍ واحِدَةٍ) آفرینش شما و مبعوث گردیدن شما در قیامت در قبال قدرت و استیلاء حق تعالی مانند نفسی میماند که هیچ زحمت و مشقتی در آن تصور ندارد بلکه نسبت باراده او دفعی است.
و نیز در سوره (قمر) آیه 50 فرموده (وَ ما أَمرُنا إِلّا واحِدَةٌ کَلَمح‌ٍ بِالبَصَرِ) اشاره بسرعت آفرینش موجودات است منتهی چنانچه در بیان آیه (38) همین سوره تذکر دادیم چون موجودات مادی طبیعی بهمان طوری که مطابق نظام عالم است بایستی مسبوق بمادّه و مدّت باشند و هر یک محدود بحدّ معین و برای هر

صفحه : 298
چیزی وقتی و مدتی و زمانی تعیین گردیده چنین بنظر میآید که خلقتش بتدریج واقع گردیده در صورتی که چنین نیست بلکه هر موجودی در مرتبه خود واقع خواهد بود.
لکن نزد شخص بصیر متدبّر و آدمی که قلبش بنور حق تعالی تجلی پیدا نموده ظاهر و معلوم است که جهان و جهانیان بیک فیض مقدس ازلی و یک اراده سرمدی همگی لباس وجود پوشیده‌اند و با کثرت و تعدّد و مراتبی که بین آنها دیده میشود (یجمعها حقیقة واحدة الهیة) همگی بیک اراده وحدانی هر یک بقدر قابلیت امکانی خود از حق تعالی فیض وجود گرفته‌اند و همه مظاهر صفات الهی و نماینده خلاقیت و علم ازلی و قدرت تامّه و حکمت آن فرد متعال میباشند و ابراز فعالیت میکنند.
1» (جف القلم بما هو کائن)«
با (کُل‌َّ یَوم‌ٍ هُوَ فِی شَأن‌ٍ)«2» منافی نیست زیرا او چنین اراده نموده که هر چیزی در موقع معینی اجراء و ظاهر گردد.
در بعض فقرات حدیث کمیل است که وقتی از حضرت امیر علیه السّلام از حقیقت سؤال می‌کند حضرتش فرموده:
3» (نور یشرق علی هیاکل التوحید فیظهر آثاره)«.
-----------------------------------
1- یعنی قلم تقدیر بر کائنات تمام گردیده یعنی آنچه باید بشود ثابت و تغییر پذیر نخواهد بود. 2- خدای تعالی در پاسخ گفتار سخیف یهودیان که میگفتند دست خدا بسته است فرموده (غلت ایدیهم) دست آنها بسته باد هر روزی خدا در انجام کاری است اشاره به اینکه علی الدوام در کار خلقت است. 3- پس از آنکه کمیل بن زیاد که از اصحاب سر علی (ع) بوده سؤال از حقیقت میکند حضرت پس از آنکه بچند جمله حقیقت را برای او معرفی میفرماید از جمله فقرات حدیث اینکه است که فرموده حقیقت نوریست که اشراق نموده بر هیکل وحدات موجودات یعنی بآن نور وجود حق تعالی آثار ماهیات ظاهر گردیده. [.....]

صفحه : 299
نَحن‌ُ أَعلَم‌ُ بِما یَقُولُون‌َ وَ ما أَنت‌َ عَلَیهِم بِجَبّارٍ فَذَکِّر بِالقُرآن‌ِ مَن یَخاف‌ُ وَعِیدِ خطاب برسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم است که ما داناتریم بآنچه در باره تو از نسبت سحر و جنون میدهند و نیز میدانیم آنچه را که در امر معاد تشکیک و انکار مینمایند و آنچه را که نسبت بمقام الوهیت میدهند در تمام اینها ما از تو داناتریم و وظیفه پیمبری تو فقط همین است که بمواعظ قرآن و بوعید عذاب و مجازات آنان را متذکر گردانی و تهدید کنی و آنان را بمواعظ قرآن و بوعید عذاب بترسانی و ارشاد بصلاح نمایی لکن تو چنین قدرتی نداری که آنها را مجبور گردانی که ایمان بیاورند و تصدیق نمایند. در سوره نازعات آیه 45 فرموده: (إِنَّما أَنت‌َ مُنذِرُ مَن یَخشاها) یعنی تو بیم دهنده کسانی میباشی که ترس از قیامت و هیبت الهی در قلب آنان استیلاء دارد و اشاره بهمین مطلب است که در سوره بقره آیه دوم فرموده: (ذلِک‌َ الکِتاب‌ُ لا رَیب‌َ فِیه‌ِ هُدی‌ً لِلمُتَّقِین‌َ) یعنی هدایت شدن بقرآن مخصوص پرهیزکاران است.

صفحه : 300

‌سورة الذاریات‌

اشاره

ستّون آیة و هی مکیّة

[سوره الذاریات (51): آیات 1 تا 23]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
وَ الذّارِیات‌ِ ذَرواً (1) فَالحامِلات‌ِ وِقراً (2) فَالجارِیات‌ِ یُسراً (3) فَالمُقَسِّمات‌ِ أَمراً (4)
إِنَّما تُوعَدُون‌َ لَصادِق‌ٌ (5) وَ إِن‌َّ الدِّین‌َ لَواقِع‌ٌ (6) وَ السَّماءِ ذات‌ِ الحُبُک‌ِ (7) إِنَّکُم لَفِی قَول‌ٍ مُختَلِف‌ٍ (8) یُؤفَک‌ُ عَنه‌ُ مَن أُفِک‌َ (9)
قُتِل‌َ الخَرّاصُون‌َ (10) الَّذِین‌َ هُم فِی غَمرَةٍ ساهُون‌َ (11) یَسئَلُون‌َ أَیّان‌َ یَوم‌ُ الدِّین‌ِ (12) یَوم‌َ هُم عَلَی النّارِ یُفتَنُون‌َ (13) ذُوقُوا فِتنَتَکُم هذَا الَّذِی کُنتُم بِه‌ِ تَستَعجِلُون‌َ (14)
إِن‌َّ المُتَّقِین‌َ فِی جَنّات‌ٍ وَ عُیُون‌ٍ (15) آخِذِین‌َ ما آتاهُم رَبُّهُم إِنَّهُم کانُوا قَبل‌َ ذلِک‌َ مُحسِنِین‌َ (16) کانُوا قَلِیلاً مِن‌َ اللَّیل‌ِ ما یَهجَعُون‌َ (17) وَ بِالأَسحارِ هُم یَستَغفِرُون‌َ (18) وَ فِی أَموالِهِم حَق‌ٌّ لِلسّائِل‌ِ وَ المَحرُوم‌ِ (19)
وَ فِی الأَرض‌ِ آیات‌ٌ لِلمُوقِنِین‌َ (20) وَ فِی أَنفُسِکُم أَ فَلا تُبصِرُون‌َ (21) وَ فِی السَّماءِ رِزقُکُم وَ ما تُوعَدُون‌َ (22) فَوَ رَب‌ِّ السَّماءِ وَ الأَرض‌ِ إِنَّه‌ُ لَحَق‌ٌّ مِثل‌َ ما أَنَّکُم تَنطِقُون‌َ (23)

صفحه : 301

ترجمه‌

سوره و الذاریات در مکه فرود آمده و شصت آیه و سیصد و شصت کلمه و هزار و دویست و هشتاد و هفت حرف است
بنام ایزد هستی بخش صاحب رحمت عام و خاص
قسم ببادهای پراکنده کننده (خاک و غیره) (2)
و قسم به بردارنده بار گران (3)
و قسم بابرها ( یا بکشتیها) که روندگان باشند بآسانی (4)
و قسم به تقسیم کنندگان کار (5) (ملائکه موکل بر باد و باران و غیره)
که غیر از اینکه نیست که آنچه (بتوسط انبیاء بشما) وعده داده شده هر آینه صدق و درست و حقیقت است (6)
و محققا دین (جزاء اعمال) واقع خواهد بود (7)
و سوگند بآسمان که صاحب راهها است یا دارای ستارگان است (8)
که محققا شما در باره پیغمبر و قرآن در گفتارهای مختلف میباشید (9)
برگردیده شود از ایمان هر کس برگردیده شد
کشته باد (لعنت باد) بر دروغگویان (11)
آن کسانی که در ضلالت (فرو رفته و بیخبرانند) (12)
میپرسند کی قیامت واقع خواهد گردید (13)
قیامت روزی است که در آتش در افتند (14)
(بآنها گفته میشود) ابتلاء و سوختن خود را بچشید و اینکه آن قیامتی است که بآن عجله مینمودید (15)
بدرستی که پرهیزکاران در بهشتهایی میباشند که در آنها چشمه‌هایی جریان دارد (16)
آنان گرفته‌اند آنچه را که پروردگارشان بآنها عطا نموده زیرا آنها کسانی میباشند که قبلا (در حیات دنیا نیکوکار بودند (17)
کمی از شب را میخوابیدند (18)
و در سحرها از خدا طلب آمرزش مینمودند (19)
در مالهای خود برای سؤال کنندگان و محرومین حقی در نظر میگرفتند (20)
در زمین برای یقین کننده‌گان (21) نشانه‌هایی خواهد بود
و نیز نشانه و آیاتی است در نفسهای شما آیا شما نمینگرید (22)
و روزی شما و آنچه بشما وعده داده شده در آسمان است (23)
قسم به پروردگار آسمان و زمین بدرستی و حقیقت آنچه گفته شد مانند سخنان راست شما حق و درست است (24)

صفحه : 302

توضیح آیات‌

اشاره

خدای متعال در اینکه چهار آیه اول سوره بچهار امر بزرگ عالم خلقت سوگند یاد نموده که آنچه را پیمبران ما بشما وعده داده‌اند راجع بمقامات و نعمتهایی که در آخرت برای نیکوکاران مهیا نموده‌ایم عین حقیقت و واقع است، و نیز دین یعنی دار جزاء که در آخرت در دیوان عدل الهی هر کسی بایستی بجزای اعمال و کیفر افعال خود برسد محقق و واقع خواهد بود.

سخنان مفسرین در توجیه چهار آیه اول سوره‌

1- وَ الذّارِیات‌ِ سوگند ببادهایی که پراکنده کننده ابرها یا پراکنده کننده خاکهایند یا سوگند بفرشتگان که ابرها را پراکنده میکنند یا سوگند بزنهایی که بکثرت حمل پراکنده کننده بشرند.
2- فَالحامِلات‌ِ وِقراً و سوگند به ابرهایی که حامل بار سنگین بارانند، یا بملائکه‌ای که موظف بر روان کردن ابرهای سنگینند یا بزنهایی که حامل بار گران اولادند.
3- فَالجارِیات‌ِ یُسراً سوگند بکشتیهایی که در روی دریا بآسانی جریان دارند یا بستارگان سیّاره و خورشید و ماه که هر یک در مدار خود در جریانند یا ببادهایی که از جای خود بحرکت میآیند.
4- فَالمُقَسِّمات‌ِ أَمراً پس اینان قسمت کننده‌گان امورند یا فرشتگانی که عمّال امور خلقند و موظف بر باران و قسمت کننده روزی خلائقند زیرا که هر نوعی از ملائکه موظف بر انجام عملی خواهند بود تا آنکه عالم خلقت منظم و مرتب گردد.

صفحه : 303
و از مجاهد نقل میکنند که گفته مقصود از مقسمات چهار فرشته مقرّبند که متولّی بر انجام کار بنی آدمند، جبرئیل بغلظت، میکائیل برحمت، عزرائیل بقبض روح، اسرافیل بنفخ صور یا آنکه مقسمات بادهایی میباشند که ابرها را در اقطار عالم قسمت میکنند.
صاحب کشاف و طبرسی از إبن عباس و مجاهد از إبن عباس الکوا چنین نقل میکنند که گفته در حالی که حضرت امیر علیه السّلام در منبر موعظه میفرمود گفتم یا امیر المؤمنین از چند چیز از تو سؤال میکنم بمن خبر بده که مقصود:
(الذّارِیات‌ِ ذَرواً) چیست فرمود باد است گفتم (فَالحامِلات‌ِ وِقراً) چیست فرمود ابر است گفتم (فَالمُقَسِّمات‌ِ أَمراً) چیست فرمود ملائکه و در بسیاری از تفاسیر اینکه حدیث نقل شده.
و اینکه حدیث تأیید مینماید همان قول اول را که مقصود از ذاریات باد، و از حاملات ابر، و از جاریات کشتی‌ها، و از مقسمات ملائکه مدبرین می‌باشند.
از بعض مفسرین نقل شده که در تمام قسمها (رب‌ّ) مأخوذ است زیرا که جائز نیست قسم مگر بخدا و مؤید آن روایتی است که از صادق آل محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم نقل میکنند که فرمود برای احدی جایز نیست قسم یاد کند مگر بخدا و خدا بهر چه از مخلوقاتش بخواهد قسم یاد میکند و باین اشیاء قسم خورده برای آنکه منافع اینها زیاد است و نیز بآن اثبات میگردد وجود و وحدانیت حق تعالی.
آری چون اینکه چهار چیز از اصول و ارکان عالم طبیعیات بشمار میروند که اگر یکی از آنها مختل گردد و هر یک از حدّ خود بطوری که نظام عالم منوط بآن است بکم و زیاد شدن تجاوز نماید امور بنی آدم بلکه هر جنبنده‌ای فاسد خواهد گردید إِنَّما تُوعَدُون‌َ لَصادِق‌ٌ وَ إِن‌َّ الدِّین‌َ لَواقِع‌ٌ اینکه دو جمله جواب قسم است یعنی قسم باین کثرات امور طبیعی و پراکنده‌گی

صفحه : 304
آنها که آنچه پیمبران بشماها وعده داده‌اند از ثواب و عقاب و بهشت و جهنم صدق و درست و بر حق و حقیقت میباشد.
چون بایستی قسم با آنچه برای اثبات آن قسم یاد میکنند وفق دهد در اینجا گویا اینکه ذات متعال باین کثرات امور طبیعی از باد و باران و ابر و غیر اینها قسم یاد نموده اشاره باین باشد که با اینکه اشیاء طبیعی با هم ضد و متناقض و پراکنده‌اند بقدرت و حکمت ازلی آنها را با هم جمع نموده و ضدیت را از بین آنها برداشته و یک عالم مجلل و مرتبی را تشکیل میدهند همین طور آنچه را که پیمبران بشما وعده داده‌اند که تمام اشخاص از افراد انسان و افراد جن که در دنیا از هم متفرق و هر یک در زمانی و مکانی از هم جدا میباشند در روز موعود در صعید واحد با هم جمع میگردند و در روز رستاخیز اینکه متفرقات در زمان با هم مجتمعاتند و نیز اعمال متفرق و متشتتی که در حیات دنیا از آنان ناشی گردیده آن نیز در صحیفه اعمال که
(لا یغادر صغیرة و لا کبیرة الا احصیها)
تماما نزد آنها حاضر خواهد گردید و به نتیجه اعمال خود خواهند رسید.
خلاصه متفرقات در اینکه نشئه دنیا در عالم آخرت مجتمعاتند و اینکه متفرقات و متکثرات عالم طبیعی دنیوی مقدّمه پیدایش عالم اخروی بلکه آخرت ناشی از همین عالم متفرقات و غایت و فایده آن است. (و اللّه عالم باسرار کلامه) وَ السَّماءِ ذات‌ِ الحُبُک‌ِ (حبک) در لغت بمعنی طریق آمده در مفردات چنین گفته:
(قال تعالی وَ السَّماءِ ذات‌ِ الحُبُک‌ِ هی ذات الطرائق) یعنی آسمان صاحب راه‌ها است.

سخنان مفسرین در توجیه آیه‌

1- سوگند بآسمان‌ها که در آن راههای نیکو است و راههای آن مثال طرقی ماند که بر روی ریگ یا آب صاف کشیده شده و مانند حلقه‌های زره که بهم پیوسته گردیده.

صفحه : 305
2- مقصود از حبک راه سیر ستارگان است. (منهج الصادقین) 3- از امیر المؤمنین علیه السّلام از معنی (حبک) سؤال شد فرمود الحسن و الزینة علی بن ابراهیم از پدر خود چنین روایت کرده که حسین بن خالد گفت از علی بن موسی الرضا علیهما السلام پرسیدم معنی (الحبک) در قوله تعالی (وَ السَّماءِ ذات‌ِ الحُبُک‌ِ چیست) فرمود:
(محبوکة الی الارض)
یعنی بر زمین محکم و استوار گردیده و انگشتان خود را مثل شبکه درهم داخل گردانید که نشان دهد آسمان و زمین اینکه طوری داخل درهم است حسین بن خالد گوید گفتم یا بن رسول اللّه (ص) چگونه چنین است در صورتی که حق‌ّ سبحانه فرموده (رَفَع‌َ السَّماوات‌ِ بِغَیرِ عَمَدٍ) گفت حق تعالی فرموده (بِغَیرِ عَمَدٍ تَرَونَها) یعنی ستونها هست لکن دیده نمیشود گوید گفتم فدای تو شوم اینکه مطلب را توضیح فرما حضرت دست چپ خود را پهن نمود و دست راست خود را مانند قبّه بر بالای آن نهاد و فرمود دست چپ مانند زمین دنیا است و دست راست مانند قبّه بالای آن است و همین طور است زمین دوم بر بالای آسمان دنیا و آسمان دوم بر بالای آن و زمین سوم بر بالای آسمان و آسمان سوم بر بالای آن و بهمین ترتیب هر آسمان و زمینی تا آسمان هفتم و عرش الهی بالای آسمان هفتم است و همین است معنی قوله تعالی (خَلَق‌َ سَبع‌َ سَماوات‌ٍ وَ مِن‌َ الأَرض‌ِ مِثلَهُن‌َّ یَتَنَزَّل‌ُ الأَمرُ بَینَهُن‌َّ) تا آخر حدیث و نیز از امام جعفر صادق (ع) نقل شده که فرموده
(ان اللّه عز و جل اثنی عشر الف عالم کل عالم منهم اکبر من سبع سماوات و سبع ارضین ما یری عالم منهم ان للّه عز و جل عالما غیرهم)
یعنی از برای حق تعالی دوازده هزار عالم است که هر عالمی بزرگتر از هفت آسمان و هفت زمین است هیچ عالمی از آن عوالم تصور نمیکند خدای تعالی را عالمی سوای آنها بوده باشد) از اینکه دو خبر و غیر آن از اخبار بسیار که از معصومین نقل شده دو مطلب میتوان استخراج نمود یکی بزرگی قدرت و عظمت فیاض مطلق و عدم محدودیت عوالم بهمین عالمی که ما مینگریم زیرا که در اینکه دو حدیث فرموده هر عالمی بزرگتر از هفت آسمان و هفت زمین است.

صفحه : 306
(دوم) از حدیث اول میتوان استفاده نمود که آسمانها مثل حلقه‌های زنجیر با اینکه بهم پیوستگی دارند از هم بازند و آن طوری نیست که علمای هیئت قدیم اظهار میکردند و طبقات آسمان را تشبیه مینمودند به پرده‌های پیاز که بهم چسبیده و محدّب هر یک متصل بمعقّر دیگری است و روی اینکه اصل غلط منکر معراج جسمانی حضرت رسول صلّی اللّه علیه و اله و سلّم بودند نظر به اینکه (خرق و التیام) در افلاک ممکن نیست و چنین گمان میکردند که چون طبقات آسمانها چسبیده بهم است از عروج پیغمبر بآسمان لازم آید آسمانها از یکدیگر جدا گردد و چنین امری را محال میدانستند.
و نیز از بصائر الدرجات از امام جعفر صادق علیه السّلام نقل شده که فرموده:
(ان من وراء شمسکم هذا اربعین عین شمس فیها خلق کثیر و ان من وراء عین قمرکم هذه اربعین قمرا فیها خلق کثیر لا یدرون ان اللّه تعالی خلق آدم (ع) ام لم یخلقه)
یعنی پس از خورشید شما چهل چشمه خورشید است که در آنها مخلوق بسیار میباشند و ندانند که خدای تعالی آدم را آفریده یا نه و از اینکه روایت نیز کثرت و عدم محدودیت عالم را بآنچه علمای هیئت قدیم محدود مینمودند معلوم میگردد و همانطوری که کشفیات جدید ارائه میدهد آسمانها و زمین و کرات و ستارگان از هم باز و چسبیده بهم نیستند آیات قرآنی و احادیث و آنچه اولیاء الهی از راه سرّ و باطن و وحی دانسته‌اند بعضی از آنها مطابق میگردد با آنچه که علماء جدید بعد از زحمات بسیار بتوسط تجربه و تجزیه و وسائل بسیار اندکی از آن را از طریق آلات جسمانی فهمیده‌اند و در آن عمل میکنند.
هو که (إِنَّکُم لَفِی قَول‌ٍ مُختَلِف‌ٍ) سوگند بآسمان که صاحب راهها است که شما کفّار در گفتار مختلفید در باره پیغمبر و در باره قرآن و سخنانی گوئید که ضد هم و نقیض یکدیگر است پیمبر را گاهی کاهن، گاهی شاعر، گاهی مجنون می‌گویید قرآن را گاهی سحر، گاهی شعر و کهانت، گاهی رجز، گاهی اساطیر اولین
-----------------------------------
حدیث دوم از کتاب خصال نقل شده.

صفحه : 307
می‌نامید شاید اشاره باین باشد که همین طوری که آسمان طرق و راههای مختلف دارد که شاید بعضی راه شیاطین و بعضی راه عروج و صعود ملائکه باشد شما نیز در سخن‌هایتان راههایی را می‌جوئید برای اینکه طریق عذری برای تکذیب کردن خودتان بیابید.
یُؤفَک‌ُ عَنه‌ُ مَن أُفِک‌َ قُتِل‌َ الخَرّاصُون‌َ الَّذِین‌َ هُم فِی غَمرَةٍ ساهُون‌َ (افک) در لغت بمعنی گردیدن چیزی است از آن وجهی که بایستی بر آن وجه بوده باشد قوله تعالی (قاتَلَهُم‌ُ اللّه‌ُ أَنّی یُؤفَکُون‌َ) چگونه اینها از حق بسوی باطل برگشتند.
و شاید آیه اشاره به اینکه باشد که کافرین باین سخنان مختلفشان از حق‌ّ برگشتند و از اینکه بگفتار محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و قرآن ایمان آورند منصرف گردیدند (قُتِل‌َ الخَرّاصُون‌َ) (قتل) در صورت ظاهر خبر است لکن در معنی لعن و نفرین است و (خراص) مأخوذ از خرص است و بمعنی گمان بردن بر چیزی و گفتن بدون دلیل است کشته و مرده باشند دروغ گوینده‌گان که چنین نسبت‌های ناروایی بقران و بمحمد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم میدهند خراصون کسانی میباشند که در جهل و بی‌خبری فرو رفته و آنان غافلان و بی‌خبران خواهند بود.
یَسئَلُون‌َ أَیّان‌َ یَوم‌ُ الدِّین‌ِ یَوم‌َ هُم عَلَی النّارِ یُفتَنُون‌َ ذُوقُوا فِتنَتَکُم هذَا الَّذِی کُنتُم بِه‌ِ تَستَعجِلُون‌َ مرجع ضمیر جمع در (یسئلون) همان کسانی میباشند که در آیات بالا اوصاف آنها را فرموده که آنهایی که در جهل و نادانی فرو رفته‌اند و سخنان مختلف در باره رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و قرآن میگویند و از طریق حق برگشته‌اند از روی استهزاء و سخریّه از پیمبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم یا از مؤمنین سؤال میکنند که آن دین و روز جزائی که قسم بر وقوع آن یاد نموده و گفتید (إِن‌َّ الدِّین‌َ لَواقِع‌ٌ) کی خواهد بود.
(یومهم) پاسخ سؤال آنان و خبر مبتداء محذوف است یعنی روز جزاء

صفحه : 308
همان روزی است که شما در آتش سوخته و معذّب خواهید گردید و مالک جهنم بآنها میگوید بچشید الم و درد سوختن و عذاب خود را اینکه همان روزی است که نه بشهادت عقلتان و نه بقول انبیاء و سفراء الهی باور نکردید و سخنان مختلف در باره آنها میگفتند و از روی تکذیب و استبعاد عجله میکردید و میگفتید قیامت کی خواهد بود الان بچشید و صحت آن را دریابید.
إِن‌َّ المُتَّقِین‌َ فِی جَنّات‌ٍ وَ عُیُون‌ٍ خداوند متعال بعد از بیان حال کسانی که در جهل و نادانی فرو رفته‌اند و چگونگی سوء عاقبت آنها در مقام بیان حال نیکوکاران بر آمده و فیوضات و نعمت‌هایی که نصیب آنها میشود گوشزد مینماید چنانچه عادت قرآن بر اینکه جاری گردیده که هر جا راجع بکفّار و اشقیاء و سوء عاقبت و نکال آنان سخن گوید پس از آن راجع بمؤمنین و متقین نیز سخن بمیان میآورد و بر عکس نیز چنین است اگر اول از نیکوکاران سخن گوید پس از آن از کیفر و جزاء اشقیاء بیان مینماید زیرا نظر به اینکه چون رسول خود را ستوده و وی را به (بشیرا و نذیرا) معرفی نموده بایستی چنین باشد و نیز چون انسان کامل باید خدا را بتمام اسماء الحسنی بشناسد و بداند که او در موقع رحمت کثیر الاحسان است و در موقع غضب شدید الانتقام خواهد بود و همیشه بین خوف و رجاء باشد که نه بزهد و تقوی و عبادت مغرور گردد و نه آنکه بمعصیت از رحمت خدا مأیوس شود.
اینکه است که پس از بیان حال کفار در مقام حال پرهیزکاران و نعمت‌هایی که برای آنها مهیا نموده برآمده و مقابل عذاب کفار که در آتش سوزانند متّقین و کسانی که از مخالفت اوامر و نواهی حق تعالی خودداری نمودند آنان در بوستانهای با چشمه‌های جاری متنعم خواهند بود.
(جنات) چون جمع جنت است شاید اشاره باین باشد که نه فقط آنها دارای یک نوع از بهشت باشند بلکه برای آنان بهشت‌ها و نهرهایی است از جسمانی و روحانی که محدود بحدی نیست و از تمام انواع و اقسام نعمت‌ها چه روحانی و چه

صفحه : 309
جسمانی متنعم و شادمانند و نیز (عیون) که آن نیز جمع عین بمعنی چشمه است انواع و اقسامی دارد از همه آنها محفوظ و متنعم میباشند.
بعد در مقام بیان بعضی از صفات متّقین برآمده و چند صفت آنان را بیان فرموده (آخِذِین‌َ ما آتاهُم رَبُّهُم) اول آنچه را که پروردگارشان از روی رحمت و کرم بآنان عطا نموده میگیرند.
ماء موصوله در (ما آتاهم) عموم دارد شامل عطاء بسیار و بی‌اندازه میگردد و نیز شاید اشاره بمقام بلند آنها باشد که قرب و منزلت آنها بحق تعالی بدرجه‌ای است که بدون واسطه غیر از پروردگارشان عطا و بخشش میگیرند و نظر باهمیّت انفاق در سوره توبه آیه 105 فرموده (أَن‌َّ اللّه‌َ یَأخُذُ الصَّدَقات‌ِ) که گویا دست فقیر را بجای دست خود بشمار آورده.
و در اینجا اشاره بمقام متقیان دارد که آنان دارای مقامی گردیده‌اند که عطا و بخشش را از دست حق تعالی میگیرند یعنی روح قدسیّه آنها از مبدء خود گیرنده عطای بسیار خواهد بود.
إِنَّهُم کانُوا قَبل‌َ ذلِک‌َ مُحسِنِین‌َ اشاره به اینکه چون اشخاص با ایمان و تقوی قبلا در دنیا نیکوکار و پرهیزکار بودند اینکه است که چنین مقام و رتبه‌ای پیدا نموده‌اند که بدون واسطه از پروردگارشان فیض بگیرند.
قبل ذلک چنانچه مفسرین گفته‌اند شاید ایام حیات دنیا باشد و شاید اشاره باین باشد که نتیجه نیکوکاری آنها اینکه است که روح پاکشان گیرنده عطای پروردگار آنان می‌شود حتّی در ایّام حیاتشان در معرض نفحات الهی واقعند.
کانُوا قَلِیلًا مِن‌َ اللَّیل‌ِ ما یَهجَعُون‌َ (دوم) از اوصاف متقیان و پرهیزکاران اینکه است که کمی از شب را میخوابیدند راغب گفته (الهجوع النوم لیلا)

صفحه : 310
در اینکه کلمه (ما) در (ما یهجعون) موصوله است یا مصدریه، یا نافیه بین مفسرین گفتاری است (ما) موصوله یا مصدریّه هر کدام باشد برای تأکید و کم خوابیدن در شب است و مبالغه در آن بسیار است: اول لفظ (هجوع) دلالت بر تأکید دارد- دوم (قلیلا) که با آنکه (هجوع) دلالت بر تأکید دارد (قلیلا) را بآن اضافه نموده- سوم (وَ مِن‌َ اللَّیل‌ِ) که وقت استراحت و آرامش است- چهارم (ما) موصوله باشد یا مصدریّه دلالت بر تأکید جمله (یهجعون) دارد.
إبن عباس گفته کم شبی است که اهل تقوی در اول یا وسط یا آخر شب بنماز نافله مشغول نباشد، و اینکه روایت از امام محمّد باقر علیه السّلام نیز نقل شده.
(منهج الصادقین)

(درد پشتم داد حق‌ّ تا من ز خواب بر جهم در نیم شب با سوز و تاب)

دردها بخشید حق‌ّ از لطف خویش تا نخسبم جمله شب چون گاو و میش
(مثنوی) وَ بِالأَسحارِ هُم یَستَغفِرُون‌َ دیگر از اوصاف مردمان با تقوی اینکه است که آنان در سحرها از خداوند طلب آمرزش میکنند.
از اینکه آیه معلوم میشود که استغفار یعنی طلب آمرزش از خدا نمودن در موقع سحر خصوصیّت زائدی دارد با اینکه شخص مهذب بیشتر از شب را بعبادت و قیام و ذکر و آنچه نزد شارع مطلوب است میگذراند با اینحال موقع سحر را اختصاص میدهد باستغفار و طلب عفو از خدای منان.
و شاید چنانچه بعضی گفته‌اند ارشاد باین است که بعد از عبادت شب مداومت باستغفار نمایند که مبادا بصورت عبادت مغرور گردند و گمان کنند که بمقام قرب رسیده‌اند و (إِنَّما یَتَقَبَّل‌ُ اللّه‌ُ مِن‌َ المُتَّقِین‌َ) را فراموش نمایند.
وَ فِی أَموالِهِم حَق‌ٌّ لِلسّائِل‌ِ وَ المَحرُوم‌ِ دیگر از اوصاف پرهیزکاران اینکه است که در مالهای خود اندازه‌ای برای فقراء

صفحه : 311
تعیین مینمایند که در واقع فقراء را در مال خود شریک میگردانند.
سائل آن فقیر را گویند که فقر خود را اظهار میدارد و از اغنیاء طلب حق‌ّ مینماید، و محروم آن آدم آبرومندی است که عفت نفس او مانع میشود که فقر خود را اظهار نماید و کسی را از حال خود مطلع گرداند.
وَ فِی الأَرض‌ِ آیات‌ٌ لِلمُوقِنِین‌َ (موقنین) کسانی خواهند بود که در معارف از طریق براهین عقلی و نقلی بمرتبه (علم الیقین) رسیده‌اند و برای ازدیاد یقین و معرفت در زمین نظر میکنند تا آنکه آیات و نشانه‌های صفات جلال و جمال یزدانی و آثار الهی را بنگرند و همیشه مراقبند که در همه چیز اثر رحمت بینند تا آنکه بکثرت نظر و استبصار بجایی رسند که اشیاء را نمایند صفات خدا مشاهده نمایند و از علم بعین رسند آن وقت بچشم دل بینند آنچه را که منسوب بحضرت امیر است که فرموده:
(و فی کل شیئی له آیة تدل‌ّ علی انّه واحد)
«1» و فیض منبسط و رحمت واسعه الهی را در همه موجودات معاینه نمایند.
وَ فِی أَنفُسِکُم أَ فَلا تُبصِرُون‌َ خطاب بتمام افراد بشر است و همزه (أ فلا) همزه استفهامی است و در مقام سرزنش بانسان است که با آنکه در خود شما آیات و نشانه‌های قدرت الهی هویدا است بلکه هر چه در عالم کبیر و مجموعه جهان پهناور موجود است نمونه‌ای از آن در وجود انسانی مندرج گردیده زیرا که در میان موجودات فقط وجود انسان است که مجموعه عالم وجود گشته و گنجینه اسرار الهی و نماینده صفات ربوبی گردیده گاهی بنیروی شاهباز قدسی روح ملکوتی در فضاء غیر متناهی عالم امکانی پرواز مینماید و گاهی مجذوب طبیعت گردیده در قعر گودال مادیات و طبیعیات فرو میرود
-----------------------------------
1- یعنی در هر چیزی آیت و نشانه‌ایست برای اینکه خدا یکی است که وحدت هر یک از موجودات دلالت دارد بر وحدت اله او

صفحه : 312
با اینکه نماینده‌گی چگونه چشم دل خود را کور گردانیده‌ئید و نگاه نمیکنید تا آنکه خدای خود را بشناسید.
آری شناختن مبدء و معاد موقوف بر شناختن نفس است نخستین بایستی خود را و وجود خویش را آن طوری که (آیت) وجود حق تعالی میباشیم بشناسیم تا آنکه پی بمبدء و معاد خود ببریم چنانچه در حدیث مشهور که منسوب بحضرت رسول صلّی اللّه علیه و اله و سلّم است فرموده
(من عرف نفسه فقد عرف ربّه)
یعنی کسی که نفس و حقیقت خود را شناخت محققا خدا را شناخته.
معلوم است مقصود از شناختن نفس فقط بشناختن هیکل جسمانی و قوای طبیعی و اصل و نسب نیست بلکه کسی که خود را بطور مخلوقیت و مربوبیت شناخت و خود را آیت وجود حق تعالی و مظهر صفات الهی دانست بقدر دلالت وجود خودش و معلوماتش خدای خود را خواهد شناخت.
منسوب بمولای عارفین علی علیه السّلام است که فرموده:
(أ تزعم انک جرم صغیر و فیک انطوی العالم الاکبر)
آیا تو چنین گمان میکنی که یک جثه کوچکی میباشی در صورتی که عالم بزرگی در تو پیچیده شده.

(نه فلک راست مسلم نه ملک را حاصل آنچه در سرّ سویدای بنی آدم از او است)
(سعدی) خلاصه آیه ارشاد باین است که آنچه در زمین از جمادات و نباتات و حیوانات ملاحظه مینمائید تماما آیات و نشانه‌های وجود و قدرت و علم ایزد متعال است و بایستی اشخاص با ایمان و یقین بنظر تدبّر آنها را بنگرند و اکتفاء بصورت ظاهر اشیاء ننمایند بلکه در عمق اشیاء فرو روند و اسراری که در کمون موجودات از نظر مخفی است کشف نمایند تا معرفت آنها کامل‌تر گردد و بر یقین آنان افزوده شود.
و چون نزدیک‌ترین اشیاء بانسان نفس خود او است بایستی مراتب سیر

صفحه : 313
خود را از اول خلقتش تا آخر مرتبه کمالش را در نظر گیرد تا آنکه بشناسایی خود مجموعه عالم خلقت را بنگرد زیرا که جهانی در وی پنهان است آن وقت بمبدء و معاد خود پی خواهد برد.
وَ فِی السَّماءِ رِزقُکُم وَ ما تُوعَدُون‌َ رزق شما و آنچه بشما وعده داده شده در آسمان است که بواسطه باران و برف و نور خورشید که باینها نباتات از زمین روئیده می‌شود و شما تغذیه مینمائید و نیز آنچه بشما وعده داده شده از کرامات منشأ آن از آسمان فرود آمده.
و شاید مقصود از (السماء) در آیه طرف علوی یعنی عالم قضاء و لوح محفوظ باشد و رزق شامل گردد آنچه را که برای انسان در ابتداء خلقت تعیین گردیده از نعمت‌های جسمانی و روحانی و نیز آنچه را که بتوسط انبیاء و سفراء الهی از نعمتهای بهشتی و مقامات اخروی که برای پرهیزکاران وعده داده شده و اگر چه آن معنی اول که مقصود از رزق همان چیزهایی باشد که انسان بآن تغذیه میکند یا صرف لوازمات طبیعی مینماید بنظر بدوی متبادر بذهن میگردد لکن بقرینه عطف (وَ ما تُوعَدُون‌َ) و نیز آیه بعد.
فَوَ رَب‌ِّ السَّماءِ وَ الأَرض‌ِ إِنَّه‌ُ لَحَق‌ٌّ مِثل‌َ ما أَنَّکُم تَنطِقُون‌َ معنی اعم را میرساند زیرا که مرجع ضمیر (انّه) ظاهرا همان آیات بالا است که سوگند به پروردگار و مربی و ناظم و مدبّر آسمان و زمین که اینکه هایی که گفته شد از اوصاف متقین و درجات آنها و آنچه برای شما روزی مقرر نموده و آنچه بشما وعده داده شده از نعمت‌های اخروی چه روحانی آن و چه جسمانی آن هر آینه تماما حق و صدق است و در یقین مانند گفتار خودتان است که یقین بسخن‌های خود دارید.
و اگر مقصود از رزق همان روزی باشد که بتوسط باران و برف و آفتاب برای انسان مهیّا میگردد آن مطلبی است واضح قسم باین غلیظی برای اثبات آن در کلام فصیح بی محل و بی موقع خواهد بود.

صفحه : 314
[سوره الذاریات (51): آیات 24 تا 45]
هَل أَتاک‌َ حَدِیث‌ُ ضَیف‌ِ إِبراهِیم‌َ المُکرَمِین‌َ (24) إِذ دَخَلُوا عَلَیه‌ِ فَقالُوا سَلاماً قال‌َ سَلام‌ٌ قَوم‌ٌ مُنکَرُون‌َ (25) فَراغ‌َ إِلی أَهلِه‌ِ فَجاءَ بِعِجل‌ٍ سَمِین‌ٍ (26) فَقَرَّبَه‌ُ إِلَیهِم قال‌َ أَ لا تَأکُلُون‌َ (27) فَأَوجَس‌َ مِنهُم خِیفَةً قالُوا لا تَخَف وَ بَشَّرُوه‌ُ بِغُلام‌ٍ عَلِیم‌ٍ (28)
فَأَقبَلَت‌ِ امرَأَتُه‌ُ فِی صَرَّةٍ فَصَکَّت وَجهَها وَ قالَت عَجُوزٌ عَقِیم‌ٌ (29) قالُوا کَذلِک‌َ قال‌َ رَبُّک‌ِ إِنَّه‌ُ هُوَ الحَکِیم‌ُ العَلِیم‌ُ (30) قال‌َ فَما خَطبُکُم أَیُّهَا المُرسَلُون‌َ (31) قالُوا إِنّا أُرسِلنا إِلی قَوم‌ٍ مُجرِمِین‌َ (32) لِنُرسِل‌َ عَلَیهِم حِجارَةً مِن طِین‌ٍ (33)
مُسَوَّمَةً عِندَ رَبِّک‌َ لِلمُسرِفِین‌َ (34) فَأَخرَجنا مَن کان‌َ فِیها مِن‌َ المُؤمِنِین‌َ (35) فَما وَجَدنا فِیها غَیرَ بَیت‌ٍ مِن‌َ المُسلِمِین‌َ (36) وَ تَرَکنا فِیها آیَةً لِلَّذِین‌َ یَخافُون‌َ العَذاب‌َ الأَلِیم‌َ (37) وَ فِی مُوسی إِذ أَرسَلناه‌ُ إِلی فِرعَون‌َ بِسُلطان‌ٍ مُبِین‌ٍ (38)
فَتَوَلّی بِرُکنِه‌ِ وَ قال‌َ ساحِرٌ أَو مَجنُون‌ٌ (39) فَأَخَذناه‌ُ وَ جُنُودَه‌ُ فَنَبَذناهُم فِی الیَم‌ِّ وَ هُوَ مُلِیم‌ٌ (40) وَ فِی عادٍ إِذ أَرسَلنا عَلَیهِم‌ُ الرِّیح‌َ العَقِیم‌َ (41) ما تَذَرُ مِن شَی‌ءٍ أَتَت عَلَیه‌ِ إِلاّ جَعَلَته‌ُ کَالرَّمِیم‌ِ (42) وَ فِی ثَمُودَ إِذ قِیل‌َ لَهُم تَمَتَّعُوا حَتّی حِین‌ٍ (43)
فَعَتَوا عَن أَمرِ رَبِّهِم فَأَخَذَتهُم‌ُ الصّاعِقَةُ وَ هُم یَنظُرُون‌َ (44) فَمَا استَطاعُوا مِن قِیام‌ٍ وَ ما کانُوا مُنتَصِرِین‌َ (45)

صفحه : 315

ترجمه‌

ای محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم آیا تو میدانی حکایت مهمانهای گرامی ابراهم (ع) را (25)
که وقتی بر ابراهیم وارد گردیدند سلام گفتند ابراهیم (نیز در جواب) گفت سلام (بر شما) و گروهی بودند (که ابراهیم آنها را نمیشناخت) (26)
پس ابراهیم نزد اهل خانه خود رفت و گوساله‌ای (بریان کرده نزد آنها حاضر نمود) (27)
وقتی نزد آنها گذاشت ابراهیم (ع) گفت چرا نمیخورید (28)
آن وقت ابراهیم از آنها ترسید گفتند نترس (ما رسولان پروردگاریم) و بشارت دادند او را به پسر دانا (29)
(و چون ساره زن ابراهیم (ع) شنید) بنا کرد بفریاد زدن و بصورت خود زد و گفت من پیر زن نازاییده میباشم (30)
فرشتگان گفتند چنین گفته پروردگار تو و او خدای حکیم و دانا است (31)
ابراهیم «ع» گفت ای فرشتگان کار شما چیست (32)
گفتند ما فرستاده شده‌ایم بسوی گروه خطاء کاران (33)
تا آنکه بر آنان سنگی از گل بزنیم (34)
و آن سنگ نشان دار است (35)
و از بین آنها مؤمنین را بیرون میآوریم (36)
و در آنها غیر از یک خانه‌ای از مسلمانان نمی‌یابیم
و وامیگذاریم آن را که آیت و نشانه باشد برای کسانی که از عذاب دردناک میترسند
و در «حکایت» موسی وقتی او را فرستادیم بسوی فرعون با معجزه‌های روشن ظاهر (38)
پس فرعون بغرور و کبر اعراض نمود و گفت موسی ساحر یا دیوانه است (39)
پس او را و لشگرهایش را گرفتیم و انداختیم آنها را در دریا در حالی که خود را ملامت مینمود (40)
و در حکایت گروه عاد وقتی برای هلاکت آنان بادی فرستادیم که در آن باران نبود و آبستن کننده درختها هم نبود یعنی بی‌خیر محض بود (41)
و آن باد فروگذار ننمود کسی را مگر آنکه بهر که میوزید وی را پوسیده میگردانید (43)
و راجع بحکایت ثمود وقتی بآنان گفته شد از زندگانی متمتع گردید تا وقت معین (44)
پس آنها از امر پروردگارشان غلو و سرکشی نمودند پس آنها را صاعقه گرفت (یعنی صیحه آسمانی) و آنها مینگریستند
پس قدرت نداشتند از جای خود حرکت نمایند و بایستند (45) و نبودند یاری کرده شدگان (46)

صفحه : 316

توضیح آیات‌

اشاره

هَل أَتاک‌َ حَدِیث‌ُ ضَیف‌ِ إِبراهِیم‌َ المُکرَمِین‌َ (هل) استفهامی طلب فهم کردن است و کاف در (اتیک) خطاب است یعنی ای محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم آیا تو خبردار شده‌ای از حکایت مهمانهای ابراهیم (ع) که آنها نزد خدا گرامی بودند اینکه آیه نظیر قوله تعالی است که راجع بملائکه فرموده:
(بَل عِبادٌ مُکرَمُون‌َ) و شاید (مکرمین) راجع بحضرت ابراهیم باشد یعنی ابراهیم ملائکه را گرامی داشت که برخواست و نزد آنها طعام آورد.
و اینکه طور بیان ارائه میدهد که حضرت رسول صلّی اللّه علیه و اله و سلّم قبلا از اینکه حکایت خبردار نبود و بتوسط وحی خبردار گردید.
إِذ دَخَلُوا عَلَیه‌ِ مهمانها چنانچه آیه بعد خبر میدهد ملائکه بودند که برای دو امر بزرگ از جانب خدا فرود آمده یکی بابراهیم «ع» بشارت دهند که خدا میخواهد بتو پسری عنایت فرماید و دیگر مأمور بودند برای عذاب قوم لوط «ع» فَقالُوا سَلاماً قال‌َ سَلام‌ٌ قَوم‌ٌ مُنکَرُون‌َ وقتی ملائکه فرود آمدند بابراهیم (ع) سلام کردند و مقصود از سلام ملائکه شاید فقط تحیت و طلب رحمت برای ابراهیم (ع) بود و شاید نظر به اینکه چون برای عذاب قوم لوط مأمور گردیده بودند خواسته باشند بابراهیم بفهمانند که تو و تابعین تو از اینکه عذاب بسلامت و ایمن خواهید بود.
و پس از آنکه ملائکه بر ابراهیم سلام گفتند ابراهیم مطابق سلام آنان گفت سلام بر شما باد لکن بنظر ابراهیم اشخاص ناشناس نمودار شدند ابراهیم بگمان اینکه آنها بشرند و چون سجیّه ابراهیم (ع) مهمان نوازی بود.
فَراغ‌َ إِلی أَهلِه‌ِ فَجاءَ بِعِجل‌ٍ سَمِین‌ٍ رفت نزد ساره و گوساله چاقی بریان کرده نزد آنان حاضر نمود و در اینکه ملائکه چند نفر بودند بین مفسرین گفتاری است:

صفحه : 317
1- آنان دوازده نفر بودند. (إبن عباس و مقاتل) 2- جبرئیل و با او هفت ملک بودند (محمّد بن کعب) 3- آنها سه نفر بودند جبرئیل و میکائیل و یک ملک دیگر (مجمع البیان) فَقَرَّبَه‌ُ إِلَیهِم قال‌َ أَ لا تَأکُلُون‌َ چون ابراهیم (ع) گوساله بریان کرده را نزد ملائکه آورد دید آن جماعت که بنظر انسان میآمدند غذا نمیخورند آن وقت ابراهیم از روی تعجب گفت چرا غذا نمیخورید وقتی دید آنها مردمان ناشناسند و غذا هم نمیخورند از آنان ترسید و متوحش گردید که مبادا اینکه جماعت دشمنان او باشند و قصد سویی نسبت بوی دارند اینکه بود که ملائکه باو گفتند نترس ما آمده‌ایم تو را بشارت دهیم نه آنکه بتو ضرر رسانیم.
قالُوا لا تَخَف وَ بَشَّرُوه‌ُ بِغُلام‌ٍ عَلِیم‌ٍ ملائکه خود را بابراهیم معرفی نمودند و گفتند ما بشر نیستیم که محتاج بغذا باشیم ما ملائکه میباشیم و از طرف خدا آمده‌ایم که تو را بشارت دهیم بپسری که بسیار عالم و دانا خواهد بود شاید مقصود از آن پسر دانا اسماعیل بوده و ممکن است اسحق باشد که از ساره متولد گردیده و آیه بعد مشعر بر اینکه است که مقصود از آن پسر اسحق (ع) پسر ساره باشد.
فَأَقبَلَت‌ِ امرَأَتُه‌ُ فِی صَرَّةٍ فَصَکَّت وَجهَها وَ قالَت عَجُوزٌ عَقِیم‌ٌ ساره زن ابراهیم (ع) وقتی چنین بشارتی را شنید رو بخانه خود نمود در حالی که فریاد می‌کرد (صرة) مصدر و مأخوذ از صریر و در لغت بمعنی صوت شدید است و می‌گفت (اوه) یا می‌گفت (واویلا) و انگشتان خود را بصورتش می‌زد و می‌گفت چگونه من فرزند می‌آورم در صورتی که پیره زن نازا می‌باشم.
مفسرین گویند ساره در آن وقت نود و پنج سال داشت و ابراهیم یکصد و نود سال از عمر شریفش گذشته بود.

صفحه : 318
قالُوا کَذلِک‌َ قال‌َ رَبُّک‌ِ إِنَّه‌ُ هُوَ الحَکِیم‌ُ العَلِیم‌ُ «سؤال». (اولا) چنانچه حکماء گفته‌اند و در محل خود مبرهن گردیده پیمبران با آن قوّت قوّه نظریّه‌شان و تجرد روحشان با مجرّدات ارتباط کامل دارند و گویند در موقع وحی نخستین ملک در مرتبه عقل کاملشان فرود میآید سپس در مرتبه نفس شریفشان نمودار میگردد و از آنجا باز تنزل نموده و در مرتبه خیالشان می‌آید و صورت میگیرد اینکه است که در حال وحی ملک را بچشم می‌بینند و صدای ملک را بگوش میشنوند و ملک وحی را میشناسند و او را از شیاطین تمیز میدهند پس چطور در آن وقت ابراهیم پیغمبر اولو العزم ملائکه را نشناخت و برای آنها غذا حاضر نمود.
و نیز در حکایت موسی علیه السّلام وقتی عصی بدست خود حضرتش اژدها گردید از آن ترسید تا آنکه باو خطاب میرسد (یا مُوسی لا تَخَف إِنِّی لا یَخاف‌ُ لَدَی‌َّ المُرسَلُون‌َ) سوره نمل آیه (11) (و ثانیا) چرا حضرت ابراهیم از آنها ترسید غذا نخوردن آنان سبب ترس نمیشود، و باضافه پیمبر با آن قوت قلبش که مرتبط بعالم علوی است نباید از چند نفر آدم ناشناس با آنکه باو سلام کردند بترسد.
«پاسخ سؤال دوم» پیمبران از حیث جنبه بشریت مثل باقی افراد بشر بودند خدای سبحان در سوره (کهف) آیه (110) خطاب به پیغمبرش فرموده (قُل إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثلُکُم یُوحی إِلَی‌َّ أَنَّما إِلهُکُم إِله‌ٌ واحِدٌ) بگو من از حیث صفات بشریت مثل شما میباشم من از راه وحی شناخته‌ام که خدای شما یکی است.
اینکه آیه و امثال آن شاهد بر اینکه است که ترس حضرت ابراهیم (ع) از اشخاص ناشناس ناشی از آن جنبه بشریتش بوده که گمان کرد قصد سویی نسبت باو دارند

صفحه : 319
و چنین است ترس حضرت موسی (ع) از اژدها زیرا اژدها شدن عصاء کار خدایی بوده نه کار موسی (ع)

پاسخ سؤال اول‌

ممکن است در حل اینکه اشکال گفته شود چون انبیاء بشر بودند از حیث بشریتشان برای آنان حالات مختلف رخ مینوده گاهی از ظاهر پی بباطن میبردند و گاهی از باطن بظاهر پدیدار میگردیدند زیرا که ظاهر و باطن آن بزرگواران در گرفته بنور توحیده گردیده.
و شاید در اینجا حکمت الهی چنین اقتضاء نموده بود که حضرت ابراهیم اول ملک را از راه چشم ظاهر بصورت انسانی به بیند و سپس از راه باطن پی بحقیقت ملک ببرد و او را بشناسد.
عرفاء راجع بسائرین الی اللّه و لو آنکه در مرتبه نبی و پیمبر نباشند چنین گویند ممکن است انسان پس از سعی و کوشش بسیار و مجاهده بیشمار بجایی رسد که وحدت و صفات حق تعالی و فیض منبسط رحمانی را در کثرات موجودات مشاهده نماید و آن را وحدت در کثرت گویند و گاهی بعکس کثرت موجودات را در وحدت بیند و وحدت در کثرت و کثرت در وحدت بین آنان دائر است با اینکه ذات حق جل‌ّ و علا منزه و مبرا از دخول در چیزی و خروج از چیزی است یعنی نه داخل در چیزی و نه خارج از چیزی است بلکه علم او محیط بر هر چیزی است و همه قائم باو میباشند.
و غرض آنها از (وحدت در کثرت و کثرت در وحدت) اینکه خواهد بود که قلبی که مملو از نور توحید گردیده و باصطلاح آنان فناء فی التوحید پیدا نموده یک وقت اول نظر بخلق میکند و صفات حقانی را از طریق آثار بچشم حقیقت مشاهده مینماید و گاهی نظر خود را معطوف میگرداند بوحدت اله عالم آن وقت خودیت و منیت خود و موجودات همه را آثار حق می‌بیند و در اینحال برای چیزی وجود مستقل قائل نمیگردد بلکه هر چه بیند از حق و از شئونات و افعال او بیند وقتی برای غیر نبی ممکن باشد بچنین مقامی برسد که خودیت خود را نبیند بلکه

صفحه : 320
هر چه بیند از حق تعالی و قائم باو بیند چه گمان میکنی در باره انبیاء و اوصیاء که چنان از خودیت خود چشم پوشیده و ظاهر و باطن آنها در گرفته بنور توحید گردیده و موجودات عالم ملک و ملکوت هر یک را بنور الهی که در قلب مبارکشان طلوع نموده در جای خود مشاهده مینمایند اینست که تمیز میدهند بین جن و ملک و غیره چنانچه از سید عرفاء امیر المؤمنین علی علیه السّلام چنین نقل میکنند که فرموده:
(ما رایت شیئا الا و رایت اللّه قبله او بعده او معه)
باختلاف نسخ خلاصه شاید انبیاء در رؤیت ملک چنین بودند که گاهی از ظاهر ملک را که بصورت انسانی نمودار گردیده میدیدند و پس از آن رجوع بباطن خود نموده و بمقام تجردش پی برده و او را میشناختند و گاهی از اول از راه باطن و آن ارتباطی که بعالم روحانیین و مجردات داشتند تنزلات ملک را میدانستند و ملائکه وحی را میشناختند و ملک را بصورت انسانی مشاهده مینمودند و صدای ملک را بگوش سر می‌شنیدند و او را در بهترین صورت بچشم سر میدیدند.
قالُوا کَذلِک‌َ قال‌َ رَبُّک‌ِ ملائکه در جواب زن ابراهیم که بسیار متوحش و متعجب بود که چگونه من پیره زن نازا ممکن است اولاد پیدا نمایم گفتند چنین گفته پروردگار تو و او است حکیم و درست کار و بمصالح و مفاسد هر چیزی عالم و دانا خواهد بود.
شاید مقصود ملائکه اینکه بوده که ما بامر پروردگار مأمور گردیده‌ایم که چنین بشارتی بتو بدهیم از پیش خود نمیگوئیم یا خواستند بزن ابراهیم بفهمانند که خدا خواسته قدرت خود را بجهانیان بنمایاند که بهر چه اراده نماید تحقق پذیرد و در مقابل قدرت ازلی او محالی تصور ندارد اینکه بود که ملائکه گفتند إِنَّه‌ُ هُوَ الحَکِیم‌ُ العَلِیم‌ُ (انّه) ضمیر شأن است و مرجعش ربک میباشد و ضمیر (انه) تأکید آن است و اشاره بحقیقت واحدة بسیطه است (حکیم و علیم) دو صفت از اوصاف جمال حق تعالی است اشاره به اینکه ذات حق سبحانه آنچه اراده نماید از روی حکمت و علم بصلاح و

صفحه : 321
داخل در نظام عالم تحقق پذیرد عبث و بیهوده کاری از ساحت قدس او بیرون است و آنچه را که بنظر محال عادی مینماید اگر جزء نظام عالم باشد انجام خواهد گرفت.
قال‌َ فَما خَطبُکُم أَیُّهَا المُرسَلُون‌َ حضرت ابراهیم (ع) پس از آنکه بنور قلبش ملائکه را شناخت و فهمید برای امر مهمی فرود آمده‌اند در مقام پرسش برآمد که ای فرستادگان کار مهم شما چیست!
قالُوا إِنّا أُرسِلنا إِلی قَوم‌ٍ مُجرِمِین‌َ لِنُرسِل‌َ عَلَیهِم حِجارَةً مِن طِین‌ٍ چون مقام ابراهیم بلندتر از مقام لوط پیمبر (ع) بود اینکه بود که وقتی خدای تعالی میخواست قوم لوط که در (مؤتفکه) منزل داشتند و مخالفت لوط را کردند و مشغول بآن عمل شنیع گردیدند و مستحق عذاب شدند عذاب بر آنان نازل گرداند اول بابراهیم (ع) خبر میدهد که میخواهم چنین کنم اینکه بود که ملائکه در جواب حضرت ابراهیم گفتند ما از جانب خدا مأمور گردیده‌ایم که آنها را سنگ باران کنیم و آن سنگهایی بود که از گل خشک خلقت شده بود.
مُسَوَّمَةً عِندَ رَبِّک‌َ لِلمُسرِفِین‌َ ای محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم آن سنگهایی است نشانه‌دار که نزد پروردگار تو تعیین گردیده برای مردمانی که روزگار خود را در لهو و لعب و کفر و معصیت می‌گذرانند.
شاید اشاره باین باشد که جزای هر عملی خوب یا بد مناسب عمل و موافق آن داده میشود (جَزاءً وِفاقاً) و چون عمل اهل (مؤتفکه) از پست‌ترین اعمال زشت و بر خلاف قانون طبیعت و روش انسانی بلکه حیوانی بشمار میرفت اینکه بود که بایستی مجازات آنان نیز به پست‌ترین اشیاء گردد و بگل خشک سنگ- باران گردند.
و شاید همین باشد سرّ آنکه در فقه اسلامی حدّ عمل لواط را یکی سنگسار

صفحه : 322
کردن تعیین گردیده که لواط کننده بسخت‌ترین عذاب در دنیا معذب گردد تا آنکه دیگران متنبه گردند و مرتکب چنین عمل شنیع نشوند.
فَأَخرَجنا مَن کان‌َ فِیها مِن‌َ المُؤمِنِین‌َ- فَما وَجَدنا فِیها غَیرَ بَیت‌ٍ مِن‌َ المُسلِمِین‌َ شاید برای اینکه ابراهیم برای لوط (ع) که پسر برادر او بود و نیز برای کسان او ناراحت نگردد که مبادا بر آنان لطمه‌ای وارد گردد ملائکه گفتند ما از بین جماعت کفار کسانی را که از مؤمنین بودند بیرون کردیم و تمام اهالی شهر (مؤتفکه) کافر بودند و همه مشمول عذاب گردیدند مگر یک خانه از مسلمانان که آن خراب نگردید و اهل آن سالم ماندند و آن خانه لوط و دو دختر او بود گویند در مدت بیست و یک سال که لوط (ع) تبلیغ رسالت نموده بود فقط یک نفر باو ایمان آورد اینکه بود که همگی آنان مستحق عذاب گردیدند زیرا که معلوم میشود اصلا اهل آن شهر لایق هدایت نبودند اگر عده‌ای از آنان ایمان داشتند شاید برای حفظ آنها باقی در امان میماندند.
وَ تَرَکنا فِیها آیَةً لِلَّذِین‌َ یَخافُون‌َ العَذاب‌َ الأَلِیم‌َ یعنی خرابی شهر (مؤتفکه) را باقی گذاشتیم تا آنکه آیت و نشانه باشد برای کسانی که از عذاب دردناک میترسند.
اشاره به اینکه پیمبران کسانی را توانند ارشاد نمایند که حالت ایمان و تصدیق در آنها باشد یعنی بخدا ایمان داشته باشند و معتقد باشند که خداوند در موقع رحمت کثیر الاحسان و در موقع غضب شدید الانتقام است چنین کسانی وقتی آثار عذابی که بر گذشتگان وارد گردیده دیدند بر ایمانشان افزوده میگردد و خوف و هیبت الهی بر قلبشان مستولی خواهد گردید لکن اشخاص سست عقیده مثل اکثر مسلمان نماهای امروزه که هر آفت و بلائی بر آنها فرود آید حمل بر امور طبیعی مینمایند و ابدا خود را مقصر نمی‌دانند قابل هدایت نخواهند بود

صفحه : 323
وَ فِی مُوسی إِذ أَرسَلناه‌ُ إِلی فِرعَون‌َ بِسُلطان‌ٍ مُبِین‌ٍ- فَتَوَلّی بِرُکنِه‌ِ وَ قال‌َ ساحِرٌ أَو مَجنُون‌ٌ، فَأَخَذناه‌ُ وَ جُنُودَه‌ُ فَنَبَذناهُم فِی الیَم‌ِّ اینکه آیه عطف بآیه بالا است پس از حکایت ابراهیم (ع) و عذاب قوم لوط برای زیادتی تهدید و تنبه دیگران شروع مینماید بحکایت موسی و فرعون که ما وقتی موسی را با آن معجزات از عصا و ید بیضاء و باقی معجزات که آنها آیات الهی و حجتی بود ظاهر و هویدا فرعون اعراض نمود (برکنه) یعنی بسبب قوت خود یا بواسطه سلطنتش و پیروانش از معجزات حضرت موسی رو گردانید و بی‌اعتنایی نمود زیرا که خود را خدا میخواند و مردم را بعبودیت خود وادار مینمود در صورتی که بدلالت آیات شاید حقانیت دعوت موسی برای وی هویدا بود لکن حب‌ّ ریاست و بسیاری خدم و حشم وی را مغرور نموده و نمیگذاشت تصدیق نماید و ایمان آرد اینکه بود که نسبت ساحری و دیوانگی بآن حضرت میداد و برای اینکه مردم را گمراه نماید میگفت اینکه شخص یا ساحر است که عصا را بصورت اژدها بشما نشان میدهد یا دیوانه خواهد بود که میگوید خدای نادیده را بپرستید.
وقتی فرعون ضدیت و لجاجت را از حد گذرانید و نه خودش ایمان می‌آورد و نه میگذاشت کسانش ایمان آورند و باضافه بخود حضرت موسی و مؤمنین بسیار آزار مینمود اینکه بود که بعد از اتمام حجت خدا خودش و لشگریانش را بعذاب گرفت و برود نیل غرق گردید (وَ هُوَ مُلِیم‌ٌ) در حالی که فرعون خود را ملامت مینمود چنانچه خداوند در سوره یونس آیه (91) از حال او خبر داده.
(حَتّی إِذا أَدرَکَه‌ُ الغَرَق‌ُ قال‌َ آمَنت‌ُ أَنَّه‌ُ لا إِله‌َ إِلَّا الَّذِی آمَنَت بِه‌ِ بَنُوا إِسرائِیل‌َ وَ أَنَا مِن‌َ المُسلِمِین‌َ) و جبرئیل در جواب او گفت (آلآن‌َ وَ قَد عَصَیت‌َ قَبل‌ُ وَ کُنت‌َ مِن‌َ المُفسِدِین‌َ)«1»
-----------------------------------
1- فرعون در موقع غرق و ادراک هلاکت گفت ایمان آوردم که نیست الهی مگر آن کسی که بنی اسرائیل به او ایمان آورده‌اند و بوی گفته شد حال که در شرف هلاکت میباشی و قبلا ایمان نیاوردی و از فساد کننده‌گان در زمین بودی دیگر ایمان تو نتیجه ندارد و تو را از غرق نجات نخواهد داد

صفحه : 324
آری وقتی برای انسان کافر یا فاسق عذاب معاینه گردید و نیز موقع مرگ وقتی آثار برزخی و نتیجه اعمال بد ظهور و بروز نمود دیگر توبه فائده ندارد زیرا دیگر آنچه از استعداد قبول توبه و بازگشت از مخالفت بموافقت در او بالقوه موجود بوده بانتهاء رسیده و دیگر موقع عمل گذشته و درآمد جزا پدیدار گردیده باصطلاح علاج واقعه را قبل از وقوع باید کرد.
وَ فِی عادٍ إِذ أَرسَلنا عَلَیهِم‌ُ الرِّیح‌َ العَقِیم‌َ- ما تَذَرُ مِن شَی‌ءٍ أَتَت عَلَیه‌ِ إِلّا جَعَلَته‌ُ کَالرَّمِیم‌ِ (وَ فِی عادٍ عطف بآیه بالا وَ فِی مُوسی است) و اشاره بعذاب گروه عاد است که با اینکه در آیات دیگر راجع بجماعت عاد خبر داد که چه مردمان قوی هیکل و درشت و پر قوه بودند وقتی در مورد عذاب الهی واقع گردیدند و از جانب حق تعالی بر آنان عذاب فرود آمد قوت و قدرت آنها جلوگیر عذاب نگردید و آن عذاب باد عقیم بود یعنی بادی نبود که نفع رساند و درختها را آبستن نماید یا باران بیاورد بلکه برای گروه عاد در آن عذاب بود و آن باد چنان وزیدن گرفت که آنان را از زمین بلند میکرد و بزمین میزد و آن باد بکسی از آن گروه نمیرسید مگر آنکه وی را مثل استخوان پوسیده ریز ریز میگردانید.
وَ فِی ثَمُودَ إِذ قِیل‌َ لَهُم تَمَتَّعُوا حَتّی حِین‌ٍ فَعَتَوا عَن أَمرِ رَبِّهِم فَأَخَذَتهُم‌ُ الصّاعِقَةُ وَ هُم یَنظُرُون‌َ- فَمَا استَطاعُوا مِن قِیام‌ٍ وَ ما کانُوا مُنتَصِرِین‌َ پس از بیان حکایت گروه عاد که در اثر مخالفت گرفتار عذاب شدند و بباد سراسر هلاک گردیدند باز برای تنبه مخالفین اشاره بعذاب قوم ثمود مینماید که پس از کشتن ناقه صالح (ع) سه روز بآنان مهلت داده شد که شاید تدارک ما فات نمایند و آنها سرکشی نمودند (فَعَتَوا عَن أَمرِ رَبِّهِم) و بهمان اعمال بد خود قیام نمودند (فَأَخَذَتهُم‌ُ الصّاعِقَةُ) اینکه بود که بعد از سه روز بر آنان عذاب هلاک کننده فرود آمد و آنان را هلاک گردانید و گویند آن صیحه جبرئیل بود که از هیبت آن

صفحه : 325
بیهوش گردیدند و هلاک شدند (وَ هُم یَنظُرُون‌َ) در حالی عذاب بر آنان نازل گردید که آثار عذاب را معاینه مینمودند.
و گویند عمالقه که گروهی از آنان بودند در آن سه روز از شهر بیرون رفته بودند و در حین وقوع صاعقه مینگریستند و بیهوش شدن اهل شهر را میدیدند لکن از آیه بعد (فَمَا استَطاعُوا مِن قِیام‌ٍ وَ ما کانُوا مُنتَصِرِین‌َ) معلوم میشود قوم ثمود بصیحه آسمانی یک دفعه نمردند بلکه اول بیهوش شدند و قدرت حرکت نداشتند بالاخره منجر بهلاکت آنها گردید.

[سوره الذاریات (51): آیات 46 تا 60]

اشاره

وَ قَوم‌َ نُوح‌ٍ مِن قَبل‌ُ إِنَّهُم کانُوا قَوماً فاسِقِین‌َ (46) وَ السَّماءَ بَنَیناها بِأَیدٍ وَ إِنّا لَمُوسِعُون‌َ (47) وَ الأَرض‌َ فَرَشناها فَنِعم‌َ الماهِدُون‌َ (48) وَ مِن کُل‌ِّ شَی‌ءٍ خَلَقنا زَوجَین‌ِ لَعَلَّکُم تَذَکَّرُون‌َ (49) فَفِرُّوا إِلَی اللّه‌ِ إِنِّی لَکُم مِنه‌ُ نَذِیرٌ مُبِین‌ٌ (50)
وَ لا تَجعَلُوا مَع‌َ اللّه‌ِ إِلهاً آخَرَ إِنِّی لَکُم مِنه‌ُ نَذِیرٌ مُبِین‌ٌ (51) کَذلِک‌َ ما أَتَی الَّذِین‌َ مِن قَبلِهِم مِن رَسُول‌ٍ إِلاّ قالُوا ساحِرٌ أَو مَجنُون‌ٌ (52) أَ تَواصَوا بِه‌ِ بَل هُم قَوم‌ٌ طاغُون‌َ (53) فَتَوَل‌َّ عَنهُم فَما أَنت‌َ بِمَلُوم‌ٍ (54) وَ ذَکِّر فَإِن‌َّ الذِّکری تَنفَع‌ُ المُؤمِنِین‌َ (55)
وَ ما خَلَقت‌ُ الجِن‌َّ وَ الإِنس‌َ إِلاّ لِیَعبُدُون‌ِ (56) ما أُرِیدُ مِنهُم مِن رِزق‌ٍ وَ ما أُرِیدُ أَن یُطعِمُون‌ِ (57) إِن‌َّ اللّه‌َ هُوَ الرَّزّاق‌ُ ذُو القُوَّةِ المَتِین‌ُ (58) فَإِن‌َّ لِلَّذِین‌َ ظَلَمُوا ذَنُوباً مِثل‌َ ذَنُوب‌ِ أَصحابِهِم فَلا یَستَعجِلُون‌ِ (59) فَوَیل‌ٌ لِلَّذِین‌َ کَفَرُوا مِن یَومِهِم‌ُ الَّذِی یُوعَدُون‌َ (60)

صفحه : 326

ترجمه‌

پیش (از قوم عاد) ملت نوح حقیقة آنان جماعتی از فاسقین بودند (47)
و ما آسمان را بقدرت خود بنا نهادیم و بدرستی ما برای توسعه دادن (توانا) میباشیم
و زمین را گسترانیدیم و خوب گهواره‌ای بنا نهادیم (49)
و از هر چیزی (از نر و ماده) جفت قرار دادیم شاید شما متذکر گردید (50)
پس ای مردم بسوی خدا فرار کنید حقیقة من از جانب خدا (رسول) بیم دهنده ظاهری خواهم بود (51)
و با خدا خدای دیگر قرار ندهید بحقیقت و درستی که من برای شما از جانب خدا تهدید کننده هویدایی میباشیم (52)
همین طور برای پیشینیان پیمبری نیامد مگر آنکه گفتند او ساحر یا دیوانه است (53)
آیا چنین کلامی را یکدیگر توصیه نمودند بلکه آنان گروهی بودند طاغی و سرکش (54)
پس ای محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم تو از چنین جماعتی رو بگردان که تو ملامت زده نمیباشی (55)
و اهل ایمان را متذکر گردان زیرا که تذکر بمؤمنین نفع می‌بخشد (نه بکافرین) (56)
نیافریدم جن و انس را مگر برای اینکه مرا عبادت نمایند (56)
ما از آنها روزی نمیخواهیم و اراده و خواهش طعام از آنان ننموده‌ایم (58)
حقیقة روزی دهنده خدا است و او صاحب قوت و توانای و متین و قوی خواهد بود (59)
پس بدرستی که برای کسانی که ستم نمودند بهره‌ای است از عذاب مثل بهره‌ای که برای همراهان آنان مهیّا گردیده پس آنان نباید در عذاب عجله نمایند (60)
وای بر کسانی که کافر شدند از روزی که بآنها وعده داده شده (یعنی روز قیامت)

صفحه : 327

توضیح آیات‌

اشاره

وَ قَوم‌َ نُوح‌ٍ مِن قَبل‌ُ إِنَّهُم کانُوا قَوماً فاسِقِین‌َ (واو) در و قوم نوح جمله را عطف بآیه بالا داده یعنی قوم نوح را پیش از قوم عاد و ثمود هلاک گردانیدیم زیرا که آنان گروه ستمکاران بودند و تماما فاسق و گنه‌کار و خارج از بندگی و اطاعت حق تعالی گردیده و تمرد پیمبران را مینمودند اینکه بود که پس از اتمام حجت بکیفر اعمالشان مبتلا گردیدند و بعذاب سخت گرفتار شدند.
در اینکه آیات پنج نفر از پیمبران و اهل ملت زمان آنها و عذاب و سخطی که در اثر مخالفت و تمرد بر آنان وارد گردیده اشاره نموده و اینکه تذکر دو فائده در بر خواهد داشت یکی انذار و تهدید دیگران که بدانند هر گاه مخالفت و فسق و تعدی را از حد بگذرانند آنان نیز مثل امم سابقه مشمول عذاب و سخط الهی خواهند گردید و نمونه عذاب آخرتی را نیز در دنیا مشاهده مینمایند.
و دیگر برای تسلی دل رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم که اگر مردم نسبت سحر و دیوانگی و نسبت‌های ناروای دیگر بتو میدهند دلتنگ مباش بدانکه در هر زمانی مردم چنین بودند و در هر وقتی اهل حق بسیار کم یابند و همین طوری که آن بزرگواران بر جفای کفار صبر مینمودند و در تبلیغ رسالت ثابت و متین و استوار بودند تو نیز چنین باش و در اینکه خصوص نیز آیات دیگری وارد گردیده در سوره احقاب آیه 34 خطاب به پیغمبرش نموده (فَاصبِر کَما صَبَرَ أُولُوا العَزم‌ِ مِن‌َ الرُّسُل‌ِ)«1» معلوم میشود رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم از دست کفار مخصوصا قریش خیلی اذیت کشیده و نیز برای ایمان نیاوردن آنان بسیار نگران بوده که مأمور بصبر میگردد.
وَ السَّماءَ بَنَیناها بِأَیدٍ وَ إِنّا لَمُوسِعُون‌َ- وَ الأَرض‌َ فَرَشناها فَنِعم‌َ الماهِدُون‌َ
-----------------------------------
1- ای محمّد (بر جفای کفار) صبر کن همانطوری که پیمبران اولو العزم صبر نمودند

صفحه : 328
ذات متعال پس از حکایت انبیاء و قوم و ملت آنها در مقام بیان قدرت و خلاقیت و احسان خود برآمده که خلق را متذکر گرداند که نظر کنید و به بینید که ما چگونه آسمانها را بقدرت خود بدون آنکه مسبوق بمدت و عدت باشد از حال نیستی بهستی و از عدم ذاتی بوجود آوردیم و آنان را بنا نمودیم و برافراشته و وسیع گردانیدیم.
کسی وسعت آسمانها و عدد افلاک و کرات و کهکشانها را بجز آفریننده و مربی و مدبر آنها ندانسته و هر قدر علمای اهل هیئت حتی متبحرین و متخصصین در اینکه فن همت بر اینکه گماشته که عدد ستارگان و کرات را بدانند اندکی از بسیار آن را نیز نفهمیده‌اند شاید عدد آنها غیر متناهی باشد.
و علم انسان اگر چه محدود بحدی نیست هر قدر وسیع گردد باز قابل زیادتی است لکن چون فیض الهی غیر متناهی است علم بشر هر قدر بالا گیرد در مقابل قدرت الهی متناهی میگردد.
وَ الأَرض‌َ فَرَشناها فَنِعم‌َ الماهِدُون‌َ باز در مقام امتنان بر بنی آدم و علم و قدرت خود اظهار می‌نماید که زمین را گسترانیدیم و فرش زیر پای شما و مقام آرامگاه شما گردانیدیم.
(مهد) در لغت بمعنی گهواره‌ای است که برای اطفال تهیه مینمایند چنانچه در سوره مریم آیه 30 وقتی مریم برای رفع تهمت مأمور گردید که باشاره بگوید از بچه سؤال کنید گفتند (کَیف‌َ نُکَلِّم‌ُ مَن کان‌َ فِی المَهدِ صَبِیًّا) معقول نیست از بچه‌ای که در گهواره است سؤال نمائیم.
در اینجا ذات متعال زمین را تشبیه بگهواره نموده که همین طوری که گهواره برای آرامش طفل حرکت و رفت و آمد میکند زمین هم همین طور در حرکت دائمی خواهد بود.
چون اهل هیئت قدیم متفق بر اینکه بودند که زمین ساکن در هر شبانه روزی خورشید یک دور در اطراف زمین میچرخد اینکه بود که اینکه آیه را طور دیگر معنی

صفحه : 329
میکردند لکن نزد علماء جدید محقق و ثابت گردیده که هر شبانه روزی زمین یک دفعه بدور خود میچرخد و اینکه آیه (فَنِعم‌َ الماهِدُون‌َ) کشفیات امروزه را تأیید میگرداند و یکی از معجزات قرآن بشمار میرود.
از اینکه آیه راجع بخلقت زمین دو مطلب بسیار دقیق توان استخراج نمود جمله اول (وَ الأَرض‌َ فَرَشناها) زمین را تشبیه بفرش مینماید که برای سکونت و قرارگاه تهیه مینمایند.
و جمله دوم (فَنِعم‌َ الماهِدُون‌َ) اشاره به اینکه اینکه زمین که فرش شما است و بطور استراحت در آن زندگانی مینمائید مثل گهواره‌ای ماند که برای اطفال تهیه مینمایند علی الدوام در حرکت و رفت و آمد خواهد بود.
حسن کلام در اینجا است که با اینکه همیشه در حرکت میباشد تشبیه بفرشی نموده که برای سکونت و استراحت زیر پا پهن می‌نمایند و هیچ حرکتی از آن نمودار نیست اینکه است که ذات متعال در اینجا خود را ستوده و در حسن خلقت فرموده مربی و خالق موجودات در نظام عالم چه خوب ترتیب داده.
وَ مِن کُل‌ِّ شَی‌ءٍ خَلَقنا زَوجَین‌ِ و از هر صنف از اصناف موجودات دو فرد آفریده شده که هر یک جفت دیگری است (کل شیئی) عموم دارد و شامل تمام اقسام و انواع موجودات میگردد و مقصود از زوجین فقط نر و ماده از افراد بشر و حیوانات و انواع و اقسام آنان نیست چنانچه شاید بعضی چنین گمان کرده باشند بلکه شامل تمام ذره‌های موجودات امکانی میگردد حتی مواد اصلیه و عناصر که مواد موجوداتند چنانچه در محل خود مبرهن گردیده و معلوم گشته همان ماده اولیه که (مادة المواد) و عنصر اول نامند از دو اصل ترکیب شده و آن را بنامهای مختلف معرفی نموده‌اند گاهی آن را (الکتریسته) مثبت و منفی گویند، و باعتبار دیگر (نیرو و ماده) یا انرژی و ماده نامند.
خلاصه آیه بما ارائه میدهد که تمام موجودات امکانی مرکب و از دو چیز تحقق پیدا نموده‌اند فردیت و وحدت و بساطت منحصر بذات ذو الجلال خداوندی

صفحه : 330
خواهد بود که نه جفت دارد و نه اجزاء و نه از چیزی ترکیب گردیده شده او است (موجود بذاته و لذاته و فی ذاته)«1» (وحده لا اله الا هو).
اشاره به اینکه موجودات چون ترکیب شده از اجزاء میباشند و هر مرکبی ترکیب کننده لازم دارد و نیز زوجین هر یک محتاج بدیگری است اینکه است که موجودات امکانی محتاج بواجب الوجودند که ساحت قدس او مبرا از ترکیب و جفت و شریک و نظیر خواهد بود نه در مرتبه ذات محتاج بغیر است و نه در مرتبه افعال محتاج بمعین و کمک کننده میباشد.
لَعَلَّکُم تَذَکَّرُون‌َ شما افراد بشر اگر در مواد موجودات نظر کنید و سبب احتیاج آنها را بفهمید و بدانید که چون̠مرکب از دو چیزند و هر جزئی محتاج بدیگری است و مستقل بذات نیستند بلکه همه (فقیر الی اللّه) میباشند (و غنی بالذات) منحصر بحق تعالی است آن وقت شاید بمقام وحدت الهی پی ببرید و بفهمید که وحدتی که منسوب باله عالم است از قبیل (وحدات) دیگر مثل وحدت جنسی یا نوعی یا عددی و غیر آن نخواهد بود بلکه آن وحدت حقه حقیقیه الهیه میباشد.
فَفِرُّوا إِلَی اللّه‌ِ إِنِّی لَکُم مِنه‌ُ نَذِیرٌ مُبِین‌ٌ و از کفر خود بگریزید و بتوحید خدا رجوع نمائید، یا بگریزید از عذاب خدا بثواب او یا بگریزید از معصیت خدا بطاعت او.
و از امام جعفر صادق علیه السّلام چنین نقل میکنند که فرموده مقصود اینکه است که حج کنید بقصد نزدیکی بحق تعالی.
-----------------------------------
1- موجود بذاته بموجودی است مستقل بوجود و از چیز دیگری بوجود نیامده موجود لذاته موجودی است که وجودش برای خود او است نه برای غیر یعنی بستگی بغیر ندارد موجود فی ذاته موجودی است که در ذات خود وجود داشته نه در غیر مثل اعراض و چنین موجودی را واجب الوجود نامیم و منحصر بوجود مبدء عالم خواهد بود و او ما فوق هر چیزی است که بتوان تصور نمود.

صفحه : 331
یا آنکه فرار کنید از آنچه شما را از طاعت باز دارد و بالکلیه وجود خود متوجه بطاعت و عبادت حق سبحانه گردید.
و از إبن عباس است که گفته: (فَفِرُّوا إِلَی اللّه‌ِ) یعنی از وی دوری گریزید.
و محققین گفته‌اند بگریزید بوی از ما سوای وی (منهج) آیه متفرع بآیه بالا است پس از آنکه ذات متعال از طریق زوجیت و مرکب بودن ممکنات اثبات مینماید وحدت حقه حقیقیه و بساطت ذاتیه خود را از راه لطف و عنایتی که نسبت بافراد بشر دارد گوش زد آنان مینماید که اگر خواهید از عالم کثرت بعالم وحدت رو کنید نخستین بایستی از تعلقات کونین دنیا و آخرت از راه شوق و محبت بعالم ربوبیت رو نمائید و از (ما سوی) مجرد گردید و از آنچه غیر او است بگریزید بسوی او یعنی از عالم کثرت و از جنگ و جنجال عالم طبیعت قدمی بالا گذارید تا آنکه بعالم وحدت و حقیقت آشنا گردید.
و در مواردی از قرآن مجید برسول خود دستور میدهد که بگو من از طرف پروردگار فرستاده شده‌ام که شما را تهدید کنم و بترسانم از متابعت نمودن هوای نفسانی و از فریب شیاطین جنی و انسی که اطراف قلب شما را گرفته‌اند و شما را در کثرات عالم طبع واقع گردانیده‌اند برهانم و چگونگی و کیفیت فرار از چنگال عفریت نفسانی را بشما بیاموزانم که فریب نخورید و در اینکه مسافرت پر خطر راه را از چاه تمیز دهید تا وقتی که در منزل امن و امان بیاسائید و از خطر نجات یابید.
خلاصه چنانچه بعض عرفاء گفته‌اند (ففروا الی اللّه از ما سوی اللّه) فرار کنید بسوی او و از معصیت فرار کنید بطاعت، و از جهل بعلم، و از عذاب برحمت، و از سخط برضوان.
وَ لا تَجعَلُوا مَع‌َ اللّه‌ِ إِلهاً آخَرَ إِنِّی لَکُم مِنه‌ُ نَذِیرٌ مُبِین‌ٌ جمله (وَ لا تَجعَلُوا) عطف بآیه بالا است یعنی با خدای یکتا خدایان دیگر

صفحه : 332
قرار ندهید بحقیقت من رسول پروردگارم که برای شما فرستاده شده‌ام که بترسانم شما را از او و طریق بندگی را برای شما ظاهر گردانم.
آیه در مقام طریق فرار بسوی حق تعالی و طریق چگونگی از کثرات موجودات رو بوحدت کردن را اینطور بیان مینماید که نخستین طریق آن اینکه است که با خدای واحد و احد خدایانی برای خود قرار ندهید و یک دله و یک جهته رو باو آرید سپس بدانید و ایمان آرید برسالت من یعنی نبی خاتم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و بدانید که من فرستاده اویم در سوره یوسف آیه 39 حکایة از یوسف صدیق (ع) که به رفقای زندانی خود چنین گوید:
«أَ أَرباب‌ٌ مُتَفَرِّقُون‌َ خَیرٌ أَم‌ِ اللّه‌ُ الواحِدُ القَهّارُ»«1» کَذلِک‌َ ما أَتَی الَّذِین‌َ مِن قَبلِهِم مِن رَسُول‌ٍ إِلّا قالُوا ساحِرٌ أَو مَجنُون‌ٌ چنین بودند مردمانی که در آیات قبل ذکر شد که هر رسول و پیمبری که برای هدایت اهل زمان خود میآمد میگفتند آن ساحر است یا دیوانه.
از اینجا معلوم میشود که در هر زمانی و در هر قریه‌ای از جانب خدا رسولان و سفرای الهی برای هدایت خلق میآمدند زیرا که بایستی حجت خدا بر خلق تمام گردد و عدد انبیاء چنانی که در احادیث وارد شده یکصد و بیست و چهار هزار نفر بودند و همین نسبتی که به پیغمبر خاتم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم میدادند بتمام پیمبران نیز میدادند که آنها را ساحر و مجنون مینامیدند.
أَ تَواصَوا بِه‌ِ بَل هُم قَوم‌ٌ طاغُون‌َ فَتَوَل‌َّ عَنهُم فَما أَنت‌َ بِمَلُوم‌ٍ آیا پیشینیان مردمان بعد از خود را چنین توصیه نموده بودند که همه در اینکه نسبت‌های ناروا از سحر و جنون که به پیمبران نسبت میدادند همگی یک قول و یک کلام گردیده وقتی مردم چنینند ای محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم تو از آنان رو بگردان و اعراض نما (فَما أَنت‌َ بِمَلُوم‌ٍ) تو در اینکه اعراض بعد از انجام وظیفه و تبلیغ رسالت
-----------------------------------
1- آیا خدایان و مربیان متفرق بهترند یا خدای واحد قهار (بزرگ که غالب و قاهر و مستولی و محیط بر هر چیزی است).

صفحه : 333
نزد حضرت حق تعالی ملامت زده نیستی و مسئول نخواهی بود.
وَ ذَکِّر فَإِن‌َّ الذِّکری تَنفَع‌ُ المُؤمِنِین‌َ از کفار که از روی لجاجت و کبر چنین نسبت‌هایی میدهند اعراض نما لکن اهل ایمان را متذکر گردان زیرا که تذکر و اندرز برای آنها نافع است و بر ایمان آنان افزوده خواهد گردید.
از کتاب فصول چنین نقل میکنند که در شرح اینکه آیه گفته سخن اندرز آور بایستی مشتمل بر ده چیز باشد تا شنوندگان از آن منتفع گردند.
(اول) مردم را متذکر گرداند به نعمت‌های خدا تا آنکه بشکر گزاری آن اقدام نمایند.
(دوم) صبر در بلاء و مصیبات و ثواب آن را بگوید تا مردم در بلا شکیبایی نمایند.
(سوم) عقوبات و عذاب بر گناهان را بیان کند تا از آن منزجر گردند و توبه کنند.
(چهارم) کید و خدعه شیطانی را اظهار نماید تا از آن احتراز نمایند (پنجم) آنها را به بی‌وفایی و بی‌اعتباری دنیا متذکر گرداند تا دل بدنیا نبندند.
(ششم) مرگ را بیاد آنها آرد تا خود را مستعد رفتن نمایند.
(هفتم) وقایع روز قیامت را تکرار نماید تا برای آن روز کاری بکنند (هشتم) بیان جهنم و درکات آن را بنماید تا از آن ترسناک گردند.
(نهم) درجات بهشت و مقامات آن را بشمارد و اقسام نعمت‌های آن را بیان نماید تا راغب گردند (دهم) بنای کلام را بر خوف و رجاء نهد یعنی گاهی از عظمت و کبریایی و هیبت حق تعالی سخن گوید تا بترسند، و گاهی از رحمت و مغفرت و مهربانی حضرت عزت سخن بمیان آرد تا امیدوار گردند و هر موعظه که مشتمل بر چنین سخنانست

صفحه : 334
سبب نفع مؤمنین خواهد گردید.
وَ ما خَلَقت‌ُ الجِن‌َّ وَ الإِنس‌َ إِلّا لِیَعبُدُون‌ِ خلق نکردم نه جن و نه انسان را مگر برای اینکه مرا عبادت و پرستش نمایند.
هر گاه اینکه آیه را با آن آیه که فرموده (وَ ما أُمِرُوا إِلّا لِیَعبُدُوا اللّه‌َ) جمع نمائیم چنین میشود که نیافریدیم آنان را مگر برای آنکه امر کنم آنها را که خدا را عبادت کنند.
(لام لیعبدون) لام تعلیلی است و برای بیان غایت و فائده مطلب می‌آورند و معنی آیه چنین میشود که غایت و فایده خلقت جنیان و افراد بشر عبادت کردن من است.
از اینجا معلوم میشود که فعل خدا معلل باغراض است چنانچه اهل حق گویند بخلاف عقیده اشاعره از جماعت سنی‌ها که گویند افعال اللّه معلل باغراض نیست، و اینکه سخن بسیار سخیف و بی‌اساس است زیرا که لازمه کلام آنان چنین میشود که خدای حکیم بی‌هوده کاری نموده و بدون غرض و فائده عالم را از نیستی بهستی آورده.
آری البته خداوند بذات خود مستغنی و بی‌نیاز از خلق خواهد بود و خلقت او برای استکمال خود نیست لکن نظر بآن حدیث معروف که فرموده
(کنت کنزا مخفیا فاحببت ان اعرف فخلقت الخلق لکی اعرف)
چنین استفاده میشود که علت خلقت عالم برای اینکه است که شناخته شود و اینکه نفعی است که عاید مخلوقات میگردد نه اینکه است که عاید ذات غنی بالذات گردد بلکه عاید خود خلق خواهد گردید و نیز توان گفت فیاضیت مثل باقی صفات ذاتی حق تعالی است و فیاضیت او مقتضی فیض رساندن بمادون خود خواهد بود اینکه است که مجاهد و بعض دیگر (لیعبدون) را به (لیعرفون) تأویل نموده‌اند یعنی جن و انس را نیافریدیم مگر برای اینکه مرا بشناسند و حدیث قدسی
(کنت کنزا مخفیا)
شاهد بر اینکه تأویل است معلوم

صفحه : 335
و مسلم است که عبادت بدون معرفت نتیجه بخش نیست بلکه اصلا عدیم المعرفة عبادت از وی ناشی نخواهد گردید کسی که معبود را نشناسد چگونه وی را عبادت تواند نمود.
آری غرض اصلی از خلقت جن و انس معرفت و شناسایی ذات احدیت است بتمام اوصاف جلال و جمال جن و انس را آفریده تا آنکه او را بشناسند و عبادت آنها ناشی گردد از معرفت بجمیع اسماء الحسنی.

اعتراض‌

‌اگر خلقت جن و انس برای معرفت و عبادت باشد با اینکه بالعیان می‌بینیم اکثر افراد بشر منکر الوهیتند که اصلا شاید بخالق مدبر حکیم قائل نیستند چه جای آنکه عبادت نمایند، و نیز بسیار از کسانی که معترف باله و صفات الوهیت میباشند در مقام عبادت و بندگی استقامت ندارند، پس اگر غرض از خلقت جن‌ّ و انس عبادت و معرفت باشد چنانچه ظاهر آیه چنین مینماید نقض غرض لازم میآید یعنی آنچه مقصود حق تعالی از خلقت آنها بوده انجام نگرفته.

پاسخ‌

آری اگر غرض از عبادت و معرفت جن و انس نفعی بود که عاید ذات ذو الجلال میگشت نقض غرض میشد لکن نفع معرفت و عبادت آنها عاید خودشان خواهد گردید و شاید آیه در مقام اینکه است که میخواهد بگوید من بیهوده جن و انس را خلق نکردم بلکه غرض من از خلقت آنان چنین بوده که آنان از روی اختیار عبادت نمایند تا منتفع گردند و فضل و احسان من بر خلق تمام شود و آیات بعد شاهد بر اینکه است که فقط آفرینش من از روی فضل و احسان است نه نفعی که عاید خودم گردد و لام (لیعبدون) شاید اشاره بحکمت آفرینش خلق است نظیر قوله تعالی در سوره ابراهیم (ع) آیه اول (کِتاب‌ٌ أَنزَلناه‌ُ إِلَیک‌َ لِتُخرِج‌َ النّاس‌َ مِن‌َ الظُّلُمات‌ِ إِلَی النُّورِ) که حکمت انزال کتاب (قرآن) برای اینکه است که مردم را از ظلمت کفر بنور ایمان رهبری نماید.

صفحه : 336
ما أُرِیدُ مِنهُم مِن رِزق‌ٍ وَ ما أُرِیدُ أَن یُطعِمُون‌ِ إِن‌َّ اللّه‌َ هُوَ الرَّزّاق‌ُ ذُو القُوَّةِ المَتِین‌ُ شاید آیه برای جلوگیری از اینکه است که گمان نشود که خدای تعالی محتاج بعبادت و عمل آنان میباشد که از عبادت آنها استکمال یابد نه رزقی از مخلوقات میخواهد و نه طعامی از آنان میطلبد بلکه او است آفریننده بی‌نیاز و همه نیازمند باو و از او دوام هستی و روزی میطلبند زیرا که او است رزاق مطلق و همه موجودات از خوان نعمت او متنعم و کامیاب گردیده و امرار حیات مینمایند و شدید القوة و قادر مطلق و غالب و قاهر بر تمام موجودات است و عظمت و کبریایی او است که همه محتاج باو و او مستکمل بذات بیزوال خود خواهد بود نه در اصل وجود محتاج بکسی و نه در استکمال نیازمند بغیر است.
فَإِن‌َّ لِلَّذِین‌َ ظَلَمُوا ذَنُوباً مِثل‌َ ذَنُوب‌ِ أَصحابِهِم فَلا یَستَعجِلُون‌ِ فَوَیل‌ٌ لِلَّذِین‌َ کَفَرُوا مِن یَومِهِم‌ُ الَّذِی یُوعَدُون‌َ (ذنوب) در لغت بمعنی دلو بزرگ است که با آن تقسیم آب مینمایند مثل اینکه گویند (و لهم ذنوب و لنا ذنوب و لکم ذنوب) و در اینجا استعارتا تشبیه نموده عمل کفار را بدلو آب و اشاره به اینکه همین- طوری که برای پیشینیان مثل قوم عاد و ثمود عذاب فرود آمد برای اینان نیز قسمتی وافر از عذاب مهیا گردیده (فَلا یَستَعجِلُون‌ِ) جواب کفار است که از روی سخریه میگفتند اینکه وعده عذاب کی خواهد رسید که در پاسخ آنان باید گفته شود موقع عذاب شما هم خواهد رسید نباید عجله کنید- و وای برای آنهایی که کافر شدند و در آن روز قیامت که وعده‌گاه آنها است که بچه شدت و عذابی گرفتار خواهند گردید

صفحه : 337

‌سورة الطور

اشاره

تسع و اربعون آیة و هی مکیّة

[سوره الطور (52): آیات 1 تا 28]

اشاره

بِسم‌ِ للّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
وَ الطُّورِ (1) وَ کِتاب‌ٍ مَسطُورٍ (2) فِی رَق‌ٍّ مَنشُورٍ (3) وَ البَیت‌ِ المَعمُورِ (4)
وَ السَّقف‌ِ المَرفُوع‌ِ (5) وَ البَحرِ المَسجُورِ (6) إِن‌َّ عَذاب‌َ رَبِّک‌َ لَواقِع‌ٌ (7) ما لَه‌ُ مِن دافِع‌ٍ (8) یَوم‌َ تَمُورُ السَّماءُ مَوراً (9)
وَ تَسِیرُ الجِبال‌ُ سَیراً (10) فَوَیل‌ٌ یَومَئِذٍ لِلمُکَذِّبِین‌َ (11) الَّذِین‌َ هُم فِی خَوض‌ٍ یَلعَبُون‌َ (12) یَوم‌َ یُدَعُّون‌َ إِلی نارِ جَهَنَّم‌َ دَعًّا (13) هذِه‌ِ النّارُ الَّتِی کُنتُم بِها تُکَذِّبُون‌َ (14)
أَ فَسِحرٌ هذا أَم أَنتُم لا تُبصِرُون‌َ (15) اصلَوها فَاصبِرُوا أَو لا تَصبِرُوا سَواءٌ عَلَیکُم إِنَّما تُجزَون‌َ ما کُنتُم تَعمَلُون‌َ (16) إِن‌َّ المُتَّقِین‌َ فِی جَنّات‌ٍ وَ نَعِیم‌ٍ (17) فاکِهِین‌َ بِما آتاهُم رَبُّهُم وَ وَقاهُم رَبُّهُم عَذاب‌َ الجَحِیم‌ِ (18) کُلُوا وَ اشرَبُوا هَنِیئاً بِما کُنتُم تَعمَلُون‌َ (19)
مُتَّکِئِین‌َ عَلی سُرُرٍ مَصفُوفَةٍ وَ زَوَّجناهُم بِحُورٍ عِین‌ٍ (20) وَ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ اتَّبَعَتهُم ذُرِّیَّتُهُم بِإِیمان‌ٍ أَلحَقنا بِهِم ذُرِّیَّتَهُم وَ ما أَلَتناهُم مِن عَمَلِهِم مِن شَی‌ءٍ کُل‌ُّ امرِئ‌ٍ بِما کَسَب‌َ رَهِین‌ٌ (21) وَ أَمدَدناهُم بِفاکِهَةٍ وَ لَحم‌ٍ مِمّا یَشتَهُون‌َ (22) یَتَنازَعُون‌َ فِیها کَأساً لا لَغوٌ فِیها وَ لا تَأثِیم‌ٌ (23) وَ یَطُوف‌ُ عَلَیهِم غِلمان‌ٌ لَهُم کَأَنَّهُم لُؤلُؤٌ مَکنُون‌ٌ (24)
وَ أَقبَل‌َ بَعضُهُم عَلی بَعض‌ٍ یَتَساءَلُون‌َ (25) قالُوا إِنّا کُنّا قَبل‌ُ فِی أَهلِنا مُشفِقِین‌َ (26) فَمَن‌َّ اللّه‌ُ عَلَینا وَ وَقانا عَذاب‌َ السَّمُوم‌ِ (27) إِنّا کُنّا مِن قَبل‌ُ نَدعُوه‌ُ إِنَّه‌ُ هُوَ البَرُّ الرَّحِیم‌ُ (28)

صفحه : 338

ترجمه‌

سوره طور چهل و نه آیه و سیصد و دوازده کلمة و هزار و پانصد حرف است و در مکه فرود آمده
بنام ایزد هستی بخش صاحب رحمت عام‌ّ و خاص‌ّ
قسم بکوه (سینا) (2)
و کتاب نوشته شده، (3)
در صحیفه گشوده
و قسم بخانه آباد گردیده (مکه)
و قسم بسقف بلند برافراشته و (آسمان) (5)
و قسم بدریای افروخته (6)
که حقیقة عذاب پروردگار تو واقع خواهد بود (7)
و نیست از آن عذاب دفع کننده‌ای (8)
روزی که حرکت کند آسمان حرکتی (9)
و سیر کنند کوه‌ها سیر کردنی (10)
پس وای در آن روز بحال تکذیب کننده‌گان (11)
و (آنان) کسانی میباشند که در باطل بازی میکنند (12)
روزی که بسرعت بسوی آتش جهنم خوانده میشوند (13)
(ای کافرین) اینکه آن آتشی است که شما تکذیب و انکار میکردید (14)
آیا اینکه (آتش) سحر است یا شما نمی‌بینید (15)
در آن درآیید (16) برای شما مساویست خواهد صبر کنید یا صبر نکنید، بدرستی جزاء داده شده‌اید بآنچه عمل میکردید (17)
بحقیقت پرهیزکاران در بهشت‌ها و نعمتها متنعم خواهند بود (18)
بآنچه پروردگارشان بآنها عطا نموده و آنان را از عذاب جهنم نگاه داشته (19)
(ای) اهل بهشت بخورید و بیاشامید گوارا است شما را بسبب اعمال (نیکی که در دنیا) عمل میکردید (20)
در حالی که تکیه کنندگان باشید بر تختهای پیوسته و آنها را با حور العین تزویج نمودیم (21)
و کسانی که ایمان

صفحه : 339
آوردند (22) و فرزندانی از آنهایی که در ایمان پیروی آنان گردیدند به آنها ملحق میگردانیم و از کار نیکوی آنان چیزی کم نکنیم (23) هر مردی در گرو و رهین اعمال خود خواهد بود (24)
و بر نعمت پرهیز کاران بمیوه و گوشت از آنچه میخواهند و طالب آنند بیافزائیم (25)
(اهل بهشت) از یکدیگر بربایند جام (شرابی را) که نه عمل لغوی در آن آید و نه گناهی (25)
و پسرانی بر آنان دور بزنند که گویا آنها مروارید پوشیده‌ای میباشند
بعضی (از اهل بهشت) بر بعض دیگر رو آرند و از (عمل) هم می‌پرسند (26)
آنان گفتند ما پیش از اینکه در اهل خودمان (از عذاب) ترسناک بودیم (27)
پس خدا بر ما منت گذاشت و ما را از آتش سوزان باز داشت (28)
و بدرستی پیش از اینکه چنین بودیم که میخواندیم او را زیرا که او است (خدای نیکو کار مهربان) (29)

توضیح آیات‌

وَ الطُّورِ (طور) در لغت بمعنی کوه است و الف و لام عهد شاید اشاره بکوه معین باشد و اکثر مفسرین گویند آن طور سینا است که در ارض مقدس حضرت موسی «ع» با خدا تکلم مینمود و برای شرافت آن است که خدا بآن قسم یاد نموده.
و بعضی گفته‌اند الف و لام (الطور) الف و لام جنس است و مقصود مطلق کوه‌ها است که استحکام زمین بآنها است و منابع نباتات خواهد بود.
و از إبن عباس نقل میکنند که گفته آن کوهی است که منبع نباتات باشد.
دیگری گفته مراد دو کوه است یکی را تینا گویند نظر به اینکه در آن انجیر بسیار است و دیگری را کوه زینا نامند برای آنکه در آن زیتون زیاد است.

صفحه : 340
و بقول دیگر (طور) مأخوذ از طار است یعنی قسم بآنچه اوج ایجاد و مبدء آفرینش طیران مینماید بارض مواد یا از عالم غیب طیران نموده و فرود میآید بعالم شهادت. (منهج) وَ کِتاب‌ٍ مَسطُورٍ فِی رَق‌ٍّ مَنشُورٍ سوگند به کتاب نوشته شده که در صحیفه گشوده برای خواندن باز گردیده کتاب عبارت از جمع مطالبی است که در ورقهایی نوشته شده و بین دفتین محفوظ گردیده.
و شاید مقصود قرآن باشد یا الواح توراة اگر مقصود از طور کوه طور باشد که محل مناجات حضرت موسی «ع» بود کتاب را همان الواح تورات گرفتن مناسب‌تر است و اگر مقصود از کتاب لوح محفوظ باشد شامل میگردد تمام علوم مکتوبه‌ای که خداوند بآنها قسم یاد میکند.
و شاید مقصود صحیفه اعمال بشر باشد که در قیامت برای آنها گشوده خواهد گردید خدای تعالی در قرآن مجید در سوره بنی اسرائیل آیه (14) فرموده:
(وَ نُخرِج‌ُ لَه‌ُ یَوم‌َ القِیامَةِ کِتاباً یَلقاه‌ُ مَنشُوراً)«1» و شاید مقصود از کتاب آن علوم و معارفی است که در قلوب انبیاء نشر داده شده.
وَ البَیت‌ِ المَعمُورِ قسم بخانه آباد گردیده شده شاید مقصود کعبه معظمه باشد که بکثرت حاجیان معمور گردیده و چنانچه در اخبار رسیده آن اول زمینی است که خلقت گردیده.
و بعضی گفته‌اند در آسمان چهارم یا هفتم بالای کعبه خانه‌ایست که آن را
-----------------------------------
1- تمام آیه (وَ کُل‌َّ إِنسان‌ٍ أَلزَمناه‌ُ طائِرَه‌ُ فِی عُنُقِه‌ِالخ) خلاصه معنی آیه اینکه است که اعمال هر انسانی طوق گردن او و با وی همیشه همراهست و در قیامت گشوده میگردد و بوی گفته میشود بخوان کتاب اعمال خود را که در حساب او خودت کافی میباشی

صفحه : 341
صراح نامند و حرمت آن در آسمان مثل حرمت کعبه است در زمین.
از حضرت امیر علیه السّلام چنین روایت شده که هر روز هفتاد هزار فرشته در آن طواف میکنند و حرمت آن در آسمان مثل حرمت کعبه است در زمین.
دیگری گفته مقصود از بیت معمور قلب مؤمن است که عرش رحمن نامیده شده و عمارت آن بمعرفت و خلوص انجام گیرد یعنی قسم بقلب اهل ایمان چنانچه در اوصاف مؤمن فرموده (أُولئِک‌َ کَتَب‌َ فِی قُلُوبِهِم‌ُ الإِیمان‌َ).
وَ السَّقف‌ِ المَرفُوع‌ِ قسم بآسمان و سقف بلند برافراشته آن که مجمع انوار حکمت و مخزن اسرار و منشأ فیوضات خواهد بود.
و از إبن عباس و مجاهد نقل شده که مقصود از (سقف مرفوع) عرش رحمن است.
وَ البَحرِ المَسجُورِ بنا بر اینکه مأخوذ باشد از (شجرت التنور) یعنی تنور از آتش پر گردیده یعنی سوگند بدریای مملو افروخته شده از آتش قوله تعالی (وَ إِذَا البِحارُ سُجِّرَت) و شاید مقصود مطلق دریا باشد در حدیث آمده
(البحر نار فی نار)
و نیز از رسول صلّی اللّه علیه و اله و سلّم روایت میکنند که فرموده روز قیامت دریا را پر از آتش کنند و آن را بآب دریا برافروزند و بروایت دیگر روز قیامت دریا را بتابند و بهم متصل گردانند تا همه یک دریا گردد و همه کفار را در آن اندازند (منهج) بعض مفسرین از اهل تحقیق چنین نقل میکنند که گفته مقصود از (طور) نفس انسان است که موسی قلب با حق سبحانه مناجات میکند و (کِتاب‌ٍ مَسطُورٍ) ایمان است که در (رَق‌ٍّ مَنشُورٍ) قلب بقلم رحمت ازلی نوشته شده (کَتَب‌َ فِی قُلُوبِهِم‌ُ الإِیمان‌َ) و (بیت معمور) سرّ عارفان است که بنظرات تجلیات سبحانی آباد گردیده و (سقف مرفوع) روح رفیع القدر و درجات او بسوی حق تعالی است که سقف خانه دلست و (بحر مسجور) دلی است که بآتش محبت تافته شده.

صفحه : 342
و نیز از عبد العزیز مکی است که گفته مقصود از طور نبی خاتم است که دین او در زمین مثل کوه تا قیامت ثابت و برقرار خواهد بود و سوگند (بکتاب مسطور) قرآن است که در لوح محفوظ در ورقها منشور گردیده و (بیت المعمور) دار کرامت است و سقف مرفوع سر مبارک رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم است و گفته (و اللّه) آن سقفی است بلند و در دنیا و آخرت مشهود است (وَ البَحرِ المَسجُورِ) قلب محمّد است که از محبت خدا مملو بوده.
خلاصه خداوند سوگند یاد نموده بنفس محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم عموما و برأسه خصوصا و بقلبه ضیاء و نورا و بکتاب او حجة پس حبیب بحبیب قسم یاد نمود.
(تفسیر روح البیان) إِن‌َّ عَذاب‌َ رَبِّک‌َ لَواقِع‌ٌ ما لَه‌ُ مِن دافِع‌ٍ اینکه جمله جواب قسم است خداوند به پنج اصلی که اصول عالم و قوام عالم باو است سوگند یاد مینماید، بطور و کتاب مسطور، و بیت معمور، و سقف مرفوع، و بحر مسجور، که بحقیقت و درستی عذاب پروردگار تو واقع و محقق است.
و چون بایستی قسم و آنچه بر اثبات آن قسم یاد میکنند با هم مناسبت داشته باشند که قسم شاهد و گواه آن شیئی باشد پس باین لحاظ ممکن است آیات را باطلاق خود باقی گذاریم و اینطور توضیح نمائیم.
که الف و لام (الطور) جنس باشد نه عهد یعنی قسم بتمام کوه‌ها که ستون زمین است و زمین آرام گاه و محل نشو و ارتقاء بشر است (وَ کِتاب‌ٍ مَسطُورٍ) ام‌ّ الکتاب یا لوح محفوظ باشد که مبدء آفرینش تمام اموری که در عالم خلقت بتدریج واقع میگردد در ابتداء آفرینش بقلم قدرت در آنجا ثبت نموده
(جف‌ّ القلم بما هو کائن الی یوم القیامة)
و (البَیت‌ِ المَعمُورِ) عالم طبیعت و اوضاع ارضی از جمادات و نباتات و حیوانات باشد که همه آنها برای نفع انسان تحقق و تعمیر گردیده و برای پیدایش او مسخر امر تکوینی شده‌اند و (السَّقف‌ِ المَرفُوع‌ِ) اوضاع سماوی از کرات و

صفحه : 343
ستارگان و تمام مخلوقاتی باشند که در آن تکون یافته‌اند که بمنزله سقف زمین میباشند (وَ البَحرِ المَسجُورِ) اشاره بدریاها و آنچه در آن است که مملو از موجودات دریایی است.
خلاصه شاید آیات در مقام اثبات عذاب کفار برآمده و اشاره باین دارد که همین طوری که اجزاء کائنات مطابق حکمت و نظام عالم هر چیزی در محل و موقع خود محقق و ثابت گردیده و تخلف بردار نیست همین طور عذاب کفار و معاندین و جایگاه آنان که جهنم است آنهم محقق و ثابت و پا برجا است و دافعی و مانعی برای آن نیست در سوره اعراف آیه 178 فرموده (وَ لَقَد ذَرَأنا لِجَهَنَّم‌َ کَثِیراً مِن‌َ الجِن‌ِّ وَ الإِنس‌ِ)«1» و در جای دیگر «وَ إِن‌َّ جَهَنَّم‌َ لَمُحِیطَةٌ بِالکافِرِین‌َ» و نیز آیات دیگر که شاهد بر آن است.
یَوم‌َ تَمُورُ السَّماءُ مَوراً- وَ تَسِیرُ الجِبال‌ُ سَیراً فَوَیل‌ٌ یَومَئِذٍ لِلمُکَذِّبِین‌َ ذات احدیت بعد از آنکه آثار رحمت خود و خلقت موجودات را بعنوان قسم نذکر میدهد که همین طوری که آسمان و کوه و دریا و عالم آباد هر چیزی بجای خود ثابت و برقرار و در لوح محفوظ ثبت گردیده همین طور وقوع عذاب بر ترتیب نظام عالم مترتب خواهد گردید پس از آن در مقام موقع پیدایش عذاب برای مستحقین برآمده که آنهم روی میزان نظام عالم مترتب گردیده و آن وقتی ظاهر میگردد که بشدت آسمان بحرکت آید و کوه‌ها از جای خود روان شوند.
اشاره به اینکه در موقع ظهور عالم قیامت عالم مادیات که بنظر شما ثابت و هر چیزی در محل خود استوار و بیک نظم و نسق آن طوری که تشکیل نظام عالم منوط آن بود باراده ایزد متعال از هم پراکنده و متفرق خواهد گردید و عالم دنیای بشری
-----------------------------------
1- لام لجهنم لام غایت است یعنی عاقبت بسیاری از جن و انسان در اثر مخالفت بجهنم کشیده خواهند شد نه اینکه برای جهنم خلق شده باشند مثل قوله تعالی: (فَالتَقَطَه‌ُ آل‌ُ فِرعَون‌َ لِیَکُون‌َ لَهُم عَدُوًّا وَ حَزَناً)آل فرعون موسی را نگرفتند که دشمن و سبب حزن آنها گردد لکن عاقبت کارشان چنین شد.

صفحه : 344
تبدیل می‌گردد بعالم اخروی خلاصه عالم دنیا منحل و عالم قیامت ظاهر میگردد فَوَیل‌ٌ یَومَئِذٍ لِلمُکَذِّبِین‌َ پس در آن روز وای یا ویل که گویند چاهی است در جهنم بنام ویل برای کسانی است که پیمبران و سفراء الهی را تکذیب نمودند و نسبت ناروا مثل دروغگویی یا جنون یا سحر بآنها دادند.
الَّذِین‌َ هُم فِی خَوض‌ٍ یَلعَبُون‌َ در مقام اوصاف تکذیب کنندگان انبیاء برآمده که آنان کسانی میباشند که در باطل و امور طبیعی که استوار نیست و در جنب امور روحانی و معارف الهی ناچیز مینماید و ناپایدار است بازی میکنند زیرا که گفتار و اعمال آنان مثل بچه‌ها و دیوانگان است که از روی عقل و بصیرت نیست، اگر آنان در بیهوده کاری فرو نرفته بودند نسبت ناروا به پیمبران نمیدادند و آن بزرگواران را ساحر و کذاب و دیوانه نمی‌نامیدند.
یَوم‌َ یُدَعُّون‌َ إِلی نارِ جَهَنَّم‌َ دَعًّا هذِه‌ِ النّارُ الَّتِی کُنتُم بِها تُکَذِّبُون‌َ جمله (یوم یدعون) بدل آیه بالا (یوم تمور) میباشد (دعا) یعنی (دفعا) روزی که بر کافرین عذاب واقع میگردد آنان را بطور اجبار بسوی جهنم میکشانند بآنها گفته میشود اینکه همان آتشی خواهد بود که پیمبران گوش زد شما نمودند و شما باور ننمودید و در مقام تحقیق برنیامده و از روی تعصب و هوای نفسانی آن را افسانه گرفتید و در مقام دشمنی و ایذاء رسولان حق برآمدید.
أَ فَسِحرٌ هذا أَم أَنتُم لا تُبصِرُون‌َ اصلَوها فَاصبِرُوا أَو لا تَصبِرُوا سَواءٌ عَلَیکُم إِنَّما تُجزَون‌َ ما کُنتُم تَعمَلُون‌َ همزه (ا فسحر) همزه استفهامی در مقام سرزنش کفار است که شمایی که معجزات و وحی الهی را سحر مینمامیدید آیا اینکه می‌بینید از انواع عذاب سحر و امر باطل است یا آنکه همانطوری که در دنیا چشم دل شما کور بود و حقانیت و آثار صدق گفتار آنها را نمیدیدید اینکه عذاب کذایی را هم نمی‌بینید- چون در دنیا

صفحه : 345
انکار حق و اهل حق را نمودند حال در منزلگاه خود جهنم که مملو از شکنجه و عذاب است درآیید و اینکه عذاب جهنم جزاء و کیفر عمل شما است خواه صبر کنید یا صبر نکنید عذاب از شما بازداشته نخواهد شد زیرا چنانچه در آیه بالا تذکر داده شد عذاب بر آنها واقع است و دفع کننده‌ای برای آن نیز نمیباشد و اینکه عذابی است که در دنیا اهلش برای خود تهیه نموده‌اند.
إِن‌َّ المُتَّقِین‌َ فِی جَنّات‌ٍ وَ نَعِیم‌ٍ فاکِهِین‌َ بِما آتاهُم رَبُّهُم وَ وَقاهُم رَبُّهُم عَذاب‌َ الجَحِیم‌ِ پس از تهدید کسانی که انکار آیات الهی را نمودند و تابع هوای نفسانی گردیدند و عمر خود را در لهو و لعب گذرانیدند بپرهیزکاران و کسانی که خودداری نمودند از پیروی نفس و شیطان و مطیع حق و سفراء و رسولان الهی گردیدند و پرهیزکاری ملکه آنها گردیده تا آنکه متصف گردیدند بصفت تقوی آنان را ببهشت و نعمتهای آن بشارت میدهند.
و باید دانست که تقوی مقام ارجمندی است و مرتبه تقوی فوق مرتبه ایمان است هر مؤمنی دارای ملکه تقوی نیست اگر چه دارای ایمان باشد لکن بعکس هر شخص با تقوایی دارای ایمان خواهد بود.
خلاصه آیه در مقام بیان درجات متقیان است که روزی که آسمان شکافته و اجزاء زمین متفرق و عالم دنیا منحل میگردد و کافرین در آتش کشیده میشوند در آن روز قیامت مؤمن با تقوی در بهشتها و نعمتهای فراوان متنعم و بآنچه پروردگار آنها بایشان عطا نموده و آنان را از عذاب دردناک جهنم نگاه داشته شادمانند (فاکِهِین‌َ بِما آتاهُم رَبُّهُم) (ماء) موصوله عموم دارد و عطاء پروردگار منحصر بنعمتهای جسمانی نیست شاید مقصود اینکه باشد که متقین از تمام نعمت‌های روحانی و جسمانی محظوظ و از هر رنج و تعب و عذاب و آفتی در وقایه و امان حق تعالی محفوظ خواهند بود قوله تعالی (إِن‌َّ المُتَّقِین‌َ فِی مَقام‌ٍ أَمِین‌ٍ)

صفحه : 346
کُلُوا وَ اشرَبُوا هَنِیئاً بِما کُنتُم تَعمَلُون‌َ مُتَّکِئِین‌َ عَلی سُرُرٍ مَصفُوفَةٍ وَ زَوَّجناهُم بِحُورٍ عِین‌ٍ خطاب به بهشتیان است که از نعمت‌های بهشت بخورید و بیاشامید گوارا باد شما را بدون آنکه برای شما زحمتی و مرضی ایجاد نماید در حالی که در تختهای مرصع پهلوی هم چسبیده شده محظوظ و شادمان خواهید بود و باهل بهشت حوریان سفید رو و فراخ چشمان را ازدواج میگردانیم.
از زید بن ارقم روایت میکنند که مردی از اهل کتاب آمد نزد رسول اللّه و گفت یا أب القاسم آیا چنین گمان میکنی که اهل بهشت میخورند و می‌آشامند حضرت در پاسخ فرمود قسم بآنکسی که نفس من بدست قدرت او است هر مردی از اهل بهشت بقدر یکصد مرد قوّت پیدا مینماید برخوردن و آشامیدن و جماع نمودن آن مرد گفت فضولات آن چطور می‌شود فرمود عرق می‌شود و بوی آن عرق مثل بوی مشک است.
وَ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ اتَّبَعَتهُم ذُرِّیَّتُهُم بِإِیمان‌ٍ أَلحَقنا بِهِم ذُرِّیَّتَهُم وَ ما أَلَتناهُم مِن عَمَلِهِم مِن شَی‌ءٍ سخنان مفسرین در توضیح آیه 1- ذریة اعم است از کودکانی که در حال کودکی مرده‌اند یا اولاد کبار، اولاد صغار از جهت ایمان پدر و مادر ملحق بآنان میگردند چنانچه در بعض احکام اسلام مثل طهارتشان و حفظ مال و جانشان و غیر اینها تابعند و اولاد آن کبار از جهت ایمان خودشان بآنها ملحق می‌گردند و لو اینکه در مرتبه ایمان دون‌تر و پست‌تر باشند.
و اینکه تفضل دیگری است نسبت باشخاص با ایمان و تقوی که اولادان آنها را به آنها ملحق می‌گرداند برای روشنی چشم آنها که همان طوری که در دنیا علاقه بآنها داشتند و دوست میداشتند با آنها باشند در بهشت نیز از اینکه نعمت بزرگ متمتع گردند.

صفحه : 347
2- از إبن عباس روایت شده که اولادان کبار که بحد بلوغ رسیده‌اند بپدران ملحق میگردند اگرچه در عمل قاصر باشند و اگر گفته شود چگونه در ثواب ملحق بآنها می‌گردند با آنکه مستحق نیستند، در پاسخ گفته می‌شود اولادان با پدر و مادر در یک مکان جمع می‌شوند نه آنکه در ثواب و مرتبه ملحق بآنها گردند.
و از حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام چنین روایت می‌کنند که رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فرموده مؤمنین و اولادان آنها در بهشتند و همین آیه را تلاوت مینمایند.
و از صادق آل محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم روایت شده که اطفال مؤمنین را برسم هدیه و تعارف نزد پدرانشان میبرند. (مجمع البیان) و شاید سرش اینکه باشد که همین طوری که بنا بر حدیث مشهور هر کس در دنیا هر چه را دوست دارد در قیامت با او محشور میگردد و لو آنکه سنگی باشد و چون در قیامت هر چیزی بمنتهی درجه کمال میرسد اینکه است که مهر و محبت نیز که از خصوصیات کمال نفسانی است آن نیز بدرجه کمال میرسد و معلوم است که انسان در دنیا هیچ چیزی را بقدر اولاد دوست نمیدارد خصوصا اولاد صغار و کودکانی که در دنیا از دست او رفته‌اند اینکه است که مؤمنین خصوصا متقین هر چه را دوست میداشتند با آنها جمع خواهند گردید که از هر نعمتی خواه جسمانی باشد و خواه روحانی متمتع و بهره‌مند گردند که نعمت بر آنها تمام گردد.
(وَ ما أَلَتناهُم مِن عَمَلِهِم مِن شَی‌ءٍ) ظاهرا آیه در مقام امتنان بر اشخاص با تقوی است که در صورتی که اولادانشان که در مقام و رتبه آنان نیستند برای روشنی چشم آنها ملحق بآنها میگردانیم چیزی از عمل آنان کم نمی‌کنیم بلکه اینکه هم یک تفضلی است زائد بر تمام نعمت‌های جسمانی و روحانی آنها (کُل‌ُّ امرِئ‌ٍ بِما کَسَب‌َ رَهِین‌ٌ) اشاره به اینکه هر مردی رهین عمل خود او است و از عمل بد دیگری مؤاخذه نمیشود و اینکه آیه را هر گاه با آن آیه (لَیس‌َ لِلإِنسان‌ِ إِلّا ما سَعی) جمع کنیم چنین نتیجه میدهد که نه کسی را بعمل بد کسی مؤاخذ میکنند و نه از عمل

صفحه : 348
خیر کسی دیگری بهره‌مند می‌گردد.
در اینجا اشاره به اینکه اینکه الحاق ذریّه را بپدر و مادر با آنکه در مرتبه آنها نیستند آن نیز مثل باقی نعمت‌هایی است که بمتقین عطاء میکند راجع بسعی و کوشش پدران است که تفضلا برای آنکه نعمت برای آنان تمام گردد اولادانشان را نیز ملحق بآنها میگرداند، و در جای دیگر فرموده (کُل‌ُّ نَفس‌ٍ بِما کَسَبَت رَهِینَةٌ إِلّا أَصحاب‌َ الیَمِین‌ِ)«1» که اصحاب یمین رهین عمل خود نیستند بلکه کفار و اشقیاء چنینند اصحاب یمین که مؤمنین و متقیانند تفضلاتی که در باره آنان میشود فوق عمل آنها است چنانچه هر عمل نیک آنها ده برابر بلکه نسبت ببعضی بسته بمقام و خلوص آنها حدّ و اندازه‌ای برای آن نیست زیرا که آنها مورد الطاف الهی واقع گردیده‌اند.
وَ أَمدَدناهُم بِفاکِهَةٍ وَ لَحم‌ٍ مِمّا یَشتَهُون‌َ باز در مقام نعمت‌های بهشتیان است که ما برای متقیان از میوه‌جات و گوشت و هر چه مایل گردند و از نعمت‌ها آنچه را بخواهند زیاد می‌کنیم که دیگر در تحصیل آن زحمت و تعبی نخواهند داشت.
از (مما یشتهون) چنین معلوم میشود که اهل ایمان و تقوی آنچه اشتها کنند باراده خودشان موجود میگردد زیرا که آنان مظهر خلاقیت حق تعالی گردیده‌اند که بخواهش و میل خودشان هر چه بخواهند ایجاد مینمایند.
یَتَنازَعُون‌َ فِیها کَأساً لا لَغوٌ فِیها وَ لا تَأثِیم‌ٌ اهل بهشت از یکدیگر کاسه مملو از شراب بهشتی را بربایند و آن چنان شرابی است که عقل را زائل نمی‌کند و باعث عمل بیهوده نمیگردد.
اشاره به اینکه نعمت‌هایی که برای اهل بهشت تهیه شده از هر آفت و گزندی خالی و صاف و بدون هیچ آفتی برای اهلش مهیا و آماده گردیده و مثل نعمت‌های
-----------------------------------
1- در سوره المدثر آیه 40 هر کسی و هر نفسی گرو اعمال خود او است مگر یاران دست راست

صفحه : 349
دنیوی مشوب بآلام و مشقات نیست اینجا کدرش را میدهند و آنجا خالص را عطاء می‌نمایند، و سرش اینست که روح انسان و آن لطیفه ربانی در اینجا با طبیعت حیوانی مرتبط گردیده و نعمت‌های آن بمناسبت کدورت نفس کدر میگردد اینکه است که نعمت‌های آن مشوب بآلام خوشی آن محفوف بغم، سلامتی آن در معرض مرض حیات آن پیچیده شده بمرگ جوانی آن در شرف پیری خواهد بود لکن اهل بهشت کسانی می‌باشند که از نکبت طبع و مزاحمت قوای شهوانی فارغ گردیده و در آن وقت طبیعت انسانی آنها تابع عقل بلکه با عقل کلی متحد گشته و سرکشی نمی‌کند و مطیع مولا گردیده اینکه است که همه طور نعمتی بدون آفت برای آنها مهیّا است.
و شاید مقصود از آن (کاسه) شراب مهر و حب‌ّ الهی باشد که متقیان از یکدیگر ربوده‌اند و در اینکه مقام هر یک بر دیگری سبقت میگیرد و البته آن شرابی است خالص که نصیب هر کس گردیده او را از هر عمل لغو و بی‌هوده‌ای باز میدارد و شاید سابقین که در سوره واقعه در اوصاف آنان فرموده (السّابِقُون‌َ السّابِقُون‌َ أُولئِک‌َ المُقَرَّبُون‌َ) همین متقیان باشند که در هر عمل خیری بر دیگری سبقت می‌گیرند.
وَ یَطُوف‌ُ عَلَیهِم غِلمان‌ٌ لَهُم کَأَنَّهُم لُؤلُؤٌ مَکنُون‌ٌ اهل بهشت همان طوری که بر تختهای سلطنتی خود تکیه زده‌اند باطراف آنان پسرانی در منتهای جمال و زیبایی دور میزنند و از شدت وجاهت و درخشندگی گویا مرواریدی میباشند در صدف.
شاید تشبیه (بلؤلؤ مکنون) اشاره باشد بمعارف و صفات ارجمند بهشتیان که در دنیا مثل لؤلؤ در صدف قلب آنان مخفی بوده و در آخرت بمرتبه ظهور میرسد و همین طوری که از باطن خودشان در دنیا محظوظ بودند در آخرت بحد کمال رسیده و تظاهر مینماید زیرا که در آخرت باطنها ظاهر میگردد.

صفحه : 350
وَ أَقبَل‌َ بَعضُهُم عَلی بَعض‌ٍ یَتَساءَلُون‌َ قالُوا إِنّا کُنّا قَبل‌ُ فِی أَهلِنا مُشفِقِین‌َ فَمَن‌َّ اللّه‌ُ عَلَینا وَ وَقانا عَذاب‌َ السَّمُوم‌ِ اینکه آیه نیز در مقام حظوظ بهشتیان است که آنان علاوه بر نعمتهای دیگر که در دسترس آنها نهاده‌اند با هم مراوده و مجالست و مصاحبت دارند و از یکدیگر سؤال می‌کنند که چه صفت و فضیلتی در شما بود که شما را باین مقام کریمی رسانید.
آنان در پاسخ گویند یکی از صفات حمیده ما اینکه بود که ما در دنیا در حالی که با اهل دنیا معاشرت داشتیم در دل از عذاب خدا ترسناک بودیم و ما از کسانی بودیم که در سوره (نازعات) آیه 40 و 41 فرموده: (وَ أَمّا مَن خاف‌َ مَقام‌َ رَبِّه‌ِ وَ نَهَی النَّفس‌َ عَن‌ِ الهَوی- فَإِن‌َّ الجَنَّةَ هِی‌َ المَأوی) و همان ترس ما از عذاب بود که خدا بر ما منت گذارد و از عذاب سموم مهلک ما را نگاه داشت.
إِنّا کُنّا مِن قَبل‌ُ نَدعُوه‌ُ إِنَّه‌ُ هُوَ البَرُّ الرَّحِیم‌ُ بهشتیان در سؤال و جواب یکدیگر دو صفت نیک خود را ارائه می‌دهند یکی خوف از حق تعالی که ناشی از علم و معرفت آنها است بمقام الوهیت چنانچه فرموده (إِنَّما یَخشَی اللّه‌َ مِن عِبادِه‌ِ العُلَماءُ) و دیگر رجاء و امیدواری برحمت الهی زیرا که خوف و رجاء دو صفت برگزیده اهل ایمان و تقوی خواهد بود کسی که خدا را بصفت رحمانیت شناخت البته امیدوار بکرم او است، و هر گاه خدا را بصفت قاهریت شناخت از عذاب و سخط او هراسانست در حدیث صحیح معصوم فرموده (خوف و رجاء در مؤمن بایستی مثل دو طرف میزان مساوی باشد بقدری که امیدوار برحمت او است بهمان اندازه بدون کم و زیاد از غضب او ترسناک باشد).

صفحه : 351

[سوره الطور (52): آیات 29 تا 49]

اشاره

فَذَکِّر فَما أَنت‌َ بِنِعمَةِ رَبِّک‌َ بِکاهِن‌ٍ وَ لا مَجنُون‌ٍ (29) أَم یَقُولُون‌َ شاعِرٌ نَتَرَبَّص‌ُ بِه‌ِ رَیب‌َ المَنُون‌ِ (30) قُل تَرَبَّصُوا فَإِنِّی مَعَکُم مِن‌َ المُتَرَبِّصِین‌َ (31) أَم تَأمُرُهُم أَحلامُهُم بِهذا أَم هُم قَوم‌ٌ طاغُون‌َ (32) أَم یَقُولُون‌َ تَقَوَّلَه‌ُ بَل لا یُؤمِنُون‌َ (33)
فَلیَأتُوا بِحَدِیث‌ٍ مِثلِه‌ِ إِن کانُوا صادِقِین‌َ (34) أَم خُلِقُوا مِن غَیرِ شَی‌ءٍ أَم هُم‌ُ الخالِقُون‌َ (35) أَم خَلَقُوا السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌َ بَل لا یُوقِنُون‌َ (36) أَم عِندَهُم خَزائِن‌ُ رَبِّک‌َ أَم هُم‌ُ المُصَیطِرُون‌َ (37) أَم لَهُم سُلَّم‌ٌ یَستَمِعُون‌َ فِیه‌ِ فَلیَأت‌ِ مُستَمِعُهُم بِسُلطان‌ٍ مُبِین‌ٍ (38)
أَم لَه‌ُ البَنات‌ُ وَ لَکُم‌ُ البَنُون‌َ (39) أَم تَسئَلُهُم أَجراً فَهُم مِن مَغرَم‌ٍ مُثقَلُون‌َ (40) أَم عِندَهُم‌ُ الغَیب‌ُ فَهُم یَکتُبُون‌َ (41) أَم یُرِیدُون‌َ کَیداً فَالَّذِین‌َ کَفَرُوا هُم‌ُ المَکِیدُون‌َ (42) أَم لَهُم إِله‌ٌ غَیرُ اللّه‌ِ سُبحان‌َ اللّه‌ِ عَمّا یُشرِکُون‌َ (43)
وَ إِن یَرَوا کِسفاً مِن‌َ السَّماءِ ساقِطاً یَقُولُوا سَحاب‌ٌ مَرکُوم‌ٌ (44) فَذَرهُم حَتّی یُلاقُوا یَومَهُم‌ُ الَّذِی فِیه‌ِ یُصعَقُون‌َ (45) یَوم‌َ لا یُغنِی عَنهُم کَیدُهُم شَیئاً وَ لا هُم یُنصَرُون‌َ (46) وَ إِن‌َّ لِلَّذِین‌َ ظَلَمُوا عَذاباً دُون‌َ ذلِک‌َ وَ لکِن‌َّ أَکثَرَهُم لا یَعلَمُون‌َ (47) وَ اصبِر لِحُکم‌ِ رَبِّک‌َ فَإِنَّک‌َ بِأَعیُنِنا وَ سَبِّح بِحَمدِ رَبِّک‌َ حِین‌َ تَقُوم‌ُ (48)
وَ مِن‌َ اللَّیل‌ِ فَسَبِّحه‌ُ وَ إِدبارَ النُّجُوم‌ِ (49)

صفحه : 352

ترجمه‌

(ای محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم) بآنان پند و اندرز ده زیرا تو بنعمت پروردگارت نه کاهنی (و نه ساحر) و نه دیوانه (30)
(آیا کفار) می‌گویند (کلام تو) شعر است و تو شاعری (و گویند) منتظریم که او دچار حوادث زمان گردد و بمیرد
(ای محمّد) بگو منتظر باشید که محققا من با شما از انتظار کشنده‌گانم (32)
آیا عقولشان بآنان چنین (گفتاری) امر میکند یا آنکه آنها گروه سرکشانند
آیا میگویند (اینکه آیات را خودش) بهم بافته بلکه ایمان نمی‌آورند (34)
(اگر چنین است) و آنها راست میگویند سخنی مثل قرآن بیاورند (35)
(آیا) از غیر چیزی خلق گردیده شده‌اند یا آنکه خودشان خلق کننده و آفریننده می‌باشند (36)
یا آنها آسمان و زمین را آفریده‌اند بلکه یقین ندارند (37)
آیا نزد آنها است خزینه‌های پروردگار تو یا آنکه آنها تسلط تام بر موجودات دارند (38)
آیا برای آنان نردبانی است که بالا روند و (کلام ملائکه را بشنوند) پس باید بر آنچه شنیده‌اند حجت ظاهری آرند (39)
آیا برای (خدا) دختران است و برای شما پسران (40)
آیا تو از آنها اجر و مزدی گران سؤال میکنی و غرامت آن بر آنان دشوار است (41)
آیا امور غیب و پنهان نزد آنها است و آنها می‌نویسند (42)
یا میخواهند مکر و حیله‌ای بکار برند (42) پس آنهایی که کافر شدند در مکر و حیله واقع گردیده‌اند (43)
آیا از برای آنها الهی و آفریننده‌ای است غیر از خدای پاک (یکتا) خدای تعالی منزه است از آنچه برای او شریک قرار میدهند (44)
و اینکه کافرین وقتی به‌بینند پاره‌ای از آسمان بزمین افتاد گویند اینکه ابریست بهم پیوسته
پس (ای محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم) واگذار آنان را تا بنگرند روزشان را که چگونه بصعوبت و سختی هلاک خواهند گردید (46)
آن روزی که مکرشان آنان را چیزی از عذاب بی‌نیاز نگرداند و آنها از یاری شدگان نخواهند بود (47)
و محققا برای کسانی که ظلم کرده‌اند عذابی خواهد بود غیر از عذاب آخرت لکن بیشتر آنها

صفحه : 353
نمی‌دانند (48)
(ای محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم) بحکم پروردگارت (بر اذیت آنها صبر کن) زیرا که تو در حفظ و حمایت مایی و تسبیح و ستایش نما پروردگار خود را هنگامی که میایستی
و پاره‌ای از شب تسبیح کن او را و آن هنگامی که ستارگان پشت می‌نمایند (یعنی بروشنی صبح غائب میگردند (نیز او را ستایش نما).

توضیح آیات‌

فَذَکِّر فَما أَنت‌َ بِنِعمَةِ رَبِّک‌َ بِکاهِن‌ٍ وَ لا مَجنُون‌ٍ أَم یَقُولُون‌َ شاعِرٌ نَتَرَبَّص‌ُ بِه‌ِ رَیب‌َ المَنُون‌ِ خداوند در اینکه آیه برسول خود امر میکند که کفار را متذکر گردان و بوظیفه خود عمل نما تو بانعام و کراماتی که پروردگار تو بتو عنایت نموده نه کاهنی و نه مجنون و نه شاعر.
کاهن کسی را گویند که بتوسط جن و شیاطین گاهی امور غیر عادی از وی ظهور و بروز می‌نماید و مدّعی علم غیب است و باطل را بنظر مردم حق جلوه میدهد و اغلب اخبار او دروغ و کذب است و معلوم نیست که کاهنی ادعای پیغمبری کرده باشد.
و آدم دیوانه کسی را گویند که اعمال و اقوال غیر مضبوط از او سر زند که از روی رویّه و فکر نباشد.
و شعر سخنان موزونی است که دارای قافیه و نظم باشد و جای تعجب است که با اینکه اینکه سه صفتی که کفار نسبت بشخص اول عالم امکان می‌دادند با هم متناقص است و ممکن نیست در یک نفر با هم جمع شود کهانت که از روی ریاضت و تمرین نفس است و لو آنکه عمل شیطانی است لکن باز بتوسط عقل مشوب بوهم انجام

صفحه : 354
می‌گیرد و کاهن می‌خواهد از عمل خود نتیجه بگیرد چطور ممکن است با جنون که ناشی از بی‌خردی است با هم در یک نفر جمع شود:
و نیز اهل مکه صاحب لسان بودند و فصاحت و بلاغت قرآن را می‌دیدند و می‌دانستند که آیات قرآنی از قبیل شعر نیست بلکه از قبیل گفتار آنان هم نیست تجاهل می‌نمودند و حضرتش را شاعر میگفتند.
خلاصه اینکه نسبتهای ناروایی که بحضرتش میدادند تماما ناشی از حسد و کبر و لجاجت سر میزده نه اینکه واقعا امر بر آنها متشبه شده باشد یا از روی ندانستگی و جهل گفته باشند.
و از آن خبث نفسی که داشتند منتظر بودند حادثه‌ای بر آن حضرت از مرض یا مرگ یا مصیبتی دیگر برسد که دست از عمل و تبلیغ رسالت بردارد و دیگر نتواند اینکه آیات معجز نمای قرآنی را اظهار نماید و مردم باو بگروند.
قُل تَرَبَّصُوا فَإِنِّی مَعَکُم مِن‌َ المُتَرَبِّصِین‌َ أَم تَأمُرُهُم أَحلامُهُم بِهذا أَم هُم قَوم‌ٌ طاغُون‌َ خطاب به پیمبر خود نموده که ای محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم در جواب کفار بگو انتظار بکشید که بر من آفتی از مرگ یا چیز دیگری وارد گردد و من هم با شما منتظر میباشم که وقتی مرگ یا عذابی بشما وارد گردد آن وقت متنبه میگردید و می‌فهمید که من دیوانه و خطاکارم یا شما.
آیه عطف بآیه بالا است و در مقام الزام رؤساء قریش فرود آمده که خود را صاحب عقل و فطانت میدانستند و اعتراض بآنها است که شمایی که خود را دانشمند و با خرد میدانید آیا عقل و فطانت شما چنین امر نموده که انکار حق نمائید در صورتی که حکم عقل چنین نیست بلکه شما مردمان طاغی و یاغی هستید و عقل خود را تابع هوای نفسانی نموده‌اید.
أَم یَقُولُون‌َ تَقَوَّلَه‌ُ بَل لا یُؤمِنُون‌َ فَلیَأتُوا بِحَدِیث‌ٍ مِثلِه‌ِ إِن کانُوا صادِقِین‌َ اینکه آیه نیز عطف بآیه بالا است مثل آیات دیگر در مقام بیان اعجاز و

صفحه : 355
حقانیت قرآن برآمده که اگر شما چنین پندارید که خودم آیات قرآن را بهم بافته‌ام شما هم مثل من عربید و قرآن چنانچه فرموده (بعربی فصیح فرود آمده) اگر اینکه گمان شما راست و درست است شما هم سخنان و آیاتی مثل اینکه قرآن بیاورید بلکه آن خباثت نفس شماست که نمیخواهید ایمان آورید.
أَم خُلِقُوا مِن غَیرِ شَی‌ءٍ أَم هُم‌ُ الخالِقُون‌َ اینکه آیه نیز در مقام الزام و احتجاج بمنکرین مبدء است که بایستی رجوع بعقل خود نمائید و فکر کنید آیا شما بدون علت و سبب موجود گردیده‌اید یا آنکه خودتان خود را خلق نموده‌اید.
چون از بدیهیات اولیه است که هر حادثی محدث میخواهد حتی بچه دو ساله‌ای اگر بیند چیزی که نبوده جلو وی گذاشته شد باین طرف و آن طرف رو می‌کند که آورنده آن را به‌بیند حتی حیوانات نیز اینکه اندازه شعور دارند چه جای انسان بالغ، اینکه است که کلام الهی میخواهد آنان را ملزم گرداند بشهادت عقلشان که رجوع بعقلتان نمائید که وقتی وجود نداشتید و بعد حادث گردیدید.
یکی از دو حال خارج نیست یا آنکه گوئید بدون علت و سبب از لا شیئی بوجود آمده‌اید اینکه بر خلاف بدیهیات اولیه است و هیچ سفیهی چنین نمیگوید که شیئی که نبوده بدون علت و سبب موجود گردیده یا چنین گمان می‌کنید که خودتان خود را خلق نموده‌اید اینکه هم بدیهی البطلان خواهد بود چگونه ممکن است عدم علت و سبب وجود گردد عدم و وجود نقیض یکدیگرند وجود، علت امر وجودی میخواهد که طرد عدم نماید.
أَم خَلَقُوا السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌َ اشاره به اینکه اگر قدرت داشتند که خود را از نیستی بهستی آرند بایستی قدرت داشته باشند بر خلقت آسمانها و زمین زیرا که وجود آنها مربوط بآسمانها و زمین است اول باید آسمانها و زمین را در حال نیستی خودشان آفریده باشند پس از آن خود را بوجود آوردند نه چنین است بلکه اینان مردمانی می‌باشند که

صفحه : 356
از شدت خباثت نفسانی زیر بار عقل خودشان هم نمیروند تا آنکه یقین نمایند بوجود خالق قادر عالم توانا و تسلیم فرمان او گردند.
بَل لا یُوقِنُون‌َ شاید اشاره باین باشد که اصول عقاید باید از روی براهین عقلی یقینی انجام گیرد توحید تقلیدی یقین آور نیست اینکه است که کسانی که در معارف خوض در ادله نمیکنند و بگفته‌های دیگران و آباء و اجداد قانع میگردند باندک شبهه‌ای عقایدشان خلل پذیر میگردد و دچار شک و تردید خواهند گردید.
پس بر هر فردی لازم و واجب است که در عقاید تحقیق نماید و معارف و اصول دیانت خود را تطبیق نماید با براهین عقلی منطقی تا اقلا اگر بمرتبه (عین الیقین) که از روی و جدان سرّی است و برای اهلش میسر گردیده نرسد بمرتبه (علم الیقین) که از طریق براهین عقلی حاصل میگردد بمرتبه یقین برسد تا آنکه عقاید او ثابت و مستقر گردد أَم عِندَهُم خَزائِن‌ُ رَبِّک‌َ أَم هُم‌ُ المُصَیطِرُون‌َ آیا خزینه‌های پروردگار تو نزد آنها است که بینیاز گردیده‌اند و هر گونه تصرفی بخواهند بکنند و بهیچ چیز محتاج نباشند یا آنکه نیازمند و بهمه چیز محتاجند.
اشاره به اینکه همین طوری که ممکن در اصل وجود خود محتاج بواجب الوجود و غنی بالذات است که وی را از نیستی بهستی بیاورد در بقاء خود نیز محتاج بعلت است و علت موجده همان علت مبقیه خواهد بود اگر آنی فیض رحمت الهی نرسد (بهم ریزند غالبها) علی الدوام فیض وجود بممکن میرسد.
اگر بامر تکوینی الهی خورشید نور افشانی نکند و هوا متحرک نگردد و از ابرها باران نریزد و گیاه‌ها از زمین روئیده نشود انسان و حیوانات از گرسنگی خواهند مرد و نیز هر گاه مجموعه اجزاء عالم را بهمان نظام و ترتیب حیرت بخشی که مدبر و خالق عالم مرتب گردانیده نگاه ندارد و جزئی خللی در حرکات منظم اشیاء که باراده وحدانی مربی عالم نظام یافته دوام پیدا ننماید و علی الدوام فیض

صفحه : 357
وجود بآنها نرسد کجا انسان میتواند امرار حیات نماید فورا همه چیزها معدوم میگردد اینکه کاخ مجلل جهانی و اینکه نظام گیتی و گردش کائنات بدور هم بالاترین دلیلی است بر اثبات وجود و علم و قدرت و حکمت آن فرد متعال.
أَم لَهُم سُلَّم‌ٌ یَستَمِعُون‌َ فِیه‌ِ فَلیَأت‌ِ مُستَمِعُهُم بِسُلطان‌ٍ مُبِین‌ٍ اشاره به اینکه آیا نزد آنها نردبانی است که بسوی آسمان بالا روند و از عالم بالا و ملائکه علوی و عقول مقدسه علوم و معارفی فرا گیرند اگر چنین است بایستی بر آنچه شنیده و دانا گردیده‌اند حجت و دلیل ظاهر و آشکار بیاورند.
شاید مقصود چنین باشد که اینکه جماعتی که از عالم طبیعت قدمی بالا نگذارده‌اند و خبری از عالم (ما فوق الطبیعه) ندارند و فقط در لجن‌زار طبیعت غوطه‌ورند چگونه دعاوی عقل و کمال نموده و خود را عاقل و دانا میدانند و نسبت دیوانگی و ساحری به پیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم میدهند که روح شریفش متصل و مرتبط بعالم (ما فوق الطبیعه) گردیده بلکه عقل کل و اول ما خلق اللّه بشمار میرود، و اگر اینکه کافرین از عالم بالا خبری دارند بایستی دلیل و برهان بیاورند و دعاوی خود را ثابت نمایند چنانچه انبیاء بر اثبات گفتارشان دلیل و برهان اقامه مینمودند.
أَم لَه‌ُ البَنات‌ُ وَ لَکُم‌ُ البَنُون‌َ اینها که خبری از عالم اله ندارند چگونه نسبت فرزند بپروردگار عالم می‌دهند و ملائکه را دختران خدا میدانند و برای خودشان پسران که نیرومندتر و نزد آنان شریف‌ترند انتخاب نموده‌اند.
أَم تَسئَلُهُم أَجراً فَهُم مِن مَغرَم‌ٍ مُثقَلُون‌َ أَم عِندَهُم‌ُ الغَیب‌ُ فَهُم یَکتُبُون‌َ همزه استفهامی در هر دو آیه در مقام انکار است یعنی ای محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم آیا تو برای تبلیغ رسالت و ارشاد و هدایت آنها بطریق سعادت و فضیلت اجر و مزدی از آنها مطالبه میکنی و مزد دادن برای آنها سنگین مینماید از اینکه جهت قبول رسالت تو را نمی‌کنند و تکذیب می‌نمایند آیا نزد آنها است اموری که از نظرشان غائب است و چیزهایی از غیب میدانند و آنچه از امور غیبی خبردار گردیده

صفحه : 358
می‌نویسند و دیگر خود را محتاج بارشاد کننده‌ای نمیدانند.
أَم یُرِیدُون‌َ کَیداً فَالَّذِین‌َ کَفَرُوا هُم‌ُ المَکِیدُون‌َ یا آنکه انکار آنان از روی کید و مکر و خود خواهی و خود پسندی است که می‌خواهند در باره تو حیله‌ای بکار برند لکن کفار نمیدانند که مکر آنها بازگشت بخودشان مینماید.
و از بعض مفسرین است که آیه اشاره باین دارد که می‌خواهند مکری و تدبیری در باره تو کنند و آن مکر و حیله‌ای بود که در دار الندوه نسبت بحضرت رسول صلّی اللّه علیه و اله و سلّم میکردند از قتل و حبس و اخراج که اجرا گردانیدند.
أَم لَهُم إِله‌ٌ غَیرُ اللّه‌ِ آیا برای آنها الهی است غیر از خدا منزه و مبراء است خدای عالم از آنچه برای او شریک قرار میدهند.
اینجا نیز به همزه استفهامی در مقام انکار و سرزنش کفار برآمده که چگونه اینان غیر از خدای یکتا را پرستش می‌نمایند آیا الهی و پروردگاری که آنها را از نیستی بهستی آورده و بآنها روزی میدهد و حیات و موت و دنیا و آخرت و همه چیز بسته بقدرت و امر و اراده او انجام میگیرد غیر از او خدای دیگری هست که چنین قدرت و استیلایی داشته باشد.
سُبحان‌َ اللّه‌ِ عَمّا یُشرِکُون‌َ خدا از آنچه برای او شریک قرار میدهند بی‌نیاز و غنی بالذات است و قادر و توانایی است که در امور خلقت و افاضه محتاج بشریک و معاون نیست بقدرت تامه و علم ازلی هر چه را اراده نماید فورا موجود می‌گردد بهر که خواهد نعمت میدهد و از هر که لایق نباشد میگیرد.
وَ إِن یَرَوا کِسفاً مِن‌َ السَّماءِ ساقِطاً یَقُولُوا سَحاب‌ٌ مَرکُوم‌ٌ کفار بقدری از امور ربانی و قدرت یزدانی بی‌خبرند که اگر فرضا پاره‌ای از آسمان بزمین افتد حمل بر امور طبیعی نموده و گویند اینکه ابریست بهم پیوسته.

صفحه : 359
اکثر مردمان امروزه نیز چنینند با آنکه اقرار و اعتراف مینمایند بوجود قادر متعال لکن با اینحال هر بلائی و هر آفت ناگهانی که بر آنان فرود آید حمل بر امور طبیعی مینمایند و همه چیز را باقتضاء طبیعت میدانند بدون آنکه ملتفت باشند که طبیعت چیزی نیست که بشود امور را نسبت بآن داد هر چه در عالم واقع میگردد خواه مطابق نظام عالم واقع گردد یا بنظر ظاهر بینان مخالف همه باراده و خواست مربی و اله عالم انجام میگیرد و موحد کسی است که (لا مؤثر فی الوجود الا اللّه) را نصب العین خود قرار دهد و چشم از اسباب دوخته و در همه حال (مسبّب الاسباب را مینگرد.
فَذَرهُم حَتّی یُلاقُوا یَومَهُم‌ُ الَّذِی فِیه‌ِ یُصعَقُون‌َ یَوم‌َ لا یُغنِی عَنهُم کَیدُهُم شَیئاً وَ لا هُم یُنصَرُون‌َ ای محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم واگذار آنها را تا وقتی که برسند بروز سختی که فرارگاه و نجاتی برای آنها نخواهد بود و آن روزی است که کید و حیله آنها سبب نجات آنان نمیگردد و بجزاء اعمال زشت و سخنان ناروای خود خواهند رسید.
(یوم) دوم بدل (یوم) اول است و اشاره به اینکه تو از گفتار و کردار آنها ملول و آزرده مشو وظیفه تو تبلیغ رسالت است پس از انجام وظیفه خود آنان را بحال خود گذار تا برسند بروزی که نتیجه اعمال خود را به‌بینند و بفهمند که آنچه را گمان میکردند از عذاب نجاتشان میدهد سودی برای آنها نداشته بلکه بر ضرر آنها تمام شده و کسی را نمی‌یابند که آنها را یاری و کمک نماید.
وَ إِن‌َّ لِلَّذِین‌َ ظَلَمُوا عَذاباً دُون‌َ ذلِک‌َ وَ لکِن‌َّ أَکثَرَهُم لا یَعلَمُون‌َ کفار در آن زمان از دو جهت مستحق عذاب گردیدند یکی از جهت کفرشان که در عبادت با خدا چیزی را شریک قرار میدادند که کفر خودش باعث عذاب می‌گردد و دیگر هم ظلم بخود نموده که خود را از سعادت و فضیلت بازداشته‌اند و هم نسبت بوجود مقدس رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و مؤمنین که از هیچ ظلم و تعدی نسبت بآنها فرو گذار نمی‌نمودند اینکه است که برای آنان عذابی است غیر از عذابی که

صفحه : 360
برای تمام کفار مهیّا گردیده.
شاید مقصود از (عَذاباً دُون‌َ ذلِک‌َ) عذاب دنیا باشد از قتل و اسارت یا عذابهای آسمانی چنانچه بر قوم پیمبران پیش فرود می‌آمده از قحطی و صیحه آسمانی و غیر اینها که در اثر کفرشان و آزاری که باولیاء حق تعالی و سفرای الهی وارد می‌نمودند باضافه بر عذاب اخروی در معرض سخط الهی واقع گردیدند و در همین عالم که جای مهلت است آثار غضب بر آنان طاری گردید تا آنکه بهلاکت انجامید.
وَ اصبِر لِحُکم‌ِ رَبِّک‌َ فَإِنَّک‌َ بِأَعیُنِنا وَ سَبِّح بِحَمدِ رَبِّک‌َ حِین‌َ تَقُوم‌ُ وَ مِن‌َ اللَّیل‌ِ فَسَبِّحه‌ُ وَ إِدبارَ النُّجُوم‌ِ خدای جلیل خطاب برسول اکرم خود نموده که ای محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم تو بر جفای کفار صبر کن و بردبار باش و در امر تبلیغ هر قدر در معرض اذیت کفّار واقع می‌گردی در وظیفه خود استقامت نما زیرا که تو در حفظ و حمایت ما می‌باشی.
(وَ سَبِّح بِحَمدِ رَبِّک‌َ حِین‌َ تَقُوم‌ُ- وَ مِن‌َ اللَّیل‌ِ فَسَبِّحه‌ُ وَ إِدبارَ النُّجُوم‌ِ) شاید اشاره باین باشد که در هیچ حالی حتی در موقعی که می‌ایستی برای تبلیغ رسالت اقبال بخلق تو را از توجه بحق تعالی مشغول نگرداند در همان حال هم نیز پروردگار خود را تسبیح و تمجید و ستایش نما.
و نیز بعضی از شب را که هنگام سحر و آن وقتی که ستارگان اول شب پشت می‌کنند و در شرف فرو رفتند در آن وقت نیز ایستاده‌گی کن و مشغول حمد و ثنای پروردگار خود باش.
و در اینکه آیه اگر چه امر برسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم است که در هیچ حال خدا را فراموش مکن و همیشه از شب و روز بدل و زبان مشغول حمد و ستایش پروردگار خود باش لکن چنانچه گفته‌اند هر حکمی که برسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم شده شامل امّت نیز میگردد مگر آنچه بدلیل ثابت شده که از مختصات پیغمبر بوده است

صفحه : 361
پس بنا بر اینکه بایستی تمام مؤمنین چنین باشند که اشتغال بامور دنیا آنها را از خدا غافل نگرداند در همه وقت امر حق و حکم او را در نظر داشته که خلافی از آنان صادر نگردد و آیه شریفه (27) در سوره نور که:
«رِجال‌ٌ لا تُلهِیهِم تِجارَةٌ وَ لا بَیع‌ٌ عَن ذِکرِ اللّه‌ِ وَ إِقام‌ِ الصَّلاةِ وَ إِیتاءِ الزَّکاةِ یَخافُون‌َ یَوماً تَتَقَلَّب‌ُ فِیه‌ِ القُلُوب‌ُ وَ الأَبصارُ» نیز شاهد بر اینکه است.

صفحه : 362

‌سورة النّجم‌

اشاره

اثنتان و ستون آیة و هی مکیة

[سوره النجم (53): آیات 1 تا 25]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
وَ النَّجم‌ِ إِذا هَوی (1) ما ضَل‌َّ صاحِبُکُم وَ ما غَوی (2) وَ ما یَنطِق‌ُ عَن‌ِ الهَوی (3) إِن هُوَ إِلاّ وَحی‌ٌ یُوحی (4)
عَلَّمَه‌ُ شَدِیدُ القُوی (5) ذُو مِرَّةٍ فَاستَوی (6) وَ هُوَ بِالأُفُق‌ِ الأَعلی (7) ثُم‌َّ دَنا فَتَدَلّی (8) فَکان‌َ قاب‌َ قَوسَین‌ِ أَو أَدنی (9)
فَأَوحی إِلی عَبدِه‌ِ ما أَوحی (10) ما کَذَب‌َ الفُؤادُ ما رَأی (11) أَ فَتُمارُونَه‌ُ عَلی ما یَری (12) وَ لَقَد رَآه‌ُ نَزلَةً أُخری (13) عِندَ سِدرَةِ المُنتَهی (14)
عِندَها جَنَّةُ المَأوی (15) إِذ یَغشَی السِّدرَةَ ما یَغشی (16) ما زاغ‌َ البَصَرُ وَ ما طَغی (17) لَقَد رَأی مِن آیات‌ِ رَبِّه‌ِ الکُبری (18) أَ فَرَأَیتُم‌ُ اللاّت‌َ وَ العُزّی (19)
وَ مَناةَ الثّالِثَةَ الأُخری (20) أَ لَکُم‌ُ الذَّکَرُ وَ لَه‌ُ الأُنثی (21) تِلک‌َ إِذاً قِسمَةٌ ضِیزی (22) إِن هِی‌َ إِلاّ أَسماءٌ سَمَّیتُمُوها أَنتُم وَ آباؤُکُم ما أَنزَل‌َ اللّه‌ُ بِها مِن سُلطان‌ٍ إِن یَتَّبِعُون‌َ إِلاَّ الظَّن‌َّ وَ ما تَهوَی الأَنفُس‌ُ وَ لَقَد جاءَهُم مِن رَبِّهِم‌ُ الهُدی (23) أَم لِلإِنسان‌ِ ما تَمَنّی (24)
فَلِلّه‌ِ الآخِرَةُ وَ الأُولی (25)

صفحه : 363

ترجمه‌

‌سورة النّجم در مکه فرود آمده و شصت و دو آیه است در عدد کوفیان و شصت در عدد بصریان و مدنیان و سیصد و شصت کلمه و هزار و چهار صد و پنج حرف است
بنام ایزد صاحب رحمت عام‌ّ و خاص
قسم بستاره وقتی که بطرف مغرب هبوط نماید یا وقتی که طلوع کند و بالا آید (1)
که گمراه نشد صاحب شما (محمّد) صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و خطا ننموده (2)
و از روی هوای نفس سخن نمیگوید (3)
سخن او نیست مگر وحی که باو وحی شده است
(قرآن را جبرئیل) که در منتهی درجه قوت و شدت (روحانی) و صاحب عقل بود بمحمد آموخت
و (در اوامر الهی) استقامت داشت (6)
و در حالی که (روح الامین جبرائیل) در افق اعلی بود (6)
از محل خود تنزل نمود و فرود آمد و بقدری (بمحمد) نزدیک گردید (7)
که مقدار نزدیکی او باندازه دو کمان تیر یا نزدیکتر بود (8)
و خدا وحی کرد ببنده خود (محمّد) آنچه را که وحی کرد (9)
قلب (محمّد) صلّی اللّه علیه و اله و سلّم آنچه را که دیده بود دروغ نگفت (10)
آیا مجادله میکنید با او در آن چیزی که می‌بیند (11)
و بحقیقت محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم جبرئیل را دفعه دیگر دید
نزد سدرة المنتهی (12)
که نزد او است بهشتی که جایگاه (متقیان و پرهیزکاران خواهد بود) (13)
در آن هنگام پوشیده شد سدره بآنچه پوشانید او را (14)
چشم (محمّد) صلّی اللّه علیه و اله و سلّم (بچپ و راست) میل نکرد و طغیان ننمود
محققا آیات بزرگ پروردگار خود را دیده (16)
(آیا شما چنین آیاتی از (لات) و (عزی) (17)
و (مناة) که بت سومی شما است دیدید (18)
آیا برای شما پسر باشد و برای خدا دختر (19)
اینکه قسمت کردن شما بر خلاف عدل خواهد بود (20)
نیستند اینکه بتها مگر اسمهایی که خودتان و پدران شما بر آنان نهاده‌اید و خداوند برای آنها سلطنتی و تسلطی نفرستاده شما تابع گمان و هوای نفس خود گردیده‌اید در حالی که حقیقة از طرف پروردگار آنها هدایت کننده‌ای آمد (24)
آیا از برای انسان میسر است آنچه را که آرزو میکند
پس برای خدا است آخرت و دنیا (25)

صفحه : 364

توضیح آیات‌

اشاره

وَ النَّجم‌ِ إِذا هَوی ما ضَل‌َّ صاحِبُکُم وَ ما غَوی راغب در مفردات چنین گفته قوله تعالی (وَ النَّجم‌ِ إِذا هَوی) گفته شده مراد بآن ستاره است و آن را تخصیص داده بهوی (که بمعنی سقوط است) نه طلوع و ارتفاع زیرا که لفظ نجم دلالت بر طلوع ستاره دارد پایان (در اینکه مقصود از «نجم» چیست گفتاری از مفسرین نقل شده:
1- خدا قسم یاد نموده بقرآن و قرآن در مدت بیست و سه سال آیه آیه بر پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فرود آمده و قرآن را نجم نامیده نظر به اینکه آیاتش از هم متفرق است و عرب شیئی متفرق را نجم نامد.
2- مقصود از نجم ستاره ثریا است که بآن قسم یاد نموده وقتی فجر طالع می‌گردد ثریا سقوط مینماید و گفته‌اند ثریا نام هفت ستاره است که شش عدد آنها ظاهر و یکی مخفی است و مردم چشم خود را بآن امتحان میکنند.
3- مقصود گروهی از ستارگان خواهند بود که آن وقتی که سقوط مینمایند و مخفی میگردند یا مقصود از (الف و لام النجم) جنس است یعنی قسم بستاره‌گان وقتی هبوط میکنند.
و بعضی را رأی بر اینکه است که مقصود از (هوی) طلوع و غروب ستارگان است که دلیل بر وحدانیت خدای تعالی خواهد بود.
4- مقصود از نجوم آن تیر شهابی است که موقعی که شیاطین رو به آسمان میروند که استراق سمع نمایند بآنان زده میشود و رد میشوند.
و در تفسیر منهج از طریق عامّه از امام جعفر صادق علیه السّلام نقل می‌کنند که فرموده مقصود ستاره وجود محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم است که در شب معراج از آسمان فرود آمد یا بالا رفت.
و از علی بن الحسین زین العابدین علیه السّلام روایت میکنند که چون موقع سحر

صفحه : 365
میرسید از حجره خود بیرون میآمد و نظر بآسمان مینمود و در مقام مناجات میگفت خدایا ستاره‌های آسمانت فرو رفتند و چشمهای خلقت در خواب رفت و صدای بندگانت و صدای حیوانات ساکن شد- و پادشاهان درهایشان را بروی خود بستند و شب گردهای آنها بر دور قصرهایشان میگردند و پادشاهان از سائلین و از کسانی که از آنها طلب فائده میکنند خود را پنهان گردانیدند و تو خدایی هستی که زنده‌ای و قوام موجودات بوجود تو است و تو را پینکی و خواب فرا نمی‌گیرد.
پایان بعضی از مفسرین از اهل معانی چنین نقل میکنند که قسم‌های قرآن دو قسم است:
یکی قسم بذات و صفات خالق جل و علا مثل (فو ربک فبعزتک و القرآن المجید) و همچنین حروف تهجّی در اوائل سوره‌ها هر حرفی اشاره بصفتی از اوصاف الهی است.
قسم دوم قسم بمخلوقات است و آن چهار قسم است: (یکی) اظهار قدرت مینماید مثل (و الذاریات، و المرسلات، و النازعات) و امثال آن که بندگان را متنبه گرداند بر عموم قدرت خود و اسراری که منطوی در آنها است که کنه آن را نمیداند مگر راسخین در علم (دوم) قسم برستاخیز یاد میکند برای اظهار هست آن روز مثل (لا أُقسِم‌ُ بِیَوم‌ِ القِیامَةِ) (سوم) بنعمتهای خود قسم یاد میکند که مردم متذکر نعمت‌های الهی گردند و شکر گذار شوند مثل (وَ التِّین‌ِ وَ الزَّیتُون‌ِ) (چهارم) ببعض مخلوقات قسم یاد میکند برای آنکه شرافت و عزت آنها را برساند مثل (لا أُقسِم‌ُ بِهذَا البَلَدِ) یعنی مکه و چنین است قوله تعالی (وَ طُورِ سِینِین‌َ وَ هذَا البَلَدِ الأَمِین‌ِ) که مقصود اظهار بزرگی آنها است و بعضی گفته‌اند هر جا که بمخلوق قسم یاد نموده در آن (رب) مأخوذ است مثل (و النجم، و الذاریات) و اشباه آن (روح البیان) و در جای دیگر از اینکه تفسیر گفته شده در قسمتهای قرآن اسرار دیگری

صفحه : 366
نیز منطوی است چنانچه پس از تفحص از موارد قسم معلوم میشود که مقصود از قسم نه فقط عظمت آن چیزی است که در جواب قسم منطوی است اگر چه چنین است لکن شاید مقصود اصلی اینکه باشد که آن را شاهد و گواه آورد برای آنچه برای او قسم یاد میکند اینکه است که اینجا چون مورد قسم را مینگریم می‌بینیم قسم بستاره وقتی هبوط و تنزل میکند شاید اشاره بهبوط جبرائیل باشد که هنگام وحی از مقام خود تنزل نمود تا بمرتبه حس‌ّ رسول صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و بصورت بشری آیات قرآنی را برای او تلاوت نمود.
و شاید (وَ النَّجم‌ِ إِذا هَوی) اشاره باشد بصعود رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و نزول او در شب معراج.
ما ضَل‌َّ صاحِبُکُم وَ ما غَوی راغب در مفردات در لغت (ضل‌ّ) چنین گوید (الضلال) عدول از راه مستقیم را ضلال نامند و ضدّ آن را هدا و هر عدول کننده از راه راست را چه عمدا باشد و چه سهوا چه کم باشد چه زیاد آن را ضال نامند قوله تعالی (فَمَن‌ِ اهتَدی فَإِنَّما یَهتَدِی لِنَفسِه‌ِ وَ مَن ضَل‌َّ فَإِنَّما یَضِل‌ُّ عَلَیها) و در لغت (غوی) گفته (الغی) جهل من اعتقاد فاسد) و در بیان آن چنین گوید جهل گاهی راجع بچیزی است که انسان اصلا نسبت بآن هیچ حکمی نمیکند نه صحیح و نه فاسد و گاهی اعتقاد خلاف مینماید و اینکه قسم جهل را (غی) نامند. (پایان) پس بنا بر اینکه معنی نسبت بین (ضل) و (غوی) در آیه عموم و خصوص مطلق میگردد و معنی آیه چنین میشود که مصاحب و رفیق شما (محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم) نه جاهل و نادان است که از روی ندانستگی سخن گوید و نه از روی عقیده باطل و بر خلاف واقع و بیراهه شما را ارشاد مینماید نه آنکه (غوی) بمعنی ضل و برای تأکید آن باشد چنانچه طبرسی ره در تفسیر مجمع البیان چنین اظهار نموده.
علی بن ابراهیم قمی مسندا از ابی جعفر علیه السّلام چنین نقل میکند قوله تعالی (ما ضَل‌َّ صاحِبُکُم وَ ما غَوی) تا آخر آیه وقتی از رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم سؤال شد که

صفحه : 367
مقصود از آیه چیست فرمود وحی شد بسوی من که
(علی علیه السّلام سید المؤمنین و امام المتقین و اول خلیفة یستخلفه خاتم النبیین)
و پس از اینکه سخن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم مؤمنین گفتند ایمان آوردیم بخدا و برسولش الخ.
وَ ما یَنطِق‌ُ عَن‌ِ الهَوی- إِن هُوَ إِلّا وَحی‌ٌ یُوحی پیغمبر اکرم از روی هوای نفسانی سخن نمیگوید آنچه گوید وحی است که از طریق حق تعالی با وحی میگردد.
در مفردات در لغت (وحی) چنین گوید (اصل الوحی الاشارة السریعة) و چون سرعت در معنی آن مأخوذ است گفته میشود امر وحی یعنی سریع و وحی گاهی بتوسط کلام بطور رمز گفته میشود و گاهی بصدا بدون ترکیب حروف ظاهر میگردد و گاهی باشاره ببعض جوارح یا بتوسط کتابت وحی میگردد پایان‌

سؤال‌

خصوصیات وحی چیست و چه فرق است بین علوم حکماء و علوم انبیاء

پاسخ‌

فرق بین علوم انبیاء که از طریق وحی عالم میگردند و علوم نظار و حکماء بسیار است و ببعض آنها در اینجا اشاره میکنیم.
اول- انبیاء در تحصیل علوم محتاج بتعلم نیستند علوم آنها موهبتی و از طرف پروردگار بتوسط فرشته وحی بر آنان القاء میگردد و علوم آنها از آن غریزه خدا داده‌ای است که در جبله و فطرت آنها نهاده شده نظیر غریزه‌ای که در طفل شیر خوار مأخوذ است که بودن فکر و رویه موقع گرسنگی گریه میکند و پستان مادر را گرفته میمکد و میخورد و نیز عمل حیوانات بدون تعلم انجام میگیرد مثل تار عنکبوت و کندوی زنبور عسل قوله تعالی در سوره نحل آیه 70 (وَ أَوحی رَبُّک‌َ إِلَی النَّحل‌ِ أَن‌ِ اتَّخِذِی مِن‌َ الجِبال‌ِ بُیُوتاً وَ مِن‌َ الشَّجَرِ وَ مِمّا یَعرِشُون‌َ) لکن فرق است بین عمل غریزیه حیوانات و علم انبیاء که حیوانات علم و دانشی بعلم و عملشان ندارند لکن انبیاء علم بعلم خود و عمل خود دارند و بعلم وجدانی میدانند که علوم از طرف

صفحه : 368
پروردگار بر آنان ریزش میکند.
دوم- علوم انبیاء از روی فکر و رویه و براهین منطقی از ترتیب دادن مقدمات قیاس از صغری و کبری بطور مضبوط که منتج نتیجه صحیح گردد تحصیل نشده بلکه بدون ترتیب دادن مقدمات علوم صحیح واقعی بقلبشان ریزش میکند بخلاف علوم حکماء و اهل نظر که هر گاه خواستند امر مجهولی را معلوم کنند بایستی از کلیات علوم ضروریه بدیهیه قضایایی روی قانون منطقی ترتیب دهند و مجهول را از معلوم استخراج نمایند و اینکه طریق را برهان نامند.
سوم- فرق است بین علومی که از قبیل براهین عقلی حاصل میگردد و بین علوم انبیاء که از طریق وحی پدید میگردد که در علوم نظری منطقی اشتباهات بسیار است چنانچه اهلش میدانند که کمتر اتفاق می‌افتد که تمام فلاسفه و حکماء در یک مطلب نظری اتفاق رأی داشته باشند و نیز اهل صنایع اول اختراع ناقص مینمایند بعد می‌فهمند اشتباه نموده‌اند اهل قلم مطالبی می‌نویسند بعد برخورد باشتباهات نموده اصلاح میکنند لکن علومی که از قبیل وحی بانبیاء القاء میگردد تماما بیک میزان روی یک اصل تحقق گرفته چنانچه می‌بینم تمام انبیاء در علم توحید و معاد و باقی معارف متفق الکلمة میباشند هیچ پیمبری در چیزی تکذیب پیمبر دیگری را ننموده زیرا که تمام آن بزرگواران از سر چشمه علم حق تعالی علم بر آنها ریزش نموده و علوم نظری آنها مانند علوم بدیهی و اولیات علوم عقلاء و خردمندان عالم بشمار می‌آید همین طوری که در اولیات علوم بدیهیه هیچ اشتباهی و اختلافی نیست در علوم انبیاء نیز هیچ اشتباهی و خلافی تصور ندارد همه در تمام اخبارات خود متفق الکلمة میباشند.
چهارم- علومی که از طریق وحی بانبیاء افاضه می‌گردد فراموش شدنی نخواهد بود مثل نقش در انگشتر ثابت و مستقر میماند لکن علومی که از طریق برهان برای اهلش پدید میگردد خلل پذیر است و شاید سرش اینکه باشد که علوم استدلالی چون از طریق برهان (انّی) است که از اثر پی بمؤثر بردن است

صفحه : 369
و چون آثار هر شیئی در معرض فناء و زوال است اینکه است که دانشی که از قبیل آثار پدیدار میگردد در معرض فناء و زوال خواهد بود.

پای استدلالیان چوبین بود پای چوبین سخت بی تمکین بود
پنجم- علومی که از طریق براهین نظریه پدید میگردد علم حصولی کسبی و انفعالی و صورت معلوم است نزد عالم لکن علوم الهامی علم حضوری و فعلی و حضور وجود معلوم است نزد عالم و علوم وجدانی است و تفاوت بین اینکه دو نوع علم مانند تفاوت بین جوهر و عرض است علم حضوری که ظفر یافتن بنحوه وجود معلوم است مثل جوهر ماند که موجود بنفسه و ثابت و پایدار است لکن علم کسبی انفعالی مانند عرض در معرض فناء و زوال خواهد بود و لایق بقاء و ثبات نخواهد بود و سرّش اینکه است که نشئه مادی و موجودات جسمانی علی الدّوام در تغیّر و تحول است زیرا که در عالم کون و فساد واقع گردیده و چون علوم انبیاء از عالم ما فوق الطبیعه تنزل نموده اینکه است که تغییر و تبدیل پذیر نمیباشد و غیر اینها تفاوت بین وحی و علوم کسبی بسیار است.
و تمام اینکه خصوصیات در باره آیات قرآن و احادیث نبوی که از قبل پیغمبر اسلام محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم صادر گردیده بحقیقت صادق آید.
شکی نیست که حضرتش معلم و آموزگار ندیده و استاد نداشته و با اینحال دارای علوم اولین و آخرین گردیده چنانچه قرآن مجیدش که تمام عقلای عالم در مقابل عظمتش زانو میزنند شاهد بر اینکه است بقول آن شاعر عارف:

نگار من که بمکتب نرفت و خط ننوشت بغمزه مسئله آموز صد مدرس شد
مقصودش از غمزه گوشه نظر رحمت الهی است که از پرتو آن نظر مظهر و نماینده علم الهی گردیده و راهنمایی و پیشوایی بشر را بعهده گرفته.
و خصوصیت دوم نیز بدرستی در باره او ثابت است زیرا که ثابت و محقق است که در هیچ امری تمسک ببراهین فلسفی ننموده در همه جا و در هر حکمی منتظر

صفحه : 370
وحی بوده و آیات قرآنی را بدون سابقه فکر و نظر برای مردم اظهار مینموده.
و نیز خصوصیت سوم که مصداق ظاهرش قرآن مجید و احادیث قدسی است شاهد بر اینکه است چنانچه دانشمندان و کسانی که تدبر در کلام اللّه دارند بخوبی می‌فهمند که سبک و سیاق قرآن بیک طور است و اختلافی در آن دیده نخواهد شد و اشاره بهمین دارد قوله تعالی «أَ فَلا یَتَدَبَّرُون‌َ القُرآن‌َ وَ لَو کان‌َ مِن عِندِ غَیرِ اللّه‌ِ لَوَجَدُوا فِیه‌ِ اختِلافاً کَثِیراً»«1» عدم اختلاف در آیات قرآن یکی از معجزات بشمار می‌رود و دلیل بارزی است بر اینکه قرآن از طریق وحی بقلب مبارک رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم القاء گردیده و چنین است خصوصیت چهارم و پنجم که مصداق کاملش وجود آن شخص اول امکانی است که آنچه از طریق وحی بقلب مبارکش اشراق میگردید فراموش نمینمود بدلیل آنکه حضرتش ظاهرا خط نمی‌نوشت اگر آیات قرآنی و نیز احادیث قدسی در قلب مبارکش تمرکز نداشت البته فراموش مینمود و شاید اشاره بهمین دارد قوله تعالی «نَحن‌ُ نَزَّلنَا الذِّکرَ وَ إِنّا لَه‌ُ لَحافِظُون‌َ» و قوله تعالی (سَنُقرِئُک‌َ فَلا تَنسی)«2».
و نیز اینکه خصوصیاتی که در وحی گفته شد ممکن است بتمامه از آیات همین سوره مبارکه (و النجم) استخراج نمود.
(وَ النَّجم‌ِ إِذا هَوی) چنانچه گفته شد شاید اشاره بارتفاع و صعود رسول اللّه (ص) و نزول او باشد در شب معراج (ما ضَل‌َّ صاحِبُکُم) مصاحب و رفیق شما بیراهه نرفت
-----------------------------------
1- سوره نساء آیه 81 همزه استفهامی در مقام اعتراض برآمده که چرا در قرآن تدبر نمیکنید تا بفهمید اگر قرآن از نزد غیر خدا بود هر آینه در آن اختلاف بسیار یافته بودید. 2- سوره الاعلی آیه 6 خطاب برسول اکرم است که بزودی ما آیات قرآن برای تو میخوانیم پس تو آنها را فراموش نکن

صفحه : 371
و جاهل و گمراه نبود تا آنکه محتاج براهنما و آموزگار باشد بلکه بسوی عالم حقیقت صعود نمود (وَ ما غَوی) و آنچه دید حقیقت و واقع دید و اشتباه در آنچه دیده بود ننمود و بخطاء نرفت و دانش او جهل مرکب نبود زیرا که علوم او از عالم ما فوق الطبیعه سر رشته گرفته نه از عالم طبیعت که محفوف بخطاء و اشتباهات بسیار است.
(وَ ما یَنطِق‌ُ عَن‌ِ الهَوی) و نیز مصاحب شما هرگز از روی قیاسات تخمینیه ظنیّه سخن نخواهد گفت تا آنکه تناقض و اختلاف در بیان او پدید گردد (إِن هُوَ إِلّا وَحی‌ٌ یُوحی) نیست سخن او مگر وحی که دارای مزایای دیگری است و مثل سخنان مردمان عادی نیست که از روی هواهای نفسانی و میول طبیعی سخن گویند بلکه ناشی از ارتباط قلب نبی است بعالم علوی و علومی که از عالم ما فوق الطبیعه اخذ مینماید علم حضوری وجدانی و نحوه وجود معلوم است نه علم حصولی و صورت معلوم که از کیفیات نفسانی بشمار میرود.
و نیز صاحب وحی از راه باطن بحقایق و واقعیات ظفر می‌یابد نه از طریق مشاعر حسی که فقط بعوارض از رنگ و شکل و باقی عوارض تعلق میگیرد و اضافه بر اینکه چنین دانشی بکنه و حقیقت اشیاء نمیرسد و نیز اشتباه و خطاء در آن بسیار است در ذهن باقی نمیماند زیرا که آن امر عرضی و از کیفیات نفسانی بشمار میرود لکن آنچه را که نبی از طریق وحی آموخت در نفس او تمرکز دارد و هیچ وقت فراموش نخواهد نمود زیرا که در اینجا اتحاد عاقل و معقول تحقق دارد.

سؤال‌

چه فرق است بین وحی و الهام که وحی را بپیمبران صلّی اللّه علیه و اله و سلّم اختصاص میدهند و الهام را باولیاء (ع) نسبت میدهند.

پاسخ‌

چنانچه در جای خود مبرهن گردیده مأخذ وحی و الهام یکی است که هر دو از عالم ما فوق الطبیعه سر رشته گرفته لکن گویند وحی مخصوص بآن کسی است

صفحه : 372
که فرشته حامل وحی را در خواب یا در بیداری بچشم سر ببیند و بگوش حسی کلمات وحی را بشنود لکن الهام چنین نیست آن مطالب و معانی واقعی که بدون سابقه فکر و ترتیب مقدمات در قلب ولی ریزش میکند و نمیداند از کجا آمده آن را الهام گویند اینکه است که مأخذ وحی و الهام یکی است وحی مخصوص بپیمبران خواهد بود که قوای باطن آنها در منتهی درجه قوت و شدت و تجرد است و چنان بعالم علوی مرتبط گردیده‌اند که قوای ظاهری آنها در گرفته بنور توحید گردیده.
اینکه است که بقوای ظاهری نیز ملک را می‌بینند و آواز ملک را میشنوند لکن کسی که بمقام نبوت نرسیده چنین تجردی برای وی نیست اگرچه در تمام خصوصیات پنج‌گانه که در وحی گفته شد نبی و ولی با هم شرکت خواهند داشت عَلَّمَه‌ُ شَدِیدُ القُوی ذُو مِرَّةٍ فَاستَوی وَ هُوَ بِالأُفُق‌ِ الأَعلی ثُم‌َّ دَنا فَتَدَلّی فَکان‌َ قاب‌َ قَوسَین‌ِ أَو أَدنی در اینکه مقصود از (شَدِیدُ القُوی) که به پیمبر اسلام تعلیم نمود کی بود.
اکثر مفسرین را رأی بر اینکه است که مقصود جبرئیل امین و ملک وحی است که در منتهی درجه قوّت و شدّت است و از شدّت قوت او بود که شهرستان قوم (لوط «ع») را از زمین کند و بهوا بلند نمود و برگردانید و نیز قوم ثمود را بیک صیحه هلاک گردانید (ذو مرّة) صفت دیگری است از فضائل جبرائیل که صاحب قوت و شدت عقل و فطانت و رویه میباشد بلکه حکماء از جبرائیل تعبیر بعقل فعال نموده‌اند و گویند عقول تمام عقلاء عالم مرتبط باو است (فاستوی) راست بایستاد و صورت اصلی خود را به پیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم نشان داد و از بعض روایات نقل شده که هیچ پیمبری جبرائیل را بصورت اصلی ندید مگر پیمبر خاتم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم که حضرتش دو مرتبه او را بصورت حقیقی خودش مشاهده نمود یک دفعه در زمین در طرف مشرق و دفعه دیگر در آسمان در شب معراج نزدیک (سدرة المنتهی) (وَ هُوَ بِالأُفُق‌ِ الأَعلی) در صورتی که جبرائیل در افق بالاتری بود شاید اشاره باین باشد که جبرئیل با آنکه در عالم (ما فوق الطبیعه) مقام دارد (ثُم‌َّ دَنا فَتَدَلّی)

صفحه : 373
نزدیک شد برسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و شدّت قرب وی بحضرتش و فاصله او با رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم بقدر (قاب‌َ قَوسَین‌ِ أَو أَدنی) مانند مقدار دو کمان یا نزدیکتر بود یعنی بطوری جبرئیل به پیغمبر نزدیک گردید که اگر کسی میخواست مسافت بین او و پیمبر را مقیاس کند بقدر فاصله دو کمان یا کمتر بود و ظاهرا تشبیه معقول است بمحسوس و مقصود قرب معنوی است نه حسی.
فَأَوحی إِلی عَبدِه‌ِ ما أَوحی پس خدای تعالی وحی کرد ببنده خود محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم آنچه وحی کرد در تفسیر منهج الصادقین چنین گوید بعضی از مفسرین گویند تمام ضمائر از قوله تعالی علّمه شدید القوی تا قوله تعالی (فَأَوحی إِلی عَبدِه‌ِ ما أَوحی) راجع بحضرت احدیت است و مراد بشدید القوی شدّت قدرت و قوّت او تعالی است چنانچه فرموده (هُوَ الرَّزّاق‌ُ ذُو القُوَّةِ المَتِین‌ُ) و دنوّ حق تعالی بنبی‌ّ اشاره بمرتبه بلند او و رفعت مقام وی نزد حضرت صمدیت خواهد بود و مقصود از (تدلّی) چنین است که حق تعالی حبیب خود محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم را بجانب خود مجذوب گردانید و شاهد بر اینکه توجیه روایت انس است در ضمن حدیث معراج که فرموده (پس نزدیک شد محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم بجبار پس تدلّی پیدا نمود) و بقدری نزدیک شد (بقرب معنوی نه حسی) که فاصله محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم با حق تعالی (در مثل) بقدر فاصله دو کمان یا نزدیکتر بود و بروایت حسن بن فضل محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم بعرش نزدیک شد پس آویخته شد یعنی دست بحجب و سرادقات عرش زد و چون قدمش را جای قرار داد نبود در هوا بایستاد حق تعالی با وحی نمود. پایان دیگری گفته ضمیر (دَنا فَتَدَلّی) راجع به پیمبر است و ضمیر (کان) راجع به قرب پیمبر است بحق سبحانه و ضمیر (فَأَوحی إِلی عَبدِه‌ِ ما أَوحی) راجع باو تعالی است یعنی در شب معراج حضرت رسول صلّی اللّه علیه و اله و سلّم نزدیک شد بجناب احدیت و از حیث منزلت و مقام مقرب درگاه او گردید پس (متدلّی) شد و سر فرود آورد برای اداء سجده عبودیت و قول حق تعالی (فَکان‌َ قاب‌َ قَوسَین‌ِ أَو أَدنی)

صفحه : 374
کنایه از شدّت قرب و تقریر شدت محبت است و اینکه مثالی بوده است در عرب که برای تأکید عهد و میثاق هر یک از متعاقدین کمان خود را حاضر میکرد و با هم جفت نموده و یک دفعه میکشیدند که باتفاق هم تیر رها میشد اشاره به اینکه موافقت بین ما استوار گردیده بطوری که رضایت هر یک رضایت دیگر سخط هر یک سخط دیگری خواهد بود.
و آیه اشاره به اینکه محبت و قرب محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم بحق تعالی بدرجه‌ای رسید که رضای حق تعالی رضای او و رضای او رضای خدا است و مقبول او مقبول خدا و بعکس مقبول خدا مقبول اوست.
و نیز نزد اهل تحقیق (دنی) در آیه اشاره بمقام نفس مقدس او است و (تدلّی) بمنزله دل مطهر او (فَکان‌َ قاب‌َ قَوسَین‌ِ) اشاره بمقام روح طیب او و (او ادنی) اشاره بمرتبه سرّ منور او، نفس او در مقام خدمت بود، و دل او در منزل محبت، و روح او در مقام قرب، و سرّ او در مقام مشاهده. (پایان) و در تفسیر علی بن ابراهیم قمی چنین است (إِن هُوَ إِلّا وَحی‌ٌ یُوحی عَلَّمَه‌ُ شَدِیدُ القُوی) یعنی خدای عزّ و جل (ذُو مِرَّةٍ فَاستَوی) یعنی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم (وَ هُوَ بِالأُفُق‌ِ الأَعلی) یعنی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم (ثم دنی من ربه) یعنی محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم بپروردگار خودش نزدیک گردید (فتدلی) پس تدلی پیدا نمود (فَکان‌َ قاب‌َ قَوسَین‌ِ أَو أَدنی) و نزدیکی او بخدا بقدر فاصله مقبض قوس (یعنی دسته کمان که بدست میگیرند) باوتر آنجایی که تیر از آن رها میشود یا نزدیکتر بود و بروایت عیاشی از ابی جعفر علیه السّلام در معنی آیات چنین نقل میکنند که فرموده فاصله بین کلام و استماع رسول مثل فاصله بین وتر قوس و عود آن بود و وقتی از رسول صلّی اللّه علیه و اله و سلّم پرسش شد از آن وحی که فرموده (فَأَوحی إِلی عَبدِه‌ِ ما أَوحی) فرمود وحی شد بسوی من که
(علی علیه السّلام سید المؤمنین و امام المتقین و قائد الغرب المحجلین و اوّل خلیفة یستخلفه خاتم النبیّین صلّی اللّه علیه و اله و سلّم)
پس قوم گفتند بخدا و رسولش ایمان آوردیم (پایان)

صفحه : 375
و از بعض عرفاء است که قوله تعالی (فَکان‌َ قاب‌َ قَوسَین‌ِ أَو أَدنی) اشاره باین است که دوری رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم از حق تعالی فقط از حیث دو صفت است یکی وجوب وجود که رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم ممکن الوجود بود و ممکن فی حد ذاته (لیس و به ایس) یعنی هر چه دارد از وجود و کمالات وجود همه از خدا و قائم باو است هم در اصل وجود و هم در بقاء محتاج بواجب الوجود است و تمام ممکنات خواه ملک باشد یا نبی یا ولی از نیستی ذاتی و پس از عدم بوجود آمده‌اند.
دیگر قدم ذاتی که خدای تعالی قدیم بالذات و ازلی و ابدی است لکن غیر او اگر شیئی زمانی مادی است وجودش مسبوق بزمان سابق و لاحق میباشد و اگر مجرد از ماده است وجودش مسبوق بعدم ذاتی است و وجود رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم نظر بدلالت احادیث بسیار اول ما خلق اللّه بشمار میرود پس باعتبار روح مجردش حدوث ذاتی دارد نه زمانی زیرا که در آن مرتبه زمانی نبوده که بر او سبقت داشته باشد لکن باعتبار جسد شریفش هم حدوث زمانی دارد و هم حدوث ذاتی زیرا که هر شیئی مادی مسبوق بماده و مدت است.
خلاصه حکماء الهیین گویند نبی خاتم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم از حیث تمام صفات و کمالات مظهر و نماینده صفات جلال و جمال ذو الجلال بوده مگر در دو جهت یکی وجوب وجود و دیگر قدم ذاتی و گویند (قوسین) در آیه اشاره بهمین دو مرتبه است که دوری حضرتش را از خدا تشبیه بدو قوس یعنی بود مرتبه نموده خدای تعالی واجب الوجود و محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم ممکن الوجود است خدای تعالی قدیم ذاتی و محمّد حادث ذاتی است لکن از حیث صفات مظهر و نماینده تمام صفات جلال و جمال الهی است که وجود شریفش آینه مانند در مقابل شمس وجود نماینده‌گی می‌دهد.
ما کَذَب‌َ الفُؤادُ ما رَأی دل محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم در آنچه از آیات پروردگارش دیده بود دروغ نگفت از اینکه آیه توان استفاده نمود که مرجع ضمایر در آیات بالا خدا است نه جبرئیل زیرا

صفحه : 376
بدلیل اجماع مسلمین و اخبار متواتره پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم هنگام وحی جبرئیل را بچشم سر بصورت نیکو میدید و بگوش حسی آیات را میشنید و در اینکه آیه دیدن را نسبت بقلب محمّد «ص» میدهد شاید الف و لام (الفؤاد) الف و لام عهد باشد یعنی دل محمّد «ص» آنچه دید خطا و دروغ نبود عین واقع و حقیقت را مشاهده مینمود.
و ممکن است الف و لام جنس باشد که بطور کلی آنچه را که انسان بدل و قلب ادراک مینماید و بوجدان سری و باطن درک میکند خطا در آن نیست زیرا که در حواس ظاهره مثل دیدن بچشم شنیدن بگوش خطا بسیار است لکن در وجدانیات خطا راه ندارد و پیغمبر اکرم «ص» از راه سرّ و قلب منور در گرفته بنور توحید چنان بقرب معنوی نه حسی بخدا نزدیک گردید که بدون واسطه ملک علوم لدنی بقلب مبارکش ریزش مینمود.
از إبن عباس روایت میکنند که محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم خدا را بقلب دید نه بچشم و نیز محمّد حنیفه از پدر بزرگوارش (ع) چنین نقل میکند که حضرت رسول (ص) (بعین الیقین) خدای خود را از آیات روشن و بوسیله آنچه مشاهده نموده بود شناخت اگر چه قبلا هم عالم بود.
لکن اینکه رؤیت آیات برای اطمینان قلب مبارکش بود نظیر قول ابراهیم که وقتی گفت (رَب‌ِّ أَرِنِی کَیف‌َ تُحی‌ِ المَوتی) بوی خطاب شد (أَ وَ لَم تُؤمِن قال‌َ بَلی وَ لکِن لِیَطمَئِن‌َّ قَلبِی) و در منهج الصادقین از ابو سعید خدری روایت میکند که در پاسخ سؤال از حضرت رسول «ص» از قوله تعالی (ما کَذَب‌َ الفُؤادُ ما رَأی) فرمود (رایت نورا) و اینکه روایت را از عکرمه و مجاهد نیز نقل میکنند.
و میتوان فقرات اینکه آیات را شاهد بر اینکه توجیه گرفت یکی (عَلَّمَه‌ُ شَدِیدُ القُوی) چون ببرهان عقلی و نقلی ثابت گردیده که پیمبر خاتم (ص) از حیث مرتبه و مقام اول ما خلق اللّه بشمار میرود چگونه میشود تصور نمود که

صفحه : 377
شاگرد جبرئیل «ع» باشد و از جبرئیل علم بیاموزد و اینکه بتوسط جبرئیل «ع» قرآن بر وی فرود می‌آمد باعتبار مرتبه حس و جسم مبارکش بوده نه باعتبار روح مقدسش و ظاهرا اینکه آیات در مقام فضائل روح شریفش برآمده نه باعتبار مقام حسی او.
و دیگر قوله تعالی (وَ هُوَ بِالأُفُق‌ِ الأَعلی بنا بر اینکه مقصود از ضمیر (هو) جبرئیل باشد بایستی بگوئیم مقام جبرئیل فوق مقام محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم است با اینکه چنین نیست.
و نیز قوله تعالی (فَأَوحی إِلی عَبدِه‌ِ ما أَوحی) مشعر بر اینکه است که مرجع تمام ضمائر خدا است که بعدش محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم وحی نمود زیرا که آیات در یک سیاق است و میتوان از آن استخراج نمود که وقتی رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم بمقام قرب رسید حق تعالی بدون واسطه ملک بقلب رسولش وحی نمود بلکه توان گفت شاید با او تکلم کرده باشد چنانچه با موسی (ع) تکلم نمود.
پس از اینکه بیانات خواهید فهمید که بهترین توجیهات توجیه دوّم است که از تفسیر علی بن ابراهیم قمی و دیگران در بالا نقل نمودیم.
(و اللّه عالم باسرار کلامه) أَ فَتُمارُونَه‌ُ عَلی ما یَری آیا اینکه مردم در باره آنچه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم از آیات پروردگارش بعیان دید مجادله میکنند.
شاید (ماء) موصوله با صله‌اش اشاره باشد بر آنچه پیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم از آیات ظاهر و روشن حق تعالی بچشم دل دید و (ماء) استفهامیّه در موقع تعجب در مقام اینکه باشد که آنچه محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم دید و خبر داد بچشم دلش و و جدان قلبی خود بوده و چون امور وجدانی شک بردار نیست و جدال و شک در آن راه ندارد چگونه کفار در باره وحی و امور وجدانی در مقام مجادله و تکذیب رسول صلّی اللّه علیه و اله و سلّم خدای تعالی برمیآیند.

صفحه : 378
و شاید مقصود از (عَلی ما یَری) جبرئیل باشد که حضرتش خبر داد که در شب معراج جبرئیل را بصورت اصلی دیدم و در اینکه قسم از رؤیت کفار با او مجادله و انکار مینمودند.
و چون (علی) در جمله (عَلی ما یَری) متضمن علو و برتری و غلبه است غرض کفار از اینکه مجادله و انکار علو و برتری بر محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم بود که باین کار بروی غالب گردند و بگمان فاسد خودشان نور خدا را توانند خاموش گردانند غافل از اینکه (و اللّه متم نوره و لو کره الکافرین) لَقَد رَآه‌ُ نَزلَةً أُخری عِندَ سِدرَةِ المُنتَهی عِندَها جَنَّةُ المَأوی إِذ یَغشَی السِّدرَةَ ما یَغشی و بحقیقت رسول صلّی اللّه علیه و اله و سلّم دفعه دیگر او را دید نزد سدرة المنتهی که در آنجا بهشتی است که مأوی و جایگاه مؤمنین و پرهیزکاران خواهد بود بنا بر اینکه مقصود از رؤیت قرب معنوی و دیدن چشم دل باشد (المنتهی) اشاره بمنتهی درجه قرب معنوی رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم است که برای موجود ممکن فوق آن مقام و رتبه‌ای متصور نخواهد بود.
و بنا بر اینکه مقصود از رؤیت، رؤیت بچشم سر باشد چنین میشود که دفعه دیگر محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم جبرئیل را نزد سدرة المنتهی که در آنجا بهشت موعود است بچشم دید چنانچه در احادیث رسیده که رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم در شب معراج دو مرتبه جبرئیل را بچشم سر دید و از حضرتش چنین نقل میکنند که فرموده جبرئیل را در سدرة المنتهی دیدم و عظمت و بزرگی او طوری بود که تمام سدرة المنتهی را فرا گرفته بود.
و در اینکه سدرة المنتهی چیست روایاتی رسیده و از علماء در باره آن بیاناتی شده.
بروایت ابو هریره حضرت رسول صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فرموده چون در شب معراج مرا بآسمان بردند و بسدره رسیدم گفتند اینجا جای هر کس از امت تو است که بر سنت تو

صفحه : 379
قیام نماید و در اینجا چهار جوی دیدم که از زیر آن آب بیرون میآمد و شاید همین باشد مقصود از قوله تعالی در سوره محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم که فرموده:
(أَنهارٌ مِن ماءٍ غَیرِ آسِن‌ٍ) تا قوله تعالی (مِن عَسَل‌ٍ مُصَفًّی) یکی آب تازه پاک و دیگر از شیر و دیگر از خمر و دیگری از عسل تصفیه شده و در آنجا درختی بود که سوار تندرو هفتاد سال در سایه آن میرود.
و بروایت طبرسی از حضرت رسول «ص» است که فرموده در آنجا درختی دیدم که در هر برگی از آن ملکی ایستاده و خدا را تسبیح و ستایش میکند.
و بروایت ابو هریره فرموده آن درخت از نور کبریاء الهی پوشیده شده بود و حسن و نضارت آن درخت بطوری بود که وصف کننده‌گان از وصف آن عاجز باشند.
راجع بمعراج بعضی از جماعت مسلمین از حکماء و نیز جماعتی از تذکره نویسان چنین گمان کرده‌اند که روح رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم بآسمانها رفت نه جسم طبیعی او لکن آنچه از آیات قرآنی و احادیث بطور تواتر بما رسیده و محققین و دانشمندان اسلامی پذیرفته‌اند همانست که حضرتش با همین جسم طبیعی بآسمانها صعود کرده و تمام پیمبران گذشته را ملاقات نموده و با آنان سخن گفته و به سدرة المنتهی رسیده و خدا بطریق وحی با او تکلم نموده و وقتی برگشت هنوز چفت درب خانه‌اش که موقع رفتن باز کرده بود تکان میخورد.
و چون اینکه مطلب امری است ممکن و دلیلی بر محالیت آن نداریم و مخبر صادق خبر بوقوع آن داده ما قبول میکنیم و بآن ایمان داریم بلکه اگر بخواهیم معراج جسمانی را تطبیق کنیم با کشفیات امروزه که بعض از اسرار طبیعت آشکار گردیده از قبیل قوه جاذبه که گویند سرتاسر موجودات را گرفته و قوه مغناطیسیه که اندازه‌ای از آن در هر بشری موجود است گوئیم اینکه قوای طبیعی چنان در وجود شریفش قوی بوده که توانسته جسم ثقیل خود را با سرعتی سریعتر از سرعت نور حرکت دهد و محالی بنظر نمیآید.

صفحه : 380
و اینکه توجیه بنا بر اینکه است که ما روح مجردی قائل نباشیم لکن بنا بر اینکه روح انسان را مجرد بدانیم و تصدیق نمائیم که روح محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم در اعلا درجه تجرد بوده بلکه اول ما خلق اللّه و موازی عقل کل بشمار آریم تصدیق بمعراج جسمانی آن حضرت برای ما خیلی آسان میگردد زیرا چنین روحی قوت اراده او طوری است که بخواست خدا تواند با سرعت شدیدی جسم خود را باطراف عالم گردش دهد و عجائب خلقت را بعیان مشاهده نماید بدون آنکه برای او زحمتی پدید گردد زیرا که جسم آلتی است برای روح و باراده روح حرکت میکند.

سؤال‌

وحی به پیمبران چگونه میرسید!

پاسخ‌

1- رأی بعض متکلمین که بوجود مجردی غیر از خدا قائل نیستند اینست که در طریق وحی گویند جبرئیل «ع» که او را فرشته وحی نامند چون فرشتگان جسم لطیفند بصورت مادی جسمانی نزد رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم متشکل میگردید و از مرتبه خود باذن خالق متعال فرود میآمد و الفاظ و آیات قرآنی را بر حضرتش قرائت مینمود و بر باقی پیمبران نیز بهمین طریق.
2- رأی بعض حکماء بر اینکه است که مقصود از جبرئیل حامل وحی عقل فعال است که او را در سلسله عقول عقل دهم میدانند و گویند عقل پیمبر چون در مرتبه صعود متصل بعقل فعال گردیده از آنجا وحی بر وی فرود میآید.
حکماء و دانشمندان گویند عقل انسانی در مقام صعود چهار مرتبه دارد:
اول- عقل هیولایی و آن همان قوه و استعدادی است که در اوائل خلقت خدای متعال در بشر قرار داده که بآن مستعد و قابل استکمال است.
دوم- عقل بالملکه که پس از تحصیل مقداری از تحصیل کمالات نصیب وی گردیده مثل ملکات حمیده و علوم حقیقیه.
سوم- عقل بالفعل و آن وقتی است که بالفعل کمالاتی در وی موجود گردد

صفحه : 381
مثل ملکه اجتهاد و استنباط احکام یا علوم دیگر یا اوصاف حمیده مثل ملکه حکمت، شجاعت، عفت، عدالت که از اینکه علوم و ملکات تعبیر به قوّه قدسیه مینمایند چهارم- عقل مستفاد و آن وقتی تحقق پذیرد که عقل انسانی کاملا مرتبط گردیده بعقول کلیه و از آنجا اخذ علوم و معارف نماید و تا اینجا عقل نظری منتهی میگردد و تمام کمالات علمی در آن بالفعل حاصل میگردد اگر چه بین واجدین آن نیز از حیث درجات تفاوت بسیار خواهد بود لکن اصلش همین است.
اینکه است که محققین از حکماء و عرفاء گویند نبی انسانی است که در مرتبه عقل نظری و عقل علمی در منتهی درجه کمال رسیده باشد بعقل نظری مرتبط بعالم روحانیین گردیده و انوار قدس الهی را مشاهده مینماید و بسبب اتصال او بعالم ربوبی علوم و معارف بقلب او ریزش مینماید و تجلیات انوار الهی را معاینه مینماید.
و بطریق عقل عملی که وقتی قوای نفسانی آدمی در عمل کامل گردیده نفس از مرتبه خود صعود مینماید و مرتبط میگردد بعالم علویین و باذن خدا در مواد موجودات متصرف میگردد و چون قوای روحانی رسول صلّی اللّه علیه و اله و سلّم مرتبط گردیده بعالم مجردات اینکه است که بعقل مجردش ملائکه را بچشم سر بصورت مناسب مینگرد و بگوش مجردش آواز ملک وحی را میشنود زیرا که تمام قوای ظاهره و باطنه نبی مرسل در گرفته بنور توحید است و بقوت نفس شریفش در مواد موجودات متصرف میگردد و باذن خدا بهر صورتی که خواهد در میآورد و باین طریق میتوان جمع نمود بین آیات قرآن و احادیث زیرا قوله تعالی (فَأَوحی إِلی عَبدِه‌ِ ما أَوحی) شاید اشاره باین باشد که خدای متعال بدون توسط ملک برسول خود وحی فرستاد و اینکه نیست مگر بآن ارتباط کاملی که حضرتش بمقام روحانیین داشته.
و نیز در آیات دیگر چنانچه استظهار نمودیم مثل آیه سوم:
(إِن هُوَ إِلّا وَحی‌ٌ یُوحی عَلَّمَه‌ُ شَدِیدُ القُوی) و آیات دیگر که بعضی نسبت بجبرئیل

صفحه : 382
داده‌اند و بعضی بخدای تعالی و هر یک باعتباری صحیح است.
و تحقیق اینکه است چه بگوئیم وحی بتوسط فرشته وحی فرود میآمد یا بدون واسطه اصل مطلب یکی است که روح نبی بآن ارتباط کاملی که بعالم (ما فوق الطبیعه) پیدا نموده علوم و معارف از مبدء تجلیات انوار الوهیت بقلب مبارکش القاء میگردد و فرشته وحی که عبارت از ظهور تجلیات انوار احدیت است بقلب نبی مرسل تظاهر مینماید و در مرتبه نفس و قوای نفسانی او نیز بصورت مناسب بظاهر پیدایش نموده و القاء وحی میکند.
ما زاغ‌َ البَصَرُ وَ ما طَغی لَقَد رَأی مِن آیات‌ِ رَبِّه‌ِ الکُبری (زاغ) در لغت بمعنی میل کردن است یعنی با اینهمه عجائب صنع عالم خلقت و غرائب عالم ملکوت و احاطه بعالم جبروت که در طریق سیر نوردی بجانب محبوب مشاهده مینمود بآن متانت و استقامت و علوّ همّت با آنکه همه موجودات را در زیر پای خود مشاهده مینمود و ازلیت و ابدیت را در شعاع نور احدیت با هم میدید طرفة العینی باین طرف و آن طرف میل ننمود فانی در حق و محو در در وجود ازلی بود و در حدیث دارد که حضرتش در شب معراج هر یک از پیمبران را در مقام خودشان ملاقات نمود و با آنها سخن گفت و نیز تمام عوالم خلقت را با هم مشاهده نمود و دانست جهنم و جهنمیان کیانند و نیز بهشت و بهشتیان کدامند و تمام آنها را بچشم دید با آنکه بسیاری از بهشتیان و جهنمیان هنوز در عالم طبیعت پیدایش ننموده بودند.
آری آن روح پاک محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم بود که بهمه آنها احاطه نموده و هر یک را بجای خود دید با اینحال بر هیچ ذره‌ای از ذرات نظر نیفکند و دیده دل او جز بمشاهده جمال الهی بچپ و راست التفات ننمود و در (مقعد صدق عند ملیک مقتدر) ثابت قدم بود.
(وَ ما طَغی) و از آن حدی که برای وی تعیین شده بود تجاوز ننمود.

صفحه : 383
شاید مقصود آن حد امکانی است که ممکن هر قدر دارای علو مقام گردد ممکن نیست از حد امکان تجاوز نماید و واجب گردد لکن چنانچه از طریق عمل و نقل ثابت گردیده که پیمبر خاتم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم در مرتبه شرافت و احاطه اول تجلی نور اعظم و در مرتبه عقل اول ظهور عقل بلکه خود عقل اول است که تمامی موجودات ممکنات در مرتبه نازله او میباشند.
(لَقَد رَأی مِن آیات‌ِ رَبِّه‌ِ الکُبری) شاید (من آیات) (من) بیانیه باشد یعنی پیمبر اکرم «ص» در شب معراج آیات بزرگ الهی را مشاهده نمود و شاید (من) تبعیضیّه باشد یعنی محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم بعض آیات عظمت و کبریایی را دید مثل اینکه جبرئیل را بصورت اصلی خود مشاهده نمود و نیز بهشت و جهنم و انواع و اقسام ملائکه و روحانیین را بعیان دید.
خلاصه در شب معراج چنانچه از احادیث استفاده میشود عالم ملک و ملکوت را برسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم ارائه دادند و شاید در تمام اوقات چنین بوده کسی که در اینکه آیات اندکی تدبر نماید بذره‌ای از فضائل بی‌انتهای پیمبر خاتم (ص) مطلع میگردد ببین چقدر فرق است بین سید و رسول ما محمّد «ص» و پیمبر اولو العزم موسی بن عمران (ع) که با آن مقام رسالتی که داشت بیک تجلّی ربانی کوه مندک شد و نزدیک بود جبل انیت او نیز مضمحل گردد و تاب تجلی حقانی را نیاورده غش نمود.
لکن سید ما چنانچه همین آیات ارائه میدهد در شب معراج از (قاب و قوسین) گذشت و از (سدرة المنتهی) بمقام (او ادنی) رسید و آنجا سراسر گیتی را زیر پا آورد و جهان و جهانیان در آینه روحش جلوه‌گر گردیدند و پرده طبیعت از پیش نظرش برداشته شد و در شعاع نور فیض منبسط ازلی زمان و زمانیات و مکان و مکانیات و اول و آخر را با هم در یک جا نگریست (و اوحی الی عبده ما اوحی) وقتی باین مقام رسید وحی شد باو آنچه باید وحی شود.
(و بجنة الماوی) رسید و از افلاک و مراتب خلقت بالا رفت و هر یک از

صفحه : 384
پیمبران را در محل اقامت‌گاهشان ملاقات نمود و با آنان سخن گفت و جهنم و جهنمیان و بهشت و بهشتیان را بچشم مشاهده نمود با آنکه بسیاری از آنها هنوز در عالم طبیعت ظهور و بروز ننموده بودند همه چیز در آینه قلبش هویدا گردید.
چه متانت و استقامت و قلب قوی خواهد که در چنین وهله‌ای خود را نبازد و بچپ و راست نظر نیفکند و زیر پای خود عالم هستی و گیتی پهناور عالم ممکنات را بنگرد و بآن التفاتی ننماید فقط ببالای خود نگاه کند که عظمت خالق را ببیند.
آری بایستی چنین باشد روح نیرومند و بزرگی (روح محمّد «ص») که تا قیامت برهنمایی خلق فرمان دارد بایستی بر جسمش غالب باشد بلکه باید بر تمام جهانیان استیلاء و برتری داشته باشد و اول و آخر را با هم بیند و گر نه لایق پیشوایی کافه خلق نباشد.
چگونه روح پاک محمّد «ص» چنین نباشد در صورتی که وجود مبارکش (تحت الشعاع) نور احدی و محل جلوه‌گاه مقام ربوبی و اول ما خلق اللّه بشمار میرود و تمام کائنات تحت الشعاع نور وجودش و تحت احاطه جلوه نورانی او واقعند و بتوسط وجود او از حق تعالی فیض وجود میگیرند حدیث قدسی
(لولا لما خلقت الافلاک)
شاهد بر اینکه است.
أَ فَرَأَیتُم‌ُ اللّات‌َ وَ العُزّی وَ مَناةَ الثّالِثَةَ الأُخری در اینکه (لات و العزی و مناة) سه بت بزرگ بودند که در زمان جاهلیت اعراب آنها را پرستش می‌نمودند و بوجود مبارک رسول هاشمی صلّی اللّه علیه و اله و سلّم آنان اعدام گردیدند حرفی نیست لکن در اینکه چه قسم بتی بودند از مفسرین گفتاری نقل گردیده.
1- بعضی گفته‌اند (لات) تانیث اللّه است مثل عمر و عمره عباس و عباسیّه زیرا که مشرکین گمان میکردند که بتها مؤنث‌اند اینکه بود که (اللات) را

صفحه : 385
تأنیث (اللّه) آورده‌اند و العزی را مؤنث (اعزّ) بمعنی عزیز میدانستند (ابو الفتوح) 2- (العزی) درختی بود که عطفان و مشرکین آن را می‌پرستیدند در زمانی که اسلام قدرت گرفت حضرت رسول صلّی اللّه علیه و اله و سلّم خالد بن ولید را فرستاد و آن درخت را قطع نمود خالد وقتی آن درخت را قطع نمود از میان آن شیطانه‌ای یرون آمد که موی خود را پراکنده نموده بود و بر صورت فرو ریخته و دست خود را بر سرش نهاده و مردم را بعبادت آن درخت میخواند خالد شمشیر بر او زد و او را کشت پس از آن اینکه شعر را انشاد نمود:

یا عزّ کفرانک لا سبحانک
انّی رایت اللّه قد اهانک
پس از آن برگشت و حکایت را بحضرت رسول صلّی اللّه علیه و اله و سلّم گفت فرمود (تلک العزی) اینکه شیطانه بود و دیگر هرگز کسی وی را عبادت نخواهد نمود.
و (منات) سنگی بود که طائفه (هزیل) و (خزائه) وی را پرستش مینمودند و بروایت إبن عباس آن بت طائفه (ثقیف) بود که گرد آن طواف میکردند یا بتی بود که (بنو کعب) آن را عبادت میکردند و آن فعله مأخوذ از مناة بمعنی (قطعه و اراقه) و آن سنگ باین اسم نامیده شده برای آنکه نساک در زیر آن ذبح و قربانی مینمودند و برای تبرک خون آن را آنجا میریختند و منات را تأنیث (المنان) که اسمی از اسماء الحسنی الهی است قرار دادند.
و گویند (منات مأخوذ از (نوء) می‌باشد و باین نام خوانده شده زیرا که کفار در زیر آن طلب باران مینمودند خلاصه اینکه سه بت از سنگ بود که در کعبه گذارده بودند و آنها را میپرستیدند. (منهج الصادقین) (راغب) گفته) (اللات) و (العزی) دو بتند و اصل اللّات اللّه است و هاء را از آن حذف نمودند و بجای آن تاء زیاد نمودند و آن را مؤنث نمودند (تنبیها علی قصوره) برای اینکه دانسته شود که آنها در مرتبه حق تعالی نیستند و بگمان آنان عبادت آنها سبب تقرب آنها میشود بخدا. پایان

صفحه : 386
خلاصه چون مشرکین بتها و نیز ملائکه را دختران خدا مینمامیدند اینکه بود که آیه در مقام توبیخ آنان بهمزه استفهامی که در موقع انکار میآوردند بمشرکین خطاب سرزنش آمیز مینماید که آیا چنین مقام و رتبه‌ای که خدا بمحمد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم داد که او را از (سدرة المنتهی) گذرانید و بقاب قوسین او ادنی بالا برد و روح پاک آن سرور را جلوه‌گاه فیض منبسط خود گردانید و عالم خلقت را باو ارائه داد خدایان شما چنین مقام و رتبه‌ای بشما توانند داد.
أَ لَکُم‌ُ الذَّکَرُ وَ لَه‌ُ الأُنثی تِلک‌َ إِذاً قِسمَةٌ ضِیزی آیا شما دارای فرزندان پسر باشید و از برای خدا دختران اینجا نیز همزه استفهامی در مقام توبیخ و سرزنش آنها است که اینکه قسمت ناروایی است که از روی جهالت و ظلم میکنید زیرا پسر که بنظر شما شریف‌تر از دختر است نسبت بخود میدهید و ملائکه را بنام دختران نسبت بخدا میدهید.
إِن هِی‌َ إِلّا أَسماءٌ سَمَّیتُمُوها أَنتُم وَ آباؤُکُم ما أَنزَل‌َ اللّه‌ُ بِها مِن سُلطان‌ٍ إِن یَتَّبِعُون‌َ إِلَّا الظَّن‌َّ وَ ما تَهوَی الأَنفُس‌ُ اینکه بتهایی را که شما پرستش مینمائید و برای آنان مقامی و مرتبه‌ای قائل میباشید اینان فقط اسم بلا مسمّی میباشند خالی از حقیقت و جمادی بیش نیستند هیچ قدرت و سلطنتی برای آنها نیست و شما از روی جهالت و نفهمی و هوای نفسانی چنین گمان میکنید که از اینکه بتها کاری ساخته میگردد و بعبادت آنها بحق تعالی تقرب میجوئید.
واقعا بسیار جای تعجب است چگونه انسان که دعوی عقل و دانش میکند و خود را اشرف موجودات میداند بجمادی که ساخته شده دست بشری است سر فرود میآورد و از آن حاجت میطلبد و بدون دلیل و مدرکی برای آن قدر و منزلتی قائل میگردد و آنان را واسطه بین خود و خدا می‌پندارد چنانچه در قرآن مجید حکایة از آنها فرموده (ما نَعبُدُهُم إِلّا لِیُقَرِّبُونا إِلَی اللّه‌ِ زُلفی)

صفحه : 387
و اینکه را ندانسته که طریق تحصیل قرب بخدا چنین نیست که اینان گمان نموده‌اند بلکه کسی که دل و قلب خود را از آلودگیها و قذارات طبیعی و اخلاقی تصفیه نماید و مطیع سفرای الهی و امر حق تعالی گردد و محبت او را در قلب خود بپروراند از هر چیزی بخدا نزدیکتر می‌گردد و دیگر در فیض گرفتن محتاج بشفیع و واسطه نمیباشد.
وَ لَقَد جاءَهُم مِن رَبِّهِم‌ُ الهُدی أَم لِلإِنسان‌ِ ما تَمَنّی فَلِلّه‌ِ الآخِرَةُ وَ الأُولی شاید آیه اشاره باین باشد که پس از آنکه بتوسط پیمبران طریق قرب شما بخدا واضح گردید و راه هدایت خود را یافتید بایستی برای تعالی و ترقی قدم پشت قدم اولیاء الهی و پیشوایان بشری بگذارید و بمطلوب خود نائل گردید نه اینکه جمادی را بپرستید اعم از اینکه بتهای مشرکین باشند یا بت نفس یا پول و اسکناس یا طلا و نقره یا هوای و خواهش‌های نفسانی قوله تعالی (أَ فَرَأَیت‌َ مَن‌ِ اتَّخَذَ إِلهَه‌ُ هَواه‌ُ) و از پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم نقل میکنند که فرموده
(شرّ اله یعبده فی الارض الهوی)
و باین عمل سیر قهقرایی نموده تا آنکه بجایی رسید که در باره شما صادق آید (صُم‌ٌّ بُکم‌ٌ عُمی‌ٌ فَهُم لا یَعقِلُون‌َ) آری محبت دنیا انسان را از شنیدن کلام حق تعالی کر و از گفتن آن گنگ و از دیدن آیات الهی کور میگرداند.
(أَم لِلإِنسان‌ِ ما تَمَنّی فَلِلّه‌ِ الآخِرَةُ وَ الأُولی) آیا مشرکین چنین گمان میکنند که اینکه بتها قدرت و توانایی دارند که آنان را بآرزوهای خودشان برسانند و خواهشهای آنان را بپذیرند در صورتی که چنین نیست اینها ناچیز و فانی بالذاتند و در وجود و بقاء محتاج بخدا میباشند نه فقط بتها چنینند بلکه تمام اجزاء کائنات همه فقیرند هم در وجود و هم در بقاء محتاج بواجب الوجود و غنی مطلق‌اند شما دنیا بخواهید یا آخرت بایستی دست نیازمندی بسوی بینیاز مطلق دراز نموده و از او فیض بطلبید.
آری انسان بفطرت اولیه خود آرزوی کمال بقاء و سعادت و تقرب بمبدء در

صفحه : 388
دل خود میپروراند و چون دست قدرت ازلی در دل هر موجودی گذارده که کوشش میکند بکمال لایق بخود برسد و بشر که اشرف موجودات بشمار میرود و تمام موجودات نسبت باو پست و بی‌مقدار مینماید بلکه اکثر موجودات برای بقاء و انتفاع او خلق شده‌اند اولی باین است که بکمال لایق خود برسد لکن از روی جهل و بیخردی بجمادی تمسک مینماید که بتوسط آن بآرزوی خود نائل گردد.
و نمیداند وقتی بکمال انسانیت میرسد که موجودات را آینه مانند در مقابل شمس وجود نماینده وجود و قدرت و علم و حکمت ازلی و همه را مسخر امر او و مظهر و نماینده صفات ذو الجلال بیند و مبدء آفرینش را بنده‌گی و ستایش نماید.

[سوره النجم (53): آیات 26 تا 38]

اشاره

وَ کَم مِن مَلَک‌ٍ فِی السَّماوات‌ِ لا تُغنِی شَفاعَتُهُم شَیئاً إِلاّ مِن بَعدِ أَن یَأذَن‌َ اللّه‌ُ لِمَن یَشاءُ وَ یَرضی (26) إِن‌َّ الَّذِین‌َ لا یُؤمِنُون‌َ بِالآخِرَةِ لَیُسَمُّون‌َ المَلائِکَةَ تَسمِیَةَ الأُنثی (27) وَ ما لَهُم بِه‌ِ مِن عِلم‌ٍ إِن یَتَّبِعُون‌َ إِلاَّ الظَّن‌َّ وَ إِن‌َّ الظَّن‌َّ لا یُغنِی مِن‌َ الحَق‌ِّ شَیئاً (28) فَأَعرِض عَن مَن تَوَلّی عَن ذِکرِنا وَ لَم یُرِد إِلاَّ الحَیاةَ الدُّنیا (29) ذلِک‌َ مَبلَغُهُم مِن‌َ العِلم‌ِ إِن‌َّ رَبَّک‌َ هُوَ أَعلَم‌ُ بِمَن ضَل‌َّ عَن سَبِیلِه‌ِ وَ هُوَ أَعلَم‌ُ بِمَن‌ِ اهتَدی (30)
وَ لِلّه‌ِ ما فِی السَّماوات‌ِ وَ ما فِی الأَرض‌ِ لِیَجزِی‌َ الَّذِین‌َ أَساؤُا بِما عَمِلُوا وَ یَجزِی‌َ الَّذِین‌َ أَحسَنُوا بِالحُسنَی (31) الَّذِین‌َ یَجتَنِبُون‌َ کَبائِرَ الإِثم‌ِ وَ الفَواحِش‌َ إِلاَّ اللَّمَم‌َ إِن‌َّ رَبَّک‌َ واسِع‌ُ المَغفِرَةِ هُوَ أَعلَم‌ُ بِکُم إِذ أَنشَأَکُم مِن‌َ الأَرض‌ِ وَ إِذ أَنتُم أَجِنَّةٌ فِی بُطُون‌ِ أُمَّهاتِکُم فَلا تُزَکُّوا أَنفُسَکُم هُوَ أَعلَم‌ُ بِمَن‌ِ اتَّقی (32) أَ فَرَأَیت‌َ الَّذِی تَوَلّی (33) وَ أَعطی قَلِیلاً وَ أَکدی (34) أَ عِندَه‌ُ عِلم‌ُ الغَیب‌ِ فَهُوَ یَری (35)
أَم لَم یُنَبَّأ بِما فِی صُحُف‌ِ مُوسی (36) وَ إِبراهِیم‌َ الَّذِی وَفّی (37) أَلاّ تَزِرُ وازِرَةٌ وِزرَ أُخری (38)

صفحه : 389

ترجمه‌

چه بسیار از فرشتگان آسمانها که شفاعت آنان برای احدی سودمند نخواهد بود (26) مگر برای کسی که در شفاعت خدا بآنها اذن بدهد و راضی باشد و بپسندد (27)
محققا کسانی که بآخرت ایمان نمیآورند هر آینه ملائکه را بنام زنها مینامند (28)
در صورتی که در اینکه اسم گذاری برای آنان علمی نیست و آنها پیروی نمیکنند مگر گمان و ظن خود را (یعنی از روی سلیقه خود چنین نامگذاری میکنند) و ظن و گمان (انسان را) از حق و حقیقت بینیاز نخواهد گردانید (29)
ای محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم رو بگردان از آنها و دوری کن از کسی که از یاد ما (خدا) اعراض میکند و نمیخواهد مگر زندگانی دنیا را (30)
و منتهی درجه علم آنها همین طلب نمودن و خواستن دنیا است محققا پروردگار تو عالم‌تر است از تو بکسی که از طریق هدایت او گمراه گردیده و کسی که بطریق هدایت او راه یافته (31)
و برای خدا و

صفحه : 390
مخصوص باو است آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است و جزاء و پاداش خواهد داد کسانی را که عمل بد و زشت نموده‌اند و پاداش (خبر) دهد کسانی را که (بعمل نیک) نیکویی کرده‌اند (32)
کسانی که از گناهان بزرگ (کبیره) خودداری و اجتناب مینمایند مگر گناه کوچک (که گاهی مرتکب میگردند) بدرستی که مغفرت پروردگار تو (برای چنین کسانی) وسیع است و او بشما از خود شما عالم‌تر است آن وقتی که شما را از زمین آفرید و آن وقتی که جنین (طفل) بودید در شکمهای مادران خود (بشما عالم بود) نفوس خود را پاک و مهذب نشمارید خداوند عالمتر است بکسی که پرهیزکار گردیده (34)
(ای محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم) آیا دیدی آن کسی را که (از حق تعالی) اعراض نمود (35)
و اندکی از مال خود را انفاق کرد و عطا را برید (بخل ورزید)
آیا او عالم بغیب است و می‌بیند (36)
آیا خبر دار نگردید بآنچه در صحف موسی (ع)
و آنچه در صحف ابراهیم (ع) (37) آن کسی که وفا نمود (بآنچه که بآن مأمور گردیده بود) (38)
در صحف موسی و ابراهیم (ع) (چنین است) که برنمیدارد هیچ بردارنده‌ای بار گناه دیگری را (39)

توضیح آیات‌

وَ کَم مِن مَلَک‌ٍ فِی السَّماوات‌ِ لا تُغنِی شَفاعَتُهُم شَیئاً- إِلّا مِن بَعدِ أَن یَأذَن‌َ اللّه‌ُ لِمَن یَشاءُ وَ یَرضی (وَ کَم مِن مَلَک‌ٍ فِی السَّماوات‌ِ) جمله خبریّه و برای کثرت آورند و مبتداء و خبرش که (لا تُغنِی شَفاعَتُهُم شَیئاً) میباشد اشاره است به اینکه اگر بسیاری از ملائکه آسمانها با آن عظمت و قدرت و شأن شفیع شما مشرکین گردند بدون اذن خدا شفاعت آنها قبول نخواهد گردید مگر خدا اذن بدهد که شفاعت کنند

صفحه : 391
در باره کسی که بخواهد و از وی خوشنود باشد.
پس وقتی شفاعت جماعت ملائکه در باره شما مشرکین که شریف‌تر از شما می‌باشند بفرض اینکه در باره شما در مقام شفاعت باشند فائده نمی‌بخشد چه گمان میکنید در باره بتهایی که جمادی بیش نیستند.
إِن‌َّ الَّذِین‌َ لا یُؤمِنُون‌َ بِالآخِرَةِ لَیُسَمُّون‌َ المَلائِکَةَ تَسمِیَةَ الأُنثی کسانی که ایمان بآخرت ندارند ملائکه را دختران خدا مینامند و شاید نظر به اینکه برأی فاسد خود ملائکه را دختران خدا میدانند و گویند ملائکه (بنات اللّه) میباشند امید شفاعت بآنان دارند.
وَ ما لَهُم بِه‌ِ مِن عِلم‌ٍ إِن یَتَّبِعُون‌َ إِلَّا الظَّن‌َّ وَ إِن‌َّ الظَّن‌َّ لا یُغنِی مِن‌َ الحَق‌ِّ شَیئاً مشرکین ملائکه را انثی و دختران خدا نامند در صورتی که هیچ علم و دانشی بآنچه گویند ندارند بوهم و گمان خود چنین تصور مینمایند اشاره باین است که در معارف و اصول دیانات گمان و وهم و مظنه کافی نخواهد بود زیرا که شناختن حقائق بایستی از روی علم و دلیل عقلی یقینی انجام گیرد و همین طوری که عوالم وجود سه مرتبه دارد عالم طبیعی، عالم عقلی، عالم الهی مبدء متعال بازاء اینکه سه مرتبه در نفس انسان که مجموعه و نماینده عالم کبیر است نیز سه نحو ادراک گماشته حس مشترک، قوه واهمه، قوه عاقله، که بهر یک از اینکه سه قوه درک عالمی که مناسب وی است مینماید.
اینکه است که برای ادراک عالم طبیعی در باطن انسان قوه‌ای نهاده که آن را (حس مشترک) نامند و آن منشأ ادراک قوای ظاهری پنجگانه: دیدن، شنیدن بو کردن، چشیدن لمس نمودن میباشد.
قوای پنج‌گانه منطوی در باطن انسان 1- (حس مشترک) 2- (قوّه واهمه) 3- (قوّه خیال) 4- (قوّه حافظه) 5- (قوّه متصرفه).
(حس مشترک) قوه‌ایست در مقدم دماغ که ادراک قوای پنجگانه ظاهری

صفحه : 392
بعهده وی است و آن را نبطاسیا نیز گویند و خزینه حفظ مدرکات آن قوّه خیال است.
و مدارک معانی جزئیه قوه واهمه است و خزینه آن قوه حافظه که آن را ذاکره نیز نامند، قوه متصرفه باعتبار استخدام نفس ناطقه آن را متفکره نامند و باعتبار استخدام قوه واهمه آن را متخیله گویند و عملش ترکیب و تفصیل صور جزئیه است و غیر از قوه متصرفه و قوه عاقله در باقی قوی ظاهری و باطنی انسان یا حیوانات شرکت خواهد داشت.
قوه واهمه عملش بالاتر از آن سه قوه است زیرا که ادراک معانی جزئیه مندرجه در احساسات پنجگانه ظاهری بعهده وی است لکن ادراک معانی کلیه در قوه او نیست، و قوه عاقله که قوه ششمی انسان محسوب میگردد و شأن او ادراک کلیات و واقعیات است انسان از حیوانات امتیاز یافته.
پس از بیان اینکه مقدمه گوئیم چون مدرک هر چیزی یعنی ادراک کننده بایستی از سنخ مدرک یعنی ادراک گردیده شده باشد و گر نه ادراک آن ممکن نخواهد بود اینکه است که بقوای ظاهری چون از سنخ طبیعیات است می‌توان علم یقینی بامور طبیعی مادی پیدا نمود لکن راجع بمعنویات و الهیات باید مدرک آن نیز از سنخ معنویات و مجردات باشد و گر نه ادراک تحقق نخواهد پذیرفت و کسانی که از طریق علوم طبیعی خواهند بمعنویات پی ببرند در اشتباهند مدرک مجرد باید مجرد و فوق عالم مادیات باشد.
خلاصه باید بقوه عاقله که مدرک کلیات است بطریق صحیح روی قانون منطقی پی بالهیات برده شود نه از راه مشاعر و قوای و همیه که فقط شأن ان ادراک امور طبیعی است اینکه است که کسانی که خواهند حقایق معنویه را از راه حس‌ّ و بقوّه واهمه ادراک نمایند چون قوه واهمه و خیال از سنخ حقایق معنویه نیستند آنان خطاء میکنند و علم حقیقی برای آنها میسر نخواهد گردید بگمان و وهم غیر حقیقت را حقیقت می‌پندارند اینکه است که میفرماید اینها علم بگفتارشان ندارند.

صفحه : 393
خلاصه طریق شناختن حقایق و کلیات عقل است آنهم نه عقل مشوب بوهم بلکه عقل مجردی که از سر چشمه فیض حق تعالی قطره‌ای بآن افاضه شده و بعالم حقیقت پیوسته و از آنجا فیض میگیرد و چنین دانشی برای انسان میسر نمیگردد مگر وقتی که از طریق مجاهده و ریاضاتی که از طریق عقل و شرع مقرر گردیده مراتبی را طی نماید تا آنکه سر انجام بر قوای حسی و وهمی و هواهای نفسانی غالب گردد و آن روح پاک که از عالم روح کلی در ابتداء خلقت در باطن هر فردی از بشر بالقوة نهاده شده بفعلیت برسد آن وقت برای وی علم حقیقی وجدانی بمبدء و معاد خود میسر خواهد گردید لکن مادامی که نفس غالب بر انسان گردیده و امور طبیعی بر وی چیره شده پا از دائره و هم و ظن‌ّ بالا نخواهد گذاشت.
و از اینکه آیه چنین استفاده میشود که ایمان تقلیدی چون ادراک واقعی نیست از نوع گمان و ظن‌ّ محسوب میگردد نه علم و یقین زیرا که مدرک آن قوه واهمه یا عقل مشوب بوهم است.
بعض عرفاء گفته‌اند آیه در مقام اینکه است که سالکین الی اللّه و طالبین حق را تحریص نماید بر کوشش و اجتهاد در سیر الی اللّه تا آنکه منازل سفلیه را قطع نمایند و بمقامات عالیه برسند و بعین الجمع فائز گردند و در دریای توحید غرق شوند و بنور وحدت حقیقیه ذاتیه معانی مجرده را مشاهده نمایند.
(تفسیر روح البیان) فَأَعرِض عَن مَن تَوَلّی عَن ذِکرِنا وَ لَم یُرِد إِلَّا الحَیاةَ الدُّنیا ذلِک‌َ مَبلَغُهُم مِن‌َ العِلم‌ِ خطاب برسول اکرم خود صلّی اللّه علیه و اله و سلّم نموده که از مردمانی که تمام همشان همین حیات دنیا و تقویت قوای حیوانی است اعراض نما و در مقام مجادله و مباحثه علمی با آنان رو برو مشو زیرا که منتهی درجه آنها در علم و دانش همین تمتعات و حظوظات طبیعی است و پا از دایره محسوسات بالا نگذارده‌اند.
رأی بعضی بر اینکه است که اینکه آیه بآیه جهاد نسخ شده زیرا که در اینجا

صفحه : 394
به پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم امر فرموده که از کفار اعراض نما، و در سوره توبه امر بجهاد نموده «قاتِلُوا المُشرِکِین‌َ کَافَّةً» و اینکه دو امر بر خلاف یکدیگر است.
لکن ممکن است جمع بین اینکه دو آیه با نظائر آن که گفته شود آنجا که امر باعراض نموده راجع بمصاحبه یا منازعه یا اندرز و موعظه باشد که ای نبی رحمت خود را بزحمت مینداز و با آنهایی که خوی انسانیت از آنها گرفته شده مکالمه نکن که سودی ندارد و در چنین موردی فقط با شمشیر بایستی با آنها رو برو شوی نه با سخن رانی.
بعض دانشمندان حال افراد بشر را در قبول ایمان و تربیت تشبیه نموده‌اند بمریض که هر گاه مرض خفیف باشد و فرضا بغذای مناسب رفع شود دیگر محتاج بدواء نیست مثل کسانی که بمجرد شنیدن کلمه حق قبول ایمان میکنند مانند بعضی از صحابه حضرت رسول صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و بعضی امراض محتاج است بدواء که اگر رفع شد دیگر محتاج بقطع و جراحی نیست مثل کسانی که بمحض شنیدن کلمه حق‌ّ قبول نمیکنند که بایستی بتوسط مجادله و معجزات آنان را معالجه نمود و بقبول حق وادار گردانید و بعضی چنان مرض نفسانی آنها صعب العلاج گردیده که بایستی بتوسط جهاد و جنگ آنها را معالجه نمود.
إِن‌َّ رَبَّک‌َ هُوَ أَعلَم‌ُ بِمَن ضَل‌َّ عَن سَبِیلِه‌ِ وَ هُوَ أَعلَم‌ُ بِمَن‌ِ اهتَدی ای محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم چون پروردگار تو عالم‌تر است از تو بکسانی که از طریق حق و حقیقت گمراه گردیده و قابل هدایت نیستند و نیز عالم‌تر است از تو بکسانی که لایق هدایتند وظیفه تو فقط همین است که همه مردم را بطریق حق هدایت و رهنمایی نمایی تا حجت خدا بر خلق تمام شود.
وَ لِلّه‌ِ ما فِی السَّماوات‌ِ وَ ما فِی الأَرض‌ِ لِیَجزِی‌َ الَّذِین‌َ أَساؤُا بِما عَمِلُوا وَ یَجزِی‌َ الَّذِین‌َ أَحسَنُوا بِالحُسنَی و مخصوص بخدا است آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است تا آنکه

صفحه : 395
مجازات نماید و پاداش دهد کسانی را که عمل بد نمودند و پاداش نیکو دهد نیکوکاران را.
از اینکه آیه مبارکه دو چیز توان استخراج نمود یکی گوشزد مشرکین نماید که تمام موجودات ملک خدا و در تصرف اویند.
و دیگر از لام (لیجزی) که برای غایت و نتیجه عمل آرند چنین توان استفاده نمود که آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است که همه ملک خدا و بقدرت تامه مطلقه الهی از عدم و نیستی بوجود آمده و غایت و نتیجه آن پیدایش انسان و نفع بشر است که آدمی را از قوه بفعل و از نقص بکمال آرد و هر فردی را بکمال لایق بخود و بمنتهی درجه پاداش اعمال خود رساند (ان خیرا فخیرا و ان شرا فشرا) قوله تعالی (هُوَ الَّذِی خَلَق‌َ لَکُم ما فِی الأَرض‌ِ جَمِیعاً) و نیز از لام (لیعبدون) در سوره و الذاریات آیه 56 (وَ ما خَلَقت‌ُ الجِن‌َّ وَ الإِنس‌َ إِلّا لِیَعبُدُون‌ِ) بضمیمه حدیث مشهور
(کنت کنزا مخفیا فاحببت ان اعرف فخلقت الخلق لکی اعرف)
از مجموع اینها چنین فهمیده میشود که غایت و نتیجه انسان و سعادت و فضیلت وی در معرفت مبدء و معاد و عبادت و بنده‌گی انجام می‌گیرد.
الَّذِین‌َ یَجتَنِبُون‌َ کَبائِرَ الإِثم‌ِ وَ الفَواحِش‌َ إِلَّا اللَّمَم‌َ إِن‌َّ رَبَّک‌َ واسِع‌ُ المَغفِرَةِ هُوَ أَعلَم‌ُ بِکُم إِذ أَنشَأَکُم مِن‌َ الأَرض‌ِ وَ إِذ أَنتُم أَجِنَّةٌ فِی بُطُون‌ِ أُمَّهاتِکُم فَلا تُزَکُّوا أَنفُسَکُم هُوَ أَعلَم‌ُ بِمَن‌ِ اتَّقی سخنان مفسرین در توضیح (اللّمم) راغب در مفردات چنین گفته (اللّمم) مقاربة المعصیة و یعبر به عن الصغیره و یقال فلان یفعل کذا ای حینا بعد حین و کذلک قوله تعالی (الَّذِین‌َ یَجتَنِبُون‌َ کَبائِرَ الإِثم‌ِ وَ الفَواحِش‌َ إِلَّا اللَّمَم‌َ و هو من قولک الممت بکذا ای نزلت به و قاربته من غیر مواقعة) پایان«1»
-----------------------------------
1- (اللمم) یعنی نزدیک شدن بمعصیت و آن بصغیره تعبیر شده مثل اینکه

صفحه : 396
آیه اشاره به اینکه پس از آنکه نیکوکاران را وعده جزا و پاداش نیک میدهد باضافه تفضل دیگری نیز در باره آنان مینماید که آنهایی که از گناهان کبیره اجتناب نموده‌اند همان خود داری آنان از معاصی بزرگ سبب عفو و بخشش آنها می‌شود از گناهان کوچک که آن را گناه صغیره می‌نامند در صورتی که گاهی مرتکب گردیده‌اند و بحد اصرار نرسد که آن نیز کبیره می‌گردد.
سخنان مفسرین در معنی (لمم) 1- بقولی هر گناهی است که در قرآن حدّی و عذابی برای آن تعیین نشده باشد.
2- هر گناهی است که در ذهن آید و بمرتبه عمل نیاورد زیرا که (لمم) مشتق از (المام) و بمعنی فرود آمدن است.
3- (لمم) هر گناهی است که عادت نشده باشد و گاهی بگاهی از شخص صادر گردد.
و در تعیین گناهان کبیره بین مفسرین اختلاف است بعضی هفت عدد و بعضی هفتاد و بعضی بیشتر و بعضی کمتر شماره نموده‌اند.
برای توضیح اجمالی از بیان شیخ طبرسی که در سوره نساء در ذیل آیه 31 (إِن تَجتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنهَون‌َ عَنه‌ُ نُکَفِّر عَنکُم سَیِّئاتِکُم الخ) بیان نموده در اینجا ترجمه مینمایم چنین گوید:
(فاما تفسیر الکبائر الموبقه) که بر آن عقاب مترتب میگردد از آنچه در روایات رسیده پاره‌ای از آن را نقل مینمایم.
-----------------------------------
- گفته میشود فلانی گاه بگاهی فلان عملی میکند و همین است معنی قوله تعالی در وصف کسانی که از گناهان بزرگ و فحشاء اجتناب مینمایند مگر (لمم) و مثل اینکه است که بگویی بگناه بزرگ نزدیک کردیم لکن آن عمل واقع نگردید.

صفحه : 397
عبد العظیم بن عبد اللّه الحسنی از ابی جعفر محمّد بن علی علیه السّلام از پدرش علی بن موسی الرضا از موسی بن جعفر علیه السّلام چنین نقل میکند که گفت عمرو بن عبید بصری آمد خدمت جعفر بن محمّد علیه السّلام چون سلام کرد و نشست آیه:
(الَّذِین‌َ یَجتَنِبُون‌َ کَبائِرَ الإِثم‌ِ وَ الفَواحِش‌َ) را قرائت نمود و سکوت کرد حضرت از وی سؤال نمود که برای چه سکوت نمودی گفت میل دارم که گناهان کبیره را با دلیلش از کتاب اللّه (قرآن) بشناسم حضرت فرموده بزرگترین کبائر شرک بخدا است بدلیل قوله تعالی (إِن‌َّ اللّه‌َ لا یَغفِرُ أَن یُشرَک‌َ بِه‌ِ)«1» و نیز فرموده: (مَن یُشرِک بِاللّه‌ِ فَقَد حَرَّم‌َ اللّه‌ُ عَلَیه‌ِ الجَنَّةَ وَ مَأواه‌ُ النّارُ)«2» و بعد از آن یأس از رحمت اللّه چنانچه فرموده: (لا یَیأَس‌ُ مِن رَوح‌ِ اللّه‌ِ إِلَّا القَوم‌ُ الکافِرُون‌َ)«3» پس از آن امن از مکر اللّه زیرا که فرموده: (فَلا یَأمَن‌ُ مَکرَ اللّه‌ِ إِلَّا القَوم‌ُ الخاسِرُون‌َ)«4» دیگر عقوق والدین زیرا که خدای تعالی عاق والدین را جبار و شقی نامیده در آنجا که فرموده (وَ بَرًّا بِوالِدَتِی وَ لَم یَجعَلنِی جَبّاراً شَقِیًّا)«5»
-----------------------------------
1- سوره نساء آیه 51 بدرستی خداوند نمیآمرزد کسی را که برای او شریک قرار دهد [.....] 2- سوره مائده آیه 76 خدا بهشت را حرام نموده بر کسی که برای خدا شریک آرد و جایگاه وی آتش است 3- سوره یوسف 87 از رحمت خدا مأیوس نمیگردند مگر جماعت کفار 4- و از مکر و غضب خدا مطمئن نمیگردند مگر زیانکاران سوره اعراف آیه 97 5- سوره مریم آیه 23 نقل کلام حضرت عیسی «ع» است که من بمادرم نیکی میکنم و خدا مرا جبار و شقی قرار نداده

صفحه : 398
و دیگر قتل نفس بغیر حق که خداوند حرام گردانیده (وَ مَن یَقتُل مُؤمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُه‌ُ جَهَنَّم‌ُ خالِداً فِیها)«1» قذف محصنات زیرا در قوله تعالی (إِن‌َّ الَّذِین‌َ یَرمُون‌َ المُحصَنات‌ِ الغافِلات‌ِ المُؤمِنات‌ِ لُعِنُوا فِی الدُّنیا وَ الآخِرَةِ وَ لَهُم عَذاب‌ٌ عَظِیم‌ٌ)«2» خوردن مال یتیم عدوانا لقوله تعالی (الَّذِین‌َ یَأکُلُون‌َ أَموال‌َ الیَتامی ظُلماً إِنَّما یَأکُلُون‌َ فِی بُطُونِهِم ناراً وَ سَیَصلَون‌َ سَعِیراً«3» و فرار از جهاد لقوله تعالی (وَ مَن یُوَلِّهِم یَومَئِذٍ دُبُرَه‌ُ إِلّا مُتَحَرِّفاً لِقِتال‌ٍ أَو مُتَحَیِّزاً إِلی فِئَةٍ فَقَد باءَ بِغَضَب‌ٍ مِن‌َ اللّه‌ِ وَ مَأواه‌ُ جَهَنَّم‌ُ وَ بِئس‌َ المَصِیرُ)«4» خوردن ربا لقوله تعالی (الَّذِین‌َ یَأکُلُون‌َ الرِّبا لا یَقُومُون‌َ إِلّا کَما یَقُوم‌ُ الَّذِی یَتَخَبَّطُه‌ُ الشَّیطان‌ُ مِن‌َ المَس‌ِّ)«5» و نیز فرموده: (فَإِن لَم تَفعَلُوا فَأذَنُوا بِحَرب‌ٍ مِن‌َ اللّه‌ِ وَ رَسُولِه‌ِ)«6» سحر لقوله تعالی (وَ لَقَد عَلِمُوا لَمَن‌ِ اشتَراه‌ُ ما لَه‌ُ فِی الآخِرَةِ مِن خَلاق‌ٍ«7»
-----------------------------------
1- سوره نساء آیه 95 کسی که مؤمنی را عمدا بکشد جزای او جهنم و در آن جاویدان است 2- سوره نور آیه 23 کسانی که نسبت زنا میدهند بزنهای مؤمنه عفیفه که بیخبرند در دنیا و آخرت لعنت گردیده شده‌اند و برای آنها است عذاب بزرگ 3- آنهایی که مالهای اطفال یتیم را از روی ظلم و تعدی میخورند محققا در شکمهای خود آتش داخل میکنند و بزودی در میآیند در جهنم 4- سوره انفال آیه 16 کسی که در آن روز بگرداند پشت خود را مگر برای جنگ یا گردانیده باشد و رونده باشد بسوی گروه چنین کسی بازگشت نموده بغضب خدا و جایگاه وی جهنم است و بد بازگشتی است 5- سوره بقره آیه 276 کسانی که ربا میخورند آنها بپا نمی‌ایستند مگر مثل کسی که شیطان وی را مس نموده و دیوانه گردانیده 6- آیه 279 پس اگر (ربا را ترک) نمی‌کنید پس اعلام کنید بجنگ با خدا و رسولش 7- سوره بقره آیه 96 محققا دانستند (کسانی که سحر میکنند) که آنچه خریدند از سحر از آن در آخرت هیچ بهره‌ای ندارند

صفحه : 399
(12) زنا لقوله تعالی (وَ مَن یَفعَل ذلِک‌َ یَلق‌َ أَثاماً یُضاعَف لَه‌ُ العَذاب‌ُ یَوم‌َ القِیامَةِ وَ یَخلُد فِیه‌ِ مُهاناً)«1».
(13) قسم دروغ خوردن بدلیل قوله تعالی (إِن‌َّ الَّذِین‌َ یَشتَرُون‌َ بِعَهدِ اللّه‌ِ وَ أَیمانِهِم ثَمَناً قَلِیلًا أُولئِک‌َ لا خَلاق‌َ لَهُم فِی الآخِرَةِ«2» (14) خیانت نمودن بدلیل قوله تعالی (وَ مَن یَغلُل یَأت‌ِ بِما غَل‌َّ یَوم‌َ القِیامَةِ)«3» (15) ندادن زکاة واجب بدلیل قوله تعالی (یَوم‌َ یُحمی عَلَیها فِی نارِ جَهَنَّم‌َ فَتُکوی بِها جِباهُهُم وَ جُنُوبُهُم وَ ظُهُورُهُم)«4» (16) شهادت دادن دروغ و کتمان شهادت بدلیل قوله تعالی (وَ لا تَکتُمُوا الشَّهادَةَ وَ مَن یَکتُمها فَإِنَّه‌ُ آثِم‌ٌ قَلبُه‌ُ)«5» (17) شرب خمر نمودن زیرا که خداوند شراب خوردن را عدل و همدوش عبادت بتها قرار داده (18) ترک نماز عمدا و ترک هر چیزی که خدای تعالی آن را واجب نموده زیرا که از رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم نقل می‌کنند که فرموده هر کس نماز را عمدا ترک نماید از ذمّه خدا و رسول بیزار شده.
-----------------------------------
1- و کسی که (زنا کند) جزا و عقوبت را مییابد و عذاب او در قیامت دو برابر میگردد و در جهنم مخلد خواهد بود و در آن خواری است سوره فرقان آیه 68 2- سوره آل عمران آیه 71 محققا کسانی که عهد خدا و قسمهایشان را ببهای اندک میخرند آنها را در قیامت بهره‌ای نیست 3- سوره آل عمران آیه 155 کسی که خیانت کند در روز قیامت میاید بآنچه خیانت کرده [.....] 4- سوره توبه در وصف مانعین زکاة که در قیامت مالی که زکاة داده نشده در جهنم گداخته و بصورت و پهلو و پشت آنان گذاشته میشود 5- سوره بقره کسی که در موقع شهادت دادن شهادت را مخفی گرداند قلبش گناه‌کار است.

صفحه : 400
(20) نقض عهد (21) قطع رحم بدلیل قوله تعالی (أُولئِک‌َ لَهُم‌ُ اللَّعنَةُ وَ لَهُم سُوءُ الدّارِ)«1» راوی گفت عمرو بیرون رفت در حالی که صدای گریه او بلند بود و می‌گفت هلاک گردید کسی که برأی خود عمل نمود و با شما در فضل و علم مجادله و خصومت ورزید.
تا اینجا امام علیه السّلام بیست و یک عدد از گناهان کبیره که در قرآن کریم وعده عذاب بر آن شده تعداد و شماره فرموده.
و نیز از رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم روایت شده که گناهان کبیره هفت عدد است:
1- بزرگترین آنها شرک بخدا است.
2- قتل نفس مؤمن. 3- خوردن ربا. 4- خوردن مال یتیم.
5- نسبت زنا بزن محصنه. 6- عاق والدین.
7- فرار از جنگ کسی که خدا را ملاقات کند و از اینکه گناهان مبرا باشد با من در بحبوحه بهشت که دربهای آن از طلا ساخته شده ساکن گردد.
و سعید بن جبیر چنین روایت نموده که مردی از إبن عباس سؤال نمود که آیا کبائر هفت عدد است گفت به هفتصد نزدیکتر است تا بهفت مگر اینکه با استغفار کبیره‌ای نیست و یا اصرار صغیره‌ای نمیباشد. پایان إِن‌َّ رَبَّک‌َ واسِع‌ُ المَغفِرَةِ هُوَ أَعلَم‌ُ بِکُم إِذ أَنشَأَکُم مِن‌َ الأَرض‌ِ وَ إِذ أَنتُم أَجِنَّةٌ فِی بُطُون‌ِ أُمَّهاتِکُم پس از آن در مقام بیان رحمت و اوصاف جلال خود برآمده و خطاب به پیمبر رحمتش نموده که مغفرت پروردگار تو بسیار وسیع است که صغائر را بترک کبائر میآمرزد و کبائر را نیز بتوبه می‌بخشد و علم ازلی او بهر چیزی احاطه نموده پیش از آنکه شما را از خاک بیافریند و آن وقتی که جنین و در شکم مادرهای خود
-----------------------------------
1- آن کسانی که میشکنند آن عهدی را که خداوند در عالم ذر با آنها بسته و قطع میکنند آنچه را خداوند امر بوصل آن نموده و در روی زمین فساد میکنند بر آنها است دوری از رحمت خدا و بدی دار آخرت

صفحه : 401
بودید در همه حال از حالات درونی و برونی شما آگاهست و ظاهر و باطن شما در علم حضوری او آشکار است.
آری در محل خود محقق گردیده که علم خدا بموجودات علم حضوری است یعنی اعیان موجودات هر یک بشخصه با خصوصیات فردی و لو موجود زمانی باشد ازلا و ابدا در علم محیط الهی ظاهر و هویدااند گذشته و حال و آینده نسبت بآن مرتبه یکسان است زیرا که تمام زمان و زمانیات نسبت باحاطه علمیه اوانی مینماید و تمام مکان و مکانیات نقطه‌ای جلوه مینماید و لو آنکه برای هر چیزی وقت معین و مکان مخصوصی تعین گردیده.
اینکه است بیان قوله تعالی (هُوَ أَعلَم‌ُ بِکُم إِذ أَنشَأَکُم) که او عالم‌تر است بحالات شما از خود شما زیرا که علم او محیط بر تمام حالات شما است.
فَلا تُزَکُّوا أَنفُسَکُم هُوَ أَعلَم‌ُ بِمَن‌ِ اتَّقی و چون چنین است عیوب خود را نپوشانید و تظاهر بایمان و تقوی و لاف بیجا مزنید زیرا که خدا عالم‌تر است بکسی که تقوی و پرهیزکاری را شعار خود نموده و متصف بصفت حمیده تقوی گردیده.
أَ فَرَأَیت‌َ الَّذِی تَوَلّی- وَ أَعطی قَلِیلًا وَ أَکدی (اکدی) مأخوذ از (کدیة الرکیة) و بمعنی صلابت و چیز سختی است که مانع گردد از بیرون آمدن آب یا از امور دیگری مثل اینکه گوید زمین را کندم تا بسنگ رسید و از آب محروم ماندم و در اینجا استعارة بمعنی قطع نمودن بخشش و انفاق و منع خیر استعمال گردیده.
سخنان مفسرین در شأن نزول آیه 1- بسیاری از مفسرین را رأی بر اینکه است که اینکه آیه در باره عثمان بن عفان فرود آمده که وی مال خود را بسیار انفاق مینمود برادر رضاعی او عبد اللّه بن سعد بوی گفت تو مال خود را زیاد انفاق میکنی یک وقت بفقر میافتی او در پاسخ گفت من بسیار گناه کرده‌ام میخواهم کفاره گناهم شود عبد اللّه بوی گفت اینکه شترت

صفحه : 402
را با جل و زینش بمن بده تا گناهان تو را بگردن بگیرم عثمان شتر را با رحلش بوی داد و شاهد گرفت و بگمان آنکه از گناه پاک شده دیگر صدقه نداد اینکه بود که اینکه آیه فرود آمد که ای محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم دیدی آن مرد را که از جنگ احد رو گردانید و فرار نمود و در عوض اندکی از مال خود را ببرادر رضاعی خود بخشش نمود تا حامل وزر او شود و دیگر انفان را ترک کرد.
2- بعضی از مفسرین گفته‌اند آیه در باره ولید بن مغیره فرود آمده که مال خود را انفاق میکرد و در دین متابعت رسول صلّی اللّه علیه و اله و سلّم مینمود مشرکین وی را سرزنش نمودند که دین پدرانت را ترک نمودی میگفت من از عذاب خدا میترسم یکی از آنها گفت مقداری از مالت را بمن بده تا من گناه تو را بگردن بگیرم.
3- دیگری گفته اینکه آیه در باره ابو جهل آمده و آراء دیگری نیز در شأن نزول آیه از مفسرین نقل شده که چندان فائده‌ای در بیان او نیست.
أَ عِندَه‌ُ عِلم‌ُ الغَیب‌ِ فَهُوَ یَری أَم لَم یُنَبَّأ بِما فِی صُحُف‌ِ مُوسی وَ إِبراهِیم‌َ الَّذِی وَفّی أَلّا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزرَ أُخری (وفی) صفت ابراهیم خلیل است که در مقام بنده‌گی و مهر و محبت نسبت بمقام ربوبی چنان وفاء دار بود که همه گونه مشقّات را تحمّل می‌نمود و در بنده‌گی و عبودیّت مثل باقی پیمبران ثابت قدم بود و بدرستی از بوته امتحان بیرون آمده بآتش نمرودی و ذبح فرزند و هر گونه آزمایشی که پیش میآمد استقامت و مقاومت نمود تا آنکه خلیل اللّه گردید.
خلاصه بهمزه استفهامی (ا عنده) و نیز (ام لم) در آیه بالا در مقام انکار چنین عقیده خامی است که آیا او عالم بغیب است و آنچه میگوید که گناهان تو را بگردن میگیرم می‌بیند که گناهش بگردن دیگری افتاده و معاینه می‌نماید که وزر و وبال گناهش بار او است.

صفحه : 403
آیا خبردار نشده از آنچه در کتب آسمانی از صحف‌های موسی «ع» و ابراهیم «ع» ثبت است که گناه کسی بار بر کسی دیگر نخواهد گردید وزر گناه هر کسی بگردن خود اوست.

[سوره النجم (53): آیات 39 تا 62]

اشاره

وَ أَن لَیس‌َ لِلإِنسان‌ِ إِلاّ ما سَعی (39) وَ أَن‌َّ سَعیَه‌ُ سَوف‌َ یُری (40) ثُم‌َّ یُجزاه‌ُ الجَزاءَ الأَوفی (41) وَ أَن‌َّ إِلی رَبِّک‌َ المُنتَهی (42) وَ أَنَّه‌ُ هُوَ أَضحَک‌َ وَ أَبکی (43)
وَ أَنَّه‌ُ هُوَ أَمات‌َ وَ أَحیا (44) وَ أَنَّه‌ُ خَلَق‌َ الزَّوجَین‌ِ الذَّکَرَ وَ الأُنثی (45) مِن نُطفَةٍ إِذا تُمنی (46) وَ أَن‌َّ عَلَیه‌ِ النَّشأَةَ الأُخری (47) وَ أَنَّه‌ُ هُوَ أَغنی وَ أَقنی (48)
وَ أَنَّه‌ُ هُوَ رَب‌ُّ الشِّعری (49) وَ أَنَّه‌ُ أَهلَک‌َ عاداً الأُولی (50) وَ ثَمُودَ فَما أَبقی (51) وَ قَوم‌َ نُوح‌ٍ مِن قَبل‌ُ إِنَّهُم کانُوا هُم أَظلَم‌َ وَ أَطغی (52) وَ المُؤتَفِکَةَ أَهوی (53)
فَغَشّاها ما غَشّی (54) فَبِأَی‌ِّ آلاءِ رَبِّک‌َ تَتَماری (55) هذا نَذِیرٌ مِن‌َ النُّذُرِ الأُولی (56) أَزِفَت‌ِ الآزِفَةُ (57) لَیس‌َ لَها مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ کاشِفَةٌ (58)
أَ فَمِن هذَا الحَدِیث‌ِ تَعجَبُون‌َ (59) وَ تَضحَکُون‌َ وَ لا تَبکُون‌َ (60) وَ أَنتُم سامِدُون‌َ (61) فَاسجُدُوا لِلّه‌ِ وَ اعبُدُوا (62)

صفحه : 404

ترجمه‌

حقیقة برای انسان (از منافع دنیا و آخرت) چیزی عایدش نمیگردد مگر آنچه را که خود در آن سعی و کوشش نموده
و بحقیقت و درستی بزودی (اثر) سعی خود را خواهد دید (41)
پس از آن بپاداش عملش جزاء تمام و کامل داده میشود (42)
و بحقیقت ای محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم تمام امور بسوی پروردگار تو منتهی خواهد گردید
و پروردگار تو است که میخنداند و میگریاند (43)
و او است که میمیراند و زنده میکند (44)
و او است آفریننده جفت نر و ماده (45)
از نطفه‌ای که در رحم ریخته شود (46)
و برای او است نشئه دیگر (عالم قیامت) (47)
و او است بی‌نیاز کننده و ذخیره دهنده (48)
و او است پروردگار ستاره شعری (49)
خدا آن کسی است که قوم عاد نخستین (که امت هود پیمبر بودند) هلاک گردانید
و گروه ثمود را نیز هلاک گردانید (50) و از آنان کسی را باقی نگذاشت (51)
و نیز قوم نوح را که پیش از آنها بودند هلاک گردانید (52) محققا آنان مردمان ستمگرتر و سرکش‌تر از گروه پیش بودند (53)
و شهر مؤتفکه (شهر قوم لوط را) زیر و زبر گردانید (54)
پس از آن آن را (زیر سنگها) پوشانید (55)
(ای انسان) بکدام نعمتی از نعمتهای پروردگارت شک می‌آوری (56)
اینکه است (محمّد) ترساننده‌ای (از قبیل) بیم دهندگان گذشتگان (57)
نزدیک شده نزدیک شونده (یعنی قیامت) (58)
نیست برای ظاهر کننده قیامت غیر از خدا ظاهر کننده‌ای
آیا از اینکه سخن تعجب میکنید (60)
و میخندید و گریه نمیکنید
و شما غافل و بیخبرانید (61)
پس خدا را سجده کنید و او را پرستش نمائید (62)

توضیح آیات‌

اشاره

وَ أَن لَیس‌َ لِلإِنسان‌ِ إِلّا ما سَعی (ان) مخفّفه از ثقیله (لیس) از افعال ناقصه (للإنسان خبر لیس الا ما سعی)

صفحه : 405
اسم لیس (و ماء) موصوله یا مصدریّه (سعی) حرکت متوسط بین دویدن و آهسته رفتن (واو) آیه را عطف داده بآیه بالا (أَلّا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزرَ أُخری) و در بیان اینکه فائده‌ای نصیب انسان نمیگردد مگر آنچه را که در آن کوشش نموده و اطلاق آیه شامل میگردد تمام فوائدی که بایستی هر کسی بعمل خود بهره‌برداری نماید خواه راجع بدنیا باشد یا بآخرت لکن بقرینه آیه بالا مصداق کاملش منافع اخروی است بلکه توان گفت منصرف بمنافع اخروی خواهد بود.
و چون ظاهر آیه نفع برداری انسان را منحصر میگرداند بسعی و کوشش خودش با اینکه ظاهر آیه منافات دارد با آیات و احادیثی که انسان پس از مردن از عمل غیر مثل خیرات و مهرات منتفع میگردد و شاید در اینکه خصوص اخبار بحد تواتر رسیده اینکه است که از مفسرین در توجیه آیه گفتاری نقل شده.
بیان شیخ طبرسی در تفسیر مجمع البیان یعنی برای انسان جزائی نیست مگر آنچه را که خودش عمل نموده نه عمل غیر مثل اینکه کسی را دعوت بایمان میکند و او قبول می‌نماید دعوت کننده بالتبع مستحق ستایش میگردد و گویا برای دعوت او است که چنین استحقاقی پیدا میکند نه برای ایمان غیر.
و بروایت إبن عباس که از والبی نقل میکند که گفته اینکه آیه منسوخ است بقوله تعالی (أَلحَقنا بِهِم ذُرِّیَّتَهُم) سوره (طور) آیه 21 که دلالت دارد بر اینکه عمل شخص در ذریه وی تأثیر دارد.
عکرمه گفته اینکه آیه راجع بقوم موسی و ابراهیم (ع) است اما اینکه امّت بسعی و عمل غیر بطور نیابت بهره میبرند و کسی که گفته آیه نسخ نشده گوید آیه دلالت بر عموم دارد مگر در جایی که بدلیل بخصوص تخصیص داده شود.
چنانچه زنی آمد خدمت حضرت رسول صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و گفت پدر من حج نرفته حضرت فرمود تو برای او حج بجا آور. پایان و در اینجا سخنان دیگری نیز از مفسرین نقل شده لکن بهتر اینکه است که

صفحه : 406
گفته شود آیه چون مطلق است ممکن است آن را تخصیص دهیم بجایی که شخص یک نحو سببیّتی در عمل غیر داشته مثل آنجایی که وصیّت نموده که وصیّت او سبب انجام آن عمل غیر شده باشد یا عمل اولاد که پدر و مادر علت مادی وجود اولادند یا حقی بگردن کسی دارد که بآن سبب خیرات برای وی میکند.
و بوجه دیگر بنا بر تعمیم آیات و اخبار در خصوص خیرات ممکن است گفته شود کسی از عمل غیر مستحق اجر نمیگردد مگر آنکه سببیتی مثل اولاد یا غیر آن در کار باشد و در مورد نیابت خداوند تفضلا از عمل غیر شخص را مستفیض میگرداند چنانچه در آن آیه (أَلحَقنا بِهِم ذُرِّیَّتَهُم) خوب واضح است که اینکه مزید تفضلی است که در باره پدر و مادر دارد پس بنا بر اینکه توجیه می‌توان جمع نمود بین اینکه آیه و آیات و احادیثی که در مورد نیابت خیرات و مبرات برای اموات رسیده که اینکه فضیلتی است که بدون استحقاق تفضلا خدا ببنده مؤمن خود عطا خواهد نمود.
وَ أَن‌َّ سَعیَه‌ُ سَوف‌َ یُری ثُم‌َّ یُجزاه‌ُ الجَزاءَ الأَوفی کسی که جدیت و کوشش در عمل نماید بزودی جزاء و پاداش عمل نیک خود را بالتمام بلکه تمام‌تر از تمام از عمل نیکوی خود بهره‌مند گردیده و بنتیجه آن خواهد رسید چنانچه در قرآن کریم بر هر عمل نیکی ده برابر وعده حسنه داده بلکه نسبت ببعض مؤمنین و متقین باضعاف مضاعف جزای نیک می‌دهد.
از تفسیر ثعلبی چنین نقل می‌کنند که عبد اللّه بن طاهر که والی خراسان بود حسین بن فضل را طلبید و گفت سه آیه برای من مشکل شده آن را حل نما اول- قوله تعالی (فَأَصبَح‌َ مِن‌َ النّادِمِین‌َ) که راجع بقابیل است بنا بر حدیثی که از رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم رسیده
(الندم توبة)
دلالت صریح دارد که بمحض پشیمانی توبه شخص قبول می‌شود چرا توبه قابیل قبول نشد و مستحق عذاب گردید

صفحه : 407
دوم- قوله تعالی (وَ أَن لَیس‌َ لِلإِنسان‌ِ إِلّا ما سَعی) بایستی جزاء مطابق عمل باشد (اضعافا مضاعفة) برای چیست!
سوّم- قوله تعالی (کُل‌َّ یَوم‌ٍ هُوَ فِی شَأن‌ٍ) یعنی هر روز خداوند در کار و عمل و شأنی است و کلام رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم
(جف القلم بما هو کائن)
با اینکه آیه منافی است.

پاسخ سؤالات‌

حسین بن فضل در پاسخ سؤال اول گفت شاید مقصود رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم از قوله تعالی
(الندم توبة)
مخصوص باین امت باشد زیرا که خداوند اینکه امت را بکراماتی اختصاص داده که در امت پیشینیان نبوده یا آنکه قابیل بر کشتن هابیل پشیمان نشد بلکه پشیمان شد که چرا از اول وی را زیر خاک نکردم و کشته او را بدوش کشیدم پس اصلا توبه از آن عمل زشت نکرده بود.

پاسخ سؤال دوم‌

(وَ أَن لَیس‌َ لِلإِنسان‌ِ إِلّا ما سَعی) روی قاعده عدل است و (و اضعافا مضاعفة) از روی فضل است.

پاسخ سؤال سوم‌

(کُل‌َّ یَوم‌ٍ هُوَ فِی شَأن‌ٍ) مقصود بروز و ظهور هر چیزی است در موقع خود که در ابتداء خلقت تعیین شده نه شئونی که ابداء نماید و حدیث مخصوص بدوم است (یعنی تقدیرات در ازل و در لوح محفوظ ثبت گردیده لکن برای هر چیزی وقتی و موقعی است معین که در وقت خود اجراء گردد عبد اللّه جوابها را پسندید و حسین بن فضل را تحسین نمود و برخواست سر و صورت وی را بوسید و در باره او بخشش و احسان بسیار نمود.
وَ أَن‌َّ إِلی رَبِّک‌َ المُنتَهی ثابت و محقق است که منتهای هر امری و بازگشت تمام امور بسوی پروردگار تو است همین طوری که او علت فاعلی موجودات است علت غایی نیز او است

صفحه : 408
قوله تعالی (هُوَ الأَوَّل‌ُ وَ الآخِرُ وَ الظّاهِرُ وَ الباطِن‌ُ) آیه اخیر (وَ أَن‌َّ إِلی رَبِّک‌َ) نتیجه دو آیه بالا است که انسان بفضیلت و سعادتی نخواهد رسید مگر از پرتو کوشش و سعی در عمل قوله تعالی خطاب بنوع انسان نموده.
(یا أَیُّهَا الإِنسان‌ُ إِنَّک‌َ کادِح‌ٌ إِلی رَبِّک‌َ کَدحاً فَمُلاقِیه‌ِ) که تو باید بسیار کوشش نمایی تا بغایت و فائده وجود خود که قرب جوار پروردگار تو است فائز گردی.
وَ أَنَّه‌ُ هُوَ أَضحَک‌َ وَ أَبکی- وَ أَنَّه‌ُ هُوَ أَمات‌َ وَ أَحیا مرجع تمام ضمائر در اینکه آیات (ربک) در آیه بالا است که ای محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم پروردگار تو که مردم را بسوی او ارشاد می‌نمایی رب‌ّ و مربی تمام امور است موجودات علوی و سفلی و صفات و آثار کائنات آنچه ظاهر و هویدا است و آنچه پنهان از انظار است بالتمام تحت اراده و مشیت او انجام گرفته حتی خندیدن که ناشی از فرح نفسانی است و گریستن که از حزن و غم و اندوه پدید میگردد و نیز مرگ و حیات که دو امر وجودی و مقابل و نقیض یکدیگرند تحت مشیت و امر تکوینی مربی عالم واقع است.
وَ أَنَّه‌ُ خَلَق‌َ الزَّوجَین‌ِ الذَّکَرَ وَ الأُنثی مِن نُطفَةٍ إِذا تُمنی وَ أَن‌َّ عَلَیه‌ِ النَّشأَةَ الأُخری مرجع ضمیر (انه) مثل آیات بالا (ربک) است اشاره به اینکه مبدء فاعلی و خالق موجودات خدا است که هر موجودی را از نیستی بهستی آورده و وی را نشو و ارتقاء میدهد تا بحرکت استکمالی وی را بغایت و فائده وجودش و آن مقصودی که از خلقت او داشته برساند.
و چنانچه نزد اهلش معلوم است غایت و فایده موجودات طبیعی وجود بشر است و غایت و فایده وجود بشر و منتهی استکمالش در نشئه دیگری بروز مینماید که اگر آن نشئه آخرت نبود وجود انسان بلکه آنچه برای وجود و استکمال وی آفریده شده لغو و بی‌ثمر میماند.
از جمع بین اینکه آیات از قوله تعالی (وَ أَن لَیس‌َ لِلإِنسان‌ِ إِلّا ما سَعی) تا آنجا

صفحه : 409
(وَ أَن‌َّ عَلَیه‌ِ النَّشأَةَ الأُخری) هر گاه صدر و ذیل آیات را با هم جمع نمائیم توان از آن مطالبی استخراج نمود.
1- مبدء فاعلی و خالق عالم فقط ذات متعال الهی است و وجود بشر بلکه هر نر و ماده‌ای از حیوانات و نباتات و جمادات حتی مواد اولیه که در محل خود ثابت گردیده از دو چیز که بمنزله نر و ماده در حیوانات است تشکیل گردیده و تماما از خزینه احسان او سر چشمه گرفته و وحدت حقیقیه و بساطت و فردیت منحصر بذات بی زوال خداوندی او است.
2- منتهی و غایت و مرجع و بازگشت تمام امور بسوی پروردگار عالم است زیرا همانطوری که او مبدء المبادی است غایت الغایات است (وَ أَن‌َّ إِلی رَبِّک‌َ المُنتَهی) و کمال و فضیلتی نیست مگر آنکه او سبحانه مبدء پیدایش آن و منتهای آن است و هر جا حسن و کمال و جمال و فضیلتی یافت گردد ترشحی است که از سر چشمه احسان غیر متناهی او بروز گردیده و بممکنات افاضه شده و چنانچه گفته شد و در محل خود مبرهن گردیده علت فاعلی همان علت غایی است یعنی علت غایی همان چیزی است که باعث علیّت علت فاعلی گردیده علت موجودات فیض منبسط حقانی است و بازگشت هر موجودی نیز بسوی او خواهد گردید.
3- نظر به اینکه منتهای سعادت و فضیلت برای انسان وقتی میسر میگردد که از مادیات و طبیعیات سفر کند و از کثرات موجودات قطع نظر نماید و روی دل خود را بجانب وحدت و حقیقت آرد تا آنکه قلبش گنجینه اسرار الهی و دلش مملو از معرفت و محبت یزدانی گردد اینکه است که رب‌ّ را در آیه منتهی نامیده و چون در سنت الهی مقرر گردیده که احدی بکمال نمیرسد مگر در اثر سعی و کوشش و همین است سنت الهی که در کلام مجیدش فرموده:
(وَ لَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللّه‌ِ تَبدِیلًا)«1» و نیز در آیه بالا (لَیس‌َ لِلإِنسان‌ِ إِلّا ما سَعی) بازگشت بهمین معنی مینماید و آنجا که نوع بشر را متذکر میگرداند.
-----------------------------------
1- سوره فاطر آیه 42

صفحه : 410
قوله تعالی (فَمَن کان‌َ یَرجُوا لِقاءَ رَبِّه‌ِ فَلیَعمَل عَمَلًا صالِحاً)«1» و امثال اینکه آیات بسیار است که دلالت واضح دارد کسی که آرزوی لقاء حق را در دل خود میپروراند بایستی در عمل نیک سعی و کوشش نماید.
4- (وَ أَن‌َّ عَلَیه‌ِ النَّشأَةَ الأُخری) مرجع ضمیر (علیه) مثل باقی ضمائر ربک است و مقصود از (نشأة اخری) چنانچه مفسرین گفته‌اند نشئه قیامت است که نظر بقاعده لطف بایستی هر کسی را بجزای عملش برساند.
لکن بمناسبت آیه (وَ أَن‌َّ إِلی رَبِّک‌َ المُنتَهی) شاید مقصود کمال روحانی و نشئه قرب الهی باشد که آن منتهی درجه انسانی است و طریق آن نشئه را در همین عالم دنیا بایستی تحصیل نمود منتهی در آخرت بکمال میرسد اینکه است که پس از آن فرموده (ثُم‌َّ یُجزاه‌ُ الجَزاءَ الأَوفی) که جزاء وافی زحمات و کوششهایی را که در مدت عمر در طریق راه نوردی بسوی حق تعالی کشیده و رنج برده بطور واضح و جلی می‌بیند.
خلاصه ظاهرا آیات اشاره باین دارد که انسان بکمال و فضیلتی نمیرسد مگر در اثر کوشش و عمل نیکو و مجاهده با نفس شریر طالب سعادت بایستی تا حیات دارد با عزم راسخ و اراده متین با مشکلات بجنگد تا آنکه بر نفس غالب گردد.
وَ أَنَّه‌ُ هُوَ أَغنی وَ أَقنی وَ أَنَّه‌ُ هُوَ رَب‌ُّ الشِّعری و او عاطفه آیه را بآیات بالا عطف داده و مرجع ضمیر (انه) (ربک) در آیه بالا: (وَ أَن‌َّ إِلی رَبِّک‌َ المُنتَهی) منطوی است قوله تعالی (أَغنی وَ أَقنی) در مفردات چنین گفته:
(ای اعطی ما فیه الغنی و ما فیه الفتیة) (ای المال المدخر و قیل اقنی ای ارضی یعنی خلق را بمال بی‌نیاز گردانید و قنیه داد یعنی سرمایه نمایند و ذخیره کنند و بعضی گفته‌اند (اقنی) بمعنی (ارضی) است یعنی ذخیره‌ای از رضاء الهی که انسان را دو غناء است یکی مال و دیگر رضاء و طاعت که رضاء بزرگترین ذخیره انسانی است.
-----------------------------------
1- سوره کهف آیه 110

صفحه : 411
و انه نیز عطف بآیه بالا است ای محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم پروردگار تو پروردگار ستاره شعری است گویند مقصود ستاره شعرای یمانی است که روشن‌تر از ستاره غمیصا است و آن را شعرای شامی گویند.
و اختصاص بستاره (شعری) شاید اشاره باین باشد که چون جماعتی از مشرکین ستاره (شعری) را پرستش مینمودند برای ردّ عقیده سخیف آنان فرمود ستاره (شعری) مثل باقی موجودات تماما تحت مربّی عالم و خدای عالمیان و مسخر امر اویند.
وَ أَنَّه‌ُ أَهلَک‌َ عاداً الأُولی وَ ثَمُودَ فَما أَبقی وَ قَوم‌َ نُوح‌ٍ مِن قَبل‌ُ إِنَّهُم کانُوا هُم أَظلَم‌َ وَ أَطغی وَ المُؤتَفِکَةَ أَهوی اینکه آیه نیز عطف بآیه بالا است و اشاره بعموم قدرت دارد که پروردگار تو همین طوری که پدید آورنده موجودات و حالات و آثار آنها است همین طور اعدام کننده ظالمان و طاغیان است در مورد لطف و رحمت کثیر الاحسان و در مورد غضب شدید العقاب است.
چنانچه گروه عاد نخستین و نیز قوم ثمود را در اثر مخالفت هلاک گردانید و از آنان کسی باقی نگذاشت و نیز قوم نوح چون ظالم‌تر و سرکش‌تر بودند قبلا هلاک گردانیده بود.
عاد اولی امت (هود علیه السّلام) نبی بودند و جماعتی از آنها که آنان را بنو لقیم می‌نامیدند چون در موقع نزول عذاب در مکه اقامت داشتند هلاک نگردیدند اینکه بود که آنان را عاد آخری لقب نمودند و بعضی گفته‌اند آنها را عاد اولی نامیده نظر به اینکه اول امّتی بودند که بعد از طوفان نوح «ع» در اثر مخالفت هلاک گردیدند.
و نیز پروردگار تو قوم (ثمود) را که امت حضرت صالح نبی «ع» بودند هلاک گردانید بطوری که کسی از آنان را باقی نگذاشت.

صفحه : 412
و نیز پروردگار تو پیش از طایفه عاد و ثمود قوم نوح را بکیفر ظلم و تجاوز عدوانی آنان را بطوفان هلاک گردانید.
و نیز شهرستان مؤتفکه را که محل قوم لوط (ع) بود (اهوی) آن را منقلب و زیر و رو گردانید.
(فَغَشّاها ما غَشّی) مفسرین گویند شهر مؤتفکه که محل اقامت‌گاه قوم لوط (ع) بود جبرئیل از زمین بلند نمود تا بنزدیک آسمان برد و برگردانید و بزمین زد و بقدری سنگ‌ریزه که از گل تعبیه شده بود بر آن زمین بارید که زمین پوشیده گردید و گویند (مؤتفکه) نام چهار شهر بوده (1) صوایم (2) ادیما (3) عامورا (4) سدوم فَبِأَی‌ِّ آلاءِ رَبِّک‌َ تَتَماری در ظاهر اگر چه خطاب بحضرت رسول صلّی اللّه علیه و اله و سلّم است لکن در معنی خطاب بنوع بشر است که ای بشر تو با اینکه همه آثار قدرت که مشاهده نمودی باز شک می‌آوری ظاهرا اثر خرابی شهرستانهای عاد و ثمود تا زمان نزول قرآن باقی بوده که در سوره (و الصافات) از آیه (133) تا آیه (139) اشاره بآن دارد:
(وَ إِنَّکُم لَتَمُرُّون‌َ عَلَیهِم مُصبِحِین‌َ وَ بِاللَّیل‌ِ أَ فَلا تَعقِلُون‌َ) یعنی شما در صبح و شب بر آنها مرور میکنید چرا تعقل نمیکنید تا آنکه متذکر گردید که اهل آن در اثر نافرمانی اینطور معذب گردیدند و پس از آنکه اینکه آیات الهی را دیدید چگونه از گذشتگان عبرت نمیگیرید.
و شاید سر اینکه عذابهایی که بر مشرکین وارد گردیده (الاء) و نعمت‌های پروردگار بشمار آورده برای تنبیه دیگران باشد که متنبه گردند که مردمانی که مستحق عذاب بودند در اینکه عالم نیز بکیفر اعمال خود رسیدند و همانطوری که آنان در اثر مخالفت و سرکشی مبتلا بعذاب گردیدند ممکن است ما نیز مبتلا گردیم و دست از لجاجت و خودسری بردارند.
در تفسیر (منهج الصادقین) از محمّد بن حمید اعمش و او از صالح و او از

صفحه : 413
إبن عباس چنین روایت میکند که چون پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم بنصب علی بن ابی طالب مأمور گردید که او را خلیفه خود نماید و بمردم برساند حضرتش اول اینکه مطلب را از صنادید قریش پنهان نمود زیرا میدانست بزرگان قریش از اینکه مطلب اعراض مینمایند و از روی کبر و حسد زیر اینکه بار نمیروند و تصدیق نمی‌نمایند و شاید آسیبی بآن حضرت برسانند تا آنکه ثانیا جبرئیل فرود آمد و گفت خدا تو را از شرّ آنها حفظ مینماید و اینکه آیه (وَ إِن لَم تَفعَل فَما بَلَّغت‌َ رِسالَتَه‌ُ) را آورد اینکه بود که حضرت رسول صلّی اللّه علیه و اله و سلّم در روز غدیر خم علی علیه السّلام را منصوب بامامت گردانید و ولایت و اطاعت او را بر تمام امت واجب گردانید و بعد از نصب امامت علی علیه السّلام اینکه آیه فرود آمد (فَبِأَی‌ِّ آلاءِ رَبِّک‌َ تَتَماری) پایان هذا نَذِیرٌ مِن‌َ النُّذُرِ الأُولی هذا از اسماء اشاره و شاید مقصود از مشار الیه حضرت رسول صلّی اللّه علیه و اله و سلّم باشد که او نیز مثل پیمبران سابق برای ترسانیدن و تهدید نمودن خلق مبعوث گردیده و شاید مقصود قرآن باشد که قرآن مثل باقی کتب آسمانی و صحف پیشینیان برای هدایت خلق فرود آمده.
و بعضی را عقیده بر اینکه است که (هذا) اشاره بآن عذابها و بلیاتی است که بر امم سابقه فرود آمده که برای تهدید و ترسانیدن بعدیها خبر پیشینیان را بیان مینماید. (أَزِفَت‌ِ الآزِفَةُ) قیامت نزدیک گردید مثل قوله تعالی (اقتَرَبَت‌ِ السّاعَةُ) و مثل قوله تعالی (وَ أَنذِرهُم یَوم‌َ الآزِفَةِ) در موارد بسیاری از قرآن اوضاع قیامت و وقوع آن را بلفظ ماضی یا حال آورده شاید اشاره باین باشد که چنانچه در جای دیگر گفته شد قیامت نسبت بوجود دنیوی ما آینده مینماید لکن در واقع و در عالم قضاء و لوح محفوظ و در علم حضوری حق تعالی فعلا و حقیقتا موجود است و اهل بهشت در واقع و نفس الامر در همین حیات دنیوی نیز در بهشت روحانی متنعم و اهل جهنم در جهنم بعد از

صفحه : 414
حق تعالی معذبند و لو آنکه ملتفت نباشند (وَ إِن‌َّ جَهَنَّم‌َ لَمُحِیطَةٌ بِالکافِرِین‌َ) منتهی حیات دنیوی مانع از ظهور و بروز آن است.
لَیس‌َ لَها مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ کاشِفَةٌ قیامت نزدیک بلکه واقع است و چون شدائد قیامت خلق را فرا گیرد غیر از خدا احدی قادر برطرف کردن آن سختی و شدتی که در آن روز بر خلق واقع گردیده نخواهند بود.
أَ فَمِن هذَا الحَدِیث‌ِ تَعجَبُون‌َ وَ تَضحَکُون‌َ وَ لا تَبکُون‌َ از حضرت صادق علیه السّلام چنین روایت میکنند که فرموده مقصود از حدیث اخبار گذشتگان است.
(همزه ا فمن) همزه استفهامی در مقام انکار آرند که شما کفار آیا از اینکه حکایت پیشینیان و عذاب و بلیاتی که بآنها وارد گردیده تعجب نمی‌کنید و نیز از خبر نزدیک شدن قیامت خنده مسخره آمیز میکنید و استهزاء مینمائید در صورتی که بایستی از خوف و حزن گریه کنید.
(وَ أَنتُم سامِدُون‌َ) سامدون مأخوذ از سمود است و در لغت بمعنی لهو و لعب آمده و بعضی گفته‌اند مأخوذ (از سمد البعیر است) یعنی شما کفار گردن کشیده‌گانید و کفار متکبر را تشبیه بشتر نموده زیرا که شتر در موقع سیر و حرکت گردن خود را میکشاند و شما کفار نیز گردن کشی میکنید و کلام خدا را بازیچه میشمارید فَاسجُدُوا لِلّه‌ِ وَ اعبُدُوا بتمام افراد بشر امر مینماید که بایستی خدا و آفریننده و مربی وجود خود را سجده کنید و او را عبادت و پرستش نمائید زیرا که فقط او سزاوار پرستش و بنده‌گی و عبودیت است نه بتها که ساخته شده دست بشرند و نه ستاره و خورشید و نه هوای نفس خودتان که هیچ کدام و هیچ چیز شایستگی معبودیت و پرستش ندارد مگر خالق واحد یکتا و چون (فَاسجُدُوا لِلّه‌ِ وَ اعبُدُوا) هر دو امر است و امر دلالت بر وجوب دارد اینکه است که باتفاق تمام فقهاء مسلمین پس از خواندن اینکه آیه سجده واجب

صفحه : 415
میگردد گویند وقتی اینکه آیه فرود آمد حضرت رسول صلّی اللّه علیه و اله و سلّم سجده نمود و تمام موجودات از جن و انس سجده نمودند.
و باید دانست که اصل سجده بمعنی اظهار ذلت و انکسار است و عبادت نیز بمعنی انقیاد و اطاعت است.
و نیز سجده دو قسم است یکی سجده‌ای که بظاهر بدن اظهار میشود و آن همان سجده‌ایست که در نمازها معمول است و دیگر سجده باطنی و دائمی و آن برای کسی میسر میگردد که عظمت و بزرگی و کبریایی حق تعالی بر قلبش استیلاء نموده و روحش بمقام قرب رسیده که چنین کسی همیشه در ظاهر و باطن سرا و علنا خاضع و خاشع و قلبش از عظمت الهی لرزان است.
و وقتی ممکن است انسان بچنین مقامی برسد که (لا مؤثر فی الوجود الا اللّه) را نصب العین خود نموده و چشم از اسباب برداشته و بمسبّب الاسباب دوخته باشد و فی الحقیقه چنین کسی از مصداق حقیقی سجده کننده‌گان و عبادت کننده‌گان محسوب می‌گردد.

صفحه : 416

‌سورة القمر

اشاره

مکیّة و هی خمس و خمسون آیة

[سوره القمر (54): آیات 1 تا 21]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
اقتَرَبَت‌ِ السّاعَةُ وَ انشَق‌َّ القَمَرُ (1) وَ إِن یَرَوا آیَةً یُعرِضُوا وَ یَقُولُوا سِحرٌ مُستَمِرٌّ (2) وَ کَذَّبُوا وَ اتَّبَعُوا أَهواءَهُم وَ کُل‌ُّ أَمرٍ مُستَقِرٌّ (3) وَ لَقَد جاءَهُم مِن‌َ الأَنباءِ ما فِیه‌ِ مُزدَجَرٌ (4)
حِکمَةٌ بالِغَةٌ فَما تُغن‌ِ النُّذُرُ (5) فَتَوَل‌َّ عَنهُم یَوم‌َ یَدع‌ُ الدّاع‌ِ إِلی شَی‌ءٍ نُکُرٍ (6) خُشَّعاً أَبصارُهُم یَخرُجُون‌َ مِن‌َ الأَجداث‌ِ کَأَنَّهُم جَرادٌ مُنتَشِرٌ (7) مُهطِعِین‌َ إِلَی الدّاع‌ِ یَقُول‌ُ الکافِرُون‌َ هذا یَوم‌ٌ عَسِرٌ (8) کَذَّبَت قَبلَهُم قَوم‌ُ نُوح‌ٍ فَکَذَّبُوا عَبدَنا وَ قالُوا مَجنُون‌ٌ وَ ازدُجِرَ (9)
فَدَعا رَبَّه‌ُ أَنِّی مَغلُوب‌ٌ فَانتَصِر (10) فَفَتَحنا أَبواب‌َ السَّماءِ بِماءٍ مُنهَمِرٍ (11) وَ فَجَّرنَا الأَرض‌َ عُیُوناً فَالتَقَی الماءُ عَلی أَمرٍ قَد قُدِرَ (12) وَ حَمَلناه‌ُ عَلی ذات‌ِ أَلواح‌ٍ وَ دُسُرٍ (13) تَجرِی بِأَعیُنِنا جَزاءً لِمَن کان‌َ کُفِرَ (14)
وَ لَقَد تَرَکناها آیَةً فَهَل مِن مُدَّکِرٍ (15) فَکَیف‌َ کان‌َ عَذابِی وَ نُذُرِ (16) وَ لَقَد یَسَّرنَا القُرآن‌َ لِلذِّکرِ فَهَل مِن مُدَّکِرٍ (17) کَذَّبَت عادٌ فَکَیف‌َ کان‌َ عَذابِی وَ نُذُرِ (18) إِنّا أَرسَلنا عَلَیهِم رِیحاً صَرصَراً فِی یَوم‌ِ نَحس‌ٍ مُستَمِرٍّ (19)
تَنزِع‌ُ النّاس‌َ کَأَنَّهُم أَعجازُ نَخل‌ٍ مُنقَعِرٍ (20) فَکَیف‌َ کان‌َ عَذابِی وَ نُذُرِ (21)

صفحه : 417

ترجمه‌

سوره قمر در مکه فرود آمده و پنجاه و پنج آیه و سیصد و چهل و دو کلمه و هزار و چهار صد و بیست حرف است
بنام ایزد هستی بخش صاحب رحمت عام و خاص
قیامت نزدیک شد و ماه شکافته گردید (1)
و چون (کفار) آیت (و نشانه قدرتی) به بینند اعراض کرده (و رو برمیگردانند) و گویند اینکه سحر و جادویی است مستمر (2) (که کار محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم همیشه سحر بوده)
و تکذیب کردند و پیرو هوای نفسانی خود گردیدند (در صورتی که) هر امری بجای خود مستقر و پاینده خواهد بود (3)
بحقیقت بر آنان آمده خبرهایی که در آن منع و جلوگیری از مناهی و سرکشی‌ها بود (4)
(در اینکه اخبار) حکمتی است در منتهی درجه کمال (و با اینکه کمال حکمت تهدید) کافرین را سود ندهد (یعنی تهدید و ترسانیدن پیمبران در کفار اثری نخواهد بخشید) (5)
ای محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم از آنها رو بگردان تا روزی که میخواند خواننده‌ای آنان را بسوی چیزی که ناخوش دارند (6)
در حالی که از هول و ترس چشمهای آنان بگودی فرو رفته و از قبرها بیرون آیند گویا آنان ملخهایی میباشند پراکنده
و در حالی که بسوی داعی حق شتاب کنندگانند کافرین گویند اینکه روز سخت و دشواری است (8)
قبل از آنان نیز ملت نوح بنده ما را تکذیب کردند و گفتند دیوانه است و نوح آزرده خاطر گردید (9)
پس پروردگار خود را باین کلمات خواند (رب‌ّ انی مغلوب فانتصر) (10) من مغلوبم و مرا یاری کن
(پس مستجاب کردیم دعاء نوح «ع» را) و آب آسمان و زمین بهم متصل گردید و درهای آسمان را گشودیم بآب ریزنده (11)
و چشمه‌های زمین را جریان دادیم (پس آب آسمان و زمین بهم متصل گردید بر طبق آنچه اندازه‌گیری شده (12)
و نوح را یا گروندگان باو برگشتی که محفوف بتخته‌ها یا مشتمل بر

صفحه : 418
میخها بود سوار کردیم (13)
و آب کشتی بوسیله محافظت ما سیر میکرد (و اینکه طوفان) جزاء کسانی بود که کافر بودند (14)
و حقیقتا ما اینکه حکایت را باقی گذاشتیم پس آیا هیچ پند گیرنده‌ای هست (که از آن عبرت گیرد) (15)
که چگونه بود عذاب و انذار من (16)
و بحقیقت ما قرآن را برای تذکر و اندرز آسان گردانیدیم آیا هیچ پند گیرنده‌ای هست (17)
قوم عاد تکذیب کردند (هود پیمبر را) پس چگونه بود شکنجه و تهدید من نسبت بآنها (و آنچه آنان را تهدید) و انذار نمودیم (18)
ما بر قوم عاد باد سختی فرستادیم در روز نحس نامبارکی که پیوسته با صدای مهیب بر آنها میوزید (19)
بطوری که مردم را از جای برمیکند گویا آنان ریشه درخت خرما بودند که از زمین کنده شود (20)
پس چگونه است عذاب و انذار من (21)

توضیح آیات‌

اقتَرَبَت‌ِ السّاعَةُ اقتراب بر وزن افتعال و برای مبالغه آرند و مقصود از (الساعة) ظهور قیامت است و قیامت را ساعت نامند برای آنکه بعد از مندک شدن دنیا وقوع قیامت دفعی خواهد بود یعنی دفعة واقع میگردد البته مسلم است هر ساعتی که از عمر دنیا میگذرد قیامت نزدیک‌تر میگردد و جمله (اقتَرَبَت‌ِ السّاعَةُ) برای تنبیه مردمان غافل خواهد بود که متذکر گردند هر آنی که از عمرشان می‌گذرد به قیامت نزدیکتر میگردند و خود را برای جزاء و کیفر اعمالشان آماده نمایند.

صفحه : 419
وَ انشَق‌َّ القَمَرُ و ماه شکافته گردید شکی نیست در اینکه شکافته شدن ماه در زمان حضرت رسول صلّی اللّه علیه و اله و سلّم واقع گردیده و یکی از معجزات حضرتش بشمار میرود.
و گفتار آن کسی که (انشَق‌َّ القَمَرُ را) حمل بموقع قیامت نموده از اینکه لحاظ که در آیات دیگری شکافته شدن قمر را یکی از علائم قیامت بشمار آورده هیچگونه قابل توجه و اعتنا نخواهد بود زیرا که ببراهین بسیار و قرائن زیادی ثابت و محقق گردیده که شکافته شدن ماه بامر حضرت رسول صلّی اللّه علیه و اله و سلّم واقع گردید و از جمله قرائن (انشق را) بصیغه ماضی آورده اگر چه بسیاری از امور قیامت را نظر بوقوع حتمی آن بصیغه ماضی گفته شده لکن در آنها قرینه مقام دلالت بر استقبال دارد و در اینجا چنین قرینه‌ای نیست و مقارن شدنش (باقتراب) ساعت دلیل نمیشود که مقصود قیامت باشد زیرا چنانچه گفته شد هر آنی قیامت نزدیکتر میگردد و شاید اشاره باین باشد که بعثت نبی خاتم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم در آخر الزمان که نزدیک بقیامت است واقع گردیده وانگهی قیامت در نظر کوته‌بینان دور می‌نماید لکن در واقع خیلی نزدیک است چنانچه قوله تعالی (إِنَّهُم یَرَونَه‌ُ بَعِیداً وَ نَراه‌ُ قَرِیباً) شاهد بر اینکه است.
دلیل دیگر آیه بعد:
وَ إِن یَرَوا آیَةً یُعرِضُوا وَ یَقُولُوا سِحرٌ مُستَمِرٌّ دلالت واضح دارد که شکافته شدن قمر معجزه حضرت رسول صلّی اللّه علیه و اله و سلّم بوده و بامر آن حضرت انجام گرفته و شکی نیست که مرجع جمع در (یروا- و یعرضوا- و یقولوا) کفار قریش زمان پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم بودند که آنان وقتی شکافته شدن قمر را دیدند گفتند اینکه نیز یکی از سحرهایی است که محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم بطور دوام و پیوستگی برای اثبات مدعای خود ظاهر میسازد و کلمه مستمر دلالت دارد که معجزات حضرت بسیار بوده و کفار همه را حمل بر سحر میکردند.
دلیل دیگر اجماع مسلمین و تواتر اخبار و احادیث و شهادت عده بسیاری از

صفحه : 420
صحابه است که شاهد قضیه بودند، از جمله بروایت طبرسی عبد اللّه مسعود و انس إبن مالک، حذیفة بن الیمان، إبن عباس جبیر بن مطعم، عبد اللّه بن عمر که اینها شکافته شدن قمر را بچشم خود دیده بودند و بر وقوع آن شهادت میدادند.
و نیز طبرسی از إبن عباس چنین روایت میکند که در یکی از شبها که ماه باوج کمال یعنی بدرجه بدر رسیده بود مشرکین جمع شدند نزد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و گفتند اگر تو در مدعای خود صادقی امر کن اینکه ماه شکافته و بدو قسمت گردد حضرت فرمود اگر چنین کردم شما ایمان می‌آورید گفتند آری آن وقت حضرت دعا کرد و از خدا طلب نمود که بامر او ماه شکافته گردد وقتی ماه دو پاره گردید حضرت صدا زد ای فلان و بهمان مشاهده کنید و از إبن مسعود نقل شده که گفت قسم بخدایی که جان من بید قدرت اوست بچشم خود کوه حرا را بین دو پاره قمر مشاهده کردم.
(اعتراض) اگر چنین امر عظیمی واقع شده بود بایستی تمام مردم آن وقت دیده باشند نه فقط یک عده از مردم، و اگر همه دیده بودند مشهور عالم میگردید و در تواریخ ثبت شده بود.
(در پاسخ گوئیم) اوّلا از کجا معلوم شده که بسیاری از مردم ندیده باشند ممکن است دیده باشند و حمل بر اوضاع آسمانی نموده باشند مثل خسوف و کسوف و ستاره دنباله دار و امثال اینها.
و ثانیا در آن وقت شاید همه مردم بماه توجه نداشتند بعضی خواب و بعضی مشغول بکاری و نظر بماه نداشتند یا در بعضی جاها ابر بوده و باضافه افقها با هم تفاوت دارد در بعضی نواحی شاید در آن وقت ماه طلوع ننموده یا غروب کرده و نیز غالبا تذکره نویسان آن زمان نظر باوضاع سماوی نداشتند که خود را موظف بر ضبط آن بدانند وانگهی چه تاریخی است صحیح‌تر و محکم‌تر از قرآن که صریحا خبر از وقوع شکافته شدن ماه میدهد.
اگر معترضی چنین ایراد کند که ما منکر آن نیستیم که ولی امر می‌تواند

صفحه : 421
باذن حق تعالی در مادیات تصرف نماید لکن بقاعده مسلمی که بین حکماء و فلاسفه است در جایی تصرف ممکن است که باعث اختلال نظام عالم نشود و شکّی نیست که اجزاء عالم همه مربوط بهم و مثل حلقه‌های زنجیر بهم پیوسته و همگی با هم نظام عالم را تشکیل میدهند و باختلال یک جزء مهم آن اختلال کلی در عالم پدید خواهد گردید و کره ماه کره بزرگی است و جزء نظام عالم بشمار میرود چگونه ممکن است اجزاء آن از هم شکافته و بدو قسمت گردد و هر قسمتی بطرفی رود و ثانیا بهم ملصق گردد و چنین امری بنظر محال مینماید.
(در پاسخ گوئیم) محال دو قسم است محال عقلی و محال عادی محال عقلی چیزی را گویند که وقوع آن بنظر عقل محال آید مثل اجتماع ضدین یا نقیضین در محل واحد در آن واحد.
و محال عادی چنین نیست یعنی بحکم عقل امکان پذیر است مثل بسیاری از صنایع محیر العقول امروزه که قبل از وقوع آن بنظر محال میآمد، و شکافته شدن ماه بدو قسمت در مدت کوتاهی جزء محال عادی بشمار میرود نه محال عقلی و معجزات تمام پیمبران و اولیاء الهی از همین قبیل است.
و اگرچه در اینجا موضع بسط کلام در اینکه خصوص نیست لکن برای توضیح آیات بعد مقدمة گوئیم شخص معترض یا از کسانی است که نفس ناطقه مخصوصا روح و نفس انسان کامل را مجرد از ماده میداند یا آنکه مادی است بغیر از ماده و مادیات بموجود مجردی معتقد نیست.
اگر داخل قسم اول باشد گوئیم شکی نیست در اینکه افراد بشر در درجه روحانیت بسیار تفاوت دارند بعضی در طرف دانی بقدری روح مجردشان ضعیف است که بولوق در ماده اثری از آن پدیدار نیست و چنین مردمانی تحت استیلاء قوای طبیعی واقع گردیده‌اند و بعضی در طرف عالی باعلا درجه روحانیت رسیده زیرا که برای قوت نفسانی بشری حدّ محدودی تصور ندارد و بعضی متوسطند و چون انبیاء در قوت و شدت روحانی حائز مراتب عالی گردیده‌اند اینکه است که در مرتبه عقل

صفحه : 422
نظری و معرفت حقایق و نیز در مرتبه عقل عملی متصرف در مادیات خواهند بود مخصوصا روح نبی خاتم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم که در مرتبه عبودیت بمقامی رسیده بود که قوّت عقل عملی آن بزرگوار بدرجه‌ای نائل گردیده که توانسته تصرف در مادیات نماید و بمشیت اللّه آن را بهر شکلی بخواهد درآورد زیرا که او مظهر و نماینده حق تعالی و خلیفه او است در زمین و منشأ معجزات تمام انبیاء همان قوت عقل نظری و عقل عملی آنان است که توانسته‌اند بوسیله آن در مادّیّات باذن خدا تصرف نمایند.
لکن اگر شخص معترض داخل آن قسم دوم باشد که مجردی در عالم معترف نباشد.
گوئیم وقتی صنایع و مخترعات محیّر العقول شگفت انگیز بشری را که همه ساخته فکر او بوده مثل اوضاع طیاره و اکتشافات امور جوی و ترقیات علوم پزشکی و بعض اوضاع افلاک و غیر را مشاهده نمودیم آیا دیگر مجال انکار برای ما نسبت باسرار پنهانی و قوای مرموز در عالم باقی میماند که اعتراف نمائیم در عالم اسراری پنهان و قوایی مخفی است که ممکن است خداوند انبیاء خود را برای اثبات پیمبری آنها بر آنها آگاه گردانیده و بآنان قدرت و استیلایی افاضه نماید که بآن قوه مغناطیسیه‌ای که مرتبه ضعیف آن را در هر بشری بودیعه گذارده چنانچه آثار آن از بعضی بتمرین یا در اثر اعمال دیگر ظاهر گردیده مثل خواب مغناطیسیه و امثال آن مرتبه فوق آن را بانبیاء عطا نموده و چنان قوت و شدتی بآنها داده که مواد موجودات را در تصرف آنها مثل مومی گردانیده که بهر صورتی خواهند در آورند زیرا که آنها مظهر و نماینده قدرت و علم الهی گردیده‌اند.
و چون ثابت شد شکافته شدن قمر محال عقلی نیست که از تصور وقوع آن محالی لازم آید که عقل حکم بمحالیت آن نماید پس مانعی برای وقوع آن نیست و محلی برای انکار آن بنظر نمی‌آید تنها فکر کوتاه و عقل قاصر ما است که در اثر بی‌خبری از راز جهان و پی بودن بقدرت بی‌پایان آفریننده آن آن را محال می‌پنداریم

صفحه : 423
و دائره علم و قدرت غیر متناهی خدا را محدود مینمائیم به مشهودات حسی و گمان می‌کنیم تغییر جزئی در عالم باعث اختلال نظام کلی عالم میشود، ما قبول داریم که اجزاء عالم همه بهم مربوط و هر چیزی را حدّ معین و قرارگاه مضبوطی خواهد بود که در همان خط سیر خود بایستی حرکت نماید و خلاف آن مخل به نظام عالم است.
لکن معجزات انبیاء و شکافته شدن قمر مثلا اینکه طور نیست که بر خلاف نظام عالم باشد بلکه چنانچه بعضی از دانشمندان گفته‌اند معجزه هم دارای علل اسباب مخفی است که ما نمیتوانیم بعلل و اسباب آن واقف گردیم زیرا که هیچ معلولی بدون علت نمیشود و خداوند برای اثبات نبوت انبیاء آنها را عالم گردانیده ببعض اسراری که در کمون موجودات نهفته تا در موقع لزوم بامر پروردگار برخی از آن را بجریان اندازند.
(خطاب بمعترض نموده و گوئیم:) از کجا و با چه قوه‌ای بنظام خلقت پی برده‌ای و بچه علم و دانشی بینا شده‌ای بر اسرار مکنونه‌ای که در موجودات مخفی گردیده و بچه قوه احاطه نموده‌ای بر عالم فلکیات و عنصریات آیا در بدو خلقت حاضر و شاهد بوده‌ای آیا عقل تجویز نمیکند و ممکن نمیداند که آفریننده جهان عالم را طوری تنظیم کرده و بقلم قضا بر لوح محفوظ بمقتضای (
جف القلم بما هو کائن
گماشته باشد که در وقت معین بخواهش ولی امر ماه شکافته و بدو نیم گردد و شاید قوله تعالی اشاره بهمین معنی دارد آنجا که فرموده (ما أَشهَدتُهُم خَلق‌َ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ وَ لا خَلق‌َ أَنفُسِهِم) سوره کهف آیه (49) آیا عقل و و جدان تو اجازه نمیدهد که تصدیق نمایی که شاید کردگار عالم در ابتداء خلقت و در عالم قضاء و لوح محفوظ که بدلالت حدیث مشهور
(جف‌ّ القلم بما هو کائن)
هر چیزی را اندازه‌گیری نموده و نیز قوله تعالی در سوره حدید آیه (21) (ما أَصاب‌َ مِن مُصِیبَةٍ فِی الأَرض‌ِ وَ لا فِی أَنفُسِکُم إِلّا فِی کِتاب‌ٍ مِن قَبل‌ِ أَن نَبرَأَها) و غیر اینها از آیات و احادیثی که دلالت واضح دارد آنچه

صفحه : 424
در عالم واقع میگردد قبل از پیدایش آن در عالم فوق اینکه عالم که آن را (عالم قضا و لوح محفوظ نامند) مقرر گردیده و ثبت شده و مربی و ناظم عالم طوری نظام موجودات را مرتب و مقرر فرموده که مثلا در وقت معین بخواهش ولی امر ماه شکافته گردد یا وقتی خورشید یا زمین بمصلحتی بقهقرا برگردد یا وقت دیگر از کوهی شتری بیرون آید یا عصائی اژدها گردد و تمام معجزات انبیاء از همین قبیل است که علل وقوع آن اثبات نبوت و بخواهش ولی امر تحقق می‌پذیرد و هیچ کدام مخل بنظام عالم نخواهد بود و تشکیک در آن منجر بکفر و انکار عموم قدرت خدا میگردد، در کتاب (مخزن اللئالی) برای رفع استبعاد منکرین معجزات انبیاء و اولیاء تا اندازه‌ای بحث نمودیم بآن جا مراجعه نمائید.
وَ کَذَّبُوا وَ اتَّبَعُوا أَهواءَهُم وَ کُل‌ُّ أَمرٍ مُستَقِرٌّ وقتی کفار قریش چنین امر خارق العاده‌ای را مشاهده نمودند تکذیب کردند و گفتند محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم چشم ما را بسته و اینکه نیز مثل باقی سحرهای او است و حضرت را ساحر نامیدند و تابع هوای نفسانی خود گردیدند و ندانستند که هر امری بجای خود ثابت و مستقر است.
اگر چه بین مفسرین در توجیه جمله (کُل‌ُّ أَمرٍ مُستَقِرٌّ) گفتاری است که بروایت طبرسی که در توجیه آیه گفته رأی قتاده بر اینکه است (خیر مستقر) است باهل خیر و شر مستقر است باهل شرّ یعنی هر خیر و شرّی ثابت است تا بصاحبش برسد یا در بهشت یا در جهنم و نیز از کلبی چنین نقل می‌کنند که گفته برای هر امری حقیقتی است که بعضی در دنیا ظاهر است و بعضی در آخرت ظاهر میگردد.
(پایان) لکن کسی که اندک تأملی در اینکه آیات بنماید بخوبی بر وی ظاهر میگردد که اینکه آیات مثل (کُل‌ُّ أَمرٍ مُستَقِرٌّ) و آیه بعد (حِکمَةٌ بالِغَةٌ فَما تُغن‌ِ النُّذُرُ) و نیز در اواخر همین سوره (وَ کُل‌ُّ شَی‌ءٍ فَعَلُوه‌ُ فِی الزُّبُرِ وَ کُل‌ُّ صَغِیرٍ وَ کَبِیرٍ مُستَطَرٌ) بلکه بسیاری از آیات شاهد بر همان مطالب بالا است و شاید اشاره برفع استبعاد

صفحه : 425
منکرین شکافته شدن قمر و باقی معجزات باشد، که گمان میکنند که اختلال در جزئی از اجزاء عالم سبب اختلال نظام کل عالم میگردد و گوشزد آنان نماید که هر امری که در عالم واقع میگردد چه در دنیا و چه در آخرت از معجزات انبیاء و عذاب اشقیاء در عالم قضاء و لوح محفوظ و در علم حضوری حق تعالی قبل از پیدایش آن در اینکه عالم در جای خود مستقر و ثابت گردیده، و همه مطابق حکمت ازلی و نظام عالم و بامر مربی کائنات مقرر گردیده و خلاف پذیر نخواهد گردید.
مثلا همان شکافته شدن قمر بامر رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم در وقت معین در همان ابتداء خلقت عالم در قضاء الهی و در لوح محفوظ مقرر گردیده و جزء نظام عالم بشمار میرود و چنین است تمام معجزات انبیاء بلکه توان گفت که معجزات انبیاء که بنظر کوته‌بینان بینان خارق العادة مینماید آنها خارق العاده نبوده بلکه تماما مطابق حکمت انجام گرفته.
وَ لَقَد جاءَهُم مِن‌َ الأَنباءِ ما فِیه‌ِ مُزدَجَرٌ نبأ خبری را گویند که متضمن سه فائده باشد، اول آنچه از آن خبر میدهند حادثه‌ای از حوادث مهم باشد زیرا که هر خبری را نبأ نمی‌گویند (دوم) از آن علم یا مظنه حاصل گردد (سوم) امر متحقق و عاری از کذب باشد (مفردات) (مزدجر) در اصل (مزتجر) بوده بر وزن مفتعل برای سهولت تلفظ تاء را دال کردند و بمعنی زجر است.
یعنی بحقیقت برای کفار از حکایت پیشینیان راجع بعذاب و استیصال آنان خبرهای مهمی آمده که آن اخبار مشتمل بر انزجار و تهدید و تحریف خواهد بود.
حِکمَةٌ بالِغَةٌ فَما تُغن‌ِ النُّذُرُ قرآن حکمتی است که باعلا درجه بلاغت رسیده و اینکه جمله نیز مؤید همان مطالب بالا است که گفتیم شاید اشاره باین باشد که شکافته شدن قمر در وقت

صفحه : 426
معینی و نیز تمام معجزات انبیاء و عذاب اشقیاء که کیفر اعمال و افعال خود آنان است و نیز امور دیگری که بتقدیر (عزیز علیم) در بعضی اوقات واقع گردیده تماما در منتهی درجه حکمت واقع است.
در لغت حکمة در قاموس گفته (الحکمة) بالکسر العدل و العلم و الحلم و النبوة و النهی و الموعظه.
و در مفردات (الحکمة اصابة الحق بالعلم و العقل فالحکمة من اللّه معرفة الاشیاء و ایجادها علی غایة الاحکام و من الانسان معرفة الموجودات و فعل الخیرات الی ان قال- و اذا وصف به القرآن فلتضمنه الحکمة). پایان در تفسیر روح البیان چنین گفته: (و الحکمة المنطوق بها هی العلوم الشرعیة و الطریقة و الحکمة المسکوت عنها هی اسرار الحقیقة الّتی لا یطلع علیها علماء الرسوم و العوام علی ما ینبغی فتضرهم او تهلکهم) (پایان) فَما تُغن‌ِ النُّذُرُ شاید اشاره باین باشد که آن مردمان لجوج متکبر بی‌خرد از چنین معجزه بزرگی نیز قانع نگردیدند و حمل بر سحر نمودند و بر کفر و عناد خود باقی ماندند خلاصه اینکه آیات تماما اشاره باین است که شکافته شدن قمر بامر نبی خاتم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم برای اثبات پیمبری او مطابق نظام عالم واقع گردیده.
فَتَوَل‌َّ عَنهُم یَوم‌َ یَدع‌ُ الدّاع‌ِ إِلی شَی‌ءٍ نُکُرٍ خطاب برسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم نموده که پس از آنکه چنین معجزه بزرگی را دیدند و ایمان نیاوردند تو از آنان اعراض نما و نفس شریف خود را در مقابل سفاهت و بی‌خردی آنها بزحمت مینداز.
از بعض مفسرین است که اینکه آیه بآیه جهاد نسخ شده- دیگری گفته مقصود اینکه است که از منکرین اعراض نما تا روزی را که عذاب بر آنها نازل میگردد و به چشم به بینند و بنا بر اینکه معنی عامل در (یَوم‌َ یَدع‌ُ الدّاع‌ِ) محذوف است- و گویند داعی حق تعالی با اسرافیل است آن وقتی که در صور میدهد و مردها

صفحه : 427
زنده میگردند یا جبرائیل است که منادی حق تعالی است و میخواند آنان را بچیزی که برای آنها ناگوار است که آن صحرای محشر و آن عذابهای کذایی که برای تکذیب کنندگان معجزات انبیاء و سفرای الهی آماده خواهد شد.
خُشَّعاً أَبصارُهُم یَخرُجُون‌َ مِن‌َ الأَجداث‌ِ کَأَنَّهُم جَرادٌ مُنتَشِرٌ مُهطِعِین‌َ إِلَی الدّاع‌ِ در اینکه مبارک آیه در آن روز کافرین را بچند صفت و حالت معرفی مینماید.
(اول) (خُشَّعاً أَبصارُهُم) آنان از ترس و وحشت ارضاع قیامت چشمهایشان وحشت زده و بگودی فرو رفته خواهد گردید.
(دوم) از اضطراب مثل ملخهایی پراکنده که راه بجایی نمیبرند در ارض قیامت پراکنده و سرگران میگردند و از مشاهده عذاب آن روز باین طرف و آن طرف سرگردانند.
(سوم) (مُهطِعِین‌َ إِلَی الدّاع‌ِ) شتاب کننده‌اند بسوی داعی حق تعالی یَقُول‌ُ الکافِرُون‌َ هذا یَوم‌ٌ عَسِرٌ کافرین وقتی اوضاع قیامت را بینند گویند اینکه روز سخت و دشواری است در اینکه آیات طبرسی چهار قول دیگری از مفسرین نقل میکند.
(اول) (فَتَوَل‌َّ عَنهُم) ای محمّد از شفاعت کفار روی بگردان روزی که منادی حق تعالی آنان را بسوی عذاب میخواند و شفاعت آنها را نکن همانطوری که امروز قبول پیمبری تو را ننمودند و زیر بار نبوت تو نرفتند تو نیز در مقام شفاعت آنان بر نیا (دوم) از آنها روی بگردان زیرا که بدرستی آنچه وارد میشود بر آنها در روز قیامت خواهند دید.
(سوم) از آنان اعراض نما زیرا که در روزی که داعی حق تعالی آنها را بخواند متصف باشند بصفت مذلت و خذلان و پریشان حالی و شتاب زده و بگرفتاریهای سخت مبتلا خواهند گردید.

صفحه : 428
(چهارم) از کفار اعراض بنما و متذکر شو روزی را که داعی حق تعالی آنان را می‌خواهند. پایان کَذَّبَت قَبلَهُم قَوم‌ُ نُوح‌ٍ فَکَذَّبُوا عَبدَنا وَ قالُوا مَجنُون‌ٌ وَ ازدُجِرَ خدای متعال در مقام تسلی رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم خود برآمده که اگر کفار رسالت و معجزات تو را انکار کرده‌اند غمگین مباش زیرا که در زمان پیشین نیز مردم چنین بودند که بقدری ملت نوح به پیغمبر اولو العزم (ع) خود ظلم نمودند و تعدی را بنهایت رسانیدند و نسبت جنون و نفهمی بوی دادند حتّی آن بزرگوار را تهدید باعدام نمودند چنانچه در قرآن خبر میدهد که میگفتند:
(لَئِن لَم تَنتَه‌ِ یا نُوح‌ُ لَتَکُونَن‌َّ مِن‌َ المَرجُومِین‌َ) سوره شعراء آیه 116 تا وقتی که از هدایت آنان مأیوس گردید که خدای تعالی خبر میدهد که میگفت خدایا اینکه قوم دیگر نه خودشان و نه ذریه آنها قابل هدایت نیستند.
فَدَعا رَبَّه‌ُ أَنِّی مَغلُوب‌ٌ فَانتَصِر حضرت نوح (ع) پس از آنکه نهصد و پنجاه سال مردم را ارشاد بحق نمود و از او پذیرفته نشد مگر اندکی از مردم و باضافه ظلم و تعدی را بجایی رسانیدند که مستأصل گردید آن وقت پروردگار خود را خواند که قوم بر من غالب گردیدند بقهر و غلبه و من دیگر طاقت مقاومت با آنها را ندارم مرا یاری کن و از آنها انتقام بکش پس از آنکه خداوند دعای او را مستجاب نمود در اثر اجابت دعای نوح (ع) عذاب طوفان آنان را گرفت.
فَفَتَحنا أَبواب‌َ السَّماءِ بِماءٍ مُنهَمِرٍ وَ فَجَّرنَا الأَرض‌َ عُیُوناً فَالتَقَی الماءُ عَلی أَمرٍ قَد قُدِرَ در مفردات گفته (الهمر صب‌ّ الدمع و الماء یقال همره فانهمر قال تعالی):
(فَفَتَحنا أَبواب‌َ السَّماءِ بِماءٍ مُنهَمِرٍ) پایان پس از دعای حضرت نوح (ع) درهای آسمان گشوده شد و بر آنان آب ریزش نمود و گویند چهل شبانه روز پی در پی باران میریخت.

صفحه : 429
وَ فَجَّرنَا الأَرض‌َ عُیُوناً) زمین را شکافتیم تا آنکه از چشمه‌های زمین آبها حاری گردید.
فَالتَقَی الماءُ عَلی أَمرٍ قَد قُدِرَ وَ حَمَلناه‌ُ عَلی ذات‌ِ أَلواح‌ٍ وَ دُسُرٍ تَجرِی بِأَعیُنِنا جَزاءً لِمَن کان‌َ کُفِرَ پس آب آسمان با آب چشمه‌های زمین متصل گردید بآنطور و اندازه‌ای که حق تعالی در ازل تقدیر نموده و اندازه‌گیری کرده بود کلمه (قد قدر تأیید مینماید آن استظهاری که راجع بشکافته شدن قمر و باقی معجزات انبیاء نمودیم که آنچه در عالم واقع میگردد در ابتداء خلقت در دفتر آفرینش ثبت شده و جزء نظام گیتی بشمار میرود و هیچ یک مخالف با نظام عالم و ترتیب خلقت نیست حتی عذابها و بلیاتی که در اثر مخالفت نمودن با خدا و پیمبران بر مردم فرود آمده یا می‌آید چه در دنیا و چه در آخرت همه از روی حکمت و نظام و علم بصلاح از طرف مربی عالم در ازل اندازه‌گیری شده و همه مربوط بهم و پیوسته بیکدیگر است و جمعا یک نظام کلی را تشکیل میدهند.
(تَجرِی بِأَعیُنِنا) پس از آنکه آب آسمان با چشمه‌های زمین با هم متصل گردید آب جریان پیدا نمود (و آن بنگاه داشت ما و اعانت ما بود) یعنی جریان آب باندازه‌ای بود که حکم و مشیّت حق تعالی بر آن تعلق گرفته بود جریان آب ناشی از اعمال نکوهیده و کیفر و جزاء کفر آنها بود.
وَ لَقَد تَرَکناها آیَةً فَهَل مِن مُدَّکِرٍ فَکَیف‌َ کان‌َ عَذابِی وَ نُذُرِ خبر طوفان نوح و کشتی و هلاکت کفار آن زمان را در میان خلق تا قیامت دائر گردانیدیم تا آنکه برای هر قوم و طائفه‌ای تهدید و اندرز باشد و بدانند که مخالفت نمودن با انبیاء و سفراء الهی عاقبت وخیمی دارد و با اینحال و اینکه عذاب عالم‌گیر آیا کسی هست متنبه گردد و پند گیرد و بداند که عذاب من برای کفار و معاندین چگونه است.

صفحه : 430
(هل) استفهامی اشاره بعظمت و شدت و عذاب و تهدید منکرین و استبعاد از عدم تذکر و تنبه آنان است.
لَقَد یَسَّرنَا القُرآن‌َ لِلذِّکرِ فَهَل مِن مُدَّکِرٍ حقیقة ما آسان گردانیدیم قرآن را یعنی الفاظ و بیانات آن را طوری بیان نمودیم که فهم آن برای هر کسی آسان باشد و بتواند طریق سعادت خود را چه از طریق الفاظ و چه از طریق معانی مندرجه در آن بآسانی پیدا نماید و نیز مردم از حال و قصص پیشینیان که از جمله آنها حکایت نوح و طوفان و هلاکت اهل زمین بوده مطلع گردند و به بینند کیفر اعمال بد آنان چه بوده و عبرت گیرند- لکن با اینحال آیا کسی هست که متذکر گردد و پند گیرد.
اینکه در اینکه سوره مبارکه اینکه آیه را مکرر گردانیده شاید برای تأکید در مواعظ و قصص امم سابقه و حکایت عذاب منکرین باشد و اشاره به اینکه ما حکایات پیشینیان و عذاب و سختی که از قبل اعمال بد و انکار پیمبران بر آنها وارد گردیده خیلی واضح و روشن بلکه مکرر نمودیم که شاید زاجر و مانع آنان گردد و مردم از خوف عذاب دنیوی اندیشه نمایند و بسعادت نائل گردند.
کَذَّبَت عادٌ فَکَیف‌َ کان‌َ عَذابِی وَ نُذُرِ إِنّا أَرسَلنا عَلَیهِم رِیحاً صَرصَراً فِی یَوم‌ِ نَحس‌ٍ مُستَمِرٍّ پس از حکایت حضرت نوح «ع» و طوفان در مقام بیان حکایت حضرت هود نبی (ع) و قوم عاد برآمده برای اینکه مردم را متنبه گرداند که به بینند چگونه بود عذاب کسانی که مخالفت امر خدا نمودند با اینکه قوم عاد مردمان قوی هیکل و بزرگ جثه و بلند اندام و بقدری قوی و زورمند بودند که از کوه سنگ میگرفتند و خانه می‌ساختند وقتی غضب الهی بر آنها مستولی گردید در روز شومی مبتلا گردیدند بباد صرصر یعنی باد سخت پی در پی شاید مقصود (از یوم نحس) در آیه باعتبار وقوع عذاب و سخط الهی باشد که در آن روز کافرین را فرا گرفت و آنان را هلاک گردانید.

صفحه : 431
تَنزِع‌ُ النّاس‌َ کَأَنَّهُم أَعجازُ نَخل‌ٍ مُنقَعِرٍ فَکَیف‌َ کان‌َ عَذابِی وَ نُذُرِ قوله تعالی (کَأَنَّهُم أَعجازُ نَخل‌ٍ مُنقَعِرٍ) اعجاز جمع عجز مثل اعضاد که جمع عضد است یعنی گویا آنها از بزرگی جسم مانند بیخ درخت خرما بودند که از زمین کنده شده و بر روی زمین می‌افتادند اینکه عذاب دنیوی آنان بود چگونه خواهد بود عذاب اخروی آنها و آنان را تهدید نموده‌ایم شاید بترسند.
از محمّد بن اسحق چنین نقل می‌کنند که گفته از جمله مردان قوی هیکل قوم عاد شش نفر که از همه قوی‌تر بودند بنام عمرو بن خلیل، حارث بن شداد الهلقام، حلحا بن سعده، و دو پسران وی، و مرد دیگر اینان در موقع وزیدن باد اهل خود را در شعبی قرار دادند و خود آنها بر در آن شعب صف زدند و بایستادند تا باد بآنها اذیت نکند باد غلبه نمود و یک یک آنها را از جای میکند و بکوه میزد و پاره پاره مینمود تا آنکه همه هلاک گردیدند.
ابو حمزه ثمالی از حضرت رسول صلّی اللّه علیه و اله و سلّم حدیث میکند که فرمود شدت باد بدرجه‌ای بود که مرده‌ها را از خاک بیرون میریخت.
(ابو الفتوح)

[سوره القمر (54): آیات 22 تا 39]

اشاره

وَ لَقَد یَسَّرنَا القُرآن‌َ لِلذِّکرِ فَهَل مِن مُدَّکِرٍ (22) کَذَّبَت ثَمُودُ بِالنُّذُرِ (23) فَقالُوا أَ بَشَراً مِنّا واحِداً نَتَّبِعُه‌ُ إِنّا إِذاً لَفِی ضَلال‌ٍ وَ سُعُرٍ (24) أَ أُلقِی‌َ الذِّکرُ عَلَیه‌ِ مِن بَینِنا بَل هُوَ کَذّاب‌ٌ أَشِرٌ (25) سَیَعلَمُون‌َ غَداً مَن‌ِ الکَذّاب‌ُ الأَشِرُ (26)
إِنّا مُرسِلُوا النّاقَةِ فِتنَةً لَهُم فَارتَقِبهُم وَ اصطَبِر (27) وَ نَبِّئهُم أَن‌َّ الماءَ قِسمَةٌ بَینَهُم کُل‌ُّ شِرب‌ٍ مُحتَضَرٌ (28) فَنادَوا صاحِبَهُم فَتَعاطی فَعَقَرَ (29) فَکَیف‌َ کان‌َ عَذابِی وَ نُذُرِ (30) إِنّا أَرسَلنا عَلَیهِم صَیحَةً واحِدَةً فَکانُوا کَهَشِیم‌ِ المُحتَظِرِ (31)
وَ لَقَد یَسَّرنَا القُرآن‌َ لِلذِّکرِ فَهَل مِن مُدَّکِرٍ (32) کَذَّبَت قَوم‌ُ لُوطٍ بِالنُّذُرِ (33) إِنّا أَرسَلنا عَلَیهِم حاصِباً إِلاّ آل‌َ لُوطٍ نَجَّیناهُم بِسَحَرٍ (34) نِعمَةً مِن عِندِنا کَذلِک‌َ نَجزِی مَن شَکَرَ (35) وَ لَقَد أَنذَرَهُم بَطشَتَنا فَتَمارَوا بِالنُّذُرِ (36)
وَ لَقَد راوَدُوه‌ُ عَن ضَیفِه‌ِ فَطَمَسنا أَعیُنَهُم فَذُوقُوا عَذابِی وَ نُذُرِ (37) وَ لَقَد صَبَّحَهُم بُکرَةً عَذاب‌ٌ مُستَقِرٌّ (38) فَذُوقُوا عَذابِی وَ نُذُرِ (39)

صفحه : 432

ترجمه‌

محققا ما قرآن را آسان کردیم برای آنکه پند و اندرز باشد پس آیا کسی هست که از اندرزهای (قرآن) متنبه گردد و پند گیرد (23)
قوم ثمود تکذیب کردند (صالح پیمبر را) و گفتار او را نپذیرفتند
و گفتند آیا ما باید مطیع یک بشری مثل خودمان گردیم اگر چنین کنیم محققا ما در گمراهی و دیوانگی و آتش فروزان واقع گردیده‌ایم (
24آیا از بین ما فقط بر او وحی القا گردیده بلکه او دروغگو و شرور است (25)
(کفار) فردا خواهند دید و فهمید که دروغگو و خودپسند و شرور کیست (26)
بحقیقت و درستی که ما برای آزمایش آنها شتر ماده‌ای

صفحه : 433
را ارسال نمودیم پس (ای صالح) مراقب آنان باش و ببین با ناقه چه خواهند نمود و بر اذیت آنها شکیبایی نما (27)
و خبردار نما آنان را که آب قسمت شده بین آنها و ناقه است (هر روزی قسمت یکی از آنها باشد (28)
پس قوم ثمود یاوران خود را صدا زدند و ناقه را پی کرد (کشت)
پس چگونه بود عذاب و بیم دادن من (29)
و ما بحقیقت و درستی (در اثر پی کردن ناقه) بر آنان یک صدا و فریادی فرستادیم و آنها از هول آن صدا مثل یک گیاه خشک گردیدند (30)
و محققا ما آسان نمودیم قرآن را برای متذکر گردیدن آیا کسی هست (که بمواعظ قرآن) متذکر گردد (31)
قوم لوط تکذیب کردند لوط (پیمبر) را و مواعظ و تبلیغات او را نپذیرفتند
ما بر آنان سنگ ریزه فرو ریختیم (و همه آنان هلاک شدند) مگر خاندان لوط که در موقع سحر آنها را نجات دادیم
و نجات دادن آنان نعمتی بود از نزد ما و همین طور جزا میدهیم کسی را که شاکر باشد
و حقیقة لوط (ع) آنان را از عذاب ما ترسانیده بود با اینکه حال شک آوردند بآن تهدید کننده‌گان،
و هر آینه بحضرت لوط گفتند که مهمان‌هایت را بما بده (برای آن عمل قبیحی که داشتند مهمانان او ملائکه‌ای بودند بصورت بشر ظاهر گردیده و حضرت لوط آنان را پند میداد که دست بردارید و آنها درب خانه لوط را شکسته و داخل خانه شدند) پس چشمهای آنان را کور گردانیدیم و روی آنان را هموار نمودیم (که اصلا اثری از چشم نماند) پس بچشید عذاب و تهدید مرا (39)
و محققا در صبحگاه آماده نمودیم برای آنها عذاب و شکنجه پاینده،
(و گفتم بآنها) بچشید عذاب و عقوبت مرا و فرستاده مرا (40)

توضیح آیات‌

وَ لَقَد یَسَّرنَا القُرآن‌َ لِلذِّکرِ فَهَل مِن مُدَّکِرٍ- کَذَّبَت ثَمُودُ بِالنُّذُرِ ثمود قوم صالح پیمبر (ع) بودند و شاید (نذر) جمع انذار باشد- یعنی طائفه ثمود

صفحه : 434
تکذیب کردند صالح پیمبر (ع) را و آنچه گوش زد آنان مینمود و آنها را خبر میداد از اوضاع قیامت و از نعمت‌های بهشتی و تهدید مینمود آنان را از عذاب جهنم همه را دروغ میپنداشتند تا آنکه مشمول عذاب گردیدند.
فَقالُوا أَ بَشَراً مِنّا واحِداً نَتَّبِعُه‌ُ إِنّا إِذاً لَفِی ضَلال‌ٍ وَ سُعُرٍ در لغت (سعر) از مفسرین گفتاری نقل شده:
إبن عباس گفته (سعر) یعنی جنون- دیگری گفته بمعنی رنج و تعب است- دیگری گفته آتش افروخته را سعیر نامند و سعر جمع سعیر است.
خلاصه قوم ثمود با هم گفتند چگونه ما تابع گردیم یکی از خودمان را در صورتی که تنها است و هیچ یار و مددکاری ندارد یعنی حشمت و سلطنتی ندارد و اگر چنین کنیم ما در گمراهی و عذاب میافتیم یا دیوانه خواهیم بود.
أَ أُلقِی‌َ الذِّکرُ عَلَیه‌ِ مِن بَینِنا بَل هُوَ کَذّاب‌ٌ أَشِرٌ همزه استفهامی در مقام تعجب آرند و استفهام انکاری است یعنی چگونه اینکه یک نفر از بین ما جماعت صاحب وحی و القاء ملک گردد مگر او چه مزیت و شرافتی بر ما دارد که صاحب چنین مقامی باشد و ما همه تابع او گردیم بلکه او دروغگوی متکبر است که میخواهد بر ما سلطنت کند.
آری مردم طبیعی بیخرد فقط صورت را مینگرند و از معنی و حقیقت بکلی بیخبرند در تمام ازمنه همین طور بوده مردم ظاهر بین چون پیمبران را مثل خود بشری می‌دیدند و از حقیقت روحانی آنها بیخبر بودند و نمیدانستند که چه گوهر گران بهایی در باطن آنان نهفته که بآن ارتباط بعالم روحانیین و عالم امر الهی پیدا نموده‌اند و مستعد القاء وحی گردیده‌اند و بآن ارتباط فیض از حق گرفته و بمادون خود می‌رسانند زیرا که آن بزرگواران واسطه در فیضند و هر کس بخواهد راهی بعالم اله پیدا نماید بایستی از مشکات و سراج حقیقت آنها مخصوصا نبی خاتم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم استضائه نماید و نفس خود را پیوند بزند بولایت و محبت و اطاعت او و اولاد طاهرین آن بزرگوار سلام اللّه علیهم اجمعین.

صفحه : 435
سَیَعلَمُون‌َ غَداً مَن‌ِ الکَذّاب‌ُ الأَشِرُ کفار بزودی فردا میدانند کیست دروغگوی متکبر قیامت را فردا نامیده‌اند اشاره به اینکه قیامت پس از دنیا واقع است یعنی پس از امروز دنیا قیامت در پی او واقع خواهد بود و وقتی فردای قیامت عذاب بر آنان فرود آمد آن وقت میفهمند آنها کذاب متکبر بودند یا پیمبران که با علامات واضح و هویدا خلق را بسوی حقیقت و حق ارشاد مینمودند تا آنکه بفضیلت و سعادت انسانی فائز گردند.
إِنّا مُرسِلُوا النّاقَةِ فِتنَةً لَهُم فَارتَقِبهُم وَ اصطَبِر ثمودیان در تکذیب نمودن صالح (ع) مبالغه نمودند و بطور استهزاء بصالح (ع) گفتند اگر تو پیمبری امر نما که از اینکه کوه شتر سرخ مو و آبستن ده ماهه بیرون آید و اینکه آبی که داریم یک روز قسمت شتر باشد و در عوض بما شیر بدهد و یک روز قسمت ما باشد.
پس از خواهش آنها برای امتحان خداوند خواهش آنان را پذیرفت و بدعای حضرت صالح (ع) ناقه سرخ مو و آبستن ده ماهه‌ای از کوه بقدرت ایزدی بیرون آمد و پس از بیرون آمدن ناقه از کوه خطاب بحضرت صالح (ع) نموده (فَارتَقِبهُم وَ اصطَبِر) ای صالح مراقب و نگهبان باش و صبر کن و ببین که با ناقه چه می‌کنند.
وَ نَبِّئهُم أَن‌َّ الماءَ قِسمَةٌ بَینَهُم کُل‌ُّ شِرب‌ٍ مُحتَضَرٌ خطاب بحضرت صالح پیمبر (ع) نموده که قوم ثمود را خبردار کن که بایستی آب را بین خود و ناقه قسمت کنند و ظاهرا در آنجا چشمه آبی بوده بقدر کفایت اهل آن محل و قوم ثمود مأمور شدند آن آب را قسمت کنند بین خودشان و ناقه و یک روز آب قسمت ناقه باشد و در عوض شیر بآنان بدهد و روز دیگر قسمت ناقه باشد و آنها هیچ از آن آب برندارند و با آنکه از قسمت نمودن آب ضرری متوجه قوم نشده بود زیرا روز بی‌آبی آنها ناقه بقدر کفایت آنها شیر میداد با اینحال

صفحه : 436
در مقام اعدام ناقه برآمدند و ناقه را پی کردند اینکه است که فرموده.
فَنادَوا صاحِبَهُم فَتَعاطی فَعَقَرَ قوم ثمود برای کشتن ناقه معاون خود را صدا زدند گویند نام آن کسی که ناقه را پی کرد و کشت قدار بن سالف بن اصم بن هود نبی (ع) بود و وی را بمناسبت آنکه سرخ رو بود احمر ثمود می‌نامیدند و بروایت دیگر او را چیمر ثمود میگفتند سر راه ناقه را گرفت و بشمشیر او را کشت.
مفسرین گویند سبب کشتن ناقه دو زن بودند عشیره و صدوقه چون که ناقه بحاصل آنها ضرر میرسانید، صدوقه پسر عموی خود مصدع را بوصالش وعده داد و عشیره یکی از دختران خود را نامزد قدار بن سالف گردانید و هر دو بر رهگذر ناقه بکمین نشستند چون ناقه از آب گذر کرد اول بمصدع رسید او تیری بپای ناقه زد ناقه افتاد و قدار از کمین‌گاه برآمد و با شمشیر ناقه را کشت و گوشت او را پاره پاره نمودند و بین خود قسمت کردند، پس از آن بچه ناقه در کوه صنوبر بالا رفت و سه مرتبه نعره کشید و بآسمان بالا رفت و بروایتی آن را نیز کشتند و بعد از سه روز عذاب بر آنان فرود آمد. (منهج الصادقین) فَکَیف‌َ کان‌َ عَذابِی وَ نُذُرِ در مقام چگونگی عذاب ثمودیان برآمده و اشاره به اینکه پس از اتمام حجت و چنین معجزه بزرگی که از حضرت صالح (ع) مشاهده نمودند که دیگر هیچ عذری برای مخالفت آنها باقی نمانده بود باز عناد ورزیدند و مخلوقی که بدست قدرت الهی بدون ترتیب عادی از کوه بیرون آمده و صالح (ع) نیز بآنان تذکر داده بود که اگر ناقه را بکشید عذاب بر شما فرود می‌آید از روی عناد ناقه را کشتند آن وقت مستحق عذاب گردیدند.
(وَ أَن‌َّ اللّه‌َ لَیس‌َ بِظَلّام‌ٍ لِلعَبِیدِ) سوره انفال آیه 51 نظر به اینکه بایستی جزا موافق عمل باشد چون ناقه را کشتند و بچه او نعره کشید اینکه بود که آنان نیز بصیحه آسمانی هلاک گردیدند اینست که در بیان عذاب آنها فرموده:

صفحه : 437
إِنّا أَرسَلنا عَلَیهِم صَیحَةً واحِدَةً فَکانُوا کَهَشِیم‌ِ المُحتَظِرِ بتحقیق که ما فرستادیم برای هلاکت آنها یک صدا و فریادی که آنها را مثل گیاه خشک گردانید.
در لغت هشیم چند معنی از مفسرین نقل شده إبن عباس گفته هشیم آنست که برای زمستان حیوانات از چوب و گیاه خشک میگیرند و خطیره‌ای یعنی دیوار مانندی برای حفظ گوسفندان از باد و سرما درست می‌کنند.
و دیگری گفته هشیم خاکی است که از دیوار پوسیده ریزش میکند و باد که میآید آنها را مستدبر میکند لکن چنانچه بعضی گفته‌اند عرب هر چیز تر و نرمی که خشک شود آن را هشیم گوید که آنان بیک صیحه جبرئیل مثل گیاه خشک گردیدند.
وَ لَقَد یَسَّرنَا القُرآن‌َ لِلذِّکرِ فَهَل مِن مُدَّکِرٍ اینکه آیه مبارکه بالا در اینکه سوره چهار مرتبه تکرار شده است و هر یک راجع بحکایت یک پیمبری است اشاره به اینکه در هر یک از اینکه حکایات پند و اندرزی است که انسان متفکر بایستی متنبه گردد و بداند که کیفر اعمال بد منحصر بقیامت نیست بلکه در اینکه عالم هم نیز کم و بیشی هر کسی مکافات اعمال خود را خواهد دید. (ان خیرا فخیرا و ان شرا فشرا).
کَذَّبَت قَوم‌ُ لُوطٍ بِالنُّذُرِ إِنّا أَرسَلنا عَلَیهِم حاصِباً قوم لوط (ع) پیمبر خود را تکذیب کردند و وحی و ارسال او را دروغ پنداشتند چون چنین کردند مستحق عذاب گردیدند و مبتلا گردیدند بباد سختی که سنگ ریزه بر آنها میریخت.
بعضی گفته‌اند چنان باد سختی بود که سنگ‌های بزرگ را بر آنان می‌ریخت و در لغت (حاصبا) گفته‌اند (حصباء) سنگ کوچکی را گویند که مشت را پر نکند (و محصب) آن جایی را نامند که در آن سنگ ریزه اندازند در منی.

صفحه : 438
إِلّا آل‌َ لُوطٍ نَجَّیناهُم بِسَحَرٍ تمام قوم لوط از آن باد سخت هلاک گردیدند مگر آل و تابعین لوط «ع» که آنها در موقع سحر نجات یافتند.
نِعمَةً مِن عِندِنا و نجات یافتن آل لوط نعمتی بود از طرف ما یعنی از طریق فضل الهی بود که آل لوط از اینکه بلاء مهلک نجات یافتند.
کَذلِک‌َ نَجزِی مَن شَکَرَ اینطور ما جزاء میدهیم کسی را که شاکر باشد.
اشاره به اینکه کسی که بشکرانه نعمت‌های حق تعالی از اطاعت او سرنپیچد و در مقام اطاعت و بندگی برآمده و تسلیم پیمبران و اوامر حق تعالی گردد خداوند در سختی‌های امور دنیوی و اخروی وی را از نظر لطف خود دریغ نخواهد داشت و همیشه او را یار و مددکار خواهد بود.
وَ لَقَد أَنذَرَهُم بَطشَتَنا فَتَمارَوا بِالنُّذُرِ وجدا نوح (ع) قوم را از عذاب خدا ترسانید لکن آنان شک آوردند در رسالت حضرت لوط (ع) یا شک آوردند بانزال وحی و اعتنایی بوعید ننمودند و بهمان اعمال زشت مداومت نمودند تا وقتی که بر آنان عذاب فرود آمد.
وَ لَقَد راوَدُوه‌ُ عَن ضَیفِه‌ِ فَطَمَسنا أَعیُنَهُم فَذُوقُوا عَذابِی وَ نُذُرِ قوم لوط فسق و فجور را از حد گذرانیدند و بنا بر آنچه مفسرین گفته‌اند عده‌ای از ملائکه بصورت انسان در خانه لوط (ع) وارد شدند قوم لوط خواستند بخانه لوط وارد گردند و مراد خود را از آنها حاصل نمایند و میگفتند آنها را تسلیم ما کن و در مقام جدال و نزاع با حضرت لوط (ع) برآمدند هر قدر لوط آنها را نصیحت مینمود فائده‌ای نمی‌بخشید تا آنکه درب را شکسته و وارد آن خانه که ملائکه بودند گردیدند (فَطَمَسنا أَعیُنَهُم) چون نزاع را از حدّ گذرانیدند جبرئیل بلوط گفت:
(خل بیننا و بینهم) آنان را بما واگذار چون آنها در آن خانه وارد گردیدند جبرئیل

صفحه : 439
شهپر خود را بر چشمه‌های آنان زد همگی کور شدند و چنان نابینا شدند که از چشم‌های آنها اثری باقی نماند و مدهوش و متحیر می‌افتادند و برمیخاستند و فریاد میکردند که لوط ما را سحر نموده.
وَ لَقَد صَبَّحَهُم بُکرَةً عَذاب‌ٌ مُستَقِرٌّ فَذُوقُوا عَذابِی وَ نُذُرِ وقتی قوم لوط (ع) طغیان را از حدّ گذرانیدند در اول روز مبتلا گردیدند بعذابی که مستقر و دائمی بود یعنی عذاب از آنان مرتفع نگردید تا آنکه همگی آنان را هلاک نمود و بآتش جهنم متصل گردانید پس بآنان گفته شد بچشید عذاب را در نتیجه آنچه را که پیغمبر ما لوط بشما وعده داد و تهدید نمود شما را از عذاب و شما دروغ پنداشتید.

[سوره القمر (54): آیات 40 تا 55]

اشاره

وَ لَقَد یَسَّرنَا القُرآن‌َ لِلذِّکرِ فَهَل مِن مُدَّکِرٍ (40) وَ لَقَد جاءَ آل‌َ فِرعَون‌َ النُّذُرُ (41) کَذَّبُوا بِآیاتِنا کُلِّها فَأَخَذناهُم أَخذَ عَزِیزٍ مُقتَدِرٍ (42) أَ کُفّارُکُم خَیرٌ مِن أُولئِکُم أَم لَکُم بَراءَةٌ فِی الزُّبُرِ (43) أَم یَقُولُون‌َ نَحن‌ُ جَمِیع‌ٌ مُنتَصِرٌ (44)
سَیُهزَم‌ُ الجَمع‌ُ وَ یُوَلُّون‌َ الدُّبُرَ (45) بَل‌ِ السّاعَةُ مَوعِدُهُم وَ السّاعَةُ أَدهی وَ أَمَرُّ (46) إِن‌َّ المُجرِمِین‌َ فِی ضَلال‌ٍ وَ سُعُرٍ (47) یَوم‌َ یُسحَبُون‌َ فِی النّارِ عَلی وُجُوهِهِم ذُوقُوا مَس‌َّ سَقَرَ (48) إِنّا کُل‌َّ شَی‌ءٍ خَلَقناه‌ُ بِقَدَرٍ (49)
وَ ما أَمرُنا إِلاّ واحِدَةٌ کَلَمح‌ٍ بِالبَصَرِ (50) وَ لَقَد أَهلَکنا أَشیاعَکُم فَهَل مِن مُدَّکِرٍ (51) وَ کُل‌ُّ شَی‌ءٍ فَعَلُوه‌ُ فِی الزُّبُرِ (52) وَ کُل‌ُّ صَغِیرٍ وَ کَبِیرٍ مُستَطَرٌ (53) إِن‌َّ المُتَّقِین‌َ فِی جَنّات‌ٍ وَ نَهَرٍ (54)
فِی مَقعَدِ صِدق‌ٍ عِندَ مَلِیک‌ٍ مُقتَدِرٍ (55)

صفحه : 440

ترجمه‌

محققا ما آسان کردیم قرآن را برای تذکر و اندرز گرفتن پس آیا کسی هست که متذکر گردد و پند گیرد.
و محققا برای آل فرعون تهدید دهندگان آمدند
و آنان تمام آیات ما را (معجزات حضرت موسی را) تکذیب نمودند پس آنها را گرفتیم گرفتن غالب استوار (تحت اقتدار و غضب پروردگار جبار گرفته شدند)
آیا کفار زمان شما بهترند از کفار زمان پیشین، یا برای شما کافرین برائتی است در کتابها (مثل تورات و انجیل و زبور)
یا می‌گویید ماها یاری کننده یکدیگر میباشیم-
بزودی تمام شما (در جهاد مؤمنین) مغلوب گردیده و بپشت خواهید برگردید (یعنی از جنگ فرار میکنید)،
بلکه در روز قیامت وعده‌گاه عذاب کلی آنان است و رستخیز سخت‌تر و تلخ‌تر است،
بدرستی گناهکاران در گمراهی و آتش سوزان واقع خواهند بود.
روزی که بروهایشان در آتش کشیده شوند (بآنها گفته میشود) بچشید احساس الم آتش را
بحقیقت و درستی ما هر چیزی را باندازه خلقت نمودیم (باندازه معینی که کم و بیش نخواهد گردید-
و امر ما نیست مگر یک کلمه مانند بهم زدن چشم (که وقتی چیزی اراده نمودیم فورا موجود میگردد)
و محققا ما (از کفار) اشتباه و امثال شما را هلاک گردانیدیم پس آیا کسی هست که متذکر گردد-
و هر چه از اعمال و افعال کرده‌اند در نامه اعمال آنها ثبت گردیده،
و هر کوچک و بزرگی نوشته شده،
بحقیقت و درستی که پرهیزکاران در بوستانهایی می‌باشند که در آنها نهرها و جویهایی است (که همیشه جریان دارد)
و آنها در نشیمن‌گاه راستی و درستی نزد پادشاه مقتدر ساکن گردیده‌اند.
(یعنی در جوار قرب الهی قرار گرفته‌اند)

صفحه : 441

توضیح آیات‌

وَ لَقَد یَسَّرنَا القُرآن‌َ لِلذِّکرِ فَهَل مِن مُدَّکِرٍ اینکه مرتبه چهارم است که آیه بالا در اینکه سوره مبارکه تکرار گردیده و تکرار اینکه آیه نظیر تکرار (فَبِأَی‌ِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبان‌ِ) در سوره الرحمن و (وَیل‌ٌ یَومَئِذٍ لِلمُکَذِّبِین‌َ) در سوره مرسلات است و نیز در هر موقعی که آیه‌ای تکرار میگردد اضافه بر اینکه مطلب مربوطه به آنرا مؤکّد میگرداند بکثرت تکرار و استماع آن القاء بنفس میگردد یعنی از راه گوش و استماع یا از راه قول و گفتار بدلالت الفاظ معانی مندرجه در آنها از راه زبان و گوش در قلب سرایت می‌نماید و به تکرار آن مشدد میگردد و یکی از فائده ذکر و تکرار آن که اینقدر در آیات و احادیث تأکید در آن شده است شاید همین باشد.
از بعض عرفاء است که در اینکه حکایت اشاره‌ایست بمعامله لوط روح- با قوم نفس امّاره و معامله خدا نسبت بآنها و نجات دادن لوط روح بسبب صفات روحانیه و هلاکت قوم لوط بسبب صفات بشریه طبیعیه و هر کسی که شهوت بهیمیه و شهوت جماع بر وی غالب گردید واجب و لازم است که آن را بسنگ (لا اله الا اللّه) بشکند و اینکه صفت را بضدش معالجه کند، و خود را متصف گرداند بصفت عفت که آن حالتی است متوسط بین خمود نفس، که تفریط در قوه شهویه است و عدم اعمال آن زائد بر آن حکمتی که برای آن خلقت گردیده، و بین فجور که افراط در آنست و عفیف کسی را گویند که بر طبق دستور عقل و شرع و عرف اینکه قوه را بکار اندازد و حدّ وسط بین دو طرف افراط و تفریط آن را مراعات نماید.
(تفسیر روح البیان) وَ لَقَد جاءَ آل‌َ فِرعَون‌َ النُّذُرُ- کَذَّبُوا بِآیاتِنا کُلِّها فَأَخَذناهُم أَخذَ عَزِیزٍ مُقتَدِرٍ (النذر) جمع انذار و انذار بمعنی بیم دادن و ترسانیدن و تهدید نمودن است و چون فرعون و فرعونیان موسی (ع) و هارون را تکذیب نمودند با تکذیب

صفحه : 442
کردند تمام انبیاء را چون که تکذیب یکی از آنها مستلزم تکذیب جمیع است و آیات و معجزات نه‌گانه‌ای را که در کلام اللّه اشاره بآن نموده بقوله تعالی (وَ لَقَد آتَینا مُوسی تِسع‌َ آیات‌ٍ بَیِّنات‌ٍ) سوره بنی اسرائیل آیه 103 دروغ پنداشتند پس چون انکار و تعدی را از حدّ گذارنیدند و اتمام حجت بر آنان گردید (فَأَخَذناهُم) پس آنان را گرفتیم (أَخذَ عَزِیزٍ مُقتَدِرٍ) مثل گرفتن پادشاه مقتدری که غالب و مستولی بر همه چیز است.
أَ کُفّارُکُم خَیرٌ مِن أُولئِکُم أَم لَکُم بَراءَةٌ فِی الزُّبُرِ أَم یَقُولُون‌َ نَحن‌ُ جَمِیع‌ٌ مُنتَصِرٌ در مقام تهدید مشرکین اهل مکّه یا تمام کفّار عصر نبی خاتم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم برآمده و بهمزه استفهامی انکاری پرسش مینماید که وقتی قصص و حکایات امم سابقه را شنیدند و دانستند که آنان در اثر مخالفت پیمبران و سفراء الهی چگونه هر یک بطرزی خاص مبتلا بعذاب و سخط الهی گردیدند چگونه متنبه نمیگردند شما چه شرافت و مزیتی نسبت بآنان دارید که مطمئن از عذاب گردیده‌اید آیا شما از حیث صفات یا از جهت خلقت بر آنها مزیّت دارید یا آنکه چنین گمان میبرید که در کتابهای آسمانی پیش از قرآن برای شما از عذاب و سخط الهی برات آزادی رسیده یا گمان میکنید و می‌گویید ما جماعتی هستیم با قوت و شوکت و کسی بر ما غالب نخواهد گردید زیرا که بعضی یاری بعضی دیگر را میکنیم و متحد هستیم.
خلاصه آیه اشاره به اینکه شما کفّار اهل مکّه نه از جهت قوّت و شوکت و نه از جهت مال و ثروت مزیتی بر امم سابقه ندارید که وقتی در مورد سخط و غضب الهی واقع گردیدند دیگر ملجأ و پناه‌گاهی نبود که عذاب را از خود رفع نمایند قدری چشم خود را باز کنید و به بینید چگونه در اثر مخالفت مبتلا بعذاب‌های شدید گردیدند.
خوب است مسلمان‌های امروزه هم که نام خود را مسلمان گذارده‌اند و علنا بمقدسات شرع مقدس توهین می‌نمایند قدری اینکه آیات را بنگرند و قدری متنبه گردند و بدانند خدای ما و خدای کسانی که مبتلا بعذاب شدند یکی است و در

صفحه : 443
انسانیت نیز ما با آنها فرقی نداریم و همین طوری که کثرت گناه و مخالفت پیمبران سبب شد که در موقع عذاب واقع گردیدند ممکن است بر ما نیز عذاب نازل گردد همانطوری که بر آنان نازل گردید و بدانند اگر چه خداوند در موقع رحمت (أرحم الراحمین) است در موقع غضب نیز شدید الانتقام و اشد المعاقبین خواهد بود لکن متأسفانه ما اسم خود را مسلمان میگذاریم و گوئیم کتاب قانونی ما قرآن است و هیچ خبری حتی از رسم (قرآن) هم نداریم، و گمان میکنیم گناه اینکه بگردن اولیاء امور و معلمین مدارس است که نخستین بایستی دین اطفال و تعلیمات (قرآن را بآنها بیاموزند و سپس شروع نمایند در تدریس باقی امور لکن چنین نیست بایستی هر کس رجوع بعقل خود نماید و فکر کند برای چه آفریده شده و تکلیف وی چیست و راه نجات خود را پیدا نماید.
سَیُهزَم‌ُ الجَمع‌ُ وَ یُوَلُّون‌َ الدُّبُرَ بَل‌ِ السّاعَةُ مَوعِدُهُم وَ السّاعَةُ أَدهی وَ أَمَرُّ خدای متعال کفار را تهدید مینماید هم بعذاب دنیا و هم بعذاب آخرت عذاب دنیای کفّار مکّه چنانچه مفسرین گفته‌اند جنگ بدر بوده که آنان شکست خوردند و از جنگ فرار نمودند، و اینکه مطلب یکی از پیش گوئیهای قرآن مجید بشمار میرود در (منهج بروایت صاحب کشاف که از عمر چنین نقل نموده وقتی اینکه آیه فرود آمد من مقصود اینکه آیه را ندانستم تا روز بدر دیدم رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم زره میپوشد و میگوید (سَیُهزَم‌ُ الجَمع‌ُ وَ یُوَلُّون‌َ الدُّبُرَ) فهمیدم اینکه آیه دلالت دارد بر پراکنده‌گی مشرکین و غلبه مسلمین. پایان اینکه عذاب و مغلوبیت مکافات و کیفر اعمال بد دنیوی کفّار بود، لکن مجازات و عذاب سخت‌تر در قیامت که وعده‌گاه آنها است خواهند دید و آن (أَدهی وَ أَمَرُّ) (ادهی) مأخوذ از داهیة که بمعنی بلیّه و آفت و شدت است اشاره به اینکه و لو آنکه کفار در دنیا غالبا بعکس العمل خود و بمکافات اعمال خود میرسند لکن جای مجازات و محل عذاب آنان قیامت است که عذاب قیامت بمراتب سخت‌تر و تلخ‌تر خواهد بود.

صفحه : 444
إِن‌َّ المُجرِمِین‌َ فِی ضَلال‌ٍ وَ سُعُرٍ یَوم‌َ یُسحَبُون‌َ فِی النّارِ عَلی وُجُوهِهِم ذُوقُوا مَس‌َّ سَقَرَ آیه در مقام بیان عذاب اشقیاء و گناهکاران برآمده و شاید مقصود از مجرمین همان کفار باشند که در آیه بالا آنان را تهدید بعذاب نموده، یا مطلق متمردین و کسانی که آیات خدا را تکذیب نموده یا مینمایند و ممکن است مقصود از مجرمین تمام گناهکاران باشند از مسلمانان و غیر آنها لکن بقید (فی ضلال) و نیز بقرینه آیه بالا حملش بر کفار اولی بنظر میآید، زیرا کسی که در طریق اسلام وارد گردید بدرجه‌ای هدایت یافته و لو آنکه گنهکار باشد.
خلاصه در روز رستاخیز کفار را برو بجهنم می‌کشانند و گفته میشود بآنان بچشید حرارت و سختی سقر را و سقر یک درکه‌ای است از جهنم.
إِنّا کُل‌َّ شَی‌ءٍ خَلَقناه‌ُ بِقَدَرٍ اشاره به اینکه در ابتداء آفرینش بحکمت ازلی و قدرت سرمدی برای هر چیزی اندازه و حدّی مقرر گردیده و نظام عالم را روی همین پایه استوار گردانیده چنانچه مشاهده مینمائیم که هر چیزی را شکل و اندازه‌ای هست که در خور او تعیین گردیده و بطوری در حدّ اعتدال قرار گرفته که اگر ذره‌ای از حدّ خود تجاوز نماید و کم و زیاد گردد نظام وجودش مختل خواهد گردید.
و همین طوری که برای هر فردی از بشر یا فردی از حیوان یا نبات کمیت و کیفیتی است مخصوص بخود از تعادل و توازن بین اجزاء و شکل و هیئت مخصوص که بآن خصوصیات از دیگران امتیاز یافته همین طور کلیه نظام عام کبیر نیز روی میزان اعتدال و تعادل اجزاء قرار گرفته و هر موجودی را بجای خود و در مرتبه خود موظف بعملی گردانیده و همگی اجزاء عالم دست بدست هم داده و ابراز فعالیت نموده و نظام عالم را تشکیل میدهند و هیچیک از خدمت مرجوعه بخود سستی نمی‌نمایند.
فقط از بین موجودات انسان (ظَلُوماً جَهُولًا) ظلم بخود نمود و از انجام اوامر تشریعی سستی مینماید، اینکه است که روی نظام عالم که هر چیزی که از حدّ

صفحه : 445
خودش تجاوز نمود منعکس بضدش میگردد بشر متمرد نیز از مرتبه‌ای که برای وی آماده شده بود که بایستی ترقی و تعالی نماید تا آنکه خود را بعلیین رساند عکس نفس ناطقه و روح مجرد خود را چنان تنزل داده که بسیر قهقرایی بقعر جهنم پرتاب خواهد گردید قوله تعالی:
(لَقَد خَلَقنَا الإِنسان‌َ فِی أَحسَن‌ِ تَقوِیم‌ٍ ثُم‌َّ رَدَدناه‌ُ أَسفَل‌َ سافِلِین‌َ)«1» اینکه است که عذاب کفار نیز بتقدیر ازلی روی میزان حکمت و اعتدال در خور عمل آنها تعیین گردیده، و نیز چنانچه گفته شد می‌توان از آیه استنباط نمود که شکافته شدن قمر بامر حضرت رسول صلّی اللّه علیه و اله و سلّم نیز بتقدیر ازلی در همان ابتداء خلقت روی میزان اعتدال مقرر گردیده و جزء نظام عالم قرار داده شده و مخالف حکمت نبوده.
وَ ما أَمرُنا إِلّا واحِدَةٌ کَلَمح‌ٍ بِالبَصَرِ اینکه آیه نظیر آیه‌ای است که در سوره (یس) فرموده (إِنَّما أَمرُه‌ُ إِذا أَرادَ شَیئاً أَن یَقُول‌َ لَه‌ُ کُن فَیَکُون‌ُ)«2» و در جای دیگر (وَ ما أَمرُنا إِلّا واحِدَةٌ کَلَمح‌ٍ بِالبَصَرِ او هو اقرب من ذلک) چنانچه معلوم است (لفظ کن در آیه کُن فَیَکُون‌ُ) که از کاف و نون ترکیب شده باشد در کار نبوده بلکه اشاره بسرعت موجودات است که بمحض اراده ازلی بدون وسائل خارجی در ابتداء آفرینش بقدرت مطلقه الهی بیک تجلی رحمانی و یک اراده وحدانی تمام حقایق و ماهیات امکانی هر یک بقدر استعداد و بر وفق نظام عالم از نیستی بهستی آمده و هر یک بوقت و موقعی که در خور وی بوده ظهور و بروز نموده، که تقدیرات ازلی است و اجراء آن در (فیما یزال) انجام می‌گیرد.
-----------------------------------
1- سوره تین آیه 4 و 5 محققا ما خلقت نمودیم انسان را در بهترین خلقت و اعتدال پس از آن برگردانیدیم وی را بپائین‌ترین پایها 2- سوره یس آیه 74

صفحه : 446
(کَلَمح‌ٍ بِالبَصَرِ) اشاره بسرعت اجراء حکم تکوینی الهی است که بمحض اراده که از روی علم بنظام عالم قرار گرفته تقدیرات در عالم (قضاء) ثابت گردیده و در (لوح محفوظ و دفتر آفرینش) ثبت شده و در آن مرتبه وقت و زمانی تصور ندارد بلکه حدود زمان و مکان نیز در همان مرتبه تعیین گردیده.
وَ لَقَد أَهلَکنا أَشیاعَکُم فَهَل مِن مُدَّکِرٍ در مفردات گفته اشیاء جمع شیعه است، و در منتهی الارب که ترجمه قاموس است گفته (شیع بفتح شین بمعنی مثل و مانند است) و در (مجمع البیان) گفته اشیاع و نظائرش بمعنی اشیاع و نظائرش بمعنی اشباهست.
آیا کفّار و مشرکین نمی‌بینند که چگونه اشباه آنها را که مصرّ در کفر بودند هلاک گردانیدیم با اینحال آیا کسی هست که از واقعه پیشینیان و عذابی که در اثر مخالفت پیمبران بآنان رسیده متذکر گردد و پند گیرد.
وَ کُل‌ُّ شَی‌ءٍ فَعَلُوه‌ُ فِی الزُّبُرِ وَ کُل‌ُّ صَغِیرٍ وَ کَبِیرٍ مُستَطَرٌ اینکه آیه نیز تأکید مینماید آیات بالا را که آنچه انسان کرده از گفتار و اعمال و رفتار و آنچه در باطن خود ذخیره نموده از نیات و اخلاقیات و ملکات حمیده یا نکوهیده از اعمال بد و خوب کوچک و بزرگ تماما در دیوان حفظه و نامه اعمال محفوظ و ثابت گردیده اینکه است که وقتی انسان در قیامت نظر می‌کند بسجل اعمال خود از روی تعجب و بهت میگوید (ما لِهذَا الکِتاب‌ِ لا یُغادِرُ صَغِیرَةً وَ لا کَبِیرَةً إِلّا أَحصاها) سوره کهف آیه 47 اینکه آیه و امثال آن تأیید می‌نماید آن را که در علوم جدیده استکشاف نموده‌اند که آنچه در عالم واقع است در جای خود ثابت و برپا است و چیزی که موجود شد فانی نمیگردد.
آری همه موجودات ازلا و ابدا در علم حضوری حق تعالی ثابت و محقق خواهند بود اگر چه هر یک محدود بحدی و مقید بزمانی و مکانی و محدود بحدود امکانیه میباشد لکن محدود بودن آنها و مقید بودن هر یک بزمان خاص منافی با علم حضوری

صفحه : 447
حق تعالی نیست زیرا که او جلت عظمته محیط بر هر چیزی است و همه تحت قیومیت اویند و علمای طبیعی با اینکه دقت و تبحری که در استکشاف حقایق موجودات دارند و از روی همان کشف حقایق اختراعات محیر العقول در جامعه پدیدار نموده‌اند چون سطح علومشان از محسوسات و علوم طبیعی بالا نمیرود اگر از آنان سؤال شود موجوداتی که علی الدوام از نظر ما میگذرد و از نیستی بهستی و از هستی بسوی عدم رهسپار میگردند در کجا موجودند و محل قرارگاه آنها چیست آنان عاجز از جواب می‌مانند.
و نتوانند بفهمند که عوالم در طول یکدیگرند هر ما دونی تحت تربیت ما فوق خود قرار گرفته و سلسله موجودات منتهی میگردد بقیوم کل‌ّ و مبدء آفرینش که او موجود بخود و قوام موجودات بسته باراده و قیومیت او است.
إِن‌َّ المُتَّقِین‌َ فِی جَنّات‌ٍ وَ نَهَرٍ فِی مَقعَدِ صِدق‌ٍ عِندَ مَلِیک‌ٍ مُقتَدِرٍ بحقیقت پرهیزکاران در قیامت در بوستانهایی باشند که نهرها و چشمه‌های آب در آنجا علی الدام در جریان است.
نهر اسم جنس است که اطلاق بر کم و زیاد هر دو میشود و جمع آن انهار است و اشاره بسعه مقام متقیان دارد که متقیان و اشخاص با تقوی در نشیمن‌گاه صدق و راستی نزد پادشاه مقتدر قرار گرفته‌اند آن پادشاهی که استیلاء دارد بر همه چیز و تمام موجودات از پرتو فیض و رحمت او از نیستی بهستی آمده‌اند و بوجود او موجود میباشند و هستی آنها قائم باو است.
اینکه آیه نظیر آن آیه است که فرموده (إِن‌َّ المُتَّقِین‌َ فِی مَقام‌ٍ أَمِین‌ٍ) و در اینجا اشاره بمقام بلند تقوی نموده و متقین را چنین معرفی مینماید که آنان کسانی میباشند که در جایگاه صدق تمکن نموده و قرارگاه آنها نزد پادشاه مقتدر دائمی خواهد بود از حضرت امام جعفر صادق علیه السّلام نقل شده که (خدای تعالی آن مکان را موصوف بصدق نموده و غیر از اهل صدق در آن مکان منزل نخواهند داشت.

صفحه : 448
سؤال مقصود از متقین کیانند و جایگاه صدق یعنی چه و عندیّت متقین نزد ملیک مقتدر بچه معنی است.
پاسخ سؤال اول در جاهای دیگر گفته شده که تقوی که بمعنی خودداری نمودن است مراتبی دارد، مرتبه اول خودداری نمودن از معاصی دوم خودداری نمودن از ترک اوامر و عمل نمودن بآنچه بحکم عقل و شرع انسان موظف بر انجام آن گردیده با خلوص نیّت سوم خودداری نمودن و نگاه داشتن دل از آنچه وی را از حق تعالی باز دارد و علی الدّوام متذکر یاد او بودن و آنی از او غفلت نورزیدن.
پاسخ سؤال دوم جایگاه صدق مکان حقیقت و درستی است که چنین اشخاص با تقوی در آن محل اقامت و تمکن خواهند داشت و جایگاه همیشه‌گی آنان است و چون در مکان راستی و درستی تحقق پیدا نموده‌اند در اعمال ظاهری نیز راستگو و راست کردار و راست رفتارند.
پاسخ سؤال سوم (عندیت متقین) متفرع بر همان دو فضیلت آنان است یکی تقوی بتمام معنی و دیگر صدق و راستی و درستی و عندیت نزد حق تعالی نتیجه تقوی و صدق و منبعث از آن است و عندیت مقام بسیار بلندی است که اختصاص داده بمردمان با تقوی و آنان کسانی می‌باشند که بمحل قرب جوار رحمت الهی رسیده و معلوم است مقصود از قرب که از (کلمه عندیت) استفاده میشود قرب مکانی نیست بلکه قربی است غیر از قرب مکانی و زمانی بلکه بالاتر از قرب شرفی نیز بشمار میرود و آن مقام مقربین از ملائکه و انبیاء و شهداء و مؤمنین با تقوی خواهد بود و شاید اشاره باشد (بفناء فی اللّه و بقاء باللّه) که دائر بین عرفاء است که انسان کامل وقتی بمقام قرب معنوی رسید آن وقت اقتدار و مالکیت حق را معاینه مینماید و خود را قطره‌وار در دریای عظمت الهی ناچیز می‌بیند بلکه اصلا خود را در میان نمی‌بیند و مشاهده می‌نماید که تمام آثار از حق و قائم باو میباشند و البته

صفحه : 449
رسیدن باین مقام کار آسانی نیست زحمت فراوان لازم دارد تا خود یا غیر خود را می‌یابی هرگز او را نیابی تا دلت نزد زرد و سرخ عالم طبیعت است و دست و پای خود را بزنجیر آرزو و آمال دنیوی بسته‌ای قدمی بسوی عالم حقیقت نتوانی برداشت.
در تأویلات نجمیه در توجیه آیه چنین گفته یعنی متّقین باللّه در بهشتهای وصال و آبهای معرفت و حکمت فرو رفته و غوص نموده و از آن بیرون آرند درهای معارف و لؤلؤهای عوارف و در نشیمن‌گاه صدق و آن مقام وحدت ذاتیه در مقام عندیت متمکن گردیده‌اند چنانچه حضرت رسول صلّی اللّه علیه و اله و سلّم چنین فرموده
(ابیت عند ربّی یطعمنی و یسقینی)
و در کشف الاسرار چنین گفته کلمه (عند) رقم! قریب و تخصیص دارد یعنی فردا اهل قرب بمقام عندیّت اختصاص خواهند داشت و پیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم در همین عالم مخصوص بمقام عندیّت بوده زیرا که فرموده:
(ابیت عند ربّی)
و چون آن رتبه که امروز خواص بآن نازند پای ادنای او است (و رتبه پائین آن را) آنان در قیامت یابند پس از مرتبه اعلای فردای حضرتش که نشان خواهد داد.

ای محرم سرّ لا یزالی مرءاة جمال ذو الجلالی

مهمان ابیت عند ربی صاحب دل لا ینام قلبی

از قربت حضرت الهی هستی بمثابه‌ئی که خواهی

قربی که عبارتش نسنجد در حوصله خرد نگنجد

گم گشته بود عبارت آنجا بلکه نرسد عبارت آنجا
و آیه اشاره باین است که تقوی عبد را میرساند بسوی درجات بهشتهای و نهرهای علوم و معارف حقّه حقیقیه الهیّه پس از آن وی را بمقام صدیقین

صفحه : 450
می‌رساند پس از آن بمقامی رسد که وحدت ذاتیه حق را مشاهده نماید که اشاره بآن بعندیت نموده و در آن مستقر و متمکن میگردد.
ای خوشا عشی که مؤمنان راست در آن مجلس انس و حظیره قدس بادیه انتظار بریده بکعبه وصال رسیده خلعت رضا پوشیده شربت سرور از چشمه وفاء نوشیده عیش بی‌عتاب و نعمت بی‌حساب، و دیدار بی‌حجاب یافته (تفسیر روح البیان) اینک جزء ششم از تعداد تفسیر مخزن العرفان در علوم قرآن از سوره الزخرف الی آخر سورة القمر بپایان رسید بقلم:
کمترین خادمه‌ای از خدام آل رسول صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و کوچکترین ذره‌ای از ذراری بتول و امة من اماء اللّه تعالی در روز سه شنبه 2 جمادی الثانیة 1385 هجری قمری مطابق با ششم مهر ماه 1344 هجری شمسی هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن و هو بکل شیئی علیم و السلام علی من اتبع الهدی (پایان)

جلد چهاردهم‌

مقدمه‌

(نکته قابل توجه)

سرّ اینکه بر خلاف قانون مفسّرین که پس از اتمام تفسیر سوره بقره شروع مینمایند بتفسیر سوره آل عمران دو جزو از آخر قرآن را در نظر گرفتم که راجع بسوره‌های کوچک مختصر تفسیری بنمایم اینکه بود که با خود اندیشه نمودم که روی میزان طبیعی خیلی بعید است با اینکه کبر سن‌ّ و علت مزاج اجل مهلت دهد بتوانم تمام قرآن را و لو در کمال اختصار باشد ترجمه و تفسیر نمایم پس بهتر اینکه است که آنچه از قرآن مجید مهمتر است در نظر گیرم که اگر موفّق نشدم بتفسیر کامل عمل بمهمتر شده باشد و بعدا اگر سعادت یاری کرده و موفّق شدم بتفسیر سوره‌های جلوتر اقدام نمایم.
تفسیر نمودن سوره‌های آخر بدو جهت مزیّت دارد یکی کمتر تفسیر شده بعلّت آنکه غالبا مفسّرین بامید آنکه تمام قرآن را تفسیر نمایند بترتیب شروع کرده‌اند و اجل بآنان مهلت نداده که تفسیر کاملی بنویسند اینکه است که سوره های آخر کمتر تفسیر شده.
و دیگر آنکه بسیاری از سوره‌های آخر مکّی است که در اوّل بعثت در مکّه فرود آمده مثل سوره تبارک، نون و القلم الحاقّة ما الحاقة، القارعة ما القارعة معارج، اذا الشمس کوّرت، اذا السّماء انفطرت، اذا السّماء انشقّت و بسیاری از سوره‌های دیگر که بیشتر آنها اجتماعی است که در مکّه فرود آمده و در دو جزو آخر قرآن قرار گرفته.
و آن مدّتی که حضرتش در مکّه مبعوث برسالت گردیده بود همان اوائل

صفحه : 3
اسلام بود و اهل مکّه از فصیح‌ترین فصحای عرب بودند و در آن زمان علم و ادبیّات بین اهل مکّه و اعراب شایع بود و نظر به اینکه هر پیمبری برای اثبات پیمبری خود بایستی معجزه آورد و نیز معجزه هر پیمبری بایستی ما فوق کمال اهل آن زمان باشد اینکه بود که معجزه عمده رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم از سنخ کلام واقع گردید و در فصاحت و بلاغت طوری بود که احدی نتوانست با او معارضه نماید.
سوره‌های آخر قرآن هم باعتبار فصاحت و بلاغت گفتار و هم باعتبار معنویات و اسرار و رموزی که منطوی در آنها است راجع بمبدء و معاد و اوضاع عالم علوی و سفلی از مجردات و فرشتگان و موجودات جوی و امثال آن و مادّیات و امور طبیعی از اوضاع سماوی و موجودات بزرگ خلقت مثل ماه و خورشید و ستارگان و اوضاع ارضی از زمین و کوه‌ها و دریاها که بسیاری از عجائب خلقت را بصورت قسم تذکّر داده و یاد آوری نموده که مردم در آنها نظر کنند و تدبّر نمایند و از عظمت آنها پی بعظمت خالق آنها ببرند اینکه است که سوره‌های آخر بر باقی سوره های دیگر برتری و مزیّت دارد.
و سوره‌های وسط اکثر آن راجع بعبادات و احکام و قصص پیمبران و غیر اینها میباشد لکن هر یک از سوره‌ها و آیات آخر قرآن با کوچکی آن یک عالم معانی و رموز راجع باسرار کاینات و نظام خلقت و کیفیّت پیدایش مخلوقات و ابتدا و انتهای عالم مادّیّات و پیدایش عالم قیامت و بیان کیفر اعمال بدکاران و اوصافی بهشت و جهنّم و آنچه در آن است از نعمت‌هایی که نه چشمی دیده و نه گوشی شنیده و نه بخاطر احدی خطور نموده که بجزای اعمال خوبان ببهشتیان وعده داده و انذار و تهدید و عذابهایی که قلب را بهیجان و اعضا را بتکان و دل را پاره میکند برای جهنمیان آماده گردانیده.

صفحه : 4

سوره ملک‌

اشاره

مکیّة و هی ثلاثون آیه‌

[سوره الملک (67): آیات 1 تا 11]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
تَبارَک‌َ الَّذِی بِیَدِه‌ِ المُلک‌ُ وَ هُوَ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ قَدِیرٌ (1) الَّذِی خَلَق‌َ المَوت‌َ وَ الحَیاةَ لِیَبلُوَکُم أَیُّکُم أَحسَن‌ُ عَمَلاً وَ هُوَ العَزِیزُ الغَفُورُ (2) الَّذِی خَلَق‌َ سَبع‌َ سَماوات‌ٍ طِباقاً ما تَری فِی خَلق‌ِ الرَّحمن‌ِ مِن تَفاوُت‌ٍ فَارجِع‌ِ البَصَرَ هَل تَری مِن فُطُورٍ (3) ثُم‌َّ ارجِع‌ِ البَصَرَ کَرَّتَین‌ِ یَنقَلِب إِلَیک‌َ البَصَرُ خاسِئاً وَ هُوَ حَسِیرٌ (4)
وَ لَقَد زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنیا بِمَصابِیح‌َ وَ جَعَلناها رُجُوماً لِلشَّیاطِین‌ِ وَ أَعتَدنا لَهُم عَذاب‌َ السَّعِیرِ (5) وَ لِلَّذِین‌َ کَفَرُوا بِرَبِّهِم عَذاب‌ُ جَهَنَّم‌َ وَ بِئس‌َ المَصِیرُ (6) إِذا أُلقُوا فِیها سَمِعُوا لَها شَهِیقاً وَ هِی‌َ تَفُورُ (7) تَکادُ تَمَیَّزُ مِن‌َ الغَیظِ کُلَّما أُلقِی‌َ فِیها فَوج‌ٌ سَأَلَهُم خَزَنَتُها أَ لَم یَأتِکُم نَذِیرٌ (8) قالُوا بَلی قَد جاءَنا نَذِیرٌ فَکَذَّبنا وَ قُلنا ما نَزَّل‌َ اللّه‌ُ مِن شَی‌ءٍ إِن أَنتُم إِلاّ فِی ضَلال‌ٍ کَبِیرٍ (9)
وَ قالُوا لَو کُنّا نَسمَع‌ُ أَو نَعقِل‌ُ ما کُنّا فِی أَصحاب‌ِ السَّعِیرِ (10) فَاعتَرَفُوا بِذَنبِهِم فَسُحقاً لِأَصحاب‌ِ السَّعِیرِ (11)

صفحه : 5

ترجمه آیات‌

بنام خدای بخشنده مهربان
بزرگوار و متعالی است از صفات مخلوقات خدای آن چنانی که مملکت هستی بدست قدرت او است،
و آن کسی است که مرگ و زندگی را آفریده برای آنکه شما را بیازماید که کدام یک نیکوکارتر (و در عمل خالص‌ترید) و او غالب و قاهر و آمرزنده گناهان است،
آن خدایی که هفت آسمان را طبقه بطبقه آفریده و منظّم و مرتّب گردانید نمیبینی در نظام خلقت رحمان هیچ تفاوت و نقصی و تکرار نظر نما آیا میبینی در نظام محکم آفرینش هیچ منقصت و سستی،
باز دوباره بچشم دل در نظام عالم دقّت نما تا دیده خرد باز شود و بسوی تو بر گردد در حالی که خسته و زبون و حسرت زده گردد،
و محقّقا ما آسمان دنیا را زینت دادیم بچراغ های درخشان (یعنی ستارگان و تیر شهاب) و قرار دادیم آنها را برای راندن شیاطین، و مهیّا ساختیم برای شیاطین عذاب آتش فروزان را،
و اینکه آتش نیز برای کسانی است که بپروردگارشان کافر شدند و عذاب جهنم بد بازگشتی است برای کفّار،
که چون بآتش در افتند فریاد کنند چون فریاد خران و در آن آتش (چون دیگ) بجوش می‌آیند،
جهنم از غیظ کافران نزدیک است شکافته و قطعه قطعه گردد و هر فوجی را که در آتش افکنند خزنه جهنّم از آنان پرسند آیا برای شما رهنما و پیمبر ترساننده از عذاب آخرت نیامد که شما را تهدید کند،
پاسخ، گویند آری رسول حق‌ّ آمد ولی ما تکذیب او کردیم و گفتیم چیزی بر شما فرود نیامده و نیستید شما مگر اینکه در گمراهی بزرگ میباشید،
آن گاه اهل دوزخ (با تأسّف و حسرت) اعتراف نمایند بگناه خودشان پس دوری باد از رحمت خدا مر اصحاب جهنم را- (یعنی بی نصیب هستند از رحمت رحیمی حق‌ّ در آخرت)

[توضیح آیات]

اشاره

تَبارَک‌َ الَّذِی بِیَدِه‌ِ المُلک‌ُ تبارک در لغت مأخوذ از برک و واقع گردیدن پرنده در آب و در ثبوت

صفحه : 6
خیرات الهیّه استعمال شده و نسبت بمحسوسات و مادّیّات در جایی گفته میشود که زیادتی حسّی پدید گردد و در معنویات آنجایی که ترقّیات روحانی حاصل شود و نسبت بمقام الوهیّت بدو اعتبار توان تصوّر نمود یکی تعالی و برتری او در ذات و صفات و افعال از آنچه بتصوّر آید و موجود ممکن در مقابل شدّت و عظمت واجب الوجودی او ناچیز و عدم بشمار میرود (لَیس‌َ کَمِثلِه‌ِ شَی‌ءٌ) و عظمت و بزرگواری الهی بالاتر از آنست که بذهن بشر خطور نماید یا محدود بحدّی گردد بلکه او سبحانه محیط و مستولی بر تمام کائنات و موجودات است بزرگوار خدایی که طائر افکار دور اندیش در پیرامون کوچک‌تر از اوصاف جمال و جلالش ره نبرد و چشم عقل در اشعه نور جلالش کلیل و زبون گردیده و اظهار عجز مینماید و صفات کمالش را حدّی نیست که خرد بتواند بسرادق جمال الهیّتش راهی پیدا نماید و بوی پیوندد و آثار کبریائیش بر تمام موجودات استیلا و احاطه نموده و همه را بزیور وجود آراسته و خلقت نوینی بآنان پوشانیده و دیگر برکت باعتبار فیض وجود و بخشش او است آن فیض منبسط و رحمت واسعه که سراسر موجودات در تحت استیلاء و سیطره قدرت و اقتدارش نشو و ارتقاء مینماید که از آن تعبیر بمشیّت تامّه و فیض مقدّس و رحمت رحمانیّه آن چنانی است که همه موجودات را فرا گرفته أَ لَم تَرَ إِلی رَبِّک‌َ کَیف‌َ مَدَّ الظِّل‌َّ وَ لَو شاءَ لَجَعَلَه‌ُ ساکِناً«1» سوره فرقان آیه 42 بِیَدِه‌ِ المُلک‌ُ وَ هُوَ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ قَدِیرٌ سلطنت و تعالی و بزرگواری او است که تمام اجزاء عالم ملک (عالم طبیعت و عالم حس‌ّ) مقابل (عالم معنی و عالم نفوس) تحت فیض وجود خود در آورده
-----------------------------------
(1) آیا ندیدی و نظر نکردی بسوی پروردگار تو که چگونه سایه را کشیده و اگر بخواهد آن را ساکن میگرداند (اشاره بآنکه تمام موجودات ظل وجود حق و پرتو نور وجود او و بسته بعنایت و اراده اویند)

صفحه : 7
و همه از خوان نعمت او برخوردار گردیده و مسخّر امر تکوینی او گشته و تماما دست بدست یکدیگر داده و اینکه کاخ مجلّل و شخصیّت جهانی را تشکیل میدهند و در نتیجه وجود انسانی بوجود میآید وَ هُوَ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ قَدِیرٌ قوّت و عظمت و توانایی او بی انتها و عجز و نقصی و حدّی در قدرت واسعه آن توانای مطلق و آن فرد ازلی راه ندارد، شدّت و قوّت وجودش غیر متناهی و فوق لا یتناهی علمش محیط بر تمام موجودات قدرتش بی‌انتها فیض وجودش محیط بر کائنات گردیده و تمامی ممکنات عقل باشد یا روح یا نفس مادّه باشد یا صورت طبیعت باشد یا جسم همه از سر چشمه دریای فیض غیر متناهی او سیراب گردیده و امرار حیات مینمایند.
الَّذِی خَلَق‌َ المَوت‌َ وَ الحَیاةَ موت و حیات دو امر وجودی از باب عدم و ملکه میباشد زیرا موت بر چیزی صادق آید که لایق حیات باشد و بشود آثار حیاتی بر وی بروز و ظهور نماید مثل کوری در مقابل بینایی، انسانی و حیوانی را کور گویند که فاقد چشم گردیده لکن سنگ و چوب و باقی اشیاء را کور نمیگوید و لو آنکه چشم ندارند و ببیان دیگر در نظام عالم مکوّنات و مادّیات موت مقدمه حیات است چنانچه مشاهده میشود هر موجود زنده‌ای از مرده بیرون میآید که موت و حیات متعاقب یکدیگر و دنبال هم اینکه نظام بدیع و ترتیب جمیل خلقت را تشکیل میدهند، از نطفه مرده حیوان و انسان پدید میگردد باعتبار دیگر از جماد نبات از نبات حیوان از حیوان انسان بوجود میآید و نیز انسان از حیوان مرده تغذیه نموده امرار حیات مینماید و بر زندگانی خود ادامه میدهد.
ببیان دیگر هر فعلیّتی مسبوق بجهت قابلی است یعنی هیچ موجود مادّی بکمال و فعلیّت خیر خود نمیرسد مگر پس از آنکه جهات قابلی و استعدادی آن تکمیل گردد و آن جهت قابلی بمنزله موت است و کمالی که بر آن مترتب میگردد بمنزله حیات پس قوّه و جهت قابلی در مقابل یکدیگر یکی از مصادیق موت و

صفحه : 8
حیات بشمار میرود ببین چگونه استکمالات آدمی از اوّل تکوین و ظهور وجودش تا آخر مراتب سیرش که از فعلیّت اخیر وی بشمار آید علی الدّوام از قوّه بفعل میآید و اینکه موت و حیاتی است دنبال یکدیگر بقول مثنوی مولوی:

از جمادی مردم و نامی شدم وز نما مردم ز حیوان سر زدم

مردم از حیوانی و آدم شدم پس چه ترسم کی زمردن کم شدم

حمله دیگر بمیرم از بشر تا بر آرم از ملایک بال و پر

وز ملک هم بایدم جستن ز جو کل‌ّ شیئی هالک الّا وجهه

بار دیگر از ملک قربان شوم آنچه اندر وهم ناید آن شوم

چون عدم گردم عدم چون ارغنون گویدم کانّا الیه راجعون
و شاید همین تقدّم جهات قابلی بر جهات فعلیّت و وجود باشد سرّ مقدّم انداختن موت را بر حیات در آیه شریفه زیرا بقرینه الَّذِی بِیَدِه‌ِ المُلک‌ُ عالم مادّه و عالم اجسام و عالم طبیعت را عالم ملک گویند مقابل عالم ملکوت که عالم معنی و عالم نفوس و عالم ما فوق الطّبیعه نامند و موت ذاتی عالم مادّه و اجسام است و حیات نسبت بآن عرضی و از عالم ملکوت بآن افاضه شده زیرا که عالم ملکوت عالم حیات و عالم فعلیّت است و شاید اشاره بهمین معنی دارد قوله تعالی کَیف‌َ تَکفُرُون‌َ بِاللّه‌ِ وَ کُنتُم أَمواتاً فَأَحیاکُم ثُم‌َّ یُمِیتُکُم ثُم‌َّ یُحیِیکُم ثُم‌َّ إِلَیه‌ِ تُرجَعُون‌َ«1» سوره بقره آیه 26 که موت و حیات که عبارت از جهات قابلی و فعلی است مترتب بر هم نموده.
-----------------------------------
(1) آیه اعتراض بکفار است که (چگونه کافر میگردید بخدا در صورتی که شما مرده بودید پس خداوند زنده کرد شما را پس از آن باز میمیراند شما را پس در قیامت باز زنده میگرداند شما را پس از آن بسوی او بازگشت مینمائید) که هر مرتبه نازل تری نسبت بما فوقش در حکم مرده است.

صفحه : 9
و از بعض عرفا است که موت و حیات دو عرض از عوارض و جوهر و عرض هر دو مخلوق خدا میباشند و اصل و حقیقت حیات نسبت بعارف حیات تجلیه و اصل موت موت استتار است و در دنیا تجلیه و استتار دنبال هم و متعاقب یکدیگرند تا وقتی که حجب مرتفع گردد و معارف آنان بمرتبه شهود و عیان برسد که پس از آن دیگر حجابی باقی نماند و وقتی حجب برداشته شد دیگر موت و مرگی برای آنان نیست و زنده هستند بزندگانی جاویدانی و دارای حیاتند بحیات ابدی چنانچه در باره شهداء فرموده بَل أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقُون‌َ الَّذِی خَلَق‌َ المَوت‌َ وَ الحَیاةَ طایفه‌ای در اثر مجاهدت میمیرند و طائفه‌ای در اثر مشاهدات زنده میگردند طائفه‌ای میمیرند بصفت فنا در ظهور سطوت و عظمت قدم و طائفه‌ای زنده میگردند بصفت بقاء در ظهور انوار بقا و اگر بنور تجلّی و استتار هرگز شوق مشتاقین ظاهر نمیشد و نیز درجات شوق و تفاوت مراتب آنان معلوم نمیگشت.
لِیَبلُوَکُم أَیُّکُم أَحسَن‌ُ عَمَلًا تا آنکه بیازماید شما را که کدام یک در عمل نیکوترید از اینجا معلوم میشود که افعال اللّه معلّل باغراض است و غرض از خلقت عالم و بعثت انبیاء و انزال کتب سماوی تماما برای نفع مخلوق است نه انتفاع خود زیرا که ذات حق‌ّ جل‌ّ و علا تام‌ّ و فوق تمام است نقص و ناتمامی در او تصور ندارد که بعمل و فعل تمام گردد و نیز نتوان گفت فعل حق تعالی بدون غرض و مقصد انجام میگیرد زیرا که او فاعل مختار است و تمامی اختیارات ناشی از اختیار ذاتی او است و البته فعل فاعل مختار برای غایت و غرضی است که بایستی غرض و فائده عمل یا عاید خود فاعل مختار گردد یا غیر او و چون نمیشود گفت فائده فعل حق تعالی عاید خودش میشود زیرا که او کامل مطلق و وجود او تام و فوق تمام است نقص و ناتمامی در او تصور ندارد تا بعمل تمام و کامل گردد پس مسلما غرض از خلقت نفع مخلوق است

صفحه : 10
و باین بیان معلوم میشود که لام لیبلوکم لام تعلیلی است یعنی خلقت شما افراد بشر برای آزمایش است.
سؤال- خدایی که عالم السرّ و الخفیّات است و صفحه نفس الامر نزد او مکشوف است و چیزی نزد علم حضوری او مخفی نیست اختبار و امتحان نسبت باو معنی ندارد زیرا اختبار و امتحان برای کسی درست میآید که دانای اسرار نباشد و بخواهد از سرّ چیزی با خبر گردد.
(پاسخ) در سوره بقره آیه 143 در بیان آیه وَ ما جَعَلنَا القِبلَةَ الَّتِی کُنت‌َ عَلَیها إِلّا لِنَعلَم‌َ مَن یَتَّبِع‌ُ الرَّسُول‌َ و آیات دیگر مثل وَ لَقَد فَتَنَّا الَّذِین‌َ مِن قَبلِهِم فَلَیَعلَمَن‌َّ اللّه‌ُ الَّذِین‌َ صَدَقُوا وَ لَیَعلَمَن‌َّ الکاذِبِین‌َ و غیر اینها اندازه‌ای راجع باختبار و امتحانات الهی بحث نمودیم و پنج احتمال در توجیه آیه از مفسّرین بیان نمودیم و در اینجا گوئیم آزمایش برای ظهور امر است و شاید مقصود اینکه باشد که چون قبل از موت و حیات هنوز ظاهر نشده بود که چه کسی در عمل نیکوتر است اینکه بود که ما موت و حیات را دنبال هم قرار دادیم تا آنچه در کمون استعداد هر کس مخفی است در معرض ظهور و بروز رسد.
و از بعض مفسرین است که چنین با شما عمل میکنیم مثل کسی که خواهد کسی را بیازماید که کدام یک از شما در عمل خالص‌ترید.
وَ هُوَ العَزِیزُ الغَفُورُ عزیز در لغت در دو معنی استعمال شده یکی بمعنی قوت و شدّت و غلبه آمده و دیگر شیئی کم یاب را عزیز الوجود گویند از ابو الحامد چنین نقل میکنند که عزیز موجودی را گویند که دارای سه صفت باشد (1) وجود او کم یاب باشد (2) حاجت باو بسیار باشد (3) رسیدن باو دشوار باشد، و همگی اینکه صفات سه‌گانه نسبت بحق‌ّ جل و علا موجود است اینکه است که عزیز بتمام معنی در باره او صادق آید و او است عزیز مطلق و بس الغفور مشتق از مغفرت و مغفرت بمعنی پوشیدن و پنهان کردن است خداوند

صفحه : 11
غفور است که بلطف و کرم خود گناهان بندگان و لغزشهای آنان را میپوشاند و کسی را بر اسرار آنها آگاه نمیگرداند.
اینکه دو نام شریف الهی بسیار مناسب با جملات آن دو آیه بالا است زیرا چنانچه گفته شد تَبارَک‌َ الَّذِی بِیَدِه‌ِ المُلک‌ُ اشاره بعظمت و جلال و بزرگی خداوندی او است و (عزیز) نیز دلالت دارد بر قوّت و استیلاء و عظمت ذات واجب الوجودی آن فرد ذو الجلال پس میتوان گفت عزیز در واقع بیان همان تبارک است و هر دو در یک معنی استعمال شده و (غفور) که دلالت بر عفو و پرده پوشی دارد بسیار مناسبت با جمله لِیَبلُوَکُم أَیُّکُم أَحسَن‌ُ عَمَلًا دارد که پس از ظهور لغزشها و خطا کاریها از راه فضل و کرم پرده پوشی مینماید.
الَّذِی خَلَق‌َ سَبع‌َ سَماوات‌ٍ طِباقاً ما تَری فِی خَلق‌ِ الرَّحمن‌ِ مِن تَفاوُت‌ٍ پس از اظهار عظمت و جلال و جمال الوهیّت و تفضّلات رحمانی که در اول سوره در جمله (تَبارَک‌َ الَّذِی بِیَدِه‌ِ المُلک‌ُ) منطوی گردیده در مقام تفصیل و چگونگی نظام خلقت برآمده که مبدء و خالق عالم ملک کسی است که آسمانها را مطابق یکدیگر قرار داده و در نظام خلقت تفاوت و کم و زیادی دیده نمیشود و ظاهرا اشاره دارد بحسن نظام و ترتیب موجودات که هر موجودی نسبت بتوازن اجزاء و نظام وجود خود تام و تمام خلقت گردیده و هیچ تفاوتی از حیث تمامیت وجود شخصی و نوعی بین موجودات دیده نمیشود یعنی وقتی بنظر تدبّر و کنجکاوی سر تا سر موجودات را بنگری و در اجزاء آن دقت و تدبّر نمایی خواهی دید عالم خلقت بیک روش معین و بیک نظام تخلف ناپذیری هر یک در مرتبه خود تام‌ّ و تمام بدون آنکه نقص و ناتمامی در نوعی از انواع کائنات دیده شود بلکه در هیچ فردی از افراد بدون مصادفات خارجی که آن نیز اگر خوب بنگری مییابی که از روی حکمت و نظام پدید گردیده و همگی با آنکه بعضی ضدّ یکدیگرند مسخّر امر تکوینی مبدء عالم گردیده و دست بدست هم داده وحدت و شخصیت عالم جهانی و اینکه

صفحه : 12
نظام حیرت بخش را تشکیل میدهند و تطابق و توازن بین موجودات عالم کون برقرار و ثابت و محفوظ است.
و اضافه خلق برحمن در قوله تعالی (فِی خَلق‌ِ الرَّحمن‌ِ) اسراری مندرج است و شاید اشاره باین باشد که تمامی موجودات عقل باشد یا نفس ماده باشد یا صورت (یجمعها حقیقة واحدة الهیّة) از تجلّیات فیض رحمانی و اضواء نور حقیقی پدید گردیده و ماهیّات ممکنات مظاهر و نماینده آن فیض منبسط و مشمول رحمت واسعه سبحانی و از اشعّه و اضواء آن نور یزدانی تظاهر نموده‌اند و آن فیض منبسط و رحمت انبساطی است که همه موجودات را فرا گرفته و هر یک بوظیفه خود عمل مینمایند وَ لَقَد زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنیا بِمَصابِیح‌َ وَ جَعَلناها رُجُوماً لِلشَّیاطِین‌ِ پس از بیان خلقت عالم و نظام کون در مقام حسن و بها و جمال آسمان دنیا برآمده که آن را زینت دادیم یعنی آراسته گردانیدیم بچراغهای روشن، و تخصیص دادن زینت را بآسمان دنیا با آنکه تمام کرات و عوالم هر یک نسبت بخود آراسته گردیده‌اند بزینتهایی که مناسب با کمال و تمامیت وجود آنان است، شاید سرّش اینکه باشد که چون آسمان دنیا که نزدیک بعالم بشری است و بهمین اعتبار آن را دنیایش گویند اکثر ستارگان و کرات و منظومه شمسی و کهکشان ها، بعضی بتوسط آلات و بعضی بدون آلات مترائی و پدیدار است و زینت عالم دنیای ما است که زمین در شب بنور ستارگان و ماه روشن و مزین و مجلل گردیده و در روز بنور نیّر اعظم و آیت بزرگ الهی خورشید روشن و نورانی و موجودات زمینی از تابش نور آن نشو و ارتقاء مینمایند و باین موجودات بزرگ که نماینده فیض منبسط و مسخر امر تکوینی پروردگار و مربّی عالم میباشند بما دون از جمادات و نباتات و حیوانات فیض وجود میرسد اینکه است که فرموده آراسته گردانیدیم آسمان دنیا را و تزیین دادیم آن را بچراغهای روشن که در واقع آراستگی آسمان دنیا از آراستگی بسیاری از عوالم و کرات پدید گردیده.

صفحه : 13
و سماء مأخوذ از علوّ و ارتفاع است و از بعض عرفا است که سماء اشاره دارد بسماء قلب که علوّ و برتری دارد بر جسد و زینت یافته بانوار علوم الهی و معارف حقّانی و واردات رحمانی.
و از خصوصیّات کواکب اینکه است که که بتیر شهاب که آن شعله آتشی است که از ستارگان منفصل میگردد مانع میشوند که شیاطین عروج بآسمانها نمایند و از سلمان فارسی چنین نقل شده که ستارگان معلّق در آسمانها میباشند و مثل قندیلهایی مانند که در مساجد معلّق مینمایند، و از نور مخلوق گردیده‌اند و اینکه مطلب یکی از اسراری است که در آن زمان کسی بآن پی نبرده بود بلکه تمام منجمین و علماء هیئت قدیم چنین اظهار مینمودند که ستارگان و ماه و خورشید کوبیده در آسمانها میباشند ولی اهل هیئت جدید از روی تجربه و آلات فهمیده‌اند که ستارگان و ماه و خورشید معلّق در فضا میباشند و از کهکشانها نور میگیرند.
وَ أَعتَدنا لَهُم عَذاب‌َ السَّعِیرِ و ما برای شیاطین آماده گردانیدیم عذاب جهنّم را گویند سعیر در که چهارم از درکات هفتگانه جهنّم است و هر یک از درکات جهنّم اسمی دارد لظی، جهنم حطمه، سعیر، جحیم، هاویه، سقر، نار که هر درکه‌ای برای طائفه‌ای از کفّار و مشرکین و یهود و مجوس و شیاطین و معصیت کاران از اهل توحید مهیّا گردیده.
وَ لِلَّذِین‌َ کَفَرُوا بِرَبِّهِم عَذاب‌ُ جَهَنَّم‌َ وَ بِئس‌َ المَصِیرُ و برای کسانی که کافر شدند بپروردگارشان از کفره و شیاطین افراد بشر عذاب جهنّم است و جهنّم بد محل‌ّ بازگشتنی است.
در لغت کفر بمعنی پوشیدن است کسانی که رحمت خدا را پوشانیدند و اظهار وحدت و عظمت و ستایش آن فرد ازلی را ننموده‌اند و باعمال و اخلاق نکوهیده خود را از شناسایی و معرفت الهی محجوب گردانیده و در مقام اطاعت امر پروردگار

صفحه : 14
بر نیامده بازگشت چنین کسی بدرک آتش است که آن ناری است منبعث از بعد و دوری از درک جمال ازلی کُلَّما أُلقِی‌َ فِیها فَوج‌ٌ سَأَلَهُم خَزَنَتُها أَ لَم یَأتِکُم نَذِیرٌ وقتی کافرین را بجهنّم اندازند ملائکه موکّلین جهنّم از آنان سؤال می کنند آیا در دنیا کسی نیامد که شما را از عذاب امروز تهدید کند.
قالُوا بَلی قَد جاءَنا نَذِیرٌ فَکَذَّبنا وَ قُلنا ما نَزَّل‌َ اللّه‌ُ مِن شَی‌ءٍ إِن أَنتُم إِلّا فِی ضَلال‌ٍ کَبِیرٍ کافرین در پاسخ بملائکه گویند آری رسولان و سفراء الهی آمدند و ما سخنان آنان را نپذیرفتیم و نسبت دروغ گویی بآنها دادیم و گفتیم از جانب خدا چیزی بر شما فرود نیامده و شما نیستید مگر آنکه در گمراهی بزرگ واقع گردیده‌اید و در راه خطا رفته‌اید وَ قالُوا لَو کُنّا نَسمَع‌ُ أَو نَعقِل‌ُ ما کُنّا فِی أَصحاب‌ِ السَّعِیرِ و نیز اهل جهنم بموکّلین گویند اگر ما گوش شنوا داشتیم و عقل و فکر خود را بکار انداخته بودیم و تعقّل و تفکّر مینمودیم و روح و روان خود را در اثر تدبّر در آیات آفاقیّه و انفسیّه تکوینیّه و آیات تدوینیّه جلا میدادیم و باستماع آیات کلام اللّه گوش فرا میدادیم و دعوت انبیاء را میپذیرفتیم و عمل مینمودیم هرگز باین روز سیاه و چنین عذاب شدیدی گرفتار نمیشدیم.
فَاعتَرَفُوا بِذَنبِهِم کفّار و فسّاق و منافقین همگی اعتراف بگناه خود میکنند و اعتراف آنان دلیل است که کسی در عمل اختیاری مجبور نیست زیرا در قیامت که پرده از روی کارها برداشته میشود و کتب اعمال و سجل‌ّ احوال مکشوف میگردد و هر کس بحال خود بلکه بحال دیگران نیز بصیر و بینا میشود دیگر راه عذری برای احدی باقی نمیماند زیرا در آن روز هر چیزی بحقیقت خود ظاهر میگردد و حجتهایی که در اینکه عالم دنیا و آن براهین و ادلّه‌ای که پیمبران و حکماء و وعاظ

صفحه : 15
و مبلغین از حکم عقل و منطق صحیح برای ارشاد و هدایت خلق نصب نموده‌اند تماما برای هر کسی تظاهر مینماید و حقّانیّت آنها را بخوبی میفهمد و بینا میگردد و بحال خود و مختار بودن و تقصیر خود دانا میگردد پس چگونه تواند اعتراف بگناه خود ننماید در صورتی که تمام اعضاء بدن وی شهادت میدهند بر کفر و عصیان وی فَسُحقاً لِأَصحاب‌ِ السَّعِیرِ سحق در لغت بمنی دوری آمده، یعنی اهل سعیر و اهل آتش دورند از رحمت حق تعالی یا آنکه خداوند آنان را از رحمت خود دور گردانیده. آری جهنّم و عذاب منبعث از دوری رحمت الهی است چنانچه بهشت و نعمتهای آن منبعث از قرب او است گمان نشود جهنّم همان بعد از حق تعالی باشد چنانچه بعضی چنین توهّم کرده‌اند بلکه منشأ جهنّم و آنچه جهنّم و عذاب را پدید می‌آورد دوری از رحمت حق است زیرا جهنّم دار غضب او و منبعث از اسم شدید العقاب و المنتقم و غیر آن است چنانچه بهشت و نعمتهای آن دار رحمت و فیض او است و منشأ آن اسم الرّحمن الرّحیم و غیر آن است و همانطوری که رحمت محل‌ّ قابل میخواهد عذاب نیز محل‌ّ قابل دارد و یک محل واحد موضوع دو چیز متضاد نمیگردد پس آن کس که بتمام معنی لایق عذاب است البته قابل رحمت نیست و بعکس نیز آن کس که لایق رحمت است قابل عذاب نیست

صفحه : 16

توصیه ببرادران و خواهران ملی و دینی‌

سعی کنید و با نفس شرور خود مجاهده کنید که آن را رام گردانید و از خود خواهی و هوا پرستی دست برداشته مطیع و فرمانبردار مبدء خود گردید اگر مطیع امر حق تعالی گردی تمامی موجودات فرمانبردار تو گردند، اگر طوق بندگی بگردن اندازی سلطان السّلاطین گردی، اگر آتش غضب خود را در موقع غلیان آن فرو نشانی برحمت الهی بپیوندی، اگر بتلخی صبر در سختیها و نارسیها
-----------------------------------
(1) پرستو.
(2) حکایت داود (ع) است که بقلو سنگی جالوت را کشت

صفحه : 25
ساختی و با متانت و استقامت سر تسلیم فرود آوردی بشیرینی نعیم همیشه‌گی ملتذّ گردی، اگر در دنیا زهد ورزیدی و از خلق رو گردانیدی و عازم سفر و سیر الی اللّه گردیدی در منزلگه قرب ساکن گردی، اگر ترک لذّت خیالی کنی بحیات ابدی و لذائذ واقعی همیشه‌گی نائل گردی، اگر علقه محبّت خدا را در دل بپرورانی محبوب خلائق گردی، اگر در پیشگاه حضور رسی تمام ممکنات تو را بندگی نمایند، اگر دائم الحضور شوی کار خدایی کنی أَ فَمَن یَمشِی مُکِبًّا عَلی وَجهِه‌ِ أَهدی أَمَّن یَمشِی سَوِیًّا عَلی صِراطٍ مُستَقِیم‌ٍ آیا کسی که برو افتاده حرکت کند بمقصد و محل‌ّ مقصود راه می‌یابد یا آن کس که مستقیما با چشم باز حرکت میکند بمقصود میرسد.
خداوند در اینکه مبارک آیه مثل آورده مؤمن و کافر را بدو نفری که هر دو بخواهند بسوی مقصدی حرکت کنند و یکی برو افتاده سیر طریق کند و دیگری ایستاده براه راست که نزدیکترین راهی است بسوی مقصود حرکت نماید آیا کدام یک از ایندو نفر بمقصود راه می‌یابند.
بدیهی است و هر عاقل دانشمندی میداند آن کس که فهمیده و دانسته و از روی برهان عقلی و نقلی و و جدان سرّی راه مستقیم بسوی حق تعالی را پیدا نموده و در ایام حیاتش همیشه بهمان طریق حرکت نموده و بسوی مبدء خود شتابانست چنین کسی بمقصود اصلی خود پی برده و بطریق هدایت راه یافته و بسعادت نائل گردیده.
امّا آن کس که چشم خود را بسته نگاه داشته و در امر خلقت هیچ نظر دقیق ندارد و تابع انبیاء و سفراء الهی نیز نگردیده که آنها وی را بطریق راست هدایت نمایند و کور کورانه حرکت میکند چنین کسی هیچوقت بمقصود اصلی نائل نخواهد شد و راه را از چاه تمیز نخواهد داد و بالاخره در قیامت که آخرین مراحل سیر استکمالی بشری است سرنگون بجهنّم خواهد افتاد

صفحه : 26

[سوره الملک (67): آیات 12 تا 22]

إِن‌َّ الَّذِین‌َ یَخشَون‌َ رَبَّهُم بِالغَیب‌ِ لَهُم مَغفِرَةٌ وَ أَجرٌ کَبِیرٌ (12) وَ أَسِرُّوا قَولَکُم أَوِ اجهَرُوا بِه‌ِ إِنَّه‌ُ عَلِیم‌ٌ بِذات‌ِ الصُّدُورِ (13) أَ لا یَعلَم‌ُ مَن خَلَق‌َ وَ هُوَ اللَّطِیف‌ُ الخَبِیرُ (14) هُوَ الَّذِی جَعَل‌َ لَکُم‌ُ الأَرض‌َ ذَلُولاً فَامشُوا فِی مَناکِبِها وَ کُلُوا مِن رِزقِه‌ِ وَ إِلَیه‌ِ النُّشُورُ (15) أَ أَمِنتُم مَن فِی السَّماءِ أَن یَخسِف‌َ بِکُم‌ُ الأَرض‌َ فَإِذا هِی‌َ تَمُورُ (16)
أَم أَمِنتُم مَن فِی السَّماءِ أَن یُرسِل‌َ عَلَیکُم حاصِباً فَسَتَعلَمُون‌َ کَیف‌َ نَذِیرِ (17) وَ لَقَد کَذَّب‌َ الَّذِین‌َ مِن قَبلِهِم فَکَیف‌َ کان‌َ نَکِیرِ (18) أَ وَ لَم یَرَوا إِلَی الطَّیرِ فَوقَهُم صافّات‌ٍ وَ یَقبِضن‌َ ما یُمسِکُهُن‌َّ إِلاَّ الرَّحمن‌ُ إِنَّه‌ُ بِکُل‌ِّ شَی‌ءٍ بَصِیرٌ (19) أَمَّن هذَا الَّذِی هُوَ جُندٌ لَکُم یَنصُرُکُم مِن دُون‌ِ الرَّحمن‌ِ إِن‌ِ الکافِرُون‌َ إِلاّ فِی غُرُورٍ (20) أَمَّن هذَا الَّذِی یَرزُقُکُم إِن أَمسَک‌َ رِزقَه‌ُ بَل لَجُّوا فِی عُتُوٍّ وَ نُفُورٍ (21)
أَ فَمَن یَمشِی مُکِبًّا عَلی وَجهِه‌ِ أَهدی أَمَّن یَمشِی سَوِیًّا عَلی صِراطٍ مُستَقِیم‌ٍ (22)
(ترجمه)
محققا آنان که در باطن و دل خود در پنهانی از پروردگار خود میترسند برای آنها آمرزش و پاداش بزرگ (بهشت جاویدان) خواهد بود،
شما سخن پنهانی گوئید یا آهسته در علم حق یکسان است (زیرا که خدا باسرار آگاه است) و میداند آنچه را که در سینه‌ها پنهان است،
آیا آن خدایی که خلق را آفرید عالم باسرار نیست در صورتی که او لطیف و بینا است،
و آن خدائیست که قرار داد زمین را برای شما نرم و هموار و آرام پس شما در پست و بلندی آن حرکت کنید و روزی او خورید و بازگشت خلق بسوی او است،
آیا شما ایمنید که آن کسی که در آسمان است شما را بزمین فرو نبرد در حالی که زمین (چون دریا بموج و اضطراب

صفحه : 17
افتد)
آیا از آنکه در آسمان حکم‌فرماست ایمنید که تند بادی بفرستد (و بر سر شما سنگ ببارد) تا بدانید چگونگی وعده عذاب را،
و اممی که پیش از شما بودند رسولان ما را تکذیب کردند و چگونه آنها را سخت عذاب کردیم و هلاک نمودیم،
آیا مرغ هوا را نمینگرند که بالای سرشان پر گشوده گاه بی حرکت و گاه پرواز میکند کیست که آنان را در فضا نگاهداشته مگر خدای رحمت که او بهر چیزی عالم و بینا است،
آیا آنکه پناهگاه شما باشد و شما را یاری کند کیست غیر از خدای رحمن پس آنان که بخدای رحمن کافر شدند آنها را جز فریب (نفس) و غروری بیش نیست،
آیا کیست که شما را روزی دهد اگر خداوند نگاه دارد روزی شما را (و کفّار هم میدانند که خدا بآنها روزی میدهد) لکن در لجاجت و عناد افتاده و از خدا اعراض مینمایند،
آیا کسی که راه میرود سر فرو افکنده یعنی نگونسار و وارونه با سر خود و پس و پیش و راست و چپ خود را نمی‌بیند راه یافته‌تر است یا آن کس که میرود راست ایستاده و همه اطراف را مشاهده میکند و بر راه راست میرود
توضیح آیات
إِن‌َّ الَّذِین‌َ یَخشَون‌َ رَبَّهُم بِالغَیب‌ِ لَهُم مَغفِرَةٌ وَ أَجرٌ کَبِیرٌ محققا کسانی که در دل و قلب خود از پروردگارشان ترسناکند در صورتی که غائب و مستور است از نظر آنها آنان را آمرزش و پاداش بزرگی است.
فرق است بین خوف و خشیت خوف بمعنی ترس و فرار نمودن از هر چیز موذی است و خشیت بمعنی هیبت و عظمت امر بزرگی است که مستولی گردد بر قلب و فرار آور نیست بلکه مقتضی ثبوت و قرار است شاید در اینجا در مقام تعریف کسانی است که در معرفت بمقام ربوبی و مقام الوهیّت بجایی رسیده‌اند که عظمت و جلال الهی مستولی گردیده بر قلب و باطن آنها و شناسایی و درک بزرگی او آنان را خاضع و متواضع و خاشع گردانیده اینکه است که در باره چنین اشخاصی جای دارد که بفرماید برای آنان است مغفرت و اجر بزرگ و معلوم است آنچه خداوند بزرگ بشمار آرد نظر ببزرگی و عظمت

صفحه : 18
خودش محدود بحدّی نیست در کلمه بالغیب سه احتمال داده شده:
(1) ترسناکند از آن پروردگاری که غائب از انظار و حواس است (2) در باطن آنها هیبت الهی مستولی گشته و ترسناکند (3) در اثر معرفت بمقام الوهیت حالتی در باطن آنها پدید گشته که همان طوری که در ظاهر و رو بروی مردم مرتکب گناه نمیشوند در پنهانی نیز از گناه اجتناب مینمایند.
وَ أَسِرُّوا قَولَکُم أَوِ اجهَرُوا بِه‌ِ إِنَّه‌ُ عَلِیم‌ٌ بِذات‌ِ الصُّدُورِ شما آهسته سخن گوئید یا بلند خداوند عالم و دانا است بآنچه در سینه‌ها مخفی و پنهان گردیده.
مفسّرین گویند اینکه آیه در شأن پیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرود آمده از إبن عباس نقل میکنند که مشرکین در باره حضرتش سخنان ناشایسته میگفتند پس از آنکه خداوند پیمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم خود را بگفتار آنان خبردار نمود، چنین گمان کردند کسی حضرتش را بسخنان ناروای آنها مطلع گردانیده با هم گفتند بایستی مخفیانه ناسزا گوئیم اینکه بود که اینکه آیه فرود آمد (که چه بلند گوئید چه آهسته نزد خداوند یکسان است) زیرا که ظاهر و باطن نزد او و در علم حضوری او مساوی و یکسان است.
أَ لا یَعلَم‌ُ مَن خَلَق‌َ وَ هُوَ اللَّطِیف‌ُ الخَبِیرُ همره الّا یعلم همزه انکاری است آیا نمیداند یعنی البته میداند اشاره به اینکه چگونه ممکن است کسی که موجودات را از نیستی و عدم بوجود میآورد دانا و عالم نباشد بآنچه خلقت میکند در صورتی که او خبیر و بصیر است.
لطیف و خبیر دو اسم از اسماء الحسنای الهی است لطیف اگر مأخوذ از لطف باشد بمعنی رفق و مرحمت و ملاطفت خفیّه است نسبت بمخلوقات که بآنها میرساند آنچه را که از آن منتفع گردند زائد از ما یحتاج زندگی و امور ضروری آنان و مهیّا میگرداند اسباب معیشت و آنچه محتاج باویند از راهی که گمان ندارند

صفحه : 19
و اگر مأخوذ از لطافت باشد بمعنی نزاکت در صنعت و حسن تدبیر در عمل و خالق و پدید آورنده موجودات لطیف است مثل موجوداتی که از شدت لطافت مثل روح بخاری و هوا و ملائکه ارضی و جن‌ّ و امثال آنها که چون جسم لطیفند دیده نمیشوند و نیز موجودات ذرّه بینی که وجود آنها بتجربه و دلیل ثابت شده نه برؤیت بچشم.
حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام در بعض خطب و مواعظ خود در مقام توصیف حق تعالی چنین گوید
(لطیف اللّطافة لا یوصف بالّطف)
شاید مقصود همین باشد که او حقیقت و منشأ هر موجود شریف و لطیفی است و باعتبار آنکه آثار او لطیف‌ست و لطافت هر موجود لطیفی از او پدید گردیده اینکه است که یکی از نام های او لطیف است که او اصل لطافت و منشأ لطافت است.
(الخَبِیرُ) یعنی بباطن و کمون اشیاء عالم و دانا است و دقایق و اسرار موجودات نزد او جلّت عظمته حاضر و هویدا است و چیزی از او مخفی و پنهان نمیباشد و صفحه نفس الامر نزد او مکشوف و ظاهر است.
هُوَ الَّذِی جَعَل‌َ لَکُم‌ُ الأَرض‌َ ذَلُولًا فَامشُوا فِی مَناکِبِها و آن خدای لطیف و خبیر که زمین را در زیر قدم شما هموار نموده و تمام موجودات زمینی را مسخّر و تحت اختیار شما قرار داده که هر نوع تصرّف و عملی که خواسته باشید و بنفع شما تمام شود بتوانید انجام دهید و بآسانی بتوانید در پست و بلندی زمین بهر کجا اراده نمائید حرکت نمائید و در اینکه مقصود از مناکبها چیست در تفسیر ابو الفتوح رازی گفتاری از مفسرین نقل نموده.
(1) مقصود از مناکب کوه‌ها است (إبن عباس) (2) مراد پست و بلندی زمین است (ضحّاک) (3) راهها و جاده‌های زمین است که در آن حرکت کنند (مجاهد) (4) اطراف زمین است از ممالک و شهرها (کلبی) وَ کُلُوا مِن رِزقِه‌ِ وَ إِلَیه‌ِ النُّشُورُ

صفحه : 20
فامشوا در آیه بالا و کلوا در اینجا هر دو امر است لکن دلالت بر اباحه دارد وجوب و استحباب از آن استفاده نمیشود بلکه اذن در تصرف را میرساند که خداوند برای شما مباح و جایز گردانیده از تمام منافع زمین استفاده نمائید از خوردنیها و پوشیدنیها و آشامیدنیها و آنچه بشود از زمین بهره بردارید مگر تصرف عدوانی و آنچه را که بخصوص نهی در باره آن رسیده باشد.
اگر چه مفسّرین امر در اینجا را حمل بر اباحه نموده‌اند لکن میتوان گفت خوردن و حرکت نمودن در زمین بقدر لزوم واجب عینی است کسی حق ندارد بدن و قوای طبیعی را در اثر نخوردن و امساک نمودن یا بقدر لزوم مراعات بدن را ننمودن آن را مهمل گذارد که بدن فاسد گردد یا ضعیف شود.
آری بقدر لزوم و اقل‌ّ ما یقنع واجب و زیادتر اگر بحدّ اسراف نرسد که آن نیز حرام و نارواست مباح است خلاصه راجع بخوردن و آشامیدن و باقی تصرّفات طبیعی سه قسم تصور میشود یک قسم واجب و آن اقتصار نمودن باقل‌ّ چیزی که بدن محتاج بآن است برای حفظ و سلامتی بدن و قوای آن قسم دوم مباح و آن قدری زیادتر از حدّ لزوم که برای استحکام قوا و آلات جسمانی بکار برده شود قسم سوم حرام و آن اسراف نمودن در خوراک و پوشاک و باقی مواد طبیعی که از روی شهوت پرستی انجام گیرد و اشاره بهمین مراتب دارد آنجا که در کلام اللّه فرموده کُلُوا وَ اشرَبُوا وَ لا تُسرِفُوا که در اینکه دو جمله مختصر امر و نهی را جمع نموده و گوشزد بشر مینماید که مواد طبیعی مشترک بین تمام افراد است هر کس بایستی بقدر حصّه خود از مواد استفاده نماید اگر بعضی زیاده روی کنند علاوه بر آنکه بضرر خودشان تمام میشود زیرا بزیاد خوردن و زیاده روی نمودن در مواد طبیعی بروح انسانی و نیز ببدن وی لطمه میزند و روح را کدر و بدن را مریض میگرداند و نیز از حق‌ّ دیگران کاسته میگردد زیرا همه باید از مواد استفاده نمایند اگر بعضی زیاده روی کنند بدیهی است که از قسمت باقی کاهیده میشود و بازگشت آن بتصرف عدوانی میگردد و چنین تصرّفی روا نیست اینکه است که از اسراف کردن نهی فرموده بقول آن شاعر:

کلوا و اشربوا را همی گوش کرد و لا تسرفوا را فراموش کرد

صفحه : 21
(النُّشُورُ) در لغت حیات بعد از موت است زنده شدن بعد از موت و جمع شدن در قیامت را (نشر و حشر) نامند (وَ إِلَیه‌ِ النُّشُورُ) در مقام اظهار لطف نسبت ببشر بر آمده که پس از آنکه شما دستتان از دنیا و حیات اینکه عاریت سرا کوتاه گردید و دنیا را بدرود گفتید گمان مکنید فانی و معدوم گشته‌اید و از نعمت حیات محروم گردیده‌اید بلکه بسوی مبدء و کردگار خود بازگشت میکنید و از حیات جاودانی متمتّع و برخوردار میگردید زیرا که فیض او انقطاع ندارد و انسان برای بقاء خلق شده نه برای فناء أَ أَمِنتُم مَن فِی السَّماءِ أَن یَخسِف‌َ بِکُم‌ُ الأَرض‌َ فَإِذا هِی‌َ تَمُورُ همزه (ء امنتم) بظاهر استفهام مینماید و در معنی تهدید است که شما چگونه مطمئن شدید در صورتی که همیشه و در تمام آنات در معرض بلاء واقعید و در همه حال ممکن است مدبّر و مربّی آسمان بامر تکوینی زمین شما را بجنبش آورده و در زمین فرو روید أَم أَمِنتُم مَن فِی السَّماءِ أَن یُرسِل‌َ عَلَیکُم حاصِباً فَسَتَعلَمُون‌َ کَیف‌َ نَذِیرِ (ء امنتم) مثل (ء امنتم) آیه بالا است که در صورت استفهام و در معنی تهدید مینماید که آیا شما مطمئن میباشید که آن کس که در آسمان است باد سختی فرستد و شما را بهلاکت اندازد تا آنکه بدانید چگونگی مجازات و آنچه پیمبران گوشزد شما نموده‌اند از تهدید بعذاب.
گمان نشود مقصود از (مَن فِی السَّماءِ) که در هر دو آیه گفته شده اینکه باشد که خدا در آسمان است خداوند منزّه و بالاتر از آنست که مکانی او را فرا گیرد مکان داشتن مخصوص باجسام و جسمانیّات است بلکه مقصود از (من موصوله) مدبّرین امر پروردگارند و ملائکه عمّال که بامر حق تعالی تدبیر امر زمین محوّل بآنان است یا آنکه گوئیم خداوند خودش مدبّر و مربّی تمامی عوالم و نشآت و تنظیم کننده عالم مکوّنات است چنانچه فرموده (یُدَبِّرُ الأَمرَ مِن‌َ السَّماءِ إِلَی الأَرض‌ِ) پس مقصود از آن کسی که در آسمان است تدبیر کننده و تنظیم دهنده امور سماوی

صفحه : 22
است و اختصاص بآسمان برای اینکه است که فیوضات از طرف بالا بزمین میرسد نور و حرارت از آسمان اشراق بزمین میشود که مرکز فعالیت آن منظومه شمسی است و نیز باران از بالا بپائین میریزد اینکه است که فرموده (وَ فِی السَّماءِ رِزقُکُم وَ ما تُوعَدُون‌َ) و شاید همین باشد سرّ اینکه ما مأموریم هنگام دعا دست بطرف آسمان بلند کنیم زیرا بتوسط آسمان فیض و رحمت بر اهل زمین فرود میآید و در اینجا سرّ دیگری نیز بنظر میآید چون در معنی و حقیقت خداوند ما فوق هر چیزی است و محیط بر تمام مخلوقات و ممکنات است اینکه است که در ظاهر هم بمراعات باطن بایستی موقع دعا و طلب حاجت دست ببالا برداریم زیرا که ظاهر نماینده باطن است.
خلاصه در توجیه جمله (مَن فِی السَّماءِ) گوئیم شاید مقصود از (سماء) نه آسمان معهود باشد بلکه مقصود از سماء چنانچه معنی لغوی آن است مرتبه علوّ و بلندی است و در اینجا مقصود از علو و بلندی علوّ معنوی و احاطه و استیلاء باشد چنانچه در معنی (الرَّحمن‌ُ عَلَی العَرش‌ِ استَوی) گفته شده مقصود از عرش مقرّ سلطنت حق تعالی و احاطه رحمت رحمانی او است پس بنا بر اینکه مقصود از (مَن فِی السَّماءِ) آن خدایی است که علوّ و احاطه و استیلا دارد بر تمام موجودات و مربّی و مدبّر و ناظم امور و پدید آورنده همگی مخلوقات است. و باید دانست چون قدرت الهی محدود بحدّی نیست و لو آنکه عالم را بمشیّت ازلی بیک ترتیب منظّم و یک قانون تخلّف ناپذیری مرتّب نموده و هر چیزی را در موقع معین و در زمان مخصوصی قرار داده لکن با اینحال حکمش جاری و اراده‌اش نافذ است شما افراد بشر از کجا مطمئن شدید که با اینکه طغیان و نافرمانی مورد قهر و غضب الهی واقع نگردید و زمینی که برای استراحت و آسایش شما قرار داده بر عکس همان زمین که مسخر امر و عمل شما است و هوای مجاور آن که برای تنفّس و نشو و ارتقاء شما آماده شده باعث هلاکت شما گردد و شما را بزمین فرو برد یا ببادهای سخت هلاک گردید چنانچه قوم لوط بباد صرصر هلاک گردیدند

صفحه : 23
أَ وَ لَم یَرَوا إِلَی الطَّیرِ فَوقَهُم صافّات‌ٍ وَ یَقبِضن‌َ ما یُمسِکُهُن‌َّ إِلَّا الرَّحمن‌ُ إِنَّه‌ُ بِکُل‌ِّ شَی‌ءٍ بَصِیرٌ همزه (أ و لم) همزه استفهام انکاری است و خداوند در مقام اظهار قدرت و کمال اقتدار خود برآمده که آیا منکرین نمی‌بینند یعنی البته میبینند چگونه طیور و پرندگان بالای سر آنان در هوا معلّقند گاهی بالهای خود را باز میکنند و گاهی بهم میزنند کیست آنان را در جوّ هوا نگاه میدارد غیر از خدای رحمن که سعه رحمت او فرا گرفته تمام موجودات را و هر نوعی را بطرزی خاص و طوری که مناسب نظام عالم باشد برای اظهار قدرت خود تحدید نموده زیرا که او بینا و عالم بهر چیزیست و هر موجودی را در خور استعدادش آنچه لوازم زندگانی ویست بوی عنایت مینماید.
أَمَّن هذَا الَّذِی هُوَ جُندٌ لَکُم یَنصُرُکُم مِن دُون‌ِ الرَّحمن‌ِ إِن‌ِ الکافِرُون‌َ إِلّا فِی غُرُورٍ آیا اینکه مخلوقات جوّی یا زمینی که اینان تحت اطاعت و زیر فرمان شمایند بغیر فرمان مبدء تعالی شما را یاری میکنند یا زیر اطاعت و فرمانبرداری خدای تعالی میباشند.
آری همین موجود اینکه آدمی گمان میکند تحت استیلاء و قدرت ویند تماما جنود و لشگر حقّند و تحت فرمان اویند و همگی آنان از رحمت واسعه و فیض منبسط او استمداد مینمایند و برای دوام و بقاء انسان مسخّر گردیده‌اند چنانچه از الطاف ازلی و فیض سرمدی الهی زمین را مهد و آرامگاه بشر قرار داده آب را لین و هوا را لطیف و آتش را برای طبخ اغذیه وی مهیّا گردانیده و بسیاری از حیوانات را رام و تحت فرمان او مسخّر گردانیده و هر یک از موجودات علوی و سفلی برای بقاء و استفاده انسان مأمور بکاری گردیده‌اند.
لکن اگر انسان مورد غضب الهی واقع گردد همین موجوداتی که برای او کمر خدمت بسته و هر یک موظّف بکاری گردیده‌اند و رام و مسخّر اویند و لو

صفحه : 24
موجودات کوچک ذرّه بینی که تعبیر از آنها بمیکرب میکنند دمار از روزگار او برمیآورند حتّی اجزاء بدن خود انسان که مسخّر وی و نزدیکترین موجوداتند باو چنان او را در فشار می‌آورند که هیچ دشمن خارجی چنین نمیکند مثنوی مولوی در اینکه موضوع چه خوب گفته:

جمله ذرّات زمین و آسمان لشگر حقّند گاه امتحان

باد را دیدی که با عادان چه کرد آب را دیدی که در طوفان چه کرد

آنچه بر فرعون زد آن بحر کین و آنچه بر قارون نمودست اینکه زمین

و آنچه آن«1» بابیل با آن پیل کرد و آنچه پشّه کلّه نمرود خورد

و آنکه سنک انداخت داودی بدست«2» کشت سیصد پاره و لشگر شکست

گر بگویم از جمادات جهان عاقلانه یاری پیغمبران

مثنوی چندان شود که چل شتر گر کشد عاجز شود از بار پر

دست بر کافر گواهی میدهد لشگر حق میشود سر می‌نهد

ای نموده ضدّ حق در فعل و درس در میان لشگر اویی بترس

جزو و جزوت لشگر او در وفاق مر تو را اکنون مطیعند از نفاق

گر بگوید چشم را کورا فشار درد چشم از تو برآرد صد دمار

ور بدندان گوید او بنما وبال پس ببینی تو ز دندان گوشمال

چون که جان جان هر جزوت ویست دشمنی با جان جان آسان کی است‌

[سوره الملک (67): آیات 23 تا 30]

اشاره

قُل هُوَ الَّذِی أَنشَأَکُم وَ جَعَل‌َ لَکُم‌ُ السَّمع‌َ وَ الأَبصارَ وَ الأَفئِدَةَ قَلِیلاً ما تَشکُرُون‌َ (23) قُل هُوَ الَّذِی ذَرَأَکُم فِی الأَرض‌ِ وَ إِلَیه‌ِ تُحشَرُون‌َ (24) وَ یَقُولُون‌َ مَتی هذَا الوَعدُ إِن کُنتُم صادِقِین‌َ (25) قُل إِنَّمَا العِلم‌ُ عِندَ اللّه‌ِ وَ إِنَّما أَنَا نَذِیرٌ مُبِین‌ٌ (26) فَلَمّا رَأَوه‌ُ زُلفَةً سِیئَت وُجُوه‌ُ الَّذِین‌َ کَفَرُوا وَ قِیل‌َ هذَا الَّذِی کُنتُم بِه‌ِ تَدَّعُون‌َ (27)
قُل أَ رَأَیتُم إِن أَهلَکَنِی‌َ اللّه‌ُ وَ مَن مَعِی‌َ أَو رَحِمَنا فَمَن یُجِیرُ الکافِرِین‌َ مِن عَذاب‌ٍ أَلِیم‌ٍ (28) قُل هُوَ الرَّحمن‌ُ آمَنّا بِه‌ِ وَ عَلَیه‌ِ تَوَکَّلنا فَسَتَعلَمُون‌َ مَن هُوَ فِی ضَلال‌ٍ مُبِین‌ٍ (29) قُل أَ رَأَیتُم إِن أَصبَح‌َ ماؤُکُم غَوراً فَمَن یَأتِیکُم بِماءٍ مَعِین‌ٍ (30)

(ترجمه)

ای پیمبر بگو او است خدایی که شما را از نیستی بهستی آورده و چشم بینا و گوش شنوا و دل هشیار بشما عطا کرده و چه بسیار کمند شکرگزاران
و ای رسول بگو او است خدایی که شما را از خاک و زمین خلق نموده و بسوی او محشور میشوید،
و کافران گویند وعده قیامت کی خواهد رسید اگر شما پیمبران راست می‌گویید،
(در پاسخ) بگو فقط علم آن نزد خدا است و تنها وظیفه من اینکه است که شما را از عذاب بترسانم،
و چون کافرین ببینند نزدیکی عذاب از ترس رویهای آنها سیاه میشود و بآنان گفته شود اینکه آن عذابی است که درخواست می کردید،
ای پیغمبر بگو چه گمان میکنید اگر خداوند مرا و کسانی که با منند هلاک کند یا بما رحم کند (فرمان فرمان او است) امّا کسانی که کافرند کی از عذاب دردناک جهنم آنها را پناه خواهد داد،
ای پیمبر بگو آن کس (که شما را بسوی او میخوانم) او خدای رحمان است که ما باو گرویده‌ایم و اتّکاء و توکل ما بر او است و بزودی خواهید فهمید کیست که در گمراهی و ضلالت آشکار افتاده
ای رسول (باز بگو) آیا چگونه میبینید اگر صبحگاهی تمامی آبهای شما

صفحه : 27
بزمین فرو رود جز خدا کیست که باز آب گوارا برای شما پدید آورد.

توضیح آیات‌

اشاره

قُل هُوَ الَّذِی أَنشَأَکُم وَ جَعَل‌َ لَکُم‌ُ السَّمع‌َ وَ الأَبصارَ وَ الأَفئِدَةَ خطاب بنبی‌ّ اکرم خود صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نموده میفرماید بگو بخلق که پروردگار و خالق شما کسی است که شما را از نیستی بهستی آورده و از راه فضل و کرم بشما گوش شنوا و چشم بینا و قلب دانا کرامت فرموده و با اینکه همه نعمت شکرگزاران بسیار کم یابند.
و اینکه اینکه سه قوه را بترتیب بیان نموده و فقط از بین قوای بسیار اینکه سه قسم را تخصیص داده شاید سرّش اینکه باشد که مردم بطور کلی در فهم و ادراک معانی و مراتب ایمان و توحید در سه درجه و مرتبه میباشند.
اول مرتبه عوام النّاس است که آنان فقط توانند از راه گوش اوصاف و صفات الهی را از دانشمندان و علماء بشنوند و بدون آنکه کنجکاوی نموده و ادلّه و براهینی بدست آرند کور کورانه تصدیق مینمایند و طریق شرعی و احکام و مقررات دینی خود را نیز از آنان اخذ نموده و بر طبق آن عمل مینمایند هیچ نظر و اعتباری در خود آنها نیست و بهمین شنیدنیها قناعت میکنند و اینان بهمین ادراک مسموعات و ادراک اولیّات از حیوانات امتیاز یافته‌اند لکن اگر همین ایمان ظاهری آنها با خلوص نیّت و اخلاق نیکو و اعمال نیک توأم گردد امید است در قیامت از اهل نجات باشند لکن چون عقل خود را بکار نینداخته و بنظر تدبّر آیات خدا را نمینگرند ظاهرا مقام و مرتبه‌ای را احراز ننموده‌اند زیرا چشم و دل خود را بکار نینداخته‌اند دوّم کسانی که قدری قلبشان باز شده و موجودات را بنظر عبرت و تدبّر مینگرند و علم و قدرت و اوصاف کمال خدایی را در موجودات میبینند و آثار رحمت الهی را در آنان مشاهده مینمایند آنها متوسطین از عرفاء و موحّدین میباشند و چنین کسانی از نعمت چشم برخوردار گردیده و بشکرانه نعمت چشم آثار الهی را می نگرند و بشکرانه نعمت گوش آیات تشریعی الهی را استماع مینمایند و بسمع دل

صفحه : 28
قبول مینمایند سوم کسانی که از ظاهر موجودات بباطن منتقل گردیده و در مشاهده اوصاف ربوبی دیگر محتاج بنظر و فکر نمیباشند و معرفت و محبّت ایشان نسبت بمقام ربوبی بمرتبه فؤاد که باصطلاح عرفاء مرتبه چهارم از اطوار دل است رسیده و اهل دل شده‌اند و بوجدان سرّی طریق و راهی بسوی مبدء خود یافته‌اند و برای اثبات مبدء محتاج بدلیل و برهان نیستند خدا را بخدا میشناسند نه بخلق بلکه خلق را بخدا میشناسند و چنین اشخاص را بایستی حقیقتا موحّد نامید چگونه توان خدا را بجسم و جسمانیات شناخت در صورتی که او منزّه و مبرّا از جسم و جسمانیّات و مادّه و مادیات میباشد.

زهی نادان که او خورشید تابان بنور شمع جوید در بیابان
مگر آنکه از جهت حدوث و آثار خلقت که در آنان مشاهده میشود توان پی‌برد که آنان را خالقی است یکتا و یگانه و اینکه اندازه معرفت بمقام الوهیّت کافی نیست فقط معرفت بخدا از راه دل برای اهل دل بقدر صفا و تصفیه دل تحقق میپذیرد.
پس کسی که بخواهد در قیامت مقام بلندی احراز نماید و از مقربین درگاه احدیّت محسوب گردد بایستی کوشش نماید تا آنکه معارف او بمرتبه (عین الیقین یا حق‌ّ الیقین) که مقام اولیاء و مقربین است برسد.
قَلِیلًا ما تَشکُرُون‌َ در سوره سبا آیه 12 وَ قَلِیل‌ٌ مِن عِبادِی‌َ الشَّکُورُ ببین چگونه پس از اظهار اینکه سه نعمت بزرگ، گوش، چشم، دل، که از بالاترین نعم الهی بشمار میرود و باید همه افراد بشر در مقام شکر گذاری و سپاس ولی‌نعمت خود برآیند فرموده سپاس‌گزاران بسیار کم‌یابند مگر عده کمی از آنان که بگوش شنوای خود آیات الهی را استماع مینمایند و بچشم بینای خود تظاهرات و آثار رحمت خدا را می‌بینند و بدل درّاک خود که مخزن اسرار الهی

صفحه : 29
گردیده آنچه نوع مردم از درک آن عاجزند بوجدان خود ادراک مینمایند.
و باید دانست که شاکر بودن یکی از خصوصیّات انسان کامل بشمار میرود و شکری که در ردیف صفات نیکو و از اخلاق و ملکات حمیده انسانی محسوب میگردد نه فقط شکر زبانی است مثل گفتن (شکرا للّه) بلکه شکر واقعی پس از تحقق ملکات ارجمند بسیاری پدید میگردد که عمده آنها شناسایی منعم و پی بردن به بزرگی و عظمت و جلال ولی‌نعمت است بلکه شناختن او بصفت رحمانیّت و رحیمیت و تذکّر به اینکه هر چه موجود است ترشّحی است که از ترشّحات رحمت غیر متناهی او سر چشمه گرفته عین شکرگزاریست چنانچه در حدیث است که موسی (ع) در مناجات عرض میکند خدایا آدم را بدست خود خلق نمودی و او را در بهشت جا دادی و حوّا را باو تزویج کردی آدم چگونه شکر تو را مینمود خطاب شد چون میدانست که اینها از من است همین معرفت شکر است.
قُل هُوَ الَّذِی ذَرَأَکُم فِی الأَرض‌ِ وَ إِلَیه‌ِ تُحشَرُون‌َ خطاب بپیمبر اکرم (ص) است که بمردم بگو خدای شما آن کسی است که شما را در زمین آفرید و بازگشت و مرجع شما نیز بسوی زمین است و در قیامت شما جمع خواهید شد.
شاید مقصود اینکه باشد که اگر چه ابتداء بتدریج بعضی از بعض دیگر در زمین پیدایش مینمائید و متشتت و متفرقید لکن مآل و بازگشت شما بسوی خدای واحد یکتا است و در روز موعود که عالم جمع است و آنچه در اینکه عالم برای ضیق آن و عدم گنجایش تمام افراد متفرق و متشتت بنظر میآید در آن روز همگی از جن‌ّ و انس و تمام افراد بشر در صعید واحد جمع میگردید.
وَ یَقُولُون‌َ مَتی هذَا الوَعدُ إِن کُنتُم صادِقِین‌َ کفّار از روی استهزاء و سخریه طعنه میزدند و میگفتند شما پیمبران همیشه وعده قیامت و عذاب میدهید اگر راست می‌گویید بگوئید چه وقت موقع قیامت میرسد و چون شما نمیگوئید آن روز موعود در چه ساعت و زمانی واقع میگردد پس دروغ

صفحه : 30
می‌گویید بلکه قیامت و روز حسابی در کار نیست.
قُل إِنَّمَا العِلم‌ُ عِندَ اللّه‌ِ وَ إِنَّما أَنَا نَذِیرٌ مُبِین‌ٌ در پاسخ گفتار آنان بگو که علم بموقع وقوع آن روز موعود فقط نزد خدا است و من نیستم مگر رسولی و پیغام آورنده از جانب خدای تعالی و موظّفم که شما را هدایت کنم بسوی او و تهدید کنم و بترسانم شما را از آن روزی که البته واقع خواهد شد که خود را آماده نمائید و بدانید که هر چه کنید از نیک و بد بجزا و کیفر آن خواهید رسید.
فَلَمّا رَأَوه‌ُ زُلفَةً سِیئَت وُجُوه‌ُ الَّذِین‌َ کَفَرُوا وَ قِیل‌َ هذَا الَّذِی کُنتُم بِه‌ِ تَدَّعُون‌َ وقتی کافرین روز موعود را معاینه و مشاهده مینمایند رویهای آنان از شدّت ترس سیاه و زشت میگردد و تغییر میکند و بصورت منکری وارد محشر میگردند و شاید ملائکه عذاب باشند که بآنها گویند اینکه همان روزیست که پیمبران بشما گفتند و شما را تهدید نمودند از عذاب و مجازات در اینکه روز و دعوتتان کردند بسوی سعادت و آنچه بنفع شما تمام شود و شما سخنان آنها را نپذیرفتید و دروغ انگاشتید و از هیچ گونه آزار نسبت بآنان فرو گذار ننمودید قُل أَ رَأَیتُم إِن أَهلَکَنِی‌َ اللّه‌ُ وَ مَن مَعِی‌َ أَو رَحِمَنا فَمَن یُجِیرُ الکافِرِین‌َ مِن عَذاب‌ٍ أَلِیم‌ٍ ای رسول اکرم (ص) بگو بکفار اگر شما منتظرید که خداوند مرا و مؤمنین که با منند هلاک کند یا بما رحم نماید کیست کافرین را از عذاب دردناک جهنم پناه دهد.
شاید مقصود اینکه باشد که اگر من و مؤمنین مورد غضب حق تعالی واقع گردیم یا مورد رحمت واقع شویم بحال شما نفعی نمی‌بخشد و مانع از عذاب شما نمیشود شما اگر بکفر باقی باشید گرفتار عذاب شدید خواهید بود و کسی نیست شما را از عذاب نجات دهد.
قُل هُوَ الرَّحمن‌ُ آمَنّا بِه‌ِ وَ عَلَیه‌ِ تَوَکَّلنا فَسَتَعلَمُون‌َ مَن هُوَ فِی ضَلال‌ٍ مُبِین‌ٍ

صفحه : 31
ای پیغمبر بگو آن کسی که ما باو ایمان آوردیم و شما را بسوی او میخوانیم آن خدای رحمن است و اتّکاء و اعتماد ما باو است و شما منکرین بزودی میفهمید و دانا میگردید که از ما و شما کدام یک در گمراهی و ضلالت هویدا و ظاهر واقع گردیده‌ایم قُل أَ رَأَیتُم إِن أَصبَح‌َ ماؤُکُم غَوراً فَمَن یَأتِیکُم بِماءٍ مَعِین‌ٍ در مقام انذار و تهدید خطاب بپیغمبر اکرم خود فرموده که بمنکرین بگو اگر صبحگاهی ببینید آبهای شما بزمین فرو رفته آیا چه کس تواند برای شما از زمین آب گوارا بیرون آورد چنانچه در توضیح آیات بالا گفتیم تمام موجودات جند حق و لشگر او و زیر فرمان ربوبی میباشند کسی که مورد غضب او گردید تمام موجودات در مقام ضدیت و دشمنی با او میگردند آب برای نفع بشر بامر تکوینی الهی از زمین میجوشد و جریان پیدا میکند و مادامی اینکه فیض بر قرار است که فرمان بر منع نرسد اگر آنی نسبت بکوچکترین لوازم بشر منع فیض شود خواهی دید که انسان چگونه بی‌چاره و مضطر و پریشان میگردد و پناهنده‌ای جز خدا نمیابد.
گویند فیلسوف یا زندیقی از راهی میگذشت شنید معلمی اینکه آیه قُل أَ رَأَیتُم إِن أَصبَح‌َ ماؤُکُم غَوراً فَمَن یَأتِیکُم بِماءٍ مَعِین‌ٍ را بشاگردان می‌آموخت جواب داد (بالمعوّل و المعین) یعنی به بیل و مددکار آب را باز آرند شب در خواب دید کسی نزد وی آمد و چنان بصورت او زد که هر دو چشمش کور گردید و باو گفت حالا آب چشم خود را از قعر بدنت بیرون آر وقتی بیدار شد دید دو چشمش کور شده و اینکه قضیه را مثنوی شعر نموده گفته:

فلسفی و منطقی مستهان میگذشت از سوی مکتب آن زمان

چون که بشنید آیتی آن ناپسند گفت آریم آب را ما بر بلند

یا بزخم بیل و تیزی تبر
آب را آریم از پستی ز بر

شب بخفت و دید از یک شیرمرد زد طپانچه هر دو چشمش کور کرد

صفحه : 32

گفت هان زین چشمه چشم ای شقی با تبر نوری بر آر ار صادقی

زود بر جست و دو چشمش کور دید نور فائز از دو چشمش ناپدید
در حدیث در تأویل آیه رسیده اگر امام شما از نظرتان غائب گردد کیست برای شما امام و راهنمای حقیقی بیاورد.
گمان نشود چنین حکایاتی ضرب المثل است که گفته اگر واقعا اینطور بود که بایستی هر کسی نسبت به اینکه گونه آیات شک آورد در همین عالم بکیفر اعمالش برسد در صورتی که چنین نیست بیشتر مردم و لو اهل دیانات تمام امور را معلّق باسباب میدانند و چنین مجازاتی نمی‌بینند.

پاسخ گوئیم‌

جای مجازات اعمال قیامت است نه دنیا لکن ممکن است گاهی برای تنبیه دیگران یا تنبیه خود عاصی اگر وقت هدایت باقی مانده باشد در اینکه عالم گوش مالی بوی داده شود اینکه نیز از کرم الهی است زیرا که الطاف الهی مقتضی اینکه است که بانواع مختلف خلق را بسوی طریق مستقیم و جاده حقیقت هدایت نماید برای آنکه از طرف او حجّت بر خلق تمام گردد.

صفحه : 33

‌سورة القلم‌

اشاره

مکیة و هی اثنتان و خمسون آیة

[سوره القلم (68): آیات 1 تا 22]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
ن وَ القَلَم‌ِ وَ ما یَسطُرُون‌َ (1) ما أَنت‌َ بِنِعمَةِ رَبِّک‌َ بِمَجنُون‌ٍ (2) وَ إِن‌َّ لَک‌َ لَأَجراً غَیرَ مَمنُون‌ٍ (3) وَ إِنَّک‌َ لَعَلی خُلُق‌ٍ عَظِیم‌ٍ (4)
فَسَتُبصِرُ وَ یُبصِرُون‌َ (5) بِأَیِّکُم‌ُ المَفتُون‌ُ (6) إِن‌َّ رَبَّک‌َ هُوَ أَعلَم‌ُ بِمَن ضَل‌َّ عَن سَبِیلِه‌ِ وَ هُوَ أَعلَم‌ُ بِالمُهتَدِین‌َ (7) فَلا تُطِع‌ِ المُکَذِّبِین‌َ (8) وَدُّوا لَو تُدهِن‌ُ فَیُدهِنُون‌َ (9)
وَ لا تُطِع کُل‌َّ حَلاّف‌ٍ مَهِین‌ٍ (10) هَمّازٍ مَشّاءٍ بِنَمِیم‌ٍ (11) مَنّاع‌ٍ لِلخَیرِ مُعتَدٍ أَثِیم‌ٍ (12) عُتُل‌ٍّ بَعدَ ذلِک‌َ زَنِیم‌ٍ (13) أَن کان‌َ ذا مال‌ٍ وَ بَنِین‌َ (14)
إِذا تُتلی عَلَیه‌ِ آیاتُنا قال‌َ أَساطِیرُ الأَوَّلِین‌َ (15) سَنَسِمُه‌ُ عَلَی الخُرطُوم‌ِ (16) إِنّا بَلَوناهُم کَما بَلَونا أَصحاب‌َ الجَنَّةِ إِذ أَقسَمُوا لَیَصرِمُنَّها مُصبِحِین‌َ (17) وَ لا یَستَثنُون‌َ (18) فَطاف‌َ عَلَیها طائِف‌ٌ مِن رَبِّک‌َ وَ هُم نائِمُون‌َ (19)
فَأَصبَحَت کَالصَّرِیم‌ِ (20) فَتَنادَوا مُصبِحِین‌َ (21) أَن‌ِ اغدُوا عَلی حَرثِکُم إِن کُنتُم صارِمِین‌َ (22)

(ترجمه)

سوره قلم در مکّه معظّمه فرود آمده و مشتمل بر 52 آیه است
بنام خداونده بخشنده مهربان
قسم بنون و قسم بقلم و آنچه در لوح محفوظ خواهد نگاشت
که تو بنعمت پروردگارت مجنون و دیوانه نیستی،
و البته (در مقابل تبلیغ رسالت از طرف پروردگار) اجر بی‌منت خواهی یافت،
و حقیقتا تو بر بلندترین خلق نیکو آراسته‌ای
پس بزودی تو و مخالفانت مشاهده مینمائید
که از شما کدام یک مفتون و دیوانه‌اند

صفحه : 34
البته خدا داناتر است گمراه کیست و هدایت یافته‌گان کیانند،
پس ای پیمبر هرگز از مردمی که آیات خدا را تکذیب میکنند پیروی منما،
آنان بسیار مایلند که با آنها مدارا کنی که آنها نیز با تو مدارا کنند،
و تو هرگز اطاعت مکن مردمان پست را که دائم قسم میخورند،
و همیشه سخن چینی و عیب جویی میکنند
و بسیار جدیّت دارند که مردم را از خیر و سعادت باز دارند و در گناه و طغیان میکوشند،
(و با اینکه فساد اخلاق) متکبّر و حرام زاده و بی‌اصل و نسبند،
پیرو آنان مشو اگر چه صاحب مال و پسرها باشند،
وقتی بر او آیات ما خوانده میشود گوید اینها افسانه پیشینیان است،
بزودی که بر بینیش داغ نهیم،
ما مبتلا گردانیم کافرین را ببلا و عذاب همانطوری که مبتلا نمودیم یاران آن باغ را وقتی قسم خوردند که صبحگاه میوه‌اش را بچینند (تا فقرا نفهمند)
و هیچ قسطی برای فقیر استثنا نکردند،
اینکه بود که در همانشب در موقعی که آنان خواب بودند از جانب خدا آتش عذابی نازل شد،
و بامدادان بستان چون خاکستری سیاه گردید،
صبحگاه یکدیگر را صدا زدند
که بر خیزید اگر میوه باغ خواهید بنخلستان رویم‌

توضیح آیات‌

اشاره

ن وَ القَلَم‌ِ وَ ما یَسطُرُون‌َ در اینکه مقصود از نون چیست از مفسّرین گفتاری نقل شده‌

سخنان مفسّرین راجع بنون‌

(1) نون نام سوره است مثل (حم و ص) و امثال آن (2) نون بمعنی ماهی است از إبن عباس و مجاهد و سدی و مقاتل نقل میکنند که مقصود آن ماهی است که زمین بار بر او است.
(3) نون حرفی است از حروف رحمن.
(4) از حسن و مقاتل و ضحاک نقل شده که نون بمعنی دوات است (مجمع البیان در تفسیر علی بن ابراهیم قمی است که بچند واسطه از ابی عبد اللّه علیه السّلام روایت میکند کسی از حضرتش سؤال نمود از ن وَ القَلَم‌ِ وَ ما یَسطُرُون‌َ در پاسخ فرمود

صفحه : 35
خداوند قلم را خلق نمود از درختی از بهشت خلد پس از آن بنهری از نهرهای بهشت گفت باش مداد پس از آن نهر خشگید و آن نهری بود سفیدتر از برف و مصفّی‌تر از شهد پس از آن بقلم امر کرد بنویس قلم گفت پروردگارا چه بنویسم گفت آنچه بوده و آنچه تا قیامت واقع میگردد بنویس پس قلم نوشت در ورقی که سفیدتر بود از نقره و پاک‌تر بود از یاقوت پس از آن آن و رق را بهم پیچید و سر آن را مهر نمود و در رکن عرش قرار داد تا آخر حدیث البته در امثال اینکه احادیث رموز و اشاراتی است و غالب آن جواب اقناعی است و نظر بفهم سائل است زیرا که رموز آیات قرآنی فوق فهم عموم مردم است.
پس بهتر اینکه است که گفته شود (نون) از متشابهات قرآن است مثل باقی حروف تهجّی که در اول بعضی از سوره‌های دیگر است و علمش نزد خدا است و رأی اندیشی در باره آن درست بنظر نمیآید مگر آنکه از خود قرآن یا حدیث معتبری که بتوان قرینه و شاهد قرار داد بر تعیین مراد حمل بر معنایی نمود.

سخنان مفسرین در باره قلم‌

(1) مقصود از قلم همین قلمهایی است که بآن حروف و کلمات و مطالب نوشته میشود و امر قلم بسیار مهم است زیرا اگر بواسطه قلم مطالب از ممکن غیب و ذهن بشر در خارج ظهور و بروز پیدا نمیکرد و در دفاتر نوشته و ثبت نمیشد که هر طبقه بعدی از طبقه پیشین مطالبی و معلوماتی استفاده نمایند و آنها را تکمیل نموده بکار بندند هیچ کمال و دانشی برای انسان میسّر نبود پس میتوان گفت قوام دین و دنیای مردم بقلم است.
آری اگر قلم نبود چگونه آیات قرآنی و احادیث و کلمات بزرگان دین تا حال در دسترس بشر باقی میماند پس اگر مقصود از قلم همین قلم معهود باشد میتوان گفت شاید مقصود از، نون، مداد باشد و مقصود از وَ ما یَسطُرُون‌َ آن چیزی و آن مطالبی است که بتوسط قلم و مداد نوشته میشود (2) مقصود از قلم عقل است که اول (ما خلق اللّه) بشمار میرود و در احادیث

صفحه : 36
بسیار رسیده
(اول ما خلق اللّه عقل)
و در جای دیگر
(اول ما خلق اللّه قلم)
و در جای دیگر
(اول ما خلق اللّه نور محمّدی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم)
و در روایت دیگر اول چیزی که خداوند خلق نمود یک جوهر و یک حقیقت وحدانی بود آن وقت خداوند بنظر هیبت وی را نگریست گداخته و آب گردید از آن دودی متصاعد شد و کف کرد و از دود آن آسمانها پدید گردید و از کف آن زمین پیدا شد.
و جمع بین احادیث بطوری که تناقض و تخالف بین آنها رفع شود باین است که بگوئیم اول چیزی که از حق تعالی صادر گردیده یک حقیقت بسیطه ظلّیه است که تعبیر از آن بفیض منبسط و رحمت واسعه الهیّه و مقام مشیّت میشود (أَ لَم تَرَ إِلی رَبِّک‌َ کَیف‌َ مَدَّ الظِّل‌َّ) و اول چیزی که بحسب رتبه مشمول رحمت رحمانی و فیض منبسط احدی است یک حقیقت واحد بسیطی است که گاهی از آن تعبیر بعقل و گاهی بقلم و گاهی بحقیقت محمدی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم میشود.

عباراتنا شتّی و حسنک واحد و کل الی ذاک الجمال نشیر
و همین طوری که خداوند بتوسط عقل موجودات را از نیستی بهستی آورده بقلم و آنچه نوشته میشود مطالب از کمون ذهن بشر در خارج ظهور و بروز مینماید پس میتوان گفت لفظ قلم استعمال در دو معنی شده اول قلم عقلی دوم قلم حسّی بقلم عقلی موجودات از کمون فیض منبسط الهی در عالم منتشر گردیده‌اند و بقلم حسّی مطالب ذهنی در خارج بروز و ظهور مینماید پس مطالبی که بقلم حسّی از باطن و نفس انسان ظاهر میگردد دلیل بر وجود آن قلم عقلی است و مطالبی که از باطن بتوسط زبان که آن نیز باعتباری قلم است یا بتوسط قلم منتشر میگردد همان ظهور عقل است در عالم حس‌ّ و محسوس.
وَ ما یَسطُرُون‌َ (ما) در ما یسطرون ماء موصوله و مقصود از ضمیر جمع مذکّر نویسندگان و معنی جمله ن وَ القَلَم‌ِ وَ ما یَسطُرُون‌َ چنین میشود سوگند باهل قلم و آنچه مینویسند.

صفحه : 37

سخنان مفسرین در تأویل آیه‌

‌از إبن هضم چنین نقل میکنند که گفته نون دهن است و قلم زبان (وَ ما یَسطُرُون‌َ) آنچه ملائکه حفظه بر بنده مینویسند که خداوند باینها قسم یاد نموده و از بعض عارفین نقلشده که نون نون ذات است و قلم قلم صفات و ما یسطرون اشاره بافعال و شئونات الهیّه است که نوشته میشود بر لوح قدرت حرف بحرف و در بعضی از خطبه‌های حضرت امیر علیه السّلام است که در بین مردم فرمود (منم نقطه باء بسم اللّه منم جنب اللّه منم قلم منم لوح محفوظ منم عرش و کرسی منم آسمانهای هفتگانه و من زمینهایم.
صاحب تفسیر روح البیان پس از نقل اینکه حدیث گوید حضرت اینکه کلمات را در حال تجلّی وحدت و بیخردی ادا فرموده وقتی از آن حالت بخود میآمد اقرار بعبودیت و بندگی و ضعف خود مینمود و اظهار مینمود که من مقهور تحت احکام الهیّه میباشم.
لکن حمل بر حال تجلّی و بیخودی کردن نسبت بحضرتش که چنین کلماتی در چنین حالی ادا فرموده خطا است ظاهرا حضرت در مقام اینکه بوده که خود را بمردم بشناساند تا آنکه امام زمان خود را بشناسند و فرمایشاتش را بپذیرند و هدایت گردند و رستگار و سعادتمند شوند.
البته چنین است انبیاء و اولیای الهی بلکه هر انسان کاملی از عرش و کرسی و آسمانها و زمینها بالاتر و برترند پس حضرت در باره خود غلوّ ننموده تا آنکه حمل بر حال تجلّی کنیم بلکه مقام خود را تنزّل داده و آنکه در مرتبه عرش و کرسی و آسمانها و زمینها آورده برای فهم بشر است و گر نه مقام ولایت کلیّه الهیّه برتر و بالاتر از آن است که فهم ناقص بشر بتواند ادراک نماید مگر آن کسی که در آن مرتبه با بالاتر از آن باشد و از یکی از معصومین است که فرموده (ما را از مرتبه الوهیّت پائین آرید آن وقت هر فضیلتی که در باره ما بگوئید جا دارد ما أَنت‌َ بِنِعمَةِ رَبِّک‌َ بِمَجنُون‌ٍ

صفحه : 38
اینکه جمله جواب قسم است که ذات احدیت بنون و قلم و آنچه بقلم نوشته میشود سوگند یاد نموده و گواه آورده که اینها شاهد صادقی میباشند که تو در منتهی درجه عقل و خرد میباشی‌

(سخنان مفسرین راجع بسوگندهای قرآن)

بسیاری از مفسرین قسمهای قرآن را مثل آنجا که بشمس و قمر و آسمانها و زمین و انسان و اسبهای دونده و کوه حتّی بتین و انجیر و بغیر اینها سوگند یاد نموده حمل بر معنی بالاتری نموده‌اند نظر بآنکه عظمت خداوندی بالاتر از آن است که بچیزهای بیمقدار قسم یاد کند مثل آنکه شمس و قمر را حمل بر نور نبوت و ولایت نموده‌اند و عصر را حمل بر بعثت رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم کرده‌اند لکن ظاهرا اینکه طور تأویل نمودن تفسیر برأی میشود و جایز نیست.
اینکه مطلب نزد دانشمندان محقق و مسلم است مادامی که بشود کلام را حمل بر معنی ظاهرش نمود صحیح نیست حمل بر غیر معنی ظاهرش کرد و در اینجا چه مانعی دارد که نشود حمل بظاهر نمود.
اینکه موجوداتی که مورد قسم واقع گردیده‌اند اشیاء کوچکی نیستند اگر چه در نظر بیخردان کوچک آیند چگونه موجودات علوی، از مقسّمات امر، ملقیات ذکر، مدبّرات عالم بالا، و موجودات سفلی مثل انسان، شمس، قمر حتی زمین کوه، شهر، اشجار، نباتات، حیوانات چیزهای حقیر و کوچک بشمار آیند در صورتی که هر یک از آنان در حدّ خود بسیار بزرک و آثار خلقت در هر یک از آنها بخوبی پدیدار و عظمت خداوند در آنان نمایان است.
آری هر یک از اینکه موجودات را بایستی بنظر عبرت بنگریم و آفریننده آنان را تقدیس و ستایش نمائیم زیرا که از مجموع آنها اینکه کاخ مجلل و اینکه شخصیت جهانی و اینکه نظام آفرینش بوجود آمده اگر یکی از اینکه انواع موجودات مفقود میشدند اینکه نظام مخصوص و اینکه ترتیب جمیل نیکو منحل میگردید و وجود انسانی که گل سر سبد موجودات و نتیجه خلقت است امرار حیات نمینمود بلکه اصلا

صفحه : 39
بوجود نمیآمد.
و همانطوری که در تمام آیات کلام الهی اسراری مندرج است که دانشمندان دنیا هر قدر موشکافی کنند بعشری از اعشار آن نخواهند رسید و در اینکه قسمها نیز اسراری مندرج است.
یکی از رموز آن چنانچه بعضی از دانشمندان گفته‌اند شاید اینکه باشد که خداوند موجودات علوی و سفلی را مورد سوگند قرار داده برای جلب نظر و فکر بشر بکسب علم نسبت بحقایق و آثار و خواص‌ّ آنها و بما بیاموزد که اینکه هایی که مورد سوگند واقع شده‌اند موجودات شریفی میباشند که بایستی در آنان تعقّل و تفکّر نمود و آثار و خواص آنها را بدست آورد.
چنانچه مینگریم و نزد اهلش واضح است هیچ علمی نیست مگر آنکه موضوع آن را بصورت سوگند در قرآن یاد آوری کرده حتی علوم جنگ و تعلیمات نظامی زیرا که آنچه میشود بشر از راه علم و دانش اندکی بآن راه پیدا کند یا راجع بعالم عقول و مجردات است یا راجع بنفوس و موجوداتی است که تعلّق بمواد دارد یا راجع بجسم و جسمانیات است و جسمانیات یا اجسام فلکیات از ماه و خورشید و آسمانها است یا اجسام عنصریات است که اینها راجع بعالم کنونی است یا راجع بعالم قیامت و در قرآن مجید بصورت سوگند اشاره بعظمت تمام اینکه عوام نموده.
آری بضمیمه آیات دیگر که در بسیاری از آیات کلام اللّه مجید یادآوری نموده و بافراد بشر خطاب سرزنش آمیز مینماید (أَ فَلا تَعقِلُون‌َ) (أَ فَلا تَتَفَکَّرُون‌َ) چرا تعقل و تفکر در امر خلقت نمیکنید تا آنکه بعضی از اسرار خلقت برای شما مکشوف گردد و بدانید که امر خلقت بس عظیم است و بالنتیجه هم عظمت و نفوذ قدرت خداوندی در آنها پدیدار میگردد و هم رموز خلقت و ناموس آفرینش بدست می‌آید و کتاب آفرینش درس حکمت و فلسفه ببشر می‌آموزد وَ مَن یُؤت‌َ الحِکمَةَ فَقَد أُوتِی‌َ خَیراً کَثِیراً و در اثر تدبر و تفکر در امر خلقت برای انسان معرفت و علم بخواص و آثار و لوازم موجودات حاصل میگردد و بکار میبندد و سیادت بر

صفحه : 40
جهانیان پیدا مینماید، چنانچه میبینیم تمام اختراعات محیر العقول دست بشری که امروز در ممالک متمدّنه نموده‌اند در اثر شناختن خواص و آثار موجودات پدید گردیده، و یگانه چیزی که طایر روح و دل آدمی را بعالم دیگری پرواز میدهد سیر آفاقی و انفسی است که آیات الهی و نشانهای صفات ربوبی را برای بشر پدیدار مینماید سَنُرِیهِم آیاتِنا فِی الآفاق‌ِ وَ فِی أَنفُسِهِم حَتّی یَتَبَیَّن‌َ لَهُم أَنَّه‌ُ الحَق‌ُّ و سرّ دیگری که توان از اینکه سوگندها بدست آورد اینکه است که بعضی چنین اظهار نموده‌اند که پس از تفحّص در موارد قسم میبینیم در بسیاری از جاها سوگند برای تنبیه و آگاه کردن آن چیزی است که در جواب قسم مکنون است مثلا وقتی میگویند قسم بخدا معنیش اینکه است که خدا بر چنین امری گواهست و آنچه بآن سوگند یاد نموده یا آنچه در جواب اوست منوط بیکدیگر است پس قسمهای قرآن در ظاهر و صورت مانند قسمهای متعارفی مینماید که برای اثبات مطلب آرند لکن در واقع شاهد و گواه بر آن چیزی است که در جواب قسم اظهار میدارد چنانچه در همین آیه ما أَنت‌َ بِنِعمَةِ رَبِّک‌َ بِمَجنُون‌ٍ شاید مقصود اینطور باشد که آیات قرآنی که بتوسط قلم و دوات نوشته شده و ثبت گردیده شاهد صادقی است بر اینکه تو که پیمبری مجنون و دیوانه نیستی زیرا کسی که اندک شعوری داشته باشد حتّی کفّار که نسبت جنون بتو میدهند از آیات معجز نمای قرآنی میفهمند چنین کلامی ممکن نیست از دهن دیوانه بروز و ظهور نماید بلکه آنکه چنین نسبتی بتو میدهد خودش دیوانه است.
کفّار چون دیدند کلمات معجز نمای قرآنی از مرتبه عقل ناقص آنان خارج است و خود را عاقل‌ترین مردم میپنداشتند اینکه بود بکسی که عقل کل‌ّ و از حیث رتبه و مقام اوّل ما خلق اللّه بشمار میرفت نسبت دیوانگی میدادند اینکه است که خداوند در مقام رد سخنان سخیف آنان سوگند یاد میکند و موجودات شریف خود را گواه میآورد که چنین نسبتی شایسته مقام بلند پایه تو نیست.

صفحه : 41
و ممکن است بگوئیم مجنون مأخوذ از جن‌ّ است و جن بمعنی لغوی ستر و پرده است و چون بعضی از کفّار گمان میکردند که نبی‌ّ اکرم کلمات قرآنی را بتلقین جن فرا گرفته و از جن‌ّ آزموده شده آیه در مقام ردّ آنان باشد که تو عالمی و بر تو چیزی از نعمت پروردگار پوشیده نیست و اینکه آیات از معدن وحی و از مقام قدس رحمت الهی فرود آمده و از نعمتهای غیر متناهی حق‌ّ است که در باره تو اجرا گردانیده.
وَ إِن‌َّ لَک‌َ لَأَجراً غَیرَ مَمنُون‌ٍ وَ إِنَّک‌َ لَعَلی خُلُق‌ٍ عَظِیم‌ٍ شاید مقصود از (غیر ممنون) اینکه باشد که تو لایق اجر بی‌منّت میباشی و خداوند رءوف برای تسلّی رسول خود خواهد بفرماید تو نظر بآن اجر و پاداش بزرگی که از طرف پروردگار خود داری نباید بگفتار و سخنان بیهوده مغرضین که نسبت جنون بتو میدهند اعتنا نمایی.
در اینکه آیات خداوند سه صفت و سه خصلت در شأن پیمبر گرامی خود ارائه میدهد اول تمام مراتب جنون و دیوانگی را از حضرتش مرتفع میگرداند تا اینکه ثابت گردد که حضرتش متّصف بعقل کل‌ّ و در مرتبه اوّل ما خلق اللّه بشمار میرود و به هیچ وجه ستر و پرده‌ای بین نفس شریفش و عقل کل‌ّ نیست.
و اینکه مقارن نموده عدم جنون را بنعمت پروردگار شاید سرّش اینکه باشد که اینکه کلمات و آیات قرآنی که از دهن و زبان تو تراوش مینماید آن افاضاتی است که از سر چشمه مبدء فیض سبحانی بقلب مبارکت ترشّح نموده و چون حضرتش عقل کل‌ّ و اول موجودات بشمار میرود واسطه‌ای بین عقل مبارکش و فیض منبسط که از آن تعبیر برحمت واسعه الهی شده تصوّر ندارد و اینکه منتهی درجه نعمت و فضیلتی است که خداوند بعبد مطیع خود کرامت فرموده.
دوم بپاداش اعمال مرضیّه پسندیده او و صبر بر ایذاء بشر و استقامت و پایداریش در امر رسالت و تبلیغ و فداکاریش در فرمان برداری استحقاق پیدا نموده که خداوند منّان در عوض اجر و پاداش غیر منقطع و بی منّت باو کرامت فرماید

صفحه : 42
سوم از فضیلت و منقبت بزرگ آن حضرت اتّصاف او است (بخلق عظیم) که ملکات نفسانی و فضائل ملکوتی آن سرور دلیل بارز و ظاهری است که حضرتش منصف بجنون نیست و دارای عقل کل و در منتهای خرد و ذکاوتست و معلوم است آنچه را خداوند بزرگ بشمار آورد نظر ببزرگی خودش بزرگ‌تر از آن است که بشود آن را محدود بحدی نمود درجه عظمت و بزرگی آن فقط نزد حق تعالی محرز و معلوم است که محیط بر کائنات میباشد.
کسی که در اینکه آیات معجز نما قدری تدبر نماید میفهمد که خداوند تمام فضائل و ملکات حمیده‌ای که بشود ممکن دارای آن گردد در وجود پیغمبر خاتم خود ارائه میدهد زیرا کمال انسان کامل که چکیده موجودات و مقصود از خلقت و جوهر آفرینش است در دو چیز که از آن تعبیر بعقل نظری و عقل عملی میشود بروز و ظهور مینماید.
در آیه اول اظهار مینماید که ای رسول اکرم تو در مرتبه و مقام خلقت عقل کل و فاقد هیچ مرتبه از مراتب عقل نیستی تا آنکه نسبت بآن مرتبه ستر و پرده‌ای بین تو و ان عقل کل باشد و نسبت بفقدان آن مرتبه بشود نسبت جنون و دیوانگی بتو داده شود پس در مرتبه عقل نظری در منتهی درجه کمال میباشی و در اینکه آیه (وَ إِنَّک‌َ لَعَلی خُلُق‌ٍ عَظِیم‌ٍ) اظهار میفرماید که تو در مرتبه عقل عملی نیز در منتهی درجه کمال مقصود از عقل عملی که تعبیر از آن (بخلق عظیم) نموده عادات و ملکات و صفات ارجمند آن حضرت است (و لعلی) که برای استیلاء و بزرگی چیزی آرند و نیز (عظیم) که در آیه عنوان فرموده اشاره ببزرگی و عظمت و اخلاق و سجیه او است.
ببین بردباری و استقامت و پایداری او در تبلیغ رسالت بچه درجه و کمالی بوده که با آن اعراب وحشی خونخوار که نه عاطفه انسانیّت داشتند و نه قومیّت میشناختند و نه حس‌ّ و و جدان بشریّت در آنان ظهور داشت سازش مینمود و بر جفای آنان صبر میفرمود گاهی نسبت جنون بآن عقل کل‌ّ میدادند گاهی ساحرش میخواندند

صفحه : 43
گاهی دروغگو و کذّابش میگفتند گاهی شاعرش مینامیدند و چقدر بآن نفس قدسی الهی نسبتهای ناروا میدادند و بر تمام جفاهای کفّار استقامت مینمود و با چنین بردباری و استقامت در امر عبودیت جای دارد که خدای جلیل در باره او چنین توصیفاتی بفرماید و بزرگترین معجزه بر اثبات نبوّت آن بزرگوار همان حسن اخلاق نیک و مکارم صفات پسندیده حضرتش بوده که دوست و دشمن اعتراف مینمایند که یکی بر نبوغ و غلبه و استیلای او همان صفات حمیده و اخلاق ملکوتی آن بزرگوار بوده که بسیاری از مردم شیفته اخلاق و ملکات او گشته و زیر بار تبلیغاتش رفتند و از همین راه ایمان آوردند و اشاره بهمین مطلب دارد قوله تعالی در سوره آل عمران آیه 153 فَبِما رَحمَةٍ مِن‌َ اللّه‌ِ لِنت‌َ لَهُم وَ لَو کُنت‌َ فَظًّا غَلِیظَ القَلب‌ِ لَانفَضُّوا مِن حَولِک‌َ«1» فَسَتُبصِرُ وَ یُبصِرُون‌َ، بِأَیِّکُم‌ُ المَفتُون‌ُ إِن‌َّ رَبَّک‌َ هُوَ أَعلَم‌ُ بِمَن ضَل‌َّ عَن سَبِیلِه‌ِ وَ هُوَ أَعلَم‌ُ بِالمُهتَدِین‌َ آیا مقصود از دیدن رؤیت بچشم سر است یا رؤیت بچشم بصیرت ظاهرا مقصود دیدن بچشم بصیرت است و در آنکه اینکه رؤیت نسبت بکفّار در چه موقعی واقع است از مفسّرین گفتاری نقل شده.

سخنان مفسرین راجع برؤیت‌

(1) وقتی است که در حال موت کشف غطا میشود و برای محتضر حق‌ّ و باطل ظاهر میگردد.
(2) مقصود روز قیامت است که هر چیزی بحقیقت ظاهر میگردد.
(3) تهدید و انذار از روزی است که جنگ بدر واقع میگردد.
(4) مقصود موقعی است که عذاب نازل میگردد.
خلاصه ظاهرا مقصود اینکه است که آنهایی که نسبت دیوانگی بتو میدهند
-----------------------------------
(1) پس بسبب رحمتی که از جانب خدا (نصیب تو شده) نرمی میکنی بآنها و اگر سخت و غلیظ القلب بودی مردم از دور تو پراکنده میشدند.

صفحه : 44
وقتی پرده طبیعت از پیش چشم آنان عقب رود خواهند دانست که چگونه بفتنه نفسانی و باغوای شیطانی مفتون گردیده و خود را از سعادت و فضیلت محروم گردانیده‌اند و در طریق گمراهی قدم میزنند و بسیر قهقرایی خود را بجهنم که دار غضب الهی است سرنگون نموده و دیگر راه چاره بر آنان مسدود گردیده آن وقت بعین الیقین میبینند و تصدیق میکنند که دیوانه آن کسی است که از راه حقیقت کج شده نه آن کس که در راه مستقیم حرکت میکند و بزودی وصول برحمت حق و واصل بدار کرامت او میگردد البته هر کس اندک شعوری دارد میفهمد که اینکه دو طریق مساوی نیستند علامت بارز عقل و خرد مآل بینی است عاقل آن کسی را گویند که تا وقت و فرصت از کفش نرفته برای سفر قیامت زاد و توشه‌ای تهیه نماید و براهی که رهبران حقیقت رهبری مینمایند سلوک نماید تا آنکه بفعلیّت اخیر خود برسد و سعادت عظمی نصیب وی گردد.
فَلا تُطِع‌ِ المُکَذِّبِین‌َ، وَدُّوا لَو تُدهِن‌ُ فَیُدهِنُون‌َ، وَ لا تُطِع کُل‌َّ حَلّاف‌ٍ مَهِین‌ٍ هَمّازٍ مَشّاءٍ بِنَمِیم‌ٍ، مَنّاع‌ٍ لِلخَیرِ مُعتَدٍ أَثِیم‌ٍ، عُتُل‌ٍّ بَعدَ ذلِک‌َ زَنِیم‌ٍ در اینکه آیات خداوند پیمبر خود را نهی میفرماید از متابعت و پیروی نمودن کفار بخصوص کافری که موصوف بصفات نکوهید و اخلاق ذمیمه باشد و نه صفت از صفات اشخاص پلید آنان را تذکر میدهد

اوصاف نه گانه نکوهیده کفار

(صفت اول) (وَ لا تُطِع کُل‌َّ حَلّاف‌ٍ) حلاف کسی را گویند که در هر موردی حق یا ناحق سوگند یاد میکند در صورتی که در قرآن مجید نهی فرموده (وَ لا تَجعَلُوا اللّه‌َ عُرضَةً لِأَیمانِکُم) خدا را در معرض سوگند خود قرار مدهید (2) (مهین) کسی را گویند که نزد خلق و حق حقیر و پست و بی‌مقدار باشد از قتاده نقل میکنند که مهین یعنی کذّاب که بسیار دروغ گوید و شاید اشاره باین باشد که سوگند یاد نمودن بسیار دلیل بر دروغ گویی و نادرستی گفتار گوینده او است مخصوصا کسی که خدا را در چیزهای ناقابل در معرض سوگند قرار میدهد

صفحه : 45
معلوم میشود بعظمت و بزرگواری او سست عقیده و بی موالات است زیرا اگر عظمت خداوندی را در نظر داشت در هر موردی ذات ذو الجلال را مورد قسم قرار نمیداد (3) همّاز در مفردات لغت گفته (همز الانسان اغتیابه قال تعالی همّاز مشّاء بنمیم) یعنی پشت سر مردم غیبت میکند بعضی گفته‌اند همّاز سخن چین است که بین مردم فساد و فتنه انگیزد و بمردم طعنه میزند و در روایتی معصوم فرموده (مؤمن آن کسی است که نه طعنه میزند و نه فحش میدهد) در روایت دیگر
(طوبی لمن شغله عیبه عن عیوب النّاس)
کسی که مراقب حال خود است و مشغول باشد بعیب جویی خود دیگر در مقام عیب جویی دیگران نمیباشد و در سوره (همزه) ویل لکل‌ّ همزه لمزة بعضی از مفسّرین چنین گفته‌اند وای بحال کسی که در مقام عیب جویی مردم در پشت سر غیبت نماید و در پیش رو بگوشه چشم و ابرو طعنه زند و اشاره نماید، 4- مشاء بنمیم، در میان مردم راه میرود و سخن چینی میکند تا آنکه بین آنان فساد اندازد.
(5) منّاع للخیر، منّاع صیغه مبالغه و برای تأکید در منع از کار خیر است و از مفسّرین در اینجا دو معنی نقل شده اوّل مقصود از منّاع آدم بخیل است و مقصود از خیر مال است که یکی از صفات کافر بخل است دوم مقصود از خیر ایمان است و گویند اینکه آیه در باره ولید بن مغیرة فرود آمده که او ده پسر داشت و مال بسیار اندوخته بود و اولاد خود را منع میکرد از اینکه داخل اسلام شوند و میگفت از اولاد من هر کس داخل دین محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم شود از مال خود وی را محروم میکنم قول دیگر در باره ابو جهل وارد شده و سخنان دیگری نیز در اینجا گفته شده.
(6) معتد، معتد کسی را گویند که سرکشی و طغیان نماید و از حق خود تجاوز کند و بمردم ظلم روا دارد و از آنان اخذ عدوانی نماید و بپیروی شهوات بنفس خود نیز ستم کند و خود را از رحمت حق تعالی محروم گرداند.
(7) اثیم، اثم بمعنی گناه است و اثیم کسی را گویند که بسیار خطاکار و گناه کار

صفحه : 47
جهل و نادانی فرو میبرد که راه را از چاه تمیز نمیدهد و خود بینی و نفس پرستی وی را از حق و حقیقت محجوب میگرداند و وی را واقع میگرداند در هاویه حرص و حسد و بخل و عجب و هر گونه مفاسد اخلاقی که بتوان تصور نمود.
و نیز جامع تمام فضائل و ملکات ارجمند انسانی یک امر وحدانی است و آن معرفت و محبّت نسبت بمقام قدس الهی است زیرا معرفت و محبّت یک جذّابه الهی است که هر گاه در قلبی پدید گردید نوری از آن طلوع مینماید و اشعّه آن اطراف قلب را روشن میکند و ظلمت شرک و نفاق و خود بینی و خودپسندی و باقی اوصاف نکوهیده را منفی میگرداند و نور آن نیز بخارج تأثیر میکند و تمام افعال و اعمال انسان را از روی قانون عدل تعدیل مینماید اینکه است که ممکن نیست کافر از روش صفات حیوانی خالی گشته و صفات انسانی را رهرو و پیش رو خود قرار دهد زیرا که موضوع صفات انسان ایمان بخدا و شناسایی او است که صفات حیوانی را تبدیل بصفات و ملکات انسانی میکند کسی که فاقد اینکه مرتبه گردید هرگز روی سعادت و فضیلت را نخواهد دید.
أَن کان‌َ ذا مال‌ٍ وَ بَنِین‌َ، إِذا تُتلی عَلَیه‌ِ آیاتُنا قال‌َ أَساطِیرُ الأَوَّلِین‌َ سَنَسِمُه‌ُ عَلَی الخُرطُوم‌ِ ای رسول اکرم تو تابع مشو کفّاری را که موصوف باین صفات نکوهیده می باشند اگر چه آنان صاحب مال و مکنت و دارای پسران باشند اینان وقتی آیات حکمت آمیز ما را که از منبع فیض ازلی ترشّح نموده و مملوّ از حقایق علوم و دقایق حکمت است بر آنان میخوانی گویند اینها افسانه‌های پیشینیان است و آنکه چنین نسبتی بآیات ما میدهد بزودی وی را میگیریم و بر پیشانیش داغ مینهیم بعضی مفسّرین گفته مقصود ولید بن مغیره است که در جنک بدر جراحتی بدماغش وارد شد و اثرش در مدت حیاتش باقی ماند.
از صاحب کشّاف نقلشده داغ بینی کنایه از منتهای خاری و ذلّت است زیرا

صفحه : 48
صورت شریفترین اجزاء بدن است و موضع عالیتر آن دماغ است پس بنا بر اینکه معنی آیه چنین میشود کسی که آیات ما را حمل بر افسانه پیشینیان میکند بکیفر اعمال و افعالش بزودی وی را در دنیا و آخرت خوار و ذلیل میگردانیم.
إِنّا بَلَوناهُم کَما بَلَونا أَصحاب‌َ الجَنَّةِ إِذ أَقسَمُوا لَیَصرِمُنَّها مُصبِحِین‌َ در تفسیر ابو الفتوح رازیست که از ابو صالح روایت میکند در یمن باغی است که آن را سروان گویند دو فرسنگ جلوتر از صنعا در راه کسانی که بصنعا میروند و اینکه بوستان مال مردی بود از اهل صلاح و نماز و عادت او اینکه بود که هر چه خرما از درختان میافتاد در دسترس فقیران میگذاشت و نیز آنچه بر درخت بود فقرا را از چیدن آن منع نمینمود و چون موقع چیدن آن میرسید حق‌ّ فقرا را میداد و اینکه شخص سه پسر داشت وقتی مرد پسران با هم گفتند ما مثل پدرمان نمیتوانیم بکنیم که نیمی بکم و بیش از میوه اینکه باغ را تقسیم فقرا کنیم زیرا ما معیل و عیال باریم و مال بسیاری نداریم که چنین کنیم و چون بعادت معهود فقرا آمدند موقع چیدن میوه‌ها را عقب انداختند و با هم متّفق شدند که در شبی بروند و میوه‌ها را بچینند و از فقرا پنهان دارند و سوگند یاد نمودند از فقرا پنهان دارند شب معهود عذابی و آتشی آمد و تمام درختان و میوه‌ها را سوزانید.
اینکه است که خداوند برای عبرت دیگران حکایت آنان را در اینکه چند آیه بیان فرموده که پس از آنکه تصمیم گرفتند حق فقرا ندهند فَطاف‌َ عَلَیها طائِف‌ٌ مِن رَبِّک‌َ وَ هُم نائِمُون‌َ، فَأَصبَحَت کَالصَّرِیم‌ِ پس از آن عذاب باغ آنها گردید مثل شب تار یعنی آتش تمام باغ را سوزانید و تمام درختان و میوه‌ها سیاه و خشک و خاکستر گردید. پایان آری عذاب الهی چنین است که وقتی نمونه‌ای برای تنبیه گناهکار وارد شد (لا یُغادِرُ صَغِیرَةً وَ لا کَبِیرَةً إِلّا أَحصاها) تر و خشک را با هم میسوزاند.

صفحه : 49

[سوره القلم (68): آیات 23 تا 41]

اشاره

فَانطَلَقُوا وَ هُم یَتَخافَتُون‌َ (23) أَن لا یَدخُلَنَّهَا الیَوم‌َ عَلَیکُم مِسکِین‌ٌ (24) وَ غَدَوا عَلی حَردٍ قادِرِین‌َ (25) فَلَمّا رَأَوها قالُوا إِنّا لَضَالُّون‌َ (26) بَل نَحن‌ُ مَحرُومُون‌َ (27)
قال‌َ أَوسَطُهُم أَ لَم أَقُل لَکُم لَو لا تُسَبِّحُون‌َ (28) قالُوا سُبحان‌َ رَبِّنا إِنّا کُنّا ظالِمِین‌َ (29) فَأَقبَل‌َ بَعضُهُم عَلی بَعض‌ٍ یَتَلاوَمُون‌َ (30) قالُوا یا وَیلَنا إِنّا کُنّا طاغِین‌َ (31) عَسی رَبُّنا أَن یُبدِلَنا خَیراً مِنها إِنّا إِلی رَبِّنا راغِبُون‌َ (32)
کَذلِک‌َ العَذاب‌ُ وَ لَعَذاب‌ُ الآخِرَةِ أَکبَرُ لَو کانُوا یَعلَمُون‌َ (33) إِن‌َّ لِلمُتَّقِین‌َ عِندَ رَبِّهِم جَنّات‌ِ النَّعِیم‌ِ (34) أَ فَنَجعَل‌ُ المُسلِمِین‌َ کَالمُجرِمِین‌َ (35) ما لَکُم کَیف‌َ تَحکُمُون‌َ (36) أَم لَکُم کِتاب‌ٌ فِیه‌ِ تَدرُسُون‌َ (37)
إِن‌َّ لَکُم فِیه‌ِ لَما تَخَیَّرُون‌َ (38) أَم لَکُم أَیمان‌ٌ عَلَینا بالِغَةٌ إِلی یَوم‌ِ القِیامَةِ إِن‌َّ لَکُم لَما تَحکُمُون‌َ (39) سَلهُم أَیُّهُم بِذلِک‌َ زَعِیم‌ٌ (40) أَم لَهُم شُرَکاءُ فَلیَأتُوا بِشُرَکائِهِم إِن کانُوا صادِقِین‌َ (41)

(ترجمه)

‌آنها سوی بستان روانه شدند و با هم آهسته سخن میگفتند،
که امروز مواظب باشید که فقیری وارد نشود،
و صبح با شوق بباغ رفتند،
پس چون باغ را آن طور دیدند گفتند شاید ما باغ را گم کرده‌ایم،
یا اینکه (بقهر خدا) از میوه‌اش محروم شده‌ایم،
بهترین آنها گفت آیا من بشما نگفتم چرا حمد و ستایش و تسبیح حق تعالی ننمودید،
همگی گفتند منزهست پروردگار ما از ظلم ما بخودمان ظلم کردیم که ترک احسان نمودیم،
و روی بهم کرده یکدیگر را ملامت نمودند
و گفتند ای وای بر ما که طغیان نمودیم،
و امیدواریم که پروردگار ما بجای آن

صفحه : 50
است عذاب خدا و البته عذاب آخرت بزرگتر است اگر بودند که میدانستند،
و محققا برای پرهیزکاران نزد پروردگارشان بهشتهای پر نعمت مهیا است،
آیا ما مسلمانها را مثل گنه‌کاران قرار میدهیم (چنین نیست)
چیست برای شما که چنین حکم (ظالمانه را میکنید)
آیا برای شما کتابی است که در آن اینطور تدریس میکنید،
و در آن کتاب آنچه خواسته‌اید نکاشته‌اید!
یا شما را بر ما عهد و پیمان دائمی است تا روز قیامت چیست بر شما که چنین حکمی میکنید،
بپرسید از آنان کدام یک از آنها چنین گمانی میکنند،
آیا در اینکه دعوی شرکائی دارند اگر راست گویند شرکاء خود را حاضر نمایند.

توضیح آیات‌

فَانطَلَقُوا وَ هُم یَتَخافَتُون‌َ أَن لا یَدخُلَنَّهَا الیَوم‌َ عَلَیکُم مِسکِین‌ٌ مسکین فقیری را گویند که بسیار بی‌بضاعت و محتاج باشد لکن فقیر آنست که قدری احتیاج وی کمتر باشد و شاید سر اینکه در اینجا مسکین گفته نه فقیر کنایه باشد از شدت بخل آنان که درجه خود خواهی آنها طوری بوده که حاضر نبودند بچنین فقرایی فیض برسد و آنها بهرمند شوند فَلَمّا رَأَوها قالُوا إِنّا لَضَالُّون‌َ بَل نَحن‌ُ مَحرُومُون‌َ چون برادران رفتند میوه باغ را بچینند دیدند نه باغی مانده و نه درختی پدیدار است و نه میوه‌ای بجای خود باقی است بلکه آتش غضب الهی آن را سوزانیده و نابود گردانیده چنان بهت و تعجب آنان را فرا گرفت که گمان کردند راه را اشتباه کرده و بی‌راهه آمده‌اند گفتند اینکه بستان ما نیست که باین صورت در آمده و بعضی گفتند نه چنین است بلکه خداوند ما را محروم گردانیده قال‌َ أَوسَطُهُم أَ لَم أَقُل لَکُم لَو لا تُسَبِّحُون‌َ قالُوا سُبحان‌َ رَبِّنا إِنّا کُنّا ظالِمِین‌َ از اینکه آیات توان استفاده نمود که خطای آنان که بکیفر آن از باغ و میوه آن محروم گشتند دو چیز بوده یکی قصد محروم گردانیدن فقرا از میوه باغ و

صفحه : 51
دیگر غفلت آنان از ستایش و حمد خدا البته اگر انسان در هر حالی و هر موقعی که نعمتی باو برسد متذکر باشد و ولی نعمت خود را ستایش و تشکر نماید و ملتفت باشد که نعمت از او است آن وقت حقوق الهی را که بآن موظف گردیده مراعات مینماید تمام فسادهای اخلاقی و اعمالی ناشی از غفلت و هوا پرستی است اینکه است که برادر عاقلتر یا بهتر آنها خطای آنان را ناشی از غفلت آنان دانست از اینجا توان پی برد که سر آمد تمام معاصی همان غفلت از یاد خدا و عدم توجه باو است اینکه بود که آن برادر عاقلتر خواست بآنها بفهماند که شما خود بخود ظلم نموده و نیت و عمل شما بود که بصورت شراره آتش گردید و درختان شما را سوزانید خدا بکسی ظلم و تعدی روا ندارد اینکه بود که بر گناه خود اظهار نمودند و گفتند قالُوا یا وَیلَنا إِنّا کُنّا طاغِین‌َ، عَسی رَبُّنا أَن یُبدِلَنا خَیراً مِنها إِنّا إِلی رَبِّنا راغِبُون‌َ از عبد اللّه مسعود چنین روایت شده که چون آنان از روی صدق و صفا توبه نمودند و بگناه خود اعتراف کردند خداوند در عوض بستانی بآنها کرامت فرمود بمراتب بهتر و نعمت آن زیادتر و چندان میوه و انگور در درختان او بهم رسید که یک خوشه انگور بار اشتری بود و آن بستان را حیوان مینامیدند بکر بن سهل دمیاتی گفته من از ابو خالد شنیدم که گفت من اینکه باغ را دیدم در آن هر خوشه انگور بقدر اندام مردی بود (تفسیر ابو الفتوح رازی) آری اثر توبه واقعی چنین است کرم بین و لطف پروردگار که در اثر توبه و بازگشت عاصی از مخالفت و عصیان بسوی اطاعت و فرمانبری علاوه بر اینکه عاصی را بنظر لطف و مرحمت مینگرد و وی را مورد الطاف خداوندی خود قرار میدهد و اقبال بسوی او میکند و خطا و لغزش او را عفو میفرماید بهمینها اکتفاء ننمود بلکه وی را مورد نوازش خود قرار داده و سیئات وی را تبدیل بحسنات مینماید چنانچه در باره توبه کنندگان فرموده (فَأُولئِک‌َ یُبَدِّل‌ُ اللّه‌ُ سَیِّئاتِهِم حَسَنات‌ٍ)

صفحه : 52
کَذلِک‌َ العَذاب‌ُ وَ لَعَذاب‌ُ الآخِرَةِ أَکبَرُ لَو کانُوا یَعلَمُون‌َ بجند جهت میتوان گفت عذاب اخروی شدیدتر و بزرگ‌تر از عذاب دنیوی است (1) عذاب دنیوی غالبا برای بازداشتن عاصی از گناه است و آن در جایی است که صفحه قلب عاصی از زیادتی معصیت بالتمام سیاه نگشته و امید بازگشت در او باشد اینکه است که خدای رءوف مهربان گاه بگاهی وی را گوشمالی میدهد که شاید متنبه گردیده و بازگشت نماید و نیز دگران وی را گوشمالی میدهد که شاید متنبه گردیده و بازگشت نماید و نیز دگران هم متنبه شوند لکن وقتی صفحه نورانی دل سیاه شد و هر بلا و آفتی بوی رسید حمل بر امور طبیعی نمود مثل اکثر مردمان امروزه خداوند وی را بحال خود میگذارد بلکه نعمت او را زیاد میکند تا آنکه بمیرد (وَ هُم کافِرُون‌َ) از اینجا معلوم میشود که مصیبات و بلاها و نارواییهای دنیا از روی رحمت است که مردم هم متنبه گردند و هم جبران خطا و لغزش آنان گردد لکن عذاب آخرت از روی غضب حق تعالی و کیفر اعمال بد
عاصی است (2) چون دنیا نسبت بآخرت کوچک و بی مقدار است و از عالم کون و فساد بشمار میرود نه نعمتهای آن را بقا و ثباتی است و نه نقمتهای آن پایدار است اینکه است که عذاب آخرت بمراتب بسیار بزرگتر و عظیم‌تر است از عذاب دنیا زیرا که آخرت دار بقا است هم نعمتهای آن حقیقی و واقعی و دائمی است و هم عذاب آن شدید و همیشه‌گی است (3) در دنیا غالبا راه چاره‌ای برای انسان باز است زیرا که او در هر بلا و مصیبتی گرفتار میشود دنبال علاج و رفع آن است بگمان اینکه علاج آن میسر است و بامید علاج پذیرفتن خود را تسلّی میدهد و امیدوار است که بزودی بلاء بر طرف گردد لکن عذاب آخرت علاج پذیر نیست.
إِن‌َّ لِلمُتَّقِین‌َ عِندَ رَبِّهِم جَنّات‌ِ النَّعِیم‌ِ عند ربّهم اشاره بمقام و منزلت اشخاص با ایمان و تقوی است که نزد

صفحه : 53
پروردگارشان مثل ملائکه مقربین مقام عندیّت دارند و مقصود از عندیّت نه قرب مکانی یا زمانی است بلکه قرب معنوی و نزدیکی شأنی و مقامی است و شاید مقصود از متقین همان مقربین میباشند که جایگاه آنان را در سوره واقعه در آیه 12 (فِی جَنّات‌ِ النَّعِیم‌ِ) معرفی فرموده و آن جوار قرب الهی و بهشتی است که دار کرامت و نعمتهای آن غیر متناهی و زوال ناپذیر است.
و اس‌ّ اساس چنین بهشتی که عندیت نزد حق تعالی آرد تقوی است زیرا بدون تقوی هرگز قرب و منزلت در دار کرامت حق بر کسی میسّر نخواهد شد و برای تقوی پیشه‌گران مقام بسیار بلندی و منزلت بس ارجمندیست اینکه است که در شأن آنان در سوره قمر و آیه 55 فرموده (إِن‌َّ المُتَّقِین‌َ فِی جَنّات‌ٍ وَ نَهَرٍ فِی مَقعَدِ صِدق‌ٍ عِندَ مَلِیک‌ٍ مُقتَدِرٍ)«1»
-----------------------------------
(1) محققا اشخاص متقی و پرهیزکاران جایگاه آنان بهشتها و نهرها در نشیمنهای صدق و درستی نزد پادشاه مقتدر ثابت و برقرار است.

صفحه : 54

[سوره القلم (68): آیات 42 تا 52]

اشاره

یَوم‌َ یُکشَف‌ُ عَن ساق‌ٍ وَ یُدعَون‌َ إِلَی السُّجُودِ فَلا یَستَطِیعُون‌َ (42) خاشِعَةً أَبصارُهُم تَرهَقُهُم ذِلَّةٌ وَ قَد کانُوا یُدعَون‌َ إِلَی السُّجُودِ وَ هُم سالِمُون‌َ (43) فَذَرنِی وَ مَن یُکَذِّب‌ُ بِهذَا الحَدِیث‌ِ سَنَستَدرِجُهُم مِن حَیث‌ُ لا یَعلَمُون‌َ (44) وَ أُملِی لَهُم إِن‌َّ کَیدِی مَتِین‌ٌ (45) أَم تَسئَلُهُم أَجراً فَهُم مِن مَغرَم‌ٍ مُثقَلُون‌َ (46)
أَم عِندَهُم‌ُ الغَیب‌ُ فَهُم یَکتُبُون‌َ (47) فَاصبِر لِحُکم‌ِ رَبِّک‌َ وَ لا تَکُن کَصاحِب‌ِ الحُوت‌ِ إِذ نادی وَ هُوَ مَکظُوم‌ٌ (48) لَو لا أَن تَدارَکَه‌ُ نِعمَةٌ مِن رَبِّه‌ِ لَنُبِذَ بِالعَراءِ وَ هُوَ مَذمُوم‌ٌ (49) فَاجتَباه‌ُ رَبُّه‌ُ فَجَعَلَه‌ُ مِن‌َ الصّالِحِین‌َ (50) وَ إِن یَکادُ الَّذِین‌َ کَفَرُوا لَیُزلِقُونَک‌َ بِأَبصارِهِم لَمّا سَمِعُوا الذِّکرَ وَ یَقُولُون‌َ إِنَّه‌ُ لَمَجنُون‌ٌ (51)
وَ ما هُوَ إِلاّ ذِکرٌ لِلعالَمِین‌َ (52)

(ترجمه)

(مشرکین یاد کنند) روزی را که دامن بمیان زنند و چون بسجده خوانده شوند نتوانند،
در حالتی که چشمهایشان بگودی فرو رفته و ذلیل و ترسان و حسرت آنان را فرا گرفته و در دنیا چنین بودند که با تن سالم انها را بسجده و طاعت میخواندند (اجابت نمیکردند)،
ای پیغمبر تو کیفر و مجازات کفار را بمن واگذار که بزودی آنان را درجه بدرجه پائین بریم بطوری که نمیدانند،
و تو آنها را مهلت بده که البته کید من قوی (و غضب من بسیار سخت است)،
آیا تو از کفار اجر و مزدی میطلبی که بر آنان سخت و دشوار باشد،
یا آنکه از عالم غیب آگاهند و از آنجا مینویسند!
ای پیغمبر تو برای حکم خدا صبر کن و نبوده باش مثل صاحب حوت (در شکم ماهی) با حالت غم خدا را خوانده
و اگر لطف و کرم پروردگارش او را فرا نگرفته بود از شکم ماهی می‌افتاد در بیابان بی‌آب و گیاه
(چون بحق نالید) خدایش برگزید وی را و قرار داد او را از بندگان صالح
(ای رسول) نزدیک بود کافرین بچشمان بد تو را چشم زخمت بزنند چون آیات قرآن را

صفحه : 55
شنوند (از روی حیرت) گویند البته اینکه شخص (که چنین سخن میگوید) دیوانه است،
در صورتی که اینکه کتاب الهی نیست جز پند و حکمت برای عالمیان‌

توضیح آیات‌

اشاره

یَوم‌َ یُکشَف‌ُ عَن ساق‌ٍ وَ یُدعَون‌َ إِلَی السُّجُودِ فَلا یَستَطِیعُون‌َ (یکشف) سه طور قرائت کرده‌اند (1) چنانچه مشهور بین عامّه قرّاء است (2) بفتح یا یکشف (3) تکشف بتا قرائت شده در وصف قیامت و شدّت آن است که آن روزی است که مردم دامن بکمر میزنند و اینکه کنایه از شدت هول قیامت است مثل کسی که کار مهم سختی برای وی پیش آید دامن بکمر میزند و خود را مهیا مینماید و وقتی بآنان امر میشود سجده کنید قدرت بر سجده کردن ندارند شاید اشاره باین باشد که چون در آن روز هر کسی بفعلیّت اخیر خود رسیده و آن جهات قابلی او بفعلیّت منتفی گردیده و دیگر محل‌ّ استکمال در آن روز برای احدی باقی نمانده و آنچه در دنیا کسب نموده و تحصیل کرده از فائز گردیدن بسعادت یا رسیدن بمنتهی درجه شقاوت همان فعلیّت و نحوه وجود وی گردیده اینکه است که چون تکلیف بسجده برای استکمال است و جهات استکمالی در او مفقود گردیده دیگر قدرت بر سجده کردن ندارد پس کسی که در اینکه دنیا که هنوز موقع استکمال او باقی است سجده نکرده و اظهار خضوع و بندگی ننمود که فعلیّت اخیر او مقام عبودیت شده باشد در آن وقت دیگر قدرت ندارد سجده که بآن اظهار بنده‌گی و عبودیّت میشود بنماید.
در تفسیر ابو الفتوح رازی بروایت ابو موسی اشعری از رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم سؤال شد از آیه (یَوم‌َ یُکشَف‌ُ عَن ساق‌ٍ) فرمود روز قیامت نور عظیمی پدید آید که تمام خلق از هیبت برو افتند و سجده کنند و نیز در حدیث دیگر چون روز قیامت شود تمام خلق را در موقع سیاست بدارند و خداوند قضاوت کند میان هر ظالم و مظلومی

صفحه : 56
بطوری که هیچ مظلمه‌ای باقی نماند مگر آنکه بصاحبش رد نمایند آبی که با شیر مخلوط گردیده و فروخته بکیفر اعمالش امر میشود که آب را از شیر جدا کند آن گاه منادی ندا کند بطوری که تمام مردم بشنوند هر امت و تابعی بایستی دنبال پیشوای خود بدود آن وقت صاحبان صلیب با صلیب خود بدوند بت پرستان دنبال بت خود بدوند و هر عابدی با معبود خود بدود و هیچ بت و صنمی نماند مگر با آنکه پرستش نموده داخل جهنم میشوند آن گاه خطاب بموسویان رسد که شما کرا پرستیدید گویند عزیز پسر خدا گویند دروغ می‌گویید خدا را زن و فرزند نمیباشد بعیسویان گویند شما کرا پرستیدید گویند عیسی بن مریم پسر خدا گویند دروغ می‌گویید خدا را پسر نیست آن گاه بفرماید دو فرشته بیایند بصورت عزیز و عیسی (ع) آنها گویند اینانند معبودان ما آن گاه ملائکه آنها را بدوزخ میکشند و بخازنان دوزخ میسپارند و اینکه است معنی قوله تعالی (لَو کان‌َ هؤُلاءِ آلِهَةً ما وَرَدُوها وَ کُل‌ٌّ فِیها خالِدُون‌َ«1» آن گاه کسانی بمانند که خدا را پرستیده باشند خطاب رسد شما کرا پرستیده‌اید گویند ما خدا را پرستیده‌ایم و معبود ما تویی بار خدایا ما کجا رویم امر فرماید تا حجاب را بر دارند و نوری از انوار او پدید گردد و همه برو بسجده افتند لکن مردمان منافق و ریاکاران خواهند سجده کنند نتوانند بلکه بپشت افتند اینکه است معنی قول تعالی یَوم‌َ یُکشَف‌ُ عَن ساق‌ٍ وَ یُدعَون‌َ إِلَی السُّجُودِ فَلا یَستَطِیعُون‌َ خاشِعَةً أَبصارُهُم تَرهَقُهُم ذِلَّةٌ از بعض مفسّرین است مؤمنین وقتی سر از سجده بر میدارند رویهای آنها مثل برف سفید میگردد چون یهودیان و نصرانیان و منافقان آنان را مینگرند و خود را قادر بر سجده نمیبینند از شدّت حزن و غم روهای آنان سیاه میگردد وَ قَد کانُوا یُدعَون‌َ إِلَی السُّجُودِ وَ هُم سالِمُون‌َ شاید مقصود از امر آنان بسجده اشاره باین باشد که دعوت پیمبران را که
-----------------------------------
(1) سوره انبیاء آیه 99 یعنی اگر اینکه هایی که (کفار) میپرستیدند خدایان بودند وارد جهنم نمیشدند و حال آنکه تمام کفار در جهنم جاویدان میباشند [.....]

صفحه : 57
مشتمل بر نماز و سجده بود قبول ننمودند و ممکن است مقصود نماز جماعت باشد چنانچه بعضی گفته‌اند که مؤذن بکلمه (حی علی الصلاة) آنها را دعوت مینمود بنماز جماعت و رکوع و سجود با جماعت و حاضر نمیشدند و تخصیص بسجده برای اهمیّت آن است چنانچه امر بخصوص راجع بسجده فرمود (فَاسجُدُوا لِلّه‌ِ وَ اعبُدُوا)«1» و نیز در آیات دیگر امر بسجده میفرماید و آن را سبب نزدیکی و قرب خود معرفی مینماید (وَ اسجُد وَ اقتَرِب)«2» و شیطان بترک سجده مطرود گردید.
بعض مفسّرین گفته آیه اشاره باین است که در قیامت حجاب برداشته میشود و کسانی که در دنیا در حجاب انیّت و خودیّت خود مانده‌اند امر بر آنان سخت میگردد و آنها خوانده میشوند بفناء فی التّوحید و دیگر قدرت ندارند زیرا که استعداد فطری خود را در اثر رکود بدنیا و فرو رفتن در شهوات از دست داده (ذلیلة ابصارهم) یعنی متحیر و سرگردانند زیرا دیگر آن قوه نوریّه که بآن ترقی و تعالی ممکن بود از کف داده و همان استعداد بود که میخواند آنان را بسوی فناء فی اللّه و پس از مرگ دیگر استعداد باقی نمیماند. پایان فَذَرنِی وَ مَن یُکَذِّب‌ُ بِهذَا الحَدِیث‌ِ سَنَستَدرِجُهُم مِن حَیث‌ُ لا یَعلَمُون‌َ خداوند در ابتداء خلقت بشر قوّه و استعدادی در وی نهاده که اگر در صراط مستقیم انسانیّت حرکت نماید ممکن است آن بآن و ساعت بساعت در ترقی و تعالی صعود و تفوق نماید و حائز مقام قرب الی اللّه گردد بطوری که مرتبه و مقام او برتر و بالاتر از ملک گردد لکن اگر بیراهه حرکت کند و آن قوّه ملکوتی و آن روح الهی که در او بودیعه گذارده شده در اثر نفس پرستی و هوی از دست بدهد و در شهوات فرو رود علی الدّوام عوض آنکه ترقّی و تعالی پیدا کند آن بآن و درجه بدرجه فرود میآید بطوری که از پست‌ترین حیوانات بشمار میآید و در
-----------------------------------
(1) بمؤمنین امر فرموده که خدا را سجده کنید و او را عبادت نمائید.
(2) و نیز بمؤمنین امر فرموده که خدا را سجده کنید و نزدیک شوید از اینجا معلوم میشود که سجده سبب نزدیکی بنده است بخدا.

صفحه : 58
باره وی (بَل هُم أَضَل‌ُّ سَبِیلًا) صادق آید و لو آنکه مادامی که در اینکه دنیا حیات دارد خودش تنزّل خود را ملتفت نمیباشد زیرا شهوات چشم و گوش آدمی را می بندد و حقایق را وارونه نشان میدهد و اشاره بهمین دارد آنجا که فرموده لَقَد خَلَقنَا الإِنسان‌َ فِی أَحسَن‌ِ تَقوِیم‌ٍ ثُم‌َّ رَدَدناه‌ُ أَسفَل‌َ سافِلِین‌َ«1» حضرت امیر در بعضی سخنان و مواعظ خود فرموده اگر امروزت مثل دیروزت باشد مغبونی و اگر امروزت بدتر از دیروزت باشد ملعونی) البته بهتری و بدتری و مساوی بودن راجع بجهات روحانی است نه جسمانی.
و در سخنان بزرگان است که انسان اگر در هر آنی درجه‌ای بسوی کمال بالا نرود بقدر همان درجه‌ای که بایستی ترقی نماید تنزل نموده و پائین آمده، و شاید سرش اینکه باشد که بشر خواهی نخواهی در ایام حیاتش علی الدّوام از قوّه بفعل میآید و فعلیّت وی بسوی سعادت است یا بسوی شقاوت البته اگر بسوی سعادت رهسپار نگردید بسوی شقاوت رفته و از مقام انسانیت بمرتبه حیوانیت فرود آمده بعبارت دیگر انسان اگر در هر آنی ترقی ننموده و کمالی بر کمالات روحانی خود نیفزود بهمان اندازه فقدان کمال منقصت مینماید و درجه بدرجه تنزل مینماید و بر شقاوت وی افزوده میگردد اگر چه خودش نمیداند و ملتفت نمیباشد وَ أُملِی لَهُم إِن‌َّ کَیدِی مَتِین‌ٌ خطاب بپیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم خود فرمود که منکرین رسالت و قرآن را مهلت بده و محققا بدان که عقوبت من سخت و محکم است و شاید مقصود از (کید متین) اینکه باشد که آنان را ثروتمند میگردانیم
-----------------------------------
(1) سوره تین آیه 4 (بحقیقت ما آفرید انسان را در بهترین تعدیل و قوام آفرینش و پس از آن برگردانیدیم وی را در پائین رتبه فرو رفته‌گان اشاره بآنکه در ابتدای خلقت انسان قابل هر گونه کمالی میباشد لکن بسوء اختیار خود را در پست‌ترین درجات فرود می‌آورد.

صفحه : 59
و نعمت دنیا را بر آنان زیاد میکنم تا وقتی که خوب در شهوات فرو رفتند و بدنیا و حیاتشان مطمئن گردیدند یک دفعه از آنها میگیرم و آنان را در حسرت و ندامت میگذارم أَم تَسئَلُهُم أَجراً فَهُم مِن مَغرَم‌ٍ مُثقَلُون‌َ، أَم عِندَهُم‌ُ الغَیب‌ُ فَهُم یَکتُبُون‌َ اشاره بکمال خباثت و شقاوت کفار است که با آنکه تو برای تبلیغ رسالت اجر و مزدی از آنان طلب نمیکنی و منتظر هیچگونه عوض نیستی و فقط برای سعادت آنها اینطور فداکاری میکنی و زحمت میکشی با اینکه حال از روی کبر و نخوت و تفرعن و خود پسندی زیر بار تبلیغ تو نمیروند و سخنان تو را نمیپذیرند اینکه کبر و خود پسندی آنان از چیست آیا بر مغیبات و آنچه در لوح محفوظ ثبت گردیده مطلع و خبردار میباشند و ثبت مینمایند و در آن حکم میکنند یا از عالم ما وراء الطبیعه خبردار میباشند و از آنجا طریق سعادت خود را بدست میآورند فَاصبِر لِحُکم‌ِ رَبِّک‌َ وَ لا تَکُن کَصاحِب‌ِ الحُوت‌ِ إِذ نادی وَ هُوَ مَکظُوم‌ٌ در اینکه مبارک آیه خدای جلیل بنبی اکرم خود را امر بصبر و بردباری مینماید و در سوره آل عمران آیه 128 در مقام تعریف و ستایش صابرین فرموده وَ الکاظِمِین‌َ الغَیظَ وَ العافِین‌َ عَن‌ِ النّاس‌ِ وَ اللّه‌ُ یُحِب‌ُّ المُحسِنِین‌َ)«1».
صبر که عبارت از متانت و استقامت است یکی از بالاترین و ارجمندترین صفات حمیده انسانی بشمار میرود هیچ سعادت و فضیلتی بدون صبر و بردباری برای انسان میسّر نمیگردد ما هیچ ثمر و نتیجه کاملی از اعمال و افعال خود نتوانیم ببریم مگر در اثر ثبات و پایداری و کوشش در عمل قوای ما هر قدر ضعیف و ناتوان باشد در پرتو ثبات و صبر ترقی و تعالی مینماید پیمبران اولو العزم در امر اراده قوی و متانت و استقامت فوق العاده بمقام (اولو العزمی) نائل گردیدند یکی از شرائط اساس کامیابی و نتیجه مثبت گرفتن از عمل همان صبر و استقامت و پایداری در عمل است اینکه است که خدای جلیل برسول اکرم خود با آنکه حائز
-----------------------------------
(1) فرو برندگان غیظ و کسانی که عفو میکنند از مردم و خدا دوست میدارد نیکوکاران را

صفحه : 60
درجه اعلای مقام صبر بود باز امر بصبر و بردباری مینماید لَو لا أَن تَدارَکَه‌ُ نِعمَةٌ مِن رَبِّه‌ِ لَنُبِذَ بِالعَراءِ وَ هُوَ مَذمُوم‌ٌ و اگر نبود یونس علیه السّلام که دریافت وی نعمت از پروردگارش که موفق گردانید وی را بذکر خود و ملهم گشت بذکر لا إِله‌َ إِلّا أَنت‌َ سُبحانَک‌َ إِنِّی کُنت‌ُ مِن‌َ الظّالِمِین‌َ«2» سوره انبیاء آیه 87 توبه و التجاء او قبول نمیشد و هر آینه در اثر همان غیظ و غضب و ترک اولی که بدون رخصت طلبیدن از پروردگارش از او واقع گردید و از بین تهدید شدگان بعذاب بیرون رفت بایستی پس از آنکه بکیفر عملش در شکم ماهی محبوس گردید در بیابان بی‌آب و گیاه افتد در حالی که در اثر همان خلاف خجلت زده و پشیمان گردید فَاجتَباه‌ُ رَبُّه‌ُ فَجَعَلَه‌ُ مِن‌َ الصّالِحِین‌َ آری چنین است لطف و کرم پروردگار نسبت ببندگان عاصی و گنه کارانی که از گناه و خطای خود خجلت زده و رو بکرم لطف او آرند و اظهار خطای خود نموده التجاء بسوی رحمت او آورند چنانچه در سوره انبیاء آیه 88 پس از حکایت حضرت یونس و توبه و ذکر او برای تنبیه گنه‌کاران و امیدواری آنان فرموده فَاستَجَبنا لَه‌ُ وَ نَجَّیناه‌ُ مِن‌َ الغَم‌ِّ وَ کَذلِک‌َ نُنجِی المُؤمِنِین‌َ همین طوری که یونس را در اثر ذکر و توبه از غم و از شکم ماهی نجات دادیم و از قعر دریا وی را باوج مقام صالحین و مقربین رساندیم همین طور اشخاص با ایمان هر گاه بذکر و توبه رو بما آرند و از در نیازمندی در آیند آنان را میپذیرم و آنها را از شقاوت و از هر گونه غم و بیچارگی و از ذلت خطا و گناه نجات میدهیم و مقام آنها را بالا میبریم و آنان را از صالحین محسوب میداریم و نظر بعظمت و شرافت اینکه ذکر است که در احادیث و سخنان اکابر آثار بسیار و خواص بیشمار در باره اینکه ذکر شریف رسیده و تکرار آن سبب نجات و
-----------------------------------
(2) نیست الهی مگر تو تو منزهی (از هر عیب و نقص) و من میباشم از کسانی که ظلم بخود نموده‌ام.

صفحه : 61
رستگاری است و فایده‌های بسیار در بر دارد.
وَ إِن یَکادُ الَّذِین‌َ کَفَرُوا لَیُزلِقُونَک‌َ بِأَبصارِهِم خطاب برسول اکرم است که کفار و معاندین از شدت عداوت و حسد چنان بتو نگاه میکنند که نزدیک است بچشم خود تو را بلغزانند و بر تو اصابت نمایند

سخنان مفسرین در باره قرائت لیزلقونک‌

‌از قراء سه طور قرائت نقل شده (1) مشهور و معروف بین قراء (لیزلقونک) بضم یاء قرائت شده (2) بعضی (لیزلقونک) بفتح یاء قرائت کرده‌اند (3) از اعمش و عیسی بقرائت عبد اللّه مسعود و عبد اللّه عباس (لیزهقونک) قرائت کرده‌اند لکن اینکه نحو قرائت ساز است و اعتباری ندارد

سخنان مفسرین راجع بمعنی لیزلقونک‌

1- (یزلقونک) یعنی یهلکونک تا آنکه تو را بهلاکت اندازند بدلیل آنکه زهوق بمعنی بطلان و زوال است و همین است معنی قوله تعالی (ان‌ّ الباطل کان زهوقا) 2- (یزلقونک) یعنی تو را بچشم بد بزنند (عبد اللّه عباس) 3- (یزلقونک) یعنی، یصرعونک، بیفکنند تو را (کلبی) 4- (یزلقونک) تو را برگردانند از آنچه بر آنی از اداء رسالت (حیّان) 5- (یزلقونک) از روی عداوت بتو نظر تیز کنند که تو را بترسانند (عبد العزیز یحیی) در حدیث از رسول اکرم است که فرموده
(العین لتدخل الرجل فی القبر و الجمل القدر)
چشم بد مرد را داخل در قبر میکند و شتر را در دیگ.
در حدیث دیگر اسماء بنت عمیس گفت یا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرزندان جعفر را چشم زخم میزنند آیا روا است برای آنها تعویذی بنویسم فرمود اگر ممکن

صفحه : 62
بود چیزی جلو قضا را بگیرد و بر آن غالب گردد همان چشم بد بودی (تفسیر ابو الفتوح رازی) و نیز قول حق تعالی حکایت از یعقوب نبی‌ّ علیه السّلام که وقتی پسرهای خود را قوی و رشید دید و ترسید که چشم زخمی بآنها اصابت کند گفت (یا بَنِی‌َّ لا تَدخُلُوا مِن باب‌ٍ واحِدٍ وَ ادخُلُوا مِن أَبواب‌ٍ مُتَفَرِّقَةٍ)«1» شاهد بر اینکه است که چشم بد تأثیر دارد.

سخنان مفسرین در اثر چشم بد

‌بین حکماء و مفسّرین خلافی نیست که چشم بد تأثیر دارد لکن بعضی انکار نموده نظر به اینکه چگونه ممکن است جسمی در جسم دیگر بدون تمام با یکدیگر تأثیر نماید.
در پاسخ گفته شده چنانچه حکماء گفته‌اند همانطوری که نفوس بشر در جوهر ذات و صفات و حقیقت مختلف و متفاوتند همین طور در آثار و خصوصیات نیز تفاوت بسیار دارند و در هر فردی از بشر آثار و خصوصیاتی است که در دیگری نیست پس ممکن است در چشم بعض مردم خصوصیّاتی باشد که در غیر نفوذ نماید و همین طور که نفس و روح هر بشری در بدن خود تأثیر دارد ممکن است بعضی از نفوس در بدن غیر نیز تأثیر کنند البته نفس شرور اثر آن نیز شرّ است و عمل آن ضرر وارد نمودن بغیر (از کوزه برون تراود آنچه در او است) و نفس خیّر پاک اثر آن خیر است زیرا که اینکه قاعده مسلّم و مبرهن است که نمیشود خیر منشأ شر گردد همین طور نمیشود شرّ منشأ خیر شود.
اینکه است که برای شفای مریض یا حفظ یا بعض گرفتاریها دیگر ادعیه‌ای رسیده که بتوسط نفس مؤمنین خوانده شود و بآب یا چیز دیگر دمیده شود و استعمال گردد پس از اینجا معلوم میشود همانطوری که چشم آدم حسود بد بین و گفتار او تأثیر بد دارد همین طور چشم و گفتار آدم پاک و بی‌آلایش نیز تأثیر نیک دارد در تفسیر روح البیان در اینجا بیانی دارد که برای وضوح مطلب خلاصه
-----------------------------------
(1) یعقوب نبی (ع) گفت ای پسران من همگی از یک در وارد نشوید و داخل شوید از درهای متفرق.

صفحه : 63
آن را ترجمه مینمایم چنین گفته بعضی گفته‌اند نظر کننده گاهی از چشم وی اثرات سمّی پدید میگردد و در غیر نفوذ مینماید و وی را یا فاسد میگرداند یا هلاک مینماید چنانچه در بعضی از مارها چنین است در اسرار محمدیه گفته ذاتی که دارای سم‌ّ اخلاقی است بالقوّه دارای تاثیر است وقتی با آن کسی که ضدیّت و دشمنی دارد مقابل گردید و قوه غضب بهیجان آمد آن وقت اثر آن خباثت و شریکه در کمون او مخفی بوده تحریک میگردد و ظهور مینماید و گاهی چنان شدید میشود که ممکن است جنین را در رحم سقط نماید و گاهی بمجرد نظر کردن تأثیر مینماید پس استبعاد ندارد که از چشم بعض مردم اجزاء لطیفی خارج گردد که دیده نشود و برسد بآن چیزی که طرف توجه وی واقع گردیده و بآن اصابت نماید زیرا همانطوری که نفوس بشر در حقیقت و ماهیّت مختلفند در تأثیر نیز یک طور نیستند. (پایان) و شاید همین باشد سر اینکه در روایات و احادیث رسیده که نظر کردن گربه و سگ بر غذا مضرّ است بایستی بچند لقمه آنان را رد نمود و نیز غذایی که در مغازه‌ها و در محل عبور و مرور مردم تهیّه میگردد خوب نیست زیرا نظر کردن اثرات بد دارد و در غذا نفوذ مینماید و ممکن است خوردن آن سبب مرض گردد لَمّا سَمِعُوا الذِّکرَ وَ یَقُولُون‌َ إِنَّه‌ُ لَمَجنُون‌ٌ، وَ ما هُوَ إِلّا ذِکرٌ لِلعالَمِین‌َ چون کفار و مشرکین استماع قرآن مینمودند از شدت بهت و حیرت که میدیدند از مرتبه فهم و عقل متعارفی آنان بر تر است و بسخنان بشر نمیماند نسبت جنون بآن عقل کل میدادند و میگفتند محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم دیوانه است و چون خود فاقد عقل بودند نمیفهمیدند که اینکه آیات قرآنی از مبدء وحی الهی فرود آمده برای آنکه پوزش و اندرز باشد برای عالمیان از جن و انس و تا قیامت هادی و رهنما و رهبر خلق باشد

صفحه : 64

‌سورة الحاقة

اشاره

مکیة و هی اثنتان و خمسون آیة

[سوره الحاقة (69): آیات 1 تا 18]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
الحَاقَّةُ (1) مَا الحَاقَّةُ (2) وَ ما أَدراک‌َ مَا الحَاقَّةُ (3) کَذَّبَت ثَمُودُ وَ عادٌ بِالقارِعَةِ (4)
فَأَمّا ثَمُودُ فَأُهلِکُوا بِالطّاغِیَةِ (5) وَ أَمّا عادٌ فَأُهلِکُوا بِرِیح‌ٍ صَرصَرٍ عاتِیَةٍ (6) سَخَّرَها عَلَیهِم سَبع‌َ لَیال‌ٍ وَ ثَمانِیَةَ أَیّام‌ٍ حُسُوماً فَتَرَی القَوم‌َ فِیها صَرعی کَأَنَّهُم أَعجازُ نَخل‌ٍ خاوِیَةٍ (7) فَهَل تَری لَهُم مِن باقِیَةٍ (8) وَ جاءَ فِرعَون‌ُ وَ مَن قَبلَه‌ُ وَ المُؤتَفِکات‌ُ بِالخاطِئَةِ (9)
فَعَصَوا رَسُول‌َ رَبِّهِم فَأَخَذَهُم أَخذَةً رابِیَةً (10) إِنّا لَمّا طَغَی الماءُ حَمَلناکُم فِی الجارِیَةِ (11) لِنَجعَلَها لَکُم تَذکِرَةً وَ تَعِیَها أُذُن‌ٌ واعِیَةٌ (12) فَإِذا نُفِخ‌َ فِی الصُّورِ نَفخَةٌ واحِدَةٌ (13) وَ حُمِلَت‌ِ الأَرض‌ُ وَ الجِبال‌ُ فَدُکَّتا دَکَّةً واحِدَةً (14)
فَیَومَئِذٍ وَقَعَت‌ِ الواقِعَةُ (15) وَ انشَقَّت‌ِ السَّماءُ فَهِی‌َ یَومَئِذٍ واهِیَةٌ (16) وَ المَلَک‌ُ عَلی أَرجائِها وَ یَحمِل‌ُ عَرش‌َ رَبِّک‌َ فَوقَهُم یَومَئِذٍ ثَمانِیَةٌ (17) یَومَئِذٍ تُعرَضُون‌َ لا تَخفی مِنکُم خافِیَةٌ (18)

(ترجمه)

(بنام خداوند بخشنده مهربان)
قیامت حق و حقیقت و عین واقع است،
چگونه توانی عظمت و سختی آن روز را بدانی،
قوم ثمود و عاد قیامت را تکذیب نمودند،
و امّا قوم ثمود بکیفر کفر و طغیان آنها را هلاک کردیم،
و امّا قوم عاد را بباد تند و سرکش بهلاکت رسیدند،
که بر آنان مسخّر نمودیم هفت شب و هشت روز که پی در پی

صفحه : 65
میوزید میبینی مردم گویا ساقه نخل خشگی بودند،
آیا میبینی اثری از آنان باقی باشد،
آمد فرعون و کسانی که پیش از وی آمده بودند و مردمان زشت کار بخطا کاری بر خواستند،
چون مخالفت نمودند رسول پروردگارشان را پس بعذاب سخت گرفتار شدند،
و چون آب طغیان نمود کسان و اهل (نوح را) در کشتی نشاندیم (و نجاتشان دادیم،
چنین کردیم تا اینکه برای شما پند و تذکری باشد، لکن) بگوش شنوا چنین اندرز را خواهد پذیرفت،
موقعی که یک دفعه اسرافیل در صور بدهد
و در برگیرد زمین و کوه‌ها را پس یک دفعه همه آنها خورد و متلاشی گردند،
پس در آن روز واقع میگردد روز موعود (یعنی قیامت)،
و شکافته میگردد آسمان پس آسمان در آن روز سست گردد،
و فرشتگان بر اطراف آسمان (منتظر فرمانند) و در آن روز هشت ملک مقرب عرش پروردگار ترا در برگیرد
و در آن روز (در موقع حساب) آنچه کرده‌اید آشکار گشته و چیزی پنهان نمیماند

توضیح آیات‌

اشاره

الحَاقَّةُ، مَا الحَاقَّةُ، وَ ما أَدراک‌َ مَا الحَاقَّةُ

سخنان مفسرین در اعراب الحاقة

(1) الحاقّة، مبتداء و ما الحاقة خبر مبتداء (2) الحاقة خبر مبتداء محذوف و مبتداء در لفظ نیست و در معنی مندرج است و اشاره دارد بعظمت الحاقة که چه چیز است (الحاقة) و ما، در ما ادریک ما تعجب است اتفاقی بین مفسرین است که (الحاقة) یکی از نامهای قیامت است و بمعنی حاق حقیقت و عین واقع است، و ما ادراک، اشاره بعظمت آن روز است که چطور تو توانی بدانی که الحاقة یعنی حقیقت قیامت چیست با آنکه پیمبر خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم که عقل کل و شخص اول امکان بشمار میرود و تمام عوالم امکانی بطور وحدت و بساطت مندرج در وجود مبارک وی است با اینحال آیه نظر بعظمت قیامت دارد که بلفظ استفهام و تعجب گفته تو چه دانی که حاق و حقیقت قیامت چیست

صفحه : 66
عالم قیامت بمناسبت جامعیت انسان عالم تام و تمام است و جامع تمامی مراتب عوالم امکانی است و عالمی است که حیثیّت روحانیت آن بر جهات جسمانیت آن غالب گردیده اینکه است که در کلام مجید نامهای متعدد هر یک باعتبار معنایی بر آن نهاده و آن را معرّفی فرموده عالم حیاتش نامیده وَ إِن‌َّ الدّارَ الآخِرَةَ لَهِی‌َ الحَیَوان‌ُ لَو کانُوا یَعلَمُون‌َ)«1» نظر بآنکه تمام موجودات در آن روز صاحب حیات و ادراکند (قیامتش) نامیده باعتبار آنکه در آن روز تمام مردم نزد پروردگار عالمیان قیام مینمایند یا آنکه کیفیت قیام موجودات را بحق تعالی در آن روز معاینه مینمایند (حشرش) نامیده نظر به اینکه در آن روز تمام خلق در ارض محشر اجتماع مینمایند (نشرش) گفته باعتبار تفرق مردم در ارض محشر چنانچه فرموده (کَأَنَّهُم جَرادٌ مُنتَشِرٌ)«2» و اینکه (شاهد و مشهودش«3» نامیده شاید باعتبار آن باشد که در آن روز حجابها برداشته میشود و حقیقت هر چیزی نمایان میگردد و اهل محشر هر یک از آنان هم شاهدند که اهل مشاهده و عیان میگردند و آنچه در اینکه عالم برای آنها مخفی بوده بعیان مشاهده مینمایند و هم مشهودند و باقی خلق آنان را مشاهده مینمایند زیرا که باطنها در آن روز ظاهر میگردد و بهمین اعتبار آن را (تبلی السّرائر) نامیده و شاید اشاره بشدّت ظهور حقایق دارد در آن روز قوله تعالی (فَبَصَرُک‌َ الیَوم‌َ حَدِیدٌ) و اموری که برای اکثر افراد بشر در اینکه عالم مخفی مانده و فقط لفظی و مفاهیمی از آنها میفهمند آن وقت مشاهده مینمایند و نیز بهمین مناسبت آن را عالم آخرت نامند زیرا که در مرتبه آخرین کمال بشر واقع است و جامع تمامی مرتبه کمال و جامع جمیع مراتب وجود و دارای کل عوالم است و بمناسبت آنکه عین واقع و حاق حقیقت است یکی از اسماء قیامت (الحاقّة) است چنانچه در همین آیه بالا تذکر داده که قیامت امری است ثابت و واقع و حاق
-----------------------------------
(1) بحقیقت خانه آخرت هر آینه دارای حیات است اگر شما بدانید، سوره عنکبوت آیه 64
(2) گویا مردم (در قیامت) مانند ملخهایی مانند پراکنده، سوره قمر آیه 7
(3) شاهد مشاهده کننده مشهود مشاهده گردیده شده، سوره بروج آیه 3.

صفحه : 67
حقیقت و عین نفس الامر است که هر چیزی بحقیقت در آنجا ظاهر و هویدا میگردد عالم آخرت عالم حقیقت است مقابل اینکه عالم دنیا که عالم مجاز و خالی از حقیقت و عالم کون و فساد است که چیزی در آن ثابت و برقرار نیست وجودش عین عدم بقائش عین فنا حیاتش عین موت و اضمحلال است اینکه است که نظر بشأن و عظمت عالم قیامت دارد که بطور تعجب فرموده وَ ما أَدراک‌َ مَا الحَاقَّةُ تو چه دانی که قیامت چیست.
کَذَّبَت ثَمُودُ وَ عادٌ بِالقارِعَةِ مفسرین گویند مقصود از (قارعه) قیامت است و شاید نظر بسختی و فزع مردم در آن روز تعبیر بقارعه که بمعنی کوبندگی است نموده و ممکن است اشاره باین باشد که قیامت روزی است که روح و نفس و بدن مردم چنان در هم کوبیده و متصل بهم و فشرده بیکدیگر میگردد که گویا تمام بدن روح و تمام روح بدن است امتیازی بین روح و بدن باقی نمیماند بدلیل آنکه تمام اجزاء بدن صاحب روح میگردد و بحکم خالق متعال اعضاء بسخن میآیند بلکه در آن روز تمامی اجزاء قیامت صاحب حیات میگردند ببیان واضح‌تر گوئیم مواد و اجزاء موجودات در اینکه عالم از هم متفرق و متشتت بنظر می‌آید و چون وحدت بین اجزاء مواد نیست اینکه است که بخود ادراک و شعور ندارند زیرا که هر جزئی از اجزاء از دیگر منفصل و جدا میباشند لکن در آن روز چنان درهم کوبیده و بهم فشرده میگردند که یک وحدت تشکیل میدهند و وقتی وحدت حاصل شد قابل حیات میگردند اینکه است که خداوند خبر میدهد که در قیامت موجودات مثل زمین که در باره آن فرموده (تُحَدِّث‌ُ أَخبارَها«1» و جهنم که گوید (هَل مِن مَزِیدٍ)«2» و نیز اجزاء بدن خود انسان چنانچه در سوره یس آیه (65) فرموده الیَوم‌َ نَختِم‌ُ عَلی أَفواهِهِم وَ تُکَلِّمُنا أَیدِیهِم وَ تَشهَدُ أَرجُلُهُم بِما کانُوا یَکسِبُون‌َ«3»
-----------------------------------
(1) زمین حدیث میکند خبرهای خود را
(2) جهنم گوید آیا برای من زیادتی هست
(3) در آن روز بر دهنهای مردم مهر میزنیم و دستهای آنان تکلم میکنند و پاهای آنها شهادت میدهند بر آنچه کسب کرده‌اند.

صفحه : 68
و شاید اشاره بهمین مطلب دارد قوله تعالی یَوم‌َ نَطوِی السَّماءَ کَطَی‌ِّ السِّجِل‌ِّ لِلکُتُب‌ِ کَما بَدَأنا أَوَّل‌َ خَلق‌ٍ نُعِیدُه‌ُ«1» سوره انبیاء آیه (104) پس از امثال اینکه آیات میتوان استفاده نمود که در قیامت مواد موجودات از شدت فشردگی اجزاء آنها بهم دیگر هم قابل بقاء میگردند و هم صاحب حیات میشوند فَأَمّا ثَمُودُ فَأُهلِکُوا بِالطّاغِیَةِ (1) طاغیه چیزی را گویند که در شدت از حد بگذرد مثل قوله تعالی إِنّا لَمّا طَغَی الماءُ یعنی آب در زیادتی طغیان نمود و از حد گذشت و بنا بر اینکه معنی (بالطاغیه) صفت فعل محذوف است و معنی آیه چنین میشود که قوم ثمود در اثر انکار نمودن آنان قیامت را بصیحه آسمانی که در شدت و قوت از حد گذشته بود هلاک نمودیم (2) مقصود از (الطاغیه) طغیان است که چون ثمود یعنی قوم هود نبی علیه السّلام طغیان و سرکشی نمودند و پیمبران را تکذیب کردند و قیامت و روز رستاخیز را انکار نمودند ما آنان را هلاک نمودیم در حدیث است که قوم هود نبی علیه السّلام چون در مخالفت هود طغیان نمودند سرکشی کردند بصیحه آسمانی هلاک گردیدند وَ أَمّا عادٌ فَأُهلِکُوا بِرِیح‌ٍ صَرصَرٍ عاتِیَةٍ سَخَّرَها عَلَیهِم سَبع‌َ لَیال‌ٍ وَ ثَمانِیَةَ أَیّام‌ٍ حُسُوماً و اما عاد یعنی قوم لوط نبی علیه السّلام آنان بکیفر مخالفت و اعمال ناشایسته هلاک گردیدند بباد سختی که از سردی از حد گذشته بود و در اثر نافرمانی و انکار معاد و تکذیب پیمبران مسلّط گردید بر آنان چنین بادی که در هفت شب و هشت روز پیوسته بر آنها میوزید و اینکه هشت روزی را که عرب (برد العجوز) نامیده گویا همان چند روز معروف آخر زمستان است که در فارسی آن را سرمای پیر زن نامیده‌اند
-----------------------------------
(1) روز قیامت روزی است که آسمانها بهم پیچیده میشوند مثل پیچیدن دفترها برای کتابها و نوشته‌جات

صفحه : 69
و گویند اینکه برد العجوزش گفته‌اند برای اینکه بود که پیر زنی در آن ایّام برای حفظ جان خود در سردابی خود را محفوظ نموده روز هشتم سرما بوی اصابت نمود و وی را هلاک گردانید و ممکن است برد العجوزش نامیده‌اند نظر بآنکه در (عجز) زمستان یعنی در آخر زمستان واقع گردیده فَتَرَی القَوم‌َ فِیها صَرعی کَأَنَّهُم أَعجازُ نَخل‌ٍ خاوِیَةٍ، فَهَل تَری لَهُم مِن باقِیَةٍ که از شدت وزیدن باد گمان میشد قوم عاد دیوانه شده‌اند تا آنکه هلاک گردیدند بطوری که پنداشتی ریشه نخل خشک گردیده‌اند آیا میبینی تو اثری از آنان باقی مانده یعنی عذاب چنان آنان را فانی گردانیده که از ذریّه آنها هم کسی را باقی نگذاشته وَ جاءَ فِرعَون‌ُ وَ مَن قَبلَه‌ُ وَ المُؤتَفِکات‌ُ بِالخاطِئَةِ اکثر قرّاء (من قبله) بسکون باء قرائت نموده‌اند یعنی فرعون آمد و کسانی که پیش از او آمده بودند از قوم هود و صالح و باقی امم خطا کار که بمخالفت و عصیان و شرک و کفر مستحق عذاب گردیدند و کمی از قرّاء (قبله) بکسر قاف و فتحه باء قرائت کرده‌اند یعنی فرعون و کسانی که با وی بودند از مردمان زشت اعمال که مرتکب خطا و کفر و شرک و ظلم و باقی سیّئات گردیدند فَعَصَوا رَسُول‌َ رَبِّهِم فَأَخَذَهُم أَخذَةً رابِیَةً (رابیه) اشاره بزیادتی و شدت عذاب است که در اثر مخالفت نمودن پیمبران که از طرف پروردگارشان فرستاده شده بودند بکیفر اعمالشان خداوند گرفت آنها را و مبتلا گردانید آنان را بعذاب سخت إِنّا لَمّا طَغَی الماءُ حَمَلناکُم فِی الجارِیَةِ پس از حکایت قوم صالح و قوم لوط و فرعون و فرعونیان و اینکه آنان در اثر مخالفت بعذاب گرفتار گردیدند اشاره میفرماید بقوم نوح که آنان نیز در اثر

صفحه : 70
مخالفت بطوفان گرفتار شدند لِنَجعَلَها لَکُم تَذکِرَةً وَ تَعِیَها أُذُن‌ٌ واعِیَةٌ در اینکه مبارک آیه در مقام امتنان بر بشر بر آمده و اشاره مینماید بکمال لطف و رحمت خود که در عین عذاب و غضب بر کفّار که بمناسبت کیفر اعمالشان استحقاق پیدا نموده و بر آنان وارد گردیده همان عذاب و سخط نسبت بدیگران تذکر و اندرز است و مؤمنین و کسانی که گوش شنوا دارند بشنوند و عبرت بگیرند و بدانند که خداوند در مورد غضب شدید العقاب است و در موقع رحمت کثیر الفضل و کثیر الاحسان است بلکه رحمتش سبقت گرفته بر غضبش
(سبقت رحمتی علی غضبی)
اشاره بسعه رحمت و فضل غیر متناهی او است بلکه عذابش عین رحمت و غضبش عین حکمت است که در هر موقعی که آثار غضب نمایان گردد در آن اسرار حکمت آمیزی مندرج گردیده چنانچه در همین آیه مبارکه بعد از آنکه بیان عذاب کفّار و کسانی که باعمال و اخلاق نکوهیده خود را در مورد غضب و سخط الهی واقع گردانیده‌اند اشاره میفرماید که آنان را در دنیا مورد عذاب قرار دادیم برای عبرت گرفتن شما مؤمنین و کسانی که پیش از شما بودند و بعد از شما میآیند تا آنکه همیشه بین خوف و رجا باشید نه برحمت حق تعالی مغرور گردید و بدانید که در مورد غضب سخت انتقام است و نه مأیوس از رحمت او باشید زیرا که یأس از رحمت الهی کفر است پس وظیفه مؤمن اینکه است که نسبت او بخوف و رجاء مثل دو کفّه ترازو مساوی باشد.
در تفسیر روح البیان راجع به اذن واعیه بیانی دارد که برای توضیح مطلب مختصری از آن را ترجمه مینمایم.
(اذن واعیه) گوش چنانی که دارای قوّه و استعدادی باشد که آنچه را بایستی در خود نگاهدارد حفظ کند و متذکر باشد و نیز آنچه را نگاهداشته در مقام عمل آن را بکار اندازد (الواعیه) صفت گوشی است که آنچه را گرفت بقلب رساند

(و گر نیستی سعی جاسوس گوش خبر کی رسیدی بسلطان هوش) (بستان)

صفحه : 71
و اینکه، اذن، را بلفظ مفرد آورده نه جمع و نیز (واعیه) را نکرده آورده نه معرفه اشاره باین است که کسی که متّصف باین صفت باشد که دارای چنین گوشی گردیده بسیار کمیاب است و با کمیابی آن سبب نجات جماعت بسیاری میشود و در اعقاب آنان نیز سرایت مینماید یعنی کسی که بشنود اینکه حکایات (و قصصی که در قرآن تذکر داده) و حفظ کند برای آنکه بمردم برساند و ترغیب و تحریص کند مردم را بایمان و آنان را از کفر باز دارد چنین کسی سبب نجات خلق و باعث دوام ایمان آنها گردیده.
در کتاب کشّاف چنین گفته اگر گوشی باشد و لو گوش یک نفر و شنوا باشد و تعقّل نماید و در طریق حق تعالی تدبّر و تفکّر کند چنین کسی سواد اعظم و شخص بسیار بزرگی است و مورد اعتنا است نزد خدای متعال و بباقی مردم اعتنایی نیست اگر پر باشند بین خافقین در حدیث است (افلح من جعل اللّه له قلبا واعیا)«1» و از رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است که بعد از فرود اینکه آیه فرمود یا علی از خدا خواسته‌ام که گوش تو را (اذن واعیه) گرداند پس از آن علی علیه السّلام فرمود هیچ چیزی را فراموش ننمودم و سزاوار نیست که فراموش کنم، البته بایستی چنین باشد زیرا که حضرتش حافظ اسرار الهی است و خودش فرمود من بر فطرت توحید خلق گردیده‌ام و بایمان و هجرت با رسول اللّه سبقت گرفته‌ام و در روایت دیگر وقت نزول آیه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم گوش علی بن ابی طالب علیه السّلام را گرفت و فرمود گوش واعیه اینکه گوش است). پایان اینکه حدیث مشهور بین شیعه و سنّی است و تفسیری نه از شیعه نه از سنّی دیده نشده مگر آنکه اینکه حدیث را نقل نموده البتّه بایستی چنین باشد کسی را سزد دارای چنین گوشی باشد که بعد از رحلت رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم حافظ دین او و مفسّر قرآن گردد و حامل اسرار الهی و مخزن ودائع سبحانی گردیده باشد هر کسی را روا نیست بپیشوایی خلق انتخاب گردد مگر آن کسی که دعا کرده پیغمبر
-----------------------------------
(1) رستگار شد کسی که خداوند قرار داد برای او قلب باز و درّاک [.....]

صفحه : 72
خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و حافظ اسرار قرآن و مبیّن آیات الهی و مؤید عند اللّه و دارای مقام عصمت و طهارت نفسانی باشد.
کسی را که اندک شعوری است میفهمد که چنین کسی را خود رسول اللّه (ص) باذن خدا بایستی برای پیشوایی خلق بعد از خود انتخاب نماید نه اینکه چنین امر مهمی را بدست خلق گذارد در صورتی که انسان هر قدر هم وارسته و مهذّب باشد باز در تحت تأثیر نفس واقع است و نیز کسی اطلاع بر ما فی الضّمیر غیر ندارد مگر خدا و عصمتی که در پیغمبر و امام بایستی مأخوذ باشد غیر از خدا کسی بر آن مطلع نیست زیرا که آن ملکه باطنی است پس چگونه عقل تجویز و تصویب می نماید که انتخاب امام بدست خلق انجام گیرد هرگز روا نیست.
فَإِذا نُفِخ‌َ فِی الصُّورِ نَفخَةٌ واحِدَةٌ در مقام وقوع (الحاقّة) یعنی پدید شدن قیامت بر آمده که قیامت موقعی پدید میگردد که اسرافیل یک دفعه در صور بدمد.
مفسّرین گویند صور شاخه‌ایست از نور که از آسمانها بزرگتر و وسیعتر است و آن صدایی است که از شدّت و قوّت آن اهل زمین همگی صیحه میزنند و میمیرند مگر کسی را که خدا بخواهد نگاهدارد.
و اینکه نفخه واحده گفته شاید اشاره باین باشد که آن اولین نفخه ایست که دمیده میشود و از هیبت آن تمام اهل زمین میمیرند و پس از آن نفخه دیگری دمیده میشود و قیامت برپا میگردد و اینجا مقام بیان آن نیست.
وَ حُمِلَت‌ِ الأَرض‌ُ وَ الجِبال‌ُ فَدُکَّتا دَکَّةً واحِدَةً آن وقت بقدرت الهی کوه‌ها از جای خود کنده میشوند و کوه‌ها از هم پراکنده میگردند در اول سوره واقعه فرموده إِذا رُجَّت‌ِ الأَرض‌ُ رَجًّا وَ بُسَّت‌ِ الجِبال‌ُ بَسًّا فَکانَت هَباءً مُنبَثًّا در آن وقت زمین بشدّت میلرزد و کوه‌ها پراکنده میگردد مثل پشم زده شده و از بشر و حیوان در روی زمین احدی باقی نمیماند.

صفحه : 73
فَیَومَئِذٍ وَقَعَت‌ِ الواقِعَةُ، وَ انشَقَّت‌ِ السَّماءُ فَهِی‌َ یَومَئِذٍ واهِیَةٌ وَ المَلَک‌ُ عَلی أَرجائِها وَ یَحمِل‌ُ عَرش‌َ رَبِّک‌َ فَوقَهُم یَومَئِذٍ ثَمانِیَةٌ عرش در لغت بمعنی تخت است و در بعض روایات دارد که عرش و کرسی یک معنی دارد و مفسّرین گویند عرش آسمان نهم است که بالای آسمانها قرار گرفته و محیط بر تمامی عوالم جسمانی است.
و چون نمیتوان عرش پروردگار را حمل بظاهر نمود زیرا که آن خلاف حکم صریح عقل است زیرا لازم آید خداوند جسم و جسمانی باشد پس عرشی که در آیات قرآنی نسبت بپروردگار داد شده مثل همین جا (وَ یَحمِل‌ُ عَرش‌َ رَبِّک‌َ) و آنجا که فرموده (الرَّحمن‌ُ عَلَی العَرش‌ِ استَوی)«1» بایستی حمل بغیر ظاهر نمود و بهترین توجیهات اینکه است که گفته شود شاید مقصود از عرش مقرّ سلطنت و تخت فرمان فرمایی حق تعالی باشد و اشاره باشد بآن فیض رحمانی که از آن تعبیر میشود برحمت واسعه (وَ رَحمَتِی وَسِعَت کُل‌َّ شَی‌ءٍ) و آن حقیقت منبسط و فیض وجودی است که تمام موجودات را فرا گرفته و هر شیئی بقدر استعداد و قابلیّت خود از آن فیض برخوردار گردیده چنانچه فرموده (ما تَری فِی خَلق‌ِ الرَّحمن‌ِ مِن تَفاوُت‌ٍ) و آن کلمه حق و ظل نور وجود او و فعل او و رحمت او است که از آن در اخبار تعبیر بمشیّت شده از معصوم است که خداوند همه چیزها را بمشیّت خلق نموده و مشیّت را بچیز دیگر خلق ننموده (أَ لَم تَرَ إِلی رَبِّک‌َ کَیف‌َ مَدَّ الظِّل‌َّ)«2» و شاید مقصود از حاملین عرش که در آیه تذکر داده و از حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نقل میکنند که فرموده حاملین عرش امروز چهارند وقتی قیامت برپا میگردد
-----------------------------------
(1) خدای رحمان استیلا بر عرش دارد یعنی صفت رحمانیت او مساوی با عرش است
(2) آیا ندیدی که چگونه پروردگار تو سایه را کشید شاید مقصود از سایه ظل وجود حق است که تمام موجودات همان پرتو وجود حقانی میباشند.

صفحه : 74
هشت عدد میباشند شاید آنها جواهر مجرده‌ای میباشند که اولین موجوداتی هستند که مشمول فیض منبسط و رحمت واسعه خالق متعال میباشند که از آن تعبیر بعقول و نفوس مجرده میشود و شاید قوله تعالی وَ نُفِخ‌َ فِی الصُّورِ فَصَعِق‌َ مَن فِی السَّماوات‌ِ وَ مَن فِی الأَرض‌ِ إِلّا مَن شاءَ اللّه‌ُ«1» اشاره بهمان جواهر مجرده باشد خلاصه بنا بر اینکه توجیه مقصود از عرش پروردگار همان فیض منبسط و رحمت واسعه رحمانی او است که تمامی کائنات را فرا گرفته و جمله آن در مرتبه اول همان جواهر قدسی و عقول مجرده‌ای میباشند که از اول ما خلق اللّه بشمار میروند و قوله سبحانه در آیة الکرسی وَسِع‌َ کُرسِیُّه‌ُ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌َ اشاره بسعه رحمت و شمول فیض رحمانی اوست که در مرتبه ثانی تمام موجودات را فرا گرفته در تفسیر ابو الفتوح رازی چنین گوید (در حدیث دارد که هر فرشته‌ای چهار روی دارد رویی چون روی آدمی و رویی چون روی شیر و رویی چون روی کرکس و رویی چون روی گاو، بروی آدمی روزی آدمیان میطلبد و بروی شیر روزی سباع و درندگان میطلبد و بروی گاو روزی بهایم میطلبد و بروی کرکس روزی مرغان میطلبد) اینکه حدیث بر فرض صحت تأیید میکند (مثل افلاطونیه را) و از علی بن الحسین زین العابدین چنین روایت شده که خدای عرش را بیافرید در مرتبه چهارم مخلوقات زیرا که پیش از آن سه چیز را آفریده بود هوا، قلم نور پس از آن عرش را آفرید از الوان و انوار مختلف نوری سبز که رنگ سبزی از او است و نوری زرد که رنگ زردی از او است و نور سفیدی که اصل انوار از او است و روشنایی روز از آنست آن گاه هفتاد هزار طبقه بیافرید هیچ طبقه نیست مگر آنکه تسبیح و تقدیس او را مینمایند باصوات مختلف اگر آواز آنان بزمین برسد کوه‌ها پاره پاره و گوشها ریزان شدی و دریا بزمین فرو رفتی آن روز عرش
-----------------------------------
(1) وقتی نفخه صور میدمد هر کس در آسمانها و زمین است بیهوش میگردد مگر کسی را که خدا بخواهد.

صفحه : 75
خدا بر اینکه هشت فرشته بود که آن را بر فرق گرفته‌اند. پایان یَومَئِذٍ تُعرَضُون‌َ لا تَخفی مِنکُم خافِیَةٌ در آن روزی که قیامت بر پا میگردد چیزی از شما در آن روز مخفی و پنهان نمیگردد و آنچه در باطنها مخفی است در آن روز ظاهر و آشکار میگردد.
مفسّرین گویند کوفیان (لا یخفی) بیا خوانده‌اند و باقی قرّاء بتاء قرائت نموده‌اند.

[سوره الحاقة (69): آیات 19 تا 33]

اشاره

فَأَمّا مَن أُوتِی‌َ کِتابَه‌ُ بِیَمِینِه‌ِ فَیَقُول‌ُ هاؤُم‌ُ اقرَؤُا کِتابِیَه (19) إِنِّی ظَنَنت‌ُ أَنِّی مُلاق‌ٍ حِسابِیَه (20) فَهُوَ فِی عِیشَةٍ راضِیَةٍ (21) فِی جَنَّةٍ عالِیَةٍ (22) قُطُوفُها دانِیَةٌ (23)
کُلُوا وَ اشرَبُوا هَنِیئاً بِما أَسلَفتُم فِی الأَیّام‌ِ الخالِیَةِ (24) وَ أَمّا مَن أُوتِی‌َ کِتابَه‌ُ بِشِمالِه‌ِ فَیَقُول‌ُ یا لَیتَنِی لَم أُوت‌َ کِتابِیَه (25) وَ لَم أَدرِ ما حِسابِیَه (26) یا لَیتَها کانَت‌ِ القاضِیَةَ (27) ما أَغنی عَنِّی مالِیَه (28)
هَلَک‌َ عَنِّی سُلطانِیَه (29) خُذُوه‌ُ فَغُلُّوه‌ُ (30) ثُم‌َّ الجَحِیم‌َ صَلُّوه‌ُ (31) ثُم‌َّ فِی سِلسِلَةٍ ذَرعُها سَبعُون‌َ ذِراعاً فَاسلُکُوه‌ُ (32) إِنَّه‌ُ کان‌َ لا یُؤمِن‌ُ بِاللّه‌ِ العَظِیم‌ِ (33)

(ترجمه)

امّا کسی که در (قیامت) نامه عملش را بدست راستش نهند (با کمال شادمانی باهل محشر بگوید) بیائید کتاب مرا بخوانید،
و من یقین بملاقات چنین روزی داشتم،
پس چنین کسی در زندگانی و عیش گوارا و راضی میباشد،
و نیز در بلندترین مرتبه بهشت منزل دارد
که میوه‌های آن در دسترس بهشتیان است،
گفته میشود بآنها نعمتهای بهشت گوارا باشد بخورید و بیاشامید که اینکه

صفحه : 76
پاداش اعمال نیک گذشته شما است
و امّا کسی که نامه عملش بدست چپش دهند میگوید کاش چنین نامه‌ای بمن نداده بودند،
و من هیچوقت از اعمال خود خبر نداشتم،
ای کاش از اینکه غصّه نجات مییافتم
(ای وای) که امروز مال من بفریاد من نرسد،
تمام سلطنت و مال امروز فانی گردید،
(خطاب از مصدر قهر الهی رسد) که او را بگیرید و در غل و زنجیر کنید،
پس از آن در جهنّم او را در آرید،
پس از آن ببندید وی را بزنجیری که هفتاد ذراع باشد،
زیرا که او بخدای بزرگ ایمان نیاورده‌

توضیح آیات‌

اشاره

فَأَمّا مَن أُوتِی‌َ کِتابَه‌ُ بِیَمِینِه‌ِ فَیَقُول‌ُ هاؤُم‌ُ اقرَؤُا کِتابِیَه وقتی روز موعود فرا رسد و مردم نزد حساب به پیشگاه حضرت ذو الجلال حاضر گردند آن وقت نامه اعمال و سجل‌ّ افعال نیکوکاران از طرف راست بآنان داده شود آن گاه از زیادتی وجد و طرب مردم را میخوانند که بیائید و کتاب مرا بخوانید.
آنچه در آن کلمات و مطالبی ثبت و ضبط گردیده آن را کتاب گویند خواه در کاغذ نوشته شده باشد یا در لوح محفوظ ثبت گردیده یا در لوح محو و اثبات یا در لوح سینه انبیاء چنانچه در سوره حدید آیه 25 فرموده لَقَد أَرسَلنا رُسُلَنا بِالبَیِّنات‌ِ وَ أَنزَلنا مَعَهُم‌ُ الکِتاب‌َ وَ المِیزان‌َ لِیَقُوم‌َ النّاس‌ُ بِالقِسطِ«1» و از صادق آل محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم چنین روایت میکنند که فرموده کتابی که با انبیاء است آن است اکبر آن چنانی است که انبیاء بآن هر چیزی را میدانند.
و ممکن است گفته شود مقصود از کتاب موعودی که در قیامت بدست انسان داده میشود و بوی ارائه میشود شاید اشاره و کنایه باشد بهمان اعمال و حرکات و اخلاقیاتی که در صفحه نفس وی ثبت گردیده و تمرکز یافته و از فعلیّت اخیر وی
-----------------------------------
(1) هر آینه محققا ما فرستادیم رسولان خود را با حجتهای روشن و با آنها فرود آوردیم کتاب و میزان تا آنکه بین مردم بپای دارند عدالت و میانه روی را.

صفحه : 77
بشمار میرود و نسبت بیمین شاید اشاره بیمن و برکت و جهات خیریّت و سعادتی است که در کتاب انفسی آنان ظهور و بروز دارد زیرا که هر عملی خواه از اعمال نیکوی پسندیده یا از اعمال زشت نکوهیده باشد اثر آن در نفس انسان باقی و ثابت ماند تا وقتی که ملکه نفسانی وی گردد و در نفسش رسوخ نماید که دیگر زوال پذیر نباشد.
صدر المتألّهین در تفسیر سوره واقعه راجع باصحاب یمین و اصحاب شمال بیانی دارد که مختصری از آن را ترجمه مینمایم چنین گوید در بسیاری از تفاسیر دارد که اصحاب یمین کسانی میباشند که آنان را از طرف راست ببهشت میبرند و اصحاب شمال کسانی هستند که آنان را از طرف چپ بجهنم میکشند.
و تحقیق در مطلب چنین است که عالم وجود بتمامه یک شخص وحدانی بشمار میرود زیرا که وجود عالم ظل وجود حق تعالی و وحدت طبیعیّه ظل وحدت حقیقیّة الهیّه است و طبیعت را روحی است که آن را روح واحد و روح اعظم و عقل اول نامند و مشتمل بر مدبّرات علویّه و متعلق ببرزخهای نوریّه است و در او است بهشت سعداء و در آن ملائکه علویین میباشند که بندگان خدا را سوق میدهند بسوی رضوان خدا و وظیفه آنها اینکه است که کتاب ابرار و نیکوکاران را مینویسند إِن‌َّ کِتاب‌َ الأَبرارِ لَفِی عِلِّیِّین‌َ و کتاب عبارت است از تصویر حقایق و صحیفه اعمال آن محل‌ّ عتیق است پس مراد از کتابت در اینجا جوهر ملکوتی فعال علوی است و مقصود از قلم قوّه عملیّه مصوره است و مقصود از صحیفه نفوس ناطقه بشری است که در اوّل خلقت خالی از تصاویر و نقوش است و شکّی نیست که اینکه کتاب را ممکن نیست احدی بتواند باین حواس‌ّ کدر ظلمانی مشاهده نماید زیرا که آنها مکتوبات غیبیه‌ایست که در عالم غیب واقع است لکن بیشتر مردم ایمان بغیب ندارند و وثوقی برای آنان نیست مگر آنچه را که محسوس بهمین حواس است و دیگر طرف شمال و آن ملکوت اسفل و در آن مدبّرات سفلیّه و سدنه برازخ ظلمانیّه است و در آن است جحیم اشقیاء و در آنجا دو نوع ملائکه میباشند یکی

صفحه : 78
آنهایی که اعمال فجار و اشقیا را مینویسند قوله تعالی (وَ جاءَت کُل‌ُّ نَفس‌ٍ مَعَها سائِق‌ٌ وَ شَهِیدٌ) و طائفه دیگر ملائکه غلاظ شداد لا یَعصُون‌َ اللّه‌َ ما أَمَرَهُم وَ یَفعَلُون‌َ ما یُؤمَرُون‌َ و قوله تعالی إِن‌َّ کِتاب‌َ الفُجّارِ لَفِی سِجِّین‌ٍ وَ ما أَدراک‌َ ما سِجِّین‌ٌ کِتاب‌ٌ مَرقُوم‌ٌ وَیل‌ٌ یَومَئِذٍ لِلمُکَذِّبِین‌َ و شبه نیست که هر کس از طرف راست کتابش بوی داده شود حشرش با ملائکه جانب یمین و علیین خواهد بود و کسی را که از طرف چپ یا پشتش کتابش بوی داده شود او بدست موکّلین عذاب معذّب خواهد بود. (پایان) إِنِّی ظَنَنت‌ُ أَنِّی مُلاق‌ٍ حِسابِیَه شخصی نیکوکار گوید من از کسانی بودم که ایمان داشتم و دعوت پیمبران را پذیرفتم و بیوم حساب تصدیق داشتم مفسرین گویند ظن‌ّ در اینجا بمعنی یقین است چنانچه در بسیاری از موارد ظن بمعنی یقین استعمال میشود پس قوله تعالی إِنِّی ظَنَنت‌ُ یعنی دانستم و یقین کردم آمدن چنین روزی را فَهُوَ فِی عِیشَةٍ راضِیَةٍ فِی جَنَّةٍ عالِیَةٍ قُطُوفُها دانِیَةٌ پس چنین کسی که ایمان بروز حساب داشته و در اثر ایمان کتاب اعمالش از طرف یمین یعنی از طرف راستش که مناسب بعالم علیّین است بوی رسیده در زندگانی رضایت بخشش است و جایگاه او بهشتی است که در مرتبه عالی عالم وجود امکانی قرار گرفته و آرامگاه وی دار کرامت الهی است و میوه‌جات بهشتی بوی نزدیک و در دسترس او آماده شده و شاید مقصود (قُطُوفُها دانِیَةٌ) اشاره باشد که در بهشت برای کسب معاش دیگر زحمت و تعب و مشقتی نیست آدم بهشتی همیشه در راحت و عیش گوارا زیست مینماید کُلُوا وَ اشرَبُوا هَنِیئاً بِما أَسلَفتُم فِی الأَیّام‌ِ الخالِیَةِ آن گاه ملائکه رحمت باهل بهشت گویند گوارا باشد شما را بخورید از

صفحه : 79
نعمتهای بهشتی و بیاشامید از آبهای خوشگوار و آنچه در روزهای گذشته عمر خود تهیه نموده‌اید امروز بشما خواهد رسید وَ أَمّا مَن أُوتِی‌َ کِتابَه‌ُ بِشِمالِه‌ِ فَیَقُول‌ُ یا لَیتَنِی لَم أُوت‌َ کِتابِیَه یمین و شمال دو نقطه مقابل یکدیگر اول اشاره بحال سعداء و نیکوکاران دارد دوم اشاره بحال تیره‌بختان و بدکاران است و بقدری که اصحاب یمین در بهجت و سرور و دارای حیات نیکو میباشند اهل شمال در سختی و عذاب و شکنجه میباشند و پس از آنکه کتاب و سجل‌ّ احوال آدم شقی را از طرف چپ بوی ارائه میدهند از شدّت غم و تأسف گوید ای کاش هیچ وقت کتاب اعمال خود را نمیدیدم و بمن کتاب داده نمیشد و حساب اعمال و افعال خود را نمیدانستم.
یا لَیتَها کانَت‌ِ القاضِیَةَ، ما أَغنی عَنِّی مالِیَه، هَلَک‌َ عَنِّی سُلطانِیَه و از شدّت تأسف آرزو میکند کاش حیات من قطع شده بود و اینکه نامه سیاه پر خطر را نمیدیدم ای وای بر من که امروز مال من بفریادم نمیرسد و مرا از عذاب نجات نمیدهد.

(سخنان مفسرین در جمله هلک عنی سلطانیه)

(1) گمراه نمود مرا آنچه را گمان میکردم حجّت و دلیل من است.
(إبن عباس و مجاهد) (2) قطع شد از من تسلط و سلطنت من که امروز دیگر استیلاء و سلطنتی برای من نیست.
خُذُوه‌ُ فَغُلُّوه‌ُ ثُم‌َّ الجَحِیم‌َ صَلُّوه‌ُ، ثُم‌َّ فِی سِلسِلَةٍ ذَرعُها سَبعُون‌َ ذِراعاً فَاسلُکُوه‌ُ

(سخنان مفسّرین در معنی ذراع)

(1) هفتاد ذرع بذراع فرشتگان است که از دبرش داخل کنند و از بینی‌اش در آورند. (عبد اللّه عباس) (2) هر ذرعی بقدر هفتاد ذرع ما میباشد که هفتاد در هفتاد میشود (سفیان)

صفحه : 80
(3) جز خدا نداند که مقدار زراع چقدر است. (حسن بصری) و غیر اینها از وجوهی که مفسّرین توجیه نموده‌اند لکن بهتر اینکه است که گفته شود مقصود از (سَبعُون‌َ ذِراعاً) همان ذراع معهود باشد و اشاره دارد بطول بند چنانچه معمول است هفتاد و هفتصد و امثال آن را برای کثرت آرند.
آری اینکه سلسله طولانی که در قیامت آدم عاصی را بآن می‌بندند همان زنجیر طبیعت و بند اوهام و قید آرزو و آمال طولانی دنیوی است که در عالم قیامت که (تبلی السّرائر) است بمرتبه ظهور و بروز میرسد و نتیجه آن همان زنجیر و سلسله هفتاد ذراعی میشود و همانطوری که در دنیا آرزو و آمال بلند بدست و پای انسان پیچیده و نمیگذارد قدمی بسوی حقیقت بردارد بدلیل تجسّم اعمال که در آیات قرآنی و احادیث بسیار اشاره شده در قیامت صورت خارجی میپذیرد زیرا که در در آن وقت معانی صورت میگیرد و باطن ظاهر میگردد کسی که در اینکه عالم روح و روان خود را از اسارت طبیعت و قید اوهام رهایی داد روز رستاخیز نیز آزادانه بجوار قرب الهی پرواز مینماید نفسی که پای بند طبیعت است چگونه تواند راهی بسوی حقیقت پیدا نماید پس آنچه هست از ما است که بر ما است (أَن‌َّ اللّه‌َ لَیس‌َ بِظَلّام‌ٍ لِلعَبِیدِ) إِنَّه‌ُ کان‌َ لا یُؤمِن‌ُ بِاللّه‌ِ العَظِیم‌ِ در اینکه آیه در مقام علت و سبب عذاب بر آمده که عاصی مستحق چنین عذابی است زیرا که بخدای بزرگ ایمان نیاورده و خود را در بند اوهام و طبیعت مقید نموده.
چون ایمان عبارت از عقد قلب و بستگی بمبدء است کسی که دل و قلبش مرتبط بحق نباشد و هدف و آرزویش قرب برحمت او نباشد و تمام همّش امور طبیعی و جز خود خواهی و نفس پرستی و دنبال آمال و آرزوهای دور و دراز و بدست آوردن منافع و همی دنیوی مقصدی در نظر ندارد البته آن وقتی که معانی صورت میگیرد و هر چیزی بفعلیّت اخیر خود میرسد آن وقت است که اعمال مجسّم میشود و بصورت می‌آید و آدم شقی خود را در چنین عذابی مشاهده مینماید.

صفحه : 81

[سوره الحاقة (69): آیات 34 تا 52]

اشاره

وَ لا یَحُض‌ُّ عَلی طَعام‌ِ المِسکِین‌ِ (34) فَلَیس‌َ لَه‌ُ الیَوم‌َ هاهُنا حَمِیم‌ٌ (35) وَ لا طَعام‌ٌ إِلاّ مِن غِسلِین‌ٍ (36) لا یَأکُلُه‌ُ إِلاَّ الخاطِؤُن‌َ (37) فَلا أُقسِم‌ُ بِما تُبصِرُون‌َ (38)
وَ ما لا تُبصِرُون‌َ (39) إِنَّه‌ُ لَقَول‌ُ رَسُول‌ٍ کَرِیم‌ٍ (40) وَ ما هُوَ بِقَول‌ِ شاعِرٍ قَلِیلاً ما تُؤمِنُون‌َ (41) وَ لا بِقَول‌ِ کاهِن‌ٍ قَلِیلاً ما تَذَکَّرُون‌َ (42) تَنزِیل‌ٌ مِن رَب‌ِّ العالَمِین‌َ (43)
وَ لَو تَقَوَّل‌َ عَلَینا بَعض‌َ الأَقاوِیل‌ِ (44) لَأَخَذنا مِنه‌ُ بِالیَمِین‌ِ (45) ثُم‌َّ لَقَطَعنا مِنه‌ُ الوَتِین‌َ (46) فَما مِنکُم مِن أَحَدٍ عَنه‌ُ حاجِزِین‌َ (47) وَ إِنَّه‌ُ لَتَذکِرَةٌ لِلمُتَّقِین‌َ (48)
وَ إِنّا لَنَعلَم‌ُ أَن‌َّ مِنکُم مُکَذِّبِین‌َ (49) وَ إِنَّه‌ُ لَحَسرَةٌ عَلَی الکافِرِین‌َ (50) وَ إِنَّه‌ُ لَحَق‌ُّ الیَقِین‌ِ (51) فَسَبِّح بِاسم‌ِ رَبِّک‌َ العَظِیم‌ِ (52)

ترجمه‌

و هرگز مسکین و فقیری را طعام نداده،
پس نیست برای وی امروز هیچ دوست و رفیقی،
و غیر از غسلین طعامی امروز نصیب ندارد،
غسلین طعامی است که نمیخورند مگر خطاکاران،
قسم بآنچه (از آثار حق) میبینید
و آنچه را که نمی‌بینید،
که قرآن حقیقتا (وحی خدا) و کلام رسول بزرگواری است،
نه اینکه قول شاعر باشد و کمند اشخاصی که ایمان آرند،
و نه حرب کاهن (دروغگو است) کمند کسانی که متذکر (حقیقت) آن میشوند،
اینکه قرآن از جانب پروردگار عالمیان فرود آمده،
و اگر بدروغ بما سخنانی میبست،
البته او را بقهر و سخط میگرفتیم،
و رگ او را قطع میکردیم،
و از شما هیچ کس بر دفاع او قادر نبودید
و اینکه قرآن هر آینه تذکر و اندرزی است برای اشخاص با تقوی،
و البته ما میدانیم از شما کدام یک تکذیب قرآن را میکنید،
و اینکه تکذیب هر آینه حسرت و پشیمانی آور است برای کافرین،
و البته قرآن بحق و حقیقت است،
و ای (پیمبر)

صفحه : 82
تو تسبیح و تنزیه کن باسم پروردگار بزرگ خود‌

توضیح آیات‌

اشاره

وَ لا یَحُض‌ُّ عَلی طَعام‌ِ المِسکِین‌ِ در مقام اوصاف اصحاب شمال بر آمده که اضافه بر اینکه بخدای عظیم ایمان نیاورده‌اند راغب نیستند احسان بفقراء و بیچارگان نمایند آری ایمان بخدای بزرگوار است که آدمی را وادار باحسان بفقرا و ضعفاء مینماید کسی که بخدا ایمان ندارد چگونه تواند بدون عوض و حظوظ نفسانی بذل مال نماید و کسی که محرک عمل او غیر خدا باشد چنین کسی اگر احسان بفقرا نماید وقتی خوب در حال وی تحقیق نمودی معلوم میشود محرک وی فایده‌ای است از حظوظ نفسانی یا غیر آن که عاید خودش میگردد نه اینکه ایمان بخدا و محبت او محرک عمل او شده باشد نه فقط اتفاق چنین است بلکه تمام اعمال و افعال آدمی دائر مدار هدف و مقصد اصلی وی است و بدور آن نقطه مقصودش دور میزنند مثلا کسی که مقصد او حب جاه و ریاست شد و آرزوی پیشوایی و تفوّق بر دیگران منتهای آمال وی گردید او هر چه کند حتی امور عادی او از خوردن و خوابیدن و غیر آن غرض و مقصودش رسیدن بآرزوی خودش میباشد فَلَیس‌َ لَه‌ُ الیَوم‌َ هاهُنا حَمِیم‌ٌ کسی که در اینکه عالم دنیا در اثر ایمان و عمل نیکو ارتباط بحق پیدا ننمود و محبت خدا را در دل خود نپرورانید و در راه اطاعت و روشنی او دستگیری بفقرا و مستمندان ننمود در آخرت و روز معاد روشنی برای او نیست بلکه آن کس که دلش از محبت حق تعالی خالی باشد تمام موجودات و لو آنکه خویشاوندان و دوستان وی باشند در آن وقت دشمن او میگردند زیرا که تمام موجودات جنود حق تعالی و مسخّر امر او و زیر فرمان سلطنت حقیقی اویند فَلا أُقسِم‌ُ بِما تُبصِرُون‌َ، وَ ما لا تُبصِرُون‌َ

صفحه : 83

سخنان مفسرین راجع بآیه‌

مفسرین گویند (لام فلا اقسم) زائد و برای تأکید قسم آمده بدلیل جمله بعد بِما تُبصِرُون‌َ وَ ما لا تُبصِرُون‌َ که خداوند در اینجا قسم یاد میکند و گواه میگیرد بآنچه را می‌بینید و آنچه را که نمی‌بینید و اینکه مقصود از آنچه می‌بینید و آنچه نمی‌بینید چیست از مفسرین گفتاری نقل شده (1) آنچه را که می‌بینید و آنچه را که نمی‌بینید از موجودات و جمله کائنات (2) آنچه را می‌بینید در دنیا و آنچه را نمی‌بینید از امور آخرت (3) آنچه در ظاهر آسمان و زمین است و آنچه در باطن آنها است (4) آنچه می‌بینید از اجسام و آنچه نمی‌بینید از ارواح و از امام جعفر صادق نقل شده که آنچه را میبینید از نعمت ظاهر و آنچه را نمیبینید از نعمتهای باطن و غیر اینها از وجوهی که احتمال داده شود لکن بهتر همان وجه اول است که شامل میگردد تمام کائنات و موجودات را زیرا که قرینه بر تقیید نیست پس بایستی حمل بر عموم نمود و مطابق میگردد با کلام امام علیه السّلام زیرا تمام موجودات خواه ظاهر و خواه باطن تماما از نعم الهی محسوب میگردند إِنَّه‌ُ لَقَول‌ُ رَسُول‌ٍ کَرِیم‌ٍ خداوند تمام موجودات را مورد قسم قرار میدهد و آنان را گواه میگیرد که قرآن کلام فرستنده رسول کریم است ظاهرا مقصود از رسول کریم جبرئیل امین است لکن بقرینه آیه بعد وَ ما هُوَ بِقَول‌ِ شاعِرٍ قَلِیلًا ما تُؤمِنُون‌َ، وَ لا بِقَول‌ِ کاهِن‌ٍ قَلِیلًا ما تَذَکَّرُون‌َ مقصود از رسول خود رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم میباشد شعر کلامی را گویند که موزون و با قافیه باشد و کهانت قسمتی از سحر است و کهنه کسانی هستند که چنین وانمود

صفحه : 84
میکنند که جن مسخر حکم ما و زیر فرمان ما و از گذشته و آینده بما خبر میدهد در صورتی که قرآن تکذیب میکند که جن دارای علم غیب باشد چنانچه در سوره سبا آیه 13 فرموده فَلَمّا خَرَّ تَبَیَّنَت‌ِ الجِن‌ُّ أَن لَو کانُوا یَعلَمُون‌َ الغَیب‌َ ما لَبِثُوا فِی العَذاب‌ِ المُهِین‌ِ«1» کفار چون دیدند آیات قرآنی بقدری فصیح و بلیغ است که از قبیل گفتار و سخنان آنان نیست بلکه بالاتر از سخنان آدمیان است اینکه بود که گاهی از روی نخوت و حسد نسبت شاعری بحضرتش میدادند شاعرش میگفتند برای آنکه کلامی باین نظم و ترتیب جمیل آورده با آنکه میدانستند آیات قرآنی از قبیل شعر که موزون و با قافیه باشد نیست و گاهی کاهنش مینامیدند برای آنکه از گذشته و آینده خبر میدهد و ندانستند که آیات قرآنی از قبیل القاء جنیان نیست بلکه میدانستند و از روی حسد و کبر تجاهل مینمودند تَنزِیل‌ٌ مِن رَب‌ِّ العالَمِین‌َ تنزیل خبر مبتداء محذوف یعنی قرآن نه از قبیل سحر است و نه از قبیل کهانت بلکه از نزد پروردگار عالمیان فرود آمده وَ لَو تَقَوَّل‌َ عَلَینا بَعض‌َ الأَقاوِیل‌ِ، لَأَخَذنا مِنه‌ُ بِالیَمِین‌ِ اینکه آیه برهان و دلیل محکم و بارزی است که خداوند برای اثبات دعاوی پیمبران آورده که اگر کسی بدروغ دعوی نبوت و رسالت نماید و کلامی را نسبت بخدا دهد البته خداوند بکیفر اعمال نکوهیده‌اش وی را بقوت و قدرت
-----------------------------------
(1) آیه راجع بسلطنت سلیمان نبی است که باد و جن زیر فرمان او بودند و بامر او مشغول اعمال شاقه بودند مثل اینکه تماثیل و مجسمه‌ها میساختند و دیگها و حوضها بنا مینمودند تا وقتی که دیدند سلیمان در اثر موریانه عصایی که در دست او است افتاد آن وقت جنیان فهمیدند سلیمان مرده است خداوند اینکه مطلب را شاهد میآورد برای اینکه جن اطلاعی از غیب ندارد اگر اطلاع داشت پیش از آنکه سلیمان بیفتد میفهمیدند او مرده است و خود را از زحمت میرهانیدند

صفحه : 85
خداوندی خود میگیرد و از وی انتقام میکشد برای آنکه مردم در اشتباه نیافتند بلکه از طریق لطف بر خداوند لازم است که دروغ وی را فاش نماید تا آنکه حجّت بر خلق تمام شود.
لکن باید دانست در صورتی بر خدا لازم است مدعی کاذب را رسوا کند که دروغ وی معلوم نباشد امّا در اینکه زمان ما که بطور ضرورت و یقین ثابت و مبرهن گردیده که بایستی دین اسلام تا قیامت باقی و پایدار ماند پس هر کس مدعی نبوّت و رسالت باشد و لو آنکه بفرض از روی سحر کوه‌ها را از جای بکند دروغش واضح و معلوم است و چنین است مدّعی امامت که ثابت و معین است که امام دوازدهم پسر امام حسن عسکری علیه السّلام زنده و بحکمت چندی از نظر عموم غائب است و امامت بوجود مبارکش خاتمه پیدا نموده پس هر کس مدعی امامت باشد دروغش واضح است.
ثُم‌َّ لَقَطَعنا مِنه‌ُ الوَتِین‌َ پس از آنکه مدعی کاذب را بقوّت و غلبه خداوندی خود گرفتیم رگ حیات وی را قطع میکنیم.

سخنان مفسرین راجع به وتین‌

(1) رگ دل را وتین گویند که وقتی قطع شد انسان میمیرد.
(2) وتین رگی است میان پی گردن که آن نیز اگر قطع شود انسان میمیرد (3) وتین رگی است در دل بتوسط آن آب بدل میرسد اگر قطع شود آدم میمیرد فَما مِنکُم مِن أَحَدٍ عَنه‌ُ حاجِزِین‌َ کسی که بقهر و غلبه خداوندی گرفتار گردید و مورد عذاب قرار گرفت احدی از شما نتواند از وی عذاب را بردارد.
آری کسی که مورد غضب و سخط الهی واقع گردید نه تنها کسی نتواند حاجز و مانع از عذاب وی گردد بلکه تمام ذرّات ممکنات با وی در خصومت آیند و همگی دشمن او میگردند.

صفحه : 86
وَ إِنَّه‌ُ لَتَذکِرَةٌ لِلمُتَّقِین‌َ هر آینه قرآن تذکر و اندرزی است مر اشخاص با تقوای پرهیزکار را نه مردمان هوس ران فاسق نفس پرست که از قرآن نتیجه‌ای عاید آنان نمیگردد وقتی دل لایق قبول حق است و تواند از قرآن و کلام الهی بهرمند گردد که اندازه‌ای از اوهام شیطانی و خدعه نفسانی خالی باشد وَ إِنّا لَنَعلَم‌ُ أَن‌َّ مِنکُم مُکَذِّبِین‌َ، وَ إِنَّه‌ُ لَحَسرَةٌ عَلَی الکافِرِین‌َ شاید آیه نظر بمنافقین دارد که در ظاهر یا ریاء یا تقیة تصدیق رسالت رسول و حقانیت قرآن مینمودند لکن در باطن تکذیب مینمودند که خدا عالم است بظاهر و باطن و میداند مؤمن واقعی کیست و منافق کدام است و فردای قیامت تکذیب آنها باعث حسرت و ندامت آنان خواهد بود و چنان حسرتی بآنها دست میدهد که از بالاترین عذاب بشمار میرود وَ إِنَّه‌ُ لَحَق‌ُّ الیَقِین‌ِ محققا قرآن حاق واقع و در مرتبه حق الیقین واقع است عرفاء برای یقین سه مرتبه قائلند (علم الیقین) (عین الیقین) (حق الیقین) علم الیقین علمی است که از روی دلیل و براهین محکم پدید گردد بطوری که شک و تردید در آن راه نداشته باشد (عین الیقین) یقینی است که از روی و جدان و مشاهده سرّی پدید گردیده و نسبت عین الیقین بعلم الیقین مثل نسبت دیدن است بشنیدن و اینکه نوع علم بهیچ وجه تخلل پذیر نمیباشد (حق الیقین) آن رسیدن بحاق مطلب و محقق گردیدن بآن است و اینکه قرآن را (حق الیقین) نامیده شاید برای اینست که قرآن از حاق حقیقت و عین واقع صادر گردیده و در آن هیچ شک و ریبی راه ندارد فَسَبِّح بِاسم‌ِ رَبِّک‌َ العَظِیم‌ِ خطاب بپیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است که تسبیح کن و ستایش نما پروردگار بزرگ

صفحه : 87
خود را باسماء و نامهای او اشاره به اینکه بشکرانه چنین نعمت بزرگی یعنی قرآن که از حاق حقیقت و عین واقع و از سر چشمه وجود برای تو فرود آمده، خدای بزرگوار را بنامهایی که خودش خود را بآنها معرفی فرموده ستایش و تمجید نما.
اینکه بود چنانچه در حدیث است وقتی از وجود مبارک رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم سؤال میشد چرا در عبادت اینکه طور خود را بتعب می‌اندازی در صورتی که خداوند گناه گذشته و آینده تو را آمرزیده و اصلا معصوم میباشی و گناه نداری در پاسخ میفرمود
(أ یکون عبدا شکورا)
آیا در قبال اینکه همه نعمت که بمن کرامت نموده نباید بنده شاکر باشم یعنی عبادت من از روی شکر گذاری است

صفحه : 88

‌سورة المعارج‌

اشاره

مکیّة و هی اربع و اربعون آیة

[سوره المعارج (70): آیات 1 تا 21]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
سَأَل‌َ سائِل‌ٌ بِعَذاب‌ٍ واقِع‌ٍ (1) لِلکافِرین‌َ لَیس‌َ لَه‌ُ دافِع‌ٌ (2) مِن‌َ اللّه‌ِ ذِی المَعارِج‌ِ (3) تَعرُج‌ُ المَلائِکَةُ وَ الرُّوح‌ُ إِلَیه‌ِ فِی یَوم‌ٍ کان‌َ مِقدارُه‌ُ خَمسِین‌َ أَلف‌َ سَنَةٍ (4)
فَاصبِر صَبراً جَمِیلاً (5) إِنَّهُم یَرَونَه‌ُ بَعِیداً (6) وَ نَراه‌ُ قَرِیباً (7) یَوم‌َ تَکُون‌ُ السَّماءُ کَالمُهل‌ِ (8) وَ تَکُون‌ُ الجِبال‌ُ کَالعِهن‌ِ (9)
وَ لا یَسئَل‌ُ حَمِیم‌ٌ حَمِیماً (10) یُبَصَّرُونَهُم یَوَدُّ المُجرِم‌ُ لَو یَفتَدِی مِن عَذاب‌ِ یَومِئِذٍ بِبَنِیه‌ِ (11) وَ صاحِبَتِه‌ِ وَ أَخِیه‌ِ (12) وَ فَصِیلَتِه‌ِ الَّتِی تُؤوِیه‌ِ (13) وَ مَن فِی الأَرض‌ِ جَمِیعاً ثُم‌َّ یُنجِیه‌ِ (14)
کَلاّ إِنَّها لَظی (15) نَزّاعَةً لِلشَّوی (16) تَدعُوا مَن أَدبَرَ وَ تَوَلّی (17) وَ جَمَع‌َ فَأَوعی (18) إِن‌َّ الإِنسان‌َ خُلِق‌َ هَلُوعاً (19)
إِذا مَسَّه‌ُ الشَّرُّ جَزُوعاً (20) وَ إِذا مَسَّه‌ُ الخَیرُ مَنُوعاً (21)

(ترجمه)

(بنام خداوند بخشنده مهربان)
سؤال کننده‌ای سؤال نمود از آن عذابی که واقع است،
و مر کافرین را دفع کننده از آنعذاب نیست،
و آنعذاب از قهر خدایی است که صاحب و مالک آسمانها است،
فرشتگان و روح بامر خدا بالا روند در روزی که مدتش پنجاه هزار سال خواهد بود،
پس تو (ای رسول) صبر نیکو پیش گیر،
که اینکه کافرین آن روز را دور می‌بینند
و ما آن را نزدیک می‌بینیم،
و آن روزی است که آسمانها مثل فلز گداخته گردد،
و کوه‌ها مثل پشم زده شده پراکنده و متلاشی گردند،
و هیچ دوستی از دوست خود جویا نمیشود،
گناه‌کار چون بینا گردد بحال خود دوست

صفحه : 89
میدارد از عذاب اولاد خود را فدا بدهد و از عذاب نجات یابد،
و نیز زن و برادرش
و خویشان که حامی وی بودند
و آنچه در زمین است فدا دهد (و از سختی آن روز برهد)،
نه چنین است که آتش (جهنّم) شعله‌ور است،
تا آنکه سر و صورت آنها را بسوزاند،
دوزخ آنهایی را میطلبد که از حق رو گردانیده و اعراض نموده،
و جمع مال کرده و ذخیره نموده،
محققا انسان حریص و بی‌صبر خلق گردیده،
چون شرّ و آفتی بوی رسد جزع و فزع کند،
و وقتی مال و نعمتی باو برسد بخل ورزد.

توضیح آیات‌

اشاره

سَأَل‌َ سائِل‌ٌ بِعَذاب‌ٍ واقِع‌ٍ، لِلکافِرین‌َ لَیس‌َ لَه‌ُ دافِع‌ٌ (سئل) را دو طور قرائت کرده‌اند با همزه و بدون همزه گویند اهل شامات و اهل مدینه (سال) بدون همزه قرائت کرده‌اند و مشهور و معروف بین قراء با همزه (سئل) قرائت شده.
و بنا بر آنکه (سئل) با همزه قرائت شود بعضی گفته‌اند، باء، در بعذاب بمعنی عن است و معنی چنین میشود سؤال کرد سؤال کننده‌ای از آن عذابی که واقع خواهد بود که آنعذاب برای چه کس خواهد بود در پاسخ گفته شد آنعذاب برای کافرین آماده شده و دفع شدنی نیست.
دیگری گفته (با) زائد است و معنی آیه چنین میشود سؤال کرد سائلی عذابی را که واقع است.

سخنان مفسرین در شأن نزول آیه‌

(1) نضر بن حارث از خدا خواست و دعا کرد که خدایا اگر اینکه دین اسلام حق است و از نزد تو فرود آمده از آسمان بر ما سنگ بریزان یا بر ما عذاب دردناک بفرست و در اثر دعای وی روز جنگ بدر او را بسختی کشتند.
(إبن عباس)

صفحه : 90
(2) از امام جعفر صادق علیه السّلام چنین روایت میکنند که او از پدرانش روایت نموده که چون رسول اللّه در غدیر خم دست علی بن ابی طالب را گرفت و او را بالا برد و بمردم فرمود
(من کنت مولاه فعلی مولاه)
و پیمان امامت بر او گرفت اینکه مطلب منتشر گردید چون اینکه خبر بحارث بن النعمان رسید برخواست و بر شتری نشست و آمد تا بلشکرگاه رسول خدا رسید و گفت ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم گفتی خدا میفرماید بگوئید (اشهد ان لا اله الا اللّه و انّک لرسوله) قبول کردیم و گردن نهادیم دیگر گفتی پنج نماز بخوانید پذیرفتیم دیگر گفتی یک ماه روز بگیرید زکاة بدهید حج بروید قبول کردیم با اینکه همه راضی نبودی تا بازوی پسر عمت را گرفتی و بالای منبر بردی و گفتی هر کس من مولای اویم علی مولای او است اینکه حدیث از خود گفتی یا خدا چنین فرموده حضرت فرمود بآن خدایی که جز او خدایی نیست که من بفرمان خدا گفتم آن وقت حارث رو گردانید و گفت (الهم ان کان هذا حقا فامطر علینا حجارة من السماء او ائتنا بعذاب الیم) هنوز بمرکوب خود سوار نشده بود که سنگی بر سرش آمد و او را هلاک نمود و بنا بر اینکه (سال) بدون همزه قرائت شود (باء) در بعذاب زائد است و (سال) بمعنی سلیل و سیلان میشود زید بن ثابت و عبد الرحمن زید از حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم چنین حدیث میکنند که (سال وادی است در جهنم که خدا خبر میدهد که در قیامت کفار را در آن وادی میبرند و از بعض مفسرین است که (سال) بدون همزه بمعنی سئل است و بنا بر اینکه معنی دو قرائت یکی میشود و یکی معنی پیدا میکند (لَیس‌َ لَه‌ُ دافِع‌ٌ) بنا بر قرائت اول که با همزه (سئل) قرائت شود و نضر بن حرث یا حارث بن نعمان چنین دعائی کرده باشند معنی آیه چنین میشود که (طلب کرد طلب کننده‌ای بعذابی که لا محاله واقع است و کافرین را چاره و مانعی از آنعذاب نمیباشند مِن‌َ اللّه‌ِ ذِی المَعارِج‌ِ معارج جمع معرج و بمعنی صعود و درجه بدرجه بالا رفتن است یعنی

صفحه : 91
اینکه عذابی که برای کافرین آماده شده از جانب خدایی است که صاحب مراتب و درجات بلندی است.

سخنان مفسرین در معنی ذی المعارج‌

(1) ذی المعارج یعنی صاحب آسمانها و بمناسبت آنکه ملائکه صعود و عروج در آسمانها مینمایند آسمانها را معارج نامیده. (إبن عباس و کلبی) (2) ذی المعارج یعنی صاحب نعمتها که بمراتب مختلفه ببندگان میرسانند (قتاده) (3) معارج درجاتی است که در بهشت باولیاء خود عطا و بخشش مینماید (4) همانطوری که آسمانها در ارتفاع و انخفاض و کبر و صغر متفاوتند ارواح ملائکه نیز در قوت و ضعف و کمال و نقص در معارف الهیه و شدت و ضعف آنان در تدبیر اینکه عالم متفاوت میباشند و شاید نور رحمت الهی و اثر فیض او نمیرسد باین عالم مگر بواسطه اینکه ارواح ملکیّه یا بر سبیل عادت یا غیر آن و اینکه نظیر آنجا است که فرموده (و المقسمات امرا و المدبرات امرا) و مراد بقوله (مِن‌َ اللّه‌ِ ذِی المَعارِج‌ِ) اشاره دارد باین ارواح مختلفه که مثل ارتفاعات و نردبانهای آسمانهایند برای صعود آنها و نیز منازل و درجات میباشند برای حاجات بشر و نیز مثل منازل میباشند برای نزول رحمت باین عالم.
(فخر رازی) تَعرُج‌ُ المَلائِکَةُ وَ الرُّوح‌ُ إِلَیه‌ِ مفسّرین گویند مقصود از روح در اینجا جبرئیل امین است و نظر بشرافت او از بین ملائکه وی را تخصیص داده بروح و ممکن است گفته شود مقصود از روح ارواح بنی آدم میباشند و آن همان روحی باشد که در پاسخ سؤال از روح فرموده (قُل‌ِ الرُّوح‌ُ مِن أَمرِ رَبِّی) و بنا بر اینکه معنی آیه چنین میشود که در روزی که مقدار آن پنجاه هزار سال است ملائکه با ارواح از جهت خرابی عالم دنیا و زمین صعود مینمایند بمحل قرب پروردگار در تفسیر کبیر چنین مینویسد در اینجا نکته دقیقی مندرج است و آن اینکه

صفحه : 92
است که خدای متعال در اینجا اول عروج ملائکه را گفته و ثانیا عروج روح را و در آن آیه یَوم‌َ یَقُوم‌ُ الرُّوح‌ُ وَ المَلائِکَةُ صَفًّا اول صعود روح را فرموده و ثانیا صعود ملائکه را تذکر داده و اینکه ترتیب میرساند که روح در مرتبه اول در قوس نزول است و در مرتبه دوم در قوس صعود.
و از بعض اهل کشف چنین نقل میکنند که روح نور عظیمی است از نور جلال اللّه و نزدیک‌ترین انوار است بسوی او و از آن نور منشعب میگردد ارواح ملائکه و ارواح بشر و اینکه آخر درجه روح است و بین طرفین درجات و مراتب بسیاری است از صعود و نزول ملائکه و بشر. (پایان) فِی یَوم‌ٍ کان‌َ مِقدارُه‌ُ خَمسِین‌َ أَلف‌َ سَنَةٍ روح و ملائکه بسوی حق تعالی صعود مینمایند در روزی که مقدار و اندازه آن پنجاه هزار سال است‌

سخنان مفسرین راجع به پنجاه هزار سال‌

‌برای توضیح مطلب مختصری از تفسیر مجمع البیان را ترجمه مینمایم (1) بعضی گفته‌اند عروج مینمایند ملائکه بموضعی که خداوند بآنها امر میفرماید در روزی که مقدار آن بحرکت غیر آنها پنجاه هزار سال است از آخر مرتبه زمین تا آخر مرتبه آسمانهای هفتگانه زیرا که از زمین تا آسمان اول پانصد سال است در صعود و پانصد سال است در نزول (2) مقصود روز قیامت و موقع حساب است که اگر بزمان و مدّت حساب میشد پنجاه هزار سال طول میکشید. (جبائی و قتاده و عکرمه) و خدری از رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم حدیث میکند که در پاسخ سخن کسی که گفت چه قدر آن زمان طولانی است فرمود قسم بآنکسی که جان محمّد در قبضه قدرت او است که اینکه روز برای مؤمن سریع‌تر از یک نماز واجبی است که در دنیا میخواند و نیز از صادق آل محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم چنین روایت میکنند که فرمود اگر غیر خدا کسی حساب خلائق را میرسید اینکه قدر طول میکشید لکن خداوند در یک

صفحه : 93
ساعت بحساب همه رسیدگی مینماید (شاید مقصود از یک ساعت یک آن باشد زیرا که در آن مقام زمان معنی ندارد.
(3) مقصود اینکه است که از اول پیدایش دنیا تا قیامت پنجاه هزار سال است و خدا میداند چقدر آن گذشته و چقدر آن باقی مانده.
(4) جایز است (فی یوم) صله باشد و متعلّق (بسأل سائل) و معنی آیه چنین باشد سؤال کرد سائلی از روزی که مقدار آن پنجاه هزار سالست.
و گفتار دیگری نیز در توجیه آیه از مفسّرین نقل شده که هر یک وجه صحیحی دارد لکن بنظر قاصر توجیه دیگری نیز ممکن است در آیه بشود و گفته شود نظر بمضمون (ان‌ّ القرآن یفسّر بعضه بعضا) وقتی آیات راجع باوضاع ظهور قیامت را با هم جمع نمودیم چنین بنظر میرسد که بقرینه آیات بعد شاید اینکه آیه اشاره باشد که همین طوری که پیدایش عالم طبیعیّات و جسمانیّات بتدریج بوده چنانچه در باره خلقت آنها و زمین (بستّة ایّام) تعبیر فرموده همین طور خرابی و منحل گردیدن عالم طبیعیّات نیز دفعی نیست و بتدریج انجام گیرد و از صور اول اسرافیل تا صور دوّم که ظهور قیامت باشد اگر بایّام و شهر و سنه عالم دنیا تحدید گردد پنجاه هزار سال طول میکشد و آیات بعد (یَوم‌َ تَکُون‌ُ السَّماءُ کَالمُهل‌ِ وَ تَکُون‌ُ الجِبال‌ُ کَالعِهن‌ِ) تا آخر آیات اشاره باشد باول ظهور خرابی آسمانها و کهکشانها و باقی اوضاع سمائی بدلیل آنکه وقتی مردم ظهور عذاب بینند برای حفظ جان خودشان مضطرب و به اینکه طرف و آن طرف میدوند که راه چاره‌ای پیدا نمایند حتّی گناهکاران حاضرند زن و فرزند و آنچه دارند فدا بدهند و از عذاب خلاصی یابند همین طور آیات سوره تکویر که وقتی خورشید درهم پیچیده و ستارگان تاریک و کوه‌ها سیران نمایند و شتران آبستن بار فرو گذارند و حیوانات وحشی دور هم جمع می‌گردند تا آخر آیات که در مقام شدّت و سختی آن روز مردمی که زنده هستند هول زده و مضطرب میگردند که راه چاره‌ای پیدا نمایند پس از اینکه آیات توان استفاده نمود که آن وقتی که آسمان مثل مس گداخته و کوه‌ها مانند پشم زده

صفحه : 94
پراکنده میشود هنوز انسان و حیوان در روی زمین هستند و بخرابی عالم همگی میمیرند خلاصه از مجموع آیات چنین استفاده میشود که آغاز پنجاه هزار سال ابتدای بر هم خوردگی اوضاع عالم از گرفتگی شمس و اوضاع سماوی است و انجام آن تبدیل شدن عالم دنیا بعالم آخرت و بیوم (تُبَدَّل‌ُ الأَرض‌ُ غَیرَ الأَرض‌ِ وَ السَّماوات‌ُ) انتها یابد.
لکن بهتر اینکه است که گفته شود کانّه اینکه آیه در ردیف متشابهات قرآن بشمار میرود و علم آن نزد خدا است و در باره آن سکوت اولی است.
فَاصبِر صَبراً جَمِیلًا، إِنَّهُم یَرَونَه‌ُ بَعِیداً، وَ نَراه‌ُ قَرِیباً پس ای پیغمبر صبر کن صبر نیکو که با بردباری و متانت و سکونت نفس همراه باشد کفّار چنین روزی را دور میپندارند و ما آن را نزدیک میبینیم.
چنانچه حکماء و فلاسفه گفته‌اند و حقیقت مطلب هم چنین است زمان و مکان امر اعتباری است که بنفسه تحصّل و تحققی در خارج ندارد بلکه زمان امر تدریجی و بتدریج حاصل میشود چنانچه از پی در پی در آمدن موجودات زمان و از موجودات مکانی مکان منتزع میگردد.
و زمان نسبت بزمانیّات امر نسبی است مثل آنکه یک روز در نظر بعضی که گرفتار سختی و پریشانی میباشند دور مینماید و نسبت ببعضی دیگر که در عیش و راحتی میگذرانند مثل در خواب و راحتی نزدیک مینماید.
اینکه است که در بسیاری از آیات قرآن امور آینده را مثل علم قیامت و آنچه واقع در آن است بصیغه اسم فاعل که دلالت بر زمان حال دارد معرفی مینماید و شاید سرش اینکه باشد که چون خداوند زمانی نیست و تمام ازمنه نزد علم حضوری او سبحانه مثل آن مینماید اینکه است که آنچه نسبت باشیاء زمانی واقع شدنی است نزد او تعالی واقع و محقق است.
یَوم‌َ تَکُون‌ُ السَّماءُ کَالمُهل‌ِ، وَ تَکُون‌ُ الجِبال‌ُ کَالعِهن‌ِ سخنان مفسرین راجع بآنکه یوم متعلق بکجا است

صفحه : 95
(1) متعلق و منصوب است (بقریبا) و معنی چنین میشود روزی که آسمان مثل فلز گداخته و کوه‌ها مثل پشم زده شده چنین روزی نزدیک است (2) (یوم) منصوب و متعلق است (بسأل سائل) که در پاسخ سؤال از موقع قیامت که کی خواهد بود فرموده روزی است که آسمان (کالمهل و کوه‌ها کالعهن) میگردد (3) (یوم بدل از یومی است که مقدار آن پنجاه هزار سال است چنین وقایعی در آن روز واقع میگردد و بنا بر معنی اخیر آیه مناسب میگردد بآنچه گفتیم که شاید مقصود از پنجاه هزار سال مدت خرابی عالم باشد که بتدریج واقع میگردد از بعض مفسّرین است که لفظ یوم در کلام اللّه مختلف و بچند معنی آمده یک جا یوم میگوید و مقصود امتداد زمان و آن ساری در تمام ازمنه است مثل آنجا که فرموده کُل‌َّ یَوم‌ٍ هُوَ فِی شَأن‌ٍ یعنی علی الدوام در امر خلقت است، در جایی یوم را بهزار سال تعبیر مینماید وَ إِن‌َّ یَوماً عِندَ رَبِّک‌َ کَأَلف‌ِ سَنَةٍ و آن یوم الهی است، در جای دیگر در مقام تدبیر امر آسمان و زمین فرموده یُدَبِّرُ الأَمرَ مِن‌َ السَّماءِ إِلَی الأَرض‌ِ ثُم‌َّ یَعرُج‌ُ إِلَیه‌ِ فِی یَوم‌ٍ کان‌َ مِقدارُه‌ُ أَلف‌َ سَنَةٍ مِمّا تَعُدُّون‌َ و روزیست که مقدار آن را بهزار سال معرفی فرموده که آن را بروز قیامت و روز حساب تعبیر نموده‌اند پس چون حدّی و اندازه‌ای برای اقل‌ّ و اکثر ایام نیست توان گفت مقصود یوم معهود و زمان معیّنی نیست مثل روز و شب و ماه و سال که از گردش خورشید و ماه و ستارگان بحساب می‌آید زیرا در بسیار از مواردی که تحدید بیوم مثل هزار یا پانصد هزار سال نموده‌اند اصلا ماه و سال بمعنی معهود تحقق ندارد که عبارت از یک قطعه‌ای از زمان باشد، و ظاهرا اینکه تعبیرات باعتبار فهم بشر است که زمانی میباشند و اشاره باهمیّت اینکه امور است که اگر در زمان واقع میشد بقدر هزار یا پانصد هزار سال طول میکشد.
و نیز صدر المتالهین در تفسیر خود مینویسد روز قیامت مثل ایام دنیا و ساعات آن نیست که از گردش افلاک پدید گشته زیرا نسبت روز قیامت بروزهای

صفحه : 96
دنیا مثل روح اعظم است نسبت بارواح جزئیه و از خصوصیات آن روز اینکه است که نسبت ببعضی پنجاه هزار سال مینماید (تَعرُج‌ُ المَلائِکَةُ وَ الرُّوح‌ُ إِلَیه‌ِ فِی یَوم‌ٍ کان‌َ مِقدارُه‌ُ خَمسِین‌َ أَلف‌َ سَنَةٍ و نسبت ببعضی (کَلَمح‌ٍ بِالبَصَرِ) بقدر چشم بر هم زدن یا کم‌تر مینماید إِنَّهُم یَرَونَه‌ُ بَعِیداً وَ نَراه‌ُ قَرِیباً. پایان یَوم‌َ تَکُون‌ُ السَّماءُ کَالمُهل‌ِ، وَ تَکُون‌ُ الجِبال‌ُ کَالعِهن‌ِ مهل در لغت بمعنی آهن گداخته و (عهن) بمعنی پشم رنگ کرده است و تشبیه برای اینکه است که چون کوه از الوان و رنگهای مختلف تشکیل یافته وقتی پراکنده میگردد مثل پشم رنگارنگ بنظر می‌آید.
وَ لا یَسئَل‌ُ حَمِیم‌ٌ حَمِیماً و از شدت عذاب و هول و اضطراب در آن روز دوستی سراغ دوست خود را نمیگیرد.
یُبَصَّرُونَهُم یَوَدُّ المُجرِم‌ُ لَو یَفتَدِی مِن عَذاب‌ِ یَومِئِذٍ بِبَنِیه‌ِ، وَ صاحِبَتِه‌ِ وَ أَخِیه‌ِ وَ فَصِیلَتِه‌ِ الَّتِی تُؤوِیه‌ِ، وَ مَن فِی الأَرض‌ِ جَمِیعاً ثُم‌َّ یُنجِیه‌ِ در آن روز کفار بیکدیگر بینا میگردند و گناه کار که شاید بقرینه آیات دیگر مقصود کافر باشد دوست دارد که زن و فرزند و برادر و دوستان و رفقایی که با آنان انس گرفته و آنچه در دنیا هست فدا دهد و از عذاب آن روز نجات یابد و برای وی میسّر نیست.
اینکه آیه را نیز میتوان قرینه گرفته بر اینکه گفتیم مقصود از پنجاه هزار سال مدت خرابی عالم و مرگ تمام موجودات زنده و آنچه در عالم موجود است از آسمانها و کهکشانها و موجودات زمینی باشد که در اینکه مدت بتدریج واقع میگردد زیرا اگر حمل بر قیامت شود با اینکه آیه درست در نمیاید زیرا در موقع بروز قیامت ظاهرا اینکه علاقه طبیعی دنیوی مفقود میگردد

صفحه : 97
و اینکه سختی آن روز را اختصاص بکافر میدهد با آنکه اشخاص مؤمن نیز هنوز وجود دارند شاید نظر باین دارد که حین وقوع خرابی دنیا همانطوری که در اول آیه احتمال داده شد ارواح مؤمنین با ملائکه صعود مینماید لکن ارواح کفار صعود و عروج ندارند پس از مرگ در جهنم دنیا میمانند.
کَلّا إِنَّها لَظی (کلا) کلمه ردع است یعنی نه چنین است که گمان کرده‌اند زیرا وقتی عذاب ظاهر شد دیگر علاج پذیر نمیباشد و لو آنکه انسان آنچه را دوست دارد در راه خدا بدهد فائده‌ای نمی‌بخشد چنانچه عمل نیک و توبه از معاصی تا وقتی نفع دارد که آدمی یقین بمرگ ندارد اما وقتی آثار مرگ را دید و یقین بمردنش پیدا نمود یا آثار عذاب ظاهر شد و لو آنکه انسان آنچه را دوست دارد در راه خدا بدهد فایده‌ای نمی‌بخشد و دیگر عمل صالح نتیجه بخش نمیباشد (إِنَّها لَظی) آتشی است که برای کفار زبانه میکشد و مشتعل میگردد و بعضی گفته‌اند (لظی) نام وادی از جهنم است.
نَزّاعَةً لِلشَّوی‌

سخنان مفسرین در معنی کلمه (للشوی)

(1) آن زبانه آتشی است که اطراف کافر را میگیرد و تمام بدن وی را میسوزاند (إبن عباس) (2) زبانه آتش پوست و گوشت و استخوان بدن کافر را میکشد (3) زبانه آتش دماغ کافر را میخورد باز دماغ وی عود میکند (کلبی) و احتمالات دیگری نیز در کلمه (نَزّاعَةً لِلشَّوی) گفته شده خلاصه (نَزّاعَةً لِلشَّوی) اشاره بشدت و سختی عذاب کفار دارد.
تَدعُوا مَن أَدبَرَ وَ تَوَلّی، وَ جَمَع‌َ فَأَوعی چنین آتشی که زبانه میکشد میخواند و میطلبد کسی را که پشت کرد و از

صفحه : 98
قبول اسلام اعراض نمود و از کلام حق تعالی رو گردانید و از اطاعت امر او خود داری نمود.
در اینکه آتش چگونه کفار را میخواند در صورتی که آتش جماد است و شأنیت تکلم ندارد در اینجا از مفسرین توجیهاتی نقل شده.
(1) آتش کفار را بزبان حال میخواند و چون منزل هر یک از کفار زاویه‌ای از جهنم است گویا منزل آنها آنان را صدا میزند (2) خداوند در آتش کلام خلق مینماید و آتش بزبان فصیح گوید ای کافر ای منافق و کفار و منافقین را از زمین بر می‌چیند مثل مرغی که از زمین دانه برچیند (3) از کاشفی چنین نقل شده که آتش زبانه میزند و از صد و دویست راهه کافر را بخود میکشد چنانچه مغناطیس آهن را بخود میرباید و میگوید بیا بیا ای کافر و ای منافق من جای تو و منزل تو میباشم. پایان از آیات قرآنی چنین فهمیده میشود که عالم آخرت عالم حیات و عالم حقیقت و عالمی است که تمام موجودات آن سخن گو و صاحب حیات و شعور میباشند چنانچه در آیات بسیاری تذکّر میدهد مثل آنجا که در باره زمین فرموده یَومَئِذٍ تُحَدِّث‌ُ أَخبارَها و در باره اجزاء بدن آدمی است الیَوم‌َ نَختِم‌ُ عَلی أَفواهِهِم وَ تُکَلِّمُنا أَیدِیهِم وَ تَشهَدُ أَرجُلُهُم بِما کانُوا یَکسِبُون‌َ و نیز همین آیه بالا تَدعُوا مَن أَدبَرَ وَ تَوَلّی و نیز در باره جهنّم که گوید هَل مِن مَزِیدٍ و غیر اینها از آیات و احادیثی که از رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و ائمّه طاهرین رسیده که تمام اجزاء بهشت حتّی ریگهای آن سخن‌گو میباشند تماما دلالت واضح دارد که اجزاء موجودات اخروی صاحب حیاتند.
و شاید یکی از اسرارش اینکه باشد که چون عالم آخرت نتیجه و چکیده اینکه عالم طبیعت و تمامی عوالم ما دون خود میباشد و آنچه در تمام عالم مادّیّات بالقوه موجود است آنجا بفعلیّت اخیر خود میرسد و عالم تام و تمامی است که حالت منتظره ندارد آنجا جای جزا و نتیجه گرفتن است و آنچه در اینکه عالم بالقوه

صفحه : 99
موجود بوده آن وقت بفعلیت خود رسیده دیگر موردی برای کسب کمال باقی نیست تا آنکه استکمالی حاصل گردد و چنانچه در کتاب معاد و آخرین سیر بشر تذکّر داده‌ام عالم قیامت عالم جمع و عالم حقیقت است که آنچه در مراتب ما دون متفرق بنظر می‌آید در آن عالم که جامع همه موجودات است بیک صورت وحدانی جلوه می‌کند اینکه است که وقتی انسان صفحه اعمال خود را مینگرد گوید ما لِهذَا الکِتاب‌ِ لا یُغادِرُ صَغِیرَةً وَ لا کَبِیرَةً إِلّا أَحصاها«1» و چون بحس و تجربه معلوم شده که موجودات علی الدوام رو بکمال میروند و کمال عالم طبیعیات و فعلیت اخیر آن باین است که صاحب حیات و شعور گردند.
پس شاید سخن گفتن جمادات و نباتات در قیامت اشاره باین باشد که چون عالم قیامت عالم کاملی است حتی مواد و آنچه در عالم طبیعیات بی‌شعور بنظر می‌آیند در آن عالم بکمال اخیر خود رسیده و صاحب نطق و سخن گو میگردند چنانچه در همین عالم منی و خون که جمادند بامتزاج و ارتباط با هم و باقی تشکیلاتی که مدخلیت در آن دارد وقتی بکمال میرسند موقعیت پیدا میکنند و مستعد میگردند که از طرف مبدء فیّاض نفس درّاک بآن اضافه گردد و صاحب حیات و نطق گردند وَ جَمَع‌َ فَأَوعی و نیز از جمله صفات مدعوین زبانه آتش اینکه است که مال خود را جمع میکنند و در محلی نگاه میدارند و در راه خدا بذل و انفاق نمینمایند زکاة نمیدهند صله رحم نمیکنند دستگیری بضعفاء و فقراء نمی‌نمایند إِن‌َّ الإِنسان‌َ خُلِق‌َ هَلُوعاً، إِذا مَسَّه‌ُ الشَّرُّ جَزُوعاً، وَ إِذا مَسَّه‌ُ الخَیرُ مَنُوعاً خلق و رویّه انسان چنین است اگر شری بوی برسد از اتلاف مال یا اولاد یا ضرر جانی و غیر ان جزع و فزع میکند و صبر که یکی از اوصاف پسندیده انسانی است از دست میدهند و در ناملایمات و آنچه مخالف طبیعت او است هر
-----------------------------------
(1) چگونه است اینکه کتاب که کوچک و بزرگی نیست مگر آنکه شمرده و حساب شده

صفحه : 100
گاه پیش آید خود داری و بردباری را شعار خود نمیکنند و هر گاه خیر و منفعتی از منافع دنیا بآنها رسد بخل میورزند و بمستحقین نمیرسانند اگر چه بعضی از مفسرین خیر را حمل بر مال کرده‌اند که هر گاه انسان مالی تحصیل کرده از مستحقین منع میکند لکن ظاهرا خیر اعم است از منافع مالی و غیر آن که شامل میگردد تمام شئونات نفسانی و طبیعی مثل ریاست و شهرت و جاه و مقام و پیشوائی و فرمان فرمایی و علم باختراع صنایع و غیر آن یا کمالات روحانی مثل علم نافع از قبیل علم بما فوق الطبیعة و معرفت بشئونات الهیه و علم بآیات آفاقی و بکتاب تدوینی و آیات قرآنی و احادیث و غیر اینها خلاصه بایستی انسان از آنچه از طرف فیّاض مطلق بوی خیر و خوبی رسید بشکرانه آن نعمت انفاق بمستحقین نماید اگر مال است بخل نورزد و ذخیره نکند و اگر ریاست و مقام است ببیچارگان کمک نماید و آنان را از فشار ظالم و از مهلکه نجات دهد و اگر علم است مردم را از علم خود منتفع گرداند و اگر معرفت و علم توحید است که بطریق اولی بایستی چراغ هدایت بدست گرفته و بقدر استطاعت و توانایی پیش رو خلق گردد و بطریق مستقیم و بقدر استعداد و فهم هر کس مردم را بسوی حق تعالی سوق دهد و راه هدایت و طریق سعادت را بخلق بیاموزد و اگر در یکی از اینکه نعمتها که تمام آنها در اسم خیر مندرج است بخل ورزد و بمستحقین نرساند مشمول اینکه آیه میگردد که در مقام توبیخ و سرزنش فرموده (وَ إِذا مَسَّه‌ُ الخَیرُ مَنُوعاً) توهّم نشود که هر گاه خلقت انسان و رویّه وی چنین باشد که حرص و بخل و خودخواهی و بی‌ثباتی چنانچه از کلمه خلق در آیه معلوم میشود و نیز بمقایسه بآن باقی اوصاف نکوهیده و اخلاق مذمومه در نهاد وی گذاشته شده باشد پس تقصیر او چیست و مجازات آن خلاف عدل الهی است.
پاسخ آری اگر مانع و رادعی برای او نبود مثل حیوانات البته بهیچ وجه

صفحه : 101
مورد ملامت و مؤاخذه نبود زیرا که رادع و مانعی که جلوگیر اعمال نکوهیده حیوانات را کند در کار نیست لکن خدای جلیل بازای قوای حیوانی مثل شهوت و غضب و غیر آن از قوای نفسانی که (یأمرهم بالسوء و الفحشاء) دو حاکم بزرگ عادل قرار داده که مانع و رادع او باشند یکی عقل که رسول باطن و دیگری پیمبران و سفرای الهی که رسول ظاهرند اگر بشر دارای قوای شهوانی بهیمی و غضبانی سبعی نبود و بریاضت جلوگیری از افراط آن نمیکرد و آنها را باختیاری که بوی تفضل شده تحت اختیار عقل در نمی‌آورد چطور دارای مقام انسانیت میگردید تا بحدی که مقام وی بالاتر و برتر از ملک رود پس سرزنش و استحقاق عذاب برای اینکه است که بارشاد رسول باطن (عقل) و رسول ظاهر (شرع) قبح عمل خود را میفهمد و قدرت بر دفع آن دارد و با اینکه حال تابع هوا و هوس و مطیع شیطان گردیده حتّی در حین عمل زشت ملتفت قبح عمل خود میباشد و عقلش و وجدانش اگر با شعور باشد وی را ملامت میکنند لکن چون قوای حیوانی و شیطانی بر وی غالب گشته دست از عمل رکیک خود بر نمیدارد.

[سوره المعارج (70): آیات 22 تا 44]

اشاره

إِلاَّ المُصَلِّین‌َ (22) الَّذِین‌َ هُم عَلی صَلاتِهِم دائِمُون‌َ (23) وَ الَّذِین‌َ فِی أَموالِهِم حَق‌ٌّ مَعلُوم‌ٌ (24) لِلسّائِل‌ِ وَ المَحرُوم‌ِ (25) وَ الَّذِین‌َ یُصَدِّقُون‌َ بِیَوم‌ِ الدِّین‌ِ (26)
وَ الَّذِین‌َ هُم مِن عَذاب‌ِ رَبِّهِم مُشفِقُون‌َ (27) إِن‌َّ عَذاب‌َ رَبِّهِم غَیرُ مَأمُون‌ٍ (28) وَ الَّذِین‌َ هُم لِفُرُوجِهِم حافِظُون‌َ (29) إِلاّ عَلی أَزواجِهِم أَو ما مَلَکَت أَیمانُهُم فَإِنَّهُم غَیرُ مَلُومِین‌َ (30) فَمَن‌ِ ابتَغی وَراءَ ذلِک‌َ فَأُولئِک‌َ هُم‌ُ العادُون‌َ (31)
وَ الَّذِین‌َ هُم لِأَماناتِهِم وَ عَهدِهِم راعُون‌َ (32) وَ الَّذِین‌َ هُم بِشَهاداتِهِم قائِمُون‌َ (33) وَ الَّذِین‌َ هُم عَلی صَلاتِهِم یُحافِظُون‌َ (34) أُولئِک‌َ فِی جَنّات‌ٍ مُکرَمُون‌َ (35) فَما ل‌ِ الَّذِین‌َ کَفَرُوا قِبَلَک‌َ مُهطِعِین‌َ (36)
عَن‌ِ الیَمِین‌ِ وَ عَن‌ِ الشِّمال‌ِ عِزِین‌َ (37) أَ یَطمَع‌ُ کُل‌ُّ امرِئ‌ٍ مِنهُم أَن یُدخَل‌َ جَنَّةَ نَعِیم‌ٍ (38) کَلاّ إِنّا خَلَقناهُم مِمّا یَعلَمُون‌َ (39) فَلا أُقسِم‌ُ بِرَب‌ِّ المَشارِق‌ِ وَ المَغارِب‌ِ إِنّا لَقادِرُون‌َ (40) عَلی أَن نُبَدِّل‌َ خَیراً مِنهُم وَ ما نَحن‌ُ بِمَسبُوقِین‌َ (41)
فَذَرهُم یَخُوضُوا وَ یَلعَبُوا حَتّی یُلاقُوا یَومَهُم‌ُ الَّذِی یُوعَدُون‌َ (42) یَوم‌َ یَخرُجُون‌َ مِن‌َ الأَجداث‌ِ سِراعاً کَأَنَّهُم إِلی نُصُب‌ٍ یُوفِضُون‌َ (43) خاشِعَةً أَبصارُهُم تَرهَقُهُم ذِلَّةٌ ذلِک‌َ الیَوم‌ُ الَّذِی کانُوا یُوعَدُون‌َ (44)

صفحه : 102

(ترجمه)

مگر نمازگذاران
آنهایی که همیشه در نمازند
و کسانی که در اموال خود حقّی معین کرده‌اند،
برای اینکه بفقیران و سؤال کنندگان رسانند،
و کسانی که بروز رستاخیز و قیامت تصدیق میکنند
و آنان که از عذاب پروردگارشان میترسند،
که از عذاب خدا هیچ کس ایمن نتواند بود،
و آنان که فروج خود را از شهوت رانی حفظ میکنند،
مگر بر زنهای حلال خود و کنیزان ملکی خویش که از اعمال شهوت هیچ مورد ملامت نیستند،
و کسی که از اینکه حد تجاوز کند آنان ستمکارند،
و آنان که هر گاه عهدی بستند و امانتی نزد آنها گذاشتند مراعات مینمایند،
و آنان که بشهادت حق (در موقع شهادت) قیام نمایند،
و آنان که نمازهای خود را (در وقت و حضور قلب) محافظت مینمایند،
چنین اشخاص (با چنین اوصافی که گفته شد) با عزت و احترام در بهشتها متنعمند،
(ای پیمبر) چیست قصد کسانی که کافر شدند که بسوی تو میشتابند،
و از طرف راست و چپ تو میگردند،
آیا هر مردی از آنان طمع دارد که در بهشت پر نعمت داخل گردد،
چنین نیست خود آنان میدانند که ما آنها را از چه چیز خلق کرده‌ایم
سوگند بپروردگار مشرقها و مغربها که هر آینه ما قدرت داریم،
(که آنان

صفحه : 103
را هلاک گردانیم) و خلقی بیاوریم بهتر از آنها و کسی بر ما سبقت نمیگیرد،
پس تو ای رسول واگذار آنها را که ببازیچه خود مشغول باشند تا وقتی که آن روزی که وعده شده معاینه ببینند،
آن روزی که سر از قبر در آورده و بسوی بتهایی که پرستش مینمودند میشتابند،
در حالی که چشمهای آنان از ترس و ذلت بگودی فرو رفته و اینکه همان روزی است که بآنها وعده داده شده بود.

توضیح آیات‌

اشاره

إِلَّا المُصَلِّین‌َ، الَّذِین‌َ هُم عَلی صَلاتِهِم دائِمُون‌َ شعله آتش دوزخ مردم را بسوی خود میخواند و همه در عذاب و هلاک میباشند مگر افرادی که متّصف بصفات حمیده و اعمال پسندیده میباشند و در اینکه آیات مبارکه هشت صنف از اصناف بشر را از تحت عذاب خارج میگرداند و تذکر میدهد که اینان اهل نجاتند و در مقامات و درجات بهشتی در امانند

(اوصاف هشت‌گانه بهشتیان)

اول نمازگذاران که بر نمازهای خود مداومت نمایند و همیشه در نمازند
(سخنان مفسرین راجع بنماز دائمی)
(1) نماز دائمی آنست که همیشه نماز بخواند (2) نماز دائمی آنست که در نماز باین طرف و آن طرف نگاه نکند (3) نماز دائمی آن است که همیشه مراقب و مواظب نماز باشد و بسیار در نماز اهتمام نماید که با شرائط و اجزاء و اول وقت نماز را انجام دهد (4) از بعض عرفاء است که مقصود از نماز دائم اینکه است که همیشه در حال حضور حضرت ربوبیت قیام نماید و آن نحو نماز از مقامات عالیه عبودیت است که پس از وصول باین مقام بنده پیوسته بلقاء حضرت دوست مشتاق و منتظر الطاف الهی است و چشم از ما سوی پوشیده و دیده دل بجمال حق گشوده یعنی در همه حال و در هر کاری از امور دنیا و آخرت که هستند نظرشان از جمال حق منصرف نیست و همیشه طالب رضای او و برای خشنودی او کار میکنند و اشاره بهمین معنی دارد قوله تعالی

صفحه : 104
قُل إِن‌َّ صَلاتِی وَ نُسُکِی وَ مَحیای‌َ وَ مَماتِی لِلّه‌ِ رَب‌ِّ العالَمِین‌َ«1» سوره انعام آیه 163 و اگر مقصود اینکه باشد که پیوسته در نماز که یکی از وظائف دینی است مشغول میباشند تمام آن اعمالی که لازمه زندگانی بشری است تعطیل خواهد شد و پیمبران نیز چنین نبوده‌اند و چنین دستور هم نداده‌اند. پایان و نیز از عرفا است که صلاة در آیه اشاره بصلاة نفس است و آن تزکیه نفسانی است از آنچه مخالف شرع مطهر اسلام است و دیگر، صلاة قلب است و آن خودداری از میل بدنیا و پیروی شهوات نفسانیه و پشت پا زدن بآرزو و آمال طبیعی دنیوی است، و دیگر صلاة سرّ است و آن تخلیه و خالی کردن سر و باطن است از رکون و مطمئن گردیدن بمقامات عالیه و مراتب سنیّه، و دیگر صلاة روح است از مکاشفات ربانیّه و مشاهدات رحمانیه و معاینات حقّانیّه، و دیگر، صلاة حق است و آن اشاره بفناء فی الحق و بقاء باو است پس کمّل و کاملین کسانی میباشند که مداومت بر اینکه صلوات نمایند. (تفسیر روح البیان) آری نظر به اینکه در سوره طه آیه 14 فرموده وَ أَقِم‌ِ الصَّلاةَ لِذِکرِی«2» توان اینکه آیه را قرینه گرفت که مقصود از نماز دائمی ذکر دائمی باشد و مقصود از ذکر دائمی توجه قلبی و حضور و کینونت همیشگی نزد حق تعالی باشد زیرا که معنی حقیقی ذکر تذکر و بیاد بودن است و ذکر خدا همان توجه بحضرت حق و حضور قلب بطرف عالم ربوبیّت است.
وَ الَّذِین‌َ فِی أَموالِهِم حَق‌ٌّ مَعلُوم‌ٌ، لِلسّائِل‌ِ وَ المَحرُوم‌ِ
دوم از اهل نجات کسانی میباشند که در اموال خود قسطی برای سؤال کنندگان از فقرا یا کسانی که از مال محرومند و سؤال نمیکنند منظور دارند.
فقرا را بدو دسته معرفی فرموده سائل و آن کسی است که سؤال میکند و
-----------------------------------
(1) ای رسول بگو نماز من و عبادتم و زندگیم و مردنم برای خدا است که پروردگار عالمیان است.
(2) و بپای دار نماز را برای ذکر من یعنی تأسیس نماز و استقامت در آن برای یاد من است.

صفحه : 105
دیگر محروم و آن فقیری است که با شدّت فقر یا از جهت اعتماد و توکل بحق تعالی یا عفّت و مناعت نفس وی مانع از سؤال میگردد و آن فقیری که سؤال نمیکند وی را محروم نامیده زیرا کسی اطّلاع بر فقر او پیدا نمیکند تا آنکه حق او را اداء کند وَ الَّذِین‌َ یُصَدِّقُون‌َ بِیَوم‌ِ الدِّین‌ِ (سوم) از اهل نجات کسانی میباشند که تصدیق دارند و اعتراف مینمایند بروز قیامت آری معرفت بمبدء و معاد دو رکن از ارکان ایمان بشمار میرود و دو چرخ و دو پایه دیانت میباشند که پیکر دیانت روی آن استوار گردیده که بدون استحکام یکی از اینکه دو پیکر ایمان سست بلکه منهدم میگردد چنانچه در سوره بقره آیه (59) فرموده: إِن‌َّ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ الَّذِین‌َ هادُوا وَ النَّصاری وَ الصّابِئِین‌َ مَن آمَن‌َ بِاللّه‌ِ وَ الیَوم‌ِ الآخِرِ وَ عَمِل‌َ صالِحاً فَلَهُم أَجرُهُم عِندَ رَبِّهِم وَ لا خَوف‌ٌ عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنُون‌َ«1» ایمان بخدا و ایمان بمعاد را دو اصل از اصول دیانت قرار داده و ایمان صالح را متفرع بر آن نموده زیرا که اعتراف برسالت پیمبران متفرع بر آن اصل اولی که ایمان بخدا باشد تحقق میپذیرد و متابعت نمودن و تسلیم شدن باو امر آنها منوط باصل دومی است یعنی ایمان بمعاد صورت میگیرد زیرا تا ایمان باصل مبدء تحقق نپذیرد اعتراف برسول پیدا نمیشود و اگر ایمان بمعاد نباشد تبلیغ رسول بلا ثمر میماند یعنی اگر خوف و رجا در کار نبود مردم دعوت پیمبران را نمیپذیرفتند و عمل صالح از آنان ناشی نمیگردید.
خلاصه اگر ایمان بمبدء و معاد از روی اصول صحیح محقق گردید آثار خارجی از اعمال نیک و سجیّه نیکو بر آن متفرع میگردد و هر گاه ایمان باین دو اصل مبدء و معاد سست گردد در اثر سستی آن آثاری که بایستی از ایمان ظهور و بروز کند مفقود میگردد
-----------------------------------
(1) محققا آن کسانی که ایمان آورده‌اند و کسانی که یهودی یا نصرانی یا ستاره پرست میباشند هر کس بخدا و بروز آخرت ایمان آورد و کردار و اعمال او شایسته گردید اجر آنان نزد پروردگار آنها است و برای آنان نه خوف و نه ترسی است و نه اندوهناکند.

صفحه : 106
اینکه است که میبینیم اغلب مردمان امروزه در اثر سستی ایمان بکج روی افتاده و در اثر آن چه قدر نسبت باحکام الهیّه و نوامیس شرعیه بی‌اعتنا گردیده‌اند واقعا اگر کسی باور کند که پس از اینکه عالم عالمی است و پشت اینکه پرده اسراری نهفته که خواهی نخواهی روزی اینکه پرده عقب میرود و آنچه در حیات دنیا برای خود اندوخته بنتیجه آن خواهد رسید و نیز بطور یقین بداند که رجوع و بازگشت او بآنکسی است که عالم بغیب و شهادت است چگونه ممکن است اینکه طور پرده‌دری کند و دنبال هوی و هوس خود را گرفته و روز رستاخیز را کالعدم و هیچ انگارد هرگز ممکن نیست وَ الَّذِین‌َ هُم مِن عَذاب‌ِ رَبِّهِم مُشفِقُون‌َ، إِن‌َّ عَذاب‌َ رَبِّهِم غَیرُ مَأمُون‌ٍ (چهارم) از اهل نجات کسانی میباشند که از عذاب پروردگارشان ترسناکند زیرا در اثر ایمان بمبدء و معاد و یقین بعالم و جزاء از عذاب پروردگار که بکیفر مخالفت او امر الهی و دستورات نبوی مستحق گردیده‌اند مطمئن نیستند و همیشه در دل ترسناکند نمیدانند مورد عفو و رحمت الهی واقع میگردند یا مورد غضب و سخط او واقعند چنانچه در اوصاف مؤمنین فرموده الَّذِین‌َ إِذا ذُکِرَ اللّه‌ُ وَجِلَت قُلُوبُهُم وَ إِذا تُلِیَت عَلَیهِم آیاتُه‌ُ زادَتهُم إِیماناً وَ عَلی رَبِّهِم یَتَوَکَّلُون‌َ«1» وَ الَّذِین‌َ هُم لِفُرُوجِهِم حافِظُون‌َ، إِلّا عَلی أَزواجِهِم أَو ما مَلَکَت أَیمانُهُم فَإِنَّهُم غَیرُ مَلُومِین‌َ (پنجم) از اوصاف اهل نجات اینکه است که بر حلال خود اقتصار مینمایند و خود را آلوده بزنا یا لواط و غیر آن نمیکنند و آنچه بنظر عقل و شرع رکیک مینماید خودداری میکنند و اینان در عمل حلال دیگر مورد ملامت و سرزنش نمیباشند
-----------------------------------
(1) سوره 3 آیه 2 مؤمنین کسانی میباشند که وقتی یاد خدا کردند قلبهای آنها ترسانست و وقتی آیات الهی برای آنان تلاوت شد ایمانشان زیاد میگردد و نیز مؤمنین در تمام امور اتکاء و اعتماد آنها بر خدا است.

صفحه : 107
فَمَن‌ِ ابتَغی وَراءَ ذلِک‌َ فَأُولئِک‌َ هُم‌ُ العادُون‌َ اما کسی که جلو شهوت خود را رها نمود و در اعمال شهوت‌رانی اکتفاء بر زنهای حلال و کنیزان خود ننمود و پیرامون غیر آن گردید چنین کس تعدی نموده و از حکم عقل و شرع خارج گردیده فقهای امامیّه اینکه آیه را شاهد آورده‌اند بر حرمت استمنا زیرا استمنا یکی از اموری بشمار میرود وراء جماع با ازواج و کنیزان زر خرید پس بعموم آیه کسانی که استمنا میکنند داخل میگردند در (عادون) که از حکم الهی تجاوز کرده و ظلم بنفس خود نموده و آنچه از حکم شرع خارج باشد و داخل در مباحات نباشد و از مجوّزات شرع بشمار نیاید محکوم بحرمت است و چون عمل استمناء داخل در عموم (عادون) است از عموم (کل‌ّ شیئی حلال) خارج گردیده اینکه است که فقهاء حکم بحرمت نموده‌اند.
وَ الَّذِین‌َ هُم لِأَماناتِهِم وَ عَهدِهِم راعُون‌َ (ششم) از خصوصیات اهل نجات اینکه است که هر گاه ودیعه یا امانتی نزد آنها سپرده شود حفظ میکنند و نگاه میدارند تا بصاحبش برسانند و چون امانت و عهد را بطور اطلاق ذکر نموده ممکن است مصادیقی پیدا نماید چنانچه بعض از مفسرین گفته‌اند امانت که بطور اطلاق در آیه ذکر شده اعم است از ودیعه و امانت اصطلاحی که بعضی چیزی نزد بعضی دیگر برسم امانت بگذارد و مفهوم آن شامل میگردد امانات شرعی را مثل ایمان و احکام و قوانین و مقررات شرع مطهر که تمام اینها امانتی است از طرف حق تعالی که بایستی بدرستی و خوبی مراعات گردد و بنا بر بعض وجوه آنجا که فرموده إِنّا عَرَضنَا الأَمانَةَ عَلَی السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ وَ الجِبال‌ِ فَأَبَین‌َ أَن یَحمِلنَها وَ أَشفَقن‌َ مِنها وَ حَمَلَهَا الإِنسان‌ُ إِنَّه‌ُ کان‌َ ظَلُوماً جَهُولًا«1» سوره احزاب آیه 72 حمل بر همین معنی شده که مقصود از امانت همان
-----------------------------------
(1) محققا ما امانت را عرضه کردیم بر آسمانها و زمین و کوه‌ها و آنان ابا کردند از تحمل آن و ترسیدند از آنکه زیر بار آن امانت بروند و انسان زیر بار امانت رفت و اینکه انسان بسیار ستم کار و بسیار جاهل و نادان است.

صفحه : 108
عهد و پیمانی است که خداوند در روز (الست) فرمود (أَ لَست‌ُ بِرَبِّکُم) و تمام افراد بشر از روی استعداد فطری گفتند (بلی) لکن در اینکه عالم عهد پروردگار خود را فراموش نمودند و پیمان شکستند اینکه است که در آخر آیه فرموده إِنَّه‌ُ کان‌َ ظَلُوماً جَهُولًا که انسان بسیار ظالم و ستمکار و بسیار جاهل و نادان است.
و عهد نیز اسم جنس است و اعم از عهد و قرار دادهایی است که افراد بشر با هم میکنند و آن عهدی که انسان با خدا می‌بندد و از جنید چنین نقل میکنند که گفته (امانت محافظت نمودن بر اعضاء و جوارح است و عهد حفظ قلب است با خدا در توحید) در تفسیر روح البیان گفته از تاویلات نجمیّه است که آیه اشاره بآن امانتی است که بآسمان و زمین و کوه‌ها عرضه شد و از تحمل آن ابا نمودند و آن کمال مظهریت و تمام مضاهات البیه است و عهد اشاره بآن عهد و میثاقی است که فرموده أَ لَست‌ُ بِرَبِّکُم قالُوا بَلی و رعایت اینکه عهد باین است که مخالف شرع و موافق طبیعت عمل ننماید.
دیگری گفته وَ الَّذِین‌َ هُم لِأَماناتِهِم اشاره بآن چیزی است از معارف عقلیه که در طبیعت بشر مأخوذ گردانیده‌اند (وَ عَهدِهِم) اشاره بآن چیزی است که خداوند در ازل از بشر عهد و میثاق گرفته که فطرت خود را بپرده‌های طبیعت و هواهای نفسانی نپوشاند وَ الَّذِین‌َ هُم بِشَهاداتِهِم قائِمُون‌َ (هفتم) از خصوصیات اهل نجات از عذاب اینکه است که در آنجایی که بایستی شهادت بحق بدهند کتمان شهادت نمیکنند.
اقدام نمودن بر شهادت در موقع لزوم اگر چه میتوان گفت مندرج در عموم عهد و امانت است لکن از جهت اهمیّت تخصیص بذکر داده شده.
وَ الَّذِین‌َ هُم عَلی صَلاتِهِم یُحافِظُون‌َ (صلاة) اسم جنس و شامل میگردد نمازهای پنجگانه فریضه را

صفحه : 109
(هشتم) از خصوصیّات اهل نجات اینکه است که امر نماز را مهم میشمارند که همیشه با شرایط و آداب و سنن آن انجام گیرد و در امر نماز سهل انگاری نمیکنند ببین امر نماز چقدر در نظر شارع مهم‌ّ است که در اول اینکه آیات نام نماز برده شده وَ الَّذِین‌َ هُم عَلی صَلاتِهِم یُحافِظُون‌َ و در آخر آیات نیز ذکر نماز شده و اینکه تکرار اهمیّت امر نماز را میرساند و اشاره باین است که اهل نجات کسانی میباشند که همیشه مراقب و مواظب نمازند و در امر نماز اهتمام زیاد مینمایند در تفسیر کبیر راجع بتکرار صلات در اینجا بیانی دارد که بطور اختصار ترجمه مینمائیم:
چنین گفته اگر گفته شود چگونه اول گفته عَلی صَلاتِهِم دائِمُون‌َ و آخر گفته عَلی صَلاتِهِم یُحافِظُون‌َ پاسخ می‌گوییم معنی دوام اینکه است که در هیچ حالی نماز را ترک نکنند و معنی یحافظون اینکه است که در امر نماز اهتمام نمایند تا آنکه بر کاملتر وجهی واقع گردد و اهتمام نمودن در نماز بچند وجه تحقق میپذیرد:
(اول) جایز است که مواظب باشید بر آنچه قبل از نماز بایستی انجام دهد مثل اینکه قبل از دخول وقت بفکر نماز باشد و مقدمات نماز را از قبیل طهارت و ستر عورت و تعیین قبله و باقی شرایط انجام دهد و نیز جدیّت کند که قلب خود را از وسوسه‌های شیطانی تخلیه نماید و التفات بغیر حق تعالی نکند و جدیت کند در اینکه خود را خالی کند از ریا و سمعه.
(دوم) مواظبت نماید بر آنچه بایستی مراعات شود مثل اینکه در حال نماز به اینکه طرف و آن طرف نگاه نکند و با حضور قلب و توجّه و اقبال بحق در حالی که ملتفت معانی قرائت و اذکار و غیر آن باشد و اسرار نماز را هم متذکر باشد.
(سوم) بعد از نماز احتراز نماید از لهو و لعب و از تمام معاصی اجتناب کند (پایان) زراره از أبی جعفر محمّد باقر علیه السّلام چنین روایت کرده (نماز فریضه است کسی که نماز را در وقت انجام دهد در صورتی که عارف باشد بحقیقت آن و چیزی بر نماز ترجیح ندهد خداوند وی را از عذاب تبرئه میگرداند و کسی که نماز را در غیر وقت بخواند و چیزی بر نماز ترجیح دهد اگر خدا بخواهد او را می‌آمرزد و اگر

صفحه : 110
بخواهد وی را عذاب میکند.
بعضی از مفسّرین وقت را حمل بر اول وقت که وقت فضیلت باشد نموده‌اند لکن ظاهرا وقت اعم‌ّ است از وقت اجزاء و وقت فضیلت و ظاهرا مقصود از کلمه عارفا بحقّه اینکه باشد که اگر بخصوصیّات و معانی و شرایط و آداب نماز عارف و دانا باشد و نیز اهمیت دهد نماز را و ترجیح دهد آن را بر غیر نماز اثرش اینکه است که از عذابی که از قبل گناهان مستحق گردیده تبرئه شود.
لکن بقرینه باقی احادیث و اخباری که در فضیلت اول وقت که آن را وقت فضیلت نامند رسیده مثل آنجا که فرموده
(اول الوقت رضوان اللّه و آخر الوقت غفران اللّه)
و غیر آن میتوان وقت که در اینکه روایت تصریح شده حمل بر وقت فضیلت نمود که نماز در وقت فضیلت چنین آثاری دارد.
أُولئِک‌َ فِی جَنّات‌ٍ مُکرَمُون‌َ جنّات جمع جنّة و اشاره بتوسعه منزل بهشتیان است مفسّرین مکرمون را حمل بر آینده کرده‌اند که چنین کسانی که متّصف باین صفات حمیده میباشند در قیامت در بهشتها که مخصوص بقیامت است گرامی میباشند لکن میتوان از جمله مکرّمون که برای زمان حال آرند چنین استفاده نمود که کسانی که متّصف باین اوصافند همیشه در بهشت روحانی در دنیا و روحانی و جسمانی در آخرت گرامی و متنعّم و ارجمند میباشند نه فقط در قیامت.
فَما ل‌ِ الَّذِین‌َ کَفَرُوا قِبَلَک‌َ مُهطِعِین‌َ، عَن‌ِ الیَمِین‌ِ وَ عَن‌ِ الشِّمال‌ِ عِزِین‌َ در مقام اعتراض بکفّار بپیمبر خود خطاب میکند که قصد کفّار و دشمنان تو چیست که فوج فوج و حلقه حلقه از چپ و راست رو بتو آرند و گردن کشند و چشم تیز کرده بتو نگاه کنند.
أَ یَطمَع‌ُ کُل‌ُّ امرِئ‌ٍ مِنهُم أَن یُدخَل‌َ جَنَّةَ نَعِیم‌ٍ، کَلّا إِنّا خَلَقناهُم مِمّا یَعلَمُون‌َ آیا هر مردی از آنان طمع دارد که داخل گردد در بهشت پر نعمت اینکه

صفحه : 111
طور نیست که گمان کرده ما آنها را خلق نموده‌ایم از آنچه میدانند یعنی چگونه چنین آرزویی در دل خود میپرورانند در صورتی که میدانند از منی و خون و سایر کثافات مادّی دیگری خلق شده‌اند.
مفسّرین گویند شأن نزول آیه چنین است که وقتی مشرکین میشنیدند که رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم وعده بهشت بمؤمنین میدهد میگفتند اگر مسلمانها بهشت روند ما زودتر از آنان بهشت خواهیم رفت اینکه بود که اینکه آیه بر رد آنها فرود آمد.
شاید آیه اشاره باین باشد که بشری که از کثافات طبیعیّه و قذارات مادیّه خلقت شده چگونه قابل بهشتی میشود که سقفش عرش رحمان است و لا یَمَسُّه‌ُ إِلَّا المُطَهَّرُون‌َ و نفس و روحی که از آلودگی طبیعت بیرون نیامده هرگز قابل دار کرامت و جایگاه پاکان نیست مگر وقتی که مس وجود وی بکیمیای توحید طلا گردد و از قذارات اخلاقی و نفس او از صفات سبعی و بهیمی پاک و طاهر گردد فَلا أُقسِم‌ُ بِرَب‌ِّ المَشارِق‌ِ وَ المَغارِب‌ِ مشارق و مغارب جمع مکسّر و شامل میگردد عموم مشرقها و مغربها را چه طلوع و غروب شمس باشد که محل‌ّ طلوع و غروب آن در ایام سال هر روزی در نقطه‌ای از طرف مشرق و مغرب طلوع و غروب میکند و چه طلوع و غروب باقی کواکب و ستارگان باشد که آن نیز تفاوت بسیار دارد.
خداوند بصورت قسم تذکّر میدهد که آن کسی که پروردگار و آفریننده و تربیت کننده تمام اوضاع سماوی از خورشید و ماه و ستارگان و کهکشانها میباشد همانطوری که بر انجام و ایجاد تمام موجودات قدرت دارد البته بر اعدام آنها نیز قدرت دارد اینکه است که در جواب قسم فرموده إِنّا لَقادِرُون‌َ عَلی أَن نُبَدِّل‌َ خَیراً مِنهُم وَ ما نَحن‌ُ بِمَسبُوقِین‌َ که ما قادر و توانا هستیم کفار و مشرکین را اعدام نمائیم و بجای آنان مردمان خوب موحد بیافرینیم و کسی را نمیرسد که در امر خلقت بما پیشی گیرد

صفحه : 112
اشاره به اینکه گمان نکنند در اینکه چهار روزه دنیا که آنان را مهلت داده‌ایم و آنها را بحال خودشان گذارده‌ایم قدرت بر هلاکت آنان نداریم بلکه مهلت دادن آنها برای آزمایش است که باختیار خود آنچه در باطن خبیثشان نهفته بمرتبه ظهور و بروز رسد چنانچه در سوره تبارک آیه دوم فرموده خَلَق‌َ المَوت‌َ وَ الحَیاةَ لِیَبلُوَکُم أَیُّکُم أَحسَن‌ُ عَمَلًا«1» فَذَرهُم یَخُوضُوا وَ یَلعَبُوا حَتّی یُلاقُوا یَومَهُم‌ُ الَّذِی یُوعَدُون‌َ خطاب برسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است که چون حکمت مهلت آنها امتحان و آزمایش است تو نیز آنان را بحال خودشان واگذار تا موعد وعده‌گاه پروردگار برسد و آن وقتی است که اعمال بنتیجه میرسد.
یَوم‌َ یَخرُجُون‌َ مِن‌َ الأَجداث‌ِ سِراعاً کَأَنَّهُم إِلی نُصُب‌ٍ یُوفِضُون‌َ آن وعده پروردگار چه روزی است آن روزی است که تمام مردگان سر از قبر بیرون آرند و بسوی وعده‌گاه پروردگار میشتابند.
در معنی (نصب یوفضون) دو طور تفسیر شده از جبائی و ابی مسلم است که مردگان سر از قبر بیرون آرند بطوری که گویا آنان میشتابند بسوی علمی که نصب شده.
و دیگری گفته آنان وقتی سر از قبر بیرون آرند چنان میشتابند که گویا میشتابند بسوی بتهای خود.
آری چون آنان در دنیا عقد قلب و دل بستگی داشتند ببتهای خود آن وقت نیز بگمان آنکه بتها آنها را از عذاب نجات دهند میشتابند که بآنها متوسل گردند تا آنکه شفیع آنان گردند.
خاشِعَةً أَبصارُهُم تَرهَقُهُم ذِلَّةٌ ذلِک‌َ الیَوم‌ُ الَّذِی کانُوا یُوعَدُون‌َ از قبر بسوی میعاد و وعده‌گاه پروردگار شتاب میکنند در حالی که از هول
-----------------------------------
(1) موت و حیات را خلق کردیم تا بیازمائیم شما را کدام یک در عمل نیکوترید.

صفحه : 113
و ترس احوال قیامت عظمی چشمهایشان خاضع و بگودی فرو رفته و ذلّت و خواری و افسردگی آنان را فرا گرفته و اینکه همانروزی است که قبلا پیمبران و سفرای الهی بمردم وعده داده بودند.

‌سورة النوح‌

اشاره

مکیّة و هی ثمان و عشرون آیة

[سوره نوح (71): آیات 1 تا 14]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
إِنّا أَرسَلنا نُوحاً إِلی قَومِه‌ِ أَن أَنذِر قَومَک‌َ مِن قَبل‌ِ أَن یَأتِیَهُم عَذاب‌ٌ أَلِیم‌ٌ (1) قال‌َ یا قَوم‌ِ إِنِّی لَکُم نَذِیرٌ مُبِین‌ٌ (2) أَن‌ِ اعبُدُوا اللّه‌َ وَ اتَّقُوه‌ُ وَ أَطِیعُون‌ِ (3) یَغفِر لَکُم مِن ذُنُوبِکُم وَ یُؤَخِّرکُم إِلی أَجَل‌ٍ مُسَمًّی إِن‌َّ أَجَل‌َ اللّه‌ِ إِذا جاءَ لا یُؤَخَّرُ لَو کُنتُم تَعلَمُون‌َ (4)
قال‌َ رَب‌ِّ إِنِّی دَعَوت‌ُ قَومِی لَیلاً وَ نَهاراً (5) فَلَم یَزِدهُم دُعائِی إِلاّ فِراراً (6) وَ إِنِّی کُلَّما دَعَوتُهُم لِتَغفِرَ لَهُم جَعَلُوا أَصابِعَهُم فِی آذانِهِم وَ استَغشَوا ثِیابَهُم وَ أَصَرُّوا وَ استَکبَرُوا استِکباراً (7) ثُم‌َّ إِنِّی دَعَوتُهُم جِهاراً (8) ثُم‌َّ إِنِّی أَعلَنت‌ُ لَهُم وَ أَسرَرت‌ُ لَهُم إِسراراً (9)
فَقُلت‌ُ استَغفِرُوا رَبَّکُم إِنَّه‌ُ کان‌َ غَفّاراً (10) یُرسِل‌ِ السَّماءَ عَلَیکُم مِدراراً (11) وَ یُمدِدکُم بِأَموال‌ٍ وَ بَنِین‌َ وَ یَجعَل لَکُم جَنّات‌ٍ وَ یَجعَل لَکُم أَنهاراً (12) ما لَکُم لا تَرجُون‌َ لِلّه‌ِ وَقاراً (13) وَ قَد خَلَقَکُم أَطواراً (14)

ترجمه‌

(بنام خدای رحمن مهربان)
ما نوح را بسوی قومش برسالت فرستادیم که آنان را (باندرز و نصیحت)

صفحه : 114
تهدید نماید پیش از آنکه بیاید آنها را عذاب ظاهر و هویدا،
نوح گفت ای قوم من رسول پروردگارم که شما را از قهر و سخط او بترسانم،
و اینکه خدای یگانه را بپرستید و پرهیزکار باشید و مرا پیروی نمائید،
تا آنکه خدای ببخشد گناه شما را و اجلتان را تا وقت معین عقب اندازد، البته وقتی اجل معیّن آمد تأخیر افتادنی نیست و اگر شما عالم بودید میدانستید،
نوح گفت پروردگارا من بجدّیت در شب و روز آنان را بعبادت و تقوی دعوت نمودم،
پس خواندن من بآنان اثری نبخشید مگر فرار،
و اینکه من هر وقت خواندم آنها را تا اینکه تو بیامرزی آنها را انگشتان خود را در گوششان میگذاردند و جامه برخسار خود میانداختند (که کلام مرا نشنوند و از راه تکبّر و نخوت بر مخالفت اصرار می‌نمودند،
پس از آن باز بصدای بلند آنها را دعوت نمودم،
و آشکار و پنهان آنان را خواندم،
پس گفتم بآنها طلب آمرزش کنید از پروردگار خود زیرا که او آمرزنده است،
تا برای شما از آسمان باران نافع بریزاند،
و شما را کمک دهد بمالها و پسران و قرار دهد برای شما باغها و نهرها،
و چیست برای شما که خدا را ببزرگی و عظمت یاد نمیکنید و امیدوار باو نیستید،
و حال آنکه او شما را بطورهای مختلف خلقت فرموده‌

توضیح آیات‌

اشاره

إِنّا أَرسَلنا نُوحاً إِلی قَومِه‌ِ أَن أَنذِر قَومَک‌َ مِن قَبل‌ِ أَن یَأتِیَهُم عَذاب‌ٌ أَلِیم‌ٌ (ارسال) مقابل امساک در لغت بمعنی رها کردن و فرستادن است و در کلام عرب موارد استعمال آن بسیار است گاهی ارسال بطور تسخیر است مثل ارسال باد و باران که مسخّر امر تکوینی الهی میباشند وقتی رها شوند باد بطبیعت خود میوزد و باران میبارد و گاهی بمعنی عدم مانع آمده که مانع برداشته شود و آن شیئی رها گردد و شاید از همین قبیل باشد ارسال شیاطین که در سوره مریم آیه 86 فرموده أَنّا أَرسَلنَا الشَّیاطِین‌َ عَلَی الکافِرِین‌َ تَؤُزُّهُم أَزًّا یعنی جلو آنان را رها کردیم تا استیلا یابند بر کافرین و حرکت میدهند آنان را و تسلّط شیطان بر بنی آدم فقط باین است که خداوند برای حکمت و مصلحت

صفحه : 115
چندی جلو وی را رها نموده و او بنفس خبیث خودش به آن کینه دیرینه‌ای که با آدم داشته در مقام اغواء بنی آدم بر آمده و خباثت فطرت او وی را بر اینکه کار واداشته که همانطوری که خودش مطرود و رانده شده درگاه عظمت الهی واقع گردیده اولاد آدم نیز از رحمت حق تعالی دور گردند نه اینکه خداوند علاوه بر آن قوه‌ای که در ابتداء وجودش در وی نهاده یک قوه ثانوی و یک حکم دیگری باو داده که در مقام اغوای اولاد آدم برآید زیرا که واجب الوجود خیر محض است و از خیر محض شر ناید تمام شرور و آفاتی که در عالم دیده میشود بازگشت آن بنفس وجود ممکن و جهات عدمی وی است.
و گاهی ارسال بمعنی فرستادن است که پیمبران فرستندگان و پیغام آوران خداوندند که آن بزرگواران بطور اختیار فرمان الهی را قبول میکنند و در امر تبلیغ خود را در معرض هزار گونه آزار خلق مهیّا مینمایند و در مقام رساندن پیغام خداوند از هیچ گونه فداکاری خود داری نمیکنند مفسرین گویند اسم نوح عبد الغفار بوده و نوح لفظ سریانی و بمعنی سکونت است و بوجود او زمین از لوث کفار و مشرکین و بت پرستان طاهر گردید و بقول بسیاری از مفسرین او اول پیمبری است که صاحب شریعت و منصب اولو العزمی گردیده و نظر بزیادتی سن موسوم بشیخ الانبیاء کشته و بر تمام افراد بشر مبعوث شده و در سن چهل سالگی یا پنجاه و هشت سالگی مبعوث بپیمبری گردیده و نهصد و پنجاه سال چنانچه قرآن خبر میدهد مردم را بحق و حقیقت دعوت نمود و چون دعوت او را نپذیرفتند در باره آنان نفرین نمود و همه غرق شدند مگر عده کمی که در کشتی در حفظ او قرار گرفتند و گویند پس از طوفان نیز پنجاه سال عمر کرد و اینکه فرموده أَرسَلنا نُوحاً إِلی قَومِه‌ِ که ظاهر کلام میرساند نوح علیه السّلام فقط پیمبر طائفه و قوم خودش بوده نه بر تمام مردم چنانچه در باره پیمبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرموده وَ ما أَرسَلناک‌َ إِلّا کَافَّةً لِلنّاس‌ِ شاید تخصیص انذار بقوم خود در اول بعثت او بوده همانطوری که پیمبر اسلام نیز اوّل مأمور گردید که قوم و عشیره

صفحه : 116
خود را تبلیغ نماید وَ أَنذِر عَشِیرَتَک‌َ الأَقرَبِین‌َ شاهد بر آن است.
و شاید مقصود از قوم تمام افراد زمانش باشند و اگر نوح علیه السّلام مبعوث بر تمام خلق نبود و تبلیغ رسالت بر همه نمیکرد چگونه روا بود که در مقام نفرین بگوید رَب‌ِّ لا تَذَر عَلَی الأَرض‌ِ مِن‌َ الکافِرِین‌َ دَیّاراً زیرا عذاب وقتی محقق میگردد که حجّت بر خلق تمام شود چنانچه در سوره بنی اسرائیل آیه 16 فرموده وَ ما کُنّا مُعَذِّبِین‌َ حَتّی نَبعَث‌َ رَسُولًا مِن قَبل‌ِ أَن یَأتِیَهُم عَذاب‌ٌ أَلِیم‌ٌ شاید مقصود از عذاب الیم طوفان باشد که نوح مأمور گردید مردم را تهدید کند که شاید مردم دست از بت پرستی بردارند که اگر دست از بت پرستی بر می‌داشتند و بخدای یگانه ایمان می‌آوردند در اثر ایمان و اعمال شایسته خداوند هم عذاب دنیا (طوفان) و هم عذاب آخرت را از آنان برمیداشت قال‌َ یا قَوم‌ِ إِنِّی لَکُم نَذِیرٌ مُبِین‌ٌ، أَن‌ِ اعبُدُوا اللّه‌َ وَ اتَّقُوه‌ُ وَ أَطِیعُون‌ِ

طرز دعوت نوح‌

نوح علیه السّلام رسالت خود را روی سه پایه قرار میدهد (1) امر میفرماید که عبادت و بندگی خود را منحصر نمائید بآن ذات یگانه خداوندی و کسی را در عبادت و بندگی با او شریک قرار ندهید.
(2) تقوی و پرهیزکاری را شعار خود نمائید و دنبال هوی و هوس نروید (3) اطاعت و پیروی و فرمان‌بری نمائید مرا چنانچه مشهور و معروف است که پیمبر اسلام در وهله اوّل دعوت خود را منحصر نمود بآنچه در فطرت انسان سرشته شده از وجود مبدء عالم و فقط یگانگی او را گوشزد نمود و فرمود (قولوا لا اله الا اللّه تفلحوا) و تکلیف دیگری بآن مزید ننمود و شاید سرّش اینکه بوده که چون حضرتش (رحمة للعالمین) بود خواست بتدریج و کم کم مردم را در صراط مستقیم شریعت وارد نماید زیرا اگر یک دفعه

صفحه : 117
تکالیف زیادی بر کسی وارد آرند باین آسانی زیر بار نمیرود بلکه کفران میورزد و شانه خالی میکند در تفسیر روح البیان از بعض عارفین چنین نقل میکند که انبیاء و اولیاء در درجه قرب تفاوت دارند بعضی از نور جلال الهی صادر گردیده‌اند و بعضی از نور جمال پدید گردیده‌اند و بعضی از نور عظمت ظهور پیدا نموده‌اند و بعضی از نور کبریاء ظاهر گشته‌اند آن کس که از نور جمال صادر گردیده در میان امّت و پیروان خود گشادگی و انس و رأفت پدید می‌آورد و آن کس که از نور عظمت ظهور نموده در میان امّت هیبت و جلال ظاهر میگرداند و چون نوح مشکات عظمت الهی بود اینکه است که مأمور گردید قوم خود را تهدید کند و چون مخالفت ورزیدند آنان را بقهر و غضب گرفت و بر آنان عذاب نازل گردید.
پایان آری اگر قبول کنیم که هر یک از پیمبران مظهر اسمی از اسماء اللّه میباشند می‌گوییم پیمبر خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم مظهر اسم اللّه است که جامع تمامی اسماء اللّه است چون مظهر اسم رحمن و رحیم بود در موقع رحمت (رحمة للعالمین) در شأنش فرود آمد و چون مظهر اسم (القهار) بود در موقع غضب (اشدّاء علی الکفّار) در باره او نازل گردید و چون مظهر اسم (الجواد) بود مظهر فیّاضیت حق تعالی گردید باندازه‌ای بخشش نمود که از مصدر جلال خداوندی بوی خطاب رسید وَ لا تَجعَل یَدَک‌َ مَغلُولَةً إِلی عُنُقِک‌َ وَ لا تَبسُطها کُل‌َّ البَسطِ فَتَقعُدَ مَلُوماً مَحسُوراً سوره بنی اسرائیل آیه «131» و چون مظهر اسم (الرّءوف) بود مأمور گردید که بگفتار نیک مردم را رهبری نماید فَقُل لَهُم قَولًا مَیسُوراً سوره بنی اسرائیل آیه «230».
-----------------------------------
(1) خطاب بپیمبر اکرم است که قرار نده دست خود را بسته بگردنت و چنان پهن نکن که بنشینی ملامت زده و حسرت خورده اشاره به اینکه در انفاق میانه روی اختیار کن.
(2) خطاب بپیمبر اکرم است که بگو بمردم کلام آسان. [.....]

صفحه : 118
یَغفِر لَکُم مِن ذُنُوبِکُم وَ یُؤَخِّرکُم إِلی أَجَل‌ٍ مُسَمًّی إِن‌َّ أَجَل‌َ اللّه‌ِ إِذا جاءَ لا یُؤَخَّرُ لَو کُنتُم تَعلَمُون‌َ پس از آنکه حضرت نوح علیه السّلام مأمور بدعوت گردید و مردم را بخدا پرستی و ملازمت تقوی و اطاعت خودش در آنچه بآنان از احکام اللّه دستور میدهد امر فرمود گوید اگر اطاعت نمودید خداوند گناهان شما را میبخشد یا بعض گناهان شما را میآمرزد.
اگر من در مِن ذُنُوبِکُم من بیانی باشد یعنی خداوند تمام گناهان شما را میبخشد و اگر تبعیضی باشد یعنی بعضی از گناهان را میآمرزد و اجل شما را عقب میاندازد تا وقت معین.
ظاهرا مقصود از (اجل مسمّی) آن است که اگر شما بسوی خدا بازگشت ننمائید و خدا را بیگانگی پرستش نکنید مدّت مرگ شما بطوفان نزدیک میشود و بایستی قبل از رسیدن عذاب توبه کنید و از مخالفت بموافقت آئید و گر نه وقتی فرمان الهی بر هلاکت شما جاری گردید (لا یؤخّر) ساعة (لَو کُنتُم تَعلَمُون‌َ) اگر میدانستید که تقدیر تدبیر پذیر نیست.
قال‌َ رَب‌ِّ إِنِّی دَعَوت‌ُ قَومِی لَیلًا وَ نَهاراً فَلَم یَزِدهُم دُعائِی إِلّا فِراراً پس از آنکه نوح علیه السّلام انجام وظیفه داد و با کمال کوشش در مدّت زیادی تبلیغ رسالت نمود و مردم را بپرستش خدای یگانه و ملازمت تقوی دعوت نمود و از وی نپذیرفتند در مقام مناجات عرض میکند خدای من قوم خود را در شب و روز آنچه بپرستش تو دعوت نمودم قبول ننمودند بلکه بر انکارشان افزودند.
وَ إِنِّی کُلَّما دَعَوتُهُم لِتَغفِرَ لَهُم جَعَلُوا أَصابِعَهُم فِی آذانِهِم وَ استَغشَوا ثِیابَهُم وَ أَصَرُّوا وَ استَکبَرُوا استِکباراً و اینکه هر وقت آنان را میخواندم و میگفتم حاضر شوید و رو بحق آرید و

صفحه : 119
توبه کنید تا آنکه خداوند گناهان شما را ببخشد انگشتان خود را در گوششان میگذاشتند که سخن مرا نشنوند و جامها بسر میکشیدند که مرا نبینند و بر لجاجت و کفرشان افزودند و تکبّر و بزرگ‌منشی را از حد میگذرانیدند و زیر بار فرمان نمیرفتند.
ثُم‌َّ إِنِّی دَعَوتُهُم جِهاراً ثُم‌َّ إِنِّی أَعلَنت‌ُ لَهُم وَ أَسرَرت‌ُ لَهُم إِسراراً نوح در مقام اظهار انجام وظیفه و فرمانبری خود با قاضی الحاجات مناجات میکند و شکایت از قوم مینماید که بصدای بلند و علانیه آنان را دعوت نمودم و تبلیغ رسالت خود را اعلان کردم و اکیدا اسرار نمودم و بهر نحوی که ممکن بود جدیت کردم که شاید آنها بپذیرند و آنان لجاجت نمودند و دعوت من سودی نبخشید مگر آنکه بر کفر و عصیان آنها افزوده گردید‌که فَقُلت‌ُ استَغفِرُوا رَبَّکُم إِنَّه‌ُ کان‌َ غَفّاراً یُرسِل‌ِ السَّماءَ عَلَیکُم مِدراراً وَ یُمدِدکُم بِأَموال‌ٍ وَ بَنِین‌َ وَ یَجعَل لَکُم جَنّات‌ٍ وَ یَجعَل لَکُم أَنهاراً ظاهرا وقتی نوح علیه السّلام مأیوس میگردد که مردم بخلوص نیّت ایمان آرند و از مخالفت بسوی موافقت آیند از راه منافع دنیوی پیش می‌آید زیرا که طبیعت اکثر مردم مایل بدنیا و منافع اینکه چهار روزه دنیای دنی را در نظر دارند اینکه است که فرموده اگر شما ایمان آرید و متقی و پرهیزکار گردید علاوه بر آن درجات بهشتی که در آخرت در اثر ایمان و تقوی نصیب شما میگردد امور معاش و زندگانی دنیای شما نیز مرتب میگردد مفسرین گویند در زمان نوح علیه السّلام در اثر آزار و اذیتهایی که مردم بحضرتش وارد می‌آوردند و بر کفر و لجاجت خود می‌افزودند اینکه بود که در مدت بسیاری خداوند باران را از آنان گرفت و قحطی پیش آمد و نیز زنهای آنها عقیم و نازا گردیدند اینکه بود که حضرت میخواست بآنان بفهماند که منع رحمت در اثر کفر شما پدید گردیده توبه کنید و رو بحق آرید تا درب رحمت بسوی شما باز شود

صفحه : 120
فخر رازی در تفسیر کبیر در اینجا بیانی دارد که خلاصه آن را ترجمه مینمایم چنین گفته یکی از چیزهایی که باعث منع فیض میشود کفر است چنانچه در کفر نصاری در سوره مریم آیه 91 فرموده تَکادُ السَّماوات‌ُ یَتَفَطَّرن‌َ مِنه‌ُ وَ تَنشَق‌ُّ الأَرض‌ُ وَ تَخِرُّ الجِبال‌ُ«1» و چون کفر سبب خرابی عالم است البته ایمان سبب عمارت و اصلاح عالم میگردد.
و دیگر تقوی است نظر بآیات دیگری که دلالت واضح دارد بر آنکه ایمان و تقوی سبب نزول خیرات و برکات میگردد مثل آنجا که در سوره اعراف آیه 94 فرموده وَ لَو أَن‌َّ أَهل‌َ القُری آمَنُوا وَ اتَّقَوا لَفَتَحنا عَلَیهِم بَرَکات‌ٍ مِن‌َ السَّماءِ«2» و آیه دیگر وَ أَن لَوِ استَقامُوا عَلَی الطَّرِیقَةِ لَأَسقَیناهُم ماءً غَدَقاً«3» و دیگر وَ مَن یَتَّق‌ِ اللّه‌َ یَجعَل لَه‌ُ مَخرَجاً وَ یَرزُقه‌ُ مِن حَیث‌ُ لا یَحتَسِب‌ُ«4» و دیگر عبادت و بندگی است چنانچه فرموده وَ ما خَلَقت‌ُ الجِن‌َّ وَ الإِنس‌َ إِلّا لِیَعبُدُون‌ِ«5» وقتی خلقت جن‌ّ و انس برای عبادت شد البتّه لازم است که امور معاش عباد را مرتّب گرداند تا بتوانند بفراغت خاطر مشغول عبادت و بندگی گردند. (پایان) بعض مفسرین گویند در زمان عمر خشک سالی شد و باران نیامد عمر با جماعتی برای طلب باران بیرون رفتند چون برگشتند مردم بعمر گفتند استسقاء نکردی گفت بقدر طاقت استغفار کردم زیرا در زمان نوح چهل سال رحم زنان
-----------------------------------
(1) نزدیک است (از نسبت ولد دادن بخدا) آسمانها شکافته گردد و زمین پاره گردد و کوه‌ها شکسته و منهدم گردند.
(2) اگر اهل دهها و شهرها ایمان می‌آوردند و پرهیزکار بودند هر آینه ما برای آنان میگشانیدیم برکات زمین و آسمان را.
(3) و اگر مردم بر طریق حق استقامت داشتند آنها را از آب خشگوار سیراب میگردانیدیم.
(4) و کسی که پرهیزکار باشد خداوند راه خروجی برای وی باز میکند و از راه بی‌گمان بوی روزی میدهد.
(5) خلق نکردم جن و انس را مگر برای اینکه مرا عبادت کنند.

صفحه : 121
عقیم گردید و فرزند نیاوردند و از آسمان نیز باران نیامد نوح گفت از خدا آمرزش طلبید تا خدا شما را باران دهد و زنان شما آبستن گردند و اینکه آیه را تلاوت نمود فَقُلت‌ُ استَغفِرُوا رَبَّکُم إِنَّه‌ُ کان‌َ غَفّاراً و نیز از حسن بصری روایت میکنند کسی آمد نزد وی و گفت گناه بسیار دارم گفت توبه و استغفار کن دیگری آمد و گفت کشت بسیار کرده‌ام باران نیامده گفت استغفار و توبه کن دیگری آمد و گفت فقیر و درویشم مرا دعائی بیاموز گفت استغفار کن دیگری آمد و گفت مال بسیار دارم و اولادی ندارم میترسم چون بمیرم مالم را دشمنان بخورند گفت برو استغفار کن دیگری آمد و گفت بستانی دارم و وقت آن است که میوه دهد و آب نیست میترسم فاسد گردد گفت برو توبه کن حاضرین گفتند سبحان اللّه جماعتی آمدند هر یک حاجت جداگانه‌ای داشتند همه را گفتی استغفار کنید گفت آری چنین گفتم زیرا نظرم بآن آیه‌ای بود که خداوند در حکایت نوح فرموده فَقُلت‌ُ استَغفِرُوا رَبَّکُم إِنَّه‌ُ کان‌َ غَفّاراً ما لَکُم لا تَرجُون‌َ لِلّه‌ِ وَقاراً، وَ قَد خَلَقَکُم أَطواراً نوح علیه السّلام گفت چیست مر شما را که ببزرگی و عظمت خدا امیدوار نیستید و سر اطاعت و فرمان بری فرود نمیاورید در صورتی که شما را باطوار مختلف خلقت نموده سخنان مفسرین در معنی (اطوارا) بعضی از مفسرین گفته‌اند مقصود از اطوار خلقت اصناف مردم و رنگ آمیزی آنان است یکی سفید یکی سیاه یکی سرخ یکی زرد یکی دراز یکی کوتاه یکی خوش صورت و خوشگل یکی زشت صورت و بد گل دیگری گفته مقصود بیان خلقت انسان است از اول پیدایش او تا آخرین مرتبه کمال انسانیّت وی که بطورهای مختلف خلقت گردیده و تنوّعات بسیار حاصل نموده خلاصه مطلب اینکه است که گفته شود چون (اطوارا) مطلق است و مقیّد بوقتی و حالی نمیباشد پس میتوان گفت شامل میگردد تمام درجات و مراتب و

صفحه : 122
مراحل یک انسان کامل را که از اول پیدایش وجودش تا انتهای عمرش سیر مینماید و تنوعات و اطوار پی در پی وی را رخ میدهد انسان از اول پیدایش خلقت تا انتهای امرش مراتب و درجاتی دارد که بایستی از تمام مراتب بگذرد و اطوار و تنوّعات او بسیار است پیش از آنکه بصورت انسانیت ظهور و بروز نماید یک وقت عناصر آب، خاک، هوا، آتش بود که هر یک از اینکه چهار عنصر از عناصر دیگری که گویند عناصر هشتاد یا زیادتر است ترکیب شده پس از آن بصورت جمادی در آمده و از جمادی بنباتی ظهور نمود و نطفه گردیده و از پشت پدر برحم مادر انتقال نموده و در آنجا نیز تنوّعاتی پیدا میکند نطفه علقه گردد علقه مضغه مضغه جنین و بصورت انسانی تشکیل یابد و پس از آنکه خلقت جسمانی انسان تکمیل گردید (بنفخت فیه من روحی) مفتخر میگردد و دارای ودیعه الهی میشود آن ودیعه و امانتی که آسمان و زمین تاب تحمل آن را نداشتند و از قبول آن اباء نمودند آن وقت است که صاحب حیات و روح انسانی میگردد و پس از آنکه از تنگی رحم بفضای اینکه عالم وسیع آمد نیز اطواری و درجاتی پیموده از کودکی و جوانی و کهولت و پیری از هر مرحله‌ای بمرحله دیگر انتقال مینماید و دست قدرت وی را در مراتب خلقت باطواری بعضی فوق بعضی تنوع میدهد تا بمرتبه بلوغ و رشد برسد آن وقت دو راه و دو طریق برای وی باز میشود چنانچه در سوره دهر آیه (5) فرموده إِنّا هَدَیناه‌ُ السَّبِیل‌َ إِمّا شاکِراً وَ إِمّا کَفُوراً«1» و در سوره بلد آیه 9 فرموده وَ هَدَیناه‌ُ النَّجدَین‌ِ«2» یا در راه سعادت بخط مستقیم قدم پشت قدم پیشوایان بسر و خلفای الهی گذاشته و خود را از تنگی عالم ناسوت بفضای عالم ملکوت میرساند یا آنکه کفران ورزیده و بسیر قهقرایی در پائین درجه خلقت و در مرتبه (اسفل سافلین) طبیعت سرنگون میگرداند پس کسی را که سعادت قرین وی گردد پس از کمال جهات جسمانی در
-----------------------------------
(1) بعد از بیان خلقت انسان است که (محققا ما راهرا بوی نمایاندیم یا شکرگزار است یا ناسپاس).
(2) بعد از بیان امتنان بر بشر و اتمام خلقت او فرموده (و راهنمایی نمودیم وی را بدو راه).

صفحه : 123
ترقیات روحانی میکوشد و درجه بدرجه صعود مینماید و اطوار هفتگانه قلب را که عرفا عنوان نموده‌اند می‌پیماید و برای وضوح مطلب مختصری از بیان بعض دانشمندان را در اینجا درج مینمایم‌

(اطوار هفت گانه قلب)

(طور اول) صدر و سینه‌اش نامند و آن معدن اسلام است چنانچه در سوره زمر آیه 23 فرموده أَ فَمَن شَرَح‌َ اللّه‌ُ صَدرَه‌ُ لِلإِسلام‌ِ فَهُوَ عَلی نُورٍ مِن رَبِّه‌ِ«1» و در سوره نحل آیه 108 فرموده وَ لکِن مَن شَرَح‌َ بِالکُفرِ صَدراً فَعَلَیهِم غَضَب‌ٌ مِن‌َ اللّه‌ِ«2» طور دوم را قلب نامند که آن مخزن و قرارگاه ایمان است و آن محل جلوه‌گاه عقل است و آن محلی است که فرموده کَتَب‌َ فِی قُلُوبِهِم‌ُ الإِیمان‌َ و مرتبه ایمان فوق مرتبه اسلام است وقتی اعراب گفتند ایمان آوردیم خطاب از مصدر جلال خداوندی میرسد که (قولوا اسلمنا) طور سوم را شغاف گویند و آن مخزن شفقت و محبت بر خلق است و دوستی خلق از شغاف قلب بالا نمیرود چنانچه در سوره یوسف آیه 30 در باره محبت زلیخا نسبت بیوسف فرموده (قَد شَغَفَها حُبًّا) که زلیخا محبت یوسف را در پرده سوم قلبش جای داده بود (طور چهارم) فؤاد است که مخزن مشاهده و رؤیت است و مثالش در قلب مثال چشم است در بدن و آن را چشم دل و چشم باطن نامند و همین رؤیت است که خداوند خبر میدهد از قلب پیمبرش (ما کَذَب‌َ الفُؤادُ ما رَأی) که آنچه قلب پیمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم دید حقیقت است و نیز مولا علی علیه السّلام در جواب ذعلب فرمود
(لن تره العیون بمشاهدة الأبصار و لکن راته القلوب بحقائق الایمان
(طور پنجم) حبّة القلبش نامند که معدن و مرکز محبت حضرت الوهیت
-----------------------------------
(1) آن کسی که خداوند سینه او را باز نمود برای اسلام چنین کسی دارای نور است از طرف پروردگار خود.
(2) لکن کسی که باز شد سینه‌اش در کفر پس برای آنان است از جانب پروردگار غضب و دوری از رحمت او.

صفحه : 124
جل‌ّ و علا است و آن مخصوص بخواص بارگاه الهی است که محبّت احدی در آنجا راه ندارد، اینکه است که گویند محبّت خدا با محبّت غیر جمع نمیشود.
در کتاب مصباح الشریعه که منسوب بصادق آل محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است فرموده محبّت الهی وقتی تجلّی کرد و روشن نمود سرّ بنده را وی را از هر شغلی خالی میگرداند مگر یاد خدا و او را از هر چه مانع و عائق او است دور میگرداند و وی را از غواشی و پرده‌های ظلمانی طبیعت خارج میگرداند و او را خدایی صرف مینماید.
و محبّت خدا صادق‌ترین مردم است در گفتار و وفا کننده‌ترین مردم است در عهد و صافی‌ترین مردم است در ذکر و عابدترین مردم است در نفس و ملائکه مباهات میکنند باو وقتی که مشغول مناجاتست و نیز ملائکه برؤیت او افتخار مینمایند و بوجود او خدا بلاد را تعمیر مینماید و بکرامت وی خدا گرامی میدارد بندگانش را و وقتی بحق او سؤال کردند خدا عطا میکند و برحمت او بلاء از مردم رفع میشود و اگر مردم بدانند مقام و منزلت او را تقرب نمیجویند بخدا مگر بخاک قدم او (طور ششم) از اطوار قلب را سویدا گویند و آن مخزن مکاشفات غیبیّه و علوم الهامی و منبع حکمت و اسرار الهیّه است.
(طور هفتم) از اطوار قلبیّه را مهجة القلبش نامند و آن محل‌ّ تجلّیات حضرت الوهیّت و اشراقات انوار عظمت ربوبیّت است و همین است مقصود از قلب سلیم که فرموده (إِلّا مَن أَتَی اللّه‌َ بِقَلب‌ٍ سَلِیم‌ٍ) (سفینة النّجاة) و اینکه مقام حاصل نمیگردد مگر بقطع علاقه از ما سوی اللّه و تخلیه نفس از صفات بهیمی وسیعی و تحلیه نمودن سرّ بصفات روحانیین و تقوای قلب از آنچه بر خلاف رضای مولا است خلاصه میتوان گفت اطوار شامل میگردد تمامی درجات و مراتب یک انسان کامل را زیرا که آیه در مقام امتنان بر بشر است که شما را از نیستی بهستی آوردم و برای کمال و ترقّیات جسمانی و روحانی شما افراد بشر اطواری و درجاتی در امر

صفحه : 125
خلقت بنا نهادم تا آنکه هر یک از شما بکمال لایق بخود برسد با اینحال شما چگونه سپاس ولی‌نعمت خود را نمیکنید و بشکرانه نعمتهای غیر متناهی او سر اطاعت فرود نمی‌آورید.

[سوره نوح (71): آیات 15 تا 28]

اشاره

أَ لَم تَرَوا کَیف‌َ خَلَق‌َ اللّه‌ُ سَبع‌َ سَماوات‌ٍ طِباقاً (15) وَ جَعَل‌َ القَمَرَ فِیهِن‌َّ نُوراً وَ جَعَل‌َ الشَّمس‌َ سِراجاً (16) وَ اللّه‌ُ أَنبَتَکُم مِن‌َ الأَرض‌ِ نَباتاً (17) ثُم‌َّ یُعِیدُکُم فِیها وَ یُخرِجُکُم إِخراجاً (18) وَ اللّه‌ُ جَعَل‌َ لَکُم‌ُ الأَرض‌َ بِساطاً (19)
لِتَسلُکُوا مِنها سُبُلاً فِجاجاً (20) قال‌َ نُوح‌ٌ رَب‌ِّ إِنَّهُم عَصَونِی وَ اتَّبَعُوا مَن لَم یَزِده‌ُ مالُه‌ُ وَ وَلَدُه‌ُ إِلاّ خَساراً (21) وَ مَکَرُوا مَکراً کُبّاراً (22) وَ قالُوا لا تَذَرُن‌َّ آلِهَتَکُم وَ لا تَذَرُن‌َّ وَدًّا وَ لا سُواعاً وَ لا یَغُوث‌َ وَ یَعُوق‌َ وَ نَسراً (23) وَ قَد أَضَلُّوا کَثِیراً وَ لا تَزِدِ الظّالِمِین‌َ إِلاّ ضَلالاً (24)
مِمّا خَطِیئاتِهِم أُغرِقُوا فَأُدخِلُوا ناراً فَلَم یَجِدُوا لَهُم مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ أَنصاراً (25) وَ قال‌َ نُوح‌ٌ رَب‌ِّ لا تَذَر عَلَی الأَرض‌ِ مِن‌َ الکافِرِین‌َ دَیّاراً (26) إِنَّک‌َ إِن تَذَرهُم یُضِلُّوا عِبادَک‌َ وَ لا یَلِدُوا إِلاّ فاجِراً کَفّاراً (27) رَب‌ِّ اغفِر لِی وَ لِوالِدَی‌َّ وَ لِمَن دَخَل‌َ بَیتِی‌َ مُؤمِناً وَ لِلمُؤمِنِین‌َ وَ المُؤمِنات‌ِ وَ لا تَزِدِ الظّالِمِین‌َ إِلاّ تَباراً (28)

(ترجمه)

آیا ندیدید که چگونه خداوند آسمانهای هفت‌گانه را بطبقاتی منظّم خلقت نموده،
و قرار داد ماه را در آسمانها نور (افشان) و خورشید را در آنها چراغ (فروزان)
و از زمین رویانید (انواع و اقسام) نباتات،
پس از آن بر میگرداند شما را بزمین (و در روز معاد) باز شما را از زمین بیرون می‌آورد

صفحه : 126
و زمین را برای شما بگسترانید
تا در زمین راههای مختلف را بپیمائید،
نوح گفت ای پروردگار من قوم مرا مخالف نمودند و پیرو کسی گشتند که او مال و اولادش جز زیان بر وی نیفزود،
(و بر ضرر من) بزرگترین مکر و حیله بکار بردند،
و قوم نوح گفتند هرگز خدایان خود را رها نکنند (و نام خدایان آنان) ود و سواع و یغوث و یعوق و نسر بوده،
و آنها بسیاری از خلق را گمراه نمودند (و ای خدا) زیاد مکن بر ستمکاران مکر گمراهی،
و آن قوم از شدّت مخالفت غرق شدند و پس از غرق در آتش داخل شدند و نیافتند غیر از خدا یار و یاوری،
و نوح گفت پروردگار من در روی زمین از کافرین کسی را باقی نگذار،
زیرا اگر تو کسی از کفار را باقی گذاری بندگان تو را گمراه میگردانند و فرزندی جز کافر و فاجر از آنان بعمل نمی‌آید،
پروردگار من بیامرز مرا و پدر و مادر مرا و هر کس از مؤمنین که در خانه من است و تمام مردهای مؤمنین و زنهای مؤمنات و زیاد نکن برای ستمکاران جز هلاک و عذاب «28»

توضیح آیات‌

أَ لَم تَرَوا کَیف‌َ خَلَق‌َ اللّه‌ُ سَبع‌َ سَماوات‌ٍ طِباقاً، وَ جَعَل‌َ القَمَرَ فِیهِن‌َّ نُوراً وَ جَعَل‌َ الشَّمس‌َ سِراجاً نوح در مقام ارشاد و آگاهاندن مردم بر آمده و آنان را یاد آوری مینماید بآنچه را که می‌بینند از آثار قدرت و حکمت و بچشم خودشان مشاهده میکنند نظام و ترتیب موجودات را از مخلوقات آفاقی و انفسی و اوّل شروع مینماید بعالم طبیعت از سماوات و ماه و خورشید و اجزاء مهم آن را در نظر می‌گیرد و گوش‌زد مردم مینماید که آیا ندیدید (همزه الم) همزه استنکاری است یعنی البتّه می‌بینید نظام شگرف آور عالم وجود را از وسعت فضاء آسمانها و حرکات منظم اجزاء مواد که چگونه خداوند هفت آسمان را منطبق بر یکدیگر قرار داده و ماه را نورانی و درخشان گردانیده و خورشید را چراغ زمین گردانیده که پس از تاریکی

صفحه : 127
شب بچراغ خورشید زمین روشن گردد و ماه در شب تاریک نور افشانی کند و سطح زمین را به نوری که از خورشید گرفته رونق بخشد آری نوع مردم شب و روز در اینکه فضای پهناور عالم قدم میزنند و گردش چرخ گیتی را مشاهده مینمایند و اینکه نظام روح بخش عالم را بچشم می‌بینند و در اینکه کاخ مجلل و آن نقشه هندسی که مهندس وجود در آن نقاشی نموده و طرح- ریزی کرده که هزاران فکر عمیق بکوچکترین اسرار و رموز آن نمیرسد بچشم تدبّر نگاه نمیکنند تا آنکه آفریننده آن را بچشم دل مشاهده نمایند و آثار علم و قدرت و حکمت او را دریابند.
وَ اللّه‌ُ أَنبَتَکُم مِن‌َ الأَرض‌ِ نَباتاً، ثُم‌َّ یُعِیدُکُم فِیها وَ یُخرِجُکُم إِخراجاً شاید نظر به اینکه عنصر غالب انسان خاک است و آدم را نیز از خاک آفریده مثل گیاهان که عنصر غالب آنها خاک است اینکه است که انسان را تشبیه نموده بگیاهی که از زمین روئیده میشوند و ممکن است لام در تقدیر گرفت یعنی برای نفع شما نباتات روئیده شد. و چون هر چیزی بر میگردد باصل خودش پس انسانی که جسم عنصری وی از خاک است ثانیا بایستی برگردد بخاک و پس از آنکه مدتی در زمین جایگزین گردید و مثل طلا در شکم خاک غش وی گرفته و طلای ناب گردید و مستعد شد برای دوره دیگری از حیات دائمی همیشگی آن وقت بحکم قادر متعال سر از خاک در میآورد و آنچه در نهاد او در اول خلقت دنیوی وی بالقوّه موجود بوده بفعلیت رسیده و دوره استکمال او پایان یافته و وقت آن میرسد که در باره او جاری گردد (النّاس مجزیّون باعمالهم ان خیرا فخیرا و ان شرّا فشرّا)«1» و قوله تعالی فَمَن یَعمَل مِثقال‌َ ذَرَّةٍ خَیراً یَرَه‌ُ وَ مَن یَعمَل مِثقال‌َ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَه‌ُ«2» سوره زلزال آیه 7 هر چه در اینکه عالم دنیا کشت آن وقت درو میکند وَ ما رَبُّک‌َ بِظَلّام‌ٍ لِلعَبِیدِ
-----------------------------------
(1) مردم جزاء داده میشوند بعملشان اگر عملشان خوب است پس جزای آنان خوب است و اگر عملشان بد است جزای آنها بد است.
(2) کسی که بقدر مثقال ذره‌ای عمل نیک کند خوبی آن را می‌بیند و کسی که بقدر مثقال ذره‌ای عمل بد و شر کند جزاء آن را می‌بیند.

صفحه : 128
وَ اللّه‌ُ جَعَل‌َ لَکُم‌ُ الأَرض‌َ بِساطاً، لِتَسلُکُوا مِنها سُبُلًا فِجاجاً نوح ثانیا میخواهد نعمتهای خدا را بیاد مردم بیاورد و آنچه آنان بر لجاجت میافزایند وی بر نصیحت و خیرخواهی و اندرز میافزاید و میگوید خدا آن کسی است که برای شما زمین را گسترانیده و آن را آرامگاه شما قرار داده و در زمین راهها و گذرگاهی ترتیب داده که بتوانید بآسانی در آن عبور و مرور نمائید پس چگونه چنین خدایی را پرستش و ستایش نمیکنید و سر اطاعت بپیش گاه قدس او فرود نمی‌آورید قال‌َ نُوح‌ٌ رَب‌ِّ إِنَّهُم عَصَونِی وَ اتَّبَعُوا مَن لَم یَزِده‌ُ مالُه‌ُ وَ وَلَدُه‌ُ إِلّا خَساراً نوح در مقام مناجات از قوم شکایت مینماید و عرض میکند پروردگار من اینها فرمان مرا نمیبرند و تابع رؤساء خود گشته و دنبال چیزی میدوند که بر مال و اولاد آنان نمی‌افزاید مگر خسران و ضرر اینکه جمله اخیر را دو طور میتوان تفسیر نمود یکی رؤساء و کسانی که نظر خیر بآنان دارند و تابع آنها گشته‌اند و فرمان بری آنان را میکنند بگمان آنکه از آنها نفعی عایدشان گردد گمانشان خلاف است چیزی عایدشان نمیگردد مگر خسران و دیگر شاید نوح علیه السّلام بخواهد بگوید آنان برای نفع دنیوی از قبیل بدست آوردن مال و مقام دنبال رؤساء خود میدوند در صورتی که نفع دنیوی که از قبل متابعت کردن آنها بدست آید خسران و زیان کاری است زیرا کسی که برای حظوظ دنیوی دست از اطاعت و عبادت خدا بردارد در واقع آن نفع بحساب نمی‌آید بلکه آن عین ضرر و باعث خسران واقعی است زیرا که دنیا در جنب آخرت کالعدم بشمار میآید.
وَ مَکَرُوا مَکراً کُبّاراً اهل لغت گویند کبیر، کبّار کبّار سه کلمه است و در سه مرتبه از بزرگی استعمال میشود کبیر بزرگ کبار بدون تشدید خیلی بزرگ کبّار با تشدید بسیار

صفحه : 129
بسیار بزرگ.
مثل اینکه اگر بخواهند چیزی را عجیب بشمار آرند بسه لفظ که هر یک اشاره بیک مرتبه از تعجّب است بیان میکنند عجیب، عجاب بدون تشدید، و عجّاب با تشدید مفسرین گویند مگر بزرگ کفار چنین بوده که آنان در کفر و مخالفت با نوح چنان مصرّ بودند که مثلا پیر مردی دست بچه کودک خود را میگرفت و نوح را باو نشان میداد و میگفت پدر مبادا بعد از من فریب اینکه مرد را بخوری زیرا که وی ساحر و دروغگو است وَ قالُوا لا تَذَرُن‌َّ آلِهَتَکُم وَ لا تَذَرُن‌َّ وَدًّا وَ لا سُواعاً وَ لا یَغُوث‌َ وَ یَعُوق‌َ وَ نَسراً کفار پنج بت بزرگ داشتند باین پنج نامی که در آیه تذکر میدهد گویند (ودّ) بتی بوده که بصورت مردی ساخته بودند (سواع) بتی بوده بصورت زنی (یغوث) بتی بوده بصورت شیری (یعوق) بتی بوده بصورت اسبی (نسر) بتی بوده بصورت کرکس و در اینکه اینکه بتها که مورد پرستش مردم واقع شده بودند از کجا و از چه وقت پدید گردیده و باقی مانده تا زمان رسالت پیمبر اسلام و حضرتش مأمور گردیده بود که آن بتها را بشکند مورد بحث دانشمندان واقع گردیده و از مفسرین گفتاری بسیار نقل شده صدر المتألّهین در تفسیر سوره بقره راجع بعبده اوثان بیان خوبی دارد که در اینجا مختصری از آن را ترجمه مینمائیم چنین گفته بت‌پرستی از تمام ادیان جلوتر بوده چنانچه تاریخ نشان میدهد نخستین کسی که در بین مردم دین تأسیس نمود نوح علیه السّلام بود و در زمان نوح بت پرستی رواج داشت که خداوند از نوح چنین حکایت میکند که رؤسای کفّار بتابعین توصیه مینمودند لا تَذَرُن‌َّ آلِهَتَکُم وَ لا تَذَرُن‌َّ وَدًّا وَ لا سُواعاً وَ لا یَغُوث‌َ وَ یَعُوق‌َ وَ نَسراً و اینکه دین تا حال باقی مانده و علّت اصلی اختراع بت پرستی بی خردی و کم عقلی مردمان اوائل خلقت بوده زیرا عقل آنان هنوز از مرتبه حس بالا نرفته بود و چون

صفحه : 130
موجود منزّه از جسم و جسمانی را نمیتوانستند تعقّل کنند و فهم موجود مجرّد از عهده عقل آنها خارج بود اینکه بود که متوسل میگشتند بامر مخصوص لکن از آن طرف چون بدیهی است که خالق و آفریننده عالم و پدید آورنده آسمانها و زمین نمیشود سنگ و چوبی باشد که تراشیده‌اند پس مسلما غرض آنان غیر از آن است که بنظر میرسد و از مفسرین در اینجا گفتاری نقل کرده (1) بسیاری از اهل هند و چنین ملائکه و خدا را اجسامی می‌دانستند در منتهای حسن و جمال و چنین معتقد بودند که آنها در آسمانها مخفی میباشند اینکه بود که مطابق عقیده‌شان تماثیل و تصاویری میساختند و آن را إله خود میپنداشتند و مقصود آنان از عبادت بتها تقرب جستن باله عالم بوده (ابو جعفر بلخی) (2) بسیاری چنین گفته‌اند چون میدیدند تغییرات و اوضاع عالم بسته بنظرات کواکب و سعد و نحس آنها است که مدخلیّت در اوضاع عالم دارد حتی بعض آنان اوضاع آسمانی را واجب الوجود میدانستند و چنین معتقد بودند که کواکب و سیّارات سبب مستقلّند در پدید شدن اوضاع عالم لکن بعضی آنها را مخلوق و واسطه در فیض میدانستند و چون گاهی آنها از نظرشان غائب میگردید اینکه بود که صورتی بشکل ستارگان و سیّارات میساختند و بآن سجده میکردند (3) مخترعین طلسم‌جات که روی سعد و نحس و نظرات کواکب و نسبت خاصّی که بین آنان پدید میگردد در اوقات مخصوصه طلسم میساختند و بگمان آنکه از آن نفع عایدشان گردد دست از عبادت خالق عالم بر میداشتند و طلسم در نظر آنها بسیار بزرگ مینمود و گمان میکردند طلسم در امور عالم مؤثر است (4) وقتی یکی از بزرگان آنان میمرد گمان میکردند اینکه شخص مستجاب الدّعوه بوده و صورتی مثل آن میساختند و بآن تعظیم مینمودند و آن را نزد خدا شفیع خود میدانستند و میگفتند (هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِندَ اللّه‌ِ) (5) بعضی بتها را در قبله نماز خود قرار میدادند نه آنکه بآنان سجده کنند مثل آنکه ما بسوی قبله سجده میکنیم نه آنکه بقبله سجده کنیم.

صفحه : 131
(6) بعضی گمان میکردند که خدا و اله عالم در بتهای ساخته شده حلول کرده و ببتها سجده میکردند بگمان آنکه بخدای عالم سجده میکنند (پایان) آری چون از یک طرف فطرت انسان مفطور بر توحید است و هر کسی بفطرت اولیه خود میداند که اینکه عالم را الهی است دانا و توانا و او مبدء و پدید آورنده تمامی موجودات است و چشم دل وی
بسوی او نگران است و از طرف دیگر در خود قوّه و توانایی نمی‌بیند که بتواند راهی بسوی مبدء خود پیدا نماید زیرا که او منزّه از جسم و جسمانیّات است نه بحواس‌ّ ظاهر توان او را دید و نه بحواس‌ّ باطن توان پی بحقیقت او برد اینکه است که هر کس بعقیده خود واسطه‌ای بین خود و مبدء عالم قرار میدهد و بآن متوسل میگردد که باین وسیله راهی بسوی حق و حقیقت پیدا نماید و از آفات و بلیات محفوظ ماند لکن اینکه را ندانسته‌اند که هر کس را راه مخصوصی است بسوی مبدء خود چنانچه در سوره بقره آیه 142 فرموده وَ لِکُل‌ٍّ وِجهَةٌ هُوَ مُوَلِّیها اگر براهی که پیشوایان بشر و سفرای الهی مردم را دعوت نموده قدم پشت قدم آنان گذاشته و پیش میرفتند البتّه از طریق باطن راهی بسوی مبدء خود پیدا می‌نمودند و بقرب او نائل میگردیدند (هو اقرب الیکم من حبل الورید) آن کسی که از رگ گردن ببشر نزدیک‌تر است چگونه بشر در شناسایی او و ارتباط باو محتاج بوسائل خارجی میباشد و اینکه نیست مگر آنکه نوع بشر هنوز از مرتبه مادّیت تجاوز ننموده و موجود مجرّد از مادّه را نتواند فهم نماید اینکه است که متوسل میگردد بیک موجود مادّی که مثل خودش میباشد و بطریق او میخواهد راهی بسوی مبدء عالم پیدا نماید و تقرّب باو جوید ولی اینکه را باید بداند که هر قدر وسائل را زیاد میگرداند عوض آنکه نزدیکتر گردد دورتر میشود وَ قَد أَضَلُّوا کَثِیراً وَ لا تَزِدِ الظّالِمِین‌َ إِلّا ضَلالًا پس از آن نوح علیه السّلام در باره ستمکاران نفرین میکند که ای پروردگار من زیاد مکن بر جماعت ستمکاران که در اثر کفر بخود و بمن ستم کردند مگر خسارت و ضرر بآنها.

صفحه : 132
مِمّا خَطِیئاتِهِم أُغرِقُوا فَأُدخِلُوا ناراً فَلَم یَجِدُوا لَهُم مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ أَنصاراً مشرکین در اثر خطا و گناه در موقع غضب پروردگار واقع گردیدند و از مصدر جلال خداوندی خطاب سخط آمیز رسید و بامر تکوینی آب تمام روی زمین را فرا گرفت و همگی کفّار غرق شدند و فقط عده‌ای از مؤمنین نجات یافتند و پس از آن داخل جهنّم شدند.
سخنان مفسّرین راجع به (فَأُدخِلُوا ناراً) (1) فا (فادخلوا) برای تعقیب آرند و نیز، ادخلوا، فعل ماضی است و معنی آیه چنین میشود کفّار غرق شدند و بلا فاصله آتش گرفتند.
(2) غرق در اینکه عالم بوده و نار در آخرت.
و ظاهرا قول دوّم معتبر است که عذاب جهنّم و آتش در قیامت است نه در دنیا هیچ مشرک و کافری را نگفتند که پس از مردن وی را بآتش بسوزانند و چنانچه در جملات عربی بسیار دیده شده گاهی فا را در جایی آرند که بین دو جمله (معطوف و معطوف علیه) فاصله باشد.
از مقاتل و کلبی چنین نقل شده که معنی آیه چنین میشود (سیدخلون النّار یعنی آل فرعون پس از غرق بزودی در آخرت داخل آتش میگردند زیرا که در بسیاری از آیات قرآن صیغه ماضی و گذشته را برای آینده آرند مثل آنجا که فرموده وَ نادی أَصحاب‌ُ النّارِ، أَصحاب‌َ الجَنَّةِ که از شدّت صدق و واقعیت کانّه آنچه شدنی است واقع گردیده.
و شاید معنی آیه چنین باشد که غرق شدند و بلا فاصله در عالم برزخ داخل در آتش شدند و اینکه معنی هم باعتبار لفظ که بصیغه ماضی آمده و هم باعتبار معنی مناسب‌تر است زیرا فاء را برای عدم تأخیر می‌آورند و نیز هر کجا تهدید بآتش شده راجع بعالم بعد از مردن است که عالم قبر و برزخ باشد یا عالم قیامت و اینکه آیه نظیر آن آیه‌ای است که در باره فرعون و فرعونیان فرموده النّارُ یُعرَضُون‌َ عَلَیها غُدُوًّا وَ عَشِیًّا سوره مؤمن آیه 49 که صبح و شام راجع باین عالم است

صفحه : 133
فَلَم یَجِدُوا لَهُم مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ أَنصاراً اشاره باین است که مشرکین بگمان فاسد خودشان عبادت بتها میکردند که در وقت بیچارگی یار و یاور و شفیع آنها باشند وقتی آب آنها را گرفت آن وقت فهمیدند که از بتها کاری ساخته نمیشود و نیافتند غیر از خدا کسی را که بتواند آنها را از عذاب نجات دهد وَ قال‌َ نُوح‌ٌ رَب‌ِّ لا تَذَر عَلَی الأَرض‌ِ مِن‌َ الکافِرِین‌َ دَیّاراً پس از آنکه نهصد و پنجاه سال نوح مردم را بخدا پرستی و بسوی حق و حقیقت دعوت نمود و جز جواب ضرر و اذیّت از قوم چیزی ندید بنای نفرین گذاشت و گفت خدای من تمام آنان را هلاک گردان و نفری از آنان باقی نگذار إِنَّک‌َ إِن تَذَرهُم یُضِلُّوا عِبادَک‌َ وَ لا یَلِدُوا إِلّا فاجِراً کَفّاراً (اعتراض) اگر مردمان بالغ در آن وقت دیگر قابل اصلاح نبودند و استحقاق عذاب داشتند اطفال بی‌گناه آنان چه تقصیری داشتند که باید بطوفان غرق گردند و نفری از آنان باقی نماند (پاسخ) گوئیم البته نوح علیه السّلام بارشاد خداوندی میدانست که آن کفّاری که هستند چه از کبارشان و چه از صغارشان دیگر لایق هدایت نمیباشند و باضافه باعث فساد جامعه و گمراه نمودن افراد بشر میباشند حتی آنهایی که پشت پدرشان هستند اگر بدنیا آیند فاسق و فاجر میگردند اگر نوح بعلم ادنی تا چندین پشت آنان را نمیدید که اگر در دنیا آیند کافر میگردند سزاوار نبود چنین دعائی کند و طلب هلاک تمام آنها را نماید پس نوح بامر خدا بقوم نفرین نمود که اگر در واقع مأمور بچنین درخواستی نبود هرگز بدل خواه خود چنین تقاضایی را نمیکرد زیرا که پیمبران بطبیعت مرده و بحق زنده‌اند و چون میدانست ضرر باقی ماندن آنها زیادتر از هلاکت آنها است چنین دعائی کرد و نزد دانشمندان محرز و مسلم است که ضرر اندک برای

صفحه : 134
نفع بسیار که گمراه نشدن بندگان خدا باشد نیکو است و چنین ضرر زیرا عقلاء نیک میشمارند و اینکه قاعده در عالم وجود و خلقت نیز جریان دارد و آنچه در عالم از بلاها و آفات چه عمومی و چه خصوصی دیده میشود روی همین اصل است یعنی برای فائده امر خلقت است که آن آفات نسبت بآن فائده بزرگی که در بردارد کوچک بشمار می‌آید و ضرر کوچک برای نفع بسیار نیکو مینماید و در ثانی چنانچه مفسرین گفته‌اند خداوند چهل سال رحم زنهای مشرکین را عقیم گردانیده اگر اینکه طور باشد دیگر در موقع طوفان نوح طفلی وجود نداشته که بی‌گناه غرق گردد.
رَب‌ِّ اغفِر لِی وَ لِوالِدَی‌َّ وَ لِمَن دَخَل‌َ بَیتِی‌َ مُؤمِناً وَ لِلمُؤمِنِین‌َ وَ المُؤمِنات‌ِ وَ لا تَزِدِ الظّالِمِین‌َ إِلّا تَباراً نوح بعد از نفرین کردن بکفار و شاید بعد از هلاکت آنان بوده طلب آمرزش میکند و چون طلب آمرزش در موقع گناه واقع میگردد شاید نفرین کردن نوح بر قوم بطوری که یک دفعه قتل عام شود و تمام خلق حتی حیوانات و اطفال تماما هلاک گردند مگر عدّه اندکی که در کشتی نوح بودند ترک اولی بوده که اگر عوض نفرین دعا در باره آنان کرده بود اولی بود اگر چه مسلّما چنانچه گفته شد همین نفرین او نیز بامر حق تعالی بوده زیرا پیمبران پیش خود و برای و سلیقه خود نه شفاعت میکنند و نه دعا و نه نفرین لکن نوح چون میدانست که رحمت الهی سبقت بر غضبش دارد شاید گمان کرده باشد که اگر من از خدای رحمان طلب هدایت و مغفرت برای آنان کرده بودم اولی بود و بهمین لحاظ برای جبران نفرین بکافرین در باره مؤمنین دعا میکند و از خدا برای خود و اهل ایمان و تابعین خود طلب آمرزش مینماید.

صفحه : 135

‌سورة الجن‌

اشاره

مکیة و هی ثمان و عشرون آیة

[سوره الجن (72): آیات 1 تا 14]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
قُل أُوحِی‌َ إِلَی‌َّ أَنَّه‌ُ استَمَع‌َ نَفَرٌ مِن‌َ الجِن‌ِّ فَقالُوا إِنّا سَمِعنا قُرآناً عَجَباً (1) یَهدِی إِلَی الرُّشدِ فَآمَنّا بِه‌ِ وَ لَن نُشرِک‌َ بِرَبِّنا أَحَداً (2) وَ أَنَّه‌ُ تَعالی جَدُّ رَبِّنا مَا اتَّخَذَ صاحِبَةً وَ لا وَلَداً (3) وَ أَنَّه‌ُ کان‌َ یَقُول‌ُ سَفِیهُنا عَلَی اللّه‌ِ شَطَطاً (4)
وَ أَنّا ظَنَنّا أَن لَن تَقُول‌َ الإِنس‌ُ وَ الجِن‌ُّ عَلَی اللّه‌ِ کَذِباً (5) وَ أَنَّه‌ُ کان‌َ رِجال‌ٌ مِن‌َ الإِنس‌ِ یَعُوذُون‌َ بِرِجال‌ٍ مِن‌َ الجِن‌ِّ فَزادُوهُم رَهَقاً (6) وَ أَنَّهُم ظَنُّوا کَما ظَنَنتُم أَن لَن یَبعَث‌َ اللّه‌ُ أَحَداً (7) وَ أَنّا لَمَسنَا السَّماءَ فَوَجَدناها مُلِئَت حَرَساً شَدِیداً وَ شُهُباً (8) وَ أَنّا کُنّا نَقعُدُ مِنها مَقاعِدَ لِلسَّمع‌ِ فَمَن یَستَمِع‌ِ الآن‌َ یَجِد لَه‌ُ شِهاباً رَصَداً (9)
وَ أَنّا لا نَدرِی أَ شَرٌّ أُرِیدَ بِمَن فِی الأَرض‌ِ أَم أَرادَ بِهِم رَبُّهُم رَشَداً (10) وَ أَنّا مِنَّا الصّالِحُون‌َ وَ مِنّا دُون‌َ ذلِک‌َ کُنّا طَرائِق‌َ قِدَداً (11) وَ أَنّا ظَنَنّا أَن لَن نُعجِزَ اللّه‌َ فِی الأَرض‌ِ وَ لَن نُعجِزَه‌ُ هَرَباً (12) وَ أَنّا لَمّا سَمِعنَا الهُدی آمَنّا بِه‌ِ فَمَن یُؤمِن بِرَبِّه‌ِ فَلا یَخاف‌ُ بَخساً وَ لا رَهَقاً (13) وَ أَنّا مِنَّا المُسلِمُون‌َ وَ مِنَّا القاسِطُون‌َ فَمَن أَسلَم‌َ فَأُولئِک‌َ تَحَرَّوا رَشَداً (14)

(ترجمه)

بنام خدای رحمن مهربان
(ای پیمبر) بگو مرا وحی رسیده که گروهی از جنّیان هنگام اسماع قرآن گفتند ما از قرآن آیات عجیبی میشنویم،
اینکه قرآن هدایت میکند

صفحه : 136
خلق را بسوی خیر و صلاح و ما ایمان آوردیم باو و هرگز بخدای خود مشرک نیستیم
و هر آینه بسیار بلند مرتبه و عظیم است پروردگار ما و هرگز زن و فرزندی نگرفته است،
و البتّه سفهاء و بیخردان ما نسبت میدهند بخدا سخنهای متفرّق،
و ما محققا چنین میپنداشتیم که نه بشری و نه جنّی هرگز بر خدا دروغ نمی‌بندد،
و اینکه مردانی از بشر پناه میگیرند بمردانی از جن‌ّ و آنان بر جهالت و بیخردی خود میافزایند،
و اینکه جنّیان مثل شما آدمیان گمان میکنند که هرگز خدا مبعوث نمیکند احدی را،
و جنّیان میگفتند ما بر آسمان میرفتیم و می‌نشستیم در کمین‌گاه برای اینکه (سخنان وحی را استماع نمائیم) امّا اینک هر کس از اسرار الهی بخواهد مطّلع گردد تیر شهاب در کمینگاه است،
و هرگز ما نمیدانیم آیا پروردگار برای اهل زمین شرّ اراده نموده یا رشد و هدایت،
و بعضی از ما نیکوکار و شایسته هستیم و بعضی از ما اینطور نیستند و اعمال ما متفرّق و راههای مختلف دارد،
و چنین دانسته‌ایم که هرگز در زمین بر قدرت خدا غالب و از محیط اقتدارش فرار نتوانیم نمود،
و اینکه ما چون آیات قرآن را شنیدیم ایمان آوردیم پس کسی که ایمان آورد بپروردگار خود دیگر از نقصان و رنج و عذاب دیگر بر خود هیچ نترسد!
و اینکه از ما بعضی اسلام آوردند و بعضی کافر گردیدند پس کسانی که اسلام آوردند آنان براه رشد و ثواب شتافتند.

توضیح آیات‌

اشاره

قُل أُوحِی‌َ إِلَی‌َّ أَنَّه‌ُ استَمَع‌َ نَفَرٌ مِن‌َ الجِن‌ِّ فَقالُوا إِنّا سَمِعنا قُرآناً عَجَباً مفسّرین گویند جماعتی از جن‌ّ در وادی نخله استماع قرآن نمودند و ایمان آوردند و در عدد آنان آرای مختلف نقلشده هفت نفر، نه نفر، هفتاد نفر گفته شده لکن اهل لغت گویند نفر بر زیادتر از ده عدد گفته نمیشود و گویند اینکه چند نفر از رؤساء و بزرگان جن‌ّ بودند که وقتی کلمات معجز نمای آیات قرآن را شنیدند و فهمیدند که اینکه آیات بسخنان بشر نمیماند ایمان آوردند.

سخنان دانشمندان راجع بحقیقت جن‌

مشهور و معروف بین علمای اسلامی اینکه است که جن‌ّ جسم لطیف شفّاف

صفحه : 137
است که عنصر غالب آن آتش و هوا است و چون آتش و هوا سریع الانتقال است اینکه است که افراد جن توانند بهر شکلی بخواهند متشکّل گردند.
برای ایضاح آنکه حقیقت جن چیست مختصری از گفتار صاحب تفسیر کبیر را ترجمه میکنم و چون بنای ما بر اختصار است از تفصیل آن خود داری مینمایم.
چنین گوید از زمان قدیم تا زمان جدید در آنکه ماهیّت و حقیقت جن‌ّ چیست مورد بحث دانشمندان عالم واقع بوده.
بعضی از فلاسفه و حکماء اصلا وجود جن را منکر بودند و بسیاری از فلاسفه و قائلین بوجود ارواح معترف بوجود جن میباشند و فلاسفه جن را ارواح ارضی مینامند.
ابو علی سینا در رساله‌ای که در حدود اشیاء نوشته چنین گفته جن حیوانی است هوایی متشکّل میگردد باشکال مختلفه پس از آن گفته اینکه معنی شرح الاسم است یعنی بیان اسم جن است نه حقیقت آن و جمهور ملیّین و کسانی که اهل ملت و دین میباشند تماما بوجود جن اذعان دارند لکن اختلاف آراء در اینکه است که حقیقت جن چیست بعضی گمان گرده‌اند که جن جسم و جسمانی نیست بلکه باعتبار ذات جوهریست مجرد و دارای انواع و اصناف بیشمار.
بعضی اهل خیر و صلاح بعضی اهل شرّ و فساد و عدد آنان را جز خدا کسی نمیداند و گویند مجرد بودن آنها از جسم و جسمانیّات مانع از اطلاعات آنها بر امور گذشته و آینده و توانایی آنها بر اعمال شاقه که نوع بشر عاجز از آن است نمیباشند.
و اینکه ارواح مجرّده هم میبینند و هم میشنوند و هم انجام اعمال شاقّه می- دهند و دور نیست بگوئیم هر نوعی از آنان بنوع مخصوصی از اجسام اینکه عالم تعلق دارند و چنانچه در جای خود مبرهن گردیده که نفس ناطقه اول تعلق میگیرد بروح حیوانی که آن اجسام لطیف بخاری است که از قلب متصاعد میگردد بدماغ

صفحه : 138
و بتوسط آن روح بخاری نفس ناطقه تصرف در اعضاء می‌نماید همین طور دور نیست بگوئیم هر یک از افراد جن اول تعلق میگیرد بجزیی از اجزاء هوا و هوا سریان و نفوذ می‌نماید در بعض اجسام ثقیل و باین واسطه در اجسام تصرف مینمایند و بعضی گویند جن مجرد نیست بلکه مادی است و بین قائلین بجسمانی بودن جن دو رأی مختلف نقل شده بعضی چنین اظهار نظر میکنند که تمام اصناف و انواع جن در جسمانی بودن و قابل ابعاد ثلاثه عرض، طول، عمق، داشتن مساویند لکن در انواع و حقیقت مختلفند و دارای نوع بسیارند و هر نوعی را اصنافی است و هر صنفی از آنان را افراد زیادی است دیگری چنین اظهار میکند که اصناف و افراد جن‌ّ در جسمانیّت و لطافت و کثافت بسیار تفاوت دارند و نیز بعضی از آنان علوی و بعضی سفلی میباشند.
دیگری را عقیده چنین است که تمام افراد و اصناف جن‌ّ در ماهیّت نوعی یکی میباشند و در عوارض و خصوصیّات فردی تفاوت دارند.
و در اینجا فخر رازی ادلّه و براهین هر یک از آراء و اعتراضاتی که بر یکدیگر وارد نموده‌اند مفصّلا بیان میکند که اگر بخواهیم وارد آن گردیم سخن طولانی میگردد و نیز چندان فائده‌ای در آن بنظر نمی‌آید. (پایان) خلاصه آنچه از مجموعه آیات و روایات و گفتار دانشمندان بر میآید همین است که جن‌ّ وجود دارد و افراد آن دارای اجسام لطیف شفاف میباشند زیرا که از آتش یا باد آفریده شده‌اند و شاید عنصر غالب بعضی از انواع آنان از آتش و بعضی از باد تکوّن یافته باشد چنانچه بعض انواع ملائکه از نورند و بعضی از هوا مثل اینکه عنصر غالب انسان خاک است و عنصر غالب ملک یعنی انواع جسمانی آنها شاید نور باشد و عنصر غالب جن‌ّ آتش است و چون جسم لطیفند قدرت دارند بر اینکه متشکّل گردند باشکال مختلفه و بعضی از آنان با ایمان و تقوی و بعضی فاسق و کافر و شرورند امّا اینکه مثل انسان دارای نفس مجردند یا مادّی و جسمانی میباشند.
دلیلی که بتوان بآن اعتماد نمود برای اثبات هیچیک نداریم زیرا که ادلّه هیچکدام

صفحه : 139
از قائلین بتجرد یا جسمانی بودن آنان تمام نیست علم آن نزد خدا و راسخین در علم است.

سخنان مفسرین راجع به اینکه آیا رسول اکرم (ص) هنگام استماع قرآن جن را میدید یا نه‌

بعضی گویند حضرتش جن‌ّ را نمیدید بلکه از طریق وحی خبردار میشد و برای اثبات اینکه کلام دو دلیل آرند یکی خود اینکه آیه (قل اوحی) بگو بمن وحی شد که طائفه‌ای از جن استماع قرآن نمودند و اگر بطور رؤیت بود وحی نمیفرمود دلیل دوم بروایت عبد اللّه عباس که گفته از زمان حضرت عیسی تا زمان بعثت پیمبر خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم شیاطین بآسمانها رفته و اخبار آینده بکهنه می‌آموختند وقتی حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بپیمبری مبعوث گردید راه رفتن آنان بآسمان مسدود شد و بتیر شهاب آنها را میزدند و میراندند شیاطین ابلیس را از قضیّه خبردار نمودند ابلیس گفت بروید تفحص کنید لا بد یک خبر تازه‌ای پیش آمده که راه آسمان بسوی ما بسته گردیده و پس از آنکه در مشرق و مغرب عالم تفحص و گردش نمودند جماعتی از آنان رسیدند ببازار عکاظ حضرت رسول با اصحاب نماز فجر می‌خواند چون آیات قرآن شنیدند تعجب نمودند و با هم گفتند گوش بدهید که ما تا حال چنین کلامی نشنیده بودیم و بحق حق قسم همین است که مانع و حائل گردیده از عروج ما بآسمان و آن جماعت برگشتند و بطائفه خود گفتند إِنّا سَمِعنا قُرآناً عَجَباً و اینکه خبر بطریق وحی بپیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم رسید.
و اعتراض به اینکه اینکه حدیث راجع بشیاطین است و آیه راجع بجن است در پاسخ گویند افراد جن بتبع شیاطین بآسمان میرفتند یا آنکه مقصود از شیاطین در حدیث جن بوده زیرا که بعض اصناف شیاطین موصوف بجن میباشند چنانچه در سوره انعام آیه 112 فرموده شَیاطِین‌َ الإِنس‌ِ وَ الجِن‌ِّ یُوحِی بَعضُهُم إِلی بَعض‌ٍ زُخرُف‌َ القَول‌ِ غُرُوراً قول دوم خود حضرت جن را میدید و سند اینکه قول حدیث عبد اللّه مسعود است که بنقل علمای تفسیر چنین گفته وقتی حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود من مأمورم

صفحه : 140
که قرآن را بر جنّیان تلاوت نمایم و کیست که با من همراهی نماید کسی جواب نداد ثانیا فرمود کیست با من همراهی کند باز کسی جواب نداد عبد اللّه میگوید در مرتبه سوم گفتم من با تو میآیم یا رسول اللّه پس هر دو رفتیم تا رسیدیم بشعب حجون که بالای مکّه است حضرتش گرداگرد من خطی کشید و گفت از اینکه خط قدم بیرون منه تا من بیایم پس رفت و شروع نمود بقرائت قرآن آن گاه مرغانی دیدم بمقدار کرکس میپریدند و میآمدند و میرفتند و می‌نشستند و ماران سیاه دیدم که آمدند و میان من و پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم حایل گردیدند و از صدای نهیب آنان دیگر صدای پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را نمیشنیدم بسیار متوحش گردیدم که مبادا بحضرتش صدمه بزنند و پس از استماع قرآن مانند پاره‌های ابر سیاه از هم متفرق گردیدند چون صبح حضرتش نزد من آمد و گفت خوابیده‌ای گفتم نه یا رسول اللّه چه جای خفتن است چند دفعه میخواستم فریاد بزنم و چون میدیدم تو آنان را بعصا از من دور می- کنی ایمن میشدم فرمود اگر از خط بیرون میآمدی برای تو مظنّه خطر بود آن گاه فرمود چه دیدی گفتم مردان سیاهی بودند که جامهای سفید در برداشتند فرمود اینان دوازده هزار نفر از جن‌ّ از نصیبین بودند که استماع قرآن مینمودند و سوره‌ای که برای آنها خواندم سوره فلق بود.
جمع بین اینکه دو عقیده باین است که گفته شود گاهی بطریق وحی حضرتش خبردار میگردید که جنّیان استماع قرآن مینمایند و گاهی خود آنان را رؤیت مینمود و با آنها تکلم میکرد و بمؤمنین آنها دستوراتی میداد و آنان اطاعت مینمودند و بایستی همین طور باشد زیرا که رسول خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم برای جن و انس پیمبر بود و اگر هیچوقت آنها را نمیدید چگونه ممکن بود آنها را براه حق و حقیقت رهبری نماید و باسلام دعوتشان فرماید و قانون و مقرراتی بین آنها تأسیس نماید هرگز ممکن نبود.
یَهدِی إِلَی الرُّشدِ فَآمَنّا بِه‌ِ وَ لَن نُشرِک‌َ بِرَبِّنا أَحَداً، وَ أَنَّه‌ُ تَعالی جَدُّ رَبِّنا مَا اتَّخَذَ صاحِبَةً وَ لا وَلَداً

صفحه : 141

جنیان ستایش قرآن میکنند و ایمان میآورند

جنّیان با هم گفتند کلمات قرآن خیلی عجیب و امر آن بسیار مهم است رهنما و نماینده طریق سعادت و رهبر صعود بسوی کمال است پس چون چنین است ما بخدای بزرگ ایمان آوردیم و بقرآن گرویدیم و هرگز کسی را شریک بپروردگار خود قرار نمیدهیم.
(جَدُّ رَبِّنا) جد در لغت بمعنی عظمت و بزرگی است عرب گوید جدّ فلان یعنی فلانی با عظمت و شأن وی بزرگ است جنّیان گفتند جلال و عظمت و بزرگواری پروردگار ما بقدری است که از زن و فرزند بی‌نیاز است زن و رفیق نگرفته و فرزند نزاده زیرا که او واجب الوجود و منزّه از صفات ممکنات و مبرا از جسم و جسمانیات است.
وَ أَنَّه‌ُ کان‌َ یَقُول‌ُ سَفِیهُنا عَلَی اللّه‌ِ شَطَطاً سفیه در لغت بمنی بی‌خردی و کم عقلی است و شطط بمعنی افراط و زیاده روی در ظلم و تعدّی است.
در اینکه مقصود از (سفیهنا) در آیه چیست مفسرین گویند شیطان است و شاید مقصود از کفار جن باشند زیرا که ظاهرا سفیه اسم جنس است و شامل تمام سفها و بیخردان میگردد و هر کس بخدا نسبت و ناروایی دهد سفیه و بی‌خرد است و اینکه جنّیان سفیهنا گفتند و سفیه را اضافه بخودشان نموده‌اند تأیید مینماید اینکه گفتیم مقصود از (سفیهنا) کفّار جن باشند نه شیاطین.
وَ أَنّا ظَنَنّا أَن لَن تَقُول‌َ الإِنس‌ُ وَ الجِن‌ُّ عَلَی اللّه‌ِ کَذِباً بقرینه آیه بالا چنین معلوم میشود که شیاطین یا کفار جن خدا را جسم و جسمانی معرّفی می‌نمودند و عوام آنان از روی تقلید و حسن ظنی که بآنها داشتند گمان نمیکردند که کسی دروغ بخدا بندد و خدا را جسم و جسمانی و صاحب زن و فرزند نشان دهد اینکه بود که وقتی جنیان آیات معجز نمای قرآن را شنیدند و و یقین بحقانیت آن پیدا نمودند و دیدند قرآن خدا را بصفات جلال و جمال و منزه

صفحه : 142
از جسم و جسمانیات معرفی نموده آن وقت ببرکت قرآن دانستند که پیشوایان آنان دروغ میگویند اینکه بود که گفتند ما هرگز گمان نمیکردیم از افراد انسان و افراد جن‌ّ کسی بخدا افترا بندد و نسبت ناروا باو دهد و از عظمت و بزرگی و قهاریّت او نهراسد.
وَ أَنَّه‌ُ کان‌َ رِجال‌ٌ مِن‌َ الإِنس‌ِ یَعُوذُون‌َ بِرِجال‌ٍ مِن‌َ الجِن‌ِّ فَزادُوهُم رَهَقاً (رهق) در لغت بمعنی مرتکب شدن گناهست بعضی مفسرین در شأن نزول آیه چنین گفته از عرب مردی بود وقتی بمسافرت میرفت و شب در بیابانی منزل می‌نمود میگفت پناه میبرم بسید و بزرگ اینکه وادی از شرّ سفهاء و اشقیای قومش یعنی جنّیان و بگمان خود در پناه بزرگ جن‌ّ قرار گرفته تا صبح میخوابید شاید آیه اشاره باین دارد که اولا پناه دهنده خداست و بس کسی که بغیر خدا پناه گیرد در مرتبه توحید ناقص و نیز بر گناه و خطای خود می‌افزاید و ثانیا انسان شریفتر از جن است و سزاوار نیست شریف پناه بگیرد بخسیس و اینکه عمل خطا و ناروا است.
وَ أَنَّهُم ظَنُّوا کَما ظَنَنتُم أَن لَن یَبعَث‌َ اللّه‌ُ أَحَداً و همانطوری که جنّیان گمان کردند هرگز خدا مبعوث نمیکند احدی را یعنی انکار نمودند شما افراد بشر نیز انکار معاد نمودید و گمان کردید قیامت و ثواب و جزائی در کار نیست.
وَ أَنّا لَمَسنَا السَّماءَ فَوَجَدناها مُلِئَت حَرَساً شَدِیداً وَ شُهُباً، وَ أَنّا کُنّا نَقعُدُ مِنها مَقاعِدَ لِلسَّمع‌ِ فَمَن یَستَمِع‌ِ الآن‌َ یَجِد لَه‌ُ شِهاباً رَصَداً جنّیان گفتند ما میرفتیم بآسمان اینک می‌یابیم که آسمان پر است از نگهبانان و تیرهای شهاب آماده شده و ما قبلا می‌نشستیم در محلی برای استماع لکن حالا

صفحه : 143
کسی که بخواهد استماع نماید بتیر شهاب رانده میشود.
از اینکه آیه چنین بر می‌آید که قبلا جنّیان بسوی آسمان صعود مینمودند و اخبار آینده را از ملائکه فرا میگرفتند و بساحرین و کهنه می‌آموختند چون چنین میکردند خداوند راه آنان را بست و هر وقت اراده نمایند صعود کنند بآسمان بتیر شهاب رانده میشوند وَ أَنّا لا نَدرِی أَ شَرٌّ أُرِیدَ بِمَن فِی الأَرض‌ِ أَم أَرادَ بِهِم رَبُّهُم رَشَداً جمله (لا ندری) جمله استفهامی است و جنّیان باین جمله اظهار عجز می نمایند که نمیدانیم اراده خدا در باره اهل زمین چیست و گویا جنّیان جبری بودند که خیر و شرّ هر دو را نسبت بخدا میدادند در صورتی که نسبت شرّ بخدا دادن روا نیست زیرا که او خیر محض است از خیر محض هرگز شرّ ناید و چنانچه در محل‌ّ خود مبرهن گردیده هر جا شرّی یافت شود بازگشت آن بجهات عدمی و نقائص ممکنی است هر کس حدود وجودش و نقصان ذاتش غالب باشد بر خیریت و کمال ذاتش البته فسادش در عالم زیادتر از اصلاح و خیریت وی خواهد بود چنانچه بتجربه معلوم شده غالبا منشأ فساد نقصان عقل است آدم عاقل خردمند هیچوقت پیرامون فساد نمیگردد.
و نیز توان گفت که شرّ امر اضافی و (عدم ملکه) یا امر نسبی است که هر چیزی را که شرّ نامند باضافه بخیر است خلاصه محقّقا شرّ چیزی نیست که در برابر خیر عرض اندام نماید و دارای وجود مستقل‌ّ باشد تا آنکه منشأ وجودی بخواهد و گفته شود خداوند اراده شرّ نموده.
وَ أَنّا مِنَّا الصّالِحُون‌َ وَ مِنّا دُون‌َ ذلِک‌َ کُنّا طَرائِق‌َ قِدَداً جنّیان گفتند بعضی از ما صالح و نیکوکارند و بعضی چنین نیستند بلکه در طرقهای مختلف سیر میکنند بعضی مؤمن، بعضی کافر، بعضی شرور و مفسد، بعضی خیّر و صالح و مصلح

صفحه : 144
طرائق جمع طریق و قددا جمع قد بمعنی قطع است و در توجیه (طرائق قددا) از مفسّرین چند وجه نقلشده:
(1) جنّیان رنگهای مختلف دارند. (جبیر) (2) جنّیان در نوع متعدد و مختلفند. (حسن) (3) جنّیان شعب و فرقهای مختلف دارند. (إبن کیسان) (4) جنّیان مذاهب و طرق مختلف دارند بعضی جبری بعضی قدری بعضی مرجی که بامید کرم خدا دست از عمل بر میدارند. (سدی) وَ أَنّا ظَنَنّا أَن لَن نُعجِزَ اللّه‌َ فِی الأَرض‌ِ وَ لَن نُعجِزَه‌ُ هَرَباً در بسیاری جاها ظن بمعنی علم و قطع استعمال شده جنیان میگفتند ما میدانیم و یقین داریم که نتوانیم خدا را عاجز گردانیم یعنی ما مسخر امر او و تحت فرمان وی‌ایم و نتوانیم از تحت حکومت او فرار کنیم اینکه بود که وقتی آیات قرآن را شنیدیم و یافتیم که قرآن طریق هدایت و رهبر بسوی حق‌ّ و حقیقت است ایمان آوردیم.
وَ أَنّا لَمّا سَمِعنَا الهُدی آمَنّا بِه‌ِ فَمَن یُؤمِن بِرَبِّه‌ِ فَلا یَخاف‌ُ بَخساً وَ لا رَهَقاً جنیان گفتند پس از آنکه استماع قرآن نمودیم و ایمان آوردیم فهمیدیم هر کس ایمان آرد بخدا هیچ زیان و نقصان و عذابی بوی نرسد.
آری ایمان بخدا قلعه محکمی است که هر کس در حصن حصین توحید قرار گرفت در مقام امن و امان ساکن گردیده إِن‌َّ المُتَّقِین‌َ فِی مَقام‌ٍ أَمِین‌ٍ و در حدیث قدسی است
(کلمة لا اله الا اللّه حصنی فمن دخل فی حصنی امن من عذابی)
وَ أَنّا مِنَّا المُسلِمُون‌َ وَ مِنَّا القاسِطُون‌َ فَمَن أَسلَم‌َ فَأُولئِک‌َ تَحَرَّوا رَشَداً سقوط در لغت بمعنی ظلوم یعنی بسیار ظلم کننده مقابل قسط که بمعنی عدل و میانه روی است در سوره حجرات آیه 9 فرمود أَقسِطُوا إِن‌َّ اللّه‌َ یُحِب‌ُّ المُقسِطِین‌َ«1»
-----------------------------------
(1) بعدالت و میانه روی رفتار کنید محققا خدا دوست میدارد عدالت کنندگان را

صفحه : 145
جنیان گفتند بعضی از ما مسلمان و با ایمانند و پاره‌ای چنین نیستند بلکه ظالم و زیانکارند و آن کس که اسلام آورد و تسلیم اوامر حق تعالی گردید چنین کسی در راه ترقی و تعالی رهسپار گردیده.

[سوره الجن (72): آیات 15 تا 28]

اشاره

وَ أَمَّا القاسِطُون‌َ فَکانُوا لِجَهَنَّم‌َ حَطَباً (15) وَ أَن لَوِ استَقامُوا عَلَی الطَّرِیقَةِ لَأَسقَیناهُم ماءً غَدَقاً (16) لِنَفتِنَهُم فِیه‌ِ وَ مَن یُعرِض عَن ذِکرِ رَبِّه‌ِ یَسلُکه‌ُ عَذاباً صَعَداً (17) وَ أَن‌َّ المَساجِدَ لِلّه‌ِ فَلا تَدعُوا مَع‌َ اللّه‌ِ أَحَداً (18) وَ أَنَّه‌ُ لَمّا قام‌َ عَبدُ اللّه‌ِ یَدعُوه‌ُ کادُوا یَکُونُون‌َ عَلَیه‌ِ لِبَداً (19)
قُل إِنَّما أَدعُوا رَبِّی وَ لا أُشرِک‌ُ بِه‌ِ أَحَداً (20) قُل إِنِّی لا أَملِک‌ُ لَکُم ضَرًّا وَ لا رَشَداً (21) قُل إِنِّی لَن یُجِیرَنِی مِن‌َ اللّه‌ِ أَحَدٌ وَ لَن أَجِدَ مِن دُونِه‌ِ مُلتَحَداً (22) إِلاّ بَلاغاً مِن‌َ اللّه‌ِ وَ رِسالاتِه‌ِ وَ مَن یَعص‌ِ اللّه‌َ وَ رَسُولَه‌ُ فَإِن‌َّ لَه‌ُ نارَ جَهَنَّم‌َ خالِدِین‌َ فِیها أَبَداً (23) حَتّی إِذا رَأَوا ما یُوعَدُون‌َ فَسَیَعلَمُون‌َ مَن أَضعَف‌ُ ناصِراً وَ أَقَل‌ُّ عَدَداً (24)
قُل إِن أَدرِی أَ قَرِیب‌ٌ ما تُوعَدُون‌َ أَم یَجعَل‌ُ لَه‌ُ رَبِّی أَمَداً (25) عالِم‌ُ الغَیب‌ِ فَلا یُظهِرُ عَلی غَیبِه‌ِ أَحَداً (26) إِلاّ مَن‌ِ ارتَضی مِن رَسُول‌ٍ فَإِنَّه‌ُ یَسلُک‌ُ مِن بَین‌ِ یَدَیه‌ِ وَ مِن خَلفِه‌ِ رَصَداً (27) لِیَعلَم‌َ أَن قَد أَبلَغُوا رِسالات‌ِ رَبِّهِم وَ أَحاطَ بِما لَدَیهِم وَ أَحصی کُل‌َّ شَی‌ءٍ عَدَداً (28)

(ترجمه)

اما ستمکاران پس آنان هیزم جهنم میباشند،
و اگر آنها بر طریق حق استقامت داشتند آنها را سیراب میگردانیدیم از آب خوش گوارا،
تا آنکه آنها را بیازمائیم و کسی که از ذکر حق اعراض کند سلوک و روش او بسوی عذاب

صفحه : 146
سخت است،
و اینکه مساجد مخصوص عبادت و پرستش خدا است و نباید در پرستش پروردگار احدی را با او شریک گردانند،
و اینکه چون بنده خدا (محمّد ص) برای عبادت و فرمانبرداری خدا قیام نمود (طائفه جنّیان ازدحام کردند) و نزدیک بود بر سر او بریزند،
ای پیمبر بگو من محققا میخوانم پروردگار خود را و احدی را (در عبادت) او شریک نمیگردانم،
و بگو من مالک نیستم برای شما نه ضرری و نه رشد و هدایتی،
و بگو من هرگز بکسی بجز خدا پناه نمیبرم و هرگز نیافته‌ام غیر از او پناهگاهی،
تنها وظیفه من تبلیغ رسالت و بیان دستورات الهی است و کسی که مخالفت کند خدا و رسول خدا را محققا برای او است آتش جهنم و همیشه در آن جهنم جاویدان است،
(و ای پیمبر کافران را رها کن) تا بزودی ببینند کی یارانش ضعیف‌تر و سپاهش کمتر است،
ای رسول بگو من خود نمیدانم آنچه که خداوند وعده داده آیا مدتش نزدیک است یا برای آن مدت دور قرار داده،
او است دانای غیب و هیچ کس بر عالم غیب دانا نیست،
مگر آن رسولی که برگزیده که ملائکه را از پیش رو و پشت سر او نگهبان قرار داده،
تا آنکه بداند پیمبران او رساندند رسالات پروردگار خود را و خدا بآنچه نزد رسولان خود است احاطه کامل دارد و بشماره و بعدد هر چیزی احاطه دارد

توضیح آیات‌

اشاره

وَ أَمَّا القاسِطُون‌َ فَکانُوا لِجَهَنَّم‌َ حَطَباً (القاسط) ظالم و جور کننده در مقابل (مقسط) یعنی عادل و درستکار کسانی که ظلم و تعدی میکنند چه بنفس خود و چه بدیگران ستم می‌نمایند و از طریق حق منحرف میگردند آنان هیزم جهنم‌اند یعنی جهنم در باطن آنها مخفی است و همین طوری که آتش در هیزم مخفی است وقتی کبریت بآن زده شد آتش میگیرد و ظاهر میشود همین طور در اینکه عالم آتش کفر و نفاق و عصیان در باطن کفار و فساق و منافقین مخفی گردیده بکبریت مرگ آتشی که در نهاد خود تعبیه گرده‌اند یک دفعه شعله‌ور میگردد

صفحه : 147

استقامت نمودن در مقام توحید روزی را وسیع میگرداند

وَ أَن لَوِ استَقامُوا عَلَی الطَّرِیقَةِ لَأَسقَیناهُم ماءً غَدَقاً اشاره به اینکه کسی که در طریق مستقیم قدم زند خداوند روزی وی را وسیع میگرداند و امور معاش وی منظم میگردد زیرا که آب سبب زیادی نعمت میگردد و ظاهرا مقصود کسانی میباشند که ایمان آورده بودند که اگر آنان بر طریق مستقیم شریعت استقامت نمایند آنها را سیراب میگردانیم و نظیر اینکه آیه آیات دیگری است مثل قوله تعالی در سوره اعراب آیه 96 وَ لَو أَن‌َّ أَهل‌َ القُری آمَنُوا وَ اتَّقَوا لَفَتَحنا عَلَیهِم بَرَکات‌ٍ مِن‌َ السَّماءِ وَ الأَرض‌ِ«1» و دربار اهل کتاب فرموده وَ لَو أَنَّهُم أَقامُوا التَّوراةَ وَ الإِنجِیل‌َ وَ ما أُنزِل‌َ إِلَیهِم مِن رَبِّهِم لَأَکَلُوا مِن فَوقِهِم وَ مِن تَحت‌ِ أَرجُلِهِم سوره مائده آیه «270» و غیر اینها آیات بسیاری است که دلالت واضح دارد بر اینکه کسی که ایمان آرد و در طریق مستقیم توحید استقامت و پایداری نماید علاوه بر فیوضات اخروی معاش زندگانی دنیای وی نیز منظّم میشود و صاحب عیش گوارا میگردد و شاید سرّش اینکه باشد وقتی انسان مطیع امر حق گردید و بتمام قوا و مشاعر و اعضا خدمت گذار گردید و رضای او را بر خواهشهای نفسانی خود ترجیح داد و در روش بندگی و پیرو حقیقت متمرکز و ثابت قدم گردید آن وقت تمام موجودات که جند حق و لشگر او و مسخّر امر تکوینی او میباشند همگی مطیع وی و خدمت گذار او میگردند و همین طوری که او رو بحق آورده تمام موجودات نیز رو باو آرند و ما یحتاج زندگانی وی را و آنچه باعتبار امور طبیعی محتاج باو است در دسترس او میگذارند و چون او بنفس قدسی خود سر اطاعت فرو آورده موجوداتی که بطفیل وجود او و برای خدمت گذاری وی پیدایش نموده و آفریده شده‌اند ذلیل
-----------------------------------
(1) اگر اهل قریه‌ها و دهها ایمان می‌آوردند و متقی و پرهیزکار میگشتند هر آینه برای آنان برکات زمین و آسمان را باز مینمودیم.
(2) و اگر اهل کتاب بپای میداشتند توریة و انجیل و آنچه برای آنها نازل شده بود از طرف پروردگار آنها هر آینه از بالای سر آنها و پائین پای آنان خوراک آنها میرسید یعنی معاش آنها فراوان میشد. [.....]

صفحه : 148
و منقاد او میگردند اینکه است تعویل آیه که فرموده اگر مردم استقامت میافتند و در طریق درستی پایداری مینمودند از آب خوشگوارا معرفت و محبت خود آنان را سیراب مینمودیم و امور دنیای آنان را نیز مرتب و منظم میگردانیدیم که بفراغت بتوانند بار خود را بمنزل رسانند و در منزل امن و امان بیاسایند و چون حیات هر چیزی بآب است چنانچه فرمود وَ جَعَلنا مِن‌َ الماءِ کُل‌َّ شَی‌ءٍ حَی‌ٍّ اینکه است که آنچه در اثر استقامت در طریق توحید از فیوضات و انواع کرم و بخشش بانسان میرسد تشبیه بآب خوشگوار فرموده و شاید مقصود از ماء معنی اعم اراده شده زیرا که آب مادی جسمانی حیات بخش بدن و طبیعت مادّی است و آب رحمت که از سر چشمه فیض الهی تراوش نماید حیات بخش دل مرده انسانی است و محل پیدایش و جای فرود آمدن آن قلبی است که با متانت و استقامت و پایداری در طریق توحید و ایمان و تقوی همراه باشد کسی که طالب چشیدن آب رحمت و معرفت و محبت الهی است بایستی ایمان او با متانت و استقامت و بردباری توأم گردد بمجرد گفتن شهادتین و اکتفاء نمودن بظاهر اعمال انسان هرگز از آب معرفت و محبت حق تعالی سیراب نخواهد شد بعض مفسرین گویند مقصود از آیه اینکه است که وقتی جن و انس در طریق کفر استقامت نمودند ما بآب فراوان ارزاق آنان را فراوان میگردانیم تا آنچه در باطن آنها نهفته بروز و ظهور نماید و شاید بر اینکه قول آیات دیگری است مثل آنکه در سوره انعام آیه 44 فرموده فَلَمّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِه‌ِ فَتَحنا عَلَیهِم أَبواب‌َ کُل‌ِّ شَی‌ءٍ حَتّی إِذا فَرِحُوا بِما أُوتُوا أَخَذناهُم بَغتَةً فَإِذا هُم مُبلِسُون‌َ«1» و اینکه آیات منافی نیست با آن آیه که فرموده وَ مَن أَعرَض‌َ عَن ذِکرِی فَإِن‌َّ لَه‌ُ مَعِیشَةً ضَنکاً«2» زیرا که زندگی گوارا فقط بمال و فراوانی نعمت جسمانی و
-----------------------------------
(1) پس چون فراموش کردند آنچه را که (پیمبران) آنان را متذکر نمودند میگشائیم برای آنان درهای هر چیز را تا وقتی که آنها فرحناک شدند بآنچه بآنها عطا شده یک دفعه از آنها میگیریم پس در آن هنگام آنان مأیوس میگردند.
(2) کسی که اعتراض کند از یاد پروردگار من محققا زندگانی وی ناگوار میگردد.

صفحه : 149
ریاست و مقام دنیوی نیست آن کسی که بتارگی قلب مبتلا و صفات حیوانی هر آنی وی را بطرفی میکشاند و آنی وی را راحت نمیگذارد پس چنین کسی عیش وی منقّص و در زندگانی ناراحت است لِنَفتِنَهُم فِیه‌ِ وَ مَن یُعرِض عَن ذِکرِ رَبِّه‌ِ یَسلُکه‌ُ عَذاباً صَعَداً یعنی آب خوش‌گوارا بشما عطا میکنیم و نعمتهای بسیار در دسترس شما میگذاریم برای اینکه شما را بیازمائیم که کدام یک از شما در ایمان استقامت دارید و کدام یک وقتی غنی و بی‌نیاز شدید مغرور میگردید و از توجه بحق اعراض مینمائید و کسی که از یاد حق تعالی اعراض کند سلوک و روش وی بسوی عذاب سخت و دوری از خداست.
اصلا حیات دنیا و نعمتهای گوناگون که برای انسان مهیّا شده بدلالت قوله تعالی خَلَق‌َ المَوت‌َ وَ الحَیاةَ لِیَبلُوَکُم برای آزمایش است که چه کس نعمت های الهی را در راه خشنودی او مصرف مینماید و چه کس کفران نعمت نموده سپاس‌گزاری ولی‌نعمت خود را نمینماید و نعمت‌های خدا را در غیر موقع مصرف مینماید.
وَ أَن‌َّ المَساجِدَ لِلّه‌ِ فَلا تَدعُوا مَع‌َ اللّه‌ِ أَحَداً مساجد جمع مسجد و مسجد در لغت بمعنی سجده‌گاه است و هر جایی که تأسیس برای عبادت گردیده خواه کلیسای عیسویان باشد یا کنس یهودیان یا مسجد مسلمانها چنین محلّی مسجد نامیده میشود و نباید در آنجا غیر از خدا خوانده شود و عبادت گردد.
بعضی چنین اظهار مینمایند که مقصود از مسجد آن هفت موضعی است که در حال سجده بایستی بر زمین گذاشت و آن پیشانی و دو کف دست و دو زانو و دو سر انگشت پا روایت از حضرت علی بن موسی الرّضا علیه السّلام است که معتصم عباسی از معنی آیه از حضرتش سؤال میکند حضرت فرمود آن اعضای هفت‌گانه است که در حال سجده بایستی بر زمین نهاد بعضی از مفسّرین گفته‌اند مقصود از مسجد تمام

صفحه : 150
روی زمین است زیرا که خدای تعالی تمام روی زمین را مسجد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم قرار داد چنانچه فرموده
(جعلت لی الارض مسجدا و طهورا)
مفسّرین در شأن نزول آیه چنین گویند جنّیان گفتند ما چگونه بمسجد تو حاضر شویم و با تو نماز بخوانیم و راه ما بتو دور است اینکه آیه فرود آمد که همه جا محل‌ّ عبادت خدا است بایستی در عبادت کسی را شریک خدا قرار ندهید وَ أَنَّه‌ُ لَمّا قام‌َ عَبدُ اللّه‌ِ یَدعُوه‌ُ کادُوا یَکُونُون‌َ عَلَیه‌ِ لِبَداً مقصود از بنده خدا که مخصوص بنام عبد اللّه است و متصف بمقام عبودیت و بندگی است پیمبر خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و نبی اکرم است و اینکه اسم برازنده قامت رسای آن بزرگوار است.
و در اینکه محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم خدا را بچه میخواند و مقصود از ایستادگی او چیست بین مفسرین گفتاری است بعضی گویند خدا را بکلمه لا اله الا اللّه میخواند دیگری گفته مقصود آن وقتی است که خلق را بسوی حق تعالی دعوت مینمود دیگری گفته آن وقتی بود که قرآن میخواند کادُوا یَکُونُون‌َ عَلَیه‌ِ لِبَداً لبد بکسر همزه و فتح باء جمع لبده است و در لغت بمعنی تراکم و در هم ریخته‌گی و ازدحام نمودن و در هم شدن است.
شاید مقصود اینکه باشد که وقتی شخص رسول اللّه ایستادگی مینمود یا برای نماز یا تبلیغ رسالت یا برای تلاوت قرآن نزدیک بود ازدحام خلق بعضی بر سر یکدیگر افتند و در اینکه در آن موقع چه کسانی ازدحام مینمودند بعضی را عقیده اینکه است که در موقع دعوت بوده که افراد بشر و افراد جنّیان ازدحام مینمودند که کلام خدا را بشنوند بطوری که نزدیک بود بر سر هم ریزند دیگری گفته نه نفر جن بودند که استماع قرآن می‌نمودند وقتی بطائفه خود میرسیدند بآنان خبر میدادند که موقع تلاوت قرآن یا نماز مردم چنین ازدحام مینمودند بطوری که بر سر هم میریختند و بنا بر اینکه تفسیر، خداوند در اینکه آیه حکایت از کلام جن میکند که آنها چنین میگفتند و بعضی مفسّرین را رأی

صفحه : 151
چنین است که موقع تبلیغ جن و انس ازدحام مینمودند که کلام حق را خاموش کنند (و ابی اللّه الا ان یتم‌ّ نوره) (حسن و قتاده) و اینکه معنی بسیار مناسبت با آیات بعد است که فرموده قُل إِنَّما أَدعُوا رَبِّی وَ لا أُشرِک‌ُ بِه‌ِ أَحَداً قُل إِنِّی لا أَملِک‌ُ لَکُم ضَرًّا وَ لا رَشَداً حضرتش در مقام اظهار نیستی خود و فناء فی اللّه و منتهی درجه فقر و بندگی خود نسبت بمقام الوهیّت بامر حق تعالی چنین اظهار مینماید که من عبد ذلیل فقیری هستم که از خود هیچ قدرت و اراده ندارم هر چه هست از او و قائم باو است و مقصود اینکه است که بگو بخلق غرض من سیادت و ریاست و تفوّق بر شما نیست و من از خود هیچ ندارم فقط از طرف خداوند مأمور گردیده‌ام که شما را بسوی حق و حقیقت رهبری نمایم و شما را در جادّه سعادت و فیروزی رهسپار گردانم قُل إِنِّی لَن یُجِیرَنِی مِن‌َ اللّه‌ِ أَحَدٌ وَ لَن أَجِدَ مِن دُونِه‌ِ مُلتَحَداً إِلّا بَلاغاً مِن‌َ اللّه‌ِ وَ رِسالاتِه‌ِ مفسّرین در شأن نزول آیه چنین گویند که مشرکین برسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم گفتند از دین خود برگرد و دست از تبلیغ خود بردار تا تو را پناه دهیم اینکه بود که خداوند بپیمبرش دستور میدهد که بگو مرا هیچ راهی نیست که از فرمان حق تعالی بیرون روم و از عذاب او فرار نمایم مگر آنکه تبلیغ رسالت کنم یعنی اگر بخواهم دست از دین و تبلیغم بردارم در سخت‌ترین عذاب الهی واقع میگردم و راه فراری از عذاب او ندارم مگر انجام وظیفه دهم و فرمان رسالت را انجام دهم وَ مَن یَعص‌ِ اللّه‌َ وَ رَسُولَه‌ُ فَإِن‌َّ لَه‌ُ نارَ جَهَنَّم‌َ خالِدِین‌َ فِیها أَبَداً ظاهرا مقصود از نافرمانی و عصیان بقرینه خالِدِین‌َ فِیها أَبَداً کفر و الحاد است نه هر گناهی زیرا بقرینه آیات و اخبار ایمان باصول دیانت مانع از خلود در جهنم است مخصوصا با تأکید بلفظ (ابدا) که میرساند کافری که از روی ضدیت

صفحه : 152
انکار و الحاد نماید مجازات و کیفر اعمال وی چنین است که بایستی همیشه در عذاب و شکنجه قهر الهی باشد چگونه ممکن است کسی که اقرار بشهادتین و وحدانیت الهی دارد اگر چه معصیت کار باشد با کفّار و مشرکین در خلود در جهنم یکسان باشد هرگز چنین نیست مگر آنکه منافق باشد که فقط بزبان اقرار نماید و بقلب منکر که همچه کسی را نمیتوان در تعداد مسلمانها بشمار آورد و چنانچه بعض مفسرین گفته شاید مقصود از (من) موصوله (مَن یَعص‌ِ اللّه‌َ) خود رسول اکرم است و مقصود از (رسوله) جبرئیل حامل وحی باشد و معنی آیه چنین باشد کسی که در تبلیغ رسالت نافرمانی کند و از ادای وحی اعراض نماید و دستورات الهی را که بتوسط حامل وحی که رسول پروردگار است انجام ندهد چنین کس برای وی است آتش جهنم و همیشه در آن جاویدان است و چون ترک تبلیغ از بزرگترین گناهان بشمار میرود وقتی گناه بسیار بزرگ شد البته کیفر و مجازات آن نیز بمناسبت بزرگی گناه بزرگ میشود پس جای آن را دارد که از باب تأکید بفرماید جزای ترک تبلیغ خلود در جهنّم است. (فخر رازی) حَتّی إِذا رَأَوا ما یُوعَدُون‌َ فَسَیَعلَمُون‌َ مَن أَضعَف‌ُ ناصِراً وَ أَقَل‌ُّ عَدَداً شاید آیه در مقام ردّ قول کفّار باشد که چون آنها دارای یاران زیاد و سپاهیان بسیار بودند و در اول بعثت جماعت مسلمین کم بودند چنین گمان میکردند که پیمبر اکرم را مغلوب مینمایند و در آیه بخواهد بفرماید شما صبر کنید تا وقتی که سیطره اسلام بلند شود و
شوکت و جلال آن عالم‌گیر گردد آن وقت خواهید فهمید که ما و شما کدام یک سپاهش زیادتر و یاورانش بیشترند و اینکه معنی مناسب تر بنظر میآید زیرا اگر بخواهیم أَضعَف‌ُ ناصِراً وَ أَقَل‌ُّ عَدَداً را حمل بر قیامت کنیم با آن آیاتی که مضمونش اینکه است که کافر در قیامت اصلا یار و یاوری که بتواند رفع عذاب از وی کند ندارد جمع نمیشود زیرا از لفظ (اضعف و اقل) در آیه باعتبار آنکه افعل التّفضیل است چنین بر میآید که آنها یار و سپاه دارند

صفحه : 153
لکن از مسلمانها که یار و سپاه پیمبر خاتمند صلّی اللّه علیه و آله و سلّم کمترند پس جمع آیات باین میشود که آن آیاتی که دلالت دارد که کفّار اصلا یار و یاوری ندارند حمل بر قیامت کنیم و اینکه آیه بالا که دلالت دارد کفار یار و یاور دارند لکن کمتر و ضعیف‌تر از یاران پیمبرند حمل بر همین عالم دنیا نمائیم قُل إِن أَدرِی أَ قَرِیب‌ٌ ما تُوعَدُون‌َ أَم یَجعَل‌ُ لَه‌ُ رَبِّی أَمَداً اینکه آیه و امثال آن در مقام پاسخ حرف مشرکین است که وقتی آیات راجع بزنده شدن در قیامت را می‌شنیدند از روی استهزاء و سخریه میگفتند ساعت موعود چه وقت خواهد بود یک جا در پاسخ میفرماید (عَسی أَن یَکُون‌َ قَرِیباً) و در اینجا اظهار بی‌اطلاعی مینماید که من اطلاعی از موقع رسیدن وعده‌گاه الهی ندارم بسته بخواست و تقدیر او است بخواهد بزودی انجام میدهد یا مدت رسیدن آن را طولانی میگرداند.
اینکه دو آیه اگر چه بظاهر با هم تنافی دارند لکن ممکن است با هم جمع نمائیم به اینکه گفته شود چون زمان منتزع میگردد از متجدّدات زمانی پس باین اعتبار قرب و بعد که صفت زمان است نسبت بموجودات زمانی تفاوت میکند اینکه است که رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم باعتبار جهت بشریت که زمانی است در پاسخ کفّار از وقت وقوع قیامت اظهار بی اطلاعی میکند که نمیدانم موقع ظهور قیامت نزدیک است یا دور لکن باعتبار آنکه تمام ازمنه نسبت بذات مقدس کبریایی الهی آن مینماید چنانچه تمام امکنه و مکانها نسبت باو نقطه‌ای مینماید اینکه است که حضرتش باعتبار مقام ولایت و مظهریتش بصفات الوهیت و علم لدنی او فرموده (عَسی أَن یَکُون‌َ قَرِیباً) عالِم‌ُ الغَیب‌ِ فَلا یُظهِرُ عَلی غَیبِه‌ِ أَحَداً، إِلّا مَن‌ِ ارتَضی مِن رَسُول‌ٍ (الّا) استثنا است که اول بطور عموم علم بغیب را از غیر نفی مینماید و اختصاص میدهد بخدا که کسی عالم بغیب نیست مگر او و بعد استثنا مینماید پیمبران را

صفحه : 154
که آنها را نیز دانا میگرداند بغیب بقدری که برای تبلیغ رسالت و اظهار کرامت ضروری است و بایستی از عالم غیب مطلع باشند که مردم را بجاده حق و حقیقت رهبری نمایند و از عوالمی که در پیش دارند بیاگاهانند اگر پیمبران مثل باقی مردم اطلاع از عوالمی که در پشت سر آنان است نداشته و بکلّی بی‌اطلاع باشند چگونه توانند راه سعادت و طریق ترقی و تعالی و آنچه تکمیل بشریان میشود بآنان بیاموزند هرگز ممکن نیست‌

سخنان دانشمندان راجع بعلوم پیمبران‌

‌در اینکه آیا علوم پیمبران فعلی است یا انفعالی یعنی آیا فعلیت وجود آنها چون سرشته شده از عالم علیّین و عالم مجردات میباشد تمام علوم یعنی آنچه در قوه بشری است و در افراد بشر بکمال نرسیده در آن بزرگواران خصوصا رسول خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بالفعل موجود است بطوری که صفحه کاینات در نظر شهود آنها همیشه حاضر است یا انفعالی است که آنچه را خدا بخواهد و در امر رسالت لازم باشد بتوسط وحی یا اتّصال آنها بعالم مجرّدات و عالم عقول دانا میگردند نظر به اینکه در بسیاری از آیات قرآنی که خدا امر میفرماید چه بپیمبران پیش و چه برسول خاتم که (بگو من عالم بغیب نیستم و غیب را نمیداند) مگر خدا و آیات دیگر مثل همین آیه بالا که در وقت وقوع قیامت اظهار بی اطلاعی میفرماید و نظائر آن بسیار است که پیمبران اظهار مینمایند که ما چیزی نمیدانیم مگر آن اندازه‌ای که بما وحی برسد از اینها معلوم میشود که علم پیمبران انفعالی است نه فعلی یعنی بتوسط وحی یا اتصال بعقول مجرد عالم میگردند بآنچه خدا بخواهد و نظر بشأن و مقام پیمبری که آن کس که دارای نفس قدسی و مقام عندیت عند اللّه نداشته باشد که لازمه آن اطلاع بر بسیاری از امور است هرگز لایق پیمبری و رهنمایی خلق نمیباشد و نیز یکی از شرایط مرتبه نبوّت اینکه است که شخص نبی‌ّ بلکه امام و آن کس که بپیشوایی خلق انتخاب میگردد بایستی دارای مقام ولایت کلیه الهیّه باشد که آن تحقق نمیپذیرد مگر باحاطه بر بسیاری از موجودات

صفحه : 155
و عوالم بخصوص نفس پیمبر خاتم (ص) که اوّل ما خلق اللّه بشمار میرود پس بنا بر اینکه علوم پیمبران فعلی است که در دانستن هر چیزی از نفس قدسی خود که مظهر و نمایند تام صفات الهی و علم ازلی او است استمداد میطلبند نه از غیر و لو اینکه اتصال تام بعقول کلیه و عالم مجرده نیز دارند.
خلاصه ممکن است خداوند در روح قدسی آنان جوهر و حقیقتی مأخوذ گردانیده که بدون اینکه از جای دیگر منفعل گردند تمام علوم یا بسیاری از علوم از جوهر ذاتشان استفاده نمایند.
و شاید اینکه بطور کلی میفرمودند من عالم بغیب نیستم و عالم بغیب فقط خدا است و بس مقصود اینکه باشد که چون من ممکنی هستم از ممکنات و بشری هستم مثل شما و از خود هیچ ندارم دانای مطلق خدا است و تمام فیوضات نیز از طرف او افاضه میگردد بهر کس هر چه بخواهد عطا مینماید و اینکه در بعضی امور اظهار بی‌اطلاعی مینمودند شاید از جهت اشتغال آنان بامور طبیعی مخصوصا امر بتبلیغ بوده باشد یا مقصود از نفی مطلق که عالم بغیب نیستم عدم اطلاع کامل و انکشاف تام باشد.
و باین بیان مرتفع میگردد توهّم آنکه چگونه خداوند علم بغیب را منحصر میگرداند بذات مقدّس خود و بقدری که برای سفرای خود بپسندد چنانچه در آیه بالا فرموده إِلّا مَن‌ِ ارتَضی مِن رَسُول‌ٍ در صورتی که از طریق مشاهده و عیان و تواتر ثابت گردیده که غیر رسول از اولیاء بلکه از بعض مرتاضین و منجمین و اهل فراست و غیر آنان نیز بعض اخبار بغیب ظاهر شده.
به اینکه گوئیم فرق است بین اخبار بغیبی که از انبیاء صادر میگردد و آنچه از غیر آنها ظهور مینماید به اینکه علوم انبیاء مأخوذ از معدن علوم حق و از سر- چشمه دریای بی‌پایان علم ازلی بقلب پاک آنها ترشّح نموده زیرا که آن بزرگواران مظهر و نماینده علم الهی میباشند و بدون واسطه ارتباط کامل باو دارند اینکه است که در علم بغیب که بکلی عاری از جهات خارجی و شرایط و معدّات طبیعی است مقترن

صفحه : 156
نموده علوم پیمبران را بعلوم خود.
امّا علوم اولیاء غیر از انبیاء غالبا از روی فراست است که در حدیث نبوی است (اتقوا فراسة المؤمن فانه ینظر بنور اللّه) تحقق میپذیرد یا بطور وراثة از نبی علیه السّلام انجام میگیرد که از باطن مبارک او بباطن تا بعین او سرایت مینماید و اخبار کهنه و منجمین و غیر آنها غالبا بتوسط اسباب و معدات یا از راه ظن و تخمین و بعضی امارات میباشد اینکه است که در بیشتر اوقات دروغ آنان در اخبارشان زیادتر از واقع و صدق است.
فَإِنَّه‌ُ یَسلُک‌ُ مِن بَین‌ِ یَدَیه‌ِ وَ مِن خَلفِه‌ِ رَصَداً کسی عالم بغیب نیست مگر آن اندازه دانش و اطلاعاتی که خداوند برای پیمبرانش پسندیده و در امر رسالت محتاج بآن میباشند و در اطراف او فرشتگانی گماشته و حفظه قرار داده که هنگام نزول وحی شیاطین و جنیان را منع و طرد نمایند که اطلاع از کلمات وحی که از عالم ما فوق الطبیعه فرود می‌آید پیدا ننمایند تا آنکه استراق سمع نموده بکهنه بیاموزند و معجزه با سحر مشتبه گردد و نیز ملائکه حراست کنند او را از شیاطین که ممکن است بصورت ملک گردند برای آنکه در امر وحی خلل رسانند.
لِیَعلَم‌َ أَن قَد أَبلَغُوا رِسالات‌ِ رَبِّهِم وَ أَحاطَ بِما لَدَیهِم وَ أَحصی کُل‌َّ شَی‌ءٍ عَدَداً تا آنکه کفّار بدانند یا خود حضرتش بداند یا خدا بداند بنا بر اختلاف گفتها و آرای مفسرین که آنچه پیمبران مأمور بودند در تبلیغ رسالت بدون خلل بخلق رسانند و خداوند دانای مطلق و بآنچه نزد آنها است احاطه دارد و عدد و شماره هر چیزی را احصا نموده و در علم حضوری او مکشوف است.

صفحه : 157

‌سورة المزمّل‌

اشاره

مکیّة و هی عشرون آیة

[سوره المزمل (73): آیات 1 تا 14]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
یا أَیُّهَا المُزَّمِّل‌ُ (1) قُم‌ِ اللَّیل‌َ إِلاّ قَلِیلاً (2) نِصفَه‌ُ أَوِ انقُص مِنه‌ُ قَلِیلاً (3) أَو زِد عَلَیه‌ِ وَ رَتِّل‌ِ القُرآن‌َ تَرتِیلاً (4)
إِنّا سَنُلقِی عَلَیک‌َ قَولاً ثَقِیلاً (5) إِن‌َّ ناشِئَةَ اللَّیل‌ِ هِی‌َ أَشَدُّ وَطئاً وَ أَقوَم‌ُ قِیلاً (6) إِن‌َّ لَک‌َ فِی النَّهارِ سَبحاً طَوِیلاً (7) وَ اذکُرِ اسم‌َ رَبِّک‌َ وَ تَبَتَّل إِلَیه‌ِ تَبتِیلاً (8) رَب‌ُّ المَشرِق‌ِ وَ المَغرِب‌ِ لا إِله‌َ إِلاّ هُوَ فَاتَّخِذه‌ُ وَکِیلاً (9)
وَ اصبِر عَلی ما یَقُولُون‌َ وَ اهجُرهُم هَجراً جَمِیلاً (10) وَ ذَرنِی وَ المُکَذِّبِین‌َ أُولِی النَّعمَةِ وَ مَهِّلهُم قَلِیلاً (11) إِن‌َّ لَدَینا أَنکالاً وَ جَحِیماً (12) وَ طَعاماً ذا غُصَّةٍ وَ عَذاباً أَلِیماً (13) یَوم‌َ تَرجُف‌ُ الأَرض‌ُ وَ الجِبال‌ُ وَ کانَت‌ِ الجِبال‌ُ کَثِیباً مَهِیلاً (14)

ترجمه‌

بنام خدای رحمن مهربان
ای کسی که کلیم بخود پیچیده‌ای،
برخیز در شب (بعبادت) مگر کمی از شب را،
که نصف یا چیزی کمتر از نصف (بر استراحت بیفزا)
یا چیزی بر نصف زیاد کن و آیات قرآن را بتأنی و مرتّب تلاوت کن،
ما بزودی بر تو القا میکنیم کلام سنگینی (قرآن)،
محققا بر خواستن در شب در موافقت محکم‌تر و در گفتار درست‌تر است،
و البته در روز تو را آمد و رفت و کار بسیار و وقت وسیع است،
و یاد کن باسم پروردگارت و بکلی از غیر او دل ببر و باو رو کن،
پروردگار مشرق و مغرب نیست الهی مگر او را و کیل خود گردان،
(و بر جفای کافران و گفتار زشت آنان صبر کن و از آنان بطور نیکو دوری نما،
و کسانی که صاحب نعمتند و تکذیب تو را می‌کنند کار آنان را بمن واگذار که اندکی بآنها مهلت میدهم

صفحه : 158
محققا نزد ما برای کافرین بندهای گران و آتش سوزان،
و طعام گلوگیر و عذاب دردناک مهیا است،
روزی که زمین و کوه‌ها بلرزه آیند و تل‌ّ ریگی شود و چون موج روان گردد.

توضیح آیات‌

اشاره

(مزمّل) در اصل (تزمّل) بتا بوده تا را (م) کردند بصیغه اسم فاعل در آمد مزمّل شد و در لغت بمعنی پیچیدگی لباس است گویند اینکه آیه در شب فرود آمده در حالی که حضرت گلیمی یا قطیفه‌ای بخود پیچیده و خوابیده بود خطاب از مصدر جلال احدی میرسد یا أَیُّهَا المُزَّمِّل‌ُ قُم‌ِ ای گلیم بخود پیچیده برخیز و بخدمت و عبادت قیام نما

سخنان مفسرین در شأن نزول آیه‌

(1) اول دفعه‌ای که جبرئیل در کوه حرا آنجایی که حضرتش مشغول عبادت و ریاضت بود بروی فرود آمد خوف و وحشت او را گرفت و از کوه پائین آمد در حالی که بدن مبارکش میلرزید و گفت (زمّلونی) مرا بپوشانید آن وقت ثانیا جبرئیل فرود آمد و گفت یا أَیُّهَا المُزَّمِّل‌ُ (إبن عباس) (2) حضرتش برای مهیای نماز لباس بخود پیچیده اینکه بود که خطاب رسید ای لباس بخود پیچیده برخیز (3) شبی حضرت لباس بخود پیچیده و خوابیده بود خطاب رسید (قُم‌ِ اللَّیل‌َ) (4) حضرت شبی در منزل خدیجه بود و با او مأنوس گردیده و گویا اینکه حالت مناسب مقام او نبود خطاب شد ای لباس بخود پیچیده بر خیز و بوظائف عبودیّت قیام نما (5) یا أَیُّهَا المُزَّمِّل‌ُ ای کسی که امر بزرگی بخود پیچیده‌ای یعنی رسالت برخیز و بوظیفه پایداری نما گویا خطاب از مصدر جلال الهی میرسد که ای انسان ما دنیا را بالش

صفحه : 159
استراحت تو قرار نداده‌ایم برخیز و بشتاب و آنی سستی منما (وَ اذکُرِ اسم‌َ رَبِّک‌َ وَ تَبَتَّل إِلَیه‌ِ تَبتِیلًا) راه طولانی پر خطری در جلو داری وقت کوشش است نه وقت استراحت یا أَیُّهَا الإِنسان‌ُ إِنَّک‌َ کادِح‌ٌ إِلی رَبِّک‌َ کَدحاً فَمُلاقِیه‌ِ سوره انشقاق آیه 6 دنیا بازار تجارت و جای کوشش است نه جای خواب و استراحت دنیا رخت خواب تن پروری را برای تو پهن میکند تو نباید در آن بیاسایی سرمایه خود را از دست مده روزها و شبهای عمر خود را غنیمت بشمار تا وقت از کفت نرفته کار کن تا سود بسیار ببری و راضی مشو که آن گوهر گران بهایی که مبدء آفرینش در ذات تو بودیعه گذارده برایگان از دست بدهی و فقیر و بی‌نوا گردی و در بازار قیامت جز خسران و رسوایی چیزی عاید تو نگردد قُم‌ِ اللَّیل‌َ إِلّا قَلِیلًا، نِصفَه‌ُ أَوِ انقُص مِنه‌ُ قَلِیلًا أَو زِد عَلَیه‌ِ بقاعده عربیّت نصفه بدل از لیل است یعنی عوض تمام شب نصف شب را قیام نما از اینکه آیه چنین بر می‌آید که اندازه تهجّد و عبادت شب را باختیار حضرتش گذارده که بعبادت قیام نماید بقدری که عسر و حرج لازم نیاید بعضی گفته‌اند ابتداء حضرتش با اصحاب برای آنکه بقدر لزوم در عبادت شب ایستادگی نمایند خود را بزحمت میانداختند و همه شب را بعبادت می‌پرداختند تا آنکه پای مبارکش ورم کرد اینکه بود که حد و اندازه عبادت شب را باختیار خودش واگذار نمود و دستور رسید اگر خواهی نصف شب و اگر خواهی کمتر از نصف و اگر خواهی قدری بر نصف زیاد کن تا آنکه قدری استراحت نماید و حق بدن نیز مراعات گردد

سخنان مفسرین در باره نماز شب که از اول واجب بوده یا مستحب‌ّ

(1) نماز شب اول بر رسول اللّه (ص) واجب بود بدلیل قوله تعالی (قُم‌ِ اللَّیل‌َ) زیرا که امر دلالت بر وجوب دارد پس از آن برای تشریع نمازهای یومیه 17 رکعت

صفحه : 160
وجوبش نسخ شده و استحبابش باقی مانده. (إبن عباس) (2) بروایت هشام میگوید بعایشه گفتم خبر بده مرا از قیام رسول اللّه گفت آیا سوره مزمّل را نخوانده‌ای گفتم آری گفت خداوند در اول اینکه سوره نماز را برسول اللّه واجب نمود و برای پیغمبر (ص) و اصحابش تا یک سال واجب بود پس از آن وجوبش نسخ شد و استحبابش باقی ماند (تفسیر مجمع البیان از قتاده) (3) چون در آیات چیزی نیست که دلالت کند بر نسخ پس بایستی کلام را بظاهرش گذاشت و آن اینکه است که بگوئیم از اول مستحب‌ّ مؤکّد بوده بدلیل قوله تعالی وَ مِن‌َ اللَّیل‌ِ فَتَهَجَّد بِه‌ِ نافِلَةً لَک‌َ نیز اگر بر شخص رسول اللّه (ص) نماز شب واجب بود بایستی برای امت هم واجب باشد بدلیل قوله تعالی (فَاتَّبِعُوه‌ُ) (تفسیر ابو الفتوح رازی) وَ رَتِّل‌ِ القُرآن‌َ تَرتِیلًا پس از آنکه حضرتش مأمور میگردد بقیام در شب و عبودیت و بندگی، امر دیگری میرسد که در موقع تلاوت قرآن عجله ممکن بلکه با تأنّی بخوان تا آنکه در اسرار و رموز آن پی‌ببری و در آیات آن دقیق گردی و چون امت بایستی بحکم (فاتبعوه) تابع پیمبر خود (ص) باشند اینکه حکم عمومیّت پیدا میکند که سزد هر کس قرآن میخواند بایستی با تأنی و شمرده بخواند تا آنکه ببعضی از اسرار مندرجه آن پی‌ببرد مثل اینکه از آیاتی که دلالت بر عظمت خداوندی دارد بزرگی و هیبت او را در نظر آرد و نیز وقتی بآیات رحمت و رأفت خداوندی رسید قلب او باز شود و محبت الهی را در قلب خود بپروراند و با او مأنوس گردد.
شکّی نیست کسی که خدا را دوست دارد بیاد او و کلام او و آثار او مبتهج و مسرور میگردد اینکه است که آیات قرآن را چون کلام او است با تأنّی و فکر و دقّت قرائت مینماید زیرا که لازمه دوستی هر چیزی دوستی آثار او است پس شاید مقصود از ترتیل چنانچه بعض مفسّرین گفته‌اند حضور قلب و تحصیل معرفت بخدا است

صفحه : 161
إِنّا سَنُلقِی عَلَیک‌َ قَولًا ثَقِیلًا از جمله (سنلقی) معلوم میشود که اینکه آیه یا اینکه سوره اول دفعه وحی بوده که بتوسط جبرئیل یا بغیر واسطه بر حضرتش فرود آمده.

سخنان مفسرین در معنی قول ثقیل‌

1- چون خداوند پیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم خود را امر بنماز شب فرمود گویا گفته ما تو را امر نمودیم بنماز شب برای آنکه میخواهم بزودی کلام بزرگی بر تو القا نمایم و تو بایستی خود را مهیّا نمایی برای قبول آن و سعی کن که نفس و روحت مستعدّ گردد برای آن امر بزرگ و چنین استعدادی پدید نمیگردد مگر بقیام در شب و ایستادگی در مقام عبودیّت و بندگی زیرا وقتی انسان در شب تاریک مشغول عبادت و ذکر و ستایش معبود یکتا گردید و با کمال تضرّع و خضوع روی بحق نمود و از امور حسّی و علاقه جسمانی چیزی وی را مانع نگردید آن وقت نفس و روح او مستعد میگردد برای اشراق نور جلال الهی و مهیّا میگردد برای تجرّد تام و بقدر استعدادش منکشف میگردد بروی اسرار کاینات. پس چون نماز شب اثر دارد در صفای نفس اینکه بود که شخص رسول اللّه (ص) مأمور بنماز شب گردید تا آنکه استعداد کامل پیدا نماید برای قبول آن امر بزرگ و قلب مبارکش محل پذیرفتن ودائع الهی گردد و تمام معنی همان است که رسول اکرم (ص) فرموده
ان لربکم فی ایام دهرکم نفحات الا فتعرضوا لها
«1» (2) مقصود از امر سنگین قرآن است و آنچه در او است از مقرّرات و دستورات که آنها امور شاقه و تکالیفی است مشکل بر مسلمانها عموما و بر خود رسول اللّه خصوصا که اول خودش بایستی تحمل بار تکلیف نماید و ثانیا امتش را ملزم بعمل نماید زیرا که اصلا تکلیف مأخوذ از کلفت و تحمل امور شاقه است (3) مقصود از قول ثقیل وحی است که در موقع وحی بدن مبارک رسول اللّه (ص) سنگین میشد بطوری که اگر بر شتری سوار بود و وحی میرسید از سنگینی بدن مبارکش
-----------------------------------
(1) آگاه باشید که از برای پروردگار شما در روزگار زندگانی شما نسیمهای رحمتی است.

صفحه : 162
شتر بزمین میخورد (4) مقصود از ول ثقیل قرآن است که شأنش بزرگ است و تا آخر دنیا باقی ماند چنانچه در سوره حجر آیه 9 فرموده إِنّا نَحن‌ُ نَزَّلنَا الذِّکرَ وَ إِنّا لَه‌ُ لَحافِظُون‌َ«1» (5) قرآن ثقیل است زیرا که مشتمل بر محکم و متشابه و ناسخ و منسوخ است و کسی فرق بین آنها را نتواند گذاشت مگر علمایی که راسخون در علم میباشند که احاطه دارند بجمیع علوم عقلیّه و نقلیّه و چون چنین است امر قرآن ثقیل و عظیم است و فخر رازی در تفسیر کبیر ده قول از مفسرین باز نموده که ما برای اقتصار از باقی گفتار آنان خود داری نمودیم إِن‌َّ ناشِئَةَ اللَّیل‌ِ هِی‌َ أَشَدُّ وَطئاً وَ أَقوَم‌ُ قِیلًا ناشئة بمعنی لغوی چیزی را گویند که تازه پدید گشته و حادث شده مذکرش ناشی و مؤنث آن ناشئة (و وطأ) مصدر وطاءت بمعنی موافقت و ملاطفت است‌

سخنان مفسرین در معنی ناشئته‌

(ناشئة اللیل) ساعات شب و اجزاء آنات آن است که دنبال هم و پی در پی پدید میگردد باین اعتبار اجزاء و ساعات تمامش را ناشئة گویند (2) از امام زین العابدین چنین روایت کرده‌اند که ناشئة ما بین مغرب است تا موقع عشاء (3) مقصود از ناشئة اللیل آن واردات روحانی و خواطر نورانی است که در ظلمت شب منکشف میگردد و آن را ناشئة نامیده برای اینکه اینکه حالت پدید نمیگردد مگر در شب زیرا که انسان در جای تاریک که حواسش بمحسوسات مختل نگردد هر گاه رو کرد بعبادت و ذکر البته در آن وقت قلب وی باز میشود و امور روحانی و اشراقات نورانی بر او ظهور مینماید و پدید شدن اینکه حالات مخصوص بسبب است لکن در روز چون حواس انسان مشغول بامور طبیعی و ضروریات
-----------------------------------
(1) بحقیقت ما نازل گردانیدیم ذکر (یعنی قرآن) را و محققا ما حافظ و نگهبان او میباشیم.

صفحه : 163
زندگانی است اینکه حالت برای وی پدید نمیگردد و اینکه حالات را ناشئة گویند برای آنست که در شب گاهی افکار و تأملات پدید میگردد و گاهی انوار و مکاشفات اشراق مینماید و گاهی انفعالات نفسانی از ابتهاج بعالم قدس روی میدهد و گاهی تخیّلات و حالات عجیبه پیدا میگردد و جامع تمام اینکه حالات را ناشئه نامیده‌اند (فخر رازی) خلاصه ناشئه در دو معنی استعمال شده یکی ساعات شب و دیگر پی در پی در آمدن حالت نفسانی پس بنا بر اینکه مقصود از ناشئه ساعات شب باشد معنی آیه چنین میشود ساعات شب بسیار موافق عبادت و خضوع و خشوع میباشد و اگر ناشئه را بمعنی پی در پی در آمدن حالات گرفتیم معنی آیه چنین میشود که برای پدید شدن حالات شب مناسب‌تر و موانع کمتر است و ممکن است یک معنی جامع بگیریم زیرا که پدید شدن حالات منوط بعبادت است إِن‌َّ لَک‌َ فِی النَّهارِ سَبحاً طَوِیلًا شاید مقصود اینکه باشد که چون تو در روز مشغول امر تبلیغ و ارشادی اینکه است که برای عبادت شب مناسب‌تر و در موافقت محکم‌تر و در گفتار درست‌تر است وَ اذکُرِ اسم‌َ رَبِّک‌َ وَ تَبَتَّل إِلَیه‌ِ تَبتِیلًا (تَبَتَّل) تبل بمعنی لغوی قطع است و مفسرین تبتّل در آیه را باخلاص تعبیر نموده‌اند و گویند مریم صدیقه (ع) را بتول نامیده‌اند برای اینکه از خلق و مال و آنچه بود از امور دنیا منقطع گردیده حتی شوهر اختیار ننمود و در بیت- المقدس مشغول بعبادت گردیده و نیز فاطمه صدیقه (ع) را بتول گفته‌اند نظر به اینکه از هر چیزی رو گردانیده و منقطع از خلق و رو بحق آورده بود و شوهر اختیار کردن آن معصومه نیز بامر خدا و رسول بود نه برای حظوظ نفسانی (وَ اذکُرِ اسم‌َ رَبِّک‌َ) خطاب بپیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نموده و حضرتش را بدو عمل مأمور گردانیده یکی پروردگارت را باسماء حسنی یاد کن و دیگر از خلق منقطع شو و پشت بخلق و رو بحق گردان شاید مقصود اینکه باشد که اگر چه بحسب ظاهر برای تبلیغ رسالت بایستی با مردم رو برو شوی لکن در باطن و حقیقت رو بحق

صفحه : 164
آر و قبله حقیقی تو خدا باشد نه خلق.
ذکر دو قسم است یکی ذکر لسانی و دیگر ذکر قلبی و ذکر لسانی نیز دو قسم است یکی گفتن اسماء الحسنی بزبان مثل (الحی‌ّ القیّوم) (لا اله الا اللّه) و باقی اذکار با حضور قلب و تذکر معنی.
و دیگر گفتن همین اسماء الحسنی که همین اسماء را در دل بگذراند با توجه بمسمی و اینها را ذکر لفظی گویند.
قسم دیگر از ذکر ذکر قلبی است که لفظی در کار نیست و آن متذکر بودن و توجه نمودن بخدا است در همه حال و شاید اشاره بقسم اول دارد بهر دو معنی قوله تعالی در آیه بالا (وَ اذکُرِ اسم‌َ رَبِّک‌َ) و اشاره بقسم دوم دارد در سوره اعراف آیه 204 وَ اذکُر رَبَّک‌َ فِی نَفسِک‌َ تَضَرُّعاً وَ خِیفَةً«1» اصل ذکر و تذکر بیاد بودن و متذکر بودن مذکور است اینکه قدر که در آیات و احادیث تأکید بذکر شده حتی غایت و نتیجه نماز که اشرف عبادات است ذکر گفته (انما الصلاة لذکری) پس مقصود از ذکر نه فقط ذکر زبانی و لقلقه لسان است بلکه در اینجا که پیمبر اکرم خود صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را امر بذکر میکند مقصود اینکه است که خدا را یاد کن باسماء الحسنی که وقتی مثلا گفتی ( یا رب‌ّ) متذکر مقام ربوبیت گردی یا وقتی گفتی ( یا رحمن) متذکر شمول رحمت او گردی و همچنین هر اسمی که بزبان راندی مسمی آن اسم را متذکر گردی در تفسیر کبیر چنین گفته مثلا وقتی گفتی ( یا رب‌ّ) و در مقام مطالعه انواع تربیت و احسان او بر آمدی پس مادامی که مشغول مطالعه الاء و نعمتهای او میباشی از ذات حق تعالی انصراف داری لکن بکثرت مطالعه در آثار روح و قلب تو باز میشود و ترقی مینماید و از آثار منتقل بصفات میگردی و مشغول میشوی بمطالعه صفت الوهیّت و هیبت و بزرگی مقام الهیّت بر قلب تو غالب میگردد چنانچه فرموده فَاذکُرُوا اللّه‌َ کَذِکرِکُم آباءَکُم زیرا که الهیّت عبارت از قهّاریت و عظمت و عزت و صمدانیت
-----------------------------------
(1) یاد کن پروردگار خود را در باطن و نفس خود با تضرع و فروتنی

صفحه : 165
او است و در اینکه مقام متردد میگردی بین صفات جلال و تنزیه و تقدیس تا آنکه منتقل گردی بمقام هویت احدی و آن مقامی است که زبان عاجز از گفتن و قلم قاصر از نوشتن است.
پس از آنکه شخص باین مقام رسید توقّف میکند زیرا که دیگر مقامی نیست که بتوان از صفتی منتقل بصفات دیگری شد و نیز هویّت احدی مرکب نیست که بتوان از جزئی بجزء دیگر منتقل گردید و نیز آن هویت احدی مناسبتی با حالات نفسانی ندارد تا بتوان با آن مقایسه نمود پس آن ظاهر است زیرا که مبدء ظهور هر ظاهری است و باطن است زیرا که فوق ادراک و فهم عقل است پس منزّه است کسی که از شدّت ظهور و کمال وجود نزد عقل مخفی گردیده (پایان) آری چنین است کسی را که سعادت قرین وی گردید و از مقامات آثار و صفات گذشت و مقام هویت احدی را در آینه صفات و آثار بوجهی که در خور مقام انسانیّت است مشاهده نمود دیگر مقام بالاتری برای وی متصور نیست لکن واصلین باین مقام از حیث ظهور و خفا و از حیث تجلّی و استتار و از حیث دوام مشاهده و محجوبیّت تفاوت بسیاری مشاهده شده و شاید سرّش اینکه باشد که ممکن نیست احدی از ممکنات تواند درک حقیقت و کنه ذات واجب الوجود را بنماید (ما للتراب و رب‌ّ الارباب) او محیط است و باقی محاط محیط هرگز محاط نخواهد شد پس ممکن را رسد که پس از مجاهدات بسیار در آینه وجود خود و مظهریت موجودات آثار الهی و آن جهت وحدت و الوهیت و ارتباط خود و موجودات را بهویت احدی مشاهده نماید اینکه است که عارفین بحق در یک درجه و مقام نیستند زیرا که مرآتیت وجود آنها در صفا و غلظت و در شدت نورانیت و ضعف و قوت وجود تفاوت بسیار دارد هر قدر آینه دل از کدورت اخلاق سبعی و بهیمی مصفاتر باشد و از قید تعلقات و قیودات طبیعی وارسته‌تر باشد و نیز در جوهریت و قوت و شدت وجود محکمتر باشد البته معارف او و ارتباط او بعالم (ما فوق الطبیعه) بالاتر خواهد بود خلاصه هر کسی بقدر صفای و قوت وجود خود خدا را میشناسد و کسی را راهی بسوی شناسایی کنه ذات واجب نیست.

صفحه : 166
و از بعض عرفا است که آن کس که مشغول گردید باسمی از اسماء الحسنی و بر آن مداومت نمود شکّی نیست که بقدر اشتغال بآن اسم مجازی مناسبتی بین او و سرّ آن اسمی که مشغول باو است بعنایت اللّه پدید میگردد و هر گاه اینکه مناسبت قوی گردید بقدر قوت مناسبت مناسبت دیگر بین او و مدلول اسماء حقیقیه ظاهر می گردد و وقتی چنین مناسبتی قوت گرفت بقدر قوت و استعدادش مناسبتی بین او و مسمی اسم حقیقی پدید میگردد آن وقت بنده ببرکت آن اسم کثافات طبیعی او تبدیل میگردد بطهارت و نورانیت و مناسبت پیدا مینماید بعالم قدس آن وقت بعض صفات حق تعالی بقدر استعدادش از قبل همین اسم بر وی ظهور مینماید و تجلی میکند و بر وی اضافه مینماید علم و دانش و وی را دانا میگرداند ببعض اسرار الهیه و اطلاع می‌یابد بر بعضی از اسرار کونیه و اطلاع او بر اسرار یا بوجه عام و ترتیب موجودات تحقق میپذیرد به اینکه در نظر میگیرد سلسله موجودات را از علل و معلولات و هر معلولی را مستند بعلت فوقانی خود مینماید تا برسد بعلت العلل و علت حقیقتی که همه مستند باو و از او پیدایش یافته‌اند یا هر موجودی را بوجه خواص نظر میکند بدون وسائل خارجی و آن را مستند بحق تعالی مینماید یا بهر دو جهت علوم و معرفت بقلب وی ریزش میکند (پایان) خدای جلیل در اینکه آیات دستوراتی بپیمبر اکرمش میدهد و وظائفی برای او مقرر میفرماید نه فقط رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم تنها موظّف باین امور باشد بلکه بمناسبت آنکه امت مأمور بمتابعت اویند گویا اینکه دستورات شامل میگردد تمام مسلمانها را خلاصه در اینکه آیات خدای جلیل پیمبر خود را بسه عمل موظف میگرداند (1) امر فرموده (قُم‌ِ اللَّیل‌َ) در شب برخیز برای عبادت (2) (وَ رَتِّل‌ِ القُرآن‌َ) ترتیلا قرآن را بترتیب و با تأنی و با فکر دقیق قرائت نما (3) (وَ اذکُرِ اسم‌َ رَبِّک‌َ) خدا را باسماء الحسنی یاد کن (4) (وَ تَبَتَّل إِلَیه‌ِ) از خلق ببر و از آنچه غیر خدا است رو گردان یعنی خالص شو برای خدا خلوص مراتب و درجاتی دارد یک نحو خلوص خلوص در عبادت است عبادتی

صفحه : 167
که از روی شوق ببهشت یا خوف از جهنم باشد چنین عبادتی بتمام معنی خالص نیست و نیز اگر
عبادت برای مقام و مرتبه نزد خدا باشد آن عبادت نیز بمرتبه خلوص نرسیده زیرا که غایت عمل حظ نفسانی میشود و آن مخل بعبادت است خلاصه عبادت خالص اینکه است که به هیچ وجه حظ نفسانی مثل درک مقام یا ثواب یا ایمن بودن از عقاب یا منزلت عند اللّه یا تحصیل معرفت و عرفان بلکه لذت بردن از عبادت اگر محرک عمل باشد آن نیز مخل بمرتبه خلوص است خلوص یک جوهر و یک گوهریست بس نفیس و کم یاب دست هر بی‌سر و پایی بدامن آن نمیرسد نظر بهمان مقام بلند خلوص است که شیطان قسم یاد میکند بعزّت حق تعالی که همه را گمراه میکنم مگر مخلصین) اگر چه گفته‌اند مخلصین نیز در خطر بزرگند خالص حقیقی آن بزرگواری را سزد که میگوید خدا را عبادت نمیکنم از ترس جهنم یا از شوق بهشت بلکه چون خود را بنده میدانم و او را مولا، وی را سزاوار بندگی و عبودیت میدانم یعنی وظیفه بنده بندگی است.
مرتبه بالای خلوص در عبادت خلوص دل و قلب است بذکر او که دل از آنچه غیر او است خالی و در همه حال در خواب و بیداری در حال صحّت و مرض در حال خوشی و ناخوشی جز یاد او و محبّت او چیزی در دل نپروراند و چنان شیفته و نگران او باشد که (نبیند مگر بحق و نشنود مگر باو و نگوید مگر باراده او چنانچه در حدیث قدسی است که) بنده بکثرت نوافل بجایی میرسد که خدا چشم او میشود که باو می‌بیند گوش او میشود که باو میشنود) تا آخر حدیث اشاره به اینکه بنده از شدّت توجه بحق تعالی چنان مستغرق بحر وجود ربوبی میگردد که خود و قوای خود را فراموش میکند و در نظر شهود او چیزی ظهور و بروز ندارد مگر تجلیات آثار ربوبی و شهود عظمت و جلال الهی چنان در اعماق قلب او فرو رفته که هر چه جز او است حتی نفس و روح و روان و قوی و مشاعر خود را نیز فراموش نموده وقتی از خود فانی و بحق باقی گردید آن وقت نمی‌بیند مگر باو نمیشنود مگر باو حرکت نمیکند مگر بحول و قوّه او بلکه

صفحه : 168
بالاتر بچشم دل مشاهده مینماید که بینا و شنوا و دراک و فعال او است و بس وجوداتی که در نظر خود آرایی مینمایند تماما قائم باو و مظاهر فیض رحمت اویند خودیّت و استقلالی ندارند و همه زیر فرمان او و مسخر امر اویند رَب‌ُّ المَشرِق‌ِ وَ المَغرِب‌ِ لا إِله‌َ إِلّا هُوَ فَاتَّخِذه‌ُ وَکِیلًا الف و لام المشرق و المغرب الف و لام جنس است که شامل میگردد تمامی مشرقها و مغربهای عالم را پس از آنکه پیمبر گرامی خود را دستور ذکر و تبتّل و انقطاع از خلق میدهد باین آیه اشاره مینماید که یاد کن و متذکّر باش آن پروردگاری را که تربیت کننده تمامی مشرقها و مغربهای عالم است و جز او الهی و معبودی نیست و اولا بپروردگار مشرقها و مغربها ثابت میکند که مشرق و مغرب که کنایه از تمام عوالم مادّی و طبیعی است تحت تربیت اله است و ثانیا بکلمه (لا إِله‌َ إِلّا هُوَ) ثابت مینماید وحدت الهیّت و مبدئیّت اله عالم را که اله و خالق و مربی عالم یکی است تعدّد پذیر نیست پس باین چند کلمه بدلیل انّی که از اثر پی بمؤثر بردن است اثابت میشود وجود حقّانی حق که مربّی و پرورش دهنده عالم است و هم ثابت میکند وحدت اله عالم را و از بعض عرفا است که (لا إِله‌َ إِلّا هُوَ فَاتَّخِذه‌ُ وَکِیلًا) یعنی مجرد و برهنه گردان نفس خودت را از خودت و از وجود مجازی بیرون آی و قرار ده وجود حقیقی را بجای وجود مجازی خود آن وقت راحت زندگانی کن (فَاتَّخِذه‌ُ وَکِیلًا) پس چون پناهگاه تو خدا است تو بایستی از خلق منقطع گردی و از آنان رو گردانی و اتکاء و پناهگاه تو فقط خدا باشد و بس و تمام امور خود را باو واگذاری خلاصه وقتی خدای خود را بوحدت و قیّومیّت و باقی اسماء الحسنی شناختی باید از خلق رو گردانی و در پناهگاه او در قلعه حصن حصین توحید

صفحه : 169
داخل گردی و از باقی بکسلی و بکرم او دلبندی وَ اصبِر عَلی ما یَقُولُون‌َ وَ اهجُرهُم هَجراً جَمِیلًا

(اعتراض)

‌اینکه دو جمله آیه بالا بظاهر با هم تنافی دارد زیرا که صبر کردن بر گفتار ناروای مردم وقتی است که انسان با مردم سر و کار و معاشرت دارد و بر خلاف رأی و عقیده آنان اظهار نظر نماید چنانچه وظیفه پیمبران همین است که بآنها بفهمانند که رأی شما فاسد و عقیده شما بر خلاف واقع است و آنان را از کج روی براه راست دعوت نمایند و دوری نمودن از آنها چنانچه مفاد آیه چنین است که از آنها اعراض کن و آنان را بحال خودشان گذار و آیه بعد (وَ ذَرنِی وَ المُکَذِّبِین‌َ) اشاره بهمین میشود که متعرّض آنها مشو و آنها را بمن واگذار و اینکه کلام منافی با تبلیغ رسالت است که البته بایستی رسول با مردم رو برو شود و آنان را بجاده حقیقت رهبری نماید

(پاسخ)

شاید مقصود از دوری کفار دوری کردن بقلب است نه دوری کردن ببدن یعنی در باطن رو بحق نما و از غیر او اعراض کن چنانچه در سوره انعام آیه «91» فرموده قُل‌ِ اللّه‌ُ ثُم‌َّ ذَرهُم فِی خَوضِهِم یَلعَبُون‌َ«1» پس در توجیه آیه گوئیم جمله اول که دستور صبر میدهد راجع بگفتار کفار است که گاهی راجع بمقام الوهیت سخنان ناروا میگفتند و برای خدا شریک قائل میشدند و گاهی نسبت بخود حضرتش ناسزا میگفتند مثل اینکه آن بزرگوار و عاقل کل را گاهی مجنون گاهی ساحر گاهی کاذب و گاهی شاعرش مینامیدند اگر دستور داشت که از آنان دوری گزیند و ابدا متعرض آنها نشود چگونه اینکه سخنان ناروا را در باره حضرتش میگفتند
-----------------------------------
(1) خطاب بنبی اکرم است که بگو خدا و کفار و اشقیا را واگذار بحال خودشان که روزگار خود را بلهو و لعب بگذرانند

صفحه : 170
و دستور دوم که امر بدوری از آنها میفرماید مقصود اینکه است که تو رو بحق کن و بدل و قلب اتّکاء بخدا نما و در باطن از آنها اعراض کن و بر جفا و ایذای آنان صبر کن اینکه است که فرموده از آنان دوری نما دوری نیکو که برای هدایت و ارشاد و رهبری آنها با بدن با آنها باش و بر ایذای آنان صبر نما و بدل و قلب رو بحق آر و از آنها اعراض کن اینکه است مقصود از (هجر جمیل) که در آیه اشاره بآن نموده و سزاوار است که مؤمنین نیز تابع پیمبر خود گردیده و با مردم زمان خود چنین باشند که در موقع لزوم با مردمان از خدا بیخبر معاشرت نمایند و حتی الامکان در مقام ارشاد و هدایت آنان برآیند و در باطن از آنها اعراض و دوری نمایند لکن بظاهر با آنها مدارا کنند چنانچه رویّه پیمبران همین بوده وَ ذَرنِی وَ المُکَذِّبِین‌َ أُولِی النَّعمَةِ وَ مَهِّلهُم قَلِیلًا، إِن‌َّ لَدَینا أَنکالًا وَ جَحِیماً وَ طَعاماً ذا غُصَّةٍ وَ عَذاباً أَلِیماً انکال در لغت بمعنی قید است (ذا غصة) طعام گلوگیر را گویند زقوم نیز بهمین معنی استعمال شده ظاهرا در مقام تسلی رسول (ص) است که صاحبان نعمت و متمولین از کفار را بمن واگذار و کمی آنان را مهلت ده که بزودی خواهند رسید بآنچه برای آنان آماده شده از قیدهای سنگین که ناشی از محبت و علاقه دنیا است و آنها را در قید و زنجیر آرزو و محبت دنیا نموده و چون در آخرت که هر چیزی بمرتبه ظهور و بروز میرسد همین قیودات مادی زنجیر آهنین میگردد (که ذرعها سبعین ذراعا) تحدید نموده و بدست و پای اهل دنیا پیچیده میگردد و آتش جهنم نیز برای کفار آماده شده و برای آنان است خوردنیهای گلوگیر زقوم و نیز برای آنها است عذاب دردناک یَوم‌َ تَرجُف‌ُ الأَرض‌ُ وَ الجِبال‌ُ وَ کانَت‌ِ الجِبال‌ُ کَثِیباً مَهِیلًا (رجف) مصدر ترجف و بمعنی لرزش شدید است یعنی روزی که زمین از هیبت

صفحه : 171
الهی و ظهور امر قیامت بلرزه می‌آید و سخت میلرزد و کوه‌ها متفرق میگردد (کَثِیباً مَهِیلًا) مهیل اسم مفعول از باب (هال یهیل) و بمعنی تل ریک است و در مقام معرفی ظهور قیامت و خرابی عالم دنیا است که آن روزی است که از هیبت آن روز کوه‌ها پراکنده میگردد و مانند تل‌ّ رملی میشود

[سوره المزمل (73): آیات 15 تا 20]

اشاره

إِنّا أَرسَلنا إِلَیکُم رَسُولاً شاهِداً عَلَیکُم کَما أَرسَلنا إِلی فِرعَون‌َ رَسُولاً (15) فَعَصی فِرعَون‌ُ الرَّسُول‌َ فَأَخَذناه‌ُ أَخذاً وَبِیلاً (16) فَکَیف‌َ تَتَّقُون‌َ إِن کَفَرتُم یَوماً یَجعَل‌ُ الوِلدان‌َ شِیباً (17) السَّماءُ مُنفَطِرٌ بِه‌ِ کان‌َ وَعدُه‌ُ مَفعُولاً (18) إِن‌َّ هذِه‌ِ تَذکِرَةٌ فَمَن شاءَ اتَّخَذَ إِلی رَبِّه‌ِ سَبِیلاً (19)
إِن‌َّ رَبَّک‌َ یَعلَم‌ُ أَنَّک‌َ تَقُوم‌ُ أَدنی مِن ثُلُثَی‌ِ اللَّیل‌ِ وَ نِصفَه‌ُ وَ ثُلُثَه‌ُ وَ طائِفَةٌ مِن‌َ الَّذِین‌َ مَعَک‌َ وَ اللّه‌ُ یُقَدِّرُ اللَّیل‌َ وَ النَّهارَ عَلِم‌َ أَن لَن تُحصُوه‌ُ فَتاب‌َ عَلَیکُم فَاقرَؤُا ما تَیَسَّرَ مِن‌َ القُرآن‌ِ عَلِم‌َ أَن سَیَکُون‌ُ مِنکُم مَرضی وَ آخَرُون‌َ یَضرِبُون‌َ فِی الأَرض‌ِ یَبتَغُون‌َ مِن فَضل‌ِ اللّه‌ِ وَ آخَرُون‌َ یُقاتِلُون‌َ فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ فَاقرَؤُا ما تَیَسَّرَ مِنه‌ُ وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ وَ أَقرِضُوا اللّه‌َ قَرضاً حَسَناً وَ ما تُقَدِّمُوا لِأَنفُسِکُم مِن خَیرٍ تَجِدُوه‌ُ عِندَ اللّه‌ِ هُوَ خَیراً وَ أَعظَم‌َ أَجراً وَ استَغفِرُوا اللّه‌َ إِن‌َّ اللّه‌َ غَفُورٌ رَحِیم‌ٌ (20)

(ترجمه)

‌ما بشما رسولی فرستادیم که شاهد اعمال (و حجّت کامل) باشد برای شما چنانچه بسوی فرعون رسولی فرستادیم،
پس چون فرعون مخالفت نمود با فرستاده ما پس او را بمجازات سخت گرفتیم،
و اگر کافر شدید چگونه خود داری میکنید از روزی که (سختی آن روز) بچه‌ها را پیر میگرداند،
و از وحشت آن روز

صفحه : 172
آسمان شکافته میگردد و وعده خدا واقع شدنی است،
بتحقیق اینکه هایی که گفته شد تذکری است برای کسی که بخواهد بگیرد راهی بسوی پروردگار،
محقّقا پروردگار تو میداند که تو و کسانی که با تواند قدری کمتر از دو ثلث شب و نیم آن را و ثلث آن را بعبادت و طاعت بپای میدارند و گردش شب و روز بدست خدا است میداند که هرگز اوقات شب و روز ضبط و احصاء نمیشود پس از شما توبه پذیرفت پس بقدری که توانید از قرآن قرائت نمائید میداند که بعضی از شما مریض و بعضی مسافرند که در طلب بدست آوردن فضل خدا میکوشند و بعضی دیگر در راه خدا جهاد میکنند پس بخوانید از قرآن آن قدری که مقدور شما است و نماز را بپای دارید و زکاة مال خود را بدهید و آنچه خوبی برای خود پیش فرستادید مییابید نزد خدا بهتر از آن و اجر و پاداش بزرگتر و طلب آمرزش کنید از خدا زیرا که خداوند آمرزنده و مهربان است (20)

توضیح آیات‌

اشاره

إِنّا أَرسَلنا إِلَیکُم رَسُولًا شاهِداً عَلَیکُم کَما أَرسَلنا إِلی فِرعَون‌َ رَسُولًا مفسرین گویند اینکه خطاب باهل مکّه است که همین طوری که حضرت موسی (علیه السّلام) را برسالت بفرعون و فرعونیان فرستادیم که آنان را از کجروی باز دارد و گواه اعمال و افعال آنها باشد تا اینکه از طرف ما حجّت بر خلق تمام گردد همین طور برای شما نیز از طرف خود پیمبری یعنی حضرت محمّد (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) را فرستادیم که شما را براه حق و حقیقت رهبری نماید و مراقب و مواظب اعمال و افعال شما باشد که از جاده مستقیم لغزش پیدا ننمائید و بیراهه نروید و گمراه گردید و اینکه ارسال رسول را تخصیص داده بحضرت موسی علیه السّلام شاید برای اینکه بوده که در مکّه یهودیان بسیار بودند و نام حضرت موسی علیه السّلام را زیادتر از باقی پیمبران شنیده بودند لکن چنانچه مکرر گفته شده مورد مخصّص نیست آیه عموم مؤمنین را شامل میگردد.

صفحه : 173
فَعَصی فِرعَون‌ُ الرَّسُول‌َ فَأَخَذناه‌ُ أَخذاً وَبِیلًا (وبیلا) در آیه مأخوذ از وبال و آن امر سختی است که تحمل آن دشوار باشد اینکه آیه در مقام تهدید اهل مکه خصوصا و باقی مردم عموما که از حکایت فرعون و موسی متنبّه گردند و بدانند که خداوند همین طوری که در موقع رحمت کرم و رحمت او فرا گرفته تمام موجودات را در موقع غضب نیز شدید الانتقام است و مجازات او نسبت بگنه‌کاران بسیار سخت و ناگوار است.
فَکَیف‌َ تَتَّقُون‌َ إِن کَفَرتُم یَوماً یَجعَل‌ُ الوِلدان‌َ شِیباً اشاره بسختی روز قیامت دارد که آن روز بقدری سخت است که بچه را پیر میکند زیرا چنانچه تجربه شده یکی از چیزهایی که انسان را زود پیر میکند سختیها و مصیبتها است کسانی که همیشه در ناز و نعمت میباشند اگر یافت شود بزودی آثار پیری و شکستگی در آنان پدید نمیگردد لکن کسانی که همیشه در زحمت و مرارتند بزودی پیر و شکسته میگردند.
بعضی از مفسرین در مقام علت و سبب بر آمده که چگونه مرارت و سختی انسان را پیر میکند چنین گوید که در موقع هم و غم روح بخاری فشرده میگردد در داخل قلب و نفوذ آن کم میشود و اینکه عمل روح باعث میشود که آن حرارت غریزیّه منطقی گردد یا ضعیف شود و وقتی نفوذ حرارت غریزیّه کم شد نضج غذا و تحلیل آن کند گردد و وقتی غذا خوب نضج و تحلیل نشد بلغم زیادتی میکند بر باقی اخلاط و در اثر بلغم موها سفید میگردد و پیری نمودار میشود از اینجا معلوم میشود که آیه (یَوماً یَجعَل‌ُ الوِلدان‌َ شِیباً) اشاره بسختی آن روز است بعضی گویند آیه کنایه از طول آن روز است که بقدری طولانی است که اگر طفل باشد پیر میشود.
السَّماءُ مُنفَطِرٌ بِه‌ِ کان‌َ وَعدُه‌ُ مَفعُولًا دوم از اوصاف آن روز اینکه است که در آن روز آسمان شکافته میگردد (روی میزان عربیّت بایستی (منفطر فیه) باشد یعنی آسمان در آن روز شکافته میگردد نه

صفحه : 174
(منفطر به) که معنی آیه چنین شود آسمان بسبب آن روز شکافته میگردد و شاید مقصود چنین باشد سختی آن روز طوریست که آسمان را میشکافد و چنین روزی که وعده شده البته واقع و واقع شدنی است.
إِن‌َّ هذِه‌ِ تَذکِرَةٌ فَمَن شاءَ اتَّخَذَ إِلی رَبِّه‌ِ سَبِیلًا آری قرآن موعظه و اندرز است برای مردمان با تقوی و راهست برای سالکین الی اللّه و نجات است برای فرو رفتگان در وادی ظلمت نفس پرستان و بیان است برای اهل بصیرت و مردمان بینایان و شفا است برای امراض نفوس غافلان و انیس است برای مریدین و نور است برای قلب عارفین و رهنما است بسوی پروردگار عالمیان إِن‌َّ رَبَّک‌َ یَعلَم‌ُ أَنَّک‌َ تَقُوم‌ُ أَدنی مِن ثُلُثَی‌ِ اللَّیل‌ِ وَ نِصفَه‌ُ وَ ثُلُثَه‌ُ وَ طائِفَةٌ مِن‌َ الَّذِین‌َ مَعَک‌َ (نصفه و ثلثه) را قراء دو طور قرائت نموده‌اند بعضی نصفه و ثلثه هر دو را بفتحه خوانده‌اند و بعضی هر دو را بکسر قرائت نموده‌اند شاید گفته شود تکرار راجع بنماز شب که در اول سوره امر میفرماید (قُم‌ِ اللَّیل‌َ برخیز در شب و در اینجا فرموده خدا میداند که تو و تابعین تو در شب بر میخیزید بظاهر اینکه دو آیه منافی یکدیگر است برای اینکه امر بکاری برای انجام دادن آن است پس آیه اول چنین مینماید که حضرتش قبلا قیام در شب نمی‌نموده بعدا مأمور گردید به اینکه در شب برای عبادت برخیزد و از اینکه آیه که خدا میداند تو و تابعین تو در شب قیام مینمائید معلوم میشود که نماز شب را میخوانده پس امر اول که (قُم‌ِ اللَّیل‌َ) باشد بی‌مورد و تحصیل حاصل میگردد پاسخ گوئیم اینکه دو آیه را هر گاه با آیه بعد:
عَلِم‌َ أَن لَن تُحصُوه‌ُ پهلوی هم گذاریم چنین استفاده میشود که امر (قُم‌ِ اللَّیل‌َ) نه برای اصل تشریع نماز شب است بلکه برای تعیین مقدار آن است که چون شما هرگز آنات شب را نمیتوانید احصاء و شماره نمائید و برای انجام وظیفه خود را بزحمت میاندازید و همه شب را بپای

صفحه : 175
میدارید اختیار اندازه آن را بدست خودتان گذاردم نصف ثلث دو ثلث قدری کم‌تر بیشتر هر اندازه که توانید قیام نمائید و بر شما سخت نباشد فَتاب‌َ عَلَیکُم فَاقرَؤُا ما تَیَسَّرَ مِن‌َ القُرآن‌ِ عَلِم‌َ أَن سَیَکُون‌ُ مِنکُم مَرضی وَ آخَرُون‌َ یَضرِبُون‌َ فِی الأَرض‌ِ یَبتَغُون‌َ مِن فَضل‌ِ اللّه‌ِ وَ آخَرُون‌َ یُقاتِلُون‌َ فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ چون قدرت ندارید بر شماره ساعات و آنان شب پس اگر خللی در نماز شب پدید شد خداوند پذیرنده توبه است.

سخنان مفسرین که مقصود از قرائت قرآن چیست‌

بعضی گفته‌اند مقصود از قرائت نماز است زیرا که جزء عمده نماز قرائت حمد و سوره است و نیز بنا بر اینکه مقصود نماز باشد چه نمازی است از نمازهای شب پاره‌ای از مفسرین حمل بنماز مغرب و عشاء کرده‌اند. و دیگری گفته وجوب نافله شب باین آیه نسخ شده بنمازهای پنجگانه یومیّه، قول دیگر مقصود قرائت قرآن است که رخصت است عوض نماز نافله شب قدری قرآن بخوانید.
گویا در مقام علت و سبب نسخ وجوب بیداری در شب و قیام برای تهجد است که میفرماید چون بعضی از شما مریضید و در مرض بیداری در شب ناگوار است و بعضی مسافرید و در روز در مشقت مسافرت میباشید و نیز در روز دنبال کسب و کار زحمت دارید خداوند برای آسانی و راحتی شما تکلیف نماز شب را از شما برداشته که در زحمت نیفتید و بجای نماز شب مرخصید که اکتفاء نمائید بقرائت بعضی از قرآن و از اینجا معلوم میشود که مقصود از قرائت قرآن نماز نیست چنانچه بعضی گفته‌اند بدو جهت یکی چون آیه در مقام سهل و آسان کردن تکلیف است و قدری قرآن خواندن آسان‌تر از نماز است و دیگر بآیه بعد که امر بنماز میفرماید أَقِیمُوا الصَّلاةَ میتوان استفاده نمود که مقصود اینکه است که عوض نافله شب قدری قرآن بخوانید که اگر مقصود از هر دو نماز باشد تکرار لازم آید.
وَ أَقرِضُوا اللّه‌َ قَرضاً حَسَناً وَ ما تُقَدِّمُوا لِأَنفُسِکُم مِن خَیرٍ تَجِدُوه‌ُ عِندَ اللّه‌ِ هُوَ خَیراً وَ أَعظَم‌َ أَجراً

صفحه : 176
از اینکه از انفاق راه خدا تعبیر نموده بقرض که بخدا قرض بدهید در صورتی که خدا مستغنی و بی‌نیاز است از احتیاج و آنچه هست ملک او و تحت تصرف وی است
(العبد و ما فی یده کان لمولاه)
اشاره باین است که اینجا در راه خدا انفاق مال نما و در آخرت بلکه در همین نشئه نیز باضعاف مضاعف عوض بستان و گمان مکن که آنچه براه حق داده‌ای از کفت رفته و عوض ندارد.
وَ ما تُقَدِّمُوا لِأَنفُسِکُم مِن خَیرٍ تَجِدُوه‌ُ عِندَ اللّه‌ِ هُوَ خَیراً وَ أَعظَم‌َ أَجراً اشاره باین است که گمان مکن آنچه در اینکه عالم دنیا کار نیک میکنی فانی و بیثمر مانده اینطور نیست بلکه در عالم آخرت مییابی نزد کردگار عالم بهتر از آنچه پیش فرستاده‌ای و آن کسی که بینا و شنوا و عالم بافعال و کردار شما است بهتر از آنچه کرده‌اید عوض میدهد و پاداش اعمال خیر شما بمراتب بسیار بزرگتر و عظیم تر است از آنچه تصور نمائید زیرا که بزرگی پاداش باعتبار بزرگی پاداش دهنده است آری عالم قیامت عالم تام‌ّ و تمامی است که آنچه نسبت بانسان در عوالم دیگر بالقوّة موجود بوده آن وقت بالفعل میگردد و آنچه عرض مینموده آثار جوهری در آن پدید میگردد و تمام افعال و گفتار و حرکات انسان تجسم مییابد و خود آرایی میکند اینکه است که در آن وقت انسان میگوید ما لِهذَا الکِتاب‌ِ لا یُغادِرُ صَغِیرَةً وَ لا کَبِیرَةً إِلّا أَحصاها وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً«1» سوره کهف آیه 47 وَ استَغفِرُوا اللّه‌َ إِن‌َّ اللّه‌َ غَفُورٌ رَحِیم‌ٌ الغفور مبالغه در مغفرت و مغفرت بمعنی پوشانیدن است خداوند غفور است که میپوشاند گناهان عبد و لغزشهای او را و کسی را بر اسرار آن آگاه نمیگرداند چه بشارت بزرگی و چه راه امیدواری است برای گنهکار که خدای مهربان از راه لطف و کرم خطاب ببنده عاصی خود کرده میفرماید یا عِبادِی‌َ الَّذِین‌َ أَسرَفُوا عَلی أَنفُسِهِم لا تَقنَطُوا مِن رَحمَةِ اللّه‌ِ إِن‌َّ اللّه‌َ یَغفِرُ الذُّنُوب‌َ جَمِیعاً«2»
-----------------------------------
(1) وای چه چیز است اینکه کتاب و سجل اعمال من که وانگذارده کوچک و بزرگی مگر آنکه احصار و شماره نموده و آن وقت هر کس اعمال خود را نزد خدا حاضر می‌یابد.
(2) خطاب ببنده گنه کار است ای بنده من ای کسانی که عمر خود را بیهوده تلف نمودید مأیوس از رحمت خدا نباشید محققا خداوند می‌آمرزد تمام گناهان را [سوره زمر آیه 54]

صفحه : 177
ببین لطف خداوند نسبت بگنهکار چه قدر است که اولا باو عبد خطاب میکند و در ثانی وی را امیدوار مینماید برحمت خود و نیز وعده بخشایش تمامی گناهان باو میدهد که مأیوس از کرم خدا نباشد و خودش خجلت‌مند گردیده و از خطا کاریهای خود پشیمان گردد و روی بکرم حق آرد و غالبا در آیات قرآن هر جا غفور فرموده عقب آن رحیم ذکر شده و اشاره بآن لطف خاصی است که نسبت بگنهکار اظهار میدارد زیرا رحیم رحمتی است که مخصوص بمؤمنین است (وَ کان‌َ بِالمُؤمِنِین‌َ رَحِیماً) و بایست دانست که آدم گنهکار وقتی مورد الطاف الهی واقع میگردد که از گناهان خود پشیمان گردد و در مقام توبه و انابه برآید لکن گنهکاری که در مقام توبه نباشد بلکه خطا کاری ملکه او گشته و چیزی مهمی در نظر وی نباشد که پشیمان گردد و توبه کند چنین کسی اضافه بر اینکه مورد رحمت الهی نیست در مورد غضب او واقع است و مستحق مجازات سخت میگردد.

صفحه : 178

‌سورة المدّثر

اشاره

مکیّة و هی ست و خمسون آیة

[سوره المدثر (74): آیات 1 تا 31]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
یا أَیُّهَا المُدَّثِّرُ (1) قُم فَأَنذِر (2) وَ رَبَّک‌َ فَکَبِّر (3) وَ ثِیابَک‌َ فَطَهِّر (4)
وَ الرُّجزَ فَاهجُر (5) وَ لا تَمنُن تَستَکثِرُ (6) وَ لِرَبِّک‌َ فَاصبِر (7) فَإِذا نُقِرَ فِی النّاقُورِ (8) فَذلِک‌َ یَومَئِذٍ یَوم‌ٌ عَسِیرٌ (9)
عَلَی الکافِرِین‌َ غَیرُ یَسِیرٍ (10) ذَرنِی وَ مَن خَلَقت‌ُ وَحِیداً (11) وَ جَعَلت‌ُ لَه‌ُ مالاً مَمدُوداً (12) وَ بَنِین‌َ شُهُوداً (13) وَ مَهَّدت‌ُ لَه‌ُ تَمهِیداً (14)
ثُم‌َّ یَطمَع‌ُ أَن أَزِیدَ (15) کَلاّ إِنَّه‌ُ کان‌َ لِآیاتِنا عَنِیداً (16) سَأُرهِقُه‌ُ صَعُوداً (17) إِنَّه‌ُ فَکَّرَ وَ قَدَّرَ (18) فَقُتِل‌َ کَیف‌َ قَدَّرَ (19)
ثُم‌َّ قُتِل‌َ کَیف‌َ قَدَّرَ (20) ثُم‌َّ نَظَرَ (21) ثُم‌َّ عَبَس‌َ وَ بَسَرَ (22) ثُم‌َّ أَدبَرَ وَ استَکبَرَ (23) فَقال‌َ إِن هذا إِلاّ سِحرٌ یُؤثَرُ (24)
إِن هذا إِلاّ قَول‌ُ البَشَرِ (25) سَأُصلِیه‌ِ سَقَرَ (26) وَ ما أَدراک‌َ ما سَقَرُ (27) لا تُبقِی وَ لا تَذَرُ (28) لَوّاحَةٌ لِلبَشَرِ (29)
عَلَیها تِسعَةَ عَشَرَ (30) وَ ما جَعَلنا أَصحاب‌َ النّارِ إِلاّ مَلائِکَةً وَ ما جَعَلنا عِدَّتَهُم إِلاّ فِتنَةً لِلَّذِین‌َ کَفَرُوا لِیَستَیقِن‌َ الَّذِین‌َ أُوتُوا الکِتاب‌َ وَ یَزدادَ الَّذِین‌َ آمَنُوا إِیماناً وَ لا یَرتاب‌َ الَّذِین‌َ أُوتُوا الکِتاب‌َ وَ المُؤمِنُون‌َ وَ لِیَقُول‌َ الَّذِین‌َ فِی قُلُوبِهِم مَرَض‌ٌ وَ الکافِرُون‌َ ما ذا أَرادَ اللّه‌ُ بِهذا مَثَلاً کَذلِک‌َ یُضِل‌ُّ اللّه‌ُ مَن یَشاءُ وَ یَهدِی مَن یَشاءُ وَ ما یَعلَم‌ُ جُنُودَ رَبِّک‌َ إِلاّ هُوَ وَ ما هِی‌َ إِلاّ ذِکری لِلبَشَرِ (31)

صفحه : 179

(ترجمه)

بنام خدای رحمن و رحیم
ای کسی که خود را در جامه پیچیده‌ای
برخیز و بتهدید و اندرز خلق را هدایت کن،
و پروردگار خود را ببزرگی یاد کن،
و جامهای خود را از نجاسات پاک گردان.
و از ناپاکی (بت و بت پرستان) دوری کن،
و بر هر کس که احسان نمودی منّت مگذار و مده برای آنکه زیادتر بگیری،
و در راه پروردگار خود صبر پیشه کن،
پس وقتی صور دمیده شود
آن روز روز بسیار مشکلی است.
و بر کافرین آسان نیست،
واگذار مرا با کسی که او را من تنها خلق کردم،
و باو مال بسیار دادم
و پسرانی نزد وی حاضر،
و اقتدار و مکنت باو دادم،
پس باز طمع دارد نعمت وی را زیاد کنم،
نه چنانست او بآیات ما دشمنی مینمود
بزودی او را بآتش دوزخ درافکنیم
و او فکر کرد و تمهید کرد،
پس مرده باد چگونه فکر کرد و تمهید کرد،
پس باز نظر کرد
و روی ترش کرد و چهره در هم کشید،
پس از آن پشت کرد و تکبّر نمود،
و گفت نیست قرآن مگر سحری که آموخته
نیست اینکه مگر کلام بشر،
زود باشد که در آوریم او را در سقر،
و چه چیز تو را دانا نمود که سقر چیست،
شراره سقر طوری است که هیچ از دوزخیان باقی نگذارد
سیاه کننده روی آدمیان است،
موکلند بر او نوزده فرشته.
و ما قرار ندادیم خازنان جهنم را مگر ملائکه و قرار ندادیم ما عدد آنها را مگر برای آزمایش کسانی که کافر شدند تا اینکه اهل کتاب یقین کنند (بحقانیت قرآن) و بر یقین و ایمان مؤمنین افزوده گردد و تا آنکه اهل کتاب و مؤمنین شک نیاورند و هر آینه کسانی که در قلب آنان مرض است میگویند خدا چه اراده نموده باین مثال اینطور خدا گمراه میکند هر کس را که بخواهد و هدایت میکند هر کس را بخواهد و نمیداند عدد لشگرهای خدا را مگر او و اینکه آیات جز پند و موعظه‌ای برای بشر نخواهد بود‌

توضیح آیات‌

اشاره

یا أَیُّهَا المُدَّثِّرُ قُم فَأَنذِر روی قاعده عربیت (المدّثّر) در اصل المتدثر با تا بوده تا را تبدیل

صفحه : 180
بدال نمودند (المدثّر) شد گویا از حضرت عزت خطاب میرسد بنبی اکرم خود که ای کسی که لباس نبوت بخود پیچیده‌ای برخیز و نگاهی بسطح زمین انداز و ببین چگونه ساکنین زمین مقام علوی خود را ترک کرده و خود را بزنجیر طبیعت بسته و پابند نموده‌اند تو بایستی برای نجات دادن نوع بشر فداکاری کنی و جان شریف خود را بزحمت اندازی و از هیچ گونه مشقّت و ناملایماتی نهراسی و بوعد و وعید آنان را از کج روی بطریق مستقیم رهبری نمایی بر خیز و کمر همّت ببند تو سپهسالار قافله راه روان بسوی خدایی تو کشتی نجات غرق شدگان دریای ظلمانی نفس پرستانی تو رهبر هدایت و پیش قراول گمگشتگان وادی حیرتی تو بایستی راه سعادت و طریق و روش فیروزمندی و سعادت آنان را نشان دهی و آنها را از تاریکی جهل و بی‌خردی بروشنایی علم و دانش رهبری نمایی جای استراحت نیست جای زحمت و فداکاری است‌

سخنان مفسرین در معنی آیه‌

(1) در روایات رسیده که اول سوره‌ای که بر نبی اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرود آمد سوره حمد بود پس از آن سوره المدثر در مرتبه سوم سوره (اقرء باسم) جابر انصاری از حضرت رسول چنین روایت میکند که فرمود در بیابانی میگشتم صدایی شنیدم از چپ و راست نگریستم کسی را ندیدم ببالای سر نگاه کردم شخصی را دیدم بر تختی نشسته و مرا میخواند ترسیدم و متوحش شدم گفتم جامه بر من بپوشایند و خوابیدم آن وقت جبرئیل آمد و اینکه آیه را آورد یا أَیُّهَا المُدَّثِّرُ قُم فَأَنذِر و بروایت دیگر فرمود من در کوه حرا بودم که شخصی را دیدم و بر من وحی القاء کرد و من را تب گرفت بخانه خدیجه آمدم گفتم (دثرونی) مرا بپوشانید پس از آن خطاب رسید یا أَیُّهَا المُدَّثِّرُ قُم فَأَنذِر (2) مقصود از (المدثر) لباس معنوی است نه لباس حسّی جسمانی یعنی

صفحه : 181
ای کسی که لباس نبوّت بخود پیچیده‌ای برخیز و در امر رسالت قیام نما زیرا که در عرف لباس بر غیر جامه جسمانی بسیار گفته میشود مثل اینکه گویند (البسه اللّه لباس التقوی و زیّنه برداء العلم)«1» و نیز قوله تعالی لِباس‌ُ التَّقوی ذلِک‌َ خَیرٌ«2» و غیر اینها توجیهات دیگری نیز در معنی (المدثّر) داده شده.
وَ رَبَّک‌َ فَکَبِّر، وَ ثِیابَک‌َ فَطَهِّر، وَ الرُّجزَ فَاهجُر، وَ لا تَمنُن تَستَکثِرُ، وَ لِرَبِّک‌َ فَاصبِر خدای جلیل در اول زمان بعثت پیمبر اکرم خود صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را بشش چیز مأمور گردانیده:
(1) (قُم فَأَنذِر) بترسان و تهدید نما افراد بشر را (2) امر میفرماید حضرتش را که پروردگار خود را بعظمت و بزرگی و کبریایی یاد کن و ستایش نما و مردم را نیز ببزرگی و عظمت و اوصاف جلال و جمال ذو الجلال متذکر گردان که شاید از قهاریت و عظمت او اندیشه نمایند و راه سعادت پیش گیرند.
(سوم) وَ ثِیابَک‌َ فَطَهِّر شاید از ثیاب یک معنی اعم از حقیقی و مجازی اراده شده باشد که شامل گردد هم جامه ظاهری را که میپوشند و هم جامه باطنی را جامه ظاهری خود را از لوث کثافات و قذارات و نجاسات پاکیزه نما و از قذارات معنوی و اخذ عدوانی و جامهای شبهه‌ناک نیز طاهر نما و قلب و سریره خود را از کثافات اخلاقی مثل ریاء و سمعه و عجب و حسد و کبر و کینه و محبت دنیا و خود خواهی و نفس پرستی و غیر اینها پاک و طاهر گردان و شاید مقصود اینکه باشد که دل و قلب خود را از غیر خدا خالی و از ما سوی اللّه طاهر گردان زیرا طهارت واقعی همین است و طهارت لباس و طهارت دل نیز مقدّمه طهارت سریره و باطن انسان است از آنچه غیر خدا بشمار میآید نمیبینی در تمام
-----------------------------------
(1) خداوند پوشانید باو لباس تقوی و پرهیزکاری را و زینت داد او را بعباء علم و دانش.
(2) لباس تقوی و پوشش پرهیزکاری بهتر است.

صفحه : 182
عبادات و اعمال شرط صحّت و قبولی آن را خلوص نیت قرار داده پس از اینجا میتوان پی‌برد که شرط اساسی تمام اعمال طهارت قلب است که دل و قلب آدمی از غیر خالی و قبله مقصود و هدف او فقط پرستش و ستایش معبود یکتا باشد و بس در تفسیر روح البیان چنین نقل میکند (که شخصی گوید حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را در خواب دیدم و بمن فرمود طهّر ثیابک من الدنس تحفظ بمدد اللّه فی کل نفس) یعنی جامهای خود را از چرکی پاکیزه گردان گفتم یا رسول اللّه ثیاب من کدام است فرموده خداوند بر تو پنج خلعت پوشانیده، خلعت محبت، خلعت معرفت، خلعت توحید، خلعت ایمان، خلعت اسلام، هر کس خدا را دوست دارد بروی هر چیزی آسان گردد، و هر کس خدا را بشناسد چیزی در نظر وی کوچک نماید، و هر کس خدا را به یگانگی بشناسد چیزی با او شریک نسازد و هر کس بخدا ایمان آرد از هر چیزی ایمن گردد و هر کس متصف باسلام گردد گناه و عصیان نکند و اگر کرد پشیمان گردد و عذر خواهی کند و هر کس از گناه توبه نمود بفضل خدا پذیرفته شود پس آن شخص گوید از اینجا دانستم معنی قوله تعالی را که فرموده (وَ ثِیابَک‌َ فَطَهِّر)

در تو پوشیده لطف یزدانی خلعتی از صفات روحانی

دارش از لوث خشم و شهوت دور تا بپاکیزه‌گی شوی مشهور
(پایان) چهارم وَ الرُّجزَ فَاهجُر (و الرجز) را بعضی قرّاء بضم زا قرائت نموده‌اند و بیشترین آنها بکسر زا قرائت کرده‌اند مقصود از (رجز) بت است یعنی از بت‌پرستان اعراض نما و اینکه آیه نظیر قوله تعالی است فاجتنبوا الرجس من الاوثان زیرا که رجس و رجز در معنی یکی است (عبد اللّه عباس) و بهتر اینکه است که گفته شود (رجز) باطلاقش شامل میگردد هر چیز پلیدی را که باعث دوری از حق تعالی گردد و باز دارد انسان را از رسیدن بمقام کمال انسانیت پنجم و ششم وَ لا تَمنُن تَستَکثِرُ، وَ لِرَبِّک‌َ فَاصبِر مفسرین گویند در اینجا بایستی کی در تقدیر گرفت و گفته‌اند معنی آیه

صفحه : 183
چنین است چیزی بکسی مده تا آنکه بیشتر از آن عوض بگیری بعضی از مفسرین گفته اینکه آیه مخصوص برسول اللّه (ص) است که بخشش و عطا بکسی نکن بامید آنکه زیادتر بگیری اینکه است که بر حضرتش و ذریّه طاهرین او (ع) زکاة مال حرام است لکن آیه بهیچ وجه دلالت بر اینکه معنی ندارد. دیگری گفته مقصود اینکه است هر عمل نیکی که برای خدا میکنی خود را مستحق عوض و پاداش نیکو مدان و نیز عمل خود را بزرگ نشمار. توجیه دوم صحیح‌تر و مناسب‌تر بنظر میآید و بهتر اینست که بگوئیم شاید مقصود اینکه باشد آنچه عطا و بخشش بکسی میکنی منّت بر وی مگذار تا خداوند نعمت بر تو زیاد کند و نیز برای رضای پروردگارت بر جفای کفار و دشمنان دین از تهمتها و ناسزاها و آنچه در تحمل رسالت بر تو وارد میشود صبر کن و بردباری نما فَإِذا نُقِرَ فِی النّاقُورِ، فَذلِک‌َ یَومَئِذٍ یَوم‌ٌ عَسِیرٌ، عَلَی الکافِرِین‌َ غَیرُ یَسِیرٍ چنانچه از آیات و اخبار استفاده میشود دو صور دمیده میشود یکی آن وقتی است که بمشیّت الهی بایستی عالم مادیات و کوه‌ها و دریاها و عالم سماوی از ماه و خورشید و کرات و کهکشانها و آنچه هست فانی و منحل گردد و خراب شود آن وقت اسرافیل در صور میدمد و تمام ارواح را میگیرد و دیگر صور دوم است که اسرافیل در صور میدمد تمام مردگان بامر پروردگار زنده میگردند بعضی از مفسرین را رأی چنین است که مقصود از (نُقِرَ فِی النّاقُورِ) در اینجا صور اول است و بعضی گویند مقصود صور دوم است زیرا که نفخه اول اسرافیل را صور گویند و نفخه دوم را ناقور نفخه اول برای گرفتن ارواح است نفخه دوم برای دمیدن روح افراد بشر است برای زنده شدن آنان برای روز حساب و ظاهرا رأی دوم معتبرتر است زیرا صور دوم است که برای کافرین بسیار سخت و ناگوار است که برای حساب زنده میشوند و بکیفر و مجازات اعمالشان میرسند لکن صور اول اختصاص بمؤمن و کافر ندارد همه یک دفعه میمیرند و صور دوم

صفحه : 184
آن صوری است که فرموده ثُم‌َّ نُفِخ‌َ فِیه‌ِ أُخری فَإِذا هُم قِیام‌ٌ یَنظُرُون‌َ ذَرنِی وَ مَن خَلَقت‌ُ وَحِیداً مفسرین گویند اینکه آیه در مذمت مغیره عموی ابو جهل فرود آمده که خود را در مال و اولاد و تشخص یگانه میدانست و وحید نام خود نموده بود و از روی کبر و تفرعن نسبت ناروا بشخص رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم میداد.
بقاعده عربیّت (وحیدا) حال است یا برای فاعل در ضمیر (خلقت) یعنی حق تعالی یا برای مفعول که مغیره است که (من) موصوله اشاره باو است واگذار مرا با آنکه من بتنهایی بدون شریک و معاون وی را در شکم مادر خلق کردم یا آنکه واگذار مرا با آنکه تنها بود نه مال داشت و نه اولاد. یا آنکه خود را وحید مینامید وَ جَعَلت‌ُ لَه‌ُ مالًا مَمدُوداً وَ بَنِین‌َ شُهُوداً وَ مَهَّدت‌ُ لَه‌ُ تَمهِیداً اشاره به اینکه آن ملعون یا هر کس که در مرتبه اوست زیرا که مقام مخصّص نیست اگر آیه در باره یک نفر هم فرود آید مقصود اعم است عوض آنکه چنین کسی که اینکه قدر نعمت دنیوی در دسترس وی گذارده شده بشکرانه نعمتهای الهی سر اطاعت فرود آرد و رسولان و پیمبران او را اطاعت نماید طریق کج روی و دشمنی و ضدّیت پیش گرفته و کفران نعمت مینماید ثُم‌َّ یَطمَع‌ُ أَن أَزِیدَ گویند (ثم‌ّ) در اینجا بمعنی تعجّب و انکار است یعنی با اینکه همه نعمت بسیار عجیب است که قانع نیست و باز منتظر است که مال و ثروت وی زیاد گردد بعضی از مفسرین گفته شاید مقصود اینکه باشد که با اینکه اخلاق نکوهیده و کفر و الحاد طمع دارد در قیامت دارای مقام بهشتی گردد زیرا که میگفت اگر محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم راست میگوید که بهشتی هست آن بهشت برای من است لکن همان معنی اول متبادر بذهن میشود و نیز آن بسیاق آیه مناسب‌تر بنظر می‌آید.

صفحه : 185
کَلّا إِنَّه‌ُ کان‌َ لِآیاتِنا عَنِیداً (کلّا) کلمه ردع است نه چنین است که گمان کرده چگونه نعمت دنیوی یا اخروی وی را زیاد کنیم در صورتی که او نسبت بتمامی معارف از توحید و عدل و نبوّت و معاد انکار داشت و کفر او کفر عناد و کبر و لجاجت بود نه آنکه واقعا از روی جهل و بیخردی انکار نماید بلکه دانسته انکار مینمود.
سَأُرهِقُه‌ُ صَعُوداً گویند (صعود) اسم عقبه‌ای است از جهنم و ظاهرا در مقام تهدید همان مغبره است که بکیفر اعمالش بزودی تکلیف شاقی بر وی نهیم و وی را بسختی اندازیم سعید خدری از پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم چنین روایت کرده که فرمود (صعود) کوهی است از آتش که او هفتاد سال در آن کوه بالا میرود پس از آن هفتاد سال دیگر پائین میآید پس از آن باز باو گویند بالا رو همین طور همیشه در آن کوه آتش فشان بالا میرود و پائین میآید.
إِنَّه‌ُ فَکَّرَ وَ قَدَّرَ، فَقُتِل‌َ کَیف‌َ قَدَّرَ، ثُم‌َّ قُتِل‌َ کَیف‌َ قَدَّرَ مفسّرین در شأن نزول آیه گویند چون سوره (المؤمن) فرود آمد حضرت در مسجد میخواند حم تَنزِیل‌ُ الکِتاب‌ِ مِن‌َ اللّه‌ِ العَزِیزِ العَلِیم‌ِ ولید بن مغیره بر در مسجد گوش باز کرده میشنید حضرت چون فهمید مغیره بر در مسجد گوش باز کرده آیه را تکرار نمود وقتی مغیره آیه را خوب شنید برگشت و بجماعت قریش گفت من امروز از محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم کلامی شنیدم که نه بکلام جن ماند و نه بکلام انسان زیرا که کلامی است بسیار شیرین و با طراوت و با ثمر و ریشه و شاخه دار است قسم بخدا که او غالب گردد و مغلوب نشود اینکه گفت و در منزل خود رفت قریش ترسیدند و گفتند ولید تابع دین محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم گردید ابو جهل رفت و پهلوی وی نشست و اظهار دل تنگی نمود ولید گفت چرا دل تنگی ابو جهل گفت چرا دل تنگ نباشم تو را ریحان قریش گویند و شنیدم قریش میگفتند ولید پیر شده و از دین پدرانش

صفحه : 186
برگشته و میخواهد تابع دین محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم گردد تا از فضله طعام آنان چیزی بدست آرد ولید در غضب شد و گفت مگر قریش نمیدانند که من چه قدر مال و مکنت دارم و محمّد و اصحابش غذای سیر ندارند چه گونه برای ایشان فضله طعامی باشد اینکه گفت و برخواست و با ابو جهل در مجمع قریش آمدند و گفت آیا شما می‌گویید محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم دیوانه یا دروغ‌گو است در صورتی که میدانید هیچ دیوانگی در او نیست و عاقل‌تر از او کسی نمیباشد گفتند آری همین طور است گفت می‌گویید کاهن است دیده‌اید او کهانت کرده باشد گفتند ندیده‌ایم گفت می‌گویید شاعر است هیچ از وی شعر شنیده‌اید گفتند نه و اللّه او همیشه بین ما امین بود آن گاه قریش بولید گفتند پس اینکه مرد بعقیده تو در میان ما چیست او ساعتی فکر کرد و گفت او ساحر است نمیبینید میان زن و شوهر و اولاد و پدر و فرزند جدایی میاندازد.
در اینجا علی بن ابراهیم حدیثی بهمین مضمون با کمی تفاوت نقل میکند و آیه اشاره باو دارد آنجا که فرموده إِنَّه‌ُ فَکَّرَ وَ قَدَّرَ او فکر کرد و از خود اظهار نظر نمود فَقُتِل‌َ کَیف‌َ قَدَّرَ پس کشته باد ولید چگونه فکر کرد و اینکه سخن را بزبان اظهار نمود در عرف معمول است در حال تعجب که آمیخته بنفرین باشد گویند (قاتل اللّه فلانا) خدا بکشد فلانی را ثُم‌َّ نَظَرَ، ثُم‌َّ عَبَس‌َ وَ بَسَرَ، ثُم‌َّ أَدبَرَ وَ استَکبَرَ، فَقال‌َ إِن هذا إِلّا سِحرٌ یُؤثَرُ إِن هذا إِلّا قَول‌ُ البَشَرِ، سَأُصلِیه‌ِ سَقَرَ در کلام اللّه برای دار عذاب نامهایی گفته شده جهنّم، سقر، جهیم، سعیر حطمه، نار، موقده، و غیر اینها و شاید هر یک از اینکه نامها اسم درکه‌ای باشد از جهنّم و خصوص دسته‌ای از کفّار و منافقین و فسّاق آماده شده باشد.
و همانطوری که جهنم درکاتی دارد بهشت نیز درجاتی دارد هر درجه‌ای مخصوص بدرجه ایمان و معرفت موحدین آماده شده و هر یک را باسمی جداگانه معرفی کرده‌اند

صفحه : 187
وَ ما أَدراک‌َ ما سَقَرُ، لا تُبقِی وَ لا تَذَرُ، لَوّاحَةٌ لِلبَشَرِ (وَ ما أَدراک‌َ) ماء استفهامی اشاره بعظمت سقر و کیفیّت آثار و سختی او است و از آیات دیگر معلوم میشود که جهنمی وقتی اعضای وی میسوزد پوست دیگری بر بدن او روئیده میشود که طعم عذاب را بچشد چنانچه در سوره نساء آیه 56 فرموده کُلَّما نَضِجَت جُلُودُهُم بَدَّلناهُم جُلُوداً غَیرَها لِیَذُوقُوا العَذاب‌َ«1» و بقاعده عربیت (لوّاحة) مرفوع و خبر مبتدای محذوف است (للبشر) بمعنی لغوی پوست روی بدن است یعنی آن سقر چنین است که پوست روی بدن آدمی را میسوزاند و سیاه میکند روی آدمی را بطوری که از شب سیاه‌تر میگردد و آنچه انسان بخبر میشنید معاینه میبیند مثل قوله تعالی وَ بُرِّزَت‌ِ الجَحِیم‌ُ لِلغاوِین‌َ عَلَیها تِسعَةَ عَشَرَ مفسرین گویند برای سقر است نوزده ملک یا آن سقر نوزده شراره دارد نوزده ملک متولّی سقر میباشند یکی خازن و رئیس و هیجده عدد دیگرشان زیر دست و فرمانبر او میباشند و چشمان آنان مثل برق میدرخشد و مویهای آنان روی زمین میکشد و از دهنهایشان شراره آتش بیرون میآید بین دو منکبشان بقدر یک سال راه است و در آنها هیچ رحم و رأفت نیست هر یک بیک دست هفتاد نفر را بسقر میاندازند.
و گفته‌اند اینکه نوزده نفر عدد بزرگان و رؤساء موکّلین جهنم‌اند لکن عدد باقی آنان را جز خدا کسی نمیداند وَ ما یَعلَم‌ُ جُنُودَ رَبِّک‌َ إِلّا هُوَ (تفسیر روح البیان) دیگری گفته چون حروف (بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ) نوزده عدد است کفاری که منکر اینکه اسم مبارکند بعدد هر حرفی از آن یک شراره آتش میشود و آنها را میسوزاند (کشف الاسرار)
-----------------------------------
(1) هر وقت پوستهای اهل جهنم پخته گردد تبدیل میگردانیم بپوستی دیگر تا اینکه عذاب را بچشند.

صفحه : 188
و در سرّ اختصاص دادن بنوزده عدد چند وجه گفته شده یکی اینکه است که حکماء گفته‌اند سبب فساد نفس انسانی و عدم ترقی آن در مراتب عقل نظری و عقل عملی قوای طبیعیّه و قوای شهویه است قوای حیوانی پنج قوه ظاهره دیدن، شنیدن، لمس کردن، چشیدن، بوئیدن، و پنج قوه باطنه، حس مشترک، قوه خیال، متخیّله، قوه واهمه، قوه عاقله، و شهوت و غضب که مجموعش دوازده عدد میشود بانضمام قوای طبیعیّه، جاذبه، ماسکه، هاضمه، دافعه، غاذیه، نامیه، مولّده مجموع اینکه قوا نوزده عدد میشود پس چون منشأ آفات و گناه اینکه نوزده قوای حیوانی و طبیعی میشود اینکه است که زبانیه و شراره جهنم نیز نوزده عدد است. (تفسیر کبیر) و چند وجه دیگر در اینجا گفته شده که اگر بخواهیم بیان کنیم سخن طولانی میگردد و بهتر اینکه است که گفته شود ذکر اینکه عدد معین یکی از اسرار قرآن بشمار میرود و هر طور تفسیر شود شاید داخل تفسیر برأی گردد پس گوئیم علم آن نزد خدا و راسخین فی العلم مستور است.
وَ ما جَعَلنا أَصحاب‌َ النّارِ إِلّا مَلائِکَةً وَ ما جَعَلنا عِدَّتَهُم إِلّا فِتنَةً لِلَّذِین‌َ کَفَرُوا از اینکه آیه دو مطلب توان استفاده نمود یکی آنکه موکلین جهنم ملائکه میباشند نه جن یا بشر یا غیر آن و دیگر تحدید نمودن ملائکه را بنوزده عدد برای امتحان و آزمایش است که آن کس که از روی حقیقت تصدیق قرآن نموده از قرآن هر چه بشنود بسمع قلب قبول میکند و لو آنکه سرش را نداند و آنان راسخون در علم میباشند که آنچه بعقل خود سرّش را ندانند سکوت نموده و علمش را محوّل بخدا میکنند و اینکه فرموده موکلین جهنم ملائکه‌اند شاید چنانچه مفسرین گفته‌اند سرّش اینکه باشد وقتی ابو جهل اینکه آیه را شنید روی بتابعین خود از قریش نمود و از روی استهزاء گفت شما شجاعان عربید آیا هر ده نفر از شما قدرت و توانایی بر اعدام یک نفر از آنان ندارید یکی از آنان گفت من بتنهایی رفع شانزده عدد از آن نوزده عدد

صفحه : 189
آنها را میکنم شما دفع دو نفر دیگر آنها را بکنید اینکه بود که در اینکه آیه فرمود موکلین آتش ملائکه میباشند نه انسان که شما بتوانید با آنها طرف شوید.
لِیَستَیقِن‌َ الَّذِین‌َ أُوتُوا الکِتاب‌َ (لیستیقن) متعلق بما جعلنا در آیه بالا است از آیه چنین معلوم میشود که در توریة و انجیل و باقی کتابهای آسمانی نامی از نوزده ملائکه موکلین آتش برده شده که وقتی اهل کتاب آیات قرآن را مطابق کتابهای خود دیدند یقین پیدا نمایند بر حقّانیت قرآن وَ یَزدادَ الَّذِین‌َ آمَنُوا إِیماناً وَ لا یَرتاب‌َ الَّذِین‌َ أُوتُوا الکِتاب‌َ وَ المُؤمِنُون‌َ و نیز تعیین ملائکه آتش برای اینکه است که بر ایمان مؤمنین بیفزاید و دیگر اهل کتاب و مؤمنین در حقّانیت قرآن شک نیاورند و بدانند که اینکه آیات از معدن حقیقت و از محل‌ّ علم لدنّی فرود آمده زیرا که اهل کتاب در کتب آسمانی خود جهنّم را بهمین عدد دیده بودند.
وَ لِیَقُول‌َ الَّذِین‌َ فِی قُلُوبِهِم مَرَض‌ٌ وَ الکافِرُون‌َ ما ذا أَرادَ اللّه‌ُ بِهذا مَثَلًا شک و نفاق از امراض قلبی و از عدم اعتدال و سلامتی قوای عقلی و روحانی بشمار میرود همین طوری که طبیعت آدمی وقتی از حدّ اعتدال خارج گردید مریض میگردد آن وقت غذای طیّب پاکیزه که بایستی بر قوت و سلامتی وی بیفزاید و در ذائقه وی لذت بخش گردد بعکس بر مرض وی میافزاید و در ذائقه وی احداث تلخی مینماید همین طور قلبی که مریض است و اعتدال و تعادل روحی ندارد اضافه بر اینکه کلام حقانی بر قوت و نورانیت وی نمیافزاید بر مرض قلبی او و شقاوت و ضعف او افزوده میگردد و در ذائقه وی ناگوار میآید.
اینکه است که کلمات حقانی که بر قوت و نورانیت قلب سالم میافزاید در قلب صاحبان قلب معکوس نتیجه میدهد و کفّار و اشقیاء هر قدر آیات قرآنی که صحت بخش قلوب مؤمنین است بیشتر میشنیدند و معجزات قرآن نزد آنان بهتر و واضح

صفحه : 190
تر میگردید بر کفر و لجاجت و انکار آنها افزوده میگردید.
کَذلِک‌َ یُضِل‌ُّ اللّه‌ُ مَن یَشاءُ وَ یَهدِی مَن یَشاءُ بعضی از مفسرین گفته‌اند مقصود از گمراه کردن خدا در اینکه آیه همان اختبار و امتحان آنان است راجع بنوزده عدد از ملائکه که موکلین بسقر میباشند لکن در آیات قرآن ایندو جمله یُضِل‌ُّ اللّه‌ُ مَن یَشاءُ وَ یَهدِی مَن یَشاءُ و نظیر آن بسیار دیده شده و چون نمیشود نسبت گمراه کردن را بخدای تعالی داد که تمام موجودات را از روی رحمت و صفت فیاضیّت خلقت نموده گوئیم مقصود از گمراه کردن آنها اینکه است که وقتی حجت بر آنان تمام شد و آنها فهمیده و از روی اختیار با اهل حق و حجج الهی از راه ضدیّت و دشمنی پیش آمدند و قبول قول حق را نکردند خداوند اسباب هدایت را از آنها گرفته و آنان را بخود وا میگذارد آن وقت البته گمراه میگردند.
وَ ما یَعلَم‌ُ جُنُودَ رَبِّک‌َ إِلّا هُوَ وَ ما هِی‌َ إِلّا ذِکری لِلبَشَرِ جنود در لغت بمعنی لشگر و قشون میباشد ظاهرا اینکه آیه برای دفع استهزا و سخریه منکرین است که میگفتند چگونه ملائکه که بمنزله قشون الهی میباشند محدود گردیده بنوزده عدد نه کمتر و نه بیشتر شاید میخواهد بفرماید عدد شراره آتش و موکلین بر آن بنوزده عدد محدود کردن و تذکر دادن برای حکمت است و گر نه کسی عدد ملائکه را نمیداند مگر خدا.
و شاید مقصود از (جنود ربک) نه فقط ملائکه باشند بلکه تمامی موجودات از علوی و سفلی حتی مواد و عناصر و جمادات و نباتات و حیوانات و آنچه در اینکه جهان پهناور عالم موجودند تماما از لشگریان حق تعالی و مسخر امر تکوینی او و زیر فرمان ویند و هر یک بامر تکوینی انجام وظیفه میدهند.
در حدیث دارد که حضرت موسی علیه السّلام سؤال نمود که خداوندا عدد ملائکه آسمانها چقدر است جواب رسید دوازده سبط است عدد هر سبطی عدد خاک است

صفحه : 191
و در تفسیر روح البیان چنین گوید که در اسرار محمدیه است که نیست در عالم موضع بیت و نه زاویه‌ای مگر آنکه معمور است بموجوداتی که عدد آنها را کس نداند مگر خدا.
از قاشانی است که در معنی وَ ما یَعلَم‌ُ جُنُودَ رَبِّک‌َ إِلّا هُوَ چنین گفته کسی نمیداند عدد قشون و لشگریان حق را و نه مقدار و چگونگی آنها را مگر او زیرا که فقط علم او است که احاطه دارد بتمام حقایق موجودات و میداند حالات و کیفیّات آنها را.
و از بعض عارفین است که ملائکه را مراتب و درجاتی است بعضی از آنان ارواحی میباشند که هم‌ّ آنان فقط مصروف مطالعه جلال اللّه و تعظیم او است و آنها ابدا نظر بعالم بلکه بخود نیز نظر استقلالی ندارند مست و حیران جمال حقّند و مرتبه دیگر از ملائکه ارواحی هستند که تربیت کننده و تنظیم دهنده عالم اجسام ارضیّه میباشند که آن ارواح بشر و ارواح حیواناتند و هر جسم طبیعی دارای روحی است که مخصوص تدبیر جسد وی است و بعضی مسخر بعض دیگرند اینکه است که خداوند فرموده لِیَتَّخِذَ بَعضُهُم بَعضاً سُخرِیًّا و ارواح دیگری هستند که برای تدبیر امور معاش و زندگانی بشر مسخر امر الهی میباشند و در آنها طبقات و درجاتی است بعضی برای وحی مسخر گردیده بعضی برای القاء بقلوب مؤمنین آماده شده‌اند بعضی موظف ارزاق خلقند بعضی موظف باحیاء مردگانند بعضی موظف استغفار و دعا در باره مؤمنین‌اند و غیر اینها که مراتب و درجات آنان بسیار است و اگر بخواهیم راجع بطبقات و انواع و اقسام و اصناف ملائکه که مسخر امر حق‌اند و اخبار و احادیثی که در اینکه خصوص وارد شده وارد گردیم هر قدر هم بخواهیم آن را بفشاریم و اجمال آن را در نظر گیریم باز سخن طولانی میگردد و غرض ما اقتصار است هر کس خواهد رجوع نماید بکتب اخبار.
بعضی از مفسرین گویند مرجع (هی) در آیه بالا (و ماهی) سقر است یعنی نیست سقر مگر تهدید و اندرزی برای بشر دیگری گفته مرجع (هی) در آیه جنود

صفحه : 192
است یعنی ذکر جنود، برای تذکر و تنبه است و گر نه قادر متعال بهر طوری که اراده‌اش تعلق گیرد که گناه‌کار را عذاب کند قدرت دارد محتاج بجنود و معاون نمیباشد

[سوره المدثر (74): آیات 32 تا 56]

اشاره

کَلاّ وَ القَمَرِ (32) وَ اللَّیل‌ِ إِذ أَدبَرَ (33) وَ الصُّبح‌ِ إِذا أَسفَرَ (34) إِنَّها لَإِحدَی الکُبَرِ (35) نَذِیراً لِلبَشَرِ (36)
لِمَن شاءَ مِنکُم أَن یَتَقَدَّم‌َ أَو یَتَأَخَّرَ (37) کُل‌ُّ نَفس‌ٍ بِما کَسَبَت رَهِینَةٌ (38) إِلاّ أَصحاب‌َ الیَمِین‌ِ (39) فِی جَنّات‌ٍ یَتَساءَلُون‌َ (40) عَن‌ِ المُجرِمِین‌َ (41)
ما سَلَکَکُم فِی سَقَرَ (42) قالُوا لَم نَک‌ُ مِن‌َ المُصَلِّین‌َ (43) وَ لَم نَک‌ُ نُطعِم‌ُ المِسکِین‌َ (44) وَ کُنّا نَخُوض‌ُ مَع‌َ الخائِضِین‌َ (45) وَ کُنّا نُکَذِّب‌ُ بِیَوم‌ِ الدِّین‌ِ (46)
حَتّی أَتانَا الیَقِین‌ُ (47) فَما تَنفَعُهُم شَفاعَةُ الشّافِعِین‌َ (48) فَما لَهُم عَن‌ِ التَّذکِرَةِ مُعرِضِین‌َ (49) کَأَنَّهُم حُمُرٌ مُستَنفِرَةٌ (50) فَرَّت مِن قَسوَرَةٍ (51)
بَل یُرِیدُ کُل‌ُّ امرِئ‌ٍ مِنهُم أَن یُؤتی صُحُفاً مُنَشَّرَةً (52) کَلاّ بَل لا یَخافُون‌َ الآخِرَةَ (53) کَلاّ إِنَّه‌ُ تَذکِرَةٌ (54) فَمَن شاءَ ذَکَرَه‌ُ (55) وَ ما یَذکُرُون‌َ إِلاّ أَن یَشاءَ اللّه‌ُ هُوَ أَهل‌ُ التَّقوی وَ أَهل‌ُ المَغفِرَةِ (56)

(ترجمه)

نه چنین است قسم بماه
و قسم بشب چون باز گردد،
و قسم بصبح چون روشن گردد
که اینکه قرآن یکی از آیات بزرگ است
پند و اندرز آدمیان است
برای هر کس که بخواهد پیش بیفتد یا عقب ماند،
هر فردی از بشر گرو و رهین آن چیزی است که بر خود مهیا نموده،
مگر اصحاب یمین،
که آنها در باغ های بهشت (متنعمند) از یکدیگر پرسش مینمایند،
از احوال جهنّمیان
که چه عملی شما را بدوزخ کشانید،
آنان پاسخ گویند ما از نمازگزاران نبودیم،
و نیز

صفحه : 193
اطعام مساکین نمیکردیم،
و ما با اهل باطل روزگار خود را ببازیچه و بیهوده گذرانیدیم،
و ما روز جزا را تکذیب نمودیم،
تا آنکه (بمرگ) یقین بقیامت پیدا نمودیم،
پس نفع نمیبخشد در باره آنها شفاعت شفعاء (از انبیاء و اولیاء)،
پس چیست مر شما را که از یاد آن روز اعراض میکنید،
گویا خران گریزانی هستند
که از شیر درنده میگریزند،
بلکه هر مردی (از کفار) میخواهد صحیفه وحی الهی برای وی فرود آید،
چنین نیست که پنداشتند، بلکه از عذاب آخرت نمیترسند،
چنین نیست که آنها گمان کرده‌اند قرآن تذکّر و اندرزی است،
تا هر کس خواهد متذکّر گردد،
و متذکّر نمیشوند مگر کسانی که مشیّت الهی تعلّق گرفته (بر هدایت آنها) او سزاوار است برای ترسیدن، و سزاوار آمرزش گناهانست.

توضیح آیات‌

اشاره

کَلّا وَ القَمَرِ، وَ اللَّیل‌ِ إِذ أَدبَرَ، وَ الصُّبح‌ِ إِذا أَسفَرَ، إِنَّها لَإِحدَی الکُبَرِ نه چنین است که گمان کرده‌اند قسم بماه و قسم بشب وقتی که باز گردد و قسم بصبح وقتی روشن گردد که سقر یکی از بزرگترین عذابی است که برای کافرین مهیّا گردیده (کلّا) کلمه ردع است که گمان شما که منکر سقر و جهنم‌اید خلاف است و در کلمه (اذا) از قراء دو طور قرائت نقل شده بعضی (اذ) بدون الف قرائت نموده‌اند و بعضی (اذا) با الف که بمعنی ظرف زمان است خوانده‌اند و خداوند در اینکه آیات قسم یاد میکند بماه و شب و صبح که اشاره بطلوع نیّر اعظم خورشید است و اینکه موجودات علوی را گواه میآورد که سقری که در آیه بالا گفته شده یکی از بزرگترین بلاها و داهیه عظمی و درکه‌ای از درکات جهنم است. و (کبر) جمع کبری و بمعنی بزرگی و اشاره بعظمت سقر است.
نَذِیراً لِلبَشَرِ، لِمَن شاءَ مِنکُم أَن یَتَقَدَّم‌َ أَو یَتَأَخَّرَ

صفحه : 194
«سقر» تهدید و اندرزی است برای انسان و از شما هر کس بخواهد پیش بیفتد یا عقب ماند شاید اشاره باین باشد که خداوند پیمبران و خلفای خود را فرستاده برای اینکه بوعده رحمت و بوعید عذاب و جهنم شما را متنبّه گردانند که بآن اختیاری که در کف اقتدار شما نهاده و امور اختیاری را بخودتان واگذار نموده هر طوری بخواهید یا متنبّه گردید و در راه ترقی و تعالی قدمی پیش نهید و مقام بلندی بر خود احراز نمائید یا آنکه باختیار خود دنبال هوی و هوس نفسانی رفته و قبول کلام حق ننموده و خود را بدرک طبیعت پرتاب نموده و منزل و قرارگاه خود را سقر که منبعث و نتیجه نفس پرستی و انکار کلمات حقانی است قرار دهید چنانچه در سوره بلد آیه 9 فرموده (خلق النجدین إِمّا شاکِراً وَ إِمّا کَفُوراً) کُل‌ُّ نَفس‌ٍ بِما کَسَبَت رَهِینَةٌ هر فردی که صاحب نفس باشد گرو و رهین اعمال خود است اشاره به اینکه اعمال و اخلاق آدمی هر گاه مطابق فرموده عقل و نقل نباشد هر یک بمنزله کندی میگردد که بپای وی بسته باشد و بمنزله غل و زنجیر میشود چنانچه در سوره الحاقه آیه 32 فرموده ثُم‌َّ فِی سِلسِلَةٍ ذَرعُها سَبعُون‌َ ذِراعاً فَاسلُکُوه‌ُ که شاید اشاره بطولانی بودن آرزوهای دور و دراز و آمال بسیار آدمی است که وی را می‌بندد و آزادی فکر و عقل از او گرفته میشود و چون انسان تحت تصرّف اعمال نکوهیده خود واقع و در حبس اخلاق و اعمال رکیک خود محبوس است و آنچه اعمال و اخلاق وی اقتضا کند گرفتار همان است اینست که فرموده انسان در گرو اعمال خود است.
إِلّا أَصحاب‌َ الیَمِین‌ِ (الّا) استثنائیه است، هر نفسی گرفتار اعمال نکوهیده خود است نیست مگر یاران دست راست یعنی (اصحاب یمین) و چنانچه تفسیر شده آنها

صفحه : 195
مردمان با ایمان و تقوی میباشند که آنان آزادند و گرو و پابند اعمال رکیک خود نمیباشند.
بروایت علی بن ابراهیم (اصحاب یمین) امیر المؤمنین و اصحاب و شیعیان اویند و شاید (اصحاب) یمین اشاره بیکی از آن دسته سه گانه است که در سوره واقعه بیان شده که (وقتی قیامت بر پا میگردد مردم سه قسمت میشوند قسمتی موصوف باصحاب میمنة و قسمتی موصوف باصحاب مشئمة و قسمتی موصوف بسابقین که در باره آنها است أُولئِک‌َ المُقَرَّبُون‌َ و در شأن اصحاب یمین فرموده ما أَصحاب‌ُ الیَمِین‌ِ فِی سِدرٍ مَخضُودٍ وَ طَلح‌ٍ مَنضُودٍ، وَ ظِل‌ٍّ مَمدُودٍ وَ ماءٍ مَسکُوب‌ٍ وَ فاکِهَةٍ کَثِیرَةٍ لا مَقطُوعَةٍ وَ لا مَمنُوعَةٍ«1» و در باره اصحاب شمال فرموده فِی سَمُوم‌ٍ وَ حَمِیم‌ٍ وَ ظِل‌ٍّ مِن یَحمُوم‌ٍ لا بارِدٍ وَ لا کَرِیم‌ٍ«2» فِی جَنّات‌ٍ یَتَساءَلُون‌َ، عَن‌ِ المُجرِمِین‌َ، ما سَلَکَکُم فِی سَقَرَ اصحاب یمین در بهشتها می‌باشند و از اهل جهنّم سؤال میکنند که چه اعمالی داشتید که روش و سلوک شما را بسوی طریق جهنّم کشانید.
از اینکه آیه معلوم میشود که در قیامت حجاب و مانعی وجود ندارد که با اینکه جهنّمی در حبس اعمال و کردار خود است یعنی آزاد نیست با اینکه حال بین او و بهشتیان سؤال و جواب میشود که لازمه آن اینست که اهل بهشت و اهل جهنّم یکدیگر را می‌بینند و توانند با هم صحبت کنند.
قالُوا لَم نَک‌ُ مِن‌َ المُصَلِّین‌َ، وَ لَم نَک‌ُ نُطعِم‌ُ المِسکِین‌َ، وَ کُنّا نَخُوض‌ُ مَع‌َ الخائِضِین‌َ وَ کُنّا نُکَذِّب‌ُ بِیَوم‌ِ الدِّین‌ِ
-----------------------------------
(1) اصحاب یمین در سایه درختان سدر پر میوه بی‌خار و درختان پر برگ سایه‌دار اقامت دارند و در طرف نهرها و آبهای زلال و میوه‌های بسیار که قطع شدنی نیست میباشند و کسی بهشتیان را مانع نیست.
(2) در باره اصحاب شمال فرموده (آنان در عذاب باد سموم آب جوشان و سایه‌ای از دود میباشند که نه نسیم خنکی می‌بینند و نه کرامتی بآنها میرسد.

صفحه : 196
جهنّمیان در پاسخ ببهشتیان گویند در ما چهار صفت رسوخ کرده بود که مآل و سر انجام کار ما را بجهنّم کشانید (اوّل) ما از نمازگزاران نبودیم و در مقام اطاعت و امر پروردگار و ستایش و اظهار عبودیّت آن فرد بی‌همتا سستی مینمودیم. در بعض روایات است که کفّار گویند ما متابعت ننمودیم ائمه علیهم السّلام را که خدا در باره آنها فرموده وَ السّابِقُون‌َ السّابِقُون‌َ أُولئِک‌َ المُقَرَّبُون‌َ (دوّم) بفقرا و بیچارگان طعام نمیدادیم و دستگیری آنان نمینمودیم.
از آیه نفی مطلق استفاده میشود یعنی هیچ وقت نماز نمیخواندیم و هیچوقت بفقرا اطعام نمیدادیم. بروایت علی بن ابراهیم جهنّمیان گویند ما حقوق آل محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را از خمس و غیره ادا ننمودیم. مفسّرین گویند مقصود از اطعام مسکین زکاة است که ترک آن سبب عذاب میشود نه انفاق مستحب‌ّ و نیز گویند همان طوری که کفّار مکلّف باصول دیانتند مکلّف بفروع نیز میباشند.
لکن اینکه آیه بتنهایی دلالت بر مکلف بودن کفّار بفروع ندارد زیرا امر نمودن بکسی که معتقد باصول نیست بفروع نمودن معقول نیست کسی که رسالت رسول را انکار دارد بلکه شاید اصلا مبدء قائل نباشد چگونه توان وی را امر بنماز و باقی احکام فروع نمود و وقتی نشد متعلّق امر واقع گردد پس مأمور هم نیست زیرا که تکلیف بعد از قبول ایمان تعلّق میگیرد پس شاید جهنّمیان میخواهند بگویند ما زیر بار اطاعت نبودیم و ایمان نیاوردیم تا بما امر بنماز کنند و نماز بخوانیم و زکاة بدهیم.
(سوم) اهل جهنّم گویند ما با اهل باطل و کسانی که از صراط مستقیم توحید کج شده بودند سر و کار داشتیم و با آنان مصاحبت و مجالست مینمودیم. و شاید اشاره بکفّار مکّه است که وقتی دور هم می‌نشستند نسبت ناروا بپیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم میدادند و آن عقل کل را مجنون و ساحر و کاذبش میگفتند.
(چهارم) جهنّمیان گویند ما روز قیامت را تکذیب مینمودیم و تصدیق بیوم جزا نداشتیم و ظاهر آیه اینست که جهنّمیان گویند ما باین چهار صفت نکوهیده

صفحه : 197
که بعضی راجع بعقاید و ایمان مثل تکذیب نمودن پیمبران و دروغ پنداشتن روز جزا و بعضی راجع باعمال که ترک نماز و ترک زکاة است متصف بودیم و روش و رویّه ما چنین بوده که زیر بار کلمات حقانی که از مبدء وجود تراوش نموده نمیرفتیم حَتّی أَتانَا الیَقِین‌ُ، فَما تَنفَعُهُم شَفاعَةُ الشّافِعِین‌َ در تفسیر علی بن ابراهیم است که اگر تمام ملائکه مقربین و انبیاء مرسلین در باره ناصبین آل محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم شفاعت کنند شفاعت آنها قبول نمیشود.
جهنّمیان گویند روش کار ما چنین بوده و صفات نکوهیده در ما نفوذ پیدا نموده و مرکوزی ذهن ما گردیده تا وقتی که مرگ ما را گرفت، و نظر بمضمون ان‌ّ القرآن بعضه یفسّر بعضا وقتی اینکه آیه را با آن آیه وَ اعبُد رَبَّک‌َ حَتّی یَأتِیَک‌َ الیَقِین‌ُ«1» جمع نمودیم معلوم میشود مقصود از حَتّی یَأتِیَک‌َ الیَقِین‌ُ در آنجا نیز مرگ است نه آنکه بعضی کوته‌بینان نظران توهّم نموده که انسان وقتی بمرتبه یقین رسد دیگر محتاج بعبادت نیست، مگر رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم یقین نداشت که باید بعبادت یقین پیدا کند. و چون کفّار در زاویه ظلمانی طبیعت فرو رفته اند و صفحه قلبشان سیاه گردیده و دیگر قابل رحمت نیستند اینست که شفاعت شفعاء از اولیاء و انبیاء نفعی بحال آنان نمی‌بخشد.
نه اینکه است که آنها در باره کفّار شفاعت کنند و شفاعتشان ردّ شود بلکه چون شفاعت بایستی باذن حق تعالی انجام گیرد چنانچه فرموده مَن ذَا الَّذِی یَشفَع‌ُ عِندَه‌ُ إِلّا بِإِذنِه‌ِ کسی بدون اذن خدا حق‌ّ شفاعت ندارد اینست که آنها شفاعت نمیکنند تا آنکه شفاعتشان رد شود، و شاید مقصود از عدم تأثیر شفاعت شفعاء در باره آنان چنین باشد که بفرض اگر تمام شفعاء و کسانی که شأنیّت شفاعت دارند در مقام شفاعت کفّار بر آیند شفاعت آنها در باره کفّار قبول نمیشود زیرا که آنان در موقع سخط و غضب الهی واقع گردیده‌اند.
-----------------------------------
(1) سوره الحجر آیه 99 خطاب برسول اکرم (ص) است که خدا را عبادت کن تا آنکه بیابد تو را مرگ یعنی تا زنده و حیات داری خدا را پرستش نما. [.....]

صفحه : 198
حدیث از حضرت رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است که فرموده از امت من کسی باشد که زیادتر از عدد مضر و ربیعه شفاعت کند و ببهشت ببرد.
و نیز از حسن بصری است که از حضرتش روایت میکند که فرمود فردای قیامت مردی از اهل بهشت بیاید و گوید خدایا فلانی شربت آبی بمن داده و در دوزخ است او را بمن ببخش خطاب رسد او را بتو بخشیدم آن بهشتی جهنمی را از جهنم بیرون آرد و غیر اینها از احادیث و روایات بسیاری است که دلالت دارد بر اینکه در قیامت انبیاء و اولیاء و شهداء و مؤمنین همه بامر خدا شفاعت میکنند و عدّه بسیاری را از عذاب نجات میدهند. لکن باید دانست که هر کسی لایق نیست که در باره او شفاعت کنند بلکه کسی لایق شفاعت میشود که لا اقل دارای مرتبه اول ایمان باشد تا آنکه بشود ولی حق تعالی شفیع او گردد کسی که دل بستگی بدین ندارد و محبت اولیای خدا را در دل خود نمیپروراند هرگز قابل شفاعت آنها نیست زیرا که شفیع مأخوذ از شفع و شفع بمعنی جفت است پس شفیع بایستی یک نحو سنخیّتی و لو سنخیّت بعید با آن کسی که در باره او شفاعت میکند داشته باشد تا آنکه بشود شفیع وی گردد.
فَما لَهُم عَن‌ِ التَّذکِرَةِ مُعرِضِین‌َ، کَأَنَّهُم حُمُرٌ مُستَنفِرَةٌ، فَرَّت مِن قَسوَرَةٍ در مقام تعجّب و استفهام است که آیا چه آنان را بر اینکه داشته که از قرآن و کلام الهی اعراض مینمایند گویا آنها خران وحشی میباشند که بدیدن شیر فرار میکنند بطوری که نمیشود جلو آنان را گرفت.

سخنان مفسرین در معنی قسورة

بعضی گفته‌اند (قسورة) شیر است. دیگری گفته (قسورة) تیر انداز است دیگری گفته (قسورة) آدمی را گویند که بشدّت غضب نموده.
از عبد اللّه عباس است که (قسورة) بزبان حبشه بمعنی شیر است و قسورة مأخوذ از قسر است و قسر بمعنی ستم نمودن و ظلم کردن است و شیر را قسوره نامیده‌اند نظر به اینکه بتمام حیوانات ستم میکند.

صفحه : 199
ظاهرا تشبیه نمودن اهل باطل را بخران نظر بکم خردی و نفهمی آنان است چنانچه در جاهای دیگر آنها را تشبیه بچهار پایان بلکه اضل‌ّ سبیلا در باره آنان فرموده.
بَل یُرِیدُ کُل‌ُّ امرِئ‌ٍ مِنهُم أَن یُؤتی صُحُفاً مُنَشَّرَةً بلکه هر فردی از آنان یعنی کفار منتظر است که صحیفه الهی بر وی فرود آید کفار از روی نفهمی میگفتند اگر خواهی ما بتو ایمان آریم بایستی بر هر یک از ما کتابی فرود آید که بما امر شده باشد که اطاعت تو نمائیم چنانچه در سوره بنی اسرائیل آیه 95 از قول کفار حکایت میکند که میگفتند وَ لَن نُؤمِن‌َ لِرُقِیِّک‌َ حَتّی تُنَزِّل‌َ عَلَینا کِتاباً نَقرَؤُه‌ُ«1» و آن بیخردان نمیدانستند که هر کسی را لایق اینکه مقام و منزلت نیست که بشود بلا واسطه صحیفه الهی بر وی فرود آید چنین موهبت کسی را سزد که دارای نفس قدسی الهی و دارای مقام عند اللّه بلکه بایستی مقام وی بر تر و بالاتر از مقام ملائکه مقربین باشد و اتصال تام بعالم (ما فوق الطبیعة) داشته و علوم او از آن عالم مأخوذ باشد و آن کسی را سزد که در مرتبه عقل نظری و عقل عملی در منتهی درجه کمال رسیده.
کَلّا بَل لا یَخافُون‌َ الآخِرَةَ، کَلّا إِنَّه‌ُ تَذکِرَةٌ، فَمَن شاءَ ذَکَرَه‌ُ (کلا) کلمه ردع است چنین نیست که آنان گمان کرده‌اند که بشود بر هر کسی صحیفه الهی و کتاب آسمانی فرود آید اینکه مقام مخصوص کسانی است که مؤید عند اللّه و دارای مقام عبودیت باشند که خداوند تاج کرامت نبوّت بر سر آن بزرگواران گذارده و ایشان را مخصوص برسالت و پیمبری خود گردانیده.
چگونه ممکن است اشخاصی که در زاویه نفس پرستی جای گرفته و قوای طبیعی بر آنان چیره شده و زنجیر هوی و هوس بدست و پای آنان پیچیده و در
-----------------------------------
(1) ما هرگز ایمان نمیاوریم ببلندی مرتبه و مقام تو (یعنی پیمبری تو) مگر وقتی که برای ما فرود آوری کتابی که خودمان قرائت کنیم.

صفحه : 200
گودال طبیعت سرنگون گردیده لایق چنین منصبی گردند که برای آنان صحیفه الهی فرود آید در صورتی که هیچ متذکّر آخرت و مآل امر خود نیستند.
کَلّا إِنَّه‌ُ تَذکِرَةٌ کلّای دوم برای تأکید است که باز در مقام ردع و منع آنان تأکید فرموده که اینکه طور نیست که گمان کرده‌اند که بشود صحیفه الهی بر هر کسی فرود آید قرآن تذکّر و اندرزی است هر کس خواهد قبول میکند و از آن متنبه میگردد و راه سعادت خود را از کلمات حقانی قرآنی پیدا مینماید و در آن سلوک نموده نجات مییابد و خود را بسعادت عظمی میرساند.
وَ ما یَذکُرُون‌َ إِلّا أَن یَشاءَ اللّه‌ُ هُوَ أَهل‌ُ التَّقوی وَ أَهل‌ُ المَغفِرَةِ و متذکر نمی‌گردد و متنبّه نمی‌شود مگر کسی را که خدا بخواهد متنبه گرداند و فقط او است که نگاه میدارد هر کرا بخواهد و باز میدارد وی را از مخالفت و انکار نمودن قرآن و فقط او است اهل آمرزش و عفو کننده گناه.
بعض مفسرین از اینکه آیه سوء استفاده نموده و گفته اینکه آیه دلالت بر جبر دارد که اعمال عبد از خوب و بد باراده خدا انجام میگیرد زیرا تذکر که مبدء عمل است معلّق بمشیت الهی نموده که خدا هر کرا بخواهد متذکر میگرداند لکن اینکه رأی خلاف واقع است و بهیچ وجه آیه دلالت بر جبر ندارد و اینکه شخص یک چشمه نظر بآیات کرده و تطبیق برأی خود نموده آیا آن آیه جلوتر را نگاه نکرده که با اینکه آیه جمع نماید.
وقتی اینکه دو آیه فَمَن شاءَ ذَکَرَه‌ُ با اینکه آیه وَ ما یَذکُرُون‌َ إِلّا أَن یَشاءَ اللّه‌ُ را با هم جمع کنیم چنین استفاده میشود که تذکر و اندرز گرفتن منوط بمشیت و خواستن خود شخص است که هر کس بخواهد از آیات قرآنی متذکّر گردد و آیه دوم دلالت دارد که اینها باختیار خود متذکر و متنبّه نمیگردند یعنی نمیخواهند متذکر گردند مگر اینکه خدا بخواهد و شاید مقصود اینکه است که آنها از روی اختیار قبول کلام خدا را نمیکنند مگر آنکه خدا آنان را از روی جبر وادار نماید بقبول در صورتی که مشیّت الهی اینکه طور اقتضا ننموده که مردم را مجبور

صفحه : 201
گرداند بقبول حق زیرا که حکمت بر اینکه جاری شده که هر کس باختیار خود قبول ایمان نماید و اینکه آیه نظیر آن آیه است که در سوره یونس آیه 99 فرموده وَ لَو شاءَ رَبُّک‌َ لَآمَن‌َ مَن فِی الأَرض‌ِ کُلُّهُم جَمِیعاً أَ فَأَنت‌َ تُکرِه‌ُ النّاس‌َ حَتّی یَکُونُوا مُؤمِنِین‌َ، وَ ما کان‌َ لِنَفس‌ٍ أَن تُؤمِن‌َ إِلّا بِإِذن‌ِ اللّه‌ِ«1» و نیز آنجا که خطاب بنبی اکرم نموده وَ قُل‌ِ الحَق‌ُّ مِن رَبِّکُم فَمَن شاءَ فَلیُؤمِن وَ مَن شاءَ فَلیَکفُر«2» و غیر اینها از آیات بسیار وقتی آنها را با هم جمع نمودیم چنین استفاده میشود که انسان مختار است.
و شاید آیه اشاره باین باشد که چون ناموس خلقت بر اینکه جاری شده که مردم از روی اختیار و میل و رغبت قبول ایمان نمایند وقتی نکردند خودشان مقصّر و در مورد غضب پروردگار واقع میگردند وظیفه تو که پیمبری فقط تبلیغ است:
هُوَ أَهل‌ُ التَّقوی وَ أَهل‌ُ المَغفِرَةِ (هو) اسماء اشاره و مرجع ضمیر اللّه است یعنی خدا است سزاوار پرستش و عبودیت و اهل مغفرت و چون (تقوی) در لغت بمعنی نگاهداری است شاید آیه اشاره باین باشد که چون فقط او است سزاوار پرستش و بندگی بایستی بنده در همه حال هدف و نقطه توجه او مبدء و ذات پروردگار خود باشد که آنی از او غافل نگردد و نیز چون او اهل مغفرت است که بکرم و لطف خود لغزشها و خطاکاریهای بنده را میپوشاند پس بایستی چشم امید بدرگاه قادر متعال فرا داشت و از او پوزش طلبید و از او امید عفو داشت.
-----------------------------------
(1) اگر پروردگار تو میخواست هر آینه ایمان می‌آورد هر کس که در زمین بود تمام آنها جمیعا آیا تو باکراه و اجبار وا میداری مردم را که ایمان آرند و نیست نفسی که ایمان آرد مگر باذن خدا.
(2) خطاب برسول اکرم است که بگو حق و درستی از جانب پروردگار خدا است پس هر کس بخواهد ایمان آرد و هر کس بخواهد کافر میگردد غرض ایمان و کفر را معلق بمشیت عبد نموده.

صفحه : 202

‌سورة القیامة

اشاره

اربعون آیة و هی نزلت بمکة

[سوره القیامة (75): آیات 1 تا 19]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
لا أُقسِم‌ُ بِیَوم‌ِ القِیامَةِ (1) وَ لا أُقسِم‌ُ بِالنَّفس‌ِ اللَّوّامَةِ (2) أَ یَحسَب‌ُ الإِنسان‌ُ أَلَّن نَجمَع‌َ عِظامَه‌ُ (3) بَلی قادِرِین‌َ عَلی أَن نُسَوِّی‌َ بَنانَه‌ُ (4)
بَل یُرِیدُ الإِنسان‌ُ لِیَفجُرَ أَمامَه‌ُ (5) یَسئَل‌ُ أَیّان‌َ یَوم‌ُ القِیامَةِ (6) فَإِذا بَرِق‌َ البَصَرُ (7) وَ خَسَف‌َ القَمَرُ (8) وَ جُمِع‌َ الشَّمس‌ُ وَ القَمَرُ (9)
یَقُول‌ُ الإِنسان‌ُ یَومَئِذٍ أَین‌َ المَفَرُّ (10) کَلاّ لا وَزَرَ (11) إِلی رَبِّک‌َ یَومَئِذٍ المُستَقَرُّ (12) یُنَبَّؤُا الإِنسان‌ُ یَومَئِذٍ بِما قَدَّم‌َ وَ أَخَّرَ (13) بَل‌ِ الإِنسان‌ُ عَلی نَفسِه‌ِ بَصِیرَةٌ (14)
وَ لَو أَلقی مَعاذِیرَه‌ُ (15) لا تُحَرِّک بِه‌ِ لِسانَک‌َ لِتَعجَل‌َ بِه‌ِ (16) إِن‌َّ عَلَینا جَمعَه‌ُ وَ قُرآنَه‌ُ (17) فَإِذا قَرَأناه‌ُ فَاتَّبِع قُرآنَه‌ُ (18) ثُم‌َّ إِن‌َّ عَلَینا بَیانَه‌ُ (19)

(ترجمه)

بنام خدا رحمن و رحیم
قسم بروز قیامت،
و قسم بنفس ملامت کننده،
آیا انسان چنین پندارد که هرگز استخوانهای وی را جمع نمیکنیم،
بلی ما قدرت داریم (بر ترکیب کردن بدن) و بر اینکه انگشتان او را تسویه نمائیم،
بلکه انسان میخواهد آنچه از عمرش باقی مانده همه را بفسق و فجور بگذراند،
سؤال میکنند کی روز قیامت خواهد رسید،
وقتی که چشمها (از هول و وحشت) خیره بماند،
و ماه گرفته شود،
و خورشید و ماه با هم جمع گردند،
آن وقت است که انسان گوید کجا است راه فرار،
نه چنین است در آن روز فرارگاهی نیست،
مگر بسوی پروردگار آرام گاهی نیست،
در آن روز انسان خبردار میگردد بآنچه در مدت عمرش کرده در ابتدای عمر یا آخر عمر بهمه آنها آگاهست،
بلی انسان از نفس خود بینا است
هر چند بر عذرهای

صفحه : 203
خود پرده اندازد و بپوشاند،
ای پیمبر (در موقع نزول وحی) با شتاب و عجله شروع بگفتن مکن،
زیرا که ما خود قرآن را جمع کرده و بر تو قرائت نمائیم،
پس از آنکه بر تو قرائت کردیم تو تابع قرائت ما شو و قرائت کن (بر مردم)،
پس از آن بر ما است بیان کنیم آیات قرآن را.

توضیح آیات‌

اشاره

لا أُقسِم‌ُ بِیَوم‌ِ القِیامَةِ، وَ لا أُقسِم‌ُ بِالنَّفس‌ِ اللَّوّامَةِ لام در لا اقسم در هر دو آیه دو طور قرائت شده مشهور و معروف بین قراء (لا اقسم) قرائت شده و بعضی از قراء لا قسم خوانده‌اند.
بنا بر قرائت دوم لام برای تأکید قسم میشود که هر آینه جدّا قسم یاد میکنم بروز قیامت و هر آینه جدّا قسم یاد میکنم بنفس بسیار ملامت کننده.
و بنا بر قرائت اول که (لا اقسم) باشد لام کلمه نفی است و بقرینه آیات دیگر و آیات بعد چنین میشود که اینطور نیست که کفار گمان کرده‌اند وقتی مردند و خاک شدند و هر ذره‌ای از بدن آنان در جایی پراکنده گردید هرگز استخوانهای آنان جمع نمیگردد و مبعوث نمیشوند بلکه قسم بروز قیامت و قسم بنفس لوّامه که قدرت داریم بر جمع استخوانهای آنان حتی قدرت بر تسویه و تعادل نمودن بین انگشتان آنان نیز داریم.
بعض مفسرین را رأی چنین است که لام اول برای قسم است که نظر بشرف و بزرگی روز قیامت دارد و لام دوم بمعنی نفی است قسم یاد نمیکنم بنفس لوّامه زیرا که نفس لوّامه خسیس و پست است لکن اینکه معنی منافی با سیاق آیه است.
آیا مقصود از نفس لوّامه که مورد سوگند واقع شده چیست.
بعضی از مفسرین گوید مقصود از نفس لوّامه اینکه است که در نشاه قیامت هر کسی خواه مؤمن پرهیزکار باشد و خواه فاجر بدکار متأسف و پشیمان است مؤمن خود را ملامت کند که چرا بیش از اینکه عمل خوب نکرده‌ام و در عمل نیک

صفحه : 204
کوتاهی نموده‌ام و غیر مؤمن از کافر و منافق و فاسق خود را ملامت و سرزنش میکند که چرا بد کردم و روزگار خود را تباه گردانیدم.
لکن تخصیص دادن نفس لوّامه را به اینکه در قیامت خود را ملامت میکند تخصیص بلا مخصص است و ظاهرا مقصود از نفس لوّامه که مورد سوگند واقع گردیده آن نفسی است که از امّاره‌گی قدمی بالا نهاده و هر گاه خطایی از وی صادر گردید پشیمان میگردد و خود را ملامت مینماید در کلام اللّه نفس را که ظاهرا روح و روان آدمی مقصود است بسه صفت و بسه لقب معرفی نموده (1) نفس لَأَمّارَةٌ بِالسُّوءِ نفسی که آدمی را بهوی پرستی و شهوت رانی و خطا و گناه امر میکند و بکمک شیاطین راه فسق و ظلم و تعدی بر دیگران را باز مینماید و چنین نفسی بسیار مذموم و مطرود است و دارای چنین نفسی همین طوری که در دنیا تابع شیطان بوده حشر وی نیز با شیطان است.
(2) نفس، لوّامه، آن حالت نفسانی و صفت و رویّه‌ای است که هر گاه در انسان پدید گردید او را باز میدارد از اخلاق نکوهیده و اعمال ناشایسته و هر گاه عمل زشت ناروایی از وی سر زد خود را ملامت و سرزنش مینماید و پشیمان میگردد و بتوبه و انابه بازگشت میکند و چنین نفسی قدمی بسوی سعادت بالا نهاده و امید رستگاری و سعادتمندی در باره وی میرود و نظر بشرافت و عظمت چنین نفس است که او را مخصوص بذکر گردانیده و بوی قسم یاد می‌نماید.
(3) نفس مطمئنّه است و آن نفسی است که در ایمان بمرتبه (عین الیقین) یا (حق الیقین) رسیده و چنین نفسی کاملا بمقام قرب فائز گردیده و مورد الطاف الهی شده و بازگشت وی بسوی رحمت الهی و محل قدس و رضای پروردگار میگردد و آرامگاه او بهشت رضوان است و هر لحظه بگوش جان میشنود خطاب مهر آمیز یا أَیَّتُهَا النَّفس‌ُ المُطمَئِنَّةُ ارجِعِی إِلی رَبِّک‌ِ راضِیَةً مَرضِیَّةً فَادخُلِی فِی عِبادِی وَ ادخُلِی جَنَّتِی اینکه است درجه کمال که هر کسی باید کوشش کند که بآن جا برسد و در مقام امن و در مقعد صدق عند ملیک مقتدر قرار میگیرد) و متمرکز گردد

صفحه : 205
أَ یَحسَب‌ُ الإِنسان‌ُ أَلَّن نَجمَع‌َ عِظامَه‌ُ، بَلی قادِرِین‌َ عَلی أَن نُسَوِّی‌َ بَنانَه‌ُ خداوند سوگند یاد میکند و گواه می‌آورد روز قیامت را و نفس لوّامه) را که ما قدرت داریم که در مرتبه ثانیه تعدیل و تشکیل نمائیم بدن انسان را حتی انگشتان وی را تسویه نمائیم.
و اینکه آیه پاسخ قول منکرین معاد است چنانچه در سوره (یس) در جواب اعتراض آن کسی که گفته مَن یُحی‌ِ العِظام‌َ وَ هِی‌َ رَمِیم‌ٌ کی است که بتواند زنده کند استخوانهای پوسیده را گفته شود بَلی قادِرِین‌َ عَلی أَن نُسَوِّی‌َ بَنانَه‌ُ ممکن است در اینجا اشکالی پیش آید و گفته شود خداوند قسم یاد میکند بروز قیامت برای اثبات قیامت و زنده شدن مردگان و اینکه درست بنظر نمی‌آید نخستین بایستی قیامت و زنده شدن مردگان ثابت باشد پس از آن در موقع سوگند واقع گردد.
پاسخ گوئیم اصل قیامت و معاد اعم از جسمانی و روحانی هم بحکم عقل و هم بتصدیق تمام پیمبران و عقلای عالم ثابت است و ملّیّین تماما معترفند که روح انسانی فناپذیر نیست و بعد از مردن باقی است و جز مادیّین و طبیعیّین که غیر از مادّه و لوازم مادّه بچیزی معترف نیستند تمام حکماء و اهل دیانات معترف ببقاء روح و معاد روحانی میباشند و ظاهرا مقصود رفع استبعاد منکرین معاد جسمانی است نه معاد روحانی بمعنی بقاء روح بعد از مردن که از مرتبه عقل ناقص آنها برتر است که بگمان آنها ممکن نیست استخوانهای پوسیده و خاک گردیده و هر ذره آن بطرفی افتاده بلکه بچندین هزار صورت دیگر هر یک پس از دیگری بر آمده چگونه ممکن است دو مرتبه عود نماید اینکه است که معاد روحانی را گواه می‌آورد بر معاد جسمانی اشاره به اینکه انسان بروح و بدن انسان است نه بروح تنها.
بعض مفسرین در پاسخ اعتراض چنین گفته مقصود از سوگند بقیامت سوگند بپروردگار قیامت است نه خود قیامت لکن اینکه توجیه خلاف ظاهر است زیرا که بایستی چیزی در تقدیر گرفت و بدون ضرورت جایز نیست چیزی در تقدیر گرفت

صفحه : 206
پس بهتر اینکه است که گفته شود شاید مقصود از قیامت که موضوع سوگند واقع گردیده معاد روحانی است که گفتیم تمام عقلا و ملّیّین بلکه هر کس که معترف بمبدء است معترف بمعاد روحانی نیز میباشد و مورد انکار و استبعاد منکرین تشکیل گردیدن مردگان و معاد جسمانی است نه روحانی.
خلاصه بقاء انسان پس از مرگ شاهد و گواهست بر اینکه برای تمامیّت او بدن نیز تشکیل میگردد چنانچه در کتاب معاد و آخرین سیر بشر گفتیم تمامیّت انسان بروح و بدن وی انجام میگیرد روح بدون بدن داخل در مجردات و ملائکه بشمار میرود و بدن بدون روح از جمادات محسوب میگردد و انسان بوصف انسانیت بایستی دارای روح و بدن هر دو باشد زیرا که انسان بوحدته جامع جمیع عوالم امکانی است بروح مجرد ادراک معانی و کلیات میکند و محظوظ میگردد و ببدن و قوای جسمانی ادراک جزئیات و محسوسات مینماید و محظوظ یا متألّم میگردد منسوب بآن عالم ربانی و آن پیشوای بشر امیر المؤمنین علی علیه السّلام است
(أ تزعم انک جرم صغیر و فیک انطوی العالم الاکبری)
تو چنین گمان میکنی که جرم کوچکی هستی و حال آنکه عالم بزرگی در تو پنهان است و جامعیت انسان در قیامت پدید میگردد که هر چیزی بفعلیّت اخیر خود رسیده و هر یک از نفس و بدن آدمی نیز در منتهی درجه از سعادت یا شقاوت هر یک از آن را که در عالم دنیا بر خود تأمین نموده و فعلیّت اخیر وی گردیده هر کس بقدر کوشش و استعداد خود بمرتبه ظهور و بروز میرسد و آنچه در استعداد وی مأخوذ بوده از قوه بفعل می‌آید و دیگر حالت منتظره‌ای برای وی باقی نمیماند.
اگر انسان در قیامت دارای جسم نگردد کجا تواند لذتهای جسمانی یا مجازات و عذابهای جسمانی را ادراک نماید و کجا بنتیجه و کیفر اعمال و اخلاقیات خود میرسد.
آری بدنی که در قیامت تشکیل میگردد اگر چه از همین ماده بدن دنیوی او است لکن ظاهرا چنانچه اخبار بسیار و آیات قرآنی مشعر بر آن است معلوم

صفحه : 207
میشود بدن اخروی در لطافت و غلظت بمناسبت روح و عالم قیامت تشکیل میگردد و هر کس او را ببیند میشناسد که فلانه کسی است که در دنیا زندگانی مینموده.
بَل یُرِیدُ الإِنسان‌ُ لِیَفجُرَ أَمامَه‌ُ، یَسئَل‌ُ أَیّان‌َ یَوم‌ُ القِیامَةِ انسان انکار میکند قیامت را برای اینکه بگمان خودش از بار تکلیف آزاد گردد و از هر گونه هوس رانی و شهوت پرستی و آنچه نفس سرکش مایل بآن است در پی آن رفته و از هیچ عمل نکوهیده و روش زشتی خود داری ننماید اینکه است که نفس اماره بکمک شیاطین و وسوسه او را بر اینکه میدارد که منکر معاد جسمانی گردد که مبادا از لذائذ و محظوظات حیوانی باز ماند.
از بعض مفسرین است که مقصود از لِیَفجُرَ أَمامَه‌ُ تکذیب میکند آنچه جلو او است از واقعه قیامت و حساب و کتاب برای آنکه خود را از بار تکلیف آزاد گرداند و آنچه نفس پلیدش مایل بآن گردیده بدون قید و بندی انجام دهد اینکه است که بر ردّ آنان فرموده بَل یُرِیدُ الإِنسان‌ُ لِیَفجُرَ أَمامَه‌ُ و چون تکذیب قیامت میکند فاجر است و چون معتقد بمعاد نیست با کثرت گناه هیچوقت در مقام توبه بر نمیآید و پشیمان نمیگردد.
اینکه است که سؤال میکنند روز قیامت کی خواهد رسید اینکه سؤال نظیر آیات دیگری است مثل وَ یَقُولُون‌َ مَتی هذَا الوَعدُ سؤال از قیامت یا از روی سخریه و استهزاء و انکار است که روش کفار راجع بآیات قرآنی چنین بوده که آیات قرآن را مسخره میکردند و کلمات ناروایی نسبت بآیات الهی میدادند یا از روی شبهه و تحقیق مطلب سؤال مینمودند اینکه است که وقت قیامت را بسه علامت معرفی می‌نمایند.
فَإِذا بَرِق‌َ البَصَرُ برق را دو طور قرائت کرده‌اند (برق بکسر راء) و (برق بفتح راء) یکی از علامت قیامت اینکه است که چشم انسان از شدت هول و تحیّر برق میزند و مات میگردد

صفحه : 208
یکی از مفسرین گفته اینکه حالت مردن است که انسان وقتی حالات بعد از مرگ و منزل و مأوای خود را ببیند از هول چشمان وی خیره میگردد و راست میایستد لکن اینکه رأی بنظر درست نمی‌آید زیرا که (برق البصر) یکی از علائم قیامت بشمار می‌رود مگر بنا بر آنکه بعضی گفته‌اند که انسان وقتی مرد همان وقت قیامت او است یا گفته شود انسان وقت جان دادن چون آثار قیامت را می‌بیند اینکه است که برق بصر را یکی از علائم قیامت بشمار آورده.
وَ خَسَف‌َ القَمَرُ دوم از علائم قیامت اینکه است که ماه گرفته میشود و نور ماه تمام میگردد چون نور ماه از خود نیست و بدون اشراق خورشید ماه سیاه و تاریک است و موقع قیامت هر چیزی باصل خود برمیگردد آن وقت آن نور بر میگردد باصل خود و ماه بسیاهی ذاتی خود باقی ماند و از صفت نور افشانی کردن میافتد.
وَ جُمِع‌َ الشَّمس‌ُ وَ القَمَرُ سوم از علائم قیامت اینکه است که ماه و خورشید با هم جمع میشوند نظر به اینکه آیات قرآنی بعضی مفسّر بعضی است وقتی آیات را مثل إِذَا السَّماءُ انفَطَرَت و إِذَا الشَّمس‌ُ کُوِّرَت و إِذَا النُّجُوم‌ُ انکَدَرَت و إِذَا الوُحُوش‌ُ حُشِرَت وقتی که آسمان شکافته شد وقتی که خورشید مثل عمامه‌ای که پیچیده گردد در خودش پیچیده گردید و ستارگان تار گردیدند و ماه گرفته شد و اوضاع عالم خراب و مندک گردید و تمام اجزاء عالم در هم ریزش نمود آن وقت ماه و خورشید نیز هر یک از مقر خود پراکنده گردیده و در یک دیگر طپیده میگردند و تمام موجودات مادی بر میگردند باصل خود و بآن ماده اولیه‌ای که از آن خلقت گردیده بودند بازگشت مینمایند و بدلالت قوله تعالی یَوم‌َ تُبَدَّل‌ُ الأَرض‌ُ غَیرَ الأَرض‌ِ وَ السَّماوات‌ُ عالم دنیا تبدیل میگردد بعالم آخرت اگر چه عالم قیامت و بهشت و جهنّم چنانچه در صفحات پیش گفته شده فعلا باعتبار معنی و حقیقت و در علم حضوری حق تعالی موجود است و آیات قرآنی مثل قوله تعالی إِن‌َّ جَهَنَّم‌َ لَمُحِیطَةٌ بِالکافِرِین‌َ و غیر آن شاهد

صفحه : 209
بر آن است لکن باعتبار صورت و اینکه منتهی درجه سیر بشر است بایستی پس از اینکه عالم دنیا ظهور نماید و دیگر در آن وقت نور افشانی وجود ندارد اینکه است که در قیامت هر کسی بایست بنور خود روشن باشد مؤمنین با تقوی بنور ایمان خود روشن و نورانی میباشند و اشاره بهمین نور دارد قوله تعالی یَوم‌َ تَرَی المُؤمِنِین‌َ وَ المُؤمِنات‌ِ یَسعی نُورُهُم بَین‌َ أَیدِیهِم وَ بِأَیمانِهِم بُشراکُم‌ُ الیَوم‌َ سوره حدید آیه 12 و چون قیامت (بیوم تبلی السرائر) نامیده شده مؤمنین در آن روز نور ایمانشان که در باطن آنان پنهان بود ظهور و بروز مینماید چنانچه در اینکه عالم نیز قلب آنان بنور توحید روشن و نورانی است لکن کفّار و فساق همیشه در ظلمت و تاریکی حرکت میکنند همین طوری که در دنیا نور ایمان در قلب و سریره آنها تابش ننموده در آخرت نیز از نور و روشنایی محرومند و گمان میکنند از جای دیگر توان اکتساب نور نمود.
یَقُول‌ُ الإِنسان‌ُ یَومَئِذٍ أَین‌َ المَفَرُّ وقتی علامتهای قیامت ظهور نمود و موجودات منحل و عالم خراب و پراکنده گردید انسان مضطرب میگردد و راه چاره و گریزگاهی نمی‌یابد گوید از عذاب قیامت کجا توان فرار نمود.
کَلّا لا وَزَرَ، إِلی رَبِّک‌َ یَومَئِذٍ المُستَقَرُّ (وزر) در لغت بمعنی کوه بلند است (مستقر) بمعنی استقرار (کلّا) کلمه ردع است اشاره به اینکه امروز پناهگاهی برای شما نیست و چنین نیست که گمان میکردید که قیامت و حساب و کتابی نیست و پیمبران و سفراء الهی را دروغگو میپنداشتید امروز مرجع و محل قرارگاه و بازگشت شما بسوی پروردگار و مبدء شما است.
و نظائر اینکه آیه بسیار است مثل أَن‌َّ إِلی رَبِّک‌َ المُنتَهی إِن‌َّ إِلی رَبِّک‌َ

صفحه : 210
الرُّجعی إِنّا لِلّه‌ِ وَ إِنّا إِلَیه‌ِ راجِعُون‌َ از اینکه آیات توان استفاده نمود که مبدء و معاد انسان یکی است (هو المبدء و المعید) و حرکت او دوری است که آغاز و انجام آن بیکجا منتهی میگردد.
آری هر چیزی باصل خود برمیگردد دانشمندان گفته‌اند نهایت هر چیزی همان بدایت او است (کَما بَدَأَکُم تَعُودُون‌َ) شیئی وقتی بانتها وجودش رسد که باول وجودش بپیوندد زیرا که کمال و تمامیّت هر چیزی وقتی محقق میگردد که دارای مراتب زیرین گردد و اینکه مطلب در قیامت کبری تحقّق پذیرد که سر انجام بشر و قرارگاه و مستقر او یا بسوی رحمت و در نشیمن‌گاه صدق عند ملیک مقتدر انجام گیرد یا بازگشت وی بسوی غضب و حطمه که آن آتشی است که بقلب سرایت مینماید منتهی گردد هُوَ الأَوَّل‌ُ وَ الآخِرُ وَ الظّاهِرُ وَ الباطِن‌ُ یُنَبَّؤُا الإِنسان‌ُ یَومَئِذٍ بِما قَدَّم‌َ وَ أَخَّرَ

(سخنان مفسّرین در توجیه، بِما قَدَّم‌َ وَ أَخَّرَ

(1) بما قدّم از آن عملی که کرده بما اخّر از آنچه نکرده (2) بما قدّم از اعمال خوب و بد و آنچه عقب انداخته از مستحبات و سنن (3) آنچه از اعمال خوب و نیک کرده و آنچه باقی گذاشته از باقیات و صالحات.
و ممکن است یک معنی جامع بگیریم که شامل گردد تمام توجیهاتی که گفته شده که (بِما قَدَّم‌َ وَ أَخَّرَ) اشاره باشد بآنچه در دنیا در تمام عمرش کرده چه در اوائل عمرش و چه در اواخر عمرش تماما در نامه عملش ثبت گردیده.
بلکه میتوان گفت هنگام مردن تماما در نظر شهود وی حاضر میگردد اینکه است که گوید یا وَیلَتَنا ما لِهذَا الکِتاب‌ِ لا یُغادِرُ صَغِیرَةً وَ لا کَبِیرَةً إِلّا أَحصاها وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً«1» ولی افسوس که دیگر وقت از کفش رفته و سرمایه عمر عزیز خود را تلف
-----------------------------------
(1) در قیامت آنچه کرده‌اند نزد خود حاضر می‌بینند.

صفحه : 211
نموده و ببازیچه از دست داده و آن استعدادی که خداوند در حیات دنیوی بوی داده که خود را از حضیض عالم ناسوتی طبیعی بسوی عالم لاهوتی برساند قدردانی ننموده و برایگان گذرانیده و فانی و بی‌ثمر گردانیده و دیگر محل عمل باقی نمانده و وقت مجازات و محل کیفر اعمال رسیده‌ای وای بر بشر و تأسف و پشیمانی او که اگر عذاب و مجازاتی هم نبود تأسف وی در عذاب او کافی بود چه جای مجازات شاقّه که بکیفر اعمال زشت و اخلاق نکوهیده بایستی متحمّل گردد.
بَل‌ِ الإِنسان‌ُ عَلی نَفسِه‌ِ بَصِیرَةٌ، وَ لَو أَلقی مَعاذِیرَه‌ُ بلکه لازم نیست دیگری انسان را خبردار کند بآنچه کرده زیرا وقتی پرده طبیعت عقب میرود و نیز انسان بفعلیّت اخیر خود و آنچه در او (بالقوة) موجود بوده بالفعل گردیده آن وقت سه جل احوال و اعمال خود را معاینه مینماید و چیزی از حالات خود برای وی پنهان نمیماند و همه را نزد خود حاضر و هویدا مییابد اینکه است که فرموده وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً پس آن وقت انسان خود گواه و شاهد اعمال خود است و هر قدر بخواهد پرده‌پوشی کند و عذر بیاورد چنانچه قرآن خبر میدهد یَوم‌َ لا یَنفَع‌ُ الظّالِمِین‌َ مَعذِرَتُهُم فائده ندارد چگونه تواند اعمال خود را پنهان گرداند و عذری بیاورد در صورتی که خودش و تمام قوا و اجزاء بدنش بلکه تمامی موجودات شاهد بر اعمال و افعال ویند.
لا تُحَرِّک بِه‌ِ لِسانَک‌َ لِتَعجَل‌َ بِه‌ِ، إِن‌َّ عَلَینا جَمعَه‌ُ وَ قُرآنَه‌ُ مفسرین گویند وقتی قرآن بر پیمبر اکرم فرود آمد حضرتش عجله مینمود و بآن ولع و اضطرابی که داشت آیات قرآن را پیش از آنکه وحی تمام شود قرائت می‌نمود اینکه بود که باین آیه او را نهی فرمود که تو عجله نکن که آیات را زود فرا گیری بر ما است جمع نمودن آیات و بر ما است که بر تو قرائت کنیم.
فَإِذا قَرَأناه‌ُ فَاتَّبِع قُرآنَه‌ُ، ثُم‌َّ إِن‌َّ عَلَینا بَیانَه‌ُ وقتی ما بر تو قرائت نمودیم و تو تمام آن را فرا گرفتی آن وقت وظیفه تو اینکه

صفحه : 212
است متابعت نمایی گفته‌های ما را و همانطوری که بر تو قرائت نمودیم تو بر مردم باز نمایی و نیز بر ما است که آیات قرآن را بتو بیاموزیم و بیان نمائیم.
یکی از مفسرین چنین تفسیر نموده یعنی بر ما است قرآن را بر قلب تو القا نمائیم و بیان آن را نیز بتو بیاگاهانیم.
آری از آیات قرآن و بعض اخبار توان استفاده نمود که قرآن باعتبار حقیقت و معنویت در شب قدر یک دفعه بقلب مبارک نبی خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرود آمده إِنّا أَنزَلناه‌ُ فِی لَیلَةٍ مُبارَکَةٍ شاهد برای اینکه است و بعد آیه آیه بتدریج بر بدن مبارک و مرتبه حس شریفش فرود آمده زیرا قلب مبارکی که عالم جبروت و ملکوت و تمامی عوالم ممکنات رشحه‌ای میباشد که از دریای فیض وجود او ترشح نموده و از عالم ما فوق الطّبیعه تکوّن یافته اینکه است که قرآن باعتبار حقیقت و جامعیّت و وحدت بایستی اول فرود آید بقلبی که از عالم وحدت سر چشمه گرفته و پس از آن بتدریج آیه آیه در اینکه عالم ناسوت که عالم تفرقه است فرود آید.

[سوره القیامة (75): آیات 20 تا 40]

اشاره

کَلاّ بَل تُحِبُّون‌َ العاجِلَةَ (20) وَ تَذَرُون‌َ الآخِرَةَ (21) وُجُوه‌ٌ یَومَئِذٍ ناضِرَةٌ (22) إِلی رَبِّها ناظِرَةٌ (23) وَ وُجُوه‌ٌ یَومَئِذٍ باسِرَةٌ (24)
تَظُن‌ُّ أَن یُفعَل‌َ بِها فاقِرَةٌ (25) کَلاّ إِذا بَلَغَت‌ِ التَّراقِی‌َ (26) وَ قِیل‌َ مَن راق‌ٍ (27) وَ ظَن‌َّ أَنَّه‌ُ الفِراق‌ُ (28) وَ التَفَّت‌ِ السّاق‌ُ بِالسّاق‌ِ (29)
إِلی رَبِّک‌َ یَومَئِذٍ المَساق‌ُ (30) فَلا صَدَّق‌َ وَ لا صَلّی (31) وَ لکِن کَذَّب‌َ وَ تَوَلّی (32) ثُم‌َّ ذَهَب‌َ إِلی أَهلِه‌ِ یَتَمَطّی (33) أَولی لَک‌َ فَأَولی (34)
ثُم‌َّ أَولی لَک‌َ فَأَولی (35) أَ یَحسَب‌ُ الإِنسان‌ُ أَن یُترَک‌َ سُدی‌ً (36) أَ لَم یَک‌ُ نُطفَةً مِن مَنِی‌ٍّ یُمنی (37) ثُم‌َّ کان‌َ عَلَقَةً فَخَلَق‌َ فَسَوّی (38) فَجَعَل‌َ مِنه‌ُ الزَّوجَین‌ِ الذَّکَرَ وَ الأُنثی (39)
أَ لَیس‌َ ذلِک‌َ بِقادِرٍ عَلی أَن یُحیِی‌َ المَوتی (40)

صفحه : 213

(ترجمه)

(هرگز کافرین بقیامت ایمان نیارند) زیرا که دوست میدارند زندگانی فانی دنیا را
و فرو میگذارند (و چشم میپوشند) از نعمتهای آخرت،
آن روز صورتهایی بر افروخته و نورانی است
و بچشم دل جمال پروردگارشان را مشاهده مینمایند،
و صورتهای بعضی گرفته
و گمان میکند، حادثه‌ای پیش است که پشت آنها را میشکند،
نه چنین است وقتی روح بگلو رسید،
و گفته میشود کیست علاج کند،
و میداند که جدایی و مرگش رسیده،
و ساق بساق میمالد،
در آن روز خلق را بسوی پروردگار خواهند کشید،
(وای بر آن کس) که نه تصدیق رسول حق نموده و نه نماز خوانده،
و لکن تکذیب کرده و پشت گردانیده،
پس از آن با کبر و نخوت بسوی اهلش روی آورده،
سزاوار است برای تو پس سزاوارتر
و باز سزاوار تر،
آیا انسان گمان میکند وی را بحال خود میگذارند،
آیا تو نطفه نبودی از منی که ریخته شود،
پس از آن گردید علقه و خون بسته پس از آن به اینکه صورت در آمد و اجزاء او آراسته گردید،
پس آن گاه از آن زوجین مرد و زن آفرید (
آیا چنین خالقی قدرت ندارد بر اینکه مردگان را در قیامت) زنده گرداند.

توضیح آیات‌

اشاره

کَلّا بَل تُحِبُّون‌َ العاجِلَةَ، وَ تَذَرُون‌َ الآخِرَةَ (کلّا) کلمه ردع است و راجع بآیه (أَ یَحسَب‌ُ الإِنسان‌ُ أَلَّن نَجمَع‌َ عِظامَه‌ُ) یعنی نه چنین است که منکرین معاد گمان کرده‌اند که وقتی مردند فانی میگردند و بازگشتی برای آنان نیست بلکه محبّت دنیا آنان را بر اینکه داشته که منکر روز رستاخیز گردند برای آنکه از زیر بار تکلیف بیرون روند پس از آن در مقام بیان حالات اهل محشر و بعض اوصاف آنها بر میآید.
وُجُوه‌ٌ یَومَئِذٍ ناضِرَةٌ، إِلی رَبِّها ناظِرَةٌ (وجوه) مبتداء ناضرة خبر مبتداء ناظرة خبر ثانی وجوه و نظر بمعنی گردانیدن

صفحه : 214
چشم است برای دیدن چیزی.
در اینکه آیا مؤمنین در قیامت خدا را بچشم عیان و مشاهده ابصار می‌بینند یا نه یکی از مطالب کلام است که میدان مشاجره و منازعه بین اشاعره و معتزله از اهل تسنّن و سنّیها گردیده و سخنان پرت و بی‌مغز و یاوه‌گویی در اینکه میان بسیار گفته شده.
اشعری‌ها چنین اظهار می‌دارند که بدلالت همین آیه إِلی رَبِّها ناظِرَةٌ و نیز بعض آیات دیگر مثل قوله تعالی (حکایة) از موسی علیه السّلام رَب‌ِّ أَرِنِی أَنظُر إِلَیک‌َ«1» که مشعر بر امکان رؤیت است و بدلالت بعض احادیث مثل
2» (انّکم سترون یوم القیمة ربّکم کما ترون القمر لیلة البدر)«
و امثال اینها مؤمنین در قیامت خدا را بعیان می‌بینند.
معتزلیها و نیز فرقه امامیّه برانند که رؤیت خدا بچشم سر بحکم عقل و منطق صحیح محال و غیر واقع است و فطرت سلیم بر بطلان آن گواهی میدهد هر کس دانست که مبدء و خدای عالم مجرّد از جسم و جسمانیت است البته اعتراف مینماید که رؤیت بآلت جسمانی منحصر باشیاء مادّی و جسمانی است مجرد را بآلت جسمانی نتوان ادراک نمود لا تُدرِکُه‌ُ الأَبصارُ وَ هُوَ یُدرِک‌ُ الأَبصارَ شاهد بر اینکه است در دعای صباح که منسوب بحضرت امر المؤمنین علیه السّلام است در مقام مناجات گوید
3» ( یا من قرب من خواطر الظّنون و بعد عن ملاحظة العیون)«
چگونه توان خدا را بچشم سر دید در صورتی که چشم جهت بین است و بجز اجسام و الوان و اشکال چیزی مورد ادراک آن نمیشود.
-----------------------------------
(1) موسی بن عمران عرض میکند پروردگار من خود را بمن بنما تا نظر کنم بسوی تو
(2) محققا شما بزودی می‌بینید پروردگار خود را آن طوری که در شب چهاردهم ماه را می‌بینید.
(3) ای کسی که نزدیکی بگمان و بخاطرها. شاید مقصود از خواطر آن اشراقات و لوامع نوری باشد که بقلوب محبین حق تعالی اشراق میگردد و آنان را محظوظ میگرداند و بهمان انوار الهی است که قلب آنها باز میگردد و رؤیت قلب اشاره بهمان لمعان نور است نور معنوی نه حسی.

صفحه : 215

سخنان مفسرین در نفی رؤیت‌

‌در توجیه آیه گویند در قرآن مجید که استوارترین و صحیح‌ترین مأخذ دینی ما است در هیچ جا ذکر رؤیت نشده و ظاهر آیاتی که منشأ توهم مثبتین رؤیت شده همه جا با عبارت نظر است نه (رؤیت) رؤیت با نظر بسیار فرق دارد در ترجمه فارسی نظر بمعنی نگریستن و رؤیت بمعنی دیدن است.
و گویند نظر بمعنی لغوی بر گردانیدن حدقه چشم است بسوی مرئی برای دیدن نه بمعنی دیدن چنانچه گویند نظر کردم بسوی هلال و ندیدم آن را و نیز نظر را سبب رؤیت قرار میدهند مثل اینکه گویند نگاه میکنم تا بینیم فلان چیز یا فلان کس را و اینکه طور استعمالات راجع بنظر در کلام عرب بسیار دیده شده.
پس بایستی (ناظرة) که در آیه عنوان شده توجیه نمود و در توجیه آن چند احتمال داده شده.
(1) (ناظر) یعنی منتظر و مقصود از آیه چنین میشود که مؤمنین در قیامت منتظر رحمت خدا و پاداش نیکو میباشند مثل اینکه کسی گوید نظر دارم بفلانی یعنی منتظرم که حاجت مرا روا کند.
(2) (إِلی رَبِّها ناظِرَةٌ) یعنی سؤال نمیکنند و رغبت ندارند مگر بسوی خدا و از او خواهانند. (پایان) اینکه دو دلیل ظاهرا هیچکدام تمام نیست زیرا (ناظرة) را بمعنی گردانیدن حدقه چشم گرفتن که مقصود چنین شود در قیامت مؤمنین حدقه چشم خود را میگردانند برای آنکه خدا را ببینند خلاف است زیرا که گردانیدن چشم نسبت بچیزی درست آید که دیدنش ممکن باشد مؤمنین که میدانند خدا را بچشم نتوان دید و مکانی و جهتی او را فرا نگرفته چگونه چشم خود را بر میگردانند که او را ببینند و (ناظرة) را بمعنی انتظار گرفتن آن نیز درست بنظر نمی‌آید زیرا قیامت

صفحه : 216
وقتی است که همه چیز بفعلیّت اخیر خود رسیده و مؤمنین علائم رحمت خدا و ثواب اعمالشان را معاینه می‌بینند دیگر حالت منتظره برای آنها نیست و چیزی بر آنان مخفی نیست تا منتظر وقوع آن باشند.
دیگری در توجیه آیه گفته وقتی مردم از حساب فارق میگردند آن وقت اولیاء اللّه را داخل میگردانند در نهری که حیوان یعنی صاحب حیات نامیده شده و پس از آنکه در آن نهر غوطه‌ور گردیده و از آن آشامیده بیرون می‌آیند از آن نهر در حالی که روی‌های آنان سفید و نورانی و با تلألؤ و روشن است و از تمام کثافات نفسانی و قذارات معنوی پاک گردیده‌اند داخل بهشت میگردند و باین مقام اشاره دارد قوله تعالی وُجُوه‌ٌ یَومَئِذٍ ناضِرَةٌ إِلی رَبِّها ناظِرَةٌ یعنی در آن وقت با رویهای بشّاش نورانی بسوی رحمت پروردگار خود نگرانند.

سخنان مفسرین راجع باثبات رؤیت‌

مثبتین رؤیت چنین اظهار مینمایند که بدو دلیل ثابت میکنیم که مقصود از نظر در آیه همان رؤیت است دلیل اول قوله تعالی حکایة از موسی علیه السّلام (انظر الیک) اگر دیدن خدا محال بود چگونه پیمبر اولو العزم مثل حضرت موسی علیه السّلام طلب رؤیت مینمود و اگر نظر عبارت از تقلیب حدقه بجانب مرئی بود بایستی خداوند جهت داشته باشد و جهت و مکان داشتن خدا محال است.
دلیل دوم گویند اگر ما تسلیم کنیم که نظر بمعنی گردانیدن حدقه چشم است بجانب مرئی نظر کردن سبب دیدن است و چون در اینجا مناسب نیست که حمل کنیم بر سبب رؤیت بایستی حمل بر مسبب یعنی رؤیت کنیم و گویند کلمه نظر اگر متعدی بنفس باشد بمعنی انتظار است و با (ف) بمعنی تفکر و با (لام) بمعنی رأفت و با کلمه (الی) بمعنی رؤیت است و در اینجا بمعنی الی است چنانچه فرموده إِلی رَبِّها ناظِرَةٌ (پایان) و اینکه دو دلیل نیز تمام نیست زیرا که خواهش موسی علیه السّلام راجع برؤیت

صفحه : 217
چنانچه دانشمندان گفته‌اند بزبان قوم بوده که باصرار آنها حضرتش طلب رؤیت نمود و عظمت مطلب باعث شد که مورد عتاب گردید و اگر رؤیت ممکن بود (لن ترانی) مورد پیدا نمینمود و شاید مقصود آن حضرت از طلب رؤیت چنین بوده که قوم از جانب حق تعالی جواب رد و نفی بشنوند و دست از اینکه خواهش بردارند و بدانند که دیدن خدا بچشم سر محال است.
و نیز اینکه گویند کلمه نظر اگر با حرف (الی) باشد بمعنی رؤیت است تمام نیست زیرا که با کلمه الی بمعنی انتظار نیز آمده مثل قوله تعالی فَنَظِرَةٌ إِلی مَیسَرَةٍ اشاعره گویند مؤمنین در قیامت خدا را برؤیت عیان می‌بینند بدون آلت از چشم و هوای مجاور و مکان و انعکاس مرئی در چشم و غیر آن با اینکه قیودات ممکن است کلام آنان را حمل کنیم بر رؤیت بچشم دل نه چشم سر چگونه ممکن است کسی که خدا را مجرّد از جسم و جسمانیات و مجرّد از مکان و جهت و غیر آن بداند و با اینکه حال چنین گمان کند که مؤمنین خدا را در قیامت بچشم عیان می‌بینند.
بعضی از آنان گویند خداوند در قیامت حاسه دیگری غیر از حواس پنجگانه بمؤمنین عنایت مینماید که بآن خدا را ببینند اینکه هم بنظر درست نمی‌آید زیرا اگر آن حاسه از آلات جسمانی محسوب گردد بآن نتوان خدا را دید زیرا که آلات جسمانی بهر نحوی باشد برای ادراک جسمانی است نه آن موجودی که بر تر از جسم و جسمانیات است و اگر غیر آن باشد معنی دیدن غایت انکشاف میشود و اینکه انکشاف مقابل استتاری است که نسبت بکافرین داده شده که در سوره مطففین آیه 15 فرموده کَلّا إِنَّهُم عَن رَبِّهِم یَومَئِذٍ لَمَحجُوبُون‌َ«1» آری برأی سخیف مجسمیها که خدا را جسم میدانند دور نیست که چنین
-----------------------------------
(1) نه چنین است که کفار گمان کرده‌اند بلکه رین و چرکی قلبشان که در اثر کفر و عصیان آنان پدید گردیده آنها را از مشاهده انوار رحمت الهی محجوب گردانیده.

صفحه : 218
نسبتی بدهند که مؤمنین خدا را در قیامت بچشم سر می‌بینند.

و برای جمع بین گفتار اشاعره و معتزله مختصری از گفتار حکماء را ترجمه مینمایم‌

حاجی سبزواری در شرح دعای صباح گفتار اشاعره را توجیه مینماید که مقصود محققان اشاعره از رؤیت نه دیدن بچشم ظاهر است که مخالف صریح عقل است بلکه مراد مقام شهود حق است بحق در مرتبه عین الیقین و حق الیقین و اینگونه رؤیت را همه عقلاء و عرفاء مسلّم دارند و در اینکه مقام گفته شده
1» (لم اعبد ربّا لم اره)«
2» (عمیت عین لا تراک)«
3» (لو کشف الغطاء ما ازددت یقینا)«
و در قرآن مجید است فَکَشَفنا عَنک‌َ غِطاءَک‌َ فَبَصَرُک‌َ الیَوم‌َ حَدِیدٌ«4»
( یا من دل‌ّ علی ذاته بذاته)
و همین است مقصود جمیع عرفاء و محققین از متکلمین بلکه ارسال جمیع انبیاء و انزال کتب سماوی غیر از رساندن باین مرتبه عظمی چیز دیگری نبوده چنانچه
(خلقت الخلق لکی اعرف)
وَ ما خَلَقت‌ُ الجِن‌َّ وَ الإِنس‌َ إِلّا لِیَعبُدُون‌ِ که تفسیر بیعرفون شده نیز شاهد بر آن است.
و از بعض عرفاء است که در تفسیر آن حدیث
(انکم سترون ربکم یوم القیمة کما ترون القمر لیلة البدر)
چنین گوید مراد از اینکه مشابهت تشبیه نظر اخروی است بنظر بصر در دنیا در درجه عیان نه در تشبیه خدا بقمر زیرا او سبحانه منظور بهیچ منظوری نماند و حقیقت ایمان صحیح آن است که مؤمن در معتقد خود بدرجه یقین رسد و آن بر تفاوت بود طائفه‌ای در دنیا بعلم الیقین بدانند و وعده
-----------------------------------
(1) از حضرت امیر علیه السّلام است که عبادت نمیکنم خدایی را که ندیده باشم.
(2) از سید الشهدا (ع) است در دعای عرفه، کور باد چشمی که تو را نبیند.
(3) و نیز از حضرت امیر (ع) است که یقین من بمرتبه‌ای رسیده که اگر پرده برداشته شود چیزی بر یقین من افزوده نمیگردد.
(4) پس گشودیم و برداشتیم پرده را از تو و امروز چشم تو آهن است اشاره به اینکه چشم تو امروز تیز بین گردیده و آنچه قبلا نمیدیدی امروز می‌بینی.

صفحه : 219
عین الیقین آنان در قیامت باشد، و طائفه‌ای بعین الیقین ببینند و وعده حق الیقین ایشان در آخرت باشد و از اینجا گفت آنکه گفت
(رأی قلبی ربّی)
و اینکه ایمان است که معاذ بر در خانه‌های اصحاب گشتی و گفتی (تعالوا حتی نؤمن ساعة، و اینکه ایمانست که چون حادثه از آن خبر باز داد رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم گفت (اصبت فالزم«1» و طایفه‌ای بحق الیقین ببینند و درجه شهود و کمال آن بآخرت بود که در آن زیادتی صورت نبندد چنانچه امیر المؤمنین علی علیه السّلام از اینکه مقام خبر داد
(لو کشف الغطاء ما ازددت یقینا)
تا آنجا که گفته رؤیت اخروی با رؤیت دنیوی هیچ نسبت ندارد پس محل غلط از اینجاست که طایفه‌ای پنداشتند که در آخرت جهتی و وضعی و کیفیتی و هوایی و شعاعی و احاطت نور بصر بمبصر بیاید هم چنان چه در دنیا مبصرات دنیوی را مشاهده کرده‌اند و اینکه تصورات همه تخیلات باطل است و اینکه غلطی بزرگ است که کسی مرتبه‌ای که فوق حال و مقام وی است بر حال و مقام خود قیاس کند امور اخروی را امروز کسی دریابد که بکلّی از دنیا و لذّات آن صرف رغبت کرده و روی دل بآخرت آورده و بدل در آخرت باشد و بتن در دنیا و بقلب در عالم غیب ساکن بود و بقالب در عالم شهادت. (پایان) دیگری گفته نظر منحصر برؤیت چشم نیست زیرا اگر چنین باشد لازم آید خداوند محدود گردد بحد اجسام و او منزّه از آنست بلکه مقصود اینکه است که در آخرت باطن ظاهر میگردد و ظاهر بتمام اجزاء چشم میشود و بتمام اجزاء خدا را مشاهده میکند چنانچه در دنیا بچشم بصیرت مشاهده مینمود و آخرت عالم لطافت است اینکه است که هیچ حکمی برای جسد ظاهر و قالب در آنجا نیست و دیگر حکم برای قلب و روح است که ظاهر گردیده بزرگی را پرسیدند راه از کدام جانب است گفت از جانب تو نیست چون از خود گذشتگی از تمام جانبها راهست.

چون بصدیقان بپا کردند و زان ره ساختند جز بدل رفتن در آن ره یک قدم را بار نیست
تفسیر روح البیان
-----------------------------------
(1) یعنی تیر اندیشه راست بهدف زدی.

صفحه : 220
وَ وُجُوه‌ٌ یَومَئِذٍ باسِرَةٌ، تَظُن‌ُّ أَن یُفعَل‌َ بِها فاقِرَةٌ (باسره) مقابل ناضره یعنی رویهای مؤمنین در آن روز مبتهج و بشّاش و نورانی است و رویهای کفّار گرفته و تاریک و ظلمانی است و برای آنان مکشوف میگردد و بچشم بصیرت مینگرند که حادثه ناگواری در پیش است که پشتشان را میشکند.
کَلّا إِذا بَلَغَت‌ِ التَّراقِی‌َ وَ قِیل‌َ مَن راق‌ٍ (کلّا) کلمه ردع است نه چنین است که شما پنداشته که قیامت و حشر و نشری نیست وقتی جان انسانی باستخوان بالای سینه رسید و آن وقتی است که روح از قسمتهای بدن از قلب و مغز و باقی اعضاء بآخرین محل‌ّ تراقی که ترقوه‌اش نامند و معروف بنقطه حیات است رسید آن وقت گفته میشود (من راق) کلمه راق را دو طور تفسیر نموده‌اند بعضی بر آنند که وقتی جان بنقطه حیات و سینه رسید کسان محتضر در طلب علاج میگردند زیرا که (راق) از رقاه یرقیه رقیة) مأخوذ گردیده و آن وقتی است که برای شفا تمسّک بدعا و تعویذ نمایند یا آنکه (من) بمعنی استفهام و طلب باشد که اطرافیان مریض برای علاج در طلب طبیب بگردند و شاید استفهام انکاری باشد یعنی وقتی که جان بسینه رسید گویند دیگر علاج پذیر نیست.
تفسیر دوم از (رقی یرقی رقیا) مأخوذ گردیده نظیر قوله تعالی وَ لَن نُؤمِن‌َ لِرُقِیِّک‌َ حَتّی تُنَزِّل‌َ عَلَینا کِتاباً نَقرَؤُه‌ُ«1» گویند کیست جان وی را بالا برد از إبن عباس است که فرشتگان چنین گویند.
وَ ظَن‌َّ أَنَّه‌ُ الفِراق‌ُ، وَ التَفَّت‌ِ السّاق‌ُ بِالسّاق‌ِ
-----------------------------------
(1) سوره اسری آیه 95 کفار گفتند ما هرگز بمرتبه بلند تو (بنبوت و رسالت) ایمان نیاوریم مگر وقتی بر ما فرود آوری کتابی را که بخوانیم. [.....]

صفحه : 221
از بعضی مفسرین است که ظن در اینجا بمعنی یقین آمده که در آن وقت محتضر یقین میکند بمرگ خود و شاید (ظن) بمعنی گمان باشد که محتضر از شدت علاقه‌ای که بحیات دارد تا رمقی از حیات دارد یقین بمردن خود نمیکند و بهمان گمان مضطرب میگردد.
اگر چه معنی ظاهر آیه اینکه است که از شدت جان دادن ساق بساق میمالد لکن معنی ظاهر آیه درست بنظر نمی‌آید زیرا وقتی جان بسینه رسید وقتی است که پاها از حرکت افتاده چگونه بهم میمالد چنانچه بعضی گفته‌اند شاید مقصود تلاقی دنیا و آخرت باشد که در حال احتضار محتضر چون هنوز در دنیا است دنیا را مینگرد و بآن حب‌ّ دنیا و علاقه‌ای که باولاد و مال و باقی جهات دنیوی دارد بیند وقت فراق رسیده و از طرف دیگر آثار عالم برزخ و ملائکه عذاب را نیز معاینه مینماید آن وقت منتهی درجه سختی او است و اشاره بمنتهی درجه شدت و سختی او چنین تعبیر نموده که پاها را بهŢ میمالد مثل کسی که امر مهمّی برای وی پیش آید پاها و دستهای خود را بهم میمالد.
إِلی رَبِّک‌َ یَومَئِذٍ المَساق‌ُ بقاعده عربیّت (المساق) مصدر از ساق یسوق بمعنی کشیده‌گی است.
در آن وقت روح انسان بسوی پروردگارش کشیده میشود و شاید مقصود چنین باشد که خداوند روح انسان را بتوسطه ملک الموت بسوی خود میکشاند یا وی را نزدیک میگرداند برحمت خود یا نزدیک میگرداند او را بغضب خود.
فَلا صَدَّق‌َ وَ لا صَلّی، وَ لکِن کَذَّب‌َ وَ تَوَلّی (فَلا صَدَّق‌َ وَ لا صَلّی) فاء عطف است که (لا صدق) را عطف داده بیحسب که کافر گمان میکند هرگز مبعوث نمیگردد اینکه است که نه تصدیق پیمبران مینماید که زیر بار تکلیف رود و نه در مقام عبادت بر می‌آید و مبرزترین عبادات

صفحه : 222
که نماز است اقدام بر آن نمینماید و باضافه تکذیب هم میکند و نسبت کذب بسفرای الهی میدهد و نیز از اهل حق و حقیقت اعراض میکند و پشت پا میزند و در حال نخوت و کبر بسوی اهلش روان میگردد.
در اینکه آیات چند صفت از صفات نکوهیده منکرین معاد و کافرین را تذکر میدهد.
(1) تصدیق پیمبران را نمیکنند و اعتراف بوجود خدای یگانه نمینمایند (2) نماز نمیخوانند چون یکی از علامت مهم ایمان نماز است اینکه است که ترک نماز را از علائم کفر بشمار میآورد.
(3) تکذیب میکنند و نسبت دروغ‌گویی بپیمبران میدهند.
(4) از کلام حق اعراض میکنند و بی‌اعتنایی مینمایند.
(5) در حال تفرعن و تکبر مشی مینمایند و بسوی کسانی که مثل خودشان و از اهل خود میباشند میروند و اظهار نفرت میکنند.
و اینکه پنج صفت علامت کفر است که بعضی راجع باصول دیانت و بعضی راجع بفروع آن و بعضی راجع باخلاق است گویند اینکه آیه در مذمت ابو جهل فرود آمده زیرا که اینکه صفات نام برده شده در باره وی صادق آید.
أَولی لَک‌َ فَأَولی، ثُم‌َّ أَولی لَک‌َ فَأَولی اینکه دو جمله در مقام وعید و تهدید است زیرا عرب اینکه جمله را بکسی گوید که شرّی متوجه او شده بوی گوید حذر کن بعض مفسرین گفته‌اند (اولی) بمعنی ویل است گویند پیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم دست ابو جهل را گرفت و گفت (أَولی لَک‌َ فَأَولی) ابو جهل گفت بچه چیز مرا میترسانی نه تو و نه خدای تو هرگز قدرت ندارید بمن صدمه‌ای وارد نمائید من شریف‌ترین و متشخص‌ترین اینکه شهر بشمار میروم اینکه است که خداوند در اینجا کلام پیمبر خود را بیان میفرماید.
دیگری گفته اینکه سخن را حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بامر پروردگار بدشمنان

صفحه : 223
دین فرموده که آنان را تهدید نماید.
دیگری گفته اینکه خطاب بخود پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است که تو از دشمنان حذر نما و از آنان دوری کن که بتو صدمه و اذیتی وارد ننمایند و اینکه رأی مناسب‌تر بنظر میآید زیرا که در بعض آیات دیگر اشاره دارد که از کفّار حذر کن و اعراض نما مثل اینکه فرموده قُل‌ِ اللّه‌ُ ثُم‌َّ ذَرهُم فِی خَوضِهِم یَلعَبُون‌َ«1» و آنجا که فرموده وَ أَعرِض عَن‌ِ المُشرِکِین‌َ«2» و امثال آن بسیار است.
أَ یَحسَب‌ُ الإِنسان‌ُ أَن یُترَک‌َ سُدی (سدی) در لغت بمعنی مهمل گذاشتن است آیا انسان چنین گمان میکند که وی را مهمل میگذاریم.
اشاره به اینکه چگونه ممکن است انسانی را که با اینهمه آثار قدرت و اسرار آفرینش و حکمتی که در وجود وی نهفته وی را مورد تکلیف قرار ندهیم چنین نیست که انسان گمان کرده بلکه وی را برای امر بزرگی آفریدیم که مراتبی را بپیماید و پس از آنکه بفعلیّت اخیر خود رسید در قیامت بنتیجه اعمال نیک یابد خود برسد (ان خیرا فخیرا و ان شرا فشرا) یکی از مفسرین گفته چون در اول سوره فرمود أَ یَحسَب‌ُ الإِنسان‌ُ أَلَّن نَجمَع‌َ عِظامَه‌ُ در آخر سوره نیز همین مطلب را تکرار مینماید (و برای اثبات معاد دو دلیل در اینجا تذکر میدهد):
اوّل أَ یَحسَب‌ُ الإِنسان‌ُ أَن یُترَک‌َ سُدی و نظیر اینکه آیه قوله تعالی إِن‌َّ السّاعَةَ آتِیَةٌ أَکادُ أُخفِیها لِتُجزی کُل‌ُّ نَفس‌ٍ بِما تَسعی«3»
-----------------------------------
(1) سوره انعام آیه 9، بگو خدا پس از آن واگذار کفار را بحال خودشان که در لهو و لعب فرو روند.
(2) از مشرکین اعراض نما و رو بحق آر اشاره به اینکه پس از تبلیغ رسالت خود را مشغول بآنها مکن متوجه حق باش.
(3) سوره طه آیه 15، محقق و ثابت است که قیامت آینده است میخواهم آن را مخفی دارم تا آنکه هر نفسی جزا داده شود بآنچه عمل و سعی و کوشش میکند، شاید اشاره باین باشد که ساعت وقوع و پیدایش قیامت را پنهان نموده‌ایم که مردم ندانند موقع آن را و علمشان از روی خلوص واقع گردد و مستحق اجر گردند.

صفحه : 224
پس از آنکه آلات و قوای جسمانی از شهوت و غضب و وسائل اعمال بهیمی و سبعی بانسان داده شده و نیز عقل که مدرک حسن و قبح و تمیز دهنده بین خیر و شرّ است بوی کرامت گردیده با اینکه وسائل چگونه ممکن است او را در مورد تکلیف قرار ندهد و قوانین و مقرراتی برای اصلاح امور دنیوی و اخروی وی وضع ننماید زیرا اگر چنین باشد وجود وی را مهمل گذاشته و چنین امری لایق پروردگار کریم و حکیم علی الاطلاق نیست پس بایستی دار دیگری باشد که انسان آنچه از خوب و بد کرده بنتیجه برسد و اثر آن را بیابد و گر نه وجود وی لغو خواهد بود.
دلیل دوم بر اثبات معاد استدلال بخلقت اولیه انسان است که وقتی قدرت بر خلقت وی دارد در آن وقتی که لَم یَکُن شَیئاً مَذکُوراً چیزی نبود که شناخته شود البته قدرت بر عود دادن وی نیز دارد و اشاره بدلیل دوم است که فرموده:
أَ لَم یَک‌ُ نُطفَةً مِن مَنِی‌ٍّ یُمنی، ثُم‌َّ کان‌َ عَلَقَةً فَخَلَق‌َ فَسَوّی خطاب و اعتراض بآن انسانی است که گمان میکند خداوند هرگز استخوان پوسیده را زنده نمیگرداند که آیا فکر نمیکنی و متوجّه نیستی که تو از چه چیز خلق شده‌ای آیا تو از آب منی که از نجاسات و قذارات محسوب میگردد و از صلب پدر برحم مادر ریخته گردیده و پس از آنکه در آنجا خون بسته گردیدی و صورت بندی شدی و اعضاء و اجزاء بدن تو معتدل و نسبت بیکدیگر تعادل نموده ترکیب بندی نشده‌ای تا آنکه خلقت تو تمام گردیده و قدم در اینکه عالم نهادی فَجَعَل‌َ مِنه‌ُ الزَّوجَین‌ِ الذَّکَرَ وَ الأُنثی و پس از آنکه منی و علقه و مضغه بودید صورت انسانیّت بشما پوشانید بعضی را بصورت مرد و بعضی را بصورت زن گردانید برای اینکه جفت گردید و عیش و زندگانی شما تمام گردد.
أَ لَیس‌َ ذلِک‌َ بِقادِرٍ عَلی أَن یُحیِی‌َ المَوتی

صفحه : 225
آیا آن کسی که از قطره آب گندیده چنین انسانی ترتیب داده قدرت ندارد که پس از مرگ و تفرق اجزاء ثانیا مرده‌ها را زنده گرداند.
خدای متعال باین دو برهان متین محکم یکی بیان خلقت انسان که از عدم بوجود آمده و دیگر از علم و قدرت و حکمتی که در پیدایش وی هویدا است استدلال نموده بر اثبات معاد که اگر معاد و بازگشتی نبود خلقت انسان لغو و بی‌ثمر میگردید و چون کار لغو و بیهوده نتوان نسبت بخالق حکیم داد پس باین دو دلیل ثابت میشود که زنده شدن انسان در قیامت امری است حتمی و مطلبی است واقعی که نتوان در آن خدشه نمود.

صفحه : 226

‌سورة الدهر

اشاره

مدنیة و هی احدی و ثلاثون آیة

[سوره الإنسان (76): آیات 1 تا 16]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
هَل أَتی عَلَی الإِنسان‌ِ حِین‌ٌ مِن‌َ الدَّهرِ لَم یَکُن شَیئاً مَذکُوراً (1) إِنّا خَلَقنَا الإِنسان‌َ مِن نُطفَةٍ أَمشاج‌ٍ نَبتَلِیه‌ِ فَجَعَلناه‌ُ سَمِیعاً بَصِیراً (2) إِنّا هَدَیناه‌ُ السَّبِیل‌َ إِمّا شاکِراً وَ إِمّا کَفُوراً (3) إِنّا أَعتَدنا لِلکافِرِین‌َ سَلاسِل‌َ وَ أَغلالاً وَ سَعِیراً (4)
إِن‌َّ الأَبرارَ یَشرَبُون‌َ مِن کَأس‌ٍ کان‌َ مِزاجُها کافُوراً (5) عَیناً یَشرَب‌ُ بِها عِبادُ اللّه‌ِ یُفَجِّرُونَها تَفجِیراً (6) یُوفُون‌َ بِالنَّذرِ وَ یَخافُون‌َ یَوماً کان‌َ شَرُّه‌ُ مُستَطِیراً (7) وَ یُطعِمُون‌َ الطَّعام‌َ عَلی حُبِّه‌ِ مِسکِیناً وَ یَتِیماً وَ أَسِیراً (8) إِنَّما نُطعِمُکُم لِوَجه‌ِ اللّه‌ِ لا نُرِیدُ مِنکُم جَزاءً وَ لا شُکُوراً (9)
إِنّا نَخاف‌ُ مِن رَبِّنا یَوماً عَبُوساً قَمطَرِیراً (10) فَوَقاهُم‌ُ اللّه‌ُ شَرَّ ذلِک‌َ الیَوم‌ِ وَ لَقّاهُم نَضرَةً وَ سُرُوراً (11) وَ جَزاهُم بِما صَبَرُوا جَنَّةً وَ حَرِیراً (12) مُتَّکِئِین‌َ فِیها عَلَی الأَرائِک‌ِ لا یَرَون‌َ فِیها شَمساً وَ لا زَمهَرِیراً (13) وَ دانِیَةً عَلَیهِم ظِلالُها وَ ذُلِّلَت قُطُوفُها تَذلِیلاً (14)
وَ یُطاف‌ُ عَلَیهِم بِآنِیَةٍ مِن فِضَّةٍ وَ أَکواب‌ٍ کانَت قَوارِیرَا (15) قَوارِیرَا مِن فِضَّةٍ قَدَّرُوها تَقدِیراً (16)

(ترجمه)

بنام خدای رحمن مهربان
آیا آمد بر آدمی وقتی که چیزی نبود یاد کرده شود،
محققا ما انسان

صفحه : 227
را خلقت نمودیم از نطفه‌ای ممزوج (با حرارت و برودت) تا آنکه بیازمائیم او را پس قرار دادیم وی را شنوا و بینا.
و ما راهرا بوی نمایاندیم یا شکر گذار است و یا ناسپاس،
و محققا آماده کردیم برای کافرین زنجیرها و غلها و آتش فروزان،
و بتحقیق که نیکوکاران میآشامند از جام شرابی که مزاج آن کافور است
چشمه‌ای است که بندگان خدا می‌آشامند از آن و آن چشمه بسیار در زمین جریان دارد،
و آنها (کسانی میباشند) که بنذر وفا میکنند و میترسند از روزی که شرّ او پهن و فرا گیرنده است،
و بذل طعام میکنند با دوستی آن بفقیر و یتیم و اسیر،
(و گویند) انفاق و اطعام ما منحصر است برای خشنودی خدا طلب نمی‌کنیم از شما بازای آن عوضی و نه سپاس گذاری،
زیرا که ما از پروردگار خود میترسیم از روزی که سخت و گرفته باشد،
پس (بپاداش) عمل آنها خداوند نگاه داشت از آنها شرّ آن روز را و ملاقات میکنند آن روز را با خوشی و روی خندان،
و بپاداش صبر برای آنان است بهشت و جامه‌های ابریشم باف،
در حالی که در بهشت تکیه زده‌اند بر تختها که نبینند در آن نه آفتابی و نه سرمایی،
و سایه درختان بهشتی بر سر آنها و میوه‌هایش نزدیک و در اختیار آنها است،
غلمان و حوریان بهشتی با ظرفهای نقره و بلور بدور آنان دور میزنند،
که آن کوزهای بلور و از نقره باندازه (و درخور هر کسی) اندازه‌گیری شده.

توضیح آیات‌

اشاره

هَل أَتی عَلَی الإِنسان‌ِ حِین‌ٌ مِن‌َ الدَّهرِ لَم یَکُن شَیئاً مَذکُوراً باتفاق مفسرین (هل) در اینجا و در سوره هَل أَتاک‌َ حَدِیث‌ُ الغاشِیَةِ بمعنی (قد) است زیرا که استفهام یعنی طلب فهم کردن برای کسی که تمام صفحه موجودات در علم حضوری او مکشوف است محال مینماید اینکه است که بایستی (هل اتی) را حمل بر معنی خبر نمود که حق سبحانه خبر میدهد که محققا گذشت بر انسان

صفحه : 228
زمان طولانی از دهر که چیزی نبود یاد کرده شود.
زمان مبهم طولانی را حین گویند حکماء گویند دهر فوق زمان و روح زمان و ظرف زمان و محیط بر زمان است یعنی دهر عبارت از مجموع من حیث المجموع زمان است.
از إبن عباس است مقصود از آن حین که انسان مذکور نبود آن نه ماهی است که در شکم مادر بوده که کسی وی را نمیشناخت و کالعدم محسوب بود.
دیگری گفته مقصود از انسان آدم است آن وقتی که هنوز روح بوی دمیده نشده بود.
نظر باحادیثی که از معصومین رسیده که روح انسان دو هزار سال قبل از جسد او خلق شده و نیز آن حدیثی که در کتاب اصول کافی از رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نقل میکند که حضرتش در پاسخ سؤال از خلقت عقل فرموده (خدای عز و جل عقل را ملکی خلق نموده و برای وی سرهایی است بعدد خلائق از آنهایی که خلق شده و میشوند تا روز قیامت و برای هر سری از آن ملک رویی است و برای هر آدمی سری است از سرهای عقل و اسم آن انسان بر صورت آن نوشته و بر آن صورت پرده‌ای افتاده و آن پرده باقی است تا وقتی که آدمی متولّد گردد آن وقت آن پرده عقب میرود و نوری در قلب انسان القا میگردد و بآن نور تمیز میدهد بین فرض و سنّت و خوب و بد و مثل عقل در بدن مثل چراغ است در وسط خانه.
و نیز از آیات و اخبار بسیاری که برموز و اشاره تصریحا و تلویحا در ثبوت عالم ذر و عالم مثال و عالم ارواح و غیر آن رسیده از مجموع آنها میتوان استفاده نمود که انسان باعتبار جنبه روحانی پیش از وجود مادّی جسمانی در عالم ما فوق الطبیعه یک نحو وجود و تحققی داشته پس از آن در اطوار خلقت تطوّراتی نموده تا در اینکه کسوت مادّه طبیعی فرود آمده و دست قدرت الهی آن را بحرکت آورده که علی الدوام رو بطرف کمال و بقاء رهسپار گردد و شاهباز قدسی روح وی با دو بال

صفحه : 229
علم و عمل همیشه در پرواز است تا آنکه مدار سیر خود را باتمام رساند و بفعلیت اخیر خود نائل گردد لکن تا وقتی که باین صورت فعلی دنیوی تحقّق نیافته چیزی نبوده که بوجود شخصی خارجی شناخته گردد و یاد شود.
و در بیان خلقت انسان که چگونه جسم وی را در اینکه عالم پس از نیستی و عدم بوجود آوردیم چنین فرموده.
إِنّا خَلَقنَا الإِنسان‌َ مِن نُطفَةٍ أَمشاج‌ٍ از راغب اصفهانی است که مقصود از (امشاج) آن قوای مختلفی است که در نطفه قرار داده چنانچه در جای دیگر است وَ لَقَد خَلَقنَا الإِنسان‌َ مِن سُلالَةٍ مِن طِین‌ٍ ثُم‌َّ جَعَلناه‌ُ نُطفَةً فِی قَرارٍ مَکِین‌ٍ«1» در قاموس گفته (امشاج) نطفه مرد است که آمیخته شده بخون و نطفه زن گردیده.
نَبتَلِیه‌ِ فَجَعَلناه‌ُ سَمِیعاً بَصِیراً و وی را در مقام آزمایش در آوردیم الَّذِی خَلَق‌َ المَوت‌َ وَ الحَیاةَ لِیَبلُوَکُم أَیُّکُم أَحسَن‌ُ عَمَلًا«2» و وی را شنوا و بینا گردانیدیم.
قوای پنجگانه‌ای که بانسان کرامت شده از سامعه، باصره، ذائقه، شامه لامسه اینها معدّات و شرائط ادراکات محسوسات و معقولات ویند که از محسوسات پی ببرد بمعقولات و از ظاهر بباطن رسد و در اثر مؤثر را بیند.
و چون سمع و بصر بالاترین مشاعر و شریف‌ترین حاسّه انسانی بشمار میرود
-----------------------------------
(1) سوره مؤمنون آیه 12، محققا ما انسان را آفریدیم از صاف کشیده از گل پس از آن آن را نطفه گردانیدیم و در آرامگاه استوار قرار دادیم.
(2) سوره تبارک آیه 2، آن کسی که موت و حیات را خلق نمود تا آنکه شما را بیازماید که کدام یک از شما در عمل نیکوترید.

صفحه : 230
اینکه است که در مقام امتنان در بسیاری از جاهای کلام اللّه اینکه دو قوه را مخصوص بذکر گردانیده.
إِنّا هَدَیناه‌ُ السَّبِیل‌َ إِمّا شاکِراً وَ إِمّا کَفُوراً برای آگاهندن و متذکر گردانیدن بشر در موارد بسیاری از قرآن مجید گوشزد او مینماید و در مقام امتنان اشاره دارد به اینکه ای انسان ما تو را از نیستی و آن وقتی که لَم یَکُن شَیئاً مَذکُوراً چیزی نبودی که بشمار آیی از منی مخلوط بکثافات بوجود آوردیم و تو را در بهترین صورت لَقَد خَلَقنَا الإِنسان‌َ فِی أَحسَن‌ِ تَقوِیم‌ٍ«1» و معتدل‌ترین اندام خلقت نمودیم و قوای ظاهره و باطنه فَجَعَلناه‌ُ سَمِیعاً بَصِیراً بتو کرامت کردیم و از آن روح قدس الهی نَفَخت‌ُ فِیه‌ِ مِن رُوحِی در تو دمیدیم و بتاج وَ لَقَد کَرَّمنا بَنِی آدَم‌َ تو را مفتخر نمودیم و شریفترین موجودات گردانیدیم و به إِنِّی جاعِل‌ٌ فِی الأَرض‌ِ خَلِیفَةً«2» تو را خلیفه و نماینده خود در زمین قرار دادیم و گل سر سبد موجودات گردانیدیم و پس از آنکه خلقت تو تمام گردید و لایق هدایت گردیدی إِنّا هَدَیناه‌ُ السَّبِیل‌َ تو را بطریق حق و حقیقت رهبری نمودیم و بتوسطه رسول باطن عقل و رسول ظاهر انبیاء و سفرای الهی راه هدایت و سعادت که مقصود اصلی از خلقت بشر و آنچه مقدمه پیدایش او است همین است بتو آموختیم و سیر بسوی سعادت یا شقاوت را در کف‌ّ اختیار تو نهادیم که باختیار خود (إِمّا شاکِراً) یا بشکرانه اینکه همه نعمتهای گوناگون راه سعادت و فضیلت
-----------------------------------
(1) سوره تین آیه 2.
(2) تمام آیه وَ إِذ قال‌َ رَبُّک‌َ لِلمَلائِکَةِ إِنِّی جاعِل‌ٌ فِی الأَرض‌ِ خَلِیفَةً قالُوا أَ تَجعَل‌ُ فِیها مَن یُفسِدُ فِیها وَ یَسفِک‌ُ الدِّماءَ وَ نَحن‌ُ نُسَبِّح‌ُ بِحَمدِک‌َ وَ نُقَدِّس‌ُ لَک‌َ قال‌َ إِنِّی أَعلَم‌ُ ما لا تَعلَمُون‌َوقتی پروردگار تو بملائکه گفت بحقیقت و درستی من در زمین خلیفه و نماینده‌ای برای خود قرار میدهم ملائکه گفتند آیا قرار میدهی کسی را که فساد کند در زمین و خونریزی نماید و ما تنزیه میکنیم و تو را بپاکی ستایش مینمائیم خطاب عتاب آمیز بآنها رسید که من چیزی میدانم که شما نمیدانید.

صفحه : 231
را اختیار کنی و موحّد و خدا پرست گردی و رشته بندگی بگردن بسته خود را از حضیض ناسوتی باوج ملکوتی رسانی وَ إِمّا کَفُوراً یا کفران نعمت نموده و خود را بزنجیر اوهام و طبیعت بسته نگاه داشته و آن قوای عقلی و روحانی که بآن توانستی خود را بسعادت عظمی رسانی و حیات پاکیزه دائمی همیشه‌گی بر خود تأمین نمایی منقاد و مطیع قوای شهوانی نموده و خود را از سعادت و فضیلت بازداری.

(تو را ز کنگره عرش میزنند صفیر ندانمت که در اینکه دام که چه افتاد است)
(حافظ) إِنّا أَعتَدنا لِلکافِرِین‌َ سَلاسِل‌َ وَ أَغلالًا وَ سَعِیراً آری کسی که در اینکه نشاه دنیوی خود را بزنجیر اوهام و غلهای قوای سبعی و بهیمی و آرزو و آمال طبیعی بسته گردانید و کفران نعمتهای الهی را نمود و قوی و مشاعری که بایستی در طریق شکر گذاری و بندگی او مصرف نماید در راه مخالفت او بکار انداخت در نشاه اخروی که حقیقت هر چیزی ظاهر میگردد همین زنجیرهای معنوی آرزو و آمال صورت میگیرد و بدست و پای او پیچیده و غلهای علاقه دنیوی وی نیز بار سنگینی میگردد و او را در قید میگرداند و اعمال نکوهیده زشت او آتش سوزان میگردد و بکیفر اعمال و اخلاقش همیشه در آتش سوزان میسوزد ذلِک‌َ بِما قَدَّمَت أَیدِیکُم وَ أَن‌َّ اللّه‌َ لَیس‌َ بِظَلّام‌ٍ لِلعَبِیدِ«1» سوره آل عمران آیه 178.
از کلمه «اعتدنا» در آیه و نیز از آیات دیگر مثل إِن‌َّ جَهَنَّم‌َ لَمُحِیطَةٌ بِالکافِرِین‌َ
-----------------------------------
(1) «ذلک» اشاره بآیه جلو ذُوقُوا عَذاب‌َ الحَرِیق‌ِ‌که در مقام عذاب اشقیا و قاتلین انبیاء است که بکیفر اعمالشان که پیش فرستاده‌اند چنین عذابی برای آنان مهیا گردید نه آنکه بآنها ظلم نموده و آنان را مبتلا بچنین عذابی نموده و اینکه آیه و امثال آن صریح است که انسان مختار است.

صفحه : 232
و امثال آن معلوم میشود که بهشت و جهنّم فعلا موجودند نه اینکه چنانچه بعضی گمان کرده‌اند بعدا در قیامت موجود میشوند زیرا که سبب وجود بهشت همان ایمان واقعی و تقوی و عمل صالح است که اهلش در همین عالم دارا میباشند و اسباب جهنّم از زنجیرهای هفتاد زرعی که فرموده «ذَرعُها سَبعُون‌َ ذِراعاً» و غلها و آتش سوزان که ناشی از متابعت دنیوی و هوی و هوس و مخالفت مولا که در اینکه عالم بصورت عیش گوارا مینماید لکن وقتی پرده طبیعت عقب رفت و در قیامت که هر چیزی بحقیقت خود ظاهر گردید اشقیاء می‌بینند اینکه همان غل و زنجیریست که خود در دنیا تهیه نموده‌اند.
و چون سبب بهشت و جهنم اعمال و اخلاق خود انسان است و وقتی سبب تحقق یافت مسبّب نیز تحقّق پذیرد پس از اینجا معلوم میشود که بهشت و جهنّم از همین عالم بوجود آید و بهشت در باطن و حقیقت بهشتیان در معنی نه در صورت موجود است و نیز جهنّم در معنی نه در صورت در باطن جهنّمیان نهفته و محیط بر آنان است و در قیامت صورت گرفته ظاهر میگردد.
إِن‌َّ الأَبرارَ یَشرَبُون‌َ مِن کَأس‌ٍ کان‌َ مِزاجُها کافُوراً ابرار جمع برّ مثل رب‌ّ و ارباب و از حسن که یکی از مفسّرین است نقلشده که برّ بر کسی صادق آید که بر هیچکس حتی بر مورچه‌ای اذیت روا ندارد.
و از مفردات لغت است که برّ مقابل بحر است و بمعنی توسعه در عمل نیک است و شامل میگردد تمام اعمال نیکو از عبادات و اعمال خوب.
نیکوکار کسی است که تمام افعال و اعمال و حرکات و سکنات و گفتار و کردار آن روی میزان عقل و شرع انجام گرفته و استوار گردیده که چنین کسی را بطور اطلاق میتوان از ابرار بشمار آورد.
مفسرین گویند کافور اسم چشمه‌ای است در بهشت بنام چشمه محمّدی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و تشبیه بکافور از جهت رنگ و بو و لطافت آن است نه از جهت طعم.
و شاید تشبیه بکافور از جهت خنکی او است که اشاره ببرد یقین باشد که

صفحه : 233
ابرار و نیکوکاران در اثر رویّه و سجیّه نیک آنها انوار معرفت و محبت الهی در قلب و سریره آنان نفوذ مینماید و از شراب معرفت سیراب میگردند و ببرد یقین دل آنها خنک میگردد و از نسیم الطاف الهی علی الدّوام محظوظ و شادمانند.
مفسرین آیه را حمل بر قیامت کرده‌اند لکن آیه مطلق است و ممکن است گفته شود اگر در دنیا آن برد یقین در قلب کسی وارد نگردد البته از آن شراب کافوری نیز در آخرت نخواهد چشید.
خلاصه شاید مقصود از آیه چنین باشد که نیکوکاران که قلب و دل آنان از غل و غش طبیعت پاک گردیده و بسوی جاده حق و حقیقت رهسپار شده‌اند و روش آنها روش اولیاء اللّه گردیده در اثر نیکوکاری اول ببرد یقین و عین کافوری قلب آنان را مطمئن میگرداند و پس از آن از آن چشمه شراب زنجبیلی کَأساً کان‌َ مِزاجُها زَنجَبِیلًا و کاس محبّت بآنها میچشاند پس از آنکه قلب محبّین از آتش عشق بحق سوخته گردید آن وقت از آن شراب خنک کافوری قطره‌ای بدل و قلب سوخته آنها ترشح میگردد و گر نه ممکن است آتش محبّت قلب محبّین و عاشق مشتهر را بسوزاند و وی را هلاک گرداند اینکه است که هر وقت آتش محبت چنانچه اهلش میدانند شعله‌ور گردید در عقب قلب عاشق ببرد یقین و نسیم خنک الطاف الهی از وله ساکن میگردد و آرام میشود.
آری اگر قطره‌ای از آن شرابا زنجبیلا و شرابا طهورا بذائقه جانت برسد و ذره‌ئی از آن خنکی و برد کافوری را بکام دل بچشی آن وقت خواهی دید چگونه اثر آن در تمام اعضاء وجودت سرایت مینماید و در آن حال بجز یک دریای موّاج عشق که استیلا پیدا نموده و تمام سراسر وجودت را تحت نفوذ خود در آورده بطوری که دیگر از خود و هستی خود بی‌خبر میگردی چیز دیگری پدید نیست شهید ثانی چنین روایت میکند که بداود نبی علیه السّلام وحی رسید ای داود ابلاغ کن باهل زمین که من دوست کسی هستم که مرا دوست دارد و همنشین کسی میباشم

صفحه : 234
که با من هم‌نشین باشد و مؤنس کسی هستم که بذکر من مأنوس باشد و رفیق کسی هستم که با من رفیق باشد و اختیار میکنم کسی را که مرا اختیار کرده و مطیع کسی میباشم که مرا اطاعت نموده تا آخر حدیث که مفصل است.
عَیناً یَشرَب‌ُ بِها عِبادُ اللّه‌ِ یُفَجِّرُونَها تَفجِیراً (تفجیر) مصدر از باب تفعّل آمده فجّر یفجر تفجیرا و در لغت بمعنی آب راندن و جریان دادن آن آب است از روی قوت و شدّت و اضافه کردن عباد را باللّه اضافه تشریفیه است اشاره به اینکه شراب کافوری چشمه‌ای است که بشدت جریان دارد و کاسه‌ای از آن نصیب کسانی است که بمقام عبودیت و بندگی فائض گردیده‌اند و آنان عده مخصوص میباشند که از مقامات گذشته و بمقامی رسیده‌اند که العبد و ما فی یده کان لمولاه نصب العین آنان گردیده و خود و هر چه را مینگرند از او و قائم باو میدانند.
در تفسیر روح البیان از تاویلات نجمیّه چنین نقل میکند که ابرار اشاره ببندگان خالص است که مخصوص باسم اعظم‌اند که شامل تمامی اسماء اللّه میباشد و آنها کسانی هستند که پروردگارشان آنان را سیراب گردانیده و تجلی یافته‌اند باسم (الباسط) و بآنان چشانده از کاسه محبت شراب طهور عشق که ممزوج گردیده بکافور برد یقین که جاری گردانیده در نهرهای ارواح و اسرار آنها و قلبهای آنها پر گردیده از زیادتی رحمت و شمول نعمت. پایان یُوفُون‌َ بِالنَّذرِ وَ یَخافُون‌َ یَوماً کان‌َ شَرُّه‌ُ مُستَطِیراً در مقام بعضی از مصادیق برّ بر آمده که ابرار و نیکوکاران متصف بصفاتی میباشند (اوّل) هر گاه نذری کردند بنذر خود وفا میکنند.
فقها بدلالت آیات و اخبار چنین استفاده نموده‌اند که اگر نذر روی میزان شرع واقع گردید و بآن شرائطی که در محل خود تعیین شده مثل اینکه متعلّق

صفحه : 235
نذر بایستی عمل مباح یا مستحبی باشد و شخص خود را ملتزم نماید که اگر فلان حاجت من برآمد برای خدا فلان عمل خیری را انجام دهم وفای بنذر واجب میگردد و چون نذر یکی از عبادات بشمار میرود بایستی عمل نذر مخصوص بخدا انجام گیرد قصد دیگری در کار نباشد پس مثل بعضی از عوام که از روی جهل برای امام علیه السّلام یا پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم یا حضرت عباس نذر کنند علاوه بر اینکه خلاف کرده که در عبادت با خدا شریک قرار داده ظاهرا نذرش نیز منعقد نمیگردد و نیز چون نذر یکی از عبادات بشمار میرود بایستی متعلق نذر و آن کاری که نذر کرده انجام دهد حرام یا مکروه یا لغو و بی‌فائده نباشد و در آن خیر و خوبی باشد و گر نه وفای بآن واجب نیست.
(دوم) از اوصاف ابرار اینکه است که ترسناکند از روزی که شرّ آن پهن گردیده و فرا گرفته.
اگر چه حکماء شر را امر عدمی دانند لکن نه عدم مطلق که هیچ حظی و بهره‌ای از وجود دارا نباشد بعضی از آنان شر را از باب عدم ملکه دانند یعنی در جایی که شأنیّت وجود داشته و مفقود گردیده آن را شر نامند مثل کوری که کسی را اعمی گویند که لایق چشم باشد.
بعض دیگر را رأی چنین است که شر امر عرضی اضافی است و نسبت بخیر شر امر عدمی بشمار میرود یعنی موجودی که در آن خیریّت مفقود گردیده شر نامیده میشود و شر یکی از عوارض و موجود عرضی بشمار میرود.
و آیه اشاره باین دارد که روز قیامت که باعتبار فعلیّت و سعه وجود بایستی رحمت الهی فرا گرفته باشد تمام افراد بشر را کفّار و اشقیا خود را از آن رحمت عام محروم نموده و بجای آنکه رحمت فرا گیرد آنان را آثار غضب نمودار میگردد اینکه است که در آن روز تمام افراد بشر در هول و اضطراب می‌افتند چنانچه

صفحه : 236
در اوصاف آن روز فرموده یَوماً یَجعَل‌ُ الوِلدان‌َ شِیباً«1» مگر اولیاء اللّه که در مقام امینند فَلا خَوف‌ٌ عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنُون‌َ«2» وَ یُطعِمُون‌َ الطَّعام‌َ عَلی حُبِّه‌ِ مِسکِیناً وَ یَتِیماً وَ أَسِیراً دوم از مصادیق برّ که در اینکه آیات تذکر میدهد اینکه است که نیکوکاران با رغبت و احتیاج آنان بطعام اطعام طعام میکنند بفقرا و ایتام و اسرا و اشاره باین دارد آنجا که فرموده لَن تَنالُوا البِرَّ حَتّی تُنفِقُوا مِمّا تُحِبُّون‌َ«3» اگر چه ظاهرا ضمیر (حبّه) راجع بطعام است لکن چنانچه بعض مفسرین گفته‌اند ممکن است راجع بخدا باشد که نیکوکاران از روی محبت بخدا اطعام طعام مینمایند و دوستی او محرک اطعام نمودن آنها گردیده.
إِنَّما نُطعِمُکُم لِوَجه‌ِ اللّه‌ِ لا نُرِیدُ مِنکُم جَزاءً وَ لا شُکُوراً سوم از خصوصیات نیکو کاران اینکه است که بزبان حال یا قال گویند ما برای خشنودی خدا انفاق مینمائیم و از شما فقراء عوض یا اظهار تشکر و قدر دانی یا چیز دیگری منتظر نمیباشیم.
اشاره به اینکه عمل وقتی از خود خواهی و ریاء و باقی جهات طبیعی خالص گردید آن وقت عامل آن از نیکوکاران محسوب میگردد و ابرار کسانی میباشند که در انفاق منّت بفقیر نگذارند و عوض از وی نخواهند بلکه با کمال احتیاج خود خالصا مخلصا لوجه اللّه اتفاق نمایند.
إِنّا نَخاف‌ُ مِن رَبِّنا یَوماً عَبُوساً قَمطَرِیراً
-----------------------------------
(1) روز قیامت چنان سخت است که اگر بفرض بچه‌ای بدنیا آید پیر میگردد.
(2) در آن روز اولیاء الهی را نه خوفی است و نه محزونند بلکه از الطاف الهی شادمانند.
(3) تمام آیه وَ ما تُنفِقُوا مِن شَی‌ءٍ فَإِن‌َّ اللّه‌َ بِه‌ِ عَلِیم‌ٌسوره آل عمران آیه 86، هرگز بشما خیر و خوبی نمیرسد مگر از آنچه دوست دارید انفاق نمائید و آنچه انفاق نمائید خدا بآن عالم است.

صفحه : 237
چهارم خوف بر آنان غالب است که گویند میترسیم از روزی که تنگ و گرفته و بسیار سخت و دراز است.
قتاده و مجاهد و مقاتل از مفسرین گفته‌اند بقدری آن روز سخت است که لبها از دهن جدا گردد و پیشانی بگردد.
دیگری گفته قمطریر و قماطیر بمعنی حرارت شدید است و اشاره بشدت حرارت و درازی روز قیامت دارد.
فَوَقاهُم‌ُ اللّه‌ُ شَرَّ ذلِک‌َ الیَوم‌ِ وَ لَقّاهُم نَضرَةً وَ سُرُوراً ضمیر (هم) در آیه عاید ابرار است، دیگر از تفضّلاتی که نسبت بابرار مبذول میدارد اینکه است که در روزی که تمام مردم در وله و اضطرابند آنان در مقام امن و امان با رویهای بشاش با طراوت چنین روزی را اقبال مینمایند و شادمانند که در مورد الطاف ایزد متعال واقع گردیده و از شرّ آن روز که پهن گردیده در امانند اتفاقی بین جمیع فرق شیعه و سنّی است که اینکه آیات در شأن عترت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم علی علیه السّلام فاطمه (ع) حسن علیه السّلام حسین علیه السّلام فرود آمده.
از طرف موافق و مخالف بچند طریق روایت شده که وقتی حسن علیه السّلام و حسین علیه السّلام مریض شدند رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم با عده‌ای از اصحاب بعیادت رفتند حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمودند یا ابا الحسن اگر برای شفای آنها نذری کنی خوب است علی علیه السّلام نذر کرد سه روز روزه بگیرد فاطمه (ع) نیز همین طور نذر کرد حسن و حسین (ع) و فضّه جاریه نیز همین طور نذر کردند.
پس از آنکه شفا یافتند حضرت امیر علیه السّلام رفت نزد شمعون یهودی که در همسایگی آنان منزل داشت شمعون قدری پشم داد که بریسند و در عوض سه ساع جو مزد داد حضرت زهرا (ع) جو را آسیا نمود پنج قرص نان برای افطار پنج نفری تهیه نمود وقتی حضرت امیر علیه السّلام بعد از نماز مغرب بخانه آمد که افطار کنند هنوز دست دراز نکرده از در خانه سائلی آواز داد که من مسکینی هستم از

صفحه : 238
مساکین مسلمین مرا طعام دهید خدا شما را از اطعمه‌های بهشت طعام دهد حضرت امیر علیه السّلام نان خود را بفقیر داد فاطمه (ع) و حسن علیه السّلام و حسین علیه السّلام و فضه نیز متابعت کرده همگی نان خود را بفقیر دادند و به آب افطار کردند روز دوم نیز روزه داشتند بهمان ترتیب فاطمه (ع) پنج قرص نان برای افطار تهیه نموده موقع افطار صدایی از در خانه بلند شد (السّلام علیکم یا اهل بیت النبوة و معدن الرسالة) من یتیمی هستم از ایتمام مسلمین مرا طعام دهید آن شب نیز همگی نان خود را دادند و به آب افطار نمودند روز سوم نیز روزه داشتند موقع افطار صدایی از در خانه بلند شد که من اسیری هستم از اسراء و گرسنه میباشم مرا طعام دهید باز همگی پنج نفری نان خود را دادند و بگرسنگی صبر نمودند روز چهارم حضرت امیر علیه السّلام دست امام حسن علیه السّلام و امام حسین علیه السّلام را گرفت در حالی که از ضعف میلرزیدند و آنان را برد خدمت حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم چشم رسول اللّه که بر آنها افتاد بسیار دلتنگ گردید فرمود بر خیزید بحجره فاطمه (ع) برویم وقتی آمدند که فاطمه (ع) در محراب عبادت بود و از گرسنگی میلرزید و شکم مبارکش بپشت چسبیده و چشمانش بگودی فرو رفته بود چون رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم اینکه حالات را در عترت خود دید دست بدعا برداشت و از خدا استغاثه نمود که خدایا عترت من از گرسنگی میمیرند جبرئیل فرود آمد و اینکه آیات از یُوفُون‌َ بِالنَّذرِ تا آنجا که فرموده إِن‌َّ هذا کان‌َ لَکُم جَزاءً وَ کان‌َ سَعیُکُم مَشکُوراً فرود آورد.
از اینجا معلوم میشود که اینکه سوره مدنی است یعنی در مدینه پس از اینکه واقعه در شأن عترت پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نازل گردیده.
از حسن و عکرمه نقل میکنند که تمام سوره مدنی است مگر آن آیه وَ لا تُطِع مِنهُم آثِماً أَو کَفُوراً و دیگران گویند تمام سوره مدنی است.
و اگر چه باتفاق تمام مفسرین حتی سنیهای متعصب مثل امام فخر رازی و دیگران اینکه آیات در باره آل رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرود آمده لکن چنانچه در جای

صفحه : 239
خود مبرهن گردیده مورد مخصّص نیست عمومش شامل میگردد هر کس را که متصف بچنین اوصافی باشد.
وَ جَزاهُم بِما صَبَرُوا جَنَّةً وَ حَرِیراً و پاداش صبر ابرار و نیکوکاران که مصداق واقعی صابرین در اینجا بالخصوص همان کسانی میباشند که آیات در باره آنان فرود آمده زیرا که ظاهرا مرجع ضمیر درهم و (واو) در (در صبروا) همان چند نفرند که ایثار نمودند لکن عموم آیه شامل میگردد تمام نیکوکاران را که متصف باین صفات باشند که بپاداش صبری که در اینکه عالم و در حیات دنیوی خود نموده‌اند در قیامت چنین نعمتها از باغها و بوستانهای و پوششهای و پارچهای الوان بهشتی که بآنان کرامت میشود و آیه راجع بنعمتهای جسمانی است که بابرار و نیکوکاران کرامت میشود لکن تفضلات روحانی نسبت بآنها تحت حدّ و شماره نمی‌آید اینکه است که آیه از بیان آن ساکت است و اقتصار بنعمهای جسمانی نموده.
و باید دانست که ارزش عمل روی میزان ایمان و تقوی و عملی است که مقرون بعقل و خلوص نیّت انجام گرفته باشد بسیار کسانی بوده و هستند که انفاق مال کرده و میکنند بلکه ایثار نیز مینمایند و چنین فضیلتی نصیب آنان نشده و آیه‌ای در باره آنان فرود نیامده و اشاره بهمین دارد قوله تعالی إِنَّما یَتَقَبَّل‌ُ اللّه‌ُ مِن‌َ المُتَّقِین‌َ مُتَّکِئِین‌َ فِیها عَلَی الأَرائِک‌ِ لا یَرَون‌َ فِیها شَمساً وَ لا زَمهَرِیراً (متکئین) حالست و راجع بابرار و ضمیر فیها راجع ببهشت که در آیه بالا گفته شد و اشاره ببعض نعمتهای بهشتیان و الطافی که در باره آنان اجرا میگردد بر آمده که از جمله آنها اینکه است که نیکوکاران در بهشت بر سریرها و تختها که از درّ و یاقوت و انواع جواهرات ساخته شده تکیه زده‌اند و از هر زحمت و

صفحه : 240
مرارت و مشقتی در امانند چنانچه از گرمی حرارت خورشید تابستانی و سردی زمستان زمهریری ایمنند.
وَ دانِیَةً عَلَیهِم ظِلالُها وَ ذُلِّلَت قُطُوفُها تَذلِیلًا، وَ یُطاف‌ُ عَلَیهِم بِآنِیَةٍ مِن فِضَّةٍ وَ أَکواب‌ٍ کانَت قَوارِیرَا، قَوارِیرَا مِن فِضَّةٍ قَدَّرُوها تَقدِیراً (دانیه) یکی از اوصاف بهشت است و حال است برای بهشتیان در بیان آنکه بهشتیان در قرارگاه خود و در آن تختهای مرصّع آرمیده و درختان بهشتی بر سر آنان سایه انداخته و میوه‌های بهشتی در دسترس آنها نهاده و غلمان و حوریان بهشتی در خدمتگزاری آنان کمر اطاعت بسته.
آری عکس العمل و نتیجه اعمال آنها است که در قیامت بروز و ظهور مینماید البتّه کسی که مطیع و فرمانبردار حق گردید تمام موجودات چون قشون حقّند مطیع و خدمتگزار او میگردند حتّی در دنیا هم چنین است چه جای آخرت که اعمال مجسّم میگردد و هر عمل و کاری بصورت حقیقی خود بروز و ظهور مینماید.

سخنان مفسرین در توجیه قدّروها تقدیرا

(1) آب خوری هر کس از خاک زمین خودش میباشد (2) جام آب آنان بقدری است که دست آنها از آب پر شود (3) جام آب خوری اهل بهشت بقدر ریه آنهاست نه بیشتر و نه کمتر.
شاید اشاره باین باشد که همانطوری که مقامات بهشتی در خور هر یک از ابرار و مطابق اعمالشان تهیه شده اندازه شرب آنان از آن آب (شرابا طهورا و شرابا زنجبیلا و شرابا کافورا) که مشروب بهشتیانست بحسب مقام و منزلتی که بر خود تأمین نموده اند و بقدر سه قلب طاهر و روحیه وسیع آنها در کوزه‌های مرصّع بمقدار معیّنی آماده شده زیرا که حقایق در آن وقت صورت میگیرد.

صفحه : 241

[سوره الإنسان (76): آیات 17 تا 31]

اشاره

وَ یُسقَون‌َ فِیها کَأساً کان‌َ مِزاجُها زَنجَبِیلاً (17) عَیناً فِیها تُسَمّی سَلسَبِیلاً (18) وَ یَطُوف‌ُ عَلَیهِم وِلدان‌ٌ مُخَلَّدُون‌َ إِذا رَأَیتَهُم حَسِبتَهُم لُؤلُؤاً مَنثُوراً (19) وَ إِذا رَأَیت‌َ ثَم‌َّ رَأَیت‌َ نَعِیماً وَ مُلکاً کَبِیراً (20) عالِیَهُم ثِیاب‌ُ سُندُس‌ٍ خُضرٌ وَ إِستَبرَق‌ٌ وَ حُلُّوا أَساوِرَ مِن فِضَّةٍ وَ سَقاهُم رَبُّهُم شَراباً طَهُوراً (21)
إِن‌َّ هذا کان‌َ لَکُم جَزاءً وَ کان‌َ سَعیُکُم مَشکُوراً (22) إِنّا نَحن‌ُ نَزَّلنا عَلَیک‌َ القُرآن‌َ تَنزِیلاً (23) فَاصبِر لِحُکم‌ِ رَبِّک‌َ وَ لا تُطِع مِنهُم آثِماً أَو کَفُوراً (24) وَ اذکُرِ اسم‌َ رَبِّک‌َ بُکرَةً وَ أَصِیلاً (25) وَ مِن‌َ اللَّیل‌ِ فَاسجُد لَه‌ُ وَ سَبِّحه‌ُ لَیلاً طَوِیلاً (26)
إِن‌َّ هؤُلاءِ یُحِبُّون‌َ العاجِلَةَ وَ یَذَرُون‌َ وَراءَهُم یَوماً ثَقِیلاً (27) نَحن‌ُ خَلَقناهُم وَ شَدَدنا أَسرَهُم وَ إِذا شِئنا بَدَّلنا أَمثالَهُم تَبدِیلاً (28) إِن‌َّ هذِه‌ِ تَذکِرَةٌ فَمَن شاءَ اتَّخَذَ إِلی رَبِّه‌ِ سَبِیلاً (29) وَ ما تَشاؤُن‌َ إِلاّ أَن یَشاءَ اللّه‌ُ إِن‌َّ اللّه‌َ کان‌َ عَلِیماً حَکِیماً (30) یُدخِل‌ُ مَن یَشاءُ فِی رَحمَتِه‌ِ وَ الظّالِمِین‌َ أَعَدَّ لَهُم عَذاباً أَلِیماً (31)

(ترجمه)

و می‌آشامند بهشتیان از جام گوارایی که مزاج آن زنجبیل است،
در بهشت چشمه‌ایست که نامیده شده بسلسبیل،
و اطراف آنان میگردند پسرانی که در بهشت جاویدند (و از زیبایی چنانند) که وقتی آنها را ببینند گمان کنند لؤلؤ و مروارید پراکنده‌اند،
و چون آنجایگاه را خوب نظر کنی بینی آن نعمتی و مملکت بزرگی است،
بر بالای بهشتیان لباسی است از سندس سبز و لباس حریر و زینت کرده‌اند از دست بندهای نقره و سیراب گردانیده پروردگار آنها را از شراب پاکیزه بهشتی،
اینکه نعمتها پاداش اعمال نیک شما است و زحمت شما

صفحه : 242
مقبول و مشکور است،
و ما محققا نازل کردیم قرآن را بر تو،
ای پیغمبر صبر کن بحکم پروردگار خود و تابع مشو هیچیک از گنه‌کاران و کافرین را،
و یاد کن اسم پروردگار خود را در صبح گاه و شام،
و بعضی از شب را سجده کن او را و تسبیح و تمجید کن خدا را در شبهای بلند،
اینکه مردمان کافر دوست میدارند دنیا را و از روز سنگین قیامت که پشت سر آنها است غافل گردیده‌اند،
ما خلق نمودیم آنها را و بنیان آنان را محکم گردانیدیم و اگر بخواهیم (آنها را فانی گردانیم) و تبدیل مینمائیم با مثال آنها (که مثل آنها از افراد بشر می‌آفرینیم)،
اینکه آیات تذکّری است برای کسی که بخواهد بسوی پروردگار خود راهی پیدا نماید،
و نمیخواهند مگر آنچه را که خدا بخواهد زیرا که خداوند عالم و درست کار است،
داخل میکند هر کسرا بخواهد در رحمت خود و آماده شده برای ستمکاران عذاب دردناک.

توضیح آیات‌

اشاره

وَ یُسقَون‌َ فِیها کَأساً کان‌َ مِزاجُها زَنجَبِیلًا بهشتیان را سیراب میگردانند از جامی که مزاج آن مشروب زنجبیلی است‌

سخنان مفسرین در توجیه زنجبیلا

(1) مشروب اهل بهشت فقط در اسم زنجبیل نامیده شده نه در معنی (2) آنچه از نعمتهای بهشتی تشبیه بامور دنیوی نموده برای اینکه است که چیزی از آن مفهوم گردد نه آنکه مثل آن باشد و چون نزد عرب زنجبیل مطلوب بوده از اینکه جهت شراب بهشتی را تشبیه بزنجبیل نموده و بآنان وعده داده که در بهشت سیراب میگردید بمشروبی که ممزوج بزنجبیل است (إبن عباس) چون در قیامت معارف و اعمال صورت خارجی پیدا میکند و عوارض حقیقت

صفحه : 243
جوهری می‌یابد یعنی آثار جوهری از آن پدید میگردد پس کسی که در اینکه عالم آینه و کاس قلبش پر شد از حرارت محبت حق تعالی و اولیاء او در قیامت همین محبّت صورت نهری میگردد و بکاسه‌ای از آن محب‌ّ را سیراب میگردانند زیرا مادامی که انسان در اینکه عالم طبیعت زیست میکند چون در زندگانی محتاج بلوازم بسیار است هر آنی طبیعت وی را بطرفی میکشاند ممکن نیست از جام معرفت و محبّت سیراب گردد لکن وقتی پرده طبیعت عقب رفت و علم و معارف بمرتبه شهود تام رسید آن وقت از آن کأس محبّت که شاید آیه اشاره بآن باشد سیراب میگردد و ناتمامی وی تمام میشود.
عَیناً فِیها تُسَمّی سَلسَبِیلًا تشبیه بسلسبیل از جهت فراوانی و جریان آنست که اینکه چشمها و نهرها در منزل‌های اهل بهشت بدون زحمت جاری و دائمی است.
در اینکه مبارک سوره در مقام نعمتهای بهشتی که بابرار وعده داده شده بر آمده که مصداق کامل ابرار عترت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم میباشند که اینکه آیات و اینکه کرامتها در باره آنان فرود آمده و بعموم آن شامل میگردد هر کس را که متّصف بصفات نیکو گردیده و قدم پشت قدم اولیاء اللّه گذاشته و رو بکمال پیش میرود.
وَ یَطُوف‌ُ عَلَیهِم وِلدان‌ٌ مُخَلَّدُون‌َ إِذا رَأَیتَهُم حَسِبتَهُم لُؤلُؤاً مَنثُوراً (ولدان) جمع ولید است یعنی پسران کوچک که از شدّت لطافت و نورانیت گویا از روحانیین تجسّم یافته‌اند وقتی بهشتیان آنان را مینگرند از شدت لمعان و نورانیّت و لطافت و حسن و زیبایی و جمالی که در آنان پدیدار است گمان میکنند لؤلؤ و مرواریدند که بدور آنها میگردند.
وَ إِذا رَأَیت‌َ ثَم‌َّ رَأَیت‌َ نَعِیماً وَ مُلکاً کَبِیراً و چون مکرر نظر کنند ببینند آنان را فرا گرفته نعمتهای فراوان و مملکت

صفحه : 244
وسیع اشاره به اینکه بهر نظری حسن و جمال و زیبایی دیگری در آنان مشاهده می نمایند و در هر نظری نعمت دیگری و مملکت وسیعی برای خود مینگرند که علی- الدّوام محظوظ باشند زیرا که نعمتهای بهشتی چون ناشی از رحمت غیر متناهی الهی است محدود بحدّی نیست و انتها ندارد.
در حدیث است که نازلترین مقام بهشتیان و سعه منزلشان بقدر هزار سال راهست در تفسیر روح البیان چنین گفته آیه از باب ترقّی از ادنی باعلا است و مقصود تعمیم است یعنی در اینجا امور دیگری نیز هست که بزرگتر و عظیم‌تر از آن است که گفته شده و در کتاب فصول دارد (نعیم) راحت اشباح و اجسام است و (ملک کبیر) لذّت ارواح نعیم ملاحظه دار است و ملک کبیر مشاهده دیدار و دار بی‌دیدار بهیچ نیرزد (الجار ثم الدّار) (زاهدان فردوس میجویند و ما دیدار دوست) و در تاویلات نجمیّه دارد وقتی انسان در مقام توحید متمکّن گردید و اصل میگردد بمقام شهود و در همین عالم مشاهده مینماید سلطنت و مملکت پادشاهی را که در ذات و صفات و اسماء بزرگ است. (پایان) عالِیَهُم ثِیاب‌ُ سُندُس‌ٍ خُضرٌ وَ إِستَبرَق‌ٌ وَ حُلُّوا أَساوِرَ مِن فِضَّةٍ (نیاب) مبتدای مؤخّر (عالیهم) خبر مقدّم و اینکه جمله مبتدا و خبر حالست برای ضمیر (عالیهم).
در مقام لباس ولدان و غلمان بهشتیان بر آمده که بر بالا و قامت آنان جامهای بسیار لطیف خوشرنگ زیبا است که خود را زینت نموده‌اند باقسام و انواع زینتها از دست بندهای نقره و گویند نقره بهشت بقدری مصفا و پاک است که مثل بلور مانع از ما ورا نیست در پشت آن اشیاء دیده میشود.
در سوره کهف و سوره حج در مقام تزیین غلمان بهشتی دارد مِن أَساوِرَ مِن ذَهَب‌ٍ دستبندهای آنها از طلا تهیه شده و در اینجا تعبیر بفضّه یعنی نقره نموده

صفحه : 245
و برای جمع بین اینکه دو آیه چه مانعی دارد که گفته شود بهر دو قسم از طلا و نقره ولدان بهشتی مزین گردیده‌اند.
یا بگوئیم همین طوری که بین درجات بهشت تفاوت است بین غلمان و خدمه آن نیز تفاوت بسیار است که خصوصیات هر درجه و مقامی در خور اصل آن مقام است.
وَ سَقاهُم رَبُّهُم شَراباً طَهُوراً در بعض احادیث است که رب‌ّ در اینجا بمعنی سیّد است مثل قوله تعالی در سوره یوسف اذکُرنِی عِندَ رَبِّک‌َ و مقصود از آن امیر المؤمنین علیه السّلام است یعنی آب دهد آنان را سیّد آنها علی بن ابی طالب علیه السّلام و از طرف سنّی و شیعه اخبار و احادیث بسیار رسیده که علی علیه السّلام ساقی حوض کوثر است که در قیامت شیعیان خود را سیراب میگرداند و دشمنان خود را رد میکند و در اینمقام گفته‌اند رب‌ّ هب لی من المعیشة سؤلی و اعف عنّی بحق آل رسولی و اسقنی شربة بکف‌ّ علی‌ّ سیّد الاولیاء زوج بتولی.
و در اینکه سوره مبارکه سه نوع مشروب بابرار و نیکوکاران وعده داده شده که مصداق کامل آن همان چند نفرند که آیات (هل اتی) در باره آنان فرود آمده (اول شرابی که مزاجها کافورا) و آن مشروبیست که خاصیت او خاصیت کافوری است.
دوم شرابی که (مزاجها زنجبیلا) یعنی مشروبی که خاصیّت آن خاصیّت زنجبیلی است، سوم که از بالاترین و بزرگترین اکرام و انعامی که برای نیکوکاران تهیّه شده اینکه است که پروردگار آنان می‌آشاماند بآنها از شرابی که طاهر و پاکیزه است و مطهّر و پاک کننده نیکوکاران است از هر صفت زشتی و اخلاق نکوهیده‌ای از کبر و منیّت و عجب و ریاء و حسد و تدلیس و غل و غش و باقی اوصاف رذیله اینکه است که اینکه نحو مشروب را نسبت برب‌ّ میدهد که پروردگار و مربّی بشر که تربیت کننده موجودات است از شَراباً طَهُوراً آنها را سیراب میگرداند و اینکه نسبت مزیّت فضیلت ابرار را میرساند.

صفحه : 246
آری اشخاصی را سزد از آن شرابا کافورا و شرابا زنجبیلا و شرابا طهورا سیراب گردند که در باره آنها آیه إِنَّما یُرِیدُ اللّه‌ُ لِیُذهِب‌َ عَنکُم‌ُ الرِّجس‌َ أَهل‌َ البَیت‌ِ وَ یُطَهِّرَکُم تَطهِیراً فرود آمده و آنان اهل بیت عصمت و ال رسولند که از هر غل و غش و کثافات اخلاقی پاک و دارای مقام ولایتند.
آن خاصیت و اثریکه از امتزاج اخلاط اربعه سوداء صفراء بلغم خون پدید میگردد در حیوان آن را مزاج گویند و آن اثریکه از ترکیب و امتزاج عناصر پدید گردد و نباتات از آن تشکیل میگردد آن را نیز مزاج گویند و بغلبه بعضی از عناصر بر بعضی دیگر خاصیّت نباتات و گیاهان تفاوت پیدا میکند.
و چنانچه تجربه شده مزاج کافور سرد و خنک است و مزاج زنجبیل گرم و حرارت می‌افزاید و چون در آشامیدن و خوردن اینکه دو گیاه لذّت و کیفیّتی در ذائقه پدید نمیگردد در صورتی که اینکه آیات در مقام لذائذ و محظوظات اهل بهشت است.
پس ممکن است در توجیه آیات گفته شود اینکه سه نوع مشروب در آیات اشاره بسه مرتبه از مقامات روحانی ابرار و نیکوکاران دارد که وقتی انسان بتمام معنی نیکو کار گردید خداوند قلب وی را اولا ببرد کافوری که اشاره باطمینان نفسانی و یقین ثابتی است که دیگر هیچ تزلزلی و شکّی در آن راه ندارد و اضطراب وی را که در اثر عدم اطمینان نفسانی پدید گردیده بمرتبه تمکّن و ثبوت میرساند چنانچه در شأن آنها است إِن‌َّ المُتَّقِین‌َ فِی جَنّات‌ٍ وَ نَهَرٍ فِی مَقعَدِ صِدق‌ٍ عِندَ مَلِیک‌ٍ مُقتَدِرٍ«1»
-----------------------------------
(1) سوره قمر آیه 54- محققا پرهیزکاران در بهشتها و نهرها در نشیمنگاه صدق نزد پادشاه با اقتدار متمکن و متمرکز گردیده‌اند آری اثر و نتیجه ایمان حقیقی و تقوی هر گاه ملکه نفسانی گردید و بحد کمال رسید چنین است که انسان نزد حق تعالی مقام عندیت می‌یابد مثل ملائکه مقربین که مقام عندیت دارند.

صفحه : 247

بیان (ماء طهورا) و باقی نهرهای بهشتی‌

و پس از آنکه یقین او بمرتبه اطمینان قلبی رسید در قلب او محبّت بمقام الوهیت تولید میگردد و محبّت وقتی شدّت نمود عشق میگردد و وقتی آتش عشق در قلب عاشق شعله‌ور گردید که اشاره بآن (شرابا زنجبیلا) نموده و حرارت وقتی افزوده گردیده آن آتش و حرارت را (بماء طهورا) خاموش میگرداند که اگر بآب رحمت آتش عشق را تسکین نمیداد دل و قلب عاشق از آن آتش سوخته میگردید.
و آن آب رحمتی است که هر گاه انسان کاملی از آن قطره‌ای بذائقه جانش رسید از هر غل و غشی پاک میگردد و لایق قرب الهی و در مقام مقرّبین منزل میگزیند

‌برای توضیح آیات پاره‌ای از سخنان مفسرین را ترجمه مینمایم‌

(1) اینکه طور تشریفات اشاره باین است که وقتی بآب طهور قلب انسان از تمام کثافات اخلاقی و اوصاف بهیمی و سبعی پاک و پاکیزه و مصفی گردید نور جمال الهی در قلب وی منعکس میگردد و اینکه منتهی درجه و بالاترین مقام صد یقین است.
(2) حوض کوثر در بهشت مخصوص بحضرت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است و چهار حوض دیگر اختصاص بمتّقیان دارد، آب، شیر، خمر، عسل، که در سوره محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ذکر شده و دو چشمه دیگر مخصوص بخاشعین است و آنها کسانی میباشند که هیبت و خشیت حق تعالی بر قلب آنان مستولی گردیده و اشاره بآن دارد فِیهِما عَینان‌ِ تَجرِیان‌ِ و دو چشمه دیگر مخصوص باهل یمین است فِیهِما عَینان‌ِ نَضّاخَتان‌ِ و بیان اینکه چهار چشمه در سوره (الرّحمن) است و دیگر چشمه رحیق که مخصوص بابرار است و دیگر چشمه تسنیم که مخصوص بمقربین است و اینکه دو چشمه در سوره (مطففین) ذکر شده و دو چشمه دیگر مخصوص باهل بیت است کافور و زنجبیل که آن را سلسبیل نامند (و شرابا طهورا) نیز از ایشانست و محققین آن را شراب شهود گویند که مرآت دل نوشنده را بلوامع انوار قدم روشن

صفحه : 248
ساخته و مهیّای عکوس ازل و ابد گردانیده و وقت و حال وی را چنان صاف میگرداند که بکلی شوائب غیریت در مشارع وحدت باقی نماند و رنگ دوگانگی مبدل گردانیده جام مدام یک رنگ سازد.

(همه جامست و نیست گویی می همه می است نیست گویی جام)
عارفی گفته اگر فردا بزم نشینان دار بقا را برای اینکه خواهند بآنان شراب طهور چشانند امروز باده نوشان خمخانه افضال بنقد از آن نصیبی تمام داده‌اند (از سقاهم ربهم بین جمله ابرار مست، در جمال لا یزال هفت و پنج و چار مست). (پایان) إِن‌َّ هذا کان‌َ لَکُم جَزاءً وَ کان‌َ سَعیُکُم مَشکُوراً در اینجا باید کلامی در تقدیر گرفت که در معنی چنین شود بابرار و نیکوکاران که مصداق حقیقی آن عترت رسول اللّه میباشند که باتفاق شیعه و سنی اینکه آیات در شأن آنها فرود آمده و عموم آن شامل میگردد تمام ابرار و نیکوکاران گفته شود اینکه همه تشریفات و نعمتها پاداش و جزای اعمال نیک شما است و سعی و زحمت شما رضایتبخش و مقبول و پسندیده است.
اگر چه یکی از اسماء الحسنی (الشّکور) است لکن چون شکر بمعنی حقیقی که سپاس گذاری و اظهار امتنان در مقابل نعمت باشد نسبت بحق تعالی روا نیست بایستی حمل بر معنی مجازی نمود که عمل شما وقتی با خلوص نیّت توأم گردیده مرضی و مقبول عند اللّه است و چون مرضی بودن نزد حق تعالی بالا ترین منقبت و فضیلت و منزلت ابرار بشمار میرود اینکه است که بیان مقام آنان را تا اینجا بپایان میرساند.
إِنّا نَحن‌ُ نَزَّلنا عَلَیک‌َ القُرآن‌َ تَنزِیلًا خطاب متوجه بحضرت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است که بحقیقت و درستی ما قرآن را

صفحه : 249
بحکمتهای چندی آیه بآیه و بتدریج بر تو فرود آوردیم و در جای دیگر وَ قُرآناً فَرَقناه‌ُ لِتَقرَأَه‌ُ عَلَی النّاس‌ِ عَلی مُکث‌ٍ وَ نَزَّلناه‌ُ تَنزِیلًا«1» مفسرین گویند چون در اینکه آیه دو ضمیر ذکر شده یکی ضمیر (انا) و دیگر ضمیر (نحن) و اینکه نحو بیان تأکید در کلام را میرساند.
گویا اشاره باین باشد که کفّار میگویند اینکه قرآن سحر و کهانت است لکن ملک علّام مؤکدا میگوید ما فرستادیم قرآن را بر تو آیه بآیه و اینکه قرآن از محل صدق و حقیقت و از نزد پروردگار تو فرود آمده.
فَاصبِر لِحُکم‌ِ رَبِّک‌َ وَ لا تُطِع مِنهُم آثِماً أَو کَفُوراً از مصدر الهی برسول اکرم خطاب میرسد که ای رسول گرامی بر جفاء و سرزنش کفار صبر کن و بر حکم حق تعالی و تبلیغ رسالت ثابت قدم باش و متانت و استقامت خود را از دست مده و تابع مشو کسانی را که در نفس پرستی مرتکب گناهان کبیره گردیده و کفران ورزیده و از حق و حقیقت رو گردانیده‌اند.
از بعض مفسرین رسیده که مقصود از (آثما) گناه کاری است که تو را دعوت بگناه نماید مثل عتبة بن ربیعه که گفت دست از دعوتت بردار تا دختر زیبای خودم را بتو دهم و از (کفورا) آن ناسپاسی است که تو را بکفر بخواند چون ولید بن مغیره که گفت بدین آباء و اجداد خود رجوع کن تا تو را توانگر نمایم.
وَ اذکُرِ اسم‌َ رَبِّک‌َ بُکرَةً وَ أَصِیلًا ای رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم یاد کن و بخوان پروردگار خود را باسماء الحسنی
-----------------------------------
(1) قرآن را جدا جدا کردیم تا آنکه بآرامی بر مردم قرائت کنی و فرو فرستادیم آن را فرو فرستادنی. سوره 17 آیه 107- از اینکه آیه استفاده میشود که قرآن یک حقیقت بسیطی است که در عالم (ما فوق الطبیعه) موجود است و از روی حکمت از آن مرتبه تنزل داده و آیه آیه فرود آورده.

صفحه : 250
در صبحگاه و در طرف شام اشاره به اینکه تو از گفتار دشمنان دلتنگ مباش و از آنان اعراض نما و در صبح و شام شاید کنایه از تمام روز باشد بذکر پروردگار و یاد او و توجه بجناب او مشغول باش و شاید مقصود از (بکرة) نماز صبح و از (اصیلا) نماز عصر باشد.
وَ مِن‌َ اللَّیل‌ِ فَاسجُد لَه‌ُ وَ سَبِّحه‌ُ لَیلًا طَوِیلًا و در شبها سجده و تسبیح و تمجید نما پروردگار خود را از بعض مفسرین است که مقصود از سجده در شب نماز مغرب و عشاء است که بآن مأمور گردیده و ممکن است مقصود نماز شب باشد که حضرتش مأمور بآن گردیده بود و مقصود از سجده همان حالت انقیاد و تواضع و بندگی حق تعالی باشد که چون در شب از اشتغال بامر تبلیغ فارقی بکلی روی دل بسوی حق تعالی نما و از خلق اعراض کن و مشغول حمد و ثناء و ذکر پروردگار خود باش و بآنچه بآن مأمور میگردی عمل نما.
خلاصه در اینکه آیات خدای جلیل نبی‌ّ اکرم خود صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را بچند چیز مأمور میگرداند، اول (فَاصبِر لِحُکم‌ِ رَبِّک‌َ) تو بایستی در آنچه بآن مأمور گردیده‌ای صبر و خودداری نمایی و با متانت و استقامت در مقابل کفار تبلیغ رسالت نمایی و نیز در مقابل جفاهای آنان پایداری نمایی و اعتنا بگفتار مردمان کج رفتار بد عمل منمایی و تابع آنان مشوی.
دوم (وَ اذکُرِ اسم‌َ رَبِّک‌َ) رو از خلق بگردانی و بحق آری و در شب و روز بذکر و عبادت و بندگی و حمد و ستایش او مشغول باشی.
سوم (فَاسجُد لَه‌ُ) سجده کنی اشاره به اینکه در مقام اطاعت و بندگی متواضع و منقاد حق تعالی گردی و تبلیغ رسالت تو را از توجه بحق و اظهار بندگی باز ندارد إِن‌َّ هؤُلاءِ یُحِبُّون‌َ العاجِلَةَ وَ یَذَرُون‌َ وَراءَهُم یَوماً ثَقِیلًا

صفحه : 251
(هؤلاء) اشاره بهمان (آثِماً أَو کَفُوراً) است که در آیه بالا ذکر شد که اینکه جماعت کفّار شقی‌ّ نفس پرست دنیا و لذائذ آن را دوست دارند و دنبال محظوظات اینکه عاریت سرا را گرفته و وامیگذارند آنچه را که پشت سر آنها است آن روزی را که بسیار سنگین و سخت و ناگوار است یعنی آنان مشغول بدنیا گردیده و از آن روز سنگین قیامت بازمانده‌اند.
آری محبت دنیا و نفس پرستی و دنبال هوی و هوس رفتن چشم دل آدمی را کور میگرداند و وی را در زاویه تاریک دنیا حبس مینماید و زنجیر آرزو و آمال دنیوی بدست و پای وی پیچیده میگردد و نمیگذارد حرکت نماید و پشت سر خود را بنگرد و قدمی رو بحق و حقیقت بالا رود و چنانچه دانشمندان گفته‌اند محبت دنیا با خدا پرستی جمع نخواهد شد.
آیات و احادیث بسیار در مذمت محبت دنیا و دل بستگی بآن رسید چنانچه در سوره بقره فی وصف اهل دنیا فرموده أُولئِک‌َ الَّذِین‌َ اشتَرَوُا الحَیاةَ الدُّنیا بِالآخِرَةِ فَلا یُخَفَّف‌ُ عَنهُم‌ُ العَذاب‌ُ وَ لا هُم یُنصَرُون‌َ«1» در سوره روم یَعلَمُون‌َ ظاهِراً مِن‌َ الحَیاةِ الدُّنیا وَ هُم عَن‌ِ الآخِرَةِ هُم غافِلُون‌َ«2» و از صادق آل محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم چنین روایت میکنند که فرموده (در مناجات با موسی خدا فرموده ای موسی وقتی دیدی فقر رو بتو آورد بگو مرحبا بشعار صالحین و وقتی دیدی غنا رو بتو آورد بگو اینکه گناهی است که بزودی بعقوبت رسد محققا دنیا دار عقوبت است که بعقوبت رسید آدم وقتی مرتکب آن خطیئه گردید و خدا قرار داد دنیا را ملعون و ملعون است آنچه در او است مگر آنچه را برای خدا بکار برده شود ای موسی بندگان صالح من اعراض کردند از دنیا بقدر
-----------------------------------
(1) آنها خریدند حیات دنیا را بآخرت (یعنی آخرت را رها نموده و دنیا را گرفتند) و عذاب آنها تخفیف ندارد و نیز کسی آنان را یاری نمیکند. [.....]
(2) کفار و اشقیا ظاهر دنیا را می‌بینند و از آخرت و مآل امرشان غافلند.

صفحه : 252
رغبت آنان بمن و مایل بخلق گردیدند بقدر جهل آنها بمن) نَحن‌ُ خَلَقناهُم وَ شَدَدنا أَسرَهُم وَ إِذا شِئنا بَدَّلنا أَمثالَهُم تَبدِیلًا گویند مقصود از (اسر) مفاصل است اشاره به اینکه خلقت آنها را محکم گردانیدیم و مفصلها و اعضاء و قوای آنان را سخت و مرکوب بیکدیگر و تعادل و توازن بین آنها قرار دادیم و هر گاه بخواهیم و مشیّت ما مقتضی گردد آنان را هلاک نموده و امثال آنها را خلقت مینمائیم یعنی همین طوری که آنها را از نیستی بوجود آوردیم قدرت داریم آنها را هلاک نموده و بامثال آنها تبدیل نمائیم.
إِن‌َّ هذِه‌ِ تَذکِرَةٌ فَمَن شاءَ اتَّخَذَ إِلی رَبِّه‌ِ سَبِیلًا اینکه آیات موعظه و اندرزی است برای کسی که بخواهد راهی و طریقی بسوی پروردگار خود پیدا نموده و در آن سلوک نماید.
آری تعلیمات قرآنی و طریق دین محمّدی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نزدیک‌ترین راهست بسوی حق تعالی و تحصیل رضای و نزدیکی باو چنانچه در حدیث دارد (که رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم یک خط مستقیم کشید و در اطراف آن چندین خطهای کج و معوج قرار داد و فرمود شریعت من مثال اینکه خط مستقیمی است بسوی خدا که شما را بآن دعوت میکنم.
وَ ما تَشاؤُن‌َ إِلّا أَن یَشاءَ اللّه‌ُ إِن‌َّ اللّه‌َ کان‌َ عَلِیماً حَکِیماً نمیخواهند مگر آنچه را خدا بخواهد ثابت و محقق است هیچ امری و نه عملی بدون خواست و اراده حق تعالی از مرتبه عدم و نیستی بوجود نمی‌آید حتی افعال اختیاری انسان زیرا که فقط پدید آورنده او است و بس ممکن وجودش و فعلش از او و قائم باراده و مشیت او است اختیارش نیز ناشی از اختیار او است لکن اینکه آیه و امثال آن دلیل نمیشود که انسان در افعالش مجبور باشد و اراده‌اش

صفحه : 253
بهیچ وجه مدخلیت در عملش نداشته باشد بلکه حکمت و مشیت الهی چنانچه علیما حکیما اشاره بر اینکه است چنین تعلق گرفته که اراده انسان را یکی از علل بشمار آرد و خواست وی در عملش مدخلیت داشته باشد.
بعبارت دیگر اینکه در بسیاری از آیات قرآن معلّق نموده خواست و اراده انسان را بمشیّت خود شاید یکی از اسرارش اینکه باشد که گوش زد بشر نماید که اگر چه تو در اعمال خود مختاری لکن بایست بدانی که مستقل باراده و عمل نمیباش بلکه وجودت و اراده‌ات ناشی از اراده او است که اراده نموده که تو در اعمالت مختار باشی پس نتیجه چنین میشود که مشیت الهی چنین اقتضاء نموده که تو باراده خودت اعمالت را انجام دهی بدون آنکه اجباری بر تو باشد.
پس وقتی انسان باراده و اختیار خود بر عملی تصمیم گرفت خداوند برای نفوذ اراده وی که منافی با اختیار او نشود اراده میکند که آن عمل تحقق خارجی پیدا کند زیرا انسان تا وقتی تصمیم قطعی بر انجام کاری نگرفته هنوز بر ترک عمل قدرت دارد لکن وقتی مصمّم بر عمل گردید گویا دیگر اختیار از کفش میرود و وقوع خارجی عمل باراده حق تعالی انجام میگیرد.
خلاصه وقتی آیات را با هم جمع نمودیم مثل همین آیه بالا و امثال آن و آیاتی که دلالت دارد که انسان باختیار خود عمل میکند از مجموع آنها چنین استفاده میشود که خدا خواسته که انسان در اعمال اختیاری خود بخواهد و عمل کند و چون چنین خواسته و از آن طرف چون وقوع خارجی فعل بدون اراده حق تعالی واقع نمیگردد اراده حق تعالی در اینکه ضمینه معلق میگردد بر اراده عبد و گر نه نقض غرض لازم آید نه آنکه اراده عبد منوط باراده حق تعالی باشد.
آیه إِن تَحرِص عَلی هُداهُم فَإِن‌َّ اللّه‌َ لا یَهدِی مَن یُضِل‌ُّ وَ ما لَهُم مِن ناصِرِین‌َ شاهد بر آن است که خطاب بنبی اکرم (ص) فرموده که تو هر قدر حریص باشی بر هدایت آنها آن کسی که خودش گمراهی اختیار کند وی را خداوند هدایت نمیکند

صفحه : 254
و دیگر یار و یاوری ندارد و نیز آن حدیثی که از حضرت امیر علیه السّلام رسیده که پیره مردی بعد از یکی از جنگهایی که او در قشون بود سؤال نمود که آیا اینکه حرکات و کوشش ما در مبارزه باختیار خودمان بوده یا باراده حق تعالی انجام گرفته فرمود اراده حق تعالی معلّق بر اراده انسان است اینکه حدیث هم شاهد بر همان است که گفتیم که اراده خدا بعد از تصمیم گرفتن عبد است بر عمل.
یُدخِل‌ُ مَن یَشاءُ فِی رَحمَتِه‌ِ وَ الظّالِمِین‌َ أَعَدَّ لَهُم عَذاباً أَلِیماً آری البته دخول در رحمت خدا بمشیت و خواست حق تعالی انجام میگیرد لکن مهیا شدن برای گرفتن رحمت بکوشش خود شخص تحقق میپذیرد و آن حدیث مشهور که
(ان‌ّ فی ایّام دهرکم نفحات الا فتعرضوا لها
شاهد بر آن است خداوند دائم الفضل و کثیر الاحسان است.

(هر چه هست از قامت ناصاف بی‌اندام ما است ور نه تشریف تو بر بالای کس کوتاه نیست) حافظ
اگر اختیاری در کار نبود چگونه نسبت ستمکاری بکسی میداد بقول حضرات جبری که گویند تمام اعمال بنی آدم از خوب و بد باراده و خواست حق تعالی انجام میگیرد کسی که باختیار عملی از وی صادر نگردید هرگز روا نیست که وی را در تعداد ستمکاران بشمار آرند و نیز هرگز مناسب با عدل خداوندی نیست کسی را بعمل غیر اختیاری عذاب کند یعنی عذابی که از روی مجازات و کیفر اعمال برای گنه‌کاران مهیا گردیده لایق عدل الهی نمیگردیده و نیز اگر انسان در عملش مختار نبود چگونه اراده فعل از وی ناشی میشد.
آری همین طوری که دخول در رحمت باراده و کرم حق تعالی انجام میگیرد دخول در جهنم و عذاب نیز باراده خدا و از روی قانون عدل انجام میگیرد.

صفحه : 255

‌سورة المرسلات‌

اشاره

خمسون آیة و هی مکیة

[سوره المرست (77): آیات 1 تا 28]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
وَ المُرسَلات‌ِ عُرفاً (1) فَالعاصِفات‌ِ عَصفاً (2) وَ النّاشِرات‌ِ نَشراً (3) فَالفارِقات‌ِ فَرقاً (4)
فَالمُلقِیات‌ِ ذِکراً (5) عُذراً أَو نُذراً (6) إِنَّما تُوعَدُون‌َ لَواقِع‌ٌ (7) فَإِذَا النُّجُوم‌ُ طُمِسَت (8) وَ إِذَا السَّماءُ فُرِجَت (9)
وَ إِذَا الجِبال‌ُ نُسِفَت (10) وَ إِذَا الرُّسُل‌ُ أُقِّتَت (11) لِأَی‌ِّ یَوم‌ٍ أُجِّلَت (12) لِیَوم‌ِ الفَصل‌ِ (13) وَ ما أَدراک‌َ ما یَوم‌ُ الفَصل‌ِ (14)
وَیل‌ٌ یَومَئِذٍ لِلمُکَذِّبِین‌َ (15) أَ لَم نُهلِک‌ِ الأَوَّلِین‌َ (16) ثُم‌َّ نُتبِعُهُم‌ُ الآخِرِین‌َ (17) کَذلِک‌َ نَفعَل‌ُ بِالمُجرِمِین‌َ (18) وَیل‌ٌ یَومَئِذٍ لِلمُکَذِّبِین‌َ (19)
أَ لَم نَخلُقکُم مِن ماءٍ مَهِین‌ٍ (20) فَجَعَلناه‌ُ فِی قَرارٍ مَکِین‌ٍ (21) إِلی قَدَرٍ مَعلُوم‌ٍ (22) فَقَدَرنا فَنِعم‌َ القادِرُون‌َ (23) وَیل‌ٌ یَومَئِذٍ لِلمُکَذِّبِین‌َ (24)
أَ لَم نَجعَل‌ِ الأَرض‌َ کِفاتاً (25) أَحیاءً وَ أَمواتاً (26) وَ جَعَلنا فِیها رَواسِی‌َ شامِخات‌ٍ وَ أَسقَیناکُم ماءً فُراتاً (27) وَیل‌ٌ یَومَئِذٍ لِلمُکَذِّبِین‌َ (28)

(ترجمه)

بنام ایزد هستی بخش مهربان
قسم بپیمبرانی که بنیکی فرستاده شدند،
قسم بفرشتگانی که در اوامر حق شتابانند،
قسم بکسانی که وحی حق و اوامر حق را بین خلق انتشار میدهند،
قسم و بحق آنهایی که بین حق و باطل جدا میکنند،
قسم به فرشتگانی که حامل وحیند (و از طرف حق تعالی بپیمبران وحی میرسانند)
تا آنکه عذر نیکان و تهدید بدان شود،
محقّقا آنچه وعده داده شده است هر آینه واقع است،
وقتی که

صفحه : 256
ستارگان گرفته شوند
و وقتی که آسمان شکافته گردد،
و کوه‌ها بر دم باد پراکنده گردد،
و وقتی که پیمبران وقت گواهی اعلام شود،
برای چه وقت و روزی معین شده،
برای روزی که جدا میشود (بین شقی و سعید)
و چه طور (ای رسول) دانا میگردی که روز فصل چه روزی است،
وای در آن روز بحال منکرین خدا و قیامت،
آیا ما گذشتگان را بکیفر کفرشان هلاک ننمودیم،
همین طور هلاک میکنیم بعد از آنها منکرین را،
اینکه طور مجازات مینمائیم گنه‌کاران را،
وای در آن روز بحال منکرین،
آیا ما نیافریدیم شما را از آب سست بی‌مقدار،
و قرار دادیم آن آب منی را در جایگاه محکم
تا وقت معیّن،
پس اندازه‌گیری کردیم، که نیکو اندازه‌گیر حکیمی میباشیم،
وای در آن روز بحال تکذیب کنندگان،
آیا ما قرار ندادیم زمین را کافی،
برای زندگان و مردگان،
و قرار دادیم در زمین کوه‌ها بلند، و سیراب گردانیدیم شما را از آب خوش گوار
وای در آن روز بحال تکذیب کنندگان،

توضیح آیات‌

اشاره

وَ المُرسَلات‌ِ عُرفاً، فَالعاصِفات‌ِ عَصفاً، وَ النّاشِرات‌ِ نَشراً، فَالفارِقات‌ِ فَرقاً، فَالمُلقِیات‌ِ ذِکراً

سخنان مفسرین راجع باین جملات پنجگانه‌

بعض مفسرین اینکه پنج جمله را راجع بحالات یک نوع از موجودات دانسته اند و بعضی هر یک را راجع بنوعی گرفته‌اند.
از اصحاب امیر المؤمنین روایت میکنند که خداوند سوگند یاد نموده بچند طائفه از ملائکه که آنها فرستاده شدگانند برای امر بمعروف و نهی از منکر.
و بروایت علی بن ابراهیم مقصود از (مرسلات عرفا) آیاتی است که پی هم و بعضی پشت بعض دیگر فرود آیند (فالعاصفات عصفا) قبر است (ناشرات نشرا)

صفحه : 257
نشرا مرده‌ها است (فالفارقات فرقا) جنبنده‌هایند (فالملقیات ذکرا) ملائکه‌اند و چون در تفسیر کبیر گفتار مفسرین را در تأویل و تفسیر آیات بطرز خوبی تنویع و تشریح نموده اینکه است که برای وضوح مطلب مختصری از گفتار او را در اینجا ترجمه مینمایم.
بدان که اینکه جملات پنج گانه یا تماما راجع بیک نوع و یک جنس است یا هر یک راجع بیک نوع دیگری است و مفسرین را در آن گفتار چندی است.
(1) مقصود از تمام آنها ملائکه میباشند (وَ المُرسَلات‌ِ عُرفاً) قسم بملائکه‌ای است که باذن خدا پی در پی ایصال نعمت بر طائفه‌ای یا عذاب میفرستند بر طائفه دیگری فَالعاصِفات‌ِ عَصفاً در آن دو معنی گفته شده اول اشاره بسرعت ملائکه است برای ارسال مثل سرعت باد دوم اشاره بسرعت ملائکه است برای گرفتن روح کافر و هلاکت او (وَ النّاشِرات‌ِ نَشراً) اشاره به اینکه ملائکه در موقع هبوط بزمین بالهای خود را پهن میکنند یا آنکه در زمین نشر شرایع یا نشر رحمت یا نشر عذاب میکنند یا ملائکه‌ای میباشند که در قیامت نامه اعمال مردم را منتشر مینمایند قال اللّه تعالی (وَ کُل‌َّ إِنسان‌ٍ أَلزَمناه‌ُ طائِرَه‌ُ فِی عُنُقِه‌ِ وَ نُخرِج‌ُ لَه‌ُ یَوم‌َ القِیامَةِ کِتاباً یَلقاه‌ُ مَنشُوراً«1» (فَالفارِقات‌ِ فَرقاً) ملائکه‌ای هستند که حق و باطل را از هم جدا میکنند (فَالمُلقِیات‌ِ ذِکراً) ملائکه‌ای میباشند که واسطه در القای وحی و ذکرند بسوی انبیاء و مقصود از ذکر شاید مطلق علم و حکمت باشد و اشاره بآن دارد یُنَزِّل‌ُ المَلائِکَةَ بِالرُّوح‌ِ مِن أَمرِه‌ِ عَلی مَن یَشاءُ مِن عِبادِه‌ِ و شاید مقصود قرآن باشد.
و بدان که مقصود از قسم تنبیه بر جلال و عظمت آن چیزی است که بآن قسم
-----------------------------------
(1) سوره اسری آیه 14، هر انسانی را ملزم گردانیدیم و اعمال و احوال وی را در گردنش نهادیم و بسته گردانیدیم و روز قیامت بیرون میآوریم و القاء میشود بر او کتاب گشاده. اشاره به اینکه انسان در دنیا آنچه کرده از خوب و بد در گردن او ثابت و پنهان است و در قیامت باز میگردد.

صفحه : 258
یاد میکنند و شرف و علوّ ملائکه امری است ظاهر و چند وجه برای اثبات فضیلت ملائکه بیان میکند از آن جمله چنین گفته ملائکه واسطه‌اند بین خدا و بین بندگانش در اینکه مردم را بجمیع سعادات دنیا و آخرت و خیرات جسمانی و روحانی برسانند و نظر بعظمت و شأن آنها است که خداوند آنان را در مورد قسم قرار داده.
(رأی دوم) مقصود از تمام جمله‌های پنجگانه باد است (وَ المُرسَلات‌ِ عُرفاً) سوگند بباد عذاب که پی در پی بوزد چنانچه فرموده یُرسِل‌ُ الرِّیاح‌َ وَ أَرسَلنَا الرِّیاح‌َ تا آنکه عواصف گردد یعنی سخت شود فَالعاصِفات‌ِ عَصفاً اشاره بباد رحمت است که ابر را در جوّ پراکنده میگرداند وَ النّاشِرات‌ِ نَشراً اشاره بآن باد رحمتی است که فرموده وَ هُوَ الَّذِی یُرسِل‌ُ الرِّیاح‌َ بُشراً بَین‌َ یَدَی رَحمَتِه‌ِ«1» فَالفارِقات‌ِ فَرقاً اشاره ببادی است که نباتات و اشجار را در موقع نموّ منتشر میگرداند و در (فرقا) چند معنی گفته شده 1- ریاح ابر را پراکنده میگرداند 2- برخی از دهها را خراب میکند (وَ أَمّا عادٌ فَأُهلِکُوا بِرِیح‌ٍ صَرصَرٍ) فَالمُلقِیات‌ِ ذِکراً پس از وزیدن باد عذاب و تخریب خانها خلق مضطر میگردند و مشغول میشوند بذکر و ملتجی بخدا میگردند و چون باد سبب ذکر میشود اینکه است که از آن تعبیر بالقاء ذکر میکند.
(رأی سوم) مقصود از بعض جملات اینکه آیات قرآن است لکن بنظر من ممکن است تمام جملات پنج گانه را حمل بر قرآن نمائیم (و المرسلات) آیات قرآن است که بتوسط جبرئیل بر رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرود آمده (عرفا) یعنی بطور معروف فرود آمده و مشتمل بر خیریت است چگونه قرآن چنین نباشد در صورتی که هادی و رهنما است بسوی کمال و نجات بشر و جمیع خیرات ناشی از آن است فَالعاصِفات‌ِ عَصفاً اشاره بآنکه در اول مرتبه دولت اسلام ضعیف بود پس از
-----------------------------------
(1) سوره اعراف آیه 55، خدا آن کسی است که فرستاد باد را که مژده دهنده است بین دو دست رحمت او. اشاره به اینکه ارسال باد یکی از انواع رحمت او است که فرا گرفته تمام موجودات را.

صفحه : 259
آن قاهریت و عظمت وی بر تمام ممالک روی زمین توفّق و برتری پیدا نمود (عصفا) بمعنی شدّت و غلبه دولت اسلام است وَ النّاشِرات‌ِ نَشراً یعنی علم و حکمت از آیات قرآن در قلوب تمام عالمیان و تمام افراد بشر در مشرق و مغرب عالم منتشر گردید فَالفارِقات‌ِ فَرقاً اشاره به اینکه آیات قرآن چنانست که جدا کننده بین حق و باطل است (و القرآن ذی الذکر) وَ إِنَّه‌ُ لَذِکرٌ لَک‌َ وَ لِقَومِک‌َ وَ إِنَّه‌ُ لَتَذکِرَةٌ لِلمُتَّقِین‌َ تماما اشاره بهمین است که قرآن جدا کننده بین حق و باطل است پس از اینکه بیان معلوم میشود که ممکن است که ممکن است تمام جملات را حمل بر قرآن نمائیم که در مقام توصیف قرآن فرود آمده اگر چه کسی نگفته باشد.
رأی چهارم- ممکن است تمام جمله‌های پنجگانه را حمل بر بعثت انبیاء نمائیم وَ المُرسَلات‌ِ عُرفاً آن اشخاص فرستاده شده که مخصوص بوحی گردیده‌اند و جامع تمام خیرات و هر امر معروف و خوبی میباشند زیرا شکّی نیست که تماما مأمور بتبلیغ کلمه طیّبه (لا اله الّا اللّه) گردیده‌اند که آن کلمه کلید تمام خوبیها و منشأ جمیع فضایل است.
فَالعاصِفات‌ِ عَصفاً اشاره به اینکه دین و ملّت هر پیمبری در اول ضعیف است پس از آن قوّت و شوکت و عظمت پیدا میکند مثل شدّت و قوّت باد وَ النّاشِرات‌ِ نَشراً مقصود منتشر گردیدن دعوت و دین آنان است فَالفارِقات‌ِ فَرقاً یعنی پیمبران جدا کننده بین حق‌ّ و باطلند فَالمُلقِیات‌ِ ذِکراً پیمبران مردم را میخوانند بسوی ذکر خدا و ترغیب و تحریص مینمایند آنان را بعبادت و اطاعت خدا.
رأی پنجم- مقصود از تمام جمله‌های پنجگانه درجات و مراتب افرادیست که ترقی و تعالی نموده و در سیر است کمالی صعود مینمایند و آن چنانست که شخص در ابتدا مشغول بدنیا و نفس پرستی باشد پس از آن متنبّه گردد و در قلبش داعی حق و اعراض از دنیا و مایل بخدمت مولا پدید گردد و از اینکه حالت تعبیر به (المرسلات شده باشد و از مرسلاتی که بقلب و روح وی القاء گردد دو چیز پدید میگردد یکی دوستی و محبّت غیر خدا از دل بیرون میرود و اینکه است مقصود از فَالعاصِفات‌ِ عَصفاً

صفحه : 260
و دیگر ظهور اثر محبّت خدا در تمام اعضاء و قوا بطوری که بنده نمیشنود مگر بخدا و نمیبیند مگر خدا را و نظر نمیکند مگر بخدا اینست مقصود از وَ النّاشِرات‌ِ نَشراً آن وقت برای وی ظاهر میگردد و مکشوف میشود نزد او نور جلال اللّه و او را موجود بیند و کل‌ّ ما سوا اللّه را معدوم اینکه است مقصود از فَالفارِقات‌ِ فَرقاً پس از آن مستهتر میگردد در محبت خدا و در قلبش و زبانش باقی نمیماند مگر ذکر او و از اینکه حالت تعبیر شده به (فَالمُلقِیات‌ِ ذِکراً) و بدانکه اینکه سه قسم اخیر در جایی گفته نشده لکن احتمال میرود و ممکن است آیات را حمل بر آن نمود.
و تا اینجا بنا بر اینکه بود که تمام اینکه آیات پنج‌گانه را حمل بر یک نوع موجودات نمائیم امّا بنا بر غیر آن که بعضی را حمل بر نوعی و بعض دیگر را حمل بر نوع دیگری کنیم بین مفسرین گفتاری است بعضی آن سه آیه اول را حمل بر سه قسم باد نموده‌اند و آیه چهارم و پنجم را بر دو عمل ملائکه کرده‌اند و گویند (فَالفارِقات‌ِ فَرقاً) ملائکه هستند که بین حق و باطل و حلال و حرام را جدا میکنند (فَالمُلقِیات‌ِ ذِکراً) ملائکه‌ای میباشند که بانبیاء القاء وحی میکنند و باولیاء الهام مینمایند.
اگر گفته شود چه مناسبتی است بین باد و ملائکه که در قسم با هم جمع نموده در پاسخ گوئیم ملائکه روحانیین در لطافت و سرعت حرکت تشبیه بباد نموده بعضی دیگر را رأی چنین است که بایستی دو آیه اول را حمل بر دو قسم باد نمود و سه آیه دیگر را حمل بر سه عمل ملائکه زیرا که بتوسط آنها وحی برای پیمبران منتشر میگردد و دین رواج میگیرد و بر وحی دو اثر مترتب میگردد یکی بوحی بین محق و مبطل جدا میشود یعنی بوحی معلوم میشود چه کس در دعوا حق است و چه کس بر باطل است.
دوم بوحی ظهور و بروز میکند یاد خدا و ذکر او در زبانها و قلبها دائر میگردد

صفحه : 261
و ایضا ممکن است گفته شود مقصود از آن دو آیه اول دو نوع ملائکه باشند (المُرسَلات‌ِ عُرفاً) ملائکه رحمت (فَالعاصِفات‌ِ عَصفاً) ملائکه عذاب و آن سه آیه دیگر قرآن باشد که منتشر میگرداند حقیقت و درستی را در قلوب و ارواح مؤمنین و بین حق و باطل جدا میکند و ذکر خدا را القاء میگرداند در زبانها و قلبها و اگر بخواهیم گفتهای صاحب تفسیر کبیر را که راجع باین آیات نموده در اینجا ترجمه نمائیم هر قدر بیانات وی را در هم بفشاریم باز سخن طولانی میگردد اینکه است که تا اینجا کلام وی را خاتمه میدهم. «پایان» و بنظر قاصر ممکن است راجع باین آیات توجیهات دیگری نیز بشود 1- اینکه بعض آیات را بفاء عطف داده و بعضی را بواو چنانچه (فالعاصفات) را بفا عطف بمرسلات داده (و النّاشرات) را بواو عطف (بعاصفات) داده و آن دو آیه بعد را (فالفارقات) (فالملقیات) را نیز بفاء عطف داده شاید سرّش اینکه باشد که چون بقاعده عربیّت فاء دلیل بر معیّت و واو دلیل بر غیریّت است شاید (مرسلات و عاصفات) صفت یک نوع باشند و آن سه آیه بعد نیز صفت یک نوع دیگر که آن دو آیه اول را با هم جمع نموده و حمل بر صفت نوعی نمود و آن سه آیه بعد را نیز با هم جمع نمود و حمل بر اوصاف نوع دیگر کرد.
توجیه دیگر- ممکن است هر یک از اینکه آیات پنجگانه را حمل بر تمام معانی مذکوره که مفسرین در باره هر یک کرده‌اند بنمائیم زیرا که آیات مطلق است و شامل میگردد آنچه را که متّصف باین اوصاف باشد مثلا شاید مقصود از مرسلات هم باد باشد هُوَ الَّذِی أَرسَل‌َ الرِّیاح‌َ بُشراً بَین‌َ یَدَی رَحمَتِه‌ِ و هم انبیاء و پیمبران وَ ما أَرسَلنا مِن رَسُول‌ٍ و هم قرآن که بنبی خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ارسال گردیده و هم ملائکه که ارسال وحی و الهام مینمایند و هم نفس بشر که یکی از مصادیق آن روح انسانی است از آن وقتی که در قوس نزول باصطلاح عرفاء ارسال میشود ببدن و مراتب و درجاتی طی مینماید و تنزّلاتی نموده تا وقتی که به منتهی درجه تنزّل رسد پس از

صفحه : 262
آن در قوس صعود رو بکمال میرود و درجه بدرجه بالا رود تا در کمال بجایی رسد که بوی القاء ذکر میشود یعنی صاحب وحی با الهام میگردد زیرا که (مرسلات) بر همه آنها صدق مینماید و مصداق تمامی آنها است بلکه نظر باطلاق آیات که بدون دلیل بر تعیین نمیتوان حمل بر معنی بخصوصی نمود شامل میگردد توجیهاتی که مفسرین در باره آنها نموده‌اند و چیزهای دیگری از آنچه فهمش از حیطه ذهن بشر خارج است پس ممکن است حمل نمود بر آنچه بشود اینکه طور توصیف نمود.
(توجیه دیگر) مقصود از (مرسلات) هر چیزی باشد که از مبدء عالم ابداء و ارسال شده باشد که تمام موجودات را شامل گردد و آیات چهارگانه بعد صفت (مرسلات) باشد مثل اینکه گفته شود (عاصفات) اشاره بسرعت اجابت (مرسلات) باشد (ناشرات) اشاره بانتشار و نشر مرسلات است (فارقات) نیز صفت (ناشرات) یا (مرسلات) باشد که جدا کننده بین حق و باطل است (فَالمُلقِیات‌ِ ذِکراً) نیز در مرتبه چهارم صفت مرسلات باشد که بمرتبه القاء ذکر میرسد.
خلاصه شاید تمام اینکه پنج آیه شریفه اشاره بمراتب موجودات و سیر استکمالی آنان و بیان نزول و عروج آنها در مراتب خلقت و اظهار قدرت و اقتدار الهی است که بصورت قسم یاد آوری نموده.
عُذراً أَو نُذراً (عذرا و نذرا) مصدر اعذار و انذار است و اینکه دو کلمه را بعضی قراء بتشدید قرائت کرده‌اند و بعضی بتخفیف خوانده‌اند و فتحه ان یا برای اینکه است که بدل ذکر باشد در (فَالمُلقِیات‌ِ ذِکراً) یا مفعول له باشد برای ارسال یعنی ارسال مرسلات برای عذر نیکان و تهدید بدان است یا مفعول (ملقیات) است که چنین شود خداوند فرشتگان و انبیاء و قرآن را بفرستاد تا القای ذکر کنند و مردم را متذکر گردانند تا آنکه از طرف خدا حجت بر خلق تمام گردد.

صفحه : 263

‌برای اثبات قیامت موجودات بزرگ را مورد قسم قرار داد

إِنَّما تُوعَدُون‌َ لَواقِع‌ٌ (ما) در انّما موصوله و جواب قسم است اشاره به اینکه آنچه بشما وعده داده شده از اوضاع قیامت و حشر و نشر و باقی امور اخروی از ثواب و عقاب و بهشت و جهنم البته ثابت و واقع است و شک و ریبی در آن نیست.
خداوند بموجودات بزرگ خود که اصول خلقت‌اند سوگند یاد میکند و آنان را شاهد صدق خود قرار میدهد که وعده‌های ما واقع است و شاید اشاره باین باشد که وجود اینکه هایی که در مورد سوگند قرار داده شده دلیل ظاهری است بر صدق گفتار ما.
برای مسلم بودن و واقعیت داشتن امر قیامت و آنچه بتوسط پیمبران وعده داده شده (لواقع) بصیغه اسم فاعل که برای حال آرند آورده نه بصیغه مضارع (سیوقع) که دلالت بر آینده دارد چنانچه در بسیاری از آیاتی که راجع باوضاع قیامت است بصیغه ماضی یا بصیغه اسم فاعل آورده و اینطور بیان دلالت بر ثبوت و تحقّق مطلب دارد یعنی چنان اینکه مطلب محقّق و ثابت است که گویا واقع شده و شاید اشاره باین باشد که آنچه بشما وعده داده شده از حالات بعد از مرگ و عالم آخرت اصل و حقیقت آن در همین نشاه دنیا در باطن و حقیقت آدمی مرکوز است قیامت جای بروز و ظهور آنست اینکه است که یکی از اوصاف قیامت را (تبلی السّرائر) معرفی نموده.
فَإِذَا النُّجُوم‌ُ طُمِسَت، وَ إِذَا السَّماءُ فُرِجَت، وَ إِذَا الجِبال‌ُ نُسِفَت، وَ إِذَا الرُّسُل‌ُ أُقِّتَت طمس و طلس در لغت بمعنی محو اثر است نسف بمعنی بر باد دادن خاک است (اقّتت) بمعنی اعلام است (وَ إِذَا الرُّسُل‌ُ أُقِّتَت) یعنی انبیاء و پیمبران در آن روز جمع میشوند تا آنکه شاهد امتشان باشند.
در مقام آثار ظهور قیامت است که آن پس از وقوع چهار علامت پدید میگردد

صفحه : 264
که برای منحل شدن عالم و وقوع قیامت تذکر میدهد وقتی است که اثر روشنایی ستاره محو گردد و وقتی است که آسمان از هم شکافته گردد و وقتی است که کوه‌ها مثل بر افشاندن حبوبات بر باد میرود و وقتی است که پیمبران اعلام میشوند.
لِأَی‌ِّ یَوم‌ٍ أُجِّلَت، لِیَوم‌ِ الفَصل‌ِ (لای‌ّ یوم) استفهام اشاره بعظمت آن روز است گویا سؤال میشود که برای چه روزی عقب انداخته آنچه را که متعلق برسولانست یا کیفر مجازات کفّار برای چه روزی تأخیر افتاده پاسخ داده میشود (أجّلت) یعنی آخرت عقب انداخته تا وقت معین یا عقب انداخته یا برای آنکه آنان را مهلت دهیم برای روزی که جدا کننده بین حق و باطل است سعید و شقی مؤمن و کافر از هم امتیاز یابند و هر کس بنتیجه اعمال خود برسد (ان کان عمله خیرا فجزائه خیرا و ان کان عمله شرا فجزائه شرا)«1» که آن روز روزی است که هر کس بنتیجه و کیفر اعمال خود میرسد.
وَ ما أَدراک‌َ ما یَوم‌ُ الفَصل‌ِ (ما) مبتدا (ادریک) خبر آن (ما یَوم‌ُ الفَصل‌ِ) روز فصل روزی است که بین خوب و بد، شقی و سعید مؤمن و کافر صالح و طالح جدا میشود و یکی از نامهای قیامت یوم فصل است.
شاید اشاره باین باشد که عظمت و شدّت آن روز (فصل) طوری است که تو که پیمبر خاتمی با جلالت شأنت و مقام علم و دانشت مادامی که در جلباب لباس بشریّت میباشی نتوانی عظمت و بزرگی آن روز را بدرستی مشاهده نمایی.
وَیل‌ٌ یَومَئِذٍ لِلمُکَذِّبِین‌َ ویل در لغت بمعنی هلاکت آمده و در اصل مصدر و مفتوح است گویند ویل
-----------------------------------
(1) اگر عمل انسان خیر و خوب باشد پس جزای او نیز چون عکس العمل او است خوب است و اگر عملش شر و بد باشد بکیفر اعمالش جزا و پاداش او شر میگردد.

صفحه : 265
دلالت بر اینکه دارد که همیشه عذاب برای تکذیب کننده‌گان ثابت است (و ویل للمکذبین) در اینجا مخصوص بکسانی است که منکر قیامت میباشند و انبیاء را تکذیب مینمایند اشاره به اینکه بر اینان عذاب ثابت و محقق است.
از بعض مفسرین است که ویل چاهی است در جهنم که کوه‌های عالم را آب میکند و در آن روز چنین عذابی برای کسانی است که قیامت را انکار و تکذیب نموده‌اند و نسبت ناروا بپیمبران میدهند.
أَ لَم نُهلِک‌ِ الأَوَّلِین‌َ، ثُم‌َّ نُتبِعُهُم‌ُ الآخِرِین‌َ در مقام انذار و تهدید است و همزه «الم» استفهام انکاری است که آیا هلاک نکردیم یعنی هلاک کردیم اولین را مثل قوم نوح را بطوفان و قوم عاد را بباد صرصر و قوم ثمود را بصیحه آسمانی و غیر اینها از کسانی که مخالفت نمودند هلاک گردانیدیم پس از آن آنها را بکیفر اعمالشان و کفرشان بانواع و اقسام بلاها و عذابها هلاک میگردانیم.
در اینکه مقصود از آخرین کیانند بین مفسرین گفتاری است بعضی گویند آخرین قوم شعیب و لوط و موسی میباشند دیگری گفته مقصود از اولین تمام کفاری میباشند که پیش از بعثت رسول خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بودند ثُم‌َّ نُتبِعُهُم‌ُ الآخِرِین‌َ استیناف است که همین طوری که پیشینیان را بکیفر کفرشان هلاک نمودیم بعدیها را نیز در صورت کفرشان آنان را نیز هلاک میگردانیم.
و اینکه توجیه دوم هم باعتبار لفظ و هم باعتبار معنی مناسب‌تر است زیرا که اینکه آیات در مقام انذار و تهدید است که مردم در هر زمانی که باشند در صورتی که اعراض از حق نمایند و تکذیب پیمبران کنند در مورد هلاکت و عذاب واقع میگردند کَذلِک‌َ نَفعَل‌ُ بِالمُجرِمِین‌َ، وَیل‌ٌ یَومَئِذٍ لِلمُکَذِّبِین‌َ و نیز همین طوری که اولین و آخرین را بکیفر گناهشان در مورد عذاب و هلاکت

صفحه : 266
واقع گردانیدیم تمام گناهکاران را بجرم گناهشان معذب میگردانیم وای بر کسانی که تکذیب خدا و رسول میکنند.
اگر خوب بنگری آیه اخیر که در اینکه سوره مبارکه تکرار شده نه فقط برای تأکید است بلکه در هر موردی خصوصیت زائدی دارد که از آیه جلو آن استفاده توان نمود و محتوی بر اسراری میباشد علاوه بر اینکه نظر باهمیّت گناه کافرین که تکذیب پیمبران را مینمایند اینکه آیه (ویل للمکذّبین) را تکرار مینماید چنانچه در سوره (الرّحمن) مکرّر نعمتهای خود را برای اهمیت آن تکرار مینماید (فَبِأَی‌ِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبان‌ِ) اگر چه در آنجا نیز اسرار دیگر هم دارد.
و شاید یکی از اسرارش اینکه باشد که انذار و تهدید و نیز مژده و بشارت بایستی مطابق هم و در عرض هم باشد زیرا یکی از اوصاف رسول خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بلکه وظیفه تمام پیمبران اینکه بوده که بمؤمنین بشارت دهند و کافرین را تهدید نمایند و اینکه دو اصل است که محرک عمل خوب و پسندیده و مانع از عمل بد و نکوهیده میگردد و انسان را همیشه بین خوف و رجا نگاه میدارد و همین صفت نیکو سبب نجات وی است اگر خوف از عذاب نباشد انسان جسور میشود و اگر امید رحمت نباشد مایل بحق نمیگردد و کار خوبی انجام نمیدهد اینکه است که خوف و رجا دو اصل از اصول دیانت بشمار میروند.
و در بعض اخبار از معصوم است (که باید خوف و رجاء در مؤمن مثل دو کفه ترازو مساوی و بقدر هم باشد) أَ لَم نَخلُقکُم مِن ماءٍ مَهِین‌ٍ، فَجَعَلناه‌ُ فِی قَرارٍ مَکِین‌ٍ، إِلی قَدَرٍ مَعلُوم‌ٍ فَقَدَرنا فَنِعم‌َ القادِرُون‌َ، وَیل‌ٌ یَومَئِذٍ لِلمُکَذِّبِین‌َ وای بر آنهایی که کفران نعمت الهی را نموده‌اند و سپاس گذاری مربی خود را نمیکنند مدنیان (فقدرنا) را با تشدید قرائت کرده‌اند و باقی قراء بتخفیف

صفحه : 267
خوانده‌اند تقدیر اندازه‌گیری شیئی را گویند و تقدیر نمودن خدا اشیاء را بدو نحو تحقق پذیرد یکی قوّه‌ای در او قرار میدهد که کمالاتی که مستعد آن است از قوه بفعل رساند و دیگر او را اندازه گیری میکند بوجه مخصوص و مقدار مخصوص مطابق حکمت و نظام عالم (فقدّرنا) در آیه نسبت بانسان بهر دو معنی صادق آید هم قوّه و استعداد کمال در او گذاشته که اگر کوشش کند از هر موجودی بالاتر میرود و هم خلقت او را جمیل قرار داده که در حسن صورت و سیرت بر تمام موجودات تفوّق و برتری دارد (فَتَبارَک‌َ اللّه‌ُ أَحسَن‌ُ الخالِقِین‌َ) همزه (أَ لَم نَخلُقکُم) استفهام انکاری است و در مقام امتنان و اظهار نعمت بر بنی آدم برآمده که آیا ما شما را چنین خلق نکردیم یعنی شما را از آب منی که از قذارات بشمار میرود و از آن نفرت و دوری مینمائید خلقت نمودیم.
و نیز برای تخویف و تهدید کفار اشاره بنفوذ قدرت و عظمت و الهیّت و خالقیت خود نموده و انسان را مورد خطاب عتاب آمیز خود قرار میدهد که آیا شما افراد بشر را از منی سست بی‌مقدار خلق ننمودیم و آن را در قرارگاه محکم یعنی رحم زن متمکن نگردانیدیم تا مدّت معلومی یعنی اینکه طور انسان را خلقت نمودیم و آنچه از حالات و گزارشات و کیفیّات که در مدت عمرش و وقت مردنش مناسب حال وی است تقدیر کردیم و اندازه‌گیری نمودیم و ما خوب اندازه‌گیری نمودیم که هر فردی را بآنچه در خور او و سزاوار آن بود روی میزان عدل و درستی اندازه‌گیری نمودیم وای بر کسانی که سپاس گذاری ولی نعمت خود را نمیکنند و تکذیب مینمایند اشاره به اینکه گویا خلقت خودشان که از چه چیز خلق شده‌اند و هستی خود را بعد از نیستی فراموش نموده‌اند و چون کفران نعمت نموده‌اند برای آنان بکیفر کفرشان ویل که اشاره بعذاب و هلاکت است ثابت است.
أَ لَم نَجعَل‌ِ الأَرض‌َ کِفاتاً، أَحیاءً وَ أَمواتاً، وَ جَعَلنا فِیها رَواسِی‌َ شامِخات‌ٍ وَ أَسقَیناکُم

صفحه : 268
ماءً فُراتاً وَیل‌ٌ یَومَئِذٍ لِلمُکَذِّبِین‌َ بقاعده عربیت (أَحیاءً وَ أَمواتاً) حالست برای زمین.
در مقام اظهار نعمت و امتنان بر بشر و سرزنش وی بر آمده اشاره به اینکه چگونه چنین نعمتها را بچشم خود می‌بینید و در مقام شکر گذاری بر نمی‌آئید آیا ما زمین را کافی قرار ندادیم برای زندگانی شما که در آن نشو و ارتقاء نمائید و حیات خود را ادامه دهید و نیز برای مردگان شما که بدنشان در زمین دفن گردد و آیا چنین نیست که در زمین کوه‌های بلند افراشتیم که میخ زمین باشد و زمین را محکم گرداند و آیا قرار ندادیم در زمین آب شیرین خوشگوار که شما را سیراب گرداند و زراعت و کشت و کار شما را بثمر آرد قوله تعالی وَ جَعَلنا مِن‌َ الماءِ کُل‌َّ شَی‌ءٍ حَی‌ٍّ از عبد اللّه عباس است که آبهای خوش گوار چهار نهر است جیجان، سیحان، فرات، نیل.
وای در آن روز قیامت بر کسانی که کفران نعمت نموده و سپاس گذاری از ولی نعمت خود نمی‌نمایند و در عوض نسبت دروغ بپیغمبران خدا میدهند.
اینکه آیه اشاره بنوع دیگری است از انواع نعمتهای الهی که راجع بمظاهر آفاقی است چنانچه آیه بالا اشاره بآلای جسمانی و انفسی بشر بود و ذکر نعمتها برای اینکه است که انسان متذکر گردد و کفران نعمت ننماید و اظهار بندگی نماید و بشکرانه نعمتهای غیر متناهی الهی بوظیفه بندگی عمل کند و تصدیق پیمبران نماید و باین وسیله از عذاب آخرت نجات یابد پس وای و ویل برای کسانی است که اینکه همه نعمتهای آفاقی و انفسی که از حد و شماره افزون است و برای آنها و در دست‌رس آنان قرار دادیم کفران نموده و شکر گذاری نمیکنند.

صفحه : 269

[سوره المرست (77): آیات 29 تا 50]

اشاره

انطَلِقُوا إِلی ما کُنتُم بِه‌ِ تُکَذِّبُون‌َ (29) انطَلِقُوا إِلی ظِل‌ٍّ ذِی ثَلاث‌ِ شُعَب‌ٍ (30) لا ظَلِیل‌ٍ وَ لا یُغنِی مِن‌َ اللَّهَب‌ِ (31) إِنَّها تَرمِی بِشَرَرٍ کَالقَصرِ (32) کَأَنَّه‌ُ جِمالَت‌ٌ صُفرٌ (33)
وَیل‌ٌ یَومَئِذٍ لِلمُکَذِّبِین‌َ (34) هذا یَوم‌ُ لا یَنطِقُون‌َ (35) وَ لا یُؤذَن‌ُ لَهُم فَیَعتَذِرُون‌َ (36) وَیل‌ٌ یَومَئِذٍ لِلمُکَذِّبِین‌َ (37) هذا یَوم‌ُ الفَصل‌ِ جَمَعناکُم وَ الأَوَّلِین‌َ (38)
فَإِن کان‌َ لَکُم کَیدٌ فَکِیدُون‌ِ (39) وَیل‌ٌ یَومَئِذٍ لِلمُکَذِّبِین‌َ (40) إِن‌َّ المُتَّقِین‌َ فِی ظِلال‌ٍ وَ عُیُون‌ٍ (41) وَ فَواکِه‌َ مِمّا یَشتَهُون‌َ (42) کُلُوا وَ اشرَبُوا هَنِیئاً بِما کُنتُم تَعمَلُون‌َ (43)
إِنّا کَذلِک‌َ نَجزِی المُحسِنِین‌َ (44) وَیل‌ٌ یَومَئِذٍ لِلمُکَذِّبِین‌َ (45) کُلُوا وَ تَمَتَّعُوا قَلِیلاً إِنَّکُم مُجرِمُون‌َ (46) وَیل‌ٌ یَومَئِذٍ لِلمُکَذِّبِین‌َ (47) وَ إِذا قِیل‌َ لَهُم‌ُ ارکَعُوا لا یَرکَعُون‌َ (48)
وَیل‌ٌ یَومَئِذٍ لِلمُکَذِّبِین‌َ (49) فَبِأَی‌ِّ حَدِیث‌ٍ بَعدَه‌ُ یُؤمِنُون‌َ (50)

(ترجمه)

ای دوزخیان بروید بسوی آنجایی که قبلا تکذیب میکردید،
بروید بسوی دودهای آتش جهنم که از سه طرف شعله‌ور است،
که سایه بانی در آنجا نیست که بینیاز گرداند شما را از شراره آتش
آن شراره آتش تیرهایی می‌اندازد مثل قصری
که گویا مانند شتر زردی ماند،
وای در آن روز بحال تکذیب کنندگان
(پیمبران) قیامت روزیست که دهنها بسته میگردد و نتوانند سخن گویند،
و اذن در سخن گفتن ندارند، تا آنکه عذرخواهی کنند،
وای در آن روز بر تکذیب- کنندگان،
روز جدا کننده (بین خوب و بد) است در آن روز جمع میکنیم شما را با گذشتگان،
پس ای کافرین اگر برای شما حیله‌ای و کیدی هست بکنید،
وای در آن روز بحال تکذیب کنندگان
محققا اشخاص با تقوی در سایه‌های خنک

صفحه : 270
و چشمه‌های آب گوارا متنعمند،
و میوه‌های فراوان و آنچه اشتها دارند در دسترس آنها است،
(خطاب عزت رسد) بخورید و بیاشامید گوارا باد برای شما نعمتهای بهشتی پاداش اعمال نیک شما،
اینطور ما پاداش (نیکو) میدهیم نیکوکاران را
وای در آن روز بحال تکذیب کنندگان،
که وقتی گفته میشود بآنان رکوع کنید نمیپذیرند و رکوع نمیکنند،
وای در آن روز بحال آنان که آیات خدا را تکذیب کردند،
پس بکدام حدیث و خبری بعد از آن ایمان میآورند.

توضیح آیات‌

انطَلِقُوا إِلی ما کُنتُم بِه‌ِ تُکَذِّبُون‌َ، انطَلِقُوا إِلی ظِل‌ٍّ ذِی ثَلاث‌ِ شُعَب‌ٍ پس از آنکه برای تنبّه بشر بیان مینماید نعمتهایی که برای وی مهیّا گردانیده در مقام تهدید و تخویف آنان برآمده که وقتی که قیامت برپا گردید خزنه جهنّم گویند بکفار بروید بسوی آن عذابی که پیمبران گوشزد شما کردند و شما بدون فکر و رویه یا از روی حسد و کبر دروغ انگاشتید و نسبت ناروا بآنان دادید (به) در آیه متعلق بمکذّبون است (انطلقوا) بعضی قراء بفتحه انطلقوا قرائت نموده‌اند و بعضی بکسره خوانده‌اند بفتحه خبر میشود برای کنتم و بکسره امر میشود که بروید مقصود از ظل‌ّ دود آتش جهنم است شعب قبیله‌ای را گویند که بچند شعبه گردیده و شعوب جمع شعب چنانچه گویند (شُعُوباً وَ قَبائِل‌َ) و مقصود از (ذِی ثَلاث‌ِ شُعَب‌ٍ) شاید اشاره باشد بشدت و زیادتی دود که گویا دود جهنم سه شعبه میگردد و در اینکه آیه گفتاری از مفسرین نقل شده و احتمالاتی داده شده.
(اول) در قیامت آتش از بالای سر کفّار و از زیر پای آنان باطراف آنان احاطه دارد جمعا بین اینکه آیه و قوله تعالی (لَهُم مِن فَوقِهِم ظُلَل‌ٌ مِن‌َ النّارِ وَ مِن

صفحه : 271
تَحتِهِم ظُلَل‌ٌ)«1» و نیز یَوم‌َ یَغشاهُم‌ُ العَذاب‌ُ مِن فَوقِهِم وَ مِن تَحت‌ِ أَرجُلِهِم«2» (دوم) مقصود از ظل‌ّ دود است چنانچه در جای دیگر است إِنّا أَعتَدنا لِلظّالِمِین‌َ ناراً أَحاطَ بِهِم سُرادِقُها«3» و سرادق آتش دود است و دود جهنم از شدّت و قوّتی که دارد سه شعبه میگردد و از بالای سر و طرف راست و چپ کفّار احاطه میکند.
سوم- ما نمیدانیم و دانا نیستیم که مقصود از ظل‌ّ چیست و نیز در باره آن چیزی نشنیده‌ایم.
لکن بهترین توجیهات همان توجیه اول است که مقصود از ظل‌ّ دود است و اشاره بقوت و شدت آتش جهنم دارد زیرا وقتی آتش از زیادتی آن قوت پیدا نمود و دود آن بسیار گردید البته دود آن متفرّق و شعبه شعبه میگردد و شعب آن ناشی از تاریکی و ظلمت نفس بشر است که از قبل عکوف نمودن و مقیّد گردیدن بقوای نفسانی پدید میگردد.
توجیه چهارم سبب پدید شدن دود صاحب شعب سه‌گانه ناشی از سه قوه از قوای نفسانی انسان است، حس، خیال، و هم زیرا که هر یک اینها پرده و حجابی است که مانع میگردد از اشراق انوار قدس بر قلب انسان و آن چیزی که سبب عذاب میشود آن قوّه وهمیّه شیطانیه است و آن حالتی است در دماغ که نفس آدمی را مشوّش میگرداند و مانع میگرداند وی را از ادراک حقایق و دیگر قوّه غضبیّه سبعیّه که در طرف راست قلب واقع است و نمیگذارد نفس بطریق اعتدال قیام نماید و دیگر قوّه شهویّه بهیمیه از طرف چپ پس آنچه از انسان سر میزند از
-----------------------------------
(1) سوره زمر آیه 18 (برای اهل جهنم سایبانها است از آتش بالای سر آنان و سایبانهای از آتش از زیر آنها) اشاره به اینکه آتش و دود جهنم بآنها احاطه نموده
(2) سوره عنکبوت آیه 55، روزی که میپوشاند آنها را عذاب از بالای سر آنها و از زیر پای آنها یعنی عذاب از تمام اطراف بآنها احاطه مینماید.
(3) سوره کهف آیه 28، محققا ما آماده و مهیا نمودیم برای کافرین آتشی که بآنها احاطه نموده پرده‌های آن آتش.

صفحه : 272
عقاید فاسده و اعمال باطله ناشی از اینکه سه قوه واهمه، شهویّه، غضبیّه گردیده و از همین قوای سه گانه ناشی میگردد سه شعبه از عذاب که تعبیر از آن بظل‌ّ ذی ثلاث شعب شده.
هر کس خواهد که فردای قیامت از اینکه دخان که ظل من یحموم اشاره بآن است ایمن گردد بایستی بنور عقل و ایمان متمسّک گردد تا آنکه از تیرگی صفات شیطانیّه و غضبیّه سبعیّه و شهویه بهیمیه نجات یابد. (تفسیر کبیر) توجیه دیگر مقصود از (شعب ثلاث) قوه شنوایی و قوه بینایی و قوه نفسانی است بدلیل قوله تعالی وَ اللّه‌ُ أَخرَجَکُم مِن بُطُون‌ِ أُمَّهاتِکُم لا تَعلَمُون‌َ شَیئاً وَ جَعَل‌َ لَکُم‌ُ السَّمع‌َ وَ الأَبصارَ وَ الأَفئِدَةَ لَعَلَّکُم تَشکُرُون‌َ«1» پس شکر اینکه سه قوه و مراعات آن که از حدّ اعتدال تجاوز ننماید منبع سعادت و عدم مراعات آن منبع شقاوت است.
و بوجه دیگر ایمان عبارت از تصدیق بقلب و اقرار بزبان و عمل بجوارح است و هر یک از اینکه سه شعب ثلاث که در آیه عنوان نموده مقابل یکی از اینکه ارکان سه گانه است اینکه است که فرموده انطَلِقُوا إِلی ما کُنتُم بِه‌ِ تُکَذِّبُون‌َ و چون تکذیب نمودن عمل قلب است و تمام اعمال و افعال و قوا ناشی میگردد از قلب وقتی قلب فاسد گشت اعضا وقرا نیز فاسد میگردد و ظلمت قلب باعضاء نیز سرایت مینماید اینست که تعبیر بسه ظلمت نموده و در قیامت اینکه سه نوع ظلمت بسه صورت تشکیل میگردد زیرا که بازای هر صفتی در قیامت بصورت مناسب آن صورتی پدید میگردد. (تفسیر روح البیان) لا ظَلِیل‌ٍ وَ لا یُغنِی مِن‌َ اللَّهَب‌ِ، إِنَّها تَرمِی بِشَرَرٍ کَالقَصرِ، کَأَنَّه‌ُ جِمالَت‌ٌ صُفرٌ
-----------------------------------
(1) سوره نحل آیه 80، خدا بیرون آورد شما را از شکمهای مادرهایتان در حالی که چیزی نمیدانستید و قرارداد برای شما گوش و چشم و قلب کمند کسانی که شکرگزار باشند.

صفحه : 273
قوله تعالی در سوره زمر آیه 18 مِن فَوقِهِم ظُلَل‌ٌ مِن‌َ النّارِ وَ مِن تَحتِهِم ظُلَل‌ٌ اشاره به اینکه دود آتش جهنم از بالا و پائین بآنان احاطه نموده.
(جمالة و جمالات) هر دو قسم قرائت شده و بهر دو نحو قرائت جمع است و مفرد آن جمال و جمل میشود.
آن ظل ذی ثلاث شعب را بچهار صفت معرفی نموده:
(اول) آن دود یا آتش سه شعبه دارد اشاره به اینکه دود وقتی شدید گردید متفرق میگردد و شعبی پیدا میکند.
(دوم) آن دود یا آتش لا ظلیل سایه خنک ندارد (وَ ظِل‌ٍّ مِن یَحمُوم‌ٍ) سایه آن از دود سیاهست سایه‌ای نیست که مانع حرارت گردد اشاره به اینکه ظل کفار غیر از ظل مؤمنین است که در اوصاف او است (وَ ظِل‌ٍّ مَمدُودٍ)«1» (سوم) آن دود یا آن آتش (ترمی بشرر کالقصر) هر شعله آن مثل بنا و قصر بلندی است و اینکه نیز اشاره بقوّت و شدّت شراره آتش است.
(چهارم) تشبیه مینماید آن آتش را بشتر زرد رنگ (کَأَنَّه‌ُ جِمالَت‌ٌ صُفرٌ) وقتی آتش شدّت نموده و شعله آن در اطراف پراکنده گردید زرد رنگ بنظر میآید تمام اینکه اوصاف اشاره بشدّت و قوت آتش جهنم است که برای تکذیب کنندگان انبیاء آماده شده وَیل‌ٌ یَومَئِذٍ لِلمُکَذِّبِین‌َ شاید در اینجا اشاره باشد به اینکه چه روز سختی است روز قیامت برای کفار.
هذا یَوم‌ُ لا یَنطِقُون‌َ، وَ لا یُؤذَن‌ُ لَهُم فَیَعتَذِرُون‌َ، وَیل‌ٌ یَومَئِذٍ لِلمُکَذِّبِین‌َ ظاهرا ضمیر جمع در (لا ینطقون) راجع بکفّار است که در قیامت مأذون بسخن گفتن نیستند تا آنکه عذر خواهی نمایند.
-----------------------------------
(1) سوره واقعه آیه 29- سایه پیوسته بهم کشیده شده در اوصاف سایه بهشتیان است مقابل سایه جهنمیان آری همین طوری که اوصاف و اعمال بهشتیان و جهنمیان ضد هم و مقابل یکدیگر است نظر به اینکه باید جزا بر وفق عمل باشد اینست که نعمت و عذاب آنها نیز ضد هم و مقابل یکدیگر است.

صفحه : 274
و شاید اشاره باین باشد که در آن روز از شدت خوف و ترس و اضطرابی که به آنان از هول دست میدهد دهنهای کفّار بسته و زبانهایشان بند میآید و قدرت بر تکلم ندارند.
و روز قیامت روزیست که کسی قدرت بر تکلم ندارد مگر کسی را که خداوند اذن بدهد و کفّار مأذون نیستند سخن بگویند تا آنکه عذر خواهی نمایند لکن شاید مؤمنین مأذون باشند تکلّم نمایند زیرا که آنان در (مقام امین) قرار گرفته‌اند و دیگر خوفی و حزنی برای آنان نیست إِن‌َّ أَولِیاءَ اللّه‌ِ لا خَوف‌ٌ عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنُون‌َ از بعض مفسرین است که مقصود اینکه است کفار اذن در عذر خواهی ندارند جمعا بین اینکه آیه و آنجا که فرموده (کُل‌ُّ نَفس‌ٍ تُجادِل‌ُ عَن نَفسِها) و در جایی دیگر ثُم‌َّ إِنَّکُم یَوم‌َ القِیامَةِ عِندَ رَبِّکُم تَختَصِمُون‌َ«1» و در جمع آیات ممکن است گفته شود مواقف قیامت بسیار است در موقف اول که چشم کفار بر آن عذاب کذایی افتد قدرت بر تکلّم ندارند و اینکه منافات ندارد که در وقت دیگر زبانشان باز شود و هر یک بخواهد دیگری را مقصر نماید.
یا آنکه مقصود مجادله در باطن خودشان نمایند و با نفس خودشان بجنگند که چرا چنین و چنان کردیم و تصدیق پیمبران را ننمودیم که امروز در اینکه عذاب و در اینکه هلاکت واقع گردیم چنانچه آن آیه کُل‌ُّ نَفس‌ٍ تُجادِل‌ُ عَن نَفسِها شاهد بر آن است وای در آن روز بر کسانی که تکذیب پیمبران و آیات حقانی را نمودند و دعوت آنها را دروغ انگاشتند که بکیفر تکذیبشان در آن روز زبانشان بسته گردیده و مأذون در تکلّم نیستند ویل در اینجا شاید اشاره ببستگی زبان آنها است.
هذا یَوم‌ُ الفَصل‌ِ جَمَعناکُم وَ الأَوَّلِین‌َ هذا اشاره بهمان روز موعود و روز رستاخیز است که یکی از نامهای آن
-----------------------------------
(1) سوره زمر آیه 32، پس از آنکه مردید روز قیامت شما محققا نزد پروردگارتان با هم مجادله میکنید.

صفحه : 275
روز که در قرآن معرفی شده (یوم فصل است) و چون (یوم الفصل) مطلق است مصادیقی پیدا مینماید روزی است که خوب و بد شقی و سعید مؤمن و کافر از هم امتیاز پیدا مینمایند.
و نیز روزی است که حق و باطل از هم جدا میگردد و نیز روزی است که نزد میزان عدل الهی حق مظلوم از ظالم گرفته میشود.
و اینکه آیه اشاره بقسم دیگری است از عذاب کفار که آنان را تهدید مینماید برسوایی آن روز که خلق اولین و آخرین از کسانی که در اول هبوط آدم بودند تا آخرین بقاء دنیا همگی با هم در یک سعید واحد اجتماع مینمایند و بقوله تعالی (یوم تبلی السرائر) باطنها نیز ظاهر میگردد که آنها متوجه گردند آن کس که بر خلاف امر حق تعالی و رضای او عمل نموده در آن وقت چقدر خجلت زده و رسوا و شرمنده میگردد.
فَإِن کان‌َ لَکُم کَیدٌ فَکِیدُون‌ِ خطاب عتاب آمیز بکفّار است که اگر شما توانید حیله و تزویری کنید و عذاب اینکه روز را از خود دفع نمائید چنانچه در دنیا بنای کار شما بر حیله بازی و دروغگویی و تدلیس بوده عمل خود را بکار اندازید.
اشاره به اینکه قیامت روزی است که پرده‌ها پاره گردیده و حقایق ظاهر می گردد و باطنها نمایان میشود و بخوبی خوب و بد زشت و زیبا و حق و باطل از هم امتیاز می‌یابد بحیله و دروغ نتوان کاری را پنهان نمود زیرا که یکی از اوصاف قیامت (تبلی السّرائر) است که ظاهر نشان میدهد باطن را و باطن ارائه میدهد ظاهر را بلکه توان گفت چون روز قیامت روزی است که هر فرعی باصل خود بر میگردد و اضداد با هم متحد میگردند زیرا که حشر بمعنی جمع است و قیامت را حشرش نامیده شاید نظر بهمین باشد که اشیاء با هم جمع میگردند و همه در صعید واحد اجتماع مینمایند خلاصه چنانچه آیات ارائه میدهد قیامت روز فصل

صفحه : 276
است که خوب و بد مؤمن و کافر شقی‌ّ و سعید از هم جدا و ممتاز می‌گردند و باعتبار دیگر روز جمعش نامیده شاید جمع باعتبار اینکه باشد که اضداد در آن وقت با هم جمع و متحد میگردند یا باعتبار اجتماع افراد در محل واحد روز جمعش نامیده وَیل‌ٌ یَومَئِذٍ لِلمُکَذِّبِین‌َ وای بر کسانی که بکید و حیله امر نبوّت را پنهان نموده و خواهند بتزویر نور حقانی و چراغ هدایت را خاموش نمایند.
إِن‌َّ المُتَّقِین‌َ فِی ظِلال‌ٍ وَ عُیُون‌ٍ، وَ فَواکِه‌َ مِمّا یَشتَهُون‌َ، کُلُوا وَ اشرَبُوا هَنِیئاً بِما کُنتُم تَعمَلُون‌َ چون یکی از اوصاف قرآن بشارت دهنده بمؤمنین و تهدید کننده کافرین است باین مناسبت هر جا ذکر عذابی شود برای کفار در عقب بیان رحمت میشود برای مؤمنین و هر جا نامی از رحمت برده شود در عقب نامی از عذاب نیز برده میشود تا آنکه خوف و رجا مثل دو کفه میزان مقابل گردند.
اینکه است که همین طوری که دود جهنم یا شعله آن را تشبیه بسه شعبه نموده همین طور راجع بنعمتهای بهشت که بمتقین وعده داده نیز سه قسم آن را در اینجا تذکر میدهد.
اول بهشتیان و متقیان در سایه‌های و ظلال خنک بهشتی می‌آرامند در سوره واقعه آیه 29 در وصف بهشتیان است وَ ظِل‌ٍّ مَمدُودٍ وَ ماءٍ مَسکُوب‌ٍ وَ فاکِهَةٍ کَثِیرَةٍ لا مَقطُوعَةٍ وَ لا مَمنُوعَةٍ دوم از چشمهای آب گوارای کافوری و زنجبیلی و شرابا طهورا که در سوره دهر آیه 18 وَ یُسقَون‌َ فِیها کَأساً کان‌َ مِزاجُها زَنجَبِیلًا عَیناً فِیها تُسَمّی سَلسَبِیلًا تذکر داده می‌آشامند مقابل کفّار که دمیدم از شراره آتش اذیّت میکشند.

صفحه : 277
سوم اهل تقوی از میوه‌های بهشتی ارتزاق مینمایند و بآنها گفته میشود بخورید و بیاشامید گوارا باد شما را و اینکه نعمتها پاداش اعمال نیک شما است.
و اینکه طور بخشش و الطاف الهی در باره متقین مقابل آن تیرهای آتشین است که هر یک از آن شراره‌ها را تشبیه نموده بقصر و عمارت بلند و بشتر زرد رنگ و بایست دانست که تقوی مقام بلندی است که اگر ایمان با تقوی توأم گردید انسان را از حضیض ناسوتی بمقام ملکوتی میرساند و در جایگاه مقربین باقسام و انواع نعمتهای روحانی و جسمانی وی را ملتذ و برخوردار میگرداند.
قال اللّه تعالی إِنَّما یَتَقَبَّل‌ُ اللّه‌ُ مِن‌َ المُتَّقِین‌َ«1» تقوی ملکه و حالتی است نفسانی که در هر کس پدید گردید وی را از آنچه در نظر عقل و شرع و منطق صحیح رکیک و نادرست آید باز میدارد و علامت وجود و تحقیق چنین ملکه اینکه است که تمام عادات و ملکات و اعمال شخص روی میزان عدل استوار میگردد و چنین حالتی را در عرف علمای اخلاق تعبیر بملکه عدالت کنند و اگر تقوی در کسی ملکه و از اوصاف نفسانی گردید خود تقوی رهنما و رهبر انسان میگردد و طریق سعادت وی را باو مینمایاند و برای او راه باز میکند غرض آنکه وقتی آدمی دارای ملکه تقوی گردید و از حظوظات نفسانی طبیعی اعراض نمود در اثر مجاهده با نفس عقل وی بزرگ و قوی میشود و چشم دل وی باز میگردد و راه را از چاه تمیز میدهد آن وقت ببعض اسرار و گفته‌های پیمبران واقف میگردد و صاحب تمیز میشود و خودش بجزئیات کار خود بینا میگردد و بین خوب و بد اعمالش تمیز میدهد آن وقت بدرستی میتواند براهی که رهبران حقیقت پیمودند قدم پشت قدم آنان گذارده خود را بسعادت برساند لکن بدون حصول ملکه تقوی ممکن نیست کسی بتواند سعادتمند گردد و اینکه اول مرتبه تقوی است و آخر مرتبه تقوی چنانچه در محل خود مبرهن گردید اینکه است که شخص چنان با نفس خود مجاهده
-----------------------------------
(1) محققا خدا قبول میکند اعمال پرهیزکاران را.

صفحه : 278
نماید که در اثر کوشش بسیار برای وی حالتی پدید گردد که از غیر حق تعالی اعراض نماید و بتمام قوی و مشاعر رو بحق آرد و از پیروی حظوظات نفسانی خود داری نماید و تمام فکر و همّش در آلای حق و مقصود و مطلوبش مشاهده آثار و صفات حقّانی گردیده تا آنکه برسد بجایی که خود و آنچه هست برای او بخواهد نه برای خود.
إِنّا کَذلِک‌َ نَجزِی المُحسِنِین‌َ، وَیل‌ٌ یَومَئِذٍ لِلمُکَذِّبِین‌َ ما اینکه طور پاداش میدهیم نیکوکاران را وای بحال کسانی که خود را از اینکه سعادت عظمی و از نعمتهای بهشتی که بمؤمنین با تقوی وعده داده شده محروم نموده و سخنان پیمبران و آیات الهی را دروغ میپندارد و نسبت ناروا بآنها میدهد.
کُلُوا وَ تَمَتَّعُوا قَلِیلًا إِنَّکُم مُجرِمُون‌َ، وَیل‌ٌ یَومَئِذٍ لِلمُکَذِّبِین‌َ امر کلوا و تمتّعوا امر وجوبی نیست بلکه در مقام توبیخ و سرزنش کفّار است و اشاره بکفّار دارد که از متاع اندک بیمقدار دنیا بخورید و اندکی محظوظ گردید لکن محظوظات دنیا شما را از عذاب نجات نمیدهد زیرا که شما گنه‌کار و در مورد سخط و غضب پروردگار واقع گردیده‌اید و مال و ثروت یا شهرت و مقام کسی را از گناه پاک نمیگرداند وای بحال گنه‌کارانی که تکذیب پیمبران نموده‌اند و بهمین متاع قلیل دنیا قناعت نموده و خود را از سعادت و فضیلت محروم گردانیدند.
وَ إِذا قِیل‌َ لَهُم‌ُ ارکَعُوا لا یَرکَعُون‌َ، وَیل‌ٌ یَومَئِذٍ لِلمُکَذِّبِین‌َ یکی از صفات نکوهیده منکرین اینکه است که بآنان گفته میشود رکوع کنید نمیپذیرند و اینکه آیه چنانچه مفسرین گویند مشعر بر اینکه است که کفار همان طوری که مکلّف باصول دیانت میباشند مکلف بفروع نیز میباشند زیرا که ظاهرا اینکه آیات در باره کفار و منکرین پیمبران و آیات الهی فرود آمده اگر آنان مکلف برکوع که یک جزء از نماز است نبودند از جهت ترک رکوع در مقام

صفحه : 279
توبیخ و ملامت واقع نمیگردیدند لکن چنانچه در جای دیگر تذکر دادیم اینکه آیه بتنهایی دلیل نمیشود که کفّار ابتداء مکلف بفروع نیز باشند زیرا که آیه در مقام توبیخ و سرزنش آنها است و چنین مینماید که مقصود اینکه است که اگر بآنها گفته شود ایمان آرید و با جماعت مؤمنین رکوع کنید نمیپذیرند وای بحال کسانی که آیات خدا و مقررات دین را تکذیب نمودند و زیر بار تکلیف نمیروند.
فَبِأَی‌ِّ حَدِیث‌ٍ بَعدَه‌ُ یُؤمِنُون‌َ اشاره به اینکه کفّار وقتی باین آیات قرآنی و چنین دلایل و براهین روشن که جای تردید باقی نگذارده و طاهر و هویدا است تصدیق نمیکنند پس بچه حدیث و گفتاری توانند تصدیق نمایند و ایمان آرند.

صفحه : 280

‌سورة النبأ

اشاره

مکیة و هی اربعون آیة ابی بن کعب از حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم چنین روایت میکند که هر کس سوره نبأ را هر روز قرائت کند از آن سال بیرون نرود مگر آنکه در همان سال بزیارت بیت اللّه مشرّف شود.

[سوره النبإ (78): آیات 1 تا 20]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
عَم‌َّ یَتَساءَلُون‌َ (1) عَن‌ِ النَّبَإِ العَظِیم‌ِ (2) الَّذِی هُم فِیه‌ِ مُختَلِفُون‌َ (3) کَلاّ سَیَعلَمُون‌َ (4)
ثُم‌َّ کَلاّ سَیَعلَمُون‌َ (5) أَ لَم نَجعَل‌ِ الأَرض‌َ مِهاداً (6) وَ الجِبال‌َ أَوتاداً (7) وَ خَلَقناکُم أَزواجاً (8) وَ جَعَلنا نَومَکُم سُباتاً (9)
وَ جَعَلنَا اللَّیل‌َ لِباساً (10) وَ جَعَلنَا النَّهارَ مَعاشاً (11) وَ بَنَینا فَوقَکُم سَبعاً شِداداً (12) وَ جَعَلنا سِراجاً وَهّاجاً (13) وَ أَنزَلنا مِن‌َ المُعصِرات‌ِ ماءً ثَجّاجاً (14)
لِنُخرِج‌َ بِه‌ِ حَبًّا وَ نَباتاً (15) وَ جَنّات‌ٍ أَلفافاً (16) إِن‌َّ یَوم‌َ الفَصل‌ِ کان‌َ مِیقاتاً (17) یَوم‌َ یُنفَخ‌ُ فِی الصُّورِ فَتَأتُون‌َ أَفواجاً (18) وَ فُتِحَت‌ِ السَّماءُ فَکانَت أَبواباً (19)
وَ سُیِّرَت‌ِ الجِبال‌ُ فَکانَت سَراباً (20)

(ترجمه)

بنام ایزد هستی بخش مهربان
مردم از چه امر مهمّی سؤال میکنند،
از خبر بزرگ قیامت،
آن چنان کسانی که در باره قیامت با هم بحث و مجادله مینمایند،
اینکه طور نیست که گمان کرده‌اید بزودی دانا میشوید،
پس از آن (از اعمال و کردار خود) دانا میشوید (که قیامت چیست)،
آیا ما زمین را برای شما مهد امان قرار ندادیم،
و کوه‌ها را برای استحکام زمین مثل میخ ننهادیم،
و آفریدیم شما را جفت جفت

صفحه : 281
و قرار دادیم خواب را برای تقویت بدن شما،
و قرار دادیم روز را برای تحصیل معاش شما،
و بنا کردیم بالای سر شما هفت بنای محکم،
و قرار دادیم در آن بناء محکم چراغ نورانی درخشان،
و از فشار ابرها فرود آوردیم آب ریزان،
تا اینکه از زمین بیرون آریم حبوبات و گیاهان،
و باغهایی که درختان آن بهم پیچیده،
روز قیامت که روز جدا شدن حق و باطل است وعده‌گاه الهی است،
روزی است که در صور نفخه دمیده میشود پس می‌آیید فوج فوج،
و آسمان در آن روز باز میگردد و درهایی در آن گشوده میشود
و کوه‌ها مانند سرابی میگردد، هرآینه جهنّم در انتظار بدکاران است.

توضیح آیات‌

اشاره

عَم‌َّ یَتَساءَلُون‌َ، عَن‌ِ النَّبَإِ العَظِیم‌ِ بقاعده عربیت (عم‌ّ) در اصل عن ما بوده عین را در ماء استفهامیه ادغام نمودند عمّا شد الف (ما) را حذف نمودند (عم‌ّ) شد چنانچه در لم و بم و فیم که در اصل لمّا فیما بما بوده برای آسانی تلفّظ بآن چنین کردند.
نبأ خبری را گویند که متضمن سه فائده باشد اول فائده‌اش بزرگ باشد دوم از آن علم یا مظنه حاصل گردد سوم عاری و خالی از دروغ باشد مثل تواتر یا خبری که خدا یا پیغمبر و امام میدهند که احتمال کذب نمیدهد.
و تمام اخباری که در قرآن مجید بلفظ نبأ آمده متضمن همین سه معنی است مثل قُل هُوَ نَبَأٌ عَظِیم‌ٌ أَنتُم عَنه‌ُ مُعرِضُون‌َ تِلک‌َ مِن أَنباءِ الغَیب‌ِ نُوحِیها إِلَیک‌َ عَم‌َّ یَتَساءَلُون‌َ عَن‌ِ النَّبَإِ العَظِیم‌ِ أَنبِئهُم بِأَسمائِهِم نَبِّئُونِی بِعِلم‌ٍ إِن کُنتُم صادِقِین‌َ و غیر اینها از آیاتی که بلفظ نبأ آمد اشاره بعظمت آن چیزی است که از آن خبر میدهد نظر ببزرگی و عظمت مسئول عنه دارد که از روی تعجّب و پرسش فرموده (عَم‌َّ یَتَساءَلُون‌َ) زیرا نبأ در لغت بمعنی خبری است که شأنیت آن بسیار عظیم و مهم باشد

صفحه : 282

سخنان مفسرین در توجیه نبأ عظیم‌

(1) مقصود قرآن است بدلیل قوله تعالی قُل هُوَ نَبَأٌ عَظِیم‌ٌ أَنتُم عَنه‌ُ مُعرِضُون‌َ ضمیر هو اشاره بقرآن است.
(2) روز بعث و نشور است یعنی مقصود از نبأ عظیم قیامت است که کفار در آن اختلاف نموده‌اند بعضی اصلا منکر قیامتند و بعضی گمان میکنند در قیامت بتها شفیع آنها میباشند.
(3) نبأ عظیم شخص محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است که مردم از هم سؤال میکردند و از مقام رسالت حضرتش تعجب مینمودند در سوره ق آیه 2 فرموده بَل عَجِبُوا أَن جاءَهُم مُنذِرٌ مِنهُم فَقال‌َ الکافِرُون‌َ هذا شَی‌ءٌ عَجِیب‌ٌ«1» (4) در تفسیر اهل بیت است که مقصود از (نبأ عظیم) وجود امیر المؤمنین است و از آن حضرت روایت میکنند که فرموده (نیست برای خدا آیتی که بزرگتر از من باشد و نیست برای خدا نبئی که عظیم‌تر از من باشد.
در تفسیر ابو الفتوح رازی از علقه روایت میکند روز صفین مردی از لشگر شام بیرون آمد و بالای اسلحه خود قرآنی حمایل نموده بود و بجای رجز که عرب میخوانند عَم‌َّ یَتَساءَلُون‌َ عَن‌ِ النَّبَإِ العَظِیم‌ِ را میخواند علقه گوید خواستم جلو او روم حضرت امیر علیه السّلام فرمود بجای خود باش و خودش نزد او رفت و باو فرمود آیا (نبأ عظیم) را که در آن اختلاف کرده‌اند میشناسی گفت نه نمیشناسم فرمود (و اللّه انا النّبأ العظیم) و من آن کسی میباشم که در آن اختلاف کردید و بر ولایت من منازعه نمودید و از ولایت من برگشتید بعد از آنکه قبول ولایت نمودید و از راه طغیان و سرکشی خود را بهلاکت انداختید و روز غدیر را خود دانید خود دانید و روز قیامت بدانید آنچه کرده‌اید.
-----------------------------------
(1) بلکه کفار تعجب و شگفت داشتند از آنکه از جنس خودشان ترساننده و بیم دهنده‌ای بیاید و میگفتند اینکه امری است عجیب.

صفحه : 283

حدیثی از حضرت رسول (ص) که نبأ عظیم علی (ع) است‌

‌از حافظ ابو نعیم اصفهانی که یکی از بزرگان اهل سنت و سنیها است چنین نقل میکنند که گفته حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود مقصود از نبأ عظیم ولایت علی بن ابی طالب است که از همه کس راجع بآن سؤال میشود و هیچ میتی در شرق و غرب عالم نیست مگر آنکه از وی منکر و نکیر از ولایت علی (ع) سؤال میکند فطوبی خوشا بحال تصدیق کنندگان بولایت او و وای بحال منکرین ولایت او.
آری خوشا بحال متمسّکین بولایت او که او را امام و پیشوای خود قرار داده و محبت او را در دل خود پرورانیده بدبخت کسی که از ولایتش بی بهره گردیده.
و در روایت دیگر حضرت امیر (ع) فرموده من ان نبأ عظیم هستم که در من اختلاف کردند و در خلافت من منازعه نمودند و از ولایت من برگشتند پس از آنکه قبول کردند و بدشمنی با من خود را هلاک نمودند پس از آنکه بشمشیر من از کفر نجات یافتند با آنکه در غدیر شأن و منزلت مرا دانستند.

توجیه دیگر

ممکن است گفته شود چون (نبأ عظیم) اطلاق دارد و مصادیقی دارد که شامل میگردد آنچه را که حمل بر آن کرده‌اند و هر یک از آنها مصداق (نبأ عظیم) واقع میگردد زیرا که دلیل بر تعیین امر بخصوص نداریم پس گوئیم (نبأ عظیم) شامل میگردد هم قرآن و هم مقام نبوّت رسول خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و هم روز قیامت و هم ولایت حضرت علی (ع) را زیرا راجع بتمام اینها بین مردم اختلاف واقع است.
الَّذِی هُم فِیه‌ِ مُختَلِفُون‌َ بر تمام اینها صادق آید زیرا آن چیزی که در آن اختلاف نمودند اگر قرآن باشد مؤمنین گفتند قرآن کلام حق تعالی است پاره‌ای از کفّار گفتند سحر است بعضی گفتند افسانه‌های پیشینیان است طایفه دیگر گفتند بافته مسلمانان است.
و اگر رسول باشد مؤمنین او را فرستاده خدا دانند کفّار بعضی ساحرش گفتند بعضی کاهنش نامیدند بعضی دیوانه‌اش دانستند و بعضی کاذب و دروغگویش گفتند

صفحه : 284
و اگر قیامت باشد بعضی اصلا منکر بقای انسان بعد از مردنش گردیدند وَ قالُوا إِن هِی‌َ إِلّا حَیاتُنَا الدُّنیا وَ ما نَحن‌ُ بِمَبعُوثِین‌َ«1» و بعضی قیامت را فقط روحانی گرفتند و بعضی جسمانی صرف دانستند و بعضی اظهار تردید نموده و گفتند وَ ما أَظُن‌ُّ السّاعَةَ قائِمَةً وَ لَئِن رُدِدت‌ُ إِلی رَبِّی لَأَجِدَن‌َّ خَیراً مِنها مُنقَلَباً«2» و بعضی معاد را روحانی و جسمانی دانستند.
و اگر ولایت امیر المؤمنین (ع) باشد بعضی او را امام اولش دانستند و بعضی خدایش نامیدند و بعضی خلیفه چهارمش دانستند بعضی او را کافر و مرتد معرفی نمودند.
و چنانچه گفتیم چون آیه (عَن‌ِ النَّبَإِ العَظِیم‌ِ) مطلق است و مصادیقی دارد شامل میگردد آنچه را که بر آن صادق آید زیرا دلیل معین که بشود بآن آیه را مقید نمود و حمل بر یک معنی بخصوص کرد در کار نیست.
لکن بین توجیهاتی که از مفسرین نقل شده مناسب‌تر و بهترین آنها اینکه است که (نبأ عظیم) را حمل بر قیامت نمائیم و چنانچه بعضی از مفسرین گفته‌اند بچند دلیل اینکه حمل واضح‌تر مینماید.
اول قوله تعالی که پس از آیه نبأ عظیم فرموده (کَلّا سَیَعلَمُون‌َ) که اینکه جمله در باره منکرین قیامت در قرآن بسیار آمده که بزودی میفهمند وقتی که دیگر برای آنان نتیجه بخش نیست که آن موقع قیامت است لکن ظاهرا اینکه دلیل نیز تمام نیست و شامل تمام توجیهات میشود که مفسّرین در نبأ عظیم نموده‌اند زیرا تمام اینکه مطالب و حقایق در قیامت معلوم و واضح میگردد اختصاص بامر قیامت ندارد.
دلیل دوم بیان ذکر نعمتهایی است که در آیات بعد برای بشر مهیا نموده از
-----------------------------------
(1) سوره انعام آیه 29، کفار گفتند نیست مگر زندگانی دنیا و ما مبعوث نمیگردیم
(2) گمان نمیکنم قیامت بر پا باشد و اگر بازگشت نمودم بسوی پروردگار خود هر آینه مییابم بهترین جای بازگشتن را. [.....]

صفحه : 285
آنجا که فرموده أَ لَم نَجعَل‌ِ الأَرض‌َ مِهاداً تا آنجا که میفرماید وَ جَنّات‌ٍ أَلفافاً که ظاهرا بیان آیات برای رفع استبعاد منکرین معاد است که گویند چگونه ممکن است انسان پس از مردن و تفرّق اعضاء و پراکنده‌گی اجزای بدن دو مرتبه زنده شود.
پس اینکه بیانات مشعر باین است که مقصود از نبأ عظیم که در آن اختلاف نموده‌اند همان امر قیامت باشد و ذکر نعمتها برای تذکر و اشاره به اینکه آن کس که موجودات را از نیستی بهستی آورده و برای دوام و بقاء انسان اینکه همه وسائل فراهم نموده قدرت دارد که انسان را پس از مردن ثانیا وی را زنده گرداند و اگر چنین نباشد خلقت وی عبث و بیهوده خواهد بود.
و اینکه پس از آن واقع قیامت را بمیان می‌آورد (وَ نُفِخ‌َ فِی الصُّورِ) تا آخر نیز تأیید مینماید که مقصود از (نبأ عظیم) وقوع قیامت است.
لکن چنین بنظر می‌آید که بهترین توضیحات همان است که گفتیم که نبأ عظیم شامل میگردد تمام توجیهاتی که داده شده زیرا که راجع بتمام آنها بین مردم اختلاف بسیار واقع است چنانچه در شأن نزول آیه گفته‌اند وقتی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم مبعوث گردید و مردم را بتوحید و قیامت و حشر و نشر خبردار نمود و قرآن را برای آنان تلاوت فرمود از روی تعجب و انکار از یکدیگر سؤال مینمودند که محمّد چه میگوید و اینکه سخنان بزرگ چیست که میگوید اینکه بود که خداوند بپیغمبر خود خبر میدهد که مردم در آنچه بآنها خبر میدهی اختلاف دارند.
کَلّا سَیَعلَمُون‌َ، ثُم‌َّ کَلّا سَیَعلَمُون‌َ کلا کلمه ردع است و در مقام توبیخ و تهدید است که نه چنین است که گمان کرده‌اند بزودی حقیقت آن چیزی که در آن اختلاف کرده‌اند برای آنان ظاهر خواهد شد و چون دنیا است که میدان منازعه و مشاجره بین افراد بشر را فراهم مینماید و امور طبیعی بمنزله پرده و حجابی است که حقایق را پوشانیده و هر کسی

صفحه : 286
حقایق را در ظلمت طبیعت خود طوری مینگرد لکن پس از مرگ پرده طبیعت پاره میشود و حقایق مکشوف میگردد آن وقت اختلاف و تردید آنان تبدیل بیقین خواهد گردید.
از بعض مفسّرین است که ضمیر جمع در (سیعلمون) اول راجع بکفّار است و در دوم مقصود مؤمنین‌اند نه آنکه فقط برای تأکید باشد کفّار پس از مرگ شکشان تبدیل بعلم میگردد و مؤمنین علمشان تبدیل بعیان میگردد.
در اینکه آیات بعد در مقام نعمتهایی که ببشر عنایت شده بر آمده شاید بیان نعمتها برای آن باشد که بشر را متنبّه و متذکر گرداند که آن کسی که قدرت بر ایجاد و هستی آنها پس از نیستی آنها دارد البته قدرت بر اعاده بعد از اعدام آنان هم دارد و نه نعمت از نعمتهای خود را تذکّر میدهد.
(اول) أَ لَم نَجعَل‌ِ الأَرض‌َ مِهاداً (المهد) در لغت بمعنی گهواره‌ایست که برای طفل مهیّا مینمایند چنانچه در سوره آل عمران آیه 41 راجع بتکلّم نمودن حضرت عیسی است که گفتند کَیف‌َ نُکَلِّم‌ُ مَن کان‌َ فِی المَهدِ صَبِیًّا«1» سوره مریم آیه 30 و در جای دیگر جَعَل‌َ لَکُم‌ُ الأَرض‌َ مَهداً او مهادا«2» در جای دیگر الأَرض‌َ فِراشاً وَ مَهَّدت‌ُ لَه‌ُ تَمهِیداً در اینکه آیات اول از نعم الهی که در باره انسان اجراء نموده و انسان را متذکر بآن نموده اینکه است که زمین را تسویه گردانیده و محل آرامگاه بشر قرار داده که در آن بیاسایند و مانند فرشی زیر پای بشر گستردانیده که بآسانی بتوانند در آن حرکت نموده مقاصد خود را انجام دهند و نیز از کمال قدرت و لطف زمین را مسخر آدمی گردانیده که هر طور تصرفی بخواهند در آن عمل کنند خاک را سست آب را لیّن، هوا و حرارت را محیط بر آن گردانیده که حبوبات و نباتات
-----------------------------------
(1) چگونه سخن گوئیم با کسی که کودک و در گهواره آرمیده.
(2) قرار داد زمین را برای شما گهواره و آرامگاه شما.

صفحه : 287
از آن روئیده گردد و ارزاق حیوانات بآسانی بدست آید.
بعضی گفته‌اند تشبیه زمین بگهواره اشاره بحرکت زمین است که همین طوری که گهواره دور میزند و حرکت مینماید زمین هم بدور خود میچرخد.
وَ الجِبال‌َ أَوتاداً (دوم) از راه لطف کوه‌ها را میخ زمین قرار داده که زمین را نگاه دارد و روی آب تکان نخورد و محکم گردد اگر کوه‌ها نبود که زمین را محکم گرداند آسایش برای انسان و حیوانات ممکن نبود.
جبال جمع جبل در سوره نور آیه 43 وَ یُنَزِّل‌ُ مِن‌َ السَّماءِ مِن جِبال‌ٍ فِیها مِن بَرَدٍ«1» و در سوره الفاطر آیه 25 وَ مِن‌َ الجِبال‌ِ جُدَدٌ بِیض‌ٌ وَ حُمرٌ مُختَلِف‌ٌ أَلوانُها در سوره طه آیه 205 وَ یَسئَلُونَک‌َ عَن‌ِ الجِبال‌ِ فَقُل یَنسِفُها رَبِّی نَسفاً و غیر اینها موارد استعمال لفظ جبال در آیات قرآنی بسیار است که در هر موردی اشاره ببعض صفات آن دارد و در اینجا اشاره باین است که کوه‌ها را میخ زمین گردانیدیم.
تعالی که‌وَ خَلَقناکُم أَزواجاً سوم شما افراد بشر را جفت جفت گردانیدیم که با هم آسایش نمائید.
هر دو چیزی که مقارن و مماثل هم باشند آن را زوج گویند مثل نر و ماده در حیوان و انسان قوله تعالی فَجَعَل‌َ مِنه‌ُ الزَّوجَین‌ِ الذَّکَرَ وَ الأُنثی هر چیز دیگری نیز که جفت و مقارن یکدیگر باشد آن را در عربی زوج و در فارسی جفت گویند.

سخنان مفسرین در معنی ازواجا

(1) ازواجا یعنی اشکالا که شما بشکلهای مختلف پیدایش نمودید با آنکه
-----------------------------------
(1) فرو فرستد از آسمان از کوه‌هایی که در آسمان است تگرگ.
(2) و از کوه‌ها راههایی است سفید و قرمز که رنگهای آن مختلف است.
(3) ای پیغمبر اکرم از کوه‌ها سؤال میکنند بگو (موقع ظهور قیامت) برافشاند آنها را برافشاندنی یعنی آنها را متفرق میگرداند.

صفحه : 288
همه بصورت انسانیت خلق شده‌اند دو نفر دیده نمیشود بیک صورت باشند.
(2) ازواجا یعنی اصنافا بعضی سفید بعضی سیاه بعضی خوش صورت و با جمال بعضی زشت صورت و زشت اندام بعضی بلند قد بعضی کوتاه و مردم از حیث صفات و اخلاقیات نیز تفاوت بسیار دارند و اینکه طور خلقت کمال علم و قدرت و حکمت خالق را اثبات مینماید.
(3) (ازواجا) یعنی شما را جفت جفت خلق نمودیم اگر چه معنی ظاهر آیه همین است که شما را زن و مرد قرار دادیم که با هم زوج و جفت گردید و با هم انس گیرید و از شما تولید مثل گردد لکن باعتبار دیگر وقتی آیات را با هم جمع نمودیم مثل قوله تعالی سُبحان‌َ الَّذِی خَلَق‌َ الأَزواج‌َ کُلَّها مِمّا تُنبِت‌ُ الأَرض‌ُ و در سوره ق وَ أَنبَتنا فِیها مِن کُل‌ِّ زَوج‌ٍ بَهِیج‌ٍ و در جای دیگر مِن کُل‌ِّ الثَّمَرات‌ِ جَعَل‌َ فِیها زَوجَین‌ِ اثنَین‌ِ و در حکایت نوح که حضرتش مأمور گردید که از هر نوعی از موجودات جفت بگیرد قُلنَا احمِل فِیها مِن کُل‌ٍّ زَوجَین‌ِ اثنَین‌ِ از مجموع آنها چنین استفاده میشود که ضمیر (کم) در آیه خلقناکم تعمیم دارد و شامل می‌گردد تمام حیوانات بلکه تمام موجودات را که بقاء و دوام آنها بزوجیّت تحقّق می‌پذیرد حتّی مواد اولیّه چنانچه در اکتشافات جدیده ثابت شده که جواهر فرده که مادّه جسمانیات است دو جزء دارد یکی را مثبت گویند و دیگری را منفی که بمنزله نر و مادّه در حیوانات بشمار میرود و نیز حکماء گفته‌اند هر ممکنی زوج ترکیبی است از وجود و ماهیت اینکه است که بطور عموم در سوره (الذاریات آیه 94) فرموده وَ مِن کُل‌ِّ شَی‌ءٍ خَلَقنا زَوجَین‌ِ«1» معلوم میشود که (کم) در آیه اشاره دارد بانسان و آنچه برای او و از پرتو وجود او که عبارت از نباتات و جمادات و حیوانات است خلقت گردیده جفت جفت است.
وَ جَعَلنا نَومَکُم سُباتاً
-----------------------------------
(1) از هر چیزی خلق کردیم دو جفت وقتی اینکه آیه را با آیات بالا و آیه تعالی قال (وَ خَلَقناکُم أَزواجاً) جمع نمودیم تعمیم پیدا میکند و شامل همه چیز میگردد.

صفحه : 289
برای رفع اعتراض که نوم و سبات یک معنی دارد (نَومَکُم سُباتاً) مثل اینکه است که گفته شود ما خواب شما را خواب قرار دادیم اینکه است که مفسرین بچند وجه جواب داده‌اند:
اول- قرار دادیم خواب را برای راحتی شما که از مشقت کسب معاش بدن شما آسایش نماید روز شنبه را سبت الیهود گویند زیرا که یهودیان شنبه را برای استراحت میدانند.
دوم- (سباتا) یعنی (نعاسا) که آن اول خواب است که مردم طلب راحتی میکنند اینکه توجیه رفع اشکال نمیکند زیرا که معنی اینکه دو قول یکی میشود.
سوم- (نَومَکُم سُباتاً) خواب شما را دراز کردیم از اینجا است که گفته شده (عاش فلان سبتا من الدهر) یعنی فلانی مدت درازی زندگانی نمود و عمر او طولانی گردید و در روایتی ابی طالب بفاطمه بنت اسد مادر امیر المؤمنین فرموده (اصبری سبتا ابشّرک بمثله) و بین علی (ع) و رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم سی سال فاصله بوده که معلوم میشود سبت را در زمان بسیار استعمال میکنند.
چهارم (سباتا) خواب شما را مرگ شما قرار ندادیم و با آنکه بدن شبیه بمرده میگردد روح شما در بدن شما محفوظ است.
وَ جَعَلنَا اللَّیل‌َ لِباساً پنجم از نعمتهای نه‌گانه که در اینکه سوره مبارکه تذکر میدهد اینکه است که ما قرار دادیم شب را بمنزله لباس شما لباس آن چیزی را گویند که عیوب انسان را بپوشاند و موارد استعمال آن بسیار است قوله تعالی (وَ لِباس‌ُ التَّقوی ذلِک‌َ خَیرٌ) و در جای دیگر الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ لَم یَلبِسُوا إِیمانَهُم بِظُلم‌ٍ یعنی مخلوط بظلم ننمود أُولئِک‌َ لَهُم‌ُ الأَمن‌ُ وَ هُم مُهتَدُون‌َ در جای دیگر قَد أَنزَلنا عَلَیکُم لِباساً یُوارِی سَوآتِکُم یعنی ما لباس را قرار دادیم که عورت شما را بپوشاند و آنچه عیوب انسان را میپوشاند آن را عرب لباس نامد قال اللّه تعالی هُن‌َّ لِباس‌ٌ لَکُم وَ أَنتُم لِباس‌ٌ لَهُن‌َّ شاید اینکه زن و شوهر را لباس یکدیگر نامیده برای اینکه باشد که هر یک

صفحه : 290
لباس دیگری است که مانع میگردد آن را از کار قبیح.
شاید تشبیه نمودن شب را بلباس اشاره باین باشد که همین طوری که لباس شما را از سرما و گرما نگاه میدارد و بدن شما استراحت مییابد و از تابش آفتاب تابستان و شدّت سرمای زمستان حفظ میکند همین طور خواب در شب پوشش شما است که از تعب و زحمت معاش در روز بشما استراحت میدهد.
وَ جَعَلنَا النَّهارَ مَعاشاً ششم قرار دادیم روز را برای طلب معاش شما و شب را برای استراحت شما اگر شب و روز را دنبال هم قرار نداده بود مثلا همیشه شب یا همیشه روز بود یک موجود زنده‌ای در روی زمین یافت نمیگردید اگر همیشه شب بود زمین منجمد و دریاها یخ و گیاهی از زمین نمیروئید و اگر همیشه روز بود از تابش خورشید تمام گیاهان میخشکید و از شدّت حرارت جنبنده‌ای در زمین باقی نمیماند اینکه است که بقدرت کامله خدائیش شب و روز را دنبال هم قرار داد.
وَ بَنَینا فَوقَکُم سَبعاً شِداداً (هفتم)- و بالای سر شما هفت آسمان محکم بنا کردیم ظاهرا مقصود از (سَبعاً شِداداً) آسمانهای هفت گانه است چنانچه در جاهای دیگر نیز اشاره بآن شده در غرائب القرآن چنین گفته اصل سبع بمعنی عدد است قوله تعالی سَبعاً شِداداً یعنی آسمانهای هفت گانه و موارد استعمال آن در قرآن بسیار است مثل (وَ سَبع‌َ سُنبُلات‌ٍ) «و سَبع‌َ لَیال‌ٍ» «سَبعَةٌ وَ ثامِنُهُم کَلبُهُم» «سَبعُون‌َ ذِراعاً» «سَبعِین‌َ مَرَّةً» «سَبعاً مِن‌َ المَثانِی» که تفسیر بسوره حمد شده زیرا که سوره حمد هفت آیه است.

اعتراض‌

چنانچه در کشفیات جدیده معلوم و محقق گردیده آسمان آن طوری که در هیئت قدیم معرفی مینمودند که هفت طبقه دارد و مثل پوستهای پیاز بدورهم بستگی دارد اینطور وجود ندارد بلکه فقط فضایی است پر از کرات و هر کره‌ای در خود عالمی

صفحه : 291
دارد و سیّارات را نیز زیادتر از هفت عدد میدانند که حرکت وضعی دارند که بدور خورشید میچرخند.

پاسخ‌

بنا بر صحّت اینکه کشفیّات جدید که بسیاری از آنها از روی حدس و تجربه و تخمین گفته شده و اختلاف آراء بسیار در آنها پدید گردیده گوئیم شاید مقصود از سما که در آیات دیگر تصریح بآن شده آسمان معهود نباشد که در هیئت قدیم عنوان شده بلکه مقصود از سما همان معنی لغوی که مأخوذ از سموّ و بمعنی ارتفاع و بلندی است مرتبه بالا باشد نه آسمان معهود و غرض از (سَبعاً شِداداً) که در آیه بالا عنوان شده چنانچه در آیه بلفظ فوق بیان فرموده نه آسمان مدار هفت سیّارات باشد نه آسمانهای هفتگانه و اینکه سیّارات را هفت عدد معرفی نموده نه زیادتر گوئیم اثبات شیئی نفی ما عدای آن را نمیکند و چون عامّه خلق سیّارات را بهمین عدد میشناختند قرآن نیز در مقام امتنان بر بشر اشاره بهمین عدد مینماید که بر فهم آنها گران نیاید و انکار ننمایند.
وَ جَعَلنا سِراجاً وَهّاجاً و در جای دیگر وَ جَعَل‌َ الشَّمس‌َ سِراجاً (هفتم) قرار دادیم خورشید را چراغ که بتلألؤ و نور خود روی زمین را روشن گرداند و بحرارت خود موجودات را رونق دهد مفسرین جمله (سِراجاً وَهّاجاً) را حمل بر خورشید کرده‌اند لکن ممکن است معنی عامی از آن اراده شده باشد که شامل گردد خورشید و ماه و تمام ستارگان که در شب چراغ زمینند خورشید در روز نور افشانی میکنند و سطح زمین را بنور خود روشن میگرداند و باقی در شب زمین را بنور خود روشنی میبخشند.
وَ أَنزَلنا مِن‌َ المُعصِرات‌ِ ماءً ثَجّاجاً، لِنُخرِج‌َ بِه‌ِ حَبًّا وَ نَباتاً، وَ جَنّات‌ٍ أَلفافاً معصرات ابری را گویند که با آن باد باشد و از آن باران فرود آید مثل شیری

صفحه : 292
که از پستان شتر ریزش نماید ثجّاجا یعنی سیّالا.
و از حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم چنین روایت میکنند که فرمود
(افضل الاعمال الی اللّه تعالی العج و الثج)
یعنی بهترین اعمال بلند کردن صداست در تلبیه حج و سیلان دادن خون گوسفند یا نحر شتر در موقع ذبح قربانی کردن (مجمع البحرین).
نهم از نعم الهی که در اینجا شماره مینماید اینکه است که از ابرها باران فرود آریم تا آنکه روئیده شود از زمین گیاهها و اشجار و بستانها و آنچه بشر محتاج بآن است بلکه زیادتر از آنچه انسان محتاج بآن است تفضلا عنایت مینماید.
إِن‌َّ یَوم‌َ الفَصل‌ِ کان‌َ مِیقاتاً وعده‌گاه و میقات شما روزی است که حق و باطل خوب و بد از هم جدا میشوند در کلام اللّه مجید روز موعود را بنامهای بسیاری معرفی نموده.
روز فصلش نامیده برای آنکه هر چیزی بحقیقت خود ظاهر میگردد و خوب و بد خیر و شر از هم امتیاز مییابند و در آن روز چیزی مخفی نمیماند چنانچه آن روز را (بتبلی السرائر) نیز معرفی نموده.
قیامتش نامیده زیرا که در آن روز همه بامر حق تعالی قیام مینمایند یا قیام و فعلیت وجود خود را باو مشاهده مینمایند روز جمعش نامیده باعتبار آنکه انسان در آن وقت بفعلیت اخیر خود رسیده و جامع میگردد تمام فعلیات عوالمی که در راه نوردی خود از آن گذشته و سود یا زیان برده و بمناسبت وجود او بایستی عالم وی در آن وقت عالم جمع و عالم تام و تمام باشد و شاید بهمین مناسبت آن را عالم حشرش نامند زیرا که حشر بمعنی جمع است مقابل نشر که بمعنی پهن است.
یَوم‌َ یُنفَخ‌ُ فِی الصُّورِ فَتَأتُون‌َ أَفواجاً در غریب القرآن چنین گفته یَوم‌َ یُنفَخ‌ُ فِی الصُّورِ صور مثل شاخی است که در آن نفخه دمند پس خداوند قرار داد آن را سبب عود ارواح و بازگشت صور بسوی

صفحه : 293
جسدهایشان و روایت است که در صور صورت تمام مردم است.
ظاهرا مقصود از بنفخ فی الصور صور دوم است که در موقع ظهور قیامت و روز معاد بصور دوم اسرافیل مردگان زنده میگردند و سر از قبر در میآورند و گروه گروه با شتاب بسوی میعادگاه پروردگار خود میشتابند قوله تعالی کُلَّما أُلقِی‌َ فِیها فَوج‌ٌ فَوج‌ٌ مُقتَحِم‌ٌ فِی دِین‌ِ اللّه‌ِ أَفواجاً در تفسیر ابو الفتوح رازی از معاذ جبل روایت میکند که چنین گفته من با رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بخانه ابو ایوب انصاری بودم از حضرتش پرسش نمودم که معنی اینکه آیه چیست فرمود ای معاذ از امر بزرگی سؤال نمودی آن گاه گریه نمود و فرمود روز قیامت مردم ده نوع میگردند و هر نوعی بصورتی وارد محشر میشوند و تمام آنها از مسلمانند بعضی بصورت بوزینه بعضی بصورت خوک بعضی سرنگون بعضی کور بعضی کر و گنگ بعضی زبانها بر سینه افتاده و زبان خود را میجوند بعضی دستها و پاهایشان بریده بعضی بر درخت از آتش آویزان بعضی بوی گندی از آنها بیرون آید مثل بوی مردار بعضی لباس قطران پوشیده‌اند.
سخن‌چینان بصورت بوزینه‌گانند رشوه‌گیران بصورت خوکانند آنکه سر نگون وارد محشر میشود ربا خوار است آنکه کور وارد میشود آن قاضی است که حکم بناحق کرده باشد و آنکه لال و کر وارد میگردد آن کسی است که باعمال خود عجب دارد و عمل خود را بزرگ میشمارد آنکه زبان خود را میجود عالمی است که آنچه گوید خود عمل نکند آنهایی که دست و پا بریده وارد میگردند کسی است که همسایگان را ایذا و اذیت میکند آنهایی که بردار آتشین آویخته‌اند کسی است که بدگویی مردم را نزد سلطان میکند آن کس که از وی بوی مردار می‌آید آن کسی است که بپیروی شهوات و لذّات مشغول است و حقوق الهی را ادا نمینماید و آن کس که لباس آتش پوشیده آن کسی است که اهل کبر و نخوت باشد اغلب مفسرین اینکه حدیث را بچند طریق از معاذ نقل کرده‌اند.

صفحه : 294
وَ فُتِحَت‌ِ السَّماءُ فَکانَت أَبواباً (فتحت) با تشدید و بدون تشدید هر دو قرائت شده مشهور و معروف بین قرّاء با فتحه قرائت شده یعنی در آن روز که صور دمیده میشود و مردم فوج فوج میگردند آسمان شکافته میگردد و درهایی در آن باز میشود و ابواب جمع باب است که در سوره بقره آیه 185 وَ أتُوا البُیُوت‌َ مِن أَبوابِها اشاره به اینکه هر عمل و کاری را از راه خودش وارد گردید.

سخنان مفسرین راجع بابواب‌

(1) آسمانها را بشکافند تا درها گردد (2) هر شکافی که در آن پدید گردد مانند دری باشد (3) درهایی در آن باز شود که فرشتگان فرود آیند (4) هر کس را دو در باشد در آسمان دری برای صعود اعمالش دری برای فرود روزیش چون بمیرد درها بر او ببندند و چون روز قیامت شود آن درها را باز کنند.
(ابو الفتوح رازی) و شاید مقصود از سماء طرف علو و بالا باشد نه آسمان معهود زیرا بدلالت آیات و احادیث بسیار نزدیک قیام ساعت بصور اسرافیل آسمانها و کرات و سیّارات همگی مضمحل و نابود میگردند و بدلالت قوله تعالی یَوم‌َ تُبَدَّل‌ُ الأَرض‌ُ غَیرَ الأَرض‌ِ وَ السَّماوات‌ُ مادّه عالم دنیا تبدیل میگردد بعالم آخرت و شاید مقصود از ابواب راه عروج بعالم بالا و صعود بشر از عالم دنیای دنی بعالم آخرت باشد که در رتبه و مقام فوق عالم دنیا است و ابواب اشاره باین باشد که چون روش هر کسی در علم و معرفت و عمل غیر از روش دیگری است اینست که راه عروج هر کسی غیر راه دیگریست و از آن طرق تعبیر بابواب نموده زیرا معمول و متعارف است که هر جایی را بایستی از درش وارد گردید.
وَ سُیِّرَت‌ِ الجِبال‌ُ فَکانَت سَراباً روزی که نفخه در صور دمیده میشود کوه‌ها پراکنده و اجزاء آن در هوا سیر

صفحه : 295
مینمایند و مثل سرابی میگردند که گمان شود آبست و تشبیه بسراب شاید اشاره باین باشد که در آن وقت دیگر حقیقتی و شیئیتی برای کوه‌ها باقی نمیماند جز گمان و پنداشت.

[سوره النبإ (78): آیات 21 تا 40]

اشاره

إِن‌َّ جَهَنَّم‌َ کانَت مِرصاداً (21) لِلطّاغِین‌َ مَآباً (22) لابِثِین‌َ فِیها أَحقاباً (23) لا یَذُوقُون‌َ فِیها بَرداً وَ لا شَراباً (24) إِلاّ حَمِیماً وَ غَسّاقاً (25)
جَزاءً وِفاقاً (26) إِنَّهُم کانُوا لا یَرجُون‌َ حِساباً (27) وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا کِذّاباً (28) وَ کُل‌َّ شَی‌ءٍ أَحصَیناه‌ُ کِتاباً (29) فَذُوقُوا فَلَن نَزِیدَکُم إِلاّ عَذاباً (30)
إِن‌َّ لِلمُتَّقِین‌َ مَفازاً (31) حَدائِق‌َ وَ أَعناباً (32) وَ کَواعِب‌َ أَتراباً (33) وَ کَأساً دِهاقاً (34) لا یَسمَعُون‌َ فِیها لَغواً وَ لا کِذّاباً (35)
جَزاءً مِن رَبِّک‌َ عَطاءً حِساباً (36) رَب‌ِّ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ وَ ما بَینَهُمَا الرَّحمن‌ِ لا یَملِکُون‌َ مِنه‌ُ خِطاباً (37) یَوم‌َ یَقُوم‌ُ الرُّوح‌ُ وَ المَلائِکَةُ صَفًّا لا یَتَکَلَّمُون‌َ إِلاّ مَن أَذِن‌َ لَه‌ُ الرَّحمن‌ُ وَ قال‌َ صَواباً (38) ذلِک‌َ الیَوم‌ُ الحَق‌ُّ فَمَن شاءَ اتَّخَذَ إِلی رَبِّه‌ِ مَآباً (39) إِنّا أَنذَرناکُم عَذاباً قَرِیباً یَوم‌َ یَنظُرُ المَرءُ ما قَدَّمَت یَداه‌ُ وَ یَقُول‌ُ الکافِرُ یا لَیتَنِی کُنت‌ُ تُراباً (40)

(ترجمه)

‌هر آینه جهنّم در کمین‌گاهست،
بازگشت اشرار و مردمان یاغی ستمکار است،
که سالهای متمادی در آن عذاب کشند،
و در آن جایگاه نه هوای خنکی بینند و نه آشامیدنی (گوارایی)
مگر آب جوشان پلید،
که آن کیفر اعمال آنها و موازی با عمل آنان است،
زیرا که آنها امید بروز حساب نداشتند،
و جدا

صفحه : 296
آیات ما را تکذیب نمودند،
و هر چیزی را ما در کتاب شماره و حساب نموده‌ایم،
(خطاب بجهنمیان است) بچشید عذاب جهنم را و هرگز بر شما زیاد نمیکنیم مگر عذاب،
برای اشخاص با تقوی گشایش و آسایش است،
آنها را باغها و انگورستانهایی است،
و دخترهای زیبا که همه در خوبی مثل هم مانند،
و کاسه‌هایی است پر از شراب طهور
و در آن (محل کرامت) نه عمل بیهوده‌ای و نه کلام دروغی شنیده و دیده نمیشود،
پاداش و عطائی است از طرف پروردگار تو،
پروردگار آسمان و زمین و آنچه بین آنها است آن کسی که از سطوت و عظمت او کسی را قدرت تکلّم نیست،
روزی که روح و ملائکه می‌ایستند وصف میزنند و تکلّم نمیکند مگر کسی که خدای رحمن اذن بدهد و نمیگویند مگر کلام صحیح و نیکو،
چنین روزی محقّق و واقع است پس کسی که بخواهد بگیرد بسوی پروردگار راه باز گشتی،
محقّقا ما تهدید کردیم شما را بعذاب نزدیک روزی که هر کسی مینگرد آنچه را که پیش فرستاده، و از سختی آن روز کافر گوید ای کاش من خاکی بودم (و بوجود نیامده بودم)

توضیح آیات‌

اشاره

إِن‌َّ جَهَنَّم‌َ کانَت مِرصاداً مرصاد در لغت مکانی را نامند که برای امری یا عملی آماده شده باشد و در غرائب القرآن گفته إِن‌َّ جَهَنَّم‌َ کانَت مِرصاداً یعنی جهنم محل مجازات است چنانچه فرموده وَ إِن مِنکُم إِلّا وارِدُها (پایان) و نظیر اینکه آیه قوله تعالی إِن‌َّ رَبَّک‌َ لَبِالمِرصادِ اشاره به اینکه در قیامت ملجاء و پناه‌گاهی نیست مگر بسوی حق تعالی و در حدیث قدسی (من حارب لی ولیا فقد ارصد لمحاربتی) یعنی کسی که در مقام ضدّیت و دشمنی برآمد با دوست خدا خود را آماده نموده برای دشمنی و ضدیت با خدا.

صفحه : 297

سخنان مفسرین در اینکه مقصود از مرصاد چیست‌

(1) مرصاد محلی است که برای کفّار آماده شده. (مبرد) (2) مرصاد محبسی است که گنهکار آن را در آنجا حبس میکنند. (مقاتل) (4) راهی است که آماده شده برای گذرگاه گناهکاران. (مجمع البیان) لِلطّاغِین‌َ مَآباً، لابِثِین‌َ فِیها أَحقاباً احقاب جمع حقب و حقبه است و جایگاه مردمانی است که طغیان کرده و از حکم الهی تجاوز نموده‌اند که مدّت بسیاری در آنجا لبث مینمایند.

سخنان مفسرین در توجیه احقاب‌

(1) حقب نام روزگار و ازمنه طولانی است که محدود بحدّی نیست.
(2) محدود بحدّ معینی است و در اینکه مقدارش چه قدر است نیز از مفسرین گفتاری نقل شده.
(اول) چهل سال است هر روزی هزار سال و هشتاد سال نیز گفته‌اند عمار دهنی از امیر المؤمنین علیه السّلام چنین روایت میکند که حضرتش از هلال هجری سؤال میکند شما در کتاب خود مقدار حقب را چند سال دیده‌اید در پاسخ گفت هشتاد سال هر سالی دوازده ماه هر ماهی سی روز هر روزی هزار سال.
عبد اللّه عمر از رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم چنین روایت میکند که فرموده هر کس را بدوزخ برند تا از احقاب نگذرد از جهنم بیرون نیاید و احقاب هشتاد سال و اندی است و هر سالی سیصد و ششصد روز و هر روزی هزار سال.
دیگری گفته احقاب چهل و سه حقبه است و هر حقبه‌ای هفتاد خریف و هر خریفی هفتصد سال و هر سالی سیصد و شصت روز و هر روزی هزار سال است.
(مجاهد) خلاصه ظاهرا احقاب اشاره بطول مدت جهنمیان است در عذاب و از خالد سعدان نقل میکنند که گفته مقصود از آیه کفار نیستند گناه‌کاران اهل توحیدند

صفحه : 298
که پس از گذشتن احقاب از جهنم بیرون آیند و شاهد بر اینکه رای روایت صحیحی است که عیاشی از ابو جعفر نقل میکند که اینکه آیه در شأن جماعتی است که از دوزخ بیرون آیند و اینکه آیه منافی نیست با آیاتی که خلود کفار را در جهنم میرساند چنانچه بعضی گمان کرده‌اند و آیاتی که دلالت بر خلود دارد بسیار است و نیز ممکن است گفته شود هر حقبه‌ای که تمام شود در عقب آن حقبه دیگر باشد مثل آنکه در سوره مائده آیه 41 فرموده یُرِیدُون‌َ أَن یَخرُجُوا مِن‌َ النّارِ وَ ما هُم بِخارِجِین‌َ مِنها وَ لَهُم عَذاب‌ٌ مُقِیم‌ٌ«1» و نیز آیات دیگر که صریح در اینکه است که اهل جهنم مخلد در جهنم‌اند.
و بدو وجه دیگر ممکن است بین آیات جمع نمود.
اولا اثبات شیئی نفی ما عدا را نمیکند باصطلاح علمی آیه مفهوم ندارد که بعد از گذشتن احقاب طغیان کنندگان از جهنم و عذاب نجات می‌یابند یا نه آیه نسبت ببعد از اینکه مدّت ساکت است آیه همین قدر در بیان اینکه است که عذاب طغیان کنندگان طولانی است.
و ثانیا طاغی کسی را گویند که مشی وی بر غیر طریق حق و درستی باشد و شامل میگردد عموم کفار و معاندین و منافقین و فاسقین از مؤمنین را زیرا که مسلمان معصیت کار او نیز در عمل طغیان کرده و از حدود و قوانین و مقررات الهی تجاوز نموده و مسلما آدم موحّد اگر جهنم برود خلود در عذاب ندارد و شاید آیه همین قدر در مقام إبن باشد که عذاب جهنمیان طولانی است و لو نسبت باهلش از حیث خلود و عدم خلود تفاوت داشته باشد.
لا یَذُوقُون‌َ فِیها بَرداً وَ لا شَراباً، إِلّا حَمِیماً وَ غَسّاقاً اشاره بعذاب جهنّمیان است که در آنجایگاه آنی از عذاب استراحت ندارند
-----------------------------------
(1) کفار اراده میکنند از آتش بیرون روند و نمیباشند بیرون رونده از آتش و مر ایشان راست عذاب پاینده.

صفحه : 299
نه نسیم خنکی بآنان رسد و نه آب سرد گوارایی می‌آشامند مگر آب جوشان کثیف که از آثار عمل پلید آنان ناشی گردیده.
بعضی گفته‌اند غسّاق آب چرکی است که از پوست اهل جهنم سیلان دارد و آن مشروب جهنمیان است.
دیگری گفته حمیم آب جوشان است و (غسّاق) ریم و چرکی است که از ریش جهنمیان سرازیر است یا اشک چشم آنها است که علی الدوام جاری است و از حسرت میگریند یا مقصود زمهریر است که در آن معذّبند.
و از شهر بن حوشب نقل میکنند که غسّاق یک وادی جهنم است که در آن سیصد و شصت شعبه دارد و هر شعبه‌ای سیصد و شصت خانه و هر خانه‌ای چهار هزار زاویه و در هر زاویه عظیم‌ترین ماری است و در هر سر ماری چندان زهر باشد که جز خدا کسی نداند و مشروب دوزخیان از آن زهرها تهیه شده.
جَزاءً وِفاقاً اشاره به اینکه چنین عذابها کیفر اعمال و موافق با کردار زشت آنان است خداوند بکسی ظلم روا نمیدارد بلکه روی میزان عدل جزای هر کسی مطابق عملش داده میشود.
إِنَّهُم کانُوا لا یَرجُون‌َ حِساباً، وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا کِذّاباً آری چون در روز معاد آنچه در باطنها است ظاهر میگردد و اعمال و افعال و ملکات انسان بنتیجه میرسد و آثار آن پدیدار میگردد و بازگشت مینماید بخودش اینکه است که آنچه در باطنش از اعمال و اخلاق نکوهیده ذخیره نموده صورت خارجی پیدا مینماید و حمیم و غسّاق و آتش سوزان و غیر آن میشود و بجان خودش می‌افتد.
در مقام اوصاف و اعمال جهنمیان برآمده که جهنمیان کسانی میباشند که

صفحه : 300
تصدیق بروز جزا و قیامت و حساب ندارند و امیدوار بحیات بعد از مردنشان نیستند و شاید اشاره به آنهایی است که بگمان خود چنین پندارند که انسان (اذا مات فات) و جدا قول پیمبران را دروغ پندارند نه بمبدء قائلند نه بمعاد و اینکه آیه اخیر اهل جهنم را تخصیص میدهد بکفّار زیرا که کفّارند که ایمان بروز جزا و حساب ندارند و پیمبران را تکذیب مینمایند که اینان در حقب زمانهای طولانی باید بمانند و مبتلا بعذاب باشند و آیه راجع ببعد از حقب ساکت است که حال کفار بعد از آن چگونه است.
نظر بآیاتی که دلالت دارد که کفّار مخلّد در جهنم‌اند معلوم میشود هیچ وقت از جهنّم و عذاب نجات ندارند و نظر باین آیه و بعض آیات دیگر که مشعر بر اینکه است عذاب آنها مدّت دارد معلوم میشود همیشه در جهنم نیستند.
خلاصه میتوان جمع بین آیات را اینکه طور نمود که همین طوری که برای سعداء و نیکوکاران درجاتی است در نعمت و رحمت و هر کسی را بفراخور ایمان و تقوی و عمل نیکو متنعّم و بقدر لیاقت و استعداد از رحمت غیر متناهی الهی بر خوردار است همین طور برای کفار روی میزان جحود و اعمال نکوهیده آنان نیز درکات و مراتبی است در شدّت و ضعف عذاب.
آنهایی که از روی فهمیدگی و دانستگی و لجاجت و ضدّیت انکار حق‌ّ مینمایند عذاب آنان سخت‌تر و نظر بخبث نیتشان اگر فرضا همیشه در دنیا بودند و هر قدر هم بآنان تبلیغ میشد دانسته و فهمیده انکار مینمودند علاوه در مقام ایذاء و توهین اهل حق نیز بودند البته نظر به اینکه روی میزان عدل الهی جزا بایستی مطابق عمل باشد چنین کسانی بکیفر اعمالشان جهنم جایگاه همیشگی آنان است و عذابشان منقطع نمیشود مگر آنکه نظر
(برحمتی سبقت علی غضبی)
که در حدیث قدسی است ممکن است گفته شود وقتی از عذاب نجاتی یابند و لو آنکه در جهنم مخلّد باشند.

صفحه : 301
لکن کفّاری که کفرشان از راه عناد یا تعصب و لجاجت نباشد ممکن است آنها در جهنّم مخلّد نباشند بلکه توان گفت کفاری که قاصرند از آنکه بتوانند بین حق‌ّ و باطل تمیز دهند و بگمان خود دینشان بر حق‌ّ و عملشان رضایت بخش است شاید لئلا تصوّر خلاف نکنند و نیز ظلم و تعدّی بر کسی روا ندارند و اعمال نیکی هم دارند اینها اگر چه لایق بهشت که دار کرامت و منزلگاه مؤمنین با تقوی است نمیباشند لکن چنین بنظر میرسد که کرم الهی بالاتر از اینکه است که چنین اشخاصی را در قیامت عذاب نماید بلکه توان گفت آنان جزء مستضعفین میباشند که تکلیفی برای آنان نیست.
وَ کُل‌َّ شَی‌ءٍ أَحصَیناه‌ُ کِتاباً، فَذُوقُوا فَلَن نَزِیدَکُم إِلّا عَذاباً احصاء در لغت بمعنی شماره شده بعدد است مثل اینکه گویند احصیت کذا یعنی باین عدد شماره نمودم.
و در اینجا اشاره باین دارد که مردمان طاغی یاغی گمان نکنند که اعمال زشت نکوهیده‌ای که در دنیا کرده و میکنند فانی گشته و حساب و شماره‌ای در آن نیست اینکه طور نیست گمان آنان فاسد است هر چیزی از کوچک و بزرگ و هر عمل و کاری از خوب و بد و آنچه انسان در دنیا پابند بآن گردیده و دل بآن بسته و ارتباط قلبی بآن پیدا نموده و آنچه در خود پرورانیده و ذخیره نموده و آن اخلاق و ملکات سبعی یا بهیمی یا الهی و ملکوتی که در نفس وی رسوخ نموده تماما در کتاب نفس و در صحیفه اعمال وی ضبط و ثبت گردیده و شماره شده.
و آن روز روزی است که تمام اعمال و افعال بشر از اعمال ظاهری و عقاید و ایمان باطنی و اخلاق و صفات نفسانی بنتیجه میرسد (ان کان خیرا فخیرا و ان کان شرا فشرا) و انسانی که مبتلا بخبث سیرت و گرفتار صفات بهیمی و سبعی گردیده نظر به اینکه روی میزان عدل که بایستی جزا مطابق عمل باشد اینکه است که گویا بآنها

صفحه : 302
گویند بچشید عذاب را و شما لایق فیض و رحمت نیستید زیرا چنانچه در دنیا آن بآن بر اعمال و اخلاقیات زشت رکیک شما افزوده میگردید همین طور بایستی علی الدوام بر عذاب و مجازات اخروی شما نیز افزوده گردد.
إِن‌َّ لِلمُتَّقِین‌َ مَفازاً (مفازا) جمع فوز و بمعنی فیض است و مصداق کاملش ظفر یافتن بخیر و سعادت با سلامتی جسم و روح است.
و در آیات قرآنی ذکر فیض بسیار شده مثل ذلِک‌َ هُوَ الفَوزُ العَظِیم‌ُ فازَ فَوزاً عَظِیماً ذلِک‌َ هُوَ الفَوزُ المُبِین‌ُ أُولئِک‌َ هُم‌ُ الفائِزُون‌َ و نظائر آن بسیار است محقق و ثابت است که برای اشخاص با تقوی هر گونه فیض و هر گونه نعمت و آسایشی مهیّا و آماده شده است و بالاترین فوزیکه برای متقین آماده شده اینکه است که آنان از عذاب نجات یافته و فائز گردیده‌اند برحمت غیر متناهی الهی و در خوشی و راحتی همیشه‌گی میباشند.
از قتاده نقل میکنند که گفته من از إبن عباس شنیدم که گفته مقصود از (لِلمُتَّقِین‌َ مَفازاً) که در سوره نبأ است امیر المؤمنین علی بن ابی طالب (ع) است که بهتر و مهتر هر متقی و پرهیزکاری و سرور هر پرستش کننده و عبادت کاری است.
نظر به اینکه قرآن بشارت دهنده بمؤمنین و تهدید کننده کافرین است که نه برحمت الهی مغرور گردند و نه از رحمتش مأیوس باشند اینکه است که در بسیاری از آیات ذکر عذاب جحیم و نعمت بهشتی را دنبال هم بیان مینماید زیرا که یکی از اوصاف نبی‌ّ خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم (بشیرا و نذیرا) میباشد که در قرآن حضرتش را باین دو صفت معرفی نموده.
حَدائِق‌َ وَ أَعناباً، وَ کَواعِب‌َ أَتراباً، وَ کَأساً دِهاقاً، لا یَسمَعُون‌َ فِیها لَغواً وَ لا کِذّاباً در اینکه آیات چهار نعمت از نعم بهشتی را تذکر میدهد.

صفحه : 303
(اول) (حَدائِق‌َ وَ أَعناباً) حدائق جمع حدیقه و حدیقه باغ و بستانی را گویند که درختان گرداگرد هم داشته باشد در اینکه آیه تذکّر میدهد چنین حدیقه با درختان انگور نصیب بهشتیان است و تخصیص بانگور شاید نظر بفوائد بسیاری است که منطوی در انگور است و خواص و آثاری است که از خوردن آن پدید میگردد.
(دوم) (کَواعِب‌َ أَتراباً) برای آنان است زنان زیبای خوشگل نارپستان که همه بقدر هم و شکل هم میباشند زیرا بقدر هم و شکل هم بودن مزید بر حسن و جمال آنان میگردد.
از بعضی مفسّرین است که زنهای بهشت شانزده ساله‌اند دیگری گفته زنها و مردهای بهشت همگی سی و دو ساله‌اند.
(سوم) (وَ کَأساً دِهاقاً) برای بهشتیان کاسه شراب و آشامیدنیهای گوارایی است که دمبدم از دست ساقیان بهشتی مینوشند.
(چهارم) (لا یَسمَعُون‌َ فِیها لَغواً وَ لا کِذّاباً) بهشتیان از سخنان لغو پراکنده و دروغ و از هر سخن ناروایی ایمنند هر چه بشنوند سخن نیک و کلام نیکو و حرف صحیح لذّت بخش میشنوند.
چون اس‌ّ اساس نعمتهای جسمانی که انسان از آن محظوظ میگردد و بدن او قوت میگیرد و سلامتی او برقرار میماند در خوردنی و آشامیدنی و التذاذ شهوانی است که با فراغت خاطر از تصادفات و عوامل خارجی توأم باشد زیرا ممکن است همه طور وسائل خارجی برای انسان مهیّا باشد لکن از حرفهای ناروا و نیرنگهای مردم اذیت بکشد و از زبان بد صدمه بخورد اینکه است که اینکه نعمت چهارم را بر نعمتهای جسمانی مزید نموده و اصلا ذکر پاره‌ای از نعمتها برای تشویق است که مردم را مایل گرداند بتقوی و کار نیک و گر نه نعمتهای بهشتی فوق حد احصا و شماره است کسی تواند نعمتهای بهشت را در اینکه عالم اندکی فهم کند که علائم و اوصاف بهشتیان را در باطن و و جدان خود بیاید.
جَزاءً مِن رَبِّک‌َ عَطاءً حِساباً

صفحه : 304
اشاره دارد بنعمتهای نامبرده شده که اینکه نعمتها پاداش اعمال نیک آنان و عطا و بخششی است که از طرف پروردگار تو بمردمان با تقوی عنایت مینماید.

اعتراض‌

عطا و بخشش غیر از جزا و پاداش است اگر اینکه نعمتهایی که در آیه بالا بیان شده پاداش اعمال نیکو کاران است دیگر عطا و بخشش معنی ندارد و اگر فقط از روی بخشش و عطا است جزا معنی ندارد.

پاسخ‌

گوئیم شاید جزا و پاداش نام نهاده برای آنکه بحسب و عده‌ای که داده عمل نیک پاداش آن خیر است و عمل بد کیفر آن و مجازات آن شر و بد است چنانچه اشاره بآن دارد (النّاس مجزیون باعمالهم ان خیرا فخیرا و ان شرا فشرا)«1» اینکه است که آن نعمتها را جزا نامیده.
و از آن طرف چون عمل نیک بتوفیق الهی انجام میگیرد و پاداش آن نیز از راه فضل و کرم او است نه آنکه مطیع استحقاق آن را داشته زیرا وظیفه بنده بندگی است اینکه است که آن نعمتها را عطا نامیده.
خلاصه ذات پروردگار میخواهد بپیغمبر خود تذکر دهد که هم موفق گردیدن بعمل نیک و هم در عوض پاداش نیک دادن هر دو عطا و بخشش است از جانب پروردگار تو.
رَب‌ِّ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ وَ ما بَینَهُمَا الرَّحمن‌ِ لا یَملِکُون‌َ مِنه‌ُ خِطاباً در اعراب رب‌ّ در آیه سه نحو قرائت از قراء رسیده جماعتی باء در (رب‌ّ) و نون در (رحمن) هر دو را ضمّه داده‌اند (رب‌ّ و رحمن) خوانده‌اند رب را مبتداء و رحمن را خبر مبتداء گرفته‌اند یعنی پروردگار آسمان و زمین رحمن است و
-----------------------------------
(1) مردم جزا داده میشوند باعمالشان اگر اعمالشان خوب است جزا و پاداش آنها نیز خوب است و اگر اعمال آنان بد است پاداش آنها نیز بد است.

صفحه : 305
بعضی هر دو را کسره داده‌اند که رب‌ّ بدل باشد از (ربّک) در آیه جلو یعنی پروردگار تو پروردگار آسمان و زمین است و جماعت دیگر (رب‌ّ) را مجرور و (رحمن) را مرفوع خوانده‌اند بنا بر اینکه رب‌ّ بدل از (ربّک) و (رحمن) خبر مبتدای محذوف باشد.
خلاصه ظاهرا معنی آیه چنین است پروردگار تو که از روی بخشش و عطا جزا میدهد پروردگار آسمان و زمین و آنچه در بین آسمانها و زمین است همه ملک حق و در تصرف او است و از سطوت و عظمت او کسی را قدرت بر تکلم نیست.
شاید اشاره باین باشد که کسی را حق اعتراض بر او نیست که چرا چنین یا چنان شد یا بدون اذن بتواند کسی را شفاعت کند زیرا که در آن روز قهاریت حق تعالی تظاهر مینماید اینکه است که کسی را زهره و جرئت تکلم نیست گویا از ظهور سطوت و عظمت الهی نفسها در سینه‌ها حبس میگردد و زبانها بند می‌آید.
یَوم‌َ یَقُوم‌ُ الرُّوح‌ُ وَ المَلائِکَةُ صَفًّا روز قیامت روزی است که بامر پروردگار روح و ملائکه می‌ایستند وصف میکشند در آیات قرآن مجید لفظ روح بسیار آمده و در هر موردی معنایی اراده شده مثل یَسئَلُونَک‌َ عَن‌ِ الرُّوح‌ِ قُل‌ِ الرُّوح‌ُ مِن أَمرِ رَبِّی و نَفَخت‌ُ فِیه‌ِ مِن رُوحِی قُل نَزَّلَه‌ُ رُوح‌ُ القُدُس‌ِ وَ أَیَّدناه‌ُ بِرُوح‌ِ القُدُس‌ِ وَ کَذلِک‌َ أَوحَینا إِلَیک‌َ رُوحاً مِن أَمرِنا و نظائر آن بسیار است و اگر چه مفسرین روح را در هر جایی طوری معنی مناسب بمقام خود نموده‌اند لکن ممکن است گفته شود اصل و حقیقت روح یکی است و آن جوهر و حقیقتی است ملکوتی و از عالم ما فوق الطبیعة فرود آمده لکن باعتبار موارد نزولش در هر موردی مصداقی پیدا میکند و اسمی بخود میگیرد.
سخنان مفسرین در اینکه روح چگونه مخلوقی است.
(توجیه اول) علامه مجلسی علیه الرحمة راجع بروح بیانی دارد که برای وضوح آیه در اینجا ترجمه مینمایم.

صفحه : 306
در کتاب بحار الانوار چنین گفته لفظ روح در سه معنی و در سه حقیقت گفته میشود نفس ناطقه انسانی را روح نامند، روح بخاری حیوانی که سریان در بدن حیوان دارد آن را نیز روح گویند و مخلوق عظیمی که یا از جنس ملائکه یا فوق مرتبه آنها است آن را نیز روح نامند و نظر بعظمت او است که در قرآن مجید فرموده یَوم‌َ یَقُوم‌ُ الرُّوح‌ُ وَ المَلائِکَةُ صَفًّا و ممکن است روح ارواحی باشند متباین و مختلف بعضی در بدن و بعضی خارج از بدن و شاید مقصود از تمام آنها نفس ناطقه انسانی باشد که باعتبار مراتب و اعمال و درجات وی در هر مرتبه از مراتب نامی دارد و اسمی بخود میگیرد چنانچه باعتبار درجات و مراتب نفسانی نفس امّاره، نفس لوّامه، نفس مطمئنّه، نفس ملهمه نامیده میشود و باعتبار درجاتش در مرتبه عبودیت و صعود عقلانی، در مرتبه علم و معرفت عقل هیولایی، عقل بالملکه، عقل بالفعل، عقل مستفاد نامیده میشود.
و ممکن است، روح القوه، روح الشّهوة، روح المدرج تمام آنها ناشی از روح حیوانی باشد و روح الایمان و روح القدس ناشی از مراتب کمال نفس ناطقه انسانی پدید گردیده و ممکن است گفته شود تماما مراتب و درجات نفس ناطقه است غیر از روح القدس که آن موجودی است بسیار عظیم چنانچه از اخبار و احادیث چنین بر می‌آید که روح القدس مباین با نفس انسانی است و مرتبه‌ای از نفس انسانی را باعتبار تعلق و ارتباطش بروح القدس روح القدس نامیده شود که گاهی نفس انسانی را بسبب ارتباطش بروح القدس آن را روح القدس گویند و گاهی روح القدس گفته میشود بر آن جوهر قدسی که نفس در مرتبه کمال مرتبط بآن گردیده.
حکماء گویند نفس انسانی پس از تخلیه و خالی شدن آن از ملکات و اوصاف رذیله و تخلیه و تزیین یافتن آن بفضائل و ملکات حمیده انسانیه و پس از پاره کردن پرده‌های هیولائیه و قطع علاقه‌های جسمانیه مرتبط میگردد بعقل فعال مثل

صفحه : 307
ارتباط بدن بروح پس باین ارتباط عالم میگردد بموجودات و علی الدوام آنا فانا و در هر ساعتی افاضه میگردد بر وی علوم و معارف و عالم میگردد بآنچه در شب و روز واقع میگردد و اینکه بیان اگر چه مبتنی بر اصول و قوانینی است که ما نمیگوئیم لکن برای تشبیه بیان نمودیم و علم آن نزد علیم و خبیر است.
(پایان) (توجیه دوم) روح ملکی است بزرگ‌تر از آسمانها و کوه‌ها. (إبن مسعود) (سوم) روح ملکی است که خلقت او بزرگتر از تمام ملائکه است. (إبن عباس) و نیز از إبن عباس نقل میکنند که گفته مخلوقی بزرگتر از روح نیست و در قیامت او تنها در صفی ایستد و تمام ملائکه در صف دیگر.
و در عین المعانی است که مقام روح در آسمان چهارم است و هر روزی دوازده هزار تسبیح میگوید و از هر تسبیحی از او ملکی آفریده میشود.
(چهارم) روح بصورت بنی آدم خلق شده که میخورد و می‌آشامد لکن انسان نیست (پنجم) دیگری گفته مقصود از روح جبرئیل امین است زیرا که در قرآن از جبرئیل بروح تعبیر شده.
(ششم) دیگری گفته روح ملکی است موکل بر ارواح.
و شاید مقصود از روح در اینجا همان روحی باشد که از عالم امر پروردگار است نه از عالم خلق که فرموده یَسئَلُونَک‌َ عَن‌ِ الرُّوح‌ِ قُل‌ِ الرُّوح‌ُ مِن أَمرِ رَبِّی که خطاب بنبی‌ّ اکرم است وقتی از تو سؤال از روح میکنند بگو روح از عالم امر پروردگار من است.
عالم امر مقابل عالم خلق است لَه‌ُ الخَلق‌ُ وَ الأَمرُ عالم ابداعی است مسبوق بمادّه و مدّت نیست و چنانچه عرفا گفته‌اند شریفترین موجودات و بزرگترین مخلوقات همان روح اعظم است که در آیه وَ نَفَخت‌ُ فِیه‌ِ مِن رُوحِی در سوره حجر

صفحه : 308
آیه 29 و نیز در سوره تحریم آیه 12 فَنَفَخنا فِیه‌ِ مِن رُوحِنا«1» روح را بخودش نسبت میدهد.
عارفی گفته آدم بزرگ، خلیفه رحمن، ترجمان خلقت، مفتاح وجود، قلم ایجاد، جنت ارواح همه عبارت از اوصاف او است و بخلافت الهی کلید خزائن اسرار وجود بوی تفویض گردیده و او را متصرف در آن گردانیده و از دریای حیات نهری بر وی گشوده تا پیوسته از آن استمداد فیض حیات کند و بر اجزای کون و مخلوقات افاضه نماید و صور کلمات الهی را از مقر جمع یعنی ذات مقدس در محل تفرقه که عالم خلق است میرساند و کرامت الهی او را دو نظر بخشیده یکی از برای مشاهده جلال قدرت ازلی دوم برای ملاحظه جمال لم یزلی و از نظر اول عقل فطری و اقبال آمده و نتیجه آن محبّت الهی است و از نظر دوم عقل خلقی و اقبال بخلق پدید گردیده. (پایان) حکماء و فلاسفه گویند روح حقیقتی است مجرّد از ماده و برتر از جسم و جسمانیّات بشمار میرود و خلقت او بسیار عظیم و شریف است و آنچه در عالم ذیروح یافت شود اشراق و تجلّی و ظهوری است از آن روح اعظم و پرتوی از آن بر هر شیئی مادّی افتد صاحب حیات میگردد و بدرجه اشراق آن روح اعظم و تجلّی آن علم و شعور و ادراک پدید میگردد.
بروایت علی بن ابراهیم روح ملکی است عظیم‌تر از جبرئیل و میکائیل و آن با رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و ائمه علیهم السّلام است و اینکه روایت تأیید میکند قول حکما را.
در تفسیر روح البیان چنین گوید ظاهرا روح از جنس ملائکه است لکن از آنها عظیم‌تر و شرافت و رتبه آن از تمام ملائکه بالاتر است و او در رتبه روح انسانی
-----------------------------------
(1) بعد از بیان خلقت آدم فرموده بآدم از روح خود نفخه دمیدم. و اینکه نسبت اشاره بشرف و بزرگی مقام انسانیت است که نسبت روح را بخودش میدهد.

صفحه : 309
و ملائکه در رتبه قوای روحانی میباشند و شکّی نیست که روح عظیم‌تر از قوای روحانی است زیرا که تمام قوای روحانی تابع روحند و روح بمنزله سلطان و قوا بمنزله رعایا و قشون روح میباشند. (پایان) از اینکه در آیه ملائکه را عطف بروح داده چنین استفاده میشود که روح مخلوق دیگری است و غیر از اصناف و انواع ملائکه است و نیز اینکه روح را مفرد آورده و ملائکه را جمع که شامل تمام انواع و اصناف ملائکه میگردد عظمت و بزرگی روح را میرساند که روح بتنهایی اختصاص بصفی دارد و تمام انواع و اصناف ملائکه نیز اختصاص بصف دیگر و شاید اشاره باین باشد که روح بتنهایی از حیث عظمت و شأنیت مقابلی میکند با تمام انواع و اصناف و افراد ملائکه و او در رتبه عالی و باقی زیر دست او میباشند. (و اللّه اعلم باسرار کلامه) لا یَتَکَلَّمُون‌َ إِلّا مَن أَذِن‌َ لَه‌ُ الرَّحمن‌ُ وَ قال‌َ صَواباً کسی نه روح و نه ملائکه را یارای سخن گفتن نیست مگر وقتی که مأذون گردند وقتی بسخن آیند سخن آنان صحیح و پسندیده است.
از وهب روایت کرده‌اند (که جبرئیل نزد خدا ایستاده و لرزه بر دوشهای او افتاده و از هر لرزه‌ای خدای تعالی صد فرشته می‌آفریند و همه نزد خدا ایستاده و سخن نگویند چون روز قیامت شود و اذن در سخن گفتن بیابند همگی بذکر کلمه (لا اله الّا اللّه) زبان بگشایند.
اشاره بعظمت و هیبت آن روز است که در آن روز چنان عظمت و کبریایی الهی تجلّی مینماید که حتی روح اعظم و ملائکه مقربین که از خطا و گناه معصومند با آن مقام قرب و عندیّتی که نزد خدا دارند و هیچ وقت گناهی از آنها صادر نگشته چنان سطوت و عظمت حق تعالی آنان را فرا میگیرد که قدرت بر تکلم ندارند مگر آنکه دستوری بآنها داده شود وقتی حال آن بندگان مقرب چنین باشد چه

صفحه : 310
گمان میکنی بانسان سر تا پا تقصیر عاصی گنه کار چگونه تواند سخن گوید و عذر خواهی کند یا اظهار ندامت نماید یا در باره غیر شفاعت کند.
و شاید اینکه خود را باسم رحمن ستوده إِلّا مَن أَذِن‌َ لَه‌ُ الرَّحمن‌ُ فرمود اشاره باین باشد که در آن روز خداوند بصفت رحمانیّت تجلّی میکند و گر نه تمام خلق در هیبت و عظمت و کبریایی او فانی و محو میگردند.
ذلِک‌َ الیَوم‌ُ الحَق‌ُّ فَمَن شاءَ اتَّخَذَ إِلی رَبِّه‌ِ مَآباً روز قیامت روزی است بر حق و حقیقت بلکه حاق واقع و آن روزی است برای هر کس بخواهد یعنی کسی که خواسته باشد راهی بسوی پروردگارش پیدا نماید اشاره به اینکه قیامت و بازگشت شما بسوی پروردگار شما محقّق و ثابت است هر کس خواهد راهی بسوی رضای پروردگار خود پیدا کند بایستی بهمان طریقی که سفرای الهی دعوت میکنند بارشاد آنها از مخالفت بموافقت رهسپار گردد و در طریقی حرکت کند که مآل و بازگشت و سر انجام آن بقرب حق باشد.
إِنّا أَنذَرناکُم عَذاباً قَرِیباً اگر چه وقوع قیامت و عذاب اخروی بنظر دور میآید لکن در واقع بسیار نزدیک بلکه محقق و واقع است اینکه است که در آیات دیگر فرموده (شما روز قیامت را دور میپندارید و ما آن را نزدیک میبینیم) و نزدیک بودن قیامت را از دو راه توان تصور نمود یکی از جهت احاطه و شمول علم حق تعالی که هر چه بوده و هست و خواهد بود در احاطه علمیّه او مکشوف و واقع است زیرا طول زمانی در انکشاف علمیّه او سبحانه معنی ندارد تمام ازمنه نسبت باو آنی مینماید چنانچه در سوره معارج آیه 7 إِنَّهُم یَرَونَه‌ُ بَعِیداً وَ نَراه‌ُ قَرِیباً«1»
-----------------------------------
(1) اشاره به اینکه کفار و منکرین معاد مردن و وقوع قیامت را دور میپندارند و ما آن را نزدیک می‌بینیم. آری انسان از طول آمال و اغوای شیطانی گمان میکند قیامت بسیار دور است و مرگ را عقب سر خود نمیبیند با اینکه بچشم خود معاینه میکند که هر روزی چندین نفر از همجنس خود حیات دنیا را بدرود گفته و سر بزیر خاک فرو برده‌اند.

صفحه : 311
و دیگر نظر به اینکه انسان وقتی مرد همانوقت حالات معاد و قیامت برای وی پدید میگردد و در هر آنی ممکن است مرگ در رسد پس باین لحاظ قیامت برای هر کس نزدیک مینماید.
یَوم‌َ یَنظُرُ المَرءُ ما قَدَّمَت یَداه‌ُ وَ یَقُول‌ُ الکافِرُ یا لَیتَنِی کُنت‌ُ تُراباً روزی که کشف غطا میشود و صحیفه اعمال باز میگردد و هر کسی بصحیفه اعمال خود نظر میکند آن وقت کافر چنان متأسف و پریشان حال میگردد که گوید کاش خاک بودم و بدنیا نیامده بودم یا گوید کاش بعد از مردن که خاک گردیده بودم دیگر بازگشت نکرده بودم که امروز باین بدبختی و عذاب گرفتار شوم.
اینطور تمنّا و آرزو در آن روز ناشی از کافر است که همین طوری که در دنیا امید وار برحمت خدا نیست در قیامت نیز مأیوس است از رحمت خدا لکن مؤمنین و لو آنکه از جهت خطا و معاصی خود را در معرض عذاب و سخط بینند لکن همین طوری که در دنیا امیدوار برحمت الهی بودند در آنجا نیز امید عفو و بخشش دارند.
از عبد اللّه عمر چنین روایت میکنند که روز قیامت تمام حیوانات از وحوش و طیور و هوام و ذواب (مثل مگس و پشه و حیوانات ذرّه‌بینی) و درندگان تماما محشور میگردند برای آنکه هر یک اگر از دیگری ظلم بوی وارد گردیده انتقام کشد حتّی گوسفند شاخ‌دار اگر بگوسفند بی‌شاخ اذیت کرده آن گوسفند در آن روز شاخدار میشود برای آنکه تقاص کند و پس از آنکه بمجازات اعمال خود رسیدند تماما بر میگردند بحالت اولیه خود یعنی خاک میگردند اینکه است که کفار آرزو میکنند که کاش ما هم خاک میگردیدیم و از عذاب میرهیدیم.

صفحه : 312
برأی بسیاری از مفسرین سوره (النازعات مکّی است در مکه فرود آمده و بعدد کوفیان چهل و شش آیه است و بعدد بصریان چهل و پنج آیه و یک صد و نوزده کلمه و ابو امامه از ابی کعب چنین روایت میکند که رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود هر کس سوره و النازعات را بخواند خدای تعالی او را از عذاب خود ایمن میگرداند. (ابو الفتوح رازی) و بروایت دیگر فرموده هر کس سوره و النازعات را بخواند حساب او در قیامت نمیباشد مگر بقدر یک نماز واجب و در مصباح کفعمی است که کسی که و النازعات را در مقابل دشمن یا سلطان بخواند از شر آنها ایمن میگردد.

‌سورة النازعات‌

اشاره

مکیة و هی ست و اربعون آیة

[سوره النازعات (79): آیات 1 تا 26]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
وَ النّازِعات‌ِ غَرقاً (1) وَ النّاشِطات‌ِ نَشطاً (2) وَ السّابِحات‌ِ سَبحاً (3) فَالسّابِقات‌ِ سَبقاً (4)
فَالمُدَبِّرات‌ِ أَمراً (5) یَوم‌َ تَرجُف‌ُ الرّاجِفَةُ (6) تَتبَعُهَا الرّادِفَةُ (7) قُلُوب‌ٌ یَومَئِذٍ واجِفَةٌ (8) أَبصارُها خاشِعَةٌ (9)
یَقُولُون‌َ أَ إِنّا لَمَردُودُون‌َ فِی الحافِرَةِ (10) أَ إِذا کُنّا عِظاماً نَخِرَةً (11) قالُوا تِلک‌َ إِذاً کَرَّةٌ خاسِرَةٌ (12) فَإِنَّما هِی‌َ زَجرَةٌ واحِدَةٌ (13) فَإِذا هُم بِالسّاهِرَةِ (14)
هَل أَتاک‌َ حَدِیث‌ُ مُوسی (15) إِذ ناداه‌ُ رَبُّه‌ُ بِالوادِ المُقَدَّس‌ِ طُوی‌ً (16) اذهَب إِلی فِرعَون‌َ إِنَّه‌ُ طَغی (17) فَقُل هَل لَک‌َ إِلی أَن تَزَکّی (18) وَ أَهدِیَک‌َ إِلی رَبِّک‌َ فَتَخشی (19)
فَأَراه‌ُ الآیَةَ الکُبری (20) فَکَذَّب‌َ وَ عَصی (21) ثُم‌َّ أَدبَرَ یَسعی (22) فَحَشَرَ فَنادی (23) فَقال‌َ أَنَا رَبُّکُم‌ُ الأَعلی (24)
فَأَخَذَه‌ُ اللّه‌ُ نَکال‌َ الآخِرَةِ وَ الأُولی (25) إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَعِبرَةً لِمَن یَخشی (26)

صفحه : 313

(ترجمه)

بنام ایزد هستی بخش صاحب رحمت خاص و عام
قسم بفرشتگانی که (جان کفار را) بسختی میگیرند،
قسم بفرشتگانی (که مؤمنین را) بنشاط آرند،
قسم بفرشتگانی (که در جایگاه خود شناورند)
پس سبقت گیرنده‌گانند (در فرمان بری حق تعالی)
(و ان فرشتگانی که بفرمان خدا) در تدبیر امور و نظام عالم میکوشند،
روزی که زمین بشدّت میلرزد،
و قلبها در آن روز ترسناک است
چشمها خاشع (و بگودی فرو رفته)
میگویند آیا ما را دو مرتبه بر میگردانند بحالت اوّل،
آیا مائیم که استخوان پوسیده‌ای بودیم،
گویند بآنان اینکه بازگشتن بحالت اوّل برای شما زیان آور است
اینست و جز اینکه نیست که بیک فریاد (صور اسرافیل)
همه در زمین هموار (قیامت جمع میگردند)
ای پیمبر آیا آمد تو را حکایت موسی،
آن وقتی که خدا او را در وادی مقدس خواند
و امر نمود که برو بسوی فرعون زیرا که او بسیار طغیان و سرکشی نموده،
و بگو آیا میل داری از پلیدی شرک تزکیه شوی و پاک گردی،
و راهنمایی کن وی را بسوی پروردگار خودت و بترسان او را (از عذاب الهی)
و بنما باو کرامات بزرگی (که بتو داده شده،
پس فرعون انکار نمود و تکذیب کرد و عصیان ورزید،
و پس (از دیدن معجزه عصا) پشت کرد و از ترس میدوید:
و میگفت منم پروردگار بزرگ که برترم
پس خداوند گرفت وی را بعقوبت آخرت و دنیا)
و هر آینه در حکایت فرعون عبرت و اندرزی است برای اشخاصی که بترسند.

صفحه : 314

توضیح آیات‌

اشاره

وَ النّازِعات‌ِ غَرقاً، وَ النّاشِطات‌ِ نَشطاً، وَ السّابِحات‌ِ سَبحاً، فَالسّابِقات‌ِ سَبقاً فَالمُدَبِّرات‌ِ أَمراً واو در نازعات و ناشطات و سابحات در هر سه جمله واو قسم است.
نزع در لغت کشیدن چیزی را گویند که بقوّت و زحمت کشیده شود و نشط کشیدن چیزی است که بآسانی کشیده شود در مفردات لغت گفته (نزع الشی‌ء جذبه من مقرّه کنزع القوس عن کبد) یعنی نزع کشیدن چیزی است از جایگاه خود مثل کشیدن تیر از قوس.
نزع در کلام اللّه در چند معنی استعمال شده مثل وَ نَزَعنا ما فِی صُدُورِهِم مِن غِل‌ٍّ) یعنی بیرون آوردیم آنچه در سینه آنان بود از غل‌ّ و غش و مثل (تَنزِع‌ُ النّاس‌َ کَأَنَّهُم أَعجازُ نَخل‌ٍ مُنقَعِرٍ) یعنی آنها را از مکانهای خود قلع نمودیم و در زمین سقوط نمودند مثل اینکه ریشه درخت خرما از قعر زمین کنده گردد و مثل نَزّاعَةً لِلشَّوی و غیر اینها که کلمه نزع بمعنی بسیار آمده.
او از امیر المؤمنین روایت میکنند که نازعات ملائکه‌ای میباشند که ارواح کفار را بسختی از بدنشان بیرون آرند و علی علیه السّلام را (انزع البطین) وصف نمودند نظر به اینکه بطن مبارکش پر بود از علم و ایمان و (اول) تمامی پنج جمله وصف عملیات پنج نوع از ملائکه است (النّازِعات‌ِ غَرقاً) قسم بملائکه‌ای که جان کفار را بسختی از بدنشان بیرون میکشند.

سخنان مفسرین در توجیه اینکه پنج آیه‌

بعضی گویند (غرقا) اشاره باین است که کفار وقت مردن خود را غرق می‌بیند وَ النّاشِطات‌ِ نَشطاً نشط بمعنی جذب و بستگی است و قسم بملائکه‌ای است که ارواح مؤمنین را برفق و مدار را از بدنشان جذب میکنند مثل دلوی که بآسانی از چاه بیرون آرند.

صفحه : 315
بعضی گویند اشاره بستارگانی است که از برجی ببرجی حلول میکنند و حدیثی از معاذ بن جبل از رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نقل میکنند که فرموده
1» (و لا تمزق النّاس فتمزقک کلاب اهل النار)«
قال اللّه تعالی وَ النّاشِطات‌ِ نَشطاً أ فتدری ما الناشطات سگهای اهل آتش تنشط اللحم و العظم وَ السّابِحات‌ِ سَبحاً سبح بمعنی شناوری و اشاره بملائکه‌ای است که بسرعت از آسمانها بزمین میآیند چنانچه عرب شتر تندرو را سابح نامد.
در غرائب القرآن چنین گوید (السّبح) بمعنی حرکت سریع در آب یا هوا است و اشاره بگردش ستارگان است در افلاک مثل قوله تعالی وَ کُل‌ٌّ فِی فَلَک‌ٍ یَسبَحُون‌َ مثل السّابِحات‌ِ سَبحاً فَالسّابِقات‌ِ سَبقاً اشاره بملائکه باشد که در عمل خیر سبقت میگیرند بر بر افراد بشر یا اشاره بملائکه‌ایست که قبض ارواح مؤمنین را نموده سبقت میگیرند بر آنان که قبض روح کفّار را نموده به اینکه زودتر ارواح مؤمنین را ببهشت برسانند یا مقصود ملائکه‌ای است که سبقت میگیرند در گرفتن وحی بر شیاطین که استراق سمع میکنند یا مقصود ملائکه‌ای است که در کلام سبقت نمیگیرند که قبل از اذن حق تعالی سخن گویند چنانچه در وصف آنان فرموده لا یَسبِقُونَه‌ُ بِالقَول‌ِ امّا وقتی اذن رسید در امر حق تعالی مسارعت میکنند.
فَالمُدَبِّرات‌ِ أَمراً مفسرین متفقا گویند مقصود ملائکه‌ای میباشند که تدبیر امور عالم محوّل بآنان است مثل جبرئیل که حامل وحی است و اسرافیل حامل صور و عزرائیل حامل قبض ارواح و میکائیل حامل ارزاق خلائق و باقی ملائکه که هر نوعی از آنها موظف بتدبیر بعضی امورند بعضی موکل بر باد
-----------------------------------
(1) قال اللّه تعالی مَزَّقناهُم کُل‌َّ مُمَزَّق‌ٍ‌یعنی آنها را از مملکت خودشان جدا کردیم و معنی حدیث (و لا تمزق النّاس) شاید اشاره باشد به اینکه مردم را متفرق مگردان که اگر چنین کردی سگهای جهنم اجزاء تو را متفرق میگردانند و در اینکه حدیث (ناشطات نشطا) را بهمین معنی بیان فرموده.

صفحه : 316
و باران بعضی موکل بر ارزاق خلایق بعضی موکل بر گیاهان و نباتات که آنان را ملائکه مدبرین نامند.
(دوم) در تفسیر کبیر بیانی دارد که مختصری از آن را در اینجا ترجمه مینمایم چنین گفته مقصود از آن پنج جمله بالا پنج صفت از اوصاف ملائکه باشد بجهات دیگر زیرا که ملائکه را صفات سلبیه‌ای است و صفات اضافیه صفات سلبیه آنان اینکه است که از شهوت و غضب و مرض و پیری و از هر منقصتی مثل ترکیب اعضاء و غیر اینها منزّه و مبرّا میباشند بلکه آنها جواهر روحانی‌اند که اینکه حالات عارض آنها نمیگردد (نازعات غرقا) یعنی قسم بملائکه‌ای که خالی از اینکه اوصاف و نقائص میباشند.
(وَ النّاشِطات‌ِ نَشطاً) یعنی آنان که باعتبار ذات و حقیقت از صفات جسمانیات و مادیات خارجند نه آنکه مثل بشر بمجاهده و زحمت خود را از اینکه صفات و نقایص خالی گردانند اینکه دو آیه شرح حال تنزّه آنهاست از نقائص موجودات طبیعی صفات اضافی آنان آن نیز دو قسم است یکی وصف آنان بشناسایی عالم ملک و ملکوت و اطّلاع آنها بر نور جلال الهی و باین دو اعتبار آنان را بدو وصف متصف نموده یکی (وَ السّابِحات‌ِ سَبحاً) که از اول فطرتشان در بحر عظمت حق تعالی و علو صمدیّت او در نور جلال و کبریایی او غرق گردیده و شناورند و همین طوری که علم انسان نسبت بحیوان قوی‌تر و بالاتر است و نیز در بین بشر مراتب بسیاری است در علم و معرفت همین طور بین انواع ملائکه از جهت معرفت بسیار تفاوت است اینکه است تأویل آیه (فَالسّابِقات‌ِ سَبقاً) که بعضی از آنان در معرفت و در تجلّی سبقت دارند بر بعضی دیگر.
تا اینجا شرح حال ملائکه بود از جهت قوای عقلی آنها لکن از حیث قوای عملی فَالمُدَبِّرات‌ِ أَمراً اشاره باین دارد که هر نوعی از آنان موظف بانجام عملی میباشند و چون علم مقدّم بر عمل است اینکه است که بیان علوم آنها را مقدم

صفحه : 317
انداخته. (پایان) (توجیه سوم) وَ النّازِعات‌ِ غَرقاً قسم بستارگانی که افقی را بافقی میکشانند (توجیه چهارم) مقصود از نازعات کمان تیر اندازانست و (غرقا) بشدّت تیر را از کمان بیرون میکشند.
(پنجم) وَ النّاشِطات‌ِ نَشطاً جانهای مؤمنانست که بنشاط و آسانی از بدنشان خارج میگردد. (عبد اللّه عباس)

جانهای خفته اندر گور تن چون روند از تن رهند از صد محن

در هوای عشق حق رقصان شوند همچو قرص بدر بی‌نقصان شوند
«مثنوی» «ششم» النّاشِطات‌ِ نَشطاً ستارگانند که از افقی بافقی سیر میکنند چنانچه عرب وقتی از شهری بشهری رود گوید (نشط الحمار) «قتاده و اخفش» «هفتم» روایت از امیر المؤمنین علیه السّلام است که ملائکه جانهای مؤمنین را چنان بیرون آرند مثل مردی که در آب شناوری میکنند.
«هشتم» (و السابحات) فرشتگانند که بشتاب از آسمان فرود می‌آیند چنانچه اسبها گاهی بنشاط حرکت میکند.
«نهم» (و السابحات) اسبهایی میباشند که در موقع جنگ تاخت و تاز میکنند.
«دهم» مقصود از (سابحات) ماه و خورشید و ستارگانند که در فلک خود یعنی مدار سیر خود مثل کسی که در آب شناوری کند گردش میکنند.
(قتاده) اینکه رأی اخیر اقرب بواقع است و قول حق تعالی وَ الشَّمس‌َ وَ القَمَرَ کُل‌ٌّ فِی فَلَک‌ٍ یَسبَحُون‌َ سوره انبیاء آیه 34 اینکه رأی را تأیید مینماید چنانچه باعتبار کشفیات جدیده هر کره‌ای از کرات از ماه و خورشید و سیّارات و زمین تماما در مدار خود و بدور مرکز خود مثل شناوری که در آب شناوری میکند علی الدوام در حرکتند و دور خود میچرخند پس باین اعتبار توان گفت (و السابحات) اختصاص

صفحه : 318
بموجود معیّنی ندارد بلکه شامل تمام موجودات میگردد که هر نوعی از موجودات بطرز خاصی در سیرانند.
فَالسّابِقات‌ِ سَبقاً سبق پیشی بمعنی گرفتن در سیر و حرکت است مثل فَاستَبَقُوا الصِّراطَ فَاستَبِقُوا الخَیرات‌ِ (وَ استَبَقَا الباب‌َ) و امثال آن عطف بر سابحات است و شامل میگردد انواع موجودات بلکه افراد آنها که بعضی بر بعضی در حرکت و سیران سبقت میگیرند بر بعض دیگر و سبقت گرفتن آنها شاید اشاره بسرعت در امتثال امر تکوینی باشد.
خلاصه چون اینکه آیات پنجگانه بالا اطلاق دارد و دلیلی از آیات قرآن و احادیث معتبر که بشود آن را مقیّد نمود بمورد خاصّی در کار نیست و توجیهات مفسّرین یک استحسان عقلی بیشتر بنظر نمیآید اینکه است که تخصیص آیات هر یک را بانواع خاصّی از ملائکه یا موجودات دیگر بلا مخصّص میشود.
پس بهتر اینکه است که گفته شود آیات باطلاق خود باقی است و توجیهاتی که کرده‌اند هر یک یکی از مصادیق آیات بشمار میرود.
مثل اینکه (و النّازعات) نظر باطلاقش شامل میگردد آنچه را که متّصف باشد بصفت نزع و کشیدن که از روی قوّت کشیده شود چنانچه معنی لغوی آن چنین است و شامل میگردد ملائکه‌ای را که بسختی جان کفّار را میکشند و نیز شامل میگردد ستارگانی را که از افقی بافقی میکشند بلکه شامل میگردد هر چیزی که اینکه معنی در آن مأخوذ باشد مثل کشیدن تیر از کمان در موقع جنگ و مبارزه و غیر اینها و نیز (ناشطات) شامل میگردد عمل ملائکه و غیر آن هر عملی که نزع و کشش آن بآسانی صورت گیرد.
و نیز «فَالمُدَبِّرات‌ِ أَمراً» اگر چه مصداق کاملش ملائکه مدبرین امور عالم میباشد چنانچه مفسرین متفقند که مقصود ملائکه‌ای میباشد که تدبیر امور موجودات طبیعی محوّل بآنها است لکن آن نیز باطلاقش شامل میگردد هر کس را که

صفحه : 319
متّصف بامر تدبیر باشد مثل انبیاء که در نفوس بشر تدبیر میکنند و سلاطین که تدبیر امر مملکت مینمایند.
بلکه آیات صادق میآید بر آن توجیهی که بعضی از مفسّرین کرده‌اند که وَ النّازِعات‌ِ غَرقاً خداوند قسم یاد نموده بنفوسی که در حال نزع روح مشتاقند بملاقات حق تعالی و رجوع بسوی پروردگارشان که غرقند در بحار شوق و محبت وَ النّاشِطات‌ِ و در حال نزع بنشاط از عالم طبیعت و علاقه بدن خارج میگردند مثل کسی که از شهری بشهر دیگر منتقل گردد و (سابحات) کسانی میباشند که شناوری مینمایند در دریای صفات الهی از صفتی بصفت دیگر تا آنکه سبقت گیرند بسوی مشاهده ذات و مقام فناء در وحدت و آنان سبقت گیرنده‌گانند تا آنکه بر گردند بسوی خلق برای تدبیر و دعوت بحق و مشغول گردند بامر نظام در مقام تفصیل بعد از مقام جمع و از آنان تعبیر شده (بمدبّرات امر) (تفسیر روح البیان) یَوم‌َ تَرجُف‌ُ الرّاجِفَةُ، تَتبَعُهَا الرّادِفَةُ رجفه و صاعقه بمعنی لغوی زلزله بسیار شدید را گویند مثل قوله تعالی در حکایت موسی علیه السّلام و بنی اسرائیل که بنی اسرائیل بعد از آنکه کلام خدا را شنیدند گفتند لَن نُؤمِن‌َ لَک‌َ حَتّی نَرَی اللّه‌َ جَهرَةً فَأَخَذَتکُم‌ُ الصّاعِقَةُ یعنی ما هرگز ایمان نیاوریم. تا وقتی که خدا را آشکارا ببینیم (فَأَخَذَتهُم‌ُ الرَّجفَةُ) تَتبَعُهَا الرّادِفَةُ یعنی پس از آن زلزله شدید که عالم مادیات را مضمحل و منحل مینماید نفخه دیگری در صور دمیده میشود که مرده‌ها زنده میگردند.
خداوند باین پنج جمله بالا قسم یاد میکند بپنج نوع از مخلوقات بزرگ خود خواه مقصود از تمام آنها انواع و اقسام ملائکه باشد یا ملائکه و کرات و حرکت آنها یا اشاره بپنج مرتبه از ترقیات نفوس کاملین بشر باشد یا آنکه چنانچه گفتیم باطلاقش شامل گردد تمام توجیهاتی که داده شده و غیر ان هر چه بر آنها صادق آید هر چه باشد موجودات شریفی میباشند که در مورد سوگند واقع گردیده‌اند و آنها

صفحه : 320
را گواه آورده برای واقعه قیامت و آنچه مقدّمه قیام ساعت است از لرزش زمین و پراکنده‌گی اجزاء آن.
و مناسبت واقعه قیامت از لرزش زمین و غیره با آن موجوداتی که بآنها قسم یاد نموده شاید اینکه باشد که نظر بآنکه (کل مرکّب ینحل) لازمه تشکیل عالم طبیعت و محدودیّت آن اینکه است که بالاخره تمام موجودات طبیعی مندک و مضمحل گردد.
مفسرین گویند مقصود از (تَرجُف‌ُ الرّاجِفَةُ) وقتی است که بصور اول اسرافیل زمین بشدت میلرزد و عالم خراب و جان داری در زمین باقی نمیماند و مقصود از جمله دوم (تَتبَعُهَا الرّادِفَةُ) صور دوم اسرافیل است و آن وقتی است که قیامت بر پا میگردد و مردگان همه زنده میگردند و نظر ببعض اخبار بعضی گویند بین نفخه اول و دوم چهل سال و بعضی گویند چهار صد سال طول میکشد لکن علم آن نزد خدا است.
و گویند (رجفه) صیحه بسیار عظیمی است مثل صدای رعد و غرّش آسمان که از هیبت آن زمین بشدّت میلرزد و از هم پراکنده و متلاشی میگردد و عقب آن نفخه دوم است که مرده‌ها زنده میشوند.
در بیان صور اسرافیل چنین فرموده وَ نُفِخ‌َ فِی الصُّورِ فَصَعِق‌َ مَن فِی السَّماوات‌ِ وَ مَن فِی الأَرض‌ِ إِلّا مَن شاءَ اللّه‌ُ ثُم‌َّ نُفِخ‌َ فِیه‌ِ أُخری فَإِذا هُم قِیام‌ٌ یَنظُرُون‌َ«1» (مجمع البیان) قُلُوب‌ٌ یَومَئِذٍ واجِفَةٌ، أَبصارُها خاشِعَةٌ

سخنان مفسرین در توجیه واجفه‌

(1) واجفه یعنی شدید الاضطراب که در آن روز قلبها بشدت مضطرب و ترسناک است. (حسن و قتاده)
-----------------------------------
(1) سوره زمر آیه 68. نفخه دمیده میشود در صور پس بی‌هوش میگردد هر کس که در آسمان و زمین است مگر کسی را که خدا بخواهد پس از آن نفخه دیگری دمیده میشود پس ناگاه آنها ایستاده مینگرند.

صفحه : 321
(2) (واجفه) یعنی خائفه و مقصود اینکه است که در آن روز از هول قیامت قلبها مضطرب میگردد و بلرزه می‌آید. (إبن عباس) اینکه رأی بقرینه قوله تعالی (أَبصارُها خاشِعَةٌ) مناسب‌تر بنظر میآید که پس از لرزش زمین و ظهور قیامت قلبها از هول میلرزد و چشمها خاضع و ذلیل و از ترس بگودی فرو میرود.
یَقُولُون‌َ أَ إِنّا لَمَردُودُون‌َ فِی الحافِرَةِ در غرائب القرآن گفته حفر خاکی است که از قبر بیرون آرند قوله تعالی وَ کُنتُم عَلی شَفا حُفرَةٍ مِن‌َ النّارِ یعنی مکان محفور و پست و قوله تعالی أَ إِنّا لَمَردُودُون‌َ فِی الحافِرَةِ مثال کسی است که بر میگردد بآن جایی که آمده.
ظاهرا بیان حال منکرین معاد است که آنها از راه تعجّب یا سخریه چنین گویند آیا ما بعد از مردن دو مرتبه بر میگردیم بحالت اوّل.
أَ إِذا کُنّا عِظاماً نَخِرَةً، قالُوا تِلک‌َ إِذاً کَرَّةٌ خاسِرَةٌ نخره یعنی فارغه ما وقتی استخوان پوسیده گردیم چگونه ممکن است بحالت اول برگردیم و نیز گفتند اینکه برگشتن برای ما نفع و خاصیت ندارد بلکه زیان و خسران آور است گویا چنین گویند اگر محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم راست میگوید و ما بازگشت مینمائیم برای ما سودی نیست زیرا عمل شایسته‌ای نداریم پس اینکه باز گشتن بضرر ما تمام میشود.
فَإِنَّما هِی‌َ زَجرَةٌ واحِدَةٌ در معنی جواب انکار منکرین معاد است که از روی انکار یا شک و تردید گوید چگونه وقتی استخوان پوسیده شده‌ایم بازگشت مینمائیم پاسخ آنها است که پدید شدن قیامت منوط بیک فریاد است که از صور اسرافیل پدید میگردد

صفحه : 322
فَإِذا هُم بِالسّاهِرَةِ عرب بیابان ساده را ساهره نامد مفسّرین گویند ساهره نامی است از نامهای زمین قیامت یا نام پشت زمین است کنایه از اینکه مرتبه کفّار چنان تنزل میکند که جای آنان و قرارگاه آنها پشت زمین میگردد و سخنان دیگر نیز در بیان ساهره از مفسرین نقل شده که در بیان آن چندان فائده‌ای بنظر نمی‌آید.
خلاصه بقرینه آیات جلو مقصود از ساهره همان زمین قیامت است که تمام مردم در آن سعید واحد مبعوث میگردند.
هَل أَتاک‌َ حَدِیث‌ُ مُوسی، إِذ ناداه‌ُ رَبُّه‌ُ بِالوادِ المُقَدَّس‌ِ طُوی وادی در لغت موضعی را گویند که آب در آن جریان دارد و جمع وادی اودیه است و آن را مجازا استعمال در مذهب و طریقه و نیز در ظرفیت کرده‌اند قوله تعالی (فَسالَت أَودِیَةٌ بِقَدَرِها) یعنی هر ظرفی بقدر توسعه خود آب میگیرد شاید اشاره باین باشد که قلوب در قبول انوار علم و معرفت تفاوت دارند بعضی برای گرفتن علم و معارف سعه و ظرفیّتشان زیادتر و بعضی کمتر است و در اینکه آیه مقصود از وادی مقدس طریق موسی علیه السّلام بوده بکوه طور برای مناجات و طور یا اسم است برای هر کوهی یا اسم کوه معینی است یا مقصود کوهی است که احاطه بتمام دنیا دارد و باین معنی در قرآن بسیار آمده مثل وَ الطُّورِ وَ کِتاب‌ٍ مَسطُورٍ و امثال آن.
گویا خداوند بپیمبر خود اعلام میکند و برای تسلّی حضرتش باو خبر میدهد حکایت موسی علیه السّلام و فرعون را که اگر طایفه قریش و غیر آنها از کفار بتو آزار میرسانند بدانکه تمام پیمبران چنین بودند و از جمله آنها موسی (ع) که وقتی پروردگارش او را در وادی مقدّس که بقرینه آیات دیگر کوه طور بوده و شاید وجه تقدیس کوه طور برای اینکه است که چنانچه گفته‌اند واقع بوده در زمینی که در آن عبادت بت نشده و مشرک در آنجا وجود نداشته یا آن کوه محل عبادت بوده

صفحه : 323
و بآن جا موسی (ع) خوانده شد بقوله تعالی إِنِّی أَنَا رَبُّک‌َ فَاخلَع نَعلَیک‌َ إِنَّک‌َ بِالوادِ المُقَدَّس‌ِ طُوی‌ً«1» و مبعوث بپیغمبری گردید.
اذهَب إِلی فِرعَون‌َ إِنَّه‌ُ طَغی حضرت موسی (ع) پس از مبعوث گردیدن بپیغمبری مأمور گردید برود نزد فرعون و تبلیغ رسالت کند زیرا که او طغیان و سرکشی نموده و از حد خود تجاوز کرده و وی هم نسبت بمقام الوهیّت طغیان نموده بود و هم نسبت بخلق که از هیچ نوع ظلم و ایذاء مخصوصا ببنی اسرائیل خود داری نمینمود.
و از بعض عرفا است که فرعون مردی بود عالم و حکیم و در مقام معرفت بحق تعالی نسبت بمقام صفات و افعال الهی عارف کامل بود و از مقام افعال گذشته بمقام صفات رسیده بود لکن چون بمرتبه فناء فی التوحید نرسیده بود و صفا و ضیائی از قبل معرفت و تجلّی صفات و ظهور افعال الهی در او پدید نگردیده اینکه بود که انانیّت و خودیّت وی او را از حق تعالی محجوب گردانیده و نسبت الوهیّت بنفس خبیث خود میداد.
آری انسان وقتی از چنگ قوای نفسانی و علایق مادّی با کوشش بسیار و مجاهده با نفس اندازه‌ای مستخلص گردید و قدم از دریای وهم و آرزو و آمال طبیعی بالاتر گذاشت آن وقت ممکن است حقیقت و جوهر نفس مجردش از پس پرده قوای حیوانی تظاهر نماید و خود را گوهر مجرد و محیط بر عالم طبیعت و ما فوق جسم و جسمانیات مشاهده نماید لکن تا وقتی که بمرتبه عبودیت نرسیده و خود را ببندگی نشناخته اگر در خود دانش و کمالی و نور و ضیائی و علوّ و مقامی مشاهده نمود و خود را ما فوق مادیات و موجودات طبیعی پنداشت مبتلا بغرور نفس میگردد و منتظر است بندگان خدا وی را ببزرگی ستایش نمایند و مطیع و منقاد امر وی گردند همین
-----------------------------------
(1) سوره طه آیه 12. بموسی ندا میرسد که منم پروردگار تو بکن کفش خود را که بوادی پاکیزه‌ای هستی که نامش طور است.

صفحه : 324
است معنی تفرعن که مرتبه کامل آن را فرعون و آنهایی که در مرتبه او بودند ادعا مینمودند اینکه است که عجب و کبر در معنی یک مرتبه‌ای از شرک بشمار میرود.
اینجا جای لغزش اقدام است اینجا جایی است که بعضی از نفوس زکیّه توانسته‌اند قدم بالا نهند و از چنگ ابلیس لعین نجات یابند.
هر عاقلی میداند هیچوقت مردمان ساده عادی دعوی بزرگی ندارند آنچه دعاوی باطل در عالم واقع گردیده ناشی از کسانی است که در انسانیت و دانش اندازه‌ای پیش رفته‌اند لکن وقتی بکمال انسانیت و مرتبه عبودیت نرسیده که خود را عبد ذلیل و در کمالات خود آینه مانند کمال ازلی را مشاهده کنند که از اینکه مقام عرفا تعبیر بفناء فی التوحید میکنند آن وقت غرور نفس آنان را بر اینکه میدارد که مرتبه و مقامی که فوق مرتبه آنها است مدّعی گردند و ضعفای بشر را اغوا نمایند شاید بر خودشان نیز امر مشتبه گردد و خود را منشأ امور و مستحق پیشوایی خلق پندارند.
فَقُل هَل لَک‌َ إِلی أَن تَزَکّی خطاب بحضرت موسی علیه السّلام است که برو نزد فرعون و بگو آیا میل و رغبت داری از کثافت کفر و شرک پاک گردی و از خود پرستی و انانیّت بدرایی و خود را از صفات نکوهیده تخلیه نمایی و بصفات روحانیین بیارایی.
از اینکه آیه هَل لَک‌َ إِلی أَن تَزَکّی دو مطلب توان استخراج نمود یکی قبول ایمان اجباری نیست باختیار و میل هر کسی بایستی قبول ایمان نماید چنانچه لا إِکراه‌َ فِی الدِّین‌ِ شاهد بر اینکه است و دیگر دستور العمل است که بایستی در مقام ارشاد و هدایت بطریق حق با رفق و مدارا با مردم جاهل بیخرد بر آمد نه با عنف و سختی چنانچه وَ جادِلهُم بِالَّتِی هِی‌َ أَحسَن‌ُ دلالت بر اینکه دارد که طوی در مقام هدایت خلق اقدام نما که آنان بطور دانستگی و میل و رغبت بدین حق در آیند

صفحه : 325
وَ أَهدِیَک‌َ إِلی رَبِّک‌َ فَتَخشی و آیا میل داری رهبر تو گردم و راه‌نمایی نمایم تو را بسوی پروردگار تو تا آنکه او را بمقام الوهیّت و عظمت و خود را بفقر و احتیاج و بندگی بشناسی و هیبت و بزرگی او بر تو غالب گردد و مخالفت ننمایی یعنی تو را از کج روی و نفس پرستی برهانم و در طریق مستقیم توحید رهسپار گردی وقتی او را شناختی البته از هیبت و بزرگی او میترسی زیرا که ترس از خدا منوط بمعرفت و شناسایی او است چنانچه فرموده إِنَّما یَخشَی اللّه‌َ مِن عِبادِه‌ِ العُلَماءُ«1» فَأَراه‌ُ الآیَةَ الکُبری آیه بمعنی علامتی است که ظاهر و هویدا باشد که از علم و ادراک آن ناشی گردد علم دیگر مثل اینکه اگر در راهی علامتی نصب شده باشد برای نشان دادن جاده و مکانی بمحض دیدن علم بآن مکان حاصل میگردد قوله تعالی إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَآیات‌ٍ لِقَوم‌ٍ یُؤمِنُون‌َ در جای دیگر بَل هُوَ آیات‌ٌ بَیِّنات‌ٌ فِی صُدُورِ الَّذِین‌َ أُوتُوا العِلم‌َ وَ کَأَیِّن مِن آیَةٍ فِی السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ و غیر اینها که دلالت دارد که تمام آیات قرآنی بلکه تمام موجودات آفاقی و انفسی علامت ظاهر و بارزی است برای اثبات حق و حقانیّت اسلام.
و ظاهرا مقصود از آیت بزرگ در اینجا همان ید و بیضا بوده که پس از آنکه موسی (ع) مبعوث برسالت گردید و نیز مأمور گردید فرعون را هدایت نماید و سخنانی بین او و فرعون مطرح گردید و حضرتش وی را بتوحید و پرستش خدای یکتا دعوت نمود وقتی فرعون طلب دلیل نمود چنانچه قرآن خبر میدهد و گفت إِن کُنت‌َ جِئت‌َ بِآیَةٍ فَأت‌ِ بِها إِن کُنت‌َ مِن‌َ الصّادِقِین‌َ«2» آن وقت باراده حق تعالی عصایی که
-----------------------------------
(1) سوره فاطر آیه 25. همین است و جز اینکه نیست که میترسند از بندگان خدا علماء یعنی فقط علماءاند که از خدا میترسند.
(2) سوره اعراف آیه 102. فرعون بموسی گفت اگر تو در دعوی پیمبری صادقی نشانه و آیتی برای صدق مدعای خود بیاور.

صفحه : 326
موسی (ع) در دست داشت اژدها گردید و فرعون با آن علمی که داشت فهمید که اینکه عمل یکی از آیات الهیست با اینحال حب‌ّ ریاست و خود خواهی نگذاشت تصدیق نماید.
فَکَذَّب‌َ وَ عَصی، ثُم‌َّ أَدبَرَ یَسعی، فَحَشَرَ فَنادی، فَقال‌َ أَنَا رَبُّکُم‌ُ الأَعلی فرعون نفسش بر عقلش غالب گردید انکار نمود و از موسی (ع) اعراض کرد و سعی و کوشش نمود آیات حقّانی را بپوشاند و در اطراف مملکت فرستاد و آنچه ساحر بود استحضار نمود چنانچه قرآن خبر میدهد که اطرافیان فرعون بوی گفتند ابعَث فِی المَدائِن‌ِ حاشِرِین‌َ یَأتُوک‌َ بِکُل‌ِّ سَحّارٍ عَلِیم‌ٍ«1» و اعلان نمود که منم پروردگار بزرگ شما و من بر تمام شما برتری و علوّ دارم و همگی بایست مرا پرستش نمائید و فریب موسی را نخورید که شما را بخدای دیگر دعوت میکند عمل او سحر است.
چون معجزه هر پیمبری بایستی ما فوق هنر و صنعت و عملی باشد که در آن وقت بین مردم شایع گردیده تا آنکه اهل خبره بفهمند که عمل معجزه غیر از عمل سحر است و بین معجزه و سحر را تمیز بدهند چنانچه در زمان موسی علیه السّلام علم سحر شیوع داشت و سحره بسیار بودند و در زمان مسیح علیه السّلام علم طب چنین بوده و در زمان سید ما محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ادبیات از قبیل علم تاریخ شعر فصاحت و بلاغت در گفتار و غیر اینها رواج داشته اینکه بود که معجزه مسیح (ع) مرده زنده کردن کور مادرزاد بینا نمودن و امثال اینها بوده و معجزه رسول خاتم قرآن مجید که در فصاحت و بلاغت در اوّلین و آخرین کسی یافت نشده و نمیشود که مثل آیه‌ای از قرآن بیاورد زیرا که در فصاحت و بلاغت ما فوق کلام بشری بشمار میرود و معجزه عمده حضرت موسی علیه السّلام ید و بیضاء بود و پس از آنکه سحره دانستند عمل موسی علیه السّلام از سنخ عمل آنان نیست اینکه بود که اذعان نمودند و اعتراف بگناه خود کردند و بخدای یگانه و رسالت حضرت موسی ایمان آوردند.
-----------------------------------
(1) سوره شعراء آیه 35 (بفرست در شهرها و آنچه ساحر هست جمع آوری نما [.....]

صفحه : 327
فَأَخَذَه‌ُ اللّه‌ُ نَکال‌َ الآخِرَةِ وَ الأُولی إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَعِبرَةً لِمَن یَخشی پس از آنکه برای فرعون از جانب خدا حجّت تمام گردید و آن لعین فهمیده و دانسته اعراض کرد و بر علیه موسی (ع) اقدام نمود و در مقام تکذیب و ایذاء او بر آمد آن وقت بکیفر اعمالش هم بنکبت دنیا که برود نیل غرق گردید و هم بنکبت آخرت که پس از غرق بآتش گرفتار گردید چنانچه فرموده أُغرِقُوا فَأُدخِلُوا ناراً«1» و جسد پلید او را در رود نیل نگاه داشت چنانچه گویند هنوز بدن وی باقی مانده که برای دیگران عبرت و اندرز باشد و بدانند و بفهمند که فرعون با آن سلطنتی که داشت که مرم او را بخدایی پرستش مینمودند عاقبت آب بر وی استیلا نمود و او را خفه و از پا در آورد.

[سوره النازعات (79): آیات 27 تا 46]

اشاره

أَ أَنتُم أَشَدُّ خَلقاً أَم‌ِ السَّماءُ بَناها (27) رَفَع‌َ سَمکَها فَسَوّاها (28) وَ أَغطَش‌َ لَیلَها وَ أَخرَج‌َ ضُحاها (29) وَ الأَرض‌َ بَعدَ ذلِک‌َ دَحاها (30) أَخرَج‌َ مِنها ماءَها وَ مَرعاها (31)
وَ الجِبال‌َ أَرساها (32) مَتاعاً لَکُم وَ لِأَنعامِکُم (33) فَإِذا جاءَت‌ِ الطَّامَّةُ الکُبری (34) یَوم‌َ یَتَذَکَّرُ الإِنسان‌ُ ما سَعی (35) وَ بُرِّزَت‌ِ الجَحِیم‌ُ لِمَن یَری (36)
فَأَمّا مَن طَغی (37) وَ آثَرَ الحَیاةَ الدُّنیا (38) فَإِن‌َّ الجَحِیم‌َ هِی‌َ المَأوی (39) وَ أَمّا مَن خاف‌َ مَقام‌َ رَبِّه‌ِ وَ نَهَی النَّفس‌َ عَن‌ِ الهَوی (40) فَإِن‌َّ الجَنَّةَ هِی‌َ المَأوی (41)
یَسئَلُونَک‌َ عَن‌ِ السّاعَةِ أَیّان‌َ مُرساها (42) فِیم‌َ أَنت‌َ مِن ذِکراها (43) إِلی رَبِّک‌َ مُنتَهاها (44) إِنَّما أَنت‌َ مُنذِرُ مَن یَخشاها (45) کَأَنَّهُم یَوم‌َ یَرَونَها لَم یَلبَثُوا إِلاّ عَشِیَّةً أَو ضُحاها (46)
-----------------------------------
(1) فرعون و فرعونیان برود نیل غرق شدند و بلافاصله داخل در آتش شدند یا مقصود اینکه است که جسد آنان پس از غرق آتش گرفت چنانچه بعضی را رأی چنین است یا پس از مردن در عالم برزخ در آتش شدند و اینکه معنی مناسب‌تر بنظر می‌آید.

صفحه : 328

(ترجمه)

آیا خلقت شما آدمیان استوارتر و محکم‌تر است یا بناء آسمانها
که سقف آنها را بلند گردانیده و بین آنها تسویه نموده،
و تاریک گردانید شب او از شب خارج گردانیده روز روشن را،
و بعد از آفرینش آسمانها زمین را پهن گردانیده
و آب و گیاه از زمین بیرون آورده
و برای استحکام آن کوه‌ها را بدید آورده
که شما و چهارپایانتان از زمین بهره ببرید،
پس وقتی آمد واقعه کبری قیامت،
و آن روزی است که انسان متذکر میگردد آنچه را که از دنیا در آن سعی و کوشش نموده،
و بروز و ظهور میکند جهنّم برای کسی که ببیند،
و امّا کسی که طغیان و سرکشی نموده
و زندگی دنیا را برگزیده بر آخرت
محققا جهنّم جایگاه و مأوی او است،
و امّا کسی که از بزرگی و مقام پروردگار خود بترسد و نفس خود را از هوا و هوس باز دارد،
محققا بهشت مأوی و آرامگاه او است،
ای پیمبر از تو سؤال میکنند که قیامت کی بر پا خواهد شد،
تو را چه کار است که از آن بیاد آری،
بسوی پروردگار تو است منتهای آن،
وظیفه تو منحصر است به اینکه تهدید نمایی و بترسانی کسی را که بترسد،
گویا قیامت روزی است که آنها میبینند که همه عمر آنها یک شبی یا یک روزی بیش نبوده.

توضیح آیات‌

أَ أَنتُم أَشَدُّ خَلقاً أَم‌ِ السَّماءُ بَناها، رَفَع‌َ سَمکَها فَسَوّاها در مقام تنبّه و تذکّر منکرین الوهیّت و معاد بر آمده که بشر را متذکّر گرداند که آیا خلقت شما عظیم‌تر و در شدّت و قوّت وجود برترید یا بناء و رفعت و تسویه بین کرات و تنظیم آسمانها یعنی شما وقتی بنای آسمانها و عظمت و بزرگی کرات و سیّارات و کهکشانها و تعادل و توازن و موازنه‌ای که بین موجودات علوی

صفحه : 329
و سفلی بر قرار است تحت نظر و بازرسی قرار دادید و در آن تأمّل نمودید و بجسم حقیقت بین در آنان نگریستید و مشاهده نمودید که چگونه تمامی موجودات متصل و مرتبط بیکدیگرند که گویا همگی یک وحدت تشکیل میدهند و همه دست بدست یکدیگر داده و انجام وظیفه میدهند آن وقت خواهید بچشم دل دید که یک قوه قاهره الهیه آنها را مسخر نموده و تحت استیلاء و قهاریت خود در آورده و هر یک را در خور خود بکاری وادار نموده تا اینکه اینکه وحدت جهانی بوجود آمده و نیز مییابی سر اینکه چگونه تمامی موجودات ارضی و سمائی بیک نظام حیرت بخشی و بیک قانون تخلّف ناپذیری در گردش‌اند و انجام وظیفه میدهند وقتی نظر خود را چنین بالا بردید البته خلقت خودتان که جزئی از مجموعه عالم است کوچک بنظرتان می‌آید آن وقت بکوچکی و بی‌مقداری خود و بعظمت و بزرگواری مبدء و مربّی عالم اعتراف مینمائید و سر اطاعت فرود می‌آورید و می‌فهمید آن کسی که قدرت داشته اینکه بنای عالی و اینکه کاخ مجلل جهانی را از نیستی بهستی آورده البته قدرت دارد که بشر را نیز پس از مرگ و تفرق اجزا در عالم دیگر حیات نوینی بوی عنایت نماید و زندگانی تازه‌ای بوی کرامت فرماید.
وَ أَغطَش‌َ لَیلَها وَ أَخرَج‌َ ضُحاها ظاهرا آیه نظر بعظمت و قوّت و شدّت وجود شمس دارد زیرا که تاریکی شب و روشنی روز از قرب و بعد زمین نسبت بنیّر اعظم خورشید پدید میگردد.
وَ الأَرض‌َ بَعدَ ذلِک‌َ دَحاها در غریب القرآن گفته وَ الأَرض‌َ بَعدَ ذلِک‌َ دَحاها یعنی تنزّل داد آن را از مقر و جایگاهش مثل قوله تعالی یوم ترجف الارض و الجبال و بمعنی جری و کشاندن است. (پایان) یعنی زمین را بعد از خلقت آسمانها گسترانیده ممکن است اینکه بعدیّت از

صفحه : 330
حیث مقام و رتبه باشد و اشاره به اینکه مقام و عظمت آسمانها بالاتر و برتر از زمین است و شاید مقصود بعدیّت زمانی باشد چنانچه ظاهر آیه همین است که زمین را بعد از خلقت آسمانها گسترانیده در چند موضع از قرآن مجید تصریح نموده که آسمانها و زمین بتدریج خلق شده‌اند إِن‌َّ رَبَّکُم‌ُ اللّه‌ُ الَّذِی خَلَق‌َ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌َ فِی سِتَّةِ أَیّام‌ٍ«1» در جای دیگر یُدَبِّرُ الأَمرَ مِن‌َ السَّماءِ إِلَی الأَرض‌ِ ثُم‌َّ یَعرُج‌ُ إِلَیه‌ِ فِی یَوم‌ٍ کان‌َ مِقدارُه‌ُ أَلف‌َ سَنَةٍ مِمّا تَعُدُّون‌َ«2» از اینکه لیل و نهار را نسبت بآسمان میدهد توان استفاده نمود که شاید مقصود از آسمان در اینجا خورشید است زیرا منشأ شب و روز خورشید است وَ الأَرض‌َ بَعدَ ذلِک‌َ دَحاها مشعر بر اینکه است که زمین از خورشید پدید گردیده چنانچه در علوم جدیده نشان میدهد زمین در ابتدای خلقت ذره‌ای بوده که از خورشید جدا شده و بعد در اثر حرکت سریع بتدریج گسترانیده شده و بصورت کنونی در آمده و اللّه اعلم باسرار کلامه.
أَخرَج‌َ مِنها ماءَها وَ مَرعاها، وَ الجِبال‌َ أَرساها در مقام امتنان بر بنی آدم بر آمده که از زمین بیرون آورد آب خوشگوار و گیاهان و نباتات از آن رویانیده و نیز زمین را محل سکونت انسان و چراگاه حیوانات قرار داده که در آن بیاسایند و آرامگاه خود قرار دهند و کوه‌ها را میخ زمین گردانیده که بتوانند در آن وسائل زندگانی خود را تهیه نمایند.
مَتاعاً لَکُم وَ لِأَنعامِکُم
-----------------------------------
(1) سوره اعراف آیه 52 بدرستی که پروردگار شما آن کسی است که خلق کرد آسمانها و زمین را در شش روز.
(2) سوره سجده آیه چهارم تدبیر و تنظیم مینماید امور را از آسمان بسوی زمین پس بسوی او بالا میرود در روزی که مقدار آن روز هزار سال است از آنچه شما میشمارید. اینکه آیه از متشابهات قرآن بشمار میرود و علم او نزد خدا است.

صفحه : 331
و اینکه ترتیب خلقت از پدید گردیدن شب و روز عقب یکدیگر و گسترانیدن زمین و استحکام آن بکوهها و جریان آب و روئیدن گیاهان تماما برای بهره برداری شما و چهار پایان شما است که خلقت چهارپایان نیز برای نفع بشر است.
ظاهر اینکه آیه چنین مینماید که تمام موجودات طبیعی برای بوجود آمدن انسان خلقت گردیده چنانچه در حدیث قدس خطاب برسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است
(لولاک لما خلقت الافلاک)
برای وجود تو افلاک را خلق نمودم و بدلیل قوله تعالی ما خَلَقت‌ُ الجِن‌َّ وَ الإِنس‌َ إِلّا لِیَعبُدُون‌ِ که تفسیر شده به (لیعرفون) فائده وجود انسان معرفت بمبدء و عبادت او است و چون خداوند مستغنی و بی‌نیاز است از خلق (گر جمله کاینات کافر گردند بر دامن کبریائیش ننشنید گرد) نتیجه عبادت عاید خود انسان میشود تا اینکه مستحق فیض گردد و فیاضیت و فضل و کرم او ظاهر شود.
فَإِذا جاءَت‌ِ الطَّامَّةُ الکُبری، یَوم‌َ یَتَذَکَّرُ الإِنسان‌ُ ما سَعی (طامّة الکبری) اشاره بواقعه قیامت و آن هول و اضطرابی است که از وقوع آن برای انسان روی میدهد و در آن روز متذکّر میگردد بآنچه در زندگانی دنیا عمل نموده از خوب و بد زیرا آنچه در باطن خود نهفته در معرض بروز و ظهور میرسد و آنچه در باطن و حقیقت او بالقوه موجود بوده در آن روز که یکی از نامهای او چنانچه قرآن کریم معرّفی نموده (الحاقه) است که روز قیامت حاق حقیقت و عین واقع است و آن روزی است که هر چیزی بفعلیت اخیر خود رسیده اینکه است که در آن روز صفحه نفس الامر که همان صحیفه اعمال است برای انسان ظاهر و مبرز میگردد.
وَ بُرِّزَت‌ِ الجَحِیم‌ُ لِمَن یَری بارز یعنی ظاهر مثل قوله تعالی وَ تَرَی الأَرض‌َ بارِزَةً یعنی ظاهرة شاید مقصود اینکه است که جهنم در آن روز قیامت ظهور و بروز مینماید و چون ظهور مقابل خفا است چنین میشود که جهنم فعلا موجود و از نظرها مخفی است و در آن روز از مکمن غیب بیرون آید و در نظر بینندگان تظاهر نماید جهنمیان وقتی

صفحه : 332
صحیفه نفسشان باز میشود و خود را آتش گران جهنم می‌بینند چنانچه در سوره بقره آیه 22 فرموده فَاتَّقُوا النّارَ الَّتِی وَقُودُهَا النّاس‌ُ وَ الحِجارَةُ أُعِدَّت لِلکافِرِین‌َ«1» آن وقت جهنم را بعیان می‌بینند پس از اینکه آیه توان استفاده نمود که جهنم فعلا موجود است لکن انسان تا در اینکه جلباب طبیعت پیچیده شده برای وی ظاهر نیست و درش بروی جهنمیان بسته است نه بچشم می‌بینند و نه بقلب اذعان می‌نمایند لکن وقتی صفحه اعمال و افعال خود را مشاهده نمودند و فهمیدند کیفر و پاداش آنان جز آتش چیزی نیست گویا جهنم را در خود مشاهده مینمایند.
فَأَمّا مَن طَغی وَ آثَرَ الحَیاةَ الدُّنیا طغی بمعنی طغیان آمده و کسی را طاغی گویند که در خطاکاری از حد تجاوز نموده قوله تعالی وَ إِن‌َّ لِلطّاغِین‌َ لَشَرَّ مَآب‌ٍ إِن‌َّ الإِنسان‌َ لَیَطغی و امثال اینکه آیات در قرآن مجید بسیار آمده که بهمین معنی استعمال شده.
و در اینکه مبارک آیه دو صفت که سر آمد تمام صفات نکوهیده و پیش رو همه اوصاف مذمومه است بیان می‌نماید و اینکه دو صفت را از اوصاف جهنمیان بشمار آورده و آنان را باین صفات معرفی مینماید.
یکی (طغیان) اشاره به اینکه جهنمی کسی است که از حدّ خود تجاوز نماید و از زیر حکم بیرون رود و فتنه و فساد بر انگیزد و آن کسی که از فرمان حق تعالی بیرون رود و از اطاعتش سر پیچد و از حکم عقل و شرع بیرون رود چنین کسی طغیان نموده و وی را طاغی و یاغی گویند.
دیگر از اوصاف جهنمیان اینکه است که دنیا و حظوظ طبیعی را بر آخرت و حظوظات دنیوی را بر حظوظات روحانی و عقلانی بر می‌گزینند و ترجیح میدهند
-----------------------------------
(1) بترسید و بپرهیزید از آتش آن چنانی که آتش‌گرانه آن مردم و سنگ است که برای کافرین آماده گردیده.

صفحه : 333
و آخرت را بدنیا میفروشند و عقل را پابند نفس قرار میدهند.
فَإِن‌َّ الجَحِیم‌َ هِی‌َ المَأوی کسی که اینکه دو صفت ملکه او گردید و در نفس وی رسوخ نمود البته مأوای و قرارگاه وی جهنم است زیرا چنین کسی لایق بهشت که دار کرامت الهی و آرام‌گاه نیکان است نمیباشد.
وَ أَمّا مَن خاف‌َ مَقام‌َ رَبِّه‌ِ وَ نَهَی النَّفس‌َ عَن‌ِ الهَوی، فَإِن‌َّ الجَنَّةَ هِی‌َ المَأوی (هوی) میل نفسانی است بمقتضیات شهوانی و مأخوذ از هاویه و بمعنی سقوط و تنزل از مرتبه عالی بدانی است و میل نفسانی را (هوی) گویند نظر به اینکه آن کس که تابع شهوات گردیده هم از مقامات و شرافت دنیوی وی کاهیده میگردد و هم در آخرت مقرّ او هاویه است که یکی از اوصاف جهنم است اینکه است که در مقام مذمت هوی پرستان از روی تعجب فرموده أَ فَرَأَیت‌َ مَن‌ِ اتَّخَذَ إِلهَه‌ُ هَواه‌ُ«1» مقابل دو صفت از صفات نکوهیده جهنمیان دو صفت از صفات حمیده و اوصاف پسندیده بهشتیان را تذکر میدهد و بیان مینماید که اهل بهشت دارای دو صفتند.
یکی از عظمت و مقام و بزرگی پروردگارشان ترسناکند چون خوف و خشیت از هر چیزی منوط بشناسایی او است چنانچه فرموده إِنَّما یَخشَی اللّه‌َ مِن عِبادِه‌ِ العُلَماءُ«2» کسی که خدا را بقهاریت شناخت از مخالفت و طغیان نمودن و آنچه باعث غضب پروردگار میگردد و بآن مستحق عذاب میگردد احتراز مینماید و کسی که خدا را بعظمت و اوصاف و صفات جلال و جمال شناخت همیشه از هیبت و عظمت او لرزان است و قدرت بر مخالفت او ندارد و لو فرضا تهدید بعذاب هم نشده
-----------------------------------
(1) خطاب برسول اکرم است که بطور اعجاب فرمود آیا تو دیده‌ای آن کسی را که هوای خود را اله خود گیرد.
(2) محقق و مسلم است که فقط علماء از خدا میترسند.

صفحه : 334
بود همان معرفت بمقام الوهیّت کافی بود که سر اطاعت فرود آورد و مطیع امر مولا گردد و بوظائف مرجوعه بخود اقدام نماید.
و دیگر از اوصاف بهشتیان اینکه است که نفس خود را از متابعت هوی باز میدارند چنانچه گفته شد باز داشتن نفس از هوی و هوس متفرع بر معرفت بمقام احدی است نفس انسان وقتی بمقام ایزدی معرفت پیدا نمود و خود را مقهور قهاریت او دانست البته خاضع میگردد و از میول نفسانی خودداری مینماید وقتی اینکه دو صفت حمیده ملکه انسان گردید بهشت مأوا و آرامگاه وی میگردد.
از بعضی مفسرین است که هوی عبادت از شهوات هفت‌گانه است که در کلام اللّه تعداد و شماره نموده زُیِّن‌َ لِلنّاس‌ِ حُب‌ُّ الشَّهَوات‌ِ مِن‌َ النِّساءِ وَ البَنِین‌َ وَ القَناطِیرِ المُقَنطَرَةِ مِن‌َ الذَّهَب‌ِ وَ الفِضَّةِ وَ الخَیل‌ِ المُسَوَّمَةِ وَ الأَنعام‌ِ وَ الحَرث‌ِ«1» و تمام اینها را تحت لعب و لهو قرار داده چنانچه در جای دیگر فرموده إِنَّمَا الحَیاةُ الدُّنیا لَعِب‌ٌ وَ لَهوٌ«2» و در اینجا تمامی را تحت معنی (عن الهوی) گردانیده. (پایان) آری قوای نفسانی و طبیعی مایل و شایق بهمین اشیا است و اینهایند که آدمی را مشغول بخود نموده و از حق تعالی محجوب میگرداند لکن باید دانست که بطور کلی نمیتوان اینها را تحت لعب و لهو بشمار آورد زیرا که استفاده از طیبات بقدر لزوم و باندازه‌ای که مقدّمه حیات و رسیدن بسعادت اخروی و معرفت بمقام الوهیّت است خار̢ از لهو و لعب است بلکه محبت مفرط بآنها است که آدمی را بخود مشغول نموده و مانع از پیش رفت او است چنانچه در آیه حب و محبت اینکه مذکورات را از متاع دنیا بشمار آورده زیرا کسی که مشغول باینها گردید از حق و حقیقت دور میگردد لکن اصل دارایی اینها بقدر رفع ضرورت
-----------------------------------
(1) سوره آل عمران آیه 12. آراسته گردید برای مردم دوستی شهوات و خواهشهای نفسانی از زنان و پسران و مالهای بسیار که روی هم گذارده شده از طلا و نقره و اسبهای نشان‌دار و چهارپایان و زراعت.
(2) سوره محمّد آیه 38 همین است و غیر اینکه نیست که زندگانی دنیا بازیچه و بیهوده است.

صفحه : 335
مانع از پیش رفت انسان نیست چگونه استفاده از اینکه موجودات را بطور کلّی توان داخل در لهو و لعب بشمار آورد در صورتی که وجود اینها و خلقت آنان برای استفاده انسان شده چنانچه در کلام اللّه فرمود هُوَ الَّذِی خَلَق‌َ لَکُم ما فِی الأَرض‌ِ جَمِیعاً و نیز سرزنش مینماید کسانی را که طیبات را بر خود حرام نموده لکن برای جلوگیری از نفس بهیمی بایستی از متاع و حظوظات طبیعی باقل‌ّ ما یقنع اکتفاء نموده و در تکمیلات نفسانی کوشش کرد.
یَسئَلُونَک‌َ عَن‌ِ السّاعَةِ أَیّان‌َ مُرساها کفّار یا غیر آنها سؤال مینمودند که ساعت وقوع قیامت و قرارگاه آن در کجا و در چه وقت خواهد بود شاید کفّار از روی استهزاء و سخریه چنین سؤالی مینمودند زیرا وقتی اوصاف قیامت را مثل طامّة الکبری، القارعه، و الصّاخة و الحاقة و غیر اینها از اوصافی که دلالت بر عظمت آن روز دارد میشنیدند و نفس خبیثشان امتناع از قبول آن مینمود اینکه بود که سؤال مینمودند قیامت چه وقت و در کجا و در چه محلّی تحقق پذیرد.
فِیم‌َ أَنت‌َ مِن ذِکراها، إِلی رَبِّک‌َ مُنتَهاها مفسّرین جمله اوّل را دو طور معنی کرده‌اند:
یکی خطاب بخود رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است که تو در چه چیزی از یاد کردن ساعت قیامت و اشاره دارد بعظمت آن روز که تو را چه رسد که از آن روز یاد کنی بلکه علم آن نزد خدا است و تعیین وقت قیامت وظیفه تو نیست.
و دیگر (فیم) انکار سؤال آنها است که فقط وظیفه تو اینکه است که آنان را تهدید نمایی از عذاب و آنها را بشارت دهی ببهشت و در سؤال آنها فائده‌ای نیست یعنی سؤال از وقت وقوع قیامت فائده ندارد بازگشت تمام امور بسوی پروردگار تو است.

صفحه : 336
و شاید اشاره باین باشد که وقوع و مستقر قیامت همان رجوع و بازگشت بسوی حق تعالی است که منتهای هر کمالی و فعلیّتی بسوی کمال غیر متناهی و وجود ازلی سرمدی او است.
ببیان دیگر شاید سؤال از جایگاه و محل قیام مردم بوده در قیامت نه از وقت وقوع آن و پاسخ آن چنین باشد که قیامت همان بازگشت بسوی پروردگار تو است إِلی رَبِّک‌َ مُنتَهاها و نظیر اینکه آیه در قرآن مجید بسیار است مثل إِن‌َّ إِلی رَبِّک‌َ الرُّجعی إِنّا لِلّه‌ِ وَ إِنّا إِلَیه‌ِ راجِعُون‌َ که رجوع و بازگشت همه چیز بالخصوص افراد بشر بسوی پروردگار است (هو المبدء و المعاد) چنانچه معلوم است تمام موجودات سیر استکمالی میکنند و آن عشق غریزی که در هر موجودی نهفته وی را بسوی کمال لایق بخود میکشاند و کمال انسان در قوس صعود بقرب کامل مطلق و خیر اتم و وجود بحت احدی تحقق میپذیرد.
و هر فردی از بشر باعتبار جهات قابلی و استعدادی و آنچه دست قدرت ازلی در باطن وی بالقوه نهاده بعد از گذشتن از مراحل و منازلی که پیموده و جهات قابلی را بفعلیت رسانیده و در اطوار خلقت آنچه در باطنش مخفی بوده بمرتبه ظهور و بروز رسیده و وقتی بفعلیت اخیر خود میرسد سر انجام و مآل کار آن یا بسوی رحمت و رحمانیّت و رحیمیّت او است اگر از سعداء و نیکوکاران باشد یا سر انجام او بسوی غضب و اسم قهاریت و شدید العقاب و باقی اسمایی که دلالت دارد بر دوری از رحمت او است اگر از اشقیاء باشد.
مرحوم فیض رحمه اللّه در کلمات مکنونه چنین روایت میکند عربی از امیر المؤمنین علیه السّلام از نفس سؤال نمود که نفس چیست حضرت امیر علیه السّلام فرمود از کدام نفس سؤال میکنی عرب گوید ای مولای من مگر نفس متعدد است امیر علیه السّلام آری نفس نامیة نباتیّة نفس حسیّه حیوانیّه نفس ناطقة قدسیه نفس الهیته ملکوتیّه.

صفحه : 337
عرب، ای مولای من نفس نباتیه چیست، امیر علیه السّلام، قوه‌ای است که اصل آن طبایع چهارگانه (یعنی عناصر اربع) ابتداء ایجادش سقوط نطفه در رحم قرار گاهش کبد ماده‌اش اجزاء لطیف غذا عملش نموّ و ارتقا و سبب تشتّت و تفرق اجزاء آن اختلاف متولّدات و آنچه از آن تولید میگردد و نفس نباتیّه وقتی از جسم جدا گردید عود میکند و ممزوج میگردد باصل خود و مبدء خود (یعنی نفس کلی).
(عرب) ای مولای من نفس حیوانیّه چیست، امیر علیه السّلام قوه‌ای است فلکی و حرارت عزیزی اصلش و منشا ایجادش افلاک ابتداء ایجادش موقع ولادت جسمانی فعل و عملش حیات و حرکت و ظلم و تعدّی و کسب مال و پیروی شهوات دنیویّه محل قرارگاهش قلب و سبب جداییش از بدن اختلاف متولّدات یعنی (منحل شدن اجزاء بدن) و وقتی از بدن مفارقت نمود عود میکند و ممزوج میگردد باصل خودش پس صورتش معدوم میگردد و عملش باطل میشود و ترکیب وجودش مضمحل میگردد (عرب) ای مولای من نفس ناطقه قدسیّه چیست (امیر علیه السّلام) قوه‌ای است لاهوتی ابتداء ایجادش موقع ولادت دنیوی مقرّ و قرارگاهش علوم حقیقی دینی موادش تأییدات عقلی فعل و عملش معارف ربانی و سبب جداییش از بدن منحل شدن آلات جسمانی و وقتی از بدن مفارقت نمود عود میکند بآن جایی که از آن فرود آمده و عودش عود مجاورت است نه عود ممازجت (یعنی وقتی نفس ناطقه عود باصل خود نمود مثل نفس نباتی و حیوانی ممزوج باصل خود نمیشود بلکه مجاور و نزدیک باو میگردد.
(عرب) ای مولای من نفس لاهوتیه ملکوتیه چیست، امیر علیه السّلام قوه‌ای و جوهریست بسیط حیاتش ذاتی اصل وجودش عقل از عقل کلّی فرود آمده و از او دعوت میکند و بسوی او دلالت و اشارت میکند و وقتی شبیه باو گردید بازگشت بسوی او میکند و از او موجودات بوجود می‌آیند و تمام کمالات بازگشت باو

صفحه : 338
دارند پس آن (ذات اللّه العلیا و شجره طوبی و سدرة المنتهی و جنة الماوی) کسی که او را شناخت دنبال هوی نمیرود و چیزی بر وی مشکل نمیگردد.
(عرب) ای مولای من عقل چیست (امیر علیه السّلام) عقل جوهری است دراک از جمیع جهات محیط بر اشیاء عارف بهر چیزی است قبل از وجودش و آن علت موجودات و غایت هر مطلبی است.
و در روایت دیگر کمیل سؤال از نفس مینماید امیر المؤمنین میفرماید از کدام نفس سؤال میکنی گوید آیا نفس متعدد است (امیر علیه السّلام) نفس چهار است نامیه نباتیّه حسیّه حیوانیّه ناطقه قدسیّه کلیه الهیّه و برای هر یک پنج قوه و دو خاصیت است قوای نباتی ماسکه جاذبه هاضمه دافعه مربیه و برای قوه نباتی دو خاصیت است زیاده و نقصان و منبعث از کبد میشود قوه حسیّه را نیز پنج قوه است شنیدن دیدن استشمام کردن چشیدن لمس نمودن و برای آن دو خاصیّت است رضا و غضب و منبعث از قلب است ناطقه قدسیه آن را نیز پنج قوه است فکر و ذکر علم حلم تنبّه و از ماده‌ای منبعث نشده و آن شبیه‌ترین موجودات است بنفوس ملکیه و برای آن دو خاصیت است نزاهت و حکمت.
و نفس کلیه الهیه را نیز پنج قوه است بقاء در فنا نعیم در شقاء عزت در ذلت فقر در غنا صبر در بلاء و او را دو خاصیت است رضا و تسلیم مبدءاش خدا و بسوی او عود مینماید.
اینکه دو حدیث که مرحوم فیض نقل میکند اگر چه ظاهرا شاید سندش معتبر نباشد لکن از فقرات و سبک عبارت ممکن است مطمئن گردید که از دهان مولی امیر المؤمنین صادر گردیده.
و نیز فیض ره از کتاب غرر و درر از علی علیه السّلام روایت میکند که در وصف عالم علوی فرموده (صورتی است عاری از مادّه خالی است از قوه و استعداد تجلّی نموده در آن پروردگار او پس روشن گردیده و تلألؤ نموده و انداخته در هویت آن مثال

صفحه : 339
خود را پس از او ظاهر گردیده افعال او و انسان صاحب نفس ناطقه خلق گردیده اگر با جواهر علل اوایل شبیه گردد و مزاجش معتدل گردد و اضداد از او مرتفع گردد شباهت پیدا میکند با سبعا شدادا یعنی با موجودات علوی ملکوتی.
خلاصه همان طوری که او جل‌ّ و علا مبدء وجود و فعلیّت و کمال و بها هر موجودی است و تمامی موجودات از علویّات و سفلیّات که مانند حلقه‌های زنجیر بهم پیوند گردیده و هر یکی بقدر استعداد از مبدء وجود استفاده نور وجود مینماید و بفطرت و غریزه بسوی مبدء و آفریننده خود شتابانند و رو بکمال پیش میروند و استکمال مینمایند همین طور او منتهای کمال هر کاملی است که سر انجام هر کاملی بسوی کمال مطلق او است (إِلی رَبِّک‌َ مُنتَهاها) خلاصه از آیه چنین استفاده میشود که مبدء وجود و منتهای وجود یکی است بازگشت موجودات بسوی مبدء و پدید آورنده آنان است و قیامت جای بروز و ظهور کمال هر کاملی است که از کمال مطلق و فیّاض علی الاطلاق فیض گرفته و به اینکه جهت باو نزدیک گردیده.
إِنَّما أَنت‌َ مُنذِرُ مَن یَخشاها ای پیمبر اکرم فقط شأن و وظیفه تو اینکه است که انذار و تهدید نمایی از قیامت و عذاب آن کسانی را که میترسند.
شاید انذار و تبلیغ را اختصاص داده بکسانی که میترسند برای اینکه باشد که آنهایی که از قبل فقدان معرفت بمقام الوهیّت از خدا نمیترسند انذار و تهدید برای آنها نتیجه و فائده ندارد.
کَأَنَّهُم یَوم‌َ یَرَونَها لَم یَلبَثُوا إِلّا عَشِیَّةً أَو ضُحاها اهل قیامت وقتی آن روز را مشاهده نمودند گمان میکنند که در دنیا زندگانی ننموده‌اند مکر شبی یا روزی.

صفحه : 340
آری عالم دنیا نسبت بعالم قیامت و آخرت بسیار اندک و ناچیز بشمار می‌آید عالم فانی را چه نسبتی است بعالم باقی عالم مجاز را چه مناسبتی است بعالم حقیقت عالم هیولایی که علی الدوام در حرکت و حدوث و تغیر و تبدیل است و آنی بیک حال باقی نمیماند چنین عالمی را نتوان مقایسه نمود بعالم فعلیّت و عالم حیات عالم دنیا نسبت بعالم قیامت مثل خوابی و خیالی ماند چنانچه معصوم فرموده
(النّاس نیام فاذا ماتوا انتبهوا)
مردم خوابند وقتی مردند بیدار میگردند.
اینک جزء اوّل از دو جزو آخر قرآن از تفسیر کنز العرفان در علوم قرآن بپایان رسید پس از آن شروع بجزء آخر میشود.
بقلم:
کمترین خادمه‌ای از خدام آل رسول (ص) و کوچکترین ذره‌ای از ذراری بتول در روز سه شنبه چهارم شهر صفر المظفر 1381 هجری قمری مطابق با 1340 شمسی و هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن و هو بکل شیئی علیم

جلد پانزدهم‌

‌سورة عبس‌

اشاره

مکیة و هی اثنتان و اربعون آیة سوره عبس در مکه معظمه فرود آمده و بعدد بصریان چهل و یک آیه است و بعدد کوفیان و مدنیان چهل و دو آیه و صد و سی کلمه و پانصد و سی حرف است و از رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم حدیث میکنند که فرموده هر کس سوره عبس را بخواند روز قیامت روی او خندان باشد و از امام جعفر صادق است که هر کس سوره عبس و تکویرا بخواند در بهشت در ظل رحمت خدا و کرامت او واقع میگردد و کفعمی گفته هر کس سوره عبس را با خود دارد در هر راهی که برود خیر می‌یابد و کسی که صدمه‌ای بچشمش رسیده سه روز روزی هفت مرتبه بخواند چشمش سالم میگردد و اگر خوانده شود بر چیزی که دفن کرده و فراموش نموده می‌یابد آن را‌

[سوره عبس (80): آیات 1 تا 42]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
عَبَس‌َ وَ تَوَلّی (1) أَن جاءَه‌ُ الأَعمی (2) وَ ما یُدرِیک‌َ لَعَلَّه‌ُ یَزَّکّی (3) أَو یَذَّکَّرُ فَتَنفَعَه‌ُ الذِّکری (4)
أَمّا مَن‌ِ استَغنی (5) فَأَنت‌َ لَه‌ُ تَصَدّی (6) وَ ما عَلَیک‌َ أَلاّ یَزَّکّی (7) وَ أَمّا مَن جاءَک‌َ یَسعی (8) وَ هُوَ یَخشی (9)
فَأَنت‌َ عَنه‌ُ تَلَهّی (10) کَلاّ إِنَّها تَذکِرَةٌ (11) فَمَن شاءَ ذَکَرَه‌ُ (12) فِی صُحُف‌ٍ مُکَرَّمَةٍ (13) مَرفُوعَةٍ مُطَهَّرَةٍ (14)
بِأَیدِی سَفَرَةٍ (15) کِرام‌ٍ بَرَرَةٍ (16) قُتِل‌َ الإِنسان‌ُ ما أَکفَرَه‌ُ (17) مِن أَی‌ِّ شَی‌ءٍ خَلَقَه‌ُ (18) مِن نُطفَةٍ خَلَقَه‌ُ فَقَدَّرَه‌ُ (19)
ثُم‌َّ السَّبِیل‌َ یَسَّرَه‌ُ (20) ثُم‌َّ أَماتَه‌ُ فَأَقبَرَه‌ُ (21) ثُم‌َّ إِذا شاءَ أَنشَرَه‌ُ (22) کَلاّ لَمّا یَقض‌ِ ما أَمَرَه‌ُ (23) فَلیَنظُرِ الإِنسان‌ُ إِلی طَعامِه‌ِ (24)
أَنّا صَبَبنَا الماءَ صَبًّا (25) ثُم‌َّ شَقَقنَا الأَرض‌َ شَقًّا (26) فَأَنبَتنا فِیها حَبًّا (27) وَ عِنَباً وَ قَضباً (28) وَ زَیتُوناً وَ نَخلاً (29)
وَ حَدائِق‌َ غُلباً (30) وَ فاکِهَةً وَ أَبًّا (31) مَتاعاً لَکُم وَ لِأَنعامِکُم (32) فَإِذا جاءَت‌ِ الصَّاخَّةُ (33) یَوم‌َ یَفِرُّ المَرءُ مِن أَخِیه‌ِ (34)
وَ أُمِّه‌ِ وَ أَبِیه‌ِ (35) وَ صاحِبَتِه‌ِ وَ بَنِیه‌ِ (36) لِکُل‌ِّ امرِئ‌ٍ مِنهُم یَومَئِذٍ شَأن‌ٌ یُغنِیه‌ِ (37) وُجُوه‌ٌ یَومَئِذٍ مُسفِرَةٌ (38) ضاحِکَةٌ مُستَبشِرَةٌ (39)
وَ وُجُوه‌ٌ یَومَئِذٍ عَلَیها غَبَرَةٌ (40) تَرهَقُها قَتَرَةٌ (41) أُولئِک‌َ هُم‌ُ الکَفَرَةُ الفَجَرَةُ (42)

صفحه : 3

[ترجمه]

بنام ایزد هستی بخش صاحب رحمت عام و خاص
عبوس کرد و رو برگردانید
وقتی که آن مرد نابینا حضورش آمد،
تو چه میدانی شاید او پاکیزه نفس باشد،
یا (بآیات قرآنی) متذکّر گردد و بوی نفع ببخشد،
آیا فقط کسی که متموّل و بی نیاز است
بایستی متعرض او گردی،
و وظیفه تو نیست مگر آن گه مردم را تزکیه کنی،
و امّا آن کس که با کوشش میدوید بسوی تو،
در حالی که میترسید،
تو از او اعراض می‌نمایی و متحمل او نمیگردی،
نه چنین است قرآن تذکّر و اندرزی است،
برای هر کس که بخواهد متذکّر گردد (و راه خیر پیش گیرد)،
آیات الهی در صحیفهای معزّز و محترم،
که بلند مرتبه و پاکیزه است،
بدستهای سفرای الهی
و نیکوکاران (نوشته شده)
مرده باد انسان چه چیز باعث شد که کافر گردید،
خداوند از چه چیز وی را آفرید،
از نطفه منی پس اندازه گیری و صورت بندی کرد،
پس از آن راه هدایت او را آسان نمود،
پس از آن وی را بمیرانید و داخل قبر گردانید،
پس از آن هر وقت

صفحه : 4
مشیتش قرار گرفت او را زنده میگرداند،
چنین نیست که (منکرین معاد گویند) چگونه بشر عمل نمیکند بآنچه بوی امر نموده.
بایستی انسان نظر کند بسوی طعامش،
که چگونه ما آب (باران را) فرو ریختیم،
و زمین را شکافتیم،
و از آن بیرون آوردیم حبوبات،
و اشجار از انگور و رطب
و درخت زیتون و نخل خرما،
و باغهایی که درختان
و میوه‌های آن بهم پیچیده و محل چراگاه حیوانات است،
اینها برای اینکه است که شما متمتع شوید و حیوانات شما بهره بردارند،
و وقتی آمد آن صدای بلند (صور اسرافیل)
آن روزی است که از وحشت و هیبت آن روز مرد میگریزد از برادرش
و مادرش و پدرش
و زنش و پسرش،
برای هر مردی در آن روز کار و شغلی است که وی را مشغول خود میگرداند،
در آن روز رویهایی است چون صبح روشن فروزان است،
و خندان و شادمانند،
و رویهای گروهی افسرده غبار آلوده
تاریکی او را فرو گرفته،
آنان کافران و بدکارانند)

(توضیح آیات)

اشاره

عَبَس‌َ وَ تَوَلّی، أَن جاءَه‌ُ الأَعمی عبوس بمعنی لغوی صورت درهم کشیدن را گویند و آن در وقتی است که شخص از امری متنفر گردد (تولّی) بمعنی اعراض نمودن است در بیان وصف قیامت در سوره دهر آیه 10 فرموده یَوماً عَبُوساً قَمطَرِیراً و اشاره باین است که روز قیامت روزی است که برای کفار بسیار سخت و ناگوار و روهای آنها درهم کشیده چنانچه در جای دیگر وَ وُجُوه‌ٌ یَومَئِذٍ باسِرَةٌ یَوم‌َ تَبیَض‌ُّ وُجُوه‌ٌ وَ تَسوَدُّ وُجُوه‌ٌ که اینکه آیات اشاره ببدحالی کفار است در قیامت و در شأن نزول آیه مفسرین دو طور توجیه نموده‌اند در اینکه آیه در شأن عبد اللّه بن ام مکتوم فرود آمده حرفی نیست لکن در اینکه کی نسبت باو عبوس نموده و از او اعراض کرده

صفحه : 5

اعتراض برسول اکرم (ص) در باره عبد اللّه بن مکتوم‌

مشهور و معروف بین مفسرین چنین است که وقتی رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم با جماعتی از متموّلین قریش صحبت مینمود عبد اللّه مکتوم نابینا بود و بزحمت خود را بحضرتش رسانید و ملتفت نبود که حضرت با جماعت و بزرگان قریش مثل عتبة إبن ربیعه ابو جهل عباس و جماعت دیگر سخن میگوید مکرّر گفت (اقرئنی و علّمنی ممّا علّمک اللّه) از آنچه خدا بتو تعلیم نموده چیزی بمن بیاموز و چون حضرت مولع و مصرّ بود بر اسلام آوردن آن کافرین و در باره اسلام با آنان صحبت مینمود و نیز نخواست آنها بگویند تابعین محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم مردمان کور و نابینایند اینکه بود که روی مبارک از وی گردانید و از جواب سؤال او خوداری نمود آن وقت اینکه آیات خطاب آمیز فرود آمد گویند پس از آن هر وقت حضرتش عبد اللّه را میدید بوی احترام میگذاشت و میفرمود
(مرحبا بمن عاتبنی فیه ربی)
جماعتی از مفسرین را رأی بر اینکه است که مقصود رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نیست زیرا چنین صفاتی لایق بمقام قدس آن بزرگوار نمیباشد در صورتی که در شأن او است وَ إِنَّک‌َ لَعَلی خُلُق‌ٍ عَظِیم‌ٍ«1» و آیه دیگر وَ لَو کُنت‌َ فَظًّا غَلِیظَ القَلب‌ِ لَانفَضُّوا مِن حَولِک‌َ«2» و نیز از آنچه از احادیث معلوم میشود عادت رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بر اینکه نبوده که کسی را از خود و لو کافر باشد براند چه جای دوستان بلکه گویند اینکه تنفّر و عبوس از مردی بوده که در نزدیکی پیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نشسته بود وقتی عبد اللّه مکتوم را دید خود را جمع کرد و از او اعراض نمود و اینکه (عَبَس‌َ وَ تَوَلّی) را بصیغه ماضی غائب آورده شاهد بر اینکه است که مقصود خود رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نیست و گر نه بایستی بصیغه مخاطب آید که تو چنین کردی از صادق آل محمّد علیه السلام روایت شده که اینکه آیه در مذمّت مردی از بنی امیّه فرود آمده که وی نزد پیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نشسته بود وقتی ام مکتوم آمد
-----------------------------------
(1) و محققا تو علو و برتری داری و دارای خلق بزرگی میباشی
(2) خطاب برسول اکرم ص است که اگر تو سخت (و غلیظ القلب) یعنی سخت دل باشی مردم از اطراف تو پراکنده میگردند

صفحه : 6
از وی نفرت نمود و عبوس کرد و از او رو گردانید اینکه است که خدا از او حکایت میکند (عَبَس‌َ وَ تَوَلّی) لکن سیاق آیه بدلالت آیات بعد چنین میرساند که مقصود شخص رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است و چنین عملی منافی با مقام عصمت و حسن اخلاق آن بزرگوار نیست زیرا که حضرتش امر مهمتر که اسلام آوردن اینکه اشخاص که از رؤساء قوم بشمار میرفتند بوده و در نظر مبارکش چنین مینموده اگر اینان قبول اسلام نمایند تابعین آنها نیز قبول اسلام مینمایند.
و عتاب نمودن حق تعالی شاید از جهت شأنیت ام مکتوم و امثال آن بوده و اینکه پیمبر خود را متنبّه گرداند که مبادا چنین اشخاصی را برای فقر و نابینایی بآنها بی اعتنایی نمایی و بمتمولین و رؤساء برای ثروت و ریاست آنها احترام گذاری إِن‌َّ أَکرَمَکُم عِندَ اللّه‌ِ أَتقاکُم وَ ما یُدرِیک‌َ لَعَلَّه‌ُ یَزَّکّی، أَو یَذَّکَّرُ فَتَنفَعَه‌ُ الذِّکری ای رسول اکرم تو چه میدانی شاید همین شخص نابینا إبن مکتوم از صحبت نمودن با تو و فرا گرفتن علوم تزکیه شود و از کثافات نفسانی طاهر گردد و بموعظه تو متّعظ شود و پند گیرد و از کثافات نفسانی بیرون آید و طاهر گردد و منتفع شود اشاره به اینکه غرض تو اصلاح جامعه و هدایت نمودن براه حق‌ّ و حقیقت است شاید سخنان تو در متمولین و جاه طلبان اثر نکند و در اینکه شخص و امثال آن از کسانی که مستعد و مهیااند برای درک سعادت اثر کند أَمّا مَن‌ِ استَغنی، فَأَنت‌َ لَه‌ُ تَصَدّی چون مسلم و معلوم است که حضرت نظر بتمول و مال و مقام کسی نداشت بلکه او (رحمة للعالمین) بود و نقل میکنند که مکرّر میفرموده سیاه و سفید و غنی و فقیر نزد من یکسانند گویند وقتی دست مبارکش در دست غلام سیاهی بود تا وقتی که آن غلام دست حضرتش را رها ننمود دست خود را نگاهداشت زبان حال

صفحه : 7
آن بزرگوار اینکه است

(ما برون را ننگریم و قال را
ما درون را بنگریم و حال را)
آری اولیای خدا نظر بظاهر ندارند نقطه نظر آنها باطن و حقیقت است إِن‌َّ أَکرَمَکُم عِندَ اللّه‌ِ أَتقاکُم نصب العین آنان است متقی‌ترین مردم در نظر آنان گرامی‌ترین مردم بشمار میروند پس از اینکه بیان معلوم میشود مقصود از عَبَس‌َ وَ تَوَلّی در آیه چنانچه ظاهر آیه چنین می‌نماید خطاب بخود حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم باشد و اشاره باین باشد که تو در صورتی که از اینکه متموّلین بینیاز میباشی چه جا دارد که بر صحبت نمودن با آنها اهتمام نمایی و بآن شخص نابینا بی اعتنایی کنی و ممکن است گفته شود و لو آنکه ظاهرا خطاب بپیمبر اکرم است لکن مقصود تنبیه دیگران است که متموّلین را بر فقراء ترجیح ندهند خلاصه آیه اشاره باین دارد که بایستی در تبلیغ رسالت همه را بیک چشم نگاه کنی و بعضی را برای تموّل یا ریاست و مقام بر مردمانی که فاقد اینکه جهات مادی میباشند برتری و مزیّت ندهی وَ ما عَلَیک‌َ أَلّا یَزَّکّی وظیفه تو فقط تبلیغ و پاک نمودن مردم است از خباثت کفر و راه نمودن آنان بجاده مستقیم اسلام و شاید اشاره باین باشد وقتی تو تبلیغ رسالت نمودی و بآنچه از طرف خدا مأمور بانجام آن گردیده‌ای از عهده وظیفه خود برآمده‌ای دیگر خود را بزحمت میانداز در سوره یونس آیه (98- 99) وَ لَو شاءَ رَبُّک‌َ لَآمَن‌َ مَن فِی الأَرض‌ِ کُلُّهُم جَمِیعاً أَ فَأَنت‌َ تُکرِه‌ُ النّاس‌َ حَتّی یَکُونُوا مُؤمِنِین‌َ«1»
-----------------------------------
(1) اگر مشیت و خواسته پروردگار تو قرار گرفته بود تمام اهل زمین ایمان می‌آوردند تو کجا توانی بجبر و باکراه مردم را مؤمن گردانی

صفحه : 8
وَ ما کان‌َ لِنَفس‌ٍ أَن تُؤمِن‌َ إِلّا بِإِذن‌ِ اللّه‌ِ وَ یَجعَل‌ُ الرِّجس‌َ عَلَی الَّذِین‌َ لا یَعقِلُون‌َ«1» آل عمران آیه 821 لَیس‌َ لَک‌َ مِن‌َ الأَمرِ شَی‌ءٌ أَو یَتُوب‌َ عَلَیهِم أَو یُعَذِّبَهُم فَإِنَّهُم ظالِمُون‌َ و امثال اینکه آیات بسیار است که وظیفه رسول خود را تعیین مینماید وَ أَمّا مَن جاءَک‌َ یَسعی، وَ هُوَ یَخشی، فَأَنت‌َ عَنه‌ُ تَلَهّی (من) موصوله مقصود همان إبن ام مکتوم است که چون نابینا بود با زحمت و مشقّت بسیار خود را بخدمت حضرتش رسانیده و گویند او از کسانی بود که خوف الهی بر قلب او مستولی گردیده بود وقتی خدمت رسید از آن وله و اضطرابی که داشت و چشم نداشت که ببیند حضرت در چه کاری مشغول است اینکه بود که مصاحبه آنها را نیز ملتفت نشد مکرّر سؤال نمود و حضرت برای اینکه مکالمه و مصاحبه با آنها را قطع نکند از وی اعراض نمود آن وقت عبد اللّه مکتوم شکسته دل گردید و شاید برای تسلّی دل او اینکه آیه فرود آمد که دلش خوش شود زیرا و لو آنکه پیمبر خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم (رحمة للعالمین) بود لکن پروردگار عالم (ارحم الراحمین) است آری رحمت و شفقت و تمام اوصاف نیک اولیای الهی قطره‌ای است از دریای فیض و رحمت غیر متناهی مبدء و پدید آورنده موجودات و آنان مظاهر و نماینده بعض اوصاف الهی میباشند.
کَلّا إِنَّها تَذکِرَةٌ، فَمَن شاءَ ذَکَرَه‌ُ (کلّا) کلمه ردع است (ها) در آنها ظاهرا اشاره بقرآن است اشاره به اینکه قرآن تذکّر و اندرزی است برای کسانی که بخواهند از قبل تعلیمات قرآنی راه سعادت و رستگاری خود را پیدا نمایند و در آن سلوک نموده و بکمال انسانیّت فائز گردند در بسیاری از آیات بعبارات مختلف بپیمبر گرامی (ص) خود تذکّر
-----------------------------------
(1) و هیچ نفسی نیست که ایمان آرد مگر برخصت خدا و رجس و پلیدی را مقرر و قرار داده شده برای کسانی که عقل خود را بکار نمیبندند

صفحه : 9
میدهد إِن عَلَیک‌َ إِلَّا البَلاغ‌ُ فقط وظیفه تو تبلیغ رسالت است و اینکه مردم را بوعد و وعید متذکر گردانی و آیات قرآنی را برای آنان بخوانی هر کس خواهد راه سعادت خود را پیش گیرد لازم نیست خود را بزحمت اندازی هر کس بدستورات قرآن عمل نمود فائز گردید و هر کس روی گردانید بشقاوت ابدی گرفتار گردید عمل هر کسی اگر خوب است بنفع خودش تمام میشود و اگر بد است آن نیز بضرر خودش تمام میگردد.
فِی صُحُف‌ٍ مُکَرَّمَةٍ، مَرفُوعَةٍ مُطَهَّرَةٍ، بِأَیدِی سَفَرَةٍ، کِرام‌ٍ بَرَرَةٍ صحف جمع صحیفه و هر شیئی بازی را صحیفه نامند چنانچه صحیفة الوجه صورت باز را گویند و نیز مکتوبات را صحائف نامند و کتابهای آسمانی را صحف نامند (صُحُف‌ِ إِبراهِیم‌َ وَ مُوسی) یَتلُوا صُحُفاً مُطَهَّرَةً فِیها کُتُب‌ٌ قَیِّمَةٌ در روایت ابی نصر سؤال میکند از ابی عبد اللّه در قوله تعالی صُحُف‌ِ إِبراهِیم‌َ وَ مُوسی که مقصود از صحف چیست فرمود آن لوحها و مکتوباتی بوده که بابراهیم و موسی فرود آمده.
آیات قرآنی یا مطلق آیات الهی در صحیفهای مجلّل و معزّز و محترم ثبت گردیده که آن صحیفها بسیار بلند مرتبه و در مقام عالی و پاک و پاکیزه و خالی از هر دنس و کثافتی است که بدستهای سفرای الهی و گرامیترین مخلوقات نوشته شده ظاهرا مقصود از صحف در اینجا قرآن است که در لوح محفوظ یا در صحف انبیاء که طاهر از لوث طبیعت است لا یَمَسُّه‌ُ إِلَّا المُطَهَّرُون‌َ بدست سفرای الهی و آنها ملائکه‌ای میباشند که واسطه در وحیند یا ملائکه‌ای که واسطه‌اند بین خدای تعالی و مخلوقاتش ثبت گردیده و در شأن کرام الکاتبین سه صفت در اینکه آیه تذکر میدهد:
(اوّل) آنان را سفیر نامید و در معنی سفیر دو قول است یکی گفته نویسندگان و ابراز کنندگان امور از مکمن غیب بمرتبه شهود و عیان را سفیر نامند.

صفحه : 10
دیگری گفته سفراء ملائکه‌ای میباشند که حامل وحیند و واسطه بین خدا و پیمبرانند.
(دوم) آن ملائکه را توصیف نموده بسفیر که آنان گرامی و موجودات شریف و بزرگ مرتبه میباشند.
(سوم) آن ملائکه نیکوکار و متّصف باوصاف حسنه میباشند.
قُتِل‌َ الإِنسان‌ُ ما أَکفَرَه‌ُ، مِن أَی‌ِّ شَی‌ءٍ خَلَقَه‌ُ، مِن نُطفَةٍ خَلَقَه‌ُ فَقَدَّرَه‌ُ، ثُم‌َّ السَّبِیل‌َ یَسَّرَه‌ُ، ثُم‌َّ أَماتَه‌ُ فَأَقبَرَه‌ُ، ثُم‌َّ إِذا شاءَ أَنشَرَه‌ُ در غریب القرآن چنین گوید (فقدّره) با تشدید اعطای قدرت است مثل اینکه گویند (قدّرنی اللّه) خدا بمن توانایی داد بر فلان عمل و تقدیر نمودن خدا بدو معنی آمده یکی بعطا نمودن قدرت و دیگر قرار دادن اشیاء را بر مقدار مخصوص و وجه مخصوص بآنطوری که حکمت اقتضاء نموده و اشاره بمعنی اول دارد قوله تعالی مِن نُطفَةٍ خَلَقَه‌ُ فَقَدَّرَه‌ُ و اشاره بمعنی دوم دارد قوله تعالی وَ الَّذِی قَدَّرَ فَهَدی یعنی عطا نمودیم بوی آنچه را که سزاوار بآن بود و هدایت نمودیم وی را بقدری که لایق آن بود در جای دیگر وَ مَن قُدِرَ عَلَیه‌ِ رِزقُه‌ُ یعنی تنک کردیم بر او رزق او را و در جای دیگر یَبسُطُ الرِّزق‌َ لِمَن یَشاءُ وَ یَقدِرُ که در اینکه دو آیه و امثال آن (قدر) بمعنی تنگی رزق آمده.
گویا در مقام تعجب برآمده که انسانی که از نطفه متعفن گندیده خلق شده و در ظلمت رحم اعضاء و اجزاء بدن وی اندازه گیری شده و پس از تکمیل بدنش طریق بیرون آمدن او را آسان گردانیده و بوی توانایی عطا نموده یا بنا بر گفته بعضی طریق حق‌ّ و باطل را بوی فهمانیده و پس از آن میمیرد و داخل قبر میگردد و آن وقتی که مشیت حق تعالی قرار میگیرد وی را محشور میگرداند با اینکه حال چگونه کفران میورزد.

صفحه : 11
خلاصه در مقام توبیخ و سرزنش انسانست که آدمی که حالش چنین است که اوّلش آب گندیده و آخرش مردار متعفن گردیده چه جای آن دارد که اظهار ترفّع و بزرگ منشی و تفرعن نماید و سر اطاعت و فرمانبری برای ولی‌نعمت خود فرود نیاورد کَلّا لَمّا یَقض‌ِ ما أَمَرَه‌ُ (کلّا) کلمه ردع است چنین نیست که منکرین معاد گمان کرده‌اند که آدمی بمردن فانی میگردد و بهمین گمان فاسد حیات چهار روزه دنیا را غنیمت میشمارد و دنبال هوی و هوس نفسانی را گرفته و خود را بدرک (اسفل سافلین) طبیعت پرتاب مینماید.
فَلیَنظُرِ الإِنسان‌ُ إِلی طَعامِه‌ِ، أَنّا صَبَبنَا الماءَ صَبًّا، ثُم‌َّ شَقَقنَا الأَرض‌َ شَقًّا فَأَنبَتنا فِیها حَبًّا صب‌ّ الماء در لغت بمعنی ریختن آب است از بالا بپائین قوله تعالی فَصَب‌َّ عَلَیهِم رَبُّک‌َ سَوطَ عَذاب‌ٍ یُصَب‌ُّ مِن فَوق‌ِ رُؤُسِهِم‌ُ الحَمِیم‌ُ شاید اشاره باستیلاء و ریزش عذاب است برای کفّار و از علی علیه السّلام است که در وصف خودش فرموده (کنت علی الکافرین صبّا) یعنی شدیدا.
چون در اول مرتبه انسان راهی ندارد برای شناسایی مبدء و معاد خود مگر از طریق آثار که در اثر مؤثر و در حادث محدث و در مخلوق خالق هویدا است فقط یک قدری تدبّر و اعمال نظر لازم دارد اینکه است که در اینکه آیات در مقام تذکّر بشر برآمده.
که انسان عاقل البته بایستی نظر کند و تدبّر بنماید و وضعیت پیدایش معاش خود را بچشم عقل بنگرد و ببیند چگونه آب باران را بشدّت بر زمین ریزش گردانیدیم پس از آن زمین را شکافتیم و از آن گیاهان و اشجار و نباتات و انواع و اقسام حبوبات را بیرون آوردیم.

صفحه : 12
وَ عِنَباً وَ قَضباً، وَ زَیتُوناً وَ نَخلًا و نیز از زمین درخت انگور و درخت زیتون و نخل خرما رویانیدیم شاید نظر بمنافع اینکه اشجار باشد که اینان را تخصیص بذکر داده چون منافع اینها زیادتر و استرزاق از آن بیشتر میسّر است مخصوصا انگور و زیت که در انگور چه فایده‌های بسیار و در زیت چه خواص‌ّ بیشماری است.
وَ حَدائِق‌َ غُلباً، وَ فاکِهَةً وَ أَبًّا (حدائق) باغی را گویند که درختان سطبر کهن در آن سر بهم و درهم پیچیده باشند (غلبا) جمع اغلب و بمعنی غلظت است و در مقام امتنان بر بنی آدم بر آمده که برای انسان چنین باغها و اشجار و درختان میوه‌دار مهیّا گردانیده و برای چهار پایان آنها قصب و غیره از علفزارها آماده نموده.
مَتاعاً لَکُم وَ لِأَنعامِکُم و تمام انواع و اقسام نعمتهای گوناگون برای شما و چهارپایان شما از زمین رویانیده برای آنکه شما از آنها بهره بردارید.
الغلل بمعنی لغوی آبی را گویند که بین درختان جریان دارد و در مطلق قید و بند نیز استعمال شده مثل قوله تعالی خُذُوه‌ُ فَغُلُّوه‌ُ«1» إِذِ الأَغلال‌ُ فِی أَعناقِهِم«2» چنانچه آدم بخیل را (مغلول الید) یعنی دست بسته گویند وَ لا تَجعَل یَدَک‌َ مَغلُولَةً إِلی عُنُقِک‌َ«3» وَ قالَت‌ِ الیَهُودُ یَدُ اللّه‌ِ مَغلُولَةٌ«4» إِنّا جَعَلنا فِی أَعناقِهِم أَغلالًا«5»
-----------------------------------
(1) در وصف عذاب جهنمیان است که بگیرید آنان را و در قید و بند کنید
(2) شاید اشاره باین باشد کفار گردنشان بسته شده و نتوانند سر بالا کنند و آیات الهی را بنگرند [.....]
(3) خطاب بحضرت رسول است که خود را دست بسته نگاه مدار
(4) یهود گفتند دست خدا بسته و نتواند کاری انجام دهد بسته باد دستهای آنها
(5) ما قرار دادیم در گردن آنها غلها

صفحه : 13
فَإِذا جاءَت‌ِ الصَّاخَّةُ، یَوم‌َ یَفِرُّ المَرءُ مِن أَخِیه‌ِ، وَ أُمِّه‌ِ وَ أَبِیه‌ِ، وَ صاحِبَتِه‌ِ وَ بَنِیه‌ِ (الصّاخة) صور اسرافیل است و بمناسبت آنکه هنگام خرابی عالم چنان صدایی از صور بلند میشود که گوشها را کر میکند اینکه است که صاخّه نامیده شده یعنی هنگام چنین صدایی و آن روزیست که از هول و اضطراب انسان از نزدیکان خود که با آنان آمیزش داشته مثل برادر، مادر، پدر، زن، فرزند از هول جان میگریزد.
و اینکه فرار نمودن از فرزند را در آخر همه ذکر نموده شاید اشاره باین باشد که شدّت هول و اضطراب در آن روز بدرجه‌ای میرسد که مرد از فرزند و پسرش که محبوب‌ترین موجودات نزد وی بشمار میرود وی را میگذارد و از هول جان فرار میکند و اینکه آن وقتی است که انسان در منتهی درجه اضطراب و ترس رسد که حتّی از اولادش نیز بگریزد.
لِکُل‌ِّ امرِئ‌ٍ مِنهُم یَومَئِذٍ شَأن‌ٌ یُغنِیه‌ِ اشاره به اینکه در آن روز هر کسی مشغول خود و در بند اعمال و افعال خود میباشد از همسر رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم سوده چنین روایت میکنند که گفت از رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم شنیدم فرمود روز قیامت مردم برهنه و ختنه نکرده و لگام بدهن آنها بسته تا بگوش آنها با چنین حالی وارد محشر میگردند سوده گفت گفتم یا رسول اللّه اگر مردم برهنه باشند عورت آنان نمایان گردد و بعورت یکدیگر نظر کنند آن وقت حضرت اینکه آیه را خواند لِکُل‌ِّ امرِئ‌ٍ مِنهُم یَومَئِذٍ شَأن‌ٌ یُغنِیه‌ِ (ابو الفتوح رازی) وُجُوه‌ٌ یَومَئِذٍ مُسفِرَةٌ ضاحِکَةٌ مُستَبشِرَةٌ وَ وُجُوه‌ٌ یَومَئِذٍ عَلَیها غَبَرَةٌ تَرهَقُها قَتَرَةٌ گویند (قتره) گردی است که از هوا فرود آید (غبره) گردیست که از زمین بلند شود.
اشاره به اینکه در قیامت مردم دو دسته شوند بعضی رویهای آنان بشّاش و خندان و روشن و نورانی و بعضی رویهای آنان آلوده و گرد زده و گرفته و سیاه گردیده در

صفحه : 14
سوره آل عمران آیه 102 یَوم‌َ تَبیَض‌ُّ وُجُوه‌ٌ وَ تَسوَدُّ وُجُوه‌ٌ در آن روزی که سفید و نورانی گردد رویهایی و سیاه گردد رویهایی.
آری دلی که در اینکه عالم از جرم معاصی زنگ گرفته و سیاه و تاریک گردیده در قیامت که (تبلی السّرائر) نامیده شده و هر چیزی که در باطن مخفی گردیده بمعرض ظهور و بروز میرسد اثر آن در صورت پدیدار میگردد.
ببین آیات معجز نمای قرآن را که وقتی آیات را با هم جمع نمودیم چگونه در اینکه آیات مختصر از مبدء طبیعی انسان گرفته تا مآل امر وی که عالم قیامت باشد و مراحل و منازلی که برای استکمال وی بایستی در بین سیر نماید و از عالمی بعالمی و از نشئه‌ای بنشاه دیگری که دست قدرت ازلی الهی وی را تحوّل و انتقال میدهد که آنچه در باطن او بطور قوّه و استعداد نهاده بمرتبه ظهور و بروز رسد بطور وضوح بیان مینماید از اوّل پیدایش طبیعی وی در پشت پدر که نطفه قذر گندیده بود تا ورود او بعالم رحم و تحوّلات او تا صورت انسانیّت بخود گرفته و در اینکه عالم دنیا پا نهاده و طریق زندگانی طبیعی را بوی آزموده و نعمتهای بی اندازه برای وی مهیّا گردانیده تا آنکه پس از رسیدن بفعلیّت اخیر خود تحول و انتقال نماید از اینکه عالم دنیا بعالم قبر و پس از آن تحول و انتقال دیگری نماید بعالم قیامت که مآل امر وی و آخرین سیر استکمالی وی است در اینکه آیات ببهتر بیانی و شیرین‌تر کلامی مندرج گردانیده که اولش نطفه و آخرش اگر سعادت وی را یاری کند وقتی است که در آخرین سیر خود بفعلیّت اخیر خود رسیده و آنچه در استعداد او بوده فعلیّت و تحقّق پذیرفته آن وقت با روی نورانی روشن که خبر از روشنی ضمیر او میدهد و قلب مملو از معرفت و محبّت الهی در جوار قرب ایزد متعال ساکن میگردد.
فَتَبارَک‌َ اللّه‌ُ أَحسَن‌ُ الخالِقِین‌َ ولی متأسفانه انسان قدر خود را نمیداند و آن گوهر گرانبهایی که دست ازلی در حقیقت روحانی وی بودیعه گذارده که بوی میتوان حیات همیشگی و سعادت

صفحه : 15
سرمدی بر خود تأمین نماید برایگان از دست میدهد و بسیر قهقرایی خود را رو سیاه و بجهنّم که ناشی از دوری رحمت او است سرنگون مینماید.
أُولئِک‌َ هُم‌ُ الکَفَرَةُ الفَجَرَةُ اشاره به آنهاییست که در قیامت با روی گرفته غبار آلوده وارد محشر میگردند که آنان کفّار و فجار میباشند که سیاهی کفر و فسقشان از باطن بظاهر سرایت نموده و صورتهای آنان را تاریک و گرفته گردانیده.

صفحه : 16

‌سورة التکویر

اشاره

‌اینکه سوره مکی است و در مکّه فرود آمده و بیست و هشت آیه و صد و چهارده کلمه و پانصد و سی و سه حرف است.
عبد اللّه عمر از حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم چنین روایت نموده کسی که سوره تکویر را قرائت نماید وقتی صحیفه اعمال باز میگردد خدا او را رسوا نمیکند و هر کس خواهد مرا در قیامت ببیند سوره تکویر را قرائت کند و بروایت کفعمی کسی که اینکه سوره را برای دو چشمش بخواند چشمش قوّت گیرد و رمد و غشاوت از چشمش زائل گردد.
سورة التکویر مکیة و هی تسع و عشرون آیة

[سوره التکویر (81): آیات 1 تا 29]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
إِذَا الشَّمس‌ُ کُوِّرَت (1) وَ إِذَا النُّجُوم‌ُ انکَدَرَت (2) وَ إِذَا الجِبال‌ُ سُیِّرَت (3) وَ إِذَا العِشارُ عُطِّلَت (4)
وَ إِذَا الوُحُوش‌ُ حُشِرَت (5) وَ إِذَا البِحارُ سُجِّرَت (6) وَ إِذَا النُّفُوس‌ُ زُوِّجَت (7) وَ إِذَا المَوؤُدَةُ سُئِلَت (8) بِأَی‌ِّ ذَنب‌ٍ قُتِلَت (9)
وَ إِذَا الصُّحُف‌ُ نُشِرَت (10) وَ إِذَا السَّماءُ کُشِطَت (11) وَ إِذَا الجَحِیم‌ُ سُعِّرَت (12) وَ إِذَا الجَنَّةُ أُزلِفَت (13) عَلِمَت نَفس‌ٌ ما أَحضَرَت (14)
فَلا أُقسِم‌ُ بِالخُنَّس‌ِ (15) الجَوارِ الکُنَّس‌ِ (16) وَ اللَّیل‌ِ إِذا عَسعَس‌َ (17) وَ الصُّبح‌ِ إِذا تَنَفَّس‌َ (18) إِنَّه‌ُ لَقَول‌ُ رَسُول‌ٍ کَرِیم‌ٍ (19)
ذِی قُوَّةٍ عِندَ ذِی العَرش‌ِ مَکِین‌ٍ (20) مُطاع‌ٍ ثَم‌َّ أَمِین‌ٍ (21) وَ ما صاحِبُکُم بِمَجنُون‌ٍ (22) وَ لَقَد رَآه‌ُ بِالأُفُق‌ِ المُبِین‌ِ (23) وَ ما هُوَ عَلَی الغَیب‌ِ بِضَنِین‌ٍ (24)
وَ ما هُوَ بِقَول‌ِ شَیطان‌ٍ رَجِیم‌ٍ (25) فَأَین‌َ تَذهَبُون‌َ (26) إِن هُوَ إِلاّ ذِکرٌ لِلعالَمِین‌َ (27) لِمَن شاءَ مِنکُم أَن یَستَقِیم‌َ (28) وَ ما تَشاؤُن‌َ إِلاّ أَن یَشاءَ اللّه‌ُ رَب‌ُّ العالَمِین‌َ (29)

صفحه : 17

(ترجمه)

بنام ایزد هستی بخش صاحب رحمت عام و خاص
هنگامی که آفتاب گرفته شود،
و ستارگان تیره گردند،
و کوه‌ها بحرکت آیند،
و شتران آبستن رها گردیده شوند،
و وحوش و پرندگان محشور شوند
و هر نفسی با هم جنس خود بپیوندد،
و در آن هنگام سؤال کرده شود،
که طفل بیگناه را بچه جرم کشتید،
و هنگامی که صحیفه اعمال باز شود،
و آسمان کنده شود،
و جهنّم افروخته گردد،
و بهشت ببهشتیان نزدیک گردد،
آن وقت حاضر میگردد بر هر کسی (آنچه را در خود اندوخته)
چنین نیست (که کافران گمان کرده‌اند) قسم بستارگان رجوع کننده،
و پنهان میشوند،
قسم بشب هنگامی که تاریک میگردد،
قسم بصبح آن وقتی که دم میزند و طلوع میکند،
اینکه قرآن سخن فرستاده بزرگوار است،
که صاحب قوّت و عظمت و صاحب عرش محکم است
که مطیع و فرمانبردار و امین است،
که رفیق شما (یعنی رسولی که فرستاده شده بسوی شما است) دیوانه نیست،
و محققا او امین وحی (یعنی جبرئیل را) در افق ظاهر مشاهده نمود،
و او چنین نیست که امور غیب را بپوشاند
(و قرآن کلام خداست) و سخن شیطان رانده شده نیست)
پس ای مردم کجا میروید.
نیست قرآن مگر پند و اندرزی برای نفع تمام عالمیان،
از آن کسانی که از شما بخواهند راه راست پیش گیرند و استقامت نمایند،
و نمیخواهند مگر آنچه خدا پروردگار عالمیان بخواهد

(توضیح آیات)

اشاره

إِذَا الشَّمس‌ُ کُوِّرَت، وَ إِذَا النُّجُوم‌ُ انکَدَرَت، وَ إِذَا الجِبال‌ُ سُیِّرَت، وَ إِذَا العِشارُ عُطِّلَت (تکویر) در لغت بمعنی تلفیف و پیچیدگی بطور استداره است مثل عمّامه (انکدار) منقلب شدن چیزی است بطوری که اعلای وی بگردد با سفل او یعنی

صفحه : 18
سرنگون گردد اینکه است که گفته‌اند (نعوذ باللّه من الحور بعد الکور) در مفردات لغت گفته (کور الشی‌ء ادارته و کور الشمس دور زدن و پیچیدگی بعض از آن است ببعض دیگر مثل پیچیدن عمّامه قوله تعالی یُکَوِّرُ اللَّیل‌َ عَلَی النَّهارِ وَ یُکَوِّرُ النَّهارَ عَلَی اللَّیل‌ِ اشاره بجریان خورشید است در محل‌ّ طلوع و نقض شدن شب بروز و روز بشب.
(عشار) جمع عشراء و آن شتر مادّه‌ای است که ده ماه آن تمام شده باشد برای توضیح آیات مختصری از تفسیر مجمع البیان را ترجمه مینمایم:
خدای متعال از قیامت و شدّت آن خبر میدهد و آن را باوصافی معرفی مینماید (1) إِذَا الشَّمس‌ُ کُوِّرَت وقتی که ضوء خورشید و نور آن تمام شود و تاریک و مضمحل گردد (إبن عباس و ابی مجاهد و قتاده) (2) (کوّرت) خورشید مثل اینکه تیر بآن خورد می‌افتد (ابو صالح و ربیع بن خثیم) (3) (کوّرت) ضوء و روشنایی خورشید در خودش پیچیده میشود مثل عمّامه که درهم پیچیده میگردد و دیگر نور فشانی نمیکند و خداوند نور دیگری احداث مینماید.
وَ إِذَا النُّجُوم‌ُ انکَدَرَت وقتی که ستارگان از محل خود سقوط نموده و متفرق میگردند مثل اینکه پرنده از هوا سقوط نماید (انکدرت) کدر در لغت ضدّ صفا است مثل اینکه گویند زندگانی فلانی کدر است (و الکدورات) مخصوص برنگ و آب است که گویند رنگ فلان چیز یا رنگ فلان آب کدر و کدورت پیدا نموده و در تغیر نیز استعمال شده.
(2) (انکدرت) یعنی تغیّرت از کدورت و جرمیّت تغییر مینماید (مجاهد) وقتی اینکه آیه را بآن آیه که فرموده إِذَا الکَواکِب‌ُ انتَثَرَت یعنی وقتی که ستارگان متفرق گردیدند با هم جمع نمودیم تفسیر اوّل بهتر و اولیتر بنظر میآید

صفحه : 19
وَ إِذَا الجِبال‌ُ سُیِّرَت وقتی کوه‌ها در زمین سیران مینمایند هَباءً مَنثُوراً میگردند آن وقت مثل سرابی مینماید مثل قوله تعالی وَ سُیِّرَت‌ِ الجِبال‌ُ وَ إِذَا العِشارُ عُطِّلَت وقتی شترهای باردار بار خود را بزمین گذارند و از جبائی است که مقصود از عشار ابر است که دیگر باران از آن ریزش نمیکند وَ إِذَا الوُحُوش‌ُ حُشِرَت وقتی که حیوانات وحشی محشور میشوند برای آنکه هر کدام از آنان بر دیگری ستم نموده مظلوم از ظالم انتقام کشد و نیز بعوض آلامی که بحیوانات رسیده نعمتهایی بآنها تفضّل نماید بعضی گفته‌اند پس از آنکه حیوانات بحق خود رسیدند فانی میگردند.
وَ إِذَا البِحارُ سُجِّرَت (سجّرت) یعنی دریاها پر میگردد و درهم ریزش میکند بطوری که تمام دریاها یکی میگردد مثل قوله تعالی وَ إِذَا البِحارُ سُجِّرَت‌

سخنان مفسرین در تفسیر سجرت‌

(1) ریخته میگردد آبهای شیرین در آبهای شور تا آنکه دریاها پر میگردد (2) (سجّرت) یعنی فجرّت جریان مینماید آب شور در آب شیرین بطوری که تمامی آبها یکی میگردد و دیگر تعدّد و تکثری بین آنان باقی نمیماند (مجاهد و مقاتل و ضحاک) (3) دریاها خشک میگردد بطوری که گویا قطره‌ای در آن آب نبوده و دریاها بجای آب آتش میشود (إبن عباس حسن) (4) دریاها عوض آب پر میگردد از قیح و صدید و آن چرک و کثافاتی است که از بدن جهنمیان ریزش میکند و مقصود از دریا دریای جهنّم است زیرا در آن وقت دیگر دریایی نیست (جبائی)

صفحه : 20
وَ إِذَا النُّفُوس‌ُ زُوِّجَت‌

(سخنان مفسرین در توجیه زوجت)

(1) هر یک از افراد بشر با هم شکل خودش که اهل جهنّم باشد یا اهل بهشت جفت میگردد زیرا که مقصود از نفوس نفوس بشر است و گاهی از حقیقت انسان تعبیر بروح میشود (إبن عباس مجاهد حسن) (2) ارواح برمیگردند باجسامشان و روح با بدن جفت میگردد و زنده میشود (عکرمه، شعبی، ابی مسلم) (3) هر یک از افراد بشر قرین میگردد با آنچه در دنیا با وی بوده غاوی که عملش اغوا بوده با آن کسی که وی را اغوا نموده انسان باشد یا شیطان (جبائی) (4) بعضی گفته‌اند نفوس صلحا از مؤمنین قرین میگردند با حور العین و ممکن است معنی عامی از آیه استفاده شود یعنی نفوس بشر در قیامت با تمام اشیاء قرین میگردد یعنی شامل هر چیزی میگردد و بآن سعه وجودش محیط و مستولی بر اشیاء میشود و اللّه اعلم.
هر چیزی که با چیز دیگر قرین گردید آن چیز را زوج گویند مثل نر و مادّه در حیوانات قوله تعالی فَجَعَل‌َ مِنه‌ُ الزَّوجَین‌ِ الذَّکَرَ وَ الأُنثی و هر چیزی که جفت و قرین هم باشند آن را نیز زوج نامند و قوله تعالی سُبحان‌َ الَّذِی خَلَق‌َ الأَزواج‌َ وَ مِن کُل‌ِّ شَی‌ءٍ خَلَقنا زَوجَین‌ِ اطلاق اینکه آیات شامل میگردد هر چیزی که ترکیب شده باشد از اشیایی و چون تمام موجودات مرکب و نظام وجودشان بهمان است که از اضدادی ترکیب یافته پس باین اعتبار زوجیّت بر همه صادق آید.
وَ إِذَا المَوؤُدَةُ سُئِلَت، بِأَی‌ِّ ذَنب‌ٍ قُتِلَت یعنی دختری که زنده بگور کرده‌اند و در زمان جاهلیّت بنا بر اینکه بوده که زن هنگام وضع حملش گودالی مهیّا مینمودند و سر آن گودال می‌نشسته اگر

صفحه : 21
مولود دختر بود خاک بر آن گودال میریخته و اگر پسر بود او را بیرون می‌آورده و تربیت می‌نموده. (إبن عباس) و مقصود از (سئلت) توبیخ و سرزنش قاتل طفلست که بچه گناه طفل نوزاد را بزیر خاک پنهان کرده‌اید.
وَ إِذَا الصُّحُف‌ُ نُشِرَت صحف اعمال که بدست ملائکه کتاب نوشته شده از آنچه انسان در مدت زندگانیش از خیر و شر نموده باز میشود و منتشر میگردد.
صحف و صحیفه چیز باز منبسط را گویند مثل اینکه کسی که صورتش باز و گرفتگی ندارد او را عرب (صحیفة الوجه) نامد و در آیه ظاهرا اشاره باین دارد که اول چیزی که در قیامت ظهور و بروز مینماید نشر صحف اعمال است که از مکمن سرّ و باطن ظهور و بروز مینماید و منتشر میگردد.
وَ إِذَا السَّماءُ کُشِطَت آسمان از محل و موضع خود جدا میگردد مثل پوستی که از دانه جدا میشود و بعضی گفته‌اند کشطت یعنی قلع مثل اینکه سقف از محل‌ّ خود جدا گردد وَ إِذَا الجَحِیم‌ُ سُعِّرَت وقتی که آتش جهنّم شعله‌ور می‌گردد و بر شدت و حرارتش افزوده میشود بعضی را رأی چنین است که سعّرت، اشاره بآتش غضب خدا است که در آن وقت دریای غضب الهی نسبت بگنهکاران بتلاطم میآید.
وَ إِذَا الجَنَّةُ أُزلِفَت بهشت با نعمتهایش باهلش نزدیک میگردد و حسرت اهل جهنّم زیاد میشود عَلِمَت نَفس‌ٌ ما أَحضَرَت

صفحه : 22
آن وقت هر نفسی دانا میشود بآنچه در خود ذخیره نموده یا صحیفه اعمال حاضر میگردد.
علی بن ابراهیم تفسیر آیات را اینطور نموده إِذَا الشَّمس‌ُ کُوِّرَت میگردد شمس سیاه و ظلمانی وَ إِذَا النُّجُوم‌ُ انکَدَرَت ضوء و روشنایی ستارگان تمام می گردد وَ إِذَا الجِبال‌ُ سُیِّرَت کوه‌ها طوری میشود که گمان میشود جامد و خشکیده است وَ إِذَا البِحارُ سُجِّرَت دریاها با هم جمع میگردد و همه آتش میگیرد وَ إِذَا النُّفُوس‌ُ زُوِّجَت یعنی با حور العین تزویج میکنند در روایت ابی جارود از أبی جعفر (ع) است که اهل بهشت با خیرات حسان زنهای مؤمنات دنیا ازدواج میکنند و کفّار با هر یک از آنها شیطانی قرین میگردد وَ إِذَا المَوؤُدَةُ سُئِلَت دخترانی که اعراب در زمان جاهلیّت زنده زیر خاک میکردند.
و علی‌ّ بن ابراهیم بسند متصل از جابر و او از أبی جعفر علیه السّلام روایت میکند که اینکه آیه وَ إِذَا المَوؤُدَةُ سُئِلَت بِأَی‌ِّ ذَنب‌ٍ قُتِلَت راجع بمحبّت و مودّت با ما سؤال میشود. (پایان) در اینکه آیات دوازده علامت برای پدید شدن قیامت بیان نموده که ظاهرا شش علامت آن مقدّمه وقوع قیامت است و شش علامت آن حین وقوع قیامت ظاهر میگردد.
آن شش علامتی که قبل از وقوع قیامت پدید میگردد «1» پیچیدگی خورشید «2» گرفتگی ستارگان «3» سیران و پراکندگی کوه‌ها «4» بار انداختن شتران «5» جمع شدن حیوانات وحشی از شدت هول خرابی عالم «6» آتش گرفتن دریاها که اینکه شش علامت هنگام خرابی عالم و اضمحلال عالم دنیا ظاهر میگردد.
از بعض مفسّرین است که موقع خرابی عالم مردم بعادت معهود مشغول خرید و فروش و امور عادی میباشند که ناگاه می‌بینند خورشید گرفته شد و با ستارگان درهم پیچیده گردید در اینکه فکر باشند چه واقعه‌ای رخ داده می‌بینند کوه ها پراکنده گردید و مثل گرد در هوا متفرق شد آن وقت جنّیان در آدمیان گریزند

صفحه : 23
و آدمیان پناه بپریان برند حیوانات وحشی و پرندگان با هم جمع گردند جنّیان با آدمیان از هول باین طرف و آن طرف میدوند و می‌بینند دریاها را آتش گرفته در آن وقت آسمان و زمین شکافته میگردد و بادی میوزد همه هلاک میگردند ابی بن کعب آن شش علامتی که هنگام وقوع قیامت ظاهر میگردد (1) وَ إِذَا النُّفُوس‌ُ زُوِّجَت نفس عود ببدن میکند و نفس و بدن جفت میگردند در آن وقت موقع سؤال میشود (2) وَ إِذَا المَوؤُدَةُ سُئِلَت شاید اشاره باین باشد که در مقام توبیخ اول سؤالی که میشود اینکه است که طفل بی گناه را چگونه کشتید و ظاهرا اینکه سؤال اطلاق دارد منحصر بکسانی نیست که دخترهای خود را زنده در گور می‌کردند هر کس که باعث اعدام مولودی شود بهر شکل و ترتیبی که باشد مورد سؤال و مجازات واقع میگردد.
(3) وَ إِذَا الصُّحُف‌ُ نُشِرَت در آن وقت صحیفه اعمال بنی آدم منتشر میگردد و مثل ملخ چنانچه در جای دیگر اشاره نموده پراکنده می‌گردد.
«4» إِذَا السَّماءُ کُشِطَت آسمان از جای خود کنده می‌گردد شاید اشاره باین باشد که در آن وقت آسمان تبدیل می‌گردد بآسمان قیامت چنانچه در جای دیگر در وصف قیامت دارد یَوم‌َ تُبَدَّل‌ُ الأَرض‌ُ غَیرَ الأَرض‌ِ وَ السَّماوات‌ُ«1» سوره ابراهیم آیه 49 در جای دیگر وَ السَّماوات‌ُ مَطوِیّات‌ٌ بِیَمِینِه‌ِ سوره زمر آیه 67 «5» وَ إِذَا الجَحِیم‌ُ سُعِّرَت آن وقت است که آتش جهنّم شعله‌ور می‌گردد و اهل خود را فرا می‌گیرد.
«6» وَ إِذَا الجَنَّةُ أُزلِفَت بهشت باهلش نزدیک می‌گردد و بهشتیان در بهشت
-----------------------------------
(1) روزی که تبدیل میگردد زمین بغیر زمین و آسمانها که شاید مقصود اینکه باشد که وقتی آسمان و زمین و عالم دنیا خراب گردید صورت همین آسمانها و زمین تبدیل میگردد بعالم آخرت که قیامت از ماده همین عالم تأسیس گردد

صفحه : 24
که دار رحمت الهی است واقع می‌گردند.
پس از آنکه تمام اینکه امور واقع گردید آن وقت عَلِمَت نَفس‌ٌ ما أَحضَرَت هنگام آن میرسد که هر فردی از بشر یا هر ذی نفسی دانا گردد بآنچه در باطن و سریره خود ذخیره نموده و اینکه آیه نظیر آیات دیگری است مثل قوله تعالی یَوم‌َ تَجِدُ کُل‌ُّ نَفس‌ٍ ما عَمِلَت مِن خَیرٍ مُحضَراً«1» و شاید خصوصیّت علم انسان بآنچه در نفس خود اندوخته و حضور آن نزد او در آن وقت برای اینکه باشد که هر نفسی و هر فردی در آن وقت بفعلیّت اخیر خود رسیده و جهاتی که در وی بالقوه موجود بوده بمرتبه فعلیّت و بروز و ظهور میرسد زیرا که دیگر حالت منتظره‌ای برای وی باقی نمانده هر قدر ممکن بود کمال یابد در مدت راه نوردی و سیر او از اول پیدایش وی در عالم طبیعت تا مآل امر وی در عالم قیامت بانتها رسیده دیگر آنجا جای استکمال نیست بلکه جای فعلیّت و نتیجه گرفتن است و چون منتهای کمال انسان جهات علمیّه و مرتبه دانش او است اینکه است که وقتی بفعلیت اخیر خود میرسد اوّل چیزی که بر وی پدید میگردد علم و دانش او است بآن اعمالی که کرده و آن ملکات و کمالاتی که بان فعلیّت پیدا نموده و نتیجه و آثاری که بر آنها مترتب گردیده که تماما بمرتبه شهود و عیان میرسد آری کسی که در امر خلقت قدری تدبّر نماید و بنظر عبرت نشآت و عوالم بشری را بازرسی کند بر وی ظاهر میگردد سرّ اینکه وقتی عالم طبیعت فانی گردید و عالم قیامت بروز و ظهور نمود لَیس‌َ لِلإِنسان‌ِ إِلّا ما سَعی از کمالاتی که کسب نموده و ملکات و محسناتی که در خود اندوخته و اعمال و فضایلی که با خود برداشته تماما با آثار و خصوصیّات هر یک یک تماما بیکصورت وحدانی نزد وی جلوه‌گر میگردد زیرا در آن وقت انسان جامع تمام کمالات و دارای کل قوی و مشاعر و محیط بتمام عوالم ما دون خود میگردد و اول او متصل میگردد باخر او و ظاهر او بباطن او و از آنچه در راه نوردی خود کسب کرده چیزی از وی
-----------------------------------
(1) روزی که مییابد هر کسی آنچه عمل نموده از خوبی و اعمالش نزد او حاضر و هویدا میگردد

صفحه : 25
مفقود نمیگردد مگر جهاتی که نسبت بانها بالقوه بوده که وقتی بفعلیت رسید ثابت میگردد.
از اینجا معلوم میگردد سرّ اینکه عالم قیامت تغیّر و تبدّل و مرض و پیری و مرگ ندارد و نیز زوال پذیر نیست و سرّش اینکه است که هر چیزی وقتی بکمال و فعلیّت وجودش رسید دوام می‌یابد و عالم قیامت عالم فعلیّت انسان است که آنچه در باطنش مخفی بوده ظاهر می‌گردد.
فَلا أُقسِم‌ُ بِالخُنَّس‌ِ، الجَوارِ الکُنَّس‌ِ (خنّس) بمعنی لغوی جمع خانس و بمعنی ستر است و کنّس جمع کانس و کنایس منزل حیوانات وحشی است مثل آهو و غیر آن و شیطان را خنّاس گویند زیرا که هنگام ذکر خدا فرار میکند و مخفی میگردد و قرآن از وی خبر میدهد الخَنّاس‌ِ الَّذِی یُوَسوِس‌ُ فِی صُدُورِ النّاس‌ِ از أمیر المؤمنین علیه السّلام روایت می‌کنند که فرموده مقصود از (الجوار الکنس) نجوم و ستارگان پنج گانه زحل، مشتری، عطارد، زهره، مریخ میباشد.
و اینکه ستارگان را مورد قسم قرار داده که قسم باین ستارگان وقتی بر میگردند و پنهان می‌شوند مثل اینکه گفته میشود آهو در کنیس خود پنهان گردید و اینکه مقصود از پنهان شدن ستارگان چیست شاید اشاره بآنوقتی است که ستارگان تحت روشنی خورشید پنهان می‌گردند خلاصه قسم یاد می‌فرماید بستاره‌گان وقتی که رجوع و بازگشت می‌کنند یعنی پس از طلوع غروب می‌کنند یا تحت روشنایی خورشید مخفی می‌گردند و دیده نمی‌شوند.
وَ اللَّیل‌ِ إِذا عَسعَس‌َ (عسعس) از لغات اضداد است قسم بشب وقتی رو می‌کند و عالم تاریک

صفحه : 26
می‌گردد و پست می‌کند و آن وقتی است که طلوع فجر نمایان می‌گردد وَ الصُّبح‌ِ إِذا تَنَفَّس‌َ قسم بصبح وقتی طلوع می‌کند و نظر بروح و نسیم لطیفی که در صبح میوزد صبح را توصیف بتنفّس نموده إِنَّه‌ُ لَقَول‌ُ رَسُول‌ٍ کَرِیم‌ٍ در تفسیر علی بن ابراهیم آیه اشاره به اینکه شأن و منزلت آن رسول بسیار عظیم و بزرگ است مکین مطاع امین اینکه سه فضیلت و منزلتی است که خداوند اختصاص برسول خود داده که باحدی از انبیاء مثل آن را عطا ننموده و نیز علی بن ابراهیم بسند متصل از ابی بصیر و او از ابا عبد اللّه چنین روایت می‌کند که قوله تعالی ذِی قُوَّةٍ یعنی جبرئیل که نزد عرش مکین است (ثَم‌َّ أَمِین‌ٍ) یعنی رسول اللّه که او مطیع و مطاع است نزد حق تعالی و امین است روز قیامت وَ ما صاحِبُکُم بِمَجنُون‌ٍ یعنی رسول اللّه دیوانه نبود در اینکه منصوب نمود علی بن ابی طالب را بخلافت و پیشوایی خلق. (پایان) خداوند دو آیت بزرگ خلقت که یکی راجع بستارگان و طلوع و غروب آن و ظاهر گردیدن و پنهان شدن آنان باشد و دیگر پی در پی آمدن شب و روز که نظام خلقت منوط بآنها است مورد سوگند قرار داده که قرآن کلام فرستاده بزرگوار است در اینجا نکته‌ای بنظر میرسد چون باید مناسبت باشد بین قسم و آنچه قسم برای اثبات آن یاد می‌شود شاید اینکه برای حقّانیت قرآن طلوع و غروب ستارگان و شب و پس از آن تنفّس صبح را مورد سوگند و شاهد صدق قضیّه قرار داده سرّش اینکه باشد که چون زمان قبل از اسلام که آن را زمان جاهلیت می‌نامیدند دنیا مثل شب از ظلمت جهل و بی خردی و وحشی‌گری تاریک بوده و قرآن مانند صبح صادق

صفحه : 27
که بنور خود عالم را روشن می‌گرداند از افق محمدی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم از پشت ابرهای اوهام و بربریت اعراب تجلّی نمود و عالم را بنور علم لدنّی و سنّت الهی روشن و نورانی گردانید که شب اشاره بزمان جاهلیّت است و طلوع صبح اشاره بطلوع قرآن است.
و بقرینه آیات بعد ظاهرا مقصود از رسول کریم جبرئیل ملک مقرب حامل وحی است که آیات قرآنی بتوسط جبرئیل از طرف پروردگار عالم بر شخص رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرود آمده.
بعض مفسّرین چنین اظهار میدارند که مقصود از رسول کریم خود پیمبر خاتم است که حضرتش قرآن را از حق تعالی بتوسط وحی گرفته و بر مردم ابلاغ نموده ذِی قُوَّةٍ عِندَ ذِی العَرش‌ِ مَکِین‌ٍ واسطه وحی را بچهار صفت ستوده و معرّفی فرموده (رسول کریم است) صاحب جلال و کرامت است (ذِی قُوَّةٍ) صاحب قوت و عظمت و دارای شدّت وجود است عِندَ ذِی العَرش‌ِ مَکِین‌ٍ ملک مقرب نزد صاحب عرش استوار گردید مُطاع‌ٍ ثَم‌َّ أَمِین‌ٍ مطیع امر پروردگار و امین وحی است.
اشاره بمقام قرب جبرئیل امین است که نزد صاحب و پروردگار عرش عظیم که مقصود از عرش در الرَّحمن‌ُ عَلَی العَرش‌ِ استَوی احاطه رحمت و احاطه قدرت و استیلای وجود حق تعالی باشد مقام عندیّت و قرب بجوار احدیت دارد و چنین ملک مقربی با اینکه اوصاف حامل آیات قرآنی است که کلام خدا را حکایت نموده وَ ما صاحِبُکُم بِمَجنُون‌ٍ قسم باین موجودات بزرگ که اساس خلقت باینها استوار گردیده که رفیق شما (محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) دیوانه نیست آری دیوانه کسی است که نسبت جنون میدهد بآن عقل کل که مظهر صفات لاهوتی و نماینده اوصاف لم یزلی است

صفحه : 28
وَ لَقَد رَآه‌ُ بِالأُفُق‌ِ المُبِین‌ِ محقّقا پیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم آن حامل وحی یعنی جبرئیل امین آن رسول بزرگوار را دید در افق روشن در محل طلوع آفتاب عکرمه از عبد اللّه عباس چنین حدیث مینماید که حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بجبرئیل فرمود میخواهم تو را بآن صورت اصلی و بآن هیکلی که در آسمان داری ببینم جبرئیل گفت طاقت نداری و اکنون خواهی کجا خود را بتو بنمایم گفت بابطح جبرئیل گفت در آنجا نگنجم حضرت فرمود در منا گفت در آنجا نیز نگنجم در عرفات گفت نگنجم گفت بکوه حرا در روز موعود حضرتش بکوه حرا تشریف برد آن گاه دید جبرئیل از کوه‌های عرفات با هیبتی و جثه و صدایی از خشخشه و چلچله تمام روی آسمان از مشرق تا مغرب را پوشانیده سرش در آسمان پاهایش در طبقه هفتم زمین حضرتش از هیبت او بیهوش گردید جبرئیل بصورت انسانی فرود آمد و سر مبارکش را در کنار گرفت چون بهوش آمد جبرئیل گفت یا رسول اللّه خلقت من در نظر تو بزرگ آمد اگر میکائیل را ببینی که سر او در زیر عرش و پاهای او در زیر هفتم طبقه زمین است و عرش بر دوش وی نهاده شده لکن با اینکه عظمت در موقع ترس از خدا از گنجشکی کوچکتر میگردد.
عارف رومی در تحقیقات عرفانی مضمون اینکه حدیث را بشعر آورده:

مصطفی میگفت پیش جبرئیل که چنانچه صورت تست ای جلیل

مر مرا بنمای محسوس آشکار تا ببینم من تو را نظّاره وار

گفت نتوانی‌ّ و طاقت نبودت حس ضعیف است و تنگ سخت آیدت

گفت بنما تا ببیند اینکه جسد تا چه حد او نازکست و بی مدد

آدمی را هست حس‌ّ تن سقیم لیک در باطن یکی خلق عظیم

نقش احمد زان نظر بیهوش شد بحر او از مهر کف پر جوش شد

احمد ار بگشاید آن پر جلیل تا ابد مدهوش ماند جبرئیل

صفحه : 29

گفتار حکماء در بیان عقل عقل نظری و عقل عملی انبیاء عقل نظری و عقل عملی‌

حکماء گویند انبیاء در عقل نظری و عقل عملی در منتهی درجه قوت و شدت میباشند و در بیان القای وحی چنین گویند نفس نبی باعتبار عقل نظری وقتی ارتباط کامل بعقل مجرد پیدا نمود از آن عقل مجرّد پرتوی در مرتبه سرّ و نفس ناطقه وی پدید میگردد و از آنجا تنزل میکند در قوه متصرفه و از آنجا بقوه واهمه و از آنجا بقوه خیال و از قوه خیال بحس‌ّ مشترک فرود میآید اینکه است که پیمبر ملک را بصورت نیکو بچشم سر میبیند و بگوش صدای او را میشنود و با وی صحبت میکند خلاصه جبرئیل که حکماء او را بعقل فعّال تعبیر میکنند اول بر نفس ناطقه پیمبر که حقیقت قلب است پیدایش مینماید پس از آن در مرتبه خیال پس از آن بحس مشترک ظهور میکند و نیز کلام الهی را اول دل نبی میشنود پس از آن بخیال در می آید پس از آن بحس مشترک بعد از آن بگوش شنود.
و نیز بایستی عقل عملی پیمبر چنان قوی گردد که متصرف شود مواد موجودات را و باذن و اراده حق تعالی تواند صورت موجودی را تبدیل نماید بصورت دیگری و نماینده قدرت خدا گردد و کار خدایی نماید و منشأ تمام معجزات انبیاء و کرامات اولیاء از همین دو مرتبه از کمال یعنی قوت عقل نظری و قوت و استیلاء عقل عملی آنان سر چشمه گرفته.
وَ ما هُوَ عَلَی الغَیب‌ِ بِضَنِین‌ٍ مشهور (بضنین) را بضاد خوانده‌اند یعنی آن رسول بخیل نیست بر اینکه وحی و اخبار غیبی را که بر او القا میشود بپوشاند.
و بعضی (بظا) خوانده‌اند یعنی آن رسول از آن اخبار غیبی که خبر میدهد متهم بدروغ نیست لکن وجه دوم مناسب‌تر بنظر میآید.
وَ ما هُوَ بِقَول‌ِ شَیطان‌ٍ رَجِیم‌ٍ

صفحه : 30
(واو) در (و ما هو) عطف بر همان آیه بالا است که اینکه قرآن گفتار رسول پروردگار عالمیان است نه گفتار شیطان رانده شده یعنی قرآن حق است و از طرف حق و حقیقت بتوسط ملک مقرب فرود آمده فَأَین‌َ تَذهَبُون‌َ خطاب عتاب آمیز از مصدر جلال احدیّت متوجه عموم مردم است که کجا میروید چرا راه کج پیش میگیرید و بگفتار ناروا خود را هدر می‌نمائید و در کلام الهی شبهه میکنید و در باره قرآن گمان خطا میبرید گاهی سحرش گوئید گاهی کهانتش نامید گاهی افسانه پیشینیانش خوانید.
إِن هُوَ إِلّا ذِکرٌ لِلعالَمِین‌َ نیست اینکه قرآن مگر تذکر و اندرزی که برای تمام جهانیان نافع و سودمند است یعنی قرآن کلامی و قانونی است که از طرف پروردگار جهانیان مقرر گردیده و اصلاح کننده تمام امور دنیوی و اخروی بشر است لِمَن شاءَ مِنکُم أَن یَستَقِیم‌َ قرآن تذکّر و اندرزی است برای کسانی که بخواهند طریق سعادت و فیروزی خود را پیدا کنند و در طریق مستقیم که سر انجام آن قرب جوار رب‌ّ العالمین است قدم زنند.
آری قرآن کلامی است جامع تمام وظائف و دستور العملی است منطوی بر تمام فضائل و طریق روشنی است برای اهل فضائل و قانون جامعی است حاوی بر تمام مطالب و مقرراتی است جامع تمام مسائل و علوم و صنایع لا رَطب‌ٍ وَ لا یابِس‌ٍ إِلّا فِی کِتاب‌ٍ مُبِین‌ٍ کسی که میل دارد راه سعادت و فیروزمندی و رستگاری را در پیش گیرد و بمقام انسانیت فائز گردد بایستی اینکه کلام که از معدن صدق و حقیقت پرتوی از آن

صفحه : 31
باین صورت الفاظ و جملات شیرین برآمده پیش روی خود قرار دهد و معیار و مقیاس اعمال و افعال خود گرداند و مطابق دستورات آن عمل نماید تا بمقام انسانیت فائز گردد.
وَ ما تَشاؤُن‌َ إِلّا أَن یَشاءَ اللّه‌ُ رَب‌ُّ العالَمِین‌َ حضرات جبری در نفی اختیار عبد باین آیه و امثال آن تمسک میکنند زیرا چنانچه از ظاهر آیه بر می‌آید مشیت و خواست انسان را معلّق نموده بر اراده حق تعالی که چنین مینماید که اراده انسان بدست خودش نیست بلکه معلّق بر اراده خدا است و گویند معنی جبر همین است لکن اینکه جماعت بآیات الهی یک چشمه نگاه میکنند اگر آیات را که بعضی مفسّر بعض دیگر است مثل آیه جلو لِمَن شاءَ و اینکه آیه وَ ما تَشاؤُن‌َ وقتی با هم جمع نمودیم همان (امر بین الامرین) که امام و پیشوای ما صادق ال محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بیان فرموده از آن مفهوم میگردد و شاید چنین نتیجه دهد که چون انسان مختار است اگر اراده کند امری را انجام دهد مطابق اراده او برای نفوذ اراده‌اش خدا هم اراده بر وجود خارجی آن فعل مینماید زیرا چون ممکن از خود چیزی ندارد اینکه است که خواستن او و نفوذ اراده‌اش مثل وجودش بسته باراده حق تعالی است پس همین طوری که وجود عبد بسته بمشیت خدا است مشیت و خواست او نیز بسته بخواست خداوند است خلاصه شاید مقصود از وَ ما تَشاؤُن‌َ إِلّا أَن یَشاءَ اللّه‌ُ چنین باشد که خواستن آنان باختیار همان خواستن حق تعالی است که آنان باختیار اراده کنند یعنی خدا میخواهد که آنها باختیار اراده کنند و اراده آنان نفوذ نماید

صفحه : 32

سوره انفطار

اشاره

مکّی است در مکّه فرود آمده و نوزده آیه و هشتاد کلمه و سیصد و بیست و نه حرف است و از ابو امامه و ابی‌ّ بن کعب نقل میکنند که رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود (هر که سوره إِذَا السَّماءُ انفَطَرَت را بخواند بعدد هر قبری که در دنیا هست و بعدد هر قطره باران برای وی حسنه نوشته شود و در دنیا و آخرت کار او نیکو گردد کفعمی مینویسد کسی که در زندان و در حبس باشد سوره انفطار را قرائت کند از حبس و زندان نجات می‌یابد و نیز کسی که خائف و ترسناک باشد اگر اینکه سوره را قرائت کند خوف او برطرف میگردد و مطمئن میشود.
سورة الانفطار مکیة و هی تسع عشر آیة

[سوره الانفطار (82): آیات 1 تا 19]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
إِذَا السَّماءُ انفَطَرَت (1) وَ إِذَا الکَواکِب‌ُ انتَثَرَت (2) وَ إِذَا البِحارُ فُجِّرَت (3) وَ إِذَا القُبُورُ بُعثِرَت (4)
عَلِمَت نَفس‌ٌ ما قَدَّمَت وَ أَخَّرَت (5) یا أَیُّهَا الإِنسان‌ُ ما غَرَّک‌َ بِرَبِّک‌َ الکَرِیم‌ِ (6) الَّذِی خَلَقَک‌َ فَسَوّاک‌َ فَعَدَلَک‌َ (7) فِی أَی‌ِّ صُورَةٍ ما شاءَ رَکَّبَک‌َ (8) کَلاّ بَل تُکَذِّبُون‌َ بِالدِّین‌ِ (9)
وَ إِن‌َّ عَلَیکُم لَحافِظِین‌َ (10) کِراماً کاتِبِین‌َ (11) یَعلَمُون‌َ ما تَفعَلُون‌َ (12) إِن‌َّ الأَبرارَ لَفِی نَعِیم‌ٍ (13) وَ إِن‌َّ الفُجّارَ لَفِی جَحِیم‌ٍ (14)
یَصلَونَها یَوم‌َ الدِّین‌ِ (15) وَ ما هُم عَنها بِغائِبِین‌َ (16) وَ ما أَدراک‌َ ما یَوم‌ُ الدِّین‌ِ (17) ثُم‌َّ ما أَدراک‌َ ما یَوم‌ُ الدِّین‌ِ (18) یَوم‌َ لا تَملِک‌ُ نَفس‌ٌ لِنَفس‌ٍ شَیئاً وَ الأَمرُ یَومَئِذٍ لِلّه‌ِ (19)

صفحه : 33

(ترجمه)

بنام ایزد هستی بخش صاحب رحمت عام و خاص
هنگامی که آسمان شکافته شود،
و هنگامی که ستارگان فرو ریزند
و هنگامی که دریاها روان گردد،
و هنگامی که مردم از قبرها برانگیخته شوند،
آن وقت هر کسی دانا میگردد بآنچه پیش و عقب انجام داده،
ای انسان چه تو را بر اینکه داشته که مغرور شدی بپروردگار کریم،
آن کسی که آفرید تو را و اعضای تو را مساوی و معتدل قرار داد،
و در هر صورتی که اراده‌اش تعلّق گرفته تو را ترکیب نمود،
نه چنین است که گمان کرده‌اید بلکه انکار میکنید قیامت را،
و محقّقا ملائکه‌ای هستند که حافظ و نگهبان اعمال شمااند،
نویسندگان بزرگ مرتبه‌اند،
میدانند آنچه شما میکنید،
محقّقا نیکوکاران در بهشت پر نعمتند
و اینکه اشرار و فسّاق هر آینه در جهنم‌اند،
روز رستاخیز در جهنّم درافتند،
و هیچ وقت آنان از آتش دور نتوانند بود،
و تو چگونه توانی بدانی روز رستاخیز چه روزی است،
پس چطور دانا میشوی که روز قیامت چیست،
روزی است که هیچ نفسی مالک نیست برای خود چیزی و در آن روز تمامی امور راجع بحق تعالی است‌

(توضیح آیات)

اشاره

إِذَا السَّماءُ انفَطَرَت، وَ إِذَا الکَواکِب‌ُ انتَثَرَت فطر در لغت بمعنی شکافتن و پاره شدن از بالا بپائین است قوله تعالی هَل تَری مِن فُطُورٍ یعنی اختلال در آن نیست و فطر بدو معنی ضد هم استعمال شده گاهی برای فساد و بهم خوردگی استعمال میشود مثل السَّماءُ مُنفَطِرٌ بِه‌ِ و گاهی برای اصلاح مثل قوله تعالی (فطر اللّه الخلق) و از اینکه باب است فِطرَت‌َ اللّه‌ِ الَّتِی فَطَرَ النّاس‌َ عَلَیها

صفحه : 34
انتشار بمعنی متفرق گردیدن و ریزش نمودن است خداوند در اینکه سوره مبارکه در مقام منحل گردیدن عالم مادیات و پیدایش عالم قیامت برآمده و دو علامت راجع بسماویات بیان فرموده.
اول علامتی که در اینجا بشمار آورده شکافته شدن آسمان است و آیات از اینکه قبیل بسیار است مثل آنجا که فرموده یَوم‌َ تَشَقَّق‌ُ السَّماءُ بِالغَمام‌ِ إِذَا السَّماءُ انشَقَّت و غیر اینها طرف علو و مرتبه بالا را عرب سموّ و سما گوید و بنا بر آنکه آسمان جسم کثیف و ثقیلی باشد چنانچه هیئت قدیم چنین نشان میدهد معنی پاره شدن آسمان موقع خرابی عالم و ظهور قیامت واضح است.
لکن بنا بر هیئت جدید که آسمان را عبارت از فضا میدانند شاید مقصود از آسمان طرف بالا و ارتباط موجودات سماوی بعضی نسبت بدیگری مثل مدار کرات و تنظیم ستارگان و باقی موجودات باشد و مقصود از شکافته شدن آسمان همان بهم خوردگی اوضاع عالم خلقت و ریزش ستارگان و کرات و پراکندگی اوضاع سماوی باشد خلاصه دو علامت از علائم وقوع قیامت که در اینجا بیان نموده یکی شکافته شدن آسمان و دیگر ریزش ستارگان است که از اینکه آیه بر میآید اینکه دو علامت ابتداء خرابی عالم و منحل گردیدن عالم مادّیات ظهور می‌یابد.
وَ إِذَا البِحارُ فُجِّرَت، وَ إِذَا القُبُورُ بُعثِرَت فجر شکافته شدن چیزی را گویند قوله تعالی وَ فَجَّرنَا الأَرض‌َ عُیُوناً وَ فَجَّرنا خِلالَهُما نَهَراً فَتُفَجِّرَ الأَنهارَ تَفجُرَ لَنا مِن‌َ الأَرض‌ِ یَنبُوعاً و امثال اینکه آیات در کلام اللّه بسیار آمده و طلوع نیّر اعظم خورشید را نیز فجر گویند قوله تعالی وَ الفَجرِ وَ لَیال‌ٍ عَشرٍ إِن‌َّ قُرآن‌َ الفَجرِ کان‌َ مَشهُوداً زیرا که بطلوع فجر سیاهی شب شکافته میگردد و روز روشن پدید میگردد.

صفحه : 35
و دو علامت دیگر راجع بسفلیّات ظاهر میگردد یکی جریان دریاها که آب دریاها درهم ریخته میگردد از بعض مفسّرین است که دریاها آتش میگیرد دیگری گفته دریاها پر شوند.
خلاصه وقتی زمین بشدّت بلرزه آید چنانچه در سوره واقعه اشاره دارد إِذا رُجَّت‌ِ الأَرض‌ُ رَجًّا آن وقت دریاها در هم ریزش کنند و آب دریاها روان گردد.
علامت دیگر قبرها زیر و زبر گردد (بعثرت بمعنی بعث بوده را اضافه شده (بعثرت) خوانده میشود یعنی قبرها زیر و رو میشوند و مرده‌ها برانگیخته میگردند و زنده میشوند.
عَلِمَت نَفس‌ٌ ما قَدَّمَت وَ أَخَّرَت پس از آنکه آسمانها شکافته شد و ستارگان ریزش نمودند و آب دریاها جریان پیدا نمود و قبرها زیر و زبر گردید آن وقت موقع آن میرسد که هر فردی از بشر دانا گردد بآنچه از اوّل عمر تا آخر عمر خود کرده.

سخنان مفسرین در توجیه ما قدمت و اخرت‌

(1) ما قدّمت آنچه در اول عمر کرده و اخّرت آنچه در آخر عمر کرده از فرائض و واجبات و آنچه ترک کرده (عکرمه) (2) آنچه در پیش فرستاده از فرزندان تا شفیع او باشند و آنچه تأخیر انداخته (3) آنچه مقدم انداخته از صدقات و آنچه تأخیر انداخته از برکات (4) ما قدّمت آنچه مقدم انداخته از خیر یا شرّ و اخّرت و آنچه عقب انداخته از سنّت حسنه یا سیّئه. (عبد اللّه مسعود) ما قَدَّمَت وَ أَخَّرَت تقدّم و تأخّر بچهار معنی آمده اول بمعنی تقدّم و

صفحه : 36
تأخّر زمانی مثل اینکه گویند فلان مطلب قدیمی است یعنی در زمان پیشینیان واقع گردیده دوم تقدّم باعتبار شرف و فضیلت است گویند فلان کس در شرافت و فضیلت پیشی گرفته سوم لفظ واحد که تقدّم دارد بر اعداد که بدون یک دو و سه معنی ندارد (چهارم) تقدّم مبدء وجود واجب الوجود بر تمام موجودات و ممکنات چنانچه در مقام ستایش او گویند یا (قدیم الاحسان) لکن تقدّم و تأخّر نسبت بزمان و زمانیّات شایع و در عرف متداول است راجع بزمان مثل قوله تعالی در سوره یس وَ القَمَرَ قَدَّرناه‌ُ مَنازِل‌َ حَتّی عادَ کَالعُرجُون‌ِ القَدِیم‌ِ و اشاره بمعنی دوم دارد قوله تعالی قَدَم‌َ صِدق‌ٍ عِندَ رَبِّهِم یعنی آنان در فضیلت سبقت دارند شاید اشاره بمعنی سوم دارد لَبِئس‌َ ما قَدَّمَت لَهُم أَنفُسُهُم و شاید اشاره بمعنی چهارم دارد قوله تعالی لا تُقَدِّمُوا بَین‌َ یَدَی‌ِ اللّه‌ِ وَ رَسُولِه‌ِ چنانچه در توجیه آیه گفته‌اند لا تقدّموا یعنی در قول و حکم بر خدا سبقت نگیرند چون قول و حکم او بر هر چیزی سبقت دارد و در اینکه آیه ما قَدَّمَت وَ أَخَّرَت مقصود تقدم و تاخّر زمانی است حرفی نیست لکن در اینکه در موقع ظهور قیامت نفس بچه چیز عالم میگردد.
شاید اشاره باین باشد که در آن وقت چیزی از اعمال و افعال و صفات و ملکات انسان مفقود نمیگردد و صحیفه نفس بشری مبرز و ظاهر میگردد زیرا که اول عمر تا آخر در آنجا یکی میگردد آنچه کرده و آنچه را در خود اندوخته از ملکات حمیده و نکوهیده حتی آنچه گفته و شنیده و باعضاء و جوارح خود عمل نموده از کردنیها و گفتنیها و آنچه در باطن مخفی گردانیده از عقاید صحیح و فاسد از اول عمر تا آخر از خوب و بد تماما بدون کم و زیاد بیک صورت فعلی وحدانی در نظر وی حاضر میگردد و در آن وقت علم آدمی بکرده‌های خود چنین است که گویا همان وقت مشغول بآن عملیات است یَوم‌َ تَجِدُ کُل‌ُّ نَفس‌ٍ ما عَمِلَت مِن خَیرٍ مُحضَراً زیرا که عالم قیامت عالم حقیقت و عالم فعلیت است پرده و حجابی در بین نیست قوه و استعداد بر عمل مفقود گذشته و آینده و مقدم و مؤخر که لازمه عالم دنیوی است در آنجا

صفحه : 37
معنی ندارد اول و آخر یکی میگردد ماه و خورشید با هم جمع میگردند (وَ جُمِع‌َ الشَّمس‌ُ وَ القَمَرُ) شاهد بر اینکه است وَ إِذَا النُّفُوس‌ُ زُوِّجَت دلیل بر اینکه است که روح و بدن مرتبط بهم میگردند بلکه یکی میشوند یا أَیُّهَا الإِنسان‌ُ ما غَرَّک‌َ بِرَبِّک‌َ الکَرِیم‌ِ، الَّذِی خَلَقَک‌َ فَسَوّاک‌َ فَعَدَلَک‌َ فِی أَی‌ِّ صُورَةٍ ما شاءَ رَکَّبَک‌َ آن وقت خطاب عتاب آمیز میرسد ای انسان چه چیز تو را فریب داد و مغرور گردانید بپروردگار کریم آن خدای کریمی که اعضای تو را تسویه نمود و اطراف بدن تو را معادل و مساوی یکدیگر گردانید و اندام تو را راست و مستقیم قرار داد و تو را بصورت انسانیّت که بهترین و زیباترین صورتها است بآنطوری که حکمت الهی خودش اقتضا مینمود ترکیب گردانید.
گویا خدای کریم تعلیم مینماید ببنده گنهکار خود که پس از اینکه سؤال که چه چیز تو را مغرور نمود در پاسخ گوید کرم تو یا کریم مرا مغرور نمود چون میدانستم تمام موجودات مشمول رحمت تو میباشند و رحمت تو بر غضبت سبقت دارد و میدیدم انواع و اقسام نعمتهایی که برای گناهکاران مهیّا نموده بودی و آنان را مهلت دادی بلکه خطاهای آنها را پرده پوشی مینمودی و عفو و بخشش و غفّاریت تو بدرجه‌ای بود که بتوسط پیمبر اکرمت خطاب مهر آمیز بگنهکاران نمودی قُل یا عِبادِی‌َ الَّذِین‌َ أَسرَفُوا عَلی أَنفُسِهِم لا تَقنَطُوا مِن رَحمَةِ اللّه‌ِ إِن‌َّ اللّه‌َ یَغفِرُ الذُّنُوب‌َ جَمِیعاً«1» وقتی آدم گنهکار ببیند که با تقصیر و خطاکاری از راه فضل و احسان اینکه طور وی را پذیرفته و در آیه یا عِبادِی‌َ الَّذِین‌َ بوی عبد خطاب شده اینکه بود که جهل و بیخردی و غلبه قوای طبیعی از یک طرف و تدلیسات شیطانی از طرف
-----------------------------------
(1) سوره زمر آیه 54. خطاب برسول اکرم (ص) است که بگو ای بندگان من کسانی که اسراف نمودند بر نفسهای خودشان مأیوس نباشید از رحمت خداوند محققا خداوند تمام گناهان را می‌آمرزد

صفحه : 38
دیگر مرا مغرور نموده و بر آن داشت که عصیان ورزم و اوامر خدای کریم را مخالفت نمایم آری مغرور شدن بکرم الهی یکی از تسویلات نفسانی و دامهای شیطانی بشمار میرود که انسان را فریب داده و چشم و گوش وی را بسته نگاه داشته و امید بکرم و بخشش الهی را روپوش خطاهای خود گردانیده در صورتی که اگر قدری بخود آید میفهمد دروغ میگوید اصلا امیدوار بکرم و رحمت الهی نیست زیرا الطاف الهی از رحمت و کرم و بخشش محل قابل میخواهد کسی که امیدوار بچیزی شد البته در مقام برمی‌آید که آن را بخود جذب نماید چگونه ممکن است انسان امیدوار بکرم حق تعالی باشد و خود را در معرض سخط و غضب او قرار دهد چطور شد اسماء و صفاتی که دلالت بر فضل و احسان و رحمت الهی دارد در نظر می‌آورد و نفس و شیطان بوی القاء میکنند خدا کریم است و هیچ متوجه باسماء و صفات مقابل او نیست اگر خود را برأفت و کرم ستوده در مقابل آن خود را بقهاریت و شدید العقاب نیز معرفی نموده و همین طوری که بهشت دار کرامت او است جهنم نیز دار غضب او است انسان بایستی همیشه بین خوف و رجا باشد چنانچه در احادیث معصومین علیه السّلام اشاره بآن نموده‌اند که خوف و رجا مثل دو کفه میزان باید مقابل یکدیگر باشند سعادتمند کسی است که در عین حال خوف امیدوار بکرم الهی است و در عین امیدواری بکرم او خائف و ترسناک از غضب او است کَلّا بَل تُکَذِّبُون‌َ بِالدِّین‌ِ دین در لغت بچند معنی آمده قوله تعالی إِذا تَدایَنتُم بِدَین‌ٍ إِلی أَجَل‌ٍ مُسَمًّی و نیز در مورد ارث فرموده مِن بَعدِ وَصِیَّةٍ یُوصِی بِها أَو دَین‌ٍ که در امثال اینکه موارد دین بمعنی قرض آمده و نیز بمعنی جزای طاعت و عبادت نیز استعمال شده و نیز در کلام اللّه دین

صفحه : 39
در شریعت و ملّت بسیار آمده قوله تعالی وَ مَن أَحسَن‌ُ دِیناً مِمَّن أَسلَم‌َ وَجهَه‌ُ لِلّه‌ِ وَ هُوَ مُحسِن‌ٌ و مثل قوله تعالی یا أَهل‌َ الکِتاب‌ِ لا تَغلُوا فِی دِینِکُم یعنی غلوّ نکنید بر ملّت و شریعت خودتان اشاره به اینکه پیرو اسلام گردید و مثل قوله تعالی إِن‌َّ الدِّین‌َ عِندَ اللّه‌ِ الإِسلام‌ُ و نیز معاد و قیامت را دین نامیده مالِک‌ِ یَوم‌ِ الدِّین‌ِ و ظاهرا مقصود بالدّین در اینکه آیه بالا بَل تُکَذِّبُون‌َ بِالدِّین‌ِ قیامت است و شاید بمناسبت آنکه قیامت دار جزا و مجازات است آن را دین نامیده (کلّا) کلمه اضراب است و بیانات بالا را تأیید مینماید یعنی چنین نیست که گمان کرده‌اند بلکه سبب غرور آنان اینکه است که تصدیق بروز قیامت ندارند و پیمبران را تکذیب مینمایند.
شاید اشاره باین باشد که سبب غرور آنها نه کرم الهی است بلکه سبب آن عدم ایمان و اذعان بروز جزا است که آنها گستاخانه‌وار مخالفت مینمایند و بغرور نفس و اغواء شیاطین گمراه گردیده‌اند وَ إِن‌َّ عَلَیکُم لَحافِظِین‌َ، کِراماً کاتِبِین‌َ، یَعلَمُون‌َ ما تَفعَلُون‌َ در غریب القرآن گفته کرم وقتی نسبت بحق تعالی داده شود اسم انعام و احسان او است مثل فَإِن‌َّ رَبِّی غَنِی‌ٌّ کَرِیم‌ٌ و نسبت بانسان اسم اخلاق و افعال حمیده او است و باعتبار افعال نیک و اعمال نیکویی که از وی ظهور و بروز مینماید او را کریم نامند مثل کسی که در راه جهاد انفاق مال میکند یا در موارد دیگر خالصا لوجه اللّه انفاق مال میکند و نیز هر چیزی که در مرتبه خود کامل گردید آن را کریم نامند مثل قوله تعالی إِنَّه‌ُ لَقُرآن‌ٌ کَرِیم‌ٌ و در اوصاف ملائکه فرموده بَل عِبادٌ مُکرَمُون‌َ در جای دیگر بِأَیدِی سَفَرَةٍ کِرام‌ٍ بَرَرَةٍ گویا در مقام اعتراض و ردّ منکرین روز معاد برآمده که چگونه توانید انکار معاد نمائید در صورتی که بر شما حفظه و ملائکه نویسنده گماشته شده و آنان

صفحه : 40
کریمانند دبیرانند نویسندگانند حافظ و نگهبان اعمال و افعال شمایند و در قیامت شاهد بر اعمال بندگانند.
نظیر اینکه آیه آیات دیگری است مثل قوله تعالی وَ هُوَ القاهِرُ فَوق‌َ عِبادِه‌ِ وَ یُرسِل‌ُ عَلَیکُم حَفَظَةً قوله تعالی إِذ یَتَلَقَّی المُتَلَقِّیان‌ِ عَن‌ِ الیَمِین‌ِ وَ عَن‌ِ الشِّمال‌ِ قَعِیدٌ، ما یَلفِظُ مِن قَول‌ٍ إِلّا لَدَیه‌ِ رَقِیب‌ٌ عَتِیدٌ«1» از اینکه آیات بضمیمه بعض احادیث چنین استفاده میشود که دو دسته ملائکه برای نویسندگی اعمال انسان مهیّا شده‌اند یک دسته در طرف راست و دسته دیگر در طرف چپ ملائکه دست راست که وظیفه آنان ضبط اعمال خوب است بمجرد آنکه عمل خوبی از انسان سر زد چنانچه قرآن خبر میدهد بده برابر می‌نویسند و ملائکه طرف چپ در نوشتن تأخیر می‌اندازند که شاید متنبّه گردد و توبه کند اگر نکرد آن خطا و گناه را بقدر خودش می‌نویسند ثبت مینمایند.
و شاید مقصود از نوشتن همان ضبط نمودن و ثابت داشتن است نه نوشتن بطور معهود و متعارف بین مردم زیرا نوشتن همان ثابت بودن و مستقر داشتن است مثل آنجا که فرموده کُتِب‌َ عَلَیکُم‌ُ الصِّیام‌ُ کَتَب‌َ فِی قُلُوبِهِم‌ُ الإِیمان‌َ که در هر دو آیه مقصود از کتب ثابت و مستقر داشتن است (اعتراض) نظر بآن آیه که فرموده وَ إِن تُبدُوا ما فِی أَنفُسِکُم أَو تُخفُوه‌ُ یُحاسِبکُم بِه‌ِ اللّه‌ُ آنچه انسان ظاهر گرداند از اعمال و آنچه را مخفی دارد حساب آن نزد خدا معلوم و مضبوط است دیگر چه حاجتی است که ملائکه‌ای بگمارد برای ثبت و ضبط اعمال (پاسخ) گوئیم چون ناموس خلقت بر اینکه استوار گردیده که برای انجام دادن هر چیزی اسباب و معدّات و وسائل و مقرراتی مهیّا نموده و هر چیزی را معلّق
-----------------------------------
(1) سوره ق آیه 16. چون فرا گیرند آن دو فرا گیرنده از طرف راست و از طرف چپ نشسته سخنی تلفظ نمیشود مگر آنکه نزد او است نگهبانی آماده

صفحه : 41
بر چیز دیگری گردانیده و سلسله علل و معلولات را مترتّب بر یکدیگر قرار داده و معدّات و شرایطی در بین نهاده اینکه است که در ثبت و ضبط اعمال بنی آدم ملائکه‌ای گماشته که در قیامت شاهد و گواه اعمال و افعال وی باشند.
در بعض احادیث دارد که وظیفه (کرام الکاتبین) فقط ضبط اعمال و افعال جوارح آدمیانند نه اعمال قلب زیرا که قلب خزینه خدا است کسی را بر آن تسلّطی نیست خصوصا قلب مؤمن که فرمود
(قلب المؤمن عرش الرّحمن)
و شاید صحیفه اعمال همان نفس یعنی روح و روان آدمی باشد که بتوسط ملائکه عمّال هر عملی از اعضاء صادر میگردد از گفتار و کردار خوب یا بد آن گماشتگان در لوح نفس ضبط و نقش مینمایند و اینکه همان صحیفه اعمال است که روز موعود حاضر میگردد وقتی آدم خطاکار آن را ببیند گوید یا وَیلَتَنا ما لِهذَا الکِتاب‌ِ لا یُغادِرُ صَغِیرَةً وَ لا کَبِیرَةً إِلّا أَحصاها وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً) إЙƢ َّ الأَبرارَ لَفِی نَعِیم‌ٍ، وَ إِن‌َّ الفُجّارَ لَفِی جَحِیم‌ٍ، یَصلَونَها یَوم‌َ الدِّین‌ِ محقق و معین است که نیکوکاران هر آینه در نعمتند و محقّقا فجار و بدکاران در جهنّم و جایگاه آنان در قیامت جحیم است.
ابرار جمع بر و بر در لغت بمعنی توسعه آمده و باین اعتبار بیابان وسیع را عرب بر مقابل بحر یعنی دریا گوید و هر عمل نیکی را بر گویند و گاهی بر نسبت بخدا داده شده مثل قوله تعالی إِنَّه‌ُ هُوَ البَرُّ الرَّحِیم‌ُ و گاهی نسبت بخلق داده میشود مثل قوله تعالی وَ بَرًّا بِوالِدَیه‌ِ و، بر، نسبت بحق تعالی بمعنی ثواب و عطا و احسانست و نسبت بعبد اطاعت و عمل نیکو است و نیز، بر، نسبت بانسان در دو معنی گفته میشود یکی راجع باعتقادات مثل قوله تعالی لَیس‌َ البِرَّ أَن تُوَلُّوا وُجُوهَکُم قِبَل‌َ المَشرِق‌ِ وَ المَغرِب‌ِ وَ لکِن‌َّ البِرَّ مَن آمَن‌َ بِاللّه‌ِ وَ الیَوم‌ِ الآخِرِ و دیگر بر راجع باعمال نیک مثل قوله تعالی لَن تَنالُوا البِرَّ حَتّی تُنفِقُوا مِمّا تُحِبُّون‌َ در آیات سوره بقره صفات ابرار را مفصلا بیان فرموده و مختصر بیانی در

صفحه : 42
آنجا نموده‌ایم مراجعه بآن جا شود چنانچه گفته شد (ابرار) جمع برّ است و برّ بر کسی صادق آید که تمام یا اکثر افعال و اعمال وی بفرموده عقل و روی میزان شرع انجام گیرد چنین کسی از نعمتهای اخروی بلکه دنیوی برخوردار است زیرا آدمی که بتمام معنی نیکو کار باشد علاوه بر آنکه در قیامت در جایگاه قرب الهی متنعّم بنعمتهای بینهایت است در دنیا نیز در اثر نیکی عمل کارهای وی آسان میگردد و چون او رو بخدا دارد تمام موجودات که جند حق و لشگر اویند در واقع مطیع و فرمانبر او میگردند وَ ما هُم عَنها بِغائِبِین‌َ جهنّم هیچوقت از فجّار که شاید مقصود کفّار باشند غائب و جدا نیست البته بایستی چنین باشد زیرا نظر بکفر و شرّ که در آنان رسوخ نموده در جهنّم واقعند و جهنّم محیط بر آنها و در آن محصور گردیده‌اند کجا جهنّم از آنها غائب و دور میگردد بلکه آن بدبختان و سیه روزگاران در محاط جهنم واقعند وَ إِن‌َّ جَهَنَّم‌َ لَمُحِیطَةٌ بِالکافِرِین‌َ وَ ما أَدراک‌َ ما یَوم‌ُ الدِّین‌ِ، ثُم‌َّ ما أَدراک‌َ ما یَوم‌ُ الدِّین‌ِ، یَوم‌َ لا تَملِک‌ُ نَفس‌ٌ لِنَفس‌ٍ شَیئاً خطاب برسول اکرم خود فرموده و اشاره بعظمت و بزرگی روز قیامت دارد که به (ماء) استفهامی که در مقام تعجب آرند سؤال نموده و گویا فرموده‌ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم تو با احاطه علمیه‌ای که داری چه میدانی که آن روز قیامت چه روز عظیمی است و تکرار برای تأکید و اشاره باهمیت چنین روزی است بعد در مقام عظمت آن روز برآمده که آن روزی است که هیچ نفس مالک چیزی نیست که بتواند برای خود یا دیگران کاری انجام دهد زیرا تمام معدّات و اسبابی که در عالم دنیا از روی حکمت و نظام مقرر گردیده از بین میرود و بطوری از انسان سلب مالکیت میگردد که حتّی دیگر مالک نفس خود هم نیست و اعضا و جوارح نیز از اختیار

صفحه : 43
در قیامت مالکیت برای کسی باقی نمیماند و بیان لمن الملک وی بیرون میروند و آنجا که حکم الهی صادر گردد بر علیه او شهادت دهند و در وصف آن روز است الیَوم‌َ نَختِم‌ُ عَلی أَفواهِهِم وَ تُکَلِّمُنا أَیدِیهِم حتّی در آن روز کسی قدرت بر شفاعت ندارد مگر کسی را که خدا اذن بدهد (من یشفع شفاعة الا باذنه) وَ الأَمرُ یَومَئِذٍ لِلّه‌ِ الف و لام (و الامر) الف و لام استغراق است یعنی در آن روز فناء مطلق پدیدار میگردد و خودیّت و استقلال و مالکیّت و تمکن برای احدی باقی نمیماند و سبب و مسببات از بین میرود و قضاوت و حکومت بشر دیگر نفوذ ندارد و تمام امور بلا واسطه راجع بحق تعالی میگردد آن وقت است که جای دارد خطاب قهّاریّت از مصدر جلال احدی صادر گردد لِمَن‌ِ المُلک‌ُ الیَوم‌َ و تمام موجودات بزبان حال و قال گویند اللّه‌ُ الواحِدُ القَهّارُ

صفحه : 44

‌سورة المطففین‌

اشاره

مکیة و هی ست و ثلاثون آیة سوره المطففین مکّی است در مکّه فرود آمده و سی و شش آیه و یکصد و شصت و نه کلمه و هفتصد و سی حرف است و از ابی‌ّ بن کعب نقل میکنند که ابو امامه از حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم چنین حدیث نموده که هر که سوره المطففین را بخواند خدای تعالی او را از رحیق مختوم در روز قیامت آب دهد (و رحیق مختوم) را تفسیر بآب کوثر نموده‌اند و بروایت دیگر اگر بر دفینه‌ای خوانده شود محفوظ ماند و از صادق آل محمّد روایت میکنند که هر کس مداومت نماید بر قرائت سوره المطففین در نمازهای فریضه خداوند او را در قیامت از آتش و حساب محفوظ میدارد و مرور نمیکند بر جسر جهنّم.

[سوره المطففین (83): آیات 1 تا 36]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
وَیل‌ٌ لِلمُطَفِّفِین‌َ (1) الَّذِین‌َ إِذَا اکتالُوا عَلَی النّاس‌ِ یَستَوفُون‌َ (2) وَ إِذا کالُوهُم أَو وَزَنُوهُم یُخسِرُون‌َ (3) أَ لا یَظُن‌ُّ أُولئِک‌َ أَنَّهُم مَبعُوثُون‌َ (4)
لِیَوم‌ٍ عَظِیم‌ٍ (5) یَوم‌َ یَقُوم‌ُ النّاس‌ُ لِرَب‌ِّ العالَمِین‌َ (6) کَلاّ إِن‌َّ کِتاب‌َ الفُجّارِ لَفِی سِجِّین‌ٍ (7) وَ ما أَدراک‌َ ما سِجِّین‌ٌ (8) کِتاب‌ٌ مَرقُوم‌ٌ (9)
وَیل‌ٌ یَومَئِذٍ لِلمُکَذِّبِین‌َ (10) الَّذِین‌َ یُکَذِّبُون‌َ بِیَوم‌ِ الدِّین‌ِ (11) وَ ما یُکَذِّب‌ُ بِه‌ِ إِلاّ کُل‌ُّ مُعتَدٍ أَثِیم‌ٍ (12) إِذا تُتلی عَلَیه‌ِ آیاتُنا قال‌َ أَساطِیرُ الأَوَّلِین‌َ (13) کَلاّ بَل ران‌َ عَلی قُلُوبِهِم ما کانُوا یَکسِبُون‌َ (14)
کَلاّ إِنَّهُم عَن رَبِّهِم یَومَئِذٍ لَمَحجُوبُون‌َ (15) ثُم‌َّ إِنَّهُم لَصالُوا الجَحِیم‌ِ (16) ثُم‌َّ یُقال‌ُ هذَا الَّذِی کُنتُم بِه‌ِ تُکَذِّبُون‌َ (17) کَلاّ إِن‌َّ کِتاب‌َ الأَبرارِ لَفِی عِلِّیِّین‌َ (18) وَ ما أَدراک‌َ ما عِلِّیُّون‌َ (19)
کِتاب‌ٌ مَرقُوم‌ٌ (20) یَشهَدُه‌ُ المُقَرَّبُون‌َ (21) إِن‌َّ الأَبرارَ لَفِی نَعِیم‌ٍ (22) عَلَی الأَرائِک‌ِ یَنظُرُون‌َ (23) تَعرِف‌ُ فِی وُجُوهِهِم نَضرَةَ النَّعِیم‌ِ (24)
یُسقَون‌َ مِن رَحِیق‌ٍ مَختُوم‌ٍ (25) خِتامُه‌ُ مِسک‌ٌ وَ فِی ذلِک‌َ فَلیَتَنافَس‌ِ المُتَنافِسُون‌َ (26) وَ مِزاجُه‌ُ مِن تَسنِیم‌ٍ (27) عَیناً یَشرَب‌ُ بِهَا المُقَرَّبُون‌َ (28) إِن‌َّ الَّذِین‌َ أَجرَمُوا کانُوا مِن‌َ الَّذِین‌َ آمَنُوا یَضحَکُون‌َ (29)
وَ إِذا مَرُّوا بِهِم یَتَغامَزُون‌َ (30) وَ إِذَا انقَلَبُوا إِلی أَهلِهِم‌ُ انقَلَبُوا فَکِهِین‌َ (31) وَ إِذا رَأَوهُم قالُوا إِن‌َّ هؤُلاءِ لَضالُّون‌َ (32) وَ ما أُرسِلُوا عَلَیهِم حافِظِین‌َ (33) فَالیَوم‌َ الَّذِین‌َ آمَنُوا مِن‌َ الکُفّارِ یَضحَکُون‌َ (34)
عَلَی الأَرائِک‌ِ یَنظُرُون‌َ (35) هَل ثُوِّب‌َ الکُفّارُ ما کانُوا یَفعَلُون‌َ (36)

صفحه : 45

(ترجمه)

بنام ایزد هستی بخش صاحب رحمت عام و خاص
وای بحال کم فروشان،
کسانی که وقتی بکیل ( یا وزن) از مردم میگیرند تمام میگیرند،
و وقتی بکیل یا وزن بمردم میفروشند کم میدهند،
آیا آنان گمان نمیکنند (و معتقد) نیستند که در قیامت مبعوث میگردند،
و آن روز بسیار بزرگی است،
و آن روزیست که تمام مردم در حضور پروردگار میایستند برای حساب،
اینطور نیست که گمان کرده‌اید بلکه نامه اعمال فجّار و اشقیا در سجین است،
تو چه میدانی که سجین چیست،
کتابی است که (بقلم حق) نوشته شده
وای در آن روز بحال تکذیب کنندگان،
کسانی که منکر قیامتند
و انکار ندارند بقیامت مگر آنان که سرکش و گنهکارند،
و آنها کسانی میباشند که وقتی که آیات قرآنی بر آنان خوانده می‌شود گویند اینکه افسانه پیشینیان است،
اینطور نیست بلکه

صفحه : 46
قلبهای آنان زنگ گرفته بسبب اعمال بدی که کسب کرده‌اند،
اینطور نیست بلکه آنها در آن روز (قیامت) از پروردگار خود محجوبند،
پس از آن بآتش جهنّم میافتند،
پس از آن بآنان میگویند اینکه جهنّمی است که شما انکار مینمودید،
نه چنین است البته کتاب نیکوکاران در علیین است،
و تو چه دانی که علیین چیست
کتابی است نوشته شده،
که مشاهده میکنند آن را نزدیکان (برحمت الهی)
محققا نیکوکاران در نعمتند،
و بر تختهای عزت تکیه زده‌اند،
و از رخسارشان طراوت و نورانیّت بهشتی پدیدار است و بآن شناخته میشوند
و میآشامند از کوزه‌های سر مهر بهشتی،
که آن جامها را بمسک مهر زده‌اند و بایستی رغبت کنند رغبت کنندگان،
و آن آبی است که از حوض کوثر گرفته شده،
چشمه‌ای است که میآشامند از آن نزدیکان و مقربان (بحضرت احدیّت)
و مردمان گنهکار باشخاص با ایمان میخندند،
و هر گاه از آنها میگذرند با چشم اشاره میکنند،
و وقتی بر میگردند نزد کسان خود میخندند
و وقتی مؤمنین را دیدند گفتند هر آینه اینها گمراه گردیده‌اند،
و ما بدان را موکّل و نگهبان مؤمنین قرار نداده‌ایم،
پس روز قیامت مؤمنین کفّار را مضحکه میکنند،
آن وقتی که بر تختهای بهشتی تکیه زده‌اند و کفّار را مینگرند،
و گویند آیا پاداش کفّار داده میشود.

(توضیح آیات)

اشاره

وَیل‌ٌ لِلمُطَفِّفِین‌َ، الَّذِین‌َ إِذَا اکتالُوا عَلَی النّاس‌ِ یَستَوفُون‌َ، وَ إِذا کالُوهُم أَو وَزَنُوهُم یُخسِرُون‌َ در قرآن لفظ ویل بسیار آمده مثل فَوَیل‌ٌ لَهُم مِمّا کَتَبَت أَیدِیهِم وَ وَیل‌ٌ لَهُم مِمّا یَکسِبُون‌َ و وَیل‌ٌ لِلکافِرِین‌َ وَیل‌ٌ لِکُل‌ِّ أَفّاک‌ٍ أَثِیم‌ٍ فَوَیل‌ٌ لِلَّذِین‌َ کَفَرُوا وَیل‌ٌ لِکُل‌ِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ و امثال اینکه آیات در کلام اللّه بسیار است و کلمه ویل در لغت بمعنی وای در فارسی است که در موقع وقوع بلا و آفات

صفحه : 47
آرند و در موقع شدّت بلا و مصیبات گویند (واویلا) بعض مفسّرین گویند (مطفّفین) را بصیغه تفعیل آورده‌اند و اشاره بکثرت عمل کم فروشان دارد.
(ویل) مبتداء (للمطفّفین) خبر مبتداء یعنی وای بحال کسانی که در موقع خرید جنس تمام میگیرند و در موقع فروش در وزن و کیل کم میکنند.
در شأن نزول آیه گویند عادت اکثر کسبه اهل مدینه چنین بوده که هر یک از آنان مثل زمان حالیه ما دو میزان تهیه مینموده یکی تمام و یکی ناقص در موقع خرید جنس بآن میزان تمام میگرفته و در موقع فروش بآن میزان یا کیل ناقص میداده.
عبد اللّه بن عباس از حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم حدیث میکند که فرموده پنج چیز بپنج چیز گفتند یا رسول اللّه آن پنج چیز کدام است که بپنج چیز باشد فرمود هیچ مردمی نیستند که نقض عهد کنند مگر آنکه خدای تعالی دشمن را بر آنان مسلّط گرداند و هیچ مردمی نیستند که قضاوت کنند و حکمی صادر نمایند غیر از آنکه نازل شده مگر آنکه فقر در بین آنان شایع گردد و هیچ نشود که فاحشه کاری در مردم شیوع نماید مگر آنکه مرگ بر آنها مسلّط گردد و هیچ مردمی نباشند که در کیل و وزن کم کنند مگر آنکه گیاهان و حبوبات زمین کم گردد و هیچ مردمی نباشند که منع زکاة کنند مگر آنکه باران برای آنان کم گردد.
از مالک دینار چنین نقل میکنند که گفته مرا همسایه‌ای بود بیمار شد بعیادتش رفتم در حال نزع بود همی فریاد میزد که دو کوه آتش بروی من میآید من گفتم اینکه خیال و هذیان است گفت نه حقیقت است من دو میزان داشتم یکی کم و یکی زیاد بمیزان کم میفروختم بمیزان زیاد میگرفتم من خود میدانم اینکه می‌بینم جزای عمل من است.
از حضرت أمیر المؤمنین علیه السّلام چنین روایت میکنند که حضرتش وقتی از قضاوت فارغ میشد ببازار کوفه میرفت و میگفت
( یا ایها النّاس اتقوا اللّه و اوفوا

صفحه : 48
الکیل و المیزان بالقسط و لا تبخسوا النّاس اشیائهم)
(تفسیر ابو الفتوح) أَ لا یَظُن‌ُّ أُولئِک‌َ أَنَّهُم مَبعُوثُون‌َ، لِیَوم‌ٍ عَظِیم‌ٍ، یَوم‌َ یَقُوم‌ُ النّاس‌ُ لِرَب‌ِّ العالَمِین‌َ مفسّرین (یظن‌ّ) در آیه را حمل بر علم کرده‌اند که آیا کم فروشان علم بمبعوث شدن ندارند لکن آیه را بظاهر گذاشتن مناسب‌تر بنظر میآید که ظن‌ّ در اینجا بمعنی گمان باشد و شاید مقصود اینکه باشد آنهایی که مرتکب چنین عملی میباشند اعمال آنان گواهی میدهد که یقین بروز جزا ندارند و گویا در مقام توبیخ و سرزنش برآمده که یقین ندارند آیا گمان و مظنّه هم ندارند و احتمال نمیدهند که شاید چنین روزی که تمام پیمبران خبر داده‌اند و عقل خود انسان نیز گواه بر آن است واقع گردد.
پس از آن در مقام عظمت آن روز برآمده که روز قیامت روزی است که مردم ایستادگی و قیام می‌نمایند برای حضور نزد پروردگار عالمیان و شاید بمناسبت همین ایستادگی و قیام افراد بشر است برای حساب که یکی از اوصاف آن روز را قیامت نامیده زیرا قیام بمعنی ایستادگی است قیام در چند معنی استعمال شده: اول ایستادن شخص و آن دو قسم است باختیار یا بتسخیر که چیز دیگری را بپای دارد و اشاره بمعنی اول دارد یعنی قیام باختیار قوله تعالی أَمَّن هُوَ قانِت‌ٌ آناءَ اللَّیل‌ِ ساجِداً وَ قائِماً«1» و نیز قوله تعالی الَّذِین‌َ یَذکُرُون‌َ اللّه‌َ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلی جُنُوبِهِم اینکه آیه در وصف مؤمنین است که آنان در همه حال بذکر خدا مشغولند و اشاره بمعنی دوم قیام بتسخیر دارد
-----------------------------------
(1) سوره الزمر آیه 12 تمام آیه یَحذَرُ الآخِرَةَ وَ یَرجُوا رَحمَةَ رَبِّه‌ِ قُل هَل یَستَوِی الَّذِین‌َ یَعلَمُون‌َ وَ الَّذِین‌َ لا یَعلَمُون‌َ إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الأَلباب‌ِآیا کسی که در اوقات شب بپای می‌ایستد برای عبادت در حالی که ایستاده و سجده کننده است و میترسد از آخرت و امیدوار برحمت پروردگار خودش میباشد آیا کسانی که میدانند مساوی میباشند با آنهایی که نمیدانند محققا صاحبان عقل متذکر و متنبه میگردند

صفحه : 49
قوله تعالی ما قَطَعتُم مِن لِینَةٍ أَو تَرَکتُمُوها قائِمَةً عَلی أُصُولِها فَبِإِذن‌ِ اللّه‌ِ«1» دوم از اقسام قیام مراعات و حفظ و نگاه داری چیزی است و اشاره باین معنی دارد قوله تعالی یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا کُونُوا قَوّامِین‌َ بِالقِسطِ شُهَداءَ لِلّه‌ِ«2» و قوله تعالی أَ فَمَن هُوَ قائِم‌ٌ عَلی کُل‌ِّ نَفس‌ٍ بِما کَسَبَت سوم قیام بمعنی ایستادگی و عزم بر چیزی و اشاره بهمین معنی دارد قوله تعالی إِذا قُمتُم إِلَی الصَّلاةِ یُقِیمُون‌َ الصَّلاةَ و امثال اینکه آیات که امر بحفظ نماز و ایستادگی و عزم بر آن است.
آری هر کس در ایام زندگانی دنیا قیام نماید یعنی در مقام توحید و عبودیت و ایمان و تقوی با استقامت و متانت در مقام بندگی استوار گردد و نفس و شیطان بر وی غالب نگردد و وی را بزمین زند مستقیما اینکه جادّه پر خطر را پیموده سر انجام آن منتهی بجوار قرب رب العالمین میگردد و در محل قرب قیام مینماید و آن روزی است که ارواح عود مینماید باجسامشان و از قبرها بمیعاد پروردگارشان میشتابند و آن مقام هیبت است که چنان هیبت و عظمت الهی مردم را فرا میگیرد که کسی قدرت بر تکلّم ندارد مگر کسی را که خدا اذن دهد و چنانچه از احادیث استفاده میشود مدّت ایستادگی مردم برای حساب مختلف میگردد بحسب اختلاف اعمال و افعالشان در بعض احادیث چهل سال تعیین میکند در بعض دیگر سی سال در باره مؤمن با تقوی بقدر نماز واجبی که در دنیا مینموده حساب او طول می کشد بلکه نسبت ببعضی دارد که بی حساب وارد بهشت میگردند و بعضی بی حساب وارد جهنّم میشوند.
-----------------------------------
(1) سوره الحشر آیه 5 یعنی آنچه قطع نمودید یا کندید از درخت خرما یا باقی گذاردید ایستاده باصل و ریشه خود پس باذن خدا چنین عمل کردید
(2) سوره نساء آیه 134 خطاب بمؤمنین است که ای کسانی که ایمان آورده‌اید ایستادگی کنید بعدل و میانه روی در همه امور مراعات نمائید که آنها گواهان و حاضرانند نزد خدا

صفحه : 50
در بعض احادیث است موقعی که میزان عدل پروردگار برپا میگردد و مردم را برای محاکمه حاضر میگردانند از عمر و جوانی سؤال میشود از مال و مکنت که از کجا آوردی و در چه مصرف خرج نمودی.
آری در دادگاه الهی مردم میایستند و پس از انکشاف و بروز و ظهور اعمال و افعال از آنچه گفته و شنیده و دیده و عمل کرده و آنچه در باطن خود اندوخته و پنهان گردانیده از معارف و صفات و ملکات نفسانی و پس از پرسش از اداء حقوق و مظالم از حقوق الهی و حقوق خلق که بر گردن وی ثابت است حتّی حقوقی که راجع ببدن و قوای خود انسان است و نعمتهایی که بوی داده شده از مشاعر و قوای روحانی و جسمانی و مال و ثروت و مقام که بایستی پای میزان عدل پروردگار از یک یک آنها جواب دهد که اینکه هایی که بتو بخشودیم از کجا آوردی و در چه چیز مصرف نمودی و چگونه شکر گذاری ولی نعمت خود نمودی و هر کس هر ظلم و تعدی بر وی وارد شده در آن دادگاه مطالبه مینماید و ظالم بایستی از غرامت آن برآید.
آن وقت حکم عادلانه از مصدر عدل پروردگار صادر میگردد و هر کس آنچه لایق او است اگر از سعداء و نیکوکاران باشد کرامات و تفضّلات غیر متناهی در باره او اجرا میگردد و اگر از اشقیاء و گنه‌کاران باشد اگر لطف و بخشش الهی شامل حالش نشود در بدترین حال در عذاب گرفتار میگردد کَلّا إِن‌َّ کِتاب‌َ الفُجّارِ لَفِی سِجِّین‌ٍ، وَ ما أَدراک‌َ ما سِجِّین‌ٌ، کِتاب‌ٌ مَرقُوم‌ٌ کلّا، کلمه اضراب و ردع است نه چنین است که کفّار و فساق گمان میکنند که آنچه خطا و خیانت کاری میکنند ثبت و ضبط نمیگردد بلکه کتاب و ثبت اعمالشان در سجین محفوظ است سجین مأخوذ از سجن است و سجن بمعنی زندان و محل مجازات است قوله تعالی حکایة از یوسف که گوید رَب‌ِّ السِّجن‌ُ أَحَب‌ُّ إِلَی‌َّ مِمّا یَدعُونَنِی در جای دیگر لَیَسجُنُنَّه‌ُ حَتّی حِین‌ٍ و امثال اینکه آیات در قرآن بسیار آمده که سجّین آن

صفحه : 51
محلی است که برای مجرمین آماده شده و سجین در مقابل علیّین اشاره بمقام پست فجّار و کفار و مجرمین دارد

(سخنان مفسرین راجع بسجین)

(1) سجین اسم کتابی است که اعمال کفّار در آن ضبط گردیده (حسن) (2) در کتاب کفار نوشته شده که آنان در سجین میباشند و سجین در طبقه هفتم زمین است (إبن عباس و مجاهد و قتاده) (3) ضحاک از حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم روایت میکند که سجین زیر زمین هفتم است و بروایت ابو هریره حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرموده سجین نام کتاب اعمال کفّار است (4) شمر بن عطیه چنین گفته إبن عباس آمد نزد کعب الاخبار و از معنی اینکه آیه إِن‌َّ کِتاب‌َ الفُجّارِ لَفِی سِجِّین‌ٍ سؤال نمود کعب الاخبار گفت وقتی روح کافر گرفته میشود ملائکه او را بآسمان میبرند آسمانها او را قبول نمیکنند فرود میآید بزمین زمین نیز او را قبول نمیکند همی پائین میبرند تا بزمین هفتم سجین است که آنجا منزل و محل شیاطین است و معنی سجّین نام کتاب کفّار است.
(تفسیر مجمع البیان) برای وضوح آیه مختصری از تفسیر کبیر را ترجمه مینمایم:
خداوند جریان امور عالم را مرتّب نموده مطابق آنچه بین رعایا و سلاطین و بزرگانشان جریان دارد همین طوری که بهشت را معرفی کرده و آن را موصوف نموده بعلوّ و صفا و وسعت و حضور ملائکه مقربین نظر به اینکه تمام اینها از صفات کمال و عزّت و شوکت بشمار میرود همین طور جهنّم را معرّفی نموده بسجین اشاره به اینکه آن مرتبه سفل و ظلمت و ضیق و ذلّت و حضور شیاطین است و چون کتاب ابرار و نیکوکاران را موصوف نموده بعزّت جایگاه آن را علیین نام نهاده یَشهَدُه‌ُ المُقَرَّبُون‌َ و چون کتاب فجّار و بدکاران را موصوف نموده بذلّت و پستی و حقارت جایگاه

صفحه : 52
آن را سجین نامیده.
(پایان) خلاصه چون سجین مأخوذ از سجن و سجن بمعنی زندان است و نیز سجین را چون در مقابل علیین آورده اشاره بمقام پست فجّار دارد و حدیثی که از حضرت رسول نقل شده که فرمود سجین زیر زمین هفتم است اشاره بهمین است که مرتبه روحانی کفّار بقدری تنزل دارد که در زیرین طبقه زمین فرود می‌آید.
و چنانچه گفته شد ظاهرا صحیفه اعمال انسان همان نفس او است که شاید همان مقصود از کتاب باشد که عملیّات و اخلاقیات و عقاید و ملکات آنچه از وی ظاهر گردیده و آنچه در باطن مستور و پنهان داشته و بتوسط کرام الکاتبین در لوح نفس انسانی یا گوئیم در روح و روان بشری ثبت و ضبط گردیده.
پس باین مناسبت ممکنست آیه را اینطور توجیه کنیم که نفس فجّار و کفّار یعنی روح و حقیقت آنان بکیفر اعمالشان چنانچه در دنیا خود را در غل و زنجیر طبیعت محبوس گردانیده در قیامت که محل بروز و ظهور حقایق است جایگاه چنین اشخاصی سجین است و حدیث ابو هریره که در بالا گفته شد که رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود سجین نام کتاب اعمال کفار است اینکه توجیه را تأیید مینماید و اشاره بشدّت خباثت کتاب کفّار دارد چنانچه بطور استفهام و تعجّب فرموده وَ ما أَدراک‌َ ما سِجِّین‌ٌ کِتاب‌ٌ مَرقُوم‌ٌ کتابی است نوشته شده و ضبط گردیده.
آری چنین است بمردن کتاب نفس انسانی و سجل‌ّ احوال آدمی بفعلیّت اخیر خود رسیده و مهر می‌گردد و ثبت میشود و در محل خود یا در علیین یا در سجین محفوظ ماند تا موقعی که در عرصه قیامت در معرض نمایش آید و بمرتبه ظهور و بروز رسد و آثاری بر آن مترتب گردد.
وَیل‌ٌ یَومَئِذٍ لِلمُکَذِّبِین‌َ، الَّذِین‌َ یُکَذِّبُون‌َ بِیَوم‌ِ الدِّین‌ِ وای در آن روز بحال کسانی که تکذیب انبیا را نمودند کسانی که انکار قیامت و دار جزا کردند و آن را دروغ انگاشتند و بسفرای الهی افترا بستند.

صفحه : 53
وَ ما یُکَذِّب‌ُ بِه‌ِ إِلّا کُل‌ُّ مُعتَدٍ أَثِیم‌ٍ، إِذا تُتلی عَلَیه‌ِ آیاتُنا قال‌َ أَساطِیرُ الأَوَّلِین‌َ تکذیب نمیکند روز جزا را مگر کسی که سرکشی کند از روی تفرعن و تکبّر و از حد خود تجاوز نموده و منکر معاد گردد زیرا که اثیم کسی را گویند که بسیار گناه کند و معتد کسی را گویند که مراعات حد خود ننماید و از رتبه خود تجاوز کند.
در اینکه آیات سه صفت از اوصاف منکرین قیامت را تعداد و شماره مینماید:
(1) منکرین معاد کسانی میباشند که از حدّ خود تجاوز نموده و طغیان می نمایند و از روی کبر و نخوت منکر معاد میگردند نه از روی دانستگی (2) انکار معاد نمیکند مگر آدمی که بسیار گناه نموده اشاره به اینکه اثر گناه بسیار اینکه است که قلب را معکوس و چشم دل را کور میگرداند و حقایق بر وی مخفی میگردد و در نتیجه منکر معاد میگردد (3) منکرین معاد وقتی آیات الهی بر آنان خوانده شود گویند اینکه داستان پیشینیان است کَلّا بَل ران‌َ عَلی قُلُوبِهِم ما کانُوا یَکسِبُون‌َ کلّا، کلمه اضراب و ردع است رین بمعنی کثافت و چرکی است که روی چیز شریف و لطیف را بگیرد و آن را کدر نماید یعنی نه چنین است که اینان گمان کرده‌اند و منکر آیات الهی و منکر معاد شده‌اند بلکه باعث انکار آنان رین و چرکی و کثافاتی است که در اثر شهوت پرستی و پیروی هوی و هوس در قلب آنان تاری گردیده و جلا و روشنی قلب آنها را تبدیل بتاریکی و سیاه گردانیده و در اثر گناه دیگر قابل تجلّی نور معرفت نیستند و از درک حقایق بی نصیب گردیداند (رین) قلب صفت چهارمی است که منکرین معاد متصف بآنند عیاشی بتوسط زراره از ابی جعفر امام محمّد باقر علیه السّلام چنین روایت میکند

صفحه : 54
که هر گاه مردی یک گناه کند یک نقطه سیاهی در قلب وی پدید میگردد پس از آن گناه دیگری میکند نقطه دیگری هویدا میگردد همین طور از هر گناهی نقطه سیاهی در قلب پدید میگردد تا آنکه صفحه قلب را فرا گیرد و قلب سیاه می‌شود تا آنکه مثل یک گوسفند سیاه می‌گردد و وقتی تمام صفحه قلب سیاه گردید هرگز بر نمیگردد بخیر و بهمین مضامین احادیث بسیار از معصومین و علمای تفسیر رسیده و اس‌ّ اساس مطلب اینکه است که وقتی انسان مرتکب گناهی گردید شاید در مرتبه اول ملتفت خباثت عمل خود باشد و نیز قدری ترسناک گردد اگر پشیمان شد و توبه نمود اثر گناه از قلبش پاک میگردد و اگر توبه نکرد و ثانیا مرتکب گردید همین خوف وی کمتر می‌گردد و هم قبح عمل در نظر وی کمتر میشود و بهمین ترتیب اگر بر عمل قبیح مداومت نمود نفس پرستی ملکه وی می‌گردد و رسوخ در نفس مینماید و قلب را چرکین می‌گرداند و عادات و ملکات نکوهیده چنان در اعماق روح او فرو میرود و سراسر قلب را فرا میگیرد و چشم دل وی را کور میگرداند که دیگر اصلا ملتفت قبح عمل خود نیست بلکه عادات و اعمال خود را نیکو میشمارد و شاید مقصود از (رین) در آیه همین باشد زیرا که رین در لغت بمعنی غلبه آمده و انسان هر گاه دنبال هوی و هوس رفت نفس بهیمی و سبعی بر عقل او غالب میگردد آن وقت عقل مغلوب هوی میشود کَلّا إِنَّهُم عَن رَبِّهِم یَومَئِذٍ لَمَحجُوبُون‌َ (کلا) تأکید همان جمله جلو است حجب و حجاب پرده‌ای است که مانع از رؤیت ما وراء گردد و موارد استعمال آن در قرآن مجید بسیار است مثل وَ ما کان‌َ لِبَشَرٍ أَن یُکَلِّمَه‌ُ اللّه‌ُ إِلّا وَحیاً أَو مِن وَراءِ حِجاب‌ٍ أَو یُرسِل‌َ رَسُولًا فَیُوحِی‌َ

صفحه : 55
بِإِذنِه‌ِ ما یَشاءُ«1» چنین نیست که فجار و منکرین قیامت گمان کرده‌اند و ثابت و محقّق است که آنان در آن روز از پروردگارشان در حجاب و پرده‌اند

سخنان مفسرین در توجیه لمحجوبون‌

(1) اینکه هایی که متصف بکفر و فسق گردیده‌اند در قیامت از رحمت و کرامت حق تعالی محجوب گردیده‌اند (حسن و قتاده) (2) کفار و فساق در قیامت از ثواب پروردگارشان ممنوع میگردند و مقبول و مرضی او نمیباشند (ابی مسلم) (3) آنان از ثواب خدا و کرامت او محرومند علی علیه السّلام (تفسیر مجمع البیان) وقتی آیاتی که راجع بمنکرین معاد و مذمت آنان که در اینجا تذکر داد با هم جمع نمودیم از مجموعش توان استفاده نمود که همین اوصاف ضمیمه سبب رین و سیاهی قلب آنان شده و چنانچه در دنیا چنین آدمی که از فیض معرفت و محبت حق تعالی محروم گشته و سیاهی قلب وی پرده ضخیمی گردیده و مانع از نور معرفت و تجلیات انوار ربوبی گشته و وی را در پرتگاه وادی ظلمت طبیعت سرنگون گردانیده چنین آدمی در قیامت با آنکه روز معاد روزی است که حقایق ظاهر میگردد و پرده طبیعت پاره گردیده و هر چیزی بحقیقت خود تظاهر مینماید در آن روز نیز از تجلّیات انوار الهی محروم ماند در احادیث دارد که بین بنده و خدا هفتاد هزار حجاب و پرده نورانی و ظلمانی است شاید مقصود از حجب ظلمانی حجب طبیعت و قوای طبیعی و از حجب نورانی قوای روحانی باشد که همین طوری که انسان در دنیا در حجب طبیعت و زنجیر اوهام که بالاترین آنها نفس پرستی و متابعت هوای نفسانی گرفتار است در قیامت نیز اثر همین پرده‌های ظلمانی نفس پرستی وی را از فیوضات و تجلّیات انوار الهی (و النّظر بوجهه الکریم) محجوب میگرداند.
-----------------------------------
(1) سوره الشوری آیه 5 یعنی نسزد بشر را که با خدا سخن گوید مگر بطور وحی یا پشت پرده یا بفرستد بسوی او رسولی که برخصت خدا باو وحی نماید

صفحه : 56
اگر چه رؤیت بچشم سر مخصوص بجسم و جسمانیّات است و ذات حق تعالی منزه از جسم و جسمانیّات است اینکه است که رؤیت بچشم سر که مخصوص بجسم است نسبت باو سبحانه محال است نه در دنیا توان بچشم او را دید و نه در آخرت لکن دیدن بچشم دل یعنی معرفت وجدانی که بچندین مرتبه ظاهرتر از دیدن بچشم سر است برای اهل دل که از آن تعبیر بمشاهده و مکاشفه کنند در دنیا نیز برای اهلش میسّر است و در آخرت بمنتهی درجه شهود میرسد حضرت امیر علیه السّلام در آن حدیث مشهور فرموده
(ما رأیته بمشاهدة الأبصار و لکن رأیته بحقایق الایمان)
ثُم‌َّ إِنَّهُم لَصالُوا الجَحِیم‌ِ، ثُم‌َّ یُقال‌ُ هذَا الَّذِی کُنتُم بِه‌ِ تُکَذِّبُون‌َ (ثم‌ّ) را برای تراخی آرند یعنی پس از ارائه کتاب فجّار آنان را داخل جهنّم میکنند و ملائکه عذاب شاید موکّلین جهنّم باشند بآنها گویند اینکه جهنمی است که پیمبران و سفرای الهی گوشزد شما نمودند و شما دانسته یا ندانسته آنان را تکذیب نموده و نسبت دروغ بآنها دادید.
کَلّا إِن‌َّ کِتاب‌َ الأَبرارِ لَفِی عِلِّیِّین‌َ پس از آنکه صفات نکوهیده کفّار و اعمال زشت آنان و نتایج و آثاری که در قیامت بر اعمال آنان مترتّب میگردد بیان فرمود در مقابل اوصاف ابرار و نیکو کاران نتایج اعمال آنان را نیز توضیح میدهد (کلّا) نه چنین است که منکرین معاد گمان کرده‌اند که کتابی نیست حسابی نیست و گمان میکنند انسان (اذا مات فات) بلکه صحیفه نفس بشر ثبت و ضبط است و همین طوری که صحیفه اعمال کفّار در سجّین که پست‌ترین و نازلترین مراتب جای دارد کتاب ابرار و نیکوکاران در درجات عالیه معزّز و محترم است.
در لغت علوّ و عالی مقابل و ضدّ سفل و دانی است در سوره یونس آیه 83 إِن‌َّ فِرعَون‌َ لَعال‌ٍ فِی الأَرض‌ِ وَ إِنَّه‌ُ لَمِن‌َ المُسرِفِین‌َ خدای تعالی در مقام اعتراض به

صفحه : 57
بابلیس فرمود أَستَکبَرت‌َ أَم کُنت‌َ مِن‌َ العالِین‌َ و نیز خود را موصوف نموده (بعلی‌ّ کبیر) إِن‌َّ اللّه‌َ کان‌َ عَلِیًّا کَبِیراً خدا بزرگ و علو و احاطه دارد بر تمام موجودات و بالاتر از اینکه است که عارفین بتوانند او را توصیف نمایند بمیزان عربیت علّیین صیغه مبالغه مأخوذ از علی بر وزن فعیل که بمعنی برتری و تفوق بر غیر است آمده و اشاره بشرافت و بلندی مرتبه کتاب ابرار دارد که بصیغه مبالغه آورده از رسول اکرم چنین روایت شده که علّیین بالای آسمان هفتم در زیر عرش است و از بعض روایات نقل شده که ملائکه عمل نیک را بالا میبرند وقتی رسیدند بآن جایی که خدا خواهد بملائکه وحی میرسد که شما حافظ و نگهبان ظاهر اعمال او بودید و چون من مطلع بر قلب وی هستم و میدانم عمل او خالص است اعمال او را در علیین قرار دهید و من او را آمرزیدم وَ ما أَدراک‌َ ما عِلِّیُّون‌َ، کِتاب‌ٌ مَرقُوم‌ٌ، یَشهَدُه‌ُ المُقَرَّبُون‌َ اشاره بمقام بلند علیّین دارد که خطاب مینماید پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم که تو با آن مقام علم و دانشت چه میدانی علیّین چیست آن کتابی است نوشته شده یا مهر شده و در نظر شهود مقرّبین واقع است شاید مقصود از مقرّبین ملائکه مقرّبین با تمام انبیاء و اولیاء باشند.
خلاصه نظر بمقام بلند و عظمت صحیفه اعمال ابرار و نیکوکاران دارد که مقام آنان و شرافت اعمالشان بقدری است که منظور نظر مقربین و اولیای الهی از ملائکه مقربین و انبیای مرسلین و اولیای الهی میباشد إِن‌َّ الأَبرارَ لَفِی نَعِیم‌ٍ، عَلَی الأَرائِک‌ِ یَنظُرُون‌َ پس از بیان جلال و عظمت عمل نیکوکاران و مقام قربی که برای آنان تهیه شده در مقام بیان تفضلاتی که در باره آنان اجرا گردیده و نعمتهای بهشتی که برای آنان مهیّا گردیده بر آمده و اول بطور کلّی فرموده نیکوکاران در

صفحه : 58
نعمت بسیارند یعنی بطور مطلق از تمام نعم الهی برخوردارند پس از آن چند نعمت از نعمتهای الهی را تذکر میدهد اول عَلَی الأَرائِک‌ِ یَنظُرُون‌َ ارائک جمع اریکه و گویند اریکه بمعنی حجله است نیکوکاران در تختهای و سریرهای بهشتی تکیه نموده و بالطاف الهی و بمقامات قرب محظوظ و با کمال سرور و بهجت بموجودات عالم قرب نظاره میکنند تَعرِف‌ُ فِی وُجُوهِهِم نَضرَةَ النَّعِیم‌ِ (دوم) در صورت و شمایل ابرار و نیکوکاران طراوت و نورانیتی است که بآن طراوت وجه شناخته میشوند که آنان نیکوکارند اگر چه حد اکثر چنین نورانیت و طراوت وجه در آخرت ظهور مینماید لکن چنانچه میبینیم خوبان در اینکه دنیا نیز اندازه‌ای از آن نورانیت قلبشان در صورتشان نمایانست یُسقَون‌َ مِن رَحِیق‌ٍ مَختُوم‌ٍ، خِتامُه‌ُ مِسک‌ٌ وَ فِی ذلِک‌َ فَلیَتَنافَس‌ِ المُتَنافِسُون‌َ (سوم) از نعم بهشتی اینکه است که ببهشتیان می‌آشامانند از خمر و مشروب صافی که بر آن از مسک مهر زده تا آنکه بهشتیان رغبت نمایند در آن شاید علّت ضمیمه نمودن اینکه جمله اخیر آیه اشاره باین باشد که چون اهل بهشت تشنه نمیشوند که برای رفع عطش و حرارت کبد آب طلب کنند و دفع الم عطش نمایند بلکه مشروب و آشامیدن آنان برای لذّت بردن و التذاذ بآن است نه برای رفع تشنگی و آشامیدن آنها از روی میل و رغبت است ختم و خاتمه آخر هر کاری را گویند و از همین جا است که پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را خاتم النبیین نامند زیرا که بوجود مبارکش نبوت خاتمه پیدا نمود و انگشتری را خاتم گویند که برای مهر کردن وضع شده باشد

صفحه : 59
از ابو دردا نقل شده که آن خاتمی که شراب بهشتیان را بآن می‌بندند و مهر میزنند شرابی است سفید که با مشروب آنان ممزوج مینمایند و بوی آن مثل مشک است و بقدری معطّر و خوش بو است که اگر کسی یک انگشت در آن نهد و بدنیا آرد همه دنیا معطّر گردد و تمام جانوران از آن محفوظ گردند وَ مِزاجُه‌ُ مِن تَسنِیم‌ٍ تسنیم چیزی را گویند که از بالا بپائین آید و مشتق از سنام البعیر گردیده‌

(سخنان مفسرین در توجیه تسنیم)

(1) تسنیم شریف‌ترین آشامیدنیها میباشد (ضحاک) (2) تسنیم چشمه‌ای است در بالای بهشت عدن که بر بهشتیان فرود می‌آید در غرفه و منزلگاه آنان (مقاتل) (3) تسنیم آشامیدنی است که بمقرّبین از خالص آن میدهند و بغیر مقرّبین بآب آنان ممزوج میگردانند (عبد اللّه عباس) (4) تسنیم آبی است که برای بهشتیان از بالا بپائین آید و در قدحهای آنها ریخته شود تا آنکه قدحها پر شود و آن آبی است که اگر قطره‌ای از آن بزمین آید دیگر اهل زمین تشنه نمیگردند (تفسیر ابو الفتوح رازی) عَیناً یَشرَب‌ُ بِهَا المُقَرَّبُون‌َ در بیان صفات مشروب اهل بهشت که آب آنان ممزوج بمشک و عنبر است و از بالا فرود می‌آید وصف دیگری اضافه مینماید که آن چشمه‌ای است که مقربین از آن می‌آشامند از اینکه آیات توان استفاده نمود که اهل بهشت دو دسته‌اند اصحاب یمین و مقربین چنانچه در سوره واقعه بیان مینماید (رحیق مختوم) مشروب اصحاب یمین است که از آنان تعبیر بابرار نموده که برای آنان است خمر سفید که

صفحه : 60
بمسک مهر زده شده و مزاجه من تسنیم که خمر آنها بسته شده بمرتبه فوق است عَیناً یَشرَب‌ُ بِهَا المُقَرَّبُون‌َ چنین مینماید که برای مقربین چشمه دیگری است خالص ممزوج بچیز دیگری نیست لکن آب اهل یمین خالص نیست بلکه آبی است ممزوج که چنین اشخاص اگر چه از خوبان و صلحاء و مؤمنین محسوبند لکن مثل مقرّبین خالص نیستند در تفسیر روح البیان در تفسیر آیات بیان خوبی دارد که مختصری از آن را ترجمه مینمایم یَشرَب‌ُ بِهَا المُقَرَّبُون‌َ مقصود قرب معنوی روحانی است یعنی مقربین از آب صرف خالص می‌آشامند و (بها) در آیه اشاره باین است که تسنیم در بهشت روحانی است و آن ناشی از معرفت خدا و محبت او و لذّت نظر (بوجهه الکریم) است و رحیق آن ابتهاج و سروری است که گاهی از نظر بوجه اللّه پدید میگردد و گاهی از نظر نمودن بمخلوقات پیدا میشود و مقربین افضل و بالاتر از ابرارند چنانچه تسنیم اعلی و احلی از رحیق است و چون مقربین مشغول بما سوی اللّه نشدند و محبّت حق را بمحبت غیر آمیخته نگردانیدند شراب ایشان صرف است و آنان که محبت آنها آمیخته باشد شراب آنها نیز ممزوج است.

ما شراب عشق میخواهیم بیدردی و غم صاف نوشان دیگر و دردی فروشان دیگرند
در بحر الحقایق است رحیق اشاره بشراب خالص از کدورات خمر کونین است و ظروف مختومه اشاره برئ قلوب اولیاء و اصفیاء است که ختام آن مسک محبت است که از اینکه ظروف محبّت نمیآشامند مگر اشخاصی که در سلوک الی اللّه طالب صادقند و تسنیم اعلا مراتب محبّت است یعنی محبّت ذاتیه غیر ممزوج بصفات و افعال الهی و مقرّبان اهل فناء فی اللّه و بقاء با اللّه میباشند. (پایان) إِن‌َّ الَّذِین‌َ أَجرَمُوا کانُوا مِن‌َ الَّذِین‌َ آمَنُوا یَضحَکُون‌َ، وَ إِذا مَرُّوا بِهِم یَتَغامَزُون‌َ

صفحه : 61
پس از آنکه اوصاف و مقامات اعلای ابرار و مقربین را تذکر میدهد در مقام اوصاف کفّار و اشقیاء برآمده و چند صفت زشت و نکوهیده آنان را تذکّر میدهد اول وقتی مشرکین مؤمنین را میبینند بآنها میخندند و آنها را مسخره می- نمایند مفسرین گویند وقتی مشرکین مثل ابو جهل و ولید و مغیره و امثال آنان بر جماعت مؤمنین مثل سلمان و ابو ذر و مقداد و باقی صحابه گذر میکردند میخندیدند و بچشم بیکدیگر اشاره مینمودند (یتغامزون) از باب تفاعل و مأخوذ از غمز بمعنی اشاره کردن بچشم یا بدست یا باعضاء دیگر برای مسخره کردن و عیب- جزئی است.
وَ إِذَا انقَلَبُوا إِلی أَهلِهِم‌ُ انقَلَبُوا فَکِهِین‌َ، وَ إِذا رَأَوهُم قالُوا إِن‌َّ هؤُلاءِ لَضالُّون‌َ دوم وقتی مشرکین مؤمنین را میدیدند میگفتند محقّقا اینان گمراهند سوم وقتی بخانه خود نزد اهل خود میرفتند شادمان بودند زیرا خود را مردمان عاقل دانا میدانستند و بمؤمنین نسبت سفاهت و بی خردی میدادند میگفتند اینان سفها میباشند که تابع یک شخص ساحر دروغ‌گو گردیده‌اند و نعمتهای دنیا را رها نموده بامید آنکه بهشت بروند وَ ما أُرسِلُوا عَلَیهِم حافِظِین‌َ شاید مقصود اینکه باشد که کفّار ظاهر حال مؤمنین را بینند- که آنان بروش پارسایی زندگانی مینمایند لکن خبر از باطن و سریره آنان ندارند و حافظ و نگهبان اعمال آنها نیستند و اعمال خوب و سجیّه نیکوی آنها را نمیدانند اینکه است که گمان میکنند آنان مردمان سفیهی میباشند.
فَالیَوم‌َ الَّذِین‌َ آمَنُوا مِن‌َ الکُفّارِ یَضحَکُون‌َ، عَلَی الأَرائِک‌ِ یَنظُرُون‌َ همین طوری که در دنیا کفّار بمؤمنین میخندیدند و آنان را مسخره مینمودند

صفحه : 62
و استهزاء میکردند در قیامت مؤمنین در حالی که بر تختهای عالی تکیه زده بکفار نظر میکنند و بآنان میخندند.
در بعضی روایات رسیده چون خداوند خواهد بر سرور اهل بهشت بیفزاید دری از بهشت بسوی جهنم باز میکند اهل جهنم بگمان آنکه برای آنان در باز شده افتان و خیزان میشتابند وقتی بدر بهشت میرسند در بسته میگردد آن وقت مؤمنین بآنها میخندند هَل ثُوِّب‌َ الکُفّارُ ما کانُوا یَفعَلُون‌َ هل بصورت استفهام و در معنی برای تقریر و ثبوت است یعنی مجازات و کیفر اعمال کفّار مطابق عمل آنها است ثوب در لغت بمعنی بازگشت هر چیزی است بحالت اول و جمع ثوب اثواب است و جزای عمل خیر را ثواب گویند نظر به اینکه همان عمل نیک است که بازگشت بانسان مینماید و آن را جزا و ثواب نامند تصورا که آن بعینه همان عمل خیر او است چنانچه در بسیاری از آیات جزا را ثواب نامیده مثل قوله تعالی وَ اللّه‌ُ عِندَه‌ُ حُسن‌ُ الثَّواب‌ِ و در جزاء عمل بد نیز بهمین معنی آمد مثل همین آیه هَل ثُوِّب‌َ الکُفّارُ اشاره به اینکه خداوند ظلم نمی- کند لَیس‌َ بِظَلّام‌ٍ لِلعَبِیدِ جزای عمل هر کسی را مطابق عملش میدهد بلکه خود عمل است که بصورت جزا بازگشت بانسان میکند ان کان خیرا فخیرا و ان کان شرا فشرا فَمَن یَعمَل مِثقال‌َ ذَرَّةٍ خَیراً یَرَه‌ُ وَ مَن یَعمَل مِثقال‌َ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَه‌ُ اینکه آیه چنین مینماید که خیر و شرّ در قیامت بصورت واقعی خود تجسّم مینمایند و انسان آنها را بعینه می‌بیند و مشاهده می‌نماید.

صفحه : 63

‌سورة الانشقاق‌

اشاره

مکیة و هی خمس و عشرون آیة سوره الانشقاق مکی است در مکه فرود آمده و بیست و پنج آیه و یکصد و نه کلمه و چهار صد و سی حرف است از ابو امامه نقل میکنند که از حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم چنین حدیث میکند که هر کس سوره (انشقت را بخواند خداوند حفظ میکند او را که نامه عملش را از پشت سرش باو بدهند و شیخ کفعمی چنین گوید اگر در موقع ولادت اینکه سوره را ببندند ولادت آسان میگردد و لکن بعد از وضع حمل باید فوری باز کنند و اگر بر دابه خوانده شود حفظ میگردد و بر آدم حبس آزاد میگردد و بر خائف که از چیزی بترسد مطمئن میگردد

[سوره الانشقاق (84): آیات 1 تا 25]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
إِذَا السَّماءُ انشَقَّت (1) وَ أَذِنَت لِرَبِّها وَ حُقَّت (2) وَ إِذَا الأَرض‌ُ مُدَّت (3) وَ أَلقَت ما فِیها وَ تَخَلَّت (4)
وَ أَذِنَت لِرَبِّها وَ حُقَّت (5) یا أَیُّهَا الإِنسان‌ُ إِنَّک‌َ کادِح‌ٌ إِلی رَبِّک‌َ کَدحاً فَمُلاقِیه‌ِ (6) فَأَمّا مَن أُوتِی‌َ کِتابَه‌ُ بِیَمِینِه‌ِ (7) فَسَوف‌َ یُحاسَب‌ُ حِساباً یَسِیراً (8) وَ یَنقَلِب‌ُ إِلی أَهلِه‌ِ مَسرُوراً (9)
وَ أَمّا مَن أُوتِی‌َ کِتابَه‌ُ وَراءَ ظَهرِه‌ِ (10) فَسَوف‌َ یَدعُوا ثُبُوراً (11) وَ یَصلی سَعِیراً (12) إِنَّه‌ُ کان‌َ فِی أَهلِه‌ِ مَسرُوراً (13) إِنَّه‌ُ ظَن‌َّ أَن لَن یَحُورَ (14)
بَلی إِن‌َّ رَبَّه‌ُ کان‌َ بِه‌ِ بَصِیراً (15) فَلا أُقسِم‌ُ بِالشَّفَق‌ِ (16) وَ اللَّیل‌ِ وَ ما وَسَق‌َ (17) وَ القَمَرِ إِذَا اتَّسَق‌َ (18) لَتَرکَبُن‌َّ طَبَقاً عَن طَبَق‌ٍ (19)
فَما لَهُم لا یُؤمِنُون‌َ (20) وَ إِذا قُرِئ‌َ عَلَیهِم‌ُ القُرآن‌ُ لا یَسجُدُون‌َ (21) بَل‌ِ الَّذِین‌َ کَفَرُوا یُکَذِّبُون‌َ (22) وَ اللّه‌ُ أَعلَم‌ُ بِما یُوعُون‌َ (23) فَبَشِّرهُم بِعَذاب‌ٍ أَلِیم‌ٍ (24)
إِلاَّ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ لَهُم أَجرٌ غَیرُ مَمنُون‌ٍ (25)

صفحه : 64

(ترجمه سوره انشقاق)

بنام ایزد هستی بخش صاحب رحمت عام و خاص
هنگامی که آسمان شکافته شود،
و بفرمان حق منقاد گردد و محقق شود.
و هنگامی که زمین کشیده شود،
و بیرون اندازد آنچه در او است و خالی شود،
و بفرمان حق گوش فرا دارد و منقاد اوامر او گردد،
ای انسان تو البته زحمت کشنده‌ای بسوی پروردگار خود زحمت بسیار پس ملاقات می‌نمایی پروردگارت را،
پس کسی که نامه عمل وی را بدست راستش دهند،
بسیار حسابش را آسان کنند،
و وی بنزد خویشان و کسانش مسرور و شادمان خواهد رفت،
و امّا کسی را که نامه عملش را از پشت سرش بدهند
چنین کسی در نامه عملش میخواند هلاکت خود را،
و در آید در آتش فروزان،
زیرا که بین کسانش بسیار مغرور و مسرور بود،
زیرا که او گمان میکرد هرگز باز نگردد،
آری محققا پروردگار او باعمال و افعال وی بینا بود،
قسم بشفق،
و قسم بشب و آنچه در آن جمع آمده،
قسم بماه تابان هنگامی که بدر تمام شود،
که شما (از نخستین خلقت تا روز مرگ پس از آن تا قیامت) حالات گوناگون (و تحوّلات بسیار خواهید یافت)،
پس کافران از چه جهت ایمان نمی‌آورند،
و وقتی قرآن بر آنان خوانده میشود سجده نمیکنند،
بلکه آنان که کافر شدند تکذیب میکنند
و خدا دانا است بآنچه (از نفاق و ضدیت با دین حق) پنهان میکنند،
و چنین کسانی را ای پیغمبر بشارت ده بعذاب دردناک،
مگر کسانی که ایمان آوردند و عمل شایسته انجام دادند که چنین اشخاص برای آنها پاداش و اجری بی منّت است

صفحه : 65

(توضیح آیات)

اشاره

إِذَا السَّماءُ انشَقَّت شق در لغت بمعنی شکافتن و دو نیم کردن است و نظیر اینکه آیه در قرآن بسیار آمده مثل یوم تشقق الارض و انشقت وَ انشَق‌َّ القَمَرُ و غیر اینها و در اینجا اشاره بوقتی است که آسمان شکافته و قطعه قطعه میگردد شکافتن آسمان علامت منحل گردیدن و خراب گردیدن عالم دنیا است (انشقت) در اینجا و (انفطرت) در سوره انفطار و نظائر آن اشاره بظهور قیامت است که هنگام ظهور قیامت وضعیّت عالم سماوی و نظام عالم طبیعی از جریان خود خارج میگردد از حضرت أمیر المؤمنین چنین روایت میکنند که فرموده (تنشق من المجره) مجره بفتح میم راه آسمان است یعنی آن سفیدی که در وسط آسمان کشیده شده و آن را کهکشان گویند از آنجا شکافته میگردد وَ أَذِنَت لِرَبِّها وَ حُقَّت حق در لغت بچهار معنی آمده اول موجد و آفریننده موجودات را که از روی حکمت خلق نموده او را حق گویند اینکه است که خدا را حق نامند قوله تعالی ثُم‌َّ رُدُّوا إِلَی اللّه‌ِ مَولاهُم‌ُ الحَق‌ِّ دوم آفریده شده از روی حکمت آن را نیز حق گویند مثل اینکه گویند فعل خدا و کلمه آن حق است و قوله تعالی هُوَ الَّذِی جَعَل‌َ الشَّمس‌َ ضِیاءً وَ القَمَرَ نُوراً تا آنجا که فرموده ما خَلَق‌َ اللّه‌ُ ذلِک‌َ إِلّا بِالحَق‌ِّ سوم اعتقاد مثل اینکه گویند اعتقاد ما در حشر و نشر و ثواب و عقاب حق است چهارم در گفتار و کردار هر گاه در موقع خود واقع گردد گویند فلان کلام حق است و فلان عمل حق است یعنی درست و بموقع است و حقّت در آیه بمعنی ملزم گردیدن و محقق گردیدن است یعنی آسمان استماع میکند و میشنود فرمان پروردگار را و منقاد و مطیع میگردد و حکم او را اجرا میگرداند بدون آنکه امتناع و ممانعتی در او پدید گردد

صفحه : 66
و شاید مقصود اهل آسمان باشند که امر پروردگار را میشنوند و حکم او را اجرا میگردانند لکن بنا بر اینکه معنی بایستی چیزی در تقدیر گرفت و آن خلاف ظاهر است.
لکن چنانچه گفته شد آیه دلالت دارد بر نفوذ قدرت خدا و تأثیر اراده او در مندک گردیدن آسمانها و تفرّق اجزاء آن و در قبول تأثیر مثل عبد ذلیل در مقابل حکم مولا ایستادگی می‌نماید چنانچه در مقام اطاعت زمین و آسمان فرموده قالَتا أَتَینا طائِعِین‌َ که همین طوری که اراده او در وجود اشیاء نفوذ دارد در اعدام آنها نیز نافذ است زیرا که غیر از ذات واجب الوجود تمام موجودات ممکن الوجودند و وجود و عدم نسبت بممکن مساوی است و همین طوری که بامر (کن) و اراده او موجود شدند بامر و اراده او نیز معدوم میگردند.
وَ إِذَا الأَرض‌ُ مُدَّت، وَ أَلقَت ما فِیها وَ تَخَلَّت، وَ أَذِنَت لِرَبِّها وَ حُقَّت وقتی زمین کشیده شده و کوه‌ها پراکنده گردید زمین مثل یک و رق صاف میگردد و آنچه در باطنش بوده بیرون می‌اندازد در تفسیر ابو الفتوح رازی حدیثی از رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نقل میکند (وقتی علامت قیامت ظاهر گردید زمین بپاره های جگر خود قی میکند یعنی گنجهای زمین را مثل ستونهای زرین بیرون می- اندازد آدم جانی و قاتل گوید برای اینکه آدم کشی کردم دزد گوید برای اینکه و مانند اینکه مرا دست بریدند آن گاه بروند و رها کنند.
یا أَیُّهَا الإِنسان‌ُ إِنَّک‌َ کادِح‌ٌ إِلی رَبِّک‌َ کَدحاً فَمُلاقِیه‌ِ کدح بفتح کاف بمعنی جدیّت در عمل است بطوری که در آن تأثیر نماید و کدح بکسر کاف بمعنی کسب و سعی بسیار در عمل آمده خطاب بتمام افراد بشر است که ای انسان محقّقا تو زحمت کش و رنج بری و اگر در عمل رنج بسیار کشی بالاخره پروردگار خود را ملاقات می‌نمایی و بپاداش عمل خود از خیر و شرّ هر چه

صفحه : 67
باشد خواهی رسید یعنی پیوند میگردی برحمت پروردگار خود.
شاید اشاره باین باشد که چون انسان از اول تکوّنش در رحم مادر تا انتهای امرش همیشه در عالم کون و فساد از حالی بحالی و از عالمی بعالمی سیر مینماید و همیشه محفوف ببلاء و آفات و حدوث و فنا است و در زندگانی محتاج بهزار گونه وسائل و ما یحتاج است و همین احتیاجات ضروری مانع پیش رفت او است که آنچه قادر متعال در استعداد وی نهفته بروز و ظهور نماید و وی را بمعرفت الهی و فیوضات غیر متناهی که غرض از خلقت او است برساند اینکه است کسی که امید لقای پروردگار و فائز گردیدن برحمت غیر متناهی او را دارد و محبت وی را در دل خود میپروراند بایستی در عمل جدیت بسیار نماید و با نفس شریر خود بجنگد تا بآرزوی خود نائل گردد و دریابد آن مقام و فعلیّتی که برای وی آماده شده و چون نزدیک شدن بمبدء متعال بقرب مکانی تصور ندارد مقصود از (ملاقیه) در آیه استکمال انسان است در مدارج کمال و قرب هر کسی بخدا بقدر کمالات روحانی او است انسان هر قدر در درجات کمال بالا رود بهمان نسبت بحق تعالی نزدیک میگردد زیرا که او جل و علا کامل مطلق است و لقاء و نزدیکی هر کسی باو بقدر کمالات نفسانی و روحانی او است هر فردی که کامل‌تر باشد بکمالات روحانی بخدا نزدیک‌تر است و کمال بتمامیّت و دارایی بجامعیّت مراتب وجود است انسان کامل کسی را گویند که از مراتب و ادوار خلقت گذشته و در حاق وسط قرار گیرد بطوری که مظهر و نماینده اوصاف احدی گردد خلاصه شاید آیه اشاره باین باشد که گوشزد بشر نماید ای انسان اگر تو آرزوی لقاء رحمت و قرب اله خود را در دل میپرورانی بایستی بجدیّت کار کنی و زحمت کشی و بسیار مشقّت بری تا بآرزوی خود بقدر قابلیّت و استعدادی که در سجیّه تو نهاده شده برسی.

صفحه : 68
فَأَمّا مَن أُوتِی‌َ کِتابَه‌ُ بِیَمِینِه‌ِ، فَسَوف‌َ یُحاسَب‌ُ حِساباً یَسِیراً، وَ یَنقَلِب‌ُ إِلی أَهلِه‌ِ مَسرُوراً آن کس که نامه عملش را بدست راستش دهند حساب وی آسان میشود و بر میگردد بکسان خود با شادی و سرور و شادمانست.
در مقام اوصاف کسانی است که بلقاء پروردگار خود فائز گردیده‌اند و مشمول رحمت رحمانی و رحیمی الهی و بفیوضات غیر متناهی او رسیده‌اند که آنان کسانی میباشند که صحیفه اعمالشان بدست راستشان که شاید اشاره بمیمنت و برکت باشد داده میشود و دیگر معطّلی و گرفتگی در حسابشان نیست و شاید مقصود از (اهله) در آیه کسانی باشد که در رتبه و مقام ردیف اویند نه اینکه نزدیکان و کسان وی باشند.
وَ أَمّا مَن أُوتِی‌َ کِتابَه‌ُ وَراءَ ظَهرِه‌ِ، فَسَوف‌َ یَدعُوا ثُبُوراً، وَ یَصلی سَعِیراً إِنَّه‌ُ کان‌َ فِی أَهلِه‌ِ مَسرُوراً ثبور در لغت بمعنی هلاکت و فساد آمده قوله تعالی لا تَدعُوا الیَوم‌َ ثُبُوراً واحِداً وَ ادعُوا ثُبُوراً کَثِیراً قوله تعالی حکایت از موسی علیه السّلام که در مقام تهدید بفرعون گفت وَ إِنِّی لَأَظُنُّک‌َ یا فِرعَون‌ُ مَثبُوراً و از إبن عباس است که مثبورا در اینکه آیه اشاره بنقصان عقل فرعون است زیرا که نقصان عقل سبب هلاکت آدمی است کسی که صحیفه عملش از پشت سر بوی برسد در آن هلاکت خود را بیند خودش در آتش فروزان وارد میگردد چون پشت سر نسبت بانسان مرتبه دانی وی است و شرافت بجلو رو و طرف یمین وی است اینکه است که کتاب کفّار و فجّار نظر بپستی آن از پشت سر داده میشود و چون قیامت موقعی است که حقیقت و کنه هر چیزی نمایان میگردد آدم جهنّمی وقتی حقیقت و سجیّه خود را مشاهده نمود میفهمد جایگاه

صفحه : 69
وی جهنّم است و جهنّم او را بطرف خود میکشاند.
إِنَّه‌ُ ظَن‌َّ أَن لَن یَحُورَ، بَلی إِن‌َّ رَبَّه‌ُ کان‌َ بِه‌ِ بَصِیراً حور در لغت بمعنی بازگشتن است یعنی آن کس که نامه عملش از پشت سر بوی میدهند کسی است که گمان میکرد هرگز بر نمیگردد و حشر و نشر و کتاب و میزانی نیست و بگمان فاسد خود چنین میپنداشت که وقتی مرد فانی میگردد و دیگر بازگشت و رجوعی نیست آری محقّقا پروردگار او باعمال و گفتار وی عالم و دانا است.
فَلا أُقسِم‌ُ بِالشَّفَق‌ِ، وَ اللَّیل‌ِ وَ ما وَسَق‌َ، وَ القَمَرِ إِذَا اتَّسَق‌َ، لَتَرکَبُن‌َّ طَبَقاً عَن طَبَق‌ٍ حمره مشرقیّه را شفق گویند و آن سرخی است که پس از غروب آفتاب در طرف مشرق نمایان میگردد که فقهای ما گویند وقت فضیلت مغرب و نافله آن پس از گذشتن آن است از سمت الرئس و از بعض مفسرین است که مقصود از شفق در آیه تمام روشنایی روز است بدلیل آنکه شفق را مقابل لیل قرار داده وسق در لغت بمعنی جمع اشیاء متفرق است مثل اینکه گویند (و سقت الشی‌ء اذ جمعته) یعنی جمع کردم آنها را وقتی که متفرق بود و در توجیه اینکه آیه بعضی گفته‌اند (وَ ما وَسَق‌َ) اشاره بجمع تاریکی شب و روشن شدن و تجلی نمودن ماهست وقتی که بدر تمام بشود یعنی وَ اللَّیل‌ِ وَ ما وَسَق‌َ اشاره بظلمت شب است وَ القَمَرِ إِذَا اتَّسَق‌َ اشاره بروشنایی ماهست وقتی تمام افق را روشن کند پس از گمان فاسد کفّار در مقام اثبات معاد بر آمده و روز و شب و ماه را در مورد سوگند در آورده و اینها را شاهد و گواه می‌آورد برای اثبات معاد که قسم بسرخی اول شب که شاید اشاره بتمام روز باشد و قسم بشب و آنچه را از

صفحه : 70
پراکنده‌گی حیوانات که در روز متفرق بودند جمع آوری مینماید و قسم بماه وقتی بدر تمام شود و قسم باین موجودات بزرگ که برای شما حالاتی است برخی پس از برخ دیگر پدید میگردد خدای متعال در اینکه آیات تغیر و تحوّل موجودات را بصورت قسم شاهد و گواه می‌آورد بر حالات و تحولات و مراتب و منازلی که انسان از اول تکون و پیدایش وجودش عارض وی میگردد تا انتهای امرش لَتَرکَبُن‌َّ طَبَقاً عَن طَبَق‌ٍ طبق دو چیز مثل هم را مطابقه گویند مثل اینکه گویند (طابقت النعل بالنعل) لکن در جایی استعمال میکنند که یکی فوق دیگری باشد مثل آنجا که فرموده الَّذِی خَلَق‌َ سَبع‌َ سَماوات‌ٍ طِباقاً یعنی بعضی آنها بالای بعض دیگری است و در اینجا شاید اشاره باشد بتمام حالاتی که در اینکه عالم دنیا برای انسان پدید میگردد و حالاتی که پس از مرگ از تحوّلات و تغیّرات از حالت نزع و قبر و برزخ تا برسد بعالم قیامت که منتهای امر او سر انجام کار وی است.
که تمام آنها مترتّب بر یکدیگر و بعضی فوق دیگری است که از مجموع همان تحوّلات و تغیّرات که در ایّام حیات بلکه پس از مرگ علی الدّوام بر او طاری و عارض گردیده شخصیّت وی تحقق مییابد و بفعلیّت اخیر خود میرسد و شالوده و فعلیّت اخیر وی آن چیزی است که از مجموعه همان تحوّلات که بعضی فوق بعض دیگری است ترکیب یافته.
و شاید بمناسبت تحوّلات انسان است که بتحوّلات اوضاع عالم از شب و روز و تغیّرات و تحوّلاتی که در ماه پدید میگردد سوگند یاد نموده که منکرین معاد رجوع بعقل خود نمایند و متذکر گردند که در اینکه تحوّلات مقصد بزرگی در نظر است و اینکه نظام عالم و تحوّلات موجودات که از معدّات و شرایط پیدایش انسان بشمار میرود بیهوده نیست و نیز البته در اینکه حالات گوناگون که بآدمی دست میدهد بایستی سر انجام بنتیجه برسد و فعلیّت وجود و نتیجه خلقت انسان

صفحه : 71
در قیامت پدید میگردد و چنانچه نظام عالم طبیعت مربوط بهمین تحوّلات و حوادثی است که پی در پی حادث میگردد نظام وجود انسان نیز بسته باین است که سر انجام آن بفعلیّت وجود و بقا برسد و آن در قیامت محقّق میگردد اینکه است که پس از آن از روی تعجب فرمود فَما لَهُم لا یُؤمِنُون‌َ شمایی که شب و روز و تحوّلات عالم و تحوّلات وجود خود را مینگرید و عقلتان گواهی میدهد که هر حرکتی را منتهایی و هر تحوّلی را ثباتی است چگونه بمعاد اعتراف نمیکنید و گمان میکنید پس از مرگ فانی میگردید.
وَ إِذا قُرِئ‌َ عَلَیهِم‌ُ القُرآن‌ُ لا یَسجُدُون‌َ ظاهرا مقصود از سجده در اینجا خضوع و تسلیم است و در مقام توبیخ و سرزنش منکرین معاد بر آمده که چگونه وقتی بر آنان قرآن قرائت میشود خاضع نمیگردند در صورتی که اگر رجوع بوجدان و عقل خود نمایند می‌یابند که آنچه قرآن خبر داده از وقوع قیامت و عالم پس از اینکه عالم و نیز آنچه تأسیس نموده از قوانین مدنی و طریق بندگی و آنچه انسان را بکمالات روحانی و جسمانی میرساند و راه ترقی و تعالی را نشان میدهد ببهتر وجهی و شیرین‌تر کلامی و سلیب تر اسلوبی بیان نموده اگر اندکی تدبر مینمودند در آیاتی که از معدن صدق فرود آمده سر تسلیم فرود می‌آوردند و خاضع میگردیدند بَل‌ِ الَّذِین‌َ کَفَرُوا یُکَذِّبُون‌َ، وَ اللّه‌ُ أَعلَم‌ُ بِما یُوعُون‌َ، فَبَشِّرهُم بِعَذاب‌ٍ أَلِیم‌ٍ بل کلمه اضراب است یوعون بمعنی ظرف و ذخیره کردن چیزی را گویند شاید مقصود چنین باشد که کفار کینه و دشمنی و ضدیت با رسول اللّه را در دل خود جمع نموده و میپرورانند مثل کسی که متاعی را در ظرفی یا صندوقی نگاهدارد

صفحه : 72
کفار هم نسبت بپیمبر اکرم چنین بودند که در اثر همان کینه و دشمنی که با حضرتش داشتند همیشه در مقام اذیت و آزار آن نفس قدسی الهی بودند و از هیچ گونه اذیت نسبت باو خود داری نمینمودند و علاوه بر اینکه ایمان نمی‌آوردند تکذیب هم میکردند زیرا کافر یک وقت است ایمان نمیآورد و اظهار بی اطلاعی میکند و یک وقت است علاوه بر عدم اذعان تکذیب هم میکند و نسبت ناروا بصاحب شریعت میدهد و خدا میداند آنچه را کفّار در باطن و سریره خود جمع نموده‌اند از کفر و کبر و حسد و باقی اخلاق و ملکات نکوهیده و همین اخلاق زشت ناپسند آنان سبب شده که تکذیب پیمبران و سفرای الهی را مینمایند و نسبت دروغ و سحر بآنها میدهند فَبَشِّرهُم بِعَذاب‌ٍ أَلِیم‌ٍ پس بآنان بشارت ده بعذاب دردناک إِلَّا الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ لَهُم أَجرٌ غَیرُ مَمنُون‌ٍ (الّا) کلمه استثنا است و اشاره به اینکه تمام منکرین در قیامت در عذاب الیم باشند مگر آنهایی که پس از کفر ایمان آوردند و عمل شایسته نمودند که برای آنان است اجر و پاداش بی‌منّت‌

سخنان مفسرین در توجیه غیر ممنون‌

1- اجری است بدون منّت و اذیّت 2- برای آنان پاداش و نعمتهایی است که منقطع شدنی نیست 3- پاداش آنها بدون نقصان است (4) بهتر اینکه است که حمل کنیم بر یک معنی جامع که شامل تمام مراتب گردد گویا خدای متعال وعده داده بکسانی که پس از کفر ایمان آرند و کار شایسته نمایند اجر خالص خالی از شوائب دائمی که انقطاعی و نقصی و عیبی در آن نیست و اینکه منتهی درجه وعده نیکویی است برای رغبت نمودن باعمال نیک چنانچه آیه بالا منتهای تهدید و وعید است برای جلوگیری از معاصی، و اللّه اعلم. (تفسیر کبیر)

صفحه : 73

‌سورة البروج‌

اشاره

مکیة و هی اثنتان و عشرون آیة سوره البروج در مکّه فرود آمده و بیست و دو آیه و یکصد و نه کلمه و چهار صد و پنجاه و هشت حرف است عبد اللّه عباس از رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم چنین حدیث میکند که فرمود هر کس سوره السّماء ذات البروج را بخواند خدای تعالی بعدد هر روز آدینه و روز عرفه که در دنیا بوده ده حسنه برای او بنویسد و هر کس در نماز فریضه بخواند موقف حشر وی با انبیاء مرسلین باشد.
از مصباح کفعمی است کسی که اینکه سوره را در رختخواب بخواند یا موقع بیرون رفتن از منزل خود بخواند خانه و اثاث البیت و اهل و عیال همه محفوظ مانند

[سوره البروج (85): آیات 1 تا 22]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
وَ السَّماءِ ذات‌ِ البُرُوج‌ِ (1) وَ الیَوم‌ِ المَوعُودِ (2) وَ شاهِدٍ وَ مَشهُودٍ (3) قُتِل‌َ أَصحاب‌ُ الأُخدُودِ (4)
النّارِ ذات‌ِ الوَقُودِ (5) إِذ هُم عَلَیها قُعُودٌ (6) وَ هُم عَلی ما یَفعَلُون‌َ بِالمُؤمِنِین‌َ شُهُودٌ (7) وَ ما نَقَمُوا مِنهُم إِلاّ أَن یُؤمِنُوا بِاللّه‌ِ العَزِیزِ الحَمِیدِ (8) الَّذِی لَه‌ُ مُلک‌ُ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ وَ اللّه‌ُ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ شَهِیدٌ (9)
إِن‌َّ الَّذِین‌َ فَتَنُوا المُؤمِنِین‌َ وَ المُؤمِنات‌ِ ثُم‌َّ لَم یَتُوبُوا فَلَهُم عَذاب‌ُ جَهَنَّم‌َ وَ لَهُم عَذاب‌ُ الحَرِیق‌ِ (10) إِن‌َّ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ لَهُم جَنّات‌ٌ تَجرِی مِن تَحتِهَا الأَنهارُ ذلِک‌َ الفَوزُ الکَبِیرُ (11) إِن‌َّ بَطش‌َ رَبِّک‌َ لَشَدِیدٌ (12) إِنَّه‌ُ هُوَ یُبدِئ‌ُ وَ یُعِیدُ (13) وَ هُوَ الغَفُورُ الوَدُودُ (14)
ذُو العَرش‌ِ المَجِیدُ (15) فَعّال‌ٌ لِما یُرِیدُ (16) هَل أَتاک‌َ حَدِیث‌ُ الجُنُودِ (17) فِرعَون‌َ وَ ثَمُودَ (18) بَل‌ِ الَّذِین‌َ کَفَرُوا فِی تَکذِیب‌ٍ (19)
وَ اللّه‌ُ مِن وَرائِهِم مُحِیطٌ (20) بَل هُوَ قُرآن‌ٌ مَجِیدٌ (21) فِی لَوح‌ٍ مَحفُوظٍ (22)

صفحه : 74

(ترجمه سورة البروج)

بنام ایزد هستی بخش صاحب رحمت عام و خاص
قسم به آسمانی که دارای برجها است،
و قسم بروز موعود (روز قیامت)
و قسم بشاهد و شهادت دهنده (پیمبر اکرم) و مشهود (روز قیامت)
کشته و نابود گردیدند آن قومی که (بمکر) آتش افروختند (و خندق کندند)
آتشی که از هیزم ها افروخته شده،
و خود آنان بر کنار آتش نشسته
و آنها بر آنچه بمؤمنین آزار میرسانند گواهند،
و کسی بر عمل زشت آنان سرزنش نکرد مگر آنهایی که ایمان آوردند بخدای غالب ستوده،
آن کسی که مر او راست پادشاهی و سلطنت آسمانها و زمین و او بر هر چیزی گواهست،
آنان که بمکر و تدلیس بفتنه انداختند مردها و زنهای مؤمن را و از اینکه عمل زشت ناروا توبه و بازگشت ننمودند پس برای آنان است آتش دوزخ و عذاب آتش سوزان،
و آنان که ایمان آوردند و عمل شایسته نیکو کردند برای آنهاست بهشتهایی که از زیر درختانش آبها جریان دارد و اینکه حقیقتا سعادت و فیروزی بزرگی است،
و محقّقا انتقام کشیدن پروردگار تو بسیار امر سخت و بزرگی است
زیرا که او میآفریند و خلق بسوی او بازگشت مینمایند،
و اوست آمرزنده و دوست
و صاحب عرش و با اقتدار و عزّت است،
و آنچه بخواهد (با کمال اقتدار و قدرت) انجام میدهد،
(ای پیمبر) آیا خبردار شدی از حکایت لشگرهای،
فرعون و ثمود،
آری آنان که کافر شدند و تکذیب (پیمبران) نمودند
و خداوند محیط بر آنان است،
بلکه اینکه کتاب قرآن بزرگی است
که در لوح محفوظ ثبت و محفوظ است.

صفحه : 75

(توضیح آیات)

وَ السَّماءِ ذات‌ِ البُرُوج‌ِ بروج جمع برج و بمعنی قصر است که محل و منزل نجوم و ستارگان است و تعبیر ببرج نظر باستحکام منازل نجوم است چنانچه در وصف برج فرموده وَ لَو کُنتُم فِی بُرُوج‌ٍ مُشَیَّدَةٍ قوله تعالی الَّذِی جَعَل‌َ فِی السَّماءِ بُرُوجاً شاید اشاره بعظمت و استحکام خلقت و حسن و بها و تلألؤ و درخشندگی ستارگان باشد زیرا که تبرّج ظاهر کردن زینت است چنانچه در سوره احزاب آیه 33 فرموده وَ قَرن‌َ فِی بُیُوتِکُن‌َّ وَ لا تَبَرَّجن‌َ تَبَرُّج‌َ الجاهِلِیَّةِ الأُولی خطاب بزنهای پیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نموده که در خانهای خود قرار گیرید و ظاهر ننمائید زینتهای خود را آن طوری که در زمان جاهلیت قبل از اسلام چنین میکردند.
آسمان طرف بالا و بروج شاید برجهای دوازده گانه معروف یا مدار گردش خورشید یا ماه باشد و شاید یک معنی اعم مراد باشد که شامل گردد تمامی کرات و ستارگان و تمام اوضاع سماوی و مدار گردش موجودات علوی و غیر آن وَ الیَوم‌ِ المَوعُودِ، وَ شاهِدٍ وَ مَشهُودٍ در اینکه آیات چهار امر بزرگ از موجودات عظیم خلقت را در معرض سوگند درآورده اول وَ السَّماءِ ذات‌ِ البُرُوج‌ِ موجودات سماوی از برجها و کرات که نظام عالم مادّیات و تنظیم موجودات و بقای عالم طبیعت منوط بترتیب حرکت مرتب و گردش مضبوط اوضاع جوّی است و دست قدرت الهی بحکمت تامّه ربوبیش همگی آنان را بیک نظام و ترتیب حیرت بخشی مرتّب گردانیده و بصورت قسم ببشر تذکّر داده و وی را متنبّه گردانیده که اینکه موجودات بزرگ بوجود و حرکت سریع و آثاری که مترتّب بر حرکت آنها میگردد شاهد صادقی میباشند بر کمال قدرت و حکمت و نفوذ اراده آن فرد متعال زیرا علاوه بر اینکه هر یک از آنان بتنهایی آیات بزرگ توحیدند که بنظام و روش معین گواهی میدهند بر یگانگی او

صفحه : 76
مجموع آنها که عبارت از بروج باشد و حرکات منظّم آنها گواه صادقی میباشند بر اینکه مسخّر امر پروردگار و پدید آورنده موجوداتند.
(دوم) وَ الیَوم‌ِ المَوعُودِ بیشتر مفسّرین را رأی چنین است که روز موعود روز قیامت است که سر انجام و غایت و نتیجه حرکات موجودات است و آن وقتی است که هر چیزی بکمال اخیر خود میرسد زیرا که روز قیامت تمام حرکات از حرکت، کمی، کیفی، وضعی، موجودات متحرک بانتهاء میرسد (سوم) (و الشاهد) قسم بشهادت دهنده ممکن است مقصود از شاهد پیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم باشد بدلیل قوله تعالی فَکَیف‌َ إِذا جِئنا مِن کُل‌ِّ أُمَّةٍ بِشَهِیدٍ وَ جِئنا بِک‌َ عَلی هؤُلاءِ شَهِیداً یا تمام پیمبران مقصود باشند بدلیل قوله تعالی وَ إِذ أَخَذَ اللّه‌ُ مِیثاق‌َ النَّبِیِّین‌َ تا آنجا که فرموده فَاشهَدُوا وَ أَنَا مَعَکُم مِن‌َ الشّاهِدِین‌َ و شاید مقصود از مشهود روز قیامت باشد بدلیل قوله تعالی ذلِک‌َ یَوم‌ٌ مَجمُوع‌ٌ لَه‌ُ النّاس‌ُ وَ ذلِک‌َ یَوم‌ٌ مَشهُودٌ (چهارم) قیامت را هم شاهدش گفته‌اند و هم مشهودش نامیده‌اند شاهدش گویند برای آنکه در آن روز حجابها برداشته میگردد و اموری که در اینکه عالم برای اکثر خلق مخفی مانده و فقط اسمی از آن میشنوند یا پیش خود تصوری از آن میکنند و حقیقت آن را نمییابند در آن روز معاینه مینمایند و شاید باین مناسبت مشهودش نامند که هر فردی منظور نظر خلایق گردد زیرا که در آن وقت دیگر پرده و حجابی در کار نیست پس انسان در قیامت هم شاهد است و هم مشهود لکن مصداق حقیقی (شاهد و مشهود) وجود خدای تعالی است که خود هم شاهد است بر ذات و الوهیّت خود شَهِدَ اللّه‌ُ أَنَّه‌ُ لا إِله‌َ إِلّا هُوَ و هم خود مشهود خودش میباشد

(هم اوست شاهد و مشهود و عاشق و معشوق براه خویش نشسته در انتظار خود است)
زیرا که احدی را بکنه ذات حق تعالی راهی نیست و نیز تمام موجودات بعلم حضوری مشهود و مکشوفند نزد او تعالی.

صفحه : 77
ابو هریره از رسول اللّه چنین روایت میکند که فرموده روز موعود روز قیامت است و شاهد روز جمعه و مشهود روز عرفه و گفته‌اند در روز جمعه ساعتی است که هر دعائی در آن ساعت بشود قبول میگردد و از پیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است که در روز جمعه بر من بسیار صلوات بفرستید که روز جمعه روزی است که فرشتگان سلام شما را بمن میرسانند (عبد الله عباس) قُتِل‌َ أَصحاب‌ُ الأُخدُودِ، النّارِ ذات‌ِ الوَقُودِ، إِذ هُم عَلَیها قُعُودٌ وَ هُم عَلی ما یَفعَلُون‌َ بِالمُؤمِنِین‌َ شُهُودٌ اخدود بمعنی شکاف است و وقود آتش افروخته را گویند.
قُتِل‌َ أَصحاب‌ُ الأُخدُودِ جواب قسم است اگر چه مفسّرین اینکه آیات اخیر که آن چهار سوگند بالا در باره آن فرود آمده بر مورد بخصوص حمل نموده‌اند که مختصری از حکایت آن را بیان مینمائیم لکن آیات مطلق است و مورد مخصص نیست و ممکن است اینطور توجیه نمائیم که تناسب و نظم بین آیات باین وجه باشد گوئیم آن چهار آیه بالا که بصورت قسم تذکّر داده اگر چه هر یک مستقل در معنی است لکن در واقع مربوط بیکدیگرند زیرا که اول بآسمان و مدار سیّارات سوگند یاد نموده و گویا یوم موعود و روز معاد را متفرّع بر آن نموده زیرا که اوضاع عالم و وجود بنی آدم که چکیده عالم است مربوط بر آنست یعنی مربوط بروز قیامت است زیرا که اوضاع عالم از حرکات منظم کرات مقدّمه پیدایش عالم قیامت است اگر دنیایی نبود که از اینکه حرکات سیّارات پدید گردد آخرت معنی نداشت و نیز شاهد و مشهود را متفرّع نموده بروز موعود و از صفات آن روز بشمار میرود زیرا که یکی از صفات بزرگ قیامت همین است که موجودات آن روز صاحب حیات و شاهد و مشهود یکدیگرند إِن‌َّ الدّارَ الآخِرَةَ لَهِی‌َ الحَیَوان‌ُ لَو کانُوا یَعلَمُون‌َ و قُتِل‌َ أَصحاب‌ُ الأُخدُودِ را جواب قسم در معرض و قسم قرار داده پس برای مناسبت

صفحه : 78
بین سوگند و جواب آن بهتر اینکه است که اینطور توجیه شود قسم به اینهایی که گفته شد کسانی که آتش فتنه و فساد برمیانگیزانند و خود آنها در فتنه و فساد قعود و تمکّن مینمایند و بمؤمنین ضرر و آسیب میرسانند چنین مردمانی بهلاکت خود اقدام نموده و خود آنان در قیامت شهود اعمال و افعال خود میباشند.
مفسّرین حکایت اصحاب اخدود را نظر باختلاف روایات و اخبار مختلف نقل نموده‌اند و ما برای اختصار یک طریق آن را ترجمه مینمائیم.
عبد اللّه بن لیلی از صهب از حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم چنین حدیث میکند که در ملّت گذشته پادشاهی بود که وی ساحری داشت وقتی آن ساحر پیر شد به پادشاه گفت کودکی بفرست تا بوی سحر بیاموزم که بعد از من بجای من باشد پادشاه غلامی حاضر گردانید تا بوی سحر آموزد آن غلام نزد ساحر میرفت و حرفهای وی را میشنید لکن او را نمیگرفت و بدلش اثر نمیکرد و در بین راه او راهبی بود که مردم از او دانش می‌آموختند یک دو روزی آنجا نشست از گفتار راهب وی را خوش آمد و مایل بوی گردید و دین و رویّه او را قبول نمود اتفاقا روزی در راهی میگذشت دید جماعت بسیاری ایستاده و پیش نمیروند سبب پرسید گفتند مار عظیمی اینجا پدید شده اینکه است که کسی جرئت پیش رفتن ندارد غلام با خود اندیشه نمود که امروز کار راهب و ساحر را امتحان میکنم که کدام یک بر حقند و سنگی برداشت و گفت خدایا اگر دین راهب حق است اینکه مار را بدست من گشته گردان و اگر ساحر حق است مرا از کار او آگاه گردان آن گاه سنگ زد و مار را کشت و مردم وی را ستایش نمودند وقتی غلام حکایت مار را براهب گفت راهب گفت بشارت میدهم که کار تو بجایی رسد و تو صاحب کرامات میشوی لکن ابتلاآتی بتو رسد باید صبر نمایی بالاخره کار غلام بجایی رسید که مستجاب الدعوه گردید پادشاه را ندیمی بود نابینا غلام را طلبید و گفت اگر چشم مرا شفا دهی مال بسیاری بتو بخشم غلام گفت شفا دهنده خدا

صفحه : 79
است اگر ایمان آری خدا چشم تو را شفا دهد آن شخص ایمان آورد و خداوند بدعای غلام چشم وی را شفا بخشید روز دیگر نزد پادشاه رفت سلطان از وی سؤال نمود کی چشم تو را درست کرد گفت خدا گفت مگر غیر از من خدایی هست گفت آری خدای تو و خدای تمام عالمیان سلطان پرسید اینکه سخن را از که شنیدی گفت تو را با اینکه چه کار است پس از مجازات سخت گفت غلام تو که سحر می‌آموخت سلطان غلام را استحضار نمود گفت ای پسر کار تو بجایی رسیده که چشم نابینا را بینا میگردانی غلام گفت شفا دهنده خدا است خدا چشم او را شفا داد نه من گفت از که اینکه را آموختی پسر گفت تو را با اینکه چه کار است بقدری او را در فشار آورد تا گفت فلان راهب راهب را حاضر نمود بوی گفت از اینکه عقیده برگرد گفت بر نمیگردم امر نمود او را با شمشیر دو نیم نمودند پس از آن هر قدر غلام را تهدید نمود که از اینکه دین برگردد غلام قبول ننمود امر نمود غلام را از کوه پرت نمایند غلام دعا کرد خدایا شر اینان از من برگردان زلزله آمد و کوه پاره شد و آن جماعت هلاک شدند غلام برگشت سلطان گفت آنها را چه کردی گفت خدا شر آنها را از من گردانید امر نمود او را بدریا اندازند غلام دعا کرد طوفانی شد و همه بدریا غرق گشتند سلطان در باره غلام متحیر ماند غلام گفت اگر خواهی مرا بکشی راهش اینکه است که روزی را معین نما و در صحرایی مردم را حاضر گردان و داری برپا نما و مرا در بالای دار کن و تیری در کمان نه و بگو بسم اللّه رب‌ّ الغلام که جز نام خدا چیزی بر من کارگر نمیشود پادشاه چنین کرد تیر آمد بصورت غلام و غلام جان داد مردم چون چنین دیدند از سلطان برگشتند و خدا پرست شدند و گفتند آمنّا برب‌ّ الغلام پادشاه گفت آمد بسرم از آنچه میترسیدم آنچه مردم را تهدید نمود و ترسانید اثر نکرد تا آنکه امر نمود آتش افروختند و هر کس مخالفت مینمود وی را در آتش می‌انداختند تا̠آنکه زنی را آوردند با یک بچه کوچک چون نزدیک آتش رسید زن عقب رفت کودک بزبان

صفحه : 80
آمد و گفت ای مادر نترس صبر کن که تو بر حقّی خود را در آتش انداز زن با آن بچه خود را در آتش انداخت.
آیه و حدیث در مقام اندرز است که مؤمن بایستی در مقام دینداری اینطور شجاعت و شهامت و عظمت نشان دهد آری شجاعت و شهامت شهدای دین در حفظ ایمان کمتر از شهدای جبهه جنگ نبوده که در راه حفظ ایمان حاضر شده با هزار گونه درد و غم هم آغوش شوند و از هر گونه تسلّی و از هر قسم همدم دور بمانند و مورد سخریّه و استهزاء نااهلان و هوس‌رانان گردیده و از اعمال و کردار آنان بفغان آمده و طریق بردباری پیشه گرفته و در گوشه تنهایی خوی نموده و هر دم بزبان حال گوید

(گرچه در آتش دل چون خم می در جوشم مهر بر لب زده خون میخورم و خاموشم)
چنین فداکاری در راه دین یک جرئت و متانت عالیتری در بر دارد تا آن جسارت بهادرانه که در میدان جنگ بروز داده میشود فرد کامل چنین نفوس زکیّه پیمبران و فدائیان راه حقیقت‌اند که در راه حق و حقیقت و نجات بشر از زنجیر شهوات از هیچ گونه زجر و آسیبی نهراسیدند و جان و مال و فرزند خود را فدا دادند پس از آنها هر کس از اینکه اکثیر خدایی بیشتر نصیب دارد نزدیک‌تر بآنها خواهد بود و آیه لِیَبلُوَکُم أَیُّکُم أَحسَن‌ُ عَمَلًا بما چنین می‌آموزد که ایمان فقط بگفتن شهادتین یا اظهار نمودن بعضی اعمال تمام نمیشود مگر وقتی که امتحان داده شود و شخص از بوته امتحان سالم و خالص بیرون آید وَ ما نَقَمُوا مِنهُم إِلّا أَن یُؤمِنُوا بِاللّه‌ِ العَزِیزِ الحَمِیدِ در غریب القرآن گفته (نقمت الشی‌ء و نقمته) در مقام انکار و مؤاخذه آرند یا بزبان انکار نمایند یا طور دیگر و در مقام مجازات برآیند مثل قوله تعالی وَ

صفحه : 81
ما نَقَمُوا إِلّا أَن أَغناهُم‌ُ اللّه‌ُ وَ ما نَقَمُوا مِنهُم إِلّا أَن یُؤمِنُوا بِاللّه‌ِ هَل تَنقِمُون‌َ مِنّا فَانتَقَمنا مِنهُم فَانظُر کَیف‌َ کان‌َ عاقِبَةُ المُکَذِّبِین‌َ که نقمت را در مقام مواخذه آورده و آیه اشاره باین دارد که اصحاب اخدود از اینکه عمل زشت کراهت و انکار نداشتند مگر بعضی از آنان که بخدای عزیز قاهر درست کار ایمان داشتند الَّذِی لَه‌ُ مُلک‌ُ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ وَ اللّه‌ُ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ شَهِیدٌ اشاره به اینکه آنچه مانع و جلوگیر انسان میشود از اعمال قوای شهوانی بهیمی و غضبانی سبعی و اعمال نکوهیده حیوانی و اینکه صفات را بصورت اعتدال نگاه میدارد ایمان بخدایی است که غالب و قاهر فوق عباد و مخلوقات است هُوَ القاهِرُ فَوق‌َ عِبادِه‌ِ اگر ایمان بچنین مبدئی نباشد انسان بمقتضی شهواتش از هر سبعی درنده‌تر و از هر چهار پایی خورنده‌تر میگردد و برای نفع خیالی خود از هیچ جنایت و خیانتی خودداری نمینماید.
و اینکه آیات اخیر تأیید مینماید آن توجیهی که در آیه بالا قُتِل‌َ أَصحاب‌ُ الأُخدُودِ تا آخر نمودیم و گفتیم باطلاقش شامل می‌گردد هر کسی را که آتش فتنه و فساد بر می‌انگیزاند و بمؤمنین آسیب میرساند زیرا الّا استثنا و اشاره باین است که عمل کفّار چنین است مگر آنهایی که از کفّار ایمان آرند و بخدای عزیز حمید رو آرند.
إِن‌َّ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ لَهُم جَنّات‌ٌ تَجرِی مِن تَحتِهَا الأَنهارُ ذلِک‌َ الفَوزُ الکَبِیرُ در مقام اجر و پاداش مؤمنین نیک اعمال برآمده که آنان متنعّم میگردند بنعمتهای بهشتی زیرا که بخدای غالب قاهر ایمان آورده و عمل نیکی که شایسته قرب احدیّت است نموده‌اند چنین کسانی فائز گردیده‌اند بفیوضات غیر متناهی

صفحه : 82
ذلِک‌َ الفَوزُ الکَبِیرُ البته آن فیض و بخششی که خداوند بزرگ بشمار آورده و بمؤمنین وعده داده نظر بعظمت خودش بالاتر از آنست که بتصور آید آری همانست که فرموده باغها و انهاری است که برای مؤمنین آماده شده لکن در صورت باغ است و در باطن روح و ریحان در ظاهر جسم است و در باطن روح و روان در ظاهر نعیم است در باطن وجه کریم در ظاهر نعمتهای جسمانی بنظر میآید در باطن نمایش و ظهور رِضوان‌ٌ مِن‌َ اللّه‌ِ أَکبَرُ تجلّی مینماید.
إِن‌َّ بَطش‌َ رَبِّک‌َ لَشَدِیدٌ بطش در لغت گرفتن چیزی را گویند که بصولت و غلبه و سختی گرفته شود قوله تعالی إِذا بَطَشتُم بَطَشتُم جَبّارِین‌َ یَوم‌َ نَبطِش‌ُ البَطشَةَ الکُبری وَ لَقَد أَنذَرَهُم بَطشَتَنا و امثال اینکه آیات و در اینجا اشاره بسختی عذاب اخروی است که از روی غضب الهی ناشی میگردد چنانچه یکی از اسماء الحسنی شدید العقاب است البته چنین است ببین فتن و ناملایمات جزئی که در دنیا بانسان میرسد از مرضها و سختیها و آفات و نارسیها با آنکه غالبا از روی غضب نیست بلکه از روی حکمت و مصلحت نظام کلّی و شخصی پدید گردیده چقدر سخت و ناگوار بنظر می‌آید مقایسه کن و ببین چه خواهد بود حال کسی را که در مورد غضب حق تعالی واقع گردیده و ذات احدیّت در مقام انتقام و کیفر اعمال وی برآمده با آنکه عذاب آخرت با نعمتهای آن هیچ طرف مقایسه با سختیها و نعمتهای دنیا نیست إِنَّه‌ُ هُوَ یُبدِئ‌ُ وَ یُعِیدُ، وَ هُوَ الغَفُورُ الوَدُودُ، ذُو العَرش‌ِ المَجِیدُ فَعّال‌ٌ لِما یُرِیدُ در اینکه آیات چند صفت از اوصاف جلال و کبریایی و عظمت خود را تذکر میدهد. 1- (یبدء) او پدید آورنده موجودات است از کتم عدم بوجود

صفحه : 83
(مبدء) چیزی را گویند که سبب وجود شیئی دیگر یا سبب ترکیب پیدا کردن چیز دیگر گردد قال اللّه تعالی وَ بَدَأَ خَلق‌َ الإِنسان‌ِ مِن طِین‌ٍ که انسان از خاک ترکیب گردیده و خدا مبدء اشیاء است که هر چیزی را از نیستی بهستی و از عدم بوجود آرد کَما بَدَأَکُم تَعُودُون‌َ. 2- (وَ یُعِیدُ) او افراد بشر را پس از مرگ و تفرّق اجزاء عود میدهد و حیات جدید پاکیزه‌ای که بمراتب شدّت و قوّت وجودی آن زیادتر از حیات دنیوی است بآنها افاضه مینماید برای روز حساب که دیگر مرگ پیرامون آن نمیگردد. 3- (وَ هُوَ الغَفُورُ) غفور مأخوذ از مغفرت و بمعنی پوشانیدن و پنهان نمودن است خداوند غفور است که بلطف و رحمت خود گناهان بندگان عاصی را میپوشاند و لغزشهای وی را مخفی و پنهان مینماید و سرّ او را فاش نمیگرداند 4- (الوَدُودُ) ودود مأخوذ از ودّ و بمعنی محبّت است و بر سه معنی صادق آید (یُحِبُّهُم وَ یُحِبُّونَه‌ُ) اولیاء و نیکان را دوست میدارد و آنان نیز او را دوست میدارند و نیز دوستان خود را محبوب خلق میگرداند در غریب القرآن چنین گفته (الودّ) محبّت بچیزی و تمنّی و آرزوی کون و وجود وی است زیرا که در تمنّی معنی محبّت مأخوذ است و محب‌ّ آرزو دارد حصول آنچه را که دوست دارد قوله تعالی وَ جَعَل‌َ بَینَکُم مَوَدَّةً وَ رَحمَةً و قوله سَیَجعَل‌ُ لَهُم‌ُ الرَّحمن‌ُ وُدًّا و در اینکه آیات اشاره باین الفتی است که بین آنان واقع و دائر است چنانچه در جای دیگر لَو أَنفَقت‌َ ما فِی الأَرض‌ِ جَمِیعاً ما أَلَّفت‌َ و در محبت بدون تمنّی الفت نیز استعمال شده مثل قوله تعالی قُل لا أَسئَلُکُم عَلَیه‌ِ أَجراً إِلَّا المَوَدَّةَ فِی القُربی وَ هُوَ الغَفُورُ الوَدُودُ إِن‌َّ رَبِّی رَحِیم‌ٌ وَدُودٌ و امثال اینها (پایان) راجع بقوله تعالی یُحِبُّهُم وَ یُحِبُّونَه‌ُ دو طور تفسیر شده یکی آنکه گویند محبت خدا نسبت بمخلوق همان انعام و اکرام او است و اینکه او را موفق گرداند بطاعت و وی را هدایت نماید بدین حق و طریق رضای خود و دوستی بنده نسبت

صفحه : 84
بحق تعالی اینکه است که او را اطاعت نماید و عصیان ننماید دیگر محبّت نسبت بخدای تعالی صفتی است از اوصاف فعل او و آن احسان مخصوصی است بکسی که لایق آن باشد امّا محبت بنده نسبت بحق تعالی آن حالت وجدانی است که محبین الی اللّه در قلب خود وجدانا مییابند و بهمین جهت او را تعظیم و ستایش مینمایند و رضای او را بر رضای خود بر میگزینند و مأنوس بذکر و یاد او میگردند از بعض عرفاء است که محبت بنده نسبت بخدا اینکه است که از قلب وی کشف حجاب میگردد و متمکن میگردد بر بساط قرب زیرا صفاتی که نسبت بخدا داده میشود باعتبار غایت و نتیجه است نه باعتبار مبادی و علامت محبّت او تعالی نسبت بعبد اینکه است که او را موفّق می‌گرداند که از عالم غرور یعنی عالم طبیعت تجافی و ترقی نماید بعالم نور و بخدا انس گیرد و از غیر او وحشت نماید و تمام هم‌ّ وی یکی گردد. مجمع البحرین «5» ذُو العَرش‌ِ المَجِیدُ او صاحب عرش بزرگوار است عرش بمعنی استوای و استیلا تفسیر شده خداوند مستولی و محیط
بر تمام موجودات است الرَّحمن‌ُ عَلَی العَرش‌ِ استَوی «6» فَعّال‌ٌ لِما یُرِیدُ فعّال صیغه مبالغه و اشاره بشدّت و قوّت و فعّالیّت اوست کُل‌َّ یَوم‌ٍ هُوَ فِی شَأن‌ٍ و آنچه در عالم واقع میگردد از روی اختیار و علم و قدرت و حکمت او انجام میگیرد.
هَل أَتاک‌َ حَدِیث‌ُ الجُنُودِ، فِرعَون‌َ وَ ثَمُودَ در مقام بیان قوم فرعون و ثمود برآمده و اشاره به اینکه ببین چگونه در اثر علو و سرکشی آنان که نسبت بسفرا و پیمبران چه نسبتهای ناروا دادند و آنها را ساحر و دروغگو نامیدند و آنها صبر نمودند بالاخره عذاب بر آنان فرود آمد و مغلوب حوادث گردیده و سفرای الهی مظفرانه بر آنها استیلا و غلبه نمودند فَاصبِر کَما صَبَرَ أُولُوا العَزم‌ِ مِن‌َ الرُّسُل‌ِ تو ای پیمبر نیز صبر کن همانطوری که پیمبران اولو العزم صبر نمودند.

صفحه : 85
که بَل‌ِ الَّذِین‌َ کَفَرُوا فِی تَکذِیب‌ٍ، وَ اللّه‌ُ مِن وَرائِهِم مُحِیطٌ کفّار در مقام تکذیب پیمبران برآمده و تبلیغات آنها را انکار مینمایند در صورتی که خدا از پشت و رو و از جمیع جوانب بر آنان محیط است.
بَل هُوَ قُرآن‌ٌ مَجِیدٌ، فِی لَوح‌ٍ مَحفُوظٍ اینکه کتاب آسمانی و اینکه قرآن مجید از معدن صدق و صفا فرود آمده و در لوح محفوظ ثبت و ضبط گردیده لوح محفوظ بوجهی شاید اشاره بیک مرتبه و یک مقامی از سعه عالم وجود باشد که بالاتر و برتر از عالم خلق و عالم طبیعت و عالم کون و فساد بشمار میرود و نیز شاید عالم قضا و قدر عبارت از آن باشد و آنچه از اول خلقت تا آخر آنچه باید واقع گردد در آنجا ضبط و ثبت گردیده و نیز
(جف القلم بما هو کائن)
اشاره بآن است.
إبن عبّاس از حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم چنین حدیث میکند از کسری اشتری برسم تحفه خدمت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم آوردند روزی حضرتش بر آن سوار بود و مرا ردیف خود سوار نمود در اثنای راه بمن نگاه کرد و فرمود ای پسر حدود خدا را نگاهدار تا او را نزد خود یابی و در زمان راحت با خدا آشنایی کن تا در سختی با تو آشنایی کند و چون خواهی چیزی از او طلب کنی طلب یاری کن که آنچه بودنی است قلم بر آن رفته اگر جمله خلایق جهد کنند برای تو که چیزی بتو رسانند از خیر و شر و خدا برای تو ننوشته باشد نتوانند اگر توانی بصبر و یقین کار کنی که بر صبر کردن بر آنچه تو آن را کاره باشی خیر بسیار است و بدانکه نصرت با صبر است و فرح با اندوه و دشواری با آسانی و درویشی با توانگری و قناعت با سروری و شاید آیه اشاره باین باشد که چون قرآن قبل از فرود آمدن باین عالم کون و فساد در عالم بالاتری تعیین و ضبط شده و در لوح محفوظ نگاه داشته شده اینست که دست نااهلان از تحریف آن کوتاهست و نزد حق تعالی مصون و محفوظ است و از تکذیب کفّار خللی بدامن کبریایی آن نخواهد رسید.

صفحه : 86

‌سورة الطارق‌

اشاره

مکیة و هی سبع عشر آیة اینکه سوره مکّی است که در مکه فرود آمده و برأی مدنیان سیزده آیه و برأی باقی قرّاء هفده آیه و شصت و یک کلمه و دویست و سی و نه حرف است.
ابو امامه از ابی بن کعب روایت میکند که رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرموده هر کس سوره الطارق را بخواند خدای تعالی بعدد هر ستاره‌ای که در آسمان است دو حسنه بوی کرامت مینماید و از حضرت صادق روایت میکنند که کسی که در نماز فریضه سوره الطّارق را بخواند نزد خدا جاه و منزلت بزرگ پیدا کند و در بهشت از رفقای انبیاء باشد.
در مصباح کفعمی است که اینکه سوره اگر بر خوراکی خوانده شود از هر ضرری حفظ میگردد.

[سوره الطارق (86): آیات 1 تا 17]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
وَ السَّماءِ وَ الطّارِق‌ِ (1) وَ ما أَدراک‌َ مَا الطّارِق‌ُ (2) النَّجم‌ُ الثّاقِب‌ُ (3) إِن کُل‌ُّ نَفس‌ٍ لَمّا عَلَیها حافِظٌ (4)
فَلیَنظُرِ الإِنسان‌ُ مِم‌َّ خُلِق‌َ (5) خُلِق‌َ مِن ماءٍ دافِق‌ٍ (6) یَخرُج‌ُ مِن بَین‌ِ الصُّلب‌ِ وَ التَّرائِب‌ِ (7) إِنَّه‌ُ عَلی رَجعِه‌ِ لَقادِرٌ (8) یَوم‌َ تُبلَی السَّرائِرُ (9)
فَما لَه‌ُ مِن قُوَّةٍ وَ لا ناصِرٍ (10) وَ السَّماءِ ذات‌ِ الرَّجع‌ِ (11) وَ الأَرض‌ِ ذات‌ِ الصَّدع‌ِ (12) إِنَّه‌ُ لَقَول‌ٌ فَصل‌ٌ (13) وَ ما هُوَ بِالهَزل‌ِ (14)
إِنَّهُم یَکِیدُون‌َ کَیداً (15) وَ أَکِیدُ کَیداً (16) فَمَهِّل‌ِ الکافِرِین‌َ أَمهِلهُم رُوَیداً (17)

صفحه : 87

(ترجمه)

بنام ایزد هستی بخش صاحب رحمت عام و خاص
قسم بآسمان و قسم بطارق،
چگونه توانی بدانی طارق چیست
آن ستاره درخشنده‌ای است که نورش نفوذ دارد،
نیست هیچ نفسی مگر آنکه برای او نگهبانی گماشته شده،
پس بایستی انسان نظر کند که از چه چیز آفریده شده،
خلق گردیده شده از آبی که جستن میکند،
و بیرون میآید از پشت مردان و سینه زنان
(آن خدایی که بر آفرینش توانا است) البته بر بازگشتن روح ببدن نیز توانا است،
(روز قیامت) روزیست که آنچه در باطنها مخفی و ناپیدا است ظاهر و هویدا میگردد،
و در آن روز نه قوتی باقی میماند و نه یار و یاوری،
قسم بآسمان گردان،
و قسم بزمین که شکافته (و حبوبات و گیاهان از آن بیرون میآید
که قرآن بحقیقت جدا کننده حق و باطل است
و کلام بیهوده نیست،
کفّار هر چه بتوانند مکر میکنند،
پس صبر کن و مهلت بده بکافرین) که بجزای عملشان خواهند رسید

(توضیح آیات)

اشاره

وَ السَّماءِ وَ الطّارِق‌ِ، وَ ما أَدراک‌َ مَا الطّارِق‌ُ، النَّجم‌ُ الثّاقِب‌ُ واو قسم است طارق اسم فاعل مأخوذ از طرق و در لغت طرق راهی است که مسافر بپا میرود قوله تعالی فَاضرِب لَهُم طَرِیقاً فِی البَحرِ یَبَساً و جمع طریق طرائق است مثل قوله تعالی سَبع‌َ طَرائِق‌َ یعنی هفت آسمان.
و نیز طارق کوبیدن و آمدن در شب را گویند و باعتبار استعمال عرفی شامل میگردد آنچه در شب واقع میگردد از آمدن و رفتن حتی آنکه بعضی طارق را توسعه داده‌اند که شامل میگردد خیالات و موهوماتی که گاهی در شب عارض میگردد و نیز مجازا طارق گفته شده بر هر مسلک و رویّه‌ای که انسان در روش خود انتخاب نماید خواه روش خوب و صحیح باشد یا روش غیر صحیح.
و در اینجا مقصود ستاره‌ای است درخشنده و فروزان چون شعله آتش که در شب ظاهر

صفحه : 88
میگردد چنانچه النَّجم‌ُ الثّاقِب‌ُ توضیح آنست زیرا ثاقب چیزی را گویند که بنور خود نفوذ در غیر نماید قوله تعالی فَأَتبَعَه‌ُ شِهاب‌ٌ ثاقِب‌ٌ برای وضوح آیه مختصری از تفسیر صدر المتألهین را ترجمه می‌نمایم:
(لمعة اشراقیّة) وَ السَّماءِ وَ الطّارِق‌ِ سماء چون مطلق است شامل میگردد آسمان عالم صغیر یعنی نفس ناطقه و روح انسانی با آنچه در او است از قوی و مشاعر و علوم و آسمان عالم کبیر که عبارت از طرف فوقانی و مرتبه علو و بالا باشد با آنچه در او است از کرات و کواکب و سیّارات و همانطوری که آسمان عالم کبیر محل‌ّ عجائب صنع خدا است در حرکات منظّم و سرعت بعضی از ستارگان و رفتن و بر گشتن آنان و نسبت بعضی ببعضی دیگر از تثلیث و مقابله و تربیع و کسوف و خسوف و باقی اوضاع آن و استقامت آنان بیک قانون منظّم همین طور نفس ناطقه انسانی نیز در کشف حقایق و معلوم کردن مجهولات قانون مضبوطی و روش معینی دارد که بایستی در مقام برهان آن قانون را اعمال نماید تا نتیجه صحیح عاید وی گردد پس اگر مقصود از طارق نفس ناطقه انسانی باشد اشاره بآن چیزی است که بر نفس ناطقه انسانی وارد میگردد از انوار قدسی و تظاهرات فیض الهی و لوامع ملکوتی و مواهب ربّانی و اگر راجع بسماء عالم باشد شامل میگردد تمام افلاک و کرات با آنچه در آنهاست و مقصود از طارق یا جنس ستارگان است یا مجردات و مفارقات نوری و آنچه بآنان تعلّق دارد پس اگر طارق اشاره بجنس مفارقات عقلی باشد میسزد که گفته شود مقصود (بنجم ثاقب) عقل کل‌ّ است که بنور و اشراق خود تاریکی و ظلمت و قشور عالم مادّی را سوراخ میکند و تفسیر طارق بشب اشاره باین است که همانطوری که ستارگان در شب موقع استتار نور خورشید ظاهر میگردند و بنور خود ظلمت شب را میبرند همین طور نور عقل وقتی بر اجسام تاریک فرود آمد ظلمت و تاریکی آن را بنور خود زائل میگرداند. (پایان)

صفحه : 89
خلاصه النَّجم‌ُ الثّاقِب‌ُ باعتبار عالم حس جنس ستارگان یا جنس شهب است که ظلمت شب را میبرد و شیاطین را طرد و رد میکند و باعتبار معنی قوای عقلیّه ملکوتیّه است که در روح انسان پدیدار گردیده و قوای وهمیّه شیطانیّه را بر طرف مینماید.
إِن کُل‌ُّ نَفس‌ٍ لَمّا عَلَیها حافِظٌ بقاعده عربیّت (ان) دو طور تفسیر میشود ان نافیه و ان مخفّفه از ثقیله (لما) را نیز دو قسم تفسیر شده بمعنی الا و بمعنی لما حفظ بمعنی نگاهداری بچند معنی آمده و مصادیقی پیدا نموده یکی قوه حافظه و آن قوه‌ای است که در باطن انسان و عمل آن ضبط و نگاهداری محسوساتی است که از خارج بتوسط حواس پنجگانه حس مشترک ادراک نموده و بخزینه که آن را قوه حافظه نامند میسپارد و اینکه قوه بسه اعتبار سه طور عمل دارد باعتبار قبول صور محسوسات آن را خزینه حس‌ّ مشترک گویند و باعتبار حفظ و نگاهداری معلومات که بآن تحویل شده آن را حافظه مقابل ناسیه نامند و باعتبار ادا کردن مکنونات خود در موقع حاجت نفس و بیاد آوردن آن آن را ذاکره گویند و نیز ملائکه‌ای که موکّل بر تنظیم عالم و اعمال انسانند آنان را نیز حفظه نامند.
خلاصه بنا بر اینکه (ان) نافیه و (لمّا) بمعنی الّا باشد معنی آیه چنین میشود نیست نفسی مگر آنکه بر او نگهبانی هست از ملائکه که حافظ اعمال و حالات او باشند و اگر ان مخفّفه از مثقله باشد و لمّا لما معنی آیه چنین میشود محقّقا هر نفسی برای او نگهبانی گماشته شده لکن بیشتر مفسّرین همان معنی اول را ترجیح داده‌اند و اطلاق آیه چنین مینماید که خداوند ملائکه‌ای گماشته برای حفظ جسد انسان که وی را از هر آسیب و بلاء و تصادفات خارجی و تضادّات داخلی که از قبل تضادّ قوی و اخلاط چهارگانه پدید میگردد دفع و منع نمایند تا

صفحه : 90
آنکه جسم انسان معتدل و سلامتی آن تا مدّتی پایدار بماند و آنان ملائکه‌ای میباشند که حافظ بدن انسانند که اولا او را از هر آسیبی حفظ نمایند و ثانیا او را تقویت دهند تا بحدّ کمال رسد و اینکه نوع ملائکه را بمدبّرات امور نامیده شده و در لسان شرع اینکه نوع ملائکه را ملائکه ارضی گویند و در اصطلاح حکماء قوای طبیعی نامند و ملائکه دیگری گماشته شده برای حفظ نفس ناطقه بشری که آن را از قوّه بفعل آرند زیرا که انسان در ابتداء خلقت قوای روحانی و عقلانی وی ضعیف است بلکه فقط استعداد و قابلیّت نفوذ عقل مجرّد در وی موجود است و مسلّم و معلوم است که هیچ شیئی نتواند خودش خود را از قوّه بفعل و از عدم بوجود و از نقص بکمال آرد و نیز فاعل غیر از منفعل است اینکه است که خالق متعال از راه فیض ملائکه روحانیین را مأمور گردانیده که از آن انوار فیض و اشراقات نور وجودی که از حق تعالی بآنان افاضه شده انسان را نیز از آن برخوردار گردانند و باین واسطه نفس ناطقه بشری از قوه بفعل و از نقص بکمال آید و اینکه موجودات روحانی در لسان شرع بملائکه حامل وحی بانبیاء و ملائکه حامل الهام باولیاء نامیده شده و باصطلاح حکماء آن را (عقل فعّال) گویند و مراتبی که بتوسط ملائکه یا عقل فعّال بانسان افاضه میشود بطور کلّی سه مرتبه دارد (اول) عقل بالملکه و آن نفسی است که مستعد گردیده برای فیض گرفتن از مبدء اعلا (دوم) عقل بالفعل و آن وقتی است که علوم و معارف در نفس ناطقه بالفعل موجود باشد (سوم) عقل مستفاد که تمام معلومات همیشه نزد او حاضر و متمرکز در علوم و معارف گردد.
و باید دانست که ملائکه حفظه فقط واسطه در فیضند که از روی حکمت و نظام عالم اینکه طور مقرر فرموده که از مبدء عالم فیض بگیرند و بمادون افاضه نمایند فیّاض مطلق فقط و فقط ذات واجب الوجود است (هو المبدء و المعید)إن به (وَ اللّه‌ُ مِن وَرائِهِم مُحِیطٌ) از رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم حدیث میکنند که فرموده (خداوند برای انسان

صفحه : 91
صد و شصت ملک گماشته که از آن جمله هفت ملک موکّل جسم اویند که آفات و بلیّات را از وی دور گردانند چنانچه مگس آفات را از کنده عسل دور می‌کند

(سخنان مفسرین راجع بحفظه)

(1) مقصود از حافظ در آیه فرشتگانند که اعمال انسان را ثبت و ضبط می‌نمایند (عبد اللّه عباس) (2) حفظه‌اند که مال و آجال و ارزاق خلایق را نگاه میدارند (قتاده) (3) حفظ کننده خدا است که بنده را نگاه میدارد که از تقدیرات الهی در نرود (کلبی) آری اگر نبود حفظ و حراست مربی عالم هیچ دانه‌ای بثمر نمیرسید و هیچ طفلی از مادر متولّد نمیشد و بکمال نمیرسید زیرا که اکثر موجودات بلحاظ مادّه و طبیعت و بقاعده تنازع بقاء و غلبه قوی بر ضعیف و تضادّی که بین آنان موجود است قوی کوشش میکند ضعیف را نابود و مضمحل گرداند اینکه است که خدای حکیم برای هر نوعی از موجودات اسباب و وسائلی مهیّا نموده که وی را از تصادمات داخلی و تصادفات خارجی حفظ نماید فَلیَنظُرِ الإِنسان‌ُ مِم‌َّ خُلِق‌َ، خُلِق‌َ مِن ماءٍ دافِق‌ٍ، یَخرُج‌ُ مِن بَین‌ِ الصُّلب‌ِ وَ التَّرائِب‌ِ إِنَّه‌ُ عَلی رَجعِه‌ِ لَقادِرٌ بعضی مفسرین گویند ترائب بین دو پستان زن است دیگری گفته بین شانه و سینه زن است آیه اشاره برجوع و بازگشت انسان است باصل و مبدء خود مثل قوله تعالی إِلَی اللّه‌ِ مَرجِعُکُم إِن‌َّ إِلی رَبِّک‌َ الرُّجعی یعنی بازگشت شما بسوی خدا است خلاصه آیه در مقام تنبّه و تذکر است که آن کس که انسان را از پست ترین مراتب و قذرترین اشیاء خلقت نموده و وی را از پست‌ترین مراتب ترقّی داده و وی را باوج کمال انسانیّت جسما و روحا رسانیده و

صفحه : 92
بصورت نیک انسانی و سیرت نیکوی ملکوتی او را صدر نشین عالم خلقت گردانیده و بتاج وَ لَقَد کَرَّمنا بَنِی آدَم‌َ او را مفتخر نموده البته قدرت دارد که پس از مرگ و تفرق اجزاء ثانیا او را برگرداند و حیات نوینی که بمراتب عالی‌تر از اینکه حیات عاریتی اینکه دنیا باشد بوی افاضه نماید یَوم‌َ تُبلَی السَّرائِرُ جمع سر اسرار و جمع اسرار سرائر است و یوم تبلی السرائر اشاره به اینکه آنچه در باطن انسان مخفی است حتی آن خاطراتی که بقلبش گذشته و آنچه را که فراموش نموده و آنچه در باطن خود مکتوم و مخفی گردانیده از اصول عقاید و نیات و غیر آنها تماما در روز رستاخیز ظاهر و مبرز میگردد حدیثی از معاذ بن جبل نقل میکنند که گفته از رسول اللّه سؤال نمودم مقصود از آن سرائری که در قیامت ظاهر میگردد چیست فرمود سرائر شما اعمال شما است از نماز و زکاة و روزه و وضوء و غسل جنابت و آنچه برای شما واجب گردیده زیرا تمام اعمال شما مخفی و پنهان است ممکن است بگوید نماز خوانده‌ام و نخوانده باشد یا گوید وضو گرفته‌ام و نگرفته باشد اینکه است معنی قوله تعالی یَوم‌َ تُبلَی السَّرائِرُ نظیر قوله تعالی یَعلَم‌ُ السِّرَّ وَ أَخفی آیه در مقام معرفی روز رجعت بشر است که یکی از اوصاف و خصوصیّات آن روز ظاهر شدن و پدید گردیدن باطنهاست که آنچه در باطن انسان است از ایمان و کفر و اخلاق حمیده و نکوهیده و اعمال حسنه و سیئه و کمالات روحانی و جسمانی و صفات بهیمی و سبعی و ملکوتی در سریره او نهفته پدیدار میگردد و هر کس بصورت اعمال و اخلاق و ملکات نفسانی خود بصورت مناسب آن ظاهر میگردد.
در حدیث فرموده
(یحشر النّاس علی صور نیّاتهم)
در حدیث دیگر (در قیامت بعض مردم محشور میگردند بصورتی که خوک و میمون نسبت بآن نیکو می‌نماید.

صفحه : 93
معلوم است کسی که سبعیت و بهیمیت در وی غالب گردیده بدتر و پست‌تر از هر حیوانی بشمار میرود بَل هُم أَضَل‌ُّ سَبِیلًا شاهد بر آنست و آن روزی است که امتیاز پیدا می‌شود بین خبیث و طاهر چنانچه در سوره مائده آیه 100 قُل لا یَستَوِی الخَبِیث‌ُ وَ الطَّیِّب‌ُ وَ لَو أَعجَبَک‌َ کَثرَةُ الخَبِیث‌ِ زیرا که آن روز روز جدا شدن بین حق و باطل و امتیاز مؤمن از کافر است وَ امتازُوا الیَوم‌َ أَیُّهَا المُجرِمُون‌َ فَما لَه‌ُ مِن قُوَّةٍ وَ لا ناصِرٍ در آن روز برای انسان چیزی نیست که بتواند رفع ضرر از وی بنماید نه از قوای بدنی و جسمانی و نه از قوای روحانی و نفسانی و نیز برای وی یار و یاوری نیست زیرا که معدّات و تمام وسائل خارجی که از روی حکمت در اینکه عالم تضاد و عالم قوّه و استعداد برای رفع احتیاجات بشر در بین نهاده که بآنها متوسل میشد بالمرّه مفقود گردیده وَ الأَمرُ یَومَئِذٍ لِلّه‌ِ یَغفِرُ لِمَن یَشاءُ وَ یُعَذِّب‌ُ مَن یَشاءُ زیرا که عالم قیامت موقعی است که هر فردی بمنتهای کمالی که لایق بوی است رسیده دیگر جهات استعدادی که بوسائل خارجی بتوان استکمال حاصل نمود در کار نیست اینکه است که فرموده یَوم‌َ یَفِرُّ المَرءُ مِن أَخِیه‌ِ وَ أُمِّه‌ِ وَ أَبِیه‌ِ وَ صاحِبَتِه‌ِ وَ بَنِیه‌ِ لِکُل‌ِّ امرِئ‌ٍ مِنهُم یَومَئِذٍ شَأن‌ٌ یُغنِیه‌ِ هر کس مشغول بخود گردیده و وی را بخارج احتیاجی نیست حتّی شفاعت شافعین نیز ناشی از آن ارتباط و اتصال معنوی است که بین شفیع و شفاعت شونده پدید گردیده و بهمین مناسبت معنوی شفیع مأذون در شفاعت میگردد وَ السَّماءِ ذات‌ِ الرَّجع‌ِ، وَ الأَرض‌ِ ذات‌ِ الصَّدع‌ِ، إِنَّه‌ُ لَقَول‌ٌ فَصل‌ٌ، وَ ما هُوَ بِالهَزل‌ِ صدع در لغت شکافتن چیز صلب و سختی را گویند مثل شیشه و آهن خطاب برسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است فَاصدَع بِما تُؤمَرُ سوره حجر آیه 94 شاید اشاره باین باشد که امر رسالت را آشکار نما و مطالب را از هم شکافته و بر آنچه بآن مأموری

صفحه : 94
قیام نما قوله تعالی یَومَئِذٍ یَصَّدَّعُون‌َ اشاره بروز قیامت است و شاید مقصود اینکه باشد که روز قیامت روزی است که باطنها شکافته و ظاهر میگردد و چیزی مخفی و پنهان نمیماند وَ الأَرض‌ِ ذات‌ِ الصَّدع‌ِ یعنی قسم بزمین که میشکافد و نباتات و گیاهان از آن بیرون میآید.

(سخنان مفسرین در توجیه آیه)

(1) بیشتر مفسرین را رأی چنین است که مقصود از ذات الرجع صاحب باران است یعنی سوگند بآسمان صاحب باران (2) (ذات‌ِ الرَّجع‌ِ) یعنی صاحب ماه و خورشید و ستارگان که گاهی ظاهر میگردند و گاهی غائب میشوند (إبن زید) (3) ذات‌ِ الرَّجع‌ِ سوگند بآسمان که بحسب مرور زمان محل نزول خیرات است حالی بعد حالی و از آن باران میبارد برای روزی مردم (مجمع البیان) خداوند قسم یاد میکند و موجودات جوی و سفلی را مورد سوگند قرار میدهد و آنها را شاهد و گواه میگیرد که قرآن کلام حق و جدا کننده بین حق و باطل است و بهمین معنی روایتی از صادق آل محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم رسیده وَ ما هُوَ بِالهَزل‌ِ قرآن کلام بیهوده و از روی لهو و لعب و بازیچه سر نزده بلکه کلام متینی است که از معدن صدق و منبع علم حق تعالی تراوش نموده اینکه است که دست نااهلان از دامن آن کوتاه است إِنَّهُم یَکِیدُون‌َ کَیداً، وَ أَکِیدُ کَیداً محققا کفّار و دشمنان قرآن در مقام اطفاء نور قرآن بسیار مکر و کید و حیله میکنند که نور الهی را خاموش کنند و بوسیله‌های شیطانی متوسّل میگردند برای زایل گردانیدن کلام الهی.

صفحه : 95
فَمَهِّل‌ِ الکافِرِین‌َ أَمهِلهُم رُوَیداً مهل و امهال در لغت بمعنی رفق و مدارا کردنست شاید اشاره باین باشد که ای رسول در امر رسالت و اجرای احکام قرآن از جفای کفار و انواع حیلها و خدعها که بکار میبرند برای خاموش کردن نور حق تعالی صبر و بردباری و متانت و استقامت خود را از دست مده و با آنها مدارا کن که بزودی تو بر آنان غالب می گردی و حقّانیت قرآن بر جهانیان معلوم خواهد شد یا بزودی در آخرت کفّار و کسانی که در باطل کردن قرآن حیله میکنند بکیفر اعمال خود خواهند رسید

صفحه : 96

‌سورة الاعلی‌

اشاره

مکیة و هی تسع عشر آیة اینکه سوره مکی است در مکه فرود آمده و نوزده آیه و هفتاد کلمه و دویست و هفتاد و یک حرف است ابو امامه از ابی کعب روایت میکند که رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرموده هر کس سوره اعلی را بخواند خدای تعالی بعدد هر حرفی که بر ابراهیم علیه السّلام و موسی علیه السّلام و محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرود آمده وی را حسنه دهد و نیز از حضرت صادق علیه السّلام روایت میکنند هر کس در نماز فریضه یا نافله سوره اعلی را بخواند در قیامت بوی گویند از هر در بهشت که خواهی وارد شو از مصباح کفعمی است که خواندن سوره اعلی بر گوش دابه و بر مرض بواسیر و بر هر موضعی که نفح دارد مرض شفا می‌یابد

[سوره الأعلی (87): آیات 1 تا 19]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
سَبِّح‌ِ اسم‌َ رَبِّک‌َ الأَعلَی (1) الَّذِی خَلَق‌َ فَسَوّی (2) وَ الَّذِی قَدَّرَ فَهَدی (3) وَ الَّذِی أَخرَج‌َ المَرعی (4)
فَجَعَلَه‌ُ غُثاءً أَحوی (5) سَنُقرِئُک‌َ فَلا تَنسی (6) إِلاّ ما شاءَ اللّه‌ُ إِنَّه‌ُ یَعلَم‌ُ الجَهرَ وَ ما یَخفی (7) وَ نُیَسِّرُک‌َ لِلیُسری (8) فَذَکِّر إِن نَفَعَت‌ِ الذِّکری (9)
سَیَذَّکَّرُ مَن یَخشی (10) وَ یَتَجَنَّبُهَا الأَشقَی (11) الَّذِی یَصلَی النّارَ الکُبری (12) ثُم‌َّ لا یَمُوت‌ُ فِیها وَ لا یَحیی (13) قَد أَفلَح‌َ مَن تَزَکّی (14)
وَ ذَکَرَ اسم‌َ رَبِّه‌ِ فَصَلّی (15) بَل تُؤثِرُون‌َ الحَیاةَ الدُّنیا (16) وَ الآخِرَةُ خَیرٌ وَ أَبقی (17) إِن‌َّ هذا لَفِی الصُّحُف‌ِ الأُولی (18) صُحُف‌ِ إِبراهِیم‌َ وَ مُوسی (19)

صفحه : 97

(ترجمه)

بنام ایزد هستی بخش صاحب رحمت عام و خاص
(ای پیمبر) تسبیح و تمجید و ستایش کن بنام پروردگار خود که بالاتر از هر چیزی است،
آن خدایی که خلق کرد و مخلوقات را آراسته گردانید
آن خدایی که اندازه‌گیری نمود (و بحسب اندازه هر کسی) وی را هدایت نمود،
و آن خدایی که گیاه را از زمین رویانید،
پس از آن او را خشک و سیاه گردانید
ما آیات قرآن را مکرر بر تو قرائت میکنیم که هیچ فراموش نکنی،
مگر آنچه را خدا بخواهد (که از یادت ببرد) زیرا که او بآنچه ظاهر و جلی یا مخفی و پنهان است عالم و دانا است،
(قرآن را بطریق آسان بر تو بیان نمودیم،
پس مردم را متذکر گردان هر گاه سود دهد آنان را،
بزودی متذکر میگردد کسی که میترسد
و دوری میجوید از آن شقی‌ترین مردم،
آن کسی که درآید در آتش بسیار سخت (جهنم)،
و در آن آتش نه میمیرد (که از عذاب راحت شود) و نه زنده است (که از حیات متمتّع گردد)
محقّقا رستگار و سعادتمند گردید کسی که تزکیه نفس نمود،
و بیاد خدا بنماز و ذکر پرداخت،
کسانی که ترجیح میدهند حیات دنیا را بر آخرت
در (صورتی که) آخرت بهتر از دنیا و باقی‌تر از آن است،
(و اینکه هایی که گفته شد) هر آینه در صحف اول
صحیفه ابراهیم و موسی مسطور است)

(توضیح آیات)

اشاره

سَبِّح‌ِ اسم‌َ رَبِّک‌َ الأَعلَی پس از آنکه برسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم خطاب رسید که پروردگار را باسم ستایش نما حضرت بامت دستور فرمود در رکوع نماز (سبحان ربّی العظیم) بگوئید و در سجده (سبحان ربّی الاعلی) بگوئید و در فضیلت و ثواب اینکه ذکر شریف احادیث بسیار نقلشده.
و شاید سرّش اینکه باشد که چون در سجده که منتهی درجه اظهار ذلّت و

صفحه : 98
فروتنی اظهار میشود و پیشانی که شریف‌ترین اجزاء بدنست در مقابل عظمت الهی بر پست‌ترین چیزها که خاک باشد گذارده شود و در زبان نیز بقدری که میسّر است اظهار عظمت او را نماید و بگوید (سبحان ربّی الاعلی و بحمده) یعنی تو بزرگ‌تری از آنکه ملوّث گردی بلوث اذهان بشر و بالاتر از آنی که بشود بتصور آیی و در رکوع چون اظهار فروتنی و انکسار کمتر است (سبحان ربّی العظیم) بگوید بسیاری از مفسّرین چنین اظهار میدارند که بعد از (سبّح) باید باء در تقدیر گرفت (سبّح باسم) یعنی تسبیح و تقدیس نما باسم پروردگارت که بالاتر از هر چیزی است بآن اسمایی که تعیین شده تسبیح بمعنی لغوی بمعنی تنزیه و مبرّا بودن از هر منقصتی است خداوند امر میفرماید که تسبیح و ستایش کن بآن نامهایی که خود را ستوده‌ام مثل (سبّوح قدّوس) و باقی اسمایی که دلالت دارد بر تنزیه ذات پاک احدی او و ظاهرا اگر چه خطاب بشخص رسول است لکن مقصود تمام مؤمنین از امّت اویند که بایستی پروردگار خود را بهمان طوری که دستور داده ستایش نمایند.
و باید دانست بمجرد گفتن ذکر بزبان چه در نماز باشد یا غیر نماز بدون توجّه قلبی کافی نیست اسم فقط الفاظی است که وضع شده برای دلالت بر معنایی نخستین بایستی معنی تحت اللفظی آن دانسته شود سپس فهمید و دانا گردید که اینکه نامها وضع شده برای آن ذات یکتایی که متصف باین اوصاف جلال است و از روی حکم عقل و منطق صحیح بداند و بشناسد که ذات پروردگار بایستی متّصف باشد بصفات جمال از علم و قدرت و حکمت و اراده و مشیت و مبرا از تمام نقایص امکانی مثل احتیاج داشتن بجسم و مکان و زمان و باقی لوازم امکانی که تعبیر از آن بصفات جلال میشود و بشر حق ندارد از پیش خود و بسلیقه خود نامهایی برای ذات مقدس کبریایی وضع نماید زیرا که اسم وضع نمودن منوط بشناسایی مسمی است ذاتی که برتر و بالاتر از آن است که بتصور آید چگونه توان نامی که بدلالت مطابقه باشد بر آن

صفحه : 99
وضع نمود اینکه است که در احادیث صحیح رسیده که (اسماء اللّه توقیفی است و ما را امر فرموده که آن ذات مقدس را بهمان اسماء بخوانیم وَ لِلّه‌ِ الأَسماءُ الحُسنی فَادعُوه‌ُ بِها و نامهایی که حکماء نسبت میدهند مثل اینکه خالق را علّت و مخلوق را معلول گویند و نیز الفاظ دیگری که بین آنان دائر است اگر مقصود از علّت و معلول همان خالق و مخلوق باشد بدون خصوصیت زائدی ظاهرا در آن اشکالی نباشد زیرا که مقصود از اسم آن است که دلالت بر مسمّی داشته باشد نه فقط الفاظ لکن اگر خصوصیت دیگری در آن ملحوظ باشد و بآن اعتبار اسم دیگری بحساب آید درست نیست و از طرف شرع ممنوع است.
بعض دانشمندان در تفسیر خود در توجیه (سبّح اسم) بیانی دارند که مختصری از آن را ترجمه مینمایم: چنین گفته در اینجا سرّ دیگری است و آن اینکه است که در عرف متألّهین تسبیح نمودن حق ذاتی را سزد یعنی کسی تواند او را ستایش نماید که مجرد باشد از مادّه و عوارض و صور اجسام زیرا که مبدء هر صفتی بوجه کمال بایستی در مرتبه ذات خود دارای مرتبه باشد آن کمال و فضیلت باشد پس معنی (سبح اسم ربک) یعنی مجرد و برهنه گردان ذات خود را از علاقه دنیا و از عوارض مادّیّات خالی شو تا بتوانی تقدیس نمایی و بشناسی چگونگی (اسم اللّه) و تنزیه نمایی او را از نقایص ممکنات و نیز ذهن خود را از مطالعه کاینات خالی گردان تا بتوانی ملاحظه نمایی ذات و صفات و افعال الهی را بدون آنکه او را بممکنات تشبیه نمایی یا تعطیل نمایی صفات جلال و اوصاف جمال آن فرد بیهمتا را و منکر گردی یا آنکه در ناموس خلقت و نظام آفرینش و نوامیس افعال و سنن الهی خدشه نمایی (صدر المتألهین) آری کسی که قلب و دلش آلوده بمحبّت دنیا گردیده و خود را بزنجیر قوای حیوانی و اخلاق سبعی و بهیمی بسته گردانیده و پابند محظوظات مادّی و طبیعی

صفحه : 100
گردیده چگونه تواند بسرادق عالم ملکوت عروج نماید و بارتباط بآن عالم انوار معرفت و محبت الهی در قلبش تابش یابد و باین واسطه بتواند آن طوری که شایسته جلال او است تمجید و ستایش او را نماید هرگز ممکن نیست ستایش و تمجید نمودن فرع شناختن است کسی که بزنجیر شهوات بسته شده هرگز نتواند قدمی پیش رود و اگر بزبان حمد و ستایشی نماید مشوب بنقایص وجود خود او میگردد زیرا که هر کسی مبدء خود و نیز همه چیز را بقدر خودش میشناسد اگر قلب آدمی از صفات نکوهیده مصفا گردید و بقدر صفا محل تلألؤ نور وجود و اشراقات انوار جلال احدی گردید بهمان اندازه خدای خود را میشناسد و باندازه شناسایی مبدء خود را ستایش مینماید الَّذِی خَلَق‌َ فَسَوّی، وَ الَّذِی قَدَّرَ فَهَدی از راغب اصفهانی است که سوی در لغت بمعنی مساوات و معادله چیزی بچیزی را گویند از حیث کمیت باشد مثل وزن بوزن ذرع بذرع یا از حیث کیفیت سیاهی بسیاهی سرخی بسرخی مثلا و استوی نیز بدو معنی آمده اول مثل آنکه گفته شود زید و عمر با هم مساویند دوم بمعنی تعادل و تساوی اجزاء مثل قوله تعالی ذُو مِرَّةٍ فَاستَوی الَّذِی خَلَقَک‌َ فَسَوّاک‌َ یعنی قرار داد خلقت تو را معتدل و مطابق حکمت و هر گاه استوی متعدّی باشد بعلی مثل الرَّحمن‌ُ عَلَی العَرش‌ِ استَوی معنی استیلا و علوّ در آن مأخوذ است و هر گاه استوی متعدی گردید بالی انتهائیّت در آن مأخوذ میگردد یا بالذات یا بتدبیر و قوله تعالی الَّذِی خَلَقَک‌َ فَسَوّاک‌َ و قوله تعالی وَ نَفس‌ٍ وَ ما سَوّاها اشاره بقوایی است که قوام نفس باو است (پایان) و قوله تعالی در آیه بالا الَّذِی خَلَق‌َ فَسَوّی نظیر قوله تعالی فَإِذا سَوَّیتُه‌ُ وَ نَفَخت‌ُ فِیه‌ِ مِن رُوحِی و نیز راجع بخلقت آسمانها رَفَع‌َ سَمکَها فَسَوّاها یعنی اجزاء آن را مساوی یکدیگر و تعادل و تناسب بین آنها قرار دادیم.

صفحه : 101
ذات پروردگار در مقام اوصاف خود برآمده و سه صفت از اوصاف جلال را تذکّر میدهد اول آن خدایی که خلق کرد و تسویه نمود و اجزاء موجودات را معادل یکدگر گردانید و تعادل و توازن بین آنها قرار داد مثل دو دست دو پا دو گوش دو چشم و چون کلمه (فسوی) اطلاق دارد شامل میگردد تمام موجودات علوی از کرات و سیّارات و ماه و خورشید و موجودات سفلی از نباتات و جمادات و انواع و اصناف حیوانات که هر یک معادل یکدیگر و اجزاء آنان نیز متناسب بهم و بیک نظم و نظام حیرت انگیزی عالم خلقت را مرتب گردانیده و روی یک پایه صحیح استوار گردیده و تمام جهان را مقایسه کن با یک شخص انسانی که حسن و جمال او روی میزان تسویه و تناسب اجزاء و اعضای او قرار گرفته که اگر اندازه‌ای اعضای او خلل یابد وجود وی مختل میگردد و سلامتی او باقی نمیماند همین طور جهان اگر یکی از اجزاء آن مختل گردد و بآن طوری که در نظام خلقت تعیین شده عمل نکند عالم فانی یا مختل میگردد دوم از اوصاف جلال وَ الَّذِی قَدَّرَ فَهَدی قدّر بمعنی اندازه‌گیری است و
شامل میگردد تمام موجودات مادّی را که تحت مقدار معیّن و شکل بخصوص اندازه‌گیری شده و آیه اشاره بدلیل عقلی است که انسان را متنبّه گرداند و بداند که آن کس که موجودات را باشکال مختلف آفریده و هر نوعی را بطرز خاصی درآورده و آنچه لازمه حیات او است ببهترین وضعی و جالب‌ترین شکلی در معرض نمایش درآورده بخصوص خلقت انسانی که واقعا همان حسن صورت و نیکی سیرت که وی را مستوی القامه متعادل الاجزاء قرار داده بزرگ‌ترین حجّت و دلیل بر عظمت و علوّ خالق او است زیرا بحکم عقل ایجاد و ابداع کننده‌اش در مرتبه او نخواهد بود و او پاک و بی نیاز و غنی مطلق است اینکه است که موظفیم پروردگار خود را تقدیس نمائیم و اعتراف کنیم که او عالی‌تر و برتر از هر چیزی است، آن خدایی که قَدَّرَ فَهَدی خلق کرد و هدایت نمود که هر موجودی را بآنچه صلاح

صفحه : 102
وی است از ما یحتاج زندگانی وی را رهنمایی نموده و بهر یک در خور خود وسائلی عنایت فرموده که معاش و زندگانی خود را تأمین نمایند اگر مختصر نظری بکیفیت حیوانات و طرز خلقت آنان بیندازی خواهی دید که آنچه حفظ بقاء همگی آنان منوط بآنست از قبیل قوای تغذیه هاضمه جاذبه تولید مثل همگی آنها در اینکه قوی با هم شرکت دارند و برای تمیز هر نوعی از نوع دیگر ممیّزاتی قرار داده و برای تحصیل معاش آنان وسائلی مقرر نموده مثل آنکه حیوان دانه خوار دارای منقار و آلت مخصوصی است و غیر آنها دارای لب و دندان حیوانات پرنده دارای بال و حیوانات آبی دارای وسائل شناوری میباشند وَ الَّذِی أَخرَج‌َ المَرعی، فَجَعَلَه‌ُ غُثاءً أَحوی (الرعی) در لغت بمعنی حفظ و نگاهداری حیوانست راعی کسی را گویند که مواظب حیوان باشد هم خوراک او را برساند و هم او را حفظ نماید که آسیبی باو نرسد مثل چوپان قوله تعالی کُلُوا وَ ارعَوا أَنعامَکُم أَخرَج‌َ مِنها ماءَها وَ مَرعاها و قوله تعالی در آیه بالا وَ الَّذِی أَخرَج‌َ المَرعی الف و لام، المرعی، اشاره بحفظ و سیاست حیوان دارد چنانچه در جای دیگر فرموده فَما رَعَوها حَق‌َّ رِعایَتِها یعنی محافظت ننمودند آن طوری که بایست مواظبت نمایند و در حدیث دارد (کلکم راع و کلکم مسئول عن رعیته) یعنی تمام شما راعی خود و دیگران میباشید و از جهت محافظت خود و دیگران مسئول هستید که اگر آن طوری که موظفید مراعات نکنید در مورد سیاست حق تعالی واقع میگردید (راغب اصفهانی) سوم از آثار قدرت و حکمت پروردگار تو اینکه است که گیاهان را از زمین بیرون آرد برای خوراک حیوانات و بقای آنها و اول سبز و خرم جالب نظر پس از آن همان مزرعه دلکش که نظر بینندگان را بخود جذب نموده بالاخره خشک و سیاه میگردد تا آنکه غذای زمستان حیوانات میگردد اینکه آیات بظاهر در مقام آثار قدرت و تدبیر آفرینش و در مقام اینکه است

صفحه : 103
که تمجید و ستایش نمائید پروردگاری را که عالم را از نیستی بهستی آورده و هر موجودی را بزیور وجود آراسته و آن را بر آنچه بقاء وی منوط بآن است (رهبری نموده و تعادل و تساوی بین موجودات قرار داده و اینها دلیل است بر وجود خالق یکتا که سزاوار پرستش و ستایش است و آیه اخیر اشاره باین دارد که تغییر و تبدیل شدن موجودات انسان را بایستی متنبّه گرداند و بنظر عبرت موجودات را بنگرد و متذکر باشد که همین طوری که گیاهان و گلها و ریاحین وقتی سبز و خرم و دل ربا میباشند طولی نمیکشد که پژمرده و خشک و سیاه میگردند انسان هم چنین است وقتی جوان و شاداب با قد رعنا و با طراوت است بزودی باد خزان دنیا جوانی وی را تبدیل بپیری طراوت و شادابی او را بافسردگی و پژمردگی و سلامتی وی را ببیماری قوت و شوکت و فعالیت او را بضعف و ناتوانی میکشاند اینکه است عادت و مرام دنیا لکن اهل حق در همین پیری جوانی و در افسردگی بهجت و در مرض صحت روحانی می‌یابند سَنُقرِئُک‌َ فَلا تَنسی، إِلّا ما شاءَ اللّه‌ُ نسیان مقابل و ضد ذکر است و سبب نسیان عدم ضبط و نگاهداری آن چیزی از صور معلوماتست که بقوّه حافظه سپرده شده و علّت فراموشی یا ضعف نفس است و عدم تمکن آن از حفظ معلومات و یا غفلت نمودن و متوجه نبودن بآن و گاهی آدمی از روی قصد
و اختیار خود را منصرف میگرداند تا آنکه مطلب را فراموش نماید و شاید اشاره بمعنی اول یعنی ضعف نفس از حفظ صور معلومات دارد قوله تعالی وَ لَقَد عَهِدنا إِلی آدَم‌َ مِن قَبل‌ُ فَنَسِی‌َ وَ لَم نَجِد لَه‌ُ عَزماً و شاید اشاره بمعنی دوم یعنی فراموشی عمدی دارد مثل قوله تعالی فَذُوقُوا بِما نَسِیتُم و نیز قوله تعالی إِذا خَوَّلَه‌ُ نِعمَةً مِنه‌ُ نَسِی‌َ ما کان‌َ یَدعُوا إِلَیه‌ِ مِن قَبل‌ُ و نسیان بمعنی اول مورد مؤاخذه نمیشود چنانچه در حدیث معروف
(رفع عن امّتی الخطاء و النّسیان)
اشاره بهمین قسم از نسیان است نه آن نسیانی که از روی اهانت و بی اعتنایی باشد که آن مورد

صفحه : 104
مؤاخذه واقع میگردد آیه بالا سَنُقرِئُک‌َ فَلا تَنسی آن اخبار است از جانب حق تعالی که ما ضمانت میکنیم که آنچه را از وحی آموختی فراموش نکنی (راغب اصفهانی) از بعض مفسّرین است که سَنُقرِئُک‌َ فَلا تَنسی خطاب برسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است که ملهم میگردانم بتو قرآن را که دیگر فراموش نکنی.
برای توضیح آیه مختصری از بیان صدر المتألهین را ترجمه مینمایم چنین گوید بدانکه بیان آیه موقوف بر شناختن سه مطلب است اول صفت نبی از جهت ذات و صفات و جوهر وجود او دوم کیفیت تکمیل نمودن ناقصین سوم اختلاف مردم در قبول کمال) مطلب اول نبوت بدو چیز تمام میشود یکی بکمال و شرف روحی نه بقوّت جسمانی و شرافت روحی در دو چیز تحقّق پذیرد یکی توجّه بحق تعالی که ناشی از کمال قوّه نظریّه و از هویت و ذات او پدید میگردد.
دیگر توجّه او بخلق که از آن تعبیر بقوه عملیّه میشود و آن کمالیست نسبت بامور خارجه بتأثیر در مواد موجودات و منفعل و متأثر نگردیدن از آنها و تکمیل نمودن نفوس مردم.
مطلب دوم چون نفس و روح پیمبر واسطه بین خدا و خلق است لا بد بایستی در اینکه دو جهت قوه نظریه و قوه عملیّه کامل باشد اگر چه کمال روحانی و قرب بمبدء در همان قوّت قوه نظریه تحقق میپذیرد و ناقصین در قوّه نظریه اگر چه در قوّه عملیّه کامل باشند از کاملین بشمار نمی‌روند و دارای رتبه نبوّت و خلافت نمی‌باشند.
جماعت متکلّمین که گویند نبوّت و خلافت فقط مشروط بعلم سیاست و احکام و نظام جامعه و طریق حکومت و قضاوت بین خلق انجام میگیرد آنان در اشتباهند و غافل از اینند که غرض از ارسال رسل و انزال کتب طریق هدایت خلق است بسوی رحمت خدا و نمایندگان طریق معرفت او و نیز برای آنکه قلب بشر

صفحه : 105
نورانی گردد بمعرفت و محبت الهی ساکن گردد نه فقط حفظ حیات دنیوی افراد و اصلاح جامعه و سیاسات مدنی زیرا که اصلاحیات انسان و امهال وی در دنیا برای تحصیل تقوی است که منتهی میگردد بقرب الی اللّه و البتّه آن کسی که واسطه است بین حق و خلق بایستی در علوم حقیقیه و در عمل کامل باشد و گر نه ارشاد دیگران وی را نشاید.
و چون ببرهان ثابت و مبرهن گردیده که قوه عاقله و کمال آن شریفتر از قوه عامله و کمال او است اینکه است که نظر بشرف او اشاره دارد بکمال قوه نظریه قوله تعالی سَنُقرِئُک‌َ فَلا تَنسی یعنی باعطاء قوه ملکوتی و نور عقلانی قوّت می دهد جوهر روح تو را و کامل میگرداند نفس قدسی تو را و بقلب تو افاضه میگرداند نور شعشعانی که آن نور معنوی از انوار الهی است که مشعر گردی بعلوم حقیقی و معارف الهی و علوم حقیقی طوری در تو نفوذ نماید که هیچ وقت فراموش نکنی و نفس ناطقه تو مرتبط گردد بجوهر عقلی و از عقل مستفاد نور بگیرد و متمکن گردد در علوم و معارف که دیگر فراموشی نیارد و محتاج نگردی بتعلیم بشری (پایان) إِلّا ما شاءَ اللّه‌ُ مگر آنچه را خدا خواهد که از خاطر تو محو گرداند یا نسخ کند که اصلا حکم را بردارد در سوره بقره در تفسیر آیه ما نَنسَخ مِن آیَةٍ أَو نُنسِها بیان شد که هر حکمی خدا میخواست نسخ نماید از خاطر پیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و مؤمنین محو مینمود که فراموش میکردند إِلّا ما شاءَ اللّه‌ُ در اینجا اشاره باین است که چیزی از آیات قرآن از یاد تو نمیرود مگر آنچه را خدا خواهد نسخ نماید از بعضی مفسرین است که وقتی جبرئیل آیه‌ای بر حضرتش قرائت مینمود حضرت مکرر مینمود که فراموش نکند اینکه بود که اینکه آیه فرود آمد که مطمئن

صفحه : 106
گردد که دیگر فراموش نمیکند إِنَّه‌ُ یَعلَم‌ُ الجَهرَ وَ ما یَخفی، وَ نُیَسِّرُک‌َ لِلیُسری شاید اشاره باین باشد که چون خدا میداند که تو امّی و درس ناخوانده‌ای مشکلیهای امر رسالت و طریق تبلیغ و رساندن آیات قرآن را بر تو سهل مینمائیم و آیات قرآن را بر تو قرائت میکنیم تا آنکه در روحیّه تو جای گزین گردد و هیچ وقت فراموش نکنی مگر آنچه را مصلحت در فراموشی آن باشد فَذَکِّر إِن نَفَعَت‌ِ الذِّکری، سَیَذَّکَّرُ مَن یَخشی ذکر در لغت بدو معنی آمده گاهی ذکر گویند و مقصود آن هیئة نفسانی و قوه‌ای است در باطن انسان و آن قوه را حافظه گویند باعتبار حفظ معلومات از علوم و معارف و باعتبار استحضار آن صور معلومات را ذاکره گویند و ذکر دو قسم است ذکر بقلب و ذکر بزبان و هر یک از آن نیز دو قسمت میگردد یکی ذکر بعد از نسیان و دیگر بدون نسیان یعنی دوام تذکر و اشاره بذکر زبانی دارد قوله تعالی لَقَد أَنزَلنا إِلَیکُم کِتاباً فِیه‌ِ ذِکرُکُم وَ القُرآن‌ِ ذِی الذِّکرِ و اشاره بذکر قلبی دارد قوله تعالی أَ وَ لا یَذکُرُ الإِنسان‌ُ أَنّا خَلَقناه‌ُ مِن قَبل‌ُ وَ لَذِکرُ اللّه‌ِ أَکبَرُ وَ ذِکری لِأُولِی الأَلباب‌ِ و ذکر بمعنی ذکر قلبی و لسانی در کلام اللّه بسیار آمده (راغب اصفهانی) و آیه بالا (فذکر) اشاره بتذکر گردانیدن است که امر برسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم مینماید که مردم را متذکر گردان اگر تذکر و اندرز تو بآنان نفع بخشد (اعتراض) اینکه آیه چنین مینماید که تبلیغ رسالت در جایی است که نفع بخشد لکن در جایی که تذکّر نفع نبخشد بر پیمبر تذکر نمودن لازم نیست چنانچه بحکم عقل نیز همین طور است آن کس که پیمبر دانست و یقین نمود که اندرز و نصیحت بوی تأثیر نمیکند امر و نهی نمودن باو معقول نیست

صفحه : 107
(پاسخ) آری چنین است لکن چون مردم در استعداد و قبول و ردّ بطور کلّی و بقسمت اولی سه قسمند بعضی دانایان و دانشمندانند و مستعد قبول حقّند و دانسته و فهمیده از روی بصیرت پیرو حق و حقیقت‌اند بعضی چنین نیستند لکن حالت قبول در آنان هست سخن پیمبران را میپذیرند و تعبدا قبول میکنند قسم سوم مردمان ملحد حسود متکبر که یا اصلا در مقام شناسایی حق و باطل نیستند یا دانسته و فهمیده لجاجت میورزند و علاوه بر آنکه قبول حق نمیکنند با اهل حق ضدیّت و دشمنی مینمایند و اینکه قسم سوم از مردم نسبت بآن دو قسم اول کمترند و مقصود از ارسال رسل و انزال کتب آسمانی آن دو دسته اولند و عمومیّت ارشاد یکی برای اتمام حجّت است و دیگر چون معلوم نیست چه کس حالت اطاعت در او هست و چه کس نیست اینکه است که ارشاد پیمبران عمومیّت دارد لکن البتّه مقصود بخطاب کسانی میباشند که قابل هدایتند و سَیَذَّکَّرُ مَن یَخشی تأیید مینماید اینکه گفتیم
که متذکر میگردند و قبول میکنند کسانی که میترسند و آنان علمایند چنانچه فرموده إِنَّما یَخشَی اللّه‌َ مِن عِبادِه‌ِ العُلَماءُ البته خوف و خشیت فرع شناسایی است کسی که به هیچ وجه خدای خود را نشناسد چگونه از وی میترسد هرگز چنین نمیشود.
وَ یَتَجَنَّبُهَا الأَشقَی، الَّذِی یَصلَی النّارَ الکُبری، از بعض علمای تفسیر است که مقصود از آتش کبری آتش جهنّم است که آتش دنیا نسبت بآن کوچک مینماید و شاید اشاره بدرجات آتش جهنّم باشد که بعض درکات نسبت ببعض دیگر کوچک می‌نماید.
و شاید مقصود از (اشقی) ولید بن مغیرة باشد که برای وی است نار کبری لکن آیه اطلاق دارد شامل هر شقی و کافری میگردد.
ثُم‌َّ لا یَمُوت‌ُ فِیها وَ لا یَحیی

صفحه : 108
راغب اصفهانی در غریب القرآن انواع و اقسام موت را تعداد و شماره نموده که برای توضیح مختصری از آن را در اینجا ترجمه می‌نمایم:
موت در مقابل حیات انواع و اقسامی دارد:
اول- موت نفس نباتی که در انسان و حیوان و نباتات موجود است و آن قوّه‌ایست که آن را حیات نباتی نامند و سبب نشو و ارتقاء نباتاتست و موت قوه نباتی بفقدان آن قوه است قوله تعالی یُحی‌ِ الأَرض‌َ بَعدَ مَوتِها أَحیَینا بِه‌ِ بَلدَةً مَیتاً دوم زائل شدن قوه حاسّه مثل قوله تعالی یا لَیتَنِی مِت‌ُّ قَبل‌َ هذا أَ إِذا ما مِت‌ُّ لَسَوف‌َ أُخرَج‌ُ حَیًّا (ظاهرا مقصود از زوال قوه حاسه فشار و سختی آن باشد در موقع مرض و مصیبات) (و در مقابل راحتی و آسایش آرند) سوم- فقدان قوه عاقله یعنی جهالت و بی خردی مثل وَ مَن کان‌َ مَیتاً فَأَحیَیناه‌ُ و همین است مقصود از قوله تعالی إِنَّک‌َ لا تُسمِع‌ُ المَوتی که اشاره بموت قوه عاقله است چهارم- حزن و غمی که حیات را کدر نماید و همین است مقصود از قوله تعالی وَ یَأتِیه‌ِ المَوت‌ُ مِن کُل‌ِّ مَکان‌ٍ وَ ما هُوَ بِمَیِّت‌ٍ پنجم- خواب مقابل بیداری چنانچه خواب را موت خفیف گویند و مرگ را موت ثقیل نامند اینکه است که مرگ را خداوند موت نامیده هُوَ الَّذِی یَتَوَفّاکُم بِاللَّیل‌ِ اللّه‌ُ یَتَوَفَّی الأَنفُس‌َ حِین‌َ مَوتِها وَ الَّتِی لَم تَمُت فِی مَنامِها و قوله تعالی وَ لا تَحسَبَن‌َّ الَّذِین‌َ قُتِلُوا فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ أَمواتاً بَل أَحیاءٌ و چنانچه گفته‌اند نفی موت از شهداء باعتبار حیات روحانی آنها است و بعضی را عقیده بر اینکه است که مقصود از حیات شهدا نفی حزن است از آنها (ششم) موت مقابل حیات حیوانی مثل قوله تعالی کُل‌ُّ نَفس‌ٍ ذائِقَةُ المَوت‌ِ عبارت از فقدان قوه حیوانی و جدا شدن روح از جسد است و قوله تعالی إِنَّک‌َ مَیِّت‌ٌ وَ إِنَّهُم مَیِّتُون‌َ تنبیها بر اینکه موت یک امر حتمی است که احدی را از

صفحه : 109
آن گریز نیست بعضی در توجیه آیه چنین اظهار نظر نموده‌اند که مقصود از میت در اینجا جدا شدن روح از بدن نیست بلکه اشاره بآن تحلیلات و تغییرات دائمی است زیرا که بشر مادامی که در دنیا حیات دارد علی الدوام در موت و حیات است و اجزاء و قوای او جزا فجزءا در راه فنا و اضمحلال سیر مینماید چنانچه شاعر گفته (یموت جزا فجزءا و قد عبر القوم عن هذا المعنی بالمائت) (پایان) مناسب اینکه آیه همان معنی چهارم موت است که اشاره بشدت عذاب جهنمیان و آن حزن و اندوهی است که در اثر اعمال و اخلاق نکوهیده بر آنان تاری گردیده و حیات آنان را کدر و سخت میگرداند چنانچه در باره آنها فرموده وَ یَأتِیه‌ِ المَوت‌ُ مِن کُل‌ِّ مَکان‌ٍ وَ ما هُوَ بِمَیِّت‌ٍ خلاصه آیه یکی از اوصاف جهنّمیان را تذکّر میدهد که آن سیه بختان در جهنّم نمرده‌اند و می‌میرند تا از عذاب نجات یابند و نه زنده‌اند بحیات نیکو که از حیات جاودانی لذّت ببرند و کامیاب گردند گویا از شدت عذاب و حزن دمادم میمیرند و زنده می‌گردند تا آنکه طعم عذاب را بچشند قَد أَفلَح‌َ مَن تَزَکّی، وَ ذَکَرَ اسم‌َ رَبِّه‌ِ فَصَلّی پس از بیان حال و سر انجام آدم شقی در مقام حال کسانی بر آمده که رستگار گردیده‌اند و آنان کسانی میباشند که تزکیه نفس نموده‌اند و در مقام مجاهده با نفس برآمده و آنچه صفات ذمیمه و اخلاق نکوهیده در خود یافتند با کوشش بسیار از خود مرتفع نمودند و خود را مهذب و خالی از غل و غش طبیعت گردانیدند و پس از آنکه قلب و دل آنان پاک و پاکیزه گردیده با روح پاک نورانی پروردگار خود را یاد نموده و در مقام نماز و اطاعت برآمده‌اند آری در صورتی ذکر و دعا و نماز و یاد خدا در قلب تأثیر میکند و آن را جلا

صفحه : 110
می‌دهد و دل و روح و روان آدمی را زنده و مسرور و نورانی می‌گرداند که با تزکیه نفس توأم گردد دلی که آلوده بکثافات اخلاقی و خود پسندی و گرفتار هزار گونه آرزو و آمال دنیوی گردیده کجا دیگر در آن محل باقی ماند که از قبل ذکر و دعا و نماز نور معرفت و محبّت الهی در آن طلوع نماید و جدولهای دل را روشن گرداند و محل تلألؤ انوار فیض احدی گردد هرگز ممکن نیست چنین دلی با خزف یکسان است بَل تُؤثِرُون‌َ الحَیاةَ الدُّنیا، وَ الآخِرَةُ خَیرٌ وَ أَبقی در مقام سرزنش و ملامت کسانی است که دنیا را بر آخرت ترجیح میدهند و بدلالت آیه بالا قَد أَفلَح‌َ مَن تَزَکّی کسانی ترجیح می‌دهند دنیا را بر آخرت که تزکیه نفس ننموده‌اند
اشاره به اینکه کسی که قلب و دل وی آلوده بمحبت دنیا گردید و حب‌ّ دنیا در اعماق دل او فرو رفت علامتش اینکه است که دنیا و نفس پرستی شعار وی می‌گردد و آنچه در آن حظّ نفس باشد و لو بروحیه و مقام نفس لاهوتیّه وی مضرّ باشد روح لاهوتی خود را بطبیعت و نفس حیوانی می‌فروشد و هیچ ملتفت نیست که چگونه در مقام خسران خود کوشش می‌نماید لکن اگر تزکیه نفس می‌نمود و دل و روح و روان خود را از آلودگی طبیعت قدری مصفّی و طاهر می‌گردانید میدانست که آخرت بهتر از دنیاست آری دنیا (من حیث هی) قطع نظر از اینکه مقدّمه باشد برای آخرت و سعادت جاودانی هیچ خیری در آن نیست باین اعتبار دنیا فانی و آخرت باقی است و فانی را هیچ طرف مقایسه نیست با باقی اگر خیری در دنیا تصور شود در جایی است که مقدّمه باشد برای رسیدن بحیات جاودانی اخروی و عیش همیشگی و رسیدن بفیوضات رحمانی و گر نه خواستن دنیا برای حیات دنیوی و تعیشات مادّی هیچ خیری در وی نیست اینکه است که بزرگان و دانشمندان دنیا را جیفه گندیده بشمار آورده‌اند

(‌در اینجا نکته‌ای بنظر میرسد و ممکن است سؤالی پیش آید)

‌قوله تعالی وَ الآخِرَةُ خَیرٌ وَ أَبقی چون (ابقی) را بصیغه افعل التفضیل آورده روی قاعده عربیّت بایست در حیات دنیا که عبارت از ایّام و ساعات عمر انسانی

صفحه : 111
است بقا و ثباتی باشد تا آنکه صحیح باشد گفته شود آخرت باقی‌تر است چنانچه از کلمه (ابقی) در آیه چنین استفاده میشود در صورتی که ایّام عمر انسان و حیات دنیوی وی فانی گردید کجا باقی است (پاسخ) اگر چه زمان چنانچه در محل خود مبرهن گردیده بیک معنی یک امر اعتباری سیّال است که از گردش اوضاع عالم انتزاع گردیده که اصلا استقلال ندارد چه جای آنکه باقی ماند لکن ممکن است مقصود از بقاء حیات دنیوی آن فعلیّت اخیر و شخصیت وجود انسانی باشد که از مجموع ایّام و آنات زمان عمر وی پدید گردیده که حیات دنیوی انسانی باین اعتبار باقی و دائمی و فنا پذیر نیست چگونه حیات دنیوی باقی نیست در صورتی که تحقّق وجود انسان از همین ایام و ساعات عمر وی پدید گردیده بلکه توان گفت زمان را بدو اعتبار توان نگریست باعتبار ثابت و باعتباری متغیر اگر زمان را باعتبار حرکت قطعیّه موجودات در نظر گرفتیم که از آن تعبیر بایّام و ساعات و آنات میشود البته آن یک امر عرضی و کم‌ّ متّصل غیر قار الذات است بنا بر قولی یا یک امر اعتباری ناپایدار است لکن اگر مجموع زمان (من حیث هی مجموع) که از آنات پدید میگردد و آن را حرکت توسطیه نامند که آن روح زمان و ما حصل زمان است و حکماء از آن تعبیر بدهر میکنند در نظر گیریم باین اعتبار زمان یک امر ثابت باقی است چگونه توان مجموعه حیات دنیوی انسان و عمر شصت و هفتاد ساله انسان را فانی دانست در صورتی که وجود و شخصیت وی از همین ایّام و آنات زمان که دنبال یکدیگر تعاقب مینمایند و علی الدوام پدید می‌گردند و می‌گذرند تحقق پذیرفته بلکه باندک توجهی معلوم میگردد که اینکه آنات و ساعات زمان که می‌گذرد یک حقیقت دیگری در بر دارند و آن حقیقت مستقر و ثابت است و شاید اشاره بهمین مطلب دارد قوله تعالی در سوره یس وَ الشَّمس‌ُ تَجرِی لِمُستَقَرٍّ لَها و اینکه آنات از معدات و محققات آن حقیقت بشمار میروند و بآن حقیقت حیات دنیوی انسانی تحقق پذیرد که آن باقی است لکن حیات اخروی انسانی چون آخر ندارد و محدود بحدی نیست (ابقی) است

صفحه : 112
باقی‌تر است خلاصه حیات دنیوی انسان (ما حصل) زمان و ساعات عمر وی است إِن‌َّ هذا لَفِی الصُّحُف‌ِ الأُولی، صُحُف‌ِ إِبراهِیم‌َ وَ مُوسی (هذا) شاید اشاره بهمین جمله بالا باشد و ممکن است اشاره باشد بتمام سوره که اینکه مطالبی که در اینکه سوره بیان شد در تمام کتب آسمانی ثبت است در تفسیر علی بن ابراهیم بسند متّصل از اصبغ چنین روایت میکند که گوید از أمیر المؤمنین علیه السّلام سؤال نمودم از قول خدای عزّ و جل سَبِّح‌ِ اسم‌َ رَبِّک‌َ الأَعلَی فرمود دو هزار سال پیش از آنکه خدا خلق کند آسمانها و زمین را بر قائمه عرش نوشته شده
(لا اله الا اللّه وحده لا شریک له و ان‌ّ محمّدا عبده و رسوله و ان‌ّ علیا وصی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم)
و نیز از إبن عباس روایت میکند از قوله تعالی إِنَّه‌ُ یَعلَم‌ُ الجَهرَ وَ ما یَخفی یعنی می‌داند آنچه در نفس و قلب است تا روز قیامت وَ نُیَسِّرُک‌َ لِلیُسری یعنی ای محمّد تمام مشکلهای امور را بر تو آسان می‌گرداند.
در حدیثی از ابو ذر غفاری نقل شده که گفت از رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم سؤال نمودم پیمبران چند نفر بودند فرمودند یکصد و بیست و چهار هزار گفتم یا رسول اللّه مرسل از آنها چند نفر بودند فرمود سیصد و شصت نفر و باقی نبی بودند گفتم آدم پیمبر بود فرمود آری خدا او را بخودی خود آفرید و با او سخن گفت آن وقت فرمود یا ابا ذر از جمله پیمبران چهار نفر عرب بودند هود و صالح و شعیب و پیمبر تو گفتم یا رسول اللّه خدا چند کتاب فرستاده فرمود یکصد چهار کتاب ده عدد بآدم داد و پنجاه بشیث و سی باضنوخ و او ادریس است و او اول کسی بود که بقلم چیز نوشت و ده عدد بابراهیم و تورات بموسی و انجیل بعیسی و زبور بداود و فرقان بمن (تفسیر ابو الفتح رازی)

صفحه : 113

‌سورة الغاشیة

اشاره

مکیة و هی ست و عشرون آیة اینکه سوره مکی است که در مکه فرود آمده و بیست و شش آیه و هفتاد و دو کلمه و سیصد و هشتاد و یک حرف است عبد اللّه عباس از حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم روایت میکند هر کس سوره الغاشیه را بخواند خدای تعالی حساب او را آسان کند (ابو الفتوح) و در مصباح کفعمی است که اگر سوره الغاشیه در خوراکی خوانده شود از نکد که شاید مقصود مکروبها باشد پاک میگردد و اگر بر مولود خوانده شود خداوند او را سالم میگرداند.

[سوره الغاشیة (88): آیات 1 تا 26]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
هَل أَتاک‌َ حَدِیث‌ُ الغاشِیَةِ (1) وُجُوه‌ٌ یَومَئِذٍ خاشِعَةٌ (2) عامِلَةٌ ناصِبَةٌ (3) تَصلی ناراً حامِیَةً (4)
تُسقی مِن عَین‌ٍ آنِیَةٍ (5) لَیس‌َ لَهُم طَعام‌ٌ إِلاّ مِن ضَرِیع‌ٍ (6) لا یُسمِن‌ُ وَ لا یُغنِی مِن جُوع‌ٍ (7) وُجُوه‌ٌ یَومَئِذٍ ناعِمَةٌ (8) لِسَعیِها راضِیَةٌ (9)
فِی جَنَّةٍ عالِیَةٍ (10) لا تَسمَع‌ُ فِیها لاغِیَةً (11) فِیها عَین‌ٌ جارِیَةٌ (12) فِیها سُرُرٌ مَرفُوعَةٌ (13) وَ أَکواب‌ٌ مَوضُوعَةٌ (14)
وَ نَمارِق‌ُ مَصفُوفَةٌ (15) وَ زَرابِی‌ُّ مَبثُوثَةٌ (16) أَ فَلا یَنظُرُون‌َ إِلَی الإِبِل‌ِ کَیف‌َ خُلِقَت (17) وَ إِلَی السَّماءِ کَیف‌َ رُفِعَت (18) وَ إِلَی الجِبال‌ِ کَیف‌َ نُصِبَت (19)
وَ إِلَی الأَرض‌ِ کَیف‌َ سُطِحَت (20) فَذَکِّر إِنَّما أَنت‌َ مُذَکِّرٌ (21) لَست‌َ عَلَیهِم بِمُصَیطِرٍ (22) إِلاّ مَن تَوَلّی وَ کَفَرَ (23) فَیُعَذِّبُه‌ُ اللّه‌ُ العَذاب‌َ الأَکبَرَ (24)
إِن‌َّ إِلَینا إِیابَهُم (25) ثُم‌َّ إِن‌َّ عَلَینا حِسابَهُم (26)

صفحه : 114

(ترجمه)

بنام ایزد هستی بخش صاحب رحمت عام و خاص
(ای پیغمبر) آیا خبر وحشتناک قیامت بر تو حکایت شده است،
در آن روز رویهایی است ترسناک و ذلیل،
کار و عمل آنان بمشقت است،
و درآیند در آتش فروزان،
آب آنها از چشمه بسیار گرم (و جوشان) جهنم است،
طعام مر آنان را نیست مگر از علف خشک بدبو،
که هر چه بخورند سیر و فربه نگردند و از گرسنگی نجات نیابند،
و در آن روز رویهایی است خندان و شادمان،
از اعمال و کردارشان راضی و خوشنودند،
و برای آنها در بهشت مقام بلندی است،
و بهشتیان در بهشت هیچ سخن لغو و بی‌هوده نشنوند،
و در آن بهشت چشمهای آب جریان دارد،
و در آنجا تختهای عالی و بلند نهاده اند،
و قدحهای بزرگ مصفّا بنهاده‌اند.
و بر آن تختها بالشها
و فرشهای فاخر گسترده‌اند،
آیا (اینکه کافران) نمی‌بینند آثار خلقت را که شتر چگونه خلق شده،
و نمیبینید آسمان را چگونه بلند گردانیده،
و نظر نمیکنید بکوهها که چگونه پهن شده،
و نمیبینید زمین را چگونه گسترانیده،
پس ای پیمبر تو متذکر کن مردم را (فقط وظیفه تو تذکر و یاد آوری نمودن است)
تو نمیتوانی آنان را باضطرار وادار نمایی بایمان آوردن،
مگر آنکه هر کسی روی از حق گردانید و کافر شد،
خداوند او را عذاب میکند بعذاب بزرگ (جهنم)،
زیرا که بازگشتن آنان بسوی ما است،
و پس از آن بر ما است حساب آنها‌

(توضیح آیات)

اشاره

هَل أَتاک‌َ حَدِیث‌ُ الغاشِیَةِ غاشیه در لغت بمعنی پوشیدن و فرا گرفتن است مثل قوله تعالی فَأَغشَیناهُم فَهُم لا یُبصِرُون‌َ یعنی بر چشمهای کفّار پرده نهادیم و آنها آیات حقّانی را نمی‌بینند وَ تَغشی وُجُوهَهُم‌ُ النّارُ آتش رویهای کفّار را می‌پوشاند و نیز قوله تعالی وَ مِن

صفحه : 115
فَوقِهِم غَواش‌ٍ یعنی از بالای آنها عذاب احاطه دارد و می‌پوشاند آنها را و قوله تعالی یُغشِی اللَّیل‌َ النَّهارَ یعنی شب روز را میپوشاند وَ استَغشَوا ثِیابَهُم یعنی خود را بلباس بپوشانند و نظیر اینکه آیات بسیار است که غشا بمعنی پوشیدن و پوشانیدن آمده و یکی از اسماء قیامت غاشیه است و قیامت را غاشیه نامیده باعتبار آنکه عذاب کفّار را فرا میگیرد.
خطاب برسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است که آیا تو خبر دار شده‌ای از حکایت غاشیه‌

سخنان مفسرین در توجیه غاشیه‌

(1) مقصود از غاشیه قیامت است و بدو جهت قیامت را غاشیه نامیده‌اند یکی روزی است که عذاب فرو میگیرد کفّار را و قیامت چنین است که یک دفعه عذاب بر خلق فرود می‌آید چنانچه فرموده أَ فَأَمِنُوا أَن تَأتِیَهُم غاشِیَةٌ مِن عَذاب‌ِ اللّه‌ِ و دیگر قیامت را غاشیه نامیده‌اند بمناسبت آنکه خلق اولین و آخرین در آنجا جمعند یا آنکه چون هول و اضطراب همه را فرا میگیرد قیامت را غاشیه نامیده‌اند.
(2) غاشیه آتش است که آتش فرا میگیرد روهای کفّار را قال اللّه تعالی وَ تَغشی وُجُوهَهُم‌ُ النّارُ وَ مِن فَوقِهِم غَواش‌ٍ (3) غاشیه اهل آتشند که باطراف آنان آتش احاطه دارد (تفسیر کبیر) بهتر اینکه است که گفته شود یکی از نامهای قیامت الغاشیه است زیرا که تمام توجیهاتی که مفسرین کرده‌اند بر همان قیامت صادق آید که همه مردم جمعند و هول و اضطراب تمام افراد را فرو گرفته و عذاب و آتش بکفار احاطه نموده پس یکی از اسماء قیامت الغاشیه میشود و شاید هل استفهامی در (هل اتیک) اشاره ببزرگی و عظمت روز قیامت دارد مثل اینکه در عرف راجع بمطلب بزرگی بعضی از بعض دیگر بطور سؤال و پرسش میکنند که آیا میدانی چه واقعه بزرگی واقع گردیده و نه اینکه است که حضرتش هیچ اطلاعی از واقعه قیامت نداشته و از وی سؤال شود آیا میدانی یا

صفحه : 116
نمیدانی اصلا سؤال از دانستن و ندانستن نسبت بخدایی که عالم بما فی الضمیر است مورد ندارد او بهتر میداند پس چه جای سؤال است وُجُوه‌ٌ یَومَئِذٍ خاشِعَةٌ و گویند فرق است بین خضوع و خشوع که خضوع در بدن و صورت و چشم ظاهر میگردد و محل خشوع قلب است اگر قلب از هیبت و عظمت الهی خاشع گردید قهرا بدن نیز خاضع میگردد از حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم چنین حدیث دارد که مردی را دید در نماز بریش خود بازی میکند فرمود اگر قلب وی خاشع بود جوارح و بدن او خاضع میگردید.
پس از آن در بیان اوصاف اهل جهنّم برآمده و پنج صفت و علامت راجع باهل عذاب و کفار را تذکر میدهد و نه صفت و علامت راجع باهل نجات را بیان می‌نماید.
(اول) از اوصاف کفار و اشقیاء اینکه است که رویهای آنان ذلیل و زبون است و آثار عذاب و شقاوت در بشره آنها نمایان است.
(دوم) (عامِلَةٌ ناصِبَةٌ) ناصبه بمعنی تعب و رنج است که رویهای کفّار در آن روز زحمت کشیده و تعب و رنج برده میباشد.

«سخنان مفسرین در توجیه آیه»

(1) مقصود کسانی میباشند که برای دنیا بسیار کار می‌کنند و زحمت میکشند لکن برای خدا کاری انجام نمیدهند که چنین اشخاصی را در قیامت باعمال شاقّه وامیدارند و بزنجیرها می‌بندند (حسن بصری) (2) کسانی میباشند که در دنیا از عبادت و طاعت تکبّر نمودند در قیامت آنان را ذلیل گردانند و باعمال شاقّه وادارند. (عبد اللّه عباس) (3) آنها را بروی بآتش کشند. (کلبی) (4) آنان را در دوزخ بکوههای آتشین کشند و چون بسر کوه رسند بآتش

صفحه : 117
افتند زیرا که ناصبه بمعنی صاحب رنج و تعب است (ضحاک) (5) مقصود رهبانان و مرتاضان از عیسویان و یهودیانند که در دنیا متحمل ریاضات و اعمال شاقّه میگردند و خود را رنجور میگردانند بگمان اینکه عبادت می‌کنند لکن چون بر خلاف حکم خدا است مستحق عذاب میگردند (سعید جبیر) و توجیهات دیگری نیز داده شده که بازگشت آنها بسختی عذاب جهنم میگردد.
سوم تَصلی ناراً حامِیَةً صلی در لغت بمعنی افروختن آتش است و صلی بالنّار یعنی محترق گردید و اجزاء آن سوخته شد و اینکه آیه نظیر قوله تعالی فَسَوف‌َ نُصلِیه‌ِ ناراً یعنی آتش آنها را میگیرد یَصلَی النّارَ الکُبری لا یَصلاها إِلَّا الأَشقَی الَّذِی کَذَّب‌َ وَ تَوَلّی و نظائران در قرآن بسیار است که دلالت دارد بر اینکه کفّار در آیند در آتش فروزان که زبانه میکشد بر دشمنان خدا و بعضی گفته‌اند کفار ملازم آتشی میباشند که در منتهی درجه سوزندگی است.
چهارم تُسقی مِن عَین‌ٍ آنِیَةٍ اهل جهنّم وقتی تشنه میشوند آشامیدنی آنان از آب گرمی است که در منتهی درجه حرارت است و اینکه آیه نظیر آیه دیگر است که فرموده یَطُوفُون‌َ بَینَها وَ بَین‌َ حَمِیم‌ٍ آن‌ٍ و بعض مفسرین گفته حرارت آتش جهنم بدرجه‌ای است که اگر ذره‌ای از آن بر کوه‌های عالم افتد همه را آب میگرداند پنجم در مقام غذای و خوردنی اهل جهنم است لَیس‌َ لَهُم طَعام‌ٌ إِلّا مِن ضَرِیع‌ٍ، لا یُسمِن‌ُ وَ لا یُغنِی مِن جُوع‌ٍ (ضریع) غذایی است که نه فربه میکند و نه دفع گرسنگی مینماید از اینکه آیات معلوم میشود جهنمیان همیشه تشنه و گرسنه‌اند

صفحه : 118

(سخنان مفسرین در توجیه ضریع)

(1) ضریع نوعی از گیاهست چسبیده بزمین عرب تر آن را استبرق نامد و خشک آن را ضریع گوید و ما آن را شتر خواره گوئیم و آن بدترین خوراکیها است.
(مجاهد و عکرمه و قتاده) (2) ضریع گیاهی است که وقتی خشک شد ǙʚƢ حیوانی آن را نخورد (کلبی) (3) عبد اللّه عباس از رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم روایت میکند که فرموده ضریع گیاهی است در جهنم که از صبر تلخ‌تر و از مردار گندیده‌تر و از آتش سوزنده‌تر است. (تفسیر ابو الفتوح رازی) توجیهات دیگری نیز از مفسرین نقل شده مختصر نمودیم اجمالا معلوم است ضریع بدترین گیاهان و خوردنیها است که غذای اهل جهنّم را بآن تشبیه نموده‌اند.
وُجُوه‌ٌ یَومَئِذٍ ناعِمَةٌ ناعمه اسم فاعل مأخوذ از نعمت و آن حالات نیکویی است که انسان از آن برخوردار میگردد از مال و جاه و آسایش و غیر اینها قوله تعالی وَ إِن تَعُدُّوا نِعمَةَ اللّه‌ِ لا تُحصُوها اذکُرُوا نِعمَتِی‌َ الَّتِی أَنعَمت‌ُ عَلَیکُم و انعام احسان کردن و ایصال نعمت بدیگران است مثل قوله تعالی الیَوم‌َ أَکمَلت‌ُ لَکُم دِینَکُم وَ أَتمَمت‌ُ عَلَیکُم نِعمَتِی و نعماء در مقابل اضرار آرند مثل قوله تعالی وَ لَئِن أَذَقناه‌ُ نَعماءَ بَعدَ ضَرّاءَ و نعم در مورد نعمتهای بسیار آرند مثل قوله تعالی فِی جَنّات‌ِ النَّعِیم‌ِ و نظائر آن در کلام اللّه بسیار آمده (راغب اصفهانی) آیه در مقام بیان اوصاف مؤمنین است و بعض اوصاف آنان را بیان مینماید زیرا قانون قرآن بر اینکه است که هر جا نامی و اوصافی از عذاب برده شود غالبا در عقب اوصافی نیز از بهشت و بهشتیان نیز گفته می‌شود و بعکس نیز چنین است زیرا یکی از اوصاف رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم اینکه است که حضرتش را (بشیرا و نذیرا)

صفحه : 119
نامیده بلکه وظیفه تمام پیمبران همین بوده که مردم را بفضل و کرم خداوندی امیدوار نمایند و از غضب و سخط او نیز آنان را بترسانند تا آنکه مردم بین خوف و رجاء بکمال انسانیت نائل گردند خوف و ترس از عذاب آنها را از عمل نکوهیده باز دارد و امید برحمت و نعمتهای بهشتی وادار نماید آنان را باعمال نیک تا آنکه سجیه نیکو عادت و ملکه آنها گردد و در اینکه آیات چند صفت و چند فضیلت برای بهشتیان تعداد مینماید اول رویهایی است در آن روز قیامت شادان و خندان که آثار نعمت و تازگی و بشاشت در آن هویدا است لِسَعیِها راضِیَةٌ دوم از اوصاف بهشتیان اینکه است که چون بینند اعمالی که در دنیا کرده‌اند مطابق رضای الهی واقع گردیده از اعمال و کردار خود راضی و خشنودند لا تَسمَع‌ُ فِیها لاغِیَةً سوم از خصوصیات بهشتیان اینکه است که در آنجا هیچ لغوی نشنوند لغو کلام بیهوده‌ای را گویند که هیچ فائده‌ای در آن متصوّر نباشد خواه با ضرر همراه باشد یا نه.
آری همین طوری که بهشتیان در دنیا از هر کار لغو و بیهوده‌ای اعراض مینمودند و در همه کار فائده عقلایی در نظر داشتند در روز رستاخیز نیز بنا بر عادت دیرینه شان چنین‌اند که از هر سخن و عمل بیهوده فرار می‌نمایند در سوره مؤمنون یکی از فضائل آنها اینکه است الَّذِین‌َ هُم عَن‌ِ اللَّغوِ مُعرِضُون‌َ که عادت و سجیه مؤمنین چنین است که از هر عمل لغوی اعراض می‌نمایند.
فِیها عَین‌ٌ جارِیَةٌ، فِیها سُرُرٌ مَرفُوعَةٌ، وَ أَکواب‌ٌ مَوضُوعَةٌ، وَ نَمارِق‌ُ مَصفُوفَةٌ وَ زَرابِی‌ُّ مَبثُوثَةٌ

صفحه : 120
پس از بیان اوصاف بهشتیان در مقام تعداد اوصاف و نعم بهشت برآمده و پنج نعمت از نعمتهای بهشت را تذکر می‌دهد.
اول در بهشت چشمه‌های آب خوشگوار جریان دارد اشاره بآنکه جریان آب چشمهای بهشت دائمی است مثل چشمهای دنیا نیست که گاهی خشک می‌گردد تمام نعمتهای بهشتی چنین است که دائمی و فنا و زبون ندارد.
دوم در بهشت تختها و سریرهای مرتفعی نهاده شده شاید (سرر) در آیه اشاره بمقام بلند و درجات عالیه اهل بهشت است که تخت سلطنت بهشتیان بسیار عالی و بلند پایه است.
سوم در بهشت قدحهای بزرگ پاکیزه نهاده‌اند اکواب جمع کوب و کوب کوزه‌های سر بسته مدوّر را گویند و عرب آن را اباریق نامد اشاره به اینکه اهل بهشت هر وقت اراده کنند آب بیاشامند بدون زحمت لیوان‌های مصفّا و پاکیزه نزد آنها حاضر است.
(چهارم) بر آن تختهای مرتفعی که برای بهشتیان مهیّا شده فرشهای فاخر و بالشهای عالی مجلل و متکای پاکیزه پهلوی هم گذارده شده که بر آن تکیه زنند (پنجم) برای آنان لباسهای فاخر مبسوط چنانچه در آیات دیگر لباسهای بهشتیان را باستبرق توصیف نموده مهیّا شده.
از بعض عرفا است که اینکه آیات اشاره دارد بتجرید و تفرید و جمع و توحید که اینکه چهار مرتبه راجع بسالکین الی اللّه است و (مبثوثه) در آیه اشاره دارد بانبساط ارواح آنان و باز بودن سینه آنها و گشادگی قلب آنها در بساط قدس و نیز اشاره دارد بمقام تجلّیات افعال که تحت مقامات صفات است مثل توکل و رضا و غیر آن که مبثوث بر اعمال است.
أَ فَلا یَنظُرُون‌َ إِلَی الإِبِل‌ِ کَیف‌َ خُلِقَت همزه (أ فلا) همزه توبیخی و انکار است و (فا) برای عطف است

صفحه : 121
مفسرین در شأن نزول آیه چنین گویند وقتی آیات راجع بقیامت و بهشت و جهنم فرود آمد کفّار استبعاد نمودند که چگونه ممکن است چنین واقعه‌ای پدید گردد اینکه بود که اینکه آیه فرود آمد که در مقام توبیخ و سرزنش و رفع استبعاد آنان فرموده أَ فَلا یَنظُرُون‌َ چرا نگاه نمیکنید در خلقت عجیب شتر که چگونه او را خلقت نمودیم اگر چه خلقت شتر بسیار عجیب بنظر می‌آید لکن هر حیوانی بلکه هر موجودی نسبت بخود اگر در اسرار خلقت آن دقت نمائیم عجیب بنظر می‌آید و شاید اختصاص بشتر بدو جهت باشد یکی اعراب مأنوس بشتر بودند در سواری بار کشی شتر مورد نظر آنان بوده اینکه بود که از بین حیوانات شتر را اختصاص داده که بنظر تدبّر خلقت عجیب آن را در نظر گیرند.
و دیگر بعض خصوصیّات و امتیازاتی که در شتر دیده میشود و مخصوص بوی است از قبیل بزرگی جثه شدّت قوت هیئت عجیب و رام بودن و مسخر گردیدن او تحت حکم انسان و صبر او در گرسنگی و تشنگی در مدّت بسیار و کشیدن بارهای سنگین در مسافت بسیار طولانی شاعر رومی چنین گوید

بر خوان أ فلا ینظر تا قدرت ما بینی یکره بشتر بنگر تا صنع خدا بینی

در خار خوری قانع در بار بری راضی اینکه وصف اگر جویی در اهل صفا بینی
وَ إِلَی السَّماءِ کَیف‌َ رُفِعَت، وَ إِلَی الجِبال‌ِ کَیف‌َ نُصِبَت، وَ إِلَی الأَرض‌ِ کَیف‌َ سُطِحَت باز در مقام سرزنش فرموده چرا نگاه نمیکنید بآسمان و زمین و کوه‌ها تا آنکه آثار قدرت و حکمت و حسن تدبیر و نظام خلقت را در عالم هویدا بینید که چگونه آسمان را برافراشته و کوه‌ها را میخ زمین قرار داده و زمین را مسطح و پهن گردانیده.
اشاره به اینکه آن کس که اینکه موجودات را از نیستی بهستی و از عدم بوجود

صفحه : 122
آورده و اینکه نظام جمیل و اینکه کاخ مجلّل جهانی را با اینکه ترتیب عجیب و نظام بدیع و اسراری که در دل هر موجودی نهفته که هزاران فکر بدیع بکوچک‌تر اسرار آن نخواهد رسید پدید آورده البته قدرت دارد انسان را پس از مرگ منتقل نماید بعالم دیگر و حیات جدیدی بوی عنایت نماید و هر فردی را بکیفر اعمال خود (ان کان خیرا فخیرا و ان کان شرا فشرا) نائل گرداند فَذَکِّر إِنَّما أَنت‌َ مُذَکِّرٌ، لَست‌َ عَلَیهِم بِمُصَیطِرٍ خطاب برسول اکرم است که فقط وظیفه تو تبلیغ رسالت و تهدید بعذاب و مجازات در صورت مخالفت و بشارت ببهشت و دار کرامت الهی در صورت اطاعت است چیز دیگری نیست تو نتوانی آنان را باجبار و اضطرار وادار نمایی که ایمان آرند.
إِلّا مَن تَوَلّی وَ کَفَرَ، فَیُعَذِّبُه‌ُ اللّه‌ُ العَذاب‌َ الأَکبَرَ (سخنان مفسرین در اینکه الّا راجع بچیست) (1) راجع بکلمه (فذکر است) مردم را متذکر گردان مگر آنان که پس از ایمان برگشتند که دیگر تذکر بآنها سودی ندارد و اینکه توجیه بنظر درست نمیآید زیرا که وظیفه پیمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم تذکر است و مخصوص بوقتی نیست (2) مرجع الّا آیه جلو است لَست‌َ عَلَیهِم بِمُصَیطِرٍ إِلّا مَن تَوَلّی وَ کَفَرَ یعنی تو مسلّط نیستی بر آنان مگر بجهاد که مردمانی که کافرند و اعراض مینماید تو از طرف حق تعالی مسلطی بر آنها بقتل و غارت و خداوند آنها را مبتلا میگرداند بعذاب بزرگتر یعنی جهاد (3) استثناء منقطع است و بمعنی لکن و تعلّق بجمله فَیُعَذِّبُه‌ُ اللّه‌ُ العَذاب‌َ الأَکبَرَ دارد یعنی تو نتوانی کسی را مجبور بایمان نمایی لکن خداوند آنان را مبتلا میگرداند بعذاب بزرگتر که عذاب جهنّم باشد که آن نسبت بعذاب دنیا

صفحه : 123
مثل قحطی مرض فقر و غیر اینها بزرگتر است (تفسیر ابو الفتوح رازی) اینکه توجیه سوّم مناسب‌تر و صحیح‌تر بنظر می‌آید بدو جهت یکی ذیل آیه فَیُعَذِّبُه‌ُ اللّه‌ُ العَذاب‌َ الأَکبَرَ که عذاب قیامت نسبت بعذاب و بلیّات دنیا بزرگتر است و دیگر بقرینه آیه بعد إِن‌َّ إِلَینا إِیابَهُم، ثُم‌َّ إِن‌َّ عَلَینا حِسابَهُم بازگشت آنها بسوی ما است و حساب و شماره اعمال آنان نیز بر ما است خلاصه ظاهرا معنی آیه چنین میشود که ای رسول اکرم فقط وظیفه تو تبلیغ رسالت است وظیفه تو اجبار نمودن آنها نیست بازگشت آنان بسوی ما است و حساب آنها نیز نزد ما است.

صفحه : 124

‌سورة الفجر

اشاره

مکیة و هی ثلاثون آیة سوره الفجر مکّی است در مکّه فرود آمده و سی آیه و یکصد و سی و نه کلمه و پانصد و نه حرف است. و از ابی کعب نقل میکنند که رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرموده هر کس سوره الفجر را در روزهای ده گانه بخواند (که ظاهرا مقصود دهه ذی الحجه است) خدای تعالی او را بیامرزد و کسی که در روزهای دیگر بخواند در قیامت نور بوی عطا میگردد. (ابو الفتوح) و از امام صادق علیه السّلام روایت کنند کسی که سوره الفجر را در نماز فریضه و نافله بخواند درجه او در بهشت با حسین علیه السّلام است زیرا که اینکه سوره منسوب بآن حضرت است. (کفعمی)

[سوره الفجر (89): آیات 1 تا 30]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
وَ الفَجرِ (1) وَ لَیال‌ٍ عَشرٍ (2) وَ الشَّفع‌ِ وَ الوَترِ (3) وَ اللَّیل‌ِ إِذا یَسرِ (4)
هَل فِی ذلِک‌َ قَسَم‌ٌ لِذِی حِجرٍ (5) أَ لَم تَرَ کَیف‌َ فَعَل‌َ رَبُّک‌َ بِعادٍ (6) إِرَم‌َ ذات‌ِ العِمادِ (7) الَّتِی لَم یُخلَق مِثلُها فِی البِلادِ (8) وَ ثَمُودَ الَّذِین‌َ جابُوا الصَّخرَ بِالوادِ (9)
وَ فِرعَون‌َ ذِی الأَوتادِ (10) الَّذِین‌َ طَغَوا فِی البِلادِ (11) فَأَکثَرُوا فِیهَا الفَسادَ (12) فَصَب‌َّ عَلَیهِم رَبُّک‌َ سَوطَ عَذاب‌ٍ (13) إِن‌َّ رَبَّک‌َ لَبِالمِرصادِ (14)
فَأَمَّا الإِنسان‌ُ إِذا مَا ابتَلاه‌ُ رَبُّه‌ُ فَأَکرَمَه‌ُ وَ نَعَّمَه‌ُ فَیَقُول‌ُ رَبِّی أَکرَمَن‌ِ (15) وَ أَمّا إِذا مَا ابتَلاه‌ُ فَقَدَرَ عَلَیه‌ِ رِزقَه‌ُ فَیَقُول‌ُ رَبِّی أَهانَن‌ِ (16) کَلاّ بَل لا تُکرِمُون‌َ الیَتِیم‌َ (17) وَ لا تَحَاضُّون‌َ عَلی طَعام‌ِ المِسکِین‌ِ (18) وَ تَأکُلُون‌َ التُّراث‌َ أَکلاً لَمًّا (19)
وَ تُحِبُّون‌َ المال‌َ حُبًّا جَمًّا (20) کَلاّ إِذا دُکَّت‌ِ الأَرض‌ُ دَکًّا دَکًّا (21) وَ جاءَ رَبُّک‌َ وَ المَلَک‌ُ صَفًّا صَفًّا (22) وَ جِی‌ءَ یَومَئِذٍ بِجَهَنَّم‌َ یَومَئِذٍ یَتَذَکَّرُ الإِنسان‌ُ وَ أَنّی لَه‌ُ الذِّکری (23) یَقُول‌ُ یا لَیتَنِی قَدَّمت‌ُ لِحَیاتِی (24)
فَیَومَئِذٍ لا یُعَذِّب‌ُ عَذابَه‌ُ أَحَدٌ (25) وَ لا یُوثِق‌ُ وَثاقَه‌ُ أَحَدٌ (26) یا أَیَّتُهَا النَّفس‌ُ المُطمَئِنَّةُ (27) ارجِعِی إِلی رَبِّک‌ِ راضِیَةً مَرضِیَّةً (28) فَادخُلِی فِی عِبادِی (29)
وَ ادخُلِی جَنَّتِی (30)

صفحه : 125

(ترجمه)

بنام ایزد هستی بخش صاحب رحمت عام و خاص
قسم بطلوع فجر،
قسم بشبهای ده‌گانه (دهه اول ماه ذی الحجه)
و قسم بجفت (مخلوقات) و قسم بفرد (وجود منفرد حق تعالی)
قسم بشب وقتی تبدیل بروز گردد،
آیا در اینکه چیزهایی که بآن قسم یاد شد نزد خردمندان مانعی هست،
ای پیمبر آیا ندیدی پروردگار تو با عاد چه کرد،
با قدهای بلند و صاحب عظمت،
بطوری که آفریده نشد مثل آنان در شهرها،
و قوم ثمود که سنگ را شکافته و عمارتها از سنگ میساختند،
و فرعون و فرعونیان صاحب میخها (سپاه و اقتدار)
آن افرادی که در ممالک روی زمین ظلم و طغیان نمودند،
و بسیار در زمین فساد کردند،
تا آنکه پروردگار تو بتازیانه عذاب آنان را معذب گردانید،
و اینکه پروردگار تو در کمین گاهست،
اما انسان وقتی پروردگارش وی را امتحان نمود و او را نعمت داد و گرامی گردانید گوید پروردگار من مرا گرامی داشته،
و امّا وقتی وی را در مورد امتحان درآورد و روزی وی را تنگ گردانید گوید خدای من مرا خوار گردانید،
اینطور نیست که گمان کرده بلکه (بخل ورزیده) و گرامی نمیدارید یتیم را،
و رغبت نمیکنید بر طعام دادن فقیر،
و میخورید تمام مال میراث را (بناحق)
و بسیار فریفته مال و دوست دارید جمع آوری نمائید مال را
چنین نیست که گمان کرده‌اید وقتی که زمین مندک گردد و متفرق شود،
آن گاه امر خدا و

صفحه : 126
فرشتگان صف در صف (در عرصه محشر) صف آرایی نمایند
و روزی که جهنّم را بیاورند در آن روز انسان متذکّر گردد و کجا در آن روز دیگر تذکّر نفعی بحال او بخشد
و میگوید ای کاش تا در حیات دنیا بودم برای امروزم کاری کرده بودم،
پس در آن روز احدی مثل (کافر) عذاب کرده نمیشود،
و احدی مثل وی در بند نیست،
(آن گاه باهل ایمان خطاب لطف آمیز میرسد) ای کسی که صاحب نفس مطمئنّه میباشی (که در مرتبه ایمان بدرجه یقین رسیده‌ای)
برگرد و باز آی بسوی پروردگارت در حالی که تو از او راضی میباشی و پروردگار نیز از تو راضی است
پس داخل شو در زمره بندگان من،
و داخل شو در بهشت من‌

(توضیح آیات)

اشاره

وَ الفَجرِ، وَ لَیال‌ٍ عَشرٍ فجر در لغت بمعنی قطع و شکافتن آمده مثل قوله تعالی وَ فَجَّرنَا الأَرض‌َ عُیُوناً وَ فَجَّرنا خِلالَهُما نَهَراً تَفجُرَ لَنا مِن‌َ الأَرض‌ِ یَنبُوعاً و صبح را فجر گویند نظر به اینکه سیاهی شب را میشکافد و فجّار جمع فاجر و فجور بمعنی پاره کردن پرده دیانت است قوله تعالی کَلّا إِن‌َّ کِتاب‌َ الفُجّارِ لَفِی سِجِّین‌ٍ وَ إِن‌َّ الفُجّارَ لَفِی جَحِیم‌ٍ و نظائر آن در قرآن بسیار آمده و در اینکه آیه بالا فجر بمعنی قطع شدن شب باول روشنایی عمود صبح است که در طرف مشرق نمایان می‌گردد و سیاهی شب را بروشنایی روز قطع می‌نماید. فجر دو قسم است: فجر کاذب و فجر صادق فجر کاذب اول روشنایی است که دم افق پهن میگردد و مثل دم گرگ کشیده میشود و قطع می‌گردد پس از آن روشنایی دیگری پدید میشود و دم افق پهن میگردد و آن را فجر صادق نامند.
در تفسیر علی بن ابراهیم قمی است که مقصود از شفع حسن علیه السّلام و حسین علیه السّلام و از وتر أمیر المؤمنین علیه السّلام است.

صفحه : 127

(سخنان مفسرین در توجیه فجر)

(1) خداوند قسم یاد نموده بفجر و جدا شدن شب از روز (2) مقصود فجر ذی الحجّه است بدلیل آنکه خداوند مقارن نموده با لیال عشر (3) فجر تمام روز است چنانچه مقصود از لیل در سوره (و اللّیل) تمام شب است (إبن عباس) و توجیهات دیگری نیز از مفسّرین نقل شده مثل اینکه گفته‌اند مقصود روز اول محرم است یا مقصود از فجر سنگهایی است که از آن آب بیرون می‌آید بدلیل قوله تعالی وَ إِن‌َّ مِن‌َ الحِجارَةِ لَما یَتَفَجَّرُ مِنه‌ُ الأَنهارُ وَ إِن‌َّ مِنها لَما یَشَّقَّق‌ُ فَیَخرُج‌ُ مِنه‌ُ الماءُ و غیر اینها لکن متبادر بذهن همان معنای معهود است که طلوع فجر و روشنایی اول صبح باشد.
وَ لَیال‌ٍ عَشرٍ لفظ لیل در قرآن بسیار آمده مثل وَ سَخَّرَ لَکُم‌ُ اللَّیل‌َ وَ النَّهارَ وَ واعَدنا مُوسی ثَلاثِین‌َ لَیلَةً إِنّا أَنزَلناه‌ُ فِی لَیلَةِ القَدرِ و نظائر آن بسیار است و تمام آنها اشاره بشب معهود و مقابل روز است وَ لَیال‌ٍ عَشرٍ در آیه بالا مشهور و معروف بین مفسّرین شبهای دهه ذی الحجّه است و احادیث از رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و ائمه طاهرین (ع) در فضیلت عبادت در اینکه شبها و روزه در روزهای آن بسیار رسیده و جای تفصیل آن کتب ادعیه است.
در تفسیر ابو الفتوح رازی مینویسد روایت دارد که روز اول ذی الحجّه ابراهیم خلیل متولّد گردیده و نیز در چنین روزی حضرتش خلیل حق تعالی گردید و نیز روز اول ذی الحجّه بود که توبه آدم قبول گردید و بروایتی در همین روز فاطمه (ع) را بعلی علیه السّلام تزویج نمودند و بروایت دیگر در هشتم ماه بوده و نیز در روز اول ذی الحجّه رسول اکرم آیه برائة را بتوسط ابو بکر برای کفّار فرستاد بعد آیه آمد که بایستی یا خودت یا مردی از خودت اینکه آیه را برای کفّار قرائت کند اینکه بود که پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم علی را فرستاد که آیه را از ابو بکر بگیرد و خودش برای کفار بخواند

صفحه : 128
و راجع بفضیلت شب عرفه و عبادت آن احادیث بسیار رسیده که در آن شب هر کس عمل خیری انجام دهد ثواب صد و هفتاد سال عبادت در نامه عملش نوشته می‌شود و در آن شب دعا مستجاب است.
و بعضی مفسّرین را رأی چنین است که مقصود از لیال عشر دهه اول رمضان است دیگری گفته دهه اوّل محرم است لکن مشهور و معروف همان دهه اول ذی الحجه است وَ الشَّفع‌ِ وَ الوَترِ شفع در لغت مقارن و جفت شدن چیزی بچیزی را گویند که با هم ضم و ترکیب گردند و تمام موجودات غیر از ذات احدیت نظام وجود و هستی آنان بستگی بکیفیت ترکیب شدن اجزاء آنها دارد و کمتر چیزی که بشود ممکنی از ممکنات باو تحقّق پیدا نماید اینکه است که از دو چیز ترکیب شده باشد که هر گاه آن دو از هم منفک گردد آن شی‌ء نظام وجودش گسسته و فاسد و فانی میگردد قوله تعالی سُبحان‌َ الَّذِی خَلَق‌َ الأَزواج‌َ وَ مِن کُل‌ِّ شَی‌ءٍ خَلَقنا زَوجَین‌ِ و گاهی چیز دانی قرین و منضم میگردد با چیزی که اعلی و برتر از وی است چنانچه در باب شفاعت چنین است و از اینکه باب است شفاعت در قیامت قوله تعالی لا یَملِکُون‌َ الشَّفاعَةَ إِلّا مَن‌ِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحمن‌ِ عَهداً لا تَنفَع‌ُ الشَّفاعَةُ إِلّا مَن أَذِن‌َ لَه‌ُ الرَّحمن‌ُ و نیز قوله تعالی فَما تَنفَعُهُم شَفاعَةُ الشّافِعِین‌َ و چون شفیع مأخوذ از شفع و بمعنی انضمام چیزی بچیزی و مقارن گردیدن شیئی بشیئی است اینکه است که نمیشود حتی در قیامت هر کسی از انبیاء و اولیاء را شفیع خود قرار دهد و بامید شفاعت آنها هر چه خواهد بکند زیرا و لو آنکه شفیع نسبت بآنکس که در مقام شفاعت او است اعلی قدر و رتبه میباشد لکن بایستی سنخیت و مناسبتی بین آنان باشد که بشود جفت او و مقارن وی و معاون او گردد

صفحه : 129
ظاهر آیه عموم دارد که هر جفت و فردی را شامل میگردد و بنا بر اینکه معنی آیه چنین میشود قسم بتمام موجودات جفت باشند یا فرد از حسن و ابو مسلم نقل میکنند که مقصود از زوج و فرد عدد است و برای اهمیّت آن در حساب آن را در مورد قسم واقع گردانیده دیگری گفته مقصود از زوج تمام مخلوقات است چنانچه فرموده تعالی به وَ خَلَقناکُم أَزواجاً و مقصود از فرد وجود حق تعالی است که فردیّت منحصر باو است و آرای دیگری نیز از مفسرین راجع بشفع و وتر نقل شده لکن نظر باطلاق آیه همان توجیه اخیر که مقصود از شفع تمام مخلوقات و وتر فردانیّت حق تعالی باشد نیکو تر بنظر می‌آید.
وَ اللَّیل‌ِ إِذا یَسرِ در اینکه آیه از مفسرین دو قول نقل شده یکی مقصود جنس شب است نه شب معین دیگری گفته مقصود شب مزدلفه است و اختصاص آن بقسم برای اینکه است که در آن شب مردم از عرفات بسوی مزدلفه برای عبادت اجتماع مینمایند لکن قول اول صحیح‌تر بنظر می‌آید زیرا که اطلاق آیه چنین مینماید که الف و لام (اللیل) جنس باشد نه عهد و اشاره بعظمت و جلال خالق آن دارد که شب تاریک را تبدیل بروز روشن میگرداند اینکه است که مورد قسم واقع گردیده هَل فِی ذلِک‌َ قَسَم‌ٌ لِذِی حِجرٍ هل استفهامی در مورد تعجب و اشاره بعظمت مخلوقات دارد که البته شخص عاقل متفکر در اینکه اوضاع عالم از شب و روز و مخلوقات فرد و جفت و چگونگی در آمدن شب در روز و روز در شب یُولِج‌ُ اللَّیل‌َ فِی النَّهارِ وَ یُولِج‌ُ النَّهارَ فِی اللَّیل‌ِ و در اینکه هیئت عجیب و اینکه نظام بدیع عالم تدبر میکند و تصدیق میکند بمدبر

صفحه : 130
حکیم و آن فرد بیهمتایی که امور عالم و نوامیس خلقت را از روی علم و حکمت بنا نهاده.
أَ لَم تَرَ کَیف‌َ فَعَل‌َ رَبُّک‌َ بِعادٍ، إِرَم‌َ ذات‌ِ العِمادِ، الَّتِی لَم یُخلَق مِثلُها فِی البِلادِ وَ ثَمُودَ الَّذِین‌َ جابُوا الصَّخرَ بِالوادِ، وَ فِرعَون‌َ ذِی الأَوتادِ در اینکه آیات بطور اجمال اشاره بجریان حال سه فرقه از کفّار دارد و نظر باهمیّت سلطنت و استیلایی که داشتند آنان را مخصوص بذکر گردانیده قوم عاد قوم ثمود قوم فرعون در وصف قوم عاد است که از بزرگی جثه و قوت بازو بطوری بودند که نظیر آنها در عالم پدید نگردیده و در وصف قوم ثمود که قوت آنان طوری بوده که سنگ از کوه میگرفتند و عمارت میساختند و فرعون با آن اقتدار و سلطنتی که داشت و صاحب میخها و ممالک روی زمین بوده ببین چگونه پروردگار تو آنها را بتازیانه عذاب هلاک گردانید اینکه حکایات برای تنبّه بشر است که مردمانی که از شما قوی‌تر و تنه‌مندتر بودند با آن دستگاه عالی که داشتند وقتی مخالفت کردند بکیفر عملشان هلاک گردیدند.
در سوره الحاقه در مقام کیفیت عذاب آنها فرموده فَأَمّا ثَمُودُ فَأُهلِکُوا بِالطّاغِیَةِ أَمّا عادٌ فَأُهلِکُوا بِرِیح‌ٍ صَرصَرٍ عاتِیَةٍ قوم ثمود ملّت هود نبی علیه السّلام بودند که در مخالفت هود طغیان نمودند بصیحه آسمانی هلاک گردیدند مورخین گویند عاد از نوازاده‌های نوح علیه السّلام بود و بدو پشت نسبتش بنوح میرسد و لفظ عاد نام فامیلی او بوده چنانچه تمام بنی هاشم را هاشم نامند و عاد دو پسر داشته یکی شداد و دیگری شدید و عاد مملکت باین دو پسر سپرد وقتی شدید مرد مملکت بشداد رسید و بنای جور و جفا گذارد مدعی خدایی بود و مردم را ببندگی میگرفت وقتی شنید پیمبران گویند خدا را بهشتی است که

صفحه : 131
سر انجام نیکوکاران است گفت من هم بهشتی بنا کنم و در صحرای آرم بنای بسیار مجلّلی بپا نمود که ستونهای آن از طلا و نقره و قصرهای آن از زبرجد و در آن اصناف اشجار و نهرهای بسیار قرار داد و در مدّت سیصد سال آن عمارت بپایان رسید و عمر شداد نهصد سال بود و پس از آنکه آن بنای عالی و دستگاه مجلل بپایان رسید خود شداد با وزراء و اعیان مملک بتماشای عمارت رفتند یک روز راه مانده بآن جا رسند بصیحه آسمانی همگی آنان هلاک گردیدند مفسرین از بهشت شداد حکایتی نقل میکنند که در زمان خلافت معاویه شخصی بنام عبد اللّه گذارش بمحلّی افتاد و آن قصر مجلّل را مشاهده نمود و مقداری از جواهرات آن برداشت وقتی عبد اللّه حکایت را برای معاویه بیان نمود معاویه کعب الاخبار را استحضار نمود و او عبد اللّه را تصدیق نمود و گفت چنین شخصی با اینکه علامت که عبد اللّه داراست بآن جا میرسد.
لکن چنانچه بعضی گفته‌اند اینکه بهشت دروغی است که معاویه با کعب الاخبار بهم بافته‌اند آری اگر چنین بهشتی در دنیا بود چگونه از زمان شداد تا زمان معاویه ممکن بود کسی از آن اطلاعی پیدا ننماید و نیز چون سند معتبری از اخبار آل محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بما نرسیده داخل میگردد در افسانه‌های دیگر و اعتباری بآن نیست الَّذِین‌َ طَغَوا فِی البِلادِ، فَأَکثَرُوا فِیهَا الفَسادَ، فَصَب‌َّ عَلَیهِم رَبُّک‌َ سَوطَ عَذاب‌ٍ الّذین اشاره دارد بعاد و ثمود و فرعون که اینان در ممالک و شهرستانها بسیار فساد نمودند و مردم را بقهر و بندگی میگرفتند و پس از آنکه خداوند چندین سال بآنان مهلت داد بالاخره آنها را بعذاب گرفت.
شاید تازیانه عذاب اشاره باین باشد که اگر چه کیفر اعمال نکوهیده در قیامت بایستی انجام گیرد لکن وقتی خطا کاری مخصوصا ظلم و تعدّی جابرانه بسیار گردید در اینکه عالم نیز نمونه عذاب ظاهر میگردد اینکه است که عذاب دنیا را نسبت بعذاب آخرت مثل تازیانه‌ای بشمار آورده.

صفحه : 132
إِن‌َّ رَبَّک‌َ لَبِالمِرصادِ (رصد) در لغت محل کمین‌گاه را گویند قوله تعالی إِن‌َّ جَهَنَّم‌َ کانَت مِرصاداً اشاره به اینکه جهنم در کمین‌گاه کفّار و آماده برای آنان است و در محبس و طریق نیز استعمال شده مثل قوله تعالی مِن خَلفِه‌ِ رَصَداً ملائکه در پشت او و در طریق او حفظ میکنند وی را از شیاطین و آیه بالا إِن‌َّ رَبَّک‌َ لَبِالمِرصادِ پروردگار تو در کمین‌گاه و در راه اعمال و افعال هر کسی است اشاره به اینکه انسان آنچه از خیر و شر عمل کند خدا میداند و کرام الکاتبین در نامه عمل او ثبت مینمایند در حدیث قدسی است
(من حارب لی ولیا فقد ارصد لمحاربتی)
یعنی کسی که در مقام دشمنی با دوست من برآمده خود را در طریق محاربه با من واقع گردانیده ظاهرا اینکه آیه جواب قسمهایی است که در اول سوره وَ الفَجرِ وَ لَیال‌ٍ عَشرٍ وَ الشَّفع‌ِ وَ الوَترِ یاد نموده و آیات در بین از جملات معترضه بشمار میآید خلاصه اینکه موجودات بزرگ که دلالت دارد بر عظمت و جلال خداوندی خود در مورد قسم قرار داده و نظام موجودات را شاهد آورده که پروردگار تو در کمین گاهست اشاره به اینکه مراقب اعمال و افعال شماست.
آری اگر انسان بچشم بصیرت نظر کند در اوضاع عالم و نظام عالم علوی و سفلی را تحت نظر و بازرسی قرار دهد البته تصدیق میکند و شهادت میدهد که مربّی عالم آنی غافل و بیخبر از هیچ موجودی نمیباشد و اگر آنی غفلت نماید عالم بسوی عدم اولیّه خود رهسپار میگردد.
فَأَمَّا الإِنسان‌ُ إِذا مَا ابتَلاه‌ُ رَبُّه‌ُ فَأَکرَمَه‌ُ وَ نَعَّمَه‌ُ فَیَقُول‌ُ رَبِّی أَکرَمَن‌ِ، وَ أَمّا إِذا مَا ابتَلاه‌ُ فَقَدَرَ عَلَیه‌ِ رِزقَه‌ُ فَیَقُول‌ُ رَبِّی أَهانَن‌ِ ابتلا مأخوذ از بلا و بلی در لغت بمعنی پوسیدگی چیزی را گویند مثل (بلی الثوب) لباس پوسیده و مندرس گردید و غم را بلا گویند برای آنکه بدن را میپوشاند

صفحه : 133
قوله تعالی وَ فِی ذلِکُم بَلاءٌ مِن رَبِّکُم عَظِیم‌ٌ وَ لَنَبلُوَنَّکُم بِشَی‌ءٍ مِن‌َ الخَوف‌ِ وَ الجُوع‌ِ وَ نَقص‌ٍ مِن‌َ الأَموال‌ِ وَ الأَنفُس‌ِ وَ الثَّمَرات‌ِ وَ بَشِّرِ الصّابِرِین‌َ راغب اصفهانی در غریب القرآن چنین گوید بچند وجه تکلیف را بلا نامیده‌اند اول چون تکلیف بر بدن شاق است اینکه است که آن را بلا نامیده دوم تکلیف چون اختبار و امتحان است بلا نامیده چنانچه در قوله تعالی وَ لَنَبلُوَنَّکُم حَتّی نَعلَم‌َ المُجاهِدِین‌َ مِنکُم وَ الصّابِرِین‌َ سوم برای امتحان گاهی نفع و نعمت بخشش می‌نمایند و گاهی مضارّ متوجه انسان میگردد تا موقع نعمت شکر گذار باشد و در موقع بلا و ضرر صابر و شکیبایی نماید و هر دو را بلاء نامیده‌اند قوله تعالی وَ نَبلُوکُم بِالشَّرِّ وَ الخَیرِ فِتنَةً- وَ لِیُبلِی‌َ المُؤمِنِین‌َ مِنه‌ُ بَلاءً حَسَناً از أمیر المؤمنین علیه السّلام است که فرموده هر کس دنیا برای وی وسیع گردید بداند که در مورد اختبار واقع گردیده و عقل وی مخدوع است یعنی در مورد مکر خدایی و خدعه واقع گردیده (پایان) در مقام سرزنش انسان برآمده و اشاره باین است که چون اکثر افراد بشر تمام همّشان دنیا و لذائذ و حظوظات مادّی دنیویست و گمان میکنند هر کس در دنیا دارای مال و ثروت و مقام و شهرت گردید چنین کسی نزد خدا گرامی است و مورد نظر رحمت پروردگار واقع گردیده و کسی که دنیا بر او تنگ گردید چنین کسی در مورد اهانت حق تعالی قرار گرفته و اینان کسانی میباشند که در باره آنها فرموده وَ مِن‌َ النّاس‌ِ مَن یَعبُدُ اللّه‌َ عَلی حَرف‌ٍ فَإِن أَصابَه‌ُ خَیرٌ اطمَأَن‌َّ بِه‌ِ وَ إِن أَصابَته‌ُ فِتنَةٌ انقَلَب‌َ عَلی وَجهِه‌ِ آری کسی که تمام همّش دنیا باشد و جز عالم طبیعت و حظوظ جسمانی چیزی در نظر ندارد بلکه از خود نیز غیر از هیئت جسمی که با تمام نباتات و حیوانات شرکت دارد حقیقتی و روحانیتی قائل نیست اینکه است که گمان میکند هر کس جهات دنیوی و حظوظ شهوانی در اینکه عالم بیشتر در دسترس وی قرار گرفته نزد خدا گرامیتر است و نمیداند تمام نعمتهای دنیا در مقابل نعمتهای آخرت که بصابرین کرامت

صفحه : 134
میفرماید مانند قطره‌ای ماند بدریا و چنین است عذاب دنیا نسبت بعذاب آخرت که اصلا عذاب دنیا را نمیتوان مقایسه نمود بعذاب آخرت.
چنین کسانی در اشتباهند نمیدانند آنچه بر انسان از بلا و نعمت و وسعت و تنگی روزی پیش میآید برای امتحان است که در موقع بلا صابر و راضی کیست و در موقع نعمت شاکر کیانند در سوره عنکبوت آیه اول فرموده أَ حَسِب‌َ النّاس‌ُ أَن یُترَکُوا أَن یَقُولُوا آمَنّا وَ هُم لا یُفتَنُون‌َ اشاره بهمین است کَلّا بَل لا تُکرِمُون‌َ الیَتِیم‌َ، وَ لا تَحَاضُّون‌َ عَلی طَعام‌ِ المِسکِین‌ِ وَ تَأکُلُون‌َ التُّراث‌َ أَکلًا لَمًّا، وَ تُحِبُّون‌َ المال‌َ حُبًّا جَمًّا کلّا کلمه ردع است چنین نیست ای انسان آیا گمان میکنی هر کس نعمت دنیوی وی زیادتر شد گرامی‌تر است و هر کس روزی وی تنگ گردید بوی اهانت شده اینکه گمان فاسدی است إِن‌َّ اللّه‌َ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوم‌ٍ حَتّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنفُسِهِم تو خود بدست خود و باعمال نکوهیده خود را مبتلا بفقر و بیچارگی نموده‌ای زیرا که بوظیفه خود عمل نمیکنی نه یتیمی را نوازش میکنی و نه بفقرا و مستمندان کمک میکنی و بگمان آنکه متموّل و ثروتمند گردی بناحق مال میراث میخوری و رویهم میگذاری و باهلش نمیرسانی و بسیار دوست داری مال را ذخیره نمایی و سر انجام و کیفر چنین اعمال گرفتن نعمت است و نیز در گرفتن نعمت بسی حکمت منطوی است که در معرض آزمایش درآیی که در آفات و بلیّات دنیا بچه درجه شکیبایی و بردباری و متانت و استقامت بخرج میدهی.
کَلّا إِذا دُکَّت‌ِ الأَرض‌ُ دَکًّا دَکًّا، وَ جاءَ رَبُّک‌َ وَ المَلَک‌ُ صَفًّا صَفًّا وَ جِی‌ءَ یَومَئِذٍ بِجَهَنَّم‌َ یَومَئِذٍ یَتَذَکَّرُ الإِنسان‌ُ وَ أَنّی لَه‌ُ الذِّکری کلا کلمه اضراب چنین نیست که انسان گمان کرده بلکه وقتی زمین مندک

صفحه : 135
گردید و ملائکه برای اجراء امر پروردگار صف در صف حاضر گشتند و جهنم کشیده شد (وَ جاءَ رَبُّک‌َ) یعنی وقتی آمد امر پروردگار تو و امور از روی عدل جاری گردید در آن وقت انسان متذکر میگردد کجا دیگر تذکّر و تنبّه بوی نفع میبخشد زیرا که موقع عمل گذشته و وقت از کفش رفته و دیگر استعداد کمال برای وی باقی نمانده چگونه تواند چاره‌ای بحال خود کند.
و چون ممکن نیست آیه را بظاهر باقی گذاشت زیرا حرکت و آمد و رفت بر خدا محال است و حرکت صفت اجسام و خدا از جسم و جسمانیّات مبرّا است لا بد بایستی آیه را توجیه نمود و توجیه آیه ممکن است همانطوری که مفسرین تأویل نموده‌اند که چیزی در تقدیر گرفت که آیه اینطور باشد (جاء امر ربّک) یا (جاء قهر ربّک) یا (جاء حکم ربک) یا (جاء جلال و عظمت و هیبت ربّک) یا (حکم ربّک) و امثال اینها.
از ابو عبیده نقل میکنند که گفته صف بمعنی صاف نیز آمده قال اللّه تعالی إِن‌َّ اللّه‌َ یُحِب‌ُّ الَّذِین‌َ یُقاتِلُون‌َ فِی سَبِیلِه‌ِ صَفًّا- فَاذکُرُوا اسم‌َ اللّه‌ِ عَلَیها صَواف‌َّ یاد کنید خدا را در حالی که مصفّا باشید و امثال اینکه آیات بسیار استعمال شده مثل قوله تعالی وَ إِنّا لَنَحن‌ُ الصَّافُّون‌َ پس بنا بر اینکه معنی آیه چنین میشود بعد از مندک گردیدن زمین آمد امر پروردگار تو و ملائکه در حالی که ملائکه مصفّا و آراسته میباشند نزد خدا گرامی کسی است که در آن روز سعادتمند و با ایمان و با تقوی وارد محشر گردد و خوار و ذلیل و بیمقدار کسی میباشد که داخل در اشقیاء و تیره‌بختان و دور از رحمت خدا گردد و باید دانست وسعت و تنگی رزق در دنیا از روی حکمت و صلاح جامعه و نظر بمصلحت شخصی و نوعی بشر است سعادت و فیروزی برای کسی است که در آن روز مورد رحمت الهی واقع گردد.

صفحه : 136
یَقُول‌ُ یا لَیتَنِی قَدَّمت‌ُ لِحَیاتِی، فَیَومَئِذٍ لا یُعَذِّب‌ُ عَذابَه‌ُ أَحَدٌ، وَ لا یُوثِق‌ُ وَثاقَه‌ُ أَحَدٌ عاصی وقتی عذاب جهنّم را مشاهده کند آن وقت داند که عذاب وی و در بند و قید گردیدن او مجازات اعمال زشت وی و از خود او تراوش نموده آن وقت بحال تأسف و پشیمانی گوید کاش در دنیا رویّه پیمبران را در پیش گرفته بودم که امروز در اینکه قید و زنجیر و باین عذاب طاقت فرسا گرفتار نشده بودم لکن متأسّفانه اینکه پشیمانی در آن وقت نفعی ندارد موقع عمل گذشته وقت مجازات رسیده لا یُعَذِّب‌ُ عَذابَه‌ُ أَحَدٌ اشاره بسختی عذاب کفار است که در آن روز عذاب احدی مثل عذاب کافر و منکر الوهیّت و وحدت الهی نیست.
یا أَیَّتُهَا النَّفس‌ُ المُطمَئِنَّةُ، ارجِعِی إِلی رَبِّک‌ِ راضِیَةً مَرضِیَّةً خطاب مهر آمیز از مصدر رحمت رحمانی و رحیمی پروردگار رسد که ای کسی که دارای نفس مطمئنّه میباشی حال وقتی است که بازگشت نمایی بسوی پروردگار خود در حالی که او از تو راضی و تو نیز از او راضی باشی طمأنینه و اطمینان در لغت بمعنی سکونت بعد از اضطراب آمده قوله تعالی وَ لِتَطمَئِن‌َّ بِه‌ِ قُلُوبُکُم وَ لکِن لِیَطمَئِن‌َّ قَلبِی و قوله تعالی أَلا بِذِکرِ اللّه‌ِ تَطمَئِن‌ُّ القُلُوب‌ُ اشاره به اینکه قلب انسان بیاد خدا و ذکر او و دوام توجّه بحضرت او بمقام اطمینان میرسد و سکونت نفس مییابد پس از آنکه متوحش و متزلزل بود و از نفس امّاره کی ترقّی مینماید و دارای نفس مطمئنّه میگردد آن وقت از کسانی میگردد که در باره او فرموده وَ قَلبُه‌ُ مُطمَئِن‌ٌّ بِالإِیمان‌ِ آیا در چه موقعی خطاب ارجعی بانسان میرسد شاید موقع مردن باشد و شاید وقت زنده شدن در قیامت آن وقتی باشد که مردگان از قبر بمیعادگاه پروردگار میشتابند اگر چه بدلالت آیات بالا موقع قیامت چنین خطابی میرسد لکن مناسب‌تر همان موقع جاندادن باید باشد که از راه فضل و کرم چنین خطابی

صفحه : 137
برسد و انسان بگوش جان بشنود و باشتیاق تمام دست از جان و مال و اولاد بردارد و بازگشت نماید بطرف معشوق و آن کسی که سالهای دراز باشتیاق ملاقات او گذرانیده و در طریق صعود بسوی او چه مشقتها و بیچارگیها کشیده و محبّت او را در دل خود پرورانیده و بیاد او انس گرفته حال البته که وقت سختی و درماندگی او است جا دارد که خدای مهربان وی را بکلمه ارجعی بنوازد و بسوی رحمت خود دعوتش نماید.

(آیا صاحبان نفس مطمئنه که لایق چنین خطابی میباشند کیانند)

ظاهرا کسی دارای نفس مطمئنه میگردد که در مقام ترقی و تعالی تمام مراتب کمال را پیموده و در مقام معرفت بمرتبه (عین الیقین) یا (حق‌ّ الیقین) رسیده و روح و نفس و روان وی در فِی مَقعَدِ صِدق‌ٍ عِندَ مَلِیک‌ٍ مُقتَدِرٍ متمکن و متمرکز گردیده و نفس وی از امّاره‌گی و لوّامه‌گی ترقّی نموده و حائز مرتبه اطمینان و یقین گردیده و ایمان وی از روی و جدان و شهود پدید گردیده آن وقت میرسد بمقامی که در شأن او فرموده فَلا تَعلَم‌ُ نَفس‌ٌ ما أُخفِی‌َ لَهُم مِن قُرَّةِ أَعیُن‌ٍ و چنین نفسی دارای دو کرامت است هم راضی است و هم مرضی در مجرای تقدیرات مثل مرده بدست غسّال هیچ اراده و رأی اندیشی اظهار نمیدارد بآنچه واقع شده و میشود و لو بر خلاف اراده و میل وی باشد با کمال رضایت گردن نهد و دانسته و فهمیده و برضای خاطر خطرات را استقبال مینماید و اوامر او را بجان خریداری میکند و از آنچه بر خلاف امر او است خودداری مینماید و چنین کسی مرضی و خدا از او راضی است و مورد فضل و احسان غیر متناهی الهی واقع گردیده فَادخُلِی فِی عِبادِی، وَ ادخُلِی جَنَّتِی ای کسی که صاحب نفس مطمئنّه گردیده‌ای و از خودخواهی و هوی‌پرستی بیرون آمده و بمقام عبودیّت و بندگی نائل گردیده‌ای داخل شو در بندگان خالص من و داخل شو در بهشت رضوان که آرام‌گاه تو است و در دار کرامت و در جوار قدس

صفحه : 138
و در مقام امین قرار گیر إِن‌َّ المُتَّقِین‌َ فِی مَقام‌ٍ أَمِین‌ٍ از بعض روایات چنین نقل میکنند که وقتی ملک الموت حاضر میگردد برای قبض روح مؤمن و وی بجزع و فزع میافتد ملک الموت گوید نترس و جزع مکن قسم بآنکسی که محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را بپیمبری مبعوث گردانیده که من بر تو مشفق‌تر و مهربان تر از پدر مهربانم نسبت باولاد خود چشم خود را باز کن و ببین وقتی محتضر چشم خود را باز میکند میبیند مثالهای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و ائمه طاهرین را و بوی گویند اینها رفقای تواند نظر کن و ببین و از طرف رب العزة بوی خطاب میرسد یا أَیَّتُهَا النَّفس‌ُ المُطمَئِنَّةُ که مطمئن و ثابت گردیده‌ای در ولایت و محبت و اطاعت اینان ارجِعِی إِلی رَبِّک‌ِ برگرد بسوی پروردگار خود (راضِیَةً) در حالی که راضی بولایت اینها بوده‌ای (مَرضِیَّةً) راضی گردیده میشوی بثواب فَادخُلِی فِی عِبادِی وَ ادخُلِی جَنَّتِی پس از اینکه ندا و چنین الطافی چیزی نزد او محبوب‌تر از تسلیم کردن روح و ملحق گردیدن باین نداء رحمانی نیست.
اللّهم ارزقنا و لجمیع المؤمنین هذا المقام المحمود بمحمد و آله الطاهرین سلام اللّه علیهم اجمعین.

صفحه : 139

‌سورة البلد

اشاره

مکیة و هی عشرون آیة سورة البلد مکی است در مکّه فرود آمده و بیست آیه و هشتاد و دو کلمه است از زرجیس از ابی‌ّ بن کعب چنین نقل میکنند که رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرموده هر کس سورة البلد را بخواند خداوند در قیامت وی را از خشم خود ایمن میگرداند (ابو الفتوح) از صادق آل محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم چنین نقل میکنند که فرموده کسی که سوره البلد را در نمازهای فریضه بخواند در دنیا از صالحین معروف میگردد و در آخرت برای وی مکان معروفی است که از رفقاء انبیاء و شهداء و صالحین است (کفعمی)

[سوره البلد (90): آیات 1 تا 20]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
لا أُقسِم‌ُ بِهذَا البَلَدِ (1) وَ أَنت‌َ حِل‌ٌّ بِهذَا البَلَدِ (2) وَ والِدٍ وَ ما وَلَدَ (3) لَقَد خَلَقنَا الإِنسان‌َ فِی کَبَدٍ (4)
أَ یَحسَب‌ُ أَن لَن یَقدِرَ عَلَیه‌ِ أَحَدٌ (5) یَقُول‌ُ أَهلَکت‌ُ مالاً لُبَداً (6) أَ یَحسَب‌ُ أَن لَم یَرَه‌ُ أَحَدٌ (7) أَ لَم نَجعَل لَه‌ُ عَینَین‌ِ (8) وَ لِساناً وَ شَفَتَین‌ِ (9)
وَ هَدَیناه‌ُ النَّجدَین‌ِ (10) فَلا اقتَحَم‌َ العَقَبَةَ (11) وَ ما أَدراک‌َ مَا العَقَبَةُ (12) فَک‌ُّ رَقَبَةٍ (13) أَو إِطعام‌ٌ فِی یَوم‌ٍ ذِی مَسغَبَةٍ (14)
یَتِیماً ذا مَقرَبَةٍ (15) أَو مِسکِیناً ذا مَترَبَةٍ (16) ثُم‌َّ کان‌َ مِن‌َ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ تَواصَوا بِالصَّبرِ وَ تَواصَوا بِالمَرحَمَةِ (17) أُولئِک‌َ أَصحاب‌ُ المَیمَنَةِ (18) وَ الَّذِین‌َ کَفَرُوا بِآیاتِنا هُم أَصحاب‌ُ المَشأَمَةِ (19)
عَلَیهِم نارٌ مُؤصَدَةٌ (20)

صفحه : 140

(ترجمه)

بنام ایزد هستی بخش صاحب رحمت عام و خاص
سوگند باین شهر (مکّه) یاد نکنم،
در حالی که تو در اینکه بلد منزل داری،
قسم بپدر (بنی آدم) و قسم بفرزندان (صالح او)
که بتحقیق ما خلق نمودیم انسان را در رنج و مشقّت،
آیا انسان گمان میکند هرگز احدی بر او (تنگ نمیگیرد) و توانایی ندارد،
میگوید مال بسیاری (در راه اسلام) بباد دادم
آیا انسان گمان میکند کسی او را نمی‌بیند،
آیا برای وی قرار ندادیم (دو چشم)
و یک زبان و دو لب،
و آیا راه نیک و بد را بوی نیازمودیم،
بعقبه تکلیف درنیامد
چگونه توانی دانست عقبه چیست،
آزاد کردن بنده،
یا طعام دادن در روز سختی و قحطی،
و نیز یتیم از خویشاوندان خود را احسان کرد،
یا بفقیر خاک نشین (دستگیری کردن)
و از آنان باشد که ایمان آورده‌اند و توصیه نمایند (مردم را) بصبر و توصیه نمایند باحسان و نیکی کردن بیکدیگر،
اینکه چنین اشخاص آنها اصحاب یمن و سعادتند و در قیامت نامه اعمالشان را بدست راستشان میدهند،
و کسانی که کافر شدند بآیات ما (خدا) آنان کج رفتگانند و نامه اعمالشان بدست چپشان داده میشود،
بر آن کافران آتشی سرپوشیده احاطه نموده‌

(توضیح آیات)

اشاره

لا أُقسِم‌ُ بِهذَا البَلَدِ، وَ أَنت‌َ حِل‌ٌّ بِهذَا البَلَدِ (لا) در (لا اقسم) را بعضی صله گرفته‌اند و بعضی گویند تأکید در قسم است چنانچه عرب برای تأکید قسم گوید (لا و اللّه ما فعلت کذا) (هذا) اسماء اشاره و چون سوره مکّی است اشاره بمکّه است و در وقت نزول آیه شهر مکّه از دو جهت مزیت و برتری از تمام ممالک روی زمین داشت یکی شرافت زمین مکّه و مسجد الحرام که آن را حرم امن و امان قرار داده و دیگر وطن رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و در آنجا وجود مبارکش متولد گردید و باین دو

صفحه : 141
جهت مکّه را در معرض سوگند قرار داده.
وَ والِدٍ وَ ما وَلَدَ مقصود از والد و پدر شاید حضرت آدم باشد و مقصود از ولد آنچه از آدم زایش نموده تا روز قیامت و شاید پدر ابراهیم خلیل علیه السّلام و پسر اسماعیل علیه السّلام باشد و از ابا عبد اللّه علیه السّلام نقل میکنند مقصود از والد و ولد آدم و تمام انبیاء میباشند و شاید مقصود از پدر حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و پسر امّت او باشند چنانچه در حدیث فرموده
( یا علی انا و انت ابواه هذه الامّة)
خطاب بعلی علیه السّلام است که من و تو دو پدر اینکه امّت میباشیم البتّه مقصود پدر روحانی است نه جسمانی.
لکن نظر باطلاق آیه حمل بر آدم و ذریّه او اولی بنظر میآید زیرا که متبادر بذهن از اطلاق (والد و ولد) همان آدم (ع) و ذرّیه او از افراد بشر میشود بلکه ممکن است یک معنی عام تری از والد و مولود مقصود باشد که شامل گردد هر موجودی را که دارای قوّه مولّده باشد که از آن تولید مثل شود حتّی نباتات و گیاهان و حیوانات چون هر نوعی از موجودات در مرتبه خود شریفند زیرا جزء نظام عالم واقعند و نظام کلیه عالم طبیعیّات روی همین انواع موجودات استحکام یافته‌اند اینکه است که (والد و ولد) یعنی اشیاء و آنچه از آنها تولید میگردد مورد سوگند قرار داده لَقَد خَلَقنَا الإِنسان‌َ فِی کَبَدٍ اینکه جمله جواب قسم است و کبد اشاره برنج و تعب و مشقّت است یعنی انسان را خلق نمودیم در رنج و مشقّت.
آری دنیا محفوف ببلا و آفات و بلیّات است انسان از آن وقتی که در رحم مادر قرار گرفته تا آخر امر او که بمقرّ خود رسد همیشه در زحمت و مشقّت دوره حیات را میگذراند از آن وقتی که در رحم در جای تنگ و تاریک خون میخورد پس

صفحه : 142
از آن پا در اینکه عالم دنیا میگذارد در هر موقعی از کودکی و جوانی تا برسد بپیری با چه مشقّات گوناگون و چه بلیّات و آفات پی در پی برخورد مینماید تا برسد بوقت مردن و مبتلا گردد بمرض موت و موقع جان دادن پس از آن منتقل گردد بعالم برزخ تا برسد بقیامت و حساب و کتاب و میزان و باقی مراحل و منازلی که بایستی طی کند تا بمآل امر خود بسعادت یا شقاوت برسد.
اگر در دنیا لذّت و حظی ادراک نماید در واقع دفع الم است تا مرارت گرسنگی و تشنگی را نکشد برای دفع الم غذا و آب تهیه نمیکند و هر کسی میداند هر گاه بامید خوشگذرانی اسبابی فراهم کند در عین حال ناراحتیهایی پیش میآید که عیش خیالی وی را منقص میگرداند بقول شیخ سعدی ره

(دهنی شیر بکودک ندهد مادر دهر که دیگر باره بخون در نبرد پستانش)
آری هر خوشی ناخوشی در بر دارد با هر لذتی الم و هر سلامتی را بیماری در عقب است عیش گوارا و خوشی دائمی در سرای دیگر برای کسی میسّر میگردد که دنیا را مزرعه آخرت قرار داده و روح و روان خود را از آلودگی اینکه عاریت سرای تصفیه نموده و در همین عالم با قلب پاک مملوّ از معرفت و محبت خدای خود را میخواند و بیاد او مأنوس گردیده و بدنیا پشت و بآخرت رو کرده أَ یَحسَب‌ُ أَن لَن یَقدِرَ عَلَیه‌ِ أَحَدٌ، یَقُول‌ُ أَهلَکت‌ُ مالًا لُبَداً لبد در لغت بمعنی کثرت و درهم ریختگی اشیاء بسیار است قوله تعالی کادُوا یَکُونُون‌َ عَلَیه‌ِ لِبَداً یعنی جماعت بسیار از جن که در موقع قرائت قرآن بر سر حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ریختند که استماع قرآن نمایند و در آیه بالا أَهلَکت‌ُ مالًا لُبَداً کافر گوید مال انبوه بسیاری از دست دادم و مال من هدر رفت و در اینکه ضمیر (یقول) در آیه راجع بکی است از مفسرین گفتاری نقل شده بعضی گفته‌اند مقصود اشید بن اسید است که اینکه مرد برای مال و مکنتی که داشت گمان میکرد کسی بر وی غالب نمیگردد.

صفحه : 143
دیگری گفته مقصود ولید بن مغیره است که میگفت در دشمنی محمّد (ص) و در هلاکت او مال بسیار تلف نمودم و بمراد خود نرسیدم مقاتل گفته مقصود حارث بن نوفل است که او مسلمان بود و برای دادن زکاة و باقی خیرات دلتنگ بود و میگفت مال خود را هدر دادم.
أَ یَحسَب‌ُ أَن لَم یَرَه‌ُ أَحَدٌ، أَ لَم نَجعَل لَه‌ُ عَینَین‌ِ، وَ لِساناً وَ شَفَتَین‌ِ إبن عباس از رسول اکرم (ص) چنین حدیث میکند که فرموده راجع بچهار چیز از انسان سؤال میشود از عمرش که در چه چیز صرف نمودی و از مالش که از کجا آوردی و در چه چیز صرف کردی و از عملش که در زمان حیات چه کردی و از محبت اهل بیت و آیه اشاره باین است کسی که گمان میکند همیشه مال و مکنت و قوت و شوکت وی برقرار است و باعمال و افعال وی کسی آگاه نیست در اشتباهست و گمان وی فاسد است زیرا آن کسی که دو چشم بانسان عنایت نموده برای آنکه ببیند و زبان و دو لب که بخوبی بتواند تکلّم کند آیا خودش بصیر و بینا نیست و باعمال و افعال مخلوقاتش آگاه نیست همزه (أَ لَم نَجعَل) استفهام انکاری است آیا قرار ندادیم برای انسان دو چشم و دو لب و زبان یعنی قرار دادیم و اشاره به اینکه چگونه ممکن است عاقل توهم کند (معطی شیئی فاقد) آن است کسی که بصیر و بینا نیست چطور تواند قوه بینایی و شنوایی بکسی عطا نماید هرگز ممکن نیست خلاصه معنی آیه چنین میشود ما که دو چشم و دو لب و زبان بانسان داده‌ایم برای دیدن و تکلم کردن خود اولی‌تریم بدیدن و اعمال و افعال شما را میبینیم آیا برای چه اینکه دو نعمت چشم و زبان را از بین نعمتها اختصاص داده و مخصوص بذکر گردانیده

صفحه : 144
شاید نظر باین باشد که و لو آنکه نعمتهای الهی نسبت بمخلوقات بالخصوص نسبت بانسان بی اندازه است لکن نعمت چشم و زبان بر سایر نعم الهی مزیّت و برتری دارد که بچشم آیات تکوینی و تشریعی را می‌بیند و از طریق فکر و نظر سعادت خود را پیدا مینماید و نیز بچشم خود را از آفات‌ها و لغزشها حفظ میکند و بتوسط چشم وسائل زندگانی خود را فراهم مینماید و نیز بزبان حمد و شکر و ستایش الهی را اظهار میدارد و ما فی الضمیر خود را ارائه میدهد و ما یحتاج زندگانی دنیوی خود را فراهم مینماید اگر چشم و زبان مفقود گردد حیات انسان منقّص و عیش وی ناگوار میگردد وَ هَدَیناه‌ُ النَّجدَین‌ِ نجد مکان بسیار بلند رفیع مرتفع را گویند وَ هَدَیناه‌ُ النَّجدَین‌ِ اشاره بدو طریق است بین حق و باطل در اعتقاد صدق و کذب در گفتار جمیل و قبیح در اعمال در جای دیگر إِنّا هَدَیناه‌ُ السَّبِیل‌َ إِمّا شاکِراً وَ إِمّا کَفُوراً (راغب اصفهانی) ای انسان مقام تو را بلند نمودیم و راه خیر و شر و قوه تمیز بین خوب و بد بتو آموختیم و تو را در اعمال و افعال مختار گردانیدیم که باختیار خود هر راهی بخواهی بگیری.

(سخنان مفسرین در توجیه نجدین)

(1) ای انسان دو چشم و دو لب و زبان بتو دادیم که راه خیر و شرّ خود را بشناسی و بهمین معنی حدیثی از حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم رسیده (إبن عباس) (2) نجدین دو پستان مادر است که طفل را راهنمایی میکند که پستان مادر را بگیرد و از شیر او تغذیه نماید.
حدیثی از رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نقل میکنند که فرموده خدا گوید ای اولاد آدم اگر زبان تو بخواهد از حکم تو بیرون رود دو لب بتو دادم که دهن خود را ببندی از سخن بیجا و اگر چشم تو خواست مخالفت نماید دو پلک بر آن نهادم که آن را ببندی

صفحه : 145
فَلَا اقتَحَم‌َ العَقَبَةَ، وَ ما أَدراک‌َ مَا العَقَبَةُ، فَک‌ُّ رَقَبَةٍ، أَو إِطعام‌ٌ فِی یَوم‌ٍ ذِی مَسغَبَةٍ یَتِیماً ذا مَقرَبَةٍ، أَو مِسکِیناً ذا مَترَبَةٍ (اقتحام) بمعنی لغوی داخل گردیدن در کار مشکلی است که بیرون آمدن از آن صعوبت دارد قوله تعالی هذا فَوج‌ٌ مُقتَحِم‌ٌ و مثل اینکه گویند (و اقتحم فلان نفسه) یعنی فلانی بدون فکر و رویه خود را در کار مشکلی واقع گردانید و عقبه راهی است که بکوه بالا روند سغب در لغت بمعنی گرسنگی و تعب آمده و در عطش زیاد که تعب آورد نیز استعمال شده در تفسیر علی بن ابراهیم چنین گوید (ما ادراک) یعنی چه چیز تو را دانا کرد یَتِیماً ذا مَقرَبَةٍ رسول اللّه و اقربای او أَو مِسکِیناً ذا مَترَبَةٍ أمیر المؤمنین که پیچیده شده در او علم و دانش و بسند متصل از ابی بصیر از ابا عبد اللّه علیه السّلام چنین روایت میکند که قوله تعالی فَک‌ُّ رَقَبَةٍ بما آل محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فک رقبه میشود یعنی بولایت و محبت و اطاعت ما انسان از جهنم آزاد میگردد (و نحن المطعمون) در روز گرسنگی و آن روز (مسغبه) است که در قوله تعالی فِی یَوم‌ٍ ذِی مَسغَبَةٍ

(سخنان مفسرین در توجیه عقبه)

(1) در خود آیه عقبه را تفسیر نموده (ب فَک‌ُّ رَقَبَةٍ أَو إِطعام‌ٌ فِی یَوم‌ٍ ذِی مَسغَبَةٍ یَتِیماً ذا مَقرَبَةٍ أَو مِسکِیناً ذا مَترَبَةٍ) گویا چنین گفته توجه دانی عتبه چیست آزاد کردن بنده و اطعام مساکین در روز سختی و قحطی و احسان بایتام از خویشاوندان (2) ای محمّد تو چه دانی عقبه چیست کوهی است در دوزخ (عبد اللّه عمر) (3) درکه‌ای است در دوزخ که پس از هفتاد درکه بآن رسند (کعب الاخبار) (4) عقبه‌ای است پیش از رسیدن بصراط که از آن عقبه جز بطاعت و عبادت نتوان گذشت.

صفحه : 146
(5) مقصود از عقبه صراط است که بر روی جهنم کشیده شده بتیزی شمشیر بعضی بآسانی از آن گذرند مثل برق جهنده و بعضی افتان و خیزان و بعضی در جهنّم آویزان گردند و توجیهات دیگری در توجیه عقبه شده است لکن همان توجیه اول اگر چه باعتبار معنی بعید بنظر می‌آید لکن بسیاق آیه مناسب‌تر است و شاید آیه اشاره بعقبات و مراحلی باشد که انسان پس از مرگ بایستی طی کند از عالم قبر و برزخ و زنده شدن در قیامت و حساب و کتاب و میزان و غیر اینها از منازل و مراحل که از هر یک بصعوبت بایستی بگذرد تا بمآل امر خود و آخر منزل و فعلیّت اخیر خود برسد آن وقت منزلگاه وی یا بهشت که دار کرامت الهی است یا جهنّم که عبارت از دار غضب او است خاتمه پیدا نماید.
ثُم‌َّ کان‌َ مِن‌َ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ تَواصَوا بِالصَّبرِ وَ تَواصَوا بِالمَرحَمَةِ (ثم‌ّ) حرف عطف و اینکه جمله عطف بجمله بالا است از صعوبت عقبات پس از مرگ بیرون نیایند مگر کسانی که متّصف بصفاتی باشند که عمده و اصل و حقیقت آن ایمان است وقتی آیات را با هم جمع نمودیم از صدر و ذیل آن چنین برمیآید که در مقام صفات اشخاصی است که از عقبه مشکل بآسانی بیرون آیند نخست ایمان است که شرط قبولی اعمال میگردد و آن اوصاف و فضائلی که در اینکه آیات تذکر میدهد وقتی باعث نجات میگردد که از روی خلوص نیّت انجام گیرد و دیگر اعمال و در اینجا اشاره بشش عمل نیکو مینماید اول فَک‌ُّ رَقَبَةٍ بنده آزاد نمودن دوم أَو إِطعام‌ٌ فِی یَوم‌ٍ ذِی مَسغَبَةٍ طعام دادن در روز سختی سوم یَتِیماً ذا مَقرَبَةٍ احسان بارحام فقیر نمودن چهارم أَو مِسکِیناً ذا مَترَبَةٍ دستگیری بفقیر خاک نشین کردن پنجم وَ تَواصَوا بِالصَّبرِ توصیه نمودن بصبر ششم وَ تَواصَوا بِالمَرحَمَةِ و توصیه و اندرز نمودن بنیکی و احسان بیکدیگر رحمت مأخوذ از رحم و در لغت بمعنی رقّت قلب و ارفاق و احسان بدیگران

صفحه : 147
است و گاهی استعمال میشود در رقّت بدون احسان و گاهی بعکس رحم را در موقع احسان بدون رقّت آرند و گاهی رحمت را در جایی آرند که رقّت با احسان توأم گردد.
وقتی رحمت را نسبت بحق تعالی دهند فقط مقصود احسان است بدون رقت زیرا که رقّت قلب صفت انسان و از کیفیات نفسانی بشمار میرود ذات حق تعالی مجرد و منزّه از صفات ممکنات است.
اینکه است که در روایت رسیده رحمت نسبت بخدا همان انعام و تفضّلات او است و نسبت بانسان عاطفه و از روی رقّت قلب وی است و از نبی‌ّ اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم چنین نقل میکنند که فرموده (وقتی خدای متعال رحم را خلق نمود باو گفت من رحمانم و تو رحمی اسم تو را از اسم خودم مشتق کردم کسی که با تو پیوند نمود بمن پیوند نموده و هر کس از تو قطع نمود تباه میگردد (شاید اشاره باین باشد که چون یکی از صفات خدای تعالی رحمن است هر کس دارای صفت رحم باشد مظهر و نماینده یکی از اوصاف و اسماء الهی گردیده) و رحمن و رحیم دو اسم از اسماء الحسنی میباشند و رحمن اسمی است مختص بذات کبریایی و بر غیر او گفته نمیشود زیرا رحمن بمعنی شمول رحمت است (هو الذی وسع کل شی‌ء رحمة) لکن رحیم که بمعنی احسان باشد در باره غیر نیز صادق آید چنانچه در باره رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرموده لَقَد جاءَکُم رَسُول‌ٌ مِن أَنفُسِکُم عَزِیزٌ عَلَیه‌ِ ما عَنِتُّم حَرِیص‌ٌ عَلَیکُم بِالمُؤمِنِین‌َ رَؤُف‌ٌ رَحِیم‌ٌ«1» (مأخوذ از قریب القرآن) ببیان دیگر گوئیم دو اسم از اسماء الحسنی یکی رحمان و دیگر رحیم است رحمن صیغه مبالغه و دلالت دارد بر کثرت رحمت و رحیم صفت مشبهه دلالت بر ثبوت و دوام و بقاء رحمت دائمی ازلی دارد و رحمت رحمانی او است که احاطه بتمام موجودات نموده و همه ممکنات مشمول رحمت غیر متناهی اویند
-----------------------------------
(1) سوره توبه آیه 29 محققا آمد شما را رسولی که حریص و غالب است بر او رنج و تعب کشیدن برای شما و نسبت بشما رءوف و مهربان است

صفحه : 148
رحمت رحمانیّه همان فیض وجود است که سراسر ممکنات را فرا گرفته و هر موجودی بقدر استعداد امکانی خود از اینکه فیض عام بهره‌مند گردیده و در شمول اینکه فیض فرقی نیست بین انسان و ملک و فلک و حیوان و جماد و نبات که همه و همه از جویبار رحمت رحمانی غیر متناهی او جلّت عظمته برخوردارند
(اللّهم انّی اسئلک برحمتک الّتی وسعت کل شی‌ء)
و رحمت رحیمی او مرحمت خاصّی است نسبت باهل فضائل و مقربین درگاه احدیّت که آنان از آن رحمت خاص برخوردار میگردند و در باره آنان اجرا می گردد تفضّلاتی که چشمی ندیده و گوشی نشنیده و بخاطر احدی خطور ننموده فَلا تَعلَم‌ُ نَفس‌ٌ ما أُخفِی‌َ لَهُم مِن قُرَّةِ أَعیُن‌ٍ و از همان اشعّه نور رحمت رحیمی الهی است که پرتوی از آن بقلب اولیای حق تعالی تابیده و قلوب مؤمنین را با هم الفت داده و در مقام اندرز و خیر خواهی یکدیگر در موقع سختیها توصیه بصبر و در موقع رفاهیّت توصیه بمرحمت و احسان بیکدیگر میکنند.
أُولئِک‌َ أَصحاب‌ُ المَیمَنَةِ چنین اشخاصی که متّصف بچنین صفاتی میباشند که طریق راستی و درستی را پیموده‌اند آنان اهل یمن و برکت و اهل فضل و احسانند و باعث سعادت و فضیلت نوع خود میباشند و هم در دنیا شرافتمند و اهل فضیلتند و هم در آخرت شرافتمندانه نامه عملشان را از طرف راست که اشاره براستی و درستی آنها است میگیرند.
وَ الَّذِین‌َ کَفَرُوا بِآیاتِنا هُم أَصحاب‌ُ المَشأَمَةِ، عَلَیهِم نارٌ مُؤصَدَةٌ کسانی که کافر شدند یعنی آیات الهی را چه از آیات تکونیّه آفاقیّه و چه آیات تشریعیّه قرآنیّه را پوشانیدند و اذعان و تصدیق بحقّانیّت آنها نکردند و بگفته های پیمبران عمل ننمودند آنان طریق کج پیمودند و براه باطل سیر نمودند و بکیفر اعمالشان در قیامت پست و بیمقدار و نامه عملشان را از طرف چپ که اشاره بپستی آنها است میگیرند و برای آنها مهیّا گردیده آتش سر پوشیده که در اینکه

صفحه : 149
عالم ظاهر نیست لکن پس از مرگ در قیامت سرّش باز میگردد و جای و مأوای کفّار است.

‌سورة الشمس‌

اشاره

مکیة و هی خمس عشرة آیة سوره (و الشّمس) مکّی است که در مکّة فرود آمده و پانزده آیه و پنجاه و چهار کلمه و دویست و چهل و هفت حرف است از ابی‌ّ کعب چنین نقل میکنند که رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرموده هر کس سوره (و الشّمس) را بخواند وی را ثواب کسی دهند که هر چه آفتاب و ماهتاب بر او تابیده صدقه داده باشد (ابو الفتوح) و از امام صادق علیه السّلام نقل میکنند هر کس سوره و الشّمس و الضّحی و انشراح را در شب و روز بخواند چیزی در حضورش نمیماند حتّی مو و گوشت و خون و او مگر آنکه در قیامت بنفع او شهادت میدهند (کفعمی)

[سوره الشمس (91): آیات 1 تا 15]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
وَ الشَّمس‌ِ وَ ضُحاها (1) وَ القَمَرِ إِذا تَلاها (2) وَ النَّهارِ إِذا جَلاّها (3) وَ اللَّیل‌ِ إِذا یَغشاها (4)
وَ السَّماءِ وَ ما بَناها (5) وَ الأَرض‌ِ وَ ما طَحاها (6) وَ نَفس‌ٍ وَ ما سَوّاها (7) فَأَلهَمَها فُجُورَها وَ تَقواها (8) قَد أَفلَح‌َ مَن زَکّاها (9)
وَ قَد خاب‌َ مَن دَسّاها (10) کَذَّبَت ثَمُودُ بِطَغواها (11) إِذِ انبَعَث‌َ أَشقاها (12) فَقال‌َ لَهُم رَسُول‌ُ اللّه‌ِ ناقَةَ اللّه‌ِ وَ سُقیاها (13) فَکَذَّبُوه‌ُ فَعَقَرُوها فَدَمدَم‌َ عَلَیهِم رَبُّهُم بِذَنبِهِم فَسَوّاها (14)
وَ لا یَخاف‌ُ عُقباها (15)

صفحه : 150

[ترجمه]

بنام ایزد هستی بخش صاحب رحمت عام و خاص
قسم بخورشید و روشنی آن در وقت نهار،
و قسم بماه وقتی که بدر تمام شود
و قسم بشب وقتی که پرده تاریک کشیده شود،
و قسم بآسمان و آن کسی که آن را بنا نموده،
و قسم بزمین و آنکه آن را بگسترانیده،
و قسم بنفس (بشر) و آنکه او را معتدل بیاراسته،
و طریق شر و خیر باو الهام نموده،
محققا رستگار (و سعادتمند) شد کسی که تزکیه نفس نمود،
و محققا بی بهره شد کسی که نفس خود را رها نمود،
قوم ثمود طغیان نمودند
وقتی برانگیخته شد شقی‌ترین آنها،
پس رسول خدا بآنها گفت شتر ماده مال خدا است سیراب کنید او را،
پس تکذیب کردند آن پیمبر را، و شتر را کشتند، پس پروردگار آنها دمید بر آنان عذاب بطوری که با خاک یکسان شدند،
و آنان از عاقبت (عمل شوم خود) نترسیدند

(توضیح آیات)

وَ الشَّمس‌ِ وَ ضُحاها، وَ القَمَرِ إِذا تَلاها، وَ النَّهارِ إِذا جَلّاها ضحی انبساط خورشید و امتداد روز است و اینکه آیه نظیر آیات دیگری است مثل قوله تعالی وَ الضُّحی وَ اللَّیل‌ِ إِذا سَجی- وَ أَخرَج‌َ ضُحاها و امثال آن که اشاره بانبساط نور و ضیاء و اشراق خورشید است.
(تلیها) صفت قمر و در لغت (تلی) بمعنی تبعیّت و پیروی نمودن چیزی نسبت بچیز دیگر که بدون واسطه باشد آرند و گاهی تبعیت را در اجسام آرند که جسمی تابع جسم دیگر باشد و گاهی تبعیت را در پیشوایی و پیروی در عمل آرند و در اینجا وَ القَمَرِ إِذا تَلاها شاید معنی دوم مقصود باشد که ماه در نور افشانی و مرتبه اشراق و اضائه از خورشید اقتباس نور میکند و نور افشانی مینماید و در شب بجای خورشید عالم را بنور خود روشن مینماید قوله تعالی جَعَل‌َ الشَّمس‌َ ضِیاءً وَ القَمَرَ نُوراً مرتبه ضیاء بالاتر از نور است همانطوری که مرتبه خورشید بالاتر از

صفحه : 151
مرتبه ماهست (راغب اصفهانی) در اینکه آیات هفت نوع از موجودات بزرگ عالم که بنای خلقت و اس اساس آفرینش و بنای عالم بر آن نهاده در معرض سوگند در آورده که اصل آنها خورشید و ضیاء او است و باقی متفرع بر او و از آثار آن بشمار میروند اینکه است که نخستین شمس و تجلیات آن را تخصیص بذکر داده و باقی را عطف باو و متفرع بر آن گردانیده زیرا که ماه از خود روشنی و ضیائی ندارد از پی خورشید میدود و از نوری که از خورشید استفاده نموده وقتی که بدر تمام میشود بتلألؤ و تجلّیات خود در تاریکی شب جای گزین خورشید میگردد و عالم را بنور خود روشن میگرداند و در سوره یونس آیه 5 فرموده جَعَل‌َ الشَّمس‌َ ضِیاءً وَ القَمَرَ نُوراً پس از آن دومین سوگند را بماء و تلألؤ آن تخصیص داده از بعضی عرفاء است که آیه اشاره بماه قلب است وقتی که اقبال بروح نماید و از روح اعظم روشنی و ضیاء کسب نماید و تابع نفس نگردد در تفسیر روح البیان از کتاب لایحات برقیّه چنین نقل مینماید که گفته شمس اشاره بحقیقت کمالیه الهیّه است و قمر اشاره بحقیقت کمالیه انسانیه است و همین طوری که قمر از ابتداء خلقت تا روز قیامت مجلی و مظهر تجلّی نور شمس است تا آنکه در تاریکی شب مردم بنور او راه بیایند همین طور حقیقت انسان کامل و پیدایش وی در عالم برای اینکه است که مجلی و مظهر باشد برای کسانی که در راه سیر و سلوک بسوی حق تعالی از ظلمات نفس و اطوار کونیه راهی بسوی حقیقت بیابند و از عالم امکان عروج بعالم وجوب نمایند و چنانچه قمر وقتی نزدیک بشمس گردید از نورش کاهیده میگردد تا آنکه وقتی مقارن بشمس گردید دیگر از خود نور و ضیائی نشان نمیدهد و در نور شمس فانی میگردد همین طور انسان کامل وقتی بکمال انسانیّت میرسد که تعیّن و تحقق و شیئیّت او مضمحل میگردد یعنی دیگر در خود شیئیّت مستقل و تعیّن وجودی باقی نمیماند و فانی فی اللّه

صفحه : 152
میگردد و همین طوری که قمر وقتی مقابله با شمس نمود و مجلّی و نماینده شمس گردید و بدر تمام شد بنور خورشید عالم را روشن میگرداند همین طور انسان کامل وقتی از فناء فی اللّه بمرتبه بقا رسید موجود میگردد بوجود حقّانی و مظهر و نماینده شمس وجود میگردد و مردم را بسوی حق و حقیقت رهبری مینماید. (پایان) سومین سوگند بروز که از نور و ضیاء خورشید ظهور مینماید (چهارمین قسم) بشب وقتی که پرده تاریک کشیده و مردم را از تعب و زحمت باستراحت میرساند و از زیادتی حرارت و تابش خورشید کاهیده و هوا را بحدّ اعتدال نگاه میدارد که اگر شب نبود زیادتی حرارت آفتاب گیاهان و اشجار زمین را میخشکانید در تفسیر علی بن ابراهیم از ابی بصیر چنین نقل میکند که گوید از ابا عبد اللّه علیه السّلام سؤال نمودم از قوله تعالی وَ الشَّمس‌ِ وَ ضُحاها فرمود شمس رسول اللّه است وَ القَمَرِ إِذا تَلاها أمیر المؤمنین است زیرا که بنور رسول اللّه دین مردم واضح میگردد ابی بصیر گوید گفتم وَ اللَّیل‌ِ إِذا یَغشاها گفت ائمّه جورند که تبدیل نمودند امر رسول اللّه را و نشستند بمجلسی که آل محمّد اولی بآن بودند پس دین خدا را بظلم و تعدّی پوشانیدند اینکه است مقصود از قول حق تعالی وَ اللَّیل‌ِ إِذا یَغشاها گفت وَ النَّهارِ إِذا جَلّاها فرمود ائمّه از ذریّه فاطمه (ع) وَ السَّماءِ وَ ما بَناها (پنجمین) سوگند بآسمان و بنای محکم آن یاد نموده و ظاهرا سماء که مرتبه علوی است شامل میگردد تمام ستارگان و کرات و کهکشانها و موجودات روحانی از انواع و اقسام نفوس علویّین از
ملائکه و طبقات آن و شاید مقصود از (ما) (در ما بناها) موصوله و اشاره بمبدء آفرینش و آن کسی باشد که آسمانها و اینکه بناء مجلّل و اینکه کاخ بزرگ عالم را از نیستی بهستی و از عدم بوجود آورده و بیک نظام و ترتیب حیرت بخشی مرتّب و مزیّن گردانیده و هر یک از موجودات را بطرز مخصوصی موظف بر عمل گردانیده و مسخّر امر او گردیده

صفحه : 153
و انجام وظیفه میدهند.
وَ الأَرض‌ِ وَ ما طَحاها، وَ نَفس‌ٍ وَ ما سَوّاها (ششمین و هفتمین) بزمین و مسطح و منبسط بودن آن و نفس و تعادل اعضاء و قوای آن سوگند یاد نموده و در هر سه آیه ما در (ما بناها) و ما طحیها، و ما سوّاها) دو احتمال داده شده بعضی ما را مصدری گرفته‌اند یعنی سوگند بآسمان و بنای آن و بزمین و بسط آن و بنفس و تعدیل آن و بعضی ما را موصوله گرفته‌اند یعنی قسم بآسمان و زمین و نفس و آن کسی که آنها را بپا نهاده که آفریننده آنها است و مقصود از نفس شاید نفس کلّی باشد که شامل گردد تمام نفوس از نفوس ملائکه و نفوس حیوانات و نفوس جن و بشر و شاید مقصود فقط نفوس آدمیان باشد و تسویه آن اشاره باستحکام وجود نفس ناطقه و تعادل قوای نفسانی و توازن اعضاء جسمانی وی است و نیز اشاره بشرافت و فضیلت نفس ناطقه انسانی دارد که از عالم (ما فوق الطبیعة) و عالم مجردات برای تعمیر عالم طبیعت فرود آمده و نیز شاید اشاره بمراتب و درجات نفس دارد از امّارگی که در وصف او است (لَأَمّارَةٌ بِالسُّوءِ) و ملهمگی که در باره او است (فَأَلهَمَها فُجُورَها وَ تَقواها) (و لوّامگی) که باو سوگند یاد نموده (و النفس اللوامه) و نیز آن مرتبه کمال نفس که در مورد خطاب مهر آمیز مبدء و مربی خود گشته و بخطاب یا أَیَّتُهَا النَّفس‌ُ المُطمَئِنَّةُ ارجِعِی سرفراز گردیده فَأَلهَمَها فُجُورَها وَ تَقواها ناظم و مربی عالم برای نفس انسانی دو در و دو دروازه باز نموده راهی بسوی عالم بالا که محل عبور و مرور ملائکه باشد و از آن عالم فیض بگیرد و راهی و طریقی بسوی عالم طبیعت باز نموده که محل عبور و مرور شیاطین است و در ابتداء خلقت انسان تواند هر یک از اینکه دو راهرا بر خود مفتوح نماید

صفحه : 154
اینکه است که در احادیث رسیده برای انسان (لمّة من الملک و لمّة من الشیطان) الهام و القاء معارف و نمودن طریق رستگاری و سعادت‌مندی از ملک است و وسوسه و راهنمایی بطریق کج از شیطان است کسی را که توفیق الهی نصیب وی گردد و راه دخول شیطان را ببندد قلب او محل‌ّ تردّد ملائکه میگردد لکن کسی که تابع نفس گردید قلبش محل‌ّ جولانگاه شیاطین میگردد.
قَد أَفلَح‌َ مَن زَکّاها، وَ قَد خاب‌َ مَن دَسّاها خداوند بهفت آیت بزرگ خلقت سوگند یاد مینماید که فضیلت و شرافت کسی داراست که نفس خود را از صفات حیوانی سبعی بهیمی تزکیه و تصفیه نماید تا آنکه محل‌ّ عبور و مرور ملائکه و الهام الهی گردد و آنچه خیریّت و رستگاری وی بر آنست از جانب بالا ملهم گردد آری نفسی که آلوده بکثافات نفسانی گردید مثل ظرفی ماند که آلوده بزه گردیده آنچه در وی ریخته شود زهر آلوده میگردد اینکه است که کلمات حقّانی که از معدن صدق فرود آمده بجای آنکه وی را از مهلکه نجات دهد سبب هلاکت وی میگردد و شاید اشاره باین باشد قوله تعالی حکایة از کفار که در باره مثالهای قرآن میگفتند یُضِل‌ُّ بِه‌ِ کَثِیراً وَ یَهدِی بِه‌ِ کَثِیراً اگر چه شأنیّت قرآن هدایت است لکن نفسی که آلوده بکثافات اخلاقی گردیده و در طریق کجروی قدم زد هر چه پیش میرود بر ضلالت و گمراهی وی افزوده میگردد حتّی کلمات وحی بجای آنکه وی را هدایت نماید بر گمراهی وی میافزاید آن وقت از فیوضات الهی ناامید و بی بهره میگردد.
کَذَّبَت ثَمُودُ بِطَغواها، إِذِ انبَعَث‌َ أَشقاها گویند قاتل ناقه مردی بود بنام قدار بن سالف سرخ مو و ازرق چشم کوتاه بالا نام مادرش فدیره از أمیر المؤمنین علیه السّلام چنین روایت میکنند که حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم چند دفعه بمن فرمود شقی‌ترین پیشینیان آن کسی بود که ناقه صالح را کشت و شقی‌ترین بعدیها کسی است که تو را میکشد.

صفحه : 155
فَقال‌َ لَهُم رَسُول‌ُ اللّه‌ِ ناقَةَ اللّه‌ِ وَ سُقیاها پیمبر خدا صالح (ع) بآنان گفته بود اینکه شتر مادّه مال خدا است او را سیراب کنید یک روز آب قسمت او باشد و در عوض بشما شیر میدهد و یک روز آب قسمت شما است و آنان را تهدید نمود که اگر ناقه را بکشید عذاب بر شما فرود می‌آید فَکَذَّبُوه‌ُ فَعَقَرُوها فَدَمدَم‌َ عَلَیهِم رَبُّهُم بِذَنبِهِم فَسَوّاها، وَ لا یَخاف‌ُ عُقباها فَدَمدَم‌َ عَلَیهِم رَبُّهُم یعنی منطبق گردید عذاب بر آنان که ناقه (صالح) را پی کردند و کشتند و بعضی گفته‌اند دمدم یعنی دمادم غضب و عذاب بر آنها مستولی گردید دیگری گفته (دمدم اللّه علیهم اهلکهم بذنبهم) یعنی خدا آنها را بگناهشان گرفت و آنان را هلاک گردانید و اینکه همه آنها بعذاب گرفتار شدند با آنکه دو و سه نفر شاید اقدام بر اینکه عمل شنیع نموده برای اینکه بوده که همه راضی باین عمل بودند و جدیت در آن مینمودند که پس از اینکه عمل زمین بلرزه آمد و مردم هلاک گردیدند زیرا حرف پیمبر خود را دروغ پنداشتند و ناقه را کشتند پس فرا گرفت عذاب بر آنان بطوری که همگی آنها را عذاب فرا گرفت و تمامشان هلاک گردیدند و با آنکه پیغمبرشان صالح (ع) بآنها خبر داده بود اگر ناقه را کشتید عذاب بر شما فرود میآید از عاقبت کار خود و عذاب الهی که بکیفر اعمالشان آنان را میگیرد نترسیدند و آن عمل فجیع را نموده‌اید بدو دلیل معلوم میشود یک نفر در کشتن شتر اقدام ننموده و جماعتی در اینکه عمل رکیک شرکت نموده بودند یکی در آیه (فعقروها) و (ذنبهم) بلفظ جمع آورده نه مفرد و دیگر اگر فقط یک نفر بر اینکه عمل اقدام نموده بود و باقی مقصر نبودند روی میزان عدل الهی نباید بر همه عذاب فرود آید معلوم میشود بیشتر آنان در اینکه عمل شرکت داشتند و باقی آنها نیز راضی بر اینکه عمل بودند اینکه بود که همه آنها مشمول عذاب گردیدند.

صفحه : 156

‌سورة اللیل‌

اشاره

مکیة و هی احدی و عشرون آیة سوره اللیل مکی است که در مکه فرود آمده و بیست و یک آیه و هفتاد و یک کلمه و سیصد و دو حرف است و از ابو امامه که او از رسول اللّه چنین حدیث میکند که فرموده هر کس سوره (و اللیل) را بخواند در قیامت وی را چندان ثواب دهند که راضی گردد و او را از سختی و دشواری حفظ نمایند و هیچ ذلّت و خواری بوی نرسد (ابو الفتوح) و راجع بآثار و خواص آن گفته شده کسی که مصروع و مرض صداع دارد اگر بگوش او خوانند شفا یابد

[سوره اللیل (92): آیات 1 تا 21]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
وَ اللَّیل‌ِ إِذا یَغشی (1) وَ النَّهارِ إِذا تَجَلّی (2) وَ ما خَلَق‌َ الذَّکَرَ وَ الأُنثی (3) إِن‌َّ سَعیَکُم لَشَتّی (4)
فَأَمّا مَن أَعطی وَ اتَّقی (5) وَ صَدَّق‌َ بِالحُسنی (6) فَسَنُیَسِّرُه‌ُ لِلیُسری (7) وَ أَمّا مَن بَخِل‌َ وَ استَغنی (8) وَ کَذَّب‌َ بِالحُسنی (9)
فَسَنُیَسِّرُه‌ُ لِلعُسری (10) وَ ما یُغنِی عَنه‌ُ مالُه‌ُ إِذا تَرَدّی (11) إِن‌َّ عَلَینا لَلهُدی (12) وَ إِن‌َّ لَنا لَلآخِرَةَ وَ الأُولی (13) فَأَنذَرتُکُم ناراً تَلَظّی (14)
لا یَصلاها إِلاَّ الأَشقَی (15) الَّذِی کَذَّب‌َ وَ تَوَلّی (16) وَ سَیُجَنَّبُهَا الأَتقَی (17) الَّذِی یُؤتِی مالَه‌ُ یَتَزَکّی (18) وَ ما لِأَحَدٍ عِندَه‌ُ مِن نِعمَةٍ تُجزی (19)
إِلاَّ ابتِغاءَ وَجه‌ِ رَبِّه‌ِ الأَعلی (20) وَ لَسَوف‌َ یَرضی (21)

صفحه : 157

(ترجمه)

بنام ایزد هستی بخش صاحب رحمت عام و خاص
قسم بشب وقتی که جهان را بتاریکی بپوشاند،
و قسم بروز موقعی که تجلّی نماید،
و قسم بجفت نر و مادّه،
که سعی و کوشش شما متشتت و پراکنده است،
اŘǠکسی که عطا و احسان کرد و تقوی و پرهیزکاری نمود،
ما بزودی کار او را آسان میکنیم،
و اما کسی که بخل ورزید و خود را (از حق تعالی) مستغنی دانست،
پس بزودی کار آسان او را دشوار مینمائیم،
و مال او را بی نیاز نمیکند وقتی که هلاک گردید،
بدرستی که بر عهده ما است راه نمایی.
و نیز برای ما است آخرت و دنیا،
پس شما را میترسانیم و تهدید مینمائیم از آتشی که زبانه میکشد،
که در نمیآید در آن آتش مگر شقی‌ترین مردم،
آن کسی که تکذیب کرد رو برگردانید،
و بزودی دور میگردند از چنین آتشی- پرهیزگارترین مردم
آن کسی که میدهد مال خود را و تزکیه و پاکی میجوید،
در صورتی که احدی بر وی حق ندارد (که تلافی کند)
فقط غرض و مقصود وی رضای پروردگار خود که بلندتر و بزرگ‌تر است،
و بزودی (چنین کسی از نعمتهای الهی خشنود می‌گردد

(توضیح آیات)

اشاره

وَ اللَّیل‌ِ إِذا یَغشی، وَ النَّهارِ إِذا تَجَلّی، وَ ما خَلَق‌َ الذَّکَرَ وَ الأُنثی (واو) در هر سه آیه واو قسم است و (ما) در ما خلق شاید ماء مصدری باشد یعنی قسم بآنچه در عالم خلقت از نر و مادّه پدید گشته و شاید چنانچه بعض مفسّرین ما را بمعنی الّذی موصوله گرفته‌اند چنین باشد سوگند بآنکسی که نر و مادّه را خلق نموده که مقصود خالق و مبدء عالم باشد و چون بتجربه و آزمایش و بدلالت بعضی آیات قرآن ثابت گردیده که تمام

صفحه : 158
موجودات مادّی و طبیعی از حیوانات و غیره وجودشان و شالوده ترکیبشان از نر و مادّه تشکیل گردیده حتی آنکه حکماء گویند هر ممکنی از ممکنات خواه مادی و خواه مجرد زوج ترکیبی است که از ماهیت و وجود ترکیب یافته‌اند و وحدت و فردانیت منحصر بذات بیهمتای الهی است پس باین اعتبار چنین میشود که ذات کبریایی تمام موجودات را از شب و روز و تمام مخلوقات را مورد سوگند قرار داده و تمام موجودات را شاهد و گواه آورد بر صدق گفتارش إِن‌َّ سَعیَکُم لَشَتّی (الشت) در لغت تفریق کردن و شعبه شعبه قرار دادن چیزی یا جماعتی را گویند (شت‌ّ جمعهم شتّا و شتاتا) (و جاءوا اشتاتا) یعنی جمعیت آنان را متفرق گردانیدند قوله تعالی یَومَئِذٍ یَصدُرُ النّاس‌ُ أَشتاتاً در آن روز (یعنی در قیامت مردم شعبه شعبه میگردند وَ قُلُوبُهُم شَتّی اشاره به اینکه قلوب کفار بر عکس قلوب مؤمنین که در باره آنها فرموده وَ لکِن‌َّ اللّه‌َ أَلَّف‌َ بَینَهُم که مرتبط بیکدیگر است متفرق و متشتت است و آیه بالا إِن‌َّ سَعیَکُم لَشَتّی در مقام اعمال و افعال انسان است که سعی و کوشش شما افراد بشر هر آینه پراکنده و متفرق است اینکه جمله جواب قسم و مورد سوگند واقع است یعنی سوگند به این‌هایی که گفته شد که سعی و کوشش شما افراد بشر متشتت و پراکنده است همان طوری که مردم در شکل و شمائل مختلف‌اند که دو نفر پیدا نمیشود که از حیث صورت و اندام بتمام جهات مثل هم باشد همین طور دو نفر یافت نمیشود که از حیث اخلاق و صفات مثل هم باشند و باعتبار اختلاف در صورت و در اخلاق میول نفسانی و آرزو و آمال آنان نیز مختلف و هر یک آرزویی غیر از دیگری در دل خود میپروراند و روی اینکه میزان عقاید و آرای مردم نیز مختلف و هر کسی مایل بجهتی و در اعمال و افعال از عقیده و رأی خود پیروی میکند اینکه است که حسن و قبح اشیاء در نظر مردم بیک طور نمیباشد بعضی چیزها در نظر بعضی نیکو و در نظر

صفحه : 159
بعض دیگر قبیح و زشت می‌آید و شاید اینکه بشب و روز و نر و ماده سوگند یاد نموده و تشتت سعی و عمل مردم را مورد قسم قرار داده اشاره باین باشد که تشتت و پراکندگی اعمال مردم که از روی میول نفسانی و تشتت طبیعت آنان است سرش اینکه است که اوضاع عالم کون و فساد متشتت و هر یک ضد دیگری است مثل اینکه شب و روز ضد یکدیگر و در پی هم دور میزنند نر و ماده نیز مخالف یکدیگر و در پی هم میگردند پس انسان که چکیده عالم است و دست قدرت متضادات را در وجود او گرد آورده آن نیز از اینکه اختلاف ناگریز است و بهمین اعتبار آمال و افعال وی متشتت و پراکنده است اینکه است که بسیاری از بشر چنین‌اند که هر عمل نیکی که از آنان سر زند در عقب عمل زشتی آن را همراهی میکند و عمل خوب وی را حبط مینماید و نیز هر عمل ناروایی که در پی آن عمل نیکی انجام گیرد زشتی عمل او را میبرد إِن‌َّ الحَسَنات‌ِ یُذهِبن‌َ السَّیِّئات‌ِ اشاره باین است.
فَأَمّا مَن أَعطی وَ اتَّقی، وَ صَدَّق‌َ بِالحُسنی اعطی العطاء و العطیّه استعمال در بخشش نعمت و رساندن کرامت شده مثل قوله تعالی هذا عَطاؤُنا یعطی من یشاء- فَإِن أُعطُوا مِنها رَضُوا و امثال آن در کلام اللّه بسیار آمده وَ اتَّقی مأخوذ از وقایه و بمعنی نگاهداشتن است (وقی یقی) در لغت حفظ نمودن چیزی را گویند که اذیّت آرد قوله تعالی فَوَقاهُم‌ُ اللّه‌ُ- وَ وَقاهُم عَذاب‌َ الجَحِیم‌ِ- وَ ما لَهُم مِن‌َ اللّه‌ِ مِن واق‌ٍ- قُوا أَنفُسَکُم وَ أَهلِیکُم ناراً و نظائر آن در قرآن بسیار آمده که (وقی) بمعنی نگاهداری نفس است از آنچه بوی ضرر رساند و وقی بمعنی حفظ نمودن چیزی بدون اذیت نیز آمده بلکه شاید معنی حقیقی آن همین باشد مثل قوله تعالی خطاب بمؤمنین میکند یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا اتَّقُوا اللّه‌َ حَق‌َّ تُقاتِه‌ِ سوره آل عمران آیه 97 نگاهداری نمائید خدا را آن

صفحه : 160
طوری که بایستی نگاهداری نمود شاید مقصود اینکه باشد که بترک معاصی و اتیان بطاعات و عبادات محبّت و معرفت او را در دل خود بپرورانید و در تمام اوقات نقطه نظر و توجّه خود را بسوی آن فرد متعال معطوف دارید تا آنکه پس از تزکیه و تطهیر نفس مستعد گردید لاشراق نور معرفت تا بالنّتیجه واقع گردید در مقام امن و امان إِن‌َّ المُتَّقِین‌َ فِی مَقام‌ٍ أَمِین‌ٍ آری کسی که بتقوی اللّه در مقام امین قرار گرفت از هر ضرر و آسیبی در حفظ و حمایت حق تعالی قرار میگیرد و لازمه تقوی ترک محرّمات و عمل نمودن بواجبات است علامه مجلسی (ره) در بحار چنین گفته شاید قوله تعالی (من اتقی اللّه) مقصود از تقوی ترک محرمات و ترک مشتبهات بلکه ترک بعضی از مباحات و جدّیت نمودن در فعل طاعات و عبادات باشد. (پایان) چگونه توان تقوی که بالاترین صفت ارجمند انسانی بشمار میرود حتّی سبب قبولی طاعات است چنانچه إِنَّما یَتَقَبَّل‌ُ اللّه‌ُ مِن‌َ المُتَّقِین‌َ شاهد بر آن است محدود باعمال خارجی گردانید تقوی یک حالت و ملکه نفسانی است که برتر و بالاتر از مرتبه عمل است و سبب قبولی طاعات و عبادات است نه آنکه عین آن باشد سبب نمیشود عین مسبّب باشد البتّه آثار خارجی تقوی همان اطاعت امر مولا و عمل باوامر و نواهی او است.
وَ صَدَّق‌َ بِالحُسنی از راغب اصفهانی است که اصل صدق و کذب آن است که در کلام و سخن و اخبار آید خواه راجع بامر گذشته باشد یا آینده یا حال اینکه است که گفته شده وَ مَن أَصدَق‌ُ مِن‌َ اللّه‌ِ قِیلًا وَ مَن أَصدَق‌ُ مِن‌َ اللّه‌ِ حَدِیثاً یعنی کیست راستگوتر از خدا از حیث گفتار و کیست راستگوتر از خدا از حیث اخبار و گاهی در غیر اخبار از انواع کلام نیز مثل استفهام و امر و دعا استعمال می شود مثل اینکه گویند (ا زید فی الدار) که در اینجا اخبار باین است که حال زید معلوم نیست.
و کلام وقتی متّصف میگردد بصدق که در آن دو شرط مأخوذ باشد یکی

صفحه : 161
مطابق باشد با ما فی الضمیر گوینده که آنچه میگوید درست بداند و دیگر مطابق باشد با واقع و اگر یکی از اینکه دو شرط مفقود گردید کلام بتمام معنی متّصف بصدق نیست بلکه یا اصلا متّصف بصدق نیست و یا از یک جهت متّصف بصدق است و از جهتی متّصف بکذب و آن در جایی است که کلام مطابق ما فی الضّمیر گوینده نباشد لکن مطابق واقع باشد مثل اینکه کافر بدون اعتقاد بگوید (محمّد رسول اللّه) که اینکه سخن مطابق با واقع هست اما مطابق عقیده گوینده نیست اینکه است که قرآن تکذیب میکند منافقین را که میگفتند (نَشهَدُ إِنَّک‌َ لَرَسُول‌ُ اللّه‌ِ) که چون گفتار آنان مطابق عقیده‌شان نبود آنان دروغ میگفتند.
و صدیق کسی را گویند که اکثر گفتارش بلکه تمام سخنانش از روی صدق و مطابق با واقع و اعتقاد او باشد و راستگویی عادت و سجیه او گردیده بلکه فعل و عمل او نیز تصدیق نماید گفتار او را و متصف گردیدن بصدق مقام بلندی است که انبیاء گرامی را قرآن متصف بصدق نموده مثل قوله تعالی وَ اذکُر فِی الکِتاب‌ِ إِبراهِیم‌َ إِنَّه‌ُ کان‌َ صِدِّیقاً نَبِیًّا و نظائر آن بسیار است (پایان) آیه اشاره به اینکه بعضی از مردم در صف عالی قرار گرفته که رویه و برنامه عملشان روی سه پایه استوار گردیده نخستین رویه آنان چنین است از آنچه بآنها عطا شده بذل و بخشش مینمایند دومین اوصاف حمیده آنان تقوی و پرهیزگاری است سومین سجیه نیک پسندیده آنان اینکه است که بسخن نیک پیمبران تصدیق نموده و اعتراف مینمایند.

سخنان مفسرین راجع بآیه‌

(1) (من اعطی) کسی است که مال خود را انفاق نماید (و اتقی) از کار حرام و معصیت خود داری نماید (و صدق) بثواب و جزاء و مکافات ایمان آورد مثل قوله تعالی الَّذِین‌َ أَحسَنُوا بِالحُسنَی (عبد اللّه عباس) (2) مقصود از الحسنی) در آیه اینکه است که عوض آن در دنیا داده میشود

صفحه : 162
بیانش حدیثی از حضرت رسول است که فرموده (در هیچ روز آفتاب طلوع نمیکند مگر آنکه در دو پهلوی آن دو فرشته باشند و گویند خدایا هر انفاق کننده‌ای را بزودی عوض بده و از هر بخیل باز گیرنده‌ای بازگیر و او را هلاک نما آن گاه فرمود مصداق آن در قرآن قوله تعالی است فَأَمّا مَن أَعطی وَ اتَّقی تا آخر آیه (3) مقصود از (الحسنی) کلمه (لا اله الا اللّه) است (4) مقصود از (الحسنی) بهشت است (تفسیر ابو الفتوح رازی) لکن چون کلمه (اعطی) مطلق است بهتر اینکه است که حمل بر عموم عطا و بخشش شود نه خصوص مال چنانچه بعض مفسرین تخصیص داده‌اند خواه مال باشد یا علم نافع یا مقام و ریاست و مصداق الحسنی آن کسی است که آنچه از خیرات داراست بدیگران انفاق نماید و نیز عطا و بخشش وی از روی ایمان و تقوی و تصدیق پیمبران و سفرای الهی باشد نه بمیل نفسانی.
فَسَنُیَسِّرُه‌ُ لِلیُسری چنین کسی را که دارای چنین صفاتی باشد تمکن دهیم تا خود را بمقام عالی برساند شاید مقصود از (یسری) در آیه اشاره بهر عملی باشد که در پی انجام آنست که در اثر طینت و سجیه خوب وی در هر عمل و کاری که وارد میشود خواه راجع بامور معاش وی باشد یا معاد هر چه باشد آسان میگردانیم.
آری آدمی که دارای تقوی و ایمان کامل باشد تمام موجودات چون لشگر و قشون حقّند دوستان خدا را خدمتگزارند و همانطوری که وی مطیع و فرمانبردار حق تعالی است همه زیر فرمان ویند و در تمام کارها وی را کمک و یاری مینمایند و سعی مینمایند که طریق سعادت و فضیلت را برای وی باز نمایند و شاید اشاره بهمین معنی دارد قوله تعالی وَ لَو أَن‌َّ أَهل‌َ القُری آمَنُوا وَ اتَّقَوا لَفَتَحنا عَلَیهِم بَرَکات‌ٍ مِن‌َ السَّماءِ بلکه نظر بآنکه (العبودیة جوهرة کنهها الربوبیة) کسی که بندگی نمود خدا را مقام ربوبیت پیدا مینماید و تمام موجودات ارضی و سماوی در واقع خدمتگزار

صفحه : 163
وزیر فرمان وی میگردند و لو آنکه خود آن شخص کامل نداند.
وَ أَمّا مَن بَخِل‌َ وَ استَغنی، وَ کَذَّب‌َ بِالحُسنی، فَسَنُیَسِّرُه‌ُ لِلعُسری در کلام اللّه عسر و یسر را در بسیاری از جاها مقابل هم آورده مثل فَإِن‌َّ مَع‌َ العُسرِ یُسراً زیرا که عسر و یسر ضدّ یکدیگرند قوله تعالی یُرِیدُ اللّه‌ُ بِکُم‌ُ الیُسرَ وَ لا یُرِیدُ بِکُم‌ُ العُسرَ ظاهرا خطاب بمؤمنین است که خدا برای شما آسانی در تکالیف اراده نموده و برای شما اعمال شاقه نخواسته و نیز شاید نظر بهمین معنی دارد قوله تعالی وَ سَنَقُول‌ُ لَه‌ُ مِن أَمرِنا یُسراً و نیز قوله تعالی فَاقرَؤُا ما تَیَسَّرَ مِنه‌ُ شاهد بر همین معنی است و آیه بالا فَسَنُیَسِّرُه‌ُ لِلعُسری شاید اشاره باین باشد که خدا برای کسی سختی نخواسته لکن کسی که بخل ورزید و خود را بی نیاز دانست و از آنچه بوی عطا شده انفاق ننمود و در طلب بی نیازی و گردآوری مال بر آمد یا آنکه خود را از حق تعالی بی نیاز دانسته بگمان آنکه مال وی را نجات میدهد و کلمه حق را تکذیب نموده یا کلام پیمبران را تکذیب نموده برای چنین کسی بزودی کارهای آسان را مشکل میگردانیم زیرا که خودش بدست خود امر آسانی را برای خود مشکل نموده و عملی که در مقابل آن ده برابر جزای نیک داده می شود ترک نموده و خود را آماده نموده برای سختی و عذاب نار جهنم.
وَ ما یُغنِی عَنه‌ُ مالُه‌ُ إِذا تَرَدّی اشاره به اینکه مال فقط برای رفع احتیاجات دنیوی بکار آید لکن پس از آنکه جسد از کار افتاد و مرد دیگر مال بچه کار آید تهی دست از دنیا میرود انسان عاقل کسی است که کاری کند که حیات جاودانی و غنای همیشگی برای خود تأمین نماید.
إِن‌َّ عَلَینا لَلهُدی، وَ إِن‌َّ لَنا لَلآخِرَةَ وَ الأُولی از کلمه (علینا) توان استفاده نمود گفتار متکلمین را که گویند لطف بر خدا

صفحه : 164
واجب است یعنی بمقتضای حکمت خداوندی لازم و واجب است که در هر موقع و وقتی راهنمایان و سفرایی از طرف خود تأسیس نماید که مردم را بسوی جادّه مستقیم که منتهی گردد بقرب رب‌ّ العالمین هدایت نمایند و آنان را از پرتگاه جهالت و بیخردی نجات داده و بسوی دانش و فضیلت رهبری نمایند وَ إِن‌َّ لَنا لَلآخِرَةَ وَ الأُولی روی قاعده ترتیب عبارت بایستی آیه چنین باشد (و الاولی و الاخرة) لکن در اینجا مراعات معنی و مقام شده و نظر به اینکه مرتبه آخرت مقدّم بر دنیا است در عبارت نیز آخرت را مقدم انداخته.
آیه شاید اشاره باین دارد که آن کسی که بهدایت پیمبران هدایت گردید و طریق حق و حقیقت را پیش گرفت و بآن سه صفت نیکی که در آیه بالا بیان شد که عبارت از ایمان و تقوی و احسان باشد متّصف گردید وی را از نعمتهای دنیا و آخرت بهره‌مند میگردانیم زیرا که دنیا و آخرت مال ما و نزد ما است البتّه هر کس از راه ایمان و تقوی نزدیکتر بحق تعالی گردید بیشتر مورد الطاف غیر متناهی او میگردد.
فَأَنذَرتُکُم ناراً تَلَظّی، لا یَصلاها إِلَّا الأَشقَی، الَّذِی کَذَّب‌َ وَ تَوَلّی تلظّی زبانه آتش را گویند وقتی که شعله‌ور است و چنین آتشی جایگاه شقی ترین مردم و آن کسی است که نسبت ناروا بپیمبران میدهد و از حق و کلام حق اعراض مینماید.
از ابو هریره نقل میکنند که او از پیمبر خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم حدیث میکند که فرمود فردای قیامت جمله خلایق را ببهشت میبرند مگر کسی که خودش نخواهد بهشت برود پس از آنکه از حضرتش سؤال میشود او کیست که خودش نخواهد بهشت رود فرمود (إِلَّا الأَشقَی الَّذِی کَذَّب‌َ وَ تَوَلّی) وَ سَیُجَنَّبُهَا الأَتقَی، الَّذِی یُؤتِی مالَه‌ُ یَتَزَکّی، وَ ما لِأَحَدٍ عِندَه‌ُ مِن نِعمَةٍ تُجزی از کلمه (یتزکّی) در آیه چنین استفاده میشود که یکی از صفات حمیده شخص با

صفحه : 165
تقوی اینکه است که از روی تزکیه نفس و با خلوص نیّت بدون عوض و پاداش انفاق مال مینماید و نیز اگر انفاق بدون مقصد و غرض مثل اداء حقّی یا عوض و پاداش احسانی که در باره او شده انجام گیرد اثرش تزکیه نفس و تصفیه باطن و طهارت قلب میگردد چنانچه در سوره توبه آیه 14 فرموده خُذ مِن أَموالِهِم صَدَقَةً تُطَهِّرُهُم وَ تُزَکِّیهِم که پیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم مأمور گردید از مؤمنین صدقه که ظاهرا زکاة باشد بگیرد برای اینکه آنان بدادن زکاة طهارت دل و تزکیه نفس پیدا نمایند إِلَّا ابتِغاءَ وَجه‌ِ رَبِّه‌ِ الأَعلی بقاعده عربیّت (الّا) استثناء منقطع است از قبیل (لا تدخل الدار الّا حمارا) و در مقام بیان اینکه است که متّقی و پرهیزگارترین مردم آن کسی است که بذل و بخشش وی بازای عوض و احسانی نیست که در باره او شده یا حقّی که بر گردن او ثابت بوده یا مقصد دیگری بلکه فقط احسان او برای خشنودی پروردگار بزرگوار خود است بدون آنکه منتظر اجری مثل بهشت یا زیادتی نعمت دنیوی یا غیر اینها از اغراض نفسانی که تمام اینها مخل‌ّ بخلوص نیّت است و حقیقت تقوی و تطهیر نفس برای کسی میسّر میگردد که در اعمال فقط و فقط مقصود و مطلوبش رضای خدای خود باشد حتّی امید ببهشت یا خوف جهنّم محرّک عمل او نباشد که تمام اینها از حسن عمل میکاهد.
اهل تسنّن و سنّیها چنین اظهار می‌نمایند اینکه آیه وقتی فرود آمد که ابو بکر بلال حبشی که در شکنجه مولای خود بود خرید و آزاد نمود پس اینکه آیه در شان ابو بکر نازل گردیده.
برای توضیح مختصری از گفتار فخر رازی را ترجمه می‌نمایم.
در تفسیر کبیر چنین گوید مفسّرین از ما سنّیها گویند اینکه آیه در باره ابو بکر فرود آمده و جماعت شیعیان بالتّمام گویند اینکه آیه در باره علی بن ابی طالب علیه السّلام فرود آمده بدلیل آیات دیگری که در شأن آن بزرگوار نازل گردیده مثل

صفحه : 166
آن آیه وَ یُؤتُون‌َ الزَّکاةَ وَ هُم راکِعُون‌َ اشاره به اینکه متّقی‌ترین مردم آن کسی است که در حال رکوع انگشتر بسائل بخشش نمود و آن علی است.
خلاصه بگمان خود دلیل عقلی میآورد که مقصود (اتّقی) در آیه بالا ابو بکر است بدلیل آنکه باجماع مسلمین بعد از پیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم افضل و بالا ترین خلق یا علی علیه السّلام بوده یا ابو بکر و شخص متّقی افضل خلق است بدلیل قوله تعالی إِن‌َّ أَکرَمَکُم عِندَ اللّه‌ِ أَتقاکُم و نمیشود گفت مقصود از (اتّقی) در آیه علی علیه السّلام باشد بدلیل آنکه در وصف چنین کسی فرموده وَ ما لِأَحَدٍ عِندَه‌ُ مِن نِعمَةٍ تُجزی و اینکه وصف در باره علی علیه السّلام صادق نمیآید زیرا که رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم وی را از کودکی از پدرش گرفت و تربیت نمود و مخارج وی را از خوراک و پوشاک و غیره متحمل گردید و حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ولی نعمت او بوده و حق بگردن او داشت لکن چنین حقّی کسی بابو بکر نداشت پس آیه در باره ابو بکر نازل گردیده.
پاسخ گوئیم اولا آیه مطلق است شامل میگردد هر پرهیزکار و انفاق کننده‌ای که برای خشنودی خدا و رضای او انفاق نماید نه در عوض حقّی یا نعمتی که بوی شده و ثانیا آیا ابو بکر پدر و مادر و معلّم و آموزگار نداشته که در تربیت آنان بزرگ شده باشد و حق نعمت آنها بگردن او باشد یا در مدت عمر کسی بوی احسانی ننموده وانگهی نعمت اسلام بالاترین نعمتها است چه نعمتی بالاتر از اینکه است که کس را از ظلمت کفر و بت پرستی بنور ایمان فائز گردانند علی علیه السّلام بت پرست نبود لکن باعتراف خود سنّیها ابو بکر سالهای سال عمر خود را ببت پرستی گذرانید تا وقتی که اسلام قبول نمود پس باین لحاظ توان گفت حق پیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بر ابو بکر زیادتر از حق او بر علی (ع) بود.
و ایضا چنانچه از آیه استفاده میشود مقصود از احد در آیه وَ ما لِأَحَدٍ عِندَه‌ُ مِن نِعمَةٍ تُجزی آن کسی است که شخص در باره وی انفاق مینماید نه آنکه عمومیت داشته باشد زیرا ممکن نیست کسی پیدا شود که احدی به هیچ وجه بر او حقّی نداشته

صفحه : 167
باشد اگر چنین باشد اصلا آیه مصداق خارجی پیدا نمیکند و بقرینه آیات دیگر مثل همان آیه وَ یُؤتُون‌َ الزَّکاةَ وَ هُم راکِعُون‌َ و آیات سوره دهر وَ یُطعِمُون‌َ الطَّعام‌َ عَلی حُبِّه‌ِ مِسکِیناً وَ یَتِیماً وَ أَسِیراً إِنَّما نُطعِمُکُم لِوَجه‌ِ اللّه‌ِ لا نُرِیدُ مِنکُم جَزاءً وَ لا شُکُوراً که اجماعی است حتّی باعتراف خود فخر رازی که در باره حضرت امیر (ع) و فاطمه (ع) و حسن (ع) و حسین (ع) فرود آمده پس اولی اینکه است که گوئیم اینکه آیه نیز در باره آن بزرگوار فرود آمده زیرا که از بین اصحاب فقط او شأنیّت چنین اوصاف و کرامتی داشته نه غیر او و بعض مفسّرین گویند آیه در باره آن شخص انصاری فرود آمده که درخت خرما را خرید و با رسول اللّه بدرختی از بهشت معاوضه نمود لکن چنین بنظر می رسد که بعد از رسول اکرم (ص) غیر از حضرت امیر (ع) کسی شأنیّت چنین فضیلت و خلوص باین درجه را دارا نبوده که فقط و فقط عمل و عبادت او برای خشنودی حق تعالی باشد بدون آنکه عوض یا ثواب یا بهشت یا چیز دیگری در کار باشد.

صفحه : 168

‌سورة الضحی‌

اشاره

مکیة و هی احدی عشر آیة سوره (و الضّحی) مکی است در مکه فرود آمده یازده آیه و چهل کلمه و یکصد و نود و دو حرف است از زرجیش چنین نقل میکنند که او از ابی‌ّ بن کعب از رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم حدیث مینماید که فرموده هر کس سوره (و الضّحی) را بخواند از آن کسانی باشد که خدا پسندد رسول اللّه شفیع او باشد و بعدد هر یتیمی و سائلی که در دنیا باشد برای وی دو حسنه بنویسند. (ابو الفتوح) و از کفعمی است که اگر اینکه سوره بر چیز فراموش شده بخوانند متذکر میگردند

[سوره الضحی (93): آیات 1 تا 11]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
وَ الضُّحی (1) وَ اللَّیل‌ِ إِذا سَجی (2) ما وَدَّعَک‌َ رَبُّک‌َ وَ ما قَلی (3) وَ لَلآخِرَةُ خَیرٌ لَک‌َ مِن‌َ الأُولی (4)
وَ لَسَوف‌َ یُعطِیک‌َ رَبُّک‌َ فَتَرضی (5) أَ لَم یَجِدک‌َ یَتِیماً فَآوی (6) وَ وَجَدَک‌َ ضَالاًّ فَهَدی (7) وَ وَجَدَک‌َ عائِلاً فَأَغنی (8) فَأَمَّا الیَتِیم‌َ فَلا تَقهَر (9)
وَ أَمَّا السّائِل‌َ فَلا تَنهَر (10) وَ أَمّا بِنِعمَةِ رَبِّک‌َ فَحَدِّث (11)

(ترجمه)

بنام ایزد هستی بخش صاحب رحمت عام و خاص
قسم بروز روشن هنگام ظهر،
قسم بشب وقت آرامش آن،
وا نگذاشت تو را پروردگارت و تو را دشمن نگرفت،
و هر آینه آخرت بهتر است برای تو از دنیا،
و بزودی پروردگارت بقدری بتو عطا و بخشش نماید که تو راضی و خشنود گردی،
آیا نیافتم تو را یتیم پس جای دادم تو را،
و یافتم تو را گمراه پس تو را راهنمایی نمودم،
و یافتم تو را فقیر پس بی نیاز نمودم تو را،
پس یتیمان را از نزد خود مران،
و امّا درویشان را زجر مکن،
و امّا نعمت پروردگار خود را حدیث کن

صفحه : 169

(توضیح آیات)

اشاره

‌پس از آنکه اشعه رحمت الهی بقلب مبارک نبی اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم تابش نمود و روح و روان مبارکش بنور وحی روشن گردیده و بخطاب یا أَیُّهَا المُدَّثِّرُ قُم مفتخر گردید متوجه بود که ثانیا بلکه منتظر بود علی الدوام آن فرشته زیبا را ببیند و آیات الهی را بشنود تا آنکه ثانیا دلش بنور وحی روشن گردد لکن از آنجایی که عالم طبیعت و عالم کون و فساد همیشه در تغیر و تبدل هر روزی را شب در عقب هر کامیابی ناکامانی در پشت دارد هر خوشی ناخوشی را متعاقب است مدتی وحی منقطع گردید و در اینکه علت و سبب انقطاع وحی چه بود از مفسرین گفتاری نقل شده.

(سخنان مفسرین در شأن نزول آیات)

(اول) جماعتی از یهودیان از رسول اکرم (ص) سؤال نمودند از ذو القرنین و اصحاب کهف و روح در پاسخ فرمود فردا جواب میدهم و نگفت إن شاء الله اینکه بود که چند روز وحی منقطع گردید (دوم) بعضی از زنهای حضرت سگ بچه‌ای در منزل داشتند و آن را می پروراندند بدون آنکه حضرتش مطلع گردد اینکه بود که چند روز وحی منقطع گردید وقتی جبرئیل آمد و از تأخیر وحی از وی سؤال نمود گفت ندانی که ما در خانه‌ای که در آن سگ یا صورت باشد داخل نمیشویم بهتر اینکه است که گفته شود سبب تأخیر وحی اینکه هایی نیست که بنظر بد وی تصور میگردد البته حکمتی بالاتر از اینها در کار بوده و چون اینکه سوره ظاهرا مکی است و در مکه در اوائل نزول وحی فرود آمده شاید یکی از حکمتهای تأخیر وحی اینکه بوده باشد که چون در اوّل امر نزول وحی یک فشار فوق العاده بر بدن مبارکش فرود میآمده و بسیار سنگین مینموده بطوری که مورخین گویند و

صفحه : 170
نیز در حدیث دارد هنگام نزول وحی بطوری بدن مبارکش سنگین میشد که اگر در آن موقع سوار شتر کهن بود شتر بزمین میافتاد و سر تا پای حضرتش را عرق میگرفت و تب و لرز عارض وجود مبارکش میشد البتّه بایستی چنین باشد زیرا نزول وحی از عالم (ما فوق الطّبیعه) و عالم روحانی بروز مینماید و آن وقتی است که شخص نبی ارتباط کامل بعالم مجردات پیدا نموده و چون در ابتداء بدن قوه تحمّل آن را ندارد سنگین میگردد و میافتد تا وقتی بتدریج بعالم وحی مأنوس گردد و بتواند تحمل نماید و شاید برای فراغت بدن مبارکش وحی تأخیر میافتاد.
و شاید سرّ دیگرش اینکه بوده که وحی تأخیر میافتاد برای آنکه کفّار بدانند که اینکه آیات قرآنی وحی و از جانب حق تعالی فرود آمده نه آنکه حضرتش ساختگی کرده و از پیش خود آیات را بهم بافته و در مدت تأخیر وحی بین مفسّرین گفتاریست بیست و پنج روز چهل روز کمتر و بیشتر گفته‌اند.
وَ الضُّحی، وَ اللَّیل‌ِ إِذا سَجی، ما وَدَّعَک‌َ رَبُّک‌َ وَ ما قَلی در تفسیر علی بن ابراهیم از ابی جارود از أبی جعفر (ع) چنین روایت میکنند پس از آنکه جبرئیل سوره اقرَأ بِاسم‌ِ رَبِّک‌َ الَّذِی خَلَق‌َ بر رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرود آورد مدتی جبرئیل بر حضرتش فرود نیامد خدیجه گفت شاید پروردگار تو را ترک نموده و واگذارده اینکه بود که اینکه آیه ما وَدَّعَک‌َ رَبُّک‌َ وَ ما قَلی برای آن حضرت فرود آمد.
در اینکه مبارک سوره خطاب متوجّه رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم مینماید و سوگند یاد میفرماید بدو آثار خلقت خود بروز و شب که بزرگترین و عجیب‌ترین آثار قدرت را نمایش میدهد و اس‌ّ اساس پیدایش موجودات مادّی و منشأ تراوش تمام مکوّنات از پی در پی آمدن شب و روز انجام میگیرد که چنین نیست که کفّار بنا بر قولی یا خدیجه بنا بر روایت گمان کرده‌اند که سبب تأخیر وحی اینکه بوده که پروردگار تو تو را واگذارده و تو را دشمن داشته بلکه حکمتی یا حکمتهای بسیاری

صفحه : 171
در کار است که بایستی گاهی وحی تأخیر افتد و چون باید مناسبت باشد بین قسم و جواب قسم ممکن است گفته شود در اینجا سرّی بنظر میآید و آن اینکه است که شاید اینکه بروز و شب سوگند یاد نموده اشاره باین است که همانطوری که شب عقب روز و روز عقب شب واقع میگردد و نظام خلقت منوط بر آنست همین طور حکمت چنین اقتضا نموده که گاهی قلب تو بنور وحی روشن گردد و گاهی اینکه نور زائل گردد و همیشه منتظر طلوع خورشید وحی باشی. (و اللّه اعلم باسرار کلامه) وَ لَلآخِرَةُ خَیرٌ لَک‌َ مِن‌َ الأُولی، وَ لَسَوف‌َ یُعطِیک‌َ رَبُّک‌َ فَتَرضی زیرا که آخرت عالم حقیقت و فعلیت و بقاء خالی از شوائب و آفات وجودات آن دائمی و لا یتغیر بعکس دنیا دار محن و ابتلاء و عالم مجاز نه در موجودات آن ثبات و بقایی و فعلیتی و ثباتی است عین قوه و استعداد وجودش محفوف بعدم حیاتش عین موت و فنا لذات آن مشوب بالم صحت آن مشوب بمرض خوشی آن مشوب بغم ببین اسلوب و نظم کلام اللّه و بلاغت و اعجاز قرآن چگونه آیات را مربوط بهم نموده و اول سوره که شب و روز را مورد قسم قرار داده اشاره دارد به اینکه عالم دنیا عالم کون و فساد و عالم تغییر و تبدیل است همین طوری که گاهی بتابش آفتاب عالم روشن و گاهی بفرو رفتن آن عالم تاریک میگردد تمام اوضاع عالم دنیا اینکه طوری است که علی الدوام در تغییر و تبدیل است پس ای رسول اکرم تو غمگین مباش که گاهی وحی ظاهر گردد و گاهی پنهان شود و از سرزنش کفّار ملول مشو زیرا که اوضاع اینکه عالم چنین است که وجودش محفوف بعدم و فعلیّتش عین قوّه و استعداد و در آخرت که عالم بقا و عالم فعلیّت و حقیقت است بقدری منزلت و مقام و نعمت بتو عطا میگردد که تو خشنود گردی.

«سخنان مفسرین در توجیه آیه»

(1) اینقدر بتو ثواب دهند که راضی شوی.
(2) مقصود فتح و ظفر و استیلاء و کثرت تابعین و مؤمنین است.

صفحه : 172
(3) از عبد اللّه عباس چنین نقل میکنند که گفته حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بمن فرمود (بمن نمودند آنچه را بامّت من دادند از فتح و فیروزی و استیلاء بر ممالک من خرّم شدم و برای زیادتی خشنودی من جبرئیل اینکه آیه را آورد وَ لَسَوف‌َ یُعطِیک‌َ رَبُّک‌َ فَتَرضی گفتم آن چیست که خدا بمن میدهد تا راضی شوم گفت هزار قصر در بهشت از مروارید و خاک آن از مشک ازفر و با هر قصری است آنچه لایق بآنست.
و از ابو جعفر محمّد باقر علیه السّلام و او از پدرش زین العابدین علیه السّلام و او از عمّش محمّد حنفیّه او از پدرش أمیر المؤمنین علیه السّلام چنین روایت میکنند که رسول اکرم فرموده روز قیامت در موقف حساب بایستم و چندان گناهکار شفاعت کنم که خدای تعالی بگوید آیا راضی شدی من گویم رضای تو رضای من است.
(تفسیر ابو الفتوح رازی) و احادیث به اینکه مضمون راجع بشفاعت بسیار است لکن باید دانست که اذن شفاعت از طرف حق تعالی انجام گیرد و در قیامت شفاعت کننده‌گان از انبیاء و اولیاء اگر چه بسیارند مخصوصا پیمبر خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم که (رحمة للعالمین) است لوای شفاعت بدست گرفته آن وقتی که تمام پیمبران بنا بر بعض احادیث و انفسی گویند او (وا امّتی) گوید لکن هر کسی قابل شفاعت نیست کسانی در معرض شفاعت واقع میگردند که از تابعین اسلام محسوب گردند نه بمجرد گفتار همین قدر در مسلمانها بودن باسم آنکه مسلمانم بدون آنکه در اخلاق و اعمال هیچ شباهتی باولیای دین داشته باشد معلوم نیست چنین کسی قابل شفاعت باشد.
أَ لَم یَجِدک‌َ یَتِیماً فَآوی، وَ وَجَدَک‌َ ضَالًّا فَهَدی، وَ وَجَدَک‌َ عائِلًا فَأَغنی گویا در مقام امتنان و اظهار کرامت خود نسبت بعبد مقرّب خود نبی‌ّ خاتم (ص) را مواجه خطاب قرار داده که ای پیمبر گرامی آیا تو یتیم نبودی و جدّت عبد المطلب را بپرستاری تو گماشتم و پس از آن با عمویت ابو طالب تو را جای دادم.

صفحه : 173
ابو الضحی از عبد اللّه عباس روایت میکند که رسول اکرم (ص) در کودکی در کفالت جدش عبد المطلب بود وقتی در بعض اطراف مکه گم شد ابو جهل از پی گوسفندان خود بود او را پیدا کرد و نزد جدش عبد المطلب آورد اینکه است که در مقام امتنان فرموده وَ وَجَدَک‌َ ضَالًّا فَهَدی که تو را بدست دشمنت بجدت رسانیدیم (ابو الفتوح) گویند یتیم کنایه بشرف و بزرگواری او است چنانچه گوهر گران‌بها را (درّة یتیمه) گویند که چون تو را یگانه اهل دنیا یافتیم در منزل قدس خود تو را جای دادایم و نیز در مقام امتنان گوید تو گمراه بودی بطریق مستقیم اسلام هدایتت نمودیم گویند ابتدا حضرت رسول (ص) بر دین حضرت ابراهیم مشی مینمود تا وقتی که مبعوث برسالت گردید و ظاهرا مقصود از اینکه آیه وَ وَجَدَک‌َ ضَالًّا فَهَدی نه اینکه باشد که تو از طریق حق منحرف بودی و بطریق گمراهان سیر مینمودی تا وقتی که بطریق وحی هدایت یافتی مسلما هیچ وقت نظر به اینکه حضرتش شالوده عقل کل بود از طریق حق گمراه نبود شاید مقصود گمراهی از روش و قانون اسلام است که نزدیک‌ترین طریق بسوی حق تعالی است و اشاره به اینکه تو بطریق اسلام عارف نبودی ما تو را رهبری نمودیم از جماعتی از مفسرین چنین نقل مینمایند که مقصود از آیه چنین است که چون تو را از معالم نبوت و احکام شریعت بی خبر یافتیم تو را بآن هدایت نمودیم و بیان آن در سوره یوسف آیه (3) که راجع بقصه یوسف فرموده وَ إِن کُنت‌َ مِن قَبلِه‌ِ لَمِن‌َ الغافِلِین‌َ و نیز در سوره شوری آیه (52) ما کُنت‌َ تَدرِی مَا الکِتاب‌ُ وَ لَا الإِیمان‌ُ وَ لکِن جَعَلناه‌ُ نُوراً نَهدِی بِه‌ِ مَن نَشاءُ مِن عِبادِنا از مجموع اینکه آیات استفاده میشود که مقصود از (ضالا) در آیه بی خبری آن حضرت از معالم قرآن بوده نه اینکه از طریق توحید گمراه باشد

صفحه : 174
شکّی نیست که هر موجود ممکنی خواه نبی باشد یا ولی ملک باشد یا بشر هر قدر بزرگوار باشد فقیر محض است أن به یا أَیُّهَا النّاس‌ُ أَنتُم‌ُ الفُقَراءُ إِلَی اللّه‌ِ وَ اللّه‌ُ هُوَ الغَنِی‌ُّ الحَمِیدُ از خود هیچ ندارد هر چه از فضایل و کمالات دارد از سر چشمه احسان مبدء عالم ترشحی بوی رسیده و در اینکه آیات اشاره باین دارد که تو با اینکه مقام بلندی که احراز نموده‌ای از جهت وجود امکانی فقیری و هر چه داری از طرف پروردگار تو است که بایستی همیشه نعمتهای او را در نظر داشته و در مقام شکر گذاری برآیی.
فَأَمَّا الیَتِیم‌َ فَلا تَقهَر قهر در لغت بمعنی غلبه و تذلیل آمده گاهی در هر دو معنی استعمال میشود و گاهی در یکی از آن دو معنی میآورند قوله تعالی وَ هُوَ القاهِرُ فَوق‌َ عِبادِه‌ِ هر دو معنی را در بر دارد زیرا که خداوند غالب است و عباد ذلیل و منقاد او میباشند قوله تعالی وَ هُوَ الواحِدُ القَهّارُ اشاره بغلبه و استیلاء او است و قوله تعالی فَأَمَّا الیَتِیم‌َ فَلا تَقهَر در آیه بالا شاید مقصود اینکه باشد که یتیم را بآزار و جفا ذلیل و خوار مگردان.
چون تو یتیم بودی و تو را جای دادیم تو نیز بشکرانه نعمت ما یتیم را از خود مران وَ أَمَّا السّائِل‌َ فَلا تَنهَر وسائل مستمند را زجر مکن و بخشش و ارفاق نسبت بوی مبذول دار و بکلام نیکو وی را راضی گردان.
وَ أَمّا بِنِعمَةِ رَبِّک‌َ فَحَدِّث در تفسیر علی بن ابراهیم است (فحدث) یعنی اظهار نما آنچه را که بر تو نازل نمود و بآن امر نموده از صلاة و زکاة و صوم و حج و ولایت (پایان) و نعمتها و بخششهای الهی را حدیث نما حدیث نمودن شامل میگردد هم حدیث نفس و هم حکایت کردن برای دیگران آیه اشاره به اینکه هم در ذهن خود متذکر انعام و بخششهای الهی باش و هم برای دیگران و نزد خلق اظهار نما

صفحه : 175
اگر چه ظاهرا خطاب متوجه برسول اکرم است لکن در واقع شامل تمام امت میگردد از اینجا توان پی برد که اظهار نعمتهای حق تعالی چه مال باشد و ثروت چه جمال باشد و زیبایی چه جاه باشد و مقام چه فضائل صوری باشد چه معنوی آنجا که غرض خود نمایی و خودپسندی در کار نباشد فقط اظهار نعمتهای الهی در نظر باشد یا برای مصلحت دیگری بسیار نیکو و بمورد است و اینکه اظهار نیز نوعی از شکرگزاری محسوب میگردد.

صفحه : 176

‌سورة الم نشرح‌

اشاره

مکیة و هی ثمان آیة سوره (الم نشرح) مکّی است که در مکّه فرود آمده و هشت آیه و بیست و نه کلمه و یکصد و سه حرف است از زرجیش و او از عبد اللّه مسعود نقل میکند که رسول اللّه فرموده هر کس سوره (الم نشرح) را بخواند مثل کسی باشد که نزد من آید و من دلتنگ باشم مرا شاد کند (ابو الفتوح) در مصباح کفعمی چند خاصیت برای اینکه مبارک سوره نوشته اگر بآب خوانده شود و آن آب را بیاشامند ریگ در جوف را رد میکند و مثانه را باز میگرداند و برای برودت و سردی نفع میبخشد و الم سینه و قلب را ساکن میگرداند

[سوره الشرح (94): آیات 1 تا 8]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
أَ لَم نَشرَح لَک‌َ صَدرَک‌َ (1) وَ وَضَعنا عَنک‌َ وِزرَک‌َ (2) الَّذِی أَنقَض‌َ ظَهرَک‌َ (3) وَ رَفَعنا لَک‌َ ذِکرَک‌َ (4)
فَإِن‌َّ مَع‌َ العُسرِ یُسراً (5) إِن‌َّ مَع‌َ العُسرِ یُسراً (6) فَإِذا فَرَغت‌َ فَانصَب (7) وَ إِلی رَبِّک‌َ فَارغَب (8)

(ترجمه)

بنام ایزد هستی بخش صاحب رحمت عام و خاص
(ای رسول اکرم) آیا سینه تو را باز ننمودیم (برای تحمل وحی)،
و برداشتیم از تو بار گران (ادای رسالت)
باریکه شکست پشت تو را،
و بلند گردانیدیم اسم تو را،
محققا با هر دشواری و سختی آسانی همراهست،
نیز با هر سختی آسانی است،
پس وقتی که (از تبلیغ رسالت فارغ گشتی) خود را بزحمت بینداز برای عبادت،
و بسوی پروردگار خودت توجه نما

صفحه : 177

(توضیح آیات)

اشاره

أَ لَم نَشرَح لَک‌َ صَدرَک‌َ همزه استفهامی در مقام انکار خالق منان از روی امتنان خطاب مهر آمیز بنبی گرامی خود نموده که آیا سینه تو را باز نکردیم یعنی سینه تو را بنور الهی و روح ربانی باز نمودیم و سکینه قلبی و شرح صدر بتو عطا نمودیم و نظیر اینکه آیه در جاهای دیگر قرآن بسیار است مثل أَ فَمَن شَرَح‌َ اللّه‌ُ صَدرَه‌ُ لِلإِسلام‌ِ رَب‌ِّ اشرَح لِی صَدرِی و آیات دیگری که اشاره بباز شدن قلب و روح و روان است بنور معرفت و محبت الهی ظاهرا اینکه سوره مربوط بسوره بالا است و چنانچه بعض مفسرین گفته‌اند اینکه دو سوره شاید یکی باشد خلاصه ایزد متعال در مقام امتنان نسبت بپیمبر گرامی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم خود برآمده و نعمتهای خود را نسبت باو تذکر میدهد و پس از بیان نعمتهای جسمانی که در سوره پیش نسبت بحضرتش مبذول داشته که یتیم بودی تو را جای دادیم از طریق مستقیم شریعت گمراه بودی یعنی مطلع نبودی تو را هدایت نمودیم فقیر بودی تو را بی نیاز گردانیدیم در مقام تذکر نعمتهای روحانی آن بزرگوار برآمده و گویا تذکر میدهد که نعمتهای جسمانی که بتو تفضّل نمودیم مقدّمه برای پیدایش بخششهای معنوی روحانیست که بالاترین آنها شرح صدر است که سینه تو را باز نمودیم برای تحمّل بار نبوّت و ولایت تا آنکه مخزن اسرار الهی و ینبوع معارف سبحانی و محل‌ّ نفوذ روح قدسی و محیط بر عوالم غیب و شهادت گردد و اینکه همان شرح صدری است که موسی علیه السّلام از خدا طلب میکند رَب‌ِّ اشرَح لِی صَدرِی وَ یَسِّر لِی أَمرِی و بهمان شرح صدر است که اولیاء خدا طریق هدایت را مییابند و پیشرو و رهبر گمراهان میگردند و از دریچه قلب آنان انوار معرفت اشراق میگردد و

صفحه : 178
دیگران از دانش آنان کامیاب میگردند و اشاره بهمین دارد قوله تعالی فَمَن یُرِدِ اللّه‌ُ أَن یَهدِیَه‌ُ یَشرَح صَدرَه‌ُ لِلإِسلام‌ِ«1» در حدیث است که پس از فرود آمدن اینکه آیه گفتند یا رسول اللّه علامت شرح صدر چیست فرمود
2» (التّجافی عن دار الغرور و الانابة الی دار الخلود و الاعداد للموت قبل نزوله)«
وَ وَضَعنا عَنک‌َ وِزرَک‌َ، الَّذِی أَنقَض‌َ ظَهرَک‌َ وزر در لغت آن چیزی را گویند که حمل بر انسان میشود مثل قوله تعالی وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزرَ أُخری یعنی ثقل و سنگینی گناه کسی را بار بر دیگری نمیکنند اشاره به اینکه کسی را بعمل دیگری در مقام مؤاخذه نمیآرند.
و اصل وزر بمعنی لغوی پناهگاه کسی را گویند که بآن ملجأ گردیده و قوله تعالی کَلّا لا وَزَرَ إِلی رَبِّک‌َ یَومَئِذٍ المُستَقَرُّ اشاره به اینکه در قیامت پناهگاهی غیر از پروردگار برای کسی نیست. (راغب) و آیه بالا در مقام امتنان و اظهار نعمت نسبت برسول خود اشاره باین دارد که هر گونه وزر و سنگینی که راجع ببار نبوت و تبلیغ و ارشاد و تکلیف و هر گونه ثقل و سنگینی که تصور شود از تو برداشتیم یعنی مشکلها را بر تو آسان گردانیدم‌

(سخنان مفسرین در توجیه آیه)

(1) از تو برداشتیم سنگینی گناه را در سوره فتح آیه 2 لِیَغفِرَ لَک‌َ اللّه‌ُ ما تَقَدَّم‌َ مِن ذَنبِک‌َ وَ ما تَأَخَّرَ شاهد بر آنست.
-----------------------------------
(1) سوره انعام آیه 125 کسی را که خداوند اراده دارد او را هدایت نماید سینه او را بازمیگرداند برای اسلام
(2) تجافی نیم خیز شدن از زمین را گویند و شاید اشاره باین باشد که علامت شرح صدر اینکه است که هر کس دارای چنین موهبتی گردید از عالم طبیعت صعود مینماید بسوی عالم حقیقت و از عالم فانی بسوی عالم باقی و خود را مهیا مینماید برای مردن قبل از رسیدن موقع آن یعنی موت اختیاری پیدا میکند پیش از موت اضطراری [.....]

صفحه : 179
(2) مقصود سبک کردن سختی امر رسالت و مقاومت نمودن در اوامر الهی و محافظت بر حقوق آن است که بار سنگینی مینمود و بر حضرتش آسان نمود.
(3) مقصود از وزر آن فزع و ولعی است که در اول وهله رؤیت جبرئیل به حضرتش روی آورد که او را لرزه گرفت بطوری که از شدّت اشتیاق نزدیک بود خود را از کوه پرت نماید. (تفسیر کبیر) و غیر اینها از توجیهاتی که مفسّرین راجع بآیه نموده‌اند لکن بهترین توجیهات همان است که مقصود از بار گران بار نبوت باشد که بمقتضای آن عصر جاهلیت و آن اعراب بت پرست متکبّر متعصب خود خواه حسود که تمام عمر ببربریت و وحشیگری گذرانیده چنین شخصی که بنظر بدوی ظاهری نه مالی و نه مکنتی نه زوری و نه یار و یاوری مأمور گردد چنین مردمانی که بمراتب از حیوانات وحشی بدتر بنظر میآیند بر خلاف رویه و عقیده‌شان آنان را بعبادت و پرستش خدای یگانه دعوت نماید البته چنین مأموریتی در اول وهله بسیار سنگین مینماید اینکه است که در مقام امتنان بنبی خود صلّی اللّه علیه و آله و سلّم تذکر میدهد که ما چنان قلب تو را باز نمودیم و آن را قوی گردانیدیم که بتوانی چنین امر مهمی را تحمل نمایی و از عهده وظیفه خود بخوبی درآیی وَ رَفَعنا لَک‌َ ذِکرَک‌َ شاید اشاره باین باشد که نام تو را بلند گردانیدیم که پیروان تو بسیار گردند و امر رسالت بر تو آسان شود در تفسیر روح البیان چنین گوید نام تو را بعنوان ولایت و احکام نبوّت بلند گردانیدیم و نام تو را در کلمه شهادت و اذان مقارن نمودیم بنام خود

اعزّ علیه للنبوّة خاتم من اللّه مشهور یلوح و یشهد

و ضم الاله اسم النبی الی اسمه اذا قال فی الخمس المؤذن اشهد
و قرار دادم اطاعت تو را اطاعت خودم و سلام خود و سلام ملائکه را بر تو

صفحه : 180
فرستادم و امر نمودم مؤمنین بر تو سلام و درود فرستند و از ذو النون مصری است وَ رَفَعنا لَک‌َ ذِکرَک‌َ اشاره باین است که همه انبیاء بر حوالی عرش جولان نمودند و طائر همت آن حضرت پرواز مینمود

سیمرغ فهم هیچکس از انبیاء نرفت آنجا که تو ببال کرامت پریده‌ای

هر یک بقدر خویش بجایی رسیده‌اند آنجا که جای نیست بجایی رسیدای
فَإِن‌َّ مَع‌َ العُسرِ یُسراً، إِن‌َّ مَع‌َ العُسرِ یُسراً ظاهرا الف و لام در (العسر) در هر دو آیه برای استغراق است اشاره به اینکه بطور کلّی هر امر سختی در بر دارد امر آسانی را یا پس از هر سختی آسانی است خلاصه شاید آیه اشاره باین دارد که و لو اینکه مسلّما تحمّل بار نبوّت و تبلیغ رسالت در مقابل اعراب وحشی که الأَعراب‌ُ أَشَدُّ کُفراً وَ نِفاقاً در وصف آنان است بسیار مشکل و سخت و ناگوار بنظر میآید لکن در اثر متانت و استقامت و بردباری که نمودی سینه تو را باز نمودیم و تو را توانا گردانیدیم و قوت و شوکت بتو دادیم که بتوانی در مقابل کفار مقاومت نمایی زیرا که در اثر صبر و استقامت در عمل آنچه در ابتداء بنظر مشکل مینماید آسان میگردد و تکرار آیه شاید برای تأکید باشد که محققا از پس هر دشواری آسانیست فَإِذا فَرَغت‌َ فَانصَب، وَ إِلی رَبِّک‌َ فَارغَب چنین مینماید که حضرتش مأمور میگردد که پس از فراغت تبلیغ مشغول عبادت گردد و باصطلاح عرفاء انسان کامل نمیگردد مگر پس از انجام دادن چهار سفر سفر اول وقتیست که از خلق اعراض نموده و بتمام همّت رو بحق تعالی آرد و وقتی اینکه سفر بپایان میرسد که حالت حضور برای وی پیش آید یعنی آثار حقّانی را بچشم دل در مظاهر موجودات ملاحظه نماید وقتی اینکه مرتبه از دانش بکمال رسید آغاز سفر دوم میگردد و سفر میکند باسماء و صفات الهی و امتیاز میدهد

صفحه : 181
بین اوصاف ربوبی و صفات حقّانی از صفات خلقی و چون در اینکه مرتبه نیز تکمیل گردید آغاز سفر سوم میگردد و حالت تدلّی و جمع و استغراق و دوام مشاهده برای وی پیش میآید و پس از آنکه اسفار سه گانه را با تمام رسانید و مظهر و نماینده صفات الهی گردید آن وقت مأمور میگردد برای هدایت خلق و پیمودن اینکه اسفار اول شرط منصب نبوت است که بدون آن کسی شأنیّت نبوت پیدا نمیکند و البته برای هر یک از اینکه مقامات عرض عریضی است که اینجا جای بیان آن نیست اینکه است که مراتب پیمبران متفاوت میباشد و همه در یک درجه و مقام نیستند اول مرتبه نبوت دوم رسالت سوم اولو العزمی آخرین مرتبه کمال خاتمیت است که مخصوص بمقام سیّد ما و پیمبر ما خاتم النبیین صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است.
و اگر چه پیمبر خاتم (ص) در همان حال تبلیغ بلکه در موقع نبرد با دشمن از حالت حضورش با حق تعالی کاهیده نمیشد لکن بمقتضای بشریت از جهت طبیعت چون بظاهر مشغول بامور طبیعی میگردید مأمور گردید که پس از فراغت از امر تبلیغ بدن خود را نیز در عبادت بزحمت اندازد که از حیث قوای بدنی نیز ایستادگی نموده باشد.
در تفسیر علی بن ابراهیم است فَإِذا فَرَغت‌َ فَانصَب خطاب برسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است که وقتی از حجة الوداع فارغ شدی أمیر المؤمنین علی بن ابی طالب علیه السّلام را برای امامت نصب گردان.
و نیز در همان تفسیر مزبور بروایت متصل از ابا عبد اللّه چنین نقل میکنند که فرموده قوله تعالی وَ إِلی رَبِّک‌َ فَارغَب یعنی وقتی از نبوت فارغ گشتی علی علیه السّلام را بامامت منصوب نما و در اینکه عمل بسوی پروردگار خود رغبت کن.

صفحه : 182

‌سورة التین‌

اشاره

مکیة و هی ثمان آیات سوره (التّین) مکی است در مکّه فرود آمده و هشت آیه و سی و چهار کلمه و یکصد و پنجاه حرف است و از ابی کعب چنین روایت میکنند که هر کس سوره (و التین) را قرائت کند خدای تعالی وی را در دنیا دو فضیلت دهد عافیت و یقین و در آخرت بعدد هر کس که اینکه سوره را خوانده ثواب بنویسند ابو الفتوح و از امام صادق علیه السّلام روایت میکنند هر کس سوره تین را در نماز فریضه و نافله بخواند از بهشت باو عطا میشود آن طوری که راضی گردد و در مصباح کفعمی است که اگر اینکه سوره بر طعام خوانده شود در آن شفا از هر مرضی است.

[سوره التین (95): آیات 1 تا 8]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
وَ التِّین‌ِ وَ الزَّیتُون‌ِ (1) وَ طُورِ سِینِین‌َ (2) وَ هذَا البَلَدِ الأَمِین‌ِ (3) لَقَد خَلَقنَا الإِنسان‌َ فِی أَحسَن‌ِ تَقوِیم‌ٍ (4)
ثُم‌َّ رَدَدناه‌ُ أَسفَل‌َ سافِلِین‌َ (5) إِلاَّ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ فَلَهُم أَجرٌ غَیرُ مَمنُون‌ٍ (6) فَما یُکَذِّبُک‌َ بَعدُ بِالدِّین‌ِ (7) أَ لَیس‌َ اللّه‌ُ بِأَحکَم‌ِ الحاکِمِین‌َ (8)

(ترجمه)

بنام ایزد هستی بخش صاحب رحمت عام و خاص
قسم بانجیر و زیت،
و بطور سینا،
و اینکه شهر امن و امان، (مکّه)
که هر آینه بتحقیق خلقت نمودیم انسان را در بهترین صورت و اجزاء و قوای وی را معتدل گردانیدیم،
پس از آن (باعمال نکوهیده) وی را برگردانیدیم بپائین درجه وجود،
مگر کسانی که ایمان آوردند و اعمال نیکو بجای آوردند، پس برای آنان است پاداش و اجر دائمی که در آن منت نیست،
پس (ای انسان) چه

صفحه : 183
تو را بر اینکه داشت که دین حق را تکذیب کنی،
آیا نیست خدا بمقتدرترین و محکم‌ترین حکم کننده‌گان‌

(توضیح آیات)

اشاره

وَ التِّین‌ِ وَ الزَّیتُون‌ِ، وَ طُورِ سِینِین‌َ، وَ هذَا البَلَدِ الأَمِین‌ِ در اینکه سوره چهار نوع از موجودات را مورد سوگند قرار داده بانجیر و زیت و طور سینا و شهر امن و امان مکه‌

«سخنان مفسرین در توجیه آیه»

(1) مقصود از تین و زیتون همان معنی ظاهری آن است (إبن عباس) و از اطباء خواص بسیار و آثار زیادی راجع بانجیر و زیت نقل کرده‌اند گویند تین غذا و میوه و دوا است غذا است زیرا که آن طعام لطیف سریع الهضم و دواء کثیر النفع است مزاج را لینت میدهد بلغم را تحلیل میبرد کلیتین را پاک میکند شن مثانه را میبرد بدن را جلا میدهد بواسیر را قطع میکند و دوائی است که فضولات بدن را رفع میکند در حدیث است که طبقی انجیر برای رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم هدیه آوردند خود حضرتش قدری از آن خورد و باصحاب فرمود بخورید اگر بگویم میوه‌ای از بهشت فرود آمده آن انجیر است و نیز از علی بن موسی الرضا علیه السّلام روایت میکنند که انجیر بوی دهن را میبرد مو را بلند میکند بواسیر را قطع میگرداند و برای رفع نقرس نافع است و امان است از فلج و نیز فوائد زیتون چه بنظر اطبای قدیم و چه بنظر اطباء جدید بسیار است اینکه است که در سوره نور آن را ستوده و ببرکت معرفی نموده و نیز در احادیث از آن بسیار تعریف شده و چون بیشتر مفسرین را عقیده بر اینکه است که آنچه در کلام اللّه قسم باو یاد شده بایستی اشیاء شریفی باشند نه موجودات پست اینکه است که تین و انجیر را توجیه

صفحه : 184
کرده‌اند و حمل بر معنی بالاتر از ظاهرش نموده‌اند مثل اینکه گفته‌اند مقصود از تین و زیتون دو مسجد است تین مسجد دمشق و زیتون مسجد بیت المقدس دیگری گفته تین مسجد اصحاب کهف و زیتون مسجد ایلیا و چون اینکه مساجد در محلّی واقع شده که انجیر و زیتون بیشتر در آنجا روئیده میگردد اینکه است که آن مساجد را باسم انجیر و زیتون ستوده.
برای توضیح آیه مختصری از بیان تفسیر روح البیان را ترجمه مینمایم:
قسم باین اشیاء ارائه میدهد شرف و آنچه از آن ظاهر میگردد از خیر و برکت زیرا که محل‌ّ روئیدن تین و زیتون محل مهاجرت ابراهیم علیه السّلام و محل‌ّ تولّد عیسی علیه السّلام بوده و طور محلّی است که بموسی علیه السّلام ندا رسید و مکّه خانه‌ایست که هدایت برای مؤمنین و محل‌ّ تولّد و مبعث رسول اکرم است.
در بحر الحقایق چنین گوید قسم بتین اشاره دارد بشجره تینیّه قلبیّه که مثمر ثمره علوم دینیه و شجره مبارکه سرّیه که روشنی بخش مصباح دل است و طور سینین روح است که بتجلّی الهی مجلّی است و بلد امین محل‌ّ امن و امان است از هجوم آفات و تعلّقات اکوان.
فقیر چنین گوید تین اشاره بعلوم حقیقیه است که محل‌ّ آن سرّ انسانی است زیرا که آن لذّت صرفه است و اینکه تین را مقدم انداخته برای اینکه است که دل انسان چون بذات خدا و صفات و افعال او تعلّق دارد مرتبه او بسیار بلند است و همین طوری که درخت تین نسبت بدرخت زیتون کوتاهست عمر اهل حقیقت نیز غالبا کوتاهست زیرا که بعد از رسیدن بمقصود ماندن در دار فنا مورد ندارد مگر برای ارشاد خلق و زیتون اشاره دارد بعلوم شریعت که محل آن نفس آدمی است و آن نعمت محض نیست زیرا که در شریعت و تکلیف مشقت و زحمت است و طور سینین اشاره دارد بروح که محل معارف الهیّه و مقام مناجات است و بلد امین اشاره دارد بقلب که اهل دل مطمئنند از القاء شیاطین (پایان)

صفحه : 185
از عبد اللّه عمر چنین نقل میکنند که گفته چهار کوهست که نزد خدا مقرب است طور تینا طور ذینا طور سینا طور ایتمانا طور تینا دمشق است طور سینا بیت المقدس طوری است که موسی علیه السّلام با خدا مناجات مینمود طور ایتمانا مکه است و مقصود از بلد امین شهر مکه است که شهری است استوار و نیز آرای دیگری از مفسرین در اینجا نقل شده که بیانش طولانی است مختصر نمودیم.
لکن داعی نداریم که اینکه توجیهات و تأویلات را در کلام الهی بنمائیم اولا بچه دلیل بایستی حتما در قرآن اشیایی که بفکر کوچک ما بزرگ مینماید مورد قسمهای قرآن قرار دهیم و ثانیا همین تین و زیتون که بنظر بدوی ما کوچک مینماید چون جزء نظام عالم و دو نوع از نبات بشمار میرود و مشتمل بر فوائد بسیار و دو قسم از مأکولاتی است که انسان بآن تغذیه مینماید البته باین لحاظ بزرگ و شریفند و چون آیه در مقام خلقت انسان و زیبایی او است و عنصر غالب انسان از خاک است شاید باین مناسبت نباتات را مورد سوگند قرار داده لَقَد خَلَقنَا الإِنسان‌َ فِی أَحسَن‌ِ تَقوِیم‌ٍ اشاره بآن چیزی است که انسان را از باقی حیوانات تخصیص داده از عقل و فهم و عمل نیک و سجیه نیکو و استوای قامت و آنچه کمال و جمال در عالم خلقت تصور میگردد بالتمام در عالم انسانی نمونه‌ای از آن نهاده شده که هر فردی از افراد بشری را اگر موازنه کنی با عالم وجود خواهی دیده که عالمی بالتمام در او پیچیده شده و همین است سر استیلاء وی بر تمامی موجودات که قوت و قدرتی دارد که از راه علم و تجربه و عمل تمام عوالم طبیعیات و مادّیّات را مسخّر خود گرداند و در آن تصرف نماید و اگر از تمام عوالم وجود در او نمونه‌ای نبود چگونه میتوانست در آنان نفوذ نماید و آنها را تحت تصرف خود درآورد اینکه آیه جواب قسم است که بچهار نوع موجودات که در مرتبه خود

صفحه : 186
شریفند و بعضی غذای انسان مثل تین و انجیر و بعضی محل آرامگاه وی مثل کوه سینین و بعضی محل نشو و نما او مثل بلد امین سوگند یاد مینماید که هر آینه ما انسان را در بهترین ترکیبی و معتدل‌تر قامتی و نیکوتر صورتی خلق نمودیم زیرا که تمام حیوانات مسطح و رو بزمین دارند و بچهار دست و پا راه میروند ولی انسان ایستاده مستوی القامت حرکت میکند و اجزاء بدن وی در منتهی درجه اعتدال و متناسب یکدیگر و تعادل و توازن بین آنان برقرار است اعتدال بدن انسان و تناسب اجزاء و زیبایی اندام وی ناشی از تناسب قوی و تعادل بین مشاعر و قوای باطنی او است و کمال قوی و مشاعر ناشی از نفس ناطقه انسانی است که از عالم (ما فوق الطبیعة تنزل) نموده وَ نَفَخت‌ُ فِیه‌ِ مِن رُوحِی شاهد بر آن است و نفس انسانی در اول خلقت پاک و مستعدّ هر کمال و فضیلتی است و اگر توفیق رفیق وی گردد و آنچه ایزد متعال از فضائل و کمالات در او بالقوّه نهاده از قوّه بفعل آرد و از حضیض عقل هیولایی خود را باعلا درجه کمال و عقل بالفعل رساند یعنی دارای کمالات انسانی گردد آن وقت نیکی خلقت وی از باطنش بظاهرش هویدا میگردد لکن اگر بعکس خود را از آن رتبه و مقامی که لایق انسانیت است تنزّل دهد و آن جهات قابلی و استعدادی که در ابتداء خلقت در باطن وی بودیعه گذاشته شده برایگان از دست بدهد و از قوه بفعل نیاورد چنین کسی از هر موجود ضعیف و ناچیزی پست‌تر میگردد ثُم‌َّ رَدَدناه‌ُ أَسفَل‌َ سافِلِین‌َ برای توضیح آیه مختصری از کتاب مجمع البحرین ترجمه مینمایم چنین گوید اسفل را در مقابل اعلی آرند ثُم‌َّ رَدَدناه‌ُ أَسفَل‌َ سافِلِین‌َ برگردانیدیم وی را بسوی (ارزل العمر) (یعنی پیری که در کلام اللّه ارزل العمر نامیده شده) و گویا

صفحه : 187
فرموده برگردانیدیم انسان را بپائین‌ترین پایندگان و شیخ ابو علی در توجیه آیه گفته ثُم‌َّ رَدَدناه‌ُ أَسفَل‌َ سافِلِین‌َ یعنی پیری و نقصان عقل و بعضی گفته‌اند مقصود از اسفل سافلین جهنم است که بعضی درکاتش پائین تر از بعضی دیگر است پس بنا بر اینکه مرجع ضمیر رددناه کفار میشوند و در کتاب فقیه راجع بسفله احادیثی نقل میکند و سفله را بچهار صفت معرفی مینماید: اول سفله بر کسی صادق آید که باک ندارد بر آنچه خودش بگوید و نه آنچه در باره وی گفته شود دوم سفله بر کسی درست آید که بآلات غنا مثل تار و تنبک مثلا غنا کند سوم سفله کسی را نامند که احسان کردن بدیگران وی را مسرور نگرداند و از بد کردن بدیگران نیز باک ندارد و بد نداند چهارم سفله کسی میباشد که بدون اهل بیت و استحقاق مدعی امامت گردد پس از آن در حدیث گفته کسی که تمام اینکه صفات در
وی جمع باشد یا متصف ببعض اینکه صفات باشد بایستی از او دوری جست با وی معاشرت ننمود (پایان) واقعا خلقت انسان بسیار شگفت آور است که در ابتداء وجودش از هر موجودی شریفتر و ارجمندتر و بسیاری از موجودات بطفیل وجود وی خلقت گردیده و از حیث قوای ظاهری و باطنی بنیکوتر وجهی تنظیم یافته پس از آن حرکت معکوس مینماید و بسیر قهقرایی خود را در هاویه اسفل سافلین طبیعت حیوانی پرتاب مینماید.
بعض مفسرین (اسفل سافلین) را حمل بر پیری و (ارذل العمر) که در قرآن اشاره بآن شده نموده‌اند لکن ظاهرا اینکه تأویل خوبی نیست بدو جهت یکی غالبا انسان در پیری بکمال انسانیّت میرسد و علوّ روحانی پیدا می‌کند و آیه اشاره بانحطاط و پستی او مینماید و دیگر اینکه معنی منافی با استثنایی است که از إِلَّا الَّذِین‌َ آمَنُوا استفاده میشود مگر آنکه استثناء منقطع باشد که آن نیز خلاف

صفحه : 188
ظاهر است إِلَّا الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ از اینکه هاویه ظلمت و از اینکه پرتگاه ظلمانی طبیعت فقط استثناء میگردند کسانی که دارای دو صفت باشند یکی ایمان بوحدانیّت و یگانگی خدا و تصدیق بروز جزا و تصدیق پیمبران نمایند دیگر عمل نیکو آن عملی که صلاحیّت و شایستگی مقام انسانیّت دارد که از اسارت قوای سبعی و بهیمی وی را باوج مقام انسانیّت رساند فَلَهُم أَجرٌ غَیرُ مَمنُون‌ٍ که برای چنین کسانی که فطرت نیکوی انسانی را ضایع ننموده‌اند پاداش و اجر بی منّت که بجزای عمل نیک خود ذخیره نموده‌اند کامیاب میگردند.
معلوم است آنچه انسان از دسترنج خود کسب نماید و مالک گردد در التذاذ بآن هیچ طرف مقایسه نیست با آنکه کسی احسان بوی نماید زیرا احسان کننده هر قدر شریف باشد در احسان وی منّت مأخوذ است و لو آنکه هر چه خداوند نعمت بانسان میدهد چه در دنیا و چه در آخرت تفضّلی است نه استحقاقی زیرا که موفّق گردیدن بر قبول ایمان و عمل صالح آن نیز از تفضّلات الهی بشمار میرود اینکه است که بایستی انسان همیشه اظهار شکر گذاری از ولی‌نعمت خود نماید و بداند از خود هیچ ندارد لکن رأفت خداوندی نسبت بعبد ضعیف خود چنان است که گویا اظهار مینماید که آنچه بتو عنایت میشود پاداش و جزای عمل خودت میباشد منّتی بر تو نیست.
فَما یُکَذِّبُک‌َ بَعدُ بِالدِّین‌ِ، أَ لَیس‌َ اللّه‌ُ بِأَحکَم‌ِ الحاکِمِین‌َ گویا در مقام اعتراض خطاب سرزنش آمیز بانسان مینماید که ای آدمی که تو را با صورت زیبا و قد رعنا و توازن و تعادل اعضاء و قوا خلقت نمودیم و آنچه در عالم خلقت پراکنده بنظر میآید جوهر و لب‌ّ و حقیقت آن را در وجود تو نهادیم

صفحه : 189
چه تو را بر آن داشت که از فطرت اولیّه خود اعراض نمایی و دین خدا و آئین اسلام را تکذیب کنی و خود را از آن مقام مرتفعی که برای تو مهیّا شده باسفل سافلین طبیعت پرتاب نمایی آیا نمیدانی که در موقع محاکمه خدایی واقع میگردی که حکم او محکمترین حکم هر حاکمی است اشاره به اینکه بقاعده عدل که بایستی هر کسی بکیفر اعمال خود برسد وقتی حکم عادلانه در باره تو جاری گردید آن وقت چه عذری توانی آورد آیا در خلقت تو نقصی گذارده یا در راهنمایی تو قصوری هست تمام جهات هدایت را برای تو مهیّا نموده و اگر باختیار خود طالب هدایت گردی تمام موجودات تو را کمک مینمایند و ره نمایان کوشش میکنند که تو را بجاده مستقیم هدایت نمایند.

صفحه : 190

‌سورة العلق‌

اشاره

مکیة و هی تسع عشر آیة سوره (العلق) مکی است در مکه فرود آمده نوزده آیه و هفتاد و دو کلمه و دویست و هشتاد حرف است و از ابی کعب چنین روایت کنند که حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرموده هر کس سوره العلق را بخواند مثل کسی است که تمام سوره‌ها را مفصل خوانده باشد (ابو الفتوح) و از امام صادق علیه السّلام نقل میکنند کسی که سوره العلق را بخواند و در آن روز یا آن شب بمیرد شهید مرده باشد و شهید در قیامت مبعوث گردد و مثل کسی باشد که با رسول اللّه جهاد نموده و در مصباح کفعمی است که اگر در کشتی و دریا اینکه سوره خوانده شود سالم میماند.

[سوره العلق (96): آیات 1 تا 19]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
اقرَأ بِاسم‌ِ رَبِّک‌َ الَّذِی خَلَق‌َ (1) خَلَق‌َ الإِنسان‌َ مِن عَلَق‌ٍ (2) اقرَأ وَ رَبُّک‌َ الأَکرَم‌ُ (3) الَّذِی عَلَّم‌َ بِالقَلَم‌ِ (4)
عَلَّم‌َ الإِنسان‌َ ما لَم یَعلَم (5) کَلاّ إِن‌َّ الإِنسان‌َ لَیَطغی (6) أَن رَآه‌ُ استَغنی (7) إِن‌َّ إِلی رَبِّک‌َ الرُّجعی (8) أَ رَأَیت‌َ الَّذِی یَنهی (9)
عَبداً إِذا صَلّی (10) أَ رَأَیت‌َ إِن کان‌َ عَلَی الهُدی (11) أَو أَمَرَ بِالتَّقوی (12) أَ رَأَیت‌َ إِن کَذَّب‌َ وَ تَوَلّی (13) أَ لَم یَعلَم بِأَن‌َّ اللّه‌َ یَری (14)
کَلاّ لَئِن لَم یَنتَه‌ِ لَنَسفَعاً بِالنّاصِیَةِ (15) ناصِیَةٍ کاذِبَةٍ خاطِئَةٍ (16) فَلیَدع‌ُ نادِیَه‌ُ (17) سَنَدع‌ُ الزَّبانِیَةَ (18) کَلاّ لا تُطِعه‌ُ وَ اسجُد وَ اقتَرِب (19)

صفحه : 191

(ترجمه)

بنام ایزد هستی بخش صاحب رحمت عام و خاص
(از حضرت عزت بپیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم خطاب میرسد) بخوان بنام پروردگارت آن خدایی که خالق و خلق کننده است،
انسان را خلقت نمود از خون بسته،
بخوان (ای رسول) باسم پروردگارت که کریم‌ترین کریمان است،
آن کسی که با قلم نوشتن ببشر آموخت
و دانا گردانید انسان را چیزی که نمیدانست،
هر آینه آدمی گردن کش
وقتی خود را بی نیاز دید طغیان میکند (و از حدّ خود تجاوز مینماید،
محققا بازگشت بسوی پروردگار تو است،
آیا دیدی (ای رسول) آن کسی که باز میدارد،
بنده را وقتی که نماز خواند،
آیا دانستی که میباشد نمازگذار بر هدایت،
یا امر نماید بتقوی و پرهیزگاری،
آیا دانستی اگر تکذیب کند و روی برگرداند،
آیا نمیداند که محققا خدا میبیند،
نه چنین است اگر باز نایستد هر آینه بگیریم موی پیشانی او را،
موی پیشانی دروغ‌گوی خطاکار،
وقتی وی را بخطا گرفتیم هر آینه میخواند (قبیله خود را)
ما نیز (فرشتگان موکّل بر عذاب میخوانیم که بشراره آتش (وی را جواب دهند)
هرگز تو اطاعت مکن آنها را و سجده کن پروردگار را و نزدیک شو.

(توضیح آیات)

اقرَأ بِاسم‌ِ رَبِّک‌َ الَّذِی خَلَق‌َ در نخستین وهله‌ای که نور نبوت و رسالت بقلب طاهر نبی‌ّ اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم تابش نمود و در اشعه نور عالم ربوبی خود باخته گردیده و بطوری در عالم ما فوق الطّبیعه و سعه عالم علوی نگران گردید که خود و تمام موجودات را ناچیز دانست و غرق دریای عظمت الوهیّت گردید و در آن سعه عالم ربوبی فرشته زیبای وحی را مشاهده نمود که وی را میفشارد و گوید اقرء پس از آنکه حضرتش مضطربانه گوید چه بگویم چه بخوانم خوانا نیستم گوید بخوان اسم پروردگار خود را اشاره به اینکه تو بایستی مردم را از طریق اسم بسوی مسمی رهبری نمایی و از طریق الفاظ بمعانی

صفحه : 192
برسانی و از معانی بحقیقت نزدیک گردانی.
اکثر مفسرین با را زائد گرفته‌اند یعنی بخوان پروردگار را باسماء الحسنی چون فطرت هر فردی از بشر بر توحید است که بفطرت و دلالت عقلش گواهی میدهد بر وجود مبدء خود لکن طریق ستایش و راه عبودیت را نمیداند و نیز متحیر است که او را بچه نامی بخواند اینکه است که اسمایی وضع شده که بدلالت وضعی لفظی توجه بمسمّی گردد و از طریق دلالت الفاظ پی برده شود بمفاهیم صفات جلال و جمال تا آنکه انسان اول مأنوس گردد بالفاظ با توجّه بمسمّی و از طریق لفظ پی ببرد بمعنی و از معنی و مفهوم الفاظ اگر موفّق گردد راهی بسوی معرفت حقیقی پیدا نماید اینکه است که در اول مرتبه برسول خود امر میکند قرائت کن و پروردگار خود را باسم بخوان اگر انسان مداومت نماید بر آن اسماء الحسنی و در اکثر اوقات متوجّه بحق و یاد او باشد البته بقدر صفا و تزکیه نفس قلبش باز میگردد و معارف بر آن ریزش مینماید در تفسیر مجمع البیان طبرسی چنین گوید اقرَأ بِاسم‌ِ رَبِّک‌َ امر است از جانب حق تعالی بنبی اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم که بخوان اسم پروردگار خود را (باسمائه الحسنی) و در تعظیم اسم تعظیم مسمی است بآنچه مخصوص بوی است پس راهی برای تعظیم او نیست مگر از طریق معنی اسماء اینکه است که فرموده قُل‌ِ ادعُوا اللّه‌َ أَوِ ادعُوا الرَّحمن‌َ أَیًّا ما تَدعُوا فَلَه‌ُ الأَسماءُ الحُسنی و سَبِّح‌ِ اسم‌َ رَبِّک‌َ الأَعلَی و باء در اقرء باسم زائده است معنی (اقرء اسم ربک) و اکثر مفسرین را رأی چنین است که اینکه اول سوره‌ای است که بر رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرود آمده و بعضی گویند یا أَیُّهَا المُدَّثِّرُ اول بوده و بعضی سوره فاتحه را اول دانند و از حاکم ابو عبد اللّه حافظ و از ابی میسر عمرو بن سرجیل روایت میکنند که رسول اللّه بخدیجه فرمود هر گاه تنها میشوم صدایی میشنوم که کسی گوید
ما یفعل اللّه بک الا خیرا و اللّه انک لتؤدی الامانة
تا آخر حدیث خدیجه گفت رفتم نزد إبن عمم ورقه و رسول اللّه بوی

صفحه : 193
آنچه شنیده بود خبر داده بود ورقه گفت آنچه بتو گفت گوش بده و بمن خبر ده پس چون بحضرتش خطاب شد یا محمّد بگو بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ الحَمدُ لِلّه‌ِ رَب‌ِّ العالَمِین‌َ تا آخر خبر بورقه داد ورقه گفت بشارت میدهم بتو و شهادت میدهم که او آن رسولی میباشد که عیسی بن مریم خبر داده حدیث دیگر از عایشه نقل میکنند که حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود من قبل از بعثت در خواب چیزهایی میدیدم که در بیداری مطابق آن پدید میشد پس از آن وقتی تنها میشدم کسی مرا صدا میزد یا محمّد یا یک روز در کوه حرا جبرئیل آمد و گفت یا محمّد (اقرء) گفتم من خواننده نیستم آن وقت مرا بفشرد و رها نمود تا سه مرتبه مرا بفشرد و رها نمود من گفتم خواننده نیستم دفعه سوم گفت اقرَأ بِاسم‌ِ رَبِّک‌َ تا ما لا یعلم، و برفت از آن رنج و تعب مرا تب گرفت و لرزه گرفتم رفتم خانه خدیجه گفتم
(زمّلونی)
مرا بپوشانید خدیجه جامه بر من افکند بار دیگر جبرئیل آمد و آیه یا أَیُّهَا المُدَّثِّرُ را آورد (پایان کلام طبرسی) چنانچه در سوره (و الضّحی) گفته شد اگر چه حضرتش در همان ابتداء خلقت در مرتبه عقل کل‌ّ و از مصدر اول بشمار میرفت لکن نظر بتعلّقش بعالم طبیعت و باقتضای بشریّت مقتضی نبود که یک دفعه بر وجود مبارکش وحی فرود آید بلکه بایستی اول در خواب و در مرتبه ثانی بطور ندا تا کم کم طبیعت مأنوس گردد و طاقت بار سنگین وحی بیاورد خَلَق‌َ الإِنسان‌َ مِن عَلَق‌ٍ، اقرَأ وَ رَبُّک‌َ الأَکرَم‌ُ، الَّذِی عَلَّم‌َ بِالقَلَم‌ِ در مقام امتنان اشاره به اینکه انسانی که از پست‌ترین اشیاء خون بسته که جزء فضولات محسوب میگردد خلق نمودیم و از راه فیض و کرم او را برگزیدیم و نوشتن بوی آموختیم که صنعت نوشتن مخصوص بانسانست هیچ موجودی از موجودات بچنین مزیّتی که بالاترین مقام بشری است امتیاز نیافته و اشاره بعظمت قلم دارد در سوره نون و القلم بقلم قسم یاد میفرماید و در آنجا تذکّر دادیم اگر

صفحه : 194
مقصود از قلم عقل باشد شرافت آن معلوم و محتاج بشرح و بسط نیست و اگر قلم حسّی باشد آن نیز چون ترجمان عقل است مطالبی که بواسطه قلم از باطن و نفس انسان تظاهر مینماید دلیل بارزی است بر قلم عقلی.
آری اگر بواسطه قلم نبود چگونه مطالب از ممکن ذهن بشر تراوش می نمود و در دفاتر نوشته و ضبط میشد که هر طبقه بعدی از طبقه پیشین مطالبی و معلوماتی استفاده نموده آنها را تکمیل نمایند و بکار بندند اگر قلم نبود چگونه آیات قرآنی و احادیث و کلمات بزرگان دین تا حال در دسترس بشر باقی میماند.
عَلَّم‌َ الإِنسان‌َ ما لَم یَعلَم آموخت بانسان چیزی را که نمیدانست بعض مفسّرین گفته مقصود از انسان آدم است چنانچه در سوره بقره فرموده وَ عَلَّم‌َ آدَم‌َ الأَسماءَ کُلَّها دیگری گفته مقصود پیمبر خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است که در باره آن سرور است وَ عَلَّمَک‌َ ما لَم تَکُن تَعلَم‌ُ لکن ظاهرا آیه مطلق است و شامل تمام افراد بشر میگردد چنانچه فرموده أَخرَجَکُم مِن بُطُون‌ِ أُمَّهاتِکُم لا تَعلَمُون‌َ شَیئاً کَلّا إِن‌َّ الإِنسان‌َ لَیَطغی، أَن رَآه‌ُ استَغنی طغی در لغت بمعنی طغیان و از حد گذشتن است و شامل میگردد آنچه را از حدّ خود تجاوز نموده بطرف افراط لکن در عرف و نیز در کلام اللّه کسی را طاغی گویند که در مخالفت و عصیان از حد تجاوز نموده مثل قوله تعالی وَ إِن‌َّ لِلطّاغِین‌َ لَشَرَّ مَآب‌ٍ کَذَّبَت ثَمُودُ بِطَغواها و غیر اینها آیات بسیاری که دلالت دارد که انسان وقتی مخالفت و معصیت را از حدّ گذرانید آن وقت در موقع سیاست و مجازات واقع میگردد و آیه بالا اشاره به اینکه انسان وقتی صاحب مال و مکنت گردید غرور وی را بمخالفت و معصیت میکشاند.
کلّا کلمه ردع است و در مقام توبیخ و سرزنش انسان برآمده که آدمی وقتی

صفحه : 195
خود را متمکن و بی نیاز و ثروتمند دید طغیان میکند و اوّل خود که علقه و شی‌ء ناچیزی بود فراموش میکند و گمان میکند مال و جاه برای وی باقی ماند و گویا عمر و ثروت و مال خود را باقی و پایدار میداند إِن‌َّ إِلی رَبِّک‌َ الرُّجعی رجع در لغت بمعنی عود و بازگشتن بسوی آنجایی که ابتداء از آنجا آمده و شامل میگردد مکان را اگر آن شیئی مکانی باشد و قول و فعل را نیز شامل میگردد اگر آن شیئی مرجوع غیر مکانی باشد مثل اینکه گویند سخن فلان برگشت باولش نمود و نیز در عمل گویند عود باعمال پیشین خود نمود لکن در عرف غالبا رجوع و بازگشت را نسبت بمکان آرند و چون آیه بالا و نظائر آن مثل ثُم‌َّ إِلَیه‌ِ تُرجَعُون‌َ ثُم‌َّ إِلَیه‌ِ مَرجِعُکُم یَوماً تُرجَعُون‌َ فِیه‌ِ إِلَی اللّه‌ِ و امثال اینکه آیات را نمیشود حمل بر مکان نمود زیرا که حق تعالی منزه از مکان است و بقاعده (کل شیئی یرجع الی اصله) چون اصل تمام موجودات و مبدء کاینات وجود حق و فیض منبسط او است لذا بازگشت تمام موجودات بسوی همان مبدئی است که از او پدید گردید از سعداء باشد بسوی رحمت او و اگر از اشقیا باشد بسوی غضب او در مقام تهدید و انذار خطاب بانسانست که گویا نمیدانی که محقّق و ثابت است که بازگشت تو بسوی پروردگار است هُوَ الأَوَّل‌ُ وَ الآخِرُ وَ الظّاهِرُ وَ الباطِن‌ُ همان طوری که او مبدء و پدید آورنده موجودات است منتهی و بازگشت همه امور بسوی او است و نیز مالک حقیقی او است مال و ثروت و حیات و هر چیزی حتی حیات نسبت بانسان عاریتی است مالک حقیقی او است و بازگشت انسان بسوی او است و حساب وی نیز با او است أَ رَأَیت‌َ الَّذِی یَنهی، عَبداً إِذا صَلّی

صفحه : 196
در بعض روایات است که اینکه آیه در باره ابو جهل فرود آمده بروایت ابو هریره یک روز ابو جهل گفت اینکه محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بین شما نماز میخواند و روی خود را بخاک میمالد و میرود و بآن خدایی که باو سوگند یاد میکنند اگر ببینم او نماز میخواند گردن او را بخاک میمالم گفتند اینکه ساعت نماز میخواند برای آنکه حضرتش را زجر کند نزد او رفت دست بصورت گرفته برگشت از او سبب پرسیدند گفت وقتی قصد او کردم خندقی از آتش دیدم و کسی ایستاده گفت اگر نزدیک آیی آتش بر تو زنم ترسیدم برگشتم (تفسیر ابو الفتوح رازی) أَ رَأَیت‌َ إِن کان‌َ عَلَی الهُدی، أَو أَمَرَ بِالتَّقوی (ا رأیت) خطاب پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است لکن نظر به اینکه گویند آیه بالا در باره ابو جهل است مرجع ضمیر کان آن لعین میشود و در عین حالی که در مقام مذمّت او است هم تهدید است و هم اندرز که اگر اینکه شخص رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بر طریق هدایت رهسپار باشد یا مردم را امر نماید بتقوی و پرهیزکاری که سعادت آنها بر آن است تو چگونه او را از اینکه عمل شریف باز میداری و از وی اعراض می‌نمایی أَ رَأَیت‌َ إِن کَذَّب‌َ وَ تَوَلّی، أَ لَم یَعلَم بِأَن‌َّ اللّه‌َ یَری رؤیت بمعنی یقین استعمال شده آیا تو ملحد کافر نمیدانی البته میدانی که خدا تو را و انکار و ضدیت تو را میداند کَلّا لَئِن لَم یَنتَه‌ِ لَنَسفَعاً بِالنّاصِیَةِ، ناصِیَةٍ کاذِبَةٍ خاطِئَةٍ (کلا) در مقام ردع و تهدید است و اشاره به اینکه اگر آن ملعون از اینکه عمل یعنی ضدیت با رسول باز نایستد او را چنان در عذاب و سخط میگیرم که ملجأ و بیچاره گردد میگیریم موی پیشانی آدم دروغ‌گو خطا کار را.
فَلیَدع‌ُ نادِیَه‌ُ، سَنَدع‌ُ الزَّبانِیَةَ

صفحه : 197
در شأن نزول آیه گویند وقتی ابو جهل حضرتش را از نماز منع کرد و گفت قسم بخدا اگر بخواهم اینکه بیابان را پر از قشون و مردان جنگی کنم تو را هلاک نمایند آن وقت اینکه آیه فرود آمد که بگو او لشکر خود را جمع کند تا ما نیز زبانه جهنم را بر وی بگماریم و چنانچه مکرر گفته شد مورد مخصص نیست زیرا که آیات قرآن برای جن و انس (بشیر و نذیر است) و لو آیه‌ای در مورد خاصی فرود آید مقصود طریق هدایت عموم است کَلّا لا تُطِعه‌ُ وَ اسجُد وَ اقتَرِب خطاب برسول اکرم است که از او و امثال او اعراض نما و سجده کن و اظهار بندگی نما در حدیث است که نزدیک‌ترین حالات بنده با خدا وقتی است که در سجده باشد (و اسجدوا) اصل سجود اظهار تذلل و کوچکی است و اینکه معنی نسبت بتمام مخلوقات عموم دارد خواه ملک باشد یا انسان یا حیوان حتی نباتات و جمادات تماما باختیار یا باکراه دانسته یا ندانسته در مقابل عظمت و جلال الوهیّت سر بندگی و اطاعت فرود آورده و مسخر امر تکوینی و تشریعی آن فرد متعال میباشند قوله تعالی وَ لِلّه‌ِ یَسجُدُ مَن فِی السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ طَوعاً وَ کَرهاً وَ ظِلالُهُم بِالغُدُوِّ وَ الآصال‌ِ و نیز قوله تعالی وَ لِلّه‌ِ یَسجُدُ ما فِی السَّماوات‌ِ وَ ما فِی الأَرض‌ِ مِن دابَّةٍ وَ المَلائِکَةُ وَ هُم لا یَستَکبِرُون‌َ و نیز آیات دیگری است که انواع و اقسام سجده که بمعنی تذلل و انقیاد است از قبیل تسخیر و اختیار و اضطرارا شامل میگردد و سجده معهود یکی از اقسام سجده و از ارکان نماز شمرده میشود و مقصود از آن سجده اختیاری است که انسان موظف است که در هر شبانه روز چندین دفعه اظهار ذلت نماید آری بنده از راه ذلت و انکسار ممکن است راهی بسوی حق تعالی پیدا نماید زیرا موقعی که شریفترین اجزاء بدن خود را بر پست‌ترین موجودات یعنی

صفحه : 198
خاک میگذارد گویا نیستی و انکسار خود را در مقابل خدای بزرگ اظهار نموده که در اینکه نیستی هستی و در فنا بقاء و در ذلّت خود عزّت می‌یابد

‌سورة القدر

اشاره

مکیة و هی خمس آیات سوره القدر در تفسیر ابو الفتوح رازی چنین گفته اینکه سوره برأی بیشترین مفسرین مدنی است و علی بن حسین بن وافد گفته اول سوره‌ای که در مدینه فرود آمد اینکه سوره بود و قتاده بروایت إبن ابی عفره از إبن عباس روایت میکند اینکه سوره مکی است و پنج آیه و سی و سه کلمه و صد و دوازده حرف است زر بن حبیش از ابی بن کعب چنین روایت میکند هر کس سوره قدر را بخواند مثل کسی باشد که تمام ماه رمضان را روزه داشته و شب قدر را دریافته (پایان) و از امام صادق علیه السّلام روایت میکنند کسی که در نماز فریضه سوره قدر را بخواند بوی ندا میرسد یا عبد اللّه گناهان تو آمرزیده شد و عمل را از سر گیر در مصباح کفعمی است که از امام صادق علیه السّلام روایت میکند کسی که در شب هزار مرتبه سوره قدر بخواند مثل کسی ماند که خود را در دار السلام ببیند و اگر صد مرتبه بخواند قبل از آنکه صبح شود خود را در بهشت بیند و اگر یازده مرتبه بعد از زوال و نماز ظهر بخواند نمیرد مگر آنکه حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را ببیند و اگر هفت مرتبه بعد از دو رکعت نماز عشا بخواند محفوظ ماند از شرّ آنچه از آسمان بزمین فرود میآید تا صبح شود.
و اگر خوانده شود بر چیزی که دفن شده محفوظ ماند و اگر بآب خوانده شود و کسی بیاشامد نوری در چشم وی و یقین در قلب وی پدید میگردد و حکمت باو عطا میشود و آدم مهموم غمناک اگر بخواند هم او رفع میشود و مریض بخواند شفا می‌یابد و مسافر بخواند سلامت بوطن میرسد زندانی بخواند از زندان نجات می‌یابد.

صفحه : 199

[سوره القدر (97): آیات 1 تا 5]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
إِنّا أَنزَلناه‌ُ فِی لَیلَةِ القَدرِ (1) وَ ما أَدراک‌َ ما لَیلَةُ القَدرِ (2) لَیلَةُ القَدرِ خَیرٌ مِن أَلف‌ِ شَهرٍ (3) تَنَزَّل‌ُ المَلائِکَةُ وَ الرُّوح‌ُ فِیها بِإِذن‌ِ رَبِّهِم مِن کُل‌ِّ أَمرٍ (4)
سَلام‌ٌ هِی‌َ حَتّی مَطلَع‌ِ الفَجرِ (5)

(ترجمه)

بنام ایزد هستی بخش صاحب رحمت عام و خاص
محققا ما اینکه قرآن (بزرگوار را) در شب قدر فرود آوردیم،
چه چیز تو را بعظمت اینکه شب آگاه گردانید،
شب قدر (از حیث مقام و رتبه) بهتر است از هزار ماه،
در آن شب فرشتگان با روح بزمین فرود می‌آیند باذن پروردگارشان از هر امری (که مأمور گشته‌اند)
اینکه شب رحمت و تهنیت است تا دمیدن طلوع فجر

(توضیح آیات)

اشاره

إِنّا أَنزَلناه‌ُ فِی لَیلَةِ القَدرِ اصل نزول در لغت بمعنی انحطاط و فرود آمدن از بالا بپائین است مثل قوله تعالی وَ أَنزَلنا مِن‌َ السَّماءِ ماءً و نزول نعمت از جانب اله عالم عطایا و بخششهای او است و آن دو قسم است یا عین شیئی فرود می‌آید مثل فرود آمدن قرآن از لوح محفوظ بعالم طبیعت یا نزول اسباب نعمت است مثل قوله تعالی اللّه‌ُ الَّذِی أَنزَل‌َ الکِتاب‌َ وَ أَنزَلنَا الحَدِیدَ که مقصود از انزال کتاب عین آیات قرآنی و باقی کتابهای آسمانی است و مقصود از انزال حدید اسباب و معداتی است که حدید را پدید آرد در غریب القرآن راغب اصفهانی چنین گفته فرق است بین انزال و تنزیل

صفحه : 200
که تنزیل مختص بچیزی است که در محل معین آنهم متفرق او بتدریج فرود آید لکن لفظ انزال عموم دارد یعنی فرود دفعی و تدریجی هر دو را شامل میگردد در اینکه مرجع ضمیر غائب در انزلناه قرآن است حرفی نیست و اطلاق آیه که بلفظ انزلناه آمده چنین مینماید که قرآن در شب قدر یک دفعه بر قلب پیمبر خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرود آمده با آنکه خلافی نیست که قرآن بتدریج و آیه آیه بتوسط جبرئیل در مدت بیست و سه سال فرود آمده.

(سخنان مفسرین راجع بچگونگی فرود آمدن قرآن)

(1) قرآن در شب قدر یک دفعه از لوح محفوظ بآسمان دنیا فرود آمده و در مدت بیست و سه سال آیه آیه بزمین آمده (إبن عباس) (2) مقصود از (ها) در انزلناه اول آیه‌ای است که در شب قدر فرود آمده (3) در شب قدر قرآن از لوح محفوظ فرود آمده بسوی کتبه و جماعتی از ملائکه، که در آسمان دنیا میباشند و بعد آیه آیه بتوسط جبرئیل بعالم دنیا فرود آمده. (مقاتل) و ممکن است گفته شود حقیقت و معنویت قرآن در شب قدر یک دفعه بقلب مبارک رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و مقام روحانیش فرود آمده و بعد بتدریج و آیه آیه بحسب مقتضیات وقت در مرتبه جسمانیش نزول نموده و مأمور باجراء گردیده و شاهد بر آن آیاتی است که بلفظ تنزیل آمده مثل قوله تعالی وَ إِنَّه‌ُ لَتَنزِیل‌ُ رَب‌ِّ العالَمِین‌َ نَزَل‌َ بِه‌ِ الرُّوح‌ُ الأَمِین‌ُ عَلی قَلبِک‌َ لِتَکُون‌َ مِن‌َ المُنذِرِین‌َ و شاید مقصود از قلبک طور هفتم از اطوار قلب باشد که آن را مهجة القلبش نامند و ینبوع اشراقات و الهامات است.

(و بین مفسرین راجع بلیله قدر از چند جهت مورد بحث واقع گردیده)

(اول) شب قدر یعنی چه
(1) لیلة القدرش گفته‌اند برای آنکه خداوند در اینکه شب تقدیرات و آنچه

صفحه : 201
باید در عرض سال واقع گردد تقدیر مینماید (2) قدرش نامیده‌اند برای آنکه در آن شب خیر و برکت و مغفرت است و از إبن عباس روایت شده که در نصف شعبان تقدیرات بسته میشود و در شب قدر جاری میگردد.
(3) شب قدرش گفته‌اند بمناسبت شرف و فضیلت و خیر و برکتی که در آن شب هست مثل اینکه گویند فلان مرد قدر و منزلت وی بزرگ است چنانچه در آیه وَ ما قَدَرُوا اللّه‌َ حَق‌َّ قَدرِه‌ِ فرموده بزرگ نشمردند خدا را آن طوری که بایستی او را بزرگ شمارند شب قدرش گفته‌اند برای آنکه در آن شب فرود آمد کتاب صاحب قدر برای رسول (صاحب قدر و عظمت برای امت صاحب قدر بر دست ملک صاحب قدر و منزلت
(دوم) شب قدر چه شبی است
بعض مفسرین اظهار میدارند که شب قدر مخصوص بعصر حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بوده چون حضرتش وفات نمود حکم شب قدر تمام شد دیگری گفته حکم شب قدر تا قیامت باقی است از ابو مرید چنین نقل میکنند که از ابو ذر غفاری پرسیدم که آیا شب قدر برداشته شده یا باقی است گفت من از رسول اللّه پرسیدم که شب قدر همان در زمان انبیاء بوده یا همیشه باقی است فرمود لا نیز دیگری گفته من از ابو هریره پرسیدم که میگویند شب قدر را از ما گرفتند گفت دروغ میگویند گفتم در سال چه شبی شب قدر است گفت در ماه رمضان جمهور علماء نظر بدلالت قوله تعالی شَهرُ رَمَضان‌َ الَّذِی أُنزِل‌َ فِیه‌ِ القُرآن‌ُ و اینکه آیه إِنّا أَنزَلناه‌ُ فِی لَیلَةِ القَدرِ عقیده بر اینکه است که شب قدر در ماه رمضان است و تا قیامت باقی است و اینکه در چه شبی از شبهای رمضان است مورد بحث واقع گردیده.
حسن بصری گفته شب قدر شب هفدهم رمضان است، دیگری گفته شب اول

صفحه : 202
رمضان است، ابو الفتوح رازی گفته در دهه آخر رمضان است و گفته اینکه رأی شافعی و ابو هریره و مذهب اهل بیت است ابو هریره از حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم چنین روایت میکند که فرموده در دهه آخر باید بسیار دعا نمود و از خدا طلب نمود از حضرت علی علیه السّلام است که گفته پیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم در عشر آخر رمضان اهل بیت خود را از خواب بیدار مینمود برای عبادت و از ابو سعید خدری نقل میکنند که حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم شب بیست و یکم را تا روز نماز میکرد و آن شب از آسمان باران می‌آمد و حضرتش در میان آب و گل سجده مینمود بقول دیگر شب قدر بیست و سوم ماه رمضان است و در اخبار از اهل بیت رسیده که از جهنیه شخصی خدمت رسول اللّه آمد گفت از راه دور آمده‌ام مرا بشب قدر ره نمایی کن فرمود علیک بلیلة بیست و سوم دیگری گفته شب قدر شب بیست و هفتم است و از بعض صحابه روایت میکنند که رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم در شب بیست و سوم دو ثلث از شب را نماز میخواند و شب بیست و پنجم دو بهره از شب و در شب بیست و هفتم تا صبح نماز میخواند از ابو بکر وراق از عدد کلمات اینکه سوره سؤال نمودند گفت بعدد شبهای ماهست سوره سی کلمه است ماه سی شب آن گاه گفت بشمار او میشمرد چون بهی رسید گفت هی هی همین است شب قدر زیرا که هی) در سوره قدر کلمه بیست و هفتم است.
و نیز گفته‌اند (لیلة القدر) نه کلمه است در سه ضرب میشود بیست هفت میگردد و بقول دیگر شب قدر شب نوزدهم ماهست و شب اول ماه را نیز بعضی گفته‌اند. (پایان) شاید حکمت اینکه شب قدر را تعیین ننموده‌اند برای اینکه باشد که مؤمنین

صفحه : 203
همه شبهای ماه رمضان را بعبادت قیام نمایند چنانچه اسم اعظم الهی در بین اسماء الحسنی مخفی داشته‌اند که خدا را بتمام اسماء خوانده شود و نیز ساعت استجابت دعا از بین ساعات پنهان داشته‌اند که در تمام ساعات روی نیازمندی بدرگاه بی نیاز آورده شود و نماز وسطی بین نمازهای پنجگانه مخفی داشته‌اند که تمام نمازها مراقبت شود و نیز موقع مردن را مخفی داشته‌اند تا انسان همیشه ترسناک باشد و از معاصی خودداری نماید ابو الفتوح رازی در تفسیر خود چنین گفته در قرآن خداوند پنج چیز در باره خود گفته و پنج حکم راجع برسولش فرموده آنچه در باره خود فرموده اول انزال دوم تعلیم سوم تثبیت چهارم تیسیر پنجم حفظ انزال در شهر رمضان شَهرُ رَمَضان‌َ الَّذِی أُنزِل‌َ فِیه‌ِ القُرآن‌ُ تعلیم ببیان تثبیت کَذلِک‌َ لِنُثَبِّت‌َ بِه‌ِ فُؤادَک‌َ تیسیر فَإِنَّما یَسَّرناه‌ُ بِلِسانِک‌َ حفظ إِنّا نَحن‌ُ نَزَّلنَا الذِّکرَ وَ إِنّا لَه‌ُ لَحافِظُون‌َ آن پنج حکم راجع بقرآن که در باره رسولش فرموده اول ابلاغ بَلِّغ ما أُنزِل‌َ إِلَیک‌َ مِن رَبِّک‌َ دوم قرائت اقرَأ بِاسم‌ِ رَبِّک‌َ سوم تلاوت وَ اتل‌ُ ما أُوحِی‌َ إِلَیک‌َ چهارم بشارت (و لتبشر به المتقین) پنجم انذار وَ تُنذِرَ بِه‌ِ قَوماً لُدًّا (پایان) وَ ما أَدراک‌َ ما لَیلَةُ القَدرِ اشاره ببزرگی و عظمت شب قدر دارد که بماء تعجب برسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم خود خطاب مینماید که تو چه دانی شب قدر چیست بعد در مقام بیان برآمده و شب قدر را توصیف مینماید لَیلَةُ القَدرِ خَیرٌ مِن أَلف‌ِ شَهرٍ شب قدر بهتر است از هزار ماه ظاهرا شب قدر از حیث زمان و شب بودن برتری بر شبهای دیگر ندارد و برتری آن شاید باعتبار جهات دیگری است که عبادت در آن شب از شبهای دیگر امتیاز یافته و یکی از آنچه باعث مزیت آن گردیده همان است که قرآن در آن شب

صفحه : 204
فرود آمده چنانچه فرموده إِنّا أَنزَلناه‌ُ فِی لَیلَةٍ مُبارَکَةٍ إِنّا أَنزَلناه‌ُ فِی لَیلَةِ القَدرِ که برکت داشتن و ذی قدر بودن آن ممکن است بالعرض و امر اعتباری باشد که بآن اعتبار شرافت پیدا نموده زیرا آن شبی که قرآن در آن شب فرود آمده باعتبار شرافت قرآن بهتر از هزار ماه بشمار میرود و باعتبار همان شرافت عرضی است که اعمال خیری که در آن شب واقع میگردد بهتر از عبادت هزار ماهی است که خالی از شب قدر باشد.
و نیز چنانچه در اخبار و آثار رسیده تقدیراتی که در سال بایستی اجرا گردد و در لوح محفوظ ثبت گردیده در شب قدر از مرتبه قضا بمرتبه قدر فرود می‌آید و در ایام سال جاری میگردد پس شب قدر اگر چه از حیث زمان با شبهای دیگر مساوی بنظر می‌آید لکن باعتبار وقایعی که در آن شب واقع شده و میشود امتیاز پیدا نموده مثل اینکه زمین از حیث مکان در همه جا یکسان است لکن باعتبار جهات دیگر مثل مسجد و کعبه و مشاهد مشرفه شرافت عرضی پیدا نموده و اخبار و احادیث در فضیلت و شرافت شب قدر و ثواب عبادت در آن بسیار است که در کتب ادعیه ثبت گردیده ابو هریره از حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم چنین حدیث میکند (هر کس در شب قدر از روی ایمان و خلوص نماز کند خدای تعالی گناهان گذشته او را بیامرزد عبد اللّه عباس روایت میکند در اینکه شب بفرشتگان امر میشود که با جبرئیل از سدرة المنتهی بزمین آیند با چهار لواء و در چهار جای بزنند، پشت خانه کعبه سر تربت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم، در مسجد بیت المقدس، در طور سینا آن گاه بامر جبرئیل ملائکه پراکنده شوند هیچ سرایی و حجره‌ای و سفینه‌ای نماند که در آنجا مؤمن و مومنه‌ای باشند مگر آنکه ملائکه داخل میشوند مگر خانه‌ای که در آن سگ یا خوک یا خمر یا صورت و مجسمه یا چیزی از حرام باشد و همه شب تهلیل و تسبیح

صفحه : 205
و استغفار میکنند برای امت محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم چون صبح شود رو بآسمان آرند ملائکه ساکنین عالم دنیا آنان را استقبال نمایند گویند از کجا می‌آئید گویند از زمین که دوش شب قدر بوده ملائکه سؤال نمائید خدا با امت محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم چه کرد گویند خدا صالحین آنان آمرزید و شفاعت آنها را در باره گنهکاران قبول نمود آن وقت فرشتگان بآواز بلند تهلیل و تسبیح مینمایند و بر آن کرامتی که بامت محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم عطا نموده شکر میکنند و همین طور ملائکه آسمان اول میروند بآسمان دوم و از آنجا بآسمان سوم و چهارم تا میرسند بسدرة المنتهی و از آنجا ببهشت عدن و همین طور سؤال و جواب بین ملائکه دائر میگردد و همه تسبیح و حمد و ستایش الهی را بجای می‌آورد تا آخر حدیث که مفصل است (ابو الفتوح رازی)

سخنان مفسرین در شأن نزول آیه و در وجه تعیین الف شهر

(1) از حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم حدیث میکنند چهار عابد را نام برد که هر یک هشتاد سال عبادت کردند و طرفة العینی معصیت ننمودند ایوب زکریا حزقیل یوشع صحابه تعجب نمودند آن گاه جبرئیل اینکه سوره را آورد و بیان نمود که عبادت یک شب تو بهتر است از عبادت هزار ماه آنها (2) وقتی عمر امت پیمبر اکرم را بر او عرضه نمودند و عمر امت پیشین را باز نمودند چون عمر امت خود بنظرش کم آمد اینکه سوره فرود آمد که بعمر کم آنان بر طاعتشان ثواب بسیار میدهیم تا یک شب آنها مطابق گردد با هزار ماه (3) حدیث دیگر برسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم عرضه نمودند که در بنی اسرائیل مردانی بودند که هشتاد سال روزه بروزه میبردند و شب تا صبح قیام مینمودند حضرتش از خدا طلب نمود که در امت او نیز چنین عبادتی باشد اینکه سوره فرود آمد (4) ملک سلیمان هزار ماه بود و ملک ذو القرنین هزار ماه و مؤمنی که اینکه شب را دریابد از ملک سلیمان و ملک ذو القرنین بهتر است

صفحه : 206
و غیر اینها از روایات و توجیهاتی که مفسرین در شأن نزول آیه نموده‌اند بسیار است بهمن قدر اختصار نمودیم تَنَزَّل‌ُ المَلائِکَةُ وَ الرُّوح‌ُ فِیها بِإِذن‌ِ رَبِّهِم مِن کُل‌ِّ أَمرٍ در بیان شرافت و فضیلت شب قدر است که در آن شب ملائکه و روح فرود می‌آیند برای هر امری که مأمور بانجام آن گردیده‌اند در اینکه مقصود از روح که عطف بملائکه داده شده چیست اکثر مفسرین را عقیده بر اینکه است که جبرئیل امین است و اخبار بسیاری نیز شاهد بر اینکه است و اینکه قول را تأیید مینماید.
قول دیگر مقصود از روح آن فرشته‌ای است که در قیامت در یک صف میایستد و تمام فرشتگان دیگر در یک صف یَوم‌َ یَقُوم‌ُ الرُّوح‌ُ وَ المَلائِکَةُ صَفًّا سَلام‌ٌ هِی‌َ حَتّی مَطلَع‌ِ الفَجرِ هی مبتدای مؤخر سلام خبر مقدم یعنی در اینکه شب خیر و سلامت و برکت است یا اینکه شب از خدعه و وسوسه شیطان بسلامت و در امان است یا در اینکه شب ملائکه و روح تا صبح سلام و درود میفرستند برای مؤمنین اینکه توجیهات و تأویلاتی که مفسرین راجع باین سوره مبارکه نموده‌اند بجای خود و باعتبار ظهور لفظی آیات بموقع و باعتبار فهم عرفی نیز درست و صحیح بنظر می‌آید و نیز مطابق با بعض احادیث است لکن نظر به اینکه قرآن ظاهری دارد و باطنی قشری دارد و لبّی تفسیری دارد و تأویلی چنانچه در احادیث است که قرآن را هفت بطن است و در بعض روایات هفت احرف است لهذا ممکن است آیات را تطبیق نمائیم بر معنی دیگری علاوه بر آنچه مفسرین راجع باین مبارک سوره نموده‌اند

صفحه : 207

(توجیه لطیف)

مقدّمه بعرض مطالعه کنندگان محترم میرسانم شکی نیست که قرآن کلام الهی و از معدن عظمت الوهیت فرود آمده و همان طوری که کلام ارائه میدهد ما فی الضمیر متکلم را قرآن نیز ارائه میدهد معانی و مطالبی را که از عالم لاهوت بعالم ناسوت ظهور نموده و همان طوری که معانی از مرتبه عقل انسانی تنزل مینماید بمرتبه نفس وی و از آنجا بمرتبه خیال و از مرتبه خیال بمرتبه حس‌ّ مشترک و ذهن و از آنجا بصورت الفاظ در خارج بروز و ظهور مینماید همین طور قرآن که در وصف آن فرموده إِنَّه‌ُ لَقُرآن‌ٌ کَرِیم‌ٌ فِی کِتاب‌ٍ مَکنُون‌ٍ لا یَمَسُّه‌ُ إِلَّا المُطَهَّرُون‌َ تَنزِیل‌ٌ مِن رَب‌ِّ العالَمِین‌َ که از مرتبه علم لدنی و دفتر آفرینش تنزل نموده در عالم قضاء که شاید اشاره بهمین مرتبه دارد آنکه در احادیث تعبیر بمشیت شده که خدا همه چیز را بمشیت خلق نموده و مشیت را بچیز دیگری خلق ننموده و از مرتبه قضا تنزّل نموده و در لوح محفوظ ثبت گردیده و در عالم مجرّدات و در مرتبه عقل کل که مظهر تام و تمام او حقیقت محمدیّه است ظهور پیدا نموده و از آن مرتبه نیز تنزل نموده و در مرتبه نفس کلی عالم که مظهر تام و تمام آن نفس شریف محمدی صلّی اللّه علیه و آله سلّم و قلب مبارک وی است فرود آمده و نیز از آن مرتبه تنزّل نموده و در عالم طبیعت فرود آمده و بصورت الفاظ بروز و ظهور نموده و شب قدر شاید اشاره بعالم طبیعت باشد که عالم طبیعت مثال شب ظلمانی است نسبت بروز عقلانی در احادیث وارد شده
(ما من شی‌ء الا بعلم و مشیّت و اذن و قضاء و قدر و اجل و کتاب)
و چنانچه از اینکه احادیث و امثال آن استفاده میشود مرتبه مشیّت قبل از مرتبه قضا و قدر است و از اینجا معلوم میشود که هر چیزی که در اینکه عالم طبیعت ظهور و بروز مینماید مراتبی را طی نموده تا آنکه در اینکه لباس مادیّت و در اینکه عالم دنیا که پائین‌ترین و نازلترین مراتب خلقت بشمار میرود جلوه نموده.

صفحه : 208
و نیز شکی نیست که محل نزول قرآن قلب مبارک نبی خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بوده در سوره بقره آیه 91 فرمود قُل مَن کان‌َ عَدُوًّا لِجِبرِیل‌َ فَإِنَّه‌ُ نَزَّلَه‌ُ عَلی قَلبِک‌َ بِإِذن‌ِ اللّه‌ِ مُصَدِّقاً لِما بَین‌َ یَدَیه‌ِ سوره شعراء آیه 192 وَ إِنَّه‌ُ لَتَنزِیل‌ُ رَب‌ِّ العالَمِین‌َ نَزَل‌َ بِه‌ِ الرُّوح‌ُ الأَمِین‌ُ عَلی قَلبِک‌َ لِتَکُون‌َ مِن‌َ المُنذِرِین‌َ و غیر اینها از آیات که دلالت واضح دارد که قرآن بتوسط روح الامین بقلب مبارک رسول اکرم فرود آمده و جمع بین اینکه آیات و آیه بالا إِنّا أَنزَلناه‌ُ فِی لَیلَةِ القَدرِ إِنّا أَنزَلناه‌ُ فِی لَیلَةٍ مُبارَکَةٍ که آن آیات بالا محل تنزیل قرآن را قلب رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم قرار داده و اینکه دو آیه زیر محل انزال قرآن را شب قدر قرار داده و چون شب یک قطعه‌ای از زمان بشمار میرود و نمیشود محل و قرارگاه قرآن باشد مگر آنکه آیه اینکه طور توجیه شود (انا انزلناه فی قلبک فی لیلة القدر) یا آنکه لیل در آیه را تعمیم دهیم و گوئیم شاید مقصود از شب عالم طبیعت است نه شب معین اگر چه تخصیص شب بعالم طبیعت خلاف ظاهر لفظ است لکن باعتبار معنی و جمع بین آیات بی مناسبت نیست.
پس از بیان اینکه دو مقدمه گوئیم إِنّا أَنزَلناه‌ُ فِی لَیلَةِ القَدرِ شاید اشاره باین باشد که ما قرآن را از عالم ما فوق الطبیعه تنزّل دادیم و بصورت الفاظ فرود آوردیم در عالم طبیعت که مصداق و مظهر کاملش مرتبه حس‌ّ و بدن محمدی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است که بسیار بزرگ و با عظمت و جلال و شریف و ذی قدر است وَ ما أَدراک‌َ خطاب بپیمبر اکرم است که تو چه دانی که اینکه شب چه قدر عظمت و جلال دارد لکن ممکن است مقصود مؤمنین باشند که آنان عظمت و بزرگی حس‌ّ شریف او را نتوانند درک نمایند زیرا که هیکل و جسمی می‌بینند لکن نمیدانند که جسم آن بزرگوار مشکلات نور الهی و زجاجه انوار لم یزلی و محل ودائع آیات صمدانی است لَیلَةُ القَدرِ خَیرٌ مِن أَلف‌ِ شَهرٍ شاید در مقام عظمت مرتبه حس‌ّ و جسم محمدی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم برآمده که طبیعت و بدن آن بزرگوار نسبت بباقی طبایع و ابدان

صفحه : 209
در لطافت و طهارت بالاتر و عظیم‌تر است از نسبت یک شب بهزار ماه و تشبیه بشب نه از جهت ظلمت و تاریکی آن است زیرا که حضرتش جسما و روحا نور است که ظلمت و تاریکی در او یافت نمیشود چنانچه توصیف (بسراجا منیرا) گردیده بلکه ممکن است گفته شود تشبیه بشب از جهت سکونت و آرامش آن است و نیز همین طوری که شب ملصق بروز روشن است جسم مبارک آن سرور نیز ملصق بروح آن بزرگوار است که عین نور و حقیقت عقل و روح اعظم و مظهر انوار الهی است تَنَزَّل‌ُ المَلائِکَةُ وَ الرُّوح‌ُ فِیها بِإِذن‌ِ رَبِّهِم مِن کُل‌ِّ أَمرٍ نظر بعظمت و شأن قرآن دارد که هنگام نزول قرآن در عالم طبیعت طبقات ملائکه با روح و شاید اشاره بهمان روحی باشد که در پاسخ سؤال از روح فرموده (قُل‌ِ الرُّوح‌ُ مِن أَمرِ رَبِّی) که روح از عالم امر پروردگار من است (لَه‌ُ الخَلق‌ُ وَ الأَمرُ) نه از عالم خلق که ملائکه و روح بمشایعت قرآن از مقام خود تنزل نموده و از هر جانب و اطرافی بزمین فرود می‌آیند سَلام‌ٌ هِی‌َ حَتّی مَطلَع‌ِ الفَجرِ ملائکه و روح سلام و درود میفرستند بر حقیقت روح و جسم و طبیعت محمدی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم مادامی که طبیعت باقی است و تا وقتی که روح شریفش از عالم طبیعت پیوند گردد بعالم نور و طلوع فجر حقیقت إِن‌َّ اللّه‌َ وَ مَلائِکَتَه‌ُ یُصَلُّون‌َ عَلَی النَّبِی‌ِّ خدا و ملائکه و مؤمنین و اینکه عاصی گنه کار تماما سلام و درود میفرستیم بروح پاک آن سرور و ذریّه طاهرین او صلوات اللّه و سلامه علیه و اله الطاهرین و اینکه در بعض روایات دارد که مرجع ضمیر (هی) امام زمان است تأیید مینماید گفتار ما را زیرا که امام بعد از رسول اکرم مظهر و نماینده و قائم مقام و نائب او است سلام و درود بر آن بزرگوار بعینه سلام و درود بر نبی اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است.

صفحه : 210

‌سورة البینة

اشاره

مدنیة و هی ثمان آیات اینکه سوره مدنی است در مدینه فرود آمده و هشت آیه و نود و چهار کلمه و سیصد و نود و نه حرف است از سعید مسبب نقل میکنند که او از ابو دردا از رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم چنین روایت میکند اگر مردم میدانستند در اینکه سوره چه قدر فضیلت است اهل و مال خود را رها میکردند و اینکه سوره را می‌آموختند مردی از خزاعه گفت یا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم در خواندن آن چه ثواب است فرمود اینکه سوره‌ای است که هیچ منافق و آن کس که در دل وی شکی باشد نخواند آن گاه فرمود بحق خدا قسم که از وقتی که اینکه سوره فرود آمده فرشتگان مقرب اینکه سوره را میخوانند و از آن فیض میبرند و هیچ کس نیست که اینکه سوره را در شب بخواند مگر آنکه خداوند فرشتگان بفرستد تا او را نگاه دارند و دین و دنیای او را حفظ نمایند و از خدا رحمت و مغفرت او را بخواهند و اگر کسی اینکه سوره را در روز بخواند خداوند بقدر روشنایی روز و تاریکی شب بوی ثواب دهد یعنی بقدر ملک دنیا مردی از فیش غیلان گفت یا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم حدیث را بر ما زیاد نما فرمود عم‌ّ یتساءلون را بیاموزید
(و قاف و القرآن المجید و السماء ذات البروج و السماء و الطارق)
نیز بیاموزید که اگر شما بدانید در اینکه سورها چه فضیلت و ثواب است آنچه در دست دارید رها کنید و بتعلیم و حفظ اینکه سورها کوشش نمائید و باین سورها تمام گناهان آمرزیده شود مگر شرک بخدا و بدانید که سوره الملک در قیامت با خدا مجادله کند و استغفار کند برای کسی که آن را قرائت نموده زرین جیش از ابی کعب روایت میکند که رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرموده هر کس سوره لم یکن را بخواند در سفر و حضر با خیر البریّه در قیامت محشور گردد انس مالک گفته رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم گفت خدای تعالی فرموده من اینکه سوره را بر تو بخوانم ابی کعب گفت یا رسول اللّه خدا نام مرا برده فرمود آری ابی کعب گریه کرد (تفسیر ابو الفتوح رازی)

صفحه : 211

[سوره البینة (98): آیات 1 تا 8]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
لَم یَکُن‌ِ الَّذِین‌َ کَفَرُوا مِن أَهل‌ِ الکِتاب‌ِ وَ المُشرِکِین‌َ مُنفَکِّین‌َ حَتّی تَأتِیَهُم‌ُ البَیِّنَةُ (1) رَسُول‌ٌ مِن‌َ اللّه‌ِ یَتلُوا صُحُفاً مُطَهَّرَةً (2) فِیها کُتُب‌ٌ قَیِّمَةٌ (3) وَ ما تَفَرَّق‌َ الَّذِین‌َ أُوتُوا الکِتاب‌َ إِلاّ مِن بَعدِ ما جاءَتهُم‌ُ البَیِّنَةُ (4)
وَ ما أُمِرُوا إِلاّ لِیَعبُدُوا اللّه‌َ مُخلِصِین‌َ لَه‌ُ الدِّین‌َ حُنَفاءَ وَ یُقِیمُوا الصَّلاةَ وَ یُؤتُوا الزَّکاةَ وَ ذلِک‌َ دِین‌ُ القَیِّمَةِ (5) إِن‌َّ الَّذِین‌َ کَفَرُوا مِن أَهل‌ِ الکِتاب‌ِ وَ المُشرِکِین‌َ فِی نارِ جَهَنَّم‌َ خالِدِین‌َ فِیها أُولئِک‌َ هُم شَرُّ البَرِیَّةِ (6) إِن‌َّ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ أُولئِک‌َ هُم خَیرُ البَرِیَّةِ (7) جَزاؤُهُم عِندَ رَبِّهِم جَنّات‌ُ عَدن‌ٍ تَجرِی مِن تَحتِهَا الأَنهارُ خالِدِین‌َ فِیها أَبَداً رَضِی‌َ اللّه‌ُ عَنهُم وَ رَضُوا عَنه‌ُ ذلِک‌َ لِمَن خَشِی‌َ رَبَّه‌ُ (8)

(ترجمه)

بنام ایزد هستی بخش صاحب رحمت عام و خاص
کفّار از اهل کتاب و مشرکین (از خطا و عصیان) دست برنمی‌داشتند تا اینکه بیاید آنان را برهانی روشن،
پیمبری از جانب خدا که بخواند بر آنها نامهای پاک و پاکیزه،
که در آنها نوشتهایی است درست و محکم،
و اهل کتاب متفرق نشدند (و بیراهه نرفتند) مگر پس از آنی که آمد آنان را بیّنه روشن،
و مأمور نگشتند مگر اینکه بطور خلوص عبادت نمایند خدا را (و عبادت را مخصوص بحق گردانند) و بپای دارند نماز را و زکاة مال خودشان را بدهند و اینکه دینی است حق و پاینده،
محققا آنهایی که کافر شدند (و از طریق حق و حقیقت

صفحه : 212
برگشتند) آنان در آتش جهنم جاویدانند و حقیقة آنها بدترین خلقند،
و کسانی که ایمان آوردند و عمل نیکو بجای آوردند آنها بهترین خلق (روی زمینند)
پاداش آنها نزد پروردگار آنها است در بهشتهای عدن که از زیر تختهای آن نهرها جریان دارد و همیشه در آن بهشتها جاویدانند خداوند از ایشان راضی و خشنود و آنها نیز از خدای خود راضی و خشنودند

(توضیح آیات)

لَم یَکُن‌ِ الَّذِین‌َ کَفَرُوا مِن أَهل‌ِ الکِتاب‌ِ وَ المُشرِکِین‌َ مُنفَکِّین‌َ حَتّی تَأتِیَهُم‌ُ البَیِّنَةُ (من) در آیه من بیانیه است نه من تبعیضیّه و آیه در مقام بیان اینکه است که کفّار دو قسمند یکی اهل کتاب از یهود و نصاری و دیگر مشرکین که شریک برای خدا قائلند و شاید آیه اشاره باشد که اگر بیّنه روشن برای کفار از جانب خدا نمی‌آمد آنان بکفر و شرک خود باقی میماندند و چون بایستی از طرف خدا حجت بر خلق تمام شود اینکه است که رسولان و پیمبران برای هدایت خلق مبعوث گردانیده رَسُول‌ٌ مِن‌َ اللّه‌ِ یَتلُوا صُحُفاً مُطَهَّرَةً (رسول) بدل از بیّنه است و در حدیث دارد که مقصود از بیّنه رسول خاتم است که وجود خود رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و اخلاق و صفات او بیّنه ظاهر و بارزی است برای اثبات نبوت و رسالت آن بزرگوار تلا یتلو پیروی و متابعت نمودن چیزی چیز دیگری را گویند که بین آن دو چیز خارجی فاصله نشده باشد مثل قوله تعالی وَ القَمَرِ إِذا تَلاها اشاره به اینکه نور قمر اقتباس از نور شمس شده و مقصود از صحف که جمع صحیفه و صحیفه نوشته‌جاتی را گویند که در آن نامهای پاکیزه نوشته شده خلاصه شاید آیه اشاره باین باشد که هر رسولی عموما یا مقصود نبی خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم خصوصا بیّنه و حجّت کاملی است برای خلق و نیز قرآن مجید تلو و دنبال

صفحه : 213
صحیفها و کتابهای آسمانی است یعنی در ردیف آنها بلکه جامع تمام آنها است و بین کتابهای آسمانی و قوانین و مقررات الهی فاصله و جدایی نیست هر یک دنبال دیگری و تمام آنها از یک اصل محکم و محل طاهر فرود آمده و شاید مقصود از (کتب قیّمة) لوح محفوظ و سر دفتر کتاب آفرینش باشد که صحف مطهره از آنجا فرود آمده.
چنانچه از ابی جعفر علیه السّلام روایت شده بیّنه قرآن است که قرآن جامع جمیع کتب آسمانی و آن کتاب محکم و ناطق بحق و مشتمل بر ذکر حقایق و لب مطالب و جامع اصول و فروع تمامی صحیفهای پیمبران است که رهنمای روشنی است که برای هدایت خلق فرستاده شده وَ ما تَفَرَّق‌َ الَّذِین‌َ أُوتُوا الکِتاب‌َ إِلّا مِن بَعدِ ما جاءَتهُم‌ُ البَیِّنَةُ اشاره به اینکه اهل کتاب پیش از بعثت پیمبر اسلام چون در کتابهای آسمانی خود اوصاف حضرتش را خوانده بودند منتظر قدومش بودند وقتی مبعوث گردید با ادله و معجزات روشن بعضی گرویدند و بعضی انکار نمودند وَ ما أُمِرُوا إِلّا لِیَعبُدُوا اللّه‌َ جمله حالیه مقید بغایت اشاره به اینکه ارسال رسل و انزال کتب آسمانی برای اینکه است که مردم را رهبری نماید بمعرفت و عبادت خدای یگانه ما خَلَقت‌ُ الجِن‌َّ وَ الإِنس‌َ إِلّا لِیَعبُدُون‌ِ و پیرامون شرک و بت پرستی نگردند و رجوع بفطرت اولیّه خود نمایند زیرا که فطرت تمام افراد بشر بر توحید است و فائده عبودیت و بندگی عاید خود شخص میگردد خداوند منزّه و مبرّا از هر گونه احتیاج و نقصی است و باید دانست که متصف شدن عمل بعبادت منوط بچند شرط است که بدون یکی از آنها عبادت تحقق نپذیرد اوّل دین و روش عبادت کننده که بایستی بر طریق حق و بر آنچه وظیفه آن است انجام گیرد افرادی از اهل کتاب بدستور

صفحه : 214
تورات و انجیل و باقی کتب آسمانی عمل میکردند لکن عبادت آنان خالی از بندگی بود زیرا وقتی پیمبر خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم مبعوث گردید وظیفه آنها پیروی او بود که بایستی بقانون قرآن و اسلام عمل کنند چون نکردند دینشان خلل پیدا نمود و عبادتشان مشوب گردید.
دوم بایستی مطابق دستوراتی که از طرف حق تعالی رسیده عمل نمود طابق- النّعل بالنّعل بدون صلاح اندیشی و بدون آنکه از خود چیزی بآن ضمیمه نمود یا چیزی از آن کم کرد که اینها مخل‌ّ بعبادت است و عبادت بودنش محقّق نمیگردد چه جای آنکه خالص باشد.
(سوم) نیّت عبادت بایستی صحیح باشد یعنی داعی بر عبادت امر مولا و از روی فرمانبری تحقق پذیرد.
چهارم دانا گردیدن باجزاء و شرایط عبادت زیرا که یک قسمت عبادت باعمال خارجی تحقّق پذیرد که قبلا باید از روی میزان صحیح فهمید و دانست که شرایط عبادت چیست و اجزاء آن کدام است که اگر یکی از اجزاء یا شرطی از شروط آن مفقود گردد مخل‌ّ بعبادت خواهد بود.
مُخلِصِین‌َ لَه‌ُ الدِّین‌َ حُنَفاءَ خالص و خلوص در لغت چیزی را گویند که مشوب بچیزی نباشد راغب اصفهانی چنین گوید خالص در معنی با صافی یکیست مگر اینکه خالص چیزی را گویند که مشوب بوده و پس از آنکه کثافت آن گرفته شود خالص گردد و صافی چیزی را گویند که هیچوقت مشوب بچیز دیگر نبوده. قوله تعالی وَ قالُوا ما فِی بُطُون‌ِ هذِه‌ِ الأَنعام‌ِ خالِصَةٌ لِذُکُورِنا و قوله تعالی فَلَمَّا استَیأَسُوا مِنه‌ُ خَلَصُوا نَجِیًّا آیه راجع ببرادران یوسف است که وقتی تنها شدند خالص از غیر گردیدند و نیز قوله تعالی وَ نَحن‌ُ لَه‌ُ مُخلِصُون‌َ- إِنَّه‌ُ مِن عِبادِنَا المُخلَصِین‌َ و اخلاص مسلمانها اینکه بود که از آنچه یهودیها و نصرانیها راجع بحضرت عیسی علیه السّلام یا عزیر علیه السّلام میگفتند خالص بودند خلاصه حقیقت اخلاص و اخلاص حقیقی آنست که انسان از غیر خدا

صفحه : 215
تبرّی جوید.
خلوص چند مرتبه دارد یکی خالی بودن از ریاء و سمعه و عجب و غیره که باتفاق تمام دانشمندان عبادتی که مشوب بیکی از اینها باشد قبول نمیشود زیرا و لو آنکه در صورت عبادت نماید لکن در معنی غیر از نفس پرستی چیز دیگری نخواهد بود عبادت خالص اینکه است که از تمام جهات نفسانی و حظوظات طبیعی خالی باشد حتّی شوق بهشت یا خوف جهنّم هر گاه محرّک عمل گردید عمل مشوب بخود خواهی میگردد و در واقع معاوضه است نه عبادت و بندگی و اینکه گویند اگر عبادت برای فرمان برداری انجام گیرد لکن فرمان برداری بامید ثواب و بخشش باشد مخل بعبادت نیست زیرا در اینکه صورت داعی بداعی است و شخص مستحق جزای جمیل میگردد صحیح است لکن صحیح بودن غیر از مرتبه اخلاص است از فرمایشات حضرت امیر علیه السّلام است که خدا را عبادت نمیکنم از خوف جهنم که آن عمل عبید است و نه از شوق بهشت که آن عمل مزدور است بلکه چون خدا را مستحق عبادت یافتم او را عبادت میکنم آری عمل وقتی در تعداد عبادت بشمار میرود که از آنچه غیر خدا است خالی و فقط محرک عمل انجام دادن وظیفه بنده‌گی باشد و اینکه معنی وقتی تحقق پذیرد که محبت خدا که منوط بمعرفت او است در دل جایگزین گردد زیرا که محبت جذابه الهی است در هر جا پدید گردید اقتضای وصل میکند و محب طالب ازدیاد معرفت و رضای محبوب میگردد و چون مخلوق راهی بسوی تحصیل رضای حق و قرب او ندارد مگر بوسیله عبادت اینکه است که کوشش میکند در عبادت که باین وسیله راهی بسوی محبوب خود پیدا کند و خدا را برای خدا میخواهد نه برای قرب و منزلت نزد او که اینکه نیز از حظ نفسانی خالی نیست بلکه بایستی محبت محرک عمل او باشد که وی را بحبوبش نزدیک گرداند و برای آنکه باشتباه نیافتید و چنین گمان کنید که خلوص در عمل دارید

صفحه : 216
بایستی در مقام آزمایش برآئید و رجوع بنفس خود نموده و دید چه صفت و خلقی در نفس غالب گردیده و میل مفرط وی بچیست که هر صفت و خلقی در انسان غالب گردید بداند تمام اعمال و حرکات او بدور آن چرخ میزند مثلا کسی که حب ریاست یا محبت مال و جاه و غیره بر او غالب گردید تمام اعمال و حرکات او بالاخره مستند بآن و برای رسیدن بآن است و لو آنکه خودش ملتفت نباشد و گمان کند عبادت میکند.
دوم خلوص دل و خالی شدن قلب از غیر خدا و آن وقتی میسّر میگردد که تمام هم‌ّ انسان یکی گردد و بحق و حقیقت رو آرد کسی از اینکه اکسیر محبّت خدایی چشیده که در همه حال در نعمت و رفاه در سختی و تنگی در صحت و مرض در عزت و ذلت در خوشی و ناخوشی در همه وقت نسبت بمحبت الهی حال او یکسان باشد و خدا را برای خدا دوست دارد نه برای نعمتهایی که در باره او اجرا نموده تا از آن کسانی محسوب نگردد که در باره آنان فرموده وَ مِن‌َ النّاس‌ِ مَن یَعبُدُ اللّه‌َ عَلی حَرف‌ٍ فَإِن أَصابَه‌ُ خَیرٌ اطمَأَن‌َّ بِه‌ِ وَ إِن أَصابَته‌ُ فِتنَةٌ انقَلَب‌َ عَلی وَجهِه‌ِ خَسِرَ الدُّنیا وَ الآخِرَةَ ذلِک‌َ هُوَ الخُسران‌ُ المُبِین‌ُ سوره حج آیه 11 مقاله‌ای است خطی منسوب بسید بحر العلوم که آن سیّد بزرگوار راجع بخلوص بیان خوبی نموده و برای وضوح مطلب مختصری از آن را در اینجا تذکر میدهم عالم خلوص و اخلاص چنین گوید بدان که خلوص و اخلاص بر دو قسم است اول خلوص دین و طاعت از برای خدا دوم خلوص خود برای خدا و اشاره باوّل دارد قوله تعالی لِیَعبُدُوا اللّه‌َ مُخلِصِین‌َ لَه‌ُ الدِّین‌َ و اینکه قسم از خلوص در مبادی و از اوائل درجات ایمان بشمار میرود و تحصیل آن بر هر کسی لازم و بدون آن عبادت فاسد و یکی از مقدمات وصول بقسم دوم است و اشاره بمعنی دوم دارد قوله تعالی إِلّا عِبادَ اللّه‌ِ المُخلَصِین‌َ زیرا که در اینکه

صفحه : 217
آیه خلوص را برای خود بنده ثابت فرموده یعنی از صفات او بشمار آورده و در آیه اول خلوص را راجع بدین و برای دین ثابت گردانیده و بنده را خالص کننده قرار داده و همچنین اشاره بقسم دوم دارد قوله تعالی (من اخلص للّه) یعنی کسی که خودش خالص شود و خلوص نسبت بقسم اوّل بصیغه فاعل ایراد میشود و نسبت بقسم دوم بصیغه مفعول اداء میشود«1» و اینکه قسم از خلوص مرتبه‌ایست ورای مرتبه اسلام و ایمان و نمیرسد بآن مگر کسی که (مؤید من عند اللّه) و منظور بانظار الطاف الهیه ربانیه گردیده و موحّد حقیقی نیست مگر صاحب اینکه مرتبه و مادامی که سالک باین عالم پا نگذارد دامن او از خار شرک مستخلص نگردد وَ ما یُؤمِن‌ُ أَکثَرُهُم بِاللّه‌ِ إِلّا وَ هُم مُشرِکُون‌َ«2» و برای صاحب اینکه مرتبه بنص کتاب الهی سه منصب ثابت است اول در محاسبه محشر آفاقی و حضور در آن عرصه معاف و فارق است قوله تعالی فَإِنَّهُم لَمُحضَرُون‌َ إِلّا عِبادَ اللّه‌ِ المُخلَصِین‌َ در وصف ایشان است زیرا که اینکه طائفه بتوسط عبور بر قیامت عظمی انفسیه حساب خود را واپس داده‌اند پس حاجت بمحاسبه دیگر ندارند
-----------------------------------
(1) خلوص دین و عبادت وقتی تحقق گیرد که دین و عبادت از هر غل و غشی مثل ریاء و عجب و سمعه و خودخواهی و از هر گونه چیزی که مخل بعبادت باشد خالی گردد و عمل مخصوص بعبودیت و بندگی انجام گیرد و اینکه اول مرتبه خلوص است اینست که در آیات قرآنی بصیغه اسم فاعل که برای کننده کاری آرند آورده و مرتبه دوم خلوص دل و روح و روان آدمی است که از آنچه غیر خدا است خالی و یک‌دله و یک جهته بکعبه مقصود رو آرد اینست که در آیات اینکه قسم خلوص را بصیغه اسم مفعول که دلالت بر خالص گردیدن ذات و دل است آورده که در اینجا خلوص در خود انسان واقع است نه فقط در عمل وی
(2) سوره یوسف آیه 105، گویا آیه راجع بکسانی است که در آیات تکوینی آفاقی تدبر ندارند در باره آنها فرموده بیشتر آنها ایمان نمی‌آورند مگر آنکه مشرکند

صفحه : 218
(دوم) آنچه از سعادت و ثواب بهر کس داده میشود در مقابل عمل و کردار او است مگر اینکه صنف از بندگان که کرامت و الطاف بایشان و رای طور عمل و فوق پاداش و کردار او است وَ ما تُجزَون‌َ إِلّا ما کُنتُم تَعمَلُون‌َ إِلّا عِبادَ اللّه‌ِ المُخلَصِین‌َ«1» (سوم) اینکه مرتبه از خلوص مرتبه‌ایست بسیار عظیم و مقامی است بس رفیع و در آن اشاره بمقامات رفیعه و مناصب منیعه است و آن آنست که آنان میرسند بجایی که در خور آنها و مقام آنها است که توانند ستایش و ثنا نمایند آن ذات مقدس الهی را قوله تعالی سُبحان‌َ اللّه‌ِ عَمّا یَصِفُون‌َ إِلّا عِبادَ اللّه‌ِ المُخلَصِین‌َ«2» اشاره بچنین اشخاصی دارد یعنی مخلصین و کسانی که بمقام خلوص رسیده‌اند فقط توانند ثنای الهی را بآنچه سزاوار او است بجای آرند و صفات کبریایی را بشناسند و اینکه منتهای درجه و مقام مخلوق و نهایت درجه ممکن است تا ینابیع حکمت بامر خداوندی از زمین دل ظاهر نگردد بنده اینکه جرعه را نتواند چشید و تا طی مراتب ممکنات را نکند و دیده در مملکت وجوب وجود لاهوتی نگشاید باین مرتبه نتواند رسید.
آری تا کشور امکان در نوردند در بساط (عند ربهم) قدم نتوانند گذاشت و لباس حیات ابدی نتوانند پوشید و حال آنکه بندگان مخلص را اعطای حیات ابدیّه ثابت و در نزد پروردگار حاضرند وَ لا تَحسَبَن‌َّ الَّذِین‌َ قُتِلُوا فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ أَمواتاً بَل أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقُون‌َ«3» و رزق ایشان همان رزق معلوم است که در باره مخلصین
-----------------------------------
(1) سوره و الصافات آیه 8، یعنی مردم جزا داده نمیشوند مگر بآنچه عمل میکردند مگر بندگان خدا که خالص گردیده‌اند
(2) سوره و الصافات آیه 159، منزه است خدا از آنچه او را وصف نمایند مگر بندگان خدا کسانی که خالص گردیده‌اند اشاره به اینکه فقط کسانی که روح و دل آنها از غیر حق تعالی حتی از خود نیز خالی گردیده توانند او را باوصاف جلال و جمال ستایش نمایند زیرا که از خود خالی و فانی و بحق باقی گردیده‌اند
(3) سوره آل عمران آیه 163، نپندارند کسانی که کشته شدند در راه خدا اینان

صفحه : 219
فرموده‌اند أُولئِک‌َ لَهُم رِزق‌ٌ مَعلُوم‌ٌ و قتل فی سبیل اللّه اشاره بهمین مرتبه از خلوص است اینکه دو رزق متحد و یکی است و قرین (کون عند ربهم) و عبارت از قرب و حقیقت ولایت است که مصدر و اصل شجره نبوّت است
(انا و علی من شجرة واحدة)
اشاره بهمین مرتبه است زیرا که نبوّت متفرع بر ولایت و متولد از آن است بلکه ولایت نور است و نبوت شعاع و آن صورت است و اینکه عکس آن عین است و اینکه اثر زیرا که ولی مخاطب بخطاب اقبل است و نبی بخطاب ادبر بعد از اقبل پس نبوت بی ولایت صورت نبندد لکن ولایت بدون نبوت تحقق پذیرد اینکه است که در باره مخلصین وارد شده
لیس بینهم و بین ان ینظروا الی ربهم الّا رداء الکبریاء
(پایان) وَ یُقِیمُوا الصَّلاةَ وَ یُؤتُوا الزَّکاةَ وَ ذلِک‌َ دِین‌ُ القَیِّمَةِ (وَ یُقِیمُوا الصَّلاةَ عطف به (لیعبدوا) و یؤتوا الزکاة عطف است (بیقیموا) بعد از ایمان دور کن عبادت که محور بندگی بدور آن میچرخد و دو پایه و دو اصل عبادت که عبودیت از پرتو آن بکمال میرسد یکی نماز است و دیگری زکاة یکی عبادت بدنی و دیگری عبادت مالی وَ ذلِک‌َ دِین‌ُ القَیِّمَةِ اشاره باین دو اصل دارد که قوام دین و بقای ایمان روی پایه اینکه دو اصل قرار گرفته که بدون آن دین پایدار نماند بلکه توان گفت ترک اوامر اللّه منجر بکفر میگردد.
-----------------------------------
مردگان باشند بلکه آنان زنده‌اند و نزد پروردگارشان روزی داده شده‌اند اینجا سید جلیل قتل فی سبیل اللّه را تعمیم داده که مراد از کشته شدگان راه خدا کسانی میباشند که بمرتبه خلوص بمعنی دوم رسیده یعنی آنهایی که منیت و خودیت خود را از دست داده‌اند و در تمام وجودشان غیر از محبت و معرفت بحق تعالی چیزی یافت نمیشود چنانچه در سوره و الصافات آیه 40 در وصف مخلصین یعنی خالص گردیدگان برای خدا فرموده أُولئِک‌َ لَهُم رِزق‌ٌ مَعلُوم‌ٌو اینکه آیه را توان قرینه گرفت که مقصود از قتل فی سبیل اللّه اعم است و جامع آن از خودگذشتگی است (ترجمه)

صفحه : 220
إِن‌َّ الَّذِین‌َ کَفَرُوا مِن أَهل‌ِ الکِتاب‌ِ وَ المُشرِکِین‌َ فِی نارِ جَهَنَّم‌َ خالِدِین‌َ فِیها أُولئِک‌َ هُم شَرُّ البَرِیَّةِ در مقام سبب خلود کفّار در جهنّم و عذاب دائمی آنان است که کفّار از یهود و نصاری و مشرکین بدترین خلق بشمار میروند زیرا که آنان کسانی میباشند که در باره آنها کَالأَنعام‌ِ بَل هُم أَضَل‌ُّ سَبِیلًا صادق آید و آنان اضافه بر اینکه بوظیفه خود که بایستی بپیمبر خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ایمان آرند عمل ننموده از کتب الهی سرقت نمودند و آنچه در باره رسول اکرم در کتابهای آسمانی یافتند دزدیدند و نیز قطاع الطّریق بودند که راه هدایت را بروی مردم می‌بستند و آنان را براه باطل سوق میدادند و از روی عناد انکار حق مینمودند و اینکه اوصاف مقتضی خلود در جهنم است.
إِن‌َّ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ أُولئِک‌َ هُم خَیرُ البَرِیَّةِ بروایت علی بن ابراهیم (خیر البریه) مقصود آل محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم‌اند و چون بایستی جزا مقابل عمل باشد همین طوری که مؤمنین همیشه در مقام اطاعت و بندگی قیام مینمایند اینکه است که بایستی نعمتهای آنها بپاداش عملشان نیز دائمی باشد و آب رحمت الهی که از سر چشمه احسان او تراوش نموده همیشه برای آنها جاری گردد.
رَضِی‌َ اللّه‌ُ عَنهُم وَ رَضُوا عَنه‌ُ ذلِک‌َ لِمَن خَشِی‌َ رَبَّه‌ُ سعادت و فضیلت بزرگی که بالای تمامی نعمتها و حظوظات بهشتیان است همان است که مؤمنین مرضی حق تعالی و مورد لطف الهی واقع میگردند و اینکه لذّت روحانی است که هیچ طرف مقایسه با نعمتهای جسمانی آنان نیست زیرا لذائذ روحانی آنهم چنین موهبت بزرگی که مبدء عالم اظهار رضایت نماید از

صفحه : 221
عبد ذلیل بیمقدار خود بمراتب بسیار لذیذتر از تمام نعمتهای بهشتی است که به بهشتیان کرامت مینماید و آن همان است که در باره آن فرموده (هیچ گوشی نشنیده و هیچ چشمی ندیده و بخاطر احدی خطور ننموده) برای آنکه دانسته شود چه کسی مورد رضای حق تعالی و مرضی‌ّ او واقع میگردد از آیه دو علامت توان استخراج نمود که بایستی هر کس خود را باین دو علامت آزمایش نماید یکی در خود بنگرد آیا چنین حال و ملکه‌ای در وی پدید گشته که در همه حال بلا، نعمت، مرض، صحت، فقر، غنا حال وی یکسان و از خدا راضی و خشنود است بداند خدا نیز از وی راضی است کسی که دانست و از روی حقیقت فهمید که آنچه در باره او جاری میگردد خواه مطابق میل نفسانی وی باشد یا نباشد از روی حکمت و صلاح دید وی است البتّه بر آنچه برای وی پیش آید از روی رضا و رغبت گردن مینهد بلکه بلا و مصیبات را استقبال مینماید و بزبان حال گوید (در بلا هم میچشم لذات او، مات اویم مات اویم مات او) و چون رضای بنده ناشی از رضای او است زیرا که او منشأ و مبدء تمام خیرات و خوبیها است اینکه است که اظهار مینماید خدا از او راضی و او نیز از خدا راضی است) چنانچه کسی که بخواهد بداند خدا او را دوست دارد ببیند خودش نسبت بمحبت خدا در چه درجه‌ای قیام دارد (یُحِبُّهُم وَ یُحِبُّونَه‌ُ) ذلِک‌َ لِمَن خَشِی‌َ رَبَّه‌ُ اینکه علامت دیگری است که بآن آزمایش میشود که ببیند اگر خوف و خشیت و عظمت الهی در قلب وی استیلا نموده و تمام قوا و مشاعر او را تحت تأثیر خود قرار داده و در سراسر وجود وی نفوذ نموده بطوری که نگوید و نشنود و نبیند و حرکت نکند مگر بامر او و مطابق رضای او بداند در مورد الطاف حق تعالی واقع و مرضی او گردیده

صفحه : 222

‌سورة الزلزال‌

اشاره

مدنیة و هی ثمان آیات اینکه سوره مدنی است در مدینه فرود آمده از عبد اللّه عباس نقل میکنند که ضحّاک گفته مکّی است در عدد کوفیان هشت آیه و بحساب بصریان نه آیه و سی و پنج کلمه و صد و شصت و نه حرف است و از أمیر المؤمنین چنین روایت میکنند که رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرموده هر کس اینکه سوره را چهار مرتبه بخواند مثل کسی ماند که تمام قرآن را خوانده باشد.
و از عبد اللّه عبّاس نقل میکنند که رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرموده (اذا زلزلت) مطابق نصف قرآن است و قُل هُوَ اللّه‌ُ أَحَدٌ مطابق ثلث قرآن و قُل یا أَیُّهَا الکافِرُون‌َ مطابق ربع قرآن.
و از امام صادق علیه السّلام نقل میکنند که کسی که در نماز نافله سوره (اذا زلزله) بخواند از زلزله و صاعقه و هر آفتی محفوظ ماند و پس از مردن امر ببهشت میشود و از کفعمی است که قاری اینکه سوره از شرّ سلطان محفوظ ماند.

[سوره الزلزلة (99): آیات 1 تا 8]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
إِذا زُلزِلَت‌ِ الأَرض‌ُ زِلزالَها (1) وَ أَخرَجَت‌ِ الأَرض‌ُ أَثقالَها (2) وَ قال‌َ الإِنسان‌ُ ما لَها (3) یَومَئِذٍ تُحَدِّث‌ُ أَخبارَها (4)
بِأَن‌َّ رَبَّک‌َ أَوحی لَها (5) یَومَئِذٍ یَصدُرُ النّاس‌ُ أَشتاتاً لِیُرَوا أَعمالَهُم (6) فَمَن یَعمَل مِثقال‌َ ذَرَّةٍ خَیراً یَرَه‌ُ (7) وَ مَن یَعمَل مِثقال‌َ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَه‌ُ (8)

[ترجمة]

بنام ایزد هستی بخش صاحب رحمت عام و خاص
هنگامی که زمین سخت بلرزه درآید،
و بیرون اندازد زمین آنچه در آن مدفون گردیده،
در آن هنگام آدمی (از روی حیرت) گوید چه شد که زمین اینکه

صفحه : 223
طور بجنبش آمد،
در آن هنگام زمین (بامر خدا) بزبان آید و سخن گوید (و خلق را خبر دار نماید)
و بسخن آمدن زمین بوحی پروردگار تو است،
در آن روز قیامت مردم از قبرها بیرون آیند (و در صحرای محشر) متفرق میگردند تا اینکه ببینند اعمال خود را،
پس کسی که بقدر ذرة المثقالی عمل خیر نموده پاداش خیر میبیند
و کسی که بقدر ذرة المثقالی عمل شر و کار زشت کرده جزای عمل خود را میبیند.

(توضیح آیات)

اشاره

إِذا زُلزِلَت‌ِ الأَرض‌ُ زِلزالَها اینکه مبارک سوره با کوچکی آیاتش از بزرگترین سوره‌ها و آیات قرآن بشمار میرود و در خلال کلماتش اسرار و نکات لطیفه‌ای مندرج است که اگر کسی بچشم حقیقت بین آن را بنگرد و اندکی در آن تأمّل نماید از ته دل فریاد میزند که حقّا اینکه آیات از معدن وحی و از حاق حقیقت ظهور نموده و از مخزن علم الهی فرود آمده زیرا چنین کلامی با معانی مندرجه در آن از حیطه فهم بشری خارج است و اگر نبود معجزه و کرامت دیگر که شاهد صدق نبوت و رسالت نبی خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم باشد مگر همین یک سوره کوچک کافی بود زیرا که اینکه سوره مبارکه از حیث الفاظ در بالاترین درجه فصاحت و بلاغت بشمار میرود و نیز از حیث معانی و نکات مندرجه در آن در مرتبه‌ای واقع است که فهم کاملترین و مبرزترین بشر بکوچکتر اسرار آن نمیرسد.

توجیه لطیف‌

(مقدّمة) برای وضوح سوره بطور اختصار چند مطلب تذکّر میدهم:
(مطلب اول) شکی نیست که موجودات ارضی و سماوی علی الدّوام در حرکت دوری میباشند و چنانچه بعض دانشمندان گفته‌اند علاوه بر حرکت وضعی و انتقالی و کمّی و کیفی حرکت دیگری نیز دارند که آن را حرکت جوهری گویند دانه که از زمین بیرون میآید علی الدّوام حرکت میکند و کوشش مینماید که

صفحه : 224
خود را بکمال لایق بخود رساند و آنچه مربّی عالم و دست قدرت در آن بالقوّه نهاده بفعلیّت برسد و واجد کمال لایق بخود گردد و همچنین تمام موجودات مادّی و غیر مادی راه کمال میپیمایند.
(مطلب دوم) در حکمت الهی ثابت گردیده که تمام موجودات حتّی جمادات و نباتات دارای روح و شعور میباشند و قوله تعالی وَ إِن مِن شَی‌ءٍ إِلّا یُسَبِّح‌ُ بِحَمدِه‌ِ وَ لکِن لا تَفقَهُون‌َ تَسبِیحَهُم«1» و یَسجُدُ لَه‌ُ مَن فِی السَّماوات‌ِ وَ مَن فِی الأَرض‌ِ یعنی سجده و اظهار بندگی میکنند آنچه در آسمانها و زمین است شاهد بر اینکه است لکن چون جهت مادیت در غیر انسان غالب و روحانیت آنان در کمون ذاتشان مستتر است اینکه است که مردمان عادی تسبیح آنها را فهم نمیکنند.
(مطلب سوم) در محل‌ّ خود مبرهن گردیده که هر مرکّبی بالاخره منحل خواهد شد و بدلالت آیات قرآنی و تصدیق پیمبران و کتب آسمانی و نیز بتجربه و آزمایش دانشمندان جدید عالم مادیات خراب و منحل میگردد و همانطوری که هر فردی از بشر و حیوان و تمام موالید میمیرند و اجزاء وجودشان مندک و پراکنده میگردد همین طور مجموعه عالم مادیات و طبیعیات نیز بالاخره عمرشان بآخر میرسد و اجزاء وجودشان پراکنده میگردد چنانچه یکی از عوامل مرگ عالم طبیعی اینکه است که از اشیاء متضاده ترکیب یافته و چون وحدت جمعی ندارند و تفرق و تشتّت در وجود آنان مأخوذ است اینکه است که بالاخره تمام موجودات طبیعی منحل خواهند گردید پس از بیان اینکه مقدّمات گوئیم إِذا زُلزِلَت‌ِ الأَرض‌ُ زِلزالَها و در جای دیگر إِن‌َّ زَلزَلَةَ السّاعَةِ شَی‌ءٌ عَظِیم‌ٌ اشاره بموقع مرگ زمین و منحل شدن اجزاء آن و تبدیل آن بارض قیامت است یَوم‌َ تُبَدَّل‌ُ الأَرض‌ُ غَیرَ الأَرض‌ِ اشاره بآنست زیرا
-----------------------------------
(1) سوره بنی اسرائیل آیه 46، اول آیه تُسَبِّح‌ُ لَه‌ُ السَّماوات‌ُ السَّبع‌ُ وَ الأَرض‌ُ وَ مَن فِیهِن‌َّ تسبیح و ستایش مینمایند پروردگار و اله عالم را هر کس در آسمانهای هفتگانه و هر کس که در زمین است و نیست چیزی مگر آنکه تقدیس میکند او را بحمد و ثنای او و لکن شما تسبیح و حمد و ثنای موجودات را نمیشنوید

صفحه : 225
چنانچه بتجربه ثابت شده که هیچ موجودی معدوم صرف نمیگردد و همین طوری که انسان وقتی مرد و اجزاء وجودش مندک گردید روحانیت و جوهر و لب حقیقتش حتی جوهریّت بدنش که در احادیث بقالب مثالی و عجب ذنب تعبیر شده و در عالم فوق اینکه عالم که بلسان اخبار عالم برزخ و باصطلاح حکماء عالم مثالش گویند موجود است تا وقتی که عالم قیامت برپا گردد که آن وقت هر فرعی باصل خود برمیگردد ماه و خورشید با هم جمع میشوند اضداد با هم متّفق میگردند روح با بدن یکی میشود و چون زمین نیز یکی از موجودات بشمار میرود ممکن نیست پس از منحل گردیدن بکلی معدوم گردد بلکه شاید صورتش تبدیل گردد بصورت ارض قیامت وَ أَخرَجَت‌ِ الأَرض‌ُ أَثقالَها از بعضی مفسرین است که مقصود از اثقالها کنوز و دفینه‌های زمین است اینکه توجیه بنظر درست نیاید زیرا که کنوز زمین نیز از زمین است که با زمین مندک میگردد دیگری گفته مقصود مردگانند که ثقل و سنگینی زمینند لکن آنچه بنظر می‌آید شاید مقصود اینکه باشد که زمین دنیا وقتی منحل گردید و تبدیل شد بارض قیامت چون عالم قیامت عالم فعلیت و حقیقت و عالمی است که روحانیّت و فعلیت در آن غلبه دارد و عالم دنیا عالم قشر و عالم مادّه هیولایی است که بالقوه دارای کمالست و ثقالت آن غالب بر لطافت آن است زیرا که اینکه عالم مجاز آن عالم بقا، اینکه عالم کون و فساد، آن عالم بقا و ثبات، اینکه عالم موت، آن عالم حیات، اینکه عالم قشر، آن عالم لب، اینکه عالم تفرقه و تضاد، آن عالم وحدت و حقیقت و عالم قیامت نسبت باین عالم دنیا مثل نسبت روح کلّی است نسبت بتمام ارواح جزئیه اینکه است که عالم قیامت را عالم حیوان نامند و آنچه در اینکه عالم متفرق بنظر می‌آید در عالم قیامت جمعا موجود است پس بدلالت آیه بالا و آیه یَوم‌َ تُبَدَّل‌ُ الأَرض‌ُ غَیرَ الأَرض‌ِ وقتی اینکه آیات را با هم جمع نمودیم توان از مجموع آن دو معنی استفاده نمود یکی همین زمین دنیا پس از منحل

صفحه : 226
گردیدن تبدیل میگردد بارض قیامت و دیگر قشر و ثقالت آن تبدیل میگردد بلطافت و از جوهریت و حقیقت آن زمین محشر بنا میشود و آنچه در آن بالقوه موجود است بفعلیّت میرسد و نیز آنچه در کمون آن مخفی است بروز و ظهور می نماید و صاحب حیات میگردد لکن با تغییرات و تحوّلاتی که در آن بعمل آمده و اگر چه زمین محشر نیز جسم و جسمانی است لکن چنانچه مشهود است بین اجسام در لطافت و کثافت عرض عریضی است نور و ضیاء جسم است سنگ خارا نیز جسم بدن انسان و حیوان جسم است روح بخاری نیز جسم است پس زمین قیامت اگر چه جسم و جسمانی است لکن شاید لب‌ّ و جوهر اینکه زمین دنیا باشد و از اجزاء لطیف آن مأخوذ گردیده.
و چنانچه در مقدمات گفتیم چون هیچ موجودی معدوم صرف نمیشود بلکه صورت آن تبدیل میگردد و نیز گفتیم تمام موجودات رو بکمال میروند و هر موجودی بالاخره بایستی بکمال لایق خود برسد اینکه است که زمین نیز تحول می نماید بزمین قیامت و چنانچه از آیات و احادیث استفاده میشود زمین صاف و هموار و وسیع میگردد بطوری که دیگر در آن ثقالت و پستی و بلندی و ناهمواری و تنگی نباشد (خلاصه) وقتی آیات مثل آن آیه که در پاسخ انکار منکرین فرموده قُل إِن‌َّ الأَوَّلِین‌َ وَ الآخِرِین‌َ لَمَجمُوعُون‌َ إِلی مِیقات‌ِ یَوم‌ٍ مَعلُوم‌ٍ و آن آیه وَ إِذَا الأَرض‌ُ مُدَّت وَ أَلقَت ما فِیها وَ تَخَلَّت وَ أَذِنَت لِرَبِّها وَ حُقَّت) و اینکه آیه بالا وَ أَخرَجَت‌ِ الأَرض‌ُ أَثقالَها را با هم جمع نمودیم از مجموع آنها توان استفاده نمود که شاید مقصود از خالی شدن ثقل زمین ثقالت و کثرت و تفرق اجزاء و جهات عدمی و غلظت ماده و کثرت و تفرق اجزاء آن است نه گنجها و دفینه‌ها که در آن مخفی است و نه مردگانند چنانچه مفسّرین توجیه کرده‌اند.

صفحه : 227
وَ قال‌َ الإِنسان‌ُ ما لَها در اینکه آیه دو احتمال میرود یکی وقتی انسان لرزش زمین را مشاهده نمود قبل از خرابی و منحل گردیدن آن که هنوز انسان در روی زمین باقی است از روی حیرت و وحشت گوید چه شد زمین اینطور بلرزش آمد دیگر شاید در موقعی که زمین دنیا بصورت زمین قیامت درآید انسان از روی حیرت و تعجب گوید چه شد زمین باین شکل درآمد لکن معنی اول مناسب‌تر است یَومَئِذٍ تُحَدِّث‌ُ أَخبارَها، بِأَن‌َّ رَبَّک‌َ أَوحی لَها ابو الفتوح رازی از انس مالک روایت میکند که رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم اینکه آیه را بخواند و فرمود میدانی زمین چه خبر میدهد انس مالک گوید گفتم خدا و رسولش بهتر میدانند فرمود خبر میدهد از آنچه از خیر و شر در آن شده باشد و گوید فلانی در آن روز و در آن وقت چنین و چنان کرد.
و از عبد اللّه بن صعصعه که او از پدر خود چنین حکایت میکند که من در حجره ابو سعید خدری بودم بمن گفت وقتی اذان نماز گویی در صحرا صدای خود را بلند کن من از رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم شنیدم که اینصدا را نمیشنود جن و انس و نه سنگ و نه ریگ مگر آنکه بصدق تو شهادت میدهند و راوی خبر گفته ابو امیه را را دیدم در هر بقعه از مسجد الحرام نماز میخواند گفتم چرا چنین میکنی گفت برای اینکه در قیامت همه آنها گواه باشند و اینکه آیه را یَومَئِذٍ تُحَدِّث‌ُ أَخبارَها را خواند مرجع ضمیر در تحدث زمین است که زمین بعد از زلزال و خرابی و بصورت زمین آخرت برآمدن صاحب نطق میشود و تکلم مینماید و شاید سرش همان باشد که گفتیم که ببرهان عقلی و دلالت آیات قرآنی مبرهن گردیده که تمام موجودات حتّی جمادات دارای حیات و شعور میباشند زیرا که هر موجودی و لو بصورت جمادی باشد دارای قوه و نیرویی است که جامع متشتتات و حافظ صورت جمعیه وی است که در جمادات تعبیر از آن بقوه جمادی و در نباتات بنفس نباتی و در

صفحه : 228
حیوانات بنفس حیوانی تعبیر میشود و اگر اینکه قوه یا نفس در مواد نباشد اجزاء ماده پراکنده میگردد و اصل تمام نیروها نفس کلی است که در هر نوعی از موجودات طوری تظاهر مینماید و باعتبار نزولش در مواد مراتبی پیدا مینماید چنانچه قوه جمادی مرتبه نازله‌ای است از نفس نباتی و نفس نباتی مرتبه نازله‌ایست از نفس حیوانی و نفس حیوانی مرتبه نازله‌ایست از نفس ناطقه انسانی و شاید همین باشد سر تحول موجودات در یکدیگر.
خلاصه چون در کمون زمین قوه و استعداد حیات و شعور مخفی است وقتی از صورت کنونی دنیوی تحول پیدا میکند بصورت جمعی اخروی آنچه در باطنش از قوه و استعداد حیات و شعور نهفته بفعلیّت و ظهور میرسد و ارائه میدهد ما فی- الضّمیر خود را و چنینند تمام موجودات دنیوی وقتی تحول بعالم آخرت نمودند اینکه است که قیامت را عالم حیوان نامیده وَ إِن‌َّ الدّارَ الآخِرَةَ لَهِی‌َ الحَیَوان‌ُ لَو کانُوا یَعلَمُون‌َ و همین است سر شهادت دادن اجزاء آدمی بر علیه آن و در پاسخ اعتراض انسان که چرا شهادت بر ضرر من میدهید قالُوا أَنطَقَنَا اللّه‌ُ الَّذِی أَنطَق‌َ کُل‌َّ شَی‌ءٍ«1» پس از اینجا معلوم میشود که همین زمینی که امروز زیر پا میگذاریم و آن را جماد و ناچیز میدانیم در قیامت در باره ما شهادت میدهد بآنچه در روی آن کرده‌ایم گمان نشود اینکه بیانی که راجع بآیات کردیم یک مطلب خارجی است که بآیات ضمیمه نمودیم اینطور نیست بلکه باندک دقتی معلوم می‌شود که اینکه مطالبی که در مقدمه گفته شد بطور وضوح از خود آیات استفاده میگردد زیرا که شکّی نیست که مقصود از ارض در إِذا زُلزِلَت‌ِ الأَرض‌ُ زِلزالَها همین زمین معهود ما است که بزلزال خراب و ویران می‌شود و از ضمیر (تحدث اخبارها) نیز معلوم میشود
-----------------------------------
(1) سوره فضیلت آیه 20 اول آیه وَ قالُوا لِجُلُودِهِم لِم‌َ شَهِدتُم عَلَینا‌پس از آنکه گوش و چشم و پوست شهادت میدهند بر آنچه انسان کرده گویند بپوستهای خود برای چه بر ضرر ما گواهی دادید گویند ما را بگفتار آورده آن کسی که همه چیزها را گویا گردانیده از اینکه آیه و آیات دیگر چنین معلوم میشود که تمام موجودات در قیامت تکلم مینمایند زیرا که همه در آنجا صاحب حیاتند

صفحه : 229
همین زمین است که در قیامت بسخن می‌آید و حدیث میکند پس آیات دلالت واضح دارد که یوم محشر زمین و آنچه بر آنست بتحول آنچه در باطن او است ظهور و بروز مینماید.
یَومَئِذٍ یَصدُرُ النّاس‌ُ أَشتاتاً لِیُرَوا أَعمالَهُم نظیر اینکه آیه بسیار است مثل آن آیه فَإِذا هُم مِن‌َ الأَجداث‌ِ إِلی رَبِّهِم یَنسِلُون‌َ که آنان متفرّق می‌گردند برای آنکه صحیفه اعمال خود را ببینند و در جای دیگر یَوم‌َ یَخرُجُون‌َ مِن‌َ الأَجداث‌ِ سِراعاً کَأَنَّهُم إِلی نُصُب‌ٍ یُوفِضُون‌َ«1» و شاید اشتاتا در آیه بالا اشاره باین باشد که چون در قیامت هر کسی بصورت اخلاق و اعمالش وارد محشر میگردد اینکه است که مردم وقتی از قبر بیرون آیند صورت ظاهری آنان که کاشف از باطن آنها است متشتت و متفرق محشور میگردند چنانچه احادیث بسیار شاهد بر آنست که سگ و خوک صفتان بصورت سگ و خوک متکبّران شاید بصورت پلنگ خلاصه هر کسی بصورت باطنش در ارض قیامت ظهور و بروز می‌نماید لِیُرَوا أَعمالَهُم و آنان متفرق می‌گردند برای آنکه اعمال خود را ببینند.
از اینکه آیه معلوم می‌شود که بدلیل تجسّم اعمال عوارض اینکه عالم در قیامت حکم جواهر پیدا می‌کند بطوری که خود اعمال بنفسه دیده می‌شود.
از بعض مفسّرین است لِیُرَوا أَعمالَهُم یعنی تا آنکه جزای اعمالشان را به بینند ظاهرا اینکه توجیه لازم نیست زیرا صورت عمل که در اینکه عالم در باطن مخفی است در آن عالم بروز و ظهور مینماید و شاید همان باشد صحیفه اعمال که
-----------------------------------
(1) سوره معارج آیه 43. در اوصاف قیامت است روزی است که از قبرها بیرون میآیند و می‌شتابند بسوی آن بتهایی که نصب گردیده شده، در جلد سوم اینکه تفسیر تا اندازه‌ای راجع باین آیه بیان شده مراجعه بآن جا شود.

صفحه : 230
لا یُغادِرُ صَغِیرَةً وَ لا کَبِیرَةً إِلّا أَحصاها وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً«1» و آیات دیگری که شاهد بر آنست.
فَمَن یَعمَل مِثقال‌َ ذَرَّةٍ خَیراً یَرَه‌ُ، وَ مَن یَعمَل مِثقال‌َ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَه‌ُ در لغت ذرّه را دو طور معنی کرده‌اند مورچه کوچک را ذره گویند ذراتی که در شعاع خورشید که از روزنه پدید میگردد آن را نیز ذرّه گویند.
خلاصه از مجموع آیات و احادیث استفاده میشود که انسان پس از کشف غطا و رفع حجاب یعنی پس از مرگ بحدّت بصرش نتایج اعمالش را می‌بیند و آثار افعالش را مشاهده مینماید میخواند صفحه کتابش را و مطلع میگردد بر حسنات و سیئات خود قال اللّه سبحانه وَ کُل‌َّ إِنسان‌ٍ أَلزَمناه‌ُ طائِرَه‌ُ فِی عُنُقِه‌ِ وَ نُخرِج‌ُ لَه‌ُ یَوم‌َ القِیامَةِ کِتاباً یَلقاه‌ُ مَنشُوراً اقرَأ کِتابَک‌َ کَفی بِنَفسِک‌َ الیَوم‌َ عَلَیک‌َ حَسِیباً«2»
-----------------------------------
(1) سوره کهف آیه 47 اول آیه وَ وُضِع‌َ الکِتاب‌ُ فَتَرَی المُجرِمِین‌َ مُشفِقِین‌َ مِمّا فِیه‌ِ وَ یَقُولُون‌َ یا وَیلَتَنا ما لِهذَا الکِتاب‌ِو گذارده میشود نامه اعمال پس می‌بینی گنهکاران را در حالی که ترسناکند گویند چیست اینکه کتاب که باقی نگذارده کوچک و بزرگی را مگر آنکه ثبت و ضبط نموده و می‌یابند آنچه کرده‌اند نزد خود حاضر
(2) سوره بنی اسرائیل آیه 14 و نامه عمل هر انسانی را ملازم وی و در گردنش انداختیم و در قیامت آن را بیرون می‌آوریم کتابی باز بخوان کتاب خود را امروز خودت کافی هستی برای حساب خود

صفحه : 231

‌سورة العادیات‌

اشاره

مکیة و هی احدی عشر آیة سوره و العادیات بقول عبد اللّه عباس مکّی است که در مکّه فرود آمده و برأی ضحّاک چنانچه نقل میکنند مدنی است در مدینه فرود آمده و یازده آیه و چهل کلمه و صد و شصت و سه حرف است و از زرین جیش نقل میکنند که از ابی‌ّ کعب از رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم چنین حدیث میکند (که هر کس سوره و العادیات را بخواند بعدد هر کس که بمنا و مزدلفه آمده ده حسنه بنویسند.
و از امام صادق علیه السّلام روایت میکنند که هر کس سوره و العادیات را بخواند و مداومت بر آن نماید در قیامت با علی علیه السّلام محشور گردد و از رفقاء او محسوب میگردد.
در مصباح کفعمی است که قرائت اینکه سوره برای آدم خائف و آدم واله و آدم گرسنه و آدم مدیون امان است‌

[سوره العادیات (100): آیات 1 تا 11]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
وَ العادِیات‌ِ ضَبحاً (1) فَالمُورِیات‌ِ قَدحاً (2) فَالمُغِیرات‌ِ صُبحاً (3) فَأَثَرن‌َ بِه‌ِ نَقعاً (4)
فَوَسَطن‌َ بِه‌ِ جَمعاً (5) إِن‌َّ الإِنسان‌َ لِرَبِّه‌ِ لَکَنُودٌ (6) وَ إِنَّه‌ُ عَلی ذلِک‌َ لَشَهِیدٌ (7) وَ إِنَّه‌ُ لِحُب‌ِّ الخَیرِ لَشَدِیدٌ (8) أَ فَلا یَعلَم‌ُ إِذا بُعثِرَ ما فِی القُبُورِ (9)
وَ حُصِّل‌َ ما فِی الصُّدُورِ (10) إِن‌َّ رَبَّهُم بِهِم یَومَئِذٍ لَخَبِیرٌ (11)

(ترجمه)

بنام ایزد هستی بخش صاحب رحمت عام و خاص
قسم باسبان یا شتران وقتی که در حال تاختن نفسشان بشماره افتد
و از شدت حرکت آتش از زمین بر می‌آرند
و غارت کننده‌گانند
که دشمن را در

صفحه : 232
میان گیرند،
که هر آینه انسان (بنعمتهای) پروردگار خود ناسپاس است،
و اینکه خود بر اینکه (کفران نعمت) گواه است،
و اینکه او هم بر دوستی مال و هر نفعی بسیار سخت و حریص است،
آیا نمیداند موقعی که از قبر برانگیخته شود آنچه در آن است،
و آنچه در دلها از خوب و بد مخفی مانده ظاهر گردد،
محققا پروردگار آنها در آن روز بحال آنان آگاهست‌

(توضیح آیات)

اشاره

وَ العادِیات‌ِ ضَبحاً، فَالمُورِیات‌ِ قَدحاً، فَالمُغِیرات‌ِ صُبحاً، فَأَثَرن‌َ بِه‌ِ نَقعاً فَوَسَطن‌َ بِه‌ِ جَمعاً

سخنان مفسرین در اینکه مقصود از عادیات چیست‌

بسیاری از مفسرین گویند مقصود اسبهایی میباشند که در موقع جهاد با کفّار تاخت و تاز گیرند و از شدت دویدن نفسشان بشماره افتد فَالمُورِیات‌ِ قَدحاً در حین تاختن از سمهایشان آتش از زمین بیرون آید فَالمُغِیرات‌ِ صُبحاً اسبهای سواران جنگی که شب تا صبح راه طی می‌کنند و صبح بر دشمن حمله نموده فَأَثَرن‌َ بِه‌ِ نَقعاً پس در اثر حرکت سریع گرد و غبار برانگیخته فَوَسَطن‌َ بِه‌ِ جَمعاً دشمن را در میان گرفتند

‌در شأن نزول آیه بین مفسرین گفتاری است‌

‌در تفسیر علی بن ابراهیم بچند واسطه از صادق آل محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم چنین روایت میکند که جماعتی از اعراب از بنی سلیمه در نزدیکی مدینه در وادی نمله جمع شدند که بر مدینه شبیخون زنند و مسلمانها را بکشند و آنان دوازده هزار سوار بودند حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم چهار هزار سوار به سرکردگی ابو بکر جلو آنان فرستاد و دستور فرمود که اول آنها را تبلیغ بدین اسلام و القاء شهادتین نماید اگر قبول ننمودند و قصد جنگ دارند با آنها بجنگند و توصیه فرمود که استقامت

صفحه : 233
نمائید و از جنگ فرار نکنید وقتی ابو بکر در آن وادی رسید و چشمش بر آن عده قشون مسلّح افتاد ترسید و برگشت حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم روز دیگر چهار هزار قشون بسرکردگی عمر فرستاد و بوی نیز همان طوری که بابو بکر دستور داده دستور داد و سفارش فرمود که پشت بدشمن و از جنگ فرار نکند عمر نیز رفت و ترسید و برگشت روز سوم حضرت الم را بدست پسر عم و دامادش علی بن ابی طالب علیه السّلام داد و فرمود برو و دل محکم دار که فتح و فیروزی با تو است حضرت امیر علیه السّلام الم را گرفت اول شب با چهار هزار قشون از راه بیراهه غیر معمول حرکت نموده و پس از تعب و مشقّت بسیار اول صبح بر دشمن وارد گردید و پس از تبلیغ رسالت و القاء کلمه (لا اله الّا اللّه محمّد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) چون دید آنها نمی‌پذیرند و بنای جنگ دارند با آنها بنای جنگ گذاشت و فیروز گردیده بعضی را کشت و بعضی را اسیر نمود و مال آنها را بغنیمت بین مسلمین تقسیم نمود اینکه بود که قبل از آنکه مجاهدین بمدینه برسند جبرئیل خبر برسول اللّه داد و اینکه پنج آیه اوصاف آن اسبهای جنگی میباشند.
و بعضی مفسرین را رأی چنین است که اینکه آیات در باره سربه فرود آمده که یکی از جهاد رسول اللّه بود با کفّار بسر کردگی عمر انصاری چون بازگشتن آنان طول کشید منافقین گفتند مسلمانها کشته شدند اینکه آیات نازل گردید که حضرتش مطمئن گردد.
دیگری گفته در باره سر بتی فرود آمده که آنان را بذات السّلاسل فرستاد و أمیر المؤمنین علیه السّلام را بر آنها امیر نمود او رفت با فتح و فیروزی باز آمد و قبلا خدا برسول خود خبر فتح و فیروزی آنها را میدهد.
بعض مفسّرین را عقیده چنین است که (عادیات) شترانند بعضی گویند شترانی میباشند که سواران جنگی در جنگ میبرند.
بعضی دیگر رأی چنین است که عادیات شترانند که حاجیان را بحج میبرند

صفحه : 234
و دلیل آنها روایتی است که از حضرت امیر علیه السّلام نقل میکنند ابو الفتوح رازی در تفسیر خود مینویسد ابو صالح گفت من با عکرمه در عادیات اختلاف کردیم او گفت اسبانند که رو بحج میروند من گفتم شترانند عکرمه گفت من از مولای خود عبد اللّه عباس شنیدم که اسبانند من گفتم من از مولای خود علی بن ابی طالب علیه السّلام شنیدم شترانند و مولای من از مولای تو عالم‌تر است اینکه منازعه را نزد حضرت امیر علیه السّلام بردند عبد اللّه عباس گفت ضبح نفس زدن اسب را گویند و گرد و خاک نیز از سم اسب پدید می‌گردد حضرت امیر علیه السّلام فرمود نمیدانی که آیه در روز بدر فرود آمده و در روز بدر میان ما هیچکس اسب نداشت مگر مقداد بن اسود که او اسب ابلقی داشت.
بروایت دیگر حضرت امیر علیه السّلام فرمود مقصود از عادیات شتران حاجیانند که از عرفات بمزدلفه آیند و از مزدلفه بمنی روند و کسانی که از مفسّرین بر اینکه عقیده می‌باشند گویند (ضبح) در وَ العادِیات‌ِ ضَبحاً گردن کشیدن شتر است در وقت حرکت. (پایان) جبیر از عبد اللّه عباس چنین نقل میکند که او گفت در حجره نشسته بودم مردی آمد و از عادیات سؤال نمود که چیست من گفتم اسبانند که بجنگ میروند و شب با قبیله باز آیند او رفت و حضرت امیر علیه السّلام در زیر سقایه زمزم نشسته بود از او پرسید فرمود از کسی سؤال نموده‌ای گفت آری از عبد اللّه عباس پرسیدم او گفت اسبانی میباشند که بجنگ میروند حضرت گفت برو وی را نزد من آر وقتی نزد او رفتم فرمود چرا فتوی میدهی بچیزی که نمیدانی اینکه آیه در باره اول جنگی فرود آمد که در اسلام واقع شد و آن جنگ بدر بود و در آن دو اسب بیشتر نبود یکی مال مقداد و دیگر مال زبیر و دو اسب را عادیات نمیگویند مقصود از عادیات شتران حاجیانند که از عرفات بمزدلفه آیند و از مزدلفه بمنی روند عبد اللّه عباس

صفحه : 235
گفت از اینکه قول برگشتم و همان کلام علی علیه السّلام قبول نمودم خلاصه در توجیه (و العادیات و سه آیه بعد آن که از اوصاف عادیات بشمار میرود نظر باختلاف روایات سه رأی مختلف از مفسرین نقل شده نظر به اینکه مشهور و معروف است که اینکه سوره مکی است نه مدنی یعنی در مکه فرود آمده و مادامی که رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم در مکه معظمه تشریف داشت جنگی واقع نشده بود همان دو روایت بالا که یکی از ابو صالح و دیگر از جبیر که از حضرت امیر علیه السّلام نقل میکنند که فرموده مقصود از عادیات شترانند ترجیح دارد و نظر به اینکه آن روایت اول که علی بن ابراهیم از امام جعفر صادق (ع) نقل کرده ظاهرا صحیح‌تر و معتبرتر است و نیز چنانچه علماء لغت گفته‌اند اینکه صفاتی که در عادیات مثل (ضبحا) فَالمُورِیات‌ِ قَدحاً فَالمُغِیرات‌ِ صُبحاً فَأَثَرن‌َ بِه‌ِ نَقعاً اینها صفات اسبان جنگیند همان رأی اول که مقصود اسبانی میباشند که در جنگ و جهاد با کفار در کار بودند ترجیح دارد و اعتراض به اینکه اینکه سوره در مکه فرود آمده و در مکه جنگی واقع نشده ممکن است در پاسخ گفته شود شاید قبلا باشاره و کنایه از وقایع بعد خدا پیمبرش را مطلع گردانیده زیرا که گذشته و آینده در علم حضوری الهی یکسان است چه مانعی دارد که خداوند قبلا بپیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم خود خبر دهد که در فلان واقعه چنین واقع میگردد و معنی اخبار بغیب همین است یا اینکه گفته شود شاید سوگند باسبهایی است که موصوف باین صفاتند که در جهاد با کفار اینکه طور تاخت و تاز میگیرند نه اسبهای معین در جهاد مخصوص إِن‌َّ الإِنسان‌َ لِرَبِّه‌ِ لَکَنُودٌ کنود بمعنی لغوی یعنی کفور و آن کسی است که بسیار کفران ورزد و منع حق و خیر نماید و نیز کنود کسی را گویند که بآنچه باید عمل بکند نکند و زمین کنود

صفحه : 236
زمینی است که از وی گیاه روئیده نمیشود.
اینکه جمله جواب قسم است که انسان کنود است و در اینکه مقصود از (الکنود) در آیه چه کسی است از مفسّرین گفتاری نقل شده:
(1) ابو امامه چنین روایت میکند که رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بمن فرمود میدانی کنود کیست گفتم خدا و رسولش بهتر میدانند گفت آن کسی که تنها غذا خورد و بکسی انفاق نکند و بنده بزند.
(2) بروایت علی بن ابراهیم مقصود از (الکنود) آن دو نفری میباشند که رسول اللّه را مخالفت نموده و از جهاد و از جنگ با بنی سلیمه برگشتند.
(3) ابو عبیده گفته کنود کسی را گویند که احسانش کم باشد زیرا عرب زمینی را کنود نامد که چیزی از آن روئیده نشود.
(4) دیگری گفته کنود کسی است که بیک مصیبت تمام نعمتها را فراموش کند (5) دیگری گفته کنود کسی را گویند که نعمت از خود بیند نه از خدا (6) دیگری گفته کنود آن کسی باشد که نعمت بیند و منعم نشناسد (7) دیگری گفته کنود آن کسی است که نعمتهای خدا را در معصیت صرف نماید.
(8) دیگری گفته کنود بمعنی هلوع است و هلوع در قرآن بمعنی جزوع تفسیر نموده در سوره المعارج آیه 19 فرموده إِن‌َّ الإِنسان‌َ خُلِق‌َ هَلُوعاً إِذا مَسَّه‌ُ الشَّرُّ جَزُوعاً وَ إِذا مَسَّه‌ُ الخَیرُ مَنُوعاً«1» (9) دیگری گفته کنود کسی است که سرش بر بالین نعمت و دلش در میدان غفلت باشد و توجیهات دیگری نیز در (الکنود) گفته شده است لکن چون (الکنود مطلق و بمعنی منع خیر است شامل میگردد آنچه را مفسّرین تفسیر نموده و آنچه
-----------------------------------
(1) محققا انسان حریص خلقت گردیده وقتی شری و ناملائمی بوی میرسد جزع میکند و وقتی خیری بوی میرسد از مستحقین منع میکند ظاهرا آیه نظر بضمیمه آیات بعد (الا المصلین) تا آخر چنین مینماید که تمام افراد بشر چنین‌اند مگر اشخاصی که استثناء شده

صفحه : 237
را که منع خیر در آن باشد.
خلاصه شاید مقصود اینکه باشد که یکی از اوصاف نکوهیده انسان بخل است چنانچه فرموده وَ إِذا مَسَّه‌ُ الخَیرُ مَنُوعاً و باسبهای جنگی و شتران اهل حاج هر کدام باشد سوگند یاد فرموده که انسان بنعمتهای پروردگارش ناسپاس است و کفران نعمت نمود، و منع خیر میکند چنانچه در جای دیگر تذکّر دادیم موجوداتی که در قرآن بصورت قسم تذکّر داده مثل انواع و اصناف ملائکه که در سوره مرسلات اشاره شده ماه، خورشید روز شب انسان حیوانات گیاهان مثل تین و زیتون جمادات کوه بلد و غیر آنها البته اسرار و رموزی در آن مندرج است که عقل بارزترین بشر بکوچک‌ترین اسرارش نمیرسد و شاید یکی از اسرارش تنبه و تذکر باشد که گمان نشود اینها موجودات کوچک بی مقداری میباشند زیرا که هر یک از اینکه موجودات در مرتبه خود و در نظام خلقت بسیار بزرگ و شگفت آورنده و وجود آنان در امر خلقت ضروری و بس ارجمند است که اگر فرضا یکی از انواع موجودات و لو مکروبهای ذره‌بینی بکل مضمحل و نابود گردد نظام عالم مختل بلکه نابود میگردد و نیز انسان را متنبه گرداند که بایستی در امر خلقت و نظام عالم تفکر و تدبر نماید و هر یک از موجودات را تحت مراقبه آورده و تجربه بکار برد و در آن عمل نماید و از اسرار آن مطلع گردد و در نتیجه دو چیز عاید او گردد یکی به عظمت خالق و صفات جلال و اوصاف جمال و کبریایی او پی ببرد و توحید وی کامل گردد و دیگر از خواص و آثار موجودات مطلع گردد و آنها را بکار بندد و سود بسیار عاید او گردد.
و چون بایستی سوگند و آنچه را مورد سوگند قرار میدهند با هم مناسب باشند زیرا که در کلام حکیم مخصوصا قرآن مجید که مشتمل بر فصاحت و بلاغت

صفحه : 238
منطوی بر اسرار و رموز بسیار است لذا برای هر چیزی بهر چیزی بدون مناسبت بین آنها سوگند یاد ننموده.
پس ممکن است در اینجا که باسبهای جنگی یا شتران قسم یاد نموده که انسان به نعمت پروردگارش ناسپاس است و بشکرانه نعمتهای الهی انفاق نمیکند اشاره باین باشد که اینکه موجودات عظیم خواه شتر باشد که در باره او فرموده إِلَی الإِبِل‌ِ کَیف‌َ خُلِقَت یا اسبهای نجیب تربیت شده عربی باشد که با عظمت جثّه و قوّت جسمانی که گویند هر اسبی قوت بیست و پنج مرد قوی هیکل دارد چگونه مسخّر انسان گردید و زیر اطاعت او برآمده چنانچه در مقام امتنان بر بنی آدم فرموده وَ الخَیل‌َ وَ البِغال‌َ وَ الحَمِیرَ لِتَرکَبُوها و انسان کنود ظالم بی خرد اینکه حیوانات را بکار میبندد و موجودات خدا را زیر پا گرفته و از آنان استفاده مینماید در مقام شکرگزاری و سپاس گویی و ستایش ولی نعمت خود برنمی‌آید وَ إِنَّه‌ُ عَلی ذلِک‌َ لَشَهِیدٌ مرجع ضمیر (انّه) ممکن است (لربّه) در آیه بالا باشد که معنی آیه چنین شود حقیقتا پروردگار انسان بر ناسپاسی و کفران نعمت کردن انسان گواهست و شاید مرجع ضمیر انسان باشد که خود انسان باعمال نکوهیده‌اش گواهی میدهد بر اینکه کفران نعمت میکند و اینکه معنی اخیر باعتبار آیه بعد مناسب‌تر بنظر می‌آید.
وَ إِنَّه‌ُ لِحُب‌ِّ الخَیرِ لَشَدِیدٌ و نیز از جمله صفات نکوهیده انسان اینکه است که بآنچه خیر و خوبی است که خیر تفسیر بمال شده حریص است و همیشه در طلب گرد آوردن مال و هر نفعی میباشد

صفحه : 239
اهل لغت گویند خیر مطلق آن چیزی را نامند که تمام مردم راغب و مایل بآن باشند و همه عقلاء آن را خوب دانند مثل عدل و احسان و سخاوت و شجاعت و امثال آن و چنین خیری را خیر مطلق نامند که در همه حال نسبت بهر کسی خیر است لکن بعضی از اقسام خیرات مقید است که نسبت ببعضی در بعض حالات خیر بشمار میرود و در بعض اوقات دیگر یا نسبت ببعض دیگر از اقسام شر شمرده میشود مثل مال که مال و ثروت نسبت ببعضی خیر و خوب است و نسبت ببعضی آفت و شر است اینکه است که در قرآن مجید در جایی مال را موصوف بخیر نموده مثل آنجا که در مورد وصیت فرموده إِن تَرَک‌َ خَیراً که مال را خیر نامیده و در جای دیگر نسبت ببعض دیگر شر نامیده مثل آنجا که فرموده یَحسَبُون‌َ أَنَّما نُمِدُّهُم بِه‌ِ مِن مال‌ٍ وَ بَنِین‌َ نُسارِع‌ُ لَهُم فِی الخَیرات‌ِ یعنی آنان چنان گمان کردند که مال و اولاد بآنها دادیم که آنها را بسوی خیرات و خوبیها بکشانیم و در آیه بالا دوستی مال را نسبت باهل کنود که در آیه قبل ذکر شده از اوصاف نکوهیده آنان بشمار آورده که آنها مال را بسیار دوست دارند و اگر مال بطور اطلاق نسبت بهمه کس خیر بود در دوستی آن کسی مورد نکوهش نمیگردید بلکه دوستی و محبت نسبت بآن مطلقا نیکو بشمار میرفت شاید آیه اشاره باین باشد که چون انسان همیشه طالب مال و ثروت و هر نفعی است که بگمان خود سبب بقاء او میشود زیرا چنین پندارد مال و عمر او پایدار است اینکه است که بخل میورزد و انفاق نمیکند و آیه بعد در مقام تنبّه وی برآمده و وی را تهدید مینماید أَ فَلا یَعلَم‌ُ إِذا بُعثِرَ ما فِی القُبُورِ، وَ حُصِّل‌َ ما فِی الصُّدُورِ استفهام انکاری در مقام تنبه غافلین است که آیا نمیداند انسان یعنی باید بداند که وقتی مردگان از قبر بیرون آیند آنچه در سینه خود اندوخته از عقاید

صفحه : 240
و ایمان و اخلاق و ملکات حمیده و نکوهیده و نیات و اعمال نیک و بد که پنهان نموده آن وقت آشکار میگردد و اینکه آیه بیان یَوم‌َ تُبلَی السَّرائِرُ است إِن‌َّ رَبَّهُم بِهِم یَومَئِذٍ لَخَبِیرٌ محقق و مسلم است که در آن روز یعنی روز رستاخیز پروردگار عالم و آفریننده افراد بشر بآنچه انسان در دنیا عمل نموده و بتمام افعال و اعمال و حرکات و سکنات و نیات آنان بینا و مطلع است اشاره به اینکه بشر را متنبه گرداند که گمان نکنی آنچه کرده‌ای گذشته و از بین رفته بدان روزی میآید که پای میزان عدل پروردگار بحسابت رسیدگی میشود و جزا داده میشوی (فمن کان مثقال ذرة خیرا یره و من کان مثقال ذرة شرا یره)

صفحه : 241

‌سورة القارعة

اشاره

مکیة و هی احدی عشر آیة سوره القارعه در مکّه فرود آمده و یازده آیه و سی و سه کلمه و یکصد و پنجاه و دو حرف است و از حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم چنین حدیث میکنند که فرموده هر کس سوره (القارعه) را بخواند خدای تعالی روز قیامت کفّه حسناتش را سنگین گرداند و از صادق آل محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم روایت میکنند که هر کس سوره القارعه را بخواند در قیامت میزان عملش سنگین گردد.

[سوره القارعة (101): آیات 1 تا 11]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
القارِعَةُ (1) مَا القارِعَةُ (2) وَ ما أَدراک‌َ مَا القارِعَةُ (3) یَوم‌َ یَکُون‌ُ النّاس‌ُ کَالفَراش‌ِ المَبثُوث‌ِ (4)
وَ تَکُون‌ُ الجِبال‌ُ کَالعِهن‌ِ المَنفُوش‌ِ (5) فَأَمّا مَن ثَقُلَت مَوازِینُه‌ُ (6) فَهُوَ فِی عِیشَةٍ راضِیَةٍ (7) وَ أَمّا مَن خَفَّت مَوازِینُه‌ُ (8) فَأُمُّه‌ُ هاوِیَةٌ (9)
وَ ما أَدراک‌َ ما هِیَه (10) نارٌ حامِیَةٌ (11)

[ترجمه]

بنام ایزد هستی بخش صاحب رحمت عام و خاص
(القارعه) ساعت کوبنده،
چه چیز است ساعت کوبنده (روز سخت قیامت)
چگونه توانی دانست که قارعه چیست،
در آن روز مردم مثل پروانه پراکنده میشوند.
در آن روز کوه‌ها مثل پشم زده شده متلاشی میگردند،
در آن روز هر کس برای عملش وزنی باشد
پس وی در زندگانی راضی و راحت است،
و اما کسی که برای عملش وزنی نباشد،
جایگاه وی در هاویه جهنّم است،
و تو چه میدانی هاویه چیست،
آتشی است برافروخته.

صفحه : 242

(توضیح آیات)

اشاره

القارِعَةُ، مَا القارِعَةُ قرع در لغت بمعنی کوبندگی است و القارعة آفتی را گویند که از شدّت و سختی آن قلب را پاره میکند و آن یکی از نامهای قیامت بشمار آید و نظر بحادثه قیامت و سختی و شدت فزع در آن است که آن را قارعه نامیده چنانچه کوبنده در را عرب قارعه نامد و بهمین مناسبت قیامت را قارعه گفته زیرا که هر حادثه بزرگی که در عالم واقع گردد آن را (قارعه) نامند.
در سوره الرعد آیه 31 وَ لا یَزال‌ُ الَّذِین‌َ کَفَرُوا تُصِیبُهُم بِما صَنَعُوا قارِعَةٌ أَو تَحُل‌ُّ قَرِیباً مِن دارِهِم حَتّی یَأتِی‌َ وَعدُ اللّه‌ِ إِن‌َّ اللّه‌َ لا یُخلِف‌ُ المِیعادَ«1»

سخنان مفسرین در باره وجه تسمیه قیامت بقارعه‌

صیحه آسمانی است که از هیبت آن تمام خلق میمیرند و اینکه صیحه و صدای دوم است لکن صیحه اول عقل مردم را ضایع میگرداند قوله تعالی در سوره زمر آیه 68 وَ نُفِخ‌َ فِی الصُّورِ فَصَعِق‌َ مَن فِی السَّماوات‌ِ وَ مَن فِی الأَرض‌ِ إِلّا مَن شاءَ اللّه‌ُ ثُم‌َّ نُفِخ‌َ فِیه‌ِ أُخری فَإِذا هُم قِیام‌ٌ یَنظُرُون‌َ«2» و در صور سوّم مرده‌ها زنده میگردند و بمیعاد پروردگارشان میشتابند در سوره یس آیه 51 وَ نُفِخ‌َ فِی الصُّورِ فَإِذا هُم مِن‌َ الأَجداث‌ِ إِلی رَبِّهِم یَنسِلُون‌َ قالُوا یا وَیلَنا مَن بَعَثَنا مِن مَرقَدِنا هذا ما وَعَدَ الرَّحمن‌ُ وَ صَدَق‌َ المُرسَلُون‌َ«3»
-----------------------------------
(1) همیشه میرسد بکسانی که کافر شدند بسبب آنچه کرده‌اند سختی یا بزودی منحل و خراب میگردد خانه آنها تا وقتی که بیاید وعده خدا (یعنی قیامت محققا واقع و وعده خدا خلاف پذیر نیست و اینکه آیه نظیر آن آیه است که فرموده یُخرِبُون‌َ بُیُوتَهُم بِأَیدِیهِم وَ أَیدِی المُؤمِنِین‌َ‌را (2) و نفخه دمیده میشود در صور و بیهوش میگردد هر کس در آسمانها و زمین است مگر کسی را که خدا بخواهد پس از آن نفخه دیگری دمیده میشود و در آن وقت قیامت بپا میگردد. [.....]
(3) و در صور نفخه دمیده میشود پس در آن هنگام مردها بسوی پروردگارشان میشتابند گفتند ای وای بر ما کیست که ما را از خوابگاه خود برانگیخته (گویا بآنان گفته میشود) اینکه همان است که خدای رحمن بشما وعده داده و انبیاء راست گفته‌اند

صفحه : 243
در روایت است که سوراخهایی در صور هست بعد نفوس خلائق و کسانی که مرده‌اند برای هر یک سوراخ معلوم و معین است.
(2) در موقع وقوع قیامت اجرام علویّه و سفلیّه بشدت بهم میخورد و از شدت بهم خوردگی آنها در وقت انفجار تعبیر بقارعه نموده.
(3) قارعه اشاره بفزع مردم است در وقت پاره شدن آسمانها و گرفتن ماه و خورشید و پراکنده شدن ستارگان و مندک شدن کوه‌ها. (کلبی) (4) روز قیامت را قارعه نامیده بمناسبت آنکه در آن روز دشمنان خدا بفزع و شدّت و سختی میافتند. (مقاتل) از بعضی مفسرین است که رأی مقاتل اولی و بهتر از رأی کلبی است بدلیل قوله تعالی مَن جاءَ بِالحَسَنَةِ فَلَه‌ُ خَیرٌ مِنها وَ هُم مِن فَزَع‌ٍ یَومَئِذٍ آمِنُون‌َ سوره نمل آیه «19» (تفسیر کبیر) لکن بهتر اینکه است که (قارعه) را بیک معنی جامعی بگیریم که شامل تمام آرای مفسّرین بشود به اینکه گوئیم قارعه اشاره باشد بشدت سختی وقوع قیامت موقعی که اسرافیل در صور میدمد اجرام علویه و سفلیه بشدت بهم میخورد و ستارگان پراکنده و زمین بلرزه و کوه‌ها پراکند و ماه و خورشید گرفته میشوند و از شدت اصطکاک و بهم خوردگی آنها و آن صدایی که در موقع انفجار آنها تولید میگردد مردم بفزع می‌افتند مخصوصا کفار که در آن وقت امید بجایی و پناه‌گاهی ندارند لکن مؤمنین کامل در پناه‌گاه حق تعالی و در (مقام امین) مطمئن میباشند فَلا خَوف‌ٌ عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنُون‌َ در باره آنان صادق آید وَ ما أَدراک‌َ مَا القارِعَةُ نظر بعظمت و سختی روز قیامت دارد که خطاب بپیمبر اکرمش نموده که ای رسول گرامی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم تو چه دانی قارعه چیست شاید اشاره باین باشد که تو تا در اینکه
-----------------------------------
(1) کسی که کار نیک نمود برای او است خیر و خوبی و چنین کسانی (که عملشان خوب است) آنان از فزع قیامت در امانند

صفحه : 244
لباس دنیوی طبیعی میباشی با آنکه علم بما کان و ما یکون داری باز نتوانی عظمت و سختی چنین روزی را درک نمایی و بدانی که قارعه چیست و چگونه است در اینجا برای فهماندن سختی قیامت اشاره بدو مطلب میکند یکی قیامت را قارعه نامیده که قرع بمعنی شدّت کوبیدن است و دیگر در آیه وَ ما أَدراک‌َ مَا القارِعَةُ اشاره ببزرگی و عظمت مطلب است که مردم را متذکر گرداند که حکایت قیامت بدرجه‌ای عظمت دارد که تو که پیمبر خاتم و عقل کلی نتوانی حقیقت و کیفیت آن را درک نمایی بعد در مقام قارعه و خصوصیات و چگونگی آن و وقایع عظیمی که در آن روز واقع میگردد برآمده یَوم‌َ یَکُون‌ُ النّاس‌ُ کَالفَراش‌ِ المَبثُوث‌ِ، وَ تَکُون‌ُ الجِبال‌ُ کَالعِهن‌ِ المَنفُوش‌ِ روز وقوع قارعه روزی است که مردم مثل پروانه پراکنده میشوند و کوه‌ها مانند پشم زده شده متلاشی و پراکنده میگردد برای معرفی روز (قارعه) دو صفت تذکر میدهد یکی در آن روز مردم مثل پروانه دیوانه‌وار پراکنده میگردند چنانچه در سوره قمر آیه (7) فرموده خُشَّعاً أَبصارُهُم یَخرُجُون‌َ مِن‌َ الأَجداث‌ِ کَأَنَّهُم جَرادٌ مُنتَشِرٌ«1» شاید تشبیه بجراد و فراش بمناسبت اینکه باشد که در روز قیامت مردم پروانه وار خود را بآتش ریزند زیرا که جایگاه آنان و محل قرارگاه کفّار همان جهنم و مقر آنها قعر جحیم است و دیگر از اوصاف آن روز که در اینکه سوره آن را معرفی نموده اینکه است که در آن روز کوه‌ها مثل پشم زده شده پراکنده میگردد
-----------------------------------
(1) در وصف روز قیامت و معرفی آن برآمده که وقتی داعی حق ندا میکند مردم از قبرها بیرون می‌آیند در حالی که چشمهای آنان از وحشت و ترس بگودی فرو رفته و گویا آنها ملخهای پراکنده‌ای میباشند

صفحه : 245
لکن بقرینه آیات بعد ظاهرا مقصود از (قارعه) موقعی است که عالم دنیا منحل و خراب میگردد نه روز قیامت زیرا که ابتداء اصطکاک و بهم خوردگی اجرام سماوی و انفجار شمس و ریزش ستارگان آن وقت است که مردم از هول جان و فزع آن روز مثل ملخ و فراش پراکنده و باین طرف و آن طرف میدوند که شاید راه چاره‌ای بیابند زیرا شکی نیست که پیش از وقوع قیامت است که کوه‌ها مثل پشم زده شده پراکنده میگردد و پس از خرابی عالم قیامت واقع میگردد فَأَمّا مَن ثَقُلَت مَوازِینُه‌ُ، فَهُوَ فِی عِیشَةٍ راضِیَةٍ میزان بمعنی سنجش و موازنه نمودن چیزی بچیزی را گویند و شامل میگردد میزان و قپان و ترازو و باقی اشیایی که برای موازنه وضع نموده‌اند و نیز شامل میگردد آنچه را که در معنی موازنه و سنجش چیزی بچیز دیگر باشد و لو آنکه از قبیل جسم و جسمانیات محسوب نباشد مثل اینکه عملی را بسنجند بعمل دیگر با جنسی را بجنس دیگر و گویند اینکه دو شیئی بیک میزان است خلاصه میزان بر یک معنی جامعی وضع گردیده که شامل میگردد موازنه جسم بجسم و معنی بمعنی پس بنا بر اینکه لفظ میزان اعم است از میزان حسّی و معنوی و بر هر دو صادق آید و بمعنی عدل نیز استعمال شده و شامل میگردد هر چه را که قابل سنجش و موازنه باشد چنانچه در حدیثی حضرت أمیر المؤمنین علیه السّلام فرموده من میزان قیامتم که اعمال شیعیان بمن سنجیده میشود و در تفسیر موازین از مفسرین دو قول نقل شده یکی موازین جمع موزون است و مقصود عملی است که برای آن وزن و قدری نزد خدا باشد مثل اینکه گویند فلانی آدم سنگینی است یا فلانه چیز ذی مقدار است و دیگر موازین جمع میزان و بمعنی سنجش آرند و آن اعم از میزان حسّی

صفحه : 246
و معنوی است چنانچه در سوره انبیاء آیه 41 فرموده وَ نَضَع‌ُ المَوازِین‌َ القِسطَ لِیَوم‌ِ القِیامَةِ فَلا تُظلَم‌ُ نَفس‌ٌ شَیئاً وَ إِن کان‌َ مِثقال‌َ حَبَّةٍ مِن خَردَل‌ٍ أَتَینا بِها وَ کَفی بِنا حاسِبِین‌َ«1» و مثل قوله تعالی وَ زِنُوا بِالقِسطاس‌ِ المُستَقِیم‌ِ شاید قسطاس مستقیم اشاره باشد بتمام اعمال و افعال انسانی که بایستی حد وسط بین افراط و تفریط آن را مراعات گردد و در همه حال تعادل و توازن در حرکات و سکنات و گفتار و کردار در آنچه راجع بحقوق خود و حقوق دیگران است تحت مراقبه و صلاح اندیشی روی میزان اعتدال قرار داد و نیز قوله تعالی وَ أَقِیمُوا الوَزن‌َ بِالقِسطِ وَ لا تُخسِرُوا المِیزان‌َ و از امثال اینکه آیات ممکن است معنی جامعی مراد باشد که شامل گردد میزانی را که برای سنجش اجسام آرند و معنی اعم که معنویات را هم شامل گردد خلاصه ظاهرا اینکه آیات در مقام سنجش عمل نیک و بد است که بمیزان عدل الهی میسنجند لکن در اینکه آیه بالا مَن ثَقُلَت مَوازِینُه‌ُ و نیز در سوره اعراف آیه 7 وَ الوَزن‌ُ یَومَئِذٍ الحَق‌ُّ فَمَن ثَقُلَت مَوازِینُه‌ُ فَأُولئِک‌َ هُم‌ُ المُفلِحُون‌َ وَ مَن خَفَّت مَوازِینُه‌ُ فَأُولئِک‌َ الَّذِین‌َ خَسِرُوا أَنفُسَهُم بِما کانُوا بِآیاتِنا یَظلِمُون‌َ«2» وقتی اینکه آیات اخیر و امثال آن را با هم جمع نمودیم بضمیمه آیه بالا از مجموع آن توان استفاده نمود که مقصود از موازین جمع موزون و بمعنی سنگینی و بزرگی و عظمت جوهر نفس انسانی باشد و مقصود از و من خفت موازینه بی‌مقداری و سبکی نفس بشری باشد آری کسی که روح و روان خود را از اسارت نفس حیوانی نجات داد و در
-----------------------------------
(1) و میگذاریم میزانهای عدالت را و ظلم و ستم بر کسی وارد نمی‌آید و اگر عمل بمقدار دانه‌ای از خردل باشد ما آن را میآوریم و ما برای حساب (و رسیدگی بمردم) کافی میباشیم
(2) وزن و سنجیدن در آن روز حق است پس کسی که سنگین شد میزان او چنین کسانی رستگارند و کسی که میزانهای او سبک گردید چنین کسانی خسران برده و نفسهای آنان زیان برده بسبب اعمالی که کسب نموده‌اند

صفحه : 247
مقام کوشش برآمد که حقیقت و جوهر ذات خود را از آلودگی شهوات نفسانی و آرزو و آمال طبیعی دنیوی تصفیه نماید و قلب و دل خود را در اثر معرفت و محبت بحق تعالی و ایمان و تقوی و عمل صالح و ملکات حمیده مثل عدالت شجاعت عفّت حکمت قوی و چابک گردانیده و نیز نفس انسانی خود را بزیور علم و دانش و شناسایی مبدء و معاد تزیین نموده و آراسته گردانیده و در مقام عمل نیز مطابق عدل و دستورات الهی رفتار نموده و خود را از حضیض حیوانیت باوج انسانیت رسانیده البته چنین کسی جوهر ذات و گوهر حقیقت وی نزد پروردگارش سنگین و ذی قیمت میگردد و نیز اعمالش قیمت پیدا میکند و وجودش شریف و روحش بسی ارجمند میگردد فَهُوَ فِی عِیشَةٍ راضِیَةٍ پس چنین کسی که دارای گوهر پاک روحانی و نفس چالاک قوی ملکوتی گردید البته در زندگانی جاودانی و خوشی همیشه‌گی دائمی است و از حیات اخروی برخوردار میگردد بلکه در همین حیات مجازی دنیوی که محفوف بالام بسیار و مشقات بیشمار است در اثر صفای روح و نور قلبش همیشه روشن و شادمانست و لو آنکه در لباس فقر زیسته و از حیث وسائل ظاهری دنیوی ناراحت بنظر آید وَ أَمّا مَن خَفَّت مَوازِینُه‌ُ، فَأُمُّه‌ُ هاوِیَةٌ بعکس کسی که برای جوهر روحش و حقیقت انسانیتش و اعمالش وزنی و سنگینی و قیمتی نباشد مأوای و جایگاه وی در هاویه که پست‌ترین درکات جهنم است میباشد مفسرین گویند هاویه بمعنی جایگاهست و عرب جایگاه را ام گوید پس معنی آیه چنین میشود کسی که جوهر روحش سبک و بی‌مقدار و برای اعمالش نیز وزنی و قیمتی نیست جایگاه وی هاویه که پست‌ترین درکات جهنم است میباشد وَ ما أَدراک‌َ ما هِیَه، نارٌ حامِیَةٌ

صفحه : 248
اشاره بسختی هاویه دارد که بماء استفهامی خطاب برسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نموده که تو چه دانی هاویه چیست آتشی است برافروخته از بعض عرفا است کسی که میزان عملش بسبب اخلاق نکوهیده و اوصاف زشت ناپسند سبک گردید اصل ذاتش و جوهر وجودش که در آیه تعبیر بام نموده وی را مجبول میگرداند بر هاویه که آن عبارت از حجاب است از ازل تا ابد و نار حامیه اشاره بنار جهل و کوری قلب و پستی نفس و پیروی هوا است شیخ بهایی رحمه اللّه در کتاب اربعین راجع بمیزان بیان خوبی دارد که برای توضیح مطلب مختصری از آن را ترجمه مینمایم چنین گفته حق اینکه است که موزون در نشاه قیامت آن نفس اعمال است نه صحیفه اعمال و اینکه گویند اعمال عرض است و عرض نمیشود جوهر گردد زیرا که قلب ماهیت لازم آید و قلب ماهیت محال و خلاف حکم عقل است در پاسخ فرموده اینکه کلام ظاهری عامیانه است لکن خواص و اهل تحقیق میدانند که سنخ شیئی و حقیقت آن امری است مغایر با صورت خارجی که اول در ذهن و در مشاعر ظاهر میگردد و از آنجا در قوای باطنه محفوظ میماند و صورت اشیاء چنانچه معلوم است از حیث ظهور و خفاء مختلف میگردد حسب مواطن و نشآت که در هر نشاه و محلّی قوی و مشاعر طوری ظهور و بروز مینماید و طوری خود را میآراید و باعتبار محلّی که در آن جلوه نموده تظاهر مینماید چنانچه گویند رنگ آب رنگ ظرف وی است اما آن محلی که صور خارجی در آن ظهور و بروز مینماید (یعنی نفس انسانی) گاهی از آن تعبیر بسنخ و گاهی تعبیر بوجه و گاهی تعبیر بروح میکنند و حقیقت آن را نداند مگر علام الغیوب پس دور نیست که چیزی در محلّی عرضا باشد و در محل دیگر جوهر آیا نمیبینی محسوسات بحس بصر چگونه در مرتبه حس بصری محفوف بپرده‌های

صفحه : 249
جسمانی است مثل اینکه بایستی در محل مخصوص و وضع مخصوص دیده شود و نیز شرائط دیگری در کار است که بدون آن چیزی رؤیت نمیگردد مثل اینکه بایست زیاد نزدیک بچشم نباشد و نیز زیاد دور نباشد و چیزهای دیگر که دیدن اشیاء مشروط بآنها است و همین صورت مخصوص در مرتبه حس مشترک از بسیاری از اینکه شرائط عاری است یعنی همان صورت خارجی وقتی در ذهن آید دیگر محتاج بشرائطی که در اصل دیدن مأخوذ بوده نمیباشد آیا نمیبینی کسی که در خواب بیند مثلا شیر می‌آشامد تعبیر بعلم میشود در صورتی که علم از کیفیات نفسانی و عرض بشمار میآید و شیر
جسم و جوهر است پس یک چیز در دو نشاه (در خواب و بیداری) بدو صورت و دو حقیقت جلوه نموده و در هر مقامی باسمی ظهور و بروز گردیده و در مرتبه‌ای عرض نامیده میشود و در مرتبه‌ای جسم و جوهر بروز و ظهور مینماید (پایان) چون آیات قرآنی برای ارشاد بشر فرود آمده و تمامش روی میزان عقل و منطق صحیح استوار گردیده که بشر مطالب آن را بعقل خود بسنجد و از روی فهمیدگی و دانستگی مطالب و بعض اسرار آن را درک نموده و دانسته و فهمیده تصدیق کند و ایمان آرد اینکه است که علّت و سبب اهل نجات و اهل بهشت و نیز علّت و سبب عذاب و اهل جهنّم را صریحا و تلویحا و کنایة در ضمیمه آیات تذکر میدهد چنانچه در اینکه آیات اشاره مینماید به اینکه اوضاع قیامت و سعادت بشر بسته به شرافت و علوّ روحانی او است و نیز سقوط و انحطاط وی بسته بپستی و سبکی و بی مقداری نفسانی و روحانی او است که بحکم عقل بایستی جایگاه هر کسی در خور مقام و رتبه وی باشد و اگر غیر از اینکه باشد بر خلاف عدل پروردگار میگردد اینکه است که فرموده هر کسی رهین و گرو اعمال خود است (ان کان خیرا فخیرا و ان کان شرا فشرا)

صفحه : 250

‌سورة التکاثر

اشاره

مکیة و هی ثمان آیات سوره (التّکاثر) مکّی است که در مکّه فرود آمده و هشت آیه و بیست و هشت کلمه و صد و بیست حرف است از ابو امامه از ابی‌ّ کعب چنین روایت میکنند که هر کس سوره الهیکم التّکاثر را بخواند او را در قیامت از آن کسانی گردانند که بر نعمتهایی که باو داده‌اند حساب نکنند و ثواب کسی بوی دهند که هزار آیه از قرآن خوانده باشد. (ابو الفتوح) و از امام صادق علیه السّلام نقل میکنند که فرموده کسی که سوره تکاثر را در نماز فریضه بخواند بوی ثواب صد شهید میدهند.
و از کفعمی است که اگر اینکه سوره بر مرض صداع خوانده شود مرض رفع میگردد

[سوره التکاثر (102): آیات 1 تا 8]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
أَلهاکُم‌ُ التَّکاثُرُ (1) حَتّی زُرتُم‌ُ المَقابِرَ (2) کَلاّ سَوف‌َ تَعلَمُون‌َ (3) ثُم‌َّ کَلاّ سَوف‌َ تَعلَمُون‌َ (4)
کَلاّ لَو تَعلَمُون‌َ عِلم‌َ الیَقِین‌ِ (5) لَتَرَوُن‌َّ الجَحِیم‌َ (6) ثُم‌َّ لَتَرَوُنَّها عَین‌َ الیَقِین‌ِ (7) ثُم‌َّ لَتُسئَلُن‌َّ یَومَئِذٍ عَن‌ِ النَّعِیم‌ِ (8)

(ترجمه)

بنام ایزد هستی بخش صاحب رحمت عام و خاص
بسیاری مال و اولاد و عشیره شما را مشغول نمود،
تا وقتی که ملاقات قبرها نمودید
اینطور نیست که گمان کرده‌اید بزودی میدانید،
باز هم بطور علم الیقین خواهید دانست،
چنین نیست که گمان کرده‌اید اگر بعلم الیقین میدانستید
هر آینه جهنّم را میدیدید،
پس از آن یقین شما زیاد میشد بطوری که بعین الیقین (در همین حیات دنیوی) جهنّم را میدیدید.
آن گاه البتّه در آن روز از شما سؤال میشود از آن نعمت‌هایی که بشما داده شده (که در چه راهی صرف نمودید)

صفحه : 251

(توضیح آیات)

اشاره

‌ذلک که‌أَلهاکُم‌ُ التَّکاثُرُ، حَتّی زُرتُم‌ُ المَقابِرَ (ها) در ذلک که أَلهاکُم‌ُ التَّکاثُرُ بمعنی لغوی صرف نمودن وقت است در لهو و لعب و تکاثر بمعنی تفاخر بمناقب و افتخار بمال یا بحسب و نسب و غیر آن است و در شأن نزول آیه بین مفسّرین گفتاری است.
(1) راجع بیهوده است که هر طایفه‌ای از آنان میگفتند عدد ما و اقوام و عشیره ما زیادتر از اقوام و عشیره بنی فلان و فلان است تا وقتی که در ضلالت و گمراهی مردند و در قبر رفتند (قتاده) (2) آیه در باره دو طایفه از قریش بنی عبد مناف و بنی سهم بن عمر فرود آمده که هر یک بر دیگری افتخار میجستند که عدد اشراف و بزرگان ما زیادتر است تا بجایی رسید که رفتند و قبرهای هر یک از آن دو قبیله که مرده بودند شماره نمودند که معلوم شود عدد کدام یک از آن دو قبیله زیادتر است و عدد مرده‌های عبد مناف زیادتر بود.
و آیه در مقام اعتراض بآنهاست که چنان در لهو و لعب فرو رفته‌اند و گمراهی بر آنان چیره و غالب گردیده که بزیادتی عدد طائفه افتخار مینمودند.
لکن شأن نزول آیه هر چه باشد و در باره هر کس فرود آمده باشد آیه مطلق است و چنانچه در محل خود مبرهن گردیده مورد مخصّص نیست.
ذلک که‌أَلهاکُم‌ُ التَّکاثُرُ شامل میگردد هر کسی را که کثرت امور طبیعی و تفاخر بآن خواه بکثرت مال باشد یا اولاد یا اقوام و عشیره یا ریاست و جاه و مقام هر چه وی را از طریق حق بازدارد و او را مشغول گرداند تا وقتی که مرگ وی را دریابد و در گور رود.
طبرسی از قتاده و او از مطرف بن عبد اللّه بن سنجر تا میرساند سند حدیث را برسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم که در بیان ذلک که أَلهاکُم‌ُ التَّکاثُرُ فرموده (إبن آدم یقول مالی مالی و مالک من مالک الّا ما اکلت فافنیت و لبست فابلیت او تصدّقت فامضیت)«1»
-----------------------------------
(1) اولاد آدم میگوید چیست بر من چیست بر من و چه مانده برای تو از مال تو مگر آنچه خورده

صفحه : 252
خلاصه ظاهرا آیه در مذمت کسانی است که حظوظات دنیوی مثل کثرت مال و اولاد و باقی جهات طبیعی وی را از حق و آخرت باز دارد و وی را سرگرم و مشغول بدنیا گرداند.
چنانچه در سوره بقره در وصف اهل دنیا و در مقام تهدید بآنها فرموده أُولئِک‌َ الَّذِین‌َ اشتَرَوُا الحَیاةَ الدُّنیا بِالآخِرَةِ فَلا یُخَفَّف‌ُ عَنهُم‌ُ العَذاب‌ُ وَ لا هُم یُنصَرُون‌َ«1» در سوره آل عمران زُیِّن‌َ لِلنّاس‌ِ حُب‌ُّ الشَّهَوات‌ِ مِن‌َ النِّساءِ وَ البَنِین‌َ وَ القَناطِیرِ المُقَنطَرَةِ مِن‌َ الذَّهَب‌ِ وَ الفِضَّةِ وَ الخَیل‌ِ المُسَوَّمَةِ وَ الأَنعام‌ِ وَ الحَرث‌ِ ذلِک‌َ مَتاع‌ُ الحَیاةِ الدُّنیا وَ اللّه‌ُ عِندَه‌ُ حُسن‌ُ المَآب‌ِ«2» و نیز از احادیث راجع بمحبت دنیا و اشتغال بآن بسیار است در کتاب کافی از صادق آل محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم چنین روایت میکنند (کسی که صبح و شام کند و بزرگترین همش دنیا باشد خدا قرار میدهد فقر را بین دو چشم او و امور او متشتت و پراکنده میگردد و از دنیا بوی نمیرسد مگر قدری که قسمت او گردیده.
کَلّا سَوف‌َ تَعلَمُون‌َ (کلّا) کلمه ردع است اشاره به اینکه بزودی هنگام مردن و پس از آن میفهمید که کثرت مال و اولاد و عشیره و هر چه از امور طبیعی بآن دل بسته و بوی مینازید و افتخار میکنید شما را از عذاب نجات نخواهد داد و سعادت و فضیلت برای شما تأمین نخواهد نمود.
-----------------------------------
(1) و فانی کرده‌ای یا پوشیده‌ای و کهنه کرده‌ای یا انفاق کرده و گذشته‌ای اشاره به اینکه انسان فقط از مال خود بقدری که خورده و پوشیده و انفاق نموده بهره‌ور گردیده
(2) آنها کسانی میباشند که حیات اخروی را تبدیل نموده و فروخته‌اند بحیات دنیا و چون چنین کرده‌اند پس عذاب آنها تخفیف پیدا نمیکند و یار و یاور هم ندارند آری چنین کسانی با دست خالی که سرمایه خود که میتوانستند حیات جاودانی و عیش همیشگی بر خود تأمین نمایند از دست داده دیگر چیزی که آنها را از عذاب برهاند در دست ندارند

صفحه : 253
ثُم‌َّ کَلّا سَوف‌َ تَعلَمُون‌َ کلّای دوم شاید برای تأکید باشد که محققا بزودی میدانید و شاید مقصود مرتبه دیگری از دانستن و اشاره باین باشد که چون در قیامت هر چیزی بحقیقت آشکار میگردد آن وقت برای انسان بخوبی معلوم میگردد که آنچه را در دنیا بوی افتخار مینمود یک وهم و خیالی بیش نبود و همه هَباءً مَنثُوراً و فانی گردیده و برای او جز شقاوت و دوری از رحمت الهی چیزی نیفزود و فقط سبب افروخته شدن آتش و عذاب جهنم گردید کَلّا لَو تَعلَمُون‌َ عِلم‌َ الیَقِین‌ِ لَتَرَوُن‌َّ الجَحِیم‌َ کلای سوم نیز برای تأکید و شاید اشاره بمرتبه دیگری از علم باشد و بعد از لام (لترون) قسم مندرج است یعنی اگر (بعلم الیقین) میدانستید سختی روز قیامت و فزع عظیم روز موعود را قسم بخدا هر آینه جهنم را بچشم دل میدیدند ثُم‌َّ لَتَرَوُنَّها عَین‌َ الیَقِین‌ِ در قریب القرآن در تعریف علم و حقیقت آن چنین گفته (العلم ادراک الشی‌ء بحقیقته) و ادراک دو قسم است یکی ادراک حقیقت چیزی و دیگر ادراک چیزی نه از جهت ذات و حقیقت آن بلکه باعتبار صفتی یا چیزی که در آن موجود است یا به اعتبار نفی صفتی یا چیز دیگری از آن و آنجایی که علم راجع بذات شیئی باشد اثباتا او نفیا فعل متعدی بیک مفعول میگردد مثل قوله تعالی لا تَعلَمُونَهُم‌ُ اللّه‌ُ یَعلَمُهُم و آنجا که راجع بصفت موجود باشد فعل متعدّی بدو مفعول میگردد مثل قوله تعالی فَإِن عَلِمتُمُوهُن‌َّ مُؤمِنات‌ٍ و نیز باعتبار دیگر علم دو قسم است نظری و عملی نظری آن علمی است که سبب کمال نفس میگردد مثل علم بموجودات عالم و عملی علمی است که مقدمه عمل است مثل علم بعبادات و باعتبار دیگر نیز علم دو قسم است عقلی و سمعی (و اعلمته و علّمته) در اصل یکی است لکن اعلام را در اخبار

صفحه : 254
سریع آرند و تعلیم را در جایی آرند که بتکرار مطلب واضح گردد یعنی معلم و آموزگار مطلب را تکرار نماید تا وقتی که دانش آموزان فرا گیرند لکن مثل قوله تعالی الرَّحمن‌ُ عَلَّم‌َ القُرآن‌َ عَلَّم‌َ بِالقَلَم‌ِ عُلِّمنا مَنطِق‌َ الطَّیرِ وَ یُعَلِّمُهُم‌ُ الکِتاب‌َ وَ الحِکمَةَ وَ عَلَّم‌َ آدَم‌َ الأَسماءَ کُلَّها تعلیم نمودن و آزمودن حق تعالی اسماء را بآدم و نیز آزمودن منطق طیر بسلیمان نبی علیه السّلام و امثال اینطور تعلیمات عبارت از قوه‌ایست که در روحیه آن اشخاص برجسته مثل انبیاء و اولیاء نهاده که بآن قوه عالم میگردند بحقایق و بطون اشیاء در نظر آن برجسته‌گان عالم بشریت مبرز و ظاهر میگردد چنانچه تعلیم و آزمودن حیوانات طریق لوازم زندگانی خود را از همین قبیل است یعنی آنچه صلاح آنها است در غریزه آنان نهاده بتعلیم و تعلّم معمولی نیست و بین اشخاصی که از طرف حق تعالی بآنها علم آزموده شده نیز درجاتی است چنانچه فرموده وَ الَّذِین‌َ أُوتُوا العِلم‌َ دَرَجات‌ٍ وَ فَوق‌َ کُل‌ِّ ذِی عِلم‌ٍ عَلِیم‌ٌ (پایان) (ثم) حرف عطف است که (لترونّها) را عطف داده به (لترون) جلو از اینکه آیات توان استفاده نمود که علم و یقین هر یک مراتب و درجاتی دارد در اینجا سه مرتبه از علم را تذکّر داده و دو مرتبه از یقین را نام برده و در سوره واقعه آیه 95 إِن‌َّ هذا لَهُوَ حَق‌ُّ الیَقِین‌ِ اشاره بمرتبه سوم یقین است علم را چنانچه حکماء معرفی نموده‌اند (صورت حاصله معلوم است عند العالم) و اینکه صورت حاصله در ذهن گاهی فقط صورت الفاظی است که برای شناسایی معلوم وضع شده مثل اینکه ما از ملائکه و جن مثلا فقط لفظی میشنویم بدون اینکه حقیقت و ماهیّت ملک و جن را بتوانیم فهم کنیم اینکه یک قسم و یک مرتبه از علم است که اینکه قسم را حقیقتا نتوان در تعداد علوم حقیقیه بشمار آورد مجازا آن را علم نامند مرتبه دوم علم بمعنی حصول مفهوم معلوم است در ذهن عالم بطوری که وقتی نام معلوم را میشنویم معنی و مفهوم آن را تعقل کنیم خواه تصدیق ایجابی یا سلبی در وی باشد یا نباشد

صفحه : 255
مرتبه سوم تصور مفهوم معلوم و تصدیق بوجود او یا بعدم او و اینکه قسم از علم را اذعان و ایمان و تصدیق نامند در لغت اعتقاد جازم مطابق واقع را یقین نامند و در عرف متشرعه یقین حالتی است در نفس که از آن آثار خارجی ظهور و بروز نماید و آن سه مرتبه دارد (علم الیقین) (عین الیقین) (حق الیقین) مرتبه اول یقین که آن را علم الیقین نامند
آن علمی است که از روی براهین عقلیه یقینیّه پدید گردد بطوری که ثابت و جازم باشد و احتمال خلاف ندهد مرتبه دوم و سوم از یقین مقام مشاهده و عیان است و اینکه مرتبه از یقین نیز دو مرتبه دارد یک مرتبه انسان مطلوب خود را مشاهده میکند بدون آنکه محتاج بنظر و فکر باشد و نسبت اینکه مرتبه از یقین نسبت بمرتبه (علم الیقین) مثل دیدن است نسبت بشنیدن مرتبه دوم چنان غرق در مطلوب میگردد که گویا خود و هر چه هست فراموش مینماید و بجز مطلوب و معلوم چیزی در نظرش پدیدار نیست از محقق طوسی رحمه اللّه چنین نقل می‌کنند که در تألیفاتش مراتب معرفت را تشبیه نموده بمراتب شناختن آتش که مرتبه ادنای آن اینکه است که شخص بشنود در عالم شیئی است که آنچه با آن تماس کند میسوزد و اعدام می‌گردد و چنین چیزی نام آن آتش است و نظیر اینکه مرتبه در معرفت اللّه مرتبه عوام و مقلّدین است که آنان تصدیق بدین دارند بدون آنکه بتوانند دلیل و براهین برای اثبات آن اقامه نمایند.
و مرتبه بالاتر در معرفت اللّه ایمان اهل نظر از حکماء و متکلمین است که از روی براهین عقلی و ادلّه محکم اثبات مینمایند وجود خدا و باقی معارف را و معرفت آنها نظیر معرفت کسی است که آتش را ندیده و حرارت آتش را حس ننموده لکن دود آتش را مشاهده می‌نماید.

صفحه : 256
و مرتبه بالاتر در معرفة اللّه معرفت مؤمنین خلّص است که نفس و روحشان مطمئن بایمان گردیده و معرفت اینها نظیر معرفت کسی است که بآتش نزدیک شده و از حرارت آن گرم گردیده.
و فوق اینکه مرتبه در معرفت کسانی است که اهل کشف و مشاهده و فناء فی التّوحید گردیده‌اند نظیر کسی که در آتش رفته و تمام بدن او در آتش محترق و سوخته گردیده.
پس ممکن است در توجیه آیات گفته شود آن دو آیه اول کَلّا سَوف‌َ تَعلَمُون‌َ راجع بزمان حیات کفّار است قبل از مردنشان که آنان در همین عالم در دو موقع عالم میگردند که مال و عشیره آنها را از عذاب نجات نمیدهد یکی وقتی بکیفر اعمالشان گرفتار گردیدند و آفات و بلیّات دنیا بر آنها هجوم آورد آن وقت شاید بفهمند آنکه تواند آنان را از بلا نجات دهد غیر آنست که تصور میکردند و دیگر وقتی علائم مرگ و آثار عذاب را در خود مشاهده مینمایند آن وقت دانا می گردند و میفهمند که چه بسر خود آورده و چه آفات و بلیّاتی در جلو دارند.
و آن دو آیه بعد کَلّا لَو تَعلَمُون‌َ عِلم‌َ الیَقِین‌ِ لَتَرَوُن‌َّ الجَحِیم‌َ ثُم‌َّ لَتَرَوُنَّها عَین‌َ الیَقِین‌ِ شاید راجع ببعد از مردن کفار باشد که دو مرتبه از یقین برای آنان پدید میگردد یکی در عالم برزخ وقتی علائم و آثار عذاب را معاینه می‌بینند که مثال علم الیقین است که برای موحدین در همین عالم از روی دلیل و برهان معلوم گردیده و دیگر وقتی است که کفار در قیامت داخل در جهنم و عذاب میگردند و آن مثال مؤمنین خلص و موحدینی است که در همین عالم بمرتبه کشف و شهود رسیده‌اند و در قیامت بمنتهی درجه شهود و بغایت کشف میرسند خلاصه ظاهرا آیه اشاره باین دارد کسانی که بجهات دنیوی از قبیل کثرت مال و اولاد یا شهرت و مقام تفاخر میکنند و امور طبیعی دنیوی آنان را بنفس پرستی و لهو و لعب مشغول نموده آنان کسانی می‌باشند که بمعاد و پاداش اخروی ایمان ندارند و نمی‌دانند که پس از اینکه عالم عالمی است و پشت اینکه پرده اسراری نهفته که خواهی

صفحه : 257
نخواهی وقتی پرده طبیعت پاره میگردد و بآن خواهند رسید اگر بعلم الیقین میدانستند که البته بزودی خواهند دانست در همین عالم دنیا جهنم و عذاب و نکالی که در اثر پیروی هوای نفسانی و اشتغال بلهو و لعب که برای اهل دنیا و منکرین معاد آماده شده بچشم حقیقت بین میدیدند بلکه قسم بخدا بچشم دل بطور مشاهده و عیان عذاب جهنمیان را میدیدند از اینکه آیه توان استفاده نمود که جهنم و بهشت بلکه عالم آخرت در مرتبه فوق اینکه عالم فعلا موجود است و اهل جهنم در همین دنیا در واقع یعنی در معنی و حقیقت نه در صورت در جهنم معذبند و لو آنکه خود ندانند و نفهمند در سوره توبه آیه 49 فرموده وَ إِن‌َّ جَهَنَّم‌َ لَمُحِیطَةٌ بِالکافِرِین‌َ و نیز اهل بهشت در همین عالم در معنی نه در صورت در بهشت متنعمند آری قلب بشر وقتی از حق و از عالم حقیقت معکوس گردید و بتمام قوی و مشاعر بدنیا و باین عاریت سرا رو آورد و تمام همش امور طبیعی دنیوی و محظوظات مادی گردید چنین کسی در تمام ساعات عمرش علی الدوام در باطن خود بدست خود جهنّمی افروخته میگرداند و هر آنی در هاویه ظلمانی طبیعت مشغول فرو رفتن است و در اثر بعد و دوری از حق تعالی بدرک جهنم نزدیک‌تر میگردد اگر چه شراب گل آلوده دنیا چنان چشم و گوش وی را پر نموده که خودش نمیفهمد رو بکجا میرود و مآل امرش بکجا خواهد رسید از اینکه آیات دو مطلب توان استخراج نمود یکی جهنم و بهشت فعلا در محل خود موجودند و دیگر کسانی که یقین و ایمانشان بمرتبه (عین الیقین) رسیده در همین عالم بچشم دل بهشت و اهل بهشت و جهنّم و اهل جهنّم را مشاهده مینمایند در حدیثی نقل میکنند که حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم از زید نامی سؤال نمود
(کیف اصبحت)
چگونه صبح کردی در پاسخ گفته (اصبحت یا رسول اللّه موقنا) پس از آنکه حضرتش از علامت یقین وی سؤال مینماید که برای هر حقی

صفحه : 258
حقیقتی است که بآن شناخته میگردد گوید یقین من بدرجه‌ای است که اهل بهشت را در بهشت متنعم می‌بینم و اهل جهنم را در جهنم معذب مشاهده مینمایند

و مولی رومی اینکه حدیث را بنظم آورده چنین گوید


گفت پیغمبر صباحی زید را کیف اصبحت ای رقیق با صفا

گفت عبدا مؤمنا باز اوش گفت کو نشان از باغ ایمان گر شگفت

گفت تشنه بوده‌ام من روزها شب نخفتستم ز عشق و سوزها

تا ز روز و شب جدا گشتم چنان که ز اسپر بگذرد نوک سنان

که از آن سو جمله ملتها یکی است صد هزاران سال یک ساعت یکی است

هست ازل را و ابد را اتحاد عقل را ره نیست سوی افتقاد

گفت از اینکه ره کوره آوردی بیار در خور فهم و عقول اینکه دیار

گفت خلقان چون ببینند آسمان من ببینم عرش را با عرشیان

هشت جنت هفت دوزخ پیش من هست پیدا همچو بت پیش سمن

یک بیک وا می‌شناسم خلق را همچو گندم من ز جو در آسیا

که بهشتی که و بیگانه کی است پیش من پیدا چو مار و ماهیست

اینکه زمان پیدا شده بر اینکه گروه یوم تبیض‌ّ و تسودّ وجوه«1»

جمله را چون روز رستاخیز من فاش می‌بینم عیان از مرد و زن

هین بگویم یا فرو بندم دهن لب گزیدش مصطفی یعنی که بس

با رسول اللّه بگویم سر حشر در جهان پیدا کنم امروز نشر

هل مرا تا پرده‌ها را بردرم تا چو خورشیدی بتابد گوهرم
-----------------------------------
(1) سوره آل عمران آیه 102 تمام آیه فَأَمَّا الَّذِین‌َ اسوَدَّت وُجُوهُهُم أَ کَفَرتُم بَعدَ إِیمانِکُم فَذُوقُوا العَذاب‌َ بِما کُنتُم تَکفُرُون‌َ روز قیامت روزی است که رویهایی سفید است و رویهایی سیاه است اما آنهایی که رویهای آنان سیاهست (از آنها سؤال میشود) آیا بعد از ایمان آوردن کافر شدید پس بسبب کفرتان بچشید عذاب را

صفحه : 259
و اگر بهشت و جهنم فعلا موجود نبود چگونه پیمبران از اوضاع و خصوصیات آن خبر میدادند و حدیث معراج که از پیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نقل میکنند که فرموده بهشت و جهنم را بمن عرضه نمودند و از بعض حالات بهشتیان و جهنمیان خبر میدهد شاهد بر حرف ما است در جلد اول تفسیر سوره بقره در ذیل آیه 24 فَإِن لَم تَفعَلُوا وَ لَن تَفعَلُوا فَاتَّقُوا النّارَ الَّتِی وَقُودُهَا النّاس‌ُ وَ الحِجارَةُ أُعِدَّت لِلکافِرِین‌َ مختصر بیانی راجع به اینکه آیا بهشت و جهنم فعلا موجودند یا بعدا موجود میگردند نمودم که بدلالت بعض آیات مثل همین آیه أُعِدَّت لِلکافِرِین‌َ و نیز وَ إِن‌َّ جَهَنَّم‌َ لَمُحِیطَةٌ بِالکافِرِین‌َ و غیر اینها و نیز ببراهین عقلی و شهود عینی که بعضی مدعی آن میباشند چنین ثابت مینماید که بهشت و جهنم فعلا موجودند ثُم‌َّ لَتُسئَلُن‌َّ یَومَئِذٍ عَن‌ِ النَّعِیم‌ِ ثم‌ّ حرف عطف و برای تراخی آرند و نون ثقیله و قسم که بعد از لام لتسئلن‌ّ مأخوذ است برای تأکید است یعنی قسم بخدا که البته و محققا پس از وقوع قیامت در آن روز شما سؤال کرده میشوید از نعیم، نعیم جمع است اشاره به اینکه از تمام نعمتها در مورد سؤال واقع میگردید و شاید اشاره بهمان (تکاثر) در اول سوره دارد و مقصود همان نعمتهایی باشد که بکفار عطا شده و همان نعمتها سبب لهو و لعب و تفاخر آنان گردید و آنها را مغرور نموده و از طریق حق دور گردانیده و در قیامت مورد سؤال و عتاب واقع میگردند

سخنان مفسرین در توجیه «نعیم»

1- نعیم آب سرد است و قائلین باین معنی تمسّک بحدیثی نموده‌اند که از حضرت رسول نقل شده لکن سند حدیث معتبر نیست

صفحه : 260
2- مقصود از نعیم رطب است و قائلین بآن از حضرت رضا علیه السّلام روایت مرفوعه‌ای نقل کرده‌اند 3- از عبد اللّه مسعود نقل میکنند که گفته از حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم شنیدم که فرمود مقصود از نعیمی که در قیامت از آن سؤال میشود ایمن بودن و امنیّت داشتن و تن درستی و سلامتی است 4- از عبد اللّه عباس است که گفته حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم اینکه سوره را خواند تا رسید باین آیه لَتُسئَلُن‌َّ یَومَئِذٍ عَن‌ِ النَّعِیم‌ِ فرمود آن نعیمی که از آن سؤال میشود پنج چیز است: سیری شکم، سردی آب، لذّت خواب، سایه مسکن، اعتدال خلقت 5- از ابراهیم نقل میکنند که گفته هر کس طعامی خورد یا آبی نوشد و در عقب آن شکر گوید از آن نعیم نپرسند 6- دیگری گفته نعیم تن درستی و سالم بودن چشم و گوش و سلامتی دل است که در قیامت از اینکه نعمتها سؤال میشود که در چه چیز صرف نمودید بیانش قوله تعالی إِن‌َّ السَّمع‌َ وَ البَصَرَ وَ الفُؤادَ کُل‌ُّ أُولئِک‌َ کان‌َ عَنه‌ُ مَسؤُلًا«1» (عبد اللّه عباس) 7- مقصود از نعیم نعمت نبوّت و بعثت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ما است که نعمت و رحمت بر جهانیان است 8- از امام جعفر صادق علیه السّلام چنین روایت میکنند که فرموده مقصود از نعمت ولایت أمیر المؤمنین علیه السّلام است بیانش قوله تعالی الیَوم‌َ أَکمَلت‌ُ لَکُم دِینَکُم وَ أَتمَمت‌ُ عَلَیکُم نِعمَتِی«2» (تفسیر ابو الفتوح رازی)
-----------------------------------
(1) سوره بنی اسرائیل آیه 38 محققا گوش و چشم و قلب تمام اینها مسئولند یعنی در معرض سؤال در می‌آیند.
(2) سوره مائده آیه 5 گویند اینکه آیه در حجة الوداع فرود آمده وقتی که رسول اللّه (ص) مأمور گردید که علی (ع) را وصی و جانشین خود گرداند (یعنی امروز دین اسلام کامل گردید و نعمت من بر شما مسلمانها تمام گردید)

صفحه : 261
پروردگاری که دائم الفضل و کثیر الاحسان است بنظر بعید می‌آید که از آنچه بمخلوقاتش روزی داده در مقام پرسش آید مگر آنکه سؤال شود از کجا آوردی و در چه مصرف خرج کردی لکن کرم و عظمت حق تعالی بالاتر از اینکه است که از آن چیزی که بنده او خورده یا آشامیده سؤال کند و بهترین توجیهات همانست که از نعمت رسالت رسول اسلام صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و از نعمت ولایت أمیر المؤمنین و اولادان آن بزرگواران سؤال شود که راجع باین دو نعمت بزرگ چگونه عمل کردید و بشکرانه اینکه دو نعمت چطور قیام نمودید آیا کفران نعمت نمودید و مخالفت ورزیدید یا اطاعت کردید و سعادت‌مند گردیدید در تفسیر منهج الصادقین از کتاب عیون الاخبار الرضا بسند صحیح از ابراهیم عباس صولی که کاتب اهواز بوده روایت میکند که چنین گفته من نزد علی بن موسی الرضاء علیه السّلام بودم فرمود در دنیا نعمت حقیقی وجود ندارند بعضی فقهاء در آن مجلس حضور داشتند گفتند حضرت عزت فرموده لَتُسئَلُن‌َّ یَومَئِذٍ عَن‌ِ النَّعِیم‌ِ اینکه نعیم در دنیا است و آن آب سرد است آن گاه حضرت رضا علیه السّلام بصدای بلند فرمود اینکه طور آیه را تفسیر میکنید بعضی از شما بآب سرد تفسیر میکنید و بعضی بطعام و گروهی بخواب خوش اینکه چنین نیست که می‌گویید زیرا که پدر من از پدرش ابا عبد اللّه علیه السلام چنین نقل نموده که جماعتی نزد حضرتش در تفسیر قوله تعالی ثُم‌َّ لَتُسئَلُن‌َّ یَومَئِذٍ عَن‌ِ النَّعِیم‌ِ همین تعبیرات را نمودند آن گاه حضرت در غضب شد و فرمود خدای عز و جل از آنچه ببندگانش تفضل نموده سؤال نمیکند و بر آنان منّت نمیگذارد چگونه (خدایی که دائم الفضل و کثیر الاحسان است) بر بنده خود منت میگذارد در صورتی که منت گذاردن مخلوق بعضی بر بعض دیگر قبیح است پس چطور توان چیزی که نسبت بمخلوق پسند نیست نسبت بخالق داد پس مقصود از نعمتی که از آن سؤال میشود محبت اهل بیت پیمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و موالات آنها است که بعد از توحید و نبوت از آن سؤال میشود و اگر از اینها جواب صحیح

صفحه : 262
داده وی را بروضه رضوان همیشه متنعم و شادمان دارند و نیز فرمود پدر من از آباء گرامی خود (ع) روایت نموده که رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود یا علی اول چیزی که پس از مرگ از آن سؤال میشود کلمه شهادتین و محبت و ولایت و حقیّت تو است و هر که باینها اقرار نماید از روی اعتقاد بنعیم ابدی و سعادت سرمدی رسد و نیز در عیون اخبار الرضا از حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نقل میکند که فرموده اول چیزی که در قیامت پرسش میشود شهادت بوحدانیت و نبوت من و ولایت علی بن ابی طالب علیه السّلام است.

صفحه : 263

‌سورة و العصر

اشاره

مکیة و هی ثلاث آیات سوره (و العصر مکی است در مکه فرود آمده سه آیه و چهارده کلمه و شصت و هشت حرف است) از ابو امامه و ابی کعب روایت میکنند که رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرموده هر کس سوره و العصر را بخواند عاقبت وی را بصبر گردانند و در قیامت با اصحاب حق محشور گردد (ابو الفتوح) و از امام صادق علیه السّلام چنین نقل میکنند کسی که سوره (و العصر) در نماز نافله بخواند در قیامت مبعوث میگردد در حالی که صورت وی نورانی و با تلألؤ و خندان چشم او روشن با چنین حالی است تا وقتی که داخل بهشت گردد در مصباح کفعمی است اینکه سوره را اگر بر دفینه خوانده شود محفوظ ماند و بر آدم تب دار خوانده شود شفا می‌یابد و اگر در شب جمعه بعد از نماز عشا بنویسند و پیش خود دارند و نزد حاکم بروند در امانند

[سوره العصر (103): آیات 1 تا 3]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
وَ العَصرِ (1) إِن‌َّ الإِنسان‌َ لَفِی خُسرٍ (2) إِلاَّ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ وَ تَواصَوا بِالحَق‌ِّ وَ تَواصَوا بِالصَّبرِ (3)

(ترجمه)

بنام ایزد هستی بخش صاحب رحمت عام و خاص
قسم بعصر
که انسان در خسران و زیان کاری است،
مگر کسانی که بحق و حقیقت ایمان آوردند و نیکوکار شدند و یکدیگر را توصیه نمودند که راه حق و حقیقت پیش گیرند و نیز یکدیگر را توصیه و سفارش بصبر و متانت و استقامت نمودند.

صفحه : 264

(توضیح آیات)

اشاره

(وَ العَصرِ) عصر در لغت فشردن چیزی را گویند و مقصود از آن در اینکه سوره بین مفسرین گفتاری است برای وضوح مطلب مختصری از بیان تفسیر مجمع البیان را ترجمه مینمایم در معنی و العصر و تحقیق در آن و آرای مفسرین چنین گفته بسیاری از مفسرین گویند خدای سبحان سوگند یاد نموده بدهر زیرا که در آن عبرتی است برای صاحبان بصیرت از جهت مرور شب و روز که از ادوار موجودات و گردش افلاک پدید می‌آید (إبن عباس و کلبی و جبائی) رأی دوم- مقصود از العصر وقت عشاء است که خداوند قسم یاد نموده بطرف اخیر از روز برای آنچه در او است از دلالت بر وحدانیت خدا بپشت کردن روز و رو کردن شب و ذهاب سلطان شمس چنانچه سوگند یاد نموده بضحی که آن طرف اول روز و ظهور سلطان شمس است و اهل ملیّین اینکه دو وقت را بزرگ میشمارند (حسن و قتاده) رأی سوم- مقصود نماز عصر است که آن نماز وسطی است (مقاتل) رأی چهارم- مقصود از عصر در آیه عصر نبوّت و ظهور پیمبر اسلام است رأی پنجم- مقصود شب و روز است که آن را عصران گویند (إبن کیسان) (پایان کلام طبرسی) و غیر از اینها آراء دیگری در معنی و العصر از مفسرین شیعه و سنی نقل شده و برای هر یک از اینکه آراء مختلفه در کتب تفاسیر تمسکاتی گفته شده که اگر بخواهیم بطور تفصیل بیان آراء و ادلّه قائلین و رد و ایرادی که در باره هر یک گفته شده در اینجا درج نمائیم سخن طولانی میگردد در صورتی که بنای ما بر اختصار است لکن بطور اجمال اشاره‌ای بادلّه قائلین مینمائیم

صفحه : 265

عصر بمعنی زمان است‌

نخست بایست فهمید زمان چیست و سپس بچه دلیل توان ثابت نمود که چه اهمیت و شرافتی ر زمان است که خداوند آن را مورد سوگند خود قرار داده‌

(زمان چیست)

آرای حکماء در باره حقیقت زمان اول- بسیاری از آنان زمان را کم متصل غیر قار الذات دانند پاره دیگر زمان را جوهر و موجود مستقل معرفی مینمایند بعض دیگر زمان را امر اعتباری انتزاعی غیر متأصل و از مفاهیم ذهنی دانند و ممکن است بین آراء جمع نمائیم و گوئیم اختلاف آنان ناشی از مراتب و اعتبارات زمان است که هر یک زمان را بوجهی در نظر گرفته و بآن اعتبار آن را معرفی مینمایند آن کسی که زمان را کم متصل غیر قار الذات معرفی نموده شاید باعتبار اینکه است که زمان قسمت میشود بساعات و آنات و روز و شب و ماه و سال و چون قابل قسمت است از اقسام کمیّات بشمار میرود آن کسی که زمان را جوهر و امر متأصل میداند شاید مقصودش از زمان عالم دهر باشد که روح زمان و حقیقت زمان و محیط بر زمان است آن کس که گفته زمان امر اعتباری و مفهوم ذهنی است که بنفسه تأصل و تحققی در خارج ندارد شاید معنی عرفی زمان را در نظر گرفته که عبارت از پی در پی درآمدن ساعات شب و روز است که از گردش اوضاع شمسی و حرکت زمین و ادوار عالم و گردش موجودات بگرد هم پدید میگردد و زمان باین اعتبار یک امر سیّال متجدد الحدوث متصرّم الذات است و از حرکات قطعیه موجودات اعتبار میگردد.
و چون زمان را خواه کم متصل غیر قار الذات بگیریم یا امر اعتباری انتزاعی

صفحه : 266
بدانیم هر کدام باشد تحقق و وجود خارجی بنفسه ندارد لهذا شانیت آن را ندارد که مورد سوگند واقع گردد مگر آنکه مقصود از (وَ العَصرِ) عالم دهر باشد چنانچه بسیاری از محققین و دانشمندان را رأی چنین است و عالم دهر ظرف زمان و روح زمان و محیط بر زمان است و بمنزله حرکت توسطیه است نسبت بحرکت قطعیّه یعنی جامع تمامی آنات و ساعاتی است که آن را زمان نامیم برای وضوح مطلب مقدمة گوئیم برای هر شیئی متحرکی دو نحو حرکت اعتبار میشود یکی را حرکت قطعیّه نامند و دیگری را حرکت توسطیه گویند اگر در حرکت وضعیّه و اینیّه اجزاء و نقاطی که متحرک علی الدّوام از آن میگذرد و هیچ ثبات و قراری در آن ندارد آن را در نظر گرفت چون ثبات و دوامی در آن نیست و غیر قارّ است باین اعتبار برای آن حرکت وجود متحقق خارجی ندارد بلکه بالقوه آن شیئی را متحرک گویند و اندازه اینکه حرکات را زمان و آن سیّال نامند لکن اگر مجموع مسافت در بین حرکات را در نظر گرفت که آن امر مستمر متوسط بین اجزاء حرکت است آن را حرکت توسطیه نامند و باین اعتبار آن شی‌ء را متحرک گویند و حرکت وجود خارجی پیدا میکند.
پس از اینکه مقدمه گوئیم اگر مقصود از عصر که مورد سوگند واقع شده اشاره بحرکت اتصالی ادواری عالم است که منشأ اعتبار زمان است و قسمت بساعات و آنات میشود که از مجموع آن جهان و پی در پی در آمدن مخلوقات و عالم وجود تکون یافته که باعتبار جامعیتش آن را دهر نامند لایق است که مورد سوگند واقع گردد اینکه است که گفته‌اند دهر مجموعه آیات الهی است زیرا که دهر مجموعه زمان است و زمان مقدار حرکات غیر قارّ و آن سیّال است خلاصه زمان نسبت بحرکت وضعیه شبیه بحرکت قطعیه است و دهر نسبت بحرکت وضعیه شبیه بحرکت توسطیه است که همان طوری که جامع حرکات قطعیّه حرکت توسطیه است که محیط بر آن است همین طور از مجموع زمان دهر

صفحه : 267
مأخوذ میگردد یعنی عالم دهر جامع اجزاء زمان و عین فعلیت زمان است اینکه است که گویند دهر روح زمان و محیط بر زمان است و از نظام الدین نیشابوری صاحب غرائب القران چنین نقل میکنند که دهر از عجائب مخلوق خدا است و دهر موجود متحرکی است که شبیه بساکن است (پایان) صدر المتألّهین شیرازی در رساله‌ای که در حدوث نوشته بعد از شرح مفصلی راجع بحرکت جوهری چنین گوید در حدیث است
لا تسبّوا الدهر فان الدهر هو اللّه
و در ادعیه نبویه است یا دهر یا دیهور یا دیهار یا کان یا کینان و در کلام اساطین حکمت نسبت ثابت بثابت را سرمد گویند و نسبت ثابت را بمتغیر دهر نامند و نسبت متغیر بمتغیر را زمان و از اینکه بیان چنین اراده نموده‌اند که نسبت حق تعالی بصفات و اسمائش نسبت ثابت بثابت است و نسبت علمش بموجودات متجدده دهر است و نسبت متجددات بیکدیگر زمان است (پایان) خلاصه دهر عبارت از نسبت علم حضوری حق تعالی است بمتجددات و حرکات زمانی او باعتبار احاطه علم حق تعالی و نسبت بجامعیت علمیه او تمام ازمنه آنی مینماید و زمان باین اعتبار بسی لایق ستایش است و شاید بهمین اعتبار است که در حدیث رسیده
لا تسبوا الدهر فان الدهر هو اللّه
ناسزا بروزگار مگویید که خدا همان دهر است یعنی دهر منسوب بخدا و از بزرگترین آثار خلقت بشمار میرود و شأنی از شئون الهی است که فرموده کُل‌َّ یَوم‌ٍ هُوَ فِی شَأن‌ٍ
قول 2-

(مقصود از (العصر) نماز عصر است)

و طرفداران اینکه رأی بسیارند و نظر به اینکه عصر وقت نماز وسطی است که امر بمحافظت آن شده در قوله تعالی حافِظُوا عَلَی الصَّلَوات‌ِ وَ الصَّلاةِ الوُسطی و نماز عصر نماز وسطی است زیرا که وسط بین ظهر و مغرب واقع گردیده در تفسیر روح البیان از بعض بزرگان چنین نقل میکند که نماز عصر برکعات

صفحه : 268
چهارگانه اشاره دارد بتعیّنات ذاتیّه و اسمائیّه و صفاتیّه و افعالیّه در مرتبه جمال کونی بالفعل چنانچه ظهر اشاره دارد در مرتبه جمال الهی بالفعل و شکی نیست که انسان جامع بین فضائل خلقیه و الهیّه است و عصر اشاره بهمین جامعیّت انسان است اینکه است که در حدیث رسیده کسی که نماز عصر را ترک کند گویا اهلش و مالش را ناقص گردانیده (پایان)
قول 3-

(مقصود از (العصر) نزدیک بغروب آفتاب است که آن را عصر نامند)

زیرا همان طوری که خداوند قسم یاد نموده بفجر که وقت طلوع آفتاب است قسم یاد نموده بعصر که وقت غروب آفتاب است و چون نیّر اعظم خورشید که در اینکه عالم از بزرگترین آثار خلقت و مظهر اتم افعال الهی است و از طلوع و غروب آن عالم مادیات رونق میگیرد اینکه است که نظر بشأنیت و عظمت آن دارد که موقع طلوع و غروب آن را مورد قسم واقع گردانیده
قول 4-

(مقصود از عصر عصر نبوت است)

و همان طوری که عصر در طرف آخر روز واقع است عصر نبوّت نبی خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نیز در آخر الزمان واقع است که نبوت و رسالت بوجود مبارکش خاتمه پیدا نموده که پس از آن عالم زمان بانتها میرسد و نظر بشرافت و فضیلت عصر شعشعانی و ظهور کمال الهی و وقت بروز فضائل انسانی است که آن را مورد قسم قرار داده و همان طوری که بشهر مکه که محل تولد پیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بوده قسم یاد نموده همین طور بعصر نبوت و زمان بعثت او نیز قسم یاد نموده اینکه احتمالاتی که در توجیه عصر داده شده اگر چه هر یک بجای خود موجه است لکن آنچه بنظر قاصر میرسد بهترین توجیهات همان است که عصر را بمعنی زمان و دهر بگیریم و چنانچه گفتیم اگر چه زمان باعتبار پی در پی درآمدن اشیاء و نسبت بحرکات قطعیه عالم یک امر اعتباری میشود لکن منشأ اعتبار آن امر واقعی و مظهر آثار ربانی و شأنی از شئون الهی است و آن نسبت مجموعه زمان

صفحه : 269
و آن سیّال است بمبدء موجودات و باین اعتبار مورد سوگند واقع گردیده و بسیار مهم است زیرا که آن روح زمان و حقیقت زمان و محیط بر زمان است و آنچه بنظر میرسد بدو جهت عصر را بمعنی دهر گرفتن مزیت دارد یکی جامع تمام احتمالاتی است که داده شده زیرا اگر مقصود از (العصر) نماز عصر باشد نماز عصر از حیثیّت رکعات و شرائط با نماز ظهر و عشاء فرقی ندارد مگر آنکه مزیّت آن از جهت نسبتش بپاره‌ای از زمان است که آن نیز داخل در کلیه زمان محسوب میگردد و نیز اگر عصر بعثت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم باشد آن نیز در قسمتی از زمان واقع گردیده و نیز اگر طرف عصر باشد آن هم داخل در زمان محسوب میگردد پس زمان باطلاقه جامع تمام احتمالات و حاوی تمامی مقالات میشود و چون مطلق است و دلیل بر تعیین و تخصیص نداریم بایستی باطلاقش باقی گذاشت بعبارت دیگر نظر به اینکه قرآن (یفسر بعضه بعضا) چون آیات مثل و الفجر و الضحی و العصر و اللیل که بتمام اینها در قرآن سوگند یاد نموده وقتی اینها را با هم جمع نمودیم از مجموع آنها توان چنین استفاده نمود که تمام اینها اشاره بیک روز است که آن روز دوری است که شمس وجود آن را بحرکت انداخته و بگردش آن، فجر، ضحی، عصر، لیل، برای آن متصور گردیده و هر یک از آنها مصداق یک حقیقت بشمار میروند که آن روح زمان و حقیقت و اصل زمان است که آن را دهر نامند.
بعبارت دیگر شاید فجر اشاره بصبح هبوط انسانی و ضحی اشاره بظهر نزاهت و اشراق کمال نفس انسانی و عصر اشاره بفعلیت اخیر آدمی شب اشاره بمنتهی درجه حیات دنیوی انسانی است که وقتی شمس وجودش در پشت پرده ظلمانی طبیعت بمرگ غائب گردد آن وقت بمنتهی درجه سعادت رسد اگر از سعداء و نیکوکاران باشد یا بمنتهی درجه شقاوت رسد اگر از تیره‌بختان و اشقیا محسوب باشد که جامع تمام حرکات انسان همان زمان است و نظر بشرافت انسان دارد که بدور گردش

صفحه : 270
شمس وجود انسانی سوگند یاد نموده و دیگر چون بایستی بین آنچه مورد سوگند قرار میگیرد و جواب قسم یعنی آنچه برای آن سوگند یاد میشود مناسبتی باشد اگر (العصر) را مطلق و بمعنی دهر گرفتیم بسیار مناسبت پیدا میشود بین قسم (العصر) و جواب قسم یعنی خسران انسان زیرا که الف و لام (الانسان) اشاره بنوع انسان است یعنی سوگند بزمان که یکی از بزرگترین و مبرزترین آیات الهی است که نوع بشر در زمان عمرش که سرمایه او است و بایستی از آن سود کلی ببرد و ساعاتی که بر او میگذرد که هر یک درجه‌ای است برای صعود وی بمرتبه کمال بشری و باین اعتبار بسی شریف و قابل اعتنا است تلف نموده و زیان برده و بلهو و لعب گذرانیده و رایگان از دست داده مگر اشخاصی که متصف بفضائل چهارگانه باشند که عبارت از ایمان: عمل صالح، توصیه بحق، توصیه بصبر، که چنین مردمانی از خسران کلی استثناء گردیده‌اند إِلَّا الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ ایمان عبارت از اعتقاد جازم مطابق واقع است و آن امر قلبی بسیط و ذی مراتب و قابل شدّت و ضعف است در اینکه آیه بطور عموم و استغراق تمام افراد بشر را تحت حکم خسران درآورده مگر آن اشخاصی که ایمان آورده و عمل نیکو نموده‌اند

(خسران یعنی چه)

خسران بمعنی نقصان و سرمایه تلف کردن است و اشاره به اینکه تمام افراد بشر سرمایه عمر خود و زمان حیاتشان که بایستی بآن حیات ابدی و عیش سرمدی تأمین نمایند بیهوده تلف نموده و سودی عایدشان نمیشود مگر عده‌ای که متصف بفضائل چهار گانه که در سوره بیان نموده باشند اول- از کسانی که از اینکه حکم کلی خسران و زیان کاری خارج گردیده‌اند آنهایند که ایمان آورده‌اند

صفحه : 271

(حقیقت ایمان چیست و مؤمنین کیانند)

ایمان چنانچه گفته شد همان اعتقاد جازم مطابق واقع است و مؤمنین کسانی میباشند که تصدیق یقینی دارند بوجود مبدء عالم که تمام خیرات ناشی از او است و او دانا و توانای مطلق است و بازگشت تمام موجودات بسوی او است و نیز آنان تصدیق بمعاد دارند و اس اساس ایمان و حقیقت دیانت روی اینکه دو پایه از اصول دیانت استوار گردیده و ایمان باین معنی عمومیّت پیدا میکند و شامل میگردد تمام ادیانی که هر یک در موقع خود صحیح بوده چنانچه در سوره بقره آیه 59 فرموده إِن‌َّ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ الَّذِین‌َ هادُوا وَ النَّصاری وَ الصّابِئِین‌َ مَن آمَن‌َ بِاللّه‌ِ وَ الیَوم‌ِ الآخِرِ وَ عَمِل‌َ صالِحاً فَلَهُم أَجرُهُم عِندَ رَبِّهِم وَ لا خَوف‌ٌ عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنُون‌َ«1» و باقی معارف مندرج در اینکه دو اصل است زیرا که عدل و نبوّت و امامت از فروع توحید بشمار میرود چنانچه عمل صالح در بسیاری از مردم از معاد و اعتقاد بیوم جزا ناشی میگردد و همانطوری که ایمان چنانچه در محل خود مبرهن گردیده مراتب و درجاتی دارد که معصوم علیه السّلام تشبیه بنردبان هفت پلّه نموده خسران نمودن عمر نیز مراتبی دارد که توزیع بر مراتب ایمان میگردد.
آن کسی که سرمایه خود را بطوری تلف نمود که حتّی آن فطرت خدا داد توحید که در نهاد وی بودیعه گذاشته شده پشت سر انداخته و انکار مینماید چنین آدمی مانند شخص تاجری ماند که برای سود با سرمایه‌ای مسافرت میکند که سودی عاید وی شود و علاوه بر اینکه سودی عاید وی نمیشود سرمایه را نیز تلف نموده و با دست خالی بوطن بر میگردد چنین کسی خسران کلّی برده.
مرتبه دیگر از زیانکاران آنهایند که آن فطرت توحید فی الجمله در آنان باقیمانده لکن بفرو رفتن در مادّیّات و اشتغال بلهو و لعب آن را مجمل گذارده و در
-----------------------------------
(1) محققا کسانی که ایمان آوردند و کسانی که یهودی و نصرانی و ستاره پرستان هر کس بخدا و روز قیامت ایمان آورد و عمل شایسته نمود مر ایشانست اجرشان نزد پروردگارشان و نیست خوفی بر آنان و نه محزون میباشند

صفحه : 272
معرض ظهور و بروز در نیاورده تا آنکه سودی از آن ببرند و آنها کسانی میباشند که بزبان و قلب اعتراف باصول دیانت مینمایند لکن از پرتو عمل صالح آن را رشد نمیدهند چنین کسانی و لو آنکه سرمایه‌شان از دست نرفته لکن سودی هم نبرده و از عمر خود خسران و زیان برده‌اند.
مرتبه سوم کسانی میباشند که با باقی ماندن فطرتشان بر توحید عمل نیکی هم در ساعات عمرشان نموده‌اند لکن بیشتر عمرشان را در لهو و لعب گذرانیده آنها نیز از اینجهت زیان برده‌اند.
خلاصه خسران و زیانکاری و سود نبردن از عمر که مورد بحث اینکه سوره مبارکه است توزیع یعنی قسمت میشود بر مراتب نقصان ایمان و عمل صالح و بدرجه نقص کمال ایمان و عمل صالح انسان از عمرش که موقع تجارت و سود بردن وی است زیان و خسران میبرد وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ دوم از کسانی که از تحت زیانکاری خارج گردیده و سعادتمند گردیده‌اند آنهایند که عمل صالح دارند از حرف عطف که عمل صالح را عطف بر ایمان داده معلوم میشود که عمل جزء حقیقت ایمان نیست بلکه جزء کمال ایمان است که آن کس که تصدیق جازم مطابق واقع باصول دیانت دارد در تعداد مؤمنین محسوب میگردد مگر آنکه ایمان کامل منوط بدو چیز است یکی آنکه ایمان از روی برهان عقلی انجام گیرد و دیگر ایمان با عمل صالح توأم باشد و چنین کسی از زیان کاران خارج و سعادتمند گردیده‌

(مقصود از عمل صالح چیست)

ظاهرا عمل صالح اعمالی است که روی میزان عقل و منطق و قانون شرع نیکو نماید و از شائبه ریا و عجب و پیروی هوی و هوس و از هر گونه منقصتی خالی و نزد عقلا پسندیده و لایق مقام عبودیت و پیشگاه حضرت احدیت باشد سعادت بشر و ترقی و تعالی او در پرتو علم و عمل انجام میگیرد که حکماء

صفحه : 273
اول را عقل نظری و دوم را عقل عملی گویند که آن بمنزله دو بال است برای صعود انسانی بدرجه کمال و آیه اشاره باین دو مرتبه کمال بشری دارد که از اول تعبیر بایمان و از دوم تعبیر بعمل صالح نموده یعنی عملی که دارای چنین اثری باشد که انسان را بمرتبه کمال انسانی رساند و جزء اول ایمانی است که از روی برهان عقلی و و جدان سرّی تحقّق پذیرد و جزء دوم عملی است که انسان را سعادتمند گرداند و از حضیض پستی طبیعت ناسوتی وی را باوج ملکوتیّت برساند.
وَ تَواصَوا بِالحَق‌ِّ وَ تَواصَوا بِالصَّبرِ تواصوا از باب مفاعله و باب مفاعله در چند معنی استعمال شده از جمله آنها اینکه است که بین دو نفر انجام گیرد مثل مصاحبه مشاجره و امثال آن.
حق و حقیقت در مرتبه اول مخصوص ذات پروردگار است که عین حق و عین حقیقت و عین واقع است زیرا که او واجب الوجود و غنی‌ّ بالذّات است و در مرتبه ثانی هر موجودی و هر عملی که بحقیقت و درستی نزدیکتر باشد سزاوار است که آن را حق گوئیم یعنی چنین موجودی و چنین عملی نزدیکتر بحق و حقیقت است.
سوم از ارکان سعادت و از خصوصیات عمل صالح اینکه است که مؤمنین نیکوکار یکدیگر را توصیه بحق نمایند و نیز یکدیگر را توصیه بصبر نمایند.
اینکه از خصوصیّات اعمال نیک که از جزء عقل عملی بشمار میرود ایندو قسم عمل را تخصیص بذکر داده شاید سرّش اینکه باشد که ایندو عمل جنبه اجتماعی و عمومیّت دارد و داخل اقسام امر بمعروف میگردد بلکه بعمومش شامل تمام اعمال خیر میگردد.

چگونه بایستی مؤمنین یکدیگر را توصیه بحق و بصبر نمایند

توصیه بحق عام است و شامل میگردد هر عمل و کاری که مطابق حق و حقیقت عمل شود از حیث گفتار و کردار و رفتار و آنچه بین انسان و خدا بایستی انجام گیرد و آنچه بین او و خلق دائر است از معاملات و معاشرات و حقوق که آن وظیفه

صفحه : 274
هر مؤمنی است که دیگری را از عمل شر بازدارد و وی را بدرستی و راستی و حقیقت وادار نماید.
و چون اگر یک نفر بخواهد تمام اعمال و افعالی که سر و کار با خلق دارد از معاملات و معاشرات و استیفاء حقوق و غیر آن بطور درستی و حقیقت رفتار نماید در زندگانی دنیوی که اکثر مردم بنادرستی و کج روی عمل میکنند دو چار محظورات میگردد اینکه است سرّ اینکه توصیه بحق را بصیغه مفاعله آورده که هر یک دیگری را توصیه بحق نماید که روش همه مطابق حق و درستی تحقق پذیرد و جامعه و تمدن بشری روی پایه صحیح استوار گردد و یک مدینه فاضله از اهل حق‌ّ و حقیقت تشکیل گردد.
و چون اینکه روش بطور کلّی برای اکثر مردم مشکل مینماید اینکه است که توصیه بصبر را مقارن نموده بتوصیه بحق تَواصَوا بِالحَق‌ِّ وَ تَواصَوا بِالصَّبرِ آری نفس بشر و طبیعت سرکش آدمی برای جلب منفعت و رسیدن بتمایلات نفسانی طبیعی در اعمال و گفتار و رفتار و کردار خود مایل بکج روی است و راه خلاف میگیرد اینکه است که پیمبران و سفرای الهی بوعد و وعید وی را از تمایلات طبیعی جلوگیری نموده‌اند و یکی از وظایف مهم ایمانی امر بمعروف و نهی از منکر است که هر شخص با ایمانی موظّف است حتّی الامکان مردم را از کج روی باز دارد و آنان را بجاده حق و حقیقت رهبری نماید.

صفحه : 275

‌سورة الهمزة

اشاره

مکیة و هی تسع آیات سوره الهمزه مکّی است در مکّه فرود آمده و نه آیه و سی و سه کلمه و صد و سی حرف است.
و از ابی‌ّ کعب نقل میکنند که رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرموده هر کس سوره وَیل‌ٌ لِکُل‌ِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ را بخواند خداوند بعدد هر کس که برسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و اصحابش استهزاء نموده ده حسنه بنویسد.
و از امام صادق علیه السّلام روایت میکنند که هر کس در نماز فریضه سوره همزه را بخواند فقر از آن رفع میگردد و روزی وی وسیع میگردد و در مصباح کفعمی است اگر اینکه سوره بر جسم درد خوانده شود شفا یابد.

[سوره الهمزة (104): آیات 1 تا 9]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
وَیل‌ٌ لِکُل‌ِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ (1) الَّذِی جَمَع‌َ مالاً وَ عَدَّدَه‌ُ (2) یَحسَب‌ُ أَن‌َّ مالَه‌ُ أَخلَدَه‌ُ (3) کَلاّ لَیُنبَذَن‌َّ فِی الحُطَمَةِ (4)
وَ ما أَدراک‌َ مَا الحُطَمَةُ (5) نارُ اللّه‌ِ المُوقَدَةُ (6) الَّتِی تَطَّلِع‌ُ عَلَی الأَفئِدَةِ (7) إِنَّها عَلَیهِم مُؤصَدَةٌ (8) فِی عَمَدٍ مُمَدَّدَةٍ (9)

(ترجمه)

بنام ایزد هستی بخش صاحب رحمت عام و خاص
وای بر هر عیب جوی هرزه زبان غیبت کننده،
آن کسی که مال جمع آوری نموده و بشماره آن مشغول گردیده،
گمان میکند بمال همیشه دوام مییابد،
چنین نیست که گمان کرده البتّه میافتد در آتش جهنم،
تو چه دانی حطمه چیست،
آتشی است که از روی غضب الهی برافروخته شده،
و آن آتشی است که بقلب سرایت مینماید،
آتشی است سر پوشیده که بر آنان احاطه نموده
مانند ستونهای بلند شراره کشیده.

صفحه : 276

(توضیح آیات)

وَیل‌ٌ لِکُل‌ِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ (همزه) در لغت کسی را گویند که بسیار طعنه میزند و عیب جویی میکند بچیزی که عیب نیست و اصل همزه از شکستن آمده که عیب کننده عیب جویی میکند از کسی که بخواهد وی را شکست دهد.
(لمزه) نیز بمعنی عیب جویی نمودن است که (همزه و لمزه) در اصل هر دو بمعنی عیب جویی نمودن است و چنانچه گفته‌اند فرقش اینکه است که (همزه) عیب جویی در غیاب است که داخل در اقسام غیبت میشود و (لمزه) عیب جویی در پیش رو است.
در لغت برای ویل دو معنی گفته شده یکی ویل در عربی بمعنی وای در فارسی است دیگر چاهی است در طبقه زیرین جهنّم که اسم آن ویل است و در اخبار رسیده هر جا در قرآن تهدید بویل شود مقصود همان چاه است.
و در اینکه مقصود از (همزه و لمزه در آیه چیست از مفسّرین راجع بآن توجیهاتی نقلشده:
1- وَیل‌ٌ لِکُل‌ِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ تهدید و انذار بهر کسی است که غیبت میکند و بسیار نمیمه و سخن چینی میکند و فساد مینماید بین دوستان (إبن عبّاس) 2- (همزه) غیبت کننده‌گانند (لمزه) طعنه زنندگانند.
3- (همزه) کسی است که در پیش رو طعنه میزند و عیب جویی میکند و پشت سر غیبت میکند.
4- (همزه) کسی را گویند که مردم را بدست میزند و اذیّت میکند و نیز بزبان زخم زبان میزند و بچشم اشاره میکند و استهزاء مینماید (مجمع البیان) خلاصه اینکه آیه در مقام تهدید و انذار است که وای یا ویل برای کسی است که بزبان یا بچشم و ابرو اشاره یا غیر آن در پیش رو یا پشت سر در مقام مذمّت و توهین

صفحه : 277
مسلمانی برآید یا وی را سرزنش و اذیت نماید.
و آیات و اخبار در مذمت چنین اشخاصی بسیار است در سوره حجرات آیه 11 یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا لا یَسخَر قَوم‌ٌ مِن قَوم‌ٍ عَسی أَن یَکُونُوا خَیراً مِنهُم وَ لا نِساءٌ مِن نِساءٍ عَسی أَن یَکُن‌َّ خَیراً مِنهُن‌َّ وَ لا تَلمِزُوا أَنفُسَکُم وَ لا تَنابَزُوا بِالأَلقاب‌ِ بِئس‌َ الِاسم‌ُ الفُسُوق‌ُ بَعدَ الإِیمان‌ِ وَ مَن لَم یَتُب فَأُولئِک‌َ هُم‌ُ الظّالِمُون‌َ«1» و نیز راجع بغیبت مسلمان و گناه آن آیات و اخبار بسیار رسیده حتی غیبت مسلمان را در گناه و خطا شبیه بخوردن میته برادر مسلمان معرفی نموده چنانچه در سوره حجرات آیه 12 یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا اجتَنِبُوا کَثِیراً مِن‌َ الظَّن‌ِّ إِن‌َّ بَعض‌َ الظَّن‌ِّ إِثم‌ٌ وَ لا تَجَسَّسُوا وَ لا یَغتَب بَعضُکُم بَعضاً أَ یُحِب‌ُّ أَحَدُکُم أَن یَأکُل‌َ لَحم‌َ أَخِیه‌ِ مَیتاً فَکَرِهتُمُوه‌ُ«2» و نیز اخبار و احادیث در گناه غیبت و سخریه نمودن مسلمان و طعن زدن و غیر آن بقدری رسیده که چنین اعمالی را در تعداد گناهان کبیره بلکه بالاترین آنها بشمار میرود چنانچه در کتاب بحار از جابر و ابی سعید خدری از حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم چنین نقل میکنند که فرمود
(الغیبة اشد من الزنا)
و در جهت اشدیتش فرمود مردی زنا میکند و توبه میکند و خدا توبه او را قبول میکند لکن کسی که غیبت میکند توبه او قبول نمیشود مگر وقتی که آن کس که غیبت او شده ببخشد
-----------------------------------
(1) خطاب بمؤمنین نموده‌ای کسانی که ایمان آورده‌اید نباید گروهی گروه دیگر را مسخره نمایند بسا آنها بهتر باشند (از آن کسانی که مسخره میکنند) و نیز نباید زنها زنهای دیگر را مسخره نمایند شاید آنها بهتر باشند (از آنهایی که مسخره میکنند) و عیب خود را فاش نکنید و مردم را بقلب بد نخوانید بد نامی است فسق بعد از ایمان و کسی که توبه نکند آنها ستم کارانند
(2) ای کسانی که ایمان آورده‌اید اجتناب کنید از بسیاری گمانها محققا بعضی گمانها گناه است و تجسس نکنید بعضی از بعض دیگر و غیبت نکنید آیا دوست میدارد کسی از شما که بخورد گوشت برادر مرده خود را پس کراهت دارد آن را و ای مؤمنین بترسید از خدا محققا خداوند بسیار پذیرنده توبه و بسیار مهربانست [.....]

صفحه : 278
و نیز در کافی از ابی عبد اللّه علیه السّلام روایت میکند که فرموده کسی که در مؤمن چیزی (از عیوب وی) بگوید که خودش بدو چشم خود دیده و بدو گوش خود شنیده او داخل کسانی میگردد که قرآن در باره او میگوید إِن‌َّ الَّذِین‌َ یُحِبُّون‌َ أَن تَشِیع‌َ الفاحِشَةُ فِی الَّذِین‌َ آمَنُوا لَهُم عَذاب‌ٌ أَلِیم‌ٌ«1» الَّذِی جَمَع‌َ مالًا وَ عَدَّدَه‌ُ آن کسی که مال را جمع نمود و آن را شماره نمود اشاره به اینکه مال را نگاه داشت و حقوق الهی را ادا ننمود یا از راه حرام جمع آوری نموده و ذخیره کرد.
بعض مفسّرین گفته‌اند اینکه آیات در مذمّت ولید بن مغیره فرود آمده که متّصف باین اوصاف بوده جلو روی حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بزبان طعنه میزد و استهزا مینمود و در پشت سر غیبت مینمود و نیز مال بسیار جمع نموده و بآن علاقه مفرط داشت و ذخیره نموده و شماره مینمود.
دیگری گفته در مذمّت اخنس بن شریق ثقفی فرود آمده که بمسلمانان طعنه میزد و غیبت مینمود و مال زیادی جمع آوری نموده بود.
لکن بر فرض اینکه آیه در مورد خاصّی وارد شده باشد نظر به اینکه آیه عام است و مورد مخصّص نمیشود باضافه از لفظ کل‌ّ که در آیه کریمه وَیل‌ٌ لِکُل‌ِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ دارد معلوم میشود حکم عام است و (ویل) در آیه شامل میگردد هر کسی را که متّصف بچنین صفات نکوهیده‌ای باشد در اینکه مبارک سوره اشاره بدو صفت از صفات رذیله و اعمال ناپسندیده می- نماید یکی سخریه و استهزاء نمودن مسلمانی بهر نوعی و هر طوری که باشد خواه در پیش رو یا پشت سر و غرض شکستن و عیب جویی وی باشد که (همزه و لمزه) شامل میگردد تمام اقسامش را از نمیمه و سخن چینی و غیبت و اشاره بچشم و ابرو
-----------------------------------
(1) محققا کسانی که دوست میدارند عمل فاحشه و منکری را از مؤمنین فاش نمایند (و آنها را بین مردم مفتضح و رسوا گردانند) برای آنان است عذاب دردناک

صفحه : 279
و غیر اینها.
و دیگر جمع نمودن و گرد آوردن مال از هر راهی که باشد و محبّت مفرط بمال و از محبّت دنیا ناشی میشود غفلت بدرجه‌ای که آدمی گمان میکند مال و ثروت وی همیشه باقی و جاویدانست و بکلّی مردن و فنا را از نظر انداخته و فراموش میکند و هیچ متوجّه بآن نیست اینکه است که فرموده:
یَحسَب‌ُ أَن‌َّ مالَه‌ُ أَخلَدَه‌ُ نظر بطول امل و آرزو و آمال دور و دراز انسان دارد که با آنکه برای هر کسی مرگ معلوم و یقینی است لکن محبّت و حرص چنان آدم حریص دنیا دوست را غافل نموده که گویا گمان میکند مال و ثروت و جهات دنیوی و حظوظات مادی طبیعی برای وی پایدار است و مرگ و فنا در پی آن نیست.
کَلّا لَیُنبَذَن‌َّ فِی الحُطَمَةِ روی قاعده عربیّت بعد از لام (لینبذن‌ّ) قسم محذوف است و اینکه جمله را با نون تأکید ثقیله و قسم آورد. برای تأکید است که قسم بخدا هر آینه البتّه چنین کسی که متّصف باین اوصاف رذیله و اینکه اعمال ناپسند گردیده در اندازند وی را در درکه‌ای از جهنم (حطمه) مأخوذ از حطم و بمعنی شکستن است یعنی چنین کسانی داخل در آتش شکسته کننده میگردند وَ ما أَدراک‌َ مَا الحُطَمَةُ اشاره بسختی و عظمت حطمه دارد که از روی استعجاب خطاب بپیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم خود فرموده که تو چه دانی حطمه چیست بعد در مقام بیان حطمه برآمده نارُ اللّه‌ِ المُوقَدَةُ، الَّتِی تَطَّلِع‌ُ عَلَی الأَفئِدَةِ حطمه آتشی است که از غضب خدا ناشی گشته و شدّت و قوّت آن آتش

صفحه : 280
طوری است که علاوه بر اینکه بدن را میسوزاند بقلب نیز سرایت مینماید در مقام معرفی (حطمه) برآمده و دو صفت از اوصاف (حطمه) را در آیه بیان میفرماید که دلالت بر عظمت و شدّت آن دارد یکی آتش را نسبت بخودش میدهد نارُ اللّه‌ِ المُوقَدَةُ آتش خدایی است که از روی شدت غضب الهی شعله‌ور گردیده عذابهای دنیا از مصیبات و بلاها و آفات هر چه بر انسان وارد گردد غالبا از روی غضب و انتقام نیست بلکه از روی حکمت و مصلحت نظام شخصی یا نظام کلّی عالم ناشی گردیده امّا عذاب آخرت چنین نیست بلکه از روی غضب است که ناشی از مخالفت و عصیان سرزده و بروز و ظهور نموده اینکه است که نسبت آتش را بخودش میدهد و دیگر آتش حطمه طوری نفوذ دارد که بقلب نیز سرایت مینماید آری قلبی که لطیفه الهی و ظهور فیض رحمانی و جلوه ربّانی است و از عالم روحانیین در اینکه ظلمت‌کده طبیعت فرود آمده و بایستی منبع معارف و مشکات علوم و عرش رحمان و محل هبوط الهام و تردد ملائکه مقربین گردد و با دو بال علم و عمل در عالم (ما فوق الطبیعه) با ابناء جنس خود در پرواز آید و علی الدوام از نفحات رحمانی فیض گیرد اگر بعکس آن لطیفه ربانی منبع فساد و جایگاه بهائم و سباع و غولان قوای شهوانی و غضبانی و شیاطین قرار گرفت و خار و خاشاک آرزو و آمال طبیعی دنیوی سرتاسر قلب را پر نمود دیگر چنین قلبی غیر از کوره حدادی لایق جای دیگری نخواهد بود.
و شاید سر اینکه آتش (حطمه) بقلب سرایت مینماید اینکه باشد که چون عالم قیامت عالم جمع و عالم حقیقت و عالمی است که باطنها ظاهر میگردد و اضداد و متفرقات با هم جمع میگردند و معلوم است که حقیقت انسان روح و قلب و نفس ناطقه او است که در قیامت روح و بدن چنان متحد میگردند که گویا یک حقیقت واحده بشمار میروند اینکه است که حظوظات جسمانی و نیز عذاب‌های آن بعینه حظوظات و عذاب روحانی است و بعکس همچنین است که انسان بحقیقت روحانی و جسمانیش هم مدرک عذابهای جسمانی و روحانی است اگر از اشقیا باشد و هم مدرک لذائذ روحانی

صفحه : 281
و جسمانی است اگر از سعداء باشد.
إِنَّها عَلَیهِم مُؤصَدَةٌ فِی عَمَدٍ مُمَدَّدَةٍ (مؤصده) مأخوذ از بسته شدن در است یعنی چنان آتش باطراف آنان احاطه نموده که راه خروج از آتش بر آنان بسته گردانیده و بحبس ابدی گرفتار گردیده‌اند در حالی که بچوب و زنجیر بسته شده‌اند چنانچه دزدان و سرقت کاران را می‌بندند.
چنانچه معلوم است کیفر و مجازات عمل روی دو چیز استوار میگردد یکی آن صفات و ملکاتی که باعث عمل نکوهیده میگردد مثل کبر حسد و باقی صفات زشت.
و دیگر روی آثار بدی است که متفرع بر عمل میگردد و چون در اول سوره اشاره بدو عملی دارد که هم ناشی از اوصاف رذیله میشود و هم منشأ آثار بدی است که متفرع بر عمل میگردد زیرا چنانچه گفته شد (همزه و لمزه) شامل میگردد تمام انواع و اقسام توهینی که ممکن است بمؤمنین یا بمسلمانی وارد گردد از قبیل استهزا و سخریه و بد حرفی خواه در پیش رو و خواه پشت سر، سخن چینی، نمامه‌گی، هر عملی که سبب توهین وی گردد و غرض شکستن او باشد و چنین عملی اضافه بر اینکه کاشف از خبث سریره و اوصاف نکوهیده‌ایست که در عامل آن پدیدار است باعث نفاق و ضدیّت بین مؤمنین میگردد و آن اتحاد و یگانگی که غرض شارع اسلام بوده تبدیل بافتراق و تشتت جامعه میگردد و نیز چون مؤمن با تقوی ارتباط بخدا دارد دشمنی با او دشمنی با خداست توهین او توهین بخداست و نیز جمع مال زیادتر از قدر حاجت هم کاشف از آن حرصی است که از محبت دنیا تولید گردیده و هم برای جامعه و تمدن مضرّ است زیرا که پول و مال باید بین مردم رواج باشد و هر یک مخارج لازمه خود را بآن رفع نمایند وقتی بعضی از مردم زیادتر از قدر حاجت ذخیره نمایند از قسمت باقی کاهیده میگردد و دیگران در مضیقه

صفحه : 282
میافتند و زندگی بر آنها تنگ میگردد.
از اینجا معلوم میشود که چون اینکه دو عمل غیبت و استهزاء و جمع نمودن مال زیادتر از قدر حاجت بدترین صفات رذیله و بدترین اعمال نکوهیده بشمار میرود اینکه است که مجازات آن بسیار سخت و پاداش آن شعله‌ور شدن آتش غضب الهی است.
آری اینکه حبس و بستگی نتیجه همان علاقه بدنیا و مال دنیا است که آدمی را پابند نموده و تولید حرص و بخل گردانیده و آتشی که بقلب سرایت مینماید نارُ اللّه‌ِ المُوقَدَةُ الَّتِی تَطَّلِع‌ُ عَلَی الأَفئِدَةِ همان آتش حسد و کینه و کبر و خود پسندی و تفرعن و مخالفت ورزیدن با اولیای حق تعالی و هوی و نفس پرستی است کسی که خود را بزنجیر طبیعت بسته گردانیده چگونه تواند ترقی و تعالی نماید و خود را از پرتگاه طبیعت باوج رفعت و کمال رساند و از عذاب اخروی و نکال دنیوی رهایی یابد هرگز ممکن نیست

صفحه : 283

‌سورة الفیل‌

اشاره

مکیة و هی خمس آیات سوره فیل مکی است در مکه فرود آمده و پنج آیه و بیست کلمه و نود و شش حرف است و از زرین جیش نقل میکنند که رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرموده کسی که سوره فیل را بخواند خدای تعالی وی را در دنیا ایمن گرداند از (خسف و قذف و المسخ) یعنی از هر آفتی مثل بزمین فرو رفتن یا بصورت دیگری تغییر پیدا نمودن و غیر آن محفوظ ماند (ابو الفتوح) و از امام صادق علیه السّلام چنین روایت میکنند کسی که سوره فیل را در نماز فریضه بخواند روز قیامت در باره آن هر کوه و بیابانی و سنگ و ریگی گواهی میدهد که او از نمازگذاران است‌

[سوره الفیل (105): آیات 1 تا 5]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
أَ لَم تَرَ کَیف‌َ فَعَل‌َ رَبُّک‌َ بِأَصحاب‌ِ الفِیل‌ِ (1) أَ لَم یَجعَل کَیدَهُم فِی تَضلِیل‌ٍ (2) وَ أَرسَل‌َ عَلَیهِم طَیراً أَبابِیل‌َ (3) تَرمِیهِم بِحِجارَةٍ مِن سِجِّیل‌ٍ (4)
فَجَعَلَهُم کَعَصف‌ٍ مَأکُول‌ٍ (5)

(ترجمه)

بنام ایزد هستی بخش صاحب رحمت عام و خاص
(ای پیمبر) آیا ندیدی چه کرد پروردگار تو بفیل سواران،
آیا نگردانید کید و تدبیر آنان را بر هلاکت خودشان،
و خداوند فرستاد بر هلاکت آنان مرغان ابابیل را،
که آن مرغان می‌انداختند بر آنها سنگهایی از گل،
پس آنها میگردیدند مثل گیاه خشک‌

(توضیح آیات)

اشاره

أَ لَم تَرَ کَیف‌َ فَعَل‌َ رَبُّک‌َ بِأَصحاب‌ِ الفِیل‌ِ (همزه) الم تر همزه انکاری و رؤیت بمعنی علم و دانستن است نه رؤیت

صفحه : 284
بچشم زیرا که رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و لو آنکه در عام الفیل متولّد گردیده لکن بچشم اصحاب فیل را رؤیت ننموده بود و مقصود از اصحاب فیل ابرهه و قشون آن است.
و در کتب تفسیر بروایت صحیح از عبد اللّه عباس نقل میکنند که ابرهه بن صباغ از طرف نجاشی سلطان حبشه پادشاه یمن شد و قصد خرابی کعبه نمود و سببش اینکه شد که ذو نواس یهودی پادشاه خیبر جماعتی از عیسویان که در آنجا بودند بدین یهود دعوت نمود آنها قبول ننمودند بعضی را کشت و بعضی را سوزانید یکی از آنان فرار نمود و نزد قیصر روم رفت و حکایت را بعرض او رسانید و از او کمک خواست قیصر گفت از اینجا تا حبشه خیلی راهست من نامه‌ای بسلطان حبشه می نویسم تا تو را یاری کند چون نامه بپادشاه حبشه نجاشی رسید او مردی بنام ارباط با لشگر بسیاری بیمن فرستاد و دستور داد یک قسمت مردان را بکش و یک قسمت آنان را از شهر آواره کن و یک قسمت را ببردگی بسوی ما بفرست وقتی لشگر بدانجا رسیدند لشگر ذو نواس متفرق گردیدند و ذو نواس فرار کرد و بکنار دریا آمد لشگر در عقب او روانه شدند خود را بدریا انداخت و هلاک گردید پس از آن ارباط بیمن برگشت و همانطور که دستور داشت یک قسمت آنان را کشت و یک قسمت آنان را اسیر نمود و قسمت دیگر را آواره گردانید پس از آن ارباط در یمن قرار گرفت و سلطان حبشه نجاشی را بآنچه کرده بود خبردار نمود نجاشی بارباط نوشت که همانجا در یمن بمان پس از مدتی ابرهه را با ارباط کدورتی پدید گردید و با هم بنای جنگ گذاشتند چون برابر هم آمدند ابرهه کسی نزد ارباط فرستاد و گفت من و تو با هم جنگ داریم لشگر چه گناهی دارند که کشته گردند بیرون آی تا گرد هم بگردیم اگر تو مرا کشتی مملکت و لشگر مال تو است و اگر من تو را کشتم همین طور.
ارباط مردی قوی و جسیم و حربه در دست داشت ابرهه مردی بود کوتاه و از پشت سر او غلامی برای یاری او اسلحه وی را گرفته بود وقتی دو نفر مقابل هم

صفحه : 285
آمدند یک دو باری بگرد هم گشتند ارباط حمله آورد بر ابرهه و او بزمین برو افتاد دهن و بینی او پاره گردید غلام بر ارباط حمله نمود و ارباط را کشت وقتی اینکه خبر بنجاشی سلطان حبشه رسید بر ابرهه غضب کرد و بوی نامه نوشت که چه کس بتو دستور داده بود که ارباط را بکشی من قشون میفرستم که تو را بگیرند و ولایت تو را با خاک یکسان نمایند وقتی نامه بابرهه رسید فورا سر خود را تراشید و موها را جمع نمود و قدری خاک داخل آن نمود و پیش نجاشی فرستاد و گفت فرمان فرمان تو است و من بنده توام اگر فرمایی از طرف تو اینجا باشم و مملکت تو را نگاهدارم و عمارت میکنم و آنچه رأی تو است بفرما چنین کنم نجاشی خشنود شد و گفت در همانجا باش ابرهه در صنعا کنش بسیار عالی بپا نمود و نام آن کنش را قلیس نهاد و بنجاشی نامه نوشت که من برای تو و بنام تو کنیسه‌ای بنا نهادم که در روی زمین مثل آن یافت نمیشود و مردم جهان از اهالی دور برای دیدن آن میآیند و عنقریب چنان کنم که مردمی که برای حج بمکه میروند اینجا آیند نجاشی شادمان شد و اینکه خبر در عرب منتشر گردید.
مردی از کنانه گه وی را بنی مالک میگفتند برخاست و آنجا رفت و شبی در زاویه‌ای مخفی گردید و بمدفوعات خود آنجا را ملوّث و کثیف گردانید و شبانه از آنجا فرار نمود وقتی اینکه خبر بابرهه رسید بسیار در غضب شد و پرسید چه کس چنین عملی نموده گفتند مردی از عرب چند شبی در اینجا بود و اکنون گریخته جز او کسی چنین کاری نکرده اینکه بود که ابرهه سوگند یاد نمود که بعوض آنکه عرب بی حرمتی به اینجا نموده آسوده ننشیند مگر وقتی که خانه کعبه را خراب کند آن گاه لشگر بسیاری از حبشه جمع آوری نمود و روی بمملکت عرب نهاد وقتی اینکه خبر بعرب رسید مهیای جنگ گردیدند پادشاهی از مملکت حمیر لشگر جمع نمود و با لشگر ابرهه جنگ کرد و مغلوب گردید ابرهه پادشاه را گرفت خواست او را بکشد گفت مرا مکش که تو را بکار آیم پادشاه را در بند

صفحه : 286
نموده با خود برد از آنجا بقبیله خثعم رسید و در آنجا جنگی نیز در گیر شد و ابرهه فاتح گردید رئیس قوم را گرفتند و نزد ابرهه بردند گفت مرا مکش که من رهنمای تو باشم در زمین عرب از آنجا بطائف آمد مسعود بن معتب بیرون آمد و گفت ای سلطان ما را با تو کاری نیست ما بتخانه‌ای داریم که آن را بیت الات نامند و مقصود تو خانه کعبه است اگر خواهی کسی را برای رهنمایی تو میفرستم.
تا آنکه ابرهه با لشگر عظیمی بجانب مکّه روان شد و مال اهل حرم را غارت نمود از آن جمله دویست شتر عبد المطّلب را بگرفت و کسی را نزد اهل مکه فرستاد و گفت برئیس کعبه بگو من با تو و اهل مکّه کاری ندارم برای خراب کردن کعبه آمده‌ام اگر کسی ممانعت کند جنگ میکنم اینکه خبر که بعبد المطّلب رسید گفت خودم نزد او میروم برخواست با جماعتی از فرزندان خود پیش ابرهه رفت چون آن دو نفر سلطان که در بند او بودند عبد المطّلب را دیدند بابرهه گفتند ای پادشاه اینکه عبد المطّلب سیّد قریش است در همه عرب بزرگتر از او کسی نیست و او کسی است که مردم را طعام میدهد و بزرگواری او در عرب مشهور است او را احترام نما و عبد المطّلب مردی بلند بالا و نیکو روی و در گفتار بسیار فصیح و صریح تکلّم مینمود و با هیبت بود ابرهه وقتی عبد المطلب را دید شخصیّت او در نظرش بزرگ نمود از تخت پائین آمد و او را احترام نمود و بجای خود نشانید و مترجم او از عبد المطلب سؤال نمود برای چه کار آمده‌ای عبد المطلب گفت قشون سلطان چند شتر از من گرفته‌اند آمده‌ام دستور دهند شتران مرا بدهند ابرهه تعجب کرد و گفت بنظر من اینکه مردی عاقل و بزرگ آمد من با چنین قشونی آمده‌ام خانه‌ای که شرافت آنها بآنست خراب کنم او دنبال چند شتر کرکین خود آمده وقتی مترجم سخن ابرهه را بعبد المطلب گفت عبد المطلب در جواب گفت خانه کعبه صاحب دارد خانه مال خدا است و صاحبش بایست آن را نگاه دارد شتران مال من است و من باید آن را مطالبه کنم ابرهه فرمان داد دویست شتر عبد المطلب

صفحه : 287
را پس دادند.
پس از آن جماعتی از رؤسای قبیله‌های عرب از ابرهه تقاضا نمودند یک ثلث از مال حجاز بگیرد و کعبه را خراب نکند قبول ننمود عبد المطلب دستور داد که اهل مکّه بروند و در شعبهای کوه‌های اطراف که از قشون ابرهه آسیبی بآنان نرسد و خودش آمد و حلقه در کعبه را گرفت و با خدا مناجات کرد و تضرّع و زاری نمود که خدایا خانه خود را حفظ کن و در جایی پنهان گردید.
پس از آن ابرهه لشگر کشید با دوازده فیل رو بکعبه نهاد در میان فیلان فیل بزرگی بود که او را محمود مینامیدند و باقی فیلان تابع او بودند خثعم بزرگ آن قبیله که در بند ابرهه بود در پنهانی در گوش آن فیل محمود نام گفت دانی اینکه زمین حرم خدا است گرد او نگرد که هلاک خواهی شد وقتی نزدیک کعبه رسیدند فیلان ایستادند و قدمی جلو نرفتند هر قدر آنها را زدند حرکت ننمودند براه دیگر میرفتند لکن بروی کعبه نمیرفتند خلاصه وقتی قشون ابرهه اطراف کعبه را گرفتند که خراب کنند خدای متعال از جانب دریا مرغانی فرستاد بشکل خطاف و هر یک سه سنگ داشتند یکی در منقار و دو دانه در چنگال و هر یک از آن سنگها مقدار یک نخود بود و بالای سر هر یک از لشگریان یکی از آن مرغان می‌ایستاد و بر سر او سنگ میزد و او فورا برو می‌افتاد و هلاک میگردید و خدا بر ابرهه دردی گماشت که انگشتانش افتاد و از آن خون و چرک سرازیر گردید تا بالاخره شکمش باد کرد و ترکید و تمام لشگریان هلاک گردیدند مگر یکی از آنان که فرار کرد و خود را بحبشه پای تخت نجاشی رسانید و حکایت را باو گفت نجاشی بسیار تعجب نمود که چگونه اینکه لشگر با شکوه از سنگ ریزه مرغان ضعیف مردند ناگاه آن مرد دید یکی از آن مرغان بالای سر او است بنجاشی گفت مرغان چنین بودند فورا آن مرغ سنگ بسر او زد و او مرد

صفحه : 288
بروایت دیگر که از مقاتل سلیمان نقل میکنند سبب اصحاب فیل اینکه بوده که جماعتی از قریش برای تجارت بزمین نجاشی رفتند چون بساحل دریا رسیدند برای طبخ آتش گراندند و در آنجا کلیسایی بود که قریش آن را هیکل مینامیدند پس از آنکه رفتند آتش شراره کشید و صومعه عیسویان را سوزانید اهل صومعه آه و فغان نزد نجاشی بردند اینکه بود که نجاشی در غضب شد و ابرهه را گماشت که بانتقام سوزانیدن صومعه خانه کعبه را خراب نماید حکایت اصحاب فیل طولانی است در همین جا مطلب را خاتمه میدهیم باقی مطالب را در کتب تفاسیر مفسّرین بیان نموده‌اند.
در اینکه مبارک سوره از حضرت عزت خطاب بپیمبر گرامی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم خود نموده که آیا تو ندیدی و بطور یقین ندانستی که پروردگار تو بیاران فیل چه کرد اینکه طور خطاب که آیا ندیدی اشاره بعظمت مطلب است که واقعه فیل یکی از آثار بزرگ قدرت الهی و عظمت تدبیر و نفوذ قدرت او بشمار میرود

سؤال‌

چه حکمتی در نقل اینکه حکایت بود که آیه و سوره در باره آن فرود آمده و بر رسول اللّه نقل میکند در صورتی که حکایت اصحاب فیل قریب العهد بوده با تولّد حضرتش که گویند قضیّه فیل در محرم واقع شده بود و تولّد حضرت رسول در ماه ربیع الاول که پنجاه و پنج روز فاصله داشت و مسلما مردمان آن وقت همه یا اکثر آنان واقعه اصحاب فیل را میدانستند واقعه کوچکی نبود که کسی اطّلاع نداشته باشد تا آنکه سوره در باره آن فرود آید.

(پاسخ)

آری البتّه اهل مکّه میدانستند لکن شاید حکمت در نقل حکایت مقصود اشاره باهمیّت مطلب و تذکر حاضرین و تنبّه غائبین تا روز قیامت بوده زیرا چون قرآن تا قیامت باقی است و هر کس از موافق و مخالف وقتی در اینکه سوره نظر کند یقین میکند به اینکه چنین امری حتما واقع گردیده زیرا چنین امری که رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم

صفحه : 289
نسبت بخدا میدهد نمیشود دروغ باشد زیرا آنهایی که شاهد قضیه بودند و اینکه سوره را مشاهده مینمودند اگر خلاف بود فورا انکار مینمودند.
خلاصه شاید مقصود اصلی از حکایت اینکه واقعه اینکه بوده که مردم دنیا تا روز قیامت هر کس در اینکه سوره نظر می‌کند عظمت الهی و نفوذ قدرت و علم و چگونگی انتقام کشیدن از ظالمین و ستمکاران را مشاهده نماید و متنبّه گردد و بداند که خداوند در موقع غضب (شدید الانتقام) است و نیز بدانند محالی در قبل قدرت الهی تصور ندارد و نیز عظمت کعبه بر جهانیان ثابت گردد زیرا که چشم روزگار چنین امر خارق العاده‌ای را ندیده که حیوان کوچکی بیک پاره گل بی مقدار فیل بآن عظمت و چنان قشون مهمّی را از پا درآورد آری در حکایات قرآن رموز و اسراری مندرج است که عقل بارزترین بشر بکوچکترین اسرارش نمیرسد علم قرآن نزد خدا و راسخین در علم است.
و شاید یکی دیگر از اسرار حکایت اصحاب فیل برای تذکر باشد که آدم عاقل متنبّه گردد وقتی دشمنی نمودن با خانه‌ای که از گل و خاک و خشت ساخته شده و مزیّتش فقط همین است که برای عبادت تأسیس شده دشمنان آن اینطور در مورد غضب الهی واقع گردیدند که حتّی مرغان کوچک بامر خدا در مقام دشمنی با آنان برآمده و دمار از روزگار آنان برداشتند زیرا که تمام موجودات قشون حق وزیر فرمان او و با دشمنان او در غضبند و منتظر فرمانند.
وقتی دشمنی و ضدیّت با گل و خاکی چنین باشد چه خواهد بود حال کسی که دشمنی کند با خانه‌ای که در آن کعبه مقصود و عرش رحمان است و آن قلب مؤمن کاملی است که فرموده
(قلب المؤمن عرش الرّحمن)
آری قلب مؤمن با تقوی و انسان کامل محل‌ّ ودیعه الهی و مخزن اسرار لم- یزلی و گنجینه آن امانتی است که آسمان و زمین تاب تحمّل آن را نیاورده و از قبول آن ابا نمودند و انسان (ظلوما جهولا) تحمّل نمود ولی متأسّفانه نوع بشر همان

صفحه : 290
طور که فرموده (ظلوما جهولا) از روی بیخردی و نفهمی ظلم بنفس خود نموده و آن امانت الهی و آن سرّ یزدانی را که در کالبد قلب آنان بودیعه گذارده برایگان از دست داده و تاب تحمّل آن را نیاورده مگر عده کمی از اولیاء که آن را در پرتو علم و عمل پرورش داده تا وقتی که بصاحبش برگردانند و در (مَقعَدِ صِدق‌ٍ عِندَ مَلِیک‌ٍ مُقتَدِرٍ) بیاسایند.
أَ لَم یَجعَل کَیدَهُم فِی تَضلِیل‌ٍ آیا ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم پروردگار تو نگردانید کید و مکر آنان که اراده خراب نمودن خانه کعبه را داشتند عاید خودشان که کید آنها را بازگشت بخودشان نمود و عوض آنکه خانه کعبه را ویران کنند خود را ویران کرده و بهلاکت افتادند.
وَ أَرسَل‌َ عَلَیهِم طَیراً أَبابِیل‌َ که فرستاد بر آنان جماعتی و گروهی از مرغان بنام ابابیل.
طیر اسم جنس و جمع او طائر است و در وصف ابابیل از مفسرین گفتاری نقل شده:
(1) مرغانی بودند که منقارشان مثل منقار مرغ و چنگالشان مثل سگ بود (عبد اللّه عباس) (2) مرغانی بودند سبز با منقار زرد (3) خدای تعالی فی الفور مرغانی در هوا بیافرید (تفسیر ابو الفتوح رازی) تَرمِیهِم بِحِجارَةٍ مِن سِجِّیل‌ٍ ترمیهم دو طور قرائت شده مشهور با تا (ترمیهم) خوانده‌اند و بعضی بیا (یرمیهم) قرائت نموده‌اند لکن قرائت بیا شاذ است مرغان سنگهایی از گل که در منقار و چنگال داشتند می‌انداختند از عبد اللّه

صفحه : 291
مسعود نقل میکنند که آنان کبوترانی بودند که صدا میکردند و سنگ می‌انداختند و خدای تعالی باد سختی فرستاد تا بر قوت سنگ افزوده گردد از بعضی مفسرین است که مقصود از سجّیل در آیه سجّین است که نون تبدیل بلام گردیده یعنی آن سنگها را از دوزخ گرفته بودند فَجَعَلَهُم کَعَصف‌ٍ مَأکُول‌ٍ آن گل خشک گردانید آنها را مثل برگ خشک که بباد پراکنده گردد در اینکه وقوع اینکه قضیه معجزه که بوده چند قول است بعضی گفته‌اند از فضیلت کعبه بوده که خدا میخواست کعبه را برای عبادت مسلمانها حفظ کند دیگری گفته بمعجزه نبی و پیمبر آن زمان که نام او خالد بن سنان و وصی حضرت عیسی علیه السّلام بوده واقع گردید بعضی دیگر آن را از کرامات حضرت محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم میدانند زیرا که سال تولّد آن حضرت و مقدم شریفش بوده (تفسیر ابو الفتوح رازی)

صفحه : 292

‌سورة القریش‌

اشاره

مکیة و هی اربع آیات سوره (القریش) مکی است در مکه فرود آمده و اینکه بنا بر رأی إبن عباس است و ضحاک گفته مدنی است در مدینه فرود آمده و چهار آیه و هفده کلمه و نود حرف است زرجیش از ابی بن کعب از رسول اللّه چنین حدیث میکند هر کس سوره القریش را بخواند خدای تعالی بعدد هر کس که در مکّه طواف کند در حج و عمره ده حسنه برای او بنویسند.
و از ام‌ّ هانی دختر ابو طالب نقل میکنند که گفته رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود خدای تعالی قریش را بر باقی عرب بهفت چیز امتیاز و برتری داد که پیش از آن بکسی چنین شرافتی نداده بود و پس از آن نیز بکسی نخواهد داده اوّل مرا یعنی خود حضرتش را از قریش قرار داد دوم نبوت را در قبیله آنان قرار داد سوم خدمت کعبه محول بآنها گردانید چهارم سقایت و آب دادن باهل حاج در عهده آنها بود پنجم آنان را غالب گردانید بر اصحاب فیل ششم امت آنها را برگزید که کسی با آنان سرکشی نکند هفتم مقام آنها را بلند گردانید (ابو الفتوح) و از امام صادق علیه السّلام چنین روایت میکنند که هر کس سوره قریش را بسیار بخواند روز قیامت در مرکبی از نور از مرکبهای بهشت سوار میشود تا برسد بمحل نور در بهشت و در مصباح کفعمی است کسی که سوره القریشی را بر طعام بخواند از ضرر آن محفوظ ماند و اگر آدم گرسنه بخواند قبل از طلوع شمس بآسانی طعام بوی میرسد

[سوره قریش (106): آیات 1 تا 4]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
لِإِیلاف‌ِ قُرَیش‌ٍ (1) إِیلافِهِم رِحلَةَ الشِّتاءِ وَ الصَّیف‌ِ (2) فَلیَعبُدُوا رَب‌َّ هذَا البَیت‌ِ (3) الَّذِی أَطعَمَهُم مِن جُوع‌ٍ وَ آمَنَهُم مِن خَوف‌ٍ (4)

صفحه : 293

(ترجمه)

بنام ایزد هستی بخش صاحب رحمت عام و خاص
برای گرد آمدن قریش،
که الفت گیرند با هم در زمستان و تابستان،
پس البته باید عبادت کنند پروردگار خانه کعبه را،
آن چنان خدایی را که بآنان طعام داده که از گرسنگی برهند و ایمن گردانید آنها از ترس و خوف‌

(توضیح آیات)

اشاره

لِإِیلاف‌ِ قُرَیش‌ٍ، إِیلافِهِم رِحلَةَ الشِّتاءِ وَ الصَّیف‌ِ در لغت ایلاف دو طور معنی شده یکی آنکه ایلاف آن است که کسی را بحقارت براهی ببرند (الف ایلافا) و دیگر بمعنی الفت دادن و ضد ابحاث و مقابل وحشت است.
و قریش کسانی را گویند که از نسل نضر بن کنانه باشند که هر کس از نسل او نباشد او را قریشی نگویند از رسول اکرم حدیث میکنند که فرموده ما از طرف پدر منسوب بنضر بن کنانه‌ایم اثلة بن اشنع از رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم چنین حدیث میکند که خدای تعالی از فرزندان اسماعیل إبن کنانه را برگزید و بوی شرافت داد و از إبن کنانه قریش را فضیلت داد و از قریش بنی هاشم را و از بنی هاشم مرا فضیلت داد و قریش مشتق از قرش است و بمعنی جمع و طلب آمده و چون کسب آنان تجارت بود آنها را قریش نامیدند (ابو الفتوح رازی) در اینکه لام (لایلاف) راجع بکجا است از مفسرین گفتاری نقل شده بعضی چنین اظهار نظر نموده‌اند که لام متعلق بسوره بالا است و در آن دو معنی از مفسرین نقل شده یکی گفته معنی آیه چنین است ما اصحاب فیل را هلاک کردیم برای الفت قریش و قرار گرفتن و تمکّن داشتن و ساکن بودن آنها در مکه زیرا که آنها از بر همه میترسیدند و فرار مینمودند و ما اصحاب فیل را هلاک

صفحه : 294
گردانیدیم تا آنکه قریش برگردند بمکه و با هم الفت گیرند و متفرق نگردند تا آنکه نبی خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم در مکه متولّد گردد و بشارت دهنده ببهشت و تهدید کننده از جهنم باشد.
دیگری گفته معنی لام چنین میشود که ما اصحاب فیل را هلاک نمودیم که از ما بر قریش منت باشد باضافه بر نعمتهای دیگر که در تابستان و زمستان داشتند و گویا گفته آن نعمتی است اضافه بر نعمتهای دیگر که بآنان داده شده (تفسیر مجمع البیان) اینکه است که فقها گویند اینکه دو آیه یکی است و اگر در نماز خوانده شود بجای یک سوره حساب میشود زیرا هر سوره‌ای بایستی مستقل در مطلب باشد و اول اینکه سوره متعلّق بسوره فیل است.
توجیه دوم لام (لایلاف لام تعجب است و تعلّق دارد بجمله مقدر (اعجبوا لایلاف قریش) یعنی تعجب کنید الفت گرفتن قریش را که شگفت آور است و توجیهات دیگری نیز در کتب تفاسیر در متعلق لام (لایلاف داده شده که راجع بکجا است لکن در اینکه متعلّق بسوره فیل است ظاهرا اتفاقی است از عکرمه و سعید جبیر چنین روایت میکنند که طائفه قریش در هر سالی دو دفعه رحلت مینمودند در زمستان بمکه میرفتند و در تابستان بطائف اینکه بود که خداوند بآنان امر نمود از مکه بیرون نروند از ابو صالح است که گفته در شام دو جایگاه بود یکی سردسیر و دیگر نزدیک سردسیر قریش در تابستان بسردسیر میرفتند و در زمستان بمحلی که نزدیک بسردسیر بوده.
و از بعض مفسرین دیگر است که قریش برای تجارت در زمستان بیمن میرفتند و در تابستان بشام و در حرم اقامت نمینمودند زیرا مکه زمین خشک لم یزرع بود و منافع قریش از تجارت عایدشان میگردید و هیچکس بقریش متعرض نمیگردید

صفحه : 295
زیرا که میگفتند اینها اهل حرم و همسایگان خدایند

ممکن است در اینکه جا سؤالی و اعتراض پیش آید

و گفته شود در صورتی که اکثر افراد قریش اگر نگوئیم تمام آنها در موقع واقعه اصحاب فیل کافر و بت پرست بودند و چنانچه معلوم است کعبه را بت کده خویش گردانیده بودند و بت‌ها را در اطراف کعبه نصب نموده و آنان را میپرستیدند تا وقتی که پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم مأمور بقلع و قمع آنها گردید پس در آن وقت چه شرافت و مزیّتی برای اهل مکه و نیز برای قریش بوده که خداوند برای الفت و سکونت آنها بمرغان ابابیل حرم مکه را حفظ نمود و شرّ دشمن را از آنها رفع گردانید (پاسخ) حرم کعبه در همه وقت از جهاتی بر تمام روی زمین شرافت و مزیت داشته اول چنانچه از آیات و احادیث معتبر ثابت شده که زمین مکه اول زمینی بوده که در مقام خلقت بوجود آمده پس از آن باقی زمینها از زیر آن کشیده شده پس از اینجا معلوم میشود که زمین مکّه اصل زمینها و منشأ پیدایش تمام آنها است و معلوم است که اصل هر چیزی شرافت بر فرع دارد.
(دوم) تا زمان حضرت ابراهیم چنانچه آیات سوره بقره شاهد بر آنست مکه بیابان بی آب و علف بوده و بامر حق تعالی حضرت ابراهیم و اسماعیل آنجا را بنا نموده و کعبه را عبادت‌گاه قرار دادند و چون مکه و کعبه بدست ابراهیم علیه السّلام رسول اولو العزم و اسماعیل علیه السّلام پیمبر ساخته شده و تأسیس برای عبادت شده در همه وقت شرافتمند است و نظر بهمین جهت بوده که اعراب بتهای خود را که آنها را از روی جهالت واسطه قرب خودشان بخدا میدانستند در آنجا نصب نموده بودند چنانچه وقتی از آنها سؤال میشد چگونه بتهایی که بدست خود ساخته‌اید معبود خود قرار میدهید میگفتند ما نَعبُدُهُم إِلّا لِیُقَرِّبُونا إِلَی اللّه‌ِ زُلفی«1»
-----------------------------------
(1) سوره زمر آیه چهارم اول آیه وَ الَّذِین‌َ اتَّخَذُوا مِن دُونِه‌ِ أَولِیاءَکسانی که

صفحه : 296
(سوّم) چون مکه محل تولّد حضرت خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و محل‌ّ سکونت آباء و اجداد حضرتش بوده از اینجهت شرافت داشته و نیز چون کعبه بایستی قبله مسلمانها و محل‌ّ عبادت آنها گردد که تا قیامت مسلمانها از اطراف عالم برای عبادت و فرمان برداری در آنجا اجتماع نمایند و یکدیگر را بشناسند و با هم متفق گردند و علم اسلام را بلند نمایند پس باین جهات و جهات دیگری که دارد مکه و کعبه شرافتمند است و ما قبول نداریم که در موقع واقعه اصحاب فیل تمام قریش کافر و بت پرست بوده باشند زیرا چنانچه در جای خود مدلّل و مبرهن گردیده آباء و اجداد هر پیمبری تا برسد بحضرت آدم علیه السّلام بایستی خدا پرست و بر دین حق باشند مخصوصا نبی‌ّ خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم که از طرف پدر و مادر از صلب طاهرین بوجود آمده و طایفه‌ای از قریش بنی هاشم بودند که مسلّما اکثر آنان خدا پرست و موحد بودند.
و باضافه ممکن است لام (لایلاف) لام غایت باشد نه لام علّت مثل لام (لیکون) در سوره قصص آیه 7 فَالتَقَطَه‌ُ آل‌ُ فِرعَون‌َ لِیَکُون‌َ لَهُم عَدُوًّا وَ حَزَناً«1» که نتیجه و غایت عمل آل فرعون که موسی علیه السّلام را در آن قوطی از آب گرفتند برای آنها دشمنی و اندوه گردید که فائده عملشان چنین شد نه اینکه آنان برای دشمنی و حزن او را گرفته باشند.
خلاصه شاید مقصود از آیه که اصحاب فیل را هلاک نمودیم برای الفت دادن قریش چنین باشد نتیجه و فائده هلاک شدن اصحاب فیل الفت و سکونت قریش گردید و از جور ابرهه خلاص گردیدند نه آنکه برای الفت آنان اصحاب فیل را خداوند هلاک نمود باشد بلکه برای احترام کعبه که محل عبادت و حرم امن و امان است آنان را هلاک نمود و آیه بعد
-----------------------------------
غیر از خدا دوستان میگرفتند میگفتند ما عبادت نمیکنیم آنان را مگر برای آنکه بخدا نزدیک گردیم
(1) پس گرفتند موسی را کسان فرعون تا آنکه برای آنها دشمن باشد و سبب حزن و اندوه آنها گردد و چنانچه معلوم است آل فرعون موسی را برای آن نگرفتند بلکه غایت و نتیجه عملشان چنین شد

صفحه : 297
فَلیَعبُدُوا رَب‌َّ هذَا البَیت‌ِ، الَّذِی أَطعَمَهُم مِن جُوع‌ٍ اینکه آیه توجیهی که کردیم تأیید مینماید که شما اهل مکه بشکرانه اینکه نعمت که خدا باحترام حرم شرّ ابرهه و اصحاب فیل را از شما اهل مکّه برگردانید بایستی بدانید که کعبه حرم خدا است و باید فقط عبادت و بندگی شما فقط برای پروردگار اینکه خانه باشد و کسی را در عبادت با او شریک نگردانید و نیز در مقام امتنان بر قریش است که بر شما منّت نهاد آن خدایی که مکه را برای شما محل امن و امان گردانید تا بتوانید در آن کسب و عمل نمائید و طریق معاشتان تأمین گردد و از گرسنگی رهایی یابید و نیز شما را از خوف ابرهه ایمن گردانید و دشمن شما را هلاک نمود از عبد اللّه عباس چنین روایت میکنند که اهل مکّه در هر سالی دو مرتبه رحلت مینمودند در زمستان در مکه بودند و در تابستان بطائف میرفتند و معیشت قریش از مسافرت انجام میگرفت از کلبی است که اوّل کسی که از مکه بجانب شام سفر کرد و از آنجا متاع آورد هاشم بن عبد مناف بود و اینکه او را هاشم لقب نمودند برای اینکه بود که در ایام قحطی او مردم را طعام میداد و نام او عمرو العلی بود. ابو الفتوح رازی وَ آمَنَهُم مِن خَوف‌ٍ مردم بحرمت حرم متعرض اهل مکه نمیشدند و آنان را احترام میگذاشتند حتی اگر کسی از آنان جنایتی میکرد و میخواستند از وی انتقام بکشند میگفتند اینکه حرمی است وی را رها کنید.

صفحه : 298

‌سورة الماعون‌

اشاره

مکیة و هی سبع آیات سوره (الماعون) بقول عبد اللّه مکّی است و بقول دیگران مدنی است و بعدد کوفیان و بصریان هفت آیه و بعدد مکّیان و مدنیان شش آیه و بیست و پنج کلمه و صد و بیست و پنج حرف است.
و از رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم روایت میکنند هر کس سوره الماعون را بخواند خدا او را بیامرزد اگر زکاة سالش را داده باشد ابو الفتوح رازی و از امام صادق علیه السّلام چنین نقل میکنند کسی که در نماز نافله و فریضه اینکه سوره را بخواند خدا نماز و روزه‌اش را قبول میکند و او را در قیامت در مورد حساب نمیآورند و بروایت دیگر کسی که بعد از نماز فجر صد مرتبه بخواند در حفظ خدا محفوظ ماند. کفعی‌

[سوره الماعون (107): آیات 1 تا 7]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
أَ رَأَیت‌َ الَّذِی یُکَذِّب‌ُ بِالدِّین‌ِ (1) فَذلِک‌َ الَّذِی یَدُع‌ُّ الیَتِیم‌َ (2) وَ لا یَحُض‌ُّ عَلی طَعام‌ِ المِسکِین‌ِ (3) فَوَیل‌ٌ لِلمُصَلِّین‌َ (4)
الَّذِین‌َ هُم عَن صَلاتِهِم ساهُون‌َ (5) الَّذِین‌َ هُم یُراؤُن‌َ (6) وَ یَمنَعُون‌َ الماعُون‌َ (7)

ترجمه‌

بنام ایزد هستی بخش صاحب رحمت عام و خاص
(ای پیمبر) آیا دیدی آن کس را که روز جزا را انکار نمود،
و آن کسی است که یتیم را بقهر میراند،
و رغبت نمیکند بر اطعام دادن بفقراء،
پس وای بحال نماز کنندگان،
آن کسانی که در نماز سهو میکنند (و دل آنان از ذکر خدا غافل است)،
آن کسانی که در اعمالشان ریا میکنند،
و باز میدارند زکاة (و آنچه بایست بمحتاجان داده شود) منع میکنند.

صفحه : 299

(توضیح آیات)

اشاره

أَ رَأَیت‌َ الَّذِی یُکَذِّب‌ُ بِالدِّین‌ِ ظاهرا خطاب برسول اکرم است و همزه (أ رأیت) که آیا دیدی تو استفهام و از روی تعجب است که آیا دیدی آن کس را که روز جزاء و قیامت را انکار میکند عمل وی چیست.
بعضی گفته‌اند خطاب مخصوص برسول اللّه نیست بلکه خطاب متوجه تمام عقلای عالم است که کسی که منکر قیامت گردید و مرتکب اعمال نکوهیده غیر عقلایی گردید در مورد اعجاب عقلای عالم واقع میگردد.
آری انکار معاد که منشأ نفس پرستی و متابعت هوی و هوس میگردد از آدمی که خود را عاقل و از عقلا میداند بسیار شگفت آور است و نزد عقلا عجیب مینماید چنانچه در سوره واقعه آیه 62 وَ لَقَد عَلِمتُم‌ُ النَّشأَةَ الأُولی فَلَو لا تَذَکَّرُون‌َ که از روی تعجّب فرموده وقتی شما نخستین خلقت اولیه را دانا گردیدید چگونه نشاه ثانوی را متذکر نمیگردید.
و نیز بعضی آیه را اختصاص بشخص معین داده‌اند و بعضی را رأی چنین است که مورد عام است و شامل میگردد هر کسی را که متّصف بچنین اوصافی بوده باشد.
آری بر فرض اینکه در مورد شخص بخصوصی فرود آمده باشد چون مورد مخصّص نیست مقصود عام است.

سخنان مفسرین در اینکه مقصود از (الذی) کیست‌

(رأی اول) در مذمّت ابی سفیان است که هر هفته‌ای دو شتر میکشت روزی یتیمی آمد و قدری گوشت طلب نمود او را زجر نمود و بعصا وی را از خود دور گردانید (رأی دوم) آیه در باره عاص بن وابل سهمی فرود آمده که او هم انکار معاد مینمود و هم مرتکب اعمال قبیح میگردید.
(رأی سوم) در باره ولید بن مغیره فرود آمده که متصف باین صفات بوده

صفحه : 300
(رأی چهارم) مخصوص بشخصی نیست بلکه (الّذی) موصوله عموم دارد و شامل میگردد هر کسی را که متّصف باین اوصاف نکوهیده باشد زیرا کسی که منکر معاد و روز جزا گردید از هیچ عمل زشتی که مقتضی مشتهیات نفسانی وی باشد خودداری نمینماید (تفسیر کبیر) (رأی پنجم) آیه در باره ابو جهل فرود آمده که وی وصی‌ّ یتیمی بود آن طفل وقتی فقیر و برهنه گردیده آمد نزد او و مطالبه مال خود نمود ابو جهل او را زجر نمود و از خود دورش کرد. تفسیر اصفی و ظاهرا مقصود از دین در آیه چنانچه اکثر مفسّرین را رأی چنین است انکار قیامت و جزا و عذاب و ثواب است.
و از بعض مفسّرین نقلشده که مقصود از دین دین اسلام است زیرا که دین اسلام دین حقیقی است چنانچه فرموده إِن‌َّ الدِّین‌َ عِندَ اللّه‌ِ الإِسلام‌ُ و در اینجا مقصود از (یکذّب) در آیه تکذیب کننده دین اسلام است لکن نظر باطلاق آیه قول اول مناسب تر بنظر میآید فَذلِک‌َ الَّذِی یَدُع‌ُّ الیَتِیم‌َ، وَ لا یَحُض‌ُّ عَلی طَعام‌ِ المِسکِین‌ِ پس از آن منکر دین را بدو صفت معرفی مینماید یکی زجر یتیم که عوض اینکه یتیم را نوازش کند و وی را بمحبّت خود دل خوش گرداند او را بقهر و اذیت از خود میراند و دور میکند.
چنین آدمی علاوه بر اینکه معتقد بمعاد نیست در اثر عیّاشی و نفس پرستی خوی انسانیت و آن عاطفه بشریت نیز از وی گرفته شده.
و دیگر چون معترف بثواب و جزا نیست رغبت نمیکند بر اطعام دادن فقرا و دستگیری بیچارگان نمینماید شاید اشاره باین باشد که منکر معاد گمان میکند بخشش نمودن بفقرا اتلاف مال است بلا عوض زیرا که منکر معاد در واقع منکر مبدء است البته کسی که

صفحه : 301
معترف باشد بمبدء فعال دراک قادر متعال انفاق مال که سهل است بلکه در موقع فداکاری از جان خود و عزیزان خود نیز در راه رضای او مضایقه ندارد چنانچه عمل شهدای دین حاکی از اینکه است و شاید تخصیص دادن اینکه دو صفت از بین اوصاف نکوهیده منکرین معاد در صورتی که اوصاف رذیله آنان منحصر بهمین دو صفت نیست اشاره باین باشد که اینکه دو صفت علاوه بر اینکه در نظر شرع مستهجن و مردود است در نظر عقلای عالم نیز رکیک مینماید زیرا کسی که متصف ببخل و قساوت قلب گردید که یتیم را اذیّت کند و اطعام مساکین ننماید در نظرها حفیف و بی مقدار مینماید و عقلای عالم وی را مذمت و سرزنش مینمایند و نیز چون اکثر معاصی از قبل محبت دنیا و مال پدید میگردد چنانچه از معصوم رسیده (محبت دنیا
رأس کل خطیئة
) گویا کافرین باین دو صفت ارائه میدهند آنچه را که در باطن خود اندوخته از اوصاف رذیله و اعمال رکیکه فَوَیل‌ٌ لِلمُصَلِّین‌َ، الَّذِین‌َ هُم عَن صَلاتِهِم ساهُون‌َ وای بحال نمازگذاران آن کسانی که در نماز خود سهو میکنند (فا) در (فویل) فاء جزائیه و متفرع بآیه بالا است و شاید اشاره باین باشد که وای بحال کسی که معتقد بقیامت نیست و از روی نفاق یا ریاء نماز میخواند و چون مبالات بنماز ندارد در نماز سهو میکند یعنی فراموش میکند و سهو مقابل تذکر و بمعنی فراموشی است در مجمع البحرین چنین گفته فرق است بین سهو و نسیان نسیان را تفسیر بزوال معنی از قوّه ذاکره و حافظه نموده و سهو را تفسیر بزوال معنی از قوه ذاکره و بقاء آن در قوه حافظه نموده و فرقش اینست که گاهی مطلبی را انسان متوجه بآن نیست یعنی در ذکر او و در نظر او نیست لکن در قوه حافظه وی محفوظ است که وقتی متوجه بآن گردید بیاد میآورد و گاهی فراموش میکند که هر قدر هم توجّه بباطن خود کند بنظرش نمیآید فراموش کرده.

صفحه : 302
و شاید مقصود از سهو نمودن نماز چنین باشد که مردمانی که چندان مقیّد بنماز نیستند نماز را فراموش میکنند نه بنماز خواندن امیدوار برحمت خدا می- باشند و نه در ترک آن از عذاب او ترسناکند اینکه است که چندان بنماز اهمیت نمی دهند گاهی میخوانند و گاهی فراموش میکنند.
و کسی که غافل گردد از نماز و امر بنماز را سهل شمارد غالب میگردد بر او سهو یعنی آن را فراموش مینماید.

سخنان مفسرین در توجیه آیه‌

(1) از حضرت أمیر المؤمنین علیه السّلام روایت میکنند که مقصود از ساهون منافقینند که بثواب نماز امید ندارند و از ترک آن نیز اندیشه ندارند و از نماز غافل می گردند تا وقت نماز بگذرد لکن وقتی با مؤمنین باشند ریاء با آنان نماز میخوانند و وقتی تنها هستند نماز را ترک مینمایند.
(2) مقصود از ساهون کسانی میباشند که نماز را از وقت آن عقب می‌اندازند (إبن عباس) (3) آنهایند که باک ندارند نماز بخوانند یا نخوانند یعنی مقیّد بنماز نیستند (4) دیگری گفته ساهون آنهایند که اگر نماز خواندند ریا کاری میکنند و اگر نخواندند باکی ندارند و پشیمان نیستند.
(5) عیاشی باسناد خود از یونس بن عمار و او از ابا عبد اللّه علیه السّلام چنین روایت میکند که پس از آنکه از حضرتش سؤال نمودم از قول حق تعالی الَّذِین‌َ هُم عَن صَلاتِهِم ساهُون‌َ که آیا مقصود از سهو وسوسه شیطان است فرمود نه اینکه وسوسه برای هر کسی هست (ساهون) یعنی غافلون که از نماز غفلت نمایند تا نماز از وقت بگذرد.
و نیز طبرسی از اسامة بن زید چنین روایت میکند که گفته از ابا عبد اللّه سؤال نمودم از قوله تعالی الَّذِین‌َ هُم عَن صَلاتِهِم ساهُون‌َ فرمود آن ترک نماز و تنبلی از اداء آن است

صفحه : 303
علامه مجلسی در بحار از جامع الاخبار از حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم چنین روایت میکند که فرمود (نماز عمود دین است کسی که عمدا نماز را ترک کند دینش را خراب نموده و کسی که نماز را در وقت خود بجا نیاورد داخل میگردد در ویل و ویل یک وادی است در جهنّم چنانچه فرموده فَوَیل‌ٌ لِلمُصَلِّین‌َ الَّذِین‌َ هُم عَن صَلاتِهِم ساهُون‌َ و روز قیامت اول چیزی که از بنده سؤال میشود نماز است اگر نماز تمام آورده باشد که هیچ و گر نه میاندازند وی را در جهنّم.
و وقتی آیات را با هم جمع نمودیم مثل قوله تعالی که در علّت تشریع نماز فرموده أَقِم‌ِ الصَّلاةَ لِذِکرِی و نیز اخبار بسیاری که در علّت تشریع نماز رسیده مثل روایتی که در بحار از کتاب علل و عیون از حضرت امام رضا علیه السّلام نقل میکند در ضمن حدیث مفصّلی فرموده نماز تأسیس شده برای آنکه انسان ذاکر باشد نه ناسی خاشع و خاضع باشد نه سرکش و فخور و نیز برای آنکه در شب و روز بر ذکر خدا مداومت نماید با اعراض از دنیا و سیّد و مدبّر خود را فراموش نکند.
خلاصه وقتی آیات و اخباری که در علل تشریع نماز رسیده با اینکه آیه فَوَیل‌ٌ لِلمُصَلِّین‌َ الَّذِین‌َ هُم عَن صَلاتِهِم ساهُون‌َ بضمیمه آن آیه وَ مَن أَعرَض‌َ عَن ذِکرِی فَإِن‌َّ لَه‌ُ مَعِیشَةً ضَنکاً وَ نَحشُرُه‌ُ یَوم‌َ القِیامَةِ أَعمی سوره طه آیه 123 با هم جمع نمائیم از مجموعش توان استفاده نمود که چون سهو مقابل ذکر است شاید مقصود چنین باشد که (ویل) یا وای بر کسانی که نماز میخوانند لکن در نماز متذکر و بیاد خدا نمیباشند و خدا را فراموش میکنند یعنی برای فرمانبرداری و ستایش حق تعالی نماز نمیخوانند بلکه از روی نفاق یا ریا یا عادت یا غیر آن که اغلب عوام نماز آنها از روی عادت است اصلا نمیدانند نماز چیست و برای کی میخوانند و در نماز چه میگویند و رکوع و سجود برای تعظیم کیست که اینکه نحو نمازها فقط در صورت نماز مینماید لکن چون غافلند آن نمازی که مطلوب شارع است که تذکر و بیاد حق بودن باشد از آنها ناشی نگشته.
چون کلام به اینجا رسید بد نیست برای توضیح مختصری از تفسیر جواهر

صفحه : 304
القرآن که راجع بصلاة نوشته ترجمه نمایم بعد از کلام مفصّلی چنین گوید در قرآن خطاب برسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نموده فَاصبِر کَما صَبَرَ أُولُوا العَزم‌ِ مِن‌َ الرُّسُل‌ِ اشاره به اینکه علوّ مقام منوط بعزم و استقامت است و میبینی نماز را واجب نموده برای حفظ قوّه فکریه و منحصر گردانیدن قوه فکریه را در یک غرض آیا تعجّب نمیکنی چگونه خداوند میفرماید وَ استَعِینُوا بِالصَّبرِ وَ الصَّلاةِ نظر کن و ببین چگونه مقارن نموده صبر را بصلوتی که در آن حضور قلب باشد نه نماز بیشترین مسلمان‌های اینکه زمان که در خوابند آیا نمیبینی چگونه علمای امریکایی امر میکنند تلامذه خود را برای جمع حواس و قوت عزم آنان که در هر روزی بین 5 دقیقه الی 15 دقیقه در حجره‌ای تنها با حضور قلب بخود کلماتی تمرین نموده که راجع بمقصود آنها است و ذهابا و ایابا خطاب کنند و تلقین بنفس نمایند در حالی که نظر خود را متوجه بیک نقطه نمایند و حواس خود را متفرق نگردانند و گویند وقتی فکر در یک نقطه‌ای متمرکز گردید عزم انسان بر عمل قوی میگردد و اگر مرارا تمرین گردید انسان قادر میگردد بر حفظ قوی خود و واقع نمیگردد و در شهوات نفسانی آن وقت یک عضو عاملی میگردد در جامعه آیا عمل آنها تقلید از نماز ما نیست بدانند یا ندانند آیا محافظت بر نماز با حضور قلب از تکبیر تا سلام انسان را از فحشاء و منکر باز نمیدارد در صورتی که در نماز ما تمام خصوصیاتی که آنها برای قوت اراده بر حفظ قوای شهوانی و تصمیم بر عمل گفته‌اند بنحو اعلا داراست باضافه توجه بحق تعالی وقتی مقارن گردید با قوّت اراده و تصمیم بر عمل و التجاء بحق با اعتقاد دینی انسان را میگرداند در عون و حفظ الهی و قوای مغناطیسیه وی کامل میگردد و وی را قوی میگرداند بر حفظ شهوات نفسانی و مستعد میگردد برای آنکه موجوداتی که در اطراف او میباشند وی را کمک نمایند تا وی را بمقصود برسانند (پایان کلام تنطاوی) الَّذِین‌َ هُم یُراؤُن‌َ

صفحه : 305
وای بحال کسانی که در اعمالشان ریا میکنند که هر گاه عمل نیکی از آنان صادر گردد غرضشان نمایش دادن بمردم است ریا کار کسی است که تمام همّش امور مادی طبیعی و روی دلش و وجهه قلبش معکوس گردیده و تمام توجهش بسوی خلق و مقصودش فریب دادن مردم است که آنان را اغوا نماید و از طریق ریا کاری خود را متدین و متشرع نشان دهد که مورد اطمینان گردد و باین وسیله مقاصد شوم خود را انجام دهد در کتاب تهذیب بروایت صحیح از نبی اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم چنین حدیث میکند که فرموده
1» (انّما الاعمال بالنیات و انما لکل امرئ ما نوی)«
و اینکه حدیث از متواترات بشمار میرود اشاره به اینکه عمل صحیح منوط بنیت صحیح است و حسن و قبح عمل روی میزان آن چیزی است که مقصود عامل آن بوده، و نیز نتیجه و فائده عمل اگر صحیح واقع گردد همان میشود که در نیّت داشته زیرا چنانچه محدث قاسانی مرحوم فیض در شرح وافی گفته وقتی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم اینکه حدیث
(انما الاعمال بالنیات)
را فرمود که بعض اصحاب عرض کرده بودند بعض مهاجرین که بجهاد میروند غرضشان بدست آوردن غنائم و مال و گرفتن زنهای اسیر یا استیلا و غیر آن است یعنی نیت آنها خالص نیست حضرت میفرماید عمل بستگی بنیت دارد یعنی اثر و فائده عمل همان میشود که در نیّت عامل مأخوذ است و همان چیزی که از عمل مقصودش بوده عاید وی میگردد.
خلاصه مردم در نیّات اعمالشان تقسیم بچند قسم میگردند بعض آنها اکثر اعمالشان از عبادات و غیر عبادات از روی ریا و نشاندان بخلق انجام میگیرد و بعضی در عبادت ریا نمیکنند لکن داعی بر اعمالشان جهات نفسانی از قبیل عادات و رسومات و تقلید دیگران بدون فکر و رویه انجام میگردد یا غرضشان منافع دنیوی
-----------------------------------
(1) اینکه است و جز اینکه نیست که اعمال بسته بنیات است و محققا برای هر مردی از عمل همان است که در نیت او بوده

صفحه : 306
مثل وسعت روزی و برآمدن حاجات و گشایش کارها و غیر اینها عمل میکنند، و پاره دیگر که ایمانشان قدری قوی‌تر است غرضشان از عبادت شوق به بهشت و خوف از جهنم است و اینکه قسم از نیات اگر چه عمل را فاسد نمیگرداند و عمل بظاهر شرع در تعداد عبادات بشمار میرود و اگر بشرائطی که معتبر در عبادت است بعمل آید همین طوری که در حدیث فرموده
(لکل‌ّ امرئ ما نوی)
بمقصود خود نائل میگردند لکن آن خلوصی که انسان را بمرتبه قرب بحق و علوّ مقام و سعادت میرساند آن عملی است که بهیچ وجه حظوظ نفسانی در نظر نباشد و غرض اطاعت امر مولا یا محبت بمقام الوهیت محرک عمل باشد و اینکه نحو عمل وقتی انسان را میسر میگردد که محبّت الهی بر قلب وی استیلا نموده باشد و محبت منوط بمعرفت است کسی که خدا را بمقام الوهیت شناخته محبت او در دل وی جایگزین میگردد و محبت اقتضای وصل میکند و چون ممکن طریقی بسوی واجب ندارد مگر از طریق بندگی و عبودیت اینکه است که محب‌ّ حق تعالی کوشش در عبادت و اطاعت مینماید که به اینکه طریق راهی بسوی او بیابد.
شاید همه گمان کنند خدا را دوست میدارند و عبادت آنها خالص است لکن اینکه وهم و پنداری بیش نیست بایستی هر کسی رجوع بباطن خود کند ببیند همّش چیست و مایل بچیست بداند اعمالش بدور غرض و نیّتش دور میزند بمحض گفتار که بزبان بگوید (قربة الی اللّه) عمل خالص نمیگردد و قرب پدید نمیشود اگر معرفت و محبّت الهی در قلب متمرکز گردید تمام اعمال و حرکات و سکناتش بدور کعبه مقصودش دور میزند تا وقتی که بجوار قرب محبوبش نائل گردد.
وَ یَمنَعُون‌َ الماعُون‌َ از أمیر المؤمنین روایت میکنند که فرموده مقصود زکاة است و او عطف داده یمنعون را به (یراءون) که چنین میشود وای بحال نمازگذارانی که در نماز سهو میکنند و وای بحال کسی که در اعمالش ریا می‌کند و وای بحال کسی که زکاة مال خود را نمیدهد.

صفحه : 307
و بروایت دیگر مانعون کسانی میباشند که آن چیزهایی که همسایگان گاهی باو محتاج میشوند مثل تبر دیگ و چیزهایی که آلت کار است مضایقه می‌کنند و نمیدهند.
سعید مسیّب از عایشه نقل میکند که او گفته از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم پرسیدم (مانعون) چیست فرمود چیزی که مردم از او منتفع گردند مثل آب، آتش، نمک و گفت ای عایشه هر که پاره آتشی بکسی دهد هر چه از آن آتش پخته شود مثل اینکه است که صدقه داده باشد و نیز هر کس نمکی بکسی دهد هر طعامی که بآن پخته گردد مثل اینکه است که صدقه داده باشد هر کس شربت آبی بکسی دهد در جایی که آب نباشد مثل اینکه است که نفسی احیاء نموده (ابو الفتوح رازی)

صفحه : 308

‌سورة الکوثر

اشاره

مکیة و هی ثلاث آیات سوره (الکوثر) بقول عبد اللّه عباس مکّی است و بقول دیگری مدنی است و خلافی نیست که سه آیه است و ده کلمه و چهل و دو حرف است و از ابو امامه از ابی کعب از رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم چنین حدیث میکنند که هر که (انا اعطینا) را بخواند خدای تعالی او را از جوبهای بهشت آب دهد و بعدد هر قربانی که روز عید کرده و کنند وی را ده حسنه دهند جابر بن مکحول از رسول اکرم چنین حدیث میکند که هر که اینکه سوره را بخواند خدای تعالی بقدری در بهشت او را ملک دهد که اگر وصف آن بر دفترها بنویسند چندین شتر نتوانند حمل نمایند و از مشرق تا مغرب برسانند و از امام صادق علیه السّلام نقل میکنند هر که سوره (الکوثر) را در نماز فریضه و نافله بخواند خدا او را از حوض کوثر سیراب میگرداند (ابو الفتوح)

[سوره الکوثر (108): آیات 1 تا 3]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
إِنّا أَعطَیناک‌َ الکَوثَرَ (1) فَصَل‌ِّ لِرَبِّک‌َ وَ انحَر (2) إِن‌َّ شانِئَک‌َ هُوَ الأَبتَرُ (3)

(ترجمه)

بنام ایزد هستی بخش صاحب رحمت عام و خاص
(ای رسول اکرم) ما انعام و بخشش بسیار بتو عطا نمودیم،
پس (بشکرانه) اینکه همه نعمت که بتو بخشش نمودیم، بنماز و طاعت قیام نما و در راه خدا قربانی کن،
محققا دشمن تو دم بریده است (یعنی مقطوع النسل است)

(توضیح آیات)

اشاره

إِنّا أَعطَیناک‌َ الکَوثَرَ کوثر بر وزن فوعل برای کثرت آرند و چیزی بر اینکه وزن آرند که در آن

صفحه : 309
کثرت و زیادتی مأخوذ باشد در غریب القرآن چنین گوید کثرت و قلّت در کمیّت منفصله مثل اعداد آرند چنانچه در آیات مثل کَم مِن فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَت فِئَةً کَثِیرَةً«1» وَ لَیَزِیدَن‌َّ کَثِیراً«2» وَ أَکثَرُهُم لِلحَق‌ِّ کارِهُون‌َ«3» بَل أَکثَرُهُم لا یَعلَمُون‌َ الحَق‌َّ و غیر اینها از آیات بسیار (پایان) و کثرت منحصر بعدد نیست بلکه گاهی کثیر گویند و اشاره بفضل یا زیادتی مال یا زیادتی اعوان و غیر اینها میشود مثل ذلک به أَلهاکُم‌ُ التَّکاثُرُ که بنا بر تفاسیر اشاره بکثرت مال و اولاد است در شأن نزول آیه گویند اینکه سوره در رد کلام عاصم بن وابل سهمی فرود آمده که وقتی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم از مسجد بیرون تشریف می‌آورد آن لعین حضرتش را در راه ملاقات نمود و با هم صحبت نمودند صنادید قریش در مسجد نشسته بودند از وی سؤال نمودند با کی صحبت مینمودی گفت با آن ابتر و اینکه قضیّه بعد از فوت عبد اللّه پسر خدیجه بود و عرب کسی را که بعد از خود اولاد پسر نداشته او را ابتر نامند. (إبن عباس)

(سخنان مفسرین در توجیه الکوثر)

‌در مجمع البحرین چنین گوید مردم اختلاف نموده‌اند که مقصود از کوثر چیست و سه قول از مفسّرین نقل میکنند اول- آن نهری است در بهشت که سفیدتر از شیر و در قدح صافی است که اطراف آن از در و یاقوت زینت شده و باطراف آن مرغان سبزی در طیرانند دوم- مقصود از کوثر کثرت نسل آن حضرت است از فاطمه علیه السّلام که از فاطمه کثرت اولاد و ذریة رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بقدری عدد آنها زیاد میشود که تا آخر دنیا
-----------------------------------
(1) چه بسیار گروه کم که بر گروه بسیار غالب گردیده
(2) و هر آینه البته زیاد میکنیم عدد بسیار
(3) و بیشترین مردم از حق کارهند بلکه بیشتر آنان حق را نمیدانند چنانچه معلوم است در تمام اینکه موارد مقصود از کثیر عدد بسیار است

صفحه : 310
باقی ماند.
سوم- آن حوض رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است و اشاره بکثرت مردمی است که باطراف آن میباشند.
و از ابا عبد اللّه جعفر صادق روایت میکنند که فرموده (الکوثر) نهری است در بهشت که خداوند بپیمبر اکرم عوض اولاد او ابراهیم عطا نموده بروایت عبد اللّه عباس چون اینکه سوره إِنّا أَعطَیناک‌َ الکَوثَرَ فرود آمد حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بمنبر تشریف برد و سوره را بر مردم قرائت نمود اصحاب گفتند یا رسول اللّه کوثر چیست که خدا بشما عطا نموده فرمود نهری است در بهشت که از شیر سفیدتر و از چوب تیر راست‌تر بر اطراف آن در و یاقوت است مرغانی سبز برای آب خوردن آیند گردنهای آنان مثل گردن شتر است بعضی گفتند یا رسول اللّه اینکه مرغان برای کیانند فرمود برای کسانی که آنها را بخورند و نیز از آن نهر بیاشامند و خشنودی خدا را دریابند و از عبد اللّه عمر روایت میکنند که رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرموده کوثر جویی است در بهشت اطراف آن درّ سرخ ریگ آن از مروارید و خاک آن از مشک و آبش از انگبین شیرین‌تر و از برف سفیدتر است چهارم کوثر جویی است که آب آن در حوض میریزد هر کس خواهد صدای آن را بشنود انگشت در گوش نهد و رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود آب کوثر از سدرة المنتهی بیرون می‌آید و طول آن از مشرق تا مغرب است بر اطراف آن زعفران رشته ریگ آن درّ و مرجان و یاقوت است و خاک آن مشک اذفر بر کنار آن قبه‌ها از درّ و مرجان نهاده هر کس در آن رود از غرق ایمن گردد هر کس از آن خورد هرگز تشنه نشود چنان امت من بر آن حوض ازدحام کنند مثل چهارپایان بعض مفسّرین گفته‌اند کوثر خیر بسیار است که خدا برسول اکرمش عطا فرموده حسن بصری گفته قرآن است که خدا قرآن را کوثر نامیده برای آنکه منافع

صفحه : 311
و فائده آن بسیار است دیگری گفته کوثر ایمان است از امام جعفر صادق علیه السّلام روایت میکنند که فرموده (کوثر) شفاعت امّت و آسان بودن قرآن و تخفیف شریعت است.
هلال بن سیّاف گفته کوثر کلمه لا اله الّا اللّه محمّد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است دیگری گفته نمازهای پنجگانه است.
و اهل علم بر آنند که (الکوثر) حوض رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است و ساقی آن علی علیه السّلام است و قوله تعالی وَ سَقاهُم رَبُّهُم شَراباً طَهُوراً اشاره بآن است و امام زین العابدین علیه السّلام در اینجا اشعاری سروده (ابو الفتوح رازی) (پنجم) مقصود از کوثر نسل آن بزرگوار است از فاطمه (ع) که تا قیامت باقی است و نظر بشأن نزول آیه که گفته‌اند پس از طعنه کفّار که رسول اکرم را ابتر نامیده‌اند اینکه سوره فرود آمده و نیز آخر سوره إِن‌َّ شانِئَک‌َ هُوَ الأَبتَرُ اینکه قول را تأیید مینماید.
آری (الکوثر) نسبت بذریّة طاهرین آن بزرگوار و اولاد آنها که دلالت بر کثرت دارد صادق آید چنانچه می‌بینیم با آنکه بعد از رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ذریّه او را در کربلا شهید نمودند بطوری که از مردان آنها باقی نمانده مگر یک علی بیمار زین العابدین علیه السّلام و پس از آن نیز اشقیاء چنانچه تاریخ نشان میدهد چقدر از سادات بنی فاطمه را کشتند حبس نمودند و خواستند نسل پیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را قطع نمایند با اینحال میبینیم در هر مملکت و شهری بلکه هر مجلسی که بر پا میگردد چند عدد از ذریّه فاطمه (ع) حضور دارند و اینکه خود یکی از معجزات قرآن بشمار میرود لکن چون لفظ (الکوثر) مطلق است و دلالت بر عطای بسیار دارد و تخصیص دادن بپاره‌ای از عطایا که در باره رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم اجرا گردانیده تخصیص بلا مخصّص است و نیز عطایی را که خدای تعالی بزرگ و کثیر معرفی مینماید با تأکید در کثرت چنانچه لفظ (الکوثر) حاکی از آنست نظر ببزرگی خودش محدود بحدی نیست

صفحه : 312
که بتوان تخصیص ببعض عطایا داد پس بهتر اینکه است که گفته شود (الکوثر) جامع و حاوی تمام احتمالاتی است که داده شده یا نشده از آنچه مفسرین گفته‌اند یا نگفته‌اند زیرا که هر کسی بقدر فهم خود سخن گوید و جامع و حاوی تمام عطایا آن جهت قابلی و استعدادی است که در اصل حقیقت و شالوده وجود آن بزرگوار مأخوذ گردانیده و به اینکه جهت مورد عطایای بی اندازه گردیده زیرا تمام تفضلاتی که ممکن است از طرف مبدء بممکن رسد در حقیقت و ماهیتش و در جهت قابلی آن بزرگوار منطوی بوده و حضرتش در هر مرتبه‌ای از مراتب خلقت مقام و رتبه‌ای داشته بلکه توان گفت باعتباری مقام او دون حق و برتر از ممکنات بشمار میرود چنانچه آیه ثُم‌َّ دَنا فَتَدَلّی فَکان‌َ قاب‌َ قَوسَین‌ِ أَو أَدنی شاهد بر آن است زیرا که کینونیّت و ماهیّتش در مرتبه علم لدنی و مقام او ادنی و مشیت الهی سبقت بر تمام موجودات داشته بلکه فوق تمام موجودات بشمار میرفته و نیز در مرتبه فیض الهی مشمول فیض منبسط و سردفتر جامعه خلقت بوده.
و نیز در مرتبه ابداع اول ما خلق اللّه و اول موجودی است که مشمول فیض منبسط گردیده و در عالم ممکنات بروز و ظهور نموده چنانچه در احادیث بسیار رسیده (
اول ما خلق اللّه
حقیقت محمّدی و نور احمدی) است بروز و ظهور نموده و در مرتبه عقول عقل کل‌ّ و تمام مراتب و درجات عقل از پرتو عقل او پدید گردیده و در مرتبه نفوس در مرتبه نفس کلّی واقع گردیده و نفوس مخلوقات پرتوی است از اشراق آن نفس کلّی او.
و نیز در مرتبه طبیعت چون مزاج شریفش از معتدل‌ترین امزجه ترکیب یافته کاملترین و شریفترین آنها بشمار میرود بلکه در رتبه طبیعت کلّی عالم است و از جهت صورت انسانی و کمالات نفسانی جامع تمام شئونات و سرلوح دفتر وجود و مظهر کمالات الهی و نماینده اوصاف صمدانی است و از جهت مکارم اخلاق و اوصاف

صفحه : 313
و کمالات انسانی و حسن معاشرت (بخلق عظیم) موصوف گردیده چنانچه آیه إِنَّک‌َ لَعَلی خُلُق‌ٍ عَظِیم‌ٍ گواه بر آن است و از جهت نفوذ کلمه کلامش کلام الهی که در شأن او است وَ ما یَنطِق‌ُ عَن‌ِ الهَوی إِن هُوَ إِلّا وَحی‌ٌ یُوحی قرآن و معجزه باقیه‌اش عقلای عالم را متحیّر گردانیده که هر کس از روی فهم و اندکی تدبّر اگر در آیه‌ای از آیات قرآن مجیدش نظر کند بی اختیار اذعان مینماید که اینکه کلام از معدن وحی فرود آمده و عقلای عالم در مقام عظمت آن زانو میزنند و قانون شرع مطهرش در نقطه وسط اعتدال واقع گردیده و تمام دستوراتی که مقرّر فرموده روی میزان عقل و منطق استوار گردیده و نفوذ کلمه او در اعماق بشر طنین انداز گردیده و نفوذ نموده و با آنکه بعد از وفاتش از او یک دختر بیشتر باقی نمانده با آن ضدیّتی که اشقیا با آل رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم داشتند چه کشتند چه زجر کردند و چه از وطن آواره نمودند با اینحال مملکتی نیست که عده‌ای از سادات وجود نداشته باشند خلاصه در تمام درجات وجود و مراتب خلقت ظهور و بروز داشته و سرلوح دفتر خلقت و زبده آفرینش بوده.
و نیز در عالم آخرت دارای لوای حمد و مقام شفاعت و پیشرو تمام انبیاء و رسولان اولو العزم و دارای مقام شفاعت است بقول آن شاعر:
(آنچه خوبان همه دارند تو تنها داری) آری نه فقط اینکه است که جامع کمالات خوبان است بلکه آنچه خوبان همه دارند ترشحی است از کمالات بی انتهای او که تمام موجودات از پرتو وجود مبارکش خلقت شده‌اند
(لولاک لما خلقت الافلاک)
در حدیث قدسی است که خطاب بپیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نموده اگر تو نبودی افلاک را خلقت نمینمودم یعنی تمام موجودات از پرتو وجود تو و برای تو خلق نمودم.

صفحه : 314
فَصَل‌ِّ لِرَبِّک‌َ وَ انحَر خدای جلیل پس از اظهار عطاهای بسیار که بپیمبر اکرمش ارائه میدهد آن بزرگوار را مأمور بدو عمل میگرداند که بشکرانه اینکه همه عطاها و بخششها که در باره تو اجراء گردانیدم مأموری بدو عمل که اصول دیانت و دو پایه و دو چرخ عبودیت روی آن استوار گردیده اقدام نمایی یکی نماز که عبادت بدنی است و دیگر انفاق که عبادت مالی است و باین دو عمل در مقام حمد و ستایش پروردگار و ولی‌نعمت خود برآیی.
اینکه است که حدیث دارد اینکه قدر حضرتش در مقام اجراء امر نماز میخواند که پای مبارکش ورم نمود وقتی سؤال میکردند که چرا اینقدر خود را بزحمت میاندازی در صورتی که بآن آیه لِیَغفِرَ لَک‌َ اللّه‌ُ ما تَقَدَّم‌َ مِن ذَنبِک‌َ وَ ما تَأَخَّرَ«1» گناهان گذشته و آینده تو آمرزیده شده در پاسخ میفرمود (ا یکون عبدا شکورا) و دیگر مأمور گردید برای انفاق شتر نحر نماید و فقرا و مستمندان را از آن بهره‌مند گرداند و شاید تعیین بنحر که کشتن شتر است اشاره بوسعت انفاق باشد که چون شتر بزرگ است و البته گوشت او زیادتر است بیشتر فقراء بهره می برند و شاید لذیذتر هم باشد یا فایده‌اش بر مزاج انسان بیشتر باشد البته در کلام اللّه اسراری است که علمش منحصر بخدا و راسخین در علم است.
بعض مفسرین راجع باین سوره مبارکه اسرار و نکاتی بیان نموده از جمله آنها اینکه است که برای سلاک الی اللّه سه درجه است که بالاترین آنها اینکه است که آنان بروح و قلب غرق در نور جلال الهی میباشند
-----------------------------------
(1) اول سوره فتح إِنّا فَتَحنا لَک‌َ فَتحاً مُبِیناً‌تا آخر آیه» راجع بفتح مکه در مقام امتنان پیمبر اکرم خود (ص) خطاب مرحمت آمیز مینماید که ای رسول ما بتو فتح و فیروزی ظاهر عطا نمودیم تا آنکه تو را از هر منقصت و نقص و گناهی پاک گردانیم و شاید (ما تأخر) اشاره باین باشد که تو را فتح و فیروزی دادیم که غالب گردی و منقصتی در باطن و ظاهر تو باقی نماند که در آینده موجب گناه تو شود

صفحه : 315
درجه دوم آنان ببدن مشغول عبادت و طاعت و فرمان برداری میباشند درجه شوم از شهوات و مشتهیات نفسانی خودداری مینمایند إِنّا أَعطَیناک‌َ الکَوثَرَ اشاره بمقام اول است که روح قدسی او از سائر ارواح بشر متمایز گردیده هم بکمیت و هم بکیفیت امّا بکمیّت نظر به اینکه مقدمات کمال در وی بیشتر از سائر افراد بشر بوده اما بکیفیت برای آنکه سرعت انتقال او از مقدمات بنتایج شریعت از ارواح دیگران است اما قوله تعالی فَصَل‌ِّ لِرَبِّک‌َ اشاره بمرتبه دوم است وَ انحَر اشاره بمرتبه سوم است که مخالفت نفس و بازداشتن خود از لذائذ طبیعی بمنزله نحر است (تفسیر کبیر) إِن‌َّ شانِئَک‌َ هُوَ الأَبتَرُ شاید اشاره باین باشد که نام تو و شریعت و قرآن و قانون الهی تو و نیز ذریه تو همیشه در روی زمین باقی و پایدار است و دشمنان تو که در مقام خاموش کردن نور حق و انقطاع نسل تو و دین و شریعت تو میباشند آنان ابترند دنباله آنها قطع و نسل آنان منقطع و نام آنان از صفحه روزگار برطرف خواهد گردید

صفحه : 316

‌سورة الکافرون‌

اشاره

مکیة و هی ست آیات سوره الکافرون بقول عبد اللّه عباس مکی است که در مکه فرود آمده و بقول دیگر مدنی است و بدون خلاف شش آیه و بیست و شش کلمه است از جبیر مطعم نقل میکنند که چنین گفته رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بمن فرمود یا جبیر میخواهی چون سفر روی حال تو و زاد و توشه تو از تمامی همراهان تو بهتر باشد گوید گفتم آری یا رسول اللّه فرمود پنج سوره قُل یا أَیُّهَا الکافِرُون‌َ إِذا جاءَ نَصرُ اللّه‌ِ قُل هُوَ اللّه‌ُ أَحَدٌ قُل أَعُوذُ بِرَب‌ِّ الفَلَق‌ِ قُل أَعُوذُ بِرَب‌ِّ النّاس‌ِ بخوان و افتتاح نما ببسم اللّه الرحمن الرحیم جبیر گفته مرا مالی نبود و وقتی سفر میرفتم از همه زاد و توشه‌ام کمتر بود چون بگفته رسول اللّه عمل نمودم مالم از همه بیشتر و حالم از همه بهتر گردید (ابو الفتوح رازی) و نیز از حضرت رسول چنین حدیث میکنند که بیکی از اصحاب گفت موقع خواب اینکه سوره را بخوان که تبرئه گردی از شرک و نیز زر بن جیش از ابی کعب و او از رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم چنین روایت میکند که هر که سوره الکافرون را بخواند مثل کسی ماند که ربع قرآن را خوانده باشد و شیاطین از وی دور میشوند و از شرک بری میگردد و از فزع اکبر ایمن میگردد و فرمود کودکان را بگوئید وقت خواب اینکه سوره را بخوانند تا هیچ چیز بآنها ضرر نرساند از عبد اللّه عباس نقل میکنند که گفته هیچ سوره‌ای در قرآن نیست که شیطان دشمن‌تر داشته باشد از اینکه سوره و از آن بهتر بخشم آید زیرا اینکه سوره برائت از شرک است.
و از حضرت صادق علیه السّلام چنین روایت میکنند کسی که سوره قُل یا أَیُّهَا الکافِرُون‌َ و سوره توحید را در فریضه بخواند خدا خودش و پدر و مادرش را بیامرزد و وی را در دیوان شهداء بنویسد اگر چه شقی باشد و او زنده میشود از سعداء و میمیرد از شهداء و مبعوث میگردد با شهداء

صفحه : 317

[سوره الکافرون (109): آیات 1 تا 6]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
قُل یا أَیُّهَا الکافِرُون‌َ (1) لا أَعبُدُ ما تَعبُدُون‌َ (2) وَ لا أَنتُم عابِدُون‌َ ما أَعبُدُ (3) وَ لا أَنا عابِدٌ ما عَبَدتُّم (4)
وَ لا أَنتُم عابِدُون‌َ ما أَعبُدُ (5) لَکُم دِینُکُم وَ لِی‌َ دِین‌ِ (6)

[ترجمه]

بنام ایزد هستی بخش صاحب رحمت عام و خاص
(ای پیمبر) بگو ای جماعت کافرین،
من عبادت نمیکنم آنچه را شما عبادت و پرستش میکنید،
و شما نیز پرستش نمیکنید (آن خدای یکتایی را) که من پرستش میکنم،
و هرگز من عبادت نمیکنم آنچه را که شما عبادت میکنید،
و شما پرستش نمیکنید آن کسی را که من پرستش مینمایم،
دین شما برای خودتان، و دین من نیز برای خودم.

(توضیح آیات)

اشاره

قُل یا أَیُّهَا الکافِرُون‌َ، لا أَعبُدُ ما تَعبُدُون‌َ، وَ لا أَنتُم عابِدُون‌َ ما أَعبُدُ الف و لام (الکافرون) الف و لام عهد است و جمع بواو و نون برای قلّت آرند و (لام) در (لا اعبد) را برای زمان حال آرند و (ما) در (ما اعبد) را برای استقبال و کافر مشتق از کفر است و کفر بمعنی پوشیدن است و کافر کسی را گویند که حق را میپوشاند یا بزبان از روی لجاجت و کبر و تعصّب دانسته و فهمیده انکار مینماید یا در اثر ظلمت و تیره‌گی قلبش گویا پرده سیاهی روی قلبش را گرفته و قلبش در اثر زیانکاری و هواپرستی سیاه گردیده و زبانش لکنت پیدا نمود نمیتواند بحقیقت اعتراف نماید.
مفسّرین در شأن نزول آیه گویند اینکه آیه راجع بجماعتی از قریش فرود آمده که از جمله آنها عاصم بن وابل و حارث قیس سهمی و ولید بن مغیرة و اسود

صفحه : 318
بن عبد البغوث و اسود بن مطلب و امیة بن خلف اینکه جماعت دور حضرت رسول را گرفتند و گفتند بیا با ما موافقت کن تا ما نیز با تو موافقت نمائیم بعضی از دین ما را قبول کن تا ما نیز بعضی از دین تو را قبول کنیم تو یک سال خدایان ما را عبادت نما تا ما نیز یک سال خدای تو را عبادت کنیم اگر دین ما بهتر باشد تو بی نصیب نباشی و اگر دین تو بهتر باشد ما بی‌نصیب نباشیم.
حضرتش انکار نمود گفتند یک بار باین بتان ما سلام کن تا ما بتو ایمان آریم و خدای تو را بپرستیم فرمود من بدون فرمان خدا هیچ کاری نمیکنم اینکه بود که جبرئیل اینکه سوره را آورد و حضرت از طرف خدا مأمور گردید که بکافرین چنین بگوید زیرا خدا میدانست کافرین دروغ میگویند و اینکه خدعه و تزویریست که گمان میکردند باین طریق توانند کسی را که روحش و قلبش مملوّ از معرفت و محبّت الهی بلکه اصلا شالوده معرفت و خدا پرستی است و حائز مقام عندیّت و فانی در بحار الوهیّت و باقی بوجود حقانیت گردیده توانند باین تدلیسات شیطانی وی را فریب داده و تابع خود گردانند و اینکه از طرف حق تعالی فرمان رسید چنین بگو شاید سرش اینکه بوده که کفّار قطع طمع نمایند و بدانند ممکن نیست بتوانند حضرتش را فریب دهند وقتی مأیوس شدند و دانستند هرگز ممکن نیست بتوانند آن عقل کل را باین تدلیسات شیطانی تابع خود گردانند بنای دشمنی و اذیّت گذاردند و از هیچ نوع اذیّتی نسبت بآن شخص اول امکان فروگذار ننمودند تا وقتی که او را از وطنش اواره نمودند

کفر بمعنی لغوی بر معانی بسیاری صادق آید

کفر عناد و انکار نبوت که اشاره بآن دارد الَّذِین‌َ آتَیناهُم‌ُ الکِتاب‌َ یَعرِفُونَه‌ُ کَما یَعرِفُون‌َ أَبناءَهُم سوره بقره آیه «141» راجع بیهوده است و کفر آنها از روی لجاجت و عصبیت بوده زیرا که آنها تمام اوصاف بنی خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را در کتابهای
-----------------------------------
(1) کسانی که بآنها کتاب عطا نمودیم میشناسند پیمبر را همان طوری که پسران خود را میشناسند

صفحه : 319
آسمانی خود دیده و دانسته بودند دیگر از اقسام کفر انکار ربوبیت و الوهیت است نه از روی عناد بلکه از روی جهل و بی خردی که خداوند حکایت میکند از آنها که میگفتند ما هِی‌َ إِلّا حَیاتُنَا الدُّنیا نَمُوت‌ُ وَ نَحیا وَ ما یُهلِکُنا إِلَّا الدَّهرُ وَ ما لَهُم بِذلِک‌َ مِن عِلم‌ٍ إِن هُم إِلّا یَظُنُّون‌َ«1» سوره جاثیه آیه 22 و دیگر از اقسام کفر بمعنی برائت و بیزاری است قوله تعالی حکایة از ابراهیم کَفَرنا بِکُم وَ بَدا بَینَنا وَ بَینَکُم‌ُ العَداوَةُ وَ البَغضاءُ أَبَداً حَتّی تُؤمِنُوا بِاللّه‌ِ وَحدَه‌ُ سوره ممتحنه آیه «24» و نیز حکایة از ابلیس که از دوستان خود تبرئه میجوید إِنِّی کَفَرت‌ُ بِما أَشرَکتُمُون‌ِ مِن قَبل‌ُ و ترک او امر و ترک شکر بر نعمت را نیز از اقسام کفر بشمار آورده راجع بترک اوامر در سوره آل عمران آیه 91 وَ لِلّه‌ِ عَلَی النّاس‌ِ حِج‌ُّ البَیت‌ِ مَن‌ِ استَطاع‌َ إِلَیه‌ِ سَبِیلًا وَ مَن کَفَرَ«3» و راجع بکفران نعمت در سوره نمل آیه 40 حکایته از قول سلیمان نبی علیه السّلام هذا مِن فَضل‌ِ رَبِّی لِیَبلُوَنِی أَ أَشکُرُ أَم أَکفُرُ وَ مَن شَکَرَ فَإِنَّما یَشکُرُ لِنَفسِه‌ِ وَ مَن کَفَرَ فَإِن‌َّ رَبِّی غَنِی‌ٌّ کَرِیم‌ٌ«4» و غیر اینها از موارد بسیاری که کفر را تعمیم داده و مصادیقی پیدا مینماید زیرا که کفر بمعنی پوشانیدن حق یا امر حق یا پوشانیدن نعمتهای الهی بر تمام آنها صادق آید و در جلد اول اینکه تفسیر اشاره ببعض موارد
-----------------------------------
(1) نیست برای ما مگر همین زندگانی دنیا که میمیریم و زنده میشویم و هلاک نمیگرداند ما را مگر دهر و کفار در اینکه گفتارشان علم و دانش ندارند و نیست آنها را مگر گمان و وهم
(2) کافر شدیم و بیزاری جستیم از شما و ظاهر شد بین ما و شما بغض و عداوت تا وقتی که ایمان آرید بخدای یگانه
(3) و حق خداوند است بر مردمی که مستطیع میگردند حج خانه خدا و کسی که کافر شد یعنی ترک حج نمود
(4) اینکه نعمتهای از فضل پروردگار من است برای آنکه بیازماید مرا که آیا شکر میکنم یا کفران نعمت مینمایم و کسی که شکر کرد بازگشت شکرش بخود او است و کسی که کفران نعمت نمود خداوند بی‌نیاز و کریم است [.....]

صفحه : 320
آن شده و آن حدیثی که در اصول کافی از صادق آل محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم روایت نموده اندازه‌ای در آن بحث نموده‌ایم تکرار نشود.
لکن کفر و کافر در عرف کسی را نامند که منکر وحدانیت و نبوت و معاد و شریعت باشد خواه انکار تمام اصول عقاید نماید یا نسبت ببعضی معترف و نسبت به بعضی منکر باشد و خواه منکر اصل صانع و مبدء باشد یا منکر صفات الوهیّت خلاصه کافر بمقام الوهیت یا معترف است و بفطرت اولیه خود برای اینکه عالم مبدئی قائل است یا آنکه چنان در نفس پرستی فرو رفته که اصلا توجه به اینکه اینکه عالم را صانعی هست یا نیست ندارد مثل حیوانات بَل هُم أَضَل‌ُّ سَبِیلًا و از کفّار آنهایی که اصل و منشأی برای عالم قائلند و او را مبدء میدانند بسیاری از آنها بلکه تمام آنها در تشخیص آن و شناسایی او بصفات و باوصاف جلال و جمال عاجزند زیرا نه در آنها استعداد و بصیرت باطنی است که بصفای قلب و تبهّر روحانی راهی بسوی شناسایی او پیدا نمایند و بعقل و ذکاوت خود ادراک نمایند که بایستی مبدء و پدید آورنده عالم (واجب الوجود) در ذات و متصف بتمام صفات کمال و منزه و مبرّا از تمام نواقص ممکنات باشد و نه پیرو اولیاء و سفرای الهی گردیده اند که از شبکه نور علم و دانش آنان استضائه نمایند اینکه است که گمراه گردیده و خود را بدرک اسفل سافلین طبیعت پرتاب نموده‌اند.
اینکه است که بعضی آنها طبیعت را مبدء میدانند و قائل بقدم طبیعتند و تمام حوادث را مستند بطبیعت میدانند و طبیعت را یک موجود مستقل خارج از عالم نمیدانند و برای آن علم و قدرتی نیز قائل نیستند بلکه طبیعت را منشأ همان حالات تجدداتی میدانند که در اشیاء مأخوذ است و بعضی از آنان مبدء موجودات و متجددات را ماده میدانند و بعضی قوه و تعبیر از آن بنیرو یا انرژی و غیر آن مینمایند و در آن علم و اراده و قدرت قائل نیستند و در جلد دوم اینکه تفسیر اندازه‌ای آرای فاسد آنها را شرح دادیم رجوع بآن جا شود

صفحه : 321
غرض آنکه چون فطرت انسان بر توحید است هر کسی بعقل ناقص خود مبدء عالم را طوری معرفی مینماید و گمان میکند حقیقت را دریافته و چون حقیقت در پشت پرده اوهام وی مستور گردیده معنی کفر که انکار و پوشانیدن حقیقت باشد بر وی صادق آید و مقابل کفر ایمان است و در اینکه حقیقت ایمان چیست و چه کس را مؤمن گویند بین متکلمین آرایی است بعضی ایمان را فقط امر قلبی و تصدیق بلسان و عمل بارکان را کاشف از آن گرفته و بعضی ایمان را مرکب از عقد قلبی و اقرار زبانی دانسته‌اند و عمل صالح را شرط کمال آن دانسته و بعضی ایمان را یک امر بسیط واحد ذی مراتب دانند که قابل شدت و ضعف است که اصل و حقیقت ایمان همان تصدیق قلبی باصول دیانت و بما جاء به النبی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و اقرار بزبان و عمل بارکان کاشف و نماینده مراتب ایمان است هر قدر ایمان قویتر و شدیدتر باشد ظهور آن در خارج بواسطه اعمال نیکو بیشتر هویدا میگردد و بنظر چنین میآید که اینکه معنی بحقیقت نزدیکتر است زیرا اگر اقرار بزبان جزء ایمان بود آدم لال که نتواند بزبان اقرار نماید و نیز آن کسی که از روی تقیه یا جهات دیگری بزبان اقرار ننماید بایستی حکم بکفر آن نمود زیرا ترکیب شده از دو چیز وقتی یک جزء آن مفقود گردید کل فاسد میگردد در صورتی که محققا چنین نیست آری اگر کسی بدون جهت اصول دیانت را انکار نماید یا اقرار ننماید در موقعی که بایستی اقرار نماید کاشف از اینکه است که اصلا باصول دیانت معتقد نیست و عقد قلب و دل بستگی بدین ندارد پس در چنین موردی حکم بکفر آن توان نمود.
وَ لا أَنا عابِدٌ ما عَبَدتُّم، وَ لا أَنتُم عابِدُون‌َ ما أَعبُدُ

صفحه : 322
تکرار در آیه تاکید است و در کلام عرب تکرار هم برای نفی و هم برای اثبات بسیار آمده چنانچه در مقام سؤال و جواب برای اثبات مطلبی گفته میشود (بلی بلی) که بمعنی فارسی گفته میشود آری آری و در مقام نفی و انکار گفته میشود (لا لا) یعنی نه نه و در اینکه سوره آیات و جملات را مکرّر نموده که کفار قطع طمع کنند و بدانند که پیمبر خاتم (ص) هرگز تابع آنان و مورد دست خوش آنها نخواهد شد لکن چنانچه بعض مفسّرین گفته‌اند تا بشود کلام را حمل بر یک معنی مستقل نمود روا نیست که گفته شود فائده تکرار فقط تأکید است.
و در اینجا جملاتی که در اینکه سوره تکرار شده از جهت زمان حال و آینده تفاوت پیدا میکند دو جمله اول لا أَعبُدُ ما تَعبُدُون‌َ، وَ لا أَنتُم عابِدُون‌َ ما أَعبُدُ دلالت بر زمان حال دارد که نه من الآن عبادت میکنم آنچه را که شما الآن عبادت میکنید و نه شما الآن عبادت میکنید آنچه را من الآن عبادت میکنم یعنی معبود فعلی من و شما دو تا است بعد گویا کلام را برای عمومیّت از سر میگیرد و میفرماید در زمان آینده نیز چنین است که نه شما عبادت معبود مرا میکنید و نه من هرگز عبادت مینمایم معبود شما را پس طریق و روش من و شما در عبادت دو تا است.
(ابو العباس) توجیه دیگر از بعض مفسّرین نقل شده که مقصود از عبادت در دو آیه اول معبود باشد و در دو آیه دوم عبادت و (ما) در جمله اول (ما اعبد) ماء موصوله باشد و در (ما اعبد) در جمله دوم ماء مصدریّه که بنا بر اینکه توجیه معنی آیات چنین میشود که در دو آیه اول بخواهد بفرماید من عبادت نمیکنم معبود شما را و شما نیز عبادت نمیکنید معبود مرا و در دو آیه دوم مقصود چنین باشد که من عبادت نمیکنم بطرز عبادت شما زیرا که عبادت شما از روی ظن و تخمین و گمان است و از حدود تخیّلات شیطانی بیرون نیست و عبادت من از روی اخلاص و یقین است پس روش من و شما در عبادت دو تا است و ماء مصدریه در کلام عرب بسیار آمده مثل

صفحه : 323
قوله تعالی وَ ضاقَت عَلَیکُم‌ُ الأَرض‌ُ بِما رَحُبَت«1» یعنی برحبها لَکُم دِینُکُم وَ لِی‌َ دِین‌ِ اشاره به اینکه دین شما لایق رذالت و بی‌خردی و نفهمی شما است دین من نیز لایق مقام بلند من است دین شما دین شیطانی و طریق نفس پرستی است دین من دین الهی دین شما و روش شما طریق بسوی جهنم است، و دین و روش من طریق بسوی خدای رحمن است معبود هر کسی مناسب مقام وی است حقیقت و شالوده خلقت من سرشته شده از علیین است حقیقت شما سرشته شده از سجین است و بآن پرده ضخیمی که قلب و روح شما را پوشانیده و روح و دل شما را فاسد گردانیده هرگز نتوانید دین مرا اختیار کنید دین شما همان هوای نفسانی شما است دین من لایق شأن من است و دین شما نیز لایق شأن شما است نه من توانم از مقام خود فرود آیم و دین و روش شما را بپذیرم و نه شما توانید از مرتبه پشت خود که بزنجیر هوی و هوس بسته شده‌اید رهایی یابید و دین مرا اختیار کنید پس دین من سزاوار من است و دین شما سزاوار شما‌

(اعتراض)

ظاهر آیه لَکُم دِینُکُم وَ لِی‌َ دِین‌ِ چنین مینماید که بکفّار رخصت داده شده و برای آنان مباح گردانیده که بر دین باطل خودشان باقی مانند با اینکه آیاتی که راجع بجهاد با کفّار رسیده منافی با اینکه آیات است.

پاسخ‌

گوئیم از اینکه اعتراض سه جواب داده شده اول اگر چه در ظاهر و صورت آیات دلالت بر اباحه دارد و چنین مینماید که برای شما جایز و مباح است که بدین باطل خود باقی باشید لکن در واقع آیات نهی و تهدید است و اینکه آیات نظیر آن آیه است که فرموده اعمَلُوا ما شِئتُم که در واقع در مقام تهدید است و از اینکه قبیل
-----------------------------------
(1) تنگ شده بر آنها زمین با گشادی آن

صفحه : 324
الفاظ و کنایات در عرف بسیار است.
دوم مقصود از دین جزای دین است بر حذف مضاف یعنی جزای دین من راجع بمنست و جزای دین شما راجع بشما است.
(سوم) مقصود از دین خود جزا است مثل اینکه گویند (کما تدین تدان) یعنی برای شما است جزای شما و برای من است جزای من زیرا دین در کلام عرب بمعنی جزا بسیار آمده و بنا بر اینکه توجیهاتی که شده اینکه سوره بآیات جهاد نسخ نشده چنانچه بعض مفسرین را رای چنین است زیرا که تا بتوان بین آیات را جمع نموده جایز نیست آیه‌ای یا سوره‌ای را از منسوخات بشما آورد (تفسیر ابو الفتوح رازی)

صفحه : 325

‌سورة النصر

اشاره

مدنیة و هی ثلاث آیات سوره النصر مدنی است در مدینه فرود آمده سه آیه و شانزده کلمه و هفتاد و هفت حرف است از ابی کعب از رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم چنین حدیث میکنند که هر کس سوره فتح را بخواند مثل کسی ماند که در روز فتح مکه با رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم حاضر بوده و از امام صادق علیه السّلام نقل میکنند کسی که در نماز فریضه و نافله بخواند خدا وی را نصرت دهد بر دشمنانش (ابو الفتوح)

[سوره النصر (110): آیات 1 تا 3]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
إِذا جاءَ نَصرُ اللّه‌ِ وَ الفَتح‌ُ (1) وَ رَأَیت‌َ النّاس‌َ یَدخُلُون‌َ فِی دِین‌ِ اللّه‌ِ أَفواجاً (2) فَسَبِّح بِحَمدِ رَبِّک‌َ وَ استَغفِره‌ُ إِنَّه‌ُ کان‌َ تَوّاباً (3)

(ترجمه)

بنام ایزد هستی بخش صاحب رحمت عام و خاص
هنگامی که فتح و فیروزی از جانب خدا رسید،
میبینی مردم را که داخل میگردند در دین خدا فوج فوج،
پس (ای پیمبر) تسبیح کن و تقدیس و ستایش نما پروردگار خود را و از او طلب آمرزش نما زیرا که او بسیار پذیرنده توبه است.

(توضیح آیات)

اشاره

إِذا جاءَ نَصرُ اللّه‌ِ وَ الفَتح‌ُ فتح در لغت باز شدن امر مغلق و کار دشوار را گویند و در عرف بدو معنی اعمال شده یکی راجع بامور حسّی مثل گشوده شدن درب خانه و باز شدن قفل و دیگر راجع بامور معنوی و آن یا راجع بامور دنیوی است مثل گشایش امور و

صفحه : 326
زائل شدن غم و حزن و مظفریت و غلبه پیدا نمودن در جنگ و امثال آن یا راجع بامور اخروی است مثل فتح علوم و معارف که نتیجه عمده آن در آخرت پدید میگردد مثل اینکه در عرف گویند فلانی درهای علوم و حکمت بروی او باز شده و در اینکه آیه نظر بروایت إبن عباس مشهور و معروف بین مفسرین اینکه است که مقصود فتح مکه است و بعضی حمل بر فتح خیبر نموده‌اند و شاید مقصود از آیه فتح و نصرت و مظفریت یافتن آن حضرت باشد هم در امور دنیوی مثل فتح و غلبه و هم در علوم لدنی و گشاده شدن ابواب عالم ملکوت بر قلب و روح قدسی آن بزرگوار و آن مقامات محمودی که در اثر گشایش قلب مبارکش نصیب او گردیده و اشاره بهمان شرح صدری باشد که در مقام امتنان در سوره انشراح فرموده أَ لَم نَشرَح لَک‌َ صَدرَک‌َ و آنهایی که گفته‌اند مقصود فتح مکه است گویند (الف و لام) الفتح الف و لام عهد است و اشاره دارد بفتح مکّه لکن ممکن است الف و لام جنس یا استغراق باشد که شامل گشادگی امور حسّی و معنوی هر دو بشود نصر اللّه که مظفریت را نسبت باللّه میدهد اشاره بآن لطف و کرم و رحمتی است که خداوند نسبت بپیمبر گرامی خود مبذول داشته که ای پیمبر متذکر باش و ببین چگونه خدا تو را یاری کرد و مردمان مکّه در صورتی که منتهای عداوت و دشمنی را با تو داشتند ترس و رعبی در دل آنها انداخت که بدون جنگ و خون ریزی مطیع و فرمان‌بردار تو گردیدند و نیز فتوحات دیگری از امور حسی و معنوی نصیب تو گردانید و تو را مظفر و منصور داشت وَ رَأَیت‌َ النّاس‌َ یَدخُلُون‌َ فِی دِین‌ِ اللّه‌ِ أَفواجاً راجع بفتح مکّه خطاب برسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است که میبینی چگونه مردم داخل میگردند در دین خدا فوج فوج و گروه گروه.

صفحه : 327
پس از فتح مکّه قبیله‌های عرب از اطراف مکّه مثل اهل طائف، یمن، هوازن، بنی اسد، بنی مرء، بنی کلب، کنانه، بنی هلال و غیر آنها از تمام قبیله‌های عرب فوج فوج و گروه گروه داخل در اسلام گردیدند.
حکایت فتح مکّه چون طولانی است و وضع اینکه تفسیر بنا بر اختصار است لذا از تفصیل بیان آن خودداری میکنیم و مطالب را بهم پیچیده مختصری از آنچه مفسّرین بیان نموده‌اند ترجمه مینمائیم:
از روایات چنین بر میآید که پیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم پس از آنکه از مکّه هجرت نمود بمدینه در سالی که آن را (عام الحدیبیة) مینامند با قریش صلح نمود به اینکه شرط که هر کس از قریش خواهد در حمایت حضرت رسول باشد قریش متعرّض او نشوند و هر کس خواهد در حمایت قریش باشد از کسان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم کسی متعرض او نشود پس از آن بنو بکر در پناه قریش رفتند و بنی خزاعه در پناه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم پس از آن بنا بر ضدیّتی که بین آن دو طائفه بنو بکر و بنی خزاعه بود و بنو بکر طلب خونی ادعا میکردند که بر گردن بنی خزاعه دارند در مقام انتقام برآمده و چون بنی بکر در پناه قریش قرار گرفته بودند قریش آنان را کمک نموده و اسلحه و مهمّات جنگی را برای آنان مهیّا نمودند اینکه بود که شبی بنو بکر شبیخون زدند بر بنی خزاعه و مردی از بنی خزاعه کشته گردید بنی خزاعه پناه بحرم کعبه بردند که از شرّ بنو بکر در امان باشند بنو بکر بنوفل نامی از قریش که در حمایت وی بودند گفتند چاره نیست حرمت حرم را بایست نگاه داشت نوفل گفت بروید و انتقام خود را بکشید ما در حرم بدتر از اینها کارها قتل و غارت دزدی و غیر اینها میکنیم بنی خزاعه پناه بسرای بدیل بن ورقاء آوردند و آن بزرگ و رئیس قوم بود بدیل بیرون آمد و گفت هنوز مدتی نگذشته که شما با رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم عهد بستید عهد خود را شکستید و مردی بنام عمرو بن سالم خزاعی بمدینه خدمت رسول اللّه فرستاد و واقعه را بعرض رسانید آن شخص وقتی خدمت آن حضرت رسید اشعاری گفت پس از آن بدیل بن ورقاء برخواست و با جماعت بسیاری از بنی خزاعه عازم

صفحه : 328
مدینه گردیدند حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود برگردید که من عقب شما خواهم آمد و قریش پس از اینعمل پشیمان شدند و ابو سفیان عازم مدینه گردید که از حضرت رسول پوزش طلبد وقتی آمد آنچه عذر خواهی نموده جوابی نشنید نزد اصحاب رفت فائده نبخشید نزد فاطمه (ع) و أمیر المؤمنین علیه السّلام رفت آنها نیز جواب منفی دادند خانه دخترش ام‌ّ حبیبه که یکی از زنهای پیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بود رفت وقتی وارد شد ام‌ّ حبیبه فرش حجره را جمع کرد و گفت اینجا جای خوابگاه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است و تو مشرک و نجسی نباید در آن قدم گذاری ابو سفیان ناامید بمدینه برگشت.
پس از آن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم با اصحاب عازم مکّه گردیدند و فرمود نباید خبر حرکت ما بمکه برسد حاطب بن ابی بلعه نامه‌ای نوشت و بیک کنیز سیاه داد که مخفیانه بمکه برساند حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بوحی خبردار گردید علی علیه السّلام را فرستاد در بین راه نامه را از آن زن سیاه گرفت.
خلاصه حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم با دوازده هزار نفر از اصحاب رو بمکّه آوردند و غدغن نمود که اگر اهل مکه بنای جنگ ندارند کسی متعرض آنان نشود وقتی اهل مکه آن شوکت و جلال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را از دور دیدند ترس و رعب آنها را فرا گرفت و اینواقعه در دهم شوال سال هشتم هجرت واقع گردید ابو سفیان بن حارث و عبد اللّه بن امیّه در بین راه بموکب همایونی پیوستند که خدمت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم مشرّف گردند حضرت رخصت نداد و فرمود برای آن جفاها و اذیتهایی که بمن وارد نمودند طاقت ندارم آنها را ببینم ام‌ّ سلمه زن رسول اللّه پیش آمد و گفت یا رسول اللّه یکی پسر عمه و داماد تو و دیگری پسر عم‌ّ تواند فرمود اینها بمن جفاها کردند ابو سفیان پسر کوچکی با خود داشت گفت بخدا قسم اگر بمن اذن دخول ندهد دست اینکه پسر کوچک خود را میگیرم و سر ببیابان میگذارم تا خود و اینکه پسر هلاک گردیم وقتی سخن او را بسمع پیمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم رسانیدند باو ترحم نمود و اذن دخول داد وقتی ابو سفیان خدمت حضرت رسید بوی فرمود ای ابو سفیان آیا وقت

صفحه : 329
آن نیامده که از سر یقین بدانی که هیچ خدایی نیست که مستحق پرستش باشد مگر آن خدای یکتا ابو سفیان گفت پدر و مادرم فدای تو باد چه قدر کریم و رحیمی بخدا قسم من دانستم اگر جز خدای یکتا خدای دیگری بود بفریاد ما میرسید فرمود آیا وقت آن نیامده که بدانی من رسول خدایم گفت دو ماه بمن مهلت ده فرمود چهار ماه بتو مهلت دادم حضرت او را آزاد نمود و بوی مهلت داد پس از آنکه مهلت طلبید عباس عموی پیغمبر گفت یا رسول اللّه اینکه مردی است فخرجو و ریاست دوست منصبی بوی عنایت نما فرمود هر کس در پناه او رود ایمن است و هر که در مسجد الحرام رود ایمن است و هر کس در خانه خود رود و در ببندد ایمن است عباس ابو سفیان را در بین راه نگاه داشت تا وقتی که بیرق اسلام در کثیبه خضرا نمایان شد و سواد اعظم پدید گردید از مهاجر و انصار همه غرق آهن با یک هیبت و حشمت و سطوتی وارد مکّه گردیدند که چشم روزگار مثل آن را ندیده بود مردم مکّه بعباس عموی پیمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم گفتند پسر برادرت پادشاهی بزرگی یافته گفت وای بر شما اینکه مقام نبوت است نه سلطنت.
خلاصه رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم وارد مکّه گردید و فرمود کسی را مکشید مگر کسی که با شما جنگ کند و مگر شش نفر چهار مرد و دو زن که پیغمبر را مسخره مینمودند و فرمود اینان را بکشید و لو آنکه دست بپرده کعبه زده باشند پس از آن علی علیه السّلام بیرق اسلام را گرفت و رو بخانه ابو طالب آورد هانی در آنجا بود و چند نفر از کفار پناه باو برده بودند علی علیه السّلام روی خود را پوشیده بود صدا زد اهل اینکه خانه هر کس دشمن خدا است بیرون آید هانی خواهر علی علیه السّلام درب خانه آمد برادر خود را نشناخت و گفت ای جوان من دختر ابو طالب و خواهر علی میباشم حرمت مرا نگاه دار علی علیه السّلام فرمود دشمنان خدا را از خانه بیرون کن ام هانی گفت بخدا قسم شکایت تو را برسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم خواهم نمود أمیر المؤمنین علیه السّلام صورت خود را باز نمود هانی او را شناخت رکاب او را بوسید

صفحه : 330
پس از آنکه حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم در مکّه آمد صنادید قریش بگمان آن که با آنها سر جنگ دارد پناه بخانه کعبه آورده حضرتش وارد مسجد الحرام گردید و درب کعبه ایستاد و گفت
(لا اله الا اللّه وحده وحده انجز وعده و نصر عبده)
بعد از آن گفت بدانید هر مالی و خونی که ادعا میکنید زیر قدم من است مگر آستانه کعبه و سقایت حاج که باهلش برمیگردد ای اهل مکه خدا نخوت جاهلیت را از شما بردارد همه مردم از آدم و حوا زائیده شده‌اند و آدم و حوا از خاک آفریده شده‌اند پس از آن فرمود ای اهل مکه شما را چه گمان است من با شما چه کنم گفتند آنچه کرم تو است تو برادر و پسر برادر مایی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود تمام شما را آزاد نمودم از آن روز اهل مکه را طلقا نامیدند یعنی آزاد شدگان حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم در زیر کوه صفا بنشست و أمیر المؤمنین علیه السّلام زیر دست او و مردم می‌آمدند و بیعت میکردند پس از آن زنها نیز می‌آمدند و بیعت مینمودند اینکه بود حکایت فتح مکه که مختصری از آن را بیان نمودیم و تمام حکایت در مطولات مفسرین شرح و بسط داده‌اند فَسَبِّح بِحَمدِ رَبِّک‌َ وَ استَغفِره‌ُ إِنَّه‌ُ کان‌َ تَوّاباً چون اینکه طور فتح و فیروزی یکی از الطاف بزرگ غیر متناهی الهی بشمار میرود که در باره پیمبرش مبذول داشته اینکه است که برسول خود پس از اظهار امتنان امر مینماید که بشکرانه اینکه نعمت بزرگ فَسَبِّح بِحَمدِ رَبِّک‌َ تسبیح و تمجید و ستایش نما پروردگار خود را در سوره (و الضّحی) پس از آنکه در مقام ارفاق و اکرام نسبت بآن بزرگوار برمیآید حضرتش را مأمور میگرداند که بشکرانه اینکه نعمتها بایستی بیتیم مهربانی کنی و بفقیران و مستمندان دستگیری نمایی و نیز سائل را از خود نرانی و نعمتهای خدا را اظهار کنی.
و نیز در سوره (الم نشرح) در مقام اینکه است که نظر به اینکه شرح صدر

صفحه : 331
بتو عنایت نمودیم و سختی امر نبوّت را بر تو آسان گردانیدیم بایستی در امر تبلیغ جدیّت و پایداری کنی و بآنچه بآن مأمور میگردی مقاومت و ایستادگی نمایی و از خلق اعراض کنی و بسوی پروردگار خود رو آوری.
و نیز در سوره إِنّا أَعطَیناک‌َ الکَوثَرَ امر فرموده بشکرانه اینهمه نعمت های روحانی و جسمانی که بتو عطا و بخشش نمودیم بایستی بصلاة و انفاق اقدام نمایی و در آخر اینکه سوره امر بتسبیح و استغفار مینماید و نیز پس از تتبّع در آیات چنین معلوم میشود که در بسیاری از آیات هر جا ذکر نعمتی یا نعمتهایی شده عقب آن امر بتسبیح و ستایش حق تعالی نموده اشاره به اینکه هر نعمتی و کرامتی که به انسان میرسد بشکرانه آن بایستی ثنا و ستایش نماید ولی‌نعمت خود را‌

نکته قابل توجه‌

‌از اینکه آیات چنین استفاده میشود که شکر هر نعمتی بایستی در خور آن نعمت باشد چنانچه در سوره (و الضحی) پس از بیان نعمتها که نسبت بپیمبرش مبذول داشته که یتیم بودی تو را جای دادیم گویا اشاره باین دارد که تو نیز بشکرانه آن بایستی یتیم نوازی کنی و باو مهربانی نمایی و یتیم را از خود نرانی.
و در سوره (الم نشرح) چون بالاترین نعمتهای الهی شرح صدر است که سینه تو را باز نمودیم تا آنکه وسیع گردد و گنجینه اسرار الهی و منبع علم و معرفت گردد تو در مقام شکر چنین نعمت بزرگی باید در امر تبلیغ استقامت نمایی و بسوی پروردگار خود روی آری.
و در سوره (کوثر) اشاره به اینکه نعمتهای بی اندازه از روحانی و جسمانی بتو بخشش نمودیم و تو را مظهر و نماینده صفات الهی و گنجینه اسرار صمدانی گردانیدیم تو نیز بایستی بشکرانه اینکه نعمتهای بزرگ بر دو عمل بزرگ اقدام نمایی یکی صلاة و دیگری انفاق که از جان و مال و آنچه داری در راه خدا مضایقه ننمایی و تخصیص انفاق بیشتر که فَصَل‌ِّ لِرَبِّک‌َ وَ انحَر شاید اشاره باین باشد که

صفحه : 332
در مقام انفاق در هر موقعی باید امر عظیم‌تر و مرتبه بالاتر آن را در نظر گرفت زیرا که شتر هم از حیث قیمت و هم از حیث جثه بزرگ‌تر و عظیم‌تر است و در مورد قربانی لایق‌تر.
و در اینکه سوره (النصر) پس از تذکر فتح و فیروزی مکه که نصیب پیمبرش گردانیده وی را مأمور میگرداند بتسبیح و ستایش زیرا که در اینکه موقع مناسب اینکه است که بشکرانه چنین نعمت بزرگی در مقام تمجید و تنزیه و ستایش آن فرد متعال برآیی و استغفار و طلب آمرزش نمایی و امر باستغفار در صورتی که رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم معصوم بود در هیچ وقت گناهی و خطایی از حضرتش صادر نشده که مأمور باستغفار گردد شاید اشاره باین باشد که چون در تهیه جنگ با کفّار و فراهم نمودن مهمات جنگی و لشگر کشی توجه بخلق داشته و همّت خود را مبذول بر غلبه اعداء داشته و لو آنکه اینکه عمل نیز بامر خدا و بیاری دین او و برای شوکت و قوت اسلام نموده لکن با اینحال پس از فتح و آسایش فکر مناسب اینکه بوده که حضرتش اعراض از خلق و رجوع بحق‌ّ نماید و بحمد و ثنا و استغفار تدارک ما فات نماید.
و نیز چون قرآن کتاب قانونی و دستور العمل است برای افراد بشر اینکه است که اینکه آیات و لو آنکه خطاب بنبی‌ّ خاتم (ص) است لکن چون امّت باید تابع پیمبر خود باشند مقصود تمام امّتند و دستور العمل تمام مردم است که بایستی راجع بهر نعمتی از نعمتهای الهی شکرگزار باشند و شکر هر نعمتی را در خور همان نعمت نمایند و آن نعمت را در راه رضای او صرف نمایند.
اگر نعمت علم باشد شکر او تعلیم دادن و آزمودن بدیگران است اگر مال باشد شکر آن انفاق و دستگیری بفقرا و مستمندان است اگر جاه و مقام باشد شکر آن کمک بدرماندگان و بیچارگان است چه خوب گفته سعدی:

(شکرانه بازوی توانا بگرفتن دست ناتوان است)
و همچنین باقی نعمتهای الهی که شکر هر یک اقدام نمودن بعملی است که

صفحه : 333
در خور وی است که همین طوری که بتو تفضلا بدون عوض کرامت نموده تو نیز بایستی تفضلا بمخلوقات الهی اجرا داری تا آنکه باعمال و سجیه نیکوید مظهر و نماینده صفات الهی گردی و باین واسطه مقام بلندی احراز نمایی‌

(‌در شأن نزول سوره)

مشهور و معروف بین مفسرین و نیز بدلالت اخبار سوره إِذا جاءَ نَصرُ اللّه‌ِ پس از فتح مکه فرود آمده و از خود سوره نیز توان استفاده نموده که مقصود فتح مکّه است لکن در اینکه در چه موقعی فرود آمده نظر ببعض روایات بعضی گفته‌اند دو سال قبل از رحلت و وفات حضرت رسول (ص) اینکه سوره فرود آمد که سوره در سنه هشت هجرت فرود آمده و حضرت در سنه ده وفات نموده وقتی سوره را بر مردم تلاوت فرمود عباس عموی پیغمبر (ص) گریه کرد وقتی از سبب گریه وی سؤال شد گفت از اینکه آیات معلوم میشود وفاتش نزدیک شده زیرا که ناتمامی کار همین بود که مکّه را فتح نماید وقتی کار انسان و آرزوی وی تمام گردید موقع مردنش میرسد و حضرت نیز وی را در اینکه گفتار تصدیق نمود بروایت دیگر بعد از نزول سوره خودش گریه کرد و فرمود خبر مرگ مرا دادند و بعد از فرود آمدن سوره هشتاد روز حیات داشت.
و در تفسیر علی بن ابراهیم قمی است که اینکه سوره در حجة الوداع نازل گردیده پس از آن حضرت مردم را در مسجد حنیف جمع نمود و فرمود خدا یاری کند مردی را که بشنود گفتار مرا و برساند بکسانی که حاضر نیستند
(فرب‌ّ حامل فقه غیر فقیه و رب‌ّ حامل فقه الی من هو افقه منه)
پس از نصایح و جملاتی فرمود
1» (ایّها النّاس انّی تارک فیکم ما ان تمسکتم به لن تضلّوا و لن تزلّوا کتاب اللّه و عترتی اهل بیتی فانّه قد نبّأنی اللّطیف الخبیر انّهما لن یفترقا حتّی یردا علی‌ّ الحوض کاصبعی هاتین)«
و دو انگشت سبابه
-----------------------------------
(1) خطاب بمردم است که ای مردم من باقی میگذارم بین شما چیزی را که اگر بآن تمسک نمائید هرگز گمراه نخواهید شد و هرگز لغزش پیدا نمیکنید و آن کتاب خدا (قرآن)

صفحه : 334
خود را جمع نمود.
از بعض مفسّرین است که مقصود از فتح و فیروزی گشوده شدن باب حضرت الهیّه و تجلّی احدیت و کشف ذاتی است و شکّی نیست که فتح اول آن فتح ملکوت افعال است از مرتبه حس در مقام قلب که برای عارف مکشوف میگردد و اعمال و افعال خود را فانی در افعال حق تعالی میبیند.
دوم فتح جبروت صفات است در مقام روح بکشف خیال، و صفات خود را در صفات ازلی حق تعالی فانی و مضمحل می‌بیند سوم فتح لاهوت ذات است در مقام سرّ و باطن که ذات خود را فانی در ذات حق میبیند و کسی که باین سه مرتبه فتح باطن فائز گردید و بطریق و جدان در حقیقت و باطن خود اینکه معانی را دریافت چنین کسی بفتح و فیروزی ظاهری نیز نائل گردیده زیرا که فتح باب رحمت و هنگام وصول بنهایت النهایات وی را حاصل میگردد آن وقت است که دیگر از سخط و غضب اثری باقی نمیماند و اثر رحمت ظاهر و باطن عبد را فرا میگیرد و از اینجا است که حالات کاملین بدایة و نهایة تفاوت پیدا مینماید پس از اینکه بیان معلوم میشود که نصر و فتح در آیه مطلق است و نیز گفته اگر چه من اول متابعت مفسّرین نمودم و سوره را مقیّد نمودم بفتح مکه لکن اینکه قول مرجوح است (تفسیر روح البیان) آری اگر چه ظاهرا شأن نزول آیه همان فتح مکّه میباشد لکن چون آیه را مقید ننموده بفتح مکه یا غیر مکه (فتحنا) و (فتحا) باطلاق خود باقی است و شامل میگردد تمام فتوحاتی که نصیب حضرتش گردیده از فتح باب ملکوت بر سرّش و روحش و قلب شریفش و نیز شامل میگردد فتوحات ظاهری که یکی از آنها و بالاترین آنها فتح مکه است که دیگر رحمت حق تعالی بتمام جهات ظاهری و باطنی شامل وجود مبارکش گردیده و دیگر حالت منتظره برای او باقی نگذاشت
-----------------------------------
و اهل بیت من است اینکه دو از هم جدا نمیشوند مثل اینکه دو انگشت من تا وقتی که وارد گردند بر من نزد حوض یعنی تا قیامت باقی است دین و قرآن و عترت من و با همدیگرند

صفحه : 335

‌سورة اللهب‌

اشاره

مکیة و هی خمس آیات سوره (تبّت) اینکه سوره مکی است در مکه فرود آمده پنج آیه و بیست کلمه و هفتاد و نه حرف است از ابو امامه از ابی کعب چنین روایت میکنند که رسول اللّه (ص) فرموده هر کس اینکه سوره را بخواند امیدوارم در قیامت خدا او را با ابو لهب جمع نکند (ابو الفتوح رازی) و از امام صادق علیه السّلام روایت میکنند وقتی سوره تبت را بخوانید بابی لهب لعن کنید زیرا از کسانی بود که محمّد (ص) تکذیب مینمود و نیز (ما جاء به النبی) را انکار مینمود تفسیر اینکه سوره خدای تعالی در اینکه سوره برسول خود وعده فتح و فیروزی میدهد و اینکه شر ابو لهب را از او دفع میکند (طبرسی)

[سوره المسد (111): آیات 1 تا 5]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
تَبَّت یَدا أَبِی لَهَب‌ٍ وَ تَب‌َّ (1) ما أَغنی عَنه‌ُ مالُه‌ُ وَ ما کَسَب‌َ (2) سَیَصلی ناراً ذات‌َ لَهَب‌ٍ (3) وَ امرَأَتُه‌ُ حَمّالَةَ الحَطَب‌ِ (4)
فِی جِیدِها حَبل‌ٌ مِن مَسَدٍ (5)

(ترجمه)

بنام ایزد هستی بخش صاحب رحمت عام و خاص
بریده باد دو دست ابی لهب و قطع گردید،
بینیاز نمیکند او را مالش و نه آنچه را که کسب و عمل نموده،
بزودی درآید در آتشی که شراره آن زبانه میکشد،
و زن او (جمیله دختر ابو سفیان) بردارنده هیزم (جهنم است)
و در گردن او ریسمانی است از لیف خرما

صفحه : 336

(توضیح آیات)

تَبَّت یَدا أَبِی لَهَب‌ٍ وَ تَب‌َّ تب در لغت بمعنی خسران و استمرار در هلاکت آمده مثل وَ ما زادُوهُم غَیرَ تَتبِیب‌ٍ و مثل قوله تعالی وَ ما کَیدُ فِرعَون‌َ إِلّا فِی تَباب‌ٍ یعنی کید سبب هلاکت او گردید مفسرین در شأن نزول آیه گویند وقتی آیه وَ أَنذِر عَشِیرَتَک‌َ الأَقرَبِین‌َ فرود آمد پیمبر اکرم (ص) کسی فرستاد و فرزندان عبد المطلب را دعوت نمود و بر منبر رفت و گفت ( یا صباحاه) و عرب اینکه کلمه را در جایی میگوید که امر مهمی پیش آید و استغاثه و یاری بخواهد مردم بشتاب دور او جمع شدند گفتند چه پیش آمده فرمود ای پسران عبد المطّلب ای پسران عبد مناف ای پسران هاشم اگر من گویم در زیر اینکه کوه لشگری فرود آمده و شما را غارت خواهد کرد باور دارید گفتند آری آن گاه گفت من شما را تهدید میکنم و میترسانم بعذاب سخت که آن عذاب دوزخ است ابو لهب گفت (تبا لک لهذا دعوتنی سائر الیوم) تمام روز ما را برای اینکه کار حاضر نمودی اینکه بود که خداوند دشنام وی را بخودش برگردانید و فرمود تَبَّت یَدا أَبِی لَهَب‌ٍ تباه باد دو دست ابی لهب بروایت دیگر حضرت در کوه صفا بالا رفت و چنین فرمود و نسبت بدو دست برای اینکه است که انسان غالب اعمال خود را بدست انجام میدهد و نظیر آن قول حق تعالی است بِما قَدَّمَت یَداک‌َ و بروایت دیگر نزدیکان خود را ضیافت نمود و بآنان تبلیغ رسالت نمود و فرمود بگوئید (لا اله الّا اللّه) آن وقت ابو لهب چنین گفت.
ابو لهب پسر عبد المطّلب بود و نام او عبد العزی و گویند وی را ابو لهب نامیده اند برای آنکه صورتش مانند درفش آتش بود.
گویند در قرائت عبد اللّه مسعود و ابی چنین است تَبَّت یَدا أَبِی لَهَب‌ٍ وَ تَب‌َّ تب‌ّ اول نفرین باشد تب‌ّ دوم خبر و از عبد اللّه عباس است که وقتی حق تعالی قلم را

صفحه : 337
آفرید بوی وحی نمود که کائنات را بنویس پس از جمله چیزی که نوشته اینکه بود تَبَّت یَدا أَبِی لَهَب‌ٍ یعنی دستهای ابی لهب خاسر و خائب خواهد بود.
(تفسیر ابو الفتوح رازی) ما أَغنی عَنه‌ُ مالُه‌ُ وَ ما کَسَب‌َ بی نیاز نکند او را مالش و نه آنچه کسب نموده (ما) در ما اغنی شاید نافیه باشد و شاید استفهامیه اگر نافیه باشد یعنی بی نیاز نکند او را از عذاب نه مالی که اندوخته و نه آنچه از متاع دنیا کسب نموده و اگر استفهامیه باشد چنین میشود چه چیز از مال و آنچه از راه کسب بدست آورده وی را بی نیاز میگرداند از عبد اللّه مسعود نقل میکنند که گفته چون حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ابو لهب را دعوت باسلام نمود و وی را تهدید بعذاب کرد گفت اگر چنین باشد من خود را بمال از عذاب میخرم اینکه آیه فرود آمد که مال او را از عذاب نجات نمیدهد اشاره به اینکه مال داشتن و نیز باقی جهات دنیوی از جاه و مقام و اولاد اینها متاع دنیا است و در بازار دنیا ارزش دارد و رفع احتیاجات دنیوی را میکند اما در بازار قیامت فقط ایمان کامل و عمل صالح ارزش دارد و اسباب نجات آدمی است اگر مال رفع عذاب میکرد ثروت‌مندان عالم مثل قارون با مال خود بزمین فرو نمیرفت و فرعون با آن سلطنت کذایی بآب غرق نمیگشت و همچنین تمام سلاطین دنیا بمال و مقام خود را از مرگ و مرض نجات میدادند سَیَصلی ناراً ذات‌َ لَهَب‌ٍ (سین) در اول فعل مضارع مخصوص برای آینده می‌آورند یعنی بزودی در آید در آتشی که شراره آن زبانه میکشد یعنی اعمال او مهیا و آماده میکند برای او چنین آتشی را

صفحه : 338
وَ امرَأَتُه‌ُ حَمّالَةَ الحَطَب‌ِ نام زن ابو لهب ام جمیله دختر حرب بن امیّه بود خواهر ابو سفیان و با رسول اللّه دشمنی و ضدیت بسیار مینمود و حمالة الحطب کنایه از نمیمه و سخن چینی او است که فساد بین مردم مینموده و در تفسیر حمالة الحطب بین مفسرین گفتاری است (1) با آنکه متموّل و ثروت‌مند بود از خساست و ملعنتی که داشت شب میرفت هیزم و خاشاک جمع مینمود برای منزلش یا از راه دشمنی که با پیمبر اکرم داشت در راه عبور آن حضرت میریخت که پای مبارکش زخم گردد (2) حمالة الحطب کنایه از اوصاف ذمیمه او است که آن ملعونه نمّام و سخن چین و فساد بین مردم بسیار میکرد اینکه بود که باین لقب حمالة الحطب موصوف گردید چنانچه در عرف آدم سخن چین را گویند آتش میگیراند قوله تعالی که در وصف کفار فرموده فَکانُوا لِجَهَنَّم‌َ حَطَباً (3) چون او حضرت رسول را فقیر و گدا توصیف میکرد در مقابل گفتار او خداوند او را موصوف باین لقب گردانید کنایه از پستی طبیعت او (قتاده) (4) مقصود از حمل حطب آن گناهان بسیاری است که بر دوش خود میکشید چنانچه تشبیه نموده آدم گنه کار را بکسی که باری بر پشت گرفته قوله تعالی یَحمِلُون‌َ أَوزارَهُم عَلی ظُهُورِهِم (تفسیر کبیر) فِی جِیدِها حَبل‌ٌ مِن مَسَدٍ اشاره بپستی و دنائت طبع وی است که در کشیدن بار هیزم ریسمانی از لیف خرما بگردن خود می‌انداخت مفسرین گویند چون چنین میکرد بالاخره همان ریسمان وقتی بگردن او افتاد و او را بدرک واصل نمود

صفحه : 339

‌سورة الاخلاص‌

اشاره

مکیة و هی اربع آیات سوره اخلاص مکی است و بقول دیگر مدنی است و اینکه سوره بسوره توحید نامیده شده زیرا که در آن غیر توحید چیزی گفته نشده اینکه است که بکلمه اخلاص نامیده شده و از بعضی نقل شده که اینکه سوره را کلمه اخلاص گفته‌اند برای آن که هر کس اقرار بآن نماید با اعتقاد مؤمن خالص میگردد و بقول دیگر کسی که از روی تعظیم اینکه سوره را بخواند خدا او را از آتش خلاص میگرداند و بسوره صمد و سوره فاتحه نیز نامیده شده و بعضی آن را سوره رب‌ّ نامیده‌اند و در حدیث است که هر چیزی را نسبتی است و نسبت رب‌ّ سوره اخلاص است در حدیث ابی کسی که سوره اخلاص را قرائت کند گویا یک ثلث قرآن را قرائت نموده و بعدد هر کسی که بخدا و ملائکه و کتب آسمانی و بانبیاء و روز قیامت ایمان آورده ده حسنه باو میدهند و ابی دردا از رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم چنین حدیث میکند که فرموده آیا کسی از شما هست که در شب یک ثلث قرآن را بخواند گفتند ما طاقت نداریم گفت قل هو اللّه احد را بخوانید و از انس و او از نبی اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم حدیث میکند کسی که قُل هُوَ اللّه‌ُ أَحَدٌ را یک مرتبه بخواند برکت میدهد باو و کسی که دو مرتبه بخواند بخودش و اهلش برکت میدهد و کسی که سه مرتبه بخواند برای خودش و اهلش و همسایگانش برکت است و اگر دوازده مرتبه بخواند برای وی در بهشت قصری بنا میکنند و کسی که یک مرتبه قرائت کند کفاره بیست و پنج سال گناه او میگردد غیر از قتل و غصب مال و اگر چهل مرتبه بخواند گناه چهل ساله او بخشیده شود و کسی که هزار مرتبه بخواند نمیرد مگر آنکه جای خود را در بهشت ببیند و سهل بن سعد ساعدی گفته مردی آمد نزد نبی اکرم و از فقر و ضیق معاش شکایت نمود رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم باو گفت وقتی بخانه خود وارد میگردی اگر کسی

صفحه : 340
در آنجا هست سلام کن و اگر کسی در آنجا نیست سلام کن و یک مرتبه سوره قُل هُوَ اللّه‌ُ أَحَدٌ را بخوان و آن مرد چنین کرد و روزی وی چنان وسیع گردید که بهمسایگان نیز بخشش مینمود و از ابا عبد اللّه است که وقتی سعد بن معاذ مرد و حضرت رسول بر جنازه وی نماز کرد فرمود هفتاد هزار ملک حاضر بودند و جبرئیل بر او سلام میفرستاد پرسیدم چه صفتی در او بود گفت ایستاده و نشسته و در راه در همه حال سوره قُل هُوَ اللّه‌ُ میخواند و نیز از ابا عبد اللّه است که کسی که یک روز بر وی بگذرد و پنج نماز خوانده باشد و قل هو اللّه احد نخواند باو گویند ای بنده خدا تو از نمازگذاران نیستی.
و اسحق عمّار از ابا عبد اللّه روایت میکند کسی که یک جمعه بر او بگذرد و قل هو اللّه احد نخوانده باشد و بمیرد مرده است بر دین ابی لهب هارون بن خارجه از آن حضرت نیز روایت میکند کسی که باو مرض یا شدتی رسد و در مرض و شدتش (قل هو اللّه احد) نخوانده و بمیرد چنین کسی از اهل آتش است و نیز ابو بکر حضرمی از آن حضرت روایت میکند کسی که ایمان دارد بخدا و روز قیامت باید عقب نماز فریضه (قل هو اللّه احد) بخواند زیرا کسی که چنین کند جمع میگردد بر او خیر دنیا و آخرت و خودش و پدر و مادرش و اولادش را خدا میآمرزد عبد اللّه حجر گفته شنیدم أمیر المؤمنین علیه السّلام میگفت کسی که عقب نماز فجر یازده مرتبه (قل هو اللّه احد) بخواند در آن روز گناهی مرتکب نمیگردد و دماغ شیطان بخاک مالیده میشود.
ابراهیم مهزم نقل میکند از کسی که شنیده بود از ابا الحسن که میگفت کسی که خواهد نزد هر ظالم جابری رود و قل هو اللّه احد بخواند در پیش رو و پشت سر و طرف راست و طرف چپ خود شرّ آن ظالم از وی رفع میگردد و در عوض خیر باو میرسد.
عیسی بن عبد اللّه و او از پدرش از جدّش از علی علیه السّلام چنین روایت میکنند

صفحه : 341
که رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرموده کسی که در خوابگاه خود اینکه سوره را صد مرتبه بخواند گناهان پنجاه ساله وی را خدا بیامرزد. (طبرسی)

[سوره الإخص (112): آیات 1 تا 4]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
قُل هُوَ اللّه‌ُ أَحَدٌ (1) اللّه‌ُ الصَّمَدُ (2) لَم یَلِد وَ لَم یُولَد (3) وَ لَم یَکُن لَه‌ُ کُفُواً أَحَدٌ (4)

[ترجمه]

بنام ایزد هستی بخش صاحب رحمت عام و خاص
(ای پیمبر) بگو بخلق او خدای یکتا است،
و او خدایی است که سید مطاع و بی نیاز از خلق و همه نیازمند باویند،
آن کسی است که نه فرزند دارد و نه فرزند کسی است،
و احدی همدوش و مثل او نیست.

(توضیح آیات)

قُل هُوَ اللّه‌ُ أَحَدٌ در شأن نزول آیه مفسّرین گویند وقتی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بمشرکین فرمود (قولوا لا اله الّا اللّه) گفتند خدای خود را برای ما معرفی نما که چیست طلا و نقره است یا چوب یا آهن یا چیز دیگری اینکه بود که در جواب سؤال آنان اینکه سوره فرود آمد. (إبن عباس) دیگری گفته بعضی بزرگان و علمای یهود از حضرتش سؤال نمودند که خدای تو کیست و غرض آنها آزمایش بود که ببینند گفته آن جناب مطابق با توراة هست یا نه آن وقت اینکه سوره فرود آمد.
و جماعتی چنین معتقدند که هو اسم اعظم است و از علی علیه السّلام روایت میکنند که فرموده یک شب پیش از جنگ بدر خضر علیه السّلام را در خواب دیدم و گفتم بمن چیزی تعلیم نما که بر دشمن ظفر یابم گفت بگو
( یا هو یا هو یا من لا یعلم ما هو اغفر لی و انصرنی علی القوم الکافرین)
صبح بحضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم عرض کردم فرمود یا علی خضر علیه السّلام

صفحه : 342
بتو اسم اعظم را تعلیم نموده.
در اینکه اسم اعظم الهی کدام یک از اسماء الحسنی است بین مفسرین آرای مختلفی پدید گردیده بعضی (اللّه) را ترجیح داده بعضی (الواحد) بعضی (احد) بعضی (الحی القیّوم) و غیر اینها و هر کسی برای اثبات مدعای خود تمسک ببعض احادیث و جهات دیگری نموده و یکی از اسماء را انتخاب کرده لکن نظر به اینکه (هو) اشاره بهویت مطلقه و وجود بحت بسیط که عبارت از واجب الوجود بودن است و در اینکه اسم احدی از ممکنات با او شرکت ندارند (هو) بر اسماء دیگر ترجیح دارد و دلالتش بر ذات مطلق احدی واضح‌تر است پس باین مناسبت شاید (هو) اسم اعظم الهی باشد.
(هو) ضمیر شأن و از دو کلمه ترکیب شده‌ها تنبیه بامر ثابت و واو اشاره بغائب است و (ها) اصل کلمه هو است و واو از اشباع ضمّه پدید شده و در واقع (هو یک حرف است و اشاره بهویت مطلقه و وجود بحت بسیط است که در اینکه مرتبه نه اسمی مأخوذ است و نه رسمی و نه صفتی ملحوظ است و نه اثری بلکه او او است از آن حیث که او است زیرا که آن هویت مطلقه (اللّه) نامیده شده باعتبار صفت الوهیت (رب‌ّ) گفته شده باعتبار صفت ربوبیّت و چون ممکن را راهی بآن حقیقت صرفه بسیطه نیست که مبدء خود را ستایش نماید و ملتجی باو گردد اینکه است که باعتبار افعال و بروز آثار جلال و جمال اسمایی بر خود وضع گرده و خود را بآنها معرفی نموده لکن هویت بسیطه حقّه حقیقیّة من حیث ذات مقتضی هیچ اسمی و رسمی و صفتی نیست و ذات اقدس از اسم و رسم و صفت زائد بر ذات عاری و مبرّاست خلاصه چون هو اشاره بذات بحت و وجود صرف است که بدون وصف زائدی که بآن حقیقت ضمیمه گردد ملحوظ میشود اینکه است که بالاترین اسماء الحسنی الهی بشمار میرود و توان آن را اسم اعظم نامید.
أمیر المؤمنین و پیشوای موحدین علی علیه السّلام در بعض خطبه‌هایش چنین گوید

صفحه : 343
1» (کمال التوحید نفی الصفات عنه لشهادة کل صفة انّه غیر موصوف)«
آری انسان در مرتبه توحید و معرفت کامل نمیگردد مگر وقتی که چشم از صفات که خبر از آثار و افعال میدهد بپوشد و هدف و وجهه نظر خود را هویّت مطلقه قرار دهد و در اقرار بکلمه توحید جز (لا اله الا هو یا لا هو الا هو) نگوید و غیر از هویت محضه و وجود بحت بسیط چیزی در نظر نداشته باشد تا وقتی که (الحقیقة کشف سبحات الجلال من غیر اشارة«2» نصب العین او گردد «اللّه» اسم اللّه از چند جهت مورد بحث دانشمندان واقع گردیده سریانی است یا عبرانی، مشتق است یا جامد، اسم است برای ذات مطلق بحت بسیط یا صفت بنا بر اینکه اسم باشد بوضع اسم شده یا بکثرت استعمال در اینجا هر کسی طوری اظهار نظر نموده در اصول کافی چنین روایت میکند که پس از آنکه هشام بن حکم از صادق آل محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم از اسماء اللّه و اشتقاق آن سؤال نمود و اینکه (اللّه) مشتق از چیست در پاسخ فرمود ای هشام (اللّه) مشتق از اله و اله اقتضای مألوه میکند یعنی الهیّت بدون مألوهیّت تحقّق نپذیرد و اسم غیر مسمّی است و کسی که عبادت کند اسم را بدون مسمی کافر است و چیزی عبادت ننموده و کسی که عبادت کند اسم و مسمّی را آن مشرک است و دو چیز عبادت نموده و کسی که عبادت کند معنی فقط را او موحّد است
-----------------------------------
(1) کامل گردیدن توحید باین است که صفات جلال و جمال را از مرتبه هویت مطلقه و وجود مطلق بسیط حق تعالی نفی کنند یعنی قطع نظر از صفات نموده و ذات را عاری از صفات زائد بر ذات بشناسند زیرا که صفت غیر از موصوف است و موصوف غیر از صفت پس کسی که خدا را بضمیمه صفات بشناسد توحید وی کامل نیست زیرا که خدا را بوحدت حقه حقیقیه نشناخته
(2) حقیقت پاره شدن پرده‌های اوصاف جلال الوهیت است بدون آنکه بشود اشاره حسی یا عقلی بحقیقت نمود.

صفحه : 344
خلاصه اللّه یا مأخوذ از اله بفتح همزه و کسر لام است و بمعنی تحیر و دهشت آمده که عقلا متحیّرند در حقیقت ذات و یا مأخوذ از اله بفتح همزه و لام یعنی معبود حق و شاید بمعنی اله بفتحه همزه و سکون لام است که بمعنی سکونت و اطمینان نفس است أَلا بِذِکرِ اللّه‌ِ تَطمَئِن‌ُّ القُلُوب‌ُ«1» سوره رعد آیه 28 در مفردات غریب القرآن چنین گوید (اللّه) مأخوذ از اله و بمعنی تحیّر است و اشاره به اینکه عبد وقتی تفکر نمود در ذات و صفات حق تعالی متحیر میگردد اینکه است که در حدیث دارد
2» (تفکروا فی الاء اللّه و لا تفکروا فی اللّه)«
و گفته شده اصل (اللّه) (ولاه) بوده و او را تبدیل بهمزه نمودند اللّه شد و ذات مقدس را اللّه نامیدند برای آنکه تمام مخلوقات و اله و متحیر در اویند یا بتسخیر فقط مثل جمادات و حیوانات یا بتسخیر و اراده با هم مثل بعضی از مردم اینکه است که بعض حکماء گفته‌اند خدا محبوب تمام موجودات است و دلیل بر اینکه مطلب قوله تعالی وَ إِن مِن شَی‌ءٍ إِلّا یُسَبِّح‌ُ بِحَمدِه‌ِ وَ لکِن لا تَفقَهُون‌َ تَسبِیحَهُم«3» (پایان) و علی ای‌ّ حال مشهور و معروف اینکه است که (اللّه) اسم معبود بحقّی است که جامع تمامی صفات جلال و دارای کل‌ّ بهاء و کمال و عظمت و جمال باشد و بنا بر اینکه معنی اسم «اللّه» جامع تمامی اسماء الحسنی است زیرا که هر یک از اسماء اللّه دلالت دارد بر صفتی از صفات جلال و اسم جلاله «اللّه» دال بر تمام اسماء اللّه است (احد) خطاب بپیمبر اکرم خود نموده که بگو آن هویّت بسیطه که جامع تمامی
-----------------------------------
(1) آگاه باشید که بذکر و یاد خدا قلبها مطمئن میگردد
(2) فکر و تفکر خود را در آلاء یعنی در صفات و آثار حق تعالی قرار دهید و در ذات خدا فکر نکنید
(3) نیست چیزی مگر آنکه تسبیح و تنزیه میکند بحمد و ستایش او لکن شما (افراد بشر) کیفیت تسبیح و ستایش نمودن موجودات را نمیفهمید

صفحه : 345
اسماء الحسنی و صفات علیا است او احد و یکتا و منفرد بوجود است نه در ذات و نه در صفات و نه در آثار مثل و مانندی ندارد.
احد و واحد اگر چه هر دو دلالت دارد بر منفرد بودن ذات احدیّت لکن واحد دلالت دارد بر نفی شریک واحد دلالت دارد بر نفی اجزاء اله عالم احد است یعنی بهیچ وجه برای آن ذات مقدس اجزایی تصور ندارد نه اجزاء ذهنی و عقلی مثل جنس و فصل و نه اجزاء وهمی مثل وجود و ماهیّت و نه اجزاء خارجی مثل دست و پا و غیره اینکه است که موحّد حقیقی کسی است که خدا را بوحدت حقّه حقیقیّة بشناسد و بعین الیقین بداند و اذعان نماید که اصلا تصور شریک برای ذات الهی ممکن نیست زیرا که وحدت صفت ثبوتی آن فرد متعال است نه صفت سلبی که از یافت نشدن مثل انتزاع گردد.
چنانچه در منظومه حکمت مرحوم حاج هادی سبزواری در اثبات وحدت چنین گفته (کلما فرضته ثانیا له فهو هو) هر گاه بخواهی دومی برای ذات احدیت فرض نمایی آن همان اولی است یعنی فرض دوئیّت در آنجا محال است و نیز واحد واحد از هم امتیاز یافته به اینکه احد منفرد بالذات و واحد منفرد بمعنی است و نیز واحد اعم است شامل عاقل و غیر عاقل میگردد لکن احد مخصوص بعاقل است مثل آنکه وقتی گفتی در خانه احدی نیست چنین مفهوم میگردد که در خانه انسانی وجود ندارد لکن ممکن است حیوانی باشد لکن واحد چنین نیست شامل حیوان نیز میگردد و شاید یکی از اسراری که در اینکه سوره احد را تخصیص بذکر داده و نگفته (اللّه واحد) اینکه باشد که چون واحد مبدء اعداد است گویی (واحد اثنان ثلاث) و وحدتی که از واحد استفاده میشود بعد از تصور دوئیت و نفی آن است و یک مقابل دو در جایی تصور دارد که احتمال دوئیت برود وقتی گفتی فلان چیز یکی است یعنی یکی است و دو نیست

صفحه : 346
و چنانچه گفته شد وحدت حق تعالی وحدتی است که از حاق ذات ذو الجلالش انتزاع میگردد نه آنکه اول تصور دوئیّت بشود و پس از آن از ذات مقدّسش نفی گردد و گفته شود یکی است و دو نیست.
لکن احد چون مبدء اعداد نیست در اثبات وحدانیّت محتاج بتصور دومی و نفی آن نیستیم.
خلاصه احد صفت وجودی ثبوتی است که از ذات مطلق انتزاع گردد نه صفت سلبی که باعتبار عدم مثل و مانند و شریک و نظیر انتزاع شود پس از اینجا توان فهمید بمجرد اینکه بگویی خدا یکی است یعنی شریک و نظیر ندارد توحید تو کامل نمیگردد مگر آنکه او را بوحدت حقّه حقیقیّة بشناسی و اینکه نحو شناسایی طریقش و جدان است نه برهان زیرا برهان فقط برای اثبات وجود و وحدت او بکار آید نه برای شناسایی او دانستن غیر از شناختن است.
اگر خواهی توحید تو کامل گردد و از طریق و جدان که از آن تعبیر (بعین الیقین) میکنند خدای خود را بشناسی و بآن وحدتی که لایق مقام قدس او است او را ستایش نمایی نخستین بایستی مراتب و اقسام وحدات را در نظر گیری و در آن دقّت نمایی و بطریق برهان بفهمی کدام یک از اقسام وحدت را توان نسبت بذات مقدس داد.
در جنگ جمل عربی از حضرت أمیر المؤمنین علی علیه السّلام از وحدت سؤال نمود حضرتش در پاسخ وحدت را چهار قسم معرفی مینماید وحدت جنسی وحدت نوعی وحدت عددی وحدت حقّه حقیقی و از بین وحدات وحدت حقّه حقیقیه را اختصاص بوجود حقّانی میدهد.
در غریب القرآن در معنی وحدت و واحد بیانی دارد که برای وضوح مختصری از آن را در اینجا ترجمه مینمایم:
وحدت بمعنی منفرد بودن است و واحد آن چیزی است که برای آن البتّه

صفحه : 347
جزئی نباشد لکن بر هر موجودی باعتباری صادق آید حتی آنکه گوئیم عشره واحده مائة واحد، الف̠واحد، پس وحدت لفظی است مشترک که در شش معنی استعمال شده اول واحد در جنس یا در نوع مثل اینکه گوئیم انسان و فرس یکی در جنسند زید و عمر یکی در نوعند.
دوم وحدت اتصالی و آن دو قسم است یا شیئی از جهت خلقت یکی نامیده میشود مثل آنکه هر شخص یکیست با آنکه از اجزاء بسیار تشکیل شده یا از جهت عمل و صنعت مثل آنکه گوئیم صنعت و عمل فلانی با دیگری یکی است سوم شیئی را واحد گویند و غرض آنکه مثل و نظیری در خلقت ندارد مثل خورشید یا در فضیلت مثل و نظیری ندارد مثل اینکه گویند فلانی یگانه دهر است چهارم واحد بمعنی عدم تجزی است و تجزیه نشدن اجزاء یا از جهت صلابت آن است مثل الماس یا از جهت صغر اجزاء آن است مثل نقطه پنجم واحد بمعنی مبدء اعداد است مثل واحد اثنان و وحدت در تمام اینکه اقسام امری است عرضی و وقتی خدا را بوحدت توصیف نمودیم مقصود اینکه است که خدا را اجزاء نیست کثرت و تعدی در ذات او تصور ندارد و نظر به صعوبت فهم چنین وحدتی است که فرموده وَ إِذا ذُکِرَ اللّه‌ُ وَحدَه‌ُ اشمَأَزَّت قُلُوب‌ُ الَّذِین‌َ لا یُؤمِنُون‌َ بِالآخِرَةِ و آن وحدتی که مخصوص ذات احدیت است دیگری بآن توصیف نمیکرد و آن احد است که مطلقا غیر ذات حق تعالی بآن توصیف نمیگردد (پایان) خلاصه وحدت اقسامی دارد (1) وحدت عددی یک، دو، سه (2) وحدت جنسی (3) وحدت نوعی (4) وحدت کمی مثل اینکه اجسامی در نظر گیریم و گوئیم اینها در مقدار و اندازه یکی میباشند (5) وحدت کیفی مثل اینکه گوئیم طعم اینکه غذا و آن غذا یکی است (6) وحدت وصفی مثل اینکه افراد یک نوع را گوئیم در رنگ و وصف یکی است (7) وحدت شخصی مثل اینکه انسان با کثرت صفات و اجزا

صفحه : 348
یکی بشمار میرود و کثرت اجزاء ضرر بوحدت شخصیه او نمیزند لکن اینکه اقسام از وحدات تماما امر اعتباری و موطن آن ذهن است و لایق مقام قدس الهی نیست مگر وحدت حقّه حقیقیه که نمیشناسند آن را مگر راسخین در علم پس از آنکه اقسام وحدت معلوم شد و دانستی که هیچ کدام از اقسام وحدت لایق مقام قدس الهی نیست زیرا که وحدت نسبت بتمام اشیاء امر عرضی است و خارج از ذات وی است لکن وحدت حق تعالی عین ذات و از حاق حقیقت انتزاع میگردد و آن وحدت حقه حقیقیه است که در کلام مولی المؤمنین نسبت بمقام الوهیت میدهد پس از آنکه اقسام وحدت را دانستی در ثانی باید بدانی که طریق شناختن اینکه قسم از وحدت و جدان است نه برهان که بایستی در مقام مجاهده و کوشش برآیی و پس از ایمان تحقیقی و عمل صالح شروع بتزکیه نفس و اعراض از خلق و رو بحق آری و بزبان حال و قال با تضرع و ابتهال روی نیازمندی بدر خانه بی نیاز مطلق آری و خود را در معرض نفحات رحمت الهی و جلب فیض صمدانی مستدام داری و آنی غافل نگردی و همیشه منتظر افاضه رحمت باشی تا آنکه باب رحمت بر دل و روح و سرّ تو باز گردد و آنچه را که از طریق برهان راجع بمعارف الهی کسب نموده‌ای حقایق و رموز آن برای تو کشف گردد و از علم بعیان رسی و از برهان بوجدان نائل گردی و بچشم دل مشاهده نمایی آنچه را دیگران از طریق گوش میشنوند و حقیقت آن را نمیفهمند و شاید بعضی بدون دلیل کور کورانه اذعان مینمایند و بظاهر تصدیق و اذعان نمایند لکن دل آنان از حقایق خالی و بی خبر است در اینجا مناسب آن است بیانی که فخر رازی در تفسیر قل هو اللّه احد نموده خلاصه آن را ترجمه نمایم اگر چه در کتاب سیر و سلوک بیان شده لکن در اینجا نیز برای توضیح مختصری از آن را بیان مینمایم چنین گفته، هو، اللّه، احد سه لفظ است و هر یک اشاره بیک مرتبه و مقامی از مقام طالبین دارد

صفحه : 349
مقام اول مقام مقربین است که بالاترین مقام و مرتبه سائرین بسوی حق تعالی بشمار میرود و مقربین وصف کسانی است که بموجودات نظر میکنند از حیث ذات و صفات و ماهیات و حقیقت موجوداترا بنظر تدبّر مینگرند و نمیبینند موجودی سوی اللّه زیرا که در نظر شهود آنها موجود حقیقی او است و بس و آنچه غیر او است اعدامند و فانی صرف و لا شیئی محض زیرا که ممکنند و ممکن فی حد ذاته شیئیت وجودی ندارد و لفظ (هو) اگر چه اشاره بهویت مطلقه و وجود مطلق است بدون قیدی و خصوصیتی که آن را امتیاز
دهد لکن چون نزد مقربین مشار الیه مشخّص و معین است زیرا که تعدد و تکثری در نظر شهود آنها نیست تا آنکه محتاج بممیز باشند احتیاج بممیّز وقتی است که دو موجود یا زیادتر در نظر باشد لکن آنها یک هویّت و یک حقیقت را مشاهده مینمایند که متعین و متحقق نزد آنها است اینکه است که در مقام اظهار معرفت و حصول عرفان لفظ هو برای آنان کافی است بدون ضمیمه وصفی یا صفتی که او را از غیر تمیز دهد.
مقام دوم مقام اصحاب یمین است و مقام اینها پست‌تر و نازلتر از مقام مقربین است زیرا که اصحاب یمین حق را موجودی دانند و خلق را نیز موجوداتی و در نظر آنها کثرت محقق است اینکه است که لفظ هو برای اشاره نمودن بحق تعالی کافی نیست بایستی ممیزی در نظر گیرد که حق را تمیز دهد از خلق پس اینها لا بد باید مقارن نمایند لفظ اللّه را بلفظ هو و بآنها گفته شود او موجودی است که تمام موجودات محتاج باویند و او محتاج بکسی نیست.
مقام سوم مقام اصحاب شمال است که خسیس‌ترین و پست‌ترین مقامات است و آنها جایز میدانند که واجب الوجود و اله عالم زیادتر از یکی باشد اینکه است که لفظ احد را مقارن نموده با اللّه و باینها گفته میشود (هو اللّه احد) یعنی (واجب الوجود) یکی است. (پایان)

صفحه : 350
باعتبار دیگر ممکن است گفته شود اینکه سه کلمه هو اللّه احد راجع بسه مرتبه از مراتب و سه درجه از درجات اهل ایمان است حائز مرتبه اول مؤمن کاملی است که از تمام مقامات و درجات گذشته و هدف و نصب العین وی هویت بسیطه گردیده و آن ذات (بسیطة الحقیقه) را بلفظ هو میخواند که البتّه چنین کسی حائز مقام قرب گردیده و عارف حقیقی است که ایمان وی بمرتبه عین الیقین یا حق الیقین رسیده که دیگر کثرت افعال و آثار و صفات در نظر شهود آنان باقی نمانده.
و مرتبه تالی آن مؤمنین است که از حجاب آثار و صفات جلال بیرون نیامده و کثرت موجودات در نظر او خود آرایی میکنند و خدا را از پشت حجاب آثار و صفات مینگرد یعنی آثار خلقیه حجاب او میشوند و اینان دو دسته‌اند یکی علمایند که خدا را باسم (اللّه میخوانند که جامع جمیع اسماء الحسنی است و دیگر عوام مؤمنین میباشند که سعه قلب آنان بدرجه‌ای نیست که بتوانند خدا را بتمام اسماء و فات بخوانند و مجموعه صفات را با هم جمع کنند و خدا را بآن توصیف نمایند و خدا را فقط بواجب الوجودی و یگانگی از خلق امتیاز میدهند.
و اینکه امام فخر رازی احد را مقام اصحاب شمال گرفته درست بنظر نمی آید زیرا که در اینکه سوره احد را در ردیف اللّه و تالی آن بشمار آورده و همینطوری که مقام علمای مؤمنین تلو مقام عارفین محسوب میگردد مقام عوام مؤمنین نیز تلو و یک درجه‌ای پائین‌تر از علماء آنها بحساب میآید و چگونه توان موحدین مؤمنین را از اصحاب شمال بحساب آورد در صورتی که اگر بگوئیم هو و اللّه مقام و درجه دو صنف از مؤمنین است که در دو مرتبه از ایمان میباشند بایستی احد را نیز مقام و درجه نازلتر یعنی درجه سوم از درجات مؤمنین بشمار آریم و اینکه ترتیب در صورتیست که اینکه سه کلمه هو، اللّه، احد، را سه مرتبه از ایمان بشمار آریم بلکه باعتبار دیگر توان گفت مقام وحدت از بالاترین و مهم‌ترین مقامات بشمار میرود که دست هر بی سر و پایی از دامن کبریایی آن کوتاهست زیرا کسی که

صفحه : 351
وحدت حقّه حقیقیه را که گفتیم اینکه قسم از وحدت مخصوص ذات کبریائیست بتواند فهم کند و نصب العین خود قرار دهد آن وقت موجوداترا چون سرابی بیند (لیس فی الوجود الّا اللّه) در نظر او واضح مینماید و بچشم دل مینگرد که هر چه هست از خدا و قائم بخدا و فانی فی اللّه و باقی باو است.
اللّه‌ُ الصَّمَدُ اللّه مبتدا الصّمد خبر مبتدا در شأن نزول آیه علی بن ابراهیم از إبن عباس چنین حدیث میکند که در مکّه قریش از رسول اللّه سؤال نمودند که پروردگار خود را برای ما توصیف نما تا آنکه او را بشناسیم و عبادت نمائیم آن وقت سوره (قل هو اللّه احد) فرود آمد از حضرت باقر علیه السّلام نقل میکنند که فرموده محمّد حنفیّه میگفت (الصمد قائم بنفس و غنی‌ّ بی‌نیاز از غیر است. (طبرسی) و نیز از امام زین العابدین علیه السّلام است که در پاسخ سؤال از معنی صمد فرموده (الصمد) کسی است که شریکی ندارد و حفظ چیزی او را خسته نمیکند و دور و غائب از چیزی نیست و نیز بروایت وهب حضرت صادق آل محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم از پدرش محمّد باقر علیه السّلام و او از پدرش زین العابدین علیه السّلام چنین روایت میکند که اهل بصره نوشتند بحسین بن علی علیه السّلام و از معنی (الصّمد) سؤال نمودند بعد از ذکر بسم اللّه فرمود
فلا تخوضوا فی القرآن و لا تجادلوا فیه و لا تکلّموا فیه بغیر علم فقد سمعت عن جدی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم
که میگفت کسی که در قرآن چیزی بگوید بدون آنکه علم باو داشته باشد
فلیتبؤ مقعده من النار
خدای سبحانه صمد را تفسیر نموده لَم یَلِد وَ لَم یُولَد وَ لَم یَکُن لَه‌ُ کُفُواً أَحَدٌ (طبرسی) و بروایت دیگر امام زین العابدین فرمود صمد آن کسی است که شریکی برای او نیست و حفظ چیزی او را خسته نمیگرداند

صفحه : 352
و از صادق آل محمّد نیز روایت میکنند که فرموده (جماعتی از فلسطین آمدند خدمت پدرم و مسائلی سؤال نمودند حضرتش جواب داد پس سؤال از معنی (الصمد) نمودند پدرم فرمود (الصمد پنج حرف است الف دلیل بر انیّت و حقیقت او است چنانچه فرمود (شَهِدَ اللّه‌ُ أَنَّه‌ُ لا إِله‌َ إِلّا هُوَ) خدا شهادت میدهد که جز او خدایی نیست و اشاره به اینکه او غائب از حواس است و لام دال بر الهیّت او است و اینکه الف و لام در هم ادغام میشوند و در کلام ظاهر نمیگردند و بگوش شنیده نمیشود بلکه فقط نوشته میشود دلیل بر اینکه است که الهیت او از جهت لطافت مخفیست و بحواس ادراک آن نمیتوان نمود و بزبان نتوان او را وصف کرد و بگوش نتوان اوصاف او را شنید زیرا که اله آن کسی است که خلق متحیر در انیّت و حقیقت و کیفیت وجود اویند و حس و وهم عاجز از ادراک او است بعلّت آنکه او خالق اوهام و خالق حواس است و اینکه الف و لام الصمد در نوشتن ظاهر میگردد دلیل بر اینکه است که ربوبیّت حق تعالی ظاهر گشته در ایجاد خلق و تعلّق دادن ارواح لطیف بجسدهای کثیف وقتی عبد نظر می‌کند بنفس خود نمیبیند روح خود را چنانچه الف و لام الصمد هم ظاهر نمیشود در حواس اما در کتابت ظاهر میگردد آنچه مخفی است اینکه است که هر وقت عبد فکر کند در حقیقت باری تعالی متحیّر و سرگردان میشود و فکر او احاطه نمیکند بچیزی که بتواند وی را تصور نماید زیرا که حق تعالی خالق و مصوّر صور است اما وقتی بخلق نظر نمود ثابت میگردد که او عز و جل خالق آنها و ارتباط دهنده ارواح باجسام آنان است اما صاد (الصمد) دلیل بر اینکه است که حق تعالی صادق و راستگو است و قول و کلام او صدق است و بندگان خود را دعوت نموده بدرستی و راستی بجایگاه صدق (یعنی بهشت یا وعده داده آنها را بسبب راستی در گفتار و کردارشان بجایگاه صدق

صفحه : 353
امّا میم دلیل بر سلطنت او است و اینکه او است پادشاه بر حق و همیشه بوده و همیشه خواهد بود و پادشاهی و سلطنت او هرگز برطرف نخواهد شد.
امّا دال دلیل بر دوام ملک و سلطنت او است و اینکه او بالاتر از عالم کون و فساد است (یعنی تغییر و تبدیل و عدم در ساحت قدس او راه ندارد بلکه او تکوین کننده کائنات است که بتکوین او هر چیزی موجود است.
پس از آن فرمود اگر می‌یافتم حاملی برای علم خودم که بتواند تحمل نماید از همین کلمه (الصمد) هر آینه منتشر مینمودم علم توحید و اسلام و دین و شرایع و چگونه توانم در صورتی که جدم أمیر المؤمنین حمله‌ای برای علم خود نیافت حتی آنکه آه میکشید و در منبر میفرمود
(سلونی قبل ان تفقدونی)
و اشاره بقلب مبارک مینمود و میفرمود در اینجا
(علما جما جما)
(تفسیر مجمع البیان) صمد در لغت بدو معنی آمده یکی سید بزرگ که بسوی او پناه برده شود دیگر هر چیزی که جوفی برای وی نباشد و اجزاء آن صلب و پکیده بهم باشد آن را صمد گویند.
و بمناسبت اینکه دو معنی توجیهات بسیاری از مفسرین راجع به (الصمد) در آیه نقل شده که هر یک آیه را طوری معنی نموده‌اند.
لکن ممکن است تمام معانی بازگشت بسه معنی نماید اول سیّد مطاع دوم پناه دهنده از بلیات و آفات سوم ذاتی که منزّه و مبرّا باشد از جمیع صفات ممکنات مثل جسمیّت و جوهریّت و احتیاج بمکان و زمان و غیر آن.
بلکه بهتر اینکه است که گفته شود صمد جامع تمام صفات جمال و جلال و منطوی بر تمام اسماء الحسنی است بدلالت حدیثی که در بحار از صادق آل محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم روایت میکند که در ضمن حدیثی فرموده چیزی را صمد گویند که جوفی برای وی نباشد یعنی تو خالی نباشد و نیز از چیزی ترکیب نشده باشد اینطور تعریف اشاره بوجود بسیط است و وجود بسیط که به هیچ وجه ترکیب در آن راه نداشته باشد منحصر به

صفحه : 354
واجب الوجود بحت بسیط است و چنین ذاتی دارای تمام مراتب کمال و منزه از نقائص ممکنات و مخصوص ذات یکتای الهی است.
مرحوم مجلسی علیه الرحمه در کتاب بحار فرموده قریب بیست معنی از صحابه و تابعین در معنی (الصمد) گفته شده که تماما مندرج در وجوب ذاتی است که دلالت بر صفات سلبی دارد و اینکه ذات حق تعالی منزّه از صفات ممکنات است لَم یَلِد وَ لَم یُولَد نه زائید و نه زائیده شده زیرا که تولید مثل صفت مکوّنات و موجودات مادی طبیعی است مثل جسم و جسمانیات آیه اشاره باین است که تولید و زایش نمودن بهر معنی که تصور شود نسبت باله عالم و مبدء وجود نتوان داد زیرا که ذات و حقیقت بسیط مصمت احدی که از دو کلمه (احد و صمد) استفاده میشود ممکن نیست بشود بنحو تولید چیزی از او خارج گردد زیرا که تولید مثل بهر نحو فرض شود منافی با وحدت است چنانچه در آن حدیثی که از حضرت صادق علیه السّلام نقل شد که فرموده بود خدای سبحان صمد را تفسیر نموده ب لَم یَلِد وَ لَم یُولَد وَ لَم یَکُن لَه‌ُ کُفُواً أَحَدٌ اشاره بهمین است که ذاتی که بسیط و مصمت است ممکن نیست بشود تولید مثل از آن گردد و چیزی از آن بنحو زایش خارج شود از اینجا معلوم میشود که نصاری که مسیح را پسر خدا میدانند و یهود که عزیز را پسر خدا میگویند یا کفاری که ملائکه را دختران خدا مینامیدند نسبت ولد بهر معنایی که اراده شده باشد خواه از قبیل تولید جسم از جسم باشد مثل تولید نباتات یا حیوانات یا بنحو دیگر که بطور تراوش چیزی از چیز دیگر مثل حرارت از آتش یا رطوبت و نم از آب یا بنحو دیگر مثل اینکه صوفیه نسبت موجوداترا بخدا تشبیه بکف دریا نسبت بدریا نموده‌اند تماما باطل و وجود واحد بسیط احدی منزّه از آن است حتی حکماء که عقول عشره قائلند و آنها را موجودت بسیط و قدیم زمانی

صفحه : 355
میدانند اگر وجود آنان را بنحو زایش و تولید از حق تعالی بدانند و آنها را در تمام جهات شبیه او و تلو او بشمار آرند در مقام توحید مشرکند و همین آیه تخطئه میکند آنها را مگر اینکه اعتراف نمایند که عقول نیز ممکنات و موجودات بسیار شریفی هستند که در مرتبه خلقت اول ما خلق اللّه واقعند و نسبت آنها بحق تعالی مثل نسبت کلام ماند به متکلم که در مرتبه آثار و افعال الهی میباشند.
وَ لَم یَکُن لَه‌ُ کُفُواً أَحَدٌ ذات حق تعالی را کفوی و همدوش و قرینی نیست او منفرد است بحقیقت و وجوب وجود و قدم ذاتی و وحدت حقه حقیقیه و الوهیت و ربوبیت و خالقیت که منفرد در صفاتی ذاتی است و نیز مثلی و ضدی و ندی برای وی تصوّر ندارد واحدی در صفات ذاتی مطابق و هم کفو او نیست بلکه در هیچ صفتی از صفات جلال و جمال موجودی پدید نمیشود که در مقابل او عرض اندام نماید نه در وجود نه در صفات زیرا که وجود و نیز صفات وجودی اگر چه مفهوم عامی است که شامل واجب و ممکن هر دو میگردد لکن مصداقا و حقیقتا وجود ممکنی و واجبی بالمرّه از هم جدا و مباین یکدیگرند اصلا وجود ممکنات نسبت بوجود واجب تعالی کلا شیئی محض است (کسراب بقیعة یحسبه الظمآن ماء) چنانچه عرفا گفته‌اند (وجود ممکن نمود وجود است) یعنی وجود نما است شیئیّت وجودی ندارد که بشود در مقابل وجود واجب عرض اندام نماید زیرا که ممکن فی حدّ ذاته محفوف بعدم و نیستی و زوال و فنا است و آنچه غیر حق تعالی است ممکن و در معرض فنا است.
چنانچه ظاهر و معلوم است که سوره اخلاص با کوچکی آیات آن از بزرگترین و شریفترین سوره‌های قرآنی بشمار میرود زیرا که هر آیه بلکه هر کلمه‌ای از آن جامع و حاوی تمام مراتب توحید و شامل تمامی شئونات الهیّه است و همان کلمه (هو که در اول سوره است چنانچه گفته شد دلالت دارد بر هویّت بسیطه که جامع و حاوی تمام شئونات الهی است زیرا که بسیطة الحقیقه جامع کل‌ّ کمالاتست و هیچ کمالی

صفحه : 356
از مرتبه ذات او جل‌ّ و علا بیرون نیست.
و نیز کلمه (اللّه) که اسم است برای ذات مقدس دلالت دارد بر جمیع اسماء الحسنی و منطوی در همان کلمه هو است و نیز لفظ (احد) که عبارت از وحدت حقه حقیقیه است و بمعنی بساطت وجود است و (صمد) اینکه دو اسم نیز داخل در همان معنی هو است که اشاره بذات و هویّت بسیطه دارد زیرا که جوف نداشتن عبارت- الاخری از همان بساطت وجودی است.
و نیز لَم یَلِد وَ لَم یُولَد وَ لَم یَکُن لَه‌ُ کُفُواً أَحَدٌ توضیح و بیان همان هویت مطلقه است که اینکه مبارک سوره تماما شرح و بیان همان کلمه اول (هو) که بساطت و وحدت حقه حقیقیه را منحصر میگرداند بذات کبریایی الهی که او مصداق حقیقی تمامی اوصاف جلال و جمال و ناشی از همان بساطت وجود و صرف الوجود بودن او است اینکه است سرّ اینکه آن را بسوره اخلاص نامیده‌اند و اینکه قدر ثواب و فضیلت در باره قرائت آن رسیده

صفحه : 357

سوره الفلق‌

اشاره

سوره فلق مدنی است که در مدینه فرود آمده و پنج آیه و بیست و سه کلمه و هفتاد و چهار حرف است از ابی کعب چنین نقل میکنند که رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرموده هر کس معوذتین سوره قل اعوذ برب الفلق و قل اعوذ برب النّاس را بخواند مثل کسی ماند که تمام کتابهایی که از جانب خدا برای پیمبران فرستاده شده خوانده باشد از عقبه بن عامر است که گفت رسول خدا فرموده میخواهید خبر دهم بفاضل ترین چیزی که پناه جویندگان بآن پناه جویند گفتند بلی یا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم گفت آن سوره قل اعوذ برب الفلق و قل اعوذ برب النّاس است و نیز همان عقبه بن عامر گفته حضرت رسول بمن فرمود خبر دهم تو را بدو سوره که فاضلترین سورهای قرآن است گفتم بلی یا رسول اللّه گفت معوذتین گفتم مرا بیاموز حضرتش آن دو سوره را بمن آموخت و گفت موقع خوابیدن و برخواستن از خواب اینکه دو سوره را بخوان.
و نیز عقبه گوید حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود هیچ سوره‌ای در قرآن فاضلتر از قل اعوذ برب الفلق نیست اگر توانی در نماز بسیار بخوان (ابو الفتوح رازی) کفعمی راجع بخواص سوره قل اعوذ برب الفلق و قل اعوذ برب النّاس چنین گوید کسی که هر شب اینکه دو سوره را قرائت کند از شر جن و وسوسه شیطان ایمن میگردد و اگر بنویسند و بگردن طفل بندد از شر جن و هوام ایمن گردد

[سوره الفلق (113): آیات 1 تا 5]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
قُل أَعُوذُ بِرَب‌ِّ الفَلَق‌ِ (1) مِن شَرِّ ما خَلَق‌َ (2) وَ مِن شَرِّ غاسِق‌ٍ إِذا وَقَب‌َ (3) وَ مِن شَرِّ النَّفّاثات‌ِ فِی العُقَدِ (4)
وَ مِن شَرِّ حاسِدٍ إِذا حَسَدَ (5)

صفحه : 358

(ترجمه)

بنام ایزد هستی بخش صاحب رحمت عام و خاص
بگو ای رسول پناه میبرم بپروردگار شکافنده صبح روشن،
از آنچه خلق شده،
و از شرّ شب تاریک وقتی درآید،
و از شر زنان افسون‌گر چون (بجادو) در گرهها بدمند،
و از حسود بدخواه‌

(توضیح آیات)

اشاره

قُل أَعُوذُ بِرَب‌ِّ الفَلَق‌ِ فلق در لغت بمعنی شکافتن و جدا نمودن بعضی از بعض دیگر آمده إِن‌َّ اللّه‌َ فالِق‌ُ الحَب‌ِّ وَ النَّوی در سوره انعام آیه 95 فَانفَلَق‌َ فَکان‌َ کُل‌ُّ فِرق‌ٍ کَالطَّودِ العَظِیم‌ِ سوره شعراء آیه 63 که در قرآن مجید فلق بمعنی شکافتن و جدا نمودن بسیار آمده و یکی از اسماء الحسنی (الفالق) است و در اینکه آیه مفسرین (الفلق) را بمعنی سفیدی صبح صادق گرفته‌اند که سفیدی صبح سیاهی شب را میشکافد و روز را از شب جدا میکند و آیه خطاب پیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نموده که بگو پناه میبرم بپروردگار صبح و مربی و مدبر عالم در تفسیر علی بن ابراهیم گوید فلق چاهی است در جهنم و در آن صندوقی است از آتش که اهل جهنم از حرارت آن بفغان می‌آیند و در آن شش نفر از اولین و شش نفر از آخرین منزل دارند شش نفر از اولین (1) پسر آدم قابیل که برادر خود هابیل را کشت (2) نمرود بن کنعان که ابراهیم را در آتش انداخت (3) فرعون موسی (4) سامری که گوساله را خدا نامید (و بنی اسرائیل را فریب داد که به گوساله سجده کنند) (5 و 6) آن کسی که هوّد الیهود و نصّر النّصاری شاید مقصود اینکه باشد کسی که یهود را بیهودیت و نصارا را بنصرانیّت وادار نمود.
و آن شش نفر از آخرین اولی و دومی و سومی و چهارمی پنجم صاحب خوارج

صفحه : 359
ششم إبن ملجم (پایان) و چون فلق در لغت بمعنی شکافتن آمده پس بنا بر اینکه معنی الفلق مطلق است و مصادیقی پیدا مینماید بلکه توان گفت شاید یک معنی عامی از آن اراده شده که شامل گردد تمام موجودات عالم خلق را که از شکافتن مادّه بوجود آیند و هر یک از آنها مصداق معنی فلق میباشند که مادّه را میشکافد و موجودی پدید میگردد.
خداوند فالق است و بشکافتن چیزی چیز دیگری بیرون آرد سیاهی شب را میشکافد و روشنی صبح صادق را بیرون آرد دانه را در زمین میشکافد و گیاه بیرون آرد هسته را میشکافد و از بین آن درخت بیرون آرد إِن‌َّ اللّه‌َ فالِق‌ُ الحَب‌ِّ وَ النَّوی خداوند شکافنده دانه و هسته است.
نطفه را در رحم میشکافد و حیوان بیرون آرد ظلمت عدم را میشکافد و وجود بیرون آرد بلکه تمام موجودات باعتبار ماهیّت و حقیقت خود در ظلمت عدم و نیستی دائمی میباشند تا آنکه باسم (الفالق) ظلمت عدم شکافته و ماهیّات موجودات از کتم عدم و صحرای نیستی بعالم وجود ظهور و بروز نمایند.
قُل أَعُوذُ بِرَب‌ِّ الفَلَق‌ِ، مِن شَرِّ ما خَلَق‌َ خطاب برسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است که بمردم بگو من پناه میگیرم بپروردگار فلق که شکافنده شب و پدید آورنده سفیده صبح و تمام موجودات است از شر آنچه خلق گردیده.
عالم خلق مقابل عالم امر است (له الخلق و الامر) اشاره به اینکه عالم بقسمت اولی دو عالم است یکی را عالم امر گویند که شاید عالم علویین و عالم ملائکه مقصود باشد که در آنها شری و فسادی یافت نمیشود زیرا که موجودات عالم امر از شهوت و غضب که منشأ آفات و شرورند مبرایند و وجود آنها کامل و مشتمل بر خیراتند و از خود فانی و بحق باقی و مقام عندیت دارند.
آنچه شر یافت میگردد در عالم خلق و تکوینیّات و عالم طبیعت بروز و ظهور

صفحه : 360
مینماید زیرا چون عالم طبیعت در مرتبه دانی عالم خلقت واقع گردیده محفوف بعدم و نیستی و قوه و استعداد است و جهات عدمی در آن بسیار است.
و چنانچه در معرفی شر گویند در هر جا شر یافت شود بازگشت آن یا بامر عدمی صرف میگردد یا اگر وجودی برای آن فرض شود آن محفوف بعدم یعنی عدم مضاف یا عدم و ملکه میگردد و آنچه شرّ در عالم پدید میگردد راجع بهمان جهات عدمی و نیستی است که ناشی از دوری از حق تعالی و رحمت واسعه او است.
اینکه است که خطاب بنبی خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم مینماید که بگو بامّت خود که من پناه گیرنده‌ام از هر شریکه ناشی از عالم خلق و از قبل مفسدین و ظالمین و مردمان پست متوجه بمن میگردد بپروردگاری که مربی عالم و پدید آورنده عالم خلق است باید دانست که پناه گرفتن و در پناه مربّی فلق واقع گردیدن بلفظ و گفتار نیست انسان هر قدر بزبان بگوید قُل أَعُوذُ بِرَب‌ِّ الفَلَق‌ِ و دلش بجای دیگر متوجه باشد در پناه پروردگار فلق واقع نمیگردد پناه گرفتن و در پناه مربّی فلق وقتی واقع میگردد و صورت خارجی پیدا مینماید که آدمی واقعا و حقیقتا پناهنده باو گردد و آن در صورتی محقق میگردد که انسان از طریق عبادت و خلوص نیت و توجه کامل بمبدء خود آن فطرت خدا داد خود را قوّت دهد و معرفت و محبّت وی بمقام الوهیّت کامل گردد و هدف و نقطه نظر او بسوی آن فرد ازلی مستدام گردد و از خلق ببرد و همیشه اوقات بسوی او نگران باشد آن وقت در پناه او و در قلعه محکم توحید محفوظ ماند و دست شیاطین جنّی و انسی از دامن کبریایی وی کوتاه میگردد زیرا دیگر چنین کسی در پناه مربی عالم خلق واقع گردیده که تمام عوالم خلقت تحت اقتدار و تربیت آن مربی عالم واقعند

سخنان مفسرین در شأن نزول آیه‌

1- حدیثی نقل میکنند که جبرئیل آمد و گفت یا رسول اللّه عفریتی با تو دشمنی میکند وقتی در جامه خواب میروی اینکه دو سوره معوّذتین را بخوان 2- خداوند اینکه دو سوره را فرستاد که پیمبر خود را از نظر بد حفظ کند

صفحه : 361
3- بسیاری از مفسرین را عقیده بر اینکه است که لبید بن اعصم یهودی حضرت را در یازده گره سحر کرد و در چاهی که آن را ذروان مینامیدند انداخت و حضرتش در اثر سحر سه شب مریض گردید و پس از آنکه جبرئیل بحضرتش خبر داد علی و طلحه را فرستاد و آن گرهها را آوردند آن وقت اینکه سوره فرود آمد و حضرت برای باز شدن هر گرهی یک بار سوره میخواند تا تمام گرهها باز گردید تا آنکه حضرتش از مرض شفا یافت و جبرئیل فرود آمد و گفت
(بسم اللّه ارقیک من کل‌ّ شیئی یؤذیک من حاسد و عین)
اگر چه باعتبار طبع بشریت که مکرر در قرآن مجیدش فرموده أَنَا بَشَرٌ مِثلُکُم یعنی در تمام لوازم و شئونات بشریّت مثل شما افراد بشر میباشم باین اعتبار اگر بگوئیم سحر واقعیّت دارد ممکن است در وجود شریف آن بزرگوار نیز کارگر آید لکن از آن طرف نظر بقوله تعالی وَ اللّه‌ُ یَعصِمُک‌َ مِن‌َ النّاس‌ِ وَ لا یُفلِح‌ُ السّاحِرُ حَیث‌ُ أَتی و امثال اینکه آیات که دلالت دارد که حضرتش در عون و عنایت حق تعالی محفوظ بوده.
و نیز نظر به اینکه پیمبران مخصوصا پیمبرانی که منصب رسالت داشتند و در جای خود مبرهن گردید که آن بزرگواران باذن و رخصت حق تعالی متصرف در مادیات بودند با اینحال چگونه ممکن است تحت تأثیر سحر که اصلا عمل ساحر موهوم صرفست و هیچ واقعیّت ندارد واقع گردند و نیز چنانچه معلوم است اگر در سحر اثری باشد در ضعفای نفوس که وهم آنان غالب بر عقل آنها است کارگر میشود نه در اقویای بشر آنهم چنین وجود شریفی که در مرتبه عقل کل و اول ما خلق اللّه بشمار میرود.
خلاصه چنین بنظر میآید که اینکه حکایت بی‌اساس است و آن شخصیّت بزرگ تحت تأثیر سحر واقع نگردیده لکن ممکن است یهودیان سحر کرده باشند و اینکه سوره یکی از اخبار غیبی باشد که حضرت بتوسط وحی خبردار گردیده که ساحر

صفحه : 362
چنین عملی کرده و خواسته او را سحر کند لکن در آن وجود مبارک تأثیر کرده باشد و در اثر سحر مبتلا بمرض شده باشد درست بنظر نمیآید بلکه مسلّما خلاف است چگونه ممکن است کسی که از حیث رتبه و مقام حائز درجه‌ای باشد که در باره خود چنانچه در حدیث مشهور فرموده (من نبی بودم آن وقتی که آدم بین آب و خاک بود و از حال طفولیت که اکثر اهل مملکتش بت پرست بودند موحّد و خدا پرست و بطریق وحی بفروع احکام دینش عارف بود و خدا را عبادت مینمود چنانچه مذهب شیعه چنین است چگونه چنین شخصیت بزرگواری تحت استیلاء ساحر واقع میگردد هرگز ممکن نیست وَ مِن شَرِّ غاسِق‌ٍ إِذا وَقَب‌َ در لغت (غسق) را دو طور معنی نموده‌اند یکی سیاهی وسط شب آن وقتی که هوا بشدت تاریک گردد یا تاریکی اول شب و دیگر بمعنی سیلان مثل (غسقت العین اذا امتلاءت دمعا و غسقت الجراحة اذا امتلاءت دما) یعنی آب از چشم سیلان نمود وقتی پر گردید و خون از جراحت ریزش نمود وقتی مرض شدت کرد.
و در غریب القرآن چنین گفته (غسق اللّیل) یعنی شدت تاریکی شب و غسّاق آن قطراتی است که ریزش میکند از بدن جهنّمیان و بعضی کسوف قمر را غسّاق گفته‌اند.

سخنان مفسرین در توجیه غاسق‌

(1) (غاسِق‌ٍ إِذا وَقَب‌َ) شب است آن وقتی که از پی روز درآید و چون بیشتر فسادها مثل درندگان و هوام و حیوانات گزنده و سارقین در شب درآیند اینکه است که مأمور گردیده‌ایم پناه بخدا ببریم از شرور و آفات بسیاری که ممکن است در شب عارض گردد.
(2) غاسق ماه است وقتی در محاق که در آخر ماه واقع میگردد یا موقع خسوف و حیلوله ارض باشد.
(3) مقصود نظرات و مقارنات ستارگان است که بعضی از آنها نحوست آرد

صفحه : 363
و آثار بدی در زمین پدید گردد مثل اینکه گویند ستاره ثریا وقتی سقوط نماید باعث بعض امراض میگردد و وقتی طلوع نماید امراض رفع میگردد.
خلاصه چون (غسق) بمعنی تاریکی و ظلمت است و منشأ تاریکی و ظلمت عدم نور و روشنایی است و شب را از جهت تاریکی که ناشی از غیبت خورشید است (غسق نامیده و همان ظلمت است که منشأ جنبش سباع و بهائم و هر چیز موذی میگردد.
پس ممکن است آیه را تعمیم بدهیم و گوئیم غسق چون اطلاق دارد و مقید بشب نشده شامل میگردد تمام انواع و اقسام ظلمتها از حسیات و معنویات از ظلمت اول شب و وسط شب و تاریکی ماه موقع کسوف و وقتی در محاق واقع میگردد و ظلمت طبیعت و ظلمت جهل و بیخردی و ظلمت و تاریکی قلب که از عدم نور معرفت و ایمان و علم پدید میگردد و منشأ تمام فسادهایی که از قبل نوع انسانی سر میزند همان تاریکی قلب و خالی بودن آن از نور ایمان و تقوی است و شاید آیه اشاره باین باشد که بایست از شر هر نوع تاریکی که منشأ فساد است پناه بخدا برد و نظر بآن آیه که إِن‌َّ المُتَّقِین‌َ فِی مَقام‌ٍ أَمِین‌ٍ تقوی پیشه وران از هر شر و آفاتی که ناشی از ظلمت طبیعت است در حصن حصین و قلعه محکم توحید قرار گرفته‌اند.
وَ مِن شَرِّ النَّفّاثات‌ِ فِی العُقَدِ و نیز پناه بگیر بپروردگار فلق از شر افسون‌گران جادوگر که در ریسمان یا چیز دیگر دم میدمند در اینکه آیه بپیمبر اکرم خود امر میفرماید که بپروردگار فلق پناه ببر از شر ساحران و جادوگران برای توضیح مختصری از بیان مجمع البحرین را در اینجا ترجمه مینمایم چنین گوید قوله تعالی وَ مِن شَرِّ النَّفّاثات‌ِ فِی العُقَدِ یعنی زنهای ساحره که در ریسمانها گره میزنند و میدمند و در حین دمیدن آب دهنشان که آن را تف گویند

صفحه : 364
بیرون میآید چنانچه گفته شده (نفثه نفثا) و اسم فاعل نفث نافث است و نفّاثات صیغه مبالغه.
و اینکه امر شده بپناه گرفتن از سحره برای اینکه است که آنان از راه سحر کار هایی از نفع و ضرر و خیر و شرّ انجام میدهند و عوام مردم آنها را تصدیق مینمایند از اینجهت ضرر سحر در دین بزرگ است و نیز عامّه مردم گمان میکنند که ساحر استیلاء بر جن دارد و جنّیان مسخّر و خدمتگزار ویند و بآنها از غیب خبر میدهند و اینکه ضرر بزرگی است در دین و برای رفع همین ضرر امر بتعوّذ شده که از شرّ آنان بپروردگار و مربّی عالم پناه برده شود.
بعضی از فضلاء چنین گفته‌اند که ما جماعت امامیّه معتقدیم که در نبی‌ّ اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم سحر تأثیر نداشته و اینکه مأمور باستعاذه شده دلالت ندارد که سحر در وجود شریفش تأثیر نموده بلکه استعاذه از قبیل دعاء است مثل رَبَّنا لا تُؤاخِذنا إِن نَسِینا أَو أَخطَأنا و آنچه از مخالفین ما نقل شده چنانچه از بخاری و مسلم روایت میکنند که رسول اکرم را سحر کردند و بطوری سحر در او کارگر آمد که حضرتش کاری میکرد و نمیفهمید که چه میکند اینکه نسبت خلاف و از جمله دروغهایی بشمار میرود که باو بسته‌اند و اگر اینکه نسبت صحیح باشد صادق میآید کلام کفار که می گفتند (إِن تَتَّبِعُون‌َ إِلّا رَجُلًا مَسحُوراً) (پایان) آری چون مخالفین ما از نور ولایت آل محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم استضائه نمیکنند اینکه است که از حقایق و معنویات بیخبرند و فقط جمود بظاهر آیات و اخباری که از طرف خودشان رسیده مینمایند و غور در باطن ندارند در جلد دوم اینکه تفسیر اجمالا بیانی راجع بسحر و اقسام آن نمودیم و در آنجا گفته شد که یکی از اقسام سحر بلکه عمده آن تصرّف در قوه خیال است که ساحر بعملیات خود در قوه خیال و واهمه تصرف میکند و بعملیات مخصوصی بر قوه وهم و خیال غالب میگردد و قوه واهمه را تحت استیلاء خود میگرداند مثل

صفحه : 365
اینکه بانسان چنان مینمایاند که مریضی و او بتوهم مرض بدون آنکه مرضی داشته باشد مریض میگردد و ناراحت میشود و دیگر از اقسام سحر تأثیر نفس آدم شرور است در موادی و در مواد بانواع و اقسامی افسون‌گری میکند و همین طوری که چشم بد تأثیر بد دارد نفس ساحر که همّت بر عمل مخصوصی یا عملیات خاصی نموده تأثیر مینماید و همین طوری که نفس آدم خیر نفوذ خیر دارد نفس آدم شرور نفوذ شر مینماید و زهری که از نفس آنان خارج میگردد ضررش زیادتر از زهر افعی است و نفاثات در آیه شاید اشاره بتأثیر نفس چنین مردمان شرور باشد که در موادّ بخصوصی با کلماتی افسون‌گری مینمایند و سحر یک نوع تدلیس و مکری است که ناشی از قوای شیطانی ساحر بروز و ظهور مینماید و استیلاء و تصرف آن در قوه خیال و قوه واهمه است و در ضعفای عقول تأثیر دارد نه در اقویای بشر پس چگونه توان تصدیق نمود کسی که در قوت و شدت اول ما خلق اللّه و در مرتبه عقل کل بشمار میرود و نیز باعتبار مقام ولایت و رسالت باذن خدا متصرف در مادیات است چنین آدمی تحت تأثیر ساحر واقع گردد و عمل او تأثیر در او نماید مخصوصا تأثیر در عقل و نفس شریفش که مستولی بر مادّیّات و طبیعیات است بنماید هرگز چنین نیست و آیه که امر بآن بزرگوار شده که بگو أَعُوذُ بِرَب‌ِّ الفَلَق‌ِ شاید اشاره باین باشد که بگو من از تمام شرور و آفات و از جمله آنها سحر ساحرین است در پناه پروردگار محفوظ میباشم و دست هر ظالم شروری از دامن کبریایی من کوتاهست و جمله قُل أَعُوذُ بِرَب‌ِّ الفَلَق‌ِ که بگو من چنینم یعنی پناهنده بپروردگار عالمیان میباشم.
وَ مِن شَرِّ حاسِدٍ إِذا حَسَدَ (واو) در (و من) و او عطف است که جمله را عطف بآیه بالا داده یعنی ای

صفحه : 366
رسول گرامی بگو من پناه میبرم بپروردگار عالم از شر حسود وقتی حسد برد اشاره به اینکه همین طوری که نفس افسون‌گر و ساحر تأثیر دارد همین طور آدم خبیث حسود وقتی آتش حسد وی شعله‌ور گردد در مقام ایذاء و اذیت بر می‌آید و از هیچ گونه فسادی خودداری نمینماید بلکه اگر اقدام بهیچ مخربی نکند همان چشمی که از روی حسد چیزی را بنگرد یا نفسی از آن بمحسود اصابت نماید آثار بدی از آن تراوش نموده و بمحسود ضرر میرساند اینکه است که رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم مأمور گردیده که خودش و مؤمنین از اینکه سه چیز موذی و آن هر فسادیست که از قبل ظلمت پدید میگردد و از کید ساحر و خطاکاری آنان و از حسد آدم حسود در پناه مربی عالم خود را محفوظ گرداند حسد یکی از بزرگترین و شنیع‌ترین امراض نفسانیّه بشمار میرود دانشمندان گفته‌اند کسی که طالب اینکه است که شری بدشمنش برسد و خیری از آن گرفته شود خودش شرور و بد جنس است زیرا که هر کسی طالب و مایل همان چیزی است که در باطن خودش تعبیه نموده و وای بحال کسی که برای دوستان خود نیز خیر و خوبی نخواهد.
و حقیقت حسد که از بدترین صفات زشت و خسیس‌ترین اخلاق پست آدمی بشمار میرود اینکه است که حسود میخواهد از حیث مال و جاه یا عنوانی از عناوین دیگر از دیگران ممتاز باشد اینکه است که اگر در کسی نعمتی بیند که خود فاقد آن است حسد میبرد و در مقام زوال آن نعمت بر میآید و لو آنکه برای وی ضرر یا نفعی نداشته باشد لکن غبطه چنین نیست غبطه اینکه است که انسان کمالی که در کسی هست طالب آن گردد و بخواهد مثل آن یا بالاتر از آن را دارا گردد بدون آنکه طالب زوال نعمت دیگران باشد چنانچه در احادیث رسیده مؤمن غبطه دارد لکن حسد ندارد خلاصه متصف باین صفت حسد باشد بایستی هر چه زودتر بکوشد و خود را از اینکه فساد اخلاقی تبرئه نماید و گر نه چنانچه در احادیث دارد (حسد مانند آتشی

صفحه : 367
است که اعمال نیک انسان را میسوزاند و فانی میگرداند) بلکه بالاتر بگویم حسد مثل آتشی است که شراره آن روح و قلب و ایمان را میسوزاند کینه و حسد و غضب و غیر آن از اخلاق ذمیمه و اوصاف نکوهیده تولید سمومی میکنند که سلامتی انسان را کدر مینماید و وی را بمرض روحی بلکه بمرض روحی و جسمی هر دو مبتلا میگرداند و اگر انسان در مقام علاج برنیاید مرض مزمن میگردد و علاج آن مشکل بلکه اگر ملکه نفسانی گردید صعب العلاج میگردد اینکه است که آدم عاقل قبل از آنکه چنین امراض نفسانی مزمن گردد در مقام علاج برآید و چون علاج هر مرضی به ضد آن است علاج حسد و نیز علاج باقی صفات ذمیمه به ضد آن است مثلا وقتی در خود حسد نسبت بکسی یافتی در مقام علاج مرض حسد همان نعمتی که در مقام زوال آنی سعی نما که برای محسود زیادتر گردد و چنین است علاج تمام امراض نفسانی که بضدش بایستی معالجه گردد چنانچه امراض جسمانی نیز بضدّش معالجه میشود

صفحه : 368

‌سورة النّاس‌

اشاره

مدنیة و هی ست آیات سوره النّاس مدنی است در مدینه فرود آمده مثل سوره فلق و یکی از معوذتین است و عدد آیات آن شش است فضیل بن یسار از ابو جعفر علیه السّلام چنین روایت میکند که سید عالم رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم مبتلا بمرض شدید گردید جبرئیل و میکائیل نزد حضرتش آمدند جبرئیل علیه السّلام بر بالین او نشست و میکائیل پائین پای او جبرئیل او را بقل اعوذ برب‌ّ الفلق و میکائیل او را بقل اعوذ برب النّاس تعویذ نمودند آن وقت آن حضرت از آن وجع و شدت مرض شفا یافت ابو خدیجه از ابی عبد اللّه علیه السّلام چنین نقل میکند که رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم مریض گردید جبرئیل او را بمعوّذتین و قل هو اللّه احد) تعویذ نمود بعد از آن گفت
(بسم اللّه ارقیک و اللّه یشفیک من کل‌ّ داء یؤذیک خذها فلتهنیک)
و استعاذه در سوره فلق که راجع بمضار است عموم دارد انسان و غیر انسان را شامل میگردد لکن در اینکه سوره اختصاص دارد بآن مضاری که از قبل انسان پدید میگردد (تفسیر منهج الصادقین)

[سوره النّاس (114): آیات 1 تا 6]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
قُل أَعُوذُ بِرَب‌ِّ النّاس‌ِ (1) مَلِک‌ِ النّاس‌ِ (2) إِله‌ِ النّاس‌ِ (3) مِن شَرِّ الوَسواس‌ِ الخَنّاس‌ِ (4)
الَّذِی یُوَسوِس‌ُ فِی صُدُورِ النّاس‌ِ (5) مِن‌َ الجِنَّةِ وَ النّاس‌ِ (6)

(ترجمه)

بنام ایزد هستی بخش صاحب رحمت عام و خاص
بگو (ای پیمبر) پناه میبرم بپروردگار آدمیان،
پادشاه آدمیان،
پرورنده آدمیان،
از شرّ وسوسه شیطان،
آنکه وسوسه کند در سینه آدمیان،
چه از جنس جن‌ّ باشد چه از جنس آدمیان.

صفحه : 369

(توضیح آیات)

قُل أَعُوذُ بِرَب‌ِّ النّاس‌ِ، مَلِک‌ِ النّاس‌ِ، إِله‌ِ النّاس‌ِ العوذ در لغت ملتجی و پناهنده شدن بغیر و تعلّق و پیوند نمودن بوی است مثل اینکه در عرف گویند فلانی بفلانی پناهنده گردید و بهمین معنی است قوله تعالی أَعُوذُ بِاللّه‌ِ أَن أَکُون‌َ مِن‌َ الجاهِلِین‌َ و در جای دیگر‌آن به وَ إِنِّی عُذت‌ُ بِرَبِّی وَ رَبِّکُم أَن تَرجُمُون‌ِ (غریب القرآن) از مبدء جلال خداوندی خطاب متوجّه برسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم خود کرده که بگو پناه میبرم بپروردگار و پرورش دهنده انسان که او مالک و صاحب اختیار انسان واله و پدید آورنده و مبدء آفرینش انسان است.
چون خلقت انسانی از نفیس‌ترین و کاملترین و بارزترین شاهکار خلقت بشمار میرود اینکه است که ربوبیّت و الهیّت و مالکیت که سه صفت و سه اسم از اسماء- الحسنی و از اوصاف بزرگ خداوندی و از اسماء لم یزلی او است در اینکه مبارک سوره اضافه بانسان مینماید که گویا صفات جمال خود را بوجود بشری معرفی مینماید.
چنانچه دانشمندان گفته‌اند صفات الهی و اوصاف سرمدی سه قسم است:
اول صفات حقیقی ذاتی دوم صفات حقیقی ذات الاضافه سوم صفات اضافی محض صفات ذاتی آن صفاتی را نامند که عین ذات باشد بدون اضافه بغیر مثل وحدت، وجوب وجود، قدّم، ازلیّت، ابدیّت، علم ذات بخودش که از حاق‌ّ ذات حق تعالی انتزاع میشود بدون آنکه نسبت بچیزی یا اضافه بغیری در آن مأخوذ گردد.
صفات حقیقی ذات اضافه آن صفات حقیقی است که عین ذات حق تعالی و با ذات کبریاء او یکی است لکن اضافه بغیر نیز دارد مثل علم بغیر و قدرت و اراده و غیر اینها که اینکه صفات را صفات حقیقی ذات اضافه نامند.

صفحه : 370
باشد مثل قادریّت عالمیّت و امثال آن که محض اضافه قادریّت حق تعالی نسبت بمقدور و عالمیت آن نسبت بمعلوم گفته میشود و اینکه سه وصفی که در اینکه آیات اضافه بناس نموده اینها از قبیل قسم دوم از صفات الهی یعنی صفات حقیقی ذات اضافه است.
رب‌ّ النّاس مربی و پرورش دهنده انسان است از آن وقتی که نطفه در رحم مادر بوده در پرورش مربی ازل بتربیت تکوینی ربوبی تحولاتی و تغییراتی داده شده از حال منویت مراتبی پیموده تا بمرتبه جنین رسیده و از آن مرتبه نیز بدست قدرت و اراده لم یزلی پرورش یافته تا بمرتبه حیوانی رسیده و نیز از آن مرتبه قدمی بالا تر نهاده تا بمرتبه انسانی بصورت کنونی پا باین عالم گذارده و در اینکه عالم نیز همیشه در نشو و ارتقاء قدم بالای قدم نهاده تا وقتی که مرتبه طبیعی وی تکمیل گردیده و مربی و مبدء عالم آنچه را که در خلقت و زندگانی اینکه عالم بآن محتاج بوده بنیکوتر وجهی و کاملتر خلقتی در کالبد بدن وی تعبیه نموده و همیشه در راه استکمال طبیعی پیش میرود تا وقتی که بحدّ رشد رسید و دارای قوه تمیز و ادراک گردد.
آن وقت دو راه برای او باز میگردد و قوله تعالی وَ هَدَیناه‌ُ النَّجدَین‌ِ شاید اشاره باین باشد که وقتی انسان مراتب کمال خلقتش بپایان رسید و صاحب عقل و ادراک و شعور گردید چون در اعمال و افعال خود مختار است زیرا که مظهر و نماینده اوصاف الهی است و از جمله اوصاف الهی اینکه است که خداوند مختار مطلق است انسان را نیز در اعمال خود مختار گردانیده اینکه است که بایستی بآن اختیار خداداد خود پیش رود و چون لازمه مختار بودن او اینکه است که راه خیر و شر هر دو برای وی باز باشد اینست که قادر متعال تمام وسائل اعمال خیر و شر را در کف اختیار او نهاده آن وقت یا راه سعادت خود را اختیار نموده و بهمان راهی که رهروان حقیقت رفتند قدم پشت قدم آنان نهاده و رو بکمال پیش میرود و خود را بکمال انسانیت فائز گردانیده و مظفرانه اینکه راه پر خطر را طی مینماید و بفیوضات رحمانی و الطاف الهی محفوظ میگردد یا راه شر و شقاوت را پیش میگیرد و هر چه پیش رود بر شقاوت خود افزوده که اگر باز

صفحه : 371
نایستد بالاخره خود را بدرک اسفل سافلین طبیعت پرتاب میگرداند.
(مَلِک‌ِ النّاس‌ِ) عطف بیان است برب النّاس مالک و صاحب اختیار آدمیان است و قاهر و مستولی بر آنان و تمام افراد بشر با اینکه در افعال اختیاری مختارند همگی تحت تسخیر ربوبیّت و قاهریت و غلبه و استیلا سلطنت آن پادشاه جبّار قهار واقعند گویند فرق است بین ملک و مالک که مالک دلالت دارد بر مالکیّت و متصرف بودن و ملک دلالت دارد بر استیلاء بقهر و غلبه پس آیه اشاره باین است که انسان تحت ربوبیّت و سیاست و قهر و غلبه او تعالی واقع است و اینکه معنی منافی با مختار بودن وی نیست زیرا که مختار بودن وی نیز از روی سیاست الهی است که وی را در مورد امتحان و آزمایش قرار داده و وی را موظّف بانجام وظائفی گردانیده و متعلق امر و نهی تشریعی واقع گردیده اینکه است که فرموده مَلِک‌ِ النّاس‌ِ و نگفته ملک- الاشیاء زیرا که اینکه نحو مالکیّت مختص‌ّ بانسان است.
(إِله‌ِ النّاس‌ِ) عطف بیان است (بملک النّاس) پس از آنکه اشاره بدو مرتبه از مراتب شرافت انسان نموده که وی تحت دو صفت از صفات مربی عالم یعنی ربوبیت و سیاست و استیلاء او واقع است نظر به شرافت و جامعیت انسانی او است که الهیّت خود را نیز بوی اضافه مینماید و اینکه منتهی شرافت انسان را میرساند که خدای تعالی صفات جلال خود را اضافه بانسان نموده و گویا ذات ذو اجلال خود را بانسان معرفی مینماید مخصوصا الهیت و الوهیت زیرا (اللّه) مأخوذ از اله و اسم است برای ذاتی که جامع تمامی اسماء خداوندی او است و اینکه نام بزرگوار خود را اضافه بانسان نموده و فرموده إِله‌ِ النّاس‌ِ آری انسان حقیقتی است وحدانی جامع تمام مراتب وجود و آنچه در عالم کبیر خلقت منتشر و پراکنده بنظر میآید در نسخه جامعه انسانی بنحو وحدت و بساطت موجود است و اگر با نظر دقت و کنجکاوی سر تا پای خود را بنگری خواهی دید صفات اضافی محض آن صفات و اوصافی را گویند که فقط اضافه بغیر ملحوظ

صفحه : 372
که تو گنجینه اسرار الهی و محتوی و نماینده اوصاف صمدانی میباشی و اگر بکمال انسانیت خود برسی خواهی دید خود را در مرکز وجود و تمام موجودات را پروانه وار بدور سمع وجود تو میچرخند و منسوب بآن عالم ربانی و پیشوای عالم بشریت علی علیه السّلام که در آن دیوانی که منسوب باو است فرموده (أ تزعم انک جرم صغیر، و فیک انطوی عالم الاکبر) آیا همچه کمان میکنی که تو جرم کوچکی میباشی در صورتی که عالم بزرگ در تو پنهان است.

ای نسخه اسرار الهی که تویی وی آینه جمال شاهی که تویی

بیرون ز تو نیست آنچه در عالم هست در خود بطلب هر آنچه خواهی که تویی
و چون انسان راهی بسوی شناسایی مبدء خود ندارد مگر از قبل آثار و ظاهرترین و بارزترین و کاملترین آثار الهی انسان کامل است زیرا که انسان کامل مرآت جمیع اوصاف الهی است که در عالم ممکنات هیچ موجودی بقدر بشر استعداد ارائه اوصاف ربوبی را ندارد اینکه است که بسه مرتبه از مراتب خلقت انسانی خود را معرفی فرموده و صفات جلال و جمال خود را اضافه بانسان نموده.
خلاصه بشر در نخستین مرتبه خلقت تحت تربیت اسم ربوبیّت واقع گردیده تا آنکه بدست مربّی ازل در کسوت مادّه مراتبی بپیماید تا بصورت انسانیّت در آید پس از آن در مرتبه ثانوی تحت استیلاء و قاهریّت و سیاست اسم ملک و پادشاه قهّار جبار تحوّلاتی بنماید از حالی بحالی از مرتبه‌ای بمرتبه‌ای از کودکی و جوانی و کهولت و پیری پس از آن در مرتبه سوم خلقت وقتی بکمال انسانیت رسید آن وقت شأنیت آن را پیدا میکند که تحت تربیت اسم اله و اللّه واقع گردد زیرا رسیده بجایی که مظهر و نماینده اوصاف الهی از علم و قدرت و مشیت و اختیار و باقی اوصاف جلال احدی و بروز کمالات سرمدی گردد و تحت تربیت اسم اللّه واقع گردد زیرا اللّه جامع تمام اوصاف الهی است و انسان کامل مظهر اسم جامع و تحت تربیت آن است.
مِن شَرِّ الوَسواس‌ِ

صفحه : 373
وسواس صوت پنهانی و صدای مخفی است که در ظاهر احساس نمیشود و آن خاطراتی است که بدل القاء میگردد قوله تعالی فَوَسوَس‌َ إِلَیه‌ِ الشَّیطان‌ُ و مصدر و بمعنی وسوسه است و مقصود از وسواس شیطان است که صفت حقیقی و شالوده وجود او وسوسه و القاء شر و راه باز نمودن بفساد است اینکه است که پیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم با آن نفس قدسی الهی که داشت مأمور میگردد که از شرّ آن لعین بخدا که رب‌ّ و مربّی و مالک و اله انسان است پناه ببرد و البته مؤمنین نیز مشمول چنین مأموریتی میباشند دانشمندان گفته‌اند در قلب انسان روزنه و درهایی است بسوی رحمان و ملک و شیطان و آنچه در روحیه انسان القاء میگردد یکی از چهار قسم خارج نیست یا القاء الهی ربانی است که بالهام غیبی بعض علوم و معارف در قلب انسان هر گاه قلب مستعد و مهیا برای پذیرفتن باشد ظهور و بروز مینماید و آن را الهام و القاء ربّانی گویند.
یا الهام ملکی است که ملک انسان را ملهم میگرداند بکارهای نیکو از قبیل عبادات زهد در دنیا نیکی نمودن بدیگران و امثال اینها از اینکه دو قسم که گذشت آنچه بقلب خطور مینماید و القاء میگردد یا نفسانی است یا شیطانی قسمت نفسانی آن از خود نفس انسان است که بذهن خود خطور میدهد از آنچه راجع بامور زندگانی بشری و آنچه از آن حظوظ نفسانی پدید میگردد.
یا شیطانی است که شیطان همیشه در کمین‌گاه و منتظر اینکه است وقت بدستش آید و انسان را اغوا نماید و وی را وادار مینماید بکفر و زندقه و معصیت و آنچه خلاف و شرّ از انسان پدید میگردد بالقاء و وسوسه شیطانی است.
و ممکن است گفته شود اینکه مرتبه القاء شیطانی نیز از مراتب نفس انسانی بشمار میرود که شیطان از طریق قوه واهمه بر انسان راه می‌یابد کسی که عقلش ضعیف و قوه واهمه که راه عبور شیطانی است در وی قوی گردد استیلاء شیطان در

صفحه : 374
او زیادتر است و راه فساد و شرّ و مکر و خدعه و تدلیس را بروی وی باز میکند و عقل که سلطان است زبون و تحت استیلاء وهم در می‌آید و چنانچه قرآن خبر میدهد در سوره اعراف آیه 15 قال‌َ فَبِما أَغوَیتَنِی لَأَقعُدَن‌َّ لَهُم صِراطَک‌َ المُستَقِیم‌َ ثُم‌َّ لَآتِیَنَّهُم مِن بَین‌ِ أَیدِیهِم وَ مِن خَلفِهِم وَ عَن أَیمانِهِم وَ عَن شَمائِلِهِم وَ لا تَجِدُ أَکثَرَهُم شاکِرِین‌َ«1» اینکه است که شیطان از تمام اطراف بر انسان وارد میگردد و بانواع و اقسام حیله‌گریها وی را اغوا میگرداند و عمل بد را در نظر وی جلوه میدهد الخَنّاس‌ِ الَّذِی یُوَسوِس‌ُ فِی صُدُورِ النّاس‌ِ خنوس در لغت بمعنی خفا و پوشیدگی آمده قوله تعالی فَلا أُقسِم‌ُ بِالخُنَّس‌ِ قسم بآن ستارگانی است که گاهی مخفی و گاهی ظاهر میگردند و چون شیطان و وسوسه او ظاهر نیست اینکه است که او را (الخناس) نامیده که در خفا و پنهانی از نظر در سینه انسان وسوسه مینماید و راه شر و فساد را بوی می‌آموزد و چنانچه مفسرین گویند وقتی انسان مشغول ذکر و یاد خدا گردید شیطان (خنس و انقبض) یعنی مخفی و پنهان میگردد و وقتی از یاد خدا غافل گردید (انبسط علی القلب) پهن میگردد و اطراف قلب را میگیرد و از بعض مفسّرین است که شیطان در وسوسه شبیه بقوّه وهمیه است که در مقدمات امور عقلی با عقل مساعدت و همراهی میکند وقتی مطلب بنتیجه رسید خانس میگردد و وسوسه میکند که مطلب بنتیجه نرسد چنانچه در سوره حشر آیه 16 فرموده کَمَثَل‌ِ الشَّیطان‌ِ إِذ قال‌َ لِلإِنسان‌ِ اکفُر فَلَمّا کَفَرَ قال‌َ إِنِّی بَرِی‌ءٌ مِنک‌َ«2» و نیز در سوره نساء آیه 119 در باره
-----------------------------------
(1) پس از آنکه شیطان بمخالفت مطرود گردید گفت چون مرا اغوا کردی هر آینه در کمینگاه انسان می‌نشینم و راه راست را بسوی وی می‌بندم و وارد میگردم بر آنها از پیش روی آنها و از پشت سر آنها و از طرف راست و چپ آنها و نمی‌بینی بیشتر آنها را از شکرگزاران
(2) مثل شیطان چون گفت بانسان کافر شو وقتی انسان کافر شد گفت من از تو بیزارم

صفحه : 375
شیطان است یَعِدُهُم وَ یُمَنِّیهِم وَ ما یَعِدُهُم‌ُ الشَّیطان‌ُ إِلّا غُرُوراً«1» چنین نقل میکنند که حضرت عیسی علیه السّلام از خدا درخواست نمود که محل شیطان و فرزندانش را باو بنمایاند شیطان را دید در جوف آدمی که سرش مانند سر مار بود وقتی آدمی ذکر خدا و یاد خدا میکرد میگریخت و پنهان میگردید وقتی از ذکر خدا غافل میگردید دل وی را مانند لقمه در دهن میگرفت و انس بن مالک از رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم چنین حدیث میکند که فرموده شیطان خرطومش را بر قلب بنی آدم پهن میکند وقتی انسان یاد خدا و ذکر خدا نمود خنس وقتی ذکر خدا را فراموش نمود مثل لقمه دل وی را فرو میبرد اینکه است قوله تعالی (الخَنّاس‌ِ الَّذِی یُوَسوِس‌ُ فِی صُدُورِ النّاس‌ِ) مِن‌َ الجِنَّةِ وَ النّاس‌ِ آیه اشاره به اینکه بعضی از افراد (الخنّاس) جنّند و بعضی انس و اینکه آیه مرتبه نازله انسانی را نشان میدهد که انسانی که در اصل خلقت از بالاترین و کاملترین موجودات بشمار میرود و مقامش بدرجه‌ای است که بالاترین اسماء و صفات خود را بوی اضافه نموده و خود را باو معرفی فرموده در اثر متابعت نفس و هوی کارش بجایی میرسد که در اسفل سافلین طبیعت فرود میآید و با شیاطین در عمل و اغوا نمودن همدوش میگردد چنانچه میبینیم بیشتر فسادها از مجالست و معاشرت با اشرار پدید میگردد که آدم شیطان صفت طوری کلام فاسد خود را در لفّافه تدلیس میپیچد که آدم ساده لوح را بآسانی فریب میدهد و مقصد شوم خود را در مرتبه عمل می‌آورد.
از بعض مفسّرین نقل میکنند که چنین گفته لفظ ناس در اینکه سوره پنج مرتبه گفته شده اگر چه بحسب ظاهر تکرار بنظر میآید لکن باعتبار معنی تکرار نیست زیرا مقصود از ناس اول قُل أَعُوذُ بِرَب‌ِّ النّاس‌ِ اطفالند اینکه است که ربوبیّت را بآن
-----------------------------------
(1) شیطان آنان را وعده میدهد و بآرزو می‌اندازد و نیست وعده شیطان مگر فریب

صفحه : 376
اضافه نموده و مقصود از ناس دوم مَلِک‌ِ النّاس‌ِ جوانانند زیرا ملک که دلیل بر قهر و سیاست است باو اضافه نموده و مقصود از ناس در آیه سوم إِله‌ِ النّاس‌ِ پیرانند که در مقام اطاعت و عبادت و پرستش اله‌اند و مقصود از ناس در آیه چهارم فِی صُدُورِ النّاس‌ِ مردمان صالحند که شیطان مولع باغواء و فریب دادن ایشان است و مقصود از آیه پنجم مِن‌َ الجِنَّةِ وَ النّاس‌ِ افراد مفسد از بشرند.
از بعض علماء تفسیر است که چون اول قرآن بحرف، با، در بسم اللّه افتتاح گردیده و در آخر قرآن بسین (من النّاس) خاتمه پیدا نموده در اینجا سرّی و نکته‌ای عجیب مکنون است زیرا اینکه حرف با و سین را وقتی با هم جمع کنیم در فارسی بس میشود و در عربی، بسک، بمعنی حسبک آید و معنی چنین میشود (حسبک من الکونین ما اعطیناک بین الحرفین) یعنی تو را کافی است از هر دو جهان آنچه بتو عطا نمودیم از میان اینکه دو حرف یعنی قرآن برای هر مرد و زن مسلمانی کافی است که رهبر و پیشرو او باشد و او را بسعادت و فیروزمندی دنیا و آخرت برساند.
اینک جزء دوم از دو جزو آخر قرآن از تفسیر کنز العرفان در علوم قرآن بپایان رسید.
بقلم:
کمترین خادمه‌ای از خدام آل رسول (ص) و کوچکترین ذره‌ای از ذراری بتول در روز سه شنبه 29 شهر ربیع الثانی 1381 هجری قمری مطابق 18 مهر ماه 1340 شمسی و هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن و هو بکل شیئی علیم

درباره مركز تحقيقات رايانه‌اي قائميه اصفهان

بسم الله الرحمن الرحیم
جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (سوره توبه آیه 41)
با اموال و جانهاى خود، در راه خدا جهاد نماييد؛ اين براى شما بهتر است اگر بدانيد حضرت رضا (عليه السّلام): خدا رحم نماید بنده‌اى كه امر ما را زنده (و برپا) دارد ... علوم و دانشهاى ما را ياد گيرد و به مردم ياد دهد، زيرا مردم اگر سخنان نيكوى ما را (بى آنكه چيزى از آن كاسته و يا بر آن بيافزايند) بدانند هر آينه از ما پيروى (و طبق آن عمل) مى كنند
بنادر البحار-ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار ص 159
بنیانگذار مجتمع فرهنگی مذهبی قائمیه اصفهان شهید آیت الله شمس آبادی (ره) یکی از علمای برجسته شهر اصفهان بودند که در دلدادگی به اهلبیت (علیهم السلام) بخصوص حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شهره بوده و لذا با نظر و درایت خود در سال 1340 هجری شمسی بنیانگذار مرکز و راهی شد که هیچ وقت چراغ آن خاموش نشد و هر روز قوی تر و بهتر راهش را ادامه می دهند.
مرکز تحقیقات قائمیه اصفهان از سال 1385 هجری شمسی تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن امامی (قدس سره الشریف ) و با فعالیت خالصانه و شبانه روزی تیمی مرکب از فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مختلف مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.
اهداف :دفاع از حریم شیعه و بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام) تقویت انگیزه جوانان و عامه مردم نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی، جایگزین کردن مطالب سودمند به جای بلوتوث های بی محتوا در تلفن های همراه و رایانه ها ایجاد بستر جامع مطالعاتی بر اساس معارف قرآن کریم و اهل بیت علیهم السّلام با انگیزه نشر معارف، سرویس دهی به محققین و طلاب، گسترش فرهنگ مطالعه و غنی کردن اوقات فراغت علاقمندان به نرم افزار های علوم اسلامی، در دسترس بودن منابع لازم جهت سهولت رفع ابهام و شبهات منتشره در جامعه عدالت اجتماعی: با استفاده از ابزار نو می توان بصورت تصاعدی در نشر و پخش آن همت گمارد و از طرفی عدالت اجتماعی در تزریق امکانات را در سطح کشور و باز از جهتی نشر فرهنگ اسلامی ایرانی را در سطح جهان سرعت بخشید.
از جمله فعالیتهای گسترده مرکز :
الف)چاپ و نشر ده ها عنوان کتاب، جزوه و ماهنامه همراه با برگزاری مسابقه کتابخوانی
ب)تولید صدها نرم افزار تحقیقاتی و کتابخانه ای قابل اجرا در رایانه و گوشی تلفن سهمراه
ج)تولید نمایشگاه های سه بعدی، پانوراما ، انیمیشن ، بازيهاي رايانه اي و ... اماکن مذهبی، گردشگری و...
د)ایجاد سایت اینترنتی قائمیه www.ghaemiyeh.com جهت دانلود رايگان نرم افزار هاي تلفن همراه و چندین سایت مذهبی دیگر
ه)تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و ... جهت نمایش در شبکه های ماهواره ای
و)راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی (خط 2350524)
ز)طراحی سيستم هاي حسابداري ، رسانه ساز ، موبايل ساز ، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک ، SMS و...
ح)همکاری افتخاری با دهها مرکز حقیقی و حقوقی از جمله بیوت آیات عظام، حوزه های علمیه، دانشگاهها، اماکن مذهبی مانند مسجد جمکران و ...
ط)برگزاری همایش ها، و اجرای طرح مهد، ویژه کودکان و نوجوانان شرکت کننده در جلسه
ی)برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم و دوره های تربیت مربی (حضوری و مجازی) در طول سال
دفتر مرکزی: اصفهان/خ مسجد سید/ حد فاصل خیابان پنج رمضان و چهارراه وفائی / مجتمع فرهنگي مذهبي قائميه اصفهان
تاریخ تأسیس: 1385 شماره ثبت : 2373 شناسه ملی : 10860152026
وب سایت: www.ghaemiyeh.com ایمیل: Info@ghaemiyeh.com فروشگاه اینترنتی: www.eslamshop.com
تلفن 25-2357023- (0311) فکس 2357022 (0311) دفتر تهران 88318722 (021) بازرگانی و فروش 09132000109 امور کاربران 2333045(0311)
نکته قابل توجه اینکه بودجه این مرکز؛ مردمی ، غیر دولتی و غیر انتفاعی با همت عده ای خیر اندیش اداره و تامین گردیده و لی جوابگوی حجم رو به رشد و وسیع فعالیت مذهبی و علمی حاضر و طرح های توسعه ای فرهنگی نیست، از اینرو این مرکز به فضل و کرم صاحب اصلی این خانه (قائمیه) امید داشته و امیدواریم حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف توفیق روزافزونی را شامل همگان بنماید تا در صورت امکان در این امر مهم ما را یاری نمایندانشاالله.
شماره حساب 621060953 ، شماره کارت :6273-5331-3045-1973و شماره حساب شبا : IR90-0180-0000-0000-0621-0609-53به نام مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان نزد بانک تجارت شعبه اصفهان – خيابان مسجد سید
ارزش کار فکری و عقیدتی
الاحتجاج - به سندش، از امام حسین علیه السلام -: هر کس عهده دار یتیمی از ما شود که محنتِ غیبت ما، او را از ما جدا کرده است و از علوم ما که به دستش رسیده، به او سهمی دهد تا ارشاد و هدایتش کند، خداوند به او می‌فرماید: «ای بنده بزرگوار شریک کننده برادرش! من در کَرَم کردن، از تو سزاوارترم. فرشتگان من! برای او در بهشت، به عدد هر حرفی که یاد داده است، هزار هزار، کاخ قرار دهید و از دیگر نعمت‌ها، آنچه را که لایق اوست، به آنها ضمیمه کنید».
التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام: امام حسین علیه السلام به مردی فرمود: «کدام یک را دوست‌تر می‌داری: مردی اراده کشتن بینوایی ضعیف را دارد و تو او را از دستش می‌رَهانی، یا مردی ناصبی اراده گمراه کردن مؤمنی بینوا و ضعیف از پیروان ما را دارد، امّا تو دریچه‌ای [از علم] را بر او می‌گشایی که آن بینوا، خود را بِدان، نگاه می‌دارد و با حجّت‌های خدای متعال، خصم خویش را ساکت می‌سازد و او را می‌شکند؟».
[سپس] فرمود: «حتماً رهاندن این مؤمن بینوا از دست آن ناصبی. بی‌گمان، خدای متعال می‌فرماید: «و هر که او را زنده کند، گویی همه مردم را زنده کرده است»؛ یعنی هر که او را زنده کند و از کفر به ایمان، ارشاد کند، گویی همه مردم را زنده کرده است، پیش از آن که آنان را با شمشیرهای تیز بکشد».
مسند زید: امام حسین علیه السلام فرمود: «هر کس انسانی را از گمراهی به معرفت حق، فرا بخواند و او اجابت کند، اجری مانند آزاد کردن بنده دارد».